تفسیر عترت علیهم السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : میری، علی اصغر، 1352 -

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر عترت: خلاصه کاملی از چهار تفسیر المیزان، جامع صافی و جوامع الجامع و برگزیده ای از چهار تفسیر مجمع البیان نمونه نور و کاشف/ مولف علی اصغر میری.

مشخصات نشر : قم: یکتای هستی، 1392 -

مشخصات ظاهری : 2 ج.

شابک : 800000ریال:دوره:978-600-93164-0-3 ؛ ج1.:978-600-93164-1-0 ؛ 80000 ریال:ج.2:978-600-93164-2-7 ؛ ج.3:978-600-93164-4-1

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : ج.2و3(چاپ اول:1392).

موضوع : تفاسیر -- قرن 14.

رده بندی کنگره : BP229/م9ت7 1392

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : 2812102

ص: 1

جلد 1

مقدمه

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

«قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّة فِی الْقُرْبَی»=«بگو من اجر و مزد رسالتم را جز دوستی و محبتِ اهلِ بیتم نمی خواهم» (شوری23).

در پاسخ به این سؤال که چرا حضرت حق تعالی در آیه شریفه فوق اجر رسالت را منوط به محبت اهل بیت (ع) قرار داده است؟ در جای دیگر می فرماید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ»=«بگو آنچه از مزد رسالت از شما خواسته ام فقط به خاطر (و نفع) خودتان است، که اجر من فقط با خداست» (سبا 47).

بنابراین هدف از این مزد؛ چیزی جز رسیدن انسان به کمال حقیقی و قربِ الهی نیست، چرا که تا دوستی و محبتی در کار نباشد شناختی به وجود نمی آید و تا شناختی نباشد پیروی و اطاعتی صورت نمی پذیرد و از آن جایی که اهل بیت (ع) واسطه فیض و راهنمای طریقِ الهی هستند، لذا تنها به واسطه اطاعت و پیروی و قبلاً محبت آن انوار مطهر و مقدس است که می توان به هدف اصلی خلقت رسید، همچنان که رسول اکرم (ص) در حدیث ثقلین می فرماید: «اِنی تارِکُم فیکُم ثقلین کتابَ الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».

برای درک و فهم قرآن کریم، اصول و فروعی است، اصولش را می توان به دو بخش تقسیم کرد: 1_ «ورع، عبادت، دعا و توسل به درگاه حضرت حق تعالی»، همچنان که می فرماید: «فاذکُرونی اَذکُرکُم»=«پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» (بقره 152). و نیز می فرماید: «ادعونی استَجب لَکُم»=«مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (مؤمن 60). و نیز می فرماید: «و ما کانَ لِنفسٍ اَن تُؤمِنَ الّا بِاذنِ الله»=«و هیچ شخصی بدون اجازه خدایتعالی ایمان نمی آورد» (یونس100).

2_ «پیروی و اطاعت محض و تمسک خالصانه به اهل بیت (ع)»، همچنان که می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب33). و نیز می فرماید: «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»=«تأویل قرآن را نمی دانند مگر خدا و اهل بیت (ع)» (آل عمران 7).

فروعِ فهمِ قرآن کریم هم شامل مطالعات دقیق و تجسس در علوم قرآنی است.

در این بین هستند کسانی که اصول را رها و تنها به فروع بسنده کرده و فکر می کنند با

ص :1

عقل ناقص خویش می توانند به تفسیر قرآن کریم بپردازند، و البته خداوند سبحان در جواب اینها می فرماید: «وَ مَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا»=«و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است» (اسرا 85).

از نکات برجسته این تفسیر می توان به این موارد اشاره کرد: 1- تفسیر یک آیه به کمک آیات مشابه و جمع آوری آنها در کنار یکدیگر به کمک کشف الآیات. 2- تفسیرِ آیه متشابه به کمک آیه محکم. 3- واضح و روشن ساختن آیاتی که در شأن اهلِ بیت (ع) آمده اند به کمک روایاتِ معتبر. 4- آوردن نظراتِ مفسرین در خصوص آیه مورد بحث و نقد و جمع بندی آنها. 5- رد کردن روایات دستکاری یا جعلی به استناد قرآن و روایاتِ معتبر و بدینوسیله پاسخ دادن به دشمنان اسلام از جمله سلمان رشدی که به استناد این روایاتِ جعلی به ساحتِ قدسی پیامبر اکرم (ص) توهین کرده اند... 6- به کارگیری روایات معتبر غیر از روایاتی که در تفاسیر دیگر آمده است. 7- جمع آوری و دسته بندی روایاتی که شبیه به هم و در شأن آیه باشند. 8- دفاع از مقام عصمت مطلقه ی اهل بیت (ع) به کمک آیات و روایات. 9- دوری از بحث های پیچیده فلسفی برای استفاده ی عموم. 10- شاخص در ساده و روان بودن، خلاصه گویی، دوری گزیدن از توضیحِ واضحات و تفسیر آیه از جنبه علمی، روایی، قیاسی، عرفانی و نقدی است. 11- خلاصه ای جامع و کامل از تفاسیر المیزان، صافی، جامع، جوامع الجامع و بیش از 100 کتابِ روایی معتبر که در مبحثِ منابع به آنها اشاره شده است و نیز برگزیده ای از تفاسیر کاشف، نمونه، مجمع، نور، برهان، امام حسن عسکری (ع)، تسنیم و... است. 12- از آن جایی که آشنایی با قرآن کریم در فهمِ تفسیرِ آن کمک شایانی دارد لذا قبل از بیان تفسیر، ابتدا نکاتی مربوط به قرآن را در 4 فصل آورده ایم. 13- در فصل پنجم اشاره ای مختصر به تاریخ انبیاء شده است چرا که نام 27 پیامبرِ گرانقدر (ع) در قرآن کریم ذکر شده است. 14- به دلیل اهمیتی که شناخت اهل بیت (ع) در زندگی بشریت دارد و در قرآن کریم هم به کرات اشاراتی به آن انوار مقدس شده است لذا خلاصه ای از شناسنامه ظاهری اهل بیت (ع) در فصل ششم بیان شده است. به این امید که «اِنْ شاءَ الله» مورد قبول حضرت حق تعالی و خلفای بر حقش، مخصوصاً حضرت ولی عصر (عج) واقع شود.

ص :2

قرآن و نکاتی مربوط به آن

1 _ معنای قرآن:

کلمه «قرآن» از «قرأَ» به معنای قرائت، تلاوت و خواندن است، همان گونه که خدای تعالی در آیه اول سوره علق به رسول ارجمندش می فرماید: «اِقرأ» یعنی بخوان.

پس قرآن کریم یعنی کتابی خواندنی که قبل از نزول، در لوح محفوظ به صورت یکپارچه و غیر قابل خواندن و فهمیدن بود و خدای تعالی برای آنکه آن را قابل فهم توسط بشر بفرماید، به صورت کنونی آیه، آیه و سوره، سوره و قابل خواندن و فهمیدن نازل فرموده است.

2_ نزول قرآن:

قرآن کریم دو بار نازل شده است یک بار از آسمان هفتم و از لوح محفوظ به صورت دفعی و یکباره در شب قدر به آسمان چهارم و به «بیت المعمور» یا «بیت العزه» نازل شد. و بعد در طی بیست و سه سال از «بیت المعمور» بر زمین نازل شده است و به عبارتی بهتر باید گفت: قرآن به صورت یکباره و دفعی در شب قدر بر قلب نازنین و مبارک حضرت رسول (ص) نازل شد و بعد در طی 23 سال از قلبِ نازنینش بر لسانِ مبارکش نازل گردیده است. بنابراین پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت هم بر تمام قرآن مسلط بوده و آن را می دانسته اند.

3_ اسامی قرآن در قرآن:

قرآن کریم چهار اسم معروف دارد که عبارتند از:

1_ قرآن: حدود «55» بار تکرار شده و «9» بار هم به صورت «قراناً» آمده است.

2_ فرقان: «1» بار آن هم در آیه اول سوره فرقان آمده است.

3_ کتاب: «100» بار آمده است.

4_ ذکر: «20» بار آمده است.

نکته: عده ای اسم پنجمی هم برای آن ذکر کرده اند به نام «تنزیل».

نکته: سه عنوان «کتاب، ذکر و فرقان» برای کتب آسمانی دیگر نیز ذکر شده است ولی

ص :3

عنوان «قرآن» اسم خاص کتاب آسمانی خاتم الانبیا (ص) است.

4_ اوصاف قرآن در قرآن:

1_ مجید: (ق1) (بروج21) 2_ کریم: (واقعه77) 3_ مبین: (حجر1)

4_ مبارک: (انبیاء50) (ص29)5_ عربی: (یوسف2) 6_ عظیم: (حجر87)

7_ حکیم: (یس1و2) (یونس1) 8_ متشابه: (زمر23) 9_ مثانی: (زمر23)

10_ عزیز: (فصلت41و42) 11_ بشیر: (فصلت2و3) 12_ ذی الذکر: (ص1)

13_ غیر ذی عوج: (زمر28) 14_ نذیر: (فصلت2و3) 15_ قیّم: (کهف1و2)

5 _ اجزاء قرآن:

کوچک ترین جزء قرآن را آیه می گویند. مجموع هر پنج آیه را «خمس» {=خ} و مجموع هر ده آیه را «عُشر» {=ع} می نامند. و مجموع هر چند آیه ی هم موضوع و هم معنا و قابل قرائت در نماز، بعد از سوره حمد را «رکوعات» گویند و حدود 540 رکوع در قرآن می باشد. مجموعه ای از آیات که به امر الهی نامگذاری شده اند را «سوره» می نامند. همچنین قرآن کریم سی جزء دارد و هر جزء، شامل 4 حزب است و در مجموع 120 حزب در قرآن می باشد. البته در بعضی از قرآنها هر جزء را به دو حزب تقسیم کرده اند و در مجموع 60 حزب می باشد.

6_ آیه:

قرآن کریم حدود «6236» آیه و «77807» کلمه و «321250» حرف دارد.

نکته: کوتاه ترین آیه قرآن: «مدها متان» (رحمن64) است. و بلندترین آیه قرآن، آیه «تداین= دین= مداینه= قرض» (بقره282) است، که مربوط به لزوم کتابت سند برای وام است.

نکته: پر منزلت ترین و اولین آیه قرآن و اولین کلمه ای که بر لوح محفوظ نقش بسته است آیه «بسمله» یا «بسم الله الرحمن الرحیم» است. و البته پنج آیه اول سوره علق به همراه بسمله، اولین آیات می باشند. و آخرین آیه قرآن بنا به قولی سوره نصر و بنا به قولی آیات آغازین سوره «توبه» تا آخر نُه آیه اول و بنا به قولی آیه «الیوم اکملت...» (مائده 3) است.

ص :4

در مورد اولین آیاتی که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده، سه دیدگاه وجود دارد:

1- آیات سوره علق:

در کافی، ج 2، ص 628. و در عیون، ج 2، ص 6. و در بحار، ج 92، ص 39. از امام صادق (ع):

اولین (آیاتی) که بر رسول خدا (ص) نازل شد «بسم الله الرحمن الرحیم، اقرا باسم ربک...» (5 آیه اول علق)؛ و آخرین (آیات) «اذا جاء نصر الله...» (سوره نصر) است.

2- سوره مدثر:

در صحیح مسلم، ج 1، ص 99، از مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 306، آورده که ابن سلمه از جابر پرسید:

کدامین سوره یا آیه قرآن برای نخستین بار نازل شده است؟ جابر بن عبد الله انصاری گفت: «یا ایها المدثر». ابن سلمه گفت: پس «اقرا باسم ربک» چه؟ جابر گفت: گفتاری از پیامبر اکرم (ص) شنیده ام که فرمود: مدتی در مجاورت کوه حراء گذرانیدم، در پایان که از کوه پایین آمدم و به میانه دشت رسیدم، ندایی شنیدم، به هر طرف نگریستم کسی را ندیدم. سپس سر به آسمان بلند کردم، ناگهان او (جبرئیل) را دیدم. به خانه نزد خدیجه آمدم، خواستم تا مرا بپوشاند. آن گاه (آیات) «یا ایها المدثر، قم فانذر...» نازل شد.

توجه: گروهی از جمله (بدر الدین زرکشی، صاحبِ برهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 206)، از حدیث فوق استفاده کرده اند که اولین سوره نازل شده سوره مدثر است. ولی در متن حدیث هیچ گونه اشاره و صراحتی در این خصوص ندارد که اولین سوره نازل شده این سوره باشد.

3- سوره حمد:

در کشاف، ج 4، ص 775، و در تفسیر طبرسی، ج 10، ص 405، آمده است:

اولین سوره نازل شده ی قرآن، سوره حمد است.

علامه طبرسی از استاد احمد زاهد در کتاب ایضاح به نقل از سعید بن المسیب، از حضرت علی (ع):

از پیامبر صلی الله علیه و آله از ثواب قرائت قرآن سؤال نمودم، سپس آن حضرت ثواب هر سوره را به ترتیب نزول سوره ها، بیان فرمود. پس اولین سوره ای را که در مکه نازل شده است، سوره «فاتحه» برشمرد، سپس «اقرا باسم ربک» و آن گاه سوره «ن و القلم».

ص :5

واحدی نیشابوری در اسباب النزول، ص11، درباره ابتدای بعثت چنین آورده است:

فرشته (ی وحی) او را ندا داد: «بگو: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین...»

در الاتقان، ج 1، ص 12، جلال الدین سیوطی می گوید:

هرگز نبوده است که نماز در اسلام بدون فاتحه الکتاب باشد.

در جمع سه نظریه فوق باید گفت: نزول سه یا پنج آیه از اول سوره علق به طور قطع با آغاز بعثت مقارن بوده است، و این مسئله مورد اتفاق نظر است. سپس چند آیه از ابتدای سوره مدثر نازل شده است، ولی اولین سوره کامل که بر پیامبر (ص) نازل گردیده سوره حمد است. و چند آیه از سوره علق یا سوره مدثر در آغاز، عنوان سوره نداشته و با نزول بقیه آیه های سوره، این عنوان را یافته است. پس اگر ترتیب نزول سوره ها را از نظر ابتدای سوره ها در نظر بگیریم، اولین سوره، علق و پنجمین سوره، حمد است. چنان که در ترتیب نزول سوره ها در پایان همین فصل ان شاء الله خواهد آمد. و اگر سوره کامل را ملاک بدانیم، اولین سوره ی کامل، سوره حمد است.

درباره آخرین آیاتی که بر پیامبر (ص) نازل شده است، روایات متعدد و مختلفی وجود دارد:

1- در مجمع البیان، ج 10، ص 554 . و در تفسیر برهان، بحرانی، ج 1، ص 29:

آخرین سوره ای که بر پیامبر (ص) نازل شده است سوره مبارکه «نصر» می باشد.

2- در تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص680:

آخرین آیه ی نازل شده، آیات اول سوره برائت است که در سال نهم هجرت بعد از فتح مکه در هنگام مراجعه از جنگ تبوک، بر پیامبر (ص) نازل شد.

3-در تفسیر شبر، ص 83:

آخرین آیه ی نازل شده، آیه: «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فیهِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» (بقره281)، است که جبرئیل بعد از نزول دستور داد، در اول آیه 280 سوره بقره قرار گیرد و این حادثه 21 یا 7 روز قبل از شهادت پیامبر (ص) بوده است.

4-تاریخ ابن واضح یعقوبی، ج 2، ص 35:

آخرین آیه ای که بر پیامبر (ص) نازل شده، آیه اکمال دین: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ

ص :6

أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» (مائده3)، می باشد، که نزول آن در غدیر خم روز نصب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بوده است.

5-در اسباب النزول، بهامش الجلالیین، ج 2، ص 145:

مرحوم آیت الله معرفت می گوید: شکی نیست که سوره «نصر» قبل از (آیات اول) سوره برائت نازل شده است، چون سوره نصر بشارت به فتح مکه است (پس قبل از فتح مکه) یا در همان سال فتح، در مکه نازل شده است.

توجه: سوره برائت یک سال بعد از فتح مکه نازل شده است.

در جمع روایات می توان گفت:

الف- از نظر آخرین سوره: آخرین سوره کامل که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده، سوره «نصر» بوده، و آخرین سوره نازل شده از لحاظ آیاتِ آغازین، سوره «برائت» بوده است.

ب- از نظر آیات: درباره آخرین آیه نازل شده بر پیامبر اکرم (ص)، به نظر می رسد ترجیح با نظریه یعقوبی است که آیه اکمال دین آخرین آیه است. چون مبین کامل شدن دین است.

درباره آیه 281 سوره بقره، دو نظریه وجود دارد:

1- دربرهان، زرکشی، ج 1، ص 187:

این آیه در حجة الوداع در منی روز عید قربان بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.

که اگر این روایت درست باشد، آخرین آیه، اکمال دین است. چون آیه اکمال دین در 18 ذی حجه در برگشت از حجة الوداع نازل شده است.

2-تلخیص التهمید، آیت الله محمد هادی معرفت، ج 1، ص 80 و81:

آیه اکمال دین، آخرین آیه از آیات احکام است؛ و آیه 281 سوره بقره آخرین آیه ی (غیر احکام) است که بر پیامبر اکرم (ص) وحی شده است.

خلاصه کلام: پنج آیه اول سوره علق به همراه «بسمله» اولین آیات نازله هستند. ولی اولین سوره ای که بطور کامل نازل شده، سوره «حمد» است و آخرین آیه، آیه اکمال دین و

ص :7

آخرین سوره، «نصر» است.

در تفسیرجامع، ج 1، ص 152، از امام باقر (ع):

همه کتب نازل شده با «بسمله» بوده است.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 41، از تهذیب، از امام صادق (ع) و از عیون، از امام رضا (ع): این کلمه (بسمله) به اسم اعظم خدا نزدیک تر از سیاهی چشم (مردمک) به سفیدی (صلبیه) است.

نکته: ترتیب زمانی نزول آیات نیز به ترتیبی که الان در قرآن وجود دارد، نبوده بلکه به مقتضای حوادث و رویدادهای مختلف گاهی یک آیه یا چند آیه و گاهی نیز یک سوره کامل بر پیامبر اکرم (ص) نازل می شد، ولی ترتیب و چینش فعلی آیات قرآن کریم به اتفاق همه مسلمین و به دلیل روایات متعدد و اسناد محکمی که وجود دارد به دستور پیامبر اکرم (ص) بوده و ترتیب سوره ها نیز بنا بر قول اکثریت مسلمین و با اسناد و مدارک و روایات معتبر، به دستور آن حضرت (ص) بوده است و آنچه مسلم می باشد، پیامبر اکرم (ص) نیز به دستور خدا و بنا بر حکمت و عللی چنین ترتیبی را انتخاب فرموده است و نمونه این موارد در قرآن کریم زیاد است که آیه ای در زمانی نازل شده و بعد در کنار آیاتی قرار گرفته که هیچ ترتیب زمانی بین آنها وجود ندارد.

نکته: دو آیه در قرآن کریم وجود دارد که تمامی حروف الفبا در آنها بکار رفته است: 1- «ثُم انزلَ علیکم من بعد ...» (آل عمران 154). 2- «محمد رسول الله ...» (فتح 29) (آیه آخر).

نکته: در دو آیه شریفه، صنعت «قلب مستوی= عکس کامل» بکار رفته است، یعنی از هر دو طرف یکسان خوانده می شوند: 1-«کُلٌ فی فَلَک» (انبیا33) (یس40). 2-«ربک فکبر» (مدثر3).

نکته: چهار آیه از قرآن کریم به صورت ترجیع بند است: 1- «فبای آلاءِ ربکُما تُکَذبان» که 31 بار در سوره «رحمن» تکرار شده و مفصل ترین ترجیع بند است.

2- «فکیف کان عذابی و نُذُر» که 3 بار در سوره قمر تکرار شده است.

3 – «و لقد یَسَّرنا القرآن للذکر فهل من مُدَّکر» که 4 بار در سوره قمر تکرار شده است.

4 – «ویل یومئذٍ للمکذبین» که 10 بار در سوره مرسلات تکرار شده است.

ص :8

نکته: در چهار آیه شریفه اشاره به میانه روی دارد و مَثلِ «خیر الامورِ اَوسطها»=«بهترین امور میانه آنهاست»، استنباط می شود: 1- «لَا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَینَ ذَلِکَ»=«نه از کار افتاده و پیر و نه بِکْر و کار نکرده، میانه این دو» (بقره 68).

2- «لَمْ یسْرِفُوا وَلَمْ یقْتُرُوا وَکَانَ بَینَ ذَلِکَ قَوَامًا»=«نه اسراف نمایند و نه بخل ورزند بلکه میانه این دو خرج کنند» (فرقان 67).

3- «وَلَا تَجْعَلْ یدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا»=« دستت را به گردنت مبند و آن را کاملاً هم مگشای که مورد سرزنش قرار گیری!» (اسرا 29).

4- «وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِکَ سَبِیلًا»=«و نمازت را زیاد بلند، یا خیلی آهسته نخوان؛ و در میان آن دو راهی (معتدل) انتخاب کن!» (اسرا 110).

نکته: خدای تعالی در 7 آیه شریفه اشاره فرموده است به اینکه آسمانها و زمین را در شش روز آفریده است: (اعراف54)، (یونس 3)، (هود 7)، (فرقان 59)، (سجده 4)، (ق 38)، (حدید 4).

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص87، باب11، از امام رضا (ع):

حق تعالی، آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و قادر بود بر این که به قدر یک چشم بر هم زدنی آنها را خلق کند لکن در شش روز آفرید تا بر ملائکه ظاهر کند آن چه را خلق می کند.

نکته: عبارت «یا ایّها الرسول» تنها در دو آیه آمده است: (مائده 41 و 67).

نکته: نام مبارک «محمد» در 4 آیه شریفه: (آل عمران 144) – (احزاب 40) – (محمد 2) – (فتح 29) و نامِ مبارکِ «احمد» تنها یک بار در آیه (صف 6) آمده است.

نکته: وسط قرآن کریم کلمه «وَلیتلطّف» در سوره کهف آیه 19 می باشد.

نکته: در خصوص «اعجاز عددی قرآن کریم» می توان به نکات زیر اشاره کرد:

1 – کلمه دنیا و آخرت هر کدام 115 بار در قرآن آمده اند.

2 – شیطان 68 بار و ملائکه 68 بار.

3 – حیات 71 بار و موت 71 بار.

ص :9

4 – ابلیس 11 بار و استعاذه 11 بار.

5 – شهر یعنی ماه، 12 بار به تعداد ماههای سال.

6 – یومِ مفرد، 365 بار و یوم بصورت جمع یا تثنیه 30 بار (برابر روزهای سال و ماه).

7 – کلمه «ساعه» 48 بار در قرآن کریم تکرار شده است که در 24 مورد قبل از آن یکی از حروف ذکر شده است و در 24 مورد دیگر قبل از آن حرفی وجود ندارد. بنابراین هر مورد را که در نظر بگیریم مطابق است با تعداد ساعات یک شبانه روز که 24 ساعت می باشد.

8 – سماوات 7 بار به تعداد آسمانهای هفت گانه.

9 – سجده و مشتقات آن 34 بار برابر مجموع سجده های 17 رکعت نماز.

10– کلمه «رجل= مرد» مساوی کلمه «اِمْراَه= زن» هر کدام 24 بار آمده است.

11– کلمه «حسنات= خوبی ها» و کلمه «سیئات= گناهان» هر کدام 180 بار.

12– کلمه «رسل= فرستاده» و مشتقات آن 513 بار در قرآن کریم تکرار شده است و تکرار نام پیامبرانی که در قرآن کریم آمده است نیز مجموعاً 513 بار تکرار شده است.

13– کلمه «رسل= پیامبران» و کلمه «ناس= مردم» هر کدام 368 بار.

14– کلمه «رغبه= میل» و کلمه «رهبه= ترس» هر کدام 8 بار تکرار شده است.

15– نام مبارک پیامبر اسلام (محمد و احمد) مجموعاً 5 بار در قرآن آمده است (4 بار محمد و 1 بار احمد) و کلمه «صلوات» که به معنای درود می باشد و بیشتر برای درود فرستادن بر پیامبر (ص) و خاندان پیامبر (ع) استفاده می شود نیز 5 بار در قرآن کریم تکرار شده است.

16– کلمه «ایثار= گذشت» و کلمه «شح= بخل و تنگ نظری» هر کدام 5 بار.

17– کلمه «سرور= شادی» و کلمه «حزن= غم و اندوه» هر کدام 4 بار تکرار شده است.

18– عبارت «حزب الله= یاران خداوند» و عبارت «حزب الشیطان= یاران شیطان» هر کدام 3 بار تکرار شده است.

19– کلمه «حر= گرما» و کلمه «برد= سرما» هر کدام 4 بار تکرار شده است.

ص :10

20– در قرآن کریم به اینکه 300 سال شمسی دقیقاً برابر 309 سال قمری است به صورت مستقیم اشاره شده است (کهف 25).

این مطلب وقتی مشخص شد که یکی از علمای دین یهود از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسید: چرا قرآن مدت توقف و خواب اصحاب کهف را 309 سال ذکر کرده است در حالی که در حاشیه تورات ما این مدت 300 سال نوشته شده است؟

حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: سالهای شما شمسی است ولی سالهای ما قمری است.

توضیح بیشتر این است: سال شمسی حدود 365 روز و 6 ساعت است و سال قمری حدود 354 روز و 8 ساعت و 48 دقیقه می باشد بنابراین 309 سال قمری برابر 300 سال شمسی است. این در حالی است که تا صدها سال بعد از نزول قرآن هنوز شبانه روز به 24 ساعت و هر ساعت به 60 دقیقه تقسیم نشده بود. و حتی ساعت هنوز اختراع نشده بود .بنابراین حضور هر کلمه در قرآن در مکان خاص و به تعداد معین حاوی پیام و مفهوم ویژه ای می باشد که در حقیقت یک نوع اعجاز است.

توجه: نکته قابل توجه این است که در آیه «وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا»=«آنها در غارشان 300 سال درنگ کردند، و 9 سال (نیز) بر آن افزودند» (کهف25)، عیناً به عدد 309 اشاره نفرموده است، بلکه (309=9+300) آمده است و شاید بدین خاطر باشد که این مدت را به هر دو سال قمری و شمسی بیان فرموده باشد. (والله اعلم).

21- تعداد کل آیات قرآن کریم 6236 آیه است که یک عدد زوج است. همچنین می دانیم که قرآن 114 سوره دارد پس مجموعِ شماره سوره های قرآن می شود 6555 که یک عدد فرد است: (6555=114+ ...4+3+2+1). حال اگر شماره ی هر سوره را با تعداد آیات آن سوره جمع کنیم عدد مخصوص آن سوره بدست می آید، مثلاً برای سوره حمد که اولین سوره قرآن می باشد عدد مربوط می شود 8 (7+1)، و برای سوره بقره می شود 288 (286+2)، و برای سوره آل عمران عدد مربوط می شود 203 یعنی (200+3)، حال اگر این عددهای به دست آمده برای هر

ص :11

سوره را به تفکیک زوج و فرد در جدول های جداگانه ای قرار دهیم نتایج شگفت آوری به این شرح به دست می آید:

الف- مجموع اعداد جدول زوج برابر است با 6236 که مساوی مجموع کل آیات قرآن است و مجموع عددهای حاصل از جدول فرد برابر است با 6555 که همان عدد حاصل جمع شماره سوره های قرآن است.

ب- در هر جدول 27 سوره وجود دارد که تعداد کل آیات آن سوره یک عدد زوج است و بنابراین در هر جدول نیز 30 سوره وجود دارد که تعداد کل آیات آن سوره فرد است.

ج- در هر جدول به طور مساوی 57 سوره قرار می گیرد.

د- مجموع اعداد جدول زوج یک عدد زوج شده است و مجموع اعداد جدول فرد یک عدد فرد شده است. بدین ترتیب حتی اگر یک آیه از یک سوره ای کم یا زیاد شود و یا یک سوره جا به جا شود تمام نظم فوق از بین می رود. بنابراین این رابطه اثبات می کند که یک سوره یا یک آیه از قرآن کریم کم یا زیاد و حتی جا بجا هم نشده است.

22– «خلیفه»، «وصی و مشتقات وصی»، «عصمت»، «آل» و «شیعه و مشتقات شیعه» و کلمه «امام» به معنای رهبر و زمامدار الهی به صورت مفرد و جمع هر کدام 12 بار به تعداد ائمه اطهار (ع) در قرآن کریم تکرار شده است. و نیز عدد ائمه (ع) یعنی 12 بر کلمه توحید: «لا اله الا الله» و کلمه نبوت: «محمّدٌ رسول الله» و کلمه ولایت: «علی خلیفة الله» منطبق است.

23– تعداد آیاتی که به نعمتهای مختلف خداوندِ سبحان اشاره فرموده 14 آیه و به تعداد 14 معصوم (ع) می باشد: (بقره22)، (رعد3 و4)، (ابراهیم32 و33 و34)، (لقمان31)، (فاطر3)، (نحل 18و72 و80 و81 و 82 و83).

24– همچنین به تعداد 14 معصوم (ع)، 14 آیه از قرآن کریم به «سلام» اشاره فرموده است: (زمر73)، (قصص55)، (نحل32)، (اعراف46)، (انعام54)، (واقعه26)، (ذاریات25)، (زخرف89)، (احزاب44)، (مریم62 و47)، (حجر52)، (هود69)، (یونس10). که 5 آیه اول به

ص :12

«سلام علیکم» و آیه (مریم47) به «سلام علیک» اشاره فرموده است.

25– کلمه «کساء» و مشتقّات آن 5 بار در قرآن کریم آمده است، به تعداد اصحاب کسا که عبارتند از: حضرات «محمد (ص)، علی (ع)، فاطمه (س)، حسن (ع) و حسین (ع)». و اگر در اسامی اصحاب کساء دقت کنیم در می یابیم که از 19 حرف ترکیب یافته است که مطابق تعداد حروف آیه بسمله «بسم الله الرحمن الرحیم» خلاصه قرآن کریم می باشد.

با این توصیفی که در بالا آوردیم معنا و مفهوم روایات ذیل کاملاً واضح و روشن می شوند:

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص309، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

«لا اله الا الله حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابی»=«لا اله الا الله حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از عذابم ایمن است».

از همان منبع، ص517:

«ولایةُ علی بن ابی طالب حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابی»=«ولایت علی بن ابی طالب حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از عذابم ایمن است».

درکتاب «بسمله» علی اسماعیل پور، چاپ اول، ص 25، از حضرت علی (ع): «جمیع ما فی القرآن فی باء بسم الله و انا النقطه التی تحت البلاء»=«تمام قرآن در «باء» بسم الله وجود دارد و من نقطه باء بسمله هستم». و فرمود: «ظهرت الموجودات عن بسم الله و انَا النقطه التی تحت الباء»=«موجودات عالم از بسمله ظاهر شده اند و من نقطه باء بسمله هستم». (همان منبع، ص30).

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص592، از بحار، ج68، ص137، از جابر، از پیامبراکرم (ص):

اگر نبود که عده ای از امتم بگویند آنچه مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند، درباره تو (ای علی) سخنی می گفتم که امتم در پی آثارِ قدمهایت در خاک باشند و آن را ببوسند.

نکته: آیات قرآن کریم چندین حکم دارند از جمله: 1- نسخ (ناسخ و منسوخ). 2 – تخصیص (عام و خاص). 3- تقیید (مطلق و مقید). 4- تشبیه (محکم و متشابه). (ان شاء الله بحث در این خصوص در فصل سوم و ذیل آیه (آل عمران7) به تفصیل خواهد آمد).

ص :13

اسامی آیات

نام سوره و شماره آیهنام آیهنام سوره و شماره آیهنام آیه

(بقره 226)اِیلاء(یونس 38)(بقره 23)تحدی

(بقره 228)عِده ی مُطَلقِه(هود 13)تحدی (به ده سوره)

(بقره 230)مُحَلِل(طور 33)(اسرا 88)تحدی (به مثل قرآن)

(بقره 233)شیر دادن(بقره 102)هاروت و ماروت

(بقره 234)عده وفات(نساء 46)(بقره 104)راعِنا

(بقره 239)(نساء 102)نماز خوف(بقره 106)(نحل 101)نسخ

(بقره 251-247)طالوت و جالوت(بقره 109)عَفو (عفو از کفار)

(بقره 255)آیة الکرسی(بقره 115)(بقره144)توجه (قبله)

(بقره 274)انفاق شب و روز حضرت علی (ع)(بقره70)(یوسف99)(صافات102)

(قصص27)(کهف69)(فتح27) ان شاء الله

(بقره 282)دَین=قرض= بزرگترین آیه(بقره 124)امامت ابراهیم

(بقره 285)آمن الرسول(بقره 142)تغییر قبله

(بقره 286)(اعراف 42) (مؤمنون62)(بقره 233)(انعام 152)تکلیف وسع(بقره 143)

(بقره 152) امت وسط

ذکر (فاذکرونی)

(آل عمران 6)صورتگری(بقره 154)(آل عمران 169)حیات شهدا

(آل عمران 7)محکم و متشابه(بقره 156)استرجاع (انا لله و انا الیه...)

(آل عمران 18)شَهِدَ الله (شهادت)(بقره 159)کِتمان

(آل عمران 26-27)مُلک (اللهم مالک الملک)(بقره 178)قصاص

(آل عمران 28)تقیه(مائده 106)(بقره 180)وصیت

(آل عمران54)(انفال30)(ابراهیم46)مَکر(بقره 184)صیام (روزه)

(آل عمران 55)عروج عیسی(بقره 185)رمضان (فدیه)

(آل عمران61)مباهله(بقره 187)رَفَث= اعتکاف= فجر

(آل عمران 81)میثاق انبیاء(بقره 189)هلال ماه

(آل عمران 85)دین فقط اسلام(بقره 190)(توبه 73)اولین آیه جهاد (جهاد)

(آل عمران110)

(آل عمران 103) حبل الله

خیرامت (بقره 195)

(انفال 67)(محمد 4)تَهلکه

اسیر

(آل عمران113)امت قائمه(بقره 207)لیلۀ المبیت

(آل عمران118)دوستی نکردن با بی دینان(بقره 213)(یونس 20)امت واحد

(آل عمران 124)امداد سه هزار فرشته(بقره 217)شهر حرام

(آل عمران 134)کاظمین غیظ(بقره 219)(مائده 90)شراب و قمار

(فتح 29)محمد رسول الله (ص)(بقره 222)حیض

(آل عمران 154)به قتلگاه آمدن(بقره 223)حَرَث (کشتزار)

(آل عمران180)زنجیر در گردن شدن اموال(بقره 224)اَیمان (سوگند)

ص :14

اسامی آیات

نام آیهنام سوره و شماره آیهنام آیهنام سوره و شماره آیه

نفس واحد(نساء1)اِحصان و طعام اهل کتاب(مائده5)

تجویر ازدواج تا چهار زن(نساء3)وضو و تیمم(مائده6)

ارث(نساء 7تا14-33-176)شهدا بالقسط(مائده8)

یاتین فاحشه (اتیان فاحشه)(نساء15)قَضا(مائده41)

عدم پذیرش توبه(نساء18)ولایت(مائده55)

قِنطار(نساء20)مسخ(مائده60)

میثاق غلیظ(نساء21)تبلیغ = انتصاب = بلغ (مائده67)(انشراح 7)

مُتعه = صیغه= حلیت زنان(نساء24)تَثلیث(مائده73)

تخفیف بر بشر(نساء 28)کفاره سوگند(مائده89)

تمنای فضیلت(نساء32)شهادت(مائده106)

الرجال قوامون(نساء 34)وجوب رحمت خدایتعالی(انعام12)(انعام54)(هود119)

داوری در نزاع زن و مرد(نساء35)اول مسلم(انعام 14)

ظالم نبودن خدای تعالی(نساء40)حشر جنبندگان (دابة)(انعام38)

شاهد امت پیامبر (ص)(نساء41)و عنده مفاتح الغیب(انعام 59)

سُکر (تیمم)(نساء43)قبض روح در شب(انعام 60)

سَبت (شنبه)(اعراف163)(اسراء124)(نساء47-154)(نحل124)(بقره6)قَدر

اولی الامر(انعام 91)

(نسا 59)

مغفرت(نساء48) واژگونی قلب(انعام 110)

درک موت(نساء78)رسولان جنی و انسی(انعام130)

وجوب جهاد بر رسول(ص)(نساء84)حَصاد (دِرو کردن)(انعام 141)

دیه(نساء92)لحوم (گوشتهای حرام)(انعام 145)(بقره173)

نماز قَصر(نساء 101)ده برابری حسنه(انعام160)

نماز خوف(بقره239)(نساء102)فلسفه حشر(اعراف 8)

استغفار(نساء110)اقتدار آدمیان(اعراف10)

بهتان(نساء112)قیاس شیطان(اعراف12)(اسرا62)

ابراهیم خلیل(نساء125)لباس تقوا(اعراف26)

عدالت بین همسران(نساء129)اعراف(اعراف46-48)

نفی سبیل(نساء141)سخره(اعراف54)

کَلاله= صیف (تابستان)(نساء176)بَلَدِ طیب(اعراف58)

تعاون(مائده2)چهل شب موسی (و واعدنا موسی)(بقره 51)(اعراف 142)

دین = اکمال دین(مائده3)ذَرّ(اعراف172)

صید(مائده4)استدراج(اعراف182)(قلم44)

ص :15

اسامی آیات

نام آیهنام سوره و شماره آیهنام آیهنام سوره و شماره آیه

املاء(اعراف183)(قلم45)تهدید (به عذاب)(توبه39)

استعاذه(اعراف200)(نحل98)(غافر56)(فصلت36)غار = ثانی اثنین(توبه40)

شیطان طائف(اعراف201)اِستیذان(توبه44-45)

استماع قرآن(اعراف204)کفر و عناد اعراب(توبه97و99)(حجرات14)

انفال(انفال1)سَخِرَ(توبه79)

امداد هزار فرشته مردفین(انفال9)توبه و صدقه(توبه 104)(ابراهیم31)

تحریم فرار ازجنگ(انفال16-15)مسجد ضِرار(توبه107)

عمومیت بلا(انفال25)مسجد تقوا (قبا)(توبه108)

فتنه بودن مال و اولاد(تغابن15)(انفال28)تخلف از جنگ(توبه120)

فرقان(انفال29)گردش و منازل ماه(یونس5)

عدم عذاب با وجود رسول و توبه(انفال33)تحیت و کلام آخر بهشتیان(یونس10)(صافات182)

خمس(انفال41)امت واحد(یونس19)

فرار شیطان در بدر(انفال48)سیاهی چهره کفار(یونس27)

تغییر سرنوشت(رعد11)(انفال53)تحدی به یک سوره(یونس38)

صلح(انفال61)جسد فرعون(یونس92)

الفت دلها(انفال63)اذن خدا در ایمان(یونس100)

یک به ده (استقامت در جنگ)(انفال65)صبر(یونس109)

یک به دو (تخفیف)(انفال66)وجوب روزی(هود6)(عنکبوت60)

بدترین افراد

ستمکارترین افراد

زیانکارترین افراد(انفال22و55)

(یونس17)

(کهف103و104) سِتَة ایام (6روز)(هود7)(یونس3)(اعراف54) (فرقان59)(سجده4)(ق38)((حدید4)

حج اکبر(توبه 3)شاهد (حضرت امیر ع)(هود17)

ماههای حرام(توبه5)گواهان محشر (اشهاد)(هود18)

تعمیر مساجد(توبه 17و18)عذاب مضاعف(هود20)

یوم حنین(توبه 25)رحمت (علت خلقت)(هود119)

سیف = شمشیر= جِزْیَه(توبه29)توسل(یوسف97-98)

صیف = تابستان(قریش 2){(نساء 176)=کلاله}سجده موجودات(رعد15)(حج18)(نحل49)

عُزیر(بقره259)(توبه30)سلام علیکم(رعد24)

نور خدا(صف8)(توبه 32)الا بذکر الله(رعد28)

کَنز(توبه 35)طوبی(رعد29)

شُهور(توبه36)محو و اثبات(رعد39)

نَسی(توبه37)نقصان سرزمین(رعد41)(انبیا44)

ص :16

اسامی آیات

نام آیهنام سوره و شماره آیهنام آیهنام سوره و شماره آیه

ایام الله(ابراهیم5)(جاثیه14=اغماض)سهل قرآن به لسان نبی (مریم97)(دخان58)

شجره طیبه(ابراهیم24)ذائقه الموت (انبیا35)

شجره خبیثه(ابراهیم 26)رحمت للعالمین (انبیا107)

حتمی بودن وعده رسولان(ابراهیم47)نصرت خدا به رسول (حج15)

حفاظت قرآن(حجر9)ایام معلوم (حج28)

حفاظت آسمان(حجر17)بیت عَتیق (حج29)

صفح = عفو(حجر 85)ما قدروالله (حج74)(زمر67)(انعام91)

مثانی(حجر 87)عالم برزخ(مؤمنون100)

اَباعه خمر(نحل 67)جَلد(نور2)

عدم تسلط شیطان(نحل99)(اسرا65)قَذف(نور4)

تبدیل آیه = نسخ (نحل101)(بقره106)لِعان(نور6)

لسان اعجمی (نحل 103)اِفک(نور11)

معراج (نجم18-1)(اسرا1)اِستیناس(نور27)

دو فساد بنی اسرائیل (اسرا4)نور(نور35)

طوق گردن بودن اعمال (اسرا13)اِذن(نور58)

سعیهم مشکور (اسرا19)وجوب رسول(شعرا208)

احسان به والدین (اسرا23)منقلب(شعرا227)

میان روی احسان (اسرا29)دعای مُضطر(نمل62)

هلاکت در آخر الزمان (اسرا58)دابة الارض(نمل82)

رؤیای حضرت رسول و شجره ملعونه(اسرا60)آیه رَجعت (نمل83)(انبیاء95)(اسرا 7)

(مؤمن11)(بقره 214)

تکریم و تفضیل (اسرا70)صوت حمیر(لقمان 19)

اوقات 5 گانه نماز (اسرا78)عروة الوثقی(لقمان22)

نماز شب و مقام محمود (اسرا79)(سجده16)روز هزار سال(سجده5)(حج47)

شفاء (ننزل من القرآن) (اسرا82)روز 50 هزار سال(معارج4)

قل الروح (اسرا85)تطهیر(احزاب 33)

جسم مثالی و نه عینی(اسرا99)زِید = پسر خوانده (احزاب37)

معجزات 9 گانه موسی (اسرا101)عدم ترس انبیا (احزاب38)

ان یشاءَ الله (تکویر29)(کهف24)(انعام111)(اعراف89) (یوسف76)(مدثر56)(انسان30) صلوا علیه (صلوات) (احزاب56)

انا بشر (کهف110)چادر (احزاب59)

یوم حسرت (مریم39)فلسفه مَودت (سبا47)

اسماعیل صادق الوعد (مریم54)شهاب ثاقب (صافات10)

تسلط شیطان (مریم83)تَهلیل (لا اله الا الله) (صافات35)(محمد19)

محبت مؤمن در دل (مریم96)ذبح عظیم(صافات107)

ص :17

اسامی آیات

نام آیهنام سوره و شماره آیهنام آیهنام سوره و شماره آیه

عالین (ص75)سه طریق وحی (شوری51)

تسبیح کوه (ص18)کفر انسان (زخرف15)(اسرا67)

فصل خطاب (ص20)گریه آسمان و زمین (دخان 29)

داستان دو فرشته (ص21 تا 25)قوم تَبع (ق14)(دخان37)

خلافت داوود (ص26)نصرت (محمد7)

ابواب بهشت (ص50)قوم دیگر (محمد38)(جمعه3)(توبه39)

دین خالص (زمر3)بیعت (ید الله فوق ایدیهم) (فتح10)(ممتحنه12)

بی نیازی خدا از طاعت (زمر7)رِضوان(فتح18)

شرح صدر (زمر22)مؤمن در صلب کافر(فتح25)

جُلود (زمر23)تجسس خبر فسق(حجرات6)

ذکر خدا باعث دلتنگی منکرین (زمر45)مؤمنان برادرند(حجرات10)

قل یا عبادی الذین اسرفوا (مغفرت) (زمر53)غیبت= سؤظَن (حجرات12)

جَنبِ الله (زمر56)ان اکرمکم(حجرات13)

ابواب جهنم (زمر72)(مؤمن76)(نحل29)حَبل الورید(ق16)

الحمد لله رب العالمین(حمد2)(یونس10)(غافر65)(زمر75)(انعام 45)(صافات 182)دو فرشته مأمور اعمال(ق17)

طلب مغفرت کردن فرشتگان برای مؤمنان (شوری5)(مؤمن7)وضع قیامت در دنیا هم بود(ق22)

فوز عظیم (مؤمن9)جبری نبودن عمل(ق45)

دو حیات و دو ممات (مؤمن11)ما خلقت الجن و الانس(ذاریات56)

سخت تربودن خلقت آسمان و زمین از مردم(مؤمن57)غِلمان(طور24)

استجابت دعا (ادعونی) (مؤمن60)ابواب اسماء(اعراف40)(قمر11)

یومین (فصلت9) قدر (اندازه)(قمر49)

اربعة ایام (فصلت10)سجده گیاه و درخت(رحمن6)

نَحوَستِ ایام (فصلت16)(قمر19)تشخیص چهره(رحمن41)

شهادت اعضا (فصلت20)قرض الحسنه(حدید11)

اولی و دومی (فصلت29)ظِهار(مجادله2و3)

قالوا ربنا الله (فصلت30)نجوا(مجادله12)

تسبیح دائم فرشتگان (فصلت38)رخصت(مجادله13)

خشوع زمین (فصلت39)حزب شیطان(مجادله19)

پایداری قرآن (فصلت42)حزب الله (مائده56)(مجادله22)

سَنریهم (فصلت53)محاسبه نفس(حشر18)

مَوَدت (شوری23)خشوع کوه در برابر قرآن(حشر21)

علت مصیبت (شوری30)قطع اَنساب(ممتحنه3)

مشورت (شوری38)ابراهیم اسوه حسنه(ممتحنه4)

ص :18

اسامی آیات

نام آیهنام سوره و شماره آیهنام آیهنام سوره و شماره آیه

عدم دوستی با یهود(ممتحنه13)مرگ اول= یک ممات(دخان56)

چیزی نگویید که به آن عمل نکنید(صف2) دو حیات و دو مرگ(مؤمن11)

بنیان مرصوص(صف4)خنده و گریه(نجم43)

احمد(صف6)لَمَم(نجم32)

نور خدا(توبه32)(صف8)جَلال و کِرام(رحمن27و78)

نصر من الله و فتح قریب (فتح)(صف13)مشرقین و مغربین(رحمن17)

اگر راست گویید طلب مرگ کنید(جمعه6)مشارق و مغارب(معارج40)(اعراف137)

خلقت انسان به زیباترین صورت(تغابن3)بحرین(رحمن19)(فاطر12)

و من یتوکل علی الله فهو حسبه (توکل)(طلاق3) دو بهشت(رحمن46 و54 و62)

سِرِّ پیامبر (ص)(تحریم3)ذکر رکوع = عظیم(واقعه96 و74)

صالح المؤمنین(تحریم4)ذکر سجود = علیم(اعلی 1)

توبه نصوح(تحریم8)مسح مطهرون(واقعه79)

عدم نقصان در آفرینش(ملک3)رهبانیت(حدید27)

خلق عظیم(قلم4)کفلین(حدید28)

کشف ساق(قلم42)آیه حدید(حدید25)(کهف96)

صاحب حوت=ذاالنون=یونس درون ماهی(قلم48)(انبیا87)لینَه(حشر5)

و ان یکاد (چشم زخم)(قلم51- 52)شُحَّ نفس= بُخل(تغابن16)(حشر9)

بایّ ذَنبٍ قُتلَت(تکویر9)من یتق الله(طلاق2و4و5)

اصحاب اُخدود(بروج 4)املاء و استدراج(قلم44و45)(اعراف182و183)

رضایت= شفاعت=امیدوارترین آیه= فترضی(ضحی5)حیاتِ پیامبر مانع عذاب امت(انفال33)(اسرا76)

گشایش آورترین آیه = نا امید نشدن از رحمت الهی = یا عبادی الذین اسرفوا ... = توبه(زمر53)میزان(شوری17)(حدید25)(رحمن7و8و9) (هود84و85)(انعام152)(اعراف85)

جاء الحق و زهق الباطل(اسرا81)وتین(حاقه46)

میانه روی صدا در نماز(اسرا110)آیه قنوت(مزمل8)

ستاره شعرا(نجم49)آیه تخفیفِ نماز(مزمل20)

هلوعا(معارج19)درخواستِ نزولِ کتاب(مدثر52)(اسرا93)

سائل (درخواست)(معارج1)بصیرتِ نفس (اختیار)(قیامت14)(دهر3)(شمس8)

گِرو (رهینه)

ذوالقرنین

طی الارض

خضر (ع)(طور21)(مدثر38)

(کهف83)

(نمل40)

(کهف65)لا تعجل بالقرآن

یأجوج و مأجوج

صور فزع

صور صعق(قیامت16)(طه114)

(کهف94)(انبیا96)

(نمل87)

(زمر68)

ص :19

7- سوره: مجموعه ای از آیات الهی است. و به معنای «مرتبه ی بلند» است.

نکته: قرآن کریم 114سوره دارد. و همه ی دانشمندان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که اول آن فاتحة الکتاب و آخر آن سوره ی «ناس» است. اما بوده و شاید هستند عده ای که سوره های قرآن را غیر از این می دانسته اند، که در این خصوص اقوالی به شرح ذیل می آوریم:

1- دکتر رامیار، در کتاب تاریخ قرآن، ص 581 _ 582، آورده است:

عاصم الحجدری و مجاهد، قرآن را 113 سوره دانسته اند. آن ها سوره های انفال و توبه را که میانشان «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» نیست، یکی گرفته اند. مصحف عبد الله بن مسعود، 112 سوره بود؛ چون معوذتین را نداشت؛ مصحف ابی بن کعب، 116 سوره بود؛ چون دعای استفتاج و قنوت را به نام سوره های «خلع» و «حفد» داشته است، مصحف ابن عباس 114 سوره ی کامل بود. این را هم اضافه کنیم که گفته اند بر حسب حکم امام صادق (ع) مجموع سوره ها 112 سوره است. چون ایشان دو سوره ی «فیل» و «قریش» را یکی می دانست و هم چنین سوره های «والضحی» و «اَلَم نشرح» را در حکم یک سوره می گرفت. روی همین نکته برخی از علمای شیعه در نماز واجب بعد از حمد، خواندن هر دو سوره را بعنوان یک سوره، ضروری می دانند.

2- سید محمدباقر حجتی، تاریخ قرآن کریم، ص 91 _ 92، نقل از مقدمتان، ص 75:

اختلاف هایی که در تعدادِ سوره ها دیده می شود، ناشی از اختلاف مصاحف است. نوشته اند که در مصحف عبد الله بن مسعود در آغاز سوره ی برائت «بسمله» وجود داشت و مصحف او 112 سوره بوده است؛ چون در این مصحف سوره ی فلق و سوره ی ناس نیامده بود و نیز نوشته اند که عبد الله بن مسعود علاوه بر این دو، سوره ی فاتحه را در مصحف خود نیاورده، چون می دانست که مردم کاملاً آن را در حافظه ی خود سپرده، و هرگز در مورد آن ها دچار نسیان نمی شوند.

3- از همان منبع، ص93، نقل از سیوطی، اتقان، جلد 1، ص 113 و 112:

دو سوره حَفد و خَلْع در مصاحف برخی از صحابه وجود داشته و حتّی عمر بن خطاب بعد از رکوع در قنوت نماز، این دو را با ذکر «بسمله» می خواند. و این دو سوره در مصحف عبد الله

ص :20

بن عباس و ابو موسی اشعری نیز آمده است.

4- سید محمد باقر حجتی، تاریخ قرآن، ص 94:

یکی از محققان قرن پنجم هجری، برای توجیه کار ابی بن کعب و دیگر صحابه، یادآور می شود که اگر ابی بن کعب دعای قنوت را به عنوان سوره ای از قرآن شمرده باشد _ در صورتی که این مطلب صحیح باشد _ مبنی بر آن نیست که وی این دعا را به عنوان جزیی از قرآن نگاشته باشد؛ بلکه بدین منظور آن را در مصحف خود آورد تا مردم آن را فراموش نکنند. چون او این دو دعا را در قنوت نماز وتر از رسول خدا (ص) شنیده بود؛ پس این دو، دعا هستند، نه سوره.

در پایان به این نتیجه دست می یابیم که علّت اختلاف از ناحیه ی بعضی به خاطر ذوق و سلیقه ی درست یا نادرست بوده و یا به آنان نسبت داده شده است؛ البته عدد 114 سوره مورد اتفاق اکثر محققان به نام اسلامی می باشد. اما از بحث فوق آن روایت از امام صادق (ع)، همچنان حل نشده ماند، که در توجیه آن باید گفت:

با توجه به ارتباط مضمونی بین دو سوره «فیل» و «قریش» و نیز دو سوره «ضحی» و «الم نشرح» مفسرین دو قول آورده اند:

1) اکثر مفسرین شیعه من جمله علامه طباطبایی(المیزان، ج 40، ص397تا399) و به استناد روایاتی از معصوم (ع) معتقدند که دو سوره «فیل» و «قریش» و نیز «ضحی» و «الم نشرح» هر کدام به تنهایی و با یک «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می شوند و به عبارتی هر یک سوره ای مجزا هستند. و استناد کرده اند به روایتی از رسول خدا (ص) که فرمود: خدایتعالی قریش را به خاطر هفت خصلت بر دیگران برتری داد از آن جمله فرمود: و درباره آنان سوره ای نازل شد که در آن سوره سخن از احدی به جز قریش نرفته است و آن سوره (لایلاف قریش) است.

2) بعضی از اهل سنت و به استناد روایتی از «عمر» و «ابی بن کعب» (که در بحث فوق به آن اشاره شد) معتقدند که بین دو سوره «فیل و قریش» و نیز «ضحی و الم نشرح»، «بسم الله الرحمن الرحیم» وجود ندارد و در حقیقت «فیل و قریش» یک سوره و «ضحی و الم نشرح» نیز

ص:21

یک سوره اند. البته در این بین بعضی از شیعه نیز به استناد روایتی از صادقین (ع) نظریه دوم را تأیید کرده اند که صاحب المیزان، ج40، ص397 تا399، با دلایل معقول آن را رد کرده و معتقد است که یا بعضی از این روایات ضعیف بوده و یا اینکه مراد از آن روایات، اتصال این دو سوره نیست، مثلاً در روایتی آورده اند که امام صادق (ع) در نمازش سوره «ضحی» و «الم نشرح» را خوانده است و این دلیل بر اتصال این دو سوره نیست چرا که آن حضرت در رکعت اول، سوره «ضحی» و در رکعت دوم، سوره «الم نشرح» را بعد از حمد خوانده است و یا روایت دیگری از امام صادق (ع) که می فرماید: «در یک رکعت بین دو سوره ضحی و الم نشرح و نیز بین دو سوره فیل و ایلاف، جمع مکن»، که البته این روایت بر تعدد و جدایی سوره ها دلالت دارد نه بر وحدت و اتصال آنها، که متأسفانه عده ای به اشتباه آن را بر عکس گرفته اند.

مؤلف: قرآن کریم بی شک دارای 114 سوره می باشد که این تعداد، موردِ تأیید رسول اکرم (ص) و اهلِ بیت طاهرش (ع) بوده است چرا که اگر غیر از این بود حتماً از جانب اهل بیت (ع) به قرآنِ 114سوره ای جمع آوری شده، اعتراض می شد. پس نظریه دوم کاملاً غلط است (والله اعلم). اما با وجود اعترافِ اکثر و شاید همه علمای شیعه به این که قرآن کریم 114 سوره است و چهار سوره فوق هر یک سوره ای مجزا هستند، اما این اعتراف در عمل رخ نمی دهد مثلاً در کتاب «توضیح المسائلِ» آیت الله حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، چاپ کوثر، سال86، ص198، مسئله 987، فتوا داده اند که: «دو سوره ی والضحی و الم نشرح و همچنین دو سوره فیل و لایلاف در نماز یک سوره حساب می شود».

و این فتوا ناشی از آن است که آن بزرگوار هنوز به مجزا بودن سُوَرِ فوق الذکر یقین حاصل نکرده اند. برعکس، این فتوا در رساله ی برخی دیگر از فقهای شیعه من جمله امام خمینی (ره) به چشم نمی خورد که شاید علتش هم یقین داشتن به مجزا بودن این سُوَر و در نتیجه 114 سوره بودن قرآن است. و البته با توضیحاتی که در بالا آوردیم و نیز با توجه به اعجاز عددی قرآن کریم، به یقین و بی هیچ چون و چرایی قرآن کریم 114 سوره است (والله اعلم).

ص:22

نکته: تنها سوره قرآن کریم که «بسم الله الرحمن الرحیم» ندارد سوره توبه یا برائت است چون این سوره با غضب و خشم الهی بر کافران شروع می شود، لذا گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» که از رحمت و مهربانی خدای تعالی سخن به میان می آورد باعث کاهش اثر این خشم می شود. (بحثی مفصل در این خصوص در آغاز سوره توبه آمده است، به آنجا مراجعه شود).

نکته: تنها سوره قرآن کریم که 2 «بسمله» دارد، سوره نمل است و علت آن وجود نامه حضرت سلیمان (ع) است که به طور کامل نوشته شده است و ابتدای نامه باید از نام خدا یاد شود.

نکته: به جز سوره توبه، سایر سُوَر با آیه «بسمله» آغاز می شوند که این آیه جزء آن سوره و مخصوص آن است، بنابراین قرآن کریم شامل 114 «بسم الله الرحمن الرحیم» است، چون سوره توبه بسمله ندارد ولی سوره نمل دو بسمله دارد.

و چون در سوره هود آیه 41 خدای تعالی می فرماید: «ارکبوا فیها بسم الله مجریها و مُرسیها» بنابراین در قرآن کریم، 115 بار عبارت «بسم الله» تکرار شده است.

نکته: کلمه «سوره» 9 بار در قرآن آمده و کلمه «سُوَر» جمع سوره فقط یکبار آمده است.

اولین و آخرین سوره ها:

1 – اولین سوره نازله، علق است و البته 5 آیه اولِ آن، چون آیات بعدی، بعدها نازل شد.

2 – اولین سوره ای که به طور کامل نازل شد سوره حمد است.

3 – اولین سوره نازله بعد از هجرت، بقره است.

4 – به ترتیب اولین تا پنجمین سوره نازله، «علق، قلم، مزمل، مدثر و حمد» است که در بین آنها حمد به طور کامل نازل شده است.

5 – آخرین سوره نازله، مائده یا توبه است و البته آیات آغازین این سوره ها.

6 – آخرین سوره ای که به طور کامل نازل شد سوره نصر است.

7 – آخرین سوره نازله در مکه، مطففین است.

سوره هایی که هر کدامشان به طور یک جا نازل شده اند:

ص:23

14 سوره در قرآن کریم به طور یک جا نازل شده اند: حمد – انعام – صف – مرسلات – ضحی – بینه – عادیات – کوثر – کافرون – نصر – تبت – اخلاص – فلق و ناس.

بلندترین و کوتاهترین سوره:

طولانی ترین سوره قرآن، بقره با 286 آیه است و کوتاهترین سوره، کوثر با 3 آیه است. بعد از سوره بقره بلندترین سوره ی قرآن کریم، سوره نساء است.

سوره های سجده دار:

در 14 سوره قرآن کریم، آیه سجده آمده است که در یک سوره دو سجده وجود دارد (سوره حج)، بنابراین قرآن کریم 15 آیه سجده دارد. از بین 15 آیه سجده دار، 11 آیه آن «سجده مستحبی» است و در 10 سوره ی قرآن، شامل: «اعراف، رعد، نحل، اسراء، مریم، حج (2 مورد)، فرقان، نمل، ص و انشقاق» آمده اند. در 4 سوره، سجده واجب وجود دارد. به سوره های چهار گانه ی دارای سجده واجب، سوره های عَزائِم گویند. عَزائم جمع «عزیمه» از ریشه «عزم» و به معنای قصد و جزم و قطعیت است چون در آنها به قطعیت باید سجده کرد لذا به آنها عزائم گویند. به هر یک از آن سوره ها، عزیمه گویند و شامل سوره های ذیل است: 1 – سجده: آیه 15. 2 – فصلت: آیه 37 . 3 – نجم: آیه 62 . 4 – علق: آیه 19.

سکته های قرآن :

قرآن کریم 11 سکته دارد که 7 سکته آن در سوره حمد و چهار سکته دیگر در چهار سوره «عوجاًس قیما» (کهف1) و «من مرقدناس هذا» (یس 52) و «منس راق» (قیامت 27) و «بلس ران» (مطففین14)، ذکر شده است. (سکته به معنای وقف کوچک و جزیی است).

گروه بندی کمّی سوره ها:

سُوَرِ قرآن بر اساس تعداد آیات به چهار گروه تقسیم می شوند:

1 – طُوَل یاسَبعِ طِوال: 7 سوره بلند قرآن: بقره، آل عمران، نسا، مائده، انعام، اعراف و توبه.

2 – مِئون یا مئین: 11 سوره که 100 یا بیشتر از 100 آیه دارند: 1 – یونس 2 – هود 3 –

ص:24

یوسف 4– نحل 5– اسرا 6– کهف 7– طه 8 – انبیا 9 – شعرا 10– صافات 11– مؤمنون.

3 – مثانی: شامل 30 سوره اند و کمتر از 100 آیه دارند. این سوره ها از سوره 27 یعنی نمل شروع شده و تا سوره 49 یعنی حجرات ادامه دارند، به استثنای سوره صافات که 182 آیه دارد و به اضافه 8 سوره دیگر: انفال – رعد – ابراهیم – حجر – مریم – حج – نور – فرقان.

4 – مفصلات = ریاض قرآن: شامل 66 سوره کوچک آخر قرآن (از سوره «ق» تا «ناس») به علاوه سوره حمد است. مفصلات خود به سه گروه تقسیم می شوند:

الف - طوال: شامل 36 سوره که نسبتاً بلندترند: از سوره ق (50) تا بروج (85).

ب – اوساط: شامل 13 سوره متوسطند: از طارق (86) تا بینه (98).

ج – قصار: شامل 17 سوره کوچک قرآن: از زلزال (99) تا آخر قرآن، به علاوه حمد.

گروه بندی سوره های قرآن بر مبنای سرآغاز آنها (فواتح سور):

1 – مقولات: شامل 5 سوره اند که با کلمه «قُل» شروع می شوند و معروفند به سوره های «5 قُل»: (جن، کافرون، توحید، فلق و ناس).

2 – زمانیه یا شرطیه: شامل 7 سوره اند که با کلمه «اذا» یعنی با قید یا شرطِ زمان آغاز می شوند: (واقعه، منافقون، انفطار، انشقاق، کورت، زلزله و نصر).

3 – حامدات یا حمد: شامل 5 سوره اند که با کلمه «الحمد» یعنی با حمد آغاز می شوند: (حمد، انعام، کهف، سبا و فاطر).

4- مُسبِّحات: شامل هفت سوره اند که با کلمه «یُسبِّح» یا «سبَّح» یعنی با تسبیح خدای تعالی آغاز می شوند: (اسرا، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی)

5 – مخاطبات: شامل 10 سوره اند که با کلمه «یا ایُّها» یعنی با خطاب شروع می شوند و از بین آنها 5 مورد، مخاطبش، حضرت رسول (ص) است: (تحریم، طلاق، احزاب، مدثر و مزمل)، 3 مورد، مؤمنان هستند: (حجرات، مائده و ممتحنه) و 2 مورد هم مردم هستند: (حج و نساء).

6 – اقسام: شامل 23 سوره اند که با سوگند آغاز می شوند، این سوره ها همه مکی هستند.

ص:25

16 سوره با «واو»، 2 سوره با کلمه «لا اقسم» و در 5 سوره، بعد از ذکر حروف مقطعه، قسم یاد شده است، به عبارتی در 18 سوره به طور مستقیم و در 5 سوره بعد از حروف مقطعه سوگند یاد شده است و به ترتیب عبارتند از: (یس – صافات – ص – زخرف – دخان – ق – ذاریات – طور – نجم – قلم – قیامت – مرسلات – نازعات – بروج – طارق – فجر – بلد – شمس – لیل – ضحی – تین – عادیات و عصر).

نکته: خدای تعالی در 23 سوره و در 56 آیه، قسم یاد فرموده است. مخلوقاتی که خدای تعالی به آنها قسم یاد کرده، عبارتند از: عصر (یکبار) – اسبان (یکبار) – انجیر (1 بار) – زیتون (1) – روشنایی (ضحی) (2) – دریا (1) – شب (3) – روز (2) – ماه (1) – خورشید (1) – مذکر و مؤنث (1) – شاهد (1) – مشهود (1) – نفس (1) – نفس لوامه (1) – جفت و فرد (1) – ده شب (1) – صبح (1) – قیامت (2) – قلم (1) – ستاره (1) – ابر (1) – باد (1) – کشتی (1) – زمین (1) – کوه طور (2) – آسمان (4) – کعبه (3) – قرآن (6) – فرشته (14).

که در بین آنها فرشتگان بیشترین قسم را به خود اختصاص داده اند.

چرا در قرآن کریم قسم یاد شده است؟

به چند دلیل از جمله: 1- برای تأکید است. 2- مُبَیِّن عظمت خداست. 3- این قسم ها در حقیقت به نام خداست که در آنها مقدر است.

در تفسیر جامع، ج6، ص510، به نقل از طبرسی، از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود:

برای بندگان قسم خوردن به غیر خدا جایز نیست لکن خداوند به آن چه از مخلوقات خود بخواهد سوگند یاد می کند.

7 – مُقَطعات (معروف به حروف مقطع یا حروف رمز یا حروف نورانی یا فواتح یا آغازها):

در ابتدای 29 سوره قرآن کریم آمده اند که در یکی از این سوره ها یعنی سوره شوری، دو حروف مقطع آمده است بنابراین قرآن کریم شامل 30 حروف مقطعه می باشد و چهار گروهند:

1 – الف لامات: شامل 13 سوره که با «ال» آغاز می شوند و عبارتند از:

ص:26

1 – روم 2 – عنکبوت 3 – لقمان 4 – بقره 5 – آل عمران 6 – سجده (این 6 سوره با الم شروع می شوند که به آنها «بساتین» هم گویند) 7 – یوسف 8 – حجر 9 – یونس 10 – ابراهیم 11 – هود (این 5 سوره با الر شروع می شوند و به آنها «الرآت» هم می توان گفت) 12 – رعد (با المّر آغاز می شود) 13 – اعراف (با المص آغاز می شود).

2 – حامیمات یا حوامیم: معروف به سور آل حم، حوامیم سبعه، تاج القرآن، لباب القرآن، ثمرة القرآن، دیباج القرآن، دبابیج القرآن، ریاحین القرآن، یاسمین العرائس و ریاض الجنّة بوده و 7 سوره اند که با «حم» شروع می شوند. این 7 سوره همه مکی و پشت سرِ همند و به ترتیب عبارتند از: 1– مؤمن 2– فصلت 3– شوری 4– زخرف 5– دخان 6– جاثیه 7– احقاف.

3 – طاسینات یا طواسین: شامل 3 سوره اند که یک سوره با «طس» شروع می شود یعنی سوره نمل، و دو سوره با «طسم» شروع می شوند یعنی «شعرا» و «قصص».

4 – منفردات: 6 سوره باقیمانده از مقطعاتند که فقط یک بار آمده اند. و عبارتند از: 1- قلم (ن) 2– ق (ق) 3– ص (ص) 4– یس (یس) 5– طه (طه) 6– مریم (کهیعص)

چند نکته مهم در خصوص مقطعات:

1- «سوره شوری» تنها سوره ای است که دو حرف مقطع دارد «حم – عسق».

2– «حم» 7 بار تکرار شده که به آنها «حوامیم» گویند. «الم» 6 بار، که به آنها «بساتین» گویند. «طس» یک بار و «طسم» 2 بار، که به آنها «طواسین» گویند. «الر» 5 بار تکرار شده و به آنها «الرآت» گویند. و 6 سوره «منفردات» و «المّر» و «المص» هم یکبار تکرار شده اند.

3 – مقطعات شامل 14 حرف اصلی (غیر تکراری) می باشند: «ا – ح – ر – س – ص –

ط – ع – ق – ک – ل – م – ن – ه – ی».

ناگفته پیداست که تعدادِ عددی این کلمات (14) معادل با تعداد 14 معصوم (ع) می باشد.

4 – برخی از اهل ذوق شیعه با کمک این 14 حرف عبارتی را به دست آورده اند: «صراطُ عَلَّی حقُ نُمسِکُه»=«راه علی حق است و ما از آن پیروی می کنیم».

ص:27

5 – طه و یس نام های حضرت رسول (ص) است.

6 – «ق» اولین حرف قرآن و نیز دو بار در بین حروف مقطعه به کار رفته، یکی در سوره «ق» و دیگری در سوره «شوری» «عسق» و حرف «ق» در هر کدام از این سوره ها 57 بار تکرار شده و نیز 114=2×57 یعنی برابر با تعداد کل سوره های قرآن.

7- تنها سوره ای که با حرف «ن» آغاز می شود، سوره قلم است (شماره 6) این سوره 133 «ن» دارد که به 19 قابل قسمت است (7×19). سه سوره اعراف (شماره 7)، مریم (شماره 19) و ص (شماره 38) که با حرف «ص» شروع می شوند، جمعاً 152 حرف «ص» دارند (8×19). در سوره طه (شماره 20) جمع تعداد حروف «ط» و «ه_» 344 می باشد (18×19). در سوره «یس» تعداد حروف «ی» و «س» 285 می باشد (15×19). و در هفت سوره 40 تا 46 که با رمز «حم» شروع می شوند تکرار حروف 2166 می باشد (14×19). در سوره های شماره 2و3و7و13و19و30و31و32 که با رمز «الم» شروع می شوند تعداد حروف «الف، لام، میم» جمعاً 26676 مورد بوده و قابل قسمت به عدد 19 می باشند (1404×19). در سوره های 20و26و27و28و36و42 که با رمز «طس» یا یکی از دو حرف مزبور «ط، س» آغاز می شوند تعداد دو حرف «ط» و «س» 494 مورد می باشد (26×19). در سوره های 10و11و12و14و15 که با رمز «الر» آغاز می شوند تعدا «الف، لام، راء» به اضافه تعداد «راء» تنها در سوره سیزدهم، 9709 مورد است که این عدد قابل قسمت بر عدد 19 می باشد (511×19). در سوره هایی که با رمز یکی از حروف «ط، س، م» آغاز می شوند، تعداد حروف «طاء، سین، میم» 9177 مورد می باشد (438×19). در سوره رعد (شماره 13) که با رمز «المر» آغاز می شود، تعداد حروف «الف، لام، میم، راء» 1501 مورد می باشد (79×19). در سوره اعراف (شماره 7) که با رمز «المص» شروع می گردد تعداد حرف «الف» 2572 مورد، حرف «لام» 1523 مورد، حرف «میم» 165 و حرف «ص» 98 مورد که جمعاً عدد 5358 بدست می آید (282×19). در سوره مریم (شماره 19) که با رمز «کهیعص» شروع می شود، تعداد حروف «کاف، ها، یا، عین، صاد» 798 مورد می

ص:28

باشد (42×19). در سوره شوری (شماره 42) که با حروف «حم، عسق» شروع می شود، تعداد حروف «حا، میم، عین، سین، قاف» 570 مورد می باشد (30×19). در سیزده سوره ای که حرف «الف» در لغت رمزی آنهاست (سوره های شماره 2، 3، 7، 10، 11، 12، 13، 14، 29، 30، 31، 32و15) جمع الف های موجود 17499 مورد می باشد (921×19). در سیزده سوره فوق الذکر جمع حروف «لام» 1870 مورد می باشد (620×19). در هفده سوره ای که حرف «میم» در لغت رمزی آنهاست (سوره های شماره 2، 3، 7، 13، 32، 26، 28، 29، 31، 30، 40، 41، 42، 43، 44، 45، 46) جمع حروف «میم» 8683 مورد می باشد (457×19). حروف مقطعه «کهیعص» در سوره مریم، بصورت جداگانه و با این تعداد بکار رفته اند: حرف «ک» 137 مرتبه، حرف «ه» 168 مرتبه، حرف «ی» 345 مرتبه، حرف «ع» 122 مرتبه، حرف «ص» 26 مرتبه و جمع ارقام به این صورت است: 345+168+137+122+26= 897 که مضروب عدد 19 می باشد (42×19)، یعنی مجموع تکرار حروف پنجگانه «ک، ه، ی، ع، ص» سوره مریم (سوره شماره 19) علاوه بر آنکه بر عدد 19 (تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم) قابل تقسیم است، بر عدد 14 (که تعداد حروف مقطعه است) نیز قابل تقسیم می باشد (798=57×14).

8– مفسرین در معنای این حروف نظرات متفاوتی داده اند از جمله:

- در تفسیر المیزان، ج18، ص6-8، آمده است:

با تدبّر در سوره هایی که حروف مقطعه همسان دارند، مانند سوره هایی که با «الم، الر، طس یا حم» شروع می شوند، در می یابید که سوره های دارای حروف مقطعه مشترک، در مضامین و سیاق نیز با یکدیگر مشابه و متناسبند و این تشابه ویژه میان سوره های مزبور با سایر سوره ها وجود ندارد. یکی از شواهد این مدعا آن است که سوره های دارای حروف مقطعه همسان با الفاظی همانند یا نزدیک به هم آغاز می شوند، چنان که سوره هایی که با «حم» یا «تنزیل الکتاب من الله» یا الفاظ دیگری که مفید همین مضمون است، آغاز می شوند و سوره هایی که به «الر» یا «تلک آیات الکتاب» یا الفاظی که مفید همین مضمون است، شروع می شوند و نظیر

ص:29

این مطلب در سوره هایی که با «طس» شروع می شوند، نیز هست. همین طور سوره هایی که با حروف مقطعه «الم» آغاز می شوند، در آغاز آن «نفی ریب از قرآن» مطرح شده است. بر اساس شواهد مذکور می توان حدس زد که بین حروف مقطعه و مضامین سوره هایی که با حروف مزبور آغاز می شوند، پیوند خاصی است. یکی دیگر از شواهد این ادعا آن است که هرگاه سوره ای دارای حروف مقطعه دو سوره ی دیگر باشد، جامع محورهای اصلی محتوای آن دو سوره نیز خواهد بود. سوره ی اعراف که با «المص» آغاز می شود، جامع محتوای سوره هایی است که با «الم» و «ص» آغاز می شوند یا سوره ی رعد که با «المر» آغاز می شود، جامع محتوای سوره هایی است که با «الم» و «الر» شروع می شوند. حاصل سخن این که، حروف مقطعه، رموزی است میان خدای سبحان و رسول اکرم (ص) که بر ما پوشیده است و فهم عادی ما به آن راهی ندارد، جز این که بدانی بین حروف مزبور و بین مضامین سوره ی آغاز شده به آنها، ارتباط خاص است.

- در تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، ج 1، ص 61 -65 آمده است:

«خداوند متعال با این حروف، تحدّی (هم آورد طلبی) کرده است و به انسان ها می گوید اگر در معجزه بودن قرآن تردید دارید، بدانید قرآن از همین حروف عادی فراهم آمده است».

و نیز آمده است: «حروف مقطعه در اوایل برخی سوره ها، نشانه ی بیشتر به کار رفتن این حروف در کلمات آن سوره است و این، خود، یک معجزه است». (به عبارتی دیگر باید گفت: درصد حروف سوره های مشتمل بر حروف مقطعه، نسبت به سایر حروف آن سوره بیشتر از همین درصد در سایر سوره هاست. مثلاً حرف «ق» در هر یک از سوره های «ق» و «حم عسق» 57 بار تکرار شده و نسبت آن به حروف دیگر این سوره بیشتر است. درصد حرف «ق» در سوره ی «ق» از درصد حرف «ق» در هر یک از سوره های دیگر قرآن بیشتر است به جز سوره ی «شمس»، «قیامت» و «فلق»).

- در البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین عبدالله زرکشی، ج 1، ص 255 – 266، آمده است: «امام سجاد (علیه السلام) فرمود: قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند و گفتند: قرآن سحر است و محمد (ص)

ص:30

آن را ساخته و به خدا نسبت داده است. خداوند به آنان اعلام فرمود: «الم ذلک الکتاب»؛ یعنی ای محمد! کتابی که برتو فرو فرستادیم از همین حروف مقطعه (الف، لام، میم) و مانند آن است که همان حروف الفبای شما است».

- در بحار الانوار، علامه مجلسی، داراحیاء التراث العربی، ج 89، ص 384، آورده است:

«برخی از این حروف مقطعه، علامت اختصاری و اشاره به اسمی از اسماء حسنای الهی و برخی دیگر رمز اشاره به نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است. هر یک از نامهای الهی مرکب از چند حرف است و از هر نامی، حرفی گزینش شده و به صورت ناپیوسته در ابتدای برخی سوره های قرآن قرائت می شود».

- در تفسیر القرآن الکریم، محمد بن ابراهیم صدر الدین الشیرازی، ج 1، ص 197- 224، آورده است:

«این حروف، رمز و سرّی میان خداوند سبحان و حبیب او، رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است و مراد از آن، فهماندن دیگران نیست. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

«الم» رمز و اشاره میان خداوند و حبیب او، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) است و خداوند اراده کرده است که کسی به جز آن دو، از رمز آن آگاه نشود...».

- در مجمع البیان، طبرسی، ج 1، ص 75 – 78، آمده است: «این حروف برای تنبیه و ساکت کردن کافران بوده است». «این حروف، سوگندهایی است که خداوند متعال یاد کرده است بر این که قرآن، کلام و کتاب اوست». «این حروف بر اساس حروف ابجد، به بقا و اجل اقوام و امت ها و نعمت ها و بلاها اشاره دارد». «مراد از این حروف، همان حروف الفبا است که به عنوان نمونه و مثال آمده است». «این حروف، به مدت بقای امت اسلامی اشاره دارد».

مؤلف: اقوال زیادی در این خصوص آمده است که گاهاً نظرات شخصی مفسرین است و نمی توان به برخی از آنها اعتنا کرد مثلاً این قول صاحب مجمع (قول فوق) که آورده: «این حروف، سوگندهایی است که خداوند متعال یاد کرده است بر این که قرآن، کلام و کتاب اوست»، صحیح نیست، چرا که خداوند سبحان بارها در قرآن کریمش به صراحت به این مطلب اشاره فرموده است

ص:31

که: «قرآن، کلام و کتاب اوست»، پس دیگر معنا ندارد که این اسما را به این صورت تعبیر کرد. و یا همان قول آورده که منظور «نعمت ها و بلاهای امتهاست»، که این قول هم صحیح نیست چرا که در همین قرآن مجید، بارها اشاره به نعمت ها و عذاب های اقوام گذشته شده است. و همچنین در خصوص تنبیه و ساکت کردن کافران و یا تفکر و اندیشیدن انسانها و غیره ... که از ذکر آن ها خود داری کرده ایم و اما برخی از این اقوال برگرفته از قول معصوم (ع) است و نمی توان آن ها را رد کرد، که در توجیه آن ها باید گفت: «این قول ها مصادیقی از معانی این اسما است نه این که این اسما تنها محدود به مفهوم خاصی باشد». «خلاصه این که مفاهیم و حقایق واقعی این اسما تنها و تنها در نزد خداوند سبحان و اهل بیت (ع) است».

8 – متفرقات: شامل 34 سوره اند که جزءِ تقسیمات 7 گانه فوق الذکر نباشند و عبارتند از: علق، مسد، شرح، کوثر، تکاثر، ماعون، فیل، عبس، قدر، قریش، قارعه، همزه، قمر، فرقان، زمر، غاشیه، نحل، نوح، انبیاء، مؤمنون، ملک، حاقه، معارج، نبأ، مطففین، انفال، محمد، رحمن، انسان، بینه، نور، مجادله، فتح و توبه.

خلاصه: 5 سوره مقولات + 7 سوره زمانیه + 5 سوره حامدات + 7 سوره مسبحات + 10 سوره مخاطبات + 23 سوره اقسام +29 سوره مقطعات + 34 سوره متفرقات =114 سوره قرآن.

توجه: در جمع بندی ارقام فوق عدد 120 بدست می آید که باید 6 سوره ی کریمه ی «یس- ص- زخرف- قلم- دخان و ق» را از عدد 120 کم کرد چرا که این 6 سوره ی کریمه، مشترک در دو گروهِ «اقسام» و «مقطعات» می باشند یعنی دو بار تکرار شده اند.

اسامی اجتماع سوره ها:

1 – ممتحنات: به مجموع 16 سوره حشر، فتح، فصلت، طلاق، قلم، حجرات، تبارک، تغابن، منافقون، جمعه، صف، جن، نوح، مجادله، ممتحنه و تحریم گویند.

2 – مُعَوّذَتین: به دو سوره ناس و فلق گفته می شود. معوذتین تثنیه کلمه معوذة از واژه «عَوذ» به معنای پناه بردن است. و به هر یک از این سوره ها «مُعَوّذَه» هم می گویند.

ص:32

3 – مُقَشْقِشَتان: به دو سوره اخلاص و کافرون گفته می شود. مقشقشتان تثنیه کلمه مُقَشْقِشَه به

معنای دوری از شرک و نفاق است. و به هر یک از این سوره ها «مقشقشه» هم گویند.

4- زَهراوان: به دو سوره بقره و آل عمران گفته می شود. زهراوان از کلمه زُهره به معنای درخشش و نورانیت است و چون این دو سوره از نظر احکام و اسماءِ الهی آیات زیادی را شاملند، لذا از این نظر درخشان و نورانیت دارند.

5 – قَریْنَتین: به دو سوره انفال و توبه گفته می شود، چون قرینه و مجاور یکدیگرند و حتی بعضی ها این دو سوره را یکی دانسته اند.

6 – عتاق: به 5 سوره اسراء، کهف، مریم، طه و انبیاء گفته می شود.

7 – دبابیج: جمع دیباج به معنای حریر است و 8 سوره اند: «آل عمران و حوامیم هفتگانه».

8 – قوارع: به سوره هایی که انسان را در پناه خدا قرار می دهند از جمله آیة الکرسی + معوذتین + مقشقشتان و حمد.

9 – بساتین: 6 سوره اند که با الم شروع می شوند.

10 – حوامیم: 7 سوره اند که با حم شروع می شوند.

11 – طواسین: 3 سوره اند که با طسم و طس شروع می شوند.

12 – حامدات: 5 سوره اند که با الحمد شروع می شوند.

13 – مسبحات: 7 سوره اند که با تسبیح خدای تعالی شروع می شوند.

14 – عَزائم: 4 سوره اند که سجده واجب دارند.

15 – مخاطبات: 10 سوره اند که با مخاطب شروع می شوند.

16 – مقطعات: 29 سوره که با حروف مقطعه شروع می شوند.

17 – اقسام: 23 سوره که با سوگند آغاز می شوند.

18 – زمانیه: 7 سوره که با قید زمان آغاز می شوند.

19 – مقولات: 5 سوره که با قُل آغاز می شوند. 20 – متفرقات: 34 سوره اند.

ص:33

21 – طُول: 7 سوره اند. 22 – مئین: 11 سوره اند.

23– مثانی: 30 سوره اند. 24 – مفصلات: 66 سوره اند.

چند نکته در خصوص سوره ها:

1– تنها سوره ای که حرف «ف» در آن نیست سوره حمد است.

2– تنها سوره ای که فقط یک کسره دارد سوره اخلاص است.

3– تنها سُوَری که جمع و مفردِ یکدیگرند، سوره های مؤمن و مؤمنون هستند.

4– تنها سوره ای که در هر آیه آن کلمه الله آمده سوره مجادله است و جمعاً 40 الله دارد.

5– نام مبارک محمد در 4 سوره (آل عمران 144)، (احزاب 40)، (محمد 2) و (فتح 29) آمده است و نام مبارک احمد فقط یک بار در سوره (صف 6) آمده است.

6– حمد= شکر= فاتحه= سبع المثانی= نور= دعا= شفا= مناجات= اساس= وافیه= کنز.

7– توحید= اخلاص= اساس= تجرید= تفرید= معرفت= صمد= برائت= مُقَشقِشَه (دوری از شرک و نفاق)= نجات.

8– سجده= الم سجده= الم تنزیل= سجده لقمان= مضاجع (محلهای خواب).

9– فصلت= حم سجده= مصابیح (چراغها)= تفصیل= مفصل.

10– عبس= اعمی (نابینا)= سفره (جمع سفیر= فرستادگان خدا).

11– بینه= اهل کتاب= قیامت= بریه= لم یکن.

12– تحریم= یا ایها النبی= متحرم= لِمَ تحرم.

13– کافرون= جَحد (انکار)= عبادت. 14– ملک= منحیة= واقعیة= تبارک= مانعة.

15– یس= قلب قرآن= ریحانه قرآن. 16– الرحمن= عروس قرآن= آلا.

17– بقره= فسطاط= سنام القرآن. 18– اسرا= بنی اسرائیل= سبحان.

19– محمد= قتال= الذین کفروا. 20– مؤمن= غافر= طَول= حم اولی.

21– انفال= بدر. 22– توبه= برائت= فاضحه= مخزیه= سیف.

ص:34

23– طه = کلیم.24– نمل = سلیمان.

25– نساء= نساء الکبری.26– طلاق = نساء الصغری = نساء القصری.

27– مائده = عقود = منقذه.28– اعراف = المص.

29– یوسف = احسن القصص.30– نحل = نعم.

31– کهف = حائله.32– قصص = موسی = فرعون.

33– فاطر = ملائکه.34– شمس = ناقه صالح.

35– آل عمران = طیبه.36– نصر = تودیع.

37– قمر = اقتربت = مبیضه.38– زمر = غُرف = سورة العرب.

39– تین = زیتون.40– تبت = ابولهب = مسد.

41– نبأ = تسائل = عمّ = معصرات.42– جاثیه = شریعت.

43– علق = اقراء. 44– قلم = ن (نون).

45– تکویر = کوّرت. 46– انشراح = الم نشرح = شرح.

47– ماعون = أرأیت = دین. 48– فیل = الم تر کیف.

49– صف = عیسی = حواریون.50– دهر = انسان = ابرار = هل اتی.

51– قریش = ایلاف.52– همزه = لمزه.

53- مرسلات = عرف.54- ق = باسقات.

55- شوری = حمعسق.56- معارج = سأل سائل = واقع.

57- انفطار = انفطرت.58- مطففین = التطفیف.

59- ممتحنه = امتحان = مودة. 60- زلزال = زلزلة.

61- مجادله = ظهار. 62- قدر= انا انزلناه.

63- شعراء = جامعه.64- حشر = بنی نضیر.

65- بروج = سوره پیامبران. 66- فجر = سوره امام حسین (ع).

ص:35

67- داستان هیچ پیامبری به طور یکپارچه و سراسری نیامده به جز حضرت یوسف (ع) و برادرانش که یکپارچه در سوره 12 یعنی یوسف آمده است.

68- سوره «کوثر» تنها سوره ای است که حرف «میم» در آن نیست.

69- چهار سوره با «انّا» آغاز می شود: «فتح – نوح – قدر - کوثر».

70- سوره «فجر» به سوره امام حسین (ع) معروف است.

71- سوره «صف» تعداد آیاتش برابر با تعداد چهارده معصوم (ع) است.

72- در سوره «حج» پنج بار کلمه جلاله «الله» آمده است.

73- سور «واقعه، منافقون، تکویر، انفطار، انشقاق، نصر و زلزال» با «اذا» شروع می شوند.

74- سوره «اخلاص» به «نسب نامه خداوند» معروف است.

75- سوره «طارق» تعداد آیاتش برابر با تعداد رکعات نمازهای یومیه است.

76- آغاز 14 سوره با الف است: «آل عمران – احزاب – اخلاص – اعراف – اعلی – انفال – انبیاء – انعام – انشقاق – احقاف – اسرائیل – ابراهیم – انشراح – انفطار».

77- سه سوره با «ایها النبی» شروع می شوند: «احزاب – طلاق – تحریم».

78- سوره هایی که حضرت محمد (ص) فرمودند آن سوره ها مرا پیر کردند سوره های «هود، واقعه، مرسلات و نبأ» می باشند.

79- قرآن کریم در سوره «حمد» خلاصه شده است.

80- اسامی سوره های بی نقطه عبارتند از حمد، رعد، طور، روم و مسد.

81- سوره «زمر» هم در آیه اولش و هم در آیه آخرش کلمه جلاله «الله» آمده است.

82- آیاتِ 4 سوره برابر با تعداد پنج تن آل عبا (ع) است: «فلق – لهب – فیل – قدر».

83- سوره «بقره» با دعا ختم می شود.

84- سوره ای که یک دوازدهم قرآن را در خود جای داده است سوره «بقره» است.

85- در سوره تکویر کلمه «اذا» «12 بار» آمده است.

ص:36

86- سوره های «حاقه» و «واقعه» با آیه «فسبح باسم ربک العظیم» ختم می شوند.

87- سوره های «دهر» و «غاشیه» با کلمه «هل» شروع می شوند.

88- سوره های «مجادله» و «مؤمنون» با کلمه «قد» شروع می شوند.

89- سوره ای که درباره روزگار و در شأن اهل بیت (ع) نازل شده، سوره «دهر» است.

90- سوره «عادیات» منسوب به حضرت علی (علیه السلام) است.

91- سوره ای که تمام آیاتش با حرف «د» تمام می شود «اخلاص» است.

92- سوره «لیل» تمام آیاتش با حرف «ی» ختم می شود.

93- سوره ای که تمام آیاتش با حرف «ر» ختم می شود «کوثر» می باشد.

94- سوره «حجرات» سوره اخلاق و ادب است.

95- حکم اسیران جنگی در سوره «نساء» بیان شده است.

96- نام سوره های «حج، طه، یس، صفّ، جنّ و عمّ» از دو حرف تشکیل شده اند.

97- سوره های «مطففین و همزه» با کلمه «ویل» آغاز می شوند.

98- در سوره «حدید»، «27 صفت از صفات الهی» بیان شده است.

99- سوره «ناس» تمام آیاتش با «س» ختم می شود.

100- سوره «انفال» به «جنگ بدر» اشار فرموده است.

101- سوره های «نساء و حج» با کلمه «یا ایها الناس» آغاز می شوند.

102- در سوره «قصص» به داستان «قارون» اشاره شده است.

103- به جز نام احمد و محمد (ص) فقط نام دو نفر بعد از بعثت در قرآن کریم آمده است: 1- «ابولهب» (تبت = مسد 1). 2- «زید» پسر خوانده پیامبر اکرم (ص) (احزاب 37).

104- آغازِ 8 سوره با آغازِ 8 جزءِ قرآن کریم همراه می باشد: 1- حجر (جزءِ 14). 2- اسراء (جزءِ 15). 3- انبیاء (جزءِ 17). 4- مؤمنون (جزءِ 18). 5- احقاف (جزءِ 26). 6- مجادله (جزءِ 28). 7- ملک (جزءِ 29). 8- نبأ (جزء 30).

ص:37

سوره های قرآن از جهت نام دارای تقسیمات زیر است:

1– حیوانات: بقره – نحل – نمل – عنکبوت – فیل – انعام.

2– انبیاء: یونس – هود – یوسف – ابراهیم – محمد – نوح – یس – مزمل – مدثر.

3– فرشتگان: صافات – ذاریات – مرسلات – نازعات.

4– خداوند: فاطر – رحمن – اعلی – غافر – نور.

5– شخصیتها: آل عمران – مریم – لقمان – قریش – مؤمن.

6– زنان: نساء – طلاق – تحریم – مریم.

7– زمان: دهر – جمعه – قدر – فجر – عصر.

8– گروهها: انسان – جن– ناس– کافرون – منافقون – مؤمنون – انبیاء – شعرا – احزاب.

9– مکان: کهف – روم – سبا – احقاف – طور – بلد – اعراف – حجر – حجرات.

10– قیامت: واقعه – حشر – الحاقه – القیامه – نبا – طارق – غاشیه – تغابن – جاثیه معارج– عبس (الاعمی) – زلزله (زلزال) – کافرون (مجد) – حمد – علق– ق– قدر– کوثر.

11– طبیعت: رعد– نور– دخان– نجم– قمر– حدید– بروج– شمس– لیل– زلزله– فلق– دهر.

12– مقطعه: طه، ص، ق، یس، ن، کهیعص (مریم)، طس (نمل)، حمعسق (شوری).

گروه بندی سوره های قرآن بر اساس نزول آنها در مکه یا مدینه:

1 – سوره های مکی: هر سوره ای که آغازش در مکه و قبل از هجرت نازل شده است هر چند بقیه آن سوره بعدها در مدینه نازل شده باشد.

خصوصیات سُوَر مکی:

● مجادله با مشرکان. ● کثرت وجود قسم. ● قصص انبیا. ● کوچکی سوره ها. ● دعوت به اصول عقاید. ● سخن از قیامت و بهشت و دوزخ. ● کوتاهی و موزون بودن آیات و ایجاز در خطابات. ● سور مکی تقریباً 3 برابر سور مدنی هستند و حدود دو ثلثِ قرآن را تشکیل می دهند. ● در طی سیزده سال، دوران اقامت رسول خدا (ص) در مکه شروع نزول

ص:38

داشته اند. ● به طور قطع 66 سوره مکی است و اختلافی در آن نیست اما اکثریت مفسرین معتقدند که 86 سوره (حدود 4468 آیه) مکی است.

2 – سوره های مدنی: هر سوره ای که بعد از هجرت نازل شده، هر چند بقیه آن سوره، بعدها در مکه نازل شده باشد.

خصوصیات سور مدنی:

● مجادله با اهل کتاب و منافقین. ● ذکر جهاد و احکامش. ● طویل بودن آیات و سُوَر. ● تشریح احکامِ حدود، واجبات، حقوق، ارث، قوانین سیاسی و اقتصادی و معاهدات. ● در طی 10 سال اقامت رسول خدا (ص) در مدینه شروعِ نزول داشته اند، یعنی آیاتِ آغازینِ برخی از این سوره ها که یکجا هم نازل نشده اند در مدینه بوده است، مثلاً آیه 281 بقره در مکه نازل شد و پیامبر (ص) به امر الهی آن را بعد از آیه 280 بقره قرار داد اما سوره بقره را مدنی می دانند نه مکی چرا که ابتدای نزولش در مدینه بود. ● بطور قطع 14 سوره مدنی است و بنا به نظر اکثریت، 28 سوره مدنی است. ● حدود 1768 آیه مدنی است یعنی ثلث قرآن مدنی است.

نکته: قطعاً 66 سوره مکی و 14 سوره مدنی است و در 34 سوره اختلاف است.

توجه: ترتیب نزولی سوره ها که در جدول صفحه بعد آمده است، برگرفته از کتاب اتقان س_ی_وطی، ج1، ص81 ، و به نقل از جابر است. که در توجیهِ این جدول چند نکته لازم است: 1- تعداد سُوَرِ مکی، 86 سوره اند، که اولین سوره ی نازله در مکه، علق، و آخرین سوره ی نازله در مکه، مطففین، آمده است. البته آغاز هر سوره در مکه نازل شد و در مکه هم نوشته شد و بعدها خداوند متعال هر چه می خواست به آن سوره الحاق فرمود، هر چند که نزول بعدی آیات در مدینه بوده باشد. 2- تعداد سُوَرِ مدنی، 28 سوره آمده است که اولین سوره ی مدنی، بقره، و آخرینِ آن توبه است. 3- سوره های 1 تا 86 همه مکی اند و سوره های 87 تا 114 همه مدنی هستند. 4- ترتیب نزول سُوَر بر اساس نزول آیات ابتدایی هر سوره می باشد، مثلاً 5 آیه اول سوره علق در آغاز بعثت نازل شده و بقیه آن بعد از چند سال نازل شد ولی اولین سوره ی نازله است.

ص:39

جدول ترتیب نزول سوره ها

ت___رتیب ت___رتیب ت___رتیب ت___رتیب

نزولموجودنزولموجودنزولموجودنزولموجود

1– علق (مکی)

2– قلم

3– مزمل

4– مدثر

5– فاتحه

6– مسد

7– تکویر

8– اعلی

9– لیل

10– فجر

11– ضحی

12– شرح

13– عصر

14– عادیات

15– کوثر

16– تکاثر

17– ماعون

18– کافرون

19– فیل

20– فلق

21– ناس

22– اخلاص

23– نجم

24– عبس

25– قدر

26– شمس

27 – بروج

28– تین

29– قریش 106

30– قارعه

31– قیامت

32– همزه

33– مرسلات

34– ق

35– بلد

36– طارق

37– قمر

38– ص

39– اعراف

40– جن

41– یس

42– فرقان

43– فاطر

44– مریم

45– طه

46– واقعه

47– شعراء

48– نمل

49– قصص

50– اسراء

51– یونس

52– هود

53– یوسف

54– حجر

55– انعام

56– صافات

57– لقمان

58– سبا

59– زمر

60– مؤمن

61– فصلت

62– شوری104

63– زخرف

64– دخان

65– جاثیه

66– احقاف

67– ذاریات

68– غاشیه

69– کهف

70– نحل

71– نوح

72– ابراهیم

73– انبیاء

74– مؤمنون

75– سجده

76– طور

77– ملک

78– حاقه

79– معارج

80– نبأ

81– نازعات

82– انفطار

83– انشقاق

84– روم

85– عنکبوت

86– مطففین

87– بقره (مدنی)

88– انفال

89– آل عمران

90– احزاب

91– ممتحنه

92– نساء

93– زلزال43

94– حدید

95– محمد

96– رعد

97– رحمان

98– انسان

99– طلاق

100– بینه

101– حشر

102– نصر

103– نور

104– حج

105– منافقون

106– مجادله

107– حجرات

108– تحریم

109– جمعه

110– تغابن

111– صف

112– فتح

113– مائده

114– توبه

ص:40

تاریخچه قرآن

آیا تعیین جایگاه سوره ها به شیوه فعلی از جانب پیامبر اکرم (ص) بوده است یا خیر؟

در پاسخ به این سؤال اختلاف است، عده ای پاسخ منفی داده اند و معتقدند که مُصحف شدن قرآن کریم بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) بوده است، عده ای دیگر، معتقدند که در زمان پیامبر اکرم (ص) کتاب قرآن مجید به شکل مصحف و کتاب درآمد. گروه دوم در توضیح نظر خود آورده اند: هر چند ممکن است سوره ها و همین طور آیه های قرآن در طول تاریخ قرآن بر حسب محتوایشان از سوی دانشمندان اسلامی نامهای دیگری نیز یافته باشند، ولی آنچه مسلم است این است که متن تمامی سوره ها در روزگار پیامبر اکرم (ص) و با نظارت ایشان نگاشته شد و در زمان حیات آن حضرت (ص)، قرآن کریم به عنوان مصحف کامل درآمد.

مؤلف: با توجه به اعجاز عددی قرآن کریم که توضیح مختصری از آن در فصل اول آمده است، تحت هیچ شرایطی نمی توان سوره یا آیه و حتی کلمه ای از قرآن کریم را جا به جا یا کم و زیاد کرد و لذا نظمی که هم اکنون در ترتیب و جایگاه سُوَر و آیات الهی می باشد تنها از جانب پیامبر اکرم (ص) و به اذن الهی است، که از عهده بشر عادی خارج است. در تأیید این ادعا به برخی از نقلیات و روایاتی که به شرح ذیل خواهد آمد توجه فرمایید:

- در کتاب علوم قرآن، آیت الله محمد هادی معرفت، قم، انتشارات التمهید، 1378ش، ص 111 و 112:

تعیین مقدار آیات یک سوره توسط شخص نبی اکرم (ص) صورت گرفته است یا به عبارتی امری توقیفی بوده و رأی و نظر صحابه در آن دخالت نداشته است.

- از همان منبع، ص 112:

هر سوره ای در قرآن کریم، همزمان با حیات رسول خدا (ص) دارای نام و عنوان یا نام ها و عناوینی بوده است که از طریق وحی معین و مشخص گردید و به اصطلاح، اسامی سوره ها نیز امری توقیفی و با صلاح دید شخص پیامبر اکرم (ص) و به فرمان خدا نام گذاری شده است.

- در کتاب تاریخ قرآن، محمود رامیار، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1379 ش، ص574:

ص :41

طبق روایات وارده، هرگاه جبرئیل فرود می آمد و آیاتی به همراه داشت موضع و جایگاه هر آیه ای را در سوره تعیین می کرد و آن گاه رسول خدا (ص) آن را بر یارانش قرائت می کرد و به نویسندگانِ وحی، فرمان می داد که آن را در جای خود بنگارند.

- در کتاب الاتقان، جلال الدین سیوطی، ج 1، ص172:

بی گمان زنجیره آیات در هر سوره و ساختمان سوره ها و قرار دادن «بسم اللّه» در آغاز هر سوره و تعیین نام آنها توقیفی و توسط رسول خدا (ص) انجام گرفته است.

- در کتاب البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، ج1، ص256: تعیین جایگاه سوره ها به شیوه فعلی، هر چند غالب مصادیق آن بر حسب ترتیب نزول می باشد، اما در مصادیقی که معیار ترتیب نزول رعایت نشده است، مانند سوره های بزرگ آغاز قرآن، این را نیز گروهی از دانشمندان اسلامی مربوط به عصر رسول خدا (ص) و به دستور ایشان می دانند.

- در کتاب لمحات الانوار، ج1، ص319: احمد حنبل، دانشمند محدث اهل سنت روایاتی چند در این باره نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود: «من ادام النظر الی المصحف متع ببصره»=«آن کس که نگاه خویش بر مصحف دوزد از بینایی چشم خویش بهره مند خواهد گردید».

در تفسیرجامع، ج 1، ص52، از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود:

به جای تورات، 7 سوره بزرگ قرآن یعنی سبع طوال و به جای انجیل، مثانی (سوره هایی که زیاد خوانده می شوند یعنی از هود تا نحل) و به جای زبور، «مئین» (سوره هایی که حدود 100 آیه اند) را به من داده اند و نیز سوره های «مفصلات» (سوره های کوتاه که مکرر با بسم الله از هم جدا می شوند) و قرآن مهیمن است که علاوه بر سایر کتب آسمانی به من داده شده است.

مؤلف: البته ممکن است در طول زمان نام های دیگری هم برای آیات و سور الهی درست کرده باشند ولی این بدان معنی نیست که ترتیب و نظم را هم دست کاری کرده اند همان طور که نقل ذیل به این نام گذاری اشاره دارد: «پس از وفات پیغمبر اکرم(ص) در طی مرور زمان هر سوره و حتی بسیاری از آیات به خاطر خصوصیات و مزایا و یا اشتمال آن ها بر مسائل و موضوعات خاصی دارای عناوین و اسامی دیگر نیز گردید؛ که از جانب علماء به آن سور و آیات داده شد. مثلاً در فقه و اصول اسلامی بسیاری از آیات دارای اسامی و عنوان های خاصی شدند که به عنوان نمونه می توان به چند مورد اشاره کرد: آیه تطهیر، آیه نفی سبیل، آیه نبأ و رکون و ...» (حجّتی، محمد باقر، تاریخ قرآن، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376 ش، ص 98).

آیا قرآنی که حضرت علی (ع) آن را مصحف نمود با قرآن کنونی متفاوت است؟

پاسخ: خیر، آن قرآن از نظر تعداد آیات و تعداد سوره ها و مضمون و متن آیات کاملاً با این قرآن مطابق است و حضرت علی (ع) و نیز امامان معصوم (ع) هیچ گاه در برابر جمع آوری قرآن به دست خلفا، مخالفتی نکرده و نظرشان، راجع به آن مثبت است، چرا که اگر کوچکترین تحریفی در آیه و حتی در کلمه ای از قرآن رخ می داد، مطمئناً حضرت امیرالمؤمنین (ع) مخالفت می فرمود. فرقش صرفاً در وجود روایات رسول خدا (ص) در ذیلِ آیات است. در تأیید این ادعا به چند قول ذیل توجه کنید:

- در کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 581و582و657. و در بحارالانوار، ج 89 ، ص40، آمده است که حضرت علی (ع) در خطاب به عثمان فرمود:

به درستی هر آیه ای خداوند بر پیامبر خدا (ص) نازل کرد پیش من است که به املای او دست خط من است. و تأویل هر آیه ای که خدا بر پیامبر خودش نازل کرد و هر حلال و حرام یا حد یا حکم یا هر چیزی که مردم به آن تا روز قیامت نیاز دارند. این مصحف با املای پیامبر خدا (ص) نوشته شده و خط من است، حتی جریمه ی خدشه ای که به بدن کسی وارد شود.

- در تفسیر برهان، ج1، ص 16، از امیرمؤمنان (ع):

آیه ای بر پیامبر (ص) نازل نشد، مگر آن که بر من خوانده و املاء فرمود و من آن را با خط خود نوشتم و نیز تفسیر و تأویل، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه هر آیه را به من آموخت و مرا دعا فرمود تا خداوند فهم و حفظ به من مرحمت فرماید، از آن روز تا کنون هیچ آیه ای را فراموش نکرده و هیچ دانش و شناختی را که به من آموخته و نوشته ام، از دست نداده ام.

ص :43

- در تفسیر عیاشی، ج 1، ص 89، ح 46، آمده است: بی گمان امیرمؤمنان (ع) قرآن نازل شده را از آغاز تا فرجام گردآوری و بر طبق ترتیب خودش تألیف کرد. سوره های مکی را بر مدنی و منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت و هر آیه و سوره ای را در جای خودش گذاشت، از همین جهت امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام فرموده است: به خدا اگر قرآن آن طور که نازل شده بود خوانده می شد، هر آینه نام ما را در آن می یافتید، همانطور که نام پیش از ما یافت می شد.

مؤلف: مرادِ امام صادق (ع)، تأویل آیات است نه خود آیات.

-ابوعبدالله زنجانی در کتاب تاریخ القرآن، ص76، (م 1319 ش) هم در توصیف مصحف امام می نویسد:

این مصحف مرکب از هفت جزء و حجم آن چنان گسترده بود که حضرت مجبور شد برای حمل آن از شتر استفاده کند.

-آیت الله خویی (البیان، ص222) می نویسد: اینکه مصحف مشتمل بر زیاداتی اضافه بر قرآن داشته، تردید ناپذیر است، اما روشن است که این معنا دلالت بر این ندارد که این زیادات از قرآن باشد، بلکه زیاداتی است تفسیری و بیان تأویلات.

مؤلف: با توجه به اقوال فوق و نیز روایات بی شمارِ دیگر، معلوم می شود که قرآنِ جمع آوری شده توسط حضرت علی (ع) از نظر متن آیات و سُوَر، دقیقاً عین همین قرآن کنونی است و تنها فرقش در تأویل آیات است که نسبت به قرآن کنونی اضافه دارد. در توضیح بیشتر باید گفت: پیامبر اکرم (ص) حدود 570 سال بعد از میلاد مسیح، متولد شد و در سال (610 یا611 م) در شهر مکه و در غار حرا با نزول 5 آیه ی اولِ سوره علق، بعثتش را آغاز کرد. اما این بعثت ظاهری و علنی بود، چرا که قبل از آن مبعوث شده و قرآن نیز به طور کامل بر آن حضرت (ص) نازل شده بود، ولی آن را به امر خدای تعالی مخفی نگهداشته بود. (این که قرآن کریم دو بار بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد به استناد دو آیه شریفه (طه114) و (قیامت17) است که به تفصیل در ذیل آیاتِ مذکور آمده است)، از طرفی بنا به مصلحت الهی از جمله ظرفیت و فهم کم انسان ها این قرآن در طی 23 سال و به تدریج تا آخر عمر شریفش نیز نزول یافت و پیامبر اکرم (ص) وقتی آیه و سوره

ص :44

ای نازل می شد، می فرمود آن را یادداشت و نسخه برداری کنند، اما چون همه قرآن نازل نشده بود پس نمی شد به صورت کتاب یا مصحفی با نظم خاصِ کنونی در آید، لذا به حضرت علی (ع) سفارش فرمود، بعد از او به چه نحو و ترتیبی و با چه اسم و مشخصاتی آن آیات و سُوَر الهی را مرتب و منظم و به شکل کتاب و مصحفی که مورد و منظور الهی باشد درآورد. بنابراین قرآن کریم در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) به صورت نسخه هایی کامل درآمد، و بعد از شهادت حضرت رسول (ص)، در سال 11 هجری و 5 روز بعد از دفن پیامبر اکرم (ص)، به دست مبارک حضرت علی (ع)، با همین آیاتِ موجود، اما با توضیح و تفسیر در ذیلِ آیات به صورت مصحفی کامل درآمد و از آن جایی که نام و مشخصاتِ کاملِ منافقان و دشمنانِ پیامبر اکرم (ص) و مقام و ارزش اهل بیت (ع) و امامت که قرآن کریم فقط با ایماء و اشاره از آنها یاد کرده را به صورت عینی و واضح بیان فرموده است، لذا خلفا که رواج و انتشارِ این قرآن را به ضرر منافع مادی خود می دیدند، مانع از انتشار آن شدند. و این قرآن اکنون در دست مبارکِ ولی عصر (عج) قرار دارد. در زمان ابوبکر تمام روایاتِ پیامبر اکرم (ص) را سوزاندند و تنها نسخه های قرآن را به شکل مصحفی درآوردند. بعد از او در سال30 هجری که هنوز 5 سال از خلافت عثمان باقی مانده بود، قرآن کنونی به صورت کتاب (مصحف) درآمد که به آن «مصاحف امام» یا «مصاحف عثمانی» گویند. و تعداد آنها 5 یا 6 نسخه بود که به مکه، مدینه، بصره، کوفه، بحرین و شام ارسال شد.

چرا حضرت علی علیه السلام قرآنی را که در زمان خلافت ابوبکر جمع آوری کرده بود و ابوبکر پخش و ترویجِ آن را نپذیرفت، در زمان خلافت خودشان ارائه ننمود؟

پاسخ: باید توجه داشت که صرف به حکومت رسیدن دلیل بر مساعد بودن همه ی شرایط برای طرح یا اجرای یک موضوع نمی باشد. به ویژه با توجه به این که حکومت آن حضرت پس از گذشت 25 سال که برای رسوخ دادن افکار یا برداشت های غلط یا متداول نمودن سنت های غلط و افراط ها و تفریط ها کافی بود، به استقرار رسید و فرصت بسیاری لازم داشت تا اذهان عمومی به نقطه ی اول برگردد و پذیرای حقایق اسلام ناب محمدی (ص) باشد و حال آن که حکومت

ص :45

ایشان بیش از 5/5 سال به طول نیانجامید. لذا امکان عدم پذیرش، مقابله، تحریف، نابودی و ...، بسیار زیاد بود. چطور می توان انتظار داشت مردمی که ظرف کمتر از یک ساعت از شهادت پیامبر اکرم (ص)، پیمان خود در غدیر را که بیش از سه ماه از آن نگذشته بود، شکستند و حضرت علی (ع) را خانه نشین کردند، اکنون پس از گذشت 25 سال قرآنِ او را بپذیرند؟ چنان چه شاهدیم وقتی ایشان مصحف جمع آوری شده را به مسجد آورد و ابوبکر نپذیرفت، کسی هم شاکی و معترض نگردید! مضاف بر این که وجود نازنین و مقدس امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، اصل، روح و تجسم قرآن کریم است، مگر خودش را قبول داشتند که قرآن جمع آوری شده اش را قبول کنند؟! و مگر احترام و حفظ خود و اولاد طاهرش را رعایت کردند که احترام و حفظ قرآن جمع آوری شده اش را رعایت کنند؟!!!

آیا مصحف امام علی (ع) با مصحف حضرت زهرا (س) یکی بوده یا با هم فرق دارند؟

در پاسخ به این سؤال شیخ کلینی، در اصول کافی، ج 1، ص 240 و241، حدیث 3و4و5، آورده است:

«در روایات بسیار تأکید شده که مصحف حضرت فاطمه (س) قرآن نبوده، بلکه مصحف حضرت، امثال و حکم و موعظه و سخنان عبرت آموز و اخبار بوده است». کلینی طبق روایتی از امام صادق (ع) نقل می کند که: «مصحف فاطمه، وصیت فاطمه (س) بوده است». و نیز آورده: «در برخی اخبار آمده است که در این مصحف اخبار آینده و اسرار و مسائل فرزندان آن آمده است».

دلایل عدم تحریف قرآن کریم

1- دلایل قرآنی:

الف- دو آیه حفظ قرآن از تحریف شامل: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»=«ما خود قرآن را نازل کرده ایم و خود نیز از آن محافظت می کنیم» (حجر 9). و آیه: «وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ. لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»=«و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر، که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید» (فصلت 41و42).

ب- اگر شما در جای جای جهان و در کتابخانه های کشورهای مختلف، کتابِ قرآن کریم

ص :46

را درخواست کرده و سپس آنها را با هم مقایسه کنید می بینید که هیچ تفاوتی با هم ندارند، در صورتی که اگر این عمل را با انجیل یا تورات انجام دهید، خواهید دید که چقدر متفاوتند و این دلیل روشنی بر عدم تحریف قرآن است.

ج- اعجاز عددی قرآن کریم که در فصل گذشته به برخی از آن اشاره شد.

2- دلیل سنت:

الف– عدم مخالفت اهل بیت (ع) با قرآن جمع آوری شده توسط خلفا و حتی سفارش شیعیان به پیروی از آن قرآن.

ب – حدیث ثقلین: «اِنی تارِکُم فیکُم ثقلین کتابَ الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».

ج – روایات عرض: روایات عرض بر قرآن کریم از ائمه (ع) وجود دارد که فرموده اند: آنچه را از ما به شما رسیده بر قرآن عرضه کنید، اگر موافق با کتاب خدا بود اخذ نمایید و الا آنها را طرد کنید: «ما وافَقَ کتابَ الله فَخُذوهُ و ما خالَفَ کتابَ الله فرُدُّوه».

3- گواهی تاریخ:

بنا به گواهی غیر قابل تردید تاریخ، امکان تحریف و دست کاری قرآن وجود نداشته؛ زیرا قرآن، کتابی است که از روز اوّل مورد عنایت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن برای مسلمانان همه چیز بوده است: قانون اساسی، دستور عمل زندگی، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسمانی و رمز عبادت و بندگی. قرآن، کتابی بود که مسلمانان همواره در نماز و مسجد و خانه و میدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب، از آن استفاده می کردند. از تواریخ اسلامی استفاده می شود که تعلیم قرآن را مِهر زنان قرار می دادند. اصولاً تنها کتابی که در همه محافل مطرح بود و هر فردی را از آغاز عمر با آن آشنا می کردند و هر کس می خواست درسی از اسلام بخواند، آن را به او تعلیم می دادند، قرآن مجید بود.

با توجه به این که قرآن به صورت یک مجموعه، با همین شکل فعلی در عصر پیامبر (ص)

ص :47

جمع آوری شده بود، و مسلمانان سخت به یادگرفتن و حفظ آن اهمیت می دادند. و اصولاً شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادی به این شناخته می شد که چه اندازه از آیات را حفظ کرده باشند. شمار حافظان قرآن به اندازه ای زیاد بود که در تواریخ می خوانیم در یکی از جنگ ها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند. در داستان «بئر معونه» (یکی از آبادی های نزدیک مدینه) و جنگی که در آن منطقه در زمان حیات پیامبر (ص) اتفاق افتاد، می خوانیم که جمع کثیری از قاریان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشیدند. (تفسیر نمونه، ج11، ص 23). از این مطالب روشن می شود که حافظان و قاریان و معلّمان قرآن آن قدر زیاد بودند که تنها در یک جنگ این تعداد شهید شدند، چرا که قرآن فقط قانون اساسی برای مسلمانان نبود، بلکه همه چیز آن ها بود، مخصوصاً در آغاز اسلام که هیچ کتابی جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعلیم و تعلّم مخصوص قرآن بود. قرآن یک کتاب متروک در گوشه خانه و یا مسجد که گَرد و غبار فراموشی روی آن نشسته باشد نبود تا کسی از آن کم کند یا بر آن بیفزاید.

حفظ قرآن به عنوان یک سنت و عبادت بزرگ همیشه میان مسلمانان مطرح بوده و هست، همچنین بعد از پیدا شدن صنعت چاپ که سبب شد این کتاب به عنوان پرتیراژترین کتاب در کشورهای اسلامی چاپ و نشر گردد، باز حفظ قرآن به عنوان یک سنت دیرینه و افتخار بزرگ، موقعیت خود را حفظ کرد، به طوری که در هر شهر و دیار همیشه جمعی حافظ قرآن بوده و هستند. اکنون در بعضی کشورهای اسلامی مدرسه هایی وجود دارد که برنامه شاگردان آن در درجه اوّل حفظ قرآن است. سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر اکرم (ص) و به دستور و تأکید آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنین سنت قرائت قرآن و ثواب آن، همه و همه، از دلایلِ عدمِ تحریف قرآن کریم است.

4- وجود کاتبان وحی:

آنان کسانی بودند که نزول آیات بر پیامبر اکرم (ص) را یادداشت می کردند. شمار حافظان را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند. بنا به نقل ابو عبد الله زنجانی در کتاب «تاریخ قرآن»

ص :48

پیامبر (ص) نویسندگان متعددی داشت که وحی را یادداشت می کردند و آن ها چهل و سه نفر بودند که بیش از همه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) و «زید بن ثابت» در امر کتابت قرآن ملازم پیامبر (ص) در این رابطه بودند. (ابو عبد الله زنجانی، تاریخ قرآن، ص 24).

آنها در برخی موارد آنچه را که نوشته بودند، برای پیامبر (ص) می خواندند تا هر گونه اشتباه احتمالی رفع شود. کتابی که این همه نویسنده داشته، چگونه ممکن است تحریف شود؟!!!

5- خاتمیت:

پس از قبول خاتمیت پیامبر (ص) و این که اسلام آخرین آیین الهی است، و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود، چگونه می توان باور کرد که خدا (وند سبحان) این یگانه سند اسلام و پیامبر (ص) را پاسداری نکند؟ (علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 12، ص 150).

6- تحدی (مبارزه طلبی):

که ان شاء الله در بحث تحدی خواهد آمد.

تفسیر و تأویل قرآن کریم

تفسیر: از ریشه «فسر» یا «سَفر» به معنای «کشف» است و علم تفسیر یعنی روشن نمودن و تبیین و فهم قرآن است.

در قرآن کریم کلمه تفسیر یک بار آمده است: «وَلَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا»=«آنان هیچ مثلی برای تو نمی آورند مگر اینکه ما حق را برای تو می آوریم، و تفسیری بهتر (که در برابر آن ناتوان شوند)!» (فرقان33).

تأویل: تأویل از ریشه «اَول» به معنای رجوع و برگرداندن است. و معنای تأویل قرآن در حقیقت «برگرداندن معنای حقیقی آن به ام الکتاب که در نزد خدای تعالی است». و صد البته که جز خدای تعالی و اهل بیت (ع) کسی تأویل قرآن را نمی داند، همچنان که در قرآن کریم نیز در آیه 7 سوره آل عمران بدان اشاره فرموده است.

کلمه تأویل 16 بار و در 16 آیه قرآن، در هفت سوره آمده است.

ص :49

درتفسیر المیزان، ج5، ص 136، از کافی، از امام صادق (ع) روایت است که فرمود:

ما راسخین در علم هستیم و ما تأویل قرآن را می دانیم. و فرمود: به درستی که خداوند متعال تنزیل و تأویل را به پیامبرش آموخت و رسول خدا (ص) آن را به علی (ع) آموخت.

در «بیان» آیت الله خویی، ص284، از کلینی درکافی، از جابر، از امام باقر (ع):

جز جانشینان پیامبر (ص) کسی حق ندارد ادعا کند همه قرآن، ظاهر و باطنش نزد اوست.

در «بیان»، ص292، از عیاشی و کافی، از امام باقر (ع) و از فرات کوفی، از حضرت علی (ع):

قرآن بر چهار گونه نازل شده است: ربع آن درباره ی ما، ربعی درباره ی دشمنان ما، ربعی در مستحبات و مثلها و ربعی واجبات و احکام است. و فرازهای بلند قرآن از ماست.

تفسیر به رأی:

یعنی آیات الهی را مطابق میل و سلیقه شخصی خود معنا کردن است. که این عمل از طرف اهل بیت (ع) شدیداً محکوم و مستوجب عذاب الهی است.

البته در قرآن کریم و روایات معصوم (ع) سفارش به تدبّر و تفسیر قرآن کریم هم شده است، از جمله آیات شریفه: «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ»=«این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر کنند» (ص29) و «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» (نساء82) و (محمد24).

اما در عین حال باید توجه کرد که تخیلات ذهنی را با تفسیر صحیح قرآن افتراق داد و خدای تعالی نیز در خصوص عدم تفسیر به رأی می فرماید: «وَأَن تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»=«و به خدا مطلبی نسبت می دهید که نمی دانید» (اعراف 33) و (بقره 169).

و می فرماید: «وَلَا تَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا»=«از آنچه آگاهی نداری، پیروی مکن، چون گوش و چشم و دل، همه مسئولند» (اسرا36).

نکته: اولین مفسر قرآن کریم، رسول اکرم (ص) است و بعد از او حضرت علی (ع) و ائمه اطهار (ع) بوده اند.

نکته: ترجمه فارسی قرآن کریم در عهد رسول خدا (ص) انجام گرفته است.

ص :50

توضیح بیشتر این است: در همان سال های اوّل بعثت پیامبر اکرم (ص) اولین فرد ایرانی که خودش را به پیامبر (ص) رساند و اسلام آورد سلمان فارسی بود، از سلمان فارسی به عنوان اوّلین مترجم فارسی قرآن نیز یاد شده، چرا که پیغمبر اسلام (ص) به ایشان اجازه داد سوره «حمد» را به فارسی ترجمه کند تا فارسی زبانان بتوانند آن را بخوانند و کم کم عادت کنند. در زمان فتح کشور ایران توسط مسلمانان تقریباً همه مردم ایران قرآن و آیین مقدس اسلام را به طور رسمی پذیرفته بودند. و معروف است که سلمان فارسی، «بسم الله الرحمن الرحیم» را «به نام یزدان بخشاینده» ترجمه کرده بود. در عهد «سلطان منصور بن نوح سامانی» و با دستور او، علمای «ماوراء النهر» همه قرآن را به فارسی ترجمه کردند که این ترجمه در قالب ترجمه تفسیر «محمد بن جریر طبری» که از بغداد برای سلطان فرستاده بود به انجام رسید، از این رو این ترجمه که به زبان فارسی دری نوشته شد، نخستین ترجمه جامع قرآن به زبان فارسی است. (تاریخ قرآن، آیت الله محمد هادی معرفت، ص 196-198).

طبقات مفسران شیعه

– طبقه اول : این گروه اصحاب رسول خدا (ص) بوده و در آن زمان می زیسته اند از جمله:

● عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب (م 68 ﻫ ق): وی پسر عموی پیامبر (ص) و نیای بزرگ خاندان بنی عباس است، در زمان رحلت رسول خدا (ص) 13 ساله بود، مفسر قرآن و شاگرد حضرت علی (ع) بوده که اقوالِ تفسیری او در دلِ تفسیرِ طبری آمده است، بعد از ابن عباس شاگرد بزرگش «مجاهد» که شاگرد حضرت علی (ع) هم بوده، جانشینش می شود. او در جنگ صفین یکی از فرماندهان حضرت علی (ع) بود. (اسد الغابة، ج3، ص 194).

● عبدالله بن مسعود (م 32 ﻫ ق): پایه گذار مکتب تفسیر کوفی است. که بنا به گفته سید مرتضی در کتاب الشافی امت اسلام در علم و ایمانِ بسیارِ او، اتفاق نظر داشته، پیامبر اکرم (ص) نیز او را ستوده است و به حالت پسندیده از دنیا رفته است؛ ابن مسعود را نیز از معترضان به «سقیفه» شمرده اند. (حاج محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 6، ص 136 و 140). از سردمداران علم تفسیر بوده، و

ص :51

پس از ابن عباس بیشترین تفسیر از او نقل شده است. ابن مسعود می گفت که قرآن بر هفت حرف نازل شده است هر کدام از آنها ظاهر و باطنی دارد و علم این ظاهر و باطن، همه نزد علی بن ابی طالب (ع) است. (سیوطی، الاتقان، ج2، ص 187).

● اُبیّ بن کعب (م 19 - 32 ﻫ ق): از احبار یهود بوده که مسلمان شد و به اسرار کتب کهن نیز واقف بود، او یکی از نخستین کاتبان وحی است. که «سید القراء» نامیده شده است. از نخستین مفسران قرآن است و از جمله آن دوازده تن از صحابیان است که در جریان سقیفه معترض بودند. ابن شحنه، در تاریخ خود او را از جمله کسانی می شمرد که در روز سقیفه، به جهت پشتیبانی از حضرت علی (ع) از بیعت با حاکم منتخب امتناع ورزید، ائمه علیهم السلام، قرائتش را قرائت اهل بیت (ع) دانسته اند. (سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، ص 324).

● جابر بن عبد الله انصاری (م 74 ﻫ ق): وی در 18 غزوه، همراه رسول اکرم (ص) بود و امام باقر (ع) را هم درک کرد. جابر در سن 94 سالگی از دنیا رفت. (اسدالغابة، ج 1، ص 258).

- طبقه دوم: به این گروه، «تابعین» هم می گویند و به یک واسطه به رسول اکرم (ص) می رسند. از جمله: «سعید بن جبیر»، «جابر بن یزید جعفی» و «محمد بن سائب کلبی» (م 146 ﻫ ق): نویسنده کتاب «طبقات المفسرین» او را صاحب تفسیر معروف و مؤلف کتاب «ناسخ القرآن و منسوخه» معرفی کرده است. سیوطی نقل می کند که کلبی روایات شایسته ای دارد به خصوص از ابوصالح؛ و او به تفسیر قرآن معروف بوده، در میان تابعین، هیچ یک تفسیر پر بارتر و مفصل تر از تفسیر او نداشته است. (سیوطی، الاتقان، ج2، ص 189).

- طبقه سوم: این گروه، اصحاب ائمه (ع) هستند و تحت تعلیم اهل بیت (ع) بوده اند. از جمله: «ابو حمزه ثمالی» (م150 ﻫ ق) که از اصحاب امام سجاد (ع) می باشد.

– طبقه چهارم: در زمان نزدیک به ائمه (ع) می زیسته اند از جمله:

● علی بن ابراهیم قمی (قرن 3 و 4): صاحب تفسیر قمی که در دو جلد می باشد.

● فرات بن ابراهیم کوفی (قرن 4): صاحب «تفسیر فرات کوفی».

ص :52

● محمد بن مسعود عیاشی (قرن 4): صاحب «تفسیر عیاشی».

● محمد بن ابراهیم نعمانی: صاحب «تفسیر نعمانی».

-طبقه پنجم: از جمله: «شیخ مفید» (م409 ﻫ ق): صاحب کتاب «البیان».

- طبقه ششم: از جمله:

● سید مرتضی علم الهدی (م436 ﻫ ق): صاحب کتاب «امالی».

● شیخ الطایفه ابو جعفر طوسی (م460 ﻫ ق): صاحب کتاب «التبیان».

● ابوالفتوح رازی (قرن6): صاحب تفسیر «روح الجنان»=«روض الجنان» (20جلد فارسی).

● امین الدین طبری (310 ﻫ ق): مؤلف کتابهای، مجمع البیان فی علوم القرآن، الوسیط فی علوم القرآن، مجمع الجوامع، است.

● سید رضی: مؤلف کتاب «حقائق التنزیل و دقائق التأویل» که فقط جلد پنجم آن از اول سوره آل عمران تا اواسط سوره نساء، در دسترس است.

● قطب الدین راوندی: مؤلف کتاب «خلاصة التفسیر».

- طبقه هفتم: از جمله:

● فضل بن حسن طَبْرِسی (م 548 ﻫ): صاحب دو تفسیرِ «مجمع البیان» و «جوامع الجامع».

● سید حیدر آملی: صاحب جامع الاسرار.

● صدر المتألهین شیرازی (1050 ﻫ ق): مؤلف کتاب «اسرار الایات».

● ملا محسن فیض کاشانی (1091 ﻫ ق): صاحب سه تفسیر صافی – اصفی – مصفی.

● سید هاشم بحرانی (قرن 12): صاحب تفسیر «برهان» (6 جلدی).

● عبدالعلی حُوَیزی (قرن 11): صاحب تفسیر «نورالثقلین».

● بهاء الدین شریف لاهیجی (م 1806 ﻫ ق): مؤلف تفسیر «لاهیجی».

● سید عبدالله شبر (م 1242 ﻫ ق): مؤلف تفسیر «شبر».

● مولی محمد رضا طوسی (1067 ﻫ ق): مؤلف تفسیر «الائمة لهدایة الامة».

ص :53

● میرزا ابراهیم صدر شیرازی (م 1007 ﻫ ق): مؤلف کتاب «العروة الوثقی فی التفسیر».

● قاضی محمد ابراهیما (م 1160 ﻫ ق): مؤلف «تفسیر القرآن» به زبان فارسی.

برخی دیگر از تفاسیر شیعه (خاصه):

1- المیزان فی تفسیر القرآن: این تفسیر در 20 جلد عربی و 40 جلد ترجمه فارسی، اثر «سید محمد حسین طباطبایی (ره)» می باشد.

2- تفسیر نمونه: اثر چند تن از فضلای حوزه علمیه قم از جمله آیت الله مکارم شیرازی.

3- تفسیر نور: اثر حجت الاسلام قرائتی.

4- تفسیرجامع: اثر آیت الله ابراهیم بروجردی.

5- تفسیرکاشف: اثر جواد مغنیه.

6- تفسیر موضوعی قرآن: اثر آیت الله عبد الله جوادی آملی.

7- تفسیر نوین: اثر محمد تقی شریعتی که تنها تفسیر جزءِ آخر قرآن کریم است.

8- تفسیر القرآن الکریم (در یک جلد): اثر سید محمد کاظم عصار.

9- البیان فی تفسیر القرآن (در یک جلد): اثر آیت الله سید ابوالقاسم خویی. که فقط تفسیر سوره حمد و مباحثی در خصوص روش تفسیر قرآن، نسخ، محکم و متشابه و غیره است.

برخی از تفاسیر سنی (عامه):

1- جامع البیان یا تفسیر طبری (قرن 3و4): اثر جریر طبری اهل مازندران. 2- بحر العلوم (قرن 4): اثر سمرقندی. 3- کشف و البیان (قرن 5): اثر ثعلبی اهل نیشابور. 4- قرطبی (قرن 6): اثر ابوبکر صائن الدین. 5- کشاف (قرن 6): اثر ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری خوارزمی. 6- مفاتیح الغیب یا تفسیر کبیر (قرن 6و7): اثر فخر رازی. 7- انوارالتنزیل یا تفسیر بیضاوی (قرن 7): اثر عبد الله (قاضی بیضاوی). 8- قرآن العظیم (قرن 8): اثر ابن کثیر (فقیه شافعی). 9- دُرّمنثور (قرن 10): اثر جلال الدین سُیُوطی (فقیه شافعی). 10- روح البیان (قرن 12): اثر شیخ اسماعیل حقی. 11- روح المعانی (قرن 13): اثر محمود بن عبد الله معروف به آلوسی.

ص :54

قواعد و نکات الزامی در خصوص تفسیر صحیح قرآن کریم:

همان طور که در فصل گذشته آمد، و نیز به استنادِ آیه (آل عمران 7) تأویل قرآن کریم را تنها خدای تعالی و راسخون در علم که همان اهل بیت (ع) هستند می دانند، اما تفسیر صحیح قرآن کریم به استناد روایات و آیات الهی مجاز است، البته همان طور که خدای تعالی می فرماید: «قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللّهِ تَفْتَرُونَ»=«به آنان بگو که آیا در این گفتار، خدا به شما اجازه داده یا بر وی افترا می بندید» (یونس 59) و نیز می فرماید: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»=«و از آنچه علم و آگاهی کامل بر آن نداری پیروی مکن» (اسراء 36)، نباید تفسیر به رأی انجام داد، بنابراین برای دستیابی به یک تفسیرِ صحیح نکاتی را باید مدِّنظر قرار داد:

1 – ظواهر آیات: شامل: الف – ترجمه صحیح آیات الهی: هر چند هیچ ترجمه ای صد در صد صحیح نمی باشد و نمی توان هیچ ترجمه ای را عین قرآن محسوب کرد اما بایستی سعی فراوان شود که ترجمه ای شبیه آیات آن به دست آید، به طوری که مفهوم حقیقی آیه را برساند.

ب – آشنایی با قواعد و احکام آیات. به طور کلی آیات الهی چهار حکم دارند:

1 – نسخ (ناسخ و منسوخ) 2 – تخصیص (عام و خاص)

3 – تقیید (مطلق و مقید) 4 – تشبیه (محکم و متشابه)

2 – اخبار و احادیث معصومین (ع):

الف–خبر متواتر: خبر و حدیثی است که ناقلین زیادی آن را تأیید می کنند. بنابراین به صحت آن می توان اعتماد کرد. خبر متواتری که کاشف از قول معصوم باشد می تواند آیه ای را نسخ کند.

ب– خبر واحد: خبری که تواتری در آن نیست و شامل آن دسته از روایات غیر قطعی است که ناقلین زیادی آن را بیان نکرده باشند و اگر موثق باشد، می توان به آن استناد کرد. هر چند با خبرِ واحدِ موثق می توان قرآن را تفسیر کرده و یا تخصیص داد اما نمی توان آیه ای را نسخ کرد.

3 – عقل و فطرت سالم: همه انسانها به طور تکوینی، پیامبری در درونشان به ودیعه گذاشته شده که آنها را به سوی مبدأ هستی متمایل می سازد و این تا موقعی است که غبار گناه و آلودگی

ص :55

روی آن را نگرفته باشد، بنابراین با ترک و دوری از گناه و نیز عبادت و اطاعت محض حضرت حق تعالی که یکی از مصادیق بارز و مهم این اطاعت، در حقیقت پیروی از اهل بیت (ع) و دوستی و محبت آن بزرگواران است، می توان در فهم و درک هر چه صحیح تر قرآن کریم گام برداشت.

با عبادت نی توان الله شد ⁄ می توان موسی کلیم الله شد.

توجه: منبع غالبِ مباحث نسخ و بداء و قضا، برگرفته از کتاب «بیان» آیت الله خویی، ص، 344-517، است.

نسخ: در لغت به معنای، تغییر، ازاله، ابطال و انتقال است، نسخ در قرآن کریم یعنی برداشته شدن حکمی از احکام ثابت دینی بر اثر سپری شدن وقت و مدت آن، بنابراین اگر حکمی ثابت نباشد و با تغییر موضوع، تغییر پیدا کند، نسخ نیست. مثلاً شراب حرام است ولی اگر به سرکه تبدیل شود دیگرحرام نیست و این عمل نسخ محسوب نمی شود بلکه تغییر موضوع است.

شرایط نسخ

1- منسوخ یک حکم شرعی است، بنابراین نسخ در تشریع و قانونگذاری است و نه در تکوین. (اگر نسخ در حکم تشریع باشد به آن نسخ گویند و اگر در تکوین باشد، «بَداء» گویند).

2- منسوخ محدود به زمان معینی نباشد، پس منسوخ در صورتی است که به دائمی و یا موقت بودن زمان حکم اشاره نگردد و حکم به ظاهر، همیشگی و دائمی باشد، بنابراین برداشته شدن یک حکم موقت پس از پایان وقتش نسخ نیست.

3- آیه ی ناسخ باید بعد از آیه ی منسوخ نازل شده باشد و نیز باید نظارت به آیه ی منسوخ داشته و حکم آن را بیان و روشن سازد.

4- تشریع ناسخ از سوی شارع صورت گرفته باشد و عقل یا اجماع نمی تواند حکمی را نسخ کند، بلکه کتاب و سنت می تواند آن را نسخ کند. (توضیح اینکه هیچ گاه آیه ای با خبر واحد نسخ نمی شود، بلکه باید متواتر و کاشف از قول معصوم باشد).

5- دلیل ناسخ و منسوخ باید همسان باشد.

ص :56

6- آنچه که به واسطه ناسخ رفع می گردد، فقط حکم آیه است و نه خود آیه، به عبارتی نسخ، رفع حکم است نه تلاوت، یعنی آیه ی منسوخ هم جزیی از قرآن است.

انواع نسخ:

1- حقیقی: نسخ حقیقی ناشی از جهل افراد است که با پیشرفت علم، آن جهل رفع شده و حکم جدیدی به وجود می آید.

2- مجازی و ظاهری: نسخ در آیات الهی و در احکام دینی به معنای مجازی و ظاهری است و نه معنای واقعی که (العیاذ بالله) مستلزم جهل و عدم علم خدای تعالی به مصالح و مفاسد باشد.

بنابراین خدای تبارک و تعالی از همان آغاز، آگاه به اتمام حکم منسوخ بوده است، هر چند مردم به آن جاهل بوده و گمان همیشگی بودن آن را داشته اند.

نکته: روایات اهل بیت (ع ) نیز شامل قانون نسخ می شوند.

آیاتی از قرآن کریم که به نسخ اشاره دارند:

1- بقره 106 = (آیه نسخ): «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر»=«هر حکمی را نسخ کنیم یا آن را به دست فراموشی بسپاریم بهتر از آن یا مانندش را می آوریم...».

2- نحل 101: «وَإِذَا بَدَّلْنَا آیةً مَکَانَ آیةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا ینَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ »=«و هنگامی که آیه ای را به آیه دیگر مبدل کنیم [= حکمی را نسخ نماییم] و خدا بهتر می داند چه حکمی را نازل کند آنها می گویند: «تو افترا می بندی!» اما بیشترشان (حقیقت را) نمی دانند!».

3- رعد 39 (آیه محو و اثبات): «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ»=«خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند و اصل کتاب نزد اوست».

نکته: آیه 106 بقره معروف به آیه نسخ است و به صراحت وجود نسخ در قرآن را اثبات می کند. و آیه 39 رعد معروف به آیه محو و اثبات است و اشاره به نسخ در تکوین یا بَداء دارد.

بَداء چیست؟

نسخی را که در تکوین به وقوع پیوندد را «بَداء» گویند. به عبارتی «نسخ» در افق تشریع و قانونگذاری است ولی «بَداء» در افق تکوین و آفرینش است. «بَداء» از نظر شیعه یعنی «ابدا» به

ص :57

معنای اظهار می باشد، یعنی آنچه برای بشر مجهول و ناروشن بود، خدای تعالی آن را اظهار و آشکار سازد، «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا»=«حالا خدای تعالی ظاهر نمود که در شما ناتوانی است» (انفال 66). «بَداء» در مواردی می تواند به وقوع بپیوندد که تقدیر، حتمی نباشد و در تقدیرِ حتمی و مصوباتِ نهایی الهی «بَداء» تعلق نمی گیرد. «بَداء» یکی از اقسام قضاهاست.

انواع قضا (تقدیرات):

1- علم مکنون یا اختصاصی: علومی است که خدای تعالی کسی را از آن مطلع نساخته و منحصر به خود نموده است. «بَداء» از این علوم سرچشمه می گیرد ولی به آنها راه ندارد.

2- قضای حتمی: آنچه خداوند به پیامبر و یا فرشته ای وقوع حتمی آن را اطلاع داده است، به این گونه تقدیرات «بَداء» راه ندارد و «بَداء» نیز از این علوم سرچشمه نمی گیرد.

آن سری از پیشگویی های اهل بیت (ع) که از وقوع چیزی در آینده به طور حتم و جزم، خبر دهند و آن را مشروط و معلق به مشیت پروردگار نسازند، قضا و تقدیر حتمی است و آنهایی که مشروط و معلق سازند را قضای غیر حتمی گویند.

3- قضای غیر حتمی: اگر خدای تعالی وقوع چیزی و یا عدم آن را تقدیر کند و چگونگی آن را به فرشتگان و پیامبرانش اطلاع دهد، ولی تحقق و وقوعش را به اراده و مشیت خویش مشروط و معلق سازد قضای غیر حتمی است، این گونه تقدیرات مورد «بَداء» است.

به علوم و تقدیرات حتمی خداوند «لوح محفوظ» یا «ام الکتاب» یا «علم مخزون» گویند و به علوم و تقدیرات غیر حتمی «لوحِ محو و اثبات» گویند.

«لوح محفوظ» تنها یکبار در قرآن کریم در سوره بروج آیه 22 ذکر شده است ولی تعابیر دیگری از آن به شرح ذیل در قرآن کریم آمده است: 1– کتاب: (فاطر 11)

2 – ام الکتاب: (زخرف 4) و (رعد 39)

3– کتاب مسطور: (اسراء 59) و (طور 2)

4– کتاب مبین: (انعام 59) و (یونس 61) و (نمل 75) و (هود 6)

ص :58

5- کتاب حفیظ: (ق 4) 6– کتاب مکنون: (واقعه 78)7 – امام مبین: (یس 12).

در «بیان»، ص505، از «عیون» شیخ صدوق، از حضرت رضا (ع)، از امام صادق (ع):

علم خداوند بر دو گونه است: 1) علم مکنون، سرّی و اختصاصی است که غیر از وجود خداوند سبحان، کسی بر آن آگاهی ندارد و «بداء» هم از همین علوم سرچشمه می گیرد.

2) علمی که خداوند فرشتگان و پیامبرانش را بر آن مطلع و آگاه ساخته است، اهل بیت و پیامبر تو نیز از این گونه علوم و اسرار خداوندی اطلاع دارند.

در «بیان»، ص 508، از عیاشی به نقلِ زراره، از امام صادق (ع) و از امام سجاد (ع):

اگر یک آیه در قرآن نبود از آنچه تا روز قیامت واقع خواهد گردید به شما خبر می دادم، گفتم آن آیه کدام است؟ فرمود: «آیه محو و اثبات» (یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ)

در «بیان»، ص 510، از عیاشی، از عمار بن موسی، از امام صادق (ع) درباره آیه شریفه «یمحو الله»:

در این مورد دو کتاب وجود دارد، کتابی که نوشته های آن قابل تغییر و محو و اثبات است، خداوند آنچه را که بخواهد از آن کتاب می زداید و آنچه را که بخواهد تثبیت می کند. بر طرف شدن قضا و سرنوشت به وسیله دعا از مقوله گزارشات همان کتاب است، ولی اگر این قضا و سرنوشت از همان کتاب اول که «کتاب محو و اثبات» نامیده می شود، بگذرد و در کتاب دیگری به نام «محفوظ» و یا «ام الکتاب» ضبط و ثبت گردد، قابل تغییر نمی باشد و دعا در آن مؤثر نخواهد بود و کوچکترین سودی نخواهد داشت.

در کافی، ج1، ص401، از حضرت رسول (ص):

حدیث آل محمد صعب (دشوار) و مستصعب (مردم آن را دشوار شمرند) است، جز فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا بنده ای که خدا دلش را به ایمان آزموده، به آن ایمان نیاورد. پس هر حدیثی که از آل محمد (ص) به شما رسید و در برابر آن آرامش دل یافتید و آن را آشنا دیدید، بپذیرید و هر حدیثی را که دلتان از آن رمید و ناآشنایش دیدید، آن را به خدا و پیغمبر و عالم آل محمد (ص) بازگردانید، به راستی هلاک شده کسی است که حدیثی را که تحمل ندارد، برایش باز-

ص :59

گو کنند و او بگوید: «به خدا این چنین نیست» و انکار همان کفر است.

در کافی، ج2، ص223، از امام صادق (ع):

تحمل امر ما تنها به تصدیق و پذیرفتن آن نیست، از جمله تحمل امر ما پنهان داری و نگهداشتن آن از نااهلش است. به شیعیان ما سلام برسان و به آنها بگو: خدا رحمت کند بنده ای را که دوستی مردم (مخالف ما) را به سوی خود کشاند، آن چه را می فهمند به آنها بگویید و آن چه را نمی پذیرند از آنها بپوشانید.

نکته سوم: به خاطر شباهتی که نسخ با تخصیص و تقیید دارد، علما در تشخیص و تعریف نسخ اختلاف کرده اند: عده ای نسخ را به کلی رد کرده اند: این گروه معتقدند که آیه ناسخ وجود ندارد، بلکه این آیه تخصیص به آیه قبلی (منسوخ) شده است، برعکس عده ای دیگر، پای خود را فراتر گذاشته و به بهانه نسخ، آیات زیادی را منسوخ فرض کرده اند و به عبارتی آیاتی که تخصیص شده اند را به اشتباه منسوخ کرده اند.

دلایل منکران نسخ:

1– نسخ در تشریع، یعنی پیدایش نظر جدید و این بر خداوند محال است.

2– وجود آیات نسخ شده موجب اشتباه مسلمانان می گردد، مثلاً ممکن است آن را با آیه محکمی اشتباه بگیرند و به آن حکم عمل کنند.

3– نسخ باعث تضاد میان آیات قرآن است.

4– نسخ نوعی لغو در قرآن است و لذا باید آیات منسوخ را حذف کرد.

پاسخ به این گروه:

1 – نسخ در قرآن به معنای مجازی آن است و نه حقیقی.

2 – همه می دانند قرآن ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید و محکم و متشابه دارد، لذا شتاب در اخذ یک آیه و عمل به آن روا نیست.

3 – اگر ثمره ی نزول آیات الهی تنها در حکم تشریعی آنها بود این اشکال صحیح به نظر

ص :60

می رسید، اما این طور نیست، بلکه قرآن شناسان بر این باورند که «آیات الاحکام» یعنی آیاتی که به آنها نسخ تعلق می گیرد از «500» آیه تجاوز نمی کند، پس از میان «6236» آیه بخش اندکی از آنها در خصوص احکام است. از آن گذشته از میان این 500 آیه نیز تعداد اندکی از آنها منسوخ شده محسوب می شوند که البته در تعداد آیات منسوخ شده بین علماء اختلاف است، مثلاً آیت الله خویی معتقد است که تنها یک آیه از قرآن منسوخ شده و آن «آیه نجوا» است. آیت الله معرفت 20 آیه را، علامه شعرانی و علامه طباطبایی 6 یا 7 آیه را منسوخ می دانند. و صد البته در مواردی هم که در چند آیه ی انگشت شمار (بین 1 تا چند آیه)، نسخی صورت گرفته، و حکم تشریعی آیه برداشته شده، اما بُعد اعجاز و تحدی آن همچنان باقی است.

4 – آیه یا آیات منسوخ در فهم آیات ناسخ ضروری و متأثرند. بنابراین آنچه هدف اصلی از نزول آیات بوده هدایتگری آنهاست.

آیه منسوخ شده در قرآن:

اکثر مفسرین معتقدند که آیه نجوی (مجادله 12) توسط آیه (مجادله 13) منسوخ شده است.

آیه منسوخ: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَهً ذَلِکَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»=«ای اهل ایمان هنگامی که با پیامبر به گفتگوی سری پرداختید، برگفتگوی سری خویش صدقه ای را مقدم دارید.این عمل برای شما بهتر و پاکیزه تر است و اگر قدرت پرداخت صدقه را ندارید پس خداوند آمرزنده و مهربان است» (مجادله 12).

آیه ناسخ: «أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاه وَآتُوا الزَّکَاه وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»=«آیا ترسیدید از اینکه پیش از گفتگوهای سری صدقه هایی بپردازید، حالا که عمل نکردید و خداوند از تقصیرتان در گذشت، پس شما نیز نماز را بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و پیامبرش اطاعت و پیروی کنید و خداوند به هر عملی که انجام می دهید آگاه است» (مجادله 13).

در «بیان»، ص 494، از شیخ طوسی، از حضرت امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده که فرمود:

خداوند به وسیله من بر این امت تخفیف داد، زیرا خداوند صحابه پیامبر(ص) را با بذل مال

ص :61

در برابر مناجات و تماس خصوصی با رسول خدا (ص) آزمایش کرد ولی آنها از مناجات با او خودداری نمودند و رسول خدا (ص) نیز در منزل خویش از ملاقات خصوصی با آنان خودداری می ورزید مگر با کسانی که در راه خدا بذل مال کنند (و یا آنهایی که مالی برای صدقه نداشتند) و من تنها یک دینار داشتم که آن را در راه خدا دادم و تنها من بودم که به این آیه عمل نمودم و وسیله توبه و عفو خدا نسبت به تمام مسلمانان گشتم و اگر کسی پیدا نمی شد که به این آیه عمل کند به جهت امتناع و خود داریِ تمام مردم از فرمان خدا، عذاب الهی بر آنها نازل می شد.

در «بیان»، ص489، از شوکانی، از عبد الرزاق، از حضرت علی (ع):

به آیه (نجوا) جز من کسی عمل نکرد تا نسخ شد و مدت آن (بیش از یک ساعت) نبود.

فلسفه آیه نجوا چیست؟ و چرا پیش از گفتگویِ سری، صدقه واجب شد؟

1- این آیه شریفه وسیله آزمایش افراد بوده و هست. {حال چرا بوده؟ و اکنون چرا هست؟ پاسخ: این آیه باعث شد افرادی که واقعاً به رسول اکرم (ص) و احکام الهی علاقه داشتند از افرادی که به خاطر ریا و پست و مقام با پیامبر (ص) همنشین می شدند، افتراق یابند و اکنون نیز این آیه باعث افتراقِ منافقین و معاندین از محبینِ ائمه (ع) و خدای تعالی شده و می شود، چرا که عده ای از کوردلان از جمله فخر رازی به این آیه ایراد گرفته اند که اولاً: این آیه مانعی برای دستیابی فقرا به احکام بوده، ثانیاً: العیاذ بالله گفته اند که امام علی (ع) نبایستی به این آیه عمل می کرد. اما آنها متوجه نبوده اند که اگر حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) به این آیه شریفه عمل نمی کرد، الان آنها نبودند که بتوانند قلم فرسایی کرده و برای امام معصوم (ع) تعیینِ تکلیف کنند}.

2- طبق سیاق آیه، این صدقه فقط برای افرادی بود که امکان مالی دارند نه فقرا، پس ایراد فخر رازی و امثالهم از اندوهِ فقرا یک ایراد متعصبانه و غرض ورزانه ای بیش نیست.

3- این صدقه وسیله طهارت و پاکیِ دل هاست.

4- این حکم نه تنها به ضرر فقرا نبود، بلکه کاملاً در جهت تأمین منافع فقرا و بهبود وضع بیچارگان بود، چون بدین حکم، ثروتمندان موظف به پرداخت پول به فقرا می شدند.

ص :62

5- این حکم یک نوع تخفیف به پیامبر (ص) شد زیرا از تعداد افرادی که می خواهند همیشه به گفتگوی سری بپردازند و اوقات عزیزش را بگیرند کاسته می شد و تنها کسانی که واقعاً علاقه و نیاز به فرمایشات حضرت رسول (ص) داشتند این کار را انجام می دادند نه منافقین.

6- بذل مال به فقرا در راه خدا و به خاطر تماس و گفتگو با رسول خدا (ص) موجب تکامل روحی و پرورش جنبه های ایمانی می گردید.

7- نشان دادنِ منزلتِ حضرت علی (ع) و به عبارتی بیان خلافت و امامت اهل بیت (ع).

چرا این حکم نسخ شد؟

1– از آنجایی که خدای تعالی می دانست مسلمانان مال و ثروت را بیشتر از رسول خدا (ص) دوست دارند، در حقیقت با نسخ آیه، تخفیفی به آنها داده شد و اگر این حکم پا بر جا می ماند، ثروتمندان کمتر به اسلام گرایش پیدا می کردند، چون برای شنیدن سخنان پیامبر اکرم (ص) و پرسش احکام، می بایستی پول خرج کنند.

2– گرچه آیه شریفه با سپری شدن مدتش نسخ شد، ولی مصالح و منافع آن در تمام دوران حیات و زندگی پیامبر اکرم (ص) و حتی امروز و آینده هم پایدار و موجود مانده است.

خلاصه کلام: از آن چه گذشت می توان نتیجه گرفت که نسخ در قرآن تنها جنبه ظاهری و مجازی دارد نه جنبه حقیقی، چرا که نسخ یعنی زاید و بی فایده در صورتی که این آیه شریفه عین سایر آیات الهی دارای اهمیت اعجاز بوده و خواهد بود و هم اکنون نیز منفعت داشته و دارد.

نکته: آیت الله خویی صاحب کتاب بیان، معتقد است که تنها این آیه شریفه در کل قرآن، نسخ شده است و در پاسخِ بعضی از مفسرین که حدود 36 آیه را منسوخ فرض کرده اند با دلایل محکم در کتاب «بیان، ص344 تا 517» به توضیح این موضوع و ابطال این نظرات پرداخته است. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 106 سوره بقره مراجعه کنید).

نکته: علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان به جز این آیه شریفه، شش حکم دیگر را هم منسوخ می داند که عبارتند از:

ص :63

1-آیه عفو از اهل کتاب یا صفح (بخشش):

«وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّی یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»=«بسیاری از اهل کتاب، از روی حسد آرزو می کردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال کفر باز گردانند؛ با اینکه حق برای آنها کاملاً روشن شده است. شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید؛ تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد؛ خداوند بر هر چیزی تواناست» (بقره 109).

این آیه دستور به گذشت از اهل کتاب در آغاز هجرت می دهد که عده ای معتقدند با آیه (قتال) یا (جهاد) یا (سیف) یا (توبه29) نسخ شده است: «قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیوْمِ الْآخِرِ وَلَا یحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّی یعْطُوا الْجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»=«با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام می شمرند، و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند!» (توبه29).

توجه: در «بیان»، ص359، آیت الله خویی، ضمن ابراز عدم نسخ این آیه شریفه آورده است: «اولاً: برداشته شدن یک حکم موقت پس از پایان یافتن وقتش نسخ نیست. دوماً: اگر کسی آیه دوم (سیف) را ناسخ آیه اول (عفو) بداند، مستلزم آن است که اهل کتاب را هم مثل کسانی بداند که رسول خدا (ص) مأموریت داشت با آنها بجنگد، در صورتی که آیاتِ جهادِ قرآن به طور کلی اختصاص به مشرکین دارد». و نیز آورده است: «حکم هر دو آیه پا برجاست و یکی مبین و مفسر دیگری است و مفهوم این دو آیه این است: با اهل کتاب باید مسالمت نمود و نباید با آنان جنگید (آیه اول) مگر در موارد خاصی از جمله در صورت ندادن جزیه (به مقتضای آیه دوم)».

2 - آیه جزای فاحشه (اتیان فاحشه):

«وَاللَّاتِی یأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیوتِ حَتَّی یتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا (15)»،«وَاللَّذَانِ یأْتِیانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا (16)»=«و کسانی از زنان شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبید! اگر گواهی دادند، آنان [= زنان] را در خانه ها(ی خود) نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد؛ یا

ص :64

اینکه خداوند، راهی برای آنها قرار دهد (15)»، «و از میان شما، آن مردان و زنانی که (همسر ندارند، و) مرتکب آن کار (زشت) می شوند، آنها را آزار دهید (و حد بر آنان جاری نمایید)! و اگر توبه کنند، و (خود را) اصلاح نمایند، (و به جبران گذشته بپردازند،) از آنها درگذرید! زیرا خداوند، توبه پذیر و مهربان است (16)» (نساء 15و16).

این آیه دستور به نگهداری زنان فاحشه داده که گفته اند با آیه جلد (نور2) نسخ شده است:

«الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَلْیشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»=«هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند!» (نور2).

توجه: همان منبع آورده: «برخی از مفسرین مانند عکرمة و عباد بن صامت به نقل از حسن از «رقاشی» معتقدند که آیه اول با آیه دوم نسخ شده است و آیه دوم هم با آیه جلد و سنگسار نسخ شده است. و برخی از مفسرین از جمله قتاده معتقد به نسخ هر دو آیه با حکم جلد و سنگسارند». و خلاصه کلام این است که آن بزرگوار با توضیحاتی که در ذیل آیات (نساء 15و16) به طور مفصل آورده ایم، معتقد به عدم نسخ دو آیه فوق است. (والله اعلم).

3 – آیه توارث از طریق ایمان:

«وَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولَئِکَ مِنْکُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ»=«و کسانی که بعدا ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما جهاد نمودند، از شما هستند؛ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، در احکامی که خدا مقرر داشته، (از دیگران) سزاوارترند؛ خداوند به همه چیز داناست» (انفال 75).

که در این آیه افراد به واسطه ایمان آوردن از یکدیگر ارث می برند که گفته اند با آیه اولوا لارحام (احزاب 6) نسخ شده و توارث از طریق خونی را دستور می دهد: «النَّبِی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا»=«پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها [= مؤمنان] محسوب می شوند؛ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران

ص :65

در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند، مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید)؛ این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است» (احزاب6).

توجه: در بیان، ص422، آیت الله خویی، به نسخ در آیه «ارث بردن از راه ایمان» (انفال75) اشاره نکرده است بلکه به آیه «ارث» (نساء33) اشاره دارد که عده ای آن را توسط آیه (انفال75) منسوخ دانسته اند و دلایل عدم نسخ آیه ارث (نساء33) را بیان کرده است.

مؤلف: اما به نظر حقیر آیه شریفه (انفال75) منسوخ نشده است چرا که: اولاً: صراحتِ آیه شریفه انفال بر تقدم ارحام در اجرای احکام من جمله ارث بردن است نه تقدم در ایمان.

ثانیاً: آیه انفال توسط آیه احزاب تخصیص زده شده است نه این که نسخی در کار باشد و همان طور که در بحث نسخ آمد شرایط نسخ در این آیه شریفه جاری نیست.

ثالثاً: به استناد ضمیر «منکم» نمی توان اثبات کرد که منظور، پیوندی باشد که باعث جاری شدن احکام از جمله ارث بردن و غیره باشد، و این که خدای تعالی پیوند و نسب را به واسطه ایمان و با «منکم» بیان فرموده به واسطه ارزش ایمان و تقوای الهی است که به خاطر آن انسان ها به مبدأ هستی نزدیک شده و به همین خاطر به یکدیگر متمایل شده و پیوندشان جاری می گردد نه این که واقعاً نسبی جسمی و صلبی در کار باشد همچنان که در جای دیگر می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»=«مؤمنان برادر یکدیگرند» (حجرات10) و ایمان را شرط برادری بیان فرموده است که مطمئناً مراد از این برادری آن نیست که ارث و سایر احکام صلبی جاری شود که اگر این چنین بود پس همه مؤمنین باید برادر صلبی هم بوده و هیچ کدام نتوانند با خواهر دیگری ازدواج کنند. با این توصیف و بر فرض محال اگر بپذیریم که آیه انفال منسوخ شده است پس باید آیه حجرات را هم منسوخ شده بدانیم و این محال است (والله اعلم).

4 – حکم حرمت جماع در شبهای ماه رمضان (این حکم در قرآن نیامده): که گفته اند این حکم با نزول آیه جواز جماع در شب رمضان یعنی «اُحلَّ لکُم ...» (بقره 187) نسخ شد.

مؤلف: در این خصوص هم باید گفت: اولاً: آیه ای در کار نیست که نسخ شود پس شرایط

ص :66

نسخ بر آن جاری نیست. ثانیاً: این حکم یک نوع تخفیف است که خدای سبحان به واسطه وجود نازنین حضرت رسول (ص) بر امتش داده است. که البته این الطاف، محدود به این مورد نیست و از جمله تخفیف های الهی بر این امت کاهش تعداد نمازهاست که بر امتهای گذشته بیشتر بوده و یا تخفیف مدت و زمانِ روزه و مسخ و عذاب و غیره است که همه این ها تخفیف است و نه نسخ.

5 – آیه جنگجویان یا آیه استقامت در جنگ یا آیه «یک به ده» (انفال 65): که گفته اند با آیه تخفیف یا آیه «یک به دو» (انفال 66) نسخ شد.

«یا أَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ إِنْ یکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ وَإِنْ یکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یفْقَهُونَ»=«ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز می گردند؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمی فهمند!» (انفال65).

«الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یغْلِبُوا مِائَتَینِ وَإِنْ یکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یغْلِبُوا أَلْفَینِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»=«هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد، و دانست که در شما ضعفی است؛ بنابراین، هرگاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر پیروز می شوند؛ و اگر یکهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد! و خدا با صابران است!» (انفال66).

توجه: در بیان، ص 455 و 456، آیت الله خویی، با اعتقاد به عدم نسخ این آیه شریفه آورده است: 1- نسخ با خبر واحد ثابت نمی شود و قائلین به نسخ به خبر واحد استناد کرده اند. 2- هر دو آیه با توجه به سیاقشان با هم نازل شده اند و فاصله ای در نزولشان نبوده است (پس شرایط نسخ در این آیه جاری نیست). 3- حکم آیه دوم (یک به دو نفر) در صورت احتمال پیروزی واجب خواهد بود، ولی حکم آیه اول (یک به ده نفر) یک دستور استحبابی است نه واجب. پس چگونه می توان گفت که یک حکم مستحبی با یک حکم واجب نسخ شود.

6 – آیه عده زنان شوهر مرده یا آیه امتاع (بقره 240): که گفته اند با آیه (بقره 234) نسخ شد.

«وَالَّذِینَ یتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِیةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَی الْحَوْلِ غَیرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»=«و کسانی که از شما در آستانه مرگ

ص :67

قرارمی گیرند و همسرانی از خود به جا می گذارند، باید برای همسران خود وصیت کنند که تا یک سال، آنها را (با پرداختن هزینه زندگی) بهره مند سازند؛ به شرط این که آنها (از خانه شوهر) بیرون نروند (و اقدام به ازدواج مجدد نکنند). و اگر بیرون روند، (حقی در هزینه ندارند؛ ولی) گناهی بر شما نیست نسبت به آنچه درباره خود، به طور شایسته انجام می دهند. و خداوند، توانا و حکیم است» (بقره 240).

«وَالَّذِینَ یتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیذَرُونَ أَزْوَاجًا یتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»=«و کسانی که از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عده نگه دارند)! و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه می خواهند، درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج کنند). و خدا به آنچه عمل می کنید، آگاه است» (بقره 234).

توجه: آیت الله خویی در خصوص این آیه نیز توضیحی نیاورده است. و اما در اثبات عدم نسخ این آیه شاید بتوان گفت: 1- دلیلی که بتوان ثابت کرد آیه دوم به فاصله ای از آیه اول نازل شده در دست نیست. 2- عده مطلقه در آیه دوم (234) یک امری واجب است اما مدت یک سال در آیه اول (240) واجب نیست لذا نمی تواند منسوخ شود (والله اعلم).

دیدگاه برخی از مفسرین در خصوص نسخ:

الف- دیدگاه آیت الله خویی (ره)، (البیان فی تفسیر القرآن، ص 344-517):

وی با بررسی حدود 36 آیه به اصطلاح نسخ شده، وقوع نسخ در آنها را رد کرده و تنها قائل به وجود یک آیه منسوخ در قرآن کریم شده اند و آن هم آیه 12 سوره مجادله است. در بیانِ کیفیت نسخ نیز، نسخِ حکم در قرآن کریم را به سه صورت تقسیم بندی کرده اند:

1- حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است با سنت قطعی و حدیث های متواتر یا به وسیله اجماع قطعی که کاشف از عقیده معصوم باشد، نسخ شود، این نوع نسخ به نظر ایشان عقلاً و نقلاً اشکالی ندارد و اگر در موردی چنین نسخی ثابت شود، باید از آن پیروی نمود و اگر در موردی سنت متواتر و یا اجماعی محقق نیست در این صورت نسخ، مورد قبول واقع نخواهد بود زیرا نسخ با خبر واحد ثابت نمی شود. 2- حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است به وسیله آیه

ص :68

دیگری که ناظر بر آیه منسوخ بوده و حکم آن را بیان می سازد نسخ شود. این نوع نسخ نیز به نظر ایشان دارای اشکال و ایرادی نیست و آیه نجوی را از این گونه نسخ می دانند.

3- حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است، با آیه دیگری نسخ شود. بدین گونه که مفهوم آیه ناسخ هیچ گونه نظارتی نسبت به مفهوم آیه منسوخ نداشته باشد و به ظاهر و به طور صریح آن را بیان نکند بلکه تنها اختلاف و تضادی که در مفهوم این دو مشاهده می شود، ما را به وجود چنین نسخی هدایت کند و ناسخ بودن آیه متأخر و منسوخ بودن آیه متقدم را نشان دهد. ایشان وجود چنین نسخی در قرآن را رد می کنند.

ب- دیدگاه آیت الله محمد هادی معرفت، (التمهید فی علوم القرآن، ج2، ص291):

وی نسخ را به عنوان یک ضرورت واقعی که برای مصلحت است، نام برده اند و متذکر می شوند که مسئله نسخ از جمله مباحثی بوده است که موجب طعن دشمنان اسلام نسبت به کتاب آسمانی قرآن شده است که چگونه ممکن است در قرآن، آیات منسوخ الحکم باشد که هیچ فایده ای، جز قرائت و تلاوت بر آن مترتب نباشد؟ ایشان سپس پاسخ می دهند که این دسته دچار غفلت شده اند چرا که ثبت آیه ای در قرآن تنها برای بیان حکم و تشریع نیست و برای رفع شبهه مذکور متذکر شده اند که: اولاً: فایده قرآنی در حکم تشریعی، به تنهایی نیست بلکه تشریع، یکی از اهداف متنوع و بسیاری است که قرآن به خاطر آن نازل شده است. ثانیاً: بسیاری از آیات قرآنی به شئون خاصی مرتبط است و در مناسبت های خاصی نازل شده که عمومیت به اعصار نداشته و به غیر از مسئله اعجاز و تحدی عمومی آن، هیچ اثری بر آن مترتّب نیست جز اینکه به مراحل دعوت اسلامی و حوادثی که بر آن گذشته است دلالت دارد. البته این بزرگترین فایده ماندگار آن است، همانند نصوص تاریخی که مراحل سیر زمان را برای عبرت حاضران و آیندگان بیان می کند. بنابراین دلالت داشتن این آیات به مراحل تشریع اسلامی از مرحله ای به مرحله دیگر از بزرگترین فایده های مترتّب بر این آیات است. استاد معرفت، ضمن بیان تقسیم بندی انواع نسخ (آن گونه که آیت الله خویی (ره) نیز بدان اشاره کرده اند) نسخ در حکم و نه در تلاوت

ص :69

را پذیرفته و دو مورد دیگر را از مصادیق تحریف قرآن دانسته اند. ایشان ضمن بحث و بررسی مفصل درباره 228 آیه به اصطلاح منسوخه، 20 مورد از این آیات را به عنوان آیه منسوخه پذیرفته اند. و در رأس همه آنها به بحث درباره آیه نجوی پرداخته و عنوان می کنند که در این آیه احدی مناقشه نکرده است. بنابراین در مقایسه آرای آیت الله خویی (ره) و آیت الله معرفت در می یابیم که هر دو در میان اصناف نسخ، به نسخ در حکم و نه در تلاوت قایل اند و دو نوع دیگر از نسخ را مصداق تحریف قرآن دانسته اند، جز این که آیت الله معرفت قایل به 20 مورد آیه منسوخه در قرآن هستند و آیت الله خویی (ره) تنها یک مورد (آیه نجوی)، را پذیرفته اند.

ج: نظر علامه طباطبایی (ره) درباره نسخ در قرآن، (المیزان، ج2، ص 57-67):

وی معتقد است: شاید آیه 101 و 102 سوره نحل از نظر دلالت بر نسخ روشن تر از آیه 106 سوره بقره باشد چون در این آیه به خوبی نشان می دهد، آیات نسخ می شوند، تبدل و تبدیل در آن صورت می گیرد و معلوم است که مراد آیات قرآن کریم است و چون معاندین می گویند این تبدیل و تغییر از جانب محمد (ص) است نه از جانب خدا و او افترا زده است در آیه بعد می فرماید: بگو، این آیات را چه ناسخ و منسوخ، جبرئیل که روح القدس است فرو فرستاده است تا موجب دلگرمی دلهای مؤمنان و هدایت و بشارت برای مسلمانان باشد. و مرجع نسخ به تحدید زمان و اَمد مدت حکم منسوخ است، یعنی مدت حکم سابق دائمی نبوده و تا زمان ورود حکم ناسخ بوده است و ابداً اشکال ندارد، بلکه حتماً باید نسخ در شرایع و احکام الهی بوده باشد زیرا که چه بسا احکامی به عنوان دوام تشریع نمی شوند و مصلحت و ملاک آنها در برهه ای از زمان است و نیز مصلحت نیست که به عنوان موقت بیان شود. یعنی بیان توقیت خلاف مصلحت است، در این صورت حکم را به طور مطلق تشریع می کنند و پس از استیفای مصالح و ملاکات مندرجه تحت آن حکم، آن حکم را نسخ می کنند. پس بازگشت نسخ به این است که به واسطه آیه ناسخ، بیان می شود که آیه منسوخ در اَمد خودش بیشتر حکم ندارد و نمی تواند بیشتر از اَمد و زمان خودش حکم داشته باشد و این مسئله تناقض و تضاد نیست بلکه بیان حکم است و حکم ها جور

ص :70

به جور است و اگر دو حکم در ظاهر متضاد باشند معلوم است که تضاد حقیقی نیست. به اقتضای مصلحت، حکمی آمده است و بعد حکم دیگری آمده است. موطن و مقتضیات عوض شده و حکم نیز تغییر کرده است و علّت اینکه بعضی اصرار به عدم نسخ در قرآن کریم دارند، این است که چنین می پندارند که این مسئله نسخ، موجب مسئله تضاد می شود. و در احکام نبایستی تضاد وجود داشته باشد و چون معلوم شد که مرجع نسخ به آن است که احدی آیتین امد و مدت آیه دیگر را بیان می کند که وقتش و زمان عملش چه اندازه بوده است دیگر مسئله تضاد معنی ندارد.

علامه طباطبایی (ره) نسخ قرآن با سنت متواتر و آحاد و نیز با اجماع قطعی را مردود می شمارد. ایشان پس از نقد و بررسی اقوال و گفتار پژوهشگران قرآنی در مورد آیه «ما ننسخ» با توسعه دادن به مفهوم نسخ، نتایج پنج گانه ای را می گیرد و می گوید: از بحث و بررسی ها در مورد آیه «نسخ» چند مسئله روشن می شود: الف: نسخ تنها اختصاص به قلمرو و حوزه تشریع احکام ندارد، بلکه هر دو حوزه شریعت و تکوین را فرا می گیرد.

ب: نسخ، بدون تحقق ناسخ و منسوخ که دو رکن آن هستند هرگز صورت نمی گیرد.

ج: ناسخ، تمامی مصالح و یا حکمت و کمال منسوخ را در برمی گیرد.

د: ناسخ برحسب ظاهر با منسوخ در تنافی است و به جهت وحدت و نقطه اشتراک و وجه مشترکی که در بین هر دو وجود دارد، تناقض و تنافی ظاهری را مرتفع می سازد.

ه_ : نسبت در رابطه ناسخ و منسوخ همچون رابطه میان عام و خاص، مطلق و مقید و مجمل و مبین نیست زیرا در ناسخ و منسوخ تنها مصلحت و حکمی که میان دو تا موجود است، رفع تناقض و تنافی می نماید و سپس نتیجه می گیرد که بر اساس فهم دقیق آیات سه گانه نسخ تنها نسخ حکم و (درون مایه) آیات قرآن مراد شارع حکیم است نه تلاوت آن.

د: دیدگاه علامه سید مرتضی عسکری، (نیکو دیالمه، بررسی چند دیدگاه درباره نسخ، بینات، سال هفتم، شماره 27، ص58-60):

وی معتقد است که در قرآن حتی یک آیه منسوخه نیز وجود ندارد. ایشان در ابتدا به

ص :71

نسخ در لغت و اصطلاح پرداخته اند که نسخ در لغت به معنای از بین بردن چیزی با چیز دیگری است که در پی آن می آید و در اصطلاح اسلامی، نسخ عبارت از تبدیل احکام شریعتی به وسیله احکام شریعت دیگر است. ایشان سپس به بیان انواع نسخ قرآنی پرداخته و ضمن رد همه انواع آن تصریح می کنند که: واقعیت این بوده است که خداوند سبحان، حکم موقّتی را با وحی غیر قرآنی بر پیامبرش نازل می فرموده و مسلمانان به آن عمل می کردند و بعد از تمام شدن مدت آن، خداوند آن را با وحی غیر قرآنی دیگری نسخ می فرمود یعنی ایشان را از منقضی شدن مدت حکم آگاه می کرد، سپس خداوند در وحی قرآنی خبر آن حکم و نسخ آن را اعلام می فرمود و جایز است در یک مورد یا بیشتر بگوییم که حکم موقت بعد از اینکه با وحی غیر قرآنی نازل می شد و مسلمانان به آن عمل می کردند، بیان اینکه آن حکم موقت نسخ شده، یک باره در قرآن نازل می شد بنابراین در قرآن یک آیه منسوخه هم نیست.

محکم و متشابه (تشبیه): بحث در این خصوص به تفصیل در ذیل آیه 7 آل عمران آمده است.

نکته: آیات متشابه در قرآن کریم حدود «200» آیه اند و شامل دو گروهند:

آیات صفاتی: که اوصاف خدای تعالی را بیان می کنند مثل «ید الله» (دست خدا).

آیات افعالی: این آیات خود دو گروهند:

الف) آیاتی که ظاهراً بر جبر دلالت دارند و عده ای به اعتبار این آیات به مسلک «جبر» در آمده اند، مثل آیه شریفه: «فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ» (فاطر 8).

ب) آیاتی که بر اختیار دلالت دارند، مثل آیه: «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَه» (مدثر 38).

عده ای به استناد این آیات معتقد به اختیار و تفویض مطلقند و آنان را «مفوضه» گویند، اما امامیه به استناد روایاتی از اهل بیت (ع) معتقدند که اندیشه دینی و قرآنی نه جبر مطلق و نه اختیار مطلق است، بلکه حقیقت همان (امر بین الامرین) است. فرقه متمایل به مسلک (جبر) را فرقه اشاعره هم گویند، این گروه

ص :72

معتقد به جبر بوده و منکر توحید صفاتی هستند. فرقه متمایل به اختیار مطلق را فرقه معتزله یا مفوضه یا اهل توحید یا اصحاب عدل یا قدریه هم گویند، این گروه

معتقد به توحید صفاتی و منکر توحید افعالی هستند (بر خلاف فرقه «اشاعره» نظر دارند).

فرقه «معتزله»: فرقه ای از مسلمانان در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم بودند که رئیس آنها «واصل بن عطا» بود. در سال (131ﻫ ) وفات کرد و اهم آثارشان در سال (255ﻫ ) است.

تخصیص و تقیید:

هر گاه آیه ای به صورت کلی و عام و مطلق نزول یابد و سپس در خصوص همان آیه، آیه ای دیگر نازل شود که آن را به صورت روشن و جزیی تر و خاص بیان کند، و به عبارتی به آن تبصره ای اضافه فرماید، به آن «تخصیص» گویند. و اگر آن را مقید به زمان یا مکان یا وضعیت خاصی نماید آن را «تقیید» گویند. مثلاً آیه «ارث» تخصیصی بر آیه وصیت است و یا آیه احصان (مائده 5) تخصیصی بر آیه نکاح با مشرکان (بقره 221) است، که البته عده ای از مفسرین به اشتباه، آنها را ناسخ و منسوخ فرض کرده اند. و یا مثلاً آیه نمازِ مسافر مقیدِ آیه نماز است، چرا که شخص، با قید مسافرت نمازش را شکسته می خواند.

نکته: به علت شباهتی که نسخ و تقیید و تخصیص با هم دارند، بعضی از مفسرین به خصوص مفسرین سنی به اشتباه، بسیاری از آیات تخصیص یافته را جزء آیات منسوخ شده محسوب کرده اند (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 7 سوره آل عمران و 106 بقره مراجعه کنید).

خلاصه مطالب:

از بحث هایی که در خصوص محکم و متشابه، نسخ، تخصیص و تقیید شد، می توان به این نتیجه رسید که آیات الهی محکمند چرا که:

اولاً _ آیات متشابه حدود 200 آیه اند و آیات مربوط به نسخ و تقیید و تخصیص هم که جزءِ کمی از آیات الاحکام را تشکیل می دهند تقریباً 100 آیه از آیات الاحکام را شامل می شوند (آیات الاحکام حدود 500 آیه اند) پس روی هم رفته آیات متشابه، منسوخ شده و تقیید و تخصیص یافته حدود 300 آیه از کل 6236 آیات قرآن را تشکیل می دهند. یعنی حدود 8⁄4 درصد از قرآن کریم را شاملند و بیش از 95 درصد محکمند.

ص :73

ثانیاً _ همین 5 – 4 درصد آیات هم اگر به محکمات الهی برگردانده شده و نیز به نحو صحیح تفسیر شوند آنها نیز محکم خواهند شد، بنابراین قرآن بر اساس محکمات است، ولی متأسفانه اندکی از مفسرین به اشتباه، قرآن را بر اساس متشابهات فرض کرده اند و عده ای هم هر چند در ظاهر معتقدند که قرآن بر اساس محکمات است ولی عملاً طوری برخورد می کنند که گویا آن را متشابه فرض کرده اند.

هر چند آیات الهی ظاهر و باطنی دارند اما همین ظاهرشان، نقش مهمی در هدایتِ انسان به سوی کمال دارند، به شرط آن که انسان، نفسِ خود را از هر گونه آلودگی و شک و تردید، پاک و طاهر گرداند و اهل بیت (ع) که واسطه های فیض الهی و در حقیقت همان باطن قرآنند را واسط قرار داده و به واسطه آن بزرگواران، آیات الهی را فهم کند، همان آیاتی که تدبر و تفکر و مطالعه قرآن کریم را سفارش می کنند.

در تفسیر صافی، ج1، ص500، از عیاشی، ج1، ص162، از امام صادق (ع): محکم، آن چیزی است که بدان عمل می شود و متشابه آن آیاتی است که بر ناگاه به آیات، مشتبه می شود.

در تفسیر صافی، ج1، ص43 و44، از عیاشی، ج1، ص10، از امام صادق (ع): در قرآن محکم و متشابه هست، اما محکم، پس به آن اطمینان می ورزیم و مورد عمل قرار می دهیم و مستحق پاداش می شویم، اما متشابه، پس به آن ایمان و اعتقاد می ورزیم، ولی عمل نمی کنیم.

در تفسیر صافی، ج1، ص43، از عیاشی، ج1، ص11 و12، از امام صادق (ع): ناسخ عبارت از ثابت، و منسوخ عبارت از آیه ای است که أمد و زمان آن گذشته است. محکم آیه ای است که به آن عمل می شود و متشابه آن است که برخی از آن به برخی دیگر شباهت دارد.

در تفسیر صافی، ج1، ص43، از عیاشی، ج1، ص10، از امام صادق (ع):

«ناسخ»، مورد ثابت و معمول به از آیات می باشد، و «منسوخ»، عبارت از آن آیه است که قبلاً مورد عمل بود، سپس آیه ای آمد و آن را نسخ نمود و «متشابه» آن است که بر جاهل و نادان مشتبه شده باشد.

ص :74

تحدی

(مبارزه طلبی):

آیات تحدی در قرآن کریم به ترتیب نزول، 5 آیه ذیل می باشند:

1 – اسراء88: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»=«بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخی از آنها پشتیبان برخی دیگر باشند».

2 – یونس 38: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»=«یا می گویند آن را به دروغ ساخته است. بگو: اگر راست می گویید، سوره ای مانند آن را بیاورید و غیر از خدا هر که را می توانید فرا خوانید».

3 – هود 13: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَریَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»=«یا می گویند این قرآن را به دروغ ساخته است. بگو: اگر راست می گویید ده سوره مانند آن بیاورید و غیر از خدا هر که را می توانید فرا خوانید».

4 – طور 33 و 34: «أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا یُؤْمِنُونَ(33) فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ إِن کَانُوا صَادِقِینَ (34)»=«یا می گویند: آن را بر بافته؟ نه بلکه باور ندارند. پس اگر راست می گویند سخنی مثل آن را بیاورند».

5 – بقره 23 و 24: «وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (23) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ (24)»=«و اگر در آن چه بر بنده خود نازل کرده ایم شک دارید، پس سوره ای مانند آن بیاورید و گواهان خود را از غیر خدا فرا خوانید. اگر نکردید و هرگز نمی توانید کرد از آتشی که سوختش مردمان و سنگ ها هستند و برای کافران آماده شده بپرهیزید».

نکاتی راجع به آیات تحدی:

1 – ترتیب نزول این آیات به همان ترتیبی است که بیان شد، یعنی: اول: اسراء. دوم: یونس. سوم: هود. چهارم: طور. پنجم و آخرین آیه تحدی: بقره است.

ص :75

2– چهار آیه اول در سوره های مکی و آخرین آیه در اولین سوره مدنی واقع شده اند، پس بیشترین تحدی در مکه صورت گرفته است، چرا که مسلمانان در مکه کم و ضعیف بودند و باعث اعتماد به نفس بیشتر در آنها شده و بالعکس باعث تزلزل در صفوف مشرکان می شد.

3 – اولین آیه از نظر وسعتِ تحدی و آخرین آیه از نظر شدت تحدی قابل تأمل است.

4 – آیه تحدی بقره که آخرین آیه تحدی است و مدنی هم می باشد، با آیات تحدی دیگر که چهار آیه مکی هستند دو تفاوت دارد: الف) آیه بقره شدت و قاطعیت بیشتری دارد.

ب) در آخرِ آیه بقره تهدید آمده ولی در آیات دیگر تهدیدی وجود ندارد.

5 – سه آیه دوم و سوم و چهارم در خصوص منکران قرآن است ولی آیه اول و پنجم (بقره)، شامل همه می باشد و البته آیه بقره در خصوص تردید کنندگان می باشد.

6 – سه آیه اول در سوره هایی قرار دارند که از نظر ترتیب نزول، پی در پی بوده، یعنی پنجاهمین، پنجاه و یکمین و پنجاه و دومین سوره نازل شده اند.

7 – کیفیت تحدی در آیه دوم و سوم به استثنای میزان آن کاملاً یکسان و شبیه هم است.

8 – در آیات تحدی کلمه «مثل» تکرار شده است. («بمثل هذا القرآن»، «بحدیث مثله»، «بسورة مثله» و«بعشره سور مثله») تا این مطلب را برساند که قرآن بلیغ ترین و بهترین کلام است و کلامی بلیغ تر و بهتر از آن وجود ندارد و نیز نگویند: «پس کلامی بهتر از قرآن هم وجود دارد».

9 – در آیات تحدی تنها در آیه هود، صفتِ «افترا» ذکر شده است ولی در سایر آیات عنایت به آن است که آنان قادر به این کار نیستند. چون در آیه مورد نظر تحدی به آن است که قرآن متضمن حقایقی است و علم به این حقایق مختص به خداست و دیگران به آن وقوف ندارند و چنین چیزی ذاتاً افترا پذیر نیست و اگر در این باره شک دارید، ده سوره که خودتان هم ادعا می کنید افتراست بیاورید.

10 – خدای تعالی در آیات تحدی یکبار می فرماید: «حدیثی مثل قرآن» (طور 34)، یکبار دیگر می فرماید: «کتابی مثل قرآن» (اسرا 88)، یکبار هم می فرماید: «ده سوره مثل قرآن» (هود

ص :76

13) و دو بار می فرماید: «یک سوره مثل قرآن» (بقره 23 و یونس 38)، که در هر یک از این تحدی ها غرض و منظورِ خاصِ آن، مورد نظر است و هر کدام از اینها با دیگری متفاوت بوده و غرضی را منظور دارد. در تحدی به یک سوره، چون صفت اختصاصی یک سوره قرآن این است که تنها یکی از اغراض الهی را که به هدایت و دین حق وابستگی دارد، با بلاغت خارق العاده ای بیان می کند، در حقیقت می خواهد از این وجه، کافران را به تحدی دعوت کند.

در تحدی به چند سوره مثلاً ده سوره یا بیست سوره ویژگی خاصی مدِّنظر است چرا که چندین سوره با بلاغت و خارق العادگی خاص و پشت سر هم چندین بار نازل شوند و ارتباط بی عیب و نقصی بین آنها بوده و در عین این که هر کدام از سوره ها منظور و هدفی خاص دنبال کنند، مجموع آنها نیز هدف خاص خود را دارند. به عبارتی در عین محکم بودن، متشابه هم باشند که این دیگر یک تصادف نیست بلکه حتماً از روی حکمت و عقل می باشد چرا که احتمال اتفاق و تصادف در یک مورد، خیلی بیشتر از موارد متعدد است. در جای دیگر مقام تحدی به همه قرآن آمده از آن رو که همه اغراض الهی در قرآن جمع شده و صفت اختصاصی همه قرآن این است که هر چه مردم تا روز قیامت احتیاج دارند، در بر دارد. اما در آیه «فلیأتوا بحدیث مثله» کانه تحدی عامی صورت گرفته که اعم از 3 نوع تحدی گذشته است، زیرا حدیث شامل یک سوره و ده سوره و همه قرآن می شود. و این تحدی نسبت به مطلق خصوصیت قرآنی انجام گرفته است.

چرا اعجاز قرآن کریم تنها در «فصاحت در نظم» نیست؟

متأسفانه بعضی از مفسرین جهت اعجاز قرآن کریم را تنها در بلاغت و فصاحت در نظم آن می دانند، در صورتی که تحدی قرآن مجید در آیات فوق الذکر در موارد بسیاری است از جمله: پیشگویی، بلاغت، فصاحت، آینده نگری، تاریخ، نظم و غیره که البته دلایلی هم وجود دارد:

الف– اگر جهت اعجاز، بلاغت باشد، صحیح نیست با آیه ای مثل «وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا» (نساء82) احتجاج شود زیرا این آیه می رساند که اختلافی در قرآن نیست در حالی که اکثر اختلافات مربوط به معنی می شود و ضرری به بلاغت لفظی نمی رساند.

ص :77

ب – از آن جایی که تحدی در قرآن به صورت عمومی است به خصوص در آیه اول تحدی که تمام جن و انس را خطاب می کند: «لئن اجتمعت الانس و الجن»، و چون تمام انسانها عرب نبوده و مسلط به زبان عربی نیستند لذا تحدی غیر عرب به دلیل عدم آشنایی با بلاغت زبان عربی بی معنی می شد. بنابراین ابعاد اعجاز قرآن اختصاصی به فصاحت و بلاغت، خاص آن که زبان عربی است، ندارد.

ج- از آن جایی که سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده و اگر جهت اعجاز تنها بلاغت بود، این تحدیات خارج از نظم طبیعی بود زیرا صحیح نیست بلغای عرب را که منکر نزول قرآن از طرف خدا بودند ابتدا تحدی کنند که یک سوره آورند و بعداً بگویند که ده سوره آورند بلکه بلعکس اول می بایست تکلیف کنند کتابی مثل قرآن بیاورند و بعد اگر عاجز شدند، ده سوره آورند و اگر از این هم عاجز بودند یک سوره آورند.

د – تحدی عام است و شامل همه معارف حقیقی و براهین روشن و درخشان و مواعظ نیکو و اخلاق کریمه و شرایع الهی و اخبار غیبی و فصاحت و بلاغت می شود.

نظریه های تحدی:

در خصوص تحدی قرآن کریم سه نظریه مطرح شده است:

1 – نظریه سیر نزولی آیات تحدی:

بعضی از مفسرین از جمله «جصاص در احکام القرآن»، «زرکشی در برهان»، «زمخشری در کشاف»، و از متأخران و معاصران نیز «رافعی در اعجاز القرآن» به این نظریه باور دارند و معتقدند: قرآن در اعلام تحدی با یک سیر نزولی در سه مرحله به مبارزه دعوت نموده است:

مرحله اول: دعوت به آوردن کتابی مثل قرآن (آیه اول = آیه اسراء)

مرحله دوم: دعوت به آوردن ده سوره (آیه سوم = آیه هود)

مرحله سوم: دعوت به آوردن یک سوره (آیه دوم = آیه یونس)

پاسخ به نظریه سیر نزولی: چون آیه تحدی یونس (آیه دوم) قبل از آیه تحدی هود (آیه

ص :78

سوم) نازل شده، پس مطمئناً نظریه سیر نزولی کاملاً مردود و باطل است.

2 – نظریه سیر صعودی آیات تحدی:

عده دیگری از مفسرین معتقدند که منظور از «مثل» در آیه اسراء (آیه اول) نمی تواند کل قرآن باشد، بلکه شامل حتی «یک آیه قرآن» هم می شود. بنابراین تحدی در قرآن در سه مرحله در یک سیر صعودی بدین شرح است:

مرحله اول: دعوت به آوردن یک آیه (اسراء، آیه اول)

مرحله دوم: دعوت به آوردن یک سوره (یونس، آیه دوم)

مرحله سوم: دعوت به آوردن ده سوره (هود، آیه سوم)

پاسخ به نظریه سیر صعودی: هر چند سه آیه اول و دوم و سوم تحدی با نظریه «سیر صعودی» منطبق است اما آیه چهارم و پنجم، این نظریه را منسوخ می کند، چون آیه آخر مجدداً صحبت از «یک سوره» کرده است، بنابراین نظریه «سیر صعودی» هم باطل است.

3 - نظریه صَرفه یا «صَرفِ هِمَم» یا «سلب قدرت آنها»:

«صرفه»، به معنای «بازگرداندن چیزی» است.

این گروه از دانشمندانِ شیعه و سنی معتقدند که خدای تعالی قدرت و توان و علمِ تصرف در قرآن را از بشر و ماسوا گرفته است و لذا آنها نمی توانند متعرض قرآن شوند. طرفداران این نظریه در بیان خود اختلاف نظر دارند:

الف) عده ای می گویند: خداوند توان مقابله با قرآن را از بشر سلب کرده است و لذا کسی چنین توانی ندارد.

ب) عده ای می گویند: چه بسا بعضی توان مقابله را داشته اند اما اگر بخواهند تعرض کنند خدای تعالی آن توان را از آنها سلب می کند.

ج) عده ای می گویند (از قول سید مرتضی): خداوند علومی را که برای مقابله با قرآن نیاز داشته اند از آنها سلب کرده است.

ص :79

نکته: از میان علمای امامیه، سید مرتضی و شیخ مفید از طرفداران نظریه «صرفه» هستند. و از علمای اهل سنت می توان به سیوطی اشاره کرد، (جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق از محمد ابوالفضل ابراهیمی، قم، انتشارات رضی، ج4، ص7).

این نظریه، از اوایل قرن سوم مطرح شد، و دارای طرفدارانی اندک بوده است، غالب اندیشمندان به ویژه علمای شیعه از قرن چهارم با آن به مخالفت پرداختند.

پاسخ به نظریه صرفه:

در حقیقت این گروه معتقدند، خداوند متعال اندیشه کسانی را که قصد برابری و مانند آوری با قرآن کریم را داشته اند، منصرف گردانده است، و حاشا از این نظریه! مگر می شود خدای تعالی دعوت به تحدی فرماید ولی از آن طرف مانع آنها شود! در ثانی با این نظریه ارزش معجزه بودن، فصاحت، بلاغت و سایر خصوصیات قرآن زیر سؤال می رود، چرا که با این عقیده اعجاز قرآن در «صرف همم» خواهد بود و نه در خود قرآن. این که بشر قدرت علمی و عملی مقابله با قرآن کریم و تحدی با آن را ندارد کاملاً صحیح می باشد، اما این بدان معنا نیست که بشر می توانسته این قدرت و علم را داشته باشد ولی خدای تعالی آن را از او سلب کرده باشد و یا بدان معنا نیست که بشر این قدرت را دارد ولی هرگاه بخواهد با قرآن تحدی کند از او سلب شود، بلکه بشر ذاتاً در همین حد می باشد و ظرفیت و توان فکری او در حدی نیست که به علم مکنون مسلط شود. چرا که اگر بشر به تمام علوم مکنون و مخزون مسلط بود و قدرت خلق و ایجاد موجودات را داشت که دیگر بشر نبود. این گونه بحث ها مثل سؤالات بی معنایی می ماند که بعضی مطرح کرده اند: مثلاً: «آیا خدای تعالی می تواند مثل خودش را خلق کند؟» و یا «آیا خدای تعالی می تواند کره زمین را بدون آن که کوچک کند از درون سوزنی کوچک عبور دهد؟» و یا «آیا خدای تعالی می تواند بشری را خلق کند و تمام علوم خودش را به او الهام کند؟»...

که پایه و اساس این سؤالات باطل و غیر عقلانی است. تفکر در این خصوصْ انسان ها را به توهم و گمراهی می کشاند، چرا که فکر محدود ما هیچ گاه نخواهد توانست به علوم نامحدود

ص :80

یزدان واحد تسلط یابد. و ائمه اطهار (ع) نیز به پرهیز از این توهمات سفارش فرموده اند.

خلاصه کلام: قرآن کریم ابعاد گسترده ای دارد از جمله: فصاحت و بلاغت (اعجاز بیانی)، تعالیم و معارف عالی (اعجاز معانی)، خبرهای غیبی، طرح مسائل دقیق علمی، آفرینش های هنری، اعجاز عددی و غیره که همه اینها معجزه بودن قرآن را اثبات می کند، معجزه ای که هیچ یک از ماسوا قادر به خلق آن نیستند و لذا خدای تعالی برای اثبات این اعجاز، همه را به تحدی فرا خوانده است تا عظمت و حقانیت و معجزه بودن قرآن را به اثبات برساند.

توجه: منبع غالبِ مبحثِ نظریه های تحدی برگرفته از کتاب «بسمله»، ص 24-5 است.

در مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج5، ص387، آمده است: اگر الفاظ قرآن، اعجاز ذاتی نداشت و کلام عادی و محاوره ای اعراب بود؛ نباید بر خورد اعراب با نزول این آیات، از روی تحیر و تعجب حکایت نماید، در حالی که خودشان دارای اشعار و نثر بوده اند. چیزی که اعراب را به تعجب واداشته؛ فصاحت و نظم و نثر و معنای بلند آن است، تا جایی که «ولید بن مغیره» می گوید: «به خدا سوگند! که از محمد (ص) کلامی شنیدم که کلام انسان و جن نیست، کلام او دارای شیرینی و حلاوت و نغمه های مناسب است... کلامی که هیچ چیز بر آن برتری ندارد».

در بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، ج2، ص 284، آمده است: ظاهر قرآن، زیبا و دل انگیز است و باطن قرآن، ژرف و عمیق است و عجایب آن پایان ندارد و غرایب آن تمام نمی شود.

در ثواب الاعمال، ص 231. و در اصول کافی، ج 4، ص 417، از امام صادق علیه السلام:

هر کس قرآن را از روی آن تلاوت کند چشم وی نیز از قرآن بهره برداری می نماید و از عذاب او و پدر و مادرش هم کاسته می شود گر چه با کفر از دنیا رفته باشند.

در تفسیر جامع، ج1، ص36، از امام صادق علیه السلام: قرآن عهد و پیمان خدا در میان بندگانش است، (پس) سزاوار است مردم به عهد خدا نظر کرده و هر روز پنجاه آیه قرائت کنند.

در تحف العقول، ص201، از امام علی (ع): عبادت نمودن بدون فقاهت و یادگیری مسائل و احکام شرعی خیر و سودی ندارد. و قرآن خواندن بدون تدبر و درک و فهم معانی آن خیری ندارد.

ص :81

تاریخ انبیاء:

خداوند باری تعالی برای هدایت بشر پیامبرانی از میان خودشان مبعوث فرموده و زمین هیچ گاه بدون خلیفه و نماینده الهی نبوده است. بعضی از پیامبران بر دیگری برتری دارند. و این بسته به قرار گرفتن در مراتب ذیل دارد (البته به جز مرحله اول، چون این مرحله را طی کرده اند):

1 – مرحله بندگی: همه انسانها مخلوق خدای تعالی هستند و تنها افرادی به مرحله بندگی می رسند که مراتب عبودیت و ترک معصیت را به جای آورند، وقتی به این مرحله رسیدند که دیگر نیازی به تذکر نداشته باشند آن گاه بایستی دیگران را امر به معروف و نهی از منکر کنند.

2 – مرحله نبوت: «نبی» از ماده «نباء» به معنای «خبر» است، چون به واسطه وحی از عالم غیب خبردار می شود. «نبی» فرشته وحی را نمی بیند بلکه خبری که قرار است بر او نازل شود به دلش می افتد و حالت بیهوشی به او دست می دهد و در آن حالت وحی بر او نازل می شود. بنابراین وحی به صورت مستقیم بر او نازل نمی شود.

کار «نبی»، تبلیغِ دینِ رسول زمان خود یا قبل از خودش است.

3 – مرحله محدث: محدث به مردی گویند که صدای فرشته وحی را در بیداری می شنود ولی او را نمی بیند و محدثه به زنی گویند که آن صدا را بشنود مثل حضرت مریم (س).

4 – رسالت: رسول فرشته وحی را در عالم بیداری می بیند و صدایش را می شنود و حامل پیامی از جانب خدای تعالی است که این پیام، اتمام حجتی است که به دنبال مخالفت با آن عذاب و هلاکت است. هر رسولی مقام نبوت را هم دارد.

5 – خلیل: مقامی بالاتر از رسالت است.

6 – امام : بالاترین مقامی است که تنها به 5 پیامبر اولوالعزم و ائمه اطهار (ع) اعطا شده است. و البته این مقام هم مراتبی دارد که بالاترین مرتبه آن متعلق به حضرت خاتم الانبیاء (ص) و دوازده امام معصوم (ع) می باشد. چرا که چهار پیامبر اولوالعزم در اواخر عمرشان به مقام امامت

ص :82

ورود یافته و فقط مراتبی از امامت را طی کرده اند که با توجه به ظاهر برخی از آیات و روایات به نظر می رسد حضرت ابراهیم (ع) درجه ی بیشتری از امامت را نسبت به حضرت نوح و موسی و عیسی (ع) طی کرده باشد. اما اولوالعزمِ پنجم {حضرت رسول (ص)} و اهلِ بیت طاهرش (ع) از همان آغاز خلقتْ تمامِ درجات و مراتبِ امامت را در حد اکملِ کمال طی کرده اند. (والله اعلم).

در تفسیر نمونه، ج1، ص321، آمده است: خداوند ابراهیم (ع) را بنده خود قرار داد پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد، و او را پیامبرش قرار داد پیش از آنکه رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آنکه خلیل خود سازد، و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنکه امام قرار دهد، هنگامی که تمام این مقامات را جمع کرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم.

در تفسیر المیزان، ج2، ص 111، از کافی، از امام صادق (ع): خدای تعالی ابراهیم (ع) را قبل از آنکه نبی خود بگیرد، بنده خود گرفت، و قبل از آنکه او را رسول خود بگیرد، نبی خود گرفت، و قبل از آنکه او را خلیل خود قرار دهد رسول خودش کرد و نیز قبل از آنکه امامش کند خلیلش کرد.

توجه: خداوند سبحان حضرت ابراهیم (ع) را به عنوان خلیل خویش خطاب فرموده است: «و َمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا»=«دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاک ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستی خود، انتخاب کرد» (نساء 125).

نکته 1: در مقام امامت حتی «فکر ترک اولی» هم صورت نمی گیرد، بنابراین ترک اولای موسی (ع) در کشتن قبطی و فرار و ترسش در وادی مقدس و یا ترک اولای نوح (ع) در درخواست نجات پسر (خوانده) اش و یا حضرت ابراهیم (ع) در خصوص درخواست مقام امامت به فرزندانش (البته اگر این درخواست ترک اولی باشد)، قبل از رسیدن به مقام امامت بوده است.

توجه: بحثِ امامت در ذیل آیه شریفه «امامت ابراهیم (ع) = (بقره 124)» آمده است.

نکته 2: ممکن است کسی به مقام محدث و امامت برسد ولی مراحل قبلی را طی نکرده باشد مثل حضرت مریم (س) که محدثه بوده ولی نبی نبود و یا ائمه (ع) که رسول و نبی نبودند.

ص :83

نکته3: ممکن است رسولی هم در مواقعی در خواب فرشته وحی را ببیند و یا صدایش را بشنود ولی شخصی که به نبوت رسیده و هنوز رسول نشده، فرشته را نمی بیند.

نکته 4: ممکن است کسی به مقام عصمت برسد ولی پیامبر نباشد مثل مریم (س) و لقمان (ع).

نکته 5: در المیزان، ج3، ذیل آیه 213 بقره، ص 276، از معانی و خصال، از ابوذر، از رسول خدا (ص):

انبیا 124 هزار و رسولان، 313 نفر بودند که فقط پنج تن به مقام «اولوالعزمی» رسیده و دارای شریعت جهانی اند: 1- نوح 2- ابراهیم 3- موسی 4- عیسی 5- محمد (علیهم السلام).

نکته 6: نام 26 یا 27 پیامبر در قرآن کریم آمده است و علت این اختلاف، روایاتی است که «اسماعیلِ» مذکور در آیه (مریم 54)، را غیر از «اسماعیل بن ابراهیم (ع)» می دانند. و مترتبند از:

1-آدم (25بار). 2- ادریس (2بار). 3 – نوح (43بار). 4 – هود (30بار). 5-صالح (9بار). 6-ابراهیم (69بار). 7-لوط (27بار). 8-اسماعیل (12بار). 9-اسحاق (17بار). 10-یعقوب (16بار). 11-یوسف (27بار). 12- ایوب (4بار). 13-شعیب (11بار). 14-موسی (136بار). 15-هارون (20بار). 16-اسماعیل صادق الوعد (1بار). 17-الیاس (2بار). 18-یسع (2بار). 19-ذوالکفل (2بار). 20-داوود (16بار). 21-سلیمان (17بار). 22-یونس (4بار). 23-زکریا (7بار). 24- یحیی (5 بار). 25- عُزَیْر (1بار). 26-عیسی (25بار). 27-محمد(ص)(4بار).

نکته 7: در قرآنِ کریم به برخی از انبیاء به صورت کنایه اشاره فرموده اما نامشان نیامده است، مثلاً در آیه شریفه: «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَینَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»=«(در آن جا) بنده ای از بندگان ما را یافتند که رحمتی از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم». (کهف 65)، منظور از «عبدا» حضرت خضر (ع) است.

نکته 8: افراد دیگری هم در قرآن ذکر شده ولی نفرموده که جزءِ انبیاء بوده اند، مثل «ذوالقرنین (کوروش)» (کهف 94و83)، «طالوت» (بقره 249و247)، «عمران پدر مریم» (آل عمران 35و33) و (تحریم 12)، و «یوشع بن نون= همسفر موسی (ع)= فَتَاه» (کهف60).

ص :84

نکته 9: خدای تعالی جمعاً 104 کتاب بر پیغمبران نازل فرموده است: 10 صحیفه بر آدم (ع). 50 صحیفه بر شیث (ع). 30 صحیفه بر ادریس (ع). 10 صحیفه بر ابراهیم (ع). و آن چهار صحیفه دیگر، تورات و انجیل و زبور و قرآن است. (و در روایتی دیگر، 20 صحیفه برای حضرت ابراهیم (ع) آمده و نامی از 10 صحیفه آدم (ع) برده نشده است) (از همان منبع).

1 – آدم (ع):

ملقب به «ابو البشر» و «صفی الله» است. صدها فرزند داشت. 930 سال عمر کرد. سه فرزند معروفش به نام هابیل و قابیل و شیث (هبة الله = هدیه خدا) است. بعد از فوتش او را در تابوتی در کوه «ابو قبیس» دفن کردند تا وقتی که حدود 1500 سال بعد، نوح (ع) در زمان طوفان او را در کشتی نهاد و به کوفه برد و در غری (شهر نجف کنونی) به خاک سپرد. (حضرت آدم و نوح و هود و صالح (علیهم السلام) در نجف دفن شده اند). نام آدم، 25 بار در قرآن آمده است. (حوا (س) یک سال بعد از آدم (ع) از دنیا رفت و کنار آدم (ع) دفن شد). بنا به روایتی، خدایتعالی 10 صحیفه به لغت سریانی بر آدم (ع) نازل فرمود.

2 – شیث (ع):

ملقب به «هبة الله= هدیه خدا» است. بعد از کشته شدن هابیل به دست قابیل، خداوند متعال او را به آدم (ع) هدیه فرمود. او همواره از حسد قابیل در حال تقیه و خوف به سر می برد. حدود 912 سال عمر کرد و خدایتعالی 29 یا50 صحیفه بر او نازل کرد. نامش در قرآن نیست.

3 – ادریس (ع):

نام عبری آن حضرت، «خنوخ» و ترجمه عربی اش «اخنوخ» است. به چهار واسطه به شیث (ع) می رسد. حدود 380 سال از عمر آدم (ع) را درک کرد. به علت مشغول بودنش به تدریس، او را ادریس می نامند. ادریس اولین کسی است که خط نوشت و جامه دوخت و خیاطی را تعلیم داد. تعلیم نجوم و هندسه و شهر سازی و غیره و تبلیغ دین از کارهای آن حضرت بود. مسجد سهله خانه وی بود. در دو سوره (مریم 56) و (انبیا 85) از او یاد شده است. 30 صحیفه بر

ص :85

او نازل شد. کمتر از 400 سال عمر کرد که خدای تعالی او را به آسمان بالا برد.

نکته: بنا به روایاتی چهار نفر از انبیاء زنده اند: «حضرت عیسی و ادریس (ع) که در آسمانند و حضرت خضر و الیاس (ع) که در زمینند».

4 – نوح (ع):

نامش «عبد الغفار» ملقب به «نبی الله» است. در قرآن کریم نامش 43 بار آمده و در شش سوره داستانش نقل شده است: اعراف – هود – مؤمنون – شعرا – قمر و نوح، که در سوره هود تفصیل بیشتری از او آمده است. اولین پیامبر اولوالعزم و پدر دوم نسل بشر است. 712 سال بعد از آدم (ع) متولد شد. از دست قومش بسیار آزار و اذیت می شد. 2500 سال عمر کرد که 850 سال قبل از بعثت بود و 950 سال تبلیغ کرد و 200 سال مشغول ساختن کشتی بود. 500 سال نیز بعد از طوفان با گریه زندگی کرد. در طی 950 سال تبلیغ، حدود 80 نفر به او ایمان آوردند. معجزه او در نفسش بود چرا که کسی به اندازه او عمر نکرد و در این مدت نه نیرویش کم شد و نه دندانی از او افتاد. سه فرزند او یعنی سام و حام و یافث نیز در کشتی سوار شدند. سام، پدر انبیاءِ بعدی است. کنعان بنا به قولی پسر خوانده اش و بنا به قولی پسرش بود و سوار کشتی نشد و او از بدان بود. قبر نوح (ع) در نجف کنارِ قبرِ حضرتِ امیرالمؤمنین (ع) است. حضرت نوح (ع) به «شکور» هم معروف است. بعد از او پسرش سام جانشین شد که حدود 600 سال عمر کرد و بعد، پسرش «ارفخشد» به نبوت رسید که حدود 460 سال عمر کرد. نوح (ع) دومین «بُکاء» عالم است.

بسیار گریه کنندگان (بکاء) عالم به ترتیب عبارتند از:

1– آدم (ع): بعد از هبوط به زمین 40 روز در سجده گریست، و بعد هم بنا به روایتی 40 سال و بنا به روایتی 200 سال در فراق بهشت و قتل هابیل گریست. 2 – نوح (ع): 500 سال در عذاب و غرق مردم گریست. 3 – یعقوب (ع): 40 سال در فراق یوسف (ع) گریست. 4– شعیب (ع): از خوف خدا می گریست تا 4 بار نابینا شد و هر بار شفا یافت. 5 – حضرت زهرا (س): 75 یا 95 روز در فراق پدر عزیزش گریست. 6– امام سجاد (ع): 35 سال در غم کربلا گریست.

ص :86

5 – هود (ع):

حدود 300 سال بعد از نوح (ع) آمد. نام «هود» حدود 30 بار در قرآن کریم آمده است. نام قومش عاد، مردمی ثروتمند و قوی هیکل، در سیزده قبیله در جنوب عربستان بودند. خدای تعالی هفت شب و هشت روز، باد عذاب را بر آنها مسلط کرد. حضرت هود (ع) در سن 807 سالگی در «حضرموت» دفن شد. سرزمین قوم عاد، «احقاف» بود.

6 – صالح (ع):

حدود 200 سال بعد از هود (ع) آمد. نامش 9 بار در قرآن آمده است. نام قومش ثمود، در سرزمین حجر، میان حجاز و شام بود. در سن 16 سالگی به سوی قوم خود مبعوث گردید و تا 120 سالگی بین آنها زیست و بعد معجزه اش ناقه یا شتر را آورد. بعد از کشتن ناقه، تصمیم به کشتن صالح هم گرفتند ولی صاعقه آسمانی آنها را از بین برد. حضرت صالح (ع) عرب زبان بود و 280 سال عمر کرد و به قولی در «حضر موت» مدفون گردید.

7 – ابراهیم (ع):

«شیخ الانبیاء» و «خلیل الله» است. نامش 69 بار و در 25 سوره قرآن کریم آمده است. دومین پیامبر اولوالعزم است. پدرش: تارخ، مادرش: نونا (یا ساره) است. آزر عموی ابراهیم و منجم نمرود بود. چون نمرود پیش بینی تولد پسری را کرده بود لذا مادر ابراهیم (ع) به اذن الهی اثر حملش را به زنان اهل فن نشان نمی داد. 400 سال قبل از میلاد، در سرزمین بابل در عراق زیست می کرد. ساره مادر ابراهیم (ع) با مادر لوط (ع) که نامش «ورقه یا رقیه» بود، هر دو خواهر بودند و هر دوی آنها دختران لاحج (پیامبری منذر بودند) که مقام رسالت نداشت. حضرت ابراهیم (ع) با دختر خاله اش به نام «ساره» ازدواج کرد. صحف نازله بر آن حضرت 10 یا 20 صحیفه می باشد. پسر خاله لوط است. حدود 200 سال عمر کرد و در فلسطین دفن شد.

8 – لوط (ع):

در نَسَبَش با حضرت ابراهیم (ع) چهار قول وجود دارد: 1 – برادرزاده 2 – خواهرزاده

ص :87

3 – عموزاده 4 – خاله زاده و برادر ساره همسر حضرت ابراهیم (ع). بعد از آنکه به حضرت ابراهیم (ع) ایمان آورد، همراه وی به فلسطین مهاجرت کرد. نخستین کسی که در راه خدا جهاد کرد، ابراهیم (ع) بود که چون لوط به دست رومیان اسیر شد، آن حضرت از شام بیرون رفت و لوط را از اسارت نجات داد. نام لوط 27 بار و در 14 سوره قرآن بیان شده است: (اعراف، هود، انعام، حج، شعرا، حجر، نمل، عنکبوت، ص، ق، قمر، تحریم، انبیاء و صافات). شهر «سدوم» در فلسطین محل سکونت لوط (ع) و قومش بود. سه شهر دیگر به نام «صدیم» و «لدنا» و «عمیرا» نیز تحت هدایت حضرت لوط (ع) بود که به مجموع این چهار شهر «مؤتفکات» گفته اند. عذاب قوم، سنگریزه بود که شهرهایشان را به صورت خاک در آورد.

9 – اسماعیل (ع):

معروف به «ذبیح الله» است. 5 سال از اسحاق (ع) بزرگتر است. 120 سال عمر کرد. در حجر اسماعیل در مکه وفات کرد. نام مادرش هاجر است.

نکته: خدای تعالی به پیامبری بنام «اسماعیل صادق الوعد» اشاره فرموده: «إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَبِیا» (مریم54)، که بنا به روایتی او «اسماعیل بن حزقیل» است. چرا که در دو آیه قبل از این آیه شریفه، داستان ابراهیم و اسحاق آمده و سپس نام موسی و هارون (ع) و بعدْ این آیه آمده است و این خود شاهدی است بر این که اسماعیل صادق الوعد فرزند ابراهیم نبوده و گرنه مناسب آن بود که نام او نیز دنبال نام ابراهیم و قبل از نام موسی برده شود نه بعد از آن. البته گروه زیادی از مفسران اهل سنت معتقدند که وی همان اسماعیل فرزند ابراهیم (ع) است.

در تفسیر مجمع البیان، ج6، ص518، از امام صادق (ع): اسماعیل صادق الوعد همان اسماعیل بن حزقیل است، نه فرزند ابراهیم و علت آن که او را صادق الوعد خوانده اند این بود که با مردی وعده ای گذارد و یک سال در وعده گاه به انتظار ماند.

10 – اسحاق (ع):

معروف به «وجیه الله» است. در شام متولد شد. نام مادرش «ساره» است که همسر رسمی

ص :88

حضرت ابراهیم (ع) بود. حدود 180 سال عمر کرد و در «حبرون» که اکنون به شهر خلیل الرحمان موسوم است دفن گردید. قبر مادرش ساره نیز آنجاست که در سن 127 سالگی وفات کرد. حضرت یعقوب (ع) یکی از پسرانِ حضرت اسحاق (ع) است.

11 – یعقوب (ع):

ملقب به اسرائیل (بنده خدا) است. چرا که امام صادق (ع) می فرماید: «اسرائیل یعنی «عبد الله»، زیرا «اسرا» به معنی عبد و «ئیل» هم نام خدای عزوجل است». (تاریخ انبیا، ص198)

در سن 147 سالگی در بیت المقدس دفن گردید. 16 بار در قرآن ذکر شده است. مادرش دختر لوط است و 12 پسر به نام اسباط داشت که یوسف (ع) و بنیامین از یک زن بودند. برادرِ دو قلویش «عیص» است. با دختران لابان (دایی یعقوب) ازدواج کرد. هر چند بعضی از مفسرین سنی گفته اند که آن حضرت جمع بین دو خواهر نمود اما بعضی دیگر گفته اند که یعقوب بعد از فوت «لیا» خواهر بزرگتر، با «راحیل» خواهر کوچکتر ازدواج کرد و این قول، صحیح می باشد. بنابراین منظور از عبارت «الا ما قَد سَلَفَ» در آیه شریفه نساء که فرموده (ازدواج با دو خواهر و جمع بین آن دو نکنید مگر آن چه در سابق گذشته است) ازدواج در زمان جاهلیت بود نه این که منظور حضرت یعقوب (ع) باشد که متأسفانه بعضی از مفسرین به اشتباه تعبیر و تفسیر کرده اند. لیا و راحیل هر کدام کنیزی داشتند. کنیز «لیا» نامش «زلفا» و کنیز «راحیل» نامش «بلها» بود و یعقوب (ع) از این چهار زن جمعاً 12 پسر به نام اسباط پیدا کرد. راحیل مادر یوسف و بنیامین بود. لیا مادر 6 تن : روبین – شمعون – لاوی – یهودا – یشاکر – ریالون بود. بلها مادر دان و نفتالی بود. و زلفا مادر جاد و اشیر بود. حضرت یعقوب (ع) حدود 17 سال در مصر با یوسف (ع) زیست.

12 – یوسف (ع):

معروف به «صدیق» است. 27 بار در قرآن یاد شده است. حدود 110 سال عمر کرد. ابتدا او را در تابوتی از مرمر در رود نیل دفن کردند تا آن که حضرت موسی (ع) او را به فلسطین برد و دفن کرد. جامع و کاملترین داستانِ قرآنی را در سوره یوسف به خودش اختصاص داده است.

ص :89

13 – ایوب (ع):

ایوب (ع) فرزند عیص بن اسحاق بن ابراهیم است. در چهار سوره، چهار بار نامش ذکر شده است: (انبیاء 83) – (ص 41) – (نساء 163) – (انعام 84). در سرزمین دمشق مال و املاک فراوان داشت. امام باقر (ع) فرموده اند: «همانا ایوب 7 سال بدون آن که گناهی از وی سر زده باشد دچار بلا گردید و همانا پیامبران الهی گناه نمی کنند و در آن بلاها هیچگاه بدنش متعفن نشد و قیافه اش زشت نگردید و خون و چرک و یا کرم از بدنش خارج نشد و این که مردم از آن حضرت کناره می گرفتند به سبب فقر و ناتوانی حال او در ظاهر بود. تمام این بلاها به واسطه آزمایش الهی بود». (تاریخ انبیا، ص333). و این که خدای تعالی در سوره ص آیه 41 می فرماید: «أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»=«پروردگارا! شیطان مرا به تعب و عذاب دچار کرده است». منظور از این جمله حضرت ایوب (ع) آن بود که شیطان مردم را وسوسه می کرد تا از آن حضرت دوری کنند و به این وسیله باعث آزار و اذیتش شوند نه آن که العیاذ بالله شیطان بر آن حضرت غالب شده باشد چرا که شیطان در وجود مقدس انبیاء نفوذی ندارد.

متأسفانه غالب مفسرین به خصوص گروه عامه، مثل سایر قضاوتهایشان، تهمت هایی بی اساس که برگرفته از سخنان یهود است بر آن حضرت زده اند. ایوب (ع) پیغمبر معاصر حضرت یوسف (ع) بود، که با دختر یوسف (ع) به نام رحمه ازدواج کرد و حدود 93 سال عمر کرد.

14 – شعیب (ع):

وی از فرزندان اسماعیل یا اسحاق نیست بلکه از نسل «مدین بن ابراهیم» است و از نظر مادری نسبش به لوط بر می گردد. 11 بار در قرآن آمده است. در هفت سوره نام «مدین» ذکر شده که همان قوم و شهر حضرت شعیب (ع) است: (اعراف 85) – (توبه 70) – (هود 95-84) – (طه 40) – (حج 44) – (قصص 45و32 و22) و (عنکبوت 36) که به قولی مدین همان شهر «معان» بین اردن و مکه بود. و به قول دیگر در نزدیکی فرات بود. در سوره های حجر و شعرا و ص و ق از مردمی به نام «اصحاب ایکه» یاد شده است. «ایکه» به معنای بیشه و جنگل و درختان

ص :90

انبوه است. بعضی از مفسران معتقدند که «ایکه» قوم مدین بود. ولی برخی دیگر گفته اند: «ایکه» قومی دیگر بوده اند و شعیب (ع) دو بار مبعوث شد، یکبار به سوی مردم مدین و بار دوم به سوی اصحاب ایکه. و هر دو قوم را از کم فروشی نهی کرد. او از سخنورترینِ پیامبران است.

در کتاب تاریخ انبیاء، ص350، چ8، از شیخ صدوق، از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود:

«شعیب (ع) از خوف خدا می گریست تا چهار بار نابینا شد و خدا هر بار او را شفا داد و وحی کرد: من کلیم خود موسی بن عمران را به خدمتکاری تو می گمارم».

در کتاب تاریخ انبیاء، ص351، چ8، از امام سجاد (ع):

«نخستین کسی که پیمانه و ترازو برای مردم ساخت شعیب (ع) بود ولی پس از مدتی مردم شروع به کم فروشی کردند و همین سبب عذاب الهی گردید».

خدای تعالی در خصوص عذاب قوم شعیب، در سوره اعراف آن را «رجفه یا زلزله»، معرفی فرموده و در سوره هود آن را «صیحه» و در سوره شعرا آن را «یومُ الظله یا سایه آتشبار» معرفی فرموده است. به همین خاطر بعضی از مفسرین گفته اند: مردم مدین به رجفه مبتلا گشتند و اصحاب ایکه به یوم الظله، ولی بعضی هم گفته اند هر دو عذاب بر قوم شعیب نازل شده است. شعیب (ع) ملقب به «خطیب الانبیاء» است. در سن 242 سالگی در «حضرموت» وفات کرد.

پیدایش بنی اسرائیل:

وقتی حضرت یعقوب (ع) با خاندانش به مصر آمدند، یوسف از فرعون و پادشاه آن زمانِ مصر خواست تا سرزمینی بنام «جاسان» جداگانه به آنها دهد. برخی معتقدند که یوسف (ع) می خواست فرزندان یعقوب را از آمیزش با مردم مصر که به آیین بت پرستی می زیسته اند جدا سازد.آن زمان آنها حدود هفتاد نفر بودند و روز به روز به تعداد آنها اضافه شد تا بعد از 20 الی 30 سال که یوسف درگذشت، فراعنه مصر که بعد از یوسف به سلطنت رسیدند از کثرت فرزندان اسرائیل به وحشت افتادند و آنها را به بردگی کشیده و شروع به آزار و اذیت آنها کردند. در روایت آمده که چون بنی اسرائیل در مملکت مصر زیاد شدند، طغیان کرده و به گناهان دست زدند

ص :91

و خدای تعالی قبطیان را بر آنها مسلط کرد. این آزار و اذیت ها تا فرعون زمان موسی ادامه داشت. چون فرعون اطلاع یافت که زوال سلطنت او به دست موسی است کاهنان و پیشگویان را احضار کرد و نسب موسی را از آنها پرسید و فهمید که وی از بنی اسرائیل خواهد بود و دستور پاره کردن شکم زنان و کشتن نوزادان را صادر کرد که بیش از 20 هزار مولود را به قتل رسانید.

در کتاب تاریخ انبیاء، ص375، چ8، از شیخ صدوق، از امام صادق (ع):

هنگامی که مرگ یوسف فرا رسید فرزندان یعقوب را که 80 نفر بودند جمع کرد و به آنها گفت: به زودی این قبطیان بر شما غالب شده و حکومت خواهند کرد و خداوند شما را به وسیله مردی از فرزندان «لاوی بن یعقوب» که نامش موسی بن عمران است نجات خواهد داد. او پسری بلند بالا و گندمگون و پیچیده مو است به همین آرزو مرد بنی اسرائیل نام پسرش را عمران می گذارد و او هم پسرش را موسی نامگذاری کرد.

در کتاب تاریخ انبیاء، ص375، چ8، از امام باقر (ع): موسی ظاهر نشد تا آنکه پنجاه دروغگو قبل از او آمدند و هر کدام مدعی بودند که موسی بن عمران موعود هستند.

15 – موسی (ع):

حدود 136 بار و در 34 سوره از او یاد شده است که بیشترین داستانِ انبیاء در قرآن را به خود اختصاص داده است. سومین اولوالعزم است. نام کتابش تورات است. 500 سال بعد از ابراهیم (ع) متولد شد. «کلیم الله» است. از فرزندان لاوی بن یعقوب است. نام پدرش عمران و نام مادرش یوکابد است. با دختر شعیب (ع) (صفورا) ازدواج کرد. 120 یا 126 سال عمر کرد. نام خواهرش «مریم» بود. نام مؤمن آل فرعون به قولی «حبیب نجار» و به قولی «حزقیل» بوده که اکثر مفسرین او را پسر عموی فرعون و ولیعهد و جانشین او دانسته اند و او از قبطیان بود و او بود که صندوقچه را ساخت و موسی در کودکی در آن گذاشته شد و او بود که موسی را سفارش کرد که از مصر خارج شود و او بود که در مناظره با فرعون او را کمک کرد. بعضی گفته اند همسر مؤمن آل فرعون همان زنی بود که به همراه کودک خردسالش به درون آتش افتاد و از «اصحاب اخدود»

ص :92

بود. «آسیه» همسر فرعون بود که توسط فرعون به چهار میخ کشیده و شهید شد. وقتی قوم بنی اسرائیل به فرمان موسی (ع) از مصر به سوی بیت المقدس فرار کردند حدود 600 هزار نفر بودند و لشکریان فرعون چند برابر آنها بود.

قارون پسر عموی موسی (ع) و از بنی اسرائیل بود و پس از موسی و هارون کسی در علم و دانش و زیبایی همانند او نبود، تورات را از همه بهتر می خواند و صدای گرم و گیرایی داشت و پیش از آمدن موسی، او در مصر به فرمان فرعون، فرمانروای بنی اسرائیل شده بود. ثروت بسیار زیادی داشت و تهمت زنا به حضرت موسی (ع) زد و زمین به امر خدا او را بلعید.

درکتاب تاریخ انبیاء، ص477، چ8، از شیخ صدوق، از امام صادق (ع):

خضر از پیغمبران مرسل بود و نامش «تالیا» است که او فرزند «ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح» بوده است و معجزه اش آن بود که بر هیچ چوب خشک یا زمین بی علفی جلوس نمی کرد جز آن که چون برمی خاست سرسبز و خرم می شد و به همین سبب او را خضر گفتند.

درکتاب تاریخ انبیاء، ص478، چ8، از امام رضا (ع):

خضر از آب حیات آشامید و تا نفخ صور زنده است.

حضرت موسی (ع) به همراه یوشع بن نون، وصی خود برای یافتن خضر (ع) به سوی مجمع البحرین راهی شد. بنا به روایتی موسی (ع) در شب 21 رمضان در سن 120 سالگی در وادی «تیه» وفات کرد و بعد از او «یوشع بن نون» با بنی اسرائیل به «اریحا» رفت. و بنا به روایت دیگر حضرت موسی (ع) بعد از فتحِ «اریحا» رحلت فرمود.

درکتاب تاریخ انبیاء، ص483، چ8، از امام سجاد (ع):

آخرین وصیتی که خضر (ع) به موسی (ع) کرد آن بود که به او گفت: احدی را به گناهش سرزنش مکن. و ریشه و اساس حکمت و فرزانگی ترس از خدای تعالی است.

16– هارون (ع):

برادر حضرت موسی (ع) است. سه سال از موسی (ع) بزرگتر بود. نام مبارکش 20 بار در

ص :93

قرآن کریم آمده است. حدود 123 سال عمر کرد. قبل از موسی (ع) و در طور سینا وفات کرد.

17 – یوشع (ع):

یوشع بن نون از اولاد افراییم بن یوسف بود و 30 سال بعد از موسی زنده بود و در این مدت سر و سامانی به کار بنی اسرائیل داد و با دشمنان آنها جنگید. صفورا همسر موسی جمعی از بنی اسرائیل را بر علیه او شورش داد ولی یوشع بر او غالب شد و با او خوشرفتاری کرد. (مانند حضرت علی (ع) در جنگ جمل). بنا به قولی یوشع به جنگ «عمالقه» رفت و شهر «اریحا» را فتح کرد. یوشع 126 سال عمر کرد و در کوه افراییم در فلسطین دفن گردید.

«بلعم باعور»: که از اولاد لوط بود در شهر اریحا می زیست و مستجاب الدعوه شده بود. وقتی که بنی اسرائیل به سرپرستی موسی و یا یوشع قصد تصرف شهر را داشتند، جباران شهر به او گفتند که موسی یا یوشع را نفرین کند ولی زبانش از کامش خارج شد.

18 – کالب بن یوفنا (ع):

کالب بن یوفنا شوهر خواهر حضرت موسی (ع) یعنی شوهر مریم دختر عمران بود. او و یوشع همواره در کنار حضرت موسی (ع) بودند و بنا به قولی بعد از یوشع به امر بنی اسرائیل قیام کرد ولی اقوالی دیگر نیز آمده که بعد از یوشع، فنحاس به نبوت رسید و قول دیگر «عثنایل بن قنز» برادر کالب را جانشین یوشع خوانده اند.

19 – حزقیل (ع):

بعد از کالب بر قوم بنی اسرائیل مبعوث گردید. بعضی گفته اند حزقیل را «ابن العجوز» گویند زیرا مادرش پیرزنی عقیم بود که خداوند حزقیل را به او داد. بعضی هم گویند حزقیل همان «ذوالکفل» است. بسیاری از مفسرین در ذیل آیه 243 سوره بقره که فرموده: «آیا نشنیدی داستان آن مردمی را که از بیم مرگ از دیار خود بیرون شدند و هزاران نفر بودند و خدا به آنها گفت بمیرید آنگاه زنده شان کرد». گفته اند آیه فوق مربوط به قوم حزقیل است که پس از گذشت 60 سال از مرگشان، همگی آنها که 35 هزار نفر بودند به امر الهی زنده شدند.

ص :94

20 – الیاس یا الیا (ع):

نام الیاس 2 بار در قرآن کریم آمده است: (انعام 85) و (صافات 123). بنا به قولی او همان ادریس (ع) است و بنا به قولی او «ذوالکفل» است و به قول دیگر او «خضر» است و در قولی آورده اند که الیاس یکی از پیامبران بنی اسرائیل و از فرزندان هارون بن عمران عمو زاده «یَسَع» است، بعضی هم گفته اند: «الیاس (ع) 880 سال پیش از میلاد مسیح به آسمانها عروج کرد و «یسع» را جانشین خود کرد». بعضی هم می گویند: «او هنوز زنده و در روی زمین است».

21 – یَسَع (ع):

جانشین و شاگرد الیاس بود. نامش دو بار در قرآن آمده است: (انعام 86) و (ص 48).

از همان منبع، از امام رضا (ع): یسع نیز کارهایی مثل عیسی (ع) کرد، بر آب راه رفت، مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا داد ولی امت او، وی را خدا ندانستند.

22 – ذُوالِکفل (ع):

دو بار در قرآن کریم آمده است: (انبیاء 85) و (ص 48). در این که ذوالکفل کیست؟ اقول متفاوتی وارد است، از جمله: 1 – الیاس. 2 – زکریا. 3 – یوشع. 4 – حزقیل. 5 – یونس. 6 – بعضی هم معتقدند که او فرزند ایوب و پدر شعیب است. 7 – در روایتی از امام جواد (ع) آمده: «خدای تعالی 124 هزار پیامبر فرستاد که «313» نفر آنها مرسل بودند و ذوالکفل از آنهاست و پس از سلیمان بن داوود بوده است و او مانند داوود (ع) میان مردم قضاوت می کرد و جز در راه خدا خشم نمی کرد و نامش عویدیا بود» (از همان منبع). به استناد آیه 48 سوره ص که می فرماید: «و الیسع و ذوالکفل»، حضرت ذوالکفل بعد از حضرت یسع آمده است. و بنا به روایتی 95 سال عمر کرد.

23 – اشموئیل (ع):

بعضی گفته اند: «اشموئیل» به عربی «اسماعیل» است، زیرا در زبان عبری، «س» به «ش» تبدیل می شود. و بعضی گفته اند: اشموئیل همان «اسماعیل صادق الوعد» است. قوم بنی اسرائیل

ص :95

بعد از یوشع بن نون دچار معصیت گشته و در یکی از جنگها صندوق و تابوت موسی (ع) را نیز از دست داده و کارشان به جایی رسید که «جالوت» بر آنها مسلط گشت.

در کتاب تاریخ انبیاء، ص508، چ8، از امام باقر (ع): تا آن زمان مقام نبوت در بنی اسرائیل مخصوص به خاندان لاوی بود و مقام پادشاهی و سلطنت در خاندان یوسف بود و خداوند نبوت و سلطنت را برای آنها در یک خاندان گرد نیاورده بود. خدای تعالی از خاندان لاوی، پیغمبری به نام اشموئیل یا شموئیل مبعوث کرد و او در طی 40 سال توانست وضع بنی اسرائیل را سامان دهد. بنی اسرائیل از او خواستند پادشاهی برای آنها تعیین کند که تحت فرماندهی او با دشمنان بجنگند، اشموئیل (ع) هم به امر خدای تعالی طالوت را بر ایشان تعیین کرد.

24 – طالوت (ع):

طالوت فرزند بنیامین بن یعقوب (ع) است. و به قطعیت نمی توان گفت که او پیامبری الهی باشد. نامش در دو آیه 247 و 249 بقره آمده است. وی به همراه 80-70 هزار نفر از بنی اسرائیل به جنگ با جالوت رفت. در راه به چشمه ای رسیده و تنها 313 نفرِ آنها از آب چشمه نخورده و در جنگ باقی ماندند. (خدای تعالی به جز اصحاب عاشورا، دینش را در سه نبوت و توسط سه لشکرِ 313 نفری یاری کرده و ان شاء الله یاری خواهد کرد: الف- 313 نفر لشکر طالوت. ب- 313 نفر در جنگ بدر. ج- 313 نفر یاران حضرت حجت (عج) و البته تعداد مرسلین نیز 313 نفر بوده اند). بنا به روایتی حضرت طالوت (ع) پدر زن حضرت داوود (ع) بود.

25 – داوود (ع):

16 بار در قرآن کریم آمده است. از ذریه یهود است نام پدرش «ایشا» و کتابش «زبور» است. نام پسرش سلیمان (ع) است. حدود 100 سال عمر کرد. جالوت را به قتل رسانید. خدای تعالی کوه ها و پرندگان را مسخر او کرد که با وی تسبیح می گفتند و ساختن زره را به او تعلیم داد و نیز علم قضاوت و داوری میان مردم را به او تعلیم فرمود. صوت روح افزایی داشت و هرگاه لب به خواندن زبور می کرد وحوشِ بیابان در اطراف او جمع می شدند. آهن در دست او نرم شده

ص :96

که می توانست آن را بدون گرم کردن در آتش به هر شکلی درآورد. از نظر جسمانی نیروی فوق العاده ای داشت. حکمت و علمِ منطق الطیر به او داده شد. قدرت و سلطنت او را محکم گردانید. بسیار عبادت و گریه می کرد. در آن زمان رسم بود هر کس بمیرد، زنش دیگر ازدواج نکند و حضرت داوود به امر الهی مأمور منسوخ کردن این رسم شد لذا با همسر اوریا که کشته شده بود بعد از نگهداری عده ازدواج کرد. حضرت داوود (ع) حدود 100 سال زندگی کرد که 40 سال آن، دوران سلطنتش بود. داوود (ع) در سن 100 سالگی حضرت سلیمان (ع) را جانشین خود کرد و در بیت المقدس در قریه داوود دفن گردید.

نکته: خدای تعالی به چهار تن از پیامبرانش علاوه بر مقام نبوت، سلطنت نیز عنایت فرمود:

1 – حضرت داوود (ع). 2 – حضرت سلیمان (ع). 3 – حضرت یوسف (ع). 4 – حضرت ذوالقرنین (ع)، که سلیمان و ذوالقرنین سلطنت جهانی داشتند.

نکته: لقمان، نبی نبود اما خدا به او حکمت و عصمت عنایت کرد و همنشین داوود (ع) بود.

26 – سلیمان (ع):

فرزند داوود (ع) است. 17 بار در قرآن کریم آمده است. در 13 سالگی به نبوت رسید. بنا به روایتی بیت المقدس را او ساخت و بنا به روایتی حضرت داوود (ع) بنای آن را گذاشت و حضرت سلیمان (ع) آن را تکمیل نمود. حدود 53 سال عمر کرد. در سال 1007 قبل از میلاد می زیست. وزیرش آصف بن برخیا، برادرزاده اش بود که قسمتی از اسم اعظم را می دانست و چشم بر هم زدنی تخت بلقیس را آورد. بنا به روایتی سلیمان (ع) با بلقیس ازدواج کرد.

27 – یونس (ع):

ملقب به ذوالنون (صاحب ماهی) است. در 6 سوره از او یاد شده است. در آیه (نساء 163) و (انعام 86) فقط نام آن حضرت آمده و 4 سوره (یونس 98) و (انبیاء 88 و87) و (صافات 139) و (ن 51-48) نیز اشاره به گوشه ای از داستانش دارند. نام یونس 4 بار آمده چون در آیه (انبیاء87) با لقبِ «ذا النون= صاحب ماهی»، و در آیه (قلم=ن 48) با لقبِ «صَاحِبِ الْحُوتِ=

ص :97

صاحب ماهی» نامیده شده است. نام پدرش مَتی است. 825 سال قبل از میلاد می زیسته است. در شهر نینوا در سرزمین موصل مبعوث گردید. در 30 سالگی به رسالت رسید و حدود 33 سال مردم را تبلیغ کرد که فقط دو نفر به او ایمان آورد: 1 – روبیل: که از خاندان علم و نبوت بود. 2 – تنوخا: که مردی عابد و فاقد حکمت و علم بود. وقتی قوم ایمان نیاورد حضرت یونس آنها را نفرین کرد و قرار شد 3 روز دیگر عذاب بر آنها نازل شود. یونس و تنوخا از شهر بیرون رفتند ولی روبیل بین آنها ماند و آنها را نصیحت کرد و آنها نیز توبه کردند. یونس به قهر، سوار کشتی شد و نهنگی او را به مدت هفت ساعت یا 3 روز یا 7 روز بلعید و بعد نجات یافت و به قولی، مجدد به سوی همان قوم و یا قومی دیگر که جمعیتی بیش از 100 هزار نفر داشتند مبعوث گردید. آن حضرت حدود 200 سال عمر کرد و در شهر کوفه در کنار شط فرات مدفون گردید.

در تفسیر صافی، ج4، ص623، از امام صادق (ع)، در ذیلِ آیه «یصیب به من یشاء» (یونس 107)، آورده:

تگرگ، خورده نمی شود چون خداوند متعال آن را نوعی بلا شمرده است.

28 – زکریا (ع):

یا برادر سلیمان (ع) و یا از فرزندان هارون بود. نام پدرش «برخیا» و نام همسرش «ایشاع خاله مریم (س)» بود. نام زکریا (ع) در4 سوره (آل عمران 38و37و37)، (انعام 85)، (مریم 7و2)، و (انبیاء 89) و 7 بار آمده است. خداوند یحیی (ع) را در سنین پیری به او مرحمت فرمود. به دستور پادشاه جبار آن زمان حضرت یحیی (ع) به شهادت رسید و بعد از او حضرت زکریا در یکی از باغ های اطراف شهر بیت المقدس مخفی شد که بعدها او را در درون درختی با اره به شهادت رساندند و آن حضرت را در بیت المقدس مدفون کردند. بنا به قولی فاصله بین بشارت خداوند و ولادت یحیی پنج سال طول کشید و نشانه آن هم سه روز زبانش در بند بود.

درکتاب تاریخ انبیاء، ص576، چ8، از امام رضا (ع): زکریا در روز اول محرم دعا کرد و مستجاب شد (یحیی به او عنایت شد). هر کس در این روز، روزه بگیرد و دعا کند، مستجاب می شود.

29 – یحیی (ع):

ص :98

فرزند زکریا و پسر خاله حضرت مریم (س) است. در سه سالگی به نبوت رسید. بین 6 ماه تا 3 سال بزرگتر از حضرت عیسی (ع) است. 5 بار در قرآن و در چهار سوره آل عمران – انعام –مریم و انبیاء از او یاد شده است. ازدواج نکرد. پادشاه جبار آن زمان به سفارش زن و دختری، حضرت یحیی (ع) را سر برید و قطره ای از خونش بر زمین افتاد و چشمه خون پدید آمد تا آن که بخت نصر بیش از 70 هزار نفر از آنها را کشت و خون بند آمد. حضرت یحیی (ع) قبل از پدرش زکریا (ع) به شهادت رسید و اولین پیامبری بود که سرش را بریدند.

30 – عُزَیر (ع):

در لغت یهود «عذرا» گفته می شود. نام برادر دو قلویش «عُذره» است. ملقب به «آیت الله» است. از پیامبران بنی اسرائیل و در بیت المقدس بود. بعد از ازدواج و در30 سالگی خدای تعالی به مدت 100 سال او را کشت و بعد زنده شد و 20 سال دیگر زندگی کرد. فقط یکبار نامش در آیه (توبه30) آمده است. اما داستان رجعتش بدون ذکر نام در آیه (بقره 259) آمده است.

مریم (س):

دختر عمران از فرزندان سلیمان بن داوود و از بزرگان بنی اسرائیل و به قولی یکی از پیامبران بود. مادرش «حنّه» خواهر زن زکریا بود. قبل از تولد مریم (س)، عمران فوت کرد و بعد از او مریم که به معنای «زن عابد» است متولد شد. او را بتول گویند چون عادت ماهانه نداشت.

31 – عیسی (ع):

ملقب به «مسیح»، «روح الله»، «روح القدس»، «عبد الله» و «کلمة الله» است. در 45 جای قرآن کریم نامش ذکر شده و در 11 جا به لقب مسیح و 25 بار هم با نام عیسی و جمعاً در 13 سوره از او یاد شده است. بنا به قولی در «بیت لحم» در نزدیکی بیت المقدس متولد شد و بنا به قولی حضرت مریم به نینوا «طی الارض» کرد و آن جا حملش را بر زمین گذاشت. بنا به قولی مریم (س)، عیسی را از ترس پادشاه زمان هیرودیس (که یحیی (ع) را سر برید) به مصر برد که بعد از 13 سال و بعد از مرگ هیرودیس به شام برگشتند و در روستای «ناصره» ماندند. آن حضرت

ص :99

570 سال قبل از پیامبر اکرم (ص) می زیسته و در سن 33 سالگی عروج فرمود. یاران حضرت عیسی (ع) معروف به حواریون و 12 نفر بودند که پارساترین آنها «لوقا یا شمعون» بود و یهودا هم یکی از آنها بود که در آخر به حضرت عیسی (ع) خیانت کرد. نام کتاب حضرت عیسی (ع) انجیل است که در ده جای قرآن کریم از آن یاد شده است.

نکته: اِنجیل از واژهٔ یونانی «اِوَنگِلیون= خبر خوش یا مژده»؛ نام دیگر مجموعه متون «عهد جدید» است. عهد جدید چهار انجیل اصلی (متی، مرقس، لوقا، یوحنا) کتاب اعمال رسولان، نامه های رسولان مسیح و کتاب مکاشفه را در بر می گیرد. قدمتشان به قرن اول میلادی می رسد.

مؤلف: قرآن کریم در چهار آیه شریفه از حواریونِ حضرت عیسی (ع) یاد فرموده است:

1- «فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»=«وقتی که عیسی از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: کیست که یاور من به سوی خدا (برای تبلیغ آیین او) گردد؟ حواریان [= شاگردان مخصوص او] گفتند: ما یاوران خداییم؛ به خدا ایمان آوردیم؛ و تو (نیز) گواه باش که ما اسلام آورده ایم» (آل عمران52).

2- «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ ...»=«ای کسانی که ایمان آورده اید! یاوران خدا باشید همان گونه که عیسی بن مریم به حواریون گفت: چه کسانی در راه خدا یاوران من هستند؟! حواریون گفتند: ما یاوران خداییم» (صف14).

3- «إِذْ قَالَ الْحَوَارِیونَ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ هَلْ یسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ ینَزِّلَ عَلَینَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»=«در آن هنگام که حواریون گفتند: ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می تواند مائده ای از آسمان بر ما نازل کند؟ او (در پاسخ) گفت: از خدا بپرهیزید اگر با ایمان هستید!» (مائده112).

4- «وَإِذْ أَوْحَیتُ إِلَی الْحَوَارِیینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ»=«و (به یاد آور) زمانی را که به حواریون وحی فرستادم که: به من و فرستاده من، ایمان بیاورید! آنها گفتند: ایمان آوردیم، و گواه باش که ما مسلمانیم!» (مائده111).

با توجه به آیه 1و2، حواریون «أَنْصَارُ اللَّهِ» (یاران الهی) و «مُسْلِمُونَ» (مسلمان و تسلیم الهی) بوده اند. و اما در توجیه آیه آخر، سه احتمال می توان داد: 1- منظور از «اَوحَیت» وحی

ص :100

مستقیم است، پس حواریون «نبی» بوده اند. 2- منظور از «اوحیت»، این است که خداوند سبحان وحی و فرامینش را به واسطه حضرت عیسی (ع) به آنها می رسانده است، پس آنها «نبی» نبوده اند. 3- وحی در آیه ذکر شده را به «وحی الهامی» تفسیر کنیم، که در این صورت هم، آنها «نبی» نبوده اند. (والله اعلم). اما به هر حال این آیات شریفه دلالت بر مقامِ والا و ویژه ی آنان دارد.

در انجیل (لوقا؛ باب 6: 14-15-16)، اسامی حواریون چنین آمده است:

1- شمعون معروف به پطرس. 2- اندریاس. 3- یعقوب. 4- یوحنا. 5- فیلوپس. 6- برتولولما. 7- توما. 8- متی. 9- یعقوب ابن حلفا. 10- شمعون ملقّب به «فدایی». 11- یهودا برادر یعقوب. 12- یهودای اسخریوطی که به مسیح خیانت کرد.

در بحار الأنوار محمد باقر مجلسی، ج 14، ص 190، چ 2، از پیامبر اکرم (ص):

«زمانی که خداوند، عیسی (ع) را به آسمان برد و شمعون بن حمّون را خلیفه او کرد، شمعون پیوسته در میان قوم خود اوامر خدای تعالی را اجرا می کرد...».

از همان منبع، ج23، ص 58، آورده است:

«عیسی (ع)، شمعون بن حمون صفا را وصی خود قرار داد و شمعون، یحیی بن زکریا را...».

از همان منبع، ج14، ص 337، از امام باقر (ع):

«عیسی (ع) به امّت خود فرمود: شما بعد از من سه گروه می شوید؛ دو فرقه از شما به دروغ به خدا افتراء خواهند زد و آن دو فرقه در آتش جهنم خواهند بود و یک فرقه با شمعون است که صادق و راستگو هستند و آن فرقه در بهشت وارد می شوند».

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص621، از سلیم بن قیس، از حضرت رسول (ص):

«یهودیان بر 71 گروه متفرق شدند، 70 فرقه آنان در آتش و یک فرقه در بهشتند و آنها

ص :101

کسانی هستند که تابع وصی حضرت موسی (ع) شدند. مسیحیان بر 72 گروه متفرق شدند، 71 فرقه آنان در آتشند و یک فرقه در بهشتند و آنها کسانی اند که تابع وصی حضرت عیسی (ع) شدند. امت من بر73 فرقه متفرق می شوند، 72 فرقه آنان در آتشند و یک فرقه در بهشتند و آنها کسانی اند که تابع وصی من شدند. سپس پیامبر اکرم (ص) دست مبارکش را بر شانه علی (ع) زد و فرمود: 13 فرقه از 73 فرقه، همگی دوستی و محبت تو را عقیده دارند، ولی یک فرقه آنان در بهشتند و 12 فرقه در آتشند».

مؤلف: روایتِ بحارالانوار، قوم عیسی (ع) را سه فرقه و روایتِ اسرار آل محمد (ع)، آن را 72 فرقه بیان فرموده اند، حال در توجیه آن شاید بتوان گفت: «روایت اول به زمانِ نزدیکِ عروجِ حضرتِ عیسی (ع) اشاره دارد، چرا که وقتی حضرت عیسی (ع) عروج کرد مردم سه دسته شدند: 1- عده ای تابع حضرت شمعون (ع) شدند. 2- عده ای نسبتِ خدایی به حضرت عیسی (ع) دادند. 3- عده ای هم منکرش شدند. اما روایت دوم اشاره به زمان بعثت حضرت خاتم (ص) دارد که در آن زمان و بعد از گذشت بیش از 5 قرن و تحریف انجیل و خلق اناجیلِ جعلی، فرقه های مختلف و گوناگونی پدید آمد که به اعتبار این روایت، 72 فرقه شدند» (والله اعلم).

توجه: همان طور که در روایات فوق آوردیم، غیر از شمعون، کسی از حواریون، وصی عیسی (ع) نبود و حواریونِ دیگر تحت ولایت شمعون به تبلیغ آیین مسیح می پرداختند. در ضمن توجه به این نکته لازم است که شمعون معروف به پطرس، وصی حقیقی عیسی (ع) بوده است، اما از دیدگاه برخی محققان در مسیحیت کنونی شخصیت دیگری به نام پولُس، یکه تاز مسیحیت شد و کم کم پطرس و موافقان او که در سمت عقاید عیسی حرکت می کردند به فراموشی سپرده شدند و عقاید آنان به خدا نبودن عیسی، بعدها به عنوان بدعت در مسیحیت مطرح شد.

در کتاب نصایح، ص203، از امام علی (ع): از چهار کتاب آسمانی چهار کلمه انتخاب شده است: 1- زبور: هر کس تمایلات و شهوات نفسانی را رها کند از بیماری ها سالم گردد. 2- تورات: هر کس سکوت نماید نجات می یابد. 3- انجیل: هر کس در زندگی قناعت کند سیر و بی نیاز گردد. 4- قرآن: هر کس بر خدا توکل کند خدا برای امور او کافی است.

در آثارالصادقین، ج17، ص241، از امام علی (ع): هر کس امر ولایت ما را از قرآن فرا نگیرد و به آن معرفت پیدا نکند، نمی تواند از فتنه ای که دشمنان ما در دین بنا کرده اند خود را رها کند.

ص :102

تاریخ اهل بیت (چهارده معصوم) (ع):

1– حضرت خاتم الانبیاء (ص):

نام مبارکش محمد (ص) ملقب به مصطفی و کنیه اش ابوالقاسم است. نام پدرش عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف (ع) و نام مادرش آمنه (س) است. در روز جمعه 17 ربیع الاول سال عام الفیل و حدود 570 سال بعد از مسیح، حین طلوع فجر در مکه معظمه متولد شد.

در امالی شیخ صدوق، م48، ص285، از امام صادق (ع): وقتی رسول خدا (ص) متولد شد این حوادث رخ داد: 1- تا قبل از تولد عیسی (ع)، ابلیس به تمام آسمانهای هفت گانه رفت و آمد داشت اما پس از ولادت حضرت عیسی (ع) از سه آسمان ممنوع شد و هنگامی که رسول خدا (ص) متولد شد از رفت و آمد به سوی تمام آسمانها ممنوع شد. 2 – تمام بت ها واژگون شدند. 3 – ایوان کاخ مدائن معروف به «طاق کسری» شکافته شد و چهارده کنگره آن فرو ریخت. 4 – آب دریاچه ساوه در زمین فرو رفت. 5 – آب رود «سماوه» که بین کوفه و شام بود آنقدر زیاد شد که جاری گردید. 6 – آتشکده فارس بعد از هزار سال خاموش شد.

بعد از فوت مادرِ ارجمندش، فاطمه بنت اسد (س) او را همچون مادری مهربان پرورش داد. در سن 21 یا 25 سالگی با حضرت خدیجه (س) ازدواج کرد و حدود 25 سال با وی زیست. عده ای معتقدند که خدیجه (س) 40 سال داشت و بیوه هم بود که با پیامبر (ص) ازدواج کرد. این گروه برای دشمنی با حضرت خدیجه (س) و حضرت فاطمه (س) سن این دو بانوی گرانقدر را زیاد نشان داده اند تا فضیلتشان را کم رنگ جلوه دهند و ... ولی این نقل قطعاً باطل است چرا که با این نقل می بایستی وی در سن 60 سالگی، فاطمه زهرا (س) را به دنیا آورده باشد و این امر بعید است. بلکه حضرت خدیجه (س) باکره بود و حداکثر 3 یا 5 سال از پیامبر (ص) بزرگتر بود. حضرت خدیجه (س) در رمضان سالِ دهم بعثت چند روز بعد از ماجرای شعب ابی طالب، در پنج سالگیِ حضرت زهرا (س) در سن 50 الی53 سالگی از دنیا رحلت کرد. (در سال پنجم بعثت؛ فاطمه زهرا (س) متولد شد). پیامبر (ص) بعد از خدیجه با «سوده بنت زمعه» و بعد با «عایشه»

ص :103

ازدواج کرد. عایشه در زمان شهادت پیامبر (ص) حدود 18 یا20 سال داشت و بنا به قولی در سنِ 70- 65 سالگی توسط معاویه به چاه انداخته و کشته شد. حضرت خدیجه (س) و عایشه تنها زنهای باکره پیامبر (ص) بودند. پیامبر (ص) در سال چهاردهم بعثت از مکه به مدینه هجرت فرمود و حضرت علی (ع) را در «لیلة المبیت» در بستر خود خوابانید. حادثه هجرتْ مصادف با سی و چهارمین سال سلطنت «خسرو پرویز» و نهمین سال فرمانروایی «هرقل» (امپراطور روم) بود. حضرت رسول (ص) 3 پسر و 4 دختر داشت که همه جز فاطمه زهرا (س) در کودکی فوت کردند. رسول اکرم (ص) در 25 ذی قعده سال دهم هجری برای حج عازم شدند، این حج اولین و آخرین حجشان بود. یعنی پس از هجرت جز این، حجی به جا نیاوردند. البته در سال هفتم، عمره انجام دادند ولی حجشان پس از هجرت تنها در سال دهم بود که «حجة الوداع» هم نامیده شده است. حدود 120 هزار نفر همراه رسول اکرم (ص) به حج آمده و در برگشت از مکه به امر الهی مولای متقیان حضرت علی بن ابیطالب (ع) را رسماً به عنوان خلیفه و جانشین بعد از خودش معرفی فرمود. آن حضرت (ص) 23 سال نبوت کرد و در سن 63 سالگی در 28 صفر سال 11 هجری توسط زنی بنام ... در چندین نوبت با زهر مسموم و به مرور شهید شده و در مدینه دفن گردید.

آن حضرت (ص) جنگهای زیادی در جهت دفاع از اسلام متحمل شدند، از جمله:

1 – جنگ بدر: اولین جنگ بود و در 19 رمضان دوم هجری رخ داد. مسلمین 313 نفر و کفار 950 نفر بودند.

2 – اُحُد: نام کوهی در نزدیکی مدینه است. در 7 شوال سوم هجری رخ داد.

3– احزاب یا خندق: که به دلیل هم پیمانی گروههایی از قریش و قبایل یهود به آن احزاب گویند. دشمنان اسلام حدود ده هزار نفر بودند و در شوال یا ذی قعده سال 5 هجری رخ داد.

4 – خیبر: در سال 7 هجری رخ داد.

5 – فتح مکه: در سال 8 هجری در ماه رمضان. 6 – حنین: در شوال سال 8 هجری یعنی 15 روز بعد از فتح مکه رخ داد که مسلمین حدود دوازده هزار نفر بودند.

ص :104

در خصوص زندگی شخصی پیامبر اکرم (ص) با خدیجه (س) 3سؤال و جواب به شرح ذیل می آوریم:

1- سن پیامبر اکرم (ص) و خدیجه (س) در زمان ازدواج چند سال بود؟

با مراجعه به منابع، در می یابیم که نظرات مختلفی درباره سن حضرت خدیجه وجود دارد؛ از آن جمله می توانیم به 25، 28،30، 35، 44، 45 و 46 اشاره کنیم. در میان مورخان و محدثان پیشین، 28 ساله بودن حضرت خدیجه (س) بیشتر مورد پذیرش بود. (صحیح من سیرة النبی صلی الله علیه وآله، ج 2، ص 115 و 116). بدین ترتیب تفاوت سنی او با پیامبر اکرم (ص) بیشتر از سه سال نبوده است. {به عبارتی پیامبر (ص) 25-22 و خدیجه (س) 28-25 سال داشتند که ازدواج کردند}.

2- نتیجه و ثمره ی ازدواجشان چند فرزند بود؟

اگر کسی بگوید، پیامبر اسلام (ص)، غیر از حضرت زهرا (س)، فرزند دیگری نداشته است، ادعایی بدون سند و به عبارتی انکار یکی از مسلمات تاریخی است، چرا که در تمامی منابع تاریخی چه شیعی و چه اهل سنت، نام فرزندان پیامبر (ص) ذکر شده است این فرزندان فقط از دو تن از همسران آن حضرت می باشد، چند فرزند از حضرت خدیجه (س) و یک پسر به نام ابراهیم از ماریه قبطیه است. البته در تعداد فرزندان پیامبر اکرم (ص) از حضرت خدیجه (س)، اختلافاتی وجود دارد، ولی اینکه پیامبر اکرم (ص) غیر از حضرت زهرا (س) فرزندان دیگری هم داشته اند، امری مسلّم و قطعی است، حداقل داشتن دو پسر از حضرت خدیجه (س) مسلم است.

در خصال شیخ صدوق، ج2، ص37، از امام صادق (ع): رسول الله (ص) دارای فرزندانی به نامهای: قاسم و طاهر (که همان عبد الله است)، ام کلثوم، رقیه، زینب و فاطمه (س) شد.

در اصول کافی، ج1، ص439-440، شیخ کلینی آورده است:

رسول اکرم (ص) قبل از بعثت، صاحب فرزندانی به نام های: قاسم، رقیه، زینب و ام کلثوم، و بعد از بعثت صاحب طیب و طاهر و فاطمه (س) شد. همچنین روایت شده است که بعد از مبعث صاحب فرزندی غیر از فاطمه (س) نشده است و طیب و طاهر قبل از مبعث متولد شده اند.

در اعلام الوری، ج1، ص275، شیخ طبرسی آورده است:

ص :105

اولین فرزندی که خدیجه حامله شد، عبد الله بن محمد (ص) بود که همان طیب یا طاهر است و مردم به اشتباه می گویند: خدیجه چهار پسر به نامهای قاسم، عبد الله، طیب و طاهر به دنیا آورده است، در حالی که از رسول الله (ص) فقط دارای دو پسر به نامهای عبد الله و قاسم است و گفته شده است که قاسم اولین و بزرگترین فرزند بود و کنیه اش نیز از نام پیامبر (ص) گرفته شده است. هم چنین چهار دختر به نام های زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه (س) داشت. که غیر از حضرت زهرا (س) همه آنها در جاهلیت (قبل از بعثت) متولد شدند.

نکته: با توجه به این قول مشهور که: «دو دختر پیامبر (ص) در جاهلیت با دو پسر ابولهب ازدواج کرده بودند و بعد از اسلام و با نزول سوره «مسد» (تبت یدا ابی لهب و تب) زنان خود را طلاق داده بودند و عثمان با آن دو بعد از مرگ یکی با دیگری ازدواج کرده است»، علامه جعفر مرتضی در کتاب «بنات النبی (ص) ام ربائبه؟»، ص99-100، به نقد و بررسی عالمانه این قول پرداخته اند، و به این نتیجه رسیده اند که: «بر فرض این که بپذیریم پیامبر (ص) از خدیجه دخترانی دیگر غیر از حضرت زهرا (س) داشته است، این امر برای ما مسلم است که آن دختران در سن طفولیت از دنیا رفته اند و با کسی ازدواج نکرده بودند».

3- آیا حضرت خدیجه (س) قبل از ازدواج با پیامبر اسلام (ص)، ازدواج دیگری داشتند؟

برخی معتقدند که خدیجه (س) قبلاً ازدواج کرده و حتی دو بچه به نام رقیه و زینب داشت. اما به عقیده برخی دیگر از مورخان و مفسرین از جمله: (مجلسی، بحار الأنوار، ج22، ص191، مؤسسة الوفاء) و (ابو علی بلعمی، تاریخنامه طبری، ج 2، ص 757)، حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر (ص)، ازدواج دیگری نداشت. و می گویند آنچه این نظر را تأیید می نماید این است که در برخی کتاب ها تصریح شده است، رقیه و زینب دختران هاله، خواهر خدیجه بوده اند.

نتیجه کلام: پیامبر اکرم (ص) فقط از دو زن صاحب بچه شد: 1- خدیجه (س) مادرِ دو پسر به نام های قاسم و عبد الله و چهار دختر به نام های زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه (س) است، 2- ماریه قبطیه مادر ابراهیم (ع) است. به جز ابراهیم (ع) و حضرت زهرا (س) که بعد از بعثت

ص :106

متولد شدند بقیه آنها قبل از بعثت متولد و فوت شدند و تنها حضرت زهرا (س) به سن ازدواج رسیدند. بنابراین نقلِ ازدواج دختران پیامبر (ص) با پسران ابولهب و بعد هم با عثمان، و نیز قول ازدواج حضرت خدیجه (س) با مردی دیگر قبل از ازدواج با پیامبر اکرم (ص) مردود می باشند.

در سفینه البحار، ج2، ص159، چ1، از حضرت رسول (ص):

همانا مثل خاندان من در میان شما همانند کشتی نوح است کسی که در آن کشتی آرام گرفت نجات یافته و کسی که از درآمدن در آن تخلف ورزید غرق شده است.

از همان منبع، ص158، آورده است:

سبب ایراد حدیث «انا مدینة العلم و علی بابها» آن بوده که: عرب بادیه نشینی از پیامبر اکرم (ص)، سؤالی می پرسد و پاسخ می گیرد؛ در این حین حضرت علی (ع) وارد می شود و پیامبر (ص) آن سؤال را از حضرت علی (ع) می پرسد و علی (ع) هم عین همان پاسخ را می دهد و پیامبر (ص) می فرماید: «انا مدینة العلم و علی بابها».

لطیفه: (از همان منبع): عربی وارد مسجد شد و با این که رسول خدا (ص) حضور داشت، نخست به حضرت علی (ع) سلام کرد سپس عرض سلام به حضور مبارک پیامبر (ص) نمود، حضار به وی خندیدند، عرب گفت: از پیامبر (ص) شنیدم می فرمود: «انا مدینة العلم و علی بابها» من هم در هنگام ورود به همان طرزی رفتار کردم که پیامبر (ص) دستور فرموده بود.

در امالی شیخ صدوق، ص749، م72، از رسول خدا (ص): ولایت من و اهل بیتم امان از آتش است.

2– حضرت امیرالمؤمنین علی (ع):

نام مبارکش علی (ع) ملقب به امیرالمؤمنین، کنیه اش ابوالحسن، نام پدرش ابوطالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف (ع) و نام مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف (ع) است. در سال 13 رجب، 23 سال قبل از هجرت (حدود 10 سال قبل از بعثت) متولد شد. مادرش در روز دهم رجب برای زیارت به خانه خدا رفته که ناگهان دیوار کعبه شکافته و وارد کعبه می شود. مدت سه روز در آنجا ماند، روز چهارم فاطمه بنت اسد از همان شکاف خانه خدا بیرون آمد و

ص :107

هاتفی ندا داد: ای فاطمه! نام این مولود را «علی» بگذار که خدای علی اعلی می فرماید: «من نام او را از نام خود انتخاب و به ادب خود مؤدبش کردم و بر مشکلات علم خویش او را واقف ساختم، وای بر کسی که با او دشمنی کند».

در همان کودکی، رسول خدا (ص) او را به خانه خود آورد و تحت تعلیم رسول خدا (ص) بزرگ شد. در سن 33 سالگی بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) دوران امامتش آغاز شد و 30 سال ادامه داشت. 24 سال و 6 ماه، خلافت را از او غصب کردند و 5 سال و 6 ماه هم خلافت فرمود، اما دشمنان در این مدت او را رها نکردند و سه جنگ ظالمانه بر آن مقام عزیز (ع) وارد کردند:

1 – جنگ جمل: در دهم جمادی الآخر سال 36 هجری به سرکردگی عایشه و همراهی طلحه و زبیر بود. به گروه اصحاب جمل، «ناکثین» (پیمان شکنان خائن) هم گویند.

2 – جنگ صفین: در 5 شوال سال 36 هجری به سرکردگی معاویه بود. به گروه اصحاب صفین، «قاسطین» (ستمگران مزّور) هم گویند.

3 – جنگ نهروان: سال 37 هجری با خوارج یا «مارقین» (از دین خارج شدگان) رخ داد.

سه حادثه سقیفه، کربلا و غیبت امام زمان (ع) هر کدام متأثر از دیگری است. مولای متقیان حضرت علی (ع) در 21 رمضان سال 40 هجری در سن 63 سالگی به دست ابن ملجم ملعون به شهادت رسید و در نجف اشرف مدفون گردید. آن حضرت 12 پسر و 16 دختر داشته اند.

3– حضرت فاطمه زهرا (س):

نام مبارکش فاطمه (س)، ملقب به «زهرا»، کنیه اش «ام الائمه»، فرزند محمد (ص) و خدیجه (س) است. 20 جمادی الاخر سال 5 بعثت در حالی که پیامبر (ص) 45 ساله بودند، در مکه متولد شد. در سن 8 سالگی، سال 13 بعثت به همراه امام علی (ع) به مدینه هجرت فرمود. سال 2 هجری در سن 10-9 سالگی در مدینه ازدواج کرد. سال 11 هجری در سن 18 سالگی، 75 یا 95 روز بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) در مدینه به دست عُمَر و ایادیش شهید شد. 8 سال در مکه و 10 سال در مدینه به همراهِ پدر عزیزش زیست. 5 فرزند بنام حسن و حسین و قاسم

ص :108

(محسن) و زینب کبری و زینب صغری (ام الکلثوم) (ع) دارند. قبر مطهرش در مدینه نامعلوم است.

4– امام حسن مجتبی (ع):

نام مبارکش حسن (ع)، ملقب به مجتبی، کنیه اش «ابو محمد»، نام پدرش علی (ع) و نام مادرش فاطمه (س) و در سال سوم هجری 15 رمضان متولد و در سن 37 سالگی بعد از شهادت پدر بزرگوارش به امامت رسید و ده سال امامت کرد. در سن 47 سالگی در روز 28 صفر سال 50 هجری به تحریک معاویه و به دست همسرش جعده با سم به شهادت رسید و در مدینه مدفون گردید. هشت پسر و هفت دختر داشت. (جعده تنها دختر اشعث بن قیس بود. اشعث مردی بت پرست بود که بعد از هجرت به ظاهر مسلمان شد و او بود که فتنه خوارج را به پا کرد و ابن ملجم را تحریک نمود. یکی از پسرانش به نام «محمد» از یاران «عبید الله» بود و مسلم بن عقیل را به ابن زیاد تسلیم کرد. فرزند دیگرش «قیس» در کربلا از فرماندهان «عمر سعد» بود).

از میان یاران امام حسین (ع)، چهار تن از فرزندان امام حسن (ع) نیز حضور داشتند:

1 – قاسم بن الحسن: نام مادرش «رمله» بود و او هنوز به سن بلوغ نرسیده بود.

2 – ابوبکر بن الحسن: با قاسم از یک مادر بودند.

3 – عبد الله بن الحسن: بچه ای خردسال و آخرین شهید کربلا قبل از امام حسین (ع) بود.

4 – حسن بن الحسن: معروف به «حسن مثنی»، او به میدان جنگ رفت و سرانجام روی زمین افتاد، هنگامی که سپاه دشمن برای جدا کردن سرها آمدند، او هنوز زنده بود، زنی به نام «اسماء» که از خویشاوندان مادری او بود وساطت کرد و او را با خود به کوفه برد و مداوا نمود.

5 – امام حسین (ع):

نام مقدسش «حسین» (ع)، ملقب به سیدالشهدا، کنیه اش ابو عبد الله، نام پدرش علی (ع) و نام مادرش فاطمه (س) است. در 3 یا 5 شعبان سال چهارم هجری متولد شد و در سن 47 سالگی بعد از شهادت برادرِ گران قدرش به امامت رسید. ده سال امامت را عهده دار بود و در سن 57 سالگی در روز دهم محرم سال 61 هجری در کربلا به فرمان یزید و به دست حرمله ملعون به

ص :109

شهادت رسید. آن حضرت چهار پسر و سه دختر داشت.

در تفسیر صافی، ج6، ص71، از کافی، از امام صادق (ع):

امام حسین (ع) از فاطمه (س) و از هیچ زنی شیر نخورد بلکه او را خدمت پیامبر (ص) می آوردند، آن حضرت انگشت ابهام (شست) را در دهان حسین (ع) می گذاشت و او می مکید و تا دو یا سه روز کافی بود پس گوشت و خونش از گوشت و خون پیامبر (ص) رویید.

*

واقعه عاشورا

معاویه، در نیمه ماه رجب سال «60 ﻫ .ق» فوت کرد. یزید به «ولید بن عتبة بن ابوسفیان» والی مدینه که عموزاده اش هم بود نامه نوشت که یا از امام حسین (ع) بیعت بگیرد و یا گردن او را بزند. ولید شبانه امام حسین (ع) را به «دارالاماره» خواست و «مروان» نیز حاضر بود. ولی امام (ع) بیعت نکرد و خارج شد، لذا یزید؛ ولید را بر کنار و «مروان» را به جای او فرماندار مدینه کرد. امام (ع) در 28 رجب سال «60 هجری» با خانواده محترمش، مدینه را به سوی مکه ترک فرمود. عده ای از فرشتگان و عده ای از مسلمانان جنی تقاضای کمک به امام دادند ولی امام (ع) نپذیرفت. امام (ع) شب جمعه، سوم شعبان سال «60 هجری» وارد مکه شد و این آیه را تلاوت فرمود: «وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْیَنَ قَالَ عَسَی ...»=«و چون موسی (ع) به شهر مدین رو آورد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت فرماید» (قصص 22). شیعه نماهای کوفه در منزل «سلیمان بن صرر خزاعی» جمع شده و حدود 12 هزار نامه به امام (ع) نوشتند. اما امام (ع) پاسخی به آنها نداد. بالاخره امام (ع)، پسر عموی خود یعنی «مسلم بن عقیل» به همراه «قیس بن مسهر صیداوی» و «عمارة بن عبد الله سلولی» و «عبد الرحمان بن عبد الله ازدی» را به کوفه روانه کرد. وقتی مسلم بن عقیل وارد کوفه شد مردم ابتدا با او بیعت کردند. «نعمان» والی کوفه به دستور یزید عزل شد و «عبید الله بن زیاد» برادرش را به جای خود در بصره گذاشت و خودش به کوفه رفت. «قیس» نامه مسلم را به سوی امام (ع) برد، به این مضمون که مردم با او هستند. حدود 27 روز طول کشید تا نامه به دست امام (ع) برسد. در این بین «مسلم» در روز ترویه (8 ذی الحجه)

ص :110

خروج کرد. عبید الله در روز چهارشنبه، نهم ذی الحجه یعنی روز عرفه، او را شهید کرد و سرهای مسلم و هانی را برای یزید فرستاد. کفار، قصد کردند که امام (ع) را در مکه شهید کنند، لذا امام (ع) در روز سه شنبه، هشتم ذی الحجه، احرام حج را به عمره مفرده تبدیل فرمود و به سوی عراق حرکت کرد، اما «محمد حنفیه» برادر امام حسین (ع) و «عبد الله بن عباس بن عبدالمطلب» عموزاده امام علی (ع)، سعادت شهادت نیافته و ماندند. «عبد الله بن جعفر طیار» شوهر حضرت زینب (س) دو فرزند خود «عون» و «محمد» را با امام (ع) فرستاد. «قیس بن مسهر» بعد از 27 روز تازه به مکه رسید و خبر بیعت مردم را به امام (ع) داد، امام (ع) نیز نامه ای به قیس داد و خبر حرکتش به سوی کوفه را در آن نوشت. «قیس» به دست مأموران «ابن زیاد» دستگیر و توسط «ابن زیاد» به شهادت رسید. در راه خبر کشته شدن حضرت مسلم به امام (ع) رسید و حضرت (ع) دختر «مسلم» را نوازش فرمود. «حر» با هزار مرد جنگی جلوی امام (ع) را گرفت و مانع حرکت امام (ع) شد. امام (ع) به حر فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند» ولی حر به احترام مادر امام (ع) حرفی نزد (و همین احترام، یکی از عللِ سعادتش شد)؛ امام (ع) با وجود مخالفت حر به راه خود ادامه داد و در روز «پنجشنبه» دوم محرم سال «61 هجری» به سرزمین کربلا وارد شد. امام (ع) پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: «غاضریه»، «نینوا»، «شاطی ءِ الفرات»، «شفیه»؛ و بعد پرسید نام دیگرش چیست؟ گفتند: «کربلا» امام (ع) فرمود: «اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء»=«خدا یا از اندوه و بلا به تو پناه می برم».

توجه: پرسش امام (ع) و یا پرسشهایی که در برخی از روایات از جانب اهلِ بیت (ع) دیده می شود العیاذ بالله به واسطه جهل نیست، بلکه جهت روشن کردن اطرافیان و نقل حدیث است.

در بحارالانوار، ج 101، ص 33، آمده است: کربلا بقعه ای است که خداوند (سبحان) در آن نوح (ع) و کسانی را که به او ایمان آورده بودند، نجات داد.

نکته: واژه کرب (نجات از بلای عظیم)، 4 بار در قرآن مجید آمده است. سه بار: «مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ» (انبیاء 76) و (صافات 76و115) و یک بار می فرماید: «وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ» (انعام 64).

ص :111

روز سوم محرم (جمعه): «عمر بن سعد بن ابی وقاص» با «4 هزار» نفر به کربلا رسید. امام (ع) قسمتی از زمین کربلا که قبرش در آن واقع می شد را از اهالی نینوا به «60 هزار درهم» خرید و شرط کرد که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی کنند و زُوارش را تا سه روز مهمان کنند.

روز چهارم محرم: امام (ع)، عمر بن سعد و لشکریانش را نصیحت کرد. عمر بن سعد هم تمایلی به جنگ نداشت و سعی داشت تا امام (ع) را به بیعت متمایل کند.

روز پنجم محرم: ابن زیاد شخصی بنام «شبث بن ربعی» را که قبلاً ادعای نبوت کرده بود و در جنگ صفین بر علیه حضرت علی (ع) شمشیر زد را به همراه هزار سوار به کربلا گسیل داد.

روز ششم محرم: امام حسین (ع)، حبیب بن مظاهر را به سوی طایفه بنی اسد فرستاد و حدود 90 نفر دعوت امام را پذیرفتند ولی جاسوسان عمر بن سعد با چهار هزار نفر به سوی آنها به راه افتاد و آنها نیز از ترس فرار کردند و امام (ع) فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله».

روز هفتم محرم: از «ابن زیاد» به «عمر بن سعد» فرمان رسید که آب را بر سپاه امام (ع) ببندند. به عبارتی سه روز قبل از شهادت امام حسین (ع) آب را قطع کردند. مردی به نام «عبد الله بن حصین» فریاد زد: «ای حسین! آب را بسان رنگ آسمان نخواهی دید و قطره ای از آن را نخواهی نوشید تا از عطش جان دهی». امام (ع) فرمود: «خدایا او را از تشنگی هلاک کن و هرگز مشمول رحمت خود قرار مده!». حمید بن مسلم می گوید: دیدم «عبد الله بن حصین» آنقدر آب می آشامد تا شکمش بالا می آمد و باز آب می خورد ولی سیراب نمی شد تا به هلاکت رسد.

روز هشتم محرم: امام (ع) در پشت خیام به فاصله 90 قدم به طرف قبله زمین را کند و آبی گوارا بیرون آمد، همه نوشیدند و مشک ها را هم پر کردند. سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.

روز نهم محرم (تاسوعا): پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم، شمر بن ذی الجوشن وارد کربلا شد و نامه عبید الله را برای عمر بن سعد قرائت کرد. عصر تاسوعا، شمر به حضرت عباس (ع) و جعفر و عبد الله و عثمان چهار فرزندِ ام البنین امان نامه داد ولی آنها نپذیرفتند. بعد از آن امام

ص :112

حسین (ع)، حضرت عباس (ع) را نزد عمر سعد فرستاد تا جنگ را یک شب تأخیر بیندازند.

شب عاشورا: امام (ع) سخنرانی کرد و فرمود: «همه کشته خواهند شد، هر کس می خواهد، برود». یار نماها به جز 72 تن، او را ترک کردند. بنابراین لشکر امام (ع) 72 تن شدند که از این تعداد، 40 تن پیاده و32 تن سواره بودند. امام (ع)، حضرت علی اکبر (ع) را با 30 نفر سواره و 20

نفر پیاده برای آوردن آب فرستاد تا وضو و غسل کنند.

روز دهم محرم (عاشورا): مصادف با روز جمعه بود. لشکر دشمن 20 یا30 هزار نفر بود. حر بن یزید ریاحی توبه کرد و اولین کسی بود که مبارز طلبید و شهید شد (اولین «مبارزطلبِ شهید» نه اولین شهید). «ابو ثمامه صیداوی» نزدیک اذان ظهر به امام (ع) عرض کرد: «دوست دارم نماز را با شما بخوانم» و امام (ع) هم برایش دعا کرد {این که عده ای به اشتباه گفته اند: «او نماز را به یاد امام (ع) انداخت»، قطعاً دروغ است} و نماز ظهر عاشورا با خوف خوانده شد. بعد از شهادت یاران امام (ع) نوبت به اهل بیت رسید، اولین کسی که از اهل بیت به میدان آمد: «عبد الله بن مسلم بن عقیل بن ابیطالب» بود. دومین نفر، برادرش «محمد بن مسلم بن عقیل» و سومین نفر«جعفر بن عقیل»، چهارمین «عبد الرحمان بن عقیل»، پنجمین «عبد الله بن عقیل»، ششمین «محمد بن ابو سعید بن عقیل»، هفتم «محمد بن عبد الله بن جعفر»، هشتم «عون بن عبد الله بن جعفر» این هشت نفر از خاندان عقیل برادر حضرت علی (ع) بودند که به عنوان اولین گروه اهل بیت (ع) به شهادت رسیدند و البته حضرت مسلم بن عقیل نیز قبل از آن به دست ابن زیاد در کوفه شهید شده بود. به عبارتی چهار پسر عقیل یعنی (مسلم و جعفر و عبد الله و عبد الرحمن) و پنج پسر زاده عقیل یعنی (محمد و عبد الله فرزندان مسلم) و (عون و محمد فرزندان عبد الله و حضرت زینب س) و (محمد بن ابو سعید بن عقیل) در خدمت آقا امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.

مبارزه فرزندان امام حسن (ع): 1 – قاسم 2 – ابوبکر 3 – احمد. این سه نفر به ترتیب بعد از فرزندان عقیل به شهادت رسیدند و البته چهارمین پسرش، عبد الله کودکی خردسال بود که آخرین شهید امام (ع) است. (وقتی حرمله ی ملعون به امام حسین (ع) حمله کرد تا آن حضرت را شهید

ص :113

کند، عبد الله دستش را سپر امام (ع) کرد و دستش قطع گردید و شهید شد).

مبارزه فرزندان امیرالمؤمنین (ع): 1 – ابوبکر بن علی (از لیلی) 2 – عمر بن علی (از لیلی) 3– محمد بن علی (از یک کنیز) 4- جعفر بن علی (از ام البنین) 5 – عبد الله بن علی (از ام البنین) 6 – عثمان بن علی (از ام البنین) 7 - عباس بن علی (حضرت ابوالفضل (ع) از ام البنین).

نکته: بنا به قولی2 پسر حضرت ابوالفضل (ع) یعنی «محمد و قاسم» نیز جزء شهدا بودند.

مبارزه ذریه جناب جعفر بن ابی طالب: 1 – محمد بن عبد الله بن جعفر 2 – عون بن عبد الله بن جعفر 3 – عبید الله بن عبد الله بن جعفر.

مبارزه فرزندان امام حسین (ع): 1 – علی اکبر (18 ساله و مادرش لیلا) 2 – جعفر 3 – محمد 4– علی اصغر (6 ماهه).

نکته: دفن شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد آغاز شد که ناگهان امام سجاد (ع) با نقابی حضور یافت (طی الارض فرمود) و اجساد را دفن کرد.

لطیفه: خدای سبحان دینش را با چهار گروه اندک حفاظت فرموده و خواهد فرمود: الف- 313 تن از اصحاب حضرت طالوت (ع). ب- 313 تن از اصحاب حضرت رسول (ص) در جنگ بدر. ج- 72 تن از اصحاب امام حسین (ع). د- 313 تن از اصحاب حضرت مهدی (عج).

فرزندان امام حسین (ع):

1 – علی اکبر: که همان امام سجاد (ع) است و در واقعه کربلا حدود 22 سال سن داشت و بیمار بود. نام مادرش، شهربانو (س) دختر کسری یزد گرد سوم است.

2 – علی اوسط: معروف به علی اکبر است و در واقعه کربلا 18 سال داشت. نام مادرش لیلی دختر ابی مره است. 3 – جعفر: نام مادرش قضاعی و فوت شده بود. 4 – محمد: نام مادرش رباب.

5 – علی اصغر: نام دیگرش «عبد الله» است و نام مادرش رباب، 6 ماهه بود.

6 – فاطمه (از ام اسحاق). 7 – سکینه (از رباب). 8 – رقیه (از رباب).

نکته: امام باقر (ع) در آن زمان حدود 4-3 ساله بود و در واقعه کربلا حضور داشت.

ص :114

نکته: حدود 17 نفر از فرزندان حضرت فاطمه بنت اسد (س) در کربلا شهید شدند.

نکته: آیاتی که سر مبارک حضرت امام حسین (ع) قرائت فرمود: 1 – شعرا 227: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ». 2 – کهف 9: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا». 3 – بقره 137: «فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ ...».

نکته: لشکر پلیدِ یزید صدای صوت قرآن را از سر مبارک امام (ع) نمی شنیدند.

نکته: طفلان مسلم (ابراهیم و محمد) بعد از واقعه عاشورا فرار کرده و در کوفه شهید شدند.

نکته: اُسَرا حدود 8 روز در شام ماندند و در برگشت از شام به مدینه از کربلا عبور کرده و حدود «20 صفر» به قتلگاه رسیدند که جابر بن عبد الله انصاری نیز آن جا بود و سلام رسول خدا (ص) را به امام باقر (ع) رسانید.

در ارشاد شیخ مفید، ج2، باب2، ص136، از امام صادق (ع) و از رسول خدا (ص): زیارت امام حسین (ع) برابر با 100 حج خالص و 100 عمره پذیرفته است و بهشت بر او واجب می شود.

در عیون اخبار رضا، ج1، ص 294، چ1، از امام رضا (ع):

کسی که مصائب ما را یاد کند و بگرید، روز قیامت با ما در درجه ما خواهد بود.

در تفسیر صافی، ج4، ص189، از امام صادق (ع):

اگر در مقابلِ شهادتِ امام حسین (ع) تمام اهلِ زمین کشته و قصاص شوند اسراف نیست.

در سفینه البحار، ج2، ص235و236، چ1، از امام کاظم (ع):

ذره ای از تربت مرا استفاده نکنید چرا که خوردن خاکِ ما حرام است مگر تربت جدم حضرت حسین (ع) که خدایتعالی آنرا برای شیعیان و دوستان شفا و داروی دردها قرار داده است.

از همان منبع، ص236، از امام صادق (ع): از تربت امام حسین (ع) به اندازه یک نخود با سر انگشتان بگیرید و ببوسید و بر دیدگان بگذارید و تناول کنید.

در عیون، ص221، از امام رضا (ع): هر کس بر مصائب ما اهل بیت (ع) گریه کند یا این که کسی را بگریاند، چشمش گریان نباشد در روزی که همه چشمها گریان باشند. و کسی که در مجلسی

ص :115

بنشیند که از ما اهل بیت (ع) یاد شود دلش نمیرد در روزی که دلها در آن روز می میرد.

از همان منبع، ص224: هر کس در روز عاشورا کارهای خود را ترک کند و شغل خود را واگذارد، حق تعالی حاجت های دنیا و آخرتش را بر آورد. و هر کس روز عاشورا، روز حزن و گریه اش باشد حق تعالی روز قیامت را روز شادی اش گرداند.

نکته: در خصوص واقعه عاشورا، گاهاً در بعضی از مقاتل، روایات یا نقلیاتی به چشم می خورد که در شأن و منزلت امام حسین (ع) و یاران عزیزش نبوده و حتی توهین می باشد. مثلاً:

1- آورده اند: «هنگامی که امام حسین (ع) خبر شهادت خودش را می دهد، حضرت زینب (س) در حالی که «مقنعه بر سر نداشت» (و در برخی نقلیات عبارت سر برهنه آمده است) از خیمه خارج شده و ناله و خود زنی می کند». (سوگنامه کربلا، ترجمه لهوف، سیدبن طاووس، چ3، ص 153).

در پاسخ باید گفت: اولاً_ ماجرا از این قرار بود که: شب عاشورا امام حسین (ع) در خیمه اش کلمات استرجاع (انا لله...) می خواند و حضرت زینب (س) که خیمه اش متصل به خیمه برادرش بود آن کلمات را شنید و به خدمت برادر ارجمندش آمد و شروع به گریه کرد و این در حالی بود که اصلاً کسی او را برهنه ندید. ثانیاً _ از ساحت مقدس حضرت زینب (س) با آن مقام والایش بعید است که سرش را برهنه نموده و در مقابل نامحرمان صورت بخراشد! ثالثاً _ حتی اگر هم این نقل صحیح باشد منظور آن نیست که واقعاً سرش برهنه و موهایش ظاهر باشد بلکه صرفاً چادرش بر سر نبوده و روسری یا سرپوشی که زنها در زیر چادر دارند بر سر داشته است.

2- آورده اند: «بعد از شهادت امام حسین (ع)، لشکر ابن سعد، زنان را سر برهنه نمودند». (سوگنامه کربلا، ترجمه لهوف، سیدبن طاووس، چ3، ص245).

در پاسخ باید گفت: ممکن است چادرشان را درآورده باشند ولی روسری یا سرپوشی که زنها در زیر چادر دارند، به هیچ عنوان خارج نکرده اند و تحت هیچ شرایطی ناموس اهل بیت (ع) در مقابل نامحرمان برهنه نشده است، که اصلاً خدایتعالی چنین اجازه ای نمی دهد.

3- آورده اند: «امام حسین (ع) را چنان تیرباران کردند که العیاذ بالله شبیه «خارپشت» شد».

ص :116

(سوگنامه آل محمد (ص)، محمدی اشتهاردی، انتشارات ناصر، ص356).

در پاسخ باید گفت: «خارپشت» حیوانی حرام گوشت است و به کار بردن چنین تشبیه قبیحانه ای هر چند از روی عمد نباشد ولی دور از ادب است.

4- آورده اند: حضرت عباس (ع) وقتی مشک را پر کرد، دستهایش را پر از آب نمود که آب بیاشامد ولی پشیمان شد و آب را ریخت... و به خودش خطاب کرد: «ای نفس بعد از حسین زندگی تو ارزش ندارد...». (سوگنامه آل محمد (ص)، ص304).

در پاسخ باید گفت: این عبارت هر چند توهین نیست اما واقعیت ندارد چرا که آن مقام معظم و عزیز، هیچ گاه در مقابل برادر ارجمندش پیشی نگرفت و لذا اصلاً چنین اتفاقی رخ نداده است.

در توضیح بیشتر باید گفت: اولاً: تمام اقوال، متفقند بر این که حضرت عباس (ع) به تنهایی برای آوردن آب رفته و برای رسیدن به آب ده ها تن از دشمنان را می کشد و بقیه هم از ترسشان از آن حضرت فاصله می گیرند. خوب! اگر چنین بوده که حتماً هم همین است، پس آن راوی از کجا نجمه و سخنان آن حضرت را فهمیده است که مو به مو نقل می کند، آیا علم غیب داشت؟ یا این که آن حضرت این سخنان را در آن شلوغیِ جنگ با صدای بلند بیان فرمود؟!!!

ثانیاً: رؤیت و شنیدن دقیق این داستان منوط به آن است که راوی در مقابل و در نزدیکی آن حضرت (ع) باشد، و این محال است چرا که مقابلش شط فرات بوده و اطرافش هم نی زار و از پشت هم که چیزی رؤیت و شنود نمی شود!!!

ثالثاً: از همان منبع، ص304، آورده است: «کفی از آب برداشت و کنار دهان اسبش برد تا بیاشامد»، پس با این نقل و نیز به دلیل فاصله زیاد یا خطا در دید، راوی به اشتباه این منظره را به حضرت عباس (ع) نسبت داده است.

رابعاً: راویِ این نقل حتماً و باید از لشکر ابن سعد بوده باشد چون حضرت عباس (ع) از خیمه ها فاصله زیادی داشت، با این وصف چگونه می توان به کلام وی اطمینان داشت؟!!!

خامساً: در اثبات این ادعایم هیچ روایتی نیامده است و البته با توضیحی که دادم این روایت

ص :117

هم قابل اطمینان نیست. این قضیه مثل آن است که به کسی بگویند: «وسطِ زمین کجاست؟»، وی در پاسخ بگوید: «همین جایی است که ایستاده ام»، و بگوید: «اگر قبول ندارید بیایید کره زمین را متر کنید تا برایتان آشکار شود که این جا دقیقاً وسط زمین است». بله عزیزان! اثبات یا رد برخی اقوال صرفاً منوط به آوردن روایت نیست بلکه به اعتقادات و باورهای درونی هم برمی گردد، آن راوی با توجه به ضعف اعتقادی اش نسبت به امام زمانش در صف دشمن قرار می گیرد و تحت هیچ شرایطی نمی پذیرد شخصی تشنه در برابر آب قرار گیرد و وسوسه نشود لذا این فکر غلطِ خود را صرفاً به رؤیت ظواهر از دور و نیز به خاطر باورهای ضعیفش به حضرت عباس (ع) نسبت داده است، و البته انتظار بیشتری هم از وی نیست که اگر بود بر امامش شمشیر نمی کشید.

5- آورده اند: «وقتی امام حسین (ع) را شهید کردند و سر بریدند، اسب ها را بر جسد مطهرش تاختند و جسد مبارکش زیر سم اسبان لگدمال شد». (سوگنامه کربلا، ترجمه لهوف، ص249) و (سوگنامه آل محمد (ص)، ص367).

در پاسخ باید گفت: بر خلاف انس و جن، سایر موجودات نسبت به امام معصوم (ع) معرفت و شناخت دارند و هیچ گاه مرتکب چنین عملی نمی شوند. البته هجوم اسب سواران به سوی جسد مطهر رخ داده است اما اسب ها یا از روی جسد پریده اند و یا از کنارش عبور کرده اند نه آن که العیاذ بالله، بخواهند بی احترامی کرده باشند.

مؤلف: ممکن است عده ای به این گفته حقیر ایراد بگیرند و بگویند: «اسبها واقعاً جسد مطهر را لگدکوب کردند و این یک واقعیت تاریخی است و نباید با این واقعیت؛ احساسی برخورد کرد».

در پاسخ به این گروه باید گفت:

اولاً: در این که جسد مطهر امام حسین (ع) تیر باران و پاره پاره شد هیچ شکی نیست؛ اما این بی حرمتی توسط شمشیر و تیرهای سپاهیان رخ داد نه به واسطه بی حرمتی اسبان.

ثانیاً: آن دسته از نقلهایی که در آن اشاره به «لگدکوب کردن جسد مطهر توسط اسب ها» دارند صرفاً جنبه احتمالی قضیه را بیان کرده اند چرا که هجوم اسب سواران به سوی جسد مطهر

ص :118

امام حسین (ع) چنان گرد و خاکی بر پا کرده بود که اصلاً کسی قادر به دیدن جسد مطهر در آن موقع نبوده است و ناقلین به اشتباه چنین تعبیری نقل قول کرده اند و این در حالی است که اسب ها یا از روی جسد مطهر پریده اند و یا از کنارش رد شده اند و هرگز چنین بی حرمتی نکرده اند.

ثالثاً: به استناد آیاتِ فراوانی از قرآن کریم از جمله این آیه شریفه که می فرماید: «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ»=«آنچه در آسمانها و زمین است، همه در برابر او خاضعند!» (بقره116) و نیز می فرماید: «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»=«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا می گویند» (جمعه1)، همه موجودات از جمله حیوانات نسبت به خدای تعالی و به تبع آن به خلفای الهی شعور و شناخت دارند؛ و نیز به اعتبار روایات فراوانی از معصوم (ع) که با حیوانات صحبت کرده و یا حیوانات به آنها پناهنده می شده اند از جمله روایتِ معروف به «ضامن آهو» و غیره؛ تحت هیچ شرایطی نمی توان تصور کرد که حیوانات بخواهند به خلفای الهی بی حرمتی کنند. و قبول نکردن این بی حرمتی یک قضیه احساسی نیست بلکه یک واقعیت اعتقادی است که متأسفانه عده ای بر چسب احساسی به آن می زنند؛ در صورتی که پذیرش این بی حرمتی به معنای رد کردن تمام آن روایاتِ مستندی است که شناخت و تواضع حیوانات را نسبت به اهل بیت (ع) اثبات می کنند.

رابعاً: از همان منابع در خصوص اسب امام حسین (ع) که نامش «ذوالجناح» است اقوال فراوانی در معرفتش به امام (ع) آورده اند، مثلاً در ص369 تا372، سوگنامه آل محمد (ص) آورده است: «اسب آن حضرت که ذوالجناح نام داشت اطراف او می گشت و از آن مظلوم دفاع می کرد و شیهه می کشید و... و چهل نفر از دشمن را کشت و... آن قدر سر به زمین کوبید تا مرد».

خوب با این توصیف اگر این نقل صحیح باشد پس با نقل «لگدکوب کردن» (نقل اول) تضاد دارد چرا که اگر هر دو نقل را بپذیریم، مفهومش آن است که حیوانات هم مختارند، برخی کافر و برخی مؤمنند پس باید به بهشت و جهنم هم بروند!!! در صورتی که این گفته، قطعاً باطل است.

خامساً: تمام نقلیاتی که در بالا آوردیم هیچ کدام کاشف از قول معصوم (ع) نیستند و

ص :119

سرسلسله ی راویان آن ها نیز از دشمنان اسلام و جزءِ لشکر ابن سعد بوده اند، پس نباید اعتماد و انتظاری در بیانِ جزییات و نکته های ریز و بسیار لطیفِ واقعه کربلا از آنها داشته باشیم.

توجه: ممکن است عده ای باز هم ایراد گرفته و بگویند برای اثبات نظراتت باید روایاتی مستند بیاوری، که در پاسخ باید بگویم: هیچ نوع روایتی که نظراتم را اثبات کنم وجود ندارد، بلکه این نظرات یک مسئله اعتقادی است که نظر شخصی بنده حقیر می باشد، خواننده محترم خود مختار است می تواند نپذیرد.

نکته: دسته ی دیگری از نقلیاتْ در واقعیت عاشورا «غلو» کرده اند، مثلاً:

آورده اند: «عده ای از یاران عمر سعد مأمور انتقال سرهای بریده به سوی شام شدند، شب در جایی اقامت کرده و مشغول «می گساری» می شوند. یکی از آنها مشروب نمی خورد و شاهد و ناقل روایت می شود و می بیند فرشته وحی، با تازیانه ای، آن گروه را تبدیل به خاکستر می کند». این نقل از لهوف است، اما نقلی دیگر از «سوگنامه آل محمد (ص)، در ص382 تا 384» نیز آمده است که به «جنایت ساربان» نام گذاری شده است و در این نقل هم شخصِ موردِ نقل، فرشتگان را می بیند که با پیامبر و علی و فاطمه و حسن (علیهم السلام) گریه می کنند.

در پاسخ باید گفت: اولاً: رؤیت فرشته وحی تنها توسط رسول ممکن است نه یک انسان پلید.

ثانیاً: اگر حمل سر مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) مستوجب مسخ شدن و تبدیل به خاکستر شدن است پس می بایست کسانی که امام حسین (ع) را سر بریدند قبلاً مسخ می شدند. (در خصوص نقل اول).

ثالثاً: اگر همه آنها تبدیل به خاکستر شده باشند پس دیگر کسی باقی نمی ماند که سرها را به شام ببرد چون به قول راوی، او مدهوش و از خود بی خود و تنبیه و پشیمان شده بود. و...

توجه: در نقل واقعیات تاریخی به خصوص تاریخ اهل بیت (ع) نباید غُلو یا توهین کرد.

در کتاب سوگنامه آل محمد (ص)، ص4، از تحف العقول، از امام سجاد (ع):

مبغوض ترین انسان در پیشگاه خداوندِ (سبحان)، کسی است که در سنت، امام را مقتدای

ص :120

خود سازد، ولی از شیوه ی رفتارِ امام پیروی نکند.

از همان منبع، ص6، از بحار، ج44، ص293، از رسول خدا (ص): هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که برای مصائب امام حسین (ع) گریه کرده باشد.

در امالی شیخ صدوق، ص999، م92، از امام صادق (ع):

چهار هزار فرشته که می خواستند همراه با امام حسین (ع) جنگ کنند، از آسمان به زمین فرود آمدند، ولی اجازه جنگ نیافته و برگشتند، (مجدد) جهت کسب اجازه وقتی فرود آمدند که امام حسین (ع) شهید شده بود، آنها پریشان و خاک آلود بر سر قبرش تا قیامت هستند و گریه می کنند، و رئیس آنها فرشته ای به نام «منصور» است.

در امالی شیخ صدوق، ص219، مجلس28، از امام حسین (ع):

من کشته اشکم، مؤمنی یادم نخواهد کرد، مگر اینکه اشک خواهد ریخت.

در تفسیر صافی، ج6، ص43، از مجمع، از امام صادق (ع):

آسمان بر یحیی و حسین (ع)، 40 روز گریست و بر کسِ دیگری جز این دو نگریسته است. (و گریه آن) سرخی مخصوصی در آسمان بود که به هنگام طلوع و غروب آشکار می شد.

حضرت زینب کبری (س):

ملقب به ام المصائب، عابده ی آل رسول، عالمه ی غیرمعلمه و محدثه است. سال 5 جمادی الاول در مدینه متولد شد. یک سال از امام حسین (ع) کوچکتر است. در 6 سالگی مادر عزیزش شهید شد. با «عبد الله بن جعفر» عموزاده اش ازدواج کرد. شرط ازدواجش دیدار روزانه و همسفری با امام حسین (ع) بود. حاصل این ازدواج 4پسر به نامهای محمد، علی، عباس و عون و یک دختر به نام ام الکلثوم بود. عون و محمد در کربلا شهید شدند. سفرهای زیادی داشت ازجمله:

1-از مدینه به کوفه: سال 36 هجری به همراه پدرش هجرت کرد. حدود 5 سال طول کشید.

ص :121

2-از کوفه به مدینه: 6 ماه بعد از شهادت پدر عزیز و گرانقدرش به همراه برادران بزرگوارش به مدینه هجرت فرمود. حدود 20 سال طول کشید.

3- از مدینه به مکه: در سال60 هجری به همراه کاروان عاشورا ابتدا به مکه هجرت فرمود و حدود 4 ماه و 5 روز در مکه ماند.

4- از مکه به عراق و شام و مدینه: سخت ترین دوران زندگی اش بود. چند ماه طول کشید.

5- از مدینه به شام: افشاگری آن حضرت باعث شد بنی امیه او را به اجبار به شام برده و در شب یکشنبه چهاردهم رجب سال 62 هجری در سن 57-56 سالگی حدود یک و نیم سال بعد از واقعه کربلا وفات کرد. او اولین شخصْ از اهل بیت (ع) بود که پس از امام حسین (ع) رحلت فرمود

نکته: همه اهل بیت (ع) تمایل قلبی داشته اند که در مدینه زندگی کنند.

نکته: عبد الله بن جعفر برادر زاده حضرت علی (ع) و یکی از سخاوتمندترین مردان عرب، همواره با عمویش حضرت علی (ع) بود. در جنگ صفین از سرلشکران سپاه امام (ع) بود.

مادر عبد الله زنی مؤمنه به نام «اسما بنت عمیس» است. اسما ابتدا با جعفر طیار ازدواج کرد و عبد الله از آنها به عمل آمد و بعد به عقد ابوبکر در آمد و محمد بن ابوبکر از آنها به عمل آمد و بعد هم با حضرت علی (ع) ازدواج کرد که یحیی از آنها به عمل آمد. محمد بن ابوبکر تحت تعلیم حضرت علی (ع) بود. اسما، هم مادر عبد الله و هم دایه ی حضرت زینب (س) بوده است.

حضرت ابوالفضل العباس (ع):

نام مبارکش «عباس» ملقب به «ابوالفضل» و «قمر بنی هاشم» است. در سال 26 هجری در مدینه متولد شد. یک دختر و چهار پسر به نامهای «محمد، قاسم، عبد الله و حسن» داشت، «محمد و قاسم» در کربلا شهید شدند. نام پدر بزرگوارش «علی (ع)» و نام مادر گرانقدرش «ام البنین» است. هیچگاه بی اجازه امام حسین (ع) نمی نشست و اگر پس از اجازه می نشست، مانند عبدِ خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست. هرگز امام حسین (ع) را برادر خطاب نکرد، بلکه با تعابیری مثل: «آقای من» یا «سرورم» یا «ای پسر رسول خدا (ص)»، آنجناب را صدا می زد، جز در آستانه شهادتش که فرمود: «برادر، برادرت را دریاب». در سن 34 سالگی شهید شد.

توجه: زمانی که دستِ مطهرِ حضرت ابوالفضل (ع) قطع شد، آن حضرت فرمود: «واللهِ اِن

ص :122

قَطعتُموا یَمینی انّی اُحامی ابداً عن دینی»=«به خدا اگر دستانم را قطع کنید هرگز از دینم دست نخواهم کشید»؛ و هنگامی که حضرت عباس (ع) شهید شد، امام حسین (ع) فرمود: «الان انکسَر ظهری و قلت حیلَتی»=«اکنون کمرم شکست و چاره ام گسسته گشت».

لطیفه: از امام سجاد (ع) می پرسند: چرا حضرت عباس (ع) را در کنار امام حسین (ع) دفن نکردید؟ در جواب می فرماید: «امام حسین (ع) شمس بنی هاشم است ولی عمویم عباس (ع) قمر بنی هاشم است. و قمر در کنار شمس، فروغی ندارد. پس اگر عمویم را در کنار پدرِ ارجمندم دفن می کردم چندان فروغی نداشت. و هر کس به زیارت حرم مطهر می رفت نام پدرم را می آورد و نام عمویم را آن طور که در شأن و منزلتش است، نمی برد. به همین خاطر و به خاطر ارج نهادن به عموی عزیزم است که قبرش را مجزا قرار دادم تا شأن و عظمتش مشهود باشد».

حضرت ام البنین (س):

نام مبارکش «فاطمه (س)» است و به خاطر این که بچه های گرانقدرِ حضرت فاطمه زهرا (س) از صدا کردن او به نام «فاطمه» ناراحت نشوند، نام خودش را به «ام البنین» یعنی «مادر بچه ها» تغییر داد. در سال 5 هجری متولد شد. نام پدرش «حزام» و نام مادرش «لیلی یا ثمامه» است. چهار فرزند گرانقدرش به نامهای: «عباس، عبد الله، جعفر و عثمان» در کربلا شهید شدند. قبر مطهرش در مدینه در قبرستان بقیع می باشد.

6– امام سجاد (ع):

نام مبارکش «علی» ملقب به «زین العابدین» و «سجاد»، کنیه اش «ابو محمد» در روز پنجشنبه 5 شعبان سال 38 هجری در مدینه در خانه فاطمه زهرا (س) به دنیا آمد. 35 سال امامت کرد و در سن 57 سالگی در 25 محرم سال 95 هجری در مدینه به دست هشام به شهادت رسید. 11 پسر و 4 دختر داشت. نام پدر ارجمندش امام حسین (ع) و نام مادر بزرگوارش «شهربانو (س)» است. شهربانو، دختر «یزدگرد» آخرین پادشاه ساسانی است. وی در طی تهاجم عمر به ایران دستگیر شد و در لباس کنیزی در آمد و به مدینه منتقل شد. این بانوی گرامی دارای القابی

ص :123

است از جمله: «شاه زنان» – «شهبانو» – «غزاله» – «سلامه» – «بره» – «جهان نویه» –«شهرناز» – «جهان شاه» – «ام سلمه» – «فاطمه» و «مریم».

در کتاب «بر کرانه عصمت»، ص264، چ1، از کافی، ج1، ص467، آورده که امام باقر (ع) می فرماید:

وقتی دختر یزدگرد (شهربانو) اسیر شد، دختران مدینه برای تماشایش جمع شده بودند، عمر به او نگاهی کرد ولی او از عمر رو برتافت و به فارسی جمله ای گفت. عمر ناراحت شد و گفت او را بفروشید. در این هنگام حضرت علی (ع) فرمود: تو حق نداری او را بفروشی، بگذار تا خودش همسرش را انتخاب کند، شهربانو جلو آمد و دستش را بر شانه ی امام حسین (ع) نهاد.

حضرت شهربانو (س) بعد از تولد امام سجاد (ع) بر اثر بیماری از دنیا رفت و کنیزش، دایه امام سجاد (ع) شد. بنابراین در واقعه ی عاشورا زنده نبود.

7 – امام باقر (ع):

نام مبارکش «محمد»، ملقب به «باقر» و «هادی» و «شاکر»، کنیه اش «ابو جعفر» نام پدرش «علی (ع)» و نام مادرش «فاطمه (س)» دختر «امام مجتبی» است. امام باقر (ع) تنها امامی است که هم از طرف پدر و هم از طرف مادر علوی است. در فضیلت مادر گرانقدرش، سخنانی از اهل بیت (ع) نقل است. امام باقر (ع) و مادر ارجمندش در واقعه عاشورا و در جمع اسیران حضور داشتند. این بانوی گرامی در سن 75 سالگی در شهر مدینه در گذشت. امام باقر (ع) در اول رجب یا سوم صفر 57 هجری در مدینه متولد شد. دوران امامتش 19 یا 18 سال بود و در سن 57 سالگی در 17 – 7 ذی حجه 114 هجری در مدینه به دست ابراهیم به شهادت رسید. 5 پسر و 2 دختر داشته اند. «هشام بن عبد الملک» یکی از خلفای معاصر امام باقر (ع) بود. و «عمر بن عبد العزیز» نیز یکی دیگر از خلفای معاصر امام باقر (ع) بود که علاوه بر برگرداندن اموال به بیت المال، ممنوعیت جسارت بر امیرالمؤمنین (ع) را صادر کرد. و این بدعتِ ننگینِ 69 ساله را که معاویه لعنت الله علیه تراشیده بود، از میان برداشت. عمر بن عبدالعزیز همچنین «فدک» را در سفری که به مدینه داشت به امام باقر (ع) برگرداند. امام باقر (ع) فرمود: «عمر بن عبد العزیز نجیب

ص :124

دودمان بنی امیه است» وی همچنین لغو ممنوعیتِ نقلِ حدیث را صادر کرد. ناگفته نماند که غصب فدک و ممنوعیت حدیث در زمان ابوبکر و عمر صورت گرفت. هر چند عمر بن عبد العزیز هم غاصب خلافت بود ولی به دلیل تعلیمات استادش «عبدالله» که مردی خداشناس بود، دگرگون شد.

8– امام صادق (ع):

نام مبارکش «جعفر» ملقب به «صادق»، کنیه اش «ابو عبد الله»، نام پدرش «محمد (ع)» و نام مادرش «ام فَروه (س)» دختر «قاسم بن محمد بن ابی بکر» است و قاسم با امام سجاد (ع) پسر خاله بود و از فقهای برجسته شیعه و اصحاب مورد اطمینان امام سجاد (ع) به شمار می آمد. امام صادق (ع) در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد شد. حدود 34 سال امامت کرد و در سن 65 سالگی در 25 شوال سال 148 هجری به دستور منصور در مدینه به شهادت رسید. 7 پسر و 3 دختر داشت. منصور دوانیقی خیلی امام را اذیت می کرد، آن ملعون در سال 158 هجری در سن 63 سالگی به جهنم واصل شد و 22 سال منصب خلافت را غصب کرد.

در کافی، ج3، ص320، چ1، از امام صادق (ع):

کسی که بر ما و بر ستمی که بر ما شده است غمگین شود، نفس کشیدنش، تسبیح است.

9– امام کاظم (ع):

نام مبارکش «موسی»، ملقب به «کاظم» و «باب الحوائج»، کنیه اش «ابوالحسن» نام پدرش «جعفر (ع)» و نام مادرش «حمیده (س)» است. حمیده زن پارسا و با فضیلتی بود که امام صادق (ع) شوی گران قدرش، درباره او فرمود: «حمیده همچون طلای نابی است که از هر نوع پلیدی پاک و پاکیزه است». امام کاظم (ع) در روز یکشنبه، 7 صفر سال 128 هجری در «ابواء» که محلی است میان مکه و مدینه چشم به جهان گشود. «35» سال امامت کرد و در سن 55 سالگی در روز 25 رجب سال 183 هجری توسط «هارون الرشید عباسی» و به وسیله خرمای مسموم در زندان کاظمین به شهادت رسید. آن حضرت 18 پسر و 19 دختر داشته اند. نقل است که «علی بن یقطین» وزیر هارون خدمت امام کاظم (ع) رسید و اجازه خواست تا پست وزارت را ترک کند

ص :125

ولی امام (ع) فرمود: تو آن جا بمان و قول بده که هرگاه یکی از شیعیان ما گرفتار شد به او کمک کنی، من نیز سه قول می دهم: هرگز زندانی نشوی، هرگز به ضرب شمشیر نمیری و در قیامت شفاعتت کنم.

حضرت معصومه (س):

حضرت معصومه (س) ملقب به «کریمه ی اهل بیت» و «شفیعه ی روز جزا» و «ستی» و «فاطمه کبری» است. خواهرِ تنی حضرت امام رضا (ع) است و «نجمه (س)» مادرشان است. اول ماه ذی القعده سال 173 هجری در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 28 سالگی در روز 10 یا 12 ربیع الثانی سال 201 هجری در قم به شهادت رسید. آن حضرت در سال 201 هجری یک سال بعد از سفر امام هشتم به همراه عده ای از برادران خود به سوی دیار غربت سفر کردند تا به شهر ساوه رسیدند، عده ای از مخالفان اهل بیت (ع) با مأموران حکومتی همراه شدند و عده ای از همراهان حضرت معصومه (س) را به شهادت رساندند. گویا در همان «ساوه» توسط زنی مسموم شد و دچار بیماری گشت. آنگاه به طرف قم حرکت کرد و مردم به استقبالش شتافتند، در حالی که «موسی بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعری» زمام شترش را می کشید و در منزل موسی بن خزرج که امروزه به محله ی میدان «میر» معروف است اجلال نزول فرمودند و 17 روز بعد، به شهادت رسید. آن حضرت را به قبرستان «بابلان» تشییع کردند و دو سوار بر او حاضر شده و بر بدن مطهرش نماز گزارده و او را دفن کردند و موسی بن خزرج سایبانی از حصیر بر قبر شریفش بر افراشت تا زمانی که حضرت زینب دختر امام جواد (ع) وارد قم شد و قبه ای آجری بر آن بنا کرد.

10– امام رضا (ع):

نام مبارکش «علی» ملقب به «رضا»، کنیه اش «ابوالحسن» نام پدرش «موسی (ع)» و نام مادرش «نجمه (س)» در روز 11 ذی قعده سال 148 هجری در مدینه (روز پنجشنبه) متولد شد. 20 سال امامت کرد. در سن 55 سالگی در روز آخر صفر سال 203 هجری در شهر طوس (مشهد فعلی) به دست مأمون به شهادت رسید. آن حضرت یک پسر و یک دختر داشت.

ص :126

11– امام جواد (ع):

نام مبارکش «محمد» ملقب به «جواد»، کنیه اش «ابو جعفر» نام پدرش «علی (ع)» و نام مادرش «سبیکه (س)» بود که حضرت رضا (ع) نام او را «خیزُران» گذاشت. این بانوی بزرگوار از اهالی «نوبه» از خاندان «ماریه قبطیه» مادر حضرت ابراهیم پسر رسول خدا (ص) بود و از بهترین بانوان عصرش به شمار می آمد. امام جواد (ع) در روز 10 یا 15 رمضان سال 195 هجری در مدینه متولد شد. امام جواد (ع) در سن 7 سالگی وقتی پدر بزرگوارش امام رضا (ع) در مشهد مقدس مسموم شد در بالینش حاضر شد وآن حضرت را غسل داده و نماز گزارد. امام جواد (ع) در سن 8-7 سالگی به امامت رسید. حدود 18 – 17 سال امامت کرد و در سن 25 سالگی شهید شد. در بین ائمه اطهار (ع) کمترین عمر را داشته اند. مأمون عباسی، دخترش «ام الفضل» را به اجبار به عقد امام جواد (ع) در آورد. در زمان معتصم عباسی و به تحریک معتصم ولی به دست همسرش در کاظمین در آخر ذی القعده سال 220 هجری توسط زهر شهید شد و در کاظمین کنار قبرِ جدِ بزرگوارش امام موسی کاظم (ع) مدفون گردید. آن حضرت 4 پسر و 7 دختر داشته اند. امام جواد (ع) به واسطه تقوای زیادش به لقب «تقی» نیز معروف است.

12– امام هادی (ع):

نام مبارکش «علی» ملقب به «هادی» و «نقی»، کنیه اش «ابوالحسن»، نام پدرش «محمد تقی (ع)» و نام مادرش «سمانه (س)» است. «سمانه» از اهالی مغرب بین آفریقا و اندلس بود که در میان کنیزان و برده ها به مدینه آورده شد. او در زهد و تقوی در عصر خود بی نظیر بود و به «سیده» و «ام الفضل» هم معروف بود. حضرت هادی (ع) در روز 15 ذی حجه در سال 212 هجری در مدینه چشم به جهان گشود. امام علی النقی (ع) حدود 33 سال و چند ماه امامت کرد و در روز دوشنبه سوم رجب سال 254 هجری در 42 سالگی بر اثر زهر به دستور «متوکل» خلیفه دهم عباسی به شهادت رسید. قبل از شهادت، متوکل امام (ع) را از مدینه به سامرا فرا خواند و او را در سامرا به شهادت رساند و در آن جا مدفون گشت. آن حضرت 4 پسر و یک دختر داشته اند.

ص :127

13 – امام عسکری (ع):

نام مبارکش «حسن» ملقب به «عسکری»، کنیه اش «ابو محمد»، نام پدرش «علی (ع)» و نام مادرش بنا به قولی «حدیث (س)» و بنا به قولی «سلیل» و در کتاب ارشاد شیخ مفید «سوسن» بوده است. این بانوی گرانقدر از آن جایی که جدّه ی امام زمان (ع) است به «جده» نیز معروف است. و امام هادی (ع) همسر گرانقدرش درباره او می فرماید: «سلیل از هر آفت و از هر پلیدی و ناپاکی منزه است». بعد از شهادت امام عسکری (ع) از حضرت حکیمه خاتون دختر امام جواد (ع)، عمه امام عسکری (ع) سؤال شد: شیعیان به چه کسی مراجعه کنند؟ فرمود: به «جده» مادر امام عسکری (ع) مراجعه کنید و فرمود: به امام حسین (ع) اقتدا کن که آن حضرت بر حسب ظاهر به خواهرش زینب وصیت کرد و هر عملی که از جانب حضرت امام سجاد (ع) می رسید برای حفظ امام سجاد (ع) به زینب (س) نسبت داده می شد. وقتی امام عسکری (ع) در سال 260 هجری در سامرا به شهادت رسید مادر بزرگوارش در آن سال به سفر حج رفته و تازه به مدینه رسیده بود. پس به سامرا رفت و دید «جعفر» عموی امام زمان (عج) ادعای جانشینی آن حضرت را دارد، اما آن بزرگوار ثابت کرد که وصی امام (ع)، او نیست.

مادر امام عسکری (ع) وصیت کرد که او را در کنار همسرش امام هادی (ع) و پسرش امام عسکری (ع) دفن کنند ولی «جعفر کذاب» عموی امام زمان (عج) مانع شد. در این هنگام امام زمان (عج) ظاهر شد و از حقِ جده اش دفاع کرد و از نظرها پنهان شد.

نکته: قبور مادران اهل بیت (ع) همه در شهر مدینه است به جز قبر مطهر مادر امام عسکری که در «سامرا» کنار قبر دو امام همام (ع) می باشد.

امام عسکری در روز چهارم یا هشتم یا دهم ماه ربیع الثانی سال 232 هجری در شهر مدینه متولد شد. 6 سال امامت کرد و در سن 28 سالگی در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری به دست «معتمد عباسی» در سامرا به شهادت رسید. آن حضرت تنها یک پسر بزرگوار دارد. وقتی امام هادی (ع) به دستور متوکل عباسی به سامرا خوانده شد، امام عسکری (ع) نیز همراه پدر

ص :128

بزرگوارش به سامرا آمده بود و این در حالی بود که امام عسکری (ع) در سامرا به اجبار بود چرا که خاندان عباسیان از آمدن «مهدی موعود (عج)» آگاه بودند. تا جایی که امام عسکری (ع) به دست معتمد و به وسیله ی زهر به شهادت رسید و بعد از شهادت آن حضرت تمام میراث امام را بین مادر و برادرش جعفر تقسیم کرد تا وانمود کند امام عسکری (ع) فرزندی ندارد. ولی همواره خاندان امام (ع) را تحت فشارهای زیادی قرار می داد.

14- امام زمان (عج):

نام مبارک و عزیزش «محمد» ملقب به «مهدی»، کنیه اش «ابوالقاسم» نام پدر گرامیش «حسن (ع)» و نام مادرش «نرجس خاتون (س)» است. در طلوع فجر 15 شعبان سال 255 هجری در سامرا متولد شد. غیبت صغرای آن حضرت در حدود 70 سال طول کشید و در سال 260 هجری بعد از شهادت پدر بزرگوارش آغاز و تا اواخر سال 329 هجری ادامه یافت و غیبت کبرای آن حضرت نیز در همان سال 329 هجری شروع شد. تمام فِرق اسلامی و غیر اسلامی معتقدند که آخرالزمان مصلح دادگستری خواهد آمد. اما در این که آن مصلح کیست؟ اختلاف دارند: از جمله: 1- فرقه اسماعیلیه معتقد به امامت اسماعیل بن جعفر صادق (ع) هستند. 2- فرقه ناووسیه می گویند، مهدی آل محمد حضرت صادق (ع) است. 3- فرقه کیسانیه، محمد حنفیه فرزند امیرمؤمنان (ع) را مهدی موعود می دانند. 4- فرقه زیدیه، زید فرزند امام چهارم را به عنوان مهدی پذیرفته اند. امام زمان (عج) در زمان غیبت صغری چهار نایب خاص داشته اند:

1– ابوعَمرو عثمان بن سعید عَمری: وی به مناسبت سکونتش در شهر سامرا «عسکری» نیز نامیده شده است. در محافل شیعه به او «سمان» (روغن فروش) نیز گفته اند. چرا که به منظور استتار فعالیتهای سیاسی خود، روغن فروشی می کرد. او از وکلا و یاران مورد اعتماد امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) نیز بوده است. وی در سال 267 و به نقلی 280 هجری وفات کرد.

2 – محمد بن عثمان عَمری: پسر ابو عَمرو است و مورد اعتماد امام عسکری (ع) بود. او تألیفاتی در فقه داشته است که پس از وفاتش به دست حسین بن روح رسید. محمد بن عثمان

ص :129

حدود 40 سال عهده دار سفارت و وکالت و نیابت امام زمان (عج) بود و در سال 304 یا 305 هجری در گذشت. وی پیش از مرگ از تاریخ وفات خود خبر داد.

3 – ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی: او از دستیاران نزدیک نایب دوم یعنی محمد بن عثمان بود و از قبل زمینه نیابتش را فراهم می کرد و او را به شیعیان معرفی می کرد. او نیز تألیفی در فقه دارد بنام «التأدیب». نوبختی در دوران حکومت «مقتدر عباسی» به مدت 5 سال به زندان افتاد و سرانجام بعد از 21 سال فعالیت و نیابتش در سال 326 هجری وفات کرد.

4 – ابوالحسن علی بن محمد سَمَری: وی تا سال 329 هجری که دیده از جهان فرو بست مسئولیت نیابت را عهده دار بود. بعد از او غیبت کبری آغاز شد.

سؤال: مطابق روایات متعدد، از بردن نام حضرت مهدی (ع) که همنام پیامبر اسلام (ص) است، نهی شده، از این رو نام او را در نوشتن این گونه «م ح م د» می نویسند؟ آیا نام بردن او حرام است؟

پاسخ: این مسئله یک مسئله فقهی است، بعضی از علما و فقها از بررسی روایات چنین استفاده کرده اند که در عصری (مانند غیبت صغری) که خطر و فشار بسیار بود و برای حفظ جان حضرت مهدی (ع) و دیگران نیاز به تقیه و رازپوشی بود، امامان (ع) از بردن نام آن حضرت نهی نموده اند، ولی در این عصر که تقیه ای در کار نیست، بردن نام او اشکال ندارد. بر همین اساس یکی از واسطه ها، همین سؤال را از ناحیه مقدسه نمود، از طرف حضرت مهدی (ع) چنین پاسخ آمد: «اگر آنها را به نام حضرت مهدی (ع) آگاه سازید، آن را ظاهر می سازند، و اگر مکانش را بشناسند بر ضد او اقدام می کنند» (وسائل الشیعه، ج11، ص488).

بر همین اساس در مواردی که تقیه و خطر جانی نبوده، حتی خود امام حسن عسکری (ع) نام مبارک حضرت مهدی (ع) را به زبان آورده است، از جمله روایت شده که امام حسن (ع) گوسفندی را به عنوان عقیقه، برای بعضی از اصحابش فرستاده و فرمود: «هذه من عقیقه ابنی محمد»=«این گوسفند، عقیقه ی فرزندم محمد (عج) است» (وسائل الشیعه، ج11، ص489).

در بحارالانوار، ج 52، ص 452، از امام باقر (ع):

ص :130

بیرق های سیاهی از خراسان بیرون می آید و به جانب کوفه به حرکت در می آیند. پس چون مهدی ظاهر شد، اینان وی را دعوت به بیعت می کنند.

در بحارالانوار، ج52، ص175، از امام زمان (عج): ما از رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم که اگر جز این بود از هر سو گرفتاری بر شما فرود می آمد و دشمنان، شما را از بین می بردند، پس از خدای بزرگ بترسید.

در بحارالانوار، ج52، ص485، از امام زمان (عج):

برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید، زیرا همین موجب فرج و گشایش شماست.

در بحارالانوار، ج52، ص892، از امام زمان (عج): از آنچه برایتان سودی ندارد پرسش نکنید و خود را برای دانستن آنچه از شما نخواسته اند به زحمت نیندازید.

در بحارالانوار، علامه مجلسی، ج51، ص30، آمده است: حضور امام رضا (ع) در خراسان کلمه ی «قائم» ذکر شد، حضرت برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود: «اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه»=«خداوندا! بر فرجش شتاب کن و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان».

نکته: نام و کنیه رسول اکرم (ص) و امام زمان (عج) یکی است. نام گرامیشان محمد (ص) و کنیه آن دو بزرگوار ابوالقاسم است.

نکته: کنیه 4 امام ابوالحسن است: امام علی (ع)-امام کاظم (ع)-امام رضا (ع)-امام هادی (ع).

نکته: کنیه 3 امام ابو محمد است: امام مجتبی (ع)- امام سجاد (ع) - امام عسکری (ع).

نکته: کنیه 2 امام ابو عبدالله است: امام حسین (ع) امام صادق (ع).

نکته: کنیه 2 امام ابو جعفر است: امام باقر (ع)امام جواد (ع).

نکته: لقب «امیرالمؤمنین» تنها مختص حضرت علی (ع) است و به غیر او تعلق ندارد.

در کافی، ج2، ص275، و در سفینه البحار، ج1، ص173، آورده اند:

از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا مردم به حضرت ولی عصر (عج) هم به عنوان امیرالمؤمنین سلام می کنند؟ فرمود: نه، خداوند اسم «امیرالمؤمنین» را مخصوص علی (ع) نموده است و پیش

ص :131

از او و پس از او کسی به این نام موسوم نمی شود مگر کافر باشد.

در سفینه البحار شیخ عباس قمی، ج1، چ1، ص173، از امام باقر (ع): کسی به غیر از علی (ع) به نام امیرالمؤمنین خوانده نمی شود مگر این که دروغگو و بهتان گر است.

در تفسیرجامع، ج6، ص450، از امام صادق (ع)، از پیامبر اکرم (ص):

شبی که به معراج و به سدرة المنتهی رسیدم. پروردگارم فرمود: علی را خلیفه و جانشین برایت برگزیدم، علم و حلم خود را به علی بخشیدم، و علی از روی حق و حقیقت «امیرالمؤمنین» است و این منصب نه پیش از او به کسی داده شده و نه بعد از او به کسی داده خواهد شد.

در سفینه البحار شیخ عباس قمی، ج1، چ1، ص 40 و41، از امام صادق (ع): هیچ کس به غیر از علی (ع) به لقب امیرالمؤمنین خوانده نمی شود و اگر کسی به خوانده شدن به این لقب راضی باشد یا مفعول است و یا مفعول واقع خواهد شد، و شاهد بر این معنی فرموده خداست: «ان یدعون من دونه الا اناثا»=«آنچه غیر از خدا می خوانند، فقط بتهایی است (بی روح)» (نساء117).

مؤلف: مشابه روایات فوق روایتی از تفسیر جامع هم آمده است که، شخصی امام صادق (ع) را به لقب امیرالمؤمنین صدا زد و حضرت (ع) خشمگین شد و او را از گفتن این لقب به غیر از علی (ع) نهی فرمود. اما دو روایت در ظاهر متضاد با این روایات در کتاب سفینة البحار، ج1، ص173، به این شرح آمده است:

1- مردی از سودان حضور امام صادق (ع) آمد و عرض کرد: «السلام علیک یا امیر المؤمنین و رحمة الله و برکاته»، امام (ع) پاسخ داد و انکاری نفرمود.

2- امام صادق (ع) خطاب به ابوصلاح فرمود: بنده خدا از حقیقتِ ایمان بهره ای ندارد مگر آن گاه که یقین داشته همان موقعیتی را که اولیای از ما دارند آخریهای ما نیز برخوردارند.

در جمع بین این روایات و در صورتی که روایت (سفینه البحار، ص173) صحیح باشد باید گفت:

اولاً: این لقب تحت هیچ شرایطی نباید به غیر از اهلِ بیت (ع) نسبت داده شود و چنانچه داده شود کذب و کفر است. ثانیاً: از آن جایی که اهل بیت (ع) همه یک نور واحدند لذا اگر کسی

ص :132

از روی جهل و به غیر عمد این لقب را به سایر ائمه (ع) نسبت دهد گناهی بر او نیست ولی اگر این مطلب را فهمید دیگر نباید به غیر از حضرت علی (ع) حتی به سایر اهلِ بیت (ع) هم این لقب را بدهد چرا که لقب «امیرالمؤمنین» فقط مختصِ حضرت علی (ع) است (والله اعلم).

نامهای مبارک چهارده معصوم علیهم السلام و بعضی خصوصیاتشان

تعداد فرزندانمحل دفنقاتلتاریخ شهادتمدت عمرمدت امامتتاریخ ولادتنام مادرنام پدرکنیهلقبناممقام

3پسر 4دخترمدینهزن یهودیه یا عایشه28 صفر سال 11 هجری63سالنبوت 23 سال17ربیع الاول سال عام الفیلآمنهعبداللهابوالقاسممصطفیمحمدصخاتم انبیا

12پسر 16دخترنجفابن ملجم21 رمضان سال 40 هجری63سالامامت 30 سال13 رجب 23 سال قبل از هجرتفاطمهابوطالبابوالحسنامیرمؤمنینعلی(ع)امام اول

3پسر 2دخترمدینهعمرسال 11 هجری18سالامامت ندارد20 جمادی الاخر سال 5 بعثتخدیجه کبریمحمد(ص)ام الائمهزهرافاطمه(ع)معصوم سوم

8پسر 7دخترمدینهمعاویه28 صفر سال 50 هجری47سال10سال15 رمضان سال 3 هجریفاطمه(ع)علی(ع)ابومحمدمجتبیحسن(ع)امام دوم

4پسر 3دخترکربلایزیددهم محرم سال 61 هجری57سال10سالسوم شعبان سال 4 هجریفاطمه(ع)علی(ع)ابوعبداللهسیدالشهداحسین(ع)امام سوم

11پسر 4دخترمدینههشام25 محرم سال 95 هجری57سال35سال5 شعبان سال 38 هجریشهربانوحسین(ع)ابومحمدزین العابدینعلی(ع)امام چهارم

5پسر 2دخترمدینهابراهیم7 ذی حجه سال114 هجری57سال19سالاول رجب سال57 هجریفاطمهعلی(ع)ابوجعفرباقرمحمد(ع)امام پنجم

7پسر 3دخترمدینهمنصور25 شوال سال148 هجری65سال34سال17ربیع الاول سال83 هجریام فروهمحمد(ع)ابوعبداللهصادقجعفر(ع)امام ششم

18پسر 19دخترکاظمینهارون25رجب سال 183 هجری55سال35سال7 صفر سال 128

هجریحمیدهجعفر(ع)ابوالحسنکاظمموسی(ع)امام هفتم

1پسر 1دخترطوس(مشهد فعلی)مأمونآخر صفر سال203 هجری55سال20سال11 ذی قعده سال 148 هجرینجمهموسی(ع)ابوالحسنرضاعلی(ع)امام هشتم

4پسر 7دخترکاظمینمعتصمآخر ذیقعده سال 220 هجری25سال17سال10 رجب یا رمضان سال 195 هجریخیزرانعلی(ع)ابوجعفرجوادمحمد(ع)امام نهم

4پسر 1دخترسامرامتوکل3رجب سال 254 هجری42سال33سال15 ذی حجه سال 212 هجریسمانهمحمد(ع)ابوالحسنهادیعلی(ع)امام دهم

1پسرسامرامعتمد8 ربیع الاول سال260 هجری28سال6

سال8 ربیع الثانی سال232 هجریحدیثعلی(ع)ابومحمدعسکریحسن(ع)امام یازدهم

اکنون آن حضرت از نظرها پنهان می باشد هر وقت خدایتعالی بخواهد ظهور و دنیا را پر از عدل و داد می فرماید.15 شعبان سال 255 هجرینرجسحسن(ع)ابوالقاسممهدیمحمد(ع)امام دوازدهم

ص :133

1 سوره حمد

اعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیم

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

1– سوره حمد (ستایش).

این سوره بیش از «20» نام به این شرح دارد: حمد – شکر – فاتحه – فاتحة الکتاب – ام الکتاب – ام القرآن – سَبعُ المثانی – اساس– مناجات – شفا – دعا – نور – کافیه – وافیه – راقیه – رقیّه – صراط – کنز (خزینه) – سنام القرآن – رکن (سنام).

سوره حمد، مکی است و هفت آیه دارد.

☼ نکته:

تنها سوره ای است که در آن حرف «ف» نیامده و دو بار بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است. نخستین سوره ای است که به طور کامل و یک دفعه نازل شد. با وجود اختصار و کوتاهی اش اما مشتمل بر تمام معارف قرآنی و اصول و فروع دین یعنی توحید (رب العالمین)، معاد (یوم الدین)، رسالت و امامت (صراط مستقیم) و تولی و تبرا (انعمت، مغضوب و ضالین) است.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 151، از جابربن عبدالله، از حضرت رسول (ص): سوره حمد شفای هر مرضی به جز مرگ است. (و از امام صادق (ع) نقل است که فرمودند: کسی که از حمد شفا نیابد هیچ چیز او را خوب نمی کند. و نیز فرمودند: اسم اعظم الهی در فاتحة الکتاب است).

در علل الشرایع، شیخ صدوق، ج 1، ص 260، از امام رضا (علیه السلام):

خیر و حکمتی که در سوره حمد جمع آمده است، در جای دیگرِ قرآن نیست.

در مجمع البیان، طبرسی، ج 1، ص 48، از پیامبر اکرم (ص): سوره حمد برترین سوره کتاب خداست.

در امالی، شیخ صدوق، ص 241، از رسول خدا (ص): سوره حمد شریفترین گنج عرشی است.

در مستدرک الوسائل، نوری، ج 4، ص 330، از امام باقر(علیه السلام):

هر کس سوره حمد را قرائت کند خداوند خیر دنیا و آخرت را به رویش می گشاید.

در تفسیر عیاشی، ج 1، ص 20، از رسول خدا (ص): حمد، بهترین و پر فضیلت ترین سوره است.

☼ نکته:

خداوند سبحان در سوره حجر می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ

ص :134

الْعَظِیمَ» = «همانا هفت آیه با ثنا (سوره حمد) و این قرآنِ با عظمت را بر تو فرستادیم» (1).

در «بیان» ، ص 549، از امام عسکری (ع)، از حضرت علی (ع) و از جوامع و جامع، از امام صادق (ع):

«منظور از سبعاً من المثانی، سوره حمد است که هفت آیه دارد. و «بسم الله الرحمن الرحیم» یکی از آیات آن است» .

☼ مؤلف:

به استناد این روایت معلوم می شود که سوره ی حمد در مکه نازل شده است نه در مدینه، چرا که در آیه شریفه حجر می فرماید: «آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی» و از فعل ماضی استفاده فرموده است و از آن جایی که سوره حجر مکی است بنابراین سوره حمد قطعاً مکی خواهد بود. از آن گذشته قرائت حمد در نماز واجب است و نماز در مکه واجب بود لذا به این دلیل هم می توان استناد کرد که سوره حمد مکی است. البته دلیل روایی هم هست.

چرا سوره حمد به «سبعاً من المثانی» ملقب است؟

«سبع» بودن آن به عبارت «هفت آیه» سوره حمد است. (2).

و در «مثانی» بودن آن چهار قول وارد است:

1 – چون سوره حمد دو بار نازل شده است یکبار در مکه و یکبار در مدینه. (3).

2 – چون سوره حمد دو بار در هر نماز تکرار می شود. (4).

3 – چون سوره حمد از دو بخش تشکیل شده، نیمی از آن، حمد و ثنا و اوصاف پروردگار متعال است و نیمی، دعاست.

4 – آیاتش به هم عطف شده و قرینه و مبین و مثانی و توضیح دهنده یکدیگرند، چرا که می فرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ» (5).

☼ مؤلف:

به استناد روایات زیاد از ائمه (ع)، «سبع من المثانی» در سوره حجر، همان سوره حمد است که «سبع» به معنای 7 آیه و «مثانی» به معنای سوره حمد می باشد. (6) بنابراین «من» در این عبارت، «من بیانیه» است و البته اکثر مفسرین هم بر این عقیده اند، اما علامه طباطبایی (7) معتقد است که «من» در این عبارت «من تبعیضیه» است. که اگر این طور باشد پس باید «سبع» را به معنای «سوره حمد» و «مثانی» را به معنای کل قرآن

ص :135


1- حجر 87
2- بیان، ص 549
3- بیان، ص 548
4- همان منبع
5- زمر 23؛ المیزان، ج 24، ص 15
6- بیان، ص 547
7- المیزان، ج 24، ص 15

فرض کنیم که البته این نظریه علامه عزیز، بعید است، زیرا در آیه شریفه به صراحت، عبارتِ «قرآن عظیم» آمده است و معنی کردن مثانی به «قرآن» در آیه شریفه، خدشه ای می آورد، چرا که دو بار پشت سر هم تکرار کردنِ «قرآن» ، فصاحت و بلاغت آیه را کم می کند (والله اعلم).

☼ نکته:

کلمه «مثانی» در دو آیه شریفه آمده است:

1 – (حجر 87).

2 – (زمر 23).

☼ نکته:

قرآن 11 سکته یا مکث دارد که هفت سکته آن در سوره حمد است.

اعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیم

به خداوند متعال پناه می برم، از شرّ شیطان رانده شده

استعاذه: از ماده «ع، و، ذ» است و «عَوْذ» به معنای پناه بردن و پیوند زدن است. پس استعاذه یعنی: «اعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّیطانِ الرَّجیم» .

☼ نکته:

آیاتی که به استعاذه اشاره دارند به این شرح می باشند: - «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» = «هنگامی که می خواهی قرآن بخوانی اول به خدا پناه ببر از شیطان رانده شده» (1).

- «وَإِمَّا ینْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» = «اگر از شیطان وسوسهای به تو رسد، به خدا پناه بر، زیرا که او شنوای داناست» (2).

- «وَإِمَّا ینْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» = «و هرگاه وسوسه هایی از شیطان متوجه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنونده و داناست!» (3).

- «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیاطِینِ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یحْضُرُون» = «و بگو: پروردگارا! از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم! و پروردگارا! از این که آنها به پیش من حاضر شوند، به تو پناه میبرم» (4).

- «إِنَّ الَّذِینَ یجَادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر» = «کسانی که در آیات خداوند بدون دلیلی که برای آنها آمده باشد ستیزه جویی می کنند، در سینه هایشان فقط تکبر (و غرور) است و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بیناست» (5).

- «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» = «بگو: پناه می برم به پروردگار مردم» (6).

- «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» = «بگو: پناه می برم به پروردگار سپیده صبح» (7).

ص :136


1- نحل 98
2- اعراف 200
3- فصلت 36
4- مؤمنون 97 و98
5- غافر 56
6- ناس 1
7- فلق 1

- «إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیطَانِ لِیحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیسَ بِضَارِّهِمْ شَیئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» = «نجوا تنها از سوی شیطان است؛ می خواهد با آن مؤمنان غمگین شوند؛ ولی نمی تواند هیچ گونه ضرری به آنها برساند جز به فرمان خدا؛ پس مؤمنان تنها بر خدا توکل کنند!» (1).

- «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ» = «پرهیزکاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می افتند؛ و (در پرتو یاد او، راه حق را می بینند و) ناگهان بینا می گردند» (2).

- «قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» = «(موسی) گفت: به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم» (3).

- «قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیسَ لِی بِهِ عِلْمٌ» = «گفت: پروردگارا! من به تو پناه می برم که از تو چیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم!» (4).

☼ مؤلف:

به استناد آیات شریفه فوق معلوم می شود که «استعاذه» تنها پناه بردن از شر شیطان به خدای سبحان نیست بلکه هر چیزی که مانع قرب الهی است هم شامل «استعاذه» می شود از جمله جهل، یا مردمِ شیطانْ صفت و غیره … از آن گذشته «استعاذه» باید حقیقی و از صدق دل و نه صرفاً لقلقه زبان باشد. باید «حقیقت استعاذه» را فهمید و تنها گفتن «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم» فایده ای ندارد. «استعاذه» یک امر معنوی و حقیقی است که این لفظ، کاشف از آن است و الاّ اگر حقیقت نداشته باشد همین گفتن ها هم گاهی مسخره و ملعبه شیطان است که خودش به زبانِ طرف، جاری می کند.

☼ نکته:

بهتر است در نماز پس از تکبیرة الاحرام «استعاذه» را آهسته خواند، شاید به این خاطر که شیطان دشمن سرسختی است و بهتر است مخفیانه از او فرار کرد. (والله اعلم).

☼ لطیفه:

(5): یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری رضوان اللّه تعالی علیه نقل می کند: زمانی که برای تحصیل در نجف اشرف مشرف بودم در محضر شیخ انصاری حاضر می شدم. شبی در عالم واقعه (خواب) شیطان را دیدم که چند افسار کوچک و بزرگ در دست دارد. از او سؤال کردم: اینها را برای چه به دست گرفته ای؟!

ص :137


1- مجادله 10
2- اعراف 201
3- بقره 67
4- هود 47
5- برگرفته از کتاب استعاذه مرحوم شهید آیت اللّه دستغیب

گفت: اینها را بر سر مردم می اندازم و ایشان را به سمت خود می کشم (1).

از او پرسیدم: آن طناب ضخیم برای کیست که پاره شده؟ می گوید: برای استادت شیخ انصاری بود که دیروز او را تا بازار بردم، ولی آن را پاره کرد و برگشت. پرسیدم: پس طناب من کدام است؟ پاسخ داد: تو احتیاج به طناب نداری و حرف شنو هستی، وقتی که بیدار شدم، خدمت شیخ مشرف شده و خوابم را برایش عرض کردم. شیخ علیه الرحمه فرمود: شیطان راست گفته، زیرا آن ملعون دیروز می خواست مرا به لطایف الحیلی گول بزند، زیرا من پول نداشتم و چیزی در منزل لازم شده بود، با خود گفتم: یک قِران از مال امام علیه السلام در نزد من است و حالا معطل مانده ام، به عنوان قرض برمی دارم و بعد آن را سر جایش می گذارم. آن یک قِران را برداشتم و از منزل خارج شدم. تا میان کوچه هم آمدم، همین که خواستم چیزی بخرم، پشیمان شده، برگشتم.

در سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 714، از امام صادق (ع): درهای معصیت را با استعاذه ببندید و درهای اطاعت را با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» باز نمایید.

در سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 655، از امام صادق (ع):

شیطان نمیتواند بنده را وسوسه کند، جز هنگامی که بنده از یاد خدا روی گرداند و امر خدا را کوچک شمرد و به نافرمانیاش روی آورد و فراموش کند که خداوند از اسرار او مطلع است … پس با شیطان مانند سگ گله با غریبه باش که چون به او حمله کند، برای نجات به طرف صاحب سگ یعنی چوپان میدود تا سگ از او منصرف شده، از گزندش مصون ماند. پس اگر شیطان تو را وسوسه کرد، تو هم به پروردگارت پناهنده شو و راههای ورود شیطان و وسوسههایش را بشناس.

در جامع، ج 1، ص 83، از رسول خدا (ص): هر کس هر روز ده بار «استعاذه» بگوید: خدای متعال فرشته ای را بر او موکّل می کند تا شیطان را از او دور سازد. و هر کس از خلوص قلب «استعاذه» گوید، خدا میان او و شیطان 70 پرده قرار دهد، که فاصله هر پرده به مسافت زمین تا آسمان است.

ص :138


1- بعضی ها هم گفته اند: که دید شیطان طناب های بسیاری در دست دارد و در بین آنها طناب ضخیمی به دست داشت. از وی می پرسد: اینها چیست؟ پاسخ می دهد که به وسیله آنها بنی آدم را به سوی خود می کشانم

در تفسیر جامع، ج 1، ص 81، آورده است: یکی از اصحاب پیغمبر اسلام (ص) گفت: یک روز با رسول اکرم (ص) قدم می زدیم که در بین راه دیدیم دو نفر دارند به هم ناسزا می گویند. حضرت (ص) فرمود: اگر یکی از آنها «استعاذه» بگوید، این حالت شیطانی از آنها دور می شود.

از همان منبع، آورده است: یک روز «پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله» از جایی عبور می کردند، دیدند مردی دارد غلام خود را می زند و غلام می گوید: «اَعُوذُ بِاللّه» پناه می برم به خدا، ولی آن مرد، دست از زدن برنمی داشت. غلام تا حضرت را دید، گفت: «اَعُوذُ بِرَسُولِ اللّه» به رسول خدا پناه می برم. مرد تا پیغمبر (ص) را دید، ایستاد. پیغمبر (ص) فرمود: بهتر آن بود که این غلام وقتی اسم خدا را برد، دیگر او را نمی زدی. آن مرد گفت: به خاطر این حرفتان او را آزاد کردم. حضرت (ص) فرمود: اگر این کار را نمی کردی رویت با آتش جهنّم می سوخت.

در تفسیر آسان، ج 1، ص 10، از «ابن مسعود» آورده که گفت:

من در محضر مقدس پیغمبر خدا (ص) بودم و «استعاذه» را بدین نحو گفتم: «اَعُوذُ بِاللّهِ السَّمیعِ الْعلیمِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» یک وقت حضرت به من عنایت فرمود و فرمود: ای پسر «ام عبد» ، استعاذه را به این کیفیت بگو: «اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» چون برادرم جبرئیل علیه السلام استعاذه را از قلم و قلم را از لوحِ محفوظ یاد گرفت و به این عبارت به من یاد داد.

☼ مؤلف:

اضافه کردن چیزی به متن اذکار و ادعیه، کارِ نادرستی است و لازم است که دعا همانگونه که از معصوم (ع) صادر شده، خوانده شود. زیرا آثار ذکر شده برای دعایی است که مأثور باشد نه چیزهای من درآوری! اغلب دیده می شود که در بیان ادعیه دستبرد می زنند مثلاً در زیارت عاشورا عبارت «یا ابا عبد الله» سه بار تکرار می شود و یا دو سلامِ آخر این زیارت، 100 بار یا به نیت 100 بار گفته نمی شود و یا در دعای ندبه و کمیل و غیره بندهای دعا را سرْ خود اضافه و تکرار می کنند که این عمل، تحریف در دعاست و اثر بخشی دعا را کم کرده و شاید از بین ببرد. البته موارد این چنین متأسفانه در سایر اعمال روزانه هم به چشم می خورد مثلاً در روایاتِ متعدد سفارش به تعقیبات بعد از نماز مثل ذکر تسبیح حضرت زهرا (س) و غیره شده است

ص :139

اما دیده می شود که به محض اتمام سلامِ نماز، اکثر نمازگزاران به جای پرداختن به تعقیبات، با یکدیگر مصافحه کرده و حتی پشت به قبله می کنند در صورتی که نه در قرآن و نه سنت چنین دستوری نیامده و اتفاقاً بر عکس روایت و تأکید بر رو به قبله ماندن و انجام تعقیبات شده است. و یا مثلاً یکی از اعمالِ شبِ قدر خواندن دو رکعت نماز است که در هر رکعت 7 بار توحید تکرار می شود و بعد از نماز و چسبیده به نماز 70 بار عبارتِ «استغفر الله و اتوب الیه» به قول حضرت رسول (ص) باید گفته شود. که متأسفانه این عبارتِ بعد از نماز، گفته نمی شود. در صورتی که این عبارتْ کلمه «ربی» ندارد و 70 بار هم گفته می شود و چسبیده به این نماز است و با ذکر «استغفر الله ربی و اتوب الیه» که 100 بار و در طول شبِ قدر خوانده می شود فرق می کند … اگر ما شیعه ی واقعی اهل بیت (ع) هستیم باید بدون چون و چرا از آنها پیروی کنیم و حق نداریم با عقل ناقصمان چیزی به آنها بیاموزیم. معنا و اثر بخشی دعا را تنها آن بزرگواران می دانند. برای روشن شدن این قضیه مثالی می زنم: در علم شیمی برای به دست آوردن آب H2O باید نسبتِ تعداد هیدروژن با اکسیژن طبق فرمول خاصی باشد یعنی دو اتم هیدروژن با یک اتم اکسیژن ترکیب شود تا آب که مایع حیات است به دست آید، حال اگر شخصِ ناواردی به صرفِ این که بگوید: «اکسیژن گازی حیاتی است پس بهتر است تعداد آن را زیاد کنیم تا محصول بهتری به دست آید» و یک اکسیژن اضافه کند، نه تنها آب به دست نمی آید که ماده ای سوزآور و خطرناک به نام آبِ ژاول یا آب اکسیژنه به فرمول H2O2 خلق می شود. بله عزیزان! اهل بیت (ع) به واسطه اتصال به مبدأ هستی می دانند چه ذکری و به چه شکل و تکراری باید گفته شود و اینکه ما به صرفِ گفتنِ ذکرِ بهتری بیاییم در اذکار و ادعیه دستبرد بزنیم و بدعت بگذاریم کار صحیح و عاقلانه ای نیست. اگر به بدعتهای صدر اسلام دقت کنیم، می بینیم که هیچ بدعتی رخ نداده مگر آن که ظاهرش زیبا بوده، اما آن شد که نباید … ما خودمان اذکار را دست کاری کرده و یک عمر هم بر آن پافشاری می کنیم اما می بینیم که اثری در ما ندارند و نمی فهمیم از کجا خورده ایم، غافل از آن که گاهاً ناخواسته بر خدای سبحان و ائمه (ع) پیشی گرفته ایم و ادعای

ص :140

شیعه گری و پیروی هم می کنیم. همان طور که خدای سبحان می فرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا» = «بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟» (1). «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا» = «آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، می پندارند کار نیک انجام می دهند!» (2). در تأیید صحبتهایم به جز روایت فوق به دو روایت ذیل هم استناد می کنم:

در وسائل الشیعه، ج 7، ص 227، ح4، آمده است:

اسماعیل بن فضیل از حضرت امام صادق (ع) معنای آیه «وَ سَبِّح بِحَمد رَبِّک قَبل طلوع الشَمس و قَبل غُروبِها» را پرسید آن حضرت (ع) فرمود: بر هر مسلمانی لازم (مستحب) است قبل از طلوع خورشید و پیش از غروبِ آن، ده بار بگوید: «لا إله إلّا الله، وحده لا شریک لَه، لَه المُلک و لَه الحَمد، یُحیی و یُمیت و هُو حَیُّ لا یموت، بِیده الخَیر و هو علی کل شَیءٍ قدیر» . ابن فضیل گفت: پس می گوییم: «لا إله إلّا الله، وحده لا شریک لَه، لَه المُلک و لَه الحمد، یُحیی و یُمیت و یُحیی» یا می گوییم: «لا شک فی أنّ الله یحیی و یمیت و یمیت و یحیی» . حضرت (ع) در پاسخ فرمود: نه! همان را که گفتم، بگو (نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد).

در بحارالانوار، ج 52، ص 148، ح73، آمده است: زراره از حضرت امام صادق (ع) در وظیفه عصر غیبت بقیّة الله (عج) ضمن نقل دعای معروف: «اللّهمّ عَرِّفنی نَفسک» ، جملاتی را به این مضمون از آن حضرت (ع) آموخت: «یا الله، یا رحمان، یا رحیم، یا مقلب القلوب ثبّت قلبی علی دینک» ، زاراره چنین افزود: «یا مقلّب القلوب والأبصار» ، حضرت فرمود: گرچه خداوند مقلّب الابصار است، لیکن در این دعا آنچه من به تو آموختم، بگو، (نه کم و نه زیاد).

بعد از بحث فوق ممکن است دو سؤال به شرح ذیل پرسیده شود:

1 - آیا در نقل حدیث باید عین آن حدیث بیان شود و اگر مضمون یا مشابه آن نقل شود ایراد دارد؛ به عبارتی «نقل به معنا» جایز است؟ 2 - آیا باید راویِ حدیث عیناً نقل شود؟

قبل از پاسخ دادن به این دو سؤال ابتدا چند روایت در این خصوص می آوریم:

ص :141


1- کهف103
2- کهف104

در کافی، ج 1، ص 65، چ1، از محمدبن مسلم نقل کرده که گفت:

خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: «من از شما حدیثی می شنوم و (موقع نقل ِآن) در آن کم یا زیاد می کنم» ، حضرت (ع) فرمود: «اگر مقصودت بیان معانیِ آن باشد عیبی ندارد».

در کافی، ج 1، ص 65، چ1، از ابو بصیر نقل کرده که گفت:

خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: اگر حدیثی را که از شما می شنوم، از پدرتان روایت کنم و یا حدیثِ پدرتان را از شما روایت کنم چه گونه است؟ فرمود: فرقی ندارد جز این که اگر از پدرم روایت کنی دوست تر دارم. و فرمود: آن چه از من می شنوی از پدرم روایت کن.

در کافی، ج 1، ص 68، چ1، از امام صادق (ع):

حدیثِ من از پدرم و حدیثِ پدرم از جدم و حدیثِ جدم از حسین (ع) و حدیثِ حسین (ع) از حسن (ع) و حدیثِ حسن (ع) از امیرالمؤمنین (ع) و حدیثِ امیرالمؤمنین (ع) از رسولِ خدا (ص) و حدیثِ رسول خدا (ص) گفتارِ خدای عزوجل است.

از همان منبع، ص 67، از امام صادق (ع): (دروغِ مفتری) آن است که شخصی به تو حدیثی بگوید و تو در مقامِ نقل، گوینده را رها کنی و آن را از کسی که گوینده از او خبر داده است روایت کنی.

پاسخ سؤال: آن دسته از روایاتی که اذکار یا ادعیه خاصی در بردارند، نباید تغییر داد و باید عیناً و بدونِ کم و کاستی نقل شوند، که بحثش در بالا آمد. اما آن دسته از روایات که جنبه اخلاقی و آموزشی دارند و ادعیه و ذکر خاصی در آن نیامده است، در صورتی که خوب درک شوند و معنایشان را درست برسانی، می توان با بیانی مشابه ایراد نمود. اما در خصوص نقل قول باید گفت: اگر قول و نقلش از غیر معصوم باشد، باید عیناً راویِ قول ذکر شود ولی اگر ناقلْ معصوم است و اگر نام معصوم را فراموش کردیم به استناد روایت فوق این جواز را داریم که از معصوم دیگر اسم ببریم. چون 14 معصوم (ع) نور واحدند و قول و کلامی مشابه و برگرفته از قول خدای سبحان دارند، اما قول غیر معصوم چنین خصوصیتی ندارد و باعث افترا به شخصی می شود که قول دیگری را به او نسبت می دهیم.

ص :142

☼ مؤلف:

تکرار و طولانی کردن ذکر رکوع و سجده و یا برخی اعمال، آن هم چون سفارشی از ناحیه معصوم (ع) است از بحث فوق استثناست. اما روایاتی که ذکر خاصی دارند مثل روایت ذیل نباید تعدادِ تکرار و کلماتش اضافه یا کم گردد، در غیر این صورت آن نتیجه کسب نمی شود:

در اصول کافی، ج 4، ص 304، از امام صادق (ع):

هر کس بعد از نماز صبح و مغرب هفت بار بگوید: «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» از هفتاد نوع بلا در امان باشد که کمترینِ آن، جنون و جزام و برص و خوره است.

در حویزی، ج 1، ص 6، از کافی و در طیب، ج 1، ص 90، از لالی الاخبار، ص 339، از امام باقر (ع):

اگر در (قرائت قرآن) «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتی اگر استعاذه (1) نگفتی مهم نیست. اگر «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتی، آن ترا از آنچه که بین آسمانها و زمین است حفظ می کند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾

به نام خداوند بخشنده مهربان ﴿1﴾

☼ نکته:

آیه شریفه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» یکی از آیات هر سوره محسوب شده و مخصوص به آن سوره است (2). این آیه شریفه معروف به «بسمله» است. و بسمله مصدر جعلی و مخفف «بسم الله الرحمن الرحیم» است.

در اتقان فی علوم القرآن، جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، چاپ سوم، قاهره 1360 ه. ق، آمده است:

از حضرت علی (ع) درباره «سبع مثانی» سؤال شد. فرمود: مراد سوره حمد است. سؤال کننده گفت سوره حمد که شش آیه است. فرمود «بسم الله الرحمن الرحیم» نیز یک آیه است.

☼ نکته:

آیه ی شریفه ی «بسمله» شامل 19حرف و 5 کلمه است:

1 – «ب» : هر چند در ظاهر یک حرف است، اما در حقیقت آن کلمه ای و حتی جامع کلمات است. «ب» به معنای ابتدا و آغاز است.

در تفسیر نور، ج 1، ص 17 _ 15، آمده است:

ص :143


1- اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
2- به جز سوره توبه

«بسم الله» یعنی تنها نام خدا؛ و استمداد من فقط از اوست و شاید معنای این که می گویند: تمام قرآن در سوره حمد و تمام سوره حمد در «بسم الله» و تمام «بسم الله» در حرف «باء» خلاصه می شود، این باشد که آفرینش هستی و هدایت و بازگشت آن، همه با استمداد از اوست.

درکتاب «بسمله» علی اسماعیل پور، چاپ اول، ص 25، از حضرت علی (ع) روایت آورده که فرمود:

«جمیع ما فی القرآن فی باء بسم الله و انا النقطه التی تحت البلاء» = «تمام قرآن در «باء» بسم الله وجود دارد و من نقطه باء بسمله هستم» . و فرمود: «ظهرت الموجودات عن بسم الله و انَا النقطه التی تحت الباء» = «موجودات عالم از بسمله ظاهر شده اند و من نقطه باء بسمله هستم» . (1). و فرمود: اگر بخواهم از تفسیر بسمله، شتری بار می کنم. (2).

منظورِ مولای متقیان حضرت علی (ع) از جمله «و انا النقطه التی تحت البلاء» چیست؟

الف – چون مولای متقیان (ع) جامعِ قرآن و قرآن ناطق و ولی خدا بر ماسوا است.

ب – چون تمام حروف بدون استثناء از نقاطی به هم چسبیده تشکیل شده اند. ج – نقطه، فصل ممیز حروف از یکدیگر است و حضرت علی (ع) فصل ممیز حق از باطل و مؤمن از منافق است.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 556 و از کتاب بسمله، ص 36، از رسول گرامی اسلام (ص):

«و هوَ فاروق هذه الامّة و یُفرقُ بین الحق و الباطل» = «علی (ع) فاروق و ممیز این امت است که حق و باطل را از هم جدا می سازد» . و فرمود: «جز مؤمن پرهیزکار، تو را دوست نمی دارد و به غیر از منافق تیره بخت دشمنت نمی شود» (3). و فرمود: «لو لاک ما عرف المؤمن من بعدی» = «اگر تو نبودی مؤمنان بعد از من شناخته نمی شدند» (4).

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 556 و در احتجاج طبرسی، ج 1، ص 66، از پیامبراکرم (ص):

خدایتعالی می فرماید: «من علی را عَلَم، بین خود و خلقم قرار دادم هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس انکارش کند کافر است».

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 592، از بحار، ج 68، ص 137، از جابر، از پیامبراکرم (ص):

اگر نبود که عده ای از امتم بگویند آنچه مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند، درباره

ص :144


1- همان منبع، ص 30
2- همان منبع، ص 34
3- از منبع دوم، ص 37
4- از همان منبع

تو (ای علی) سخنی می گفتم که امتم در پی آثار قدمهایت در خاک باشند و آن را ببوسند.

2 – «اسم» : به معنای علامت و نشانه است و لفظی است که حکایت از شخص یا چیزی کند. عده ای «اسم» را مشتق از ماده «سمَه» یا «وسم» به معنای «علامت گذاری» می دانند.

چرا همزه در آیه بسمله حذف شده است؛ (یعنی چرا «بسم» آمده و می بایست «باسم» می آمد) ولی در آیات شریفه «سبح اسم ربک الاعلی» (1) و «اقراء باسم ربک» (2) همزه حذف نشده است؟

دو پاسخ به این سؤال می توان داد:

الف – چون بسمله در کتابت و نگارش، کثیرالاستعمال است، پس خلاصه نوشته می شود.

ب – اگر قبل از کلمه «باسم» فعل آید، «الف» ثابت می ماند مانند: «اقراء باسم ربک» ولی اگر فعل محذوف باشد، «الف» ساقط می گردد. مانند: «بسم الله» .

اسماءِ الهی بر دو قسم هستند: 1 – اسماء لفظی یا جعلی: همان الفاظ و واژه ها هستند.

2 – اسماء تکوینی یا عینی: همان آفریده ها و مخلوقات الهی هستند.

اسماء لفظی سه نوعند:

الف – اسماء ذات: مثل: نور – حق – عزیز.

ب – اسماء صفات: مثل: قادر – بصیر – کریم – سمیع. ج – اسماء افعال: مثل: خالق – رحیم – وکیل – حکیم.

اکثر اسماء داخل هر سه اسم هستند مثل: رب – الله و غیره.

اسماء حسنی چیست؟

اسمائی هستند که معنای حسن و کمال محض داشته و شائبه ای از نقص در آن نباشد. طوری که لایق و سزاوار مقام و ساحتِ مقدسِ خدای تعالی باشد، مثلاً صفت شجاعت و عفت چون یک ویژگی جسمانی را توصیف می کنند، نمی توانند اسماء الحسنی باشند.

«حُسنی» مؤنث «أحسن» اسم تفضیل از ماده «حَسَن (3)» به معنای زیباتر بودن است.

«اسماء حسنی» به معنی اسمی است که بهترین و زیباترین اسمهاست؛ یعنی بر ذاتی دلالت می کند که به همراه صفتی از صفات کمال آن بوده، به نحوی که بالاترین و برترین است؛ به تعبیر دیگر اسمی که از ذاتی خبر دهد که متّصف به کمالات وجودی، به صورت ذاتی و نامحدود است.

(4) و (5).

ص :145


1- اعلی 1
2- علق 1
3- زیبا
4- ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، چ3، ج 3، ص 179
5- شجاعی، محمد؛ اسماء حسنی، چ1، ص 53

خدای تعالی در چهار سوره به «اسماء حسنی» اشاره فرموده است:

«وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ» (1)

«أَیًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَی» (2)

«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی» (3)

«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی» (4).

در المیزان، ج 16، ص 287، از کافی، از امام صادق (ع): «به خدا قسم ما همان اسماءِ حسنی هستیم که خدا عمل بندگانش را نمی پذیرد مگر به معرفت ما» .

اسم اعظم چیست؟

پاسخ: امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده اند که فرمود: «همه اسماء خداوند، اسم اعظم است، تو دل از هر چه غیر اوست خالی دار، سپس به هر اسمی که خواهی او را بخوان زیرا در حقیقت پاره ای از اسماء، ماسوای دیگری ویژه خدای تعالی نیست» (5).

اسماءُ الله به چه تعداد است؟

در تفسیر فاتحة الکتاب (6)، ص 66 _ 67 آمده است:

بعضی گفته اند: خدای متعال «3000» نام دارد، هزار نام مخصوص فرشتگان مقرب است که آنان می دانند؛ هزار نام مخصوص پیامبران و «999» نام مربوط به امت هاست. خدای سبحان از آن سه هزار نام یک نام را برای خود برگزیده و هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی از آن خبر ندارد و این اسم را مخزون سر مکنون گویند. از آن نهصد و نود و نه اسم که سهم امت هاست سیصد اسم در تورات ذکر شده است و سیصد اسم در زبور و سیصد نام در انجیل و نود و نه اسم در قرآن و چون امت محمد (ص) بهترین امت هاست خداوند مجموع معانی آن سه هزار نام را در سه اسم خود که در بسم الله الرحمن الرحیم (= الله، رحمن، رحیم) وجود دارد به ودیعه نهاده و هر یک را به معنای هزار اسم خود قرار داده و به امت اسلام ارزانی داشته تا هر بنده ای که این اسم و معنای آن ها را بداند چنان باشد که تمامی نام های خداوند را خوانده و دانسته است.

ص :146


1- اعراف180
2- اسراء110
3- طه 8
4- حشر59
5- بسمله، ص 63
6- با تعلیق و تصحیح آشتیانی

☼ نکته:

اسماءِ الهی توقیفی نیستند و انتهایی برای آنها نیست و روایاتی هم که به تعداد این اسماء اشاره فرموده اند صرفاً بیان نمونه ای از اسماء نامحدود الهی هستند.

مراد از توقیفی بودن اسماء این است که آیا جایز است اسمی که در کتاب و سنّت بر خدا اطلاق نشده، آن را بر خدا اطلاق کرد؟ بیشتر اشاعره (1)، قائل به توقیفی بودن اسماء هستند و به آیاتی از جمله آیه ی ذیل استدلال کرده اند: «وَ لِلَّهِ الْأَسمَاءُ الحُسْنیَ فَادْعُوهُ بهِا وَ ذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فیِ أَسْمَائهِ … » = «و برای خدا، نامهای نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف می کنند (و بر غیر او می نهند و شریک برایش قائل می شوند)، رها سازید! … » (2).

اینها معتقدند الف و لام در «الاسماء» برای عهد است که اشاره بر اسماء وارد شده در کتاب و سنت می-کند؛ بنابراین نباید از اسماء ذکر شده در قرآن و روایات تجاوز کرد. علاوه بر آن می گویند: منظور از «الحاد در اسماء خدا» که در آیه ذکر شده، نام گذاری از پیش خود و تعدّی از اسمایی است که در قرآن و سنّت وارد شده است. (3). ولی نظر صحیح توقیفی نبودن اسماء است و می توان هر اسمی را که دارای کمال وجودی است و در عین حال عاری از نقص و عیب باشد، بر خدا اطلاق نمود؛ (4). و از طرفی الف و لام در آیه ی مذکور، برای استغراق و افاده ی عمومیّت بوده نه برای عهد تا اشکال اشاعره وارد شود و همچنین به اشکال دوم اشاعره که الحاد در اسماء را به معنای نام گذاری از پیش خود تفسیر می کنند، پاسخ هایی داده اند از جمله اینکه اسماء مقدسه ی خداوند را بر غیر خدا اطلاق بکنند؛ مثلاً کفار بت های خود را آلهه می نامند و بر آنها اسم هایی را نام گذاری کرده اند که از اسم خدای عزّوجلّ مشتق شده؛ مانند «لات» که از «إله» اشتقاق یافته است. (5).

ص :147


1- ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج 8، ص 363
2- اعراف180
3- طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 358
4- علامه طباطبایی، سید محمد حسین؛ الرسائل التوحیدیه، بیروت، مؤسسة النعمان، 1419ق، ص 50
5- فخرالدین رازی، ابو عبد الله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق، چاپ سوم، ج 15، ص 416

☼ نکته:

کلمه «اسم» 19 بار در قرآن کریم ذکر شده است.

در تفسیر موضوعی قرآن کریم، جوادی آملی، عبدالله؛ ج 2، ص 239، آورده است:

اسماء و صفات الهی در نزول نعمت ها دخیلند و بدون تردید این اثر تنها از اسماء لفظی نیست؛ بلکه مسمّا و حقایق اسماست که مؤثرند. و همان منبع، ص 244، آورده است: «اسماء خدا در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این اسماء نیز رتبه بندی وجود دارد؛ برخی از اسماء وسیع هستند و برخی دیگر جزئی اند و این به لحاظ سعه و ضیق وجودی اسماء و نیز به جهت آثار آنها در عالم است. در بین اسماء از همه وسیع تر، اسم اعظم است که واجد همه ی اسماء حسنای دیگر بوده و تمام هستی به آن منتهی می شود. باید توجّه داشت که این رتبه بندی به معنای مغایرت اسماء با یکدیگر و همچنین مرکّب بودن خداوند از اسماء و صفات متعددی نیست، بلکه اسماء و صفات خدا عین ذات خداوند هستند و هر اسمی عین اسم دیگر است».

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 352، آورده است:

تأثیر حقیقی که در روایات برای اسم اعظم ذکر شده مربوط به الفاظ (لفظ اسم) نیست؛ زیرا محال است وجود تمام اشیاء تحت سیطره ی الفاظی باشند که ما از طریق حنجره ایجاد می کنیم، بلکه تأثیر اسم اعظم در عالم به خاطر حقایق هستی است؛ این بدان معناست که مؤثر حقیقی، خدای تعالی است که هر چیزی را به یکی از صفات کریمه اش که در قالب اسمی مناسب با آن چیز است، ایجاد می کند؛ نه اینکه لفظ خالی یا معنای ذهنی آن اسم و یا حقیقت دیگری غیر ذات متعالی چنین تأثیری را داشته باشد.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 353، آورده است:

بندگان خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز و حاجت خود باشد، می خوانند؛ کسی که مریض است او را با اسم «یا شافی» صدا می زند، بنده ی فقیر او را با نام «یا غنی» می خواند و … از اینجا معلوم می شود که اسماء و صفات خدا واسطه بین او و مخلوقاتش هستند؛ پس همه ی

ص :148

صفات موجود در وجود انسان ها در سایه ی اسماء خدا تجلّی یافته اند؛ به عنوان مثال: علم موجود در انسان به واسطه ی صفت عالمیت خدا حاصل شده و قدرت انسان در سایه ی قادر بودن خدا پدید آمده است.

در اصول کافی، ج 1، ص 416 _ 417، از امام صادق (ع):

در یکی از سفرهای عیسی (ع) مردی که از اصحاب آن حضرت بود با او همسفر شد. در بین راه به دریایی رسیدند و خواستند از آن عبور کنند؛ حضرت عیسی (ع) با حالت یقین فرمود: «بسم الله» و بر روی آب راه رفت. همین که آن مرد دید عیسی (ع) بر روی آب راه می رود او نیز با یقین گفت: «بسم الله» و بر روی آب راه افتاد تا به عیسی (ع) رسید، این جا بود که دچار خودبینی شد و گفت: این عیسی روح الله است که بر روی آب راه می رود من هم روی آب راه می روم، پس عیسی چه فضیلتی بر من دارد؟ عجب و خودبینی او سبب شد تا در آب فرو رود و از عیسی (ع) یاری بخواهد. حضرت دست او را گرفت و نجاتش داد. آن گاه پرسید: چه گفتی (که در آب فرو رفتی)؟ آن مرد سخنش را تکرار کرد و عرض کرد: خودبینی مرا گرفته بود. عیسی (ع) فرمود: خود را در جایی قرار دادی (و مقامی برای خود در نظر گرفتی) که خداوند تو را در آن جا نگذاشته است، به این دلیل خداوند بر تو غضب کرد، از آن چه گفتی توبه کن. امام صادق (ع) فرمود: آن مرد توبه کرد و به همان رتبه ای که قبلاً خداوند برایش قرار داده بود بازگشت.

☼ لطیفه:

(1):

سید مرتضی (ره) در بغداد بود، از وسط بغداد رودخانه ای می گذشت و منزلِ یکی از شاگردانش، آن سوی رودخانه بود و چون می خواست به درس سید مرتضی بیاید باید صبر می کرد تا موقع صبح پل سیاری را بر روی رودخانه قرار دهند، هنگامی که پل را می انداختند و این شخص می آمد یا درس تمام می شد و یا مقداری از وقت آن می گذشت. این شاگرد به سید پیشنهاد کرد درس را دیرتر شروع کند. سید مرتضی دعایی نوشت و گفت: این دعا را همراه خود داشته باش و هر وقت که پل بر روی رودخانه نبود از روی آب بیا، غرق نخواهی شد؛ اما این دعا را باز

ص :149


1- بر گرفته از کتاب داستان هایی از زندگی علما، ج 1، ص 16 _ 15

مکن و داخل آن را نگاه نکن. آن شاگرد چند روزی با همان دعا از روی آب رد می شد تا این که روزی با خود گفت: این دعا را باز کنم و ببینم در آن چه نوشته است. چون دعا را باز کرد دید نوشته: «بسم الله الرحمن الرحیم»، دوباره آن را پیچید و در جیب خود قرار داد (اما بسم الله در نظرش چیز مهمی نیامد و عقیده قبلی او سست شد) روز بعد همین که خواست از روی آب عبور کند به محض این که پا بر روی آب گذاشت پایش در آب فرو رفت.

3 – «الله» : اسم خاص خدای تعالی است که دلالت بر همه صفات کمالی او دارد، بقیه اسماء حسنی در حقیقت صفت «الله» هستند، این کلمه جامع اسماءِ الهی است و معنای خاصی نمی توان برای آن کرد و ترجمه اش به «خدا» یا «ایزد» تنها از روی ناچاری است، همچنانکه می فرماید: «وَ کلِمَة اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا» = «و کلمه الله آن عالی ترین مرتبه است» (1).

در تفسیر صافی، ج 1، ص 95، از کتاب توحید شیخ صدوق، ص 231، از حضرت علی (ع):

«الله» بزرگترین نام از نامهای خداوند عزیز و ذوالجلال است که زیبنده نیست با آن نام جز خدای متعال نامیده شود.

☼ نکته:

کلمه «الله» در قرآن کریم حدود «2699» بار و کلمه «اللهم» «5» بار آمده است.

چرا باید همه کارها را با نام «الله» (جل جلاله) آغاز کرد؟

1 – به خاطر تبعیت از قرآن.

2 – برای تقویت روح.

3 – برای تداوم و پایداری کار و نتیجه بخشی به کارها، همچنان که پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «کُلُ امرٍ ذی بالٍ لَم یذکر فیه اسم الله فهو ابتر» = «هر کار مهم و با ارزشی که بدون ذکر خدا شروع شود بی فرجام و ابتر است» . و می فرماید: «هر گاه بنده ای بگوید بسمله، خدایتعالی می فرماید: بنده ام به نام من شروع کرد، بر من لازم است که کارهای او را به پایان رسانم و حالات را بر او مبارک کنم» (2).

☼ نکته:

کلمه «خدا» یعنی «خود آینده» یعنی کسی که خودش آمده و کسی او را خلق نکرده باشد، ولی کلمه «الله» به جز این، معانی دیگری هم دارد و این که کلمه «الله» را در فارسی به «خدا» یا «ایزد» ترجمه کرده اند، صرفاً از روی ناچاری است.

ص :150


1- توبه40
2- جامع، ج 1، ص 154

☼ نکته:

یکی از خواص اسم «الله» جل جلاله این است که چون الف آن را حذف کنند «لله» باقی بماند و این هم مختص خدای سبحان است: «لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ» (1). اگر لام اول «لله» را بیفکنند، «له» می ماند، آن نیز مخصوص حق تعالی است، زیرا غیر خدا مالکیت حقیقی ندارند «له الملک و له الحمد» (2). و اگر لام «له» را حذف کنند، آن نیز بر ذات او دلالت دارد، مانند «هو» در «قل هو الله احد» . و این خصوصیت در هیچ کلمه ای نیست.

آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم، ج 1، ص 307، آورده است:

در میان اسمای لفظی خدای سبحان، اسم مبارک الله، اسم جامع و اعظم است و سایر اسمای الهی با واسطه یا بی واسطه، زیر پوشش این نام مقدس است؛ مثلاً اسم شافی که از اسمای جزئیه است زیر پوشش رازق و رازق تحت پوشش خالق و خالق زیر پوشش قادر و قادر زیر پوشش اسم جامع و اعظم «الله» است. بنابراین، اسم «الله» نسبت به نام های دیگر خداوند (که زیر پوشش آن است) اسم اعظم است و اگر آیه ای مشتمل بر اسم اعظم حق بود، سید آیات به شمار می رود و از این رو در برخی روایات، آیه کریمه «بسم الله الرحمن الرحیم» به گرامی ترین و بزرگ ترین آیه قرآن وصف شده است.

در تفسیر فاتحة الکتاب، از امام حسن عسکری (ع)، ص 21 _ 23، آمده است:

مردی از امیرمؤمنان، علی (ع) پرسید: مرا از معنای «بسم الله الرحمن الرحیم» آگاه کن! حضرت فرمود: به راستی وقتی که کلمه «الله» را بر زبان آوردی، بزرگ ترین نام (از نام های خدا) را گفته ای و آن اسمی است که غیر خدا شایسته نیست به آن نامیده شود و هیچ آفریده ای به این نام خوانده نشده است. شخص دیگری پرسید: تفسیر «الله» چیست؟ فرمود: «الله» همان کسی است که همه آفریدگان، هنگام شداید و نیازمندی ها و ناامیدی ها و انقطاع از جمیع مخلوقات، به سوی او واله و شیدایند. سپس فرمود: در آغاز هر مطلب کوچک و بزرگی بگویید: «بسم الله الرحمن الرحیم» که در واقع چنین گفته اید: «بر این کار از خداوند استعانت و یاری می طلبم» . خدایی که پرستش غیر او جایز نیست، خدایی که دادرس و رحمن است، چون با توسعه روزی بر ما رحمت

ص :151


1- روم 4
2- تغابن 1

می آورد و بر ما رحیم است.

در کتاب آیه شریفه بسمله، در فرهنگ اسلامی، ص 64 _ 65، آمده است:

محققان و مفسران علوم قرآنی برای اثبات این نکته که کلمه جلاله «الله» همانا جامع ترین نام برای ذات احدیت است، به دلایلی استناد کرده اند که به چند نمونه ی ذیل اشاره می کنیم:

1 - اسمای دیگر الهی غالبا به عنوان صفت برای کلمه جلاله «الله» به کار می رود بدون آن که کلمه جلاله «الله» به عنوان صفت برای دیگر اسمای الهی واقع شود به عنوان مثال صحیح است گفته شود: «الله العالم» ولی نمی توان گفت: «العالم الله» لذا در قرآن می خوانیم: «ان الله سمیع علیم» و نمی خوانیم: «ان سمیعا علیما الله» و … .

2 - توصیف قدرت مطلقه حاکم بر نظام هستی با عنوان الله مخصوص مسلمانان جهان است و مذاهب دیگر از معبود حقیقی مسلمانان با همین نام یاد می کنند نه اسمای دیگر الهی.

3 - در مقام ابراز شهادتین و قبول اسلام و بیان توحید و یگانه پرستی باید گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» و نمی توان گفت: اشهد ان لا اله «الا العلیم» یا «الا الخالق» یا «الا الرازق» و …

4 - آدمی اصولاً با شنیدن لفظ جلاله بدون قرینه شدن لفظ دیگری به یاد معبود و معشوق حقیقی می افتد. پس یک مسلمان با ذکر لفظ جلاله «الله» گویی تمامی اسما و صفات حضرت حق (جل جلاله) را بیان نموده است چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

4 – «رحمن» : «رحمن» یعنی خدایِ کثیرالرحمه که رحمتش به صورت عام و گسترده تمام عالم را، مؤمن یا کافر در بردارد، مثل باران. { «رحمن» ، «57» بار در قرآن کریم ذکر شده است}.

5 – «رحیم» : «رحیم» یعنی رحمت خاص پروردگار که ویژه مؤمنان است. {کلمه «رحیم» «114» بار در قرآن کریم ذکر شده است}.

فرق رحمن با رحیم چیست؟

1 – «رحمن» مانند الله جمع ندارد ولی «رحیم» به صورت «رُحما» جمع بسته می شود.

2 – در قرآن کریم هر جا کلمه «رحمن» آمده می توان به جای آن کلمه جلاله «الله» را

ص :152

قرار داد ولی به جای «رحیم» نمی توان لفظ جلاله «الله» را به کار برد.

3 – «رحمن» اسم خاص خدای تعالی است و به غیر او به کار نمی رود ولی «رحیم» اسم عام است و به غیر خدای تعالی هم به کار می رود، به عبارتی: «رحمن اسم خاص و صفت عام است ولی رحیم اسم عام و صفت خاص است» .

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 42، از امام صادق (ع):

«رحمن» ، اسم خاص و صفت عام و «رحیم» اسم عام و صفت خاص است.

در تفسیر فاتحة الکتاب، علامه امینی، ص 145، از حضرت علی (ع):

«الله» : نامی است که در آن شفای هر درد و یارِ هر درمانی است.

«الرحمن» : همان پناه و پناهندگی است برای تمام کسانی که به او ایمان آوردند و آن نامی است که غیر (خدای) رحمن، احدی به این اسم نامیده نشده است.

«الرحیم» : اگر کسی نافرمانی کند و بعد بازگشت و ایمان آورد و عمل صالحی به جای آورد، از رحمت و مهربانی او بهره مند شود.

در تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی، ج 1، ص 277، آورده است:

«الله» برترین نام خدایی است که دارای همه کمالات وجودی است و «الرحمن» و «الرحیم» از صفات اوست که نشانه رحمت آن هستی بی پایان است؛ با این فرق که رحمان بر کثرت رحمت دلالت می کند و رحیم بر ثبات و دوام آن. پس رحمان خدایی است که رحمت فراگیرش همه چیز و همه کس را شامل می شود (مؤمن، کافر، دنیا و آخرت) و چنین رحمتی در برابر غضب نیست، بلکه غضب نیز از مصادیق آن است و اما رحیم خدایی است که رحمتی ویژه برای مؤمنان دارد و این رحمت در برابر غضب اوست. خدای سبحان، قرآن و نیز سوره را با نام خود می گشاید و بدین گونه، ادبِ شروعِ کار با نام خدا را به انسان ها می آموزد.

☼ نکته:

در آغاز هر سوره به جز سوره توبه «بسمله» آمده و در متن سوره نمل نیز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» ذکر شده است بنابراین قرآن کریم «114» «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» دارد. و

ص :153

چون خدای تعالی در سوره هود آیه «41» می فرماید: «ارْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْراهَا وَمُرْسَاهَا» بنابراین عبارت «بسمه الله» ، «115» بار در قرآن کریم ذکر شده است.

☼ نکته:

آیه بسمله یکی از آیات هر سوره و مخصوص آن سوره است، ولی متأسفانه برخی از اهل سنت مخالف این واقعیت هستند. بنابراین: «اگر سوره ای را یقین نموده و بعد به سوره دیگر عدول نمایید باید بسمله را برای سوره ای که به آن عدول نموده اید، اعاده کنید» . در تأیید این ادعا، آیت الله جوادی آملی در جلد اول تفسیر تسنیم در تفسیر آیه شریفه بسمله آورده است: «نزول مکرر آیه «بسم الله … » نشانه اختلاف معنا و تفسیر آن در هر سوره است. آیات در سراسر قرآن کریم گرچه از نظر لفظی یکسان است، لیکن از نظر معنوی و تفسیری گوناگون و در نتیجه مشترک لفظی است. اختلاف معنوی و اشتراک لفظی آیات «بسم الله الرحمن الرحیم» از آن روست که «بسم الله … » هر سوره جزیی از آن سوره و با محتوای آن هماهنگ و به منزله عنوان و تابلو آن سوره است و چون مضامین و معارف سوره های قرآن با یکدیگر متفاوت است، معنای «بسم الله» نیز در سوره ها مختلف خواهد بود و در هر سوره درجه ای از درجات و شأنی از شئون الوهیت خدای سبحان و رحمانیت و رحیمیت او را بازگو می کند و از این جهت همانند اسمای خداوند در پایان آیات است که با محتوای آیات هماهنگ و به منزله برهانی بر محتوای آن است. بر این اساس، اگر محتوای سوره ای به خوبی تبیین شود، تفسیر «بسم الله» آن سوره نیز روشن خواهد شد» . و نیز آورده است: «حرمت قرائت سوره عزائم بر صاحبان عذر، شامل تلاوت «بسم الله … » به قصد سوره های مزبور نیز می شود. «بسم الله الرحمن الرحیم» هر سوره، در نماز باید به قصد همان سوره ای باشد که نمازگزار قصد تلاوت آن را دارد. در صورت عدول نمازگزار از سوره ای به سوره دیگر، باید «بسم الله الرحمن الرحیم» را به قصد سوره جدید تکرار کند لزوم تلاوت «بسم الله … » هر سوره به قصد همان سوره، نشانه تعدد مقصود است؛ زیرا تعدد قصد، تابع تعدد و تکثر مقصود است و گرنه مقصودی که هیچ کثرتی در آن نیست تا هر یک از واحدهای آن نشانه خاصی داشته باشد و با آن نشانه، از واحدهای دیگر متمایز گردد، قصد نمی تواند فارق و منشأ

ص :154

تکثر آن باشد؛ مگر این که قصد، خود مقصود آفرین باشد. بنابراین «بسم الله الرحمن الرحیم» هر سوره معنا و تفسیرِ ویژه خودش را دارد و با معنای «بسم الله … » در سایر سوره ها متفاوت است».

در کتاب جامع الأحکام القرآن، ج 1، ص 92، از امام صادق علیه السلام:

«بسم الله الرحمن الرحیم» تاج سوره هاست.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 162، از امام باقر (ع):

«سرقوا اَکرَم آیة من کتاب الله بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» = «سرقت کردند گرامی ترین آیه از کتاب خدا را که همان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ است».

از همان منبع، ص 152: در آغاز هر کتاب آسمانی آیه «بسمله» نازل شده است.

در تفسیر عیاشی، ج 1، ص 20، از حضرت علی (ع): بعضی «بسم الله الرحمن الرحیم» را حذف می کنند. آن یک آیه از کتاب خداست که شیطان آن را از یاد آنها برده است.

در تفسیر ابوالفتوح رازی، روضه الجنان و روح الجنان، ج 1، ص 27، از جابر بن عبد الله انصاری:

رسول خدا (ص) فرمود: ای جابر! چگونه نماز را افتتاح می کنی؟ گفتم: می گویم: «الحمد لله رب العالمین … » فرمود: نه، اول بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم» ، آنگاه بخوان: «الحمد لله … ».

در «کنز العمال» ، علاء الدین علی بن عبد الملک، ج 1، ص 444، ح 1917، از رسول خدا (ص):

شیطان به پیشگاه خداوند سبحان عرض کرد: پروردگارا! برای تمامی مخلوقاتت روزی و وسیله زندگانی قرار داده ای و هیچ یک از آنان را فروگذار نکرده ای، پس روزی من چیست؟ خدای متعال فرمود: آن چه نام من بر آن برده نشود (روزی توست).

☼ نکته:

آیه «بسمله» اولین چیزی است که در لوح محفوظ نوشته شد. و اولین آیه ای است که به حضرت آدم (ع) نازل شد.

در اسرار الصلوة (ملکی تبریزی)، ص 226، از حضرت علی (ع): وقتی «بسم الله الرحمن الرحیم» بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد، آن حضرت فرمود: اولین بار که این آیه بر حضرت آدم (ع) نازل شد فرمود: تا زمانی که فرزندان من این آیه را قرائت کنند از عذاب (الهی) در امان خواهند بود.

ص :155

در تفسیر عیاشی، ج 1، ص 19، از امام صادق (ع):

«ما انزل الله کتاباً الا و فاتحته، بسم الله الرحمن الرحیم» = «خداوند کتابی نفرستاد مگر اینکه سرآغازش بسم الله الرحمن الرحیم بود».

در تفسیرجامع، ج 1، ص 163، از امام صادق (ع):

هیچ کتابی از آسمان نازل نشده جز آنکه در سرآغازش «بسمله» بوده است.

در بحار الانوار، ج 85، ص 20، از امام صادق (ع): خداوند هیچ کتابی را از آسمان فرو نفرستاده، مگر آن که شروع آن با «بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است. پایان هر سوره هم با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای سوره بعدی مشخص شده است.

در کشف الاسرار، ج 2، ص 403، آمده است:

اول کسی که «بسم الله الرحمن الرحیم» بر او نازل شد حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) بود. آن گاه که «بسم الله» بر ابراهیم خلیل (علی نبینا و آله و علیه السلام) نازل شد به برکت آن، آتش نمرود بر ابراهیم (ع) سرد و سالم شد و او بر دشمن خویش پیروز گردید. موسی (ع) به برکت این آیه لشکر فرعون و هامان را مقهور کرد و به پیروزی دست یافت. آن گاه که «بسم الله الرحمن الرحیم» بر حضرت سلیمان (ع) نازل شد، همه مردم را حاضر کرد و این آیه را برای آنان خواند؛ همه شنیدند و شادی کردند و گفتند: ما شهادت می دهیم که تو به حق فرستاده خدایی.

☼ نکته:

جهر به «بسمله» در تمامی نمازهای جهری (صبح و مغرب و عشاء) واجب و در نمازهای اخفایی (ظهر و عصر) مستحب است.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 163، از امام حسن عسکری (ع):

علامات مؤمن 5 چیز است: 1) 51 رکعت نماز گزاردن 2) زیارت اربعین

3) انگشتر در دست راست کردن 4) جبین و پیشانی را در سجده بر خاک گذاشتن 5) بسمله را بلند گفتن.

در کتاب حویزی، ج 1، ص 10، از امام صادق (ع): «بسم الله الرحمن الرحیم» سزاوارترین چیزی است که بلند گفته شود و این همان آیه ای است که خداوند فرمود: «وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ

ص :156

وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا» = «و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می کنی، آنها پشت می کنند و از تو روی بر می گردانند» (1).

در تفسیر القرآن، ملا فتح الله کاشانی، ج 1، ص 39، آورده است: نزد شیعه، بلند خواندن آیه بسمله در نمازهای جهریه واجب و در نمازهای اخفاییه مستحب است.

در کتاب اسرار و فوائد بسم الله، ص 34، از سلطان دین حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع):

بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» ، در تمام نمازها از سنت پیامبر (ص) است.

در کتاب هزار و یک نکته (آیت الله حسن زاده آملی)، ص 172، از تفسیر کبیر رازی، ج 1، ص 160:

حضرت علی (ع) بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای بلند قرائت می کرد و چون حکومت و قدرت به بنی امیه رسید، آنان برای از بین بردن آثار علی (ع) قرائت بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای بلند منع کردند. (آن گاه فخر رازی می افزاید: ) کسی که علی (ع) را امام و پیشوای دین و خود قرار دهد، در مورد انتخاب دینش و (هدایت) خودش به دستگیره محکمی چنگ زده است.

در تفسیر صافی، ج 1، ص 98، از عیاشی، ج 1، ص 21و22، از امام صادق (ع):

آنان (عامه = اهل سنت) را چه شده؟ خدا آنان را بکشد! که بزرگترین آیه در کتاب خدا را قصد کرده اند، پس گمان برده اند که اگر آن را آشکارا بگویند، بدعت و نوآوری در دین است.

در تفسیرجامع، ج 1، ص 156، از ابن مسعود، از رسول اکرم (ص):

هر کس بخواهد حق تعالی او را از «زبانیه ی» دوزخ که «19» نفرند، نجات دهد، باید به قرائت «بسمله» مشغول شود. زیرا (آن آیه) نوزده حرف است تا حق تعالی هر حرفی از آن را سپری (در مقابل آتش جهنم) قرار دهد.

☼ نکته:

«زبانیه» از ماده «زبن» به معنای دفع و پرتاب کردن است. پس زبانیه در واقع همان خازنان و نگهبانان آتش جهنمند همچنان که می فرماید: «فَلْیَدْعُ نَادِیَه سَنَدْعُ الزَّبَانِیَه» = «سپس هر که را می خواهد صدا بزند! ما هم به زودی مأموران دوزخ را صدا می زنیم» (2).

و می فرماید: «عَلَیْهَا تِسْعَة عَشَرَ» = «بر آن دوزخ 19 فرشته، نگهبانند» (3).

ص :157


1- اسراء 46
2- علق 17و18
3- مدثر 31

☼ نکته:

کلمه «زبانیه» و «تسعة عشر» تنها یکبار در قرآن کریم در آیات فوق آمده اند.

☼ نکته:

کلمه «الله» 2699 بار در قرآن کریم تکرار شده است.

در حلیت المتقین، ص 136 و در کتاب بسمله، ص 117، از حضرت علی (ع) آورده اند که فرمود:

هر گاه یکی از شما برای بول، خود را برهنه کند، بسمله بگوید تا شیطان دیده ی خود را بر هم نهد و او را نبیند.

در قمی، ج 2، ص 22 و درکتاب بسمله، ص 119، از امام صادق (ع):

در موقع جماع بسم الله بگویید تا شیطان از شما دور شده و در عمل شما مشارکت نکند.

در کافی، ج 4، ص 498 و از کتاب بسمله، ص 114 و ص 17، از امام صادق (ع):

از نوشتن آیه شریفه «بسمله» فرو گذار نکن اگر چه می خواهی یک بیت شعر بنویسی. و سعی کن آن را بهتر از سایر چیزها بنویسی.

در کتاب بسمله، ص 20، از حلیت المتقین، از حضرت امام علی النقی (ع):

اگر بگویم کسی که ترک می کند گفتن و نوشتن «بسمله» را در کارها و نوشته ها مثل کسی است که نماز را ترک می کند، هر آینه راست گفته ام.

در کتاب بسمله، ص 109، از حضرت رسول اکرم (ص):

هر کس «بسمله» را قرائت کند، خدای تعالی برای او چهار هزار حسنه و ثواب ثبت فرماید و چهار هزار گناه از نامه عملش محو فرماید و چهار هزار درجه، او را بلند گرداند. و می فرماید: دعایی که اول آن بسمله باشد رد نمی شود.

در امالی صدوق، ص 549 و در کتاب بسمله، ص 161، از ابی عبد الله (ع) و از حضرت رسول (ص):

هر کس وضو بگیرد و «بسمله» نگوید تنها مواضع وضویش پاک شود و اگر «بسمله» بگوید همه ی تن او پاک شود.

در اسرار و فوائد بسم الله، ص 90، آمده است:

جمعی از مردم به محضر پیامبر (ص) شرفیاب شده و عرض کردند: ای رسول خدا! آنگاه که طعام می خوریم ما را کفایت نمی کند و سیر نمی شویم چه کنیم؟ حضرت (ص) فرمودند: نام

ص :158

خدا را بر زبان جاری کنید «بسم الله» بگویید و با هم غذا بخورید تا غذاهایتان برکت یابد.

در کتاب حکایت و حکمت، ص 109، از پیامبر اکرم (ص):

در بهشت شهری است به نام «مدینه الرحمه» ، که بی نهایت زیباست، هر که به آن رسید از زحمت رَسْتْ و به رحمت پیوست. در آن شهر خانه ای است به نام «بیت الجلال» ، که درهای بسیار دارد و کلید درهای آن «بسم الله الرحمن الرحیم» است. چون بنده ی مؤمن «بسم الله» را با صدق و اخلاص بر زبان راند درها باز شود و از سوی خداوند ندا شود که ملک این خانه و ولایت این شهر را به تو سپردیم.

در وسایل الشیعه، ج 4، ص 747 و درتفسیرعیاشی، ج 1، ص 19، از امام صادق (ع):

خداوند سبحان هیچ کتابی را از آسمان نازل نفرموده جز آنکه در سرآغازش «بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است.

☼ نکته:

به استناد قرآن و روایاتِ معصومین (ع)، ذبح حیوان بدون «بسمله» باعث حرام شدن گوشت آن می شود: «حُرِّمَتْ عَلَیکُمُ الْمَیتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ … » (1).

الحمد سکته1 لله سکته2 رَبِّ العالمین ﴿2﴾

ستایش مخصوص خدای تعالی است که پروردگار جهانیان است ﴿2﴾

«حمد» : یعنی هم سپاس و هم ستایش در برابر هر کار نیک چه نعمت و یا غیر نعمت باشد. ولی «شکر» فقط سپاس در برابر نعمت است، بنابراین «حمد» تنها مخصوص خدای تعالی است.

«رب» : یعنی مالک و صاحبی که مملوک خود را تدبیر کند و او را پرورش دهد.

«عالمین» : شامل تمام موجودات و ماسوا در دو عالم می باشد.

☼ نکته:

عبارت «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» در شش آیه شریفه ی (حمد 2)، (یونس 10)، (غافر 65)، (زمر 75)، (انعام 45) و (صافات 182) آمده است. (اما سکته ها تنها در سوره حمد است).

در کتاب آداب الصلوة، ص 214، درحدیث شریف قدسی فرموده: من نماز را بین خود و بنده ام تقسیم کرده ام؛ نیمی از آنِ من است و نیمش از آنِ بنده ام. پس چون بنده گفت: بسم الله الرحمن الرحیم،

ص :159


1- مائده 3

خدا گوید: بنده ام مرا یاد کرد. و چون بنده گفت: الحمد لله، خداوند فرماید: بنده ام مرا سپاس گزارد و ستایش گفت. و این است معنی سمع الله لمن حمده. و چون گفت: الرحمن الرحیم، خداوند گوید: بنده ام مرا تعظیم کرد. و چون گفت: مالک یوم الدین، خداوند گوید: بنده ام مرا تمجید کرد. و چون گفت: ایاک نعبده و ایاک نستعین، خدا فرماید: این بین من و بنده من است. و چون گفت: اهدنا الصراط المستقیم، خداوند می فرماید: این از آن بنده من است و بنده ام آن چه بخواهد از آن اوست.

در خصال شیخ صدوق، ص 205 و در تفسیر البصائر، ج 1، ص 231، از رسول خدا (ص):

غذایی که 4 خصوصیت دارد کامل خواهد بود:

1 - حلال باشد.

2 - خورندگان آن زیاد باشند.

3 - بسم الله و نام خدای متعال در اول غذا ذکر شود.

4 - در پایان غذا الحمد لله گفته شود.

الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾

بخشنده و مهربان است﴿3﴾

در بحارالانوار، ج 92، ص 245، از پیامبر اکرم (ص):

کسی که مشکل و اندوهی برایش پیش آید و گرفتار شود و با اخلاص بسم الله الرحمن الرحیم گوید و به خداوند متعال توجه قلبی پیدا کند، یکی از دو چیز برایش حتمی است؛ یا در دنیا به حاجتش می رسد و مشکلش حل می شود و یا (پاداش او) نزد پروردگارش برای او آماده و ذخیره می شود و آن چه نزد خداست برتر و برای اهل ایمان ماندگارتر است.

☼ نکته:

بنده سه حالت دارد:

1 - نیست بود و به هستی احتیاج داشت.

2 - هست شد و به اسباب بقا محتاج است.

3 - در قیامت به مغفرت نیازمند است. این سه مطلب در سه اسم الله، رحمن و رحیم _ بسم الله الرحمن الرحیم _ آمده است. بدین صورت که: ای فرزند آدم! «الله» اوست، اندیشه کن که چگونه تو را از عدم به وجود آورد. «رحمن» اوست، بنگر که چگونه وسایل زندگانی تو را مهیا کرد. «رحیم» اوست، منتظر باش تا فردای قیامت چگونه تو را در پناه عنایت خود در آورَد و پرده مغفرت بر گناهانت نهد. ای فرزند آدم! به سه چیز محتاجی: به آفرینش و پرورش و آمرزش. معنی «الله» اشارت است بر آفرینش در ابتدا به قدرت: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ»

ص :160

(1). مفهوم «رحمن» دلیل است بر پرورش به دوام نعمت: «و ان ربکم الرحمن» (2). مضمون «رحیم» خبر می دهد از آمرزش در پایان با مژده رحمت: «نَبِّیءْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» = «بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم!» (3).

مَالِکِ سکته3 یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾

صاحب روز جزا است ﴿4﴾

«مالک» : به معنای پادشاه است. برخی از قُراء آن را «مَلِک» قرائت کرده اند و استناد آنها آیه دوم سوره ناس است که می فرماید: «مَلِک الناس» . و کسانی که «مالک» قرائت کرده اند، از باب اضافه «اسم فاعل به ظرف» و برای توسعه دادن معنای آن است.

در تفسیر صافی، ج 1، ص 99، از عیون، ج 1، ص 282، از امام حسن عسکری(ع):

(مالک یوم الدین یعنی: ) او قادر بر اقامه ی جزاء و داور به حقِ حساب و پاداش است.

در تفسیر صافی، ج 1، ص 100، از عیون، ج 1، ص 282، از امام رضا (ع):

امام صادق (ع) بارها و بارها، این گونه (مالک) قرائت فرموده است.

«یومِ الدین» : یکی از اسامی روز قیامت است. قیامت اسامی زیادی دارد که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است. از جمله: یوم الفصل – واقعه – قیامت – یوم الحساب – یوم التغابن – وقت معلوم – یوم الجزاء – یوم البعث – یوم الحشر و غیره.

☼ نکته:

در عبارت «رب العالمین» این تعبیر نهفته است که خدای تعالی تمام موجودات را می پروراند تا به سیر تکاملی برسند و به عبارتی مراد، این عالم دنیوی است که موجودات دارای اختیارند، ولی در عبارت «مالک یوم الدین» این تعبیر نهفته است که خدای تعالی پادشاهی قهار است که جزا می دهد و هیچ جنبنده ای بی اذن آن قادرِ متعال، اختیاری ندارد و لذا منظور، روز قیامت است که اختیار برچیده شده است.

در تفسیر صافی، ج 1، ص 100، از تفسیر امام حسن عسکری (ع)، ص 38، ح14: زیرکترین زیرکها آن کسی است که خود را حسابرسی کند و هر عملی را جهت پس از مرگ انجام دهد. و احمقترین احمقان،

ص :161


1- رعد16
2- طه 90
3- حجر 49

کسی است که از هوا و هوس خویش پیروی کند و آرزوهای طول و درازی داشته باشد.

إِیَّاکَ سکته4 نَعْبُدُ وإِیَّاکَ سکته5 نَسْتَعِینُ ﴿5﴾

تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ﴿5﴾

«ایّاک» : این کلمه، انحصاری برای خداست که دو فعل «نعبد و نستعین» را مختص به ذات اقدس حق می کند و این معنا را می رساند: «ای پروردگاری که تنها و منحصر هستی» .

«عبد» : به معنای انسان یا هر دارایِ شعوری است که به مقام عبودیت یا تواضع و فروتنی در مقابل خالق هستی بخش رسیده باشد. بنابراین همه انسانها عبد خدای تعالی نیستند بلکه همه آنها مخلوق اویند و تنها کسانی که به مقام عبودیت و اطاعت برسند، «عبد» او خواهند شد.

«استعانت» : به معنای یاری طلبیدن است.

«عبادت» : به استناد سه آیه ذیل، می توان سه معنا برایش آورد:

1-اطاعت: «أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ» = «آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید» (1).

2-پرستش: «قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّه» = «بگو: من مأمورم که «الله» را بپرستم» (2).

3-خضوع و ذلت: «وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ» = «قوم آنها بردگان ما هستند؟!» (3).

در تفسیر صافی، ج 1، ص 100، آمده است:

راز انتقال بنده از غیبت به خطاب از آنرو است که او با تمجید و تعریف خدای سبحان به او تقرّب می جوید، به صورت تدریجی و پله پله به مقام قرب او می رسد به حدّی که علم او به خدا عیان و آشکار می گردد و خبر، شهود و غیبت، تبدیل به حضور می گردد.

از همان منبع، ص 101، در خصوص «راز متکلّم مع الغیر بودن» ، آمده است:

گفته شده است آن چه در «نعبد» و «نستعین» مستتر است جهت قاری سوره و همراهان او و حاضرین در نماز جماعت صحیح می باشد یا اینکه او و سایر موحّدین و خداشناسان که عبادت این فرد در لابلای عبادت های آنان درج شده است و حاجت او با حوائج دیگر حاجتمندان، مخلوط شده می باشد، شاید عبادت او به برکت عبادت های دیگران، مستجاب واقع شود و به او

ص :162


1- یس60
2- رعد36
3- مؤمنون47

پاسخ مثبت داده می شود، از این رو نماز جماعت تشریع شده است و کلمه ی «ایّاک» جهت تعظیم خدا و اهتمام به او و به جهت دلالت تامّ بر حصر و انحصار مقدّم بر افعال «نعبد» و «نستعین» شده است.

اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿6﴾

ما را به راه راست هدایت فرما ﴿6﴾

«صراط مستقیم» : همان راه رسیدن به کمال حقیقی و تقرب به خدای تعالی است که انبیاء (ع) و اهل بیت (ع) آن را مشخص و طی کرده اند. همان گونه که می فرماید: «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» = «به راستی ای محمد (ص)! تو از رسولانی و به راه مستقیم هستی» (1)..

در تفسیر جامع، ج 1، ص 167، از کتاب معانی، از امام سجاد (ع) آورده است که فرمود:

بین خدا و بین حجت خدا، حجابی نیست و خدا از حجت خود در پرده و حجاب نیست. ماییم ابواب خدا و ماییم صراط مستقیم و ماییم مخزن علم او و ماییم زبان و مترجم های وحی او و ماییم ارکان توحیدش و ماییم گنجینه اسرارش.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 166، از امام صادق (ع) آورده است که فرمود:

صراط مستقیم، امیرالمؤمنین (ع) است. و از حضرت رسول نقل شده که فرمود: ثابت قدم ترین شما بر «صراط مستقیم» کسی است که محبتش به اهل بیت من بیشتر باشد.

در کتاب بر کرانه عصمت، ص 295 و از عیون، ج 1، ص 294، از امام رضا (ع):

هر کس در مجلسی یاد ما اهل بیت کند قلبش نمیرد در روزی که قلب ها می میرند.

در کتاب بیان، ص 294، از ابو بصیر روایتی نقل شده که وی از امام صادق (ع) پرسید:

مردم می گویند چرا از علی (ع) و اهل بیت (ع) در قرآن اسمی نیامده است؟ امام فرمود: حکم نماز بر رسول خدا (ص) نازل گردید ولی از سه رکعت و چهار رکعت بودن آن نامی به میان نیامده است تا خود رسول خدا (ص) این قسمت را برای آنان تفسیر فرمود. و نیز فرمود: آن که به مظلومیت ما غمگین باشد نفس های او تسبیح و غصه وی عبادت است.

ص :163


1- یس 3و4

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 651، از سلیم، از عبدالله بن عباس:

ابوذر به پیامبر (ص) عرض کرد: آیا محبت علی (ع) برای من نفعی دارد؟ فرمود: خدایتعالی فرمود: تو (ای محمد) نسبت به من همانگونه ای که من خواسته ام و علی نسبت به تو همانگونه است که تو نسبت به منی و محبین علی نسبت به من همانگونه اند که علی نسبت به توست.

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ سکته6 عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ سکته7 عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ﴿7﴾ راه کسانی که به آنها نعمت دادی، نه آنها که بر ایشان غضب کردی و نه گمراهان ﴿7﴾

☼ نکته:

«ضالین» یعنی گمراهان و «مغضوب» یعنی مورد غضب که از «ضالین» بدترند. گفته شده است، منظور از «مغضوب علیهم» یهود است به قرینه آیه شریفه: «مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ» = «کسانی را که خدا بر آنها لعن و غضب کرده است» (مائده60). و مقصود از «ضالین» نصاری هستند به دلیل آیه کریمه: «قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ» = «قومی که خود گمراه شدند» (1).

در تفسیر نمونه، ج 1، ص 54 و55 و56، چ1، آمده است: از موارد استعمال این دو کلمه در قرآن مجید چنین استفاده می شود که «مغضوب علیهم» مرحله ای بدتر از «ضالین» است و به تعبیر دیگر «ضالین» گمراهان عادی هستند، ولی مغضوب علیهم، گمراهان لجوج یا منافق اند؛ و به همین دلیل در بسیاری از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکر شده است. جمعی از مفسران عقیده دارند که مراد از ضالین منحرفان مسیحی و منظور از مغضوب علیهم منحرفان یهودی هستند. این برداشت به دلیل موضع گیری های خاص این دو گروه در برابر دعوت اسلام است؛ زیرا همان گونه که قرآن هم صریحاً در آیات مختلف بازگو می کند، منحرفان یهود، عداوت خاصی نسبت به اسلام نشان می دادند، هر چند در آغاز، دانشمندان آنها از مبشران اسلام بودند، اما چیزی نگذشت که سرسخت ترین دشمن اسلام شدند و از هر گونه کار شکنی در پیشرفت اسلام و مسلمانان فروگذار نکردند. اما منحرفان مسیحی که موضعشان در برابر اسلام تا این حد سرسختانه نبود، تنها در شناخت آیین حق گرفتار گمراهی شده بودند، از آنها تعبیر به «ضالین» شده است.

ص :164


1- مائده 77

با این حال تعبیر از آنها به «مغضوب علیهم» بسیار صحیح به نظر می رسد، ولی باید توجه داشت که این تعبیر در حقیقت از قبیل تطبیق کلی بر فرد است؛ یعنی اینها از جمله مصادیق بارز این مفهوم هستند و افراد مغضوب و ضالین افراد و گروه های بیشتری را شامل می شود.

این احتمال نیز وجود دارد که ضالین به گمراهانی اشاره می کند که اصراری بر گمراه ساختن دیگران ندارند، در حالی که مغضوب علیهم کسانی هستند که هم گمراه اند و هم گمراهگر و با تمام قوا می کوشند دیگران را همرنگ خود سازند.

در امالی شیخ صدوق، ص 913، مجلس 85، از رسول خدا (ص): زمانی که خداوند بر امتی غضب کند، ولی عذابی بر آنها نازل نکند، قیمتها گران، عمرشان کوتاه، تجارتشان بی نفع، میوه هایشان نابود، آبشان کم جوش، بَدْهایشان بر آنها مسلط و باران از آنها مفقود گردد.

از همان کتاب، ص 877، م82، از رسول خدا (ص):

هر کس نعمت ها به سویش هجوم آورد، بسیار «الحمد لله رب العالمین» بگوید. و هر کس فقر بر او پایدار ماند، بسیار «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» بگوید.

☼ لطیفه:

(بر گرفته از داستان هایی از زندگی علما، ج 1، ص 116 _ 117):

یکی از شاگرادان شیخ مرتضی انصاری (ره) می گوید: برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم. اما از مطالب درس هیچ نمی فهمیدم. بسیار متأثر بودم و به حضرت علی (ع) متوسل شدم. شبی در خواب خدمت حضرت رسیدم و امام (ع) «بسم الله الرحمن الرحیم» را در گوشم قرائت فرمود. صبحِ فردا، درس را فهمیدم. پس از چند روز به جایی رسیدم که در مجلس درس اظهار نظر می کردم. روزی با استاد بزرگ، شیخ انصاری بسیار صحبت کردم و به بیانات او اشکال نمودم. آن روز پس از درس خدمت شیخ رسیدم. وی آهسته در گوشم فرمود: آن کس که «بسم الله» را در گوش تو خوانده است تا «ولا الضالین» را در گوش من خوانده است. من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ دارای کرامت است، زیرا به کسی این مطلب را نگفته بودم.

ص :165

2 سوره بقره

2 - سوره بقره (گاو) = فُسطاط (خیمه = مجموعه یک خانواده) = اول المثانی = سنام (رکن = معظم = کوهان شتر). (مدنی است و 286 آیه دارد).

طولانی ترین سوره قرآن کریم بوده و اولین سوره ای است که بعد از هجرت در مدینه نازل شد. به دلیل داشتن احکام فراوان در آیات کریمش به این سوره، زهره هم گویند و به همین دلیل دو سوره بقره و آل عمران را زهروان یعنی دو زهره یا درخشنده گویند.

خلاصه سوره: ملامت کفار، منافقین و اهل کتاب، احکامی از قبیل برگشتن قبله از بیت المقدس به سوی کعبه، احکام حج، ارث، روزه و غیره. آیه شریفه «آیة الکرسی» در این سوره است. داستان گاو بنی اسرائیل در آن ذکر شده است و به همین دلیل به آن بقره یعنی گاو گویند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الم ﴿1﴾ (برای توضیح به فصل اول مراجعه شود)

ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ ﴿2﴾ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿3﴾ این کتاب با عظمتی است که شکی در آن نیست و مایه هدایت پرهیزکاران است (2) کسانی که به عالم غیب ایمان دارند و نماز به پا می کنند و از روزی که نصیبشان شده انفاق می کنند (3)

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 89، از امام صادق (ع): «الذین یؤمنون بالغیب» کسانی هستند که ایمان به قیام قائم (عج) داشته باشند و «و ممّا رزقناهم ینفقون» یعنی از آنچه ما به ایشان تعلیم کرده ایم، به دیگران تعلیم می کنند و علم را گسترش می دهند.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 483، از امام باقر (ع): تقوا (متقین) 3 نوع است:

1 - خاصِ خاص: که حلالها را هم ترک کنند.

2 - خاص: شبهات را ترک کنند.

3 - عام: فقط حرام را ترک کنند.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 289، چ1، از امام صادق (ع): زاهد کسی است که حلال خدا را به جهت ترس از حسابِ آن و حرام خدا را به جهت ترس از عذابِ آن ترک کند.

در کافی، ج 3، ص 120، از امام باقر(ع)، از امیرالمؤمنین(ع): عملی که با تقوا همراه باشد کم نیست.

ص :166

در نهج البلاغه، ص 709، ح330، چ9، از حضرت علی (ع):

کمترین حق خدا بر عهده شما آن است که از نعمتهای الهی در گناهان یاری نگیرید.

در کافی، ج 3، ص 121، چ1، از امام صادق (ع): عمل کم با تقوا بهتر از عمل بسیار بی تقواست.

در سفینه البحار، ج 1، ص 208، چ1، از امام صادق (ع): مؤمن را از آن جهت مؤمن گویند که «هر گاه به خدا پناهنده شود خدا او را پناه می دهد» = «یؤمن علی الله فیجیز امانه».

☼ مؤلف:

روایات زیادی در وجه تسمیه مؤمن نقل شده است ولی این روایت و روایتی دیگر که می فرماید: «مردم از او در امانند» ، شیواترین و پر مسماترین وجه تسمیه را بیان می فرمایند.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 89، باب11، چ1، از امام رضا (ع):

کسی که از سیئه و عمل بدش، خوشش آید مؤمن نیست.

از همان منبع، ج 2، ص 274، از امام علی (ع): کامل ترین شما در ایمان، خوش خلق ترین شماست.

درکافی، ج 2، ص 34، از امام علی (ع): هیچ کس مزه ایمان را نمی چشد تا این که دروغ را ترک کند چه کوچک باشد چه بزرگ و چه شوخی باشد چه جدی.

☼ مؤلف:

روایاتی در ذیلِ برخی آیاتْ نقل شده است که منظور از متقین را اهل بیت (ع) دانسته اند و مراد از ظالمین را غاصبین و ظلم کنندگان به اهل بیت (ع) آورده اند و صد البته اهل بیت (ع) و ظالمین به آنها از مصادیق بارز این آیاتند و باطن آیات در حقیقت همین است، اما این بدان مفهوم نیست که نتوان سایر مؤمنین را مشمول گروه اولِ آیات و سایرِ ظالمین را از مصادیق گروه دوم فرض کرد. البته بعضی از آیات تنها مختص به اهل بیت (ع) هستند، مثل آیه تطهیر (احزاب 33) یا آیه لیلة المبیت (بقره 207) یا آیه ولایت (مائده 55) و یا آیه مباهله (آل عمران 61) و …

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 256، از کافی، از امام صادق (ع):

زنهار از کسانی مباش که می گویند فلان آیه فقط در فلان موضوع نازل شده است.

ص :167

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الم (1)

ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ (2)

الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)

وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6)

خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (7)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (8)

یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (9)

فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (10)

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (12)

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (13)

وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14)

اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (15)

أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ (16)

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (17)

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (18)

أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ (19)

یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (20)

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)

الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)

وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (23)

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ (24)

وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فیها خالِدُونَ (25)

إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ (26)

الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (28)

و آنان که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند (4) آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند (5) کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد (6) خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پرده ای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست (7) گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم. » در حالی که ایمان ندارند (8) می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند؛ (اما) نمی فهمند (9) در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایی که می گفتند، عذاب

ص :168

دردناکی در انتظار آنهاست (10) و هنگامی که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می گویند: «ما فقط اصلاح کننده ایم» (11) آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولی نمی فهمند (12) و هنگامی که به آنان گفته شود: «همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید!» می گویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند (13) و هنگامی که افراد باایمان را ملاقات می کنند و می گویند: «ما ایمان آورده ایم!» (ولی) هنگامی که با شیطانهای خود خلوت می کنند، می گویند: «ما با شماییم! ما فقط (آنها را) مسخره می کنیم!» (14) خداوند آنان را استهزا می کند؛ و آنها را در طغیانشان نگه می دارد، تا سرگردان شوند (15) آنان کسانی هستند که «هدایت» را به «گمراهی» فروخته اند؛ و (این) تجارت آنها سودی نداده؛ و هدایت نیافته اند (16) آنان [= منافقان] همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی می فرستد و) آن را خاموش می کند؛ و در تاریکیهای وحشتناکی که چشم کار نمی کند، آنها را رها می سازد (17) آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمی گردند (18) یا همچون بارانی از آسمان، که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود می گذارند؛ تا صدای صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند) (19) برق، نزدیک است چشمانشان را برباید. هر زمان که (برق جستن می کند و صفحه بیابان را) برای آنها روشن می سازد، (چند گامی) در پرتو آن راه می روند؛ و چون خاموش می شود، توقف می کنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بین می برد؛ چرا که خداوند بر هر چیز تواناست (20) ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید (21) آن کس که زمین را بستر شما و آسمان [= جو زمین] را همچون سقفی بالای سر شما قرار داد؛ و از آسمان آبی فرو فرستاد؛ و به وسیله آن، میوه ها را پرورش داد؛ تا روزی شما باشد. بنابر این، برای خدا همتایانی قرار ندهید، در حالی که می دانید (هیچ یک از آنها، نه شما را آفریده اند و نه شما را روزی می دهند) (22) و اگر درباره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کرده ایم شک و تردید دارید، ( دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست می گویید (23) پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است و برای کافران، آماده شده است (24) به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست. هر زمان که میوه ای از آن، به آنان داده شود، می گویند: «این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود. (ولی اینها چقدر از آنها بهتر و عالیتر است)» و میوه هایی که برای آنها آورده می شود، همه (از نظر خوبی و زیبایی) یکسانند. و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود (25) خداوند از این که (به موجودات ظاهرا کوچکی مانند) پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمی کند. (در این میان) آنان که ایمان آورده اند، می دانند که آن، حقیقتی است از طرف پروردگارشان؛ و اما آنها که راه کفر را پیموده اند، (این موضوع را بهانه کرده) می گویند: «منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟!» (آری، ) خدا جمع زیادی را با آن گمراه و گروه بسیاری را هدایت می کند؛ ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می سازد (26) فاسقان کسانی هستند که پیمان خدا را، پس از محکم ساختن آن، می شکنند؛ و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده و در روی زمین فساد میکنند؛ اینها زیانکارانند (27) چگونه به خداوند کافر می شوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را می میراند؛ و بار دیگر شما را زنده می کند؛ سپس به سوی او بازگردانده می شوید. (بنابراین، نه حیات و زندگی شما از شماست و نه مرگتان؛ آنچه دارید از خداست) (28) او خدایی است که همه آنچه را (از نعمتها) در زمین وجود دارد، برای شما آفرید؛ سپس به آسمان پرداخت؛ و آنها را به صورت

ص :169

هفت آسمان مرتب نمود؛ و او به هر چیز آگاه است (29)

☼ نکته:

صاحب تفسیر صافی، ج 1، ص 113، شأن نزول آیه شریفه «و من الناس … » (آیه 8) را به جریان غدیر خم می داند که در آنجا، آن دو نفر با 9 تن دیگر جزءِ اولین کسانی بودند که با حضرت علی (ع) بیعت بسته و دومی «بخ بخ» راه انداخت، اما بعداً خلافت را از او سلب کردند.

توجه: آیه شریفه 28، بحثِ تفسیری مفصلی دارد که در ذیلِ آیه (مؤمن 11) آمده است.

توجه: آیات 4 تا 29، نکته ابهام و تفسیری خاصی ندارند و در سایر تفاسیر هم جز، توضیحِ واضحات، نکته چشم گیری نیامده است لذا از بیان آنها خودداری شده است. و البته شیوه و روش این کتابِ تفسیری در بقیه آیات هم بدین صورت است. و علتش هم خلاصه گویی است.

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَة قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ چون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد [فرشتگان] گفتند آیا کسی را قرار می دهی که در آن فساد و خون ریزی کند؟ و حال آنکه ما تسبیح و حمد تو را به جای می آوریم، فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید (30)

☼ نکته:

پرسش فرشتگان از امری بوده که به آن جاهل بوده اند و قصد حل آن را داشته اند نه اینکه در کار خدای تعالی اعتراض کنند.

☼ نکته:

در این مورد که ملائکه از چه طریق فهمیدند آدم و ذریه اش در زمین فساد می کنند شاید دلایلی بدین شرح باشد: 1– ملائکه می دانستند موجود زمینی به خاطر مادی بودن و داشتن شهوت، فساد می کند. 2– از طریق لوح محفوظ فهمیدند.

3 - خداوند متعال به ملائکه خبر داده بود که از فرزندان این آدم کسانی خواهند آمد که فساد خواهند کرد. 4– اجنه قبل از انسان در زمین فساد کردند.

5 - شاید هم خداوند متعال قبل از خلقت آدم و حوّا انسانهای دیگری آفریده باشد که فساد کردند. (دانشمندان فسیلهایی از انسانهای نخستین به دست آورده اند که قدمتشان به میلیون ها سال می رسد و این در حالی است که بیش از 12 - 6 هزار سال از خلقت آدم (ع) نمی

ص :170

گذرد، از آن گذشته آدم و به تبع او ذریه اش آگاهی کامل به علوم، از جمله خطاطی، کشاورزی، خیاطی، خانه سازی و غیره داشته اند، در صورتی که آدم های نخستین در غارها و برهنه و بی سواد می زیسته اند، بنابراین نظریه خلقت انسانها قبل از آدم و حوّا تقویت می شود) (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 246، از امام باقر (ع):

قبل از آدم و حوا هفت گروه از انسانها بر روی زمین می زیسته اند و هر گروه در یک دوره از زمان بوده اند. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 1 سوره نساء مراجعه شود).

از همان منبع، از امام رضا (ع): علت طواف خانه کعبه آن بود که چون فرشتگان در پاسخ خداوند که فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه» گفتند: «اتجعل فیها من یفسد فیها» ، از کار خود پشیمان شده و آن را گناه دانسته و به عرش پناه بردند، خداوند نیز خواست تا در روی زمین، بندگان همانند آنها خدا را پرستش کنند و به این سبب دستور بنای خانه کعبه را صادر فرمود.

از همان منبع، از امام باقر (ع):

فرشتگان 7 هزار سال به اطراف عرش پناه بردند تا خدا توبه آنها را پذیرفت و در آسمان چهارم، بیت المعمور را برای عبادت و طواف ایشان قرار داد و آن را جایگاه امن و امان ساخت، چنانچه بیت الحرام و خانه کعبه را در زمین برای مردمان جایگاه امن و امان و عبادت قرار داد.

در کافی، ج 1، ص 275، چ1، از امام رضا (ع): ائمه (ع) خلفای خدای عزوجل بر روی زمینند.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

اوصیاء پیامبر (ص) درهای توجه به سوی خدای عزوجل هستند و اگر آنها نبودند، مردم خدای عزوجل را نمی شناختند و خدای تعالی به وسیله آنها بر خلقش احتجاج می کند.

وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلاءِ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ و همگی اسماء را به آدم آموخت بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست می گویید، اسامی اینها را بر شمارید (31)

منظور از «اسماء» در آیه شریفه چیست؟

مفسرین در پاسخ به این سؤال به طور کلی دو نظریه دارند:

ص :171

1_ اکثر و شاید همه مفسرین عامه (سنی مذهب) و بسیاری از مفسرین شیعه از جمله صاحبان (نمونه، ج 1، ص 121) و (مجمع، ج 1، ص 118) معتقدند که منظور «علوم» است که خدایتعالی آن را به آدم (ع) آموزش داد. و البته در این که این علم چه بوده، هم اختلاف است، از جمله:

الف- تمام نعمت ها و اصول و رموز کشاورزی و تمام کارهای مربوط به امور دین و دنیا را خدا به آدم آموخت. (1).

ب- تمام لغات و زبان ها. ج- نام ملائکه و فرزندان آدم. د- فوائد، امتیازات و نام های حیوانات و اینکه هر حیوانی به چه کاری می آید. (2).

ه- از امام صادق (ع) نیز روایتی نقل شده که حضرت (ع) منظور از اسماء را نام کوه ها، دره ها، بیابان ها و حتی نام فرش زیر پای خود، می دانند. (3).

و- خداوند به آدم علم اسرار آفرینش را آموخت تا از اسرار معنوی و مادی آنها آگاه شود، تمام موجودات را بشناسد و نام همه را بداند و حتی از خواص آن مطلع باشد …، استعداد نام گذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نام گذاری کند. (4).

2_ برخی از مفسرین شیعه از جمله صاحبانِ تفاسیر (فرات، کوفی، ج 1، ص 56) و (تفسیر امام حسن عسکری، ج 1، ص 217) و (البرهان، ج 1، ص 163) و (نورالثقلین، ج 1، ص 54) و (المیزان، ج 1، ص 222)، معتقدند: «اهل بیت (ع)» هستند.

آیت الله جوادی آملی، در تسنیم، ج 3، ص 169، آورده است: مراد از اسماء همان حقایق غیبی عالم است که به لحاظ «سمه» بودن و نشانه ی خدا بودن، به «اسم» موسوم شده است، حقایقی که با شعور و عاقل و مستور به حجاب غیب و مخزون عندالله و در عین حال خزاین اشیای عالمند. موجودات عالیه ای که همه ی حقایق عالم شهود، تنزل یافته و رقیقه ای از آنان است و همه ی آنچه در آسمان و زمین مشاهده می شود از نور و بهای آنان مشتق شده است و به خیر و برکت آنها نزول یافته … به هر حال آنچه به آدم تعلیم شد و به او ارائه گردید همان حقایق عالیه عالم، موسوم به «اسماء الله» است و احتمالاً عبارت است از همان «مفاتح الغیب» در آیه «و عنده مفاتح الغیب»

ص :172


1- ابن عباس و سعید بن جبیر و بیشتر مفسران به نقل از مجمع البیان، ج 1، ص 118
2- مجمع البیان، ج 1، ص 118
3- همان منبع
4- تفسیر نمونه، ج 1، ص 121

(انعام 59 ) و «خزائن» در آیه «وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ» (1).

☼ مؤلف:

به سه دلیلِ ذیل نظریه دوم صحیح می باشد و اسماءِ الهی واقعاً «اهل بیت (ع)» هستند:

1 - ضمیر «هم» در «عرضهم» که به کلمه «اسماء» برمی گردد، فقط در خصوص انسانها یا موجودات ذی شعور به کار می رود.

2 - اگر منظور از اسماء، علم باشد پس باید بعد از آن که آدم (ع) آن علوم را به ملائکه آموخت، ملائکه هم مثل آدم دانای به آن علوم بوده و در داشتن آن علوم با او مساوی باشند، بنابراین دیگر نباید آدم برتر از ملائکه باشد و نیازی هم به سجده آدم نخواهند داشت، در صورتی که وقتی فرشتگان به این اسماء آگاهی پیدا می کنند بدون هیچ اعتراضی فورا ًبه سجده می افتند، به طوری که کاملاً قانع شده اند. (2).

3 - به استناد روایات زیادی از معصومین (ع) اولین چیزی که خدای تعالی خلق کرد، نور مقدس و مبارک حضرت رسول (ص) بوده است و از این نور مقدس، انوار مقدس اهل بیت (ع) خلق شده است و از انوار مبارک اهل بیت (ع)، ارواح پیامبران و بعد اولیاء و شهداء و صالحین و عرش و کرسی و فرشتگان و ماسوا خلق شده است. بعد از آن که فرشتگان خلق شدند، اهل بیت (ع) به عنوانِ معلم، فرشتگان را تعلیم دادند که خدایتعالی را با چه اذکاری و به چه نحوی عبادت کنند و فرشتگان همواره احترام خاصی برای اهل بیت (ع) قائل بوده اند اما آنها نمی دانستند اهل بیت (ع) درآینده به شکل مادی به زمین نزولِ اجلال خواهند فرمود. وقتی که خدایتعالی آدم را به شکل انسانی خلق فرمود، اهل بیت (ع) نیز حاضر و ناظر بودند و هنگامی که آدم (ع) هویتِ اهل بیت (ع) را که همان اسماءِ اِلهی هستند برای فرشتگان آشکار کرد و گفت که 14معصوم (ع) در دوره ای از زمان به صورت جسمی از نسل آدم بر روی زمین زیست خواهند کرد و خلفای حضرت حق تعالی بر روی زمین همانهایند، اینجا بود که فرشتگان فهمیدند حقیقت آن اسماء چیست و اهل بیت (ع) که معلم آنهایند، همان خلفای روی زمینند، بنابراین به احترام اهل بیت (ع) سجده کردند.

☼ نکته:

اینکه خدایتعالی تمام علوم را به حضرت آدم (ع) آموزش داد، شکی نیست اما منظور از اسماء و نیز علت واقعی سجده فرشتگان بر آدم (ع) فقط ماهیت و شناخت اهل بیت (ع) بود. به

ص :173


1- حجر21
2- المیزان، ج 1، ص 222

عبارتی حضرت آدم (ع) به واسطه معرفت و شناختِ اهلِ بیت (ع) بود که به تمام علوم عالم هستی واقف شد چرا که اهلِ بیت (ع) واسطه فیض و علوم الهی با ماسوا هستند و هر کس به این اسماءِ مقدس تقرب جوید در واقع به همه ی اسرار آفرینش و لغات و اسماء کوه ها و دره ها و همه ی مخلوقات و … . آگاه می شود. چنانچه می گویند: «چو صد آمد نود هم پیش ماست» . و اما مراد از روایت امام صادق (ع) هم بیانِ مصادیقی از اسماء می باشد (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 228، از امام صادق (ع) روایتی آورده که فرمود:

خدایتعالی اسامی حجت های خود را به آدم بیاموخت، آنگاه آنان را که در آن روز ارواحی بودند بر ملائکه عرضه کرد و به ملائکه فرمود: اگر راست می گویید مرا از اسامی این حجت ها خبر دهید، ملائکه گفتند: منزهی تو، ما جز آنچه به ما تعلیم کرده ای علمی نداریم، که تنها تویی دانای حکیم، آنگاه خدای تعالی به آدم فرمود: ای آدم تو ملائکه را به اسماء آنها خبر بده، پس همین که آدم، ملائکه را از اسماء آنان خبر داد، ملائکه به منزلت عظیمی که حجت های خدا نزد خدایتعالی دارند پی بردند و فهمیدند که آنان به خلافت سزاوارترند تا ایشان و آن حجت هایند که می توانند جانشین خدا در زمین و حجت های او بر خلق باشند. آن گاه حجت ها را از نظر ملائکه پنهان کرد و ایشان را وادار کرد که با ولایت و محبت آن حجت ها وی را عبادت کنند.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 495، از برهان و تأویل الایات از سید رضی، از ابن مسعود روایت کرده که گفت:

روزی بر پیامبر اکرم (ص) وارد شدم، عرض کردم: ای رسول خدا! حق را به من نشان دهید تا از آن پیروی کنم. فرمود: داخل آن حجره شو تا حق را ببینی. وارد شدم، دیدم امیرالمؤمنین (ع) در سجده دعا می کند: «خدایا به حرمت محمد (ص) بنده و پیغمبرت، گنهکاران شیعیان مرا ببخش» . بیرون آمدم دیدم پیامبر (ص) نیز مشغول نماز بود و در سجده می فرمود: «پروردگارا! به حرمت بنده ات علی (ع) گنهکاران امت مرا بیامرز» . ابن مسعود می گوید: من تعجب کردم و حالت غشوه به من دست داد. پیامبر (ص) از نماز فارغ شد و فرمود: مگر کافر شدی بعد از ایمان آوردن؟ عرض کردم: معاذ الله! اما تعجب کردم. حضرت (ص) فرمود: خداوند من و علی و فاطمه و

ص :174

حسن و حسین (علیهم السلام) را دو هزار سال قبل از آنکه موجودی بیافریند از نور عظمت خود خلق فرمود و کسی نبود که حضرتش را تقدیس کند، نور مرا شکافت و از آن، عرش و کرسی را خلق کرد، من بزرگتر از عرش و کرسی هستم، نور علی (ع) را شکافت و آسمان و زمین را آفرید و علی (ع) بزرگتر از آسمان و زمین است، از نور حسن (ع) لوح و قلم را خلق کرد و او از لوح و قلم بزرگتر است و از نور حسین (ع) بهشت و حورالعین را آفرید و او افضل و برتر از بهشت و حورالعین است. فرشتگان از ظلمت و تاریکی مشرق و مغرب به خدایتعالی شکایت کردند و گفتند: پروردگارا! تو را به این انوار مقدسه سوگند که تاریکی را از ما بر طرف کن و خداوند ظلمت را به نور فاطمه (س) روشن فرمود و از این رو دخترم را «زهرا» نامید.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه (شیخ صدوق)، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمت و جلالت خود پدید آورد، همان نوری که چون

موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اول محمد (ص) و از شطر دیگر، علی بن ابیطالب (ع) را بیافرید. محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند، اما برای آنکه خلق قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر و جلوه گر شدند … از نور محمد (ص) نور دخترش فاطمه را اقتباس فرمود، پس از آن، از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسن و حسین و ائمه (ع) را اقتباس فرمود. تمام این معصومین، از آن نور آفریده شده اند و پیوسته از صُلب و رحمی پاک به صلب و رحمی پاکیزه منتقل گردیده اند و مانند سایر مردم از ماءِ مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند، بلکه نورهایی بودند که از اصلاب طاهرین به ارحام مطهرات انتقال یافته اند، آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلق هستند. حقیقت ائمه درک نشود و کیفیت حقیقت ایشان هرگز شناخته نشود، پروردگار به واسطه ایشان قدرت و توانایی خود را ظاهر کرده است و آنها آیات و معجزات پروردگارند و به سبب آنها خود را به خلق شناساند و به وسیله اینان، اوامرِ پروردگار اطاعت می شود. چنانچه ائمه (ع) نبودند، مردم نمی دانستند چگونه خدا را ستایش و پرستش کنند.

ص :175

در تفسیر جامع، ج 6، ص 303، از تأویل الایات، از جابربن عبدالله انصاری، از رسول خدا (ص):

ما طایفه پیغمبران با هم برادریم و من افضل آنها هستم و محبوب ترین برادران من علی بن ابی طالب (ع) است و او افضل بر تمام پیغمبران است، هر کس گمان کند که پیغمبران برتر و افضل هستند، مرا پست تر از پیغمبران قرار داده و بر اثر این عقیده، کافر شده است، من علی (ع) را به برادری نگرفتم جز آن که دانستم افضل از جمیع پیغمبران است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 47، از ابن بابویه آورده است: شخصی معنای «عالین» در آیه «استکبرت ام کنت من العالین» (ص 75) را از حضرت رسول (ص) سؤال نموده، عرض کرد: بلند مرتبان (عالین) چه اشخاصی می باشند که از فرشتگان برترند؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: من و علی (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) هستیم که در سرادقِ عرش پروردگار، مشغول تسبیح خدای تعالی بودیم و فرشتگان دو هزار سال پیش از آن که آدم را بیافریند، پروردگار را به توسط و وسیله تسبیح ما تسبیح می نمودند. چون آدم آفریده شد، فرشتگان به سجده کردن آدم امر شدند مگر برای خاطر ما، ما راه خدا هستیم، به واسطه ما مردم هدایت می شوند. هر کسی ما را دوست بدارد خدا او را دوست داشته و داخل بهشت گرداند و هر آن که ما را دشمن بدارد خداوند دشمن اوست و او را در دوزخ وارد کند و دوست نمی دارد ما را مگر آنهایی که حلال زاده و پاکیزه اند.

در روایت قدسی، از الجنة العاصمه، ص 148 و در مستدرک سفینة البحار، ج 3، ص 334 و از مجمع النورین، ص 14 و از العوالم، ص 44: «لو لاکَ لما خلقتَ الافلاک و لو لا علیٌ لما خلقک و لو لا فاطمه لما خلقتما» = «ای رسول اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمی آفریدم» .

در تفسیر جامع، ج 1، ص 235، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

شخصی یهودی از پیامبر (ص) پرسید: شما برترید یا انبیاءِ گذشته؟ پیامبر (ص) فرمود: من برترم چرا که توبه آدم و نجات نوح از طوفان و ابراهیم از آتش و موسی از ترسِ اژدها به واسطه ی توسلشان به ما اهل بیت بود. و فرمود: اگر موسی الان زنده بود و به من ایمان نمی آورد، ایمانش سودی نداشت. و یکی از ذریه من مهدی است که عیسی (ع) پشتِ سرش نماز می خواند.

ص :176

در تفسیر جامع، ج 6، ذیل آیه 56 زمر، ص 98، از احتجاج، از طبرسی، از امام صادق (ع):

از جمله رموزی که پروردگار در قرآن بیان فرموده که غیر از پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدا (ع) آن را نمی دانند آیه: «یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله» (زمر 56) است، چرا که پروردگار می دانست دشمنان دین، اسامی امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) را از قرآن حذف و اسقاط می کنند تا امر را بر مردم مشتبه سازند و باطل خود را میان مسلمین رواج دهند، لذا نام آن بزرگواران را با رمز بیان فرمود و دیدگانِ دشمنان نابینا شد و آن رموز را نفهمیدند.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.

از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿32﴾ قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿33﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لِآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿34﴾ فرشتگان عرض کردند: پاک و منزهی! ما چیزی جز آن چه به ما تعلیم دادی، نمی دانیم، تو دانا وحکیمی (32) فرمود ای آدم! آنها را از هویت این موجودات آگاه کن. وقتی آنها را آگاه کرد. خدا فرمود: نگفتم من غیب آسمان و زمین را می دانم و می دانم آنچه را که شما آشکار و یا پنهان می کنید (33) و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید، همه سجده کردند، جز شیطان که سر باز زد و تکبر ورزید و او از کافران بود (34)

دو سؤال:

1 - چرا خدای تعالی در آیه 34، از ضمیر ماضی استفاده کرده و فرموده است: «کانَ مِنَ الکافرین» = «شیطان از کافران بود» در صورتی که جا داشت بفرماید: «یَکون مِنَ الکافرین» = «شیطان از کافران شد» ؟

2 - منظور از کلمه «تکتمون» در آیه 33 چیست؟ و فرشتگان چه چیزی را کتمان و مخفی می کردند؟

پاسخِ این دو سؤال در دو روایت به این شرح نهفته است: در المیزان، ج 1، ص 236، از قمی:

خدایتعالی از آدم نخست مجسمه اش را ساخت و چهل سال به همان حال باقی گذاشت، چون ابلیس لعین از او می گذشت به آن مجسمه گفت: خدا تو را برای امری درست کرده است. آن

ص :177

گاه ابلیس با خود گفت: اگر خدا مرا به سجده بر این موجود امر کند، هرگز زیر بار نمی روم تا آن جا که وقتی دستور سجده صادر شد، ابلیس حسد درونی خود را ظاهر کرد و سجده نکرد.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 234، از عیاشی، از امام صادق (ع):

بعد از آنکه خدایتعالی آدم را آفرید، ملائکه را امر فرمود تا برای او سجده کنند، ملائکه در دل به خود گفتند: ما گمان نمی کنیم خدا خلقی را بیافریند که نزدش گرامی تر از ما باشد، ما همسایگان او و مقرب ترین خلق نزد او هستیم، خدایتعالی فرمود: آیا به شما نگفتم: که من آنچه را اظهار و یا کتمان می کردید، می دانم یعنی آنچه را درباره جن زادگان (که قبلاً در زمین فساد می کردند) اظهار داشتید و آنچه را که (در لیاقت خود برای خلافت) پنهان کردید، می دانم و به همین جهت ملائکه به خاطر آنچه گفته بودند و نیز آنچه پنهان کرده بودند به عرش خدا پناهنده شدند.

☼ مؤلف:

به استناد روایت اول منظور از «کانَ» آن است که شیطان از پیشتر ذاتِ کفرْپیشگیِ خود را بیان کرده بود و از کافران بود نه اینکه اکنون کافر شده باشد و این می رساند که خدای تعالی کسی را قبل از ارتکاب به گناه و تنها به صرف نیت گناه مجازات نمی کند. و اما منظور از «تکتمون» می تواند هم فکرِ تمرد شیطان باشد و هم فکر ملائکه و یا هر دو مورد (والله اعلم).

سجده به غیر خدا حرام است. پس آیا واقعاً فرشتگان به آدم (ع) سجده کردند یا به خدا ی سبحان؟

در پاسخ به این سؤال ممکن است هر دو جواب داده شود: 1– شاید عده ای پاسخ «خیر» بیاورند و چه بسا بگویند: «همانگونه که حضرت یعقوب (ع) و فرزندانش در مقابل یوسف (ع) به سجده افتادند و خدا را سجده کردند و هدفشان سجده شکر برای خدای تعالی بود و نه سجده به یوسف، همانطور نیز فرشتگان در مقابل آدم، خدای تعالی را سجده کردند و نه آدم (ع) را» .

2– بعضی دیگر از مفسرین از جمله صاحب المیزان (ج1، ص 232)، پاسخ «بله» آورده اند.

اما به استناد آیه 34 که در آن خدای تعالی «سجده بر آدم» را امر می فرماید و نیز روایات و احادیثی از معصومین (ع)، پاسخ دوم صحیح است و واقعاً فرشتگان به خود آدم سجده کردند.

توضیح بیشتراین است: اولاً: سجده فرشتگان بر آدم (ع) نه تنها شرک و حرام نبود بلکه عین

ص :178

عبادت و اطاعت امر الهی بود چرا که خداوند متعال، امر به سجده آدم (ع) فرمود و اگر سجده نمی کردند مثل شیطان طرد و ملعون می شدند.

ثانیاً: تمرد شیطان به خاطرِ سجده بر آدم (ع) بود چون شیطان از سجده به خدایتعالی ابایی نداشت که بخواهد تکبر کند چرا که شیطان 6 هزار سال مشغول سجده و عبادت بود.

صاحب المیزان، ج 1، ذیل آیه34، ص 233، در این خصوص آورده است: «سجده عبادت ذاتی نیست، بلکه قصد عبادت لازم دارد، پس اگر در سجده ای مانعی تصور شود ناگزیر از جهت نهی شرعی و یا عقلی خواهد بود و آنچه در شرع و یا عقل ممنوع است، این است که انسان با سجده خود برای غیر خدا، بخواهد برای آن؛ غیر را اثبات ربوبیت کند و اما اگر منظورش از سجده صرف تحیّت و احترام او باشد، بدون اینکه ربوبیت برای او قائل باشد، بلکه صرفاً منظورش انجام یک نحو تعارف و تحییت باشد پس در این صورت نه دلیل شرعی بر حرمت چنین سجده ای هست و نه عقلی» .

☼ نکته:

گاهاً مشاهده می شود بعضی از شیعیان در ورود به حرم مطهر اهل بیت (ع) سجده می کنند که اگر این سجده برای خدای تعالی باشد همان گونه که حضرت یعقوب (ع) در مقابل یوسف (ع)، خدای تعالی را سجده کرد، ایرادی ندارد ولی اگر به خاطر آن امام باشد حرام است.

اگر فرشتگان معصوم هستند پس چرا شیطان تمرد و گناه کرد؟

پاسخ: شیطان فرشته نیست بلکه او از جنیان است، همچنانکه می فرماید: «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ» = «شیطان گفت: من از او برترم چون من از آتشم» (ص 76) و «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ» = «همه سجده کردند مگر ابلیس که او از جنیان بود» (1).

☼ نکته:

به چهار دلیل ابلیس (شیطان) فرشته نیست بلکه از اجنه است:

1 - به استناد آیه (کهف 50)، ابلیس «جن» بوده و دارای ذریه و بچه می باشد ولی ملائکه از مجرداتند.

2 - به استناد آیه (اعراف 12) و (ص 76)، ابلیس از آتش خلق شده است، ولی ملائکه از نورند.

3 - به استناد آیات (فاطر 1) و (انبیاء 26) و (تحریم 6) و … فرشتگان معصومند و گناه و تمرد نمی کنند، ولی شیطان تمرد کرد.

4 - به استناد آیه (ذاریات 56)، شیطان مکلف و مختار است، ولی ملائکه فاقدِ اختیارند.

ص :179


1- کهف50

☼ نکته:

خدایتعالی در چند جای دیگر علت عدم سجده شیطان را «قیاسِ شیطان» ذکر فرموده است، از جمله: «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» = «شیطان در جواب گفت: من از او بهترم مرا از آتش خلق کرده ای و او را از گل آفریدی» (1).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 51، از کافی، از امام صادق (ع):

شیطان نفسش را با آدم قیاس نمود و اگر آن جوهر اصلیه خلقت را مقایسه می کرد و خدایتعالی آدم را از آن آفرید که به مراتب نورانی تر از آتش بود، دیگر از آتش سخن نمی گفت.

همان: هرگز در دین قیاس نکنید. اول کسی که قیاس کرد شیطان بود و قیاسش اشتباه بود.

از همان منبع: شیطان دروغ گفته است، خداوند تعالی او را از گل آفریده است، بدین طریق که او را از آتشی که از درخت سبز اقتباس شده بود آفرید و اصل درخت نیز از گل بوده است.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 237، از بحار و قصص الانبیاء، از امام صادق (ع):

ابلیس 4 بار ناله کرد: روزی که لعنت شد. روزی که به زمین هبوط کرد. روزی که رسول خدا (ص) مبعوث شد. روزی که سوره فاتحه نازل شد. و دو بار هم صدای فرح آمیزی درآورد: روزی که آدم از درخت ممنوعه خورد و روزی که آدم از بهشت به زمین هبوط کرد.

در اصول کافی، ج 1، ص 196، از امام صادق (ع):

خدا را نامهای نیکوست او را به آنها بخوانید، سوگند به خدا ماییم آن نامهای نیکو که خدا عملی را از بندگان نپذیرد مگر آن که با معرفت ما باشد.

☼ مؤلف:

خدای تعالی در آیه شریفه 34 می فرماید: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لِآدَمَ» = «و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید» ، که در این آیه شریفه فقط سجده به حضرت آدم (ع) را بیان می فرماید و خبری از سجده به حضرت حّوا (س) نیست. حال چرا فرشتگان فقط به حضرت آدم (ع) سجده کردند؟ در پاسخ به این سؤال به روایتی به شرح ذیل اشاره می کنم:

در علل الشرایع، ج 1، ص 43و45و47، چ2، از رسول خدا (ص): (خلاصه روایت): ای علی! خدای تعالی انبیاء را بر فرشتگان برتر نمود و من را بر تمام انبیاء فضیلت داد و برتریِ بعد از من برای تو (ای

ص :180


1- ص 76

علی) و امامان بعد از تو است، فرشتگان خدمتکاران ما و دوستان ما هستند و برای آنان که به ما ایمان دارند از خدا آمرزش می خواهند، ای علی! اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوا، بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفرید، ما پیش از (خلقتِ) فرشتگان به تسبیح پروردگارمان پرداخته ایم زیرا اولْ موجودی که خلق شد ارواح ما بود سپس فرشتگان را آفرید، فرشتگان با تسبیح ما به تسبیح حق تعالی پرداختند و به واسطه ما به یکتا پرستی و تهلیل و تمجیدِ باری تعالی ارشاد و راهنمایی شدند، پس از خلقتِ ارواحِ ما حق تعالی حضرت آدم را آفرید و ما را به رسم ودیعه در پشت آدم قرار داد و به خاطر اکرام و احترام ما بود که فرشتگان امر شدند به آدم سجده کنند …

بنابراین به استناد آیه شریفه 34 و به استناد روایتِ ارزشمندِ فوق، فرشتگان فقط به حضرت آدم (ع) سجده کردند ولی به حضرت حوّا (س) سجده نکردند چرا که ارواح مطهر اهلِ بیت (ع) در آن زمان در صلب آدم (ع) بود و هنوز در رحم حوا (س) قرار نگرفته بود و این می رساند که علت سجده فرشتگان فقط و فقط به خاطرِ وجودِ مقدسِ اهلِ بیت (ع) بوده است که روایت فوق هم این نکته را بیان می فرماید. و البته روایت ذیل هم این گفته حقیر را تأیید می کند:

در تفسیر جامع، ج 4، ص 369، از ابن بابویه آورده که اسماعیل بن فضل، از امام صادق (ع) پرسید:

چرا موسی ترسید و ابراهیم (ع) را با این که در منجنیق به سوی آتش پرتاب کردند وحشت نکرد و نترسید؟ امام صادق (ع) فرمود: چون در صلب ابراهیم (ع) انوار حجتهای خدا بود و به آنها اتکا و اعتماد داشت ولی موسی (ع) فاقد نور حجت حق در صلبش بود و بدین سبب ترسید.

در علل الشرایع، ج 1، ص 47، چ2، از امام صادق (ع):

هر گاه جبرئیل محضرِ نبی اکرم (ص) مشرف می شد در مقابل آن حضرت همچون بندگان می نشست و بدون اجازه هرگز بر آنجناب داخل نمی شد.

وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ﴿35﴾ و گفتیم: ای آدم تو و همسرت در بهشت آرام گیرید و از آن به فراوانی از هر جا که خواستید بخورید و نزدیک این درخت نشوید

ص :181

که از ستمکاران خواهید شد (35)

داستان بهشت آدم (ع) به شرح ذیل در سه جای قرآن کریم آمده است:

1 – همین آیه شریفه 2 – سوره اعراف: «وَ یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ» (اعراف 19) 3 – سوره طه «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ» (1).

آیا بهشت آدم (ع) همان بهشت ابدی بود یا خیر؟

پاسخ: به سه دلیل مراد از «جنه» در آیه شریفه، بهشت ابدی نیست بلکه باغی زیبا و خرم در خارج از بهشت است: 1 – بر اساس قرآن و روایات، بهشتِ برین جایگاهی است که هر کس وارد آن شود نمی تواند خارج شود.

2 – شیطان نمی تواند وارد بهشت ابدی شود.

3 – روایات:

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 260، از امام صادق (ع): (بهشت آدم) از بهشتهای دنیا بوده، آفتاب و ماه در آن طلوع می کردند و اگر از بهشتهای آخرت بود، آدم تا ابد از آن بیرون نمی شد.

در تفسیر صافی، ج 1، ص 147، از تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 1، ص 43:

(اگر بهشت ابدی بود)، ابلیس نمی توانست به آن داخل شود.

مکان و جایگاه این باغ در کجاست؟

پاسخ: بعضی از روایات بهشت آدم (ع) را آسمانی و بعضی از روایات نیز آن را بهشت دنیوی و زمینی معرفی فرموده اند. منظور از دنیوی بودن آن بهشت، که در بعضی از روایات به آن اشاره شده از جمله روایت فوق الذکر، اجباراً زمینی بودن آن نیست، بلکه شاید آن بهشت در کره ای دیگر و یا در آسمانی دیگر و البته شاید هم در همین زمین بوده باشد (والله اعلم).

منظور از «شجره = درخت» در آیه شریفه چیست؟

پاسخ: در قرآن کریم نامی برای «شجره ممنوعه» نیامده، اما دو نوع روایت وجود دارد:

1 - دسته ای از روایات آورده اند که جهت آزمایش آدم و حوا خداوند آنها را از خوردن درختی، منعِ ارشادی فرموده و در روایاتِ مختلف، اسامی مختلفی برای آن شجره آمده از جمله: «درخت سیب و گندم که مشهور آنها «گندم» است» . (2).

ص :182


1- طه 115تا 123
2- صافی، ج 1، ص 148

2 - یک دسته دیگر از روایات آورده اند که منظور «حسد» بود. (1).

بدین شرح: «خدایتعالی به آدم و حوا سفارش کرده بود که هیچ گاه نسبت به مقام عالی اهل بیت (ع) حسد نورزند، ولی هنگامی که آدم و حوا در بهشت مشغول سیر بودند متوجه جایگاهی شدند که اسامی پنج تن یا اهل بیت (ع) در آن بود و متوجه مقام والای آنها نزد پروردگار و سایر فرشتگان شدند و لذا در دل رشک برده و آرزو کردند که آنها نیز چنین مرتبه ای داشته باشند و به همین خاطر از بهشت رانده شدند» .

آیا حضرت آدم (ع) با نزدیک شدن به آن درخت مرتکب نافرمانی و معصیت شد؟

پاسخ: امر و نهی دو حالت دارد:

1 - تنزیهی و ارشادی که حالت نصیحت دارد و آمرانه نیست، پس مخالفت با آن معصیت محسوب نمی شود.

2 - تحریمی و مولوی که حالت آمرانه دارد و مخالفت با آن معصیت است.

نهی آدم و حوا صرفاً ارشادی و نصیحتی خیرخواهانه بود و نه آمرانه. این نصیحت نیز مثل بسیاری از نصایح قرآنی از جمله «سلام کردن» در سوره نور و یا امر به وصیت کردن در سوره بقره و غیره است که منظور از آنها واجب شدنشان نیست بلکه صرفاً جهت نصیحت است. بر عکس یک سری دیگر از سفارشات در قرآن کریم ذکر شده از جمله ادای نماز و جهاد و ترک گناه که این امور از دسته دوم و آمرانه اند به طوری که ترک آنها، مخالف امرِ الهی و معصیت است. هر چند این امر، گناهی نبود اما برای مقام و منزلت یک پیامبر، به عنوان «ترک اولی» محسوب می شود که در خصوص بعضی از انبیاء از جمله حضرت یونس (ع) و ایوب (ع) و حتی حضرت موسی (ع) تا قبل از آنکه به مقام امامت برسد رخ داده است. اما چهارده معصوم (ع) به واسطه آنکه عصمت مطلقه دارند تحت هیچ شرایطی دچار «ترک اولا» و حتی «فکر ترک اولا» نشده اند.

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ﴿36﴾ پس شیطان موجب لغزش آنها شد وآنان را از آنچه در آن بودند (بهشت) خارج ساخت و به آنها گفتیم همگی فرود آیید در

ص :183


1- همان منبع

حالی که بعضی دشمن دیگری خواهید بود و برای شما تا مدت معینی در زمین قرارگاه و وسیله بهره برداری است (36)

آیا اگر آدم و حوا به آن درخت ممنوعه نزدیک نمی شدند باز هم از بهشت به زمین هبوط می کردند یا نه؟

پاسخ: ممکن است بعضی به اشتباه بگویند: «اگر آدم از آن درخت نمی خورد از بهشت طرد نمی شد» . در صورتی که به استناد نص صریح قرآن کریم که می فرماید: «انی جاعلٌ فی الارض خلیفه» = «من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد» (بقره30)؛ معلوم می شود که آدم (ع) از همان آغاز برای ورود به زمین خلق شده است و حتی اگر از درخت ممنوعه هم چیزی نمی خورد باز هم به زمین فرود می آمد، ولی فرقش این بود که اگر نمی خورد، دیگر در بهشت عورتش برهنه نمی شد و نیز با آن عجله و بی مقدمه او را به زمین نمی آوردند، بلکه با احترام و عزتی فراوان بدون اضطراب و ناراحتی و شاید هم با خدم و حشمی به زمین فرود می آمد.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 261، از امام صادق (ع): آدم بر کوه صفا و حوا بر کوه مروه هبوط کرد، آدم چهل روز به سجده بود و بر بهشتی که از دست داده بود، می گریست.

فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿37﴾ پس آدم از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت (که به واسطه آن کلمات) خدایتعالی توبه او را پذیرفت. به درستی که خدایتعالی توبه پذیر و مهربان است (37)

☼ نکته:

به استناد روایاتی از معصومین (ع) منظور و مراد از «کلمات» در آیه شریفه، «اهل بیت (ع)» است، که به واسطه توسل یافتن حضرت آدم (ع) به آن مقامات پر عظمت، خدایتعالی توبه او را پذیرفت. ناگفته نماند که نه تنها آدم (ع) بلکه تمام انبیا و اولیا در مواقع حساس، به آن بزرگواران متوسل شده و می شوند و گره از کار خود می گشایند.

خلاصه اینکه: «کلمات» در این آیه شریفه همان «اسماءِ اِلهی» در آیات 31 و 33 است.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 275، از رسول خدا (ص):

وقتی آدم آن گناه (ترک اولی) را مرتکب شد، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: از تو به حق محمد مسئلت می کنم که مرا بیامرزی، پس خدا به او وحی کرد که محمد (ص) کیست؟ گفت:

ص :184

ای خدایی که نامت والاست، وقتی مرا آفریدی، سر به سوی عرش تو بلند کردم دیدم در آنجا نوشته شده: «لا اله الا الله محمد رسول الله (ص)» ، فهمیدم که در درگاه تو احدی عظیم المنزله تر از او نیست که نامش را با نام خود قرار داده ای پس خدایتعالی وحی کرد: ای آدم! او آخرین پیامبران از ذریه توست، اگر او نبود، تو را خلق نمی کردم.

از همان منبع: خدا را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) سوگند داد.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

خدایتعالی بعد از ظهر روز جمعه بود که از روح خود در آدم دمید و از پایین دنده هایش همسرش را خلق کرد و بعد فرشتگان را به سجده بر او امر فرمود و بعد در همان روز او را داخل بهشت کرد و به خدا سوگند که بیش از شش ساعت از همان روز در بهشت نماند، که دچار نا فرمانی خدا شده و خدا او و همسرش را از آنجا بیرون کرد، در حالی که آفتاب تازه غروب کرده بود، آن شب را تا به صبح پشتِ درِ بهشت به سر بردند تا صبح شد، ناگهان متوجه عریانی خود شدند پروردگارشان ندایشان داد: آیا شما را از آن درخت که می دانید نهی نکردم؟ آدم خجالت کشیده، سر به زیر افکند و گفت: خدا یا! ما به نفس خود ستم کردیم و اینک به گناهان خود اعتراف می کنیم پس ما را بیامرز، خدایتعالی فرمود: باید از آسمان های من به زمین هبوط کنید.

در کنز العمال، ج 1، ص 234، از حضرت علی (ع):

خداوند به حضرت آدم آموخت و فرمود ای آدم بگو: «اللّهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد سبحانک لا اله الا انت عملت سوء و ظلمت نفسی فتب علی انک انت التواب رحیم» .

در تفسیر صافی، ج 1، ص 156 و157، از قمی، ج 1، ص 45، از امام باقر (ع): (خلاصه روایت)

عمر آدم 930 سال بود. او در مکه (و بعد از طوفان در نجف) دفن شد. و در روز جمعه بعد از زوال آفتاب، روح در بدنش دمیده شد. و جز 6 ساعت از همان روز در بهشت استقرار نیافت.

قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿38﴾ وگفتیم همگی از آن (به زمین) فرودآیید، هر گاه هدایتی از طرف من برای

ص :185

شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند(38)

☼ نکته:

علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان (ج1، ذیل آیه38، ص 276 - 282) آورده است: «اینکه خدایتعالی دو بار از کلمه هبوط استفاده فرموده، یکبار در آیه 36 و دیگری آیه 38 بدین خاطر است که آدم و حوا دو بار تغییر موقعیت داده اند. هبوط اول در آیه 36، انتقال آدم و حوا از بهشت به پشت در بهشت است و آیه 38 هبوط از پشت در بهشت به روی زمین است و بین این دو آیه، توبه آدم آمده است یعنی در آیه 37».

☼ مؤلف:

هر چند آدم (ع) ابتدا از بهشت به پشت درِ بهشت و بعد به زمین هبوط کرد و روایت فوق الذکر نیز مؤید این مطلب است، اما آیه 36 به طور صریح به استقرار بر روی زمین اشاره می فرماید: «ولکم فی الارض مستقر» بنابراین صحتِ گفته صاحب المیزان در این که هبوط در این آیه به پشتِ درِ بهشت باشد، بعید است، بلکه هر دوی این آیات به هبوط بر روی زمین اشاره دارند، آیه 36 با لحنی سرزنش آمیز بیان شده و بعد آیه 37، توبه آدم (ع) را آورده و آیه 38 هم با لحنی امیدوار کننده و هدایت گرانه، هبوط به زمین را بیان می فرماید. و دلیلِ صحت این گفته هم آن دسته از روایاتی است که به پوشاندنِ عورت آدم و حوا توسط برگ انجیر در همان بهشت اشاره دارند، که بعد از نزدیک شدن به آن شجره باز هم به مدتی کوتاه در آنجا ماندند. (والله اعلم).

آیاتی که درخصوص جریان آدم و شیطان در قرآن کریم آمده به شرح ذیل می باشند:

1_ سوره بقره آیات 30 تا 38.

2_ سوره اعراف آیات 11 تا 27:

(آیه 11: سجده ملائکه به آدم به جز ابلیس).

(آیه 12: قیاس شیطان که او از آتش آفریده شده وآدم از گل).

(آیه 13: اخراج شیطان به خاطر تکبرش).

(آیه 14: مهلت گرفتن شیطان تا روز بعث).

(آیه 15: مهلت دادن به شیطان).

(آیه 16: وعده شیطان در گمراه کردن بشر).

(آیه 17: حمله شیطان به انسان از چهار طرف پشت سر، راست، چپ و جلو جهت عدم شکرگزاری).

(آیه 18: راندن شیطان از درگاه خدایتعالی وبیان این وعده که جهنم را از شیطان وپیروانش پر خواهد کرد).

(آیه 19: ای آدم تو و جفتت در بهشت منزل گزینید و از هر چه بخواهید تناول کنید ولی نزدیک این درخت نشوید که بد عمل شده، بر خویش ستم خواهید کرد).

(آیه 20: شیطان آنها را

ص :186

وسوسه کرد تا زشتیهای پوشیده آنان پدیدار شود و به دروغ گفت خدا شما را از این درخت نهی نکرد مگر برای اینکه مبادا پادشاه شوید یا عمر جاویدان یابید).

(آیه 21: و برای آن دو قسم یاد کرد که خیر خواه شما هستم).

(آیه 22: پس به دروغ و فریب راهنماییشان کرد تا چون از آن درخت تناول کردند زشتی هایشان آشکار گردید و بر آن شدند که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند و خدا ندا کرد: آیا من شما را از این درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان سخت دشمن آشکار شماست).

(آیه 23: گفتند خدایا ما بر خود ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی سخت از زیانکاران شده ایم).

(آیه 24: خدا گفت: فرود آیید که برخی با برخی دیگر مخالف و دشمنید و زمین تا وقت معین جایگاه شماست).

(آیه 25: خدا گفت: در این زمین زندگی کنید و پس در آن بمیرید و از آن بر انگیخته شوید. (به استناد این آیه، بعثت و روز حشر در همین زمین است).

(آیه 26: ای بنی آدم ما لباسی زیبا و نرم که ستر عورت شما کند فرستادیم و بر شما باد به لباس تقوا که این نیکوترین جامه شماست. این سخنان همه از آیات خدا است که شاید او را یاد کنید).

(آیه 27: ای بنی آدم مبادا شیطان فریبتان دهد چنانکه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد و جامه عزت از تن آنها برکند و قبایح آنها را در نظرشان پدید آورد. همانا شیطان و قبیله اش شما را می بینند ولی شما آنها را نمی بینید. ما شیاطین را دوستدار آنها که ایمان نمی آورند قرار داده ایم).

3 – سوره بنی اسرائیل آیات 61 تا 64:

(آیه 61: و یاد آور وقتی را که فرشتگان را امر به سجده کردیم همه سجده کردند جز شیطان که گفت: آیا آدمی را که از خاک آفریدی سجده کنم ؟).

(آیه 62: شیطان گفت: آیا این آدم خاکی را بر من فضیلت دادی ای خدا! اگر اجل مرا تا روز قیامت به تأخیر افکنی به جز عده قلیلی، همه اولاد آدم را به دام هلاک می کشانم). «این آیه می رساند که شیطان از عدم تسلطش بر اهل بیت (ع) و انبیاء و اولیاء مُخلص آگاه بود» .

(آیه 63: خدا به شیطان گفت: برو که هر کس از اولاد آدم پیرویت کند با تو به دوزخ که پاداش کامل شماست کیفرخواهد شد).

(آیه 64: برو و با جمله لشکر سوار و پیاده ات برآنها احاطه کن و در اموال و اولاد با آنها شریک شو و به وعده های دروغ، آنها را بفریب و مغرور ساز. وعده شیطان جز فریب نیست).

4 – سوره کهف آیه 50:

یاد آور وقتی را که به فرشتگان فرمان دادیم به آدم سجده کنید و همه سجده کردند بجز شیطان که از جنس جن بود و از طاعت خدای تعالی سرپیچید. آیا مرا فراموش کرده شیطان و فرزندانش را دوست خود گرفته اید؟ در صورتی که آنها با شما سخت دشمنند. برای ظالمان بد مبادله ای است. { این آیه شریفه به صراحت

ص :187

می فرماید شیطان یکی از جنیان بود و نه از جنسِ ملائکه}.

5 – سوره طه آیات 115 تا 123:

(آیه 115: و ما با آدم عهدی بستیم و در آن عهد او را استوار نیافتیم).

(آیه 116: و هنگامی که فرشتگان را گفتیم به آدم سجده کنید همه سجده کردند جز شیطان).

(آیه 117: پس گفتیم ای آدم این شیطان با تو وجفتت دشمن است مبادا شما را از بهشت بیرون آرد که از آن پس به شقاوت و بد بختی گرفتار شوید).

(آیه 118: همانا برای تو در بهشت هر گونه لباس و غذا مهیاست که نه گرسنه و نه عریان مانی).

(آیه 119: و نه هرگز در آنجا به تشنگی و گرمای آفتاب آزار بینی).

(آیه 120: پس شیطان او را وسوسه کرد و گفت: آیا میل داری تو را به درخت ابدیت و ملک جاودانی دلالت کنم؟).

(آیه 121: پس آن دو از آن درخت تناول کردند و عورتشان در نظرشان پدیدار شد و خواستند تا به ساتری از برگ درختان خود را بپوشانند و آدم نافرمانی خدا کرده گمراه شد).

(آیه122: پس خدا توبه او را پذیرفت و هدایتش فرمود و به مقام نبوتش برگزید).

(آیه123: آنگاه خدای تعالی به همه فرمود: اکنون از عالی رتبه بهشت فرود آیید که برخی از شما با برخی دیگر دشمنید تا چون از جانب من برای شما راهنمایی بیاید آن هنگام هر که از راه من پیروی کند هرگز گمراه و بدبخت نشود).

6 – سوره ص آیات 71 تا 85:

(آیه71: یاد آر هنگامی را که خدا به فرشتگانت گفت: من بشری را از گل می آفرینم).

(آیه72: پس آنگاه که او را با خلقت کامل بیاراستم و از روح خود بر او بدمیدم، پس سجده کنید).

(آیه73: همه ملائکه سجده کردند).

(آیه74: بجز ابلیس که تکبر کرد و از کافران بود).

(آیه75: خدا فرمود: ای ابلیس تو را چه مانع شد که به مخلوقی که به دست خودم آفریدم سجده نکنی؟ آیا تکبر کردی یا از «عالین» بودی؟) «این آیه شریفه نیز می رساند که موجودات ذی شعوری که ما فوق فرشتگان و جنیان هستند در آنجا بودند و به استناد روایات «عالین» همان اهل بیت (ع) هستند» .

(آیه76: شیطان گفت: من از او برترم مرا از آتش آفریدی و او را از خاک خلق کردی).

(آیه77: خدا فرمود: اکنون از اینجا بیرون رو که سخت رانده درگاه ما شدی).

(آیه78: و به درستی «لعنت من» تا روز قیامت بر تو باد).

(آیه79: شیطان عرض کرد پروردگارا پس تا روز قیامت مهلتم ده).

(آیه80: خدای تعالی فرمود تو را مهلت دادیم).

(آیه81: تا وقت معلوم).

(آیه82: شیطان گفت: پس به عزتت سوگند که همه را گمراه خواهم کرد).

(آیه83: مگر بندگانی از تو را که به مقام مخلصین رسیده باشند). «این آیه نیز می رساند که شیطان خود می دانست راهی به مخلصین ندارد. این را هم باید گفت که بین «مُخلَصین» و «مخلِصین» فرق است و مقام و مرتبه مخلَصین بالاتر از مخلِصین است» .

(آیه84: خدای تعالی

ص :188

فرمود: به حق سوگند. و کلام من حق است).

(آیه85: که جهنم را از جنس تو و پیروانت پر خواهیم کرد).

7 – سوره حجر آیات 26 تا 43:

(آیه26: انسان را از گل و لای سالخورده ی تغییر یافته آفریدیم).

(آیه27: قبل از او جن را از آتش گداخته خلق کردیم).

(آیه28: و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشری از گل کهنه خلق خواهم کرد).

(آیه29: پس چون آن عنصر را معتدل بیارایم و در آن از روح خویش بدمم که همه سجده کنند).

(آیه30: پس همه ملائکه سجده کردند).

(آیه31: مگر ابلیس که ابا کرد، از ساجدین باشد).

(آیه32: خدای تعالی فرمود: ای ابلیس چرا با ساجدین نبودی؟).

(آیه33: شیطان گفت: من به بشری که از گل کهنه آفریده ای سجده نخواهم کرد).

(آیه34: خدای تعالی فرمود: خارج شو که تو رانده شده ای).

(آیه35: و تا روز جزا لعنت بر تو باد).

(آیه36: شیطان گفت: مرا تا روز بعثت مهلت ده).

(آیه37: خدایتعالی فرمود: تو را مهلت خواهد بود).

(آیه38: تاوقت معلوم).

(آیه39: شیطان گفت: به خاطر آنکه مرا گمراه کردی من نیز زمین را برای آنها زینت می دهم و همه را گمراه می کنم).

(آیه40: مگر بندگانی از تو را که به مقام مخلصین رسیده باشند).

(آیه41: خدای تعالی فرمود: این مسیری است بسوی مستقیم).

(آیه42: بدرستی تو بر بندگان (با خلوص) من غلبه نخواهی یافت مگر کسانی که از تو تبعیت کرده که از گمراهان شوند).

(آیه 43: و به درستی جهنم وعده گاه همه آنها خواهد شد).

آیا آدم و حوا واقعاً برهنه شدند؟ آیا قبل از نزدیک شدن به «درخت ممنوعه» لباسی در تن داشتند و بعد از آن، لباس ناپدید شد؟ جنس آن لباس چه بود؟

پاسخ: خدای تعالی در سوره طه آیه 121 و سوره اعراف آیات 20 و 26 و 27 به این موضوع اشاره فرموده، اما در آیه 26 و 27 اعراف (که در بالا آمد) به وضوح این لباس را معرفی فرموده است و آن، چیزی جز لباس تقوا نیست. آنها قبل از تمرد، مالامال از تقوای الهی بودند و نور ایمان و تقوای آنها بود که به آنها جلا و عزت داده بود، طوری که جسم ظاهری و مادی آنها در مقابل آن نورِ پر فروغ، قابل رؤیت نبود. بعد از تمرد، نور تقوا از آنها جدا شد و لذا چهره جسمانی و مادی خود را مشاهده کرده و خود را برهنه دیدند. برای روشن شدن مطلب مثالی می آوریم: فرض کنید لامپی پر از لکه هایی از گرد و غبار و اجرام کثیف باشد، این لکه ها تا وقتی هویداست که جریان برق وارد لامپ نشده باشد، اما به محض ورود جریان برق، تنها روشنایی و

ص :189

فروغ است که مشاهده می شود و خبری از آن لکه ها نیست. مَثَلِ ایمان، مَثَلِ همان جریان برق است. اگر انسان از مبدأ هستی، آنی غافل شود و جریانِ تقوایش قطع گردد، جسمی بی ارزش با کثافات و ظاهری برهنه و زشت از او باقی می ماند. و اتفاقاً در همین دنیای مادی هم هستند، اولیای الهی که انسانهای بی تقوا را هر چند در لباسی فاخر باشند به شکل و ظاهر واقعی و زشت و عریان می بینند. ماجرای حشر انسانها در قیامت هم همین طور است. انسانهای با تقوا در قیامت چنان منور و با فروغند که چیزی از برهنگی در آنها نمایان نیست ولی برعکس انسانهای بی تقوا، برهنه و عریانند، همچنان که می فرماید: «یوْمَ لَا یخْزِی اللَّهُ النَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا» = «در آن روزی که خداوند پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردند خوار نمی کند؛ این در حالی است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است و می گویند: پروردگارا ! نور ما را کامل کن» (تحریم8). و نیز می فرماید: «یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» = «روزی است که مردان و زنان با ایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت می کند» (حدید12). و می فرماید: «عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ» = «نزد پروردگارشان؛ برای آنان پاداشی از (اعمال) شان و نور (ایمان) شان است» (1).

وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (39)

یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ (40)

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ (41)

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)

وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ (43)

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44)

و کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند؛ و همیشه در آن خواهند بود (39) ای فرزندان اسرائیل! نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به یاد آورید! و به پیمانی که با من بسته اید وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم. ( و در راه انجام وظیفه و عمل به پیمانها) تنها از من بترسید! (40) و به آنچه نازل کرده ام [= قرآن] ایمان بیاورید! که نشانه های آن، با آنچه در کتابهای شماست، مطابقت دارد؛ و نخستین کافر به آن نباشید! و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید! (و به خاطر درآمد مختصری، نشانه های قرآن و پیامبر اسلام را، که در کتب شما موجود است، پنهان نکنید!) و تنها از من (و مخالفت دستورهایم) بترسید (نه از

ص :190


1- حدید19

مردم)! (41) و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با اینکه می دانید کتمان نکنید! (42) و نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید (و نماز را با جماعت بگزارید)! (43) آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می کنید، اما خودتان را فراموش می نمایید؛ با اینکه شما کتاب (آسمانی) را می خوانید! آیا نمی اندیشید؟! (44)

وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ ﴿45﴾

از صبر و نماز یاری طلبید و آن بسی سنگین است برای خاشعین (45)

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 283، از امام صادق (ع): منظور از صبر، روزه است.

از همان منبع، ص 284، از عیاشی، از ابی الحسن (ع): خاشعین، پیامبر (ص) و علی (ع) است.

در کافی، ج 3، 142، از امام صادق (ع): صبر، سَرِ ایمان است که اگر برود، ایمان هم می رود.

در الحدیث، ج 1، ص 84، از امام علی (ع): صبر و بردباری و عزتِ نفس داشتن به هنگام فقر بهتر از ثروتی است که از راه خواری و ذلتِ نفس بدست آید.

در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 161، چ2، از امام صادق (ع): شیعه ما را در سه مورد آزمایش کن:

1 - فرا رسیدن وقت نماز، 2 - حفظِ اسرار از دشمن، 3 - کمک به برادر دینی در خصوصِ اموال.

در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 359، چ2، از امام باقر (ع):

4 نماز را می توان در هر زمان خواند:

1 - نماز قضا، 2 - میت، 3 - آیات، 4 - طواف.

الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ (46)

یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ (47)

آنها کسانی هستند که می دانند دیدارکننده پروردگار خویشند و به سوی او بازمی گردند (46) ای بنی اسرائیل! نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید؛ و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم (47)

وَاتَّقُواْ یَوْماًََ لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئًا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿48﴾ بترسید از روزی که کس به کار کس نیاید و از او شفاعتی نپذیرند و از او عوضی نگیرند و آنها یاری نشوند (48)

آیا شفاعت به غیرخدای تعالی هم تعلق می گیرد؟

در قرآن کریم آیات زیادی در خصوص شفاعت آمده است از جمله: (انعام 51)، (زمر 44) (بقره 255)، (یونس 3)، (انبیاء 28)، (مریم 87)، (طه 110)، (سبا 23) و غیره. از میان این آیات بعضی شفاعت را فقط مخصوص به خدای تعالی می دانند از جمله آیه مورد بحث و آیه 4 سوره

ص :191

سجده که می فرماید: «مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ» = «غیر از او سرپرست و شفیعی ندارید» ، بعضی دیگر از این آیات، شفاعت را به غیر خدا هم تخصیص داده اند. متأسفانه برخی از مفسرین عامه در حقیقت خواسته یا ناخواسته دسته دوم از این آیات را رد کرده اند و شفاعت را تنها مختص به خدای تعالی می دانند، غافل از آنکه آیات الهی یکدیگر را تکمیل و تفسیر می کنند.

اما به سه دلیل شفاعت به غیر خدا (و صد البته به اذن او) هم تعلق می گیرد:

1 - نص صریح قرآن کریم: منظور همان آیات دسته دومند که به صراحت شفاعت به غیر خدای تعالی را هم اثبات می کنند. مثلاً آیه 86 سوره زخرف که می فرماید: «وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَه اِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» = «آنهایی که مشرکین به جای خدای تعالی می خوانند، مالک شفاعت کسی نیستند، تنها کسانی می توانند به درگاه او شفاعت کنند که به حق شهادت داده باشند و در حالی داده باشند که عالم باشند» .

2 – قول و عمل یکی از انبیاء به استناد قرآن کریم: «قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ» ؛ «قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» = «برادران یوسف گفتند: ای پدر، برای ما به خاطر گناهانمان از خدا آمرزش بخواه چرا که ما از خطاکاران بودیم؛ یعقوب (ع) گفت: به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش می طلبم، همانا او آمرزنده و مهربان است» (یوسف 97 و98) {به استناد این دو آیه شریفه، توسل و شفیع قرار دادنِ شخص مؤمن نزد خدای تعالی جایز و مؤکد است چرا که اگر این کار خلاف بود، حضرت یعقوب (ع) این عمل را نهی می کرد}.

3– روایات نقل شده از معصومین (ع)، از جمله:

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 325، از حضرت رسول (ص):

کسی که به شفاعت من ایمان نداشته باشد خداوند او را به شفاعتم نائل نسازد.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 327، از تفسیر فرات، از بشر بن شریح بصری روایت آورده که گفت:

من به محمد بن علی (ع) عرضه داشتم: کدامیک از آیات قرآن امیدوار کننده تر است؟ فرمود: قوم تو در این باره چه می گویند؟ عرضه داشتم: می گویند: آیه: «یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا

ص :192

عَلَی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ» = «بگو ای کسانی که در حق خود زیاده روی و ستم کردید از رحمت خدا نا امید نشوید» (زمر54) است. فرمود: ولیکن ما اهل بیت این را نمی گوییم. پرسیدم پس شما کدام را می دانید؟ فرمود: آیه: «وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی» = «و آنقدر پروردگارت به تو عطا خواهد کرد تا راضی شوی» (ضحی 5)؛ به خدا سوگند شفاعت.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 328، از عیاشی، از صادقین (ع)، ذیل آیه «عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً» :

این مقام شفاعت است.

در المیزان، ج 1، ص 332، از تفسیر قمی، در ذیل جمله: «و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له» آورده:

ابو ایمن که غلام آزاد شده یکی از همسران امام سجاد (ع) بود، بر امام جعفر (ع) داخل شد و گفت: ای ابا جعفر! دل مردم خوش می کنید و می گویید شفاعت محمد، شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذارید مردم به وظایف خود عمل کنند!) حضرت ابا جعفر (ع) آن قدر خشمناک و ناراحت شد که رنگش تیره گشت و فرمود: وای بر تو ای ابا ایمن! آیا عفتی که درباره شکم و شهوتت ورزیدی تو را به طغیان در آورده؟ ولی متوجه باش که اگر فزعهای قیامت را ببینی آن وقت می فهمی که چقدر محتاج به شفاعت محمدی. وای بر تو! مگر شفاعت را جز برای گنه کارانی که مستوجب آتش شده اند تصور داری؟ آنگاه فرمود: هیچ احدی از اولین و آخرین نیست مگر آن که در روز قیامت محتاج شفاعت محمد (ص) است و فرمود: در روز قیامت یک شفاعتی رسول خدا (ص) در امتش دارد و یک شفاعتی ما در شیعیانمان داریم یک شفاعتی شیعیان ما در خاندان خود دارند.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 334، از حضرت علی (ع):

برای ما شفاعتی است و برای اهل مودت ما شفاعتی.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 337، از رسول خدا (ص): کسی که از حسنه خود خوشحال و از گناهش ناراحت باشد مؤمن است، پس کسی که از گناهی که مرتکب شده پشیمان نمی شود مؤمن نیست و از شفاعت بهره مند نمی شود و از ستمکاران است.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 339، از امام رضا (ع):

ص :193

چون روز قیامت شود، خدای تعالی برای بنده مؤمنش تجلی می کند (بصیرتش را باز می کند) و او را به گناهانی که کرده آگاه می سازد و آن گاه او را می آمرزد و این را بدان جهت می کند تا هیچ ملک مقرب و هیچ پیامبر مرسل از رسوایی بنده او خبردار نشود، پرده پوشی می کند تا کسی از وضع او آگاه نگردد. آنگاه به گناهان او فرمان می دهد تا حسنه شود.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 339، از امام صادق (ع):

روز قیامت، خدایتعالی رحمتش را بگستراند، آنچنان که شیطان هم به طمع رحمت او افتد.

☼ نکته:

روایات زیادی در خصوص شفاعت حضرت زهرا (س) و نیز شفاعت ذریه او غیر از ائمه وارد شده و همچنین روایاتی در شفاعت مؤمنین و حتی طفل سقط شده از آنها نقل شده است.

وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ (49)

وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50)

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (51)

ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (52)

وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (53)

و (نیز به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم؛ که همواره شما را به بدترین صورت آزار می دادند: پسران شما را سر می بریدند؛ و زنان شما را (برای کنیزی) زنده نگه می داشتند. و در اینها، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود (49) و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم؛ و شما را نجات دادیم؛ و فرعونیان را غرق ساختیم؛ در حالی که شما تماشا می کردید (50) و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم؛ (و او، برای گرفتن فرمانهای الهی، به میعادگاه آمد؛) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید (51) سپس شما را بعد از آن بخشیدیم؛ شاید شکر (این نعمت را) بجا آورید (52) و هنگامی را که به موسی، کتاب و وسیله تشخیص (حق از باطل) را دادیم؛ تا هدایت شوید (53)

وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿54﴾ و موسی به قوم خود گفت: ای قوم شما با گوساله پرستی به خود ستم کردید پس بسوی خالق خود باز آیید و یکدیگر را بکشید که این نزد خالقتان برای شما بهتر است پس خدا بر شما ببخشد که او بخشنده و مهربان است (54)

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 354، از تفسیر دُرّمنثور، از حضرت علی (ع):

بنی اسرائیل از موسی (ع) پرسیدند توبه ما چیست؟ فرمود: به جان هم بیافتید و یکدیگر را

ص :194

بکشید. پس بنی اسرائیل کاردها را برداشته برادر، برادر خود را و پدر، فرزند خود را کشتند و از اینکه چه کسی در جلوی کاردشان می آید، باکی نکردند تا هفتاد هزار نفر کشته شد. پس خدای تعالی به موسی (ع) وحی کرد به ایشان دستور بده دست از کشتار بردارند که خدای تعالی هم کشته ها را آمرزید و هم از زنده ها در گذشت.

چرا پذیرش توبه آنها با این خشونت همراه شد؟

پاسخ: بنی اسرائیل سالیان متوالی تحت جور و ستم فراعنه بودند تا آنکه حضرت موسی (ع) مبعوث شد، آن حضرت آیات و معجزات زیادی را برای آنها آورد که تنها یکی از آن آیات در اثبات خدای تعالی کفایت می کرد، آخرین معجره ای که در حقیقت یکی از امدادهای الهی برای آنها بود همان شکافتن رود نیل و غرق شدن فرعون و سپاهیانش بود که جا داشت دیگر هیچ شک و تردیدی در اثبات توحید در آنها باقی نگذارد، اما به محض آنکه وعده موسی از 30 روز به 40 روز طول کشید، در ابتدای آن ده روز به تحریک سامری، گوساله پرست شدند و از آن جایی که مسئله انحراف از اصل توحید و گرایش به بت پرستی مسئله ساده ای نبود که به آسانی قابل گذشت باشد آن هم بعد از مشاهده آن همه معجزه و نعمتهای بزرگِ خداوند متعال، بنابراین باید چنان گوشمالی به آنها داده می شد که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقی بماند و کسی هرگز به فکر بت پرستی نیفتد. و همین هم شد چرا که بعد از آن هر گناهی غیر از شرک داشته اند.

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55)

ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (56)

وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (57)

وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزیدُ الْمُحْسِنینَ (58)

فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (59)

وَ إِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (60)

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنی بِالَّذی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ

ص :195

ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (61)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (62)

و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: «ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم!» پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می کردید (55) سپس شما را پس از مرگتان، حیات بخشیدیم؛ شاید شکر (نعمت او را) بجا آورید (56) و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم؛ و «من» [= شیره مخصوص و لذیذ درختان ] و «سلوی» [= مرغان مخصوص شبیه کبوتر] را بر شما فرستادیم؛ (و گفتیم: ) «از نعمتهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید!» (ولی شما کفران کردید!) آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می نمودند (57) و (به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتیم: در این شهر [= بیت المقدس] وارد شوید! و از نعمتهای فراوان آن، هر چه می خواهید بخورید! و از در (معبد بیت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گردید! و بگویید: «خداوندا! گناهان ما را بریز!» تا خطاهای شما را ببخشیم؛ و به نیکوکاران پاداش بیشتری خواهیم داد (58) اما افراد ستمگر، این سخن را که به آنها گفته شده بود، تغییر دادند؛ (و به جای آن، جمله استهزاآمیزی گفتند؛) لذا بر ستمگران، در برابر این نافرمانی، عذابی از آسمان فرستادیم (59) و (به یاد آورید) زمانی را که موسی برای قوم خویش، آب طلبید، به او دستور دادیم: «عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن!» ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید؛ آن گونه که هر یک (از طوایف دوازده گانه بنی اسرائیل)، چشمه مخصوص خود را می شناختند! (و گفتیم: ) «از روزیهای الهی بخورید و بیاشامید! و در زمین فساد نکنید!» (60) و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید: «ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفا کنیم! از خدای خود بخواه که از آنچه زمین می رویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد» . موسی گفت: «آیا غذای پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب می کنید؟! (اکنون که چنین است، بکوشید از این بیابان) در شهری فرود آیید؛ زیرا هر چه خواستید، در آنجا برای شما هست» و (مهر) ذلت و نیاز، بر پیشانی آنها زده شد؛ و باز گرفتار خشم خدایی شدند؛ چرا که آنان نسبت به آیات الهی، کفر می ورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق می کشتند. اینها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند (61) کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند و کسانی که به آیین یهود گرویدند و نصاری و صابئان [= پیروان یحیی] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست. (هر کدام از پیروان ادیان الهی، که در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دین عمل کرده اند، مأجور و رستگارند) (62)

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿63﴾ و چون از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما افراشتیم [و فرمودیم] آنچه را به شما داده ایم به جد بگیرید وآنچه را درآن است به خاطر داشته باشید تا پرهیزکار شوید (63)

☼ نکته:

ماجرای کنده شدن کوه طور از جای خود و قرار گرفتن در بالای سر یهود، در سه آیه: (بقره93) و (نساء154) و (اعراف171) نیز آمده است: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ

ص :196

خُذُوا مَا آتَینَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَینَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» = «و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم؛ و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم؛ (و گفتیم: ) این دستوراتی را که به شما داده ایم محکم بگیرید و درست بشنوید! آنها گفتند: شنیدیم؛ ولی مخالفت کردیم. و دلهای آنها، بر اثر کفرشان، با محبت گوساله آمیخته شد. بگو: ایمان شما، چه فرمان بدی به شما می دهد، اگر ایمان دارید!» (1).

«وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا» = «و کوه طور را بر فراز آنها برافراشتیم؛ و در همان حال از آنها پیمان گرفتیم و به آنها گفتیم: (برای توبه، ) از در (بیت المقدس) با خضوع درآیید! و (نیز) گفتیم: روز شنبه تعدی نکنید (و دست از کار بکشید!) و از آنان (در برابر همه اینها، ) پیمان محکمی گرفتیم» (2).

«وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَینَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» = «و (نیز به خاطر بیاور) هنگامی که کوه را همچون سایبانی بر فراز آنها بلند کردیم، آنچنان که گمان کردند بر آنان فرود می آمد؛ (و در همین حال، از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم: ) آنچه را (از احکام و دستورها) به شما داده ایم، با قوت (و جدیت) بگیرید! و آنچه در آن است، به یاد داشته باشید، (و عمل کنید، ) تا پرهیزگار شوید!» (3)

☼ نکته:

در تفسیر آیه مورد بحث، مفسرین اختلاف کرده و سه قول بیان کرده اند:

1 – عده ای از جمله صاحب نمونه (برگزیده تفسیر نمونه، ج 1، ص 86)، آورده اند: «قطعه ی عظیمی از کوه به فرمان خدا بر اثر زلزله و صاعقه شدید از جا کنده شد و از بالای سر آنها گذشت بطوری که چند لحظه، آن را بر فراز سر خود دیدند و تصوّر کردند که بر آنها فرو خواهد افتاد».

پاسخ به این گروه: این نظریه به سه دلیل ذیل مردود است:

اولاً: مخالف معجزات الهی است. و با این نظریه در حقیقت باید معجزات الهی را انکار کرد.

ثانیاً: از نظر علمی بعید است زلزله ای با این شدت رخ دهد به طوری که نوک کوهی با آن عظمت را چنان پرتاب کند که مانند ابر بزرگی بر بالای سر قوم بنی اسرائیل قرار گیرد. و از آن گذشته اگر این اتفاق افتاده بود چگونه ممکن است آن کوه بر سر قوم فرود نیامده باشد و آنها را نکشته باشد. چرا که با پذیرش این نقل دیگر اعجاز و امداد الهی در ثابت ماندن کوه رد می شود.

ص :197


1- بقره93
2- نساء154
3- أعراف171

ثالثاً: به استنادِ قرآن کریم، ایمان آوردن اجباری نیست: «لا اکراه فی الدین» (1).

2 – عده ای دیگر از جمله صاحب جوامع، مسئله اعجاز را پذیرفته اند یعنی قبول کرده اند که خدای تعالی کوه طور را بر سر قوم بنی اسرائیل بلند کرد، اما معتقدند که این عمل بدان خاطر بود تا قوم بنی اسرائیل بترسند و از ترسِ آن کوه، ایمان آورند.

صاحب تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 97، در ذیل آیه63، این نظریه را تأیید کرده و آورده است:

«کوه طور هنگامی بالای سر بنی اسرائیل قرار گرفت که موسی از طور برگشت و تورات را با خود آورد و یهود چون دید تکالیف سختی در آن وجود دارد از قبول آن امتناع کرده خدا هم جبرئیل را مأمور کرد تا کوه طور را از جا بکند و بالای سرشان قرار داد و موسی آنان را تهدید کرد و گفت: اگر نپذیرید کوه بر سر شما خواهد افتاد و آنان تورات را گرفتند و در حالی که به کوه طور می نگریستند خدا را سجده کردند».

پاسخ به این گروه: این نظریه نیز بنا به دلایل ذیل مردود است:

الف- نص صریح قرآن کریم: به استناد آیه شریفه: «لا اکراه فی الدین» = «در دین اجباری نیست» (بقره256). و نیز آیه: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یکُونُوا مُؤْمِنِینَ» = «و اگر پروردگارت می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می آوردند؛ آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!)» (یونس99)، پذیرش دین اجباری نیست.

ب- به استناد عبارتِ: «و اذا اخذنا میثاقکم» در آیه مورد بحث (بقره 63). که این عبارت می رساند قبل از بلند شدن کوه طور، قوم بنی اسرائیل با خدایتعالی میثاق داشته و ایمان آورده بودند و این معجزه بعد از ایمان آوردن آنها و صرفاً نشانه ای جهت تحکیم ایمان آنها بود.

ج- تاریخ: هیچ یک از انبیاءالهی، برای ایمان آوردنِ قومشان متوسل به زور و ترس و ارعاب نشده اند و اگر هم معجزه ای آورده اند برای اثبات حقانیت خودشان بوده است.

د- اگر قرار باشد خدایتعالی مردم را مجبور به ایمان آوردن کند دیگر اختیار مفهومی ندارد

ص :198


1- بقره 256

و لذا پاداش و عذاب نیز بی معنی خواهد بود.

ه- می دانیم ایمان به خدای تعالی ارزش و بهای فراوانی دارد که تا موقع قیامت به ماهیتِ واقعی آن یقین پیدا نخواهیم کرد، در آنجا وقتی نعمتهای بهشتی و عذاب جهنم را می بینیم، آن موقع است که یقین پیدا می کنیم ایمان به خدای سبحان چه نعمتِ بی بدیلی است. پس با این وصف و اگر بپذیریم که خداوندِ سبحان این نعمت گرانقدر را به اجبار و تهدیدِ افتادنِ کوهِ طور به قوم بنی اسرائیل عنایت فرمود، پس باید برای اقوامِ دیگر هم مشابه چنین اتفاقِ اجباری ای باشد، در غیر این صورت عدالت الهی را زیرِ سؤال می برد و این محال است.

3_ عده ای از جمله (صاحب المیزان، ج 1، ص 367) هم معتقدند که: «مسئله کندن کوه، برای ترساندن مردم به عظمت قدرت خداست نه اینکه آنها را مجبور به عمل به کتابی که داده شده است بسازد».

نتیجه کلام: قول سوم، قول صحیح و معقولی است و بلند کردن کوه طور صرفاً معجزه ای شبیه سایر معجزات الهی است که هدف از آن اثبات توحید و اتمام حجت بود، نه اجبار در دین، چرا که این واقعه بعد از جریان غرق شدن فرعون بود و آنها بعد از نجات یافتن از دست فرعون به موسی (ع) ایمان آورده و پیمان و میثاقی هم بسته بودند. که آیه شریفه هم به یاد آوری آن میثاق اشاره فرموده است.

☼ نکته:

خداوند سبحان در حدود 10 آیه به کلمه «طور= کوه طور» اشاره فرموده است: (مؤمنون20)، (طور 1)، (تین 3)، (مریم52)، (طه80)، (قصص46و29)، (بقره 93و63)، (نساء154). و در آیه (اعراف 171) به کلمه «الْجَبَلَ» اشاره فرموده، که منظور همان «کوه طور» است. در 4 آیه فوق الذکر به بلند شدن کوه و در آیات بقره و نساء به «میثاق= پیمان» اشاره فرموده است.

آیات 67تا 73 راجع به داستان گاو بنی اسرائیل است و بدین خاطر این سوره را بقره نامیده اند:

☼ نکته:

با توجه به این آیات روشن می شود، قوم بی ادب بنی اسرائیل واقعاً به حضرت حق تعالی یقین نداشتند چرا که چند نوبت به موسی (ع) گفته اند: «به پروردگارت بگو» . گویا پروردگار موسی (ع) را پروردگارِ خود نمی دانستند، علاوه بر آن، آنها تأثیر زنده شدن مرده را از

ص :199

نوع گاو دانسته اند نه از خدای تعالی و گرنه مشتبه شدن گاو را درخواست نمی کردند و نیز در ابتدا نسبت جهالت و بیهوده کاری و مسخرگی به حضرت موسی (ع) نمی دادند. البته این قوم قبلاً هم سابقه گوساله پرستی در پرونده سیاه خود داشته اند و این می رساند که آنها برای «گاو» احترام خاصی قائل بوده اند. علاوه بر این آیات، در قرآن کریم به کرات از بهانه جوییهای قوم بنی اسرائیل سخن به میان آورده، که همه آنها مؤید این گفته اند.

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 378، از تفسیر عیاشی و از معانی، از امام رضا (ع):

مردی از بنی اسرائیل یکی از بستگان خود را کشت و جسدش را در سر راه وارسته ترین اسباط بنی اسرائیل انداخت و بعد خودش به خونخواهی او برخواست. به موسی (ع) گفتند: که سبط آل فلان، فلانی را کشته اند، موسی (ع) فرمود: بقره ای بیاورید تا بگویم آن شخص کیست، گفتند: مگر ما را مسخره کرده ای؟ فرمود پناه می برم به خدا از این که از جاهلان باشم و اگر بنی اسرائیل از میان همه گاوها یک گاو آورده بودند، کافی بود ولی بر خود سخت گرفتند و از خصوصیات گاو پرسیدند که دایره آنرا بر خود تنگ کردند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت. یکبار گفتند: از پروردگارت بخواه تا گاو را برای ما بیان کند که چگونه گاوی است. فرمود: گاوی باشد که نه کوچک و نه بزرگ بلکه متوسط و اگر گاوی را آورده بودند کافی بود. بار دیگر گفتند: از پروردگارت بپرس، رنگ گاو چه جور باشد با اینکه از نظر رنگ، آزاد بودند، فرمود: زرد باشد، آن هم نه هر گاو زردی بلکه زردِ سیر و سیری که بیننده را خوش آید. و حال آنکه اگر از اول یک گاوی به هر رنگ می آوردند کافی بود. باز گفتند: از پروردگارت بپرس، خصوصیات این گاو را بیشتر بیان کند، فرمود: گاو زرد رنگی که هنوز برای کشت و زرع و آب کشی رام نشده و رنگش یکدست است و خالی در رنگ آن نباشد. گفتند: حالا حق مطلب را ادا کردی و چون به جستجوی چنین گاوی برخاستند غیر از یک رأس نیافتند، آن هم از آنِ جوانی از بنی اسرائیل بود و چون قیمت پرسیدند گفت: پراپری پوستش طلا، لاجرم نزد موسی آمدند و جریان را گفتند: دستور داد باید بخرید، پس آن گاو را به آن قیمت خریدند. موسی (ع) گفت: آن را ذبح کنید و دُم

ص :200

آن را به جسد مرد کشته زدند وقتی این کار را کردند، کشته، زنده شد و گفت: یا رسول الله! مرا پسر عمویم کشته، نه آن کسانی که متهم به قتل من شده اند. موسی (ع) گفت: جوانی بود در بنی اسرائیل که خیلی به پدر و مادر خود احسان می کرد، روزی جنسی را خریده بود، آمد تا از خانه پول ببرد، ولی دید پدرش سر بر جامه او نهاده و به خواب رفته و کلید پولهایش هم زیر سر اوست، دلش نیامد پدر را بیدار کند لذا از خیر آن معامله گذشت پدر از خواب برخاست، جریان را به پدر گفت و پدر هم در عوض گاوی به او بخشید (و این همان گاو بود).

در تفسیر صافی، ج 1، ص 187و188، از تفسیر امام حسن عسکری (ع)، ص 273 آمده است:

عامل این قضیه (کشتن آن مرد بنی اسرائیلی) دختری بود زیباروی و فاضله، با نسبی شریف که خواستگاران متعددّی داشت و سه پسر عمو داشت که گفته بود به هر یک از آنان که عالم تر باشد، راضیم تا ازدواج کنم. پس با همان کس خواست ازدواج کند، ولی پسر عموهای دیگرش بر این عموزاده، حسد ورزیدند، پس عموزاده ی خود را به میهمانی دعوت نموده و او را کشتند و جسدش را به محلّه ای که بیشترین قبایل بنی اسرائیل، در آن جا ساکن بودند، بردند …

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ (64)

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ (65)

فَجَعَلْناها نَکالاً لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ (66)

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ (67)

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68)

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ (69)

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70)

قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ (71)

وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (72)

فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (73)

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)

أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (75)

وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا

ص :201

آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (76)

أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (77)

وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ (78)

فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ (79)

وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (80)

بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (81)

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ (82)

وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)

وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84)

ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَریقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)

أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (86)

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَریقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلُونَ (87)

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلیلاً ما یُؤْمِنُونَ (88)

سپس شما پس از این، روگردان شدید؛ و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زیانکاران بودید (64) به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید! ما به آنها گفتیم: «به صورت بوزینه هایی طردشده درآیید!» (65) ما این کیفر را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسلهای بعد از آنان و پند و اندرزی برای پرهیزکاران قرار دادیم (66) و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «خداوند به شما دستور می دهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعه ای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید، تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند؛ و غوغا خاموش گردد)» گفتند: «آیا ما را مسخره می کنی؟» (موسی) گفت: «به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم!» (67) گفتند: «(پس) از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند این ماده گاو چگونه ماده گاوی باشد؟» گفت: خداوند می فرماید: «ماده گاوی است که نه پیر و از کار افتاده باشد و نه بکر و جوان؛ بلکه میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده، (هر چه زودتر) انجام دهید» (68) گفتند: «از پروردگار خود بخواه که برای ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟ « گفت: خداوند می گوید: «گاوی باشد زرد یکدست، که رنگ آن، بینندگان را شاد و مسرور سازد» (69) گفتند: «از خدایت بخواه برای ما روشن کند که چگونه گاوی باید باشد؟ زیرا این گاو برای ما مبهم شده! و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد!» (70) گفت: خداوند می فرماید: «گاوی باشد که نه برای شخم زدن رام شده؛ و نه برای زراعت آبکشی کند؛ از هر عیبی برکنار باشد و حتی هیچ گونه رنگ دیگری در آن نباشد» گفتند: «الان حق مطلب را آوردی!» سپس (چنان گاوی را پیدا کردند و) آن را سر بریدند؛ ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند (71) و (به یاد آورید)

ص :202

هنگامی را که فردی را به قتل رساندید؛ سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید؛ و خداوند آنچه را مخفی می داشتید، آشکار می سازد (72) سپس گفتیم: «قسمتی از گاو را به مقتول بزنید! (تا زنده شود و قاتل را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده می کند؛ و آیات خود را به شما نشان می دهد؛ شاید اندیشه کنید!» (73) سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت تر! چرا که پاره ای از سنگها می شکافد و از آن نهرها جاری می شود؛ و پاره ای از آنها شکاف برمی دارد و آب از آن تراوش می کند؛ و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد؛ (اما دلهای شما، نه از خوف خدا می تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست (74) آیا انتظار دارید به (آیین) شما ایمان بیاورند، با اینکه عده ای از آنان، سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند؟ (75) و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، می گویند: «ایمان آورده ایم» ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت می کنند، (بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده، ) می گویند: «چرا مطالبی را که خداوند (درباره صفات پیامبر اسلام) برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو می کنید تا (روز رستاخیز) در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمی فهمید؟!» (76) آیا اینها نمی دانند خداوند آنچه را پنهان می دارند یا آشکار می کنند می داند؟! (77) و پاره ای از آنان عوامانی هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمی دانند؛ و تنها به پندارهایشان دل بسته اند (78) پس وای بر آنها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: «این، از طرف خداست» تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می آورند! (79) و گفتند: «هرگز آتش دوزخ، جز چند روزی، به ما نخواهد رسید. » بگو: «آیا پیمانی از خدا گرفته اید؟! - و خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمی ورزد- یا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید» ؟! (80) آری، کسانی که کسب گناه کنند و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آن خواهند بود (81) و آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند؛ و همیشه در آن خواهند ماند (82) و (به یاد آورید) زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید؛ و به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید؛ و به مردم نیک بگویید؛ نماز را برپا دارید؛ و زکات بدهید. سپس (با اینکه پیمان بسته بودید) همه شما - جز عده کمی- سرپیچی کردید؛ و (از وفای به پیمان خود) روی گردان شدید (83) و هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون هم را نریزید؛ و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید. سپس شما اقرار کردید؛ (و بر این پیمان) گواه بودید (84) اما این شما هستید که یکدیگر را می کشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون می کنید؛ و در این گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک می نمایید؛ (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بسته اید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه می دهید و آنان را آزاد می سازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما حرام بود. آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می آورید و به بعضی کافر می شوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار می شوند. و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست (85) اینها همان کسانند که آخرت را به زندگی دنیا فروخته اند؛ از این رو عذاب آنها تخفیف داده نمی شود؛ و کسی آنها را یاری نخواهد کرد (86) ما به موسی کتاب (تورات) دادیم؛ و بعد از او، پیامبرانی پشت سر هم فرستادیم؛ و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم؛ و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم. آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری چیزی بر خلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید (و از ایمان آوردن به او خودداری نمودید)؛ پس عده ای را تکذیب کرده و جمعی را به قتل رساندید؟! (87) و (آنها از روی استهزا) گفتند: دلهای ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چیزی نمی فهمیم. آری، همین طور است!) خداوند آنها را به خاطر

ص :203

کفرشان، از رحمت خود دور ساخته، (به همین دلیل، چیزی درک نمی کنند؛) و کمتر ایمان می آورند (88)

وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکَافِرِینَ ﴿89﴾ و هنگامی که از جانب خدا کتابی که مؤید آنچه نزد آنان است برآنها آمد و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی می جستند ولی همین که آنچه [که اوصافش] را می شناختند برآنها آمد انکارش کردند پس لعنت خدا بر کافران باد (89)

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 6، از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع):

(در تفسیر جمله «وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ» فرمود: ) یهودیان در کتب خود خوانده بودند که محمد (ص) رسول خدا است و محل هجرتش مابین دو کوه عیر و اُحد است، پس از بلاد خود کوچ کردند، تا آن محل را پیدا کنند، وقتی به کوه احد رسیدند در آنجا متفرق شدند و منتظر ظهور پیغمبر خاتم (ص) شدند. دو قبیله اوس و خزرج اموال یهودیان را می گرفتند و یهودیان علیه آنان خط و نشان می کشیدند، که اگر پیغمبر ما محمد (ص) ظهور کند، شما را از دیار و اموال خود بیرون می کنیم. وقتی حضرت محمد (ص) مبعوث شد، اوس و خزرج که همان انصار باشند به او ایمان آوردند، ولی یهودیان ایمان نیاورده و کفر ورزیدند.

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ مُهینٌ (90)

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (91)

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (92)

وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (93)

قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (94)

وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ (95)

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (96)

ولی آنها در مقابل بهای بدی، خود را فروختند؛ که به ناروا، به آیاتی که خدا فرستاده بود، کافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خویش، بر هر کس از بندگانش بخواهد، آیات خود را نازل می کند؟! از این رو به

ص :204

خشمی بعد از خشمی (از سوی خدا) گرفتار شدند. و برای کافران مجازاتی خوارکننده است (90) و هنگامی که به آنها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل فرموده، ایمان بیاورید!» می گویند: «ما به چیزی ایمان می آوریم که بر خود ما نازل شده است» و به غیر آن، کافر می شوند؛ در حالی که حق است؛ و آیاتی را که بر آنها نازل شده، تصدیق می کند. بگو: «اگر (راست می گویید و به آیاتی که بر خودتان نازل شده) ایمان دارید، پس چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل می رساندید؟!» (91) و (نیز) موسی آن همه معجزات را برای شما آورد و شما پس از (غیبت) او، گوساله را انتخاب کردید؛ در حالی که ستمگر بودید (92) و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم؛ و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم؛ (و گفتیم: ) «این دستوراتی را که به شما داده ایم محکم بگیرید و درست بشنوید!» آنها گفتند: «شنیدیم؛ ولی مخالفت کردیم» و دلهای آنها، بر اثر کفرشان، با محبت گوساله آمیخته شد. بگو: «ایمان شما، چه فرمان بدی به شما می دهد، اگر ایمان دارید!» (93) بگو: «اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید!» (94) ولی آنها، به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد؛ و خداوند از ستمگران آگاه است (95) و آنها را حریص ترین مردم - حتی حریصتر از مشرکان- بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت؛ (تا آنجا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود! در حالی که این عمر طولانی، او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت. و خداوند به اعمال آنها بیناست (96)

قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقًاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًیً وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿97﴾ بگو کسی که دشمن جبرئیل است [دشمن خداست] چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل کرده است در حالی که مؤید [کتابهای] پیش از آن و هدایت و بشارتی برای مؤمنان است (97)

در المیزان، ج 2، ص 21، روایت آورده که ابن عباس گفت: سبب نزول این دو آیه (97 و 98) این بود:

رسول خدا (ص) وقتی وارد مدینه شد، ابن صوریا و جماعتی از یهود اهل فدک نزد او آمده پرسیدند: ای محمد خواب تو چگونه است؟ چون ما درباره خواب پیامبری که در آخر زمان می آید چیزی شنیده ایم. فرمود: دیدگانم به خواب می رود، ولی قلبم بیدار است، گفتند، درست گفتی، حال بگو ببینم فرزند از پدر است یا از مادر؟ فرمود: استخوان ها و اعصاب و رگهایش از مرد است و اما گوشت و خون و ناخن و مویش از زن است. گفتند: این نیز درست گفتی، حال بگو بدانیم: چه می شود که فرزند شبیه عموهایش می شود ولی به دایی هایش شباهت پیدا نمی کند؟ و یا فرزندی به دایی هایش شباهت به هم می رساند و هیچ شباهتی به عموهایش ندارد؟ فرمود: از نطفه زن و مرد هر یک بر دیگری غلبه کند، فرزند به خویشان آن طرف شباهت می یابد. گفتند: این نیز درست گفتی، حال از پروردگارت بگو که چیست؟ اینجا خدای سبحان سوره (قل

ص :205

هو الله احد) را نازل کرد، ابن صوریا گفت: یک سؤال دیگر مانده اگر جوابم بگویی، به تو ایمان می آورم و پیرویت می کنم، بگو ببینم: از میان فرشتگان خدا کدام یک به تو نازل می شود؟ و وحی خدا را به تو نازل می کند؟ فرمود: جبرئیل. ابن صوریا گفت: این دشمن ماست چون جبرئیل همواره برای جنگ و خونریزی نازل می شود، میکائیل خوب است، که همواره برای رفع گرفتاریها و آوردن خوشی ها نازل می شود، اگر فرشته تو میکائیل بود، ما به تو ایمان می آوردیم.

توجه: جبرئیل به معنای «عبد الله» یا «بنده خدا» است.

مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ (98)

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ (99)

أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (100)

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ (101)

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (102)

وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (103)

کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است؛ و) خداوند دشمن کافران است (98) ما نشانه های روشنی برای تو فرستادیم؛ و جز فاسقان کسی به آنها کفر نمی ورزد (99) و آیا چنین نیست که هر بار آنها [=یهود] پیمانی (با خدا و پیامبر)بستند، جمعی آن را دور افکندند (و مخالفت کردند. ) آری، بیشتر آنان ایمان نمی آورند (100) و هنگامی که فرستاده ای از سوی خدا به سراغشان آمد و با نشانه هایی که نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعی از آنان که به آنها کتاب (آسمانی) داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر افکندند؛ گویی هیچ از آن خبر ندارند! (101) و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» ، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می دادند. و) به هیچ کس چیزی یاد نمی دادند، مگر اینکه از پیش به او می گفتند: «ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!)» ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ گاه نمی توانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند. آنها قسمتهایی را فرامی گرفتند که به آنان زیان می رسانید و نفعی نمی داد. و مسلماً می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره ای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می دانستند!! (102) و اگر آنها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند، پاداشی که

ص :206

نزد خداست، برای آنان بهتر بود، اگر آگاهی داشتند!! (103)

چند نکته تفسیری در خصوص آیه شریفه 102 و «سحر» :

1 - سحر در لغت به معنای کار لطیف، ظریف و عجیبی است که علّت آن مخفی است و در عرف شرع به کاری می گویند که سبب و علّتش مخفی باشد و انسان خیال کند که واقعیت دارد، ولی خدعه و فریب کاری باشد. (1).

2 - سحر در لغت، به هشت معنا آمده که مهم ترین آن ها عبارتند از: خدعه و نیرنگ و شعبده و تردستی و به تعبیر قاموس اللغة، «سحر» یعنی خدعه کردن است. مفردات راغب به سه معنا اشاره کرده است: الف- خدعه و خیالاتِ بدون حقیقت و واقعیت، همانند شعبده و تردستی. ب- جلب شیطان ها از راه های خاص و کمک گرفتن از آنان. ج- ممکن است با وسایلی ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییر داد، مثلاً انسان را به وسیله آن به صورت حیوانی درآورند ولی این نوع خیال و پنداری بیش نیست و واقعیت ندارد. (2).

3 - کلمه سحر و مشتقات آن حدود 51 بار در قرآن کریم آمده است.

4 - نیروی اراده انسان، قدرت فراوانی دارد و هنگامی که در پرتو ریاضتهای نفسانی قویتر شود کارش به جایی می رسد که در موجودات محیط خود تأثیر می گذارد، همانگونه که مرتاضان بر اثر ریاضت اقدام به کارهای خارق العاده می کنند. این نیز قابل توجه است که ریاضتها گاهی مشروع است و گاهی نامشروع، ریاضتهای مشروع در نفوس پاک، نیروی سازنده ایجاد می کند و ریاضتهای نامشروع، نیرویی شیطانی است و هر دو ممکن است منشأ خارق عادات گردد که در اولی مثبت و سازنده و در دوم مخرب است. (3).

5 - ممکن است برخی افراد با استفاده از هیپنوتیزم و تله پاتی کارهای عجیبی انجام دهند البته این علوم نیز از علوم مثبتی است که می تواند در بسیاری از شئون زندگی مورد بهره برداری صحیح قرار گیرد، ولی ساحران از آن سوء استفاده می کردند و برای اغفال و فریب مردم آنها را به کار می گرفتند. اگر امروز هم کسی از آنها چنین استفاده ای کند سحر محسوب می شود. (همان منبع)

ص :207


1- بحارالأنوار، ج 56، ص 277
2- تفسیر نمونه، ج 1، ص 378
3- همان منبع

6 - به استناد آیه شریفه مورد بحث بعضی از انواع سحر به راستی اثر می گذارد آن جا که می فرماید: آنها سحرهایی را فرا می گرفتند که میان مرد و همسرش جدایی افکند. و نیز می فرماید: آنها چیزهایی را یاد می گرفتند که مضر به حالشان بود و نافع نبود.

7 - گاهی سحر به معنای تردستی، فریفتن، شعبده و چشم بندی است که حقیقتی ندارد، همچنان که می فرماید: «فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیهُمْ یخَیلُ إِلَیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَی» = «ریسمانها و عصاهای جادوگران زمان موسی در اثر سحر، خیال می شد که حرکت می کنند» ( طه66 ) و نیز می فرماید: «قَالَ أَلْقُوْا ْفَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُوا ْأَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ و َجَاء و بِسِحْرٍعَظِیمٍ» = «گفت شما بیفکنید و چون افکندند دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند و سحری بزرگ در میان آوردند» (1).

8 - فقهای اسلام همه می گویند: «یاد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگری حرام است؛ اما اگر سحر برای ابطال سحر و حل و گشودن آن باشد بی مانع است» . همچنان که حضرت علی (ع) می فرماید: «کسی که سحر بیاموزد، کافر شده است و رابطه او با خداوند به کلی قطع می شود … » . (2). و نیز می فرماید: «طلسم حرام و کسب درآمد کردن از این راه نیز حرام است» . (3).

9 - چنانچه یاد گرفتن سحر به منظور ابطال سحر ساحران باشد اشکالی ندارد، بلکه گاهی به عنوان واجب کفایی می بایست عده ای سحر را بیاموزند تا اگر مدعی دروغگویی خواست از این طریق مردم را اغفال یا گمراه کند سحر و جادوی او را ابطال نمایند. (4).

10 - در گذشته قسمت قابل توجهی از سحرها بوسیله استفاده از خواص شیمیایی و فیزیکی به عنوان اغفال مردم ساده لوح انجام می شده است. مثلاً در تاریخ ساحران زمان موسی (ع) می خوانیم که آنها درون ریسمانها و عصاهای خویش مقداری مواد شیمیایی مخصوص (احتمالاً جیوه و … ) قرار داده بودند که پس از تابش آفتاب و یا بر اثر وسایل حرارتی که در زیر آن تعبیه کرده بودند، به حرکت درآمدند و تماشا کنندگان خیال می کردند آنها زنده شده اند. (5).

ص :208


1- اعراف 116
2- وسائل الشیعه، ج 17، ص 148
3- سفینة البحار، ج 4، ص 91
4- تفسیر نمونه، ج 1، ص 379
5- همان

11 - اغلب مواردی که مردم آن را سحر می پندارند سحر نیست بلکه ناشی از توجه بیش از حد عده ای به خرافات و اوهام است. به عبارتی ساحران در قوه خیال انسان تصرف می کنند و بر آدمی اثر خیالی می گذارند.

12 - برای رفع سحر باید به خدای سبحان پناه برد. مثلاً این آیه را هفت بار بر سحر شده بخوانند: «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یصِلُونَ إِلَیکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ» (قصص35). (1).

13 - اعجاز در لغت، به سه معنا ذکر شده است که عبارتند از: فوت و از دست دادن، ناتوان یافتن و ناتوان نمودن. در تعریف معجزه می توان چند ویژگی را ذکر کرد: الف- هیچ عاملی نمی تواند بر آن چیره شود. ب- قابل تعلیم و تعلم نیست. ج- کاری خارق عادت است و از توانایی بشر خارج می باشد. د- سند حقانیت مدعی نبوت یا امامت است. ه- همراه با «تحدی» است، یعنی با دعوت به معارضه و مقابله به مثل است (2).

14 - کارهایی که عنوان خارق العاده به خود می گیرند، اقسام مختلفی دارند که تنها یک قسم آن معجزه است کاری که پیامبران با عنوان معجزه انجام می دهند، اولیای الهی با عنوان کرامت انجام می دهند. اعجاز برای اثبات نبوت و امامت صورت می گیرد، ولی کرامت برای اثبات نبوت و امامت نیست. اعجاز تنها از پیامبر و امام معصوم صادر می شود، ولی کرامت، ممکن است از غیر پیامبر و امام معصوم (ع) هم صادر شود و منع عقلی هم ندارد.

15 - معجزه با سحر فرق های بسیاری دارد از جمله: معجزه حق است، ولی سحر باطل است. سحر بر خلاف معجزه پیروزی و رستگاری ندارد: «وَلَا یفْلِحُ السَّاحِرُونَ» (3).

سحر، عمل مفسدان است، ولی معجزه عمل انبیای الهی و همچنین سحر دیر یا زود باطل می شود، ولی معجزه باطل شدنی نیست: «مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِ_لُهُ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ» (یونس 81). معجزه بر خلاف سحر مربوط به عالم غیب است: «وَیَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ ءَایَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّه» (4).

ص :209


1- مکارم الأخلاق، میرباقری، ج 2، ص 326 – 329
2- الالهیات فی الکتاب و السنة، جعفر سبحانی، ج 2، ص 64
3- یونس 77
4- یونس 20

با توجه به تحریم سحر چرا خداوند سبحان سحر را توسط دو فرشته به مردم آموزش داد؟

و حال که قرار شد سحر به مردم آموزش داده شود چرا باید خداوند دو فرشته را مأمور آموزش کند و چرا نباید توسط پیغمبر آن زمان این مأموریتِ الهی انجام می شد؟

پاسخ: به استناد آیه شریفه مورد بحث «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیاطِینُ … » معلوم می شود که شیاطین در عصر سلیمان (ع) سحر و جادو را در بین مردم رواج دادند، خواه ناخواه عده ای از این علوم در جهت کارهای خلاف استفاده می کردند، بنابراین لازم بود که پادزهرِ سحر هم آموزش داده شود تا آن اسحار باطل شوند و لازمه ی آموزش پادزهرِ سحرْ این است که ابتدا باید خودِ سحر را بفهمند تا بتوانند پادزهرش را درک کنند. مثلاً یک داروساز تا نداند که داروهای مورد نظر از چه موادی تشکیل شده اند نمی تواند پادزهرش را بسازد.

پاسخ سؤال دوم: اولاً: انبیاء (ع)، خلیفه خداوند متعال بر روی زمینند و هدفشان ارشاد و راهنمایی مردم و رساندن احکام و حدود الهی است تا مردم را به سوی سعادت ابدی و کمال حقیقی راهنمایی کنند، در صورتی که سحر راهی به سوی سعادت و کمال نداشته و با رسالت تضاد دارد، بنابراین خداوند متعال نخواسته است حتی برای یک بار هم، این مقام و این واسطه فیض را وسیله ای جهت انتقال سحر (که همان شر است) قرار دهد.

ثانیاً: با توجه به سیاق آیه شریفه که می فرماید: «سلیمان هرگز (به سحر نیالوده) و کافر نشد» . برداشت می شود که مردم (یهود) حضرت سلیمان (ع) را متهم به کفر و سحر کرده بودند، با این حال که سلیمان (ع) مأمور به آموزش سحر نشد و دو فرشته مأمور شدند ولی باز هم مورد اتهام قرار گرفت، حال اگر این مأموریت را انجام می داد چه می شد؟!!! این جریان مثل ماجرای درس نخواندن پیامبر اکرم (ص) است و با وجودِ به مکتب نرفتن باز هم مورد اتهام عموم مردم قرار گرفت که قرآن را در مکتب یاد گرفته است. حال اگر به مکتب می رفت چه می شد؟!!!

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 33، از عیاشی و قمی، از امام باقر (ع) روایت آورده که فرمود:

پس همین که سلیمان از دنیا رفت، ابلیس سحر را درست کرده، آن را در طوماری پیچید و

ص :210

بر پشت آن طومار نوشت: این آن علمی است که آصف بن برخیا، وزیر حضرت سلیمان (ع) برای سلطنت سلیمان بن داوود نوشته و این از ذخایر گنجینه های علم است، هر کس چنین و چنان بخواهد، باید چنین و چنان کند، آنگاه آن طومار را در زیر تخت سلیمان دفن کرد، آنگاه ایشان را به درآوردنْ راهنمایی کرد و بیرون آورده بر ایشان خواند. لاجرم کفار گفتند: عجب، اینکه سلیمان بر همه ما چیره گشت به خاطر داشتن چنین سحری بوده ولی مؤمنین گفتند: نه، سلطنت سلیمان از ناحیه خدا و خود او بنده خدا و پیامبر او بود.

☼ مؤلف:

با توجه به متنِ حدیثِ فوق، سحر و جادوگری بعد از فوت حضرت سلیمان (ع) رخ داده است و ایرادی در پاسخ سؤال دوم پیش می آید که حضرت سلیمان (ع) در قید حیات نبوده است. که در پاسخ باید گفت با توجه به آیات و روایات که زمین هیچگاه بدون خلیفه باقی نمانده پس جانشین حضرت سلیمان (ع) به عنوان خلیفه الهی می تواند پاسخ به سؤال مذکور باشد.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 152، از نهج البلاغه، از حضرت علی (ع):

کاهن مثل ِ ساحر است. و ساحر مثلِ کافر است. و کافر در آتش است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 142، از وسائل الشیعه، باب 25، حدیث7، از حضرت علی (ع):

کسی که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است و رابطه او با خدا به کلی قطع می شود.

از همان منبع، از امام صادق (ع): «عقده سحر را بگشا، ولی گره جادوگری مزن» . (از این حدیث استفاده می شود که برای گشودن گره سحر، آموختن و عمل به آن بی اشکال است).

در نهج البلاغه، ص 727، ح400، از حضرت علی (ع): چشم زخم حق است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿104﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید نگویید راعنا و بگویید انظرنا و [این توصیه را] بشنوید و [گر نه] کافران را عذابی دردناک است (104)

☼ نکته:

مشابه آیه شریفه فوق، آیه شریفه ی (نساء 46) می باشد: «وَاسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ وَ رَاعِنَا … » .

☼ نکته:

در صدر اسلام هنگامی که پیامبر (ص) مشغول سخن گفتن بود و آیات و احکام الهی

ص :211

را بیان می کرد، مسلمانان، گاهی از او می خواستند، کمی با تأنی سخن گوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند و آن را به خاطر بسپارند، آنها برای این درخواست جمله «راعنا» (الرعی: مهلت دادن و رعایت کردن) را به کار می بردند، ولی یهود همین کلمه را (الرعونه به معنی حماقت و کودنی) برای فحش و دشنام یکدیگر استعمال می کردند و هنگامی که به پیامبر (ص) و مسلمین می رسیدند با گفتن این کلمه آنها را مسخره می کردند.

در المیزان، ج 2، ص 49، آورده است: عبارت «یا ایها الذین آمنوا» در 85 (هشتاد و پنج) آیه قرآن آمده است. و این آیه اولین آن است و منظور از آن مؤمنین این امتند. و اما از امتهای قبل از اسلام به کلمه (قوم) یا (اصحاب) و در خصوص قوم موسی (ع) به بنی اسرائیل تعبیر می کند.

در المیزان، ج 2، ص 56، از درمنثور، از رسول خدا (ص): خدای تعالی هیچ آیه ای را که در آن (یا ایها الذین آمنوا) باشد نازل نفرموده، مگر آنکه «علی بن ابیطالب (ع)» در رأس و امیر آن است.

ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (105)

کافران اهل کتاب و (همچنین) مشرکان، دوست ندارند که از سوی خداوند، خیر و برکتی بر شما نازل گردد؛ در حالی که خداوند، رحمت خود را به هر کس بخواهد، اختصاص می دهد؛ و خداوند، صاحب فضل بزرگ است (105)

در غررالحکم، ص 312، از امام علی (ع): دوست را «صدیق» گویند چون معایبت را «صادقانه» به تو گوید. و دشمن را «عدو» نامند چون به تو «تعدی» کرده و معایبت را نگوید.

مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَیَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

﴿106﴾ ما هیچ آیتی را نسخ نمی کنیم و از یاد ها نمی بریم مگر آنکه بهتر از آن و یا مثل آن را می آوریم مگر هنوز ندانسته ای که خدا بر هر چیزی قادر است (106)

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 57، درذیل آیه فوق آمده است: «آیات منسوخه لحنی دارند که مبین آن است، به زودی نسخ خواهند شد» . مثلاً: در سوره بقره آیه 109 می فرماید: «فعلاً عفو کنید و نادیده بگیرید تا خداوند امر خود را بفرستد» ، که بعدها به صورت حکم جهاد نسخ شد. و یا در مورد حکم زنان بدکاره می فرماید: «ایشان را در خانه ها حبس کنید، تا مرگشان برسد و یا خدا

ص :212

راهی برایشان معین کند که بعداً با حکم تازیانه زدن به زناکار نسخ گردید» .

☼ مؤلف:

آیت الله خویی (ره) در کتاب بیان، ص 58 تا354، دقیقاً عکس نظریه صاحب المیزان را ارائه کرده است و معتقد است: «یکی از شروط نسخ آن است که آن آیه لحنی که مبین تغییر در آن باشد را نداشته باشد و اگر این لحن را داشته باشد، تخصیص است و نه نسخ» . بنابراین آن آیاتی که صاحب المیزان به عنوان منسوخ بیان کرده است در حقیقت تخصیص یافته اند نه منسوخ.

صاحب تفسیر المیزان، 6 آیه از کل قرآن کریم را منسوخ شده می داند:

1_ آیه جنگجویان (انفال65): که در آن جنگجویان مسلمان موظف شدند هر نفر با 10 نفر کافر نبرد کنند که بعد توسط آیه 66 همین سوره (آیه تخفیف) نسخ گردید و به 2 نفر تخفیف داده شد.

2_ آیه عده زنان شوهر مرده (بقره 240): که در آن این عده یکسال آمده و بعداً توسط آیه234 بقره نسخ شده و به چهار ماه و ده روز تقلیل یافت.

3_ آیه نجوا (مجادله12): که توسط آیه 13 همان سوره نسخ شده است.

4_ آیه عفو (بقره 109): «فعلاً عفو کنید … » که توسط آیه جهاد یا قتال (توبه 29) نسخ می شود.

5_ آیه حکم زنان بدکاره (نساء 15): «ایشان را در خانه ها حبس کنید تا مرگشان برسد یا خدا راهی برایشان معین کند» که بعداً با آیه رجم (نور 2) نسخ گردید.

6_ آیه توارث از طریق ایمان (انفال 75): که در آن افراد به واسطه ایمان آوردن از یکدیگر ارث می برند که با آیه اولوالارحام (احزاب6) نسخ شده و توراث از طریق خونی را دستور می دهد.

توجه: صاحب المیزان همچنین حکم حرمت جماع در شبهای ماه رمضان (این حکم در قرآن نیامده) را توسط آیه جوازِ جماع در شب رمضان یعنی: «اُحلَّ لکُم» (بقره 187) منسوخ می داند.

توجه: اما آیت الله خویی به جز آیه نجوا بقیه آیاتِ به اصطلاح نسخ شده فوق الذکر را به عنوان منسوخ قبول ندارد بلکه آنها را تخصیص شده می داند.

☼ مؤلف:

همانطور که در فصل سوم و ذیل آیات (نساء 15و16) آورده ایم، به جز آیه نجوا و شاید دو آیه (نساء 15و16)، هیچ یک از آیات الهی منسوخ نشده اند. (والله اعلم).

ص :213

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (107)

أَمْ تُریدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسی مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ (108)

وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (109)

وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (110)

وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (111)

بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (112)

وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ ءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (113)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فی خَرابِها أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ (114)

آیا نمی دانستی که حکومت آسمانها و زمین، از آن خداست؟! (و حق دارد هر گونه تغییر و تبدیلی در احکام خود طبق مصالح بدهد؟!) و جز خدا، ولی و یاوری برای شما نیست. (و اوست که مصلحت شما را می داند و تعیین می کند) (107) آیا می خواهید از پیامبر خود، همان تقاضای (نامعقولی را) بکنید که پیش از این، از موسی کردند؟! (و با این بهانه جویی ها، از ایمان آوردن سر باز زدند. ) کسی که کفر را به جای ایمان بپذیرد، از راه مستقیم (عقل و فطرت) گمراه شده است (108) بسیاری از اهل کتاب، از روی حسد - که در وجود آنها ریشه دوانده- آرزو می کردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال کفر باز گردانند؛ با اینکه حق برای آنها کاملاً روشن شده است. شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید؛ تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد؛ خداوند بر هر چیزی تواناست (109) و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید؛ و هر کار خیری را برای خود از پیش می فرستید، آن را نزد خدا (در سرای دیگر) خواهید یافت؛ خداوند به اعمال شما بیناست (110) آنها گفتند: «هیچ کس، جز یهود یا نصاری، هرگز داخل بهشت نخواهد شد» این آرزوی آنهاست! بگو: «اگر راست می گویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید!» (111) آری، کسی که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند. (بنابر این، بهشت خدا در انحصار هیچ گروهی نیست) (112) یهودیان گفتند: «مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند» و مسیحیان نیز گفتند: «یهودیان هیچ موقعیتی ندارند (و بر باطلند)» ؛ در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را می خوانند (و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند) افراد نادان (دیگر، همچون مشرکان) نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، در باره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری می کند (113) کیست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری کرد و سعی در ویرانی آنها نمود؟! شایسته نیست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد این (کانونهای عبادت) شوند. بهره آنها در دنیا (فقط) رسوایی است و در سرای دیگر، عذاب عظیم (الهی)!! (114)

وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿115﴾ و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو کنید آنجا روی [به] خداست آری خدا گشایشگر

ص :214

داناست (115)

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 77، از عیاشی، از امام باقر (ع):

خدای تعالی این آیه را در خصوص نمازهای مستحبی نازل کرد، چه در نمازهای مستحبی لازم نیست حتماً به سوی کعبه خوانده شود، می فرماید به هر طرف بخوانی رو به خدا خوانده ای، همچنان که رسول خدا (ص) وقتی به طرف خیبر حرکت کرد، بر بالای مرکب خود نماز مستحبی می خواند، مرکبش به هر طرف می رفت، آنجناب با چشم به سوی کعبه اشاره می فرمود. و همچنین وقتی از سفر مکه به مدینه باز می گشت و کعبه پشت سرش قرار گرفته بود.

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (116)

بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (117)

وَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتینا آیَةٌ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (118)

إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحیمِ (119)

وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (120)

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ (122)

وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (123)

و (یهود و نصاری و مشرکان) گفتند: «خداوند، فرزندی برای خود انتخاب کرده است» ! - منزه است او- بلکه آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست؛ و همه در برابر او خاضعند! (116) هستی بخش آسمانها و زمین اوست! و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها می گوید: «موجود باش!» و آن، فوری موجود می شود (117) افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن نمی گوید؟! و یا چرا آیه و نشانه ای برای خود ما نمی آید؟ پیشینیان آنها نیز، همین گونه سخن می گفتند؛ دلها و افکارشان مشابه یکدیگر است؛ ولی ما (به اندازه کافی) آیات و نشانه ها را برای اهل یقین روشن ساخته ایم (118) ما تو را به حق، برای بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم؛ و تو مسئول (گمراهی) دوزخیان (پس از ابلاغ رسالت) نیستی! (119) هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواسته های آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود (120) کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده ایم [یهود و نصاری] آن را چنان که شایسته آن است می خوانند؛ آنها به پیامبر اسلام ایمان می آورند؛ و کسانی که به او کافر شوند، زیانکارند (121) ای بنی اسرائیل! نعمت مرا، که به شما ارزانی داشتم، به یاد آورید! و(نیز به خاطر آورید) که من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم! (122) از روزی بترسید که هیچ کس از دیگری دفاع نمی کند؛ و هیچ گونه عوضی از او قبول نمی شود؛ و شفاعت، او را سود نمی دهد؛ و (از هیچ سویی) یاری نمی شوند! (123)

ص :215

در المیزان، ج 2، ص 90، از کافی، از امام صادق (ع) روایت کرده، که در تفسیر آیه121 فرموده:

اینان که قرآن را به حق تلاوتش تلاوت می کنند امامان امت هستند.

وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ﴿124﴾ و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را اما و پیشوای مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمی رسد (124)

درباره «کلمات» تعابیر فراوانی وجود دارد از جمله:

1 - تمام آزمایشاتی که حضرت ابراهیم (ع) در طول رسالتش دید و با سربلندی بیرون آمد مثل شکستن بت ها و قربانی کردن فرزند.

2 - خصلت های نیکویی که در شریعت به آنها اشاره شده است مثل: توبه کنندگان- عبادت کنندگان- شکرگزاران- روزه داران- رکوع کنندگان- سجده کنندگان- آمران به معروف- نهی کنندگان از منکر- نگهبانان حدود الهی- بشارت به مؤمنان و غیره.

3 - هر عملی که بوی الهی داشته باشد و باعث قرب حضرت حق «جل جلاله» شود.

4 - به استناد روایات، مراد از آن «کلمات» نامهای مقدس محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) است. و ابراهیم (ع) با توسل به اهلِ بیت (ع) به مقام امامت رسید.

☼ مؤلف:

آیه شریفه مشتمل بر نکات و پیامهای فراوانی است از جمله:

نکته اول: «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ» ، این جمله از آیه شریفه اشاره دارد به اینکه خدایتعالی بعد از آزمونهای سختی مثل شکستن بت ها، هجرت، طرد زن و فرزند، قربانی کردن فرزند و توسل به اهلِ بیت (ع) مقام والای امامت را به حضرت ابراهیم (ع) عنایت فرمود.

نکته دوم: «فَأَتَمَّهُنَّ» ، این کلمه می رساند که آن حضرت توانسته است به نحو اکمل از عهده این آزمونهای سخت الهی سر بلند بیرون آید.

نکته سوم: «و من ذریتی» ، یعنی حضرت ابراهیم (ع) درخواست این مقام را برای ذریه ی

ص :216

خویش کرده اند و اشاره به زمانی از زندگی حضرت ابراهیم (ع) دارد که داشتن ذریه و نسلش قطعی باشد و این در حالی است که حضرت ابراهیم (ع) موقعی صاحب بچه شد که قبلاً به مقام نبوت و رسالت رسیده بود و تا آن زمان امیدی به بچه دار شدنش نداشت، بنابراین معلوم می شود که مقام امامت بعد از رسالتش بوده است به عبارتی بالاتر از نبوت و رسالت است.

البته این مطلب از جمله «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ» ، نیز برداشت می شود چرا که حضرت ابراهیم (ع) در طول دوران نبوت و رسالتش بود که موردِ آزمونهای سخت قرار گرفت.

همچنین به استناد آیه شریفه: «قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَنْ مَسَّنِی الْکِبَرُ» = «گفت: آیا به من بشارت (به فرزند دار شدن) می دهید با اینکه پیر شده ام؟!» (حجر54)، آن حضرت در اواخر عمر شریفش بود که وعده فرزند دار شدنش را از فرشتگان گرفت.

نکته چهارم: اولاً: حضرت ابراهیم (ع) در آن زمان به رسالت رسیده بود، پس می دانست که امامت از رسالت بالاتر است. ثانیاً: افراد گنهکار هم در ذریه تمام انسانها حتی انبیاء خواهند بود و این مطلب را هم می دانست. ثالثاً: این را هم می دانست که انبیاء و رسولانی از نسلش خواهند آمد. با این اوصاف معلوم می شود که منظور حضرت ابراهیم (ع) از «من ذریتی» قطعاً آن گروه از ذریه اش است که به نبوت و رسالت برسند، نه بقیه ذریه اش. بنابراین منظور از امامت در آیه شریفه صرفاً امامت به معنای پیشوایی نیست که شامل تمام صالحین از ذریه ابراهیم (ع) از جمله انبیاء و مرسلین باشد بلکه مراد از امامت صرفاً به معنای خلافت مطلقه حضرت حق تعالی بر روی عالم هستی است که تنها شامل پیامبران اولوالعزم و ائمه اطهار (ع) می شود که البته از ذریه حضرت ابراهیم (ع) فقط موسی (ع) و عیسی (ع) و حضرت رسول خاتم (ص) و ائمه اطهار (ع) توانسته اند به مقام امامت برسند. بنابراین درخواست حضرت ابراهیم (ع) نه تنها یک درخواست العیاذ بالله نابجا نبود بلکه ترک اولی هم نبوده است، به عبارتی یک آرزویی بوده که برای رسولان از ذریه اش درخواست کرده است. و این می رساند که مقام امامت خیلی از رسالت بالاتر است و آرزویی برای تمام رسولان بوده است که به این مقام برسند.

ص :217

نکته پنجم: مراد از عبارتِ: «قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» ، این نیست که العیاذ بالله ابراهیم (ع) درخواستی نابجا کرده باشد بلکه می خواهد بفرماید که این مقام به کسانی که مشمول «ظالمین» نباشند عطا می شود. و در حقیقت آرزوی ابراهیم (ع) را به کنایه اجابت فرموده است.

نکته ششم: مقام عصمت مراتبی دارد، که بالاترینِ آن مربوط به امامت است. و بالاترین عصمت، که عصمتِ مطلقه است مخصوص اهل بیت (ع) است. به عبارتی چهارده معصوم (ع) مرتبه ای بالاتر از تمام انبیاء و حتی صاحبان شریعت دارند و هرگز مرتکب «فکر ترک اولا» نمی شوند.

نکته هفتم: با توجه به احادیث و نیز با توجه به آیه شریفه 31 سوره مبارکه بقره و نیز آیات و روایات فراوانی که در شأن و منزلت مقام والای اهل بیت (ع) آمده، پر واضح است که آنها پیش خداوند متعال مقام و منزلت فراوانی دارند و آنها واسطه فیض الهی به تمام موجودات از جمله انبیاء هستند و حضرت ابراهیم (ع) نیز از طریق حب و تمسک به اهل بیت (ع) توانست به مقام والای امامت برسد. البته این تمسک همراه با اطاعت خداوند سبحان و آزمایشات سخت بود.

نکته هشتم: کار نبی و رسول راهنمایی از طریق نصیحت و موعظه و به عبارتی آدرس دادن است ولی کار امام هدایت و گرفتن دست خلق و بردنشان به سوی صراط مستقیم است.

توجه: علامه طباطبایی (ره) (المیزان، ج 2، ص 91 - 111)، در تفسیر آیه شریفه بحثی مفصل در بیان مقام امامت آورده و گفته است: امامت برترین مقامی است که یک انسان می تواند به آن برسد و از رسالت و نبوت هم برتر است. اما در پایان بحثش در صفحه 111 آورده است: «در این تعبیر اشاره ای است به این که ستمگران، در نهایت درجه دوری از ساحت عهد الهی هستند» .

☼ مؤلف:

این عبارتِ صاحب المیزان که گفته: «نهایت درجه دوری از ساحت عهد الهی» ، کاملاً اشتباه است بلکه می بایست می گفت: «حداقل» یا «کمترین درجه دوری از ساحت عهد الهی» ، چرا که در ذریه حضرت ابراهیم (ع) افرادی از جمله اسماعیل (ع) و اسحاق (ع)، به مقام نبوت رسیده اند ولی خدایتعالی آنها را لایق امامت نفرموده است لذا رسیدن به مقام امامت که «حَدِ اعلای قربِ الهی» است به هر کسی تعلق نمی گیرد و اینکه خدایتعالی رسیدن به مقام امامت را

ص :218

منوط به ظالم نبودن فرموده، منظور از آن ظلم، صرفاً «ترک اولی» یا هر نوع مانعی جزیی است که مانع رسیدن به حد اعلایِ قربِ الی الله است و نه «ظلمی که باعث نهایت دوری از ساحت عهد الهی شود» . و از آن جایی که حضرت ابراهیم (ع) در مقام نبوت و رسالت بود و بعد به مقام امامت رسید لذا اگر مراد از ظلم را ظلم به معنای «نهایت درجه دوری که همان گناه کبیره است» فرض کنیم مستوجب این است که حضرت ابراهیم (ع) بخواهد درخواست امامت را برای ستمگرانِ گنهکار از ذریه اش تقاضا کند و این محال است که آن حضرت با آن مقام والایش چنین درخواستی العیاذ بالله «جاهلانه» بکند. در تأیید این صحبتم به سه آیه شریفه استناد می کنم: «قالا رَبَّنا ظَلَمنآ انفسا» = «آدم و حوا گفتند: خدایا ما برخود ستم کردیم» (اعراف23)، «قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» = «موسی گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» (قصص16)، «وَذَا النُّونِ … إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» = «یونس گفت: من از ستمکاران بودم!» (انبیاء87)، که معنای ظلم در این آیات شریفه دقیقاً به معنای ظلمی است که در آیه بقره آمده است. خلاصه اینکه ترک اولی هم چون مانعی برای حدِ اعلایِ قربِ الهی است نوعی ظلم به نفس خویش است و مشمول آیه شریفه می شود.

در المیزان، ج 2، ص 111، از کافی، از امام صادق (ع): خدای تعالی ابراهیم (ع) را قبل از آنکه نبی خود بگیرد، بنده خود گرفت و قبل از آنکه او را رسول خود بگیرد، نبی خود گرفت و قبل از آنکه او را خلیل خود قرار دهد رسول خودش کرد و نیز قبل از آنکه امامش کند خلیلش کرد.

☼ مؤلف:

با توجه به حدیث فوق مراحلی که حضرت ابراهیم (ع) طی فرمود بدین صورت است: «1 - بندگی 2 - نبوت 3 - رسالت 4 - خلت 5 - امامت».

این نکته را هم باید دانست که وقتی کسی به مقام بندگی می رسد، غیر از آن است که مخلوق خدا باشد، به عبارتی تمام انسانها مخلوق حق تعالی هستند ولی فقط آنهایی که مشغول عبادت خدا باشند یعنی به مقام عبودیت برسند، خداوند آنها را به عنوان بنده خود می پذیرد.

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 116، از حضرت علی (ع):

اطاعت خدایتعالی جز در کار نیک صورت نمی گیرد.

ص :219

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 116، از رسول خدا (ص):

اطاعت هیچ مخلوقی در نافرمانی خدا مشروع نیست.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حرعاملی، ص 552، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

به طور قطع عذاب خواهم کرد کسی که از امامی جائر اطاعت کند که از جانب من نیست، هر چند که در کارهایش خوب باشد. و به طور قطع عفو خواهم کرد کسی که از امامی هدایت کننده اطاعت کند که از جانب من باشد، هر چند که در کارهایش بدکردار و ظالم باشد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حرعاملی، ص 576، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

به درستی که من محبت علی (ع) را بر خلقم واجب کردم.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حرعاملی، ص 584، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

قطعاً هر کسی از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد. (این روایت از شیخ اجل رجب حافظ در کتاب «مشارق انوار الیقین» از قول صاحب کتاب کشاف آقای زمخشری یکی از علمای اهل سنت نقل شده است).

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 616، چ2، از امام سجاد (ع)، از خدای تعالی:

هر کس مرا بشناسد و نافرمانی ام کند، کسی را بر او مسلط کنم که مرا نشناسد.

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (125)

وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (126)

وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (127)

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ (128)

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (129)

وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (130)

إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمینَ (131)

وَ وَصَّی بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (132)

أَمْ

ص :220

کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (133)

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (134)

وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (135)

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)

فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فی شِقاقٍ فَسَیَکْفیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (137)

صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (138)

قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصاری قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140)

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (141)

و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم! و (برای تجدید خاطره، ) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید! و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: «خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان، پاک و پاکیزه کنید!» (125) و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده! و اهل آن را -آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده اند- از ثمرات (گوناگون)، روزی ده!» (گفت: ) «ما دعای تو را اجابت کردیم؛ و مؤمنان را از انواع برکات، بهره مند ساختیم؛ (اما به آنها که کافر شدند، بهره کمی خواهیم داد؛ سپس آنها را به عذاب آتش می کشانیم؛ و چه بد سرانجامی دارند» (126) و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل، پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند، (و می گفتند: ) پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی! (127) پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده! و از دودمان ما، امتی که تسلیم فرمانت باشند، به وجود آور! و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر، که تو توبه پذیر و مهربانی! (128) پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار، قادری)! (129) جز افراد سفیه و نادان، چه کسی از آیین ابراهیم، (با آن پاکی و درخشندگی، ) روی گردان خواهد شد؟! ما او را در این جهان برگزیدیم؛ و او در جهان دیگر، از صالحان است (130) در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! (و در برابر حق، تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذیرفت؛ و) گفت: «در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم» (131) و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر، ) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند: ) «فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام [= تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید!» (132) آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چیز را می پرستید؟» گفتند: «خدای تو و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را و ما در برابر او تسلیم هستیم» (133) آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچ گاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود (134) (اهل کتاب) گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یابید!» بگو: «(این آیینهای تحریف شده، هرگز نمی تواند موجب هدایت گردد، ) بلکه از آیین خالص

ص :221

ابراهیم پیروی کنید! و او هرگز از مشرکان نبود!» (135) بگویید: «ما به خدا ایمان آورده ایم؛ و به آنچه بر ما نازل شده؛ و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید و (همچنین) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگار داده شده است و در میان هیچ یک از آنها جدایی قائل نمی شویم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم؛ (و تعصبات نژادی و اغراض شخصی، سبب نمی شود که بعضی را بپذیریم و بعضی را رها کنیم)» (136) اگر آنها نیز به مانند آنچه شما ایمان آورده اید ایمان بیاورند، هدایت یافته اند؛ و اگر سرپیچی کنند، از حق جدا شده اند و خداوند، شر آنها را از تو دفع می کند؛ و او شنونده و داناست (137) رنگ خدایی (بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت می کنیم (138) بگو: «آیا درباره خداوند با ما محاجه می کنید؟! در حالی که او، پروردگار ما و شماست؛ و اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست؛ و ما او را با اخلاص پرستش می کنیم، (و موحد خالصیم)» (139) یا می گویید: «ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا نصرانی بودند» ؟! بگو: شما بهتر می دانید یا خدا؟! و چه کسی ستمکارتر است از آن کس که گواهی و شهادت الهی را که نزد اوست، کتمان می کند؟! و خدا از اعمال شما غافل نیست (140) آنها امتی بودند که درگذشتند. آنچه کردند، برای خودشان است؛ و آنچه هم شما کرده اید، برای خودتان است؛ و شما مسئول اعمال آنها نیستید (141)

در صافی، ج 1، ص 261، از مجمع و عیاشی، از امام باقر (ع): سه سنگ از بهشت فرود آمده است:

1 - سنگ مقام ابراهیم.

2 - سنگ بنی اسرائیل که از آن دوازده چشمه جوشید.

3 - سنگ حجرالاسود.

در اصول کافی، ج 3، ص 378، از امام علی (ع): تو که اعمال رسوا کننده انجام داده ای خنده دندان نما مکن و تویی که گناهِ بی استغفار کرده ای از بلای شبگیر و پیش آمد ناگهانی آسوده مباش.

☼ نکته:

آیات شریفه 142 تا 151 آیاتی هستند مترتب بر هم، که داستان قبله شدن کعبه را بیان می کنند.

آغاز جزء 2 از آیه 142 تا آیه 252 سوره بقره

سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُواْ عَلَیْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿142﴾ به زودی مردم کم خرد خواهند گفت چه چیز آنان را از قبله ای که برآن بودند روی گردان کرد بگو مشرق و مغرب از آن خداست هر که را خواهد به راه راست هدایت می کند (142)

در خصوص این آیۀ شریفه دو سؤال ممکن است به ذهن برسد:

1 - فلسفه قبله چیست؟

پاسخ: وجود قبله از یک طرف باعث اتحاد مسلمین می شود و از طرفی مراسم حج تأثیر عمیقی بر روی جهانیان بخصوص مسلمانان می گذارد. اینکه مسلمانان هر ساله از تمام نقاط جهان رو به سوی خانه مقدس کعبه نهاده و تنها با یک لباس سفیدِ احرام، خود را بدون هیچ گونه امتیازی در برابر سایرین می بینند خواه ناخواه از غرور و تکبرِ عده ای از مغرورانِ ثروتمندِ

ص :222

مسلمان می کاهد و نیز این تجمع، نمادی از قیامت است که انسان را به یاد مرگ می اندازد.

2 - چرا قبله از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر کرد؟ و چرا از همان ابتدا تغییر نکرد؟

پاسخ: اولاً: یهودیان، پیامبر (ص) را به خاطر نداشتن قبله و اقتدای آنها به سوی بیت المقدس که قبله یهودیان است مسخره و سرزنش می کردند. ثانیاً: خدایتعالی در همین آیه شریفه می فرماید: «بگو مشرق و مغرب از آن خداست، هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند» . و نیز در آیه بعد می فرماید: «لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه» یعنی «قبله را از این جهت تغییر دادیم تا پیروان پیغمبر را از کسانی که به مخالفت او برخیزند معلوم کنیم» . ثالثاً: مسلمانان تا هنگامی که در مکه اقامت داشتند مأمور بودند به سوی بیت المقدس نماز بخوانند تا نسبت به مشرکان مکه که به سوی کعبه متوجه بودند امتیاز داشته باشند و وقتی نبی مکرم اسلام (ص) به مدینه هجرت فرمود چون یهودیانی که در آن شهر اقامت داشتند به سوی بیت المقدس متوجه بودند مسلمانان مأمور شدند به سوی کعبه توجه کنند تا نسبت به یهود امتیاز داشته باشند. از اینها گذشته قبله قرار گرفتن خانه ای از خانه ها چون کعبه و یا بنایی از بناها چون بیت المقدس، از این جهت نیست که خود این اجسام خلاف تمام اجسام، اقتضای قبله شدن را دارد و در نتیجه ممکن نباشد که حکم قبله بودن بیت المقدس دگرگون شود بلکه تمامی اجسام و جمیع جهات از مشرق و مغرب و جنوب و شمال همه ملک خداوند باری تعالی هستند، هر حکمی، به هر قسمی و در هر زمانی که بخواهد در آنها می راند و هر حکمی هم که بکند به منظور هدایت خلق و به مصلحت آنها و به سوی صراط مستقیم و کمال است و ما باید کاملاًًًًًً مطیع اوامر الهی باشیم چه اینکه فلسفه ای از احکام الهی را بفهمیم یا نفهمیم چرا که علم ناچیز ما کجا و علوم سرشار و بی حد حضرت دوست کجا! «وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا» = «و آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است» (بنی اسرائیل 85) در این آیه شریفه، تعبیر «اوتیتم» به شما دادند، آمده است و نفرموده «اوتینا» و یا «اوتی» به شما دادیم یا دادم، که نشان از قلت و کمی و اندکی علم ما در برابر علوم سرشار و بی کران حضرت دوست دارد، که بخواهد آن را به خود اختصاص دهد.

ص :223

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 216، از مجمع، در ذیل آیه (سیقول السفهاء)، از امام صادق (ع):

قبله وقتی از بیت المقدس به سوی کعبه برگشت که رسول خدا (ص) سیزده سال در مکه، نماز به سوی بیت المقدس خوانده بود و بعد از مهاجرت به مدینه هم هفت ماه به همان سو نماز خواند، آن وقت خدا او را به طرف مکه برگردانید، چون یهودیان رسول خدا (ص) را سرزنش می کردند و می گفتند: تو تابع مایی و به سوی قبله ما نماز می گزاری، رسول خدا (ص) از این سرزنش دچار اندوهی سخت شد و در نیمه شبی از خانه بیرون شد و به آفاق آسمان نگاه می کرد منتظر بود از ناحیه خدایتعالی در این خصوص امری صادر شود فردای آن شب وقتی هنگام نماز ظهر شد، آنجناب در مسجد بنی سالم بود و دو رکعت از نماز ظهر را خواند، که جبرئیل نازل شد، دست به دو شانه آن حضرت گذاشت، او را به طرف کعبه برگردانید و این آیه نازل شد: «قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّینَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» در نتیجه آنجناب دو رکعت از یک نماز را به سوی بیت المقدس و دو رکعت دیگرش را به سوی کعبه خواند، بعد از این جریان سر و صدای یهود و مردم نفهم بلند شد، که چرا از قبله ای که داشت برگشت؟ (به خاطر همین ماجرا، مسجد بنی سالم به مسجد ذوقبلتین یا دو قبله ای معروف شد).

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَی عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاَّ عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللّهُ وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿143﴾ و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد و قبله ای را که [چندی] بر آن بودی مقرر نکردیم جز برای آنکه کسی را که از پیامبر پیروی می کند از آن کس که از عقیده خود برمی گردد بازشناسیم هر چند [این کار] جز بر کسانی که خدا هدایت[شان] کرده سخت گران بود و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند زیرا خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است (143)

در تفسیر کلمۀ «وسطا» و «شُهَداءَ عَلَی الناس» چند قول هست:

1 - نظر صاحب جوامع الجامع، ج 1، ذیل آیه فوق، ص 193: امت ها در قیامت تبلیغ احکام و تعالیم

ص :224

دینی را توسط پیامبران انکار می کنند و خداوند که دانای به همه امور است از فرستادگان خود می خواهد با دلیل اثبات کنند که احکام الهی را به مردم ابلاغ نموده اند، آنگاه امت محمد (ص) را می آورند و آنها در مورد پیامبران گواهی می دهند که آنان حقایق دینی را به امت های خود رسانده اند و پیامبر اسلام (ص) نیز گواهی امت خویش را تأیید می کند.

2 - بعضی از مفسرین گفته اند: امت اسلام، امت میانه اند یعنی بین اهل کتاب و مشرکین، یعنی نه مثل مشرکین هستند که فقط جنبه مادیت و لذت های مادی را بگیرندو نه مثل اهل کتاب (نصاری) که تنها جانب روح را تقویت نموده و جز به ترک دنیا و رهبانیت به چیز دیگری دعوت نمی کنند.

3 - نظر صاحب تفسیر المیزان، ج 2، ص 200 - 218: اولاً: وسط بودن امت هر دو نتیجه را دنبال دارد، یعنی جمله: (لتکونوا شُهَداءَ عَلَی الناس) و جمله: (و یکون الرسول علیکم شهیداً)، هر دو نتیجه و لازمه وسط بودن امت است. ثانیاً: وسط بودن امت، به این معناست که میان رسول و مردم واسطه اند. نه آنطور که آن مفسر گفت ملت و دین اسلام میانه افراط و تفریط و میانه دو طرف تقویت روح و تقویت جسم واسطه باشد. ثالثاً: اینکه آیه شریفه مورد بحث، به حسب معنا مرتبط است به آیاتی که دعای ابراهیم (ع) را حکایت می کرد و اینکه شهادت از شئون امت مسلمه ای است که آنجناب از خدا درخواست نمود. رابعاً: امت اسلام در زمان انبیاء گذشته حاضر نبودند، تا ببینند آیا رسالت خود را تبلیغ می کردند یا نه (که بخواهند شهادت دهند).

☼ مؤلف:

با توجه به روایات و نیز سیاق آیه شریفه، بین امتِ وسط و شاهدان، ارتباطی وجود دارد و از آنجایی که شاهد باید زنده باشد لذا بعد از شهادتِ حضرت رسول (ص) دیگر نمی توان گفت که رسول اکرم (ص) شاهدِ امت بعد از شهادتش است پس تفسیر عده ای که می گویند شهداء، تمام امتند واقعاً عقلانی نیست، از طرفی امت حضرت رسول (ص) در زمان انبیاءِ گذشته حاضر نبوده اند که بخواهند بر آنها شهادت دهند. بنابراین می توان گفت: دوازده امامِ معصوم (علیهم السلام) که جانشین حضرت رسول (ص) هستند و در هر دوره از امامتشان شاهدی زنده بر امتند، در قیامت به عنوان شهداء و گواهان امت، شهادت می دهند و حضرت رسول (ص) نیز گواه

ص :225

و شاهد این دوازده معصوم (علیهم السلام) خواهد بود (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 218، از کتاب مناقب، از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود:

(شهداءِ بر مردم) به غیر رسولان و امامان کسی نیست و اما امت، معقول نیست که خدا از آنها شهادت بطلبد، برای اینکه در میان امت کسانی هستند که شهادتشان یک بند سبزی و یک پَرِ کاه ارزش ندارد.

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 218، از عیاشی، از امام صادق (علیه السلام):

اگر خیال کنی که منظور خدایتعالی از این آیه همه موحدین اهل قبله است، سخت اشتباه کرده ای، برای اینکه آیا خدایتعالی در قیامت از کسی شهادت می خواهد که در دنیا شهادتش در مرافعه ای که بر سر یک من خرما به پا می شد پذیرفته نبود و آن وقت شهادت چنین کسی در درگاهش پذیرفته می شود؟ حاشا! این حرف معقول نیست و خدایتعالی چنین چیزی را از خلق خودش نمی پسندد، آنوقت خودش چگونه مرتکب آن می شود، بلکه منظور خدایتعالی از امت، افرادی است که مصداق آیه (کنتم خیر امة اخرجت للناس) اند و آنان امت وسط و بهترین امتند، که خدا برای مردم خلقشان کرده است (منظور ائمه (ع) هستند).

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 194، از حضرت علی (ع):

مقصود از «شهداء علی الناس» ما هستیم، پس رسول خدا (ص) گواه بر ماست و ما گواه خدا بر مردم و حجت او در روی زمین می باشیم.

قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (144)

وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمینَ (145)

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (146)

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرینَ (147)

وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (148)

وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149)

وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ

ص :226

وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنی وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (150)

کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (151)

نگاه های انتظارآمیز تو را به سوی آسمان (برای تعیین قبله نهایی) می بینیم! اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی، باز می گردانیم. پس روی خود را به سوی مسجد الحرام کن! و هر جا باشید، روی خود را به سوی آن بگردانید! و کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده، بخوبی می دانند این فرمان حقی است که از ناحیه پروردگارشان صادر شده؛ (و در کتابهای خود خوانده اند که پیغمبر اسلام، به سوی دو قبله، نماز می خواند). و خداوند از اعمال آنها (در مخفی داشتن این آیات) غافل نیست! (144) سوگند که اگر برای (این گروه از) اهل کتاب، هرگونه آیه (و نشانه و دلیلی) بیاوری، از قبله تو پیروی نخواهند کرد؛ و تو نیز، هیچ گاه از قبله آنان، پیروی نخواهی نمود. (آنها نباید تصور کنند که بار دیگر، تغییر قبله امکان پذیر است!) و حتی هیچ یک از آنها، پیروی از قبله دیگری نخواهد کرد! و اگر تو، پس از این آگاهی، متابعت هوسهای آنها کنی، مسلما از ستمگران خواهی بود! (145) کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم، او [= پیامبر] را همچون فرزندان خود می شناسند؛ (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می کنند! (146) این (فرمان تغییر قبله) حکم حقی از طرف پروردگار توست، بنابراین، هرگز از تردیدکنندگان در آن مباش! (147) هر طایفه ای قبله ای دارد که خداوند آن را تعیین کرده است؛ (بنابراین، زیاد درباره قبله گفتگو نکنید! و به جای آن، ) در نیکی ها و اعمال خیر، بر یکدیگر سبقت جویید! هر جا باشید، خداوند همه شما را (برای پاداش و کیفر در برابر اعمال نیک و بد، در روز رستاخیز، ) حاضر می کند؛ زیرا او، بر هر کاری تواناست (148) از هر جا (و از هر شهر و نقطه ای) خارج شدی، (به هنگام نماز، ) روی خود را به جانب «مسجد الحرام» کن! این دستور حقی از طرف پروردگار اوست! و خداوند، از آنچه انجام می دهید، غافل نیست! (149) و از هر جا خارج شدی، روی خود را به جانب مسجد الحرام کن! و هر جا بودید، روی خود را به سوی آن کنید! تا مردم، جز ظالمان (که دست از لجاجت برنمی دارند، ) دلیلی بر ضد شما نداشته باشند؛ (زیرا از نشانه های پیامبر، که در کتب آسمانی پیشین آمده، این است که او، به سوی دو قبله، نماز می خواند) از آنها نترسید! و (تنها) از من بترسید! (این تغییر قبله، به خاطر آن بود که) نعمت خود را بر شما تمام کنم، شاید هدایت شوید! (150) همان گونه (که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد (151)

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 219، از تهذیب، از ابی بصیر روایت کرده که گفت:

به (صادقین علیهما السلام) عرضه داشتم: آیا خدایتعالی به رسول خدا (ص) دستور داده بود که به سوی بیت المقدس نماز بگزارد؟ فرمود: بله (و آیه144 را قرائت فرمود).

☼ نکته:

اهل کتاب در کتابشان خوانده بودند که قبله پیامبرِ آخرالزمان (ص) رو به مکه است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 197، در ذیل آیه شریفه 144، آورده است: بعضی گفته اند: تغییر قبله در ماه رجب دو ماه قبل از وقوع جنگ بدر و هنگام زوال آفتاب در حالی که رسول اکرم (ص) در

ص :227

مسجد بنی سلمة (سالم) دو رکعت از نماز ظهر را با اصحاب به جا آورده بودند، انجام گرفت و در یک لحظه پیک وحی بازوان پیامبر اکرم (ص) را گرفت و از بیت المقدس به سوی کعبه برگردانید به طوری که زنها جای خود را به مردان و مردان جای خود را به زنها دادند. از این رو این مسجد را «ذوقبلتین» نامیده اند.

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 222، از عیاشی، از امام باقر (ع):

رو به قبله نماز بخوان و در نماز از قبله رو مگردان، که نمازت فاسد می شود چون خدای سبحان به رسول گرامیش فرموده در نماز واجب باید حتماً رو به قبله نماز بخوانی.

☼ نکته:

در اخبار زیادی از طریق شیعه آمده است که آیه شریفه: «اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعاً … » ، درباره اصحاب قائم علیه السلام نازل شده است.

در تفسیر جوامع، ج 1، ص 202، در ذیل آیه148، از حضرت رضا (ع):

هر موقع قائم ما قیام کند خداوند جمیع شیعیان را از شهرها به سوی او جمع می کند.

فَاذْکُرُونِی اَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ ﴿152﴾ پس مرا یاد کنید [تا] شما را یاد کنم و شکرانه ام را به جای آرید و با من ناسپاسی نکنید (152)

☼ نکته:

ذکر خدا تنها «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» نیست، هر چند که این نیز از مصادیقش است، ولی منظور این است که در هر جا که پای اطاعت خدا به میان می آید، به یاد خدا باشی و اطاعتش کنی و هر جا معصیت خدا پیش آید، به یاد او باشی و آن را ترک کنی.

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 237، از دُرمنثور، از رسول خدا (ص): کسی را که چهار چیز داده باشند چهار چیز دیگر هم داده اند و تفسیر این در کتاب خداست:

1 - کسی که توفیق یاد خدایش داده اند، خدا نیز به یاد او خواهد بود: «اذکرونی اذکرکم» ، 2 - کسی که توفیق دعایش داده اند، اجابت دعا هم داده اند: «ادعونی استجب لکم» (غافر60)، 3 - کسی که مقام شکرش داده اند، زیادی نعمت هم داده اند: «لئن شکرتم لِاَزیدنکم» (ابراهیم 7)، 4 - کسی که توفیق استغفارش داده اند، آمرزشش هم داده اند: «استغفروا ربکم، انه کان غفارا» (1).

ص :228


1- نوح 10

در المیزان، ج 2، ص 238، از دُرّمنثور، از سعید بن منصور، از رسول خدا (ص):

کسی که خدا را اطاعت کند، خدا را ذکر کرده، هر چند که نماز و روزه و تلاوتش کم باشد و کسی که خدا را عصیان کند، خدا را از یاد برده، هر چند نماز و روزه و تلاوتش بسیار باشد.

در نهج البلاغه، ص 633، ح39، از حضرت علی (ع):

عملِ مستحبْ انسان را به خدا نزدیک نمی گرداند، اگر به واجب زیان رساند.

در نهج البلاغه، ص 635، ح46، از حضرت علی (ع):

گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خودپسندی وا دارد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حرعاملی، ص 159، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای موسی! رضایت من در کراهت توست و رضایت من در رضایت تو به قضا و قدر من است.

از همان منبع، ص 271، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای فرزند آدم! اطاعتم کن در آنچه فرمانت می دهم و هرگز نخواه آن چه را که صلاح تو در آن است را به من یاد بدهی.

از همان منبع، ص 275، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که اطاعتم کند او را به غیر خودم واگذار نمی کنم و هر کس عصیانم ورزد او را به حال خودش وا می گذارم و برایم مهم نیست که او در کدام وادی هلاک شود و بدبخت گردد.

از همان منبع، ص 290، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای فرزند آدم! گناه مردم تو را از گناه خودت غافل نکند و نعمت مردم تو را از نعمت خداوند مأیوس نکند و هرگز مردم را از رحمت خداوند مأیوس نکن در حالی که خودت به او امیدواری.

از همان منبع، ص 296، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: هر کس از من مسئلت کند در حالی که بداند و اعتقاد کند که منم ضرر دهنده و نفع رساننده واقعی، اجابتش می کنم.

از همان منبع، ص 619، از امام باقر (ع)، از خدای تعالی: به عزت و جلالم سوگند، هیچ بنده ای اراده

و خواست مرا بر اراده و خواست خود ترجیح ندهد مگر آن که خودم تنگناهایش را کفایت کنم و آسمان و زمین را ضامنِ روزیش نمایم و خودم برای او ماوراءِ تجارتِ هر تاجری قرار گیرم.

ص :229

از همان منبع، ص 641، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

هر کس در جمعی از مردم مرا یاد کند، من نیز او را در جماعتی از ملائکه یاد می کنم.

از همان منبع، ص 647، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی: بنده مؤمنم محزون می شود هر آن گاه که برایش تنگ می گیرم و نمی داند که او در این حال به من نزدیکتر است. و بنده مؤمنِ دیگرم شادمان می شود زمانی که برایش وسعت می دهم و او در آن حال از من دورتر می گردد.

از همان منبع، ص 651، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی: من شریک خوبی هستم و هر کس در عملش همراه با من شریکی (دیگر) اتخاذ کند، آن عملش مخصوص به شریکِ من است چرا که من چیزی را نمی پذیرم مگر آن که به صورت کامل برای من باشد.

از همان منبع، ص 652، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

هر کس مرا در نهان یاد کند او را در آشکار یاد خواهم کرد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 676، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

ای فرزند آدم! مرا در درونت یاد کن تا تو را در درونم یاد کنم و مرا در خلوتت یاد کن تا تو را در خلوتم یاد کنم و مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی بهتر از جمعت یاد کنم.

از همان منبع، ص 691، از امام رضا (ع)، از خدای تعالی: من در نزد ظن و گمان بنده ام هستم، اگر خیر باشد پس برایش خیر خواهم و اگر بد باشد برایش بد خواهم.

از همان منبع، ص 700، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم، من زنده و نامیرایم، تو را زنده ی نامیرا کنم، من بی نیاز و غنی هستم، تو را بی نیاز و غنی کنم، من هر چه بخواهم همان شود، تو را چنین کنم که هر چه بخواهی همان شود.

از همان منبع، ص 701: ای بنده من! اشیاء را به خاطرِ تو خلق کرده ام و تو را برای خودم خلق نمودم. دنیا را با احسانم به تو بخشیدم و آخرت را به سبب ایمانت به تو بخشیده ام.

از همان منبع، ص 703: من همنشین کسی هستم که یادم کند.

از همان منبع، ص 703، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: یادم کنید تا با نعمتهایم یادتان کنم، اگر با

ص :230

عبادت و طاعت یادم کنید با نیکی و نعمت و رحمت و رضوانم یادتان کنم.

از همان منبع، ص 705، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: از دعا کردن دچار ملالت و خستگی نشو چرا که از اجابت کردن دعا خسته و ملالت زده نمی شوم.

از همان منبع، ص 706، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که بر قلب او اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک جستن به ذکر و یادم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده می گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿153﴾

ای اهل ایمان از شکیبایی و نماز یاری جویید زیرا خدا با شکیبایان است (153)

صاحب تفسیر المیزان، ج 2، ص 239، ذیل آیه آورده است:

این 5 آیه (153 تا 157) که جملاتی در سیاق متحد دارند به صورت یکجا و قبل از نزول دستور جهاد نازل شده اند. در مورد صبر حدود 70 مورد در قرآن اشاره شده است. در آیه مورد بحث تنها صبر را توصیف کرده ( … مع الصابرین) و از نماز چیزی نفرموده، با اینکه در آیه (و استعینوا بالصبر و الصلاة و انها کبیرة … ) (بقره 45). نماز را توصیف کرده، بدین جهت بود، که مقام آیات مورد بحث مقام برخورد با مواقف هول انگیز و هماوردی با شجاعان است و در این مقام اهتمام ورزیدن به صبر مناسب تر است.

در جوامع الجامع، ج 1، ص 207، از حضرت امیرمؤمنان (ع): صبر دو نوع است:

1 - صبر بر آنچه دشوار است و به انجام آن تمایل نداری.

2 - صبر و خودداری از آنچه دوست می داری.

در ارشاد شیخ مفید، فصل53، ص 301، از حضرت علی (ع):

صبر 3 نوع است:

1 - صبر بر مصیبت.

2 - صبر بر طاعت.

3 - صبر از معصیت.

☼ مؤلف:

مولا و سرورم حضرت علی (ع) در روایت اول، صبر را در خصوص تمایلات شخصیِ فرد، تقسیم فرموده و در روایت دوم آن را به طور عام تعبیر فرموده است.

وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لاَّ تَشْعُرُونَ ﴿154﴾ و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند مرده نخوانید بلکه زنده اند ولی شما نمی دانید (154)

ص :231

در تفسیر آیۀ شریفه، اقوالی آمده است از جمله:

1 - جایز است خداوند اجزایی از بدن شهید را یک جا جمع کند، آنگاه به آنها حیات بخشیده و نعمت های بی پایان خود را به آنها برساند، گرچه حجم آن اجزا به اندازه یک ذره باشد.

2 - منظور از زندگی بعد از شهادت این است که نام شهید زنده می ماند و در اثر مرور زمان ذکر جمیلش کهنه نمی شود.

3 - این آیه فقط مخصوص شهدای بدر است و غیر آن را شامل نمی شود.

4 - این آیه خطاب به مؤمنین نیست چون مؤمنین به خدا و روز جزا ایمان دارند.

صاحب تفسیر المیزان، ج 2، در ذیل آیه مذکور، ص 240 - 280، با رد بعضی از تفاسیر آورده است:

1 - این آیه در اواسط رسالت رسول خدا (ص) نازل شده و در آن هنگام بی اطلاعی بعضی از مردم از بقاء بعد از مرگ خیلی بعید نیست، چون عموم مسلمانان ایمان به زندگی آخرت دارند و عده ای حتی امروز هم عالم برزخ را قبول ندارند چون قرآن کریم به صورت واضح به آن اشاره نکرده است بلکه سربسته و مجمل ذکر کرده است.

2 - این آیه به حیات برزخی اشاره دارد و آیاتی دیگر نیز بر اثبات برزخ هست از جمله:

1 - «وَ من ورائهم برزخ» (مؤمنین100).

2 - «وَ لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله» (آل عمران 169).

3 - «یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّه» (آل عمران171).

4 - «اَلمُلکُ یَومَئذٍ الحق لِلرحمن» (فرقان26).

5 - «قالوا ربنا اَمتنا اثنَتین وَ اَحییتنا اثنَتین» (مؤمن11).

6 - «وَ کنتم اَمواتاً فَاَحیاکم ثمَّ یُمیتُکم ثم یحییکم ثم الیه» (بقره28).

7 - «النارُ یُعرَضون علیها» (مؤمن46).

8 - (نحل 63).

☼ مؤلف:

با توجه به اینکه در ابتدای آیه، حرف عطف «و» آمده و به عبارتی آیه را به آیه قبلی ربط می دهد که مورد خطاب «یا ایها الذین آمنوا» است، بنابراین طرف صحبت حضرت حق تعالی همان مؤمنان است و نه کافران، پس قول چهارم مردود است. سه قول دیگر هم، بنا به دلایل عقلی و قرآنی و با توضیحات کامل صاحب المیزان پایه و اساسی ندارند. خلاصه اینکه: آیه شریفه اشاره به حیات بعد از مرگ شهدا دارد تا هر شَکی را در این خصوص بطلان فرماید. (والله اعلم).

ص :232

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 283، از کافی، از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

ارواحِ اموات مانند اجساد، بدن دارند و در درختی از بهشت جای دارند، یکدیگر را می شناسند و حال یکدیگر را می پرسند و چون روحی تازه از راه برسد، به یکدیگر می گویند: فعلاً مزاحمش نشوید که از هول عظیمی درآمده، آنگاه از او می پرسند: فلانی چه کرد؟ و فلانی چه شد؟ اگر در پاسخ بگوید: او در دنیا زنده بود، که من آمدم، به انتظارش می نشینند و اگر بگوید: او مدتی است از دنیا درآمده، می فهمند او بهشتی نبوده، از درِ ترحم گویند: سقوط کرده، سقوط کرده.

در المیزان، ج 2، ص 282، از کافی، از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

مؤمن به دیدار بازماندگان خود می آید و از زندگی آنان تنها آنچه مایه خرسندی است می بیند و آنچه مایه نگرانی است از نظر او پوشیده می دارند و کافر هم به زیارت بازمانده خود می آید ولی او تنها ناگواری ها را می بیند و اما خوشی ها و آنچه محبوب اوست از نظرش پوشیده می دارند. اموات همه جمعه ها به دیدار اهل خود می آیند و بعضی دیگر به قدر عملی که دارند.

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿155﴾ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ ﴿156﴾ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿157﴾

و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات می آزماییم و مژده ده شکیبایان را (155) [همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد می گویند ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم (156) بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و هدایت یافتگان [هم] خود ایشانند (157)

☼ نکته:

آیه شریفه 156 معروف به آیه استرجاع است.

در کافی، ج 4، ص 250، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): صلوات بر من و اهل بیتم نفاق را ببرد.

از همان منبع، ص 249: هر کس یک صلوات بر پیامبر (ص) بفرستد خداوند متعال هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر او صلوات فرستد و چیزی از مخلوقات خدایتعالی نماند جز این که بر این بنده صلوات فرستد.

ص :233

در المیزان، ج 2، ص 322، ذیل آیه از کتاب معانی، از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

صلوات از ناحیه خدا، رحمت، از ناحیه ملائکه، تزکیه و از ناحیه مردم، دعا است.

در المیزان، ج 2، ص 322، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص)، از خدایتعالی:

من دنیا را در میان بندگانم قرض نهادم، هر کس از دنیا چیزی به من قرض دهد، به هر یکی ده تا هفتصد برابر اجر می دهم و کسی که به من قرض ندهد و من خودم از او چیزی به زور بگیرم، سه چیز را در برابر به او می دهم که اگر یکی از آن سه چیز را به ملائکه می دادم، از من راضی می شدند. آنگاه امام صادق (ع) فرمود: و این سه چیز همان است که آیه (الذین اذا اصابتهم … هُمُ المهتدون) به آن شاره دارد، اول صلوات است، دوم رحمت است، سوم اهتداء، این سه مزد، مخصوص آنهایی است که خدایتعالی چیزی را از آنها به زور گرفته باشد.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 300، چ1، از رسول خدا (ص):

کسی که آخر کلامش صلوات بر من و بر علی (ع) باشد وارد بهشت شود.

در غررالحکم، ص 537، از امام علی (ع): زشت ترین عیوب، نگذشتن از لغزش مردم است و بزرگترین گناهان شتاب کردن در انتقام است.

إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ ﴿158﴾ بدرستی صفا و مروه از نشانه های خداست پس هرکه خانه [خدا] را حج یا عمره گزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی (طواف) بجای آورد و هرکه افزون بر فریضه کارخیر کند خدا حق شناس وداناست (158)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 2، ص 330: از آنجایی که آیات اول سوره مبارکه بقره در سال اول هجرت نازل شده و آیات قبله در سال دوم هجرت در مدینه نازل شده و این آیه در سالی که مسلمین حج کردند نازل شده پس معلوم می شود سوره بقره سیاقهای متعددی دارد نه یک سیاق. (سوره بقره اولین سوره ای است که در مدینه نازل شده است).

در المیزان، ج 2، ص 329، از درمنثور و در جوامع، ج 1، ص 210، از امام باقر (ع): روی کوه «صفا» بتی بنام «اساف» و روی کوه مروه، بتی بنام «نائله» نصب شده بود، مردم دوران جاهلیت وقتی سعی

ص :234

بین صفا و مروه می کردند، برآن دو بت دست می کشیدند و چون اسلام آمد، مسلمانان به خاطر عمل مشرکان از طواف میان آن دو کراهت داشتند، (آیه نازل شد) و کراهت رفع گردید.

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ﴿159﴾ کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که فرو فرستاده ایم بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح داده ایم نهفته می دارند آنان را

خدا لعنت می کند و لعنت کنندگان لعنتشان می کنند (159 )

بر اساس روایات، این آیه تعابیر زیادی می تواند داشته باشد:

1 - مقصودِ آیه، دانشمندان یهود هستند که نبوت پیامبر (ص) را کتمان می کردند با اینکه خداوند نشانه های نبوت و حقانیت آن حضرت و نیز صفات و خصوصیات وی را در تورات بیان کرده بود.

2 - منظور علمای فاسدند که علم را مخفی می کنند.

3 - منظور از راهنما حضرت علی (ع) است.

4 - منظور از راهنما اهل بیت (ع) هستند.

☼ مؤلف:

از آنجا که امامان معصوم (علیهم السلام)، هادی و بینه حقیقی بشرند، آنهایی که باعث ظلم و جور به این راهنماها شده و در حقیقت قصد جدایی این انوار نورانی از مردم را داشته اند، آنها کتمان کننده های واقعی و ائمه اطهار (ع) بینه و هدی و همان «لاعنونِ» واقعی و مصادیق اصلی آیه اند و البته این آیه با تعابیر فوق نیز تطبیق دارد.

در تفسیرالمیزان، ج 2، ص 338، از عیاشی، از امام صادق (ع): منظور از «لاعنون» ماییم.

إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحیمُ (160)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ (161)

خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (162)

وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ (163)

إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (164)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَی الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذابِ (165)

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (166)

وَ قالَ

ص :235

الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ (167)

مگر آنها که توبه و بازگشت کردند و (اعمال بد را، با اعمال نیک، ) اصلاح نمودند، (و آنچه را کتمان کرده بودند؛ آشکار ساختند) من توبه آنها را می پذیرم؛ که من تواب و رحیمم (160) کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود (161) همیشه در آن (لعن و دوری از رحمت پروردگار) باقی می مانند؛ نه در عذاب آنان تخفیف داده می شود و نه مهلتی خواهند داشت (162) و خدای شما، خداوند یگانه ای است، که غیر از او معبودی نیست! اوست بخشنده و مهربان (و دارای رحمت عام و خاص)! (163) در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند! (164) بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست می دارند. اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان، ) شدیدتر است. و آنها که ستم کردند، (و معبودی غیر خدا برگزیدند، ) هنگامی که عذاب (الهی) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام قدرت، از آن خداست؛ و خدا دارای مجازات شدید است؛ (نه معبودهای خیالی آنها) (165) در آن هنگام، رهبران (گمراه و گمراه کننده) از پیروان خود، بیزاری می جویند؛ و کیفر خدا را مشاهده می کنند؛ و دستشان از همه جا کوتاه می شود (166) و (در این هنگام) پیروان می گویند: کاش بار دیگر به دنیا برمی گشتیم، تا از آنها [= پیشوایان گمراه] بیزاری جوییم، آن چنان که آنان (امروز) از ما بیزاری جستند! (آری، ) خداوند این چنین اعمال آنها را به صورت حسرت زایی به آنان نشان می دهد؛ و هرگز از آتش خارج نخواهند شد! (167)

یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلًا طَیِّبًا وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿168﴾ ای مردم از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه را بخورید و از گامهای شیطان پیروی مکنید که او دشمن آشکار شماست (168)

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 398، از عیاشی، از امام ابی جعفر (ع) روایت شده که فرمود:

هر سوگندی که به غیر خدا باشد از خطوات شیطان است.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): وقتی کسی بر چیزی سوگند خورد، البته در صورتی که آن چیز عملی باشد که انجامش از ترکش بهتر باشد، در این صورت باید آن عمل خیر را بیاورد و کفاره ای بر او نیست و کفاره این سوگندها از خطوات شیطان است.

☼ نکته:

در روایات زیادی آمده است: «سوگندهایی که انسان برای انجام معصیت و کارهای زشت و ناپسند می خورد از خطوات شیطان است و نباید به آنها عمل کرد» .

إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (169)

وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ

ص :236

نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ (170)

وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (171)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (172)

او شما را فقط به بدیها و کار زشت فرمان می دهد؛ (و نیز دستور می دهد) آنچه را که نمی دانید، به خدا نسبت دهید (169) و هنگامی که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید!» می گویند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می نماییم» آیا اگر پدران آنها، چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروی خواهند کرد)؟! (170) مثل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر، ) صدا می زند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی کنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی فهمند! (171) ای کسانی که ایمان آورده اید از نعمتهای پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم بخورید و اگر تنها او را می پرستید خدا را شکر کنید (172)

☼ نکته:

«با مقایسه آیه 172 با آیه 168 می توان گفت که خداوند متعال در آیه 172 با نزدیکی و رأفت، با مؤمنین صحبت می فرماید» .

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَ مَا اُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿173﴾ [خداوند] تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که [حین سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانده است [اما] کسی که [در حفظ جانش به خوردنشان] ناچار شود در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد یا از حد تجاوز نکند، گناهی نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (173)

در المیزان، ج 2، ص 411، از کافی، از امام صادق (ع):

باغی آن است که در طلب شکار است و عادی به معنای دزد است، که نه شکارچی می تواند در حال اضطرار گوشت مردار بخورد و نه دزد. گوشت مردار بر این دو حرام است، با اینکه برای مسلمانان حلال است و نیز این دو، در سَفرِ شکار و دزدی نباید نماز را شکسته بخوانند.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع): باغی، ظالم است و عادی غاصب.

در تفسیرالمیزان، ج 2، ص 411، از حماد، از امام صادق (ع):

باغی، آن کسی است که بر امام خروج کند و عادی دزد است.

از همان منبع، از مجمع، از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام):

یعنی بر امام مسلمین بغی نکند و با معصیت از طریق اهل حق تعدی ننماید.

ص :237

إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (174)

أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ (175)

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ (176)

کسانی که کتمان می کنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده و آن را به بهای کمی می فروشند، آنها جز آتش چیزی نمی خورند؛ و خداوند، روز قیامت، با آنها سخن نمی گوید؛ و آنان را پاکیزه نمی کند؛ و برای آنها عذاب دردناکی است (174) اینان، همانهایی هستند که گمراهی را با هدایت و عذاب را با آمرزش، مبادله کرده اند؛ راستی چقدر در برابر عذاب خداوند، شکیبا هستند!! (175) اینها، به خاطر آن است که خداوند، کتاب (آسمانی) را به حق، نازل کرده؛ و آنها که در آن اختلاف می کنند، در شکاف عمیقی قرار دارند (176)

لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ والضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿177﴾ نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب بگردانید بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [آزاد کردن] بندگان بدهد و نماز را برپای دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختی و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانی که راست گفته اند و آنان همان پرهیزکارانند (177)

بعضی از مفسرین گفته اند: بعد از برگشتن قبله از بیت المقدس به سوی کعبه، جدال و بگو مگو بسیار شد، بدین جهت آیه نازل شد.

در المیزان، ج 2، ص 422، از کافی، از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

فقیر کسی است که کاردش آن چنان به استخوان نرسیده، که دست به سوی مردم دراز کند، ولی مسکین بدحال تر از اوست و بأس از هر دو بدحال تر است.

از همان منبع، از مجمع، از امام باقر (ع): ابن السبیل کسی است که دستش از اهلش بریده باشد.

در غررالحکم، ح 4725، از امام علی (ع):

بخشش کردن مسئولان مملکتی از اموال عمومی مردم، بزرگترین ظلم و خیانت است.

ص :238

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَی بِالأُنثَی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَی بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿178﴾ ای اهل ایمان درباره کشتگان بر شما [حق] قصاص مقرر شده آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن و هر کس که از جانب برادر [دینی]اش [یعنی ولی مقتول] چیزی [از حق قصاص] به او گذشت شود [باید از گذشت ولی مقتول] به طور پسندیده پیروی کند و با [رعایت] احسان [خونبها را] به او بپردازد این [حکم] تخفیف و رحمتی از پروردگار شماست پس هر کس بعد از آن از اندازه درگذرد وی را عذابی دردناک است (178)

☼ نکته:

«چون خطاب آیه به مؤمنین است پس حکم قصاص مربوط به مسلمین است و کفار اهل ذمه و بقیه کفار مشمول آیه شریفه نیستند» .

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 426، از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع):

اگر آزاد برده ای را بکشد، به خاطر آن برده کشته نمی شود، تنها او را به سختی می زنند و سپس خون بهای برده را از او می گیرند و نیز اگر مردی زنی را کشت و صاحبانِ خونِ آن زن خواستند قاتل را بکشند، باید نصف دیه قاتل را به اولیاء او بپردازند.

وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿179﴾

و ای خردمندان حکم قصاص برای حفظ حیات شماست باشد که به تقوا گرایید (179)

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 424، آمده است: مفسرین گفته اند: این آیه با همه اختصار و کوتاهی و سلامت لفظش، بلیغ ترین آیات قرآن در افاده معنای خویش است و برجسته ترین آیات در بلاغت است، چون در عین این که استدلالش بسیار قوی است، معنایش بسیار لطیف و زیباست.

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ ﴿180﴾ بر شما مقرر شده است که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد اگر مالی بر جای گذارد برای پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت کند [این کار] حقی است بر پرهیزکاران (180)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 2، ص 437: «در قرآن کریم هر جا فرموده: فلان امر بر فلان قوم

ص :239

نوشته شده، معنایش این است که این حکم با سرنوشت، قطعی و لازم شده است (و واجب است)، ولی از آن جا که در آخر این آیه، کلمه متقین آمده، دلالت بر وجوب را سست می کند، برای این که اگر وصیت، واجب بود، بهتر بود بفرماید (حقاً علی المؤمنین)، پس این تکلیف امری است که تنها تقوی باعث رعایت آن می شود و بر عموم مؤمنین واجب نیست».

بعضی از مفسرین گفته اند: این آیه توسط آیات ارث نسخ شده است، ولی علمای امامیه نسخ را قبول ندارند. و به فرض صحتِ نسخ، باید گفت: وجوبش نسخ شده، نه استحباب آن.

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 439، از عیاشی، از امام صادق (ع): کسی که در دم مرگش برای خویشاوندانش که از او ارث نمی برند وصیتی نکند، عمل خود را با معصیت ختم کرده است.

در تفسیر المیزان، ج 2، ص 441، از کافی، از محمد بن سوقه، از امام ابی جعفر (ع):

آیه (182) (فمن خاف … )، این آیه را نسخ کرده و معنایش این است که هرگاه وصی بترسد از این که صاحبِ وصیت درباره فرزندانش تبعیض قائل شده و به بعضی ظلم کرده، که خدا به آن راضی نیست، در این صورت گناهی بر وصی نیست که آن را تبدیل کند و به صورت حق درآورد.

صا حب تفسیر المیزان، ج 2، ص 442، در توجیه این روایت آورده است: این روایت از مواردی است که ائمه علیهم السلام آیه ای را به وسیله آیه ای دیگر تفسیر کرده اند، پس اگر نام آن را نسخ گذاشتند، منظور نسخ اصطلاحی نیست. (و البته روایات معصومین (ع) نیز نیاز به تفسیر دارند).

فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (181)

فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (182)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (183)

أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَی الَّذینَ یُطیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (185)

پس کسانی که بعد از شنیدنش آن را تغییر دهند، گناه آن، تنها بر کسانی است که آن (وصیت) را تغییر می دهند؛ خداوند، شنوا و داناست (181) و کسی که از انحراف وصیت کننده (و تمایل یک جانبه

ص :240

او به بعض ورثه)، یا از گناه او (که مبادا وصیت به کار خلافی کند) بترسد و میان آنها را اصلاح دهد، گناهی بر او نیست؛ (و مشمول حکم تبدیل وصیت نمی باشد. ) خداوند، آمرزنده و مهربان است (182) ای کسانی که ایمان آورده اید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانی که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزکاری کنید (183) [روزه در] روزهای معدودی [بر شما مقرر شده است] [ولی] هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد [به همان شماره] تعدادی از روزهای دیگر [را روزه بدارد] و بر کسانی که [روزه] طاقت فرساست کفاره ای است که خوراک دادن به بینوایی است و هر کس به میل خود بیشتر نیکی کند پس آن برای او بهتر است و اگر بدانید روزه گرفتن برای شما بهتر است (184) ماه رمضان [همان ماه] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است [کتابی ] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد و کسی که بیمار یا در سفر است [باید به شماره آن] تعدادی از روزهای دیگر [را روزه بدارد] خدا برای شما آسانی می خواهد و برای شما دشواری نمی خواهد تا شماره [مقرر] را تکمیل کنید و خدا را به پاس آنکه رهنمونیتان کرده است به بزرگی بستایید و باشد که شکرگزاری کنید (185)

«رمضان» : مصدر «رمض» و در اصل «رمضاء» یعنی شدتِ تابشِ خورشید بر ریگهاست.

چند نکته از تفسیر المیزان، ج 3، ص 3 تا 52، ذیل آیات 183 تا 185:

1 - این سه آیه یکجا نازل شده است.

2 - در بین ماه ها فقط نام ماه رمضان در قرآن آمده است.

3 - فرق انزال با تنزیل: «انزال یعنی نازل کردن دفعی و یکپارچه است ولی تنزیل به معنای نازل کردن تدریجی است» .

4 - کتاب آسمانی پیامبر (ص) بدین جهت «قرآن» نامیده شده که قبلاً از جنس خواندنیها نبود و به منظور این که در خور فهم بشر شود نازل شد و در نتیجه کتابی خواندنی شد.

5 - بر اساس آیه شریفه: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» ؛ قرآن در ماه رمضان به صورت یکپارچه بر حضرت رسول (ص) نازل شده است. و آیه شریفه: «وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلًا» = «و قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ و آن را بتدریج نازل کردیم» (اسراء106)، دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم به تدریج بر حضرت رسول (ص) نازل شده است. و نیز آیه: «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یقْضَی إِلَیکَ وَحْیهُ» = «در قرآن قبل از تمام شدن وحیش عجله مکن» (طه114) و نیز آیه: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَینَا بَیانَهُ» = «زبان خود بدان حرکت مده، که به آن عجله کرده باشی، چون جمع آن و نیز خواندنش به عهده ماست پس همین که آن را خواندیم خواندنش را پیروی کن، پس به عهده ماست آن را بیان کنیم» (قیامت 19 - 16).

ص :241

«چون از این آیات بر می آید حضرت رسول (ص) می دانسته چه آیه ای بر او نازل می شود و به همین خاطر قبل از آنکه وحیِ آیه ای تمام شود او از پیش، آیه را می خواند».

خلاصه کلام: قرآن دو بار بر حضرت رسول (ص) نازل شده است یکبار به طور کامل و در ماه رمضان و یکجا و یکبار هم به صورت جزء، جزء و در مدت 23 سال.

چرا قرآن دو بار نازل شد و چرا از همان آغاز یکباره بر مردم قرائت نشد؟

پاسخ: قرآن کریم مشتمل بر حقایقی متعالی و بس بلند است که عقل ناقص بشر از درک کامل آن واقعاً عاجز است و با اینکه جزء به جزء و بصورتی که شأن نزول آیات همواره در جهت هدایت بشریت از مشکلاتِ آمیخته با زندگی آنها نازل شده است، اما باز هم از درک واقعی آیات عاجزیم چه برسد به آنکه یکباره نازل می شد. این مطلب مثل آن می ماند که ما بخواهیم کتب درسی یکساله ی دانش آموزی را در مدت یکساعت به او عرضه کنیم، که مطمئناً نتیجه ای نخواهد داشت. اما در مورد حضرت رسول (ص)، با توجه به مقام علمی و ظرفیت عظیمش که خدای تعالی به آنجناب عنایت فرموده است، بر خلاف بشر عادی می توانسته اند قرآن را یکباره درک نمایند. و از آن گذشته تا معلمی به محتوای کلی یک کتاب آگاهی و تسلط نداشته باشد، پر واضح است که نمی تواند خوب آن را تدریس کند. بنابراین می بایست از ابتدا با کل قرآن و هدف اصلی آن تسلط کافی داشته باشد تا بتواند آن را به خوبی به بشر تعلیم دهد، لذا نزول یکباره آن بر وجود نازنین آن حضرت الزامی می شود. از آن گذشته خداوند باری تعالی بهتر از هر کس بر صلاح و مصلحت خلق آگاه است و هر چه بهترین است را ارئه می فرماید.

در حدیث قدسی، از المیزان، ج 3، ص 43: روزه فقط برای من است و خودم جزای آن را می دهم.

در المیزان، ج 3، ص 46، از کافی، از امام صادق (ع): {در مورد فرق کلمه (قرآن) و (فرقان)}

قرآن، همه کتاب خداست. و فرقان تنها آن آیاتی است که احکام واجب را در بر دارد.

در المیزان، ج 3، ص 46، از امام صادق (ع): فرقان عبارت است از هر آیه محکمی که در قرآن است. و کتاب عبارت است از آن آیاتی که انبیاء قبل را تصدیق می کند.

ص :242

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 236، از حضرت علی (ع):

اولین کسی که روزه بر او واجب شد آدم (ع) بود. روزه عبادت با سابقه ای است که خداوند متعال وجوب آن را از هیچ یک از امت های پیشین برنداشته است.

در تفسیرالمیزان، ج 3، ص 50، از کافی، از امام صادق (ع):

قرآن در ماه رمضان یکباره به بیت المعمور نازل شد و سپس در طول 23 سال به تدریج به زمین نازل گردید، آنگاه فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: صحف ابراهیم در شب اول ماه رمضان و در روز ششم رمضان و زبور در هجدهم و قرآن در 23رمضان نازل شده است.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 50، از محاسن برقی، از راویان شیعه: منظور از تکبیر در جمله (ولتکبروا الله علی ما هداکم)، تعظیم و منظور از هدایت، ولایت است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 237، از امام صادق (ع):

کسی که (در رمضان) در مسافرت روزه بگیرد مانند کسی است که در وطن، روزه بخورد.

در امالی شیخ صدوق، ص 867، م82، از رسول خدا (ص): روزه دار در حال عبادت خداست هر چند که در بستر بخوابد، تا زمانی که مسلمانی را غیبت نکند.

در خصال، ص 455، از رسول اکرم (ص): روزه گرفتن در زمستانِ سرد غنیمت است.

در خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 305، چ2، آورده است: از امام رضا (ع) پرسیده شد: آیا ماهِ رمضان 29 روز می شود. امام (ع) فرمود: ماهِ رمضان کمتر از 30 روز نمی شود.

از همان منبع، از امام صادق (ع): ماهِ رمضان 30 روز است و به خدا سوگند هرگز کم نمی شود.

☼ مؤلف:

اینکه امروزه گاهی ماهِ رمضان به 29 روز مبدل می شود بدین خاطر است که رصد ماههای قمری واقعاً مشکل است و غالباً با افزایشِ آخر ماهِ شعبان و ندرتاً اول ماهِ شوال به اشتباه و البته به ناچار از ماه رمضان که باید 30 روز باشد، کاسته می شود و این امر یکی از معضلاتِ غیبت امام زمان (ع) است که راسخ در علم الهی است و ان شاءَ الله به زودی با ظهورش رفع گردد. پس فعلاً بهتر است آخر ماهِ شعبان را استحبابی روزه بود تا از 30 روزِ ماهِ رمضان کاسته نشود …

ص :243

در ثواب الاعمال، ص 536، از امام صادق (ع): هر کس یک روز از ماه رمضان را از روی عمد روزه نگیرد روح ایمان از وی مفارقت می کند.

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿186﴾ و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا بخواند اجابت می کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (186)

نکته ای از المیزان، ج 3، ص 53: این آیه شریفه بهترین، لطیف ترین و زیباترین اسلوب را دارد.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 63، در حدیث قدسی، از رسول خدا (ص)، از حضرت حق تعالی:

ای موسی از من آنچه نیاز داری درخواست کن، حتی علوفه گوسفندت و نمک خمیرت.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): دعا سلاح مؤمن است.

از همان منبع، از صادقین(ع): دعا از خواندن قرآن بهتر است، چون خدا می فرماید: (قل ما یعبؤ بکم ربی لو لا دعاوکم) بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کرد.

از همان منبع، از حضرت علی (ع): خدا دعای قلب بازیگر را قبول نمی کند.

از همان منبع، از امام صادق (ع): دعا قضاء مبرم و حتمی را بر می گرداند.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): در حالی دعا کنید که یقین به اجابتش داشته باشید.

از همان منبع، از امام باقر (ع): هیچ بنده ای دست به سوی خدا نمی گشاید، مگر آنکه خدا از رد آن بدون اینکه حاجتش را داده باشد شرم می کند، بالاخره چیزی از فضلش در آن می گذارد، بنابراین هر گاه دعا کنید دستتان را برنگردانید مگر آن که آن را به سر و صورت خود کشید.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص):

اگر خدا را به حق معرفت می شناختید، کوه ها در برابر دعای شما متلاشی می شدند.

در اصول کافی، ج 4، ص 212، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس از فضل خدای عزوجل درخواست نکند نیازمند و فقیر گردد.

از همان منبع: دعا کن و مگو کار از کار گذشته است زیرا دعا همان عبادت است.

ص :244

از همان منبع، ص 213: محبوبترین کارها در روی زمین نزدِ خدای عزوجل «دعا» است.

از همان منبع، ص 221: خدای عزوجل دعایی که از روی دلِ غافل باشد اجابت نکند.

از همان منبع، ص 265، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): بهترین دعا استغفار است.

از همان منبع، ص 216، از امام رضا (ع): دعا بلای نازل شده و نشده را دفع کند.

از همان منبع، ص 270، از امام صادق (ع): دعای انسان برای برادر (دینی اش) در غیاب او روزی را فراوان کند و از ناخوشی جلوگیری کند.

از همان منبع، ص 287: هر کس 10 بار بگوید: «یا الله» به او گفته شود: بله حاجتت چیست؟

از همان منبع، ص 289، از امام صادق (ع):

هر کس بعد از دعا بگوید: «ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله» خدای عزوجل می فرماید: «بنده مؤمن دل به من نهاد و تسلیم امر من شد حاجتش را برآورید» .

أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَآئِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَعَفَا عَنکُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَکُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ اَتِمُّواْ الصِّیَامَ إِلَی الَّلیْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿187﴾ در شبهای روزه همخوابگی با زنانتان بر شما حلال گردیده است آنان برای شما لباسی هستند و شما برای آنان لباسی هستید خدا می دانست که شما با خودتان ناراستی می کردید پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت پس اکنون [در شبهای ماه رمضان می توانید] با آنان همخوابگی کنید و آنچه را خدا برای شما مقرر داشته طلب کنید و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه [شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا [فرا رسیدن] شب به اتمام رسانید و در حالی که در مساجد معتکف هستید [با زنان] درنیامیزید این است حدود احکام الهی پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزدیک نشوید این گونه خداوند آیات خود را برای مردم بیان می کند باشد که پروا پیشه کنند (187)

«رفث» : به معنای سخن زشت ولی کنایه از آمیزش است.

ص :245

«اعتکاف» : به معنای ماندن در مکان است، ماندن در مسجد برای عبادت.

بحثی در خصوص اعتکاف:

به استناد آیه شریفه فوق و نیز آیه شریفه: «وَعَهِدْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُود» = «به حضرت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) سفارش نمودیم خانه مرا برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان، پاک و پاکیزه کنید!» (1).

می توان گفت: اولاً: اعتکاف مورد تأیید خدای سبحان است، پس نمی توان آن را رد کرد.

ثانیاً: اعتکاف مخصوص دین اسلام نیست بلکه در ادیان الهی دیگر نیز وجود داشته است و آیه 125 بقره به صراحت اعتکاف در زمان حضرت ابراهیم (ع) را تأیید می فرماید. علامه مجلسی در «بحارالانوار» به نقل از طبرسی آورده است که: «حضرت سلیمان (ع) در مسجد بیت المقدس به مدت یک سال و دو سال، یک ماه و دو ماه و کمتر و بیشتر اعتکاف می کرد و آب و غذا برای آن حضرت فراهم می شد و او در همان جا به عبادت می پرداخت» . (2).

ثالثاً: در خصوص زمان اعتکاف می توان گفت:

1 - اعتکاف از نظر زمان محدود به وقت خاص نیست؛ تنها از آن رو که لازمه اعتکاف، روزه گرفتن است، باید در زمانی اعتکاف شود که شرعاً بتوان روزه گرفت. پس هر گاه روزه گرفتن صحیح باشد، اعتکاف نیز صحیح است، ولی بهترین زمان برای اعتکاف دهه آخر ماه مبارک رمضان و ایام البیض (روزهای سفید) ماه رجب است.

2 - از نظر شیعه اعتکاف، بدون روزه صحیح نیست.

3 - اعتکاف نباید کمتر از سه روز باشد.

4 - می توان اعتکاف مستحب را در دو روز اوّل قطع نمود، ولی اگر دو روز گذشت روز سوم واجب می شود.

رابعاً: به استناد کلمه «بیتی» در آیه 125 معلوم می شود که در بیت الله الحرام می توان اعتکاف کرد. و عبارتِ «عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ» در آیه موردِ بحث نیز تأیید می فرماید که در مساجد دیگری غیر از مسجدالحرام هم می توان اعتکاف کرد، اما این که مراد از مساجد همه مساجد است یا مساجدی خاص، آیه شریفه از آن ساکت است. به همین خاطر اختلافاتی بدین

ص :246


1- بقره125
2- بحارالانوار، ج 14، ص 141

شرح آمده است:

1 - نظریه معروف آن است که اعتکاف تنها در یکی از مساجد چهارگانه (مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد کوفه و مسجد بصره) جایز است. امام رضا (ع) فرموده اند: «یک شب اعتکاف در مسجدالنبی و نزد قبر او معادل یک حج و یک عمره است» (1).

2 - گروهی از فقها اعتکاف در مسجد جامع هر شهر و منطقه را نیز روا دانسته اند. البته در مورد مسجد جامع نیز برخی برآنند که باید به قصد رجاء و به امید این که شاید مطلوب درگاه الهی باشد، اعتکاف نمود. (2)ره(3).

3 - اعتکاف در سایر مساجد مانند مسجد محله و بازار تنها به نظر شمار اندکی از فقیهان شیعه جایز است. (4).

☼ مؤلف:

مراد از «مساجد» در آیه مورد بحث در معنای خاص آن است نه اینکه منظور «جایگاه سجده» باشد که به همه مکانها به طور عام اطلاق شود، که اگر این طور بود پس منزلِ شخصیِ افراد هم مشمول آیه شریفه می شد و دیگر این همه اختلاف در بین علما نبود. بنابراین اعتکاف در حسینیه ها یا دانشگاه ها و غیره جایز نیست و این حکم یک حکم ثانویه نیست که بتوان آن را تغییر داد. از آن گذشته از شرایط الزامی اعتکاف حداقل سه روز، روزه پشت سر هم است و به استناد آیه 185 بقره، مسافر نمی تواند روزه بگیرد، با این اوصاف فساد و بدعت عملِ عده ای که متأسفانه امروزه جا افتاده است معلوم می شود چرا که عده ای مسافر که نه نیت نذر دارند و نه قصدِ ده روز کرده اند گاهاً در برخی از حسینیه ها و غیر مساجد آن هم در غیر وطن به اعتکاف می پردازند غافل از آن که نه ثواب کرده اند که بدعت و معصیتی مرتکب شده اند.

در این جا ممکن است این پرسش مطرح شود که با توجه به آثار سازنده اعتکاف آیا بهتر نیست اعتکاف در تمامِ مساجد و اماکن جایز شود تا همگان از این عبادت بهره مند شوند؟

در پاسخ باید گفت: عبادت های دینی کاملاً توقیفی هستند؛ بدین معنا که شرایط و احکام آن را باید از قرآن و سنت اخذ کرد و نمی توان از روی ذوق و سلیقه ی شخصی در شرط عبادت تصرف نمود و دامنه آن را توسعه داد. اساساً برخی عبادت ها از نظر مکان، دارای محدودیت

ص :247


1- بحار، ج 98، ص 151
2- تحریرالوسیله، امام خمینی
3- ، ج 1، ص 305
4- جواهرالکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج 17، ص 170

خاصی هستند. مثلاً مراسم و اعمال حج باید در مکان های معینی انجام شود؛ از این رو انجام دادن اعمال حج در غیر از محل های مقرر بی معناست. در مورد اعتکاف نیز هرگاه با ادله معتبر ثابت شود که جایگاه آن مسجد جامع است، پس حتماً مصالحی مورد نظر بوده است که شاید عقلِ ناقصِ ما نتواند به طور یقین بدان دست یابد. (بحث در خصوص بدعت در آغاز سوره حمد آمد).

☼ نکته:

اهل سنت اعتکاف در تمام مساجد را صحیح می دانند و فقط مالک است که آن را مختص به مسجد جامع (شهر) می داند. و نیز برخی از اهل سنت اعتکاف بدون روزه و برخی دیگر کمتر از 3 روز و برخی دیگر ده روز را صحیح می دانند.

☼ نکته:

رهبانیت با اعتکاف فرق دارد. رهبانیت، بدعتی است که برخی از مسیحیان هر چند به خاطر خدا اما از خود بافته اند: «وَرَهْبَانِیةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایتِهَا» = «و رهبانیتی را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرر نداشته بودیم؛ گرچه هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حق آن را رعایت نکردند» (1).

در وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، ج 7، ص 397، از امام صادق (ع):

رسول خدا (ص) در دهه آخر ماه مبارک رمضان در مسجد معتکف می شدند و برای آن حضرت خیمه ای که از مو بافته شده بود، در مسجد بر پا می شد. پیامبر (ص) برای اعتکاف آماده می شدند و بستر خویش را جمع می کردند. (از همان منبع، فرمود): جنگ بدر در ماه رمضان رخ داد، از این رو رسول خدا (ص) موفق به اعتکاف نشدند. آن حضرت در ماه رمضان سال آینده یک دهه را به عنوان همان سال اعتکاف نمودند و یک دهه را نیز به عنوان قضای سال قبل.

در فضائل الاشهرالثلاثة، شیخ صدوق، ص 25، ح12، از پیامبراکرم (ص): پروردگار مهربان به کسی که سه روز از ماه رجب را روزه گرفته، خطاب می کند که حق تو بر من واجب شد و دوستی و ولایتم برایت حتمی شد. ای فرشتگان! در حضور شما شهادت می دهم که گناهان بنده ام را آمرزیده ام.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 243، از امام صادق (ع): [در صدر اسلام] در ماه رمضان غذا خوردن پس از خوابیدن در شب و جماع در شب و روز حرام بود، تا اینکه مردی از اصحاب

ص :248


1- حدید27

پیش از افطار خوابید [و فردای آن شب] در کندن خندق شرکت نمود [و در اثر گرسنگی] غش کرد. و برخی از جوانان در شبهای ماه رمضان مخفیانه جماع می کردند. آیه نازل شد و آمیزش در شبهای ماه رمضان و غذا خوردن پس از خواب حلال شد و معنای «عفی عنکم» همین است. و «عمر بن خطاب» بر خلاف دستور خدا در شب، هم طعام می خورد و هم جماع می کرد.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 93، از حضرت رسول (ص):

فجر دو تا است، اما آنکه مانند دم گرگ است چیزی را نه حرام می کند و نه حلال و اما آنکه گسترده است و کرانه افق را می گیرد، نماز صبح را حلال و خوردن طعام را حرام می کند.

☼ مؤلف:

به استناد آیه شریفه موردِ بحث و روایات ائمه (ع) اذان صبح موقعی است که سپیده قابل رؤیت و در حالِ گسترش باشد. اما متأسفانه اذانِ صبحی که در اکثرِ مناطق پخش می شود قبل از رؤیت و گسترشِ سپیده است. و بهتر است توجهی ملی به این موضوع شود … خواننده محترم می تواند یک صبح به خارجِ شهر که فاقد روشنایی لامپ است رفته و خود به یقین برسد. راه دیگر نجوای پرندگان از جمله گنجشک ها در آغاز سحر است که ساعت بیولوژیک دارند …

وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)

و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید! و برای خوردن بخشی از اموال مردم به گناه، (قسمتی از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالی که می دانید (این کار، گناه است)! (188)

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَی وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿189﴾ درباره هلالها[ی ماه] از تو می پرسند بگو آنها گاه شماری برای مردم و [موسم] حج اند و نیکی آن نیست که از پشت خانه ها درآیید بلکه نیکی آن است که کسی تقوا پیشه کند و به خانه ها از درآنها درآید و از خدا بترسید باشد که رستگار گردید (189)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 247، ذیل آیه فوق آمده است: در جاهلیت رسم بر این بود که اگر کسی برای حج محرم می شد از در خانه اش وارد نمی شد تا حجش تمام شود و شکافهایی در پشت خانه ها ایجاد کرده بودند که در هنگام احرام از آنها داخل و خارج می شدند.

ص :249

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 108، ذیل آیه فوق، از کافی، از امام صادق (ع):

اوصیاءِ پیامبران ابواب خدایند، که باید مردم از آن درها به سوی خدا بروند و اگر اوصیاء نبودند خدایتعالی شناخته نمی شد و با اینهاست که خدایتعالی علیه خلقش احتجاج می کند.

وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ (190)

وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ (191)

فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (192)

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمینَ (193)

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ (194)

وَ أَنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (195)

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ (196)

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ (197)

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ (198)

ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (199)

فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (200)

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (201)

أُولئِکَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ (202)

وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقی وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (203)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (204)

وَ إِذا تَوَلَّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ (205)

وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (206)

و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید، که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی دارد! (190) و آنها را [= بت پرستانی که از هیچ گونه جنایتی ابا ندارند] هر کجا یافتید، به قتل برسانید! و از آن جا که شما را بیرون ساختند [= مکه]، آنها را بیرون کنید! و فتنه (و بت پرستی) از کشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم)،

ص :250

جنگ نکنید! مگر اینکه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید! چنین است جزای کافران! (191) و اگر خودداری کردند، خداوند آمرزنده و مهربان است (192) و با آنها پیکار کنید! تا فتنه (و بت پرستی و سلب آزادی از مردم، ) باقی نماند؛ و دین، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشوید! زیرا) تعدی جز بر ستمکاران روا نیست (193) ماه حرام، در برابر ماه حرام! (اگر دشمنان، احترام آن را شکستند و در آن با شما جنگیدند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید) و تمام حرامها، (قابل) قصاص است. و (به طور کلی) هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی کنید! و از خدا بپرهیزید (و زیاده روی ننمایید)! و بدانید خدا با پرهیزکاران است! (194) و در راه خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق، ) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست می دارد (195) و حج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید! و اگر محصور شدید، (و مانعی مانند ترس از دشمن یا بیماری، اجازه نداد که پس از احرام بستن، وارد مکه شوید، ) آنچه از قربانی فراهم شود (ذبح کنید و از احرام خارج شوید)! و سرهای خود را نتراشید، تا قربانی به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود)! و اگر کسی از شما بیمار بود و یا ناراحتی در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد، ) باید فدیه و کفاره ای از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندی بدهد! و هنگامی که (از بیماری و دشمن) در امان بودید، هر کس با ختم عمره، حج را آغاز کند، آنچه از قربانی برای او میسر است (ذبح کند)! و هر که نیافت، سه روز در ایام حج و هفت روز هنگامی که باز می گردید، روزه بدارد! این، ده روز کامل است. (البته) این برای کسی است که خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد [= اهل مکه و اطراف آن نباشد]. و از خدا بپرهیزید! و بدانید که او، سخت کیفر است! (196) حج، در ماه های معینی است! و کسانی که (با بستن احرام و شروع به مناسک حج، ) حج را بر خود فرض کرده اند، (باید بدانند که) در حج، آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدال نیست! و آنچه از کارهای نیک انجام دهید، خدا آن را می داند. و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، پرهیزکاری است! و از من بپرهیزید ای خردمندان! (197) گناهی بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایام حج) طلب کنید (که یکی از منافع حج، پی ریزی یک اقتصاد صحیح است). و هنگامی که از «عرفات» کوچ کردید، خدا را نزد «مشعر الحرام» یاد کنید! او را یاد کنید همان طور که شما را هدایت نمود و قطعاً شما پیش از این، از گمراهان بودید (198) سپس از همان جا که مردم کوچ می کنند، (به سوی سرزمین منی) کوچ کنید! و از خداوند، آمرزش بطلبید، که خدا آمرزنده مهربان است! (199) و هنگامی که مناسک (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یادآوری از پدرانتان (آن گونه که رسم آن زمان بود) بلکه از آن هم بیشتر! (در این مراسم، مردم دو گروهند: ) بعضی از مردم می گویند: «خداوندا! به ما در دنیا، (نیکی) عطا کن!» ولی در آخرت، بهره ای ندارند (200) و بعضی می گویند: «پروردگارا! به ما در دنیا (نیکی) عطا کن! و در آخرت نیز (نیکی) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاه دار!» (201) آنها از کار (و دعای) خود، نصیب و بهره ای دارند؛ و خداوند، سریع الحساب است (202) و خدا را در روزهای معینی یاد کنید! (روزهای 11 و 12 و 13 ماه ذی حجه). و هر کس شتاب کند، (و ذکر خدا را) در دو روز انجام دهد، گناهی بر او نیست و هر که تأخیر کند، (و سه روز انجام دهد نیز) گناهی بر او نیست؛ برای کسی که تقوا پیشه کند. و از خدا بپرهیزید! و بدانید شما به سوی او محشور خواهید شد! (203) و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می شود؛ (در ظاهر، اظهار محبت شدید می کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. (این در حالی است که) آنان، سرسخت ترین دشمنانند (204) (نشانه آن، این است که) هنگامی که روی برمی گردانند (و از نزد تو خارج می شوند)، در راه فساد در زمین، کوشش می کنند و زراعتها و چهارپایان را نابود می سازند؛ (با اینکه می دانند) خدا فساد را دوست نمی دارد (205) و هنگامی که به آنها گفته شود: «از خدا بترسید!» (لجاجت آنان بیشتر می شود) و لجاجت

ص :251

و تعصب، آنها را به گناه می کشاند. آتش دوزخ برای آنان کافی است؛ و چه بد جایگاهی است! (206)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 3، ص 112 و ص 141:

آیات شریفه 190 تا 195، که به یک سیاق واحدند همه یکباره نازل شده اند. و آیات شریفه 196 تا 203، در حجة الوداع یعنی آخرین حجی که رسول خدا (ص) انجام داد نازل شده و در آن، حج تمتع تشریع شده است. و گویند: آیه شریفه190 اولین آیه ای است که راجع به جنگ (با مشرکین) در مدینه بر حضرت رسول (ص) نازل شده است.

از همان منبع: عمر بن خطاب تصمیم گرفت مردم را از متعه حج منع کند، ابی بن کعب، گفت تو اختیارِ این کار را نداری، چون متعه حج حکمی است که قرآن بر آن نازل شده و ما خود با رسول خدا (ص) عمره تمتع بجای آوردیم، عمر چون این بشنید از تصمیم خود پایین آمد.

«عرفات» : علم شده برای محلی که وقوف در آن در روز عرفه برای حج واجب است.

☼ نکته:

در مناسبت اسم «عرفات» چند وجه بیان شده است:

1 - جبرئیل به آدم در همین سرزمین گفت: به گناهت اعتراف کن و اعمال و مناسک یاد بگیر. آدم گفت: پروردگارا! ما به خود ستم کردیم. و از این جهت این بیابان بنام عرفات شد.

2 - آدم و حوّا پس از آن جدایی، در این نقطه گردِ هم آمده و یکدیگر را شناختند.

3 - به مناسبت رفعت و بلندی این موقف، بدین اسم نامیده شده است.

4 - جبرئیل (ع)، ابراهیم (ع) را مناسک و اعمال می آموخت و او می گفت: «عرفت، عرفت» = «دانستم، دانستم» و لذا این جا به اسم «عرفات» خوانده شد.

5 - ابراهیم (ع) در شب هشتم خواب دید که باید فرزندش را بکشد، صبح از خواب برخاست. همه روز را فکر می کرد که آیا این خواب از طرف خداست یا نه؟ به این مناسبت روز هشتم را روز «ترویه» یعنی روز شک و فکر می خوانند. در شب نهم دوباره همان مطلب را خواب دید وقتی بیدار شد دانست که امر خداست و لذا به نام «عرفه» خوانده شد.

6 - ابراهیم (ع) در این روز فهمید، آنچه از قبل برایش توصیف شده بود.

ص :252

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 262، ذیل آیه شریفه203، آمده است:

منظور از «ایام معدودات» ایام تشریق (سه روز بعد از عید قربان، 11 و 12 و 13 ذی حجه است) و مقصود از «ایام معلومات» دهه اول ذی حجه است.

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴿207﴾

و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا نسبت به بندگان مهربان است (207)

☼ نکته:

مشابه آیه شریفه فوق، این آیه است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» = «مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کرده اند؛ آنها راستگویانند»

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 190 و در اکثر تفاسیر، درباره شأن نزول این آیه شریفه آمده است:

این آیه در شأن حضرت امیرالمؤمنین (ع) است و هنگامی نازل شد که آن حضرت [در لیلة المبیت] به جای پیامبر (ص) در بستر ایشان خوابید.

☼ نکته:

در سال 13 بعثت سران قریش تصمیم به زندانی کردن یا کشتن و یا تبعید پیامبر اکرم (ص) گرفتند، همچنان که می فرماید: «وَ إذ یَمکُرُ بِکَ الَّذیِنَ کَفَرُوا لِیُثبِتوکَ اَوْ یَقتُلوکَ أَو یُخْرِجُوکَ وَ یَمکُروُنَ وَ یَمکُرُ اللهَ وَ اللهُ خَیرُ المَاکِرینَ» = «به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند و یا از مکه خارج سازند. آنها چاره می اندیشیدند و نقشه می کشیدند و خداوند هم تدبیر می کرد و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است» (انفال30). سرانجام تصمیم گرفتند از هر قبیله، فردی در نیمه شب بر خانه حضرت (ص) هجوم برده، او را بکشند، تا خون او در میان قبایل عرب پخش شود و خاندان هاشم نتوانند با آنها به مبارزه برخیزند. فرشته وحی، پیامبر اکرم (ص) را از نقشه ی شومِ مشرکان آگاه ساخت. پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع) را از این نقشه آگاه کرد. (حضرت علی (ع) آن شب که به «لیلة المبیت» معروف است در خوابگاه پیامبر (ص) خوابید). (1).

ص :253


1- تفسیر قرطبی، ج 7، ص 397

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿208﴾ فَان زَلَلتُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْکُمُ الْبَیِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿209﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید همگی به اطاعت [خدا] درآیید و گامهای شیطان را دنبال مکنید که او برای شما دشمنی آشکار است (208) و اگر پس از آنکه برای شما دلایل آشکار آمد دستخوش لغزش شدید بدانید که خداوند توانای حکیم است (209)

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 208، در ذیل آیات مذکور آورده است:

منظور از سِلم:

1 - اسلام و اطاعت از فرمان خدا 2 - ولایت 3 - روز رجعت (بازگشت) 4 - روز قیامت 5 - روز ظهور حضرت مهدی علیه السلام می تواند باشد.

از همان منبع: بر اساس احادیثِ اهل بیت علیهم السلام ایام خدا سه روز است:

1 - روز رجعت 2 - روز قیامت 3 - روز ظهور حضرت مهدی علیه السلام است.

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)

سَلْ بَنی إِسْرائیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ (211)

زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (212)

آیا (پیروان فرمان شیطان، پس از این همه نشانه ها و برنامه های روشن) انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه هایی از ابرها به سوی آنان بیایند (و دلایل تازه ای در اختیارشان بگذارند؟! با اینکه چنین چیزی محال است!) و همه چیز انجام شده و همه کارها به سوی خدا بازمی گردد (210) از بنی اسرائیل بپرس: «چه اندازه نشانه های روشن به آنها دادیم؟» (ولی آنان، نعمتها و امکانات مادی و معنوی را که خداوند در اختیارشان گذاشته بود، در راه غلط به کار گرفتند) و کسی که نعمت خدا را، پس از آن که به سراغش آمد، تبدیل کند (و در مسیر خلاف به کار گیرد، گرفتار عذاب شدید الهی خواهد شد) که خداوند شدید العقاب است (211) زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این رو افراد باایمان را (که گاهی دستشان تهی است)، مسخره می کنند؛ در حالی که پرهیزکاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند؛ (چراکه ارزشهای حقیقی در آنجا آشکار می گردد و صورت عینی به خود می گیرد؛) و خداوند، هر کس را بخواهد بدون حساب روزی می دهد (212)

کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ اُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿213﴾ مردم امتی یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا میان مردم

ص :254

در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کند و جز کسانی که [کتاب] به آنان داده شد پس از آنکه دلایل روشن برای آنان آمد به خاطر ستم [و حسدی] که میانشان بود [هیچ کس] در آن اختلاف نکرد پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به توفیق خویش به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند هدایت کرد و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند (213)

☼ نکته:

زمین 5 - 4 میلیارد سال پیش و آدم (ع) حدود 12 - 6 هزار سال پیش خلق شده اند.

رسول: حامل رسالت و پیامی است و این پیام اتمام حجتی است که به دنبال مخالفت با آن عذاب و هلاکت دارد. «لِئَلَّا یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» = «تا مردم بعد از آمدن رسول، دیگر حجتی علیه خدا نداشته باشند» (نساء 165). رسول واسط بین خدا و خلق است و هر رسولی، مقام نبوت را هم دارد. و فرشته وحی را می بیند.

نبی: حامل خبری است - علم به خدا و اخبار الهی دارد - اصول و فروع دین را بیان می کند - از ماده نبأ (خبر) است - به واسطه وحی از عالم غیب خبردار است- کارش تبلیغ دین رسول زمان خود یا قبل از خودش می باشد - وحی بر او به صورت مستقیم نازل نمی شود - نبی فرشته وحی را نمی بیند بلکه خبری که قرار است بر او نازل شود به دلش می افتد و در چنین حالی، حالت بیهوشی به او دست می دهد و در آن حالت خواب می بیند.

☼ نکته:

خداوند متعال در سوره (نساء 163) می فرماید: «وآتینا داوودَ زبوراً» = «زبور را به داوود عطا کردیم» و نیز بر اساس روایات، حضرت آدم و شیث و ادریس (ع) نیز دارای کتاب بوده اند، ولی کتاب آنها کتاب شریعت نبوده است.

☼ نکته:

چهار نفر بر سراسر زمین فرمانروایی کردند دو نفر مؤمن «سلیمان و ذوالقرنین» و دو نفر کافر «بخت النصر و نمرود» .

☼ نکته:

نام آدم 25 بار در قرآن آمده که 17بار سخن از آدم و 8 بار بعنوان «بنی آدم» است.

☼ نکته:

چهار پیامبر هم حکومت و هم نبوت داشتند: سلیمان، ذوالقرنین، داوود و یوسف (ع).

ص :255

(حکومت داوود و یوسف (ع) جهانی نبود، ولی حکومت سلیمان و ذوالقرنین (ع) جهانی بود).

در تفسیر المیزان، ج 3، صفحه273تا275، از امام صادق (ع): (مردم قبل از نوح) دارای ظلالت بودند، چون بعد از انقراض آدم و ذریه صالح او کسی جز شیث (وصی آدم) باقی نماند و او به تنهایی نمی توانست دین خدا را اظهار کند چون قابیل همواره او را تهدید به کشتن می کرد، ناگزیر تقیه می کرد و برای عبادت خدا ناچار به جزیره ای رفت. و هدایت مردم همان هدایت فطری بود.

از همان منبع، از امام باقر (ع): پیغمبری که در خواب فرشته (وحی) را می بیند و صدای او را می شنود ولی خود، فرشته را نمی بیند نبی است و پیغمبری که صوت فرشته را می شنود ولی در خواب فرشته را نمی بیند بلکه در بیداری می بیند رسول است.

از همان منبع: مردم قبل از نوح، یک امت بوده و هدایتشان همان هدایت فطری بود.

از همان منبع، از امام صادق (ع): ما بین آدم و نوح، انبیایی بودند که خود را از مردم پنهان می داشتند و به همین جهت در قرآن هم نامشان بر ملا نشده است.

از همان منبع، از حضرت علی (ع): خدای تعالی از میان سیاه پوستان پیغمبری مبعوث کرد، ولی داستانش را در قرآن نیاورده است.

از همان منبع، از امام صادق (ع): خدایتعالی در قرآن درباره موسی (ع) فرموده: «وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیءٍ» = «و ما برایش در الواح از هر چیزی مقداری نوشتیم» (اعراف 145)، از اینجا می فهمیم که همه چیز را برای موسی ننوشت، بلکه از هر چیز مقداری نوشته و نیز درباره عیسی (ع) فرموده: «وَلِأُبَینَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیه» = «عیسی گفت: من مبعوث شدم، تا بعضی از مسائل که در آن اختلاف دارید برایتان بیان کنم» (زخرف63) و درباره محمد صلوات الله علیه فرموده: «وَجِئْنَا … عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیانًا لِکُلِّ شَیء» (نحل89) که می فهمیم پیامبر اسلام (ص) آنچه آن دو بزرگوار آوردند، گواهی کرده و به علاوه کتاب خودش همه چیز را بیان نموده است.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 276، از معانی و خصال، از ابی ذر نقل کرده که گفت: به رسول خدا (ص) عرضه داشتم: انبیاء چند نفر بودند؟ فرمود:

ص :256

124هزار نفر، پرسیدم مرسلین از آنان چند نفر بودند؟ فرمود: 313 نفر. پرسیدم: اولین پیغمبر چه کسی بود؟ فرمود: آدم. پرسیدم آدم جزء مرسلین بود؟ فرمود: بله خدا او را به دست قدرت خود بیافرید و از روح خود در او بدمید آنگاه فرمود: ای اباذر چهار تن از انبیاء سریانی بودند آدم و شیث و اخنوخ (ادریس) و چهارم نوح (ع) و چهار نفر دیگر از عرب بودند: هود، صالح، شعیب و پیامبر تو محمد صلوات الله علیهم و اولین پیغمبر از بنی اسرائیل، موسی و آخرین ایشان، عیسی (و بین آن دو) ششصد پیغمبر بودند.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ (214)

یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (215)

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216)

آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!» (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند و به آنها گفته شد: ) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است! (214) از تو سؤال می کنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: «هر خیر و نیکی (و سرمایه سودمند مادی و معنوی) که انفاق می کنید، باید برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد» و هر کار خیری که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است (لازم نیست تظاهر کنید، او می داند) (215) جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا می داند و شما نمی دانید (216)

☼ نکته:

آیه 214، اشاره ای به رجعت دارد، چرا که بر اساس روایتی از رسول خدا (ص)، هر حادثه و اتفاقی که برای اقوام گذشته رخ داده، برای این امت هم رخ خواهد داد. و یکی از حوادثی که برای اقوام گذشته رخ داده، «رجعت» است، از جمله رجعت حضرت عزیر (ع) در آیه (بقره 259)، پس واقعه رجعت هم برای این امت به وقوع خواهد پیوست. (به آیه (اسراء4) مراجعه شود)

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّیَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

ص :257

﴿217﴾ از تو درباره جنگ کردن در ماه محرم سؤال می کنند بگو کارزار در آن گناهی بزرگ است ولی باز داشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام و بیرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا [گناهی] بزرگتر و فتنه [=شرک] از کشتار بزرگتر است و آنان پیوسته با شما می جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه می شود و ایشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (217)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 276، در شأن نزول این آیه شریفه آمده است: این آیه در مورد سریّه «عبد الله بن جحش» نازل شده است و جریان آن این بود که پیامبر (ص) در ماه جمادی الثانی دو ماه قبل از جنگ بدر سپاهی از مسلمانان را به فرماندهی عبد الله بن جحش [به محلی به نام «نخله» که میان مکه و طائف بود] اعزام داشت تا کاروانهای قریش را زیر نظر داشته باشند، در یکی از کاروانها عمرو بن عبد الله خضرمی وجود داشت و سپاه اسلام در درگیری با کاروانیان، او را کشتند و قافله را با کالاهای تجاری آن نزد پیامبر (ص) بردند، این برخورد در روز اول ماه رجب اتفاق افتاد [که جنگ در آن حرام بود] در حالی که مسلمانان گمان می کردند روز آخر ماه جمادی الثانی است. آنگاه کفار قریش زبان به طعن گشودند که محمد (ص) جنگ و خونریزی و اسارت را در ماه های حرام، حلال شمرده، در این هنگام آیه فوق نازل شد.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُوْلَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿218﴾آنان که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده اند آنان به رحمت خدا امیدوارند و خداوند آمرزنده مهربان است (218)

☼ نکته:

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 365، با ذکر چند روایت طولانی در خصوص این آیه شریفه، آورده است: این آیه درباره داستان اصحاب عبد الله بن جحش نازل شده که دلالت دارد بر اینکه اگر کسی عملی را قربة الی الله انجام دهد و در عمل خطاء کند، معذور است و خلاصه، هیچ گناهی در صورت خطاء گناه نیست و نیز مغفرت به غیر مورد گناه هم تعلق می گیرد.

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا

ص :258

وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿219﴾ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَی قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ ُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح َوَ لَوْشَاءَ اللّه َلاَ عْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿220﴾

درباره شراب و قمار از تو می پرسند بگو در آن دوگناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است اما گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو می پرسند چه چیزی انفاق کنند بگو مازاد [بر نیازمندی خود] را این گونه خداوند آیات [خود را] برای شما روشن می گرداند باشد که بیندیشید (219) [بیندیشید] درباره دنیا و آخرت. و در باره یتیمان از تو می پرسند بگو به صلاح آنان کار کردن بهتر است و اگر با آنان همزیستی کنید برادران [دینی] شما هستند و خدا تبهکار را از درستکار بازمی شناسد و اگر خدا می خواست [در این باره] شما را به دشواری می انداخت آری خداوند توانا و حکیم است (220)

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 365 و366، از دُرمنثور، از ابن عباس روایت کرده که گفت:

من هیچ مردمی ندیدم که بهتر از اصحاب محمد (ص) باشند، چه به جز سیزده مسئله از او نپرسیدند، تا آنجناب از دنیا رفت و همه آن سؤالات در قرآن هست، از آنهاست آیه: «یسألونک عن الخمر و المیسر» و «و یسألونک عن الشهر الحرام» و «و یسألونک عن الیتامی» و «و یسألونک عن المحیض» و «و یسألونک عن الانفال» و «و یسألونک ماذا ینفقون» و خلاصه از آنجناب نپرسیدند مگر چیزی را که به حالشان سود داشت.

☼ نکته:

صاحب المیزان، ج 3، ص 368 - 375، توضیح مفصلی در ذیل آیات فوق آورده، که خلاصه آن بدین شرح است: بعضی از مفسرین (عامه) کلمه (اثم) در آیه219 را به معنی مطلق ضرر گرفته و منکر تحریم حکم شرابند که جای تأسف دارد، چرا که آیه90 سوره مائده که بعد از نزول آیه 219 بوده است به صراحت بر حرمت شراب تأکید می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون» = «ای کسانی که ایمان آورده اید شراب و قمار و انصاب و ازلام، پلیدی و از عمل شیطان است، زنهار که از آن اجتناب کنید، شاید رستگار گردید، تنها هدف شیطان این است که با شراب و قمار میان شما

ص :259

دشمنی بیندازد و شما را از راه خدا و نماز جلوگیری کند آیا دست از آن بر می دارید؟» (1).

بحث روایتی تفسیر المیزان، جلد سوم، صفحه 380:

از امام صادق (ع): رسول خدا (ص) فرمود: شراب سرمنشأ تمامی گناهان است.

از رسول خدا (ص): چهارطایفه اند که خداوند در قیامت به آنها نظر نکند:

1 - عاق 2 - کسی که منت می گذارد 3 - کسی که قضاء و قدر را تکذیب کند 4 - کسی که بر شرب خمر عادت کند.

از صادقین (امام باقر و امام صادق ع): {منظور از «عفو» (آیه 219)}:

عفو یعنی مقدار کفایت، میانه روی، حد متوسط و آن مقداری که از قوت سال زیادی آید.

از امام صادق (ع): بعد از نزول آیه: «إِنَّ الَّذِینَ یأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَی ظُلْمًا إِنَّمَا یأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیصْلَوْنَ سَعِیرًا» (نساء10)، هر کسی یتیمی در خانه داشت از خانه بیرون کرد، در پاسخ آیه: «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَی … » نازل شد. (در حدیثی دیگر آمده: کسانی که یتیمی در خانه داشتند طعام خود را با آنها جدا کردند و سهم آنها را بیشتر دادند که غذاها فاسد شد و … )

وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَلَاَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّنْ مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّنْ مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولَئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿221﴾ و با زنان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان بیاورند قطعاً کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است هر چند [زیبایی] او شما را به شگفت آورد و به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد آزاد مشرک است هر چند شما را به شگفت آورد آنان [شما را] به سوی آتش فرا می خوانند و خدا به فرمان خود [شما را] به سوی بهشت و آمرزش می خواند و آیات خود را برای مردم روشن می گرداند باشد که متذکر شوند (221)

☼ نکته:

آیه فوق تنها ازدواج با زن و مرد بت پرست را تحریم می کند نه ازدواج با اهل کتاب را چرا که در سوره مائده آیه 5 می فرماید: «الْیوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» = «امروز دیگر هر چیز پاکیزه ای برایتان حلال شد و طعام اهل کتاب برای شما و طعام شما

ص :260


1- مائده 90

برای آنان و زنان پارسای مؤمن و زنانی که قبل از شما اهل کتاب بودند، حلال گردید» (مائده 5). و آنهایی که معتقدند آیه 5 سوره مائده توسط آیه 221 بقره منسوخ شده است، در اشتباهند چرا که: اولاً: سوره بقره اولین سوره ای است که بعد از هجرت در مدینه نازل شده و سوره مائده آخرین سوره است و نمی تواند آن را منسوخ کند چون بعد از آن نازل نشده است.

دوماً: از سیاق آیه مائده بر می آید که در مورد تخفیف نازل شده و چنین چیزی موردی قابل نسخ نیست و تخفیفی که از آن استفاده می شود حاکم بر تشدیدی است که از آیه بقره فهمیده می شود، پس اگر هم نسخی واقع شده باشد، باید گفت که آیه سوره مائده ناسخ است و نه بقره.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 392، به نقل از صاحب تفسیر مجمع البیان، در ذیل آیه 221 بقره آورده:

این آیه درباره «مرثد بن ابی مرثد غنوی» نازل شده که رسول خدا (ص) او را به مکه فرستاد تا عده ای از مسلمانان را از مکه بیاورد چون او مردی شجاع و قوی بود، در مکه زنی بنام عناق او را بسوی خود خواند و مرثد از این کار امتناع کرد، با اینکه در جاهلیت دوست هم بودند، عناق گفت، میل داری با من ازدواج کنی؟ مرثد گفت: باید از رسول خدا (ص) اجازه بگیرم و چون به مدینه برگشت: از آنجناب اجازه خواست تا با عناق ازدواج کند (آیه فوق نازل شد).

دربحار، ج 74، ص 190، از امام علی (ع): بدترین دوست آن است که نافرمانی خدا را زیبا جلوه دهد.

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّیَ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ﴿222﴾ از تو درباره عادت ماهانه [زنان] می پرسند بگو آن رنجی است پس هنگام عادت ماهانه از [آمیزش با] زنان کناره گیری کنید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است با آنان آمیزش کنید خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست می دارد (222)

اَذی: به معنی رنج و آزار است (نه ضرر).

من حیث امرکم الله: یعنی مواردی که زن مانعی مثلِ اعتکاف، احرام یا روزه ندارد. و منظور از آن این نیست که آمیزش حتماً از جلو باشد چرا که اگر منظور این بود، می فرمود: «فی حیث».

ص :261

☼ نکته:

در مسئله حیض، بدین شرح برخوردها متفاوت بود:

1 - یهود شدتِ عمل به خرج می داد و در حال حیض، حتی از غذا و آب و محل زندگی و بستر زنان دوری می کرد.

2 - نصاری، هیچ حکمی نداشته بنابراین در حالت حیض با زنان جماع می کردند.

3 - مشرکین: عده ای از یهودیان تقلید می کردند و چه بسا عده ای هم از نصاری تقلید کرده باشند.

4 - اما اسلام: راهی میانه اتخاذ کرده، که مردان در هنگام عادتِ زنان از محل ترشح خون نزدیکی نکنند و تمتعات غیر این را می توانند ببرند.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 411، از تهذیب، از امام صادق (ع): این جمله (فأتوهن من حیث امرکم الله) درباره طلب فرزند است، فرزند را از راهی که خدا دستور داده طلب کنید.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): (در بهره مرد از زن حائضش فرمود):

همه چیز الا جلو بعینه. (یعنی به جز جلو می توان از همه جا بهره برد).

در علل الشرایع، ج 1، ص 925، چ2، آورده است:

ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید: چرا حائض روزه اش را قضاء می کند ولی نماز را قضاء نمی کند؟ امام صادق (ع) فرمود: برای این که روزه در سال یک ماه است ولی نماز در هر روز و شب بوده لذا حق تعالی بر زن واجب نمود که روزه اش را قضاء کند ولی قضاءِ نماز را به همین خاطر واجب نکرد (یعنی اگر قضاء نماز هم واجب می شد تکلیفِ مشکلی بود).

نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿223﴾

زنان شما کشتزار شما هستند پس هر وقت که خواهید، به کشتزار خود درآیید و آنها را برای خودتان مقدم دارید (یعنی نسلی برای خود بوجود آورید) و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد و مؤمنان را [به این دیدار] مژده بده (223)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 3، ص 405: «انی» از اسماءِ شرط است که در خصوص زمان و گاهی مکان هم به کار می رود و هدف از آیه «فاتوا … » توسعه و آزادی دادن در عمل زناشویی نیست و هدف بقاء و حفظ حیات است و معنایش وجوب عملی نیست.

ص :262

☼ نکته:

«نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُم» = «زنان شما کشتزار و مزرعه ی شما هستند» ، بدین معناست که زن، وسیله «اطفاء شهوت و هوسرانی مردان» نیست، بلکه زن، عاملِ اصلیِ «حفظ حیات» است.

☼ مؤلف:

در اینکه آیا کامجویی از پشت زن حلال است یا حرام؟ هر دو پاسخ آمده است و شاید علت این اختلاف نظر در تفسیر عبارتِ «فَأْتوْا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ» ، به شرح ذیل باشد:

1 - عده ای این عبارت را «هر زمان بخواهید می توانید با آنها آمیزش نمایید» ، تعبیر کرده و از طرفی به آیه شریفه222 بقره هم استناد کرده اند، آنجا که می فرماید: « … فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» = «چون پاک شدند از آن جا که خدا فرمان داده است با ایشان نزدیکی کنید» (بقره222). و با این توجیه این عمل را «حرام» دانسته اند.

2 - عده ای این عبارت را «از هر جا [و هر گونه] که خواهید با آنها آمیزش نمایید» تعبیر کرده و از طرفی به آیه شریفه: «یا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» = «لوط گفت: ای قوم! اینها دختران منند، اینها برای شما پاکیزه ترند» (هود78)، استناد کرده و معتقدند که: «چون لوط با اینکه می دانست قومش جز لواط را نمی خواهند دختران خود را برای ازدواجِ حلال عرضه کرد تا با آنها از پشت، عمل کنند». و نیز به آیه شریفه: «قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ» = «گفت: دختران من حاضرند، اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید» (حجر71)، با همان تعبیر استناد دارند و معتقدند این عمل حرام نیست.

علاوه بر آن روایاتی از قول ائمه (ع) هر چند با کراهت شدید ولی جواز نزدیکی با زنان از مجرای پشت را داده اند اما هیچ یک از ائمه (ع) در حکم مسئله به آیه: «نساؤکم حرث لکم» تمسک نکرده اند، بلکه به گفتار حضرت لوط در آیه 78 سوره هود تمسک کرده اند، چون لوط با اینکه می دانست قومش جز لواط را نمی خواهند دختران خود را برای ازدواجِ حلال عرضه کرد و در قرآن کریم آیه ای برای نسخ این حکم نیامده است. البته روایاتی هم از ابن عباس آمده که با استناد به آیه: «فأتوهن من حیث امرکم الله» (بقره 222) این عمل را حرام دانسته است. خلاصه این که، جماع در دبرِ زن را بعضی از علماء، حرام و اکثراً مکروه می دانند و احوط اجتناب است.

ص :263

در وسائل الشیعه، ج 14، ص 103، باب73، حدیث2، آمده است:

عبد اللَّه بن ابی یعفور می گوید: از ابو عبد اللَّه (علیه السلام) درباره مردی پرسیدم که از پشت با زنش نزدیکی می کند. فرمود: «اگر زن راضی باشد اشکالی ندارد».

از همان منبع، حدیث6، آمده است:

همو می گوید: از ابو عبد اللَّه (علیه السلام) درباره نزدیکی با زنان از عقب پرسیدم و حضرت علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد، ولی من دوست ندارم تو این کار را بکنی».

در وسائل الشیعه، ج 14، ص 102، باب73، حدیث 1، آمده است:

علی بن حکم می گوید: از صفوان شنیدم که می گفت: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم مردی از دوستان شما از من خواسته پرسشی را مطرح کنم که او می ترسد آن را مطرح کند و از شما شرم دارد. حضرت (علیه السلام) فرمود: «پرسش او چیست؟» . او می گوید: عرض کردم: آیا مرد می تواند با زنش از عقب نزدیکی کند؟ حضرت (علیه السلام) فرمود: «آری، این به دست خود اوست» . عرض کردم: شما نیز این کار را می کنید؟ فرمود: «نه ما این کار را نمی کنیم».

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 415، از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع):

(منظور از آیه شریفه آن است که) چه از جلو و چه از عقب، در جلوی او تصرف کنید.

از همان منبع، آمده است: ابوبصیر از امام صادق (ع) (در این خصوص پرسید)، امام (ع) بَدَش آمد و فرمود: بر شما باد از خوبی های زنان استفاده کنید و فرمود: معنای اینکه قرآن می فرماید: «نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ» این است که هر وقت خواستید، به کشتزار خود در آیید، نه از هر جا که خواستید.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 416، از امام رضا (ع): (در پاسخ به این عمل فرمود: ) زن لعبتی است که نباید اذیت شود و کشتزار است همان طور که خدا کشتزارش خوانده است.

☼ مؤلف:

سه روایت اول که از «وسایل شیعه» آوردیم جواز این عمل را هر چند با کراهت، صادر فرموده اند. اما در سه روایت آخر که از المیزان آورده ایم، دلیلی که بتوان این عمل را تحریم

ص :264

کند رؤیت نمی شود صرفاً بیانشان در خصوص این مطلب است که به استناد این آیه نمی توان جواز این عمل را صادر کرد و همان طور که در بالا هم گفتیم اهلِ بیت (ع) جواز این عمل را از آیه هود داده اند نه از این آیه شریفه و روایتی هم که در ذیل می آید مؤیدِ این گفته است:

در تفسیر المیزان، ج 20، ص 234، از تهذیب، از امام رضا (ع):

درباره عمل مرد به زن از پشت فرمود: این کار را آیه ای از کتاب خدا حلال کرده است لوط می گوید: «هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» ، وی می دانست آنان قصد پیشِ رو ندارند.

☼ مؤلف:

با این توصیفی که آمد پس معلوم می شود معنای عبارت «أَنَّی شِئْتُمْ» در آیه شریفه «هر وقت» می باشد و نه «هر کجا یا هر روش» ، به عبارتی این کلمه، قیدِ زمان است و به زمانِ جماع اشاره می فرماید، نه مکان و روش جماع که شامل پشت هم شود. و این که عده ای به استناد این کلمه، جواز آن عمل را صادر کرده اند، استنادشان صحیح نمی باشد، بلکه جواز این عمل به استناد آیه هود است (والله اعلم). و البته روایت ذیل هم این گفته را تأیید می کند:

در صافی، ج 1، ص 386 و عیاشی، ج 1، ص 111 و قمی، ج 1، ص 71، از امام صادق (ع): «هر زمان» خواستید، بذر را در فرج، قرار دهید. و در روایتی دیگر آمده است: «هر ساعتی که خواستید».

در حلیت المتقین، ص 70، از حضرت رسول (ص):

هر کس جماع کند در حیض پس فرزندی که به هم رسد مبتلا شود به خوره یا پیسی.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

دشمن ما اهل بیت نیست مگر کسی که ولدِ زنا یا مادرش در حیض به او حامله شده باشد.

از همان منبع، ص 71، از امام کاظم (ع): بوسیدن فرج اشکالی ندارد.

وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَیْمَانِکُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَیْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿224﴾ لاٰیُؤَاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِیَ أَیْمَانِکُمْ وَ لَکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌحَلِیمٌ ﴿225﴾ لِّلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَآئُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿226﴾ وَإِنْ عَزَمُواْالطَّلاَقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿227﴾ و خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار مدهید تا از نیکوکاری و پرهیزکاری و سازش دادن میان مردم [باز ایستید]

ص :265

و خدا شنوای داناست (224) خداوند شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمی کند ولی شما را بدانچه دلهایتان [از روی عمد] فراهم آورده است مؤاخذه می کند و خدا آمرزنده بردبار است (225) برای کسانی که به ترک همخوابگی با زنان خود سوگند می خورند [=ایلاء] چهار ماه انتظار [و مهلت] است پس اگر [به آشتی] بازآمدند خداوند آمرزنده مهربان است (226) و اگر آهنگ طلاق کردند در حقیقت خدا شنوای داناست (227)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 287، آورده است:

مردمانی (مانند عبد الله بن رواحه که آیه درباره او نازل شده) سوگند خورده بودند که برخی از کارهای نیک را از قبیل صله رحم و جز آن انجام ندهند و بعد (که مورد سرزنش قرار می گرفتند) می گفتند می ترسیم سوگند خود را بشکنیم و چون می خواستند به سوگندی که خورده بودند عمل نمایند، کار نیک، صله رحم و … را ترک می کردند.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 13، از عیاشی، از امام صادق (ع):

منظور گفتن «نه به خدا» و «آری به خدا» است.

☼ نکته:

قسم خوردن شامل «والله» ، «بالله» و «تالله» است و غیر از آن قسم نیست.

در امالی شیخ صدوق، ص 569، م57، از معصوم (ع):

هر کس به دروغ بگوید: «خدا می داند» ، عرش خداوند از احترامِ خدا می لرزد.

در امالی شیخ صدوق، ص 765، م73، از امام صادق (ع):

هر کس به خدا سوگند بخورد باید راست بگوید و هر کس راست نگوید از خدا نیست. و هر کس برایش به خدا سوگند بخورند باید راضی شود و اگر نشد، از خدا نیست.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 14، از کافی، از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام):

اگر مردی سوگند بخورد که دیگر با همسرش نزدیکی نکند، زن نمی تواند تا چهار ماه اعتراض کند و در این مدت هیچ حقی ندارد، شوهر هم در خودداری از زنش گناهی نکرده تا مدت چهار ماه به سر آید، اگر در این مدت با او هم بستر شد که هیچ و اگر نشد و زن نیز سکوت کرد و راضی بود باز هم هیچ حرفی نیست و مرد در حلیت و وسعت است اما اگر بعد از تمام شدن

ص :266

چهار ماه، زن شکایت کرد حاکم شرع شوهرش را اخطار می کند: یا از سوگندش برگردد و با همسرش تماس برقرار کند و یا طلاقش دهد، حال اگر عزم بر طلاق داشتند باید مرد از او کناره گیری کند، تا زن یک حیض ببیند و از آن پاک شود و آنگاه شوهر طلاقش دهد و بعد از طلاق هم تا سه حیض، خود او سزاوارتر از دیگران به همسر خویش است و می تواند رجوع کند.

وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (228)

الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْریحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاَّ أَنْ یَخافا أَلاَّ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)

فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (230)

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (231)

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (232)

وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (233)

وَ الَّذینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما فَعَلْنَ فی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (234)

وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلیمٌ (235)

لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَریضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنینَ (236)

وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَریضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ

ص :267

تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (237)

حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتینَ (238)

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (239)

وَ الَّذینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فی ما فَعَلْنَ فی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (240)

وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقینَ (241)

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (242)

زنان مطلقه، باید به مدت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن (و پاک شدن) انتظار بکشند! [= عده نگه دارند] و اگر به خدا و روز رستاخیز، ایمان دارند، برای آنها حلال نیست که آنچه را خدا در رحمهایشان آفریده، کتمان کنند. و همسرانشان، برای بازگرداندن آنها (و از سرگرفتن زندگی زناشویی) در این مدت، (از دیگران) سزاوارترند؛ در صورتی که (براستی) خواهان اصلاح باشند. و برای آنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته ای قرار داده شده؛ و مردان بر آنان برتری دارند؛ و خداوند توانا و حکیم است (228) طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد، ) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه، ) باید به طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود). و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها داده اید، پس بگیرید؛ مگر اینکه دو همسر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد). اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است (229) اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار دیگر) او را طلاق داد، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اینکه همسر دیگری انتخاب کند (و با او، آمیزش جنسی نماید. در این صورت، ) اگر (همسر دوم) او را طلاق گفت، گناهی ندارد که بازگشت کنند؛ (و با همسر اول، دوباره ازدواج نماید؛) در صورتی که امید داشته باشند که حدود الهی را محترم می شمرند. اینها حدود الهی است که (خدا) آن را برای گروهی که آگاهند، بیان می نماید (230) و هنگامی که زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهای «عده» رسیدند، یا به طرز صحیحی آنها را نگاه دارید (و آشتی کنید) و یا به طرز پسندیده ای آنها را رها سازید! و هیچ گاه به خاطر زیان رساندن و تعدی کردن، آنها را نگاه ندارید! و کسی که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است. (و با این اعمال و سوء استفاده از قوانین الهی، ) آیات خدا را به استهزا نگیرید! و به یاد بیاورید نعمت خدا را بر خود و کتاب آسمانی و علم و دانشی که بر شما نازل کرده و شما را با آن، پند می دهد! و از خدا بپرهیزید! و بدانید خداوند از هر چیزی آگاه است (و از نیات کسانی که از قوانین او، سوء استفاده می کنند، با خبر است) (231) و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عده خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند! اگر در میان آنان، به طرز پسندیده ای تراضی برقرار گردد. این دستوری است که تنها افرادی از شما، که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن، پند می گیرند (و به آن، عمل می کنند). این (دستور)، برای رشد (خانواده های) شما مؤثرتر و برای شستن آلودگیها مفیدتر است؛ و خدا می داند و شما نمی دانید (232) مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شیر می دهند. (این) برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند. و بر آن کس که فرزند برای او متولد شده [= پدر]، لازم است خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته (در مدت شیر دادن بپردازد؛ حتی اگر طلاق گرفته باشد) هیچ کس موظف به بیش از مقدار توانایی خود نیست! نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به کودک را دارد و نه پدر. و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد [= هزینه مادر را در دوران شیرخوارگی تأمین نماید]. و اگر آن دو، با رضایت یکدیگر و مشورت، بخواهند کودک را (زودتر) از شیر بازگیرند، گناهی بر آنها نیست. و اگر (با عدم توانایی، یا عدم موافقت

ص :268

مادر) خواستید دایه ای برای فرزندان خود بگیرید، گناهی بر شما نیست؛ به شرط اینکه حق گذشته مادر را به طور شایسته بپردازید. و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و بدانید خدا، به آنچه انجام می دهید، بیناست! (233) و کسانی که از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عده نگه دارند)! و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه می خواهند، درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج کنند). و خدا به آنچه عمل می کنید، آگاه است (234) و گناهی بر شما نیست که به طور کنایه، (از زنانی که همسرانشان مرده اند) خواستگاری کنید و یا در دل تصمیم بر این کار بگیرید (بدون اینکه آن را اظهار کنید). خداوند می دانست شما به یاد آنها خواهید افتاد؛ (و با خواسته طبیعی شما به شکل معقول، مخالف نیست؛) ولی پنهانی با آنها قرار زناشویی نگذارید، مگر اینکه به طرز پسندیده ای (به طور کنایه) اظهار کنید! (ولی در هر حال، ) اقدام به ازدواج ننمایید، تا عده آنها سرآید! و بدانید خداوند آنچه را در دل دارید، می داند! از مخالفت او بپرهیزید! و بدانید خداوند، آمرزنده و بردبار است (و در مجازات بندگان، عجله نمی کند)! (235) اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی یا تعیین مهر، (به عللی) طلاق دهید، گناهی بر شما نیست. (و در این موقع، ) آنها را (با هدیه ای مناسب، ) بهره مند سازید! آن کس که توانایی دارد، به اندازه تواناییش و آن کس که تنگدست است، به اندازه خودش، هدیه ای شایسته (که مناسب حال دهنده و گیرنده باشد) بدهد! و این بر نیکوکاران، الزامی است (236) و اگر آنان را، پیش از آن که با آنها تماس بگیرید و (آمیزش جنسی کنید) طلاق دهید، در حالی که مهری برای آنها تعیین کرده اید، (لازم است) نصف آنچه را تعیین کرده اید (به آنها بدهید) مگر اینکه آنها (حق خود را) ببخشند؛ یا (در صورتی که صغیر و سفیه باشند، ولی آنها، یعنی) آن کس که گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد. و گذشت کردن شما (و بخشیدن تمام مهر به آنها) به پرهیزکاری نزدیکتر است و گذشت و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید، که خداوند به آنچه انجام می دهید، بیناست! (237) در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطی [= نماز ظهر] کوشا باشید! و از روی خضوع و اطاعت، برای خدا بپاخیزید! (238) و اگر (به خاطر جنگ، یا خطر دیگری) بترسید، (نماز را) در حال پیاده یا سواره انجام دهید! اما هنگامی که امنیت خود را بازیافتید، خدا را یاد کنید! [= نماز را به صورت معمولی بخوانید!] همان گونه که خداوند، چیزهایی را که نمی دانستید، به شما تعلیم داد (239) و کسانی که از شما در آستانه مرگ قرارمی گیرند و همسرانی از خود به جا می گذارند، باید برای همسران خود وصیت کنند که تا یک سال، آنها را (با پرداختن هزینه زندگی) بهره مند سازند؛ به شرط اینکه آنها (از خانه شوهر) بیرون نروند (و اقدام به ازدواج مجدد نکنند). و اگر بیرون روند، (حقی در هزینه ندارند؛ ولی) گناهی بر شما نیست نسبت به آنچه در باره خود، به طور شایسته انجام می دهند. و خداوند، توانا و حکیم است (240) و برای زنان مطلقه، هدیه مناسبی لازم است (که از طرف شوهر، پرداخت گردد). این، حقی است بر مردان پرهیزکار (241) این چنین، خداوند آیات خود را برای شما شرح می دهد؛ شاید اندیشه کنید! (242)

آیات شریفه 228 تا 242 درباره احکام طلاق، عده، شیردادن و بعضی از احکام نماز است: درآیه228: کلمه «تربص یعنی انتظار- حبس» ، کلمه «قروء» جمع «قرء» هم به معنای پاکی (طهر) و هم ناپاکی (حیض) است. روایات اهل بیت (ع) معنی آن را پاکی (طهر) نسبت داده اند «طبق این آیه، عده زنان مطلقه سه پاکی (حدود 90 روز است). و طبق آیه 234 بقره عده زنان شوهر مرده چهار ماه و

ده روز (حدود 130 روز) است (عده صیغه موقت 2 پاکی و اگر حیض نبیند 45 روز است).

ص :269

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 76، از عیاشی، از امام باقر (ع):

اما سه حیض مطلقه برای این بود که رَحِم وی از فرزند استبراء شود، (و معلوم گردد که از شوهرش حامله نیست، چون زن حامله ممکن است حیض ببیند اما ممکن نیست سه ماه پشت سر هم حیض شود و اگر بشود معلوم می شود حامله نیست). و اما عده شوهر مرده از این رو چهار ماه و ده روز شد که خدای تعالی یک جا به نفع زن حکم کرده و جای دیگر به نفع مرد، تا رعایت عدالت شده باشد، در مسئله (ایلاء) که شوهر به منظور اضرار به زن سوگند می خورد که تا ابد با او نزدیکی نکند، خدای تعالی به نفع زن، ابدِ او را محدود به 4 ماه کرده و فرموده: «لِلَّذِینَ یؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ … » (بقره 226)، در نتیجه هرگز برای هیچ مردی جایز نیست که بیش از 4 ماه زن خود را معطل کند چون خدای تعالی که خالق زنان است می داند، انتهای صبر زنان در دوری از مردان 4 ماه است و جای دیگر به ضرر او حکم کرده، چون به وی دستور داده که هرگاه شوهرش مُرد 4 ماه و ده روز عده نگهدارد، پس در عده وفات همان را از او گرفته که در مسئله ایلاء به او داده و از شوهرش هم همان را در ایلاء گرفته که در هنگام مرگش به او داده است.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 76، از تهذیب، از امام باقر (ع):

در تمامی اقسام نکاح وقتی شوهر می میرد بر زن واجب است که چهار ماه و ده روز عده نگهدارد، چه عقد دائم باشد، چه متعه و چه آزاد و چه کنیز.

آیه229 و230: طلاقی که بتوان به آن رجوع کرد فقط دو بار است و اگر بار سوم طلاق داد دیگر بر او حلال نیست مگر اینکه زنِ سه طلاقه با یک مرد دیگر ازدواج کند و تماس جنسی هم داشته باشد بعد طلاق بگیرد، در این صورت دوباره می تواند با شوهر اولش ازدواج کند.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 63، از قمی، از امام (ع) آورده است:

حق مردان بر زنان بیشتر از حقی است که زنان بر مردان دارند.

در سفینه البحار، ج 1، ص 214، از امام صادق (ع):

زن مؤمنه ارجمندتر از مرد مؤمن است و انسان مؤمن گرانبهاتر از کیمیاست.

ص :270

☼ مؤلف:

در تأیید این که تعداد مؤمنینِ مرد از زنانِ مؤمن بیشتر است و یا تعداد مردانی که به مقامات عرفانی رسیده اند بیشتر از تعداد زنان است، علاوه بر روایات؛ تاریخ نیز اثبات کرده است و علت آن وجود صفاتی مثل حسادت و تکبر و غیره است که خدایتعالی برای بقای بشریت در وجود زنها بیشتر از مردان قرار داده است، بنابراین رسیدن به مقام ایمان برای زن سخت تر از مرد است به همین خاطر است که امام (ع) ارزش زنِ مؤمن را بیشتر از مردِ مؤمن بیان فرموده است.

«فلسفه محلل» : (مردی که زن خود را سه بار طلاق داده است):

فلسفه ی آن جلوگیری از طلاق است و در ضمن اگر هم این کار انجام گیرد معمولاً زن و مرد پشیمان می شوند و بعدها اگر رجوع کنند زندگی بهتری را شروع می کنند و خداوند نخواسته مردم طلاق را سبک شمرده و با طلاقهای فراوان، زنان اذیت شوند.

نکته ای از المیزان، ج 4، ص 64و65: در مذهب اهل بیت (ع) طلاق با یک لفظ و یا در یک مجلس، فقط یک طلاق است، هر چند گفته باشد: «طلقتک ثلاثا= من سه بار طلاقت دادم» ، اما اهل سنت، بعضی ها یک طلاق و بعضی ها آن را سه طلاق حساب می کنند.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 65، از ابن عباس:

طلاق در یک جلسه در زمان حضرت رسول (ص) و ابوبکر و دو سال از خلافت عمر، یک طلاق بود، هر چند که در یک جلسه گفته باشند: «تو را سه طلاقه کردم» ، بعد از دو سال، عُمَر گفت: مردم درباره طلاق که شارع بر ایشان مهلت قرار داده بود از من می خواهند که به عجله انجام شود و چه خوبست ما خواسته آنان را امضاء کنیم و امضاء کرد (و آن را بدعت نهاد).

در سفینه البحار، ج 1، ص 214، از رسول خدا (ص): خدایتعالی توبه بدعت گزار را نمی پذیرد.

چند نکته روایتی از تفسیر المیزان، ج 4، ص 61 تا 82:

1 - طلاق خلع و مبارات و تخییر تنها در حال طهر، بدون جماع و با شهادت دو تا شاهد عادل صحیح است.

2 - مردی که زنش را به خلع یا مبارات مطلقه کرده نمی تواند در عده رجوع کند، مگر اینکه زن پشیمان شود، آن وقت می تواند آنچه گرفته به وی برگرداند و رجوع کند اما در طلاق رجعی، مرد می تواند قبل از اتمام عده (سه

ص :271

پاکی) رجوع کند.

3 - زنی که سه طلاقه شد تنها وقتی می تواند دوباره برگردد که شوهری دیگر کند و آن شوهر شیرینی (عسیله) جماع او را بچشد و بعد طلاق بگیرد.

4 – در طلاق خلع، زن طالب جدایی است و به همین جهت مرد می تواند مهری را که داده پس بگیرد ولی در مبارات هر دو طالب جدایی هستند.

5 - بعد از طلاق سوم عده رجوع وجود ندارد.

6 - بعد از نزول آیه شریفه: «یا ایها النبی قل لازواجک» (احزاب 28)، رسول خدا (ص) همسران خود را مخییر کرد در ماندن و یا طلاق، سنی ها به استناد این آیه می گویند شوهر می تواند زن خود را مخیر کند و همین که گفت تو مخیری اگر زن هم راضی بود در حقیقت طلاق واقع شده، ولی مذهب امامیه این حکم را فقط مخصوص حضرت رسول (ص) دانسته است.

7 - عقد متعه طلاق ندارد یعنی محلل ندارد.

8 - مردِ خواجه، محلل نمی شود.

9 - وقتی طفل یتیم به حد بلوغ رسید دیگر مشمول احکام خاص ایتام نیست. 10 - بعد از مرگ شوهر بر زن واجب است عده چهار ماه و ده روز را نگهدارد چه عقد دائم یا متعه باشد. 11 - هرگاه مرد قبل از وطی، همسرش را طلاق دهد باید نصف مهریه اش را بدهد، مگر ببخشد.

در المیزان، ج 4، ص 78، از صادقین (ع) ذیل آیۀ (حافظوا علی الصلوات و الصلوت الوسطی) (238 بقره):

منظور از صلوةِ وسطی، نماز ظهراست. (اهل بیت (ع)، صلاة وسطی را نماز ظهر دانسته اند).

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع) در ذیل آیۀ (فَرِجالاً اَو رُکباناً) 239: این در وقتی است که از درنده یا دزد بترسد، که درحال راه رفتن و دویدن بعد از تکبیر (به جای رکوع و سجود) اشاره کند.

از همان منبع، از فقیه، از امام صادق (ع) (درباره نماز زحف (جنگ) فرمود):

عبارت است از تکبیر و تهلیل و دیگر هیچ، آن گاه این آیه را تلاوت فرمود.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 81، از تفسیر عیاشی، از ابی بصیر روایت کرده که گفت:

از امام باقر (ع) از کلام خدا پرسیدم که می فرماید: «وَالَّذِینَ یتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِیةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَی الْحَوْلِ غَیرَ إِخْرَاج» (بقره 240)، فرمود: حکم این آیه که می فرماید خرجی یکسال همسر را باید وصیت کرد نسخ شده، پرسیدم: جریان چه بوده. فرمود: قرار این بود

ص :272

که هرگاه مردی از دنیا رفت نخست از اصل مالش خرجی یکسال همسر یا همسرانش را جدا بر می داشتند و دیگر به آنها ارث نمی دادند ولی آیه ای که هشت یک مال را برای زن بچه دار و چهار یک مال را برای یک زن که شوهرش بچه ندارد ارث معین کرده این آیه را نسخ کرده و بعد از آن اگر خرجی زن را بدهند به حساب ارثش می دهند.

☼ مؤلف:

به استناد ظاهرِ روایتِ فوق، آیه 240 بقره، منسوخ شده است. و این نسخ را علامه طباطبایی در ذیل همین روایت تأیید کرده است. اما همان طور که در بحث نسخ در ذیل آیه (بقره 106) و در فصل سوم آوردیم، آیت الله خویی، این نسخ را قبول ندارد. و البته نسخ نبودن آیه شریفه محتمل تر است. بنابراین باید منظور از کلمه «نسخ» ، در روایت فوق الذکر را غیر از «نسخ اصطلاحی» یعنی همان «تخصیص» فرض کنیم (والله اعلم).

☼ نکته:

قبل از اسلام عده وفات را یک سال می دانستند.

در آیۀ 241، منظور از «متاعٌ بِالمعروف» = «بهرۀ معروف» ، چند چیز می تواند باشد:

1 - منظور همان نفقه ای است که در آیه شریفه: «متاعا الی الحول» بود.

2 - مقصود هدیه ای است که اختصاص به آیه دارد و هدیه فقط برای زنی است که قبل از دخول طلاق داده شده و مهری برایش معین نشده باشد، ولی زنی که دخول شده اگر مهرش معین نشده باید مهرالمثل را و چنان چه مهری برایش تعیین شده همان را بگیرد و اگر قبل از دخول طلاق داده و مهرش معین باشد، نصف آن را می تواند بگیرد.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 82، در ذیل آیه 241، از کافی و عیاشی آورده است:

شخصی از امام صادق (ع) پرسید، آیا مردی که زنش را طلاق داده چیزی به او بدهد؟ فرمود: بله مگر آن مرد دوست نمی دارد از محسنین و متقین باشد؟

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ ﴿243﴾ آیا از [حال] کسانی که از بیم مرگ از خانه های خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر

ص :273

نیافتی پس خداوند به آنان گفت بمیرید آنگاه آنان را زنده ساخت آری خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند (243)

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 124، از امام صادق (ع):

خدای تعالی قومی را که از ترس طاعون از خانه هایشان بیرون شدند و فرار کردند، همگیشان را که عددی بی شمار داشتند بمیراند، مدتی طولانی گذشت، حتی استخوانشان پوسید و بند بند استخوانها از هم جدا شد و خاک شدند، آنگاه خدای تعالی پیامبری را به نام «حزقیل» مبعوث کرد و آنجناب در وقتی که خدا هم می خواست خلق خویش را زنده ببیند دعا کرد و بدنهای متلاشی شده آنها جمع شده جانها به بدنها برگشت و برخاستند به همان صورتی که مرده بودند، یعنی حتی یک نفرشان هم کم نشده بود، پس از آن مدتی طولانی زندگی کردند.

وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (244)

مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرَةً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (245)

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ (246)

وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (247)

وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (248)

فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ (249)

وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ (250)

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمینَ (251)

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (252)

و در راه خدا، پیکار کنید! و بدانید خداوند، شنوا و داناست (244) کیست که به خدا «قرض الحسنه ای» دهد، (و از اموالی که

ص :274

خدا به او بخشیده، انفاق کند، ) تا آن را برای او، چندین برابر کند؟ و خداوند است (که روزی بندگان را) محدود یا گسترده می سازد؛ (و انفاق، هرگز باعث کمبود روزی آنها نمی شود). و به سوی او باز می گردید (و پاداش خود را خواهید گرفت) (245) آیا مشاهده نکردی جمعی از بنی اسرائیل را بعد از موسی، که به پیامبر خود گفتند: زمامدار (و فرماندهی) برای ما انتخاب کن! تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم. پیامبر آنها گفت: «شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، (سرپیچی کنید، و) در راه خدا، جهاد و پیکار نکنید!» گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم، (و شهرهای ما به وسیله دشمن اشغال و فرزندان ما اسیر شده اند)؟!» اما هنگامی که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عده کمی از آنان، همه سرپیچی کردند. و خداوند از ستمکاران، آگاه است (246) و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند (طالوت) را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادی ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، ملکش را به هر کس بخواهد، می بخشد؛ و احسان خداوند، وسیع است؛ و (از لیاقت افراد برای منصب ها) آگاه است» (247) و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه حکومت او، این است که (صندوق عهد) به سوی شما خواهد آمد. (همان صندوقی که) در آن، آرامشی از پروردگار شما و یادگارهای خاندان موسی و هارون قرار دارد؛ در حالی که فرشتگان، آن را حمل می کنند. در این موضوع، نشانه ای (روشن) برای شماست؛ اگر ایمان داشته باشید (248) و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش می کند؛ آنها (که به هنگام تشنگی، ) از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند. سپس هنگامی که او و افرادی که با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند، ) از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عده ای) گفتند: «امروز، ما توانایی مقابله با (جالوت) و سپاهیان او را نداریم» اما آنها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه های عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامت کنندگان است (249) و هنگامی که در برابر (جالوت) و سپاهیان او قرارگرفتند گفتند: پروردگارا! پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز! و قدمهای ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان! (250) سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت واداشتند. و «داوود» (نوجوان نیرومند و شجاعی که در لشکر «طالوت» بود، «جالوت» را کشت؛ و خداوند، حکومت و دانش را به او بخشید؛ و از آنچه می خواست به او تعلیم داد. و اگر خداوند، بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد، زمین را فساد فرامی گرفت، ولی خداوند نسبت به جهانیان، لطف و احسان دارد (251) اینها، آیات خداست که به حق، بر تو می خوانیم؛ و تو از رسولان (ما) هستی (252)

آیات شریفه 244 تا 252 یکجا نازل شده و درباره قرض الحسنه و سرگذشت طالوت و داوود و جالوت است.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 151، از عیاشی، از ابی الحسن (ع)، در ذیل آیه (245) آورده که فرمود:

منظور از قرض الحسنه به خدا، صله و بخشش به امام است.

در وسائل الشّیعه، ج 13، ص 88، از رسول خدا (ص): کسی که به برادر مسلمانش قرض بدهد، به اندازه هر درهمی که به او می دهد به بزرگی کوه اُحد از کوههای رضوی و طور سینا، برای او

ص :275

پاداشهایی هست و اگر در مورد گرفتن طلب خود با آن مؤمن، مدارا و رفاقت کند، همانند برق خیره کننده و درخشان، بدون حساب از روی پل صراط بگذرد.

در وسائل الشیعه، ج 13، ص 87 و در ثواب الاعمال، ص 308، از امام صادق (ع):

هر مسلمانی که برای رضای خدا به مسلمانی قرض الحسنه بدهد، حتماً خداوند پاداش آن را مانند پاداش صدقه دادن حساب می کند، تا هنگامی که آن قرض به او باز گردد.

از دو منبع فوق، از پیامبر اکرم (ص):

کسی که به مؤمنی تا مدّتی که او توان ادای آن را داشته باشد، قرض بدهد، مال او به عنوان زکات است (ثواب زکات دارد) و قرض دهنده تا هنگام ادای قرض، مورد درود فرشتگان است.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 151، از مجمع البیان، در ذیل آیه (اذ قالوا لنبی لهم) آورده است:

پیامبر نامبرده شموئیل بوده که به زبان عربی صموئیل گفته می شود.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 152 و153، از قمی، از ابی جعفر (ع) روایت آورده که فرمود: بنی اسرائیل بعد از موسی از دستور پیامبرشان بنام «ارمیا» سرپیچی کرده دچار گناهان (فراوان) شدند. خداوند هم جالوت را که مردی قبطی (بومی مصر) (و ظالم) بود بر آنان مسلط کرده که مردانشان را بکشت و از سرزمینشان رانده و اموال و زنانشان را برده گرفت. بنی اسرائیل از پیامبرشان با فزع خواستند که خداوند پیامبری بر ایشان برانگیزد تا جهاد کنند. در آن روزگار نبوت همواره در یک دودمان و سلطنت در دودمانی دیگر بود و خداوند هرگز نبوت و سلطنت را در یک دودمان جمع نکرده بود و به همین جهت بود که چنین تقاضایی کردند (و گرنه درخواست می کردند خود آن پیامبر فرماندهی را بپذیرد) و خداوند هم طالوت را به عنوان فرمانده و پادشاه آنها معرفی کرد. و طالوت همان طوری که صموئیل فرموده بود، مردی قوی هیکل و داناترین مردم بنی اسرائیل بود، الا اینکه مردی فقیر بود و بنی اسرائیل از همین خصلتش خورده گرفتند و گفتند: آخر او مال فراوانی ندارد پیامبرشان گفت: نشانه اینکه او از طرف خدا سلطان شما شده این است که آن تابوت را که سکینتی از پروردگارتان و بقیه ای از آنچه از آل موسی و آل هارون به جای مانده در آن است،

ص :276

برای شما می آورد، در حالی که ملائکه آن تابوت را حمل می کنند. و این تابوت همان صندوقی است که خدای تعالی (به مادر) موسی نازل کرد و مادر موسی قنداقه وی را در آن نهاده به دریا افکند و بنی اسرائیل همواره از آن تبرک می جستند و چون مرگ موسی فرا رسید الواح و زره خود را و آنچه آیات نبوت داشت در آن نهاده به وصی اش یوشع سپرد و این تابوت در بین آنها بود تا اینکه آن را بی مقدار شمردند طوری که بچه ها با آن بازی کردند. و خدا هم آن تابوت را از میان برداشت. طالوت با لشکرش به نهر آبی رسید و لشکر دو دسته شد دسته ای آب نخوردند (تعداد آنها 313 نفر بود) و عده ای آب خوردند و گفتند (لا طاقة لنا الیوم بجالوت و جنوده). داوود (ع) و برادرانش چهار نفر بودند، پدرشان که مردی پیر بود با آنها زندگی می کرد. داوود که از همه کوچکتر بود گوسفندان پدر را می چرانید و سه برادر دیگر در لشکر طالوت خدمت می کردند روزی داوود که طعامی برای برادرانش در لشکر طالوت می برد به سنگی برخورد که صدایش زد و گفت: ای داوود مرا بردار و با من جالوت را به قتل برسان. داوود پیش طالوت رسید و خواست با جالوت بجنگد و طالوت گفت: ای پسر تو چه نیرویی داری؟ گفت: همیشه شیر درنده به گوسفندان من حمله می کند و گوسفند مرا می رباید، او را تعقیب کرده و سرش را با یک دست گرفته، فک پایینش را با دست دیگر باز نموده گوسفندم را از دهانش می گیرم. پس زره ای برایش آوردند و به نبرد رفت و همین که جالوت را دید، همان سنگ را در فلاخون (مِقذاف) گذاشت و به سوی جالوت رها کرد. سنگ مستقیم بین دو چشم جالوت خورد و سرنگون شد. مردم فریاد زدند: داوود (ع)، جالوت را بکشت و باید پادشاه ما باشد و بعد از آن فرمان طالوت را گردن ننهاده و داوود (ع) را فرمانده خود کردند. و خدای تعالی زبور را بر او نازل کرد و صنعت آهنگری به او آموخت و آهن را برایش نرم کرد و به کوه ها و مرغان فرمان داد تا با او تسبیح گویند. احدی صوت داوود را نداشت. داوود (ع) در بنی اسرائیل بود و خود را از آنها پنهان می داشت و خدای تعالی قدرت و نیروی فوق العاده ای در عبادت به او داده بود.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 323، آورده است: «ایشاء» پدر داوود با 6 و به قولی 10 فرزندش

ص :277

در سپاه طالوت بود، داوود کوچکترینِ آن ها و گوسفند می چرانید. طالوت به «ایشاء» پیغام فرستاد که نزد من حاضر شو و فرزندت را نیز بیاور، او همراه فرزندش نزد طالوت رفت، داوود در میان راه از کنار سه عدد سنگ عبور کرد که هر یک از او می خواستند آنها را با خود حمل کند و می گفتند، تو به وسیله ما جالوت را خواهی کشت، داوود سه عدد سنگ را در توبره انداخت و با همان سنگها جالوت را به قتل رسانید و پس از آن طالوت دختر خود را به ازدواج او درآورد.

☼ نکته:

منظور از «آل موسی» و «آل هارون» انبیاء بنی اسرائیل پس از موسی و هارون است زیرا «عمران» پدر موسی (ع) فرزند «قاهث» فرزند «لاوی» فرزند «یعقوب (ع)» است، پس فرزندان یعقوب «آل موسی و هارون» هستند.

در المیزان، ج 4، ص 158، از مجمع (ذیل آیه 248) آورده است: «سکینه» به معنای آرامش و طمأنینه است و گفته شده: «سکینه» شکلی بود (مثل مجسمه) آراسته به یاقوت و زبرجد، دو بال داشت.

از همان منبع، از حضرت علی (ع):

در داخل «صندوق» باد تندی از بادهای بهشت بود که چهره ای مانند انسان داشت.

آغاز جزء سوم از آیه253 بقره تا آیه91 آل عمران

تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِّنْهُم مَّنْ کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّنْ کَفَرَ وَلَوْشَآءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ ﴿253﴾ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی پسر مریم دلایل آشکار دادیم و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم و اگر خدا می خواست کسانی که پس از آنان بودند بعد ازآن دلایل روشن که برایشان آمد به کشتار یکدیگر نمی پرداختند ولی با هم اختلاف کردند پس بعضی ازآنان کسانی بودند که ایمان آوردند و بعضی ازآنان کسانی بودند که کفر ورزیدند و اگر خدا می خواست با یکدیگر جنگ نمی کردند ولی خدا آنچه خواهد، کند (253)

ص :278

«مِنهُم مَّن کَلَّمَ الله» : منظور، حضرت موسی (ع) است. و این تکلم مثل سخن گفتن مخلوقی با مخلوق دیگر از طریق حنجره و زبان و دهان نیست بلکه تنها به این است که سخن را ایجاد کند، همانطوری که هر موجودی را با فرمان «کن فیکون» ایجاد می کند: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُون» = «امر او در وقتی که چیزی را اراده کرده باشد تنها این است که به آن چیز می فرماید: موجود باش و آن چیز موجود می شود» (1).

☼ نکته:

عبارت «کن فیکون» = «موجود باش» در 8 آیه شریفه آمده است: (غافر68)، (مریم35)، (نحل40)، (انعام73)، (آل عمران47)، (آل عمران59)، (بقره117) و (یس82).

«وَ رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجاتٍ» : مقام و منزلت بعضی از آنها را بالا برد، که مقصود حضرت محمد (ص) است که بر همه انبیاء برتری دارد و البته علت این برتری بدین شرح است:

1 - بیش از هزار معجزه به او عنایت شده که به هیچ یک از پیامبران داده نشده است.

2 - به جز انسانها سایر موجودات از جمله فرشتگان و اجنه از اول تا آخر مأمور به اطاعت از آنجناب و اهلِ بیتِ طاهرش بوده اند در صورتی که این خصیصه در مورد سایر انبیاء نبوده است و حتی انبیاء نیز موظف به اطاعتشان بوده اند: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» = «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اهل بیتش را» (مائده92).

3 - قرآن کریم این معجزه همیشه جاوید که مشتمل بر تمامی علوم از اول تا آخر عالم هستی است، به آنجناب اختصاص دارد ولی کتب سایرِ انبیاء جزءِ کمی از محتویات قرآن را در خود داشته اند: «وَأَنْزَلْنَا إِلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیمِنًا عَلَیه» = «این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در عین اینکه سایر کتب را تصدیق دارد ما فوق همه آنهاست» (مائده 48).

4 - هر پیغمبری مبعوث بر امتِ دوران خود بوده اند نه ادوار گذشته یا آینده، ولی آنجناب مبعوث بر تمامی خلقِ اولین و آخرین است: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ» = «و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا آنها را بشارت دهی و از عذاب بترسانی؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند!» (سبا 28) و نیز آیه شریفه: «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین» (انبیاء107) و غیره …

ص :279


1- یس82

☼ نکته:

ابهام موجود در آیه شریفه با این که مقصود از «بعضهم» پیامبر اسلام (ص) است برای تعظیم شأن و بالا بردن مقام و منزلت آن حضرت است.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 235، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

شخصی یهودی از پیامبر (ص) پرسید: شما برترید یا انبیاءِ گذشته؟ پیامبر (ص) فرمود: من برترم چرا که توبه آدم و نجات نوح از طوفان و ابراهیم از آتش و موسی از ترسِ اژدها به واسطه ی توسلشان به ما اهل بیت بود. و فرمود: اگر موسی الان زنده بود و به من ایمان نمی آورد، ایمانش سودی نداشت. و یکی از ذریه من مهدی است که عیسی (ع) پشتِ سرش نماز می خواند.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 303، از تاویل الایات، از جابر انصاری، از رسول خدا (ص):

ما طایفه پیغمبران با هم برادریم و من افضل آنها هستم و محبوب ترین برادران من علی بن ابی طالب (ع) است و او افضل بر تمام پیغمبران است، هر کس گمان کند که پیغمبران برتر و افضل هستند، مرا پست تر از پیغمبران قرار داده و بر اثر این عقیده، کافر شده است، من علی (ع) را به برادری نگرفتم جز آن که دانستم افضل از جمیع پیغمبران است.

«وَ آتینَا عِیسَی ابنَ مَریَمَ البَیِّناتِ» : و به عیسی بن مریم دلیل ها و حجت های روشن دادیم مانند زنده کردن مردگان و شفا بخشیدن کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری برص.

☼ نکته:

این که در میان تمام انبیاء تنها نام عیسی (ع) را ذکر کرده، این است که: اولاً: دادن بینات و تأیید به روح القدس به همه انبیاء تعلق دارد نه فقط حضرت عیسی (ع) پس اگر اسمِ آنجناب آورده نمی شد، معلوم نمی شد حتماً به وی بوده است. ثانیاً: حضرت عیسی (ع) پسر مریم است که بدون پدر از او متولد شد که خود آیتی و فضیلت اختصاصی برای او می باشد.

چرا خداوندمتعال در این آیه شریفه تنها به سه نفر از انبیاء اشاره کرده است؟

شاید جواب سؤال این باشد: در زمان نزول قرآن و بعد از آن تقریباً تمام مردم خداپرست جهان پیرو سه پیامبر اولوالعزم بوده و سایر انبیاء از این نظر مستثنی بوده اند (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 206، از اصبغ بن نباته روایت آورده که گفت:

ص :280

در خدمت حضرت امیر (ع) در روز جنگ جمل ایستاده بودم که مردی نزدش آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! مردم تکبیر گفتند ما هم گفتیم، مردم «لا اله الا الله» گفتند ما نیز گفتیم، مردم نماز خواندند ما هم خواندیم، پس چرا با این مردم بجنگیم؟ حضرت فرمود: بر سر این آیه می جنگیم که خدایتعالی می فرماید (تلک الرسل فضلنا الخ) پس به حکم این آیه امت پیامبر اسلام (ص) هم بعد از آنجناب دو دسته شدند، کافر و مؤمن و دسته مؤمن، ماییم و کفار اینهایند، مرد عرضه داشت: آری به خدا سوگند که اینها کافر شدند، آنگاه به لشکر دشمن حمله کرد تا کشته شد.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 207، از احمد بن حنبل آورده:

رسول خدا (ص) به اصحابش فرمود: یکی از شما کسی است که با مردم بر سر تأویل قرآن می جنگد، همان طور که من بر سر تنزیلش جنگیدم، ابوبکر و عمر از جا برخاستند، رسول خدا (ص) فرمود نه شما نیستید، پینه دوز است و در همان حال علی (ع) داشت کفش او را پینه می زد.

در کافی، ج 1، ص 266، از امام باقر (ع): دوستی ما ایمان و دشمنی ما کفر است.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (254)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از آنچه به شما روزی داده ایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید) و نه دوستی (و رفاقتهای مادی سودی دارد) و نه شفاعت؛ (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود) و کافران، خود ستمگرند؛ (هم به خودشان ستم می کنند، هم به دیگران) (254)

آیه شریفه ی «آیة الکرسی» : اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿255﴾ خداست که معبودی جز او نیست زنده و برپا دارنده است نه خوابی سبک او را فرو می گیرد و نه خوابی گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست، کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است می داند و به چیزی از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمی یابند کرسی او آسمانها و زمین را در برگرفته و نگهداری آنها بر او دشوار نیست و اوست والای بزرگ (255)

ص :281

کرسی: از ماده (ک-ر-س) و به معنای به هم وصل کردن اجزاءِ ساختمان است. و در معنای علم و آگاهی خداوند، سلطنت و پادشاهی هم به کار می رود، همچنین از روایتِ تفسیر صافی، ج 1، ص 438، از رسول خدا (ص)، استفاده می شود که کرسی به مراتب از آسمانها و زمین وسیع تر است، به طوری که مجموع آنها در برابر کرسی همچون حلقه ای است در بیابان.

☼ نکته:

در کتاب مفاتیح الجنان، ص 196، در بحث آیاتِ اسم اعظم آورده است: سید علیخان شیرازی در کتاب «کلم طیّب» نقل فرموده که اسم اعظم خدای تعالی آنست که افتتاح او «اللَّه» و اختتام او «هُوَ» است و حروفش نقطه ندارد، هر که اسم اعظم خدای تعالی را روزی یازده بار ورد خود قرار دهد، هرآینه هر امر مهمّ جزیی و کلّی برای او آسان شود و آن اسم اعظم 5 آیه از 5 سوره مبارکه است:

1 - «اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الْحَیُّ القَیُّومُ … تا آخر آیت الکرسی» .

2 - «اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، واَنْزَلَ التَّوْریةَ وَالْإِنْجیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ، وَاَنْزَلَ الْفُرْقانَ» = «خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست، زنده و پاینده ای است که کتاب را به حق بر تو نازل فرمود و کتاب های پیشین را تصدیق کند و از پیش تورات و انجیل را نازل کرده که هدایتی است برای مردم و فرقان را نیز نازل فرمود» (1).

3 - «اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ لارَیْبَ فیهِ و مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدیثاً» = «خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست و قطعاً شما را در روز قیامت گردآورد که شکی در آن نیست و کیست که در گفتار از خدا راستگوتر باشد» (2).

4 - «اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، لَهُ الْأَسْمآءُ الْحُسْنی» = «خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست و همه نامهای نیک از آن اوست» (3).

5 - «اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ و عَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» = «خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست و مؤمنان باید فقط بر او توکل کنند!» (4).

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 233، از عیاشی، از امام صادق (ع): ابوذر به رسول خدا (ص) عرضه داشت: یا رسول الله مهمترین و پرفضیلت ترین آیه ای که بر تو نازل شده کدام است؟ فرمود: آیة الکرسی. و آسمانهای هفتگانه در مقابل کرسی در مقام مقایسه بیش از حلقه ای نیست که در

ص :282


1- آل عمران2و3
2- نساء87
3- طه8
4- تغابن13

سرزمینی افتاده باشد، آنگاه فرمود: و برتری عرش بر کرسی مانند برتری بیابان است بر همان حلقه ای که در گوشه ای از آن افتاده.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): آیة الکرسی را از گنجینه ای که در زیر عرش است به من دادند و به هیچ پیغمبری قبل از من نداده بودند. و می فرماید: هر کس آیة الکرسی را بعد از هر نماز واجب بخواند، خدایتعالی خودش او را قبض روح می کند.

از همان منبع، از امام صادق (ع): آسمانها و زمین و آنچه بین این دو است همه در کرسی است و اما عرش خدا علمی است که احدی نمی تواند اندازه اش را تقدیر کند.

از همان منبع، از امام علی (ع): کرسی را چهار فرشته به امر خدا حمل می کنند: «الذین یحملون العرش و من حوله» = «آنهایی که عرش و ساکنان آن را حمل می کنند» (1).

در کافی، ج 1، ص 126، از امام باقر (ع):

از تفکر درباره خدا بپرهیز ولی اگر خواستی در عظمتش بیندیشی در عظمتِ خلقش بنگر.

از همان منبع، از امام صادق (ع): هر کس درباره خدا فکر کند که او چگونه است، هلاک گردد.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 241، از امام صادق (ع):

ماییم آن شفیعان. (منظور، شفیعانِ آیه: «مَن ذَا الَّذِی یشفع عنده الا باذنه» است).

در کافی، ج 1، ص 199، از امام باقر (ع):

ما حجت و باب خداییم، ما زبان و دیده و وجه خداییم، ماییم سرپرستانِ امر خدا در میان بندگانش، به وسیله ما خدا پرستش شد و به وسیله ما خدا شناخته شد.

در بحار الانوار، ج 86، ص 125، از حضرت علی (ع): بر مسلمان لازم (مستحب) است که شب را به پایان نیاورد مگر آنکه آیة الکرسی را بخواند و اگر می دانستید که آیة الکرسی چیست و در آن چه هست، هرگز آن را رها نمی کردید.

در تحف العقول، ص 100، از امام علی (ع): هر که چشمش درد کند دستانش را بر چشمانش گذارد و آیة الکرسی بخواند و معتقد هم باشد که با این کار درمان شود به راستی درمان شود ان شاء الله.

ص :283


1- مؤمن7

در کتاب الحدیث، ج 1، ص 26، از امام صادق (ع): هر کس موقع خواب ابتدا تسبیح حضرت زهرا (س) و سپس آیة الکرسی را بخواند تا صبح از هر حادثه و بلایی در امان است.

در بحار الانوار، ج 76، ص 231، از پیامبر اکرم (ص):

بر تو باد به قرائت آیة الکرسی که در هر حرف آن هزار برکت و هزار رحمت است.

از همان منبع، ج 80، ص 317، از امام باقر (ع):

کسی که بعد از وضو آیة الکرسی بخواند خداوند ثواب چهل سال عبادت را به او عنایت می فرماید و چهل درجه او را بالا می برد و چهل حورالعین را به تزویج او در می آورد.

از همان منبع، ج 92، ص 159، از

پیامبر اکرم (ص): آنگاه که از منزل در پی حاجتی بیرون شدی آیة الکرسی تلاوت کن، زیرا موجب برآورده شدن حاجت می باشد.

از همان منبع، ج 59، ص 24، از امام حسن عسکری (ع): آنگاه که در سفر احتمال خطر دادی، قبل از سفر سوره های حمد، معوذتین، آیة الکرسی و قدر را بخوان.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 332، از حضرت علی (ع)، از رسول خدا (ص):

کسی که پس از هر نماز واجب، آیة الکرسی را بخواند، چیزی جز مرگ مانع ورود او به بهشت نشده است و مواظبت بر خواندن آن نمی کند مگر «صدیق» یا «عابد» و اگر موقع خواب بخواند، خداوند او و همسایگانش را از هر حادثه ای ایمن نگه می دارد.

در المیزان، ج 4، ص 234، از عیاشی، از امام صادق (ع):

هر چیزی نقطه ای برجسته دارد و نقطه برجسته قرآن آیة الکرسی است.

لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿256﴾ اَللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآاُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿257﴾ در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنوای

ص :284

داناست (256) خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد و[لی] کسانی که کفر ورزیده اند سرورانشان [همان عصیانگران] طاغوتند که آنان را از روشنایی به سوی تاریکیها به در می برند آنان اهل آتشند که خود در آن جاودانند (257)

لا اِکراهَ فِی الدین: اجباری در دین نیست.

☼ نکته:

مشابه آیه شریفه فوق آیه دیگری است که می فرماید: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یکُونُوا مُؤْمِنِینَ» = «و اگر پروردگار تو می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می آوردند؛ آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!» (1).

☼ نکته:

«باید» در شریعت به معنای «جبر» و «سلب اختیار» نیست. بهترین دلیل برای این حرف، همین است که افراد، آزادانه مرتکب گناه می شوند. پس کسی در انجام واجب و ترک حرام مجبور نیست، بلکه «باید» در شریعت یعنی: «ای انسان اگر سعادت دنیا و آخرت می خواهی «باید» عبادت کنی» و روشن است که این سخن، اختیار را از هیچ کس سلب نمی کند. همچنانکه می فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» = «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!» (انسان 3). انسان به حکم خلقت، در پذیرش یا عدم پذیرش آن آزاد است و هیچ اجباری در کار نیست: (بقره 256)، اما پذیرفتن و نپذیرفتن دین حق برای او متفاوت خواهد بود، اگر پذیرفت، بهشتی و اگر نپذیرفت جهنمی است: «فَإِمَّا یأْتِینَّکُمْ مِنِّی هُدًی فَمَنْ تَبِعَ هُدَای فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ» = «هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین شوند» (بقره 38)، «وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» = «و کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند؛ و همیشه در آن خواهند بود» (بقره 39). این را هم باید گفت که: برگزیدن راه حق و تشرف به دین اسلام اختیاری است اما بعد از قدم نهادن در این راه و قبول اسلام به عنوان آیین زندگی، دیگر عمل به دستورات و معتقد شدن به معارف آن اختیاری نخواهد بود و فرد

ص :285


1- یونس99

ملزم به رعایت تمام دستورات آن خواهد بود، همچنان که می فرماید: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» = «هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و رسولش حکم کنند اراده و اختیاری نیست (و باید اطاعت کنند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول او کند دانسته به گمراهی سختی افتاده است» (احزاب 36). بعد از این بحث ممکن است کسی بگوید:

«کی گفته انتخاب دین اسلام اختیاری است؟ من خودم وقتی به دنیا آمدم توی گوشم اذان گفتند و بدون هیچ اختیاری و به صرف مسلمانیِ والدینم مسلمان شده ام، پس باید دستورات اسلام را رعایت کنم؟»

در پاسخ می توان گفت: هیچ کس به صرف مسلمان بودن والدینش مسلمان نمی شود بلکه فقط تا قبل از بلوغ، احکام اسلام بر او جاری می شود؛ یعنی مانند کفار، بدنش نجس نیست و غیره، خلاصه، مسلمان کسی است که دین اسلام را شناخته، باور کرده و به دستورات آن عمل نماید و این کار فقط با اختیار و آگاهی و البته بدون اجبار، امکان پذیر خواهد بود.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 252، در ذیل جمله (لا اِکراهَ فِی الدین) از ابن عباس: این جمله درباره مردی مسلمان از اهل مدینه بنام بنی سالم بن عوف حصینی نازل شد، که دو تا فرزند نصرانی داشت، به رسول خدا (ص) عرضه داشت: آیا می توانم آن دو را مجبور به پذیرفتن اسلام کنم، چون حاضر نیستند غیر از نصرانیت دینی دیگر را بپذیرند؟ در پاسخش این آیه نازل شد.

از همان منبع، ص 253، از کافی، از امام صادق (ع): «نور» آل محمد و «ظلمات» دشمنان ایشانند.

در اخلاق فلسفی، ج 1، ص 131، از امام علی (ع): انسان عاقل به وسیله پندیات و اخلاقیات الهی اصلاح شود و این حیوانات هستند که جز از راه کتک و ضرب و شتم مطیع و فرمانبر نمی شوند.

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿258﴾

آیا از(حال)آن کس که چون خدا به او پادشاهی داده بود و درباره پروردگار خود با ابراهیم محاجّه (می)کرد، خبر نیافتی؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من همان

ص :286

کسی است که زنده می کند و می میراند. گفت: من (هم) زنده می کنم و (هم) می میرانم. ابراهیم گفت: خدا(ی من) خورشید را از خاور(مشرق) برمی آورد، توآن را از باختر(مغرب) برآور. پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی کند (258)

☼ نکته:

شاید بعضی از مفسرین گفتگو و جدالِ حضرت ابراهیم (ع) با فرعون را قبل از افتادن در آتش گفته باشند، که مطمئناً این نظریه عقلانی به نظر نمی رسد چرا که دلیلی وجود ندارد تا نمرود که خود را خدا می دانسته و مقام و فرمانروایی والایی داشت، بخواهد این مقام و منزلت ظاهری خود را قبل از افتادن ابراهیم (ع) در آتش به مخاطره اندازد، در صورتی که بعد از ماجرای آتش و رؤیت این معجزه توسط مردم و در نتیجه ایمان آوردن عده ای به حضرت ابراهیم (ع)، نمرود سلطنت خود را در خطر دید و ناچار به دست و پا افتاد تا به هر طریقی که شده حتی با جدل کردن با کسی که تا آن زمان چندان ارزشی برایش نداشت از سلطنت و مقامش دفاع کند.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 313، از حضرت علی (ع): کسی که با ابراهیم (ع) بر سر پروردگار او بگو مگو کرد نمرود پسر کنعان است (او یکی از سلاطین بابل قدیم بود).

در المیزان، ج 4، ص 314، در این خصوص آمده است: اولین باری که نمرود با حضرت ابراهیم (ع) ملاقات کرد وقتی بود که خبر بت شکستن او را دادند و او دستور سوزاندنش را داد و معلوم است که در چنین هنگامی جای بگو مگوی نمرود با وی درباره خدایی خودش نبوده، چون به جرم شکستن بتها دستگیر شد، نه به جرم انکار خدایی نمرود و اگر بگو مگویی با او کرده حتماً بر سر این بوده که آیا بت ها پروردگارند یا خدای تعالی؟ (مجادله، بعد از افتادن در آتش بوده است).

در تفسیر صافی، ج 1، ص 444، از مجمع، ج 1، ص 367، از امام صادق (ع):

این جریان بعد از افتادن ابراهیم (ع) در آتشِ نمرود بوده است.

از همان منبع، از خصال، ج 1، ص 255، ح130، از معصوم (ع): پادشاهانِ کلِ زمین از مؤمنان و کافران، چهار نفرند: اما از مؤمنان: سلیمان بن داوود و ذوالقرنین و از کافران: نمرود و بخت النصر.

ص :287

در بحار، ج 14، ص 264، از امام علی (ع): هزار دوست بسیار نیست ولی یک دشمن بسیار است.

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِی هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَی طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَی حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَی العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿259﴾ یا چون آن کس که به شهری که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد؛ (و با خود می)گفت: چگونه خداوند، (اهل) این (ویرانکده) را پس از مرگشان زنده می کند؟ پس خداوند، او را (به مدت) صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت، (و به او) گفت: چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پاره ای از روز را درنگ کردم. گفت: (نه) بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنی خود بنگر (که طعم و رنگ آن) تغییر نکرده است و به درازگوش خود نگاه کن که چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را (در مورد معاد) نشانه ای برای مردم قرار دهیم. و به (این) استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند می دهیم؛ سپس گوشت بر آن می پوشانیم. پس هنگامی که (چگونگی زنده ساختن مرده) برای او آشکار شد، گفت: (اکنون) می دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست (259)

در المیزان، ج 4، ص 275 - 292، آورده است: شخصی که از دهکده گذشت طبق سیاق آیه شریفه کسی بوده که به او وحی می شده پس پیامبر بوده است (حضرت عُزیر یا «ارمیا» ) و اگر گفت: «چه کسی این را زنده می کند» ، هدفش عظمت امر خدا و نشان دادن قدرت خداوند بوده که خداوند می تواند این کار را انجام داده و در نتیجه یقینش بیشتر از گذشته شود چون در آخر آیه گفت: (من می دانم که خدا بر همه چیز تواناست) و نگفت: (حالا که به چشم خود دیدم، فهمیدم که خدا تواناست). و قریه ای که از آن عبور کرد [بنا به قولی] بیت المقدس بود که هنگام حمله بخت النصر ویران شده بود. و گفته شده این همان دهی بوده که در آیه 243 گذشت و هزاران نفر از ترس مرگ از آن خارج شدند. و روایت شده که او پیش از ظهر از دنیا رفت و قبل از غروب

ص :288

خورشید زنده شد و نیز خوردنی او انجیر و انگور و نوشیدنی او یک نوع آبمیوه و یا شیر بود.

از همان منبع: عزیر در حالی که سوار بر الاغ بود به میان قومش آمد و گفت من عزیر هستم و چون صد سال گذشته بود او را تکذیب نمودند پس گفت: تورات را بیاورید پس شروع کرد به خواندن آن از حفظ، این بود که گفتند عُزَیر پسر خداست.

از همان منبع آمده که بعضی گفته اند:

مراد به موت در این آیه همان حالتی است که اطباء آن را سبات (سرسام) می نامند و سبات این است که موجود زنده حس و شعور خود را از دست بدهد در حالی که جان در بدنش بماند همچنانکه ظاهر از داستان اصحاب کهف نیز همین است و خوابیدنشان در سی صد و نه سال همان سبات بوده، که بعداً خدا دوباره به حالشان آورد. پس این قصه هم مثل قصه آنهاست.

در جواب به این گروه باید گفت:

1 - قیاس این داستان با داستان اصحاب کهف اشتباه است چرا که در داستان اصحاب کهف کلمه (اماته) نیامده، تنها فرموده: «فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا» = «ما در آن غار ایشان را سالهایی چند به خواب بردیم» (کهف 11) و در این آیه، فرموده: «خدا او را صد سال میراند» .

2 - ظاهراً این گروه، زنده کردن مردگان در دنیا را محال می دانند و هیچ دلیلی هم ندارند، در صورتی که خدایتعالی قادر به انجام هر کار خارق العاده ای است من جمله زنده کردن مرده و شاهد این موضوع هم آیات الهی است، مثلاً داستان زنده کردن مرده بنی اسرائیل توسط موسی (ع) و یا زنده کردن مردگان توسط عیسی (ع) به اذن خدایتعالی و …

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَلَکِنْ لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿260﴾ وآنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده می کنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ گفت: چرا، ولی تا دلم آرامش یابد. فرمود: پس، چهار پرنده برگیر، وآنها را پیش خود، ریز ریزگردان؛ سپس بر هرکوهی پاره ای از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوی تو می آیند و بدان که خدا توانا و حکیم است (260)

ص :289

☼ نکته:

در اینکه این چهار پرنده چه بودند روایات مختلفند ولی در همه روایات نام «طاووس» به چشم می خورد: (طاووس، خروس، کلاغ و کبوتر) و در اینکه کوهها ده عدد بوده، مورد اتفاق همه روایاتی است که از ائمه (ع) نقل شده و در روایاتی دیگر 4و7 کوه نیز آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 317، آمده است: مأمون [از امام رضا (ع)] پرسید: یا بن رسول الله! آیا عقیده شما این نیست که انبیاء معصومند؟ فرمود: بلی. گفت: پس چرا ابراهیم (ع) درخواست کرد که «رب ارنی کیف تحیی الموتی؟» و خدایتعالی از او پرسید: «او لم تؤمن» در جواب عرضه داشت «بلی ولکن لیطمئنَّ قلبی» . حضرت رضا (ع) فرمود: خدای تعالی قبلاً به او فرموده بود: از میان بندگانم یکی را خلیل خود می گیرم، به طوری که اگر از من زنده کردن مرده را بخواهد اجابتش می کنم، ابراهیم (ع) به دلش افتاد که خود او خلیل خداست، لذا گفت: پروردگارا! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی؟ و خدایتعالی در جوابش پرسید: مگر ایمان نداری؟ عرضه داشت: چرا، ولی می خواهم خاطرم جمع شود که خلیل تو منم. (از این حدیث می توان فهمید که مقام خلت، مقامی است که مستلزم اجابت دعاست).

مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (261)

الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (262)

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذیً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلیمٌ (263)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (264)

وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (265)

أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (266)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ (267)

الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ

ص :290

واسِعٌ عَلیمٌ (268)

یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (269)

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ (270)

إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (271)

لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (272)

لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (273)

الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (274)

کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند؛ که در هر خوشه، یکصد دانه باشد؛ و خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد)، دو یا چند برابر می کند؛ و خدا (از نظر قدرت و رحمت، ) وسیع و (به همه چیز) داناست (261) کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، سپس به دنبال انفاقی که کرده اند، منت نمی گذارند و آزاری نمی رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است؛ و نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند (262) گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان) و عفو (و گذشت از خشونتهای آنها)، از بخششی که آزاری به دنبال آن باشد، بهتر است؛ و خداوند، بی نیاز و بردبار است (263) ای کسانی که ایمان آورده اید! بخششهای خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی آورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاکها و بذرها را بشوید، ) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی کند (264) و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و تثبیت (ملکات انسانی در) روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد و بارانهای درشت به آن برسد، (و از هوای آزاد و نور آفتاب، به حد کافی بهره گیرد، ) و میوه خود را دو چندان دهد (که همیشه شاداب و با طراوت است. ) و خداوند به آنچه انجام می دهید، بیناست (265) آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، نهرها بگذرد و برای او در آن (باغ)، از هر گونه میوه ای وجود داشته باشد، در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و) ضعیف دارد؛ (در این هنگام، ) گردبادی (کوبنده)، که در آن آتش (سوزانی) است، به آن برخورد کند و شعله ور گردد و بسوزد؟! (همین طور است حال کسانی که انفاقهای خود را، با ریا و منت و آزار، باطل می کنند. ) این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد؛ شاید بیندیشید (و با اندیشه، راه حق را بیابید)! (266) ای کسانی که ایمان آورده اید! از قسمتهای پاکیزه اموالی که (از طریق تجارت) به دست آورده اید و از آنچه از زمین برای شما خارج ساخته ایم (از منابع و معادن و درختان و گیاهان)، انفاق کنید! و برای انفاق، به سراغ قسمتهای ناپاک نروید در حالی که خود شما، (به هنگام پذیرش اموال، ) حاضر نیستید آنها را بپذیرید؛ مگر از روی اغماض و کراهت! و بدانید خداوند، بی نیاز و شایسته ستایش است (267) شیطان، شما را (به هنگام انفاق، ) وعده فقر و تهیدستی می دهد؛ و به فحشا (و زشتیها) امر می کند؛ ولی خداوند وعده «آمرزش» و «فزونی» به شما می دهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع و (به هر چیز)

ص :291

(268) (خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می دهد؛ و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمی کنند، و) متذکر نمی گردند (269) و هر چیز را که انفاق می کنید، یا (اموالی را که) نذر کرده اید (در راه خدا انفاق کنید)، خداوند آنها را می داند. و ستمگران یاوری ندارند (270) اگر انفاقها را آشکار کنید، خوب است! و اگر آنها را مخفی ساخته و به نیازمندان بدهید، برای شما بهتر است! و قسمتی از گناهان شما را می پوشاند؛ (و در پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهید شد. ) و خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است (271) هدایت آنها (به طور اجبار، ) بر تو نیست؛ (بنابراین، ترک انفاق به غیر مسلمانان، برای اجبار به اسلام، صحیح نیست؛) ولی خداوند، هر که را بخواهد (و شایسته بداند)، هدایت می کند. و آنچه را از خوبیها و اموال انفاق می کنید، برای خودتان است؛ (ولی) جز برای رضای خدا، انفاق نکنید! و آنچه از خوبیها انفاق می کنید، (پاداش آن) به طور کامل به شما داده می شود؛ و به شما ستم نخواهد شد (272) (انفاق شما، مخصوصاً باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند؛ (و توجه به آیین خدا، آنها را از وطنهای خویش آواره ساخته؛ و شرکت در میدان جهاد، به آنها اجازه نمی دهد تا برای تأمین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند؛) نمی توانند مسافرتی کنند (و سرمایه ای به دست آورند؛) و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بی نیاز می پندارند؛ اما آنها را از چهره هایشان می شناسی؛ و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند. (این است مشخصات آنها!) و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است (273) آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند (274)

آیات شریفۀ 261 تا 274: با توجه به سیاق آیات که همه درباره انفاق است، ظاهراً یکباره نازل شده اند. که ظاهر آیات به روشنی گویای هدف آن است.

آیۀ 261: خداوند انفاق در راهش را 700 برابر و اگر بخواهد به بیش از هفتصد هم اضافه (یضاعف) می نماید. همچنان که در جای دیگر می فرماید: «مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً» = «کیست آنکس که به خدا قرض دهد؟ قرضی نیکو تا خدا آن را برایش مضاعف کند» (بقره 245) البته در اینجا «کثیر» را قید به عددی معین نکرد.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 358، به نقل از امام صادق (ع): اگر مؤمن عمل خود را نیکو کند، خداوند عملش را مضاعف می سازد، هر حسنه را هفتصد برابر می کند. (با توجه به روایات این انفاق به صورت عام است مثل: انفاق در جهاد، احسان، طلب روزی حلال جهت خانواده و … ).

آیۀ266: در تفسیر المیزان، ج 4، ص 341، آمده است: کلمه «کبر» به معنای پیری و سالخوردگی است و کلمه «ذریه» به معنای اولاد است و کلمه «ضعفاء» جمع ضعیف است، (و خداوند حکیم چه مَثلِ روشن، پر فهم و شیرینی بیان فرموده) که در آن، بینِ سالخوردگی و داشتن فرزندانی

ص :292

ضعیف جمع کرده است، با اینکه معمولاً سالخوردگان فرزندانی بزرگسال دارند و این بدان جهت بوده که شدت احتیاج به باغ نامبرده را افاده کند و بفهماند که چنین پیرمردی غیر از آن باغ هیچ درآمدی ندارد. و اگر او را مرد جوانی مَثَل می زد آن شدت احتیاج به باغ را نمی رساند، برای اینکه جوانِ نیرومند اگر باغش می سوخت به کمک قوتِ بازویش تکیه می کرد و نیز فرزندانش را ضعیف (یا خردسال) مثل زده تا نتوانند یاورش باشند و اگر سالخورده ای را بدون فرزند صغیر فرض می کرد باز آن شدت حاجت به باغ را نشان نمی داد چون چنین پیرمردی بدون بچه، خرجی نداشته و چه بسا چند صباحی دیگر هم بمیرد و این نیاز را به این وضوح نمی رساند. پس کهولت و فرزندان ضعیف (خردسال) و آتش گرفتن باغ و سرمایه، چقدر مَثَلِ شیوا و پر معنی است که فکری به رفع آن خطور نمی کند. و این مثل برای کسانی است که مال خود را انفاق کرده آنگاه با منت نهادن، آن را تباه می سازند طوری که راه برگشت ندارند.

آیه269: بر اساس روایات معنای زیادی برای حکمت آمده است از جمله: معرفت، نفقه در دین، اطاعت خدا و معرفت امام.

آیه271: در المیزان، ج 4، ص 366، از امام صادق (ع): (ذیل «و اِن تخفوها و تُؤتوها الفقراء فهو خیر لکم» )

این آیه راجع به صدقات غیر از زکات است چون دادن زکات باید علنی و غیر سری انجام شود. هر چیزی را که خدای عزوجل بر تو واجب ساخته علنی آوردنش بهتر از آن است که سری و پنهانی بیاوری و آنچه که مستحب کرده پنهانی آوردنش بهتر از علنی آوردنش است.

☼ مؤلف:

مراد و منظورِ امام صادق (ع) از علنی کردن واجبات در حقیقت ترویج آن است مثل پرداخت خمس و زکات یا بر پا داشتن نمازهای واجب در مساجد و در انظار عموم برای تشویق دیگران است، اما پنهان کردنِ اعمالِ مستحبی مثل نمازها و ادعیه مستحبیِ روزانه یا پرداخت صدقه به فقرا و غیره به جهت دوری از ریا و غرور توصیه می شود، چرا که علنی کردن مستحبات

به دلیل این که همه کس قادر به انجام آنها نیست بیشتر باعثِ غرور و ریا و فخرفروشی می شود.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حرعاملی، ص 652، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

ص :293

هر کس مرا در نهان یاد کند او را در آشکار یاد خواهم کرد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حرعاملی، ص 705، چ2، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:

پنهان کردن عملهای نیک و صالحت بر عهده توست و ظاهر کردنِ آنها بر عهده من است.

آیه272: «لَیسَ عَلیک هُداهُم … » : بر تو واجب نیست آنها را به هدایت واداری تا اینکه از آنچه نهی شده اند یعنی از منت گذاردن و آزار رساندن و نیز انفاق از اموال پست و بی ارزش خودداری کنند، آنچه بر تو واجب است ابلاغ احکام و دستورات به آنهاست. منظور از «هداهم» تنها می تواند هدایت مسلمانان موجود در میان اصحاب باشد و شامل کفار نمی شود.

آیه273: در المیزان، ج 4، ص 366، از امام ابوجعفر (ع): این آیه درباره اصحاب صفه نازل شد. پس اضافه کرده است که این روایت را کلبی هم از ابن عباس نقل کرده و اصحاب صفه نزدیک به چهارصد نفر بودند، که در مدینه نه خانه و نه خویشی داشتند، ناگزیر در مسجد به سر می بردند و بنا گذاشتند در هر سریه ای (گردانی) که رسول خدا (ص) به جنگ می فرستد، شرکت کنند.

از همان منبع، از امام ابی جعفر (ع): خدای تعالی گدای سمج را دوست ندارد.

در نهج البلاغه، ص 681، ح248، از حضرت علی (ع):

چون کسی به شما گمان نیک بُرد، خوشبینیِ او را تصدیق کن.

آیه274: در المیزان، ج 4، ص 367، از ابن عباس در ذیل آیه شریفه (الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار):

آیه در شأن علی بن ابی طالب (ع) نازل شده که چهار درهم پول داشت، یکی را به شب صدقه داد، یکی را به روز، یکی را مخفی و چهارمی را علنی (روایات و نقل قولهای زیادی از مفسرین آمده که آیه شریفه را به حضرت امیرالمؤمنین (ع) نسبت می دهند).

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 4، ص 370: آیات 275 تا281، درباره تأکید حرمت ربا و تشدید بر رباخواران است، نه اینکه بخواهد ابتدا ربا را حرام کند. و آن آیه ای که می توان گفت ربا را تحریم کرده این است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» = «ای اهل ایمان، ربا را که همان دو چندان گرفتن است، مخورید و از خدا بترسید شاید رستگار شوید» (1). این آیه

ص :294


1- آل عمران130

قبل از آیات سوره بقره (281 - 275) نازل شده است، منتها ظاهراً مسلمانان بعد از نزول این آیه (آل عمران) کاملاً از رباخواری دست برنداشته بودند که آیات مزبور (بقره) نازل می شود. در ضمن قبل از نزول آیه عمران، سوره روم (در مکه) نازل شده بود: «وَمَا آتَیتُمْ مِنْ رِبًا لِیرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا یرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَیتُمْ مِنْ زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» = «و آن سودی که شما به رسم ربا دادید که بر اموال مردم (رباخوار) بیفزاید، نزد خدا هرگز نیفزاید و آن زکاتی که از روی شوق و برای خدا دادید، پس آن زکات دهندگانند که چند برابر دارند» (1). در این آیه ربا تحریم نشده ولی به عنوان عملی منفور یاد شده به عبارتی مسئله رباخواری از همان ابتدای بعثت رسول اکرم (ص) قبیح بوده تا آنکه در آیه آل عمران صریحاً تحریم و پس در آیه بقره (آیات مذکور) تشدید شده است و چنان شدتی فرموده که درباره هیچ یک از فروع دین نکرده است (مگر یک مطلب که تشدید در آن نظیر تشدید در امر رباست و آن این است که مسلمانان دشمنان دین را بر خود حاکم سازند) و اما در خصوصِ بقیه گناهان کبیره، لحن کلام خدا ملایم تر از تشدید در امر رباست. علاوه بر این، طبقِ آیه شریفه: «وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ» = «و (یهودیان) بخاطر ربا گرفتن، در حالی که از آن نهی شده بودند» (نساء161)، ربا در بین یهود حرام بوده است و با در نظر گرفتن اینکه قرآن کریم کتاب یهود را تصدیق کرده، دلالت دارد بر اینکه ربا در (آغازِ) اسلام حرام بوده است.

اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَآءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَیَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿275﴾

کسانی که ربا می خورند، قیام نمی کنند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: داد و ستد صرفاً مانند رباست. و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است. پس، هر کس اندرزی از جانب پروردگارش به او رسید و (از رباخواری) باز ایستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست و کارش به خدا واگذار می شود و کسانی که (به رباخواری) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (275)

ص :295


1- روم 39

☼ مؤلف:

با توجه به اینکه مفسرین تعابیر مختلفی از کلمه «لا یَقومون» دارند پس هر کدام با توجه به نظر خود معنی آن را در ذیل آیه آورده اند مثلاً: در جوامع، ج 1، ص 359، کلمه «یقومون» را «برانگیخته شدن از قبرهایشان» معنی کرده و آورده: «رباخواران بر نمی خیزند مگر مانند … »

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 375 تا 385، آمده است: «مراد به قیام «یقومون» : «مسلط بودن بر زندگی و بر امر معیشت است» ؛ و استناد به آیه ای چون «لیقوم الناس بالقسط» = «تا مردم به عدل قیام کنند» (حدید 25) دارد. و آورده: «قیام به معنای ایستادن که مقابل نشستن است، بدون شک مناسب با موارد آیه نیست» . و نیز آورده: «(آیه) وضع دنیایی رباخواران را بیان کرده است» . و نیز نقل بالا که منظورش قیام در قیامت است را رد نموده است و معنی آیه را به این صورت آورده: «کسانی که ربا می خورند چنان به امور خود اقدام می کنند که شخص جن زده و … »

یَتَخَبَّطُهُ الشیطانُ مِنَ المَس: کلمه (خبط) به معنای کج و معوج راه رفتن است.

از همان منبع، آمده که بعضی از مفسران گفته اند: مراد از خبط ناشی از مس شیطان، حرکات منظم جن زده گان در حال صرع و یا بعد از صرع است و نیز گفته اند، «دیوانه شدن در اثر مس شیطان امری ممکن است» و به عبارتی جن زده گی اعتقاد درستی است.

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 375 تا 385، آمده است: «خبط» یعنی «عدم تشخیص خوب از بد» و مراد از آیه این است که قیام رباخوار در زندگیش به امر معاشِ خود نظیر قیام دیوانه ای است که خوب را از بد تمیز نمی دهد. و (اما) جن زدگی اعتقادی نادرست و غیر ممکن است، چرا که خدای تعالی عادل تر و بزرگتر از این است که گفتار خود را مستند به یک عقیده کودکانه باطل کند و لو از باب مثل باشد، مگر اینکه بعد از تشبیه، بطلانِ آن عقیده را هم بیان کند، هم چنان که می فرماید: «لَا یأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» = «باطل نه در اصل نزول بدان راه دارد و نه در عصر بعد» (فصلت 42) و یا می فرماید: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ» = «که این (قرآن) سخنی است که حق را از باطل جدا می کند و هرگز شوخی نیست!» (1).

☼ مؤلف:

نظر صاحب المیزان معقول است و آیه شریفه وضع دنیوی رباخوار را توصیف می

ص :296


1- طارق14

فرماید، نه قیام در محشر را، یعنی مراد از «یقومون» قیام بر معاش است نه قیام به معنای برخاستن. چرا که بدست آوردن مالِ بادآورده ی بی زحمت باعث می شود که رباخوار از فقر و نابودیِ طرفِ مقابلْ غافل بماند و این غفلتْ ناشی از تفکر شیطانی است که به او تلقین می کند: «خرید و فروش و معامله کرده است» و چون عقلش را در انحصار شیطان قرار داده، نمی تواند بفهمد چه زیانی می برد، از یک طرف باعث فقر و فلاکت طرف مقابل شده و این خود آتشی است که در قیامت در آن خواهد سوخت و از طرفی چون مجنون می باشد نمی داند این اموالی را که جمع می کند مال خودش نیست و حق تصرف آنها را ندارد. و از دو طرف زیان می بیند. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 4، ص 402 تا 409، از امام صادق (ع):

منظور از «موعظه» در آیه «فمن جاعه موعظه من ربه» ، «توبه» است.

در الحدیث، ج 2، ص 130، از امام علی (ع): موعظه در حضور مردم، کوبیدن شخصیتِ فرد است.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): وقتی مرا شبانه به آسمان بردند به مردمی برخوردم که از بزرگی شکم ها نمی توانستند برخیزند، از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟ گفت: اینها آن کسانی هستند که در دنیا ربا می خوردند (این مشاهده که رسول خدا (ص) در معراج داشته مثال برزخی بوده که گفتار آنجناب را تأیید می کند که می فرماید: «هر جور زندگی کنید همانطور می میرید و هر جور بمیرید همانطور زنده می شوید» ).

از همان منبع، از امام علی (ع): وقتی خدا بخواهد قریه ای را هلاک کند ربا در آن شایع شود.

یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ﴿276﴾ خدا از ربا می کاهد و بر صدقات می افزاید و خداوند هیچ ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد (276)

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): شخصی درباره آیه فوق از آنجناب سؤال کرد که چگونه خدا ربا را محق و نابود می کند با اینکه به قول بعضی ها ما می بینیم که مال رباخواران روز به روز بیشتر می شود؟ فرمود: چه محقی شدیدتر از محق یک درهم ربا که دین آدمی را محق می کند و از بین می برد و اگر هم بخواهد توبه کند همه مالش از بین می رود و فقیر می شود.

ص :297

از همان منبع، از عیاشی، از امام باقر (ع): خدای تعالی می فرماید: منم آفریدگار هر چیز و غیر خودم را موکل بر هر چیز کرده ام مگر صدقه را که خودم آن را به دست خود می گیرم هر چند که مرد و زنی نیمه ای از یک خرما صدقه دهند، من آن را تربیت می کنم و نمو می دهم، همان طور که مردی از شما گوساله و یا کره اسب از شیر گرفته خود را تربیت می کند تا آنجا که وقتی در قیامت از نمو دادنش دست برمی دارم، به قدر کوهی بزرگتر از احد شده باشد.

در مستدرک الوسائل، ج 13، ص 333، از رسول اکرم (ص):

هرگاه زنا و ربا خواری در قریه ای رواج یابد در هلاکت اهلش اذن داده می شود.

در کتاب گناهان کبیره، ج 1، ص 212، از رسول اکرم (ص):

هر گاه امت من ربا خوار شدند به زلزله و فرو رفتن در زمین مبتلا می شوند.

در وسائل الشیعه، باب 1، ص 598، از امام صادق (ع):

یک درهم ربا نزد خدا از هفتاد مرتبه زنا با محرم، بدتر است.

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (277)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (278)

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (279)

وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (280)

وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فیهِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (281)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغیراً أَوْ کَبیراً إِلی أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنی أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (282)

وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلی سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی

ص :298

اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ (283)

کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند (277) ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید! (278) اگر (چنین) نمی کنید، بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! و اگر توبه کنید، سرمایه های شما، از آن شماست [= اصل سرمایه، بدون سود]؛ نه ستم می کنید و نه بر شما ستم وارد می شود (279) و اگر (بدهکار) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی که براستی قدرت پرداخت را ندارد، ) برای خدا به او ببخشید بهتر است؛ اگر (منافع این کار را) بدانید! (280) و از روزی بپرهیزید (و بترسید) که در آن روز، شما را به سوی خدا بازمی گردانند؛ سپس به هر کس، آنچه انجام داده، به طور کامل باز پس داده می شود و به آنها ستم نخواهد شد. (چون هر چه می بینند، نتایج اعمال خودشان است) (281) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که بدهی مدت داری (به خاطر وام یا داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید! و باید نویسنده ای از روی عدالت، (سند را) در میان شما بنویسد! و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن -همان طور که خدا به او تعلیم داده- خودداری کند! پس باید بنویسد و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املا کند و از خدا که پروردگار اوست بپرهیزد و چیزی را فروگذار ننماید! و اگر کسی که حق بر ذمه اوست، سفیه (یا از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) است، یا (به خاطر لال بودن، ) توانایی بر املاکردن ندارد، باید ولی او (به جای او، ) با رعایت عدالت، املا کند! و دو نفر از مردان (عادل) خود را (بر این حق) شاهد بگیرید! و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید! (و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند، ) تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند. و شهود نباید به هنگامی که آنها را (برای شهادت) دعوت می کنند، خودداری نمایند! و از نوشتن (بدهی خود، ) چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید (هر چه باشد بنویسید)! این، در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و برای شهادت مستقیم تر و برای جلوگیری از تردید و شک (و نزاع و گفتگو) بهتر می باشد؛ مگر اینکه داد و ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست می کنید. در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید. ولی هنگامی که خرید و فروش (نقدی) می کنید، شاهد بگیرید! و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حقگویی) زیانی برسد (و تحت فشار قرار گیرند)! و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شده اید. از خدا بپرهیزید! و خداوند به شما تعلیم می دهد؛ خداوند به همه چیز داناست (282) و اگر در سفر بودید و نویسنده ای نیافتید، گروگان بگیرید! (گروگانی که در اختیار طلبکار قرار گیرد) و اگر به یکدیگر اطمینان (کامل) داشته باشید، (گروگان لازم نیست، و) باید کسی که امین شمرده شده (و بدون گروگان، چیزی از دیگری گرفته)، امانت (و بدهی خود را بموقع) بپردازد؛ و از خدایی که پروردگار اوست. بپرهیزد! و شهادت را کتمان نکنید! و هر کس آن را کتمان کند، قلبش گنهکار است. و خداوند، به آنچه انجام می دهید، داناست (283)

در جوامع، ج 1، ص 363، در ذیل ِ آیه 281، آمده است: از ابن عباس نقل شده که این آیه، آخرین آیه ای است که جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل کرد و گفت: آن را آیه 281 از سوره بقره قرار بده.

توجه: بحث مفصل در خصوص اولین و آخرین آیه و سوره نازله در فصل اول آمده است.

«آیه دَین = قرض» = آیه 282: بزرگترین آیه قرآن است و درباره این است که: «هرگاه مؤمنین

ص :299

به یکدیگر وام یا قرض مدت دار دادند، آن را بنویسند یا شاهد گیرند و … »

للهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿284﴾

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ خداست. و اگر آنچه در دلهای خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را به آن محاسبه می کند؛ آنگاه هر که را بخواهد می بخشد و هر که را بخواهد عذاب می کند و خداوند بر هر چیزی تواناست (284)

تعابیر مختلفی در مورد این آیه شریفه شده است از جمله:

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 363 - 365، ذیل آیه 284، آمده است: وسوسه های شیطانی و حدیثِ نفس داخل در چیزهایی که انسان آنها را پنهان می کند، نیست، زیرا او می تواند از این وسوسه ها خالی باشد ولی آنچه انسان به آن معتقد و یا مصمّم بر آن است، مشمول آیه می شود.

صاحب المیزان، ج 4، ص 426 تا 431، آورده است: تصورات (بدی که) استقراری در نفس ندارد و منشأ صدور هیچ فعلی نمی شود مشمول آیه نیست، به عبارتی خاطراتی که گاهی بی اختیار در نفس خطور می کند بدون اینکه تصمیمی بر آن گناه گرفته شود مشمول آیه نیست: «لَا یؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیمَانِکُمْ وَلَکِنْ یؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» = «خداوند شما را به خاطر سوگندهایی که بدون توجه یاد می کنید مؤاخذه نخواهد کرد، اما به آنچه دلهای شما کسب کرده مؤاخذه می کند» (1).

از همان منبع، آمده است که برخی دیگر از مفسرین عامه گفته اند:

آیه دلالت دارد بر اینکه تمامی خاطراتی که در نفس خطور می کند چه مستقر شود یا نشود مورد مؤاخذه قرار می گیرد. و گفته اند چون این تکلیفی است بما لا یطاق (آنچه که تحملش را نداریم)، به همین جهت آیه 286 بقره آن را نسخ کرده است: «لا یکلف الله نفساً اِلا وسعها» = «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند» .

و آورده که برخی دیگر گفته اند: مخصوص کفار است.

و برخی دیگر گفته اند: آیه شریفه مخصوص کتمان شهادت و مربوط به آیه قبل است.

و برخی دیگر گفته اند: منظور خاطرات است که خدا در قیامت شما را از آن خبر خواهد داد.

ص :300


1- بقره 225

صاحب المیزان، ج 4، ص 426 تا 431، با رَد کردن تفاسیر بالا دلایلی بدین شرح آورده است:

1 - (اگر آیه نسخ شده باشد این) نسخ خلاف ظاهر قرآن است.

2 - تکلیف ما لا یطاق از طرف خدا جایز نیست حتی اگر این تکلیف بعداً نسخ شود.

3 - آیه (لا یکلف الله نفساً الا وسعها) اصلاً نمی تواند ناسخ باشد، بلکه تنها دلالت دارد بر اینکه هر نفسی در قیامت به بدی هایی که خودش کسب کرده، خواهد رسید.

4 - آیه (لا یکلف الله … ) اصلاً تکیه ای بر مسئله خطورات نفسانی ندارد، در صورتی که در ناسخ و منسوخ حتماً باید ناسخ تکیه به منسوخ داشته و بدان نظر داشته باشد.

☼ مؤلف:

مراد، گناهانی است که ذاتاً جنبه درونی دارند ولی در اختیار انسان است مثل: کفر، شرک، سوءِ ظن، تداومِ حسادت، کتمان حقّ و شهادت و غیره، نه مواردی که بی اختیار در نفس خطور کند، همچنان که بارها قرآن کریم انسان را در برابر انگیزه هایش مسئول دانسته است.

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیکَ الْمَصِیرُ ﴿285﴾

پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند و گفتند: (میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمی گذاریم و) شنیدیم وگردن نهادیم، پروردگارا! آمرزش تو را (خواستاریم) و فرجام به سوی تو است (285)

☼ نکته:

آیه شریفه فوق معروف به آیه «آمن رسول» است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 4، ص 439، آورده است:

این که خداوند پیامبر (ص) را جدای از مؤمنین ذکر کرده به خاطر احترام به آنجناب است و این عادت قرآن است که هر جا مناسبتی پیش آید به رسولش احترام می کند.

☼ مؤلف:

خدای تعالی همواره رسول خاتم (ص) را با احترامِ خاصْ مخاطب قرار داده و می فرماید: «ای رسول» . و هر گاه می خواهد با آنجناب صحبت کند اسم «محمد» و یا عبارت «یا محمد» را به کار نبرده است، در صورتی که در خصوص سایر انبیاء این کلمه به کار رفته است، مثلاً: «یا نوح» در آیات (هود 32و46و48) و «یا عیسی» در آیات (مائده 110و112و116) و

ص :301

(آل عمران 55) و «یا ابراهیم» در آیات (هود 76) و (مریم 46) و (صافات 104) و «یا آدم» در آیات (بقره 33و35) و (طه 117و120). این را هم بگویم که خدای تعالی چهار بار نام «محمد» و یکبار هم نام «احمد» را ذکر فرموده اند: در آیه شریفه (محمد 2) نام مبارک «محمد» و در آیه شریفه (صف6) نام مقدس «احمد» بدون هیچ قیدی آمده است و آن هم علتش سوم شخص بودن آنجناب در آن آیات شریفه است نه این که مخاطب خدایتعالی باشد: «وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ» = «و به آنچه بر محمد (ص) نازل شده و همه حق و از سوی پروردگارشان است نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را می بخشد و اصلاحشان کند» (1).

«وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» = «(عیسی گفت: ) و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او احمد است!» (2).

و در سه آیه دیگری هم که نام «محمد» آمده است اولاً: آنها هم به صورت سوم شخص می باشند نه اینکه مخاطبِ خدایتعالی باشد. ثانیاً: در ادامه آیه با توصیفاتی مثل «رسول» و «رسول خدا» و «خاتم انبیاء» هم مقید شده است: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ» (3). «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ» = «محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است؛» (4). «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» (5). و البته بردن نام «محمد (ص)» هم به خاطر تأیید اوست تا کسی ادعایِ پیامبریِ آنجناب را رد نکند.

آیا پیامبران الهی با هم برابرند یا خیر؟

پاسخ: در پاسخ به این سؤال دو دسته آیه وجود دارد:

1 - آیاتی که به یکسان بودن آنها اشاره فرموده است از جمله آیه موردِ بحث (آمن الرسول) و آیه: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَینَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَی وَعِیسَی وَمَا أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» = «بگویید: «ما به خدا ایمان آورده ایم؛ و به آنچه بر ما نازل شده؛ و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید و (همچنین) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگار داده شده است و در میان هیچ یک از آنها فرقی نمی گذاریم» (6). و آیه: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ … لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (7).

ص :302


1- محمد2
2- صف6
3- آل عمران144
4- احزاب40
5- فتح29
6- بقره136
7- آل عمران84

2 - آیاتی که به برتری و افضل بودن عده ای از آنها اشاره دارد از جمله: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ» = «بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ برخی از آنها، خدا با او سخن می گفت؛ و بعضی را درجاتی برتر داد» (1).

«وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیینَ عَلَی بَعْضٍ» (2). «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُوالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (3).

«وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ … إِمَامًا» (4). «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ» (5).

در جمع آیات مذکور باید گفت: آیات دسته اول صراحتی در یکسان بودن مقام پیامبران ندارند بلکه می خواهند بفرمایند که تمام پیامبران در رساندن پیام الهی و تشریح توحید و معاد فرقی با هم نداشته اند، نه این که مراتبشان یکسان باشد. اما بر عکس آیات دسته دوم به صراحت به این برتری اشاره می فرمایند. و این برتری همان برتریِ یقین و ایمان برخی از آنها بر برخی دیگر است. و با همین ملاک، پیامبران در مراتبِ «نبی، رسول، اولوالعزم و امام» جای می گیرند.

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَینَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿286﴾

خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند. آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا! هیچ بار گرانی بر ما مگذار؛ همچنانکه برکسانی که پیش از ما بودند نهادی. پروردگارا! آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشای و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویی؛ پس ما را برگروه کافران پیروز کن (286)

الذین من قبلنا: اهل کتاب و به خصوص یهود. ما لاطاقه لنا به: تکلیف های ابتدایی طاقت فرسا نیست بلکه مراد جزا و کیفر بدیهایی است که ممکن است برسد، یا به صورت تکالیف دشوار نظیر آنچه در بنی اسرائیل واقع شد و یا به صورت عذابهایی مثل مسخ شدن و امثال آن باشد.

☼ نکته:

خداوند سبحان در آیاتی دیگر می فرماید: «لَا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَیجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یسْرًا» = «خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف نمی کند؛ خداوند به زودی بعد از

ص :303


1- بقره253
2- اسرا55
3- احقاف35
4- بقره124
5- آل عمران33

سختی ها آسانی قرار می دهد!» (طلاق7) و می فرماید: «لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» = «هیچ کس را، جز به مقدار توانای اش، تکلیف نمی کنیم» (أنعام152) و (اعراف42) و (1).

در کافی، ج 1، ص 232، از امام صادق (ع):

خداوند هر چه را از بندگان پوشیده داشته از گردن ایشان ساقط فرموده است.

در نهج البلاغه، ص 685، ح260: بسا احسان پیاپی خدا، گنهکار را گرفتار و پرده پوشی خدا او را مغرور سازد و با ستایش مردم فریب بخورد و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن، نیازموده است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 375، از حضرت رسول (ص):

«اواخر سوره بقره» ، گنجی از زیر عرش است که به هیچ پیامبری پیش از من نداده اند.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 173، از عیاشی، از حضرت علی (ع):

هر کس4 آیه اول بقره و آیة الکرسی و 2 آیه بعد از آیة الکرسی و 3 آیه آخر سوره بقره را بخواند. هرگز ناخوش آیندی نبیند و شیطان به او نزدیک نشود و قرآن را فراموش نکند.

در تفسیر صافی، ج 1، ص 495، از تفسیر ابی السعود، ج 1، ص 278، از رسول خدا (ص):

هر کس دو آیه (آخر بقره) را بعد از نماز عشاء بخواند، او را از نماز شب کفایت است.

در تفسیر صافی، ج 1، ص 495، از ثواب الاعمال، ص 104، از امام صادق (ع): هر کس سوره ی بقره و آل عمران را بخواند، روز قیامت مانند دو ابر یا سایه بان، بر سرش سایه می افکنند.

خلاصه آیات سوره بقره: 23: تحدی، 38 – 30: داستان خلقت انسان– سجده فرشتگان و طرد از بهشت، 44 – 40: نصیحت به قوم بنی اسرائیل، 45: استعینوا بالصبر والصلوة، 123 – 47: یادآوری نعمتهای بنی اسرائیل – شکافته شدن رود نیل– غیبت موسی (ع) (40 شب)، 51: گوساله پرستی آنها – درخواست دیدن خدا، 55: جوشیدن12 چشمه آب، 60: درخواست غذاهای مختلف، 61: قرار گرفتن کوه طور بر بالای سر آنها، 63: نافرمانی روز شنبه – داستان گاو ذبح شده– مجدداً یادآوری قرار گرفتن کوه طور بر بالای سر آنها، 93: دشمنی یهود با جبرئیل، 98: ماجرای دو فرشته هاروت و ماروت، 102: ماجرای راعن، 104: جریان نسخ، 106: اقیموا الصلوة و آتوالزکاة، 110: مشرق و مغرب از آن خدست، 115: شرک یهود و نصاری به خدا، 124: امامت حضرت ابراهیم (ع)، 125: کعبه حرم امن، 127: بالا بردن بنای کعبه توسط ابراهیم (ع)، 133 – 131: وصیت ابراهیم ویعقوب به فرزندان به اسلام، 145 – 142: تغییر قبله، 153: استعینوا بالصبر و الصلوة، 158: صفا و مروه از نشانه های خداست، 156: آیه استرجاع (انا لله و انا اله … )، 156: آیه کتمان، 173: گوشت مردار – خون و خوک حرام است …، 178: قصاص، 180: وصیت، 184: روزه، 186: اجابت دعا، 187: آمیزش با همسر، 189: هلال ماه، 190: اولین آیه جنگ، 195: با دست خود خود را به هلاکت نیندازید، 196: حج وعمره، 207: لیلةالمبیت، 208: خطوات شیطان، 213: امت واحد، 215: انفاق، 216: جهاد، 217: جنگ ماه حرام، 219: شراب و قمار، 220: یتیمان، 221: ازدواج با مشرک، 222: حیض، 223: نساؤکم حرث، 224: اَیمان (سوگند)، 226: ایلاء، 228: عده مطلقه، 229: محلل، 233: شیر دادن، 234: عده شوهر مرده، 236: طلاق 239: نماز خوف، 240: هزینه یک سال شوهر مرده، 243: اعجاز حیات و ممات هزار نفری، 245: قرض نیکو، 251 – 246: طالوت و جالوت، 253: برتری بعضی از رسولان بردیگران، 254: انفاق، 255: آیة الکرسی، 258: نمرود، 259: عزیر (ع) 260: حیات مجدد چهار مرغ 271 – 261: انفاق، 272: هدایت خلق بر تو نیست 273: انفاق 274: انفاق حضرت علی (ع) 275: ربا 281: مهلت به بدهکار 282: آیه دَین = قرض 285: آمن الرسول، 286: لا یکلف …

ص :304


1- مؤمنون62

3 سوره آل عمران

3 - سورۀ آل عمران = سورۀ طیبه = سورۀ عمران.

مدنی است و 200 آیه دارد. ظاهراً یکباره نازل شده است.

☼ نکته:

نام پدر حضرت موسی (ع) و پدر حضرت مریم (س)، «عمران» می باشد.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 24، از مجمع آورده است: اوایل این سوره تا حدود هشتاد و چند آیه، در مورد 60 نفر از گروهِ نجران (مسیحی) است که در بین آنها سه نفر پیشوا بود و از حضرت رسول (ص) سؤالاتی پرسیدند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الم (1)

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (2)

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ (3)

مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ (4)

إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (5)

الم (1) معبودی جز خداوند یگانه زنده و پایدار و نگهدارنده، نیست. (2) (همان کسی که) کتاب را بحق بر تو نازل کرد، که با نشانه های کتب پیشین، منطبق است؛ و «تورات» و «انجیل» را (3) پیش از آن، برای هدایت مردم فرستاد؛ و (نیز) کتابی که حق را از باطل مشخص می سازد، نازل کرد؛ کسانی که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدی دارند؛ و خداوند (برای کیفر بدکاران و کافران لجوج، ) توانا و صاحب انتقام است (4) هیچ چیز، در آسمان و زمین، بر خدا مخفی نمی ماند. (بنابر این، تدبیر آنها بر او مشکل نیست) (5)

هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿6﴾

او کسی است که شما را آن گونه که می خواهد در رحمها صورتگری می کند هیچ معبودی جز آن توانای حکیم نیست (6)

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 27، از حضرت رسول (ص): شقی آن کس است که در شکم مادرش شقی شده باشد و سعید کسی است که در شکم مادرش سعید شده باشد.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 27، از امام باقر (ع): خدای تعالی هر وقت اراده کند نطفه ای را که در صلب آدم بوده و از او پیمان گرفته، بیافریند، مرد را تحریک به جماع می کند و به رحم زن وحی می کند باز شده و نطفه به رحم می رسد، چهل روز در رحم تردد می کند تا به صورت علقه درآید، چهل روز هم به این صورت می ماند، بعد مضغه می شود و پس از چهل روز گوشتی می شود که لابلای آن رگهایی چون توری بافته شده پیدا می شود، آنگاه خدای تعالی دو فرشته که

ص :305

کارشان خلقت است و در رحم زنان هر چه را خدا بخواهد خلق می کنند، می فرستد، تا از راه دهانِ زن وارد شکم او شوند و روحِ حیات و بقاء در آن گوشت بدمند، به اذن خدا برایش سوراخ گوش و چشم و دست و پا و جوارح و اعضای درونی و بیرونی یک انسان را درست کنند. و خدای تعالی (به دو فرشته) می فرماید: سر خود را بلند کنید و به سر مادر نگاه کنید چون نگاه می کنند لوحی می بینند که به پیشانی مادر آویزان است و در آن چیزهایی نوشته شده، از آن جمله صورت و زینت و اجل، میثاق و سعادت یا شقاوت کودک و تمامی خصوصیات اوست یکی از آن دو فرشته لوح را می خواند و دیگری می نویسد و در هر یک از آن خصوصیات، بداء را برای خدا شرط می کند، یعنی جای تغییر و تبدیل را برای خدا می گذارد. آنگاه نوشته خود را مهر نموده بین دو چشم کودک جای می دهند. و سپس در شکم مادر او را سرِ پا نگه داشته بعد رها می کنند. بسیار می شود که کودک می لغزد و پشت و رو می شود و این تنها در مورد افراد طاغی و یا مارد است. و در هنگام تولد کودک زیر و رو شده پاهایش بالا و سرش زیر شکم مادر قرار می گیرد تا آسان تر به دنیا آید، در حالی که از آن زجر مشغول گریه باشد.

در غررالحکم، ص 399، از امام علی (ع): هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند خودش را اصلاح کرده و کسی که خودستایی کند و خود را پاک شمرد، خودش را نابود نموده است.

هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴿7﴾

او کسی است که این کتاب [ قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره ای از آن آیات محکم [ صریح و روشن] است آنها اساس کتابند و [پاره ای] دیگر متشابهاتند [که تأویل پذیرند] اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه جویی و طلب تأویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروی می کنند با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشه داران در دانش (اهل بیت ع) کسی نمی داند [آنان که] می گویند ما بدان ایمان آوردیم همه [چه محکم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان کسی متذکر نمی شود (7)

ص :306

☼ نکته:

1 - خداوند متعال در سوره هود، تمامی آیات را محکم و متقن خوانده و فرموده: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ» (هود 1). که در این آیه، می خواهد بفرماید: قرآن کریم قبل از نزول امری واحد بوده و هنوز دستخوش تجزیه به صورت سوره و آیه نشده بود و منظور از محکم وصف تمامی کتاب است. در ضمن آیات متشابه هم وقتی بر اثر رجوع به محکمات به صورت تأویل واقعی درآیند، محکمند پس تمام قرآن با تأویل واقعی محکم است.

2 - در سوره زمر می فرماید: «کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» = «کتابی متشابه و مثانی، طوری که پوست بدن مردم خداترس با شنیدنش جمع می شود» (1).

که در این آیه تمامی قرآن را متشابه فرموده است و منظور از این آیه آن است که آیات این کتاب چه محکم و چه متشابه، از این نظر که یک اسلوب بی نظیر دارند و همه آنها در بیان حقایق و حکمت ها و هدایت به سوی حق، اسلوبی متقن دارند، متشابه و نظیر همدیگر هستند.

3 - در آیه شریفه مورد بحث، آیات را دو دسته معرفی می فرماید: الف) آیات محکم (ام الکتاب): کلمه «ام» به معنای مرجعی است که چیزی یا چیزهایی بدان رجوع دارند و آیات محکم را نیز از همین جهت ام الکتاب خوانده که مرجع آیات متشابه است و اینکه کلمه «ام» را مفرد آورده نه به صیغه جمعِ «امهات» ، برای این است که بفرماید آیات محکم در بین خود هیچ اختلافی ندارند طوری که گویی «یکی» هستند. ب) آیات متشابه: آیاتی است که فهم آن برای شنونده روشن نیست و در معنای واقعی آن دچار تردید می شود تا آنکه آن را به آیات محکم رجوع نموده و به کمک آنها معنای آیات متشابه را مشخص کند و در نتیجه آیات متشابه نیز بدین جهت محکم می شوند. آیات متشابه نوعی کنایه می باشند که از آن چند منظور دریافت می شود.

☼ نکته:

آیات محکم به خودی خود محکم است و آیات متشابه به وسیله آیات محکم، محکم می شود. مثلاً آیه: «الی ربها ناظره» = «بعضی از نفوس در قیامت به پروردگار خود نظر می کنند» (قیامت 23)، را باید به آیه: «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِکُ الْأَبْصَارَ» (انعام103) ارجاع داد، تا بفهمیم منظور از نظر کردن در آیه اول که آیه ای متشابه است، تماشا کردن با چشم مادی نیست،

ص :307


1- زمر23

بلکه بصیرتِ قلبی به ذات اقدسش است. و یا وقتی آیه نسخ شده به آیه ناسخ عرضه شود، آن وقت می فهمیم که اولی در اصلْ حکمش محدود به حدی از زمان بوده، بعد از آنکه آیه ناسخ نازل شد حکمش از اعتبار می افتد. آیات منسوخ جزء متشابهاتند و آیات ناسخ جزء محکمات هستند.

«تأویل» : تأویل به معنای رجوع و برگرداندن است، به عبارتی نتیجه و عاقبت یک امر است، پس تأویلِ متشابه یعنی برگرداندن آن به مرجعی است که متشابه به آن برگردد (محکمات) و تأویل قرآن یعنی برگرداندن آن به مأخذی که معارف قرآن از آنجا گرفته می شود یعنی برگرداندن آن به لوح محفوظ یا علم الهی که قبل از نزول به صورت یکپارچه و متقن بوده و برای فهم بشر به صورت آیه و سوره درآمده است. پس تأویلِ قرآن را فقط خدایتعالی و اهل بیت (ع) می دانند.

☼ نکته:

آیات متشابه غیر از آنکه باید به وسیله آیات محکم، تشابهشان رفع گردند، نیاز به تأویل هم دارند که به آن تأویل رجوع شوند.

☼ نکته:

تأویل، اختصاص به آیات متشابه ندارد بلکه تمامی آیات قرآن از جمله آیات محکم نیز نیاز به تأویل دارند.

☼ نکته:

تأویل قرآن از قبیل مفاهیم لفظی نیست بلکه از اموری است حقیقی و خارجی و به عبارتی تمامی معارف قرآن مثلهایی است که برای تأویل نزد خدا زده شده است که به معارف قرآن و مقاصد آن رسیده شود.

☼ نکته:

محکم و متشابه در قرآن دو وصف نسبی است یعنی ممکن است آیه ای از یک جهت محکم و از جهتی دیگر متشابه باشد یا نسبت به آیه ای محکم و نسبت به آیه دیگر متشابه باشد یا برای عامه مردم متشابه و برای خواص محکم باشد.

☼ نکته:

به آیات متشابه باید ایمان داشت ولی نباید عمل کرد.

☼ نکته:

مصادیق آیات الهی دامنه ای وسیع دارند، پس یک آیه از قرآن اختصاص به مورد نزولش ندارد بلکه با هر موردی که با مورد نزولش متحد و هم ملاک باشد جریان می یابد و به همین خاطر است که قرآن کهنه نمی شود و به زمانهای آینده هم تعلق می گیرد.

ص :308

☼ نکته:

قرآن مراتب و معانی مختلفی دارد و مراتبی طولی که با هم در ارتباطند و همه آن معانی در عرض واحدند و هر معنی، مخصوص به افقی و به مرتبه ای از فهم و درک است.

☼ نکته:

آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند.

چرا کتاب قرآن باید شامل متشابه باشد و چرا نباید همۀ آیات، محکم و واضح می شد؟

مفسرین پاسخهای متفاوتی به این سؤال داده اند که صاحب تفسیر المیزان (ج5، ص 35 تا ص 170) با ذکر پاسخها، به رد آنها پرداخته است. از جمله می توان به سه مورد زیر اشاره کرد:

1 - وجود متشابهات بدین خاطر است که دلهای مؤمنین را بیازماید و معلوم سازد چه کسی تسلیم خداست و چه کسی مخالف خداست، چرا که اگر همه آیات واضح بود ایمان آوردن جنبه خضوع و تسلیم در برابر خدا و رسولان خدا نمی داشت.

نظر صاحب المیزان: این پاسخ صحیح نیست چون انسان در برابر چیزی خاضع می شود که به عظمت آن پی ببرد یا از عظمت آن عاجز بماند نه اینکه اصلاً آن را درک نکند.

2 - وجود متشابهات به منظور برانگیختن عقل است تا عقول ورزیده و زنده گردد.

نظر صاحب المیزان: این پاسخ نیز صحیح نیست چون خداوند متعال آنقدر آیات آفاقی و اَنفسی خلق کرده که اگر میلیونها سال دیگر در آن دقت شود به اسرارش نمی رسند.

3 - انسانها همه رقمند بعضی با هوش، بعضی کودن، بعضی عالم و بعضی جاهلند و همه معارف را نمی توان با عبارتی روشن اداء نمود و معارف بهتر است طوری بیان شود که تنها خواص از طریق کنایه بفهمند و بقیه نفهمیده، بپذیرند.

نظر صاحب المیزان: این وجه نیز درست نیست، چون قرآن هم متشابهات و هم محکمات دارد، که از طریق محکمات می توان متشابهات را فهم کرد.

و اما پاسخ صاحب تفسیر المیزان، ج 5، ص 35 تا 170، به طور خلاصه بدین شرح است:

1 - از آنجایی که کتاب الهی قبل از نزول بصورت یکپارچه و واحد بوده و هدف از نزول آن تنها تطهیر بندگان و قرب الی الله است که از طریق تشریع دین و نزول قرآنِ رهنما میسر است

ص :309

و از آنجایی هم که بشر نمی تواند به تمامی آن علوم برسد ناچار می بایست آن علومِ یکپارچه بصورت جزء، جزء و آیه، آیه و در خورِ فهم بشر نازل شود و این آیات همه به هم مرتبتند و یک هدف را به اتفاق دنبال می نمایند که همان رسیدن به خدای تعالی است و لازمه آن، تطهیرِ نفس از طریق همین قرآن است و در این میان هر کسی با توجه به تلاش، استعداد و عملِ صحیح و عبادت و ترک معصیت می تواند به درجاتی از این کمال برسد.

2 - نزول قرآن بایستی بصورت قالبهای لفظی که در خور فهم بود نازل می شد و این قالب و اندازه ها هر چند منظور صاحب کلام است ولی همه منظور او نیست و مشتی از خروار می باشد و در نتیجه همین الفاظ وقتی از ذهن های افراد مختلف عبور می کند، هر ذهنی از آن الفاظ چیزهایی می فهمد و چون ذهن ها در معانی الفاظ دخل و تصرف نموده در نتیجه تعابیر مختلف درک می کنند و این تشابه به خاطر ذهن افراد و درک مختلف از تعابیر آن است.

3 - قرآن کریم آنچه از معانی که معروف و شناخته شده ذهن مردم است گرفته، معارفی را که برای مردم شناخته شده نیست در قالب آن معانی در می آورد، تا مردم آن را بفهمند.

4 - معارف حقه الهی مثل آبی است که خدایتعالی از آسمان می فرستد و این آب فی نفسه تنها آب است و بس، ولی اختلاف در ظرفیت زمینی است که این آب بر آن می بارد هر زمینی مقدار معینی می گیرد و هر وادی به قدر ظرفیتش از آن گرفته و بصورت سیلهای کوچک و بزرگ و در اندازه های مختلف در می آید.

☼ مؤلف:

لازمه نزول قرآن کریم بر عقول ناقص بشر همین حالت فعلی است و باید بدین صورت نازل می شد و گرنه درخور فهم بشر نمی شد و هدف خود را نداشت، این سؤال مثل این می ماند که بپرسی چرا خداوند متعال آب را بدین شکل خلق کرد؟ و یا سؤالاتی از این قبیل.

پاسخ دادن به بعضی از سؤالات، مشکل و گاهاً غیر ممکن است خصوصاً در زمان کنونی که از فراغ قرآن ناطق، حضرت ولی عصر (عج)، درمانده ایم. پس وظیفه همه ما این است که مطیع اوامر الهی باشیم و یقین داشته باشیم که خداوند متعال و مهربان بهترین، راحت ترین و میسّرترین

ص :310

راه را جهت کمالِ انسانها قرار داده است و هر چیز را در بهترین خلقت و شکل، مصور فرموده است.

در تفسیر جمله «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» در آیه فوق نظراتی بدین شرح آمده است:

1 - اکثر مفسرین شیعه و همه مفسرین شافعی می گویند: «واو» در جمله «و الرّاسخون» ، «واو عاطفی» است یعنی «تأویل متشابهات را هم خدا و هم راسخون در علم می دانند».

2 - اهل سنت (حنفی مذهبان) و برخی از خاصه از جمله صاحب المیزان، می گویند: «واو استینافی» است یعنی جمله مزبور از نو شروع می شود و معنی آن این است که «تأویل متشابهات را تنها خدا می داند و راسخین در علم با اینکه آن را نمی دانند به همه قرآن ایمان دارند» .

این دو گروه در معنای راسخون در علم هم اختلاف دارند. عده ای راسخون در علم را به اهل بیت (ع) نسبت می دهند و عده ای به افراد دیگر هم نسبت داده و روایاتی هم آورده اند.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 35 تا 170، در این باره آمده است:

1 - «واو استینافی» است یعنی تأویل قرآن در این آیه تنها به خدا بر می گردد.

2 - رسول خدا (ص) جزءِ راسخین در علم نیست.

3 - راسخین در علم در این آیه کسانی هستند که چه آیه ای را بفهمند و چه نفهمند به همه قرآن ایمان دارند.

4 - ظاهر آیه نشان می دهد که علمِ به تأویل، منحصراً از آن خدایتعالی است و این انحصار منافات با استثناءِ حضرت رسول (ص) ندارد.

5 - فهم و درک تأویل برای مطهرین امکان دارد.

6 - از آنجایی که قرآن وقتی می خواهد امت اسلام و یا جماعتی که رسول خدا (ص) هم در بین ایشان است را توصیف کند، نخست خصوص آنجناب و سپس سایر افراد را ذکر می کند تا رعایت شرافت و عظمت او را کرده باشد و بعد از ذکر آنجناب آنگاه نام امت یا جماعت را می برد، مثلاً: «ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ» (توبه26)، پس اگر «واو» راسخون را عاطفی حساب کنیم و با در نظر گرفتن اینکه رسول خدا (ص) به طور قطع یکی از آنان است جا داشت آیه را بدین صورت نازل می کرد: «و ما یعلم تأویله اِلا الله و رسوله و الراسخون فی العلم» .

ص :311

☼ مؤلف:

منظور صاحب المیزان این است که: در این آیه شریفه، راسخونِ در علم، مؤمنینی هستند در مقابل طایفه ای که بیماردلند، ولی معتقد هم هست که تأویل قرآن را حضرت رسول (ص) می داند ولی از این آیه این تعبیر بدست نمی آید بلکه از آیه واقعه این تعبیر به دست می آید: «لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه79)، اما در این آیه آنجناب استثناء شده است.

اما به نظر حقیر، «واو» نامبرده «عاطفی» است و دلیلی هم که صاحب المیزان آورده که راسخون فی العلم غیر از اهل بیت (ع) هستند، قطعاًً غلط است. چرا که اولاً: صاحب المیزان راسخون فی العلم را افرادی از امت فرض کرده است و در نتیجه گفته: «جا داشت آیه به صورتی دیگر (و ما یعلم تاویله الا الله و رسوله و الراسخون فی العلم) نازل شود» ، در صورتی که این فرض صحیح نیست، چون راسخون در علم گروهی از مؤمینن امت نیستند، بلکه اهل بیت (ع) هستند که حضرت رسول (ص) هم جزیی از آنهاست و نور واحدند و همه اهل بیت (ع) معصوم و مطهرند و به واسطه این تطهیر و پاکی شان است که به مرجع قرآن که همان لوح محفوظ است دسترسی داشته و به واسطه آن در علم ثابتند، چون همه از یک جنسند و نه از سنخه ی بقیه امت که عصمت ندارند، بنابراین آوردن اسم حضرت رسول (ص) که جزءِ راسخون در علم است با اهل بیت (ع) در یک بیان (راسخون فی العلم) جای ایراد و اشکال ندارد که بخواهد جداگانه برده شود.

و اتفاقاً در قرآن کریم بارها به همه ی اهل بیت (ع) یکجا اشاره شده است که حضرت رسول هم جزءِ آنها محسوب می شود از جمله آیه تطهیر که می فرماید: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب 33) که در این آیه شریفه نیز مثل سایر آیات و جمله: «راسخون فی العلم» ، منظور چهارده معصوم (ع) با هم هستند و لذا اِشکالِ صاحب المیزان صحیح نمی باشد. (والله اعلم).

ثانیاً: چگونه ممکن است رسول و امامانی برای هدایت بشر بیایند ولی خودشان قرآن را نفهمند و بخواهند دیگران را هدایت کنند، در صورتی که به گفته حضرت رسول (ص) که کلامی جزء وحی الهی نیست، امامان، قرآنِ ناطق و ثقل اصغرند که در کنار ثقل اکبر یا قرآن مجید قرار

ص :312

دارند و کارشان بیان احکام الهی از طریق همین قرآن به بشر می باشد. این مطلب مثل این می ماند که معلمی بدون اطلاع از مطالب کتابی بخواهد آن را به شاگردانش تدریس نماید که نتیجه ای جز اتلافِ وقت شاگردان و بیهودگی نخواهد بود و حاشا اگر چنین عبارتی را بتوان به خداوند متعال نسبت داد. بله عزیزان! حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) با توجه به مقام عصمت و طهارت نفسی که دارند و با توجه به اینکه خلیفه حضرت حق بر روی زمینند، تسلط کامل بر علوم قرآنی و تأویل آن داشته و به همین خاطر می توانند بشریت را به سر منشأ کمال، هدایت کنند.

بحث روایتی تفسیر المیزان، ج 5، ص 132 تا 170:

1– از کافی، از امام صادق (ع): ماییم راسخین در علم و ما تأویل قرآن را می دانیم.

2 – از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع): محکم آیاتی است که مورد عمل قرار می گیرد و متشابه آن آیاتی است که امرش بر کسی که معنایش را نمی فهمد، مشتبه است. و راسخون در علم آل محمد علیهم السلامند. و نیز فرمود: ناسخ آیه ای است که حکمی ثابت آورده باشد که چند صباحی به آن عمل می شده بعداً به وسیله آیه ای دیگر نسخ شده است.

3 – از کافی، از امام باقر (ع): آیات منسوخه از متشابهات است.

4 – از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع): قرآن محکم و متشابه است، اما محکم که علاوه براینکه باید بدان ایمان داشت عمل به آن نیز ممکن است و باید آن را مدرک احکام دین قرار داد و اما متشابه تنها باید به آن ایمان داشت و نباید به آن عمل کرد.

5 – از عیون، از حضرت رضا (ع): کسی که متشابه را به حکم قرآن برگرداند، به سوی صراط مستقیم هدایت شده است، آنگاه فرمود: در اخبار ما نیز مانند قرآن متشابه هست باید که شما متشابهات آن را به محکماتش برگردانید و زنهار متشابهات را پیروی مکنید که گمراه می شوید.

6 – از تفسیر عیاشی، از قول جابر آمده است:

از امام باقر (ع) در مورد تفسیر آیاتی می پرسیدم و آنجناب پاسخ می داد: و وقتی دوباره از تفسیر همان آیات می پرسیدم پاسخی دیگر می داد. عرضه داشتم: فدایت شوم شما در روزهای

ص :313

قبل، از این سؤالِ من جوابی دیگر داده بودید و امروز طوری دیگر جواب دادید. فرمود: ای جابر! برای قرآن بطنی است و برای بطنش نیز بطنی دیگر است، همچنانکه برای آن ظاهری است و برای ظاهرش نیز ظاهری دیگر است. ای جابر! هیچ علمی از علم تفسیر قرآن از عقول مردم دورتر نیست. چون یک آیه قرآن ممکن است اولش درباره چیزی و وسطش درباره چیز دیگر و آخرش درباره چیزی سوم باشد با این که یک کلام است و اول و وسط و آخرش با هم متصل است، در عین حال بر چند وجه گردانده می شود.

7 - از تفسیر صافی، از رسول خدا (ص):

هر کس قرآن را به رأی خودش تفسیر کند خدا مجلسی از آتش برایش فراهم کند.

8 - از رسول خدا (ص):

کسی که درباره قرآن بدون علم چیزی بگوید روز قیامت با افساری از آتش می آید. و کسی که درباره قرآن به رأی خود سخن گوید و درست هم گفته باشد، باز به خطا رفته است.

در کتاب «بیان» آیت الله خویی، ص 22، از بحار، از حضرت رسول (ص):

فضیلت کلام خدا بر سایر گفتارها مانند برتری خود پروردگار است بر مخلوقاتش.

در «بیان» ، ص 292، از کلینی، از کافی، از امام ابوالحسن (ع):

ولایت و امامت علی (ع) در تمام کتابهای پیامبران ضبط است، خداوند هیچ پیامبری را به نبوت مبعوث نکرده مگر اینکه نبوت محمد (ص) و ولایت وصی او را گوش زد نموده است.

در «بیان» ، ص 33، از امام باقر (ع):

هر کس هر شب10 آیه بخواند از غافلان نیست. اگر50 آیه بخواند از یاد کنندگان است. 100 آیه، از عبادت کنندگان است، 200 آیه، از خاشعین است، 300 آیه، سعادتمند است، 500 آیه، کوشش کننده است و 1000 آیه، مثل کسی است که طلا بذل کند.

رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (8)

رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ (9)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (10)

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدیدُ

ص :314

الْعِقابِ (11)

(أُوْلُواْ الألْبَابِ، می گویند: ) پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده ای! (8) پروردگارا! تو مردم را، برای روزی که تردیدی در آن نیست، جمع خواهی کرد؛ زیرا خداوند، از وعده خود، تخلف نمی کند. (ما به تو و رحمت بی پایانت و به وعده رستاخیز و قیامت ایمان داریم) (9) ثروتها و فرزندان کسانی که کافر شدند، نمی تواند آنان را از (عذاب) خداوند باز دارد؛ (و از کیفر، رهایی بخشد. ) و آنان خود، آتشگیره دوزخند (10) (عادت آنان در انکار و تحریف حقایق، ) همچون عادت آل فرعون و کسانی است که پیش از آنها بودند؛ آیات ما را تکذیب کردند و خداوند آنها را به (کیفر) گناهانشان گرفت؛ و خداوند، شدید العقاب است (11)

قل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿12﴾ قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِی الأَبْصَارِ ﴿13﴾

به کسانی که کفر ورزیدند بگو به زودی مغلوب خواهید شد و [سپس در روز رستاخیز] در دوزخ محشور می شوید و چه بد بستری است (12) قطعاً در برخورد میان دو گروه برای شما نشانه ای [و درس عبرتی] بود گروهی در راه خدا می جنگیدند و دیگر [گروه] کافر بودند که آنان (مؤمنان) را به چشم دو برابر خود می دیدند و خدا هر که را بخواهد به یاری خود تأیید می کند یقیناً در این [ماجرا] برای صاحبان بینش عبرتی است (13)

☼ مؤلف:

صاحب تفسیر جوامع الجامع (ج1، ص 385)، شأن نزول (آیه 12) را درباره یهود آورده است و صاحب تفسیر المیزان (ج5، ص 173 - 190)، آن را بعد از جنگ احد می داند.

از طرفی با توجه به سیاق آیات، چنین بر می آید گویا بعد از جنگ احد و شکست مسلمین کفار مغرور شده و فکر می کردند که بعد از آن غالب و پیروز خواهند بود که خداوند به رسولش می فرماید: به آنها بگوید شکست خواهند خورد و اگر بخواهند عبرت گیرند به جنگ قبل که همان بدر است با چشم بصیرت نگاه کرده و ببینند خداوند چگونه با دو برابر نشان دادن عده ای قلیل توانست آنها را شکست دهد و از این آیت و نشانه، عبرت گیرند. لذا نظر صاحب المیزان می تواند صحیح باشد، اما از طرف دیگر چون یهود نیز با مسلمین مخالف بودند، بنابراین می توان عبارت (للذین کفروا) را هم به یهود و هم به کفار قریش نسبت داد، چون بعد از آن، هر دو گروه در جنگ شکست خوردند (والله اعلم).

ص :315

☼ نکته:

در معنای «یرونهم مثلیهم» و در این که مشرکان چه دسته ای را دو برابر می دیدند دو نظریه وجود دارد:

1 - مسلمانان را دو برابر یعنی 626 = 2 × 313 نفر می دیدند.

2 - مسلمانان را دو برابر خودشان (مشرکان) یعنی2000 = 2 × 1000 نفر می دیدند.

☼ نکته:

خداوند سبحان در سوره انفال می فرماید: «وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ» = «زمانی که با آنها ملاقات کردید آنها را در نظر شما کم نشان دادیم و شما را در نظر آنها نیز کم جلوه دادیم» (1).

چرا در این آیه، مسلمانان را در نظر کفار کم و در آیه13 آل عمران، آنها را دو برابر نشان می دهد؟

پاسخ: کم و زیاد نشان دادن مسلمانان در دو مرحله مختلف بوده است، یکبار قبل از جنگ و یکبار در حین جنگ. اما قبل از شروع جنگ بدین دلیل مسلمانان را کم نشان داده تا:

1 - مشرکین فکر کنند تعداد مسلمانان کم است در نتیجه برای مقابله با آنها از تمام قوا و نیرو و جمع آوری ادوات جنگی پرهیز کرده و فکر کنند با کمترین نیرو می توانند آنها را شکست دهند.

2 - جرأت پیدا کرده و از رفتن به سوی جنگ منصرف نشوند.

و اما حین جنگ آنها را دو برابر می دیدند تا بترسند و به راحتی شکست بخورند.

و اما کم دیدن مشرکین توسط مسلمانان، واضح است و باعث دلگرمی و شجاعت هر چه بیشتر آنها می شود.

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)

قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ (15)

الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (16)

محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولی) اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند، ) سرمایه زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک (و زندگی والا و جاویدان)، نزد خداست (14) بگو: «آیا شما را از چیزی آگاه کنم که از این (سرمایه های مادی)، بهتر است؟» برای کسانی که پرهیزکاری پیشه کرده اند، (و از این سرمایه ها، در راه مشروع و حق و عدالت، استفاده می کنند، ) در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر)، باغهایی است که نهرها از پای درختانش می گذرد؛ همیشه در آن خواهند بود؛

ص :316


1- انفال 44

و همسرانی پاکیزه و خشنودی خداوند (نصیب آنهاست). و خدا به (امور) بندگان، بیناست (15) همان کسانی که می گویند: «پروردگارا! ما ایمان آورده ایم؛ پس گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب آتش، نگاهدار!» (16)

الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ ﴿17﴾ [اینانند] شکیبایان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهان (17)

نکته ای از جوامع، ج 1، ص 390: صفات نامبرده برمی گردد به «للذین اتقوا» آیه 15 و وجود «واو» در میان این اوصاف دلالت بر این دارد که متقین در هر یک از آنها به کمال رسیده اند.

والمستغفرین بالاسحار: دو معنی در آن هست:

1 - نمازگزاران در وقت سحر.

2 - آنان که نمازشان تا هنگام سحر به طول می انجامد و پس از آن طلب آمرزش و دعا کنند.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 235، از کتاب فقیه و کتاب خصال، از امام صادق (ع):

هر کسی در نماز وترش که آخرین رکعت نماز شب است هفتاد بار در حال ایستاده بگوید (استغفر الله و اتوب الیه) و یکسال بر آن عمل مداومت بورزد خدای تعالی او را در درگاه خود از مصادیق مستغفرین بالاسحار به حساب آورده و آمرزش خدای تعالی برایش حتمی خواهد شد.

در اصول کافی، ج 4، ص 265، چ1، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): بهترین دعا «استغفار» است.

درنهج البلاغه، ح66: حاجتت را از دست بدهی بهتر از آن است که آنرا از نا اهلش طلب کنی.

(آیه شهادت): شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمًَا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿18﴾ خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست وفرشتگان و دانشوران [نیز گواهی می دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودی نیست (18)

إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿19﴾

در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانی که کتاب [آسمانی] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم برای آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدی که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زود شمار است (19)

ص :317

نکته ای از المیزان، ج 5، ص 238: با توجه به دو آیه قبل، یعنی «لا اله الا هو» و «قائما بالقسط» ، می توان گفت: اساس اسلام بر توحید و عدل الهی است و تمام انبیاء الهی همه یک هدف واحد که همان توحید واقعی است را دنبال می کرده اند و اختلافی که در شریعت هاست از نظر کمال و نقص است، نه اینکه اختلاف ذاتی و تضاد و تنافی اسامی بین آنها باشد و جامعی که در همه آنهاست عبارت است از تسلیم شدن به خدا در انجام شرایعش، پس دین همین اطاعتی است که خدا از بندگان خود می خواهد و اما اختلافی که اهل کتاب در دین کردند با اینکه کتاب الهی بر آنان نازل شده و خدایتعالی اسلام را بر ایشان بیان کرده بود، اختلاف ناشی از جهل نبود و چنان نبود که حقیقت امر بر ایشان مجهول بوده باشد و ندانسته باشند که دین خدا یکی است.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 248، از عیاشی، از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت:

از امام (ع) معنای آیه «انّ … » را پرسیدم فرمود: یعنی اسلامی که توأم با ایمان باشد.

از همان منبع، از ابن شهر آشوب، از امام باقر (ع): یعنی تسلیم ولایت علی بن ابیطالب (ع).

از همان منبع، از امام علی (ع):

اسلام عبارت است از تسلیم. و تسلیم عبارت است از یقین و یقین عبارت است از اقرار و اقرار واقعیتش اداء است و اداء عمل است، مؤمن دین خود را از پروردگار خود می گیرد، مؤمن ایمانش از عملش شناخته می شود، همچنانکه کافر کفرش از انکارش هویدا می گردد. ایها الناس بر شما باد دینتان، دینتان که گناه در دین بهتر است از کار نیک در بی دینی، برای اینکه گناه در حال دین داری آمرزیده می شود و کار نیک در بی دینی قبول نمی شود.

در کافی، ج 3، ص 86، از امام صادق (ع):

ایمان برتر از اسلام و یقین برتر از ایمان است و چیزی برتر از یقین نیست.

در میزان الحکمه، ج 2، ص 14، از امام علی (ع): بحث و جدلِ دینی با ستیزه جو، یقین را فاسد کند.

فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ (20)

إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ

ص :318

بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ (21)

أُولئِکَ الَّذینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (22)

اگر با تو، به گفتگو و ستیز برخیزند، (با آنها مجادله نکن! و) بگو: «من و پیروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شده ایم» و به آنها که اهل کتاب هستند [= یهود و نصاری] و بی سوادان [= مشرکان] بگو: «آیا شما هم تسلیم شده اید؟» اگر (در برابر فرمان و منطق حق، تسلیم شوند، هدایت می یابند؛ و اگر سرپیچی کنند، (نگران مباش! زیرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است؛ و خدا نسبت به (اعمال و عقاید) بندگان، بیناست (20) کسانی که نسبت به آیات خدا کفر می ورزند و پیامبران را بناحق می کشند و (نیز) مردمی را که امر به عدالت می کنند به قتل می رسانند و به کیفر دردناک (الهی) بشارت ده! (21) آنها کسانی هستند که اعمال (نیکشان، به خاطر این گناهان بزرگ، ) در دنیا و آخرت تباه شده و یاور و مددکار (و شفاعت کننده ای) ندارند (22)

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 250، از مجمع البیان، از ابی عبیده ی جراح روایت آورده که گفت:

به رسول خدا (ص) عرضه داشتم کدام یک از مردم در قیامت عذابی سخت تر دارد؟ فرمود: مردی که پیامبری را بکشد و یا مردی را به قتل برساند که امر به معروف و یا نهی از منکر می کند. آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: (الذین یقتلون النبیین … ) آنگاه فرمود: ای ابا عبیده! بنی اسرائیل در یک ساعت 43 پیامبر را کشتند، عابدان بنی اسرائیل که این را دیدند 112 نفر از آنان قیام نمود، کشندگان انبیاء را امر به معروف و نهی از منکر کردند و بنی اسرائیل همه آنان را تا آخر روز به قتل رساندند و (آیات20تا22) راجع به این واقعه است.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلی کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَریقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23)

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فی دینِهِمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (24)

فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (25)

آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب (آسمانی) داشتند، به سوی کتاب الهی دعوت شدند تا در میان آنها داوری کند، سپس گروهی از آنان، (با علم و آگاهی، ) روی می گردانند، در حالی که (از قبول حق) اعراض دارند؟ (23) این عمل آنها، به خاطر آن است که می گفتند: «آتش (دوزخ)، جز چند روزی به ما نمی رسد. (و کیفر ما، به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است)» این افترا (و دروغی که به خدا بسته بودند، ) آنها را در دینشان مغرور ساخت (و گرفتار انواع گناهان شدند) (24) پس چه گونه خواهند بود هنگامی که آنها را برای روزی که شکی در آن نیست جمع کنیم و به هر کس، آنچه (از اعمال برای خود) فراهم کرده، بطور کامل داده شود؟ و به آنها ستم نخواهد شد (زیرا محصول اعمال خود را می چینند) (25)

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَیَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿26﴾

ص :319

بگو بار خدایا تویی که فرمانفرمایی، هر آن کس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی را باز ستانی و هر که را خواهی عزت بخشی و هر که را خواهی خوار گردانی همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایی (26)

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به آیه «ملک» است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 5، ص 253تا 270:

مُلک دو جور است:

1 - مُلک تشریعی: که در آن خدای تعالی حکم کند به اینکه فلانی باید حکمران باشد و اطاعتش بر شما واجب است: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا» = «خدای تعالی طالوت را مبعوث کرد تا پادشاه شما باشد» (بقره 274). و خداوند متعال مُلک تشریعی را خاص ائمه اهل بیت (ع) قرار داده است.

2 - مُلک تکوینی (آفریدن): و آن ملکی است که خداوند با توجه به خواست و تلاش بندگان و با توجه به اختیار آنها در رسیدن به قدرت به آنها عنایت می فرماید و بندگان چه به عدالت و چه به ظلم می توانند به آن برسند، حال اگر شخصی به حق به حکومت برسد یک عنایتی است از طرف حضرت حق و بلعکس اگر به زور حقی را غصب کند آن نیز مهلتی است از جانب حق: «وَلَا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ» = «کسانی که کافر شدند اگر می بینند که ما به ایشان مهلت داده ایم، گمان نکنند که در این مهلت خیر خود آنها را خواسته ایم، نه! تنها منظور ما این است که این گروه بیشتر گناه کنند و عذابی الیم داشته باشند» (1).

در المیزان، ج 5، ص 279، از کافی، از عبدالاعلی مولای آل سام، روایت آورده که گفت:

حضور امام صادق (ع) عرضه داشتم: (قل اللهم مالک الملک … ) آیا جز این است که ملک بنی امیه را خدا به آن داده؟ فرمود: اینطور که تو فکر کرده ای نیست، خدای عزوجل ملک را به ما داد ولی بنی امیه از دست ما ربود، همانطور که خدا به مردی جامه نو می دهد ولی چپاولگری آن را از دست وی می رباید، همانطور که نباید گفت: خدا به چپاولگر، جامه روزی کرده چون جامه مال او نیست، همین طور نباید گفت: خدا به بنی امیه ملک داد.

ص :320


1- آل عمران178

تُولِجُ اللَّیْلَ فِی الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿27﴾ شب را به روز در آوری و روز را به شب در آوری و زنده را از مرده بیرون می آوری و مرده را از زنده خارج می سازی و هر که را خواهی بی حساب روزی می دهی (27)

☼ نکته:

در معنی «حی» و «میت» ، بعضی گفته اند: موجود زنده را از نطفه بیرون می آورد و نطفه را از موجود زنده خارج می کند و نیز گفته اند: منظور از «حی» مؤمن و از «میت» کافر است که مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن بیرون می آورد (و یا درآوردن درخت و گیاه از دانه و درآوردن دانه از گیاه و درخت و تعابیری دیگر).

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 282، از درمنثور، از سلمان، از حضرت رسول (ص):

منظور این است که مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن بیرون می آورد.

در کافی، ج 3، ص 9، چ1، از امام باقر (ع):

خدایتعالی پیش از آن که مخلوق را بیافریند، فرمود: آبِ گوارا! پدید آی، تا از تو بهشت و اهلِ طاعت را بیافرینم و آبِ شور و تلخ! پدید آی، تا از تو دوزخ و اهل معصیت را بیافرینم. پس به آن دو دستور فرمود تا آمیخته شدند، از این جهت است که مؤمن از کافر زاید و کافر از مؤمن.

در المیزان، ج 5، ص 283، از کافی، از امام باقر (ع)، از حضرت رسول (ص):

هیچ انسانی نمی میرد مگر وقتی که رزقش را تا حد کمال خورده و دیگر نزد خدا رزقی نداشته باشد. پس از خدا بترسید و در راه به دست آوردن رزق منحرف نشوید، راه صواب را به دست گیرید و دیر رسیدن بهره ای از رزق، شما را به نافرمانی خدا وا ندارد، برای اینکه خدای تعالی رزق حلال را بین خلقش تقسیم کرده و آن را به طور حرام تقسیم ننموده، پس هر کس از خدا پروا کند رزقش از راه حلالش خواهد رسید و هر کس پرده حرمت خدا را پاره نماید و رزقش را از راه غیر حلال بگیرد، رزق حلالش را به عنوان قصاص از او خواهند گرفت در نتیجه همان مقداری را که باید از حلال می خورد از حرام خورده و نه بیشتر، با این تفاوت که حساب آن را باید پس بدهد.

ص :321

در المیزان، ج 5، ص 283، از نهج البلاغه: رزق دو جور است، رزقی که آن تو را می طلبد و رزقی که تو آن را می طلبی. آن که تو را می طلبد به فرضی که تو به سراغ آن نروی او به سراغ تو خواهد آمد، پس غم روزی یکساله ات را سر بارِ غمِ امروزت مساز، برای هر یک روز غم همان روز کافی است، برای اینکه اگر مدت سال جزء عمر تو نباشد بیهوده غمش را نخورده ای و چرا غم رزقی را بخوری که مال تو نیست و نیز مگر تاکنون چنین چیزی شده که رزق تو را قبل از اینکه به دست تو برسد دیگری خورده باشد؟ و یا دیگری آن را از چنگ تو ربوده باشد و یا مگر تاکنون چنین چیزی شده که آنچه برایت مقدر شده دیرتر از موعد به دستت رسیده باشد؟!

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 284، از رسول خدا (ص): رزق مانند باران و به عدد آن از آسمان به زمین و برای هر انسانی به مقداری که برایش مقدر شده نازل می شود لکن برای خدا فضل هایی هم هست، بنابراین از خدای تعالی فضل او را نیز بخواه.

در کافی، ج 3، ص 371، چ1، از امام باقر (ع):

همانا بنده مرتکبِ گناه می شود و روزی از او بر کنار می گردد.

در الحدیث، ج 1، ص 101، از امام علی (ع): وقتی یکی از شما به فرزند خود وعده ای داد البته به آن وفا کند و از عهد خود تخلف ننماید زیرا کودکان گمان می کنند شما رازق آنها هستید.

لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ ﴿28﴾

مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند و هر که چنین کند در هیچ چیز [او را] از [دوستی] خدا [بهره ای] نیست مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کند و خداوند شما را از [عقوبت] خود می ترساند و بازگشت [همه] به سوی خداست (28)

☼ نکته:

این آیه شریفه «تقیه» را تأیید می فرماید و معروف به آیه تقیه است.

در المیزان، ج 5، ص 320، از عیاشی، از امام صادق (ع)، از پیامبر (ص): دین ندارد کسی که تقیه ندارد.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 144، از امام صادق (ع):

با تقواترین مردم کسی است که به «تقیه» بهتر عمل کند.

ص :322

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 320، از کافی، از امام باقر (ع): تقیه در هر چیزی برای آدم خواه ناخواه پیش می آید و خدا هم به همین جهت آن را حلال فرموده است.

قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (29)

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30)

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (31)

قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (32)

بگو: اگر آنچه را در سینه های شماست، پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را می داند؛ و (نیز) از آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه می باشد؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست (29) روزی که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر می بیند؛ و آرزو می کند میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانی زیادی باشد. خداوند شما را از (نافرمانی) خودش، برحذر می دارد؛ و (در عین حال، ) خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است (30) بگو: «اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است» (31) بگو: «از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچی کنید، خداوند کافران را دوست نمی دارد» (32)

شأن نزول: آیات فوق درباره گروهی از اهل کتاب (مسیحیان نجران) که می گفتند: ما دوستان خدا هستیم، نازل شده است.

در کافی، ج 3، ص 193، از امام صادق (ع):

هر کس برای دین دوست ندارد و برای دین دشمن ندارد دین ندارد.

در کافی، ج 3، ص 190، از رسول خدا (ص):

محکم ترین دستاویزهای ایمان، دوستی و دشمنی برای خدا و اولیاءِ خداست.

در المیزان، ج 5، ص 321، از امام صادق (ع): مگر دین چیزی بجز حب می تواند باشد؟

در کافی، ج 3، ص 192، از امام صادق (ع): هر گاه خواهی بدانی در تو خیری هست، به دلت مراجعه کن، اگر اهلِ طاعتِ خدا را دوست و اهلِ معصیت را دشمن داری، در تو خیری هست.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 321، از کافی، از امام صادق (ع):

هر کس میل دارد خدا او را دوست بدارد باید به طاعت خدا عمل کند و ما را پیروی نماید.

در المیزان، ج 5، ص 322، از حضرت رسول (ص): هر کس از سنت من روی بگرداند از من نیست.

ص :323

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 322، از حضرت رسول (ص): شرک ناپیداتر از صدای حرکت ذره بر روی سنگ صاف، آن هم در شب ظلمانی است. و سبک تر و کمترین درجه شرک این است که آدمی کسی را دوست بدارد، با اینکه بداند شائبه ای از جور و ستم دارد و کسی را دشمن بدارد با اینکه بداند او عادل است و آیا دین جز حب و بغض در راه خدا چیز دیگری است؟!

از همان منبع: مبادا یکی از شما را مسلط بر اریکه حکمرانی ببینم، وقتی که دستوری از دستورات من از آن چه به آن امر و از آن نهی کرده ام برایش پیش آید بگوید: ما این حرفها سرمان نمی شود، ما تنها از آنچه در کتاب خداست پیروی می کنیم.

إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ ﴿33﴾ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿34﴾ به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است (33) فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست (34)

اصطفی: گرفتن و اختیار کردن خالص هر چیز است.

آل: یعنی خاندان و اهل است ولی فرق آن با اهل در این است که «آل» همیشه به کلمه معرفه ای که صاحب شعور باشد اضافه می شود و هرگز بر کلمه نکره و زمانها و مکانها اضافه نمی شود. مثلاً می گوییم «آل الله» یا «آل السلطان» و هرگز نمی گوییم «آل همدان» یا «آل خیاط» ولی اهل به همه کلمات اضافه می شود. مثلاً «اهل همدان» یا «اهل خیاط» یا «اهل قرن دهم» و … پس از ظاهر کلمه بر می آید که منظور از آل، «بهترین های نسل آنهاست» .

نکته ای از المیزان، ج 5، ص 323تا 329: خداوند متعال در آیه 33 از میان مخلوقاتش در تمام جهانیان (عالمین)، برگزیده هایی را از بهترین های آنها در چهار دوره انتخاب می نماید که دو نفر آنها را به طور خاص و دو گروه آنها را بطور عام بیان می کند و اما دو نفر خاص شامل:

1 - آدم (ع) 2 - نوح (ع) می باشد که از میان گروه اول یعنی بعد از خلقت بشر تا زمان حضرت نوح (ع) یک نفر را که همان آدم (ع) را به دلایل ذیل اصطفی نموده است:

1 - آدم (ع) اولین مخلوق از بنی

ص :324

بشر است (وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) (بقره30) 2 - او اولین کسی است که باب توبه برایش فتح شد (ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَ هَدَی) (طه122) 3 - اولین کسی است که بر او دین تشریع شد (فَإِمَّا یأْتِینَّکُمْ مِنِّی هُدًی فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَای فَلَا یضِلُّ وَلَا یشْقَی) (1).

و اما نفر دومی که به صورت خاص در آیه شریفه اشاره شده است نوح (ع) است چرا که:

1 - اولین اولوالعزم است.

2 - کتاب و شریعت بر او نازل شد.

3 - پدر دومی نوع بشر است.

و اما آن دو گروه که به طور عام به آن اشاره شده است عبارتند از:

1 - آل ابراهیم (ع) 2 - آل عمران (ع) و از آن جایی که آل عمران خود از خاندان ابراهیم و آل ابراهیم می باشد، پس با آوردن آل عمران بعد از آل ابراهیم می خواهد برساند که منظور از آل ابراهیم تنها بعضی از ایشان و عده ای خاص است. عمرانی که در آیه آمده منظور یا پدر مریم است و یا پدر موسی (ع) و از آن جایی که کلمه «وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ» در قرآن کریم مکرر آمده و عمران پدر موسی حتی یک مورد هم ذکر نشده پس ظاهراً مراد از آل عمران عبارت می شود از مریم و عیسی و یا آن دو با همسر عمران. (حنه مادر مریم و همسر عمران است).

و اما «آل ابراهیم» : از آنجا که فرزندان حضرت ابراهیم (ع)، اسحاق و اسماعیل بوده و نسل ابراهیم از این دو هستند و چون ذریه اسحاق شامل: یعقوب – یوسف – موسی – هارون – سلیمان – زکریا – و عیسی (ع) هستند. و نیز «حضرت محمد (ص) و اهل بیت (ع) از فرزندان اسماعیلند» و همچنین به استناد آیات شریفه 54 و چند آیه قبل و بعد از آن از سوره نساء که در آن در مقام انکار و اعتراض بر بنی اسرائیل و حسادت بنی اسرائیل (یهود) بر بعضی از بندگان از آل ابراهیم (ع) است، «أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَینَاهُمْ مُلْکًا عَظِیماً» (نساء 54)، پس می توان به این نتیجه رسید که منظور از آل ابراهیم در آیه شریفه تنها پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) می باشد.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 330، از عیون، از امام رضا (ع): خدای تعالی برتری «عترت» بر سایر مردم را در آیات محکم کتابش علنی کرده و فرموده است: (ان الله اصطفی … )

ص :325


1- طه 123

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 330، از تفسیر عیاشی، از امام رضا (ع):

هر کس گمان کند که خدا از کار خلق فارغ شده دیگر کاری به کار خلق ندارد به خدا دروغ بسته است، برای این که مشیت خدا همچنان در خلقش نافذ است، هر چه را بخواهد اراده می کند و هر چه بخواهد، می کند برای اینکه قرآن کریم فرموده: (ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم) ذریه از اول تا به آخرش یک سلسله به هم پیوسته است. اگر مثلاً شنیدی که خدای تعالی به عمران وعده فرزندی پسر داد، ولی همسرش مریم را زایید، نباید خبر و وعده ی خدا را تکذیب کنید، چون این وعده با تولد عیسی (ع) انجام شد.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 331، از عیاشی، از امام باقر (ع):

ما از آن ذریه هستیم و ماییم بقیه آن عترت.

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی بَطْنی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (35)

فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ (36)

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (37)

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ (38)

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحینَ (39)

قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (40)

(به یاد آورید) هنگامی را که همسر «عمران» گفت: «خداوندا! آنچه را در رحم دارم، برای تو نذر کردم، که «محرر» (و آزاد، برای خدمت خانه تو) باشد. از من بپذیر، که تو شنوا و دانایی! (35) ولی هنگامی که او را به دنیا آورد، (و او را دختر یافت، ) گفت: «خداوندا! من او را دختر آوردم - ولی خدا از آنچه او به دنیا آورده بود، آگاهتر بود- و پسر، همانند دختر نیست. (دختر نمی تواند وظیفه خدمتگزاری معبد را همانند پسر انجام دهد. ) من او را مریم نام گذاردم؛ و او و فرزندانش را از (وسوسه های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می دهم» (36) خداوند، او [= مریم] را به طرز نیکویی پذیرفت؛ و به طرز شایسته ای، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد)؛ و کفالت او را به «زکریا» سپرد. هر زمان زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آن جا می دید. از او پرسید: «ای مریم! این را از کجا آورده ای؟!» گفت: «این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می دهد» (37) در آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگی در مریم، ) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه ای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می شنوی!» (38) و هنگامی که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را

ص :326

صدا زدند که: «خدا تو را به» یحیی «بشارت می دهد؛ (کسی) که کلمه خدا [= مسیح] را تصدیق می کند؛ و رهبر خواهد بود؛ و از هوسهای سرکش برکنار و پیامبری از صالحان است» (39) او عرض کرد: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که پیری به سراغ من آمده و همسرم نازاست؟!» فرمود: «بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد انجام می دهد» (40)

قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّیَ آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ﴿41﴾ (زکریا) گفت پروردگارا! برایم نشانه ای قراربده، فرمود نشانه ات این است که سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگویی وپروردگارت را بسیار یاد کن و شبانگاه و بامدادان تسبیح گوی (41)

«تُکلم الناس» : بند آمدن زبان زکریا در خصوص سخن گفتن با مردم است ولی به هنگام تسبیح و ذکر پروردگار، زبان او به راحتی می جنبید و از این روست که فرمود: «واذکر ربک کثیراً» چرا که این خود یک معجزه و آیتی از جانب خداوند متعال است، هم به این خاطر و هم به خاطر اینکه زکریا در سن120 یا 99 سالگی و زنش در سن 98 سالگی بخواهند بچه دار شوند تنها به واسطه ی اعجاز حضرت حق تعالی است.

وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ﴿42﴾ یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿43﴾

و [یاد کن] هنگامی را که فرشتگان گفتند ای مریم خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برتری داده است (42) ای مریم فرمانبر پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع نما (43)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 6، ص 8 و9: در آیه شریفه 42، دو بار کلمه «اصطفاک» بکار رفته است، یکبار به خاطر تطهیر و معصوم کردن حضرت مریم (س) است که خداوند وی را برگزیده و مقامات عصمت و طهارت عنایت فرموده است و چه بسا از مفسرین گفته اند: منظور از تطهیر او، بتول شدن اوست و بتول به معنای زنی که حیض نمی بیند (تا ناگزیر نشود از کلیسا بیرون رود) و یکبار هم او را بدون شوهر حامله نموده تا بدین جهت از سایر زنان عالم ممتاز باشد.

☼ نکته:

آیه شریفه می رساند که حضرت مریم (س) محدثه بوده، یعنی از کسانی بوده که ملائکه با او سخن می گفته اند. و مثل برخی از رسولان «اصطفا» شده، یعنی معصوم بوده است.

ص :327

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 49، از درمنثور، از حسن روایت شده که گفت:

حضرت رسول (ص) فرمود: خدای تعالی چهار زن را بر زنان عالمیان اصطفاء کرد:

1 - آسیه دختر مزاحم 2 - مریم دختر عمران 3 - خدیجه دختر خویلد 4 - فاطمه دختر محمد (ص).

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 48 و49، از قمی آمده که امام (ع) فرمود:

خدای تعالی در این آیه (42) دو بار اصطفاءِ مریم را ذکر کرده، معنای اولی این است که خدا او را اختیار کرده و از سایر زنان عالم انتخاب فرموده و معنای اصطفاءِ دوم و مراد به آن این است که مریم بدون شوهر حامله شد و خدا او را به این امتیاز از سایر زنان عالم ممتاز نمود.

از همان منبع، از امام صادق (ع): (در خصوص فرق میان رسول و نبی و محدث)

رسول کسی است که فرشته را می بیند که از ناحیه پروردگارش رسالت می آورد و می گوید: پروردگارت چنین و چنان دستور داده و رسول در عین حال نبی هم هست. و اما نبی فرشته ای را که بر او نازل می شود، نمی بیند، بلکه فرشته، پیام الهی را به قلبش می اندازد و نبی در حال گرفتن پیام الهی چون بیهوشی به خود می گیرد و مطلب را در خوابش می بیند، عرضه داشتم: پس از کجا می فهمد این را که می بیند از جانب خدا و حق است؟ فرمود: خدای تعالی برایش مشخص می کند، به طوری که یقین می کند آنچه را که می بیند حق است، ولی فرشته را به عیان نمی بیند و اما محدث کسی است که صدایی را می شنود ولی صاحب صدا را نمی بیند.

☼ نکته:

ملاک در محدث بودن یک انسان این است که صدای هاتف غیبی را بشنود و لازم نیست حتماً صاحب صدا را هم ببیند و به عبارتی جمع بین دیدن و شنیدن صوت فرشته برای محدث ممکن است، چرا که قرآن کریم در سوره مریم آیه 19 صراحتاً بیان می فرماید که حضرت مریم (س) شخصی را به شکل بشر دیده و با او سخن گفته است و یا درباره همسر ابراهیم (ع) در سوره مبارکه هود آیه 72 در داستان بشارت به فرزند.

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (44)

(ای پیامبر!) این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم؛ و تو در آن هنگام که قلمهای خود را (برای

ص :328

قرعه کشی) به آب می افکندند تا کدامیک کفالت و سرپرستی مریم را عهده دار شود و (نیز) به هنگامی که (دانشمندان بنی اسرائیل، برای کسب افتخار سرپرستی او، ) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی؛ و همه اینها، از راه وحی به تو گفته شد (44)

إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ﴿45﴾ [یاد کن] هنگامی [را] که فرشتگان گفتند ای مریم خداوند تو را به کلمه ای از جانب خود که نامش مسیح عیسی بن مریم است مژده می دهد در حالی که [او] در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است (45)

کَلِمه: منظور از کلمه، عیسی است بخاطر خلقتش.

مسیح: به معنای ممسوح است و معرب مشیح که در زبان عبری به معنای «مبارک» است که در آن اقوالی است:

1 - آنجناب ممسوح به یمن و برکت بود.

2 - ممسوح به تطهیر از گناهان بود.

3 - جبرئیل او را در وقت ولادت با بالهای خود مسح کرد تا از شر شیطان در امان بماند.

4 - هیچ مبتلا و مریضی را مسح نمی کرد مگر اینکه شفا می یافت.

5 - دست بر سر یتیمان می کشید.

6 - با روغن زیتون تبرک شده ممسوح گشته چون انبیاء روغن زیتون به خود می مالیدند.

وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿46﴾ و در گهواره [به اعجاز] و در میان سالی [به وحی] با مردم سخن می گوید و از شایستگان است (46)

مهد: بستری برای کودک شیر خوار است= گهواره.

کهلا: از ماده کهولت به معنای سالخوردگی است.

☼ نکته:

بعضی گفته اند: سخن گفتن وی با مردم در سن کهولت، بعد از برگشتنش از آسمان است، چون آنجناب قبل از آنکه به آسمان صعود کند، به سن کهولت نرسیده بود.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 19 و20، آمده است: «جمله مورد بحث می فرماید عیسی در گهواره همانطور با مردم سخن گفت که در دوران کهولت سخن می گفت» .

قالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ

ص :329

فَیَکُونُ (47)

(مریم) گفت: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است؟!» فرمود: خداوند، این گونه هر چه را بخواهد می آفریند! هنگامی که چیزی را مقرر دارد (و فرمان هستی آن را صادر کند)، فقط به آن می گوید: «موجود باش!» آن نیز فوراً موجود می شود (47)

وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ ﴿48﴾

و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می آموزد (48)

کتاب: منظور، وحی الهی است که برای رفع اختلاف مردم نازل شد چرا که در آغاز همه مردم، امتی واحد بودند لکن با یکدیگر اختلاف کردند و خداوند متعال کتاب وحی فرستاد تا رفع اختلافشان کند. «ال» در ابتدای کتاب نشانه معرفه بودن آن می باشد.

حکمت: معرفت و شناخت الهی است که خداوند به هر کس که بخواهد عنایت می کند.

تورات و انجیل: خداوند متعال تمام کتب آسمانی را (تا آن زمان) به حضرت عیسی (ع) الهام فرمود. این خصیصه فقط مختص به حضرت عیسی نیست چرا که تمام پیامبران اولوالعزم مؤید و تأیید کننده تمام کتب آسمانی قبل از خویشند. منظور از تورات، کتاب تورات حضرت موسی (ع) است که تحریف نشده باشد چرا که تورات اصلی در زمان بخت نصر «پادشاه بابل» و کوروش «پادشاه فارس» و افرادی دیگر دچار تحریف شده است. و اما انجیل مختص به آنجناب است و مشتمل بر تأیید کتاب تورات و احکام آن، البته یک سری آیات ناسخ آیات تورات را هم مشتمل می شود، از جمله حلال کردن گوشت شتر و پیه و گوشت بعضی ماهیان که در آیین موسی بر آنان حرام بود. و نیز بشارت از آمدن خاتم الانبیاء (ص) که در تمام کتب آسمانی آمده است و غیره.

وَرَسُولًا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّنْ رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَاُحْیِ الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿49﴾ و [او را] پیامبری به سوی بنی اسرائیل [می فرستد که او به آنان می گوید] در حقیقت من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه ای آورده ام من از گل برای شما [چیزی] به شکل پرنده می سازم آنگاه در آن می دمم پس به اذن خدا پرنده ای می شود و به اذن خدا

ص :330

نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می بخشم و مردگان را زنده می گردانم و شما را از آنچه می خورید و در خانه هایتان ذخیره می کنید خبر می دهم مسلماً در این [معجزات] برای شما اگر مؤمن باشید عبرت است (49)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 6، ص 23:

ظاهر آیه می رساند که عیسی (ع) مبعوث بر بنی اسرائیل بوده همان گونه که در مورد حضرت موسی (ع) نیز آمده «اذهب الی فرعون انه طغی» (طه 24) و در عین حال می بینیم ساحران فرعون به موسی ایمان آوردند با اینکه از بنی اسرائیل نبودند. و نیز آیه: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ» (بقره213) و به عبارتی حضرت عیسی و موسی (ع) از انبیاء اولوالعزم هستند و دین و آیین شان به صورت جهانی بوده و بر تمام دنیا مبعوث شده اند و آنها رسولند بر تمامی انسانها: «وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِی بَینَهُمْ بِالْقِسْط» (یونس47) در سیاق آیه شریفه تمام معجزات را مقید به اذن خداوند متعال نموده الا معجزه «وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ» ، هر چند این جمله اخبار غیبی است که مختص به خدا و رسول اوست که توسط وحی بدان آگاه می گردد ولی از آن جایی که اولاً: خبر دادن غیر از خلق و زنده کردن است و ثانیاً: خبر دادن فعل خدای تعالی و لایق به ساحت مقدس او نیست (چرا که او ستار العیوب است) بدین جهت خصوص این معجزه را مقید به اذن خدا نکرد.

وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (50)

إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (51)

و آنچه را پیش از من از تورات بوده، تصدیق می کنم؛ و (آمده ام) تا پاره ای از چیزهایی را که (بر اثر ظلم و گناه، ) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضی از چهارپایان و ماهیها، ) حلال کنم؛ و نشانه ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام؛ پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید! (50) خداوند، پروردگار من و شماست؛ او را بپرستید (نه من و نه چیز دیگر را)! این است راه راست! (51)

فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿52﴾

چون عیسی از آنان احساس کفر کرد گفت: یاران من در راه خدا چه کسانند؟ حواریون گفتند: ما یاران خداییم به خدا ایمان آورده ایم وگواه باش که ما تسلیم هستیم (52)

ص :331

حور: یعنی سفیدی خیلی زیاد. حواری: منظور افراد برگزیده و مخصوص اوست.

در المیزان، ج 6، ص 32 - 61، آورده است:

حواریون، 12تن بودند و اقوالی در علت نام گذاری آنهاست:

1 - چون نورانی بودند و اثر عبادت در آنها آشکار بود یا دلهایشان پاک بود.

2 - چون رختشوی بودند و لباسها را از چرک پاک و سفید می کردند.

3 - چون ماهی صید می کردند.

4 - چون از افراد مخصوص انبیاء بودند.

در المیزان، ج 6، ص 53، از امام رضا (ع): (درپاسخِ این که چرا یاران عیسی را حواری نامیدند؟ فرمود)

اما از نظر مردم (اهل سنت) بدین جهت که یاران آنجناب شغل لباسشویی داشتند و اما از نظر ما اهل بیت (ع) وجه این نامگذاری این بوده که یاران مسیح (ع) هم نفس خود را خالص کرده بودند و هم دیگران را با پند و اندرز از آلودگیِ گناهان پاک می کردند.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 53، از کتاب توحید، از امام رضا (ع):

حواریون عیسی (ع) 12 نفر بودند که از همه آنان برتر و دانا تر «لوقا» بود.

☼ نکته:

بر اساس آیه 111 سوره مائده به حواریون وحی نازل می شده است: «وَإِذْ أَوْحَیتُ إِلَی الْحَوَارِیینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ» = «به یاد آر آن زمانی را که من به حواریین وحی کردم که به من و به رسولم ایمان بیاورید، گفتند ایمان آوریدم و خود شاهد باش به اینکه ما مسلمانیم» (1).

در المیزان، ج 6، ص 54، از تفسیر قمی، از امام باقر (ع): عیسی در هنگام عصرِ آن شبی که خدای تعالی او را به آسمان بالا برد، یاران خود را که دوازده نفر بودند نزد خود خواند و ایشان را داخل خانه ای کرد و سپس از چشمه ای که در کنج آن خانه بود در آمد، در حالی که آب از سر و رویش می ریخت، فرمود: خدای تعالی به من وحی کرد که همین ساعت مرا به سوی خود بالا می برد و مرا از یهود پاک می کند، کدام یک از شما داوطلب می شود به شکل من در آید؟ و خدای تعالی شکل مرا به او بدهد و به جای من کشته و به دار آویخته گردد و در عوض در بهشت با من باشد؟ جوانی از بین آنان گفت: یا روح الله! من حاضرم. فرمود: بله تو همانی. آنگاه رو کرد به بقیه

ص :332


1- مائده111

و فرمود: بدانید که بعد از رفتن من یکی از شما تا قبل از رسیدن صبح دوازده بار بر من کافر می شود، (و اظهار بیزاری از من می کند) مردی از میان جمع گفت: یا نبی الله، منم؟ عیسی گفت: مثل اینکه از نفس خودت چنین چیزی را احساس کرده ای، باشد تو همان شخص باش. آنگاه رو کرد به بقیه و فرمود: بعد از من دیری نمی پاید که به سه فرقه متفرق می شوید، دو فرقه به خدای تعالی افترا می بندند و در آتش خواهند بود و یک فرقه اهل نجات است و آن فرقه ای است که از شمعون، صادقانه پیروی می کند و به خدا دروغ نمی بندد که آن فرقه در بهشت خواهد بود. این را گفت و در جلو چشم همه اصحابش از زاویه خانه به طرف آسمان بالا رفت و ناپدید شد. از سوی دیگر یهود که مدتها در جستجوی مسیح بود، در همان شب آن خانه را پیدا کرده، آن جوانی را که داوطلب شده بود به شکل عیسی درآید گرفتند و کشتند. (بعضی ها گفته اند: آن جوانی که حاضر شد به شکل عیسی در آید، همان کسی بود که گزارش داده بود به اینکه عیسی (ع) کجاست تا او را بگیرند و بکشند).

توجه: بحثی در خصوص حواریون در انتهای فصل پنجم آمده است.

رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ (53)

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ (54)

پروردگارا! به آنچه نازل کرده ای، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروی نمودیم؛ ما را در زمره گواهان بنویس! (53) و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش، ) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش، ) چاره جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره جویان است (54)

إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿55﴾ [یاد کن] هنگامی را که خدا گفت ای عیسی من تو را برگرفته و به سوی خویش بالا می برم و تو را از [آلایش] کسانی که کفر ورزیده اند پاک می گردانم و تا روز رستاخیز کسانی را که از تو پیروی کرده اند فوق کسانی که کافر شده اند قرار خواهم داد آنگاه فرجام شما به سوی من است پس در آنچه بر سر آن اختلاف می کردید میان شما داوری خواهم کرد (55)

ص :333

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 37 و38، آمده است: در معنای «متوفیک= مصدر توفی به معنای گرفتن چیزی» اقوالی است:

1 - یعنی تو را از زمین بر می گیرم، از قبیل اینکه بگویی: «توفیت مالی علی فلان» هر گاه مال خود را از او دریافت کنی.

2 - یعنی اکنون که تو را به آسمان بالا می برم، پس از فرود آمدن از آن، تو را در هنگام فرا رسیدن مرگت می میرانم.

3 - من تو را در خواب می میرانم، از قبیل آیه: «اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا» = «و آن را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض می کند» (زمر42) و منظور این است که تو را در حال خواب به آسمان بالا می برم تا اینکه دچار وحشت نگردی و زمانی که در آسمان بیدار می شوی مطمئن باشی.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 55، از کتاب عیون، از امام رضا (ع) روایت کرده که فرمود:

امر هیچ یک از انبیاء و حجت های الهی بر مردم مشتبه نشد، مگر امر عیسی و بس، برای این که عیسی را زنده به آسمان بردند و دوباره روحش را به بدنش برگرداندند، این مضمون کلام خدای تعالی است که یکجا می فرماید: «یا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ … » (آل عمران 55) و جای دیگر از خود عیسی حکایت می کند که در روز قیامت می گوید: «وَ کُنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ وَأَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ» (1).

فَأَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (56)

وَ أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ (57)

ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکیمِ (58)

إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (59)

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ (60)

اما آنها که کافر شدند، (و پس از شناختن حق، آن را انکار کردند، ) در دنیا و آخرت، آنان را مجازات دردناکی خواهم کرد؛ و برای آنها، یاورانی نیست (56) اما آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنان را بطور کامل خواهد داد؛ و خداوند، ستمکاران را دوست نمی دارد (57) اینها را که بر تو می خوانیم، از نشانه ها(ی حقانیت تو) است و یادآوری حکیمانه است (58) مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد. (بنابراین، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست) (59) اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو؛ بنابراین، از تردید کنندگان مباش! (60)

ص :334


1- مائده 117

فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ ﴿61﴾ پس هر که در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم (61)

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به آیه «مباهله» است.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 72 - 77، آمده است: (خلاصه چند روایت)

آیه مورد بحث در مورد نمایندگان مسیحیان نجران یعنی «اهتم» و «عاقب» و «سیّد» و همراهان آن دو نازل شده است. چون پیامبر اکرم (ص) نصاری را دعوت به مباهله کرد، از وی مهلت خواستند تا به بزرگان خود مراجعه کنند و از آنان نظر بخواهند و چون به مشورت با یکدیگر پرداختند، از «عاقب» که صاحبِ نظر بود پرسیدند: رأی تو چیست؟ گفت: به خدا سوگند شما خود می دانید که محمد (ص) پیامبر و فرستاده خداست و با نشانه های محکم از جانب پروردگار شما آمده است، به خدا سوگند هرگز قومی به مباهله با پیامبر نپرداخت، جز اینکه بزرگشان زنده نماند و کوچکشان به بزرگی نرسید و اگر بخواهید با آیین خود مأنوس و همدم باشید از مباهله با وی خودداری کنید و از او جدا شوید و به دیار خود برگردید. این در حالی بود که صبح روز بعد پیامبر (ص) آمد در حالی که دست علی را گرفته بود و حسنین (ع) در جلو و فاطمه (س) پشت سر آن حضرت در حرکت بود، نصاری هم که اسقفشان، ابوحارثه، در جلویشان بود، آمدند. اسقف چون پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) را دید گفت: چهره هایی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوه ها را از جای بکند، البته خواهد کند، پس با او مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و بر روی زمین تا قیامت یک نصرانی نخواهد ماند. پس مسیحیان گفتند: ای ابوالقاسم ما با تو مباهله نمی کنیم و به مصالحه حاضریم، با ما مصالحه کن. پیامبر (ص) با آنها مصالحه کرد که آنان هر سال دو هزار حله (هزار حله در ماه صفر و هزار حله در رجب) به پیامبر (ص) تحویل دهند و

ص :335

نیز سی زره و سی نیزه و سی اسب عاریه دهند تا چنانچه در یمن آشوب و جنگی پیش آید، مسلمانان از آنها استفاده کنند.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 78، از پیامبر اکرم (ص): قسم به آنکه جانم در قبضه قدرت اوست، هلاکت آنان نزدیک شده بود و اگر مباهله می کردند همگی به صورت بوزینه و خوک مسخ می شدند و بیابان بر آنها وادی آتش می شد و یکسال طول نمی کشید که همه آنان نابود می شدند.

از همان منبع: علمای حاضر در جلسه مأمون از حضرت رضا (ع) پرسیدند: آیا خدای تعالی کلمه (اصطفاء) را در کتاب خود تفسیر کرده است؟ فرمود: ظاهر این کلمه را در دوازده جا تفسیر کرده، غیر باطن آن. اما سوم در آنجاست که طاهرین از خلق خود را از دیگران متمایز ساخته و رسول خود را دستور می دهد که با عترتش به درگاه خدا ابتهال نموده، با نصاری مباهله کند و فرمود: (فمن حاجک … ) علماء حاضر گفتند: منظور از کلمه «انفسنا» خود آنجناب است، فرمود: اشتباه کرده اید، منظورش علی بن ابیطالب است. یکی از ادله این معنا کلام رسول خدا (ص) است که درباره قبیله بنی ولیعه فرمود: «بنی ولیعه دست از خلافکاریش بردارد و گرنه مردی را به سرکوبیشان می فرستم که چون نفس من است» . و منظورش علی بن ابیطالب بود. و منظور از کلمه ی «ابناء» حسن و حسین (ع) و منظور از کلمه «نساء» فاطمه (س) است و این خصوصیت و امتیازی است که احدی از امت مقدم بر ایشان نیست.

از همان منبع، از موسی بن جعفر (ع): (رشید از آن حضرت پرسید: چگونه می گویید ما ذریه رسول خداییم؟ با اینکه رسول خدا (ص) پسر نداشت؟ در جواب فرمود: ) (وَ مِنْ ذُرِّیتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَیمَانَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسَی وَ هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیا وَ یحْیی وَ عِیسَی وَ إِلْیاسَ) (انعام 85 - 84) حال ای هارون بگو پدر عیسی که بود. گفت: عیسی پدر نداشت. فرمود: قرآن کریم عیسی را با اینکه پدر نداشت از طریق مادرش مریم ملحق به ذراری انبیاء کرده، ما هم همین طور. خدای تعالی ما را از طریق مادرمان فاطمه (س) ملحق به ذراری رسول خدا (ص) کرده است. و نیز فرمود: «فمن حاجک فیه من بعد … » و احدی ادعا نکرده که در داستان مباهله

ص :336

با رسول خدا (ص) داخل شده باشد الا علی بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین (ع).

☼ نکته:

در روایت اول آمده بود: (در صفر) و منظور محرم است که اول سال عربی است. چرا که عرب جاهلیت محرم را صفر اول و صفر را صفر دوم می نامیدند. و رسمشان این بود که اگر صفر اول یعنی محرم الحرام جنگی پیش آید، از آن جایی که در جاهلیت و هم در اسلام، جنگ در ماههای حرام ممنوع بود، حرمت صفر اول را در آن سال به صفر دوم می دادند، تا بتوانند در صفر

اول یعنی محرم به جنگ بپردازند. و این انتقال حرمت از ماهی به ماه دیگر را «نسیء» گویند. ولی اسلام آن را منع کرده است و نامش را شهر الله الحرام نامید. و به تدریج به منظور سهولت لفظ، کلمه (شهر الله) از نام آن برداشته و محرمش خواندند.

☼ نکته:

مسئله مباهله اختصاص به شخص رسول خدا (ص) و آن هم در خصوص ماجرای نصارای نجران ندارد بلکه (آیات الهی برای آیندگان هم پا برجاست) و مباهله از معجزات باقیه ی اسلام و قرآن است و هر فرد مؤمن می تواند به حضرت رسول (ص) تأسی نموده در راه اثبات هر حقیقتی از حقایق ثابته ی دین با همین سلاح پنجه در پنجه ی دشمن خود انداخته با درخواست از پیشگاه خدای تعالی فرمان نابودی وی را صادر کند و ائمه اهل بیت (ع) هم نه تنها این عمل را مشروع دانسته بلکه سفارش هم کرده اند. نمونه هایی در طول تاریخ اسلام و تشیع اتفاق افتاده است. مثلاً داستان مباهله یک مسیحی با یک یهودی که در همان مجلس، زمین زیر پای یهود آتش شد.

در نهج البلاغه، ص 683، ح253، از حضرت علی (ع): هر گاه خواستید ستمکاری را سوگند دهید از او بخواهید که بگوید: «از نیروی الهی بیزارم» ، زیرا پس از بیزاری اگر به دروغ سوگند خورد، در کیفرِ او شتاب شود، اما اگر در سوگندِ خود بگوید: «به خدایی که جز او خدایی نیست» ، در کیفرش شتاب نگردد، چرا که خدا را به یکتایی یاد کرده است.

☼ نکته:

روایات فراوانی به صورت اجماع از طریق شیعه و سنی وارد شده است که می رساند مراد از آیه شریفه فوق، اصحاب کساء (ع) هستند هر چند بعضی از مفسرینِ عامه خواسته اند آن

ص :337

را نادیده گرفته و جعل نمایند. (خداوند متعال هدایتمان فرماید).

إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (62)

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِالْمُفْسِدینَ (63)

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64)

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65)

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66)

ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (67)

إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ (68)

وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (69)

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70)

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)

این همان سرگذشت واقعی (مسیح) است. (و ادعاهایی همچون الوهیت او، یا فرزند خدا بودنش، بی اساس است) و هیچ معبودی، جز خداوند یگانه نیست؛ و خداوند توانا و حکیم است (62) اگر (با این همه شواهد روشن، باز هم از پذیرش حق) روی گردانند، (بدان که طالب حق نیستند؛ و) خداوند از مفسده جویان، آگاه است (63) بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را - غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد» هرگاه (از این دعوت، ) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!» (64) ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفتگو و نزاع می کنید (و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمی کنید؟ (65) شما کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره آنچه آگاه نیستید، گفتگو می کنید؟! و خدا می داند و شما نمی دانید (66) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود (67) سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند؛ همچنین) این پیامبر و کسانی که (به او) ایمان آورده اند (از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولی و سرپرست مؤمنان است (68) جمعی از اهل کتاب (از یهود)، دوست داشتند (و آرزو می کردند) شما را گمراه کنند؛ (اما آنها باید بدانند که نمی توانند شما را گمراه سازند) آنها گمراه نمی کنند مگر خودشان را و نمی فهمند! (69) ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر می شوید، در حالی که (به درستی آن) گواهی می دهید؟! (70) ای اهل کتاب! چرا حق را با باطل (می آمیزید و) مشتبه می کنید (تا دیگران نفهمند و گمراه شوند) و حقیقت را پوشیده می دارید در حالی که می دانید؟ (71)

وَقَالَتْ طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِیَ أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿72﴾ و جماعتی از اهل کتاب گفتند در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ایمان بیاورید و در پایان [روز] انکار کنید شاید آنان [از اسلام] برگردند (72)

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 143، از درمنثور، از ابن عباس:

ص :338

طایفه ای (12 نفر) از احبار یهود خیبر با هم توطئه کردند و با یکدیگر قرار گذاشتند که اول روز با زبان نه با ایمان قلبی، اظهار اسلام کنند و آخر روز از آن برگردند و اظهار کفر کنند و بگویند علت بازگشت ما از اسلام این بود که در کتب خود جستجو کردیم و با دانشمندان خویش هم مشاوره نمودیم و دانستیم اوصافی که در تورات برای محمد بیان شده در آن نیست و در نتیجه کذب و بطلان روش او بر ما معلوم شد و هدفشان این بود که اصحاب را از دین اسلام برگردانند.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 143، از قمی، از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود:

وقتی رسول خدا (ص) به مدینه وارد شد، رو به بیت المقدس نماز می خواند، مردم (یهود) خیلی خوشحال شدند و بعد از آنکه خدای تعالی قبله اش را از بیت المقدس به سوی کعبه برگردانید یهود از این جریان سخت خشمگین شدند و این تحول در وسط نماز ظهر بود، گفتند: محمد (ص) نماز صبح را به سوی بیت المقدس قبله ی ما خواند و همه شما یهودیان به این دستور که در اول روز بر محمد نازل شده ایمان بیاورید و بدانچه در آخر روز نازل شده کفر بورزید و منظورشان از آنچه در آخر روز نازل شده همان تحویل قبله از بیت المقدس به سوی کعبه است.

وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (73)

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (74)

وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (75)

بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ (76)

إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (77)

وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (78)

و جز به کسی که از آیین شما پیروی می کند، (واقعاً) ایمان نیاورید! بگو: «هدایت، هدایت الهی است! (و این توطئه شما، در برابر آن بی اثر است)» ! (سپس اضافه کردند: «تصور نکنید) به کسی همانند شما (کتاب آسمانی) داده می شود، یا اینکه می توانند در پیشگاه پروردگارتان، با شما بحث و گفتگو کنند، (بلکه نبوت و منطق، هر دو نزد شماست!)» بگو: فضل (و موهبت

ص :339

نبوت و عقل و منطق، در انحصار کسی نیست؛ بلکه) به دست خداست؛ و به هر کس بخواهد (و شایسته بداند، ) می دهد؛ و خداوند، واسع [= دارای مواهب گسترده] و آگاه (از موارد شایسته آن) است (73) هر کس را بخواهد، ویژه رحمت خود می کند؛ و خداوند، دارای مواهب عظیم است (74) و در میان اهل کتاب، کسانی هستند که اگر ثروت زیادی به رسم امانت به آنها بسپاری، به تو باز می گردانند؛ و کسانی هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپاری، به تو باز نمی گردانند؛ مگر تا زمانی که بالای سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلط) باشی! این بخاطر آن است که می گویند: «ما در برابر امیین [= غیر یهود]، مسئول نیستیم» و بر خدا دروغ می بندند؛ در حالی که می دانند (این سخن دروغ است) (75) آری، کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزکاری پیشه نماید، (خدا او را دوست می دارد؛ زیرا) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد (76) کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود (به نام مقدس او) را به بهای ناچیزی می فروشند، آنها بهره ای در آخرت نخواهند داشت؛ و خداوند با آنها سخن نمی گوید و به آنان در قیامت نمی نگرد و آنها را (از گناه) پاک نمی سازد؛ و عذاب دردناکی برای آنهاست (77) در میان آنها [= یهود] کسانی هستند که به هنگام تلاوت کتاب (خدا)، زبان خود را چنان می گردانند که گمان کنید (آنچه را می خوانند، ) از کتاب (خدا) است؛در حالی که از کتاب (خدا) نیست! (و با صراحت) می گویند: «آن از طرف خداست!» با اینکه از طرف خدا نیست و به خدا دروغ می بندند در حالی که می دانند! (78)

مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادًا لِّی مِنْ دُونِ اللّهِ وَلَکِنْ کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿79﴾ وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَالنِّبِیِّیْنَ أَرْبَابًا أَیَأْمُرُکُم بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿80﴾

هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید به جای خدا بندگان من باشید بلکه [باید بگوید] به سبب آنکه کتاب [آسمانی] تعلیم می دادید و از آن رو که درس می خواندید علمای دین باشید (79) و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرید آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده اید [باز] شما را به کفر وا می دارد (80)

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 227، از ابن عباس:

یکی از یهودیان بنام «ابو رافع» به همراه سرپرست هیأت اعزامی نجران گفتند: ای محمد! آیا می خواهی تو را بپرستیم و خدا بدانیم؟ حضرت فرمود: پناه بر خدا که غیر او را بپرستم و یا به پرستش غیر او فرمان دهم، خداوند مرا برای چنین امری مبعوث و مأمور نکرده است.

در المیزان، ج 6، ص 227، از قمی، از امام (ع): در قدیم قومی بودند که ملائکه را می پرستیدند و قومی از نصاری معتقد بودند که عیسی رب است و یهود معتقد بودند عُزَیر پسر خداست. لذا خدای تعالی فرمود: عیسی شما را دستور نمی دهد که ملائکه و پیامبران را ارباب خود بگیرید.

ص :340

تثلیث و احتجاج قرآن علیه آن:

1 - مسیحیان گفته اند مسیح پسر خداست (توبه30) و (انبیاء 26) 2 - مسیحیان گفته اند مسیح خود خداست (مائده 72) 3 - سه خدا (ثلاثه) (مائده 73) و (نساء 171) 4 - چهار برهان در رد شرک مسیحیان (بقره 117) و نیز آیاتی چون (نساء 171) (مائده 75) (مائده 17) (مائده 76) (نساء 172) (انبیاء 28) (مائده 72) (صافات 159).

مسیح شفیع است نه خونبهای گنهکاران: نصاری معتقدند: بعد از نافرمانی آدم (ع)، این خطاکاری در فرزندانش به ارث ماند. و از آن جایی که خداوند رحیم است پس این رحمت با عقاب اخروی خطاکاران منافات دارد و از طرفی عدالت اقتضا می کند مجرم به عقاب برسد لذا خداوند این مشکل را به برکت مسیح (ع) حل کرد، بدین صورت که مسیح فرزند خدا و خود خدا بود در رحم مریم (س) حلول کرده به شکل انسان متولد شد و بعد از مدتی دشمنان را بر خود مسخر ساخت، تا او را به دار آویزند و در حقیقت خود را فدا ساخت تا بندگانش از عقاب آخرت نجات یابند و به همین خاطر به او (فادی) گویند. (العیاذ بالله).

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 199 - 201، در خصوص سرگذشت تورات فعلی، آمده است: بنی اسرائیل از نواده هایی از آل یعقوبند و زندگی بدوی و صحرانشینی داشتند و به تدریج فراعنه مصر آنان را به عنوان نوکر و کلفت به شهر آوردند تا آنکه موسی (ع) آنها را نجات داد. بعد از موسی، یوشع (ع) آنها را رهبری کرد و بعد، دوران سلطنتِ آنها توسط طالوت و داوود و سلیمان ادامه یافت و بعد دوباره سلطنتشان قطعه قطعه شده و حدود سی و چند پادشاه در بین آنها حکومت کردند تا آنکه بُخت نصر حاکم بابل شده و یهودیان را سرکوب، خزائن هیکل (مسجد اقصی) را غارت و جز عده ای از ضعفا و فقرا، بقیه بنی اسرائیل که حدود ده هزار ثروتمند و صنعت گر بودند را با خود به بابل برد و پادشاه بنی اسرائیل را به «صدقیا» داده تا تحت نظر او بر بنی اسرائیل حکومت کند. بعد از ده سال «صدقیا» با بعضی از فراعنه ی مصر رابطه برقرار نموده سر از اطاعت بخت نصر برتافت. بخت نصر هم به آنها حمله کرد و مسجد اقصی را با خاک یکسان نموده و خانه ها را ویران و تمامی اسرائیلیان را از دم شمشیر گذراند. در این میان تورات و تابوتی که تورات در آن

ص :341

بود نابود شد. حدود 50 سال بعد، کوروش یکی از ملوک فارس بر تخت نشست و بابل را فتح نمود. اسرای اسرائیلیان را آزاد و هیکل را تجدید بنا نمود. و سپس کتب عهد عتیق را جمع نموده، تصحیح کرد و این همان توراتی است که امروز در دست یهود است. این کتاب تورات مشتمل بر 35 کتاب است، در تمام کتب دینی و تاریخی یهود، نامی از مسیح یافت نمی شود.

از همان منبع، ص 201 - 228، در خصوص اناجیل چهارگانه آمده است:

انجیل متی: قدیمی ترین انجیل و به زبان عبرانی بود که نسخه اصلی آن مفقود است.

انجیل مرقس: توسط شخصی بنام مرقس نوشته و اعتباری ندارد و عیسی را خدا نمی داند.

انجیل لوقا: لوقا مردی یهودی و دشمن مسیحیان بود که خوک را حلال و ختنه را حرام کرد.

انجیل یوحنا: نظرات مختلفی در تألیف آن وجود دارد.

وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُمْ مِّنْ کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَی ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَا مَعَکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ ﴿81﴾ فَمَن تَوَلَّی بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿82﴾

و [یاد کن] هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم سپس شما را فرستاده ای آمد که آنچه را با شماست تصدیق کرد البته به او ایمان بیاورید و حتماً یاریش کنید آنگاه فرمود آیا اقرارکردید و در این باره پیمانم را پذیرفتید گفتند آری اقرار کردیم، فرمود پس گواه باشید و من با شما از گواهانم (81) پس کسانی که بعد از این روی برتابند آنان خود نافرمانانند (82)

میثاق النبیین: هم می تواند انبیایی باشد که بر ایشان از مردم میثاق گرفته شده و هم انبیایی باشد که از خودشان میثاق در خصوص پذیرشِ توحید و ولایت اهلِ بیت (ع) گرفته شده است.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 238، از امیرالمؤمنین (ع): (أأقررتم و اخذتم) آیا اقرار کردید؟ و به این اقرار خود بر امتهای خود پیمان بستید؟ (قالوا) یعنی انبیاء و امت هایشان گفتند: (اقررنا) یعنی به آنچه دستورمان دادی که به آن اقرار کنیم، اقرار کردیم، (قال فاشهدوا)، خدای تعالی به انبیاء و امت ها فرمود: پس شاهد باشید و من هم با شما شاهد بر شما و بر امتهای شمایم.

ص :342

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 238، از مجمع، از امیرالمؤمنین (ع):

خدای تعالی از انبیاء قبل از پیامبر ما میثاق گرفت، که به امت های خود خبر بعثت آنجناب و علائم و صفاتش را بدهند و به آمدنش بشارت داده، دستور دهند که آنجناب را تصدیق کنند.

از همان منبع، از درمنثور، از امام علی (ع): خدایتعالی از آدم تا کنون هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر اینکه از او پیمان گرفت که اگر در زندگی او، محمد (ص) مبعوث شد، باید به او ایمان آورد و یاریش کند و دستورش داد که او نیز این پیمان را از امت خود بگیرد.

از همان منبع، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع):

خدای تعالی در عالمِ «ذّر» به ایشان فرمود: (أأقررتم و اخذتم علی ذلکم اصری) و معنای «إصر» عهد است، (قالوا اقررنا)، آنگاه خدای تعالی به ملائکه فرمود: (فاشهدوا) گواه باشید.

از همان منبع، از امام صادق (ع): خدای تعالی از امتها میثاق گرفت به این که هر امتی پیغمبر خود را تصدیق نماید و به آنچه آن پیغمبر آورده عمل کند، ولی امتها به این عهد وفا نکرده و بسیاری از شرایع آنان را ترک و تحریف نمودند.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع): نامی را بر خود نهادند (منظور خلفای جورند که به ناحق خود را امیرالمؤمنین خواندند) که خدای تعالی به جز علی بن ابیطالب (ع) را به آن نام ننامیده و تأویل آن هنوز نیامده (و تأویل آن وقتی است) که خدای تعالی انبیاء و مؤمنین را پیش روی آن جناب جمع کند تا یاریش کنند و این است گفتار خدای تعالی: «و اذ اخذ … » .

در تحف العقول، ص 173، از امام علی (ع): اگر تقوای الهی پیشه کنید و حق پیغمبر (ص) را درباره خاندان و اهل بیتش حفظ کنید خدا را به بهترین وجه عبادت کرده، یاد نموده و شکر کرده اید، اگر چه مخالفان شما نماز طولانی تری بخوانند و روزه بیشتری بگیرند و صدقه بیشتری بدهند زیرا شما به خدا و دین حق او یعنی ولایت آل محمد (ص) وفادارتر و خیرخواه ترید.

از همان منبع، ص 12 - 211: مؤمن نگاهش عبرت، سکوتش اندیشه، سخنش یاد خدا، توانمندیش شکر، سختیش صبر، نیتش خیر و افسوسش فوت خیرات است. ولی منافق نگاهش غفلت، سکوتش هرزه، توانگریش تکبر، سختیش بی تابی و زبونی، نیتش شر و افسوسش فوت شر است.

ص :343

أَ فَغَیْرَ دینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (83)

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84)

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (85)

کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (86)

أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ (87)

خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (88)

إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (89)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ (90)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدی بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (91)

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (92)

آیا آنها غیر از آیین خدا می طلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابر (فرمان) او تسلیمند و همه به سوی او بازگردانده می شوند (83) بگو: «به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین) به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده؛ و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمی گذاریم؛ و در برابر (فرمان) او تسلیم هستیم» (84) و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق، ) آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است (85) چگونه خداوند جمعیتی را هدایت می کند که بعد از ایمان و گواهی به حقانیت رسول و آمدن نشانه های روشن برای آنها، کافر شدند؟! و خدا، جمعیت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد! (86) کیفر آنها، این است که لعن (و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگی بر آنهاست (87) همواره در این لعن (و طرد و نفرین) می مانند؛ مجازاتشان تخفیف نمی یابد؛ و به آنها مهلت داده نمی شود (88) مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح نمایند؛ (و در مقام جبران گناهان گذشته برآیند، که توبه آنها پذیرفته خواهد شد؛) زیرا خداوند، آمرزنده و بخشنده است (89) کسانی که پس از ایمان کافر شدند و سپس بر کفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند، ) هیچ گاه توبه آنان، (که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت می گیرد، ) قبول نمی شود؛ و آنها گمراهان (واقعی)اند (چرا که هم راه خدا را گم کرده اند و هم راه توبه را!) (90) کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگر چه روی زمین پر از طلا باشد و آن را به عنوان فدیه (و کفاره اعمال بد خویش) بپردازند، هرگز از هیچ یک آنها قبول نخواهد شد؛ و برای آنان، مجازات دردناک است؛ و یاورانی ندارند (91) هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست می دارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق می کنید، خداوند از آن آگاه است (92)

جزء چهارم از آیه 92 آل عمران تا آیه23 نساء

کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلاًّ لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَی نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿93﴾ همه خوراکی ها بر فرزندان اسرائیل حلال بود جز آنچه پیش از نزول تورات اسرائیل [=یعقوب] بر خویشتن حرام ساخته بود بگو اگر [جز این است و] راست می گویید تورات را بیاورید و آن را بخوانید (93)

ص :344

در کتاب انوار العرفان فی تفسیر القرآن، ابوالفضل داور پناه، ج 6، ص 228 - 229، آمده است:

برخی از مفسرین در این باره چنین گفته اند: در این آیه سخن از چیزهایی است که در تورات جهت کیفر دادن به نافرمانی بنی اسرائیل بر آنها حرام شده بود ولی آنها ادعا می کردند که حرام شدن این اشیاء به خاطر این انگیزه ها نبوده بلکه به خاطر آن است که جدشان اسرائیل که همان یعقوب است این چیزها را بر خود حرام ساخته و بر فرزندانش نیز چنین مانده است؛ لیکن خداوند متعال در این آیه مبارکه گفتار یهود را در مورد تحریم بعضی غذاها مانند شیر و گوشت شتر رد کرده و می گوید تمام غذاهای پاک در آغاز شریعت تورات برای بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه یعقوب پیش از نزول تورات بخاطر اینکه گوشت شتر بر وی ضرر داشت یا در اثر نذری که کرده بود (و شاید به خاطر بیماری «عرق النساء» که نوعی بیماری عصبی که امروزه به آن سیاتیک گویند و قدرت حرکتی را از انسان سلب می کند) از خوردن گوشت و آشامیدن شیر آن خودداری می کرد ولی تدریجا امر بر بعضی از پیروان وی مشتبه گشته و تصور کردند که این یک تحریم الهی است لذا این آیه بیان می کند که نسبت این موضوع به خدا تهمت است و خدا هیچ یک از غذاهای پاکیزه را پیش از نزول تورات بر بنی اسرائیل حرام نکرده است ولی بعد از نزول تورات به واسطه این که با موسی (ع) بدرفتاری می کردند پروردگار متعال آن ها را عقوبت نموده و از خوردن بعضی از غذاها آنان را منع کرده است.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 257، از کافی و عیاشی، از امام صادق (ع):

اسرائیل (یعقوب) را وضع چنین بود که هر وقت گوشت شتر می خورد، دردِ خاصره اش شدید می شد، از این رو این گوشت را بر خود حرام کرد و این قبل از نزول تورات بود و بعد از نزول تورات (موسی) نه آن را تحریم کرد و نه خودش از آن گوشت خورد.

فَمَنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94)

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (95)

بنابراین، آنها که بعد از این به خدا دروغ می بندند، ستمگرند! (زیرا از روی علم و عمد چنین می کنند) (94) بگو: «خدا راست گفته (و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنابراین، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت و از مشرکان نبود!» (95)

ص :345

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًی لِّلْعَالَمِینَ ﴿96﴾ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ ﴿97﴾ در حقیقت نخستین خانه ای که برای [عبادت] مردم بنا شده همان مکه است و مبارک و برای جهانیان [مایه] هدایت است (96) در آن نشانه هایی روشن است [از جمله] مقام ابراهیم است و هر که در آن درآید در امان است و برای خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد و هر که کفر ورزد یقیناً خداوند از جهانیان بی نیاز است (97)

مکه: نام مجموع شهر است.

بکه: یعنی جای ازدحام و نام محلی است که مسجدالحرام در آن واقع است.

حَج یا حِج: به معنای قصد کردن است که در قصد زیارت بیت اختصاص یافته است.

مقام ابراهیم (ع): سنگی است که جای پای (برهنه) ابراهیم (ع) تا مچ دو پایش در آن نقش بسته و اخبار زیادی در دست است بر اینکه سنگ اصلی که ابراهیم (ع) بر روی آن می ایستاده تا دیوار کعبه را بالا ببرد در زیر زمین در همین مکانی که فعلاً مقامش می نامند دفن شده است.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 267 تا 271، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):

قبل از کعبه، خانه هایی دیگر نیز بوده و لکن کعبه اولین خانه مبارکی است که برای مردم بنا نهاده شد، خانه ای که در آن هدایت و رحمت و برکت است. و اولین کسی که آن را بنا نهاد ابراهیم (ع) بود. بعد از او قومی از عرب جرهم آن را بنا کردند و گذشتِ روزگار آن را ویران کرد، عمالقه برای بار سوم بنایش نهادند و برای نوبت چهارم قریش آن را تجدید بنا کرد.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

«بکه» قطعه زمینی است که کعبه در آن واقع شده و «مکه» به معنای شهر مکه است.

از همان منبع، از علل، از امام باقر (ع): اگر مکه را بکه خواندند، برای این بود که در آن زن و مرد مخلوط و درهمند و زنها در جلو و چپ و راستت مشغول نمازند و تو شانه به شانه ی زنی نماز می خوانی و هیچ عیبی هم ندارد در حالی که این کار در سایر نقاط کراهت دارد.

ص :346

از همان منبع، از امام باقر (ع): خدای تعالی وقتی می خواست زمین را خلق کند، به بادها فرمان داد تا آب را به صورتِ موج درآورند، آبها در اثر طوفان کف کرده، همه کفها یکجا جمع شد که همان محل فعلی کعبه است، آنگاه آن را بصورت کوهی از کف در آورده زمین را از زیر آن یعنی از دامنه کوه بگسترانید، پس اولین بقعه ای که خدا از زمین خلق کرد کعبه بود و سایر نقاط از ناحیه کعبه گسترده و کشیده شد. (مسئله «دَحْوالارض» = «کشیده شدن زمین» ).

از همان منبع، از کافی آورده که شخصی از امام صادق (ع) پرسید: «آیات بینات» چیست؟ فرمود:

یکی مقام ابراهیم است که حضرت ابراهیم (ع) بر بالای آن ایستاد و جای پایش در سنگ نشست و دوم حجرالاسود و سوم منزل اسماعیل است.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 285، چ2، ب137، از اباعبدالله(ع): مکه را به این خاطر «بکه» گویند که مردم در آن تباکی و گریه می کنند.

از همان منبع: مکانی که بیت قرار دارد را «بکه» و شهر را که مسجدالحرام در آن است «مکه» گویند.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 287، چ2، ب138، از رسول خدا (ص):

(کعبه را به این خاطر کعبه گویند چون) در وسط دنیا واقع شده است. (از همان منبع در روایتی دیگر از امام صادق (ع)، علتش را «چهار گوش بودنِ کعبه» بیان فرموده است).

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ (98)

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (99)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقاً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ (100)

وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (101)

بگو: «ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر می ورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالی که انجام می دهید!» (98) بگو: «ای اهل کتاب! چرا افرادی را که ایمان آورده اند، از راه خدا بازمی دارید و می خواهید این راه را کج سازید؟! در حالی که شما (به درستی این راه) گواه هستید؛ و خداوند از آنچه انجام می دهید، غافل نیست!» (99) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از گروهی از اهل کتاب، (که کارشان نفاق افکنی و شعله ورساختن آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر بازمی گردانند (100) و چگونه ممکن است شما کافر شوید، با اینکه آیات خدا بر شما خوانده می شود و پیامبر او در میان شماست؟! (بنابراین، به خدا تمسک جویید!) و هر کس به خدا تمسک جوید، به راهی راست، هدایت شده است (101)

ص :347

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿102﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا آن گونه که حق پروا کردن از اوست پروا کنید و زنهار جز مسلمان نمیرید (102)

در المیزان، ج 6، ص 301، از معانی و عیاشی، از امام صادق (ع): حق تقوای الهی این است که اطاعت شود و نافرمانی نشود، به یاد باشد و فراموش نشود، شکرش به جا آورده شود و کفران نگردد.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 301، از دُرمنثور، از حضرت رسول (ص):

هیچ بنده ای از خدا نمی ترسد و پروایی که حق اوست ندارد، مگر وقتی که یقین داشته باشد آنچه به او رسیده ممکن نبوده که نرسد و آنچه به او نرسیده ممکن نبوده برسد.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 302، از تفسیر برهان، از حضرت علی (ع):

به خدا سوگند جز بیت رسول الله (ص) کسی به این دستور نمی تواند عمل کند، ما اهل بیت اوییم که دائماً به یاد خداییم و هرگز فراموشش نمی کنیم و این ماییم که شکرش به جای آورده کفرانش نمی کنیم. و این ماییم که او را اطاعت کرده هرگز نافرمانیش نکرده ایم. وقتی این آیه نازل شد اصحاب عرضه داشتند، ما طاقت این تکلیف را نداریم لذا خدای تعالی این آیه را نازل کرد: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» = «پس از خدا پروا بدارید هر قدر که می توانید» (1).

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾

و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دلهای شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید این گونه خداوند نشانه های خود را برای شما روشن می کند باشد که شما راه یابید (103)

«حبل الله» : منظور از ریسمان الهی هر گونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است خواه این وسیله اسلام، قرآن، پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت طاهرش (ع) باشند.

ص :348


1- تغابن16

☼ نکته:

مشرکان عرب در جاهلیت به یکدیگر تعدی و تجاوز می کردند، به طوری که جنگهای میان «اوس» و «خزرج» 120 سال به طول انجامیده بود تا وقتی که خداوند به وسیله پیامبر اسلام میان دلهای آنان الفت ایجاد کرد و کینه های گذشته را از میان برد.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 303، از معانی، از امام سجاد (ع): «حبل الله» همان قرآن است.

از همان منبع، از عیاشی، از امام باقر (ع): «حبل الله» آل محمد علیهم السلامند.

از همان منبع، از دُرمنثور، از حضرت رسول (ص):

من پیشرو شمایم و قبل از شما از دنیا می روم و شما بعداً بر لبه حوض بر من وارد می شوید، پس مراقب باشید بعد از من چگونه با ثقلین رفتار کنید و ثقل بزرگ کتاب خدای عزوجل است که یک سرش بدست خدا و سر دیگرش بدست شماست، پس بعد از من به آن تمسک جویید که اگر تمسک کنید نه از بین می روید و نه گمراه می شوید. و ثقل کوچکتر عترت من است و این دو ثقل هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من در آیند. پس زنهار که از آن دو جلو نیفتید که هلاک خواهید شد و زنهار به آن دو چیزی تعلیم ندهید که آن دو از شما عالم ترند.

از همان منبع، از خصال، از حضرت رسول (ص): امت موسی بعد از آنجناب به 71 فرقه متفرق شدند، یک فرقه از آنها اهل نجاتند، 70 فرقه در آتشند. و امت عیسی بعد از آنجناب به 72 فرقه متفرق شدند، یک فرقه از آنها اهل نجاتند و 71 فرقه در آتشند. و امت من به زودی به 73 فرقه متفرق می شوند، یک فرقه از آنها ناجی و 72 فرقه در آتشند.

در کتاب بیان آیت الله خویی، ص 294 و295، آمده است که «ابو بصیر» از امام صادق (ع) پرسید:

مردم می گویند چرا از علی و اهل بیت وی در قرآن اسمی نیامده است: امام (ع) فرمود: حکم نماز بر رسول خدا (ص) نازل گردید ولی از سه رکعت و چهار رکعت بودن آن نامی به میان نیامده است تا رسول خدا (ص) این قسمت را برای آنان تفسیر نمود.

☼ مؤلف:

به استنادِ روایتِ معتبرِ فوق، مراد از روایاتی که معتقدند: «در برخی آیات، نام حضرت علی (ع) آمده است» ، تأویل آیه است نه ظاهر آن، چرا که یکی از علل غیر قابل تحریف بودن

ص :349

قرآن کریم، اسلوب و ساختار آن است طوری که نتوان کلمه ای را به آن اضافه یا کم و یا تغییر داد و به فرض اینکه آیه ای نازل می شد و اسامیِ اهل بیت (ع) در آن می آمد به راحتی می توانستند نام افرادی دیگر را به جای آنها جایگزین کرده و به نفع خودشان از آن بهره برداری کنند.

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104)

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (105)

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (106)

وَ أَمَّا الَّذینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ (107)

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ یُریدُ ظُلْماً لِلْعالَمینَ (108)

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (109)

باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند (104) و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه های روشن (پروردگار) به آنان رسید! و آنها عذاب عظیمی دارند (105) (آن عذاب عظیم) روزی خواهد بود که چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه می گردد، اما آنها که صورتهایشان سیاه شده، (به آنها گفته می شود: ) آیا بعد از ایمان و (اخوت و برادری در سایه آن، ) کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر می ورزیدید! (106) و اما آنها که چهره هایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود؛ و جاودانه در آن می مانند (107) اینها آیات خداست؛ که بحق بر تو می خوانیم. و خداوند (هیچ گاه) ستمی برای (احدی از) جهانیان نمی خواهد (108) و (چگونه ممکن است خدا ستم کند؟! در حالی که) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مال اوست؛ و همه کارها، به سوی او باز می گردد (و به فرمان اوست) (109)

کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿110﴾ شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید به کار پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند باز می دارید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند قطعاً برایشان بهتر بود برخی از آنان مؤمنند و[لی] بیشترشان نافرمانند (110)

☼ مؤلف:

در مورد عبارت «خیر امة= بهترین امت» دو سؤال پیش می آید:

1 - آیا منظور از «بهترین امت» تمامِ امتِ حضرت رسول (ص) است یا خیر؟ 2 - علت این برتری چیست؟

پاسخ: برای پاسخ به این سؤالات باید به تاریخ گذشته برگردیم و سرگذشت تمام امتها و از جمله امت حضرت رسول (ص) را به دقت و صادقانه مورد بررسی قرار دهیم، اما با نگاهی گذرا به عملکرد امتهای قبل از بعثتِ حضرت رسول (ص) می بینیم که همه آنها با وجود پیغمبرانی که با

ص :350

آنها زندگی می کردند و معجزاتی عینی که برای آنها می آوردند باز هم اکثرشان بر علیه رسولان قیام کرده و حتی به قتل بعضی از پیامبران و جانشینان آنها هم مبادرت کرده اند، مثلاً در زمان حضرت موسی (ع) با اینکه آنجناب همواره در میان امت بوده و با معجزاتی خارق العاده آنها را به سوی خداوند متعال می خواند و قوم خود را از دست فرعون با عبور از رود نیل نجات داد اما هنوز چند هفته ای (حدود 40 روز) از نجاتشان از دست فرعون و عبور از رود نیل نگذشته بود که دچار شرک و گوساله پرستی شدند. و یا سایر موارد که نیاز به توضیح نیست … حال اگر به سرگذشت امت رسول خاتم (ص) نگاه کنیم، می بینیم که اکثر آنها نیز در همان آغاز اسلام شروع به نافرمانی و سرپیچی کرده اند و این سرپیچی و تمرد از آنجایی به مرحله ظهور رسید که هنوز حضرت رسول (ص) در قید حیات بود و دقایق پایانی عمر شریفش را می گذراند که در آن هنگام به مقام طاهر و ارجمندش (العیاذ بالله) نسبت «هذیان گویی» داده و عترت طاهرش که سفارش شده خداوند متعال و شخص شریفش بود را به دست فراموشی و ستم سپردند، بله عزیزان! همین امت بودند که یا نظاره کرده و سکوت نمودند و یا به حریم مطهر اهل بیت (ع) که جبرئیل (ع) بدون اذن به آن حریم وارد نمی شود هجوم آورده و دخت مکرمه ی آنجناب را کتک زدند و وصی و جانشین بر حقش را دست بسته و دستگیر نمودند، که اگر اینها این رسم شوم را افتتاح نکرده بودند، آنها در کربلا سلاله رسول اکرم (ص) را سر نمی بریدند و خاندان رسول الله (ص) را اسیر و زندانی و در بند نمی کردند تا جایی که آخرین فرزند رسول الله (ص) بایستی از هجمه ی این نامردمانِ بی دین به غیبتی کبری رود.

به نظر شما فرق بین این امت و امتهای گذشته در چیست؟ آیا کسانی که حضرت یحیی (ع) را سر بریدند با کسانی که امام حسین (ع) را سر بریدند فرقی هم دارند؟ آیا کسانی که حضرت هارون (ع) را در غیاب حضرت موسی (ع) تهدید به مرگ کردند و گوساله پرست شدند با کسانی که حضرت علی (ع) را در غیاب حضرت رسول (ص) تهدید به مرگ کردند فرقی هم دارند؟ حاشا و کلا!!! که اینها همه یک امت واحدند و هدفشان تنها سرپیچی از فرامین الهی است، چه این امت

ص :351

از گذشته و یا از امت حضرت رسول (ص) باشد!!!

خلاصه کلام و به طور یقین منظور خداوند متعال از «خیر امت» تنها آن دسته از امت حضرت رسول (ص) است که به یگانگی خداوند متعال و رسالت حضرت خاتم (ص) و به حبل الله تمسک بسته اند. و حبل الله همان ثقل اکبر و اصغر است و همان ریسمانی است که تمسک به آن باعث ورود در حیطه این امتِ انتخاب شده توسط حضرت حق تعالی می شود.

حال که معلوم شد منظور از «خیر امة» به طور خاص، اهل بیت (ع) و به طور عام، شیعیان واقعی و یکتاپرست و فرمانبردار اویند، به دلیل این برتری می پردازیم:

گفتیم امتهای گذشته با وجود دیدن پیامبر (ص) و جانشینان آنها که همه در بینشان بودند و با وجود معجزات و براهین عینی باز عده زیادی از آنها کافر می شدند، در صورتی که این امتِ مخصوص با وجود گذشت بیش از هزار سال و ندیدن روی مبارک آن حضرت (ص) و اهل بیت (ع) و معجزات آنها، در دینِ واقعی و شریعتِ حقیقی، ثابت و معتقدند و فرق است بین دیدن و قبول کردن با ندیدن و معتقد ماندن، چه رسد به آنکه ببینی و قبول نکنی!!!

☼ نکته:

آیاتی که در شأن و منزلت اهل بیت (ع) نازل شده اند، دو دسته اند:

1 - آیاتی که خاصِ اهل بیت (ع) هستند مثل آیه مباهله که مخصوص خمسه آل عبا (ع) است و یا آیه «اولی الامر» یا آیه «لیلة المبیت» یا آیه «تبلیغ» یا آیه «ولایت» یا …

2 - آیاتی که علاوه بر اهل بیت (ع) می توان آن را بصورت عام به سایر مؤمنینِ خالص هم بسط داد مثل همین آیه ی «خیر امة» و بسیاری دیگر از آیات …

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 121، از تفسیر قمی، از امام باقر (ع) روایت شده که فرمود:

کسی که چیزی را بدزدد، روز قیامت آن را در آتش جهنم خواهد دید و به او تکلیف می شود که داخل آتش شده آن را خارج کند. (چه سرقتی بدتر از غصب خلافت از عزیزترین و بهترینِ امت یعنی اهل بیت (ع) است).

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 306، از عیاشی، از امام صادق (ع):

ص :352

(خیر امت) یعنی امتی که دعای ابراهیم در حقشان مستجاب شده و اینان امتی هستند که انبیاء در میان آنها و از خود آنها و به سوی آنها مبعوث می شدند و آنان امت وسطی هستند (و کذلک جعلناکم امة وسطاً) و همانهایند خیر امتی که برای مردم (و هدایت آنان) برانگیخته شدند.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 306، از دُرمنثور، از ابی جعفر (ع):

منظور از بهترین امت، اهل بیتِ رسول خدا (ص) است.

در تفسیر المیزان، ج 6، ص 307، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

به من چیزهایی داده اند که به احدی از انبیاء نداده اند:

1 - وحشت از مرا در دل دشمنانم انداخته اند و به این وسیله یاریم کرده اند، 2 - کلیدهای زمین را در اختیارم نهادند، 3 - احمدم نام نهادند و خاک را مایه طهارت برایم قرار دادند، 4 - امتم را بهترین امت کردند.

لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذیً وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (111)

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (112)

لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (113)

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحینَ (114)

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ (115)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (116)

مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (117)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118)

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (119)

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ (120)

آنها [= اهل کتاب، مخصوصا» یهود] هرگز نمی توانند به شما زیان برسانند، جز آزارهای مختصر؛ و اگر با شما پیکار کنند، به شما پشت خواهند کرد (و شکست می خورند؛ سپس کسی آنها را یاری نمی کند (111) هر جا یافت شوند، مهر ذلت بر آنان خورده است؛ مگر با ارتباط به خدا، (و تجدید نظر در روش ناپسند خود، ) و (یا) با ارتباط به مردم (و وابستگی به این و آن)؛ و به خشم خدا، گرفتار شده اند؛ و مهر بیچارگی بر آنها زده شده؛ چرا که آنها به آیات خدا، کفر می ورزیدند و

ص :353

پیامبران را بناحق می کشتند. اینها بخاطر آن است که گناه کردند؛ و (به حقوق دیگران، ) تجاوز می نمودند (112) آنها همه یکسان نیستند؛ از اهل کتاب، جمعیتی هستند که (به حق و ایمان) قیام می کنند؛ و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می خوانند؛ در حالی که سجده می نمایند (113) به خدا و روز دیگر ایمان می آورند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند؛ و در انجام کارهای نیک، پیشی می گیرند؛ و آنها از صالحانند (114) و آنچه از اعمال نیک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد! (و پاداش شایسته آن را می بینند) و خدا از پرهیزکاران، آگاه است (115) کسانی که کافر شدند، هرگز نمی توانند در پناه اموال و فرزندانشان، از مجازات خدا در امان بمانند! آنها اصحاب دوزخند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند (116) آنچه آنها در این زندگی پست دنیوی انفاق می کنند، همانند باد سوزانی است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند)، بوزد؛ و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده؛ بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم می کنند (117) ای کسانی که ایمان آورده اید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید! آنها از هرگونه شر و فسادی درباره شما، کوتاهی نمی کنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانه های) دشمنی از دهان (و کلام)شان آشکار شده؛ و آنچه در دلهایشان پنهان می دارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راه های پیشگیری از شر آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید! (118) شما کسانی هستید که آنها را دوست می دارید؛ اما آنها شما را دوست ندارند! در حالی که شما به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند). هنگامی که شما را ملاقات می کنند، (به دروغ) می گویند: «ایمان آورده ایم!» اما هنگامی که تنها می شوند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان می گزند! بگو: «با همین خشمی که دارید بمیرید! خدا از (اسرار) درون سینه ها آگاه است» (119) اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت می کند؛ و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می شوند. (اما) اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشه های (خائنانه) آنان، به شما زیانی نمی رساند؛ خداوند به آنچه انجام می دهند، احاطه دارد (120)

وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿121﴾ إِذْ هَمَّتْ طَّآئِفَتَانِ مِنکُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿122﴾

و [یاد کن] زمانی را که [در جنگ احد] بامدادان از پیش کسانت بیرون آمدی [تا] مؤمنان را برای جنگیدن در مواضع خود جای دهی و خداوند شنوای داناست (121) آن هنگام که دو گروه از شما بر آن شدند که سستی ورزند با آنکه خدا یاورشان بود و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (122)

☼ نکته:

آیات شریفه 121و122 مربوط به غزوه احد است. ( «غزوه» به جنگهایی گویند که پیغمبر (ص) شخصاً در آنها شرکت فرموده باشد و جنگهایی که در آنها شرکت نکرده را «سریه» گویند).

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 15 - 25، آمده است: (خلاصه و تجمیعِ چند قول)

بعد از شکست قریش در جنگ بدر مشرکین قریش به سرکردگی ابوسفیان و با جمعیتی

ص :354

حدود 3000 نفر همراه با زنان خود عازم جنگ شدند. رسول خدا (ص) با اصرار برخی از مسلمین در حالی که معتقد بود در شهر مدینه بجنگد، در روز جمعه نیمه ماه شوال سال سوم هجرت بعد از نماز جمعه مدینه را به قصد احد ترک کرد و «عبد الله بن جبیر» را به ریاست گروه تیرانداز که حدود 50 نفر بودند برگزید و پرچم اسلام را به دست حضرت علی (ع) داد. در آغاز سپاه اسلام 1000 نفر بودند که «عبد الله بن ابی» با 300 نفر از لشکر اسلام جدا شد و این باعث شد که دو طایفه از انصار به فکر پیروی از او بیفتند ولی قصد انجام آن را نداشتند و خداوند متعال آنها را مردد فرمود (که آیه به آن اشاره دارد). در ابتدای جنگ، مشرکین شکست سختی خوردند و حضرت علی (ع) به ترتیب نُه نفر از پرچمداران لشکر کفر را به هلاکت رساند، از آن طرف به جز چند نفر، بقیه یاران عبدالله بن جبیر محل خود را به قصد گرفتن غنائم ترک کرده و «خالد بن ولید» و یارانش مسلمین را دور زده و آن چند نفر را به شهادت رسانده و لشکر اسلام به سختی شکست خورد و تنها حضرت علی (ع) و مقداد و ابودُجانه سماک در رکاب پیغمبر (ص) باقی ماندند. در این بین شمشیر حضرت علی (ع) شکسته شد و پیغمبر شمشیر خود «ذوالفقار» را به حضرت علی (ع) داد که جبرئیل (ع) نازل شد و فرمود: «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» . از طرفی «وحشی» حضرت حمزه را به شهادت رساند و جگرش را برای هند آورد ولی هند نتوانست آن را بخورد چون خداوند نخواست چیزی از حمزه داخل آتش شود.

وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (123)

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ (124)

بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ (125)

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ (126)

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ (127)

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (128)

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (129)

خداوند شما را در «بدر» یاری کرد (و بر دشمنان خطرناک، پیروز ساخت)؛ در حالی که شما (نسبت به آنها)، ناتوان بودید. پس، از خدا بپرهیزید (و در برابر دشمن، مخالفت فرمان پیامبر نکنید)، تا شکر نعمت او را بجا آورده باشید! (123) در آن هنگام که تو به مؤمنان می گفتنی: «آیا کافی نیست که پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، که از آسمان فرود می آیند، یاری کند؟!» (124)

ص :355

آری، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید، خداوند شما را به پنج هراز نفر از فرشتگان، که نشانه هایی با خود دارند، مدد خواهد داد! (125) ولی اینها را خداوند فقط بشارت و برای اطمینان خاطر شما قرار داده؛ وگرنه، پیروزی تنها از جانب خداوند توانای حکیم است! (126) (این وعده را که خدا به شما داده، ) برای این است که قسمتی از پیکر لشکر کافران را قطع کند؛ یا آنها را با ذلت برگرداند؛ تا مأیوس و ناامید، (به وطن خود) بازگردند (127) هیچ گونه اختیاری (درباره عفو کافران، یا مؤمنان فراری از جنگ) برای تو نیست؛ مگر اینکه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد، یا مجازات کند؛ زیرا آنها ستمگرند (128) و آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست. هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می بخشد؛ و هر کس را بخواهد، مجازات می کند؛ و خداوند آمرزنده مهربان است (129)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿130﴾ وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ﴿131﴾ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿132﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید ربا را چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید (130) و از آتشی که برای کافران آماده شده است بترسید (131) خدا و رسول را فرمان برید باشد که مشمول رحمت قرار گیرید (132)

چند نکته از تفسیر المیزان، ج 7، ص 27:

1 - آیه شریفه، در بیان تحریم رباست.

2 - ابوحنیفه گوید: این آیه بیمناک ترین آیه ی قرآن است که خداوند مؤمنانی را که از عذاب او نترسند (و ربا بخورند) به آتشی که برای کافران آماده گشته، وعده داده است.

3 - رباخواران را به طور اشاره در زمره کافران محسوب داشته است.

4 - علت اینکه آتش را به کفار اختصاص داده، این است که بیشتر اهل آتش را آنان تشکیل می دهند.

وَسَارِعُواْ إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿133﴾ و برای نیل به آمرزشی از پروردگار خود و بهشتی که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] برای پرهیزکاران آماده شده است بشتابید (133)

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 35، از مجمع:

از پیغمبر اکرم (ص) سؤال شد: اگر بهشت به وسعت آسمانها و زمین است پس جهنم در کجاست؟ فرمود: «منزه است خدا، زمانی که روز می آید شب در کجاست؟»

ص :356

الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (134)

همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند؛ و خشم خود را فرو می برند؛ و از خطای مردم درمی گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد (134)

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَی مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿135﴾

و آنان که چون کار زشتی کنند یا بر خود ستم روا دارند خدا را به یاد می آورند و برای گناهانشان آمرزش می خواهند و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد و بر آنچه مرتکب شده اند با آنکه می دانند [که گناه است] پافشاری نمی کنند (135)

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 40، از تفسیر عیاشی، از امام باقر (ع): اصرار بر گناه عبارت است از اینکه گنهکار پس از انجام گناه استغفار ننموده نفس خود را آماده توبه نکند.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 39، از مجالس: (آیه) درباره بهلول نباش نازل شده و بهلول کسی است که شغل خود را نباشی قبور قرار داده بود، تا اینکه در یک موقع قبرِ دخترِ یکی از انصار را نبش کرده و آن دختر را از قبر خارج و کفن او را دزدید و آن دختر بسیار سفید و زیبا بود، شیطان او را وسوسه کرد تا اینکه با دخترِ مرده زنا انجام داد ولی پس از ارتکاب عمل پشیمان شد به محضر پیغمبر (ص) آمد، پیغمبر (ص) او را به خود راه نداد. او هم ناچار از مردم کناره گیری کرده و در یکی از کوههای مدینه مشغول عبادت شد، تا اینکه خداوند توبه اش را قبول کرد.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 40، از درمنثور، از رسول الله (ص):

شیطان به پروردگار عرضه داشت: به عزت تو قسم که همیشه فرزندان آدم را تا روح در بدن دارند گمراه خواهم نمود. خداوند در جواب فرمود: به عزت خودم قسم که من هم همیشه مادامی که از من طلب بخشش کنند، آنها را می بخشم.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): هر گناهی که اصرار بر آن شود صغیره نیست و هر گناهی که استغفار از آن شود کبیره نخواهد بود.

از همان منبع، از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع):

ص :357

نجات از هلاکت و بینا شدن از کوری و شفای آنچه که در سینه هاست در کتاب خدا است و این بهبودی و شفا در استغفار و توبه ایست که خداوند شما را به آن امر فرموده و خداوند می فرماید: «والذین اذا فعلوا … » و باز می فرماید: «وَمَنْ یعْمَلْ سُوءًا أَوْ یظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یسْتَغْفِرِ اللَّهَ یجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِیمًا» = «کسی که عمل بدی انجام دهد و یا ستمی به نفس خود نماید و بعد از خدا طلب مغفرت کند، خدا را آمرزنده و مهربان می یابد» (نساء110) و این است آن استغفاری که خداوند امر به آن فرموده و توبه و خودداری از محرمات را شرط آن قرار داده است. چه آنکه خدا می فرماید: «إِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ» = «کلمات پاک به سوی او صعود می کنند و عمل نیک است که آن را بالا می برد» (فاطر10) و به همین آیه استدلال می شود بر این که استغفار به پیشگاه الهی نرسد مگر با عمل نیک و توبه.

از همان منبع، از کتاب مجالس، از امام صادق (ع):

همین که آیه شریفه «الذین … » نازل شد، شیطان به یکی از کوههای مکه بنام «ثور» بالا رفته و با صدای بلند ایادی پلید خود را صدا کرد. ایادی او به اطرافش جمع شده و گفتند ای بزرگ ما برای چه ما را احضار کردی؟ گفت: این آیه از آسمان نازل شده، چه کسی از شما موکل آن می گردد؟ یکی از آنها برخواست و گفت: من به فلان وسیله و فلان عمل، شیطان گفت: نه، شیطانی دیگر به نام «الوسواس الخناس» برخاست و گفت: من با وعده و تأمینی که از عذاب الهی به آنها می دهم به گناه وادارشان کرده سپس استغفار را از یادشان می برم. شیطان گفت: تو شایسته ی این کاری و او را تا روز قیامت موکل بر این آیه کرد.

أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (136)

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ (137)

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ (138)

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (139)

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ (140)

وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ (141)

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ

ص :358

وَ یَعْلَمَ الصَّابِرینَ (142)

وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)

آنها پاداششان آمرزش پروردگار و بهشتهایی است که از زیر درختانش، نهرها جاری است؛ جاودانه در آن می مانند؛ چه نیکو است پاداش اهل عمل! (136) پیش از شما، سنت هایی وجود داشت؛ (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهایی داشتند؛ که شما نیز، همانند آن را دارید) پس در روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟! (137) این، بیانی است برای عموم مردم؛ و هدایت و اندرزی است برای پرهیزکاران! (138) و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید! (139) اگر (در میدان احد) به شما جراحتی رسید (و ضربه ای وارد شد)، به آن جمعیت نیز (در میدان بدر)، جراحتی همانند آن وارد گردید. و ما این روزها(ی پیروزی و شکست) را در میان مردم می گردانیم؛ (- و این خاصیت زندگی دنیاست-) تا خدا، افرادی را که ایمان آورده اند، بداند (و شناخته شوند)؛ و خداوند از میان شما، شاهدانی بگیرد. و خدا ظالمان را دوست نمی دارد (140) و تا خداوند، افراد باایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند)؛ و کافران را به تدریج نابود سازد (141) آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادعای ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟! (142) و شما مرگ (و شهادت در راه خدا) را، پیش از آنکه با آن روبه رو شوید، آرزو می کردید؛ سپس آن را با چشم خود دیدید، در حالی که به آن نگاه می کردید (و حاضر نبودید به آن تن دردهید! چقدر میان گفتار و کردار شما فاصله است؟!) (143)

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ ﴿144﴾

و محمد جز فرستاده ای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود برمی گردید و هر کس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش می دهد (144)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 494، آورده است:

عبد الله بن قمئه (علیه لعنه) روز احد سنگی به سوی رسول خدا (ص) پرتاب کرد و پیشانی و دندانش را شکست. مصعب بن عمیر (که شبیه حضرت بود) به سوی قمئه رفته و به شهادت رسید. دشمن گمان کرد که پیامبر (ص) کشته شد و مسلمانان پا به فرار گذاشتند، انس بن نضر گفت: ای مردم! اگر محمد (ص) کشته شد، خدای محمد زنده است و آنقدر جنگید تا شهید شد.

در المیزان، ج 7، ص 117، از امام باقر (ع): خداوند در دو جای قرآن از حضرت علی (ع) تشکر فرموده است:

1 - «و سیجزی الله الشاکرین» (144)، 2 - «و سنجزی الشاکرین» (145).

وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرینَ (145)

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ

ص :359

وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ (146)

وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ (147)

فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (148)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا الَّذینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ (149)

بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرینَ (150)

سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمینَ (151)

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ (152)

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (153)

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (154)

إِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلیمٌ (155)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (156)

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (157)

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ (158)

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ (159)

إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160)

وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (161)

أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (162)

هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (163)

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (164)

هیچ کس، جز به فرمان خدا، نمی میرد؛ سرنوشتی است تعیین شده؛ (بنابر این، مرگ پیامبر یا دیگران، یک سنت الهی است) هر کس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگی خود، در این راه گام بردارد، ) چیزی از آن به او خواهیم داد؛ و هر کس پاداش آخرت را بخواهد، از آن به او می دهیم؛ و بزودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد (145) چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه

ص :360

آنان جنگ کردند! آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد (146) سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندرویهای ما در کارها، چشم پوشی کن! قدمهای ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان! (147) از این رو خداوند پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد؛ و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد (148) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از کسانی که کافر شده اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان بازمی گردانند؛ و سرانجام، زیانکار خواهید شد (149) (آنها تکیه گاه شما نیستند، ) بلکه ولی و سرپرست شما، خداست؛ و او بهترین یاوران است (150) بزودی در دلهای کافران، بخاطر اینکه بدون دلیل، چیزهایی را برای خدا همتا قرار دادند، رعب و ترس می افکنیم؛ و جایگاه آنها، آتش است؛ و چه بد جایگاهی است جایگاه ستمکاران! (151) خداوند، وعده خود را به شما، (درباره پیروزی بر دشمن در احد، ) تحقق بخشید؛ در آن هنگام (که در آغاز جنگ، ) دشمنان را به فرمان او، به قتل می رساندید؛ (و این پیروزی ادامه داشت) تا اینکه سست شدید؛ و (بر سر رهاکردن سنگرها) در کار خود به نزاع پرداختید؛ و بعد از آن که آنچه را دوست می داشتید (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانی کردید. بعضی از شما، خواهان دنیا بودند؛ و بعضی خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت؛ (و پیروزی شما به شکست انجامید؛) تا شما را آزمایش کند. و او شما را بخشید؛ و خداوند نسبت به مؤمنان، فضل و بخشش دارد (152) (به خاطر بیاورید) هنگامی را که از کوه بالا میرفتید؛ و جمعی در وسط بیابان پراکنده شدند؛ و از شدت وحشت) به عقب ماندگان نگاه نمی کردید و پیامبر از پشت سر، شما را صدا می زد. سپس اندوه ها را یکی پس از دیگری به شما جزا داد؛ این بخاطر آن بود که دیگر برای از دست رفتن (غنایم جنگی) غمگین نشوید و نه بخاطر مصیبت هایی که بر شما وارد می گردد. و خداوند از آنچه انجام می دهید، آگاه است (153) سپس بدنبال این غم و اندوه، آرامشی بر شما فرستاد. این آرامش، بصورت خواب سبکی بود که (در شب بعد از حادثه احد) گروهی از شما را فرا گرفت؛ اماگروه دیگری در فکر جان خویش بودند؛ (و خواب به چشمانشان نرفت. ) آنها گمانهای نادرستی - همچون گمانهای دوران جاهلیت- درباره خدا داشتند؛ و می گفتند: «آیا چیزی از پیروزی نصیب ما می شود؟!» بگو: «همه کارها (و پیروزیها) به دست خداست!» آنها در دل خود، چیزی را پنهان می دارند که برای تو آشکار نمی سازند؛ می گویند: «اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در این جا کشته نمی شدیم!» بگو: «اگر هم در خانه های خود بودید، آنهایی که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود، قطعاً به سوی آرامگاه های خود، بیرون می آمدند (و آنها را به قتل می رساندند). و اینها برای این است که خداوند، آنچه در سینه هایتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما (از ایمان) است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سینه هاست، با خبر است (154) کسانی که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت؛ و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است (155) ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کافران نباشید که چون برادرانشان به مسافرتی می روند، یا در جنگ شرکت می کنند (و از دنیا می روند و یا کشته می شوند)، می گویند: «اگر آنها نزد ما بودند، نمی مردند و کشته نمی شدند!» (شما از این گونه سخنان نگویید، ) تا خدا این حسرت را بر دل آنها [= کافران] بگذارد. خداوند، زنده می کند و می میراند؛ (و زندگی و مرگ، به دست اوست؛) و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست (156) اگر هم در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، (زیان نکرده اید؛ زیرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود، ) جمع آوری می کنند، بهتر است! (157) و اگر بمیرید یا کشته شوید، به سوی خدا محشور می شوید. (بنابراین، فانی نمی شوید که از فنا، وحشت داشته باشید) (158) به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها،

ص :361

با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد (159) اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد! و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او، شما را یاری کند؟! و مؤمنان، تنها بر خداوند باید توکل کنند (160) (گمان کردید ممکن است پیامبر به شما خیانت کند؟! در حالی که) ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند! و هر کس خیانت کند، روز رستاخیز، آنچه را در آن خیانت کرده، با خود (به صحنه محشر) می آورد؛ سپس به هر کس، آنچه را فراهم کرده (و انجام داده است)، بطور کامل داده می شود؛ و (به همین دلیل) به آنها ستم نخواهد شد (چرا که محصول اعمال خود را خواهند دید) (161) آیا کسی که از رضای خدا پیروی کرده، همانند کسی است که به خشم و غضب خدا بازگشته؟! و جایگاه او جهنم و پایان کار او بسیار بد است (162) هر یک از آنان، درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند؛ و خداوند به آنچه انجام می دهند، بیناست (163) خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند (164)

أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّیٰ هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿165﴾ آیا چون به شما [در نبرد احد] مصیبتی رسید [با آنکه در نبرد بدر] دو برابرش را [به دشمنان] رساندید گفتید این [مصیبت] از کجا [به ما رسید] بگو آن از خود شما [و بی انضباطی خودتان] است آری خدا به هر چیزی تواناست (165)

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 122، از عیاشی، از امام صادق (ع): در جنگ بدر مسلمین به 140 تن از نفرات دشمن دست یافته به این ترتیب که70 نفر از آنان را کشته و70 نفر را اسیر گرفتند و چون روز احد فرا رسید مسلمین70 نفر از جمعیت خود را از دست دادند و به این جهت غمگین شدند.

از همان منبع، از حضرت علی (ع): خود آنان سبب این مصیبت بودند زیرا پیش از آنکه پیامبر (ص) به آنان اجازه دهد از اسیران بدر فدیه گرفتند (و آنها را آزاد کردند).

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 122، از درمنثور، از حضرت علی (ع):

جبرئیل بر پیغمبر (ص) نازل شد و عرض کرد: ای محمد خداوند از اینکه قوم تو از دشمن اسیر گرفته اند ناراضی است و به تو امر کرده آنان را بین یکی از دو امر مخیر سازی یا آنکه اسیران را بکشند و دیگر آنکه آنان را در مقابل فدیه آزاد نمایند و جریان را به آنها فرمود. عرضه داشتند: یا رسول الله! با این فدیه خود را برای جنگ با دشمن تقویت می نماییم و از این که به همین تعداد از ما شهید شود ناراحت نیستیم و لذا در احد 70 نفر به تعداد اسرای بدر (که آزاد کردند) از آنها کشته شد.

ص :362

وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ (166)

وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ نافَقُوا وَ قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ (167)

الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (168)

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (169)

فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (170)

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ (171)

و آنچه (در روز احد، ) در روزی که دو دسته [= مؤمنان و کافران] با هم نبرد کردند به شما رسید، به فرمان خدا (و طبق سنت الهی) بود؛ و برای این بود که مؤمنان را مشخص کند (166) و نیز برای این بود که منافقان شناخته شوند؛ آنهایی که به ایشان گفته شد: «بیایید در راه خدا نبرد کنید! یا (حداقل) از حریم خود، دفاع نمایید!» گفتند: «اگر می دانستیم جنگی روی خواهد داد، از شما پیروی می کردیم. (اما می دانیم جنگی نمی شود)» آنها در آن هنگام، به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان؛ به زبان خود چیزی می گویند که در دلهایشان نیست! و خداوند از آنچه کتمان می کنند، آگاهتر است (167) (منافقان) آنها هستند که به برادران خود - در حالی که از حمایت آنها دست کشیده بودند - گفتند: «اگر آنها از ما پیروی می کردند، کشته نمی شدند!» بگو: «(مگر شما می توانید مرگ افراد را پیش بینی کنید؟!) پس مرگ را از خودتان دور سازید اگر راست می گویید!» (168) (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند (169) آنها بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و بخاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند [= مجاهدان و شهیدان آینده ]، خوشوقتند؛ (زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان می بینند؛ و می دانند) که نه ترسی بر آنهاست و نه غمی خواهند داشت (170) و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نیز) مسرورند؛ و (می بینند که) خداوند، پاداش مؤمنان را ضایع نمی کند؛ (نه پاداش شهیدان و نه پاداش مجاهدانی که شهید نشدند) (171)

الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿172﴾ الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ﴿173﴾ فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ ﴿174﴾ إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿175﴾ کسانی که [در نبرد احد] پس از آنکه زخم برداشته بودند دعوت خدا و پیامبر [او] را اجابت کردند برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزکاری کردند پاداشی بزرگ است (172) همان کسانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند پس از آن بترسید و[لی این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است (173) پس با نعمت و بخششی از جانب خدا [از میدان نبرد] بازگشتند در حالی که هیچ آسیبی به آنان

ص :363

نرسیده بود و همچنان خشنودی خدا را پیروی کردند و خداوند دارای بخششی عظیم است (174) در واقع این شیطان است که دوستانش را می ترساند پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید (175)

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 125 و 126 و در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 521:

ابوسفیان و لشکرش بعد از پیروزی از جنگ احد به جانب مکه برگشتند هنگامی به سرزمین «روحا» رسیدند، سخت پشیمان شده و تصمیم گرفتند به مدینه مراجعت کرده و مسلمانان را نابود کنند. این خبر به پیامبر (ص) رسید، فوراً از یاران خود خواست برای جنگ از مدینه بیرون آیند تا به محلی بنام «حمراء الاسد» که در هشت مایلی مدینه قرار داشت رسیدند و اردو زدند، وقتی لشکر قریش این خبر را شنید وحشت کرده به سوی مکه بازگشتند. ابوسفیان هنگامی که می خواست از احد به مکه بازگردد گفت: ای محمد ! اگر مایل باشی وعده ما با شما موسم «بدرِ» سال آینده، پیامبر (ص) فرمود: «ان شاء الله» . سال آینده ابوسفیان با لشکری از مکه بیرون شد و در حوالی ظهران فرود آمد و خداوند ترسی در دلش انداخت. پس نعیم بن مسعود اشجعی را با وعده 10 شتر پاداش به سوی مسلمین روانه کرده تا آنها را منصرف کند ولی پیامبر (ص) فرمود: به خدا سوگند اگر تنها هم باشم به قرارگاه جنگ خواهم رفت. آنگاه حضرت با 70 سوار در حالی که می گفتند: «حسبنا الله و نعم الوکیل» به سرزمین بدر حرکت کرده و هشت شب در آنجا منتظر ماندند و در این مدت کالاهای تجارتی فروخته و منافعی به دست آوردند و سپس در سلامت کامل برگشتند. ابوسفیان به مکه مراجعت کرد و مردم لشکر او را «لشکر سویق» نامیدند و گفتند شما تنها برای نوشیدن سویق (آردِ سبوسِ گندم و جو و نیز شراب) خارج شدید.

☼ نکته:

این غزوه را «غزوه جیش سویق» یا «غزوه سویق» و یا «بدر صغری» نامیده اند که در سال سوم هجری در ماه شعبان اتفاق افتاد.

وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً یُریدُ اللَّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (176)

إِنَّ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (177)

کسانی که در راه کفر، شتاب می کنند، تو را غمگین نسازند! به یقین، آنها هرگز زیانی به خداوند نمی رسانند. (بعلاوه) خدا می خواهد (آنها را به حال خودشان

ص :364

واگذارد؛ و در نتیجه،) بهره ای برای آنها در آخرت قرار ندهد. و برای آنها مجازات بزرگی است! (176) (آری، ) کسانی که ایمان را دادند و کفر را خریداری کردند، هرگز به خدا زیانی نمی رسانند؛ و برای آنها، مجازات دردناکی است! (177)

وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ ﴿178﴾ و البته نباید کسانی که کافر شده اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت می دهیم برای آنان نیکوست ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند و [آنگاه] عذابی خفت آور خواهند داشت (178)

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 137، از عیاشی:

از امام باقر (ع) سؤال شد آیا مرگ برای کافر بهتر است یا حیات؟ فرمود: مرگ برای مؤمن و کافر هر دو خیر است زیرا خداوند می فرماید: «عِنْدَ اللَّهِ خَیرٌ لِلْأَبْرَارِ» = «آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است» (198) و می فرماید: «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ» (178).

ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظیمٌ (179)

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِلَّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (180)

چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همان گونه که شما هستید واگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد. و نیز چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند (تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید؛ این بر خلاف سنت الهی است؛) ولی خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد بر می گزیند؛ (و قسمتی از اسرار نهان را که برای مقام رهبری او لازم است، در اختیار او می گذارد. ) پس (اکنون که این جهان، بوته آزمایش پاک و ناپاک است، ) به خدا و رسولان او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگی برای شماست (179) کسانی که بخل می ورزند و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده، انفاق نمی کنند، گمان نکنند این کار به سود آنها است؛ بلکه برای آنها شر است؛ بزودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان می افکنند. و میراث آسمانها و زمین، از آن خداست؛ و خداوند، از آنچه انجام می دهید، آگاه است (180)

لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿181﴾ مسلماً خداوند سخن کسانی را که گفتند خدا نیازمند است و ما توانگریم شنید، به زودی آن چه گفتند و بناحق پیامبران را کشتند (همه) را خواهیم نوشت و خواهیم گفت بچشید عذاب سوزان را (181)

در المیزان، ج 7، ص 143، از درمنثور: آیه درباره «حی بن اخطب» نازل شده، که پس از نزول

ص :365

آیه «من ذالذی یقرض الله» گفت: آیا خدا از ما قرض می کند؟ قرض نمی کند مگر فقیر از غنی.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 143، از عیاشی، از امام صادق (ع): به خدا قسم که آنان خدا را ندیده اند تا بدانند او فقیر است ولی فقرِ دوستان خدا را دیده، چنین گفتند که اگر خداوند بی نیاز می بود دوستان خود را نیز بی نیاز می ساخت پس به غنا و بی نیازی خود بر خدا فخر کردند.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 143، از مناقب، از امام باقر (ع):

آنان گمان می کنند که امام (ع) به اموالی که برایش می برند محتاج است.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 144، از امام صادق (ع): بین آنها که انبیاء {از جمله حضرت یحیی (ع) و زکریا (ع)} را کشته بودند و بین آنان که چنین مسئله ای گفتند، 500 سال فاصله بود، ولی خداوند به جرم اینکه به عمل گذشتگان راضی بودند کشته شدن را نیز برای آنها ثبت کرد.

ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (182)

الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (183)

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنیرِ (184)

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (185)

این بخاطر چیزی است که دستهای شما از پیش فرستاده (و نتیجه کار شماست) و بخاطر آن است که خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمی کند (182) (اینها) همان کسانی (هستند) که گفتند: «خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا (این معجزه را انجام دهد: ) یک قربانی بیاورد، که آتش [= صاعقه آسمانی] آن را بخورد!» بگو: «پیامبرانی پیش از من، برای شما آمدند؛ و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند؛ پس چرا آنها را به قتل رساندید اگر راست می گویید؟!» (183) پس (اگر) تو را تکذیب کنند، (چیز تازه ای نیست؛) رسولان پیش از تو (نیز) تکذیب شدند؛ پیامبرانی که دلایل آشکار و نوشته های متین و محکم و کتاب روشنی بخش آورده بودند (184) هر جانداری چشنده [طعم] مرگ است و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان به طور کامل به شما داده می شود پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعاً کامیاب شده است و زندگی دنیا جز مایه فریب نیست (185)

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 144، از درمنثور، از حضرت علی (ع): (در ذیل آیه 185)

وقتی که پیغمبر (ص) از دنیا رحلت فرمود (شهید شد) و بازماندگان مشغول عزاداری بودند صدای شخصی را بدون اینکه خودش را ببینند، شنیدند که گفت: سلام بر شما ای اهل بیت و رحمت و برکات خدا بر شما: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یوْمَ الْقِیامَة» (185)

ص :366

برای خدا در هر مصیبتی، تعزیتی است و برای هر هلاک شونده ای جانشینی قرار داده و آنچه را که از دست برود تدارک می فرماید بنابراین به خدا اعتماد کنید و به او امیدوار باشید و بدانید که مصیبت زده کسی است که از ثواب خدا محروم ماند، پس حضرت علی (ع) فرمود: او خضر بود.

در کافی، ج 3، ص 205، چ1، از امام رضا (ع):

دنیا مانند آب دریاست هر کس بیشتر بیاشامد، تشنه تر شود.

در کافی، ج 3، ص 196، چ1، از امام صادق (ع):

چون خدای عزوجل خیرِ بنده اش را بخواهد، او را نسبت به دنیا بی رغبت و نسبت به دین دانشمند کند. و چون مؤمن از دنیا کنار کشد، رفعت یابد و شیرینی محبتِ خدا را دریابد.

از همان منبع، ص 197: زمانی که دل صفا یابد، زمین برایش تنگ شده تا آنجا که پرواز کند.

لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186)

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ (187)

لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (188)

اموال و جانهای خود، آزمایش می شوید! و از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانی) داده شده [= یهود] و (همچنین) از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید! و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایسته تر است؛ زیرا) این از کارهای مهم و قابل اطمینان است (186) و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خدا، از کسانی که کتاب (آسمانی) به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتماً آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید! ولی آنها، آن را پشت سر افکندند؛ و به بهای کمی فروختند؛ و چه بد متاعی می خرند؟! (187) گمان مبر آنها که از اعمال (زشت) خود خوشحال می شوند و دوست دارند در برابر کار (نیکی) که انجام نداده اند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهی) برکنارند! (بلکه) برای آنها، عذاب دردناکی است! (188)

وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَیَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿189﴾ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ ﴿190﴾ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿191﴾ رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿192﴾ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ ﴿193﴾ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَی رُسُلِکَ وَلاَ

ص :367

تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿194﴾ و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند بر هر چیزی تواناست (189) مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی [قانع کننده] است (190) همانها که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند [که] پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده ای منزهی تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار (191) پروردگارا هر که را تو در آتش درآوری یقیناً رسوایش کرده ای و برای ستمکاران یاورانی نیست (192) پروردگارا ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا می خواند که به پروردگار خود ایمان آورید پس ایمان آوردیم پروردگارا گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را بزدای و ما را در زمره نیکان بمیران (193) پروردگارا آنچه را که به وسیله فرستادگانت به ما وعده داده ای به ما عطا کن و ما را روز رستاخیز رسوا مگردان زیرا تو وعده ات را خلاف نمی کنی (194)

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 152، از ابن عباس، از پیامبر اکرم (ص):

در مخلوقات الهی تفکر کنید ولی در ذاتِ حق نیندیشید.

در کافی، ج 1، ص 126، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس درباره خدای عزوجل فکر کند که او چگونه است، هلاک گردد.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 712 و713، از رسول خدا (ص): بهترینِ شما نزد خدا کسی است که کم بخورد و زیاد تفکر کند. و بدترینِ شما نزدِ خدا کسی است که زیاد بخورد و بسیار بخوابد.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 145، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

یک ساعت تفکر برتر از شصت سال عبادت است.

☼ مؤلف:

در برخی از روایات، به جای 60 سال، «یک شب» یا «یک سال» آمده است، که شاید اختلافِ این روایات به خاطرِ اختلافِ مراتبِ تفکر و درجاتِ متفکرین باشد (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 1، ص 710، از کافی، از امام رضا (ع):

عبادت، به بسیاریِ نماز و روزه نیست، بلکه به تفکر در امر خدایتعالی است.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 713 و در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 539، از حضرت رسول (ص):

ص :368

وای بر کسی که این آیات را بخواند و در آنها نیندیشد.

در کافی، ج 1، ص 31، چ1، از امام صادق (ع):

چون شخصی را پر نماز و روزه دیدید به او ننازید تا بنگرید عقلش چگونه است.

از همان منبع، ص 12: کسی که عاقل است دین دارد و کسی که دین دارد به بهشت می رود.

در کافی، ج 1، ص 12، چ1، از امام باقر (ع): خدای عزوجل در روز قیامت نسبت به حساب بندگان به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است باریک بینی می کند.

در کافی، ج 1، ص 12و13، چ1، از امام صادق (ع):

مردی از بنی اسرائیل در جزیره ای سبز و خرم عبادت می کرد، یکی از فرشتگان به خدایتعالی عرضه داشت: پروردگارا! مقدار پاداش این بنده ات را به من بنما. خدایتعالی به او نشان داد و او آن مقدار را کوچک شمرد (علت را سؤال کرد) خداوند عزوجل به او فرمود: به شکل انسانی همراهش باش. فرشته به شکل انسان درآمد و به عابد گفت: جای پاکیزه ای داری و فقط برای عبادت خوب است. عابد گفت: اگر خدا «خری» داشت در اینجا می چراندیمش و این علفها تباه نمی شد. خدای عزوجل به فرشته فرمود: «همانا او را به اندازه عقلش پاداش می دهم» .

در کافی، ج 1، ص 21، از امام علی (ع): خدای عزوجل با چیزی بهتر از عقل پرستش نشده است.

در کافی، ج 1، ص 14، چ1، از رسول خدا (ص): خوابیدن عاقل از شب زنده داری جاهل بهتر است.

در کافی، ج 1، ص 19، چ1، از امام کاظم (ع):

خداوند بر مردم دو حجت دارد:

1 - حجتِ آشکار یا پیامبران.

2 - حجتِ پنهان یا عقل.

در کافی، ج 1، ص 27، از رسول خدا (ص): با عقل ترین مردم، خوش خلق ترینِ آنهاست.

در کافی، ج 1، ص 27، چ1، از امام صادق (ع): هیچ گاه پیامبر (ص) با مردم از عمقِ عقلش سخن نگفت بلکه می فرمود: «ما گروهِ پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن گوییم» .

در امالی شیخ صدوق، ص 49، م9، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع): تمام خیرها، در سه چیز جمع شده است: «نگاه، سکوت و کلام» . پس هر نظری که فایده ای ندارد، اشتباه است و هر سکوتی که

ص :369

در آن فکرت نباشد غفلت است و هر کلامی که ذکری در آن نباشد، لغو است. پس خوشا به حال کسی که نظرشْ «عبرت» ، سکوتشْ «فکر» و کلامشْ «ذکر» باشد.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 147 و در جوامع، ج 1، ص 539، از امام صادق (ع):

کسی که چیزی او را غمگین ساخته (اگر) 5 بار بگوید «ربنا» ، خداوند او را از آنچه بیم دارد رهایی بخشیده و خواسته اش را عطا می کند. آنگاه آیات (فوق) را قرائت فرمود.

در امالی شیخ صدوق، ص 907، م85، از رسول خدا (ص):

هر کس چیزی آرزو کند که مورد رضایت خدایتعالی باشد، از دنیا نرود تا برایش عطا شود.

در امالی شیخ صدوق، ص 967، م90، از امام صادق (ع): به آنچه از دست شما می رود، تأسف نخورید و به آنچه برای شما فراهم می آید، شادمان نشوید.

در نهج البلاغه، ص 703، ح310، از امام علی (ع): ایمان بنده ای درست نباشد جز آن که اعتماد او به آن چه در دست خداست بیشتر از آن باشد که در دست اوست.

در کافی، ج 3، ص 209، چ1، از رسول خدا (ص): اگر خواهی بی نیازترین مردم باشی، به آن چه در دست خداست بیشتر اعتماد کن تا آن چه در دست مردم است.

در کافی، ج 3، ص 207، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس به معاشِ اندک راضی گردد، خدا هم به عملِ اندک او راضی شود.

فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَاُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَاُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ﴿195﴾ پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود] من عمل هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید تباه نمی کنم پس کسانی که هجرت کرده و از خانه های خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده اند بدیهایشان را از آنان می زدایم و آنان را در باغهایی که از زیر آن نهرها روان است در می آورم [این] پاداشی است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست (195)

ص :370

نکته ای از المیزان، ج 7، ص 152:

1 - این آیه درباره ام سلمه نازل شد و این هنگامی بود که به پیغمبر (ص) عرضه داشت: یا رسول الله! نمی بینم که خداوند در موضوع هجرت سخن از زنها به میان آورد.

2 - در مورد حضرت علی (ع) است در آن موقع که با فواطم یعنی با فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت خدیجه (س) و فاطمه بنت زبیر هجرت کرد و از دنبال آنها ام ایمن و یک نفر از ضعفاءِ مسلمین نیز در ضجنان به ایشان پیوست تا به مدینه رسیدند.

3 - درباره مهاجرین است.

لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ (196)

مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (197)

لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ (198)

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (199)

رفت و آمد (پیروزمندانه) کافران در شهرها، تو را نفریبد! (196) این متاع ناچیزی است؛ و سپس جایگاهشان دوزخ و چه بد جایگاهی است! (197) ولی کسانی (که ایمان دارند، و) از پروردگارشان می پرهیزند، برای آنها باغهایی از بهشت است، که از زیر درختانش نهرها جاری است؛ همیشه در آن خواهند بود. این، نخستین پذیرایی است که از سوی خداوند به آنها می رسد؛ و آنچه در نزد خداست، برای نیکان بهتر است! (198) و از اهل کتاب، کسانی هستند که به خدا و آنچه بر شما نازل شده و آنچه بر خودشان نازل گردیده، ایمان دارند؛ در برابر (فرمان) خدا خاضعند؛ و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است. خداوند، سریع الحساب است (199)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿200﴾

ای اهل ایمان صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرزها را نگهبانی کنید و از خدا پروا نمایید تا شاید رستگار شوید (200)

وَ رابطوا: صاحبِ جوامع، ج 1، ص 545، معنی آنرا «استقرار در مرزها و آماده ی مقابله با دشمن» و صاحبِ المیزان، ج 7، ص 154، معنی آنرا «تعاون و همکاری اجتماعی» آورده اند.

صاحب تفسیر المیزان، ج 7، ص 154، برای کلمه صبر در آیه شریفه دو معنا آورده است:

1 - منظور از (اصبروا)، صبرهای فردی مثل: صبردر برابر هوسها، معصیت و مشکلات است.

2 - منظور از (صابروا)، صبرهای اجتماعی از جمله صبر در برابر دشمنان است.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 225، از معانی، از امام صادق (ع):

در مصیبت ها صبر کنید و در فتنه پایدار باشید و با پیشوایان خود رابطه برقرار کنید.

ص :371

از همان منبع: در واجبات صبر کنید و در مصیبت ها پایداری نمایید و با ائمه مرتبط شوید.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 226، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): آیا راهنمایی نکنم شما را به چیزی که خطاها را محو می کند و کفاره گناهان قرار گیرد؟ در مکاره وضوی کامل گیرید و به سوی مساجد قدم بردارید و بعد از هر نماز در انتظار نماز دیگر باشید و اینهاست معنای «رابطه» .

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 225، از مجمع، از حضرت علی (ع): با نمازها مرتبط باشید، یعنی انتظار آنها را بکشید زیرا در غیر این صورت پیوستگی و ارتباط با آنها قطع خواهد بود.

در کتاب مجمع المعارف ومخزن العوارف، چاپ اول، صفحه83، از رسول خدا (ص):

صبر سه قسم است:

1 - صبر در مصیبت.

2 - صبر از معصیت.

3 - صبر بر طاعت.

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 207، از محاسن، از ابی عبدالله (ع):

هیچ عملی با داشتن ایمان، ضرر نمی رساند. و هیچ عملی با کفر سودی نبخشد.

در امالی شیخ صدوق، ص 749، م 72، از امام صادق (ع): هر کس فرایض خدا را بر پا دارد و از محرمات بر کنار باشد و ولایت خاندان مرا گردن نهد و از دشمنان خدایتعالی بیزاری جوید، از هر یک از درهای هشتگانه بهشت که بخواهد می تواند وارد شود.

خلاصه آیات سوره مبارکه آل عمران:

1: الم 3: نزول تورات و انجیل 6: یصورکم فی الارحام 7: آیه محکم و متشابه 9و8: ربنا 12: جنگ احد 13: جنگ بدر 14: زین الناس حب الشهوات 16: ربنا اننا آمنا فاغفرلنا 17: مستغفرین بالاسحار 18: آیه شهادت (شهد الله) 19: دین اسلام 20: محاجه 21: بشارت دردناک به کافران 22: حبط اعمال 25 – 23: علمای یهودی که بهره ای از کتاب داشتند 26: قل اللهم 27: تولج الیل 28: لا یتخذ المؤمنون الکافرین 29: قل ان تخفوا ما فی صدورکم 30: امداً بعیداً 31: تحبون الله 32: اطیعوا الله و الرسول 33: اصطفا 34: ذریه 35 – 40: عهد زن عمران – تولد مریم و … 41: عدم تکلم زکریا 42: اصطفاءِ مریم 43: وارکعی مع الراکعین 45 – 50: بشارت مسیح و … 52: حواریون 54: و مکروا و مکر الله 55: توفی و عروج عیسی (ع) 59: مثل عیسی عند الله کمثل آدم 61: آیه مباهله 64: کلمه سواء 67 – 65: تحاجون فی ابراهیم 68: الله ولی مؤمنین 69: ودّت طائفة 74 – 70: اول و آخر روز توسط احبار یهود 78 – 75: یهود 80 – 79: ما کان لبشر – نبیین اربابا 81: میثاق النبیین 83: افغیر دین الله 84: لا نفرق بین احد 85: دینی غیر اسلام مقبول نیست. 90: کفر بعد ایمان 91: ملءُ الارض ذهبا 92: تنالوا البر 93: حرّم اسرائیل 97 – 96: اول بیت – مقام ابراهیم 99 – 98: اهل کتاب 101: یعتصم بالله 102: حق تقاته 103: حبل الله 104: امر به معروف و نهی از منکر -108 - 106: تبیض وجوه- وتسود وجوه 110: خیر امت 112: یکفرون بایات الله ویقتلون الانبیا 113: امت قائمه 114: امر به معروف و نهی از منکر116: اموال و اولاد برای کفار سودی ندارد 118: با بی دینان دوستی نکنید 121: جنگ احد 124: در جنگ بدر 3 هزار فرشته مسلمین را یاری دادند 130: تحریم ربا 133: سارعوا الی مغفره 134: کاظمین الغیظ 144: محمد (ص) 145: اجل هر کس در لوح قضای خدا ثبت است 154: کسی که موقع مرگش رسیده اگر در قتلگاه هم نباشد، با پای خود به قتلگاه می رود 157: هر کس در راه خدا کشته شود این بهترین چیزی است که در حیات دنیا با خود می برد 160: اگر خدا شما را یاری کند محال است کسی بر شما غالب شود و اگر شما را خوار سازد چه کسی می تواند نجاتتان دهد 180: افراد بخیلی که از امولشان به فقرا نمی دهند این اموال در قیامت زنجیر گردنشان می شود. 200: صبر کنید.

ص :372

4 سوره نساء

4 - سوره نسا ء = زنان = نساء الکبری .

مدنی است و 176 آیه دارد.

☼ نکته:

در قرآن کریم سه سوره به نام «زن» اختصاص دارد:

1 - «نساء» یا «نساء الکبری» 2 - «طلاق» یا «نساء الصغری» یا «نساء القصری» 3 - «مریم».

خلاصه مطالب: هدف این سوره بیان احکام ازدواج، تعدد زوجات، محرمات نکاح و غیره و احکام ارث، نماز، جهاد، شهادت، تجارت و نیز سخنی درباره اهل کتاب است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا ﴿1﴾

ای مردم از پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را از او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد پروا دارید و از خدایی که به [نام] او از همدیگر درخواست می کنید پروا نمایید و زنهار از خویشاوندان مبرید که خدا همواره بر شما نگهبان است (1)

در تفسیر دو عبارت «و خلق منها زَوجها» و «نفس واحده» ، سه نظر متفاوت وجود دارد:

1 - نظر صاحب جوامع، ج 1، ص 547: منظور از نفس واحد فقط حضرت آدم (ع) است و خداوند شما و مادرتان حوّا را از آدم آفرید و منظور از «زوجها» حضرت حواست و معنی عبارت اول این است که خداوند آدم (ع) را از خاک آفرید و حوّا (ع) را از یکی از دنده های او پدید آورد.

2 - نظر صاحب المیزان، ج 7، ص 231: مقصود از «نفس واحد» ، آدم و از «زوجها» ، زنِ اوست و این دو، پدر و مادر نسل کنونی است و منظور از «و خلق منها زوجها» این است که همه افراد از دو فرد خلق و نشو یافته اند و نه به آن معنی باشد که جفت او را از جزء بدن وی آفریده باشد. به عبارتی این نظریه که «خداوند زنِ آدم را از دنده وی آفریده» هیچ شاهدی از خود آیه بر آن نمی توان یافت. (صاحب المیزان نظریه سوم را هم رَد کرده است).

3 - منظور هر زن و شوهری است که نسل انسانی بر محور آن می چرخد.

ص :373

«بث» : به معنای جدا شدن چیزی است. و هم به معنای «غم و اندوه» است.

در تفسیر عبارت (و بثّ منهُما رجالاً کثیراً) دو تعبیر وجود دارد:

1 - در تفسیر المیزان، ج 7، ص 231، آمده است: نسل انسان به آدم و زنش برمی گردد بدون آنکه در پیدایش این نسل کسی جز آن دو همراهی کرده باشد. به عبارتی پسران آدم با خواهران خودشان ازدواج کرده اند و در آن موقع حرمتی در این عمل وجود نداشته است.

2 - بعضی ها گفته اند: فرزندان آدم با افرادی غیر از خود ازدواج کرده اند (فرشته یا جن) و در این باره هم روایاتی نقل کرده اند. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 245، از امام صادق (ع): شاید تو فکر می کنی خداوند جز شما بشری نیافریده است، به خدا قسم که خداوند هزار هزار آدم آفریده که شما در آخر این سلسله هستید.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 246، از کتاب خصال، از امام صادق (ع):

خدای تعالی 12 هزار عالم آفرید که هرعالمی از آنها بزرگتر از هفت آسمان و زمین است.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 246، از کتاب خصال، از امام باقر (ع):

خداوند از آن روز که زمین را آفریده، هفت عالم در آن پدید آورد و انسانهای این عوالم از فرزندان آدم نبوده اند و خلقتشان از ادیم زمین است و خداوند آنها را یکی پس از دیگری با جهان مربوط به خودشان در زمین منزل داد و سپس آدم را آفرید و فرزندانش را از او پدید آورد.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 246، از نهج البیان، از امام باقر (ع):

خداوند متعال وقتی آدم را آفرید قسمتی از خاک زیاد آمد، حوّا را از آن آفرید. (و این بیان که) می گویند خداوند او را از دنده ای از دنده های آدم آفرید، دروغ است.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 246، از کتاب احتجاج، از امام سجاد (ع): دو برادر (هابیل و قابیل) با خواهران خود ازدواج کردند، همان طور که زوجه آدم را از خود او آفرید و برای او حلالش کرد.

☼ مؤلف:

از تفاسیر دیگر روایاتی آمده که ازدواج خواهر و برادر همیشه حرام بوده و هابیل و قابیل با خواهران خود ازدواج نکرده اند و نیز حوّا از دنده آدم خلق شده است (والله اعلم).

ص :374

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

خدای متعال می فرماید: صله ی رحم کنید که این عمل در زندگی دنیا برای شما پایدارتر و در آخرت برایتان بهتر است: «الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ».

در کافی، ج 3، ص 221، چ1، از امام صادق (ع): صله رحم باعث پاکیِ اعمال، فزونیِ اموال، رفعِ بلا، سهولت در حسابرسی و تأخیر در اجل می گردد.

وَآتُواْ الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوبًا کَبِیرًا ﴿2﴾ وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَی فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَی أَلاّٰ تَعُولُواْ ﴿3﴾ و اموال یتیمان را به آنان [باز] دهید و [مال پاک] و [مرغوب آنان ] را با [مال] ناپاک [خود] عوض نکنید و اموال آنان را همراه با اموال خود مخورید که این گناهی بزرگ است (2) و اگر در اجرای عدالت میان دختران یتیم بیمناکید هر چه از زنان [دیگر] که شما را پسند افتاد دو یا سه یا چهار به زنی گیرید پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید به یک [زن آزاد] یا به آنچه [از کنیزان] مالک شده اید [اکتفا کنید] این [خودداری] نزدیکتر است تا به ستم گرایید (3)

☼ نکته:

اعراب جاهلیت، دختران یتیم را به عنوان همسر گرفته و پس از تسخیرِ اموالشان، آنها را از خانه بیرون می راندند. قرآن کریم این عمل را نهی نموده و می فرماید: «و آتوا الیتامی … » و نیز می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَی ظُلْمًا إِنَّمَا یأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیصْلَوْنَ سَعِیرًا» (نساء 10). پس از نزول این دو آیه، مسلمین ترسیدند و از پذیرش ایتام خودداری کرده یا آنها را از خود اخراج نموده و آنها هم که اخراجشان ننمودند، غذایشان را جدا نموده و اگر هم مقداری از غذای آنها باقی می ماند کسی به آن دست نمی زد که مبادا تجاوزی به حقوقشان کنند، این جریان موجب حرج عظیمی برای مسلمین شد، تا اینکه این آیه نازل شد: «وَیسْأَلُونَکَ عَنِ الْیتَامَی قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَیرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ ان الله عزیز حکیم» = «از تو راجع به یتیمان سؤال می کنند، بگو اصلاح آنان بهتر است و اگر با آنها

ص :375

آمیزش کنید برادران دینی شما هستند و خدا مصلح را از مفسد باز می شناسد و اگر خدا می خواست شما را در زحمت و تعب می انداخت همانا که خدا عزیز و حکیم است» (1).

☼ نکته:

در اینکه چه ارتباطی بین رعایت عدالت در مورد یتیمان و حلال بودن ازدواج یک مرد با حداکثر چهار زن وجود دارد، مفسرین تعابیر مختلفی ارائه داده اند از جمله:

1 - معنای آیه «و ان خفتم … » این است که: اگر می ترسید در مورد یتیمانی که در کنار شما و تحت تربیت شما می باشند رعایت عدالت نکنید، پس با آنها نکاح کنید (یک تا چهار زن).

2 - مردم نسبت به امور ایتام مراقبت جدی داشتند ولی نسبت به زنان، جدیت و عدالتی نداشته و زنان زیادی را نکاح می کردند لذا خداوند این آیه را فرستاد تا بفرماید: «همانگونه که با ایتام باید عدالت کنید، لازم است که در مورد زنان نیز رعایت شده و بیش از چهار زن نگیرید».

3 - همانطور که از ولایت ایتام خودداری می کنید پس لازم است از «زنا» هم خودداری کرده و عمل نکاح را انجام دهید. و چندین تعبیر از این قبیل…

اما در تفسیر المیزان، ج 7، ص 280 تا 284، با ردِ نظرات بالا، آورده است: بین دو آیه ارتباط وجود دارد و معنی چنین است (والله اعلم): «در مورد ایتام پرهیزکار باشید و اموال ناپاک خود را به اموال پاک آنان تبدیل مکنید و اموال آنها را به ضمیمه اموال خودتان نخورید، حتی اگر می ترسید که نتوانید نسبت به دختران یتیم بر طبق عدالت رفتار کرده و مایل هم نیستید که آنها را نکاح کنید، آنان را واگذارید و از زنان دیگری که شما را خوش آید، یک – دو – سه و چهار تا بگیرید».

☼ مؤلف:

هم نظر صاحب المیزان و هم نظرِ اول را می توان به آیه شریفه بسط داد و شاید معنای آیه شریفه چنین باشد (والله اعلم): «وقتی ایتامِ تحتِ سرپرستی تان به سن بلوغ و رشدِ غیرِ سفاهت رسیدند، اموالشان را به آنها برگردانید اما اگر به دلایلی دخترانِ یتیم بعد از بلوغ هم در سرپرستی شما ماندند و اگر می ترسید که نتوانید عدالت را در مورد آنان به صورت سرپرستی رعایت کنید و آنها نیز مایل به ازدواج شما باشند، تنها تا چهار زن از آنها را تزویج نمایید تا به صورت همسر شدن بتوانید عدالت را بینشان برقرار کنید چرا که شرط تعدد زوجات عدالت است.

ص :376


1- بقره 220

ولی اگر آنها مایل به ازدواج شما نیستند و یا شما نمی توانید بین زنان یتیم عدالت برقرار کنید پس یتیمان را به عدالت و پرداخت اموالشان با گرفتن شاهد بهره مند سازید، اما می توانید از زنان دیگری تا چهار زن بگیرید به شرط آنکه عدالت را در بینشان برقرار کنید» . به عبارتی کلمه «نساء» را هم می توان به سایر زنان و هم به دختران یتیمِ تحت سرپرست، تعبیر کرد. (والله اعلم).

☼ نکته:

در آیه شریفه شرط حلیت چهار زن را منوط به رعایت عدالت فرموده است. بنابراین کسی که نتواند عدالت را برقرار سازد نمی تواند بیش از یک زن داشته باشد …

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 295، از کافی، از امام صادق (ع):

اگر مردی چهار زن داشت و یکی را طلاق داد؛ نباید قبل از اتمام عده او، زن پنجمی گیرد.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

غیرتْ مخصوص مردان است، لذا خداوند بیش از یک مرد را بر زن حرام فرمود، ولی به مرد چهار زن را اجازه داده است و خداوند بزرگواتر از این است که به زن حمیت و غیرت دهد و در عین حال اجازه می دهد که مردش با داشتن یک زن، سه زنِ دیگر نیز اختیار کند.

از همان منبع، از علل، از امام رضا (ع): (در حلیت چهار زن برای مرد و حرمت بیش ازیک مرد برای زن)

اگر مرد چهار زن بگیرد، هر فرزندی که به دنیا آید منسوب به اوست در صورتی که اگر زنی دو شوهر یا بیشتر اختیار کند، پدر فرزند او معلوم نخواهد بود، زیرا شوهران همه در نکاح با آن زن شریکند و این جریان موجب فساد انساب و مواریث و معارف خواهد بود.

دلایلی در تعدد زوجات:

1 - عمر زنان بیشتر از مردان است، به عبارتی بعد از مرگ مردان، تعدادی از زنان مهیای ازدواج وجود دارد که مردانی در برابرشان نباشد.

2 - تولید نسل در مردان تقریبا تا 80 الی 100 سالگی و در زنان حداکثر 50 سالگی است یعنی دو برابر زنان.

3 - جنگ و کشتارها و سایر حوادث به مراتب در مردان بیشتر از زنان قربانی به جا می گذارد.

4 - فطرت زن طوری است که چه بسا ثلث دوران مصاحبتش با مرد از قبیل، عادات زنانگی، ایام حمل، شیر خوارگی و غیره از عمل نزدیکی معذور باشد در صورتی که مرد این عذر را ندارد.

5 - از آن

ص :377

گذشته اسلام، این عمل را بر کسی واجب نکرده و حتی شرایطی را هم قید کرده که رعایت آن واقعاً مشکل و شاید محال است و آن عدالت بین زنان می باشد.

بحثی مربوط به تعدد زنان پیغمبر (ص):

حکم تجویز «تعدد زوجات بیش از چهار» و نیز حکم «روزه وصال» از مختصات آن حضرت بود که سایر افراد امت از آن ممنوع بودند. «روزه وصال» یعنی دو روز یا بیشتر را به طور پیوسته روزه بگیرد و یا یک روز را پس از غروب به نیت روزه باشد (بعد از غروب را هم داخل روزه باشد) و یا شام خود را نیت سحر خوردن نموده شب را هم داخل روزه کند.

و اما در خصوص اعتراضاتی که به این موضوع شده باید گفت:

اولاً: حضرت (ص) در دوران جوانی و تا سنِ حدودِ50 سالگی، یعنی تقریبا بیشتر عمرِ شریفش را تنها با یک زن {خدیجه (س)} به سر برد. بنابراین اگر هم قرار بود این اعتراض بی جا که (العیاذ بالله) نسبت «شهوت رانی» داده اند را بررسی کنیم باید گفت: قوه شهوت در سنین نوجوانی و جوانی غالبتر است پس چرا در این سنین آن بزرگوار زوجهای بیشتری اختیار نکرد؟!

دوماً: بیشتر زنانی که حضرت تزویج نمود، شوهر دیده و بعضی ها هم پیر بودند و به خاطر مصالحی از جمله کسب نیرو و تأمین مخارجشان در جهت ترویج سنت جاریه ای میان مؤمنین در حفظِ بیوگان از بیچارگی و درماندگی و مواردی از این قبیل بوده است.

سوماً: آنجناب از نظر جمال و زیبایی از حضرت یوسف (ع) هم برتر بوده اند، طوری که آرزوی اکثر زنان، همسری با آن حضرت (ص) بود و لذا تفاوت سنی در برخی از همسرانش، نه تنها اشکالی محسوب نمی شد که حتی برتری جسمی و ظاهری آن حضرت بر همسرانش بود.

چهارماً: حضرت رسول (ص)، مؤید به عصمتِ مطلقه اند و تمام اعمال و رفتارشان از جانب خداوند متعال مورد تأیید و به امر الهی بوده است، از جمله تعدد زوجات.

☼ مؤلف:

متأسفانه برخی از کوردلان؛ نسبتهای ناروایی به حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) در این خصوص زده اند و این نتیجه عدم شناخت آنها نسبت به عصمت و طهارت است. اگر

ص :378

بپذیرند و یقین داشته باشند به اینکه اهل بیت (ع) حتی چشم بر هم زدنی از یاد خدا غافل نبوده اند، دیگر اعمال و رفتارشان را زیر سؤال نخواهند برد، چرا که یاد خدا مانع گناه و یا ترک اولی در آنها و در همه انسانها خواهد شد و اگر کسی گناهی کند به دلیل غفلت از وجود حق تعالی است و این خصیصه در عصمتِ طهارت (ع) نیست. چه بسا حضرت (ص) تمایلی به تعدد ازدواج نداشته و این عمل را صرفاً به خاطر مصلحت اسلام و به فرمان حضرتِ دوست انجام داده است.

وَآتُواْ النَّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَّرِیئًا ﴿4﴾ وَلاٰ تُؤْتُواْ السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ﴿5﴾ وَابْتَلُواْ الْیَتَامَی حَتَّیَ إِذَا بَلَغُواْ النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاٰ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن یَکْبَرُواْ وَمَن کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَنْ کَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُواْ عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیبًا ﴿6﴾

و مهر زنان را به عنوان هدیه ای از روی طیب خاطر به ایشان بدهید و اگر به میل خودشان چیزی از آن را به شما واگذاشتند آن را حلال و گوارا بخورید (4) و اموال خود را که خداوند آن را وسیله قوام [زندگی] شما قرار داده به سفیهان مدهید و[لی] از [عواید] آن به ایشان بخورانید و آنان را پوشاک دهید و با آنان سخنی پسندیده بگویید (5) و یتیمان را بیازمایید تا وقتی به [سن] زناشویی برسند پس اگر در ایشان رشد [فکری] یافتید اموالشان را به آنان رد کنید و آن را [از بیم آنکه مبادا] بزرگ شوند به اسراف و شتاب مخورید و آن کس که توانگر است باید [از گرفتن اجرت سرپرستی] خودداری ورزد و هر کس تهیدست است باید مطابق عرف [از آن] بخورد پس هر گاه اموالشان را به آنان رد کردید بر ایشان گواه بگیرید خداوند حسابرسی را کافی است (6)

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 297، از کافی، از امام صادق (ع):

مرد نمی تواند به چیزی که به زنش بخشیده رجوع کند و همچنین زن هم نباید آنچه را که به مردش هبه کرده است پی بگیرد خواه طرف آن را قبول کرده باشد یا نه، «و لا تأخذوا مما … » و «فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ … » و این هم مهریه و هم هبه است.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 297، از عیاشی آورده است:

ص :379

مردی خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمده از دل درد خود شکایت کرد، حضرت فرمود: آیا زن داری؟ گفت: بلی. فرمود: بگو تا خودش چیزی از مال پاکیزه خویش را به تو ببخشد و با آن عسل بخر، سپس آبی را که از آسمان فرود آمده باشد بر آن بریز و سپس آنرا بیاشام. چه آنکه در قرآن کریم می فرماید: «وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَکًا» (ق 9) و می فرماید: «یخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاس» (نحل 69) و می فرماید: «فَإِن طِبْنَ … فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَّرِیئًا» (1).

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 299، از عیاشی، از امام حسین (ع):

«السفهاء» کسی است که به او اطمینان نداشته باشی. و کسی که شرب خمر کند سفیه است.

از همان منبع، از قمی، از امام باقر (ع):

مراد از سفها زن و فرزند است و این در صورتی است که مرد بداند آنها سفیه و مفسدند و سزاوار نیست آنان را مسلط بر اموالشان کند چه آنکه خداوند آنرا مایه قوام زندگی قرار داده است.

از همان منبع، از فقیه، از امام صادق (ع):

«وابتلوا الیتامی» ، دلیل بر رشد و قدرت بر حفظ و نگهداری مال است

از همان منبع، از عیاشی، از امام حسین (ع):

آنان یتیمانند، اموالشان را به آنان ندهید تا به مرحله رشد برسند.

از همان منبع، از تهذیب، از امام صادق (ع): (در خصوص آیه: و من کان فقیرا فلیأکل بالمعروف)

فقیر کسی است که ممرِ معاشی نداشته باشد و چنین کسی می تواند به مقدار متعارف از اموال یتیم ارتزاق کند و این در صورتی است که فعالیت خود را نیز در طریق مصالح آن یتیم به کار انداخته باشد و در عین حال اگر بودجه مال یتیم ضعیف است نباید از آن برداشت کند.

از همان منبع، از تفسیر عیاشی، از امام جعفر (ع): (در خصوص آیه: فان آنستم … )

اگر دید که از دوستداران آل محمد (ص) هستند آنان را بلند مرتبه گردانید.

نکته ای از المیزان، ج 7، ص 299: باید دانست که این معنی از قبیل تطبیق مفاهیم باطنی قرآن بر مصادیق است و در توضیح حدیث باید گفت: ائمه اطهار (ع) پدران مؤمنینند و مؤمنین اگر پیوند

ص :380


1- نساء 4

خود را با ائمه (ع) قطع کنند، ایتامی خواهند بود که پدران خود را از دست داده اند. و باید از طریق معارف حق و تعالیم اهل بیت (ع) به آنها، مرتبه و مقام آنها را ترفیع درجه داد.

لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصیباً مَفْرُوضاً (7)

وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (8)

وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً (9)

إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً (10)

یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَریضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (11)

وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَلیمٌ (12)

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (13)

وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ (14)

برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند، سهمی است؛ و برای زنان نیز، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند، سهمی؛ خواه آن مال، کم باشد یا زیاد؛ این سهمی است تعیین شده و پرداختنی (7) و اگر به هنگام تقسیم (ارث)، خویشاوندان (و طبقه ای که ارث نمی برند) و یتیمان و مستمندان، حضور داشته باشند، چیزی از آن اموال را به آنها بدهید! و با آنان به طور شایسته سخن بگویید! (8) کسانی که اگر فرزندان ناتوانی از خود بیادگار بگذارند از آینده آنان می ترسند، باید (از ستم درباره یتیمان مردم) بترسند! از (مخالفت) خدا بپرهیزند و سخنی استوار بگویند (9) کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می خورند، (در حقیقت، ) تنها آتش می خورند؛ و بزودی در شعله های آتش (دوزخ) می سوزند (10) خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد؛ و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بیش از دو دختر باشند، دو سوم میراث از آن آنهاست؛ و اگر یکی باشد، نیمی (از میراث، ) از آن اوست. و برای هر یک از پدر و مادر او، یک ششم میراث است، اگر (میت) فرزندی داشته باشد؛ و اگر فرزندی نداشته باشد و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، برای مادر او یک سوم است (و بقیه از آن پدر است)؛ و اگر او برادرانی داشته باشد، مادرش یک ششم می برد (و پنج ششم باقیمانده، برای پدر است). (همه اینها، ) بعد از انجام وصیتی است که او کرده و بعد از ادای دین است - شما نمی دانید پدران و مادران و فرزندانتان، کدامیک

ص :381

برای شما سودمندترند!- این فریضه الهی است؛ و خداوند، دانا و حکیم است (11) و برای شما، نصف میراث زنانتان است، اگر آنها فرزندی نداشته باشند؛ و اگر فرزندی داشته باشند، یک چهارم از آن شماست؛ پس از انجام وصیتی که کرده اند و ادای دین (آنها). و برای زنان شما، یک چهارم میراث شماست، اگر فرزندی نداشته باشید؛ و اگر برای شما فرزندی باشد، یک هشتم از آن آنهاست؛ بعد از انجام وصیتی که کرده اید و ادای دین. و اگر مردی بوده باشد که کلاله [= خواهر یا برادر] از او ارث می برد، یا زنی که برادر یا خواهری دارد، سهم هر کدام، یک ششم است (اگر برادران و خواهران مادری باشند)؛ و اگر بیش از یک نفر باشند، آنها در یک سوم شریکند؛ پس از انجام وصیتی که شده و ادای دین؛ بشرط آنکه (از طریق وصیت و اقرار به دین، ) به آنها ضرر نزند. این سفارش خداست؛ و خدا دانا و بردبار است (12) اینها مرزهای الهی است؛ و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمرد، ) خداوند وی را در باغهایی از بهشت وارد می کند که همواره، آب از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن می مانند؛ و این، پیروزی بزرگی است! (13) و آن کس که خدا و پیامبرش را نافرمانی کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و برای او مجازات خوارکننده ای است (14)

☼ نکته:

آیات 7 تا 14 مربوط به احکام ارث است.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 11 و12، از عیاشی، از ابوالحسن (ع):

خداوند در (غصب) مال یتیم دو عقوبت وعده کرده است. یکی عقوبت اخروی که آتش است و دیگری عقوبت دنیوی. و به آیه «ولیخش الذین … » اشاره کرد و فرمود: مقصود آیه این است که سر فرزندانش می آید آنچه بر سر این یتیمان آورده باشد.

از همان منبع، از عیاشی، از حضرت صادق (ع): هر کس ستمی بنماید خداوند کسی را بر او مسلط می کند که او یا فرزند او یا فرزندِ فرزندِ او را آزار نماید و فرمود: «و لیخش الذین … ».

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): در مورد دو ضعیف از خدا بترسید، یتیم و زن، خدا پدر او را گرفت پس سفارش او را کرد و او را مبتلا کرد و دیگران را نیز به او مبتلا کرد.

☼ نکته:

سهم پدر به اندازه دو دختر است – اگر فرزندان، دو دختر و بیش از دو دختر بود «دو سوم» ارثیه از آنهاست – اگر یکی بود «یک دوم» – اگر فرزند داشت سهم پدر و مادر هر کدام «یک ششم» است – اگر فرزند نداشت مادر «یک سوم» و اگر برادرانی داشت مادر «یک ششم» می برد. همه اینها بعد از ادای دین است. (1).

اگر فرزندی نبود میراث مرد «یک دوم» و اگر بود «یک چهارم» است – اگر فرزندی نبود میراث زن «یک چهارم» و اگر بود «یک هشتم» است بعد از ادای دین – مردی که کلاله (خواهر

ص :382


1- آیه11

یا برادر) از او ارث می برد یا زنی که برادر یا خواهری دارد، سهم هر کدام «یک ششم» است و اگر بیش از یک نفر باشند همه شریک در «یک سوم» هستند پس از ادای دین. (1).

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 30 و31، از کافی، از امام باقر (ع):

آن کس که عدد ریگ بیابان عالج را می داند هر آینه می داند که سهام ارث بر شش تا، عول نمی کند اگر وجهش را می دانستید از شش تجاوز نمی کردید.

☼ نکته:

سهم ارثی که در قرآن آمده، شش وجه است:

1– نصف2/1 (یک دوم) 2 – ثلثان 3/2 (دو سوم) 3– ثلث 3/1 (یک سوم)

4 - ربع 4/1 (یک چهارم) 5 – سدس 6/1 (یک ششم) 6– ثمن 8/1 (یک هشتم)

این سهام گاهی با یکدیگر یکجا جمع می شوند و مزاحمت ایجاد می کنند که در این صورت کیفیت رد را باید به کتب حدیث و فقه رجوع داد. و نباید در فرایض عول قائل شد.

از همان منبع، از درمنثور، از ابن عباس: اول کسی که در فرایض (عول) قائل شد عمر بود، وقتی به اشکال فروض ارث برخورد، گفت: به خدا قسم نمی دانم با شما چه رفتار کنم؟ به خدا نمی دانم کدام مقدم و کدام مؤخرید. و در این مال بهتر آن می بینم که بین شما بحصه هایی تقسیم نمایم (یعنی به تمام شما نسبت به قسمتهای ارث، ضرری وارد کنم، لذا مقدارِ نقصِ فرایضْ از ارثیه را بین تمامِ ورثه توزیع کرد و به همه نقص وارد کرد).

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع)، از امیرالمؤمنین (ع):

سپاس خداوندی را که مقدم نمی شود چیزی که مؤخر کرده و مؤخر نمی شود چیزی را که مقدم باید باشد. سپس دستش را به دست دیگر نواخت و فرمود: ای ملتی که بعد از پیامبر (ص) سرگردان شدید، اگر آن را که مقدم کرده، مقدم کرده بودید و آن را که مؤخر کرده، مؤخر کرده بودید و ولایت و وراثت را در جایی که خدا قرار داده بود، قرار می دادید و به ولی خدا ستمکاری و کج روی نمی کردید، سهمی از فرایض خدا نیز برگشت نداشت، حتی دو نفر هم در حکم خدا اختلاف پیدا نمی نمودند، امت در هیچ یک از اوامر خدا نزاع نداشت مگر اینکه علی

ص :383


1- آیه 12

(ع) آن را از کتاب خدا عالم بود. پس نتیجه بدکاری و تفریطی که به دست خود کردید بچشید و هرگز خدا به بندگان ستم نمی کند و زود باشد که ستمکاران می فهمند که به کجا برگشت می کنند.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): کلاله کسی است که پدر و فرزند نباشد. و نیز از آن حضرت آمده: «و ان کان رجل یورث کلاله» مقصود آیه فقط برادران و خواهران مادری است.

از همان منبع، از معانی، از امام رضا (ع): (درعلت نصف بودن سهم ارث زن نسبت به مرد، فرمود:)

زیرا زن وقتی زناشویی کرد مالی می گیرد ولی مرد مالی می پردازد، لذا سهم مردان در ارث بیشتر است. و علت دیگر آن است که زنْ جزءِ عایله ی مرد است، اگر محتاج باشد بر عهده مرد است که نفقه و سایر مخارج او را بدهد ولی بر عهده زن چنین چیزی نیست.

مراحل ارث:

1 - پرداخت قرض و دین، وجوه شرعی و مخارج تدفین و غیره از کل ارث.

2 - سهم همسر: دو حالت دارد: الف- بدون فرزند باشد: مرد، 2/1 (نصف) کل ارث را می برد و زن، 4/1 (ربع) کل را (و بقیه را سایر ورثه می برند. )

ب- صاحب فرزندباشد: مرد، 4/1 (ربع) کل ارث را و زن، 8/1 (ثمن) کل را و بقیه را سایر ورثه می برند.

☼ نکته:

اگر میت بیش از یک زن داشته باشد سهم فوق (4/1 یا 8/1) بین آنها تقسیم می شود.

☼ نکته:

زنی که از میت فرزند ندارد از زمین خانه (نه هوایی آن) ارث نمی برد.

3 - سهم خویشاوندی: سه دسته اند: الف- پدر و مادر و اولاد یا اولادِ اولاد هر چه پایین روند. تا یک نفر از این دسته هست به دسته دوم ارث نمی رسد.

ب- جد (پدر بزرگ) و جده (مادر بزرگ) و خواهر و برادر یا اولادشان هر چه پایین روند. تا یک نفر از این دسته هست به دسته سوم ارث نمی رسد.

ج- عمو و عمه و دایی و خاله یا اولادشان به پایین.

نکاتی در مورد ارث: {منظور از ممیز در تمام موارد، کسر است، مثلاً 3/2 یعنی «دو، سوم» }

1 - اگر وارث فقط پدر و مادر باشد، پدر 3/2 و مادر 3/1 (از مانده ارث) را می برد.

2 - اگر میت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر داشته باشد که همه آنها

ص :384

پدری باشند اگر چه اینان ارث نمی برند ولی: پدر 6/5 و مادر 6/1 می برد.

3 - وارث پدر و مادر و یک دختراست: الف- با شرط این که فامیلِ دیگری نداشته باشد: پدر 5/1 و مادر 5/1 و دختر 5/3 ب- با شرط بند 2: پدر 6/1 و مادر 6/1 و دختر 6/3 + 6/1 باقی مانده ÷ 4، پدر 4/1 و دختر 4/3.

4 - وارث پدر و مادر و یک پسر و بیشتر: پدر 6/1 و مادر 6/1 و پسر یا بچه ها 6/4.

5 - وارث یک پسر و بیشتر با یک ولد (پدر یا مادر) باشد: بچه ها 6/5 و ولد 6/1.

6 - وارث یک دختر با یک ولد: دختر 4/3 و ولد 4/1.

7 - وارث چند دختر با یک ولد: دختران 5/4 و ولد 5/1.

طُرق ارث بردن: 1 – به فرض.

2 – به قرابت.

3 – به فرض و قرابت.

فرایض: سهامی را گویند که شارع مقدس برای آنها معین نموده است و شش سهم است:

اول: نصف (2/1): 1: شوهر در صورت نداشتن اولاد برای زوجه 2: دختر در صورت منحصر به فردی 3: خواهر پدر و مادری یا پدری در صورت منحصر به فردی.

دوم: ربع (4/1): 1: شوهر، درصورت فرزند داشتنِ زن 2: زن، درصورت فرزند داشتنِ شوهر.

سوم: ثمن (8/1): فقط نصیب زوجه در صورت فرزند داشتن از شوهر می شود.

چهارم: دو ثلث (3/2): 1: دو دختر یا زیادتر، وقتی فرزند ذکوری نباشد. 2: دو خواهر یا بیشتر، ابوینی یا پدری در صورت نبودن برادر.

پنجم: ثلث (3/1): 1: کلاله امی هر گاه از یک نفر زیادتر باشد 2: مادر، وقتی میت فرزند و برادر نداشته باشد.

ششم: سدس (6/1): کلاله امی هرگاه منفرد باشد، پدر و مادر هرگاه میت فرزند داشته باشد.

☼ نکته:

هر گاه صاحبان فرض و قرابت با هم جمع شوند باید اول نصیب صاحبانِ فرض را خارج کرد و بعداً آنچه باقی بماند به صاحبانِ قرابت داد.

☼ نکته:

هیچ وقت فرایض از شش سهم بیشتر نمی شود و عول (زیاد کردن سهام از شش

ص :385

سهم) بر خلافِ نصِ قرآن و احادیث اهل بیت (ع) است. و اولین کسی که عول کرد عمر بود.

در علل الشرایع، ج 2، ص 805، چ2، آورده است: عده ای از حضرت ابی عبدالله (ع) پرسیدند: چرا سهام ارث شش سهم است (و بیشتر از آن نیست). حضرت (ع) فرمود: چون انسان از شش چیز آفریده شده است چرا که حق تعالی فرموده: «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین … » انسان را از گلِ خالص آفریدیم، سپس او را نطفه گردانیده و در جای استوار (صلب و رحم) قرار دادیم، آن گاه نطفه را علقه نمودیم، پس از آن علقه را مضغه گردانیدیم، بعد مضغه (گوشت پاره) را استخوان و سپس بر استخوان گوشت پوشانیدیم.

☼ نکته:

برای حکم مذکور علت دیگری هم هست و آن این است که مستحقینِ ارث و آنهایی که همیشه ارث می برند شش نفر می باشند به این شرح: پدر، مادر، پسر، دختر، شوهر و زن.

در علل الشرایع، ج 2، ص 803، چ2، از حضرت علی (ع): ستم در وصیت از معاصیِ کبیره است.

از همان منبع، از حضرت ابی عبدالله (ع): (در ذیل آیه182 بقره: «فمن خاف من موصٍ جنفاً» فرمود: )

مقصود این است که شخص در هنگام وصیت ظلم و ستم کند به این نحو که بیشتر از ثلثِ مالش را مورد وصیت قرار دهد.

از همان منبع، ص 805، از امام صادق (ع): کسی که در وصیتش به عدالت رفتار کند مثل این است که مال مورد وصیت را در زمان حیاتش صدقه داده و کسی که به جور و ستم عمل کند خدا را روز قیامت ملاقت کند در حالی که حق تعالی از او اعراض دارد.

از همان منبع، ص 815، آورده است: عبدالله بن سنان از حضرت ابی عبدالله (ع) پرسید: برای چه میراث مرد دو برابر زن است؟ فرمود: زیرا در مقابل آن خداوند برای زنان مهریه قرار داده است. (از همان منبع آورده: برای اینکه بر زن نفقه و جهاد و … واجب نیست).

وَاللاٰتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِکُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَیْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنکُمْ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّیَ یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا ﴿15﴾ وَاللَّذٰانِ یَأْتِیَانِهَا مِنکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ تَوَّابًا رَّحِیمًا ﴿16﴾

ص :386

و از زنان شما کسانی که مرتکب فاحشه می شوند چهار تن از میان خود [مسلمانان] بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند آنان [=زنان] را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی برای آنان قرار دهد (15) و از میان شما آن دو تن را که مرتکب زشتکاری می شوند آزارشان دهید پس اگر توبه کردند و درستکار شدند از آنان صرفنظر کنید زیرا خداوند توبه پذیر مهربان است (16)

نکته: این دو آیه شریفه معروف به آیه «اتیان فاحشه» یا «یَأْتِینَ الْفَاحِشَة» است.

فاحشه: به معنای زشتی و بدکاری است و بر سه معنا اطلاق می گردد:

1 - مساحقه: از «سحق» می آید و به معنای ارتباط جنسی دو زن می باشد.

2 - لواط: به معنای ارتباط جنسی دو مرد است.

3 - زنا: به معنای ارتباط جنسی یک مرد با یک زن می باشد.

با توجه به معنای سه وجهی «فاحشه» مفسرین تعابیری به شرح ذیل آورده اند:

1 - بعضی از مفسرین من جمله صاحبِ المیزان (ج8، ص 49) معتقدند که منظور از فاحشه «زنا» است و این حکم به صورت موقت و ابتدایی بوده که بعداً توسط آیه تازیانه (نور2) نسخ شد.

این گروه در تأییدِ منسوخ شدنِ آیه فوق به این روایت استناد کرده اند: امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: از جمله قوانین مردم در جاهلیت این بود که زن زنا کار را در خانه حبس می کردند تا آنگاه که مرگ او فرا می رسید و اگر مردی زنا می کرد او را از مجالس خود طرد می کردند و به وی ناسزا گفته و آزارش می دادند و غیر از این، مجازات دیگری را نمی شناختند. خداوند تعالی در آغاز اسلام چنین گفت: «واللاتی یأتین الفاحشه من نسائکم…» و «واللذان یاتیانها منکم…» پس از آنکه عده مسلمانان زیاد شد و اسلام قوت یافت و مردم از رفتار های دوره جاهلیت ترسیدند، خداوند این آیه را نازل کرد: «الزانیة و الزانی فاجلدوا…» . (وسایل الشیعه، کتاب الحدود و التعزیرات، باب 1، از اقسام حدود زنا).

2 - بعضی از مفسرین من جمله آیت الله خویی (بیان، ص 390 - 395) معتقدند که منظور از

ص :387

فاحشه در آیه اول، «مساحقه» و در آیه دوم لواط است. چرا که، «واللذان» به معنی دو نفر (مرد) است. و اگر منظور یک زن و یک مرد بود جا داشت از صیغه جمع استفاده شود، به عبارتی عمل جنسی دو مرد (یا لواط) می باشد و این حکم نسخ نشده و هنوز جاری است.

دلایل صاحب تفسیر المیزان، ج 8، ص 49، در اثبات نظریه اول (نسخ):

الف- اشاره کردن حکم منسوخ به این که منسوخ خواهد شد با نسخ منافات دارد، در این جا حکم اولی خود اشارتی بر موقت بودن است یعنی جمله: «او یجعل الله لهن سبیلا» که ظاهرش اشعار و اشاره به حکم دیگری دارد. و اشاره کرده است به حدیثی از حضرت رسول (ص) که هنگام نزول آیه جلد (تازیانه) فرمود: «جلد همان سبیل (راه علاجی) است که خدای تعالی برای زنان زناکار قرار داده است».

ب- ضمیر «یاتیانها» قطعاً به «فاحشه» برمی گردد و مؤید آن است که این دو آیه هر دو برای بیان حکم زنا آورده شده اند و آیه دوم متمم آیه اول است، چون آیه اولی فقط متعرض حکم زن زناکار بوده و در دومی حکم مرد و زن هر دو را شرح می دهد که «زانی» و «زانیه» باید آزار ببینند و زانیه در خانه ای حبس گردد. ولی حبس با جمله: «ان تابا و اصلحا» = «اگر توبه کردند و اصلاح شدند از آنان دست بردارید» ، نمی سازد. پس مقصود، اعراض از ایذاء است نه حبس.

ج- در سنت اثبات شده که حد لواط قتل است و از پیغمبر (ص) رسیده است که هر کس عمل قوم لوط را انجام داد فاعل و مفعول هر دو را بکشید، این حکم یا حکم ابتدایی است و منسوخ نشده و یا حکمی است ناسخ آیه.

د- آیه اول مبین حکمِ زنای زن شوهردار است به دلیل آنکه آن را مخصوص زنان قرار داده نه مردان. اما آیه دوم مبین حکم زنای غیر محصنه هم برای زنان و هم مردان است.

دلایل آیت الله خویی در اثبات نظریه عدم نسخ (بیان، ص 390 تا 395):

الف- برداشته شدن یک حکم موقت پس از پایانِ وقتش، نسخ نیست بلکه نسخ در صورتی است که به دائمی و یا موقت بودن زمانِ حکم اشاره نگردد و حکم به ظاهر، همیشگی و دائمی

ص :388

باشد و نیز نسخ با خبر واحد اثبات نمی گردد.

ب- منظور از فاحشه در آیه اول زنا نیست بلکه مساحقه است و منظور از نگهداری زنان در خانه، این است که مانع ترویج و گسترش این عمل گردد. (تا آنکه اینگونه زنان بمیرند یا توبه کنند و یا راه علاجی مثل ازدواج برای آنها مهیا شود).

ج- منظور از «واللذان» دو مرد است و فاحشه آن دو نیز لواط است نه زنا.

د- منظور از نگهداری در خانه، در آیه اول، جلوگیری از ارتکابِ گناه برای بار دوم است و این حکم مخصوص زنانی است که برای اولین بار مرتکبِ گناه شده اند اما تازیانه زدن و سنگسار نمودن، حکم مستقلی است و برای تأدیب کسانی است که کارهای قبیح را (به کرات) انجام می دهند که به حکم حبس در آیه شریفه مربوط نمی شود.

3 - جمعی دیگر مانند ابن عباس و مجاهد و ابی جعفر النحاس گفته اند که آیه نخست مخصوص زنای زنان اعم از محصنه و غیر محصنه است و آیه دوم مخصوص زنای مردان محصن و غیر محصن است که این دو آیه با حکم سنگسار و تازیانه نسخ شده است. (1).

☼ مؤلف:

نقدی که شاید بتوان بر این سه نظریه داد بدین شرح است: (والله اعلم)

1 - اشکال بر نظر المیزان: اولاً: دلیلی که در بند الف آورده است، در اثباتِ نسخ نبودن آیه شریفه است نه در نسخ آن. ثانیاً: علامه عزیز گفته است: «آیه اول حکم زنای زن شوهردار (محصنه) را بیان می کند» . پس با این بیان حکمِ مردِ محصنِ زناکار چه می شود؟ که اگر این چنین بود چگونه می شود با حکمِ رجم که شاملِ مردانِ محصن هم می شود، نسخ شود؟ به عبارتی اگر حکمی نیامده باشد پس چگونه نسخی صورت می گیرد؟!!!

2 - اشکال بر نظر آیت الله خویی:

اگر منظور و مرادِ آیت الله خویی این باشد که حکمِ این دو آیه شریفه هم اکنون هم پا برجاست، پس به حکم سنت که مساحقه و لواط و زنا را مرگ دانسته اند و نه حبس چگونه باید برخورد کرد؟ البته آیت الله خویی پاسخِ این سؤال را داده و گفته است که منظور اولین فاحشه

ص :389


1- بیان، ص 310

است و شامل فواحشِ بعدی آنان نمی شود. ولی در خصوص آیه دوم که آن را لواطِ دو مرد دانسته، پاسخی نداده است. خلاصه این که به نظر آیت الله خویی اگر کسی برای اولین بار مرتکبِ لواط یا مساحقه شود، در خصوص زنان باید حبس شوند و در خصوص مردان باید تأدیب شده تا توبه کنند و حال این که چنین حکمی در بین فتوای هیچ یک از فقها دیده نمی شود، مثلاً در کتاب لمعه دمشقیه، شیخ محمد بن مکی معروف به شهید اول، که یکی از کتب مرجع فقه شیعه می باشد، در صفحات 219 تا 238 در بحثِ حدود، چنین فتوایی به چشم نمی خورد.

3 - اشکال بر نظریه ابن عباس و مجاهد و ابی جعفر النحاس و عده ای از این گروه:

این نظریه بعید است که صحیح باشد چرا که، اولاً: اگر منظور از آیه اول زنان محصنه باشد نمی تواند توسط آیه جلد که مخصوصِ زن و مردِ مجرد است نسخ شود، از طرفی آیه اول مربوط به زنان است و با این نظریه جای خالی مردان مشهود است. ثانیاً: اگر منظور از آیه دوم هم مردانِ غیرِ محصن باشد، پس نمی تواند به حکم سنگسار نسخ شود و بلعکس.

خلاصه این که با این نظریه احکامِ مذکور طوری مخلوط می شوند که هیچ حکمی در جای خودش نمی تواند برقرار شود.

توجه: مشابهِ نظریه سوم ولی با اختلافاتی مشابه، نظراتی نقل شده یا شاید نقل شود، که همه آنها بدلیلِ در هم شدنِ حکمِ آنها نمی توانند صحیح باشند. (والله اعلم).

☼ مؤلف:

در سه یا چهار آیه شریفه از قرآن کریم به مجازاتِ رابطه ی جنسیِ نامشروع اشاره فرموده است، دو آیه موردِ بحث و آیه شریفه «جلد» = «تازیانه» بدین شرح: «الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَلْیشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» = «هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند!» (1).

در آیه جلد، به صراحت، حکمِ زانی و زانیه را (به اعتبار سنت، مجرد را) 100 تازیانه، بیان

ص :390


1- نور2

فرموده است. و مفسرین هم در آن هیچ شک و شبهه ای ندارند. اما در دو آیه موردِ بحث، به کلمه «فاحشه» اشاره فرموده است و صراحتی در بیان آیه به چشم نمی خورد، به همین خاطر است که مفسرین دچار شک و اختلاف شده اند. حال این دو آیه شریفه را بدین صورت تفسیر می کنیم:

1 - به اعتبار سنت و این جمله از آیه شریفه که می فرماید: «چهار شاهد، شهادت دهند» ، معلوم می شود که فاحشه، در معنای سه عملِ «لواط» یا «زنا» و یا «مساحقه» باید باشد.

2 - حکم و مجازات مرتکبینِ به فاحشه، در آیه 15، حبس و زندانی کردنشان تا آخر عمر می باشد تا حکمی جدید آید. و حکمِ آیه دوم، آزار و اذیتشان است تا موقعی که توبه کنند. بنابراین فاحشه یا مرتکبین به فاحشه در آیه اول با آیه دوم متفاوت است.

3 - آیه اول اشاره به زنان دارد و مربوط به مردان نمی شود. پس فاحشه در آیه اول نمی تواند زنا باشد، چون اگر زنا باشد پس تکلیفِ مردان محصن، نامعلوم می شود و اشکالی که در بالا بر صاحبِ المیزان وارد شد پیش می آید. به عبارتی نظریه آیت الله خویی در خصوص نوع فاحشه شاید صحیح تر باشد. (والله اعلم).

خلاصه کلام: این که این دو آیه شریفه، نسخ شده باشند یا نباشند به طور قطع نمی توان گفت، تنها باید اقرار کرد: (والله اعلم).

و اما آیه چهارم که به طور غیرِ صریح و به کمک روایات اشاره به سنگسار دارد، عبارت است از: «وَکَیفَ یحَکِّمُونَکَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَمَا أُولَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ» = «چگونه تو را به داوری می طلبند؟! در حالی که تورات نزد ایشان است؛ و در آن، حکم خدا هست. (وانگهی) پس از داوری از حکم تو، (چرا) روی می گردانند؟! آنها مؤمن نیستند» (مائده43). که در مورد شأن نزول این آیه شریفه، مفسران گفته اند: «زنی سرشناس از یهودیانِ خیبر در حالی که شوهر داشت، با مردی از اشراف رابطه داشت، چون از دیدگاه تورات کیفر آنان سنگسار بود و اجرای این حکم بر یهودیان سخت بود، به همکیشان خود در مدینه نوشتند که این موضوع را از پیامبر اسلام (ص) بپرسید و تلاش کنید حکم را تغییر دهد، گروهی به سرپرستی

ص :391

«کعب بن اشرف» به محضر رسول خدا (ص) آمدند و از حکم رابطه زن شوهردار پرسیدند، فرمود: آیا نسبت به داوری من احترام می گذارید و آن را می-پذیرید؟ پاسخ دادند: آری، پیامبر (ص) چند لحظه سکوت کرد، جبرئیل فرود آمد و آیه را نازل کرد که در آن از تأیید حکم تورات سخن رفته است. حضرت (ص) حکم خدا را بر آنان ابلاغ نمود، ولی آنان بر خلاف تعهدشان این حکم را نپذیرفتند» . (1).

☼ نکته:

چنان که ملاحظه می شود در قرآن کریم فقط حکم جلد یا تازیانه آمده است و برای بقیه احکام از جمله سنگسار و غیره حکمی نیامده است، بلکه این احکام به حکم سنت، می باشند.

در کتاب لمعه، ج 2، ص 222 و223، حدودِ رابطه ی نامشروع را به سه قسم تقسیم کرده است:

1 - کشتن: شامل: الف: زنا با محرم. ب- زنای کافر با مسلمان. ج- زنای اجباری (در اینحالت احصان معتبر نیست و اول شلاق خورده بعد کشته می شود).

2 - سنگسار: شرط آن احصان است.

3 - جلد یا شلاق: شرط آن غیرِ احصان است.

از همان منبع، ص 228 - 235، آورده است:

اگر مردِ آزاد و عاقل و از روی اختیار لواط کند و چهار شاهدِ مرد بر علیه او شهادت دهند، که با چشم خود دیده اند، آن مرد کشته می شود خواه محصن باشد یا نباشد.

مساحقه با شهادت چهار مرد یا با چهار بار اقرار ثابت می شود و حکم آن در بار اول 100 ضربه شلاق است و در بار چهارم کشته می شود، ولی اگر پیش از قیامِ بینه توبه کند، حدّ از او ساقط می شود.

قیادت یعنی جمع کردن میان دو فاعلِ فاحشه (زنا یا لواط یا مساحقه) است و حدّ آن 75 ضربه شلاق است.

قذف یعنی نسبت زنا یا لواط دادن به کسی است که مستوجبِ حدّ (85 شلاق) است.

توجه: بحثی مشابه و روایی در ذیل آیه (نور 2) آمده است.

ص :392


1- مجمع البیان، ج 6، ص 669 ؛ و تفسیر نمونه، ج 4، ص 388

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُوْلَئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿18﴾ توبه نزد خداوند تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه می شوند سپس به زودی توبه می کنند اینانند که خدا توبه شان را می پذیرد و خداوند دانای حکیم است (17) و توبه کسانی که گناه می کنند تا وقتی که مرگ یکی از ایشان رسد می گوید اکنون توبه کردم، پذیرفته نیست و [نیز توبه] کسانی که در حال کفر می میرند پذیرفته نخواهد بود آنانند که برایشان عذابی دردناک آماده کرده ایم (18)

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 72 و73، از عیاشی، از امام باقر (ع): وقتی روح به اینجا رسید (و به گلوگاه خود اشاره فرمود) توبه عالِم پذیرفته نمی باشد و توبه جاهل قبول است.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): وقتی ابلیس (جسد) آدم را میان خالی دید گفت: به عزت تو سوگند که از جوف او، تا روح دارد خارج نخواهم شد و خداوند فرمود: به عزت خود سوگند که تا روح در بدنش باشد بین او و توبه جدایی نخواهم انداخت.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع): به خداوند سوگند کسی از گناهان نجات نخواهد یافت مگر آنکه به آنها اقرار کند. و فرمود: پشیمانی از گناه برای توبه کفایت می کند.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع):

«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ» یعنی هر عملی که بنده به جا آورد گر چه عالم به آن باشد باز آن هنگامی که اندیشه معصیت در قلب او حضور کرده جاهل بوده و گفتار یوسف را به برادرانش فرمود: «هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِیوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ» که برادرانش را به جهل نسبت داده آن موقعی را که به فکر معصیت خدا (و قتل برادر) افتاده بودند.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

هرگاه بنده ای توبه نصوح کند، خداوند دوستدار وی می شود و پرده بر وی می پوشاند. (ابن وهب پرسید چگونه پرده بر وی می کشد؟ فرمود: ) به فراموشی می دهد فرشتگانی که اعمال

ص :393

او را می نویسند و به جوارح وی و زمینی که بر آن است الهام می نماید که گناه او را بپوشانند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ کَرْهًا وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَنْ تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا ﴿19﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث ببرید و آنان را زیر فشار مگذارید تا بخشی از آنچه را به آنان داده اید [از چنگشان به در] برید مگر آنکه مرتکب زشتکاری آشکاری شوند و با آنها به شایستگی رفتار کنید و اگر از آنان خوشتان نیامد پس چه بسا چیزی را خوش نمی دارید و خدا در آن مصلحت فراوان قرار می دهد (19)

عضل: یعنی منع و سختگیری.

فاحشه: راه زشت، زنا و غیره.

☼ نکته:

از ظاهر آیه شریفه بر می آید که مردم جاهلیت زنانی را که ثروت داشتند تزویج کرده و آنها را حبس نموده تا اینکه بمیرند و بعد از مرگشان، اموالشان را به ارث ببرند که خدای تعالی این عمل را نهی فرموده اند.

☼ نکته:

این آیه از سختگیری بر زنان که باعث بخشیدن مهر خود به شوهر باشد نهی می فرماید مگر آنکه زن، فحشای آشکارا و هویدایی مرتکب شود که آن جا مرد حق دارد بر زن سخت بگیرد تا از بذل مهر او برخوردار شود.

☼ نکته:

مقصود از معاشرت نیکو، انصاف در تقسیم نفقه و رفتار و گفتار پسندیده است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 8، ص 76: این آیه با آیه «باب بذل» = «وَلَا یحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیتُمُوهُنَّ شَیئًا … » = «آزاد نیستند که از زنان خود بگیرند از آنچه به آنها داده اند مگر آنکه بترسند که آنان حدود خدا را بر پا ندارند پس اگر بترسید حدود خدا را بر پا ندارند بر آنها گناهی نیست در آنچه می بخشند» (بقره 229)، منافات ندارد چون این آیه مخصص آیه مذکور است زیرا موردش «اتیان فاحشه» می باشد و در بقره تراضی طرفین استثنا سختگیری می باشد. به عبارتی سختگیری و گرفتن چیزی از مهر زنان ممنوع است مگر در دو مورد: اتیان فاحشه که در این آیه

ص :394

آمده و رضایت طرفین که در بقره آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 81 -84، از قمی، از امام باقر (ع):

این رسم جاهلیت در اوان اسلام و بین قبایل عرب بوده که هرگاه از منسوب مرد کسی می مرد و زنی داشت آن مرد جامه اش را بر وی می انداخت و ازدواج با او را به ارث می برد.

از همان منبع، از مجمع، از امام باقر (ع): اولاتر آن باشد که فاحشه را به تمام معاصی تعبیر کنیم.

از همان منبع، از برهان، از امام باقر (ع):

فاحشه یعنی زنا. هرگاه مردی بر زنای زن مطلع شد می تواند فدیه بگیرد.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): در مورد زنانتان از خدا بترسید زیرا آنان را به امانت از خدا گرفته اید و به نام خدا ناموسشان حلال شما گردیده و حق شما بر ایشان است که کسی را که شما نمی خواهید بر روی فراش شما نیاورند و اگر کردند بی محابا ایشان را بزنید و حق ایشان بر شما روزی و جامه است به آن طوری که در میان مردم موسوم باشد.

از همان منبع، از امام صادق (ع): هر گاه زن به شوهرش بگوید من تو را تمکین نمی کنم و سوگندی را از تو نمی پذیرم و با تو همبستر نمی شوم بر مرد حلال است که آن زن را خُلع نماید.

وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا ﴿20﴾ وَکَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنکُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿21﴾ اگر خواستید همسری به جای همسرتان ستانید و به آنان مال فراوانی داده اید چیزی از او پس مگیرید. آیا می خواهید آن [مال] را به بهتان آشکار بگیرید (20) و چگونه آن [مهر] را می ستانید با آنکه از یکدیگر کام گرفته اید وآنان از شما پیمانی استوار گرفته اند (21)

نکته ای از همان منبع: قبل از اسلام هرگاه مردی می خواست همسر دیگری برگزیند همسر اول خود را به اعمال منافی عفت متهم می کرد تا حاضر شود آنچه را قبلاً به عنوان مهر دریافت کرده است به شوهرش برگرداند و همان را مهر همسر دوم قرار می داد.

تعابیری برای «میثاق غلیظ» آمده است از جمله:

ص :395

1 - آنها با تماس گرفتن و خلوت گرفتن با شما پیمانی سخت گرفتند.

2 - پیمانی است که مرد در ازدواج می بندد که زن را به خوبی نگه دارد یا به نیکی رها کند.

3 - از امام باقر (ع): میثاق همان جمله ایست که با آن نکاح بسته می شود (از همان منبع).

از همان منبع، از درمنثور، از عبدالله بن مصعب:

عمر گفت مهر زنان را از چهل اوقیه بیشتر مکنید و هر کس کرد اضافه را به بیت المال بر می گردانم. زنی گفت تو حق آن را نداری. عمر گفت: چرا؟ زن گفت: خداوند می فرماید: «وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا» . عمر گفت: زنی درست فهمید و مردی اشتباه کرد.

وَلَا تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِیلًا ﴿22﴾ حُرِّمَتْ عَلَیکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ وَعَمَّاتُکُمْ وَخَالَاتُکُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَرَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیکُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلَابِکُمْ وَأَنْ تَجْمَعُوا بَینَ الْأُخْتَینِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا ﴿23﴾ با زنانی که پدران شما با آنها ازدواج کرده اند، هرگز ازدواج نکنید! مگر آنچه درگذشته (پیش از نزول این حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملی زشت و تنفرآور و راه نادرستی است (22) حرام شده است بر شما، مادرانتان و دختران و خواهران و عمه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانی که شما را شیر داده اند و خواهران رضاعی شما و مادران همسرانتان و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافته اند از همسرانی که با آنها آمیزش جنسی داشته اید - و چنانچه با آنها آمیزش جنسی نداشته اید، (دختران آنها) برای شما مانعی ندارد- و (همچنین) همسرانِ پسرانتان که از نسل شما هستند (نه پسرخوانده ها) و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر کنید؛ مگر آنچه در گذشته واقع شده؛ چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است (23)

☼ نکته:

آیات شریفه 22 تا 28 آیاتی محکم بوده که تمام محرمات زناشویی را بدون تخصیص و تقیید ذکر کرده است: آیه 22: حرمت ازدواج با زنان پدر را بیان می فرماید.

ص :396

آیه23: در این آیه شریفه می فرماید: محارم 14 دسته اند، 7 دسته آنها نسبی و 7 دسته دیگر سببی هستند:

محرمات نسبی شامل:

1 - امهاتکم: مادر – مادر پدر – مادر مادر – و طبقات بالاتر است.

2 - بناتکم: دختر – دختر پسر – دختر دختر و طبقات پایین تر.

3 - اخواتکم: خواهران پدری یا مادری یا پدری و مادری.

4 - عمات (جمع عمه): خواهر پدر و خواهر جد پدری یا مادری.

5 - خالات (جمع خاله): خواهر مادر و خواهر جد پدری یا مادری.

6 - بنات الاخ: دختران برادر چه پدری و مادری و دختران فرزندان آنها.

7 - بنات الاخت: دختران خواهر چه پدری و چه مادری و دختران فرزندان آنها.

محرمات سببی شامل:

1 - امهاتکم التی ارضعنکم: مادرانی که شما را شیر می دهند.

2 - اخواتکم من الرضاعه: خواهران رضایی (از راه شیر خوردن)

در تفسیر جامع، ج 2، ص 77، از ابن بابویه، از حضرت رسول (ص):

تمام کسانی که از راه نسب بر انسان حرام می شوند از راه شیر خوارگی نیز حرام می شوند.

3 - امهات نسائکم: مادر زن یا مادر مادرش یا مادر پدرش چه نسبی چه رضایی.

☼ نکته:

اگر مردی با زنی ازدواج کند چه عمل جنسی انجام دهد یا ندهد مادرِ آن زن برای همیشه حرام می گردد ولی اگر عمل دخول صورت نگیرد می تواند با دخترِ آن زن ازدواج کند.

4 - ربائبکم التی فی حجورکم من نسائکم التی دخلتم بهن: دختر زن و دختر دخترش و دختر پسرش البته وقتی که با مادر او آمیزش کرده باشد.

5 - و حلائل ابنائکم الذین من اصلابکم: ازدواج با همسر فرزندان صلبی حرام است ولی همسر کسانی که پسر خوانده ی شما هستند حرام نیست. رسول خدا (ص) با زینب دختر جحش همسر مطلقه زید بن حارثه که پسر خوانده اش بود ازدواج کرد.

6 - و ان تجمعوا بین الاختن: ازدواج با دو خواهر در زمان واحد است. اما بعد از طلاق یا مرگش می تواند با خواهرش ازدواج کند و فرقی در آزاد یا کنیز بودن در این حکم نیست.

ص :397

و اما دسته هفتم محارم سببی در آیه 22 نساء آمده است:

7 - و لا تنکحوا ما نکح آبائکم من النساء: زنان پدرانتان

مبهمات: زنانی را که از طریق نسب یا سبب ازدواج با آنها برای همیشه ممنوع است «مبهمات» گویند. این کلمه از «بهیم» گرفته شده است و منظور، حیوانی است یک رنگ که رنگهای دیگری را با رنگ او نیامیخته باشد. و علت اینکه این زنان را «مبهمات» گویند این است که نقطه ای برای حلیت ازدواج در مورد آنها وجود ندارد.

الا ما قد سلف: ولی بر آنچه گذشته است مؤاخذه نمی شوید. این جمله نیز مثل جمله «وَلَا تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ» (نساء22) می باشد چرا که در زمان جاهلیت ازدواج با زن پدر و نیز ازدواج با دو خواهر همزمان متداول بوده است که خداوند متعال این عمل را ضمن اینکه تحریم کرده (چون پیغمبر اکرم (ص) بین پسران و زن پدرها با اینکه قبل از نزول آیه نکاح کرده بودند جدایی انداخت و نیز تحریم جمع بین دو خواهر را) بلکه رفع تحریم از ازدواجهای گذشته و عفو از آن اعمال سابق را قرار داد، که این عفو خود فوایدی را به دنبال داشت چرا که فرزندانی که از چنان نکاح هایی به وجود آمده بودند دیگر زنازاده نخواهند بود تا آثار پدر و فرزندی و ارث و … در بین افراد باقی مانده از بین نرفته باشد.

در المیزان، ج 8، ص 83، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): وقتی مردی زنی را به حباله نکاح درآورد دیگر برای او جایز نیست مادر او را بگیرد چه با دختر دخول کرده یا نکرده باشد و اگر مادری را گرفت و دخول نکرده طلاق داد می تواند اگر بخواهد دخترش را بگیرد.

از همان منبع، از حضرت علی (ع): ربیبه ای بر شما حرام است که با مادرانشان دخول کرده باشید چه در کنار شما باشند و چه نباشند. و حکم مادرانشان (مبهمات) است. دخول به دخترشان کرده یا نکرده باشید، پس بر خود حرام کنید و ابهام نمایید آنچه را خدا ابهام کرده است.

☼ نکته:

بر اساس احادیث، فرقی بین زن آزاد یا کنیز در «مبهمات» وجود ندارد.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 112، از حضرت علی (ع): (در خصوصِ ازدواج با دو خواهر کنیز فرمود: )

ص :398

آیه ای آن را حلال و آیه ای آن را حرام شمرده، من نه امر می کنم و نه نهی، نه حلال می کنم و نه حرام. و خود و خانواده ام آن را به جا نمی آوریم.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 112، از تهذیب، از امام ابا جعفر (ع): (در مورد حدیث قبلی) فرمود:

معنا بر آن معلوم بوده که خود و اولادش را نهی فرموده است. می ترسید که فرمان نبرند. اگر حضرت علی (ع) جای پای محکمی داشت حقیقت و تمام مطالب قرآن کریم را برپا می کرد.

جزء پنجم از آیه 24 تا آیه 147 نساء

وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاءَ ذَلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِکُم مُّحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَاٰتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَلاٰ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿24﴾

و زنان شوهردار [نیز بر شما حرام شده است] به استثنای زنانی که مالک آنان شده اید [این] فریضه الهی است که بر شما مقرر گردیده است و غیر از این [زنان نامبرده] برای شما حلال است که [زنان دیگر را] به وسیله اموال خود طلب کنید در صورتی که پاکدامن باشید و زناکار نباشید و زنانی را که متعه کرده اید مهرشان را به عنوان فریضه ای به آنان بدهید و بر شما گناهی نیست که پس از تعیین مهر با یکدیگر توافق کنید مسلما خداوند دانای حکیم است (24)

☼ نکته:

این آیه شریفه به آیه «متعه» معروف است.

☼ نکته:

در آیاتِ قبلْ ازدواج با محارم سببی و نسبی تحریم شد و در این آیه ازدواج با زنان یا کنیزان شوهردار تحریم شده است. بنابراین محصنات در این آیه شریفه به معنای شوهردار است.

الا ما ملکت ایمانکم: مگر زنانی که اسیر شده و در سرزمین کفر دارای شوهرند (به عقیده بعضی از مفسرین) و یا کنیزان شوهردار. چون مالک هر کنیز می تواند کنیز شوهردار خود را از شوهر جدا کند و پس از دوره استبراء به او نزدیک شود و باز او را به شوهر اول برگرداند.

احل لکم ماوراء ذلکم: یعنی حلال شد بر شما غیر از موارد پانزده گانه (نسبی و سببی و محصن)

ان تبتغوا باَموالکم محصنین غیر مسافحین: در اینجا محصن به معنای پاکدامنی و عفت است به

ص :399

عبارتی راه مشروع کامیابی از زنانی که خارج از موارد پانزده گانه اند را بیان می فرماید.

فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضه: هرگاه از زنها کسب لذت کردید، مهرشان را بدهید.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 8، ص 96 تا 100:

بدون شک مقصود از استمتاع (=برخورداری) در آیه مبارکه ازدواج موقت (متعه) است. (متأسفانه) بعضی از مفسرین مراد از استمتاع را عقد دائم و رابطه زناشویی دائم فرض کرده اند که در جواب آنها می توان گفت: اگر این فرض درست باشد پس با جمله «فآتوهن اجورهن» سنخیتی ندارد چون مهریه در عقد دائم به مجرد زناشویی واجب می شود و ارتباطی با کامجویی ندارد بلکه مهریه اگر دخول صورت گیرد کامل و در غیر دخول نصف آن واجب می گردد. در ثانی: آیات پیشین مثل (نساء4، نساء20 و بقره 238) مفصلاً وجوب پرداخت مهریه را بیان کرده اند و علتی برای تکرار نیست و به آنهایی هم که می گویند این آیه برای تأکید آنها آمده است باید گفت: تأکید همیشه باید لحن شدیدتری داشته باشد در صورتی که آیات قبلی لحن شدیدتری دارند. برخی هم گفته اند این آیه نسخ شده است و آیات ناسخ را به این شرح بیان کرده اند: (مؤمنون7)، (طلاق 1)، (بقره 228) و (نساء 3 - 12 - 23) و یا با روایات. که در پاسخ به این گروه باید گفت: در بعضی ها تقدم و تأخر در نزول آیات با نسخ آنها منافات دارد مثل (مؤمنون7) و در بعضی ها رابطه ناسخ و منسوخی وجود ندارد بلکه عام و مخصص و مطلق و مقید است و می دانیم که قرآن با روایت نسخ نمی شود و نیز زنِ متعه ارث ندارد.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 115، از کافی و عیاشی، از حضرت ابوجعفر (ع):

مردی به غلام خود که کنیز وی را به زنی گرفته امر می کند که از زنت جدا شو و نزدیکی مکن و سپس آن کنیز را باز داشته تا حیض ببیند و سپس با او تماس یافته و بعد از یک حیض دیگر می تواند او را رد نموده و به شوهر اولی برگرداند.

از همان منبع، ص 117، از امام صادق (ع): متعه را قرآن آورده است و سنت پیامبر (ص) بود.

از همان منبع، از عیاشی، از امام باقر (ع): مانعی ندارد که مرد برای زن یا زن برای مرد تمدید

ص :400

نماید موقعی که وقتش منقضی گردید مرد با اجازه زن می گوید: «استحللتک باجل آخر» ولی تا عده معین، یعنی تا زن دو حیض نبیند برای مرد دیگری حلال نمی شود. (عده صیغه موقت برای زنانی که حیض ببینند دو طهر (پاکی) و برای کسانی که حیض نبینند 45 روز است).

در المیزان، ج 8، ص 126، از طبری، از عمربن خطاب:

سه چیز در زمان رسول خدا (ص) بودند ولی من آنها را حرام کرده و مجازات خواهم نمود: متعه حج، متعه زنان و (حی علی خیر العمل) در اذان.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 123، از طبری، از حضرت علی (ع):

اگر نبود نهی عمر از متعه، دیگر کسی به جز شقیِ بدبخت، زنا نمی کرد.

در علل الشرایع، ج 2، ص 639، چ2، از حضرت ابی عبدالله (ع):

(متعه یا ازدواج موقت احصان نمی شود بلکه) فقط تحقق پیدا کردن احصان با گرفتن همسرِ دائم می باشد (یعنی ازدواج موقت حکم تأهل ندارد).

وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (25)

یُریدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (26)

وَ اللَّهُ یُریدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمیلُوا مَیْلاً عَظیماً (27)

و آنها که توانایی ازدواج با زنان (آزاد) پاکدامن باایمان را ندارید، می توانید با زنان پاکدامن از بردگان باایمانی که در اختیار دارید ازدواج کنید - خدا به ایمان شما آگاه تر است؛ و همگی اعضای یک پیکرید- آنها را با اجازه صاحبان آنان تزویج نمایید و مهرشان را به خودشان بدهید؛ به شرط آنکه پاکدامن باشند، نه بطور آشکار مرتکب زنا شوند و نه دوست پنهانی بگیرند. و در صورتی که «محصنه» باشند و مرتکب عمل منافی عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. این (اجازه ازدواج با کنیزان) برای کسانی از شماست که بترسند (از نظر غریزه جنسی) به زحمت بیفتند؛ و (با این حال نیز) خودداری (از ازدواج با آنان) برای شما بهتر است. و خداوند، آمرزنده و مهربان است (25) خداوند می خواهد (با این دستورها، راه های خوشبختی و سعادت را) برای شما آشکار سازد و به سنتهای (صحیح) پیشینیان رهبری کند. و خداوند دانا و حکیم است (26) خدا می خواهد شما را ببخشد (و از آلودگی پاک نماید)، اما آنها که پیرو شهواتند، می خواهند شما بکلی منحرف شوید (27)

طول: به معنی ثروتمندی و زیادی قدرت است.

ص :401

محصنات: زنان آزاد. فتیات: کنیزان.

محصنات غیر مسافحات: آنها که پاکدامن بوده و از زنای آشکار و پنهان خودداری می کنند.

اخدان: دوستانی که انسان پنهانی با آنها ارتباط دارد.

فاذا اُحصن: احصن دو جور خوانده شده است: * اُحصِنَ: تأهل * اَحصَنَ: اسلام

1 - اُحصن: یعنی کنیزانِ پاکدامن با ازدواج کردن، عفت خود را حفظ کنند.

2 - اَحصن: یعنی با اسلام آوردن و رعایت فرامینش از گناهان و بی عفتی کناره گیری کنند.

«فعلیهن نصف ما علی المحصناتِ منَ العذاب» : منظور از «عذاب» تازیاته است نه «سنگباران» ، چون سنگ باران نصف ندارد. بنابراین منظور از «محصنات» ، زنان آزاد مجردند چون اگر شوهردار بودند عذابشان «سنگباران» است و نه تازیانه.

عَنَت: یعنی باز شکستن استخوانی که قبلا شکسته شده و بعد از بهبودی دوباره بر اثر حادثه ای بشکند، این شکستگی بسیار دردناک و رنج آور است و بر سبیل استعاره در زیانهای طاقت فرسا استعمال می شود و زیانی بزرگتر از زنا وجود ندارد.

«فَاَن اتین بفاحشه» : اگر زنا کردند.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): سزاوار نیست آزادی، کنیزی را به عقد درآورد.

از همان منبع، از مجمع، از امام باقر (ع): «لم یستطع منکم» ، یعنی در کسی که ثروت نداشت.

از همان منبع، از تهذیب، از امام صادق (ع):

اگر مردی با کنیزی بدون اطلاعِ صاحبش ازدواج کند زناکار است.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع)، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):

در بنده و کنیزی که زنا نماید حد پنجاه تازیانه است چه مسلمان یا کافر یا نصرانی باشد.

از همان منبع، از تهذیب، از امام باقر (ع):

کنیزی که زنا می کند نصف حد تازیانه می خورد چه شوهر داشته و چه نداشته باشد.

از همان منبع، از درمنثور، از ابن عباس:

ص :402

«مسافحات» کسانی هستند که به زنا تظاهر می کنند. «المتخذات الاخدان» کسانی هستند که رفیق داشته باشند. و گفت: عرب جاهلیت زنای ظاهری را حرام می دانستند ولی مخفی را جایز دانسته و می گفتند: آنچه ظاهر شود عیب است ولی مخفیانه ی آن اشکالی ندارد.

یُرِیدُ اللّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا ﴿28﴾ خدا می خواهد تا بارتان را سبک گرداند و [می داند که] انسان ناتوان آفریده شده است (28)

☼ نکته:

خداوند متعال بر امت پیامبر (ص) سخت نگرفته است همچنانکه می فرماید: «هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» = «او شما را برگزید و در دین بر شما سختی نگذاشت» (حج 78). و نیز می فرماید: «رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَینَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا» = «پروردگارا و بر ما وظیفه دشوار مگذار آن طوری که بر پیشینیان ما گذاشتی» (1).

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاٰ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاّٰ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا ﴿29﴾

ای اهل ایمان اموال همدیگر را به ناروا مخورید مگر آنکه داد و ستدی با تراضی یکدیگر از شما باشد و خودتان را مکشید زیرا خدا همواره با شما مهربان است (29)

نکته: مقصود از خوردن اموال، سایر تصرفات است و منظور از باطل هر چیزی است که شرع مقدس آن را مباح ندانسته است، مانند ربا – قمار – خیانت – ظلم و سرقت.

در خصوص جمله (و لا تقتلوا انفسکم) چند قول آمده است:

1-با کسانی که قدرت مقابله با آنان را ندارید نجنگید تا کشته نشوید.

2-یکدیگر را نکشید زیرا شما پیرو یک آیین و مانند یک روح هستید.

3-انسان نباید خود را به قتل برساند.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 154 و155، از مجمع البیان، از امام باقر (ع):

در کلمه «بالباطل» دو قول است، یک قول عبارت است از ربا و قمار و قول دوم یعنی ظلم.

از همان منبع، از امام صادق (ع): هر کس عمداً خود را بکشد در آتش جهنم جاوید خواهد بود.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): معامله باید از روی رضایت باشد.

ص :403


1- بقره286

از همان منبع: فروشنده و خریدار تا از هم جدا نشده اند خیار فسخ دارند (فسخ معامله).

وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَارًا وَکَانَ ذَلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیرًا ﴿30﴾ إِنْ تَجْتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُّدْخَلًا کَرِیمًا ﴿31﴾ و هر کس از روی تجاوز و ستم چنین کند به زودی وی را در آتشی درآوریم و این کار بر خدا آسان است (30) اگر از گناهان کبیره ای که از آن نهی شده اید، اجتناب کنید، گناهان کوچک شما را می پوشانیم و در جایگاه خوبی شما را وارد می سازیم (31)

اجتناب: از جنب به معنی «پهلو» مشتق شده است. اجتناب بهتر از ترک، معنا را می رساند.

تکفیر: از کفر به معنی پوشیدن است و در قرآن مجید به معنی «بخشش گناهان» است.

کبائر ما تنهون: یعنی گناهان کبیره (بزرگ) است. از این جمله استفاده می شود که گناهان صغیره ای هم وجود دارد. به عبارتی، مقصود از «سیئات» در آیه شریفه «گناهان صغیره» است.

☼ نکته:

سرپیچی از فرمان خدای سبحان با توجه به ناتوانی و ضعفی که مخلوق در مقابل خالقِ بی بدیلش دارد در هر صورت بزرگ است ولی منافاتی ندارد که برخی از گناهان از برخی دیگر شدیدتر و بزرگتر باشند و در نتیجه عذاب و شدت نهی آنها نیز شدیدتر است. همچنانکه خداوند متعال می فرماید: «وَ وُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا» = «و گذاشته می شود کتاب، پس می بینید که مجرمان از آنچه در کتاب است می ترسند و می گویند وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ گناهی کوچک و بزرگ را رها نمی کند جز اینکه می شمارد» (1).

☼ نکته:

اقوالی به شرح ذیل در معنی کبائرآمده است، که صاحب تفسیر المیزان (ج8، ص 157 تا ص 167) به آنها اشکال گرفته است:

1 –گناه کبیره آن است که خداوند در آخرت برای آن عذاب و در دنیا (حد) گذاشته است.

اشکال: اصرار بر گناه صغیره، خود کبیره ای است، چون پیغمبر (ص) فرمود: «کبیره ای با استغفار نمی ماند و صغیره ای با اصرار» ، با اینکه اصرار به صغیره و نیز ولایت کفار و رباخواری که از کبائر منهیات قرآن مجید هستند، حد شرعی ندارند.

ص :404


1- کهف 49

2 –کبیره، هر گناهی که وعده عذاب دارد.

اشکال: عکس آن کلی نیست (چون صغیره هم عذاب دارد).

3 – هر آنچه را که خدا نهی کرده باشدکبیره است (نظر ابن عباس).

اشکال: خداوند انسان را از تمام گناهان نهی کرده است و نه تنها کبیره ها و …

☼ مؤلف:

اینکه تنها یک معنی را به گناه کبیره اختصاص دهیم، جای اشکال است، بلکه می توان مجموعه ای از تعابیر را به آن نسبت داد. و این تعابیر در عین آنکه منافاتی با گناهان کبیره ندارند می توان بعضی از آنها را نیز به گناه صغیره نسبت داد.

خلاصه کلام: گناه کبیره نسبت به صغیره از شدت نهی و عذاب بیشتری برخوردار است. ولی هر دو از یک جنس هستند و آن هم «مخالفت با خدایتعالی» است.

در نهج البلاغه، ص 635، ح46، از حضرت علی (ع):

گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را مغرور سازد.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 167 تا 171، از کافی، از امام صادق (ع):

کبائر آنهایی هستند که خداوند آتش را به سبب آنها واجب می کند.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

شفاعت من برای کسانی از امتم است که گناهان کبیره مرتکب نشده اند.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

بزرگترین گناهان کبیره نزد خداوند در قیامت: شرک به خدا، آدم کشی به ناحق، فرار از جهاد، عقوق والدین، تهمت به زن محصنه، سحرآمیزی، رباخواری و مال یتیم خوردن است.

از همان منبع، از مجمع، از امام صادق (ع):

1 - «بزرگترین گناهان کبیره شرک به خداست» : «إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ» = «خداوند نمی آمرزد کسی را که به او شرک بورزد» (نساء48و116) و فرمود: هر کس به خدا شرک آورد، خداوند بهشت را بر او حرام و جهنم را جایگاهش سازد.

2 - «حرمان از روح خدا» : «لَا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ» = «و از روح خدا ناامید نمی شوند مگر کافران» (یوسف87).

3 – «امن

ص :405

از مکر او» : «فَلَا یأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» = «و از مکر خدا ایمن نمی دانند (خود را) مگر زیانکاران» (اعراف99).

4 – «عقوق والدین» : «وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیا» = «و نیکی به مادرم و مرا ستمکار واژگون بختی نیافرید» (مریم32). { «وَبَرًّا بِوَالِدَیهِ وَلَمْ یکُنْ جَبَّارًا عَصِیا» (مریم14)}.

5 – «آدمکشی» : نارواست، مگر آن که در راه حق باشد: «وَمَنْ یقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا» = «و هر کس مؤمنی را از روی عمد بکشد پس پاداشش جهنم جاویدان است» (نساء93).

6 – «تهمت زنا به زنهای محصنه» : «إِنَّ الَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» = «هر آینه آن کسانی که تهمت زنا می زنند به زنان مؤمن بی گناهِ شوهردار، در دنیا و آخرت نفرین خدا بر ایشان است و عذابی عظیم دارند» (نور 23).

7 – «مال یتیم خوردن» : «إِنَّ الَّذِینَ یأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَی ظُلْمًا إِنَّمَا یأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیصْلَوْنَ سَعِیرا» = «آن کسانی که دارایی یتیمان را از روی ستم می خورند … » (نساء10).

8 – « فرار ازجهاد» : «وَمَنْ یوَلِّهِمْ یوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًا إِلَی فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» = «و کسی که به دشمنان پشت کند (مگر خواسته باشد کنار رفته و دوباره برگردد) به سوی غضب خدا برگشته و جای او جهنم است» (انفال16).

9 – «رباخواری» : « الَّذِینَ یأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یقُومُونَ إِلَّا کَمَا یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَسِّ» = «آن کسانی که ربا می خورند، نمی ایستند مگر مانند ایستادن کسی که شیطان با مس او را دیوانه کرده باشد» (بقره 275)، و: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» = «اگر قبول نکردید پس اعلان جنگ با خدا و رسول خدا دهید» (بقره 279).

10 – «جادوگری» : «وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاق» = «در حالی که می دانند کسی که سحر اختیار کند در آخرت نصیب ندارد» (بقره 102). 11_ «زنا» : «وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِکَ یلْقَ أَثَامًا، یضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَیخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا» = «و هر کس زنا کند به گناه می رسد و روز قیامت عذاب بر وی مضاعف شود و با خواری در عذابْ مخلد گردد» (فرقان69 - 68). 12_ «سوگند دروغ» : «إِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَة» = «کسانی که قیمت کمی را به عهد خدا اختیار می کنند آنان نصیبی در

ص :406

آخرت ندارند» (آل عمران 77). 13_ «خیانت در مال» : «وَ مَنْ یغْلُلْ یأْتِ بِمَا غَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ» = «هر کس خیانت کند آنچه را خیانت کرده باید روز قیامت حاضر کند» (آل عمران 161). 14_ «ندادن زکات واجب» : «یوْمَ یحْمَی عَلَیهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» = «روزی که آن پول ها گداخته شود و با آنها پیشانیها و پهلوها و پشتهای ایشان داغ زده می شود» (توبه 35). 15_ «شهادت دروغ یا شهادت ندادن» : «وَمَنْ یکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» = «هر کس شهادت را پنهان کند قلبش گناهکار است» (بقره 283). 16_ «شراب خواری» : «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ» = «شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعی بخت آزمایی ]، پلید و از عمل شیطان است» (مائده 90). 17_ «ترک عمدیِ نماز یا هر واجب دیگر» : چرا که حضرت رسول (ص) فرمود: هر کس نماز را عمداً ترک کند از ذمه خدا و رسولش خارج است. 18_ «پیمان شکنی و قطع رحم» : «أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» = «بر سرشان نفرین و بد عاقبتی است» (1).

وَلاٰ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴿32﴾ وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِینَ عَقَدَتْ أَیمَانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدًا ﴿33﴾ برتری هایی را که خداوند نسبت به بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده، آرزو نکنید مردان نصیبی از آنچه بدست می آورند دارند و زنان نصیبی از آنچه به دست آورند و از فضل خدا بخواهید و او بر هر چیز داناست (32) برای هر کسی، وارثانی قرار دادیم، که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند؛ و (نیز) کسانی که با آنها پیمان بسته اید، نصیبشان را بپردازید! خداوند بر هر چیز، شاهد و ناظر است (33)

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 186 تا 192، از مجمع، از امام صادق (ع):

«و لا تتمنوا ما فضل الله … » یعنی کسی بگوید: ای کاش نعمتی که از فلان کس است از من بود، زیرا این حسد است ولی می شود بگوید: خدایا به من هم مثل آن را عطا فرما.

از همان منبع، از برهان، از صادقین (ع): آیه: «و لا تتمنوا … علی بعض» درباره علی (ع) است.

از همان منبع، از کافی و قمی، از حضرت ابا جعفر (ع): هیچ کس نیست مگر آنکه خداوند متعال

ص :407


1- رعد 25

رزق حلالی برای او قسمت کرده که با عافیت به او می رسد و آنرا به صورت حرام نیز به معرض گذاشته، اگر کسی به حرامِ آن دست ببرد خداوند از حلال او قصاص می نماید و بر می دارد و نزد

خدا بیش از اینهاست و بسیار می فرماید: «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» یعنی (فقط از خدا بخواهید).

از همان منبع، از صحیح ترمذی، از رسول خدا (ص):

خداوند را از فضل و زیاده هایش بخواهید چه خداوند متعال خواستن را دوست دارد.

در سفینه البحار، ج 1، ص 178، چ1، از رسول خدا (ص):

آرزو (ی معقول) مایه رحمت و بخشایش برای پیروان من است چرا که اگر آرزومندی در میان مردم به وجود نمی آمد مادر فرزندش را شیر نمی داد و باغبانْ درخت نمی کاشت.

در سفینه البحار، ج 1، ص 178، چ1، از امیرالمؤمنین (ع): آرزوی دراز، آخرت را از یاد می برد.

در کافی، ج 3، ص 219، چ1، از امام صادق (ع):

حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت و حیا و ناامیدی از مردم موجب عزت است.

توجه: آیه 33 مثلِ آیات 7 تا 14 و 176 نساء (آیه کلاله) به «ارث» اشاره می فرماید.

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاٰ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا ﴿34﴾ مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل انفاقهایی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند پس زنان صالح که متواضعند، در غیبت (شوهران باید حقوق آن ها را ) حافظ باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ها از ایشان دوری کنید و [اگر تأثیر نکرد] آنان را به زدن تنبیه کنید پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی [برای سرزنش] مجویید که خدا والای بزرگ است (34)

مراد از عبارت «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ» یا «قوامیت مرد» چیست؟ و آیا مردان بر زنان برتری دارند؟

پاسخ: اولاً: معرفی مرد به عنوان قیم صرفاً تقسیم کار است نه برتری جنسیت و این قوامیت

ص :408

نه تنها امتیازی برای مردان نیست که حتی باری بر دوشِ آنها و تخفیف و لطفی برای زنان است. چرا که اگر این قوامیت واقعاً مطابق قوانین اسلامی رعایت شود باعثِ آسایش و راحتی هر چه بیشترِ زنان می شود. و اینکه عده ای از مردان بخواهند به دلایلِ واهی در حق زنانشان ستم کنند، نمی تواند اشکالی بر آیه شریفه وارد کند. این عمل مثل آن می ماند که مسئولی بر خلافِ قوانین و مقررات، در حق کارمندانش ظلم کند، که این ظلم نه ایرادی بر قوانین وارد می کند و نه برتری و امتیازی برای آن مسئول به همراه دارد. از طرفی در هر جامعه ای بالاخره یک نفر باید مسئول باشد، حال اگر زن این مسئولیت را عهده دار می شد باز هم این اشکال از جانبِ مردان وارد بود …

ثانیاً: قوامیت صرفاً در خصوص رابطه ی زن و شوهر در محیط خانواده است نه در محیط اجتماعی. چه بسا زنانی هستند که در محیط اجتماعی مسئول و قیمِ شوهرانشان هم می باشند که نه منعِ شرعی و نه منعِ قانونی دارد مثل وکلا، وزرا، مسئولینِ ارگانها و غیره. از آن گذشته مسئولیت هیچ گاه به معنای فضیلت و برتری نیست. همان طوری که در جامعه نیز افرادی مسئول و کارگزار هستند اما به معنای برتری آنها بر سایر افراد نمی باشد.

ثالثاً: منظورِ آیه شریفه گذاشته شدنِ مسئولیت معاش و اقتصاد خانواده بر عهد ه ی شوهر است تا تکیه گاه زن و فرزندان قرار گیرد و این به معنای برتری نیست، که عده ای کج فهم به آن اشکال کنند. از آن گذشته خانواده یک جامعه ای کوچک است که همه ی افرادش برای خود یک وظایفی خاص و یک وظایفی عام دارند. وظیفه ی خاصِ مرد با توجه به قوایِ ظاهریش تأمین معاشِ زندگی است. و وظیفه خاص زن هم به واسطه عواطف و لطایفِ ظاهریش تربیت فرزندان است اما در عین حال هر دوی آنها نیز در این مسئولیتها می توانند سهیم شوند. و این تقسیمِ کار است نه ریاست. اتفاقاً اگر بر فرض محال و العیاذ بالله قرار بر اشکال باشد این مردانند که باید به خاطر عهده دار شدن کار و وظیفه ی مشکل تر اعتراض کنند. این که «العیاذ بالله» گفتم، بدین خاطر است که حتی نباید فکرِ اشکال بر فرامین و آیات الهی هم به ذهنمان خطور کند چه رسد … جای تعجب است که چرا این قدر ظالمانه بر این آیه شریفه به عناوین مختلف اشکال وارد می

ص :409

کنند. آیه ای با این همه رأفت و حسنِ تدبیر و حسابگری دقیق جای تحسین دارد نه اشکال …

مراد از عبارت «وَاضْرِبُوهُنَّ» و به عبارتی «تنبیه بدنی زن» چیست؟

پاسخ: به خاطر اعتراضِ مخالفینِ اسلام و حتی مُسْلِمْ نماهای ضعیف الدین به بهانه حمایت از حقوقِ زنان، در خصوصِ معنا و تفسیرِ کلمه «وَاضْرِبُوهُنَّ» و به عبارتی «تنبیه بدنی زن» ممکن است عده ای در پاسخ به این اشکال نظراتی در معنای این کلمه بدین شرح آورده و شاید بیاورند:

1 - تنبیه بدنیِ زن مجاز نیست و معنای تنبیه در حقیقت «دوری و قهر کردن» است. همچنان که در آیه: «إِذَا ضَرَبُواْ فِی الأَرْض … » (آل عمران156)، منظور از «ضربوا» ، «سفر رفتن» است و در این آیه هم منظور از «وَاضْرِبُوا» ، «دوری کردن» است نه «کتک زدن» .

2 - این حکم در ابتدای اسلام بوده ولی امروزه با توجه به مقتضیات زمان مرتفع شده است.

3 - شاید عده ای که مخالف حکم سنگسارند معتقد باشند این تنبیه برای زنانی است که فاحشه ای مرتکب شده اند و حکم زنا تنبیه است نه سنگسار.

4 - شاید عده ای هم بگویند: «خداوند سبحان حکم فاحشه در آیاتِ «اتیان فاحشه» (نساء16 - 15)، را حبس و تنبیه بیان فرموده است، حال اگر بپذیریم این دو آیه ی شریفه به قولِ آیت الله خویی منسوخ نشده باشند و نیز اگر آیه 34 نساء را هم در ارتباط با آن دو آیه فرض کنیم در این صورت باید گفت: حکم تنبیه در آیه موردِ بحث در خصوصِ زنانی است که بر خلاف نصیحت و قهر و دوری، برای اولین بار مرتکبِ فاحشه (زنا یا مساحقه) شوند» . (والله اعلم).

شاید در پاسخ به رد همه ی این نظرات بتوان گفت: (والله اعلم)

پاسخ به نظریه اول: اولاً: کلمه «ضرب» همواره در معنای «زدن و برخورد» آمده است. و در آیات: «لَا یسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ» = «می توانند مسافرتی کنند» (بقره 273). و: «إِذَا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ» = «چون به مسافرتی می روند» (آل عمران 156)، کلمه «ضرب» با کلمه «ارض» آمده است که در حقیقت به معنای «برخوردِ پا بر روی زمین به قصد حرکت و مسافرت کردن است» پس واقعاً معنای «برخورد و زدن» می دهد. و یا در آیات: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» (ابراهیم24) و

ص :410

«ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ» (اسراء48). در معنای «مَثَل زدن» است، یعنی «زدن و برخوردِ یک مثال بر روی ذهن و فکر» است. و اینکه عده ای برای پاسخ دادن به هجمه ی مدعیانِ دفاع از حقوق زن بیایند و به رأی و نظرِ خودشان آیه و کلمه الهی را در معنای غلط استعمال کنند مثل قضیه آن شخص می ماند که به جای ترمیم ابرو، چشمش را کور کرد … ثانیاً: آیه شریفه صریح در بیانِ مراحل و مراتبِ «تنبیه» است و مرتبه ی قبل از تنبیه را با کلمه «وَاهْجُرُوهُنَّ» = «دوری از آنها» بیان فرموده است پس دیگر معنا ندارد «وَاضْرِبُوهُنَّ» را هم «دوری از آنها» تفسیر کنیم.

پاسخ به نظریه دوم: اولاً: پذیرش این نظریه منوط به آن است که آیه شریفه را منسوخ شده فرض کنیم و این محال است چرا که نه از قرآن و نه از سنت چنین دستور و نسخی نیامده است. ثانیاً: قرآن کتابی است که به تمام اعصار بسط می یابد و این که آیه ای در اوایلِ اسلام و همزمان با ماجرایی نازل شده باشد دلیل بر این نیست که فقط مختص به آن جریان و آن زمان باشد. بلکه حکمِ آیاتِ الهی همواره و تا ابد جاری و نافذ است. همچنان که می فرماید: «وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لَا یأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» = «و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!» (1).

پاسخ به نظریه سوم: بحثِ مفصل در خصوص سنگسار در ذیل آیه (نور 2) به تفصیل آمده است، که به استناد سنت و آن همه روایتِ معتبر و متواتر نمی توان حکم قتل را مردود دانست.

پاسخ به نظریه چهارم: تنبیهِ زنِ فاحشه در آیه (نساء 15)، حبس است و در اینجا بعد از نصیحت و قهر، «ضرب» است. {البته این نظریه جای تأمل دارد} (والله اعلم).

و اما توضیحی که شاید بتوان در پاسخ به سؤالِ مذکور داد بدین شرح است: (والله اعلم)

اولاً: به اعتبار عبارت «فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ» = «زنان صالح و متواضع که در غیابِ شوهرانشان محافظند» و منظور «محافظت از ناموس و اموال شوهر است» ، پس با این تعبیر معلوم می شود مراد از «نُشُوز» ، زنانی هستند که آن صفات را نداشته باشند یعنی «زنانِ

ص :411


1- فصلت42 - 41

ناصالحی که در مال و ناموس خیانت کنند» . البته آنهایی که بر آیه شریفه ایراد گرفته اند مراد از «نشوز» را «هر نوع سرپیچی از شوهر» منظور دانسته اند. و البته در معنای «عدم تمکین در آن موردِ خاص» هم آمده است. (والله اعلم).

ثانیاً: در آیه شریفه مراتبی را برای اصلاحِ «نشوز» بیان فرموده است: الف- «فَعِظُوهُنَّ» : یعنی ابتدا آنها را موعظه و نصیحت کنید. ب- «وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ» : یعنی اگر اصلاح نشدند از خوابگاهشان دوری کرده و با آنها قهر کنید. ج- «وَاضْرِبُوهُنَّ» : یعنی آنها را «تنبیه» کنید. و چون در ادامه می فرماید: «فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ» ، پس معلوم می شود این «تنبیه» نباید باعث ظلم و ستم شود به عبارتی نباید مستوجبِ دیه و حد گردد. حال که این تنبیه نه با ظلم و ستم و نه با قرمزی و کبودیِ بدن همراه است پس دیگر معنا ندارد آن را «ضرب و شتم و کتک» تفسیر کرد.

بنابراین بهترین تعبیری که می توان برای «ضرب» در این آیه شریفه آورد، «تلنگر و تکانِ فیزیکی» است. این قضیه مثلِ کسی می ماند که بنا به دلایلی حواسش از محیطِ اطرافش غافل شده و بر روی خطِ آهنی در حرکت باشد لذا صدای بوق قطار را نشنود و حتی با صحبت و ایما و اشاره هم متوجه نشود که ناچار باید او را تکانی فیزیکی بدهند تا نگاهش به قطار بیفتد. و نیز مثل کسی است که در خوابی عمیق فرو رفته و نه با صدا کردن که با تکان دادن بیدار شود.

جای بسی تأسف است بر آیه ای که همه اش دفاع از حقوقِ زن است، به زیانِ زنان تعبیر می کنند!!! این که خداوند سبحان فرموده است: «مردان باید نگهبانِ و محافظِ زن و فرزندانشان بوده و برای آنها نفقه و خرجی و آسایش فراهم کنند» . و اینکه فرموده: «اگر زنی دچار «نشوز» شد او را با مراتبی معقول اول نصیحت و بعد قهر و بعد تلنگر کنید تا از گرفتاری در منجلابِ گناه خارج شود» ، همه اش حمایت از زنان است و صرفاً سفارشی است بر مردان که زنانشان را رها نکرده و به آنها محبت و توجه داشته باشند و بی خیالِ زن و زندگی نباشند.

ثالثاً: مراد و منظورِ آیه شریفه همه ی زنان نیست بلکه عده ی قلیلی است که در ارتکاب خلاف و خیانت کوتاهی نکنند، به عبارتی منظور زنی بیمار است که دائماً به بی حیایی و گناه

ص :412

اشتغال داشته و نه تنها خود که زنانِ دیگر را هم به این اعمال آلوده کند، از طرفی فرزند و همسر و خانه را رها کرده و تحت هیچ شرایطی به نصیحت و قهر و خواهشِ شوهرش به راه نیاید. حال به نظر شما آیا باید بی خیالِ چنین زنی شد؟ آیا فقط طلاق راهِ نجات است؟ پس تکلیفِ بچه چه خواهد شد؟ و اگر طلاق صورت گیرد آیا آن زن به منجلاب و فسادِ دائمی گرفتار نخواهد شد که علاوه بر خود جامعه و دیگران را هم به فحشا خواهد کشاند؟ به نظر شما تلنگری خفیف که اصلاً کتک نباشد بلکه نوعی بیدار باش و تحریکِ عواطف و احساساتِ زن محسوب شود بهتر از بی خیالی و طلاق نیست؟ یعنی این تنبیهِ جزیی، در مقابلِ مصلحت آن زن و خانواده اش و حتی اجتماع این قدر وحشتناک و ظالمانه جلوه می کند؟!!! متأسفانه عده ای که زنان را بر علیه این حکم تحریک می کنند از طرفی آن را به همه زنان بسط داده و از طرفِ دیگر به ضرب و شتم توصیف می کنند. در صورتی که این حکم فقط مختصِ زنانِ ناشزه یِ پرخاشگرِ بی حیایی است که تحتِ هیچ شرایطی حاضر نیستند دست از اعمالِ قبیحشان بردارند. و البته این تنبیه هم چنان ملایم است که اصلاً تنبیهِ بدنی به حساب نمی آید. بلکه در حقیقت هشدار و تلنگر و تکانِ فیزیکی و حکیمانه ای در نجاتِ آن زن و برگشتش به محیطِ گرم و صمیمی خانواده است.

بهتر است این قضیه را از دیدِ خودِ زنان نگاه کنیم بدین صورت: «ای خواهرِ محترم! طرفِ صحبتم با شماست. فرض کن یک زنِ فاحشه ای زنِ پسرت یا زنِ برادر یا زن دایی و یا زنِ یکی از اقوامت باشد و کارِ همیشگی این زن پرخاشگری و توهین و فحش و ناسزا به شوهر و بچه هایش باشد و از طرفی به ناموس و اموالِ شوهرش هم خیانت کند. حال شما به عنوانِ یک قاضیِ عادل قضاوت کن و بگو تکلیفِ پسر یا برادرِ بدبختِ شما در قبال این زن چیست؟ آیا باید آن زن را آزاد گذاشت تا هر کاری که خواست انجام دهد؟ آیا رها کردن آن زن ظلم و خیانت و بی محبتی در حقش نیست؟ فکر کنم شما حتی حاضرید او را به دار بیاویزید چه رسد به نصیحت … ».

رابعاً: هدف از ازدواج و تشکیل خانواده در حقیقت ایجاد یک محیط امن و آرام است که در این محیط اعضای خانواده از همه ی جوانب در آرامش باشند و این محقق نمی شود مگر آن

ص :413

که هر کدام کار و مشکلی از آن خانه را بر عهده بگیرند و بدونِ هیچ چشم داشت و غرور و ریاست طلبی و البته خالصانه مشغول خدمت به خانواده باشند، اگر قرار باشد زنی ناشزه، خودخواهانه و بدون توجه به اعضای خانواده اش هر کاری که خواست انجام دهد و اصلاً تعهدی در قبالِ خانواده نداشته باشد پس چرا از اول ازدواج کرد؟ آیا این ازدواج صرفاً باید پوششی بر اعمالِ خلافش باشد؟ آیا به نظر شما این زنِ ناشزه یک بیمار روانی نیست که باید درمان شود؟

در ضمن از نظر علمی و تجربی ثابت شده است که زنِ پرخاشگرِ بی حیا وقتی موردِ قهر و هشدار قرار گیرد از آن حالتِ پرخاشگریش کاسته شده و به آرامشِ روحی هم می رسد. بر عکس اگر موردِ توجه و محبت و یا بی خیالی قرار گیرد در انجامِ اعمالِ قبیحش جری تر می گردد.

خامساً: آیه شریفه مراتبی را برای «تنبیه» آورده است که اول نصیحت و بعد قهر و دوری از اوست و این مراحل اگر واقعاً به طور صحیح اجرا شود و نیز با توجه به زمان طولانی که می برد عملاً «تنبیه بدنی» منتفی خواهد شد. این قضیه مثل ماجرای تعدد زوجات است که شرطِ آن عدالت است و همه می دانند به جز اولیاءِ الهی کسی نمی تواند واقعاً عادل باشد لذا عملاً منتفی می شود. مراحلِ اصلاحِ «نشوز» هم با توجه به زمانْ بردنش به واسطه ی دوری و قهر که بدترین تنبیه برای یک زن است و حتی ممکن است هفته ها هم به طول انجامد، باعث می شود آن زن از فاحشه گری دست بردارد و اگر به راه نیامد مطمئناً او یک بیماری است که باید درمان شود و درمانش هشدار است و البته بعد از آن اگر درمان نشد طلاق است. از طرفی گذشتِ این ایام باعث می شود که هیچ مردی صرفاً به خاطر یک عملِ گذری که باعثِ عصبانیتش شود فوراً اقدام به تنبیه نکند و بعد از گذشتِ آن زمان دیگر عصبانیتِ مرد هم فروکش کرده و بهانه ای شخصی و گذری برای کتک زدنِ زن از طرفِ مرد باقی نمی ماند، که متأسفانه عده ای از مردان در حینِ عصبانیت اقدام به ضرب و شتم کرده و فوراً هم از آن عملشان پشیمان می شوند. و از آن بدتر ظلم و تجاوزگری خود را به حساب این آیه شریفه می گذارند. غافل از آن که این کار افترا و دروغی بزرگ است که بر خداوند سبحان و آیات الهی می بندند. همچنان که در پاسخ آنها می فرماید:

ص :414

«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» = «چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، یا آیات او را تکذیب می کند؟! مسلماً مجرمان رستگار نخواهند شد!» (1).

آیات و روایات زیادی در خصوصِ رأفت و گذشت از خطاها بخصوص از زن و فرزند وارد است. از آن گذشته قرآن کریم ظاهر و باطنی دارد که باطنِ آن را جز خداوند سبحان و اهلِ بیت (ع)، کسی نمی داند. بنابراین نمی توان به استنادِ ظاهر آیات آنها را معنا کرد. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 186 تا 192، از امام باقر (ع): امیرالمؤمنین (ع) قضاوت فرمود در مورد زنی که با مردی به این شرط وصلت نموده بود که اگر زن دیگری اختیار نماید و از این زن دور شود یا کنیزی بر سر او آورد زن وی رها و مطلقه باشد فرمود: شرط خدا قبل از شرط شماست، آن مرد می تواند به شرط وفا نماید و می تواند زنش را نگاه داشته و سر او زن دیگر بگیرد یا کنیزی به خانه آورد در جایی که جایز باشد و از وی دوری کند. خداوند فرموده است: «فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ … أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُکُمْ» = «با زنان پاک ازدواج نمایید، دو یا سه یا چهار همسر … یا زنانی که مالک آنهایید» (نساء3) و فرموده: «تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ … » .

از همان منبع، از تهذیب، از امام باقر (ع): (در جواب مردی که به زنش می گوید: امور تو به دست خودت):

این کار درست نیست. چون خداوند فرموده: «الرجالُ قوامونَ علی النساء» .

از همان منبع، از قمی، از امام باقر (ع): «قانتات» یعنی مطیعات.

از همان منبع، از امام باقر (ع): منظور از زدن، با (چوب) مسواک است.

از همان منبع، از پیامبر (ص): آیا با دستی که زنانتان را زده اید با وی دست به گردن می شوید؟

از همان منبع و نیز از تفسیر جوامع الجامع، از امام (ع):

بهترین زنان، زنی است که وقتی به او نگاه کنی تو را شادمان کند و چون به او امر کردی از تو اطاعت کند و هر گاه غایب شدی در مال و جان (ناموس) خود حرمت تو را حفظ کند.

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیراً (35)

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی

ص :415


1- یونس17

الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36)

الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً (37)

وَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَریناً فَساءَ قَریناً (38)

وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلیماً (39)

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظیماً (40)

فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیداً (41)

یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً (42)

و اگر از جدایی و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید. اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک می کند؛ زیرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نیات همه، با خبر است) (35) و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکی کنید؛ همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دور و دوست و همنشین و واماندگان در سفر و بردگانی که مالک آنها هستید؛ زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز می زند، ) دوست نمی دارد (36) آنها کسانی هستند که بخل می ورزند و مردم را به بخل دعوت می کنند و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده، کتمان می نمایند (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته؛) و ما برای کافران، عذاب خوارکننده ای آماده کرده ایم (37) و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند و ایمان به خدا و روز بازپسین ندارند؛ (چرا که شیطان، رفیق و همنشین آنهاست؛) و کسی که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینی است (38) چه می شد اگر آنها به خدا و روز بازپسین ایمان می آوردند و از آنچه خدا به آنان روزی داده، (در راه او) انفاق می کردند؟! و خداوند از (اعمال و نیات) آنها آگاه است (39) خداوند (حتی) به اندازه سنگینی ذره ای ستم نمی کند؛ و اگر کار نیکی باشد، آن را دو چندان می سازد؛ و از نزد خود، پاداش عظیمی (در برابر آن) می دهد (40) حال آنها چگونه است آن روزی که از هر امتی، شاهد و گواهی (بر اعمالشان) می آوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟ (41) در آن روز، آنها که کافر شدند و با پیامبر (ص) به مخالفت برخاستند، آرزو می کنند که ای کاش (خاک بودند، و) خاک آنها با زمینهای اطراف یکسان می شد (و بکلی محو و فراموش می شدند). در آن روز، (با آن همه گواهان، ) سخنی را نمی توانند از خدا پنهان کنند (42)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُکَارَی حَتَّیَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّیٰ تَغْتَسِلُواْ وَإِن کُنتُم مَّرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَآئِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُواْ مَآءً فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿43﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید و همچنین هنگامی که جنب هستید، مگر اینکه مسافر باشید تا غسل کنید و اگر بیمارید یا مسافرید و یا «قضای حاجت» کرده اید یا با زنان آمیزش جنسی داشته اید و در این حال آب نیابید، با خاک پاکی تیمم کنید به این

ص :416

طریق که صورتها و دستها را با آن مسح کنید. خداوند بخشنده و آمرزنده است (43)

☼ نکته:

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 202 و203، سه روایت از معصوم (ع) آورده که در هر یک از این روایات در معنی کلمه «سکاری» تعبیری بدین شرح آمده است: 1_ منظور، مستیِ شراب است 2_ منظور مستی خواب و غلبه چرت است (این قول از امام باقر (ع) است) 3_ به قول معصوم (ع): دیوانگان و کودکان خود را از مساجد دور کنید.

توجه: هر سه قولِ فوق می توانند صحیح باشند. (والله اعلم).

آیاتِ متعرض شراب، پنج دسته اند:

1_ بقره 219: «یسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ و … » = «در باره شراب و قمار از تو سؤال می کنند، بگو: در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارد» .

2_ مائده 90: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعی بخت آزمایی ]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید!» .

3_ اعراف 33: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ» = «بگو: خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشکار باشد چه پنهان، حرام کرده است» .

4_ نحل 67: «وَ مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا» = «و از میوه های درختان نخل و انگور، مسکرات (ناپاک) و روزی خوب و پاکیزه می گیرید» .

5_ نساء 43: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَی» .

نکته ای از المیزان، ج 8، ص 200: از آنجایی که «خمر» در مکه قبل از هجرت تحریم شد چون سوره اعراف در مکه نازل شده و سوره نساء در مدینه نازل شده و به عبارتی این آیه بعد از تحریم خمر نازل شده است و نیز از آنجایی که روایاتی از اهل سنت وارد شده که می گویند این آیه بعد از تحریم خمر نازل شده است، پس شاید معنی روایات، نماز با حالت کسالت باشد.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 202، از عیاشی، از امام باقر (ع): برمخیزید برای نماز در حالی که کسل و سنگین و چرتی هستید زیرا (این حالت) شعبه ای از نفاق است، خداوند مؤمنین را نهی از آن

ص :417

فرموده است که نماز را با حالت مستی (چُرت) بخوانند.

در علل الشرایع، ج 2، ص 163 و165، چ2، از امام صادق (ع): به نمازت اقبال داشته باش زیرا از نماز همان مقداری که قلباً اقبال داری قبول می شود، در نماز با دست و ریشت بازی مکن، خمیازه مکش، بعد از حمد «آمین» مگو و اگر خواستی چیزی بگویی، «الحمد لله رب العالمین» بگو. و با کسالت و چرت به نماز نایست زیرا این حالت از نشانه های نفاق است که خدای تعالی آن را نهی فرموده و به منافقین هشدار داده: «وَإِذَا قَامُوا إِلَی الصَّلَاةِ قَامُوا کُسَالَی یرَاءُونَ النَّاسَ … » = «و چون به نماز می ایستند از روی بی میلی و به حال کسالت نماز می کنند، برای ریاکاری عبادت حق تعالی نمایند و ذکر خدا را جز به اندک نکنند» (1).

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُریدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبیلَ (44)

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصیراً (45)

آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب (خدا) به آنها داده شده بود، (به جای اینکه از آن، برای هدایت خود و دیگران استفاده کنند، برای خویش) گمراهی می خرند و می خواهند شما نیز گمراه شوید؟ (44) خدا به دشمنان شما آگاهتر است؛ (ولی آنها زیانی به شما نمی رسانند. ) و کافی است که خدا ولی شما باشد؛ و کافی است که خدا یاور شما باشد (45)

مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَینَا وَاسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَکَانَ خَیرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿46﴾

بعضی از یهود، سخنان را از جای خود، تحریف می کنند؛ و (به جای اینکه بگویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم» )، می گویند: شنیدیم و مخالفت کردیم! و (نیز می گویند: ) بشنو! که هرگز نشنوی! و (از روی تمسخر می گویند: ) راعنا [= ما را تحمیق کن! ] تا با زبان خود، حقایق را بگردانند و در آیین خدا، طعنه زنند. ولی اگر آنها (به جای این همه لجاجت) می گفتند: «شنیدیم و اطاعت کردیم؛ و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقایق را درک کنیم)» ، برای آنان بهتر و با واقعیت سازگارتر بود. ولی خداوند، آنها را به خاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته است؛ از این رو جز عده ی کمی ایمان نمی آورند (46)

☼ نکته:

مشابه آیه شریفه (راعنا) در سوره بقره هم آمده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا

ص :418


1- نساء142

وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ» = «ای افراد با ایمان! (هنگامی که از پیغمبر (ص) تقاضای مهلت برای درک آیات قرآن می کنید) نگویید: «راعنا» ؛ بلکه بگویید: «انظرنا» . و (آنچه به شما دستور داده می شود) بشنوید! و برای کافران (و استهزا کنندگان) عذاب دردناکی است» (1).

☼ نکته:

در صدر اسلام هنگامی که پیامبر (ص) مشغول سخن گفتن بود و آیات و احکام الهی را بیان می فرمود، مسلمانان، گاهی از او می خواستند، کمی با تأنی سخن گوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند و آن را به خاطر بسپارند، آنها برای این درخواست جمله «راعنا» (الرعی: مهلت دادن و رعایت کردن) را به کار می بردند، ولی یهود همین کلمه را (الرعونه به معنی حماقت و کودنی) برای فحش و دشنام یکدیگر استعمال می کردند و هنگامی که به پیامبر (ص) و مسلمین می رسیدند با گفتن این کلمه آنها را مسخره می کردند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولًا ﴿47﴾ ای کسانی که برای شما کتاب آسمانی فرستاده شده به آن چه (بر پیامبر) فرستادیم ایمان آورید که مصدق نشانه هایی است (تورات وانجیل) که با شماست، پیش از آنکه (مستحق عذاب شوید و) صورتهایی را محو کنیم و سپس به پشت سر بازگردانیم، یا آنها را از رحمت خود دور سازیم همان طور که اصحاب سبت (جهودانی که به مخالفت حکم خدا روز شنبه صید ماهی نمودند) را از رحمت خود دور ساختیم و فرمان خدا در هر حالی انجام شدنی است (47)

☼ نکته:

این تهدید یهود در صورتی عملی می شد که هیچ یک از آنها ایمان نمی آوردند، ولی از آنجا که دسته ای از آنان مثل عبد الله بن سلام، ثعلبه بن سعفه و غیر اینها ایمان آوردند، عذاب از دیگران نیز برداشته شد. و این تهدید هنوز هم به قوت خود باقی است و محو آثار صورت تا پیش از قیامت در انتظار یهود است و خداوند آنها را مسخ خواهد کرد.

توجه: بحث مفصل در خصوص تنبیهِ آخرِ قوم یهود در ذیل آیه (اسراء 8 - 4) آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 227، از تفسیر برهان، از امام باقر (ع):

ص :419


1- بقره 104

(در حدیث طولانی که خروج سفیانی را توصیف می کند فرمود: ) … و امیر لشکر _ سفیانی _ در صحرا فرود می آید و منادی از آسمان ندا می دهد ای بیابان مردمان را نابود کن و زمینْ آنها را به خود فرو می برد و به جز سه نفر که چهره هاشان به قفا برگشته، کسی باقی نمی ماند، ایشان از طایفه کلب هستند و درباره ایشان آیه: «یا ایها الذین اوتوا الکتاب … » نازل شده است.

إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْماً عَظِیمًا ﴿48﴾خداوند شرک را نمی بخشد و پایین تر از آنرا برای هر کس بخواهد می بخشد وآن کسی که برای خدا شریکی قایل، گردد گناه بزرگی مرتکب شده است (48)

☼ نکته:

در جای دیگر می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یشَاءُ وَمَنْ یشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا» = «خداوند، شرکِ به او را نمی آمرزد؛ (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد می آمرزد. و هر کس برای خدا همتایی قرار دهد، درگمراهی دوری افتاده است» (1).

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به «آیه مغفرت» است. و مفسرین در تفسیر آن اختلاف دارند بعضی از مفسرین معتقدند: «آیه شریفه متعرض توبه است» . و بعضی دیگر از جمله صاحب تفسیر المیزان مخالف این نظریه هستند.

☼ مؤلف:

قطعاً آیه شریفه متعرض توبه نیست زیرا صراحت بر این دارد که گناهِ شرک را نمی بخشد، در صورتی که شرک با توبه بخشیده می شود. همچنان که می فرماید: «قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» = «بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان (حتی شرک) را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است» (2).

و می فرماید: «أَلَمْ یعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» = «آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد و صدقات را می گیرد و خداوند توبه پذیر و مهربان است؟!» (3).

و می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ وَیعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» = «او کسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد و بدیها را می بخشد و آنچه را انجام می دهید، می داند» (4).

صاحب تفسیر المیزان، ج 8، ص 214 تا 216، در این خصوص آورده است:

ص :420


1- نساء116
2- زمر53
3- توبه104
4- شوری25

آیهْ متعرض توبه نیست زیرا در مورد ایمان نیاوردن اهل کتاب است و نه اهل ایمان، پس با توبه جمع نمی شود، گذشته از این باید گفت با وجود توبه، تمام گناهان حتی شرک هم بخشیده می شود چرا که خداوند متعال می فرماید: «قُلْ یا عِبَادِی … » که در این آیه به صراحت می رساند اگر بندگان خالصانه توبه کنند و ایمان آورند خداوند تمام گناهانشان را می آمرزد.

☼ نکته:

هر چند اهل کتاب به قرآن کافرند ولی در قرآن کریم به نام مشرکین خوانده نشده اند.

☼ نکته:

مشرک کسی است که برای خدا شریک قائل است ولی کافر دو گروه است یک گروه اصلاً خدا را قبول ندارد و گروهِ دیگر هر چند در ظاهر خدا را قبول دارد ولی فرامینش را اجرا نمی کند. مثل شیطان که مشرک نبود ولی کافر شد و به دستور خدای تعالی عمل نکرد و ولایت را نپذیرفت. و یا ناصبین و کسانی که ادعای پذیرش توحید دارند اما مخالف برخی از آیات الهی هستند و به بهانه های واهی بر آیات الهی اشکال می کنند. که در هر صورت هر دو کافرند و از مشرکین بدترند، که اگر توبه نکنند موردِ بخشش و آمرزش قرار نمی گیرند.

☼ نکته:

این آیه شریفه با آیه قبل در ارتباط است پس معنی آیه این است که خداوند متعال شرک را از مشرکی که توبه نکرده است، نمی آمرزد ولی سایر گناهان را به استثنای شرک، با شفاعت بندگان یا به سبب عمل صالحشان و از روی حکمت خواهد بخشید.

نکته ای از همان منبع: خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ وَ یغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ … » (نساء 116) که از نظر سیاق با هم شبیه اند اما فرقی که شاید بتوان گفت بین این دو آیه باشد این است که؛ آیه 48 تهدید به آثار دنیوی شرک می کند و آیه 116 تهدید به آثار اخروی آن می نماید البته به حسب انطباق با مورد نزول و الا هر دو از روی اطلاق، شامل هر دو اثرند.

نکته ای از همان منبع: بخشش حضرت حق جل جلاله از روی حکمت است و نبخشیدن گناه شرک از آن جهت است که اساس خلقت استوار بر رحمتی است که به واسطه بندگی و یکتاپرستی بروز می کند همچنان که می فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات56) و بندگی با شرک نمی سازد، اما بخشایش وی برای سایر گناهانی که پایین تر از شرک است به وسایلی

ص :421

مانند شفاعتِ انبیاء، اولیاء، ملائکه و کار نیک است.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 227، از فقیه، از حضرت علی (ع):

هیچ آیه ای در قرآن محبوب تر از آیه: «انَّ الله لا … » نزد من نیست.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 227، از درمنثور، از ابن عمر:

وقتی آیه: «یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم» نازل شد. مردی برخاست و گفت: یا رسول الله (ص) شرک چطور؟ حضرت را خوش نیامد و فرمود: «انَّ الله … »

در کتاب اصول کافی، ج 4، ص 93، چ1، از امام باقر (ع): به خدا سوگند کفر پلیدتر و بزرگتر و جلوتر از شرک است، (چرا که) ابلیس به آدم سجده نکرد، (و کافر شد ولی مشرک نبود) پس هر کس دیگری را بر خدای عزوجل برگزیند و از فرمانبرداری او سر باز زند و به ارتکابِ گناهانِ کبیره ایستادگی کند او کافر است و هر کس دین و کیشی غیر از مؤمنین بر پا دارد مشرک است.

☼ مؤلف:

در توجیهِ این روایت باید گفت: این روایت به دو مطلب اشاره فرموده است:

1 - منظور از گناهان کبیره آن دسته از گناهان نیست که از روی شهوت و وسوسه انجام شود بلکه آن گناهانی است که شخص با نیتِ مقابله و ایستادگی و عناد و تکبرورزی در مقابل خدای تعالی آنها را مرتکب می شود که به این عمل «تَجَری» گویند و شخص العیاذ بالله خود را به مقابله با خدایتعالی عَلَم می کند و لذا نوعِ فعل مهم نیست بلکه همان نیت و تقابل در مقابل خدای تعالی است که اکبرِ گناهان است، به همین خاطر است که اگر کسی با این نیت مثلاً یک لیوان آب را به عنوان شراب بخورد ولی هدفش مخالفتِ علنی با حکم خدایتعالی در تحریم شراب باشد نه تنها حرام است که حتی از خوردن شراب بدون اینکه مخالفتی کرده باشد، بدتر است، پس گناه کبیره ای که از روی عمد نباشد مشمول روایت نیست.

2 - مراد از کفر انکار امامت است چرا که امر الهی در اطاعت آنها است و اگر کسی مخالفِ این امر رفتار کند کافر است، همان طور که شیطان مشکلی در پذیرشِ توحید و سجده و عبادت خدا نداشت بلکه از پذیرش و اطاعت از امامت امتنا کرد و کافر شد. البته فرق بین انکارِ امامت و ارتکاب گناهان کبیره (غیر از شرک) در این است که:

ص :422

انکار امامت چه عمدی یا غیر عمدی باشد مشمول روایت و کفر است ولی سایر گناهان (غیر از شرک) این طور نیست و اگر از روی عمد نباشند، مشمول کفر نخواهند شد. (والله اعلم).

در کافی، ج 4، ص 101، از امام صادق (ع):

خدای تعالی علی (ع) را میان خود و خلقش برای رهبری منصوب فرموده، هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس انکارش کند کافر است و هر کس درباره او توقف کند (و منکرش نشود) گمراه است و هر کس با او دیگری را همراه کند مشرک است.

در سفینه البحار، ج 2، ص 43، از حضرت علی (ع):

«اَحْبِبْ حَبیب آل مُحمد و اِنْ کانَ فاسقاً زانیاً و اَبْغِضْ مُبغض آل محمد و ان کان صواماً قواماً» = «دوست بدار دوستدار آل محمد (ص) را اگر چه بسیار فسق کند و بسیار زنا کند و دشمن بدار دشمن آل محمد (ص) را اگر چه بسیار روزه بگیرد و بسیار نماز بخواند» .

☼ مؤلف:

منظور مولای متقیان حضرت علی (ع) در بیان روایت فوق، خفیف شمردن گناهِ فسق و زنا نیست، بلکه مرادِ آن حضرت (ع) نشان دادنِ قبح و زشتیِ دشمنی با اهلِ بیت (ع) است و می خواهد بفرماید: «ای مردم! همان گونه که فسق و زنا یک امر بسیار پلید و زشت است اما بدانید، دشمنی با اهلِ بیت (ع) آن قدر پلید است که حتی از زنا و فسق هم پلیدتر است» . و به عبارتی با این بیانِ عمیق، شیوا و لطیف، عمقِ پلیدیِ دشمنی با اهلِ بیت (ع) را بیان فرموده اند. این نقل، در حقیقت بیان و توجیهِ بین بدتر و بدترین است. روایاتِ زیادی در توجیه و تأییدِ این روایت در ذیلِ آیه ولایت و بحثِ پایانی کتاب و نیز در ذیل بسیاری از آیاتِ مختص به اهلِ بیت (ع) آورده ایم، اما در اینجا هم چند روایت به شرح ذیل می آوریم:

در کافی، ج 4، ص 467، چ1، از خالد قلانسی آورده است که گفت:

به حضرت صادق (ع) عرض کردم: من با کافر ذمی (یهود و نصاری و گبر) دست می دهم. فرمود: دستت را به خاک بمال. عرض کردم: اگر ناصبی {دشمن اهل بیت (ع)} باشد چطور؟ فرمود: دستت را بشوی (یعنی ناصبی از کافر بدتر و نجس تر است حتی اگر اهل توحید باشد).

ص :423

از همان منبع، از رسول خدا (ص): کسانی که کینه آل محمد را در دل دارند در حالی وارد قیامت

می شوند که میان دیدگانشان نوشته شده: «اینان از رحمت خدا ناامیدند».

در کافی، ج 2، ص 206، چ1، از امام باقر (ع): خدای تعالی می فرماید: «هر آینه عذاب می کنم کسی را که در اسلام با پیروی از امام ستمگری که از جانب خدا نیست دینداری کند، اگر چه نیکوکار و پرهیزکار باشد. و در می گذرم از کسی که در اسلام با پیروی از امام عادل از جانب خدا دینداری کند، اگر چه ستمگر و بدکردار باشد» .

در کافی، ج 2، ص 198، چ1، از امام باقر (ع) و در کافی، ج 3، ص 32، چ1، از رسول خدا (ص):

هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگِ جاهلیت مرده است.

☼ مؤلف:

مراد از روایات فوق این نیست که شخص، صرفاً بگوید: «من امام زمانم را می شناسم» ، ولی در اطاعت و اجرای فرامین الهی و ائمه (ع) قدم بر ندارد، همان طور که می فرماید:

در کافی، ج 3، ص 117، چ1، از امام باقر (ع): شیعه ما نیست، جز آن که خدا را اطاعت کند.

در کافی، ج 3، ص 342، چ1، از امام کاظم (ع): چنین نیست که هر کس به ولایت ما معتقد باشد مؤمن است، بلکه او همدمِ مؤمنین قرار داده شده است.

در کتاب صفات الشیعه، ص 8، آورده که حسن خزّاز گفت: از امام رضا (ع) شنیدم که فرمود:

بعضی از کسانی که ادّعای محبّت و دوستی ما را دارند، ضررشان برای شیعیان ما از دجّال بیشتر است. حسن گفت: عرض کردم ای پسر رسول خدا (ص) به چه علّت؟ فرمود: به خاطر دوستی شان با دشمنان ما و دشمنی شان با دوستان ما. و هر گاه چنین شود، حقّ و باطل به هم در آمیزد و امر مشتبه گردد و مؤمن از منافق باز شناخته نشود.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً (49)

انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبیناً (50)

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدی مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلاً (51)

أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیراً (52)

أَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقیراً (53)

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ

ص :424

إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً (54)

فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعیراً (55)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزیزاً حَکیماً (56)

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلیلاً (57)

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً (58)

آیا ندیدی کسانی را که خودستایی می کنند؟! (این خود ستاییها، بی ارزش است) بلکه خدا هر کس را بخواهد، ستایش می کند؛ و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد (49) ببین چگونه بر خدا دروغ می بندند! و همین گناه آشکار، (برای مجازات آنان) کافی است (50) آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب (خدا) به آنان داده شده، (با این حال)، به «جبت» و «طاغوت» [= بت و بت پرستان] ایمان می آورند و درباره کافران می گویند: «آنها، از کسانی که ایمان آورده اند، هدایت یافته ترند» ؟! (51) آنها کسانی هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است؛ و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، یاوری برای او نخواهی یافت (52) آیا آنها [= یهود] سهمی در حکومت دارند (که بخواهند چنین داوری کنند)؟ در حالی که اگر چنین بود، (همه چیز را در انحصار خود می گرفتند، ) و کمترین حق را به مردم نمی دادند (53) یا اینکه نسبت به مردم [= پیامبر و خاندانش] و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می ورزند؟ ما به آل ابراهیم، (که یهود از خاندان او هستند نیز، ) کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها [= پیامبران بنی اسرائیل] قرار دادیم (54) ولی جمعی از آنها به آن ایمان آوردند؛ و جمعی راه (مردم را) بر آن بستند. و شعله فروزان آتش دوزخ، برای آنها کافی است! (55) کسانی که به آیات ما کافر شدند، بزودی آنها را در آتشی وارد می کنیم که هرگاه پوستهای تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهای دیگری به جای آن قرار می دهیم، تا کیفر (الهی) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روی حساب، کیفر می دهد) (56) و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، بزودی آنها را در باغهایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ همیشه در آن خواهند ماند؛ و همسرانی پاکیزه برای آنها خواهد بود؛ و آنان را در سایه های گسترده (و فرح بخش) جای می دهیم (57) خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید! خداوند، اندرزهای خوبی به شما می دهد! خداوند، شنوا و بیناست (58)

نکته ای از آیه 51: جبت: هر معبودی غیر از خداست. طاغوت: یعنی شیطان.

گروهی از یهود به جانب مکه رفتند تا از قریش برای پیامبر اسلام (ص) پیمان بگیرند، قریشیان به آنان گفتند شما به محمد (ص) نزدیکتر هستید تا ما و ما از مکر شما ایمن نیستیم (پس) خدایان ما را سجده کنید تا مطمئن شویم. و یهود سجده کردند و این است منظور از ایمان آوردن آنها به «جبت» و «طاغوت» . ابوسفیان گفت: آیا هدایت یافته تر به حق، محمد (ص) است یا ما؟ کعب پرسید: محمد (ص) چه می گوید؟ گفتند امر به پرستش خدا می کند، کعب گفت: آیین

ص :425

شما چیست؟ گفتند: ما متولیان کعبه ایم و به حاجیان آب می دهیم و اسیران را آزاد می کنیم، اعمالشان را برشمردند، کعب گفت: شما هدایت یافته تر از محمد (ص) هستید.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 227، از جوامع شیعه (مثل کافی– تهذیب – معانی– بصائر– قمی و عیاشی و … ) و از طریق اهل سنت از محمد بن علی الباقر (ع): (در ذیل آیه 54)

منظور از «الناس» اهل بیت (ع) هستند. به خدا سوگند ما همان مردمیم.

از همان منبع، از عیاشی، از امام باقر (ع): (در ذیل آیه 54)

منظور از کتاب، نبوت است. حکمت، فهم و قضاوت است. و ملک عظیم، اطاعت است.

از همان منبع، از تفسیر قمی: (در ذیل آیه 56)

(منظور از) «آیات» حضرت امیرالمؤمنین (ع) و سایر ائمه (ع) هستند.

از همان منبع: حفص بن غیاث القاضی گفت: نزد امام صادق (ع) بودم وقتی که منصور بر وی وارد شد و ابن ابی العوجاء نیز که مردی ملحد بود از در درآمد و از حضرت پرسید: چه می فرمایی در آیه: «کلما نضجت جلودهم بدلناهم … » گیرم که این پوست گناه کرده بود پوست دیگر چه گناهی کرده است؟ حضرت فرمود: وای بر تو! این پوست همان پوست هست و همان نیست. ابن ابی العوجاء گفت: این گفته را روشن تر سازید. حضرت (ع) فرمود: اگر کسی خشتی را بکوبد و آب بر آن بریزد و به قالب بزند و به شکل اول در آورد (خشت موجود) همان اول هست و نیست. ابن ابی العوجاء گفت: چرا! چنین است که می فرمایی خدا از تو دیگران را برخوردار کند.

توجه: روایت گرانقدر فوق بحثِ «جسم مثالی» در آیه (اسراء 99) را تأیید می کند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ﴿59﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امری [دینی] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک فرجام تر است (59)

ص :426

☼ نکته:

درآیه شریفه دو بار کلمه «اطیعوا» آمده است: 1 – اطیعوا الله.

2 – اطیعوا الرسول.

در اینکه چرا اطاعت از خداوند سبحان و رسول اکرم (ص) و اهل بیت (ع) جدا آمده، اختلاف است:

1 - برخی گفته اند به خاطرتأکید بوده است.

2 - صاحب المیزان (ج8، ص 237تا253)، با رد نظریه اول آورده است: شاید به خاطر این باشد که خداوند رسولش را به مشاوره با مردم امر فرموده و چون مشاورت مردم در بین است پس این دو اطاعت با هم فرق دارند، گرچه اطاعت رسول (ص) در حقیقت اطاعت خداست.

☼ نکته:

اطاعت از رسول و اولی الامر با هم آمده است. به عبارتی اطاعت از اهل بیت (ع) نیز برابر است با اطاعت از رسول و چون اطاعت از رسول با اطاعت از خداوند متعال برابر است پس اطاعت از اولی الامر نیز برابر اطاعت از خداست و چون حضرت رسول (ص) معصوم و بدون خطا بوده است پس بایستی اولی الامر نیز معصوم و بدون خطا باشند. بنابراین نظریه مفسرینی که معتقدند اولی الامر، مؤمنین هستند صحیح نیست.

☼ نکته:

کلمه «اطیعوا» در 9 سوره قرآن کریم و در14 آیه شریفه و 19 بار تکرار شده است.

- یک بار اطاعت از رسول (ص) به تنهایی آمده: «و اطیعوا الرسول» (نور56)

- یک بار اطاعت از دستور حضرت حق تعالی به تنهایی آمده: «و اطیعوا امری» (طه 90)

- دو بار، «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» (محمد33)(نساء59)

-6 بار، «اطیعوا الله و الرسول (الرسوله)» (آل عمران132و32)(انفال1 - 20 - 46)(مجادله13)

- 3 بار، «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» (تغابن 12)(نور54)(مائده92)

- و با دو باری که با «یا ایها الذین آمنوا» آمده می توان گفت: 5 بار با هم آمده است.

- یک بار به تنهایی و بدون نام مقدس حضرت حق و پیامبر (ص) آمده: (تغابن 16)

پس سرجمع: «14 = 5 + 6 + 1 + 1+ 1» می شود؛ به عبارتی عدد 14 بدست می آید و خداوند حکیم خود بهتر می داند که اولی الامر و رسول اکرم (ص) 14 نفرند.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 262، از تفسیر برهان، از جابر بن عبدالله انصاری:

ص :427

وقتی آیه: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله … » بر پیغمبر (ص) نازل شد، گفتم: یا رسول الله! خدا و رسول را شناختیم، اولوالامر که خداوند اطاعتشان را همراه اطاعت تو قرار داده چه کسانی هستند؟ فرمود: ای جابر! آنان جانشینان و پیشوایان مسلمین پس از من هستند، اول ایشان علی بن ابیطالب است و پس از وی حسن و حسین و علی بن حسین و فرزند علی، محمد (ع) معروف در تورات به باقر که تو وی را خواهی دید، وقتی دیدی سلام مرا به او برسان سپس صادق جعفر بن محمد و بعد موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و بعد همنام و هم کنیه من که حجت خدا و بقیه او در روی زمین و نزد بندگان است و فرزند حسین بن علی، که خدا به دست وی مشرق و مغرب زمین را خواهد گشود و کسی است که از شیعیان و دوستان خود پنهان خواهد شد. به امامت وی کسی پا بر جا نخواهد ماند، مگر آن کس که خدا قلبش را به ایمان آزموده باشد. جابر می گوید: پرسیدم یا رسول الله! آیا شیعه در غیبت او، از وی استفاده خواهد برد؟ فرمود: آری سوگند به کسی که مرا به پیامبری فرستاده، از نور وی روشنایی می گیرند و از ولایت وی در غیبتش منتفع می شوند مانند استفاده مردم از خورشید، گرچه ابرْ آن را بپوشاند، ای جابر! این اسرارِ مخفی خداست و از غیر اهلش پنهان ساز.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 263، از کافی، از ابومسروق آورده است:

از حضرت صادق (ع) پرسیدم که ما با متکلمین بحث می کنیم و احتجاج به آیه: «اطیعوا الله … » می کنیم، می گویند: درباره مؤمنین نازل شده. به آیه: «قل لا اسئلکم علیه اجرا . . » استدلال می کنیم، می گویند: درباره قربی مؤمنین نازل شده (خلاصه) هر آن چه دلیل داشتیم با شبهات متکلمین برشمردیم. حضرت (ع) فرمود: وقتی این طور شد ایشان را به مباهله دعوت کن. پرسیدم: چگونه؟ فرمود: سه روز خود را پاک و اصلاحِ نفس کن و روزه بگیر و غسل نما و سپس با طرف خود به یکی از کوهها برو، انگشتان دست راست خود را در لابلای انگشتان او (پنجه در پنجه) بگیر و انگشتان را خم کن و منصفانه اول از خود شروع کن و بگو: «اللهم رب السماوات السبع و رب الارضین السبع عالم الغیب و الشهاده الرحمن الرحیم» ، اگر ابومسروق منکر حق است و مدعی

ص :428

باطل، عذابی از آسمان بر او بفرست و سپس به همین ترتیب او را بگو. سپس فرمود به زودی آن عذاب را در وی خواهی دید. به خدا سوگند هیچ کس را ندیدم که حاضر به مباهله با من شود.

در المیزان، ج 8، ص 265، از عیاشی، از ابوبصیر، از امام باقر (ع):

آیه (اطیعوا … ) در حق علی بن ابیطالب (ع) نازل شد. من گفتم: مردم به ما می گویند چه مانع داشت که اسم علی و اهل بیت (ع) را در قرآن ببرند؟ فرمود: به آنها بگو خداوند نماز را بر رسولش فرستاد نامی از سه یا چهار رکعتی بودن آن نبرد تا آنکه پیامبر (ص) آن را تفسیر نمود. و خدا آیه: «اطیعوا … » را فرستاد که در حق علی و حسن و حسین (ع) نازل شده بود. و پیامبر (ص) درباره علی (ع) فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» و فرمود: «شما را به کتاب خدا و اهل بیتم توصیه می کنم، که من از خدا خواسته ام که بین این دو جدایی نیندازد تا بر لب حوض آن دو به من برسند و خداوند این خواسته را به من داد» . و فرمود: « … پس به ایشان چیزی نیاموزید که از شما داناترند، ایشان شما را از کاشانه (سعادت) و راهیابی به در نمی برند و شما را به آستانه گمراهی نخواهند کشاند» . و اگر رسول خدا (ص) سکوت فرمود و اهل بیت خود را معرفی نکرده بود آل عباس و آل عقیل و آل فلان ادعاها می کردند و لیکن خداوند متعال در قرآن کریم آیه: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» = «به درستی خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد» (احزاب33) را فرستاد. تأویل این آیه علی و حسن و حسین و فاطمه (س) هستند و رسول خدا (ص) دست علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را در خانه ام سلمه گرفت و زیر عبای خود نشاند و فرمود: خداوندا! برای هر پیغمبری اهل بیتی بوده است اینان اهل بیت من هستند، ام سلمه گفت: آیا من اهل بیت تو نیستم؟ فرمود: تو رو به خیر هستی اما ثقل و اهل بیت من اینان هستند.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 266، از عبقات، از حضرت علی (ع):

کمترین چیزی که باعث گمراهی بنده شود آن است که حجت و شاهد خدا را بر بندگانش نشناسد. یعنی کسی که خداوند امر به اطاعتش نموده و دوستی اش را واجب ساخته است.

ص :429

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً (60)

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً (61)

فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفیقاً (62)

أُولئِکَ الَّذینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً (63)

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً (64)

آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آورده اند، ولی می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. اما شیطان می خواهد آنان را گمراه کند و به بیراهه های دور دستی بیفکند (60) و هنگامی که به آنها گفته شود: «به سوی آنچه خداوند نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید» ، منافقان را می بینی که (از قبول دعوت) تو، اعراض می کنند! (61) پس چگونه وقتی به خاطر اعمالشان، گرفتار مصیبتی می شوند، سپس به سراغ تو می آیند، سوگند یاد می کنند که منظور (ما از بردن داوری نزد دیگران)، جز نیکی کردن و توافق (میان طرفین نزاع، ) نبوده است؟! (62) آنها کسانی هستند که خدا، آنچه را در دل دارند، می داند. از (مجازات) آنان صرف نظر کن! و آنها را اندرز ده! و با بیانی رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما! (63) ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم می کردند (و فرمان خدا را زیر پا می گذاردند)، به نزد تو می آمدند؛ و از خدا طلب آمرزش می کردند؛ و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند (64)

فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا ﴿65﴾ ولی چنین نیست به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمی که کرده ای در دلهایشان احساس ناراحتی نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود آورند (65)

☼ نکته:

گفته اند این آیه درباره زبیر و حاطب بن ابی بلتعه (مردی از انصار) نازل شد. آنها بر سر مجرای آبی که از چاه کوچکی سرچشمه می گرفت و نخلستانهای خود را از آن آبیاری می کردند، اختلاف داشتند و برای حل آن نزد رسول خدا (ص) رفتند. پیامبر (ص) به زبیر فرمود: باغ خود را آبیاری کن، سپس آب را برای همسایه ات بفرست. حاطب خشمگین شد و گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر عمه زاده ی توست؟ آنگاه حضرت (ص) به زبیر فرمود: باغت را آب بده و جلو آب را بگیر تا برگردد به طرف دیوار و پس از آنکه حق خود را به طور کامل به دست آوردی آب را به همسایه ات بفرست. {پیامبر (ص) نخست طوری به زبیر دستور داد که

ص :430

برای او و خصمش هر دو گشایش و آسایش بود، ولی چون حاطب آن سخن را گفت: حضرت (ص) با حکم صریح خود حق کامل زبیر را تعیین کرد}.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 267، از کافی، از امام صادق (ع): اگر طایفه ای خدا را بدون شریک بپرستند و نماز بخوانند و زکات دهند و حج کعبه کنند و روزه بگیرند پس به کاری که خدا و رسول خدا (ص) کرده اند بگویند چرا این طور کرده و آن طور نکرده؟ یا در قلبشان داشته باشند، آنان مشرکند (کافرند) و فرمود: «فلا و ربک لا یؤمنون … » و فرمود: بر شما باد به تسلیم و رضا.

وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبیتاً (66)

وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظیماً (67)

وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقیماً (68)

اگر (همانند بعضی از امتهای پیشین، ) به آنان دستور می دادیم: «یکدیگر را به قتل برسانید» و یا: «از وطن و خانه خود، بیرون روید» ، تنها عده کمی از آنها عمل می کردند! و اگر اندرزهایی را که به آنان داده می شد انجام می دادند، برای آنها بهتر بود؛ و موجب تقویت ایمان آنها می شد (66) و در این صورت، پاداش بزرگی از ناحیه خود به آنها می دادیم (67) و آنان را به راه راست، هدایت می کردیم (68)

وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا ﴿69﴾ و کسی که از خدا و پیامبر اطاعت کند در زمره کسانی خواهد بود که خدا ایشان را گرامی داشته [یعنی] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند (69)

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 268، از برهان، از ابن عباس:

«النبیین» یعنی محمد (ص)، «صدیقین» یعنی علی (ع) که اول کسی است که پیامبر (ص) را تصدیق نمود، «شهدا» یعنی علی و جعفر و حمزه و حسن و حسین (ع).

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 268، از کافی، از امام باقر (ع): ما را با پرهیزکاری یاری کنید، هر آینه کسانی که خدا را با پرهیزکاری ملاقات کنند شادی خواهند یافت. زیرا خداوند فرموده: «و من یطع الله … » و پس فرمود: نبی از ماست و صدیق از ماست و شهدا و صالحین هم از ما هستند.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 269، از کافی، از امام صادق (ع): مؤمن بر دو قسم است: مؤمنی که به شرایط قرار دادی خدا وفا کند و این شخص همراه پیغمبران و صدیقین و شهدا و صالحین خواهد

ص :431

بود، که بهترین رفیقانند. اینان شفاعت می کنند و نیاز به شفاعت دیگران ندارند و از کسانی هستند که هول دنیا و آخرت به ایشان نمی رسد و مؤمنی که پایش می لغزد مثل ساقه گندم است که به هر طرف نسیم بوزد مایل می شود این کس را هول دنیا و آخرت می رسد و شفاعت هم می شود و عاقبتش خوب است.

ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ عَلیماً (70)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعاً (71)

این موهبتی از ناحیه خداست. و کافی است که او، (از حال بندگان و نیات و اعمالشان) آگاه است (70) ای کسانی که ایمان آورده اید! آمادگی خود را (در برابر دشمن) حفظ کنید و در دسته های متعدد، یا بصورت دسته واحد، (طبق شرایط هر زمان و هر مکان) به سوی دشمن حرکت نمایید! (71)

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 277، از مجمع، از امام باقر (ع): اسلحه را حذر گویند چون آلتی است که به آن از خطر دور مانند. و مراد از «ثبات» دسته جاتند و از «جمیع» سپاه و لشکر.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 277، از عیاشی آورده است:

سلیمان بن خالد از امام صادق (ع) از آیه: «یا ایها الذین … » پرسید: آنها را مؤمن نامیده با این که کرامت ایمان در آنها نبود. امام فرمود: «یا ایها الذین … فافوز فوزاً عظیماً» که اگر اهل آسمان و زمین بگویند: «خدا بر ما عنایت کرده است که همراه رسول (ص) نبودیم» و وقتی فضلی به آنها برسد، بگویند: «ای کاش با آنها بودیم و در راه خدا می جنگیدیم» مشرک شده اند.

وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصیبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهیداً (72)

وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً (73)

فَلْیُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً (74)

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً (75)

الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً (76)

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ قیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَریبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا ص :432

تُظْلَمُونَ فَتیلاً (77)

در میان شما، افرادی (منافق) هستند، که (هم خودشان سستند و هم) دیگران را به سستی می کشانند؛ اگر مصیبتی به شما برسد، می گویند: خدا به ما نعمت داد که با مجاهدان نبودیم، تا شاهد (آن مصیبت) باشیم! (72) و اگر غنیمتی از جانب خدا به شما برسد، درست مثل اینکه هرگز میان شما و آنها دوستی و مودتی نبوده، می گویند: «ای کاش ما هم با آنها بودیم و به رستگاری (و پیروزی) بزرگی می رسیدیم!» (73) کسانی که زندگی دنیا را به آخرت فروخته اند، باید در راه خدا پیکار کنند!و آن کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی به او خواهیم داد (74) چرا در راه خدا و (در راه) مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید؟! همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما! (75) کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می کنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت [بت و افراد طغیانگر]. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آنها نترسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است (76) آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد: «فعلاً دست از جهاد بدارید! و نماز را برپا کنید! و زکات بپردازید!» (اما آنها از این دستور، ناراحت بودند)، ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان، از مردم می ترسیدند، همان گونه که از خدا می ترسند، بلکه بیشتر! و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکی تأخیر نینداختی؟ به آنها بگو: سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است! و سرای آخرت، برای کسی که پرهیزکار باشد، بهتر است! و به اندازه رشته شکاف هسته خرمایی، به شما ستم نخواهد شد! (77)

أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کُلٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَؤُلاءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا ﴿78﴾ مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیدًا ﴿79﴾ مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَنْ تَوَلَّیٰ فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا ﴿80﴾

هر کجا باشید شما را مرگ درمی یابد هر چند در برجهای استوار باشید و اگر [پیشامد] خوبی به آنان برسد، می گویند این از جانب خداست و چون صدمه ای به ایشان برسد می گویند این از طرف توست بگو همه از جانب خداست [آخر] این قوم را چه شده است که نمی خواهند سخنی را [درست] دریابند (78) هر چه از خوبیها به تو می رسد از جانب خداست و آنچه از بدی به تو می رسد از خود توست و تو را به پیامبری برای مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است (79) هر کس از پیامبر فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده و هر کس رویگردان شود ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستاده ایم (80)

نکته اول: حسنات شامل: فتح، غنیمت و غیره و سیئات شامل: کشته و مجروح شدن و رنج و مشقات جنگ و غیره است. منافقین، سیئات را به پیغمبر (ص) نسبت می دادند، یعنی فال بد

ص :433

به او می زدند یا به حضرتش نسبت ضعف رأی و سوءِ تدبیر می دادند. البته این چیز تازه ای نیست چون موسی (ع) نیز مواجه با این سخن شده است: «فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ یطَّیرُوا بِمُوسَی وَمَنْ مَعَهُ … » = «هنگامی که نیکی به آنان می رسد می گفتند، این خوبی از آن ماست، ولی وقتی بدی می رسید به موسی و طرفداران او فال بد می زدند» (1).

نکته دوم: خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

1 - «وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیدِیکُمْ وَیعْفُو عَنْ کَثِیر» = «هرمصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالتان است و بسیاری را نیز عفو می کند» (2).

2 - «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» = «خداوند اوضاع ملتی را دگرگون نمی کند تا آنان حالات خودشان را تغییر دهند» (3).

3 - «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یکُ مُغَیرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» = «این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند» (4).

4 - «مَا یفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» = «در رحمتی را که خداوند به روی مردم بگشاید، هیچ کس نمی تواند ببندد و اگر خدا جلوی چیزی را گرفت کسی نیست که بتواند به جریانش اندازد خداوند غالب و درستکار است» (5).

5 - «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ وَکِیلٌ» = «خدا خالق هر چیزی است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است» (6).

6 - «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ» = «خدایی که هر چه آفریده، خوب آفریده است» (7).

☼ مؤلف:

شاید برخی به استناد آیه (زمر 62)، بگویند: «همه چیز حتی سیئات هم به خداوند سبحان منسوب می شود» . اما این یک نظریه کاملاً غلط است چرا که در آیه شریفه: (سجده 7)، به صراحتْ خلقت الهی را نیک و احسن بیان فرموده است. در این دو آیه شریفه حکم خاص و عام جاری است. آیه سجده خاص است و آیه زمر که عام می باشد را تخصیص زده است.

نتیجه این که خداوند متعال و مهربان همه چیز را نیک آفریده و منشأ تمامِ نیکی هاست. ولی سیئه مخلوقِ بشری است که با اختیارِ خودش آن را خلق می کند. مَثَلِ حسنه و سیئه، مَثَلِ نور

ص :434


1- اعراف 131
2- شوری30
3- رعد 11
4- انفال53
5- فاطر2
6- زمر 62
7- سجده 7

و ظلمت است بدین صورت که اگر کسی در برابر نور خورشید مانعی قرار دهد به واسطه این مانع است که تاریکی و ظلمت خلق می شود. که این ظلمتْ مخلوقِ آن شخص است که مانعِ رسیدنِ نور شده است. پس سیئه، «نبودِ رحمت به خاطر نرفتن در سایه رحمت الهی است یا نبودِ نور به واسطه حایلْ ایجاد کردن است» و مخلوق خدایتعالی نیست بلکه مخلوق بندگانِ مجرم است.

نکته سوم: برخی دیگر از آیات، حسنات را هم به خودِ انسان منسوب می دانند که این آیات شریفه اختیار را اثبات می کنند از جمله:

1 - «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» = «اگر اهل آبادیها ایمان آورده و تقوی پیشه می کردند درِ برکتهایی از آسمان و زمین بر روی آنان می گشودیم» (1).

2 - «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ» = «ما از میان آنان، پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما، هدایت کنند، زیرا صبر پیشه ساخته به آیات ما یقین کرده بودند» (2).

3 - «وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ» = «و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم؛ چرا که آنها از صالحان بودند» (3).

4 - «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی» = «گفت: پروردگارما، همان کسی است که هر چیز را نعمتِ آفرینش بخشود و سپس هدایت کرد» (طه50 ).

نکته چهارم: گاهی حسنه و سیئه به معنی «طاعت» و «معصیت» استعمال می شود:

«بَلَی مَنْ کَسَبَ سَیئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» = «آری، کسانی که کسب گناه کنند و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آنند» (4).

«وَالَّذِینَ کَسَبُوا السَّیئَاتِ جَزَاءُ سَیئَةٍ بِمِثْلِهَا» = «اما کسانی که مرتکب گناهان شدند، جزای بدی بمقدار آن دارند» (5).

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 23و24، از کافی، از امام باقر (ع) و امام صادق (ع):

وقتی خداوند متعال بنده ای را دوست بدارد، او را خوب در بلا فرو می برد.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

از پیامبر (ص) پرسیدند بلای چه کسی در دنیا از همه سخت تر است؟ فرمود: در درجه اول پیغمبران بعد نمونه های پیغمبران، به ترتیب هر کس شباهتش بیشتر است، بعد نوبت به مؤمن می

ص :435


1- اعراف 96
2- سجده 24
3- انبیاء86
4- بقره81
5- یونس 27

رسد. مؤمن به قدر ایمان و حسن اعمالش مبتلا می شود، هر کس ایمانش درست و عملش صحیح باشد، بلایش شدیدتر و هر کس دارای ایمان ضعیف و اعمال سخیف است بلایش کمتر است.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

مؤمن به منزله کفه ترازوست، هر چه ایمانش بیشتر باشد بلایش بیشتر است.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

خداوند به کسانی که در مال و بدنشان نصیبی برای او نیست حاجتی ندارد.

از همان منبع، از امام سجاد (ع)، از رسول خدا (ص): اگر مؤمن روی کوهی باشد، خداوند یک نفر که او را اذیت کند همدم او خواهد ساخت تا بر این ناراحتی اجرش دهد.

از همان منبع، از کتاب «تمحیص» ، از امام صادق (ع):

هم و غم پیوسته به مؤمن می رسد، تا هیچ گناهی برای او نگذارد. باز فرمود: بر مؤمن چهل شب نگذرد، جز آنکه خدا او را در معرض امری قرار دهد تا محزونش سازد و متذکر خدا گردد.

از همان منبع، از نهج البلاغه، ص 651، ح111 و112: اگر کوهی مرا دوست بدارد از هم می پاشد، باز می فرماید: هر کس ما اهل بیت (ع) را دوست بدارد، باید پوشاکی از بلا برای خود تهیه کند!

از همان منبع، از ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه: پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: «تو را غیر از مؤمن دوست ندارد و غیر از منافق دشمن ندارد» . و فرمود: «سرعت بلا به طرف مؤمن، بیش از سرعت آب به سراشیبی است» . و فرمود: «اگر کوهی علی (ع) را دوست بدارد، باید از هم بپاشد» .

در کافی، ج 4، ص 181، چ1، از امام صادق (ع):

چون خدای عزوجل خیر بنده ای را بخواهد به عقوبتِ او در دنیا بشتابد و چون بدی درباره بنده ای بخواهد گناهانش را بر او نگهدارد تا روز قیامت کیفرِ همه را به او بدهد.

وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذی تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (81)

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً (82)

آنها در حضور تو می گویند: «فرمانبرداریم» ؛ اما هنگامی که از نزد تو بیرون می روند، جمعی از آنان بر خلاف گفته های تو، جلسات سری شبانه تشکیل می دهند؛ آنچه را در این جلسات می گویند، خداوند می نویسد. اعتنایی به آنها نکن! (و از نقشه های آنان

ص :436

وحشت نداشته باش!) و بر خدا توکل کن! کافی است که او یار و مدافع تو باشد(81) آیا درباره قرآن نمی اندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند (82)

وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلًا ﴿83﴾ و چون خبری [حاکی] از ایمنی یا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند قطعاً از میان آنان کسانی اند که [می توانند درست و نادرست] آن را دریابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلماً جز

[شمار] اندکی از شیطان پیروی می کردید (83)

اذَاعُواْ: یعنی منتشر کردن و شایع ساختن.

اولی الامر: مراد، ائمه اطهار علیهم السلامند، همچنانکه می فرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» .

☼ نکته:

بعضی از مفسرین عامه معنای دیگری برای «اولی الامر» آورده اند از جمله: «فرماندهان» ، «علما» ، «آن سه نفر و حضرت علی (ع)» و «اهل حل و عقد».

در پاسخ باید گفت: آیات الهی را نباید طوری معنی و تفسیر کرد که محصور در زمانِ خاص شوند. لذا معنا کردنِ اولی الامر به تعابیر فوق، نقصی ایجاد می کند که از کلام الهی بعید است. بدین صورت که اولی الامر باید کسانی باشند که در تمام علوم از جمله سیاست، فقه، لشکرداری، اقتصاد و غیره کاملاً آگاه و مسلط باشند و نیز بایستی معصوم و بدون گناه و خطا بوده و در تمام اعصار حی و زنده باشند، بنابراین تنها افرادی که شامل این خصوصیات هستند فقط و فقط اهل بیت (ع) می باشند و در این دوران هم حضرت حجت (عج)، اولی الامرِ زمان است. اما تعابیر فوق هیچکدام این خصوصیات را ندارند. مثلاً: فرماندهان، صرفاً مسلط بر امور لشکرداری هستند و نه علوم دیگر در صورتی که تفسیر آیه تنها به جنگ برنمی گردد بلکه در تمام مسائل باید به اولی الامر مراجعه کرد. بر عکس علما فقط مسلط به اصول دین و حدیث و فقه هستند و نه لشکرداری و اقتصاد و غیره، پس نمی توانند مراد و منظور از آیه شریفه باشند.

ص :437

منظور از «فضل» ، «رحمت» و «الا قلیلا» چیست؟

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 36 - 32، آورده است: مفسرین معانی مختلفی آورده اند از جمله: 1– مراد از «فضل و رحمت» ، هدایت الهی است و مراد از «قلیلا» ، مؤمنی هستند با فطرت پاک. 2– آیه، معنای ظاهری خود را دارد و مؤمنینی که اخلاص ندارند احتیاج به فضل و رحمتِ زیادی دارند. 3– مراد از «فضل و رحمت» ، فتح و ظفر است. 4– مراد از «فضل و رحمت» ، قرآن و پیامبر اکرم (ص) است. 5– آیه اشاره به داستان بدر صغری دارد و مراد از «الا قلیلا» پیغمبر و اصحاب اویند و مراد از «فضل و رحمت» ، فتح و ظفر است. (بندِ 5 نظرِ شخصی و مورد تأییدِ صاحب المیزان است).

☼ مؤلف:

قرآن کریم و آیات الهی فقط منحصر به زمان رسول خدا (ص) نمی شود بلکه به تمام اعصار بسط می یابد، بنابراین هر چند سیاق آیه مذکور به جنگ بدر صغری برمی گردد، اما این آیه و آیات مشابه دیگر را می توان در این دوران هم بسط داد. پس شاید بتوان «فضل و رحمت» را تمام موارد فوق، از جمله: «هدایت الهی، فتح و ظفر، قرآن، اهل بیت (ع) و غیره دانست» . گواه این مطلب، حدیثی از تفسیر المیزان، ج 22، ص 256، از امام صادق (ع) است که می فرماید: «تو از کسانی مباش، آیه ای که در موردِ خاص نازل شده به همان مورد، اختصاص دهند» .

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 41و42، از عیاشی، از امام باقر (ع): اولی الامر، ائمه (ع) هستند.

از همان منبع، از عیاشی، از امام موسی بن جعفر (ع):

مراد از فضل رسول خدا (ص) و رحمت، امیرالمؤمنین است.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع) و امام باقر (ع):

فضلِ خدا، رسول خدا (ص) و رحمت ِخدا، ولایت ائمه (ع) هستند.

از همان منبع، از عیاشی، از موسی بن جعفر (ع):

رحمت، رسول خدا (ص) و فضل، علی بن ابیطالب (ع) است

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):

ص :438

خدای تعالی، قلب هر کس از جن و انس را که بخواهد پاک کند ولایت علی (ع) را به او می شناساند. و بر قلب هر کس که بخواهد پرده بکشد معرفت علی (ع) را از او امساک کند.

در کتاب امالی شیخ صدوق، ص 749، م72، از رسول خدا (ص): خدای تعالی، هر کس را که به ولایت اهل بیت من منت نهاد، همه خوبی ها را برایش جمع کرده است.

فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنکِیلًا ﴿84﴾

ای پیامبر در راه خدا پیکارکن، که جز شخص تو بر آن مکلف نیست، (ولی) مؤمنان را [به مبارزه] برانگیز، باشد که خداوند آسیب کسانی را که کفر ورزیده اند [از شما] باز دارد و خداست که قدرتش بیشتر و کیفرش سخت تر است (84)

تکلیف: از ماده «کلفت» به معنای مشقت است.

تنکیل: از ماده «نکال» به معنای کیفری است که به وسیله آن از فساد جلوگیری کنند.

☼ نکته:

روایت شده، چون ابوسفیان در روز احد به مکه بازگشت با پیامبر (ص) قرار گذاشت که در موسم بدر صغری یکدیگر را ملاقات کنند. و چون روز موعود فرا رسید پیامبر (ص) دستور داد مسلمانان به میعاد بروند. و آنها سستی کرده و تمایلی نشان ندادند. آنگاه پیامبر (ص) تنها با 70 نفر حرکت کرد و در صورتی که هیچ کس از آن حضرت پیروی نمی کرد او خود به تنهایی برای جهاد با دشمن حرکت می کرد.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 41 و42، از کافی، از امام صادق (ع):

خداوند به پیغمبرش (ص) تکلیفی کرده که به هیچ یک از خلق خود نفرموده. به او تکلیف کرده که خودش به تنهایی خروج کند گر چه لشکری هم پیدا نکند که همراه او به جنگ بپردازند، به هیچ یک از خلق خود نه پیش از پیغمبر (ص) و نه بعد از او چنین تکلیفی نکرده است. بعد حضرت این آیه را خواند: «فقاتل … » و سپس فرمود: خدا این طور قرار داده که هر چه برای خودش می گیرد برای پیغمبر (ص) هم بگیرد: «من جاءَ بالحسنه فله عشر امثالها» ، یعنی «هر

ص :439

کس کار نیکی کند ده برابر پاداش دارد» و درود بر رسول (ص) را هم ده برابر حسنه می دهد.

از همان منبع، از عیاشی، از سلیمان بن خالد روایت کرده که گفت: به حضرت صادق (ع) عرض کردم:

مردم درباره علی (ع) می گویند: اگر حق به جانب او بود پس چرا قیام به حق خود نکرد؟ فرمود: خداوند چنین تکلیفی برای انسان تنها و واحد نکرده مگر برای رسول الله (ص) که می فرماید: «فقاتل … » این را درباره رسول (ص) فرموده، ولی نسبت به دیگران می فرماید: «إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًا إِلَی فِئَة» = «هیچ کس حق ندارد از جنگ رو گردانی کند مگر آنکه بخواهد برای جنگ (به سمت دیگری) منحرف شود و یا به طرف جمعیتی برود» (انفال16). در آن روز جمعیتی نبودند که علی (ع) را راجع به کارش یاری کنند.

از همان منبع، از عیاشی، از جعفربن محمد (ع): هیچ وقت از رسول (ص) سؤال و درخواستی نشد

که بفرماید نه! اگر داشت می داد و اگر نداشت می فرمود: ان شاءَ الله خدا می دهد. هیچ وقت به بدی مکافات نفرمود و از وقتی که آیه: «فقاتل … » نازل شد، با هیچ «سریه ای» رو به رو نشد مگر آن که خود عهده دار سرپرستی آنان شد.

مَّن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَّهُ نَصِیبٌ مِّنْهَا وَمَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَّهُ کِفْلٌ مِّنْهَا وَکَانَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُّقِیتًا ﴿85﴾ هر کس شفاعت (تشویق) پسندیده کند برای وی از آن نصیبی خواهد بود و هر کس شفاعت ناپسندیده ای کند برای او از آن [نیز] سهمی خواهد بود و خدا همواره به هر چیزی تواناست (85)

شفاعت: از «شفع= دو» آمده و ضد «وتر= واحد» می باشد یعنی دو.

کفل: همان نصیب و بهره است و گویا به بهره ای که از شر حاصل شود.

مقیت: کسی است که به اندازه حاجت چیزی را عطا کند و کسی است که قدرت دارد.

☼ نکته:

منظور از شفاعت نیکو شفاعتی است که به واسطه آن شری از یک مسلمان دور گردد

و خشنودی خدا طلب شود و شفاعت ناپسند خلاف آن است. برخی گفته اند: منظور از «شفاعتِ نیکو» دعا کردن برای مسلمانان است، زیرا دعا کردن به منزله شفاعت است و در حدیث است که

ص :440

«هر کس پشت سر برادر مسلمانش برای او دعا کند دعایش مستجاب می شود و فرشته خدا به او می گوید: دو برابر آن برای تو نیز خواهد بود» .

توجه: بحث شفاعت در ذیلِ آیه (بقره 48) گذشت.

وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا ﴿86﴾

و چون به شما درود (سلام) گفته شد شما به [صورتی] بهتر از آن درود گویید یا همان را برگردانید که خدا همواره به هر چیزی حسابرس است (86)

☼ نکته:

یکی از مصادیق تحیّت، «سلام» است، چون می فرماید:

1– نور 61: « … فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنْفُسِکُمْ تَحِیةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیبَةً … » = «هر وقت داخل خانه ای شدید برخودتان سلام کنید، سلام تحیتی است از طرف خدا که مبارک و طیب است» .

2– نور 27: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتًا غَیرَ بُیوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید به خانه هایی غیر از خانه های خود داخل نشوید تا آنکه انس بگیرید و بر اهل آن خانه ها سلام کنید این برای شما بهتراست تا شاید پند بگیرید» .

3– انعام 54: «وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِآیاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَیکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» = «وقتی که مؤمنین با آیات ما، پیش تو می آیند بگو «سلام علیکم» پروردگار شما برخویش رحمت نوشته است» .

4– زخرف 89: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ» = «ازگناه آنان درگذر و بگو «سلام» چرا که خود ایشان به زودی «عواقب کار خود را» خواهند دانست» .

5– مریم 47: «قَالَ سَلَامٌ عَلَیکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیا» = «ابراهیم به پدرش گفت: سلام علیک. به زودی از پروردگار برای تو طلب آمرزش می کنم چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است» .

6– هود 69: «وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» = «فرستادگان ما با بشارت به سوی ابراهیم آمدند و سلام دادند، ابراهیم گفت: سلام و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای آنها) آورد» .

7– صافات 79: «سلام علی نوح فی العالمین» 8– صافات 109: «سلام علی ابراهیم»

9– صافات 120: «سلام علی موسی وهارون» 10– صافات 130: «سلام علی الیس»

11– صافات 181: «وسلام علی المرسلین» 12– نحل 32: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ» = «کسی که در حال پاکیزگی ملائکه جانشان را می گیرند، می گویند: سلام علیکم»

ص :441

13– رعد 24: «وَالمَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِّ بَابٍ سلام علیکم» = «ملائکه از هر دری بر اهل بهشت داخل می شوند که: سلام علیکم»

14– واقعه 26: «لَایَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا» = «بهشتیان در بهشت هیچ لغو و گناهی نمی شنوند مگر گفتن سلام، سلام».

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 52 و53، از مجمع البیان، از صادقین علیهماالسلام:

مراد از تحیت در این آیه، هم سلام و هم نیکی های دیگر است.

از همان منبع، از کافی، از حضرت رسول (ص): سلام مستحب و جوابش واجب است.

از همان منبع، از کافی، از ابی عبدالله (ع): باید کوچک بر بزرگ و کسی که راه می رود بر آن که نشسته و افراد کم بر افراد زیاد سلام کنند.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

افراد کم خطاب به افراد زیاد ابتدای به سلام کنند، شخص سواره بر پیاده، اَستر سواران به کسانی که بر دراز گوش سوارند و اسب سواران بر استر سواران، ابتدای به سلام کنند.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): سواره بر پیاده و کسی که راه می رود بر نشسته سلام کند، اگر جماعتی به هم رسیدند کسانی که کمترند بر آنان که بیشترند سلام کنند و اگر یک نفر به جماعتی رسید آن یک نفر بر آن جمع سلام کند.

از همان منبع: وقتی که جماعتی به جماعت دیگر عبور کردند، کافی است که یک نفر از آنان سلام کند. وقتی که بر گروهی سلام کردند کافی است که یکی از آنان جواب گوید.

از همان منبع، از تهذیب، از امام صادق (ع): وقتی که مردی به تو سلام کرد در حالی که نماز می خوانی آهسته جواب سلامش را می دهی به همان ترتیب که به تو سلام کرده است.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 54، از فقیه، از امام باقر (ع):

بر یهودیها، نصرانیها، مجوسیها، بت پرستها، سفره های شراب خواران، دارندگان شطرنج و نرد و مخنّث (یعنی کسی که ناز و عشوه زنان را دارد)، شاعری که به زنان پاکدامن نسبت بد می دهد و همچنین به نمازگزار سلام مکنید. زیرا نمازگزار بر رد سلام قادر نیست چون سلام کردن

ص :442

مستحب است و جواب آن واجب است. و همچنین بر رباخوار و مردی که در حال تخلی است و کسی که در حمام است و فاسقی که متجاهر به فسق است سلام مکنید.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 55، از تفسیر صافی آورده است:

مردی به پیامبر (ص) عرض کرد: «السلام علیک» ؛ حضرت (ص) فرمود: و «علیک سلام و رحمة الله» ؛ دیگری گفت: «السلام علیک و رحمة الله» . فرمود: «و علیک سلام و رحمة الله و برکاته» ، دیگری گفت: «السلام علیک و رحمة الله و برکاته» ؛ فرمود: «و علیک» . آن کسی که سلام کرده بود گفت: جواب مرا ناقص دادی! کلام خدا کجا رفته که می فرماید: «و اذا حییتم … ؟» حضرت فرمود: تو چیز زائدی برای من باقی نگذاشتی و من هم مثل سلام تو جواب دادم.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع): امیرالمؤمنین (ع) به قومی گذر کرد و برآنان سلام کرد، آنان در جواب گفتند: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و مغفرت و رضوانه» حضرت (ع) فرمود: نسبت به ما از آنچه ملائکه به پدرمان ابراهیم (ع) گفتند، تجاوز می کنید ملائکه به ابراهیم (ع) گفتند: «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیکُمْ أَهْلَ الْبَیت» (1).

در کافی، ج 3، ص 186، چ1، از امام صادق (ع):

از (علائم) تواضع:

1 - سلام کردن به هر کس، 2 - نشستن در پایین مجلس، 3 - ترک مجادله حتی اگر به حق باشد، 4 - دوست نداشته باشد که او را به تقوا بستایند.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 56، از کافی، از امام صادق (ع): تحیت کامل برای کسانی که در شهر هستند این است که به یکدیگر دست دهند و تحیت کامل برای مسافر معانقه است.

در کافی، ج 3، ص 266، چ1، از امام صادق (ع):

هر گاه یکی از شما برادرش را ملاقات کند محل نور (ایمان) را در پیشانی او ببوسد.

در کافی، ج 3، ص 267، چ1، از امام صادق (ع):

بوسیدن دست یا سرِ کسی جز پیامبر (ص) و وصی او شایسته نیست.

ص :443


1- هود73

در کافی، ج 3، ص 268، چ1، از امام صادق (ع):

بوسیدن دهان جز همسر و فرزندِ خردسال جایز نیست.

در کافی، ج 4، ص 268، چ1، از امام صادق (ع):

هر گاه کسی را دوست داری با او شوخی و ستیزه مکن.

در کافی، ج 4، ص 488، از صادقین (ع): شوخیِ زیاد آبرو را ببرد و خنده بسیار ایمان را ببرد.

در کافی، ج 4، ص 488، چ1، از امام صادق (ع): شوخی؛ دشنامِ کوچک است.

در کافی، ج 4، ص 490، چ1، از امام صادق (ع): خوش همسایگی، روزی و عمر را زیاد کند.

در کافی، ج 4، ص 450، چ1، از امام صادق (ع): ترش رویی به مردم دشمنی آورد.

در سفینه البحار، ج 1، ص 73، از صادقین (ع): اعلان کردن دوستی باعث برقراری الفت است.

در کافی، ج 4، ص 486، چ1، از امام صادق (ع): خنده مؤمن تبسم است.

در کافی، ج 4، ص 487، چ1، از امام صادق (ع): قهقهه از شیطان است.

در کافی، ج 4، ص 472، چ1، از امام رضا (ع):

عطسه زدن از جانبِ خدای عزوجل است و دهن دره از شیطان است.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 56، از خصال، از حضرت علی (ع):

وقتی یکی از شما عطسه زد، بگویید: «یرحمکم الله» ، آن شخص هم در جواب می گوید: «یغفر الله لکم و یرحمکم» خداوند می فرماید: «و اذا حییتم … »

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدیثاً (87)

فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُریدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً (88)

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (89)

إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً (90)

سَتَجِدُونَ آخَرینَ یُریدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فیها فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبیناً (91)

خداوند، معبودی جز او نیست! و به یقین، همه شما را در روز رستاخیز - که شکی

ص :444

در آن نیست- جمع می کند! و کیست که از خداوند، راستگوتر باشد؟ (87) چرا درباره منافقین دو دسته شده اید؟! (بعضی جنگ با آنها را ممنوع و بعضی مجاز می دانید. ) در حالی که خداوند بخاطر اعمالشان، (افکار) آنها را کاملاً وارونه کرده است! آیا شما می خواهید کسانی را که خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه کرده، هدایت کنید؟! در حالی که هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت (88) آنان آرزو می کنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید و مساوی یکدیگر باشید. بنابر این، از آنها دوستانی انتخاب نکنید، مگر اینکه (توبه کنند، و) در راه خدا هجرت نمایند. هرگاه از این کار سر باز زنند، (و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند، ) هر جا آنها را یافتید، اسیر کنید! و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید! و از میان آنها، دوست و یار و یاوری اختیار نکنید! (89) مگر آنها که با هم پیمانان شما، پیمان بسته اند؛ یا آنها که به سوی شما می آیند و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شده اند؛ (نه سر جنگ با شما دارند و نه توانایی مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلط می کند تا با شما پیکار کنند. پس اگر از شما کناره گیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید (90) به زودی جمعیت دیگری را می یابید که می خواهند هم از ناحیه شما در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان (که مشرکند. لذا نزد شما ادعای ایمان می کنند؛ ولی) هر زمان آنان را به سوی فتنه (و بت پرستی) بازگردانند، با سر در آن فرو می روند! اگر از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند، آنها را هر جا یافتید اسیر کنید و (یا) به قتل برسانید! آنها کسانی هستند که ما برای شما، تسلط آشکاری نسبت به آنان قرار داده ایم (91)

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ إِلاَّ أَن یَصَّدَّقُواْ فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّکُمْ وَهُوَ مْؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللّهِ وَکَانَ اللّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿92﴾ وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا ﴿93﴾

هیچ مؤمنی حق ندارد که مؤمنی را جز به اشتباه بکشد و هر کس مؤمنی را به اشتباه کشت باید بنده مؤمنی را آزاد و به خانواده او خونبها پرداخت کند مگر اینکه آنان گذشت کنند و اگر [مقتول] از گروهی است که دشمنان شمایند و [خود] وی مؤمن است [قاتل] باید بنده مؤمنی را آزاد کند [و پرداخت خونبها لازم نیست] و اگر [مقتول] از گروهی است که میان شما و میان آنان پیمانی است باید به خانواده وی خونبها پرداخت نماید و بنده مؤمنی را آزاد کند و هر کس [بنده] نیافت باید دو ماه پیاپی به عنوان توبه ای از جانب خدا روزه بدارد و خدا همواره دانای سنجیده کار است (92) و هر کس عمدا مؤمنی را بکشد کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است (93)

ص :445

تحریر: آزاد کردن. حر: باکرامت. عتیق: کریم و بزرگوار. رقبه: بنده، کنیز.

در کافی، ج 3، ص 168، از امام باقر (ع): پشیمانی از گذشت، آسان تر از پشیمانی از کیفر است.

در کافی، ج 3، ص 167، از رسول خدا (ص): از یکدیگر بگذرید تا خدا شما را عزیز کند.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 68، از کافی، از امام صادق (ع):

اگر بر ذمه مردی، دو ماه روزه متوالی واجب شده بود و در ماه اول افطار کرد و یا مریض شد، بر او واجب است که روزه ها را اعاده کند و اگر ماه اول و مقداری از ماه دوم را روزه گرفته بود و بعد برای او پیش آمدی کرد که معذور از روزه شد، باید قضا بگیرد (باقیمانده را قضا کند).

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 68، از کافی و عیاشی، از امام صادق (ع): (درباره مؤمنی که به طور عمد، مؤمن دیگری را می کشد، سؤال کردند که آیا توبه دارد؟ حضرت فرمود: )

اگر به خاطر ایمان او، کشته است توبه ندارد، ولی اگر بر اثر غضب یا به واسطه چیزی از اشیاء دنیا کشته است توبه اش این است که از وی قصاص کنند (او را بکشند) و اگر قاتل را نشناسند باید خودش به اولیاء مقتول مراجعه و در حضور آنان اقرار به قتل کند. اگر اولیاء مقتول از قاتل عفو کردند و او را نکشتند باید به آنان دیه دهد و یک بنده آزاد کند و دو ماه متوالی روزه بگیرد و 60 مسکین را طعام دهد تا به درگاه خداوند متعال توبه کرده باشد (کفاره جمع).

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً (94)

لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً (95)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا گام می زنید (و به سفری برای جهاد می روید)، تحقیق کنید! و بخاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید: «مسلمان نیستی» زیرا غنیمتهای فراوانی (برای شما) نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید؛ و خداوند بر شما منت نهاد (و هدایت شدید). پس، (بشکرانه این نعمت بزرگ، ) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است (94) (هرگز) افراد باایمانی که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد بازنشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند! خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [= ترک کنندگان جهاد] برتری مهمی بخشیده؛ و به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال

ص :446

نیکشان، ) خداوند وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است (95)

دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿96﴾

درجات و مغفرت و رحمتی از طرف خدا برای مجاهدان است و (اگر لغزشهایی داشته اند) خداوند آمرزنده و مهربان است (96)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 71 - 75 آمده است: از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: شما جهادگران، گروههایی را در مدینه پشت سر گذاشتید که هیچ گامی برنداشته و بیابانی را نپیمودند، جز اینکه آنها با شما بودند و اینان کسانی هستند که نیاتشان صحیح و دلهایشان پاک است و دلباخته جهاد در راه خدایند ولی به واسطه بیماری و جز آن از حرکت با شما باز مانده اند، پس خدای سبحان برای این دسته از فضیلت یافتگان یک درجه و برای دسته دیگر درجاتی ذکر کرده است. دسته اول جهاد کنندگانی هستند که بر تخلف کنندگان معذور و بیمار فضیلت داده شده اند. دسته دوم جهادگرانی می باشند که برتری داده شده اند بر کسانی که مجاز بودند به دلیل وجود افراد کافی در جنگ شرکت نکنند، زیرا جهاد واجب کفایی است.

در المیزان، ج 9، ص 72، آمده است: در بدو امر به نظر می آید که آیه در مقام طعن بر کسانی است که در رفتن به جنگ تعلل نموده اند. ولی بیان متن به دو دلیل معلوم می کند که مراد، کسانی هستند که به واسطه عدم احتیاج جبهه جنگ به وجود آنان، در خانه نشسته و به جنگ نرفته اند:

1– «و کلا وعد الله الحسنی» یعنی هم قاعدین و هم مجاهدین وعده پاداش نیک دارند و اگر مراد، قاعدین گنهکار بود (مختلف از جنگ بود) خدا به آنان وعده نیکو نمی داد.

2– «غیر اولی الضرر» چون صاحبان نقص استثنا شده اند پس افرادی سالم بودند و به علت عدم حضورشان عدم نیاز بوده نه تخلف.

خلاصه: آیه شریفه، مؤمنین را ترغیب و تهییج می کند به مجاهدت نه اینکه سرزنششان کند.

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَآ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿97﴾ إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلًا ﴿98﴾

ص :447

فَأُوْلَئِکَ عَسَی اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿99﴾ کسانی که فرشتگان روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالی بودید. گفتند ما در سرزمین خود تحت فشار بودیم (فرشتگان) گفتند مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟پس آنها جایگاهشان دوزخ و سرانجام بدی دارند (97) مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که به راستی تحت فشار قرار گرفته اند نه چاره ای دارند ونه راهی می یابند (98) پس آنان [که فی الجمله عذری دارند] باشد که خدا از ایشان درگذرد که خدا همواره خطابخش و آمرزنده است (99)

نکته ای از المیزان، ج 9، ص 88: گفته اند آیه شریفه درباره افرادی است که در مکه ظاهراً اسلام آوردند ولی هجرت نکرده و همراه مشرکان در روز بدر به جنگ با مسلمانان آمدند و کشته شدند.

گفتاری درباره ی مستضعفین از نظر صاحب المیزان، ج 9، ص 80:

خداوند متعال جهل در دین را به عنوان ظلم معرفی می نماید که مشمول عفو الهی نمی گردد مگر از «مستضعفین» . مستضعفین کسانی هستند که جهل در معارف دینیِ آنها ناشی از قصور و ضعف بوده و خود به عمد دستی در آن ندارند و شامل کسانی است که به دلیل نبودن دانشمندان مذهبی راهی برای فراگیری علوم دینی ندارند و یا شامل کسانی که بر اثر شکنجه های طاقت فرسا نتوانند به مقتضای معارف دینی عمل کنند و نیز به دلایل قابل توجیهی مثل فقر، بیماری و غیره قادر به مهاجرت به ممالک اسلامی نباشند.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 92، از عیاشی، از امام باقر (ع): (درباره مستضعفین فرمود): زنان ساده لوح چادری و خادم، تو به چنین زنی می گویی نماز بخوان، او هم می خواند و جز آن چه تو به او می گویی نمی داند. و همچنین کسی را که برای کار گرفته ای غیر از آنچه که تو به او می گویی چیز دیگری نمی داند. پیرمرد افتاده، کودک و شخص نابالغ، اینانند مستضعفین، اما یک مرد گردن کلفتِ پر حرف پشت هم اندازی که به قاعده، کاسبی و خرید و فروش می کند و تو قدرت نداری که در هیچ کاری کمک کار او باشی، می گویی این مستضعف است؟ نه هیچ کرامتی هم ندارد.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 93، از معانی، از امام صادق (ع): مستضعفین دسته های مختلفی هستند که

ص :448

با یکدیگر اختلاف دارند. هر کس از اهل قبله، ناصبی نباشد مستضعف است.

در المیزان، ج 9، ص 91، از «زاره» روایت می کند که از امام باقر (ع) درباره مستضعف سؤال کردم، فرمود:

مستضعف کسی است که نمی تواند رخت به سوی کفر کشد و کافر گردد و نه راهی دارد که

به سوی ایمان رود، نه می تواند ایمان آورد و نه می تواند کافر شود، مانند بچه ها یا مردان و زنانی که عقلشان مثل عقل بچه است و «قلم» از ایشان برداشته شده است.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 93، از معانی الاخبار، از سلیمان، از امام صادق (ع):

(ای) سلیمان! آیا مستضعفین آنان هستند که از تو خیلی گردن کلفت ترند؟ (نه)، مستضعفین مردمی هستند که روزه می گیرند، نماز می خوانند، شکم و دامان خود را حفظ می کنند و معتقد هم نیستند که حق در غیر ما است، در حالی که اخذ کرده باشند شاخه های درخت را امید است خدا از اینان عفو کند اگر شاخه ها را گرفته باشد و در صورتی که دیگران را بشناسند، اگر خدا عفوشان کند به رحمت خودش عفو کرده و اگر عذابشان کند بر اثر ضلالت خودشان خواهد بود.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 94، از تفسیر قمی، از امام باقر (ع):

(در جواب این سؤال که: آن گنهکارانی که می میرند در حالی که امامی ندارند و عارف به ولایت شما نیستند ولی موحد و مقر به نبوت حضرت محمدند چه حالی خواهند داشت؟ فرمود: ) اینان در همان گودالها می مانند و بیرون نمی آیند. هر کس عمل صالح داشته باشد و عداوت و دشمنی از او بروز نکرده باشد، روزنه ای به طرف بهشتی که خدا آن را در سمت مغرب خلقت کرده باز می کنند. آنگاه روح و راحت بهشتی در همان گودال به وی می رسد تا روز قیامت که خدا را ملاقات می کند و به حساب خوبیها و بدی هایش رسیدگی می شود و به بهشت یا جهنم می رود، کار این دسته معلق بر امر الهی است. فرمود: نسبت به مستضعفین و ابلهان و اطفال و اولاد مسلمین که هنوز بالغ نشده اند نیز چنین می کنند. اما برای ناجیان اهل قبله، روزنه ای به طرف آتشی که خدا آن را در مشرق آفریده باز می شود. و زبانه، جرقه، دود و فوران جهنم تا روز قیامت بر آنان داخل می شود. بعداً هم آنان را به جهنم می برند.

ص :449

از همان منبع، از نهج البلاغه:

اسم استضعاف به کسی که حجت به او رسیده و در قلبش جاگیر شده، اطلاق نمی شود.

وَ مَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (100)

کسی که در راه خدا هجرت کند، جاهای امن فراوان و گسترده ای در زمین می یابد. و هر کس بعنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست؛ و خداوند، آمرزنده و مهربان است (100)

وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُواْ لَکُمْ عَدُوًّا مُّبِینًا ﴿101﴾ و چون در زمین سفر کردید اگر بیم داشتید که آنان که کفر ورزیده اند به شما آزار برسانند گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید چرا که کافران پیوسته برای شما دشمنی آشکارند (101)

ضرب فی الارض: یعنی سفر. فلیس علیکم جناح: گناهی بر شما نیست.

ان تقصروا من الصلوه: از عدد نماز کم کنید (چهار رکعتی را دو رکعت بخوانید).

☼ نکته:

قصرِ نماز در حال خوف به نص قرآن کریم (همین آیه شریفه) ثابت شده ولی در حال امنیت به نص روایت پیامبر اکرم (ص) ثابت می شود.

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به «آیه قصرِ نماز (نماز شکسته)» است.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 104 و105 و106، از فقیه، از امام باقر (ع): با این آیه (و اذا … ) قصر خواندن نماز در سفر «واجب» همان طور که در حضر تمام خواندن واجب است، می گویند: به حضرت عرض کردیم خدا فقط می گوید: «فلیس علیکم جناح» و نمی گوید: «افعلوا» یعنی این کار را بکنید. چگونه خدا قصر را در سفر مثل تمام در حضر واجب کرده است؟ فرمود: مگر خدا نمی فرماید: «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا … » (بقره 158)، نمی بینید که طواف بین صفا و مروه واجب و مفروض است …

از همان منبع، از درمنثور آورده است: (شخصی از رسول خدا (ص) پرسید؟) خدا می فرماید: «لیس علیکم … » یعنی اگر از فتنه انگیزی کافران می ترسید، عیبی ندارد که قصر بخوانید، در حالی

ص :450

که مردم در امن به سر می برند (باز هم باید قصر بخوانند؟). رسول خدا (ص) فرمود: صدقه ای است که خدا به شما داده شما هم صدقه خدا را قبول کنید.

از همان منبع، از درمنثور: در منی در حالی که مردم زیاد بودند و ایمنی برقرار بود نماز ظهر و عصر را با پیغمبر اکرم (ص) دو رکعت خواندیم.

از همان منبع، از فقیه، از امام باقر (ع): همه نمازهای واجب در سفر دو رکعت است مگر نماز مغرب که قصر ندارد، پیغمبر (ص) این نماز را در سفر و حضر سه رکعت می خواند.

وَإِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَی لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّواْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن کَانَ بِکُمْ أَذًی مِّن مَّطَرٍ أَوْ کُنتُم مَّرْضَی أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُواْ حِذْرَکُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿102﴾

و هر گاه در میان ایشان بودی و برایشان نماز برپا داشتی پس باید گروهی از آنان با تو [به نماز] ایستند و باید جنگ افزارهای خود را برگیرند و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام کردند] باید پشت سر شما قرار گیرند و گروه دیگری که نماز نکرده اند باید بیایند و با تو نماز گزارند و البته جانب احتیاط را فرو نگذارند و جنگ افزارهای خود را برگیرند [زیرا] کافران آرزو می کنند که شما از جنگ افزارها غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش برند و اگر از باران در زحمتید یا بیمارید گناهی بر شما نیست که جنگ افزارهای خود را بر زمین نهید ولی مواظب خود باشید بی گمان خدا برای کافران عذاب خفت آوری آماده کرده است (102)

☼ نکته:

این آیه معروف به آیه «نماز خوف» است.

☼ نکته:

مسلمانانی که در جنگ بیم حمله دشمن را دارند به دو گروه تقسیم شده، گروه اول با رسول یا امام به نماز ایستاده و بعد از پایان رکعت اول آنها رکعت دوم را خودشان می خوانند و امام قیام دوم را طول می دهد تا گروه دوم برسند و گروه اول بعد از پایان نماز به جنگ رفته و

ص :451

گروه دوم در رکعت دوم به امام ملحق می شوند و امام تشهد را طول می دهد تا گروه دوم یک رکعت دیگر را بخوانند و همراه او سلام دهند.

از همان منبع، از تفسیر قمی:

آیه نماز خوف، هنگامی نازل شد که پیغمبر (ص) به قصد مکه به طرف «حدیبیه» رهسپار شد، خبر به قریش رسید، خالد بن ولید را با 200 سوار فرستادند که از رسول خدا (ص) جلوگیری کند، وی در کوهها به معارضه پیامبر (ص) می پرداخت. در وسط راه، وقت نماز شد، بلال اذان گفت و پیامبر (ص) با مردم نماز خواند. خالد گفت: اگر در حال نماز به آنها حمله می نمودیم مغلوبشان می کردیم، زیرا اینها نمازشان را قطع نمی کنند و اینک وقت نماز دیگری می رسد که آن را بیش از نور چشم دوست دارند وقتی که داخل نماز شدند بر آنها یورش می بریم، جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و نماز خوف را در ضمن آیه: «و اذا کنت فیهم» آورد.

از همان منبع، از مجمع آمده است: این آیه وقتی نازل شد که پیغمبر (ص) در «عسفان» بود و مشرکین در «ضجنان» هر دو لشکر در محل اقامت خود متوقف شدند. پیغمبر (ص) با اصحاب، نماز ظهر را تمام خواندند. مشرکین قصد داشتند بر آنها یورش برند، بعضی از آنها گفتند: اینها نماز دیگری دارند که بیشتر از این نماز، دوستش دارند (نماز عصر)، خداوند این آیه را نازل کرد و پیامبر (ص) نماز عصر را خوف خواند و سببِ اسلامِ خالد بن ولید همین بود.

از همان منبع، از تهذیب، از امام باقر (ع):

(از حضرت درباره نماز خوف و نماز مسافر سؤال شد فرمود: ) آری (هر دو شکسته هستند) نماز خوف برای قصر سزاوارتر است از نماز مسافر که بدون خوف است.

از همان منبع، از فقیه، از امام صادق (ع): پیامبر (ص) در جنگ «ذات الرقاع» با اصحاب نماز گزارد، اصحاب را دو دسته کرد: یک دسته را در برابر دشمن قرار داد و یک دسته را پشت سر خودش. حضرت تکبیر گفت: اصحاب هم تکبیر گفتند، مشغول قرائت شد، آنان ساکت بودند پیغمبر (ص) رکوع کرد، آنها هم رکوع کردند. پیغمبر به سجده رفت اصحاب هم با او سجده کردند. رسول

ص :452

خدا (ص) قیام را طول داد و اصحاب برای خودشان (فرادی) یک رکعت دیگر خواندند و سلام دادند و برخاستند و به طرف دسته دیگر (که در برابر دشمن ایستاده بودند) رفتند و در برابر دشمن ایستادند و آن دسته آمدند و پشت سر پیغمبر (ص) ایستادند و به همان ترتیب پیغمبر (ص) تکبیر گفت، آنان هم تکبیر گفتند. هنگام قرائت ساکت بودند، با رکوع پیغمبر (ص) به رکوع و با سجده آن حضرت سجده کردند. پیامبر (ص) نشست و تشهد خواند و سلام کرد آنان پس از سلام برخاستند و یک رکعت برای خودشان (فرادی) خواندند و سلام کردند.

از همان منبع، از فقیه، از امام صادق (ع): هر کس نماز مغرب را در حال خوف به جماعت بخواند، باید با دسته اول یک رکعت و با دسته دوم دو رکعت بخواند.

از همان منبع، از عیاشی، از امام باقر(ع) یا امام صادق (ع):

در جنگ صفین نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء از مردم فوت شد. حضرت امیرالمؤمنین (ع) دستور داد پیاده و سواره تکبیر و تهلیل و تسبیح گویند.

فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْکُرُواْ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ کَانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَّوْقُوتًا ﴿103﴾

و چون نماز را به جای آوردید خدا را [در همه حال] ایستاده و نشسته و بر پهلوآرمیده یاد کنید پس چون آسوده خاطر شدید نماز را [به طور کامل] به پا دارید زیرا نماز بر مؤمنان به صورت ثابت و معین مقرر شده است (103)

☼ نکته:

منظور از آیه این است که هر گاه بخواهید در حال خوف و نبرد نماز بخوانید با توجه به شرایط می توانید آن را ایستاده، نشسته و یا به پهلو خوابیده بجا آوردید و نماز بر مؤمنین واجب است چه در حال خوف و یا آرامش باشد و جایز نیست آن را خارج از وقتش بجا آورید.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): (ذیل آیه: ان الصلوة کانت علی … ): یعنی نوشته و (فریضه) ثابتی است. اگر اندکی زود یا اندکی دیر نماز بخوانی و نماز را آن طورها ضایع نکنی، برایت ضرر ندارد که خدا می فرماید: «أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یلْقَوْنَ غَیا» (مریم59)

از همان منبع، از تفسیر عیاشی، از امام باقر یا امام صادق (ع):

ص :453

نماز مغرب را اگر در ساعتی به تأخیر افتاد، ترک مکن. وقتی که خواستی نماز عشاء بخوانی، نماز مغرب را هم بخوان. اگر هم بخواهی ساعتی صبر کن تا «شفق» ناپدید شود طوری نیست، زیرا رسول خدا (ص) نماز ظهر و عصر را با هم و مغرب و عشاء را با هم خواند و گاهی زودتر و گاهی دیرتر می خواند، خداوند که می فرماید: «ان الصلوة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً» مقصود، واجب بودن نماز بر مؤمنین است نه چیز دیگر. اگر مطلب آن طور بود که (اهل سنت) می گویند پس پیغمبر (ص) این طور نماز نمی خواند.

وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (104)

و در راه تعقیب دشمن، (هرگز) سست نشوید! (زیرا) اگر شما درد و رنج می بینید، آنها نیز همانند شما درد و رنج می بینند؛ ولی شما امیدی از خدا دارید که آنها ندارند؛ و خداوند، دانا و حکیم است (104)

إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیمًا ﴿105﴾ وَاسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿106﴾ وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا ﴿107﴾

ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی و زنهار جانبدار خیانتکاران مباش (105) از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده مهربان است (106) و از کسانی که به خویشتن خیانت می کنند دفاع مکن که خداوند هر کس را که خیانتگر و گناه پیشه باشد دوست ندارد (107)

در اکثر و شاید همه تفاسیر در ذیل آیات فوق، روایاتی با این معنا آورده اند که: «ابو طعمة بن اُبیرق، زره یکی از همسایگانش را به نام قتادة بن نعمان به سرقت برد و آن را نزد یک نفر یهودی پنهان کرد و چون زره از خانه مرد یهودی به دست آمد، گفت: ابو طعمه آن را به من تحویل داده است. بنی ابیرق {که سه برادر به نامهای بشر، بشیر و مبشر بودند} خدمت رسول خدا (ص) رسیده و با ایشان گفتگو و از حضرت تقاضا کردند که از رفیقشان دفاع نماید. آنها به پیامبر (ص) اظهار داشتند چنانچه از وی دفاع نکنی او رسوا و هلاک می شود و مرد یهودی تبرئه خواهد شد و رسول خدا (ص) اراده کرد، به درخواست بنی ابیرق عمل کرده و مرد یهودی را مجازات کند» .

ص :454

☼ مؤلف:

مشابه مضمونِ نقل فوق در تفاسیر مختلف، به کرات آمده است و در همه آنها رسول خدا (ص)، العیاذ بالله دچار خطا یا ترک اولا می شود، مثلاً:

1 - در تفسیر المیزان، ج 9، ص 142و143، روایتی از تفسیر قمی، آورده که می گوید:

« … پیغمبر (ص) غمگین شد و رو به قتاده (که حرف حق می گفت) کرد و فرمود: به یک خاندانِ شریف و دارای حسب و نسب نسبت دزدی دادی؟ و به سختی قتاده را سرزنش کرد … »

که در این روایت العیاذ بالله پیامبر (ص) به ناحق قتاده را سرزنش می کند.

2 - در تفسیر المیزان، ج 9، ص 143 - 145، از تفسیر «درمنثور» ترمذی، ابن جریر، ابن المنذر، ابن ابی حاتم، ابوالشیخ و حاکم، روایتی با همین مضمون ولی با اختلافی اندک آورده است که:

« … پیامبر (ص) (به نا حق به قتاده) فرمود: به یک خانواده ای که از مسلمانی و شایستگی آنان سخن می گویند حمله کرده و نسبت دزدی داده ای؟ … »

3 - از همان منبع، ص 146و147، از «درمنثور» از ابن جریر از ابن زید، آمده است: « … خدا در این آیه (مورد بحث) (العیاذ بالله) پیغمبر (ص) را سرزنش می کند … »

که در این روایت به صراحت و با کمال تأسف، پیامبر (ص) را مورد سرزنش قرار می دهد.

4 - در مجمع، ج 3، ص 320.

5 - در جامع، ج 2، ص 156و157.

6 - در صافی، ج 2، ص 296و297.

7 - در تفسیر نمونه، ج 4، ص 110 - 112، ضمن بیانِ روایت، آورده است:

«در این که استغفار در این جا برای چیست، احتمالاتی وجود دارد: نخست این که «استغفار» برای آن «ترک اولا» است که به خاطر عجله در قضاوت در مورد شأن نزول آیات صورت گرفت، یعنی گرچه آن مقدار از اعتراف و گواهی طرفین برای قضاوت تو کافی بود، ولی بهتر این بود که باز هم تحقیقِ بیشتری در این مورد بشود».

☼ مؤلف:

صاحب تفسیر نمونه با این برداشتی که از روایت داشته، العیاذ بالله به ساحتِ قدسی حضرت رسول (ص) نسبت «گناه صغیره» داده است و به صراحت قبول کرده است که پیامبر (ص) در قضاوتش تعجیل کرده است. هر چند که احتمالاتی دیگر هم داده است، اما همین مقدار هم که

ص :455

به عبارتِ «عجولانه قضاوت کردن» اشاره داشته، جای ایراد است. البته چنین موضع گیری هایی در چند جای تفسیرش به چشم می خورد، مثلاً: در ذیل آیه شریفه (حجرات7) و (یوسف24)، که برای توضیح بیشتر و دریافت آدرسِ دقیق به ذیل این آیات از همین تفسیر مراجعه کنید.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 114 و115، در رد این روایات آمده است:

این که خدا، پیامبر (ص) را امر می کند که استغفار کند نه از آن جهت بوده که از پیامبر (ص) گناهی سر زده یا می خواسته و مشرف بوده بر این که عمل ناپسندی انجام دهد، بلکه استغفار برای این است که پیغمبر (ص) از خدا بخواهد او را بر هوای نفس غالب گرداند. و گفته این مفسر خالی از اشکال نیست که می گوید: «پیغمبر (ص) قصد داشت از این خائن دفاع کند و آیه، پیغمبر (ص) را امر می کند که از این قصدی که کرده استغفار کند» . اشکال این سخن آن است که همین قدر هم که توانسته باشند در پیغمبر (ص) نفوذ کنند، تأثیر ناپسندی است که آنان در پیامبر (ص) کرده اند، در حالی که خدای سبحان هر ضرر و زیانی را از پیامبرش نفی کرده است.

☼ مؤلف:

خداوند متعال در سوره مبارکه آل عمران آیه شریفه 7 می فرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَمَاتٌ … » = «اوست خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که آنها اصل و مرجع دیگر آیات کتاب خواهند بود و برخی دیگر آیاتی است متشابه، تا آنکه گروهی که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنه گری پدید آورند … ».

بنابراین به استناد آیه شریفه آل عمران، آیات الهی دو دسته اند، دسته ای متشابهند که ظاهرِ آن برخلاف باطنِ آن است و باید به کمک آیات محکم تفسیر شوند. مثلاً: آیه شریفه: «یَدُ الله فوق ایدیهم» = «دست خدا بالای دست آنهاست» (فتح 10)، در ظاهر داشتن دست و جسمیت را به «ذات اقدس اله» نسبت می دهد، در صورتی که این آیهْ متشابه است و به فرموده امام صادق (ع) نباید به آن عمل کرد بلکه باید آن را به آیه محکمش ارجاع داده و تفسیر نمود، مثلاً آن را به آیه شریفه: «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» = «او را هیچ چشمی درک نمی

ص :456

کند و حال آنکه او بینندگان را مشاهده می کند و او نامریی و به همه چیز آگاه است» (انعام 103) ارجاع داد تا به بطن آیه پی برده شود. در این بین آیاتی نیز در شأن حضرت رسول (ص) به چشم می خورند از جمله آیه شریفه: «فلا تکوننَّ منَ الجاهلین» = «پس تو (ای رسول) از آن جاهلان مباش» (انعام 35) و یا آیاتی از این قبیل، که متأسفانه عده ای از مفسرین (که در بالا ذکر شد) ناخواسته، تهمت و افتراءِ گناه و یا ترک اولی را به مقامِ والای حضرت رسول (ص) نسبت داده اند و دلیل این تهمت، چیزی جز عدم شناخت عصمت و قرآن نیست. این دسته از مفسرین می بایست به آیاتی مراجعه کنند که عصمت و طهارت و علم الهیِ حضرت رسول (ص) را بیان می فرمایند، از جمله آیه شریفه: «ان هوَ الّا وَحی یوحی» = «سخن رسول (ص) هیچ غیر وحی خدا نیست» (نجم 4). و یا آیه: «اِنَکَ علی صراطٍ مستقیم» = «ای رسول تو به راه حق و مستقیم هستی» (زخرف 43). و یا آیه: «یا ایها الذین آمنوا اَطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء 59). که در این آیه شریفه، اطاعت محض از دستورات رسول (ص) و اهل بیت (ع)، برابر است با اطاعت از خداوند. و آیا می شود، اشخاصی که اراده گناه و معصیت کرده را خدای تعالی با اطاعت خود قرین نماید؟ حاشا و کلا که چنین باشد!!!

از آن گذشته مراد و منظور واقعی این آیه و آیات مشابه، از باب «در، به تو می گویم، دیوار تو بشنو» است، یعنی دستوری عمومی برای تمام مسلمانها محسوب می شود. و این مسلمانان هستند که باید از گناه خود استغفار نمایند. از این قبیل احکام در قرآن فراوان داریم که خطاب ظاهری به پیغمبر اکرم (ص) است، ولی مقصود حکم مسلمانان اند؛ مانند آیه:

«إِمَّا یبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا» = «هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!» (1).

و یا آیه: «و بالوالدین أحسانا» هم از این قبیل است. در صورتی که پدر بزرگوار حضرت (ص) قبل از به دنیا آمدن ایشان فوت کرده بود و مادر گرامی شان نیز در کودکی ایشان از دنیا

ص :457


1- اسراء 23

رفته بود. پس اصلاً موضوع به سالخوردگی و پیری رسیدن آنها منتفی است. ولی خطاب آیات مستقیماً به پیغمبر اکرم (ص) می باشد. پس معلوم است که مقصود بیان یک حکم عمومی برای مسلمانان است. همچنین آیاتی هست که در آنها خطاب ظاهری به خود پیغمبر اکرم (ص) است ولکن تصور آن هم نمی شود که حضرت (ص) چنین عملی را انجام داده باشند؛ مانند:

«وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَی فِی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا» = «هرگز با خدای یکتا کسی را به خدایی نپرست و گرنه ملامت زده و مردود به دوزخ در خواهی افتاد» (1).

همه بر عدم شرک پیغمبر (ص) اتفاق دارند که یک لحظه هم در عمر شریفش شرک نورزیدند. ولی آیه حکم می کند که کسی را شریک خداوند قرار نده. این نوع آیات برای تربیت مسلمانان و مقصود از آنها بیان حکم عموم است، ولی مخاطب پیغمبر اکرم (ص) می باشد.

توضیح بیشتر این است: مقام عصمت و طهارت، یک مقامی مافوق تصور و متفاوت از صفات دیگر از جمله شجاعت، صبر، بخشش و غیره است. یک شخصِ شجاع هم در مواردی دچار اضطراب و گاهاً وحشت می شود، اما مقام عصمت یک نیرو و قدرتی الهی از جانب حضرت حق تعالی می باشد که به عده ای خاص که حدود و ظرفیت آن را دارند، عنایت شده است و آنها را در برابر ارتکابِ هر نوع تخلفی مصون و محفوظ می دارد و این نیرو و قدرت از سِنخ سایر علوم و ادراکات متعارف که قابل اکتسابند نمی باشد. در ضمن این قدرت به تناسب ظرفیتِ وجود آنها به دست آمده که به همین خاطر مراتبی دارد و بالاترین مرتبه آن به 14 معصوم (ع) عنایت شده است که حتی فکرِ ترک اولی نیز از آنها به دور می باشد و مرتبه ی پایین ترِ آن در اولوالعزم و بعد در مرسلین و بعد در انبیاء می باشد به همین خاطر ممکن است فکر ترک اولی در برخی از انبیاء مثل آدم یا یونس (ع) و غیره به ذهنشان خطور کند ولی هرگز در ذهن اهل بیت (ع) خطور نمی کند. البته خداوند متعال مقام عصمت را به صورت طولی و نه عرضی در اختیار آنها به ودیعه نهاده است همان طوری که قدرت تکلم و حرکت و تفکر و غیره را به صورت طولی در همه انسانها عنایت فرموده است و این نیست که هرگاه بخواهیم حرکت یا صحبت کنیم باید از خداوند متعال اجازه

ص :458


1- اسراء 39

بگیریم، چرا که این قدرت را از جانب او دارا هستیم، همانطور هم قدرت عصمتِ مطلقه و طهارت نیز یکی از آن عنایاتی است که خداوند متعال به حضرت رسول (ص) و اهل بیتِ طاهرش (ع) عنایت فرموده است و این نیست که آنها معاذ الله بخواهند اراده انجام معصیت یا ترک اولی بنمایند، اما خداوند متعال مانعِ آنها شود، بلکه آنها خود صاحب این قدرت از جانب حضرت حق تعالی هستند و کاملاً تسلط بر این قدرت داشته و کاملاً گناه و ترک اولی و فکر گناه را می شناسند، پس نه تنها مرتکب نمی شوند بلکه حتی به ذهنشان هم خطور نمی کند که العیاذ بالله بخواهند یا اراده انجام آن را در ذهنشان بپرورانند.

خلاصه کلام: «رسول مکرم اسلام (ص) و اهل بیتِ طاهرش (ع) از جانب خداوند متعال مؤید به مقام عصمت مطلقه اند و هیچ گاه فکر گناه یا ترک اولی از آنها سرنزده است» . و روایت نامبرده که می گوید: «شخصی زره ای را می دزدد و آن را پیشِ شخصِ یهودی می گذارد و بعد پیش حضرت رسول (ص) می روند و می خواهند از او دفاع نموده و یهودی را متهم سازند» ؛ تا این جا به نظر صحیح می آید، چرا که مفسرین زیادی آن را نقل کرده اند، اما اینکه رسول خدا (ص) در پاسخِ آنها اراده انجام این «عملِ معصیت بار» را کرده باشد، به یقین یکی از تهمت هایی است که مخالفینِ عصمت و طهارت آن را به این روایت اضافه نموده اند و متأسفانه برخی از مفسرینِ شیعه هم ناخواسته و بدون هیچ گونه نقد و انتقادی آن را نقل کرده اند. در صورتی که غیر ممکن است رسول اکرم (ص) ندیده و یک طرفه به صرف یهودی بودن طرفِ مقابلش بخواهد در حق وی ظلمی روا بدارد، خدا می داند که حتی یک انسانِ غیرِ مسلمان ولی معتقد به قیامت و حتی یک کافرِ منصف هم چنین تصمیمی نمی گیرد، چه رسد به رسول اکرم (ص)!!! (العیاذ بالله … )

یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطاً (108)

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً (109)

وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحیماً (110)

وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (111)

وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (112)

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما

ص :459

یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (113)

آنها زشتکاری خود را از مردم پنهان می دارند؛ اما از خدا پنهان نمی دارند و هنگامی که در مجالس شبانه، سخنانی که خدا راضی نبود می گفتند، خدا با آنها بود، خدا به آنچه انجام می دهند، احاطه دارد (108) آری، شما همانا هستید که در زندگی این جهان، از آنان دفاع کردید! اما کیست که در برابر خداوند، در روز رستاخیز از آنها دفاع کند؟! یا چه کسی است که وکیل و حامی آنها باشد؟! (109) کسی که کار بدی انجام دهد یا به خود ستم کند، سپس از خداوند طلب آمرزش نماید، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت (110) و کسی که گناهی مرتکب شود، به زیان خود مرتکب شده؛ خداوند، دانا و حکیم است (111) و هر کس خطا یا گناهی مرتکب شود سپس آن را به بی گناهی نسبت دهد قطعاً بهتان و گناه آشکاری بر دوش کشیده است (112) اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند؛ اما جز خودشان را گمراه نمی کنند؛ و هیچ گونه زیانی به تو نمی رسانند. و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛ و آنچه را نمی دانستی، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است (113)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 147، از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع):

غیبت آن است که درباره برادرت، چیزی بگویی که در او هست و خدا بر او پوشیده، اما اگر چیزی بگویی که در او نیست، اینجاست که خدا می فرماید: «فقد احتمل بهتاناً و اثماً مبیناً» .

از همان منبع، از عیاشی، از حضرت رسول (ص): هیچ بنده گنهکاری نیست که بعد از گناه برخیزد و وضو بگیرد و از گناه خود از خدا آمرزش طلبد، مگر آنکه بر خدا سزاوار و لازم است او را بیامرزد. چون می فرماید: «من یعمل سوءاً … » و باز فرمود: خدا بنده را با آنکه دوست دارد مبتلا می کند، برای این که تضرع و زاری او را بشنود. خدا کسی نیست، که درِ دعا را باز کند و درِ توبه را ببندد زیرا می فرماید: «ادعونی استجب لکم» و خدا کسی نیست، که درِ توبه را باز کند و درِ آمرزش را ببندد، در حالی که خودش می فرماید: «من یعمل … » .

لاَّ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ ابْتَغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿114﴾ وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿115﴾ إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِیدًا ﴿116﴾ در بسیاری از رازگوییهای ایشان خیری نیست مگر کسی که [بدین وسیله] به صدقه یا کار پسندیده یا سازشی میان مردم فرمان

ص :460

دهد و هر کس برای طلب خشنودی خدا چنین کند به زودی او را پاداش بزرگی خواهیم داد (114) و هر کس پس از آنکه راه هدایت برای او آشکار شد با پیامبر به مخالفت برخیزد و [راهی] غیر راه مؤمنان در پیش گیرد وی را بدانچه روی خود را بدان سو کرده واگذاریم و به دوزخش کشانیم و چه بازگشتگاه بدی است (115) خداوند این را که به او شرک آورده شود نمی آمرزد و فروتر از آن را بر هر که بخواهد می بخشاید و هر کس به خدا شرک ورزد قطعاً دچار گمراهی دور و درازی شده است (116)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 148، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع):

خدا در قرآن «تحمل» را واجب کرده است. (تحمل) این است که آبروی تو بیش از برادر دینی ات باشد و برای او چاره جویی کنی، همین است که خدا می فرماید: «لا خیر فی … ».

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع): هر گاه حدیثی برای شما می گویم، درباره آن از کتاب خدا از من سؤال کنید. بعداً در یکی از احادیث خود فرمود: رسول خدا (ص) از قیل و قال و تباهی مال و بسیاریِ سؤال منع کرده است. به حضرت عرض شد: اینها کجای قرآن است؟ فرمود: خدا می فرماید: «لا خیر فی کثیر … » و باز می فرماید: «وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیامًا» = «اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده به دست سفیهان ندهید» (نساء5). و باز می فرماید: «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا» = «مپرسید از چیزهایی که اگر فاش گردد شما را زشت و بد می آید و غمناک می کند» (1).

از همان منبع، از امام صادق (ع): مقصود از «معروف» در آیه (لا خیر … )، قرض است.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): «اجراً عظیماً» (در آیه لا خیر … )، بهشت است.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 150، از تفسیر عیاشی، از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع):

زمانی که امیرالمؤمنین (ع) در کوفه بود، مردم به نزد حضرت رفتند و گفتند: برای ما امامی قرار بده که در ماه رمضان، برای ما امامت کند. امام فرمود: نه! و آنها را از اجتماع در خصوص یک امام نهی کرد، شب که شد مردم شروع کردند به گفتن این دو جمله «در ماه رمضان باید گریه

ص :461


1- مائده 101

کنید، وای که ماه رمضان از دست رفت!» عده ای حضور حضرت آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! مردم ضجه کردند و از فرمایش شما خیلی بدشان آمد! حضرت فرمود: ولشان کنید! هر کاری خواهند بکنند! هر کس می خواهد برود نماز بخواند! و هر کس می خواهد اقتدا کند! آنگاه فرمود: «وَیتَّبِعْ غَیرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» = «کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که می رود، می بریم؛ و به دوزخ داخل می کنیم؛ و جایگاه بدی دارد» (1).

☼ مؤلف:

عمر بن خطاب در سال 14 هجری «نماز تراویح» را خودسرانه بدعت نهاد و آن 20 رکعت نماز مستحبی بود که در شبهای رمضان به جماعت خوانده می شد. اما وقتی که حضرت علی (ع) به حکومت رسید این بدعتِ ننگین را منع فرمود، که بسیاری از مردم جاهل شروع به اعتراض کردند و تقاضای اجرای این بدعت را از حضرت علی (ع) داشتند، اما امام (ع) تحت هیچ شرایطی زیر بار نرفت. البته سایر بدعتها نیز مشکلات فراوانی برای امام (ع) به وجود آورد …

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاَّ شَیْطاناً مَریداً (117)

لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیباً مَفْرُوضاً (118)

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً (119)

یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (120)

أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصاً (121)

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً (122)

آنچه غیر از خدا می خوانند، فقط بتهایی است (بی روح)، که هیچ اثری ندارد؛ و (یا) شیطان سرکش و ویرانگر است (117) خدا او را از رحمت خویش دور ساخته؛ و او گفته است: از بندگان تو، سهم معینی خواهم گرفت! (118) و آنها را گمراه می کنم! و به آرزوها سرگرم می سازم! و به آنان دستور می دهم که (اعمال خرافی انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند و آفرینش پاک خدایی را تغییر دهند! (و توحید را به شرک بیالایند!) و هر کس، شیطان را به جای خدا ولی خود برگزیند، زیان آشکاری کرده است (119) شیطان به آنها وعده ها (ی دروغین) می دهد؛ و به آرزوها، سرگرم می سازد؛ در حالی که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمی دهد (120) آنها جایگاهشان جهنم است؛ و هیچ راه فراری ندارند (121) و کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، بزودی آن را در باغهایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند. وعده خدا حق است و کیست که در گفتار و وعده هایش، از خدا صادقتر باشد (122)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 150 و151 و152، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

ص :462


1- نساء115

راست ترین حدیث: کتاب خدا. محکم ترین دستگیره: کلمه تقوا. بهترین ملل: ملت ابراهیم. بهترین روشها: روش محمد (ص). شریفترین حدیث: ذکر خدا. بهترین قصص: همین قرآن. بهترین امور: کاری با تصمیم جدی. بدترین امور: کار بدون فکر و نقشه صحیح قبلی. بهترین هدایتها: هدایت انبیاء. شریفترین مرگ: شهادت. کورترین کوری: گمراهی بعد از هدایت. بهترین علم: علم نافع. بهترین هدایت: آنچه از او پیروی کنند. بدترین کوری: کوری قلب. دست بالاتر: بهتر از دست پایین تر. چیز کمی که کافی باشد بهتر از زیادی که به لهو اندازد. بدترین معذرت: هنگام مرگ. بدترین پشیمانی: پشیمانی قیامتِ کسانی که نمازشان را بعد از تمام کارهایشان انجام می دهند و از سرمستی و سنگینی یاد خدا می کنند. بزرگترین خطاها: زبان دروغگو. بهترین غنی: بی نیازی نفس. بهترین زاد و توشه: تقوی. رأس حکمت: ترس از خدا. بهترین چیزی که در دلها ثابت می شود: یقین است و تردید و شک از کفر است. نوحه کردن برای مرده: یک عمل جاهلی است. زندانی زنجیری: کسی است که در جهنم بر سر پا نشسته است. شعر: از نغمه های شیطان است. تمام گناهان در شراب جمع شده است. زنان لانه شیطانند. جوانی شعبه ای از دیوانگی است. بدترین کسبها: ربا خواری. بدترین راه نان خوردن: مال یتیم. سعادتمند کسی است که به وسیله دیگران موعظه شود. شقی آن که در شکم مادرش بد بخت بوده است. همه شما به جایی می روید که چهار ذراع بیشتر نیست. هر کاری بسته به انجام و پایان آن است. ملاک عمل چیزهایی است که عمل به آنها خاتمه می یابد. بدترین بار برها کسی است که دروغ به اینجا و آنجا می برد. هر چیز که خواهد آمد نزدیک است. دشنام به مؤمن فسق است و جنگیدن با او، کفر و خوردن گوشت او از جمله معصیت خدا و حرمت مال مؤمن همانند حرمت خون او است. هر کس بر خدا فریاد کند خدا او را تکذیب می کند. هر کس از دیگران در گذرد آمرزیده می شود. هر کس عفو پیشه سازد خدا عفوش می کند. هر که کظم غیظ کند خدایش اجر می دهد. هر که بر مصیبت صبر نماید خدا به او عوض می دهد. آنکه در طلب سمعه یعنی شهرت و نام نیک باشد و بخواهد مردم کارهای او را ببینند و بشنوند خدا رسوایش می کند. آن کس که صبر کند خدا دو چندانش می دهد. هر که معصیت خدا کند خدا عذابش می کند …

ص :463

لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا ﴿123﴾[پاداش و کیفر] به دلخواه شما و اهل کتاب نیست هر کس بدی کند در برابر آن کیفر می بیند و جز خدا برای خود یار و مددکاری نمی یابد (123)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 152، از تفسیر عیاشی، از امام باقر (ع):

بعد از نزول این آیه عده ای از اصحاب گفتند: عجب آیه سختی است. رسول خدا (ص) فرمود: مگر شما در مال و جان و اولاد و نوه امتحان نمی شوید؟ گفتند: چرا. فرمود: اینها چیزهایی است که خدا به وسیله آنها برای شما نیکی می نویسد و بدی ها را محو می کند.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 153، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

هیچ رنج و بیماری و هم حزن و اذیتی به مؤمن نمی رسد حتی اگر خاری باشد که به پایش فرو رود، مگر آنکه خدا آن را کفاره خطایای او قرار خواهد داد.

☼ نکته:

این معنی به طور «مستفیض= مشهور» از پیامبر (ص) و ائمه (ع) روایت شده است.

☼ نکته:

روایتِ مستفیض، روایتی است که از طرق زیادی نقل شده باشد.

در سفینه البحار، ج 1، چ1، ص 67، از حضرت علی (ع):

بیماری مستوجبِ پاداش نمی باشد (چون بیماری عوض از گناه است).

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیراً (124)

و کسی که چیزی از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که ایمان داشته باشد، چنان کسانی داخل بهشت می شوند؛ و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد (124)

وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا ﴿125﴾

و دین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق گرا پیروی نموده است و خدا ابراهیم را دوست گرفت (125)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 153، از عیون، از امام رضا (ع): خدا از آن جهت ابراهیم (ع) را «خلیل» نامیده که هیچ کس را رد نکرد و از احدی جز خدا چیزی سؤال ننمود.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 9، ص 153:

ص :464

این روایت، صحیح ترین روایتی است که درباره نامگذاری حضرت ابراهیم (ع) به خلیل وارد شده چون این روایت با معنی لفظ «خلیل» یعنی «حاجت» موافق است. خلیل (و دوست صمیمی) آن کسی است که حوائجش را به شما می گوید.

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحیطاً (126)

وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فی یَتامَی النِّساءِ اللاَّتی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلیماً (127)

آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست؛ و خداوند به هر چیزی احاطه دارد (126) از تو درباره حکم زنان سؤال می کنند؛ بگو: «خداوند درباره آنان به شما پاسخ می دهد: آنچه در قرآن درباره زنان یتیمی که حقوقشان را به آنها نمی دهید و می خواهید با آنها ازدواج کنید و نیز آنچه درباره کودکان صغیر و ناتوان برای شما بیان شده است، (قسمتی از سفارشهای خداوند در این زمینه می باشد؛ و نیز به شما سفارش می کند که) با یتیمان به عدالت رفتار کنید! و آنچه از نیکیها انجام می دهید؛ خداوند از آن آگاه است (و به شما پاداش شایسته می دهد) (127)

وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ﴿128﴾ و اگر زنی از شوهر خویش بیم ناسازگاری یا رویگردانی داشته باشد بر آن دو گناهی نیست که از راه صلح با یکدیگر به آشتی گرایند که سازش بهتر است و[لی] بخل [و بی گذشت بودن] در نفوس حضور [و غلبه] دارد و اگر نیکی کنید و پرهیزکاری پیشه نمایید قطعاً خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است (128)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 167، از کافی، از امام صادق (ع): (درباره آیه شریفه فوق فرمود: ) مقصود زنی است که با مردی به سر می برد و آن مرد، او را خوش ندارد و به او می گوید: من می خواهم تو را طلاق دهم. زن می گوید: مکن من خوشم نمی آید که مرا مورد شماتت قرار دهی ولی درباره حق شب من هر طور می خواهی رفتار کن و هر حق دیگری دارم همه را به تو واگذار کردم و مرا به حال خود وا گذار. این است که خدا می فرماید: «فلا جناح علیهما ان یصلحا» .

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت علی (ع): مردی که دو زن دارد، یکی عاجز و زشت و مرد بخواهد از او جدا شود ولی مصالحه کند که یک شب پیش او باشد و چند شب پیش زن دیگرش و

ص :465

از او جدا نشود، پس هر چه را که زن از روی میل پذیرفت عیبی ندارد ولی اگر برگشت (نپذیرفت) باید بین آنان مساوات قائل شود.

در علل الشرایع، ج 2، ص 607و609، از اباعبدالله (ع): (مرد) می تواند 3 شب را نزد یکی از همسرانش (از دو همسرش) رفته و یک شب را نزدِ همسر دیگرش برود، زیرا او حق دارد چهار همسر اختیار کند و هر شب را به یکی اختصاص دهد پس در هر چهار شب، یکی از شبها مال آن زنی است که دیگری بر او برتری دارد و سه شب دیگر را می تواند نزد آن دیگری که محبوب تر است برود. (و این برتری به شرطی است که مرد چهار همسر نداشته باشد).

وَلَن تَسْتَطِیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُواْ کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿129﴾ وَإِن یَتَفَرَّقَا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِّن سَعَتِهِ وَکَانَ اللّهُ وَاسِعًا حَکِیمًا ﴿130﴾ و شما هرگز نمی توانید میان زنان عدالت کنید هر چند [بر عدالت] حریص باشید پس به یک طرف یکسره تمایل نورزید تا آن [زن دیگر] را سرگشته [=بلا تکلیف] رها کنید و اگر سازش نمایید و پرهیزکاری کنید یقیناً خدا آمرزنده مهربان است (129) و اگر آن دو از یکدیگر جدا شوند خداوند هر یک را از گشایش خود بی نیاز گرداند و خدا همواره گشایشگر حکیم است (130)

☼ نکته:

خداوند سبحان در ابتدای همین سوره می فرماید: «فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً» = «با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمایید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر می ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید» (نساء3). و در این آیه شریفه هم تأکید می فرماید که عدالت برقرار کردن بین زنها عملاً غیر ممکن است. به عبارتی تعدد زوجات در عمل امکان پذیر نیست مگر برای اولیاءِ خاصی که واقعاً بتوانند رعایت عدالت کنند. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 167، از عیاشی، از امام صادق (ع): مراد، عدالت در محبت است.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 168، از کافی آورده است: ابن ابی العوجاء از هشام بن حکم سؤال کرد: به من خبر بده از آیه: «فَانْکِحُوا … وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ … » (نساء3) مگر این حکم قرآن نیست؟ هشام

ص :466

گفت: چرا. ابن ابی العوجاء گفت: پس به من خبر بده از آیه: «و لن تستطیوا … کالمعلقه» . کدام حکیم بدین گونه سخن می گوید؟ هشام جوابی نداشت بدهد! آمد به مدینه به حضور امام صادق (ع) شرفیاب شد و قصه را به امام (ع) گفت. حضرت فرمود: اما این که خدا می فرماید: «فانکحوا … » مقصود عدالت در نفقه است. و اینکه می فرماید: «و لن … » مقصود عدالت در محبت است.

از همان منبع، از مجمع، ذیل آیه «فتذرواهاکا لمعلقه» ، از حضرت باقر و حضرت صادق (ع):

یعنی اینکه زنی را که به او میل ندارید به حال خود گذارید که نه شوهردار و نه بیوه باشد.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 169، از کافی آورده است:

مردی به امام صادق (ع) شکایت حاجت کرد، حضرت او را امر به تزویج فرمود. حاجت او سخت شد! و خدمت حضرت آمد. امام (ع) از حالش سؤال فرمود، گفت حاجتم سخت شده! فرمود: جدا شو! او هم جدا شد. راوی می گوید: باز خدمت حضرت رسید و امام از حالش پرسید و این بار گفت: پولدار شدم و حالم خوب است. حضرت فرمود: من دو دستور به تو دادم که هر دو را خدا دستور داده است. می فرماید: «وَأَنْکِحُوا الْأَیامَی مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یکُونُوا فُقَرَاءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» = «مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است» (نور32) و می فرماید: «وَإِنْ یتَفَرَّقَا یغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِّن سَعَتِهِ وَ … » (1).

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا حَمیداً (131)

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (132)

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدیراً (133)

مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً بَصیراً (134)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً (135)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن خداست. و ما به کسانی که پیش از شما، کتاب آسمانی به آنها داده شده بود، سفارش کردیم، (همچنین) به شما (نیز) سفارش می کنیم که از (نافرمانی) خدا بپرهیزید! و اگر کافر شوید، (به خدا زیانی نمی رسد؛ زیرا) برای خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خداوند، بی نیاز و ستوده است (131) برای خداست آنچه در آسمانها و زمین است؛ و کافی است که خدا، حافظ و نگاهبان آنها باشد (132) ای مردم! اگر او بخواهد، شما را

ص :467


1- نساء130

از میان می برد و افراد دیگری را (به جای شما) می آورد و خداوند، بر این کار تواناست (133) کسانی که پاداش دنیوی بخواهند، (و در قید نتایج معنوی و اخروی نباشند، در اشتباهند؛ زیرا) پاداش دنیا و آخرت نزد خداست؛ و خداوند، شنوا و بیناست (134) ای کسانی که ایمان آورده اید! کاملاً قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، گر چه به زیان شما، یا پدر و مادر و نزدیکانتان باشد! (چرا که) اگر آنها غنی یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوی و هوس پیروی نکنید؛ که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است (135)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 172 و173، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع):

مؤمن بر مؤمن هفت حق دارد و از همه واجب تر آن است که مرد حق بگوید ولو به ضرر خویش و یا پدر و مادرش باشد و برای خاطر ایشان از حق رو گردان نشود.

از همان منبع، از مجمع، از حضرت باقر (ع):

«ان تلووا» یعنی شهادت را تبدیل کنید. «او تعرضوا» یعنی شهادت را کتمان کنید.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِیَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِیدًا ﴿136﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید به خدا و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاد و کتابهایی که قبلاً نازل کرده بگروید و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد در حقیقت دچار گمراهی دوری شده است (136)

صاحب المیزان، ج 9، ص 175، آورده است: مراد همان مؤمنین هستند که دو مرتبه ایمان بیاورند.

از همان منبع، آورده که بعضی گفته اند: این آیه خطاب به اهل کتاب است. چون به برخی از کتب ایمان دارند. و بعضی دیگر گفته اند: منظور منافقانند که در ظاهر ایمان دارند و در باطن نه.

☼ مؤلف:

به استناد این جمله از آیه شریفه که می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ» ، معلوم می شود، منافقین نیستند چرا که هیچ گاه خداوند سبحان گروه منافقین را با عبارت: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ» ، خطاب نفرموده است. و به استناد جمله: «وَالْکِتَابِ الَّذِیَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ» ، معلوم می شود که منظور، اهلِ کتاب هم نیستند چرا که اهلِ کتاب به کتب پیشین اعتقاد داشتند. بنابراین نظر المیزان کاملاً صحیح است و منظور مؤمنین هستند (والله اعلم).

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً (137)

ص :468

بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیماً (138)

الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً (139)

کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند و دیگربار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید و آنها را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد (137) به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست! (138) همانها که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود انتخاب می کنند. آیا عزت و آبرو نزد آنان می جویند؟ با اینکه همه عزتها از آن خداست؟! (139)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 188، در ذیل آیه 137، از عیاشی، از امام صادق (ع):

(مراد) کسی است که با خیال خود شراب را حرام می داند ولی می آشامد، زنا را حرام می داند ولی مرتکب زنا می شود. زکات را حتمی می داند ولی نمی دهد.

وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَاُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا ﴿140﴾ و البته [خدا] در کتاب [قرآن] بر شما نازل کرده که هر گاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار می گیرد با آنان منشینید تا به سخنی غیر از آن درآیند چرا که در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ گرد خواهد آورد (140)

☼ نکته:

مشابه این آیه شریفه، آیه دیگری است که می فرماید: «وَإِذَا رَأَیتَ الَّذِینَ یخُوضُونَ فِی آیاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ وَإِمَّا ینْسِینَّکَ الشَّیطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» = «هر گاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می کنند، از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیت ستمگر منشین!» (1).

☼ مؤلف:

هر چند در ظاهر خطاب آیه انعام به رسولِ خدا (ص) است اما در حقیقت همانندِ آیه نساء مخاطب این آیه هم مردمند و مَثَلِ معروفِ «در به تو می گویم، دیوار تو بشنو» در این آیه شریفه هم جاری است چرا که حضرت رسول (ص) هرگز با ستمگران همنشینی نکرده و هرگز شیطان العیاذ بالله بر وجود نازنینش غالب نبوده است تا آنجناب را به این امر بکشاند. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 189، از عیاشی، از امام رضا (ع): وقتی که شنیدی مردی انکار و تکذیب حق می کند و به اهل حق هم بد می گوید، از پیش او برخیز و با او همنشینی مکن.

ص :469


1- انعام68

در کافی، ج 3، ص 110، چ1، از امام صادق (ع): هر کس از خدای عزوجل بترسد، خدا همه چیز را از او بترساند و هر کس از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز بترساند.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 327، از تفسیر عیاشی، ج 1، ص 282، ح292، از امام صادق (ع):

خداوند بر گوش واجب نموده که از شنیدن چیزهایی که حرام فرموده است، خود را حفظ نماید و از آنچه شنیدنش را حلال نشمرده، پرهیز نماید و به آنچه موجب غضبِ خداوند می گردد، گوش فرا ندهد و آیه ی شریفه را نیز در این مورد تلاوت فرمود، سپس فرمود: البته خداوند یک مورد را استثناء فرموده و آن جایی است که انسان دچار فراموشی و غفلت باشد و این آیه را قرائت فرمود: «وَإِذَا رَأَیتَ الَّذِینَ یخُوضُونَ فِی آیاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ وَإِمَّا ینْسِینَّکَ الشَّیطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (1).

الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً (141)

إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً (142)

مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً (143)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ تُریدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبیناً (144)

إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیراً (145)

إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْراً عَظیماً (146)

ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلیماً (147)

نصیب کافران گردد، به آنان می گویند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مؤمنان، تشویق نمی کردیم؟ (پس با شما شریک خواهیم بود!) خداوند در روز رستاخیز، میان شما داوری می کند؛ و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است (141) منافقان می خواهند خدا را فریب دهند؛ در حالی که او آنها را فریب می دهد؛ و هنگامی که به نماز برمی خیزند، با کسالت برمی خیزند؛ و در برابر مردم ریا می کنند؛ و خدا را جز اندکی یاد نمی نمایند! (142) آنها افراد بی هدفی هستند که نه سوی اینها و نه سوی آنهایند! (نه در صف مؤمنان قرار دارند و نه در صف کافران!) و هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت (143) ای کسانی که ایمان آورده اید! غیر از مؤمنان، کافران را ولی و تکیه گاه خود قرار ندهید! آیا می خواهید (با این عمل) دلیل آشکاری بر ضد خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟! (144) منافقان در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند؛ و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت! (بنابراین، از طرح دوستی با دشمنان خدا، که نشانه نفاق است، بپرهیزید!) (145) مگر آنها که توبه کنند و جبران و اصلاح نمایند، به (دامن لطف) خدا، چنگ زنند و دین خود را برای خدا خالص کنند؛ آنها با مؤمنان خواهند بود؛ و خداوند به افراد

ص :470


1- انعام68

باایمان، پاداش عظیمی خواهد داد (146) خدا چه نیازی به مجازات شما دارد اگر شکرگزاری کنید و ایمان آورید؟ خدا شکرگزار و آگاه است. (اعمال و نیات شما را می داند و به اعمال نیک، پاداش نیک می دهد) (147)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 189، از عیون اخباررضا، از امام رضا (ع): (در ذیل آیه شریفه «و لن یجعل الله» = «هرگز خدا برای کافرین علیه مؤمنین حجتی قرار نداده است» : ) خداوند متعال از کفاری خبر می دهد که پیغمبر خود را به ناحق کشتند و با وصف اینکه پیغمبر خود را کشتند، خداوند برای آنان علیه پیغمبرشان راهی قرار نداد (دلیلی بر علیه او در دست نداشتند).

از همان منبع، از درمنثور، از امام علی (ع): «و لن یجعل … » یعنی در آخرت.

از همان منبع، ازعیون، از امام رضا (ع): خدا نیرنگ نمی زند ولی کیفر نیرنگ را می دهد.

در اصول کافی، ج 4، ص 261، چ1، از امام صادق (ع):

خدای عزوجل فرمود: «هر کس مرا در نهان یاد کند، من او را در آشکارا یاد می کنم» .

در اصول کافی، ج 4، ص 261، چ1، از امام علی (ع):

هر کس در پنهانی یاد خدا کند، این شخص یاد خدا را زیاد کرده. منافقین به طور علانیه از خدا یاد می کردند ولی در پنهانی یاد نمی کردند و لذا خدا فرمود: «و لا یذکرون الله الا قلیلاً» .

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 190، از درمنثور، از امام علی (ع):

هیچ عملی با تقوی کم نیست، چگونه عملی که قبول می شود، کم است.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

مَثلِ منافق مانند گوسفندی است که بین دو گله گوسفند حیران باشد که گاهی به این طرف و گاهی به آن طرف آمد و رفت می کند و نمی داند از کدام یک پیروی کند.

در المیزان، ج 9، ص 191، از درمنثور، از ابن عباس: کلمه «سلطان» در قرآن یعنی «جهت و دلیل» .

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): هیچ بنده ای نیست که چهل صبح عملش را برای خدا خالص کند، مگر آنکه چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می شود.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): کسی که از روی اخلاص بگوید: «لا اله الا الله» داخل بهشت می شود. و اخلاص آن این است که او را از کارهای حرام نگهداری کند.

ص :471

جزء ششم از آیه 148 نساء تا آیه 81 مائده

لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا ﴿148﴾ إِن تُبْدُواْ خَیْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوَءٍ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ عَفُوًّا قَدِیرًا ﴿149﴾

خداوند دوست ندارد کسی صدایش را با گفتار زشت بلند کند مگر [از] کسی که بر او ستم رفته باشد و خدا شنوای داناست (148) اگر خیری را آشکار کنید یا پنهانش دارید یا از بدیی درگذرید پس خدا درگذرنده تواناست (149)

ابداء خیر: ظاهر کرن خوبی مثل تشویق مردم به خیر یا تشکر یا صدقه جهت تشویق.

اخفاء خیر: مخفی کردن خوبی مثل صدقه پنهانی جهت حفظ آبرو و جلوگیری از ریا.

همچنانکه می فرماید: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِی وَ إِنْ تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَ یکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیئَاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» = «اگر صدقات را ظاهر سازید، صدقه خوب چیزی است و اگر آن را مخفی دارید و به فقرا بدهید برای شما بهتر است و قسمتی از گناهان شما را جبران می کند» (1).

عفو از سوء: روی بدی را بپوشد و ظالم را به ظلمش یاد نکند و آبرویش نبرد. همچنانکه می فرماید: «فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ» = «هر کس به شما تعدی کرد، شما به همان اندازه که به شما تعدی کرده به او تعدی کنید و از خدا بپرهیزید» (2).

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 195، از مجمع، از امام باقر (ع):

در مورد یاری خواستن، جایز نیست کسی دشنام گوید مگر کسی که به او ستم شده باشد. برای چنین کسی طوری نیست که در حدودی که دین اجازه داده از دست ظالم یاری بجوید.

از همان منبع، از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع):

بدگویی کردن آشکار، این است که صفات (بد) کسی ذکر شود.

از همان منبع، از قمی: اگر مردی پیش تو آمد و خوبی و مدح و ثنا و کارهای نیکی درباره تو گفت که در تو نیست، از او مپذیر و او را تکذیب کن زیرا به تو ظلم کرده است.

ص :472


1- بقره271
2- بقره194

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع): کسی که از مردمی ضیافت کند و از ایشان بد پذیرایی کند، ستم روا داشته و جایز است آنان درباره او چیزی بگویند.

درکافی، ج 1، ص 64، چ1، از امیرالمؤمنین (ع): کسی که از سخن ناحقی که به او گویند از جا کنده شود عاقل نیست و کسی که به ستایش خرسند گردد حکیم نیست.

در علل الشرایع، ج 2، ص 669، چ2، از ابی عبدالله (ع):

مؤمن را مؤمن گویند چون دعا و شفاعتش در حقِ غیر، قبول است.

در علل الشرایع، ج 2، ص 671، چ2، از رسول خدا (ص):

مؤمن را مؤمن گویند چون مردم او را بر نفس و مال خود امین می دانند. و مسلمان را مسلمان گویند چون از دست و زبانش ایمنند (بنابراین مؤمن برتر از مسلم است).

إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً (150)

أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً (151)

وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (152)

یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبیناً (153)

وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً (154)

فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلیلاً (155)

وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظیماً (156)

وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً (157)

بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً (158)

کسانی که خدا و پیامبران او را انکار می کنند و می خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند و می گویند: «به بعضی ایمان می آوریم و بعضی را انکار می کنیم» و می خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند (150) آنها کافران حقیقی اند؛ و برای کافران، مجازات خوارکننده ای فراهم ساخته ایم (151) ( ولی) کسانی که به خدا و رسولان او ایمان آورده و میان احدی از آنها فرق نمی گذارند، پاداششان را خواهد داد؛ خداوند، آمرزنده و مهربان است (152) اهل کتاب از تو می خواهند کتابی از آسمان (یکجا) بر آنها نازل کنی؛ (در حالی که این یک بهانه است؛) آنها از موسی، بزرگتر از این را خواستند و گفتند: «خدا را آشکارا به ما نشان ده!» و بخاطر این ظلم و ستم، صاعقه آنها را فرا گرفت. سپس گوساله (سامری) را، پس از آن همه دلایل روشن که برای آنها آمد، (به خدایی) انتخاب کردند، ولی ما از آن درگذشتیم (و عفو کردیم) و به

ص :473

موسی، برهان آشکاری دادیم (153) و کوه طور را بر فراز آنها برافراشتیم؛ و در همان حال از آنها پیمان گرفتیم و به آنها گفتیم: «(برای توبه، ) از در (بیت المقدس) با خضوع درآیید!» و (نیز) گفتیم: «روز شنبه تعدی نکنید (و دست از کار بکشید!)» و از آنان (در برابر همه اینها، ) پیمان محکمی گرفتیم (154) (ولی) بخاطر پیمان شکنی آنها و انکار آیات خدا و کشتن پیامبران بناحق و بخاطر اینکه (از روی استهزا) می گفتند: «بر دلهای ما، پرده افکنده (شده و سخنان پیامبر را درک نمی کنیم!» رانده درگاه خدا شدند. ) آری، خداوند بعلت کفرشان، بر دلهای آنها مهر زده؛ که جز عده کمی (که راه حق می پویند و لجاج ندارند، ) ایمان نمی آورند (155) و (نیز) بخاطر کفرشان و تهمت بزرگی که بر مریم زدند (156) و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالی که نه او را کشتند و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی می کنند؛ و قطعاً او را نکشتند! (157) بلکه خدا او را به سوی خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است (158)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 222، در ذیل آیه 156، از برهان، از امام صادق (ع):

به مریم نسبت دادند که از مرد نجاری به نام یوسف به کودکی حامله شده است.

وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا ﴿159﴾ از اهل کتاب کسی نیست مگرآنکه پیش از مرگ خود حتماً به او (عیسی) ایمان می آورد و روز قیامت [عیسی نیز] بر آنان شاهد خواهد بود (159)

صاحب المیزان، ج 9، ص 209 تا213، آورده که بعضی گفته اند: هر یک از اهل کتاب پیش از مرگش به عیسی (ع) ایمان می آورد. یعنی: اندکی پیش از مرگ به هنگام احتضار – بر او ظاهر می شود که عیسی (ع) حقاً بنده و رسول خدا بوده است، اگر چه این ایمان برای او فایده ای ندارد.

و بعضی گفته اند: اهل کتاب، در هنگام نزول عیسی (ع) از آسمان به او ایمان می آورند.

نظر صاحب المیزان، ج 9، ص 209 تا213: آیه دلالت بر آن دارد که عیسی (ع) شاهد بر همه کسانی است که به او ایمان آورده اند و اگر همه مؤمن باشند، لازمه اش این است که وی توفی نشود مگر بعد از همه. یعنی او هنوز زنده است و برای دومین بار به سوی مردم باز می گردد که به او ایمان آورند، پس کسانی که رجوع ثانوی مسیح (ع) را درک نکنند وقت مردن به او ایمان می آورند.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 222، از درمنثور، از ابن منذر، از شهر بن حوشب روایت کرده که گفت:

حجاج به من گفت: ای شهر! آیه ای است در کتاب خدا که آن را تلاوت نمی کنم، مگر آنکه در نفس من، اشکالی عارض می شود خدا می فرماید: «وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ

ص :474

قَبْلَ مَوْتِهِ» اسیران را پیش من می آورند و گردنهایشان را می زنم و نمی شنوم که چیزی بگویند. گفتم: آیه، آن طور که هست به نظرت نرسیده، وقتی که نصرانی قبض روح می شود ملائکه از پشت سر و پیش رو، او را می زنند و می گویند: بد جنس! مسیح که خیال می کردی خدا، یا پسر خدا یا سومی سه تاست، بنده خدا و روح خدا و کلمه خداست. پس نصرانی به مسیح ایمان می آورد، آن وقتی که ایمانش فایده ای برای او نداشته باشد و در هنگام نزول عیسی نصرانی هایی که زنده اند مثل نصرانی هایی که مرده اند به عیسی ایمان می آوردند. حجاج گفت: این را از کجا گرفتی؟ گفتم: از محمد بن علی بن الحسین (ع)، گفت: راستی که از معدنش گرفتی! شهر می گوید: به خدا این مطلب را ام سلمه به من گفته بود ولی من دوست داشتم که حجاج را به غضب آورم.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 223، از عیاشی، از امام باقر (ع): از تمامی ادیان از اولین و آخرین کسی نیست که بمیرد مگر آنکه از روی درستی رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را می بیند.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 223، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

نزدیک است که ابن مریم در بین شما به عنوان یک حاکم عادل نازل شود و رجال را بکشد و خنزیر را بکشد و جزیه وضع کند و مال بگیرد و سجده تنها برای خدای رب العالمین باشد.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع):

مقصود از (این آیه) رسول خدا (ص) است. ایمان اهل کتاب همانا برای محمد (ص) است.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع): این آیه در خصوص ما نازل شده، هیچ مردی از فرزندان فاطمه (س) نمیرد، تا اقرار به امامت او کنند. همان طور که فرزندان یعقوب در برابر یوسف اقرار کردند و گفتند: «تالله لقد آثرک الله علینا» .

☼ نکته:

ایمان به عیسی (ع) فقط در صورتی ایمان محسوب می شود که به خاتم انبیاء محمد (ص) و ائمه اطهارش (ع) ایمان آورد.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 342، از تفسیر جوامع الجامع، از کافی، از امام صادق (ع) و امام باقر (ع):

حرام است بر هر روحی، اینکه از بدنش خارج شود مگر اینکه پیامبر (ص) و علی (ع) را

ص :475

زیارت نماید.

بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد و (نیز) بخاطر جلوگیری بسیار آنها از راه خدا، بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر آنها حلال بود، حرام کردیم (160) و (همچنین) بخاطر ربا گرفتن، در حالی که از آن نهی شده بودند؛ و خوردن اموال مردم بباطل؛ و برای کافران آنها، عذاب دردناکی آماده کرده ایم (161) ولی راسخان در علم از آنها و مؤمنان (از امت اسلام، ) به تمام آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان می آورند. (همچنین) نمازگزاران و زکات دهندگان و ایمان آورندگان به خدا و روز قیامت، بزودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد (162) ما به تو وحی فرستادیم؛ همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم؛ و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [= بنی اسرائیل] و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم؛ و به داوود زبور دادیم (163) و پیامبرانی که سرگذشت آنها را پیش از این، برای تو باز گفته ایم؛ و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکرده ایم؛ و خداوند با موسی سخن گفت. (و این امتیاز، از آن او بود) (164) پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکیم است (165) ولی خداوند گواهی می دهد به آنچه بر تو نازل کرده؛ که از روی علمش نازل کرده است و فرشتگان (نیز) گواهی می دهند؛ هر چند گواهی خدا کافی است (166) کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، در گمراهی دوری گرفتار شده اند (167)

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقًا ﴿168﴾

کسانی که کفر ورزیدند و ستم کردند خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی هدایت کند (168)

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 226، از کافی و عیاشی، از امام باقر (ع) و از قمی، از امام صادق (ع):

ان الذینَ کَفروا و ظلموا – آل محمد حقهم – لم یکن الله لیغفر لهم.

☼ مؤلف:

مراد از روایت فوق، تأویل آیه است، نه اینکه آیه شریفه واقعاً به این شکل نازل شده

ص :476

باشد، چرا که قرآن کریم به هیچ عنوان تحریف نشده است.

نکته مهم: خداوند سبحان به کرات در قرآن کریمش اشاره فرموده است که اگر انسان واقعاً توبه کند و در صددِ رفع مظالم بر آید، او را می بخشد و این توبه حتی مشمول گناهِ شرک و ظلمِ عمومی و غیره هم می شود، اما در همین قرآن کریم در دو آیه شریفه ی دیگر هم، بیان می فرماید که توبه را نمی پذیرد، یکی در آیه 18 نساء، توبه ی حین مرگ و بعد از مرگ را استثنا فرموده است و این کاملاً واضح است. اما ظلمی که آیه شریفه مورد بحث به آن اشاره فرموده هم مشمولِ توبه نمی شود، بنابراین معلوم می شود که مراد از این ظلم باید ظلمی خاص و متفاوت از ظلمهای دیگر باشد. و خداوند سبحان خود بهتر می داند که منظور از آیه شریفه، ظلم و ستمی است که عده ای در حق خلفای الهی بر روی زمین صورت داده اند، از جمله قاتلین امام حسین (ع) که حتی اگر هم توبه کنند، پذیرفته نخواهد شد. و یا قاتلین سایر انبیاء و ائمه اطهار (ع) و نیز غصب خلافت از جانبِ گروهی غیر از خلفای الهی است.

در بحارالانوار، ج 2، ص 337 و ج 8، ص 366 و در وسائل الشیعه، ج 28، ص 345، از امام صادق (ع):

«مَنْ شَکَّ فِی کُفْرِ أَعْدَائِنَا وَ الظَّالِمِینَ لَنَا فَهُوَ کَافِر» = «هر کس در کفرِ دشمنان ما (اهل بیت) و کسانی که به ما ظلم کرده اند شک کند او خود کافر است».

توجه: بحث تفسیری و روایی این آیه شریفه در ذیل آیه (فرقان71)، مفصل آمده است.

إِلاَّ طَریقَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (169)

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (170)

یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (171)

لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمیعاً (172)

فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (173)

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً (174)

فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ

ص :477

وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقیماً (175)

مگر به راه دوزخ! که جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این کار برای خدا آسان است! (169) ای مردم! پیامبر(ی که انتظارش را می کشیدید، ) حق را از جانب پروردگارتان آورد؛ به او ایمان بیاورید که برای شما بهتر است! و اگر کافر شوید، (به خدا زیانی نمی رسد، زیرا) آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و خداوند، دانا و حکیم است (170) ای اهل کتاب! در دین خود، غلو (و زیاده روی) نکنید! و درباره خدا، غیر از حق نگویید! مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود؛ و روحی (شایسته) از طرف او بود. بنابراین، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید! و نگویید: «(خداوند) سه گانه است!» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است! خدا، تنها معبود یگانه است؛ او منزه است که فرزندی داشته باشد؛ (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است؛ و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است (171) هرگز مسیح از این ابا نداشت که بنده خدا باشد؛ و نه فرشتگان مقرب او (از این ابا دارند). و آنها که از عبودیت و بندگی او، روی برتابند و تکبر کنند، بزودی همه آنها را (در قیامت) نزد خود جمع خواهد کرد (172) اما آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پاداششان را بطور کامل خواهد داد؛ و از فضل و بخشش خود، بر آنها خواهد افزود. و آنها را که ابا کردند و تکبر ورزیدند، مجازات دردناکی خواهد کرد؛ و برای خود، غیر از خدا، سرپرست و یاوری نخواهند یافت (173) ای مردم! دلیل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم (174) اما آنها که به خدا ایمان آوردند و به (آن کتاب آسمانی) چنگ زدند، بزودی همه را در رحمت و فضل خود، وارد خواهد ساخت؛ و در راه راستی، به سوی خودش هدایت می کند (175)

یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ اُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَآ إِن لَّمْ یَکُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِن کَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿176﴾ از تو [درباره کلاله] فتوا می طلبند بگو خدا درباره کلاله فتوا می دهد اگر مردی بمیرد و فرزندی نداشته باشد و خواهری داشته باشد نصف میراث از آن اوست و آن [مرد نیز] از او ارث می برد اگر برای او [=خواهر] فرزندی نباشد پس اگر [ورثه فقط] دو خواهر باشند دو سوم میراث برای آن دو است و اگر [چند] خواهر و برادرند پس نصیب مرد مانند نصیب دو زن است خدا برای شما توضیح می دهد تا مبادا گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست (176)

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به آیه «کلاله» یا «صیف = تابستان» است.

☼ نکته:

این آیه؛ فرایضِ کلاله پدری را بیان می کند. همچنان که در ابتدای سوره، سهام کلاله مادری آمده بود، چون فرایضی که در اینجا ذکر شده، بیشتر از فرایض آن آیات است.

☼ نکته:

کلاله، یعنی برادر یا خواهر پدری و مادری.

ص :478

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 238 و239، از درمنثور:

آخرین سوره ای که به طور کامل نازل شد، سوره برائت. و آخرین آیه ای که نازل شد، خاتمه سوره نساء (همین آیه) است. (آخرین آیه، درباره احکام ارث و معروف به آیه کلاله است).

از همان منبع، از مجمع: زیرا خدا درباره کلاله دو آیه نازل کرد، یکی در زمستان که آیات اول این سوره است و دیگری در تابستان که این آیه است.

☼ نکته:

روایاتی است که رسول خدا (ص) و صحابه این آیه را آیه صیف (تابستان) نامیدند.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 355، از انوار التنزیل، ج 1، ص 259، آورده است:

این آخرین آیه ای است که در مورد احکام بر رسول خدا (ص) نازل شده است.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص) (درباره کلاله پرسیدند، حضرت فرمود):

غیر از پدر و فرزند.

از همان منبع، از درمنثور: از ابن عباس سؤال کردند که شخصی مرده و یک دختر و یک خواهر ابوینی به جای گذاشته. ابن عباس گفت: دختر نصف می برد و خواهر هیچ نمی برد و مابقی متعلق به عصبه (اقوام پدری) است. گفته شد: عُمَر برای خواهر نصف قرار داده. ابن عباس گفت: شما بهتر می دانید یا خدا که می فرماید: «إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ» (نساء176) یعنی اگر مردی بمیرد و فرزند نداشته و یک خواهر داشته باشد، خواهر نصف می برد.

در نهج البلاغه، ص 625، ح9، از حضرت علی (ع): چون دنیا به کسی روی آورد، نیکی های دیگران را به او عاریت دهد و چون از او روی برگرداند خوبی های او را نیز برباید.

در علل الشرایع، ج 1، ص 77: زنان را نساء خوانده اند که برای آدم(ع) مونسی غیر از حوّا نبود.

از همان منبع، ص 643، ح89: کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد و کسی که امور آخرت را اصلاح کند، خدا امور دنیای او را اصلاح خواهد کرد. و کسی که از درونِ جان واعظی دارد، خدا را بر او حافظی است.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 321، از فقیه، از امام صادق (ع):

ص :479

دنیا طالب و مطلوب است، هر کس آن را طلب کند، مرگ؛ او را طلب نماید و هر کس آخرت را طلب کند، دنیا به دنبالش حرکت کند تا روزیِ مقدرش را به او عطا کند.

از همان منبع، ص 731، ح423: کسی که نهان خود را اصلاح کند، خدا آشکار او را نیکو گرداند و کسی که برای دین خود کار کند خدا دنیای او را کفایت فرماید.

خلاصه آیات سوره نساء:

1 – نفسٍ واحدةٍ 2 – و آتوا الیتامی اموالهم 3 – مِنَ النساء مثنی ثلاث و رباع 6 – 4 - در مورد ایتام 14 – 7 - ارث 15 – یَاتین الفاحشة 18 – توبه کسانی که تا موقع مرگ مشغول به اعمال زشتند پذیرفته نیست 19– حلال نیست زنان را به اجبار به میراث گیرید 20 – قنطاراً 21– میثاقاً غلیظاً 24 – 22 – محرمات ازدواج 28– خلق انسانُ ضعیفاً 30 – 29 - مال هم به ناحق مخورید 31 – اگر از گناهان بزرگ دوری گزینید از گناهان دیگر شما در گذریم 32 – آرزو در فضیلت و مزیتی که خدا بعضی را برتری داده مکنید. از فضل خدا بخواهید 33 – وفای به عهد 34 – الرجال قوامونَ علی النسآء 35 – داوری در نزاع زن و مرد 37 – بخل 38 – ریا 39 – چه زیانی به آنها می رسید اگر ایمان آورده و انفاق می کردند 40 – اِن الله لا یَظلِم مثقال ذره 41 – از هر طایفه ای گواهی آریم و تو را بر این امت گواهی خواهیم 42 – آرزو کنند ای کاش با خاک یکسان بودند 43 – لا تَقربوا الصلوةَ وَ انتم سکاری … آیه تیمم 47 - اصحابَ السَّبتِ 48 – آیه مغفرت 56 – نَضِجَت جلودُهُم 58 – امانتها را به صاحبشان باز دهید 59 – اولی الاَمرِ منکُم 78 – هر کجا باشید اگر چه در کاخهای محکم، مرگ شما را فرا رسد 79 – هر نیکی به تو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از خود توست 85– هرکس سبب کار خیری شود از آن نصیب برد و هر کس وسیله کار زشتی گردد از آن سهمی خواهد یافت 86 – اذا حییتُم …

87 – جمع شدن در قیامت 88 – هر که را خدا گمراه کرده، هرگز هدایت نشود 93 – 92 – قتل مؤمن 94 – به کسی که اظهار اسلام کند نسبت کفر ندهید 95 – لا یستوی القاعدون من المؤمنین 97 – مستضعفین 100 – هجرت 101 – نماز قصر 102 – نماز خوف 104 – در کار دشمن سستی نکنید 108 – خائنین از مردم شرم دارند ولی از خدا شرم ندارند 110 – کسی که عمل زشتی کند به خود ظلم کرده است 111 – هر که گناهی کند به خود زیان رسانده 112 – تهمت 115 – هر کس بعد از روشن بودن راه حق با رسول به مخالفت برخیزد، وی را به همان راه ضلالت واگذاریم. 116 – خدا گناه شرک را نخواهد بخشید و ما دون شرک را بر هر کس که مشیتش تعلق گیرد می بخشد 121 – 117 – شیطان گفت من برخی از بندگانت را گمراه کنم و به آرزوهای باطل در افکنم و … 123 – هر که کار بد کند کیفر آن را خواهد دید 125 – ملة ابراهیمَ حنیفاً … ابراهیمً خلیلا 127 – یَستَفتونک فی النساء 128 - … یصلحا بینهما صلحا 129 – شما هرگز نتوانید میان زنان عدالت کنید 130 – اگر از هم جدا شوند باز خدا هر یک را از دیگری به رحمت واسع خود بی نیاز خواهد کرد 133 – خدا اگر بخواهد همه شما را می برد و قومی دیگر می آورد 134– هر که ثواب و نعمت دنیا را طالب است از خدا بخواهد 135 – ای اهل ایمان عادل باشید و برای خود گواهی دهید، هر چند به ضرر خود یا پدر و مادر و خویشان شما باشد 137 – آنان که نخست ایمان آورده بعد کافر شدند، باز ایمان آورده و دیگر بار کافر شدند و بر کفر خود افزودند، اینان را خدا نخواهد بخشید 139 – آنان که کافران را دوست گیرند و مؤمنان را ترک گویند آیا نزد کافران عزت می طلبند؟ عزت همه نزد خداست 140 – مجالست مکنید با آنان که قرآن را استهزاء کنند وگرنه شما هم مانند آنانید 144 – مبادا کافران را به دوستی گرفته و مؤمنان را رها کنید 145 – منافقین در جهنمند 146 – مؤمنان اجر عظیمی دارند 147 – خداوند چه غرضی دارد که شما را عذاب کند. اگر شکر گزارید و ایمان آرید خدا شکر نعمت را از شما می پذیرد 148 – خدا دوست ندارد کسی به گفتار زشت صدا بلند کند مگر ظلمی به او رسیده باشد 149 – اگر آشکار یا پنهان نیکی کنید یا از بدی دیگران درگذرید، خدا همیشه از بدیها در می گذرد 155 – 153 – قوم موسی – صاعقه – گوساله پرستی – بلند کردن کوه طور – تعدی شنبه 156 – تهمت به مریم 157 – مسیح را نکشتند 158 – خدا او را به سوی خود بالا برد 160 – به خاطر ظلمی که یهود کردند، ما نعمتهای پاکیزه را بر آنها حرام کردیم 162 – راسخون فی العلم 164 – موسی (ع) 171– مسیح 176– کلاله.

ص :480

5 سوره مائده

5 - سوره مائده = خوان = سفره = عقود (پیمانها) = منقذه (رهاننده).

در مدینه نازل شد (به جز آیه شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم» که در حجه الوداع نازل شد) و 120 آیه دارد.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 290، از عیاشی، از امام باقر (ع) و امیرالمؤمنین (ع):

سوره مائده سه ماه قبل از رحلت پیامبر (ص) نازل شد. و فرمود: قسمتی از قرآن ناسخ بعضی احکام قرآن است و فرمایشات ایام آخر عمر پیامبر (ص) در این قبیل احکام، حجت و مأخذ واقع می شود. و چون سوره مائده از آخرین سوره های نازله است، بعضی احکام به موجب آیات این سوره نسخ شده ولی از احکام مقرره در سوره مائده چیزی نسخ نگردیده است.

☼ نکته:

سه آیه شریفه «اکمال دین» (آیه 3) و «ولایت» (آیه 55) و «تبلیغ» (آیه 67) که در شأن و منزلت امامت است در این سوره آمده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَوْفُواْ بِالْعُقُودِ اُحِلَّتْ لَکُم بَهِیمَةُ الأَنْعَامِ إِلاَّ مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ ﴿1﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید به قراردادها [ی خود] وفا کنید، برای شما [گوشتِ] بهائِم چهارپا (میش – بز – گاو – شتر) حلال گردیده جز آنچه [حکمش] بر شما خوانده می شود در حالی که نباید شکار را در حال احرام حلال بشمرید خدا هر چه بخواهد فرمان می دهد (1)

اوفوا: «ایفاء» (مصدر اوفی) و «وفاء» (مصدر وفی) به یک معناست.

عقود: جمع عقد است و به معنی بستن و اتصال دو چیز به یکدیگر است.

فرق بین عهد و عقد: عقد میان دو نفر است ولی عهد، به معنی الزام است و ممکن است از یک جانب باشد. پس هر عهدی، عقد است ولی هر عقدی، عهد نیست.

بهیمه الانعام الا ما یُتلی علیکم: منظور، «ازواج ثمانیه» (میش – بز – گاو - شتر) هستند، از هر کدام نر و ماده، چرا که در سوره انعام می فرماید: «ثَمَانِیةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَینِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَینِ قُلْ آلذَّکَرَینِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیینِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَیینِ نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» = «هشت جفت از چهارپایان (برای شما) آفرید؛ از میش دو جفت و از بز دو جفت؛ بگو: آیا خداوند نرهای

ص :481

آنها را حرام کرده، یا ماده ها را؟ یا آنچه شکمِ ماده ها در برگرفته؟ اگر راست می گویید (و بر تحریم اینها دلیلی دارید)، به من خبر دهید!» (انعام143). و نیز بچه داخل شکم آن چهارپایان اگر پشم و مو بیرون آورند، ذبح مادرشان از ذبح آنها کفایت می کند.

نکته ای از المیزان، ج 9، ص 249: این آیه، دلیل و شاهد می باشد که غیر چهارپایان حرام است، زیرا قید «بهیمة» به «انعام» قید وصفی است. و بهیمه، هر حیوان چهارپایی را گویند.

در المیزان، ج 9، ص 290، از عیاشی، از ابن عباس، از حضرت رسول (ص): هیچ گاه آیه: «یا ایها الذین آمنوا» نازل نشد مگر آن که علی (ع) شریف و امیر آن است. خدا (وند سبحان) اصحاب محمد (ص) را بیش از یک جا عتاب کرده، ولی از علی (ع) جز به نیکی یاد نکرده است.

از همان منبع، از تهذیب، از امام باقر و یا امام صادق (ع):

جنین که در شکم مادرش است اگر مو و کرک در آورده باشد، تذکیه اش به وسیله تذکیه مادرش انجام می گیرد. مقصود خدا این است. (تذکیه=ذبح کردن. تزکیه=اصلاح و پاک کردن)

از همان منبع، از حضرت رضا (ع):

هر جای قرآن آیه «یا ایها الذین آمنوا» باشد، در حق ما ائمه اهل بیت (ع) نازل شده است.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 357، از قمی، از حضرت جواد (ع):

پیامبر اکرم (ص) در ده مورد بر ذمه مردم نسبت به ولایت و خلافت امیرالمؤمنین (ع) عقد بسته است. و مراد از نزولِ آیه این است که به عهد و پیمانی که از شما گرفته، وفا کنید.

در کافی، ج 2، ص 275 و در سفینه البحار، ج 1، ص 173، آورده اند:

از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا مردم به حضرت ولی عصر (عج) هم به عنوان امیرالمؤمنین سلام می کنند؟ فرمود: نه، خداوند اسم «امیرالمؤمنین» را مخصوص علی (ع) نموده است و پیش از او و پس از او کسی به این نام موسوم نمی شود مگر کافر باشد.

در سفینه البحار شیخ عباس قمی، ج 1، چ1، ص 173، از امام باقر (ع): کسی به غیر از علی (ع) به نام امیرالمؤمنین خوانده نمی شود مگر این که دروغگو و بهتان گر است.

ص :482

در تفسیر جامع، ج 6، ص 450، از امام صادق (ع)، از پیامبر اکرم (ص):

شبی که به معراج و به سدرة المنتهی رسیدم. پروردگارم فرمود: علی را خلیفه و جانشین برایت برگزیدم، علم و حلم خود را به علی بخشیدم و علی از روی حق و حقیقت «امیرالمؤمنین» است و این منصب نه پیش از او به کسی داده شده و نه بعد از او به کسی داده خواهد شد.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْیَ وَلاَ الْقَلآئِدَ وَلا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ اَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اَن تَعْتَدُواْ وَتَعَاوَنُواْ عَلَی الْبرِّ وَالتَّقْوَی وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿2﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید حرمت شعایر خدا و ماه حرام و قربانی بی نشان و قربانیهای گردن بنددار و راهیان بیت الحرام را که فضل و خشنودی پروردگار خود را می طلبند نگه دارید و چون از احرام بیرون آمدید شکار کنید و نباید کینه توزی گروهی که شما را از مسجد الحرام باز داشتند شما را به تعدی وادارد و در نیکوکاری و پرهیزکاری با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و تعدی دستیار هم نشوید و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است (2)

شعائر: جمع «شعیره» به معنی علامت است. مثل اینکه مراد، مناسک حج است.

شهر حرام: چهار ماهند: محرم، رجب، ذی قعده و ذی حجه که جنگ در آنها حرام است.

هَدی: شتر و گاو و گوسفندی است که برای حج می برند (حیوان قربانی).

قلائد: جمع «قلاده» یعنی نعل و امثال آنهاست که به گردن «هدی» می بندند که معلوم شود حیوان مال حج است و کسی متعرض آن نشود.

آمین: جمع «آمّ» و منظور کسانی هستند که قصد زیارت حج دارند.

فضل: به معنی مال و اجر اخروی و یا هر دو.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 293، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): «بّر و نیکی» چیزی است که قلب و دل به آن اطمینان یابد و آرامش گیرد. و «اثم و گناه» چیزی است که در قلب ناراحتی و

ص :483

در سینه اضطراب ایجاد کند. گرچه مردم بدان رأی دهند و اصرار ورزند. « بّر» خوش خلقی است و «اثم» چیزی است که در دل رسوخ کند خوش نداشته باشی که مردم بر آن مطلع شوند. مؤمن کسی است که از کارِ بدش، ناراحت شود و از کار خوبش، خوشحال گردد.

در علل الشرایع، ج 2، ص 289، چ2، از ابی عبدالله (ع):

(مسجد الحرام به این خاطر نامگذاری شد) زیرا بر مشرکین حرام است در آن وارد شوند.

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا اُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالاَزْلاَمِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿3﴾ بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و خفه شده و به چوب مرده و از بلندی افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و آنچه برای بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزی را] به وسیله تیرهای قرعه. این [کارها همه] نافرمانی [خدا]ست امروز کسانی که کافر شده اند از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیده اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما آیینی برگزیدم و هر کس دچار گرسنگی شود بی آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بی تردید خدا آمرزنده مهربان است (3)

خدای تعالی در جای دیگر می فرماید: «قُلْ لَا أَجِدُ … إِلَّا أَنْ یکُونَ مَیتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ بَاغٍٍ … » (انعام145) و نیز می فرماید: « إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیکُمُ الْمَیتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ بَاغٍ وَ … » (بقره173)

مُنخنقَه: حیوانی که به وسیله خفه شدن بمیرد. مَوقُوذَه: حیوانی که او را بزنند تا بمیرد.

مُتَرَدّیه: حیوانی که از بلندی افتاده و بمیرد. نَطیحه: حیوانی که با شاخِ حیوان دیگر بمیرد.

ما اکل السبع: حیوانی که قسمتی از گوشت آن را درنده خورده باشد.

ص :484

سبع: حیوان درنده مثل شیر، گرگ، پلنگ و امثال آن.

الا ما ذکیتم: چیزی که قابل تذکیه باشد یعنی چهار رگ آن را ببرند. مثلا در صورتی که حیوانات نام برده ی بالا هنوز نیمه جانی داشته باشند که ذبح شرعی شوند.

نکته اول: این آیه یک آیه کامل؛ با مفهومی کامل و تام است که متوقف به جمله: «الیوم یئس … و الیوم اَکمَلتُ … » نبوده و بستگی ندارد.

نکته دوم: جمله: «الیوم یئس … » جمله ای معترضه است که وسط آیه فوق گذاشته شده و پیامبر اکرم (ص) دستور داده آن را در بین این آیه شریفه به طور مخصوص بگذارند.

نکته سوم: دو جمله: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم» و «الیوم اکملت لکم دینکم» بدون شک از نظر مفهوم و مضمون به یکدیگر مرتبطند.

نکته چهارم: این آیه معروف به آیه «اکمال دین» یا «دین» است.

در تفسیر جامع، ج 2، ص 200، ذیل آیه 3، از طبرسی، از امام صادق (ع):

وقتی این آیه نازل شد پیامبر (ص) فرمود: الله اکبر! بزرگ است خداوند بر اتمام دین و تکمیل نمودن نعمت خود و بر راضی بودنش بر دین اسلام و رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب (ع) بعد از من. و فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست. پروردگارا! دوست بدار هر کسی که علی را دوست بدارد. و دشمن بدار هر آن که علی را دشمن می دارد.

از همان منبع، از امام صادق (ع)، از امیرالمؤمنین (ع): خداوند به من هفت چیز عطا نموده که به هیچ پیغمبری جز محمد (ص) عطا نفرموده است: راه ها را برای من گشوده است. علم منایا و بلایا و انساب را به من تعلیم داده است. به من فصل خطاب را عطا فرموده است. و من با اجازه پروردگار به سوی ملکوت آسمانها و زمین نظر نمودم. حوادث گذشته و وقایع آینده تا روز قیامت بر من مکشوف گردید. خداوند به ولایت من، دینِ این امت را کامل و نعمت خود را بر امت تمام نمود و به دین اسلام از ایشان راضی گردید وقتی که در روز غدیر و تعیین ولایت برای محمد (ص) فرمود: ای محمد! خبر بده به امت که من به ولایت و خلافت علی، دین آنها را کامل نمودم.

ص :485

از همان منبع، از کافی، از محمد بن مسلم، از امام باقر (ع):

آخرین فریضه ای که خداوند بر پیامبرش نازل کرد، ولایت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) بود. دیگر بعد از آن، حکمی ابلاغ نفرمود، تا از دارِ دنیا رحلت نمود (شهید شد).

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 303، از عیاشی، از امام صادق (ع):

وقتی پیامبر (ص) روز جمعه ای در عرفات وارد شد، جبرئیل آمد و به حضرت گفت: خدا سلامت می رساند و می گوید به امت خود بگو: امروز دین شما را با ولایت علی بن ابی طالب (ع) کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد و بعد از این دیگر چیزی برای شما نازل نمی کنم زیرا نماز و زکوة و روزه و حج را بر شما نازل کرده بودم و این (ولایت) پنجمی است و من بعد از این، این چهار چیز را جز با ولایت از شما نمی پذیرم.

از همان منبع، از مناقب، از امام باقر (ع): فاصله ی غدیر و وفات پیامبر (ص)، 100 روز بود.

در مجمع المعارف، ص 77، چ1، در حدیث قدسی است که رسول خدا (ص) از قولِ خدای تعالی می فرماید:

«وِلایتِ علیِ بن ابیطالب حِصْنی، فَمَن دَخَلَ حِصْنی، امن مِن عَذابی» = «ولایت علی بن ابیطالب (ع)، حصارِ من است، هر کس داخلِ آن شود، از عذاب من ایمن است» .

از همان منبع: «کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دَخلَ حصنی، امن من عذابی» = «کلمه لا اله الا الله، حصار من است، هر کس داخلِ آن شود، از عذاب من ایمن است» .

از همان منبع: اگر مردم بر ولایت و حبِ علی (ع)، اتفاق می کردند، خدا جهنم را نمی آفرید.

از همان منبع: یا علی! اگر اهلِ زمین، مانند اهلِ آسمان، تو را دوست می داشتند، البته کسی به آتشِ عذاب نمی سوخت.

در نهج البلاغه، ص 635، ح45، از حضرت علی (ع):

اگر با این شمشیرم بینی مؤمن را بزنم که با من دشمن شود، هرگز دشمنی نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت زیرا که رسول خدا (ص) فرمود: یا علی! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست ندارد.

ص :486

در کتاب بر کرانه عصمت، ص 79، از حضرت رسول (ص):

«اَنا اَدیبُ الله و علیٌّ ادیبی» = «من پرورده خدایم و علی پرورده من است» .

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 556 و در کتاب بسمله، ص 36، از رسول گرامی اسلام (ص):

«و هوَ فاروق هذه الامّة و یُفرقُ بین الحق و الباطل» = «علی (ع) فاروق و ممیز این امت است که حق و باطل را از هم جدا می سازد» . و می فرماید: «جز مؤمنِ پرهیزکار، تو را دوست نمی دارد و به غیر از منافقِ تیره بخت دشمنت نمی شود» . و می فرماید: «لو لاک ما عرف المؤمن من بعدی» = «اگر تو نبودی مؤمنان بعد از من شناخته نمی شدند» (1).

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 556 و در احتجاج طبرسی، ج 1، ص 66، از پیامبر اکرم (ص):

خدایتعالی می فرماید: «من علی را عَلَم، بین خود و خلقم قرار دادم هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس انکارش کند کافر است» .

از همان کتاب، ص 554 و در بحارالانوار، ج 40، ص 95، از رسول خدا (ص):

علی (ع) عَلَمِ خداوند بر صراط در روز برانگیختنِ مردم خواهد بود. هر کس او را بشناسد به سوی بهشت، نجات یابد. و هر کس او را انکار کند به سوی جهنم سقوط خواهد کرد.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 592، از بحار، ج 68، ص 137، از جابر، از پیامبراکرم (ص):

اگر نبود که عده ای از امتم بگویند آنچه مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند، درباره تو (ای علی) سخنی می گفتم که امتم در پی آثارِ قدمهایت در خاک باشند و آن را ببوسند.

یَسْأَلُونَکَ مَاذَا اُحِلَّ لَهُمْ قُلْ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُواْ مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿4﴾ از تو می پرسند چه چیز هایی بر ایشان حلال است، بگو چیزهای پاکیزه برای شما حلال است و (صیدی که) به وسیله سگ های تربیت شده گرفته اید و از آنچه خدا به شما آموخته به آنها آموخته اید از شکاری که بر شما می گیرند بخورید و نام خدا را بر آن ببرید و از خدا بپرهیزید که خداوند زود حساب است (4)

جوارح: جمع «جارحه» و حیوانی چون سگ، باز، یوز و غیره است که شکار می کند.

ص :487


1- در کتاب بسمله، ص 37

مکلبین: از «تکلیب» آمده و به معنای تعلیم و تربیت سگها برای شکار است.

نکته ای از المیزان، ج 10، ص 4: مقید ساختن جمله: «و ما علمتم … » به تکلیب می رساند که این حکم اختصاص به سگ شکاری دارد و به حیوانات دیگر سرایت نمی کند.

☼ نکته:

سگ باید تربیت شده یعنی وقتی او را رها کنند به تعقیب صید برود و چون صدایش کنند برگردد. پس سگ غیر تربیت شده این مجوز را ندارد.

☼ نکته:

شکار به دو روش است: الف _ اسلحه که باید از آهن باشد و چنانچه غیر آهن باشد، وقتی شکار حلال است که آن را زنده بگیرد و ذبح کند. ب _ سگ شکاری.

☼ نکته:

باید هنگام روانه کردن ِسگ، صاحبش «بسم الله» بگوید و گرنه، صید حلال نمی شود.

در المیزان، ج 10، ص 17و18، از کافی، از امام صادق (ع)، (درباره شکار باز و قوش و یوز و سگ فرمود: )

جز آنچه خود ذبح کنید مخورید مگر سگها. سؤال شد: اگر سگ شکارش را کشت؟ فرمود: بخور، خدا می فرماید: «و ما علمتم … » آنگاه فرمود: تمام درندگان شکار را برای خود می گیرند مگر سگ تعلیم یافته! که آن را برای صاحبش می گیرد و فرمود: وقتی سگ را می فرستی اسم خدا را بر آن ببر که همان تزکیه شرعی آن است.

از همان منبع، از امام صادق (ع)، (دراینکه سگ تعلیم یافته ای را رها کرده و بسم الله گوید فرمود: )

از آنچه سگ برایش می گیرد بخورد گرچه هنگامی برسد که سگ او را کشته باشد و اگر سگ تعلیم یافته ای هم با او شرکت کرده بود، از آن مخور! سؤال شد: قوش و عقاب و باز چطور؟ فرمود: اگر خود به ذبح و کشتنش موفق شدی بخور و اگر نرسیدی مخور. و فرمود: جز سگ، چیز دیگری مکلب نیست.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع): مانعی ندارد از آنچه سگ گرفته و خودش از آن نخورده بخوری ولی اگر پیش از آن که برسی سگ از آن بخورد تو مخور!

از همان منبع، (درباره سگ مجوسیها که مسلمانی تعلیمش دهد و نام خدا ببرد و رهایش سازد، فرمود: )

آری او نیز تعلیم شکار یافته، وقتی نام خدا بر او برده شود مانعی ندارد.

ص :488

در تفسیر جامع، ج 2، ص 210، ذیل آیه 4، آمده است:

شکار، مخصوص حیوانات وحشی است و حیوانات اهلی را باید ذبح کنند، مگر آن که عاصی شده و فرار کرده یا در چاه افتاده باشد که زنده بیرون آوردن آن مقدور نباشد.

در تفسیر جامع، ج 2، ص 211، ذیل آیه 4، از کافی، از امام صادق (ع): (در پاسخِ این سؤال که اگر کسی با شمشیر، شتر یا گوسفند ی را غیر از محل معمول نحر یا ذبح کند چه صورت دارد؟ فرمود: ) در حال اختیار و به عمد حرام است. اما اگر فرار کرده و ممکن نباشد آن را دستگیر و ذبح کنند، عیب ندارد.

توجه: بحثی در خصوص «کلب = سگ» در ذیل آیه (کهف 18) آمده است.

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿5﴾ امروز هر چه پاکیزه است بر شما حلال شد و طعام اهل کتاب برای شما و طعام شما بر آنها حلال است و نیز حلال شد نکاح زنان پارسای مؤمنه و زنان پارسای اهل کتاب در صورتی که شما اجرت و مهر آنها را بدهید و آنها هم زنا کار نباشند و رفیق و دوست نگیرند و هر کس به دین اسلام کافر شود عمل خود را تباه کرده در آخرت از زیانکاران خواهد بود (5)

☼ نکته:

منظور از غذای اهل کتاب، حبوبات و امثال آن است و نه گوشت.

در تفسیر المیزان، ج 10، ص 19، از کافی آورده است:

مردی از امام صادق (ع) پرسید: شخصی یهودی یا مسیحی به عنوان چوپانی در رمه ای فرستاده می شود تصادفاً، اتفاقی در گله می افتد و به ناچار گوسفندانی را می کشد، آیا از کشته ی او می توان خورد؟ امام صادق (ع) فرمود: بهای آن را در مالت داخل کن و آن را مخور ملاک بردن نام خداست و جز به مسلمان نمی توان در این باره اعتماد کرد، آن مرد گفت: خداوند فرمود: «الیوم احل … » حضرت (ع) فرمود: پدرم می فرمود: منظور حبوبات و امثال آن است.

☼ نکته:

صاحب المنار (از مفسران اهل سنت) منظور از «طعام» را تمام غذاها از جمله گوشت

ص :489

تعبیر کرده است، به عبارتی کشتار اهل کتاب را حلال می داند. اما صاحب المیزان (ج10، ص 19 تا 25 )، با دلایل منطقی به شرحِ ذیل، نظرات صاحب المنار را رد کرده است:

دلیل صاحب المنار: الف- خداوند در این سوره می فرماید: «احل لکم صید البحر … » = «صید دریا و طعام آن برای شما حلال شده است تا مطاعی برای شما و مسافرین باشد» . و نیز می فرماید: «کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ … » = «هر طعامی برای بنی اسرائیل حرام بود جز آن چه یعقوب (ع) بر خود حرام کرده بود» (آل عمران93). و در این دو آیه منظور از طعام تنها حبوبات نیست. و می فرماید: «وَمَنْ لَمْ یطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی» = «و کسانی که از آن نخورند، از من هستند» (بقره249). و می فرماید: «إِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» = «وقتی خوردید پراکنده شوید» (1).

پاسخ صاحب المیزان: «طعام» وقتی به طور مطلق ذکر شود منظور حبوبات و نظایر آن است و نه مشتقات طعام مثل «یطعمه» و «طعمتم» و «و طعام البحر» (که طعام به بحر اضافه شده) و …

ب - حرمت و حلیت حبوبات مورد شک نبوده بلکه گوشت مورد شک بوده است.

پاسخ صاحب المیزان: باید گفت: در چه زمان مورد شک نبوده؟ در این قرن بیستم که اذهان مردم قرن هاست با اسلام آشناست؟ یا در زمان نزول قرآن که مردم چیزهایی که خیلی روشن تر از حکم حبوبات است، پرسش می کردند مثلاً: «یسئلونک ماذا ینفقون» (بقره 215) و …

☼ مؤلف:

در این باره بحثی مفصل در تفسیر المیزان آمده است و خلاصه کلام این است:

نه قرآن و نه هیچ دلیل دیگری حلیتِ کشتارهای اهل کتاب را نمی رساند.

☼ نکته:

منظور از محصناتِ اهل کتاب، زنان عفیف آنهاست و این آیه به هیچ عنوان نسخ نشده است چون سوره مائده از آخرین سوره های قرآن است و بعد از آیه: «ولا تمسکوا بعصم الکوافر» = «به عقد زنان کافر چنگ مزنید» نازل شده است که بخواهد طبقِ نظرِ برخی از مفسرین نسخ شود. البته بعضی از روایات، این آیه را ناسخ آیه: «و لا تنکحوا المشرکات … » (بقره221) می دانند، که وجهی هم بر آنها نیست. (بحث در خصوص نسخ در فصل سوم گذشت).

☼ نکته:

ازدواج با زنان اهل کتاب به شرط پاکدامنی است و احوط اجتناب است.

ص :490


1- احزاب53

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (6)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به نماز می ایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید! و سر و پاها را تا مفصل [= برآمدگی پشت پا] مسح کنید! و اگر جنب باشید، خود را بشویید (و غسل کنید)! و اگر بیمار یا مسافر باشید، یا یکی از شما از محل پستی آمده [= قضای حاجت کرده]، یا با آنان تماس گرفته (و آمیزش جنسی کرده اید) و آب (برای غسل یا وضو) نیابید، با خاک پاکی تیمم کنید! و از آن، بر صورت [= پیشانی] و دستها بکشید! خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند؛ بلکه می خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید؛ شاید شکر او را بجا آورید! (6)

☼ نکته:

این آیه شریفه، سه حکم وضوء و غسلِ جنابت و تیمم را در بر دارد و آیه: «یا ایها الذین امنوا لا تقربوا» (نساء43) هم در این مورد است ولی این آیه روشن تر بیان فرموده است.

☼ مؤلف:

اهل سنت به خاطر بدعتِ دومی و بر خلاف آیه شریفه فوق که به روشنی نحوه صحیحِ وضو گرفتن و «مسح پا و سر» را دستور می فرماید به جای مسح، سر و پاها را می شویند و یا بر روی کفش مسح می کنند و البته خواب را باعث ابطال وضو نمی دانند. و شاید آنها پیش خودشان فکر کرده اند شستن دست و پا به جای مسح، باعث تمیزی بیشتر و در نتیجه وضوی بهتر می شود، غافل از آنکه هدفِ اصلی از هر نوع عبادت، من جمله وضو گرفتن، اطاعتِ محض از فرامین الهی است و گرنه اگر قرار به نظافتِ محض باشد پس بایستی کسی که حمام می کند دیگر نیازی به وضو نداشته باشد …

در تفسیر صافی، ج 2، ص 373، از عیاشی، از امام صادق (ع): (در معنای «اذا قمتم» فرمود: )

یعنی هر گاه از خواب بلند شدید. (پس خواب باطل کننده وضو است).

از همان منبع، از امام باقر (ع):

هر جایی را که مو پوشانده، لازم نیست آب به زیر مو (ریش) برسد و بر مو جاری است.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 374، از کافی، ج 3، ص 28، از صادقین (ع):

بر مرد واجب نیست که آب را به زیرِ موهای ریش برساند.

ص :491

در تفسیر صافی، ج 2، ص 377، از فقیه وکافی از امام صادق (ع):

مردی 40 سال خداوند را عبادت کرده است ولی او را در وضو گرفتن اطاعت نکرده است و خداوند آن عبادات را قبول نمی کند، چرا که فرموده مسح کنید، ولی این شخص می شوید.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 881 و883، چ2، از امام صادق (ع):

خدای تعالی می فرماید: «فاغسلوا وجوهکم» = «صورتهای خود را بشویید» از این آیه دانستیم که تمام صورت شسته می شود و فرمود: «و ایدیکم الی المرافق» = «دستهای خود را تا آرنج بشویید» و فرمود: «وامسحوا برووسکم» و به خاطر «باء» در «برووسکم» دانستیم که مسح به جزیی از سر باشد، سپس پاها را عطف به سر نمود یعنی در پاها نیز مسح به جزیی از آنها باید باشد همان طوری که دست ها را به صورت وصل فرمود، لذا دست ها را مانند صورت باید کامل شست، در مسحِ پاها فرمود: «و ارجلکم الی الکعبین» = «یعنی پاها را تا بر آمدگی روی پا مسح کنید» از این عطف می فهمیم که مسح پاها مانند سر به جزیی از آنها باید باشد، سپس رسول خدا (ص) آن را برای مردم تفسیر فرمود ولی آنها این حکم را تضییع کرده و به آن عمل نکردند …

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 887، چ2، از رسول خدا (ص):

هنگام وضو چشم ها را بگشایید امید است که چشم هایتان آتش جهنم را نبیند.

وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (8)

وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ (9)

وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ (10)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ (12)

فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (13)

ص :492

وَ مِنَ الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصاری أَخَذْنا میثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (14)

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ (15)

یَهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (16)

لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (17)

وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ (18)

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ وَ لا نَذیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشیرٌ وَ نَذیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (19)

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمینَ (20)

یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ (21)

قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْماً جَبَّارینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (22)

قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (23)

قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24)

قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی وَ أَخی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ (25)

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقینَ (26)

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ (27)

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ (28)

إِنِّی أُریدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمینَ (29)

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرینَ (30)

فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمینَ (31)

مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)

إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ (33)

إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (34)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ

ص :493

تُفْلِحُونَ (35)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (36)

یُریدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (37)

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (38)

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (39)

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (40)

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ (41)

سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (42)

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ (43)

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (44)

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45)

وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ فیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ (46)

وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47)

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (48)

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (49)

أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (50)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (51)

فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ (52)

وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ

ص :494

أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرینَ (53)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (54)

و به یاد آورید نعمت خدا را بر شما و پیمانی را که با تأکید از شما گرفت، آن زمان که گفتید: «شنیدیم و اطاعت کردیم» ! و از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید که خدا، از آنچه درون سینه هاست، آگاه است! (7) ای کسانی که ایمان آورده اید! همواره برای خدا قیام کنید و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزکاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام می دهید، با خبر است! (8) خداوند، به آنها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است (9) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، اهل دوزخند (10) ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمتی را که خدا به شما بخشید، به یاد آورید؛ آن زمان که جمعی (از دشمنان)، قصد داشتند دست به سوی شما دراز کنند (و شما را از میان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما باز داشت! از خدا بپرهیزید! و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند! (11) خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت. و از آنها، دوازده نقیب [= سرپرست] برانگیختیم. و خداوند (به آنها) گفت: «من با شما هستم! اگر نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و به رسولان من ایمان بیاورید و آنها را یاری کنید و به خدا قرض الحسن بدهید [= در راه او، به نیازمندان کمک کنید]، گناهان شما را می پوشانم [= می بخشم]؛ و شما را در باغهایی از بهشت، که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد می کنم. اما هر کس از شما بعد از این کافر شود، از راه راست منحرف گردیده است (12) ولی بخاطر پیمان شکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان (خدا) را از موردش تحریف می کنند؛ و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند؛ و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه می شوی، مگر عده کمی از آنان؛ ولی از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد! (13) و از کسانی که ادعای نصرانیت (و یاری مسیح) داشتند (نیز) پیمان گرفتیم؛ ولی آنها قسمت مهمی را از آنچه به آنان تذکر داده شده بود فراموش کردند؛ از این رو در میان آنها، تا دامنه قیامت، عداوت و دشمنی افکندیم. و خداوند، (در قیامت) آنها را از آنچه انجام می دادند (و نتایج آن)، آگاه خواهد ساخت (14) ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان می کردید روشن می سازد، به سوی شما آمد؛ و از بسیاری از آن، (که فعلاً افشای آن مصلحت نیست، ) صرف نظر می نماید. (آری، ) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد (15) خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند، به راه های سلامت، هدایت می کند؛ و به فرمان خود، از تاریکیها به سوی روشنایی می برد؛ و آنها را به سوی راه راست، رهبری می نماید (16) آنها که گفتند: «خدا، همان مسیح بن مریم است» ، بطور مسلم کافر شدند؛ بگو: «اگر خدا بخواهد مسیح بن مریم و مادرش و همه کسانی را که روی زمین هستند هلاک کند، چه کسی می تواند جلوگیری کند؟ (آری، ) حکومت آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد از آن خداست؛ هر چه بخواهد، می آفریند؛ (حتی انسانی بدون پدر، مانند مسیح؛) و او، بر هر چیزی تواناست» (17) یهود و نصاری گفتند: «ما، فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم» . بگو: «پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می کند؟! بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده؛ هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می بخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات می کند؛ و حکومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست، از آن اوست؛ و بازگشت همه موجودات، به سوی اوست» (18) ای اهل کتاب! رسول ما، پس از فاصله و فترتی میان پیامبران، به سوی شما آمد؛ در حالی که حقایق را برای شما بیان می کند؛ تا مبادا (روز قیامت) بگویید: «نه بشارت دهنده ای به سراغ ما آمد و نه بیم دهنده ای» ! (هم اکنون، پیامبر) بشارت دهنده و بیم دهنده، به سوی شما آمد! و خداوند بر همه چیز تواناست (19)

ص :495

(به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکر شوید هنگامی که در میان شما، پیامبرانی قرار داد؛ (و زنجیر بندگی و اسارت فرعونی را شکست) و شما را حاکم و صاحب اختیار خود قرار داد؛ و به شما چیزهایی بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود! (20) ای قوم! به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود بازنگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود!» (21) گفتند: «ای موسی! در آن (سرزمین)، جمعیتی (نیرومند و) ستمگرند؛ و ما هرگز وارد آن نمی شویم تا آنها از آن خارج شوند؛ اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد!» (22) (ولی) دو نفر از مردانی که از خدا می ترسیدند و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید!» (23) (بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همینجا نشسته ایم» (24) (موسی) گفت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیت گنهکار، جدایی بیفکن!» (25) خداوند (به موسی) فرمود: «این سرزمین (مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین (در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره (سرنوشت) این جمعیت گنهکار، غمگین مباش!» (26) و داستان دو فرزند آدم را بحق بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزکاران می پذیرد! (27) اگر تو برای کشتن من، دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمی گشایم، چون از پروردگار جهانیان می ترسم! (28) من می خواهم تو با گناه من و خودت (از این عمل) بازگردی (و بار هر دو گناه را به دوش کشی)؛ و از دوزخیان گردی. و همین است سزای ستمکاران! (29) نفس سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ (سرانجام) او را کشت؛ و از زیانکاران شد (30) سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین، جستجو (و کندوکاو) می کرد؛ تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند. او گفت: «وای بر من! آیا من نتوانستم مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟!» و سرانجام (از ترس رسوایی و بر اثر فشار وجدان، از کار خود) پشیمان شد (31) به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدی و اسراف کردند (32) کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می کنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند، ) فقط این است که اعدام شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پای (چپ) آنها، بعکس یکدیگر، بریده شود؛ و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست؛ و در آخرت، مجازات عظیمی دارند (33) مگر آنها که پیش از دست یافتن شما بر آنان، توبه کنند؛ پس بدانید (خدا توبه آنها را می پذیرد؛) خداوند آمرزنده و مهربان است (34) ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ای برای تقرب به او بجویید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید! (35) به یقین کسانی که کافر شدند، اگر تمام آنچه روی زمین است و همانند آن، مال آنها باشد و همه آن را برای نجات از کیفر روز قیامت بدهند، از آنان پذیرفته نخواهد شد؛ و مجازات دردناکی خواهند داشت (36) پیوسته می خواهند از آتش خارج شوند، ولی نمی توانند از آن خارج گردند؛ و برای آنها مجازاتی پایدار است (37) دست مرد دزد و زن دزد را، به کیفر عملی که انجام داده اند، بعنوان یک مجازات الهی، قطع کنید! و خداوند توانا و حکیم است (38) اما آن کس که

ص :496

پس از ستم کردن، توبه و جبران نماید، خداوند توبه او را می پذیرد؛ (و از این مجازات؛ معاف می شود، زیرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است (39) آیا نمی دانی که حکومت و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداست؟ هر کس را بخواهد (و مستحق بداند)، کیفر می کند؛ و هر کس را بخواهد و شایسته بداند، می بخشد؛ و خداوند بر هر چیزی قادر است (40) ای فرستاده (خدا)! آنها که در مسیر کفر شتاب می کنند و با زبان می گویند: «ایمان آوردیم» و قلب آنها ایمان نیاورده، تو را اندوهگین نسازند! و (همچنین) گروهی از یهودیان که خوب به سخنان تو گوش می دهند، تا دستاویزی برای تکذیب تو بیابند؛ آنها جاسوسان گروه دیگری هستند که خودشان نزد تو نیامده اند؛ آنها سخنان را از مفهوم اصلیش تحریف می کنند و (به یکدیگر) می گویند: «اگر این (که ما می خواهیم) به شما داده شد (و محمد بر طبق خواسته شما داوری کرد، ) بپذیرید، وگرنه (از او) دوری کنید!» (ولی) کسی را که خدا (بر اثر گناهان پی درپی او) بخواهد مجازات کند، قادر به دفاع از او نیستی؛ آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک کند؛ در دنیا رسوایی و در آخرت مجازات بزرگی نصیبشان خواهد شد (41) آنها بسیار به سخنان تو گوش می دهند تا آن را تکذیب کنند؛ مال حرام فراوان می خورند؛ پس اگر نزد تو آمدند، در میان آنان داوری کن، یا (اگر صلاح دانستی) آنها را به حال خود واگذار! و اگر از آنان صرف نظر کنی، به تو هیچ زیانی نمی رسانند؛ و اگر میان آنها داوری کنی، با عدالت داوری کن، که خدا عادلان را دوست دارد! (42) چگونه تو را به داوری می طلبند؟! در حالی که تورات نزد ایشان است؛ و در آن، حکم خدا هست. (وانگهی) پس از داوری خواستن از حکم تو، (چرا) روی می گردانند؟! آنها مؤمن نیستند (43) ما تورات را نازل کردیم در حالی که در آن، هدایت و نور بود؛ و پیامبران، که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند، با آن برای یهود حکم می کردند؛ و (همچنین) علما و دانشمندان به این کتاب که به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند، داوری می نمودند. بنابراین، (بخاطر داوری بر طبق آیات الهی، ) از مردم نهراسید! و از من بترسید! و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید! و آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی کنند، کافرند (44) و بر آنها [= بنی اسرائیل] در آن [= تورات]، مقرر داشتیم که جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بینی در برابر بینی و گوش در مقابل گوش و دندان در برابر دندان می باشد؛ و هر زخمی، قصاص دارد؛ و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص، صرف نظر کند)، کفاره (گناهان) او محسوب می شود؛ و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستمگر است (45) و بدنبال آنها [= پیامبران پیشین]، عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که کتاب تورات را که پیش از او فرستاده شده بود تصدیق داشت؛ و انجیل را به او دادیم که در آن، هدایت و نور بود؛ و (این کتاب آسمانی نیز) تورات را، که قبل از آن بود، تصدیق می کرد؛ و هدایت و موعظه ای برای پرهیزکاران بود (46) اهل انجیل [= پیروان مسیح] نیز باید به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند! و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمی کنند، فاسقند (47) و این کتاب [= قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند و حافظ و نگهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوی و هوسهای آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا می خواست، همه شما را امت واحدی قرارمی داد؛ ولی خدا می خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ (و استعدادهای مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف می کردید؛ به شما خبر خواهد داد (48) و در میان آنها [= اهل کتاب]، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داوری کن! و از هوسهای آنان پیروی مکن! و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احکامی که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند! و اگر آنها (از حکم و داوری تو)، روی گردانند، بدان که خداوند می خواهد آنان را بخاطر پاره ای از گناهانشان مجازات کند؛ و بسیاری از مردم فاسقند (49) آیا آنها حکم جاهلیت را (از تو) می خواهند؟! و چه کسی بهتر از خدا، برای قومی که اهل

ص :497

یقین هستند، حکم می کند؟! (50) ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را ولی (و دوست و تکیه گاه خود، ) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند؛ و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمی کند (51) (ولی) کسانی را که در دلهایشان بیماری است می بینی که در (دوستی با آنان)، بر یکدیگر پیشی می گیرند و می گویند: «می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم!)» شاید خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود (به نفع مسلمانان) پیش بیاورد؛ و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند! (52) آنها که ایمان آورده اند می گویند: «آیا این (منافقان) همانها هستند که با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که با شما هستند؟! (چرا کارشان به اینجا رسید؟!)» (آری، ) اعمالشان نابود گشت و زیانکار شدند (53) ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی رساند؛ خداوند جمعیتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می دهد؛ و (فضل) خدا وسیع و خداوند داناست (54)

توجه: بحثِ تفسیری آیه «54» در ذیلِ آیه (محمد 38) آمده است.

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ﴿55﴾ وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿56﴾ ولیِّ شما خدا و رسولش و آنانند که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و اداء زکات می کنند در حالی که در رکوع اند (55) و کسی که خدا و رسولش و این مؤمنین را دوست بدارد در حزب خدا که البته سرانجام غلبه با آنهاست وارد شده است (56)

☼ نکته:

این آیه معروف به آیه «ولایت» است.

نکته ای از المیزان، ج 11، ص 9: «این دو آیه، بین آیاتی آمده اند که مضمون آنها نهی از ولایت اهل کتاب و کفار است و از نظر سیاق با هم متفاوتند. که به اتفاق تمام خاصه و بسیاری از عامه در وصف حضرت علی (ع) که در حال نماز، انگشتر خود را به فقیر عطا نمود، نازل شده است».

☼ نکته:

متأسفانه گروهی از عامه (اهل سنت) معتقدند که این دو آیه با آیات قبل و بعد در یک سیاق واحدند و معنی آیه به این صورت است: اولاً: ولایت در اینجا به معنای نصرت است. ثانیاً: منظور از «والذین آمنوا» تمام مؤمنین است و نه حضرت علی (ع). ثالثاً: منظور از «راکعون» خضوع در برابر عظمت خداست و نه رکوع در نماز. این گروه در تأیید سخنان نابجایشان دلایل غیر منطقی ذیل را آورده اند و صاحب المیزان (ج11، ص 10 تا 29) نیز دلایل عدم صحت گفته هایشان

را بدین شرح آورده است: دلیل اول: «الذین آمنوا» به جمع بر می گردد نه به یک نفر.

پاسخ صاحبِ المیزان: در قرآن آیاتی وجود دارد که به صورت جمع آمده است ولی در حقیقت منظور از آن، تنها به یک نفر بر می گردد. مثلاً: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا … إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ» (ممتحنه 1) که به دلایل معتبر و صحیح، مرجع ضمیر «الیهم» با این که جمع است تنها یک نفر است به نام «حاطب بن ابی بلتعه» و نیز آیه: «یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا … » (منافقون 8) که با وجود جمع بودنش تنها بر می گردد به «عبد الله بن ابی بن سلول» ، رئیس منافقین و یا آیه: «الَّذِینَ یُنفِقُونَ … » (بقره 274) که این هم در شأن حضرت امیر (ع) است و یا آیه (بقره 215 ) و غیره.

توجه: چطور اهل سنت، از جمله صاحب المنار و غیره، آیه شریفه: «الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیةً» = «آنها که اموال خود را شب و روز، پنهان و آشکار انفاق می کنند» (بقره274)، را که در شأن حضرت علی (ع) نازل شده، در شأن ابوبکر می دانند و ضمیرِ جمع را به یک نفر نسبت داده اند، در آنجا جای ایراد نیست اما در اینجا هست؟!!!

دلیل دوم: انگشتر به صدقه دادن، زکات نیست.

پاسخ ِصاحبِ المیزان: زکات در صدر اسلام به همان معنی لغوی خود بوده نه مثل امروز که تنها در واجب به کار برده می شود بنابراین معنی لغوی زکات، صدقه را هم شامل می شود و مخصوصاً اگر در مقابل نماز قرار گیرد به معنی انفاق مال در راه خداست، در صورتی که معنی واجب زکات در اسلام را هم در بر ندارد (و قرآن هم به آن اشاره دارد مثلاً): «وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاء الزَّکَاةِ» (انبیاء73) و یا: «وَ کَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاة ِوَ الزَّکَاة ِوَ کَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا» (مریم 55) و یا: «وَ أَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا» (مریم 31) و غیره که نشان می دهد تعبیر کردن صدقه به نام زکات مانعی ندارد.

دلیل سوم: «ولایت» به معنای «نصرت» است و «رکوع» به معنای خضوع در برابر خداست.

پاسخِ صاحبِ المیزان: اولاً: «فان حزب الله هم الغالبون» تنها با ولایت به معنی نصرت مناسبت ندارد بلکه با معنای ولایت به معنی محبت و سرپرستی هم تناسب دارد. ثانیاً: هر جا در قرآن

ص :499

ولایت را به پیغمبر نسبت داده، مقصود از آن ولایت در تصرف یا محبت است مثل: «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» (احزاب 6). ثالثاً: در این دو آیه روی سخن با مؤمنین است و معنی ندارد رسول خدا (ص) یاور آنها باشد.

توجه: این گروه، متأسفانه به صرف دشمنی با حضرت امیرالمؤمنین (ع) ناچار شدند روایاتِ فراوانی که در این مورد از عامه و خاصه در تأیید این دو آیه که در شأن مقام معظم حضرت علی (ع) آمده است را زیر سؤال ببرند، که در این صورت باید گفت: اگر به هدفِ عناد و لجاجت، این همه روایت صحیح را قبول نکرد دیگر نمی توان به سایر روایات در شأن آیاتِ دیگر که حتی تعداد و صحت آن در این باره هم کمتر است اطمینان کرد، که باید تفسیر قرآن را کنار گذاشت!!!

☼ مؤلف:

در روایتی دیگر آمده است که تیری را از پای حضرت علی (ع) در حالِ نماز در می آورند و آنجناب متوجه نمی شود. و در ذیلِ این آیه شریفه روایتی آمده است که آن حضرت در حین نماز متوجه درخواستِ سائلی شده و انگشترش را در رکوعِ نماز به سائل می بخشد. که این دو واقعه اصلاً تضادی با هم ندارند. چرا که اولاً: حضرت علی (ع) در حالِ نماز از مادیات فارغ می شدند نه از معنویات و کمک به سائل خود نوعی عبادت و تقرب است. ثانیاً: مولای متقیان علی (ع) واسطه فیض الهی اند که دائماً در ارتباط با حضرت حق تعالایند و اینکه متوجه درخواست سائل شدند به واسطه درکِ عمیق و معنوی آن حضرت بوده نه جسم مادی اش.

در نهج البلاغه، ص 669، ح184 و185، مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید:

هرگز دچار تردید نشدم، دروغ نگفتم، گمراه نشدم و کسی به وسیله من گمراه نشده است.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (57)

وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (58)

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ (59)

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ (60)

وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما

ص :500

کانُوا یَکْتُمُونَ (61)

وَ تَری کَثیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (62)

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ (63)

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ (64)

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ (65)

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ (66)

ای کسانی که ایمان آورده اید! افرادی که آیین شما را به باد استهزاء و بازی می گیرند - از اهل کتاب و مشرکان- ولی خود انتخاب نکنید؛ و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید! (57) آنها هنگامی که (اذان می گویید و مردم را) به نماز فرا می خوانید، آن را به مسخره و بازی می گیرند؛ این بخاطر آن است که آنها جمعی نابخردند (58) بگو: «ای اهل کتاب! آیا به ما خرده می گیرید؟ (مگر ما چه کرده ایم) جز اینکه به خداوند یگانه و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه پیش از این نازل گردیده، ایمان آورده ایم. و این، بخاطر آن است که بیشتر شما، از راه حق، خارج شده اید» (59) بگو: «آیا شما را از کسانی که موقعیت و پاداششان نزد خدا برتر از این است، با خبر کنم؟ کسانی که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده، (و مسخ کرده، ) و از آنها، میمونها و خوکهایی قرار داده و پرستش بت کرده اند؛ موقعیت و محل آنها، بدتر است؛ و از راه راست، گمراهترند» (60) هنگامی که نزد شما می آیند، می گویند: «ایمان آورده ایم!» (اما) با کفر وارد می شوند و با کفر خارج می گردند؛ و خداوند، از آنچه کتمان می کردند، آگاهتر است! (61) بسیاری از آنان را می بینی که در گناه و تعدی و خوردن مال حرام، شتاب می کنند! چه زشت است کاری که انجام می دادند! (62) چرا دانشمندان نصاری و علمای یهود، آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام، نهی نمی کنند؟! چه زشت است عملی که انجام می دادند! (63) و یهود گفتند: «دست خدا (با زنجیر) بسته است. » دستهایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، می بخشد! ولی این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می افزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم. هر زمان آتش جنگی افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و برای فساد در زمین، تلاش می کنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد (64) و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را می بخشیم؛ و آنها را در باغهای پرنعمت بهشت، وارد می سازیم (65) و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده [= قرآن] برپا دارند، از آسمان و زمین، روزی خواهند خورد؛ جمعی از آنها، معتدل و میانه رو هستند، ولی بیشترشان اعمال بدی انجام می دهند (66)

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿67﴾ ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد آری خدا گروه کافران را هدایت نمی کند (67)

ص :501

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به آیه «تبلیغ» است.

☼ نکته:

این که بعضی از مفسرین گفته اند: «آیه در آغاز بعثت نازل شده است» ، صحیح نمی باشد، زیرا در آغازِ بعثت هنوز دین تبلیغ نشده بود تا در تبلیغِ این امر مهم، خطرِ از بین رفتن دین باشد. و نیز خدایتعالی تبلیغ این امر مهم را معادل تمام تبلیغات حضرت رسول (ص) برشمرده و عدم این تبلیغ را، عدم کل تبلیغات و به عبارتی کلِ دین، بیان فرموده است.

☼ نکته:

این که بعضی از مفسرینِ عامه گفته اند مراد از «ما انزل الیک من ربک» اصل دین یا اصل و فرع آن است، سخن بیهوده ای است، زیرا پیامبر اکرم (ص) تا آن زمان تمام دین از جمله اصل و فرع را به طور کامل بیان فرموده بود و در این مورد کوتاهی نکرده بود که خداوند متعال «العیاذ بالله» بخواهد به پیامبرش تأکید کند که آن چه را تاکنون تبلیغ نموده حتماً کوتاهی و غفلتی داشته تا بخواهد مجدد آن را تکرار کند. و در ضمن اگر معنی «ما انزل الیک من ربک» را اصل دین فرض نماییم یک معنی بی محتوایی به دست می آید، زیرا معنی آیه این می شود: «ای رسول! ابلاغ کن دین را که اگر ابلاغ نکنی دین را ابلاغ نکرده ای دین را» . و حاشا که ساحت مقدس الهی با آن کلام فصیحش، چنین تعبیری را به کار ببرد!!!

☼ نکته:

این حکم و این امر مثل سایر اصول و احکام دینی که همه به هم پیوسته و مرتبط اند، نیست، بلکه بالاتر از آنهاست، همچنان که از سیاق آیه بر می آید عدم ابلاغ این حکم باعث به هدر رفتن و عدم پذیرش تمام احکام قبلی می شود. بنابراین این ابلاغ ماورای آنهاست و نیز عدم پذیرش این ابلاغ توسط مردم باعث نزول آنها به قوم کافرین می شود همچنان که در انتهای آیه آمده است: «ان الله لا یهدی القوم الکافرین» . و می دانیم سایر احکام دینی چنین حکمی را در بر ندارند، مثلا ً اگر کسی زنا کند، یا روزه نگیرد، کافر نمی شود و سایر اعمالش ابطال نمی گردد.

☼ نکته:

عده ی زیادی از محدثان صدر اسلام معتقدند که آیه فوق در شأن امیرالمؤمنین علی (ع) نازل شده است و مسئله ی خلافت ایشان بعد از رسول الله (ص) را متذکر شده است. از جمله این دانشمندان:

ص :502

1. ابن عباس: مفسر و کاتب وحی که مورد قبول شیعه و اهل سنت است. (1).

2. جابر بن عبدالله انصاری: مورد قبول هر دو گروه است. (2).

3. ابو سعید خدری: از بزرگان صحابه ی پیامبر (ص). (3).

4. عبدالله بن مسعود: از مفسران بزرگ قرآن کریم. (4).

5 و6. حذیفه و براء بن عازب: دو تن از معاریف اصحاب پیامبر (ص). (5).

و در بین علمای اهل سنت هم بسیاری از آنها مسئله ولایت حضرت علی (ع) را در کتب خود آورده اند. از جمله: حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی، ص 86.

ابو الحسن واحدی نیشابوری در کتاب اسباب النزول، ص 15.

حافظ ابو سعید سجستانی در کتاب الولایه لابن عقده، ص 155 الی 254.

فخر رازی در کتاب تفسیر کبیر، ج 3، ص 636، ج 11، ص 49 ذیل آیه 67 مائده.

قاضی شوکانی در کتاب فتح الغدیر، ج 3، ص 57.

شهاب الدین آلوسی شافعی در کتاب روح المعانی، ج 6، ص 172.

شیخ محمد عبده مصری در کتاب تفسیر المنار، ج 6، ص 463.

حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل، ج 1، ص 191، حدیث 248.

جلال الدین سیوطی در کتاب درالمنثور، ج 2، ص 298.

فخر رازی (تفسیر رازی، ج 12، ص 50 – 49) مفسر معروف اهل سنت درباره شأن نزول این آیه می نویسد:

آیه (فوق) در برتری و شأن علی (ع) نازل شده است زیرا پس از نزول آن، پیامبر (ص) دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر کس من رهبر و فرمانده او هستم علی رهبر اوست خدایا دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار، عمر به دیدار علی (ع) شتافت و گفت: مبارک باشد بر تو ای علی! تو از این لحظه مولی و فرمانده من و تمام مردان و زنان مؤمن هستی.

در امالی شیخ صدوق، مجلس56، حدیث 10، آمده است: پس چون خداوند این آیه را نازل کرد (یا اَیُها الرَّسول بَلِّغ … ) رسول خدا (ص) فرمود: تهدیدی است بعد از وعده عذاب، باید دستور خدا را اجرا کنم و اتهام و تکذیب مردم آسان تر از عذاب و عقوبت خداست. و جبرئیل با عنوان امیرالمؤمنین به علی (ع) سلام کرد پس پیامبر خدا (ص) فرمان داد همه، یکی یکی آمدند و با عنوان

ص :503


1- تفسیر طبری، ص 262
2- شواهد التنزیل، ج 1، ص 192، ح 249
3- دُرالمنثور، ج 3، ص 117
4- درالمنثور، ج 3، ص 117
5- الکشف و البیان، ج 4، ص 92

«امیرالمؤمنین» بر او سلام کردند …

☼ نکته:

برخی از اهل سنت در صدد توجیه دیگری برای آیه برآمده اند تا ربطی به مسئله ی غدیر نداشته و از مؤیدات ولایت امیرالمؤمنین (ع) به حساب نیاید، از جمله:

الف: در (المنار، ج 6، ص 463) و (تفسیر قرطبی، ج 6، ص 244)، آورده اند: «بنا به قولی (آیه تبلیغ) در مکه و قبل از هجرت نازل شده است. پس دلالتی بر جریان غدیر ندارد!»

پاسخ به این گروه: اولاً: در خود این تفاسیر هم ضد این قول آورده شده است. در المنار، ج 6، صفحه 463 آمده است که: «ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر از ابن سعید خدری، آورده که همانا این آیه (67 مائده) در روز غدیر خم در شأن علی بن ابیطالب (ع) نازل شده است» .

و همچنین قرطبی در تفسیرش، ج 6، ص 244، با این که این قول را نقل کرده اما صراحتاً در رد این قول می گوید: «اگر این جریان در مکه رخ داده باشد این آیه باید مکی باشد در حالی که چنین نیست و به اجماع مفسران این سوره مدنی است» .

ثانیاً: طبق نقل بسیاری از مفسرین اهل سنت این آیه در غدیر خم نازل شد که در بالا آمد.

ب- وسعت دهندگان در نقل، وجوه دیگری را برای نزول آیه تبلیغ ذکر کرده اند و ظاهراً اولین کسی که وجوه را نقل کرد طبری در کتاب تفسیر جامع البیان، ج 6، ص 307، بوده است، که دیگران از وی پیروی کرده اند از جمله فخر رازی که آنها را به نُه وجه رسانده است و ولایت علی (ع) را وجه دهم آن شمرده است (1).

پاسخ: وجوهی را که فخر رازی، بر شمرده همگی مرسله و بی سند بوده و گویندگانش معلوم نیستند، از این رو در تفسیر نظام الدین نیشابوری این وجوه به «قیل» = «گفته شده» که بیانگر نامعلوم بودن گوینده آنهاست، نسبت داده شده و روایت نص در ولایت علی (ع) را وجه نخست قرار داده است و سند آن را به ابن عباس، براء بن عازب، ابو سعید خدری و محمد بن علی (ع) رسانده است. پس این وجوه قابل اعتماد نیست و صلاحیت رویارویی با احادیث معتبر را ندارد (2).

ص :504


1- تفسیر کبیر، ج 12، ص 49
2- گزیده ای جامع از الغدیر، ص 67

☼ مؤلف:

در تفسیر این آیه شریفه، همان طور که در بالا آمد مفسرین دو گروهند برخی از عامه با دلایلِ پوچ، ولایت حضرت علی (ع) را قبول نکرده اند. دسته دیگر (شیعه و سنی) آن را به ولایت حضرت علی (ع) بسط داده اند. اما این گروه هم در معنای آیه اختلاف کرده اند بعضی از مفسرین من جمله گروهِ شیعه گفته اند: «جبرئیل در مکه بر پیامبر (ص) نازل شد که حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین معرفی کند ولی العیاذ بالله حضرت رسول (ص) ترسید که مردم فکر کنند به خاطر فامیلی، او را جانشین کرده و قبول نکنند، لذا دستور خدا را نرساند تا آنکه خدایتعالی در غدیر او را تهدید و مجبور به این کار کرد» . و نیز آورده اند که: «حضرت رسول (ص) از گفتن این امر و این حکم می ترسیده و در دل بنا داشته آن را تا یک روز مناسبی تأخیر اندازد» . و استناد می کنند به جمله: «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» و می گویند اگر ترس آن جناب و تأخیرش در بین نبود حاجتی به این تهدید نبود. البته این مفسرین در توجیه اینکه ترس یک صفت رذیله است و از عصمت به دور است گفته اند: «ترسِ پیامبر (ص) به خاطر اسلام بود نه خودش».

حال برای رفع هر گونه ابهام ابتدا به نقل عین روایات بدین شرح می پردازیم:

صاحب تفسیر صافی، ج 2، ص 447، در خصوص آیه مورد بحث، آورده است:

(پیامبر (ص) در خطبه مفصلی در غدیر خم به مردم فرمود: ) از جبرئیل خواستم که از تبلیغ این موضوع (آیه) مرا معاف دارد، چرا که می دانستم مؤمنین کم و منافقین زیادند …

در تفسیر المیزان، ج 11، ص 90و91، از عیاشی، از حنان بن سدیر، آورده است:

وقتی که جبرئیل … آیه «یا ایها الرسول … » را فرود آورد، رسول خدا (ص)، سه روز در انجام آن مکث کرد تا به جحفه رسید و در این سه روز از ترسِ مردم، دست علی (ع) را نگرفت …

در تفسیر صافی، ج 2، ص 441 و442، از کافی، ج 1، ص 290، آورده است:

آیه ولایت در روز جمعه در حالی که پیامبر (ص) در عرفه بود نازل شد، خداوند فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم … » ، پیامبر (ص) فرمود: امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیکند اگر به آنان این خبر را بدهم هر کس از گوشه ای چیزی می گوید. تا آن که خدای عزوجل مرا تهدید

ص :505

کرد که اگر ابلاغ نکنم عذابم خواهد کرد و آیه: «یا ایها الرسول … » نازل شد …

☼ مؤلف:

با دقت در سه قولِ نامعقول و دستکاری شده فوق، می توان به نکات ذیل اشاره کرد:

1 - در قول اول به صراحت آمده است که العیاذ بالله پیامبر (ص)، درخواست نابجایی از خداوند سبحان کرده و آن هم معافیت از رسالت است، چرا که اولاً: درخواست معافیتِ یک آیه با کل قرآن کریم فرقی ندارد. دوماً: این آیه ی تبلیغ به استناد خود آیه شریفه معادل کلِ تبلیغاتِ پیامبر (ص) بوده است. سوماً: اگر بر فرض محال بپذیریم که پیامبر (ص) چنین درخواستی را آن هم در آن زمان داشته است پس چه اطمینانی وجود دارد که در گذشته هم، چنین درخواستهایی نداشته باشد، لذا باید نتیجه گرفت که خداوندِ سبحان العیاذ بالله، پیامبرش را همواره به زور و اجبار به ادامه رسالت فرا خوانده است و حاشا از این گفته ی نابجا که بتوان به وجود مقدسِ رسول خدا (ص) نسبت داد، آن رسولی که خدای سبحان بارها آنجناب را به خاطر انجام دقیق رسالتش تمجید فرموده است، همچنانکه می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» = «مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود» (احزاب21) و می فرماید: «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» = «مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم!» (شعراء 178و162و143و125و107) و می فرماید: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» = «به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!» (توبه128) و می فرماید: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ» = «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد» (أنعام124). البته علاوه بر این تمجید، خداوند سبحان با قاطعیت و صراحت، به عدمِ سرپیچیِ پیامبر اکرم (ص) و سایر رسولانش از فرامین الهی اشاره فرموده است: «مَا کَانَ عَلَی النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا» = «هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده، نیست؛ این سنت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است!» (1).

ص :506


1- احزاب 38

با این وجود آیا ممکن است رسولی که از رساندن وحی به هر عنوانی از جمله به خاطر صفت رذیله ترس، شانه خالی کند، مورد تمجید و الگویی برای بشریت از جانب خدای تعالی باشد؟ و جدای از تمجید، خداوند سبحان در آیه احزاب به صراحت این عمل را غیر ممکن بیان فرموده است. پس هر کس چنین نظریه ای داشته باشد باید این آیاتِ شریفه را رد کند …

2 - در قول دوم علاوه بر ترس، این معنا تداعی می شود که العیاذ بالله پیامبر (ص)، خودش را نسبت به تشخیصِ زمان نزول وحی و اجرای حکم الهی بر خدای سبحان مقدم داشته است و حاشا از این کلام که مخالفِ آیات الهی است از جمله آنجا که می فرماید: «رَسُولِهِ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ» = «آن پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد» (اعراف158) و می فرماید: «أَنَّمَا عَلَی رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ» = «بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگری نیست (و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است)» (1).

و همچنین به استناد آیه شریفه احزاب که در بالا آمد، این قول هم مردود است.

3 - قول سوم هم علاوه بر این که موارد فوق در آن صادق است، همچنین سخن از عذاب الهی آن هم بر رسولی است که حبیبِ خدای سبحان است و این هم بعید و محال است …

اما روایت صحیح در این خصوص بدین شرح است:

در تفسیر صافی، ج 2، ص 441، از جوامع الجامع، ج 1، ص 342، از ابن عباس آورده است: خداوند به پیامبر اکرم (ص) امر نمود که علی (ع) را به عنوان ولیّ و وصیّ بر مردم نصب نماید و آنان را بر ولایت او خبر دهد و پیامبر (ص) نگران بود از اینکه بگویند: محبّت پسر عمویش او را بر این کار واداشته است و این امر موجب از هم پاشیده شدن اجتماع مردم شود. سپس این آیه نازل شد. و پیامبر (ص)، دست علی (ع) را در روز غدیر خم گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، (اللهم وال من والاه و عاد من عاداه)» = «هر کس من مولای اویم این علی مولای اوست. (خدایا! دوست بدار کسی را که ولایت او را پذیرفته و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کرده است)» .

در روایت فوق تنها اشاره به نگرانی پیامبر (ص) شده است و آن هم کاملاً واضح است، چرا

ص :507


1- مائده92

که آن وجود نازنین دائماً برای عاقبت و سرنوشت امتش نگران بوده اند، خصوصاً این که می دانست امتش در برابر این امر مهم تمکین نخواهند کرد و اتفاقاً هم همین شد و کمتر از چهار ماه (حدود 100 روز) این واقعه بزرگ و حیاتی را فراموش کرده و آن شد که نباید …

در پاسخی کامل تر به این گروه باید گفت: اولاً: این که حضرت رسول (ص) بخواهد در رساندن کلام وحی بترسد یک تهمت و افترایی به آن مقام بزرگوار است و شاهد بیانم را کلامی از حضرت حق تعالی می آورم که می فرماید: «الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ … » = «پیامبران، پیامِ الهی را به مردمی که به سویشان مبعوث بودند می رساندند و از او می ترسیدند و از احدی جز خدا هراس نداشتند» (احزاب39) و نیز می فرماید: «لَا یخَافُ لَدَی الْمُرْسَلُونَ» = «رسولان در نزد من نمی ترسند!» (نمل10). بنابراین حضرت رسول (ص) هیچ گاه در تبلیغ و رسالتش دچار ترس و اضطراب و دو گانگی و دو دلی نبوده، چه برسد به رساندن این مهمترین تبلیغ، که معادل تمامِ دین است. از این گذشته، حضرت رسول (ص) در ابتدای بعثت با آن که تعداد کمی از مردمْ مسلمان شده بودند و مسلمین قدرتی نداشتند، بدون هیچ گونه ترس و واهمه ای کلام وحی را می رساند اما چگونه ممکن است در پایانِ بعثتش آن هم در عین قدرت و توانمندیِ مسلمین، بخواهد بترسد! ثانیاً: جمله: «و ان لم تفعل» ، در باطن یک جمله شرطیه نیست که بتوان ترس و تهدید حضرت رسول (ص) به خاطر اغماض و تأخیر در امرِ این تبلیغ را از آن برداشت کرد، بلکه تأکیدی در جهت مهم بودن و اهمیت امرِ ولایت است. ثالثاً: اطاعت نکردن و انجام ندادن امر الهی حتی برای یک مدت کوتاه و به هر دلیل، آن هم توسط یک رسول، نه تنها «ترک اولی» نیست بلکه «گناهی کبیره» است که از ساحت مقدس حضرت رسول (ص) به دور است، چرا که رسول خدا (ص) مؤید به عصمت و فضل الهی است همچنان که می فرماید: «وَ مَا یضُرُّونَکَ مِنْ شَیءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکَ عَظِیمًا» = «و هیچ گونه زیانی به تو نمی رسانند. و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛ و آنچه را نمی دانستی، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است» (1).

ص :508


1- نساء113

خلاصه کلام باید گفت: اینکه پیامبر (ص) امر الهی را در مکه انجام نداده باشد اصلاً درست نیست. اما با توجه به این که قرآن کریم دو بار نازل شده، بنابراین پیامبر (ص) از قبل می دانست که در غدیر خم این آیه شریفه نازل خواهد شد و نیز می دانست که مردم عاقبت از این امرِ مهم سرپیچی خواهند کرد، به همین خاطر بسیار نگران و غمگین بود و راویان، این نگرانی و غم را به اشتباه به عنوانِ العیاذ بالله ترس و سرپیچی از امر الهی فرض و نقل کرده اند. (والله اعلم).

☼ نکته:

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج 11، ص 73، آورده است: آن امر هر چه هست امری است که رسول خدا (ص) از تبلیغ آن می ترسد و در دل بنا دارد آن را تا یک روزِ مناسبی تأخیر بیندازد، چه اگر ترسِ آنجناب و تأخیرش در بین نبود حاجتی به این تهدید که بفرماید: «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» نبود.

ولی همان منبع، ص 84، آورده است: «گر چه کلام، صورتِ تهدید دارد لکن در صدد بیان اهمیت مطلب است … پس جمله: «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» ، … صورتاً شرطیه است در واقع شرطیه نیست، … علاوه بر اینکه ساحت مقدس رسول خدا (ص) منزه است از این که خدای تعالی ولو به صورت شرطیه، نسبت مخالفت و نافرمانی و ترکِ تبلیغ به او بدهد، با اینکه خودش در مدح او فرموده: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» یعنی خداوند داناتر است که رسالت خود را در کجا و به چه شخصی محول کند، پس جمله: «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» ، درست است که به ظاهر تهدید را می رساند لکن در واقع اعلام اهمیت این حکم است … و این که رسول خدا (ص) در تبلیغ آن هیچ جرمی و گناهی ندارد و مردم حق هیچ گونه اعتراضی به او ندارند» .

حال اگر این دو قول فوق الذکر را مقایسه کنیم، بیانی متضاد بدست می آید. در قول اول ترس و تأخیر در امر الهی را تأیید و در قول دوم آن را تکذیب و تصحیح می نماید. به عبارتی ترسِ پیامبر (ص) را رد کرده است …

نکته آخر: بر اساس روایات فراوان و اخبار متواتر، منظور از این تبلیغ، همان جریان غدیر خم در حجةالوداع و انتصاب حضرت امیرالمؤمنین (ع) از جانب خداوند متعال و به دست مبارک

ص :509

حضرت رسول (ص) به عنوان ولیِ امر و جانشین پیامبر (ص) است. چرا که خدایتعالی می فرماید: «ولایت حضرت علی (ع)» دژ و حصار محکمی است و هر کس داخل آن شود از عذاب ایمن است. و نیز می فرماید: «کلمه لا اله الا لله» دژ و حصار محکمی است و هر کس داخل آن شود از عذاب ایمن است. بنابراین ولایت حضرت امیرالمومنین و اهل بیت (علیهم السلام) که برابر کل دین است همان رسالت و ابلاغی است که در آیه شریفه آمده است.

☼ مؤلف:

علت طردِ شیطان، نپذیرفتن ولایت بود. به این دلیل که شیطان توحید را قبول داشت و از سجده خدایتعالی تکبر نکرده بود چرا که قبل از ماجرای آدم (ع)، 6 هزار سال مشغول سجده و اطاعت الهی بود. از طرفی معاد را هم قبول داشت، چون از خدایتعالی درخواست کرد تا روز قیامت مهلتش دهد: «قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَی یوْمِ یبْعَثُونَ» = «شیطان گفت: «مرا تا روزی که (مردم) برانگیخته می شوند مهلت ده» (أعراف14). او صرفاً از پذیرشِ پیروی از انسان کامل که همان ولایت است تمرد نمود و علت آن هم حسادت بود چرا که او به مقام و ارزش انبیاء و ائمه (ع) آگاه بود: «قَالَ … لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیتَهُ إِلَّا قَلِیلًا» = «شیطان گفت: اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذاری، همه فرزندانش را، جز عده کمی، گمراه و ریشه کن خواهم ساخت!» (اسراء62)، که به استناد این آیه شریفه، شیطان می دانست عده ای از بنی آدم که مطمئناً همان انبیاء و ائمه (ع) هستند را نمی تواند گمراه کند، لذا به مقام آنها نیز واقف بود و البته به مقام 14 معصوم (ع) هم آگاه بود: «قَالَ یا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ» = «گفت: ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم سجده کنی؟! آیا تکبر کردی یا از برترینها بودی؟!» (ص 75) و منظور از عالین، اهل بیت (ع) است که در آیات شریفه 30 تا 37 بقره و آیه شریفه «ص» دلیلش به تفصیل آمده است. بنابراین شیطان از اصولِ دین، فقط توحید و معاد را پذیرفت و از پذیرش نبوت و امامت که همان ولایتند امتنا کرد. و به این خاطر خدایتعالی او را طرد فرمود، لذا اهمیتِ پذیرشِ ولایت، امری است که تحت هیچ شرایطی نمی توان از آن شانه خالی کرد. شیطان هم چون می داند علت طردش ولایت

ص :510

بود، بیشترین توانش را در گمراه کردن مردم از امر ولایت قرار داده است و حقیقتاً در این امر هم بسیار موفق بوده است، او توانست اکثر مردم را اغفال کند تا از پذیرش و سرپرستی انبیا (ع) امتنا کرده و بعد هم ائمه اطهار (ع) را خانه نشین کنند و از هر نوع آزار و اذیت دریغ نکنند و البته کار را به جایی رساند که با دست همین مردم سیلی به صورتِ دُخت ارجمند نبی اکرم (ص) زدند و فرق مولایم علی (ع) را شکافتند و در صحرای کربلا آن کردند که نباید کنند و …

☼ مؤلف:

رسول اکرم (ص)، بارها و بارها ولایت و امامت اهل بیت (ع) را به مردم گوش زد می فرمود و این نبود که فقط در روز غدیر این امر را بیان کرده باشد. و دلیل آن هم روایات بسیار زیادی است که در این خصوص وارد است، از جمله می توان به چند مورد زیر اشاره نمود:

1 - حدیث مؤاخاه: «من و علی در دنیا و آخرت برادریم» (1).

2 - حدیث سدّ ابواب: پیامبر (ص) تمام درهایی که به مسجد باز می شد به جز درِ خانه علی (ع) را مسدود کرد و فرمود: «من این کار را به امر خدایتعالی انجام دادم» (2).

3 - حدیث منزلت: در جنگ تبوک فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی و تو صاحب اختیارِ هر مؤمنی بعد از من» (3).

4 - حدیث مباهله: پیامبر (ص) وقتی مسیحیانِ نجران را به مباهله دعوت کرد، به جز علی (ع) و فاطمه (س) و حسنین (علیهماالسلام) کسی را نیاورد. (4).

5 - حدیث لوای خیبر: پیامبر (ص) در جنگ خیبر «عَلَم» را به دست حضرت علی (ع) داد و فرمود: «آن را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد و فرار نمی کند و خداوند خیبر را به دستش فتح می کند» (5).

6 - حدیث صاحب اختیار هر مؤمن: فرمود: «ای علی! تو از منی و من از تو هستم و تو صاحبِ اختیارِ هر مرد و زن مؤمنِ بعد از من هستی» (6).

7 - حدیث ثقلین: فرمود: «من در میان شما دو چیزِ گرانبها می گذارم: کتابِ خدا و اهلِ بیتم، این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید» (7).

ص :511


1- اسرار آل محمد (ع)، ص 463
2- همان کتاب، ص 464
3- همان کتاب، ص 465
4- همان کتاب، ص 465
5- همان کتاب، ص 465
6- همان کتاب، ص 466
7- همان کتاب، ص 466

8 - حدیثِ سیادتِ پنج تن: فرمود: من سیّدِ فرزندانِ آدم هستم و برادرم علی (ع) سیّد عرب و فاطمه(س) سیده زنان بهشت و دو پسرم حسن(ع) و حسین(ع) دو سید جوانان بهشتند. (همان منبع).

9 - حدیث غدیر: فرمود: «هر کس من مولای اویم علی (ع) ولیِ اوست» . (همان منبع).

درکتابِ اسرار آل محمد (ع)، ص 552، از پیامبر اکرم (ص): خداوند، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را به اطاعتِ علی (ع) و برائت از دشمنانِ او و استغفار برای شیعیانش اختصاص داده است.

از همان منبع، ص 553، از رسول خدا (ص):

اگر من و علی (ع) نبودیم خدا شناخته و عبادت نمی شد و ثواب و عقابی نبود.

از همان منبع، ص 553، از پیامبر اکرم (ص):

خدایتعالی، قلبِ هر یک از جن و انس را که بخواهد پاک گرداند، ولایتِ علی (ع) را به او می شناساند. و قلبِ هر کس را که بخواهد پرده بکشد، معرفتِ علی (ع) را از او دریغ می کند.

از همان منبع، ص 680 و از انوار النعمانیه، ج 1، ص 24، از شیخ صدوق، از رسول خدا (ص):

خدای تعالی به علی (ع) نصیبی از فهم و فضیلت عطا کرده که اگر بر اهل زمین قسمت شود همه را شامل می شود. و علی (ع) در آسمان هفتم مانند خورشید در زمین است.

در امالی شیخ صدوق، ص 425، م 45، از رسول خدا (ص):

هر چیزی اساسی دارد و اساس اسلام، دوستی ما خاندان است.

در امالی شیخ صدوق، ص 617، م 61، از رسول خدا (ص): من شهر حکمت هستم که بهشت است و علی (ع) دَرِ آن است. و چگونه کسی به بهشت برود، بدون درش؟

در امالی شیخ صدوق، ص 221، م 28، از حضرت رسول (ص): نگاه کردن به علی (ع) عبادت است و ایمانِ هیچ بنده ای جز با ولایت علی و برائت جستن از دشمنانش مورد پذیرش نیست.

از همان منبع، ص 289، م34، از رسول خدا (ص):

سعادتمند، کسی است که علی (ع) را دوست بدارد و شقی کسی است که او را دشمن بدارد.

از همان منبع، ص 81، م11، از رسول خدا (ص):

ص :512

ای علی! به سبب محبت توست که خوب از بد و کافر و مؤمن از هم جدا می گردد.

از همان منبع، ص 55، م 8، از ابن عباس، از رسول خدا (ص):

علی وسیله آزمایش و حجت بزرگ و نشانه ی اکبر و پیشوای اهل دنیا و ریسمان محکم است. علی همراه حق است و حق همراه علی و بر زبان او. او تقسیم کننده جهنم و بهشت است.

از همان منبع، ص 47، م7، از حضرت علی (ع)، از پیامبراکرم (ص):

ای علی! دوست داشتنِ تو ایمان است و بغض تو کفر و نفاق است.

در امالی شیخ صدوق، ص 749، م 72، از رسول خدا (ص):

هر کسی را که خداوند به معرفت و ولایت اهل بیت من منت نهاد، همه ی خوبی ها را برایش جمع کرده است. و ولایت من و اهل بیتم، امان از آتش است.

در اسرار آل محمد (ع)، ص 516، از بحار، ج 39، ص 352 و درامالی، ص 85 و 48، از امیرالمؤمنین (ع):

مَثَلِ ما مثل کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کس از آن بر جا ماند غرق شد. {دو روایت دیگر به این مضمون وارد است یکی از حضرت رسول (ص) است که می فرماید: «همه اهل بیت من کشتی نجاتند ولی کشتی حسین (ع) سریع تر است» و دیگری از امام صادق (ع) است که می فرماید: « … ولی کشتی حسین (ع) بزرگتر است» }.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 450، از حضرت رسول (ص):

هیچ آیه ی مدحی نازل نشد مگر آن که در مورد علی (ع) بود.

در امالی شیخ صدوق، ص 585، م58، از رسول خدا (ص):

یا علی! دوست نمی دارد ما را مگر کسی که حلال زاده باشد.

از همان کتاب، ص 539، م54، از امام صادق (ع):

زنا زاده سه نشانه دارد:

1 - بد اخلاقی 2 - اشتیاق به زنا 3 - دشمنی با خاندانِ ما.

از همان کتاب، ص 957، م89، از امام صادق (ع): هر کس در قلبش محبِ ما باشد، مادرش را زیاد دعا کند که همانا او به پدرش خیانت نکرده است.

از همان کتاب، ص 979، م 91، از امام صادق (ع): شیعه ما نیست کسی که تقوا نداشته باشد.

ص :513

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتَّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ (68)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصاری مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (69)

لَقَدْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ فَریقاً کَذَّبُوا وَ فَریقاً یَقْتُلُونَ (70)

وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (71)

لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ (72)

لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (73)

ای اهل کتاب! شما هیچ آیین صحیحی ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید. ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده، (نه تنها مایه بیداری آنها نمی گردد، بلکه) بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می افزاید. بنابراین، از این قوم کافر، (و مخالفت آنها، ) غمگین مباش! (68) آنها که ایمان آورده اند و یهود و صابئان و مسیحیان، هرگاه به خداوند یگانه و روز جزا، ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین خواهند شد (69) ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم؛ و رسولانی به سوی آنها فرستادیم؛ (ولی) هر زمان پیامبری حکمی بر خلاف هوسها و دلخواه آنها می آورد، عده ای را تکذیب می کردند؛ و عده ای را می کشتند (70) گمان کردند مجازاتی در کار نخواهد بود! از این رو (از دیدن حقایق و شنیدن سخنان حق، ) نابینا و کر شدند؛ سپس (بیدار گشتند، و) خداوند توبه آنها را پذیرفت، دیگربار (در خواب غفلت فرو رفتند، و) بسیاری از آنها کور و کر شدند؛ و خداوند، به آنچه انجام می دهند، بیناست (71) آنها که گفتند: «خداوند همان مسیح بن مریم است» ، به یقین کافر شدند، (با اینکه خود) مسیح گفت: ای بنی اسرائیل! خداوند یگانه را، که پروردگار من و شماست، پرستش کنید! زیرا هر کس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است؛ و جایگاه او دوزخ است؛ و ستمکاران، یار و یاوری ندارند (72) آنها که گفتند: خداوند، یکی از سه خداست (نیز)

ص :514

به یقین کافر شدند؛ معبودی جز معبود یگانه نیست؛ و اگر از آنچه می گویند دست بر ندارند، عذاب دردناکی به کافران آنها (که روی این عقیده ایستادگی کنند، ) خواهد رسید (73) یا به سوی خدا بازنمی گردند و از او طلب آمرزش نمی کنند؟ (در حالی که) خداوند آمرزنده مهربان است (74) مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده (خدا) بود؛ پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند، مادرش، زن بسیار راستگویی بود؛ هر دو، غذا می خوردند؛ (با این حال، چگونه دعوی الوهیت مسیح و پرستش مریم را دارید؟!) بنگر چگونه نشانه را برای آنها آشکار می سازیم! سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده می شوند! (75) بگو: «آیا جز خدا چیزی را می پرستید که مالک سود و زیان شما نیست؟! و خداوند، شنوا و داناست» (76) بگو: «ای اهل کتاب! در دین خود، غلو (و زیاده روی) نکنید! و غیر از حق نگویید! و از هوسهای جمعیتی که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی ننمایید!» (77) کافران بنی اسرائیل، بر زبان داوود و عیسی بن مریم، لعن (و نفرین) شدند! این بخاطر آن بود که گناه کردند و تجاوز می نمودند (78) آنها از اعمال زشتی که انجام می دادند، یکدیگر را نهی نمی کردند؛ چه بدکاری انجام می دادند! (79) بسیاری از آنها را می بینی که کافران (و بت پرستان) را دوست می دارند (و با آنها طرح دوستی می ریزند)؛ نفس (سرکش) آنها، چه بد اعمالی از پیش برای (معاد) آنها فرستاد! که نتیجه آن، خشم خداوند بود؛ و در عذاب (الهی) جاودانه خواهند ماند (80) و اگر به خدا و پیامبر (ص) و آنچه بر او نازل شده، ایمان می آوردند، (هرگز) آنان [= کافران] را به دوستی اختیار نمی کردند؛ ولی بسیاری از آنها فاسقند (81)

آغاز جزء هفتم از سوره مائده، آیه 82 تا سوره انعام آیه 110

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (82)

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ (83)

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحینَ (84)

فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ (85)

وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ (86)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ (87)

وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)

لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْریرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (89)

بطور مسلم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می یابی که می گویند: «ما نصاری هستیم» ؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند (82) و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می بینی که (از شوق، ) اشک می ریزد، بخاطر حقیقتی که دریافته اند؛ آنها می گویند: پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنویس! (83) چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسیده است، ایمان نیاوریم، در حالی که آرزو داریم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد؟! (84) خداوند بخاطر این سخن، به آنها باغهایی از بهشت پاداش داد که از زیر درختانش، نهرها جاری

ص :515

است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است جزای نیکوکاران! (85) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، همانها اهل دوزخند (86) ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما حلال کرده است، حرام نکنید! و از حد، تجاوز ننمایید! زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد (87) و از نعمتهای حلال و پاکیزه ای که خداوند به شما روزی داده است، بخورید! و از (مخالفت) خداوندی که به او ایمان دارید، بپرهیزید! (88) خداوند شما را بخاطر سوگندهای بیهوده (و خالی از اراده) مؤاخذه نمی کند؛ ولی در برابر سوگندهایی که (از روی اراده) محکم کرده اید، مؤاخذه می نماید. کفاره این گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانواده خود می دهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، سه روز روزه می گیرد؛ این، کفاره سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد می کنید (و مخالفت می نمایید). و سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید!) خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان می کند، شاید شکر او را بجا آورید! (89)

در تفسیر صافی، ج 2، ص 477، از امام صادق (ع): (در مورد آیه 89)

3 روز روزه ی کفاره ی سوگند، بدون فاصله باید گرفته شود.

از همان منبع: سوگند سه نوع است:

1 - سوگندی که کفاره ندارد و آن است که شخصی بر انجام کار خیری سوگند بخورد و انجامش دهد.

2 - سوگندی که کفاره دارد و آن است که شخصی بر ترکِ گناه می خورد، ولی گناه را انجام می دهد.

3 - سوگندی که شخص را به آتش اندازد و آن است که شخصی با قسمش موجب حبس مالِ مسلمانی شود.

از همان منبع: هر کسی بر مطلبی قسم یاد کند، اما متوجه شود که فلان کار بهتر از این کار است که برایش قسم خورده است، پس آن را انجام دهد، کفاره ای ندارد.

از همان منبع: اگر بر کار نیکی قسم خوردی ولی آن را انجام ندادی باید کفاره بدهی. و اگر بر انجام گناهی سوگند خوردی و آن را انجام ندادی هیچ کفاره ای نداری.

از همان منبع: هر کس از روی تقیه و برای رفع ظلمی سوگندِ (دروغ) بخورد، کفاره ندارد.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 479، از حضرت علی (ع):

سوگندی برای فرزند با پدرش نیست (یعنی پدر می تواند سوگند پسر را نقض کرده و او را مجبور به انجام این کار کند) و سوگندی برای زن با بودن همسرش نیست.

☼ نکته:

سوگند فقط شامل سه کلمه «والله» ، «بالله» و «تالله» است.

در امالی شیخ صدوق، ص 765، م73، از امام صادق (ع):

ص :516

هر کس به خدا سوگند بخورد باید راست بگوید و هر کس که راست نگوید از خدا نیست. و هر کس برایش به خدا سوگند بخورند باید راضی شود و اگر راضی نشد از خدا نیست.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (90)

إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)

وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ (92)

لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (93)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ (94)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ (95)

أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (96)

جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (97)

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (98)

ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ (99)

قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (100)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ (101)

قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرینَ (102)

ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (103)

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ (104)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصیبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَری بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمینَ (106)

فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَیْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمینَ (107)

ذلِکَ أَدْنی أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها أَوْ یَخافُوا أَنْ تُرَدَّ

ص :517

أَیْمانٌ بَعْدَ أَیْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ (108)

یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (109)

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنی إِسْرائیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (110)

وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بی وَ بِرَسُولی قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (111)

إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (112)

قالُوا نُریدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَکُونَ عَلَیْها مِنَ الشَّاهِدینَ (113)

قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (114)

قالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمینَ (115)

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (116)

ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ (117)

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (118)

قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (119)

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (120)

ای کسانی که ایمان آورده اید! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعی بخت آزمایی ]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید! (90) شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. آیا (با این همه زیان و فساد و با این نهی اکید، ) خودداری خواهید کرد؟! (91) اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روی برگردانید، (مستحق مجازات خواهید بود؛ و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگری نیست (و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است) (92) بر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، گناهی در آنچه خورده اند نیست؛ (و نسبت به نوشیدن شراب، قبل از نزول حکم تحریم، مجازات نمی شوند؛) اگر تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند؛ سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند؛ سپس تقوا پیشه کنند و نیکی نمایند. و خداوند، نیکوکاران را دوست می دارد (93) ای کسانی که ایمان آورده اید! خداوند شما را به چیزی از شکار که (به نزدیکی شما می آید، بطوری که) دستها و نیزه هایتان به آن می رسد، می آزماید؛ تا معلوم شود چه کسی باایمان به غیب، از خدا می ترسد؛ و هر کس بعد از آن تجاوز کند، مجازات دردناکی خواهد داشت (94) ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال احرام، شکار نکنید و هر کس از شما عمدا آن را به قتل برساند، باید کفاره ای معادل آن از چهارپایان بدهد؛ کفاره ای که دو نفر عادل از شما، معادل بودن آن را تصدیق کنند؛ و به

ص :518

صورت قربانی به (حریم) کعبه برسد؛ یا (به جای قربانی، ) اطعام مستمندان کند؛ یا معادل آن، روزه بگیرد، تا کیفر کار خود را بچشد. خداوند گذشته را عفو کرده، ولی هر کس تکرار کند، خدا از او انتقام می گیرد؛ و خداوند، توانا و صاحب انتقام است (95) صید دریا و طعام آن برای شما و کاروانیان حلال است؛ تا (در حال احرام) از آن بهره مند شوید؛ ولی مادام که محرم هستید، شکار صحرا برای شما حرام است؛ و از (نافرمانی) خدایی که به سوی او محشور می شوید، بترسید! (96) خداوند، کعبه -بیت الحرام- را وسیله ای برای استواری و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده؛ و همچنین ماه حرام و قربانیهای بی نشان و قربانیهای نشاندار را؛ این گونه احکام (حساب شده و دقیق، ) بخاطر آن است که بدانید خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، می داند؛ و خدا به هر چیزی داناست (97) بدانید خدا دارای مجازات شدید و (در عین حال) آمرزنده و مهربان است (98) پیامبر وظیفه ای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد؛ (و مسؤول اعمال شما نیست). و خداوند آنچه را آشکار و آنچه را پنهان می دارید می داند (99) بگو: «(هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوی نیستند؛ هر چند فزونی ناپاکها، تو را به شگفتی اندازد! از (مخالفت) خدا بپرهیزید ای صاحبان خرد، شاید رستگار شوید! (100) ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت می کند! و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید، برای شما آشکار می شود؛ خداوند آنها را بخشیده (و نادیده گرفته) است. و خداوند، آمرزنده و بردبار است (101) جمعی از پیشینیان شما، از آن سئوال کردند؛ و سپس با آن به مخالفت برخاستند. (ممکن است شما هم چنین سرنوشتی پیدا کنید) (102) خداوند هیچ گونه «بحیره» و «سائبه» و «وصیله» و «حام» قرار نداده است [اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلی است که در زمان جاهلیت، استفاده از آنها را بعللی حرام می دانستند؛ و این بدعت، در اسلام ممنوع شد. ] ولی کسانی که کافر شدند، بر خدا دروغ می بندند؛ و بیشتر آنها نمی فهمند! (103) و هنگامی که به آنها گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید!» ، می گویند: «آنچه از پدران خود یافته ایم، ما را بس است!» ؛ آیا اگر پدران آنها چیزی نمی دانستند و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروی می کنند)؟! (104) ای کسانی که ایمان آورده اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته اید، گمراهی کسانی که گمراه شده اند، به شما زیانی نمی رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ و شما را از آنچه عمل می کردید، آگاه می سازد (105) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد، در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید و مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و در آن جا مسلمانی نیافتید، ) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید و اگر به هنگام ادای شهادت، در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از نماز نگاه می دارید تا سوگند یاد کنند که: «ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمی کنیم، که از گنهکاران خواهیم بود!» (106) و اگر اطلاعی حاصل شود که آن دو، مرتکب گناهی شده اند (و حق را کتمان کرده اند)، دو نفر از کسانی که نسبت به میت، اولی هستند، به جای آنها قرار می گیرند و به خدا سوگند یاد می کنند که: «گواهی ما، از گواهی آن دو، به حق نزدیکتر است! و ما تجاوزی نکرده ایم؛ که اگر چنین کرده باشیم، از ظالمان خواهیم بود!» (107) این کار، نزدیکتر است به اینکه گواهی بحق دهند، (و از خدا بترسند، ) و یا (از مردم) بترسند که (دروغشان فاش گردد، و) سوگندهایی جای سوگندهای آنها را بگیرد. از (مخالفت) خدا بپرهیزید و گوش فرا دهید! و خداوند، جمعیت فاسقان را هدایت نمی کند (108) (از) روزی (بترسید) که خداوند، پیامبران را جمع می کند و به آنها می گوید: «(در برابر دعوت شما، ) چه پاسخی به شما داده شد؟» ، می گویند: «ما چیزی نمی دانیم؛ تو خود، از همه اسرار نهان آگاهی» (109) (به خاطر بیاور) هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم گفت: «یاد کن نعمتی را که به تو و مادرت بخشیدم! زمانی که تو را با» روح القدس «تقویت کردم؛ که در گاهواره و به هنگام بزرگی، با مردم سخن می گفتی؛ و هنگامی که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو

ص :519

آموختم؛ و هنگامی که به فرمان من، از گل چیزی بصورت پرنده می ساختی و در آن می دمیدی و به فرمان من، پرنده ای می شد؛ و کور مادرزاد و مبتلا به بیماری پیسی را به فرمان من، شفا می دادی؛ و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده می کردی؛ و هنگامی که بنی اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، بازداشتم؛ در آن موقع که دلایل روشن برای آنها آوردی، ولی جمعی از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست!» (110) و (به یاد آور) زمانی را که به حواریون وحی فرستادم که: «به من و فرستاده من، ایمان بیاورید!» آنها گفتند: «ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم!» (111) در آن هنگام که حواریون گفتند: «ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می تواند مائده ای از آسمان بر ما نازل کند؟» او (در پاسخ) گفت: «از خدا بپرهیزید اگر با ایمان هستید!» (112) گفتند: «(ما نظر بدی نداریم، ) می خواهیم از آن بخوریم و دلهای ما (به رسالت تو) مطمئن گردد؛ و بدانیم به ما راست گفته ای؛ و بر آن، گواه باشیم» (113) عیسی بن مریم عرض کرد: «خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائده ای بر ما بفرست! تا برای اول و آخر ما، عیدی باشد و نشانه ای از تو؛ و به ما روزی ده! تو بهترین روزی دهندگانی!» (114) خداوند (دعای او را مستجاب کرد؛ و) فرمود: «من آن را بر شما نازل می کنم؛ ولی هر کس از شما بعد از آن کافر گردد (و راه انکار پوید)، او را مجازاتی می کنم که احدی از جهانیان را چنان مجازات نکرده باشم!» (115) و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: «آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!» ، او می گوید: «منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می دانی! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! بیقین تو از تمام اسرار و پنهانیها باخبری (116) من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم: ) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانی که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم؛ ولی هنگامی که مرا از میانشان برگرفتی، تو خود مراقب آنها بودی؛ و تو بر هر چیز، گواهی! (117) (با این حال، ) اگر آنها را مجازات کنی، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نیستند)؛ و اگر آنان را ببخشی، توانا و حکیمی! (نه کیفر تو نشانه بی حکمتی است و نه بخشش تو نشانه ضعف!)» (118) خداوند می گوید: «امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود می بخشد؛ برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن می گذرد و تا ابد، جاودانه در آن می مانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگاری بزرگ است!» (119) حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست؛ و او بر هر چیزی تواناست (120)

خلاصه آیات سوره مائده:

1: وفای به عهد _ حلال بودن بهائم 2: حرمت شعائر خدا و ماه حرام _ تعاونوا علی البرّ و التقوی 3: آیه اکمال دین - 4: صید سگان شکاری 5: حلال بودن طعام اهل کتاب و زنان پارسای آنها 6: آیه وضو و تیمم 7: میثاق خدا 8: کونوا قوامین لله شهداء بالقسط 12: میثاق بنی اسرائیل 18: یهود و نصاری گفتند ما پسران و دوستان خداییم 26 –20: ماجرای قوم موسی و ترسیدن آنها در حمله به شهر و ماندن آنها چهل سال در بیابان.

31 – 27: قتل هابیل به دست قابیل 32: کشتن یک نفر معادل کشتن همه مردم و نجات نفسی معادل حیات همه مردم 34 – 33: حرب با خدا و رسول 35: توسل به خدا 38: دست دزد را باید قطع کرد.

39: توبه 40: خداوند هر که را خواهد عذاب کند یا بگذرد.

41: هر کس را خدا رسوا کند هرگز تو نتوانی رها بخشی.

45: قصاص 47 – 46: عیسی و انجیل 48: قرآن 50 - 49: ای پیامبر حکم کن و مبادا تو را فریب دهند.

51: یهود و نصاری را دوست مگیرید 54: ای اهل ایمان اگر مرتد شوید به زودی خدا قومی را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند بر می انگیزد.

55: آیه ولایت 57: با اهل کتاب و کافران که دین را به بازی گیرند دوستی مکنید.

58: نماز بهترین عبادت است.

60: مسخ بوزینه و خوک و بندگی شیطان 64: یهود گفتند دست خدا بسته است. 66 - 65: اگر اهل کتاب ایمان آورند گناهشان را محو کنیم.

67: آیه تبلیغ 72: قائل شدن به خدایی مسیح پسر مریم 73: سه خدا 75: مسیح و مریم هر دو غذا تناول می کردند.

78: نفرین داوود و عیسی 85 – 82: دشمن ترین مردم به مسلمانان یهود و مشرکانند و با محبت ترین آنها نصاری است 89: کفاره قسم دروغ 90: شراب و قمار 94: صید در تیر رس 95: صید در احرام 96: صید دریا 97: جَعَلَ اللهُ الکعبة البیت الحرام …

99: بر پیغمبر جز تبلیغ احکام وظیفه ای نیست 100: هرگز مردم پاک و ناپاک یکسان نیستند. 102 – 101: هرگز از چیزهایی نپرسید که اگر فاش گردد شما را بد آید. 105: علیکم انفسکم 106: آیه وصیت 109: اجتماع انبیاء و پرسش از آنها 110: سخن گفتن عیسی در گهواره و … 112: درخواست مائده توسط حواریون 116: خدا به عیسی بن مریم (ع) گفت آیا تو مردم را گفتی …

ص :520

6 سوره انعام

6– سوره انعام = چهار پایان.

مکی است و 165 آیه دارد.

☼ نکته:

سیاق آیات این سوره همه واحد و به هم مرتبطند. به عبارتی این سوره یکباره نازل شده است و بیشتر آیاتش به صورت محاجه علیه مشرکین و مخالفین توحید و نبوت و معاد است و اجمالی هم از وظایف شرعیه و محرمات دینی هم هست.

در تفسیر المیزان، ج 13، ص 16، از کافی، از امام صادق (ع):

سوره انعام یکباره نازل شد و هفتاد هزار ملک آن را بدرقه کردند، پس شما نیز این سوره را تعظیم نموده بزرگ شمارید. زیرا اسم جلاله یعنی «الله» عزوجل در این سوره هفتاد جا ذکر شده است و اگر مردم بدانند که چه فضیلت هایی در قرائت آن هست هیچ وقت آن را ترک نمی کنند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِم یَعْدِلُونَ ﴿1﴾ ستایش خدایی را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکی ها و روشنایی را پدید آورد با این همه کسانی که کفر ورزیده اند [غیر او را] با پروردگار خود برابر می کنند (1)

در تفسیر المیزان، ج 13، ص 17، از کافی، از امام باقر (ع): خدای تعالی قبل از دوزخ، بهشت را و قبل از معصیت، اطاعت را و قبل از غضب، رحمت را و قبل از شر، خیر را و قبل از آسمان، زمین را و قبل از مرگ، حیات را و قبل از ماه، خورشید را و قبل از ظلمت، نور را آفرید.

☼ نکته:

خداوند متعال در سوره (حم سجده 12) می فرماید: «خلق الارض فی یومین … » زمین را در دو روز آفرید تا آنجا که می فرماید: آن گاه به کار آسمان پرداخت. در حالی که آسمان دودی بود و به آن و به زمین فرمود: اینک خواه ناخواه بیایید، گفتند: آمدیم در حالی که فرمانبرداریم، پس در مدت دو روز از کار آسمانها که هفت عدد بودند فارغ شد. و نیز می فرماید: «سوگند به خورشید و به امتداد نورش و سوگند به ماه وقتی که تالی آفتاب گردید» (1).

در تفسیر المیزان، ج 13، ص 18، از عیاشی، از ابی ابراهیم (ع):

ص :521


1- شمس 2

برای هر نمازی دو وقت هست ولی وقت نماز جمعه همان ظهر است و بس. آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «الحمد لله … » و فرمود: کفار ظلمت و نور و عدل و جور را معادل هم می گیرند.

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَی أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسمًّی عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿2﴾

او کسی است که شما را از گل آفرید آنگاه مدتی را [برای شما عمر] مقرر داشت و اجل حتمی نزد اوست با این همه [بعضی از] شما [در قدرت او] تردید می کنید (2)

☼ نکته:

اجل در آیه، نکره آمده تا برساند که اجل مجهول است و راهی به تعیینش نیست.

☼ نکته:

اجل دو جور است: 1 – اجل مسمی = اجل محتوم = اجل معین در نزد خدا = عنده = محتوم در ام الکتاب = اجل حتمی.

2 – اجل غیر مسمی= اجل مبهم= اجلی که در لوح محو و اثبات نوشته شده = اجل معلق.

چنانکه می فرماید: «إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ» = «وقتی اجلشان برسد نمی توانند حتی یک لحظه آن را پس و پیش کنند» (یونس 49). و می فرماید: «یمْحُو اللَّهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ» = «(برای هر اجلی نوشته ای است)، خداوند محو می کند نوشته ای را که بخواهد و تثبیت می کند آن را که بخواهد و نزد اوست ام الکتاب» (1).

در تفسیر المیزان، ج 13، ص 19، از عیاشی، از امام صادق (ع):

اجلی که غیر مسمی است اجل معلقی است که از آن هر چه را خدا بخواهد پیش می آید و اما اجل مسمی، اجلی است که خداوند اگر بخواهد مقدرش کند در هر شب قدری برای مدت یک سال یعنی تا رسیدن شب قدر دیگر آن را نازل می فرماید.

از همان منبع، از تفسیر عیاشی، از ابی عبدالله (ع):

اجل اول اجلی است که خداوند ملائکه و فرستادگان انبیاء را بر آن آگاه کرده و اجل دوم اجلی است که آن را از دسترسی علم خلایق پنهان داشته است.

وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ (3)

وَ ما تَأْتیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ کانُوا عَنْها مُعْرِضینَ (4)

فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (5)

أَ لَمْ یَرَوْا

ص :522


1- رعد39

کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرینَ (6)

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدیهِمْ لَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (7)

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ (8)

وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ (9)

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (10)

قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ (11)

قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (12)

وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (13)

قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ (14)

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (15)

مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ (16)

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (17)

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ (18)

قُلْ أَیُّ شَیْ ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْری قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (19)

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (20)

اوست خداوند در آسمانها و در زمین؛ پنهان و آشکار شما را می داند؛ و از آنچه (انجام می دهید و) به دست می آورید، با خبر است (3) هیچ نشانه و آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنان نمی آید، مگر اینکه از آن رویگردان می شوند! (4) آنان، حق را هنگامی که سراغشان آمد، تکذیب کردند! ولی بزودی خبر آنچه را به باد مسخره می گرفتند، به آنان می رسد؛ (و از نتایج کار خود، آگاه می شوند) (5) آیا ندیدند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامی که (از شما نیرومندتر بودند؛ و) قدرتهایی به آنها داده بودیم که به شما ندادیم؛ بارانهای پی درپی برای آنها فرستادیم؛ و از زیر (آبادیهای) آنها، نهرها را جاری ساختیم؛ (اما هنگامی که سرکشی و طغیان کردند، ) آنان را بخاطر گناهانشان نابود کردیم؛ و جمعیت دیگری بعد از آنان پدید آوردیم (6) (حتی) اگر ما نامه ای روی صفحه ای بر تو نازل کنیم و (علاوه بر دیدن و خواندن، ) آن را با دستهای خود لمس کنند، باز کافران می گویند: «این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست» ! (7) (از بهانه های آنها این بود که) گفتند: «چرا فرشته ای بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوی خدا همراهی کند؟!)» ولی اگر فرشته ای بفرستیم، (و موضوع، جنبه حسی و شهود پیدا کند، ) کار تمام می شود؛ (یعنی اگر مخالفت کنند، ) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد (و همه هلاک می شوند) (8) و اگر او را فرشته ای قرارمی دادیم، حتما وی را بصورت انسانی درمی آوردیم؛ (باز به پندار آنان، ) کار را بر آنها مشتبه می ساختیم؛ همان طور که آنها کار را بر دیگران مشتبه می سازند! (9) (با این حال، نگران نباش!) جمعی از پیامبران پیش از تو را استهزا کردند؛ اما سرانجام، آنچه را مسخره می کردند، دامانشان را می گرفت؛ (و عذاب الهی بر آنها فرود آمد) (10) بگو: «روی زمین گردش کنید! سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان آیات الهی چه شد؟!» (11) بگو: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آن کیست؟» بگو: «از آن خداست؛ رحمت (و بخشش) را بر خود، حتم کرده؛ (و به همین دلیل، ) بطور قطع همه شما را در روز قیامت، که در آن شک و

ص :523

تردیدی نیست، گرد خواهد آورد. (آری، ) فقط کسانی که سرمایه های وجود خویش را از دست داده و گرفتار خسران شدند، ایمان نمی آورند (12) و برای اوست آنچه در شب و روز قرار دارد؛ و او، شنوا و داناست (13) بگو: «آیا غیر خدا را ولی خود انتخاب کنم؟! (خدایی) که آفریننده آسمانها و زمین است؛ اوست که روزی می دهد و از کسی روزی نمی گیرد. » بگو: «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!» (14) بگو: «من (نیز) اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ [= روز رستاخیز] می ترسم! (15) آن کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد، خداوند او را مشمول رحمت خویش ساخته؛ و این همان پیروزی آشکار است» (16) اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی تواند آن را برطرف سازد! و اگر خیری به تو رساند، او بر همه چیز تواناست؛ (و از قدرت او، هرگونه نیکی ساخته است) (17) اوست که بر بندگان خود، قاهر و مسلط است؛ و اوست حکیم آگاه! (18) بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست؛ و (بهترین دلیل آن این است که) این قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می رسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی می دهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهی نمی دهم» . بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرارمی دهید، بیزارم!» (19) آنان که کتاب آسمانی به ایشان داده ایم، بخوبی او [= پیامبر] را می شناسند، همان گونه که فرزندان خود را می شناسند؛ فقط کسانی که سرمایه وجود خود را از دست داده اند، ایمان نمی آورند (20)

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿21﴾

و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بسته یا آیات او را تکذیب نموده بی تردید ستمکاران رستگار نمی شوند (21)

☼ نکته:

بعضی از فرق عامه (اهل سنت) معتقدند: «این آیه علاوه بر بت پرستان منطبق بر معتقدین به شفاعت نیز هست و هر کس پیغمبر(ص) و معصومین (ع) را درباره حاجتی از حوائج دنیا و آخرت خود شفیعِ درگاه خدا قرار دهد نیز مشرک است» .

در پاسخ به این گروه، باید به آیاتی از قرآن کریم رجوع کرد که شفاعت به غیر خدا را تأیید می کنند از جمله آیه شریفه: «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه» = «کیست که بدون اذن او در درگاهش شفاعت کند» (بقره 255). و یا آیه: «و َلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَإِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» = «چیزهایی که مشرکین آنها را به جای خدا معبود خود گرفته اند مالک شفاعت نیستند، مگر علمایی که به حق شهادت داده باشند» (زخرف 86). و یا آیه: «و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً» = «و تو را (ای رسول) به منظور شهادت بر اینان بیاوریم» (نسا 40). و یا آیه: «لتکونوا شهداء علی الناس» = «تا آنکه شما گواهانی بر مردم بوده باشید» (1).

ص :524


1- بقره 143

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (22)

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکینَ (23)

انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (24)

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (25)

وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (26)

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (27)

بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (28)

وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ (29)

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (30)

قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (31)

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (32)

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (33)

وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلینَ (34)

وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ (35)

إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (36)

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (37)

آن روز که همه آنها را محشور می کنیم؛ سپس به مشرکان می گوییم: «معبودهایتان، که همتای خدا می پنداشتید، کجایند؟» (چرا به یاری شما نمی شتابند؟!) (22) سپس پاسخ و عذر آنها، چیزی جز این نیست که می گویند: «به خداوندی که پروردگار ماست سوگند که ما مشرک نبودیم!» (23) ببین چگونه به خودشان (نیز) دروغ می گویند و آنچه را بدروغ همتای خدا می پنداشتند، از دست می دهند! (24) پاره ای از آنها به (سخنان) تو، گوش فرامی دهند؛ ولی بر دلهای آنان پرده ها افکنده ایم تا آن را نفهمند؛ و در گوش آنها، سنگینی قرار داده ایم. و (آنها بقدری لجوجند که) اگر تمام نشانه های حق را ببینند، ایمان نمی آورند؛ تا آنجا که وقتی به سراغ تو می آیند که با تو پرخاشگری کنند، کافران می گویند: «اینها فقط افسانه های پیشینیان است!» (25) آنها دیگران را از آن بازمی دارند؛ و خود نیز از آن دوری می کنند؛ آنها جز خود را هلاک نمی کنند، ولی نمی فهمند! (26) کاش (حال آنها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده اند، ببینی! می گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می بودیم! (27) (آنها در واقع پشیمان نیستند، ) بلکه اعمال و نیاتی را که قبلاً پنهان می کردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتاده اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند بازمی گردند؛ آنها دروغگویانند (28) آنها گفتند: «چیزی جز این زندگی دنیای ما نیست؛ و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد!» (29) اگر آنها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده اند، ببینی! (به آنها) می گوید: «آیا این حق نیست؟» می گویند: «آری، قسم به پروردگارمان (حق است!)» می گوید: «پس مجازات را بچشید به سزای آنچه انکار می کردید!» (30) آنها که لقای پروردگار را تکذیب کردند، مسلما زیان دیدند؛ (و این تکذیب، ادامه می یابد) تا هنگامی که

ص :525

ناگهان قیامت به سراغشان بیاید؛ می گویند: «ای افسوس بر ما که درباره آن، کوتاهی کردیم!» و آنها (بار سنگین) گناهانشان را بر دوش می کشند؛ چه بد باری بر دوش خواهند داشت! (31) زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست! و سرای آخرت، برای آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمی اندیشید؟! (32) ما می دانیم که گفتار آنها، تو را غمگین می کند؛ ولی (غم مخور! و بدان که) آنها تو را تکذیب نمی کنند؛ بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار می نمایند (33) پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند؛ و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند؛ و (در این راه، ) آزار دیدند، تا هنگامی که یاری ما به آنها رسید. (تو نیز چنین باش! و این، یکی از سنتهای الهی است؛) و هیچ چیز نمی تواند سنن خدا را تغییر دهد؛ و اخبار پیامبران به تو رسیده است (34) و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمی آورند!) اما اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش! (35) تنها کسانی (دعوت تو را) می پذیرند که گوش شنوا دارند؛ اما مردگان (و آنها که روح انسانی را از دست داده اند، ایمان نمی آورند؛ و) خدا آنها را (در قیامت) برمی انگیزد؛ سپس به سوی او، بازمی گردند (36) و گفتند: «چرا نشانه (و معجزه ای) از طرف پروردگارش بر او نازل نمی شود؟!» بگو: «خداوند، قادر است که نشانه ای نازل کند؛ ولی بیشتر آنها نمی دانند!» (37)

وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ﴿38﴾

و هیچ جنبنده ای در زمین نیست و نه هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند مگر آنکه آنها [نیز] گروه هایی مانند شما هستند ما هیچ چیزی را در کتاب [لوح محفوظ] فروگذار نکرده ایم سپس [همه] به سوی پروردگارشان محشور خواهند گردید (38)

چند نکته از تفسیر المیزان، ج 13، ص 112 تا 130:

نکته اول: حیوانات هم مثل انسان احکامی دارند، خیر و شر و عدالت و ظلم را تشخیص می دهند و دلیل آن هم وجود اختلاف از نظر خلق و نرمی و خشونت در بین حیواناتِ هم نوع مثل خروس و قوچ و غیره است.

نکته دوم: نه تنها حیوانات بلکه آسمانها و زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و جن و سنگها و بت ها و سایر شرکایی که مردم آنها را پرستش می کنند و حتی طلا و نقره ای که انفاق نکنند همه محشور خواهند شد چنانکه می فرماید: «ثم الی ربهم یحشرون» و «و اذا الوحوش حشرت» (کورت5) و «یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ» (ابراهیم48) و «و جمع الشمس و القمر» (1).

نکته سوم: علت حشر موجودات دو چیز است:

1 - انعام نیکوکار

ص :526


1- قیامت9

2 - انتقام از ظالم: «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ» (1).

نکته چهارم: هر چند حیوانات در شعور و اراده با انسان مساوی نیستند ولی آنها نیز شعور دارند. چنانکه می فرماید: «حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یحْطِمَنَّکُمْ سُلَیمَ … » = «تا آنکه رسیدند کنار وادی مورچگان، مورچه ای بانگ برداشت که هان ای مورچگان به لانه های خود وارد شوید زنهار که سلیمان و لشکریانش شما را از روی غفلت پایمال نکنند» (نمل 18). و می فرماید: «فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ … » = «هدهد به سلیمان گفت: من به مطلبی برخوردم که تو تا کنون از آن بی خبر بوده ای و … » (نمل 22)

نکته پنجم: ضمیر «هم» در «ثم الی ربهم یحشرون» مخصوص صاحبان عقل و شعور است که درباره حیوانات به کار رفته است و نفرموده: «الی ربها».

وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (39)

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (40)

بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ (41)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (42)

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (43)

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ (44)

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (45)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ (46)

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ (47)

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (48)

وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (49)

قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ (50)

وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (51)

وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمینَ (52)

وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرینَ (53)

وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ

ص :527


1- سجده 22

أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (54)

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبینَ سَبیلُ الْمُجْرِمینَ (55)

قُلْ إِنِّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ (56)

قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ (57)

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمینَ (58)

آنها که آیات ما را تکذیب کردند، کرها و لالهایی هستند که در تاریکیها قرار دارند. هر کس را خدا بخواهد (و مستحق باشد، ) گمراه می کند؛ و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند، ) بر راه راست قرار خواهد داد (39) بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا (برای حل مشکلات خود، ) غیر خدا را می خوانید اگر راست می گویید؟!» (40) (نه، ) بلکه تنها او را می خوانید! و او اگر بخواهد، مشکلی را که بخاطر آن او را خوانده اید، برطرف می سازد؛ و آنچه را (امروز) همتای خدا قرارمی دهید، (در آن روز) فراموش خواهید کرد (41) ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند، (پیامبرانی) فرستادیم؛ (و هنگامی که با این پیامبران به مخالفت برخاستند، ) آنها را با شدت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم؛ شاید (بیدار شوند و در برابر حق، ) خضوع کنند و تسلیم گردند! (42) چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دلهای آنها قساوت پیدا کرد؛ و شیطان، هر کاری را که می کردند، در نظرشان زینت داد! (43) (آری، ) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم؛ تا (کاملاً) خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ (و درهای امید به روی آنها بسته شد) (44) و (به این ترتیب، ) دنباله (زندگی) جمعیتی که ستم کرده بودند، قطع شد. و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است (45) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند، گوش و چشمهایتان را بگیرد و بر دلهای شما مهر نهد (که چیزی را نفهمید)، چه کسی جز خداست که آنها را به شما بدهد؟!» ببین چگونه آیات را به گونه های مختلف برای آنها شرح می دهیم، سپس آنها روی می گردانند! (46) بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب خدا بطور ناگهانی (و پنهانی) یا آشکارا به سراغ شما بیاید، آیا جز جمعیت ستمکار هلاک می شوند؟!» (47) ما پیامبران را، جز (به عنوان) بشارت دهنده و بیم دهنده، نمی فرستیم؛ آنها که ایمان بیاورند و (خویشتن را) اصلاح کنند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند (48) و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، عذاب (پروردگار) بخاطر نافرمانیها به آنان می رسد (49) بگو: «من نمی گویم خزاین خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بیاموزد، ) از غیب آگاه نیستم! و به شما نمی گویم من فرشته ام؛ تنها از آنچه به من وحی می شود پیروی می کنم. » بگو: «آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمی اندیشید؟!» (50) و به وسیله آن (قرآن)، کسانی را که از روز حشر و رستاخیز می ترسند، بیم ده! (روزی که در آن، ) یاور و سرپرست و شفاعت کننده ای جز او [= خدا] ندارند؛ شاید پرهیزگاری پیشه کنند! (51) و کسانی را که صبح و شام خدا را می خوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن! نه چیزی از حساب آنها بر توست و نه چیزی از حساب تو بر آنها! اگر آنها را طرد کنی، از ستمگران خواهی بود! (52) و این چنین بعضی از آنها را با بعض دیگر آزمودیم (توانگران را بوسیله فقیران)؛ تا بگویند: «آیا اینها هستند که خداوند از میان ما (برگزیده، و) بر آنها منت گذارده (و نعمت ایمان بخشیده است؟!» آیا خداوند، شاکران را بهتر نمی شناسد؟! (53) هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو: «سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می شود چرا که) او آمرزنده مهربان است» (54) و این چنین

ص :528

آیات را برمی شمریم، (تا حقیقت بر شما روشن شود، ) و راه گناهکاران آشکار گردد (55) بگو: «من از پرستش کسانی که غیر از خدا می خوانید، نهی شده ام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمی کنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شده ام؛ و از هدایت یافتگان نخواهم بود!» (56) بگو: «من دلیل روشنی از پروردگارم دارم؛ و شما آن را تکذیب کرده اید! آنچه شما درباره آن (از نزول عذاب الهی) عجله دارید، به دست من نیست !حکم و فرمان، تنها از آن خداست! حق را از باطل جدا می کند و او بهترین جداکننده (حق از باطل) است» (57) بگو: «اگر آنچه درباره آن عجله دارید نزد من بود، (و به درخواست شما ترتیب اثر می دادم، عذاب الهی بر شما نازل می گشت؛) و کار میان من و شما پایان گرفته بود؛ ولی خداوند ظالمان را بهتر می شناسد (و بموقع مجازات می کند)» (58)

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ﴿59﴾ و کلیدهای غیب تنها نزد اوست جز او [کسی] آن را نمی داند و آنچه در خشکی و دریاست می داند و هیچ برگی فرو نمی افتد مگر [اینکه] آن را می داند و هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن [ثبت] است (59)

در تفسیر المیزان، ج 13، ص 235، از حضرت رسول (ص):

مفاتیح (کلیدهای) غیب پنج است و جز خدا کسی از آن اطلاع ندارد: 1– کسی نمی داند فردا به چه حوادثی آبستن است مگر خدای متعال.

2 – کسی نمی داند رحم زنان چه وقت جنین و بار خود را می اندازد جز او.

3 – کسی نمی داند چه وقت باران می بارد جز او.

4 – کسی نمی داند که در چه سرزمینی مرگش فرا می رسد، تنها خداست که می داند مرگ هر کسی در کجا واقع می شود.

5 – کسی نمی داند چه وقت قیامت بر پا می گردد مگر خدای تبارک و تعالی.

توجه: این روایت نیاز به توضیح دارد که در ذیلِ آیه (لقمان34) در بحثِ 5 امر آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 13، ص 236، از عیاشی، از امام صادق (ع):

مقصود از «ورقه» جنین ناتمامی است که سقط شود و مقصود از «حبه» فرزند و مراد از «ظلمات الارض» رحم مادران است و «رطب» به معنای فرزندی است که زنده به دنیا آید و «یابس» کودکی است که رحم آن را سقط کند و همه اینها در کتاب مبین است.

وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (60)

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ (61)

ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ (62)

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ

ص :529

ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ (63)

قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ (64)

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ (65)

وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ (66)

لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (67)

وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (68)

وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ لکِنْ ذِکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (69)

وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (70)

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ (71)

وَ أَنْ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (72)

وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ (73)

وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (74)

وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ (75)

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلینَ (76)

فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ (77)

فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (78)

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (79)

وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (80)

وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَیُّ الْفَریقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (81)

الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (82)

وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ (83)

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (84)

او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می گیرد؛ و از آنچه در روز کرده اید، با خبر است؛ سپس در روز شما را (از خواب) برمی انگیزد؛ و (این وضع همچنان ادامه می یابد) تا سرآمد معینی فرا رسد؛ سپس بازگشت شما به سوی اوست؛ و سپس شما را از آنچه عمل می کردید، با خبر می سازد (60) او بر بندگان خود تسلط کامل دارد؛ و مراقبانی بر شما می گمارد؛ تا زمانی

ص :530

که یکی از شما را مرگ فرا رسد؛ (در این موقع، ) فرستادگان ما جان او را می گیرند؛ و آنها (در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان، ) کوتاهی نمی کنند (61) سپس (تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقیقی آنهاست، بازمی گردند. بدانید که حکم و داوری، مخصوص اوست؛ و او، سریعترین حسابگران است! (62) بگو: «چه کسی شما را از تاریکیهای خشکی و دریا رهایی می بخشد؟ در حالی که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانی می خوانید؛ (و می گویید: ) اگر از این (خطرات و ظلمتها) ما را رهایی می بخشد، از شکرگزاران خواهیم بود» (63) بگو: «خداوند شما را از اینها و از هر مشکل و ناراحتی، نجات می دهد؛ باز هم شما برای او شریک قرار می دهید! (و راه کفر می پویید)» (64) بگو: «او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد؛ یا بصورت دسته های پراکنده شما را با هم بیامیزد؛ و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما بوسیله دیگری بچشاند. » ببین چگونه آیات گوناگون را (برای آنها) بازگو می کنیم! شاید بفهمند (و بازگردند)! (65) قوم و جمعیت تو، آن (آیات الهی) را تکذیب و انکار کردند، در حالی که حق است! (به آنها) بگو: «من مسئول (ایمان آوردن) شما نیستم! (وظیفه من، تنها ابلاغ رسالت است، نه اجبار شما بر ایمان)» (66) هر خیری (که خداوند به شما داده، ) سرانجام قرارگاهی دارد، (و در موعد خود انجام میگیرد. ) و بزودی خواهید دانست! (67) هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می کنند، از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یادآمدن با این جمعیت ستمگر منشین! (68) و (اگر) افراد با تقوا (برای ارشاد و اندرز با آنها بنشینند)، چیزی از حساب (و گناه) آنها بر ایشان نیست؛ ولی (این کار، باید تنها) برای یادآوری آنها باشد، شاید (بشنوند و) تقوی پیشه کنند! (69) و رها کن کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا، آنها را مغرور ساخته و با این (قرآن)، به آنها یادآوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند! (و در قیامت) جز خدا، نه یاوری دارند و نه شفاعت کننده ای! و (چنین کسی) هر گونه عوضی بپردازد، از او پذیرفته نخواهد شد؛ آنها کسانی هستند که گرفتار اعمالی شده اند که خود انجام داده اند؛ نوشابه ای از آب سوزان برای آنهاست؛ و عذاب دردناکی بخاطر اینکه کفر می ورزیدند (و آیات الهی را انکار) می کردند (70) بگو: «آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (و عبادت کنیم) که نه سودی به حال مال دارد، نه زیانی؛ و (به این ترتیب، ) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟! همانند کسی که بر اثر وسوسه های شیطان، در روی زمین راه را گم کرده و سرگردان مانده است؛ در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت می کنند (و می گویند: ) به سوی ما بیا!» بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم (71) و (نیز به ما فرمان داده شده به) اینکه: نماز را برپا دارید! و از او بپرهیزید! و تنها اوست که به سویش محشور خواهید شد» (72) اوست که آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ و آن روز که (به هر چیز) می گوید: «موجود باش!» موجود می شود؛ سخن او، حق است؛ و در آن روز که در «صور» دمیده می شود، حکومت مخصوص اوست، از پنهان و آشکار با خبر است و اوست حکیم و آگاه (73) (به خاطر بیاورید) هنگامی را که ابراهیم به پدرش [= عمویش] «آزر» گفت: «آیا بتهائی را معبودان خود انتخاب می کنی؟! من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می بینم» (74) و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند، ) و اهل یقین گردد (75) هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره ای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم !» (76) و هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) می شکافد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلما از گروه گمراهان خواهم بود» (77) و هنگامی که خورشید را دید که (سینه افق را) می شکافت، گفت: «این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است!» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای قوم من از شریکهایی

ص :531

که شما (برای خدا) می سازید، بیزارم! (78) من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم! (79) ولی قوم او [= ابراهیم]، با وی به گفتگو و ستیز پرداختند؛ گفت: آیا درباره خدا با من گفتگو و ستیز می کنید؟! در حالی که خداوند، مرا با دلایل روشن هدایت کرده؛ و من از آنچه شما همتای (خدا) قرار می دهید، نمی ترسم (و به من زیانی نمی رسانند)! مگر پروردگارم چیزی را بخواهد! وسعت آگاهی پروردگارم همه چیز را در برمی گیرد؛ آیا متذکر (و بیدار) نمی شوید؟! (80) چگونه من از بتهای شما بترسم؟! در حالی که شما از این نمی ترسید که برای خدا، همتایی قرار داده اید که هیچ گونه دلیلی درباره آن، بر شما نازل نکرده است! (راست بگویید) کدام یک از این دو دسته (بت پرستان و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنی (از مجازات) هستند اگر می دانید؟! (81) (آری، ) آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایت یافتگانند!» (82) اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم! درجات هر کس را بخواهیم (و شایسته بدانیم، ) بالا می بریم؛ پروردگار تو، حکیم و داناست (83) و اسحاق و یعقوب را به او [= ابراهیم] بخشیدیم؛ و هر دو را هدایت کردیم؛ و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم؛ و از فرزندان او، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم)؛ این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (84)

وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی و اِلیاسَ کُلٌ مِّنَ الصَّالِحِینَ ﴿85﴾

و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند (85)

☼ نکته:

در این آیه شریفه، خداوند متعال دخترزادگان را هم اولاد و ذریه حقیقی می داند چرا که حضرت عیسی (ع) را به ذریه نوح (ع) متصل می کند چون از طرف حضرت مریم (س) به نوح (ع) می رسد. بنابراین امامان اهل بیت (ع) نیز به همین طریق به حضرت رسول (ص) رسیده پس ذریه و اولاد آن حضرت (ص) هستند و از طرفی هم به حضرت نوح (ع) می رسند.

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 93، از شیخ کلینی رضوان الله علیه، از حضرت ابی جعفر (ع):

ای ابی الجارود! مردم درباره حسن (ع) و حسین (ع) به شما چه می گویند؟ عرض کردم عقیده ما را در این که آن دو بزرگوار فرزندان رسول خدایند انکار می کنند، فرمود: شما علیه ایشان به چه دلیلی تمسک می جویید؟ عرض کردم: به فرموده خدای تعالی که درباره عیسی بن مریم (ع) فرموده: «و من ذریته داوود و سلیمان … نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی» و با اینکه عیسی (ع) پدر نداشت او را ذریه نوح (ع) خوانده، حضرت فرمود: ایشان در جواب این استدلال شما چه می گویند؟ عرض کردم می گویند عیسی (ع) را ذریه نوح (ع) نامیدن، دلیل بر این نیست که هر دخترزاده ای ذریه و فرزند محسوب می شود. برای اینکه عیسی جزو استثنائات

ص :532

خلقت است، لذا از آن جایی که پدر نداشته تا از مسیر صلب به نوح (ع) بپیوندد، ناگزیر قرآن او را از راه رحم، ذریه نوح (ع) دانسته. فرمود: شما در جواب چه می گویید؟ عرض کردم: ما به آیه: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ … » (آل عمران61) استدلال می کنیم. فرمود: ایشان چه می گویند؟ عرض کردم می گویند: در کلام عرب بسا می شود که گوینده، فرزندانِ غیر را، فرزند خود می نامد، حضرت فرمود: اینک من دلیلی از قرآن کریم به شما می آموزم که بر حسبِ آن دلیل حسن (ع) و حسین (ع) از صلب رسول خدایند و کسی آن دلیل را انکار نمی کند مگر این که کافر می شود، پرسیدم: فدایت شوم آن دلیل در کجای قرآن است؟ فرمود: آیه: «حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم … و حلائل ابنائکم الذین من اصلابکم» سپس فرمود: ای ابا جارود! آیا رسول خدا (ص) می توانست با همسران حسنین (ع) ازدواج کند؟ اگر مخالفین بگویند: آری می توانست قطعاً دروغ گفته و فاسق شده اند و اگر اعتراف کنند به این که نمی توانست، پس اعتراف کرده اند به این که حسنین (ع) از صلب پیغمبر (ص) اند.

وَ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمینَ (86)

وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (87)

ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (88)

أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ (89)

أُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْری لِلْعالَمینَ (90)

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُدیً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ (91)

وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (92)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (93)

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (94)

و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را؛ و همه را بر جهانیان برتری دادیم

ص :533

(86) و از پدران و فرزندان و برادران آنها (افرادی را برتری دادیم) و برگزیدیم و به راه راست، هدایت نمودیم (87) این، هدایت خداست؛ که هر کس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی می کند! و اگر آنها مشرک شوند، اعمال (نیکی) که انجام داده اند، نابود می گردد (و نتیجه ای از آن نمی گیرند) (88) آنها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوت به آنان دادیم؛ و اگر (بفرض) نسبت به آن کفر ورزند، (آیین حق زمین نمی ماند؛ زیرا) کسان دیگری را نگاهبان آن می سازیم که نسبت به آن، کافر نیستند (89) آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن! (و) بگو: «در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشی از شما نمی طلبم! این (رسالت)، چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست! (این وظیفه من است)» (90) آنها خدا را درست نشناختند که گفتند: «خدا، هیچ چیز بر هیچ انسانی، نفرستاده است!» بگو: «چه کسی کتابی را که موسی آورد، نازل کرد؟! کتابی که برای مردم، نور و هدایت بود؛ 0اما شما) آن را بصورت پراکنده قرارمی دهید؛ قسمتی را آشکار و قسمت زیادی را پنهان می دارید؛ و مطالبی به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبودید!» بگو: «خدا!» سپس آنها را در گفتگوهای لجاجت آمیزشان رها کن، تا بازی کنند! (91) و این کتابی است که ما آن را نازل کردیم؛ کتابی است پربرکت، که آنچه را پیش از آن آمده، تصدیق می کند؛ (آن را فرستادیم تا مردم را به پاداشهای الهی، بشارت دهی، ) و تا (اهل) ام القری [= مکه] و کسانی را که گرد آن هستند، بترسانی! (یقین بدان) آنها که به آخرت ایمان دارند و به آن ایمان می آورند؛ و بر نمازهای خویش، مراقبت می کنند! (92) چه کسی ستمکارتر است از کسی که دروغی به خدا ببندد، یا بگوید: «بر من، وحی فرستاده شده» ، در حالی که به او وحی نشده است و کسی که بگوید: «من نیز همانند آنچه خدا نازل کرده است، نازل می کنم» ؟! و اگر ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان می گویند: «جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغهایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبر ورزیدید، مجازات خوارکننده ای خواهید دید» ! (به حال آنها تأسف خواهی خورد) (93) و (روز قیامت به آنها گفته می شود: ) همه شما تنها به سوی ما بازگشت نمودید، همان گونه که روز اول شما را آفریدیم! و آنچه را به شما بخشیده بودیم، پشت سر گذاردید! و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید، با شما نمی بینیم! پیوندهای شما بریده شده است؛ و تمام آنچه را تکیه گاه خود تصور می کردید، از شما دور و گم شده اند! (94)

إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَیٰ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَلِکُمُ اللّهُ فَأَنَّیٰ تُؤْفَکُونَ ﴿95﴾ خدا شکافنده دانه و هسته است زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می آورد چنین است خدای شما پس چگونه [از حق] منحرف می شوید (95)

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 156، از کافی، از امام صادق (ع):

وقتی خدایتعالی خواست آدم را بیافریند، جبرئیل را در اولین ساعت از روز جمعه فرستاد و جبرئیل به قبضه ی دست راستش که همه مسافت بین آسمانِ دنیا و آسمان هفتم را قبضه می کرد، از هر آسمانی کمی خاک برداشت و به قبضه ی دست چپش که تا زمین هفتم می رسید از هر زمین، قبضه ای برداشت، آنگاه به امر پروردگار قبضه ی اولی را در دست راست و قبضه ی دومی را در دست چپ خود نگاه داشت آن گاه آن گل را دو قسمت کرده قدری از زمین و قدری از

ص :534

آسمانها در هر قسمت ریخت، آن موقع خدای تعالی به آن گلی که در دست راست او بود فرمود: رسولان و انبیاء و اوصیاء و صدیقان و مؤمنان و شهدا و هر آن کس که من کرامتش را بخواهم از تو خواهد بود. و آن چه را که فرمود واجب و حتمی شد. پس به آن گلی که در دست چپ او بود فرمود: جبارها و مشرکین و منافقین و شیطانها و هر که من بدبختی اش را بخواهم از تو خواهد بود و آنچه را که فرمود بر ایشان حتمی گردید، آن گاه این دو طینت به هم آمیخته شدند و مقصود از آیه شریفه: «ان الله فالق الحب و النوی» ، همین جریان است، چه مراد از «حب» طینت مؤمن است که خداوند محبت خود را در آن جای داد و مراد از «نوی» طینت کافر است که از هر خیری دور است، چون کلمه «نوی» از ماده «ن ا ی» است که به معنای دوری است. و همچنین آیه شریفه: «یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی» نیز راجع به این مطلب است و مقصود از «حی» مؤمنی است که از طینت کافر به وجود می آید. و مقصود از «میت» کافری است که از طینت مؤمن موجود می شود. و خلاصه اینکه مراد از «حی» مؤمن و مراد از «میت» کافر است. و همچنین آیه: «او من کان میتاً فاحییناه» که مقصود از مرگ اختلاط طینت مؤمن با طینت کافر و مقصود از «زنده شدن» جدا شدن همان طینت است از طینت دیگر، آری خداوند، مؤمن را در هنگام ولادت از ظلمت به سوی نور بیرون می آورد و به همین نحو کافر را که در نور بود از نور به سوی ظلمت خارج می سازد. این است معنای آیه شریفه: «لینذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین» .

فَالِقُ الإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿96﴾ شکافنده صبح است و شب را برای آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده این اندازه گیری آن توانای داناست (96)

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 157، از عیاشی، از امام رضا (ع): خداوند شب را سکن قرار داد و زنان را هم سکن قرار داد و به همین جهت هم خوابی با زنان و اطعامِ طعام در شب سنت شد.

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 158، از عیاشی، از امام صادق (ع):

ص :535

در شب، زفاف کنید، چون خداوند شب را سکن قرار داده و در شب در پی حوائج برنیایید.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 587، از امام باقر (ع):

در شب به دنبال حوائج و خواسته های خود مباش، زیرا شب تیره و تار است.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 587، از امام سجاد (ع): در شب تا قبل از طلوع فجر ذبح نکنید، خداوند شب را برای هر موجود و هر ذی حیاتی مایه آسایش و آرامش قرار داده است.

وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (97)

او کسی است که ستارگان را برای شما قرار داد، تا در تاریکیهای خشکی و دریا، به وسیله آنها راه یابید! ما نشانه ها(ی خود) را برای کسانی که می دانند، (و اهل فکر و اندیشه اند) بیان داشتیم! (97)

وَهُوَ الَّذِیَ أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ ﴿98﴾

و او همان کسی است که شما را از یک تن پدید آورد پس [برای شما] قرارگاه و محل امانتی [مقرر کرد] بی تردید ما آیات [خود] را برای مردمی که می فهمند به روشنی بیان کرده ایم (98)

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 158، از حضرت ابی الحسن (ع): خداوند انبیاء را بر نبوت آفریده و آنان جز انبیاء نتوانند بود و مؤمنین را هم بر ایمان آفریده، آنان نیز جز مؤمنان نتوانند بود، به مردمی دیگر ایمان را به عاریت داده که اگر خواست تا به آخر برای ایشان باقی می گذارد و اگر نخواست از آنان می ستاند و در این باره است که می فرماید: «فمستقر و مستودع» آنگاه فرمود: ایمان فلانی مستودع بود که خداوند وقتی دید که به ما دروغ بست از او باز گرفت.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

«مستقر» آن نطفه ای است که از اصلاب تا به رحم با داشتن ایمان رسیده باشد و مستودع آن نطفه ای است که هنوز در رحمی قرار نگرفته باشد چه این چنین نطفه معلوم نیست تا موقع قرار گرفتن در رحم ایمانش باقی بماند ممکن است به خاطر بعضی از عوامل از او سلب شود.

وَ هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلی ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ

ص :536

وَ یَنْعِهِ إِنَّ فی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (99)

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَصِفُونَ (100)

بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (101)

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکیلٌ (102)

لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ (103)

قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ (104)

وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (105)

اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ (106)

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ (107)

وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (108)

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ (109)

او کسی است که از آسمان، آبی نازل کرد و به وسیله آن، گیاهان گوناگون رویاندیم؛ و از آن، ساقه ها و شاخه های سبز، خارج ساختیم؛ و از آنها دانه های متراکم و از شکوفه نخل، شکوفه هایی با رشته های باریک بیرون فرستادیم؛ و باغهایی از انواع انگور و زیتون و انار، (گاه) شبیه به یکدیگر و (گاه) بی شباهت! هنگامی که میوه می دهد، به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن، نشانه هایی برای افراد باایمان است! (99) آنان برای خدا همتایانی از جن قرار دادند، در حالی که خداوند همه آنها را آفریده است؛ و برای خدا، به دروغ و از روی جهل، پسران و دخترانی ساختند؛ منزه است خدا و برتر است از آنچه توصیف می کنند! (100) او پدید آورنده آسمانها و زمین است؛ چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟! حال آنکه همسری نداشته و همه چیز را آفریده؛ و او به همه چیز داناست (101) (آری، ) این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدبر همه موجودات است (102) چشمها او را نمی بینند؛ ولی او همه چشمها را می بیند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها و با خبر از دقایق موجودات، ) و آگاه (از همه) چیز است (103) دلایل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ کسی که (حق را) ببیند، به سود خود اوست؛ و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش می باشد؛ و من نگاهبان شما نیستم (104) و این چنین آیات را تشریح می کنیم؛ بگذار آنها بگویند: «تو درس خوانده ای» ! می خواهیم آن را برای کسانی که آماده درک حقایقند، روشن سازیم (105) از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن! هیچ معبودی جز او نیست! و از مشرکان، روی بگردان! (106) اگر خدا می خواست، (همه به اجبار ایمان می آوردند، ) و هیچ یک مشرک نمی شدند؛ و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداده ایم؛ و وظیفه نداری آنها را (به ایمان) مجبور سازی! (107) (به معبود) کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است؛ و آنها را از آنچه عمل می کردند، آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد) (108) با نهایت اصرار، به خدا سوگند یاد کردند که اگر نشانه ای [= معجزه ای] برای آنان بیاید، حتماً به آن ایمان می آورند؛ بگو: «معجزات فقط از سوی خداست (و در اختیار من نیست که به میل شما معجزه ای بیاورم)؛ و شما از کجا می دانید که هرگاه معجزه ای بیاید (ایمان می آورند؟ خیر، ) ایمان نمی آورند!» (109)

جزء هشتم ازآیه 110 انعام تا آیه87 اعراف

ص :537

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (110)

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ (111)

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ (112)

وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113)

أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغی حَکَماً وَ هُوَ الَّذی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرینَ (114)

و ما دلها و چشمهای آنها را واژگونه می سازیم؛ (آری آنها ایمان نمی آورند) همان گونه که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند! و آنان را در حال طغیان و سرکشی، به خود وامی گذاریم تا سرگردان شوند! (110) (و حتی) اگر فرشتگان را بر آنها نازل می کردیم و مردگان با آنان سخن می گفتند و همه چیز را در برابر آنها جمع می نمودیم، هرگز ایمان نمی آوردند؛ مگر آنکه خدا بخواهد! ولی بیشتر آنها نمی دانند! (111) این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم؛ آنها بطور سری (و درگوشی) سخنان فریبنده و بی اساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر می گفتند؛ و اگر پروردگارت می خواست، چنین نمی کردند؛ (و می توانست جلو آنها را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد. ) بنابر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار! (112) نتیجه (وسوسه های شیطان و تبلیغات شیطان صفتان) این خواهد شد که دلهای منکران قیامت، به آنها متمایل گردد؛ و به آن راضی شوند؛ و هر گناهی که بخواهند، انجام دهند! (113) (با این حال، ) آیا غیر خدا را به داوری طلبم؟! در حالی که اوست که این کتاب آسمانی را، که همه چیز در آن آمده، به سوی شما فرستاده است؛ و کسانی که به آنها کتاب آسمانی داده ایم می دانند این کتاب، بحق از طرف پروردگارت نازل شده؛ بنابر این از تردیدکنندگان مباش! (114)

در تاریخ الامم و الملوک، مشهور به تاریخ طبری (محمد بن جریر طبری) ج 2، ص 619، آمده است:

ابوبکر می گوید که ای کاش 3 کار را ترک می کردم و انجام نمی دادم:

1 - ای کاش به خانه فاطمه (سلام الله علیها) کاری نداشتم و آن را نمی گشودم، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند.

2 - ای کاش (فجائه سلمی) را می کشتم و یا آزادش می کردم ولی او را به آتش نمی سوزاندم.

3 - و ای کاش در روز سقیفه، کار را بر عهده یکی از آن دو مرد، عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح، می گذاشتم تا او امیر می شد و من وزیر می شدم.

توجه: منابع زیادی از اهل سنت، گواه بر صادر شدن این جملات از ابی بکر می باشند. منابع زیر (با اختلاف کمی در الفاظ) بیانگر این ندامت از قول ابوبکر می باشند:

السقیفة و فدک - الجوهری - ص 43 و ص 75/شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 -47/ شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 6 - ص 51/شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 20 –

ص :538

ص 24/تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 - 423/میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 108 – 109/لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 188 – 189/العقد الفرید بن عبد ربه - ج 4 - ص 250 یا ج 4 - ص 90 ( چاپهای دیگر )/الامامة و السیاسة - ابن قتیبة الدینوری، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24 /الامامة و السیاسة - ابن قتیبة الدینوری، تحقیق الشیری - ج 1 - ص 36/تاریخ الیعقوبی - ج 2 - ص 137/تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 3 - ص 117 - 118/ المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62/ الأحادیث المختارة - ابی عبد الله الحنبلی - ج 1 - ص 87/ ( وی راجع به این روایت می گوید: و هذا حدیث حسن عن ابی بکر … یعنی حدیث فوق از قول ابی بکر درست است )/کنز العمال المتقی الهندی - ج 5 - ص 631 – 633/ الاموال - ابو عبید - ج 1 - ص 304 / مروج الذهب – المسعودی - ج 2 - ص 301 –و …

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 619و621، چ2، از امام صادق (ع):

وقتی ابوبکر فدک را از حضرت فاطمه (س) منع کرد، امیرالمؤمنین (ع) به مسجد آمدند در حالی که ابوبکر نشسته و مردم در اطرافش بودند، حضرت (ع) به ابوبکر فرمود: اگر در دست مسلمین مالی باشد و من ادعا کنم آن مال تعلق به من دارد از چه کسی بینه و شاهد می خواهی؟ ابوبکر گفت: از شما. امام (ع) فرمود: حال اگر در دست من مالی باشد و مسلمین آن را ادعا کنند آیا از من شاهد می خواهی؟!!! ابوبکر سکوت کرد. عمر گفت: این ملکْ غنیمتِ مسلمین است. امیرالمؤمنین (ع) به ابوبکر فرمود: آیا به قرآنْ قول خدایتعالی اقرار داری؟ ابوبکر گفت: آری. حضرت (ع) فرمود: آیا این آیه شریفه: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» در شأنِ ما بوده یا غیرِ ما؟ ابوبکر گفت: در شأن شماست. فرمود: اگر دو شاهد از مسلمین شهادت دهند که فاطمه (س) مرتکبِ فحشا شده چه خواهی کرد؟ ابوبکر گفت: بر او حد جاری می کنم. فرمود: در این صورت تو کافری، چون حق عزوجل شهادت به طهارتِ این بانو داده و تو شهادتِ خدا را رد کرده و شهادتِ غیرش را پذیرفته ای. مردم گریه کردند و متفرق شدند …

از همان منبع، ص 75، از پیامبر اکرم (ص): کسی که امام جماعتی گردد و در میان آن جماعت شخصِ اعلم تری باشد، کارِ آن جماعت تا روزِ قیامت به زوال و انحطاط می گراید.

ص :539

وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لاَّ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿115﴾

و سخن پروردگارت به راستی و داد سرانجام گرفته است و هیچ تغییر دهنده ای برای کلمات او نیست و او شنوای داناست (115)

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 196، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

در تفسیرآیه: «و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا» فرمود: مقصود کلمه «لا اله الا الله» است.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

امام در همان موقعی هم که در شکم مادر است گفتگوها را می شنود و وقتی به دنیا می آید بین دو کتفش نوشته شده: «و تمت کلمة … » و هر گاه زمام امر به دست او افتد خداوند عمودی از نور برایش قرار می دهد و با آن نور می بیند آنچه را که اهل هر شهری عمل می کنند.

وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (116)

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ (117)

فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنینَ (118)

وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدینَ (119)

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ (120)

وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (121)

أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (122)

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (123)

اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می نمایند و تخمین و حدس (واهی) می زنند (116) پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه گشته اند، آگاهتر است؛ و همچنین از کسانی که هدایت یافته اند (117) از (گوشت) آنچه نام خدا (هنگام سر بریدن) بر آن گفته شده، بخورید (و غیر از آن نخورید) اگر به آیات او ایمان دارید! (118) چرا از چیزها [= گوشتها]ئی که نام خدا بر آنها برده شده نمی خورید؟! در حالی که آنچه را بر شما حرام بوده، بیان کرده است! مگر اینکه ناچار باشید؛ (که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است. ) و بسیاری از مردم، به خاطر هوی و هوس و بی دانشی، (دیگران را) گمراه می سازند؛ و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر می شناسد (119) گناهان آشکار و پنهان را رها کنید! زیرا کسانی که گناه می کنند، بزودی در برابر آنچه مرتکب می شدند، مجازات خواهند شد (120) و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخورید! این کار گناه است؛ و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا می کنند، تا با شما به مجادله برخیزند؛ اگر از آنها اطاعت کنید، شما هم مشرک خواهید بود! (121) آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم

ص :540

که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است (122) و (نیز) این گونه در هر شهر و آبادی، بزرگان گنهکاری قرار دادیم؛ (افرادی که همه گونه قدرت در اختیارشان گذاردیم؛ اما آنها سوء استفاده کرده و راه خطا پیش گرفتند؛) و سرانجام کارشان این شد که به مکر (و فریب مردم) پرداختند؛ ولی تنها خودشان را فریب می دهند و نمی فهمند! (123)

وَإِذَا جَآءَتْهُمْ آیَةٌ قَالُواْ لَنْ نُّؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتَیٰ مِثْلَ مَا اُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ اَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُواْ یَمْکُرُونَ ﴿124﴾

و چون معجزه ای برایشان بیاید می گویند هرگز ایمان نمی آوریم تا اینکه نظیر آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نیز] داده شود خدا بهتر می داند رسالتش را کجا قرار دهد به زودی کسانی را که مرتکب گناه شدند به [سزای] آنکه نیرنگ می کردند در پیشگاه خدا خواری و شکنجه ای سخت خواهد رسید (124)

☼ نکته:

«آیه» به معنی «معجزه» است. چون اگر معنی «آیه» بود بعد از آن می بایست می فرمود بشنوید نه اینکه، کلمه «آمدن» بیاید. به عبارتی این آیه شریفه، آیه تکوینی است نه آیه قرآنی.

☼ نکته:

آیاتی که معجزه پیامبر (ص) را بیان می کند عبارتند از: 1– همین آیه (آیه 124 سوره انعام).

2 – «اقتربت الساعة و انشق القمر» (قمر 1).

3 – «وَإِنْ یرَوْا آیةً یعْرِضُوا وَیقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ» (قمر 2). که در آیه اول «آیه» به معنای معجزه است که گفته شد. در آیه دوم هم شکافتن ماه که یک معجزه است را بیان می کند. و در آیه سوم هم «آیه» به معنی معجزه است نه آیه قرآنی چون بعد از کلمه آیه، کلمه دیدن آمده است که مبین معجزه است که می توان آن را دید.

فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ (125)

وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ مُسْتَقیماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (126)

لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (127)

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ (128)

آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه اش را آنچنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود؛ این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد! (125) و این راه مستقیم (و سنت جاویدان) پروردگار توست؛ ما آیات خود را برای کسانی که پند می گیرند، بیان کردیم! (126) برای آنها (در بهشت) خانه امن و امان

ص :541

نزد پروردگارشان خواهد بود؛ و او، ولی و یاور آنهاست بخاطر اعمال (نیکی) که انجام می دادند (127) در آن روز که (خدا) همه آنها را جمع و محشور می سازد، (می گوید: ) ای جمعیت شیاطین و جن! شما افراد زیادی از انسانها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آنها از میان انسانها می گویند: «پروردگارا! هر یک از ما دو گروه [= پیشوایان و پیروان گمراه] از دیگری استفاده کردیم؛ (ما به لذات هوس آلود و زودگذر رسیدیم؛ و آنها بر ما حکومت کردند؛) و به اجلی که برای ما مقرر داشته بودی رسیدیم» (خداوند) می گوید: «آتش جایگاه شماست؛ جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنچه خدا بخواهد» پروردگار تو حکیم و داناست (128)

وَکَذَلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضًا بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ﴿129﴾ و این گونه برخی از ستمکاران را به [کیفر] آنچه به دست می آورند سرپرست برخی دیگر می گردانیم (129)

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 230، از قمی، از معصوم (ع):

هر کس اولیاء ستمکاران را دوست بدارد ما او را در قیامت با ستمکاران محشور می کنیم.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع):

خداوند هیچ وقت از ظالمی انتقام نکشیده مگر به دست ظالمی دیگر.

☼ مؤلف:

ممکن است عده ای به این روایت اشکال کرده، بگویند: «اگر ظالم به دست ظالمی دیگر کشته و مظلوم واقع شود پس کشته شدنِ کفار به دست اولیاءِ الهی چه مفهومی دارد؟»

در پاسخ باید گفت: اولیای الهی هیچ گاه بر کسی ظلم و ستم روا نداشته اند و اگر هم با آنها نبرد کرده اند با عدالت و در محدوده اوامر عادلانه ی الهی و آن هم به نفع خودِ آنها بوده است، چون مانعِ ادامه ظلم آنها شده اند و از آن جایی که اولیاءِ الهی از چارچوب حق، تجاوز نمی کنند لذا هیچ گاه ظلمی از جانب اولیاءِ الهی نمی بینند، پس مشمول روایت نمی شوند، اما اگر با ظالمی مثل خودشان مبارزه کنند، چون آن ظالم از حدود الهی تجاوز خواهد کرد مثل کشتن زن و بچه و غیره به همین خاطر مظلوم واقع شده و این مظلومیت، مشابه همان ظلمهایی است که در گذشته از آنها سر زده است، که باید از شخصی ظالم سر بزند نه از اولیای الهی. خلاصه اینکه هر کس ظلم کند و بنا بر مصلحتِ الهی باید در این دنیا، عین ظلمش را ببیند، خداوند سبحان هم ظالمی را مثلِ خودش که انجام آن اعمالِ ظالمانه برایش میسر باشد بر او غالب می کند. (والله اعلم).

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلی أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرینَ (130)

ذلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ

ص :542

الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (131)

وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (132)

وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ کَما أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرینَ (133)

إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ (134)

قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (135)

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ (136)

وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ (137)

وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ (138)

وَ قالُوا ما فی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی أَزْواجِنا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فیهِ شُرَکاءُ سَیَجْزیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ (139)

قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَی اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ (140)

وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ (141)

وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (142)

ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (143)

وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (144)

قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ (145)

وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (146)

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ (147)

سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (148)

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ (149)

قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ الَّذینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ

ص :543

أَهْواءَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (150)

قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (151)

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (152)

وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (153)

ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ تَماماً عَلَی الَّذی أَحْسَنَ وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (154)

وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (155)

أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلی طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلینَ (156)

أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدی مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ (157)

(در آن روز به آنها می گوید: ) ای گروه جن و انس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می کردند و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟! آنها می گویند: «بر ضد خودمان گواهی می دهیم؛ (آری، ) ما بد کردیم)» و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد؛ و به زیان خود گواهی می دهند که کافر بودند! (130) این بخاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهرها و آبادیها را بخاطر ستمهایشان در حال غفلت و بی خبری هلاک نمی کند. (بلکه قبلا رسولانی برای آنها می فرستد) (131) و برای هر یک (از این دو دسته)، درجات (و مراتبی) است از آنچه عمل کردند؛ و پروردگارت از اعمالی که انجام می دهند، غافل نیست (132) پروردگارت بی نیاز و مهربان است؛ (پس به کسی ستم نمی کند؛ بلکه همه، نتیجه اعمال خود را می گیرند؛) اگر بخواهد، همه شما را می برد؛ سپس هر کس را بخواهد جانشین شما می سازد؛ همان طور که شما را از نسل اقوام دیگری به وجود آورد (133) آنچه به شما وعده داده می شود، یقیناً می آید؛ و شما نمی توانید (خدا را) ناتوان سازید (و از عدالت و کیفر او فرار کنید)! (134) بگو: «ای قوم من! هر کار در قدرت دارید بکنید! من (هم به وظیفه خود) عمل می کنم؛ اما بزودی خواهید دانست چه کسی سرانجام نیک خواهد داشت (و پیروزی با چه کسی است! اما) به یقین، ظالمان رستگار نخواهند شد!» (135) آنها [= مشرکان] سهمی از آنچه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده، برای او قرار دادند؛ (و سهمی برای بتها!) و بگمان خود گفتند: «این مال خداست! و این هم مال شرکای ما [= یعنی بتها] است!» آنچه مال شرکای آنها بود، به خدا نمی رسید؛ ولی آنچه مال خدا بود، به شرکایشان می رسید! (آری، اگر سهم بتها با کمبودی مواجه می شد، مال خدا را به بتها می دادند؛ اما عکس آن را مجاز نمی دانستند!) چه بد حکم می کنند (که علاوه بر شرک، حتی خدا را کمتر از بتها می دانند)! (136) همین گونه شرکای آنها [= بتها]، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند؛ (کودکان خود را قربانی بتها می کردند و افتخار می نمودند!) سرانجام آنها را به هلاکت افکندند؛ و آیینشان را بر آنان مشتبه ساختند. و اگر خدا می خواست، چنین نمی کردند؛ (زیرا می توانست جلو آنان را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد) بنابراین، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار (و به آنها اعتنا مکن)! (137) و گفتند: «این قسمت از چهارپایان و زراعت (که مخصوص بتهاست، برای همه) ممنوع است؛ و جز کسانی که ما بخواهیم -به گمان آنها- نباید از آن بخورند! و (اینها) چهارپایانی است که سوارشدن بر

ص :544

آنها (بر ما) حرام شده است!» و (نیز) چهارپایانی (بود) که (هنگام ذبح،) نام خدا را بر آن نمی بردند و به خدا دروغ می بستند؛ (و می گفتند: «این احکام، همه از ناحیه اوست» ) بزودی (خدا) کیفر افتراهای آنها را می دهد! (138) و گفتند: «آنچه (از بچه) در شکم این حیوانات است، مخصوص مردان ماست؛ و بر همسران ما حرام است! اما اگر مرده باشد [= مرده متولد شود]، همگی در آن شریکند» بزودی (خدا) کیفر این توصیف (و احکام دروغین) آنها را می دهد؛ او حکیم و داناست (139) به یقین آنها که فرزندان خود را از روی جهل و نادانی کشتند، گرفتار خسران شدند؛ (زیرا) آنچه را خدا به آنها روزی داده بود، بر خود تحریم کردند؛ و بر خدا افترا بستند. آنها گمراه شدند؛ و (هرگز) هدایت نیافته بودند (140) اوست که باغهای معروش [= باغهایی که درختانش روی داربست ها قرار دارد] و باغهای غیرمعروش [= باغهایی که نیاز به داربست ندارد] را آفرید؛ همچنین نخل و انواع زراعت را، که از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند؛ و (نیز) درخت زیتون و انار را، که از جهتی با هم شبیه و از جهتی تفاوت دارند؛ (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یکدیگر است، در حالی که طعم میوه آنها متفاوت می باشد) از میوه آن، به هنگامی که به ثمر می نشیند، بخورید! و حق آن را به هنگام درو، بپردازید! و اسراف نکنید، که خداوند مسرفان را دوست ندارد! (141) (او کسی است که) از چهارپایان، برای شما حیوانات باربر و حیوانات کوچک (برای منافع دیگر) آفرید؛ از آنچه به شما روزی داده است، بخورید! و از گامهای شیطان پیروی ننمایید، که او دشمن آشکار شماست! (142) هشت جفت از چهارپایان (برای شما) آفرید؛ از میش دو جفت و از بز دو جفت؛ بگو: «آیا خداوند نرهای آنها را حرام کرده، یا ماده ها را؟ یا آنچه شکم ماده ها در برگرفته؟ اگر راست می گویید (و بر تحریم اینها دلیلی دارید)، به من خبر دهید!» (143) و از شتر یک جفت و از گاو هم یک جفت (برای شما آفرید)؛ بگو: «کدامیک از اینها را خدا حرام کرده است؟ نرها یا ماده ها را؟ یا آنچه را شکم ماده ها دربرگرفته؟ یا هنگامی که خدا شما را به این موضوع توصیه کرد، شما گواه (بر این تحریم) بودید؟! پس چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، تا مردم را از روی جهل گمراه سازد؟! خداوند هیچ گاه ستمگران را هدایت نمی کند» (144) بگو: «در آنچه بر من وحی شده، هیچ غذای حرامی نمی یابم؛ بجز اینکه مردار باشد، یا خونی که (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک -که اینها همه پلیدند- یا حیوانی که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیر خدا [= نام بتها] بر آن برده شده است. » اما کسی که مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بی آنکه خواهان لذت باشد و یا زیاده روی کند (گناهی بر او نیست)؛ زیرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است (145) و بر یهودیان، هر حیوان ناخن دار [= حیواناتی که سم یکپارچه دارند] را حرام کردیم؛ و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را بر آنان تحریم نمودیم؛ مگر چربیهایی که بر پشت آنها قرار دارد و یا در دو طرف پهلوها و یا آنها که با استخوان آمیخته است؛ این را بخاطر ستمی که می کردند به آنها کیفر دادیم؛ و ما راست می گوییم (146) اگر تو را تکذیب کنند (و این حقایق را نپذیرند)، به آنها بگو: «پروردگار شما، رحمت گسترده ای دارد؛ اما مجازات او هم از مجرمان دفع شدنی نیست! (و اگر ادامه دهید کیفر شما حتمی است) (147) بزودی مشرکان (برای تبرئه خویش) می گویند: «اگر خدا می خواست، نه ما مشرک می شدیم و نه پدران ما؛ و نه چیزی را تحریم می کردیم!» کسانی که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ می گفتند؛ و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: «آیا دلیل روشنی (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهای بی اساس پیروی می کنید و تخمینهای نابجا می زنید» (148) بگو: «دلیل رسا (و قاطع) برای خداست (دلیلی که برای هیچ کس بهانه ای باقی نمی گذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می کند. (ولی چون هدایت اجباری بی ثمر است، این کار را نمی کند)» (149) بگو: «گواهان خود را، که گواهی می دهند خداوند اینها را حرام کرده است، بیاورید!» اگر آنها (به دروغ) گواهی دهند، تو با آنان (همصدا نشو! و) گواهی نده! و از هوی و هوس کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و کسانی که به آخرت ایمان ندارند و برای

ص :545

خدا شریک قائلند، پیروی مکن! (150) بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکی کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزی می دهیم؛ و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر بحق (و از روی استحقاق)؛ این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید! (151) و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و برای اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را بعدالت ادا کنید! - هیچ کس را، جز بمقدار تواناییش، تکلیف نمی کنیم- و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، تا متذکر شوید! (152) این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید، که شما را از طریق حق، دور می سازد! این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید!» (153) سپس به موسی کتاب (آسمانی) دادیم؛ (و نعمت خود را) بر آنها که نیکوکار بودند، کامل کردیم؛ و همه چیز را (که مورد نیاز آنها بود، در آن) روشن ساختیم؛ کتابی که مایه هدایت و رحمت بود؛ شاید به لقای پروردگارشان (و روز رستاخیز)، ایمان بیاورند! (154) و این کتابی است پر برکت، که ما (بر تو) نازل کردیم؛ از آن پیروی کنید، و پرهیزگاری پیشه نمائید، باشد که مورد رحمت (خدا) قرار گیرید! (155) (ما این کتاب را با این امتیازات نازل کردیم) تا نگویید: «کتاب آسمانی تنها بر دو طایفه پیش از ما [= یهود و نصاری] نازل شده بود؛ و ما از بحث و بررسی آنها بی خبر بودیم» ! (156) یا نگویید: «اگر کتاب آسمانی بر ما نازل می شد، از آنها هدایت یافته تر بودیم» ! اینک آیات و دلایل روشن از جانب پروردگارتان و هدایت و رحمت برای شما آمد! پس، چه کسی ستمکارتر است از کسی که آیات خدا را تکذیب کرده و از آن روی گردانده است؟! اما بزودی کسانی را که از آیات ما روی می گردانند، بخاطر همین اعراض بی دلیلشان، مجازات شدید خواهیم کرد! (157)

هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلآئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لاَ یَنفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ ﴿158﴾

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره ای از نشانه های پروردگارت بیاید [اما] روزی که پاره ای از نشانه های پروردگارت [پدید] آید کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمی بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (158)

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 282، از عیاشی، از امام صادق (ع): مقصود از این آیات طلوع آفتاب از مغرب و خروج جنبنده زمین و پدید آمدن دود است که انسان اگر به گناه اصرار ورزد و عمل ایمانی به جا نیاورد و این آیه ها ظاهر شود ایمانش سودی نخواهد داشت.

در المیزان، ج 14، ص 284، از برهان، از امام صادق (ع): همواره در روی زمین از ناحیه پروردگار

ص :546

حجتی که حلال و حرام خدا را بشناسد و به راه خدا دعوت کند بوده و خواهد بود و این رابطه بین خدا و خلق هیچ وقت در زمین قطع نمی شود مگر چهل روز مانده به قیامت که در آن چهل روز خداوند حجت خود را از زمین بر می دارد. در آن روزهاست که در توبه به روی گناهکاران بسته می شود و ایمان آوردن در آن ایام بی فایده است، گنه کاران و کفاری که تا آن روز توبه نکرده و ایمان نیاورده اند از بدترین خلقند و کسانی هستند که قیامت بر آنها قیام می کند.

در نهج البلاغه، ص 651، ح114، از امام علی (ع): هرگاه نیکوکاری بر روزگار و مردمِ آن غالب آید، اگر کسی به دیگری گمان بد برد، در حالی که از او عمل زشتی آشکار نشده ستمکار است و اگر بدی بر زمانه و مردمِ آن غالب شود و کسی به دیگری خوش گمان باشد، خود را فریب داده.

إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْ ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (159)

کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند و به دسته های گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آنها نداری! سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام می دادند، با خبر می کند (159)

مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَآءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَیٰ إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ﴿160﴾ هر کس کار نیکی آورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدی آورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود (160)

توجه: خدای تعالی در جای دیگر می فرماید: «مَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یضَاعِفُ لِمَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» = «مَثَلِ کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه ای صد دانه باشد؛ و خداوند برای هر کس که بخواهد چند برابر می کند و خداوند گشایشگر داناست» (1).

☼ نکته:

بر اساس روایات، ده برابر شدن نیکی مربوط به مؤمنین است.

☼ نکته:

آیه بقره مربوط به انفاق است که خداوند بیش از 700 برابر به آن پاداش می دهد.

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 285، از برهان، از امام صادق (ع):

این آیه تنها شامل مؤمنین است (و شامل کسانی که ولایت ائمه (ع) را نشناسند، نیست).

قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (161)

قُلْ إِنَّ صَلاتی

ص :547


1- بقره 261

وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (162)

لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ (163)

قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (164)

وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ (165)

بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود» (161) بگو: «نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است (162) همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شده ام؛ و من نخستین مسلمانم!» (163) بگو: «آیا غیر خدا، پروردگاری را بطلبم، در حالی که او پروردگار همه چیز است؟! هیچ کس، عمل (بدی) جز به زیان خودش، انجام نمی دهد؛ و هیچ گنهکاری گناه دیگری را متحمل نمی شود؛ سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است؛ و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتید، خبر خواهد داد (164) و او کسی است که شما را جانشینان (و نمایندگان) خود در زمین ساخت و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد، تا شما را به وسیله آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید؛ به یقین پروردگار تو سریع العقاب و آمرزنده مهربان است. (کیفر کسانی را که از بوته امتحان نادرست درآیند، زود می دهد؛ و نسبت به حق پویان مهربان است) (165)

در کافی، ج 3، ص 212، چ1، از صادقین (ع):

چون اراده کار خیری کردی بشتاب زیرا نمی دانی چه پیش می آید.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): همانا خدای عزوجل تعجیل در کارهایِ خیر را دوست دارد.

خلاصه آیات سوره انعام:

2 – ثم قضی اجلاً و اجلٌ مسمی 7 – اگر ما کتابی به تو بفرستیم در کاغذی که لمس کنند گویند سحری است.

8 – گفتند چرا فرشته ای بر او نازل نشده.

9 – و اگر فرشته ای بفرستیم باز هم به صورت مردی در آوریم.

10 – امم گذشته هم پیامبران را مسخره می کردند.

11 – در زمین گردش کنید.

12 – حتمی بودن قیامت، وجوب رحمت خدا 14 – بگو من مأمورم اولین مسلمان باشم.

17 – اگر خداوند زیانی به تو رساند جز او کسی نمی تواند آن را رفع کند و اگر خیری به تو رساند، او تواناست.

20 – اهل کتاب پیامبر را مثل فرزند خود می شناسند 21 – ستمکارترین کسی است که بر خدا دروغ بندد.

27 – ای کاش باز می گشتیم و از مؤمنان باشیم.

32 – زندگی دنیا، بازیچه است 33 – مکذبین تو را تکذیب نمی کنند بلکه آیات خدا را تکذیب می کنند.

34 – پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و صبر کردند.

35 – اگر رو گردانیدن آنها به تو دشوار است … تو از جاهلان مباش.

38 – حشر موجودات 45 – و نسل ستمکاران منقرض شد و ستایش سزای خدا است.

48 – ما پیامبران را جز به عنوان مژده دهنده و بیم دهنده نمی فرستیم.

53 – ما برخی از آنها را بر برخی می آزماییم.

60 – او کسی است که در شب روح شما را می گیرد.

61 – وقتی مرگ شما فرا رسید، فرستادگان ما، در کار خود کوتاهی نمی کنند.

65 – خداوند قادر است عذابی از بالای سر یا زیر پایتان بفرستد.

83 – 74 – داستان ابراهیم و ستاره و خورشید و ماه پرستان 84 – ذریه ابراهیم: داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون (ع) 85 – و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس (ع) 86 – اسماعیل و یسع و یونس و لوط (ع) 91 – و ما قدروالله حق قدره 93 – ستمکارترین کسی است که به خدا دروغ بندد.

95 – فالق الحب و نوی 96 – و اللیل سکنا 98 – او خدایی است که شما را از یک تن آفرید.

99 – آب 110 – ما دلها و دیده هایشان را واژگون می سازیم. 112 – ما برای هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم. 116 – اگر از بیشتر مردم پیروی کنی، تو را منحرف می کنند 120 – گناه آشکار و پنهان را ترک کنید 130 – ای گروه جن و انس پیامبرانی از خودتان برایتان فرستادیم. 142و139 – انعام 152 – به مال یتیم نزدیک نشوید 160 – ده برابری حسنه.

ص :548

7 سوره اعراف

7 – سوره اعراف = قسمتهای بالای حجاب دوزخ و بهشت = المص.

مکی است و 206 آیه دارد.

خلاصه مطالب: این سوره مشتمل بر مطالبی است که سوره های دارای «الم» و «ص» مشتمل بر آن است. از جمله: انذار مردم – داستان آدم و ابلیس و نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی (ع) - معارف مبدأ و معاد و آیات الهی – وصف قیامت و میزان و اعراف و عالم ذر و میثاق – ذکر عرش و تجلی پروردگار – واجبات و محرمات.

☼ نکته:

سوره اعراف قبل از انعام نازل شده است چون آیات مربوط به احکام و شرایع این سوره، اجمالی تر از آیات سوره انعام است چرا که راه دین ابتدا مجمل و بعد مفصل می شود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

المص (1)

کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنینَ (2)

اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ (3)

وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (4)

فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاَّ أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ (5)

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ (6)

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنَّا غائِبینَ (7)

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8)

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ (9)

وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ (10)

وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ (11)

قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ (12)

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرینَ (13)

قالَ أَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (14)

قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ (15)

قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ (16)

المص (1) این کتابی است که بر تو نازل شده؛ و نباید از ناحیه آن، ناراحتی در سینه داشته باشی! تا به وسیله آن، (مردم را از عواقب سوء عقاید و اعمال نادرستشان) بیم دهی؛ و تذکری است برای مؤمنان (2) از چیزی که از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید! و از اولیا و معبودهای دیگر جز او، پیروی نکنید! اما کمتر متذکر می شوید! (3) چه بسیار شهرها و آبادیها که آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاک کردیم! و عذاب ما شب هنگام، یا در روز هنگامی که استراحت کرده بودند، به سراغشان آمد (4) و در آن موقع که عذاب ما به سراغ آنها آمد، سخنی نداشتند جز اینکه گفتند: «ما ظالم بودیم!» (ولی این اعتراف به گناه، دیگر دیر شده بود؛ و سودی به حالشان نداشت) (5) به یقین، (هم) از کسانی که پیامبران به سوی آنها فرستاده شدند سؤال خواهیم کرد؛ (و هم) از پیامبران سؤال می کنیم! (6) و مسلماً (اعمالشان را) با علم (خود) برای آنان شرح خواهیم داد؛ و ما هرگز غایب نبودیم (بلکه همه جا حاضر و

ص :549

ناظر اعمال بندگان هستیم)! (7) وزن کردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حق است! کسانی که میزانهای (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند! (8) و کسانی که میزانهای (عمل) آنها سبک است، افرادی هستند که سرمایه وجود خود را، بخاطر ظلم و ستمی که نسبت به آیات ما می کردند، از دست داده اند (9) ما تسلط و مالکیت و حکومت بر زمین را برای شما قرار دادیم؛ و انواع وسایل زندگی را برای شما فراهم ساختیم؛ اما کمتر شکرگزاری می کنید! (10) ما شما را آفریدیم؛ سپس صورت بندی کردیم؛ بعد به فرشتگان گفتیم: «برای آدم خضوع کنید!» آنها همه سجده کردند؛ جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود (11) (خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!» (12) گفت: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی! تو حق نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی! (13) گفت: «مرا تا روزی که (مردم) برانگیخته می شوند مهلت ده (و زنده بگذار!)» (14) فرمود: «تو از مهلت داده شدگانی!» (15) گفت: اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم! (16)

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ﴿17﴾ آنگاه از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها می تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت (17)

در تفسیر جامع، ج 2، ص 484، در ذیل آیه 17، از عیاشی، از امام باقر (ع):

ای زراره! این رفتار شیطان، برای شما و نظایر شماست و دیگران فارغ هستند و لازم نیست که شیطان از طرف راست و چپ برای اغوای آنها بیاید، بلکه خودشان گمراهند.

در تفسیر المیزان، ج 15، ص 82، از مجمع، از امام باقر (ع):

مراد از اینکه (شیطان) از جلوی آنها در می آید این است که آخرت را در نظرشان سهل و آسان می سازد. و مراد به اینکه از پشت سرشان در می آید این است که آنان را امر می کند به این که اموال را جمع نموده و از دادن حقوقِ خدا خودداری کرده و آن را برای ورثه بگذارند. و مراد به این که از طرف راست آنان در می آید این است که دین آنان را به وسیله جلوه دادن گمراهی ها و آرایش به شبهات تباه می سازد. و مقصود از این که از طرف چپ آنان در می آید این است که لذات را آن قدر مورد علاقه شان قرار می دهد که محبتشان به آن از هر چیزی بیشتر شود.

در تفسیر المیزان، ج 15، ص 83، از امام رضا (ع): شیطان از این جهت ابلیس نامیده شد که از رحمت خدا بی نصیب شد. چون این کلمه یعنی محروم و مأیوس از رحمت خداست.

ص :550

در تفسیر المیزان، ج 15، ص 86، از صحیح مسلم، از حضرت رسول (ص):

هیچ کسی نیست مگر اینکه خداوند قرین جنی اش را بر او موکل نموده، حضار عرض کردند: یا رسول الله! آیا تو هم قرین جنی داری؟ فرمود: آری بر من هم موکل فرموده الا این که خداوند مرا کمک کرده و او را تسلیم من ساخته طوری که دیگر مرا جز به خیر دعوت نمی کند.

قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ (18)

وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ (19)

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ (20)

وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ (21)

فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ (22)

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (23)

قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حینٍ (24)

قالَ فیها تَحْیَوْنَ وَ فیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ (25)

یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (26)

یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ (27)

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (28)

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ (29)

فَریقاً هَدی وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (30)

یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ (31)

فرمود: از آن (مقام)، با ننگ و عار و خواری، بیرون رو! و سوگند یاد می کنم که هر کس از آنها از تو پیروی کند، جهنم را از شما همگی پر می کنم! (18) و ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید! و از هر جا که خواستید، بخورید! اما به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید بود! (19) سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد؛ و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده مگر بخاطر اینکه (اگر از آن بخورید، ) فرشته خواهید شد، یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند!» (20) و برای آنها سوگند یاد کرد که من برای شما از خیرخواهانم (21) و به این ترتیب، آنها را با فریب (از مقامشان) فرودآورد. و هنگامی که از آن درخت چشیدند، اندامشان [= عورتشان] بر آنها آشکار شد؛ و شروع کردند به قرار دادن برگهای (درختان) بهشتی بر خود، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را ندا داد که: «آیا شما را از آن درخت نهی نکردم؟! و نگفتم که شیطان برای شما دشمن آشکاری است؟!» (22) گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود!» (23) فرمود: «(از مقام خویش، ) فرود آیید، در حالی که بعضی از شما نسبت به بعض دیگر، دشمن خواهید بود! (شیطان دشمن شماست و شما دشمن او!) و برای شما در زمین، قرارگاه و وسیله بهره گیری تا

ص :551

زمان معینی خواهد بود» (24) فرمود: «در آن [= زمین] زنده می شوید؛ و در آن می میرید؛ و (در رستاخیز) از آن خارج خواهید شد» (25) ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزکاری بهتر است! اینها (همه) از آیات خداست، تا متذکر (نعمتهای او) شوند! (26) ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را می بینند از جایی که شما آنها را نمی بینید؛ (اما بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند! (27) و هنگامی که کار زشتی انجام می دهند می گویند: «پدران خود را بر این عمل یافتیم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!» بگو: «خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمی دهد! آیا چیزی به خدا نسبت می دهید که نمی دانید؟!» (28) بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است؛ و توجه خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوی او کنید! و او را بخوانید، در حالی که دین (خود) را برای او خالص گردانید! (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) بازمی گردید! (29) جمعی را هدایت کرده؛ و جمعی (که شایستگی نداشته اند، ) گمراهی بر آنها مسلم شده است. آنها (کسانی هستند که) شیاطین را به جای خداوند، اولیای خود انتخاب کردند؛ و گمان می کنند هدایت یافته اند! (30) ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید! و (از نعمتهای الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی دارد! (31)

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿32﴾ بگو زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه را، چه کسی حرام گردانیده بگو این [نعمتها] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند و روز قیامت [نیز] خاص آنان می باشد این گونه آیات را برای گروهی که می دانند به روشنی بیان می کنیم (32)

در تفسیر المیزان، ج 15، ص 128، از کافی. و در تفسیر جامع، ج 2، ص 493:

سفیان ثوری روزی به مسجد پیامبر (ص) داخل شد. نگاهش به حضرت صادق (ع) افتاد. دید که آن حضرت لباس بسیار قیمتی پوشیده است. به رفقایش گفت: به خدا قسم الآن به حضورش رفته و برای این لباسهای فاخر که پوشیده است او را سرزنش می کنم. خدمت حضرت آمد و گفت: آیا پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) هم این طور لباس فاخر می پوشیدند؟ حضرت فرمود: ایشان در زمان سختی و تنگنای روزگار بودند و این لباسها را نمی پوشیدند. امروز که دنیا در وسعت و گشایش است، سزاوار به دنیا و مالِ آن، نیکوترین مخلوقات خداوند است و آیه را تلاوت فرمود. پس فرمود: ای ثوری! ما ائمه سزاوارتریم به آن چیزهای خوبی که خداوند آفریده است. آنگاه لباس رویین خود را عقب زد. لباس خشن و زبری که در زیر پوشیده بودند نمایان شد

ص :552

و فرمود: من لباس فاخر را برای مردم و لباس زبری را برای خودم پوشیده ام. بعد دست مبارک را بلند کرد، لباس رویی سفیان ثوری را کنار زد که زیر آن لباس فاخر و نرمی بود و فرمود: تو لباس پشمینه ی زبر را رو پوشیده و لباس مرغوب را زیر پنهان کرده ای و می خواهی مردم را با لباس فریب دهی. سفیان ثوری خجالت کشید و سر را به زیر انداخت که دیگر قدرت تکلم نداشت.

قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿33﴾ بگو پروردگار من فقط زشتکاری ها را چه آشکارش [باشد] و چه پنهان و گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است و [نیز] اینکه چیزی را شریک خدا سازید که دلیلی بر [حقانیت] آن نازل نکرده و اینکه چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت دهید (33)

در تفسیر المیزان، ج 15، ص 131، از کافی، از امام موسی بن جعفر (ع):

قرآن ظاهری دارد و باطنی. آنچه ظاهر قرآن حرام نموده، روشن است و باطنِ (حرامِ قرآن)، ائمه ی جور و باطلند. و جمیع آنچه در قرآن حلال نموده است، مراد ظاهر قرآن است و باطن آیاتِ احکامِ حلال، ما ائمه ی بر حق و حقیقت هستیم.

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (34)

یا بَنی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی فَمَنِ اتَّقی وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (35)

وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (36)

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّی إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرینَ (37)

قالَ ادْخُلُوا فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فیها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ (38)

وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (39)

إِنَّ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمینَ (40)

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ (41)

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ (42)

وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ

ص :553

هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

برای هر قوم و جمعیتی، زمان و سرآمد (معینی) است؛ و هنگامی که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند (34) ای فرزندان آدم! اگر رسولانی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا برای شما بازگو کنند، (از آنها پیروی کنید؛) کسانی که پرهیزکاری پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خویش و دیگران بکوشند)، نه ترسی بر آنهاست و نه غمناک می شوند (35) و آنها که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند، اهل دوزخند؛ جاودانه در آن خواهند ماند (36) چه کسی ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ می بندند، یا آیات او را تکذیب می کنند؟! آنها نصیبشان را از آنچه مقدر شده (از نعمتها و مواهب این جهان) می برند؛ تا زمانی که فرستادگان ما به سراغشان روند و جانشان را بگیرند؛ از آنها می پرسند: «کجایند معبودهایی که غیر از خدا می خواندید؟! (چرا به یاری شما نمی آیند؟!)» می گویند: «آنها (همه) گم شدند (و از ما دور گشتند!)» و بر ضد خود گواهی می دهند که کافر بودند! (37) (خداوند به آنها) می گوید: «در صف گروه های مشابه خود از جن و انس در آتش وارد شوید!» هر زمان که گروهی وارد می شوند، گروه دیگر را لعن می کنند؛ تا همگی با ذلت در آن قرار گیرند. (در این هنگام) گروه پیروان درباره پیشوایان خود می گویند: «خداوندا! اینها بودند که ما را گمراه ساختند؛ پس کیفر آنها را از آتش دو برابر کن! (کیفری برای گمراهیشان و کیفری بخاطر گمراه ساختن ما)» می فرماید: «برای هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است؛ ولی نمی دانید! (چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گمراه را نگرفته بودند، قدرتی بر اغوای مردم نداشتند)» (38) و پیشوایان آنها به پیروان خود می گویند: «شما امتیازی بر ما نداشتید؛ پس بچشید عذاب (الهی) را در برابر آنچه انجام می دادید! (39) کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن تکبر ورزیدند، (هرگز) درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود؛ و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! این گونه، گنهکاران را جزا می دهیم! (40) برای آنها بستری از (آتش) دوزخ و روی آنها پوششهایی (از آن) است؛ و این چنین ظالمان را جزا می دهیم! (41) و کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند - البته هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی کنیم- آنها اهل بهشتند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند (42) و آنچه در دلها از کینه و حسد دارند، برمی کنیم (تا در صفا و صمیمیت با هم زندگی کنند)؛ و از زیر (قصرها و درختان) آنها، نهرها جریان دارد؛ می گویند: «ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمتها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به اینها) راه نمی یافتیم! مسلما فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!» و به آنان ندا داده می شود که: «این بهشت را در برابر اعمالی که انجام می دادید، به ارث بردید!» (43)

وَنَادَیٰ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ ﴿44﴾ و بهشتیان دوزخیان را آواز می دهند که ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود راست یافتیم آیا شما [نیز] آنچه را پروردگارتان وعده کرده بود راست و درست یافتید می گویند آری پس آواز دهنده ای میان آنان آواز در می دهد که لعنت خدا بر ستمکاران باد (44)

در المیزان، ج 15، ص 193، از معانی الاخبار، از حضرت باقر (ع)، از حضرت علی (ع): منم مؤذن در دنیا و آخرت که خداوند می فرماید: «فَأذن مؤذن بینهم» و نیز می فرماید: «و اذان من الله و رسوله»

ص :554

(توبه 3) من هستم آن کسی که ندا کنم میان مردم که لعنت خدا بر ستمکاران باد.

الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ (45)

همانها که (مردم را) از راه خدا بازمی دارند و (با القای شبهات) می خواهند آن را کج و معوج نشان دهند؛ و آنها به آخرت کافرند!( 45)

وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَی الأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْاْ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ﴿46﴾ و میان آن دو حایلی است و بر اعراف مردانی هستند که هر یک [از آن دو دسته] را از سیمایشان می شناسند و بهشتیان را که هنوز وارد آن نشده و[لی] [بدان] امید دارند آواز می دهند که سلام بر شما (46)

اعراف: به معنای قسمتهای بالای حجاب و تلهای شنی است. و عرف به معنی یال اسب و تاج خروس و قسمت بالای هر چیزی است. به هر حال معنی علو و بلندی می دهد و از این که حجاب را قبل از اعراف ذکر کرده و همچنین از اینکه فرموده: اهل اعراف مشرف بر جمیع مردم از بهشتیان و دوزخیانند، معلوم می شود مراد از اعراف قسمتهای بالای حجابی است که حائل بین دوزخ و بهشت است. به طوری که اعرافیان در آنجا هم دوزخیان و هم بهشتیان را می بینند.

☼ نکته:

اهل محشر سه گروهند:

1 - دوزخیان 2– اهل بهشت 3 – اهل اعراف.

☼ نکته:

در قرآن کریم به جز این چهار آیه، لفظ اعراف در جای دیگری نیامده است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 15، ص 169تا179، آورده است: «رجال اعراف» کسانی هستند که: 1– انسانند. 2– در مقامی هستند که دارای اراده و تعقل هستند. چون کلمه ی «رجال» نکره آمده که دلالت بر احترام آنهاست و نیز بر انسان قوی و عاقل دلالت دارد. 3– این رجال در مقامی هستند که از خصوصیات اهل محشر کاملاً واقفند (با توجه به سیمایشان) و حتی اهل دوزخ و بهشت را پس از رفتن به دوزخ و بهشت می بینند که دلالت بر منزلت و مقام والای آنها دارد که تنها مخصوص آنهاست و حتی مخصوص اهل بهشت یا دوزخیان نمی شود. 4– رجال اعراف هم با دوزخیان و هم با بهشتیان محاوره دارند. حتی سلامشان به اهل بهشت باعث ایمنی آنان می شود و به فرمان آنها وارد بهشت می شوند. 5– رجال اعراف هیچگونه اضطراب و ترسی از محشر

ص :555

ندارند «فانهم لمحضرون الا عباد الله المخلصین» (صافات 128). 6– می توانند شهادت دهند، شفاعت کنند، امر و حکم کنند.

☼ نکته:

بعضی از مفسرین اقوالِ متفاوتی برای اعراف و رجال اعراف بر شمرده اند که صاحب تفسیر المیزان آنها را رد کرده است. از جمله: 1– اعراف تلی است بین بهشت و جهنم که گنهکارانِ مسلمان، بر آن می نشینند. 2– اعراف همین صراط معروف است. 3– رجال اعراف اشراف و بزرگانی از خلایقند. 4– کسانی هستند که حسناتشان با سیئاتشان برابری می کند و ناچار تا مدتی بر اعراف که درجه ای است بین بهشت و جهنم بازداشت هستند. 5– جنیانِ مؤمنند. 6– زنازادگانند. 7– مستضعفین هستند. 8– ملائکه اند. 9– صلحا و فقهایند.

ولی در تفسیر المیزان، ج 15، ص 169 تا 179، آمده است: اعراف یکی از مقامات عالیه انسانیت است که خداوند آن را به حجابی که حایل بین بهشت و دوزخ است مثال زده و این مقام مافوق دو مقام بهشت و جهنم بوده و حاکم و مسلط بر آن دو مقام است. و این مقام شبیه مقام پادشاهان و حکام هستند که در زیر سلطه ی آنها اقوامی سعید و متنعم به نعمت و اقوامی شقی و در زندان هستند.

در تفسیر المیزان، ج 15، ص 200، از حضرت علی (ع) و در تفسیر جامع، ج 2، ذیل آیه 46، از امام صادق (ع):

اعراف مکانی است میان بهشت و دوزخ و «رجال» ، ما {ائمه اطهار (ع)} هستیم.

☼ نکته:

روایات زیادی در خصوص اعرافیون وارد شده که بعضی از مفسرین با توجه به اقوال گفته شده، آن روایات را در تأیید نظرشان آورده اند، مثلاً صاحب مجمع روایتی از معصوم آورده که اعرافیان را گنهکارانِ امت می داند و یا اقوالی از این قبیل، اما با توجه به سیاق آیه، نظر صاحب المیزان واقع بینانه تر است (والله اعلم). {برای توضیح بیشتر به سوره واقعه مراجعه شود}.

وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (47)

وَ نادی أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ (48)

أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (49)

وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ (50)

الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ

ص :556

الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (51)

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (52)

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (53)

و هنگامی که چشمشان به دوزخیان می افتد می گویند: «پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!» (47) و اصحاب اعراف، مردانی (از دوزخیان را) که از سیمایشان آنها را می شناسند، صدا می زنند و می گویند: «(دیدید که) گردآوری شما (از مال و ثروت و آن و فرزند) و تکبرهای شما، به حالتان سودی نداد!» (48) آیا اینها [= این واماندگان بر اعراف] همانان نیستند که سوگند یاد کردید رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد؟! (ولی خداوند بخاطر ایمان و بعضی اعمال خیرشان، آنها را بخشید؛ هم اکنون به آنها گفته می شود: ) داخل بهشت شوید، که نه ترسی دارید و نه غمناک می شوید! (49) و دوزخیان، بهشتیان را صدا می زنند که: «(محبت کنید) و مقداری آب، یا از آنچه خدا به شما روزی داده، به ما ببخشید!» آنها (در پاسخ) می گویند: «خداوند اینها را بر کافران حرام کرده است!» (50) همانها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند؛ و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت؛ امروز ما آنها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند (51) ما کتابی برای آنها آوردیم که (اسرار و رموز) آن را با آگاهی شرح دادیم؛ (کتابی) که مایه هدایت و رحمت برای جمعیتی است که ایمان می آورند (52) آیا آنها جز انتظار تأویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهای الهی) دارند؟ آن روز که تأویل آنها فرا رسد، (کار از کار گذشته و پشیمانی سودی ندارد؛ و) کسانی که قبلا آن را فراموش کرده بودند می گویند: «فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند؛ آیا (امروز) شفیعانی برای ما وجود دارند که برای ما شفاعت کنند؟ یا (به ما اجازه داده شود به دنیا) بازگردیم و اعمالی غیر از آنچه انجام می دادیم، انجام دهیم؟!» (ولی) آنها سرمایه وجود خود را از دست داده اند؛ و معبودهایی را که به دروغ ساخته بودند، همگی از نظرشان: گم می شوند. (نه راه بازگشتی دارند و نه شفیعانی!) (53)

إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالاَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿54﴾ در حقیقت پروردگار شما آن خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر عرش [جهانداری] استیلا یافت روز را به شب که شتابان آن را می طلبد می پوشاند و [نیز] خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام شده اند [پدید آورد] آگاه باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان (54)

در تفسیرجامع، ج 2، ص 513، از عیون، از امام رضا (ع): خداوند توانایی داشت که آسمان و زمین را به یک لحظه بیافریند و لکن آنها را در شش روز آفرید، تا خلقت الهی بر فرشتگان آشکار گردد و به حدوث عالم و آن که خداوند حادثی را پس از حادث دیگر خلق می کند، استدلال آورد.

ص :557

☼ مؤلف:

این روایت می رساند، فرشتگان قبل از آسمان و زمین خلق شده اند. اما در برخی روایات خلقتشان را بعد از آسمان آورده اند که جهت توضیح به ذیل آیه (انبیا 107) رجوع شود.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

خداوند خیر را پیش از شر در روز یکشنبه آفرید و در آن روز و روز دوشنبه، زمین را آفرید و روز سه شنبه اسباب و قوت آنها را آفرید و چهارشنبه و پنجشنبه آسمان ها را بیافرید و اقوات آنها را در روز جمعه آفرید. و به ترتیب ایام هفته، آغازش یکشنبه و انجامش جمعه بود و به این مناسبت، جمعه را جمعه نام گذاشته اند که خلقت آسمان و زمین در جمعه جمع و تمام شد.

نکاتی از تفسیر المیزان، ج 15، ص 204 تا239:

1– عرش، در اصل به معنای چیزی است که سقف دارد و جمع آن «عروش» است.

2– به معنای تختی است که پادشاه بر آن می نشیند و گاهی کنایه از مقام سلطنت است.

3– عرش، چیزی است که بشر از درک آن عاجز است و این حرفهای عوام صحیح نیست.

4– عرش، همان ملک اعلا و کرسی خدا، فلک کواکب است و استدلال کرده اند به فرمایش حضرت رسول (ص) که فرمود: آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه در برابر کرسی، جز حلقه ای در برابر بیابانِ پهناوری نیست و کرسیِ خدا هم در برابر عرشِ او همین نسبت را دارد.

5 - نظرات مختلفی به شرح ذیل در مورد کلمه «عرش» آمده و صاحب المیزان بر رد آنها دلیل آورده:

1 – عرش، همان فلک دهم است که محیط به عالم جسمانی است و بعد از فلک نهم چیزی نیست و حتی خلاء هم وجود ندارد و حرکاتِ افلاک، ابدی و دائمی است. اجسام افلاک بسیط و همه از یک جنسند و در هیچ یک از آنها درب یا سوراخی نیست. (نظریه بطلیموس)

جواب: ظاهر قرآن و حدیث، این فریضه ها را رد می کند از جمله: حجابها و سرادقات در مافوق عرش وجود دارد – برای عرش پایه ها و حاملینی است – خداوند به زودی آسمانها را مانند کاغذ و نامه ای که می پیچند خواهد پیچید – در آسمانها ساکنینی از جنس ملائکه هستند و حتی به قدر راه باریکی که بتوان در آن قدم زد جای خالی نیست. و تمامی آن را فرشتگانی که یا

ص :558

در حالت رکوع و یا در حالت سجده و یا در صعود و یا در نزولند اشغال کرده اند – برای آسمان دری وجود دارد و بهشت در همان آسمان، در نزدیکی سدرة المنتهی است.

2– اکثر علمای سلف معتقدند که این آیات از متشابهاتی هستند که باید از بحث در پیرامون آن خودداری شود.

جواب: عقل و قرآن و سنت بر خلاف عقیده آنان مردم را بر تدبر در آیات تشویق می کند.

3– عرش همان کرسی است و عیناً شبیه تختی است که دارای پایه است که بر آسمان هفتم تکیه دارد و (العیاذ بالله) خداوند متعال هم مانند پادشاهان بر آن قرار دارد.

جواب: ذکر این تهمتها و بی ادبی ها نسبت به ذات اقدس الهی جز جهل چیزی نیست و در بطلان عقیده باطلشان همین بس که کتاب و سنت بر خلاف آنان، پروردگار را منزه تر از آن می دانند که به خلقی از خلایقش شبیه باشد.

4 – اصلاً در خارج جسمی به نام عرش وجود ندارد و این جمله، کنایه است.

جواب: گرچه این جمله «ثم ستوی علی العرش» به منزله ی کنایه است ولی کنایه بودن منافاتی ندارد با اینکه یک حقیقت و واقعیتی این تعبیر را ایجاب کرده باشد و آن عبارت است از همان مقامی که زمام جمیع امور در آن جا متراکم و مجتمع می شود، همچنانکه می فرماید: «و هو رب العرش العظیم» (توبه 129). و یا می فرماید: «الذین یحملون العرش و من حوله» (مؤمن 7). و می فرماید: «و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه» = «و در چنان روزی عرشِ پروردگارِ تو را هشت نفر بالای شانه خود حمل می کنند» (الحاقه 17). و می فرماید: «وَتَرَی الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ … » = «و فرشتگان را می بینی که عرش را احاطه کرده اند» (زمر 75)؛ که این آیات شریفه دلالت دارند بر اینکه: عرش، حقیقتی است از حقایق خارجی.

خلاصه کلام: «عرش» به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخ های حوادث و امور در آن متراکم و جمع است. «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» (یونس3). که در این آیه شریفه، استوای بر عرش را به تدبیر امور تفسیر فرموده است.

ص :559

بحث روایتی تفسیر المیزان، ج 15، ص 223تا239:

1 – از صدوق در کتاب توحید، از حضرت امیرالمؤمنین (ع): ملائکه، عرش خدای را حمل می کنند و عرش خدا آن طور که تو می پنداری مانند تخت نیست، بلکه چیزی است محدود و مخلوق و مدبر به تدبیر خدا و خداوند مالک اوست، نه اینکه روی آن بنشیند.

2 – از شیخ صدوق در کتاب توحید، از امام صادق (ع):

عرش، صفات کثیر و مختلفی دارد، در هر جای قرآن به هر مناسبتی که اسم عرش برده شده صفات مربوطه به همان جهت ذکر شده است، مثلاً در جمله: «رب العرش العظیم» ، عرش عظیم به معنای ملک عظیم است و در جمله «الرحمن علی العرش استوی» به این معناست که خداوند احاطه به ملک خود دارد و این همان علم به کیفیت اشیاء است و این کلمه اگر با کرسی ذکر شود معنایش غیر معنای کرسی خواهد بود. زیرا عرش و کرسی دو در از بزرگترین درهای غیب و خود آنها نیز از غیب بوده و در غیب بودنْ مثل همند، با این تفاوت که کرسی در ظاهرِ غیبی است و طلوع هر چیز بدیع و تازه ای از آنجا و پیدایش همه اشیاء از آن در است. و عرش در باطنِ آن است، یعنی علم به کیفیت موجودات و هستی آنها و قدر و حد و مکان آنها و همچنین مشیت و صفت اراده و علم الفاظ و حرکات و ترک و علم به آغاز موجودات و انجام آنها همه از آن در است. پس عرش و کرسی دو در مقرون به همند جز اینکه ملک عرش غیر از ملک کرسی و علم آن غیب تر و نهان تر از علم کرسی است. از همین جهت است که خدای تعالی می فرماید: «رب العرش العظیم» چه معنایش این است که خداوند پروردگار عرشی است که از کرسی بزرگتر و در عین این که مقرون به کرسی است صفاتش از صفات کرسی عظیم تر است.

3 – از احتجاج، از حضرت علی (ع):

(شخصی از آن جناب از فاصله بین زمین و عرش سؤال کرد، حضرت فرمود: ) فاصله اش به قدر این است که بنده ای از دَرِ اخلاص بگوید: «لا اله الا الله» .

4 – از شیخ صدوق، از امام صادق (ع):

ص :560

(شخصی از آن جناب پرسید: چرا کعبه، کعبه نامیده شد؟ حضرت فرمود: ) برای اینکه چهار گوشه و مربع بود و وقتی سائل پرسید: چرا مربع شد؟ در جواب فرمود: برای اینکه محاذی بیت المعمور بود و بیت المعمور مربع است. و چون سائل پرسید: چرا بیت المعمور مربع شد؟ فرمود: چون بیت نام برده محاذی با عرش است و عرش مربع است. و چون سائل از مربع بودن عرش سؤال کرد فرمود: برای اینکه کلماتی که دین اسلام بر مبنای آنها بنا نهاده شده چهار است و آن چهار کلمه عبارت است از: 1 ) سبحان الله.

2 ) الحمد لله.

3 ) لا اله الا الله.

4 ) الله اکبر.

5 - از روضه الواعظین، از امام صادق (ع)، از جد گرانقدرش (ع):

بین یک قائمه از قوائم عرش و بین قائمه دیگر آن، آنقدر فاصله است که اگر مرغ تیز روی بخواهد آن را طی کند باید هزار سال راه برود و عرش هر روز هفتاد هزار رنگ از نور به خود می گیرد و هیچ خلقی از مخلوقاتِ خدا توانایی اینکه به آن نگاه کند ندارد و همه موجودات عالم در مقابل عرش خدا به منزله ی حلقه ایست در بیابانی پهناور.

6 – از تفسیر قمی، از امام صادق (ع):

خداوند قلم را از درختی بهشتی آفرید که اسمش «خلد» است، آنگاه به نهری که در بهشت بود و از برف سفیدتر و از شهد شیرین تر بود فرمود: مداد شو، پس آن نهر خشک گردید و مداد شد، آنگاه به قلم فرمود: بنویس عرض کرد پروردگارا! چه بنویسم؟ فرمود: آنچه را که بوده و تا قیامت خواهد بود. پس قلم در ورقی که از نقره سفیدتر و از یاقوت صاف تر بود نوشته و آن را پیچیده و در رکن عرش جای داد، آنگاه خداوند بر دهان قلم مهر نهاد پس دیگر سخن نگفت و نخواهد گفت و آن ورقه همان کتاب مکنونی است که همه نسخه ها از آن استنساخ شده است.

7 – از همان منبع: حاملین عرش 8 نفرند، 4 نفر از اولین که عبارتند از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (ع) و چهار نفر از آخرین که عبارتند از محمد (ص)، علی و حسن و حسین (ع).

ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ (55)

پروردگار خود را (آشکارا) از روی تضرع و در پنهانی، بخوانید! (و از تجاوز، دست بردارید که) او متجاوزان را دوست نمی دارد! (55)

ص :561

وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿56﴾ و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید و با بیم و امید او (خدا) را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است (56)

در تفسیر جامع، ج 2، ص 515، در ذیل آیه 56، از کافی، از امام باقر (ع):

خداوند زمین را به وجود پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) اصلاح فرمود. ولی پس از آنکه مردم آن حضرت و اولاد طیبین او را رها کردند، فاسد گردید.

وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (57)

او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش می فرستد؛ تا ابرهای سنگین بار را (بر دوش) کشند؛ (سپس) ما آنها را به سوی زمینهای مرده می فرستیم؛ و به وسیله آنها، آب (حیاتبخش) را نازل می کنیم؛ و با آن، از هرگونه میوه ای (از خاک تیره) بیرون می آوریم؛ این گونه (که زمینهای مرده را زنده کردیم، ) مردگان را (نیز در قیامت) زنده می کنیم، شاید (با توجه به این مثال) متذکر شوید! (57)

وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِدًا کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ ﴿58﴾ زمین پاک [و آماده] گیاهش به اذن پروردگارش برمی آید و آن [زمینی] که ناپاک [و نامناسب] است [گیاهش] جز اندک و بی فایده برنمی آید این گونه آیات [خود] را برای گروهی که شکر می گزارند بیان می کنیم (58)

در تفسیر المیزان، ج 15، ص 239، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

مَثَلِ هدایت و علمی که خداوند مرا بدان مبعوث فرمود، مثل باران پر پشتی است که در سرزمینی ببارد، قسمتی از آن زمین آب را در خود فرو برد و در نتیجه گیاهان بسیار برویاند و قسمتی دیگر که بایر است آب را در خود نگه داشته و مردم از آن آب نوشیده و سیراب شده و با آن زراعت خود را نیز مشروب سازند و قسمتی دیگر بلندیها و کوههای سنگی است که نه آب را در خود نگهداری و ذخیره می کند و نه گیاهی در خود می رویاند، مردم نسبت به دین من نیز سه طایفه اند، بعضی ها آن را یاد می گیرند و گلیم خود را از آب در می آورند ولی از دیگران دستگیری ننموده چیزی از آن را به دیگران نمی آموزند، بعضی دیگر هم خود از آن منتفع می شوند و هم به دیگران می آموزند، طایفه سوم کسانی هستند که نه خود آن را می آموزند و نه به

ص :562

دیگران یاد می دهند. (افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است).

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (59)

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (60)

قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (61)

أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (62)

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (63)

فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمینَ (64)

ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ او به آنان گفت: «ای قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! (و اگر غیر او را عبادت کنید، ) من بر شما از عذاب روز بزرگی می ترسم!» (59) (ولی) اشراف قومش به او گفتند: «ما تو را در گمراهی آشکاری می بینیم!» (60) گفت: «ای قوم من! هیچ گونه گمراهی در من نیست؛ ولی من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم! (61) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم؛ و خیرخواه شما هستم؛ و از خداوند چیزهایی می دانم که شما نمی دانید (62) آیا تعجب کرده اید که دستور آگاه کننده پروردگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد، تا (از عواقب اعمال خلاف) بیمتان دهد و (در پرتو این دستور، ) پرهیزگاری پیشه کنید و شاید مشمول رحمت (الهی) گردید؟! (63) اما سرانجام او را تکذیب کردند؛ و ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند، رهایی بخشیدیم؛ و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، غرق کردیم؛ چه اینکه آنها گروهی نابینا (و کوردل) بودند (64)

آیات شریفه 59 تا 64 گوشه ای از داستان حضرت نوح نبی (ع) است:

در تفسیر جامع، ج 2، ص 517 و518، در ذیل آیات 59 تا 64، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

اسم نوح (ع)، عبد الغفار بوده و لقبش نبی الله و نوح است. او را شیخ الانبیاء گویند. چون آن حضرت پانصد سال (به خاطر نفرینش) گریه و زاری کرد، از این رو ملقب به نوح شد. حضرت آدم (ع) خبر او را به فرزندانش داد. نسبِ شریفش با ده واسطه به حضرت آدم (ع) می رسد. تمام پدرانش پیغمبر بودند. آن حضرت فرزند ملک بن متوشلخ بن اخنوخ (ادریس) بن الیارذ بن مهلائیل بن … بن انوش بن شیث بن آدم (ع) است. 1642 سال بعد از هبوط آدم (ع) به دنیا آمد. 850 ساله بود که به پیامبری مبعوث شد. 950 سال تبلیغ کرد ولی تنها 80 نفر به او ایمان آوردند. 200 سال مشغول ساختن کشتی بود. 500 سال بعد از طوفان به تعمیر و بناءِ شهرها و اسکان فرزندان خود در آن شهرها مشغول بود. بعد از مشقات زیاد و جفای قومش روزی عرض کرد: پروردگارا! آیا کسی هست میان فرزندان ایشان که اطاعت و فرمانبرداری کند؟ خداوند فرمود: از

ص :563

نسل آنها هم هیچ وقت مؤمنی به وجود نیاید. آنگاه نوح نفرین کرد و تا چهل سال پشت پدران و رحم مادران را نازا و عقیم قرار داد و فرزندی از آنها متولد نشد (تا جای عدم رساندن تبلیغ نماند) آنگاه همه غرق شدند. نوح (ع) 2500 سال عمر کرد روزی فرشته مرگ رسید و بر او سلام کرد. جوابش را داد و فرمود: ای عزرائیل! برای چه مقصودی اینجا آمده ای؟ عرض کرد: برای قبض روح شما. گفت: مهلت ده تا از این آفتاب به سایه روم. وقتی به سایه رفت فرمود: گویا عمرم مانند از این آفتاب به سایه بود، امرِ پروردگار را انجام ده، عزرائیل روح مقدسش را قبض نمود.

وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (65)

قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبینَ (66)

قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (67)

أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمینٌ (68)

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (69)

قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (70)

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنی فی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ (71)

فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤْمِنینَ (72)

وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی

و به سوی قوم عاد، برادرشان «هود» را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا پرهیزکاری پیشه نمی کنید؟!» (65) اشراف کافر قوم او گفتند: «ما تو را در سفاهت (و نادانی و سبک مغزی) می بینیم و ما مسلماً تو را از دروغگویان می دانیم!» (66) گرفت: «ای قوم من! هیچ گونه سفاهتی در من نیست؛ ولی فرستاده ای از طرف پروردگار جهانیانم (67) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم؛ و من خیرخواه امینی برای شما هستم (68) آیا تعجب کرده اید که دستور آگاه کننده پروردگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد تا (از مجازات الهی) بیمتان دهد؟! و به یاد آورید هنگامی که شما را جانشینان قوم نوح قرار داد؛ و شما را از جهت خلقت (جسمانی) گسترش (و قدرت) داد؛ پس نعمتهای خدا را به یاد آورید، شاید رستگار شوید!» (69) گفتند: «آیا به سراغ ما آمده ای که تنها خدای یگانه را بپرستیم و آنچه را پدران ما می پرستند، رها کنیم؟! پس اگر راست می گوئی آنچه را (از بلا و عذاب الهی) به ما وعده می دهی، بیاور» (70) گفت: «پلیدی و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است! آیا با من در مورد نامهایی مجادله می کنید که شما و پدرانتان (بعنوان معبود و خدا، بر بتها) گذارده اید، در حالی که خداوند هیچ دلیلی درباره آن نازل نکرده است؟! پس شما منتظر باشید، من هم با شما انتظار می کشم! (شما انتظار شکست من و من انتظار عذاب الهی برای شما!)» (71) سرانجام، او و کسانی را که با او بودند، برحمت خود نجات بخشیدیم؛ و ریشه کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند، قطع کردیم! (72)

آیات شریفه 65 تا 72 گوشه ای از داستان حضرت هود (ع) را بیان می فرمایند:

ص :564

در تفسیر جامع، ج 2، ص 521 تا523، آمده است: هود (ع)، که «عابر» نیز به او گویند، فرزند شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح است. 2648 سال بعد از هبوط آدم (ع) متولد شد (یعنی 1006 = 1642 – 2648 سال از سن نوح گذشته بود)، آن حضرت بر طایفه عاد مبعوث شد و آنها میان یمن و حضرموت تا ساحل دریای حبشه سکونت داشتند، مردمانی بزرگ جثه و قوی هیکل و بت پرست بودند. خداوند بر آنها غضب فرمود و تا هفت سال باران رحمت خود را از آنها قطع کرد. و بعد از آن (به وسیله باد) هلاک شدند و هود با چهار هزار نفر مؤمن نجات یافتند.

أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (73)

وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (74)

قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (75)

قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (76)

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ (77)

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ (78)

فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحینَ (79)

و به سوی (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را بپرستید، که جز او، معبودی برای شما نیست! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده: این «ناقه» الهی برای شما معجزه ای است؛ او را به حال خود واگذارید که در زمین خدا (از علفهای بیابان) بخورد! و آن را آزار نرسانید، که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت! (73) و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم «عاد» قرار داد و در زمین مستقر ساخت، که در دشتهایش، قصرها برای خود بنا می کنید؛ و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید! بنابر این، نعمتهای خدا را متذکر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید!» (74) (ولی) اشراف متکبر قوم او، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: «آیا (براستی) شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او بدان مأموریت یافته، ایمان آورده ایم» (75) متکبران گفتند: «(ولی) ما به آنچه شما به آن ایمان آورده اید، کافریم!» (76) سپس «ناقه» را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند؛ و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی، آنچه ما را با آن تهدید می کنی، بیاور!» (77) سرانجام زمین لرزه آنها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، (تنها) جسم بی جانشان در خانه هاشان باقی مانده بود (78) (صالح) از آنها روی برتافت؛ و گفت: «ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و شرط خیرخواهی را انجام دادم، ولی (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید!» (79)

آیات شریفه 73 تا 79 گوشه ای از داستان حضرت صالح (ع) را بیان می کنند:

در تفسیر جامع، ج 2، ص 525 تا 528، در ذیل آیات 73 تا 79 آمده است:

ص :565

بعد از هلاکت قوم عاد، طایفه ثمود در آنجا سکونت کردند ولی بعد از مدتی بت پرست شدند و خداوند، صالح پیامبر (ع) را که فرزند جابر بن ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح بود و 2973 سال بعد از هبوط آدم (ع) متولد شد بر آنها فرستاد. آنان در شهر حجر (بین حجاز و شام) سکونت داشتند. حضرت صالح (ع) با آنها عموزاده بود چون ثمود دو فرزند داشت: یکی «ارم» که طایفه ثمود از اوست و دیگری «جابر» پدر صالح.

در تفسیر جامع، ج 2، ص 525، از کافی، از امام باقر (ع) از حضرت رسول (ص):

حضرت صالح (ع) در سن پانزده سالگی به سوی طایفه ثمود فرستاده شد و تا سن 120 سالگی تبلیغ کرد و کسی ایمان نیاورد. روزی صالح به آنها گفت: یا شما چیزی از من بخواهید تا جوابتان را از جانب خدا بدهم، یا من از بتان شما درخواست می کنم. آنها پذیرفتند و حضرت صالح (ع) هر چه از بتان آنها درخواست کرد پاسخی نشنید. فرمود: روز تمام شد و جواب نمی دهند، پس شما از خدای من درخواست کنید. آنگاه هفتاد نفر از بزرگان آنها گفتند از این کوه شتری قرمز بیرون آورد و گفتند این شتر بچه ای بزاید. ولی از آن جمعیت شش نفر ایمان آورد.

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ (80)

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (81)

وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (82)

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ (83)

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ (84)

و (به خاطر آورید) لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتی را انجام می دهید که هیچیک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! (80) آیا شما از روی شهوت به سراغ مردان می روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار (و منحرفی) هستید! (81) ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: «اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند (و با ما همصدا نیستند!)» (82) (چون کار به اینجا رسید، ) ما او و خاندانش را رهایی بخشیدیم؛ جز همسرش، که از بازماندگان (در شهر) بود (83) و (سپس چنان) بارانی (از سنگ) بر آنها فرستادیم؛ (که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت. ) پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد! (84)

آیات شریفه 80 تا 84 گوشه ای از ماجرای حضرت لوط (ع) است:

در تفسیر جامع، ج 2، ص 529 تا 530، در ذیل آیات 80 تا 84، آمده است: لوط (ع) فرزند هاران بن ناحور بن تارخ است و برادرزاده ی ابراهیم (ع) بود. ختنه شده از مادر متولد شد و در خدمت

ص :566

عمویش ابراهیم (ع) از بابل حرکت و به حبرون ساکن گردید. لوط (ع) به دستور ابراهیم (ع) به مؤتفکات فرود آمد و سی سال تبلیغ کرد و تنها 14 نفر مؤمن شدند.

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (85)

وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ (86)

وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ (87)

و به سوی مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آنکه (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید! (85) و بر سر هر راه ننشینید که (مردم با ایمان را) تهدید کنید و مؤمنان را از راه خدا باز دارید و با (القای شبهات، ) آن را کج و معوج نشان دهید! و به خاطر بیاورید زمانی را که اندک بودید و او شما را فزونی داد! و بنگرید سرانجام مفسدان چگونه بود! (86) و اگر گروهی از شما به آنچه من به آن فرستاده شده ام ایمان آورده اند و گروهی ایمان نیاورده اند، صبر کنید تا خداوند میان ما داوری کند، که او بهترین داوران است! (87)

جزء نهم از آیه 88 اعراف تا آیه 40 انفال

قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهینَ (88)

قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فیها إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحینَ (89)

وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (90)

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ (91)

الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ (92)

اشراف زورمند و متکبر از قوم او گفتند: «ای شعیب! به یقین، تو و کسانی را که به تو ایمان آورده اند، از شهر و دیار خود بیرون خواهیم کرد، یا به آیین ما بازگردید!» گفت: «آیا (می خواهید ما را بازگردانید) اگر چه مایل نباشیم؟! (88) اگر ما به آیین شما بازگردیم، بعد از آنکه خدا ما را از آن نجات بخشیده، به خدا دروغ بسته ایم؛ و شایسته نیست که ما به آن بازگردیم مگر اینکه خدایی که پروردگار ماست بخواهد؛ علم پروردگار ما، به همه چیز احاطه دارد. تنها بر خدا توکل کرده ایم. پروردگارا! میان ما و قوم ما بحق داوری کن، که تو بهترین داورانی!» (89) اشراف زورمند از قوم او که کافر شده بودند گفتند: «اگر از شعیب پیروی کنید، شما هم زیانکارید!» (90) سپس زمین لرزه آنها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان بصورت اجسادی بی جان در خانه هاشان مانده بودند (91) آنها که شعیب را تکذیب کردند، (آن چنان نابود شدند که) گویا هرگز در آن (خانه ها) سکونت نداشتند! آنها که شعیب را تکذیب کردند، زیانکار بودند! (92) سپس از آنان روی

ص :567

برتافت و گفت: «ای قوم من! من رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم؛ با این حال، چگونه بر قوم کافر تأسف بخورم؟!» (93)

آیات شریفه 85 تا 93 گوشه ای از ماجرای حضرت شعیب (ع) است:

در تفسیر جامع، ج 2، ص 533 تا 535، در ذیل آیات 85 تا93، آمده است:

حضرت شعیب (ع) از نسلِ «مدین بن ابراهیم» است. حضرت خلیل (ع) بعد از وفات ساره با دوشیزه ای از طایفه قطور ازدواج کرد و مدین از او متولد شد. حضرت شعیب (ع) 3616 سال بعد از هبوط آدم (ع) متولد شد. ملقب به «خطیب الانبیاء» است و چون شهر و دیارشان پر از درخت بود لذا به اصحاب «ایکه» نامیده می شدند. در کیل و وزن خیانت و کم فروشی می کردند. تعداد ایمان آورندگان 1700 نفر بودند که همراه شعیب (ع) از دیار مدین خارج شده و به جانب «ایکه» فرود آمدند. بعد از خروج آنها اثر عذاب در شهر مدین هویدا شد و هفت شبانه روز در و دیوار مدین مثل کوره آهنگران داغ تر می شد، ناگهان ابری نمودار شد و مردم زیر آن توقف کردند که آتشی از ابر فرو افتاد و مثل ملخ سوختند و خاکستر شدند.

از همان منبع، از طبرسی، از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

قوم شعیب دو طایفه بودند: طایفه ای که در اثر زلزله و صیحه ی آسمانی هلاک شدند و جمعی توسط صاعقه سوختند که آنها صد هزار نفر بودند.

60 هزار نفر آنها نافرمان بودند و 40 هزارِ آنها بر اثر عدم منعِ بَدان از عمل زشت به هلاکت رسیدند.

از همان منبع، از عیاشی آمده است: مردی از اهل شام حضور امام زین العابدین (ع) آمد و گفت:

آیا شما علی بن حسین هستی؟ که جدت علی بن ابیطالب، کسی بود که عده کثیری از مؤمنین را کشت؟ حضرت (ع) اندوهگین شد و گریه نمود و فرمود: «و الی مدین اخاهم صالحا و الی ثمود اخاهم شعیبا» ، آیا قوم شعیب و صالح، برادران دینی شعیب و صالح بودند یا برادران عشیره و قبیله ای؟ آن مرد گفت: برادران عشیره ای بودند. حضرت (ع) فرمود: پس کسانی که با پدرم جنگ نمودند مسلمان نبودند بلکه برادر عشیره ای بودند.

وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (94)

ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ

ص :568

الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (95)

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (96)

أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ (97)

أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (98)

أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (99)

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (100)

تِلْکَ الْقُری نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرینَ (101)

و ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم؛ شاید (به خود آیند و به سوی خدا) بازگردند و تضرع کنند! (94) سپس (هنگامی که این هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نیکی (و فراوانی نعمت و رفاه) را به جای بدی (و ناراحتی و گرفتاری) قرار دادیم؛ آنچنان که فزونی گرفتند، (و همه گونه نعمت و برکت یافتند و مغرور شدند، ) و گفتند: «(تنها ما نبودیم که گرفتار این مشکلات شدیم؛) به پدران ما نیز ناراحتیهای جسمی و مالی رسید. » چون چنین شد، آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتیم (و مجازات کردیم)، در حالی که نمی فهمیدند (95) و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم (96) آیا اهل این آبادیها، از این ایمنند که عذاب ما شبانه به سراغ آنها بیاید در حالی که در خواب باشند؟! (97) آیا اهل این آبادیها، از این ایمنند که عذاب ما هنگام روز به سراغشان بیاید در حالی که سرگرم بازی هستند؟! (98) آیا آنها خود را از مکر الهی در امان می دانند؟! در حالی که جز زیانکاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمی دانند! (99) آیا کسانی که وارث روی زمین بعد از صاحبان آن می شوند، عبرت نمی گیرند که اگر بخواهیم، آنها را نیز به گناهانشان هلاک می کنیم و بر دلهایشان مهر می نهیم تا (صدای حق را) نشنوند؟! (100) اینها، شهرها و آبادیهایی است که قسمتی از اخبار آن را برای تو شرح می دهیم؛ پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند؛ (ولی آنها چنان لجوج بودند که) به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند، ایمان نمی آوردند! این گونه خداوند بر دلهای کافران مهر می نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه، حس تشخیصشان را سلب می کند)! (101)

وَمَا وَجَدْنَا لِأَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ ﴿102﴾

و در بیشتر آنان عهدی [استوار] نیافتیم و بیشترشان را جداً نافرمان یافتیم (102)

در تفسیر جامع، ج 2، ص 539، در ذیل آیه 102 اعراف، از عیاشی، از حضرت رسول (ص):

هیچ کس به عهدی که خداوند در عالم ذر از او گرفته تصدیق نکرده و وفای به آن عهد ننموده جز اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) و اندکی از شیعیان آنها.

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ (103)

وَ قالَ مُوسی یا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (104)

حَقیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنی إِسْرائیلَ (105)

قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (106)

فَأَلْقی عَصاهُ

ص :569

فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ (107)

وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرینَ (108)

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ (109)

یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ (110)

قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (111)

یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ (112)

وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ (113)

قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ (114)

قالُوا یا مُوسی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ (115)

قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ (116)

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (117)

فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (118)

فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ (119)

وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ (120)

قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ (121)

رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ (122)

قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (123)

لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ (124)

قالُوا إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (125)

وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ (126)

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ (127)

قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ (128)

قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (129)

وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (130)

فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (131)

وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ (132)

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمینَ (133)

وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنی إِسْرائیلَ (134)

فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ (135)

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ (136)

وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنی إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (137)

وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (138)

إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (139)

قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمینَ (140)

وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ (141)

وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ

ص :570

لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ (142)

وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ (143)

قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتی وَ بِکَلامی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرینَ (144)

وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ (145)

سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ (146)

وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (147)

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدیهِمْ سَبیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمینَ (148)

وَ لَمَّا سُقِطَ فی أَیْدیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (149)

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی مِنْ بَعْدی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (150)

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لِأَخی وَ أَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ (151)

إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ (152)

وَ الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ (153)

وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فی نُسْخَتِها هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ (154)

وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ (155)

وَ اکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ (156)

الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157)

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (158)

وَ مِنْ

ص :571

قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (159)

وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (160)

وَ إِذْ قیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَکُمْ خَطیئاتِکُمْ سَنَزیدُ الْمُحْسِنینَ (161)

فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ (162)

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (163)

وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (164)

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (165)

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ (166)

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ (167)

وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (168)

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (169)

وَ الَّذینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحینَ (170)

وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (171)

سپس بدنبال آنها [= پیامبران پیشین] موسی را با آیات خویش به سوی فرعون و اطرافیان او فرستادیم؛ اما آنها (با عدم پذیرش)، به آن (آیات) ظلم کردند. ببین عاقبت مفسدان چگونه بود! (103) و موسی گفت: «ای فرعون! من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم (104) سزاوار است که بر خدا جز حق نگویم. من دلیل روشنی از پروردگارتان برای شما آورده ام؛ پس بنی اسرائیل را با من بفرست!» (105) (فرعون) گفت: «اگر نشانه ای آورده ای، نشان بده اگر از راستگویانی!» (106) (موسی) عصای خود را افکند؛ ناگهان اژدهای آشکاری شد! (107) و دست خود را (از گریبان) بیرون آورد؛ سفید (و درخشان) برای بینندگان بود! (108) اطرافیان فرعون گفتند: «بی شک، این ساحری ماهر و دانا است! (109) می خواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند؛ (نظر شما چیست، و) در برابر او چه دستوری دارید؟» (110) (سپس به فرعون) گفتند: (کار) او و برادرش را به تأخیر انداز و جمع آوری کنندگان را به همه شهرها بفرست (111) تا هر ساحر دانا (و کارآزموده ای) را به خدمت تو بیاورند! (112) ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: «آیا اگر ما پیروز گردیم، اجر و پاداش مهمی خواهیم داشت؟!» (113) گفت: «آری و شما از مقربان خواهید بود!» (114) (روز مبارزه فرا رسید. ساحران) گفتند: «ای موسی! یا تو (وسایل سحرت را) بیفکن، یا ما می افکنیم!» (115) گفت: «شما بیفکنید!» و هنگامی (که

ص :572

وسایل سحر خود را) افکندند، مردم را چشم بندی کردند و ترساندند؛ و سحر عظیمی پدید آوردند (116) (ما) به موسی وحی کردیم که: «عصای خود را بیفکن!» ناگهان (بصورت مار عظیمی در آمد که) وسایل دروغین آنها را بسرعت برمی گرفت (117) (در این هنگام، ) حق آشکار شد؛ و آنچه آنها ساخته بودند، باطل گشت (118) و در آنجا (همگی) مغلوب شدند؛ و خوار و کوچک گشتند (119) و ساحران (بی اختیار) به سجده افتادند (120) و گفتند: «ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم (121) پروردگار موسی و هارون!» (122) فرعون گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟! حتماً این نیرنگ و توطئه ای است که در این شهر (و دیار) چیده اید، تا اهلش را از آن بیرون کنید؛ ولی بزودی خواهید دانست! (123) سوگند می خورم که دستها و پاهای شما را بطور مخالف [= دست راست با پای چپ، یا دست چپ با پای راست] قطع می کنم؛ سپس همگی را به دار می آویزم! (124) (ساحران) گفتند: «(مهم نیست، ) ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم! (125) انتقام تو از ما، تنها بخاطر این است که ما به آیات پروردگار خویش -هنگامی که به سراغ ما آمد- ایمان آوردیم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز! (و آخرین درجه شکیبائی را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بمیران!» (126) و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: «آیا موسی و قومش را رها می کنی که در زمین فساد کنند و تو و خدایانت را رها سازد؟!» گفت: «بزودی پسرانشان را می کشیم و دخترانشان را زنده نگه می داریم (تا به ما خدمت کنند)؛ و ما بر آنها کاملاً مسلطیم!» (127) موسی به قوم خود گفت: «از خدا یاری جویید و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار می کند؛ و سرانجام (نیک) برای پرهیزکاران است!» (128) گفتند: «پیش از آنکه به سوی ما بیایی آزار دیدیم، (هم اکنون) پس از آمدنت نیز آزار می بینیم! (کی این آزارها سر خواهد آمد؟)» گفت: «امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین (آنها) سازد و بنگرد چگونه عمل می کنید!» (129) و ما نزدیکان فرعون (و قوم او) را به خشکسالی و کمبود میوه ها گرفتار کردیم، شاید متذکر گردند! (130) (اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامی که نیکی (و نعمت) به آنها می رسید، می گفتند: «بخاطر خود ماست. » ولی موقعی که بدی (و بلا) به آنها می رسید، می گفتند: «از شومی موسی و کسان اوست» ! آگاه باشید سرچشمه همه اینها، نزد خداست؛ ولی بیشتر آنها نمی دانند! (131) و گفتند: «هر زمان نشانه و معجزه ای برای ما بیاوری که سحرمان کنی، ما به تو ایمان نمی آوریم!» (132) سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل کردیم: ) طوفان و ملخ و آفت گیاهی و قورباغه ها و خون را -که نشانه هایی از هم جدا بودند- بر آنها فرستادیم؛ (ولی باز بیدار نشدند، و) تکبر ورزیدند و جمعیت گنهکاری بودند! (133) هنگامی که بلا بر آنها مسلط می شد، می گفتند: «ای موسی! از خدایت برای ما بخواه به عهدی که با تو کرده، رفتار کند! اگر این بلا را از ما مرتفع سازی، قطعاً به تو ایمان می آوریم و بنی اسرائیل را با تو خواهیم فرستاد!» (134) اما هنگامی که بلا را، پس از مدت معینی که به آن می رسیدند، از آنها برمی داشتیم، پیمان خویش را می شکستند! (135) سرانجام از آنها انتقام گرفتیم و آنان را در دریا غرق کردیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند (136) و مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را به آن قوم به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار کردیم؛ و وعده نیک پروردگارت بر بنی اسرائیل، بخاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقق یافت؛ و آنچه فرعون و فرعونیان (از کاخهای مجلل) می ساختند و آنچه از باغهای داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم! (137) و بنی اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم؛ (ناگاه) در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بتهایشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در این هنگام، بنی اسرائیل) به موسی گفتند: «تو هم برای ما معبودی قرار ده، همان گونه که آنها معبودان (و خدایانی) دارند!» گفت: «شما جمعیتی جاهل و نادان هستید! (138) اینها (را که می بینید)، سرانجام کارشان نابودی است؛ و آنچه انجام می دهند، باطل (و بیهوده) است (139) (سپس) گفت: «آیا غیر از خداوند، مبعودی برای

ص :573

شما بطلبم؟! خدایی که شما را بر جهانیان (و مردم عصرتان) برتری داد!» (140) (به خاطر بیاورید) زمانی را که از (چنگال) فرعونیان نجاتتان بخشیدیم! آنها که پیوسته شما را شکنجه می دادند، پسرانتان را می کشتند و زنانتان را (برای خدمتگاری) زنده می گذاشتند؛ و در این، آزمایش بزرگی از سوی خدا برای شما بود (141) و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم؛ به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: «جانشین من در میان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما!» (142) و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید!» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!» (143) (خداوند) فرمود: «ای موسی! من تو را با رسالتهای خویش و با سخن گفتنم (با تو)، بر مردم برتری دادم و برگزیدم؛ پس آنچه را به تو داده ام بگیر و از شکرگزاران باش!» (144) و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم؛ و بیانی از هر چیز کردیم - «پس آن را با جدیت بگیر! و به قوم خود بگو: به نیکوترین آنها عمل کنند! (و آنها که به مخالفت برخیزند، کیفرشان دوزخ است؛) و بزودی جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد!» (145) بزودی کسانی را که در روی زمین بناحق تکبر می ورزند، از (ایمان به) آیات خود، منصرف می سازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند؛ اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند؛ و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند! (همه اینها) بخاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند! (146) و کسانی که آیات و دیدار رستاخیز را تکذیب (و انکار) کنند، اعمالشان نابود می گردد؛ آیا جز آنچه را عمل می کردند پاداش داده می شوند؟! (147) قوم موسی بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خدا)، از زیورهای خود گوساله ای ساختند؛ جسد بی جانی که صدای گوساله داشت! آیا آنها نمی دیدند که با آنان سخن نمی گوید و به راه (راست) هدایتشان نمی کند؟! آن را (خدای خود) انتخاب کردند و ظالم بودند! (148) و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد و دیدند گمراه شده اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را نیامرزد، بطور قطع از زیانکاران خواهیم بود!» (149) و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانی برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید)! آیا درمورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید؟!)» سپس الواح را افکند و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوی خود کشید؛ او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!» (150) (موسی) گفت: «پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خود داخل فرما و تو مهربانترین مهربانانی!» (151) کسانی که گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودی خشم پروردگارشان و ذلت در زندگی دنیا به آنها می رسد؛ و اینچنین، کسانی را که (بر خدا) افترا می بندند، کیفر می دهیم! (152) و آنها که گناه کردند و بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، (امید عفو او را دارند؛ زیرا) پروردگار تو، در پی این کار، آمرزنده و مهربان است (153) هنگامی که خشم موسی فرو نشست؛ الواح (تورات) را برگرفت؛ و در نوشته های آن، هدایت و رحمت برای کسانی بود که از پروردگار خویش می ترسند (و از مخالفت فرمانش بیم دارند) (154) موسی از قوم خود، هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید؛ و هنگامی که زمین لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاک شدند)، گفت: «پروردگارا! اگر می خواستی، می توانستی آنها و مرا پیش از این نیز هلاک کنی! آیا ما را به آنچه سفیهانمان انجام داده اند، (مجازات و) هلاک می کنی؟! این، جز آزمایش تو، چیز دیگر نیست؛ که

ص :574

هر کس را بخواهی (و مستحق بدانی)، به وسیله آن گمراه می سازی؛ و هر کس را بخواهی (و شایسته ببینی)، هدایت می کنی! تو ولی مایی و ما را بیامرز، بر ما رحم کن و تو بهترین آمرزندگانی! (155) و برای ما، در این دنیا و سرای دیگر، نیکی مقرر فرما؛ چه اینکه ما به سوی تو بازگشت کرده ایم! «(خداوند در برابر این تقاضا، به موسی) گفت: » مجازاتم را به هر کس بخواهم می رسانم؛ و رحمتم همه چیز را فراگرفته؛ و آن را برای آنها که تقوا پیشه کنند و زکات را بپردازند و آنها که به آیات ما ایمان می آورند، مقرر خواهم داشت! (156) همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امی» پیروی می کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند؛ آنها را به معروف دستور می دهد و از منکر باز میدارد؛ اشیار پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد و ناپاکیها را تحریم می کند؛ و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند و حمایت و یاریش کردند و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند (157) بگو: «ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم؛ همان خدایی که حکومت آسمانها و زمین، از آن اوست؛ معبودی جز او نیست؛ زنده می کند و می میراند؛ پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش، آن پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد؛ و از او پیروی کنید تا هدایت یابید!» (158) و از قوم موسی، گروهی هستند که به سوی حق هدایت می کنند؛ و به حق و عدالت حکم می نمایند (159) ما آنها را به دوازده گروه -که هر یک شاخه ای (از دودمان اسرائیل) بود - تقسیم کردیم. و هنگامی که قوم موسی (در بیابان) از او تقاضای آب کردند، به او وحی فرستادیم که: «عصای خود را بر سنگ بزن!» ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون جست؛ آنچنان که هر گروه، چشمه و آبشخور خود را می شناخت. و ابر را بر سر آنها سایبان ساختیم؛ و بر آنها «من» و «سلوی» فرستادیم؛ (و به آنان گفتیم: ) از روزیهای پاکیزه ای که به شما داده ایم، بخورید! (و شکر خدا را بجا آورید! آنها نافرمانی و ستم کردند؛ ولی) به ما ستم نکردند، لکن به خودشان ستم می نمودند (160) و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که به آنها گفته شد: «در این شهر [= بیت المقدس ] ساکن شوید و از هر جا (و به هر کیفیت) بخواهید، از آن بخورید (و بهره گیرید)! و بگویید: خداوندا! گناهان ما را بریز! و از در (بیت المقدس) با تواضع وارد شوید! که اگر چنین کنید، گناهان شما را می بخشم؛ و نیکوکاران را پاداش بیشتر خواهیم داد» (161) اما ستمگران آنها، این سخن (و آن فرمانها) را، بغیر آنچه به آنها گفته شده بود، تغییر دادند؛ از این رو بخاطر ستمی که روا میداشتند، بلایی از آسمان بر آنها فرستادیم (و مجازاتشان کردیم) (162) و از آنها درباره (سرگذشت) شهری که در ساحل دریا بود بپرس! زمانی که آنها در روزهای شنبه، تجاوز (و نافرمانی) خدا می کردند؛ همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب، ) آشکار می شدند؛ اما در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمی آمدند؛ این چنین آنها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی می کردند! (163) و (به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آنها (به گروه دیگر) گفتند: «چرا جمعی (گنهکار) را اندرز می دهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد، یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آنها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!)» گفتند: «(این اندرزها، ) برای اعتذار (و رفع مسؤولیت) در پیشگاه پروردگار شماست؛ بعلاوه شاید آنها (بپذیرند و از گناه باز ایستند، و) تقوا پیشه کنند!» (164) اما هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، (لحظه عذاب فرا رسید؛ و) نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم؛ و کسانی را که ستم کردند، بخاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم (165) (آری، ) هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آنها گفتیم: «به شکل میمونهایی طردشده در آیید!» (166) و (نیز به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت اعلام کرد: تا دامنه قیامت، کسی را بر آنها مسلط خواهد ساخت که همواره آنها را در عذاب سختی قرار دهد؛ زیرا پروردگارت مجازاتش سریع، (و در عین حال، نسبت به توبه کاران) آمرزنده و مهربان است (167) و آنها را در زمین بصورت گروه هایی، پراکنده ساختیم؛

ص :575

گروهی از آنها صالح و گروهی ناصالحند. و آنها را با نیکی ها و بدی ها آزمودیم، شاید بازگردند! (168) پس از آنها، فرزندانی جای آنها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانی، تورات) شدند؛ (اما با این حال، ) متاع این دنیای پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا ترجیح می دهند) و می گویند: «(اگر ما گنهکاریم توبه می کنیم و) بزودی بخشیده خواهیم شد!» اما اگر متاع دیگری همانند آن به دستشان بیفتد، آن را (نیز) می گیرند، (و باز حکم خدا را پشت سر می افکنند. ) آیا پیمان کتاب (خدا) از آنها گرفته نشده که بر خدا (دروغ نبندند، و) جز حق نگویند و آنان بارها آنرا خوانده اند؟! و سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است، آیا نمی فهمید؟! (169) و آنها که به کتاب (خدا) تمسک جویند و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگی خواهند داشت؛ زیرا) ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد! (170) و (نیز به خاطر بیاور) هنگامی که کوه را همچون سایبانی بر فراز آنها بلند کردیم، آنچنان که گمان کردند بر آنان فرود می آمد؛ (و در همین حال، از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم: ) آنچه را (از احکام و دستورها) به شما داده ایم، با قوت (و جدیت) بگیرید! و آنچه در آن است، به یاد داشته باشید، (و عمل کنید، ) تا پرهیزگار شوید! (171)

آیات شریفه103 تا 171 گوشه ای از ماجرای موسی (ع) و ماجرای اصحاب سبت و … است.

در تفسیر جامع، ج 2، ص 540 تا 580، آمده است:

موسی (ع) فرزند عمران بن غهاث بن لیوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم (ع) است. 3748 سال بعد از هبوط آدم (ع) متولد شد. نام مادرش یوکابد و لقبش «کلیم» است.

در کافی، ج 3، ص 187، چ1، از امام صادق (ع):

خدای عزوجل به موسی (ع) فرمود: ای موسی آیا می دانی چرا از میان همه مخلوقاتم تو را برای سخن گفتن برگزیدم؟ عرض کرد: چرا؟ فرمود: چون در میان مخلوقاتم کسی را متواضع تر از تو ندیدم، چون هنگامی که نماز می گزاری چهره ات (صورتت) را روی خاک می گذاری.

در کافی، ج 3، ص 189، چ1، از امام رضا (ع):

تواضع آن است که آن چه را می خواهی به تو دهند، به مردم بدهی (آن چه برای خود می خواهی برای دیگران هم بخواه).

☼ نکته:

آیه شریفه 142در نمازِ دو رکعتی دهه ذی حجه بین نماز مغرب و عشاء و بعد از حمد و توحید قرائت می شود. روایت است که هر کس این نماز را بخواند با ثواب حاجیان شریک شود

در تفسیر جامع، ج 2، ص 572، از کافی، از امام باقر (ع): (در ذیل آیه 142)

هر بنده ای چهل روز خدای خود را به اخلاص عبادت و پرستش نماید خداوند آن بنده را به مقام زهد می رساند و درهای حکمت به دل او باز کند و زبانش به حکمت گویا شود.

ص :576

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ﴿172﴾ أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ﴿173﴾

و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا گواهی دادیم. تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم (172) یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بوده اند و ما فرزندانی پس از ایشان بودیم آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاک می کنی (173)

☼ نکته:

لفظ «ذریّه» در قرآن کریم نوزده بار وارد شده که در تمام موارد، منظور نسل انسان است. و از آنجا که در این آیه شریفه سخن از «ذریّ= فرزندان خردسال آدم (ع)» به میان آمده، از این آیه به «آیه ذر» یاد می کنند و به خاطر کلمه «ألست» به «پیمان ألست» معروف است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 16، ص 191:

این آیات مسئله پیمان گرفتن از بنی نوع بشر بر ربوبیت پروردگار را ذکر می کند و خود از دقیق ترین آیات قرآنی از حیث معنا و از زیباترین آیات از نظر نظم و اسلوب است. آیات شریفه دلالت دارد بر اینکه تمامی افراد بشر مورد استشهاد واقع شده و یکایک آنها به ربوبیت پروردگار اعتراف نموده اند و فرد فرد آنها را علیه خودشان بر این قضیه شاهد گرفته است. و نیز می رساند که اگر این استشهاد صورت نمی گرفت همه در قیامت اقامه حجت می کردند و می گفتند: ما در دنیا از ربوبیت پروردگار غافل بودیم. حال اگر این استشهاد به گفته بعضی از مفسرین تنها به بعضی از افراد و ذریه آنها تعلق می گرفت و نه همه انسانها، طبق سیاق آیه دوم در این صورت تقصیر و گناه را متوجه پدران خود می دانستند و نه خودشان.

☼ نکته:

در خصوص «آیه ذر» ، مفسرین دو گروهند، عده ای آن عالم را نپذیرفته اند و عده ای آن را قبول دارند ولی در پذیرشش دچار اختلاف شده اند که به شرح ذیل بیان می شود:

1 - منکرین عالم ذر: از این گروه می توان به شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محمد اسماعیل

ص :577

خواجوی و آیت الله مکارم شیرازی (تفسیر نمونه، ج 7، ص 7) اشاره کرد. این گروه «آیه ذر» و احادیثی را که در این باره وارد شده، تأویل کرده اند و معتقدند که: منظور از این عالم و این پیمان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» است؛ به این معنی که هرگاه فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب (پشت و کمر) پدران به رحم مادران که بیش از یک ذره نیستند، منتقل می شوند، خداوند استعداد و آمادگی فهم و شناخت ربوبیّت و توحید را به آنها می دهد؛ یعنی هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده می شود و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خود آگاه.

خداوند در طول زندگی دنیایی آثار صنع و نشانه های یگانگی خود را به انسان نشان می دهد و آنان را بر این امر گواه می گیرد. گویا می فرماید: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و انسانها با زبان حال پاسخ می دهند: «بَلی شَهِدْنا» . پس در اینجا پیمان تکوینی است و سخن گفتن مانند خبر دادن رنگ رخساره از وضعیت درونی شخص است. (کنز الدقایق، میرزا محمد مشهدی، تحقیق مجتبی عراقی، چاپ اول، ج 3، ص 742) و (1).

به عبارتی این گروه مراد از عالم ذر را همان فطرت انسانی می دانند. و استناد کرده اند به دو روایت بدین شرح: «ابن سنان از امام صادق (ع) از فطرة الله پرسید. امام (ع) فرمود: فطرت الله اسلام است که خداوند هنگام پیمان گرفتن آنان را بر فطرت توحید آفرید و فرمود: آیا پروردگار شما نیستم؟ در آنجا کافر و مؤمن حضور داشت. (2).

و امام باقر (ع) می فرماید: «کل مولود یولد علی الفطره» . (3).

گروهی از این مفسرین چنین می گویند: منظور از «ذر» ذرات نخستین وجود انسان (نطفه) است که از پشت پدران به رحم مادران انتقال یافت و به تدریج در عالم جنین، به صورت انسان کاملی درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهایی به او داد تا بتواند حقیقت توحید را درک کند. از این رو، عالم ذر، عالم جنین است و سؤال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.

گروهی دیگر از این مفسرین چنین می گویند: سؤال و جواب (در عالم ذر) بین انسان و

ص :578


1- تفسیر نمونه، ج 7، ص 7
2- برهان، ج 3، ص 236
3- مختصر بصائر الدرجات، ص 161

خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ و کمالِ عقل.

توجه: شیخ مفید اصل عالم ذر را به صورت حقیقی و تکوینی پذیرفته است؛ ولی خطاب های رد و بدل شده ی خدا و انسان ها را به نحو حقیقی منکر شده و همه آنها را به تمثیل و مجاز حمل کرده است. (کیهان اندیشه، شماره 58؛ مقاله نگاهی به عالم ذر از محمد حسن قدردان).

نقدی که بر این گروه شده است ان شاء الله در انتهای بحثِ قائلین به عالم ذر خواهد آمد.

2 - قائلین به عالم ذر: از این گروه می توان به علامه طباطبایی، سید عبدالله شبّر، سید نعمت الله جزایری، محمد بن حسن حر عاملی، علامه مجلسی، محمد بن شیخ علی لاهیجی، اشاره کرد. این گروه آیه ذر و روایات را در معنای حقیقی آن دانسته و معتقدند که عالم ذرّ، عالمی غیر از عالم کنونی است. و استنادشان به روایات زیادی در این خصوص است مثلاً: «از امام باقر (ع) نقل شده که می فرماید: آنگاه که خداوند، نژاد آدم را از پشتش برآورد تا از آن ها پیمان گیرد … به آدم فرمود: بنگر چه می بینی؟ آدم به نژاد خود نگاه کرد که مورچه وار فضای آسمان را پُر کردند. گفت: پروردگارا! وه چه بسیار است نژاد من … » (1).

این گروه از مفسرین هیچ گونه توجیه و تأویلی را در این مورد نمی پذیرند و تمامی اتفاقات و گفتگوهای آیه و روایات را حقیقی و واقعی برمی شمرند، اما چهار نظریه مجزا دارند:

1 - برخی از محدثان می گویند: فرزندان آدم تا پایان دنیا به صورت ذرات کوچکی از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالی که دارای عقل و شعور و تکلم بودند. خداوند از آنان پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی در پاسخ گفتند. آری و به این ترتیب، پیمان نخستین بر توحید گرفته شد. به عبارتی ارواح انسان ها قبل از تعلق به بدن، به ذرات ریزی تعلق گرفته است و آن ذرات، با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند؛ پس از آن، خداوند این مطلب را میثاق گرفت. این گروه عالم روح و عالم ذر را دو عالم مجزا می دانند. علامه مجلسی معتقد به این نظریه است. (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 67، ص 101) و (2).

نقدی که به این نظریه داده اند بدین شرح است: الف) این نظریه، با ظاهر آیه مخالف است؛ زیرا آیه

ص :579


1- کافی، ج 2، ص 9
2- مرآة العقول، ج 5، ص 162

می گوید که خدا از صلب بنی آدم، ذریه آنها را گرفت و نه از صلب آدم. ب) اگر این پیمان، با آگاهی کامل اخذ شده است، چرا کسی فعلاً از این پیمان خبری ندارد؟ ج) این نظریه مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل باطل است؛ زیرا بر این اساس، تمام انسان ها یک بار به این جهان گام نهاده اند و پس از یک زندگی کوتاه، از این جهان رخت بربسته اند و بار دیگر، به تدریج، به این جهان بازگشته اند که این، همان تناسخ است. (1).

2 - برخی، این اقرار را متعلق به عالم ارواح بر می شمرند و بر این باورند که منظور از عالم «ذر» ، عالم ارواح است؛ یعنی، خداوند در آغاز، ارواح انسان ها را آفرید و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحید گرفت. شیخ بهایی معتقد به این نظریه است. (2).

نقدی که بر این نظریه داده اند بدین شرح است: بر اساس روایات عالم ذر غیر از عالم ارواح است. در عالم ذر بدن ها شکل می گیرد و ذریه آدم (ع) معنا می یابد. اما در عالم ارواح گر چه هر روحی از ارواح دیگر ممتاز و مشخص می شود، اما در روایات هیچ اشاره ای به اخراج آنها از پشت های فرزندان آدم دیده نمی شود.

3 - برخی دیگر همچون سید مرتضی و ابوالفتوح رازی اعتقاد دارند که این اقرار تنها از بعضی انسان ها همچون پیامبران و اولیای خدا گرفته شده و پرسشی همگانی نبوده است.

استاد جوادی آملی با نظریه ای شبیه به این نظریه، معتقد است که مراد از آیه، بیان واقعیت خارجی است و خداوند متعال به لسان عقل و وحی و با زبان انبیاء از انسان میثاق گرفته است؛ یعنی خداوند در برابر درک عقلی و رسالت وحی، از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند. وی در تأیید نظریه ی خود به پنج نکته اشاره می کند و می گوید: «این معنا، برای عقل و وحی، نحوه ای تقدم نسبت به مرحله ی تکلیف وجود دارد؛ لذا ظاهر کلمه ی «اذ» محفوظ می ماند. منظور از نحوه ی تقدم، این است که اول پیامبران می آیند و مقدمات پذیرش را فراهم می کنند؛ سپس تکلیف حادث می شود» (3).

ص :580


1- المیزان، ج 16، ص 191 - 231
2- بهایی، محمد بن حسین، الاربعون حدیثا، ص 78
3- فطرت در قرآن، ج 12، ص 137 - 122

نقدی که بتوان بر این نظریه داد بدین شرح است: این نظریه، به تأویل نزدیک تر است تا تفسیر، زیرا از اذهان همگان دور است و افزون بر آن، خطاب های آیه را طبق این تفسیر، باید بر مجاز حمل کرد و نه حقیقت. علامه طباطبایی (المیزان، ج 16، ص 191 - 231) هم در نقد نظریه ی فوق می گوید: «اگر منظور از اخذ میثاق، همان زبان وحی باشد؛ (باید) مانند سایر احکام می فرمود: به مردم چنین ابلاغ کن؛ نه این که بگوید: شما به یاد بیاورید».

4 - عده ای معتقدند: این جریان، شهودی است باطنی که در عالمی ملکوتی و مسبوق به عالم دنیوی رخ داده است. علامه طباطبایی این نظریه را قبول دارد و می گوید: موجودات دارای دو نوع وجودند؛ یک وجود جمعی در نزد خدا که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است و دیگری وجود پراکنده که با گذشت زمان، به تدریج ظاهر می شوند. به این ترتیب، عالم انسانیت دنیوی، مسبوق به عالم انسانیت دیگری است که در آن جا هیچ موجودی از پروردگار پوشیده نیست و با شهود باطنی، او را مشاهده کرده، به واحدیت او اعتراف می کند و سؤال و جواب در «عالم ذر» مربوط به آن جا می شود. و نیز معتقد است که: «عالم ذر» روح این عالم است که آن را «عالَم غیب» نیز می گویند. (و عالم ذر با روح یکی است) (1).

ادله ی منکرین عالم ذر و پاسخ قائلین به عالم ذر:

دلیل اول: ذریه آدم به جز همین خلقت دنیوی خود چیزی از عالم ذر به خاطر ندارند.

پاسخ: فراموشی، به خصوصیاتِ میثاق ضرری نمی رساند بلکه آنچه ضرر می زند فراموش کردن اصل میثاق و از دست دادن معرفت به وحدانیت پروردگار است. از آن گذشته فراموش کردن، دلیلی بر نفی و انکار نیست چرا که ما عالم رَحِم و دوران خردسالی و حتی بسیاری از خاطراتِ ادوار زندگی را فراموش کرده ایم و در عین حال نمی توانیم آنها را انکار کنیم.

دلیل دوم: آیه شریفه می فرماید: «پروردگار تو از بنی آدم گرفت» و می فرماید: «ذریه ایشان را» در صورتی که روایاتی در این خصوص آمده است، می گویند: «از آدم گرفت» و نیز «ذریه او را» بنابراین: اولاً: این آیه به خود آدم مشمول نشده، ثانیاً: این روایات نیز با ظاهر آیه در تضادند.

ص :581


1- المیزان، ج 16، ص 191 - 231

پاسخ: اولاً: آیه شریفه بحث از فرزندان بلافصل آدم و اینکه ایشان هم از صلب آدم بیرون شدند ساکت نیست. و جمله «و اذ اخذ ربک من بنی آدم» به تنهایی کافی است در این که دلالت بر آن بکند، چون کلمه بنی آدم معنایش این است که از صلب آدم بیرون شده اند و نیز کلمه ذریه که دلالت می کند بر اخراج اولادِ اولاد از صُلبِ اولاد. ثانیاً: اخباری که می گویند: خداوند ذریه آدم را از صلب او بیرون آورده و از آنها میثاق گرفت، در مقام شرح داستان مزبور است نه در مقام شرح الفاظ آیه و نیز بسیاری از این روایات نه تنها ضعیف و غیر قابل اعتماد نیستند (که مخالفین می گویند) بلکه بعضی از آنها هم صحیح و هم موثق هستند.

دلیل سوم: آیه شریفه می فرماید: «پدران ما قبل از ما شرک ورزیدند و ما را که نسل بعدییم چنین بار آوردند» و لازمه این کلام این است که بتوان برای «ذریه» پدران مشرکی فرض کرد و این معنا شامل فرزندان بلافصل آدم نمی شود، چون پدر ایشان مشرک نبود. و از همین جهت بعضی از مفسرین ناچار شده اند بگویند آیه شریفه عام نیست بلکه تنها مخصوص مشرکینی است که دارای پدران مشرک باشند و شامل فرزندان بلافصل آدم و جمیع افراد با ایمان و همچنین مشرکینی که دارای پدران مشرک نبوده اند نمی شود.

پاسخ: مراد از آیه شریفه این است که کوچکترین بهانه را از انسانها گرفته باشد و اصلاً این ایراد صحیح نمی باشد.

☼ نکته:

در خصوص این که این پیمان چه بود؟ می توان به سه پاسخ، اشاره کرد:

1 - از آیه ذر به دست می آید که مفاد پیمان گواهی بر پذیرش پروردگار (ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ) یا همان توحید بوده است.

2 - برخی روایات این پیمان را به فطرت نیز می کشانند، از جمله دو روایتی که در بالا از صادقین (ع) نقل شد.

3 - روایاتی نیز اعتراف به نبوت رسول اکرم (ص) و امامت حضرت علی (ع) را جزء پیمان عالم ذر معرفی می کنند. که ان شاء الله در بحث روایتی خواهد آمد.

☼ نکته:

در خصوص این که این پیمان برای چه بود؟ به استناد خود آیه شریفه می توان به دو مورد اشاره کرد:

1 - حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: ما از موضوع شناخت

ص :582

خدا بی خبر بودیم و لذا کافر شدیم: «أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ» (172).

2 - حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: پدران ما بت پرست بودند و ما هم فرزندان همان پدران هستیم و چاره ای جز تبعیت از آنها نداشتیم: «أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ» (173).

☼ نکته:

فلسفه ی وجود «عالم ذر» این است که انسان با شهود باطنی، خدا را مشاهده و به وحدانیت او اعتراف نموده است و این شهود، باعث می شود که در عالم مادی که موانع مختلفی سر راه دارد، آن عالم و شهود خدای خویش را که سرمایه ی اصلی هدایت و نجات اوست، فراموش نکند و تا زمانی که آن میثاق و آن شهود فطری در درون جان انسان زنده باشد، راه انحراف را در پیش نخواهد گرفت و در واقع، آن شهودِ عالم ملکوت و عالم ذر، می تواند تضمین کننده ی نجات انسان و ماندن بر صراط توحید باشد؛ البته این امکان وجود دارد که انسان، گنجینه های عالم ملکوت و فطرت را با آلودگی های گناه و حب دنیا دفن کند؛ ولی اگر به پیامبران و امامان این امکان را بدهد که به آنها دسترسی پیدا کنند، آن گنجینه ها را از زیر خروارها حجاب نجات می دهند. و به همین دلیل ائمه (ع) و انبیا (ع) تا آخرین لحظه، از هدایت انسان ها ناامید نمی شوند و همچنین برخی افراد با یک جرقه در آخرین روزهای عمر خود، به فطرت حقیقی و شهود ملکوتی خود برگشته، در صراط حق و توحید قرار گرفته اند. حضرت علی علیه السلام درباره ی هدف بعثت می فرماید: «خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی های پنهان شده ی عقل ها را آشکار سازند» (1).

بحث روایتی از تفسیر جامع، ج 2، ص 589 تا 590، در ذیل آیه 173:

1 - از صاحب کتاب فردوس، از حضرت رسول (ص): اگر مردم می دانستند علی (ع) در چه زمانی به امیرالمؤمنین لقب یافت، محققاً منکر فضیلت او نمی شدند. وقتی امیرالمؤمنین نامیده شد که هنوز

ص :583


1- نهج البلاغه، محمد دشتی، ص 38

روح در بدن آدم دمیده نشده بود و خداوند در عالم ذر مردم را بر نفس خودشان گواه ساخت و فرمود: آیا من پروردگار شما و محمد (ص) پیغمبر و علی (ع) ولی و امیر شما نیست؟ همه از روی میل و رغبت و یا با اکراه گفتند بلی.

2 - از قمی، از امام صادق (ع):

اول کسی از پیغمبران که در جواب خداوند سبقت گرفت پیغمبر اکرم (ص) بود زیرا آن حضرت نزدیک ترین خلایق در پیشگاه خداوند بود، همان مقامی که جبرئیل در شب معراج به آن جناب گفت: پیش برو ای محمد! قدم به مقامی گذارده ای که پیش از تو هیچ ملک مقرب و نبی مرسل به آنجا قدم نگذاشته و اگر عظمت روح و نفس پیامبر (ص) نبود نمی توانست توانایی و قدرت رسیدن به آن مقام را حائز شود، چنانچه خداوند در آیه 9 سوره و النجم می فرماید: «فکان قاب قوسین او ادنی» پس چون امر خدا صادر شد، اول به مقام اولیایی آن حضرت واقع شد.

3 - از عیاشی، از اصبغ بن نباته روایت کرده که گفت:

ابن کواء حضور حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد: آیا خداوند، پیش از موسی با کسی از فرزندان آدم تکلم نمود؟ فرمود: خداوند با تمام خلایق اعم از کافر و مؤمن سخن گفت. مردم کلام خدا را شنیدند و جواب دادند و اقرار به ربوبیت و اطاعت خدا و رسول و ما ائمه در عالم ذر و میثاق نمودند. پس فرشتگان گواه و شاهد بر آنها شدند و گفتند: ای فرزندان آدم! ما گواه شما در روز قیامت هستیم تا نگویید که ما غفلت کردیم و چنین اقراری ننمودیم.

4 - ابن مسکان، از امام صادق (ع) می پرسد:

خداوند این پیمان را حضوراً از فرزندان آدم گرفت؟ فرمود: بلی معرفت ثابت و برقرار است، ولی آن جایی که عهد و پیمان از آنها گرفته فراموش کرده اند و به زودی به یادشان خواهد آمد و اگر این پیمان و معرفت نبود و باقی نمی ماند، هر آینه کسی نمی دانست که خداوند خالق و رازق اوست. پس بعضی از افراد بشر در عالم ذر به زبان اقرار کردند اما ایمان به قلب نیاوردند. لذا خداوند می فرماید: «فَمَا کَانُوا لِیؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ» = «ایمان نخواهند آورد به چیزی که در

ص :584

سابق آن را تکذیب کرده بودند» (یونس74)، (منظور افرادی است که در این دنیا کافرند).

در کافی، ج 2، ص 321و322، چ1، از امام صادق (ع):

مردی خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمد و عرض کرد: به خدا من ولایت و محبت تو را دارم. حضرت (ع) فرمود: دروغ می گویی، همانا خدا روح های مردم را 2 هزار سال پیش از بدنهایشان (در عالم ذر) آفرید و دوستان ما را به ما عرضه کرد، به خدا که من روحِ تو را در میان آنها ندیدم.

از همان منبع، از امام باقر (ع):

ما هر گاه مردی را ببینیم، ایمان یا نفاقش را می شناسیم.

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (174)

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ (175)

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (176)

ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ (177)

مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (178)

این گونه، آیات را توضیح می دهیم؛ و شاید به سوی حق بازگردند (و بدانند ندای توحید در درون جانشان، از روز نخست بوده است)! (174) و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد! (175) و اگر می خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را برون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)! (176) چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند؛ و آنها تنها به خودشان ستم می نمودند! (177) آن کس را که خدا هدایت کند، هدایت یافته (واقعی) اوست؛ و کسانی را که (بخاطر اعمالشان) گمراه سازد، زیانکاران (واقعی) آنها هستند! (178)

آیات شریفه 175 تا 178 مربوط به داستان بلعم باعور است.

در تفسیر المیزان، ج 16، ص 241 و در تفسیر جامع، ج 2، ص 593 تا 595، از امام باقر (ع) و امام رضا (ع):

خداوند اسم اعظم را به بلعم بن باعور تعلیم و عطا فرمود. و هر وقت خداوند را به آن اسم می خواند، خداوند دعایش را اجابت می فرمود: روزی نزد فرعون رفته بود و فرعون و اصحابش در تعقیب حضرت موسی (ع) و در صدد به دست آوردن او بودند، تا بلعم را دید گفت: خداوند را

ص :585

به اسم اعظم که می دانی بخوان تا موسی را در هر کجا هست، متوقف سازد و ما به او و اصحابش برسیم. بلعم در اجرای نظر فرعون خواست سوار بر الاغ خود شده و دعا و نفرین کند که خداوند، موسی و یارانش را حبس کند ولی هر چه کوشش کرد حیوان تن به سواری او نداد و نمی گذاشت سوار شود. به قدرت خداوند حیوان به سخن آمد و گفت: وای بر تو! چرا اینقدر مرا می زنی؟ می خواهی من تو را یاری و سواری دهم تا پیغمبر خدا را نفرین کنی. ولی بلعم عبرت نگرفت و حتی چنان الاغ را زد تا او را کشت و خداوند اسم اعظم را از خاطرش محو نمود.

در کافی، ج 3، ص 162، چ1، از امام صادق (ع):

به روزه و نماز مردم گول نخورید چه بسا انسان به نماز و روزه شیفته می شود که اگر ترک کند به هراس افتد، بلکه آنها را به راستگویی و اداءِ امانت بیازمایید.

در علل الشرایع، ج 2، ص 153، چ2، از امام صادق (ع):

دو نفر داخل مسجد می شوند یکی عابد و دیگری فاسق بعد هر دو از مسجد خارج می شوند در حالی که فاسق، صدیق و راستگو گشته و عابد، فاسق و فاجر گردیده و جهتش آن است که عابد به عبادتش مغرور می شود و فاسق از فسق و فجورش نادم و پشیمان بوده و توبه می کند.

در کافی، ج 1، ص 59، چ1، از امام صادق (ع):

70 گناه جاهل آمرزیده شود پیش از آن که یک گناه عالم آمرزیده گردد.

در کافی، ج 3، ص 163، چ1، از امام صادق (ع): هر کس زبانش راست باشد، کردارش پاک است.

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿179﴾

به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها ]یی دارند که با آن (اندیشه نمی کنند، و) نمی فهمند؛ و چشمانی که با آن نمی بینند؛ و گوشهایی که با آن نمی شنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)! (179)

ص :586

☼ مؤلف:

در جمله: «لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ» خداوند سبحان به صراحت فرموده است که «اکثریت» انسانها و اجنه جهنمی هستند. و البته این استناد را از آیاتی دیگر هم می توان دریافت، از جمله: «أَکْثَرُهُمْ لَا یؤْمِنُونَ» = «آری، بیشتر آنان (مردم) ایمان نمی آورند» (1).

«أَکْثَرَکُمْ فَاسِقُونَ» = «اکثر آنها فاسقند» (2).

«أَکْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «اکثر آنها نمی دانند» (انعام37) و (اعراف131) و (انفال34) و (یونس55) و …

«أَکْثَرَهُمْ یجْهَلُونَ» = «اکثر آنها جاهلند» (3).

«وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» = «اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند» (4).

«وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» = «و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!» (5).

«أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ» (6).

«وَمَا یتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا» = «و بیشتر آنها، جز از گمان، پیروی نمی کنند» (7).

«وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» = «و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمی آورند!» (8).

«وَمَا یؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» = «و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!» (9). (در این آیه شریفه حتی اکثر آنهایی که مدعی ایمان هستند را مشرک خطاب فرموده است).

«أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ» (10).

«أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ» = «اکثر آنها (مردم) از حق کراهت داشته و بدشان می آید» (11).

«لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَمِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» = «جهنم را از تو (شیطان) و از جماعتی از آنها که از تو پیروی کند، پر خواهم کرد!» (12).

«قَالَ … لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیتَهُ إِلَّا قَلِیلًا» = «(شیطان) گفت: … همه فرزندانش را، جز عده کمی، گمراه و ریشه کن خواهم ساخت!»

«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ» = «گفت: «به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد» (ص82)،

«إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» = «مگر بندگان خالص تو، از میان آنها!» (ص83)

و مطمئناً، مراد از مخلصین، تنها عده قلیلی از بندگان است.

«وَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ» = «و همگی را گمراه خواهم ساخت» (13).

ص :587


1- بقره100
2- مائده59
3- انعام111
4- أنعام116
5- اعراف17
6- اعراف102
7- یونس36
8- یوسف103
9- یوسف106
10- روم42
11- زخرف78
12- ص85
13- حجر39

علاوه بر آیاتِ فراوان، همچنین روایاتی در این خصوص نقل شده است از جمله:

در صافی، ج 2، ص 305، از رسول خدا (ص): 99 درصدِ مردم جهنمی و 1 درصد بهشتی هستند.

در سفینة البحار، ج 2، ص 360، از امام علی (ع):

از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمودند: به درستی که امت موسی بعد از موسی هفتاد و یک فرقه گردیدند که از آنها یک فرقه اهل نجاتند و هفتاد فرقه دیگر در دوزخند و امت حضرت عیسی بعد از عیسی به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که یک فرقه آنها اهل نجات و هفتاد و یک فرقه آن در دوزخند و بدرستی که امت من بعد از من زود باشد که بر هفتاد و سه فرقه تقسیم شوند که یک فرقه از آنها نجات یافته و هفتاد و دو فرقه آنها در دوزخند. (و در بعضی روایات دیگر نقل شده که آن حضرت (ع) در آخر روایت می فرماید: پس گفتم: آن فرقه نجات یافته کیانند، رسول اکرم «ص» فرمودند: آنها که چنگ بدامان تو زنند و اصحاب تو باشند اهل نجاتند).

همچنین تاریخ گواه است که اکثر مردم فاسق و مشرکند، مثلاً: قوم نوح (ع)، که بیشترین زمان تبلیغ را به خود اختصاص داده است، فقط 80 نفرشان ایمان آورد و بقیه هلاک شدند و سایر اقوام هم اکثراً فاسق بوده اند. در مورد قوم پیامبر خاتم (ص) هم چه بگویم که هنوز عمر شریفش بر جا بود که لقب هذیان گویی دادند، بعد هم فقط تعداد انگشت شماری با وصی اش بیعت کردند و … و امروزه، جوامع بشری از هر مذهبی را که بگیریم جز به مادیات و ظلم و بی رقبتی نسبت به خداوند سبحان و انبیاء و اولیاء چه می بینیم؟ با این وجود چرا باید انتظار بهشت از خدای سبحان داشته باشیم مگر بهشت را به بهانه می دهند؟ خیر بهشت را به بها می دهند …

ممکن است عده ای استناد کنند به آیات فراوانی که به رحمت و بخششِ الهی اشاره دارد و بگویند پس این رحمت با آن غضب چگونه جمع می شود؟

پاسخ: اولاً: اینکه خدای سبحان بخواهد کسانی که اکثریت را هم شاملند به واسطه کفر و ستمشان به جهنم ببرد، نه که غضب نیست، بلکه عین عدل و انصاف است. ثانیاً: وجود رحمت واسعه یِ الهی نباید این تصور غلط را به ذهن برساند که خداوند متعال باید همه را بهشتی کند.

ص :588

ثالثاً: این رحمت، همواره بوده و خواهد بود چرا که اگر نبود به واسطه گناهانمان خیلی وقت پیش می بایستی هلاک می شدیم: «وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی» = «اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته و موعدی معین مقرر نشده بود قطعاً [عذابشان] لازم می آمد» (طه129). برای توضیحِ وقوع این عذاب به آیاتِ (اسرا58) و (طه129) رجوع شود. رابعاً: این رحمت واسعه، بعد از آنکه گنهکاران که اکثریت را هم تشکیل می دهند به جهنم رفتند، مشمول بعضی از جهنمیان خواهد شد و ان شاء الله اکثریت را از عذاب الهی معاف خواهد کرد … بنابراین آیات ِ موردِ بحث و اینکه اکثر انس و جن جهنمی هستند هیچ گونه تضادی با آیاتِ رحمتِ الهی ندارند.

در پایان، این را هم بگویم که عامل اصلی جهنمی شدنِ افراد در «دل بستگی به دنیاست» ، تا موقعی که به دنیا وابستگی داریم چگونه می شود امید به بهشت داشته باشیم؟ همان گونه که مولا و سرورم امام حسن مجتبی (ع) در سفارشاتی واقعاً ارزنده می فرمایند:

در تحف العقول، ص 227، از امام حسن مجتبی (ع):

زهد، رغبت به تقوی و بی رغبتی به دنیاست. و فرمود: هر کس خدا را بشناسد، او را دوست دارد و هر کس دنیا را بشناسد آن را رها خواهد کرد.

در بحارالأنوار، ج 75، ص 111، ح 6، از امام حسن (ع): ای فرزندِ آدم از موقعی که به دنیا آمده ای، در حال گذراندن عمرت هستی، پس از آنچه داری برای آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا که مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه می باشد، ولیکن کافر در فکر لذّت و آسایش است.

وَلِلّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَیٰ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَآئِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ﴿180﴾ و نامهای نیکو به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانید و کسانی را که در مورد نامهای او به کژی می گرایند رها کنید زود است که به [سزای] آنچه انجام می دادند کیفر خواهند یافت (180)

نکات تفسیری المیزان، ج 16، ص 249 تا 275:

1 - توصیف اسماء خداوند به وصف «حسنی» دلالت می کند که اسمایی را می توان به مقام عظیم پروردگار نسبت داد که اولاً: جزءِ اسماء ضلالت

ص :589

نباشند بلکه اسماءِ هدایت و جمال باشند. ثانیاً: هر اسمی هم که در معنای وصفیش حسن و کمال خوابیده باشد را هم نمی توان به حضرت حق تعالی نسبت داد مثلاً: شجاع و عفیف هر چند دارای حسن هستند لکن از یک خصوصیت جسمانی خبر می دهند.

2 - تأثیر اسم اعظم به خاطر حقایقشان است نه به خاطر الفاظشان، بنابراین اینکه در روایت دارد خداوند اسمی از اسماء خود و یا چیزی از اسم اعظم خود را به پیغمبری آموخته، معنایش این است که راه انقطاع وی را به سوی خود به وی آموخته است.

3 - آیات الهی دلیل و اشاره ای به محدودیت اسماءِ حسنی ندارد بلکه می رساند که هر اسمی در عالم که از جهت معنا احسنِ اسماء باشد، آن اسم از آنِ خداست:

«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی» (1).

«وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا» (2).

«لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی یسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (3).

و آن مقداری که در خود قرآن آمده 127 اسم است. اما روایات بسیاری از طرق شیعه و سنی وارد شده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: برای خدا 99 اسم است، هر کس آنها را بشمارد داخل بهشت می شود. که در این باره باید گفت: ممکن است از نظر بحث فقهی و احتیاط در دین جایز نباشد انسان از پیش خود برای خدا اسم بگذارد، چه احتیاط اقتضا می کند که در اسم بردن از خدا به همان اسمائی اکتفا شود که از طریق نقل رسیده باشد (به سوره اسراء آیه 110 مراجعه شود).

در تفسیر جامع، ج 2، ص 597، از عیاشی، از امام صادق (ع): هرگاه به شما شدت و سختی روی داد، استعانت از ما به درگاه خدا بجویید، چنانچه در قرآن دستور فرموده: «و لله الاسماء» به خدا قسم ما اسماءِ حسنی خدا هستیم. اطاعت کسی قبول نشود، جز به شناخت و معرفت ما ائمه.

در کافی، ج 1، ص 199، چ1، از امام باقر (ع):

ما حجت خداییم، ما باب خداییم، ما زبان و دیده و وجه خداییم، ماییم سرپرستانِ امر خدا در میان بندگانش، به وسیله ما خدا پرستش شد و به وسیله ما خدا شناخته شد.

ص :590


1- طه 8
2- اعراف 180
3- حشر 24

در تفسیر المیزان، ج 16، ص 284، از کتاب بصائر، از امام صادق (ع):

خدای عزوجل اسم اعظم خود را مرکب از 73 حرف کرده و از آن حروف 25 حرف را به آدم و 25 حرف را به نوح و 8 حرف را به ابراهیم و 4 حرف را به موسی و 2 حرف را به عیسی داد، با همان دو حرف بود که عیسی مرده ها را زنده می کرد و کور مادرزاد و پیس را شفا می داد، ولی به رسول خدا (ص) از آن حروف 72 حرف را آموخت و یکی را در پرده داشت تا کسی به آنچه که در ذات اوست پی نبرد و او به آنچه که در ذات دیگران است آگاه باشد.

در بحارالأنوار، ج 44، ص 23، ح 7، از امام حسن مجتبی (ع): همانا محبّت و دوستی با ما (اهل بیت) سبب ریزش گناهان می شود، همان طوری که وزش باد، برگ درختان را می ریزد.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (181)

و از آنها که آفریدیم، گروهی به حق هدایت می کنند و به حق اجرای عدالت می نمایند (181)

وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُونَ ﴿182﴾ وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ﴿183﴾

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایی که نمی دانند گریبانشان را خواهیم گرفت (182) و به آنان مهلت می دهم که تدبیر من استوار است (183)

«استدراج» : از ماده «درجه» و به معنای بالا بردن و فرود آوردن مرحله به مرحله است.

در تفسیر جامع، ج 2، ص 599، در ذیل آیه183، از کافی، از امام صادق (ع):

چون خداوند به بنده ای نظر لطف و خیر داشته باشد، اگر آن بنده مرتکب گناه و لغزشی گردد، خداوند او را به بلیه مبتلا سازد تا فوراً تنبیه شده و از آن معصیت توبه کند ولی اگر اراده ی خوبی به بنده ای نداشته باشد، چنانچه گناهی از او سر بزند در عقب آن گناه، نعمتی به او عطا کند تا غرق در نعمت و لذات آن شده و متذکر توبه و استغفار نشود و در همان حالت از دنیا برود.

ص :591

از همان منبع و به سند دیگر از امام صادق (ع) (در معنای استدراج):

بنده ای گناهی می کند سپس خداوند بعد از آن گناه نعمتی به او عطا بفرماید تا به کلی از گناه و توبه غفلت کند و در همان حالت از دنیا برود.

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ (184)

أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (185)

مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (186)

آیا فکر نکردند که همنشین آنها [= پیامبر] هیچ گونه (اثری از) جنون ندارد؟! (پس چگونه چنین نسبت ناروایی به او می دهند؟!) او فقط بیم دهنده آشکاری است (184) آیا در حکومت و نظام آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده است، (از روی دقت و عبرت) نظر نیفکندند؟! (و آیا در این نیز اندیشه نکردند که) شاید پایان زندگی آنها نزدیک شده باشد؟! (اگر به این کتاب آسمانی روشن ایمان نیاورند، ) بعد از آن به کدام سخن ایمان خواهند آورد؟! (185) هر کس را خداوند (به جرم اعمال زشتش) گمراه سازد، هدایت کننده ای ندارد؛ و آنها را در طغیان و سرکشی شان رها می سازد، تا سرگردان شوند! (186)

یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ ﴿187﴾ از تو درباره قیامت می پرسند [که] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمی گرداند [این حادثه] بر آسمانها و زمین گران است جز ناگهان به شما نمی رسد [باز] از تو می پرسند گویا تو از [زمان وقوع] آن آگاهی بگو علم آن تنها نزد خداست ولی بیشتر مردم نمی دانند (187)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 16، ص 293: در آیه شریفه دو بار از وقوع قیامت سؤال شده است به خاطر اصرار مردم در گرفتن پاسخ است و خداوند متعال نیز دستور داد تا همان جواب را دوباره به ایشان داده و بگوید: «انما علمها عند الله» تنها علم آن نزد خداوند است. تا بدین وسیله به ایشان بفهماند که جواب اول از جنبه تعارف و رعایت ادب نبود بلکه جوابی بود جدی و اگر آن حضرت در دو نوبت این طور جواب داده اعتراف به جهل نکرده، چون اظهار بی اطلاعی از امر قیامت جهل نیست، بلکه علم به عالی ترین معارف است و خواسته است آن علم را به ایشان هم آموخته و بفهماند که علم به قیامت منحصر در خداست نه اینکه وی نسبت به آن جاهل است، البته در جواب اول رعایت وظیفه عبودیت را هم نموده و اسم رب را بکار برد، ولی در جواب دومی به جای آن «الله» را قرار داد (که جدی بودن بیانش را برساند).

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ

ص :592

إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (188)

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ (189)

فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (190)

أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (191)

وَ لا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (192)

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ (193)

إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (194)

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (195)

إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحینَ (196)

وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (197)

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ (198)

بگو: «من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند؛) و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می کردم و هیچ بدی (و زیانی) به من نمی رسید؛ من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده ام برای گروهی که ایمان می آورند! (و آماده پذیرش حقند) (188) او خدایی است که (همه) شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید. سپس هنگامی که با او آمیزش کرد، حملی سبک برداشت، که با وجود آن، به کارهای خود ادامه می داد؛ و چون سنگین شد، هر دو از خداوند و پروردگار خود خواستند «اگر فرزند صالحی به ما دهی، از شاکران خواهیم بود!» (189) اما هنگامی که خداوند فرزند صالحی به آنها داد، (موجودات دیگر را در این موهبت مؤثر دانستند؛ و) برای خدا، در این نعمت که به آنها بخشیده بود، همتایانی قائل شدند؛ خداوند برتر است از آنچه همتای او قرار می دهند! (190) آیا موجوداتی را همتای او قرارمی دهند که چیزی را نمی آفرینند و خودشان مخلوقند (191) و نمی توانند آنان را یاری کنند و نه خودشان را یاری می دهند (192) و هرگاه آنها را به سوی هدایت دعوت کنید، از شما پیروی نمی کنند؛ و برای شما یکسان است چه آنها را دعوت کنید و چه خاموش باشید؟! (193) آنهایی را که غیر از خدا می خوانید (و پرستش می کنید)، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید و اگر راست می گویید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را برآورند)! (194) آیا (آنها حداقل همانند خود شما) پاهایی دارند که با آن راه بروند؟! یا دستهایی دارند که با آن چیزی را بگیرند (و کاری انجام دهند)؟! یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟! یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟! (نه، هرگز، هیچ کدام، ) بگو: (اکنون که چنین است، ) بتهای خویش را که شریک خدا قرار داده اید (بر ضد من) بخوانید و برای من نقشه بکشید و لحظه ای مهلت ندهید، (تا بدانید کاری از آنها ساخته نیست)!(195) ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستی می کند (196) و آنهایی را که جز او می خوانید، نمی توانند یاریتان کنند و نه (حتی) خودشان را یاری دهند (197) و اگر آنها را به هدایت فرا خوانید، سخنانتان را نمی شنوند! و آنها را می بینی (که با چشمهای مصنوعیشان) به تو نگاه می کنند، اما در حقیقت نمی بینند! ( 198)

خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ﴿199﴾

گذشت پیشه کن و به [کار] پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب (199)

ص :593

در تفسیر المیزان، ج 16، ص 315، از عیاشی، از امام صادق (ع): معنای (آیه) این است که از آنها به همان حفظ ظاهر اکتفا نموده و آنچه مقدورشان است بگیر و کلمه عفو به معنای وسط است.

در تفسیر المیزان، ج 16، ص 315، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

آن مکارم اخلاقی که خداوند آن را می خواهد این است که:

1 - عفو کنی از کسی که به تو ظلم کرده 2 - صله کنی با کسی که با تو قطع صله کرده است.

3 - عطا کنی به کسی که تو را از حقت محروم داشته است (در روایتی دیگر آمده است که اگر این سه خصلت در هر کس باشد خداوند از وی حسابرسی آسان کند و به رحمت خود وارد بهشتش کند).

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

من مأمور شدم به اینکه اخلاق متوسط مردم را اتخاذ کنم.

در تفسیر جامع، ج 2، ص 606، در ذیل آیه199، از ابن بابویه، از امام رضا (ع):

مؤمن، مؤمن نمی شود مگر آن که دارای سه صفت شود: طریقه ای از پروردگار خود یاد بگیرد که آن پنهان کردن اسرار است، خداوند می فرماید: «عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَی غَیبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ» (جن26و27). سنتی از پیامبر یاد بگیرد و آن مدارا کردن با مردم است، خداوند می فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» . سنتی از امام و ولی یاد بگیرد و آن صبر در برابر شدائد و بردباری است، خداوند می فرماید: «وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (1).

از همان منبع، از شیخ طوسی، در کتاب مجالس، از امام صادق (ع):

اگر کسی برای عرض حاجتی به سوی من آید من برای برآوردن حاجت او سبقت گرفته و تسریع می کنم، از ترس آن که مبادا صاحب حاجت مستغنی شود.

در نهج البلاغه، ص 711، ح346، از حضرت علی (ع): آبروی تو چون یخی جامد است که درخواستْ آن را قطره قطره آب می کند، پس بنگر که آن را نزد چه کسی فرو می ریزی.

در بحارالأنوار، ج 78، ص 112، از امام حسن مجتبی (ع):

ص :594


1- بقره177

ای فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. و فرمود: راضی باش بر آنچه که خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است، تا همیشه غنی و بی نیاز باشی. و فرمود: نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیکی و احسان نما تا مسلمان محسوب شوی. و فرمود: با افراد (مختلف) آنچنان برخورد کن که انتظار داری دیگران همانگونه با تو برخورد نمایند.

در بحارالأنوار، ج 75، ص 106 و در تحف العقول، ص 234، از امام حسن مجتبی (ع):

نزدیک ترین دوست به انسان، آن کسی است که در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خویشاوندی و نزدیکی هم نداشته باشد. و بیگانه ترین افراد کسی است که از محبّت و دلسوزی، بیگانه باشد گرچه از نزدیک ترین خویشاوندان باشد.

در بحارالأنوار، ج 78، ص 113، از امام حسن مجتبی (ع): انسان تا وعده نداده، آزاد است. اما وقتی وعده می دهد زیر بار مسئولیت می رود و تا به وعدهایش عمل نکند رها نخواهد شد.

در إحقاق الحقّ، ج 11، ص 242، از امام حسن مجتبی (ع):

همانا کسی که تو را هشدار دهد تا آگاه و بیدار شوی، بهتر از آن کسی است که فقط تو را تعریف و تمجید کند تا بر عیب هایت افزوده گردد.

وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿200﴾ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ ﴿201﴾

و اگر از شیطان وسوسه ای به تو رسد به خدا پناه بر زیرا که او شنوای داناست (200) در حقیقت کسانی که [از خدا] پروا دارند چون وسوسه ای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند (201)

نکته ای از المیزان، ج 16، ص 309: منظور از شیطان طائف، شیطانی است که پیرامون قلب طواف می کند تا رخنه ای پیدا کرده و وسوسه خود را وارد قلب کند.

☼ مؤلف:

ممکن است عده ای به استناد آیه شریفه بگویند: «بارها اتفاق می افتد که با وجود استعاذه باز هم آن گناه را مرتکب می شویم!» و یا بگویند: «اگر در ماهِ رمضان شیطان غل و

ص :595

زنجیر می شود پس چرا باز هم گناه صورت می گیرد؟»

پاسخ: علاوه بر شیطان، جسم خاکی نیز او را به گناه می کشاند، با این تفاوت که جسم خاکی با استعاذه، از کششِ خود به سوی گناه دست بردار نیست و همچنین بیشترِ فشارش را بر گناهِ شهوت و شکم وارد می سازد، ولی شیطان از راه های مختلف وارد می شود و با استعاذه، از آن وسوسه دست می کشد ولی به وسوسه ای دیگر می پردازد. از طرف دیگر به جز روح که تمایل الهی دارد، همچنین، فرشته ای هم این گرایش را تقویت می کند و این به خاطر آن قضایی بود که باعث طرد و دشمنی شیطان شد تا در این کشمکش، عدالت برقرار باشد. بنابراین انسان در برابر چهار نیروست: جسم خاکی و شیطان که گرایش به دوری از خداوند سبحان دارند و روح و مَلکِ الهی که گرایش به قربِ الهی دارند. استعاذه، فقط شیطان را دور می کند ولی «جسمْ» یا «نفسِ درونی یا اماره» همچنان به او فشار می آورد. پس اگر شیطان هم نباشد، جسمِ خاکیْ انسان را وسوسه می کند. همچنین در ماهِ مبارکِ رمضان، خداوند سبحان یک لطفِ خاصی در حق بندگانش داشته است و آن هم این است که یکی از دو عاملِ گناه، یعنی شیطان را به غل و زنجیر می کشد، در نتیجه کفه ی ترازوی انسان در رسیدن به حق تعالی، سنگین تر و دو به یک می شود، به همین دلیل است که آمارِ جرم و جنایت در ماه مبارکِ رمضان کم تر می شود.

توجه: برای توضیح بیشتر در خصوصِ استعاذه به تفسیر سوره حمد مراجعه شود.

در تفسیر المیزان، ج 16، ص 316، از عیاشی، از امام صادق (ع): درباره گناهی است که بنده تصمیم به انجام آن گرفته و ناگهان به یاد خدا می افتد و آن را وا می گذارد.

از همان منبع، از قمی، از معصوم (ع):

اگر از ناحیه شیطان وسوسه ای در دلت افتاد به خدا پناه بر که او شنوا و داناست.

وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ (202)

وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (203)

و (ناپرهیزگاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهی پیش می برند و باز نمی ایستند! (202) هنگامی که (در نزول وحی تأخیر افتد، و) آیه ای برای آنان نیاوری، می گویند: «چرا

ص :596

خودت (از پیش خود) آن را برنگزیدی؟!» بگو: «من تنها از چیزی پیروی می کنم که بر من وحی می شود؛ این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت است برای جمعیتی که ایمان می آورند (203)

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿204﴾ و چون قرآن خوانده شود گوش بدان فرا دارید و خاموش مانید امید که بر شما رحمت آید (204)

در تفسیر تفسیر جامع، ج 2، ص 609، در ذیل آیه 204، از عیاشی، از امام صادق (ع):

هر گاه حضورت قرائت قرآن کنند واجب است گوش دهی و ساکت باشی تا تمام شود.

از همان منبع، از ابن بابویه و در کتاب فقیه، از امام باقر (ع):

اگر اقتدا به امامی نمودی، حمد و سوره را قرائت مکن و به قرائت امام گوش بده.

در تفسیر المیزان، ج 16، ص 317، از مجمع، از امام صادق (ع):

سکوت برای قرآن چه در نماز و چه در غیرِ نماز، واجب است.

در بحارالأنوار، ج 89، ص 204، ح21، از امام حسن مجتبی (ع):

کسی که قرآن را (با دقّت) قرائت نماید، برای او دعای مستجابی هست. (اگر مصلحت باشد) دعایش سریع مستجاب خواهد شد (و اگر مصلحت نباشد) در آینده مستجاب می گردد.

در بحارالأنوار، ج 75، ص 111، ح6، از امام حسن مجتبی (ع):

همانا در این قرآن چراغ های هدایت به سوی نور و سعادت موجود است و این قرآن شفای دل ها و سینه ها است.

در بحارالأنوار، ج 78، ص 112، ح15، از امام حسن مجتبی (ع):

همانا در قرآن چراغ های روشنایی بخش و شفا بخش دردها و گرفتاری های درونی وجود دارد، پس کسی که (خود را) با قرآن جلی دهد چشمانش قوی و روشن می گردد و قلب و درون خویش را صفا خواهد داد، چون که تفکّر و اندیشه (در قرآن سبب) حیات قلبِ آگاه می باشد، همچنان که شخص، در تاریکی ها به وسیله نورِ چراغ حرکت می نماید.

وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُنْ مِّنَ الْغَافِلِینَ ﴿205﴾ و در دل پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس بدون صدای بلند یاد کن و از غافلان مباش (205)

ص :597

در تفسیر جامع، ج 2، ص 610، در ذیل آیه 205، از قمی از صادقین (ع): مراد از «تضرعاَ و خیفة» نماز ظهر و عصر است. و مراد از «دون الجهر بالغدو و الاصال» نمازهای صبح و شب است.

در کافی، ج 4، ص 299، چ1، از امام صادق (ع):

بعد از نماز مغرب و صبح 7 بار بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» زیرا هر کس آن را بگوید خوره و پیسی و دیوانگی به او نرسد و 70 بلا از او دفع گردد.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 69، چ2، آورده است:

احمد بن رباط محضر حضرت ابی عبدالله (ع) عرض کرد: برای چه دو نفر با هم نماز می خوانند تابع (مأموم) باید سمت راستِ متبوع (امام) بایستد؟ حضرت (ع) فرمود: زیرا خدای تعالی مطیعین را اصحاب یمین و اهل نجات قرار داده است.

در تهذیب الأحکام، ج 2، ص 321، ح2، از امام حسن مجتبی (ع): هر که نماز (صبح) را بخواند و در جایگاه خود بنشیند تا خورشید طلوع کند، برایش پوشش (و محافظی) از آتش خواهد بود. (در روایتی دیگر از معصوم (ع) نقل شده که هر کس تعقیبات نماز صبحش را تا طلوع آفتاب ادامه دهد در افزایش روزی، مؤثرتر از کسی است که تمام دنیا را به دنبال روزی برود).

در تحف العقول، ص 235 و در مستدرک، ج 3، ص 359، از امام حسن مجتبی (ع): هر کس جایگاه خود را در مسجد قرار دهد یکی از هشت فایده شاملش گردد: برهان و نشانه ای، دوست و برادری سودمند، دانش و اطلاعاتی جامع، رحمت و محبّت عمومی، سخن و مطلبی که او را هدایت گر باشد، (توفیق إجباری) در ترک گناه به جهت شرم از مردم و یا به جهت ترس از عقاب.

إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ ﴿206﴾

به یقین کسانی که نزد پروردگار تو هستند از پرستش او تکبر نمی ورزند و او را به پاکی می ستایند و برای او سجده می کنند (206)

در تفسیر المیزان، ج 16، ص 318، از قمی:

مراد از «ان الذین عند ربک» ، انبیاء و امامانند.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 115، چ2، از امام صادق (ع):

ص :598

(نباید سجده) را بر مأکول (خوراکی) و ملبوس (پوشیدنی) قرار دهند چه آن که ابناء دنیا بندگان مأکولات و ملبوسات هستند و حال آن که سجده کننده در سجودش مشغول عبادت حق تبارک و تعالی است از این رو شایسته نیست پیشانی خود را در حال سجده بر معبود ابناء دنیا که فریفته او هستند بگذارد و سجده بر زمین افضل است زیرا نسبت به تواضع و خضوع در مقابل حق عزوجل رساننده تر است.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 113، چ2، از رسول خدا (ص):

سجده ها را طولانی کنید زیرا هیچ عملی بر ابلیس سخت تر نیست از این که ببیند فرزند آدم درحال سجده است چه آن که خودش مأمور به سجده شده و در آوردنش امتناع می کند.

☼ مؤلف:

اینکه رسول خدا (ص) در روایت فوق از صیغه ی مضارع استفاده کرده و فرموده: «امتناع می کند» می رساند که هنوز هم شیطان فرصت دارد و اگر توبه کرده و سجده کند، بخشیده می شود. اما «کبر و حسد» مانع از انجامِ این تکلیف می شود …

در نهج البلاغه، ص 721، ح376: حق سنگین اما گواراست. و باطل سبک اما کشنده است.

در بحارالأنوار، ج 10، ص 130، ح1، از امام حسن مجتبی (ع) و در تحف العقول، از امام علی (ع):

بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه را که با چشم خود ببینی حقّ است و آنچه را شنیدی یا آن که برایت نقل کنند چه بسا باطل باشد.

خلاصه آیات سوره اعراف:

3: جز خدا کسی را به دوستی نگیرید.

4: چه بسیار اهالی که شب در بستر آسایش را هلاک کردیم. 10: فرزندان آدم را در زمین اقتدار دادیم.

25 – 12: هبوط شیطان 26: لباس تقوی 27: شیطان شما را فریب ندهد.

31: کلوا و اشربوا و لا تسرفوا 37: کیست ستمکارتر از آنکه به خدا دروغ بندد. 44: گفتگوی بهشتیان با دوزخیان 49 – 46: اعراف 50: گفتگوی دوزخیان با بهشتیان 54: آفرینش آسمان و زمین در شش روز 55: تضرعا و خیفه 56: و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها 57: و هو الذی یرسل الریاح بشراً بین یدی رحمته 58: و البلد الطیب یخرج نباته 46 - 59: ماجرای نوح (ع) 72 – 65: ماجرای هود (ع) 79 – 73: ماجرای صالح (ع) 84 – 80: ماجرای لوط (ع) 93 – 85: ماجرای شعیب (ع) 96: اگر مردم مکه ایمان می آوردند همانا درهای برکات را به روی آنها می گشودیم . 102: و ما وجدنا لاکثرهم من عهد و ان وجدنا اکثرهم لفاسقین 162 – 103: ماجرای موسی (ع) 166 – 163: اصحاب سبت و مسخ آنها 173 – 172: آیات ذر 178 – 175: بلعم باعور 179: بسیاری از بشر و جن را برای جهنم خلق کردیم. 180: الاسماء الحسنی 181: و از خلقی که آفریدیم فرقه ای به حق هدایت یافته اند و از باطل همیشه به حق می آیند. 183 – 182: املاء و استدراج 187: سؤال از قیامت 188: بگو من مالک نفع و ضرر خود نیستم 189: نفس واحده 198 –199: خذ العفو 200: استعاذه 201: شیطان طائف 202: شیطان برادرانشان را به گمراهی می کشد 204: استماع قرآن 205: واذکر ربک.

ص :599

8 سوره انفال

8 - سوره انفال = به زمین افتاده ها = بدر.

مدنی است و 75 آیه دارد.

خلاصه مطالب: این سوره شریفه شامل مسائل اقتصادی، اخلاقی و عملی است. وجه تسمیه این سوره به انفال آن است که در اولین آیه آن سخن از انفال به میان آمده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (1)

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (2)

الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)

أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (4)

کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ (5)

یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (6)

از تو درباره انفال [= غنایم و هرگونه مال بدون مالک مشخص] سؤال می کنند ؛ بگو: «انفال مخصوص خدا و پیامبر است؛ پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومتهایی را که در میان شماست، آشتی دهید! و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید! (1) مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان می گردد؛ و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می شود، ایمانشان فزونتر می گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند (2) آنها که نماز را برپا می دارند؛ و از آنچه به آنها روزی داده ایم، انفاق می کنند (3) (آری، ) مؤمنان حقیقی آنها هستند؛ برای آنان درجاتی (مهم) نزد پروردگارشان است؛ و برای آنها، آمرزش و روزی بی نقص و عیب است (4) همان گونه که خدا تو را بحق از خانه (به سوی میدان بدر) بیرون فرستاد، در حالی که گروهی از مؤمنان ناخشنود بودند (؛ولی سرانجامش پیروزی بود! ناخشنودی عده ای از چگونگی تقسیم غنایم بدر نیز چنین است)! (5) آنها پس از روشن شدن حق، باز با تو مجادله می کردند؛ (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود، که) گویی به سوی مرگ رانده می شوند و آن را با چشم خود می نگرند! (6)

انفال: جمع نفل به معنای زیادی هر چیزی است و لذا نمازهای مستحبی را هم نافله می گویند، چون زیاده بر فریضه است و نیز اموالی که مالکی ندارند مثل قله کوه، بستر رودخانه ها، خرابه های متروک و ماترک (ارثیه) کسی که وارث ندارد و نیز غنائم جنگی را انفال گویند.

وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتِیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ ﴿7﴾ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿8﴾ [به یاد آورید] هنگامی را که خدا یکی از دو دسته [کاروان تجارتی قریش یا سپاه ابوسفیان] را به شما وعده داد که از آن شما باشد و شما دوست داشتید که

ص :600

دسته بی سلاح برای شما باشد و[لی] خدا می خواست حق [=اسلام] را با کلمات خود ثابت و کافران را ریشه کن کند (7) تا حق را تثبیت کند و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند (8)

☼ نکته:

آیات شریفه 5 تا 26 اشاره به داستان بدر است. جنگ بدر نخستین جنگ در اسلام است که در سال دوم هجرت صورت گرفت. در صدر اسلام 84 جنگ واقع شده که در 28 جنگ پیغمبر اکرم (ص) شخصا حضور داشتند که آنها را غزوه گویند. و 56 جنگ را تشریف نداشتند و آنها را «سریّه» گویند و 19 جنگ هم بدون رزم و منتهی به صلح و عقد و پیمان گردید.

و اذ یعدکم … (7): در این آیه شریفه مقصود از دو طایفه، طایفه «عیر» و «نفیر» است که دو طایفه از قریشند، مقصود از «عیر» قافله چهل نفری از قریش است که با مال التجاره و اموال خود از مکه به شام می رفت و نیز از شام به مکه باز می گشت و ابوسفیان سرپرست آنها بود. و مقصود از «نفیر» لشکر قریش است که قریب به هزار نفر بودند (و لشکر اسلام پس از دست نیافتن به «عیر» در بدر با آنها (نفیر) روبرو شدند) تعداد یاران پیامبر (ص) در جنگ بدر 313 نفر بودند که در مقابل هزار نفر از لشکر کفر به پیروزی رسیدند. (1).

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُرْدِفِینَ ﴿9﴾

به یاد آرید زمانی را که پروردگار خود را به یاری طلبیدید پس دعای شما را اجابت کرد که من شما را با هزار فرشته پیاپی یاری خواهم کرد (9)

مردفین: از ماده «ارداف» است و به معنای این است که شخصی سواره کسی را ردیف یا ترک خود سوار کند. و در آیه شریفه به معنای «پشت سر هم آمدن ملائکه» است.

☼ مؤلف:

سه آیه از قرآن کریم به تعداد فرشتگانی که در جنگ بدر به کمک مسلمانان آمده اند اشاره دارد:

1 - همین آیه مورد بحث.

2 - آیه 124آل عمران: «إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَةِآلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِمُنزَلِینَ» = «آنگاه که به مؤمنان می گفتی آیا شما را بس نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده یاری کند» .

ص :601


1- المیزان، ج 17، ص 30و31

3 - آیه 125آل عمران: «بَلَی إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِآلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِمُسَوِّمِینَ» = «آری اگر صبر کنید و پرهیزکاری نمایید و با همین جوش [و خروش] بر شما بتازند همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار یاری خواهد کرد» .

در اینکه تعداد فرشتگان امداد رسان در این جنگ چند نفر بودند اختلاف است که به شرح ذیل بیان می شود:

1 - عده ای از جمله صاحب تفسیر نمونه، ج7، ص 104، گفته اند: هزار فرشته بود. و در توضیح آورده اند: کلمه «مردفین» به معنای هزار فرشته است که پشت سر هم، یکی پس از دیگری می آمدند، که این دنبال هم آمدن برای انسان فرح بخش تر است تا یک مرتبه آمدن.

در پاسخ به این نظریه بایدگفت: اولاً: نزول یکباره هزار فرشته، فرح بخش تر از نزول یک فرشته در آغاز است. ثانیاً: با این توضیح نمی توان، آیه124 آل عمران را که به 3 هزار فرشته اشاره می فرماید، توجیه کرد. حال ممکن است عده ای برای رفع این اشکال بگویند: مراد از آیه 124 آل عمران نزول 3 هزار فرشته نیست بلکه در این آیه سؤال می شود که آیا شما با3 هزار فرشته راضی و خشنود می شوید؟ و در آیه 125 آل عمران هم می فرماید: «پس اگر تقوا پیشه کنید خداوند متعال تعداد فرشتگان را به 5 هزار هم می رساند» و در آیه انفال می فرماید: «با هزار فرشته شما را یاری کرد» ، در نتیجه فقط هزار فرشته بوده و3 هزار و 5 هزار فرشته تنها یک نوع سؤال است.

درپاسخ بایدگفت: هر چند آیه 125 آل عمران جمله ای شرطی است که جهت تشویق مسلمین به صبر و تقوا، نوید 5 هزار فرشته را می فرماید ولی چنین معنایی از آیه 124 برداشت نمی شود.

2 - شاید عده ای عبارت «مردفین» را به صورت تثنیه معنا کرده و بگویند: دو هزار فرشته بود. که هزار ملائکه در پی هزار ملائکه دیگر آمده اند.

در پاسخ به این نظریه باید گفت: آیه 124 آل عمران اشاره به 3 هزار فرشته دارد و با این نظریه، آیه 124 آل عمران غیر قابل توجیه است.

3 - صاحب تفسیر المیزان، ج 17، ص 33: معتقد به4 هزار ملک است و در توجیه نظرش آورده: «منظور آن است که هزار ملائکه ردیف دار (انفال) با سه هزار ملائکه (آل عمران) نازل شده اند» .

ص :602

4 - عده ای (از جمله صاحب تفسیر کاشف، اثر آقای جواد مغنیه، ذیل آیه 9 انفال) گفته اند: سه هزار فرشته بود. و در توضیح گفته اند: معنای کلمه «مردفین» آن است که ابتدا هزار فرشته و بعد هزار فرشته و بعد هم هزار فرشته، که جمعاً 3 هزار فرشته به صورت پشت سر هم هر بار در یک گروهِ هزار نفری در سه نوبت پشت سر هم نازل شد.

☼ مؤلف:

آیه شریفه 125 آل عمران جمله ای شرطی است بنابراین تعداد فرشتگان قطعاً از 5 هزار فرشته کمتر بوده است. و با صراحتی که آیه 124 آل عمران به سه هزار فرشته دارد لذا یک یا دو هزار فرشته هم نمی تواند صحیح باشد و چون دو آیه آل عمران و انفال یکدیگر را تخصیص زده اند پس بعید است 4 هزار فرشته هم صحیح باشد بنابراین بهترین نظریه، گزینه 3 هزار فرشته است که در سه ردیف هزارتایی جهت تشویق و دلگرمی مسلمین نازل شده اند (والله اعلم).

آیا ملائکه در جنگ به صورت عملی دخالت داشته اند یا خیر؟

پاسخ: برخی معتقد به رزم عملی ملائکه اند و برخی مخالفند. صاحب المیزان (ج17، ص 34) مخالف است و در تأیید نظرش آورده است: از خود آیات بدست می آید که دخالتی در جنگ نداشته اند بلکه برای دلگرمی و بشارت آمده اند: «و ما جعله الله الا بشری و لتطمئن به قلوبکم» (انفال10). از آن گذشته تعداد 70 نفر از کفار کشته شدند که نصف یا ثلث آنها به دست مبارک حضرت امیرالمؤمنین (ع) به هلاکت رسیدند و بقیه هم توسط مؤمنین شجاع و فداکار کشته شدند و دیگر کسی باقی نمی ماند که مقتول ملائکه باشد. در ضمن اگر ملائکه تمام یا جمعی از کفار را می کشتند دیگر فضیلتی برای اصحاب بدر به حساب نمی آمد. (شهدای بدر14 نفر بودند).

☼ نکته:

کلمه «اذ» چهار بار در این آیات تکرار شده است، که در معنای «اذکروا» = «به خاطر بیاورید» ، می باشد:

1 - «وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ» (آیه 7).

2 - «اذ تستغیثون» (آیه 9).

3 - «اذ یغشیکم» (11).

4 - «اذ یوحی» (12). (البته در آیات: 30و32و42و43و44و48و49 هم آمده است … )

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (10)

إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ

ص :603

وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (11)

إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ (12)

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ (13)

ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ عَذابَ النَّارِ (14)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ (15)

وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (16)

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (17)

ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ (18)

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ (19)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20)

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ (21)

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ (22)

وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (24)

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ (25)

وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (26)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27)

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ (28)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (29)

ولی خداوند، این را تنها برای شادی و اطمینان قلب شما قرار داد؛ وگرنه، پیروزی جز از طرف خدا نیست؛ خداوند توانا و حکیم است! (10) و (یاد آورید) هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از سوی خدا بود، شما را فراگرفت؛ و آبی از آسمان برایتان فرستاد، تا شما را با آن پاک کند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دلهایتان را محکم و گامها را با آن استوار دارد! (11) و (به یاد آر) موقعی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شما هستم؛ کسانی را که ایمان آورده اند، ثابت قدم دارید! بزودی در دلهای کافران ترس و وحشت می افکنم؛ ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهای دشمنان) فرود آرید! و همه انگشتانشان را قطع کنید! (12) این بخاطر آن است که آنها با خدا و پیامبرش (ص) دشمنی ورزیدند؛ و هر کس با خدا و پیامبرش دشمنی کند، (کیفر شدیدی می بیند) و خداوند شدید العقاب است! (13) این (مجازات دنیا) را بچشید! و برای کافران، مجازات آتش (در جهان دیگر) خواهد بود! (14) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد روبه رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید)! (15) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند - مگر آنکه هدفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد؛ و جایگاه او جهنم و چه بد جایگاهی است! (16) این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت! و خدا می خواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند؛ خداوند شنوا و داناست (17) سرنوشت

ص :604

مؤمنان و کافران، همان بود که دیدید! و خداوند سست کننده نقشه های کافران است (18) اگر شما فتح و پیروزی می خواهید، پیروزی به سراغ شما آمد! و اگر (از مخالفت) خودداری کنید، برای شما بهتر است! و اگر بازگردید، ما هم باز خواهیم گشت؛ و جمعیت شما هر چند زیاد باشد، شما را (از یاری خدا) بی نیاز نخواهد کرد؛ و خداوند با مؤمنان است! (19) ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید؛ و سرپیچی ننمایید در حالی که (سخنان او را) می شنوید! (20) و همانند کسانی نباشید که می گفتند: «شنیدیم!» ولی در حقیقت نمی شنیدند! (21) بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند (22) و اگر خداوند خیری در آنها می دانست، (حرف حق را) به گوش آنها می رساند؛ ولی (با این حال که دارند، ) اگر حق را به گوش آنها برساند، سرپیچی کرده و روگردان می شوند (23) ای کسانی که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می شود و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری می شوید! (24) و از فتنه ای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمی رسد؛ (بلکه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا که دیگران سکوت اختیار کردند) و بدانید خداوند کیفر شدید دارد! (25) و به خاطر بیاورید هنگامی را که شما در روی زمین، گروهی کوچک و اندک و زبون بودید؛ آنچنان که می ترسیدید مردم شما را بربایند! ولی او شما را پناه داد؛ و با یاری خود تقویت کرد؛ و از روزیهای پاکیزه بهره مند ساخت؛ شاید شکر نعمتش را بجا آورید! (26) ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که می دانید (این کار، گناه بزرگی است)! (27) و بدانید اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش است؛ و (برای کسانی که از عهده امتحان برآیند، ) پاداش عظیمی نزد خداست! (28) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمی دهد؛ (روشن بینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت؛) و گناهانتان را می پوشاند؛ و شما را می زمرزد؛ و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است! (29)

وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ ﴿30﴾ و [یاد کن] هنگامی را که کافران درباره تو نیرنگ می کردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا [از مکه] اخراج کنند و نیرنگ می زدند و خدا تدبیر می کرد و خدا بهترین تدبیرکنندگان است (30)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 17، ص 105: «مکر» به معنای به کار بردن حیله برای منصرف کردن کسی از مقصودش است و دو نوع است:

1 - مکر ممدوح: آن است که به منظور عمل صحیح و پسندیده ای انجام شود و همانطور که، خدای تعالی می فرماید: «و الله خیر الماکرین» .

2 - مکر مذموم: مکری است قبیح و ناپسند که در این باره فرمود: «وَمَکْرَ السَّیئِ وَلَا یحِیقُ الْمَکْرُ السَّیئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» = «و نیرنگهای بدشان بود؛ اما این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را می گیرد» (فاطر43) و نیز فرمود: «وَإِذْ یمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا» = «هنگامی که کافران نقشه می کشیدند»

ص :605

(انفال30) و فرمود: «فَانْظُرْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ» = «بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد» (نمل51) و در هر دو قسم آن فرموده: «وَمَکَرُوا مَکْرًا وَمَکَرْنَا مَکْرًا» = «آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی» (نمل50)، بعضی از علما گفته اند: از مکر خدا یکی این است که بنده را مهلت داده و از لذائذ دنیا برخوردار کند و لذا امیرالمؤمنین (ع) فرموده: کسی که خداوند دنیا را بر او توسعه داده باشد و او نفهمد که خدا با او مکر کرده از ناحیه عقل خود فریب خورده است.

(درشأن نزول آیه) در المیزان، ج 17، ص 122، از درمنثور، از ابن عباس: (خلاصه روایت)

قریش قصد کشتن حضرت رسول (ص) را داشتند و آن شب (لیلة المبیت) حضرت علی (ع) در بستر پیامبر اکرم (ص) خوابید و خداوند سبحان نقشه آنها را خنثی کرد.

☼ نکته:

آیاتی که در قرآن کریم در خصوص «مکر» آمده است به این شرح می باشند:

1 - (آل عمران54): «وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاکِرِینَ» = «و (یهود و دشمنان مسیح) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ و آیینش) چاره جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره جویان است» .

2 - (اعراف99): «أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلَا یأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» = «آیا آنها خود را از مکر الهی در امان می دانند؟! در حالی که جز زیانکاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمی دانند» .

3 - (اعراف123): «قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هَذَا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» = «فرعون گفت: آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟! حتماً این نیرنگ و توطئه ای است که در این شهر (و دیار) چیده اید، تا اهلش را از آن بیرون کنید؛ ولی بزودی خواهید دانست» .

4 - (انفال30): «وَإِذْ یمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیثْبِتُوکَ أَوْ یقْتُلُوکَ أَوْ یخْرِجُوکَ وَیمْکُرُونَ وَیمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاکِرِینَ» = «(به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا (از مکه) خارج سازند؛ آنها چاره می اندیشیدند (و نقشه می کشیدند) و خداوند هم تدبیر می کرد؛ و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است» .

5 - (یونس21): «وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا إِنَّ رُسُلَنَا یکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ» = «هنگامی که به مردم، پس از ناراحتی که به آنها رسیده است، رحمتی بچشانیم، در آیات ما نیرنگ می کنند (و برای آن نعمت و رحمت توجیهات ناروا می کنند)؛ بگو: خداوند سریعتر از شما مکر [= چاره جویی] می کند؛ و رسولان [= فرشتگان ] ما، آنچه نیرنگ می کنید (و نقشه می کشید)، می نویسند».

ص :606

6 - (رعد42): «وَقَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعًا یعْلَمُ مَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَسَیعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ» = «پیش از آنان نیز کسانی طرحها و نقشه ها کشیدند؛ ولی تمام طرحها و نقشه ها از آن خداست! او از کار هر کس آگاه است؛ و بزودی کفار می دانند سرانجام (نیک و بد) در سرای دیگر از آن کیست».

7 - (رعد33): « … لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» = «بلکه در نظر کافران، مکر و دروغهایشان زینت داده شده، (و بر اثر ناپاکی درون، چنین می پندارند که واقعیتی دارد؛) و آنها از راه (خدا) بازداشته شده اند؛ و هر کس را خدا گمراه کند، راهنمایی برای او وجود نخواهد داشت».

8 - (نحل26): «قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیثُ لَا یشْعُرُونَ» = «کسانی که قبل از ایشان بودند (نیز) از این توطئه ها داشتند؛ ولی خداوند به سراغ شالوده (زندگی) آنها رفت؛ و آن را از اساس ویران کرد؛ و سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت؛ و عذاب (الهی) از آن جایی که نمی دانستند به سراغشان آمد» .

9 - (نحل45): «أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیئَاتِ أَنْ یخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یأْتِیهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیثُ لَا یشْعُرُونَ» = «آیا توطئه گران از این ایمن گشتند که ممکن است خدا آنها را در زمین فروبرد و یا مجازات (الهی)، از آن جا که انتظارش را ندارند، به سراغشان آید؟» .

10 - (نحل 127): «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَلَا تَکُ فِی ضَیقٍ مِمَّا یمْکُرُونَ» = «صبر کن و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئه های آنها، در تنگنا قرار مگیر» .

11 - (سبأ33): «وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا … » = «و مستضعفان به مستکبران می گویند: «وسوسه های فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهی ما شد)، هنگامی که به ما دستور می دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم» .

12 - (فاطر10): «مَنْ کَانَ یرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یمْکُرُونَ السَّیئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَئِکَ هُوَ یبُورُ» = «کسی که خواهان عزت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند و عمل صالح را بالا می برد؛ و آنها که نقشه های بد می کشند، عذاب سختی برای آنهاست و مکر (و تلاش افسادگرانه) آنان نابود می شود (و به جایی نمی رسد)» .

13 - (نوح22): «وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا» = «و (این رهبران گمراه) مکر عظیمی به کار بردند» .

ص :607

14 - (فاطر43): «اسْتِکْبَارًا فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیئِ وَلَا یحِیقُ الْمَکْرُ السَّیئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» = «اینها همه بخاطر استکبار در زمین و نیرنگهای بدشان بود؛ اما این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را می گیرد؛ آیا آنها چیزی جز سنت پیشینیان و (عذابهای دردناک آنان) را انتظار دارند؟! هرگز برای سنت خدا تبدیل نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی تغییری نمی یابی!».

15 - (نمل50): «وَمَکَرُوا مَکْرًا وَمَکَرْنَا مَکْرًا وَهُمْ لَا یشْعُرُونَ» = «آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی؛ در حالی که آنها درک نمی کردند».

16 - (نمل51): «فَانْظُرْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ» = «بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، که ما آنها و قومشان همگی را نابود کردیم».

17 - (نمل70): «وَلَا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَلَا تَکُنْ فِی ضَیقٍ مِمَّا یمْکُرُونَ» = «از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش و سینه ات از توطئه آنان تنگ نشود!».

18 - (ابراهیم46): «وَقَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَإِنْ کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ» = «آنها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند؛ و همه مکرها (و توطئه هایشان) نزد خدا آشکار است، هر چند مکرشان چنان باشد که کوه ها را از جا برکند!» .

19 - (انعام123): «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا فِی کُلِّ قَرْیةٍ أَکَابِرَ مُجْرِمِیهَا لِیمْکُرُوا فِیهَا وَمَا یمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا یشْعُرُونَ» = «و (نیز) این گونه در هر شهر و آبادی، بزرگان گنهکاری قرار دادیم؛ (افرادی که همه گونه قدرت در اختیارشان گذاردیم؛ اما آنها سوء استفاده کرده و راه خطا پیش گرفتند؛) و سرانجام کارشان این شد که به مکر (و فریب مردم) پرداختند؛ ولی تنها خودشان را فریب می دهند و نمی فهمند».

20 - (انعام124): « … سَیصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُوا یمْکُرُونَ» = «به زودی کسانی که مرتکب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند، ) در مقابل مکر (و فریب و نیرنگی) که می کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه خدا و عذاب شدید خواهند شد».

21 - (غافر45): «فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیئَاتِ مَا مَکَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ» = «خداوند او را از نقشه های سوءِ آنها نگه داشت و عذاب شدید بر آل فرعون وارد شد!».

22 - (یوسف 102): «ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یمْکُرُونَ» = «این از خبرهای غیب است که به تو وحی می فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم

ص :608

می گرفتند و نقشه می کشیدند».

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (31)

وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ (32)

و هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده می شود، می گویند: «شنیدیم؛ (چیز مهمی نیست) ما هم اگر بخواهیم مثل آن را می گوییم؛ اینها همان افسانه های پیشینیان است!» (ولی دروغ می گویند و هرگز مثل آن را نمی آورند) (31) و (به خاطر بیاور) زمانی را که گفتند: «پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانی از سنگ از آسمان بر ما فرود آر! یا عذاب دردناکی برای ما بفرست!» (32)

وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ﴿33﴾

و[لی] تا تو در میان آنان هستی خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند و

تا آنان طلب آمرزش می کنند خدا عذاب کننده ایشان نخواهد بود (33)

نکات تفسیری المیزان، ج 17، ص 109 تا 113:

1 - منظور از عذاب در این آیه عذاب آسمانی است که سایر امم گذشته را شامل می شد و خداوند متعال این عذاب را از این امت، مادام که رسول خدا زنده و در میان آنهاست و نیز بعد از درگذشتِ آنجناب مادام که امتْ استغفار می کنند نفی کرده است.

2 - با توجه به آیاتی که میان رسول خدا (ص) و امت حکم می نماید و وعده عذاب می دهد مثل یونس47 تا آخر آیات، بر می آید که برای این امت در آینده روزگاری است که استغفار از آنان منقطع گشته و دیگر مؤمنی خدا ترس که استغفار کند نمی ماند و در چنان روزگاری خداوند آنان را عذاب می کند.

3 - با توجه به آیات بعد که می فرماید: پس بچشید عذاب را بخاطر آن کفر که می ورزیدید (انفال 35) بر می آید که این آیه (33) از نظر سیاق با آیات قبل و بعدش یکسان نیست چرا که در این آیه به خاطر وجود حضرت رسول (ص) عدم عذاب و در آیه 35 با وجود حضرت رسول (ص) وعده عذاب را می دهد بنابراین مراد از عذاب اول آسمانی و مراد از عذاب دوم عذاب شکست در جنگ است.

4 - صاحب تفسیر مجمع البیان (در ذیل آیه 33) در این خصوص آورده است: «اثر و

ص :609

اقتضای استغفار را بیان نموده و مقصود در آن این است خداوند ایشان را به عذاب آخرت معذب نمی کند تا زمانی که استغفار کنند و وقتی استغفار در میان آنها متروک شد معذب می شوند و نیز استحقاقشان برای عذاب (آیه بعدی) به خاطر جلوگیری آنها از زیارت مسجد الحرام است».

صاحب المیزان در پاسخ به صاحب مجمع آورده است: اشکال این وجه آن است که بدون شک مخالف با ظاهر آیه است، چون ظاهر آیه این است که می خواهد استغفار را به نحو حالت استمراری برای آنها اثبات کند نه اصل اقتضای آن را (توضیح اینکه می خواهد بفرماید اینان که استغفار می کنند عذاب نمی شوند نه اینکه اگر استغفار کنند عذاب نمی شوند).

توجه: بحث در خصوص عذاب آخرالزمان در ذیل آیاتِ (اسرا 58) و (طه129) آمده است.

در المیزان، ج 17، ص 134، از حضرت رسول (ص): خداوند برای امت من دو امان نازل کرد، یکی در جمله: «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم» است و یکی دیگر در جمله: «و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» است و وقتی من از میان امتم بروم یک امان برای ایشان تا روز قیامت باقی می ماند و آن استغفار است. و نیز فرمود: بنده از عذاب خدا ایمن است تا وقتی که استغفار کند.

در کافی، ج 4، ص 265، چ1، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): بهترین دعا استغفار است.

در کتابِ خصالِ شیخِ صدوق، ج 2، ص 305، چ2، از امام صادق (ع):

چون بنده ای قصدِ کارِ نیک کند برای او حسنه ای نوشته شود و چون آن را انجام دهد بر او 10 حسنه نوشته شود. و چون قصدِ کارِ بد کند، چیزی نوشته نشود و چون آن را انجام دهد، 9 ساعت به او مهلت دهند که اگر پشیمان شد و توبه کرد بر او نوشته نشود ولی اگر پشیمان نشد و توبه نکرد بر او یک گناه نوشته شود.

☼ مؤلف:

روایات در خصوص مدتِ مهلتِ استغفار متفاوت است، مثلاً در روایتی دیگر این مهلت، «از صبح تا شب» و در روایتی «7 ساعت» آمده است، که شاید به خاطرِ منزلت و درجه و ایمانِ شخص و نیز نوعِ گناه باشد (والله اعلم).

در امالی شیخ صدوق، ص 95، مجلس13، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

ص :610

هر کس باقیمانده ی عمرش، نیک کردار شد، خداوند متعال به خاطر گناهانِ گذشته اش، او را عقاب نمی کند.

وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (34)

وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (35)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ (36)

لِیَمیزَ اللَّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعاً فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (37)

قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلینَ (38)

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ (39)

وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ (40)

چرا خدا آنها را مجازات نکند، با اینکه از (عبادت موحدان در کنار) مسجد الحرام جلوگیری می کنند در حالی که سرپرست آن نیستند؟! سرپرست آن، فقط پرهیزگارانند؛ ولی بیشتر آنها نمی دانند (34) (آنها که مدعی هستند ما هم نماز داریم، ) نمازشان نزد خانه (خدا)، چیزی جز «سوت کشیدن» «کف زدن» نبود؛ پس بچشید عذاب (الهی) را بخاطر کفرتان! (35) آنها که کافر شدند، اموالشان را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا خرج می کنند؛ آنان این اموال را (که برای به دست آوردنش زحمت کشیده اند، در این راه) مصرف می کنند، اما مایه حسرت و اندوهشان خواهد شد؛ و سپس شکست خواهند خورد؛ و (در جهان دیگر) کافران همگی به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد (36) (اینها همه) بخاطر آن است که خداوند (می خواهد) ناپاک را از پاک جدا سازد و ناپاکها را روی هم بگذارد و همه را متراکم سازد و یکجا در دوزخ قرار دهد؛ و اینها هستند زیانکاران! (37) به آنها که کافر شدند بگو: «چنانچه از مخالفت باز ایستند، (و ایمان آورند) گذشته آنها بخشوده خواهد شد؛ و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنت خداوند در گذشتگان، درباره آنها جاری می شود (؛و حکم نابودی آنان صادر می گردد) (38) و با آنها پیکار کنید، تا فتنه [= شرک و سلب آزادی] برچیده شود و دین (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد! و اگر آنها (از راه شرک و فساد بازگردند و از اعمال نادرست) خودداری کنند، (خداوند آنها را می پذیرد؛) خدا به آنچه انجام می دهند بیناست (39) و اگر سرپیچی کنند، بدانید (ضرری به شما نمی رسانند) خداوند سرپرست شماست! چه سرپرست خوبی! و چه یاور خوبی! (40)

جزء دهم ازآیه 41 انفال تا آیه93 توبه

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿41﴾ و بدانید که هر چیزی را به غنیمت گرفتی یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایی [حق از باطل] روزی که آن دو گروه با هم

ص :611

روبرو شدند نازل کردیم ایمان آورده اید و خدا بر هر چیزی تواناست (41)

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به آیه «خمس» است.

☼ نکته:

منظور از «ما انزلنا» قرآن است چون آن را اختصاص به رسول خدا (ص) داده است و اگر مراد، ملائکه ی نازله در جنگ بدر بود جا داشت بفرماید: «من انزلنا» و به جای «علی عبدنا» بفرماید: «علیکم» ، چون ملائکه در آن روز برای یاریِ هم رسول (ص) و هم مؤمنان آمدند.

☼ نکته:

منظور از «یوم الفرقان» روز بدر است به خاطر کلمه: «یوم التقی الجمعان» که حق و باطل را رو به روی هم قرار داد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 61، در ذیل آیه 41، از امام صادق (ع):

وقتی که پروردگار، صدقه را که اوساخ (آلودگی های) مردمان است بر ما اهل بیت حرام نمود، خمس را که کرامت و حلال است در عوض آن بر ما اهل بیت پیامبر (ص) مقرر داشت.

از همان منبع، ص 62، از امام باقر (ع):

حداقل چیزی که شخص را جهنمی کند آن است که درهمی از حق ما (خمس) را بخورد.

از همان منبع، ص 63، از کافی، از امام صادق (ع):

مردم از راه ندادنِ خمسِ ما اهل بیت (ع) وارد عمل زنا می شوند.

از همان منبع، از امام صادق (ع): به خدا قسم مراد از غنیمت در آیه، سود و بهره روزانه است و لکن پدرم برای آسایش و رفاه حال مردم بهره سالانه را مقرر داشته است.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع): مراد از ذی القربی، خویشان و ارحام رسول خدا (ص)

است و خمس، اختصاص به پیغمبر (ص) و ما خاندان رسالت دارد.

از همان منبع، ص 68، از بصائرالدرجات، از امام صادق (ع):

نصف خمس تعلق به امام دارد و نصف دیگر آن برای ایتام و مساکین و ابن سبیل از اهل بیت (ع) است، که زکات بر آنها حلال نیست، خداوند در عوضِ زکات، خمس را بر آنها قرار داد.

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ

ص :612

وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ (42)

إِذْ یُریکَهُمُ اللَّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ لکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (43)

وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (44)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (45)

وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ (46)

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ (47)

وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَری ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدیدُ الْعِقابِ (48)

إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (49)

وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ (50)

ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (51)

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدیدُ الْعِقابِ (52)

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (53)

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمینَ (54)

در آن هنگام که شما در طرف پایین بودید و آنها در طرف بالا (و دشمن بر شما برتری داشت) و کاروان (قریش)، پایین تر از شما بود؛ (و وضع چنان سخت بود که) اگر با یکدیگر وعده می گذاشتید (که در میدان نبرد حاضر شوید)، در انجام وعده خود اختلاف می کردید؛ ولی (همه اینها) برای آن بود که خداوند، کاری را که می بایست انجام شود، تحقق بخشد؛ تا آنها که هلاک (و گمراه) می شوند، از روی اتمام حجت باشد؛ و آنها که زنده می شوند (و هدایت می یابند)، از روی دلیل روشن باشد؛ و خداوند شنوا و داناست (42) در آن هنگام که خداوند تعداد آنها را در خواب به تو کم نشان داد؛ و اگر فراوان نشان می داد، مسلماً سست می شدید؛ و (درباره شروع جنگ با آنها) کارتان به اختلاف می کشید؛ ولی خداوند (شما را از شر اینها) سالم نگه داشت؛ خداوند به آنچه درون سینه هاست، داناست (43) و در آن هنگام (که در میدان نبرد، ) با هم روبه رو شدید، آنها را به چشم شما کم نشان می داد؛ و شما را (نیز) به چشم آنها کم می نمود؛ تا خداوند، کاری را که می بایست انجام گیرد، صورت بخشد؛ (شما نترسید و اقدام به جنگ کنید، آنها هم وحشت نکنند و حاضر به جنگ شوند و سرانجام شکست بخورند!) و همه کارها به خداوند باز می گردد (44) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که (در میدان نبرد) با گروهی رو به رو می شوید، ثابت قدم باشید! و خدا را فراوان یاد کنید، تا رستگار شوید! (45) و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است! (46) و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم، از سرزمین خود به (سوی میدان بدر) بیرون آمدند؛ و (مردم را) از راه خدا بازمی داشتند؛ (و سرانجام شکست خوردند) و خداوند به آنچه عمل می کنند، احاطه (و آگاهی) دارد! (47) و (به یاد آور) هنگامی را که شیطان، اعمال

ص :613

آنها [= مشرکان] را در نظرشان جلوه داد و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی گردد! و من، همسایه (و پناه دهنده) شما هستم!» اما هنگامی که دو گروه (کافران و مؤمنان مورد حمایت فرشتگان) در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پیروانم) بیزارم! من چیزی می بینم که شما نمی بینید؛ من از خدا می ترسم، خداوند شدیدالعقاب است!» (48) و هنگامی را که منافقان و آنها که در دلهایشان بیماری است می گفتند: «این گروه (مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته است» (آنها نمی دانستند که) هر کس بر خدا توکل کند، (پیروز می گردد؛) خداوند قدرتمند و حکیم است! (49) و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان (مرگ)، جانشان را می گیرند و بر صورت و پشت آنها می زنند و (می گویند: ) بچشید عذاب سوزنده را (، به حال آنان تأسف خواهی خورد)! (50) این، در مقابل کارهایی است که از پیش فرستاده اید؛ و خداوند نسبت به بندگانش، هرگز ستم روا نمی دارد! (51) (حال این گروه مشرکان، ) همانند حال نزدیکان فرعون و کسانی است که پیش از آنان بودند؛ آنها آیات خدا را انکار کردند؛ خداوند هم آنان را به گناهانشان کیفر داد؛ خداوند قوی و کیفرش شدید است (52) این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند، شنوا و داناست! (53) این، (درست) شبیه (حال) فرعونیان و کسانی است که پیش از آنها بودند؛ آیات پروردگارشان را تکذیب کردند؛ ما هم بخاطر گناهانشان، آنها را هلاک کردیم و فرعونیان را غرق نمودیم؛ و همه آنها ظالم (و ستمگر) بودند! (54)

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿55﴾

بدترین جنبندگان پیش خدا کسانی اند که کفر ورزند و ایمان نمی آورند (55)

در تفسیر المیزان، ج 17، ص 202، از عیاشی و قمی از جابر:

این آیه درباره بنی امیه نازل شده که بدترین خلق خدایند، آری بنی امیه کسانی بودند که از نظر باطنِ قرآن کافر بوده و کسانی بودند که ایمان نیاوردند.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): سه چیز در هر کس یافت شود او منافق است هر چند روزه بدارد و نماز بخواند و خود را مسلمان بپندارد:

1 - خیانت در امانت: «إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْخَائِنِینَ» (انفال58).

2 - دروغ: «لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» = «لعنت خدا بر دروغگویان» . (آل عمران61).

3 - خلف وعده: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَبِیا» = «و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، که او در وعده هایش صادق و رسول و پیامبر بود» (1).

الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ (56)

فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (57)

وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ (58)

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ (59)

همان کسانی که با آنها پیمان بستی؛ سپس هر بار عهد و پیمان خود را می شکنند؛ و (از پیمان شکنی و خیانت، ) پرهیز ندارند (56) اگر آنها را در (میدان) جنگ بیابی، آنچنان به آنها حمله کن

ص :614


1- مریم54

که جمعیتهایی که پشت سر آنها هستند، پراکنده شوند؛ شاید متذکر گردند (و عبرت گیرند)! (57) و هرگاه (با ظهور نشانه هایی) از خیانت گروهی بیم داشته باشی (که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند)، بطور عادلانه به آنها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است؛ زیرا خداوند، خائنان را دوست نمی دارد! (58) آنها که راه کفر پیش گرفتند، گمان نکنند (با این اعمال، ) پیش برده اند (و از قلمرو کیفر ما، بیرون رفته اند)! آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند کرد! (59)

در کافی، ج 3، ص 236، چ1، از امام صادق (ع): سه چیز است که خدای عزوجل نسبت به آنها رخصت فرموده است:

1 - ردّ امانت به نیکوکار یا بدکردار، 2 - وفای به عهد به نیکوکار یا بدکردار، 3 - خوشرفتاری با پدر و مادرِ نیکوکار یا بدکردار.

وَاَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ﴿60﴾ و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید تا با این [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگری را جز ایشان که شما نمی شناسیدشان و خدا آنان را می شناسد، بترسانید و هر چیزی در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانیده می شود و بر شما ستم نخواهد رفت (60)

در تفسیر المیزان، ج 17، ص 202، از قمی، از امام (ع): مقصود فراهم کردن اسلحه است.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع): مقصود شمشیر و سپر است.

از همان منبع، از فقیه، از امام صادق (ع): یکی از وسایل نیرومندی، خضاب به رنگ سیاه است.

از همان منبع، از عیاشی، از رسول خدا (ص): مراد تیراندازی است.

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (61)

وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ (62)

وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (63)

و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خدا توکل کن، که او شنوا و داناست! (61) و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا برای تو کافی است؛ او همان کسی است که تو را، با یاری خود و مؤمنان، تقویت کرد (62) و دلهای آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی توانستی! ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است! (63)

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿64﴾

خدا و کسانی از مؤمنان که پیرو تو هستند تو را بس است (64)

ص :615

در تفسیر المیزان، ج 17، ص 205، از درمنثور:

بر عرش خدا نوشته شده: «لا اله الا انا واحدی لا شریک لی محمد عبدی و رسولی ایدته بعلی» = «معبودی نیست غیر من به تنهایی و مرا شریکی نیست، محمد بنده و فرستاده من است که او را به وسیله علی تأیید نمودم» . و این همان معنایی است که آیه (فوق) متعرضِ آن است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 77، در ذیل آیه64، از حضرت رسول (ص):

آیه در حق علی بن ابیطالب (ع) نازل شده است و مراد به مؤمنین در آیه آن حضرت است.

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ ﴿65﴾ اَلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُواْ أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿66﴾ ای پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز اگر از [میان] شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن چیره می شوند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می گردند چرا که آنان قومی اند که نمی فهمند (65) اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفی هست پس اگر از [میان] شما صد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند و اگر از شما هزار تن باشند به توفیق الهی بر دو هزار تن غلبه کنند و خدا با شکیبایان است (66)

☼ نکته:

آیه 65 معروف به آیه «زحف» یا «قتال» یا «یک به ده» است و آیه 66 معروف به آیه تخفیف یا «یک به دو» است.

در تفسیر المیزان، ج 17، ص 206، از قمی، از معصوم (ع):

حکم خدا در اوایل بعثت درباره مسلمانان این بود که یک نفر از آنها می بایستی در برابر ده نفر کافر مقاومت کند و اگر فرار می کرد مرتکب یکی از گناهان کبیره شده بود و بر این حساب صد نفر از آنها می بایستی در برابر هزار نفر مقاومت می کردند. سپس وقتی خداوند معلوم کرد که به خاطر ضعفی که دارند نمی توانند به این تکلیف عمل کنند، این آیه را فرستاد: «الان خفت … » و بر آنان واجب کرد که کمترین مردِ آنان با دو مرد از کفار مقابله کند و اگر فرار کند مرتکب گناه

ص :616

فرار از زحف شده است. برخلاف اینکه کفار سه نفر باشند که اگر یک نفر مسلمان از برابر آنان فرار کند مرتکب این گناه نشده است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 78 تا 80، در ذیل آیه 65 و 66، از عیاشی: (خلاصه روایت)

در سقیفه بنی ساعده، ابوبکر نشسته بود و مردم با او بیعت می کردند. عمر گفت تا وقتی علی (ع) بیعت نکند بیعت مردم ارزشی ندارد. و عمر، ابوبکر را وادار نمود تا همراه عثمان، خالدبن ولید، قنفذ و جمعی از اوباش به در خانه علی (ع) رفتند. عمر، درب را به آتش کشید و با لگد درِ نیم سوخته را شکست و فاطمه زهرا (س) را بین دیوار و در مصدوم نمود. عمر به قنفذ دستور داد تا فاطمه (س) که مانع بردن علی (ع) می شد را تازیانه بزند تا آن که حضرت (س) بیهوش شد. چون به هوش آمد حسنین (ع) را برداشت تا در کنار قبرِ پدر ارجمندش شکایت کرده و از خداوند عذاب بخواهد. حضرت علی (ع) به سلمان دستور داد تا مانع این دعا شود چون احدی در مدینه زنده نمی ماند. (خلاصه) حضرت زهرا (س) برگشت. خبر به عباس عموی پیامبر (ص) رسید. شتابان خود را به مسجد رساند و گفت دست از کشتن علی (ع) بردارید. عباس دست علی (ع) و ابوبکر را مسح نمود و همین عمل را بیعت تلقی نمود و علی (ع) را با حالتی خشمناک رها کردند. حضرت علی (ع) فرمود: خداوندا! فرموده بودی: «ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مأتین» خداوندا! تو شاهد باش که من بیست نفر یاور نداشتم که اقدام به جهاد کنم و پیغمبرت هم به من فرمود: اگر بیست نفر یاور داشته باشی با دشمنان خود جهاد کن و سپس به خانه مراجعت فرمود.

مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ اَسْرَی حَتَّی یُثْخِنَ فِی الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿67﴾ لَّوْلاَ کِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿68﴾ فَکُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلًا طَیِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿69﴾ هیچ پیامبری را سزاوار نیست که اسیرانی (بگیرد)، تا وقتی که (دینش) در روی زمین مستقر گردد. شما متاع دنیا را می خواهید و خدا آخرت را می خواهد و خدا شکست ناپذیر حکیم است (67) اگر آن قضایی که خداوند قبلاً رانده است نبود هر آینه در آنچه گرفتید عذابی بزرگ به شما می رسید (68) پس اینک از آنچه به غنیمت برده اید حلال و پاکیزه بخورید و از خدا

ص :617

پروا دارید که خدا آمرزنده مهربان است (69)

اسری: جمع اسر به معنای اسیر جنگی.

ثخن: غلظت و بی رحمی به طوری که روان و جاری نشود و نتواند به رفتن ادامه دهد.

عرض: چیزی که بر چیز دیگری عارض شود و زود هم از بین برود مثل لذایذ دنیایی.

☼ مؤلف:

در تفسیر آیات فوق مفسرین اختلاف کرده اند. عده ای از مفسرینِ عامه که صاحب المیزان از ذکر نامشان خودداری کرده، به خاطر عدم شناخت مقام عصمت و والای حضرت رسول (ص)، تهدید آیات را متوجه آن حضرت (ص) دانسته اند و معتقدند که پیامبر (ص) و مؤمنین در جنگ، اسیر گرفته و در قبالِ پرداخت فدیه اُسرا را رها کردند و نیز غنیمت را قبل از آنکه از جانب خدا مباح شود حلال شمرده اند. در ضمن، همین عده از مفسرین با توجه به برداشت غلط از مفهوم آیه، آن را به نحوی دیگر ترجمه نموده اند. صاحب المیزان (ج17، ص 210 - 214) با رَد کردنِ نظراتِ این گونه از مفسرین نکاتی به این شرح آورده است:

1 - اینکه پیامبر (ص) درباره فدیه با مردم مشورت کرد صحیح نیست زیرا مسلمین بعد از نزول این آیات، فدیه گرفتند نه پیش از آن تا مستوجب عتاب شوند و غیر ممکن است رسول اکرم (ص) چیزی را قبل از اذن خدا حلال کند و حاشا بر ساحت مقدس خدای تعالی که پیغمبرش را (به خاطر گرفتن اسیر) به عذابی عظیم تهدید کند (آیه69) چرا که عذابِ عظیم، جز بر گناهِ عظیم نازل نمی شود و اینکه بعضی گفته اند مقصود از این گناه، گناهان صغیره است، درست نیست.

2 - سنت جاریه در انبیاءِ گذشته همین بوده که وقتی با دشمنان می جنگیدند تا وقتی که دینشان در بین مردم پاگیر نشده بود همه دشمنان را می کشتند و اسیر نمی گرفتند تا از دیگران زهر چشم می گرفتند تا کسی خیال محاربه با خدا و رسولش را در سر نپروراند. ولی بعد از گسترش دین، اسیر را نمی کشتند و با منت نهادن یا گرفتن فدیه (بهای آزادی) آنها را رها می کردند، همچنانکه در خلال آیاتی که به رسول خدا (ص) وحی می شد بعد از آنکه کار اسلام بالا گرفت و حکومتش در حجاز و یمن مستقر شد این آیه نازل شد: «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ

ص :618

الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء» = «پس چون با کسانی که کفر ورزیده اند برخورد کنید گردنشان را بزنید تا چون آنان را از پای درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه بگیرید» (1).

3 - سیاق آیه اولی (67) راجع به گرفتن اسیر است و سیاق آیه دومی (68) عذاب عظیم به این خاطر است و آنچه مسلمین در موقع نزول این آیات گرفته بودند اسیر بود، نه بهای اسیر. پس اینکه بعضی از مفسرین احتمال داده اند عقاب خداوند راجع به مباح شمردن بهاء و یا گرفتن آن باشد صحیح نمی باشد.

4 - آیه سوم (69) ابتدا شده است بفاءِ تفریع و می رساند این جمله متفرع بر جمله قبلی است که خود شهادت می دهد بر اینکه مراد از غنیمت، معنایی عمومی تر از بهای اسیر است و می رساند که مسلمین از رسول خدا (ص) درخواست کرده بودند اسیران را نکشند و در عوض از آنها بهاء، دریافت بدارند، همچنان که در آیه اول سوره از آن حضرت از انفال پرسیده و یا درخواست کرده بودند که انفال را به آنها بدهد و با این حال چطور تصور می شود مسلمانان از آن حضرت انفال بخواهند ولی درخواست فدیه نکنند با اینکه به طوری که از روایات بر می آید بهای اسیران بالغ بر 280 هزار درهم می شد.

5 - یقیناً مسلمانان از آن حضرت درخواست کرده اند که غنیمت جنگی را به آنها بدهد و نیز اسیران را هم در مقابل گرفتن بهاء آزاد سازد و خداوند نخست آنها را در اصلِ گرفتن اسیر عتاب و ملامت نموده و در آخر آنچه را بدان منظور، اسیر گرفتند که همان فدیه باشد برای آنها مباح گردانید نه اینکه رسول خدا (ص) در مباح شمردن فدیه با آنان شرکت کرده باشد و یا در کشتن اسیر و یا آزاد کردن و فدیه گرفتن با مسلمین مشورت کرده باشد.

خلاصه مطالب و نکات فوق: گرفتن اسیر یکی از قواعد مهاجرین و انصار بود تا با آزاد کردن آنها، سودی به جیب بزنند. در جنگ بدر هم که اولین جنگ مسلمین بود از آنجایی که اسلام هنوز گسترش نیافته بود، خواه ناخواه طبق رسم انبیاءِ گذشته نبایستی اسیر می گرفتند که به همین خاطر

ص :619


1- محمد4

حضرت علی (ع) در جنگ، بسیاری از مشرکین را کشتند و هیچ یک را اسیر نکردند و پیامبر(ص) نیز مخالف گرفتن اسیر بودند ولی مسلمین این عمل را انجام دادند تا از این طریق علاوه بر غنائم، سودِ بیشتری به دست آورند، که این عمل نوعی مادی گرایی است و از طرفی هم اسرای آزاد شده با تجهیزاتِ بیشتر مجدداً به نبرد با اسلام خواهندآمد. بنابراین، عملِ مسلمین در این خصوص گناه کبیره بوده که مستوجب عذابی عظیم است و اگر نبود آن قضایی که از ناحیه خدایتعالی رانده شده که شما را به عذاب، هلاک نکند (لو لا کتاب من الله سبق) حتماً هلاک می شدند. و اگر در اینجا بیان نکرد که آن قضاء، چه بوده برای این بود که در مقام عتاب، مبهم گویی مناسب تر است، چون باعث می شود ذهن شنونده احتمال هر گونه خطری را بدهد بر خلاف این که به طور روشن تهدید کند و عذاب را اسم ببرد که در این صورت شنونده نسبت به آن بی اعتنا خواهد بود.

در تفسیر المیزان، ج 17، ص 215، از مجمع:

کشتگان مشرکین در روز جنگ بدر هفتاد نفر بودند که 27 نفر آنها را حضرت علی (ع) به هلاکت رساند و اسیران هم هفتاد نفر بودند. کشتگانِ مسلمین هم 9 نفر بودند و اسیر هم نداشتند.

از همان منبع، از عبیده سلمانی، از رسول خدا (ص) نقل شده که در روز بدر فرمود:

اگر می خواهید آنها (اسیران) را به قتل برسانید و اگر میل دارید می توانید از ایشان فدیه بگیرید و در عوض به عدد نفرات ایشان از شما کشته شوند و عده نفرات اسیران هفتاد نفر بودند، اصحاب عرض کردند فدیه می گیریم و با آن زندگی می کنیم و خود را برای مقابله با دشمنان مجهزتر می سازیم هر چند به عدد نفرات آنان از ما کشته شوند. (عبیده، راوی حدیث می گوید: آری اصحاب رسول خدا (ص) هر دو خیر را خواستند (هم دنیا و هم آخرت را) و همانطور که رسول خدا (ص) پیش بینی کرده بود در جنگ احد از مسلمانان هفتاد نفر کشته شدند).

از همان منبع، از علی بن ابراهیم: رسول خدا (ص) میل نداشت فدیه بگیرد و فرمودند من چنین مصلحت می دانم که یک نفر از آنها را زنده نگذاریم و با کشتن آنها مشرکین را ضعیف سازیم. در مقابل ابوبکر گفت: آنها را زنده بگذار و فدیه بگیر.

ص :620

☼ نکته:

بر اساس روایات، عباس عموی پیامبر (ص)، عقیل برادر مادری حضرت علی (ع) و نوفل بن حارث (نوفل و عقیل برادر زاده های عباس) جزءِ اسرای جنگی بودند که فدیه دادند.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ الْأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (70)

وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (71)

ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شما هستند بگو: «اگر خداوند، خیری در دلهای شما بداند، (و نیات پاکی داشته باشید) بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما می دهد؛ و شما را می بخشد؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است!» (70) اما اگر بخواهند با تو خیانت کنند، (تازگی ندارد) آنها پیش از این (نیز) به خدا خیانت کردند؛ و خداوند (شما را) بر آنها پیروز کرد؛ خداوند دانا و حکیم است! (71)

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّی یُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿72﴾ کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده اند وکسانی که[مهاجران را] پناه داده اند و یاری کرده اند آنان یاران یکدیگرند وکسانی که ایمان آورده اند ولی مهاجرت نکرده اند هیچ گونه خویشاوندی با شما ندارند مگر آنکه هجرت کنند و اگر در دین از شما یاری جویند یاری آنان بر شما [واجب] است مگر بر علیه گروهی باشد که میان شما و آنان پیمانی است و خدا به آنچه انجام می دهید بیناست (72)

در تفسیر المیزان، ج 17، ص 225، از کتاب معانی آورده است: هارون به امام کاظم (ع) عرض کرد:

به چه دلیل ادعا می کنید که از رسول خدا (ص) ارث برده اید با اینکه با بودن عمو، پسر عمو ارث نمی برد. (با وجود عباس عموی پیامبر که جد هارون است حضرت علی که پسر عموی پیامبر (ص) بود ارث نمی برد) امام کاظم (ع) فرمود: رسول خدا (ص) به کسی که مهاجرت نکرده بود ارث نداد و میان او و مسلمانان ولایت (ارث) برقرار نکرده بود مگر آنکه مهاجرت می کردند و اشاره نمودند به این آیه: «ان الذین آمنوا … » و عموی من عباس از آنهایی بود که مهاجرت نکرد.

وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ (73)

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (74)

وَ الَّذینَ

ص :621

آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (75)

کسانی که کافر شدند، اولیاء (و یاوران و مدافعان) یکدیگرند؛ اگر (این دستور را) انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می دهد (73) و آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مؤمنان حقیقی اند؛ برای آنها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزی شایسته ای است (74) و کسانی که بعداً ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما جهاد نمودند، از شما هستند؛ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، در احکامی که خدا مقرر داشته، (از دیگران) سزاوارترند؛ خداوند به همه چیز داناست (75)

در کافی، ج 4، ص 56، چ1، از امام صادق (ع): هر کس مؤمنی را به خاطر فقرش پست و کوچک شمارد، خداوند روز قیامت او را در برابر خلایق رسوا کند.

در کافی، ج 4، ص 59، چ1، از امام صادق (ع): هر کس مؤمنی را به گناهی سرزنش کند نمیرد تا آن گناه را مرتکب شود و خداوند او را سرزنش کند.

در تحف العقول، ص 209، آمده است: امام علی (ع) در ایام خلافتش به شهر مدائن وارد شدند. عده ای از مردم به رسم استقبال، پیاده و دوان دوان پی مرکب ایشان به راه افتادند. حضرت (ع) فرمودند: این عمل جاهلانه را انجام ندهید زیرا باعث فساد اخلاق و غرور و تکبر شخص راکب و مایه ذلت و خواری پیادگان است، برگردید و پیاده با من نیایید.

خلاصه آیات سوره انفال:

انفال (1) مؤمنان دلشان از ذکر خدا ترسان و لرزان است و متوکلند (2) جنگ بدر (20 - 8) بدترین جانوران نزد خدا کسانی هستند که از شنیدن و گفتن حرف حق کر و لالند و تعقل نمی کنند (22) خدا بین شخص و قلبش حائل است (24) بترسید از بلایی که چون آید تنها مخصوص ستمکاران شما نباشد (25) در کار دین با خدا و رسول خدا خیانت مکنید (27) اموال و فرزندان فتنه و بلایی بیش نیست (28) اگر پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد و گناهان شما را بپوشاند (29) و الله خیر الماکرین (30) تا تو در میان آنها هستی آنان را عذاب نخواهد کرد و نیز تا مادامی که توبه کنند عذاب نشوند (33) دوستان خدا جز اهل تقوی نباشند (35) کافران اموالشان را انفاق می کنند تا راه خدا را ببندند (36) اگر از کفر دست کشیده و ایمان آورید هر چه از پیش کرده اید بخشیده شود (38) با کافران جهاد کنید (39) خدا یار شماست که بهترین یاور است (40) آیه خمس (41) جنگ بدر (44 - 43 - 42) هرگاه با فوجی از دشمن مقابل شدید، پایداری کنید (45) شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود تا وقتی که دو سپاه روبرو شدند شیطان پا به فرار گذاشت و گفت من از شما بیزارم که از خدا می ترسم (48) اگر بنگری سختی حال کافران را هنگامی که فرشتگان جان آنها را می گیرند (50) بانَّ الله لم یکُ مُغیّراً نعمة انعمها علی قوم حتی یُغیروا ما بانفسهم (53) بدترین جانوران نزد خدا آنان هستند که کافر شدند و ایمان نخواهند آورد. (55) اگر از خیانت گروهی می ترسی تو نیز با حفظ عدل و درستی عهد آنها را نقض کن که خدا خیانت کاران را دوست ندارد. (58) کافران هرگز نپندارند که با کفرشان پیش افتند و هرگز خدا و رسول (ص) را نمی توانند عاجز کنند (59) و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة … (60) و اگر دشمنان به صلح تمایل داشتند تو نیز صلح کن و بر خدا توکل کن (61) و خدا الفت داد دلهای مؤمنان را، دلهایی که اگر تو با تمام ثروت روی زمین می خواستی الفت دهی نمی توانستی (63) خدا و مؤمنان تو را کفایت است (64) آیه قتال (65) آیه تخفیف (66) اسیر (67)

ص :622

9 سوره توبه

9 – سوره توبه = براءت = فاضحه (افشاء) = مخزیه (خوار کننده) = سیف (شمشیر).

مدنی است و 129 آیه دارد. (تنها سوره ای است که «بسم الله الرحمن الرحیم» ندارد).

مطالب سوره: اعلان آیاتی چند به کفار، منع آنها از دخول در مسجد الحرام، حکم قتل آنها، تحریص مؤمنین به جهاد و انفاق، اوصاف یهود و نصاری، احبار و رهبانان آنها، حکم جزیه، بیان ماههای حرام و داستان جنگ حنین، توبیخ منافقین، حکم صدقه و زکات و شرح حال مؤمنین.

☼ نکته:

آیات این سوره راجع به یک غرض نیست و مثل سایر سوره ها که هر غرضی را اوایل سوره در نظر دارد اواخر آن نیز همان غرض را می رساند، این سوره این طور نیست و اول آن مربوط به بیزاری از کفار است و آیات آخر مربوط به منافقین و دو آیه آخر هم مربوط به حضرت رسول (ص) است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 91، از طبرسی، از حضرت علی (ع):

در سوره توبه «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل نشده، از آن جهت که «بسم الله» برای امان و رحمت است و این سوره به جهت عذاب کفار و از میان بردن امان نازل گردیده است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 91 و92، از امام صادق (ع):

انفال و برائة یک سوره است. سوره فتح در سال هشتم و برائه در سال نهم بعد از جنگ تبوک نازل شد و حجة الوداع در سال دهم هجرت بوده است.

☼ مؤلف:

قرآن کریم یقیناً 114 سوره دارد و هر یک از سوره های انفال و توبه به تنهایی یک سوره اند، بنابراین یا باید روایتِ فوق را رد کرد و یا بایستی به نحوی دیگر آن را تفسیر نمود. و اما در توجیه این روایت و توضیح کامل در خصوص فلسفه اصلی نداشتن «بسمله» در این سوره به بحثی که در ذیل آورده ایم دقت فرمایید:

علاوه بر این روایت، در کتاب الإتقان سیوطی، ص 184، آورده است: «در نسخه ای از قرآن که در دست ابن مسعود بود در ابتدای سوره توبه «بسم الله الرحمن الرحیم» وجود داشته

ص :623

است و همچنین در حدود 157 آیه از ابتدای این سوره حذف شده و قبل از آن سوره توبه به بلندی سوره بقره بوده است؟»

با این نقل که گفته شد سه سؤال مطرح می شود:

1 - در صورتی که بپذیریم سوره توبه یک سوره مجزاست پس آیا ممکن است «بسمله» و شاید برخی از آیاتش حذف و به عبارتی تحریف شده باشند؟ 2 - آیا ممکن است به استناد روایت دوم یا روایاتی مشابه، این سوره، سوره ای مجزا نباشد بلکه ادامه سوره انفال باشد؟ 3 - اگر این سوره، سوره ای مجزا و بدون تحریف است پس چرا «بسمله» ندارد؟

پاسخ به سؤال اول: از آنجا که قرآن کریم، اساس اسلام و بزرگ ترین معجزه الهی برای گواه نبوت پیامبر اکرم (ص) است و اهمیت فوق العاده ای دارد بنابراین انگیزه های فراوانی برای نقل آن در میان مسلمانان وجود داشته است و هر چیزی که برای نقلش انگیزه های بسیاری باشد طبیعی است که متواتر نقل خواهد شد و آنچه که از ابن مسعود نقل شده است خبر واحد بوده و به اعتقاد اکثر علمای شیعه و سنی قابل استناد نیست. همچنین به حکم عقل، قرآن و نیز به دلیل روایات، کم شدن بعضی از قرآن درست نیست. از آن گذشته روایتی که دلالت بر حذف «بسم الله الرحمن الرحیم» و آیاتی از سوره توبه داشته باشد، در کتاب الإتقان سیوطی وجود ندارد هر چند که مضمون چنین روایتی در کتب دیگری از اهل سنت وجود دارد، حال به فرض محال اگر چنین چیزی صحیح باشد به معنای تحریف قرآن است (تحریف به نقصان) در حالی که معروف و مشهور بین مسلمانان آن است که هیچ تحریفی در قرآن صورت نگرفته است و قرآنی که امروز در دستمان است همان کتاب آسمانی است که بر پیامبر گرامی اسلام (ص) نازل شده است. دانشمندان ادله زیادی را برای رد نظریه تحریف بیان کرده اند که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1_ دلیل اول: عقل است، که با استفاده از مقدمات زیر، سلامت قرآن از تحریف اثبات می شود: الف) خداوند حکیم قرآن را برای هدایت بشر فرستاد.

ب) این کتاب آخرین کتاب آسمانی و آورنده آن نیز آخرین فرستاده خداست.

ص :624

ج) اگر این کتاب تحریف شده باشد، کتاب آسمانی دیگر و یا پیامبری دیگر راه درست را به مردم نشان نخواهد داد و در این صورت مردم به بیراهه می روند، بدون آن که تقصیری متوجه آنان باشد.

د) این گمراهی با ساحت اقدس پروردگار جهان ناسازگار و مخالف حکمت الهی در هدایت بشریت است.

پس قرآن باید از هر نوع تحریف و تغییری مصون باشد. (جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، ص 315، اسراء، قم، 1381 ش).

2_ دلیل دوم: خود قرآن کریم است که در آیاتی تحریف ناپذیری خود را بیان کرده و می فرماید: «ما قرآن را نازل کردیم و ما بطور قطع نگهدار آنیم!» (1).

این آیه شریفه به صراحت دلالت دارد بر این که قرآن از تحریف مصون است.

ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم که همین آیه هم، خود تحریف نشده باشد؟

پاسخ: اگر این آیه تحریف شده باشد از نوع تحریف به زیاده است که هیچ یک از اندیشمندان اسلامی آن را نپذیرفته است. حتی تحریف گرایان هم هرگز این آیه را در زمره آیات تحریف شده محسوب نکرده اند، علاوه بر آن، تحریف آیاتِ مورد بحث، خلاف مقصود تحریف کنندگان را اثبات می کند؛ چه این که مقایسه ساختار و محتوای این آیات با آیات قبل و بعد آنها نیز نشان می دهد که آنها مجموعه ای منسجم و به هم پیوسته اند و تمام اوصاف اعجازی قرآن را دارند، به گونه ای که هیچ تردیدی در قرآن بودن آنها نیست. (نجارزادگان، فتح الله، تحریف ناپذیری قرآن، ص 28، مشعر، قم، 1384 ش).

3 _ دلیل سوم: روایت «ثقلین» است که نزد شیعه و سنی به تواتر نقل شده و تمسک به قرآن و عترت را واجب می داند. در این روایت پیامبر اکرم (ص) به امت خود فرمان داده اند که به قرآن و عترت تمسک کرده و پیوسته از آن دو پیروی کنند! و لازمه این فرمان پیامبر گرامی اسلام (ص) این است که همان قرآن نازل شده بر قلب مبارک ایشان بدون تحریف در بین مردم وجود

ص :625


1- حجر 9

داشته باشد؛ زیرا در صورت تحریف از اعتبار ساقط شده و دیگر هدایت گر نخواهد بود و وجوب تمسک به آن معنا ندارد. و حال آنکه وجوب تمسک و تبعیت از قرآن سخن صریح حدیث ثقلین است و تا روز قیامت همان قرآن تحریف نشده در میان مردم پا برجاست.

4 _ دلیل چهارم: روایات فراوانی وجود دارند که دارای سند صحیح اند و در صدد بیان بلندای مرتبه قرآن در زندگی هدایتی انسان ها است و قرآن را معیار درستی و نادرستی اندیشه ها و روایات می شناسد و هر آنچه که با قرآن هماهنگی نداشته باشد را مردود می شمرد و همچنین روایات زیادی که آثار فقهی را برای قرآن اثبات می کند. با این حال اگر قرآن تحریف شده باشد نمی تواند نقش هدایتگری را داشته باشد و نیز نمی تواند معیار درستی و نادرستی اندیشه ها قرار گیرد و آثار فقهی نیز برای آن مترتب نمی شود. (1).

5 _ دلیل پنجم: وجود شواهد تاریخی بر سلامت قرآن از تحریف است؛ زیرا قائلان به تحریف یا آن را از ناحیه شیخین می دانند، یا آن را به عثمان نسبت می دهند و یا افراد دیگری را که در دوران های پس از خلافت آمدند عامل تحریف می دانند، تمام این ادعاهای سه گانه بی اساس و باطل می باشد؛ زیرا در احتمال اول که تحریف به وسیله شیخین باشد بسیار بعید است چرا که آنان هیچ انگیزه ای برای این کار نداشته اند و اهتمام و عنایت خاصی که پیامبر (ص) به قرآن داشتند و به قرائت و تلاوت آن تأکید می ورزیدند و همچنین اهتمام فوق العاده اصحاب و یاران آن حضرت به حفظ و تلاوت قرآن، دلالت دارد که تمام قرآن نزد مسلمانان محفوظ بوده و با حفظ کردن آن در سینه ها و یا به صورت های دیگر به طور دقیق از آن مواظبت و نگه داری به عمل می آمد. با این همه اهتمام و دقت، امکان نداشت که کلمه ای از آن فراموش، یا جا به جا، یا تغییر داده شود. وقتی مردم آن عصر در حفظ و ضبط اشعار و خطبه های دوران جاهلیت اهتمام می ورزیدند، پس چگونه ممکن است به قرآنی که در راه آن از تمام زندگی و جان خود می گذشتند بی توجه باشند تا در نتیجه قسمتی از آن از بین برود؟

احتمال دوم، یعنی اینکه تحریف در زمان عثمان صورت گرفته باشد نیز مردود است زیرا در

ص :626


1- نجارزادگان، فتح الله، تحریف ناپذیری قرآن، ص 30

زمان عثمان اسلام به قدری توسعه یافته بود که امکان نداشت کسی بتواند چیزی از قرآن را کم کند. علاوه بر این که اگر عثمان قرآن را تحریف نموده بود این عمل بهترین بهانه در دست قاتلان وی به شمار می آمد و آنان دیگر نیازی نداشتند برای قتل علنی وی مخالفت با سیره شیخین و حیف و میل بیت المال را دستاویز خود قرار دهند.

احتمال سوم؛ یعنی وقوع تحریف در دوران های بعد از خلفا، این احتمال را کسی مطرح نکرد، بنابراین شواهد تاریخی نیز تحریف قرآن را نمی پذیرد. (1).

بنابراین چنین روایتی بر فرض وجود، غیر قابل اعتماد است و نمی توان آن را پذیرفت.

پاسخ به سؤال دوم: از آن جایی که این سوره و سوره انفال در ادامه ی هم و مضمونی مشابه دارند چرا که سوره انفال در ذکر پیمان ها و سوره توبه در رفع پیمان ها است، لذا اگر روایت دوم را معتبر بدانیم پس مراد امام صادق (ع) از این که فرموده: «انفال و توبه یکی هستند» بیان همین نکته است نه این که واقعاً یک سوره باشند.

پاسخ به سؤال سوم: پاسخ این سؤال در روایت اول به وضوح و بی هیچ نقصانی بیان شده و فرموده است: «بسم اللَّه برای امان و رحمت است ولی سوره برائت برای برداشته شدن امان، نازل شده است» . به عبارتی سوره توبه، روشی محکم و سخت و اظهار برائت و بیزاری و جنگ را در مقابل دشمنان پیمان شکن، در پیش گرفته است، لذا با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که نشانه صلح و دوستی و محبت و بیان کننده صفت رحمانیت و رحیمیت خداست، تناسب ندارد. و به همین جهت با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿1﴾

[این آیات] اعلام بیزاری [و عدم تعهد] است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشرکانی که با ایشان پیمان بسته اید (1)

ص :627


1- خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القران، مترجم جعفر حسینی، ص 180

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 17، ص 230: مراد از این آیه این است که خداوند با توجه به اینکه اکثر کفار فاسقند و به عهد خود وفا نمی کنند و فقط می خواهند با این عهدی که با مسلمین دارند در مواقع ضعف به نفع خود استفاده نمایند لذا حکم داده به اینکه از مشرکینی که شما با آنها معاهده بسته اید، امان برداشته شود و لغو کردن عهد را برای مسلمین نیز تجویز نموده است همچنانکه در سوره انفال آیه 58 می فرماید: «وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهِمْ عَلَی سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْخَائِنِینَ» = «و هر گاه از مردمی ترسیدی که خیانت کنند تو نیز مانند آنها عهدنامه شان را نزدشان پرتاب کن» . البته خداوند متعال، اولاً: با اینکه دشمن عهد شکنی کرد، ولی راضی نشد که مسلمانان بدون اعلامِ لغویت، عهد آنان را بشکنند بلکه دستور داد نقضِ خود را به ایشان اعلام کنند تا آنها به خاطر بی اطلاعی از آن به دام نیفتند و با این دستور، مسلمانان را حتی از این مقدار خیانت، منع فرمود. ثانیاً: بین کفار عهدشکن و وفادار به عهد هم فرقی گذاشته است، چرا که در دو آیه بعد کفارِ وفادار به عهد را استثنا کرده و فرموده: مگر آن مشرکینی که شما با ایشان عهد بسته اید و ایشان عهد شما را به هیچ وجه نشکسته باشند و احدی را علیه شما پشتیبانی نکرده باشند، عهد چنین کسانی را تا سر رسیدِ مدت به پایان ببرید که خدا پرهیزکاران را دوست می دارد. ثالثاً: راضی نشد به اینکه مسلمانان بدون مهلت، عهد کفارِ عهد شکن را بشکنند بلکه دستور داد تا مدتی معین (4 ماه) ایشان را مهلت دهند تا در کار خود فکر کنند و فردا نگویند: شما ما را دفعتاً غافلگیر کردید، بنابراین خلاصه مفاد این آیه این است که عهد مشرکینی که با مسلمانان عهد بسته و اکثر آنان آن عهد را شکستند و برایِ مابقی هم وثوق و اطمینانی باقی نگذاشته اند لغو و باطل است چون نسبت به بقیه افراد هم اعتمادی نیست و مسلمانان از شر و نیرنگشان ایمن نیستند.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 92، در ذیل آیه 1، آمده است:

سال نهم هجری بعد از مراجعت پیامبر (ص) از جنگ تبوک، پیامبر (ص) کفار را از طواف خانه ی کعبه و زیارت آن ممانعت نفرمود. و پیش از نزول «برائه» رسمِ آن حضرت با کفار چنان بود که جنگ نمی کرد مگر با آنهایی که به جنگ او آمده باشند و آیه: «فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقَاتِلُوکُمْ

ص :628

وَأَلْقَوْا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیهِمْ سَبِیلًا» = «حال اگر از شما کنار کشیده دیگر با شما پیکار نکردند و به شما پیشنهاد صلح دادند خداوند برای شما تسلطی بر آنها قرار نداده» (نساء90)، که قبلاً بر پیامبر (ص) نازل شده بود دلیل این رفتار او بود تا آنکه سوره ی برائت نازل شد که خداوند امر فرمود با مشرکین جنگ و جهاد نماید، خواه آن که متعرض شوند یا عزلت جویند، مگر آنهایی که برای مدت محدود و معین پیمان بسته بودند (روز فتح مکه).

فَسِیحُواْ فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِی الْکَافِرِینَ ﴿2﴾ پس [ای مشرکان] چهار ماه [پیمانتان معتبر است] در زمین بگردید و بدانید که شما نمی توانید خدا را به ستوه آورید و این خداست که رسواکننده کافران است (2)

☼ نکته:

مفسرین در اینکه مراد به چهار ماه چیست، اختلاف کرده اند ولی با توجه به سیاق آیه ی شریفه، ابتدای ماه های چهارگانه روزی است که این آگهیِ عمومی در آن روز اعلام و ابلاغ می شود که همان روز حج اکبر است و بگویند: «از امروز تا چهار ماه مهلت» ، بنابراین اگر فرض شود که روز حج اکبر همان دهم ذی الحجه آن سال (سال نهم) است چهار ماه نامبرده عبارت می شود: از بیست روز از ذی الحجه و همه محرم و صفر و ربیع الاول و ده روز از ربیع الثانی. به موجب این آیه، پیامبر اکرم (ص) به مدت 4 ماه (از 11 ذی حجه تا 10 ربیع الثانی) به کفار مهلت داد و پس از آن، هر که اسلام نیاورد خونش هدر باشد و به قتل برسد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 93، از کافی روایت شده که: حسین بن خالد از حضرت موسی بن جعفر (ع) پرسید:

به چه دلیل گناه و معصیت بر حاج به مدت 4 ماه نوشته نمی شود؟ فرمود: چون خداوند مباح کرده بر مشرکین که تا 4 ماه به روی زمین سیر کنند، در آنجا که فرمود: «فسیحوا فی الارض اربعة اشهر» گناه مؤمنین از حاج را به اندازه ی مهلت دادن کفار بخشید.

وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿3﴾ و [این آیات] اعلامی است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهدی ندارند [با این حال] اگر [از کفر] توبه کنید

ص :629

آن برای شما بهتر است و اگر روی بگردانید پس بدانید که شما خدا را درمانده نخواهید کرد و کسانی را که کفر ورزیدند از عذابی دردناک خبر ده (3)

«اذان» : به معنای اعلام است و این آیه تکرار آیه اول نیست هر چند برگشت هر دو جمله به یک معناست و آن بیزاری از مشرکین است. در آیه اولی براعت و بیزاری از مشرکین را تنها به خودِ مشرکین اعلام می کند و در این آیه، خطاب آن متوجه مردم است تا همه بدانند که خدایتعالی و رسول (ص) از مشرکین بیزارند.

«حج اکبر» : منظور روز 10 ذی حجه از سال نهم هجرت است چون در آن روز بود که مسلمانان و مشرکان یک جا اجتماع کرده و هر دو طایفه به حج پرداختند و بعد از آن سال دیگر هیچ مشرکی حج نکرد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 94، در ذیل آیه3، از قمی، از امام صادق (ع):

رسول اکرم (ص)، ابوبکر را طلبید و آیات اولیه سوره برائت را به او داد و فرمود به مکه برود و روز عید قربان در منی به مردم ابلاغ کند. همین که ابوبکر حرکت کرد، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! آیات مزبور باید به وسیله یکی از نزدیک ترین افراد به خودت {علی (ع)} به مردم مکه ابلاغ شود. پیامبر (ص) شخصی را برای برگردانیدن ابوبکر فرستاد که (برگردد) پیامبر (ص) آیات را از ابوبکر گرفت و فرمود: خداوند امر فرموده آیات را یا خودم یا کسی از اهل بیت من که مانند خودم باشد به مردم مکه برساند.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 95، از امام صادق (ع): خداوند در آسمان، امیرالمؤمنین علی (ع) را به نام «اذان» نامید، زیرا آن حضرت امر پروردگار و رسول او را به مردم رسانید و سوره برائت را بر آنان تلاوت نمود، به این جهت خداوند، او را «اذان» نام گذاشت.

از همان منبع، از ابن بابویه، از امام رضا (ع): روزی علی (ع) با پیامبر (ص) در مدینه گردش می کردند پیرمردی به آنها رسید، سلام کرد و به علی (ع) عرض کرد: «ای خلیفه ی چهارمِ پروردگار در روی زمین» ، بعد به پیامبر (ص) گفت: ای رسول اکرم! آیا چنین نیست؟ آن حضرت فرمود: بلی

ص :630

چنان است. و (پیرمرد) از نظر غایب شد. حضرت علی (ع) به پیامبر (ص) عرض کرد آن پیرمرد که بود که گفتارش را تصدیق کردی؟ پیامبر (ص) فرمود: سخنان او صحیح است زیرا: نخستین جانشین خدا در روی زمین آدم است، چون می فرماید: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقره30)، دوم هارون است که در قرآن از قول موسی (ع) می فرماید: «وَقَالَ مُوسَی لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» (اعراف142)، سوم داوود است که در قرآن می فرماید: «یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» (ص26)، خلیفه چهارمِ پروردگار تو هستی، چون می فرماید: «وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلی الناس» ای علی! تو وصی و جانشین و وزیر منی.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

حج اکبر، روز عید قربان است و حج اصغر (عمره) است و حج اکبرش گفتند برای آنکه در آن سال، مؤمن و کافر طواف نمودند بعد از آن، کفار از وارد شدن به مسجد الحرام ممنوع شدند.

در تفسیر المیزان، ج 17، ص 253، از عیاشی، از امام باقر (ع):

علی (ع) آن روز، شمشیرش را برهنه کرده بود و به خطبه ایستاد و فرمود: دیگر به هیچ وجه عریانی اطراف خانه نباید طواف کند و هیچ مشرکی به زیارت خانه نباید بیاید و هر کس عهدی دارد عهدش تا آخرِ مدتش معتبر است و اگر عهدش بدون ذکرِ مدت است، مدتش 4 ماه خواهد بود و چون این خطبه در روز عید قربان بود، قهراً 4 ماه عبارتند از 20 روز از ذی حجه و تمامی محرم و صفر و ربیع الاول و ده روز از ربیع الثانی. و روز حج اکبر همان روز قربانی است.

چرا پیامبر (ص) در همان ابتدا به جای ابوبکر، حضرت علی (ع) را نفرستاد؟

پاسخ: به استناد دو آیه شریفه: «وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی» = «و پیامبر هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید؛ آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!» (نجم3و4)، معلوم می شود که پیامبر اکرم (ص) به امر خدای حکیم در ابتدا ابوبکر را فرستاد و یقیناً اهدافی را از این کار دنبال می کرده است که می توان به سه مورد اشاره کرد:

1 - می خواهد بفرماید و برساند که رساندنِ پیامِ وحی توسط هر شخصی نمی تواند صورت گیرد بلکه

ص :631

مُبَلِغِ وحی باید معصوم و عالم و آگاه به قرآن بوده و شایسته این امر باشد.

2 - انتخابِ جانشین پیامبر (ص) فقط و فقط به عهده حضرت حق تعالی می باشد و پیامبر (ص) یا هر شخصِ دیگری در این مورد نمی تواند جانشینِ پیامبر را تعیین نماید. به عبارتی به این وسیله می خواهد بفرماید که: «جانشین و امام بعد از من به اذن خدای تعالی فقط حضرت علی (ع) می باشد» و چون می دانست مردم بعد از او ابوبکر را خلیفه خواهند کرد لذا این عملْ اتمام حجتی بود بر امت که بعد از او حق ندارند خلافت را به کسی غیر از حضرت علی (ع)، بسپارند.

3 - اگر از همان ابتدا حضرت علی (ع) را می فرستاد، شایستگی و ولایت حضرت امیر (ع) و بی کفایتی ابوبکر مشهود نمی شد.

☼ نکته:

حضرت علی (ع) در مکه به جز برائت، احکام دیگری را نیز به گوش مردم رسانید و فرمود:

الف – هیچ کس حق ندارد برهنه طواف کعبه کند. و این یک حکم الهی است که در آیه شریفه: «یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» (اعراف31) آمده است.

ب – بعد از امسال هیچ مشرکی حق طواف کعبه را ندارد. که مدلول آیه شریفه: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا» (توبه 28) است.

ج – هر کس عهدی با مسلمین دارد و عهدش محدود به مدتی است، تا سر رسید آن مدت، عهدش معتبر است و اگر محدود به مدتی نشده، تا چهار ماه دیگر عهدش معتبر خواهد بود، این مطلب را آیات برائت نیز بر آن دلالت دارند. بنابراین رسالت حضرت علی (ع) تنها بیان آیات برائت نبود و این گفته جبرئیل (ع) که فرمود: «از تو پیامی نمی رساند مگر خودت و یا مردی از خودت» ، می رساند که جانشین پیامبر (ص)، کسی است که بر قرآن وقوف داشته و معصوم باشد.

☼ نکته:

روایتی از شیعه آمده است که پیامبر (ص)، پست امیر الحاج را به حضرت علی (ع) داد و همو حامل و مأمور جار زدن به برائت بود، ولی روایاتی از اهل سنت هم آمده که ابوبکر امیر الحاج بوده و علی (ع) کارش تنها رساندن آیات برائت بود.

در پاسخ به روایات اهل ِ سنت باید گفت: با توجه به آن دسته از روایاتِ عامه که معتقدند حضرت علی (ع) در همین سفر داوری و قضاوت کرد و حضرت رسول (ص) او را دعا کرد، معلوم می

ص :632

گردد که حضرت علی (ع) امیر الحاج بوده است، چون اگر تنها مأمور به جار زدن بود دیگر به کار قضاوت دخالت نمی کرد.

☼ نکته:

بعضی از مفسرین از جمله صاحب المنار و غیره با بیان جملاتی کوته فکرانه و مغرضانه قصد داشته اند مقام والای امیرالمؤمنین (ع) را کم رنگ جلوه داده و ابوبکر را مقام دهند مثلاً بگویند: 1 – ابوبکر و علی (ع) و نوکران ابوبکر مثل ابو هریره با هم مأمور این تبلیغ بوده اند.

2 – ابوبکر به حضرت علی (ع) (العیاذ بالله) دستور داده که این مأموریت را برساند.

3 – اینکه جبرئیل به پیامبر (ص) گفته یا خودت برسان یا نزدیکانت، فقط به خاطر رسم جاهلیت بود، چون نقض پیمان را کسی می توانست برساند که یا خودش باشد یا اقوام نزدیکش.

که در جواب آنها باید گفت:

اولاً: نزدیکان رسول خدا (ص)، تنها حضرت علی (ع) نبود بلکه افرادی دیگر در میان اقوام حضرت (ص) بود که هم مسن تر و هم با تجربه تر از حضرت علی (ع) بودند، بنابراین منظور از «نزدیکانت» ، این نیست که یکی از «فامیلهایت» را به این کار منصوب کن، بلکه منظور این است که شخصی باید این پیام را برساند که از نظر اعتقادی و فکری و اخلاقی به تو نزدیک باشد نه از نظر خونی و قبیله ای.

ثانیاً: رعایت رسوم جاهلیت چه ربطی به اسلام دارد.

ثالثاً: همراهی کردن ابوبکر و بقیه گروه با حضرت علی (ع)، به امر الهی و یک استراتژیکِ عمدی بوده است، چرا که اگر ابوبکر حضور نداشت، بعدها می گفتند: «اگر ابوبکر حضور داشت و با حضرت علی (ع) همراه بود، او خودش این پیام را می رساند و اجازه به حضرت علی (ع) نمی داد» . پس رساندن پیام وحی آن هم با بودن ابوبکر برای حضرت علی (ع) یک امتیازی غیرِ قابل انکار است که می رساند آن حضرت (ع) بر ابوبکر افضل بوده است که خداوند سبحان و رسول ارجمندش چنین عملی را تأیید فرموده اند.

رابعاً: هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد که دو نفر در حال اختیار باشند و بر سر رساندن پیام

ص :633

وحی، که بسیار هم افتخارآمیز است، بر دیگری سبقت نگیرند. لذا این که حتماً باید حضرت علی (ع) این امر را انجام دهد یک فعل اختیاری نبوده، بلکه دستوری آمرانه از ناحیه خداوند سبحان بوده است که حتی حضرت رسول (ص) هم می بایست از آن تبعیت کند و شخصِ شریفش این امر را نرساند و آن را به حضرت علی (ع) در جهت تثبیت امر ولایت و جانشینی اش بسپارد.

خداوند سبحان و رسول گرامی اش بارها و بارها ولایت و ولی نعمتی حضرت علی (ع) را به عناوینِ مختلف بر همگان اثبات کرده اند، اما اکثریتِ مردم نه تنها شاکر و مطیع نبوده اند که حتی انکار کرده اند. آقا و سرورم امام حسن مجتبی (ع) در این خصوص می فرمایند:

در بحارالأنوار، ج 75، ص 105، ح 4، از امام حسن مجتبی (علیه السلام):

از علائم پستیِ شخص، شکر نکردن از ولی نعمت است.

إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ (4)

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (5)

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ (6)

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ (7)

کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (8)

اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلیلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (9)

لا یَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10)

فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (11)

وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ (12)

أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (13)

قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنینَ (14)

وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (15)

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (16)

ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ

ص :634

أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (17)

إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ (18)

مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند؛ پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! (4) (اما) وقتی ماه های حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید؛ و آنها را اسیر سازید؛ و محاصره کنید؛ و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها بنشینید! هرگاه توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است! (5) و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیندیشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آنها گروهی ناآگاهند! (6) چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالی که آنها همواره آماده شکستن پیمانشان هستند)؟! مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید؛ (و پیمان خود را محترم شمردند؛) تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! (7) چگونه (پیمان مشرکان ارزش دارد)، در حالی که اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندی با شما را می کنند و نه پیمان را؟! شما را با زبان خود خشنود می کنند، ولی دلهایشان ابا دارد؛ و بیشتر آنها فرمانبردار نیستند! (8) آنها آیات خدا را به بهای کمی فروختند؛ و (مردم را) از راه او باز داشتند؛ آنها اعمال بدی انجام می دادند! (9) (نه تنها درباره شما، ) درباره هیچ فرد باایمانی رعایت خویشاوندی و پیمان را نمی کنند؛ و آنها همان تجاوز کارانند! (10) (ولی) اگر توبه کنند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند، برادر دینی شما هستند؛و ما آیات خود را برای گروهی که می دانند (و می اندیشند)، شرح می دهیم! (11) و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنها پیمانی ندارند؛ شاید (با شدت عمل) دست بردارند! (12) آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمی کنید؟! در حالی که آنها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز کردند؛ آیا از آنها می ترسید؟! با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید! (13) با آنها پیکار کنید، که خداوند آنان را به دست شما مجازات می کند؛ و آنان را رسوا می سازد؛ و سینه گروهی از مؤمنان را شفا می بخشد(؛ و بر قلب آنها مرهم می نهد) (14) و خشم دلهای آنان را از میان می برد! و خدا توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می پذیرد؛ و خداوند دانا و حکیم است (15) آیا گمان کردید که (به حال خود) رها می شوید در حالی که هنوز کسانی که از شما جهاد کردند و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، (از دیگران) مشخص نشده اند؟! (باید آزمون شوید؛ و صفوف از هم جدا گردد؛) و خداوند به آنچه عمل می کنید، آگاه است! (16) مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالی که به کفر خویش گواهی می دهند! آنها اعمالشان نابود (و بی ارزش) شده؛ و در آتش (دوزخ)، جاودانه خواهند ماند! (17) مساجد خدا را تنها کسی آباد می کند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و نماز را برپا دارد و زکات را بپردازد و جز از خدا نترسد؛ امید است چنین گروهی از هدایت یافتگان باشند (18)

أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿19﴾ آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را همانند [کار] کسی پنداشته اید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد می کند [نه این دو] نزد خدا یکسان نیستند و خدا

ص :635

بیدادگران را هدایت نخواهد کرد (19)

در تفسیر جامع، ج 3، ص 106، در ذیل آیه 19، از طبرسی، از صحابه حضرت رسول (ص):

عباس بن عبدالمطلب و طلحة بن شیبه با یکدیگر فخر و مباهات می کردند. طلحه می گفت من کلیددار کعبه معظمه هستم. عباس می گفت: میرِ آب حاجیان من هستم. در این اثنا حضرت علی (ع) تشریف آورد و به آنها گفت: این منسب ها سبب مزیت و شرافت نخواهد بود. شرافت و بزرگی ایمان آوردن به خدا و رسول اوست و من نخستین کسی هستم که ایمان آوردم و پیش از ایمان آوردن مردم با پیامبر (ص) نماز گزاردم و جهاد نمودم.

الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (20)

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ (21)

خالِدینَ فیها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ (22)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23)

قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ (24)

آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند! (20) پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود و رضایت (خویش) و باغهایی از بهشت بشارت می دهد که در آن، نعمتهای جاودانه دارند (21) همواره و تا ابد در این باغها (و در میان این نعمتها) خواهند بود؛ زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است! (22) ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه پدران و برادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولی (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید! و کسانی از شما که آنان را ولی خود قرار دهند، ستمگرند! (23) بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی کند! (24)

لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ ﴿25﴾ ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ ﴿26﴾ ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿27﴾ قطعاً خداوند شما را در مواضع بسیاری یاری کرده است و [نیز] در روز حنین آن هنگام که شمار زیادتان شما

ص :636

را به شگفت آورده بود ولی به هیچ وجه از شما دفع [خطر] نکرد و زمین با همه فراخی بر شما تنگ گردید سپس در حالی که پشت [به دشمن] کرده بودید برگشتید (25) آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمی دیدید و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد و سزای کافران همین بود (26) سپس خدا بعد از این [واقعه] توبه هر کس را بخواهد می پذیرد و خدا آمرزنده مهربان است (27)

مواطن: جمع موطن به معنای جایی است که انسان در آن سکونت نموده و وطن خود قرار داده است و مراد از آن، مواطن جنگی از قبیل بدر و احد و خندق و خیبر و امثال آن است.

حنین: نام بیابانی است میان مکه و طائف که لشکر اسلام با قوم هوازن و ثقیف در آنجا مصاف داد. در آن روز با وجود کثرت مسلمین ولی به خاطر عجب و غرور، چنان شکست خوردند که ابتدا عقب نشینی کردند و لکن در آخر خدای تعالی نصرتشان فرمود.

اعجاب: خوشحال کردن

رحب: وسعت مکان و ضد تنگی

☼ نکته:

آیات شریفه، اشاره به داستانِ جنگِ حنین دارد.

☼ نکته:

آوردن کلمه «یوم» بر اسم مکان نشان دهنده واقعه بزرگی است که در آن مکان اتفاق افتاده است مثلا روز بدر، روز احد و غیره.

☼ نکته:

متأسفانه برخی از عامه که صاحب المیزان (ج18، ص 38 - 56)، از ذکر نامشان خودداری کرده، آیات شریفه را به نحوی دیگر و به شرح ذیل تفسیر کرده اند:

1 - مسلمانان اگر در جنگ حنین پشت به دشمن کردند از باب فرار و ترس نبود بلکه چاره ای جز عقب نشینی نداشتند و قصد داشتند با تاکتیک جدید حمله کنند. و این مفسرین دلیل صحبت خود را آیه بیعت رضوان و آیه شریفه: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ» (فتح 29) و آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه 111)، می دانند.

ص :637

2 - همه مسلمانان حتی حضرت رسول (ص) هم ترسیدند و شاهد گفتارشان را «نازل شدن سکینت بر رسول خدا (ص) و همه مسلمین» می دانند.

3 - نزول سکینت بر تمام مسلمین بوده است.

در پاسخ به این دسته از مفسرین، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج 18، ص 38 تا 56، آورده است:

1 - در جنگ حنین با وجود تعداد زیاد مسلمین ولی به علت غرورشان تقریبا به جز حدود ده نفر بقیه واقعاً از ترس فرار کردند، چون خداوند فرموده بود: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ … فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» = «و هر که در آن هنگام به آنان پشت کند مگر آنکه [هدفش] کناره گیری برای نبردی [مجدد] یا پیوستن به جمعی [دیگر از همرزمانش] باشد قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامی است» (انفال 15و16). و نیز فرموده: «وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَکَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولًا» = «با آنکه قبلاً با خدا سخت پیمان بسته بودند که پشت [به دشمن] نکنند و پیمان خدا همواره باز خواست دارد» (احزاب 15). بنابراین با توجه به آیات شریفه که قبل از جنگ حنین نازل شده است عقب نشینی موقتی برای حیله جنگی اصلاً گناه نیست در صورتی که در این آیات شریفه (25 و 26 و 27) بعد از آنکه پشت به جنگ کرده، خداوند متعال وعده مغفرت به آنها می دهد که اگر فرار از جنگ نبود دیگر چه نیازی به آمرزش خواهد بود.

2 - با توجه به مقام عصمت حضرت رسول (ص) که تعلیم دیده ی حق تعالی است و درباره اش آورده که: «لیس لک من الامر شی» = «در این باره تو را هیچ اختیاری نیست» (آل عمران 128). و یا «سنقرؤک فلا تنسی» = «به زودی برایت می خوانیم تا فراموش نکنی» . (اعلی6) و یا آیاتی که حضرت (ص) را از هر گونه گناه و ترک اولی مبری و دور می دارد، تحت هیچ شرایطی اضطراب و ترس در وجود نازنینش در اجرای فرامین الهی وارد نشده است. تنها در این مورد می توان گفت: چون این جنگ در آخرین سالهای عمر پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد و بعد از فرارِ تقریباً تمام یارانش، خواه ناخواه اندوهی وجود مقدس آن بزرگوار را فرا گرفت و این اندوه

ص :638

نیز به خاطر خودش نبود بلکه به خاطر خدا و دین خدا و به خاطر یارانش بود. و این اندوه هم دلیل بر مقامِ رأفت و والای آن مقام معظم و اثبات پدری آن وجود نازنین نسبت به یاران و امتش می باشد که در وجود تمام پدران مهربان نسبت به خطای فرزندان همواره یافت می شود.

3 - هر جا خداوند متعال در کلامش از سکینت اسم می برد، به عنوان مِنَتی بر رسول و مؤمنان و عطیه ی مخصوصی از ناحیه ی خود اسم می برد، پس معلوم می شود یک حالت الهی بوده که بنده با داشتنِ آن، دیگر پروردگارِ خود را فراموش نمی کند، نه آن حالتی که شجاعانِ زورمند و دلاورانِ مغرور به دلاوری و تکیه بر نفس خود دارند، علاوه بر آن در کلام مجید هر جا اسمی از سکینت آمده، قبل و بعدِ آن، اوصاف و آثاری آمده که در هر وقار و اطمینانِ نفسی یافت نمی شود. مثلاً: «إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا» = «آنگاه که در غار [ثور] بودند وقتی به همراه خود می گفت اندوه مدار که خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمی دیدید تأیید کرد» (توبه 40). و درباره مؤمنین می فرماید: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا» = «به راستی خدا هنگامی که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت می کردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهایشان بود باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آنها پاداش داد» (فتح18). و نیز می فرماید: «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا … » = «اوست آن کس که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خدا همواره دانای سنجیده کار است» (فتح 4). و می فرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِفَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَالتَّقْوَی وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا» = «آنگاه که کافران در دلهای خود تعصب [آن هم] تعصب جاهلیت ورزیدند پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت و [در واقع] آنان به [رعایت] آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته [اتصاف به]

ص :639

آن بودند و خدا همواره بر هر چیزی داناست» (1).

پس با توجه به آیات شریفه نزول سکینت از ناحیه خدای تعالی همواره در مواردی بوده که قبل از نزول آن، استعداد و اهلیت حقیقی در قلبِ طرف وجود داشته باشد پس مراد از مؤمنین در آیه مورد بحث غیرِ منافقین و بیماردلانِ سست ایمان است و منظور عده ی معدودی است که با رسول خدا (ص) ثابت قدم ماندند و ایشان یا سه نفرند یا چهار یا نُه و یا ده و یا هشتاد و یا کمتر از صد نفرند و این اختلاف در شماره ی آنان به خاطر اختلافِ روایات است و اما سایر مؤمنان یعنی آنهایی که فرار کردند و دوباره برگشتند آنها مشمول جمله ی «ثم یتوب الله من بعد ذلک علی من یشاء و الله غفور رحیم» می باشند و نیز باید دانست که معنای سکینت غیر معنای عدالت است، چون عدالت ملکه ای است نفسانی که آدم را از ارتکاب گناهان کبیره باز می دارد ولی سکینت هم از کبائر و هم از صغائر نگاه می دارد. و نیز نزول سکینت دائمی نیست و لذا درباره آن صیغه ی ماضی استعمال فرموده است: «فانزل الله سکینة» در صورتی که توبه و عفو و مغفرت همواره جریان دارد و به صورت استقبال تعبیر فرموده است: «ثم یتوب الله».

در تفسیر جامع، ج 3، ص 111 تا 116، در ذیل آیه 27 آورده است:

روز جنگ حنین مسلمین از فزونی سپاه خود در تعجب بوده و مغرور شدند ولی دشمن به طور ناگهانی حمله کرد و مسلمین پا به فرار گذاشتند. (به جز اندک قلیلی حدود ده نفر) در این حال خداوند متعال لشکری فرستاد که شما آنها را نمی دیدید و کفار را شکست داد.

در المیزان، ج 18، ص 58 - 66، از مجمع البیان، آورده است: (خلاصه روایت)

پیامبر (ص) به منظور فتح مکه با ده هزار مهاجر و انصار از مدینه حرکت کرد و مکه را تصرف نمود. در این حین قبایل هوازن تحت فرماندهی مالک بن عوف در وادی حنین صف آرایی کرده و با زن و بچه به نبرد با پیامبر (ص) برخاستند. پیامبر (ص) هم با 12 هزار نفر به سوی هوازن حرکت نمود. صبح هنگام، قبیله ی هوازن حمله ی سختی به سپاهیان اسلام وارد کرده طوری که رو به فرار نهادند. تنها حضرت علی (ع) با عده ی کمی مشغول دفاع و حمایت از رسول

ص :640


1- فتح26

اکرم (ص) ماندند. پیامبر (ص) دعا نمود و از خداوند متعال طلب یاری کرد و عباس عموی پیامبر هم به دستور پیامبر (ص) مأمور شد به اطراف برود و افراد را برگرداند و از آسمان فتح نازل شد و خداوند متعال به کمک مسلمین آمد و نیز انصار هم با پشیمانی برگشتند و مسلمین پیروز شدند.

از همان منبع، از قمی، از امام باقر (ع):

در جنگ حنین، مردی به نام «شجرة بن ربیعه» ، به دست مسلمین اسیر شد. وی می پرسید: سواران سفید پوشی که بر اسب های ابلق سوار بودند و با ما پیکار می کردند کجا رفتند؟ چون که آنان سبب شکست ما شدند و ما از شما حمله و عملیات جنگی ندیدیم و شما مشغول جنگ نبودید. مؤمنین گفتند: آنها فرشتگانِ خداوند بودند که به یاری ما آمدند و مسلمین را یاری کردند.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ حَکیمٌ (28)

ای کسانی که ایمان آورده اید! مشرکان ناپاکند؛ پس نباید بعد از امسال، نزدیک مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر می ترسید، خداوند هرگاه بخواهد، شما را به کرمش بی نیاز می سازد؛ (و از راه دیگر جبران می کند) خداوند دانا و حکیم است (28)

قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّی یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿29﴾ با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده اند حرام نمی دارند و متدین به دین حق نمی گردند کارزار کنید تا با [کمال] خواری به دست خود جزیه دهند (29)

☼ نکته:

1 - این آیه معروف به آیه جزیه است.

2 - جزیه تنها مخصوص اهل کتاب (یهود و نصاری) است.

3 - براساس روایات، مجوس هم چون صاحب کتاب بودند می توانستند جزیه بدهند.

4 - جزیه خراجی است که از اهل ذمه گرفته می شود تا در حفظ جان آنها اکتفا شود.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (30)

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (31)

یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (32)

ص :641

یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصاری کفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنی است که با زبان خود می گویند، که همانند گفتار کافران پیشین است؛ خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف می یابند؟! (30) (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند و مسیح فرزند مریم را؛ در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار می دهند! (31) آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند! (32)

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ﴿33﴾ او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند هر چند مشرکان خوش نداشته باشند (33)

در تفسیر جامع، ج 3، ص 131، از امام صادق (ع): به خدا قسم این آیه تأویل نشده است و تأویل نخواهد شد تا اینکه حضرت قائم آل محمد (عج) ظهور کند و در آن وقت نه کسی کافر و نه مشرک به خدا یافت شود و نه منکر به امام، جز آنکه ظهور آن حضرت را کراهت دارند. و اگر کافری در دل سنگ پنهان شود به قدرت خداوند آن سنگ به صدا درآید که: ای مؤمنین بیایید و مرا بشکنید و کافری را که در جوف من مخفی گردیده است در آورید و به قتل برسانید.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿34﴾ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ ﴿35﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان اموال مردم را به ناروا می خورند و از راه خدا باز می دارند و کسانی که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند ایشان را از عذابی دردناک خبر ده (34) روزی که آن [گنجینه]ها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند [و گویند] این است آنچه برای خود اندوختید پس [کیفر] آنچه را می اندوختید بچشید (35)

☼ نکته:

این آیه معروف به آیه «کنز» است و «کنز» یعنی روی هم نهادن مال می باشد.

☼ نکته:

معاویه (لعنت الله علیه) آیه کنز را قبول نداشت و می گفت مربوط به اهل کتاب است.

از همان منبع، از امام صادق (ع): هر مالی که زکاتش داده شود، گنج محسوب نمی شود، اگر چه

ص :642

در هفت طبقه ی زمین پنهان باشد و اگر زکات مال را نداده، گنج است هر چند روی زمین باشد.

در تحف العقول، ص 166، از امام علی (ع): فقیر و سائل را رد مکن گرچه با نیمی از دانه انگور یا خرما باشد زیرا صدقه نزد خدا بزرگ شود.

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿36﴾ در حقیقت شماره ماه ها نزد خدا از روزی که آسمانها و زمین را آفریده در کتاب [علم] خدا دوازده ماه است از این [دوازده ماه] چهار ماه [ماه] حرام است این است آیین استوار پس در این [چهار ماه] بر خود ستم مکنید و همگی با مشرکان بجنگید چنانکه آنان همگی با شما می جنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است (36)

شهر = ماه

سنه = سال

اسبوع = فصل

☼ نکته:

1 - این آیه معروف به آیه «شهور» است.

2 – سال شمسی که 365 روز و چند ساعت است با سال قمری که 354 روز است فرق دارد. هر چند که سال شمسی دقیق تر است ولی سال قمری محسوس تر است چون همه با نگاه به ماه از آن بهره می برند و این ماههای قمری است که یک واقعیّت تکوینی و دارای اصل ثابتی هستند نه شمسی. لذا مراد از آیه شریفه ماههای قمری است که اصل ثابتی از عالم خلقت است.

3 - علت نامگذاری ماه ها، به این شرح است:

1 - محرم: چون قتل و غارت در آن حرام بود.

2 - صفر: چون در آن مرضِ وبا و طاعون در مکه بروز کرد و صورتهای مردم زرد رنگ شد.

3 - ربیع: گیاهان روییده و درختان سبز می شدند.

4 - جمادی: چشمه های آب کم و خشک می گردید.

5 - رجب: ترک قتال بود.

6 - شعبان: خیر در آن زیاد بود.

7 - رمضان: گناه و عصیان در آن ترک می شد.

8 - شوال: اعراب از خانه هایشان حرکت می کردند.

9 - ذی قعده: از قتل و غارت باز می نشستند. 10 - ذی حجه: حج به جا می آوردند.

4 – ماه های حرام چهار ماه است: رجب (که تک است و بین شعبان و جمادی است). ذی

ص :643

قعده – ذی حجه – محرم، که این سه پشت سر هم و مرتبطند.

5 – منظور از حرام نمودن چهار ماه این است که مردم در آنها از جنگیدن دست بکشند و امنیت حکمفرما شود و این حرمت از شرایع حضرت ابراهیم (ع) بود که عرب جاهلیت آن را قبول داشته است. چیزی که هست قانون «نسی» است که در آن، جای ماه ها را بنا بر مصلحت و منافع خود عوض می کردند. اما مراسم حج را همیشه در ذی حجه انجام می دادند.

6 - آیاتی که به ماه های حرام اشاره دارد:

1 - مائده97: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیتَ الْحَرَامَ قِیامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ=خداوند کعبه بیت الحرام را مایه قوام مردم قرارداد و همچنین شهر حرام را» .

2 - بقره 217: «یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه» .

3 - مائده 2: «لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ» .

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 130، از حضرت علی (ع): رسول خدا (ص) بعد از آنکه مرضش شدت یافته بود، فرمود: ای مردم سال، دوازده ماه است که چهار ماه آن حرام است، آنگاه با دست خود اشاره فرمود: رجب تک و فرد است و ذی قعده و ذی حجه و محرم پشت سَرِ هم هستند.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 134و135، از امام باقر (ع): مراد از شناختن ماههای سال در دین قیم، محرم و صفر و رجب نیست زیرا این اسامی را یهود و نصاری نیز می شناسند. بلکه منظور ائمه دوازده گانه است که قوام دین به وجود ایشان پیوند دارد. محرم یعنی امیرالمؤمنین علی (ع) که اسمش علی و از نام بزرگ خدا یعنی اعلی مشتق شده و سه ماه حرام دیگر هم سه نفر دیگر از فرزندان اوست که نام آنها نیز علی است. یکی علی بن الحسین زین العابدین، دومی علی بن موسی الرضا، سوم علی النقی (علیهم السلام) است که اسامی ایشان از اسم خداوند متعال مشتق شده است. و این ائمه معصومین (ع)، ماههای حرامِ دوازده برج امامت هستند.

از همان منبع، از شیخ مفید، از امام باقر (ع):

مراد از سال وجود شریف رسول اکرم (ص) است و ماههای دوازده گانه ائمه دوازده گانه اند و چهار ماه حرام امامانی هستند به نام علی، پس اقرار به ائمه اثنا عشر، دین قیم است.

ص :644

إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُحِلُونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّیُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿37﴾ جز این نیست که جابجا کردن [ماههای حرام] فزونی در کفر است که کافران به وسیله آن گمراه می شوند آن را یکسال حلال می شمارند و یکسال [دیگر] آن را حرام می دانند تا با شماره ماههایی که خدا حرام کرده است موافق سازند و در نتیجه آنچه را خدا حرام کرده [بر خود] حلال گردانند زشتی اعمالشان برایشان آراسته شده است و خدا گروه کافران را هدایت نمی کند (37)

☼ نکته:

1 - این آیه معروف به آیه «نسی» است.

2 - متأسفانه بعضی از مفسرینِ عامه، «نسی» را در ماه ذی حجه هم آورده اند، حتی مسئله به حج رفتن ابوبکر در ذی قعده به امر پیامبر (ص) را هم معتقدند و چون این امری است خلاف نص صریح قرآن کریم، بنابراین پیامبر (ص) چنین دستوری صادر نفرموده است.

3 - در جاهلیت وقتی دلشان می خواست در یکی از ماههای حرام جنگ کنند موقتاً حرمت آن ماه را برداشته به ماهی دیگر می دادند و آن ماهی را که حرمتش را برداشتند نسی می نامیدند.

4 - در عین حال منظورشان از نسی این بوده که دستشان در قتال با یکدیگر باز باشد نه اینکه حج و زیارت خانه که مخصوص به ذی حجه است را به ماه دیگری اندازند.

5 - از آنجایی که سه ماه پشت سر هم از ماههای حرام باعث می شد که از گرفتن غنائم جنگی مکدر شوند لذا معمولاً تغییر در این سه ماه بوده است.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ (38)

إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (39)

ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا هنگامی که به شما گفته می شود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینی می کنید ؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟! با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست! (38) اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی می کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرارمی دهد؛ و هیچ زیانی به او نمی رسانید؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست! (39)

توجه: بحثِ تفسیری آیه «39» در ذیلِ آیه (محمد 38) به تفصیل آمده است.

ص :645

إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿40﴾ اگر او [پیامبر] را یاری نکنید قطعاً خدا او را یاری کرد هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند او را [از مکه] بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود آنگاه که در غار [ثور] بودند وقتی به همراه خود می گفت اندوه مدار که خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمی دیدید تأیید کرد و کلمه کسانی را که کفر ورزیدند پست تر گردانید و کلمه خداست که برتر است و خدا عزیز و حکیم است (40)

نکته1: این آیه شریفه معروف به آیه «غار» یا «ثانی اثنین» = «یکی از آن دو تن» است.

نکته2: کلمه «ثانی اثنین» به معنای یکی از آن دو تاست و منظور، «پیامبر (ص)» است که به اجبار با ابوبکر در غارِ ثور مخفی شد. و اینکه عامه، آن را ابوبکر فرض کرده اند، غلط است.

به دو دلیل، ضمیر «علیه» به حضرت رسول (ص) بر می گردد و نه به ابوبکر:

الف- همه ضمیرهایی که قبل از این ضمیر و بعد از آن هست یعنی: «الا تنصروه- نصره- اخرجه- لصاحبه- و ایده» همه به حضرت رسول (ص) بر می گردد و معنا ندارد در میان همه آنها، تنها ضمیر «علیه» به ابوبکر برگردد. ب- معنای کلام، بیان تأییدی است که خداوند به پیامبر عزیزش، نموده است زیرا کلمه «اِذ» سه بار تکرار شده و در هر بار جمله ما قبل را تشریح نموده است و هر سه جمله به حضرت رسول (ص) بر می گردد:

1 - «اِذ اخرَجَهُ» : هنگامی که پیامبر(ص) را اخراج کردند 2 - «اِذ هما فی الغار» : وقتی که او یکی از آن دو تن «ثانی اثنین» در غار (ثور) بود 3 - «اِذ یقول لِصاحِبِه» : هنگامی که به همسفر خود گفت.

نکته3: خدای تعالی در آیه شریفه به طرزِ زیبایی، بدون اینکه «ابوبکر» را طرف صحبت خود قرار دهد، رسول اکرم (ص) را مورد خطاب قرار داده و فرموده: «در آن زمانی که تو ای رسول یکی از آن دو تن بودی خداوند در غار، تو را یاری و نصرت داد» و منظور از «ثانی اثنین» در عین اینکه حضرت رسول اکرم (ص) است ولی می رساند که شخص دومی هم وجود داشته

ص :646

است. و این می رساند که آن شخصْ لیاقت آن را نداشته که مخاطبِ خدایتعالی باشد، در غیر این صورت جا داشت به جای عبارت «یکی از آن دو تن» عبارت «تو و همسفرت» ذکر شود.

نکته4: متأسفانه عده ای از مفسرین عامه به دلایل واهی، منظور از «سکینت» و «فاَنزل الله سکینته علیه» را «نزول سکینت به ابوبکر دانسته اند» و دلیل آورده اند که: «حضرت رسول اکرم (ص) نیاز به نزول سکینت ندارد پس نزول سکینت بر ابوبکر بوده است» .

در پاسخ به آنها باید به آیه شریفه: «ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ عذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ ذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ» (توبه26) و آیاتی مشابه، اشاره کرد که خداوند سبحان سکینت را بر رسول اکرم (ص) نازل فرموده است.

نکته5: برخی دیگر از عامه معتقدند: «نزول سکینه بر حضرت (ص) دلیل بر ترسش بود» .

در پاسخ به اینها باید گفت: اولاً: به استناد آیه شریفه: «الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَ لَا … » (احزاب 39) انبیاء (ع) هرگز نترسیده اند. ثانیاً: «سکینت» نعمتی مضاعف و رحمتی پشت سرِ رحمت دیگر، از جانبِ خدایتعالی بر رسول اکرم (ص) بوده است و نه العیاذ بالله دالِ بر ترس باشد.

نکته6: بر خلاف گروه عامه که معتقدند این آیه، افتخاری برای ابوبکر است، بر عکس، این آیه شریفه نوعی توبیخ و بی توجهی و عدم رضایت خدایتعالی از ابوبکر را می رساند چرا که وقتی می فرماید: «تو ای رسول یکی از آن دو نفر» به عبارتی توجهی به ابوبکر نکرده و اصلاً او را لایق صحبت بر نشمرده است و تنها با رسول گرامیش صحبت می کند که بالاجبار با ابوبکر در غار بود.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 141، در ذیل آیه 40، آمده است:

در شب «لیلة المبیت» پیامبر (ص)، حضرت علی (ع) را به جای خود گذاشت و از شهر مکه خارج شد در حینِ خروج، ابوبکر را ملاقات کرد و برای آن که خروجش از مکه مخفی بماند او را با خود برد و در غار پنهان شدند.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع) و امام باقر (ع):

در غار، ابوبکر از ترس به خود می لرزید. پیامبر (ص) به ابوبکر فرمود: محزون مباش گویا

ص :647

هم اکنون جعفر و همراهانش را در کشتی نشسته می بینم و حاضر به فداکاری اند و دست به چشم ابوبکر کشید و او نیز کشتی را بدید و در دل خود گفت: «اکنون تصدیق کردم که شخص ساحری هستی» . فوراً پیامبر (ص) از خاطر درونی او اطلاع داد و فرمود: «انت الصدیق» یعنی: تو گواهی می دهی که من ساحرم و وجه تسمیه او، که ابوبکر را صدیق گفته اند، همین امر است.

از همان منبع، آورده است:

شخصی از امام رضا (ع) پرسید: ای فرزند رسول خدا! مخالفین می گویند. ابوبکر، افضل از امیرالمؤمنین (ع) است و به آیه «ثانی اثنین» دلیل می آورند. حضرت فرمود: چگونه آیه شاهد بر گفتار آنها باشد؟ و حال آن که خداوند فرموده: «فانزل الله سکینته علی رسول» خداوند آرامشی بر پیغمبرش فرستاد و در آیه هرگز ابوبکر را به خیر و خوبی یاد نکرد.

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41)

لَوْ کانَ عَرَضاً قَریباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (42)

عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبینَ (43)

لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ (44)

إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (45)

وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدینَ (46)

لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ (47)

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ (48)

(همگی به سوی میدان جهاد) حرکت کنید؛ سبکبار باشید یا سنگین بار! و با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید؛ این برای شما بهتر است اگر بدانید! (41) (اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس) و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی می کنند؛ ولی (اکنون که برای میدان تبوک، ) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز می زنند؛) و بزودی به خدا سوگند یاد می کنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت می کردیم!» (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک می کنند؛ و خداوند می داند آنها دروغگو هستند! (42) خداوند تو را بخشید؛ چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی؟! (خوب بود صبر می کردی، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!) (43) آنها که به خدا و روز جزا ایمان دارند، هیچ گاه برای ترک جهاد (در راه خدا) با اموال و جانهایشان، از تو اجازه نمی گیرند؛ و خداوند پرهیزکاران را می شناسد (44) تنها کسانی از تو اجازه (این کار را) می گیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند و دلهایشان با شک و تردید آمیخته است؛ آنها در تردید خود سرگردانند (45) اگر آنها اراده

ص :648

داشتند که (بسوی میدان جهاد) خارج شوند، وسیله ای برای آن فراهم می ساختند! ولی خدا از حرکت آنها کراهت داشت؛ از این رو آنها را (از جهاد) باز داشت؛ و به آنان گفته شد: «با «قاعدین» [= کودکان و پیران و بیماران] بنشینید!» (46) اگر آنها همراه شما (بسوی میدان جهاد) خارج می شدند، جز اضطراب و تردید، چیزی بر شما نمی افزودند؛ و بسرعت در بین شما به فتنه انگیزی (و ایجاد تفرقه و نفاق) می پرداختند؛ و در میان شما، افرادی (سست و ضعیف) هستند که به سخنان آنها کاملا گوش فرامی دهند؛ و خداوند، ظالمان را می شناسد (47) آنها پیش از این (نیز) در پی فتنه انگیزی بودند و کارها را بر تو دگرگون ساختند، تا آن که حق فرا رسید و فرمان خدا آشکار گشت (و پیروز شدید)، در حالی که آنها کراهت داشتند (48)

☼ نکته:

آیات شریفه 38 تا 48 مربوط به داستان جنگ تبوک است که روایات زیاد و مفصلی در این خصوص آمده است از جمله در تفسیر جامع، ج 3، ص 130 - 140 و تفسیر المیزان، ج 18، ص 172 - 180، که خلاصه ای از جمع آنها بدین شرح است: بعد از جنگ حنین، پیامبر (ص) تمام محیط عربستان را از بتها پاک و سراسر حجاز و یمن را به دین مقدس اسلام در آورده بود که در این اثناء، طایفه معروف به «صیافه» که بین مدینه و شام (که تحت نفوذ یونان و رومی ها بود) تجارت می کردند، خبری منتشر کردند که رومی ها قصد دارند با مسلمین بجنگند. رسول خدا (ص) اصحابش را به تبوک فرستاد که یکی از شهرهای بلقاء است و قصد جهاد کرد. جبرئیل نازل شد و فرمود: در این سفر کار به قتال نخواهد کشید و نیز فرمود: یا شما برای جهاد بیرون روید و علی (ع) را به جای خود در مدینه بگذارید و یا علی (ع) برود و خود شما در مدینه بمانید، تا منافقین به قصد خود نایل نشوند (چون قصد داشتند بعد از خروج پیامبر (ص) شهر مدینه را گرفته و آشوب کنند). تمام اُمرایی که منطقه شام در میان آنها تقسیم شده بود به پای پیامبر (ص) افتاده و عده ای اسلام آورده و عده ای هم حاضر به قبول جزیه شدند این خبر به «هراقلیوس» امپراطور اروپا و شام و بیت المقدس رسید و او نیز اسلام آورد ولی مردمش قبول نکردند. ناچار دم فرو بست. اما پیامبر (ص) شام را بدون درگیری فتح کرده بود. پیامبر (ص) پس از دو ماه توقف در تبوک به سوی مدینه بازگشت. در بین راه عده ای از منافقین در عقبه پنهان شده و قصد داشتند حضرت (ص) را شهید کنند ولی موفق نشدند.

☼ مؤلف:

در تفسیر آیه «43» «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ … = خداوند تو را بخشید … » متأسفانه برخی از

ص :649

گروه عامه (اهل سنت)، من جمله «زمخشری» ، منظور از «عفو» را العیاذ بالله «جنایت و گناهی بزرگ» فرض کرده اند. و صد البته این تهمت، ناشی از جهل و کوته فکریشان است. و اما مفسرین شیعه هم به دو گروه تقسیم می شوند: عده ای، منظور از این آیه را «ترک اولی» به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) فرض کرده اند و عده ای دیگر از مفسرین از جمله صاحب تفسیر المیزان، ج 18، ص 150 و صاحب تفسیر صافی، ج 3، ص 287، (ملا محمد محسن فیض کاشانی) معتقدند که منظور از این آیه، مَثَلِ معروفِ «در، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» است. به عبارتی منظور، امتِ حضرت رسول (ص) است و نه آنجناب و هیچ گونه گناه و تقصیر و حتی ترک اولایی از حضرت (ص) صادر نشده است.

در جواب گروهی که معتقدند در آیه «عفا الله» گناه یا ترک اولایی از پیامبر (ص) سرزده باید گفت:

اگر به ظاهرِ آیه «عفا الله … » اکتفا شود شاید منظور آنها به دست آید اما بهتر است آیات 46 و 47 همین سوره را هم به دقت نگاه کنند و آن را با این آیه مقایسه نمایند: در آیه «عفا الله» در ظاهر، خداوند می فرماید که رسول (ص) می بایست به منافقین اجازه ترک جهاد ندهد و به این خاطر خدایتعالی او را بخشید، ولی در آیه 46 می فرماید: «خداوند خود، منافقین را از جهاد باز داشت و اکراه داشت تا در جهاد شرکت کنند» . و در آیه 47 هم علت آن را بیان کرده و می فرماید: «چون اگر آنها با شما بیایند شما را سست کرده و فتنه ایجاد می کنند» . بنابراین با مقایسه دقیق این دو آیه و نیز با توجه به آیات شریفه سوره نجم که می فرماید: «ما ضَلَّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی (2) و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی (3) اِن هَوَ اِلا وَحی یُوحی (4)= که صاحب شما (محمد ص) هیچگاه در گمراهی نبوده است (2) و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید (3) و به درستی سخن او جز وحی خدا نیست (4)» ، می توان فهمید که خداوند متعال از رسول ارجمندش خواسته است که آنها را به جهاد راه ندهد و رسول اکرم (ص) هم امر خدایتعالی را اطاعت کرده است، بنابراین نه تنها ترک اولی یا خطایی در کار نبوده، بلکه اطاعتِ محض و اجرای فرامین الهی بوده است.

اما چرا ظاهرِ بعضی از آیات، لحن گناه و یا ترک اولی را به حضرت رسول (ص) می رسانند؟

ص :650

پاسخ: اولاً: تنها خدایتعالی و رسول ارجمندش می دانند که منظور اصلی چیست؟ تنها در برابر این آیات باید گفت: «تسلیم هستیم هر چند معنی آیه را نمی فهمیم» ، همانطور که خدایتعالی می فرماید: «هُوَ الذی اَنزَلَ عَلَیک الکتابَ مِنه آیاتُ محکمات هَنَّ ام الکتاب و اُخَرُ متشابهات … » = «اوست خدایی که قرآن را به تو فرستاد که برخی از آن کتاب، آیاتِ محکم است که آنها اصل و مرجعِ دیگر آیاتِ کتاب خواهد بود و برخی دیگر، آیاتی است متشابه تا آن که گروهی که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل آن در دین راه شبهه و فتنه گری پدید آرند و … » (آل عمران7). ثانیاً: به استناد روایاتِ ائمه (ع) در برخورد با آیاتِ متشابه، باید آنها را قبول کرد ولی نباید به آنها عمل نمود بلکه باید آنها را به محکماتشان بر گرداند و تفسیر صحیح آن را به دست آورد. ثالثاً: آیاتِ متشابه مصداق مَثَلِ معروفِ «در، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» است، که در آنها خدایتعالی در ظاهر، رسولِ گرامی اش را مخاطب قرار داده است اما مراد، مردمند. بنابراین آیاتی که لحن تندی به حضرت رسول (ص) دارند، آیاتی متشابهند که معنی آن را جز خدا و راسخون در علم نمی دانند و نباید با عقل ناقص خود این آیات را معنی کنیم و راه باطل برویم بلکه باید آنها را به آیاتِ محکم برگردانیم و تنها بگوییم تسلیم هستیم، که این کار و عملِ اولُوالاَلباب است. خداوندا! ما را هدایت فرما که در دین فتنه ایجاد نکنیم. (برای توضیح کامل تر به بحثی که در پایان کتاب در این خصوص آمده است، مراجعه کنید).

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 175، از عیون، از امام رضا (ع):

این (آیه عفا الله عنک) از قبیل مَثَلِ معروفِ: «دَر، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» است، خدایتعالی در این آیه روی سخن خود را به پیامبرش کرده و لکن مقصودش امت اوست و همچنین در آیه: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» = «اگر شرک بورزی عملت بی اجر می شود و مسلماً از زیانکاران خواهی شد» (زمر65) و نیز آیه: «وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلًا» = «اگر نبود که ما تو را ثابت قدم کردیم چیزی نمی ماند که تو هم مقدار کمی متمایل ایشان می شدی» (1).

ص :651


1- اسراء74

در تفسیر صافی، ج 3، ص 287، از عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 202، از امام رضا (ع):

این موضوع (عصمت پیامبران و آیه عفا الله عنک)، از باب آن مثلِ معروفی است که می گوید: «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» = «تو را قصد کرده ام تا به همسایه بشنوانم» ، خداوند متعال هم در این خصوص پیامبر خود را مورد خطاب قرار داده است، ولی هدفش شنواندن به امت او می باشد.

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 280، از درمنثور، از امام باقر (ع): جنگ تبوک آخرین جنگی بود که رسول خدا (ص) در آن شرکت جست و آن را به مناسبت اینکه در آیه شریفه فرموده: «قالوا لا تنفروا فی الحر» (توبه81) غزوه «حر» و غزوه «عسرة» نیز نامیده اند.

☼ نکته:

متأسفانه روایتی در بعضی از تفاسیر از جمله، تفسیر جامع، ج 3، ص 148، آمده است: در جنگ تبوک پیامبر (ص)، علی (ع) را به جای خود در مدینه جا گذارد. منافقین به علی (ع) می گفتند: چون وجود علی (ع) در میان سپاه، شوم بوده پیامبر (ص) عمداً او را به جبهه نفرستاده است و حضرت علی (ع) هم تحت تأثیر این سخنان، شمشیر و سلاح خود را برداشت (و دستور حضرت رسول (ص) را نقض کرد) و به طرف حضرت رسول (ص) جهت ملحق شدن به سپاهیان رفت و در منزل جرف به حضرت پیوست. حضرت رسول (ص) فرمود: یا علی! مگر من تو را از جانب خود در مدینه نگذارده بودم؟ پس چرا پستت را رها کردی (تا آخر روایت).

در پاسخ به این مفسرین چه سنی و چه شیعه باید گفت:

اولاً: اگر العیاذ بالله بر فرض محال خطایی از حضرت علی (ع) سر می زد و دستور پیامبر (ص) را نقض می کرد و شهر مدینه را ترک می نمود بنابراین منافقین به هدف خود رسیده و شهر مدینه را در کنترل و اختیار خود می گرفتند و این در هیچ جای تاریخ ثبت نشده است.

ثانیاً: حضرت علی (ع)، عصمت مطلقه دارند و تحت هیچ شرایطی از فرمان رسول خدا (ص) که همان امر الهی است سرپیچی نکرده اند.

ثالثاً: اگر هم این روایت صحیح باشد، باید طوری توجیه شود که از بطنِ آن العیاذ بالله تمرد

ص :652

و سرپیچیِ حضرت علی (ع) از امرِ رسولِ خدا (ص) که همان امرِ خدای سبحان است برداشت نشود. مثلاً، بدین صورت: «وقتی رسول خدا (ص)، حضرتِ علی (ع) را جانشین خویش معرفی فرمودند، منافقین از روی حسادت، شروع به سخن چینی و توطئه کردند، حضرت علی (ع) هم بر حسبِ ظاهر، شخصی را جهت فاش کردن این توطئه به سوی پیامبر (ص) و لشکر اسلام فرستاد تا بدین وسیله نقشه ی منافقین را بر ملا و آنها را از تصرفِ شهر منصرف کرده باشد» (والله اعلم).

توجه: این ماجرا که پیامبر (ص) حضرت علی (ع) را به جای خود گذاشت، هم حقیقت دارد و هم افتخاری برای آن حضرت است و هم روش همیشگی حضرت رسول (ص) بوده که به عناوین مختلف ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) را به مردم گوش زد کند. اما این که العیاذ بالله حضرت علی (ع) به خاطر حرفِ پوچِ مردم، نافرمانی و ترک پست کرده باشد، صحت ندارد.

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لی وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ (49)

إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (50)

قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51)

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقینَ (53)

وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُونَ (54)

فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ (55)

وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ (56)

لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ (57)

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ (58)

وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ (59)

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (60)

وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (61)

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنینَ (62)

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فیها

ص :653

ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظیمُ (63)

یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (64)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65)

لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمینَ (66)

الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67)

وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ (68)

کَالَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ کَالَّذی خاضُوا أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (69)

أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهیمَ وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (70)

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (71)

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (72)

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (73)

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (74)

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ (75)

فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (76)

فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (77)

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (78)

الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (79)

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ (80)

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ (81)

فَلْیَضْحَکُوا قَلیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (82)

فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلی طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ (83)

وَ لا تُصَلِّ عَلی أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ

ص :654

عَلی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ (84)

بعضی از آنها می گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم) و ما را به گناه نیفکن» ! آگاه باشید آنها (هم اکنون) در گناه سقوط کرده اند؛ و جهنم، کافران را احاطه کرده است! (49) هرگاه نیکی به تو رسد، آنها را ناراحت می کند؛ و اگر مصیبتی به تو رسد، می گویند: «ما تصمیم خود را از پیش گرفته ایم» و بازمی گردند در حالی که خوشحالند! (50) بگو: «هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته است؛ او مولا (و سرپرست) ماست؛ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند!» (51) بگو: «آیا درباره ما، جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید؟! (: یا پیروزی یا شهادت) ولی ما انتظار داریم که خداوند، عذابی از سوی خودش (در آن جهان) به شما برساند، یا (در این جهان) به دست ما (مجازات شوید) اکنون که چنین است، شما انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار می کشیم!» (52) بگو: «انفاق کنید؛ خواه از روی میل باشد یا اکراه، هرگز از شما پذیرفته نمی شود؛ چرا که شما قوم فاسقی بودید!» (53) هیچ چیز مانع قبول انفاقهای آنها نشد، جز اینکه آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز بجا نمی آورند جز با کسالت و انفاق نمی کنند مگر با کراهت! (54) و (فزونی) اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتی فرو نبرد؛ خدا می خواهد آنان را به وسیله آن، در زندگی دنیا عذاب کند و در حال کفر بمیرند! (55) آنها به خدا سوگند می خورند که از شما هستند، در حالی که از شما نیستند؛ ولی آنها گروهی هستند که می ترسند (و به خاطر ترس از فاش شدن اسرارشان دروغ می گویند)! (56) اگر پناهگاه یا غارها یا راهی در زیر زمین بیابند، بسوی آن حرکت می کنند و با سرعت و شتاب فرار می کنند (57) و در میان آنها کسانی هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده می گیرند؛ اگر از آن (غنایم، سهمی) به آنها داده شود، راضی می شوند؛ و اگر داده نشود، خشم می گیرند (؛خواه حق آنها باشد یا نه)! (58) (در حالی که) اگر به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده راضی باشند و بگویند: «خداوند برای ما کافی است! و بزودی خدا و رسولش، از فضل خود به ما می بخشند؛ ما تنها رضای او را می طلبیم. » (برای آنها بهتر است)! (59) زکاتها مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی است که برای (جمع آوری) آن زحمت می کشند و کسانی که برای جلب محبتشان اقدام می شود و برای (آزادی) بردگان و (ادای دین) بدهکاران و در راه (تقویت آیین) خدا و واماندگان در راه؛ این، یک فریضه (مهم) الهی است؛ و خداوند دانا و حکیم است! (60) از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: «او آدم خوش باوری است!» بگو: «خوش باور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق می کند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده اند!» و آنها که رسول خدا را آزار می دهند، عذاب دردناکی دارند! (61) آنها برای شما به خدا سوگند یاد می کنند، تا شما را راضی سازند؛ در حالی که شایسته تر این است که خدا و رسولش را راضی کنند، اگر ایمان دارند! (62) آیا نمی دانند هر کس با خدا و رسولش دشمنی کند، برای او آتش دوزخ است؛ جاودانه در آن می ماند؟! این، همان رسوایی بزرگ است! (63) منافقان از آن بیم دارند که سوره ای بر ضد آنان نازل گردد و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزا کنید! خداوند، آنچه را از آن بیم دارید، آشکار می سازد!» (64) و اگر از آنها بپرسی(: «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!» )، می گویند: «ما بازی و شوخی می کردیم!» بگو: «آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره می کردید؟!» (65) (بگو: ) عذر خواهی نکنید (که بیهوده است؛ چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهی از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگری را عذاب خواهیم کرد؛ زیرا مجرم بودند! (66) مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آنها امر به منکر و نهی از معروف می کنند؛ و دستهایشان را (از انفاق و بخشش) می بندند؛ خدا را فراموش کردند و خدا (نیز) آنها را فراموش کرد (، و رحمتش را از آنها قطع نمود)؛ به یقین، منافقان همان فاسقانند! (67) خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده؛ جاودانه در آن خواهند ماند - همان برای آنها کافی است!- و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته؛ و عذاب

ص :655

همیشگی برای آنهاست! (68) (شما منافقان، ) همانند کسانی هستید که قبل از شما بودند (و راه نفاق پیمودند؛ بلکه) آنها از شما نیرومندتر و اموال و فرزندانشان بیشتر بود! آنها از بهره خود (از مواهب الهی در راه گناه و هوس) استفاده کردند؛ شما نیز از بهره خود، (در این راه) استفاده کردید، همان گونه که آنها استفاده کردند؛ شما (در کفر و نفاق و استهزای مؤمنان) فرو رفتید، همان گونه که آنها فرو رفتند؛ (ولی سرانجام) اعمالشان در دنیا و آخرت نابود شد؛ و آنها همان زیانکارانند! (69) آیا خبر کسانی که پیش از آنها بودند، به آنان نرسیده است؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و «قوم ابراهیم» و «اصحاب مدین» [= قوم شعیب] و «شهرهای زیر و رو شده» [= قوم لوط]؛ پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند، (ولی نپذیرفتند؛) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خویشتن ستم می کردند! (70) مردان و زنان باایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند؛ نماز را برپا می دارند؛ و زکات را می پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت می کنند؛ بزودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرارمی دهد؛ خداوند توانا و حکیم است! (71) خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکن های پاکیزه ای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته)؛ و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است! (72) ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است؛ و چه بد سرنوشتی دارند! (73) به خدا سوگند می خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته اند؛ در حالی که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته اند؛ و پس از اسلام آوردنشان، کافر شده اند؛ و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که به آن نرسیدند. آنها فقط از این انتقام می گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بی نیاز ساختند! (با این حال، ) اگر توبه کنند، برای آنها بهتر است؛ و اگر روی گردانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد؛ و در سراسر زمین، نه ولی و حامی دارند و نه یاوری! (74) بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد؛ و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!» (75) اما هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند! (76) این عمل، (روح) نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بخاطر آن است که از پیمان الهی تخلف جستند؛ و بخاطر آن است که دروغ می گفتند (77) آیا نمی دانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشی آنها را می داند؛ و خداوند دانای همه غیبها (و امور پنهانی) است؟! (78) آنهایی که از مؤمنان اطاعت کار، در صدقاتشان عیبجویی می کنند و کسانی را که (برای انفاق در راه خدا) جز به مقدار (ناچیز) توانائی خود دسترسی ندارند، مسخره می نمایند، خدا آنها را مسخره می کند؛ (و کیفر استهزاکنندگان را به آنها می دهد؛) و برای آنها عذاب دردناکی است! (79) چه برای آنها استغفار کنی و چه نکنی، (حتی) اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی، هرگز خدا آنها را نمی آمرزد! چرا که خدا و پیامبرش را انکار کردند؛ و خداوند جمعیت فاسقان را هدایت نمی کند! (80) تخلف جویان (از جنگ تبوک، ) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند؛ و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند؛ و (به یکدیگر و به مؤمنان) گفتند: «در این گرما، (بسوی میدان) حرکت نکنید!» (به آنان) بگو: «آتش دوزخ از این هم گرمتر است!» اگر می دانستند! (81) از این رو آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند! (چرا که آتش جهنم در انتظارشان است) این، جزای کارهایی است که انجام می دادند! (82) هرگاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید!» (83) هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (برای آمرزش، ) نایست! چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند؛ و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند! (84)

ص :656

☼ مؤلف:

در تفسیر دو آیه شریفه «80» و «84» تقریباً اکثر مفسرین من جمله مفسرین شیعه روایتی آورده اند بدین شرح: «وقتی حضرت رسول (ص) از یکی از غزوات به مدینه مراجعت فرموده بود و عبد الله بن اُبّی مریض بود. پسر عبد الله که شخصی مؤمن بود از حضرت خواست به عیادتِ پدرش رفته و برایش استغفار کند و حضرت (ص) هم به منزل وی مشرف می شود. عُمر به پیامبر (ص) اعتراض کرده و می گوید: آیا خداوند شما را نهی نکرده که بر منافقین استغفار نکنید؟ ولی پیامبر (ص) از عمر روی برگردانده و کارش را می کند و نیز بعد از مرگ عبد الله بر وی نماز خوانده و در تشییع جنازه ی وی حاضر می شود و باز عُمر، پیامبر (ص) را از این عمل نهی کرده و می گوید: آیا خداوند نفرموده که بر مرده منافقین نماز نگزارید؟» .

باز هم در پاسخ به این مفسرین باید گفت:

اولاً: چگونه ممکن است رسول اکرم (ص) که خود مجری و عمل کننده قرآن است، از آیات الهی آگاهی نداشته باشد و از آن بدتر آگاهی داشته باشد و عمل نکند، حاشا و کلا!!!

ثانیاً: این آیات هم مثل سایر آیاتی است که حضرت رسول (ص) را به ظاهر مورد عتاب قرار می دهد اما در حقیقت همان مثل معروفِ «دَر، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» است و خطاب این آیات به امت حضرت رسول (ص) است، چرا که رسول خدا (ص) با توجه به عصمت مطلقه و آگاهی و وقوف کامل به قرآن هرگز از آیات الهی تخلف نکرده است.

ثالثاً: حتی اگر هم روایت مذکور در کمالِ صحت باشد، باید آن را طوری بیان کرد که هیچ گونه گناه یا خطایی را بر حضرت رسول (ص) وارد نسازد، مثلاً ممکن است «عبد الله بن ابی» از قبل ایمان آورده و به کسی هم نگفته باشد و یا شاید هم برای تشویق وی به اسلام به دیدارش رفته باشد و به او گفته باشد که اگر ایمان آورد برایش استغفار کند که البته این روشِ همیشگیِ آن حضرت (ص) بوده است و یا مواردی دیگر که خدایتعالی و رسول گرامی اش بهتر می دانند. در هر صورت هر عملی که از آنجناب رخ داده است، حتماً به امر و تأییدِ خدایتعالی بوده است. و اصلاً احدی جز خداوند سبحان اجازه ندارد، برای آنجنابِ بزرگوار (ص) تعیین تکلیف کند.

ص :657

وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ (85)

وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدینَ (86)

رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ (87)

لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْراتُ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88)

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (89)

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (90)

لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (91)

وَ لا عَلَی الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ (92)

إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (93)

مبادا اموال و فرزندانشان، مایه شگفتی تو گردد! (این برای آنها نعمت نیست؛ بلکه) خدا می خواهد آنها را به این وسیله در دنیا عذاب کند و جانشان برآید در حالی که کافرند! (85) و هنگامی که سوره ای نازل شود (و به آنان دستور دهد) که: «به خدا ایمان بیاورید! و همراه پیامبرش جهاد کنید!» ، افرادی از آنها [= گروه منافقان] که توانایی دارند، از تو اجازه می خواهند و می گویند: «بگذار ما با قاعدین [= آنها که از جهاد معافند] باشیم!» (86) (آری، ) آنها راضی شدند که با متخلفان باشند؛ و بر دلهایشان مهر نهاده شده؛ از این رو (چیزی) نمی فهمند! (87) ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند، با اموال و جانهایشان جهاد کردند؛ و همه نیکیها برای آنهاست؛ و آنها همان رستگارانند! (88) خداوند برای آنها باغهایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند بود؛ و این است رستگاری (و پیروزی) بزرگ! (89) و عذرآورندگان از اعراب، (نزد تو) آمدند که به آنها اجازه (عدم شرکت در جهاد) داده شود؛ و آنها که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، (بدون هیچ عذری در خانه خود) نشستند؛ بزودی به کسانی از آنها که مخالفت کردند (و معذور نبودند)، عذاب دردناکی خواهد رسید! (90) بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیله ای برای انفاق (در راه جهاد) ندارند، ایرادی نیست (که در میدان جنگ شرکت نجویند، ) هرگاه برای خدا و رسولش خیرخواهی کنند (و از آنچه در توان دارند، مضایقه ننمایند). بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است! (91) و (نیز) ایرادی نیست بر آنها که وقتی نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبی (برای جهاد) سوار کنی، گفتی: «مرکبی که شما را بر آن سوار کنم، ندارم!» (از نزد تو) بازگشتند در حالی که چشمانشان از اندوه اشکبار بود؛ زیرا چیزی نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (92) راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه می خواهند در حالی که توانگرند؛ (و امکانات کافی برای جهاد دارند؛) آنها راضی شدند که با متخلفان [= زنان و کودکان و بیماران] بمانند؛ و خداوند بر دلهایشان مهر نهاده؛ به همین جهت چیزی نمی دانند! (93)

جزء 11 از آیه 94 توبه تا آیه 7 هود

یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ وَ سَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (94)

سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا

ص :658

انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (95)

یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ (96)

الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (97)

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (98)

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (99)

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (100)

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظیمٍ (101)

وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (102)

خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (103)

هنگامی که بسوی آنها (که از جهاد تخلف کردند) باز گردید، از شما عذرخواهی می کنند؛ بگو: «عذرخواهی نکنید، ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد! چرا که خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته؛ و خدا و رسولش، اعمال شما را می بینند؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگشت داده می شوید؛ و او شما را به آنچه انجام می دادید، آگاه می کند (و جزا می دهد!)» (94) هنگامی که بسوی آنان بازگردید، برای شما به خدا سوگند یاد می کنند، تا از آنها اعراض (و صرف نظر) کنید؛ از آنها اعراض کنید (و روی بگردانید)؛ چرا که پلیدند! و جایگاهشان دوزخ است، بکیفر اعمالی که انجام می دادند (95) برای شما قسم یاد می کنند تا از آنها راضی شوید؛ اگر شما از آنها راضی شوید، خداوند (هرگز) از جمعیت فاسقان راضی نخواهد شد! (96) اعرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است؛ و به ناآگاهی از حدود و احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند؛ و خداوند دانا و حکیم است! (97) گروهی از اعراب، چیزی را که (در راه خدا) انفاق می کنند، غرامت محسوب می دارند؛ و انتظار حوادث دردناکی برای شما می کشند؛ حوادث دردناک برای خود آنهاست؛ و خداوند شنوا و داناست! (98) گروهی (دیگر) از عربهای بادیه نشین، به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند؛ و آنچه را انفاق می کنند، مایه تقرب به خدا و دعای پیامبر می دانند؛ آگاه باشید اینها مایه تقرب آنهاست! خداوند بزودی آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت؛ به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است! (99) پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزی بزرگ! (100) و از (میان) اعراب بادیه نشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند؛ و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آنها را نمی شناسی، ولی ما آنها را می شناسیم. بزودی آنها را دو بار مجازات می کنیم (: مجازاتی با رسوایی در دنیا و مجازاتی به هنگام مرگ)؛ سپس بسوی مجازات بزرگی (در قیامت)فرستاده می شوند (101) و گروهی دیگر، به گناهان خود اعتراف کردند؛ و کار خوب و بد را به هم آمیختند؛ امید می رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد؛ به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است! (102) از اموال آنها صدقه ای بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی! و به آنها دعا کن؛ که دعای تو، مایه آرامش آنهاست؛ و خداوند شنوا و داناست! (103)

ص :659

توجه: بحث در خصوص آیه شریفه 97: «الاعراب اشد کفراً و نفاقاً … » = «اعراب، کفر و نفاقشان شدیدتر است» در ذیل آیه 38 سوره محمد به تفصیل آمده است.

خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿104﴾ از اموال آنان صدقه ای بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه شان سازی و برایشان دعا کن زیرا دعای تو برای آنان آرامشی است و خدا شنوای داناست (104)

نکته: این آیه شریفه معروف به آیه «صدقه» است.

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 315، از کافی، از امام صادق (ع):

وقتی آیه (صدقه در ماه رمضان) نازل شد حضرت رسول (ص) دستور داد منادی در میان مردم ندا دهد که خداوند زکات را بر شما واجب کرده است، همچنانکه نماز را واجب کرده است و از همان موقع زکات در طلا و نقره و شتر و گاو و گوسفند و گندم و جو و خرما و کشمش واجب گردید. و پس از آنکه ماه رمضان را روزه گرفتند بر آنها اعلام کرد برای قبولی نماز و روزه آنها خداوند پرداخت فطره یعنی زکاتِ بدن را مقرر و واجب فرموده است.

در نهج البلاغه، ص 659، ح137، امام علی (ع) می فرماید: روزی را با صدقه دادن فرود آورید.

وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَیرَی اللهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنونَ وَ سَتُردُونَ اِلَی عالِمِ الغَیبِ وَ الشَهادَةِ فَیُنَبِئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ ﴿105﴾

ای پیغمبر به آنها بگو هر چه می خواهند بکنند ولی باید بدانند که خدا عمل آنها را می بیند و رسول و مؤمنین بر کرده های ایشان آگاهند. و به زودی به سوی عالم غیب و شهود بازمی گردید و شما را به آنچه کرده اید مطلع می سازد (105)

☼ نکته:

مراد از مؤمنین؛ اهل بیت (ع) هستند که شاهد اعمالند نه عموم مؤمنین، همان طور که در جای دیگر می فرماید: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیدًا» (بقره 143) و به اهلِ بیت (ع) اشاره می فرماید.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 196 و197، از امام صادق (ع): مراد از مؤمنون ائمه (ع) هستند.

از همان منبع، از امام صادق (ع): هر روز صبحْ اعمال بندگان را بر پیامبر (ص) عرضه می دارند.

ص :660

از همان منبع، از امام باقر (ع) و امام صادق (ع):

در روی زمین خداوند گواهانی مقرر داشته است.

وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿106﴾

و عده ای دیگر [کارشان] موقوف به فرمان خداست یا آنان را عذاب می کند و یا توبه آنها را می پذیرد و خدا دانای سنجیده کار است (106)

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 317، از عیاشی، از امام صادق (ع):

مستضعفین کسانی هستند که نه مؤمن و نه از کفارند و سرانجام کارشان با خداست.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع): مقصود از این طایفه مردمی از مشرکین بودند که امثال حمزه و جعفر طیار را از مسلمین کشتند و بعداً به اسلام درآمدند و خدا را به یگانگی پرستیدند و شرک را کنار گذاشتند، ولکن ایمان در دلهایشان راه نیافت، تا از مؤمنین واقعی باشند و بهشت بر آنها حتمی شود و از منکرین هم نبودند تا کافر باشند و جهنم بر آنها حتمی باشد، لذا حالشان معلوم نبود و امرشان با خداست، یا عذابشان کند و یا از آنها بگذرد.

در کافی، ج 3، ص 3، چ1، از امام صادق (ع):

همانا خدای عزوجل مؤمن را از طینت بهشتی آفرید و کافر را از طینت دوزخی خلق فرمود. و طینتها سه گونه اند:

1 - طینت پیغمبران و مؤمن نیز از این طینت است، که مؤمن از ایمانش دگرگون نشود.

2 - طینت ناصبی که از گلِ سیاهِ بدبو است و ناصبی از دشمنی اش برنگردد.

3 - طینت مستضعفین که از خاک است و امر مستضعف با خداست.

☼ مؤلف:

به استناد روایت گرانبهای فوق، انسانها سه گروهند:

1 - محبینِ اهل بیت (ع)، 2 - دشمنان اهل بیت (ع)، 3 - گروهی که دلیل و راهنمایی در شناخت و اطاعت از اهل بیت (ع) نداشته اند ولی دشمنی هم نکرده اند که این گروه مستضعفند و امرشان با خدای عزوجل است.

وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَی وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿107﴾ و آنهایی که مسجدی اختیار کردند که مایه کفر و پراکندگی میان مؤمنان است و کمینگاهی است

ص :661

برای کسی که قبلاً با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود و سخت سوگند یاد می کنند که جز نیکی قصدی نداشتیم وخدا گواهی می دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند (107)

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 329، از مجمع البیان:

این جمله (و ارصادا لمن … ) در شأن «ابو عامر راهب» است که در زمان جاهلیت به رهبانیت در آمده و لباس خشن به تن کرده و چون در مدینه به خدمت حضرت رسول (ص) رسید نسبت به وضع آن جناب حسد برد و شروع کرد علیه او تحریکات کردن، بعد از فتح مکه به طائف و بعد به شام گریخت و بعد به روم رفته و به کیش نصرانیت درآمد و این مرد پدر حنظله غسیل الملائکه است که در جنگ احد در حال جنابت شهید شد و ملائکه غسلش دادند. ابو عامر در شام به منافقین پیام فرستاده بود که خود را آماده کنند و مسجدی بسازند تا من نزد قیصر رفته و با لشکری به مدینه خواهم آمد ولی عامر قبل از رفتن نزد قیصر بمرد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 197، در ذیل آیه 107، از امام موسی (ع):

ابو عامر گوساله عصر پیامبر خاتم (ص) بود و حضرتش او را فاسق خطاب می فرمود پس از بازگشت آن حضرت از غزوه تبوک آیه نازل شد و مسجد «ضرار» به دست مالک به آتش کشیده شد و پیروان ابو عامر پس از 45 روز ابتلا به انواع بیماری ها هلاک شدند.

از همان منبع، از کافی در ذیل آیه: «لَمسجد اُسِسَ علی التقوی» (آیه 108)، از امام صادق (ع):

مسجدی که پایه و اساس آن بر تقوی بنا نهاده شده، مسجد قبا می باشد.

لا تَقُمْ فیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فیهِ فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ (108)

أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (109)

لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (110)

إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (111)

التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ

ص :662

لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ (112)

ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَ لَوْ کانُوا أُولی قُرْبی مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحیمِ (113)

وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ (114)

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (115)

إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (116)

لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحیمٌ (117)

هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته تر است که در آن (به عبادت) بایستی؛ در آن، مردانی هستند که دوست می دارند پاکیزه باشند؛ و خداوند پاکیزگان را دوست دارد! (108) آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی ریزد؟ و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی کند! (109) (اما) این بنایی را که آنها ساختند، همواره بصورت یک وسیله شک و تردید، در دلهایشان باقی می ماند؛ مگر اینکه دلهایشان پاره پاره شود (و بمیرند؛ وگرنه، هرگز از دل آنها بیرون نمی رود)؛ و خداوند دانا و حکیم است! (110) خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده، که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ (به این گونه که: ) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند؛ این وعده حقی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدا کرده اید؛ و این است آن پیروزی بزرگ! (111) توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاسگویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده آوران، آمران به معروف، نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهای)الهی، (مؤمنان حقیقی اند)؛ و بشارت ده به (اینچنین) مؤمنان! (112) برای پیامبر و مؤمنان، شایسته نبود که برای مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکانشان باشند؛ (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند! (113) و استغفار ابراهیم برای پدرش [= عمویش آزر]، فقط بخاطر وعده ای بود که به او داده بود (تا وی را بسوی ایمان جذب کند)؛ اما هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست؛ به یقین، ابراهیم مهربان و بردبار بود! (114) چنان نبود که خداوند قومی را، پس از آن که آنها را هدایت کرد (و ایمان آوردند) گمراه (و مجازات) کند؛ مگر آنکه اموری را که باید از آن بپرهیزند، برای آنان بیان نماید (و آنها مخالفت کنند)؛ زیرا خداوند به هر چیزی داناست! (115) حکومت آسمانها و زمین تنها از آن خداست؛ زنده می کند و می میراند؛ و جز خدا، ولی و یاوری ندارید! (116) مسلما خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدت (در جنگ تبوک) از او پیروی کردند، نمود؛ بعد از آنکه نزدیک بود دل های گروهی از آنها، از حق منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند)؛ سپس خدا توبه آنها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است! (117)

در بحارالأنوار، ج 73، ص 318، از امام حسن مجتبی (علیه السلام):

انجام ندادن زنا، جاروب و نظافت کردن راهرو و درب منزل و شستن ظروف سبب رفاه و بی نیازی می گردد.

از همان منبع، ج 44، ص 38:

ص :663

در دنیا چنان برنامه ریزی کن مثل آن که می خواهی همیشه دوام داشته باشی و نسبت به آخرت به نوعی حرکت و کار کن مثل این که فردا خواهی مُرد.

در بحارالأنوار، ج 44، ص 138، از امام حسن مجتبی (علیه السلام):

چیزهای دنیا اگر حلال باشد حساب و بررسی می شود و اگر از حرام به دست آید عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختی و ناراحتی خواهد داشت. پس باید دنیا را همچون میته و مرداری بشناسی که به مقدار نیاز و اضطرار از آن استفاده کنی.

از همان منبع، ج 75، ص 113: مزاح و شوخی شخصیّت و وقار انسان را از بین می برد و چه بسا افراد ساکت دارای شخصیّت و وقار عظیمی می باشند.

از همان منبع، ج 75، ص 105: آن خوبی که شرّ و آفتی در آن نباشد شکر در مقابل نعمت ها و صبر و شکیبایی در برابر سختی هاست.

از همان منبع، ج 75، ص 113: بُخل آن است که انسان آنچه را به دیگری کمک و انفاق کند، فکر نماید از دست داده است و آنچه را ذخیره کرده، خیال کند برایش باقی است.

از همان منبع، ج 75، ص 105: اگر موردِ سرزنش و ننگ مردم باشی، آسان تر از معصیت و گناهی است که موجب آتش جهنّم شود.

وَعَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّی إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿118﴾

و [نیز] بر آن سه تن که بر جای مانده بودند [و قبول توبه آنان به تعویق افتاد] تا آنجا که زمین با همه فراخی اش بر آنان تنگ گردید و از خود به تنگ آمدند و دانستند که پناهی از خدا جز به سوی او نیست پس [خدا] به آنان [توفیق] توبه داد تا توبه کنند بی تردید خدا همان توبه پذیر مهربان است (118)

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 354، آورده است: این آیه در شأن «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن بنی امیه» نازل شده که از رسول خدا (ص) تخلف کرده با آنجناب (در جنگ تبوک) بیرون نشدند البته این تخلفشان از درِ نفاق نبود بلکه از این جهت بود که مسامحه کردند و

ص :664

بعداً پشیمان شدند. وقتی رسول (ص) برگشت، خدمتش رسیدند و عذر خواستند، حضرت با آنان حرف نزد مسلمین هم حرف نزدند زنان آنان نزد حضرت آمدند و قصد کناره گیری کردند. فرمود: نه و لیکن نباید نزدیکتان بیایند. به ناچار هر کدام به قله کوهی رفته و حدود پنجاه روز تضرع و زاری کردند تا توبه آنها پذیرفته شد.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ (119)

ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (120)

وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (121)

وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (122)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ (123)

وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إیماناً فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (124)

وَ أَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ (125)

أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ (126)

وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (127)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید! (119) سزاوار نیست که اهل مدینه و بادیه نشینانی که اطراف آنها هستند، از رسول خدا تخلف جویند؛ و برای حفظ جان خویش، از جان او چشم بپوشند! این بخاطر آن است که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه خدا به آنها نمی رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می شود برنمی دارند و ضربه ای از دشمن نمی خورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحی برای آنها نوشته می شود؛ زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند! (120) و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در این راه) انفاق نمی کنند و هیچ سرزمینی را (بسوی میدان جهاد و یا در بازگشت) نمی پیمایند، مگر اینکه برای آنها نوشته می شود؛ تا خداوند آن را بعنوان بهترین اعمالشان، پاداش دهد (121) شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفه ای کوچ نمی کند (و طایفه ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند! (122) ای کسانی که ایمان آورده اید! با کافرانی که به شما نزدیکترند، پیکار کنید! (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند!) آنها باید در شما شدت و خشونت (و قدرت) احساس کنند؛ و بدانید خداوند با پرهیزکاران است! (123) و هنگامی که سوره ای نازل می شود، بعضی از آنان (به دیگران) می گویند: «این سوره، ایمان کدام یک از شما را افزون ساخت؟!» (به آنها بگو: ) اما کسانی که ایمان آورده اند، بر ایمانشان افزوده؛ و آنها (به فضل و

ص :665

رحمت الهی) خوشحالند (124) و اما آنها که در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزوده؛ و از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند (125) آیا آنها نمی بینند که در هر سال، یک یا دو بار آزمایش می شوند؟! باز توبه نمی کنند و متذکر هم نمی گردند! (126) و هنگامی که سوره ای نازل می شود، بعضی از آنها [= منافقان] به یکدیگر نگاه می کنند و می گویند: «آیا کسی شما را می بیند؟ (اگر از حضور پیامبر بیرون رویم، کسی متوجه ما نمی شود!)» سپس منصرف می شوند (و بیرون می روند)؛ خداوند دلهایشان را (از حق) منصرف ساخته؛ چرا که آنها، گروهی هستند که نمی فهمند (و بی دانشند)! (127)

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿128﴾ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿129﴾ قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است (128) اگر آنها (از حق) روی برگردانند، (نگران مباش!) بگو: خداوند مرا کفایت می کند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است! (129)

در اصول کافی، ج 3، ص 110، چ1، از امام صادق (ع):

بی نیازی و عزت به هر طرف در گردشند تا چون به محل «توکل» برسند وطن گیرند.

در تفسیر المیزان، ج 18، ص 366، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

هیچ یک از پدران و مادران من با زنا همدیگر را ملاقات نکردند و خدا ی لایزال مرا از پشت پدرانی پاک به رحم مادرانی پاک منتقل می کرد و هر کجا که از یک پدر، فرزندانی به وجود می آمد من به پشت آن فرزند منتقل می شدم که از همه پاکتر و بهتر بود.

در نهج البلاغه، ص 645، ح96، از حضرت علی (ع):

نزدیک ترین مردم به پیامبران، داناترینِ آنان است به آنچه که آورده اند. سپس فرمود: دوستِ محمد (ص) کسی است که خدا را اطاعت کند هر چند پیوندِ خویشاوندیِ او دور باشد و دشمنِ محمد (ص) کسی است که خدا را نافرمانی کند، هر چند خویشاوندِ نزدیکِ او باشد.

در امالی شیخ صدوق، ص 95، م13، از امام صادق (ع):

هر کس با دشمنان ما دوستی کند یا با دوستان ما دشمنی نماید، کافر است.

در امالی شیخ صدوق، ص 325، م37، از امام باقر (ع):

هر کس بر من صلوات فرستد و بر آلم نفرستد، بوی بهشت را نخواهد بویید.

ص :666

در امالی شیخ صدوق، ص 911، م85، از رسول خدا (ص):

اگر نزد کسی نام مرا ببرند و صلوات نفرستد، خداوند او را از رحمتش دور کند و به جهنم ببرد. و فرمود: بخیل کسی است که نام مرا ببرند و صلوات نفرستد.

☼ مؤلف:

مراد از روایت فوق آن کسانی هستند که از روی دشمنی و بغض صلوات نفرستند.

در نهج البلاغه، ص 715، ح 361، از حضرت علی (ع): هر گاه از خدای سبحان درخواستی داری، ابتدا بر پیامبر اسلام (ص) درود بفرست، سپس حاجتِ خود را بخواه، زیرا خداوند سبحان بزرگوارتر از آن است که از دو حاجتِ درخواست شده، یکی را برآورد و دیگری را باز دارد.

در امالی شیخ صدوق، ص 603، م60، از امام صادق (ع): هرگاه نام پیامبری برده شد، اول بر محمد (ص) صلوات بفرست، آن گاه بر او و بر دیگر انبیاء صلوات بفرست.

در کافی، ج 4، ص 249، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس یک صلوات بر پیامبر (ص) بفرستد خداوند هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر او صلوات فرستد و چیزی از مخلوقات خدا نماند جز این که بر این بنده صلوات فرستد.

در کافی، ج 4، ص 250، چ1، از امام صادق (ع): صلوات بر من و بر اهل من نفاق را می برد.

در امالی شیخ صدوق، ص 425، م45، از رسول خدا (ص):

هر چیزی اساسی دارد و اساس اسلام دوستی ما خاندان است.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 300، از رسول خدا (ص):

کسی که آخر کلامش صلوات بر من و بر علی (ع) باشد وارد بهشت شود.

خلاصه آیات سوره توبه:

براءة (1) مهلت 4 ماه به کفار (2) اذان (3) ماههای حرام (5) آیا گمان می کنید خدا شما را آزمایش نمی کند (16) نباید مشرکین مساجد را تعمیر کنند (17) مساجد به دست مؤمنین تعمیر می شوند (18) آیا ساقیان با مجاهدان برابرند (19) اگر پدران و برادران شما دوستدار کفرند نباید مورد محبت و دوستی شما قرار گیرند (23) ماجرای جنگ حنین (27 – 26 - 25) مشرکین نجسند (28) جزیه (29) عزیر (30) نور خدا خاموش نمی شود (32) آیه کنز (35) آیه شهور (36) چهار ماه حرام است (36) نسی (37) جهاد (39 - 38) آیه غار (40) ماجرای جنگ تبوک (52 - 41) صدقات (60) بعضی از منافقین، پیامبر (ص) را می آزارند و می گویند او زود باور (اذن=گوش) است (63 - 61) اگر هفتاد بار هم استغفار کنی بخشیده نمی شوند (81) بر مرده آنها نماز نخوان (85) اعراب در کفر و عناد سخت تر از دیگرانند (98) بعضی از اعراب منافقند (100 - 99) آیه صدقه (104 -105) مستضعفین (107) مسجد ضرار (108) برای مشرکین طلب مغفرت نکن (114) توبه 3 نفر (118) رأفت پیامبر اکرم (ص) به مؤمنین (128)

ص :667

10 سوره یونس

10– سوره یونس.

مکی است و 109 آیه دارد. (در اوایل بعثت و یکجا نازل شده است).

مطالب سوره: عدم رسالت زنان – ادله توحید – تاریخ گذشتگان – دلایل بعثت و حشر – احوال مبعوثین– اثبات نبوت – توبیخ جاهلین – قصه نوح و موسی (ع) و فرعون و قوم یونس.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ ﴿1﴾

الر، این آیات کتاب استوار و حکمت آمیز است! (1)

توجه: توضیح مفصل در خصوص حروف رمز (مقطعات) در فصل اول آمده است.

أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَینَا إِلَی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ ﴿2﴾

آیا برای مردم، موجب شگفتی بود که به مردی از آنها وحی فرستادیم که مردم را (از عواقب کفر و گناه) بترسان و به کسانی که ایمان آورده اند بشارت ده که برای آنها، سابقه نیک (و پاداشهای مسلم) نزد پروردگارشان است؟! (اما) کافران گفتند: این مرد، ساحر آشکاری است (2)

☼ نکته:

خداوند سبحان در آیات شریفه ی دیگر می فرماید: «أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلَی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِینْذِرَکُمْ» = «آیا تعجب کرده اید که ذکری از پروردگارتان به وسیله مردی از میان خودتان به شما برسد تا (از مجازات الهی) بیمتان دهد؟!» (اعراف69) و (1).

و می فرماید: «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیهِمْ آیاتُنَا بَینَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ یرِیدُ أَنْ یصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یعْبُدُ آبَاؤُکُمْ» = «و هنگامی که آیات روشنگر ما بر آنان خوانده می شود، می گویند: او فقط مردی است که می خواهد شما را از آنچه پدرانتان می پرستیدند بازدارد!» (2). و می فرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ ینَبِّئُکُمْ» = «و کافران گفتند: آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر می دهد» (3).

و می فرماید: «وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا» = «و ستمگران گفتند: شما تنها از مردی مجنون پیروی می کنید!» (4). و می فرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ» = « (ستمگران گفتند) او فقط مردی است که به نوعی جنون مبتلاست!» (5).

ص :668


1- اعراف63
2- سبأ43
3- سبأ7
4- فرقان8
5- مؤمنون25

و می فرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی» = «(ستمگران گفتند) او فقط مردی دروغگوست» (1).

☼ مؤلف:

آیات فوق الذکر به مرد و مذکر بودن خاتم الانبیا (ص) اشاره دارد. اما به جز این آیات شریفه، در سه آیه دیگر نیز به صراحت می فرماید: «همه انبیا و رسولان مذکر بودند»:

آنجا که می فرماید: «مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» = «و پیش از تو [هم] جز مردانی که به ایشان وحی می کردیم گسیل نداشتیم پس اگر نمی دانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی جویا شوید» (2).

و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَی … » = «و قبل از تو رسولانی نفرستادیم مگر این که مردانی از اهل شهرهای دنیا … » (3).

و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ» = «و پیش از تو [نیز] جز مردانی را که به آنان وحی می کردیم گسیل نداشتیم اگر نمی دانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید ایشان را جسدی که غذا نخورند قرار ندادیم و جاویدان [هم] نبودند» (4).

با توجه به آیات شریفه ی فوق و نیز به استناد روایات و تاریخِ بشریت معلوم می گردد که خداوند متعال 124 هزار پیامبر از جنس مذکر مبعوث فرموده است (که تنها 313 نفرشان «رسول» و 5 تنشان هم به مقام «اولوالعزمی و امامت» رسیده اند و بقیه «نبی» بودند) اما از بین همه ی آنها هیچ کدامشان از جنس مؤنث و زن نبودند. حال در این جا سؤالی بدین شرح مطرح است:

چرا پیامبران الهی از جنس مذکر و مرد بودند نه زن؟ و آیا این مسئله دال بر فضیلت مردان بر زنان است؟

پاسخ: اولاً: خداوند سبحان روح انسان را از جنسی مجرد آفرید که جنسیت (مؤنث و مذکر) ندارد. اما صرفاً در این عالمِ مادی و آن هم به خاطر ادامه حیات و بقای نسل بود که ظاهر و جسمِ مادی او را «دو جنسی» خلق فرمود. و هر جنس با توجه به مسئولیتهایی که فقط در این جهان بر عهده دارد دارای محدودیت و ظرفیتِ خاص خود شد. با توجه به قدرت و خشونتی که در جسمِ مادی مردان وجود دارد لذا یک سری مسئولیتهای سنگین و طاقت فرسا بر عهده ی آنها گذاشته شده است و این تفویضِ مسئولیت به معنای برتری و فضیلتِ او نیست. از جمله ی این مسئولیتها

ص :669


1- مؤمنون38
2- نحل 43
3- یوسف 109
4- انبیا 8 و 7

یکی همان قیومیتی است که در ذیلِ آیه ی شریفه (نساء 34) به تفصیل آمده است و صرفاً نگهبانی و تأمین معاش و محافظت از خانواده است نه فضیلت و برتری.

نبوت و رسالت هم یکی دیگر از این مسئولیت هاست که بر عهده ی مردان گذاشته شده بود چرا که این مسئولیت هم نیاز به کارهای اجرایی داشت، از جمله مبارزه ی تن به تن و برخوردهای مداوم با افراد جامعه به خصوصْ با قدرتمندانِ لامذهب و شرور و خشن، که مستلزم تقابلِ بدن و جسمی خشن و متناسب با این گونه کارهای اجرایی است، به همین خاطر یکی از دلایل این مسئله صرفاً لطیف بودنِ جسمِ مؤنث بود. بنابراین نبوت و رسالت صرفاً تکلیف و مسئولیتی بر دوشِ مردان بود نه این که دلیلی بر فضیلت جنس مذکر باشد. به استناد روایاتی که در ابتدای سوره ی لقمان هم آورده ایم، حضرت لقمان (ع) هر چند نبی نبود اما حکمت و عصمت داشت و در پذیرش نبوت در حال اختیار ترجیح داد که این تکلیفِ سنگین را به دوشش نگذارند. به همین خاطر حضرت داوود (ع) بارها به جناب لقمان (ع) می فرمود: «خوشا به حالت که مقامِ حکمت را گرفتی اما مسئولیتِ نبوت از دوشت برداشته شد» .

ثانیاً: هر چند امروزه جایگاه زنان تا حدی ارتقا یافته است. اما در اعصار گذشته، آنها کالایی برای سوءِ استفاده بوده و ارزش و بهایی در جامعه نداشتند به نحوی که حتی قادر به ابراز عقایدشان نبوده و اصلاً کسی به حرفشان اعتنا نمی کرد. جوامع بشری چنان در تبعیض و مردسالاری به سر می برده اند تا جایی که حتی به حضرت مریم (س) به صرفِ زن بودنش اجازه ی ورود به مسجد هم نمی دادند، چه رسد به اینکه او را به عنوانِ پیامبر بپذیرند!!! و این رفتار در تمام جوامعِ بشریت حاکم بوده است. بله عزیزان! یکی دیگر از دلایل مبعوث نشدن زنان به عنوان نبی و رسول شرایط تبعیض آمیزِ حاکم بر جوامع بشریت بوده است. حتی اگر زنان هم در آن ادوارِ «زن آزاری» به رسالت مبعوث می شدند، آیا حرفشان را می پذیرفتند؟!!! یا این که همه ی آنها را هتک حرمت کرده و به قتل می رساندند؟!!! با این وجود آیا مبعوث کردن انبیای مؤنث یک عمل پوچ و بی فایده و ظلمی در حق زنان نبوده است؟!!! پس چرا عده ای جاهل به بهانه

ص :670

دفاع از حقوق زنان بارها و بارها به آیات بی بدیل الهی و تدبیر بی نظیرِ خداوند سبحان به صرف عناد و کج فهمی اشکال کرده و ایراد می گیرند … ؟!!!

ثالثاً: کمالِ انسان در رسیدن به مقام «ولی الله» یا «ولایتِ الهی» است که این مقام بین زن و مرد یکسان بوده و مشروط به طی کردن مراتب نبوت و رسالت نیست. از آن گذشته نبوت و رسالت از مسئولیتهای مردانِ قبل از بعثت بود و حتی مردانِ بعد از بعثت هم مثلِ زنان از تفویض این مسئولیتها فارغ هستند. پس رسیدن به این مراتبْ تفضلی برای مردانِ قبل از بعثت و در بین خودشان است، نه این که تفضلی بر همه ی زنان و نیز مردانِ بعد از بعثتِ همسان باشد. مثلاً سلمان فارسی (ع) کسی است که پیامبر (ص) او را جزیی از اهلِ بیت (ع) دانسته است. که مطمئناً مقامش در حد یک «نبی» بوده است وگرنه پیامبر (ص) او را به آل الله (ع) منسوب نمی فرمود. و یا حضرت ابوالفضل عباس (ع) که آنجناب نیز در حد یک نبی بوده است و یا نواب امام زمان (ع) و 313 تن از یاران گرانقدرش (ع) و غیره … در بین زنان هم بوده و هستند کسانی چون آسیه، ساره، مادران انبیا و ائمه (ع)، حضرت زینب (س) و حضرت معصومه (س) که هر یک با حفظ درجه خاص خود، به مقام ولایت رسیده اند. البته برخی از 313 نفر یارانِ امام زمان (ع) هم مؤنثند … ختم نبوت و رسالت به دلیل تکامل دین و خلافت الهی است اما با این حال هر کسی و در هر زمانی می تواند به مقام «ولی الله» و مراتبی بالاتر برسد و مثل انبیاءِ الهی تبلیغ کند …

رابعاً: به استناد کلام گوهربارِ امام صادق (ع)(سفینه البحار، ج 1، ص 214) «(در شرایط یکسان) زنان مؤمن بر مردانِ مؤمن افضلند» . که علتش هم صفاتی رذیله از جمله حسادت و تکبر و غیره است که در وجودِ جسمِ مادیِ مؤنث غالب تر از مذکر است و به همین خاطر تلاش زنِ مؤمن برای رسیدن به قربِ الهی بیشتر و سخت تر است و به همان نسبت اجر و فضیلت بیشتری هم دارد.

خامساً: عصمت یعنی در عمل و در فکر، گناه و معصیتِ الهی نکردن است. اما این عصمت مراتبی دارد، هر کسی از مقام عبودیت و ولایت گذشت به رتبه ی پایینِ عصمت نائل می شود. و حدِ اعلای عصمت که به آن عصمت مطلقه هم می توان گفت تنها و تنها در وجود 14 معصوم

ص :671

(ع) است و کسی غیر از آن مقامات «عالین» دارای عصمت مطلقه نیست. اما سایر انبیا و رسولان دارای عصمتی با درجاتی متفاوتند. که اولوالعزم بعد از اهلِ بیت (ع) و بعد رسولان و بعد سایر انبیا به ترتیبِ نزولی دارای این مقامند. اما این مراتب صرفاً به واسطه ی مسئولیت پذیری آنها در این پستها می باشد، در صورتی که «زنان» در مراتبِ این پستها نیستند لذا جنسِ مؤنث نیز طبقاتِ عصمت خود را به طروق دیگری داراست. مثلاً حضرت مریم (س) با وجود این که نبی و رسول نبود اما مثلِ سایر رسولانْ فرشته وحی را دیده است (مریم 22 - 17) و غیر ممکن است شخصی بتواند فرشته ی وحی را ببیند اما معصوم نباشد. از طرفی به جز 313 نفر از رسولانِ الهی بقیه ی 124 هزار نفر از پیامبران فقط «نبی» بودند و به مقام رسالت نرسیدند و می دانیم که «نبی» در مقامی نیست که بتواند فرشته وحی را ببیند، بلکه فقط صدایش را می شنود. بنابراین معلوم می شود که حضرت مریم (س) از آن انبیا مقامی برتر داشته است. و یا حضرت فاطمه ی زهرا (س) دارای جایگاه و مقام عصمت مطلقه است که حتی از رسولان و چهار پیامبر اولوالعزم دیگر غیر از حضرت ختمی مرتبت (ص) مقامش بالاتر و افضل است. و این در حالی است که آن بانوی گرانقدر (س) نه نبی و نه رسول و نه اولوالعزم بوده است. و همانطور که در قرآن کریم فقط به نام 27 تن از پیامبران (ع) اشاره شده است مطمئناً زنان صالحِ بیشتری هم بوده اند که نامی از آنها در قرآن و روایات نیامده است، که هم معصوم بوده و هم از برخی از انبیا برتر بوده اند.

و یا حضرت زینب کبری (س) یا حضرت معصومه (س) و مادرانِ گرانقدر اهلِ بیت و انبیا (ع)، بعید است که به مقامِ عصمت نرسیده باشند. البته این عصمت در مرتبه ی پایین تری از عصمتِ 14 معصوم (ع) است. اما این که این مراتب و مقامات در چه حد و مرزی است تنها خداوند سبحان می داند. و حتی حضرت ابوالفضل عباس (ع) هم مطمئناً در مرتبه ای از مراتبِ عصمت بوده است. که نه تنها دلیلی بر عدم عصمت آنها در دست نیست که حتی شیوه و روش زندگی آن بزرگواران و نیز استدلال قرآن کریم هم دلیلی بر عصمت برخی از آنهاست مثلاً نزول وحی بر مادر حضرت موسی (ع)، یا مژده ی فرشتگان به ساره (س) و … (والله اعلم).

ص :672

سادساً: منظور از این آیات شریفه بیان و توصیف مذکر بودنِ انبیا نیست بلکه مقصود بیان بشر بودن رسولان است همچنان که در جای دیگر می فرماید: «وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسونَ» = «اگر فرشته ای هم به رسالت بفرستیم او را به صورت بشری درآوریم و بر آنان همان لباس که مردمان بپوشند می پوشانیم» (1).

و یا آیه 8 سوره انبیا که در بالا آمد در حقیقت پاسخ به گروهی است که علت عدم ایمان آوردنشان به انبیا را صرفاً این دانسته اند که: «اگر انبیا از جنس فرشتگان بودند به آنها ایمان می آوردیم» . و خداوند سبحان هم در پاسخشان این مطلب را می رساند که: «رسولانِ خدا مردانی از جنس بشر عادی بودند» و به عبارتی از جنس بشر بودن را بیان می کند، نه این که بخواهد فضیلتی برای مردانْ قائل شود. و در آیه انعام هم می رساند که حتی اگر رسولان از جنس ملائکه بودند باز هم شبیه همین مردم نازل می شدند. و البته فرشتگانی هم برای راهنمایی بشر نازل شده اند چرا که خداوند سبحان به استناد آیه شریفه «هاروت و ماروت» (بقره 102) در زمان حضرت سلیمان (ع) دو رسول از جنس فرشته برای راهنمایی و نجات «مردم بابل» از سحر فرستاد اما باز هم ایمان نیاوردند. چه بسا این عمل در ادوار مختلف هم تکرار شده باشد. (والله اعلم).

☼ مؤلف:

ممکن است عده ای به بنده ی حقیر ایراد گرفته و اشکال کنند که «حضرت زینب (س) و حضرت ابوالفضل عباس (ع) و مادران اهلِ بیت (ع) و انبیا (ع) و … معصوم نیستند» .

در پاسخ به این گروه باید گفت: اولاً: سیر صعودی تمام انسانها به نحوی است که مراتبی را طی کرده تا به مقام ولایت و خلافت الهی برسند. حال اگر کسی به حدی از تقوا و ورع رسید که دیگر گناه و فکر گناه نکند به درجه ی «ولی الله» رسیده و او حداقلِ مرتبه ی عصمت را کسب کرده است. و این برای زنان و مردان یکسان است. و اگر این «ولی الله» مراتبی بالاتر را طی کند پس به مقاماتی بالاتر می رسد که این مراتب در بین مردانِ گذشته به تناسب مقامشان به اسامی نبی، بعد رسول و بعد اولوالعزم و امام ملقب و تفویضِ مسئولیت شده اند. اما این پستها در بین زنان در تمام ادوار و در بین مردان بعد از بعثت وجود ندارد. بلکه آنها می توانند به مراتبی خارج از این

ص :673


1- انعام 9

پستها دست یابند که حتی بالاتر از برخی انبیا باشند. البته هرگز وحی نبوت بر آنها نازل نمی شود

☼ نکته:

14 معصوم (ع) استثنا بوده و از ابتدای خلقتِ عالم به عنوان واسطه های فیوضات الهی بر ماسوا، در حد اکملِ کمال و امامت و عصمت بوده اند. البته برخی از پیامبرانِ اولوالعزم، مرتبه ی «نبوت» را در بدو تولد داشته اند، مثل عیسی (ع) که در بدو تولد «نبی» متولد شد اما مراتبِ رسالت و اولوالعزمی و «شروعِ امامت» (نه «تکمیل امامت» ) را بعدها کسب کرد. اما بعید است در بین کسانی که فقط «نبی» شده اند از همان آغاز، «نبی» متولد شده باشند. (والله اعلم).

توجه: اینکه اهلِ بیت (ع) از همان ابتدا عصمت مطلقه داشته اند دال بر عدم اختیار نیست چرا که خداوند سبحان خود می دانسته است که ظرفیت وجودی آن بزرگواران در چه حد است، از طرفی در تمام دوران زندگی گوهربارشان در کمال اختیارْ طاقت فرساترین عبادات را داشته اند و بیشترین سختی ها را در راه عبودیت و دفاع از حریم توحید بر خودشان وارد کرده اند …

ثانیاً: عصمت مرتبه و درجاتی دارد. و این طور نیست که هر کسی به مقام عصمت رسید با 14 معصوم (ع) برابر باشد. بلکه 14 معصوم (ع) دارای عصمت مطلقه اند و کسی همتراز آن انوار تابناک و گوهربار نیست و تنها خداوند سبحان می داند آن عزیزان چه مقامِ ماورایی دارند. «مقام عصمت مطلقه، مَثلِ نمره ی «20» است و بقیه ی مراتبْ نمراتی پایین ترند. حال اگر کسی نمره ی «10» هم بگیرد قبول شده و وارد حیطه ی عصمت می شود. ولی آیا کسی که نمره ی «10» می گیرد قابل قیاس با کسی است که نمره اش «20» است؟!!!» .

ثالثاً: دریافت مقام عصمت به شرط نبوت و رسالت نیست که کسی بخواهد اشکال کند. و این موضوع علاوه بر زنان حتی بر مردان قبل و بعد از بعثت هم منطبق است. مثلاً حضرت لقمان (ع) با این که نبی نبود اما به مقام حکمت و عصمت رسید. (توضیح در خصوص عصمت لقمان (ع) در سوره لقمان گذشت). و یا حضرت فاطمه ی زهرا (س) و حضرت مریم (س) و …

رابعاً: نه تنها دلیلی بر عدم عصمت آن بزرگواران وجود ندارد، که حتی دلایلی به شرح ذیل وارد است که ثابت می کنند آن حضرات (ع) حداقل به مراتبی از عصمت نائل شده اند از جمله:

ص :674

1 - وحی (الهام) به مادر موسی (ع) که حضرت موسی (ع) را درون صندوق گذاشته و به آب بیندازد: «وَأَوْحَینَا إِلَی أُمِّ مُوسَی … » (1).

2 - درخواست حضرت آسیه (س) از خدای تعالی به این که قبل از مرگش بهشت و جایگاهش را ببیند که به استناد روایات دعایش مستجاب شد و در همین دنیا قادر به دیدن بهشت شد: « … امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیتًا فِی الْجَنَّةِ» = «همسر فرعون، در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز … » (2).

3 - مژده و وعده ی فرشته ی وحی به ساره مادر گرانقدر حضرت اسحاق (ع): «وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ … » = «و همسرش (ساره) ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق دادیم … گفت: ای وای بر من! آیا من فرزند می آورم در حالی که پیرزنم؟» (هود72 - 71). {ممکن است ضمیر در این آیات به حضرت ابراهیم (ع) برگردد نه به ساره (س) اما باز هم آن جناب صدای فرشتگان را شنیده است}.

4 - ورود فاطمه بنت اسد (س) مادر گرانقدر حضرت علی (ع) به درون کعبه مکرمه و رؤیت فرشتگان و هم صحبتی با حضرت آسیه و مریم (س) و …

5 - در خصوص مادران اهلِ بیت (ع) و انبیا (ع): مطمئناً هر کدام از آن بزرگواران در عصر و زمان خود برترین و عالی ترین مقامات عرفانی و ملکوتی را در بین زنان عالم دارا بوده اند. اهلِ بیت (ع) و انبیا (ع) از وجود آنها تغذیه کرده و شیر خورده اند و در دامان معصوم و پاک آنها رشد کرده اند. مگر می شود اهلِ بیت (ع) از شیرِ غیرِ معصوم تغذیه شوند؟!!! اتفاقاً قرآن کریم هم به این مطلب اشاره فرموده است چرا که موسی (ع) از شیر هیچ کس تغذیه نکرد تا آن که خواهر موسی (ع) مادرش را به آسیه (س) معرفی کرد و موسی (ع) به دامان مادر بزرگوارش بازگشت و از شیر وی تغذیه کرد: «وَحَرَّمْنَا عَلَیهِ الْمَرَاضِعَ … » (قصص12) و «فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ» (3).

با همین استناد هم می توان گفت که آمنه (س) مادرِ حضرت رسول (ص) و حلیمه (س) دایه ی آن حضرت (ص)، معصوم بوده اند. و یا حضرت خدیجه (س) هم به همین دلیل باید

ص :675


1- قصص7
2- تحریم 11
3- قصص13

معصوم باشد چرا که برترین زنِ عالمِ امکان حضرت فاطمه ی زهرا (س) در دامان حضرت خدیجه (س) تغذیه کرد. و یا بقیه ی مادران که بهتر است مروری به تاریخ بیندازند تا بفهمند که آن عزیزان در چه سطح و مقامی از عرفان و عبودیت سیر کرده اند، از جمله: «حدیث= سوسن= سلیل= جده (س)» ، این بانوی گرانقدر از آن جایی که جدّه ی امام زمان (ع) است به «جده» نیز معروف است. و امام هادی (ع) همسر گرانقدرش درباره او می فرماید: «سلیل (جده) از هر آفت و از هر پلیدی و ناپاکی منزه است» . بعد از شهادت امام عسکری (ع) از حضرت حکیمه خاتون (س) دختر امام جواد (ع)، عمه امام عسکری (ع) سؤال شد: شیعیان به چه کسی مراجعه کنند؟ فرمود: به جده، مادر امام عسکری (ع) مراجعه کنید و فرمود: به امام حسین (ع) اقتدا کن که آن حضرت بر حسب ظاهر به خواهرش زینب (س) وصیت کرد و هر عملی که از جانب امام سجاد (ع) می رسید برای حفظ امام سجاد (ع) به زینب (س) نسبت داده می شد. و یا بقیه ی مادرانِ گرانقدر (س) …

6 - در خصوص حضرت زینب (س): آن بانوی گرانقدر در طول عمر شریفش دائماً مشغول اطاعت و عبادت حضرت حق تعالی بود. به طوری که حتی بعد از مصیبت هولناکِ کربلا در شب اولِ آن واقعه ی دردناک، نمازِ نافله ی شبش را ترک نکرد. همه می دانند یکی از عواملِ اصلی و مهم زنده نگهداشتن دین اسلام، تبلیغات مداوم و مستمر آن بانوی گرانقدر بوده است که مانند پیامبری الهی و معصوم در آن شرایط خفقان، از تبلیغ و رسالتِ ارزشمندش کم نگذاشت. بی انصافی و ظلم و افتراست که مقامی غیر از عصمت به آن بانوی عزیز (س) نسبت داد. مگر می شود بانویی که امام حسین (ع) در برابرش قیام می فرمود و شیعیان در غیابِ امام سجاد به او متوسل می شدند، معصوم نباشد؟!!! …

7 - در خصوص حضرت ابوالفضل عباس (ع): حضرت عباس (ع) علاوه بر داشتن تقوای الهی همچنین عالمی فرهیخته بوده اند و در زمانی در این عالم گیتی به سر برده اند که نبوت خاتمه یافته بود. و گرنه اعمال و رفتارِ آن حضرت (ع) احتمالاً در حد نبی الهی بوده است. مَثَلِ حضرت عباس (ع) نسبت به امام حسین (ع)، همان مثلِ هارون (ع) به موسی (ع) و مثلِ حضرت علی (ع)

ص :676

به حضرت رسول (ص) است. آن عزیز گرانقدر آن چنان محو در اطاعت و فرمانبرداری خدای سبحان بود که بهتر است به تاریخ و شیوه ی زندگی آن جناب بیشتر توجه شود. و همین محو شدن در اطاعت الهی بوده است که او را به تبعیت از «اولی الامر» ملزم فرموده است به نحوی که حتی با این که برادرِ امام حسین (ع) بوده اما هرگز به خودش اجازه نمی داد به امام زمانش لقب برادر بدهد بلکه امام(ع) را با اسامی «یا سیدی» ، «یا بن رسول الله» و غیره صدا می کرد و همواره در برابر امامش کرنش و فروتنی می نمود. آنجناب کسی است که امامی معصوم (ع) به او تکیه می کند و او را امین و علمدار خویش منصوب می فرمایند. مگر می شود کسی که حتی لحظه ای فکر تمرد از امام زمانش به ذهنش خطور نکند آنگاه فکر گناه و تمرد الهی به ذهنش خطور کند؟!!! آیا مرحله ی آغازینِ عصمت غیر از «فکر گناه نکردن» چیزِ دیگری هم هست؟!!! … (والله اعلم).

در وسائل الشیعه، ج 5، ص 7، از امام صادق (ع)، از حضرت عیسی (ع):

موسی بن عمران به شما امر کرد زنا مکنید و من به شما امر می کنم که فکر زنا را هم در خاطر نیاورید چه رسد به عمل زنا زیرا آن کس که فکر زنا می کند مانند کسی است که در عمارت زیبایی آتش روشن کند پس اگر چه عمارت آتش نگیرد ولی دودهای تیره ی آتش زیبایی های عمارت را خراب می کند پس فکر گناه هم به همین شکل قلب انسان را تیره و تار می سازد و به صفا و پاکی آن ضربه می زند ولو که عملاً مرتکب آن نشوید.

در غررالحکم، ص 510، از امام علی (ع):

کسی که در اندیشه گناه باشد و پیرامونش بسیار فکر کند سرانجام همان افکار بد و اندیشه های پلید او را به ارتکاب گناه می خواند و آلوده اش می سازد.

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿3﴾ پروردگار شما، خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز [ دوران] آفرید؛ سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت و به تدبیر کار (جهان) پرداخت؛ هیچ شفاعت کننده ای، جز با اذن او نیست؛ این است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنید! آیا متذکر نمی شوید؟ (3)

ص :677

☼ نکته:

چهار بحثِ تفسیری در آیه شریفه فوق به چشم می خورد:

1 - بحثِ ستة ایام: خداوند سبحان در هفت آیه شریفه می فرماید که آسمانها و زمین را در 6 یوم (زمان) خلق فرموده است: (هود 7)، (یونس 3)، (اعراف 54)، (فرقان 59)، (سجده 4)، (ق 38) و (حدید4). که بحث تفسیری این آیات شریفه در ذیلِ آیه ی (سجده 4) آمده است.

2 - بحثِ عرش: که بحثِ آن در ذیلِ آیه شریفه ی (حاقه 17) آمده است.

3 - بحثِ شفاعت: که بحثِ آن در ذیلِ آیه شریفه ی (بقره 48) آمده است.

4 - بحثِ تسبیح: که بحثِ آن در ذیلِ آیه شریفه ی (اِسراء 44) آمده است.

إِلَیهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ لِیجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ ﴿4﴾ بازگشت همه شما بسوی اوست! خداوند وعده حقی فرموده؛ او آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را باز می گرداند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، به عدالت جزا دهد؛ و برای کسانی که کافر شدند، نوشیدنی از مایع سوزان است؛ و عذابی دردناک، بخاطر آنکه کفر می ورزیدند! (4)

☼ نکته:

خداوند سبحان هر گاه رجوع در قرآن کریم را به وجودِ مقدسش نسبت داده است به طور کلی به دو مرحله و عالمِ انسانی اشاره دارد:

1 - «رجوعِ از عالمِ مادی و زمینی به سوی وجودِ مقدسش در همین دنیا» : که شاخص این آیات آوردن کلمه ی «لعل= شاید» در ابتدای کلمه «رجوع» می باشد. و این در مرحله ی عالم مادی است که هنوز شخصْ نمرده است و خداوند سبحان نیز با بیان آیات و معجزات و نزول عذاب بر مجرمین می خواهد بنده اش را به راهِ توحید بکشاند. همچنان که می فرماید: «وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ» (زخرف28). و «لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ» (1).

توجه: این آیات شریفه می رسانند که انسانهای مخلص همواره در پیشگاه و قرب الهی هستند و لذا قیامت برای آنها تازگی ندارد بلکه این گنهکاران هستند که در این دنیای مادی آن

ص :678


1- زخرف48؛ احقاف27؛ اعراف168؛ اعراف174؛ روم41 و سجده21

چنان از قرب الهی دور شده اند که قیامت و حضور در صحنه ی محشر و پیشگاه الهی برایشان تازگی دارد. و خداوند سبحان هم که بر مخلوقاتش ترحم دارد همواره و به هر بهانه ای می خواهد آنها را هشدار دهد تا «شاید به سویش برگردند= لعلهم یرجعون» . به همین خاطر است که عده ی بسیار قلیلی از افراد در همین عالم مادی به واسطه ی قرب الهی می توانند از قالب زمینی خود فارغ شده و آن ببینند که دیدنی است …

2 - «رجوع و بازگشت همه ی انسانها به عالمِ حشر» : همچنان که می فرماید: «إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا» (مائده 105و 48). «إِلَی مَرْجِعُکُمْ» (لقمان15) (آل عمران55). «إِلَیهِ مَرْجِعُکُمْ» (انعام60). «إِلَی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ» (انعام 108). «إِلَی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ» (انعام164) (زمر7). «إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ» (هود 4). «إِلَی مَرْجِعُکُمْ» (عنکبوت 8). «إِنَّ مَرْجِعَهُمْ» (صافات68). «إِلَیهِ یرْجَعُونَ» (1). «إِلَینَا یرْجَعُونَ» (2).

«إِلَیهِ رَاجِعُونَ» (بقره46). «إِلَینَا رَاجِعُونَ» (انبیاء93). «إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ» (3).

«إِلَیهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا» (آیه مورد بحث). «إِلَینَا مَرْجِعُکُمْ» (4). «فَإِلَینَا مَرْجِعُهُمْ» (5). و «إِلَینَا مَرْجِعُهُمْ» (یونس70) (6).

☼ نکته:

همان طور که در بالا آمد این رجوع در چهار آیه از سوره یونس آمده است که در هیچ سوره دیگری به این تعداد نیست. و شاید با رجوعِ قوم یونس تناسبی داشته باشد (والله اعلم).

☼ نکته:

آیاتِ فوق در بیان «مسئله رجوع و بازگشت» به سوی خالق هستی (جل جلاله) هستند. اما در هیچ کدام از آنها اشاره ای به درخواست مخلوق از خالقش برای رجوع و یا به عبارتی «طلب رجوع» یا همان «استرجاع» به چشم نمی خورد، بلکه در همه ی آنها این وعده از جانب خالق متعال به تمام مخلوقات چه کافر و چه مؤمن است که داده می شود. و تنها یک آیه ی شریفه از قرآن کریم است که به این درخواست اشاره دارد و آن هم آیه شریفه ی «استرجاع= طلب و درخواستِ بازگشت به سوی خالق از جانب مخلوق» است. و البته کسانی چنین درخواستی از تهِ دل دارند که واقعاً مشتاق باشند و برای رسیدن به معشوق، لحظه شماری کنند به

ص :679


1- آل عمران83؛ ؛ انعام36
2- غافر77؛ مریم40
3- مؤمنون60
4- یونس23
5- یونس46
6- لقمان23

عبارتی مخاطبِ آیه شریفه ی «استرجاع» بر خلاف آیات فوق فقط مؤمنین است و نه کفار، همچنان که می فرماید: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» = «آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند: ما از خداییم؛ و به سوی او باز می گردیم!» (1).

☼ نکته:

در قرآن کریم کلمه «رجوع» به غیر خداوند سبحان هم آمده است مثلاً در آیه (انبیاء 95) مراد «رجوع و بازگشت روحِ برزخی و رجعت او از برزخ به سوی عالمِ زمینی» است که این مرحله فقط مختصِ اهلِ رجعت است، همچنان که می فرماید: «وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یرْجِعُونَ» = «و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (2).

توجه: بحث «رجعت» در ذیل آیات (اِسراء 8 - 4) و (انبیاء 95) و (نمل 83) آمده است.

هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا

خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿5﴾

او کسی است که خورشید را روشنایی و ماه را نور قرار داد؛ و برای آن منزلگاه هایی مقدر کرد، تا عدد سالها و حساب (کارها) را بدانید؛ خداوند این را جز بحق نیافریده؛ او آیات (خود را) برای گروهی که اهل دانشند، شرح می دهد! (5)

☼ نکته:

خداوند سبحان در حدود 26 بار به کلمه «قمر» و «32» بار به کلمه «شمس» اشاره فرموده است. که به استناد این آیات شریفه نکاتی بدین شرح می توان بیان کرد:

1 - خداوند سبحان خورشید و ماه را هم برای روشنایی و هم حسابِ زمان خلق فرموده است: «وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا» = «و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است» (3).

«وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا» = «و ماه را در میان آسمانها مایه روشنایی و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است؟!» (4).

«وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّی عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ» = «و برای ماه منزلگاه هایی قرار دادیم، (که) سرانجام بصورت «شاخه کهنه قوسی شکل و زرد رنگ خرما» در می آید» (5).

ص :680


1- بقره 156
2- انبیاء 95
3- انعام96
4- نوح16
5- یس39

2 - تا قرن گذشته اکثر افراد فکر می کردند خورشید و ستارگان ثابتند و تنها سیاراتند که در گردشند اما به تازگی فهمیده اند که ستارگان و خورشید نیز در گردشند. و این در حالی است که خداوند سبحان به گردش خورشید اشاره فرموده است: « … کُلٌّ فِی فَلَکٍ یسْبَحُونَ» = «(ماه و خورشید) هر کدام در مسیرشان شناورند» (1).

«وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا» = «و خورشید بسوی قرارگاهش در حرکت است» (2).

«الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» = «خورشید و ماه با حساب منظمی می گردند» (3).

«وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی» = «و خورشید و ماه را مسخر فرمان خویش قرار داد؛ هر کدام تا سرآمد معینی به حرکت خود ادامه می دهند» (4).

«وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یجْرِی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی» (5).

3 - تمام موجودات از جمله ماه و خورشید دائماً در حال سجده و ستایش پروردگار متعال هستند همچنان که می فرماید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ» = «آیا ندیدی که تمام کسانی که در آسمانها و کسانی که در زمینند برای خدا سجده می کنند؟! و (همچنین) خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم (در حال سجده و تسبیحند)» (6).

4 - خداوند سبحان به ماه و خورشید هم قسم یاد کرده است:

«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا» = «به خورشید و گسترش نور آن سوگند» (7).

«وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ» = «و سوگند به ماه آنگاه که بدر کامل می شود» (8).

5 - زمین و آسمانِ عالمِ حشر و بهشت و جهنم غیر از این زمین و آسمان مادی است و در آن عالم اصلاً ماه و خورشیدی وجود ندارد: «لَا یرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا» = «(در بهشت) نه آفتاب را در آنجا می بینند و نه سرما» (9).

6 - «پایان دنیا» امری حتمی و غیر قابل انکار است که تمام کتب الهی از جمله قرآن کریم به آن اشاره فرموده اند. در آن زمان انسانهایی بر روی این زمین زیست می کنند که مدارات و نظام

ص :681


1- انبیاء33 و یس40
2- یس38
3- رحمن5
4- زمر5 و فاطر13
5- لقمان29
6- حج18
7- شمس1
8- انشقاق18
9- انسان13

حاکم بر سیارات و ستارگان بر هم خورده و باعث برخورد به یکدیگر و به زمین می شوند. و آن انسانها که کافر هم شده اند این عذاب را می بینند (به سوره قیامت و (اسرا58) رجوع شود):

«وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ» = «و خورشید و ماه یک جا جمع شوند» (1).

«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» = «در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود» (2).

«وَخَسَفَ الْقَمَرُ» = «و ماه بی نور گردد» (قیامت8). و …

إِنَّ فی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ (6)

إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ (7)

أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (8)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدیهِمْ رَبُّهُمْ بِإیمانِهِمْ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (9)

مسلماً در آمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمانها و زمین آفریده، آیات (و نشانه هایی) است برای گروهی که پرهیزکارند (و حقایق را می بینند) (6) آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافلند (7) (همه) آنها جایگاهشان آتش است، بخاطر کارهایی که انجام می دادند! (8) (ولی) کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت می کند؛ از زیر (قصرهای) آنها در باغهای بهشت، نهرها جاری است (9)

توجه: بحث تفسیری بهشت و جهنم در سوره رحمن و واقعه آمده است.

دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿10﴾ نیایش آنان در آنجا (بهشت) سبحانک اللهم [= خدایا تو پاک و منزهی] و درودشان در آنجا سلام است و پایان نیایش آنان این است که الحمد لله رب العالمین [=ستایش ویژه پروردگار جهانیان است] (10)

☼ نکته:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» در آغاز 5 سوره ی «حامدات» آمده است: «حمد، انعام، کهف، سبا و فاطر» . و عبارت «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» در 6 آیه ی (حمد 2)، (یونس 10)، (غافر 65)، (زمر 75)، (انعام 45) و (صافات 182) آمده و «رَبِّ الْعَالَمِینَ» در آیه (یونس37) هم آمده است.

☼ نکته:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» حدود «23» بار تکرار شده است: (انعام1و45)، (اعراف43)، (یونس10)، (ابراهیم39)، (نحل75)، (إسراء111)، (کهف1)، (مؤمنون28)، (نمل15و59 و93)، (عنکبوت63)، (لقمان25)، (سبا 1)، (فاطر1و34)، (صافات 182)، (زمر29و74و75)، (غافر 65) و (3).

ص :682


1- قیامت9
2- تکویر1
3- حمد 2

☼ نکته:

از آن جایی که آیه شریفه ی «بسمله» خود اولین آیه ی هر سوره، بخصوص سوره ی حمد است پس «الْحَمْدُ لِلَّهِ … » دومین آیه ی سوره حمد است نه اولین. یعنی باید گفت: (حمد 2).

☼ نکته:

معنا و ستایشِ عبارت «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» به واسطه کلمه «عالمین» ، گسترده تر و جامع تر از آیاتی است که فقط به عبارت «الْحَمْدُ لِلَّه» اشاره دارند. ناگفته نماند که معنا و مفهوم حقیقی آیه: «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» در سوره حمد با آیات (یونس10)، (غافر65)، (زمر75)، (انعام45) و (صافات182) دقیقاً یکسان نیست. اما معنای حقیقی و تفاوت این آیات در چیست؟

پاسخ: قرآن کریم ظاهر و باطنی دارد و باطن آن از فهمِ عقلِ ناقصِ بشرِ عادی خارج است تنها خداوند سبحان و «راسخونِ در علم= مطهرون= اهلِ بیت (ع)» می توانند به باطن و تأویل آیاتِ الهی دسترسی داشته باشند. اما همین ظاهر هم می تواند راه گشایی برای همگان باشد به شرط آن که تفسیر به رأی نشود. برای درک قرآن کریم، اصول و فروعی است، اصول درک قرآن را می توان به دو بخش تقسیم کرد: 1_ ورع، عبادت، دعا و توسل به درگاه حضرت حق تعالی، همچنان که می فرماید: «فاذکُرونی اَذکُرکُم» (بقره 152) و می فرماید: «و ما کانَ لِنفسٍ اَن تُؤمِنَ الّا بِاذنِ الله» (یونس100). 2_ پیروی و اطاعت محض و تمسک خالصانه به اهل بیت (ع)، همچنان که می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب33) و نیز می فرماید: «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (آل عمران 7). فروعِ فهمِ قرآن کریم هم شامل مطالعات دقیق و تجسس در علوم قرآنی است. در این بین هستند کسانی که اصول را رها کرده و تنها به فروع کفایت می کنند و فکر می کنند با عقل ناقص خویش می توانند به تفسیر و تأویل قرآن کریم بپردازند و البته در جواب اینها حضرت حق تعالی می فرماید: «وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا» (اسرا 85). (برای تفسیر «الْحَمْدُ لِلَّهِ» به سوره «حمد» مراجعه شود).

در بحارالانوار، ج 1، ص 206، از امام صادق (ع): کسی که بدون علم و آگاهی از دستورات ما ائمه (ع) اعمالش را خودسرانه و به میل خود یا دیگران انجام دهد مانند کسی است که خلاف جهتی که او را به مقصد می رساند حرکت نماید که هر چه پیش رود از مقصدش دورتر گردد.

ص :683

در اصول کافی، ج 1، ص 76، از ابوبصیر: به امام صادق (ع) عرض کردم مطالبی برای ما پیش می آید که حکمش را از قرآن نمی فهمیم حدیثی هم فعلاً از شما درباره آن مطلب به ما نرسیده که در آن نظر کنیم آیا می توانیم به رأی و نظر خود در آن مطلب اجتهاد نماییم و عمل کنیم؟ حضرت (ع) فرمود: نه زیرا اگر درست بروی، پاداشی نداری و اگر خطا کنی بر خدا دروغ بسته ای.

در اصول کافی، ج 1، ص 66، از امام صادق (ع): احادیث ما را بنویسید زیرا تا ننویسید موفق به یادگیری و حفظ آن نشوید و دل به وسیله ی نوشتنْ آرامش و اطمینان پیدا می کند.

در بحارالانوار، ج 1، ص 206، از امام صادق (ع):

هر کدام از شیعیان ما که دین شناس نباشد خیری در او نیست زیرا وقتی کسی آگاهی مذهبی نداشته باشد مخالفانْ او را گمراه خواهند نمود بدون اینکه خودش متوجه باشد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 231، از حضرت علی (ع)، از پیامبر اکرم (ص):

چون خداوند می دانست فرزندان آدم اغوا می شوند و او را تکذیب خواهند کرد، فرمود: سبحان الله و می دانست که بندگانْ شکر نعمتش را به جا نمی آورند فرمود: «الحمد لله» و این اول کلام است و اگر صادر نشده بود خداوند نعمتش را به کسی عطا نمی فرمود. «لا اله الا الله» کلمه ای است که عبادت مردم بدون آن قبول نخواهد شد و با این کلمه میزانِ اعمالِ خلایق در روز قیامت فزونی خواهد یافت. «الله اکبر» بزرگترین کلمه ای است که خداوند آن را دوست دارد و صحتِ نماز، موکول به آن است.

در تفسیر المیزان، ج 19، ص 34، از اختصاص، از حضرت رسول (ص):

وقتی بنده ای می گوید: «سبحان الله» هر چه زیر عرش است همراه او تسبیح می گویند و به گوینده ی این کلمه ده برابر پاداش دهند و وقتی بگوید: «الحمد لله» خداوند نعمتهای دنیا را بر او ارزانی دارد تا با خدا ملاقات کند و نعمتهای آخرت به او ارزانی شود. «الحمد لله» کلمه ای است که وقتی بهشتیان وارد بهشت می شوند می گویند و همه گونه کلام دنیایی غیر از حمد خدا قطع خواهد شد و معنی آیه: «تحیتهم یوم یلقونه سلام» همین است.

ص :684

وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیرِ لَقُضِیَ إِلَیهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿11﴾ اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن «خوبی» ها عجله دارند، خداوند در مجازاتشان شتاب می کرد، (بزودی) عمرشان به پایان می رسید (و همگی نابود می شدند)؛ ولی کسانی را که ایمان به لقای ما ندارند، به حال خود رها می کنیم تا در طغیانشان سرگردان شوند! (11)

☼ نکته:

ظاهر آیه ی شریفه مورد بحث به موضوع «املاء» و «استدراج» اشاره دارد.

در دو سوره «قلم» و «اعراف» به صراحت به این دو کلمه اشاره شده است:

«فَذَرْنِی وَمَنْ یکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ» = «اکنون مرا با آنها که این سخن را تکذیب می کنند واگذار! ما آنان را از آنجا که نمی دانند به تدریج به سوی عذاب پیش می بریم» (1).

«وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ» = «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی دانند، مجازاتشان خواهیم کرد» (2).

«وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیدِی مَتِینٌ» = «و به آنها مهلت (بازگشت) می دهم؛ چرا که نقشه های من محکم و دقیق است!» (قلم45) و (3).

توجه: علت به تعویق افتادنِ این عذاب در ذیلِ آیات (اسراء 58) و (طه 129) آمده است.

وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿12﴾ هنگامی که به انسان زیان (و ناراحتی) رسد، ما را (در هر حال: ) در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، می خواند؛ اما هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است (زشتی عمل را درک نمی کنند)! (12)

☼ نکته:

مشابه آیه شریفه مورد بحث، 4 آیه دیگر بدین شرح است: «وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یشْرِکُونَ» = «هنگامی که رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خود را می خوانند و توبه کنان بسوی او بازمی گردند؛ اما همین که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهی از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک می شوند» (4).

«وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْر … » = «و چون گرفتاری بیچاره تان کند … تنها به یاد او می افتید» (5).

ص :685


1- قلم44
2- اعراف182
3- اعراف183
4- روم33
5- اسراء67

«وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِی مَا کَانَ یدْعُو إِلَیهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ» = «هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را می خواند و بسوی او باز می گردد؛ اما هنگامی که نعمتی از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را می خواند از یاد می برد و برای خداوند همتایانی قرارمی دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزی از کفرت بهره گیر که از دوزخیانی» (زمر8)

«فَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ بَلْ هِی فِتْنَةٌ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «هنگامی که انسان را زیانی رسد، ما را (برای حل مشکلش) می خواند؛ سپس هنگامی که از جانب خود به او نعمتی دهیم، می گوید: این نعمت را بخاطر کاردانی خودم به من داده اند؛ ولی این وسیله آزمایش (آنها) است، اما بیشترشان نمی دانند» (1).

توجه: آیات شریفه (یونس22و23) نیز شباهتی با 5 آیه ی شریفه ی فوق دارند.

☼ نکته:

سیاق آیات شریفه ی فوق صریح در بیان این واقعیتند که انسان در حین سختی به خداوند سبحان متوسل می شود و در موقعِ آسایش رخ بر می تابد. اما در آیه ای دیگر می فرماید: «وَإِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَی الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَؤُوسًا» = «و چون به انسان نعمت ارزانی داریم روی برمی گرداند و پهلو تهی می کند و چون آسیبی به وی رسد ناامید می گردد» (اسراء83). حال در جمع این آیات باید گفت: آیه شریفه ی اسراء مبین حال عادی و ظاهری انسان است ولی آیات مذکور متعرض حال فطری و درونی اوست. و با هم تضادی ندارند. (والله اعلم).

در تحف العقول، ص 79، از امام علی (ع): چه زشت و ناپسند است که هنگام نیاز، به خداوندِ جبار خضوع کنی ولی پس از رفع نیاز و بی نیازی، شروع به جفاکاری و معصیت کنی.

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ (13)

ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (14)

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (15)

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (16)

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا

ص :686


1- زمر49

یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17)

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (18)

وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فیما فیهِ یَخْتَلِفُونَ (19)

وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ (20)

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فی آیاتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ (21)

هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ (22)

فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (23)

إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (24)

وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (25)

لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ (26)

وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (27)

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ (28)

فَکَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلینَ (29)

هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (30)

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (31)

فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ (32)

کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی الَّذینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (33)

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (34)

ما امتهای پیش از شما را، هنگامی که ظلم کردند، هلاک نمودیم؛ در حالی که پیامبرانشان دلایل روشن برای آنها آوردند، ولی آنها ایمان نیاوردند؛ این گونه گروه مجرمان را کیفر می دهیم! (13) سپس شما را جانشینان آنها در روی زمین - پس از ایشان- قرار دادیم؛ تا ببینیم شما چگونه عمل می کنید! (14) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده می شود، کسانی که ایمان به لقای ما (و روز رستاخیز) ندارند می گویند: «قرآنی غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن! (و آیات نکوهش بتها را بردار)» بگو: «من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم؛ فقط از چیزی که بر من وحی می شود، پیروی می کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از

ص :687

مجازات روز بزرگ (قیامت) می ترسم!» (15) بگو: «اگر خدا می خواست، من این آیات را بر شما نمی خواندم؛ و خداوند از آن آگاهتان نمی کرد؛ چه اینکه مدتها پیش از این، در میان شما زندگی نمودم؛ (و هرگز آیه ای نیاوردم؛) آیا نمی فهمید؟!» (16) چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، یا آیات او را تکذیب می کند؟! مسلما مجرمان رستگار نخواهند شد! (17) آنها غیر از خدا، چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند و نه سودی می بخشد؛ و می گویند: «اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!» بگو: «آیا خدا را به چیزی خبر می دهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟!» منزه است او و برتر است از آن همتایانی که قرار می دهند! (18) (در آغاز) همه مردم امت واحدی بودند؛ سپس اختلاف کردند؛ و اگر فرمانی از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری می شد (و سپس همگی به مجازات می رسیدند) (19) می گویند: «چرا معجزه ای از پروردگارش بر او نازل نمی شود؟!» بگو: «غیب (و معجزات) تنها برای خدا (و به فرمان او) است! شما در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم! (شما در انتظار معجزات بهانه جویانه باشید و من هم در انتظار مجازات شما!)» (20) هنگامی که به مردم، پس از ناراحتی که به آنها رسیده است، رحمتی بچشانیم، در آیات ما نیرنگ می کنند (، و برای آن نعمت و رحمت توجیهات ناروا می کنند)؛ بگو: «خداوند سریعتر از شما مکر [= چاره جویی] می کند؛ و رسولان [= فرشتگان ] ما، آنچه نیرنگ می کنید (و نقشه می کشید)، می نویسند!» (21) او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر می دهد؛ زمانی که در کشتی قرارمی گیرید و بادهای موافق آنان را (بسوی مقصد) حرکت می دهد و خوشحال می شوند، ناگهان طوفان شدیدی می وزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها می آید؛ و گمان می کنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روی اخلاص می خوانند که: «اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی، حتما از سپاسگزاران خواهیم بود!» (22) اما هنگامی که خدا آنها را رهایی بخشید، (باز) به ناحق، در زمین ستم میکنند. ای مردم! ستمهای شما، به زیان خود شماست! از زندگی دنیا بهره (میبرید)، سپس بازگشت شما بسوی ماست؛ و ما، شما را به آنچه عمل میکردید، خبر می دهیم! (23) مثل زندگی دنیا، همانند آبی است که از آسمان نازل کرده ایم؛ که در پی آن، گیاهان (گوناگون) زمین -که مردم و چهارپایان از آن می خورند- می روید؛ تا زمانی که زمین، زیبایی خود را یافته و آراسته می گردد و اهل آن مطمئن می شوند که می توانند از آن بهره مند گردند، (ناگهان) فرمان ما، شب هنگام یا در روز، (برای نابودی آن) فرامی رسد؛ (سرما یا صاعقه ای را بر آن مسلط می سازیم؛) و آنچنان آن را درو می کنیم که گویی دیروز هرگز (چنین کشتزاری) نبوده است! این گونه، آیات خود را برای گروهی که می اندیشند، شرح می دهیم! (24) و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت می کند؛ و هر کس را بخواهد (و شایسته و لایق ببیند)، به راه راست هدایت می نماید (25) کسانی که نیکی کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند؛ و تاریکی و ذلت، چهره هایشان را نمی پوشاند؛ آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند (26) اما کسانی که مرتکب گناهان شدند، جزای بدی بمقدار آن دارند؛ و ذلت و خواری، چهره آنان را می پوشاند؛ و هیچ چیز نمی تواند آنها را از (مجازات) خدا نگه دارد! (چهره هایشان آنچنان تاریک است که) گویی با پاره هایی از شب تاریک، صورت آنها پوشیده شده! آنها اهل دوزخند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند! (27) (به خاطر بیاورید) روزی را که همه آنها را جمع می کنیم، سپس به مشرکان می گوییم: «شما و معبودهایتان در جای خودتان باشید (تا به حسابتان رسیدگی شود!)» سپس آنها را از هم جدا می سازیم (و از هر یک جداگانه سؤال می کنیم). و معبودهایشان (به آنها) می گویند: «شما (هرگز) ما را عبادت نمی کردید!» (28) (آنها در پاسخ می گویند: ) همین بس که خدا میان ما و شما گواه باشد، اگر ما از عبادت شما غافل بودیم! (29) در آن جا، هر کس عملی را که قبلاً انجام داده است، می آزماید. و همگی بسوی «الله» - مولا و سرپرست حقیقی خود- بازگردانده می شوند؛ و چیزهایی را که بدروغ همتای خدا قرار داده بودند، گم و نابود می شوند! (30) بگو: «چه کسی شما را از آسمان

ص :688

و زمین روزی می دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می کند؟» بزودی (در پاسخ) می گویند: «خدا» ، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی کنید (و از خدا نمی ترسید)؟! (31) آن است خداوند، پروردگار حق شما (دارای همه این صفات)! با این حال، بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روی گردان می شوید؟! (32) اینچنین فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلم شده که آنها (پس از این همه لجاجت و گناه)، ایمان نخواهند آورد! (33) بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، آفرینش را ایجاد می کند و سپس بازمی گرداند؟!» بگو: «تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس بازمی گرداند؛ با این حال، چرا از حق روی گردان می شوید؟!» (34)

توجه: بحثِ تفسیری آیه 19 در ذیلِ آیه 129 طه و سوره قیامت آمده است.

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَآئِکُمْ مَّنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَّ یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ﴿35﴾

بگو آیا از شریکان شما کسی هست که به سوی حق رهبری کند بگو خداست که به سوی حق رهبری می کند پس آیا کسی که به سوی حق رهبری می کند سزاوارتر است مورد پیروی قرار گیرد یا کسی که راه نمی نماید مگر آنکه [خود] هدایت شود شما را چه شده چگونه داوری می کنید (35)

در کافی، ج 2، ص 138، از امام باقر (ع): آل محمد (ع) کسانی هستند که مردم را به راه حق رهبری می کنند و غیر از آنها خلایق را به گمراهی سوق می دهند.

در نهج البلاغه، خطبه 2، از امام علی (ع): عترت پیامبر (ص) جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامی و نگهبان کتاب های آسمانی و کوههای همیشه استوار دین خدایند، خدا به وسیله اهل بیت (ع) پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت، کسی را با آل محمد (ص) نمی توان قیاس کرد، شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد زیرا جانشینی پیامبر (ص) حق آنهاست و وصیت پیامبر (ص) نسبت به خلافت مسلمین و میراث ولایت پس از خودش به آنها تعلق دارد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 251، در ذیل آیه 35، از کافی، از امام صادق (ع): اولین حکمی که حضرت علی (ع) بعد از پیامبر (ص) فرمود آن بود: شخص شراب خواری را نزد ابوبکر بردند تا حد را جاری کند ولی مرد گفت که نمی دانسته شراب حرام است ناچار مسئله را از حضرت علی (ع)

ص :689

طلب کردند. فرمود: از مهاجر و انصار سؤال کنند آیا کسی آیه حرمت شراب را بر آن مرد تلاوت کرده یا خیر؟ اگر نشنیده باشد بحثی بر او نیست زیرا حرمت، فرع بر دانستن است و چون کسی گواهی نداد لذا او را رها ساخت و سلمان عرض کرد: آنها را بر این حکم هدایت فرمودید! فرمود: خواستم حجت را بر آنان تمام کنم، چرا که خداوند می فرماید: آیا کسی که مردم را به حق رهبری می کند، سزاوار به پیروی است یا آن که هدایت نمی کند.

در کافی، ج 2، ص 138، از رسول خدا (ص): روزگاری بر مردم بیاید که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی نماند، مردم خود را مسلمان می نامند در صورتی که دورتر از همه کس به اسلام هستند، مسجد های آنان (در ظاهر) آباد است ولی (در باطن) از هدایت (و حقیقت) ویران، فقهای آنان بدترین فقهای زیر آسمان هستند، فتنه از نزد آنها بیرون آید و به همان ها نیز باز می گردد.

توجه: روایت فوق در نهج البلاغه از حضرت علی (ع) هم نقل شده است.

در مکارم الاخلاق، ج 1، ص 98، از امام علی (ع):

در آخرالزمان حدود و احکام و قوانینی که خداوند بر پیامبر (ص) نازل فرموده از بین می رود و درباره احکام اسلامی گفته می شود فلان عالم چنین گفته و فلانی چنان گفته و مردم تابع آراء و عقاید دیگران شوند و سنت و دستورات رسول خدا (ص) را ترک کنند.

در آثارالصادقین، ج 17، ص 320، از امام علی (ع):

مردی به امام (ع) عرض کرد یا امیرالمومنین! به خدا قسم من شما را دوست دارم. امام (ع) فرمود ولی من تو را دشمن دارم. مرد گفت چرا؟ فرمود: زیرا تو اذان گفتن و اقامه نماز را وسیله کسب درآمد خود قرار داده ای و به وسیله آموزش قرآن و احکام مزد می گیری.

در تحف العقول، ص 225، از امام علی (ع): عالمی که دین را وسیله خوردن کند ارزشش همان است که خورده و از او خارج گشته است.

در الحیات، ج 1، ص 85، از امام علی (ع): علم معنوی و الهی را برای 4 چیز نخوانید:

1 - اینکه به وسیله آن در مقابل دانایان و مؤمنین به خود ببالید.

2 - با آن به مجادله و بحث با نادانان

ص :690

برخیزید.

3 - در مجالس به واسطه آن خود نمایی کنید.

4 - مردمان را به واسطه علم متوجه خود سازید و با آن کسب روزی نمایید.

در نهج البلاغه، ح 288، از امام علی (ع): هرگاه خدا بخواهد بنده ای را خوار سازد دانش و علم معنوی که برای آخرتش سودمند باشد را از او دور سازد.

در تحف العقول، ص 85، از امام علی (ع):

حسین جان! بدان نشانه دانش و علم معنوی تواضع و نرمش در مقابل مردم است و آفت آن تکبر و خودبینی است زیرا خودبینیِ شخص دلیل بر کم عقلی اوست.

وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (36)

وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (37)

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (38)

بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ (39)

وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدینَ (40)

وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لی عَمَلی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَری ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41)

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ (42)

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ (43)

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (44)

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ (45)

وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهیدٌ عَلی ما یَفْعَلُونَ (46)

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (47)

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (48)

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (49)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (50)

أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (51)

ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (52)

وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ (53)

وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (54)

أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (55)

هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (56)

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ

ص :691

مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ (57)

قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (58)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ (59)

وَ ما ظَنُّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (60)

وَ ما تَکُونُ فی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (61)

و بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهای بی اساس)، پیروی نمی کنند؛ (در حالی که) گمان، هرگز انسان را از حق بی نیاز نمی سازد (و به حق نمی رساند)! به یقین، خداوند از آنچه انجام می دهند، آگاه است! (36) شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود؛ ولی تصدیقی است برای آنچه پیش از آن است (از کتب آسمانی) و شرح و تفصیلی بر آنها است؛ شکی در آن نیست و از طرف پروردگار جهانیان است (37) آیا آنها می گویند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است» ؟! بگو: «اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن بیاورید؛ و غیر از خدا، هر کس را می توانید (به یاری) طلبید!» (38) (ولی آنها از روی علم و دانش قرآن را انکار نکردند؛) بلکه چیزی را تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند و هنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده است! پیشینیان آنها نیز همین گونه تکذیب کردند؛ پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود! (39) بعضی از آنها، به آن ایمان می آورند؛ و بعضی ایمان نمی آورند؛ و پروردگارت به مفسدان آگاهتر است (و آنها را بهتر می شناسد)! (40) و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شماانجام می دهید بیزارم!» (41) گروهی از آنان، بسوی تو گوش فرامی دهند (؛اما گویی هیچ نمی شنوند و کرند)! آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی، هر چند نفهمند؟! (42) و گروهی از آنان، به سوی تو می نگرند (اما گویی هیچ نمی بینند)! آیا تو می توانی نابینایان را هدایت کنی، هر چند نبینند؟! (43) خداوند هیچ به مردم ستم نمی کند؛ ولی این مردمند که به خویشتن ستم می کند! (44) (به یاد آور) روزی را که (خداوند) آنها را جمع (و محشور) می سازد؛ آنچنان که (احساس می کنند) گویی جز ساعتی از روز، (در دنیا) توقف نکردند؛ به آن مقدار که یکدیگر را (ببینند و) بشناسند! مسلما آنها که لقای خداوند (و روز رستاخیز) را تکذیب کردند، زیان بردند و هدایت نیافتند! (45) اگر ما، پاره ای از مجازاتهایی را که به آنها وعده داده ایم، (در حال حیات تو (به تو نشان دهیم و یا) پیش از آنکه گرفتار عذاب شوند، ) تو را از دنیا ببریم، در هر حال، بازگشتشان به سوی ماست؛ سپس خداوند بر آنچه آنها انجام می دادند گواه است! (46) برای هر امتی، رسولی است؛ هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، بعدالت در میان آنها داوری می شود؛ و ستمی به آنها نخواهد شد! (47) و می گویند: «اگر راست می گوئی، این وعده (مجازات) کی خواهد بود؟» (48) بگو: «من (حتی) برای خودم زیان و سودی را مالک نیستم، (تا چه رسد برای شما!) مگر آنچه خدا بخواهد. (این مقدار می دانم که) برای هر قوم و ملتی، سرآمدی است؛ هنگامی که اجل آنها فرا رسد، (و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود، ) نه ساعتی تأخیر می کنند و نه پیشی می گیرند! (49) بگو: «اگر مجازات او، شب هنگام یا در روز به سراغ شما آید (، آیا می توانید آن را از خود دفع کنید؟!)» پس مجرمان برای چه عجله می کنند؟! (50) یا اینکه آنگاه که واقع شد، به آن ایمان می آورید! (به شما گفته می شود: ) حالا؟! در حالی که قبلا برای آن عجله می کردید! (ولی اکنون چه سود!) (51) سپس به کسانی که ستم کردند گفته می شود: عذاب ابدی را بچشید! آیا جز به آنچه انجام می دادید کیفر داده می شوید؟!» (52) از تو می پرسند: «آیا آن (وعده مجازات الهی) حق است؟» بگو: «آری، به پروردگارم سوگند، قطعاً حق است؛ و شما نمی توانید

ص :692

از آن جلوگیری کنید!» (53) و هر کس که ستم کرده، اگر تمامی آنچه روی زمین است در اختیار داشته باشد، (همه را از هول عذاب، ) برای نجات خویش می دهد! و هنگامی که عذاب را ببینند (پشیمان می شوند؛ اما) پشیمانی خود را کتمان می کنند (، مبادا رسواتر شوند)! و در میان آنها، به عدالت داوری می شود؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد! (54) آگاه باشید آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست! آگاه باشید وعده خدا حق است، ولی بیشتر آنها نمی دانند! (55) اوست که زنده می کند و می میراند و به سوی او بازگردانده می شوید! (56) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینه هاست؛ (درمانی برای دلهای شما؛) و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان! (57) بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند؛ که این، از تمام آنچه گردآوری کرده اند، بهتر است!» (58) بگو: «آیا روزیهایی را که خداوند بر شما نازل کرده دیده اید، که بعضی از آن را حلال و بعضی را حرام نموده اید؟!» بگو: «آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می بندید (و از پیش خود، حلال و حرام می کنید؟!)» (59) آنها که بر خدا افترا می بندند، درباره (مجازات) روز رستاخیز، چه می اندیشند؟! خداوند نسبت به همه مردم فضل (و بخشش) دارد، اما اکثر آنها سپاسگزاری نمی کنند! (60) در هیچ حال (و اندیشه ای) نیستی و هیچ قسمتی از قرآن را تلاوت نمی کنی و هیچ عملی را انجام نمی دهید، مگر اینکه ما گواه بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن می شوید! و هیچ چیز در زمین و آسمان، از پروردگار تو مخفی نمی ماند؛ حتی به اندازه سنگینی ذره ای و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه (همه آنها) در کتاب آشکار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است! (61)

أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿62﴾ الَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ﴿63﴾ لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿64﴾ آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند (62) همانان که ایمان آورده و پرهیزکاری ورزیده اند (63) در زندگی دنیا و در آخرت مژده برای آنان است وعده های خدا را تبدیلی نیست این همان کامیابی بزرگ است (64)

در تفسیر المیزان، ج 19، ص 163، از کافی، از امام صادق (ع): وقتی شخصی نفسش روی سینه اش افتد، رسول خدا (ص) را می بیند که به او بشارت می دهد، بعد حضرت علی (ع) را می بیند که به او می گوید: من همان علی بن ابیطالبم که دوستش داشتی همان که امروز به سود تو هستم. و هر کس چنین چیزی ببیند برای همیشه می میرد و آن را بزرگ می شمارد. (به دنیا بر نمی گردد).

در تفسیر المیزان، ج 19، ص 164، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

رسالت و نبوت بعد از من قطع شده و بعد از من به هیچ وجه رسولی نخواهد آمد مگر مبشرات (و آن) رؤیای شخص مسلم است و جزیی از نبوت است. هر مسلمانی که راستگوتر باشد رؤیای او نیز صادق تر است. رؤیای مسلم یکی از 46 جزء نبوت است. رؤیا سه قسم است،

ص :693

رؤیای صالحه که بشارت است از طرف خدا، رؤیایی که ناشی از حالت اندوه است و رؤیایی که از حدیث نفس حاصل می شود. وقتی خواب ناپسندی دیدید آن را به مردم نگویید.

☼ نکته:

از آنجایی که مدت نبوت پیامبر (ص) 23 سال ( 13 سال پیش از هجرت و 10 سال بعد از آن) بود و از طرفی هم براساس روایات 6 ماه اول از طریق رؤیای صالحه به پیامبر (ص) وحی می شد تا قرآن نازل شد و چون نسبت بین 6 ماه و 23 سال نسبت یک به 46 می باشد. بنابراین معنای عبارت «46 جزء نبوت» از روایت فوق مشهود می شود.

در امالی شیخ صدوق، ص 791، م75، از امام صادق (ع):

هر گاه مؤمن خوابی هولناک ببیند یا تنش خواری کشد، گناهش می ریزد.

در امالی شیخ صدوق، ص 49، از امام صادق (ع): چون گناه بنده مؤمن زیاد شود و جبران آن نکند خداوند او را به غم و اندوه در دنیا گرفتار سازد تا کفاره آن شود و گرنه بیمارش کند تا کفاره آن گناهان شود و اگر باز هم چاره ساز نشد هنگام مرگ بر او سخت گیرد تا کفاره گناهش شود و اگر باز هم گناه داشته باشد در قبر عذابش کند تا هنگام دیدن پروردگار گناهی نداشته باشد.

وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (65)

أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَتَّبِعُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (66)

هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (67)

قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (68)

قُلْ إِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (69)

مَتاعٌ فِی الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدیدَ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (70)

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامی وَ تَذْکیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (71)

فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ (72)

فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرینَ (73)

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدینَ (74)

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی وَ هارُونَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمینَ (75)

فَلَمَّا جاءَهُمُ

ص :694

الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبینٌ (76)

قالَ مُوسی أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَکُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (77)

قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا وَ تَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیاءُ فِی الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَکُما بِمُؤْمِنینَ (78)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونی بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ (79)

فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسی أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (80)

فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسی ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدینَ (81)

وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (82)

فَما آمَنَ لِمُوسی إِلاَّ ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفینَ (83)

وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمینَ (84)

فَقالُوا عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ (85)

وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکافِرینَ (86)

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی وَ أَخیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ (87)

وَ قالَ مُوسی رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زینَةً وَ أَمْوالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیمَ (88)

قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقیما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (89)

وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ (90)

آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (91)

فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ (92)

وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنی إِسْرائیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّی جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (93)

فَإِنْ کُنْتَ فی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرینَ (94)

وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرینَ (95)

إِنَّ الَّذینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ (96)

وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیمَ (97)

سخن آنها تو را غمگین نسازد! تمام عزت (و قدرت)، از آن خداست؛ و او شنوا و داناست! (65) آگاه باشید تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از آن خدا می باشند! و آنها که غیر خدا را همتای او می خوانند، (از منطق و دلیلی) پیروی نمی کنند؛ آنها فقط از پندار بی اساس پیروی می کنند؛ و آنها فقط دروغ می گویند! (66) او کسی است که شب را برای شما آفرید، تا در آن آرامش بیابید؛ و روز را روشنی بخش (تا به تلاش زندگی پردازید) در اینها نشانه هایی است برای کسانی که گوش شنوا دارند! (67) گفتند: «خداوند فرزندی برای خود انتخاب کرده است» ! (از هر عیب و نقص و احتیاجی) منزه است! او بی نیاز است! از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است! شما هیچ گونه دلیلی بر این ادعا ندارید! آیا به خدا نسبتی می دهید که نمی دانید؟! (68) بگو: «آنها که به خدا دروغ می بندند، (هرگز) رستگار نمی شوند! (69) بهره ای (ناچیز) از دنیا دارند؛ سپس بازگشتشان بسوی ماست؛ و بعد، به آنها مجازات شدید به سزای کفرشان می چشانیم! (70) سرگذشت نوح را بر آنها بخوان! در آن هنگام که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر تذکرات من نسبت به آیات الهی، بر شما سنگین (و غیر قابل تحمل) است، (هر کار از دستتان ساخته است بکنید)

ص :695

من بر خدا توکل کرده ام! فکر خود و قدرت معبودهایتان را جمع کنید؛ سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند؛ (تمام جوانب کارتان را بنگرید؛) سپس به حیات من پایان دهید و (لحظه ای) مهلتم ندهید! (اما توانایی ندارید!) (71) و اگر از قبول دعوتم روی بگردانید، (کار نادرستی کرده اید؛ چه اینکه) من از شما مزدی نمی خواهم؛ مزد من، تنها بر خداست! و من مأمورم که از مسلمین [= تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا] باشم! (72) اما آنها او را تکذیب کردند! و ما، او و کسانی را که با او در کشتی بودند، نجات دادیم؛ و آنان را جانشین (و وارث کافران) قرار دادیم؛ و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، غرق نمودیم! پس ببین عاقبت کار کسانی که انذار شدند (و به انذار الهی اهمیت ندادند)، چگونه بود! (73) سپس بعد از نوح، رسولانی به سوی قومشان فرستادیم؛ آنان دلایل روشن برایشان آوردند؛ اما آنها، به چیزی که پیش از آن تکذیب کرده بودند، ایمان نیاوردند! این چنین بر دلهای تجاوزکاران مهر می نهیم (تا چیزی را درک نکنند)! (74) بعد از آنها، موسی و هارون را با آیات خود به سوی فرعون و اطرافیانش فرستادیم؛ اما آنها تکبر کردند (و زیر بار حق نرفتند؛ چرا که) آنها گروهی مجرم بودند! (75) و هنگامی که حق از نزد ما بسراغ آنها آمد، گفتند: «این، سحری است آشکار !» (76) موسی گفت: آیا درباره حق، هنگامی که به سوی شما آمد، (چنین) می گویید؟! آیا این سحر است؟! در حالی که ساحران (هرگز) رستگار (و پیروز) نمی شوند! (77) گفتند: «آیا آمده ای که ما را، از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم، منصرف سازی؛ و بزرگی (و ریاست) در روی زمین، از آن شما دو تن باشد؟! ما (هرگز) به شما ایمان نمی آوریم!» (78) فرعون گفت: «(بروید و) هر جادوگر (و ساحر) دانایی را نزد من آورید!» (79) هنگامی که ساحران (به میدان مبارزه) آمدند، موسی به آنها گفت: «آنچه (از وسایل سحر) را می توانید بیفکنید، بیفکنید!» (80) هنگامی که افکندند، موسی گفت: آنچه شما آوردید، سحر است؛ که خداوند بزودی آن را باطل می کند؛ چرا که خداوند (هرگز) عمل مفسدان را اصلاح نمی کند! (81) او حق را به وعده خویش، تحقق می بخشد؛ هر چند مجرمان کراهت داشته باشند! (82) (در آغاز) هیچ کس به موسی ایمان نیاورد، مگر گروهی از فرزندان قوم او؛ (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافیانش، مبادا آنها را شکنجه کنند؛ زیرا فرعون، برتری جویی در زمین داشت؛ و از اسرافکاران بود! (83) موسی گفت: «ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده اید، بر او توکل کنید اگر تسلیم فرمان او هستید!» (84) گفتند: «تنها بر خدا توکل داریم؛ پروردگارا! ما را مورد شکنجه گروه ستمگر قرار مده! (85) و ما را با رحمتت از (دست) قوم کافر رهایی بخش! (86) و به موسی و برادرش وحی کردیم که: «برای قوم خود، خانه هایی در سرزمین مصر انتخاب کنید؛ و خانه هایتان را مقابل یکدیگر (و متمرکز) قرار دهید! و نماز را برپا دارید! و به مؤمنان بشارت ده (که سرانجام پیروز می شوند!)» (87) موسی گفت: «پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالی (سرشار) در زندگی دنیا داده ای، پروردگارا! در نتیجه (بندگانت را) از راه تو گمراه می سازند! پروردگارا! اموالشان را نابود کن! و (بجرم گناهانشان، ) دلهایشان را سخت و سنگین ساز، به گونه ای که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند!» (88) فرمود: «دعای شما پذیرفته شد! استقامت به خرج دهید؛ و از راه (و رسم) کسانی که نمی دانند، تبعیت نکنید!» (89) (سرانجام) بنی اسرائیل را از دریا [= رود عظیم نیل] عبور دادیم؛ و فرعون و لشکرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ هنگامی که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمین هستم!» (90) (اما به او خطاب شد: ) الآن؟!! در حالی که قبلا عصیان کردی و از مفسدان بودی! (91) ولی امروز، بدنت را (از آب) نجات می دهیم، تا عبرتی برای آیندگان باشی! و بسیاری از مردم، از آیات ما غافلند! (92) بنی اسرائیل را در جایگاه صدق (و راستی) منزل دادیم؛ و از روزیهای پاکیزه به آنها عطا کردیم؛ (اما آنها به نزاع و اختلاف برخاستند!) و اختلاف نکردند، مگر بعد از آنکه علم و آگاهی به سراغشان آمد! پروردگار تو روز قیامت، در آنچه اختلاف می کردند، میان آنها داوری می کند! (93) و اگر در آنچه بر تو

ص :696

نازل کرده ایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می خواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است؛ بنابر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلماً او تردیدی نداشت! این درسی برای مردم بود!] (94) و از آنها مباش که آیات خدا را تکذیب کردند، که از زیانکاران خواهی بود! (95) (و بدان) آنها که فرمان پروردگار تو بر آنان تحقق یافته، (و بجرم اعمالشان، توفیق هدایت را از آنها گرفته هرگز) ایمان نمی آورند (96) هر چند تمام آیات (و نشانه های الهی) به آنان برسد، تا زمانی که عذاب دردناک را ببینند! (زیرا تاریکی گناه، قلبهایشان را فرا گرفته و راهی به روشنایی ندارند!) (97)

فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ ﴿98﴾ مردم هیچ شهر و قریه ای، ایمانشان مفید و سود مند نبود مگر قوم یونس که وقتی [در آخرین لحظه] ایمان آوردند عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و تا چندی آنان را برخوردار ساختیم (98)

داستان حضرت یونس بن متی (ع) (از جامع، ج 3، ص 280 - 290): او از پیغمبران بنی اسرائیل و فرزند الیاس پیغمبر معروف به متی است. 4728 سال بعد از هبوط آدم متولد شد. در30 سالگی بر اهل نینوا مبعوث شد. او کم صبر و بی حوصله بود. قومش 100 هزار نفر بودند.

30 سال قومش را دعوت کرد. تنها دو نفر مؤمن شدند:

1 - روبیل: مردی حکیم و از خاندان نبوت و صاحب اغنام و احشام بود.

2 - تنوخا: مردی هیزم شکن و زاهد و عابد بود. عابد از یونس می خواست که طلب عذاب کند و عالم (روبیل) می گفت صبر کن. یونس به توصیه ی تنوخا نفرین کرد و خداوند فرمود اجابت نمودم و در موعد معین (روز چهارشنبه نیمه شوال) طلوع آفتاب عذاب نازل خواهد شد. عابد و یونس از میان قوم خارج شدند ولی عالم به نصیحت قوم ادامه داد تا شروع به توبه کردند و عذاب رفع شد. یونس غضبناک شده، سوار کشتی شد، وقتی مقداری در دریا پیش رفت به امر خدای سبحان ماهی بزرگی راه کشتی را گرفت و ساکنین کشتی قرعه انداختند و به نام یونس افتاد و او را به دریا انداختند و ماهی او را بلعید. بعد از هفت روز که در شکم ماهی بود خداوند توبه اش را پذیرفت و در بیابانی در کنار دریا افتاد. خداوند درخت کدویی رویاند و یونس در زیر سایه آن بماند و هفت روز هم در آن بیابان مشغول گریه و مناجات بود. خداوند کرمی را مأمور کرد تا ریشه درخت کدو را بعد از هفت روز خورد و درخت کدو خشک شد و افتاد و یونس (ع) ناراحت و محزون شد. خطاب رسید برای درختی که نه آن را کاشته و نه زحمتی کشیدی این قدر

ص :697

ناراحتی؟ ولی برای صد هزار نفر طلب عذاب کردی؟ اینک تمام آن مردم پرهیزکار شده اند به سوی آنها برگرد. وی هفت روز دیگر سیر کرد تا به نینوا رسید. در خارج شهر چوپانی را دید و گفت من یونسم ولی او نپذیرفت و به امر خدا گوسفندی به صدا درآمد و گفت او یونس است چوپان هم با گوسفند به شهر رفت و مردم با شنیدن صدای گوسفند باور کرده به سویش شتافتند.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 288، در ذیل آیه98، از امام باقر (ع):

یونس (ع) 4 هفته از میان قومش غایب و پنهان شد: هفت روز طی مسافت کرد تا به دریا رسید. هفت روز در شکم ماهی بود. هفت روز در بیابان در زیر درخت کدو توقف نمود و هفت روز دیگر سیر کرد تا به زمین نینوا رسید. مجموع آنها 28 روز است.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 667، چ2، از امیرالمؤمنین (ع):

خداوند متعال عموم را به واسطه گناهِ خصوصی از مردم عذاب نمی کند مشروط به این که گناه کنندگان پنهانی و بدون اطلاعِ عموم مبادرت به عصیان نمایند ولی اگر علنی و در حضور عموم مرتکب نافرمانی خدا شوند و عامه مردم نیز از اعمال ایشان متأثر نشده و آنها را از گناه باز ندارند البته هر دو گروه مستحق عقوبتِ خداوند متعال می شوند.

از همان منبع، از امام رضا (ع): هر گاه بندگان مرتکب گناهانِ ناشناخته ای شوند، حق تعالی آنها را به بلاهای شناخته شده ای مبتلا کند.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

اگر مردم زیارت بیت (الله) را ترک می کردند قطعاً عذاب بر ایشان نازل می شد.

در علل الشرایع، ج 2، ص 665، چ2، از امیرالمؤمنین (ع)، از رسول خدا (ص): خداوند جل جلاله هنگامی که ببیند اهل قریه ای در معاصی زیاده روی می کنند، حال آن که در بین آنها سه نفر از اهل ایمان می باشند آنان را خوانده و می فرماید: «ای اهل عصیان اگر میان شما مؤمنینی که مشتاق جلال من هستند و با نمازشان زمین و مساجد مرا آباد نموده و در سحرها از خوف من استغفار و طلب آمرزش می کنند نبودند عذابم را بر شما فرو می فرستادم و باکی هم نداشتم».

ص :698

☼ نکته:

به استناد روایت فوق در زمانِ وقوعِ عذابِ آخرالزمان همه کافرند و مؤمنی نیست.

در کتاب امالی شیخ صدوق، ص 1049، م96، از حضرت رسول (ص):

جبرئیل (ع) بر آدم (ع) نازل شد و گفت: ای آدم! مأمورم که تو را میانِ سه چیز مخیّر کنم که یکی از آنها را انتخاب کنی و دو تای دیگر را ترک نمایی:

1 - عقل 2 - حیا 3 - دین. آدم (ع)، عقل را انتخاب کرد. پس جبرئیل (ع) به حیا و دین گفت: برگردید و او را فرو گذارید. گفتند: ما امر شده ایم به همراهِ عقل باشیم، هر کجا که باشد. جبرئیل گفت: شأن شماست و عروج کرد.

در کافی، ج 3، ص 166، چ1، از امام صادق (ع): کسی که حیا ندارد، دین ندارد.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنینَ (99)

و اگر پروردگار تو می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می آوردند؛ آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!) (99)

توجه: بحث تفسیری آیه فوق در ذیل آیه شریفه «آیة الکرسی» (بقره 255) آمده است.

وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ ﴿100﴾

و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد و [خدا] بر کسانی که نمی اندیشند پلیدی را قرار می دهد (100)

در تفسیر جامع، ج 3، ص 295، در ذیل آیه 100، از امام صادق (ع):

با مردم در امر دین جدل نکنید زیرا خصومت دلهای شما را بیمار می نماید. خداوند به پیامبرش فرمود: ای حبیب من! تو نمی توانی هر که را دوست بداری و بخواهی هدایت کنی، خدا هر که را خواسته باشد هدایت و رهبری می نماید. اگر خداوند بخواهد بنده ای داخل امری شود، چنان به سرعت داخل آن امر می شود که از پرواز پرنده به آشیانه خود سریعتر است.

در امالی شیخ صدوق، ص 317، م36، از امام حسین (ع):

هر کس در برابر خشم مردم، رضایت خدایتعالی را طلب کند، خدایتعالی امورش را کفایت کند. و هر کس در برابر خشم خداوند، رضایت مردم را طلب کند، خداوند او را به مردم واگذارد.

قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (101)

فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلاَّ

ص :699

مِثْلَ أَیَّامِ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ (102)

ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنینَ (103)

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی شَکٍّ مِنْ دینی فَلا أَعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (104)

وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ (105)

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمینَ (106)

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (107)

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ (108)

وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ (109)

بگو: «نگاه کنید چه چیز (از آیات خدا و نشانه های توحیدش) در آسمانها و زمین است!» اما این آیات و انذارها به حال کسانی که (به خاطر لجاجت) ایمان نمی آورند مفید نخواهد بود! (101) آیا آنها (چیزی) جز همانند روزهای پیشینیان (و بلاها و مجازاتهایشان) را انتظار می کشند؟! بگو: «شما انتظار بکشید، من نیز با شما انتظار می کشم!» (102) سپس (هنگام نزول بلا و مجازات، ) فرستادگان خود و کسانی را که (به آنان) ایمان می آورند، نجات می دهیم و همین گونه، بر ما حق است که مؤمنان (به تو) را (نیز) رهایی بخشیم! (103) بگو: ای مردم! اگر در عقیده من شک دارید، من آنهایی را که جز خدا می پرستید، نمی پرستم! تنها خداوندی را پرستش می کنم که شما را می میراند! و من مأمورم که از مؤمنان باشم! (104) و (به من دستور داده شده که: ) روی خود را به آیینی متوجه ساز که از هر گونه شرک، خالی است؛ و از مشرکان مباش! (105) و جز خدا، چیزی را که نه سودی به تو می رساند و نه زیانی، مخوان! که اگر چنین کنی، از ستمکاران خواهی بود! (106) و اگر خداوند، (برای امتحان یا کیفر گناه، ) زیانی به تو رساند، هیچ کس جز او آن را برطرف نمی سازد؛ و اگر اراده خیری برای تو کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد! آن را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند؛ و او غفور و رحیم است! (107) بگو: «ای مردم! حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده؛ هر کس (در پرتو آن) هدایت یابد، برای خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد، به زیان خود گمراه می گردد؛ و من مأمور (به اجبار) شما نیستم!» (108) و از آنچه بر تو وحی می شود پیروی کن و شکیبا باش (و استقامت نما)، تا خداوند فرمان (پیروزی) را صادر کند؛ و او بهترین حاکمان است! (109)

خلاصه آیات سوره یونس:

خدا آسمانها و زمین را در6 روز آفرید (3) بازگشت همه به سوی اوست (4) گردش ماه را مقرر داشت تا حساب سال و روز را بدانید (5) تحیت بهشتیان به هم سلام است (10) و آخرین سخنان آنها الحمد لله رب العالمین است (11) اگر خدا در دعای شر مردم مثل کارهای خیر تعجیل می کرد همه هلاک می شدند (12) چون انسان به رنجی افتد فوراً به دعا برآید و چون رفع شد غفلت می کند (13) منکرین به رسول ما می گویند قرآنی غیر از این بیاور (16) ستمکارتر از آن که به خدا افترا بندد کیست (18) امت واحد (20) منکرین گویند چرا آیه ای نازل نمی شود (21) صورتهای منکران مانند شب تار سیاه می شود (28) آیا آن بزرگواری که خلق را هدایت می کند سزاوار تر به پیروی است یا آنکه هدایت نمی شود (36) تحدی یک سوره (39) خداوند به هیچ کس ستم نمی کند بلکه خود آنها ستم می کنند (45) فقط چند ساعتی از روز در دنیا درنگ کرده اند (46) برای هر امتی رسولی است (48) برای هر امتی اجل معینی است (50) قرآنی که تمام آن پند و اندرز و شفای دلهای شماست و برای مؤمنین مایه رحمت و هدایت است (58) ما شاهد و ناظریم (62) کسانی که نسبت دروغ به خدا می دهند رستگار نخواهند شد (70) نوح (ع) (74) موسی و هارون (ع) (91) امروز بدنت را (ای فرعون) برای عبرت به ساحل نجات رساندیم (92) قوم یونس (ع) (98) اگر خدا بخواهد تمام مردم زمین ایمان می آورند (99) هیچ کس بی اذن خدا نمی تواند ایمان آورد. خدا پلیدی را بر مردم نادان مقرر داشته است (100) به چشم عقل توجه کنید (101) رو به سوی دین حنیف اسلام آور (105) جز خدای یکتا کسی را خدا مخوان (106) اگر خدا ضرری خواهد کسی نتواند رفع کند و اگر خیری خواهد کسی نتواند رد کند (107) هر کس هدایت پذیرد به نفعش است (108) از آنچه به تو وحی می شود پیروی کن (109)

ص :700

جلد 2

11 سوره هود

11 – سوره هود.

مکی است و 123 آیه دارد.

خلاصه مطالب: پرستش خدا – بازگشت به سوی او – وعده ثواب و رستگاری به مؤمنین – هشدار از عذاب الهی – اشاره به حشر و معاد – شرح حال منافقین و ریاکاران – داستان انبیاء و امتهای آنها – هلاک کفار و امم پیشین - عظمت خدا.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ (1)

أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ (2)

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبیرٍ (3)

إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (4)

أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (5)

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ (6)

الر، این کتابی است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است! (1) (دعوت من این است) که: جز «الله» را نپرستید! من از سوی او برای شما بیم دهنده و بشارت دهنده ام! (2) و اینکه: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید؛ سپس بسوی او بازگردید؛ تا شما را تا مدت معینی، (از مواهب زندگی این جهان، ) به خوبی بهره مند سازد؛ و به هر صاحب فضیلتی، به مقدار فضیلتش ببخشد! و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم! (3) (بدانید) بازگشت شما بسوی «الله» است و او بر هر چیز تواناست! (4) آگاه باشید، آنها (سرها را به هم نزدیک ساخته، و) سینه هاشان را در کنار هم قرارمی دهند، تا خود (و سخنان خویش) را از او [= پیامبر] پنهان دارند! آگاه باشید، آنگاه که آنها لباسهایشان را به خود می پیچند و خویش را در آن پنهان می کنند، (خداوند) می داند آنچه را پنهان می کنند و آنچه را آشکار می سازند؛ چرا که او، از اسرار درون سینه ها، آگاه است! (5) هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را می داند؛ همه اینها در کتاب آشکاری ثبت است! [= در لوح محفوظ ] (6)

جزء 12 از آیه 6 هود تا آیه 52 یوسف

وَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَّبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ ﴿7﴾ و او کسی است که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید و اگر بگویی شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد قطعاً کسانی که کافر شده اند خواهند گفت این جز سحری آشکار

ص :1

نیست (7)

☼ نکته:

خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «أَلَمْ تَرَوْا کَیفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا» = «آیا ندیده اید که چگونه خدا هفت آسمان را مطابق هم آفرید» (1).

و می فرماید: «أَوَلَمْ یرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا … » = «مگر کافران ندیدند که آسمانها و زمین از هم باز بودند و ما آنها را پیوستیم و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم» (2).

و می فرماید: «ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ وَهِی دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ … » = «آنگاه بر آسمان استیلا یافت در حالی که آسمان دود بود. پس به آسمان و زمین گفت: خواه یا ناخواه بیایید و گفتند خواهان، آمدیم. آنگاه در دو روز آنها را هفت آسمان ساخت و در هر آسمان امر خاص آن را وحی کرد» (3).

و می فرماید: «خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یوْمَینِ … - … وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیامٍ» = «خدا زمین را در مدت دو روز آفرید- و روزیهای زمین را در چهار روز مقدر ساخت» (4).

و می فرماید: «سبع سماوات طباقا» = «هفت آسمانِ روی هم» (5).

آنچه از آیات فوق به دست می آید به این شرح است (نظر المیزان، ج 19، ص 240 تا 243):

1-منظور از یوم حتماً روز در ظرف و موقعیت زمین نیست.

2-خلقت آسمانها در دو روز پایان یافت. (دو برهه زمانی)

3 - خلقت آسمانها و زمین مسبوق به یک ماده متشابه متراکم و گرد هم آمده ای بوده که خدا اجزاء آن را از هم جدا کرده و در دو برهه زمانی یعنی دو نوبت به صورت زمین در آورده و آسمان نیز به صورت دود (یا بخار) بوده و خدا آن را از هم باز کرده و در دو برهه زمانی به صورت هفت آسمان در آورده است و از 6 دوره، 2 دوره دیگر برای کارهای دیگر می ماند.

4 - موجودات زنده همگی از آب به وجود آمده اند: «و کان عرشه علی الماء» عرش خدا روزی که آسمانها و زمین را آفرید بر آب بود. تعبیر عرش خدا روی آب آن است که، ملک خدا بر آب که ماده حیات است قرار گرفته بود. چون عرش ملک مظهر سلطنت اوست.

☼ نکته:

خدایتعالی در هفت آیه ی شریفه به «ستة ایام» (خلقت آسمانها و زمین در 6 یوم) اشاره فرموده است: (حدید4)-(ق 38)-(اعراف 54)-(یونس3)-(هود 7)-(فرقان59)-(سجده 4).

ص :2


1- نوح16
2- انبیاء30
3- فصلت11
4- فصلت9و10
5- ملک3

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 87، باب11، از امام رضا (ع):

حق تعالی، عرش و ملائکه و آب را قبل از آسمان و زمین خلق فرمود. و آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و قادر بود بر این که به قدر یک چشم بر هم زدنی آسمانها و زمین را خلق کند لکن در شش روز آفرید تا بر ملائکه ظاهر کند آن چه را خلق می کند.

در تفسیر المیزان، ج 19، ص 285، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

وقتی روز قیامت شود امت من سه فرقه باشند:

1 - یک دسته از روی خلوص عبادت خدا کرده اند.

2 - از روی ریاء عبادت کرده اند.

3 - برای رسیدن به دنیا عبادت کرده اند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل9، ص 245، چ1، از حضرت علی (ع):

به راستی که گروهی خدای سبحان را از روی میل و طمع اطاعت کردند پس این عبادتِ بازرگانان است و گروهی از روی ترس او را پرستیدند و این عبادتِ بندگان است و گروهی او را فقط برای شکرش پرستش کردند پس این عبادت جوانمردان و آزادگان است.

وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (8)

وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ (9)

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10)

إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ (11)

و اگر مجازات را تا زمان محدودی از آنها به تأخیر اندازیم، (از روی استهزا می گویند: «چه چیز مانع آن شده است؟!» آگاه باشید، آن روز که (عذاب) به سراغشان آید، از آنها بازگردانده نخواهد شد؛ (و هیچ قدرتی مانع آن نخواهد بود؛) و آنچه را مسخره می کردند، دامانشان را می گیرد! (8) و اگر از جانب خویش، نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود! (9) و اگر بعد از شدت و رنجی که به او رسیده، نعمتهایی به او بچشانیم، می گوید: «مشکلات از من برطرف شد و دیگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می شود (10) مگر آنها که (در سایه ایمان راستین) صبر و استقامت ورزیدند و کارهای شایسته انجام دادند؛ که برای آنها، آمرزش و اجر بزرگی است! (11)

فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحیٰ إِلَیْکَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُواْ لَوْلاَ اُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ ﴿12﴾

و مبادا تو برخی از آنچه را که به سویت وحی می شود ترک گویی و سینه ات بدان تنگ گردد که می گویند چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشته ای با او نیامده است تو فقط هشدار دهنده ای و خدا بر هر چیزی نگهبان است (12)

ص :3

☼ نکته:

این آیه شریفه آیه ای متشابه است که در ظاهر، عتابی را از جانب خدایتعالی به حضرت رسول (ص) می رساند. و متأسفانه عده ای از مفسرین با آوردن روایتی که در آن اشاره به این مطلب دارد که العیاذ بالله: «حضرت رسول (ص) ترسید که دستور خدا را در مورد ولایت حضرت علی (ع) ابلاغ کند … » ، تهمتِ ترس را به مقام عصمت و والای آن حضرت زده اند. (پاسخ به این روایت، در ذیل آیه 47 سوره توبه و آیه تبلیغ و نیز بحث پایانی کتاب آمده است).

أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَریاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿13﴾ یا می گویند این [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست می گویید ده سوره بر ساخته شده (ساختگی) مانند آن بیاورید و غیر از خدا هر که را می توانید فرا خوانید (13)

آیات تحدی قرآن 5 آیه می باشند:

1 - «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» = «پس بیاورید یک سوره مثل آن» (بقره 23).

2 - «فاتوا بسورة مثله» (یونس38).

3 - «فَلْیأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ» = «پس داستان و سخنی مثل قرآن بیاورند» (طور 34).

4 - «یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ» = «که مانند این قرآن بیاورند» (اسراء 88).

5 - «فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَریاتٍ» (1).

نکات تفسیری المیزان، ج 19، ص 260 تا270:

1 - خدای تعالی دو بار می فرماید: یک سوره مثل قرآن (بقره23، یونس 38)، در جایی دیگر می فرماید: ده سوره مثل قرآن (هود 13)، در آیه دیگر می فرماید: کتابی مثل قرآن (114 سوره) (اسراء88) و در آیه دیگر می فرماید: حدیثی مثل قرآن (طور34) بیاورید، که در هر یک از این تحدی ها قرض و منظور خاص آن مورد نظر است و هر کدام از این تحدی ها با تحدی دیگر متفاوت و غرضی را منظور دارد. در تحدی به یک سوره چون صفت اختصاصی یک سوره قرآن این است که تنها یکی از اغراض الهی را که به هدایت و دین حق وابستگی دارد با بلاغت خارق العاده ی خود بیان می کند و در حقیقت می خواهد از این وجه، کافرین را به تحدی دعوت کند. تعدادی از سوره ها نیز مثلاً ده سوره یا بیست سوره، ویژگی خاصی دارند و آن عبارت است

ص :4


1- هود 13

از بیان مقاصد و اغراض گوناگون به صورت متنوع که از احتمال اتفاق دور است و اینکه چندین سوره با بلاغت و خارق العادگی خاصی و پشت سر هم چندین بار نازل شود و ارتباط بی عیب و نقصی در بین آنها بوده و در عین حال هر کدام از سُوَرْ منظور و هدفی خاص دنبال کنند و به عبارتی در عین محکم بودن، متشابه هم باشند، این دیگر یک تصادف نبوده که حتماً روی حکمت و عقل می باشد که این نیز یک نوع از تحدی است. چون احتمال اتفاق و تصادف در یک مورد خیلی بیشتر از موارد متعدد می باشد. در جای دیگر مقام تحدی به همه قرآن آمده از آن روست که همه ی اغراض الهی در قرآن جمع شده و صفت اختصاصی همه قرآن این است که هر چه مردم تا روز قیامت احتیاج دارند در بردارد. اما در آیه: «فلیاتوا بحدیث مثله» کانه تحدی عامی صورت گرفته که اعم از سه نوع تحدی گذشته است. زیرا حدیث هم شامل یک سوره و هم ده سوره و هم همه قرآن می شود و این تحدی نسبت به مطلق خصوصیت قرآنی انجام گرفته است.

2 - اگر به دقت به آیات تحدی نظر کنیم، می بینیم که تنها در آیه (هود13) صفت افترا ذکر شده است. در سایر آیات عنایت به آن است که آنان قادر بر آن نیستند مانند قرآن یا یک سوره قرآن بیاورند زیرا قرآن را غیر از خدا نمی تواند نازل کند. چون مشتمل بر جهاتی است که قدرت آدمی بدان نمی رسد و این مطلب در همه آیات به طور مطلق گفته شده است و در آیه مورد نظر تحدی به آن است که قرآن متضمن حقایقی است. و علم به این حقایق مختص به خداست و دیگران بدان راه ندارند و چنین چیزی ذاتاً افترا پذیر نیست و اگر در این باره شک دارید ده سوره که خودتان هم ادعا می کنید افتراست بیاورید.

3 - در آیات تحدی کلمه «مثل» تکرار شده است. «بمثل هذا القرآن» ، «بحدیث مثله» «بسورة مثله» و «بعشر سورة مثله» تا این مطلب را برساند که قرآن بلیغ ترین و بهترین کلام است و کلامی بلیغ تر و بهتر از آن وجود ندارد و نیز نگویند: پس کلامی بهتر از قرآن هم وجود دارد.

4 - بعضی از مفسرین جهت اعجاز قرآن را تنها در بلاغت و فصاحت در نظم آن می دانند در صورتی که اگر به قرآن با چشم بینا نگاه کنند تنها در این وجه خلاصه نمی شود. و تحدی

ص :5

قرآن که در آیات فوق الذکر اشاره شد در مواردی بسیار است از جمله: پیشگویی – بلاغت - فصاحت – آینده نگری – تاریخ – نظم و … و البته دلایلی هم وجود دارد که اعجاز قرآن تنها در بلاغت و نظم نیست: الف – اگر جهت اعجاز بلاغت باشد، صحیح نیست که با آیه ای مثل: «وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا» (نساء82) احتجاج شود زیرا این آیه ظاهر است در اینکه اختلاف مطلقاً در قرآن نیست در حالی که اکثر اختلافات مربوط به معنی می شود و ضرری به بلاغت لفظی نمی رساند. ب – از آن جایی که کسی غیر از عرب آشنایی با بلاغت زبان عربی ندارد بنابراین تحدی کسانی غیر از عرب بی معنی است و آیه: «و ادعوا من استطعتم من دون الله» با عمومیتی که دارد و نیز آیه: «لئن اجتمعت الانس و الجن» معنای معقولی نخواهد داشت. ج- از آن جایی که سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده و اگر جهت اعجاز تنها بلاغت بود این تحدیات خارج از نظم طبیعی بود زیرا صحیح نیست بلغای عرب را که منکر نزول قرآن از طرف خدا بودند ابتدا تحدی کنند که یک سوره آورند و بعداً بگویند که ده سوره ی دروغین آورند بلکه بالعکس، اول تکلیف کنند کتابی مثل قرآن بیاورند و بعداً اگر عاجز شدند، ده سوره آورند و اگر از این هم عاجز بودند یک سوره آورند.

5 - تحدی عام است و شامل همه معارف حقیقی و حجج و دلایل و براهین روشن و درخشان و مواعظ نیکو و اخلاق کریمه و شرایع الهی و اخبار غیبی و فصاحت و بلاغت می شود. (برای توضیح بیشتر به مبحث تحدی در فصل چهارم مراجعه شود).

فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14)

و اگر آنها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید (قرآن) تنها با علم الهی نازل شده؛ و هیچ معبودی جز او نیست! آیا با این حال، تسلیم می شوید؟ (14)

مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ ﴿15﴾ أُولَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿16﴾ کسانی که زندگی دنیا و زیور آن را بخواهند [جزای] کارهایشان را در آنجا به طورکامل به آنان می دهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد (15) (ولی) آنها در

ص :6

آخرت، جز آتش، (سهمی) نخواهند داشت؛ و آنچه را در دنیا (برای غیر خدا) انجام دادند، بر باد می رود؛ و آنچه را عمل می کردند، باطل و بی اثر می شود! (16)

نکته ای از المیزان، ج 19، ص 276 و 277: به استناد این دو آیه شریفه (15و16) می توان به دو مطلب اشاره کرد:

1 - اعمال بر حسب نظام سبب و مسببی این عالم نتیجه بخش است نه بر حسب خیال آدمی، به عبارتی این طور نیست که هر چه بخواهند به دست آورند بلکه باید طبق نظام اسباب و مسببی دنیا در رسیدن به هدف خود حال چه دنیوی و چه معنوی باید سعی و کوشش هم داشته باشد و برابر سعی و تلاشش به هدفش می رسد! همچنان که می فرماید: «ما کل یتمنی المرء یدرکه» .

2 - کسانی که فقط دار دنیا را می خواهند همان دنیا را خواهند داشت و در آخرت نصیبی جز آتش ندارند. (همچنانکه می فرماید): «مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ» = «کسی که کشت آخرت بخواهد برای وی در کشته اش می افزاییم و کسی که کشت این دنیا را بخواهد به او از آن می دهیم و[لی] در آخرت او را نصیبی نیست» (شوری20). (و می فرماید): «مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا» = «هر کس خواهان [دنیای] زودگذر است به زودی هر که را خواهیم [نصیبی] از آن می دهیم آنگاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد برای او مقرر می داریم» (اسراء 18). (برای توضیح در خصوص پاداش عمل به سوره فرقان آیه 23 مراجعه شود).

در تفسیر جامع، ج 3، ص 314، در ذیل آیه 15، از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع):

منظور از کسانی که دنبال زندگی دنیا و زینت آن هستند اولی و دومی می باشند.

أَفَمَنْ کَانَ عَلَیٰ بَیِّنَةٍ مِّنْ رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إَمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَّبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿17﴾ آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجتی روشن است و شاهدی از [خویشان] او پیرو آن است و پیش از وی [نیز] کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است [دروغ می بافد] آنان [که در جستجوی حقیقت اند] به آن

ص :7

می گروند و هر کس از گروه های [مخالف] به آن کفر ورزد آتش وعده گاه اوست پس در آن تردید مکن که آن حق است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولی بیشتر مردم باور نمی کنند (17)

بینه: در مورد اموری استعمال می شود که امور دیگری را ظاهر سازد مثل حجت (دلیل).

در تفسیر المیزان، ج 19، ص 288: مراد از بینه بصیرت الهی است که به پیامبر (ص) داده شده نه خود قرآن. هر چند که این منافاتی با آن ندارد که خود قرآن نیز بینه ای از طرف خدا باشد.

در المیزان، ج 19، ص 287 - 308، آورده، که مفسرین در معنای بینه؛ اقوالی به این شرح آورده اند:

1 - مراد فقط مؤمنینِ اصحابِ پیغمبرند.

2 - مراد قرآن است.

3 - مراد عقل است.

شاهد: مراد از این شاهد پاره ای از افراد هستند که به حقانیت قرآن یقین کرده و در کار خودشان دارای بصیرت الهی هستند و با بصیرت ایمان آورده اند و شهادت می دهند که قرآن حق است و از طرف خدا نازل شده و به توحید در رسالت نیز شهادت می دهند.

از همان منبع آمده: مفسرین در معنای شاهد اقوالی دارند از جمله:

1 - مراد قرآن است.

2 - جبرئیل (ع) است به دلیل آیه: «لَکِنِ اللَّهُ یشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِکَةُ یشْهَدُونَ» = «ولی خدا به آنچه بر تو فرستاده و شهادت می دهد آن را با علم خود نازل کرد و ملائکه نیز شهادت می دهند» (نساء 166).

3 - شاهد فرشته ای است که پیغمبر را تأیید می کند و آن را در حافظه او قرار می دهد.

4 - شاهد پیامبر (ص) است: «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا» (احزاب 45).

5 - شاهد زبان پیغمبر (ص) است (شاهد منه).

6 - شاهد حضرت علی بن ابیطالب (ع) است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 315 و در المیزان، ج 19، ص 306، از امالی، از امام حسن (ع): (خلاصه روایت)

رسول خدا (ص) دارای بینه (برهان) الهی است. و آنچه که در دنباله می آید یعنی «شاهد منه» ، منظور امیرالمؤمنین علی (ع) و اوصیای بعد از او یکی بعد از دیگری می باشند.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمینَ (18)

الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (19)

أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ

ص :8

السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ (20)

أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (21)

لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (22)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلی رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ (23)

مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالْأَعْمی وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (24)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ (25)

أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلیمٍ (26)

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبینَ (27)

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ (28)

وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (29)

وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (30)

وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذینَ تَزْدَری أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمینَ (31)

قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (32)

قالَ إِنَّما یَأْتیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ (33)

وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُریدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (34)

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامی وَ أَنَا بَری ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (35)

وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (36)

وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (37)

وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ (38)

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ (39)

حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلیلٌ (40)

وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ (41)

وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ (42)

قالَ سَآوی إِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ (43)

وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ (44)

وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمینَ (45)

قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ (46)

قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی وَ تَرْحَمْنی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ (47)

قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا

ص :9

عَذابٌ أَلیمٌ (48)

تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ (49)

چه کسی ستمکارتر است از کسانی که بر خدا افترا می بندند؟! آنان (روز رستاخیز) بر پروردگارشان عرضه می شوند، در حالی که شاهدان [= پیامبران و فرشتگان] می گویند: «اینها همانها هستند که به پروردگارشان دروغ بستند! ای لعنت خدا بر ظالمان باد!» (18) همانها که (مردم را) از راه خدا بازمی دارند؛ و راه حق را کج و معوج نشان می دهند؛ و به سرای آخرت کافرند! (19) آنها هیچ گاه توانایی فرار در زمین را ندارند؛ و جز خدا، پشتیبانهایی نمی یابند! عذاب خدا برای آنها مضاعف خواهد بود؛ (چرا که هم خودشان گمراه بودند و هم دیگران را گمراه ساختند؛) آنها هرگز توانایی شنیدن (حق را) نداشتند؛ و (حقیقت را) نمی دیدند! (20) آنان کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده اند؛ و تمام معبودهای دروغین از نظرشان گم شدند (21) (به ناچار) آنها در سرای آخرت، قطعاً از همه زیانکارترند! (22) کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع کردند، آنها اهل بهشتند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند! (23) حال این دو گروه [= مؤمنان و منکران]، حال «نابینا و کر» و «بینا و شنوا» است؛ آیا این دو، همانند یکدیگرند؟! آیا پند نمی گیرند؟! (24) ما نوح را بسوی قومش فرستادیم (؛نخستین بار به آنها گفت): «من برای شما بیم دهنده ای آشکارم! (25) جز «الله» [= خدای یگانه یکتا] را نپرستید؛ زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی می ترسم! (26) اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده اند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمی کنیم؛ و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور می کنیم!» (27) (نوح) گفت: «اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد -و بر شما مخفی مانده- (آیا باز هم رسالت مرا انکار می کنید)؟! آیا ما می توانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با اینکه شما کراهت دارید؟! (28) ای قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر من، تنها بر خداست! و من، آنها را که ایمان آورده اند، (بخاطر شما) از خود طرد نمی کنم؛ چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد؛ (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت، خصم من خواهند بود؛) ولی شما را قوم جاهلی می بینم! (29) ای قوم! چه کسی مرا در برابر (مجازات) خدا یاری می دهد اگر آنان را طرد کنم؟! آیا اندیشه نمی کنید؟! (30) من هرگز به شما نمی گویم خزائن الهی نزد من است! و غیب هم نمی دانم! و نمی گویم من فرشته ام! و (نیز) نمی گویم کسانی که در نظر شما خوار می آیند، خداوند خیری به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است! (با این حال، اگر آنها را برانم، ) در این صورت از ستمکاران خواهم بود!» (31) گفتند: «ای نوح! با ما جر و بحث کردی و زیاد هم جر و بحث کردی! (بس است!) اکنون اگر راستی می گویی، آنچه را (از عذاب الهی) به ما وعده می دهی بیاور!» (32) (نوح) گفت: «اگر خدا اراده کند، خواهد آورد؛ و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت! (33) (اما چه سود که) هرگاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودی به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست؛ و بسوی او بازگشت داده می شوید» (34) (مشرکان) می گویند: «او [= محمد (ص)] این سخنان را بدروغ به خدا نسبت داده است! بگو: «اگر من اینها را از پیش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است؛ ولی من از گناهان شما بیزارم!» (35) به نوح وحی شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایی که می کردند، غمگین مباش! (36) و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما، کشتی بساز! و درباره آنها که ستم کردند شفاعت مکن، که (همه) آنها غرق شدنی هستند!» (37) او مشغول ساختن کشتی بود و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می گذشتند، او را مسخره می کردند؛ (ولی نوح) گفت: «اگر ما را مسخره می کنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد! (38) بزودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده

ص :10

به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!» (39) (این وضع همچنان ادامه یافت) تا آن زمان که فرمان ما فرا رسید و تنور جوشیدن گرفت؛ (به نوح) گفتیم: «از هر جفتی از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن (کشتی) حمل کن! همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) - مگر آنها که قبلاً وعده هلاک آنان داده شده [= همسر و یکی از فرزندانت]- و همچنین مؤمنان را!» اما جز عده کمی همراه او ایمان نیاوردند! (40) او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شوید! و هنگام حرکت و توقف کشتی، یاد او کنید، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است!» (41) و آن کشتی، آنها را از میان امواجی همچون کوه ها حرکت میداد؛ (در این هنگام، ) نوح فرزندش را که در گوشه ای بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش!» (42) گفت: «بزودی به کوهی پناه می برم تا مرا از آب حفظ کند!» (نوح) گفت: «امروز هیچ نگهداری در برابر فرمان خدا نیسست؛ مگر آن کس را که او رحم کند!» در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد؛ و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت! (43) و گفته شد: «ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و (کشتی) بر (دامنه کوه) جودی، پهلو گرفت؛ و (در این هنگام، ) گفته شد: » دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)» (44) نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حکم کنندگان برتری!» (45) فرمود: «ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [= فرد ناشایسته ای است]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی!!» (46) عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه می برم که از تو چیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم! و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود!» (47) (به نوح) گفته شد: «ای نوح! با سلامت و برکاتی از ناحیه ما بر تو و بر تمام امتهایی که با تواند، فرود آی! و امتهای نیز هستند که ما آنها را از نعمتها بهره مند خواهیم ساخت، سپس عذاب دردناکی از سوی ما به آنها می رسد (چرا که این نعمتها را کفران می کنند!)» (48) اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می کنیم؛ نه تو و نه قومت، اینها را پیش از این نمی دانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزکاران است! (49)

آیات شریفه 25 تا 49 مربوط به داستان حضرت نوح (ع) است:

نام «نوح» چهل و سه بار در قرآن کریم تکرار شده است. قصه نوح (ع) در 6 سوره قرآن بیان شده است: 1 – اعراف 2 – هود 3 – مؤمنون 4 – شعرا 5 – قمر 6 – نوح. و از همه مفصل تر در سوره هود است که این داستان در 25 آیه آن ذکر شده است (49 تا 25). نوح (ع) یکی از پدران بشر است و به آدم ثانی مشهور است. اسم نوح عبدالغفار بود و چون 500 سال از خوف خدا گریه نمود به وی نوح گفتند. نوح (ع) 950 سال بین قوم خود مشغول تبلیغ بود که بعد از 950 سال تنها 80 نفر که 72 نفر از نسل خود و 8 نفر از دیگران بودند به وی ایمان آوردند. چهل سال پیش از هلاکتِ قوم، خداوند متعال زنهای آنها را عقیم فرمود و در صلب مردان، مؤمنی باقی نماند چرا که طفلان و شیرخواران گناهی ندارند که بخواهند توسط طوفان هلاک شوند. بعد از ناامیدی از قوم، نوح از خدا طلب یاری نمود و خداوند دستور به ساختن کشتی داد و به جز زن و

ص :11

پسرِ زنش یا بنا به قولی پسر خودش کنعان؛ همه نسل نوح نجات یافت و یک هفته در کشتی سیر کردند. آب، تمام زمین به جز خانه کعبه را فرا گرفت و بعد از 7 روز بر روی کوهِ جودی که فرات ( کوفه) امروزی است، قرار گرفت. (بیت عتیق نام دیگر مکه است چون غرق نشد)، مسجد کوفه مصلای پیغمبران است و رسول خدا (ص) به هنگام معراج در آنجا نماز به جای آورد. بعد از خروج از کشتی چون هشتاد نفر بودند، شهری به نام «مدینة الثمانین= شهر هشتاد» بنا کردند.

وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ (50)

یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی الَّذی فَطَرَنی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (51)

وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ (52)

قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِکی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ (53)

إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (54)

مِنْ دُونِهِ فَکیدُونی جَمیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ (55)

إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (56)

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئاً إِنَّ رَبِّی عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفیظٌ (57)

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ (58)

وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ (59)

وَ أُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ (60)

(ما) به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم؛ (به آنها) گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! شما فقط تهمت می زنید (و بتها را شریک او می خوانید)! (50) ای قوم من! من از شما برای این (رسالت)، پاداشی نمی طلبم؛ پاداش من، تنها بر کسی است که مرا آفریده است؛ آیا نمی فهمید؟! (51) و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنهکارانه، روی (از حق) بر نتابید! (52) گفتند: ای هود! تو دلیل روشنی برای ما نیاورده ای! و ما خدایان خود را بخاطر حرف تو، رها نخواهیم کرد! و ما (اصلاً) به تو ایمان نمی آوریم! (53) ما (درباره تو) فقط می گوییم: بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده)اند! (هود) گفت: «من خدا را به شهادت می طلبم، شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آنچه شریک (خدا) قرارمی دهید (54) از آنچه غیر او (می پرستید)! حال که چنین است، همگی برای من نقشه بکشید؛ و مرا مهلت ندهید! (اما بدانید کاری از دست شما ساخته نیست!) (55) من، بر «الله» که پروردگار من و شماست، توکل کرده ام! هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطه ای با عدالت! چرا که) پروردگار من بر راه راست است! (56) پس اگر روی برگردانید، من رسالتی را که مأمور بودم به شما رساندم؛ و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما می کند؛ و شما کمترین ضرری به او نمی رسایند؛ پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است! (57) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، «هود» و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم؛ و آنها را از عذاب شدید، رهایی بخشیدیم! (58) و این قوم «عاد» بود که

ص :12

آیات پروردگارشان را انکار کردند؛ و پیامبران او را معصیت نمودند؛ و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پیروی کردند! (59) آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت (و نام ننگینی) بدنبال دارند! بدانید «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند! دور باد «عاد» - قوم هود- (از رحمت خدا و خیر و سعادت)! (60)

آیات شریفه 50 تا 60 مربوط به داستان حضرت هود (ع) است:

نام «هود» 4 بار در قرآن کریم آمده است (هود 89 – 60 – 53 و شعرا 124) و کلمه هوداً 6 بار در قرآن آمده که سه بار آن در سوره (بقره 111 - 135 - 140) در معنای یهودیت و سه بار هم به معنای حضرت هود (ع) می باشد: (اعراف 65 و هود 50 و58) و داستان هود چندین بار در قرآن کریم آمده است: (اعراف 65) - (هود 60 - 50)- (شعرا 124) – (حم سجده 15) – (نجم 50) – (احقاف21) – (ذاریات8) و غیره.

عاد: قوم هود (ع) است. عادیان قومی از عرب بودند از بشرهایی ما قبل تاریخ که در جزیرة العرب زندگی می کردند. دارای هیکلهایی بلند و نیرومند و شهرهای آباد و مترقی. طوری که خداوند می فرماید: «أَلَمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ» (فجر8 - 6). خداوند متعال بادی سخت در هفت شب و هشت روز بر آنها فرستاد.

وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَریبٌ مُجیبٌ (61)

قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُریبٍ (62)

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیرٍ (63)

وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ (64)

فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ (65)

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزیزُ (66)

وَ أَخَذَ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ (67)

کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (68)

و بسوی قوم «ثمود» ، برادرشان «صالح» را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک و اجابت کننده (خواسته های آنها) است! (61) گفتند: «ای صالح! تو پیش از این، مایه امید ما بودی! آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند، نهی می کنی؟! در حالی که ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان می کنی، در شک و تردید هستیم!» (62) گفت: ای قوم! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم و رحمتی

ص :13

از جانب خود به من داده باشد (، می توانم از ابلاغ رسالت او سرپیچی کنم)؟! اگر من نافرمانی او کنم، چه کسی می تواند مرا در برابر وی یاری دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمینان به زیانکار بودنتان، چیزی بر من نمی افزاید! (63) ای قوم من! این «ناقه» خداوند است، که برای شما نشانه ای است؛ بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود؛ هیچ گونه آزاری به آن نرسانید، که به زودی عذاب خدا شما را خواهد گرفت! (64) (اما) آنها آن (ناقه) را از پای در آوردند! و (صالح به آنها) گفت: «(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه هایتان بهره مند گردید؛ (و بعد از آن، عذاب الهی فرا خواهد رسید؛) این وعده ای است که دروغ نخواهد بود!» (65) و هنگامی که فرمان (مجازات) ما فرا رسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوایی آن روز، رهایی بخشیدیم؛ چرا که پروردگارت قوی و شکست ناپذیر است! (66) و کسانی را که ستم کرده بودند، صیحه (آسمانی) فروگرفت؛ و در خانه هایشان به روی افتادند و مردند (67) آنچنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)! (68)

آیات شریفه 61 تا 68 مربوط به داستان حضرت صالح (ع) است:

ثمود: قوم صالح است. قومی از عرب اصیل بودند که در وادی القری بین مدینه و شام سکونت داشتند این قوم بعد از قوم عاد پیدا شدند و دارای تمدن بودند و زمین ها را آباد می کردند، قصرها می ساختند. نام «صالح» 8 بار در قرآن کریم آمده است، که چهار بارِ آن به منظور عمل صالح آمده است: (توبه120) – (هود 46) – (فاطر10) – (تحریم 4) – (اعراف 77) – (هود 62) – (شعرا 142) و یکبار فقط نام حضرت صالح (ع) و بدون داستان است (هود 89) و سه بار هم داستان حضرت صالح (ع) قید شده است: (اعراف و هود و شعرا).

در تفسیر جامع، ج 3، ص 339، در ذیل آیات 61 تا 68، از کافی، از امام باقر (ع):

صالح (ع) 16 ساله بود که به سوی قومش به رسالت فرستاده شد و در سن 120 سالگی که قوم از خداپرستی اعراض می کردند به قومش یک پیشنهاد داد و گفت: یا شما از خدای من چیزی بخواهید و ایمان آورید و یا من از بتهای شما درخواست می کنم و اگر جوابم دادند من از میان شما خارج می شوم. قوم سه روز مهلت خواسته و برای بتها قربانی کردند ولی وقتی صالح (ع) از بت بزرگ اسمش را پرسید جواب نداد. صالح (ع) گفت حال شما از خدای من درخواست کنید و آنها ناقه (شتری ماده) سرخ رنگ و حامله خواستند که از کوه خارج شده و فوراً بزاید و شیر بدهد و … بعد از کشتن ناقه، صالح (ع) گفت: بعد از سه روز عذاب نازل خواهد شد، روز اول رنگ

ص :14

صورتتان سفید، روز دوم سرخ و روز سوم سیاه خواهد شد. بعد از روز سوم هنگام شب صیحه ی آسمانی همه را هلاک کرد و بعد آتشی از آسمان اجساد آنها را سوزانید.

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ (69)

فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمِ لُوطٍ (70)

وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ (71)

قالَتْ یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عَجیبٌ (72)

قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ (73)

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْری یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ (74)

إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ (75)

یا إِبْراهیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ (76)

فرستادگان ما [= فرشتگان] برای ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای آنها) آورد (69) (اما) هنگامی که دید دست آنها به آن نمی رسد (و از آن نمی خورند، کار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم!» (70) و همسرش ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق و بعد از او یعقوب دادیم (71) گفت: «ای وای بر من! آیا من فرزند می آورم در حالی که پیرزنم و این شوهرم پیرمردی است؟! این راستی چیز عجیبی است!» (72) گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجب میکنی؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است؛ چرا که او ستوده و والا است!» (73) هنگامی که ترس ابراهیم فرو نشست و بشارت به او رسید، درباره قوم لوط با ما مجادله می کرد (74) چرا که ابراهیم، بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (بسوی خدا) بود! (75) ای ابراهیم! از این (درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده؛ و بطور قطع عذاب (الهی) به سراغ آنها می آید؛ و برگشت ندارد! (76)

آیات شریفه 69 تا 76 مربوط به داستان حضرت ابراهیم (ع) است:

نام ابراهیم (ع) 65 بار در قرآن کریم آمده است. بعد از نجات حضرت ابراهیم (ع) از آتش نمرود وی با ساره دختر خاله خود ازدواج کرد و همراه لوط پسر خاله اش از شهر نمرود خارج شد … و در بیابانی بین راه یمن و شام ساکن شد. در چند فرسخی آنها شهری با درختان و میوه های فراوان بود و مردمش خود را از بول پاک نمی کردند و غسل جنابت نمی کردند. روزی شیطان به شکل پیرمردی در آمد و به آنها گفت اگر می خواهید رهگذران از میوه های شما نخورده و به شهر شما نیایند با او لواط کنید و بعد خود را به شکل جوان زیبایی با لباس فاخر در آورد و آنها با او لواط کردند (ممکن است واقعیت این باشد که آنها را وسوسه کرد تا با جوانی زیبا لواط کنند نه اینکه با شیطان این عمل را انجام داده باشند) و عادت نمودند به طوری که با

ص :15

زنان مباشرت نمی کردند و زنها نیز مجبور به مساحقه شدند. حضرت ابراهیم (ع)، لوط (ع) را برای هدایت آنها فرستاد و لوط (ع)، حدود 30 سال در آنجا ماند و همسری هم از آنها گرفت ولی آنها ایمان نیاوردند.

در تفسیر المیزان، ج 20، ص 203، از کافی، از امام صادق (ع):

خدا چهار مَلَک برای هلاک قوم لوط برانگیخت: جبرئیل- میکائیل- اسرافیل و کروبیل. اینها بر ابراهیم (ع) گذر کردند و بر او سلام کردند و …

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 20، ص 211 تا 216: داستان بشارت ملائکه به ابراهیم (ع) در سنین بالا به داشتن فرزند در 5 سوره آمده است: هود (69 - 76) – حجر (51 - 60) – ذاریات (24 - 30) – صافات (99 - 113) – عنکبوت (31 - 32). و داستان گوساله بریان در سوره حجر و هود و ذاریات آمده است و چون این سه سوره، هم بشارت و هم گوساله بریان را ذکر نموده اند و چون داستان بشارت به اسماعیل (ع) که ملائکه پیش از هلاک قوم لوط (ع) به ابراهیم (ع) داده اند در سوره حجر است پس منظور از بشارت در این سه سوره، حضرت اسحاق (ع) است. و اما چون در سوره عنکبوت هم داستان مجادله ابراهیم (ع) را قبل از هلاک قوم لوط (ع) دارد مربوط به بشارت به اسحاق (ع) است، می ماند آیات سوره صافات که یکجا می فرماید: «فبشرناه بغلام حلیم» و چند آیه بعد می گوید: «و بشرناه باسحق نبیا من الصالحین» ، در بشارت اول که تعبیر «غلام حلیم» دارد راجع به اسماعیل (ع) است و بشارت دوم هم صریح در اسحاق (ع) است. پس: «غلام حلیم» در سوره صافات، اسماعیل (ع) است و «غلام علیم» در سوره ذاریات اسحاق (ع) است.

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ (77)

وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ (78)

قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ (79)

قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوی إِلی رُکْنٍ شَدیدٍ (80)

قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ (81)

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ

ص :16

أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ (82)

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمینَ بِبَعیدٍ (83)

و هنگامی که رسولان ما [= فرشتگان عذاب] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پریشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختی است!» (زیرا آنها را نشناخت؛ و ترسید قوم تبهکار مزاحم آنها شوند) (77) قوم او (بقصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند - و قبلاً کارهای بد انجام می دادند- گفت: «ای قوم من! اینها دختران منند؛ برای شما پاکیزه ترند! (با آنها ازدواج کنید؛ و از زشتکاری چشم بپوشید!) از خدا بترسید؛ و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» (78) گفتند: «تو که می دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم؛ و خوب می دانی ما چه می خواهیم!» (79) گفت: «(افسوس!) ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم؛ یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود! (آنگاه می دانستم با شما زشت سیرتان ددمنش چه کنم!)» (80) (فرشتگان عذاب) گفتند: «ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم! آنها هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد! در دل شب، خانواده ات را (از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند؛ مگر همسرت، که او هم به همان بلایی که آنها گرفتار می شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است؛ آیا صبح نزدیک نیست؟!» (81) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم؛ و بارانی از سنگ [= گلهای متحجر] متراکم بر روی هم، بر آنها نازل نمودیم (82) (سنگهایی که) نزد پروردگارت نشاندار بود؛ و آن، (از سایر) ستمگران دور نیست! (83)

آیات شریفه 77 تا 83 مربوط به داستان لوط (ع) است:

فرشتگان به خانه لوط (ع) درآمدند. زن لوط (ع) مردم را مطلع ساخت. حضرت لوط (ع) پیشنهاد داد که با دخترانش به حلال ازدواج کنند. جبرئیل (ع) آنها را کور کرد و صبح گاه دیارشان زیر و رو شد و از آسمان سنگهای بلا بر آنها بارید. نام لوط (ع) 27 بار در قرآن کریم آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 20، ص 234، از تهذیب، از امام رضا (ع):

درباره عمل مرد به زن از پشت فرمود: این کار را آیه ای از کتاب خدا حلال کرده است. لوط می گوید: «هولاء بناتی هن اطهر لکم» وی می دانست که آنان قصد پیش رو ندارند.

☼ نکته:

روایاتی از قول ائمه (ع) هر چند با کراهت شدید ولی جواز نزدیکی با زنان از مجرای پشت را داده اند اما هیچ یک از ائمه (ع) در حکم مسئله به آیه: «نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ» (بقره223) تمسک نکرده اند، بلکه به گفتار حضرت لوط (ع) در آیه 78 هود تمسک کرده اند، چون لوط (ع) با اینکه می دانست قومش جز لواط را نمی خواهند دختران خود را برای ازدواج عرضه کرد و در قرآن کریم آیه ای برای نسخ این حکم نیامده است. البته روایاتی هم از ابن عباس آمده که با استناد به آیه: «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» (بقره 222) این عمل را حرام

ص :17

دانسته است. خلاصه این که، جماع در دبرِ زن را بعضی از علماء حرام و اکثراً مکروه می دانند و احوط اجتناب است. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (بقره 223) مراجعه شود).

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ (84)

وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (85)

بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ (86)

قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ (87)

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ (88)

وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقی أَنْ یُصیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعیدٍ (89)

وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحیمٌ وَدُودٌ (90)

قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراکَ فینا ضَعیفاً وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ (91)

قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحیطٌ (92)

وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقیبٌ (93)

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ (94)

کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)

و به سوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشی نزنید)! من (هم اکنون) شما را در نعمت می بینم؛ (ولی) از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم! (84) و ای قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید! و بر اشیاء (و اجناس) مردم، عیب نگذارید؛ و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید! (85) آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایه های حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان) نیستم! (86) گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می دهد که آنچه را پدرانمان می پرستیدند، ترک کنیم؛ یا آنچه را می خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟! تو که مرد بردبار و فهمیده ای هستی!» (87) گفت: ای قوم! به من بگویید، هرگاه من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم و رزق (و موهبت) خوبی به من داده باشد، (آیا می توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز می دارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح -تا آنجا که توانایی دارم- نمی خواهم! و توفیق من، جز به خدا نیست! بر او توکل کردم؛ و به سوی او بازمی گردم! (88) و ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید! و قوم لوط از شما چندان دور نیست! (89) از پروردگار خود، آمرزش بطلبید؛ و به سوی او بازگردید؛ که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است! (90) گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه را می گویی، ما نمی فهمیم! و ما تو را در میان خود، ضعیف می یابیم؛ و اگر (بخاطر) قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم؛ و تو در برابر ما قدرتی نداری!» (91) گفت: ای قوم! آیا قبیله کوچک

ص :18

من، نزد شما عزیزتر از خداوند است؟! در حالی که (فرمان) او را پشت سر انداخته اید! پروردگارم به آنچه انجام می دهید، احاطه دارد (و آگاه است)! (92) ای قوم! هر کاری از دستتان ساخته است، انجام دهید، من هم کار خود را خواهم کرد؛ و به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش می آید و چه کسی دروغگوست! شما انتظار بکشید، من هم در انتظارم! (93) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم؛ و آنها را که ستم کردند، صیحه (آسمانی) فرو گرفت؛ و در دیار خود، به رو افتادند (و مردند) (94) آنچنان که گویی هرگز از ساکنان آن (دیار) نبودند! دور باد مدین (و اهل آن) از رحمت خدا، همان گونه که قوم ثمود دور شدند! (95)

آیات شریفه 83 تا 95 مربوط به داستان شعیب (ع) و قوم او «مدین» است:

قوم شعیب (اهل مدین) بت پرست بودند و کم کردن پیمانه و کم فروشی بینشان شایع بود و صیحه ی آسمانی صبحگاهان آنها را هلاک کرد. نام شعیب (ع) 11 بار در قرآن کریم آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 20، ص 277، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

شعیب از محبت خدا آن قدر گریست که کور شد ولی خدا چشمش را به او باز پس داد و به او وحی کرد که: ای شعیب! این گریه چیست؟ آیا از شوق بهشت است یا از ترس آتش؟ شعیب گفت: هیچکدام! ولی من محبت تو را به دل دارم و باک ندارم با من چه می کنی! خدا به او وحی کرد: ای شعیب! از این رو کلیم خود موسی بن عمران را خدمتگزار تو کردم.

در تفسیر المیزان، ج 20، ص 278، از درمنثور، از حضرت علی (ع):

(در خصوص عبارت) «وَ إِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا» فرمود: وی نابینا بود و لذا او را متهم به ضعف کردند. (و درباره عبارت: ) «وَ لَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ» فرمود: سوگند به خدا آن قوم از جلال پروردگار خود نمی ترسیدند و فقط از فامیل شعیب می ترسیدند.

☼ نکته:

حضرت شعیب (ع) سومین رسول عرب بود. چهار پیغمبرِ عرب که در قرآن نام آنها آمده است عبارتند از: هود – صالح – شعیب و محمد (علیهم السلام). خداوند سبحان گوشه ای از قصه شعیب (ع) را در سوره های: اعراف – هود – شعرا– قصص و عنکبوت ذکر کرده است. شعیب (ع) از اهالی مدین بود. مدین شهری در جزیزة العرب بر سر راه شام است. او معاصر موسی (ع) بود. یکی از دو دخترش را در برابر هشت سال کار، به موسی (ع) داد. ولی موسی (ع) به میل خود ده سال کار کرد.

ص :19

در اصول کافی، ج 2، ص 275، چ1، آورده است: از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا مردم به حضرت ولی عصر (عج) هم به عنوان امیرالمؤمنین سلام می کنند؟ فرمود: نه، خداوند اسم «امیرالمؤمنین» را مخصوص علی (ع) نموده است و پیش از او و پس از او کسی به این نام موسوم نمی شود مگر کافر باشد. پرسیده شد: قربانت شوم پس چگونه بر او سلام کنند؟ فرمود: می گویند: «السلام علیک یا بقیة الله» پس آیه شریفه 86: «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» را قرائت فرمود.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ (96)

إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشیدٍ (97)

یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (98)

وَ أُتْبِعُوا فی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (99)

ما، موسی را با آیات خود و دلیل آشکاری فرستادیم (96) بسوی فرعون و اطرافیانش؛ اما آنها از فرمان فرعون پیروی کردند؛ در حالی که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود! (97) روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود؛ و (به جای چشمه های زلال بهشت) آنها را وارد آتش می کند! و چه بد آبشخوری است (آتش)، که بر آن وارد می شوند! (98) آنان در این جهان و روز قیامت، لعنتی بدنبال دارند؛ و چه بد عطایی است (لعن و دوری از رحمت خدا)، که نصیب آنان می شود! (99)

آیات شریفه 96 تا 99 مربوط به داستان حضرت موسی (ع) است:

نام موسی 136 بار در قرآن کریم ذکر شده و نام او بیش از همه انبیاء آمده است. ولی در این سوره درباره او به اجمال سخن رفته است.

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْقُری نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصیدٌ (100)

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبیبٍ (101)

وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلیمٌ شَدیدٌ (102)

این از اخبار شهرها و آبادیهاست که ما برای تو بازگو می کنیم؛ که بعضی (هنوز) برپا هستند و بعضی درو شده اند (و از میان رفته اند)! (100) ما به آنها ستم نکردیم؛ بلکه آنها خودشان بر خویشتن ستم روا داشتند! و هنگامی که فرمان مجازات الهی فرا رسید، معبودانی را که غیر از خدا می خواندند، آنها را یاری نکردند؛ و جز بر هلاکت آنان نیفزودند! (101) و این چنین است مجازات پروردگار تو، هنگامی که شهرها و آبادیهای ظالم را مجازات می کند! (آری، ) مجازات او، دردناک و شدید است! (102)

إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ ﴿103﴾ وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ ﴿104﴾ قطعاً در این [یادآوریها] برای کسی که از عذاب آخرت می ترسد عبرتی است آن [روز] روزی است که مردم را برای آن گرد می آورند و آن [روز] روزی است که [جملگی در آن] حاضر می شوند (103) و ما آن

ص :20

را جز تا زمان معینی به تأخیر نمی افکنیم (104)

نکات تفسیری المیزان، ج 21، ص 13تا18:

1 - یوم مجموع له الناس: در روز قیامت همه مردم از اول تا آخر در آن جمع می شوند. بعد از مرگ، بازجویی در قبر به صورت تکی و فرادی است و این سؤال و بازجویی انفرادی برای تکمیل پرونده اعمال است تا برای قیامت بایگانی شود و بهشت و دوزخ برخی، منزلگاهی موقتی است مانند منزلگاههایی که برای مسافرین در وسط راه آماده می کنند ولی در عالم برزخ به طور کامل حسابرسی نمی شود و جزای قطعی هم صادر نمی کنند. همچنانکه خداوند متعال می فرماید: «النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیهَا غُدُوًّا وَعَشِیا وَیوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» = «آتش عرضه می شود بر آنها بامدادان و شبانگاه ها و روزی که رستاخیز به پا شود فرعونیان را به سخت ترین عذاب داخل کنید» (مؤمن46). آیه شریفه دو مطلب را می رساند: 1 – عرضه بر آتش 2 – ورود به آتش، که عذاب برزخیان را تعبیر به عرضه آتش و عذاب قیامت را به داخل شدن در آتش که عذابی بسیار شدید تر است، تعبیر فرموده است.

اما چرا در قیامت باید همه یک جا جمع شوند؟

پر واضح است که عمل هر فردی به عوامل مختلفی از جمله احوال قلبی فرد، برخورد با دیگران، رفتارهای گذشتگان و آیندگان و خلاصه با کل جامعه از گذشته تا آینده ارتباط دارد. در گذشته پیشوایانی هدایت کننده و یا گمراه کننده بوده اند و نیز در آینده نیز افرادی از جمله فرزند و اولاد و حتی غریبه ها که شخص، خود را برای رضایت آنها به راه و عملی که به سمت و سوی آنها باشد می کشاند، بنابراین باید همه در حضور هم در پیشگاه خداوند متعال حاضر شده و از خود دفاع کنند تا مقصر اصلی و درصد تقصیر آنها به طور دقیق محاسبه گردد.

2 - و ذلک یوم مشهود: در اینجا روز قیامت را به لفظ «یوم مشهود» و بدون کلمه الناس تعبیر فرموده است و اطلاقش اشعار دارد بر این که آن روز برای هر کسی که بتواند مشاهده کند مشهود است، چه مردم چه ملائکه و چه جن.

ص :21

در تفسیر جامع، ج 3، ص 369، در ذیل آیه104، از امام صادق (ع):

روز مشهود روز قیامت است. مجموعش گویند، برای آنکه اولین و آخرین خلایق برای حساب و کیفر و پاداش جمع شوند و آن روز را مشهود نامند زیرا جن و انس و اهل آسمان و زمین در پیشگاه مقدس پروردگار حاضر شوند.

یَوْمَ یَأْتِ لاَ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ ﴿105﴾

روزی [است] که چون فرا رسد هیچ کس جز به اذن وی سخن نگوید آنگاه بعضی از آنان تیره بختند و [برخی] نیکبخت (105)

نکته تفسیری از المیزان، ج 21، ص 17 تا39: در مورد تکلم در روز قیامت دو دسته آیه وجود دارد، یک دسته آن را نفی و عده ای اثبات می کنند:

1 - آیاتِ نفی تکلم: آیه شریفه: «هَذَا یوْمُ لَا ینْطِقُونَ وَلَا یؤْذَنُ لَهُمْ فَیعْتَذِرُونَ» = «این روزی است که سخن نمی گویند و اجازه ندارند که عذر بخواهند» (1).

و یا آیه شریفه: «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یکْسِبُونَ» = «امروز بر دهنهاشان مهر می نهیم و دستهایشان با ما سخن گویند و پاهاشان به آنچه کسب می کردند شهادت می دهند» (2).

و یا آیه شریفه: «فَیوْمَئِذٍ لَا یسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ» و «یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ» = «آن روز هیچ انسان و جنی را از گناهش نپرسند (زیرا) گناهکاران را به صورتهایشان می شناسند» (3).

2 - آیاتِ اثبات تکلم: آیه شریفه: «لَا یتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ» = «حرف نمی زنند مگر کسی که رحمان اذنش داده باشد» (4).

و یا آیه شریفه: «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ» = «پروردگارا! دیدیم و شنیدیم پس ما را برگردان تا عمل صالح کنیم که دیگر یقین پیدا کردیم» (5).

و یا آیه شریفه: «یوْمَ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یحْلِفُونَ لَکُمْ وَیحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَی شَیءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ» = «روزی که خدا همه آنها را زنده کند، برای او قسم می خورند همچنانکه برای شما قسم خوردند و گمان برند چیزی هستند، بدانید که آنان خودشان دروغگویانند» (6).

و: «یوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا» = «روزی آیدکه هرکس ازخود با مجادله دفاع کند» (7).

ص :22


1- مرسلات 36 و37
2- یس 65
3- رحمن 39 و41
4- نبأ 38
5- الم سجده 12
6- مجادله 18
7- نحل111

با مقایسه و بررسی آیات شریفه می توان به نکات ذیل اشاره نمود: (همان منبع)

1 - تکلم در دنیا عبارت است از استخدام صوتها و ترکیب آنها جهت نشان دادن عقیده ای که در دل نهان داریم چون نهانِ هر شخصی مستور است و راهی غیر از تکلم برای رسیدن به نهانها وجود ندارد. حال اگر راهی دیگر جهت القاء عقاید بود مثلاً همان طوری که چشم، نورها و رنگها را بدون تکلم درک می کند و لامسه، حرارت و برودت و نرمی و زبری را در می یابد، همین گونه هم اگر انسانها بتوانند به ضمایر یکدیگر آگاهی یابند نیازی به تکلم نخواهد بود. و می دانیم در قیامت وضعیت به گونه ای است که پرده ها و حجاب ها فرو می ریزد و نهانها آشکار می گردد: «یوم تبلی السرائر» = «روزی که نهان ها آشکار می شود» (طارق 9)؛ «إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» = «چه ظاهر سازید آنچه در دلهایتان است و چه پنهان کنید خدا با شما آن را محاسبه می کند» (بقره 284). پس تکلم در قیامت به طریق تکلم دنیوی نیست.

2 - تکلم قیامت از باب ظهور ملکات است، توضیح اینکه انسان وقتی درباره نفسیات خود فکر می کند، در نفس خود اسراری نهانی مشاهده می کند، بدون اینکه در این مشاهده احتیاج به زبان و تکلم باشد بلکه صورت کلامی را در دل تصور می کنیم و در دل با خود حرف می زنیم و چون در آن زمان اسراری مخفی نمی ماند، بنابراین این امکانات بدون تکلم هویدا می گردد.

3 - در آیه شریفه (مجادله18) آمده است که مشرکین برای تبرئه خود به دروغ متوسل می شوند. که در پاسخ می توان گفت از آن جایی که ملکات نفسانی هر شخص منشأ گرفته از اعمال و عادات دنیوی وی می باشد و چون مشرکین و منافقین هم در دنیا به دروغ عادت کرده بودند، در روز قیامت هم که روز ظهور ملکات و عادات نفسانی است خود به خود حرف می زنند و دروغ های دنیایی خود را تکرار می کنند. البته نه به صورت تکلم زبانی بلکه به صورت بروز ملکات نفسانی و گرنه محال است که انسان با توجه به اینکه در مقابل پروردگار خود قرار گرفته و می داند که او به ظاهر و باطنش واقف است و اعمالش نیز حاضر است، نامه عملش گسترده، گواهان ایستاده و جوارح و اعضای بدنش همه به زبان آمده اند پس دروغ، دیگر رونقی ندارد و چون

ص :23

دروغ ملکه و عادت نفسانی اش شده، بدین وسیله بخواهد خدای خود را گول بزند و این نظیر دعوت شدنشان به سجود است ولی چون ملکه استکبار بر نفوسشان راسخ شده دیگر نمی توانند سجده کنند و نه اینکه خدا نگذارد: «یوْمَ یکْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَیدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلَا یسْتَطِیعُونَ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ کَانُوا یدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ» = «روزی که بساط برچیده شود و مشرکان به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانایی نیابند، دیدگانشان به زیر افتاده خواری، آنان را فرو می گیرد در حالی که [پیش از این] به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند(و استنکاف می کردند)» (قلم 42 و43)

4 - بعضی از مفسرین در خصوص تکلم در قیامت نظراتی دارند مثلاً:

الف – آن روز کسی سخن نمی گوید مگر پسندیده و مشروع زیرا مردم مجبورند حرفهای زشت را ترک کنند.

پاسخ به این نظریه: اولاً: قیامت روز اختیار نیست بلکه اختیار تنها در دنیاست و در قیامت اختیار برچیده می شود و عمل وقتی نیک و بد می شود که اختیاری باشد. ثانیاً: به استناد قرآن کریم، مشرکین در قیامت برای تبرئه خود دروغ می گویند و این دروغ خود از بدترین حرفهای زشت است، پس این گفته مفسر اشکال دارد و صحیح نمی باشد.

ب – قیامت مشتمل بر چند موقف است، در بعضی از مواقف اجازه تکلم داده و در بعضی نمی دهند و روایاتی هم آورده اند.

پاسخ: در این عقیده هم مسئله اذن و اختیار تمام نمی شود. در ثانی در قرآن کریم چیزی به نام مواقف در قیامت نیامده است و اگر هم بنا بر بعضی روایات مواقفی هم باشد در مسئله تکلم تغییری در یک موقف و چند موقف وجود ندارد.

فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ ﴿106﴾ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ ﴿107﴾ وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ ﴿108﴾

ص :24

اما آنها که بدبخت شدند، در آتشند؛ و برای آنان در آنجا، «زفیر» و «شهیق» [= ناله های طولانی دم و بازدم] است (106) تا آسمانها و زمین برجاست در آن (جهنم) ماندگار خواهند بود مگر آنچه پروردگارت بخواهد زیرا پروردگار تو همان کند که خواهد (107) و اما کسانی که نیکبخت شده اند تا آسمانها و زمین برجاست در بهشت جاودانند مگر آنچه پروردگارت بخواهد [که این] بخششی است که بریدنی نیست (108)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 21، ص 39 تا 59: دسته ای از آیات به صراحت بیان دارند که آسمان و زمین ابدی نیستند، از جمله:

«مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّی» = «آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است جز به حق و [تا] زمانی معین نیافریدیم» (1).

و یا: «یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ» = « روزی که آسمان را در هم پیچیم چون در هم پیچیدن طومار برای نوشتن چنانکه خلقت را از اول پدید آورده ایم اعاده آن نیز کنیم که کار ما چنین بوده است» (2).

و یا: «و السموات مطویات بیمینه» = «و آسمانها به دست قدرت وی به هم پیچیده است» (3).

و یا: «اِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا فَکَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا» = «چون زمین با تکان [سختی] لرزانده شود کوهها [جمله] ریزه ریزه شوند و غباری پراکنده گردند» (4).

و اما دسته ای از آیات صراحت دارند بر این که بهشت و دوزخ ابدی است مثل:

«جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» = «بهشتهایی که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است در آنجا جاودانه بمانند این است همان کامیابی بزرگ» (5).

و یا: «و ما هم بخارجین من النار» = «هرگز از آتش بیرون نخواهند آمد» (6).

و آیاتی از این قبیل …

در صورتی که آیه شریفه (هود 108 و 107) بقای بهشت و جهنم را به بقای آسمان و زمین منوط کرده است که در پاسخ می توان به آیه شریفه (ابراهیم 48) اشاره نمود که می فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار» = «روزی که زمین به غیر این زمین و آسمانها

ص :25


1- احقاف30
2- انبیاء104
3- زمر67
4- واقعه 6
5- تغابن 9
6- بقره 167

[به غیر این آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خدای یگانه قهار ظاهر شوند» (1).

بنابراین منظور از آیه 108 و 107 سوره هود، آسمان و زمین دنیوی نیست که نابود شدنی هستند، بلکه زمین و آسمان قیامت است که به هیچ وجه از بین نمی روند و خلاصه، جهان همواره آسمانها و زمینی دارد، چیزی که هست در آخرت نظام دنیایی اش را از دست می دهد.

توجه: این بحث مؤید بحثِ تفسیری جسمِ مثالی در آیه (اسراء 99) است.

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 69، از برهان، از امام صادق (ع):

به خدا سوگند جهنم جای همیشگی است و استثنایی که در آیه: «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْض» (هود 108) آورده و فرموده: «إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ» مربوط به بعضی از دوزخیان است که به طور موقت در آن جا عذاب می بینند و بعداً بیرون می آیند.

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 67، از ابی بصیر، از امام صادق (ع):

خداوند در آیه: «وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ … » در ذکر اهل آتش استثنا آورد ولی آنچه که در ذکر اهل بهشت آورده استثنا نیست (یعنی هیچ وقت اهل بهشت خارج نمی شوند ولی ممکن است عده ای از دوزخیان از جهنم خلاص شوند).

از همان منبع، از برهان، از امام صادق (ع): مقصود از بیرون آمدن از آتش و رفتن در بهشت، آتشی است غیر از جهنم و بهشتی است غیر از آن بهشت. و این عده که از آتش بیرون می آیند، با اولیاءِ خدا همنشین نخواهند شد و میان اولیاءِ خدا و این عده از مردم منزلتی فاصله است.

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 66، از برهان، از حضرت ابی جعفر (ع):

دشمنان علی (ع) در آتش مخلدند و شفاعت به آنها نمی رسد.

فَلا تَکُ فی مِرْیَةٍ مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ (109)

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ (110)

وَ إِنَّ کُلاًّ لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبیرٌ (111)

فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (112)

پس شک و تردیدی (در باطل بودن) معبودهایی که آنها می پرستند، به خود راه مده! آنها همان گونه این معبودها را پرستش می کنند که پدرانشان قبلا می پرستیدند و ما نصیب آنان را بی کم و کاست خواهیم داد! (109) ما به

ص :26


1- ابراهیم 48

موسی کتاب آسمانی دادیم؛ سپس در آن اختلاف شد؛ و اگر فرمان قبلی خدا (در زمینه آزمایش و اتمام حجت بر آنها) نبود، در میان آنان داوری می شد! و آنها (هنوز) در شک اند، شکی آمیخته به بدگمانی! (110) و پروردگارت اعمال هر یک را بی کم و کاست به آنها خواهد داد؛ او به آنچه عمل می کنند آگاه است! (111) پس همان گونه که فرمان یافته ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می دهید می بیند! (112)

توجه: بحثِ تفسیری آیه 110 در ذیلِ آیه 129 طه و سوره قیامت آمده است.

وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِّنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ ﴿113﴾ و به کسانی که ستم کرده اند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما می رسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام یاری نخواهید شد (113)

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 109، از کافی، از معصوم (ع):

رکون به معنای محبت و خیرخواهی و اطاعت است.

در تهذیب، ج 1، ص 377 و در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 101، چ2، از حضرت رسول (ص):

به آنچه در نزد خداست رغبت کن تا خدا تو را دوست بدارد و به آنچه نزد مردم است بی اعتنا باش تا مردم تو را دوست بدارند.

وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ ﴿114﴾

و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار زیرا خوبیها؛ بدیها را از میان می برد این برای پندگیرندگان پندی است (114)

نکته ای از المیزان، ج 21، ص 96: آیه شریفه اوقات پنج گانه نماز را نمی رساند بلکه تنها سه یا چهار وقت را بیان می نماید: «طرفی النهار» دو طرف روز است یعنی صبح و مغرب و «زلفاً من الیل» که نماز عشاء است. و اما در سوره بقره آیه 238: «حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَی» منظور از نماز وسط، همان نماز ظهر است و بر اساس روایات هم که گفته اند: «الصلوة الوسطی و الصلوة العصر» به عبارتی نماز عصر هم بیان شده است. و نیز روایت داریم که: «وسط» نماز ظهر و مغرب که «طرفی النهار» باشد، نماز عصر است. (پس آیه، نماز ظهر را نمی رساند). البته خداوند متعال در سوره بنی اسرائیل آیه 78 تمام پنچ وقت نماز را بیان کرده است: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ

ص :27

الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کان مشهودا» = «نماز را وقت زوال آفتاب تا اول تاریکی شب به جای آر و نماز صبح را به جای آر که آن به حقیقت مشهود نظر فرشتگان شب و روز است» (بنی اسرائیل 78). از دلوک شمس که زایل شدن آفتاب از خط نصف النهار است تا نصف شب که «غسق الیل» است، چهار نماز است و پنجم آن «قرآن فجر» که نماز صبح است. همچنین خداوند متعال در سوره بنی اسرائیل آیه 79 نماز نافله شب را تنها بر حضرت رسول (ص) واجب فرموده است: «وَمِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَی أَنْ یبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا» .

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 109، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع):

نماز مؤمن در شب گناهان روزش را محو می کند.

در علل الشرایع، ج 2، ص 177، از امام صادق (ع): شخص یک دروغ می گوید و به واسطه آن از خواندن نماز شب محروم گردد و وقتی از نماز شب محروم شد، از رزق و روزی محروم می گردد.

از همان منبع، از امیرالمؤمنین (ع): گناه مانع نماز شب است. (امام علی (ع) در روایتی دیگر می فرماید: «کمال اخلاص اجتناب از گناه است» . و نیز می فرماید: «عبادت خالص یعنی جز خدا به کسی امید نداشته باشی و جز گناه از چیزی بیم نداشته باشی» ).

از همان منبع، ص 179، از رسول خدا (ص):

کسی که در شب نماز بخواند صورتش در روز نیکو به نظر می آید.

از همان منبع، ص 187، آورده است:

شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: چرا اهل تهجد و عبادت در شب نیکو منظرترین مردمند؟ فرمود: زیرا آنها با خدا خلوت می کنند پس حق تعالی از نورِ خودش ایشان را می پوشاند.

از همان منبع، ص 181، از رسول خدا (ص):

دو رکعت در دل شب نماز خواندن نزد من محبوبتر از دنیا و آنچه در آن است.

از همان منبع، ص 179، از امام صادق (ع): مغبون کسی است که از قیام در شب محروم باشد. و نماز شب مرض را دفع، صورت را نورانی، بو را خوش و روزی را جلب کند.

ص :28

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 110، از مجمع البیان، از حضرت رسول (ص): مسلمان وقتی وضو می گیرد و نیکو وضو می گیرد و نمازهای پنج گانه اش را می خواند، گناهانش مثل برگها می ریزد.

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 110 و111، از عیاشی، از صادقین (ع):

علی (ع) رو به مردم کرد و فرمود: کدام آیه از قرآن کریم برای شما امیدوار کننده تر است؟ بعضی گفتند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یشَاءُ» (نساء 48) بعضی گفتند: «یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا» (زمر53) بعضی گفتند: «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» (آل عمران 135)، امام (ع) فرمود: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِّنَ اللَّیْل» و فرمود: ای علی! وقتی یکی از شما وضو می گیرد، گناهانش می ریزد و هنگامی که با خلوص نیت متوجه خدا می شود از نمازش کنار نمی رود مگر آنکه از گناهانش چیزی نمی ماند. و نمازهای پنج گانه برای امتم حکم نهر جاری است که آلودگی را روزی 5 بار در آن بشویند.

☼ مؤلف:

در روایتی دیگر از حضرت علی (ع)، امیدوار کننده ترین آیه را آیه: «و لسوف یعطیک ربک فترضی» (ضحی 5)، بیان فرموده است. و البته این دو روایت با هم تضادی ندارند و در عین صحتند، چرا که آیه «ضحی» به بخششِ حق تعالی به واسطه شفاعت حضرتِ رسول (ص) اشاره دارد و آیه هود نیز به بخششِ حق تعالی به واسطه نماز اشاره دارد. که در هر دوی آنها مراد، عفو و بخششِ معبودِ رحیم و بخشنده مان است. از آن گذشته روایاتِ اهل بیت (ع) هم مثل آیات الهی نیاز به تفسیر دارند و بایستی روایاتِ معتبری را که در ظاهر با هم تضاد دارند به اهلش برگرداند، که به فرموده رسول اکرم (ص) انکار کردن روایتِ صحیحِ معصوم (ع)، کفر است.

در علل الشرایع، ج 2، ص 279، چ2، از امام صادق (ع): حدیثی را که برای شما آورده و نسبتِ آن را به ما دادند، تکذیب نکنید زیرا شما نمی دانید شاید حدیث حق و صحیح باشد آن وقت بدین ترتیب حق عزوجل را در فوق عرشش تکذیب کرده اید.

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 112، از عیاشی، از امام صادق (ع):

ص :29

حسنه، گناه خیلی بزرگ و قدیمی را پیدا می کند و آن را از نامه ی عملت محو می کند. حسنه، کفاره ی گناه می شود، اما گناه نمی تواند کفاره ی گناه گردد.

در امالی شیخ صدوق، ص 873، م82، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): در ساعتِ غفلت (بین عشاء و مغرب)، نافله به جای آورید، گرچه با دو رکعتِ سبک، که خانه کرامت به ارث می گذارد.

در علل شرایع، ج 2، ص 79، از امام صادق (ع): بسا نماز بنده نصف یا ثلث یا ربع و یا خمسش بالا می رود و بالا نمی رود از نماز مگر همان مقداری که بنده آن را با حضورِ قلب خوانده است، پس بندگان مأمور به خواندن نوافل شده اند تا بدین ترتیب نقایصْ از فرایضِ خود را تکمیل کنند.

از همان منبع، ص 81، از امام صادق (ع): برای این نافله مشروع گشت که به واسطه اش فسادی که در فریضه پدید می آید جبران شود.

در امالی شیخ صدوق، ص 623، م62، از رسول خدا (ص): هر کس نماز مغرب را بی جهت به تأخیر اندازد تا ستاره ها درهم دیده شوند، من از او به خدا بیزاری می جویم.

در کتاب حق الیقین، ص 302، از حضرت مهدی (عج):

از رحمت خدا به دور است کسی که نماز صبح را چندان تأخیر بیندازد تا ستاره ها ناپدید شوند و نماز مغرب را به حدی تأخیر بیندازد تا ستاره ها ظاهر شوند.

در مستدرک وسایل، ج 1، ص 183، از رسول خدا (ص):

نماز صبح و نماز عشا سنگین ترین نمازها در نظر منافقین است.

در اسرار الصلوه، ص 34، از رسول خدا (ص):

کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است. هر که نماز ظهر بجا نیاورد پیامبران الهی از او بیزارند. هر که نماز عصر را ترک کند فرشتگان از او بیزارند. هر که نماز مغرب نخواند دین از

او بیزار است. هر که نماز عشا را ترک کند خدای جهان از او بیزار است.

در ثواب الاعمال، ص 518، از امام صادق (ع): هر کس از روی سهل انگاری نمازش قضا شود و بعد قضایش را بخواند آن نماز تیره و تار بالا رود و گوید: خدا خوارت کند که مرا ضایع کردی.

ص :30

در کافی، ج 1، ص 73، چ1، از رسول خدا (ص): هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.

در امالی شیخ صدوق، ص 635، م62، از حضرت رسول (ص):

هر کس نمازِ واجبش را از وقتش تأخیر اندازد، در قیامت، شفاعت من به او نخواهد رسید.

در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 161، چ2، از امام صادق (ع): شیعه ما را در 3 مورد آزمایش کن:

1 - فرا رسیدن وقت نماز، 2 - حفظ اسرار از دشمن، 3 - کمک به برادر دینی در خصوص اموال.

توجه: بحثی در این خصوص ذیل آیه شریفه 78 سوره مبارکه اسرا آمده است.

وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (115)

فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمینَ (116)

وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (117)

و شکیبایی کن، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد! (115) چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آنها، که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم می کردند، از تنعم و کامجویی پیروی کردند؛ و گنهکار بودند (و نابود شدند)! (116) و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را بظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند! (117)

وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ ﴿118﴾ إِلاَّ مَنْ رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأََمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿119﴾

و اگر پروردگارت می خواست قطعاً همه مردم را امت واحدی قرار می داد در حالی که پیوسته در اختلافند (118) مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است و وعده پروردگارت [چنین] تحقق پذیرفته است [که] البته جهنم را از جن و انس یکسره پر خواهم کرد (119)

نکات تفسیری المیزان، ج 21، ص 99 تا108:

1 - از آنجایی که ترکیبات بدنی در افراد اختلاف دارد

در نتیجه باعث اختلاف در استعدادهای بدنی و روحی می شود و با ضمیمه شدن اختلاف محیط ها و آب و هواها، اختلاف سلیقه ها و سنن و آداب و مقاصد در جوامع پدید می آید به طوری که ثابت شده است اگر این اختلافات نبود، بشر حتی یک چشم بر هم زدن قادر به زندگی نبود و خداوند متعال هم در قرآن کریم این اختلاف را به خود نسبت می دهد: «أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا

ص :31

سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ» = «آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم و برخی از آنان را از [نظر] درجات بالاتر از بعضی [دیگر] قرار داده ایم تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است» (زخرف 32). خداوند متعال در هیچ جایی از کلام خود آن را مذمت ننموده، مگر در آن مواردی که این اختلاف آمیخته با هوای نفس و بر خلاف هدایت عقل باشد مثلاً اختلاف در دین که خداوند در بسیاری از کلامش اختلاف در دین را به ظلم و طغیان نسبت می دهد پس منظور از اختلاف در آیه شریفه اختلاف در دین است.

2 - مراد از رحمت در آیه شریفه هدایت الهی است همانطور که می فرماید: «فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» = «پس خدا کسانی که ایمان آورند در مسائلی که اختلاف کردند به اذن خود به سوی حق هدایتشان کرد» (1).

3 - خدای تعالی (مشابه آیه ی شریفه مورد بحث در جای دیگر) می فرماید: «وَ لَوْشِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَ لَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّة ِوَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» = «و اگر می خواستیم هر کسی را هدایت می کردیم لیکن سخن من محقق گردیده که هرآینه جهنم را از جنیان و آدمیان پُر خواهم کرد» (الم سجده13). و می فرماید: «قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» = «فرمود حق [از من] است و حق را می گویم هر آینه جهنم را از تو و از هر کس که تو را پیروی کند خواهم انباشت» (2).

در تفسیر صافی، ج 2، ص 305، از مجمع، از رسول اکرم (ص):

99 درصد مردم جهنمی و 1 درصد آنها بهشتی هستند.

توجه: بحث در خصوص این که اکثریت افراد جهنمیند در ذیل آیه (اعراف 179) گذشت.

در امالی شیخ صدوق، ص 707، م68، از حضرت علی (ع): مردم تا زمانی که با هم متفاوتند، به خیر و خوشی اند، اما وقتی که برابر شدند، هلاک شوند.

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 113، از قمی، از امام باقر (ع):

ص :32


1- بقره 213
2- ص 85

مراد از آیه شریفه: «و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک» ، آل محمد (ع) و اتباع ایشان است، خداوند می فرماید: «و لذلک خلقهم» یعنی اهل رحمت در دین خدا اختلاف نمی کنند.

☼ مؤلف:

در آیه شریفه فوق علت خلقت را رحمت بیان فرموده و در جای دیگر می فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» (ذاریات 56) و علت را «عبادت» بیان فرموده است. که در جمع بین این دو آیه شریفه باید گفت: تنها راهِ رسیدن به رحمت الهی، اطاعت و پیروی از خدایتعالی و پیامبران و اولی الامر (ع) است، بنابراین عبادت، راه رسیدن به هدف (یا رحمت) است نه خودِ هدف. به عبارتی، هدف از خلقت، رحمت است و راهِ رسیدن به رحمت، اطاعت و عبادت است نه اینکه هدف، عبادت باشد بلکه عبادت مسیر رسیدن به رحمت که همان هدفِ خلقت است، می باشد و حاشا از این که خدای تعالی نیازی به عبادت مخلوقاتش داشته باشد. پس هدفش از خلقت در حقیقت رساندنِ رحمتِ بی کرانش به این مخلوق بوده است، اما اگر مخلوقْ بدون زحمت و عبادت به این هدف یعنی رحمت می رسید چندان دل چسب و ارضا کننده نبود لذا مخلوقات هم برای رسیدن به این هدف بایستی مسیری را طی کنند که همان عبادت و اطاعت است، از طرفی اگر هدفِ خلقت، عبادت بود پس بایستی همه جن و انس مشغول عبادت باشند در صورتی که اکثر آنها در حال عبادت نیستند. در روایتی آمده است: شخصی از حضرت علی (ع) پرسید: آیا خداوند جن و انس را برای اینکه عبادتش کنند، آفریده است؟ و استناد کرد به آیه شریفه: «و ما خلقت الجن و الانس» ، امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ فرمود: خیر، خدایتعالی آنها را خلق فرمود که رحمتشان کند و استناد فرمود به آیه: «اِلا مَن رحِمَ ربک و لذلکَ خَلَقهم» (آیه مورد بحث) (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (ذاریات 56) مراجعه شود).

در علل الشرایع، ج 1، ص 55، چ2، از امام صادق (ع):

خداوند متعال مخلوقاتش را خلق نکرد تا نفعی عایدش شده یا ضرری از خود دفع نماید بلکه ایجادشان نمود تا به آنها نفع رسانده و بدین وسیله به نعمت جاویدشان برساند، آنها را به اطاعت خویش مکلف نمود تا مستحق رضوانش شوند.

ص :33

وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنینَ (120)

وَ قُلْ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنَّا عامِلُونَ (121)

وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (122)

ما از هر یک از سرگذشتهای انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ و اراده ات قوی گردد. و در این (اخبار و سرگذشتها) برای تو حق و برای مؤمنان موعظه و تذکر آمده است (120) و به آنها که ایمان نمی آورند، بگو: هر چه در قدرت دارید، انجام دهید! ما هم انجام می دهیم! (121) و انتظار بکشید! ما هم منتظریم! (122)

وَلِلّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿123﴾ و نهان آسمانها و زمین از آن خداست و تمام کارها به او باز می گردد، پس او را پرستش کن و بر او توکل کن و پروردگارِ تو از آنچه انجام می دهید غافل نیست (123)

در تفسیر جامع، ج 3، ص 369، از ابن بابویه، از حضرت رسول (ص):

روزی جبرئیل بر من نازل شد و گفت: ای رسول خدا (ص) از جانب خداوند متعال هدیه ای آورده ام که به کسی پیش از شما عطا نشده است. رسول اکرم (ص) پرسید آن چیست؟ جبرئیل گفت: صبر است. پیغمبر فرمود: بهتر از صبر چیست؟ گفت: رضا است و بهتر از رضا، زهد و بهتر از زهد، اخلاص و بالاتر از اخلاص، یقین و برتر از یقین توکل است.

☼ مؤلف:

به استناد روایت فوق مراتبِ صعودیِ ایمان بدین ترتیب است: 1 – صبر، 2 - رضا، 3 - زهد، 4 – اخلاص، 5 – یقین، 6 – توکل.

خلاصه آیات سوره هود:

6: در روی زمین هیچ جنبنده ای نیست جز آنکه روزی او بر عهده خداست 7: در مدت 6 روز آسمانها و زمین را آفرید و عرش را بر روی آب قرار داد.

8: همین که موعد عذاب رسد محال است از آن رهایی یابند.

10 – 9: اگر بشر به نعمت رسد مغرور می شود.

12: اگر این شخص پیامبر است چرا گنج و یا فرشته ای همراه او نیست 13: تحدی به ده سوره.

15: کسی که طالب دنیاست ما مزد اعمالش را در همین دنیا کاملاً می دهیم و از اجر آن نخواهیم کاست.

16: ولی در آخرت جز آتش نصیبی ندارند.

17: آیه شاهد { حضرت علی (ع)} 18: گواهان محشر 20: عذابشان دو برابر خواهد کرد 21: آنها زیانکارترین مردمند 49 – 25: داستان حضرت نوح (ع) 60 – 50: داستان حضرت هود (ع) 68 – 61: حضرت صالح (ع) 76 – 69: حضرت ابراهیم (ع) 82 – 77: لوط (ع) 95 – 83: شعیب (ع) 103: یوم مجموع، یوم مشهود 104: اجل معدود 105: تکلم 106: زفیر و شهیق 107: تا آسمان و زمین است در آن جاودانند 108: نیکان هم تا آسمان و زمین است در بهشت جاودانند 109: کیفر کافران را به حد کمال می رسانیم 110: به موسی (ع) کتاب فرستادیم 111: جزای اعمال 112: استقامت 113: با ظالمین دوستی نکنید 114: اقامه نماز (چهار نماز) 115: صبر 118: امت واحد، اختلاف در امت 119: آیه رحمت 120: ما اخبار انبیاء سلف را برایت حکایت می کنیم تا قلبت محکم و استوار شود و راه صحیح بر تو روشن گردد و برای مؤمنین پند و عبرتی باشد 121: به کفار بگو، شما به کار خود ادامه دهید ما هم مشغول کار خود هستیم 122: شما منتظر باشید ما هم منتظریم 123: لله غیب السموات و …

ص :34

12 سوره یوسف

12 - سوره یوسف = احسن القصص.

مکی است و 111 آیه دارد.

نکته ای از المیزان، ج 21، ص 120: در این سوره داستان حضرت یوسف (ع) به طور مفصل از اول تا آخر بیان شده که در هیچ جای دیگر از قرآن هیچ داستانی به مانند آن نیامده است. علاوه بر آن در این سوره غیر از داستان یوسف (ع) داستان دیگری ذکر نشده است که این هم استثناء می باشد، خلاصه؛ سوره ای است خالص برای یوسف (ع) که او نیز بنده ای بود خالص در بندگی.

در کتاب «حلیت المتقین» ، ص 78، چ1، از حضرت رسول (ص):

زن ها را در بالا خانه هایی که مشرف بر خیابان و کوچه و راهرو مردم است، منزل ندهید و نوشتن کتابت سوره یوسف را به آنها نیاموزید و به جای آن بافندگی و سوره « نور» را تعلیم کنید.

خلاصه مطالب سوره: داستان حضرت یوسف. شیوه هایی که انسان را به سعادت می رساند. حکمت و عجایب صنع و قدرت خداوند متعال.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (1)

إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (2)

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلینَ (3)

إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ (4)

قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ (5)

وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلی آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلیمٌ حَکیمٌ (6)

لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلینَ (7)

إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (8)

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحینَ (9)

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ (10)

قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11)

أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12)

قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13)

قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ (14)

فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (15)

وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ (16)

ص :35

قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقینَ (17)

وَ جاؤُ عَلی قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ (18)

وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلی دَلْوَهُ قالَ یا بُشْری هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ (19)

وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ (20)

وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (21)

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (22)

وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (23)

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ (24)

وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ (25)

قالَ هِیَ راوَدَتْنی عَنْ نَفْسی وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ (26)

وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ (27)

فَلَمَّا رَأی قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ (28)

یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئینَ (29)

وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبینٍ (30)

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ (31)

قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرینَ (32)

قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ (33)

فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (34)

ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حینٍ (35)

وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْویلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ (36)

قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (37)

وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائی إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (38)

یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39)

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ

ص :36

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (40)

یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ (41)

وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ (42)

وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَری سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی رُءْیایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ (43)

قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْویلِ الْأَحْلامِ بِعالِمینَ (44)

وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْویلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45)

یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (46)

قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فی سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّا تَأْکُلُونَ (47)

ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ یَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48)

ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُونَ (49)

وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیمٌ (50)

قالَ ما خَطْبُکُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقینَ (51)

ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ (52)

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (53)

وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکینٌ أَمینٌ (54)

قالَ اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ (55)

وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (56)

وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (57)

وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (58)

وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبیکُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلینَ (59)

فَإِنْ لَمْ تَأْتُونی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدی وَ لا تَقْرَبُونِ (60)

قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61)

وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (62)

فَلَمَّا رَجَعُوا إِلی أَبیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63)

قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَما أَمِنْتُکُمْ عَلی أَخیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ (64)

وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قالُوا یا أَبانا ما نَبْغی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا وَ نَمیرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعیرٍ ذلِکَ کَیْلٌ یَسیرٌ (65)

قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ (66)

وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (67)

وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی

ص :37

عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ حاجَةً فی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (68)

وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (69)

فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحْلِ أَخیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ (70)

قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71)

قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعیمٌ (72)

قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقینَ (73)

قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبینَ (74)

قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ (75)

فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی دینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ (76)

قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (77)

قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ (78)

قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ (79)

فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لی أَبی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ (80)

ارْجِعُوا إِلی أَبیکُمْ فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظینَ (81)

وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی کُنَّا فیها وَ الْعیرَ الَّتی أَقْبَلْنا فیها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (82)

قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنی بِهِمْ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (83)

وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ (84)

قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ (85)

قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (86)

یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (87)

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ (88)

قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (89)

قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (90)

قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئینَ (91)

قالَ لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ (92)

اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیراً وَ أْتُونی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ (93)

وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)

قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفی ضَلالِکَ الْقَدیمِ (95)

فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (96)

قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ (97)

ص :38

قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (98)

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ (99)

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی إِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (100)

رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ (101)

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ (102)

وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ (103)

وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (104)

وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ (105)

وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ (106)

أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (107)

قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (108)

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُری أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (109)

حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ (110)

لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (111)

الر، آن آیات کتاب آشکار است! (1) ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید)! (2) ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن -که به تو وحی کردیم- بر تو بازگو می کنیم؛ و مسلماً پیش از این، از آن خبر نداشتی! (3) (به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند!» (4) گفت: «فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند؛ چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است! (5) و این گونه پروردگارت تو را برمی گزیند؛ و از تعبیر خوابها به تو می آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل می کند، همان گونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد؛ به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است!» (6) در (داستان) یوسف و برادرانش، نشانه ها(ی هدایت) برای سؤال کنندگان بود! (7) هنگامی که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش [= بنیامین] نزد پدر، از ما محبوبترند؛ در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم! مسلماً پدر ما، در گمراهی آشکاری است! (8) یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد؛ و بعد از آن، (از گناه خود توبه می کنید؛ و) افراد صالحی خواهید بود! (9) یکی از آنها گفت: «یوسف را نکشید! و اگر می خواهید کاری انجام دهید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید؛ تا بعضی از قافله ها او را برگیرند (و با خود به مکان دوری ببرند)!» (10) (و برای انجام این کار، برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «پدرجان! چرا تو درباره (برادرمان) یوسف، به ما اطمینان نمی کنی؟! در حالی که ما خیرخواه او هستیم! (11) فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند؛ و ما نگهبان او هستیم!» (12) (پدر) گفت: «من از بردن او غمگین می شوم؛ و از این می ترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید!» (13) گفتند: «با اینکه ما گروه نیرومندی هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران

ص :39

خواهیم بود (و هرگز چنین چیزی) ممکن نیست!)» (14) هنگامی که او را با خود بردند و تصمیم گرفتند وی را در مخفی گاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملی ساختند؛) و به او وحی فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان با خبر خواهی ساخت؛ در حالی که آنها نمی دانند! (15) (برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند (16) گفتند: «ای پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم؛ و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما را باور نخواهی کرد، هر چند راستگو باشیم!» (17) و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند؛ گفت: «هوسهای نفسانی شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (و شکیبائی خالی از ناسپاسی) خواهم داشت؛ و در برابر آنچه می گویید، از خداوند یاری می طلبم!» (18) و (در همین حال) کاروانی فرا رسید؛ و مأمور آب را (به سراغ آب) فرستادند؛ او دلو خود را در چاه افکند؛ (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکی است (زیبا و دوست داشتنی!)» و این امر را بعنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام می دادند، آگاه بود (19) و (سرانجام، ) او را به بهای کمی -چند درهم- فروختند؛ و نسبت به( فروختن) او، بی رغبت بودند (؛چرا که می ترسیدند رازشان فاش شود) (20) و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد؛ و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم!» و این چنین یوسف را در آن سرزمین متمکن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم؛ و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم؛ خداوند بر کار خود پیروز است، ولی بیشتر مردم نمی دانند! (21) و هنگامی که به بلوغ و قوت رسید، ما «حکم» [= نبوت] و «علم» به او دادیم؛ و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم! (22) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلما ظالمان رستگار نمی شوند!» (23) آن زن قصد او کرد؛ و او نیز - اگر برهان پروردگار را نمی دید- قصد وی می نمود! این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود! (24) و هر دو به سوی در، دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب می کرد)؛ و پیراهن او را از پشت (کشید و) پاره کرد. و در این هنگام، آقای آن زن را دم در یافتند! آن زن گفت: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک، چه خواهد بود؟!» (25) (یوسف) گفت: «او مرا با اصرار به سوی خود دعوت کرد!» و در این هنگام، شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که: «اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن راست می گوید و او از دروغگویان است (26) و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ می گوید و او از راستگویان است» (27) هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او [= یوسف] از پشت پاره شده، گفت: «این از مکر و حیله شما زنان است؛ که مکر و حیله شما زنان، عظیم است! (28) یوسف از این موضوع، صرف نظر کن! و تو ای زن نیز از گناهت استغفار کن، که از خطاکاران بودی!» (29) (این جریان در شهر منعکس شد؛) گروهی از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش [= غلامش] را بسوی خود دعوت می کند! عشق این جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گمراهی آشکاری می بینیم!» (30) هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد)؛ و برای آنها پشتی (گرانبها و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت؛ و به دست هر کدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد؛ و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند؛ و (بی توجه) دستهای خود را بریدند؛ و گفتند: «منزه است خدا! این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است!» (31) (همسر عزیز) گفت: «این همان کسی است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری، ) من او را به خویشتن دعوت کردم؛ و او خودداری کرد! و اگر آنچه را دستور می دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلماً خوار و ذلیل خواهد شد!» (32) (یوسف) گفت:

ص :40

«پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوی آن می خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، بسوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» (33) پروردگارش دعای او را اجابت کرد؛ و مکر آنان را از او بگردانید؛ چرا که او شنوا و داناست! (34) و بعد از آنکه نشانه های (پاکی یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدتی زندانی کنند! (35) و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ یکی از آن دو گفت: «من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم!» و دیگری گفت: «من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم؛ و پرندگان از آن می خورند؛ ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم» (36) (یوسف) گفت: «پیش از آنکه جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم)! (37) من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم! برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم؛ این از فضل خدا بر ما و بر مردم است؛ ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند! (38) ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟! (39) این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید، چیزی جز اسمهایی (بی مسما) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیده اید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (40) ای دوستان زندانی من! اما یکی از شما (دو نفر، آزاد می شود؛ و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد؛ و اما دیگری به دار آویخته می شود؛ و پرندگان از سر او می خورند! و مطلبی که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعی و حتمی است!» (41) و به آن یکی از آن دو نفر، که می دانست رهایی می یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند (42) پادشاه گفت: «من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را می خورند؛ و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده؛ (که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند؛ و آنها را از بین بردند. ) ای جمعیت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر می کنید!» (43) گفتند: «خوابهای پریشان و پراکنده ای است؛ و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم!» (44) و یکی از آن دو که نجات یافته بود -و بعد از مدتی به خاطرش آمد- گفت: «من تأویل آن را به شما خبر می دهم؛ مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید!» (45) (او به زندان آمد و چنین گفت: ) یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند؛ و هفت خوشه تر و هفت خوشه خشکیده؛ تا من بسوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! (46) گفت: «هفت سال با جدیت زراعت می کنید؛ و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید) (47) پس از آن، هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) می آید، که آنچه را برای آن سالها ذخیره کرده اید، می خورند؛ جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد (48) سپس سالی فرامی رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود؛ و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها و دانه های روغنی را) می گیرند (و سال پر برکتی است)» (49) پادشاه گفت: «او را نزد من آورید!» ولی هنگامی که فرستاده او نزد وی [= یوسف] آمد گفت: «به سوی صاحبت بازگرد و از او بپرس ماجرای زنانی که دستهای خود را بریدند چه بود؟ که خدای من به نیرنگ آنها آگاه است» (50) (پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: «به هنگامی که یوسف را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزه است خدا، ما هیچ عیبی در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم؛ و او از راستگویان است! (51) این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم؛ و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی کند! (52) من هرگز خودم را تبرئه نمی کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر

ص :41

می کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است» (53) پادشاه گفت: «او [= یوسف] را نزد من آورید، تا وی را مخصوص خود گردانم!» هنگامی که (یوسف نزد وی آمد و) با او صحبت کرد، (پادشاه به عقل و درایت او پی برد؛ و) گفت: «تو امروز نزد ما جایگاهی والا داری و مورد اعتماد هستی!» (54) (یوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم!» (55) و این گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا می خواست در آن منزل می گزید (و تصرف می کرد)! ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) میبخشیم؛ و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کنیم! (56) (اما) پاداش آخرت، برای کسانی که ایمان آورده و پرهیزکاری داشتند، بهتر است! (57) (سرزمین کنعان را قحطی فرا گرفت؛) برادران یوسف (در پی مواد غذایی به مصر) آمدند؛ و بر او وارد شدند. او آنان را شناخت؛ ولی آنها او را نشناختند (58) و هنگامی که (یوسف) بارهای آنان را آماده ساخت، گفت: «(نوبت آینده) آن برادری را که از پدر دارید، نزد من آورید! آیا نمی بینید من حق پیمانه را ادا می کنم و من بهترین میزبانان هستم؟! (59) و اگر او را نزد من نیاورید، نه کیل (و پیمانه ای از غله) نزد من خواهید داشت؛ و نه (اصلا) به من نزدیک شوید!» (60) گفتند: «ما با پدرش گفتگو خواهیم کرد؛ (و سعی می کنیم موافقتش را جلب نمائیم؛) و ما این کار را خواهیم کرد!» (61) (سپس) به کارگزاران خود گفت: «آنچه را بعنوان قیمت پرداخته اند، در بارهایشان بگذارید! شاید پس از بازگشت به خانواده خویش، آن را بشناسند؛ و شاید برگردند!» (62) هنگامی که به سوی پدرشان بازگشتند، گفتند: «ای پدر! دستور داده شده که (بدون حضور برادرمان بنیامین) پیمانه ای (از غله) به ما ندهند؛ پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمی (از غله) دریافت داریم؛ و ما او را محافظت خواهیم کرد!» (63) گفت: «آیا نسبت به او به شما اطمینان کنم همان گونه که نسبت به برادرش (یوسف) اطمینان کردم (و دیدید چه شد)؟! و (در هر حال، ) خداوند بهترین حافظ و مهربانترین مهربانان است» (64) و هنگامی که متاع خود را گشودند، دیدند سرمایه آنها به آنها بازگردانده شده! گفتند: «پدر! ما دیگر چه می خواهیم؟! این سرمایه ماست که به ما باز پس گردانده شده است! (پس چه بهتر که برادر را با ما بفرستی؛) و ما برای خانواده خویش مواد غذایی می آوریم؛ و برادرمان را حفظ خواهیم کرد؛ و یک بار شتر زیادتر دریافت خواهیم داشت؛ این پیمانه (بار) کوچکی است!» (65) گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پیمان مؤکد الهی بدهید که او را حتماً نزد من خواهید آورد! مگر اینکه (بر اثر مرگ یا علت دیگر، ) قدرت از شما سلب گردد. و هنگامی که آنها پیمان استوار خود را در اختیار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آنچه می گوییم، ناظر و نگهبان است!» (66) و (هنگامی که می خواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای متفرق وارد گردید (تا توجه مردم به سوی شما جلب نشود)! و (من با این دستور، ) نمی توانم حادثه ای را که از سوی خدا حتمی است، از شما دفع کنم! حکم و فرمان، تنها از آن خداست! بر او توکل کرده ام؛ و همه متوکلان باید بر او توکل کنند!» (67) و هنگامی که از همان طریق که پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمی توانست از آنها دور سازد، جز حاجتی در دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت)؛ و او به خاطر تعلیمی که ما به او دادیم، علم فراوانی داشت؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (68) هنگامی که (برادران) بر یوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جای داد و گفت: «من برادر تو هستم، از آنچه آنها انجام می دادند، غمگین و ناراحت نباش!» (69) و هنگامی که (مأمور یوسف) بارهای آنها را بست، ظرف آبخوری پادشاه را در بار برادرش گذاشت؛ سپس کسی صدا زد؛ «ای اهل قافله، شما دزد هستید!» (70) آنها رو به سوی او کردند و گفتند: «چه چیز گم کرده اید؟» (71) گفتند: «پیمانه پادشاه را! و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر (غله) به او داده می شود؛ و من ضامن این (پاداش) هستم!» (72) گفتند: «به خدا سوگند شما می دانید ما نیامده ایم که در این سرزمین فساد کنیم؛ و ما (هرگز) دزد نبوده ایم!» (73) آنها گفتند: «اگر دروغگو باشید،

ص :42

کیفرش چیست؟» (74) گفتند: «هر کس (آن پیمانه) دربار او پیدا شود، خودش کیفر آن خواهد بود؛ما این گونه ستمگران را کیفر می دهیم!» (75) در این هنگام، (یوسف) قبل از بار برادرش، به کاوش بارهای آنها پرداخت؛ سپس آن را از بار برادرش بیرون آورد؛ این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمی توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آنکه خدا بخواهد! درجات هر کس را بخواهیم بالا می بریم؛ و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است! (76) (برادران) گفتند: «اگر او [بنیامین] دزدی کند، (جای تعجب نیست؛) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدی کرد» یوسف (سخت ناراحت شد، و) این (ناراحتی) را در درون خود پنهان داشت و برای آنها آشکار نکرد؛ (همین اندازه) گفت: «شما (از دیدگاه من، ) از نظر منزلت بدترین مردمید! و خدا از آنچه توصیف می کنید، آگاهتر است!» (77) گفتند: «ای عزیز! او پدر پیری دارد (که سخت ناراحت می شود)؛ یکی از ما را به جای او بگیر؛ ما تو را از نیکوکاران می بینیم!» (78) گفت: «پناه بر خدا که ما غیر از آن کس که متاع خود را نزد او یافته ایم بگیریم؛ در آن صورت، از ظالمان خواهیم بود!» (79) هنگامی که (برادران) از او مأیوس شدند، به کناری رفتند و با هم به نجوا پرداختند؛ (برادر) بزرگشان گفت: «آیا نمی دانید پدرتان از شما پیمان الهی گرفته؛ و پیش از این درباره یوسف کوتاهی کردید؟! من از این سرزمین حرکت نمی کنم، تا پدرم به من اجازه دهد؛ یا خدا درباره من داوری کند، که او بهترین حکم کنندگان است! (80) شما به سوی پدرتان بازگردید و بگویید: پدر(جان)، پسرت دزدی کرد! و ما جز به آنچه می دانستیم گواهی ندادیم؛ و ما از غیب آگاه نبودیم! (81) (و اگر اطمینان نداری، ) از آن شهر که در آن بودیم سؤال کن و نیز از آن قافله که با آن آمدیم (بپرس)! و ما (در گفتار خود) صادق هستیم!» (82) (یعقوب) گفت: «(هوای) نفس شما، مسأله را چنین در نظرتان آراسته است! من صبر می کنم، صبری زیبا (و خالی از کفران)! امیدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند؛ چرا که او دانا و حکیم است! (83) و از آنها روی برگرداند و گفت: «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو می برد (و هرگز کفران نمی کرد)! (84) گفتند: «به خدا تو آنقدر یاد یوسف می کنی تا در آستانه مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی!» (85) گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا می گویم (و شکایت نزد او می برم)! و از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید! (86) پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس می شوند!» (87) هنگامی که آنها بر او [= یوسف] وارد شدند، گفتند: «ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته و متاع کمی (برای خرید مواد غذایی) با خود آورده ایم؛ پیمانه را برای ما کامل کن؛ و بر ما تصدق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش می دهد!» (88) گفت: «آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آنگاه که جاهل بودید؟!» (89) گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟!» گفت: «(آری، ) من یوسفم و این برادر من است! خداوند بر ما منت گذارد؛ هر کس تقوا پیشه کند و شکیبایی و استقامت نماید، (سرانجام پیروز می شود؛) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند!» (90) گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده؛ و ما خطاکار بودیم!» (91) (یوسف) گفت: «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را می بخشد؛ و او مهربانترین مهربانان است! (92) این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می شود! و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!» (93) هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان [= یعقوب] گفت: «من بوی یوسف را احساس می کنم، اگر مرا به نادانی و کم عقلی نسبت ندهید!» (94) گفتند: «به خدا تو در همان گمراهی سابقت هستی!» (95) اما هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند؛ ناگهان بینا شد! گفت: «آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید؟!» (96) گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم!» (97) گفت: «بزودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!» (98) و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در

ص :43

آغوش گرفت و گفت: «همگی داخل مصر شوید، که انشاء الله در امن و امان خواهید بود!» (99) و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگی بخاطر او به سجده افتادند؛ و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم؛ پروردگارم آن را حق قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه می خواهد (و شایسته می داند، ) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است! (100) پروردگارا! بخشی (عظیم) از حکومت به من بخشیدی و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختی! ای آفریننده آسمانها و زمین! تو ولی و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران؛ و به صالحان ملحق فرما!» (101) این از خبرهای غیب است که به تو وحی می فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم می گرفتند و نقشه می کشیدند! (102) و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمی آورند! (103) و تو (هرگز) از آنها پاداشی نمی طلبی؛ آن نیست مگر تذکری برای جهانیان! (104) و چه بسیار نشانه ای (از خدا) در آسمانها و زمین که آنها از کنارش می گذرند و از آن رویگردانند! (105) و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند! (106) آیا ایمن از آنند که عذاب فراگیری از سوی خدا به سراغ آنان بیاید، یا ساعت رستاخیز ناگهان فرارسد، در حالی که متوجه نیستند؟! (107) بگو: «این راه من است من و پیروانم و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم! منزه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» (108) و ما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانی از اهل آبادیها که به آنها وحی می کردیم! آیا (مخالفان دعوت تو، ) در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چه شد؟! و سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است! آیا فکر نمی کنید؟! (109) (پیامبران به دعوت خود و دشمنان آنها به مخالفت خود همچنان ادامه دادند) تا آنگاه که رسولان مأیوس شدند و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است؛ در این هنگام، یاری ما به سراغ آنها آمد؛ آنان را که خواستیم نجات یافتند؛ و مجازات و عذاب ما از قوم گنهکار بازگردانده نمی شود! (110) در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود! اینها داستان دروغین نبود؛ بلکه (وحی آسمانی است، و) هماهنگ است با آنچه پیش روی او (از کتب آسمانی پیشین) قرار دارد؛ و شرح هر چیزی (که پایه سعادت انسان است)؛ و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می آورند! (111)

توجه: آیاتی که در سوره مبارکه یوسف بحث برانگیز بوده و مفسرین در معنا و تفسیر آنها دچار اختلاف شده اند شامل: آیات شریفه 2 و24 و33 و34 و42 و70 و77 و97 و 98 و110 می باشد که به شرح ذیل بیان می شوند:

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿2﴾

ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم باشد که بیندیشید (2)

در جامع، ج 3، ص 373، از طبرسی، از پیامبر اکرم (ص): عرب و زبان عربی را دوست بدارید زیرا من که پیغمبر شما هستم عربم و قرآن عربی است و کلام و گفتار اهل بهشت نیز عربی است.

☼ مؤلف:

بنا به دلایل ذیل صحتِ حدیث فوق معقول نمی باشد:

اولاً: تکلم در قیامت با دنیا فرق دارد. (بحث تکلم در قیامت ذیل آیه (هود 105) گذشت).

ص :44

ثانیاً: در روایت آمده است که عرب را دوست بدارید در صورتی که قرآن کریم به صراحت می فرماید: با ظالمین و بی دینان دوستی نکنید و از آن جایی که اعرابِ ظالم هم خیلی زیادند لذا دوست داشتن عرب، بدون قیدِ تقوی مخالف قرآن و روایات می باشد.

ثالثاً: این روایت برخلاف آیه 97 توبه است که می فرماید: «الاَعراب اشَد کفراً و نِفاقا» = « اعراب در کفر و نفاق از دیگران سخت تر و به جهل و نادانیِ احکامِ خدایتعالی سزاوارترند» .

رابعاً: این روایت مخالف روایاتِ مستندِ ذیل است:

در تفسیر صافی، ج 5، ص 87، از قمی، از امام صادق (ع):

اگر قرآن بر غیر عرب نازل می شد اعراب به آن ایمان نمی آوردند ولی قرآن بر اعراب نازل شد و غیر عرب به آن ایمان آوردند و این از فضایل و حسنات غیرِ عرب (بر عرب) است.

در کتابِ «بیانِ» آیت الله خویی، ص 291، از امام صادق (ع):

طرفدارانِ عربیت، کتابِ خدا را تغییر می دهند. (احکامش را به غلط تفسیر می کنند)

در کتابِ «خصالِ» شیخِ صدوق، ج 1، ص 417، چ2، از امام کاظم (ع)، از پیامبر اکرم (ص): از 5 گروه در هر حالی باید دوری کرد:

1 - عربِ بیابانی، 2 - جذامی، 3 - پیسی، 4 - دیوانه، 5 - زنازاده.

در کتابِ «خصالِ» شیخِ صدوق، ج 1، ص 475، چ2، از امام علی (ع):

خداوند 6 گروه را به سبب 6 خصلت عذاب می فرماید: ا- عرب را به سبب تعصّب، 2 - کدخدایان را به سبب تکبر، 3 - امیران را به سبب ستم، 4 - فقیهان را به سبب حسد، 5 - بازرگانان را به سبب خیانت، 6 - اهلِ روستا را به سبب نادانی.

در کافی، ج 3، ص 40، چ1، از امام باقر (ع): اعراب گفتند: ایمان آوردیم، بگو: ایمان نیاوردید، بلکه اسلام آوردید، پس هر کس معتقد باشد آنها ایمان آوردند، دروغ گفته است.

خلاصه کلام: از آنجایی که قرآن به زبان عربی است و آموزش زبان عربی هم در فهم قرآن کریم نقش دارد، لذا این روایت احتمالاً دستکاری شده و کلمه «عرب» و جمله: «زبان بهشتیان عربی است» اضافی است. و اصل روایت این است: «زبان عربی را یاد بگیرید» (والله اعلم).

ص :45

توجه: خدایتعالی در کتابِ مقدسش، دو گروه یعنی عرب و یهود را توبیخ و دو گروه یعنی فارس و مسیحیانِ پارسا را تکریم فرموده است. (برای توضیح به آیه (محمد 38) مراجعه کنید).

آیات شریفه 4 تا 101، داستان حضرت یوسف (ع) را بیان می فرمایند:

یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم معروف به «اسرائیل الله» یعنی «خالص از برای خدا» دارای 12 فرزند پسر یا «اسباط» شد که یوسف و بنیامین از یک مادر به نام راحیل و لاوی از مادری دیگر است که حضرت موسی (ع) به چند نسل به لاوی می رسد. فرزندان یعقوب (ع) همه مؤمن و پدر دوست بودند فقط گناه آنها حسادتی بود که موجب دزدیدن یوسف (ع) و فراق یعقوب (ع) شد. یوسف (ع) در فاران متولد شد و پس از چندی، راحیل در بیت لحم درگذشت و عمه اش او را تربیت کرد. چون اندک رشدی نمود، یعقوب (ع) خواست یوسف را از خواهرش بگیرد ولی وی تدبیری به کار برد و کمربندی که از اسحاق به او ارث رسیده بود به زیر جامه یوسف بست و به ظاهر اتهام دزدی به او زد تا او را پیش خود نگهدارد. چون در رسم ابراهیم (ع) صاحب مال می توانست دزد را به بندگی پیش خود نگه دارد. بعد از رحلتِ عمه اش، پیش پدر برگشت. یوسف (ع) در نه سالگی خواب دید که 11 ستاره و ماه و خورشید به او سجده می کنند و تأویلش این بود که یوسف پادشاه مصر خواهد شد. پدر و مادرش به منزله ی خورشید و ماه و برادرانش که یازده ستاره مشهود در رؤیا بودند، در مقام سلطنت یوسف برای شکر خدا به سجده می افتند. خاله ی او مادر شمعون از خواب مطلع شده و برادران یوسف را مطلع ساخته و حس حسادتشان را شعله ور ساخت. {چهار زن اسرار چهار پیامبر را افشا کردند: 1 – همسر نوح 2 – همسر لوط 3 – همسر یعقوب (مادر شمعون) 4 – حفصه دختر عمر زن پیامبر اکرم (ص)}.

لاوی پیشنهاد کرد او را نکشید و او را در چاه بیاندازند. یعقوب (ع) گفت: می ترسم که شما او را بُرده و گرگ او را بخورد. (آیه13)

در تفسیر نمونه، ج 9، ص 338، چاپ 18، از پیامبر اکرم (ص):

ای مردم! دروغ به یکدیگر تلقین نکنید چنانکه فرزندان یعقوب (ع) نمی دانستند که گرگ

ص :46

آدم می خورد چون یعقوب (ع) به آنها گفت، ایشان از او آموختند.

یوسف (ع) را در چاه انداختند و بزی را کشتند و خونِ آن را روی پیراهن یوسف ریخته و به پدر گفتند گرگ او را درید. «مالک» ، سرقافله کاروان، یوسف (ع) را از چاه درآورد و برادران ادعا کردند وی غلام آنهاست و او را به 20 درهم به «مالک» فروختند. کاروان به مصر رفته و یوسف را به عزیزِ مصر فروخت. یوسف به حد بلوغ رسید و زلیخا قصد مراوده کرد:

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَنْ رَّ اٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿24﴾ و درحقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او می کرد چنین [کردیم] تا بدی را از او بازگردانیم چون او از بندگان مخلص ما بود (24)

☼ مؤلف:

متأسفانه عده ای از مفسرین (عامه و خاصه) در تفسیر آیه شریفه نسبت ناروایی به عصمتِ حضرت یوسف (ع) زده اند در صورتی که اگر چنین مورد یا مواردی بود خداوند متعال حتماً آن را بیان فرموده و هیچگاه او را به عنوان عبدِ خالص (عبادنا المخلصین) یاد نمی کرد. مثلاً در تفسیر المیزان، ج 21، ص 291، به نقل از تفسیر «دُرمنثور» آورده است: «یوسف سه بار دچار لغزش شد، یکی آنجا که قصد زلیخا کرد و به زندان افتاد و یکی آنجا که به رفیق زندانی اش گفت مرا نزد اربابت یادآوری کن و در نتیجه به کفاره اینکه یاد پروردگار را فراموش کرد مدت زندانش طولانی شد و یکی آنجا که نسبت دزدی به برادران داد» (صاحب المیزان، خودش این روایت را رد کرده است). و یا در تفسیر جوامع الجامع، ج 3، ص 200، در ذیل آیه شریفه مورد بحث و متأسفانه حتی بدونِ نقل قولِ روایتی، بلکه از لسانِ خودش آورده است: «اگر یوسف برهان پروردگارش را نمی دید با او در می آمیخت … نفس یوسف میل به آمیزش کرد و به دلیل شهوتِ جوانی توجهی به زلیخا کرد … و نزدیک بود یوسف قصدِ آن زن کند» .

در پاسخ به این دسته از مفسرین باید گفت: پیامبران الهی دارای عصمت هستند و هیچگاه فکر گناه کبیره ای چون زنا را به سر هم خطور نمی دهند چه برسد به آنکه دست به انجام آن بزنند. فرقِ

ص :47

بین معصوم با غیر معصوم در فکر گناه است چرا که خیلی فراوانند افرادی که مرتکب زنا نمی شوند و حتی قصدِ ارتکابِ زنا هم نمی کنند اما فکرش را به سر می برند، که با نظر این گروه از مفسرین، باید آنها را پیامبری مرسل فرض کرد!!! به نظر شما آیا اقدام به «زنا» یا «قصدِ زنا» برای پیامبران گناه محسوب نمی شود؟ شما عصمت را به چه تعبیر می کنید؟ آیا همین که شخصی به رسالت رسید می تواند هر قصدِ گناهی بکند و بعد هم خدایتعالی بر او وحی بفرستد و نگذارد آن گناه را به معرضِ ظهور درآورد؟ پس اختیار چه می شود؟ آیا اگر شخصی به اجبار گناه نکند فضیلتی هم دارد؟ با این بیان عدالتِ خدای عدالت گستر را هم زیرِ سؤال می برند، چرا که سایر مردم هم در موقع گناه انتظار دارند کسی مانع از گناهشان شده تا عدالت اجرا شود. حاشا و کلا از این سخنانِ جاهلانه!!!

☼ نکته:

برخی دیگر از مفسرین، از جمله صاحب «تفسیر نمونه» ، ج 9، ص 373، با درجه ای تخفیف گفته اند: «در کشمکش غریزه و عقل، یوسف تا لبِ پرتگاه کشیده شد».

و در جواب اینها نیز بایدگفت:

این جمله آنها، این برداشت را دارد که العیاذ بالله حضرت یوسف (ع) فکرِ زنا از سرش خطور کرده است و همین هم اشتباه است چرا که انبیاء (ع) دارای عصمتند که مانع فکر گناه می شود. ممکن است برخی از انبیاء فکر ترکِ اولایی از سرشان خطور کند اما هرگز فکرِ گناه کبیره ای مثل زنا یا قتل به ذهنشان نمی رسد و صد البته، 14 معصوم (ع) حتی فکر ترکِ اولا هم به ذهنشان نمی رسد (برای توضیح در خصوص عصمت به بحث پایانی کتاب مراجعه کنید).

و اما منظور از «سوء» و «قصد» در آیه شریفه چیست؟

منظور از «قصد» در آیه شریفه، مراوده نیست بلکه «قصد کتک زدن

ص :48

زلیخا» است. یوسف (ع) هر چه زلیخا را نصیحت کرد، فایده ای نداشت، لذا تصمیم گرفت و «قصد کرد» زلیخا را کتک بزند تا هوس از سرش خارج شود، که اگر او را می زد باعث می شد، دیگران فکرِ فحشا را به یوسف (ع) نسبت دهند و خداوند متعال این برهان را به یوسف (ع) وحی کرد که از «کتک زدن زلیخا» بپرهیز، تا آلت دستی جهت اتهام یوسف در پیش عزیز مصر به دست نیاید. و دلیلِ این گفته نیز تمجیدی است که خدایتعالی در همین آیه شریفه از یوسف (ع) کرده و فرموده است: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» = «او از بندگان مخلص ما بود» ، چرا که اگر معاذ الله یوسف (ع) قصد داشت با زلیخا مراوده کند دیگر جای تمجید نبود و حاشا بر اینکه شخص گنهکاری جزءِ مخلصین باشد.

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 266، از امام صادق (ع):

معنای آیه این است که زلیخا قصد یوسف (ع) کرد که با وی عمل نامشروع مرتکب شود و یوسف (ع) قصد او کرد که چنین کاری با وی نکند.

☼ نکته:

متأسفانه برخی از مفسرین برای دفاع از یوسف (ع) و مخالفت با گروهی که نسبت فحشا به حضرت یوسف (ع) داده اند بیانی دیگر آورده اند که منظور از قصد، این است: «یوسف قصد نمود زلیخا را به قتل برساند» .

در جواب اینها نیز بایدگفت:

چطور است که «قصد زنا» از دید شما از «قصد قتل» بدتر است، در صورتی که گناهِ قتل بدتر از زناست و هر دو گناه کبیره اند که انجام آنها از مقام عصمت و طهارتِ انبیاء و ائمه (ع) به دور است. و اما در روایتِ تفسیرِ «دُرمنثور» دو اتهام دیگر به حضرت یوسف (ع) زده شده که در ذیلِ آیات مربوطه «ان شاء الله» توضیح داده خواهد شد.

یوسف (ع) به طرف درب دوید و زلیخا از پشت، پیراهنش را پاره کرد. کودکی به امر خدا به صدا درآمد و یوسف (ع) تبرئه شد. این ماجرا در شهر پخش شده و ماجرای مجلس زنان رخ داد. عزیزِ مصر برای خاموش کردن سرزنشها به ناچار یوسف (ع) را زندانی کرد.

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِّنَ الْجَاهِلِینَ ﴿33﴾ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿34﴾

یوسف گفت پروردگارا زندان برای من دوست داشتنی تر است از آنچه مرا به آن می خوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی به سوی آنان خواهم گرایید و از

ص :49

نادانان خواهم شد (33) پس پروردگارش او را اجابت کرد و نیرنگشان را از او بگردانیدکه او شنوای داناست (34)

«رب السجن احب الی» : این جمله ی یوسف (ع) دعا و نفرینی به خود نبود بلکه می خواست تلخ و زشت بودن این کار را از دید خودش به نحوی بیان کند که حتی از زندان هم بدتر است.

«فاستجاب له» : این جمله نیز استجابت دعای یوسف (ع) بود که او را از شر زنان رهایی داد نه اینکه او را به زندان بیندازد.

☼ مؤلف:

عده ای از مفسرین در تفسیر آیه باز هم به بی راهه رفته و گفته اند: «یوسف به خاطر اینکه به زنان متمایل نشود دعا می کند که به زندان افتد و خدا هم او را به زندان می اندازد» .

در پاسخ به این گفته نابجا باید گفت: معاذ الله! چگونه می شود بنده ای با مقام عصمت و طهارت حضرت یوسف (ع) که خداوند او را مدح کرده و او را جزءِ بندگان مخلص به شمار می آورد، نتواند جلوی شهوت خود را بگیرد و از این رو بخواهد خود را زندانی کند. آیا چنین شخصی می تواند خلیفه خدا باشد و دیگران را رهبری کند و آنها را نصیحت نماید؟!!!

تمام انسانها از پیامبران گرفته تا انسانهای گنهکار و کافر، دارای اختیار می باشند و هر کدام به اختیار خود می توانند سیئه یا حسنه انجام دهند و هیچ گاه خداوند متعال به اجبار آنها را به انجام عملی وادار نمی کند، روزانه و حتی هر لحظه انسانها در مقابل گناه قرار می گیرند، عده ای با اختیار، آن را انجام می دهند و عده ای هم از آن دوری می جویند. هر چند که تمام اعمال خیر از خداوند متعال منشأ می گیرد ولی خودِ شخص هم باید این عمل را بخواهد، به عبارتی استارتِ اول را خودِ شخص می زند و امدادِ بعدیش را خداوند متعال عنایت می فرماید. ولی فرق ما با پیامبرانِ الهی در این است که اگر مثلاً یکی از ما چنین ماجرایی برایمان پیش آید و در معرض گناهی مشابه باشیم، اگر مرتکبِ گناه نشویم، می گوییم: «من خودم گناه نکردم» در صورتی که پیامبرانِ الهی همواره خداوند متعال را حاضر و ناظر دیده و متواضعند و هیچگاه چنین حرفی نمی زنند بلکه به جای گفتن «من … » ، می فرمایند: «این لطف خداست که مرا از گناه حفظ فرمود»

ص :50

چون تواضعِ آنها خیلی زیاد است و در عین اختیار، باز هم تمام اعمال خود را عنایتی از جانبِ خداوند متعال می دانند؛ بیانِ صحبتهای متواضعانه از لسانِ انبیا، در قرآن کریم فراوان آمده است و از آن جایی که بعضی از افرادِ عادی با انجام یک ثواب و یا یک ترک گناه چنان به خود مغرور می شوند که تنها خود را می بینند، بنابراین عادت ندارند چنین سخنانِ خاضعانه ای بشنوند و اگر هم بشنوند، می گویند از جانب خدا به آنها امداد شده و چون در غرورِ خود غوطه ور شده اند و کسی را به جز خود نمی بینند، پر واضح است که مفسرنماهایی از این قبیل، تهمتهایی این چنین، به پیامبرانی عزیز و معصوم می زنند. البته امداد از جانب خداوند متعال به همه انسانها تعلق می گیرد نه فقط به پیامبران. و نیز تمام اعمالِ نیک از جانب خداست ولی شرط آن این است که شخص، خودش بخواهد و آغازگر نیکی باشد، حال هر چه این تمایل بیشتر باشد امداد هم بیشتر است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 397و 398، از حضرت علی (ع):

در آیه: «رب السجن احب الی» اگر بگویید که یوسف (ع) از خدایش زندان را درخواست کرد، به دلیل خشمِ پروردگار بر او کافر شده اید.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 400، از کافی، از امام صادق (ع):

جبرئیل در زندان نزد حضرت یوسف آمد و گفت: بعد از هر نماز بگو: «اللهم اجعل لی فرجاً و مخرجاً وارزقنی من حیث احتسب و من حیث لا احتسب» .

دو رفیق زندانی از یوسف (ع) درخواستِ تعبیر خواب کردند. ساقی گفت: من در خواب درخت انگوری دیدم که سه شاخه داشت و بر هر شاخه ای مقداری انگور رسیده، آن خوشه های انگور را گرفتم، در جام فرعونی فشردم و به دست پادشاه دادم. یوسف (ع) فرمود: سه روز دیگر آزاد می گردی و ساقیِ شرابِ شاه می شوی. خوانسالار گفت: من دیدم سه سبد بر سر دارم سبد زیرین پر از نان و طعام است و مرغان هوا آن نان ها را می ربایند و می خورند. یوسف فرمود: سه روز دیگر دارت می زنند و مرغان هوا مغز سرت را خواهند خورد. خوانسالار گفت: من خوابی ندیدم و دروغ گفتم. یوسف (ع) فرمود: بدین گونه حکم می شود و این تعبیر تغییر نمی کند.

ص :51

وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ ﴿42﴾ و [یوسف] به آن کس از آن دو که گمان می کرد خلاص می شود گفت مرا نزد آقای خود به یاد آور و[لی] شیطان یادآوری به آقایش را از یاد او برد در نتیجه چند سالی در زندان ماند (42)

☼ نکته:

بعضی از مفسرین در تفسیر این آیه شریفه هم به حضرت یوسف (ع) تهمت دیگری زده اند و گفته اند: «شیطان یاد خدا را از نظر یوسف (ع) برد و لاجرم در نجات یافتن از زندان دست به دامن غیر آورد و به همین خاطر خدا عقابش کرد و چند سال دیگر در زندان بماند» .

پاسخ:

1 - دو ضمیری که در جمله: «فانساه الشیطان ذکر ربه» قرار دارد، به کلمه «الذی» بر می گردد و معنایش این است: «شیطان از یادِ رفیق زندانی یوسف محو کرد که نزد خدایانش از یوسف سخن به میان آورد و همین فراموشی باعث شد که یوسف چند سالی دیگر در زندان ماند» . این مفسرین دو ضمیر را به یوسف (ع) برمی گردانند در صورتی که این دو ضمیر به رفیق زندانی یوسف (ع) برمی گردد در نتیجه آن رفیق، مورد فراموشی توسط شیطان قرار می گیرد نه یوسف.

2 - اخلاص برای خدا باعث نمی شود که دیگر انسان به غیر خدا، متوسل به سببهای دیگر نشود چرا که این دنیا اسبابِ سبب است و این نهایت نادانی است که آدمی به طور کلی اسباب را لغو بداند و مقاصدش را بدون سبب انجام دهد بلکه اخلاص باعث می شود انسان به سببهای دیگر دلبستگی و اعتماد نداشته باشد و یوسف (ع) در عین اخلاص و اعتماد به خدا به رفیق زندانی خود چنین درخواستی مطرح نمود.

3 - عملی که یوسف (ع) انجام داد تنها «ترک اولی» است که بعضی از پیامبران نیز انجام داده اند، مثل حضرت آدم (ع) و این گناه و معصیت محسوب نمی شود. عصمت مراتبی دارد، عصمتی که 14 معصوم (ع) دارند با عصمتی که سایر انبیاء دارند در مراتب بالاتری است و سایر انبیاء هم عده ای از عده ای دیگر برترند بنابراین چهارده معصوم با توجه به اینکه در حد اعلای عصمتند حتی «فکرِ ترک اولی» هم نمی کنند و مطمئناً اگر در شرایطی مشابه حضرت یوسف (ع)

ص :52

قرار می گرفتند هیچگاه از رفیق زندانی خود چنین درخواستی نمی کردند. از حضرت علی (ع) می پرسند: مقام شما بالاتر است یا آدم (ع)؟ فرمودند: من بالاترم زیرا با اینکه خداوند به آدم نهی (غیر آمرانه) کرد که گندم نخورد، ولی او خورد اما من در تمام عمرم فقط نانِ جو خورده ام و گندم نخورده ام! می پرسند: مقام شما بالاتر است یا نوح (ع)، فرمودند: من بالاترم زیرا نوح از خداوند درخواست کرد پسرش را نجات دهد و من چنین درخواستی نکرده ام. می پرسند: مقام شما بالاتر است یا موسی کلیم الله (ع)؟ فرمودند: من بالاترم زیرا وقتی موسی عصایش را انداخت و به اژدها تبدیل شد از ترس فرار کرد در صورتی که من در هیچ جنگی فرار و پشت به دشمن نکرده ام. می پرسند: مقام شما بالاتر است یا عیسی روح الله (ع)؟ فرمودند: من بالاترم زیرا موقعی که مریم می خواست عیسی را به دنیا آورد خدا او را از بیت المقدس بیرون کرد و در بیابان زایمان کرد در صورتی که در موقعِ تولدِ من، خداوند مادرم را به خانه اش پناه داد و من در آنجا متولد شدم. می پرسند: مقام شما بالاتر است یا محمد حبیب الله (ص)؟ فرمودند: البته حضرت رسول (ص)!!!

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 291، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

اگر یوسف آن حرفی را که زده بود، نمی زد آن همه در زندان نمی ماند چون فرج را از غیر خدای تعالی درخواست کرد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 404، از امام صادق (ع):

یوسف (ع) 7 سال در زندان بود. پادشاه در خواب دید 7 گاو لاغر، 7 گاو چاق را می خورند و 7 خوشه گندمِ سبز و خوشه گندمی خشک. یوسف (ع) بعد از اثبات بی گناهی خود تعبیر آن را گفت که: 7 سال زراعت خوب و فراوان عاید می شود و بعد از آن 7 سال خشکسالی و قحطی پیش می آید و باید در سالهای اول، گندم را با خوشه انبار کنند تا فاسد نشود. یوسف (ع) خزانه دار شد و 7 سال آذوقه ذخیره کرد. بعد از آن در سال اول آذوقه را در برابر دینار و درهم فروخت و تمام دینارها به مملکت یوسف (ع) درآمد. سال دوم آذوقه را به زیورآلات فروخت. سال سوم در برابر چهارپایان. سال چهارم در برابر بندگان. سال پنجم در برابر خانه و

ص :53

املاک. سال ششم مزارع و نهرها. سال هفتم خودِ مردم را خرید. پس تمام مصر به یوسف (ع) تعلق داشت، یوسف نیز در قبال ایمان به خدا همه آنها را بخشید و پادشاه و مردم ایمان آوردند.

در کتاب خصالِ شیخِ صدوق، ج1، ص 173، چ2، از امام صادق (ع):

همانا خداوند می فرماید: من بر بندگانم با سه چیز منت نهادم:

1 - این حیوان را (به عنوان آفت) آفریدم و آن را بر گندم و جو مسلط کردم که اگر چنین نبود، پادشاهان آن را مانندِ زر و سیم می اندوختند، 2 - پس از بیرون شدن از جسد، بویِ بد به او دادم که اگر چنین نبود هیچ خویشی، خویشِ خود را دفن نمی کرد، 3 - به آنها صبرِ مصیبت دادم که اگر چنین نبود، هیچ یک از آنها زندگی گوارایی نداشت.

جزء13 ازآیه53 یوسف تا آخر سوره ابراهیم

فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ ﴿70﴾ پس هنگامی که آنان را به خوار و بارشان مجهز کرد آبخوری را در بار برادرش نهاد پس ندا کننده ای بانگ داد ای کاروانیان قطعاً شما دزدید (70)

☼ نکته:

متأسفانه باز هم عده ای از مفسرین در تفسیر آیه شریفه، به بی راهه رفته و حضرت یوسف (ع) را مورد سرزنش قرار داده اند که چرا به برادران خود تهمت دزدی زده است؟

در پاسخ بایدگفت:

1 - حضرت یوسف (ع) با کسب رضایت برادرش بنیامین، پیمانه طلایی که متعلق به خودش بود را در بارِ برادرش می گذارد. و یکی از مأمورین، چون پیمانه را نمی بیند به فکر اینکه این کاروان آن را برداشته است آنها را دزد خطاب می کند و حتی حضرت یوسف (ع) خودش چنین خطابی نکرده است.

2 - بنیامین خودش درخواست نمود که پیشِ یوسف (ع) بماند، چون در آن زمان راهی جز همین کار نبود تا بتواند پیش برادرش بماند.

3 - در آیه شریفه 76، به صراحت بیان می فرماید که این تدبیر را خداوند سبحان به یوسف آموخت و این عمل به فرمان خداوند متعال انجام گرفته است و حضرت یوسف (ع) مجری امر شد. پس پر واضح است که این عده از مفسرنماها در حقیقت خداوند متعال را مورد بازخواست قرار داده اند نه یوسف (ع) را …

ص :54

قَالُواْ إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانًا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ ﴿77﴾

گفتند اگر او دزدی کرده پیش از این [نیز] برادرش دزدی کرده است یوسف این [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برایشان آشکار نکرد [ولی] گفت موقعیت شما بدتر است و خدا به آنچه وصف می کنید داناتر است (77)

در تفسیر جامع، ج 3، ص 424، از قطب راوندی، از امام حسن عسکری (ع):

یوسف (ع) سرقت نکرد، (بلکه) حضرت یعقوب (ع) کمربندی از حضرت ابراهیم (ع) به ارث برده بود که نزد خواهرش ساره دختر اسحاق که همنام مادر اسحاق است بود، ساره (عمه یوسف) یوسف را دوست می داشت و می خواست پیش او بماند (چون بعد از مرگ راحیل او بزرگش کرد و پس از مدتی یعقوب خواست یوسف را از عمه گرفته و پیش خود ببرد) او کمربند را به کمر یوسف بسته و ادعای سرقت را به یوسف زد و بدین صورت یوسف (ع) را نگهداشت.

قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ﴿97﴾ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿98﴾ گفتند ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بودیم (97) گفت به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است (98)

☼ نکته:

آیات شریفه فوق؛ «توسل» را تأیید می کنند. بنابراین اعتقاد عامه (سنی ها) که توسل به حرم اهل بیت (ع) و قبور آنها، جهت شفاعت و آمرزش از جانب شیعیان را کفر می دانند توسط دو آیه شریفه فوق رد و مردود می باشد. چرا که شیعیان بخاطر مقام و منزلتی که اهل بیت (ع) و اولاد پاکشان پیش خداوند متعال دارند آنها را واسطه خود و خداوند متعال قرار داده و از این طریق وصول به آرزوهای خود را سریع تر و سهل تر می کنند. و اگر این کار خلاف بود دلیلی نداشت حضرت یعقوب (ع) که خود پیامبر و معصوم است درخواستِ فرزندان خود را قبول کرده و این عمل را بپذیرد بلکه همان وقت فرزندان خود را منع می کرد.

نکته ای از المیزان، ج 22، ص 113: در بعضی از روایات فرزندان یعقوب را جزءِ انبیاء به حساب

ص :55

آورده اند. ولی این روایات اکثراً از طریق اهل سنت نقل شده و ضعیف است و نیز بر طبق نصِ صریحِ قرآن کریم که می فرماید: «انک لفی ضلالک القدیم» آنها به پدر خود ظلالت نسبت داده و نیز عمل زشت ربودنِ برادر و عملِ حرامِ حسادت و … مرتکب شده اند و چگونه ممکن است نبی خدا گنه کار باشد؟ و اگر از ظاهر بعضی آیات بر می آید که اسباط انبیاء بوده اند مانند آیه: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ» = «به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط وحی نمودیم» . دلیلی ندارد که منظور از اسباط همان برادرانِ یوسف باشند چرا که اسباط بر همه دودمان یعقوب و تیره های بنی اسرائیل اطلاق می شود. همچنان که آمده: «وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَی عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا» = «جدا کردیم آنها را به 12تیره و هر تیره، امتی» (1).

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 113، از عیاشی، از امام صادق (ع):

برادران یوسف (ع) انبیاء نبودند حتی از نیکان و مردم با تقوی هم نبودند چگونه با تقوی بوده اند و حال آنکه به پدر خود گفتند: «انک لفی ضلالک القدیم؟»

☼ نکته:

اینکه حضرت یعقوب (ع) فوراً طلب مغفرت نکرد و آن را به آینده سپرد، شاید به این دلیل باشد که ابتدا یوسف (ع) را ببیند و با دیدن یوسف دلش به کلی از چرکینی نسبت به فرزندانْ پاک شود آن وقت دعا کند. و نیز زمانِ استغفار را به موعدی که استجابت در آن بیشتر است موکول کند و در روایات هم آمده که طلب آمرزش را به وقتِ سحر یا به شبِ جمعه موکول کرد.

☼ مؤلف:

سجده یعقوب و اهلش به یوسف (ع) تنها جنبه عبادت و شکر خدا بود و این سجده به خدای متعال بود و در ظاهر جلوه ی سجده به سوی یوسف (ع) را نشان می دهد.

☼ مؤلف:

متأسفانه برخی از مفسرین معتقدند که سجده فرشتگان بر آدم (ع) هم مثل سجده یعقوب و اهلش در حقیقت به خدایتعالی بود نه یوسف (ع). ولی این چنین نیست و واقعاً سجده فرشتگان بر آدم (ع) بود چرا که اگر آن سجده هم برای خدایتعالی بود نباید شیطان طرد می شد چون شیطان دائماً در حالِ سجده و عبادت بود و تکبری از سجده بر خدا نداشت، بلکه او از سجده بر آدم (ع) تمرد کرد نه از سجده بر خدایتعالی، بنابراین آن سجده با این سجده از دو جهت

ص :56


1- اعراف160

با هم متفاوت است:

1 - سجده فرشتگان بر خود آدم (ع) بود (البته به امرِ الهی) ولی این سجده بر خدایتعالی بود.

2 - آن سجده واجب بود و اگر صورت نمی گرفت مستوجبِ عقاب و عذاب بود ولی این سجده مستحب بوده و اجبار و عقابی نداشت. (برای توضیح به آیه (بقره34) رجوع شود).

در نهج البلاغه، ص 381، خطبه192، خلاصه ای از بند 1و2و3، از حضرت علی (ع):

خداوند به فرشتگان فرمود: «به آدم سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس» که حسادت کرد. شیطان بر آدم (ع) به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکیه به اصل خود که از آتش است دچار تعصب و غرور شد. خداوند اگر اراده می کرد، آدم (ع) را از نوری که چشم ها را خیره کند می آفرید تا گردن ها در برابر آدم فروتنی می کردند و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم (ع) آسان بود، اما خداوند مخلوقاتش را به اموری که آگاهی ندارند می آزماید.

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 115، از عیاشی، از امام معصوم (ع):

سجده یعقوب و فرزندانش برای یوسف از باب اداء شکر خدا بود، که جمعشان کرد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 437، از کافی، از سدیر از امام باقر (ع):

فرزندان یعقوب پیغمبر نبودند اما سبطِ پیامبر و فرزندش بودند و از دنیا نرفتند مگر در حالی که اهل سعادت بودند و توبه کرده بودند. اما آن دو نفر (اولی و دومی) در حالی از دنیا رفتند که توبه نکردند و حتی کاری را نسبت به علی (ع) مرتکب شده بودند به یاد نیاوردند. لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردمان بر آنها باد.

☼ نکته:

روایات زیادی در تفاسیر مختلف در خصوص عاقبت زلیخا آمده است، از جمله در تفسیر صافی، ج 3، ص 596 و597 و در تفسیر جامع، ج 3، ص 440 - 450، و … که خلاصه آنها بدین شرح است: «زلیخا پیر و فقیر شده بود، به دعای یوسف (ع) و به امر پروردگار به صورت جوان درآمد و یعقوب (ع) آنها را به عقدِ هم درآورد زیرا عزیزِ مصر، شوهر زلیخا در سالهای قحطی از دنیا رفته بود. و از آنها دو فرزند پسر به نامهای افرائیم و میشار و یک دختر به نام رحیمه که همسر ایوب پیامبر شد، به دنیا آمد. (بنا به قولی یوسف تا آن زمان با زنی ازدواج نکرده

ص :57

بود و زلیخا هم هنوز باکره بود چون شوهرش عنین بود). یعقوب (ع) 24 سال به خوشی در مصر زندگی کرد و به یوسف وصیت کرد که جنازه اش را در بیت المقدس نزد پدرش اسحاق دفن کند» .

حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَیُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ ﴿110﴾ (آنقدر کفار با پیامبران مخالفت کردند) تا این که رسولان ما (از ایمان آوردنشان) ناامید شدند و (مردم نادان نیز) گمان می کردند که وعده نصرت ما (به پیامبران) دروغ است. آن گاه ما آنها (پیامبران) را یاری کردیم. هر که را می خواستیم نجات می دادیم و قهر و انتقام ما از تبه کاران دور نمی شود (110)

«حتی اذا استیأس الرسل» : منظور از این جمله ناامیدی پیامبران از خداوند نیست بلکه منظور ناامید شدن از ایمان آوردن مردمِ کافر است.

«و ظنوا انهم قد کذبوا» : منظور، ظن و گمان مردم کافر به عدم نصرت خداست.

☼ نکته:

ممکن است عده ای کج فهم؛ ناامیدی و ظن و گمان در آیه ی شریفه را به پیامبران نسبت دهند و «معاذ الله» معنی این آیه شریفه را نیز بد تعبیر کنند، که قطعاً چنین نیست.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 450، از ابن بابویه، از امام رضا (ع): معنا ی آیه این است که خداوند می فرماید: «همین که مردم از قبول ایمان امتناع کردند و انبیاء از ایمان آوردن آنها مأیوس شدند آن وقت نصرت ما به انبیاء و پیغمبران می رسد. نه آن که مردم تصور کرده اند که خداوند پیامبران را به حال خود واگذارد تا گمان کنند شیطان به صورت فرشته بر آنها نازل شده است» .

در کافی، ج 3، ص 116، چ1، از امام رضا (ع):

به خدا خوش گمان باشید زیرا خدای عزوجل می فرماید: من نزد گمان بنده مؤمن خویشم، اگر گمان او خوب است، رفتار من خوب و اگر بد است، رفتار من هم بد باشد.

در کافی، ج 3، ص 116، چ1، از امام صادق (ع):

حسن ظن به خدا این است که به غیر خدا امیدوار نباشی و جز از گناهت نترسی.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 473، چ2، از امام صادق (ع):

هر قلبی که از ذکر خدا خالی باشد حق تعالی محبت غیر خودش را به آن می چشاند.

ص :58

13 سوره رعد

13 – سوره رعد. (مکی است و 43 آیه دارد).

در امالی شیخ صدوق، ص 733، م71، از امام صادق (ع):

صاعقه به ذکر کننده ی خدایتعالی اصابت نمی کند.

خلاصه مطالب: توحید– علم اخلاق – پاداش اعمال – وعده عقاب– اثبات رسالت.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

المر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (1)

اللَّهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (2)

وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (3)

وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (4)

وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (5)

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدیدُ الْعِقابِ (6)

المر، اینها آیات کتاب (آسمانی) است؛ و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است؛ ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند! (1) خدا همان کسی است که آسمانها را، بدون ستونهایی که برای شما دیدنی باشد، برافراشت، سپس بر عرش استیلا یافت (و زمام تدبیر جهان را در کف قدرت گرفت)؛ و خورشید و ماه را مسخر ساخت، که هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند! کارها را او تدبیر می کند؛ آیات را (برای شما) تشریح می نماید؛ شاید به لقای پروردگارتان یقین پیدا کنید! (2) و او کسی است که زمین را گسترد؛ و در آن کوه ها و نهرهایی قرار داد؛ و در آن از تمام میوه ها دو جفت آفرید؛ (پرده سیاه) شب را بر روز می پوشاند؛ در اینها آیاتی است برای گروهی که تفکر می کنند! (3) و در روی زمین، قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند؛ و (نیز) باغهایی از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه می رویند و گاه بر دو پایه؛ (و عجیب تر آنکه) همه آنها از یک آب سیراب می شوند! و با این حال، بعضی از آنها را از جهت میوه بر دیگری برتری می دهیم؛ در اینها نشانه هایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار می گیرند! (4) و اگر (از چیزی) تعجب می کنی، عجیب گفتار آنهاست که می گویند: «آیا هنگامی که ما خاک شدیم، (بار دیگر زنده می شویم و) به خلقت جدیدی بازمی گردیم؟!» آنها کسانی هستند که به پروردگارشان کافر شده اند؛ و آنان غل و زنجیرها در گردنشان است؛ و آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند! (5) آنها پیش از حسنه (و رحمت)، از تو تقاضای شتاب در سیئه (و عذاب) می کنند؛ با اینکه پیش از آنها بلاهای عبرت انگیز نازل شده است! و پروردگار تو نسبت به مردم - با اینکه ظلم می کنند- دارای مغفرت است؛ و (در عین حال) پروردگارت دارای عذاب شدید است! (6)

ص :59

وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْلآ اُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّنْ رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ﴿7﴾

و کسانی که کافرند و می گویند: چرا خدا بر او (پیامبر) معجزه ای نفرستاد؟

وظیفه تو هشدار دادن به مردم است. و هر قومی راهنما و هدایتگری دارد (7)

☼ نکته:

در آیه شریفه، کلمه «آیه» به معنای «معجزه» است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 462، از کافی، از امام صادق (ع):

مراد از «منذر» پیامبر اکرم (ص) و «هادی» امیرالمؤمنین و ائمه اطهار (ع) یکی بعد از دیگری هستند و در هر زمان، هادی، امامی است که حافظ دین است.

اَللّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَیٰ وَمَا تَغِیضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴿8﴾ خدا می داند آنچه را که هر ماده ای بار می گیرد و آنچه را که رحمها می کاهند و آنچه را می افزایند و هر چیزی نزد او اندازه ای دارد (8)

☼ نکته:

در تفسیر آیه شریفه مفسرین اختلاف کرده اند: در المیزان، ج 22، ص 190، آمده: «ما تحمل کل انثی» اشاره است به جنین. «ما تغیض الارحام» اشاره است به خونی که در رحم ها می ریزد و رحم آن را به مصرف غذای جنین می رساند. «ما تزداد» اشاره است به خون حیضی که رحم آن را به خارج می فرستد، مانند خونِ نفاس و یا خونی که زنان، گاهگاهی در ایام حمل می بینند.

از همان منبع، ص 191، آورده که بیشتر مفسرین معتقدند: «ما تغیض الارحام» مدتی است که رحم ها از نُه ماه کم می کنند و «ما تزداد» آن مدتی است که پاره ای رحم ها از نُه ماه زیاد می کنند.

و بعضی از مفسرین گفته اند: «غیض ارحام» آن مدتی است که از حداقل مدت بارداری که شش ماه است کمتر باشد که در حقیقت مقصود از آن «سقط جنین» می باشد و «ماتزداد» آن مدتی است که بیشتر از نه ماه از بارداری باشد. به عبارتی کمی و زیادی مدت حمل است.

☼ مؤلف:

ممکن است مراد از آیه تمام موارد فوق باشد، چون خدای سبحان به همه امور از جمله مدت زمان تولد و خونریزی آگاه است و برای هر چیز قدری معین مقرر فرموده است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 463، از کافی، از امام صادق (ع): نوع جنین را که در رحم مادر است، خدا می داند که پسر است یا دختر. و جنین کمتر از نه ماه را «غیض» می گویند. و مراد از کلمه

ص :60

«ماتزداد» آن است که هر روزی که زن در حالت عمل خون می بیند به تعداد ایام آن مدت و وضع حمل از نه ماه تجاوز می کند و زیادتر می شود که ممکن است پنج یا هفت یا نه روز باشد.

در روایت دیگر از همان منبع آمده که فرمود: «غیض» اطفالی است که پیش از موقع سقط می شود و «تزداد» بچه ای است که از نه ماه زیادتر متولد می شود.

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 225، از عیاشی، از صادقین (ع):

مقصود از «ما تحمل» هر فرزندی است چه دختر چه پسر و مقصود از «ما تغیض» آن چیزی است که حمل نباشد و مقصود از «ما تزداد» زیاده از یک دختر و یا یک پسر است.

از همان منبع، از کافی، از صادقین (ع):

«غیض» هر حملی که کمتر از نُه ماه است و «ما تزداد» هر حملی که بیشتر از نه ماه است.

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ (9)

سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ (10)

او از غیب و شهود آگاه و بزرگ و متعالی است! (9) برای او یکسان است کسانی از شما که پنهانی سخن بگویند، یا آن را آشکار سازند؛ و کسانی که شبانگاه مخفیانه حرکت می کنند، یا در روشنایی روز (10)

در کافی، ج 4، ص 261، چ1، از امام صادق (ع):

خدای تعالی فرمود: هر کس مرا در نهان یاد کند من او را آشکارا یاد کنم.

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِّنْ دُونِهِ مِنْ وٰالٍ ﴿11﴾ برای او فرشتگانی است که پی در پی او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسداری می کنند در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او حمایتگری برای آنان نخواهد بود (11)

☼ نکته:

در قرآن کریم در دو آیه شریفه اشاره به این مطلب دارد که سرنوشت اقوام به دست خودشان تغییر می کند: 1 – همین آیه شریفه.

2 – آیه شریفه: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یکُ مُغَیرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» = «این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند شنوا و داناست» (1).

ص :61


1- انفال53

☼ نکته:

ضمیرهای چهارگانه «له» ، «یرید» ، «خلفه» و «یحفظونه» همه به یک مرجع که در آیات قبل آمده، یعنی: «مَنْ اَسَرَّا القول» که همان انسان است برمی گردد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 466، از عیاشی، از امام صادق (ع):

حافظِ مردم، فرشتگانی هستند که از جانب خدا آنها را حفظ می کنند که در چاه سرنگون نشوند، یا دیوار بر سر آنان خراب نشود و یا به چیزی اصابت نکنند تا زمانی که مقررات آنها سر رسد. آن وقت میان شخص و فرشتگان موکل، حایل پدید آید.

در المیزان، ج 22، ص 228، از عیاشی، از امام صادق (ع): از جمله معقبات، باقیاتِ صالحات است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 466، از حضرت رسول (ص):

بر شما دو فرشته موکل است یکی بر راست که حسنه ی اعمال را بنویسد و دیگری بر چپ. آنکه راست است بر فرشته موکلِ چپ امیر است. و هر گناهی سر بزند، از فرشته راست اجازه می گیرد که گناه را ثبت کند، گوید: توقف کن شاید توبه کند، تا سه مرتبه اگر بنده استغفار کرد، آن گناه را ثبت نکند و اگر توبه نکند، دستور دهد آن را بنویس، پس فرشتگان به هم می گویند: این بنده از ما شرم ندارد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 467، از ابن بابویه، از امام سجاد (ع):

از گناهانی که باعث زوال و تغییر نعمت می شود: یکی ظلم بر مردم است، دیگری ترک عادات نیکو و خیرات است و یکی هم کفران نعمت و عدم شکر و سپاس الطاف حق می باشد.

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 228، از عیاشی، از امام صادق (ع):

خداوند متعال نعمت داده شده به بنده اش را از او سلب نکند مگر آنکه خودِ بنده، کاری کند که مستوجبِ سلبِ نعمت شود، در آن صورت آن نعمت را به خاطر آن گناه سلب می نماید.

در تفسیر المیزان، ج 15، ص 129، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

خداوند متعال هنگامی که نعمتی به بنده ای می بخشد دوست دارد آثار نعمت را بر او ببیند. و هر کس خیری به او برسد و آثارش بر او دیده نشود، دشمن خداست.

ص :62

هُوَ الَّذی یُریکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ (12)

وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ وَ هُوَ شَدیدُ الْمِحالِ (13)

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ إِلاَّ کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ (14)

او کسی است که برق را به شما نشان می دهد، که هم مایه ترس است و هم مایه امید؛ و ابرهای سنگین بار ایجاد می کند! (12) و رعد، تسبیح و حمد او می گوید؛ و (نیز) فرشتگان از ترس او! و صاعقه ها را می فرستد؛ و هر کس را بخواهد گرفتار آن می سازد، (در حالی که آنها با مشاهده این همه آیات الهی، باز هم) درباره خدا به مجادله مشغولند! و او قدرتی بی انتها (و مجازاتی دردناک) دارد! (13) دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که (مشرکان) غیر از خدا می خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمی گویند! آنها همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می گشاید تا آب به دهانش برسد و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال (و گمراهی) نیست! (14)

وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ﴿15﴾

و هر که در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه با سایه هایشان بامدادان و شامگاهان برای خدا سجده می کنند (15)

«آصال» : جمع «اصل» است و «اصل» جمع «اصیل» است. پس «آصال» ، جمع الجمع اصیل است و معنی آن ساعاتی بین عصر و مغرب است. از این جهت که گویی ریشه و مبدأ شب است.

«غدو» : به معنی ساعات اول روز که در حقیقت ریشه و مبدأ روز است.

نکاتی از تفسیر المیزان، ج 22، ص 212 تا220:

1 - خداوند متعال در جایی دیگر می فرماید: «بالغداوة و العشی» و می فرماید: «ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الارض» = «آنچه در آسمانها و زمین است همه خدا را سجده می کنند» (نحل 49). در اینجا کلمه «ما» یعنی تمامی موجودات، خداوند متعال را سجده می کنند، ولی در آیه شریفه (رعد 15) کلمه «من» که اختصاص به صاحبان عقل دارد به کار رفته است و علت آن این است که در این آیه روی سخن با مشرکین است و علیه آنها احتجاج شده است و خواسته است آنها را به طوع و رغبت به سجده خداوند متعال ترغیب کند.

2 - خضوع و سجده موجودات به پروردگار به رغبت است چرا که می فرماید: «فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ» = «پس به آسمان و زمین گفت به طوع و یا کراهت

ص :63

بیایید، گفتند بطوع آمدیم» (فصلت 11). ولی در آیه شریفه عنایت دیگری در بین هست و چه بسا کراهت را تا حدی برای بعضی موجودات مثل آدم تصحیح می کند زیرا پاره ای از موجودات با اینکه دارای طبایعی هستند ولی سبب های دیگر دارند که آنها را راه و طریقی غیر از اقتضای طبیعی آنها می رساند، به عبارتی همه موجودات، در تمام شئونْ ساجدِ پروردگارند ولی در بعضی از شئون که مخالف ذات دنیوی آنهاست مثل مرگ و فساد و مرض ها و غیره، سجود و خضوعشان با کراهت است و در آنچه موافق طبع آنهاست مثل حیات و بقاء و پیروزی و کمال و رسیدن به هدف و غیره به طوع و رغبت سجده دارند.

☼ مؤلف:

همه موجودات حتی سنگ و کوه و درخت نسبت به خدای سبحان شعور و معرفت دارند و به همین خاطر است که مشغول تسبیحند؛ البته شعورشان با توجه به ظرفیتشان متفاوت است. و گواه این گفته علاوه بر آیات تسبیح، آیاتی دیگر از قرآن کریم است که در آنها اشاره به فهم و شعور حیوانات دارد مثلاً در آیات 20 تا 27 سوره نمل اشاره به سخنان «هد هد» می فرماید که متوجه شرک و آفتاب پرستی قوم سبأ می شود و این مطلب چیزی جز شعور و معرفت حیوانات نسبت به خالق هستی نمی باشد.

3 - اما سجده سایه ها «ظلالهم» به چه معناست؟

حضرت حقتعالی در جای دیگر می فرماید: «أَوَ لَمْ یَرَوْاْ إِلَی مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ» = «آیا به چیزهایی که خدا آفریده است ننگریسته اند که [چگونه] سایه هایشان از راست و چپ ها می آید و برای خدا در حال فروتنی سر بر خاک می سایند» (1).

هر چند سایه، امری عدمی و به خاطر حایل شدن جسم در برابر نور به وجود می آید، ولی آثاری خارجی مثل آثار امور وجودی دارد مثلاً کم و زیاد شدن یا به راست و چپ رفتن و اختلافات دیگری که حواس ما آن را حس می کند. پس می توان گفت: در عین عدمی بودن بهره ای از وجود دارد و با همان مقدار از وجود و همان مقدار از آثار در برابر عظمت و مقام والای

ص :64


1- نحل48

پروردگار متعال خاضع و ساجد است. و نسبت دادن سجده به سایه ی اجسام بیان سقوط سایه ها بر زمین و مجسم نمودن افتادگی سجود و خضوع آن را می رساند و این مطلب یک کلام شعری و تصویری خیالی نیست بلکه حقایقی عالی تر از اوهام و حواس است.

4 - اینکه سجده موجودات را به صبح و شام اختصاص داده و حال آنکه مختص به تمامی آنات است سِرّش آن است که با این تعبیر خواسته، دوام را برساند چرا که کم و زیاد بودن سایه ی اجسام همیشه در صبح و شام صورت می گیرد و در نتیجه در آن موقع در حس بیننده؛ سقوط بر زمین و ذلت سجود را مجسم می سازد، ولی در هنگام ظهر و وسط های روز چه بسا سایه معدوم می شود و یا آن قدر کوتاه می شود که دیگر کم و زیادش محسوس نیست و به نظر ساکن می نماید و معنای سجود آن طور که در صبح و شام محسوس است به نظر نمی رسد.

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (16)

أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17)

لِلَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی وَ الَّذینَ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (18)

أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (19)

الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاقَ (20)

وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (21)

وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ (22)

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ (23)

سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ (24)

بگو: «چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟» بگو: «الله!» (سپس) بگو: «آیا اولیا (و خدایانی) غیر از او برای خود برگزیده اید که (حتی) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟!)» بگو: «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آنها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز!» (16) خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه (در کوره ها، ) برای به دست

ص :65

آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید - خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند!- اما کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند [= آب یا فلز خالص ] در زمین می ماند؛ خداوند اینچنین مثال می زند! (17) برای آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند، (سرانجام و) نتیجه نیکوتر است؛ و کسانی که دعوت او را اجابت نکردند، (آنچنان در وحشت عذاب الهی فرو می روند، که) اگر تمام آنچه روی زمین است و همانندش، از آن آنها باشد، همه را برای رهایی از عذاب می دهند! (ولی از آنها پذیرفته نخواهد شد!)برای آنها حساب بدی است؛ و جایگاهشان جهنم و چه بد جایگاهی است! (18) آیا کسی که می داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکر می شوند (19) آنها که به عهد الهی وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند (20) و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند؛ و از پروردگارشان می ترسند؛ و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند (21) و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی می کنند؛ و نماز را برپا می دارند؛ و از آنچه به آنها روزی داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق می کنند؛ و با حسنات، سیئات را از میان می برند؛ پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست (22) (همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن می شوند؛ و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می گردند (23) (و به آنان می گویند: ) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرا(ی جاویدان)! (24)

وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿25﴾ و کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می شکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده می گسلند و در زمین فساد می کنند بر ایشان لعنت است و بد فرجامی آن سرای ایشان راست (25)

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 256، از کافی، از امام صادق (ع):

این آیه در خویشان آل محمد (ع) نازل شده ولی آیه عموم است شامل قرابتِ خودِ تو هم می شود، زنهار از کسانی مباش که می گویند فلان آیه فقط در فلان موضوع نازل شده است.

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 255، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

ایمان ندارد کسی که امانت دار نیست و دین ندارد کسی که به عهد خود پای بند نیست (درباره عهد و پیمان حدود بیست و چند بار در قرآن کریم آمده است).

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 258، از عیاشی، از رسول اکرم (ص):

نیکی به پدر و مادر و صله رحم حساب را آسان می کند.

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 258، از کافی، از حضرت علی (ع)، از حضرت رسول (ص):

صبر بر سه قسم است:

1 - صبر در مصیبت 2 - صبر در اطاعت 3 - صبر در معصیت. اجر

ص :66

مصیبت 300 درجه، اجر اطاعت 600 درجه و اجر صبر در معصیت 900 درجه است.

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ (26)

وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ (27)

خدا روزی را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) وسیع، برای هر کس بخواهد (و مصلحت بداند، ) تنگ قرارمی دهد؛ ولی آنها [= کافران] به زندگی دنیا، شاد (و خوشحال) شدند؛ در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است! (26) کسانی که کافر شدند می گویند: «چرا آیه (و معجزه)ای از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!» بگو: «خداوند هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را که بازگردد، به سوی خودش هدایت می کند! (کمبودی در معجزه ها نیست؛ لجاجت آنها مانع است!)» (27)

الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿28﴾

همان کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد (28)

☼ مؤلف:

مخاطب آیه شریفهْ مؤمنین هستند و ذکر خدایتعالی فقط باعث آرامش قلوب مؤمنین می شود نه کفار و دلیل آن هم علاوه بر عبارت «الذین آمنوا» ، همچنین کلامی دیگر از حضرت حق تعالی است که می فرماید: «وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ» = «و چون نزد مردم بی ایمان، خدا را به یکتایی یاد کنند از ذکر حق سخت ملول و دل تنگ می شوند و هر گاه ذکر غیر خدا کنند دلشاد می شوند» (1).

در تفسیر جامع، ج 3، ص 483، از حضرت رسول (ص):

من و اهل بیتم و شیعیان ما، کسانی هستیم که آرامش دل پیدا کرده ایم.

الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ﴿29﴾ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند خوشا به حالشان و خوش سرانجامی دارند (29)

نکته ای از المیزان، ج 22، ص 269: در معنای «طوبی لهم» : چند قول هست:

1 - شادی و چشم روشنی.

2 - خیر و کرامت.

3 - بهشت.

4 - پاکیزه و طیب ترین اشیاء.

5 - گوارا باد بر آنها زندگی طیب.

6 - دوام خیر.

7 - طوبی درختی است در بهشت که ریشه اش در منزل رسول خدا (ص) و به روایتی دیگر حضرت علی (ع) و هر شاخه آن در خانه های مؤمنین منشعب است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 484، از حضرت رسول (ص):

ص :67


1- زمر45

پیامبر (ص) دخترش فاطمه (س) را زیاد می بوسید، طوری که عایشه بر او حسادت می برد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: شبی که به معراج رفته بودم داخل بهشت شدم. جبرئیل میوه ای از درخت طوبی به من داد. چون آن را خوردم و به زمین آمدم با خدیجه همبستر شدم و فاطمه (س) متولد شد. من هر وقت فاطمه (س) را می بوسم بوی درخت طوبی را استشمام می کنم.

کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ (30)

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمیعاً وَ لا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا تُصیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَریباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ (31)

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (32)

أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33)

لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (34)

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرینَ النَّارُ (35)

وَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ (36)

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ (37)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ (38)

همان گونه (که پیامبران پیشین را مبعوث کردیم، ) تو را به میان امتی فرستادیم که پیش از آنها امتهای دیگری آمدند و رفتند، تا آنچه را به تو وحی نموده ایم بر آنان بخوانی، در حالی که به رحمان [= خداوندی که رحمتش همگان را فراگرفته] کفر می ورزند؛ بگو: «او پروردگار من است! معبودی جز او نیست! بر او توکل کردم؛ و بازگشتم بسوی اوست!» (30) اگر بوسیله قرآن، کوه ها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا بوسیله آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ایمان نخواهند آورد!) ولی همه کارها در اختیار خداست! آیا آنها که ایمان آورده اند نمی دانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار) هدایت می کند (اما هدایت اجباری سودی ندارد)! و پیوسته بلاهای کوبنده ای بر کافران بخاطر اعمالشان وارد می شود و یا به نزدیکی خانه آنها فرود می آید، تا وعده (نهایی) خدا فرا رسد؛ به یقین خداوند در وعده؛ خود تخلف نمی کند! (31) (تنها تو را استهزا نکردند، ) پیامبران پیش از تو را نیز مورد استهزا قرار دادند؛ من به کافران مهلت دادم؛ سپس آنها را گرفتم؛ دیدی مجازات من چگونه بود؟! (32) آیا کسی که بالای سر همه ایستاده، (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است، ) و اعمال همه را می بییند (، همچون کسی است که هیچ یک از این صفات را ندارد)؟! آنان برای خدا همتایانی قرار دادند؛ بگو: «آنها را نام ببرید! آیا چیزی را به او خبر می دهید که از وجود آن در روی زمین بی خبر است،

ص :68

یا سخنان ظاهری (و تو خالی) می گویید؟!» (نه، شریکی برای خدا وجود ندارد؛) بلکه در نظر کافران، دروغهایشان زینت داده شده، (و بر اثر ناپاکی درون، چنین می پندارند که واقعیتی دارد؛) و آنها از راه (خدا) بازداشته شده اند؛ و هر کس را خدا گمراه کند، راهنمایی برای او وجود نخواهد داشت! (33) در دنیا، برای آنها عذابی (دردناک) است؛ و عذاب آخرت سخت تر است؛ و در برابر (عذاب) خدا، هیچ کس نمی تواند آنها را نگه دارد! (34) توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، (این است که) نهرهای آب از زیر درختانش جاری است، میوه آن همیشگی و سایه اش دائمی است؛ این سرانجام کسانی است که پرهیزگاری پیشه کردند؛ و سرانجام کافران، آتش است! (35) کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالند؛ و بعضی از احزاب (و گروه ها)، قسمتی از آن را انکار می کنند؛ بگو: «من مأمورم که «الله» را بپرستم؛ و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت می کنم؛ و بازگشت من بسوی اوست!» (36) همان گونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانی دادیم، ) بر تو نیز این (قرآن) را بعنوان فرمان روشن و صریحی نازل کردیم؛ و اگر از هوسهای آنان - بعد از آنکه آگاهی برای تو آمده- پیروی کنی، هیچ کس در برابر خدا، از تو حمایت و جلوگیری نخواهد کرد (37) ما پیش از تو (نیز) رسولانی فرستادیم؛ و برای آنها همسران و فرزندانی قرار دادیم؛ و هیچ رسولی نمی توانست ا(ز پیش خود) معجزه ای بیاورد، مگر بفرمان خدا! هر زمانی نوشته ای دارد (و برای هر کاری، موعدی مقرر است)! (38)

یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ﴿39﴾

خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند و اصل کتاب نزد اوست (39)

نکته: آیه شریفه، معروف به آیه «محو و اثبات» است (برای توضیح به فصل 3 رجوع شود).

در امالی شیخ صدوق، ص 543، م55، از حضرت علی (ع):

از من سؤال کنید، پیش از آنکه مرا نیابید و اگر در قرآن آیه «یمحو الله» نبود، هر آینه خبر می دادم به هر چه واقع خواهد شد تا روزِ قیامت.

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 302، از عیاشی، از حضرت ابی جعفر (ع):

پاره ای از امور، اموری حتمی هستند که ناگزیر واقع می شوند. و پاره ای دیگر اموری مشروط و موقوفند که خداوند هر کدام را بخواهد پیش می اندازد و یا محو می کند و یا اثبات می نماید و هیچ کس از این امور اطلاع ندارد و اما آنچه که به وسیله انبیاء خبر داده ناگزیر واقع خواهد شد، چون خداوند راضی نیست که خود یا ملائکه و یا انبیااش تکذیب شوند.

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 303، از عیاشی، از امام صادق (ع):

خداوند هر چه را قبل از آنکه ایجاد کند در علمش موجود است و هیچ چیز برای او پیش نمی آید مگر آنکه قبلاً در علمش موجود بوده و برای او چیزی بدون اطلاع و علم پیش نمی آید.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 495، آمده است:

ص :69

روزی حضرت عیسی (ع) نشسته بود، حواریون پیش او بودند، مردی هیزم فروش در کنارشان نشست و از سفره خود غذا با تناول خورد، جبرئیل فرود آمد و گفت: عجب است از این مرد که نشاط می کند، در حالی که او یک ساعت دیگر خواهد مرد، عیسی (ع) این خبر را به حواریون گفت. روز بعد آن مرد را دیده و تعجب کردند، جبرئیل نازل شد و گفت: سائلی به نزد آن مرد آمد و قرص نانی به او داد و خداوند اجلِ اولیه آن مرد را از لوح، محو کرد و پنجاه سال بر عمر او افزود. در پشته هیزمِ مرد، ماری سیاه بود که به خاطر این صدقه به امر خدا، مار او را نزد.

وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ (40)

و اگر پاره ای از مجازاتها را که به آنها وعده می دهیم به تو نشان دهیم، یا (پیش از فرا رسیدن این مجازاتها) تو را بمیرانیم، در هر حال تو فقط مأمور ابلاغ هستی؛ و حساب (آنها) برماست (40)

أَوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِی الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللّهُ یَحْکُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿41﴾

آیا ندیده اند که ما [همواره] می آییم و از اطراف این زمین می کاهیم و خداست که حکم می کند برای حکم او باز دارنده ای نیست و او به سرعت حسابرسی می کند (41)

☼ نکته:

نظیر این آیه شریفه در سوره انبیاء آیه 44 هم آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 22، ص 304، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

منظور از ناقص کردن اطراف زمین، از بین بردن علما است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 497، از طبرسی، از امام صادق (ع):

مراد از نقص در این آیه مرگ علما و دانشمندان و نیکوکاران است.

از همان منبع، از ابن عباس آورده که در روز شهادت حضرت علی (ع) گفت: امروز علم ناقص شد و نقصان زمین از مرگ و نابودی علما است که با فوت ایشان، علم در سینه ها مدفون می شود.

وَ قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمیعاً یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ (42)

پیش از آنان نیز کسانی طرحها و نقشه ها کشیدند؛ ولی تمام طرحها و نقشه ها از آن خداست! او از کار هر کس آگاه است؛ و بزودی کفار می دانند سرانجام (نیک و بد) در سرای دیگر از آن کیست! (42)

ص :70

وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَی بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ ﴿43﴾ و کسانی که کافر شدند می گویند تو فرستاده نیستی بگو کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است میان من و شما گواه باشد (43)

نکته ای از المیزان، ج 22، ص 309: بعضی از مفسرین عامه (سنی)، منظور از «علم کتاب» و «شهادت» را مواردی غیر از اهل بیت (ع) نسبت داده اند مثلاً آورده اند:

1-منظور از «علم کتاب» فقط خداوند است.

در پاسخ، صاحب المیزان، ج 22، ص 309، آورده است:

در آیه شریفه اول کفایت خدا را گفته است و دیگر معنا ندارد آن را تکرار کند.

2 - مراد از «کتاب» ، تورات و انجیل است پس مراد به علم کتاب علمای اهل کتابند.

در پاسخ، صاحب المیزان، ج 22، ص 309، آورده است: در آیه شریفه، شهادت آمده نه صرف علم و از سوی دیگر این سوره مکی است و در آن ایام احدی از علمای اهل کتاب ایمان نیاورده بودند و کسی به رسالت حضرت رسول (ص) شهادت نداده بود.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 499، از حضرت علی (ع): بدانید و آگاه باشید! علمی که خداوند بر آدم و تمام پیغمبران از آسمان نازل فرمود در نزد من و عترت پیغمبر اکرم (ص) می باشد.

از همان منبع، از امام صادق (ع): مراد از کسی که علم نزد اوست، امیرالمؤمنین علی (ع) است.

خلاصه آیات سوره رعد:

2: خداست که آسمانها را بدون ستونی که آنرا ببینید برافراشت و عرش را خلق نمود …

4: روی زمین اراضی است که یکی بر دیگری ترجیح دارد.

5: گفتار کفار که وقتی مردیم چگونه زنده می شویم.

6: امتهای گذشته عقوبتهای بسیار شدیدی دیده اند.

7: چرا معجزه ای نیاورده …

8: نوع جنین 10: چه پنهان و آشکار، در تاریکی یا در روز پیش خدا یکسان است.

11: فرشتگان محافظ 12: برق 13: رعد و برق به تسبیح مشغول است صاعقه را به هر قومی که بخواهد اصابت می دهد.

14: دعوت به حق 15: سجده موجودات و سایه هایشان 16: خالق هستی 17: نزول آب باران و کف روی سیل و فلز ذوب شده …

18: جزای خیر و شر 19: تذکر 20: عهد و میثاق 21: صله و پیوند 22: انفاق پنهان و آشکار 23: بهشت 24: سلام علیکم 25: نقض عهد 26: یبسط الرزق 27: چرا معجزه ای نیاورده 28: الا بذکر الله تطمئن القلوب 29: طوبی 30: توکل 31: با این قرآن می توان کوهها را به رفتار وا داشت و مرده ها را به سخن 32: مهلت 33: هر که را خدا گمراه کند دیگر هدایت نخواهد شد 34: عذاب دنیوی و اخروی برای کفار 35: بهشت 36: اهل کتاب به آنچه بر تو نازل شده شادند …

37: این قرآن با حکمت و فصاحت لغت عرب نازل شد.

38: پیش از تو نیز رسولانی بودند که همه زن و فرزند داشتند.

39: آیه محو و اثبات 40: وظیفه تو تبلیغ است …

41: آیا مردم ندیدند که داریم این سرزمین را از اطرافش نقصان می دهیم.

42: پیش از این هم کافران حیله ها کردند و نتیجه ای نداشت. تمام تدبیرها با خداست.

43: علم کتاب.

ص :71

14 سوره ابراهیم

14– سوره ابراهیم. (مکی است و 52 آیه دارد).

خلاصه سوره: بیان داستان انبیاء و امتها و عاقبت آنها، دعای حضرت ابراهیم (ع).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (1)

اللَّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ (2)

الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ (3)

الر، (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها(ی شرک و ظلم و جهل) به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی، ) بفرمان پروردگارشان در آوری، بسوی راه خداوند عزیز و حمید (1) همان خدایی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست؛ وای بر کافران از مجازات شدید (الهی)! (2) همانها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند؛ و (مردم را) از راه خدا باز می دارند؛ و می خواهند راه حق را منحرف سازند؛ آنها در گمراهی دوری هستند! (3)

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿4﴾ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان کند پس خدا هر که را بخواهد بی راه می گذارد و هر که را بخواهد هدایت می کند و اوست ارجمند حکیم (4)

نکات تفسیری المیزان، ج 23، ص 25 تا 27:

1 - کلمه لسان به معنای لغت است و ضمیر در کلمه «قومه» به رسول بر می گردد.

2 - بعضی از مفسرین ضمیر در «قومه» را به رسول اکرم محمد مصطفی (ص) برگردانده اند تا برسانند که وحی به تمامی انبیاء به زبان عربی بوده و جبرئیل آن لغت را به عربی به گوش پیامبران می رساند و پیامبران به هر زبانی مسلط بوده و آن را به زبانهای آنها ترجمه می کردند.

☼ مؤلف:

این دسته از مفسرین جهت ارجحیت دادن به عرب و نژادپرستی، روایاتی هم بدین مضمون آورده اند که اصلاً با آیه شریفه همخوانی ندارد. مثل این روایت که: «عرب را دوست بدارید» . که توضیح مفصل در خصوص رد این روایت در ذیل آیه 2 سوره یوسف آمده است.

3 - در قرآن داستانهایی آمده که نشان می دهد پیامبرانی از جمله پیامبران اولوالعزم و یک دسته دیگر از آنها بر اقوامی که اهل زبان خود نبوده اند به رسالت مبعوث شده اند از جمله:

ص :72

حضرت لوط (ع) که از سرزمینی دیگر در میان مردمی بیگانه شروع به دعوت می کند و یا حضرت ابراهیم (ع) با اینکه خود سریانی زبان بود ولی اعراب را به عمل حج دعوت فرمود و یا موسی (ع) که عبری بود ولی فرعون و قبطیان را دعوت نمود و غیره. بنابراین منظور از آیه شریفه این است که پیامبری که جهت هدایت قومی به رسالت می رسد به زبان آن قوم آنها را هدایت می نماید. و لازمه ی این آن است که به زبان آنها وقوف داشته باشد.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 30، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرده مگر آنکه با زبان قومش.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ﴿5﴾

و در حقیقت موسی را با آیات خود فرستادیم [و به او فرمودیم] که قوم خود را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون آور و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن که قطعاً در این [یادآوری] برای هر شکیبای سپاسگزاری عبرتهاست (5)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 23، ص 29: شکی نیست که تمام ایام و همه موجودات و جهانیان از آن خداست اما از آن جایی که رخدادهای خاصی در ایام مخصوصی پیش آمد کرده است و امر خدای تعالی به صورت آشکارا بروز نموده است، لذا مقصود از ایام خدا آن زمانهایی است که ظهور قدرت حضرت حق را به عیون درآورده است مثل: روز مرگ، قیامت، روزی که اقوام گذشته مثل قوم نوح و عاد و غیره به هلاکت رسیدند و یا ایامی که در آن نعمتهای الهی به عرصه ظهور درآمدند مثل نجات نوح و یارانش و یا نجات ابراهیم (ع) از آتش و امثال آن.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 30، از حضرت رسول (ص):

ایام الله نعمت ها و بلاهای خداست که مثلات او نیز گفته می شود.

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 30، از قمی، از معصوم (ع):

ایام الله سه روز است روز ظهور قائم (ع)، روز مرگ و روز قیامت.

وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (6)

ص :73

و (به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانی که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایی بخشید! همانها که شما را به بدترین وجهی عذاب می کردند؛ پسرانتان را سر می بریدند و زنانتان را (برای خدمتکاری) زنده می گذاشتند؛ و در این، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود!» (6)

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ ﴿7﴾

و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزاری کنید [نعمت] شما را افزون کنم و اگر ناسپاسی نمایید قطعاً عذاب من سخت است (7)

در تفسیر جامع، ج 3، ص 507، از کافی، از امام صادق (ع): شکرِ نعمت دوری کردن از محرمات است و کامل ترین کلمه شکرگزاری، گفتنِ «الحمد لله رب العالمین» است.

از همان منبع، ص 508، از امالی، از امام صادق (ع): هر که دعا کند از اجابت محروم نشود و کسی که شکر نعمت کند از فراوان شدن نعمت ممنوع نشود و به هر که توکل داده شود، کفایت داده شود.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 55، از کافی، از اباعبدالله (ع):

هر که خداوند توفیق شکرش داده باشد نعمتش را هم زیاد می کند.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

هیچ کس را چهار چیز ندادند که از چهار چیزش دریغ کرده باشند:

1 - کسی را توفیق شکر ندادند که از زیادی نعمتش دریغ کرده باشند: «لئن شکرتم لازیدنکم» .

2 - کسی را توفیق دعا ندادند که اجابت را از وی دریغ کرده باشند: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر60).

3 - کسی را توفیق استغفار ندادند که از آمرزشش دریغ کرده باشند: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا» (نوح10).

4 - کسی را توفیق توبه ندادند که از قبول توبه اش دریغ کرده باشند: «وَ هُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ» (1).

در المیزان، ج 23، ص 56، از درمنثور، از امام صادق (ع): وقتی خداوند به تو نعمتی داد و خواستی برای همیشه برایت بماند شکر و سپاس خدای را بر آن زیاد به جای آر، چه خدای تعالی فرمود: «لئن شکرتم و لازیدنکم» و هر وقت محرومیت از نعمتی طول کشید زیاد استغفار کن: «اسْتَغْفِرُوا

ص :74


1- شوری25

رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا یرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیکُمْ مِدْرَارًا وَیمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا» = «از پروردگار خود آمرزش بخواهید که وی آمرزگار است، تا ابر آسمان را به بارانِ فراوان به شما بگمارد. و شما را به مالها و فرزندان کمک کند و برایتان جویبارها قرار دهد» (نوح10 - 11 - 12). و اگر از ناحیه سلطانی یا کسی به تو اندوهی روی آورد زیاد بگو: «لا حول و لا قوة الا بالله» که این کلمه کلید فرج و گنجی از گنجهای بهشت است.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 508، از شیخ طوسی، از امام صادق (ع):

خداوند مال فراوانی به کسی عطا نمی کند جز آنکه حجت بزرگی بر او تمام کند. اگر بتوانید از نفس خود حجت پروردگار را دفع کنید و (آن) برآوردن حاجات برادران خود – نیکی به همسایگان – عطا کردن بر اشخاصی که شکر و سپاس شما را به جای می آورند، (می باشد) اگر این طور معامله کنید مستوجب ازدیاد نعمت شوید.

وَ قالَ مُوسی إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ (8)

و موسی (به بنی اسرائیل) گفت: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید، (به خدا زیانی نمی رسد؛ چرا که) خداوند، بی نیاز و شایسته ستایش است!» (8)

أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ ﴿9﴾ آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانکه بعد از ایشان بودند [و] کسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد به شما نرسیده است فرستادگانشان دلایل آشکار برایشان آوردند ولی آنان دستهایشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهایشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان مأموریت دارید کافریم و از آنچه ما را بدان می خوانید سخت در شکیم (9)

«فردوا ایدیهم فی افواههم» : یعنی گذاشتن دستها به دهانهاست. این جمله کنایه ای است به این که منکرین به هر نحو ممکن مانع اعلام رسالت انبیاء و گفتن سخنان حق آنها به دیگران می شدند. بنابراین دو ضمیری که در کلمه «ایدیهم» و «افواههم» است هر دو به رسل بر می گردد.

عده ای از مفسرین جمله فوق را به طرق ذیل معنا کرده اند:

ص :75

1 - بعضی گفته اند: کفار با دست خود جلوی دهان پیامبران را گرفتند و ضمیر در «ایدیهم = دستهایشان» را به کفار و ضمیر در «افواههم = دهانهایشان» را به رسل برگردانده اند.

2 - عده ای گفته اند: کفار از شدت عصبانیت، انگشتهای خود را می گزیدند و هر دو ضمیر را به کفار بر می گردانند.

3 - بعضی گفته اند: مراد این است که کفار دستهای خود را به دهانهای خودشان گرفتند و به عبارتی به انبیاء اشاره می کردند «هیس» یعنی حرف نزن، مثل تابلویی که در بیمارستان قرار می دهند که معنی سکوت را می رساند و ضمیر های یاد شده را به کفار بر می گردانند.

4 - عده ای مراد از ایدی را «دلیلها و حجتها» فرض کرده اند.

5 - بعضی آن را «نعمتهای رسولان» یعنی اوامر و نواهی ایشان، فرض کرده اند.

☼ مؤلف:

علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان (ج23، ص 39) این 5 تفسیر را رد کرده است و صد البته که این نظرات جداً کوته فکرانه و ناپخته اند.

قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُریدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبینٍ (10)

قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)

وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (12)

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمینَ (13)

وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامی وَ خافَ وَعیدِ (14)

وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنیدٍ (15)

مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدیدٍ (16)

یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ وَ یَأْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ (17)

مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَیْ ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ (18)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ (19)

وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزیزٍ (20)

وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصٍ (21)

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ

ص :76

وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (22)

وَ أُدْخِلَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ (23)

رسولان آنها گفتند: «آیا در خدا شک است؟! خدایی که آسمانها و زمین را آفریده؛ او شما را دعوت می کند تا گناهانتان را ببخشد و تا موعد مقرری شما را باقی گذارد!» آنها گفتند: «(ما اینها را نمی فهمیم! همین اندازه می دانیم که) شما انسانهایی همانند ما هستید، می خواهید ما را از آنچه پدرانمان می پرستیدند بازدارید؛ شما دلیل و معجزه روشنی برای ما بیاورید!» (10) پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند)، نعمت می بخشد (و مقام رسالت عطا می کند)! و ما هرگز نمی توانیم معجزه ای جز بفرمان خدا بیاوریم! (و از تهدیدهای شما نمی هراسیم؛) افراد باایمان باید تنها بر خدا توکل کنند! (11) و چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راه های (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما بطور مسلم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمی داریم)! و توکل کنندگان، باید فقط بر خدا توکل کنند!» (12) (ولی) کافران به پیامبران خود گفتند: «ما قطعاً شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه به آیین ما بازگردید!» در این حال، پروردگارشان به آنها وحی فرستاد که: «ما ظالمان را هلاک می کنیم! (13) و شما را بعد از آنان در زمین سکوت خواهیم داد، این (موفقیت)، برای کسی است که از مقام (عدالت) من بترسد؛ و از عذاب (من) بیمناک باشد!» (14) و آنها (از خدا) تقاضای فتح و پیروزی (بر کفار) کردند؛ و (سرانجام) هر گردنکش منحرفی نومید و نابود شد! (15) به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بد بوی متعفنی نوشانده می شود! (16) به زحمت جرعه جرعه آن را سرمی کشد؛ و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد؛ و مرگ از هرجا به سراغ او می آید؛ ولی با این همه نمی میرد! و بدنبال آن، عذاب شدیدی است! (17) اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی! آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند؛ و این همان گمراهی دور و دراز است! (18) آیا ندیدی خداوند، آسمانها و زمین را بحق آفریده است؟! اگر بخواهد، شما را می برد و خلق تازه ای می آورد! (19) و این کار برای خدا مشکل نیست! (20) و (در قیامت)، همه آنها در برابر خدا ظاهر می شوند؛ در این هنگام، ضعفا [= دنباله روان نادان] به مستکبران (و رهبران گمراه) می گویند: «ما پیروان شما بودیم! آیا (اکنون که بخاطر پیروی از شما گرفتار مجازات الهی شده ایم، ) شما حاضرید سهمی از عذاب الهی را بپذیرید و از ما بردارید؟» آنها می گویند: «اگر خدا ما را هدایت کرده بود، ما نیز شما را هدایت می کردیم! (ولی کار از اینها گذشته است، ) چه بیتابی کنیم و چه شکیبایی، تفاوتی برای ما ندارد؛ راه گریزی برای ما نیست!» (21) و شیطان، هنگامی که کار تمام می شود، می گوید: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم و تخلف کردم! من بر شما تسلطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلماً ستمکاران عذاب دردناکی دارند! (22) و کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به باغهای بهشت وارد می کنند؛ باغهایی که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ به اذن پروردگارشان، جاودانه در آن می مانند؛ و تحیت آنها در آن، «سلام» است (23)

ص :77

أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ ﴿24﴾ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿25﴾ وَمَثلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ ﴿26﴾ یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ وَیُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاءُ ﴿27﴾ آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است (24) میوه اش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد و خدا مثلها را برای مردم می زند شاید که آنان پند گیرند (25) و مثل سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد (26) خدا کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت می گرداند و ستمگران را بی راه می گذارد و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد (27)

«کلمه طیبه» : عقاید حقه ای است که ریشه در اعماق قلب و نهاد پاک بشری دارد. مفسرین معانی مختلفی از جمله: «کلمه ی لا اله الا الله، ایمان، قرآن، تسبیح، حمد، هر سخن خیری، عبادات، مؤمن و غیره» را برای کلمه طیبه به کار برده اند که البته می توان همه ی آنها را بسط داد ولی نمی توان گفت: کلمه طیبه فقط آن معنی خاص را در بر دارد. روایاتی هم آمده است که کلمه طیبه را رسول خدا (ص) معنی کرده است و از آن جایی که حضرت رسول (ص) یک انسان کامل و دارای تمام صفات و حسنات نیک می باشد و نیز به استناد آیه شریفه: «بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم» (آل عمران 45) که «کلمه» را به حضرت عیسی (ع) اطلاق کرده است، بنابراین می توان در این آیه شریفه نیز کلمه را به حضرت رسول (ص) هم بسط داد. پس هر کس یا هر کلمه طاهری می تواند «کلمه طیبه» باشد. (برای توضیح بیشتر به آیه (کهف109) رجوع شود).

«شجره طیبه» : قول بیشتر مفسرین درخت خرماست، عده ای دیگر گفته اند درخت جوز هندی است، بعضی هم گفته اند هر درختی که میوه پاک دهد مثل انجیر و انگور و انار. و بعضی گفته اند: هر درختی که دارای اوصافی که خداوند بیان کرده، هر چند الان موجود نباشد.

ص :78

☼ نکته:

خداوند متعال می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِالدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاءُ» = «خداوند مردم با ایمان را در دنیا و آخرت با عقیده ثابت نگاه می دارد … » (ابراهیم27). و می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» = «کسانی که گفتند: پروردگارمان خداست و پای گفته ی خود هم ایستادند ترس و اندوهی ندارند» (احقاف 13). و می فرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا … » = «کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست و پای گفته خود هم ایستادگی کردند ملائکه یکی پس از دیگری بر آنها نازل و این بشارت می آورند، که نترسید و اندوهناک نشوید» (سجده 30). و می فرماید: «إِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ» = «کلمه طیبه خود به خود به سوی او بالا می رود ولی عمل صالح آن را بلند می کند» (فاطر10). بنابراین می توان گفت: کلمه یا شجره طیبه همان کلمه توحید و استقامت بر آن است، که تمام پاکی ها از آن منشأ می گیرند.

مقصود از کلمه «حین» چیست؟ در معنای این کلمه مفسرین اختلاف نظر دارند از جمله: دو ماه، شش ماه، یک سال، یک صبح و شام و یا تمامی اوقات.

«شجره خبیثه» : مفسرین معانی مختلفی آورده اند از جمله: سیر، حنظله (هندوانه ابوجهل)، سریش له (گیاهی بدون ریشه است که به درخت و گیاهان می پیچد و از ساقه آنها ارتزاق می کند) بوته خار، خزه آب، قارچ و هر درخت و بوته ای که میوه پاک ندارد.

«کلمه خبیثه» : این کلمه در برابر کلمه طیبه است و به طور خلاصه می توان گفت منظور: شرک به خداوند متعال است که منشأ و اساس تمام پلیدی هاست.

خلاصه کلام: هر چیزِ پاک، مصداقی از طیبه و هر چیز ناپاک، مصداقی از خبیثه است (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 60 سوره اسراء و آیه 109 سوره کهف مراجعه شود).

در تفسیر جامع، ج 3، ص 521، از قمی، از امام باقر (ع):

مراد از «شجره طیبه» ، رسول اکرم (ص) است که نسب ایشان در بنی هاشم ثابت است. و منظور از «فرع شجره» علی (ع) است و فاطمه (س) شاخه و ائمه (ع) میوه آن شجره اند و

ص :79

شیعیان، برگهای درخت هستند. هر گاه یکی از شیعیان بمیرد، برگی از درخت مزبور می افتد و چون مؤمنی متولد شود، برگی بروید. و معنای «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا» (آن است که)؛ شیعیان همواره در مسائل حرام و حلال حج و عمره و مسائل دیگر، از ائمه (ع) استفتاء نموده و جواب می گیرند و از میوه های علم و دانش آنها همیشه بهره مند می شوند.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 98، از عیاشی، از امام صادق (ع):

در هنگام مرگِ یکی از شیعیان ما، شیطان از طرف چپ و راست او می آید تا او را از ولایت ما باز دارد ولی حریف نمی شود و همین موقف است که خدای تعالی درباره اش می فرماید: «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیات الدنیا و فی الاخره» .

از همان منبع، از صادقین (ع): در قبر، دو ملک یکی از راست و یکی از چپ می آیند و شیطان هم با چشمانی از مس، پیش رویش می آید. فرشتگان گویند: این مردی که در بین شما پیدا شد چه می گفت؟ و منظورشان رسول خدا (ص) است، شخصِ مدفون دچار وحشت سختی می شود، اگر مؤمن باشد می گوید: او محمد (ص) فرستاده خدا بود و به او گویند: بخواب که در آن هیچ پریشانی نبینی و قبر او را به مقدار 9 متر گشاد می کنند و جایش را در بهشت می بیند و این است منظور از آیه: «یثبت الله الذین … » و اگر کافر باشد، می گوید: نمی دانم. آن وقت، او را با شیطان می گذارند و می روند.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 522، از طبرسی، از امام باقر (ع):

منظور از «شجره خبیثه» ، بنی امیه و تابعان آنهاست.

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ ﴿28﴾ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ ﴿29﴾ آیا ندیدی کسانی که نعمت خداوند را به کفر مبدل ساختند چگونه خود و قومشان را به دیار نیستی درآوردند (28) به جهنم افتادند که بدترین جایگاه است (29)

در تفسیر جامع، ج 3، ص 525، از امام صادق (ع): این آیه شریفه درباره بنی امیه و بنی مغیره نازل شده است. بنی مغیره را خداوند در جنگ بدر نابود کرد و نسل آنها قطع شد. ولی بنی امیه را

ص :80

خداوند تا روز قیامت مهلت داده است. سپس فرمود: به خدا قسم نعمت هایی که خداوند به مردم عطا فرموده، ما هستیم که به واسطه ما رستگار خواهند شد کسانی که باید رستگار شوند.

در کافی، ج 4، ص 19، چ1، از امام صادق (ع):

کسی که مردم از زبانش بترسند در آتش است.

از همان منبع، از رسول خدا (ص):

بدترین مردم کسی است که مردم از ترسش به او احترام بگذارند.

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصیرَکُمْ إِلَی النَّارِ (30)

آنها برای خدا همتایانی قرار داده اند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند؛ بگو: «(چند روزی از زندگی دنیا و لذات آن) بهره گیرید؛ اما عاقبت کار شما به سوی آتش (دوزخ) است!» (30)

قُل لِعبادِیَ الذیِنَ آمَنُوا یُقیمُوالصلاةَ ویُنفِقوا مما رَزَقناهُمْ سراً وعلانِیَةً مِن قَبلِ اَن یَاتِیَ یَومٌ لابَیعٌ فِیهِ ولاخِلالٌ ﴿31﴾ به بندگان من که ایمان آورده اند بگو: نماز به پا دارند و از آن چه به آنها روزی داده ایم آشکارا و پنهانی انفاق کنند، پیش از آن که روزی برسد که در آن روز نه معامله ای باشد و نه دوستی (31)

نکات تفسیری المیزان، ج 23، ص 88 و89:

1 - از آن جایی که این سوره مکی است و در مکه هنوز آیه ای درباره زکات نازل نشده بود لذا، انفاقی که در آیه شریفه آمده انفاق معینی (زکات) نیست، بلکه مطلق انفاق در راه خداست.

2 - آیه شریفه، اشاره به نماز و انفاق دارد چون نماز پلی است بین بنده و پروردگار و انفاق نیز پلی بین بنده با بندگان است و تمام ارکان را در بر می گیرد و به عبارتی نماز منشأ تمام عباداتی است که بین خدا و بنده است و انفاق نیز منشأ تمام عباداتی است که بین بندگان است.

3 - مقصود از انفاق سرّی و علنی این است که انفاق بر مقتضای ادب دینی انجام گیرد، هر جا موقعیت طوری باشد که علنی بودن انفاق باعث ترویج این عمل و خیر باشد آن را علنی و اگر طوری باشد که عابروی شخص را حفظ کند و علنی بودن آن باعث ریا و مفسده باشد باید به صورت مخفی و سری، این انفاق انجام گیرد.

ص :81

4 - در آیه شریفه می فرماید: «لاخلال» یعنی در روز قیامت دوستی و خلت نیست. اما در آیه ای دیگر دوستی را اثبات می کند: «الْأَخِلَّاءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» = «دوستان امروز بعضی با بعضی دشمنند مگر پرهیزکاران» (زخرف 67) این دو آیه شریفه با هم منافاتی ندارند و حاصل مقصود از آن دو این می شود که خلت و دوستی که جهت تقوی و رنگ آن را نداشته باشد در قیامت منتفی است و اما خلت و دوستی که رنگ تقوی داشته باشد و به خاطر خدا باشد، در قیامت ثابت و نافع است. و نسبت این دو آیه به اصطلاح منطقی ها نسبت عموم و خصوص مطلق است، پس انکار دوستی بطور مطلق و سپس اثبات بعضی از اقسام آن در این آیه، نظیر انکار شفاعت به طور مطلق در آیه: «و لا خلة و لا شفاعة» (بقره256) و پس اثبات بعضی از اقسام آن که شفاعت به اذن خدا باشد در آیه: «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یعْلَمُونَ» (زخرف86) است.

☼ مؤلف:

نه تنها دوستی ها بلکه خویشاوندی ها و نسب ها نیز در قیامت صرفاً متأثر از تقواست. افراد در قیامتْ هم دوستان و هم اقوام خود را می شناسند اما دوست داشتن و محبت ورزیدنشان بر پایه تقواست. چرا که هستند بهشتیانی که اقوام و دوستانی جهنمی دارند که اگر محبت دنیوی در بینشان باشد باید از عذابشان، متألم شوند و این تألم در بهشت وجود ندارد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 526 و527، از کافی، از امام صادق (ع):

خداوند برای فقرا و بینوایان در اموال اغنیا حقی واجب فرموده است و نیز بر اغنیا حقی است که باید به مستمندان به مقدار وسع و توانایی آنها برسانند. و این حقوق جزء زکات نیست، باید در هفته یا ماه چیزی برای دستگیری و کمک به فقرا معین کند.

اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ (32)

وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ (33)

وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ (34)

وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35)

رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ (36)

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا

ص :82

لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (37)

رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (38)

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ (39)

رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40)

رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ (41)

وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصارُ (42)

مُهْطِعینَ مُقْنِعی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (43)

وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ (44)

وَ سَکَنْتُمْ فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ (45)

وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (46)

خداوند همان کسی است که آسمانها و زمین را آفرید؛ و از آسمان، آبی نازل کرد؛ و با آن، میوه ها(ی مختلف) را برای روزی شما (از زمین) بیرون آورد؛ و کشتی ها را مسخر شما گردانید، تا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند؛ و نهرها را (نیز) مسخر شما نمود (32) و خورشید و ماه را -که با برنامه منظمی درکارند- به تسخیر شما درآورد؛ و شب و روز را (نیز) مسخر شما ساخت (33) و از هر چیزی که از او خواستید، به شما داد؛ و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است! (34) (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [= مکه] را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! (35) پروردگارا! آنها [= بتها] بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! (36) پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی، در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند! (37) پروردگارا! تو می دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می کنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست! (38) حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ مسلماً پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست (39) پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا بپذیر! (40) پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا می شود، بیامرز! (41) گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام می دهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را برای روزی تأخیر انداخته است که چشمها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت بازمی ایستد (42) گردنها را کشیده، سرها را به آسمان بلندکرده، حتی پلک چشمهایشان از حرکت بازمی ماند؛ زیرا به هر طرف نگاه کنند، آثار عذاب آشکار است!) و (در این حال) دلهایشان (فرومی ریزد؛ و از اندیشه و امید، ) خالی می گردد! (43) و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغشان می آید، بترسان! آن روز که ظالمان می گویند: «پروردگارا! مدت کوتاهی ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروی کنیم!» (اما پاسخ می شنوند که: ) مگر قبلا سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایی برای شما نیست؟! (44) (آری شما بودید که) در منازل (و کاخهای) کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید؛ و برای شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم؛ و برای شما، مثلها (از سرگذشت پیشینیان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)! (45) آنها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند؛ و همه مکرها (و توطئه هایشان) نزد خدا آشکار است، هر چند مکرشان چنان باشد که کوه ها را از جا برکند! (46)

ص :83

پس گمان مبر که خدا وعده ای را که به پیامبرانش داده، تخلف کند! چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است (47)

☼ نکته:

آیات شریفه 35 تا 41 مشتمل بر یک سری دعاهای حضرت ابراهیم (ع) است که یکی از آنها طلب توفیق بر اجتناب از بت پرستی و یکی نعمت امنیت مکه و یکی تمایل دلها به سوی اهل مکه و یکی برخورداری آنان از میوه ها و غیر آن است.

دو نکته ی تفسیری از المیزان، ج 23، ص 102 تا 119:

نکته 1: در آیه 35 آمده: «اجعل هذا البلد امناٌ» = «این شهر را ایمن کن» ، خدایتعالی نظیر این دعا را نیز در سوره بقره، آیه 126 آورده است: «اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا» = «این را شهر امنی قرار داده» . اختلافی که در بین این دو آیه وجود دارد دو احتمال را به ذهن می رساند:

الف- حضرت ابراهیم (ع) در دو نوبت دعا کرده است، یکی موقعی که مکه به صورت شهر در آمده و یکبار هم موقعی که هنوز شهر نشده بود، چون حضرت ابراهیم (ع) مکرر به مکه و به سرکشی هاجر و اسماعیل (ع) می رفت. و دلیل این گفته هم این است که در آیه بقره برای اهل مکه دعا کرده و برخورداری از ثمرات را خواسته است ولی در آیات مورد بحث (ابراهیم) برخورداری ثمرات، به اضافه چند چیز دیگر را تنها برای ذریه خود خواسته است.

ب- ممکن است هر دو دسته آیات یک حکایت بوده و حضرت ابراهیم (ع) یکبار دعا کرده باشد ولی در یکی (آیه بقره)، کلامی کوتاه تر و در دیگری کلامی کامل تر بیان شده باشد و بنابر این مقصود از امنیتی که حضرت ابراهیم (ع) درخواست کرده امنیت تشریعی است نه تکوینی بدین صورت که «قانونی امنیت این شهر را تضمین کند» نه اینکه هر که خواست امنیت آن را بر هم زند مثلاً دستش بخشکد یا بمیرد.

نکته 2: در آیه 35 آمده: «پروردگارا! من و فرزندانم را از پرستیدن بت، دور بدار» و در آیه 36 آمده: «کسانی که پیرو من هستند از من هستند» . و خداوند در سوره آل عمران آیه 68 می فرماید: «سزاوارتر به ابراهیم همان کسانی هستند که او را پیروی کردند» . و در سوره هود آیه 46 می فرماید: «او (پسر نوح) از دودمان تو نیست، او عمل غیر صالح است» .

ص :84

با توجه به آیات شریفه این مطلب روشن می شود که: حضرت ابراهیم (ع)، تمام کسانی که او را پیروی کنند، پسر خوانده خود کند و همه آنهایی را که نافرمانی اش کنند بیگانه معرفی نماید، هر چند که از صلب خودش باشند.

با این توضیح، اشکالی که بعضی از مفسرین به دو آیه شریفه کرده اند رفع می گردد. آن اشکال این است: «از آنجایی که تمام فرزندان ابراهیم (ع) یکتاپرست نخواهند بود، بنابراین درخواست ابراهیم بر دعای نامستجاب از آن مقام، درخواستی نابجا بوده است».

یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ لِلّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ﴿48﴾

روزی که زمین به غیر این زمین و آسمانها [به غیر این آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خدای یگانه قهار ظاهر شوند (48)

☼ مؤلف:

آیه شریفه به صراحت می فرماید که زمین و آسمان در قیامت، این زمین و آسمان نیست، همچنین به استناد دو آیه شریفه (اسرا 99) و (واقعه 61)، جسمِ اخروی هم با این جسم دنیوی متفاوت است، پس دیگر معنا ندارد که این جسمِ دنیوی مجدد از قبرِ زمینی برخیزد. (والله اعلم) (برای توضیحِ بیشتر به آیاتِ (اسرا 99) و (واقعه 61) و سوره قیامت مراجعه شود).

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 137، از عیاشی، از امام حسین (ع):

زمین مبدل می شود به زمینی که روی آن معصیت نشده باشد و در روی زمین، کوه و درخت و هیچ روییدنی و نباتی وجود ندارد، مانند نخستین روز آفرینش آن.

در المیزان، ج 23، ص 138، از کافی، از صادقین (ع): زمین مبدل می شود به نان سفید و پاکیزه ای در موقف. و مؤمنین از آن می خورند، تا اینکه خداوند متعال از حساب خلایق فارغ شود.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 139، از معانی الاخبار، از امام باقر (ع):

خداوند متعال از روزی که زمین را خلق کرده تا کنون هفت عالم آفریده که هیچ یک از آنها از نوع بنی آدم نبودند، همه آنها را از خود زمین خلق کرده و در زمین منزل داد و هر یک را بعد از انقراض عالم قبلی خلق کرد. و بعد از آن هفت عالم، آدم و ذریه او را خلق کرد، به خدا سوگند

ص :85

از آن روز که خداوند بهشت را خلق کرده از ارواح مؤمنین خالی نبوده و از آن روز که آتش دوزخ را آفریده از ارواح گنهکاران خالی نبوده است، آری وقتی قیامت شد خداوند خلقی را که نه

مؤنثند و نه مذکر می آفریند و برای آنها زمین و آسمانی می آفریند.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 36، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

سرزمین قیامت پوشیده از آتش است، مگر سایه ای که مؤمن در آن قرار دارد و صدقه ای که در دنیا عطا کرده است بر او سایه می افکند.

در امالی شیخ صدوق، ص 57، م9، از حضرت علی (ع):

سرورِ مردمِ دنیا، سخاوتمندانند. و سرورِ مردمِ قیامت، دارندگانِ تقوا هستند.

در سفینه البحار، ج 1، ص 409، چ1، از امام صادق (ع): به خدا سوگند همه شیعیان ما در بهشت هستند اما از آن چه در برزخ بر شما می گذرد بیمناکم.

وَ تَرَی الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ (49)

سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ (50)

لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (51)

هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (52)

و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر می بینی! (که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است!) (49) لباسهایشان از قطران [= ماده چسبنده بد بوی قابل اشتعال] است؛ و صورتهایشان را آتش می پوشاند (50) تا خداوند هر کس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد! به یقین، خداوند سریع الحساب است! (51) این (قرآن) پیام (و ابلاغی) برای (عموم) مردم است؛ تا همه به وسیله آن انذار شوند و بدانند او خدا یکتاست؛ و تا صاحبان مغز (و اندیشه) پند گیرند! (52)

خلاصه آیات سوره ابراهیم:

2: آسمان و زمین از آن خداست 4: رسولی نفرستادیم مگر به زبان قوم خود 5: ایام الله 6: نجات قوم موسی از ظلم فرعون 7: شکرِ نعمت، نعمتت افزون کند 8: اگر همه کافر شوید، خداوند بی نیاز است 9: قوم، دست خود را جلوی دهان پیامبران گرفتند 10: تأخیر عذاب تا روز اجل محتوم 11: ما بشریم و جز به اذن خدا نمی توانیم معجزه ای آوریم 12: نتوکل علی الله 15: نا امیدی معاند 16: آتش دوزخ 17: مرگ از هر طرفی روی آورد ولی نمی میرد.

18: اعمال کافر مانند خاکستری در معرض باد است 19: آفرینش به حق آسمان و زمین 20: این کار سهل است 21: خروج از قبرها و ضعفا به متکبرین گویند: ما در دنیا پیرو شما بودم …

22: سخن شیطان در قیامت 23: بهشت 24: شجره طیبه 25: میوه خوردنی _ مثل واضح 26: شجره خبیثه 27: عقیده ثابت 28: دیار نیستی 29: دوزخ 30: شریک _ لهو و لعب 31: نماز و صدقه 32 و 33 و 34: آفرینش 41 – 35: دعای حضرت ابراهیم (ع) 42: ملاء 43: در آن روز ستمکاران، سرها به بالا و چشمها بی حرکت و نگرانند 44: بیم و انذار عذاب 45: شما در منازل ستمگران بودید 46: مکرشان در برابر خدا بی اثر بود هرچند نیرنگشان کوهها را از جای بر می کند.

47: هرگز مپندار، خداوند وعده رسولانش را تخلف کند.

48: تغییر آسمان و زمین 49: اصفاد 50: سرابیل 51: سریع الحساب 52: هذا بلاغ … اولوالالباب.

ص :86

15 سوره حجر

15 - سوره حجر (سرزمین).

مکی است و 99 آیه دارد.

☼ نکته:

حجر، قوم ثمود یعنی قومِ صالح (ع) و نام شهری (بین مدینه و شام) بود که مردمانش پیامبران را تکذیب کردند و در اثر عذاب آسمانی از بین رفتند. (1).

خلاصه مطالب: آغاز آفرینش بشر _ اسرار وجود آنها _ قصص و ارشاد و انذار خلایق _ صنع و حکمت پروردگار و تسلیت خاطر پیامبر اکرم (ص).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ (1)

الر، این آیات کتاب و قرآن مبین است (1)

رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ ﴿2﴾

چه بسا کافران دوست (آرزو) دارند که ای کاش مسلمان بودند (2)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 40، از عیاشی، از امام صادق (ع) و از قمی، از امام باقر (ع):

روز قیامت از جانب خداوند امر می رسد هیچ کس جز مسلمان به بهشت نخواهد رفت، در آن روز کفار آرزو می کنند و دوست دارند که ای کاش مسلمان بودند.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 151، از حضرت رسول (ص):

مردمی از امت من به جرم گناهانشان عذاب می شوند و مشرکین در آنجا آنها را سرزنش می کنند و می گویند چرا ایمان و تصدیق شما سودی برایتان نداشت در نتیجه هیچ موحدی نمی ماند مگر آنکه خداوند از آتش بیرونش می آورد. (مدت ماندنشان در جهنم بسته به گناهشان یکماه، یکسال و طولانی ترین مکث آنها به قدر عمر دنیاست).

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 153، از مجمع، از حضرت علی (ع):

ترسناک ترین چیزی که بر شما می ترسم، پیروی هوای نفس و درازی آرزوست، چه پیروی هوای نفس شما را از حق جلوگیری می کند و درازی آرزو آخرت را از یادتان می برد.

ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (3)

وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ (4)

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (5)

وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (6)

لَوْ ما تَأْتینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ

ص :87


1- المیزان، ج 23، ص 271

کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (7)

ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرینَ (8)

بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولی بزودی خواهند فهمید! (3) ما اهل هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر اینکه اجل معین (و زمان تغییر ناپذیری) داشتند! (4) هیچ گروهی از اجل خود پیشی نمی گیرد؛ و از آن عقب نخواهد افتاد! (5) و گفتند: ای کسی که «ذکر» بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانه ای! (6) اگر راست می گویی، چرا فرشتگان را نزد ما نمی آوری؟ (7) (اما اینها باید بدانند) ما فرشتگان را، جز به حق، نازل نمی کنیم و هرگاه نازل شوند، دیگر به اینها مهلت داده نمی شود (در صورت انکار، به عذاب الهی نابود می گردند) (8)

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿9﴾

ما این ذکر را نازل کرده ایم و ما آن را حفظ خواهیم کرد (9)

قرآن کریم به هیچ عنوان و به دلایل ذیل دستخوش تحریف نشده است:

1_ دلایل قرآنی: قرآن کریم با اوصاف و خواصی که نوع آیاتش واجد است از جمله فصاحت و بلاغت، نظم بدیع و غیره با گفتار هیچ یک از فصحا و بلغای عرب قابل قیاس نمی باشد و تحدی که در آیات الهی آمده: «بقره23» ، «یونس38» ، «طور34» ، «اسری88» ، «هود13» ، در حال حاضر هم پا بر جا بوده و در زمان حاضر با توجه به پیشرفتهای بشر، هنوز هم هیچ کس نمی تواند با قرآن تحدی کند چرا که این نظم و اسلوب و این امتیازات در تمامی آیات قرآنی مشهود است و همه را می بینیم که در تکان دادن جسم و جان آدمی مثل همند. و نیز می بینیم که در آیه شریفه: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا» (نساء82)، اگر از ناحیه غیر خدا بود بطور مسلم در آن اختلاف بسیاری می یافتند که این خصوصیت در قرآن عصر ما نیز هست و هیچ ابهام و خللی در آیه ای دیده نمی شود خلاصه با تدبر در آیات الهی متوجه خواهیم شد که تمامی اوصاف، به بهترین طرز ممکن بطوری که دستخوش تحریف نشود در قرآن موجود در عصر ما وجود دارد.

2_ اخبار و روایات: روایاتی به طریق مستند از شیعه و سنی وارد شده که عدم تحریف قرآن را در آینده ثابت می کند از جمله آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد: الف _ از رسول خدا (ص): در هنگام بروز فتنه ها و برای حل مشکلات به قرآن مراجعه کنید. ب _ حدیث شریف ثقلین از حضرت رسول (ص): «اِنی تارِکُم فیکُم ثقلین کتابَ الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و

ص :88

لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» (دُرمنثور، سیوطی، ج 2، ص 60). ج _ روایاتِ فراوان از ائمه (ع)، که آیاتِ الهی را در هر باب، موافق و عین آن چه در قرآنِ عصرِ ماست قرائت کرده اند. و نیز روایتِ «عرض» از معصوم (ع)، که هر گاه روایتی بر شما عرضه شد و مخالفِ قرآن بود آن را نپذیرید.

3 _ اگر قرآنهای سراسر جهان را با هم مقایسه کنیم می بینیم که عین هم می باشند ولی اگر کتاب تورات و انجیل را در کشورهای مختلف با هم مقایسه کنیم، می بینیم با هم تفاوت دارند و این یکسان بودن قرآن در تمام کشورها خود دلیل بر عدم تحریف آن می باشد.

4 _ مسلمانان واقعی از همان بدو نزول قرآن کریم چنان شور و شوقی جهت فراگیری و حفظ احکام الهی نشان داده اند که تا کنون هنوز هم این شور و شوق در آنها وجود دارد.

☼ نکته:

دو آیه ی شریفه، به عدم تحریف قرآن اشاره دارند: (حجر9) و (فصلت 42)، که می فرماید: «لَا یَأتِیهِ الباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِن خَلْفِهِ» = «هرگز از پس و پیش عالم و حوادث آینده عالم این کتاب باطل نمی شود» (فصلت42). (برای توضیح بیشتر به فصل دوم مراجعه شود).

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی شِیَعِ الْأَوَّلینَ (10)

وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (11)

کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ (12)

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ (13)

وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ (14)

لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (15)

ما پیش از تو (نیز) پیامبرانی در میان امتهای نخستین فرستادیم (10) هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی آمد مگر اینکه او را مسخره می کردند (11) ما این چنین قرآن را به درون دلهای مجرمان راه می دهیم! (12) آنها به آن ایمان نمی آورند؛ روش اقوام پیشین نیز چنین بود! (13) و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم و آنها پیوسته در آن بالا روند (14) باز می گویند: «ما را چشم بندی کرده اند؛ بلکه ما سحر شده ایم!» (15)

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ﴿16﴾ وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ ﴿17﴾ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ ﴿18﴾ و به یقین ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آن را برای تماشاگران آراستیم (16) و آن را از هر شیطان رانده شده ای حفظ کردیم (17) جز آن کس که دزدیده گوش دهد که شهابی روشن او را دنبال می کند (18)

☼ نکته:

خداوند حکیم در جای دیگر می فرماید: «و زینا السماء الدنیا بمصابیح» = «زینت دادیم آسمان دنیا را به چراغها» (1).

ص :89


1- حم سجده 12

و نیز می فرماید: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلَی وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ» = «ما آسمان این دنیا را به زیور اختران آراستیم و [آن را] از هر شیطان سرکشی نگاه داشتیم [به طوری که] نمی توانند به انبوه [فرشتگان] عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سوی پرتاب می شوند با شدت به دور رانده می شوند و برایشان عذابی دائم است مگر کسی که [از سخن بالاییان] یکباره استراق سمع کند که شهابی شکافنده از پی او می تازد» (1).

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 217، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع):

ابلیس همیشه آسمانهای هفت گانه را در می نوردید تا آنکه عیسی (ع) متولد شد و او از سه آسمان ممنوع گردید و باز چهار آسمان را بالا می رفت، تا رسول خدا (ص) متولد گردید و در نتیجه از رفتن به همه آسمان ها محروم شد و از آن به بعد شیطان ها با نجوم رانده می شوند.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 217، از قمی، از معصوم (ع):

منظور از «و لقد جعلنا فی السماء بروجا» ، منازل آفتاب و ماه است.

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ (19)

وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقینَ (20)

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (21)

وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنینَ (22)

وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ (23)

و زمین را گستردیم؛ و در آن کوه های ثابتی افکندیم؛ و از هر گیاه موزون، در آن رویاندیم (19) و برای شما انواع وسایل زندگی در آن قرار دادیم؛ همچنین برای کسانی که شما نمی توانید به آنها روزی دهید! (20) و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست؛ ولی ما جز به اندازه معین آن را نازل نمی کنیم! (21) ما بادها را برای بارور ساختن (ابرها و گیاهان) فرستادیم؛ و از آسمان آبی نازل کردیم و شما را با آن سیراب ساختیم؛ در حالی که شما توانایی حفظ و نگهداری آن را نداشتید! (22) ماییم که زنده می کنیم و می میرانیم؛ و ماییم وارث (همه جهان)! (23)

وَ لَقَدْ عَلِمْنا المُستَقْدِمینَ مِنکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا المُستَأخِرِینَ (24)

و در حقیقت می دانیم کدام تان زود تر به وجود می آیید و کدام دیرتر (24)

☼ نکته:

در معنای «مستقدمین» و «مستأخرین» اقوالی بدین شرح است:

1 - مستقدمین، مردگان و مستأخرین، زندگان هستند.

2 - مستقدمین، آنهایی هستند که آفریده شدند و مستأخرین هنوز به دنیا نیامده و در پشت پدران هستند.

3 - مستقدمین، امت های

ص :90


1- صافات10

گذشته و مستأخرین امت محمد (ص) است.

4 - مستقدمین، متقدمانند در طاعت و عمل نیکو و مستأخرین تخلف کنندگان از اوامر خدا هستند.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 219، از امام صادق (ع):

مستقدمین، اصحاب حسنات و مستأخرین، صاحبان سیئاتند.

☼ مؤلف:

در بعضی از تفاسیر من جمله تفسیر جامع، ج 3، ص 553، از فخر رازی آورده اند: «در نماز جماعتِ پیامبر (ص)، عده ای از مردان در صف آخر می ایستادند تا زنان را نگاه کنند و عده ای از زنان هم در صف اول قرار می گرفتند تا دزدیده به مردان نگاه کنند و … »

در پاسخ به این روایتِ جعلی باید گفت: آیا به نظر شما «العیاذ بالله» پیامبر اکرم (ص) که خود امام جماعت این افراد بود آنقدر نسبت به مأمومین و صفوف و رعایت اصول اولیه اسلام بی اعتنا بوده که متوجه نمی شد صفوف مردان و زنان مختلط است؟ حاشا از این صحبت های بیهوده و این روایات اسرائیلی که هدفی جز لطمه به اسلام و مقام عصمت حضرت رسول (ص) ندارند و جای بسی تأسف است که بعضی از علمای شیعه در تفسیر خود به این گونه از روایات جعلی استناد کرده، نسبت به عواقب آن بی توجه بوده و باعث سوءِ ظنِ مردم و سوءِ استفاده ی دشمنان اسلام از جمله سلمان رشدی و غیره می شوند! البته این گروه از مفسرینِ شیعه، این دسته از روایات را صرفاً از طریقِ نقلِ قولِ عامه آورده و غرضی ندارند، اما بهتر است نقدی بر آنها داشته باشند.

آیات شریفه 26 تا 48 مربوط به داستان خلقت انسان و سجده فرشتگان و امتناع کردن ابلیس از سجده و مهلت دادن به شیطان و جهنم و بهشت می باشد:

وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ (25)

پروردگار تو، قطعاً آنها را (در قیامت) جمع و محشور می کند؛ چرا که او حکیم و داناست! (25)

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿26﴾

و در حقیقت انسان را از گلی خشکیده از لایه ای سیاه و بدبو آفریدیم (26)

«صلصال» : یعنی صدایی که از هر چیز خشک به گوش می رسد و نیز گِلِ خشک است.

☼ نکته:

خدای تعالی در جای دیگر می فرماید: «وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن

ص :91

سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ» = «و آغاز کرد خلقت انسان را از گل آنگاه نسل او را در خلاصه ای از آبی پشیز قرار داد» (الم سجده 8). و می فرماید: «و خلقته من طین» = «او (آدم) را از گل آفرید» (اعراف12) و (ص76). و می فرماید: «خلقه من تراب» = «آدم را از خاک خلق کرد» (آل عمران59). و می فرماید: «من صلصال کالفخار» = «از کلوخی چون سفال» (رحمن14). و می فرماید: «حماء» = «گل سیاه و متعفن» (حجر26و28و33). در این آیات خلقت انسان در تعابیری در ظاهر متفاوت آمده است شامل: آب، گلِ خشک، گلِ سیاه و متعفن، خاک و کلوخ.

در جمع آیات فوق باید گفت: «ابتدا خاکِ زمین با آب مخلوط شد و مدت زمانی سپری شد که به صورت گل درآمد و بعد از طی زمانی این گل، ماند و متعفن شد و بعد خشک شد تا به صورت کلوخ درآمد و آن گاه جسم آدم و حوّا از آن کلوخ شکل گرفت. و این تعابیر مثل آن است که بگوییم: نان از خمیر یا از آرد یا از گندم درست می شود» (والله اعلم).

در کافی، ج 3، ص 3، چ1، از امام صادق (ع):

همانا خدای عزوجل مؤمن را از طینت بهشتی آفرید و کافر را از طینت دوزخی خلق فرمود. و طینتها سه گونه اند:

1 - طینت پیامبران و مؤمن هم از این طینت است، که مؤمن از ایمانش دگرگون نمی شود.

2 - طینت ناصبی که از گل سیاه متعفن است و ناصبی از دشمنی اش برنگردد.

3 - طینت مستضعف که از خاک است و امر مستضعف به خواست خداست.

وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ ﴿27﴾

و پیش از آن جن را از آتشی سوزان و بی دود خلق کردیم (27)

«سموم» : باد داغی که اثر سمی دارد.

«جان» : همان جن می باشد. خلقت جان تنها در دو آیه آمده است، یکی همین آیه و دیگری در سوره رحمن آیه 15: «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ» = «انسان را از گل خشکیده ای سفال مانند، آفرید و جن را از تشعشعی از آتش خلق کرد».

☼ نکته:

کلمه «جان» هفت بار در قرآن کریم آمده است که در دو مورد آن به معنای اژدهای

ص :92

حضرت موسی (ع) می باشد، یکی در سوره نمل آیه 10 و دیگری سوره قصص آیه 31 و در پنج مورد دیگر به معنای جن آمده است که در دو آیه، به خلقت او اشاره شده است که یکی در سوره رحمن و دیگری سوره حجر آیه 27 می باشد و سه بار دیگر هم در آیات: «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ» (رحمن39) و «لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ» (رحمن56 و74)، آمده است.

«جن» : یعنی پوشاندن که در همه مشتقات کلمه جریان دارد. مثلاً: جنه و مجنه یعنی سپر، جنان یعنی قلب. و جنین و غیره. کلمه جن حدود 21 بار در قرآن کریم آمده است.

☼ نکته:

در معنای کلمه جان چند اختلاف وجود دارد:

1 - پدر جن است، همان طور که آدم پدر بشر است.

2 - همان ابلیس است.

3 - نسل جنی ابلیس و یا نوعِ مخصوصی از جن است.

4 - در تفسیر المیزان (ج23، ص 223) آمده است که جان همان جن می باشد (والله اعلم).

توجه: توضیحِ مفصل در خصوص «جن» ان شاء الله در «سوره جن» خواهد آمد.

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّنْ صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿28﴾

و [یاد کن] هنگامی را که پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشری را از گلی خشک از گلی سیاه و بدبو خواهم آفرید (28)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 23، ص 225: در مفردات گفته: کلمه «بشره» به معنای ظاهر پوست و کلمه «ادمه» به معنای باطن آن است، اگر انسان به بشر تعبیر شده به خاطر هویدا بودن پوست بدن او است، چون سایر حیوانات پوست بدنهایشان یا به پشم یا به مو و یا به کرک پوشیده است. کلمه بشر، مذکر و مؤنث و نیز جمع و مفرد بودنش یکسان است تنها تثنیه دارد «بشرین» . همانطور که می فرماید: «أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَینِ مِثْلِنَا» = «آیا به دو انسانِ شبیه خودمان ایمان آوریم» (1).

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ ﴿29﴾ پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم پیش او به سجده درافتید (29)

☼ نکته:

«تسویه» یعنی چیزی را مستقیم و معتدل کردن است طوری که قائم بر امر خود باشد.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 559، از امام صادق (ع):

ص :93


1- مؤمنون 47

روح (آدم) روحی است که در عیسی (ع) دمیده شده و هر دو از یک جنسند و هر دو مخلوق خدا هستند. و فرمود: روح از قدرتهای ملکوت پروردگار است.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

روحْ مانند باد متحرک است و آن را روح نامیده اند چون از ریح یعنی باد مشتق گشته است و اینکه خداوند آن را به خود نسبت داده و فرموده: «من روحی» از آن جهت است که برگزیده خدا است همان طوری که می فرماید: «بیتی» یعنی کعبه را میان تمام اماکن برگزیده است و آنها مخلوق خدا و حادث می باشند. روح از عالم غیب و ملکوت است نه از عالم حس و شهادت و بدن به منزله قشر و قالب اوست. روح سبک و سنگینی ندارد و وزن برای آن نیست.

توجه: توضیح مفصل در خصوص روح در ذیل آیات (نحل2) و (مجادله22) آمده است.

فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ (31)

قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ (32)

همه فرشتگان، سجده کردند (30) جز ابلیس، که ابا کرد از اینکه با سجده کنندگان باشد (31) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟!» (32)

قَالَ لَمْ أَکُنْ لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿33﴾ (شیطان) گفت من هرگز سجده نمی کنم بشری را که او را از گلِ خشک و کهنه و بدبو آفریده ای (33)

توجه: خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» = «گفت من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل آفریده ای» (1).

در امالی صدوق، ص 669، م65، از رسول خدا (ص): هر کس به قیاس عمل کند و به مردم فتوی دهد، در حالی که ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نشناسد، خود و دیگران را هلاک می کند.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 561، از امام صادق (ع):

عمل به قیاس نکن. اول کسی که قیاس کرد شیطان بود که گفت: «پروردگارا! مرا از آتش و آدم را از خاک خلق کردی» ، آتش را به خاک قیاس کرد و اگر نورانیت آدم را با روشنایی آتش قیاس می کرد، برتری و مزیت و صفای نور آدم را بر نور آتش می شناخت.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

ص :94


1- ص 76

شیطان دروغ گفت که از آتش آفریده شده است، زیرا خداوند او را از آتش درخت خلق فرمود: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً» = «خداست که از درخت سبز برای شما مردم آتش قرار داده تا هر وقت بخواهید برافروزید» (یس80). و درخت از خاک روییده می شود، پس اصل شیطان نیز از خاک است (و خاک از آتش برتر است و این قیاسِ شیطان اشتباه بود).

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ (34)

وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ (35)

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (36)

قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ (37)

فرمود: «از صف آنها [= فرشتگان] بیرون رو، که رانده شده ای (از درگاه ما!) (34) و لعنت (و دوری از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود!» (35) گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار!)» (36) فرمود: تو از مهلت یافتگانی! (37)

إِلَی یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿38﴾ تا روز [و] وقت معلوم (38)

☼ نکته:

خداوند سبحان «مهلت و زمان مرگِ شیطان» را با عبارتِ «وقت معلوم» و در دو جای قرآن کریم آورده است:

1 - همین آیه شریفه.

2 - آیه (ص 81).

☼ نکته:

در معنای «وقت معلوم» به استناد روایات ذیل چند نظر می توان داد از جمله:

1 - روز قیامت، 2 - روز نفخ و صور اول، 3 - روزِ ظهور اما عصر (عج).

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 256، از عیاشی، از امام صادق (ع): روز وقت معلوم، روزی است که قائمِ ما ظهور کند و در آن روز موی ناصیه ابلیس را گرفته و گردنش را (در مسجد کوفه) می زند.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 57، از علل الشرایع، ص 402، ح2، از امام صادق (ع): وقت معلوم روزی است که در صور دمیده می شود، پس ابلیس بین نفخه اول و دوم هلاک می شود.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 257، آورده است:

در روایات وارده از طرق اهل بیت (ع) غالب آیاتِ مربوط به قیامت گاهی به روز ظهورِ مهدی (ع) و گاهی به روز رجعت و گاهی به روز قیامت تفسیر شده و این بدان جهت است که هر سه روز در این که روزِ بُرُوزِ حقایقند، مشترکند، هر چند که بُرُوزِ حقایق در آنها مختلف و دارای شدت و ضعف است، بنابراین حکم قیامت هم بر آن دو روزِ دیگر جاری است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 57، از عیاشی، ج 2، ص 242، ح14، از امام صادق (ع):

ص :95

آیا گمان می کنید که (یوم معلوم)، روزِ قیامت است؟ (خیر روز قیامت نیست)، بلکه خداوند

ابلیس را تا روزی که قائم ما ظهور نماید، مهلت داده است …

☼ مؤلف:

به 3 دلیل «وقت معلوم» نمی تواند روز قیامتِ کبرا باشد:

1 - «روز حشر، روزِ زنده شدن همگان است نه روزِ مردنِ کسی از جمله شیطان».

2 - رسم همیشگی قرآن کریم بر این است که هر گاه روز قیامت را وصف می فرماید از آن به «یوم» نام می برد، نه «وقت» .

3 - روایات.

پس به طور یقین «وقت معلوم» قبل از محشر است، از طرفی ممکن است در روایت فوق (دوم) مراد از «صورِ اول» همان ندای آسمانی برای ظهور باشد، بنابراین احتمال این که «یوم معلوم» ، روزِ ظهور و یا روزِ رجعت امام زمان (عج) باشد، تقویت می شود. حال اگر وقت معلوم، روز ظهور باشد ممکن است عده ای به بحث ما در ذیل آیه (اسرا 58) ایراد بگیرند که اگر شیطانی در کار نباشد دیگر معنی ندارد چند روز آخرالزمانْ کفرْ جهان را فرا گیرد؟ که در پاسخ باید گفت: به جز شیطان، جسم و نفس اماره، او را به گناه می کشد، که همچنان پابرجاست (والله اعلم).

توجه: برای توضیحِ بیشتر به ذیلِ آیات (ص81) و (اسرا 8 - 4) و سوره قیامت مراجعه شود.

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (39)

إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ (40)

قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ (41)

إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ (42)

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ (43)

گفت: پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمتهای مادی را) در زمین در نظر آنها زینت می دهم و همگی را گمراه خواهم ساخت (39) مگر بندگان مخلصت را (40) فرمود: این راه مستقیمی است که بر عهده من است (41) که بر بندگانم تسلط نخواهی یافت؛ مگر گمراهانی که از تو پیروی می کنند (42) و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست! (43)

لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ ﴿44﴾ [دوزخی] که برای آن

هفت در است و از هر دری بخشی معین از آنان [وارد می شوند] (44)

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 258، از درمنثور، از حضرت علی (ع):

بهشت هشت درب و جهنم هفت درب دارد که بعضی افضل از بعضی دیگر است.

از همان منبع، ص 257: درهای جهنم، هفت درب است و بعضی مافوق بعضی دیگر، وقتی اولی پر شد دومی را پر می کنند، آنگاه سومی را تا همه اش پر شود (طبقات جهنم).

ص :96

در صافی، ج 2، ص 305، از رسول خدا (ص): 99٪ مردم جهنمی و 1٪ بهشتی هستند.

توجه: بحثْ در خصوصِ جهنمی بودن اکثرِ مردم در ذیل آیه (اعراف179) آمده است.

☼ مؤلف:

از ظاهر روایات این طور برداشت می شود که دوزخ، هفت طبقه روی هم است و هر طبقه دری دارد و هر کس با توجه به گناهش به طبقه مخصوص وارد می شود و طبقه هفتم (جهنم) از همه بدتر است. و هر طبقه اسمی دارد: «جهنّم، لَظی، حُطَمه، سَقَر، جَحیم، سَعیر، هاویه» ، اما اینکه طبقه پایین یا بالا، «جهنم» است یا «هاویه» ، هر دو روایت وارد است، مثلاً: در مجمع البیان ج 5 - 6، ص 338، طبقه ی پایین را «هاویه» و طبقه فوقانی را «جهنم» آورده و در صافی، ج 4، ص 61، به نقل از مجمع از امیرالمؤمنین (ع)، طبقه فوقانی را «هاویه» و طبقه پایینی را «جهنم» آورده است، که به نظر می رسد تفسیر صافی، اشتباهِ نقلی یا تایپی داشته است (والله اعلم).

و اما بهشت، به صورت طبقه ای نیست بلکه به شکل ویلایی است که هشت درب دارد و هر کسی بسته به اعمالش به درب مخصوص و به تبعِ آن، بهشتِ متناسبِ عملش ورود می کند.

إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (45)

ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ (46)

وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ (47)

لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ (48)

نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ (49)

وَ أَنَّ عَذابی هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ (50)

وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهیمَ (51)

إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ (52)

قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلیمٍ (53)

قالَ أَ بَشَّرْتُمُونی عَلی أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54)

قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطینَ (55)

قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ (56)

قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (57)

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمینَ (58)

إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعینَ (59)

إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرینَ (60)

فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61)

قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (62)

قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فیهِ یَمْتَرُونَ (63)

وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (64)

فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ (65)

وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحینَ (66)

وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ (67)

قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفی فَلا تَفْضَحُونِ (68)

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (69)

قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمینَ (70)

قالَ هؤُلاءِ بَناتی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ (71)

لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (72)

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقینَ (73)

فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (74)

ص :97

به یقین، پرهیزکاران در باغها(ی سرسبز بهشت) و در کنار چشمه ها هستند (45) (فرشتگان به آنها می گویند: ) داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت! (46) هر گونه غل [= حسد و کینه و دشمنی] را از سینه آنها برمی کنیم (و روحشان را پاک می سازیم)؛ در حالی که همه برابرند و بر تختها روبه روی یکدیگر قرار دارند (47) هیچ خستگی و تعبی در آنجا به آنها نمی رسد و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند! (48) بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم! (49) و (اینکه) عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است! (50) و به آنها از مهمانهای ابراهیم خبر ده! (51) هنگامی که بر او وارد شدند و سلام کردند؛ (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم!» (52) گفتند: «نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت می دهیم!» (53) گفت: «آیا به من (چنین) بشارت می دهید با اینکه پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت می دهید؟!» (54) گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم؛ از مأیوسان مباش!» (55) گفت: «جز گمراهان، چه کسی از رحمت پروردگارش مأیوس می شود؟!» (56) (سپس) گفت: «مأموریت شما چیست ای فرستادگان خدا؟» (57) گفتند: «ما به سوی قومی گنهکار مأموریت یافته ایم (تا آنها را هلاک کنیم)! (58) مگر خاندان لوط، که همگی آنها را نجات خواهیم داد (59) بجز همسرش، که مقدر داشتیم از بازماندگان (در شهر و هلاک شوندگان) باشد!» (60) هنگامی که فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند (61) (لوط) گفت: «شما گروه ناشناسی هستید!» (62) گفتند: «ما همان چیزی را برای تو آورده ایم که آنها [= کافران] در آن تردید داشتند (آری، ) ما مأمور عذابیم)! (63) ما واقعیت مسلمی را برای تو آورده ایم؛ و راست می گوییم! (64) پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار و از اینجا ببر؛ و خودت به دنبال آنها حرکت کن؛ و کسی از شما به پشت سر خویش ننگرد؛ مأمور هستید بروید!» (65) و ما به لوط این موضوع را وحی فرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشه کن خواهند شد (66) (از سوی دیگر، ) اهل شهر (از ورود میهمانان با خبر شدند و بطرف خانه لوط) آمدند در حالی که شادمان بودند (67) (لوط) گفت: «اینها میهمانان منند؛ آبروی مرا نریزید! (68) و از خدا بترسید و مرا شرمنده نسازید!» (69) گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهی نکردیم (و نگفتیم کسی را به میهمانی نپذیر؟!» (70) گفت: «دختران من حاضرند، اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید (با آنها ازدواج کنید و از گناه و آلودگی بپرهیزید!)» (71) به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده اند)! (72) سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صیحه (مرگبار - بصورت صاعقه یا زمین لرزه-) آنها را فراگرفت! (73) سپس (شهر و آبادی آنها را زیر و رو کردیم؛) بالای آن را پایین قرار دادیم؛ و بارانی از سنگ بر آنها فرو ریختیم! (74)

آیات شریفه 51 تا 74 مربوط به داستان میهمانان ابراهیم (ع)، مژده فرزند، جریان قوم لوط و هلاکت آنهاست.

توجه: بحث تفسیری آیه شریفه 71، در ذیل آیه (بقره 223) آمده است.

إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ ﴿75﴾

به یقین در این [کیفر] برای هوشیاران عبرتهاست (75)

«توسّم» : به معنای فراست و هوشمندی است و اهل فراست، ائمه معصومین (ع) هستند.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 572، از کافی، از حضرت صادق (ع):

مراد از متوسمین، ما ائمه هستیم و راه ما راه ثابت و راه برقرار است.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): از فراست شخص مؤمن بپرهیزید که به نور خدا می نگرد.

ص :98

از همان منبع، ص 570، از امام باقر (ع): هیچ مخلوقی نیست، مگر آنکه میان جبین او نوشته شده مؤمن یا کافر، لکن آن از نظر شما و مردم پنهان است. اما آن مکتوب از ائمه و آل محمد (ص) پوشیده نیست. و کسی بر ما وارد نمی شود، جز آنکه او را می شناسیم که مؤمن است یا کافر.

وَ إِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ (76)

إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنینَ (77)

و ویرانه های سرزمین آنها، بر سر راه (کاروانها)، همواره ثابت و برقرار است (76) در این، نشانه ای است برای مؤمنان! (77)

وَإِن کَانَ أَصْحَابُ الأَیْکَةِ لَظَالِمِینَ ﴿78﴾ فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِینٍ ﴿79﴾ و راستی اهل ایکه ستمگر بودند (78) ما از آنها انتقام گرفتیم؛ و (شهرهای ویران شده) این دو [= قوم لوط و اصحاب الأیکه] بر سر راه (شما در سفرهای شام)، آشکار است! (79)

نکته ای از المیزان، ج 23، ص 270: «ایکه» به معنای درخت به هم پیچیده است و جمع آن «ایک» است و به طوری که گفته شده قوم «ایکه» در سرزمینی پر درختْ مثل جنگل زندگی می کرده اند، که درختانش سر به هم داده بود. این مردم معاصر با شعیب (ع) و قوم او بودند و یا یک طایفه از قوم او بوده اند، مؤید این که طایفه ای، قوم او بوده اند، نه همه آنها، این است که می فرماید: «و انهما لبامام مبین» یعنی منزلگاه قوم لوط و قوم ایکه، هر دو بر سر شاه راهی قرار داشت و مقصود از این راه، آن راهی است که مدینه را به شام وصل می کند، بلادی که در این مسیر قرار داشته اند منزلگاه قوم لوط و قوم شعیب بوده اند و چون می دانیم که همه این مسافت جنگلی نبوده، نتیجه می گیریم که قوم ایکه یک طایفه از قوم شعیب و سرزمین ایشان یک ناحیه از حوزه دعوت شعیب بوده که خداوند به خاطر کفرشان هلاکشان نمود.

در تفسیر المیزان، ج 23، ص 272، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

مدین و اصحاب ایکه دو امتند که خدای تعالی شعیب (ع) را بر آن دو مبعوث فرمود.

وَلَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ ﴿80﴾

و اهل حجر [نیز] پیامبران [ما] را تکذیب کردند (80)

☼ نکته:

اصحاب حجر عبارتند از قوم ثمود، یعنی قوم صالح (ع) و حجر اسم شهری بود که در آن زندگی می کردند. ثمود قومی از عرب بودند که در «وادی القری» بین مدینه و شام زندگی می کردند.

ص :99

و قرآن آنها را جزو جمعیتهایی شمرده که همه پیامبران را تکذیب می کردند با اینکه خود، معاصر صالح (ع) بوده اند و علتش هم این است که دعوت همه انبیاء به یک چیز بوده، پس اگر کسی یکی از آنها را تکذیب کند همه را تکذیب کرده است.

☼ نکته:

منزلگاه قوم لوط و قوم ایکه هر دو بر سر شاهراهی بین مدینه و شام قرار داشت و چون تمام این مسافت جنگلی بوده، در نتیجه می توان فهمید که قوم «ایکه» یک طایفه از قوم شعیب و سرزمین آنها یک ناحیه از حوزه دعوت شعیب (ع) بوده است. آن ها خانه های خود را در دل کوه می کندند تا از خراب شدن دور ماند.

☼ نکته:

قرآن کریم درباره قوم «حجر» = «ثمود» = «صالح» می فرماید:

«وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا … هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیةً … » = «و به سوی (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: این «ناقه» الهی برای شما معجزه ای است؛ … » (1).

«وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتًا فَاذْکُرُوا آلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» = «و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم «عاد» قرار داد و در زمین مستقر ساخت، که در دشتهایش، قصرها برای خود بنا می کنید؛ و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید! پس، نعمتهای خدا را متذکر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید!» (2).

«شغل آنها کشاورزی بود و با حفر چاه و چشمه ها، باغ ها و نخلستان های سرسبز به وجود می آوردند» (3).

«ثمود به شیوه ی قبیله ای زندگی می کردند و رئیس قبیله و شیوخ بر آنها حکومت می کردند. در شهر آنها نُه گروه بودند که فساد می کردند» (4).

«و در نهایت طغیان کرده و بت پرست شدند، خداوند صالح نبی را به سوی آنها فرستاد. حضرت صالح از خانواده ای شریف بود که به عقل و کفایت شهرت داشت» (5) و (6).

«او آن ها را به خداپرستی دعوت کرد و خواست که بت پرستی را کنار بگذارند، در مقابل

ص :100


1- اعراف73
2- اعراف74
3- شعراء 146 - 149
4- نمل48
5- هود62
6- نمل49

مردم به او آزار رسانیدند و تنها گروه اندکی ایمان آوردند» (1).

«کفّار ثمود، مؤمنان را آزار می رساندند و بر کفر خویش، اصرار می ورزیدند و صالح را فردی سفیه و ساحر می نامیدند» (2).

«و از او معجزه ای خواستند که بر پیامبری او گواه باشد و در نهایت گفتند: از کوه برای ما شتری بیرون بیاور! حضرت صالح به امر خداوند شتری با همان اوصاف که گفته بودند، بیرون آورد و به آن ها فرمود: خداوند به شما امر فرموده است یک روز شما از آب چشمه بنوشید و یک روز آب آن را برای شتر نگه دارید و شتر را رها سازید تا در روی زمین بچرد و آزاد باشد، اگر او را آزار برسانید، عذاب نازل می شود» (3).

«مدتی این گونه گذشت، دوباره طغیان کردند و نقشه کشیدند و یک نفر از اشرار را فرستادند تا شتر را ذبح کند، آن گاه به صالح (ع) گفتند: اگر راست می گویی، بر ما عذاب نازل کن! حضرت صالح (ع) فرمود: تا سه روز در خانه های خود بمانید و هر چه می خواهید بکنید. یعنی پس از سه روز عذاب نازل می شود» (4).

«صالح به آنها فرمود: ای مردم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، اما شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید» (5) و (6).

«پس از گذشت سه روز، صاعقه ای نازل شد در حالی که آنها می دیدند همه را در برگرفت» (ذاریات44). «و خداوند بندگان مؤمن و باتقوی را نجات داد» (7).

وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضینَ (81)

وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنینَ (82)

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحینَ (83)

فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (84)

ما آیات خود را به آنان دادیم؛ ولی آنها از آن روی گرداندند! (81) آنها خانه های امن در دل کوه ها می تراشیدند (82) اما سرانجام صیحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت (83) و آنچه را به دست آورده بودند، آنها را از عذاب الهی نجات نداد! (84)

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ ﴿85﴾ و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده ایم و یقیناً قیامت فرا خواهد رسید پس به خوبی صرف نظر کن (85)

ص :101


1- اعراف75
2- اعراف66، شعراء153 و نمل47
3- اعراف72، هود64 و شعراء156
4- هود65
5- اعراف 79
6- هود67
7- فصلت17 و 18

☼ نکته:

در معنای کلمه «حق» چند تعبیر است:

1 - در تفسیر المیزان، ج 24، ص 10، آمده است: حرف «باء» در کلمه «بالحق» ، «باء» مصاحبت است، پس منظور از حق، معنایی است که مقابل باطل و بازیچه است و دلیل آن هم این آیات است: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» = «آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازی نیافریده ایم … » (دخان 38و39)؛ و «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا» = «و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است به باطل نیافریدیم» (1).

2 - بعضی از مفسرین گفته اند: مراد به حق، عدالت و انصاف است و «باء» در آن، سببیت است و معنای آیه این است: «ما جز به خاطر عدل و انصاف در روز جزای به اعمال، آسمان و زمین و هر چه بین آن است را خلق نکردیم» .

3 - مراد، حکمت است.

صاحب المیزان، ج 24، ص 11، با رد دو نظریه دیگر آورده است: دو طایفه اهل بحث یکی قائل به جبر و دیگری قائل به تفویضند و جبری مذهبان با این آیه استدلال کرده اند که افعال بندگان مخلوق خداست. زیرا افعال بندگان هم یکی از موجوداتی است که میان آسمانها و زمین قرار دارد. و کلمه «ما بینهما» شامل آن نیز می گردد. (به عبارتی گناهان بندگان نیز مخلوق خداست). تفویضی مسلکان هم به استناد این آیه می گویند: «افعال بندگان مخلوق خدا نیست» و تنها مستند به خود آنهاست برای اینکه گناهان جزءِ باطل است در صورتی که در آیه مورد بحث فرموده: «عالم را تنها به حق خلق کرده است (نه به باطل)» و اگر باطل هم مخلوق خدا بود لازم می آمد که خدا عالم را هم به حق و هم به باطل خلق می کرد (و در آیه، حق و باطل با هم می آمد). ولکن حق مطلب این است که استدلال هر دو طایفه باطل است زیرا جهات زشتی که در اعمال بندگان رخ می دهد جهات و حیثیاتی است عدمی که متعلق خلقت قرار نمی گیرد. مثلاً: زنا و ازدواج یا خوردن مال حلال و حرام که عمل خارجی آنها یکی است، چیزی که هست آنجا که به توافق امر و دستور خداست، اطاعت و آنجا که مخالف آن است به خاطر مخالفت که امری عدمی (اطاعت نکردن) گناه شمرده شده است.

ص :102


1- ص 27

از آن جایی که خداوند متعال خالقِ یکتاست پس جهل و تاریکی را چه کسی خلق کرد؟

پاسخ: خداوندِ عزیز و رحمان، خالقِ تمام نیکی هاست و بدی ها ناشی از عدم است که مخلوق خداوند سبحان نمی باشد. برای روشن شدن مسئله می توان مثالی زد: خداوند متعال خالق خورشید و نور است، حال اگر شخصی خانه ای بدون روزنه درست کند و آن را مقابل نور خورشید قرار دهد و خودش را در آن محبوس کند و از آنجایی که نور خورشید نمی تواند وارد خانه شود لذا تنها ظلمت و تاریکی به وجود خواهد آمد و این ظلمت به علت نرسیدن نور خورشید است که شخص به اراده خود مانع رسیدن نور شده است نه اینکه خداوند سبحان آن را خلق کرده باشد. به عبارتی ظلمت بر اثر نرسیدن نور به وجود می آید نه اینکه خلق شده باشد. پس اگر کسی به جای گرایش به سوی خداوند متعال و پیروی از فرامین الهی، از قرب الهی اجتناب کرده و به سوی نورِ الهی نرود، خواه ناخواه به سمت گمراهی که عدم است حرکت کرده و در ظلمتی که خود خالقش است، فرو می رود.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 573، از امام رضا (ع):

معنای «فاصفح الصفح الجمیل» این است که بدون سرزنش و عتاب، عفو کنیم.

در تحف العقول، ص 78، از امام علی (ع): اگر با لطف و مهربانی و اخلاق خوش در برخی موارد چیزی را از برادرت دریغ کنی بهتر است که آن چیز را با روی ترش یا منت گذاردن به او بدهی.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ (86)

به یقین، پروردگار تو، آفریننده آگاه است! (86)

وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ ﴿87﴾

و به راستی به تو سبع المثانی [=سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا کردیم (87)

☼ نکته:

بر اساس روایات، منظور از «سبع مثانی» سوره حمد است.

مفسرین در معنای مثانی، معانی زیادی آورده اند از جمله:

1 - در تفسیر المیزان، ج 24، ص 14 تا17، آمده است: «آیات قرآنی را از این رو مثانی نامیده که بعضی مفسر بعضی دیگر است و وضع آن دیگری را روشن می کند و هر یک به بقیه نظر و

ص :103

انعطاف دارد، همچنانکه جمله «کتابا متشابها مثانی» اشاره به این معنا دارد، برای اینکه هم آن را متشابه خوانده که معنایش شباهت بعضی آیات آن با بعضی دیگر است و هم مثانی نامیده و در کلام رسول خدا (ص) نیز آمده که در وصف قرآن فرموده: «بعضی از آن بعضی دیگر را تصدیق می کنند» و همچنین از حضرت علی (ع) نقل شده که فرموده است: قرآن بعضی آیاتش ناطق به حال بعضی دیگر و بعضی از آن شاهد بعضی دیگر است. ممکن هم هست کلمه نام برده را جمع مثنی یعنی مکرر بگیریم که باز کنایه از این می شود که بعضی از آیاتش بعضی دیگر را بیان می کند» .

2 - همان منبع، آورده که بعضی گفته اند: «از تثنیه و یا از ثنی گرفته شده، که به معنای تکرار و اعاده است و از این رو آیات قرآنی مثانی نامیده می شوند که مطالب در آن تکرار شده است» .

3 - و بعضی گفته اند: «اگر فاتحة الکتاب، مثانی نامیده شده چون در هر نماز دو بار باید خوانده شود و یا بدین جهت است که بیشتر کلماتش مانند رحمان و رحیم و ایاک و صراط در آن تکرار شده است و یا برای این است که در هر رکعتی با خواندن سوره ای دیگر دو تا می شوند و یا برای این است که دو بار نازل شده است، یک بار در مکه، بار دیگر در مدینه و یا بدین جهت که خدای تعالی در آن ثنا شده است و یا به این خاطر که خدا آن را استثناء کرده یعنی همان طور که در روایت هم آمده آن را برای این امت ذخیره نموده و بر امتهای دیگر نازل نکرده است» .

در تفسیر جامع، ج 3، ص 574، از امام صادق (ع):

مراد از سبع مثانی، سوره حمد است با «بسم الله الرحمن الرحیم» که جمعاً هفت آیه می باشد. و بسم الله در اول سوره ها جزء سوره است و یک آیه محسوب می شود.

از همان منبع، از امام رضا (ع): به هیچ پیامبری «سبع مثانی» عطا نشده مگر به پیامبر ما محمد (ص) و مراد از آن ائمه (ع) است که افلاک به طفیل وجود مقدس آنها دور می زند.

از همان منبع، آمده که جبرئیل فرود آمد و فرمود:

اولِ سوره حمد، «الحمد لله رب العالمین» است و این اول کلمه ای است که آدم به زبان جاری کرد. و نیز آخر کلمه ای است که اهل بهشت بگویند: «وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ

ص :104

الْعَالَمِینَ» (یونس10). و این یکی از وجوه مناسب نامگذاری سوره حمد به «سبع مثانی» است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 70، از عیاشی، ج 1، ص 19، از حضرت صادق (ع):

منظور از این آیه، سوره ی حمد می باشد که دارای هفت آیه است، که یکی از آیات آن «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می باشد و همانا سوره حمد «مثانی» نام گرفته است چون در هر دو رکعت هر نماز خوانده می شود.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 70و71، از عیاشی، ج 1، ص 19، از صادقین (ع):

مقصود از این آیه شریفه، سوره فاتحة الکتاب می باشد که کلام در آن بر دو گونه است: قسمتی از آن حمد و ثنای خداست و قسمتی نیز درخواست های بندگان است.

از همان منبع، از مجمع، ج 5 و6، ص 344، از صادقین (ع): منظور، سوره فاتحة الکتاب می باشد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 71، از کافی، ج 2، ص 601، از رسول خدا (ص):

سوره های طولانی به جای تورات به من عطا شد و سوره هایی که در قرآن دویست آیه دارند، به جای انجیل و «المثانی» در مقابل زبور به من عطا شده است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 71، از احتجاج، ج 1، ص 320، از حضرت علی (ع):

خداوند، رسول خدا (ص) را بر دیگر انبیاء برتری داد و به او چند چیز عنایت فرموده است که عبارتند از: هفت سوره طولانی و فاتحة الکتاب که همان سبع المثانی است و قرآن عظیم.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 71، از قمی، ج 1، ص 377 و از توحید و عیاشی، از امام باقر (ع):

«المثانی» ما اهل بیت هستیم که خداوند به رسول خدا (ص) عطا فرموده است.

از همان منبع، از توحید، ص 151: مرحوم صدوق در تفسیر روایت فوق که فرمود: «نحن المثانی» روایتی نقل کرده است که: «یعنی ما اهل بیت (ع) کسانی هستیم که رسول خدا (ص) ما را قرین و همسایه قرآن قرار داد و سفارش نمود که مردم به قرآن و ما تمسّک نمایند و به امّتش خبر داد که ما و قرآن از همدیگر جدا نمی گردیم تا در کنار حوض کوثر بر او وارد شویم» .

☼ مؤلف:

«اهلِ بیت» یعنی «اهلِ خانه ی رسولِ خدا (ص) که همان بیت خدای سبحان است» و چون وجودِ نازنین رسول خدا (ص) هم در این بیت حضور داشته اند، بنابراین منظور از اهل

ص :105

بیت، همه ی 14 معصوم (ع) هستند. پس تعدادِ عددیِ آن عزیزان، 14 نفر می باشد. ولی تعدادِ اسامی آنها 14 اسم نیست بلکه، 7 اسمِ مقدس است بدین شرح:

1 - «محمد» ، 2 - «علی» ، 3 - «فاطمه» ، 4 - «حسن» ، 5 - «حسین» ، 6 - «جعفر» ، 7 - «موسی» (علیهم السلام).

به عبارتی اسم مبارکِ «محمد» ، مشترک در 4 وجودِ مقدس است:

1 - رسول اکرم (ص)، 2 - امام پنجم (ع)، 3 - امام نهم (ع)، 4 - امام زمان (عج).

و اسم مقدسِ «علی» ، مشترک در 4 وجودِ مطهر است: ائمه ی 1و4و8 و10 (علیهم السلام).

و اسم مطهرِ «حسن» ، مشترک در 2 وجودِ مقدس است: ائمه ی 2و 11 (علیهما السلام).

با این توصیف، معلوم شد که اسامی اهلِ بیت (ع)، 7 وجودِ مقدس است، از طرفی آیه شریفه ی مورد بحث به کلمه «سبع» به معنای « 7 هفت» اشاره فرموده است. از طرفِ دیگر تعدادِ عددی اهلِ بیت (ع)، «14» ، یعنی «7×2» می باشد، که در آیه شریفه به عبارت «سبعا من المثانی» اشاره فرموده است، حال اگر مراد از «المثانی» ، «تثنیه» باشد، بنابراین عدد 14(7×2) بدست می آید. که این استدلالِ عددی، موردِ تأییدِ سه تا از روایاتِ فوق الذکر است که اهلِ بیت (ع) را همان «مثانی» یا «سبعا من المثانی» تعبیر فرموده اند.

توجه: بحثی مفصل در خصوصِ اینکه «سبعا من المثانی» ، سوره حمد است و «حمد» هم اهلِ بیت (ع) هستند در ذیل سوره حمد آمده است.

لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ (88)

وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذیرُ الْمُبینُ (89)

کَما أَنْزَلْنا عَلَی الْمُقْتَسِمینَ (90)

الَّذینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضینَ (91)

فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (92)

عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (93)

(بنابراین، ) هرگز چشم خود را به نعمتهای (مادی)، که به گروه هایی از آنها [= کفار] دادیم، میفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر! (88) و بگو: «من انذارکننده آشکارم!» (89) (ما بر آنها عذابی می فرستیم) همان گونه که بر تجزیه گران (آیات الهی) فرستادیم! (90) همانها که قرآن را تقسیم کردند (آنچه را به سودشان بود پذیرفتند و آنچه را بر خلاف هوسهایشان بود رها نمودند)! (91) به پروردگارت سوگند، (در قیامت) از همه آنها سؤال خواهیم کرد (92) از آنچه عمل می کردند! (93)

فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ﴿94﴾

ص :106

پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب (94)

در المیزان، ج 24، ص 25، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع): پیامبر (ص) سیزده سال در مکه بماند و سه سال اولش مخفیانه دعوت می کرد تا آیه نازل شد و مأمورش فرمود تا علنی دعوت بفرماید.

إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ (95)

الَّذینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (96)

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (97)

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدینَ (98)

ما شر استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد (95) همانها که معبود دیگری با خدا قرار دادند؛ اما به زودی می فهمند! (96) ما می دانیم سینه ات از آنچه آنها می گویند تنگ می شود (و تو را سخت ناراحت می کنند) (97) (برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش! (98)

وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿99﴾

و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه مرگ تو فرا رسد (99)

در تفسیر جامع، ج 3، ص 583، از حضرت علی (ع):

من هیچ یقینی ندیدم که در نظر مردم به شک شباهت داشته باشد بیش از مرگ.

در صافی، ج 2، ص 329، از عیون، از امام رضا (ع): ما اهل بیت، همه با شهادت از دنیا می رویم.

در نهج البلاغه، ص 715، ح357، از حضرت علی (ع):

مردن از شما آغاز نشده و به شما نیز پایان نخواهد یافت. این دوستِ شما به سفر می رفت، اکنون پندارید که به یکی از سفرها رفته، اگر او باز نگردد شما به سوی او خواهید رفت.

در نهج البلاغه، ص 723، ح380، از حضرت علی (ع):

چه بسا کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند و چه بسیار کسانی که در آغاز شب بر او حسد می بردند و در پایان شب عزاداران به سوگشان نشستند.

در کافی، ج 2، ص 157، ح33، از امام صادق (ع): صله رحم، اعمال را پاکیزه، اموال را بسیار، بلا را بر طرف و حساب (قیامت) را آسان می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد.

در معانی الاخبار، ج 2، ص 77، از امام علی (ع): همانا برای هر مسلمان سه همنشین است، همنشین اول به او می گوید من در دنیا و پس از مرگ همراه تو هستم و آن عمل وی می باشد. و همنشین دوم می گوید من با تو هستم تا وقتی که جان دهی و این مال اوست که به وُراث می رسد

ص :107

و سومی گوید من با تو تا لب گور هستم و آنگاه رهایت می سازم و آن همسر و فرزند اوست.

در مواعظ العددیّه، ص 275، از امام علی (ع): ارزش چهار چیز را جز چهار گروه نمی شناسند: جوانی را جز پیران، آسایش را جز گرفتاران، سلامتی را جز بیماران و زندگی را جز مردگان .

در ثواب الاعمال، ص 141، از امام باقر (ع): کار خیر و صدقه، فقر را می بَرند، بر عمر می افزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می کنند.

در خصالِ شیخ صدوق، ص 321، ح3، از پیامبر اکرم (ص): زِنا، شش پیامد دارد: سه در دنیا و سه در آخرت. سه پیامد دنیایی اش این است که: آبرو را می بَرد، مرگ را شتاب می بخشد و روزی را می برد و سه پیامد آخرتی اش: سختیِ حسابرسی، خشمِ خدای رحمان و ماندگاری در آتش است.

در کتاب دعوات الراوندی، ص 291، ح33، از امام صادق (ع):

مردم، بیشتر از آن که با عمر خود زندگی کنند، با احسان و نیکوکاری خود زندگی می کنند و بیشتر از آن که با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود می میرند.

در کتاب خرد گرایی، ص 334، ح 1094، از امام حسین (ع):

اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنیا ویرانه می شد.

در بحارالانوار، ج 17، ص 219، از امام صادق (ع): دنیا زندانِ مؤمن، صبرْ دژ و حصارش و بهشت جایگاهِ اوست. و دنیا بهشتِ کافر، قبرْ زندانش و جهنم جایگاهِ اوست.

خلاصه آیات سوره حجر:

2: کافران آرزو کنند، مسلمان بودند 3: کافران را به حال خود بگذار 4: هیچ ملتی هلاک نشد مگر به وقت معلوم 5: اجل، مقدم و مؤخر نمی شود. 6: انک لمجنون 8: فرشتگان جز به مصلحت نخواهیم فرستاد و بعد مهلتی بر هلاک نیست. 9: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون 10: پیش از تو هم رسولانی فرستادیم 12: قرآن را روشن در دل زشت کاران وارد سازیم. 14: اگر دری از آسمان بگشاییم تا به آسمان عروج کنند. 15: باز هم انکار کرده و تهمت سحر می زنند. 16: ما در آسمان کاخهای بلند برافراشتیم و در چشم بینایانِ عالم زیور بیاراستیم. 17: آن را از دستبرد شیطان محفوظ داشتیم. 18: با شهاب آسمانی تعقیب کرد 21: هیچ چیز در عالم نیست جز آنکه خزانه آن نزد ماست ولی ما از آن جز به قدر معین که مصلحت است نمی فرستیم. 22: باد و باران 23: نحی و نمیت 24: مستقدمین و مستأخرین 25: حشر 26: علم و حکمت _ انسان از گل متعفن و سال خورده تغییر یافته خلق شد. 27: و جن از آتش گداخته 48 – 28: خلقت انسان و سجده و وقت معلوم و جهنم و بهشت 49: بندگان مرا آگاه ساز که من آمرزنده و مهربانم 50: عذاب من سخت است.

84 – 51: میهمانان ابراهیم (ع) و قوم لوط (ع) – شهر ایکه و اصحاب حجر 87: سبعا من المثانی و قرآن العظیم 88: از متاع دنیوی چشم پوش 91: آنان که قرآن را به میل و غرض فاسد خویش جز جز و پاره پاره کردند. بعضی را قبول و بعضی را رد کردند. 94: مأموریتت را آشکار کن و از مشرکین روی گردان 95: تو را از شر استهزا کنندگان محفوظ داریم.

ص :108

16 سوره نحل

16 – سوره نحل (زنبور عسل) = نِعَم (نعمت ها).

مکی است و 128 آیه دارد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

أَتی أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (1)

فرمان خدا (برای مجازات مشرکان) فرا رسیده است؛ برای آن عجله نکنید! منزه و برتر است خداوند از آنچه همتای او قرارمی دهند! (1)

یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ اَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴿2﴾ فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل می کند که بیم دهید که معبودی جز من نیست پس از من پروا کنید (2)

صاحب المیزان، ج 24، ص 33، آورده است: 40 آیه اول سوره به طور قطع در روزهای آخر توقف حضرت رسول (ص) در مکه نازل شده که در قسمتی از آن انواع نعمتهای آسمانی و زمینی و در قسمتی دیگر بطلان پندارهای مشرکین و نزدیک بودن امر الهی و وعده غلبه حق بر باطل است. اما 88 آیه بعدی که از آیه: «وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» (41) شروع می شود در اوایل هجرت نازل شده است و می توان گفت این سوره از اول تا آخر پشت سر هم و یا نزدیک به هم نازل شده است و دلیل آن هم مطالب آیاتی مثل: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّمَا یعَلِّمُهُ بَشَرٌ» (103) که درباره کسانی است که راجع به سلمان فارسی حرفهایی زده بودند و می دانیم سلمان در مدینه مسلمان شد. و یا آیه: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ» = «کسانی که بعد از ایمان کافر شوند بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است» (106)، که درباره عمار یاسر (با کفار قریش) نازل شده است و یا آیات دیگر که درباره یهودی هاست و یا آیاتی درباره احکام که همه آنها مدنی بودند آنها را بیان می کند.

روح چیست؟

کلمه «روح» در لغت به معنای مبدأ حیات و زندگی است و ملاک شعور و اراده است و جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادی می شود. به لفظ روح، هم ضمیر مذکر و هم مؤنث بر می گردد، به عبارتی روح مجرد است یعنی جنسیت (مذکر و مؤنث) ندارد.

ص :109

آیاتی از قرآن کریم که به کلمه روح اشاره فرموده اند، عبارتند از:

کلمه «روحاً» یک بار: «اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ روحاً مِن اَمْرِنَا» = «و ما روح را از امر خودمان به تو وحی کردیم» (1).

کلمه «روحه» یک بار: «وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ روحِهِ» = «و از روح خود در آن دمید» (2).

کلمه «روحی» دو بار: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحی» (حجر29) و (ص 72)

کلمه «روحنا» سه بار: «وَالتی اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیها مِنْ رُوحِنا» = «وقتی که رَحِمَشْ را پاکیزه داشتیم پس از روح خودمان در آن بدمیدیم» (3). و «والتی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا» (تحریم 66) و «فَاَرْسَلْنا ِاَلیها رُوحِنا فَتَمثل لَها بَشراً سَوِّیا» = «پس ما نازل کردیم روح خود (جبرئیل) را به شکل بشری زیبا (به مریم)» (4).

کلمه «روح» حدود 14 بار به تعداد آل الله (14معصوم ع) در قرآن کریم آمده است:

1و2 - بقره 87 و253: «وَ اَیّدناهُ بِروح القدسِ» = «و عیسی را به واسطه روح القدس توانایی دادیم» .

3 - نساء 171: «وَ کَلِمَتُهُ اَلقَیها اِلَی مَریَمَ وَ روحٌ مِنه» .

4 - مائده 110: «اَیَّدْتَُُک بِرُوحِ القُدُسِ» = «(ای عیسی) تو را با روح قدسی توانا ساختیم» .

5 - نحل 2: (همین آیه شریفه).

6 - نحل 102: «نَزَّلَهُ روحُ القُدُسِ … » = «آیات را روح القدس از جانب پروردگار نازل کرد» .

7 و8 - اسراء 85: «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِرَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا» = «و از تو درباره «روح» سؤال می کنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!» .

9 - شعراء 193: «نَزَل بِه روح الاَمین» = «روح الامین (جبرئیل) آن را نازل کرد» .

10 - مؤمن 15: «یلقی الروح مِن اَمره … » = «می فرستد روح از امر ما بر هر بنده ای که بخواهد» .

11 - مجادله 22: «و ایّدهم بروحٍ منه» = «(و خدا مؤمنان را) با روح قدسی یاری کرده است» .

12 - معارج 4: «تُعرجُ الملئکةُ و الروح الیه» = «فرشتگان و روح برای اخذ فرمان بالا روند» .

13 - نبأ 38: «یَوْم یَقُومُ الرُوحُ و … » = «روزی که فرشتگان و روح به نظم برخیزند» .

14 - قدر 4: «تَنَزَلُ الملئکة و الروح فِیها» .

با دقت در آیات فوق می توان به نکات ذیل اشاره کرد:

ص :110


1- شوری 52
2- سجده 9
3- انبیاء 91
4- مریم 17

1 - در قرآن کریم تعابیر مختلفی از روح آمده است: گاهی آن را به تنهایی ذکر کرده و گاهی در عموم آدمیان نفخ و دمیده می شود، گاهی حقیقتی است که با مؤمنین همراه است و گاهی در تماس با انبیاء است، گاهی حقیقتی است که آن را وحی بیان فرموده و در حیوانات و نباتات زنده وجود دارد، گاهی به معنای قدس است، گاهی به معنای امانت است، جایی به نام جبرئیل آمده است، گاهی قرآن را بیان می کند، جایی دیگر روح را کلمه، گفته است، جایی دیگر مراد از روح را عیسی بن مریم دانسته است.

2 - روح، مخلوقی از مخلوقات خداست و حقیقت واحدی بدون دخالت مادیات و تأثیرات آن است که دارای مراتب و درجاتی مختلف است، یک درجه از آن در حیوان و انسانهای غیر مؤمن است و درجه ای بالاتر از آن، در افراد مؤمن از انسانهاست. و درجه برتر، آن روحی است که انبیاء و رسل به وسیله آن تأیید می شوند.

3 - روح موجودی حقیقی و مستقل، دارای حیات و علم و قدرت، مجرّد و بدون جنسیت، غیر مادی و مستقل از ماده و زمان و مکان است.

4 - روح، کلمه حیات است که خدای سبحان آن را در اشیاء به کار می برد و آنها را به مشیت خود زنده می کند.

5 - روح، همان امر و کلمه ایجادی خداوند متعال و همان فعل مخصوص باری تعالی بدون دخالت مادیات و تأثیرات آن و همان وجود مافوق و از جنس امر و ملکوت است.

6 - اینکه خداوند متعال می فرماید: «وَ مَا اُوتیتم مِنَ العِلم اِلا قلیلاً» (اسراء 85)، به خاطر بدیع و عجیب بودن و فراوانی اثرات روح است که علم بشر به آن نمی رسد. در ضمن در این آیه شریفه، می فرماید: «از علم به شما دادند» و نفرموده: «به شما دادم یا دادیم» به عبارتی دادن علم را به وجودِ مقدسش نسبت نداده است و آن هم به خاطر ناچیز بودن علم بشر است.

7 - هر موجود زنده ای روحی مستقل دارد و روح هیچ کس در وجودِ دیگری نفوذ نمی کند، به عبارتی نظریه تناسخ یک نظریه بی اساس و پوچ است. (تناسخ یعنی روح پس از مرگ به

ص :111

جسمِ فردِ دیگری منتقل گردد).

خلاصه کلام: با توجه به آیات الهی تعبیر روح را فقط به یک موضوع مثلاً جبرئیل، روح انسان، فرشته و یا سایر تعابیری که بعضی از مفسرین به طور خاص آن را موردِ مرادِ روح قرار داده اند، کاری نادرست می باشد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 52، از عیاشی، از امام صادق (ع): روح قدرت خداوند از ملکوت است.

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 68، از کافی، از حضرت علی (ع):

جبرئیل از ملائکه است و روح غیر از جبرئیل است و ملائکه غیر روح است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 227، از کافی، از امام صادق (ع):

روح مخلوقی است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل که همواره همراه رسول خدا (ص) بود و همو همراه امامان نیز هست و از عالم ملکوت است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 227، از عیاشی، از صادقین (ع):

روح همان است که در همه جنبندگان است. روح از عالم ملکوت و از قدرت خداوند است.

از همان منبع: روح خلقی از خلایق است که دارای نیرو و تأیید است و خداوند آن را در دلهای پیامبران و مؤمنین قرار می دهد.

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (3)

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ (4)

وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (5)

وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ (6)

وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ (7)

وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8)

وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ (9)

هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمُونَ (10)

یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (11)

وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (12)

وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (13)

وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (14)

وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ

ص :112

تَمیدَ بِکُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (15)

وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (16)

أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (17)

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحیمٌ (18)

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (19)

وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (20)

أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (21)

إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (22)

لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ (23)

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (24)

لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (25)

قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (26)

ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزیهِمْ وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فیهِمْ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ (27)

الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28)

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ (29)

وَ قیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ (30)

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقینَ (31)

الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32)

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (33)

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (34)

وَ قالَ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (35)

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ (36)

إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (37)

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (38)

لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذی یَخْتَلِفُونَ فیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبینَ (39)

إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (40)

وَ الَّذینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41)

الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (42)

آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ او برتر است از اینکه همتایی برای او قرار می دهند! (3) انسان را از نطفه بی ارزشی آفرید؛ و سرانجام (او موجودی فصیح، و) مدافع آشکار از خویشتن گردید! (4) و چهارپایان را آفرید؛ در حالی که در آنها، برای شما وسیله پوشش و منافع دیگری است؛ و از گوشت آنها می خورید! (5) و در آنها برای شما زینت و شکوه است به هنگامی که آنها را به

ص :113

استراحتگاهشان بازمی گردانید و هنگامی که (صبحگاهان) به صحرا می فرستید! (6) آنها بارهای سنگین شما را به شهری حمل می کنند که جز با مشقت زیاد، به آن نمی رسیدید؛ پروردگارتان رؤوف و رحیم است (که این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده)! (7) همچنین اسبها و استرها و الاغها را آفرید؛ تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد و چیزهایی می آفریند که نمی دانید (8) و بر خداست که راه راست را (به بندگان) نشان دهد؛ اما بعضی از راه ها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می کند (ولی اجبار سودی ندارد) (9) او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد، که نوشیدن شما از آن است؛ و (همچنین) گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا می برید، نیز از آن است (10) خداوند با آن (آب باران)، برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور و از همه میوه ها می رویاند؛ مسلماً در این، نشانه روشنی برای اندیشمندان است (11) او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت؛ و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند؛ در این، نشانه هایی است (از عظمت خدا، ) برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند! (12) (علاوه بر این، ) مخلوقاتی را که در زمین به رنگهای گوناگون آفریده نیز مسخر (فرمان شما) ساخت؛ در این، نشانه روشنی است برای گروهی که متذکر می شوند! (13) او کسی است که دریا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید؛ و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید؛ و کشتیها را می بینی که سینه دریا را می شکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید؛ شاید شکر نعمتهای او را بجا آورید! (14) و در زمین، کوه های ثابت و محکمی افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد؛ و نهرها و راه هایی ایجاد کرد، تا هدایت شوید (15) و (نیز) علاماتی قرار داد؛ و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت می شوند (16) آیا کسی که (این گونه مخلوقات را) می آفریند، همچون کسی است که نمی آفریند؟! آیا متذکر نمی شوید؟! (17) و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز نمی توانید آنها را احصا کنید؛ خداوند بخشنده و مهربان است! (18) خداوند آنچه را پنهان می دارید و آنچه را آشکار می سازید، می داند (19) معبودهایی را که غیر از خدا می خوانند، چیزی را خلق نمی کنند؛ بلکه خودشان هم مخلوقند! (20) آنها مردگانی هستند که هرگز استعداد حیات ندارند؛ و نمی دانند (عبادت کنندگانشان) در چه زمانی محشور می شوند! (21) معبود شما خداوند یگانه است؛ اما کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، دلهایشان (حق را) انکار می کند و مستکبرند (22) قطعاً خداوند از آنچه پنهان می دارند و آنچه آشکار می سازند با خبر است؛ او مستکبران را دوست نمی دارد! (23) و هنگامی که به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است؟» می گویند: «اینها (وحی الهی نیست؛) همان افسانه های دروغین پیشینیان است!» (24) آنها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند؛ و هم سهمی از گناهان کسانی که بخاطر جهل، گمراهشان می سازند! بدانید آنها بار سنگین بدی بر دوش می کشند! (25) کسانی که قبل از ایشان بودند (نیز) از این توطئه ها داشتند؛ ولی خداوند به سراغ شالوده (زندگی) آنها رفت؛ و آن را از اساس ویران کرد؛ و سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت؛ و عذاب (الهی) از آن جایی که نمی دانستند به سراغشان آمد! (26) سپس روز قیامت خدا آنها را رسوا می سازد؛ و می گوید: «شریکانی که شما برای من ساختید و بخاطر آنها با دیگران دشمنی می کردید، کجا هستید؟!» (در این هنگام، ) کسانی که به آنها علم داده شده می گویند: «رسوایی و بدبختی، امروز بر کافران است!» (27) همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم می شوند (و به دروغ می گویند: ) ما کار بدی انجام نمی دادیم! آری، خداوند به آنچه انجام می دادید عالم است! (28) (به آنها گفته می شود: ) اکنون از درهای جهنم وارد شوید در حالی که جاودانه در آن خواهید بود! چه جای بدی است جایگاه مستکبران! (29) (ولی هنگامی که) به پرهیزکاران گفته می شد: «پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟» می گفتند: «خیر (و سعادت)» (آری، ) برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است؛ و سرای آخرت از آن هم بهتر است؛ و چه خوب است سرای پرهیزکاران!

ص :114

(30) باغهایی از بهشت جاویدان است که همگی وارد آن می شوند؛ نهرها از زیر درختانش می گذرد؛ هر چه بخواهند در آنجا هست؛ خداوند پرهیزکاران را چنین پاداش می دهد! (31) همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند؛ به آنها می گویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید!» (32) آیا آنها انتظاری جز این دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند، یا فرمان پروردگارت (برای مجازاتشان) فرا رسد (آنگاه توبه کنند؟! ولی توبه آنها در آن زمان بی اثر است! آری، ) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند! خداوند به آنها ستم نکرد؛ ولی آنان به خویشتن ستم می نمودند! (33) و سرانجام بدیهای اعمالشان به آنها رسید؛ و آنچه را (از وعده های عذاب) استهزا می کردند، بر آنان وارد شد (34) مشرکان گفتند: «اگر خدا می خواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او را پرستش نمی کردیم؛ و چیزی را بدون اجازه او حرام نمی ساختیم!» (آری، ) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند؛ ولی آیا پیامبران وظیفه ای جز ابلاغ آشکار دارند؟! (35) ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهی را هدایت کرد؛ و گروهی ضلالت و گمراهی دامانشان را گرفت؛ پس در روی زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود! (36) هر قدر بر هدایت آنها حریص باشی، (سودی ندارد؛ چرا) که خداوند کسی را که گمراه ساخت، هدایت نمی کند؛ و آنها یاورانی نخواهند داشت! (37) آنها سوگندهای شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسی را که می میرد، برنمی انگیزد!» آری، این وعده قطعی خداست (که همه مردگان را برای جزا بازمی گرداند)؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (38) هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند، برای آنها روشن سازد؛ و کسانی که منکر شدند، بدانند دروغ می گفتند! (39) (رستاخیز مردگان برای ما مشکل نیست؛ زیرا) وقتی چیزی را اراده می کنیم، فقط به آن می گوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود می شود (40) آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبی به آنها می دهیم؛ و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر می دانستند! (41) آنها کسانی هستند که صبر و استقامت پیشه کردند و تنها بر پروردگارشان توکل می کنند (42)

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿43﴾ و پیش از تو [هم] جز مردانی که به ایشان وحی می کردیم گسیل نداشتیم پس اگر نمی دانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی جویا شوید (43)

☼ نکته:

در قرآن کریم مشابه این آیه شریفه، دو آیه دیگر آمده است:

1 - سوره یوسف آیه109: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَی … » = «و قبل از تو رسولانی نفرستادیم مگر این که مردانی از اهل شهرهای دنیا … »

2 - سوره انبیاءآیه8و7: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ» = «و پیش از تو [نیز] جز مردانی را که به آنان وحی می کردیم گسیل نداشتیم اگر نمی دانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید ایشان را جسدی که غذا نخورند قرار ندادیم و جاویدان [هم] نبودند» .

و نیز می فرماید: «وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسونَ» = «اگر فرشته ای هم به

ص :115

رسالت فرستیم او را به صورت بشری درآوریم و بر آنان همان لباس که مردمان بپوشند می پوشانیم» (1).

☼ نکته:

به استنادِ آیات فوق معلوم می شود که تمام رسولان از جنس مذکر بوده اند و هیچ رسولی، زن نبوده است. هر چند که مراد از آیات رساندن این مطلب است: «رسولانِ خدا مردانی از جنس بشر عادی بودند» و به عبارتی از جنس بشر بودن را بیان می کند.

نکته: بعضی به آیه شریفه استدلال کرده اند که خدای سبحان بچه و زن را رسول قرار نداده است، آن وقت به خود اشکال کرده اند که پس نبوت عیسی (ع) و یحیی (ع) در بچگی چه بود؟

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج 24، ص 119 تا 122 در پاسخ به این مفسرین آورده است:

آیه شریفه: «و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا» در مقام بیان این معناست که رسولان خدا مردانی از جنس بشر عادی بودند و هیچ عنایتی به این جهت ندارد که در اول بعثت به حد بلوغ رسیده باشند یا نه، تنها غرض، افاده این است که نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و یحیی (ع) که همه رسولان خدا بودند رجالی بودند از جنس بشر که به ایشان وحی می شد نه اینکه اشخاصی بوده باشند مجهز به قدرت قاهره غیبیه و اراده الهیه تکوینیه. لکن جواب می دهیم که استدلال نامبرده به این آیه شریفه وقتی تمام است که جمله: «و ما ارسلنا» مخصوص رسولان باشد و حال آنکه عین این عبارت درباره انبیایی هم که رسول نبوده اند آمده و مثلاً فرموده اند: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی … » و اگر استدلال بالا صحیح باشد باید هیچ طفلی و زنی، نبی هم نباشد و حال آنکه به اقرار خود شما عیسی بنا به حکایت قرآن گفت: «من بنده ی خدایم که مرا کتاب داده و نبی ام کرده است» (این بود جواب علامه ی عزیز به این مفسرین).

☼ مؤلف:

به نظر حقیر، هر چند برداشت علامه بزرگوار از تعبیر آیه شریفه، ظاهراً صحیح است ولی پاسخِ وی به مفسرین و رد کردن این استدلال نه تنها کافی نیست که صحیح هم نمی باشد.

اما پاسخی که حقیر می توانم بدهم بدین شرح است (والله اعلم):

این که از آیه شریفه این موضوع دریافت شود که هیچ زنی رسول نبوده، کاملاً صحیح می باشد و دلیل آن هم این است که در طول تاریخ و در قرآن کریم هیچ گاه از زنی ذکری نشده که به

ص :116


1- انعام 9

عنوان رسول بر امتی فرستاده شود و معنای «رجل» در آیه مذکور هم این موضوع را به صراحت بیان می فرماید. اما این که از آیه شریفه این مطلب برداشت شود که هیچ رسولی، بچه نبوده است، مطلبی است که باز هم می توان از آیه شریفه برداشت کرد و دلیلی هم که بتوان آورد با توجه به برداشت از معنی کلمه «رجالاً» به دو صورت می باشد که این دو دلیل می تواند اشکال مفسرین نامبرده را پاسخ دهد:

1 - اینکه کلمه «رجالاً» را به عنوان «مردانی بالغ» تعبیر کنیم: که در این صورت با توجه به این معنی، هیچ بچه ای رسول نمی شود و اشکال مفسرین پا برجاست. حال پاسخ این اشکال این می شود: آیه شریفه: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا» = «من بنده خدایم که مرا کتاب داده و نبی ام قرار داده است» (مریم30)، نبوت حضرت عیسی (ع) در گهواره و در دوران خردسالی و بچگی را بیان می فرماید. و آیه شریفه: «و آتیناه الحکم صبیا» = «حکم نبوت را در حالی که او کودک بود به او دادیم» (مریم 12)، نبوت حضرت یحیی (ع) را در کودکی بیان می فرماید و در این دو آیه شریفه به نبوت اشاره فرموده است و اشاره به رسالت نبوده است در صورتی که آیه مورد نظر (نحل 43) به رسالت اشاره دارد نه به نبوت و می دانیم که نبوت مرتبه ای پایین تر از رسالت است و حتماً باید مراتبی طی شود تا نبی ای بتواند به آن برسد. در این دو آیه شریفه نبوت را به بچه بسط داده و در آیه نحل رسالت را به مردان بالغ ربط می دهد که این، دو موضوعِ متفاوت است، پس این آیات هیچ گونه تضادی با هم ندارند که بعضی از مفسرین اشکال گرفته اند، چرا که عیسی (ع) و یحیی (ع) در کودکی تنها نبی بوده اند و به آنها الهام می شده، اما در بزرگسالی به مقام رسالت هم رسیده اند، همچنان که این روایت، گفته حقیر را تأیید می کند: در تفسیر جامع، ج 4، ص 314، در ذیل آیه30 سوره مریم، از کلینی، از امام باقر (ع):

بر طبق آیه کریمه که می فرماید: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا» (مریم30)، عیسی در همان کودکی نبی و پیغمبر بود، لکن مرسل نبود.

2 - اینکه کلمه «رجالاً» را به عنوان «مردان، چه بالغ و چه نابالغ» (جنس مذکر) تعبیر کنیم: بدین صورت که بگوییم: «مردان نابالغ یا پسر بچه ها، هر چند به صورت بالفعل مرد

ص :117

نیستند ولی به صورت بالقوه می توانند مرد و رجل باشند» ، پس دیگر اشکالی باقی نخواهد ماند و می توان با این بیان، بچه را هم از آیه شریفه برداشت نمود (والله اعلم).

نکته: کلمه «ذکر» به معنای حفظ معنای چیزی و یا استحضار آن است و به هر چیزی که آدمی به وسیله آن حفظ شود و یا مستحضر گردد ذکر گویند. و به استناد قرآن کریم، که وحی نبوت و کتابهای آسمانی را ذکر خوانده است می توان گفت: قرآن کریم، تورات و انجیل و سایر کتابهای آسمانی هم ذکر می باشند پس افرادی که آگاهی و دانشی نسبت به این کتابهای آسمانی دارند را می توان «اهل ذکر» نامید. حال اگر ذکر را به گفته بعضی از مفسرین تنها مختص به قرآن یا تعابیری مثل علم و تاریخ و غیره و اهل ذکر را، عالمان به علم و تاریخ و غیره فرض کنیم، این فرض صحیح نبوده و نباید تخصیص خاصی را فرض نمود زیرا درست است که قرآن ذکر است و اهل قرآن هم، اهل ذکرند ولی معنی ندارد به کسانی که اهل کتابند گفته شود: «اگر نمی دانید بروید از پیروان قرآن بپرسید» و بالعکس، بنابراین معنای ذکر و اهل ذکر عمومیت دارد.

☼ نکته:

در تفسیر صافی، ج 4، ص 100، آمده است: «خطابِ آیه، مؤمنان هستند نه مشرکین» .

و در تفسیر المیزان، ج 24، ص 121 تا 123، آمده است: خطاب در آیه به مشرکین است، همان بت پرستانی که علیه رسالت رسول خدا (ص) حیله ها می کردند و اهل ذکر هم همان اهل کتابهای آسمانیند، چون مشرکین، قرآن را قبول نکردند و دیگر معنا ندارد که قرآن به آنان بفرماید از رسول خدا بپرسند، ناگزیر باید گفت مقصود از اهل ذکر در خصوص آیه شریفه همان اهل کتابند و مخصوصاً یهودیان است. (در عین حال) آیه شریفه مطلبی عام را بیان کرده چه اگر مراد به ذکر، رسول خدا (ص) باشد البته اهل ذکر، اهل کتابِ آنجناب خواهد بود.

☼ مؤلف:

صاحب المیزان می خواهد برساند که آیه شریفه یک معنای عام دارد که همان قرآن و کتب الهی است و یک معنای خاص دارد که منظور اهل کتابند و روایاتی هم که از معصوم (ع) آمده و ذکر را قرآن و اهل ذکر را ائمه (ع) و پیامبر (ص) معرفی کرده اند به هیچ وجه به خصوصیت مذکور تعرض نکرده و ایرادی که بعضی بر احادیث نامبرده وارد کرده اند معنی ندارد.

ص :118

ولی صاحبِ صافی آن را خاص دانسته است. اما به نظر حقیر، آیه شریفه عام است و مخاطب آن، هم مؤمنین و هم مشرکین هستند. اگر مخاطب را مؤمنین فرض کنیم پس ذکر، قرآن است و اهل ذکر هم رسول خدا (ص) و ائمه (ع) هستند و اگر مخاطب را مشرکین فرض کنیم پس ذکر، کتبِ غیرِ تحریفی مثل تورات و انجیلِ غیر تحریفی و اهل ذکر هم دانایان به این کتب هستند. (والله اعلم).

در تفسیر صافی، ج 4، ص 99، از کافی و قمی و عیاشی، از اهل بیت (ع):

منظور از ذکر، رسول خدا (ص) و اهل ذکر هم اهل بیت (ع) هستند.

در المیزان، ج 24، ص 167، از عیاشی، از امام باقر (ع): اگر اهل ذکر یهود و نصارا باشند آنها شما را به دین خود می دانند و هرگز حق مطلب را که حقانیت اسلام است به شما نمی گویند آنگاه با دست به سینه خود اشاره کرد و فرمود: ماییم اهل ذکر و ذکر قرآن است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 99، از بصائر، از امام باقر (ع) و در کافی، از امام صادق (ع):

ذکر، قرآن است و اهل ذکر، آل محمد (ص) می باشند.

☼ مؤلف:

اشکالی که عده ای بر این روایات وارد کرده اند نابجاست. چرا که اگر ذکر را قرآنِ کریم تعبیر کنیم در این صورت دیگر نباید اهل ذکر را اهل کتاب تعبیر نماییم و روایات هم همین مطلب را می رسانند و تضادی با گفته ما ندارند.

توجه: چرا زنان نبی نبوده اند؟ آیا این مطلب دلیلی بر فضیلت مردان است؟ آیا زنان نمی توانند به مقام عصمت برسند؟ … ؟ برای پاسخ به این سؤالات، به ذیل آیه (یونس2) رجوع شود.

بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (44)

أَ فَأَمِنَ الَّذینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (45)

أَوْ یَأْخُذَهُمْ فی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزینَ (46)

أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ (47)

(از آنها بپرسید که) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهند!) و ما این ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی؛ و شاید اندیشه کنند! (44) آیا توطئه گران از این ایمن گشتند که ممکن است خدا آنها را در زمین فروبرد و یا مجازات (الهی)، از آن جا که انتظارش را ندارند، به سراغشان آید؟! (45) یا به هنگامی (که برای کسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگیرد در حالی که قادر به فرار نیستند؟! (46) یا بطور تدریجی، با هشدارهای خوف انگیز آنان را گرفتار سازد؟! چرا که پروردگار شما، رؤف و رحیم است (47)

ص :119

أَوَ لَمْ یَرَوْاْ إِلَی مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلاَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ ﴿48﴾ آیا به چیزهایی که خدا آفریده است ننگریسته اند که [چگونه] سایه هایشان از راست و چپ می گردد و برای خدا در حال فروتنی سر بر خاک می سایند (48)

تفیوء: از کلمه «فیء» به معنای سایه بعد از ظهر تا آخر روز است. و کلمه «ظل» به معنای سایه اول روز و پیش از زوال است. به عبارتی وقتی که خورشید طلوع می کند سایه ی اجسام به وجود می آید و این سایه تا زمانِ ظهر شرعی ادامه دارد و رو به کوچک شدن می رود تا وقتی که در ظهر شرعی به حداقل خود می رسد که این سایه یعنی از طلوع آفتاب تا ظهر شرعی را «ظل» گویند. ولی بعد از ظهر باز هم سایه ها رو به برگشت و بزرگی می روند که این سایه را «فیء» گویند. و کلمه «فیء» از ماده «فاء» به معنی «رجع یا برگشت» آمده است.

☼ نکته:

در معنای کلمات «یمین» و «شمائل» مفسرین نظراتی بدین شرح دارند:

در تفسیر صافی، ج 4، ص 102، آمده است: «یمین» به اعتبار لفظ مفرد آورده شده است و «شمائل» به اعتبار معنی و جهاتِ مختلف، جمع آمده است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 44، آمده است: و چون صبح که آفتاب برآید، سایه از طرف راست حادث می شود و ظهر که شود سایه از طرف چپ پدید آید، از این جهت تعبیر فرمود به یمین و شمائل.

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 132، آمده است: کلمه شمائل جمع شِمال (چپ) و مقابل یمین (راست) است و جمع آوردن آن با اینکه طرف چپ یکی است به اعتبار این بوده که تمامی سمت های مفروض که پشت سر و طرف چپ قرار بگیرند همه را چپ حساب کرده و در مقابل همه آنها را راست قرار داده چنانکه اگر شیء واحد را صاحب سایه های چند آورده به همین اعتبار است که سایه های طرف راست و چپ را سایه ای جداگانه اعتبار کرده و به این اعتبار که یک چیز را چند چیز حساب کرده که دارای چند طرف باشند و آن وقت با این که لفظ شیء را مفرد آورده معنا را جمع اعتبار کرده باشد. و کلمه دخور به معنای خضوع و ذلت است (داخرون).

☼ مؤلف:

هیچ کدام از مفسرینِ فوق الذکر، علت جمع بودن کلمه شمائل را به درستی بیان

ص :120

نکرده اند. صاحبِ تفسیر صافی آورده: «یمین به اعتبار لفظ مفرد است» ، در صورتی که در قرآن کریم، لفظِ جمع هم برای «یمین» آمده است: «ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» = «آنگاه از پیش روی و از پشت سرشان و از اطرف راست و از اطرف چپشان بر آنها می تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت» (اعراف 17). به عبارتی کلمه «یمین» هم، جمع دارد و جمعِ آن «اَیمان» است. و این تعبیر که شمائل به اعتبار معنی و جهات مختلف جمع آمده است تعبیر صحیحی نمی باشد.

صاحب تفسیر جامع هم که اولاً: راجع به کلمه شمائل و اینکه چرا جمع آمده توضیحی نداده است و ثانیاً: توضیحی که آورده وقتی صحیح می باشد که برای اشیاء، چهار جهتِ شمال و جنوب و مشرق و مغرب را فرض کنیم و آن هم، آن شیء را طوری قرار دهیم که طرفِ مقابلش به سمت جنوب قرار گیرد آنگاه آفتاب از مشرق و از سمت چپ آن شیء بتابد تا سایه اش به سمت راست افتد و بعد از ظهر هم که آفتاب در سمت راست قرار می گیرد سایه اش به سمت چپ افتد. و این تعبیر وقتی صحیح است که طرفِ جلویِ شیء را به سمت جنوب فرض کنیم حال اگر طرف جلویِ آن شیء را به سمت شمال فرض کنیم این گفته، کاملاً برعکس شده و در صبح، سایه به چپ و عصر به راست می افتد. از آن گذشته جای این صحبتها وقتی است که بخواهیم برای اشیاء پشت و رویی فرض کنیم، چرا که آیه شریفه به «ما خلق» اشاره دارد که معنای آن تمام موجودات است و نفرموده است: «من خلق» که اختصاص به صاحبان عقل دارد یعنی این انسانها و حیوانات هستند که پشت و رو دارند ولی سنگ و درخت و امثال آنها پشت و رو ندارند. بنابراین این نظریه هم قطعاً و یقیناً مردود است.

صاحب تفسیر المیزان، سمت چپ و سمت پشت سر را برای کلمه شمائل آورده است و این هم نمی تواند درست باشد چرا که به استنادِ آیه 17 سوره اعراف، کلمه «خلفهم» به معنایِ پشت سر است، لذا دلیلی ندارد ما بخواهیم کلمه «خلف» را «شمائل» فرض کنیم.

اما در پاسخ شاید بتوان گفت: کلمه شمائل در قرآن کریم تنها در همین آیه و آیه (اعراف 17)

ص :121

بصورت «شمائلهم» آمده و کلمه «شمال» هم هشت بار ذکر شده است که یکبار بصورت «شماله» در سوره (حاقه 25) و 7 بار هم به صورت «شمال» در سوره های: (کهف17و 18) – (سبا 15) – (ق 17) – (واقعه 41 دو بار) و (معراج37) آمده است، که در دو سوره، منظور از شمال گروه شقاوت و جهنمی است: «و اصحابُ الشمال ما اصحاب الشمال» = «و اصحاب شقاوت که نامه عملشان به دست چپ است» (واقعه41). و: «وَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیقُولُ یا لَیتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیه» = «و آن کس که کتاب عملش به دست چپ دهند گوید ای کاش نامه ی مرا به من نمی دادند» (حاقه 25). که به استناد این دو آیه شریفه می توان تعبیرِ «گمراهی و شقاوت» را به «شمال» نسبت داد و نیز به استناد آیه شریفه: «و اصحاب الیمین ما اصحاب الیمین» = «و اصحاب نیکان که نامه عملشان به دست راست است» (واقعه 27)، هم می توان «یمین» را به «رستگاری و حق» تعبیر نمود و چون همواره حق و راهِ راست مسیری واحد است، پس با این تعبیر کلمه «یمین» مفرد آمده است. و چون ظلالت و گمراهی راههای فراوان و زیادی غیر از راه حق است، پس با این تعبیر می توان «شمال» را به صورت جمع به کار برد (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 44، از قمی، از ابوالفتوح، از طریق عامه، از حضرت رسول (ص):

چیزی نیست مگر آن که خدا را هر بامداد و پسین سجده می کند و چون مشرک بت را سجده می کند، سایه او خدا را سجده نماید و گردیدن سایه، سجده آن باشد، زیرا خداوند چیزی را خلق نکرده مگر برای آن، سایه ای که حرکت می کند و حرکت و گردشش، سجده به خداست.

توجه: بحث سجده ی سایه ها در ذیل آیه «ظلالهم … » (رعد 15) به تفصیل آمده است.

وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِکَةُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿49﴾ و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است برای خدا سجده می کنند و تکبر نمی ورزند (49)

دو نکته از المیزان، ج 24، ص 35:

1 - کلمه «دابة» به معنای هر جنبنده ای است که تحرک و انتقال از جایی به جایی داشته باشد که شامل انسان و جن و حیوان و هر جاندار متحرک می شود

ص :122

و چون فرمود: «ما فی السموات و ما فی الارض من دابه» که می رساند غیر از زمین و در کرات دیگر نیز جنبندگانی سکونت دارند و اینکه ملائکه را جداگانه اسم برده در صورتی که آنها نیز آمد و شد و حرکت دارند، می رساند که حرکت آنها از نوع حرکت جنبندگان و انتقال مکانی نیست.

2 - استکبار یعنی طلب بزرگی و لازمه ی آن نداشتن بزرگی است و این صفت به خدا تعلق ندارد، ولی متکبر که از کبریا و بزرگی می آید و فی نفسه دارای آن می باشد یکی از صفات خداوند است که به مخلوق تعلق نمی گیرد و برای مخلوق جزءِ صفاتِ رَذیله به حساب می آید.

یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (50)

وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (51)

وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (52)

وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (53)

ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَریقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (54)

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)

وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56)

وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (57)

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ (58)

یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (59)

لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (60)

آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آنهاست، می ترسند؛ و آنچه را مأموریت دارند انجام می دهند (50) خداوند فرمان داده: «دو معبود (برای خود) انتخاب نکنید؛ معبود (شما) همان خدای یگانه است؛ تنها از (کیفر) من بترسید!» (51) آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست؛ و دین خالص (نیز) همواره از آن او می باشد؛ آیا از غیر او می ترسید؟! (52) آنچه از نعمتها دارید، همه از سوی خداست! و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می خوانید! (53) (اما) هنگامی که ناراحتی و رنج را از شما برطرف می سازد، ناگاه گروهی از شما برای پروردگارشان همتا قائل می شوند (54) (بگذار) تا نعمتهایی را که به آنها داده ایم کفران کنند! (اکنون) چند روزی (از متاع دنیا) بهره گیرید، اما بزودی خواهید دانست (سرانجام کارتان به کجا خواهد کشید)! (55) آنان برای بتهایی که هیچ گونه سود و زیانی از آنها سراغ ندارند، سهمی از آنچه به آنان روزی داده ایم قرارمی دهند؛ به خدا سوگند، (در دادگاه قیامت، ) از این افتراها که می بندید، بازپرسی خواهید شد! (56) آنها (در پندار خود، ) برای خداوند دختران قرارمی دهند؛ - منزه است (از اینکه فرزندی داشته باشد)- ولی برای خودشان، آنچه را میل دارند قائل می شوند (57) در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فراب ناراحتی) سیاه می شود؛ و به شدت خشمگین می گردد (58) بخاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد؛ (و نمی داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می کنند! (59) برای آنها که به سرای آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است؛ و برای خدا، صفات عالی است؛ و او قدرتمند و حکیم است (60)

وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی فَإِذَا

ص :123

جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ ﴿61﴾

و اگر خداوند مردم را به [سزای] ستمشان مؤاخذه می کرد جنبنده ای بر روی زمین باقی نمی گذاشت لیکن [کیفر] آنان را تا وقتی معین بازپس می اندازد و چون اجلشان فرا رسد ساعتی آن را پس و پیش نمی توانند افکنند (61)

☼ نکته:

عده ای از مفسرین اشکال کرده اند که اگر خدا ستم کاران را به خاطر ظلمشان مجازات کند پس گناه حیوانات و انبیاء و معصومین چیست که باید هلاک شوند؟ عده ای دیگر هم به استناد آیه شریفه گفته اند پس انبیاء هم معصوم نیستند.

عده ای دیگر از مفسرین در پاسخ به این اشکال نظراتی آورده اند از جمله:

در تفسیر جامع، ج 4، ص 50، آمده است: عقوبت حیوانات و غیر مکلفین برای عبرت و پند بود، مانند امراضی که به اولیاء و غیر مکلفین عارض می شود، علاوه بر آن که حیوانات برای بشر آفریده شده اند و پس از هلاکت ایشان فایده ای در بقاء آنها نیست.

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 161، آمده: وقتی یک نسل از بشر منقرض گردید نسلهای بعدی حتی انبیاء هم متولد نمی شوند و وقتی تخم بشر از زمین برچیده شد سایر جنبندگان هم هلاک می شوند، بدین جهت که خلقت آنها برای بشر و مصالح انسان است. چنانکه آیه شریفه: «و خلق لکم ما فی الارض جمیعاً= برای شما خلق کرد هر چه که در زمین است» (بقره 29)، بدان اشاره دارد.

☼ مؤلف:

صاحبِ تفسیر جامع، اشکال وارده را به نحوی دیگر بیان کرده و گفته است: «خداوند حیوانات و غیر مکلفین را برای پند و عبرت دیگران عقوبت می کند» و این گفته از ساحت مقدس حضرت حق تعالی به دور است و حاشا که خداوند عادل بخواهد بی گناهان را تنها برای پند و عبرتِ عده ای ظالم، تنبیه و مجازات کند، چه این مجازات بیماری یا غیر باشد. اما پاسخِ صاحب المیزان به نظر صحیح می باشد و در تکمیل آن می توان گفت: از سیاق آیه شریفه این موضوع به دست می آید که خداوند متعال اگر انسانهای ظالم را عقوبت کند، جنبنده ای نمی ماند و اصلاً صحبتی راجع به عقوبت سایرین نفرموده است که بخواهند بر آن اشکال بگیرند. از طرفی

ص :124

می دانیم که هر گناهی به نوبه خود ظلم محسوب می شود چه در حق خویش و یا در حق دیگران و با توجه به این که بجز انبیاء و معصومین (ع)، همه انسانها گنهکار بوده اند پس اگر آنها عقوبت می شدند دیگر معصومی از نسل آنها به وجود نمی آمد که بخواهند هلاک شوند، یعنی تمام بشر از روی زمین برچیده می شد و چون خداوند متعال بر اساس آیه شریفه (بقره 29) تمام موجودات را برای بشر خلق کرده است، لذا اصلاً آنها را خلق نمی کرد و در همان ابتدای خلقت همه موجودات برچیده می شدند (والله اعلم).

وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62)

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (63)

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (64)

وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (65)

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ (66)

آنها برای خدا چیزهایی قرارمی دهند که خودشان از آن کراهت دارند [= فرزندان دختر]؛ با این حال زبانشان به دروغ می گوید سرانجام نیکی دارند! از این رو برای آنان آتش است؛ و آنها از پیشگامان (دوزخ)اند (62) به خدا سوگند، به سوی امتهای پیش از تو پیامبرانی فرستادیم؛ اما شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست؛ و امروز او ولی و سرپرستشان است؛ و مجازات دردناکی برای آنهاست! (63) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن کنی؛ و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می آورند! (64) خداوند از آسمان، آبی فرستاد؛ و زمین را، پس از آنکه مرده بود، حیات بخشید! در این، نشانه روشنی است برای جمعیتی که گوش شنوا دارند! (65) و در وجود چهارپایان، برای شما (درسهای) عبرتی است: از درون شکم آنها، از میان غذاهای هضم شده و خون، شیر خالص و گوارا به شما می نوشانیم! (66)

وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿67﴾ و از میوه درختان خرما و انگور به شماه داده ایم که از آن نوشیدنی (شهد) شیرین و روزی نیکو گیرید که در آن برای مردمی که تعقل می کنند نشانه ای است (67)

☼ نکته:

معنای سکر چهار وجه دارد:

1 - شراب 2 - طعام لذیذ 3 - سکون و آرامش 4 - تحییر.

در المیزان، ج 24، ص 175: سَکَر یعنی زوالِ عقل به خاطر استعمال چیزی که عقل را زایل کند.

عده ای از مفسرین در معنای کلمه «سَکراً» اختلاف کرده و نظراتی بدین شرح داده اند:

1) سکر در آیه ی شریفه به معنای شراب است. بنابراین آیه ی مذکور توسط آیه ی سوره

ص :125

مائده که شراب را تحریم نموده، نسخ شده است. (این عده معتقدند که در ابتدای بعثت و در مکه و قبل از هجرت، شراب حلال بوده ولی بعد از هجرت و در مدینه آیه ی: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده90)، بر تحریم شراب نازل شد و این آیه را نسخ کرد).

پاسخ المیزان، ج 24، ص 175 تا 180به این گروه: تحریم شراب و زنا قبل از هجرت (ابتدای اسلام) و یکی از احکام معروف اسلام نزد مشرکین بود و تحریم آن در سوره اعراف نازل شد که به طور قطع قبل از سوره نحل نازل شده است. و آیه سوره ی مائده برای تأکید حرمت و چوب کاری بعضی از مسلمین بود که از حکم حرمت تخلف کرده و شراب می خوردند و خود آیه هم تعبیراتی از جمله: «فهل انتم منتهون» = «آیا شما از آن دست بر می دارید» ، دارد که شاهد بر این است. و همچنین در دو سوره بقره و نساء که قبل از مائده نازل شده اند حکم تحریم وجود دارد.

2) عده ای گفته اند «سکر» در لغتِ حبشه به معنای سرکه است. (نقل المیزان از ابن عباس).

پاسخ صاحب المیزان به اینها: استعمال الفاظ غیر عربی مثل استبرق و جهنم و زقوم و غیره در قرآن وقتی است که ابهام و اشتباهی در بین نباشد ولی لغتِ سکر که در زبان عربی به معنای شراب است و در زبان حبشی به معنای سرکه است باعث اشتباه و ابهام است و چگونه ممکن است به کتابی که بلیغ ترین کلام است این نسبت را بدهیم و در جایی که گفتگو از سرکه دارد کلمه «خل» که زبان خود آن کتاب است را رها کند و کلمه سکر را که زبان حبشی است و در زبان خودش ضد آن را می فهماند به کار ببرد؟

3) حنفی ها گفته اند مراد به سکر، «نبیذ» است و آیه دلالت دارد بر جوازِ کمی از شراب، آن هم در حدی که مستی نیاورد چون آیه در مقام منت نهادن است.

پاسخ صاحب المیزان به حنفی ها: اگر این گفته صحیح باشد دیگر قابل نسخ نیست و چگونه ممکن است خداوند چیزی را از نعمتهای خود برشمارد و بر آن منت بگذارد آن وقت در سوره ی

مائده همان را رجس و از عمل شیطان بخواند.

ص :126

4) تعبیر المیزان از آیه شریفه: سکر در آیه به معنای شراب است و آیه شریفه نمی خواهد بفرماید مسکرات حلال و مباح است و حتی نمی خواهد بگوید کار خوبی می کنید که از میوه های نام برده، مسکر می گیرید، بلکه ممکن است بگوییم دلالت بر زشتی این کار دارد چون شراب گرفتن را در مقابل اتخاذ رزق خوب قرار داده تا بفهماند شراب رزق حسن نیست و اگر این دلالت را قبول نکنیم (می توان دلیلی دیگر آورد و آن) در این مقام است که منافعی را که بشر آن روز از میوه ها می بردند بشمارد و بفرماید همه این انتفاعات از نعمتهای خداست و از ذکر آن نتیجه توحید را بگیرد چون آیه شریفه در مکه نازل شده و خطابش به مشرکین است.

☼ مؤلف:

اینکه معنای «سکر» را شراب که حرام است و یا غذایی دیگر مثل طعام لذیذ که حلال است فرض کنیم اشکالی بر آیه شریفه وارد نمی کند، تنها تعبیر آن را عوض می کند مثلاً اگر سکر را شراب فرض کنیم معنی آیه شریفه این می شود (والله اعلم): «و از میوه، خرما و انگور به شما داده ایم که از این دو نوع میوه عده ای شراب درست کرده و عده ای هم به حلال از آنها استفاده می برند حال اینکه بتوان از آنها دو نوع مختلف و متضاد خوراکی تهیه کرد، خود نشان دهنده ی عظمت و بزرگی خداست و قدرت و توانایی او را می رساند که این برای افرادی که اهل تفکرند آیتی است» . به عبارتی آیه شریفه اصلاً صحبتی از تحریم یا مباح بودن «سکر» نکرده است که بشود بر آن اشکال کنند. و اگر هم مراد از «سکر» را طعام لذیذ در نظر گرفت که دیگر اشکالی وارد نیست. اما این که صاحب المیزان خطاب آیه را در دلیل دومِ خود به مشرکین فرض کرده است، خود جای اشکال است چرا که: اولاً: سیاق آیه، برشمردن دو تا از نعمتهای الهی به تمام انسانها و نه تنها مشرکین است. ثانیاً: با توجه به آیه 32 اعراف که می فرماید: « … قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خَالِصَةً یوْمَ الْقِیامَةِ … » = «بگو این نعمتها در دنیا برای اهل ایمان است و نیکو تر از اینها در آخرت برای آنان خواهد بود … » ، اصلاً خداوند متعال نعمتهایش را برای مؤمنین خلق کرده است و به خاطر وجود همین مؤمنین است که کفار هم از نعمتها بهره می برند بنابراین معنی ندارد که خداوند سبحان بخواهد این نعمتها (خرما و انگور) را تنها به مشرکین یادآوری کند.

ص :127

خداوند متعال تمام چیزها و نعمتهایش را در جهت رسیدن بشر به سعادت واقعی به نیکی خلق کرده است و این که بشر بخواهد از آنها در راه شر و شیطانی استفاده کند اشکالی بر خلقت نیکوی الهی ندارد. مثلاً استفاده از انرژی هسته ای به عنوان بمب هسته ای و یا جهت تولید برق و یا استفاده از آهن برای تولید چاقو در آدم کشی و یا آشپزی و انواع استفاده های متضاد از نعمتهای الهی، برای اهل خرد نشانه و آیتی است که پی به قدرت و عظمت مبدأ هستی ببرند. مَثلِ انگور و خرما هم مَثلِ آهن و اتم است که هم می توان از آنها در خیر و هم در شر استفاده کرد.

وَأَوْحَیٰ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ﴿68﴾ ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿69﴾ و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که در کوه ها و درختان و بناها (سقفهای رفیع) منزل کن (68) سپس از همه میوه ها بخور و راههای پروردگارت را فرمانبردارانه بپوی [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدی که به رنگهای گوناگون است بیرون می آید در آن برای مردم درمانی است راستی در این [زندگی زنبوران] برای مردمی که تفکر می کنند نشانه [قدرت الهی] است (69)

☼ نکته:

وحی، به معنای القاء معناست. در قرآن کریم ابعادی چند از کلمه وحی آمده است:

1 - در فهم حیوان از راه غریزه: «وَ اَوحی ربک اِلی النحل» (1).

2 - رؤیا: «وَ اَوحینا اِلی اُم موسی» (2).

3 - اشاره: «فَأَوْحَی إِلَیهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیا» = «به سوی مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام خدا را تسبیح گویید!» (3).

4 - وسوسه: «وَإِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَی أَوْلِیائِهِمْ» = «و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا و وسوسه می کنند» (4).

5 - وحی به صورت تکلم با پیامبران: «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیا» (5).

☼ نکته:

در ادب دینی، مراد از وحی همان تکلم با انبیاء است.

ص :128


1- نحل 68
2- قصص 7
3- مریم 11
4- انعام 121
5- شوری51

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 209، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع):

مقصود از نحل ماییم، که خداوند به آن وحی فرموده و به معنای: «ان اتخذی من الجبال بیوتاً» امر به ماست که از عرب، شیعه برای خود بگیریم و «من الشجر» می گوید از عجم نیز بگیریم و «و مما یعرشون» می گوید از بردگان هم بگیریم و مقصود از شرابی که از شکم زنبور بیرون می آید و دارای الوان مختلفی است علمی است که از ما به سوی شما ترشح می شود.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 111 و112، از کافی، از حضرت علی (ع):

لیسیدنِ عسل با زبان مایه ی شفای هر دردی است. و فرمود: خوردن عسل و تلاوت قرآن و جویدن کُنْدُر، بلغم را از بین می برد.

وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فیهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (71)

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (72)

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لا یَسْتَطیعُونَ (73)

فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (74)

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (75)

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (76)

وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (77)

وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (78)

أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (79)

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حینٍ (80)

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابیلَ تَقیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (81)

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبینُ (82)

یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (83)

وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (84)

وَ إِذا رَأَی الَّذینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (85)

وَ إِذا رَأَی الَّذینَ أَشْرَکُوا

ص :129

شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ (86)

وَ أَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (87)

الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ (88)

خداوند شما را آفرید؛ سپس شما را می میراند؛ بعضی از شما به نامطلوب ترین سنین بالای عمر می رسند، تا بعد از علم و آگاهی، چیزی ندانند (و همه چیز را فراموش کنند)؛ خداوند دانا و تواناست! (70) خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داد (چرا که استعدادها و تلاشهایتان متفاوت است)! اما آنها که برتری داده شده اند، حاضر نیستند از روزی خود به بردگانشان بدهند و همگی در آن مساوی گردند؛ آیا آنان نعمت خدا را انکار می نمایند (که شکر او را ادا نمی کنند)؟! (71) خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد؛ و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوه هایی به وجود آورد؛ و از پاکیزه ها به شما روزی داد؛ آیا به باطل ایمان می آورند و نعمت خدا را انکار می کنند؟! (72) آنها غیر از خدا، موجوداتی را می پرستند که هیچ رزقی را برای آنان از آسمانها و زمین در اختیار ندارند؛ و توان این کار را نیز ندارند (73) پس، برای خدا امثال (و شبیه ها) قائل نشوید! خدا می داند و شما نمی دانید (74) خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست؛ و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده ایم و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می کند؛ آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آنها نمی دانند! (75) خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش می باشد؛ او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد؛ آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می کند و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟! (76) غیب آسمانها و زمین، مخصوص خداست (و او همه را می داند)؛ و امر قیامت (بقدری نزدیک و آسان است) درست همانند چشم برهم زدن و یا از آن هم نزدیکتر؛ چرا که خدا بر هر چیزی تواناست! (77) و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید؛ و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید! (78) آیا آنها به پرندگانی که بر فراز آسمانها نگه داشته شده، نظر نیفکندند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمی دارد؛ در این امر، نشانه هایی (از عظمت و قدرت خدا) است برای کسانی که ایمان می آورند! (79) و خدا برای شما از خانه هایتان محل سکونت (و آرامش) قرار داد؛ و از پوست چهارپایان نیز برای شما خانه هایی قرار داد که روز کوچ کردن و روز اقامتتان، به آسانی می توانید آنها را جا به جا کنید؛ و از پشم و کرک و موی آنها، برای شما اثاث و متاع (و وسایل مختلف زندگی) تا زمان معینی قرار داد (80) و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است سایه هایی برای شما قرار داده؛ و از کوه ها پناهگاه هایی؛ و برای شما پیراهنهایی آفریده، که شما را از گرما (و سرما) حفظ می کند؛ و پیراهنهایی که به هنگام جنگ، حافظ شماست؛ این گونه نعمتهایش را بر شما کامل می کند، شاید تسلیم فرمان او شوید! (81) (با این همه، ) اگر روی برتابند، (نگران مباش؛) تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار داری (82) آنها نعمت خدا را می شناسند؛ سپس آن را انکار می کنند؛ و اکثرشان کافرند! (83) (به خاطر بیاورید) روزی را که از هر امتی گواهی بر آنان برمی انگیزیم؛ سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمی شود؛ (بلکه دست و پا و گوش و چشم، حتی پوست تن آنها گواهی می دهند!) و (نیز) اجازه عذرخواهی و تقاضای عفو به آنان نمی دهند! (84) و هنگامی که ظالمان عذاب را ببینند، نه به آنها تخفیف داده می شود و نه مهلت! (85) و هنگامی که مشرکان معبودهایی را که همتای خدا قرار دادند می بینند، می گویند: پروردگارا! اینها همتایانی هستند که ما به جای تو، آنها را می خواندیم! در این هنگام، معبودان به آنها می گویند: «شما دروغگو هستید! (شما هوای نفس خود را پرستش می کردید!)» (86) و در آن روز، همگی (ناگزیر) در پیشگاه خدا تسلیم می شوند؛ و تمام آنچه را (نسبت به خدا)

ص :130

دروغ می بستند، گم و نابود می شود! (87) کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، بخاطر فسادی که می کردند، عذابی بر عذابشان می افزاییم! (88)

وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَیٰ هَؤُلاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً وَبُشْرٰی لِلْمُسْلِمِینَ ﴿89﴾

و [به یاد آور] روزی را که در هر امتی گواهی از خودشان برایشان برانگیزیم و تو را [هم] بر این [امت] گواه آوریم و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است بر تو نازل کردیم (89)

تبیان: به معنای «بیان» است.

نکته ای از المیزان، ج 24، ص 230 تا 237: عده ای از مفسرین گفته اند، مراد از اینان «هؤلاء» تمام امت پیامبر اکرم (ص) از آغاز عمرش تا روز قیامت است و پیامبر (ص) شاهد آنهاست. در پاسخ به این دسته از مفسرین می توان گفت: با کنار هم قرار دادن آیات مربوط به شهادت، این نظریه باطل می شود. مثلاً: «وَکُنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ وَأَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ» = «من (عیسی) تا میان آنان بودم ناظر بر آنان بودم بعد از آنکه مرا بردی خودت رقیب آنان بودی و تو بر هر چیزی ناظری» (مائده 117)، که در این آیه شریفه مشخص می شود که شاهد تا موقعی می تواند شاهد باشد که زنده و ناظر بر آنها و در میان آنها زندگی کند نه بعد از رفتن از پیش آنها. و یا: «وَجِیءَ بِالنَّبِیینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِی بَینَهُمْ بِالْحَقِّ» (زمر 69) که در این آیه نشان می دهد شاهد می تواند غیر از پیغمبر هم باشد.

و یا: «وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلاء شَهِیدًا» (نسا41) و یا: «وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا» (نسا159) و یا: «لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ» (حج 78) و یا: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» (بقره 143)، که دو آیه حج و بقره دلالت دارند بر اینکه رسول خدا (ص) شهید بر شهداست و بین او و مردم شهدای دیگری است. ولی آیات دیگر می گویند که بر همه مردم یک شهید گمارده شده و او همان پیغمبر مردم است و در مجموع می توان گفت:

ص :131

1 - شاهد لزوماً نبی نیست بلکه امام هم می تواند باشد (1).

2 - شاهد باید در بین امتش زنده و ناظر باشد تا وقتی شهادت داد مجال رد و تردیدی باقی نماند و کسی اعتراض و مخالفتی نداشته باشد (2).

3 - شاهد باید انسان کامل و عادل و بی گناه و معصوم باشد و به نیات درونی و قلبی هر عملی وقوف کامل داشته باشد. پس شامل مردم عامی نخواهد بود.

خلاصه کلام باید گفت: منظور از شاهد در آیه شریفه نمی تواند تمام امت باشد. بلکه منظور، امامان (ع) هستند (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (بقره 143) مراجعه شود).

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 238، از قمی، از امام صادق (ع):

برای هر عصری و امتی شهیدی است و هر امتی با امامش محشور می شود.

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 239، از کافی، از امام صادق (ع): من متولد شده از رسول خدایم و در همان حال تولد، کتاب خدا را می دانم و در آن کتاب است آغاز خلقت و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد و در آن خبر آسمان و زمین است، خبر بهشت و خبر آتش است و خبر آنچه تاکنون شده و آنچه که خواهد شد، همه در آن است و من همه را می دانم، همانطور که کف دست خودم را می بینم، چه خدای تعالی فرموده در آن کتاب تبیان هر چیزی است.

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 240، از عیاشی، از امام صادق (ع): خدای تعالی درباره موسی فرموده: «وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیءٍ» = «و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم» (اعراف 145) و ما فهمیدیم که برای موسی همه چیز را ننوشته (بلکه از همه چیز مقداری نوشته) و درباره عیسی فرموده: «وَلِأُبَینَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» = «برخی از آنچه را که در آن اختلاف دارید روشن کنم» (زخرف63). و درباره محمد (ص) فرموده: «وَجِئْنَا … تِبْیَانًا لکل شیء» .

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (90)

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (91)

وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ

ص :132


1- زمر69
2- مائده 117

تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (92)

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (93)

وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (94)

وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلیلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (95)

ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (96)

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (97)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد؛ و از فحشا و منکر و ستم، نهی می کند؛ خداوند به شما اندرز می دهد، شاید متذکر شوید! (90) و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده اید، به یقین خداوند از آنچه انجام می دهید، آگاه است! (91) همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهای تابیده خود را، پس از استحکام، وامی تابید! در حالی که (سوگند و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید؛ بخاطر اینکه گروهی، جمعیتشان از گروه دیگر بیشتر است (و کثرت دشمن را بهانه ای برای شکستن بیعت با پیامبر می شمرید)! خدا فقط شما را با این وسیله آزمایش می کند؛ و به یقین روز قیامت، آنچه را در آن اختلاف داشتید، برای شما روشن می سازد! (92) و اگر خدا می خواست، همه شما را امت واحدی قرارمی داد؛ (و همه را به اجبار وادار به ایمان می کرد؛ اما ایمان اجباری فایده ای ندارد!) ولی خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) گمراه و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت می کند! (به گروهی توفیق هدایت داده و از گروهی سلب می کند!) و یقیناً شما از آنچه انجام می دادید، بازپرسی خواهید شد! (93) سوگندهایتان را وسیله تقلب و خیانت در میان خود قرار ندهید، مبادا گامی بعد از ثابت گشتن (بر ایمان) متزلزل شود؛ و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشید! و برای شما، عذاب عظیمی خواهد بود! (94) و (هرگز) پیمان الهی را با بهای کمی مبادله نکنید (و هر بهایی در برابر آن ناچیز است!) آنچه نزد خداست، برای شما بهتر است اگر می دانستید (95) آنچه نزد شماست فانی می شود؛ اما آنچه نزد خداست باقی است؛ و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش خواهیم داد (96) هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد (97)

فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ﴿98﴾

پس چون قرآن می خوانی از شیطان مطرود به خدا پناه ببر (98)

استعاذه: طلب پناه است. منظور از استعاذه تنها گفتن کلمه: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» نیست بلکه استعاذه قلبی است و استعاذه زبانی تنها مقدمه ای برای ایجاد آن حالت نفسانی است.

توجه: بحث تفسیری «استعاذه» در ابتدای سوره حمد آمده است.

اگر خدایتعالی خالق نیکی هاست پس چرا شیطان را خلق کرد؟ و چرا در بدن انسان قرار داد؟

پاسخ: بله خداوند متعال خالق نیکی هاست و هرگز نمی خواهد بدی و گناه به وجود آید. او

ص :133

خالق نور و روشنایی است نه تاریکی و ظلمت. برای روشن شدن مطلب مثالی به این شرح می توان زد: اگر موقعی که نور خورشید در حال تابش است حایلی را مقابل نور قرار دهید و مانع رسیدنِ آن از هر طرف به آن مکان شوید، در این صورت آن محلْ خالی از نور و روشنایی خواهد شد و تاریک و بی فروغ می شود که مقصرِ اصلی، آن شخص است که مانع رسیدن نور شده است نه خورشید و یا خالق خورشید. و آن تاریکی و ظلمات بر اثر نرسیدن نور پدید می آید نه اینکه خداوندِ سبحان آن را خلق کند. زمانی که خداوند متعال شیطان را خلق کرد به قصد خلقت موجودی پلید نبود بلکه او یکی از جنیان بود که حتی 6 هزار سال هم عبادت کرد، اما بر اثر تمرد از دستور الهی و البته با اختیار و اراده خودش از درگاه حضرت دوست رانده و تقدیرش را به نحو بدی رقم زد و خودش را مطرود کرد، نه اینکه خداوند سبحان بخواهد او را طرد نماید. از طرفی انسان از گلی متعفن خلق شد که منشأ شهوتِ شکم و شهوتِ جنسی است و تمایل و گرایش به خوی حیوانی دارد، آن گاه در برابر این جسم مادی، خلقتی با منشأ الهی بنام روح در وجودش دمید تا گرایش الهی در برابر جسم مادی قرار گرفته و عدالت برقرار شود. بعد از آن، قضایی رخ داد و شیطان رانده شد و درخواستی از حضرت حق نمود که تا «قیامت» در وجود انسان نفوذ کند. ولی خداوند متعال فقط تا «وقتِ معلوم» و نه تا قیامت به او مهلت داد. اما در اینجا باز هم برای رعایت عدالت، به مَلَکی دستور داد که انسانها را در برابر وسوسه های شیطانی به سوی ملکوت سوق دهد. بنابراین انسان موجودی است که تحت تأثیر چهار عامل قرار دارد، دو عامل یعنی روح و وسوسه هایِ ملکی، انسان را به سوی خداوند سبحان گرایش می دهند و دو عامل یعنی جسم و وسوسه های شیطانی، او را از راهِ مستقیم به گمراهی سوق می دهند.

چرا با اینکه عده ای از گناهی استعاذه می کنند باز هم آن گناه را انجام می دهند؟ مگر حضرت رسول (ص) نفرموده: «در ماه رمضان خدایتعالی شیاطین را غل و زنجیر می کند» ، پس چرا عده ای در این ماه گناه می کنند؟

پاسخ: حتی اگر خداوند متعال شیطان را خلق نمی کرد باز هم انسان تحت تأثیر نفس اماره و همان جسم حیوانی و مادی به سوی مادیات و منشأ خاکی خود سوق داده می شد. اما بین

ص :134

وسوسه های شیطانی و نفس اماره، دو اختلاف است:

1 - وسوسه های شیطانی با استعاذه از بین می روند ولی نفس اماره، خیر.

2 - وسوسه های شیطانی مرتباً خود را عوض کرده و از راههای مختلف وارد می شوند اما وسوسه های نفسانی با قدرتْ عمل کرده و معمولاً از دو راه که همان شهوت جنسی و شکم است با توانِ فراوان و با پافشاری زیاد و بدونِ تغییرِ راه وارد می شوند.

بنابراین اگر شخصی صادقانه و نه زبانی، از وسوسه ای استعاذه کند و به خدا پناه ببرد اگر آن وسوسه از ناحیه شیطان باشد به استناد آیه شریفه ی فوق از بین می رود و شیطان موقتاً از آن راه وارد نمی شود و راه خود را به روش دیگری تغییر می دهد. ولی اگر این وسوسه از نفس اماره باشد با استعاذه نه از بین می رود و نه حتی کم می شود. و اینکه حضرت رسول (ص) می فرماید: «در ماه مبارک رمضان، شیطان به زنجیر کشیده می شود» ، منظور وسوسه های شیطانی است و نفس اماره همچنان آزاد است (والله اعلم). البته هر چند با استعاذه، وسوسه نفسانی از بین نمی رود اما اگر این استعاذه صادقانه باشد موجبِ تقویتِ بُعدِ معنوی در برابر بعد مادی می شود، که این برتریِ معنوی، گرایش به گناه را کم می کند نه این که وسوسه ی نفس را کم کند.

توضیح بیشتر این است: انسان به واسطه ترکِ گناه و گرایش به سوی مبدأ هستی باعثِ تقویت روحِ ایمانش شده و این عاملی است که در مقابلِ جسمِ مادی می تواند غالب شود. هر چه این روح به واسطه قربِ الهی قوی تر شود، آن جسم در مقابلش ضعیف تر و کوچک تر به حساب می آید نه این که ضعیف و کوچک شود. به عبارتی مَثَلِ انسان، مَثَلِ دو کفه ی ترازوست که در یک کفهْ جسم و شیطان و در کفه ی دیگرْ روح و مَلَکِ الهی قرار گرفته اند. که تقویت هر کدام باعثِ حرکتِ کفهْ به آن سو می شود، نه این که طرفِ مقابل را از بین ببرد یا کم کند.

عده ای از جمله مرتاضان، جسمِ مادی را ضعیف کرده و بدونِ تقویتِ روح باعثِ این برتری می شوند. و این برتری شاید نتایجی مادی داشته باشد اما به دلیل عدم پرورش روح نمی تواند مفیدِ فایده باشد. چرا که خداوند سبحان راه های شرعی و منطقی ارضاءِ تمایلات جسمی را به همه سفارش فرموده است و آنْ ازدواجِ شرعی و تغذیه ی حلال است. اگر کسی بخواهد به

ص :135

مقامات معنوی نائل شود باید روحش را تقویت کند و البته جسمش را هم از حرام باز دارد. بدین وسیله است که می تواند کفه ی الهی اش را وزین کند. خوشا به حال آن کس که کفه ی الهی اش چنان سنگین شود که دیگر کفه ی جسمانی و شیطانی اش به حساب نیامده و دیده نشود و چنان شود که در همین عالم مادی بر جسم خاکی اش غالب گردد و آن ببیند که دیدنی است …

حجاب چهره جان می شود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم دریغ و درد که غافل ز حال خویشتنم

چگونه طواف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

اگر ز خون دلم بوی شوق می آید عجب مدار که هم درد نافه ختنم

در کافی، ج 3، ص 197، چ1، از امام صادق (ع):

زمانی که دل صفا یابد، زمین برایش تنگ شده تا آنجا که پرواز کند.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 133، از کافی، از امام صادق (ع):

شیطان بر بدن مؤمن مسلط می شود ولی بر دین او مسلط نمی گردد. بر ایوب (ع) (به صورت غیر مستقیم) مسلط شد و خلقت بدنی او را بدمنظره کرد ولی بر دینش مسلط نشد، بر مؤمنین هم همین طور، گاهی بر بدنهاشان مسلط می شود ولی بر دینشان مسلط نمی گردد.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع):

شیطان این قدرت را ندارد که ولایتِ ما اهلِ بیت (ع) را از مؤمنین سلب کند.

إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (99)

إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (100)

وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (101)

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ (102)

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ (103)

إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (104)

چرا که او، بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلطی ندارد (99) تسلط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند و آنها که نسبت به او [=

ص :136

خدا] شرک می ورزند (و فرمان شیطان را به جای فرمان خدا، گردن می نهند) (100) و هنگامی که آیه ای را به آیه دیگر مبدل کنیم [= حکمی را نسخ نماییم] -و خدا بهتر می داند چه حکمی را نازل کند- آنها می گویند: «تو افترا می بندی!» اما بیشترشان (حقیقت را) نمی دانند! (101) بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابت قدم گرداند؛ و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمانان! (102) ما می دانیم که آنها می گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می دهد!» در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می دهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است! (103) به یقین، کسانی که به آیات الهی ایمان نمی آورند، خدا آنها را هدایت نمی کند؛ و برای آنان عذاب دردناکی است (104)

إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَأُوْلئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ ﴿105﴾ تنها کسانی دروغ پردازی می کنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند (105)

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 280، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

مؤمن ممکن است زنا و دزدی کند ولی دروغ نمی گوید.

مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ اُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ وَلَکِنْ مَّنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿106﴾

هر کس پس از ایمان آوردن خود به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و[لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد لیکن هر که سینه اش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود (106)

اطمینان: به معنای سکون و آرامش است. شرح صدر: به معنای گشادی و وسعت است.

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 292، از عیاشی، از امام صادق (ع)، از حضرت رسول (ص):

چهار چیز از امت من برداشته شده:

1 - آنچه از روی خطا از آنها سربزند.

2 - آنچه که فراموش کنند.

3 - آنچه که به آن اجبار و اکراه شوند.

4 - آنچه از طاقتشان بیرون باشد.

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 291، از محمد بن عمار، از پدرش عمار:

مشرکینْ عمارِ یاسر را گرفتند و رهایش نکردند تا به رسول خدا (ص) دشنام داد و خدایانِ مشرکین را تمجید کرد، آن وقت رهایش کردند. رسول خدا (ص) به او گفت: اگر بار دیگر هم در چنین وضعی قرار گرفتی همین عمل را انجام بده و این آیه نازل شد.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع)، از امام علی (ع):

مردم! به زودی شما را می خوانند که مرا ناسزا بگویید شما هم بگویید، سپس می خوانند

ص :137

که از من بیزاری جویید، این قدر بدانید که من بر دین محمدم (یعنی نفرمود از من بیزاری بجویید).

ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (107)

أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (108)

لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (109)

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ (110)

یَوْمَ تَأْتی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (111)

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (112)

این به خاطر آن است که زندگی دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند؛ و خداوند افراد بی ایمان (لجوج) را هدایت نمی کند (107) آنها کسانی هستند که (بر اثر فزونی گناه، ) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده؛ (به همین دلیل نمی فهمند، ) و غافلان واقعی همانها هستند! (108) و ناچار آنها در آخرت زیانکارند (109) اما پروردگار تو نسبت به کسانی که بعد از فریب خوردن، (به ایمان بازگشتند و) هجرت کردند؛ سپس جهاد کردند و در راه خدا استقامت نمودند؛ پروردگارت، بعد از انجام این کارها، بخشنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمت خود می سازد) (110) (به یاد آورید) روزی را که هر کس (در فکر خویشتن است؛ و تنها) به دفاع از خود برمی خیزد؛ و نتیجه اعمال هر کسی، بی کم و کاست، به او داده می شود؛ و به آنها ظلم نخواهد شد! (111) خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند، ) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزیش از هر جا می رسید؛ اما به نعمتهای خدا ناسپاسی کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید! (112)

وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ﴿113﴾

و به یقین فرستاده ای از خودشان برایشان آمد اما او را تکذیب کردند پس در حالی که ظالم بودند آنان را عذاب فرو گرفت (113)

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 318، از قمی، از امام (ع):

آیه: «و ضرب الله مثلا» (112) {و آیه (113)} درباره قومی نازل شد که نهری داشتند به نامِ نهر «ثرثار» و بلاد ایشان به خاطر داشتن آن نهر، بلادی سبز و خرم و پر درآمد بود، به طوری که خمیرِ نان خود را برای تطهیر استفاده می کردند و می گفتند نرم تر است و خدا هم نهر ثرثار را خشکانید طوری که همان خمیرِ خشکیده ها را جمع آوری نموده، خوردند و بر سر تقسیم آن دعوا

راه انداختند (در تفسیر صافی، ج 4، ص 140، نام نهر را «بلیان» آورده است).

فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (114)

ص :138

پس، از آنچه خدا روزیتان کرده است، حلال و پاکیزه بخورید؛ و شکر نعمت خدا را بجا آورید اگر او را می پرستید! (114)

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخَنزِیرِ وَمَآ اُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿115﴾ جز این نیست که [خدا] مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده حرام گردانیده است. هر کس که [به خوردن آنها] ناگزیر شود بدون زیاده روی و تجاوز، قطعاً خدا آمرزنده مهربان است (115)

نکته: مشابه آیه شریفه در سه جای دیگر هم ذکر شده است: (بقره 173)_ (مائده 3)_ ( انعام 145) که در آنها محرمات چهارگانه (مردار – خون – خوک – ذبح بی نام خدا) ذکر شده است. اما با مراجعه به سُنَت، محرمات دیگری هم آمده است و با توجه به آیه 7 سوره ی حشر که می فرماید: «آنچه رسول به شما دستور داد به آن عمل کنید و آن چه شما را از آن نهی فرمود ترک نمایید» . باید از سنت هم تبعیت نمود.

وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (116)

مَتاعٌ قَلیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (117)

وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (118)

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ (119)

به خاطر دروغی که بر زبانتان جاری می شود نگویید: «این حلال است و آن حرام» ، تا بر خدا افترا ببندید به یقین کسانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد! (116) بهره کمی است (که در این دنیا نصیبشان می شود)؛ و عذاب دردناکی در انتظار آنان است! (117) چیزهایی را که پیش از این برای تو شرح دادیم، بر یهود حرام کردیم؛ ما به آنها ستم نکردیم، اما آنها به خودشان ظلم و ستم می کردند! (118) اما پروردگارت نسبت به آنها که از روی جهالت، بدی کرده اند، سپس توبه کرده و در مقام جبران برآمده اند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است (119)

إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿120﴾

ابراهیم پیشوایی مطیع خدا [و] حق گرایی بود و از مشرکان نبود (120)

☼ نکته:

کلمه «امّة» در چند معنا آمده است:

1 - قائم مقام جماعت در عبادت خداست چنانکه می گوید فلانی خودش به تنهایی یک قبیله است.

2 - امت در اینجا به معنای امامی است که به وی اقتدا می شود.

3 – ابراهیم (ع) امتی بوده که تا مدتی یک فرد داشته و آن هم خودش بوده، چون تا مدتی غیر از آن جناب فرد دیگری موحد نبوده است.

ص :139

کلمه قانت: از قنوت است و به معنای اطاعت و عبادت و یا دوام در آن دو است.

کلمه حنیف: از حنف است و به معنای اعتدال و میانه روی است.

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 318، از عیاشی، از امام صادق (ع):

روزگاری بود که در تمام روی زمین جز یک نفر، خدا را پرستش نمی کرد (و او ابراهیم (ع) بود) و اگر غیر او فرد دیگری بود خداوند در آیه شریفه او را هم اضافه می کرد، پس از مدتی خدا او را با پدید آوردن اسماعیل و اسحاق مأنوس نموده سه نفر شدند.

شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (121)

وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (122)

ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (123)

شکرگزار نعمتهای پروردگار بود؛ خدا او را برگزید؛ و به راهی راست هدایت نمود! (121) ما در دنیا به او (همت) نیکویی دادیم؛ و در آخرت از نیکان است! (122) سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم -که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود- پیروی کن! (123)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 145، از عیاشی، از امام حسین (ع):

غیر از ما و شیعیان ما، هیچ گروهی بر دین و آیینِ ابراهیم (ع) نمی باشند.

إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿124﴾ شنبه برکسانی که در آن اختلاف کردند مقرر گردید و قطعاً پروردگارت روز رستاخیز میان آنها درباره چیزی که در آن اختلاف کردند داوری می کند (124)

نکات تفسیری المیزان، ج 24، ص 306 تا 310:

1) سَبت به معنای قطع است. و جمله «سبت فلان» به این معناست که فلانی وارد در شنبه شد. و اینکه فرمود: «إِنَّمَاجُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذِین» نوعی اختصاص و ملکیت را افاده می کند و می خواهد بفهماند که خدا در هر هفته یک روز را برای آنان تعطیل قرار داده تا عبادت کنند و آن روز شنبه است، همچنانکه برای مسلمین جمعه را برای عبادت قرار داده است. 2) بعضی گفته اند خدای تعالی روز شنبه را بدین جهت «سبت» خوانده که خداوند خلقت آسمانها و زمین را در روز یکشنبه شروع کرد و شش روز طول کشید، روز هفتم که همان شنبه می شود عمل خود را قطع کرد و بدین جهت روز شنبه را سبت خوانده است. 3) تعطیلی روز شنبه در یهود به منظور

ص :140

آسایش آنان نبود، بلکه ابتلا و امتحانی بود. و لذا تشریع این حکم منجر به مسخ عده ای از آنها شد که در سوره بقره آیه 65 و نسا آیه 48 به آن اشاره شده است. بنابراین می توان گفت: مراد به جمله: «اختلفوا فیه» اختلاف در سبت بعد از تشریع آن باشد نه قبل از آن. در بعضی روایات آمده: «اول پیشنهاد شد که در هر هفته یک روز برای عبادت تعطیل کنند، آنگاه آن روز را جمعه قرار دادند و به همین خاطر اختلاف در گرفت و به خاطر رفع اختلاف، شنبه را قرار دادند» . بنابراین معنای آیه این است: «جز این نیست که روز سبت قرار داده شد و یا یک روز در هفته برای عبادت تعطیل شد و به منظور تشدید و آزمایش یهود که بعد از تشریع آن اختلاف کردند» .

بعضی از مفسرین در معنای آیه نظراتی متفاوت به شرح ذیل داده اند: (نقل از المیزان، ج 24، ص 306 تا 310)

الف _ عده ای بر خلاف نظر صاحبِ المیزان اختلاف مزبور را قبل از جعل، دانسته اند:

خداوند متعال مسئله سبت را گوشمالی کسانی قرار داد که با پیامبرشان بر سر تعظیم جمعه اختلاف کرده و شنبه را برای عبادت برگرفتند. خداوند هم، شنبه را برای آنها مایه تشدید قرار داد و آیه را چنین معنا کرده اند: «سبت قرار داده شد بر کسانی که به علت آن اختلاف کردند» .

ب _ بعضی دیگر گفته اند: اختلاف به معنای مخالفت است. چون یهودیان در مسئله سبت با پیامبرشان مخالفت کردند نه اینکه اختلاف کرده باشند.

ج _ عده ای دیگر گفته اند: خداوند مأمورشان کرد که جمعه را روز عبادت بگیرند و لکن معلوم نکرده بود که جمعه چه روزی است و تعیین آن را به اجتهاد خودِ آنان واگذار کرده بود، احبارِ آنها در تعیین آن اختلاف کردند و خدا هم هدایتشان نکرد، در نتیجه شنبه را برای خود تعیین نمودند.

د _ عده ای دیگر گفته اند: مراد این است که در میان خود درباره ی شأنِ سبت اختلاف کردند. عده ای دیگر گفتند از روز جمعه محترم تر است و عده ای جمعه را افضل از آن دانستند.

نکته: کلمه «سبت» در قرآن کریم حدود شش بار در آیات ذیل آمده است:

1 - سوره بقره آیه 65: «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ» = «محققاً دانسته اید آن گروه را که در روز شنبه عصیان و تعدی کردند، گفتیم بوزینه شوید» .

ص :141

2 - نساء 47: «أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولًا» = «یا آنکه بر شما به مانند اصحاب سبت لعنت و عذاب فرستیم که قضای خدا البته واقع شدنی است».

3 - نساء 154: «وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُواْ فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا» = «و کوه طور را به یاد بود پیمان [با] آنان بالای سرشان افراشته داشتیم و به آنان گفتیم سجده کنان از در درآیید و به آنان گفتیم در روز شنبه تجاوز مکنید و از ایشان پیمانی استوار گرفتیم».

4 و 5 - اعراف 163: «وسْئَلهُم عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ» = «و از اهالی آن شهری که کنار دریا بود از ایشان جویا شو آنگاه که به [حکم] روز شنبه تجاوز می کردند آنگاه که روز شنبه آنان ماهی هایشان روی آب می آمدند و روزهای غیر شنبه به سوی آنان نمی آمدند این گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانی می کردند می آزمودیم» .

6 - نحل 124 (آیه مورد بحث).

در تفسیر المیزان، ج 24، ص 319، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

ماییم آخرون سابقون در روز قیامت، جز اینکه سابقونِ اولون قبل از ما دارای کتاب شدند و ما بعد از آنها صاحب کتاب شدیم آنگاه همین روز جمعه بود که بر آنها واجب شد تا آن را روزِ تعطیل و عبادت قرار دهند ولی درباره آن اختلاف کردند و خداوند هدایت به سوی آن را به ما موهبت فرمود. مردم هم تابع ما هستند، یهود فردا و نصارا پس فردا.

اُدْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿125﴾

با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایت یافتگان داناتر است (125)

توجه: و نیز می فرماید: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ» = «با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند» (1).

در صافی، ج 4، ص 147، از امام صادق (ع): مجادله احسن، مجادله با استدلالِ به قرآن است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 147، از احتجاج، از امام صادق (ع): رسول خدا (ص) به طورِ مطلق، جدال

ص :142


1- عنکبوت46

را نهی نفرموده است، بلکه جدالی را منع فرموده است که غیرِ احسن باشد. مگر نشنیده اید که خدایتعالی می فرماید: «لا تجادلوا اَهل الکتاب اِلا بِالتی هِی اَحْسَن» (عنکبوت 46) و می فرماید: «وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ» (نحل 125)، پس جدال و مناظره به شیوه ی پسندیده چیزی است که علمای دین به آن سفارش شده اند، اما مجادله به روشِ ناپسند و غیر طبیعی حرام است. و …

در امالی شیخ صدوق، ص 765، م73، از امام صادق (ع):

هر کس به خدا سوگند بخورد باید راست بگوید و هر کس راست نگوید از خدا نیست. و هر کس که برایش به خدا سوگند بخورند باید راضی شود و اگر راضی نشد، از خدا نیست.

از همان منبع، ص 569: هر کس به دروغ گوید: «خدا می داند» ، عرش از احترامِ خدا می لرزد.

در کافی، ج 3، ص 175، چ1، از امام صادق (ع):

لقمان به پسرش گفت: «اگر خیال کنی سخن نقره است پس بدان که سکوت طلاست» .

از همان منبع، ص 178، از امام صادق (ع): مؤمن تا وقتی خاموش است نیکوکار نوشته شود و چون سخن گوید، نیکوکار یا بدکردار نوشته شود.

در کافی، ج 3، ص 176، چ1، از رسول خدا (ص): نجات مؤمن در نگهداشتن زبان است.

از همان منبع، ص 177: کسی که سخنش در عملش نباشد، خطایش زیاد و عذابش فرا رسد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل17، ص 324، چ1، از حضرت علی (ع):

هر گاه بپرسی از روی دانش آموزی بپرس نه از روی سرکشی و خرده گیری زیرا که نادانِ یادگیرنده مانند دانشمند است و دانشمند خرده گیر و سرکش همانندِ نادان است.

از همان منبع، ف1، ص 105: سخن مانندِ داروست، کمش سودمند و زیادش کشنده است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 92، چ1، از حضرت علی (ع):

تا زمانی سخن در بند توست که لب نگشایی ولی وقتی لب گشادی تو در بند آنی.

از همان منبع، ص 130: با دشمنِ دانا مشورت کن و از رأیِ دوست نادانت بپرهیز.

در بحارالانوار، جلد 75، صفحه312، از رسول خدا (ص): هنگامی که مؤمن را خاموش ببینید به او

ص :143

نزدیک شوید که دانش و حکمت به شما القا می کند و مؤمن کمتر سخن می گوید و بسیار عمل می کند و منافق بسیار سخن می گوید و کمتر عمل می کند.

در بحارالانوار، جلد 75، ص 300، از امام صادق (ع):

نشانه عاقل فکر کردن و نشانه فکر کردن، سکوت نمودن است.

در اصول کافی، ج 2، ص 114، از امام صادق (ع):

حضرت مسیح علیه السلام می فرمود؛ جز به ذکر خدا سخن زیاد مگویید، زیرا کسانی که در غیر ذکر خدا سخن بسیار می گویند دلهایی پر قساوت دارند ولی نمی دانند!

از همان منبع، ص 113، از امام علی بن موسی الرضا (ع): سکوت دری از درهای دانش است، سکوت محبت می آورد و دلیل و راهنمای همه خیرات است.

از همان منبع، از امام علی (ع): سکوت لباس وقار بر تو بپوشاند و مشکل عذرخواهی را بردارد.

در میزان الحکمه، ماده صمت، حدیث 10826، از امام حسن (ع):

سکوت یاور خوبی است در بسیاری از موارد، هر چند سخن گویی فصیح باشی!

در کتاب إحقاق الحقّ، ج 11، ص 238، از امام حسن (ع): هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخن و بیانش در بیان حقایقْ آزاد و روشن خواهد شد و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه می یابد و بر معلوماتش افزوده می گردد و به سادگی می تواند دیگران را هدایت نماید.

وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ (126)

وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (127)

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128)

و هر گاه خواستید مجازات کنید، تنها به مقداری که به شما تعدی شده کیفر دهید! و اگر شکیبایی کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است (126) صبر کن و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و به خاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئه های آنها، در تنگنا قرار مگیر! (127) خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کرده اند و کسانی که نیکوکارند (128)

خلاصه آیات سوره نحل:

2: روح 8: چیزهایی که شما نمی دانید خلق کرد 15: در زمین کوهها را افکند تا شما نلرزید 16: ستارگان را هادی قرار داد (اهل بیت) 29: ابواب جهنم 48: سجده سایه از راست و چپ ها 49: ماخَلَق، مشغول سجده ی خدای تعالی هستند.

61: اگر به ستمشان مؤاخذه می کرد هیچ جنبنده ای نمی ماند.

66: شیر 67: خرما و انگور – سکراً 68: نحل 69: شفای مردم 70: ارذَلِ العُمُر 84 و 89: شاهد 92: رشته را پنبه نکنید 98: استعاذه 99: شیطان بر مؤمنین تسلط ندارد. 101: تبدیل آیه ای به جای آیه دیگر 123: ملت ابراهیم حنیف 124: سبت. 125: جدال احسن.

ص :144

17 سوره اسراء

17 – سوره بنی اسرائیل = اِسرا (سیر در شب) = سبحان. (مکی است و 111 آیه دارد).

خلاصه مطالب: معراج– دو فساد بنی اسرائیل– رجعت– تسبیح جامدات– هلاکت در آخر الزمان– رؤیای پیامبر (ص)– تکریم و تفضیل– تحدی– جسم مثالی– معجزات نه گانه موسی (ع).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَیٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ ﴿1﴾

پاک و منزه است خدایی که شبانه بنده خود (محمد ص) را از مسجد الحرام (مکه) به مسجد الاقصی که پیرامونش را (به قدوم خاصان خود) مبارک ساخت، سیر داد تا آیات خود را به او بنماید که خدا به حقیقت شنوا و بیناست (1)

«اِسراء» : به معنای سیر در شب است و در قرآن کریم تنها در همین آیه شریفه آمده است.

«اَسری» : به معنای اُسَرای جنگی است و تنها در سوره انفال آیات 67 و70 آمده است. و نیز همین کلمه به معنای فعلی «اِسری» در همین آیه (بنی اسرائیل 1) به صورت «اَسری» آمده است. (اِسرا، مصدری از اَسرا است. یعنی «اَسرا= در شب سیر داد» . «اِسرا= در شب سیر دادن»).

«عبد» : کسی است که به عبودیت و بندگی برسد. و خداوند سبحان با به کار بردنِ این کلمه در وصفِ رسولِ ارجمندش در حقیقت می خواهد بفرماید عامل معراج، عبودیت و عبد شدن است.

«مسجد اقصی» : برخی معتقدند، مقصود بیت المقدس است و چون از مسجد الحرام دور است به آن اقصی (دور) گویند. ولی در برخی از روایات آمده است که منظور از «مسجد اقصی» ، بیت المقدس نیست بلکه مسجدی است در آسمان و گویا در آسمان چهارم است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 152، از عیاشی، ج 2، ص 279، آورده است: از امام صادق (ع) درباره مساجدی که دارای فضیلت و شرافت است سؤال شد، امام (ع) فرمود: مسجدالحرام و مسجد الرسول. سؤال شد: آیا مسجدالاقصی جزءِ این مساجد نیست؟ فرمود: آن در آسمان است که رسول خدا (ص) به سوی آن سیر داده شد. گفته شد: مردم می گویند که منظور (از مسجد الاقصی)، بیت

ص :145

المقدس است. امام (ع) فرمود: (خیر) مسجد کوفه با فضیلت تر از آن می باشد.

«اقصی» : از ماده «ق ص و» به معنای دوری است.

«لنریه من آیاتنا» : کلمه «من» می رساند که پاره ای از آیات خود را به وی نشان داد همچنانکه می فرماید: «لَقَدْ رَأَی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی» = «او پاره ای از آیات و نشانه های بزرگ پروردگارش را دید» (1).

چند نکته در مورد مسئله معراج حضرت رسول (ص):

1 - بحث معراج در دو سوره قرآن کریم اشاره شده است: (نجم 1تا 18) و (اسرا 1).

2 - معراج در مکه و قبل از هجرت به مدینه اتفاق افتاده است و دو دلیل را می توان بر این گفته شاهد گرفت: الف _ همین آیه که می فرماید: «از مسجد الحرام» ب _ بسیاری از روایات که: «حضرت رسول (ص) جریان شب گذشته خود را برای قریش نقل نموده و آنها انکار نمودند».

اما اینکه دقیقاً چند سال قبل از هجرت بوده روایات زیادی است و به طور قطع نمی توان بیان کرد. به عبارتی معراج بعد از بعثت و قبل از هجرت بوده است.

3 - معراج بیش از یکبار انجام گرفته است و دو دلیل هم می توان شاهد گرفت: الف _ آیه شریفه 13 سوره نجم که می فرماید: «و لقد راهُ نزلةً اُخری» = «و در حقیقت آن را دفعه دیگری بدید» . ب _ روایات ائمه (ع) که به بیش از دو بار معراج اشاره دارد.

4 - معراج حضرت رسول (ص) هم جسمانی و هم روحانی بوده است چرا که سابقه معراج جسمانی و روحانی در تعدادی از انبیاء گذشته هم بوده است. مثلاً: معراج حضرت موسی (ع) که خداوند متعال او را با جسم و روحش تا طور سینا برد: «و ما کنت بجانب الطور» = «تو در جانب طور نبودی» یا معراج ابراهیم (ع) که تا آسمان دنیا برده شد: «و کذلک نری ابراهیم» = «این چنین به ابراهیم نشان دادیم» و یا عیسی (ع) که تا آسمان چهارم برده شده است: «و رفعنا مکاناً علیا» = «او را تا جایی بلند عروج دادیم» . در ضمن اگر مسئله معراج به قول بعضی از افراد تنها روحانی بوده و صرفاً رؤیایی بیش نبوده باشد دیگر جا نداشت آیات قرآنی این قدر درباره آن

ص :146


1- نجم 18

قدرت نمایی کند و یا قریش آن را به شدت انکار کنند و نیز مشاهداتی که آنجناب در بین راه دیده و نقل فرموده با رؤیا بودن معراج نمی سازد. از اینها هم گذشته مسئله رؤیا طوری است که ممکن است توسط انسانهای گنهکار هم رؤیت شود حتی گاهی عجیب تر و واقعی تر از بعضی خوابهای مؤمنین باشد. و این مطلب دستاویزی محکم است که قریش در آن زمان به آن تمسک نکردند. یعنی حضرت رسول (ص) بیان معراج خود را هم روحانی و هم جسمانی به قریش گفته بود و آنها نیز بعد از اثباتِ نشانه ها، به آنجناب نسبت سحر زدند. پس باید گفت: مسئله معراج، معجزه است و چیزِ غیر ممکنی نیست که خداوند نتواند (العیاذ بالله) پیامبرش را به صورت جسمانی عروج دهد.

5 - در بحث معراج روایات فراوانی آمده است در عده ای از روایات، مفسرین در تأیید آنها اختلاف نظر دارند. مثلاً: «روایاتی که اشاره دارد به سخن گفتن علنی با خداوند و دیدن خدا و با او بر تخت نشستن و امثال آن و یا روایتی که اشاره دارد به اینکه، شکم رسول خدا (ص) را شکافته و دل او را شستند» . برخی از مفسرین از جمله صاحب مجمع این روایات را رد کرده است. برعکس عده ای، آنها را قبول دارند، از جمله صاحب المیزان، ج 25، ص 61 و آورده است: «اینگونه روایات از باب تمثلات برزخی و یا روحی بوده است که به هیچ وجه نمی شود انکارش کرد مثل مجسم شدن دنیا در هیأت زنی که همه رقم زیور دنیایی به خود بسته و تمثل دعوت یهودیت و نصرانیت و دیدن انواع نعمت ها و عذابها برای بهشتیان و دوزخیان و امثال اینها».

☼ مؤلف:

بیان کردن یک سری از مسائل به صورت تمثیل و کنایه در تمام زبانها و حتی در قرآن کریم هم مرسوم است مثلاً آنجا که می فرماید: «یَد الله فَوق اَیدیهم» = «دست خدا بالای دستهاست» (فتح10)، بنابراین نمی توان تمام روایاتِ تمثیلی و کنایه ای را انکار نمود. اما یک سری از روایات را هم نباید به حکم تمثیل قبول کرد، مثلاً در آنجا که می گوید: «پیامبر با خدا بر تخت نشست» ، که اصلاً بحث تمثیل و کنایه نیست بلکه عین شرک و عناد است. و یا یک سری دیگر از روایات غیر تمثیلی که عده ای از معتقدین به معراج روحانی آورده اند، مثل این روایت که می گوید: «عایشه گفته است آن شب که رسول خدا (ص) به معراج رفت تا صبح در بسترش

ص :147

بیرون نشد» . اما این روایت یقیناً مردود است چرا که معراج، قبل از هجرت بود و ازدواج عایشه بعد از هجرت رخ داد. بنابراین چشم بسته نمی توان همه روایات را قبول یا بدون دلیل رد کرد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 164، از کشف الغمه و بحارالانوار، از حضرت رسول (ص):

پروردگار در شب معراج به زبان علی (ع) با من تکلم فرمود. و فرمود: تو را از خودم آفریدم و علی (ع) را از نور تو خلق کردم و بر اسرار قلب تو آگاهم و می دانم که نزد تو هیچ کس از علی (ع) محبوب تر نیست لذا با لسان علی (ع) تو را خطاب کردم تا قلبت آرام گیرد.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 14 تا28، از مجمع البیان، از حضرت رسول (ص): (خلاصه روایت)

وقتی در مکه بودم جبرئیل با اسرافیل و میکائیل نزدم آمدند و جبرئیل، براق را که حیوانی (بهشتی) بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر و صورتی چون انسان و پاهایی چون شتر و دارای دو بال است، حاضر کرد و من سوار شده تا به بیت المقدس رسیدم. آنجا فرشتگانی از آسمان فرود آمده از ناحیه رب العزه به من بشارت داده و احترام کردند (و انبیاء هم حاضر بوده و مرا بشارت دادند) و من در آنجا به نماز ایستادم (و انبیاء و جبرئیل هم به من اقتدا کردند) پس به آسمان بالا (آسمان زمین یا اول) صعود داده، عجایب و ملکوتش دیدم. ملائکه آنجا به من سلام کردند. بعد به آسمان دوم رفته، عیسی بن مریم و یحیی و زکریا (ع) را ملاقات کردم. در آسمان سوم حضرت یوسف (ع)، آسمان چهارم ادریس (ع)، آسمان پنجم هارون (ع)، آسمان ششم موسی (ع) و آسمان هفتم ابراهیم (ع) را دیدم. از آسمان هفتم گذشته به اعلی علیین رفتم ابتدا به بیت معمور رفته دو رکعت نماز خواندم و بعد وارد بهشت شدم. آنگاه به درخت سدرة المنتهی رسیدم و بعد صدای اذانی شنیدم و در همان آسمان بر ملائکه امامت کردم همان طور که در بیت المقدس بر انبیاء امامت کرده بودم و نماز گزاردم. بعد از آن با جبرئیل به کنار نهری به نام نهر نور و بعد از آن به حجاب های پانصدتایی رسیدیم که میان هر دو حجاب پانصد سال راه بود. در آنجا (سدرة المنتهی) جبرئیل گفت: من نمی توانم از این جا جلوتر بیایم، اگر بیایم خواهم سوخت، پس به تنهایی آنقدر جلو رفتم تا آنکه گفتار خدایی را شنیدم که می فرمود: من محمودم و تو محمدی،

ص :148

اسمت را از اسم خودم مشتق نمودم، هیچ پیامبری برنگزیدم مگر آنکه برای او وزیری قرار دادم و تو پیغمبر من و علی بن ابیطالب وزیر توست؛ «فَکَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی» (نجم9)، بعد از آن به مکه بازگشتم. صبح داستان را برای مردم قریش شرح دادم. ابوجهل و مشرکین مرا تکذیب کردند و گفتند بگو در این سفر چه دیدی؟ فرمود: به کاروان فلان قبیله برخوردم و دیدم که شتری گم کرده و … (خلاصه یک سری از نشانه های کاروانهای عازم به مکه را داد و همه ی نشانه ها هم صحیح بود، ولی ایمان نیاوردند).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 117، از شیخ طوسی، از حضرت رسول (ص): در شب معراج چنان به قرب جوار پروردگار نزدیک شدم که از نقطه ی دو قوس هم نزدیک تر بودم. پروردگار خطاب فرمود: ای محمد از میان امت، چه کسی را بیشتر دوست می داری؟ عرض کردم: علی را. فرمود: نظر کن به یمین خود. برگشتم به طرف راست و علی را دیدم.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 117، از ابن مسعود روایت کرده که گفت: روزی برای دیدار علی (ع) به خانه حضرت فاطمه (س) رفتم. آن حضرت تشریف نداشتند. پرسیدم: علی (ع) کجا رفته؟ فرمود: جمعی از فرشتگان در موضوعی اختلاف داشتند، از پروردگار تقاضا کردند که یک نفر را برای ایشان حَکَم قرار بدهد. پروردگار علی (ع) را برای آنها برگزید. جبرئیل فرود آمد و او را عروج داد.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 50، از عیاشی، از امام صادق (ع):

رسول خدا (ص) در شب معراج هم نماز عشاء و هم نماز صبح را در مکه خواند.

نماز در چه زمانی واجب شد؟

برای پاسخ به این سؤال بهتر است درآغاز روایاتی را بیان کنیم که به «صلوة» اشاره دارند:

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 37 تا 40، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

حضرت رسول (ص) فرشته ای را بعد از آسمان هفتم می بیند که اذان می گوید و بعد از اذان بر ملائکه امامت کرده و بعد از نماز به سجده پروردگار می افتد. در آن حال پروردگار ندا داده: «من بر همه انبیاء قبل از تو پنجاه نماز واجب کرده بودم، همان پنجاه نماز را بر تو و امتت

ص :149

نیز واجب کردم، این نمازها را در امتت به پای دار» . (و خلاصه، با درخواست پیامبر (ص)، خدای تعالی تخفیفی به امت آخر داده و آن را به پنج نماز ولی با ثواب پنجاه نماز کاهش می دهد).

از همان منبع، ص 45، از حضرت علی (ع): اذان را در شب معراج تعلیم رسول خدا (ص) کردند.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 45، از کتاب علل، از اسحاق بن عمار روایت کرده که گفت: من از حضرت موسی بن جعفر (ع) پرسیدم چطور شد که هر یک رکعت نماز دارای یک رکوع و دو سجده شد؟ و با اینکه سجده دو تاست، دو رکعت حساب نمی شود؟ حضرت فرمود: اولین نمازی که رسول خدا (ص) به جا آورد نمازی بود که در برابر پروردگار متعال و در جلوی عرش خدای عزوجل خواند و شرحش چنین است که وقتی آن جناب را به معراج بردند حضرت در چشمه ی صاد وضو گرفت و با گفتن «الله اکبر» نماز را شروع کرده و حمد و سوره ی توحید را در رکعت اول خواند و در رکوع «سبحان ربی العظیم و بحمده» را سه بار ذکر نمود و به دستور خدا به سجده رفته، ذکر «سبحان ربی الاعلی و بحمده» را سه بار ذکر نمود و بعد دستورش داد بنشیند. رسول خدا (ص) نشست و بعد بی اختیار و بدون اینکه دستور داشته باشد به سجده افتاد و سه بار تسبیح گفت، خداوند متعال دستور داد برخیز و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بخوان. امام موسی بن جعفر (ع) سپس فرمود: نمازی که خدای تعالی دستور داد دو رکعت و دو سجده داشت و حضرت رسول (ص) در هر رکعت بی اختیار سجده نمود و خداوند متعال هم همان دو سجده را واجب کرد. پرسیدم فدایت شوم آن صاد که رسول خدا (ص) مأمور شد از آن غسل کند چه بود؟ فرمود: چشمه ای است که از یکی از ارکان عرش می جوشد و آن را آب حیات می گویند و همان است که خدای تعالی در قرآن از آن یاد کرده و فرموده: «ص و القرآن ذی الذکر» .

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 47، از کافی، از امام صادق (ع): رسول خدا (ص) را در دو نوبت به معراج بردند. جبرئیل او را در موقعی (یکی از آن دو نوبت) برد و به او گفت: اینجا باش که در جایی قرار گرفته ای که تاکنون نه فرشته ای بدان راه یافته و نه پیغمبری، اینجاست که پروردگارت صلاة می گذارد و می گوید: «سبّوح و قدوس منم پروردگارِ ملائکه و روح رحمتم … » .

ص :150

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 51، از کافی، از امام صادق (ع): بعد از آنکه رسول خدا (ص) به معراج رفت در مراجعت ده رکعت نماز به جا آورد. هر دو رکعت به یک سلام و چون حسن و حسین (ع) متولد شدند رسول خدا (ص) به شکرانه خدا هفت رکعت دیگر زیاد کرد و خداوند هم عمل او را امضا فرمود و اگر در نماز صبح چیزی اضافه نکرد برای این بود که در هنگام فجر ملائکه شب می رفتند و ملائکه روز می آمدند. و چون خداوند دستورش داد تا در مسافرت نمازهایش بشکند رسول خدا (ص) همه را دو رکعتی کرد مگر مغرب را که از آن چیزی کم نکرد. در نتیجه شش رکعت را بر امتش تخفیف داد. و احکام سهو هم تنها مربوط به رکعتهایی است که رسول خدا (ص) اضافه کرد و اگر کسی در اصل واجب یعنی دو رکعت اول شک کند باید نماز را از سر بگیرد.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 51، از مرحوم صدوق، در کتاب فقیه آورده است:

از امام سجاد (ع) پرسیده شد چه وقت نماز بدین طریق که امروز واجب است بر مسلمین واجب شد؟ امام (ع) فرمود: (نماز) در مدینه و بعد از ظهور اسلام و قُوَّت گرفتن آن واجب شد زمانی که خداوند جهاد را بر مسلمین واجب کرد، آنگاه رسول خدا (ص) هفت رکعت به آن اضافه کرد، دو رکعت در نماز ظهر و دو رکعت در نماز عصر و یک رکعت در مغرب و دو رکعت در عشاء و نماز صبح را به حال خود به همان دو رکعتی که در مکه واجب شده بود باقی گذارد.

☼ نکته:

روایات فوق، می رسانند که نماز بعد از معراج واجب شده است. اما به استناد دو آیه شریفه علق که می فرماید: «أَرَأَیتَ الَّذِی ینْهَی» ، «عَبْداً إِذَا صَلَّی» = «هیچ یادت هست آن کسی را که نهی می کرد بنده ای را که نماز می خواند» (علق9 و10) و مفسرین معتقدند این آیات قبل از بعثت و در توبیخ ابوجهل نازل شده اند و نیز این روایت که آنجناب قبل از اعلام دعوتش با حضرت علی (ع) و خدیجه (س) نماز می خواند و روایات زیادی که می رساند آن حضرت (ص) از روز اول بعثتش نماز می خواند پی برده می شود که پیامبر (ص) قبل از معراج هم نماز می خوانده است. حال ممکن است عده ای این اشکال را وارد کنند که چرا این دو دسته روایات یعنی آنهایی که نماز را بعد از معراج واجب کرده و عده ای که شاهد برخواندن نماز قبل از معراجند با

ص :151

هم متناقضند؟ در پاسخ شاید بتوان گفت: (والله اعلم)

اولاً: حضرت رسول (ص) تنها یکبار به معراج نرفته، حتی طبق بعضی از روایات بارها به معراج رفته و هر بار مراتبی از آیات الهی را رؤیت نموده است و صلوة ذکر شده هم ممکن است در همان معراج اول رخ داده باشد، همچنانکه روایت ذیل به آن اشاره دارد:

در تفسیر جامع، ج 4، ص 117، از بصائر الدرجات، از امام صادق (ع):

پیامبر اکرم (ص) را 120 بار به معراج بردند و در هر مرتبه فضیلت و شرافت و ولایت امیر المؤمنین (ع) و فرزندانش را به پیامبر (ص) سفارش و امر و تأکید فرمود و هیچ فریضه ای را به اندازه ی ولایت سفارش و تأکید نمی فرمود.

ثانیاً: اینکه مراد از نماز را نباید فقط صلوة و نمازی فرض کرد که هم اکنون به صورت 17 رکعت در شبانه روز می خوانیم، بلکه نماز هر نوع ستایش و عبادت خدای تعالی است. یعنی ممکن است نمازی که به صورت امروزی بر پیامبر اکرم (ص) واجب شد، بعد از معراج بوده و قبل از آن به نحوی دیگر و حتی سخت تر از این نماز بوده باشد.

ثالثاً: با توجه به کمالات عالی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) هرگز نمی توان تصور کرد، آن بزرگواران، که معلم و آموزگار فرشتگان بوده اند و نحوه ی تسبیح خداوند را به فرشتگان آموزش داده اند و قبل از خلقت ماسوا حیات معنوی و عرفانی داشته اند، خودشان مشغول صلوة و تسبیح حضرت حق تعالی نبوده باشند. از این هم گذشته آیا ممکن است پیامبر (ص) تا قبل از بعثت یعنی حدود 40 سال از عمر شریفش را بدون صلوة و تسبیح خداوند متعال و غافل از او گذرانده باشد؟ هرگز که چنین باشد!!!

خلاصه کلام: شکی نیست که پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت و در تمام طول عمر شریفش مشغول ذکر و صلوة خداوند متعال بوده است. اما این امکان وجود دارد که نحوه ی صلوة پیامبر (ص) قبل و بعد از معراجش فرق داشته باشد و بعد از معراج نحوه و شکل صلوة به صورت امروزی بر آن بزرگوار واجب شده باشد.

ص :152

توجه: بحثی در این خصوص در ذیل آیات شریفه 9 و10 سوره کریمه علق آمده است.

وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی إِسْرائیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونی وَکیلاً (2)

ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً (3)

ما به موسی کتاب آسمانی (تورات) دادیم؛ و آن را وسیله هدایت بنی اسرائیل ساختیم؛ (و گفتیم: ) غیر ما را تکیه گاه خود قرار ندهید! (2) ای فرزندان کسانی که با نوح (بر کشتی) سوار کردیم! او بنده شکرگزاری بود (3)

وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿4﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا ﴿5﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا ﴿6﴾ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا ﴿7﴾ عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا ﴿8﴾ و در کتاب (تورات) چنین مقدر کردیم و به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی برخواهید خاست (4) پس آنگاه که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما می گماریم تا میان خانه ها[یتان برای قتل و غارت شما] به جستجو درآیند و این تهدید تحقق یافتنی است (5) سپس شما را بر آنها چیره می کنیم؛ و شما را به وسیله داراییها و فرزندانی کمک خواهیم کرد؛ و نفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرارمی دهیم (6) اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می کنید؛ و اگر بدی کنید باز هم به خود می کنید. و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر می شود؛ و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند (7) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هرگاه برگردید، ما هم بازمی گردیم؛ و جهنم را برای کافران، زندان سختی قرار دادیم (8)

قضاء: فیصل دادن به امری است. بأس: یعنی شدت و مکروه.

☼ نکته:

آیات شریفه فوق مربوط به دو نوبت طغیان و فساد بنی اسرائیل است که به مستوجب آن دو فساد، دو بار تنبیه شده و می شوند. و مفسرین در اینکه آن دو فساد چه بوده است اختلاف

ص :153

نظر دارند، از جمله:

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 79، آمده است:

اول کسی که بیت المقدس را ویران کرد بخت النصر بود که در این نوبت هفتاد سال خرابه افتاده بود و آن کس که در نوبت دوم بیت المقدس را ویران کرد قیصر روم اسپیانوس بود که تقریبا یک قرن قبل از میلاد می زیسته و وزیر خود «طرطوز» را روانه کرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذلیل سازد. که بعید نیست این دو حادثه مدِّنظر باشد زیرا بقیه حوادث بنی اسرائیل طوری نبوده که به کلی آنها را از بین برده و مملکتشان را از آنها گرفته باشد. بر خلاف داستان بخت النصر که همه آنها تا زمان کوروش به کلی از بین رفتند. آنگاه کوروش بعد از مدتی آنها را جمع نموده و به عزرا یکی از کاهنان آنها اجازه داد تا تورات را بر آنها بنویسد و بیت المقدس را بازسازی نمود. که این حادثه 450 سال قبل از میلاد بود. بار دیگر رومیان بر آنان مسلط شده که حدود 100 سال قبل از میلاد بود و دیگر تا زمان اسلام نتوانستند قد علم کنند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 120: نخستین فساد بنی اسرائیل در روی زمین، کشتن «شعیای» پیغمبر بود و پس از آن خداوند بخت النصر را بر آنها مسلط کرد که بنی اسرائیل را قتل عام کرد و مسجد بیت المقدس را خراب نمود و تورات را بسوزانید. فساد دوم آنها، کشتن یحیی (ع) بود. حق تعالی به کیفر خون یحیی (ع) طیطوس را غلبه داد و برای بار دوم اهالی بیت المقدس را قتل عام نمود و مسجد را خراب کرد و داستان آنها بدین قرار است: در عصر پادشاهیِ شخصی بنام «صدیقه» خداوند متعال پیغمبری به نام «شعیا» را بر بنی اسرائیل مبعوث کرد تا احکام تورات را تجدید کند. بعد از مرگ صدیقه، بنی اسرائیل بر سر تاج و تخت او یکدیگر را کشتند و خونهای بسیاری ریخته شد. شعیا آنها را پند و اندرز داد ولی در آنها اثر نکرد تا جایی که شعیا را شهید کردند. خداوند متعال به سبب قتل پیغمبرش بخت نصر را بر آنها مسلط کرد. (بخت نصر پادشاه و جباری نیرومند از بابل بود که در آغاز از بنی اسرائیل حمایت می کرد ولی چون آنها تمرد کردند بر آنها حمله کرد، مسجد اقصی را خراب، تورات و کتب انبیاء را طعمه حریق ساخت و مردم را قتل عام نمود.

ص :154

بنی اسرائیل در ذلت و خواری تا مدتی بعد از مرگ بخت نصر به سر بردند تا آنکه کوروش کبیر یکی از پادشاهان ایران تصمیم گرفت به بابل سفر نموده آن جا را فتح کند. وقتی فتح کرد نسبت به اسرای بنی اسرائیل مهربانی نمود و به آنها اجازه داد تا دوباره به وطن خود سرزمین مقدس بروند. و به آنها در تجدید بنای مسجد اقصی و بناهای ویران شده کمک نمود. و به عزرا یکی از کاهنان آنها اجازه داد تا تورات را بر آنها بنویسد). و خداوند متعال دولت و نعمت به آنها عطا نمود. پس از مدتی باز بنی اسرائیل، ستمکار و سرکش شدند و این بار حضرت یحیی بن زکریا (ع) را به قتل رسانیدند. خداوند طیطوس را بر آنها مسلط کرد، که آنها را قتل عام نمود.

☼ مؤلف:

اکثر مفسرین مراد از این دو فساد و قتل عام بنی اسرائیل را از یک طرف به گذشته برگشت داده اند. و از طرفِ دیگر، تنبیه و مجازات کنندگان قوم بنی اسرائیل را به افرادی جبّار و ستمگر مثل بخت النصر، طیطوس، اسپیانوس و … بسط داده اند.

اما به نظر حقیر و با دلایلِ ذیل، این تفسیر بی اشکال نیست:

1 - در قرآن کریم و روایات، هیچ اشاره ای به این دو فساد نشده است. و این مفسرین صرفاً نظرات شخصی خودشان را بیان کرده اند و دلیلِ محکمی از قرآن و روایات نیاورده اند.

2 - حمله به بیت المقدس علاوه بر بخت نصر پادشاه بابل و اسپیانوس پادشاه روم، همچنین توسط مسلمانان در سال 17 هجری قمری برای اولین بار صورت گرفت. و تقریباً تا اواسط قرن بیستم میلادی، بر این شهر تسلط داشتند.

3 - صراحتِ آیات شریفه، بر جاری بودن این حکم است و چون قرآن کریم کتاب همه ادوار است لذا این نصیحت و تهدید هنوز هم باقی است که «اگر فساد کنید، سرکوب می شوید» .

4 - به استناد روایات، آیه 6 و7، اشاره به واقعه «رجعت» دارند. که اگر این روایات صحیح باشند پس وعده ی عذابِ بنی اسرائیل همچنان پا برجاست، چرا که رجعت هنوز نیامده است.

5 - اگر به دقت به رخدادهای عالم توجه کنیم متوجه می شویم که اکثر جنایات و فسادِ عالم، ناشی از صهیونیسم است که از اقوام بنی اسرائیل بوده و فسادشان عالم گیر شده است، به

ص :155

عبارتی فسادِ دومشان همین فساد است که به استناد روایات ان شاء الله به دست منجی عالم (عج) و بندگانِ قدرتمندِ مؤمنِ اهلِ رجعت سرکوب خواهند شد. (والله اعلم).

و اما تفسیر آیات:

1 - مراد از «کتاب» در آیه: « … فِی الْکِتَابِ … » (آیه4)، «قرآن کریم» نیست، چرا که بنی اسرائیل قبل از قرآن کریم از بروز این دو فساد، خبر داشته و مورد نصیحت قرار گرفته بودند و لازمه آن این است که این خبر از لوح محفوظ به صورتِ کتابِ تورات به این قوم داده شده باشد. پس منظور «تورات» است.

2 - مراد از «مسجد» در آیه: «وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِد … » (آیه7)، مسجد الاقصی است. و مراد از «ارض» در آیه: «فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ» (آیه4)، به طور خاص «زمین بیت المقدس» است. بنابراین این دو فساد و سرکوب در سرزمین فلسطین بوده و خواهد بود. (والله اعلم).

3 - آیات شریفه فوق از دیدِ زمانِ نزولِ تورات و به نحوی شیوا، زیبا و بسیار عمیق و ژرف به دو واقعه اشاره می فرمایند که هنوز هم این حکم جاری و پا بر جا باشد. و این برداشت از آیات شریفه به ذهن هر خواننده ای می رسد که اگر کسی فساد کرده و بر مردم ظلم کند، باعثِ تسلط و غلبه ی بندگانِ خدا بر او خواهد شد.

4 - با توجه به صراحتِ آیات شریفه بخصوص آیه 7 و نیز به استناد روایات که این آیه به رجعت اشاره فرموده است، بنابراین تنبیه این قوم در آینده و در زمان رجعت و ظهور است.

5 - به استناد همان روایات، تنبیه کنندگانِ دوم، از مؤمنینِ خالصند.

6 - با توجه به شواهدِ تاریخی در خصوص سرکوبی شدید قوم بنی اسرائیل، به احتمال قوی فساد و تنبیه شدنِ اولِ این قوم در گذشته رخ داده است.

7 - ممکن است عده ای بگویند: تنبیه کنندگان اول هم حتماً مؤمن بوده اند. و استناد کنند به آیه شریفه 5 و بگویند: در این آیه شریفه دو کلمه «بَعَثْنَا= بر می انگیزیم» و «عِبَاداً لَّنَا= بندگانی از خودمان» ، به کار رفته است، که در توصیفِ مهاجمین و تنبیه کنندگانِ بنی اسرائیل می باشد،

ص :156

پس بعید است خداوند سبحان، ظالمین و جباران را با این کلمات وصف فرماید، بلکه این اوصاف برای انبیاء و اولیاء به کار رفته است. همچنان که می فرماید: «وَاذْکُرْ عِبَادنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ» = «و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را» (ص45) و می فرماید: «عَبْدَینِ مِنْ عِبَادنَا صَالِحَینِ» = «نوح و لوط دو بنده از بندگان صالح ما بودند» (1).

و می فرماید: «بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» = «ما در هر امتی رسولی برانگیختیم» (2).

پاسخ به این گروه: قرآن کریم این دو کلمه را علاوه بر مؤمنین، در وصفِ مجرمین هم به کار برده است: آنجا که می فرماید: «قَالُوا یا وَیلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا» = «مجرمین گویند: ای وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟!» (3).

و می فرماید: «أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ» = «آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خودشان، راه را گم کردند؟!» (4).

پس با این دلیل نمی توان به طور قطع ثابت کرد که آنها مؤمنند. هر چند که در قرآن کریم غالباً از کلمه «عباد» در خصوصِ مؤمنین استفاده شده است و لذا وزنه ی مؤمن بودنِ مهاجمینِ اول با این استدلال سنگین تر است، اما قطعی نیست.

8 - در آیه 6، اشاره می فرماید که بنی اسرائیل بر مهاجمینِ اول تسلط می یابند. و این غلبه ی بنی اسراییل بر تنبیه کنندگان، تا زمان تنبیه دوم بنی اسراییل ادامه دارد. و این مطلب فقط بر مسلمانان انطباق دارد، نه بخت النصر بابلی و طیطوس رومی؛ زیرا بنی اسرائیل نتوانستند بعد از شکست از بخت النصر و طیطوس، بر این دو پادشاه مسلط شوند (گرچه توانستند سرزمین خودشان را پس بگیرند). در این میان، تنها مسلمانان در طی 14 قرن بر یهودیان تسلط داشتند و بعد از آن یهودیان توانستند در قرن اخیر بر مسلمانان غالب شوند.

9 - عبارتِ «وَلِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ» (آیه7)، اشاره به «مهاجمینِ دوم» دارد، که ضمایر دو کلمه «لِیدْخُلُوا» و «دَخَلُوهُ» ، به کلمه «عباداً لنا» ، در آیه 5، برمی گردد به عبارتی مهاجمینِ اول و دوم یکی هستند و تنبیه اول و دوم یهود توسط یک گروه از بندگان خدا صورت

ص :157


1- تحریم10
2- نحل36
3- یس52
4- فرقان17

می گیرد که این مسئله تنها بر مسلمانان منطبق است؛ این در حالی است که سایر سرکوبگرانِ یهود از جمله بخت النصر، طیطوس و … هر کدام فقط یکبار به سرکوب یهودیان ساکن اورشلیم پرداخته اند. پس با این استدلال معلوم می شود هر دو مهاجم مسلمانند. (والله اعلم).

10 - عبارت «وَعْدُ الْآخِرَةِ= وعده دیگر (دوم)» (آیه 7)، به معنای «زمان تنبیه دوم بنی اسرائیل» است و همین عبارت در آیه: «وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکُنُوا الأرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًا» = «و بعد از آن به بنی اسرائیل گفتیم: در این سرزمین [بیت المقدس] ساکن شوید! اما هنگامی که وعده دیگری (دوم) فرا رسد، همه شما را دسته جمعی (به آن دادگاه عدل) می آوریم» (اسراء ١٠٤)، آمده است.

در واقع به نظر می رسد که منظور از «وَعْدُ الآخِرَةِ» در این دو آیه ی شریفه یکی بوده و زمانی است که خداوند سبحان برای آخرین بار، قوم بنی اسرائیل را در این دنیا تنبیه می فرماید.

دو دلیلِ دیگر می توان آورد تا اثبات کند که منظور از «وَعْدُ الآخِرَةِ» ، روزِ قیامت نیست:

1 - در قیامت همه اقوام در محضر عدلِ الهی جمع می شوند و نه فقط قوم یهود. در صورتی که کلمه «وَعْدُ الآخِرَةِ» فقط در خصوصِ جمع کردنِ قوم یهود آمده است.

2 - خداوند سبحان همواره و هر گاه در قرآنِ کریمش به قیامت اشاره فرموده آن را با کلمه «یوم» ، آورده است: «یوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه50)، «یوْمِ الْآخِرِ» (مجادله22)، «یوْمٌ لَا بَیعٌ» (بقره254)، «یوْمِ الْقِیامَةَ» (آل عمران55) و (قیامت6) و (قلم39) و (ممتحنه3) و (مجادله7)، «یوْمَ لَا تَمْلِکُ نَفْسٌ» (انفطار19)، «یوْمُ الدِّینِ» (انفطار18و17و15) و (واقعه56) و (ذاریات 12)، «یوْمَ یرَوْنَهَا» (نازعات46)، «یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ» (نبأ40)، «یوْم الْفَصْلِ» (نبأ17) و (مرسلات38و14)، «یوْمُ لَا ینْطِقُونَ» (مرسلات35)، «یوْمًا عَبُوسًا» (إنسان10)، «یوْمًا ثَقِیلًا» (إنسان27)، «یوْمٌ عَسِیرٌ» (مدثر9)، «یوْمًا یجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا» (مزمل17)، «یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» (معارج4)، «یوْمَ لَا یخْزِی اللَّهُ النَّبِی» (تحریم8)، «یوْمَ یدْعُ الدَّاعِ» (قمر6)، «یوْمُ الْخُرُوجِ» (ق42)، «یوْمَ ینَادِ» (ق41)، «یوْمُ الْخُلُودِ» (ق34)، «یوْمُ الْوَعِیدِ» (ق20)، «یوْمٍ عَظِیمٍ» (أحقاف21)، و …

ص :158

اما در اینجا، به کلمه «وَعْد» اشاره فرموده است. پس مطابق شیوه همیشگی قرآن کریم اگر مراد «قیامت» بود، جا داشت کلمه «یوم» می آمد. (والله اعلم).

این استدلال در خصوصِ «وقت مرگ شیطان» هم صادق است. با این توضیح: خداوند سبحان در دو آیه (حجر38) و (ص81) مهلت شیطان را به کلمه «الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» توصیف فرموده، که منظور «روز محشر» نیست. از آن گذشته «روز حشر، روزِ زنده شدن همگان است نه روزِ مردنِ کسی از جمله شیطان» (ان شاء الله در پایانِ بحث، توضیح بیشتری خواهد آمد).

البته حتی اگر عبارت «وَعْدُ الآخِرَةِ» در آیه 104 به معنای روز قیامت نیز باشد، باز هم می توان از آن به عنوان آخرالزمان و زمان آخرین تنبیه بنی اسرائیل در این دنیا یاد کرد. زیرا در برخی از احادیث، ظهور حضرت مهدی (عج) را به عنوان نشانه های قیامت تعبیر فرموده اند.

11 - عبارت: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (آیه7)، می رساند که منظور از قوم بنی اسرائیل، آن گروه از این قومند که دچار فساد شوند نه همه آنها.

12 - در آیه شریفه 4 به کلمه «وَقَضَیْنَا= و مقدر کردیم» اشاره فرموده است، که می خواهد از بروز قضایی حتمی خبر دهد. حال ممکن است عده ای ایراد گرفته، بگویند: «اگر این دو واقعه حتمی و مقدر بوده است، پس اختیار چه می شود؟ و دیگر نباید قوم بنی اسرائیل را بابت این دو فسادشان سرزنش کرد» .

توجه: این اشکال مشابه اشکالی است که عده ای به سوره «مسد» گرفته و نفرین خدایتعالی بر «ابولهب» و جهنمی بودنش را جبری دانسته اند.

پاسخ: اولاً: این آیات و آیات مشابه از جمله آیه «مسد» در حقیقت تهدید است و تکلیفِ ثابت را برنمی دارد و به عبارتی می فرماید: «اگر ایمان نیاورده و فساد کنید تنبیه شده و دچار عذاب خواهید شد» . ثانیاً: خداوند سبحان، عالِم بر همه چیز و همه کس است و می داند که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد و عالِم بودن به آینده به هیچ عنوان جبر را اثبات نمی کند. چرا که خداوند سبحان راه و مسیر هدایت را از طریقِ رسولِ باطنی یعنی عقل و رسول بیرونی یعنی انبیا و

ص :159

ائمه (ع) به همه بشریت الهام فرموده و هر کس را در رفتن به این مسیر مختار کرده است، حال اگر کسی به میل و اراده خودش بخواهد در مسیر خلاف گام بردارد و خداوند سبحان از آینده ی او خبر داشته و بخواهد این واقعیت را از قبل خبر دهد، صرفاً از یک طرف بیان عظمت و اثبات نامحدود بودن علوم الهی و در حقیقت آوردن یک معجزه و برهان در اثبات قدرت نامحدودِ خویش است و از طرفی هم نصیحت کردنِ دیگران است که خود را اصلاح کنند. برای روشن شدن مطلب سؤالی می پرسم: آیا اگر یک معلمِ دانا و با تجربه و دلسوز و مسلط به خصوصیاتِ شاگردان، از قبل بداند و بگوید: «فلان شخص قبول و فلانی مردود خواهد شد» ، به نظر شما او باعثِ قبولی و مردودی شاگردانش شده یا خودشان به واسطه درس نخواندن؟!!! …

ختم کلام: منظور از این دو واقعه یکی حمله مسلمین در سال 17هجری است. و دیگری حمله امام زمان (عج) و مؤمنینِ اهلِ رجعت است. (والله اعلم).

در تفسیر عیاشی، ج 2، ص 281، ذیل آیه شریفه «ثم رددنا لکم الکره … » (اسراء7و6)، از امام صادق (ع):

مقصود (از آیات) زنده شدن دوباره ی امام حسین (ع) و هفتاد نفر از اصحابش در عصر امام زمان (ع) است، در حالی که کلاه خودهای طلایی بر سر دارند و به مردم، رجعت و زنده شدن دوباره حضرت حسین (ع) را اطلاع می دهند تا مؤمنان به شک و شبهه نیفتند و این در حالی است که حضرت مهدی (ع) در میان مردم است. هنگامی که همه مؤمنان، امام حسین (ع) را شناختند و تأیید کردند که او حسین (ع) است مرگ حضرت مهدی (ع) فرا خواهد رسید. آنگاه امام حسین (ع) وی را غسل و کفن و حنوط کرده و به خاک می سپارد که هرگز امام را جز امام غسل ندهد.

از همان منبع: امام باقر (ع) بعد از آن که آیه ی شریفه ی «عِبَاداً لَّنَا أُولی بَأْسٍ شدِیدٍ» (آیه5) را قرائت نمود، فرمود: «مراد از این آیه، حضرت قائم (عج) و یاران اوست که نیرومند و دارای صلابت می باشند» .

در تفسیر جامع، ج 4، ص 127، از کافی، از امام صادق (ع): مراد از دو مرتبه فساد کردن، یکی به قتل رسانیدن امیرالمؤمنین (ع) است و دیگری طعنه و نیزه زدن به امام حسن (ع) می باشد و منظور از

ص :160

«لتعلن علواً کبیراً» خبر حادثه ی کشتن امام حسین (ع) است.

☼ مؤلف:

روایت فوق جنبه تطبیقِ کلی بر مصداق دارد. به عبارتی این روایت نمی خواهد بفرماید که این دو فساد، حتماً کشتن امام علی (ع) و حسنین (ع) است، بلکه این کشتار و حتی سایر فسادی که جنبه ی ظلمِ اکبر و گسترده دارند هم می توانند بر آیه شریفه مصداق یابند. (والله اعلم).

«رجعت» از دید قرآن کریم و روایات:

چندین سوره از قرآن کریم به مسئله رجعت اشاره دارد از جمله: (نمل 83)، (انبیاء95)، (بقره214)، (مؤمن11) و (اسراء7و104). (آیات انبیاء و نمل صراحتِ بیشتری دارند).

رجعت در لغت به معنی بازگشت می باشد. و مراد از آن این است که بعد از ظهور و قبل از قیامت، برخی از انسان هایی که مرده بودند، دوباره زنده می شوند. البته نه عموم مردم؛ بلکه مؤمنان خالص و مشرکان خالص. و این برگشت، برگشت ارواح به همراهِ بدن های آنان به صورت انسان عادی است که زندگی دیگری را شروع می کنند. و این امر محال نیست زیرا: در آیات متعددِ قرآن، به زنده شدن دوباره مردگان تصریح شده است که نمونه بارز آن زنده شدن عزیرِ پیامبر (ع) پس از صد سال (بقره 259)، زنده شدن چهار پرنده (بقره 260)، زنده شدن هفتاد نفر از برگزیدگانِ قومِ حضرت موسی (ع) (بقره 56)، زنده شدن مردی از بنی اسرائیل در ماجرای معروف به گاوِ بنی اسرائیل (بقره 73و72) و غیره است. در این زمینه روایات فراوانی نیز وجود دارد از جمله:

در تفسیر عیاشی، ج 1، ص 202، از امام باقر (علیه السلام):

هر کس با ولایت علی (ع) و اولادش کشته شود، یا بمیرد در راه خدا کشته شده است. هیچ مؤمنی از این امت نیست جز اینکه برای او قتل و مرگی هست، هر کدام از آنها کشته شود یک بار دیگر برمی گردد تا بمیرد و هر کدام از آنها بمیرد، برمی گردد تا کشته شود.

در بحارالانوار، ج 53، ص 66، از امام رضا (علیه السلام): هر مؤمنی در بستر بمیرد در رجعت کشته می شود و هر مؤمنی کشته شود، در رجعت در بستر خود می میرد.

در اثباه الهداه، ج 7، ص 62 - 103، از امام صادق (ع): هنگام رجعت کسانی که مؤمن خالص و کافر

ص :161

خالص هستند زنده می شوند و به دنیا برمی گردند.

از همان منبع، ص 164: وقتی قائم (عج) قیام کرد خداوند همه اذیت کنندگان به مؤمنین را زنده می کند تا به مجازات دنیوی برسند.

در بحارالانوار، ج 53، ص 16، از امام جعفر صادق (ع): بدرستی که برای (امیرالمؤمنین) علی (ع) و فرزندشان حسین (ع) بازگشتی به این زمین خواهد بود.

در بحارالانوار، ج 53، ص 43، از امام باقر(ع):

اول کسی که در رجعت زنده می شود و برمی گردد امام حسین (ع) است که ایشان آن قدر در زمین پادشاهی می کنند که موی ابروهایش بر روی چشم مبارکش بیفتد.

در کافی، ج 8، ص 206 و در بحارالانوار، ج 53، ص 103، از امام صادق (ع):

هفتاد پیغمبر همراه امام حسین (ع) بیرون آیند، چنانچه با حضرت موسی (ع) بودند و همه ایشان به مردم بگویند که این حسین بن علی (ع) است که خروج کرده است تا مردم به ایشان شک نیاورند و بدانند که دجال و شیطان نیست. حضرت صاحب الامر (عج) تا زمانی در میان مردم باشد تا معرفت امام حسین (ع) در دلهای مؤمنان قرار گیرد و آن گاه است که حضرت صاحب (عج) از دنیا رحلت می کنند و امام حسین (ع) ایشان را غسل دهد و کفن کند و حنوط و نماز کند و در لحد گذارد، زیرا که فقط امام می تواند امام دیگر را غسل کند و نماز گزارد.

در بحارالانوار، ج 53، ص 103 - 100 و در اختصاص شیخ مفید، ص 257، از امام باقر (ع):

امام حسین (ع) بعد از صاحب الامر (عج) سیصد و نه سال پادشاهی خواهد کرد بعد از آن حضرت، حضرت امیرالمومنین (ع) ظاهر شود و نوبت پادشاهی آن حضرت (ع) باشد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 127، از عیاشی، از امام صادق (ع): اول کسی که زمان رجعت به دنیا بر می گردد، حضرت امام حسین (ع) می باشد که مدت چهل هزار سال در دنیا سلطنت خواهد کرد.

در کتاب بیداری امت در اثبات رجعت، محمد مهدی اصفهانی، چ1، ص 37، از منتخب البصائر از امام صادق (ع):

اول کسی که در رجعت برمی گردد حضرت حسین بن علی (ع) است و مدت چهل سال در

ص :162

زمین مکث خواهد کرد.

در بحارالانوار، ج 3، ص 104 - 103، از امام باقر (ع): بعد از گذشت نوزده سال از قیام امام عصر (عج)، امام حسین (ع) بیرون خواهد آمد و به خونخواهی و انتقام خون خود و اصحابش می پردازد و دشمنانش را می کشد و اسیر می کند تا اینکه حضرت امیرمؤمنان (ع) بیرون خواهد آمد.

توجه: ان شاء الله توضیح در خصوص اختلاف زمانِ حکومت ائمه (ع) در رجعت، در ادامه خواهد آمد. اما شاید کلمه هزار در روایتِ تفسیر جامع، زیادتی در نقل یا چاپ باشد. (والله اعلم).

در بحارالانوار، ج 53، ص 62، آمده است که امام حسین (ع) در روز عاشورا فرمود:

من اولین کسی خواهم بود که زمین شکافته می شود و رجعت می کنم.

در دلائل الامامه طبری، ص 260، از مفضل بن عمر، از حضرت صادق (ع):

همراه قائم (عج) سیزده زن خواهند بود، که به مداوای مجروحان خواهند پرداخت: قنواء، دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده ام خالد احمسیه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنیه.

در بحارالانوار، ج 53، ص 56، از ابن خالد کابلی، از امام سجاد (ع):

پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و همه امامان (ع) به سوی شما باز می گردند.

در بحارالانوار، ج 53، ص 62، از امام صادق (ع):

خداوند هیچ پیامبری را از آدم تا سایر انبیاء (ع)، مبعوث نکرد جز آن که به دنیا بازگشته و رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را یاری خواهند کرد.

در اصول کافی، ج 1، ص 384، از امام رضا (ع): امام (معصوم) را جز امام غسل نمی دهد. (یعنی امام زمان (عج) را معصوم باید غسل دهد که همان امام حسین (ع) است که رجعت می فرمایند).

در بحارالانوار (چ 3، 1403 ه ق) ج 53، ص 70، آمده است: همه انبیاء و مؤمنین در حکومت حضرت علی (ع) رجعت می کنند و پیامبر اکرم (ص) پرچم حکومت را به دست حضرت علی (ع) می دهد و همه انبیاء و مؤمنین و خلایق تحت امر او در می آیند و او امیر همه می شود.

در کتاب حق الیقین علامه مجلسی (انتشارات رشیدی، چاپ دوم، 1363) ص 262 - 261، آمده است:

ص :163

خصوصیت این رجعت ها معلوم نیست که آیا با ظهور امام زمان (عج) رجعت آنان در یک زمان خواهد بود یا بعد خواهد بود و از بعضی احادیث ظاهر می شود که به ترتیب زمانِ امامت رجعت خواهند کرد و شیخ حسن بن سلیمان قائل شده است به آنکه هر امامی زمانِ امامتی دارد و هر امامی زمانِ مهدی بودن دارد و حضرت صاحب الامر (عج) اول که ظاهر می شود زمان امامت اوست و بعد از آباء و اجدادِ کِرامِ خود باز آن حضرت رجعت خواهد کرد.

در بحارالانوار (چاپ سوم، 1403 ه ق) ج 53، ص 42، از سعد بن عبد اللَّه، از امام صادق (ع):

هر امامی که در قرنی بوده است نیکوکاران و بدکاران زمان او برمی گردند تا حق تعالی مؤمنان را بر کافران غالب گرداند و مؤمنان از ایشان انتقام کشند.

در کتاب حق الیقین علامه مجلسی، چ2، ص 268و266، از مفضل، از امام صادق (ع):

امام عصر (عج) در مکه ظهور کرده و سپس به کوفه می روند. بعد از آن، بسوی مدینه رفته و ظالمین به اهل بیت (ع) را به امر خداوند زنده خواهند نمود و انتقام آنها را می گیرند. سپس امام حسین (ع) با یارانش و دوازده هزار صدیق ظاهر می شوند و رجعتی از این خوشتر نباشد، آنگاه صدیق اکبر امیرالمؤمنین (ع) بیرون می آید سپس سید اکبر محمد رسول اللَّه (ص) با هر که به آن حضرت ایمان آورده و هر که در جنگهای ایشان به شهادت رسیده و مکذبین بیرون می آیند. سپس یک یک ائمه تا صاحب الامر (عج) را بر می گرداند.

توجه: روایتِ فوق هم «رجعتِ» امام زمان (عج) بعد از شهادت و هم رجعت همه ائمه (ع) را اثبات می کند.

چند نکته در خصوص «رجعت» :

1 - بعضی از افراد، همان ابتدای ظهور، رجعت کرده و از یاران اولیه امام (عج) هستند؛ مثل مقداد، سلمان، مالک اشتر، اصحاب کهف و … ولی برخی، بعد از شهادت امام (ع) رجعت می کنند.

2 - احتمال رجعتِ امام زمان (ع)، قوی تر است چرا که اولاً: در روایات آمده است که همه اهلِ بیت (ع) شهید خواهند شد و نیز هر مؤمنِ خالصی که شهید شود، می تواند رجعت کند. ثانیاً:

ص :164

به استناد آیه (انبیاء95)، «رجعت» فقط از اقوام هلاک شده استثناست، نه مؤمن خالص …

3 - اگر امام زمان (عج) بخواهند رجعت کنند، این اولین رجعت آن حضرت (ع) خواهد بود چرا که ظهور امام زمان (عج)، رجعت نیست بلکه ظاهر شدن در دید عموم است. توضیحِ بیشتر این است که رجعت به معنای برگشتِ کسی است که طعم مرگ را چشیده باشد، مثلِ حضرت عزیر (ع)، در صورتی که امام زمان (عج)، زنده و در عالم زمینی زیست می کنند و هنوز مرگِ دنیوی و ورود به عالم برزخ را طی نفرموده اند که ظهورشان را رجعت بنامیم.

4 - اصحاب کهف در دوران زیستِ خودشان به مدت 309 سالِ قمری خوابیدند و بعد بیدار شدند، نه این که قبلاً رجعت کرده باشند، بنابراین اصحاب کهف بر خلاف حضرت عزیر (ع)، رجعت نکرده اند، تا کسی ایراد بگیرد و بگوید: «هر چیزی که از «بالقوه» ، به «بالفعل» رسد، نمی تواند مجدد به حالت «بالقوه» برگردد» . این را هم بگویم که اصحاب کهف بعد از آن خوابِ طولانی شان، همگی مردند و در حال حاضر در عالم برزخند. که ان شاء الله رجعت خواهند کرد.

5 - این که حضرت عزیر (ع) مجدد و برای سومین بار به دنیا برگردد قطعی نیست. توضیح این که، آن حضرت (ع)، قبلاً یک بار از دنیا رفته و جسمشان متلاشی و بر روی زمین پراکنده شد و بعد از گذشت 100 سال، ذرات آن جسم از لابلای خاک جدا گشته و عیناً همان جسم اولیه را تشکیل داد و روحش دوباره در آن حلول یافته و به دنیا رجعت کرد. که آیه شریفه (بقره259) به آن اشاره می فرماید. اما آیا روحشان وارد برزخ شده و مراحلِ برزخی را طی کرده، یا در جایی غیر از برزخ رفته باشد؟ «والله اعلم» . چرا که یکی از شرایط رجعت «چشیدن مرگِ دنیوی و ورود به برزخ است» . البته شرایط دیگری هم دارد مثل «ممحض در ایمان و کفر» و …

6 - ظاهراً امام زمان (عج) به تنهایی، حکومت می کنند و رهبر جامعه، ایشان هستند. اولین فردی هم که از ائمه (ع) رجعت می کند، امام حسین (ع) است، که هنگام رحلت یا شهادت امام زمان (عج) رجعت می کند و مراسم دفن پیکر مبارک آن حضرت را عهده دار می شود، سپس سید الشهدا (ع) حکومت آن حضرت را به مدت طولانی رهبری می نماید. البته برخی از روایات هم،

ص :165

اشاره دارند که سید الشهدا (ع) مدتی بسیار کوتاه، در زمان حکومت امام زمان (عج) زندگی می کنند. رجعت امیرالمؤمنین (ع) و پیامبر (ص) نیز در روایات تصریح شده و رجعت سایر امامان (ع) را هم از بعضی روایات می توان استفاده کرد، ولی سند محکمی در رجعت همه اهل بیت (ع) از جمله حضرت زهرا (س) در دست نیست.

7 - از روایات این طور برداشت می شود که در زمان حکومت حضرت علی (ع) است که همه یا برخی از انبیاء رجعت کرده و تحت فرمان آن وجودِ «عالین» (ع) قرار می گیرند. آنگاه پیامبر اکرم (ص)، رجعت می فرمایند. البته حضرت عیسی (ع) و حضرت خضر (ع) در حکومت امام زمان (عج) به خدمتش درآمده و ظهور می کنند نه این که رجعت کنند زیرا آن دو بزرگوار هنوز نمرده اند و شاید به همین خاطر وقتی خلیفه مطلق الهی(عج) ظهور فرمایند بر آن دو پیامبر (ع) چون زنده اند، تکلیف باشد که به خدمتِ امام زمان (عج) شرفیاب شوند. با همین استدلال ممکن است حضرت ادریس (ع) و الیاس (ع) هم ظهور کنند. (والله اعلم).

☼ نکته:

بنا به روایاتی چهار نفر از انبیاء زنده اند: «حضرت عیسی و ادریس (ع) که در آسمانند و حضرت خضر و الیاس (ع) که در زمینند» .

8 - این که همه یا بعضی از ائمه (ع) در عصر امام زمان (عج) با هم رجعت کنند یا به ترتیب یکی یکی بیایند و از دنیا بروند، سندی قطعی در دست نیست و درباره کیفیت حکومت ایشان نیز نقلی بیان نشده است. البته در برخی از روایات ترتیبِ رجعت و حکومتشان را به ترتیبِ امامتشان، آورده اند، که هر امام، مهدیِ زمانِ خودش خواهد بود. (والله اعلم).

9 - قضیه «رجعت» ، با ماجرای «حشر» در قیامت کاملاً متفاوت است. چرا که:

اولاً: در رجعت، افراد، عیناً با همان صورت و بدنی که از دنیا رفته بودند، مجدداً زنده شده و از قبر خارج می شوند و به همین زمین مادی برمی گردند، اما در «حشر» ، با جسمی غیرِ مادی اما شبیه جسم دنیوی در عالمِ ملکوتی که غیرِ مادی است و در حقیقت ملکوت این عالمِ مادی است، محشور می شوند. به عبارتی برگشتِ ذراتِ پوسیده ی بدن از جمله استخوان و گوشت و پوستِ

ص :166

زمینی و مادی، از درون خاکِ مادی و زمینی به ماجرای رجعت بسط می یابد و شامل حشر نمی شود، که بحث مفصل آن ان شاء الله در ذیل آیه (اسراء 99) خواهد آمد.

ثانیاً: در رجعت عده ی خاصی که محض در ایمان یا کفرند به دنیا برمی گردنند و شامل همه انسانها نمی شود. اما حشر یک واقعه ی عمومی است که همه را شامل می شود.

10 - در خصوصِ «اختیاری بودن رجعت» ، شاید بتوان گفت: رجعت برای مؤمنان به صورت اختیاری است، همچنان که در روایتی از بحارالانوار، ج 53، ص 91، ح98، از مفضل، از امام صادق (ع) وارد است که فرمود: «هنگامی که قائم (ع) قیام کند، به مؤمن در قبرش، گفته می شود: ای فلان! به درستی که صاحب (و امام) تو ظاهر شد، پس اگر می خواهی به او ملحق شو و اگر می خواهی در نعمت و عنایت پروردگارت باقی بمان» .

اما شاید بازگشت کافران اختیاری نباشد زیرا از عللِ بازگشت آنان به دنیا چشیدنِ عذابِ دنیوی است، از طرفی چون عذابِ برزخی از دنیوی سخت تر است و آنها نیز می دانند، چون با مرگشان بصیرت یافته اند، پس ممکن است برای رهایی موقت از عذابِ برزخی بخواهند به دنیا برگردند، بنابراین و به احتمالِ قوی تر، ممکن است «رجعت کاملاً اختیاری باشد» . (والله اعلم).

11 - به استناد احادیث، عذاب در قیامت سخت تر از برزخ و برزخ نیز سخت تر از دنیاست، بنابراین فلسفه رجعتِ کافر صرفاً عذابِ ظاهری نیست، چرا که آنها در برزخ هم در حال عذابی هستند که از عذابِ دنیوی سخت تر است. از طرفی مؤمنینِ خالص نیز در آسایش و نعمتی برتر از دنیا زندگی می کنند. با این اوصاف فلسفه رجعت چیزی بالاتر از عذاب و رحمتِ ظاهری است، از جمله: الف- برگشت مؤمنین به دنیایی که ریاستش را حضرت حجت (عج) و ائمه (ع) داشته باشند یکی از آرزوهای همیشگی آنهاست که حتی حاضر به تعویضش با بهشت هم نیستند و رسیدنِ مرید به مراد است و عاشق به معشوق. خداوند سبحان خود بهتر می داند که بهشتِ بی اهلِ بیت (ع)، به پای دنیای با اهلِ بیت (ع) نمی رسد …

و برعکس ریاست اهلِ بیت (ع) برای کفار چنان عذابی دارد که حدی بر آن نیست.

ص :167

ب- برگشت مؤمن باعث طی کردن مراتب و تکاملی است که بدین وسیله می تواند صعودش را ترقی دهد و با همکاری و یاری اهلِ بیت (ع) خود را به مقامی «اعلی» برساند. و بر عکس در کفار باعثِ تنزلِ بیشتر مقامشان و در نتیجه ترقی عذاب اخروی در آنها می شود.

ج- سرزنش و ذلت و خواریِ کافر در برابر مردم و پیروانش عذابی است که مشابهی در برزخ ندارد و نیز تشویق و اثبات حقانیتِ عقاید، چنان شعفی دارد که مشابهش در برزخ نیست …

12 - در خصوص طول مدت حکومت امام زمان (عج) روایات متفاوتی آمده است که در کل به پنج عدد اشاره شده است: 7 یا 9 یا 19 یا 40 یا 309 سال.

و در خصوص طول مدت حکومت امام حسین (ع)، ظاهراً سه روایتِ 40 و 309 سال و40 هزار سال نقل شده است، که شاید کلمه هزار به اشتباه نوشته شده و 40 سال صحیح باشد.

در هر صورت در جمع بین این اختلافِ ارقام دلیل محکمی نمی توان آورد، اما شاید بتوان چند احتمال داد:

1 - بیشتر روایات مبینِ این است که امام زمان (عج) به تنهایی حکومت می کند، پس هر امامی زمانِ مهدی بودن دارد، بنابراین شاید مراد از مهدی در این روایات، خاصِ حضرت حجت (عج) نباشد بلکه هر یک از ائمه (ع) که رجعت کنند هم می توانند، مشمول روایت باشند، پس شاید هر سالی مبین حکومت همان معصوم (ع) باشد.

2 - در بین روایاتِ رجعت، تواتری در برگشت امام حسین (ع) و حضرت علی (ع) و پیامبر اکرم (ص) به چشم می خورد، همچنین این احتمال وجود دارد که امام زمان (عج) دو بار حکومت کند، یک بار در زمان ظهورش و یک بار هم در زمان رجعتش، با این اوصاف شاید دو عدد به دو حکومت امام عصر (عج) و سه عدد هم به حکومت امام حسین (ع) و امام علی (ع) و پیامبر اکرم (ص)، بسط یابد. و شاید روایاتی دیگر با اعداد دیگری هم باشند که به سایر ائمه (ع) بسط یابند.

3 - ممکن است برخی از این اعداد، به هم زمانیِ حکومتِ امام زمان (ع) با ائمه ی دیگر باشد.

4 - شاید این اعداد اشاره به مراحلِ حکومتیِ امام زمان (عج) باشد.

5 - شاید عده ای از دشمنانِ اهلِ بیت (ع) و مخالفین رجعت، با تغییر یا اضافه کردنِ ارقام متضاد و گاهاً نامعقولی به برخی از روایات مستندِ رجعت، خواسته

ص :168

باشند شنونده را نسبت به این روایات و در نتیجه به اصلِ رجعت بی اعتماد و مأیوس کنند.

6 - شاید تک تک یا مجموعِ این اعداد رموزی باشند که ما ندانیم. و … (والله اعلم).

13 - ظهور حضرت مهدی (عج) به وسیله منادی آسمانی اعلام می گردد، آن گاه حضرت در کعبه ظهور کرده و بعد از تسلط بر مکه، به کوفه و بعد به مدینه ی منوره می روند. اما ظاهراً مقر حکومتشان در مسجد سهله در کوفه است.

14 - حضرت عیسی (ع)، در زمان حضرت مهدی (عج) ظهور کرده و به عنوان معاون آن حضرت در قیام و مبارزه با ستمگران شرکت داشته و پشت سرِ آن حضرت نماز خواهد خواند. از برخی روایات استفاده می شود که حضرت عیسی (ع) بعد از نزول به زمین، چهل سال عمر می کند و در این مدت ازدواج کرده و بچه دار هم می شود.

15 - متأسفانه عده ای امام زمان (عج) و قیامش را به نحوی خشن توصیف می کنند، در صورتی که واقعیت غیر از این است و آن حضرت طبق کتاب و سنت پیامبر (ص) از در محبت و عدالت ظهور می فرمایند و هر کس توبه کند و نیک کردار شود در امان خواهد بود، امّا بعضی ها دعوت امام (ع) را نادیده گرفته و به جنگ می پردازند و امام (ع) به ناچار با آنها برخورد کرده، تا جایی که در برخی روایات، از کشتار وسیع خبر آمده است.

16 - این که امام زمان (عج) قبل از ظهور ازدواج کرده و بچه دار شده باشد به قطعیت معلوم نیست و در بین علما هم اختلاف است. اما روایاتی وجود دارد که در آنها به ازدواج و بچه دار شدن آن حضرت (ع) بعد از ظهور، اشاره شده است.

☼ نکته:

از بین همه انبیا، حضرت یحیی و عیسی (ع) ازدواج نکردند. خداوند در قرآن کریم، حضرت یحیی (ع) را این گونه وصف فرموده است: «وَسَیدًا وَحَصُورًا وَنَبِیا مِنَ الصَّالِحِینَ» = «و رهبر خواهد بود؛ و از هوسهای سرکش بر کنار و پیامبری از صالحان است» (آل عمران 39)؛ و «حصور» کسی است که خود را در حصار قرار داده و از برخورد با زنان پرهیز دارد.

17 - با توجه به این که اهل بیت (ع) خلفای الهی و راسخون در علمند بنابراین بعید است از

ص :169

زمان ظهور بی خبر باشند. اما از بیان این زمان به دیگران خودداری فرموده اند. (والله اعلم).

در بحارالانوار، ج 52، ص 316، از حضرت علی (ع):

خداوند دین را به وسیله ما گشود و هم به وسیله ما ختم می کند. خدا به وسیله ما آنچه را بخواهد محو می کند و هر چه خواهد باقی می گذارد. و به وسیله ما سختی زمانه را بر طرف می سازد و باران به سبب ما فرو می فرستد. و اگر قائم ما قیام کند، آسمان باران خود را فرو می ریزد و زمین نباتات خود را بیرون می دهد و کینه ها از دل بندگان خدا زایل می شود و درندگان و حیوانات اهلی با هم صلح می کنند و حیوانات اهلی از درندگان نمی گریزند، تا جایی که زنی که می خواهد راه عراق و شام را بپیماید، همه جا قدم بر روی سبزه و گیاهان می گذارد و زینت های خود را بر سر دارد (در حالی که) درنده ای (و کسی) به او حمله نمی آورد.

در بحارالانوار، ج 52، ص 337، از حضرت صادق (ع):

چون قائم ما قیام کند، زمین گنجهای خود را آشکار می کند به طوری که مردم آنها را روی

زمین می بینند. و مردی از شما فرد مستمندی را نمی جوید که به او انفاق کرده و زکات دهد.

در بحارالانوار، ج 52، ص 280، از امام حسن مجتبی (ع):

در آخرالزمان کافری باقی نماند مگر اینکه ایمان آورد و گنهکار و فرد پلید نماند مگر اینکه صالح شود. در حکومت او درندگان با هم صلح می کنند و زمین نباتات خود را خارج می کند و آسمان برکات خود را می بارد و (زمین) گنجهای خود را آشکار می کند.

☼ نکته:

دوستی بین حیوانات در ادوار پیشین هم سابقه دارد. مثلاً در کشتی نوح (ع)، حیوانات در کنار هم در صلح و آرامش زیستند. علامه مجلسی در بحار الانوار، ج 65، ص 66، آورده است: «آنگاه که به نوح (ع) امر شد که از هر جفت (حیوانات) دو تا را با خود حمل کند. نوح (ع) عرض کرد: من با (وجود) شیر و گاو چه کنم؟ و با (وجود) بزغاله و گرگ چه کنم؟ و با (وجود) کبوتر و گربه چه کنم؟ (خدای متعال) فرمود: چه کسی دشمنی را در میان این حیوانات افکنده است؟ (نوح) عرض کرد: تو ای پروردگار من. (خداوند سبحان) فرمود: پس من میان ایشان

ص :170

الفت و دوستی می افکنم، تا با هم دشمنی نکنند».

در کتاب موعود نامه، ص 252، از نجم الثاقب، باب3، از امام صادق (ع):

46 هزار فرشته و 6 هزار جن، حضرت مهدی را یاری می کنند.

در بحارالانوار، ج 52، ص 334، از امام علی (ع): یاران مهدی، همه جوان هستند. و در میان آنان پیری نیست، مگر به اندازه سرمه در چشم و نمک در توشه و کمترین توشه، نمک است.

از همان منبع، ص 336، از امام صادق (ع): علم، 27 حرف است. تمام آنچه پیغمبران آورده اند، دو حرف است. و مردم هم تاکنون بیش از آن دو حرف را ندانسته اند. پس زمانی که قائم ما قیام می کند، 25 حرف دیگر را بیرون می آورد و آن را در میان مردم منتشر می سازد.

در بحارالانوار، ج 52، ص 384، از سید بن طاووس در کتابِ سعد السعود، از ادریس نبی (ع):

خداوند در جواب ابلیس که گفت: ای پروردگارِ من، مرا تا روز قیامت مهلت بده. فرمود: خیر تو از مهلت یافتگان تا روز معلوم هستی. در آن روز، زمین را از آلودگی و کفر و شرک و گناهان پاک گردانم و تو و تمام سپاه و سواره و پیادگان و لشکریانت را نابود می گردانم.

در بحارالانوار، ج 52، ص 376، از اسحاق بن عمار، از حضرت صادق (ع):

وقت معلوم در آیه (ص81)، روز قیام قائم ماست. وقتی خداوند او را برانگیزد، در مسجد کوفه است. در آن وقت، شیطان – در حالی که با زانوهای خود راه می رود – به آنجا می آید و می گوید: ای وای از خطر امروز . آن حضرت پیشانی او را می گیرد و گردنش را می زند.

از همان منبع، ج 60، ص 244، از امام صادق (ع):

شیطان بین نفخه اول و دوم صور اسرافیل می میرد.

☼ مؤلف:

اولاً: ممکن است مراد از «صور اول» در روایت فوق همان صدای آسمانی در اعلام ظهور باشد. و «صور دوم» ، «صور مرگ» باشد. همچنان که دو روایت ذیل این گفته را تأیید می کنند: در تفسیر المیزان، ج 30، ص 93، از قمی، از امام صادق (ع):

با آمدن صیحه آسمانی بنام صاحب الامر، گردنهای بنی امیه نرم و خاضع می شود.

ص :171

در تفسیر جامع، ج 5، ص 80، از نعمانی، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):

به خدا قسم صدای آسمانی که صاحب الامر را به اسم ندا می دهد و معرفی می کند در قرآن بیان شده آن جایی که می فرماید: «اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» = «اگر بخواهیم از آسمان آیه ای بر آنها نازل می کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع شود» (شعرا 4). در روی زمین همه خاضع شده و گردن کج نموده و ایمان آورند. تمامی اهل زمین صدای منادی آسمانی را می شنوند که صدا می زند: ای مردم! آگاه باشید حق با علی بن ابیطالب (ع) و شیعیان اوست.

ثانیاً: وقت معلوم در آیه (ص81)، روز حشر نیست بلکه قبل از قیامتِ کبراست، چرا که عالمِ محشر، روز حشر و حیات همگان از جمله شیطان است، نه روزِ مرگ و ممات.

اما این که آن روز، زمان ظهور است یا بین دو نفخه یا زمان رجعت امام زمان (عج) و یا وقتی دیگر، تنها باید گفت: «والله اعلم» . ولی به واسطه تواترِ روایات در بسط آن به روز ظهور و نیز گسترشِ خیر و نیکی در جوامع بشری، شاید بشود آن را به روز ظهور منطبق کرد. این را هم باید گفت که در آن زمان تکلیف برداشته نمی شود بلکه در آن موقع این جسم مادی و نفس اماره است که انسانها را به گمراهی می کشاند اما خبری از شیطان نیست. و این مسئله، یک لطفِ مضاعفی است که خداوند سبحان به واسطه وجود مقدس امام عصر (عج) به مردم عنایت می فرماید. حال با وجودِ نبودِ شیطان در آن زمان، این که در 40 روز قبل از نفخه صور دوباره مردم به کفر می گرایند جای هیچ بهانه و اعتراضی برای عذابِ سهمگینی که وعده اش در آیه (اسرا 58) آمده است، باقی نمی ماند. (ان شاء الله توضیح مفصل در ذیل آیه 58 خواهد آمد).

شاید هم منظور، روزِ رجعتِ امام زمان (عج) باشد. البته اگر امام زمان (عج) رجعت کند. و این احتمال به سه دلیل زیر قوی تر است:

1 - آن زمان نزدیک ترین زمان به وقوعِ نفخه ی صور است.

2 - روایاتِ کشته شدن شیطان به دست امام زمان، محتمل تر می شوند.

3 - شیطان به عنوان عاملِ گمراهی در زمان ظهور و رجعتِ ائمه (ع) وجود دارد و این خود باعثِ مرتفع شدنِ اشکالِ

ص :172

رفعِ تکلیف، برای کسانی می شود که به گمراهی به وسیله نفس اماره راضی نمی شوند. (والله اعلم).

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبیراً (9)

وَ أَنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلیماً (10)

وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (11)

وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلاً (12)

وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً (13)

اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً (14)

مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً (15)

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً (16)

وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً بَصیراً (17)

مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18)

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (19)

کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (20)

انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً (21)

لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (22)

وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً (23)

وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً (24)

رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابینَ غَفُوراً (25)

وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً (26)

إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً (27)

وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً (28)

وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (29)

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً (30)

این قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست، هدایت می کند؛ و به مؤمنانی که اعمال صالح انجام می دهند، بشارت می دهد که برای آنها پاداش بزرگی است (9) و اینکه آنها که به قیامت ایمان نمی آورند، عذاب دردناکی برای آنان آماده ساخته ایم (10) انسان (بر اثر شتابزدگی)، بدیها را طلب می کند آن گونه که نیکیها را می طلبد؛ و انسان، همیشه عجول بوده است! (11) ما شب و روز را دو نشانه توحید و عظمت خود قرار دادیم؛ سپس نشانه شب را محو کرده و نشانه روز را روشنی بخش ساختیم تا (در پرتو آن، ) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش زندگی برخیزید) و عدد سالها و حساب را بدانید؛ و هر چیزی را بطور مشخص و آشکار، بیان کردیم (12) و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم؛ و روز قیامت، کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود، گشوده می بیند! (این همان نامه اعمال اوست!) (13) (و به او می گوییم: ) کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی! (14) هر کس هدایت شود، برای خود هدایت یافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است؛ و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد؛ و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم

ص :173

کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند) (15) و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بیان می داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدت درهم می کوبیم (16) چه بسیار مردمی که در قرون بعد از نوح، زندگی می کردند؛ (و طبق همین سنت، ) آنها را هلاک کردیم! و کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت به آن بیناست (17) آن کس که (تنها) زندگی زودگذر (دنیا) را می طلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم - و به هر کس اراده کنیم- می دهیم؛ سپس دوزخ را برای او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش می سوزد در حالی که نکوهیده و رانده (درگاه خدا) است (18) و آن کس که سرای آخرت را بطلبد و برای آن سعی و کوشش کند -در حالی که ایمان داشته باشد- سعی و تلاش او، (از سوی خدا) پاداش داده خواهد شد (19) هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می دهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است (20) ببین چگونه بعضی را (در دنیا بخاطر تلاششان) بر بعضی دیگر برتری بخشیده ایم؛ درجات آخرت و برتریهایش، از این هم بیشتر است! (21) هرگز معبود دیگری را با خدا قرار مده، که نکوهیده و بی یار و یاور خواهی نشست! (22) و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! (23) و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» (24) پروردگار شما از درون دلهایتان آگاهتر است؛ (اگر لغزشی در این زمینه داشتید) هر گاه صالح باشید (و جبران کنید) او بازگشت کنندگان را می بخشد (25) و حق نزدیکان را بپرداز و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن (26) چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطینند؛ و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود! (27) و هرگاه از آنان [= مستمندان] روی برتابی و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی (تا گشایشی در کارت پدید آید و به آنها کمک کنی)، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو! (28) هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی! (29) به یقین، پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می دارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست (30)

وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُم إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیرًا ﴿31﴾

و از بیم تنگدستی فرزندان خود را مکشید ماییم که به آنها و شما روزی می بخشیم

آری کشتن آنان همواره خطایی بزرگ است (31)

املاق: فقر خِطا: انحراف

صاحب تفسیر المیزان، ج 25، ص 147و148، آورده است: خطا به سه قسم تصور می شود:

1 - تصمیم در انجام کاری که اراده و عمل آن زشت باشد که این عمل عین خطاست. و منظور از آیات: «إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیراً» (اسرا31) و یا: «قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَینَا وَإِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ» = «(برادران یوسف) گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده؛ و ما

ص :174

خطاکار بودیم!» (یوسف91)، همین خطاست.

2 - تصمیم به کاری که اراده و عمل آن خیر باشد ولی برخلاف آن تبدیل به شر شود، که در تعبیر این گونه خطا می گویند: «اخطاء اخطاء» و آن شخص را «مخطی» گویند. مثل آیه شریفه: «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ … » = «هیچ فرد با ایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عین حال) کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد … » (1).

3 - تصمیم به کاری که اراده و عمل آن شر باشد ولی برخلاف آن تبدیل به خیر شود. چنین کسی در اراده اش «مخطی» و در عملش «مصیب» است و او را در مقابل اراده اش مذمت و در مقابل عمل نیکش ستایش نمی کنند. خلاصه اگر کسی چیزی را اراده کند و خلاف آن از کار درآید می گویند: «اخطاء» و اگر همان از کار درآید گویند: «اصاب» .

نکته تفسیری المیزان، ج 25، ص 149: مسئله ی نهی از فرزند کشی در قرآن کریم مکرر آمده است، چرا که اعراب در سرزمینی زندگی می کردند که بسیار دچار قحطی می شد. لذا وقتی نشانه های قحطی را می دیدند برای حفظ آبرو و عزت خود فرزندان خود را می کشتند. خلاصه باید گفت: مراد از «اولاد» در آیه شریفه شامل هم فرزندان پسر و هم فرزندان دختر است.

☼ نکته:

بعضی معتقدند: مقصود از فرزند کشی همان دختر کشی است که در عرب مرسوم بود. ولی صاحب المیزان (ج25، ص 149) این نظریه را صحیح ندانسته و آورده است: مسئله دختر کشی یک عنوان مستقلی است که آیات مستقل دیگری مخصوص نهی از آن آمده مثل آیه: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ» = «و روزی که از دختر زنده به گور بازخواست می شود که به چه گناهی کشته شد» (2).

و یا آیه: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ یتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیمْسِکُهُ عَلَی هُونٍ أَمْ یدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یحْکُمُونَ» = «و هرگاه به یکی از آنها

ص :175


1- نساء92
2- تکویر 9و8

بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش سیاه می شود؛ و به شدت خشمگین می گردد؛ بخاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد؛ (و نمی داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می کنند!» (1).

وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبیلاً (32)

وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً (33)

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً (34)

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (35)

وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36)

وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37)

کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (38)

ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقی فی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39)

أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظیماً (40)

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزیدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41)

قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبیلاً (42)

سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبیراً (43)

و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت و بد راهی است! (32) و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز به حق! و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است! (33) و به مال یتیم، جز به بهترین راه نزدیک نشوید، تا به سر حد بلوغ رسد! و به عهد (خود) وفا کنید، که از عهد سؤال می شود! (34) و هنگامی که پیمانه می کنید، حق پیمانه را ادا نمایید و با ترازوی درست وزن کنید! این برای شما بهتر و عاقبتش نیکوتر است (35) از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند (36) و روی زمین، با تکبر راه مرو! تو نمی توانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کوه ها نمی رسد! (37) همه اینها گناهش نزد پروردگار تو ناپسند است (38) این (احکام)، از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده؛ و هرگز معبودی با خدا قرار مده، که در جهنم افکنده می شوی، در حالی که سرزنش شده و رانده (درگاه خدا) خواهی بود! (39) آیا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته و خودش دخترانی از فرشتگان برگزیده است؟! شما سخن بزرگ (و زشتی) می گویید! (40) ما در این قرآن، انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا متذکر شوند! ولی جز بر نفرتشان نمی افزاید (41) بگو: اگر آنچنان که آنها می گویند با او خدایانی بود، در این صورت، سعی می کردند راهی به سوی صاحب عرش پیدا کنند (42) او پاک و برتر است از آنچه آنها می گویند، بسیار برتر و منزه تر! (43)

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِّنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِنْ لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا ﴿44﴾ آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح می گویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او می گوید ولی شما تسبیح آنها را درنمی یابید به راستی که او همواره بردبار [و] آمرزنده

ص :176


1- نحل58 و59

است (44)

تسبیح: منزه داشتن است.

تسبیح سنگ و چوب و آسمان و زمین به چه معناست؟

1 - عده ای این تسبیح را تسبیح مجازی گفته اند و می گویند: «تسبیح بعضی از موجودات مثل انسان زبانی و حقیقی است و تسبیحِ بقیه، حالتی و مجازی است» .

در پاسخ به این گروه؛ صاحب تفسیر المیزان، ج 25، ص 188 تا197، آورده است:

تسبیحی که آیه شریفه آن را برای تمامی موجودات اثبات می کند، تسبیح حقیقی است چرا که آیاتی در قرآن هست که جز تسبیح حقیقی را نمی شود بدان نسبت داد مثلاً: «انا سخرنا الجبال مع یسبحن بالعشی و الابکار» (ص 18) و «و سخرنا مع داوود الجبال یسبحن معه و الطیر» (انبیاء 79) و «یا جبال اوبی معه و الطیر» (سبا10)، که به یک سیاق فرموده کوهها و مرغان با او تسبیح می گفتند و با این حال دیگر معنا ندارد تسبیح را نسبت به کوهها و مرغان زبان حال گرفت و نسبت به آن پیغمبر زبان قال. علاوه بر آن روایات بسیار هم داریم که نسبت تسبیح به موجودات داده از آن جمله روایاتی است که می گوید سنگریزه ها در دست رسول خدا (ص) تسبیح گفتند.

2 - عده ای معتقدند که هر موجودی زبان و لفظ مخصوص خود را دارد که حواس ما زبان آنها را درک نمی کند.

صاحب المیزان با رد کردنِ این نظریه بحثی مفصل آورده که خلاصه آن بدین شرح است:

الف _ کلام یعنی فهماندن نیات درونی است. چه از طریق زبان و اصوات یا اشارات و علائم بدون صدا و یا هر راهی که بتوان از درون و نیت درونی شیء خبردار شد. حال اگر موجودی قیام وجودش بر همین کشف باشد همان کلام وی می باشد. ب _ تمام عالم محتاج به خدای تعالی است که این احتیاج بهترین زبان گویای آنهاست. ج _ تمامی موجودات دارای علمی هستند و هر جا که خلقتی به وجود آمده علمی هم در آن رخنه کرده است و هر یک از موجودات به مقدار وجودشان بهره ای از علم دارند و هیچ موجودی فاقدِ علم نیست. بنابراین هیچ موجودی هم نیست

ص :177

مگر آنکه وجود خود را درک می کند و می خواهد با وجود خود احتیاج و نقص وجودی خود را اظهار نماید و به همین خاطر وجود پروردگار را درک می کند که این خود تسبیح موجود است. د_ روایات در تسبیح موجودات بسیار زیاد است و شاید امر این گونه روایات برای بعضی مشتبه شده باشد و خیال کرده باشند که تسبیح نامبرده برای تمامی موجودات از قبیل لفظ و صوت است. آنگاه پنداشته اند که هر موجودی برای خود لغت و واژه ای دارد که هر کلمه اش برای معنایی وضع شده که حواس ما زبان حیوانات و سایر موجودات را درک نمی کند، لکن این پندار اشتباه است و صدایی که در روایات از سنگریزه یا کوه و مرغها شنیده می شود با ادراک باطنی بوده است.

☼ مؤلف:

نظریه اول یعنی تسبیح مجازی، یک نظریه ی بسیار کوته فکرانه است. چرا که موجودات عالم وجود عینی و حقیقی دارند نه مجازی که بخواهیم تسبیح آنها را مجازی فرض کنیم و جوابی هم که صاحب المیزان داده، صحیح می باشد. اما در مورد نظریه دوم یعنی اینکه «هر موجودی زبان و لفظ مخصوص خود را دارند که حواس ما زبان آنها را درک نمی کند» ، به نظر حقیر می تواند صحیح باشد و توضیحاتی که صاحب المیزان آورده هر چند صحیح می باشد اما نه تنها دلیل رد این نظریه نیست بلکه حتی می تواند آن را تأیید کند.

و اما توضیحات بنده ی حقیر در تأیید این نظریه بدین شرح می باشد: (والله اعلم)

تمام موجودات عالم به تناسب وجودشان دارای علم، شعور و درک هستند و می دانند برای ادامه حیات نیاز به مبدأ هستی دارند و به همین خاطر دائماً مشغول تسبیح وجود حضرت حق می باشند. در این بین بعضی مثل انسان با مراتبی بالاتر از شعور و علم و درکند. و بعضی مثل سنگ و چوب در مرتبه ای پایین ترند. ممکن است اشکال شود که: «انسانهای کافر که مشغول تسبیح خداوند نیستند؟» در پاسخ باید گفت: هر چند بسیاری از انسانها به واسطه نفس اماره و شیطان در ظاهر مشغول تسبیح نباشند اما در باطن و بند بند اعضاء و تمام سلولها و جوارحشان دائماً در حال تسبیح و ذکرند و گواه این مطلب آیاتی از قرآن کریم است که در قیامت اعضاء و جوارحِ انسان بر خلافِ خواستِ شخصِ کافر بر علیه او گواهی و شهادت می دهند. در این بین ممکن

ص :178

است اشکال دیگر هم پیش آید که: «اگر جوارح انسان در این دنیا مشغول ذکرند، پس چرا در قیامت باید در آتش عذاب شوند؟» ، در پاسخ باید گفت: قیامت تجسم اعمال است و اعمالِ زشتِ شخصِ کافر به شکل جدیدی غیر از این جسم دنیوی ولی شبیه او درآمده و روحش در این جسم حلول می کند پس همان اعمالِ زشتند که به شکل جدید در می آیند و به همراه روحش عذاب می شوند، نه این جسم دنیوی و دلیلِ این گفته ی حقیر هم کلامِ خداوندِ سبحان است که می فرماید: «عَلَی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ» = «ما بر این اساس مقدر کرده ایم که جماعتی مثل شما جایگزینتان شوند و شما را در جهان دیگر به شکلی که از آن آگاهی ندارید محشور کنیم» (واقعه61)، در این آیه شریفه اشاره فرموده است که: «ما از شکلِ اخروی خویش آگاهی نداریم» ، در صورتی که ما در این جهان از این جسم و شکل دنیوی خویش چنان آگاهی داریم که حتی اجزاءِ سلولها و بافتهای درونی خویش را هم می شناسیم، بنابراین شکل اخروی انسان از این

جسم دنیوی متفاوت است. برای توضیح بیشتر به ذیلِ آیه 61 واقعه مراجعه کنید.

اما بحث در مورد چگونگی تسبیح: می دانیم انسانها از راه زبان و تکلم می توانند تسبیح خداوند را بیان کنند. مثلاً عربها می گویند: «الله» ، فارسها می گویند: «خدا» و انگلیسی ها می گویند: «God» (گاد=خدا) که این الفاظ هر چند با هم از نظر صوتی فرق دارند ولی یک معنی را می رسانند. در مورد حیوانات، خروس، «قوقولی» می کند، گاو «ماما» می کند و بسیاری از حیوانات هم اصواتی از نظر لفظی متفاوت دارند ولی اگر آنها را مثل زبانهای مختلفِ انسانها ترجمه کنیم می توان به استناد قرآن کریم، تسبیحِ خداوند متعال را از آنها به دست آورد. حال به سراغ جامدات می رویم: تمام اشیاء دارای واحدی بنام اتم هستند و می دانیم اتم دارای هسته ای است که اطراف آن الکترون ها در حال حرکت و فعالیتند، به عبارتی دارای انرژی هستند که این انرژی با توجه به نوع ماده در میزانهای کم و زیاد ساطع می شود. مثلاً سنگ اورانیوم دارای انرژی بیشتری از سنگ آهک است. حال اگر دستگاهی شبیه رادیو اختراع شود که بتواند انرژی ساطع شده از سنگ را تقویت نموده و آن را به صورت صوتی قابل شنیدن درآورد آنگاه آیا می توان گفت که این اصوات

ص :179

از آن سنگ در نمی آید؟ آری در این صورت این اصوات همان صدای سنگ هستند که لازم است آن را ترجمه نمود و مطمئناً اگر ترجمه شوند چیزی جز تسبیح حضرت حق تعالی از آن به دست نمی آید که ممکن است این اذکار در سنگهای مختلف ذکرهای متفاوت باشد.

برای روشن شدن بیشتر موضوع به چند مطلب اشاره می کنم:

1 - اگر ساختار رادیو و تلویزیون را به دقت بررسی نماییم، می بینیم که آنها مجموعه ای منظم از کنار هم قرار گرفتن یک سری از اشیاء از جمله آی سی، ترانزیستور، مقاومت، خازن و غیره هستند و می دانیم که جنس دیود و ترانزیستور از سنگ سیلیسیوم و یا ژرمانیوم است. به نظر شما آیا یک ماده ای مثل سیلیسیوم می تواند چنین عملکرد شگفت انگیزی داشته باشد و بتواند فرکانسها و انرژیهای مختلف را در طول موجهای متفاوت دریافت نموده و آن را به صورت اصوات و تصاویری حقیقی درآورد. آیا می توان نسبتی غیر از علم و شعور و درک به آن داد؟!

2 - در مسئله ذهن خوانی، شخصِ ذهن خوان فقط از طریق تمرکز می فهمد که مخاطب چه

می گوید هر چند که صحبتی نکرده باشد و این برمی گردد به همان انرژی و فرکانسی که از ذهن شخص، ساطع می شود و این انرژی قبل از آنکه از طریق لب و زبان و حنجره به شکل صوت در آید توسط شخص ذهن خوان درک می شود.

3 - مطلبِ دیگر شنیدن صحبتهای انسانها در خواب است که آن هم شبیه همان مطالبی بود که بیان شد و بدون به کارگیری زبان و تکلم و تنها از طریق تبدیل یک نوع انرژی به انرژی دیگر و درک آن موضوع است. تکلم در قیامت هم به این شکل است و دیگر نیازی به زبان و صوت و لغت نیست، بنابراین آن دسته از روایات که زبان بهشتیان را عربی دانسته اند مردود است.

4 - در مسئله «طی الارض» شخص در چشم به هم زدنی هزاران کیلومتر مسافت را طی می کند که این علاوه بر انبیاء و ائمه (ع)، حتی برای بعضی از علمای دین هم رخ داده است. این مسئله هم یک نوع تبدیل انرژی به انرژی دیگر است که از نظر علمی هم ثابت شده می باشد و دانشمندی چون «آلبرت انیشتن» فرمول آن را ارائه داده است (E= mc2)(ای= ام× سی به توانِ دو).

ص :180

به این صورت که اگر دستگاهی در آینده اختراع شود که بتواند جسمِ مادی انسان را به صورت امواجِ نوری یا صوتی تبدیل کند و از طریق امواج، آن را به مکانی دورتر بفرستد و در بین راه هم گیرنده هایی جهت تقویتِ این فرکانس، نصب شود و در مکان مورد نظر هم دستگاه و گیرنده ای باشد که بتواند برعکس عمل کرده و این امواج را دریافت کرده و تبدیل به جسم مادی کند، آنگاه انسان در چشم به هم زدنی می تواند «طی الارض» کند. ماجرای «طی الارض» یک واقعیت غیر قابل انکار است که ان شاء الله در آینده و شاید در زمان ظهور منجی عالم، حضرت صاحبِ عصر و زمان (علیه السلام و عج) به وقوع بپیوندد. چرا که در روایات عدیده آمده است که اولاً: علم را آن وجود مقدس (ع) به حدِ اعلایِ خودش می رساند و ثانیاً: مسئولین و فرماندهان آن منجی گرامی (ع) در سراسر جهان با آن حضرت (ع) در ارتباطند. و البته قرآن کریم هم به «طی الارض» اشاره فرموده است: «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ» = «کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت (آصف بن برخیا) گفت: پیش از آنکه (ای سلیمان) چشم بر هم بزنی، آن (تختِ بلقیس) را نزد تو خواهم آورد» (1).

ماجرای «طی الارض» هم مثل سایر واقعیات و پیشرفتهای علمی است که اگر در گذشته به آنها اشاره می شد عده ی زیادی آنها را انکار می کردند مثل: گوشی همراه، ماهواره، تلویزیون و … و ممکن است عده ای این بحث ما را قبول نکنند، پس این را به نظر خواننده محترم می سپارم …

و خلاصه می توان گفت: تمام موجودات عالم هستی دارای علم، شعور و ادراکی به تناسب خلقتشان هستند و همه ی آنها فعال و دارای جنب و جوش و انرژی هستند و این انرژی آنها هر چند در بُعد کم و ضعیف است ولی می توانند تولید فرکانسی نموده که اگر آن را تقویت کنند و ترجمه نمایند تسبیح آنها می باشد. اما بدون وجود چنین دستگاهی ما قادر به فهم تسبیح آنها نیستیم و این که در روایت آمده، حضرت رسول (ص) سنگریزه ها را به صحبت واداشته، می تواند به همین صورت که گفتیم باشد و واقعاً صدایی به صورتِ تسبیحِ قابلِ شنیدن توسط انسان بوده و نه فقط به ادراک باطنی آن. از آن هم گذشته، مسئله تسبیح سنگریزه به امر حضرت رسول (ص)

ص :181


1- نمل40

یک معجزه است و همانطوری که حضرت موسی (ع) عصایش را که یک تکه چوب بیشتر نبود پرتاب کرد و تبدیل به اژدهایی شد که هم صدا می داد و هم اشیاءِ ساحران را خورد، همانطور که در آنجا چوب صدا می داد در اینجا هم چرا نشود که صدایی از سنگ درآید و قبول نداشتن اینکه سنگها در دست رسول اکرم (ص) صدا ندهند خود می تواند رَدِ معجزه باشد و صحیح نمی باشد.

☼ نکته:

مراد از سجده آسمان و زمین و غیرِ عُقلا، سجده تکوینی است نه سجده تشریعی و تکلیفی. و سجده تکوینی عبارت است از تذلیل و اظهار کوچکی در مقابل خدای عزوجل.

توجه: آیه (حج 18) به سجده خورشید، ماه، ستاره، کوه، درختان و جانوران اشاره دارد.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 209، از درمنثور، از عایشه: رسول خدا (ص) بر من درآمد و فرمود: ای عایشه این دو برد (لباس) مرا بشوی، عرض کردم یا رسول الله! دیروز آنها را شستم فرمود: مگر نمی دانی لباسِ آدمی خدای را تسبیح می گوید و اگر چرک شود تسبیحش قطع می شود.

در المیزان، ج 25، ص 207، از عیاشی، از امام صادق (ع): هر چیزی خدا را با تسبیح او حمد می کند، آری همین که می بینیم دیوارها ترک خورده، خود تسبیح دیوار است چون تعمیر احتیاج دارد.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 208، از عیاشی، از صادقین (ع):

رسول خدا (ص) نهی کردند از اینکه چهارپایان به اسم صاحبانش داغ شوند و اینکه مردم به صورت آنها بزنند. و فرمود: زیرا چهارپایان هم خدا را به حمدش تسبیح می گویند.

از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع): هیچ مرغی نیست که در صحرا یا دریا، شکار شود مگر به خاطر این است که در تسبیح خدا کوتاهی کرده است.

از همان منبع، از درمنثور، از رسول خدا (ص): اجل و سرآمدِ عمرِ چهارپایان و حشرات زمین و مورچه و تمامی جنبندگان و غیر جنبندگان در تسبیح است، هر وقت تسبیح خود را قطع کرد خدا جانش را می گیرد و این کار دیگر ربطی به عزرائیل ندارد.

از همان منبع، از مناقب، از ابن مسعود: ما بارها شد که در خدمت حضرت رسول (ص) نشستیم تا غذا بخوریم. صدای تسبیح از غذایی که رسول خدا (ص) می خورد، می شنیدیم. این را نیز بودم

ص :182

که روزی مکرز عامری از آنجناب معجزه ای خواست، حضرت 9 دانه ریگ را در دست گرفت و از آنها خواست تا خدای را تسبیح گویند. و ما شنیدیم که ریگها تسبیح گفتند.

در المیزان، ج 25، ص 211، از امام سجاد (ع): رسول خدا (ص) وقتی در مدینه به خطبه می ایستاد به یکی از ستونهای مسجد تکیه می کرد و چون برایش منبر ساختند و حضرت برای اولین بار بالای منبر رفت همه شنیدند که آن ستون به ناله درآمد، همانطور که شتر فریاد می زند و چون دوباره نزد ستون آمده و دست بر او کشید عین بچه ای که از گریه ساکت شود، ساکت شد.

☼ مؤلف:

این روایات داشتن شعور و درک جامدات را اثبات می کند و نیز روایات زیادی در تسبیح مورچه ها، قورباغه و سایر حیوانات و گیاهان و جامدات وارد شده است.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 210، از کافی، از امام صادق (ع): حیوان بر صاحبش شش حق دارد:

1 - بیش از طاقتش بار نکشد.

2 - پشت آن را مجلس و نشیمن گاه خود برای گفتگو قرار ندهد.

3 - هر وقت در منزل پیاده شد ابتدا به علف و آب آن بپردازد.

4 - از صورت، آن را داغ نکند.

5 - آن را نزند زیرا خدای را تسبیح می گوید.

6 - هر وقت از آب عبور داد آن را آب بدهد.

در میزان الحکمه، ج 5، ص 377، از امام علی (ع): همانا انسان تا وقتی که در نماز است جسم و لباس و فرش و در و دیوار و هر چه در اطرافش است (با او) تسبیحِ خدا می گویند پس چه زشت است که انسان در نماز متوجه خدای عزوجل نشود و از فرش زیر پایش پست تر گردد.

وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا﴿45﴾ و چون قرآن بخوانی میان تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند پرده ای پوشیده قراردهیم (45)

در تفسیر جامع، ج 4، ص 158، آمده است: آیه در حق ابوسفیان و نضر بن حرث و ابوجهل و ام جمیل همسر ابی لهب نازل شده است. آنها هر وقت پیامبر (ص) را می دیدند، آزار و اذیتش می کردند. بعضی از صحابه گفتند: رسول اکرم به سه آیه از آیات قرآن خود را پوشیده و پنهان می کرد:

1 - همین آیه.

2 - «أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (نحل108).

3 - «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ و … » (1).

ص :183


1- جاثیه23

در تفسیر جامع، ج 4، ص 158، از طبرسی، از سعید بن جبیر روایت کرده که گفت:

وقتی سوره «تبت یدا ابی لهب» نازل شد، ام جمیل زن ابی لهب آمد تا پیامبر (ص) را اذیت کند و او زنی بدخلق و بزهکار بود. یکی از صحابه گفت: از او احتراز کنید. حضرت فرمود: خداوند میان من و او را پرده بپوشاند. آن زن آمد ولی حضرت را ندید و برگشت و حضرت فرمود: خداوند فرشته ای فرستاد تا میان من و او حایل شد.

وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (46)

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوی إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (47)

انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلاً (48)

وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً (49)

قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدیداً (50)

أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَریباً (51)

یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً (52)

وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً (53)

رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکیلاً (54)

وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (55)

قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلاً (56)

أُولئِکَ الَّذینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً (57)

و بر دلهایشان پوششهایی، تا آن را نفهمند؛ و در گوشهایشان سنگینی؛ و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می کنی، آنها پشت می کنند و از تو روی بر می گردانند (46) هنگامی که به سخنان تو گوش فرامی دهند، ما بهتر می دانیم برای چه گوش فرا می دهند؛ (و همچنین) در آن هنگام که با هم نجوا می کنند؛ آنگاه که ستمگران می گویند: «شما جز از انسانی که افسون شده، پیروی نمی کنید!» (47) ببین چگونه برای تو مثلها زدند! در نتیجه گمراه شدند و نمی توانند راه حق را پیدا کنند (48) و گفتند: «آیا هنگامی که ما، استخوانهای پوسیده و پراکنده ای شدیم، دگر بار آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» (49) بگو: «شما سنگ باشید یا آهن (50) یا هر مخلوقی که در نظر شما، از آن هم سخت تر است (و از حیات و زندگی دورتر می باشد، باز خدا قادر است شما را به زندگی مجدد بازگرداند). آنها بزودی می گویند: «چه کسی ما را بازمی گرداند؟!» بگو: «همان کسی که نخستین بار شما را آفرید» آنان سر خود را (از روی تعجب و انکار، ) به سوی تو خم می کنند و می گویند: «در چه زمانی خواهد بود؟!» بگو: شاید نزدیک باشد! (51) همان روز که شما را (از قبرهایتان) فرامی خواند؛ شما هم اجابت می کنید در حالی که حمد او را می گویید؛ می پندارید تنها مدت کوتاهی (در جهان برزخ) درنگ کرده اید! (52) به بندگانم بگو: سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد می کند؛ همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است! (53) پروردگار شما، از (نیات و اعمال) شما آگاهتر است؛

ص :184

اگر بخواهد (و شایسته بداند)، شما را مشمول رحمت خود می سازد؛ و اگر بخواهد، مجازات می کند؛ و ما تو را بعنوان مأمور بر آنان نفرستاده ایم (که آنان را مجبور به ایمان کنی!) (54) پروردگار تو، از حال همه کسانی که در آسمانها و زمین هستند، آگاهتر است؛ و (اگر تو را بر دیگران برتری دادیم، بخاطر شایستگی توست، ) ما بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ و به داوود، زبور بخشیدیم (55) بگو: کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید، بخوانید! آنها نه می توانند مشکلی را از شما برطرف سازند و نه تغییری در آن ایجاد کنند (56) کسانی را که آنان می خوانند، خودشان وسیله ای (برای تقرب) به پروردگارشان می جویند، وسیله ای هر چه نزدیکتر؛ و به رحمت او امیدوارند؛ و از عذاب او می ترسند؛ چرا که عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهیز و وحشت است! (57)

وَإِنْ مَّنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا کَانَ ذَلِک فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا ﴿58﴾

و هیچ شهری نیست مگر اینکه ما آن را پیش از روز رستاخیز به هلاکت می رسانیم یا آن را سخت عذاب می کنیم این [عقوبت] در کتاب [الهی] به قلم رفته است (58)

☼ مؤلف:

علاوه بر این آیه شریفه که به صراحت می فرماید: «قبل از وقوعِ قیامت و محشرِ کبرا، همه را هلاک و عذاب خواهیم کرد» ، همچنین آیاتِ بسیار زیادی، علائم وقوع قیامت را بیان فرموده اند، که به فاصله اندک زمانی از وقوع قیامت و نفخه ی صور اول، وقایعی بر روی زمین رخ خواهد داد که این وقایع بسیار هولناک و عذاب آور است و نیز آیاتی دیگر در قرآن کریم آمده است که مُبَیِن وجود انسانهایی در آن زمان بر روی زمین است، مثلاً آیه شریفه: «یوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی … » = «چون هنگامه ی آن روز بزرگ را مشاهده کنید هر زن شیرده طفل خود را از هول فراموش کند و هر آبستن بار رحم را بیفکند و مردم را در آن روز بیخود و مست بنگری در صورتی که مست نیستند» (1).

اما به جز این آیات، یک دسته ی دیگر از آیات الهی هم وجود دارند که در آنها به صراحت اشاره فرموده است که علت عذابِ الهی بی ایمانی و ظلم است و اگر انسانها ایمان داشته باشند، خداوند سبحان، هرگز عذابشان نمی کند، از جمله آن جا که می فرماید:

«وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ» = «و ما هرگز آبادی ها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند!» (2).

ص :185


1- حج2
2- قصص59

و می فرماید: «قَوْمَ یونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» = «قوم یونس، هنگامی که آنها ایمان آوردند، عذاب رسوا کننده را در زندگی دنیا از آنان بر طرف ساختیم» (1).

و می فرماید: «فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا» = «هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدت در هم می کوبیم» (2).

و می فرماید: «مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یؤْمِنُونَ» = «تمام آبادیهایی که پیش از اینها هلاک کردیم هرگز ایمان نیاوردند؛ آیا اینها ایمان می آورند؟!» (3).

اما به جز این دو دسته آیات، همچنین یک آیه ای در قرآن کریم آمده است که می فرماید:

«وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ» = «ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند» (4).

حال اگر به آیه شریفه (انفال33) دقت کنیم، متوجه می شویم که به جز ایمان و استغفار، عاملِ دیگری هم وجود دارد که مانع ِ عذابِ الهی می شود و آن هم وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) و به تبعِ آن اهل بیت (ع) هستند که خلفای الهی بر روی زمینند.

با این توصیف و در جمع این آیه شریفه با دو دسته آیه فوق به این نتیجه می رسیم: «در آن زمان که عذابِ الهی به واسطه کفر بر جهان غالب می گردد، نباید، حجتِ خدا بر روی زمین وجود داشته باشد» .

حال در جمع آیاتِ شریفه ی مذکور به این نتیجه می رسیم: «در پایان دنیا و آخر زمان و بعد از آنکه امام زمان (عج) ظهور فرمود و زمین را پر از عدل و داد کرد و بعد از رجعت و بعد از آن … و به مدت زمانی کوتاه و البته قبل از نفخه ی صور اسرافیل، دوباره کفر، جهان را در بر می گیرد چرا که از ساحت عدل الهی بعید است با وجود اولیاء و مؤمنین بر روی زمین، چنین عذابهای هولناکی بر آنها نازل فرماید» .

ص :186


1- یونس98
2- اسراء16
3- أنبیاء6
4- انفال33

☼ نکته:

به جز آیات فوق الذکر همچنین آیه شریفه: «وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ» = «و بر [مردم] شهری که آن را هلاک کرده ایم بازگشتشان [به دنیا] حرام است» (انبیاء95)، نیز دلیلی بر کافر شدنِ انسانهایِ آخرالزمان است با این توضیح:

اولاً: به استناد آیه: «یوْمَ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا» = «در آن روز که خداوند همه آنها را برمی انگیزد» (مجادله6)، در محشرِ کبرا همه ی اقوام حتی اقوامِ هلاک شده هم محشور می شوند. ولی این آیه ی شریفه اقوام هلاک شده را استثنا قرار داده، پس منظور «قیامت کبرا» نیست بلکه «رجعت» است. ثانیاً: آیه شریفه ثابت می کند که انسانهای آخرالزمان هم مثل اقوام لوط و صالح و نوح و غیره که کافر شده و هلاک گشتند، اینها نیز کافر شده و هلاک می شوند. چرا که اگر آنها مؤمن باشند پس باید «رجعت» را از آنها استثنا کرد و این محال است چون به استناد آیه ی موردِ بحثْ استثناءِ رجعتْ فقط برای کفارِ هلاک شده اند نه مؤمنینِ خالص. (والله اعلم).

اما به جز آیاتِ فوق الذکر، روایاتِ عدیده ای که به شرحِ ذیل ان شاء الله خواهد آمد، این نظریه حقیر را اثبات می کنند که: «در آخر الزمان کفر بر جهان غالب می شود»

در تفسیر جوامع الجامع، ج 2، ص 430، در ذیل آیه187 اعراف آورده است:

در حدیث آمده است: قیامت در حالی بر پا می شود و مردم را مضطرب می سازد که یکی از آنان امور دنیوی خود را اصلاح می کند و دیگری حیوانش را سیر آب می کند و دیگری پیمانه اش را کم و زیاد می کند، همگی در بی خبری کامل هستند.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 108، در ذیل آیه «و نُفِخَ فی الصور» (زمر 68) از رسول خدا (ص) آورده است:

در آخرالزمان، چنان مردم را فتنه و فساد فرا گیرد که روهایشان مانند شب تاریک می شود، خداوند بر اهل زمین غضب نماید، به اسرافیل امر می فرماید که در صور بدمد تا همه مدهوش مرگ شوند و…

در المیزان، ج 14، ص 284، در ذیل آیه 158 سوره انعام، از امام صادق (ع) روایتی بدین شرح آورده است:

همواره در روی زمین از ناحیه پروردگار حجتی که حلال و حرام خدا را بشناسد و به راه

ص :187

خدا دعوت کند بوده و خواهد بود و این رابطه ی بین خدا و خلق هیچ وقت در زمین قطع نمی شود مگر چهل روز مانده به قیامت که در آن چهل روز خداوند حجت خود را از زمین بر می دارد. در آن روزهاست که درِ توبه به روی گنهکاران بسته می شود و ایمان آوردن در آن ایام فایده ای ندارد، گناه کاران و کفاری که تا آن روز توبه نکرده و ایمان نیاورده اند از بدترین خلقند و کسانی هستند که قیامت بر آنها قیام می کند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 92، از روضه الواعظین، ص 485، از رسول خدا (ص):

از علامتهای (وقوعِ) قیامت این است که عِلم بر چیده شود و جهل و نادانی آشکار گردد، شراب خورده شود و زنا آشکارا انجام گیرد و …

در کتاب موعود نامه، ص 262، از کمال الدین، ج 1، ص 229 و از محاسن، ص 236:

زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود، مگر 40 روز قبل از قیامت.

در ارشاد شیخ مفید، ج 2، فصل5، ص 362، آورده است: در بیشتر روایات است که مهدی این امت از دنیا نرود مگر چهل روز پیش از قیامت و در آن چهل روز فتنه و آشوب پدید آید.

در کتاب موعود نامه، ص 192، از بحار، ج 52، ص 145، از امام صادق (ع):

میانِ وفاتِ قائم و آغازِ رستاخیز 40 روز فاصله است.

در کتاب بحارالانوار، ج 13، باب 35، ص 1238:

مهدی موعود 40 روز پیش از قیامت می میرد و در آن 40 روز هرج و مرج خواهد شد.

☼ مؤلف:

بعد از بیان بحث و روایات فوق احتمالاً عده ای به 3 روایت آخر ایراد گرفته و شاید

بگویند: «اگر این سه روایت صحیح باشند پس مسئله رجعت چه می شود؟»

پاسخ: همان طور که در بحث رجعت آیه (اسرا 8 - 4) به تفصیل آمد این بحثِ ما، هیچ گونه تضادی با «رجعت» ندارد. برای توضیح بیشتر به ذیلِ آن آیه شریفه رجوع شود. اما در توجیه این 3 روایت باید گفت: به استناد قرآن و روایات، وقتی ظلم همه ی زمین را پر کند، آنگاه منجی عالم (عج)، ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد و ایمان خواهد کرد. و بعد هم همه یا برخی از ائمه

ص :188

(ع) و نیز برخی از مؤمنینِ خاص و نیز عده ای از اشقیاءِ خاص، مجدد به دنیا برمی گردند. در روایات هم آمده است که امام زمان (عج) شهید خواهد شد و امام حسین (ع) نمازش را خواهند خواند. خلاصه بعد از شهادتِ امام زمان (عج) مدتی طولانی همه یا برخی از ائمه (ع) حکومت کرده و این بار به مرگ طبیعی فوت خواهند کرد و این ادامه دارد تا زمانی که مجدد امام عصر (عج)، به دنیا رجعت می فرماید و حکومت را در دست گرفته تا به مرگی طبیعی فوت کند. و بعد از آن حضرت است که کفر بر جهان غالب می شود و به استناد روایات، 40 روز بیشتر طول نمی کشد که قیامت بر پا می شود. با این توصیف، سه روایات فوق توجیه می شوند.

حال ممکن است کسی بگوید: «امام زمان (عج) رجعت نمی کند» ، که اگر این گفته صحیح باشد، در این صورت این سه روایت را باید به نحوی دیگر توجیه کرد و آن هم این است: «یا منظور و مراد از «قائم» و «هادی» در این روایات: «آخرین امامی که رجعت می کند» ، است چرا که تک تکِ ائمه (ع) نقش قائمِ دین و هادی را ایفا می کنند» . «و یا اینکه این سه روایت با روایاتِ رجعت تخصیص خورده و لذا منظورشان بعد از رجعت است» . پس با این توصیف، بحث و روایاتِ فوق الذکر از اشکالِ مذکور، خارجند (والله اعلم).

در کتاب حق الیقین علامه مجلسی (انتشارات رشیدی، چاپ دوم، 1363) ص 262 - 261، آمده است:

خصوصیت این رجعت ها معلوم نیست که آیا با ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) رجعت آنان در یک زمان خواهد بود یا بعد خواهد بود و از بعضی احادیث ظاهر می شود که به ترتیب زمانِ امامت رجعت خواهند کرد و شیخ حسن بن سلیمان قائل شده است به آنکه هر امامی زمانِ امامتی دارد و هر امامی «زمانِ مهدی بودن» ، دارد و حضرت صاحب الامر، اول که ظاهر می شود زمان امامت اوست و بعد از آباء و اجداد کرام خود باز آن حضرت رجعت خواهد کرد.

توجه: بحث رجعت در ذیل آیه (اسراء 8 - 4)، بحثِ مراحلِ قیامت در سوره قیامت و بحثی مشابه نیز ذیلِ آیه 129 طه آمده است، جهت توضیحِ بیشتر به آیات و سوره مذکور مراجعه شود.

ص :189

وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ إِلاَّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاَّ تَخْویفاً (59)

هیچ چیز مانع ما نبود که این معجزات (درخواستی بهانه جویان) را بفرستیم جز اینکه پیشینیان (که همین درخواستها را داشتند و با ایشان هماهنگ بودند)، آن را تکذیب کردند؛ (از جمله، ) ما به (قوم) ثمود، ناقه دادیم؛ (معجزه ای) که روشنگر بود؛ اما بر آن ستم کردند (و ناقه را کشتند). ما معجزات را فقط برای بیم دادن (و اتمام حجت) می فرستیم (59)

وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَانًا کَبِیرًا ﴿60﴾ و هنگامی را که به تو گفتیم به راستی پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم می دهیم ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی افزاید (60)

نکته 1: در این آیه شریفه اشاره به «وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» شده و در جای دیگر می فرماید: «وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَار» = «و مَثَلِ سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از روی زمین بر کنده شده و قرار و ثباتی ندارد» (ابراهیم26)

نکته 2: کلمه «رؤیا» به معنای خواب در چهار سوره، در شش آیه شریفه آمده است:

1 - یوسف: (آیه 5: که اشاره به خواب حضرت یوسف (ع) دارد. آیه 43: که اشاره به خواب پادشاه مصر دارد. آیه 100: که اشاره به تأویل خواب حضرت یوسف (ع) دارد).

2 - فتح آیه 27: «لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق … » = «در حقیقت خدای تعالی حقیقتِ خواب رسولش را آشکار و محقق ساخت که در عالم رؤیا دید شما مؤمنان با کمال امنیت وارد مسجد الحرام می شوید و سرها بتراشید و اعمال تقصیر احرام را بدون ترس به جای آرید … »

3 - صافات آیه 105: که اشاره به داستان خواب ابراهیم (ع) و قربانی کردن اسماعیل (ع) دارد.

4 - اسرا آیه 60: آیه مورد بحث.

نکته 3: کلمه «شجره» نیز به 12 تعبیر آمده است:

1 - شجره ملعونه: در آیه مورد بحث.

2 - شجره خبیثه: «وَمَثلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» = «

ص :190

و مثل سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از زمین کنده شده و قراری ندارد» (1).

3 - شجره طیبه: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ … » = «آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است» (ابراهیم 24). (مصداق بارز شجره طیبه اهل بیت (ع) و مصداق بارز شجره ملعونه، دشمنان و ظالمین به اهل بیت (ع) هستند).

4 - شجره در معنای قلم: «وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ … » = «و اگر آن چه درخت در زمین است قلم باشد و دریا را هفت دریای دیگر به یاری آید سخنان خدایتعالی پایان نپذیرد قطعاً خداست که شکست ناپذیر حکیم است» (2).

5 - شجر الاخضر: به معنای درخت سبز در آیه 70 سوره یس.

6 - شجرة زقوم: درخت زقوم جهنم در آیات: (صافات62و64) و (واقعه 52) و (دخان43).

7 - به معنای درخت زیتون: در آیه 35 سوره نور معروف به آیه نور.

8 - به معنای طور سینا: در آیاتِ (مؤمنون20) و (3).

9 - به معنای درخت کدو «شجره من یقطینٍ» : که یونس (ع) به زیرش پناه گرفت (4).

10 - به معنای درخت ممنوعه ی حضرت آدم (ع): که از آن خورد یا به آن نزدیک شد. در آیات (اعراف 19و20و22) و (بقره 35) و (طه 120).

11 - به معنای درخت بیعت: که در زیرآن با رسول خدا (ص) در صلح حدیبیه بیعت شد (5).

12 - به معنایِ عامِ «درخت» : (نحل10و 68) و (حج 18) و (رحمن 6) و (واقعه 72).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 168، از عیاشی، از امام باقر (ع):

پیامبر (ص) شبی در رؤیا دید بوزینه هایی بر منبر حضرتش رفته و نشسته اند و مردم را به

ظلالت و گمراهی می کشانند. پیامبر (ص) از این حالت متأثر و مغموم شد.

از همان منبع، از زراره، از امام صادق (ع): پیامبر (ص) خواب دید که اولی و دومی و از خاندان بنی امیه بر منبر او بالا رفته و مردم را به ضلالت می کشانند و شجره ملعونه اشاره به آنهاست.

ص :191


1- ابراهیم26
2- لقمان 27
3- قصص30
4- صافات146
5- فتح12

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 253، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): در خواب دیدم که بنی امیه در همه شهرها بر فراز منبرها برآمده اند و اینکه به زودی بر شما سلطنت می کنند و شما ایشان را بدترین ارباب خواهید یافت. از آن به بعد رسول خدا (ص) در اندوه عمیقی فرو رفت.

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طیناً (61)

قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلیلاً (62)

قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (63)

وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64)

إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکیلاً (65)

رَبُّکُمُ الَّذی یُزْجی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحیماً (66)

وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً (67)

أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکیلاً (68)

أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعیدَکُمْ فیهِ تارَةً أُخْری فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبیعاً (69)

(به یاد آورید) زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» آنها همگی سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا برای کسی سجده کنم که او را از خاک آفریده ای؟!» (61) (سپس) گفت: «به من بگو، این کسی را که بر من برتری داده ای (به چه دلیل بوده است؟) اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذاری، همه فرزندانش را، جز عده کمی، گمراه و ریشه کن خواهم ساخت!» (62) فرمود: برو! هر کس از آنان از تو تبعیت کند، جهنم کیفر شماست، کیفری است فراوان! (63) هر کدام از آنها را می توانی با صدایت تحریک کن! و لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی! و آنان را با وعده ها سرگرم کن! - ولی شیطان، جز فریب و دروغ، وعده ای به آنها نمی دهد- (64) (اما بدان) تو هرگز سلطه ای بر بندگان من، نخواهی یافت (و آنها هیچ گاه به دام تو گرفتار نمی شوند)! همین قدر کافی است که پروردگارت حافظ آنها باشد (65) پروردگارتان کسی است که کشتی را در دریا برای شما به حرکت درمی آورد، تا از نعمت او بهره مند شوید؛ او نسبت به شما مهربان است (66) و هنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمام کسانی را که (برای حل مشکلات خود) می خوانید، فراموش می کنید؛ اما هنگامی که شما را به خشکی نجات دهد، روی می گردانید؛ و انسان، بسیار ناسپاس است! (67) آیا از این ایمن هستید که در خشکی (با یک زلزله شدید) شما را در زمین فرو ببرد، یا طوفانی از سنگریزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان کند)، سپس حافظ (و یاوری) برای خود نیابید؟! (68) یا اینکه ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا بازگرداند و تندباد کوبنده ای بر شما بفرستد و شما را بخاطر کفرتان غرق کند، سپس دادخواه و خونخواهی در برابر ما پیدا نکنید؟! (69)

وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا ﴿70﴾ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم

ص :192

و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم (70)

در معنای تکریم و تفضیل اختلافاتی در بین مفسرین وجود دارد که صاحب المیزان، ج 25، ص 265 تا 274، با رد بعضی از آنها به نکات ذیل اشاره دارد:

1 - منظور از تکریم (کرّمنا)، عقلی است که خداوند تنها به انسان عنایت کرده است و منظور از تفضیل (فضلناهم) این است که آنچه را به سایر موجودات داده از هر یک سهم بیشتری به انسان داده است، اگر حیوان غذای ساده ای از گوشت یا میوه و یا گیاهان و غیره دارد، ولی انسان این اضافه را دارد که همان مواد غذایی را گرفته و انواع طعامهای پخته و خام را برای خود ابتکار می کند، طعامهای گوناگون و فنون مختلف و لذیذ که نمی توان به شماره اش آورد برای خود اختراع می نماید و یا آشامیدنی و پوشیدنی و غیره. و تکریم و تفضیل با هم فرق دارند. تکریم، عقل است و تفضیل، سایر خصوصیاتِ غیر عقل در حد اعلای سایر موجودات است.

2 - آیه ناظر به کمال انسانی از حیث مادی است و چون ملائکه از نظام مادی این عالم خارجند بنابراین آیه هیچ نظری به برتری آدمی از ملائکه ندارد. و مراد از «کثیری از آنچه خلق کردیم» غیر ملائکه است.

صاحب مجمع البیان، ج 15 - 16، ص 201 تا 212، آورده است:

جمله (کرمنا) فقط نعمت ها را می رساند بدون اینکه نظری به برتری انسان نسبت به سایر موجودات داشته باشد، ولی تفضیل نظریه برتری دارد و اگر دومی (تفضیل) را نمی گفت: این اشاره فوت می شد. (به عبارتی تفضیل نکته ای اضافه بر تکریم دارد و آن نعمتی است که در تفضیل بدون استحقاق هم داده می شود و تکریم و تفضیل یکسانند و با هم فرقی ندارند).

ص :193

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 265 تا 274، به نقل از فخر رازی آمده است:

خداوند متعال انسان را بر سایر حیوانات به اموری ذاتی مثل عقل و نطق و قامت موزون و غیره برتری داده است که این تکریم است و انسان باید به وسیله آنها، عقاید حقه و اخلاق فاضله را کسب کند و این تفضیل است. (به عبارتی تکریم، اموری ذاتی و غریزی است و تفضیل، اموری اکتسابی است و این دو یعنی تکریم و تفضیل با هم فرق دارند).

همان منبع آورده است که بعضی از مفسرین گفته اند: تکریم شامل نعمت های دنیا به تنهایی است و تفضیل مربوط به نعمتهای آخرت است.

و عده ای هم گفته اند: به واسطه جمله: «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» می توان استدلال کرد که ملائکه از بنی نوع بشر حتی از انبیاء هم برترند.

☼ مؤلف:

در بحث تکریم و تفضیل توضیحی که صاحب المیزان در نکته اول و در موضوع تفضیل بیان کرده، اشتباه است و ناخواسته با توصیفی که درباره ی تفضیل آورده، در حقیقت همان تکریم و عقل را اثبات کرده است چرا که انسان و حیوان در دستیابی به نعمتهای الهی آزاد و یکسان بوده اند نه اینکه سهم انسان بیشتر بوده است. اما انسان صرفاً به واسطه عقل و شعوری که خداوند متعال به او عنایت کرده، توانسته است از نعمتهای فراوانی که به صورت بالقوه (مثل معادن و درختان و نور خورشید و … ) یا بالفعل (مثل گیاه و میوه و … ) در این عالم وجود دارد، سهمِ بیشتری ببرد و تنوعات و اختراعاتی در نعمتها به وجود آورد. و حیوان هم به خاطر عدم همان عقل و شعور است که نتوانسته از نعمتها و به خصوص نعمتهای بالقوه مثل معادن و سنگ و چوب و غیره در جهت رفاه بیشتر استفاده کند. پس توصیفِ صاحب المیزان در حقیقت بسطِ تکریم و عقل است و نه اختلاف بین تکریم و تفضیل، که بتوان با آن بین تکریم و تفضیل فرقی گذاشت.

و اما نظر حقیر درباره تکریم و تفضیل بدین شرح می باشد: (والله اعلم)

تکریم همان عنایتِ الهی در دادن نعمتهای فراوان به انسان است. و اولین و مهمترین نعمتی که خداوند متعال به انسان عنایت فرموده است، همان عقل و شعور بالا بود که این مقدمه ای برای کشفِ بابِ سایر نعمتها شد. پس می توان تکریم را تمام نعمتهای الهی فرض نمود. و آیه شریفه نیز بعضی از این نعمتها را برشمرده است مثل مرکبهای آبی و صحرایی و غذاهای لذیذ و پاکیزه. و اما تفضیل، به معنایِ برتری و تسلط یافتنِ انسان به سایر موجودات است. پس انسان با داشتن همان تکریم اصلی و اولیه، یعنی عقل و شعورِ بالا، می تواند سایر جانداران را به خدمت در آورد مثل الاغ و شتر و اسب و حتی موجودات ذره بینی و کُشنده مثل باکتریها و ویروسها که از

ص :194

آنها برای تهیه واکسن و دارو استفاده می کند، که این سلطه و به خدمت درآوردنِ موجودات، بر می گردد به همان تکریمِ اولیه یعنی عقل و شعورِ بالا، که این همان تفضیل الهی می باشد. پس می توان گفت که تکریم شالوده و اساس تفضیل است و اگر تکریمی نبود مطمئناً تفضیلی هم به وجود نمی آمد و هر دو در یک مسیر و طریقند هر چند که از نظر ظاهر با هم فرق داشته باشند ولی از نظر باطن فرقی ندارند.

با دقت در آیه شریفه مذکور نکات جالبی به دست می آید از جمله:

1 - آیه ی شریفه به تمام انسانها هم کافر و هم مؤمن برمی گردد، چرا که هم کافر و هم مؤمن اگر بتوانند از آن تکریم اولیه که همان عقل و شعور بالاست بیشترین بهره را ببرند می توانند بیشترین سلطه را به سایر موجودات داشته باشند. به عبارتی استفاده از تکریمِ بیشتر، باعث ایجاد تفضیل بیشتر می شود. چه بسا در عصر امروزه، مسلمین با عدم بهره برداری از عقل و شعورشان، همواره جزءِ کشورهای عقب مانده بوده اند ولی کفار و افرادی که حتی خدا را هم گاهاً قبول ندارند با بهره برداری بیشتر از عقل و شعورشان نه تنها به موجودات زیر دریا و ذره بینی و غول آسا سلطه یافته اند که حتی به کُراتِ دیگر هم رفته و در حال گسترشِ تفضیلند.

2 - اگر در آیه شریفه دقت کنیم آمده است: «وَ فَضَّلنَا هُم علی کثیر ممن خلقنا» ، که آیه شریفه می خواهد بفرماید انسان را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری داده ایم به عبارتی جای خالی بعضی از مخلوقات در آیه، مشهود است و آن ملائکه می باشند چرا که انسان هر چند هم با وجود همان تکریم اولیه یعنی عقل و شعورِ بالا، به درجات بالایی از پیشرفت و اختراع و سلطه دستیابی پیدا کند ولی باز هم نخواهد توانست به ملائکه دسترسی یابد و آنها را تحت کنترل و سلطه خود درآورد. البته شاید و خداوندِ سبحان بهتر می داند که موجوداتی دیگر هم باشند که انسان نتواند به آنها سلطه یابد، ولی آیه شریفه، اشاره دارد که بر بیشتر آنها سلطه می یابد.

3 - استدلالی که بعضی از مفسرین به آیات کرده اند که ملائکه از انسان برترند، یک برداشت نادرست می باشد چرا که از آیه شریفه تنها می توان به این اشاره داشت که با علم می

ص :195

توان به بیشتر موجودات سلطه یافت ولی به همه ی آنها نمی توان مسلط شد، از جمله ملائکه. به عبارتی آیه شریفه اشاره به برتری ملائکه به انسان یا بالعکس ندارد.

آیا انسان از ملائکه برتر است؟

در پاسخ به این سؤال اختلاف وجود دارد:

1 - عده ای از جمله جبری مذهبان به استناد همین آیه و با تعبیر کردن کلمه «کثیر» به معنای «جمیع» در جمله (و فضلنا هم علی جمیع ممن خلقنا) معتقدند که همه انسانها از ملائکه برترند. و یا بعضی گفته اند: فرشتگان فاقد قوات شهوانی هستند و اطاعت و ترک گناهشان ارزشی ندارد چون نمی توانند گناه کنند ولی وجود انسان مرکب از قوایی است که او را به معصیت می کشاند. (1).

در جواب به این گروه می توان گفت: اولاً: آیه شریفه هیچ اشاره ای به برتری انسان بر ملک یا بالعکس ندارد و اینکه این گروه کلمه «کثیر» را «جمیع» معنی کرده اند صحیح نمی باشد چرا که با این معنی دیگر جایی برای حرف «مِن» در آیه باقی نمی ماند و در حقیقت حرف «من» می رساند که عده ای از مخلوقات شامل آنها نمی شود. پس این معنی که گفته اند «انسان از جمیع مخلوقات برتر است» صحیح نبوده بلکه معنای صحیح آیه این است که «انسان بر بسیاری از مخلوقات برتر است» . ثانیاً: اینکه فرشتگان فاقد شهوتند و انسان دارای شهوت است دلیل نمی شود که آن کسی که دائماً به فکر گناه و تجاوز است از فرشته ای که دائماً در حال عبادت و تسبیح خداوند است برتر باشد بلکه با این دلیل فقط می توان نتیجه گرفت که: اگر انسان که دارای قوه ی شهوانی است، بر خلاف آن عمل کرده و به تسبیح و ذکر پروردگار رفتار نماید مثل انبیاء، می تواند از فرشتگان برتری یابد نه همه انسانها. چرا که انسانی که دائماً در حال شهوترانی و گناه است نه تنها از فرشته برتر نیست که حتی از حیوانات هم پست تر است.

ثالثاً: خداوند متعال بارها در کتاب مقدسش فرشتگان را ثنا گفته است مثلاً در آیه: «لَا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ» = «بندگانی بزرگوار که در سخن از او پیشی نگرفته به امرش عمل می کنند» (انبیاء 27). و یا آیه: «لاَ یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ» = «از فرمان

ص :196


1- به نقل از المیزان، ج 25، ص 274 - 282

خدا سرپیچی نمی کنند و آن چه دستور یابند عمل می کنند» (تحریم 6). و یا آیه: «فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یسْأَمُونَ» = «اگر اینها استکبار ورزند باری آنها که نزد پروردگار تو اند شب و روز او را تسبیح گفته و خسته نمی شوند» (حم سجده 38). و یا آیاتی مشابه که در آن خداوند متعال فرشتگان را تمجید می فرماید. حال اگر فرشتگان و اطاعت و تسبیحشان ارزشی نداشت آیا جا داشت که خداوند متعال از آنها تمجید نماید؟!!!

2 - عده ای دیگر (معتزله) و با استناد به همین آیه معتقدند که ملائکه از انسان و حتی انبیاء برترند. و آنها گفته اند که مراد از «کثیر» در آیه ی شریفه، جمیع نیست بلکه موجودات غیر ملائکه است بنابراین ملائکه از انسان برترند. (1).

در پاسخ به این گروه باید گفت: اولاً: آیه ی شریفه هیچ گونه اشاره ای به برتری فرشته از انسان یا بالعکس ندارد. ثانیاً: اگر فرشتگان از تمام انسانها حتی انبیاء برتر باشند پس چه دلیل داشت که بر انسان (آدم) سجده کنند. {داستان سجده ملائکه بر آدم در سوره ی مبارکه بقره آیات 36 - 30 و نیز در سوره ی حجر آیه30 آمده که خداوند متعال می فرماید: «فسجد الملائکة کلهم اجمعون» = «تمام ملائکه (بدون استثناء) سجده نمودند» (حجر30)}.

3 - عده ای که به اشاعره هم منسوب شده اند معتقدند که افراد مؤمن از انسانها و نه همه انسانها از ملک برترند. (به نقل از المیزان، ج 25، ص 274 - 282). و این نظر، نظریه ی قابل قبول و صحیحی می باشد چرا که اگر انسان به مقام «ولایت الهی» برسد می تواند مورد سجده ملائکه قرار گیرد و «خلیفة الله» می شود که از ملک برتر خواهد شد ولی اگر از این مقام دور گشته و به سمت و سوی شهوات و نفسانیات گرایش یابد حتی از چهارپایان هم پست تر می شود.

یَومَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمَامِهِمْ فَمَنْ اُوتِی کِتَابَهُ بِیَمینِهِ فَاُولَئکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ و لا یَظْلَمُونَ فَتیلاً ﴿71﴾ روز (قیامت) همه مردم را با امامشان دعوت می کنیم. هر کس نامه ی عملش را به دست راستش دهند پس آنان نامه ی خود را قرائت کنند و کمترین ظلمی به آنها نخواهد شد (71)

ص :197


1- به نقل از المیزان، ج 25، ص 274 - 282

نکات تفسیری:

1 - آیه ی شریفه می فرماید: آنهایی که نامه ی عملش به دست راستشان است نامه ی خود را قرائت می کنند و به عبارتی شاید بخواهد بفرماید: گنهکاران که نامه ی عملشان در دست چپشان است، نامه ی خود را قرائت نمی کنند و تنها سعادتمندان که نامه ی عملشان دست راستشان است به خاطر شوق و شعفی که دارند نامه ی خود را می خوانند (والله علم).

2 - در قرآن کریم چهار تعبیر برای کلمه «امام» آمده است:

الف _ لوح محفوظ: «وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» = «هر چیزی را در امام مبین آمارگیری کرده است» (1).

ب _ کتابهای آسمانی: «وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً» = «و قبل از او کتاب موسی که امام و رحمت بود» (2).

ج _ پیشوایان حق: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا» = «و قرارشان دادیم پیشوایانی جهت هدایت به امرمان» (انبیاء 73). و یا «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» = «ای ابراهیم تو را امام بر مردم قرار دادم» (3).

د _ پیشوایان کفر: «فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ» = «قتال کنید با پیشوایان کفر» (4).

و اما مراد از امام در آیه ی شریفه، هم پیشوایان کفر و هم پیشوایان حق است و به عبارتی منظور، اشخاصی هستند که مردم هر طایفه به آنها اقتداء و در راه حق و یا باطل از آنها پیروی می کرده اند. چرا که در قیامت مردم هر طایفه ای هیچ وقت از اولیاءِ شان چه حق و چه باطل جدا نمی شوند: «یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّار» = «فرعون جلوی قوم خود به راه می افتد و ایشان را در آتش می ریزد» (5).

2 - عده ای از مفسرین تعابیر دیگری برای امام آورده اند مثل: نامه ی اعمال، پیامبران هر امت، لوح محفوظ، کتابهای آسمانی و غیره. (6).

پاسخ به این گروه: این معانی از آیه ی شریفه بدست نمی آید، با این توضیح:

ص :198


1- یس 12
2- هود 17
3- بقره124
4- توبه 12
5- هود 98
6- به نقل از المیزان، ج 25، ص 282 - 287

در موردِ «نامه ی اعمال» باید گفت: «این انسان است که نامه ی عملش را می سازد نه اینکه نامه ی عمل پیشوا و راهبر انسان باشد» .

در مورد «پیامبران» باید گفت: «در عصر ما پیامبرِ زنده ای وجود ندارد تا بتوان او را مقتدا قرار داد، بلکه در این زمان، امام زمان (عج) که جانشین پیامبر (ص) و مقتدای بشر است وجود دارد، در ضمن این درست نیست بگوییم کفار و مشرکین، که در این دنیا به پیامبران (ع) ایمان نیاورده اند و آنها را مقتدای خود قرار نداده اند در قیامت، آنها را پیشوا و مقتدای خود قرار دهند، آری آن عده از مؤمنین که در زمان پیامبرانِ خود زیسته اند و به آنها نیز ایمان آورده اند، آن عده به پیشوایی و امامتِ همان پیامبرشان مبعوث می شوند اما بقیه ی انسانها که در این دنیا پیامبری به چشم ندیده اند، تکلیفشان چه می شود؟ در صورتی که آیه شریفه عمومیت دارد و به تمام انسانها و نه فقط عده خاصی اشاره دارد، بنابراین پیامبران نمی توانند، معنای «امام» در آیه شریفه باشد» .

در مورد «کتابهای آسمانی» باید گفت: اولاً: آنها هم، مصداق پیامبران را دارند، ثانیاً: بعضی از اقوام، مثلِ اقوامِ قبل از نوح (ع) اصلاً کتابِ آسمانی نداشته اند، که اگر بخواهیم امام را کتاب آسمانی فرض کنیم اقوام قبل از نوح (ع) را باید سرگردان و بدون امام در قیامت فرض نماییم.

در مورد «لوح محفوظ» : این تعبیر اصلاً سنخیت و ارتباطی با معنای «امام» ندارد.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 289، از برهان، از امام صادق (ع):

وقتی قیامت می شود هر قومی را به سوی کسی می خوانند که آن کس را دوست می داشتند، ما دست به دامن رسول خدا (ص) می شویم و شما دست به دامن ما.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 176، از ابن عباس، از حضرت رسول (ص): پروردگار در روز قیامت ائمه هدی (ع)، امیرالمؤمنین و فرزندانش (ع) را احضار کند و به آنها می فرماید: شما و پیروانتان وارد بهشت شوید. پس ائمه و پیشوایان اهل فسق را احضار نماید و به آنها بفرماید: به دوزخ وارد شود.

وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبیلاً (72)

اما کسی که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است! (72)

ص :199

وَإِنْ کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلًا ﴿73﴾ و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند (73)

☼ مؤلف:

آیه شریفه مثل بعضی از آیات است که در ظاهر ممکن است ترک اولی را از حضرت رسول (ص) نشان دهد. اما همانگونه که در آیات مشابه گذشته مفصلاً بحث شد باید گفت: این گونه آیات، جزءِ آیات متشابهند که باید آنها را به محکمشان ارجاع داد و نیز این مَثل را درباره ی آن می توان زد: «در، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» ، به عبارتی مخاطب در این آیات، امت رسول (ص) است نه حضرت رسول (ص)، ولی متأسفانه بعضی از مفسرین بخصوص مفسرین عامه و حتی تعدادی از مفسرین شیعه با آوردن روایاتی جعلی، تهمتِ گناه و ترک اولی را به مقام نازنین پیامبر (ص) زده اند. (برای توضیح بیشتر به بحث پایانی این کتاب مراجعه شود).

صاحب تفسیر المیزان، ج 25، ص 301، با مردود کردنِ تعدادی از این روایات آورده است: از مقام رسول خدا (ص) به دور است که تصمیم به چنین بدعتهایی بگیرد با اینکه پروردگارش او را از نزدیک شدن به رکون و میل مختصر نهی کرده بود تا چه رسد به اینکه تصمیم بگیرد.

صاحب تفسیر جامع، ج 4، ص 183، هم آورده است: اگر چه در ظاهر، مخاطب آیه، شخص رسول اکرم (ص) است ولی در واقع طرف خطاب، تمام امت و مسلمین می باشد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 183، از تأویل الایات الباهره، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

منافقین اصرار داشتند که پیامبر (ص) را از ولایت و خلافت علی (ع) منصرف سازند. حتی موفق شده بودند بعضی از همسران آن حضرت را وادار کنند که این موضوع را از پیامبر (ص) درخواست نمایند، به طوری که (به گمان خودشان) نزدیک بود آن حضرت راضی به این امر شود.

☼ مؤلف:

این فکری بود که آنها کردند نه اینکه رسول اکرم (ص) چنین قصدی داشت.

وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلاً (74)

إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیراً (75)

وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلیلاً

ص :200

(76)

سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً (77)

و اگر ما تو را ثابت قدم نمی ساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی (74) اگر چنین می کردی، ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا و دو برابر (مجازات) آنها را بعد از مرگ، به تو می چشاندیم؛ سپس در برابر ما، یاوری برای خود نمی یافتی! (75) و نزدیک بود (با نیرنگ و توطئه) تو را از این سرزمین بلغزانند، تا از آن بیرونت کنند! و هرگاه چنین می کردند، (گرفتار مجازات سخت الهی شده) و پس از تو، جز مدت کمی باقی نمی ماندند! (76) این سنت (ما در مورد) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم؛ و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت! (77)

أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا ﴿78﴾ نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکی شب برپا دار و نماز صبح را زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است (78)

دلوک: در معنای آن اختلاف است:

1 - به معنای زوال آفتاب از ظهر است.

2 - به معنای غروب آفتاب است.

3 - اصل کلمه از (د ل ک) است که به معنای مالیدن است. و اگر ظهر را دلوک گفته اند بدین جهت است که از شدت روشنایی هر کس به آن نگاه کند چشم خود را می مالد و اگر غروب آفتاب را دلوک شمس خوانده اند باز برای این است که بیننده، چشم خود را می مالد تا درست درک کند. (1).

☼ مؤلف:

وقتی خورشید طلوع می کند، شدت نور و روشنایی آن رو به فزونی رفته و سایه ای که ایجاد می کند رو به کوچک شدن می رود تا به ظهرِ شرعی می رسیم که سایه متوقف شده و به کوچکترین حالت خود می رسد، در این زمان، نور خورشید در شدیدترین حالت خودش است. از ظهر شرعی به بعد نور و شدت خورشید رو به زوال و کاهش می رود و سایه برعکس، رو به فزونی می رود. بنابراین ظهر شرعی، اولِ زوال (دلوک) خورشید به حساب می آید. هنگام غروب، نور خورشید کاملاً محو می شود که این نوعی زوال و محو محسوب می شود. به عبارتی «دلوک» یا «زوال خورشید» از ظهر شروع می شود و تا غروب ادامه دارد و کاملاً محو می گردد.

غسق الیل: به معنای:

1 - تاریکی شب.

2 - شدت ظلمت شب است. (همان منبع).

☼ نکته:

در معنای دلوک و غسق، مفسرین اختلاف کرده اند. لذا معنای آیه را هم به تبعِ آن

ص :201


1- المیزان، ج 25، ص 295

مختلف تعبیر نموده اند. اما از ائمه اهل بیت (ع) به طریق شیعه روایت شده که فرموده اند: «دلوک» ، هنگام ظهر است و «غسق لیل» ، نصف شب است. (1).

☼ نکته:

کلمه «صلوة» بیش از 70 بار در حدود 28 سوره از قرآن کریم آمده است.

☼ نکته:

نمازِ «کسر» یا «شکسته» یا «سَفَر» ، در سوره نساء آیه 101 و «نماز خوف» در سوره نساء آیه 102 آمده است. «نماز شب» در سوره اسرا آیه 78، «نماز عشاء» در سوره نور آیه 58، «نماز وسطی» در سوره بقره آیه 238 آمده است، که منظور از «نماز وسط» همان «نماز ظهر» است. و نیز در سوره هود آیه 114 آمده است: «و اقم الصلوة طرفی النهار و زُلفا من اللیل … » = «نماز را در دو طرف روز (اول روز و غروب) و در تاریکی شب به پا دار … » ، که در این آیه «طرفی النهار» یعنی دو طرف روز، که همانْ نماز صبح و نماز مغرب است. و «زلفا من اللیل» نماز عشاء است، البته در بعضی از روایات «طرفی النهار» را نماز عصر گفته اند، اما در آن تنها به 3 یا 4 نماز بیشتر اشاره نشده است یعنی به نماز ظهر اشاره ندارد. (همان منبع).

خلاصه کلام: تنها آیه ای که در آن، همه ی پنج نمازِ واجب ذکر شده است همین آیه (اسرا 78) است، بدین صورت که از «دلوک شمس» که زایل شدن آفتاب از خط نصف النهار است تا «نصف شب» که «غسق الیل» است، چهار نماز است و پنجم آن «قرآن فجر» که نماز صبح است.

توجه: برای توضیح بیشتر به تفسیر آیه 130 سوره طه مراجعه شود.

در علل الشرایع، ج 2، ص 153و155، شیخ صدوق رحمت الله علیه آورده است:

زراره از امام صادق (ع) پرسید: آیا حق تعالی نام (5 نماز) را در کتابش بیان فرموده است؟

امام صادق (ع) فرمود: بلی، خداوند تبارک و تعالی به نبی مکرمش(ص) فرمود: «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ» ، «دلوک شمس» یعنی زوال خورشید که همان «وقت ظهر» است و بین «دلوک شمس» تا «غسق لیل (تاریکی شب)» چهار نماز واقع است که حق تعالی از آنها اسم برده و بیانشان کرده است و غسق لیل یعنی نصف شدن شب، بنابراین چهار نمازِ مزبور عبارتند از: ظهر، عصر، مغرب و عشاء. سپس حق تعالی به دنبال آیه مذکور فرموده: «وَ قُرْآنَ

ص :202


1- همان منبع، ص 296

الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا» ، این نماز (صبح) نماز پنجمی است.

و نیز در بیان نمازهای واجب فرموده: «اقم الصلوة طرفی النهار و زلفاً من اللیل» = «نماز را در دو طرف روز به پا دارید و نیز در ساعت تاریکی شب» (1).

دو طرف روز عبارتند از: مغرب و صبح و مقصود از «زلفاً من اللیل» نماز عشاء است.

و فرمود: «حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَی» = «بر نمازها و نماز وسطی محافظت نمایید» (بقره238)، نماز وسطی، نماز ظهر است و اولین نمازی است که رسول (ص) خواند.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 302، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

جبرئیل موقع دلوکِ آفتاب، هنگام ظهر نزد من آمد و نماز را با من خواند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 187، از عیاشی، از امام صادق (ع): خداوند، از زوال آفتاب از نصف النهار (ظهر) تا نصف شب، چهار نماز واجب و مقرر داشته است: نماز ظهر و عصر که وقت آنها از اول ظهر است تا غروب آفتاب. و البته نماز ظهر مقدم بر عصر می باشد. دو نماز دیگر از مغرب تا نصف شب است. و مراد از «غسق» مابین غروب آفتاب تا سقوط آن است. و نماز دیگر که واجب است، نماز صبح می باشد، وقت آن از طلوع فجر صادق تا طلوع آفتاب است.

از همان منبع، از عیاشی، از امام زین العابدین (ع):

نماز به این کیفیت در مدینه قوت گرفت. نخستین نمازی که پیامبر (ص) با حضرت علی (ع) به جا آورد در مکه معظمه و نماز ظهر و آن دو رکعت بود. در طی ده سال در مکه معظمه تمام نمازهای ظهر، عصر، مغرب، عشا و صبح دو رکعت بود. وقتی به مدینه هجرت فرمود و جهاد واجب شد، آن بزرگوار هفت رکعت بر نمازها افزود. به هر یک از ظهر و عشا دو رکعت و به مغرب یک رکعت افزود و صبح را به حالت اول گذاشت، برای تعجیل نزول فرشتگان روز و حضور فرشتگان شب، زیرا بامداد، وقت نزول فرشتگان شب است. و اگر نماز صبح را اول وقت بجا آورد، فرشتگان شب در آخر دیوان و فرشتگان روز در اول دیوانِ عملِ انسان می نویسند.

توجه: بحثی در این خصوص ذیل آیه شریفه 114 سوره مبارکه هود آمده است.

ص :203


1- هود114

وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لََکَ عَسَی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا ﴿79﴾

و پاسی از شب را زنده بدار و تهجد کن که این نماز شب تنها بر تو واجب است باشد که خدایت، تو را به مقام شفاعت مبعوث گرداند (79)

تهجد: از ماده هجود (خواب) است و به معنای بیداری بعد از خواب است.

نافله: از (ن ف ل) و به معنای زیادی است.

مقام محمود: منظور، مقام شفاعت کبرای حضرت رسول (ص) است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 187، از برهان، از امام صادق (ع):

تشریع نوافل برای آن است که اگر نقصی در فرایض واقع شود، نافله رفع نقصان را بنماید.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 189، از ابوالفتوح، از رسول اکرم (ص):

مواظبت کن بر نماز شب (که) هر کس نماز شب بسیار بجا آورد، صورتش نورانی گردد.

از همان منبع، از امالی شیخ طوسی، از حضرت رسول (ص): یا علی! پروردگار مرا مالک شفاعت گردانده و منع فرموده از آن که شفیع دشمنان تو و دشمنان فرزندانت باشم.

در تفسیر المیزان، ج 21، ص 109، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع):

نماز مؤمن در شب، گناهانِ روزش را محو می کند.

در علل الشرایع، ج 2، ص 177، چ2، از امام صادق (ع):

شخصْ یک دروغ می گوید و به واسطه آن از خواندن نماز شب محروم می گردد و وقتی از

نماز شب محروم شد، از رزق و روزی محروم می گردد.

از همان منبع، ص 187، آورده است:

شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: چرا اهل تهجد و عبادت در شب نیکو منظرترین مردمند؟ فرمود: زیرا آنها با خدا خلوت می کنند پس حق تعالی از نورِ خودش ایشان را می پوشاند.

از همان منبع، ص 181، از رسول خدا (ص):

دو رکعت در دل شب نماز خواندن نزد من محبوبتر از دنیا و آنچه در آن است.

در علل الشرایع، ج 2، ص 177، چ2، از امیرالمؤمنین (ع): گناه مانع نماز شب است.

ص :204

از همان منبع، ص 179، از امام صادق (ع): مغبون کسی است که از قیام در شب محروم باشد. و نماز شب مرض را دفع، صورت را نورانی، بو را خوش و روزی را جلب کند.

در امالی شیخ صدوق، ص 873، م82، از حضرت رسول (ص): در ساعتهای غفلت (ما بین عشاء و مغرب)، نافله به جای آورید، گرچه با دو رکعتِ سبک، که همانا آن، خانه کرامت به ارث گذارد.

در علل الشرایع، ج 2، ص 79، چ2، از امام صادق (ع):

بسا نماز بنده نصف یا ثلث یا ربع و یا خمسش بالا می رود و بالا نمی رود از نماز مگر همان مقداری که بنده آن را با حضورِ قلب خوانده است، پس بندگان مأمور به خواندن نوافل شده اند تا بدین ترتیب نقایصْ از فرایضِ خود را تکمیل و تتمیم کنند.

از همان منبع، ص 81، از امام صادق (ع):

برای این نافله مشروع گشت تا باعثِ جبران فسادی باشد که در فریضه پدید می آید.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 213، باب28، از امام رضا (ع):

سجده بعد از اداءِ نماز واجب، شکرگزاری است بر این که پروردگار متعال بنده اش را بر اداءِ واجبی توفیق داده است. و کمتر چیزی که در سجده گوید این است که سه مرتبه بگوید: «شکراً لله، شکراً لله، شکراً لله» که اگر در نماز تقصیری کرده باشد و در نماز نافله هم تمام نشود با این سجده، آن نقصان رفع گردد.

وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً (80)

«پروردگارا! مرا (در هر کار، ) با صداقت وارد کن و با صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!» (80)

وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿81﴾

و بگو حق آمد و باطل نابود شد آری باطل همواره نابود شدنی است (81)

در جامع، ج 4، ص 192، از جابر بن عبدالله انصاری: در فتح مکه، پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: یا علی! بر دوش من سوار شو، آن بت (هبل) را از بام خانه به زیر انداز. امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد: ای رسول خدا! شما بر دوش من سوار شوید. وقتی بر دوش علی (ع) سوار شد، آن حضرت تاب نیاورد، پیامبر (ص) تبسمی فرمود و آن حضرت را بر دوش خود بالا برد و بت هبل

ص :205

را به زیر انداخت و فرمود: سوگند به خدا اگر می خواستم از دوش پیامبر (ص) دستم را به آسمان برسانم، می توانستم. پیامبر (ص) فرمود: یا علی! در اثر بالا رفتن به دوش من خداوند فضیلت تو را زیاد نمود بعد حضرت علی (ع) پایین آمد و گفت بر اثر پایین افتادن هیچ گونه تألمی به من رخ نداد. حضرت رسول (ص) فرمود: تو را محمد (ص) بالا برد و جبرئیل به زمین فرود آورد.

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا ﴿82﴾

و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می کنیم

و[لی] ستمگران را جز زیان نمی افزاید (82)

نکته: در معنای شفاء اختلاف است، بعضی گفته اند: مراد به شفاء در آیه اعم از شفای مرضهای روحی و هم مرضهای جسمی و بدنی است.

صاحب المیزان، ج 25، ص 309، آورده است: مراد از شفاء، شفای مرضهای روحی است و دلیل آورده که اگر این عمومیت صحیح باشد باید در صدر و ذیل آیه هر دو صحیح باشد و بگوییم همانطور که به کمک آیه های قرآن و نوشتن و خواندن آن مرضها و ناخوشی ها بر طرف می شود، همچنین از همان راه دشمنی دشمنان دین و ظلم ظالمین و کید کافرین دفع و باطل می شود.

☼ مؤلف:

قرآن کریم هم شفای دردهای روحی و هم دردهای جسمانی است. البته شرط شفاء و درمان تنها یقین و عمل به قرآن است، پس قرآن تنها برای مؤمنین به آن می تواند شفاء و درمان باشد، ولی برای کافرین نه تنها شفاء نیست که خسارت و زیان است همچنان که می فرماید: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیذَّکَّرُوا وَمَا یزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُورًا» = «ما در این قرآن، انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا متذکر شوند! ولی (کوردلان، ) جز بر نفرتشان نمی افزاید» (1).

با علوم قرآنی می توان به مرضهای جسمانی غلبه کرد چون سرشار از نکاتی علمی و عملی در نحوه ی صحیح زندگی کردن است پس هر کس واقعاً به دستورات قرآن عمل کند و آن را در زندگی خود الگو قرار دهد پر مسلم است که از نظر جسمی هم بهبود می یابد و با نور آن هم می توان به مرضهای روحی غلبه نمود، البته نه تنها درمان و شفاء، بلکه تمام علوم و فنون خارق

ص :206


1- اسراء41

العاده در قرآن کریم نهفته است همچنان که می فرماید:

«وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعًا» = «اگر بوسیله قرآن، کوه ها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا بوسیله آن با مردگان سخن گفته شود، ولی همه کارها در اختیار خداست!» (1).

و می فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ» = «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد!» (2).

و می فرماید: «وَمَا یعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» = «و هیچ چیز در زمین و آسمان، از پروردگار تو مخفی نمی ماند؛ حتی به اندازه سنگینی ذره ای و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه (همه آنها) در کتاب آشکار ثبت است!» (3).

و می فرماید: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» = «ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)» (اسراء89) و (زمر27) و (4).

و می فرماید: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیءٍ جَدَلًا» = «و در این قرآن، از هر گونه مثلی برای مردم بیان کرده ایم؛ ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله می پردازد!» (5).

و می فرماید: «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ» = «کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویاست برای جمعیتی که آگاهند!» (6).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 193، از عیاشی، از امام صادق (ع):

شفاء در علم قرآن است و برای اهل آن، که ما ائمه می باشیم.

در نهج البلاغه، ح313، ص 705، از حضرت علی (ع):

در قرآن اخبار گذشتگان و آیندگان و احکام مورد نیاز زندگی تان وجود دارد.

از همان منبع، ح228، ص 677:

هر کس قرآن بخواند و وارد جهنم شود حتماً آیات الهی را بازیچه قرار داده است.

از همان منبع، ح228، ص 677:

روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند.

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 359، از عیاشی، از امام صادق (ع): شفاء همه در علم قرآن است.

ص :207


1- رعد31
2- حشر21
3- یونس61
4- روم58
5- کهف54
6- فصلت3

وَإِذا أَنْعَمْنَا عَلَی الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَؤُوسًا ﴿83﴾

و چون به انسان نعمت ارزانی داریم روی می گرداند و پهلو تهی می کند و چون آسیبی به وی رسد ناامید می گردد (83)

اعرض: این کلمه از «عرض» در مقابل «طول» است و به معنای: عرض یا پهنای خود را نشان دادن و یا روی خود برگردانیدن و اعراض نمودن است.

نَآ: از (ن ء ی) به معنای «دور» است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 25، ص 315:

این آیه با آیاتی که بیان می کند: «انسان وقتی به گرفتاری دچار شود به یاد خدای تعالی می افتد» ، هیچ منافاتی ندارد مثل آیه: «وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیاهُ» = «و چون گرفتاریها بیچاره تان کند خدایان دروغی فراموش می شوند تنها به یاد او می افتید» (اسراء67)؛ و یا آیه: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا» = «چون مرض و گرفتاری آدمی را گرفت به هر پهلو بغلطد ما را می خواند بنشیند ما را می خواند بایستد ما را می خواند» (یونس12)؛ و یا آیاتی مشابه دیگر، چون آیه شریفه مبین حال عادی و ظاهری انسان است ولی این آیات متعرض حال فطری (و درونی) اوست.

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلًا ﴿84﴾

بگو هر کس بر حسب ساختار ذات و نیت خود عمل می کند و پروردگار شما به کسانی که هدایت یافته اند داناتر است (84)

شاکله: از ماده شکل به معنای خوی و خلق، طریقت و مذهب و ریخت و مثل و مانند است.

نکته: عده ای به استناد آیه شریفه استدلال کرده اند که سعادت و شقاوت دو امر ذاتی است که هرگز از ذات تخلف نمی پذیرد و یک قضاء رانده شده ازلی است و تغییر پذیر نیست.

در پاسخ به این افراد می توان گفت: ذات و فطرت هر شخص می تواند در اعمال و رفتارش تأثیر داشته باشد. مثلاً یک انسانِ حلال زاده، دارای سرشت و ذاتی نیکوتر از یک انسان زنازاده است، اما این دلیل نمی شود که العیاذ بالله خداوند متعال در حق او ستمی روا داشته است، چرا که خدای

ص :208

تعالی بر اساس استعداد و فطرت هر شخصی انتظاراتی دارد، پس اگر یک انسان زنازاده عملِ خیری انجام دهد از یک انسانِ حلال زاده اجرش بیشتر است و یا انتظاری که از یک نبی دارد با یک شخص عادی متفاوت است همچنان که در روایت آمده است که می فرماید: «نیکی های مؤمنین، برای انبیاء گناه محسوب می شوند» .

در عالم هستی سه مقوله عمل، ذات و محیط یک رابطه ای زنجیر وار و متأثر از هم دارند، به نحوی که عمل مثبت باعث می شود محیط و اطرافیان را تحت تأثیر قرار دهد و می تواند درون و ذات شخص را به سوی خدا بیشتر نیل دهد و بلعکس یک محیط یا یک فطرت مثبت نیز همین کار را می کند. خلاصه می توان گفت انسان در بدو تولد بر سر یک دو راهی قرار دارد و می تواند با اختیار خود هر کدام را انتخاب کند و این انتخاب می تواند سرنوشتش را تقدیر کند.

در المیزان، ج 25، ص 359، از کافی، از امام صادق (ع):

نیت از عمل بهتر است و اصلاً نیت، عمل است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 195، از کافی، از امام صادق (ع): علت آن که اهل بهشت، در بهشت جاوید هستند، برای قصد و نیت آنهاست زیرا قصدِ آنها آن بود که چنانچه در دنیا باقی بودند، همیشه به اطاعت و عبادت پروردگار مشغول باشند و نیت اهل دوزخ آن بود که اگر در دنیا باقی بودند، دائماً معصیت خدا را به جا آورند و آن حضرت فرمود: نیت افضل و برتر از عمل است. لذا طبق نیات به مردم ثواب و عقاب داده می شود.

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا ﴿85﴾

و درباره روح از تو می پرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به

شما از دانش جز اندکی داده نشده است (85)

☼ نکته:

اینکه خدایتعالی فرموده: «از علم به شما دادند» و نفرموده: «به شما دادم یا دادیم» به عبارتی دادن علم را به خودش نسبت نداده است به خاطر ناچیز بودن علم بشر است. (برای توضیح در خصوص روح به آیاتِ (نحل 2) و (شوری 52) و (مجادله22) مراجعه شود).

ص :209

وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکیلاً (86)

إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبیراً (87)

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً (88)

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (89)

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً (90)

أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً (91)

أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلاً (92)

أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93)

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94)

قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (95)

قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً (96)

و اگر بخواهیم، آنچه را بر تو وحی فرستاده ایم، از تو می گیریم؛ سپس کسی را نمی یابی که در برابر ما، از تو دفاع کند (86) مگر رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد، ) که فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است! (87) بگو: اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند (88) ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند! (89) و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا اینکه چشمه جوشانی از این سرزمین (خشک و سوزان) برای ما خارج سازی (90) یا باغی از نخل و انگور از آن تو باشد؛ و نهرها در لابه لای آن جاری کنی (91) یا قطعات (سنگهای) آسمان را -آنچنان که می پنداری- بر سر ما فرود آری؛ یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاوری (92) یا برای تو خانه ای پر نقش و نگار از طلا باشد؛ یا به آسمان بالا روی؛ حتی اگر به آسمان روی، ایمان نمی آوریم مگر آنکه نامه ای بر ما فرود آوری که آن را بخوانیم! «بگو: » منزه است پروردگارم (از این سخنان بی معنی)! مگر من جز انسانی فرستاده خدا هستم؟! (93) تنها چیزی که بعد از آمدن هدایت مانع شد مردم ایمان بیاورند، این بود (که از روی نادانی و بی خبری) گفتند: آیا خداوند بشری را به عنوان رسول فرستاده است؟ (94) بگو: (حتی) اگر در روی زمین فرشتگانی (زندگی می کردند، و) با آرامش گام برمی داشتند، ما فرشته ای را به عنوان رسول، بر آنها می فرستادیم! (چرا که رهنمای هر گروهی باید از جنس خودشان باشد) (95) بگو: همین کافی است که خداوند، میان من و شما گواه باشد؛ چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست! (96)

وَمَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا ﴿97﴾

و هر که را خدا هدایت کند او راه یافته است و هر که را گمراه سازد در برابر او برای آنان هرگز دوستانی نیابی و روز قیامت آنها را کور و لال و کر به روی چهره شان درافتاده برخواهیم انگیخت جایگاهشان دوزخ است هر بار که آتش آن فرو نشیند شراره ای [تازه] برایشان می افزاییم (97)

ص :210

در تفسیر المیزان، ج 25، ص 367، از درمنثور و در تفسیر جامع:

شخصی از حضرت رسول (ص) پرسید: چطور مردم بر روی خود محشور می شوند؟ فرمود: آن کس که مردم را بر دو پا به راه انداخت نیز می تواند بر روی به راه اندازد.

ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً (98)

این کیفر آنهاست، بخاطر اینکه نسبت به آیات ما کافر شدند و گفتند: «آیا هنگامی که ما استخوانهای پوسیده و خاکهای پراکنده ای شدیم، بار دیگر آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» (98)

أَوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّ اللّهَ الَّذی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلاَّ کُفُورًا ﴿99﴾ آیا ندانستند که خدایی که آسمانها و زمین را آفریده تواناست که مانند آنان را بیافریند و [همان خداست که] برایشان زمانی مقرر فرموده که در آن هیچ شکی نیست و[لی] ستمگران جز انکار [چیزی را] نپذیرفتند (99)

نکته: در معنای «یخلق مثلهم» دو اختلاف وجود دارد:

1 - بعضی از مفسرین گفته اند که مراد به کلمه «مثلهم» خود آنان است نه مانند آنها و به عبارتی منظور «عین» است یعنی انسان در آخرت، همان انسان دنیا و با همان جسم است یعنی خداوند متعال دوباره ذرّات پخش شده ی بدن دنیوی را گرد آورده و به صورت اوّلش بازسازی خواهد نمود، لذا آخرت نیز عالمی مادّی و عنصری دارد. اکثر متکلمین اعصار گذشته طرفدار این نظریّه اند. اکثر مسلمانان نیز چنین دیدی نسبت به آخرت دارند.

2 - بعضی گفته اند مراد به «مثلهم» شبیه آنان است و نه خود آنان و دلیل آنها هم این است

که می گویند اگر خود آنان بود پس باید کلمه «عین» می آمد یعنی انسانِ مخلوق در آخرت شخصی نظیر و شبیه انسان دنیاست. پس جسم اخروی مثل جسم دنیایی، جسم مادّی نیست. «ملاصدرا» (اسفار، صدرالدین شیرازی، ج 9، ص 109) از این گروه است.

به عقیده ی ملاصدرا عالم خلقت دارای سه مرتبه ی کلّی است که همواره عالم بالاتر بر عالم پایین تر احاطه ی وجودی دارد؛ امّا نه مثل کرات تو در تو؛ بلکه مثل احاطه ی روح بر ذهن و ذهن بر صُوَرِ ذهنی، لذا این سه عالم در عرض هم نیستند.

ص :211

پایین ترین مرتبه ی عالم خلقت، عالم مادّه است که بارزترین مشخّصه ی آن حرکت می باشد. زمان نیز از مختصّات این عالم است؛ چون زمان چیزی نیست جز مقدار حرکت. امّا بالاترین مرتبه ی عالم خلقت، عالمی است منزّه و مبرّا از مادّه و آثار و محدودیّتهای ماده، نظیر شکل و رنگ و اندازه و امثال آنها. فلاسفه ی اسلامی این عالم را عالم عقوق مجرّده یا عالم جبروت می نامند. ملائکه ی عظامی همچون جبرئیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل از ساکنان این عالمند. عالم دیگری نیز وجود دارد که واسطه ی بین این دو عالم بوده عالم مثال نامیده می شود. عالم برزخی که در متون دینی مطرح شده نیز جزیی از عالم مثال می باشد. این عالم از جهاتی شبیه عالم عقول بوده فاقد مادّه و حرکت و زمان است و از جهاتی نیز شبیه عالم مادّه بوده دارای شکل و رنگ و اندازه و امثال آنهاست. در این عالم، جسم وجود دارد ولی اجسام آن غیر مادّی اند. اجسام این عالم شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در قوّه ی خیالش تخیّل می کند. چرا که موجوداتِ ذهنی انسان نیز فاقد مادّه و حرکتند.

صاحب المیزان، ج 25، ص 356و357، آورده است: تشبیه و مانند بودن تنها در بدن است نه جان آدمی که شخصیت انسان در این دنیا و هم در آخرت است و بدان جهت انسان آخرتی عین انسان دنیوی است نه مانند آن. آری ملاک یکی بودن حسین فرزند تقی در دنیا و آخرت همان نفس انسانی اوست که آن هم نزد خدای سبحان محفوظ است. و با مردن معدوم و باطل نمی گردد و وقتی آن نفس به بدن جدید در آخرت تعلق گرفت باز این بدن همان بدن حسین در دنیا خواهد شد، همچنانکه در خود دنیا هم چند بار بدنش با همه ی اجزاءش عوض شد و او همچنان حسین پسر تقی بود. و دلیل آن هم آیه شریفه: «وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ قُلْ یتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» (سجده10و11) که در پاسخ کسانی که گفتند آیا بعد از نابود شدن بدن و متفرق گشتن تار و پود آن دوباره به خلقت جدیدی خلق می شویم فرموده: که شما بعد از مرگ نه متفرق می شوید و نه نابود می گردید، بلکه آن ملک الموتی که موکل بر شما است شما را به تمام و کمال می گیرد و حفظ می کند و اما آنکه در قبر می پوسد

ص :212

و تار و پودش متلاشی می گردد آن بدن خاکی شما است که تجدید بنای آن برای خدا آسان است، همانطور که بار اول بنا نمود. این آیه دلیل بر این بود که حقیقت آدمی همان نفس اوست که آن هم نزد خدا محفوظ است. و اما دلیل بر این که انسان مبعوث در قیامت عین انسان در دنیا است نه شخص دیگری مانند آن، همه آیات قیامت است که آن را بازگشت انسان به سوی خدا می داند. پس (خلاصه) جمله: «یخلق مثلهم» نمی خواهد بفرماید انسان مخلوق در آخرت شخصی نظیر انسان دنیاست. و اینکه بعضی از مفسرین گفته اند که مراد از کلمه «مثلهم» خود آنان است نه مانند ایشان، این توجیه بی اشکال نیست و جای مناقشه در آن هست.

☼ مؤلف:

اگر به دقت در نظر صاحب المیزان توجه شود، تناقضی به چشم می خورد، بدین صورت که علامه عزیز به استناد دو آیه شریفه سوره سجده آیات10 و 11، نفس انسان را در دنیا و آخرت بدون تغییر و محفوظ بیان نموده است و به استناد همه آیات قیامت، انسانِ مبعوثْ در قیامت را عینِ همین انسان در دنیا و نه شخص دیگری مانند او، فرض کرده است. به عبارتی تا اینجا نظریه اول را تأیید کرده است. اما اگر بیان آخرش (سه خط آخر همین نقل) را نگاه کنیم می بینیم که نظریه اول را رد کرده است.

اما به نظر حقیر در مورد جمله «یخلق مثلهم» می توان گفت: (والله اعلم)

اینکه نفس یا روح آدمی در دنیا و قیامت یکی است و عین همند بحثی نیست، اما اختلاف در این است که جسم آدمی در قیامت شبیه جسم دنیوی است یا عیناً همان جسم دنیوی است؟ به

نظر حقیر، نظریه «شبیه» صحیح تر است، با این دلایل:

اول: اگر قرار بود عین آن باشد، کلمه «مثلهم» در آیه شریفه توجیه نمی شد و می بایست به جای «مثلهم» کلمه «عینهم» می آمد. به عبارتی صراحتِ آیه ی شریفه در تأییدِ نظریه ی «شبیه» است.

دوم: اگر قرار بود جسم، ثابت و بدون تغییر باشد در همین دنیا این اتفاق می افتاد، مثلاً آیا می توان گفت که جسم شخصی که نوزاد است همان جسم اوست که در سنین جوانی و پیری شکل

ص :213

می گیرد؟ مطمئناً آنها هر چند که شباهتهایی با هم دارند ولی عین هم نیستند، چرا که سلولهای تشکیل دهنده پوستِ هر انسان مرتباً در حال ریزش و تولید مجدد است، طوری که می توان گفت این سلولها نوعی جدیدند و سلولهای قبلی نیستند ولی شبیه آنها هستند نه عین آنها.

سوم: همانطوری که در ذیل آیه 44 سوره اسرا بحث تسبیح خداوند متعال توسط اعضاء و جوارح گفته شد، دور از عدالت است که این جسم و سلولهای آن که دائماً در حال تسبیح حق تعالی هستند به واسطه گناهانِ نفسانی، در جهنم سوخته شود بلکه جسمی شبیه همین جسم و شاید با اثر انگشت مشابه خلق شده که خلقت آن به واسطه اعمال و کردار انسان است و به عبارتی جسمی خلق می شود که در حقیقت ناشی از تجسم اعمال وی باشد که شبیه و نه عین این جسم دنیوی است و آن گاه همین روح بدون هیچ تغییری در آن حلول می کند.

چهارم: اگر این گفته صحیح باشد که جسم آخرتی عین همین جسم دنیوی است پس باید انسانهایی که یا کور و یا فلج و یا دارای انواع نقصهای بدنی هستند، در قیامت هم به همان حالت درآیند در صورتی که این گفته با روایت حضرت رسول (ص) که می فرماید: «پیرها به بهشت نمی روند» ، یعنی به حالت جوانی و نشاط و سلامت وارد بهشت می شوند، تناقض دارد. در این دنیا بسیارند مؤمنینی که دارای چهره ای زشت و قامتی ناموزون و پوستی سیاه هستند که گاهاً نقص عضو هم دارند ولی در بهشت به تناسب اعمالشان به شکلی زیبا و جذاب در می آیند که این شکل اخرویِ آنها با توجه به عملشان تجسم می یابد و هر چه اعمالی پر بارتر داشته باشند چهره ای زیباتر و جذاب تر خواهند داشت، ولی شبیه چهره دنیوی است، همان گونه که خدای تعالی می فرماید: «عَلَی أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ» = «و شما را به خلقتی دیگر که از آن خبر ندارید ایجاد کنیم» (واقعه 61)، در صورتی که ما از خلقت دنیوی خود آگاهیم.

که در این آیه شریفه اشاره به خلقتی دارد که ما اصلاً از آن اطلاعی نداریم در صورتی که حتی به سلولهای درونی از خلقت زمینی و خاکی خود هم اطلاع یافته ایم.

پنجم: خداوند سبحان می فرماید: «قُلْ یتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ

ص :214

تُرْجَعُونَ» = «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، تماماً شما را می گیرد؛ سپس شما را بسوی پروردگارتان باز می گردانند. » (سجده11)، پس حقیقتِ ما، بدنِ ما نیست، چون در هنگام مرگ بدنمان در رختخواب است در صورتی که می فرماید: «تمام شما را می گیریم» . یعنی تمام ما را می گیرند، در حالی که بدن مادّی ما را نگرفته. پس ما و بدن ما را با هم گرفته، منتها بدن همراه روح ما را و این که بدن مادّی را نگرفته، چون این بدن، بدن واقعی ما نیست.

همچنین می فرماید: «ثُمَّ اِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُون» یعنی پس از آن که ملائکه همه شما را گرفتند، به سوی پروردگارتان ارجاع می دهند و همه ما در عالم ربوبی وارد می شویم. و همه می دانند که، عالم ربوبی جایی است که بدن مادّی در آن مقامِ اعلا، جایی ندارد و مسلّماً در آنجا ما بی بدن هم نیستیم. و نیز می فرماید: «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون» = «ما از آن خداییم؛ و به سوی او باز می گردیم!» (بقره156)، که اگر عالم و جسمِ قیامت عیناً مثل عالم دنیا باشد، پس دیگر به سوی خدا برنمی گردیم، بلکه به سوی دنیا برمی گردیم.

ششم: خداوند سبحان می فرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» = «در آن روز که این زمین به زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدل می شوند و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر می گردند!» (ابراهیم48)، یعنی حتی زمین و آسمانهای اخروی با نوعِ دنیویشان کاملاً فرق دارند و خصوصیاتی ملکوتی به خود می گیرند. و یا می فرماید: «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا … » = «زمین به نور پروردگارش نورانی می گردد» (زمر69)؛ زیرا در آن روز اصلاً خورشیدی نیست تا روشنی بخشد: « … لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا» = «نه آفتاب را در آنجا می بینند و نه سرما را!» (انسان13)، بلکه این شخصِ مؤمن است که نور می بخشد: « … نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» = «نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است» (تحریم8) و کافر چون خودش نور ندارد، چیزی نمی بیند و در آن عرصه، کور محشور می شود: « … وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی» و: «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا» = «می گوید: پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟! من که بینا بودم!» (طه125)، در همین

ص :215

راستا و در چنین شرایطی زمین هم به نور ربّش نورانی است، نه به نور خورشید؛ پس معلوم است جسمانیتش، جسمانیتی است خاص و به تعبیری درجه وجودی جسمانیت، شدید می شود و جسمی است که ظرفیت ظهور باطن را دارد و از طریق آن جسم، حقیقت آن شیء ظاهر می شود.

هفتم: خداوند سبحان می فرماید: «وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» = «و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (فجر22)، که اشاره دارد بر این که در آنجا حجاب ها بر طرف می شود و انسان چشمی که قدرت دیدن ملائکه را دارد پیدا می کند. پس معلوم است قیامت عالمی است که چشم قلب به میدان می آید و باطن انسان ظاهر می شود و باطن این عالم برایش هویدا می گردد، مثل ماجرای خواب، که بدون چشم مادی صورت می گیرد.

هشتم: این سخن که «مردگان از گور بر می خیزند» ، سخنی عوام فریبانه است؛ چنین چیزی در آیات و روایات نیست. آنچه در روایات آمده این است که از قبر برانگیخته می شوند. منظور از قبر نیز مدفن خاکی که بدن مادّی مرده را در آن دفن می کنند نیست. در فرهنگ اهل بیت (ع)، قبر نام عالمی است که مردگان بعد از مرگ، با تمام وجود خویش نه فقط با روح، وارد آن می شوند و تا روز قیامت در آن خواهند بود، تا قیامت بر پا شود. به عبارت دیگر، مقصود از قبر همان عالم برزخ است؛ که مردگان با جسم غیر مادّی در آن حضور دارند. پس در عالم برزخ هم انسان دارای روح و بدن است؛ ولی بدنی غیر مادّی دارد که از جهاتی شبیه آن بدنهایی هستند که در خواب می بینیم. شب اوّل قبر، یا سؤالِ قبر، یا فشار قبر و امثال این امور نیز همگی مربوط به وجود برزخی شخص می شوند و ربطی به بدن مادّی او ندارند. بلکه اساساً شخص بعد از مردنْ بدنی از خود باقی نمی گذارد تا ما دفنش کنیم؛ آنچه ما دفن می کنیم، مادّه یِ بدنِ اوست نه بدنِ او. نسبتِ بدن به مادّه یِ بدن، مثل نسبت مجسمه ی خمیری انسان است به خمیر مجسمه سازی. وقتی آن مجسمه ی خمیری را مچاله می کنیم، صورت انسانی آن می میرد و تنها مادّه ی آن باقی می ماند، همچنان که امام صادق (ع) فرموده است:

در کافی، ج 3، ص 242، از عمرو بن یزید آمده است که گفت:

ص :216

به امام صادق (ع) گفتم: من از شما شنیدم که می فرمودید: همه ی شیعیان ما به خاطر آنچه دارند (عقیده به ولایت) در بهشت هستند. امام (ع) فرمودند: راست گفتی؛ به خدا سوگند همگی در بهشت می باشند. گفتم: فدایت شوم! گناهان زیادند و بزرگ. امام (ع) فرمودند: امّا در قیامت، همه ی آنها در بهشت می باشند؛ به سبب شفاعت پیامبر مطاع یا وصّی پیامبر؛ ولی به خدا سوگند من بر شما درباره ی برزخ می ترسم. گفتم: برزخ چیست؟ فرمود: «برزخ همان قبر است از زمان مرگ شخص تا روز قیامت» .

و در بحارالأنوار، ج 6، ص 218، از امام صادق (ع):

برزخ همان قبر است؛ و آن ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت می باشد.

پس نباید فکر کرد که در آخرت، مردم را از این مدفنهای خاکی بیرون می کشند. چرا که آیات الهی تصریح دارند که هنگام قیامت، بساط کلّ عالم مادّه برچیده می شود. وقتی جهان مادّی نیست، استخوانهای پوسیده کجایند که زنده شوند؟! بلکه اجسادِ متشکله ی بدنِ مردم از زمینِ اخروی که زمینی است با جنسی ابدی (نه خاکی)، برانگیخته و محشور می شوند.

انسان یک حقیقتِ دارای مراتبی است، که مرتبه ی شدید آن را روح و مرتبه ی ضعیف آن را بدن می نامند؛ و منظور از بدن، گوشت و پوست و استخوان و … نیست؛ بلکه منظور همین شکل و قالبی است که بر پیکر گوشت و پوست و استخوان و … پوشانده شده است. کما اینکه در طول زمان، سلولها می میرند و با موادّ غذایی جایگزین می گردند ولی شخص همچنان همان شخص است. پس به هنگام مردن نه چیزی از انسان جدا می شود و نه چیزی به او افزوده می شود. تنها اتّفاقی که هنگام مرگ رخ می دهد این است که انسان، مادّه را رها کرده و با تمام وجودش وارد عالم برزخ می شود؛ چون مادّه داخل در حقیقت انسان نیست. لذا موقع مردن، نه بدن انسان در دنیا می ماند نه روح او. آنچه در عرف به آن بدن میّت می گویند حقیقتاً بدن شخص نیست بلکه مادّه ی بدن اوست. وقتی شخص مادّه ی بدن خود را رها نمود خود را در عالم برزخ می یابد که عالمی است غیر مادّی. در آخرت نیز انسان با بدنی جسمانی ولی غیر مادّی محشور می شود که

ص :217

شبیه جسم دنیوی اوست ولی مادّی نیست؛ و جنس آن به نحوی است که با محیط آن عالم سنخیت داشته باشد و همانطور که جنس بدنِ مادی از سنخه ی خاکِ زمینی است، در قیامت هم جنسِ بدن نیز از سنخه ی زمینِ اخروی است که ابدی و غیرِ قابل تغییر بوده و دچار ضعف و پیری نشود، چرا که ضعف و پیری ناشی از مادّه ی بدن است نه صورت بدن. در قرآن کریم نیز همواره معاد جسمانی مطرح شده، نه معاد مادّی؛ و هیچ جا نفرموده است هنگام مرگ، روح از بدن جدا می شود؛ بلکه بر عکس آنچه ملک الموت قبض می کند نفس انسان می باشد. و نفس در فرهنگ قرآن کریم به معنای تمام حقیقت شیء بوده، که آیه شریفه (سجده11) که در بالا بحث شد نیز به همین موضوع استناد دارد. خلاصه این که نفس و صورتِ بدنیِ هر شخص در تمام عوالم ثابت و یکسان است، اما جنسِ جسمی که آن نفس و صورت به آن جسم شکل می دهد با توجه به محیطی که در آن قرار می گیرد، متفاوت است. همچنان که در روایت می فرماید:

در بحارالأنوار، ج 58، ص 50، از امام صادق (ع): چون خدای عزّوجلّ جانش (جان مؤمن) را بگیرد در کالبدی نهد چون کالبد دنیایی اش؛ پس می خورند و می نوشند و چون تازه واردی بدانها رسد او را به همان صورتی که در دنیا بوده می شناسند.

در تهذیب الأحکام، ج 1، ص 466، از ابوبصیر، از امام صادق (ع): ارواح مؤمنان در بهشت به صورت بدنهایشان هستند؛ به نحوی که اگر ایشان را ببینی می گویی: این فلانی است.

بعد از بحث فوق ممکن است عده ای اشکال کرده و شبهه ای بدین شرح وارد کنند:

در قرآن کریم تصریح شده که حضرت ابراهیم (ع) پرندگانی را کشت و سپس آنها را خواند

و به اذن خدا زنده شدند. نیز حضرت عزیر (ع) پس از صد سال زنده شد. روشن است که اینها با

بدن مادّی زنده شدند نه با بدن مجرّد و غیر مادّی.

و یا قضیه ی «اُبَیِّ بْنِ خَلَف» که استخوان های پوسیده را آورد و خرد کرد و گفت: «چه کسی این استخوان ها را زنده می کند، در حالی که پوسیده اند؟» و خداوند هم فرمود: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» = «بگو همان کسی که اول بار آنها را خلق کرد، زنده

ص :218

می کند و او به هر خلقی داناست» (1).

و نیز می فرماید: «أَیحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ، بلَی قَادِرِینَ عَلَی أَنْ نُسَوِّی بَنَانَهُ» = «آیا انسان می پندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟! آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم!» (قیامت3و4)

آیا طبق این آیات، نباید اعتقاد داشت که همین بدن با استخوان ها دوباره زنده می شوند؟

جواب: اولاً: در اینکه خداوند متعال می تواند استخوانها و گوشتهای پوسیده را در همین دنیا گرد آورده و دوباره همان شخص را زنده نماید و صورت بدن برزخی را بر قامت آن موادّ بپوشاند شکّی نیست؛ ولی این، رجعت مادّی است، نه معاد جسمانی. و در هیچ آیه و روایتی نیامده که عالم آخرت همان دنیاست؛ بلکه تصریح شده که عالم آخرت هم اکنون موجود می باشد و رسول خدا (ص) در سفر معراجی خویش از آن بازدید فرمودند.

ثانیاً: حضرت ابراهیم (ع) و عزیر نبی (ع) از خداوند متعال نخواستند که معاد را نشانشان دهد بلکه خواستند زنده شدن مردگان را ببینند؛ لذا خداوند متعال نیز همین را نشانشان داد. حضرت عزیر (ع) در اصلِ زنده شدن مردگان دچار بهت و حیرت شد و خواست تا قدرت خدا را مشاهده نماید؛ لذا آنگاه که آن حقیقت را مشاهده نمود، فرمود: « … أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ» = «می دانم که همانا خدا بر هر چیزی قادر است» (2).

زنده شدن حضرت عزیر (ع) به نحو رجعت بود نه به نحو حشر.

حضرت ابراهیم (ع) نیز کیفیّت احیاء را پرسید نه کیفیّت جسم اخروی یا کیفیّت آخرت را. به تعبیر دیگر، هر دو بزرگوار در حقیقت از رجعت سؤال نمودند نه از آخرت؛ و البته حضرت عزیر (ع) از اصل زنده شدن پرسید امّا حضرت ابراهیم (ع) از کیفیّت آن.

ثالثاً: در مورد آیات قیامت هم باید گفت: خداوند سبحان با کفّارِ منکرِ معاد محاجّه و مجادله نموده و خواسته است قدرت خود را بر احیاءِ اموات اثبات کند نه اینکه حقیقت معاد را روشن سازد. منکران معاد با استناد به استخوانهای پوسیده، خواسته اند که قدرت خدای تعالی را

ص :219


1- یس79
2- بقره259

زیر سؤال ببرند به همین خاطر خدای سبحان هم با بیان این آیات خواسته است قدرتش را بر آنها به اثبات برساند، نه اینکه بخواهد بفرماید: قیامت این استخوانها مجدد بر پا می شوند.

به طوری که در تفسیر شریف «نور الثقلین» (جلد4، ص 395) از امام عسکری (ع) داریم که؛ امام صادق (ع) فرمودند: «آن جدال احسنی که خداوند پیامبرش را بدان امر کرد، همان بود که با آن شخص منکرِ بعث انجام داد» . و حضرت اشاره به آیه (یس79) می فرماید.

نکته ی ظریفِ دیگری هم در آیه 79 سوره مبارکه یس به چشم می خورد و آن آخر آیه است، که می فرماید: «وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیم» = «و او به همه مخلوقات آگاه است» . در حالی که اگر بحث، بحث برگرداندن همین استخوان های پوسیده بود باید می فرمود: «وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ قَدیر» = «او بر همه مخلوقات توانا است» ، به عبارتی می خواهد بفرماید: «بحث، بحث برگرداندن این استخوان ها نیست، بلکه بحثِ محکوم کردن منکرین معاد است» (والله اعلم).

در مجموعة ورام، ج 1، ص 293، از رسول خدا (ص): مردم در روز قیامت روی زمینی سفید رنگ و گندمگون چون قرص نانِ سفید، محشور می شوند، که برای کسی نشانه ای روی آن زمین وجود ندارد و خورشید، ماه و ستارگانِ آسمان می روند.

در امالی شیخ صدوق، ص 461، آورده است: عبد السلام بن صالح هروی گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم یابن رسول اللَّه به من خبر بده از بهشت و دوزخ که آیا امروزه خلق شده اند؟ فرمودند: آری رسول خدا (ص) هنگام معراجش در بهشت وارد شد و دوزخ را هم دید. به او عرض کردم: جمعی معتقدند که آن دو امروز مقدّرند و مخلوق نیستند. فرمودند: آنها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم؛ هر که منکر وجود فعلی بهشت و دوزخ است پیغمبر (ص) و ما را تکذیب کرده و از اهل ولایت ما نیست و در آتش دوزخ مخلّد است. خدا فرموده: «این است دوزخی که مجرمان آن را دروغ می شمردند میان آن و حمیم داغ می گردند» (رحمن44 - 43)، پیغمبر (ص) فرمود: چون مرا به آسمان بردند جبرئیل دست مرا گرفت و به بهشت برد و از خرمایش به من داد و خوردم و در صلب من نطفه شد و چون به زمین آمدم با خدیجه مواقعه کردم و به فاطمه (س) آبستن شد و

ص :220

فاطمه (س) حوراء انسیه است؛ و هر گاه مشتاق بوی بهشت شوم فاطمه دخترم را می بویم.

در بحارالأنوار، ج 25، ص 18، از امام باقر (ع):

ای جابر! خدا بود در حالی که هیچ چیز با او نبود، اوّلین موجودی که آفرید محمّد مصطفی (ص) بود؛ ما اهل بیت را نیز با او آفرید از نورش و عظمتش؛ پس ما را به صورت سایه ای سبز در مقابل خود نگه داشت آن موقع که آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه وجود نداشت. نور ما از نور خدا جدا گشت مانند پرتو خورشید از خورشید. ما او را تسبیح و تقدیس و ستایش می کردیم و عبادتی واقعی می نمودیم. بعد خدا اراده نمود که مکان را بیافریند آن را آفرید و بر مکان نوشت: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، علی امیرالمؤمنین و وصی او است به وسیله علی او را تأیید و نصرت دادم» . سپس عرش را آفرید و بر سرادق عرش همان جملات را نوشت؛ آنگاه آسمانها را آفرید و بر اطراف آن همین کلمات را نوشت؛ بعد بهشت و جهنّم را آفرید و بر آنها نیز همین جملات را نوشت؛ سپس ملائکه را آفرید و آنها را ساکن آسمان گردانید.

در ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ص 132، از امام باقر (ع):

هر بنده ای از بندگان خدا که روش هدایت کننده ای را بین مردم بنیان نهد برای او ثوابی همانند ثواب کسانی است که به آن عمل می کنند بدون آنکه از پاداش عاملان به آن کاسته شود و هر بنده ای از بندگان خدا روش گمراه کننده ای را بین مردم بنیان نهد برای وی گناهی همانند گناه کسانی که مرتکب آن شده اند نوشته می شود بدون آنکه از گناه عاملان آن کاسته شود.

در کافی، ج 3، ص 242، از امام صادق (ع): شیعیان ما، با شفاعت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در قیامت همگی بهشتی هستند، اما سوگند به خدا از وضع و حالتان در برزخ خوف دارم.

در نصایح، ص 380، از امام علی (ع): چون کار خیری یافتی اگر توانایی داری انجامش بده چون اعمال خیر، مرگ ناگهانی و بد را که هر لحظه ممکن است به سبب عمل زشت به تو برسد دفع کند

☼ نکته:

در عالم برزخ شفاعت وجود ندارد. لذا برخی از روایات و یا مکاشفات بزرگان درباره تصرفات ائمه (ع) در حالات برزخی برخی گرفتاران از باب شفاعت مصطلح نبوده بلکه از باب

ص :221

تصرف به ولایت تکوینی است که در چارچوب شفاعت قرار ندارد.

☼ نکته:

در برخی از روایات پرسش و بازخواست در عالم برزخ را تأیید و در برخی ظاهراً تکذیب کرده اند، اما این طور نیست بلکه این گروه، دسته اول را تخصیص زده اند بنابراین در عالم برزخ فقط مسائلی که انسان باید به آنها اعتقاد و ایمان داشته باشد مورد پرسش و رسیدگی واقع می شود و رسیدگی به سایر مسائل موکل به قیامت است. از جمله:

در بحارالانوار، ج 9، ص 323، از امام صادق (ع): (مؤیدِ پرسش=عام)

هر کس پرسش قبر را انکار کند شیعه ما نیست.

در کافی، ج 3، ص 235، از امام صادق (ع): (تخصیص خورده شده=خاص)

در قبر (برزخ) مورد پرسش قرار نمی گیرند مگر دو گروه:

1 - کسانی که مُمَحِّض (خالص یا محض شده) در ایمانند.

2 - کسانی که ممحض در کفرند اما دیگران بازخواست نشوند.

توجه: بحث در خصوص عالم برزخ در ذیل آیه (مؤمنون100) به تفصیل آمده است.

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (100)

بگو: «اگر شما مالک خزائن رحمت پروردگارم بودید. درآنصورت، امساک می کردید، که مبادا انفاق، مایه تنگدستی شما شود» و انسان تنگ نظر است! (100)

وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَونُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُورًا ﴿101﴾

و در حقیقت ما به موسی9 نشانه آشکار دادیم پس از فرزندان اسرائیل بپرس آنگاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت ای موسی! من تو را افسون شده می پندارم (101)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 26، ص 10: معجزات حضرت موسی (ع) که قرآن بیان می کند بیش از 9 معجزه است پس منظور از 9 معجزه، احتمالاً معجزاتی است که در برابر فرعون آورده و آن عبارت است از:

1 - عصا، 2 - ید بیضا، 3 - طوفان، 4 - ملخ، 5 - قورباغه، 6 - شپش، 7 - خون، 8 - قحطی، 9 - غرق در دریا. و اینکه چرا قرآن کریم اسامی آنها را بیان نکرده است، شاید به این خاطر باشد که اختلافی در نوع معجزات در کتاب یهود (به اصطلاح تورات) وجود دارد. زیرا اگر بیان می کرد و دنبالش می فرمود: «فسئل بنی اسرائیل» = «از یهود بپرس» ، یهود در جواب، آن

ص :222

اسامی را انکار می نمود. چون یهود هرگز حاضر نمی شد گفتاری را از قرآنْ که مخالف با توراتشان باشد بپذیرد، لاجرم به تکذیب قرآن مبادرت می نمودند.

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (102)

فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمیعاً (103)

(موسی) گفت: «تو می دانی این آیات را جز پروردگار آسمانها و زمین - برای روشنی دلها- نفرستاده؛ و من گمان می کنم ای فرعون، تو (به زودی) هلاک خواهی شد!» (102) پس (فرعون) تصمیم گرفت آنان را از آن سرزمین ریشه کن سازد؛ ولی ما، او و تمام کسانی را که با او بودند، غرق کردیم (103)

وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکُنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًا ﴿104﴾

و پس از او به فرزندان اسرائیل گفتیم در این سرزمین (بیت المقدس) ساکن شوید

پس چون وعده آخر (روزِ ظهور و رجعت) فرا رسد شما را با هم جمع می کنیم (104)

نکته ای از المیزان، ج 26، ص 13: منظور از «ارض» به استناد آیه شریفه: «ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم» (مائده 21) همان زمین مقدس است. و منظور از «وعدُ الاخرة» به نظر بیشتر مفسرین «روز قیامت» و به نظر بعضی دیگر «همان قضایی است که در اول سوره ذکر شده است» : «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا» = «و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر می شود؛ و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند» . (إسراء7) یعنی همان وعده ای که در آن بلاها شما را می پیچاند و دچار قتل و غارت و اسیری و جلاء وطن می شوید.

توجه: بحث مفصلی در خصوص «دو فساد بنی اسرائیل» و «الأَرْضَ» و «وَعْدُ الآخِرَةِ» در ذیل آیات 4 تا 8 همین سوره آمده است، که ثابت می کند، منظور از «ارض» ، «بیت المقدس» است و منظور از «وَعْدُ الآخِرَةِ» ، «روز ظهور و رجعت» است، نه روزِ قیامت. (والله اعلم).

☼ نکته:

خداوند سبحان به صورت غیر مستقیم و کنایه با کلماتی مثل «قریه» ، «ارض» ، «الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا» = «زمین مبارک» و «مَّکاَنٍ قَرِیب» در چند آیه شریفه به شهر «بیت المقدس»

ص :223

اشاره فرموده است: «الارض» : در آیات: (اسرا 104و4) و (مائده 21).

«قریه» : در آیه: «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْیةَ» = «و (به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتیم: «در این شهر [= بیت المقدس] وارد شوید!» (1).

«مکان قریب» : در آیه: «وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّکاَنٍ قَرِیب» = «و در آن روز ندایی را از مکانی نزدیک (بیت المقدس) خواهی شنید» . (2).

«ارض مبارک» : در آیه: «وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطًا إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ» (3).

در بحارالأنوار، ج 96، ص 380، از حضرت علی (ع): چهار قصر از قصرهای بهشتی در دنیاست: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد بیت المقدس و مسجد کوفه.

در کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج 3، ص 74، از امام باقر (ع):

مساجد چهارند؛ مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد بیت المقدس و مسجد کوفه. و فرمود: نماز در آنها بمنزله حج واجب و نافله در آنها بمنزله عمره می باشد.

در وسائل الشیعه، ج 3، ص 164، از امام باقر (ع): هنگامی که یعقوب (ع) وفات یافت یوسف (ع) او را در تابوت گذارد و به شام آورد و در بیت المقدس مدفون ساخت.

در بحارالأنوار، ج 60، ص 244 و در تفسیر قمی، ج 2، ص 245، از امام صادق (ع): «وقت معلوم» روزی است که پیامبر (ص) {یا امام عصر(ع)} شیطان را در «بیت المقدس» و بر صخره سر خواهد برید.

در رسائل و مسائل (نراقی)، ج 3، ص 184، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):

جبرئیل، پیامبر (ص) را از بیت المقدس به آسمان بالا برد و از آنجا به بیت المعمور رسانید و در آنجا جبرئیل وضو ساخت و حضرت رسول (صلّی اللَّه علیه و آله) نیز مانند وضوی او ساخت و جبرئیل اذان و اقامه گفت و به حضرت پیغمبر (ص) گفت: پیش بایست و نماز کن …

در کتاب روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 17، ص 182، آورده است:

در خبر است که عیسی به زمین بیت المقدس فرود آید در آن حین امام زمان (ع) در بیت المقدس آماده ی نماز شود، چون او را ببیند از محراب باز پس آید و او را اشارت کند که پیش رو

ص :224


1- بقره58
2- ذاریات 41
3- انبیا 71

به امامت نماز. عیسی (ع) گوید: تو اولاتری که نایب محمدی. او نماز کند و عیسی در پس او نماز کند. بعد از آن صلیبها بشکند و خوکان را بکشد و ترسایان را بکشد، الا آن که به او ایمان دارد.

وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (105)

وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلاً (106)

و ما قرآن را به حق نازل کردیم؛ و به حق نازل شد؛ و تو را، جز به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده، نفرستادیم! (105) و قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ و آن را به تدریج نازل کردیم (106)

قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا ﴿107﴾

بگو [چه] به آن ایمان بیاورید یا نیاورید بی گمان کسانی که پیش از [نزول] آن دانش یافته اند چون [این کتاب] بر آنان خوانده شود سجده کنان به روی در می افتند (107)

نکته ای از المیزان، ج 26، ص 15: منظور از «اوتوا العلم» = «آنها که قبل از وی علم داده شدند» . کسانی هستند که قبل از نزول قرآن، خدا و آیات او را می شناختند مثل یهود و نصاری و غیره.

کلمه «اذقان» جمع «ذقن» به معنای «چانه» است و خرور کردن ذقن به معنای به خاک افتادن برای سجده است و اینکه چرا چانه را از میان سایر قسمتهای صورت بیان فرموده، شاید بدین خاطر است که زودتر به سجده می رسد و شاید هم مقصود از «اذقان» که بصورت جمع آمده، همه «صورت» باشد. (والله اعلم).

وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً (108)

وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعاً (109)

و می گویند: «منزه است پروردگار ما، که وعده هایش به یقین انجام شدنی است !» (108) آنها (بی اختیار) به زمین می افتند و گریه می کنند؛ و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوعشان می افزاید (109)

قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَیًّا مّاٰ تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَی وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿110﴾

بگو خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید برای او نامهای نیکوتر است و نمازت را بلند مخوان و بسیار آهسته اش مکن و راهی [میانه] بجوی (110)

نکته اول (از المیزان، ج 26، ص 20): اسامی دو نوعند: 1 – اسم حسن یا نیک 2 – اسم قبح. اسم حسن هم دو نوع است: 1 – اسم حسن محض: که هیچ گونه نقص و قبحی در آن نیست.

ص :225

2 - اسم حسن غیر محض: که نقص و قبحی در آن به نظر برسد ولی حسن آن بر قبحش می چربد. مثلاً کلمه «اغنیاء» که جمع غنی است، برای انسانها نشان دهنده بی نیازی است ولی هر چند که شخص غنی باشد باز هم نیازمند خواهد بود و این صفت برای انسان در عین صفت نیک، باز هم رنگی از نیاز را داراست ولی بی نیازی آن بر نیازمندیش می چربد. اما همین صفت برای خداوند متعال صفتی است که هیچ گونه نیازی در آن نباشد و اینکه اسامی خداوند را اسماء الحسنی گفته است به خاطر اعلی و محض بودن نیکی آن صفت در قیاس با دیگران است.

نکته دوم (از المیزان، ج 26، ص 23): کلمه «الله» در آیه: «کلمة الله هی العلیا» (توبه 40) همان اسم حسنای خداوند متعال است که در اصل «الا له» بوده و معنای معبودیت را می رساند و بقیه اسماء در حقیقت صفتی برای «الله» هستند چرا که مکرر فرموده: «بسم الله الرحمن الرحیم» ، یعنی به نام خدایی که صفت رحمن و رحیم را داراست. و صحیح نیست بگوییم: رحمن الله و رحیم.

☼ مؤلف:

روایاتی نقل شده که در آن آمده است با ذکر اسم اعظم، می توان کارهایی خارق عادت انجام داد مثلاً این روایت که می فرماید: آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان با دانستن یکی از 72 اسم اعظم حق تعالی توانست با یک چشم بر هم زدنی تخت بلقیس را بیاورد:

در تفسیرِ صافی، ج 5، ص 114، از بصائر، از امام باقر (ع):

نزد آصف وصی سلیمان یک حرف از حروف اسم اعظم بود، ولی نزد ما، هفتاد و دو حرف از آن اسم اعظم خداوند است. و یک حرف دیگر، مختص ذات پاک پروردگار می باشد.

و یا اینکه به واسطه دانستن اسم اعظمی دیگر بتوان «طی الارض» نمود و یا بر روی آب راه رفت و غیره. حال در اینجا سؤالی پیش می آید و آن این است که این اسامی چه هستند؟ و آیا با گفتن آن اسماء هر شخصی می تواند آن کارها را انجام دهد؟

در پاسخ باید گفت: صرفاً قرائتِ «اسم» کفایت نمی کند. مثلاً: اگر یک چاقوی جراحی را به دست یک جراح و یک شخص عادی بدهند و از آنها بخواهند غده ی سرطانی را از شکم بیماری خارج کنند، پر واضح است که جراحْ با تخصصِ خویش خواهد توانست این کار را انجام داده و

ص :226

بیمار را نجات دهد ولی شخصِ عادی نه تنها نمی تواند که حتی باعث مرگ بیمار هم خواهد شد. بنابراین اینکه بتوان به واسطه «اسم اعظم» کار خارقِ عادتی انجام داد شرطش آن است که شخص، آن صفت را در وجودش به عرصه ی ظهور برساند. مثلاً: یکی از اسامی خداوند متعال صفت «صادق» است و صادق یعنی راستی و راست گویی چه در حرف و چه در عمل، بنابراین شخص باید خود را صادق کند یعنی در حرف و عمل واقعاً صادق باشد. در این صورت است که اسم صادق می تواند در وجودش اثر کند و نه فقط با لفظِ زبان آن را بیان کند. (برای توضیح بیشتر به سوره اعراف آیه180 و سوره حمد مراجعه شود).

در کتاب بسمله، ص 63، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود:

همه اسماءِ خداوند، اسم اعظم است، تو دل از هر چه غیر اوست خالی دار، پس به هر اسمی که خواهی او را بخوان زیرا در حقیقت پاره ای از اسماء، ماسوای دیگری ویژه خدا نیست.

نکته سوم (از المیزان، ج 26، ص 24): دو کلمه (جهر و اخفاف) در آیه شریفه (و لا تجهر بصلاتک و لا تخافت) دو صفت متقابلند که جهر یعنی بلند کردن و اخفاف یعنی آهسته سخن گفتن است. و معنای دو کلمه یعنی حد وسط و اعتدال حرف زدن است. در اینجا بسته به تعبیر از صلوة دو معنا به دست می آید:

1 - اگر منظور از «بصلاتک» ، تک تکِ نمازها باشد در این صورت معنای آیه این می شود که نماز را نه بلند و نه آهسته بلکه حد وسط و اعتدال بخوان.

2 - اگر منظور از «بصلاتک» ، مجموع نمازها باشد در این صورت معنای آیه این می شود (و شاید هم این ظاهرتر باشد) در بعضی از نمازها جهر و در بعضی اخفاف کن. چرا که در سنت اثبات شده است که نماز صبح و مغرب و عشاء بلند و ظهر و عصر آهسته خوانده شود. و بعید نیست که این وجه با در نظر گرفتن اتصال ذیل آیه به صدر آنْ وجهِ موافق تری باشد، چون در صدر آیه می فرماید: به هر اسمی می توانی خدا را بخوانی و در این ذیل می فرماید: بلند کردن صدا در نماز معنایش متعالی بودن خداست و آهسته خواندن آن معنایش نزدیک بودن اوست، حتی نزدیک تر از رگ گردن، پس به هر دو قسم نماز خواندن اداء حق همه اسماء خداوند است.

ص :227

در تفسیر المیزان، ج 26، ص 27، از درمنثور، از ابن عباس:

رسول خدا (ص) روزی در مکه نماز می گزارد. در نمازش دعا کرد و گفت: یا الله یا رحمن

مشرکین گفتند: (العیاذ بالله) به این بی دین نگاه کنید که ما را از پرستش دو خدا نهی می کند، آن وقت خودش دو معبود را می خواند، در اینجا بود که آیه شریفه نازل شد.

در تفسیر المیزان، ج 26، ص 27، از کافی، آورده است:

شخصی از امام صادق (ع) پرسید: اگر در پیشانی علتی باشد و نتوان با آن سجده کرد چه باید بکند؟ فرمود: چانه را به زمین نهد، چه خدایتعالی می فرماید: «وَ یخرون للاذقان سجدا» .

در تفسیر المیزان، ج 26، ص 27، از توحید، از امام صادق (ع): کلمه «الله» مشتق از «اله» است و «اله» اسم غیر مسمی است پس هر کس اسم را بدون معنا بپرستد کافر شده و چیزی نپرستیده است و کسی که اسم و معنا را بپرستد باز کافر شده، چون دو چیز پرستیده و کسی که معنا را بپرستد بدون اسم، او خدا را به یگانگی پرستیده. و باز فرمود: برای خدای تبارک تعالی 99 اسم است و اگر بنا باشد که اسم همان مسمی باشد باید هر اسمی برای خود الهی باشد و لکن چنین نیست بلکه خدای تعالی یک معنایی است که این اسامی بر آن دلالت می کند و همه این اسامی باز غیر اویند، اسم نان غیر نان است و آدمی را سیر نمی کند ولی به آن دلالت دارد و همچنین آب که اسم نوشیدنی است و لباس که اسم پوشیدنی است و آتش که اسم سوزاننده است.

در تفسیر المیزان، ج 26، ص 28، از توحید، از امام صادق (ع):

خداوند متعال اسمی خلق کرد که با حروف و الفاظ توصیف نمی شود، آنگاه آن اسم را بر اساس چهار جزء با هم قرار داد، سه چیز که مورد حاجتِ خلق بود را ظاهر ساخت و یک چیز را محجوب گذاشت و آن یک چیز همان اسمِ مکنونِ مخزون است و آن سه اسم ظاهر مخزون عبارتند از:

1 - الله 2 - تبارک 3 - سبحان و برای هر اسمی از آن سه اسم، ارکانی چهارگانه است که جمعاً دوازده رکن می شود و برای هر رکنی سی اسم قرار داد که هر یک فعلی و کاری منسوب به او است تا جمعاً سیصد و شصت اسم تمام شود. (360 = 30 × 12 و 12 = 4 × 3) و

ص :228

همه از این سه اسم منشعب می گردد و این سه اسم ارکان و حجابهایی هستند برای آن اسم واحد مکنون که به وسیله این سه اسم مخزون شدند.

وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَّهُ وَلِیٌّ مِّنَ الذُّلَّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا ﴿111﴾

و بگو ستایش خدایی را که نه فرزندی گرفته و نه در جهانداری شریکی دارد و نه خوار بوده که [نیاز به] دوستی داشته باشد و او را بسیار بزرگ شمار (111)

☼ نکته:

سوره شریفه اسراء با تسبیح خدای تعالی شروع و با حمدش ختم می شود.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 218، از حضرت رسول (ص): (برای رفع فقر و مرض بخوان):

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ اِلَا بِاللهِ العَلِیِ العَظیم تَوَکَلْتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لَا یَمُوتُ وَ الحمدلله الَّذی لَمْ یَتَخِذ وَلَداً وَ لَمْ یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی المُلک وَ لَمْ یَکُن لَهُ وَلِّیٌ مِنَ الذُلِّ وَ کَبِّرهُ تَکْبیراً» .

در تفسیر صافی، ج 4، ص 249، از تهذیب، ج 2، ص 297، از امام صادق (ع):

هر کس این آیه را تلاوت نماید، باید (مستحب است)، سه مرتبه «تکبیر» بگوید.

☼ مؤلف:

قولِ معروفی است که می فرماید: «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» = «کسی که از مخلوق تشکر نکند، از خالق هم تشکر نمی کند».

بنده حقیر نتوانستم سندِ این قول را پیدا کنم، اما چندین روایت مشابهِ این قول وجود دارد، از جمله دو روایت ذیل:

1 - در عیون، ج 2، ص 24 و در بحار، ج 71، ص 44. و در وسائل، ج 11، ص 542، از امام رضا (ع):

«من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللَّه عزّوجلّ» = «هر کس سپاس مردم نعمت دهنده را نگوید، سپاس خدای بزرگ را نگفته است».

2 - در وسائل، ج 11، ص 542، از رسول خدا (ص): «لا یشکر اللَّه من لایشکر النّاس» = «شکر خدا را بجا نیاورده است آنکه از مردم تشکر نکند».

در غررالحکم، ح 5661 و 5662، از امام علی (ع):

سپاسگزاری مؤمن در کردارش آشکار شود، [امّا] سپاسگزاری منافق از زبانش فراتر نرود.

ص :229

در کنزالعمال، ج 13، ص 151، از امام صادق (ع): اگر نزد خداوند عبادتی بهتر از شکرگزاری در همه حال بود که بندگان مخلصش با آن عبادتش کنند، هر آینه آن کلمه را درباره همه خلقش به کار می برد، اما چون عبادتی بهتر از آن نبود از میان عبادات آن را خاص قرار داد و صاحبان آن را ویژه گردانید و فرمود: «و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» .

در نهج الفصاحه، ح 781، از امام صادق (ع): هیچ بنده ای نیست که خداوند به او نعمتی دهد و او آن را از جانب خدا بداند مگر آن که، پیش از سپاسگویی او، خداوند (سبحان) بیامرزدش.

در توحید، ص 127، از امام صادق (ع): کم ترین سپاسگزاری، این است که انسان نعمت را از خدا بداند و جز او علتی برای آن نداند و نیز به آنچه خداوند عطایش کرده، خرسند باشد و با نعمت او مرتکب گناه نشود و نعمت خدا را وسیله مخالفت با امر و نهی او قرار ندهد.

در الحدیث، ج 1، ص 81 و در مستدرک الوسائل، ج 2، ص 64، از امام صادق (ع):

برای تسکین خاطر و تخفیف اندوهت، همواره به کسی نظر کن که نصیبش از نعمتهای الهی کمتر از توست، تا شکر نعمتهای موجود را بجای آوری و برای افزایش نعمت خداوند (سبحان) شایسته باشی و قرارگاه عطیه ی الهی گردی.

خلاصه آیات سوره اسرا:

1: معراج 4: دو فساد بنی اسرائیل 11: انسان عجول است. 13: اعمال طوق گردن است. 16: اگر اراده هلاک دیاری کنیم پیشوایان و ثروتمندان آن شهر را امر می کنیم پس ظلم کنند و بعد همه را هلاک سازیم. 22: علت خذلان ابدی شرک است. 23: نیکی به پدر و مادر 26: و آت ذالقربی حقه 28: اگر نمی توانی کمک کنی لااقل با زبان خوش دل شاد کن. 29: میانه روی در احسان 36: به آنچه علم نداری دنبال مکن. 37: در زمین با ناز و غرور راه مرو … 41: قرآن برای ذکر است ولی بدها را جز شقاوت نیفزود. 42: اگر بیش از یک خدا بود پس در عرش منازعه می شد. 44: تسبیح هفت آسمان و زمین و مابین آنها 45: چون قرآن تلاوت کنی بین تو و کفار حجابی برداریم.

58: هیچ شهر و دیاری در روی زمین نیست جر آنکه پیش از ظهور قیامت اهل آن شهر را هلاک یا عذاب کنیم.

60: رؤیای حضرت رسول (ص) و شجره ملعونه 61: سجده فرشتگان 62: قیاس شیطان 64: شراکت شیطان در مال و اولاد 70: تکریم و تفضیل 72: نا بینایی در دنیا وآخرت 78: اوقات پنج گانه نماز 79: نماز شب و مقام محمود 80: رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق 81: جاء الحق و زهق الباطل 82: و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا 84: هر کس بر حسب ذاتش عمل می کند.

85: قل الروح 88: تحدی به مثل قرآن 97: هدایت از جانب خدای تعالی است –در قیامت به صورت بر انگیخته شده …

99: خلقت مثالی 100: اگر دارای گنجهای خدا شوید باز از ترس فقر بخل خواهید کرد، که انسان بخیل است. 101: معجزات نه گانه موسی (ع) 106: قرآن را جزء جزء فرستادیم. 107: سجده اذقان 110: میانه روی صدا در نماز.

ص :230

18 سوره کهف

18 - سوره کهف = غار = حائله (مانع از آتش). (مکی است و 110 آیه دارد).

در تفسیر صافی، ج 4، ص 323، از کافی، از امام صادق (ع):

هر کس آخر سوره کهف را موقع خواب بخواند در هر ساعتی که بخواهد بیدار می شود.

خلاصه سوره: داستان اصحاب کهف. بیان این که مال و فرزند از متاع دنیاست. شرح سه داستان عجیب که در قرآن کریم جز در این سوره ذکر نشده است شامل:

1 - قصه اصحاب کهف.

2 - داستان موسی و خضر (ع).

3 - حکایت ذی القرنین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا ﴿1﴾ قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿2﴾ ستایش خدایی را که این کتاب [آسمانی] را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد (1) [کتابی] راست و درست تا [گناهکاران را] از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد و مؤمنانی را که کارهای شایسته می کنند نوید بخشد که برای آنان پاداشی نیکوست (2)

بأساً: عذاب.

عوج: عَوج یعنی کجی هایی که با چشم به آسانی قابل مشاهده اند ولی عِوج یعنی کجی هایی که با فکر و بصیرت تشخیص داده می شوند و به راحتی قابل رؤیت نیستند، مثل انحرافی که در زمین مسطح است و تنها متخصصین می توانند آن را تشخیص دهند و یا انحرافی در دین و زندگی. از طرفی زمین اخروی با این زمین مادی فرق دارد بنابراین اشکالی بر آیه 107 طه وارد نمی شود: «لاتری فیها عِوجاً و لا امتاً» = «قیامت در زمین کجی و جای خالی نمی بینی» .

قیم: به معنای کسی است که مصلحت چیزی را تأمین نموده و امور آن را تدبیر نماید.

اجراً حسناً: مراد بهشت است به قرینه این که در آیه بعدی فرموده: «ماکثین فیه ابداً» .

در المیزان، ج 26، ص 42، آمده است که بعضی از مفسرین گفته اند: این آیه مقدم و مؤخر شده و تقدیرش به طریق ذیل است: «انزل علی عبده الکتاب قیماً و لم یجعل له عِوجاً» . اما صاحب

ص :231

المیزان بر رد این نظریه آورده است: «این بدترین نظریه ای است که درباره آیه ابراز داشته اند زیرا مقدم بودن نفی اعوجاج بر اثبات قیمومت جهت و آن این است که اعوجاج نداشتن کمالی است که کتاب فی نفسه دارد. و دومی که قیمومت باشد کمالی است که کتاب به دیگران می دهد و غیر را تکمیل می نماید و معلوم است که کمال بر تکمیل مقدم است» .

☼ مؤلف:

نظر صاحب المیزان کاملاً صحیح می باشد و در تکمیل آن باید گفت: آیات الهی، جمله یا جملاتی هدفمند از جانب حضرت حق تعالی است و قرار گرفتن کلمات آن از روی حکمت و تدبیر است، که عقل ناقص بشری نمی تواند آن را درک نماید لذا هر شخص بر اساس عقل و معرفتش می تواند صرفاً قطره ای از اقیانوس نامحدود قرآن کریم را بفهمد، بنابراین به استناد عقل و فکرِ خویش نباید و نمی توان کلمات الهی را جابجا نمود.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 252، از عیاشی، از امام باقر (ع):

منظور از بأس شدید، علی بن ابیطالب (ع) است که در رکاب پیامبر اکرم (ص) با دشمنان آن حضرت جهاد می نمود.

ماکِثینَ فیهِ أَبَداً (3)

وَ یُنْذِرَ الَّذینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)

ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً (5)

(همان بهشت برین) که جاودانه در آن خواهند ماند! (3) و (نیز) آنها را که گفتند: «خداوند، فرزندی (برای خود) انتخاب کرده است» ، انذار کند (4) نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند و نه پدرانشان! سخن بزرگی از دهانشان خارج می شود! آنها فقط دروغ می گویند! (5)

فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِنْ لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا ﴿6﴾ شاید اگر به

این قرآن ایمان نیاورند تو جان خود را از اندوه در پیگیری [کار]شان تباه کنی (6)

نجوع و نجع: به معنای کشتن و هلاک کردن است.

آثار: به معنای علامت های پا و اثر قدمهای کسی است که از زمین نرم عبور کرده است.

اسف: شدت اندوه.

حدیث: منظور قرآن کریم است.

نکته: خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یکُونُوا مُؤْمِنِینَ» = «گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی آورند!» (1).

ص :232


1- شعراء3

و می فرماید: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» = «به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!» (1).

و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» = «ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم» . (2).

این آیات شریفه انتهای علاقه و عشق و رحمت رسول خدا (ص) را نسبت به ایمان آوردن مردم نشان می دهد. اما متأسفانه اکثر مردم نه تنها تشکر نکردند که حتی بر آنجناب و خاندانِ طاهرش (ع) هم ظلم کردند. هنوز در قید حیات بود، به «هذیان گویی» متهمش کردند (العیاذ بالله). و بعد از آن همه آزار و اذیت، آنجناب را با سم شهید کردند. پس از آن، دخت مکرمه اش را کتک زده و شهید نمودند. و امامِ برحق و جانشینش را خانه نشین کرده و بعد از تحمیل جنگهای پیاپی، او و تمام ذریه اش را یکی یکی شهید کردند و کار را به جایی رسانده اند که فرزند برومندش امام عصر (عج) به غیبتی کبری به سر بَرَد. از طرفی خداوندِ سبحان چون می دانست مردم قدرش را نمی دانند از جانبِ خویش آن وجود نازنین را مورد لطف قرار داده و فرموده است:

«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» = «اگر آنها (قدر تو را ندانند و از حق) روی برگردانند، (نگران مباش!) بگو: خداوند مرا کفایت می کند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!» (3).

و می فرماید: «فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلَا یرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» = «اگر تو را تکذیب کنند، به آنها بگو: پروردگار شما، رحمت گسترده ای دارد؛ اما مجازات او هم از مجرمان دفع شدنی نیست!» (4).

و می فرماید: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیکَ إِلَّا الْبَلَاغُ» = «و اگر روی گردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده ایم وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است» (5).

و می فرماید: «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ» = «اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد» (6).

ص :233


1- توبه128
2- انبیاء107
3- توبه129
4- انعام147
5- شوری48
6- توبه40

إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7)

وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیداً جُرُزاً (8)

ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می کنند! (7) (ولی) این زرق و برقها پایدار نیست و ما (سرانجام) قشر روی زمین را خاک بی گیاهی قرار می دهیم! (8)

آیات شریفه 9 تا 26، داستان اصحاب کهف را ذکر می کند که یکی از سه سؤال یا داستانی است که در پاسخ به پرسش قریش از رسول خدا (ص) آمده است:

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا ﴿9﴾ آیا پنداشته ای

که اصحاب کهف و رقیم (در برابر عظمت و آثار شگرف ما) عجیب بوده اند (9)

حسبان: به معنای پندار و مظنه است.

کهف: به معنای غار است.

رقیم: از رقم است و به معنای نوشتن و خط می باشد.

نکات تفسیری المیزان، ج 26، ص 137 - 151:

1 - اصحاب کهف همان اصحاب رقیم هستند: اینکه آنها را اصحاب کهف گویند، چون در کهف یا غار منزل کردند و اینکه رقیمشان نامیده اند به خاطر این است که داستان و سرگذشتشان را در سنگ نبشته ای در آن ناحیه مرقوم کرده اند و به آنها اصحاب نوشته شدگان یا رقیم گویند. اما عده ای هم معتقدند که رقیم نام کوهی در آن ناحیه بوده که غار مزبور در آن قرار داشته است و یا نام وادی بوده که کوه مزبور در آن جا قرار داشته و یا نام شهری بوده که کوه نام برده در آن جا بوده است. و عده ای دیگر هم گفته اند: اصحاب رقیم مردمی غیر از اصحاب کهف هستند. و داستان اصحاب رقیم به طور خلاصه این است که سه نفر در غاری رفته و سنگی جلوی غار را می گیرد و آنها هر کدام ثواب و کار نیکی که قبلاً انجام داده اند را ذکر می کنند و خداوند متعال هم هر بار مقداری از سنگ را تکان داده و در بار سوم که سومی عمل نیک خود را می گوید همه سنگ را جابجا می کند. صاحب المیزان با رد کردن این نقل، آورده است: «این قول بسیار بعید است، زیرا خداوند متعال در کلام فصیح و بلیغش هرگز به داستان دو طایفه از مردم اشاره نمی کند مگر آنکه تفصیل هر دو را بیان می کند، نه اینکه اسم هر دو را ببرد و آن وقت تنها به داستان یکی پرداخته، دیگری را مسکوت بگذارد» (خلاصه، اصحاب کهف همان اصحاب رقیم هستند).

ص :234

2 - در اینکه غار اصحاب کهف در کجای کره ی زمین قرار دارد اختلاف است از جمله:

الف – غار اِفِسوس در ترکیه: این غار در 73 کیلومتری شهر ازمیر و در یک کیلومتری شهر افسوس، نزدیک قریه ای به نام ایاصولوک است و صدها قبر در آن جا وجود دارد ولی هیچ اثری از مسجد یا کلیسا و یا معبدی بر بالای آن دیده نمی شود و جهت آن رو به شمال شرق است.

درباره ی این غار، صاحب تفسیر المیزان، ج 26، ص 146، آورده است: این غار بر خلاف شهرت مهمی که دارد به هیچ وجه با آن مشخصاتی که در قرآن آمده تطبیق ندارد.

☼ مؤلف:

طبق توضیحاتی که ان شاءَ الله ذیل آیه 17 همین سوره خواهد آمد، احتمال اینکه غار اصحاب کهف همین غار باشد بیشتر است. و مشخصات آمده در قرآن به این غار منطبق تر است.

ب - غار رجیب: در هشت کیلومتری شهر عمان پایتخت اردن نزدیک دهی به نام رجیب است. درب غار به طرف جنوب قرار دارد و از دو طرف یعنی از طرف مشرق و مغرب باز است و آفتاب به داخل آن می تابد، مساحت آن تقریباً 3×3 است و حدود هشت یا هفت قبر به شکل قبور باستانی روم در آن وجود دارد. بر دیوار این غار، خطوطی به خط یونانی قدیم و به خط ثمودیان و نیز عکس سگی، دیده می شود. بر بالای غار آثار صومعه بیزنطیه که در عهد سلطنت جوستینوس اول یعنی در حدود 427 – 418 م ساخته شده است که بعدها مسلمانان، مسجدی به جای آن صومعه، ساخته اند. صاحب المیزان معتقد است که: «با توجه به آثار و مشخصات این غار و مطابقت آن با قرآن و نیز به استناد بعضی از روایات مسلمین که غار اصحاب کهف در اردن واقع شده و رقیم هم اسم دهی است نزدیک به شهر عثمان که قصر یزید بن عبدالملک در آنجاست. لذا به احتمال قوی این همان غار است» .

ج - غار قاسیون در دمشق.

د - غار بتراء در فلسطین.

3 - تعداد اصحاب کهف چند نفر بوده اند؟ در آیه 22 همین سوره می فرماید: پروردگارم شماره آنها را بهتر می داند و جز اندکی شماره ایشان را ندانند.

در تفسیر المیزان، ج 26، ص 98، آمده است: (در همین آیه 22، سه قول وجود دارد) یکی این که

ص :235

اصحاب کهف سه نفر بوده اند که چهارمی سگ ایشان بوده. دوم اینکه پنج نفر بوده اند و ششمی سگ آنها بوده که قرآن کریم بعد از نقل این قول فرموده: رجم به غیب می کردند و بدون اطلاع سنگ به تاریکی می انداختند. (و به عبارتی این دو قول را رد می کند) و قول سوم اینکه هفت نفر بودند که هشتمی سگ ایشان بوده، خدای تعالی بعد از نقل این قول چیزی که اشاره به ناپسندی آن کند نیاورده و این خود خالی از اشعار بر صحت آن نیست. (به عبارتی احتمالاً تعداد اصحاب کهف 7 نفرند و هشتمی آنها سگشان بوده است).

4 - اصحاب کهف چند سال در غار به خواب رفته بودند؟ به استناد آیه 25 همین سوره، 309 سال در غار خوابیدند و این مدت بر حسب سال قمری است. که معادل 300 سال شمسی خواهد بود.

5 - ماجرای اصحاب کهف در چه زمانی رخ داده است؟

اختلاف در این زمان زیاد است اما بیشتر روایات و سندهای تاریخی، آن را در دوران فتره ما بین حضرت عیسی (ع) و رسول خدا (ص) می دانند، به دلیل اینکه اگر قبل از عهد مسیح بود قطعاً در انجیل می آمد و اگر قبل از دوران موسی (ع) بود در تورات می آمد.

در تفسیر المیزان، ج 26، ص 149، از کتاب اکتشاف کهف، اثر «رفیق وفا دجانی» آمده است:

به اجماع بیشتر (تمام) مورخین، پادشاه صالحی که اصحاب کهف در دوران حکومتش بیدار شدند، اسمش تئودوسیوس در سال 450 – 408 م بوده است. حال اگر 309 سال که مدت خواب اصحاب کهف است را از آن کم کنیم به سال «112 م» می رسیم که مصادف با زمان حکومت پادشاه جباری بنام طراجان است. این را هم می دانیم که وی فرمان صادر کرده بود که هر مسیحی که عبادت بت ها را قبول نداشته باشد محکوم به اعدام است. (ولی صاحب المیزان این قول را رد کرده و با توضیحاتی گفته که: پادشاه ظالم آن زمان طراجان نبوده است). (والله اعلم).

داستان اصحاب کهف به نقل از تفسیر جامع، ج 4، ص 230 الی 238، از حضرت علی (ع): (خلاصه روایت)

در سرزمین روم، شهری به نام اِفسوس بود و پادشاه عادلی داشت. و چون از دنیا رفت یکی از سلاطین فارس به نام دقیانوس مملکت او را تصرف کرد و قصر بزرگی ساخت و ادعای خدایی

ص :236

نمود. او شش نفر از علما و دانشمندان را وزیر خود نمود. نامهای آنها: «تملیخا، مکسلمینا، محسمنا، مرطوس، کنیطوس و سادیبوس» بودند. روزی پادشاه بر اثر خبر ناگواری بیهوش بر زمین می افتد و این رخداد باعث شد که یکی از وزرا به نام تملیخا نیات و اعتقاداتش به خداوند یکتا را با دیگر وزرا در میان گذاشته و سوار بر اسب سر به بیابان نهادند. چوپانی را در راه دیدند که با شنیدن سخنان آنها ایمان آورده و تقاضا کرد تا کمی درنگ نمایند تا او گوسفندان را به صاحبانشان برساند و با آنها همسفر شود. سگ گله هم با آنها می آمد. آنها سعی کردند که سگ را برانند که ناگهان به امر خداوند متعال سگ به صدا درآمد و به وحدانیت خداوند متعال شهادت داد و اجازه خواست تا محافظشان باشد. و آنها به غاری رفته و مخفی شدند. در آن غار خوابیدند و عزرائیل مأمور شد آنها را قبض روح نماید و دو فرشته هم مأمور شدند آنها را پهلو به پهلو کنند. از آن سو دقیانوس با سواران زیاد به در غار آمد و چون حال آنها را مثل مردگان دید دستور داد تا دهانه غار را با سنگ و آهک مسدود کنند. بعد از 309 سال اسرافیل به امر خداوند ارواح آنها را به بدنهایشان بدمید و تملیخا برای تهیه غذا عازم شهر شد. تمام مسیرها تغییر کرده بود و بر دروازه ی شهر پرچمی دید که روی آن نوشته شده «لا اله الا الله، عیسی رسول الله و روحه» با تعجب به مغازه ی نانوایی رفت و سکه ای برای خرید داد، نانوا گفت: آیا تو گنجی یافته ای؟ (و بالاخره) او را به پیش پادشاه بردند. پادشاه پرسید: آیا تو در این شهر خانه ای داری؟ و به در خانه او رفتند. پیرمرد فرتوتی، در را باز کرد و متوجه شد که او همان تملیخا پدر بزرگش است. و به پای تملیخا افتاد. پادشاه و همراهانش به سوی غار رفتند و تملیخا گفت: من جلوتر رفته و ماجرا را تعریف می کنم و داستان را با همراهان غار در میان گذاشت و همگی رو به درگاه خداوند آورده و درخواست مرگ و بهشت نمودند و دعایشان اجابت یافت. والیانِ شهر، هفت روز پیرامون کوه گردیدند ولی درب غار را نیافتند بنابراین بالای کوه معبدی به یادگار ساختند.

☼ نکته:

اصحاب کهف 309 سال خوابیدند و الآن از دنیا رفته اند که بر اساس احادیث، ان شاء الله در ظهور حضرت مهدی (عج) به دنیا رجعت کرده و جزءِ یاران آن حضرت (عج) خواهند شد.

ص :237

در تفسیر جامع، ج 4، ص 225، از عیاشی، از امام صادق (ع):

اصحاب کهف به ظاهر کافر بودند و در باطن مؤمن. و ایمان خود را پنهان نگاه می داشتند. خداوند، دو پاداش به آنها عطا می فرماید. رقیم لوحی از مس بود که در آن خطوطی نقش شده بود و خبر ایمان آوردن جوانان و آنچه دقیانوس خواسته بود در آن ثبت کرده بودند و به همین مناسبت آنها را اصحاب رقیم می گفتند. و کهف، غار یا کوهی است که در آن پناه برده بودند. و امام صادق (ع) فرمود: از حیوانات داخل بهشت نمی شود مگر سه حیوان: 1 – الاغ بلعم باعور، 2 – سگ اصحاب کهف، 3 – گرگی که متهم شده بود یوسف (ع) را خورده است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 227، از ابن شهر آشوب، از سالم بن ابی جعد:

روزی در مجلس انس بن مالک در بصره حاضر بودم، مردی به وی گفت: ای همنشین حضرت رسول (ص) (ای انس) چرا صورتت مبتلا به مرض جزام است، مگر اصحاب رسول خدا (ص) به این مرض مبتلا می شوند؟ انس گفت: من بر اثر دعای بنده ی صالح خدا حضرت علی (ع) این طور شدم. و گفت: روزی خدمت پیامبر (ص) شرفیاب شدم و من به همراه عمر و ابوبکر و طلحه و زبیر و عثمان، سوار بر فرشی شدیم و علی (ع) هم به امر حضرت رسول (ص) روی فرش نشست و به باد امر فرمود که به اذن خدا ما را سیر دهد. و ما به غاری رسیدیم و علی (ع) فرمود: اینجا غار اصحاب کهف و رقیم است. حضرت (ع) فرمود: ای اصحاب رسول خدا (ص) بر آنها سلام کنید. ابوبکر و عمر و بقیه و من سلام کردیم و جوابی ندادند.

بعد از آن، علی (ع) سلام کرد. فوراً ندایی برخاست: بر شما باد سلام و رحمت خدا، ای وصی رسول خدا! و گفتند: ما اجازه نداریم جواب سلام کسی را بدهیم مگر آنکه پیغمبر یا وصی او باشد. سپس امیرالمؤمنین (ع) رو به اصحاب فرمود: آیا بیان و سخن اصحاب کهف را شنیدید که شهادت به خلیفه بودن من دادند؟ و بعد به باد امر فرمود تا به زمینی بی آب و علف رسیدیم. در آنجا پای مبارک را به زمین زد و چشمه ای پدید آمد و از آب آن چشمه وضو ساختیم و نماز خواندیم و بعد از آن دوباره حرکت کردیم تا صبح به رکعت دوم نماز پیامبر رسیده و نماز را با

ص :238

پیامبر (ص) گزاردیم. پیامبر (ص) تمام ماجرا را تعریف کردند و فرمود: ای انس آیا برای علی (ع) شهادت خواهی داد؟ عرض کردم: بلی. بعد از رحلت پیامبر (ص) وقتی علی (ع) خواست که شهادت دهم من گفتم یا علی! بر اثر کهولت و پیری فراموش کرده ام. حضرت (ع) فرمود: تو به وعده خودت با پیامبر (ص) وفا نکردی و سپس فرمود: خدایا چهره ی این مرد را مبتلا به برص کن و روشنایی دیدگانش را زایل فرما و طعام را در شکمش قرار نده. راوی گوید: انس تا موقع مردن، به آن سه بیماری مبتلا بود.

إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (10)

فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنینَ عَدَداً (11)

ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً (12)

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً (13)

وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (14)

هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً (15)

وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً (16)

وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَّزوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ

زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!» (10) ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زدیم و سالها در خواب فرو رفتند (11) سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده اند (12) ما داستان آنان را بحق برای تو بازگو می کنیم؛ آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم (13) و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ هرگز غیر او معبودی را نمی خوانیم؛ که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته ایم (14) این قوم ما هستند که معبودهایی جز خدا انتخاب کرده اند؛ چرا دلیل آشکاری (بر این کار) نمی آورند؟! و چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟ (15) و (به آنها گفتیم: ) هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه برید؛ که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما می گستراند؛ و در این امر، آرامشی برای شما فراهم می سازد! (16)

وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَّزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا ﴿17﴾ و آفتاب را می بینی که چون بر آید از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو می شود از سمت چپ دامن بر می چیند درحالی که آنان در جایی فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند این از نشانه های خداست خدا هر که را راهنمایی کند او راه یافته

ص :239

است و هر که را بی راه گذارد هرگز برای او یاوریْ راهبر نخواهی یافت (17)

تزاور: به معنای تمایل است. از ماده «زور» به معنای «میل» گرفته شده است.

قرض: به معنای «قطع» و بریدن است.

فجوه: به معنای زمین پهناور و وسیع و فضای خانه است.

ذات الیمین: طرف و سمت راست.

ذات الشمال: سمت چپ است.

نکته1: آیه شریفه، موقعیت جغرافیایی غار کهف را نشان می دهد، که مفسرین با توجه به ورود و یا خروج به غارِ مورد نظر، دو وضعیت متفاوت جغرافیایی را برای آن تفسیر کرده اند:

الف – عده ای از مفسرین گفته اند که درب غار روبروی قطب شمال است. و این در حالتی است که شخص بخواهد از غار خارج شود که در این صورت روی شخص به سمتِ درِ غار و شمال خواهد بود و دست راستش به سمت مشرق و طلوع آفتاب و دست چپش به سمت مغرب و غروب آفتاب خواهد بود.

ب - عده ای دیگر از جمله صاحب تفسیرالمیزان، ج 26، ص 75، آورده اند که درب غار روبروی قطب جنوب است و این در حالتی است که شخص بخواهد به غار وارد شود که در این صورت روی شخص به سمتِ دربِ غار و شمال خواهد بود و دست راستش به سمت مشرق و طلوع آفتاب و دست چپش به سمت مغرب و غروب آفتاب خواهد بود.

☼ مؤلف:

اگر به صفحات 72 الی 75 تفسیر المیزان جلد 26 مراجعه کنید متوجه این موضوع خواهید شد که توضیحاتی که علامه ی عزیز آورده است دقیقاً عکس و مخالف نظریه ای است که درباره وضعیت غار داده است. در صفحه 75، سطر دوم گفته است: «و چون روی خانه و نمای خیمه و هر چیزی که درب دارد همان طرفی است که در، در آن طرف قرار گرفته، قهراً دست چپ و راست خانه هم چپ و راست کسی خواهد بود که از خانه بیرون می آید، نه آن کسی که داخل می شود. بنابراین غار اصحاب کهف با آن توصیفی که قرآن کریم از وضع جغرافیایی آن کرده، جنوبی خواهد بود، یعنی درِ غار به طرف قطب جنوب است» (این بود کلام صاحب المیزان).

با دقت در گفته ی صاحب المیزان متوجه می شویم که توضیحش کاملاً برعکسِ نظریه اش

ص :240

می باشد و توضیحاتش در اثبات شمالی بودنِ دربِ غار است، نه جنوبی بودن آن. و به واسطه این اشتباهِ فاحش، دلایلی در اثبات جنوبی بودن غار آورده است، که اگر خواننده محترم به دقت توجه کند به این اشتباه خواهد رسید (دقت فرمایید).

و اما توضیحی که بنده حقیر در این خصوص می توانم بدهم بدین شرح است: (والله اعلم)

هر گاه بخواهیم برای غار، خانه، خیمه یا هر چیز دیگری که درب دارد، موقعیت جغرافیایی قرار بدهیم باید شخصی را در آن قرار دهیم، طوری که داخل آن قرار گرفته و روی آن شخص به طرف درب باشد، در این صورت دست راستِ شخصْ، سمت مشرقِ آن محل و سمت چپ، مغرب بوده و روی او شمال و پشتش هم جنوب می باشد. و آیه شریفه هم می فرماید: «آفتاب در سمت راست، طلوع و سمت چپ، غروب می کند» ، بنابراین دربِ غار باید به سمت شمال باشد (دقت فرمایید). برای روشن شدن مطلب مثالی می زنم: اگر از شما بپرسند آیینه ی راستِ اتومبیلتان کجاست؟ در پاسخ اگر درون ماشین نشسته باشید به دست راستتان اشاره می کنید و اگر بیرون، رو به روی ماشین باشید به دست چپتان اشاره می کنید، ولی متأسفانه آنهایی که درب غار را جنوبی فرض کرده اند، در پاسخ به این سؤال باید برعکس جواب بدهند که قطعاًً اشتباه است.

نکته 2: از طرفی اگر دربِ غار را به سمت جنوب فرض کنیم در این صورت چون مقابلِ نور خورشید قرار می گیرد باعث گرمای زیاد و حتی سوزشِ پوستِ اصحاب کهف خواهد شد و آن آسایش و راحتی که آنها در غار داشته اند را به وجود نمی آورد. در صورتی که آیه شریفه آورده است: «آفتاب از سمت راست آن در صبح طلوع و در مغرب در سمت چپشان غروب می کند» ، به عبارتی می خواهد بفرماید نور خورشید تنها در دو موقع از روز یعنی صبح و غروب به درب غار می تابد و این تنها در حالتی می تواند باشد که دربِ غار به سمت شمال باشد که در این صورت صبح ها که نور خورشید تند و شدید نمی باشد و نیز غروب ها هم که آفتاب کم فروغ است به غار می تابد و ظهر و عصر که نور خورشید شدید و سوزان است به درون غار نخواهد تابید. و این غار، شمالی یا نسار بوده که آسایشگاهی ملایم برای افرادی که در خوابند خواهد بود. همچنین

ص :241

غار مورد نظر دارای روزنه هایی هم بوده، طوری که هوای خوابگاهشان حبس نبوده و هوا از طرف شرق و غرب در جریان بوده است. البته این نکته در آیه شریفه ذکر نشده است.

نکته3: به استناد آیه 18 همین سوره، سگِ اصحاب کهف بر آستانه درب غار بوده و از آنها محافظت می کرد. لذا اگر درب غار جنوبی باشد پس دائماً در معرض نور خورشید قرار می گرفت. بنابراین احتمالِ شمالی بودن درب غار از آیه 18 هم به دست می آید.

نکته4: با توجه به این که قرآن کریم به شمالی بودن دربِ غار اشاره فرموده است، پس غارِ «رجیب اردن» که سمت جنوبی دارد، یا غارهایی که سمتهای غیرِ شمالی دارند، نمی توانند آن غار باشند. از طرفی از بین غارهایی که سمت شمالی دارند، غار «افسوس» به سه دلیل دیگر اولویت دارد:

1 - شهرت و تواتر زیادی در کهف بودنش است.

2 - تقریباً اکثر و شاید همه روایات و شواهدِ تاریخی، خصوصیاتی را از دورانِ اصحابِ کهف آورده اند که شرایط و مکانِ جغرافیایی آن غار و سرزمین، به ترکیه بیشتر مطابقت دارد، مثلِ اسامی دقیانوسِ رومی، تملیخا، و … و کوهستانی و سرسبزی و خوش آب و هوایی و … در صورتی که اردن و غار «رجیب اردن» ، چنین خصوصیاتی ندارد.

3 - در روایات از شهری (قریه ای)، همنامِ این غار، اسم برده اند به نام «افسوس» که در نزدیکی اش بوده است. پس احتمالاً غار اصحاب کهف همان غار افسوس ترکیه است. (والله اعلم).

ص :242

و (اگر به آنها نگاه می کردی) می پنداشتی بیدارند؛ در حالی که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهای خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانی می کرد). اگر نگاهشان می کردی، از آنان می گریختی؛ و سر تا پای تو از ترس و وحشت پر می شد! (18) این گونه آنها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند؛ یکی از آنها گفت: «چه مدت خوابیدید؟!» گفتند: «یک روز، یا بخشی از یک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقیقاً بدانند) گفتند: پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون یک نفر از خودتان را با این سکه ای که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آنها غذای پاکیزه تری دارند و مقداری از آن برای روزی شما بیاورد. اما باید دقت کند و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد (19) چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان می کنند؛ یا شما را به آیین خویش بازمی گردانند؛ و در آن صورت، هرگز روی رستگاری را نخواهید دید! (20) و اینچنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است؛ و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی می گفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولی آنها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آنها می سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود)» (21) گروهی خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که آنها سگشان بود!» و گروهی می گویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود» - همه اینها سخنانی بی دلیل است- و گروهی می گویند: «آنها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگشان بود» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمی، تعداد آنها را نمی دانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو؛ و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن! (22)

سگ از دید قرآن و روایات:

خداوند سبحان در سه سوره کریمه و 6 بار به کلمه «کلب=سگ» اشاره فرموده است:

الف- «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ» = «و اگر می خواستیم، (مقام) او (بلعم باعور) را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم؛ و او (بلعم باعور) به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد! مَثَلِ او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را برون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود!) این مَثَلِ گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!» (1).

ب- «یسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ» = «از تو سؤال می کنند چه

ص :243


1- اعراف176

چیزهایی برای آنها حلال شده است؟ بگو: آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده؛ (و نیز صید) حیوانات شکاری و سگهای آموخته (و تربیت یافته) که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده اید، (بر شما حلال است؛) پس، از آنچه این حیوانات برای شما (صید می کنند و) نگاه می دارند، بخورید؛ و نام خدا را (به هنگام فرستادن حیوان برای شکار) بر آن ببرید؛ و از (معصیت) خدا بپرهیزید که خداوند سریع الحساب است!» (1).

ج- کلمه «کلبهم= سگشان» سه بار در آیه 22 و یکبار در آیه 18 سوره کهف آمده است.

نکاتی که می توان از این آیاتِ شریفه برداشت کرد بدین شرح است: (والله اعلم)

1 - منظور از «کلب» در آیات کهف، به طور خاص آن سگی بود که به اذن خداوند سبحان به صدا درآمد و از اصحاب کهف درخواست کرد تا آنها را همراهی و نگهبانی کند.

2 - هر چند خداوند سبحان در آیه 22 کهف، آن سگِ مذکور را جزء گروهِ کهف و سه بار آورده است، امام به نحوی زیبا و عمیق، سگ را از آنها جدا کرده است. و این قضیه در آیه 18 هم به چشم می خورد آنجا که سگِ مذکور را به عنوانِ نگهبانِ دمِ دربِ غار معرفی فرموده است، به عبارتی این سگ اجازه ورود به داخلِ غار و همنشینی با آنها را نداشته است. و این می رساند که انسانها نباید با این حیوانِ هر چند وفادار، همزیستی کنند. (والله اعلم).

3 - فلسفه همراه شدن این سگ نیز در آیه 18، به عنوان «نگهبانشان در دربِ غار» آمده است. از طرفی در آیه 25 همین سوره به «309 سالْ خوابِ اصحابِ کهف» اشاره فرموده است، پس به احتمال قوی این سگ به اذن الهی در تمام این مدت از آنها نگهبانی کرده است، چرا که در این مدت آنها زنده و در خواب بودند و بدنهایشان سالم و در استراحت بود و آیه شریفه 18 هم به این موضوع دلالت دارد آنجا که می فرماید: «ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم» ، که اگر مرده بودند دیگر نیازی به نگهبانی و جابجا شدنِ اجسادشان در بین نبود. بنابراین فساد گفته ی کسانی که معتقد به مرگ اصحاب کهف در مدت 309 سالند، روشن می شود. این را هم بگویم که بعد از بیداری از آن خواب و گذشت آن ماجرا که در روایت گذشته آمد، آنها تقاضای مرگ

ص :244


1- مائده4

کردند و این بار به همراهِ سگشان همگی مردند. و ان شاء الله در زمان ظهور، برای اولین بار رجعت خواهند کرد. (بار اول از خواب بیدار شدند، نه این که رجعت کرده باشند).

4 - آیه 176 اعراف به عالمی از قوم بنی اسرائیل بنام «بلعم باعور» اشاره فرموده است که

ابتدا در مسیر حق بود، به گونه ای که کسی انتظار انحراف او را نداشت. سرانجام دنیاپرستی و پیروی از هوای نفس او را به سقوط کشاند. و خداوند سبحان او را به سگی، شاید «هار» که بر اثر بیماری هاری، حالت عطش کاذب به او دست می دهد و در هیچ حال سیراب نمی شود، تشبیه فرموده است. بنابراین مراد از «کلب» در این آیه شریفه در حقیقت اشاره کردن به یکی از صفات رذیله ی درنده خویی و وحشی صفتی است که گاهاً در برخی از سگان در حالت ابتلا به بیماری هاری بروز می کند. و این حیوانِ وفادار وقتی مبتلا به این بیماری می شود دیگر حتی به صاحبش هم رحم نمی کند. و این می رساند که انسانها نباید به عبادت خود مغرور شوند و فکر کنند با این طاعات قلیلشان دیگر در امانند و صاحبِ تمام صفات نیکند، بلکه گناهان از جمله کبر و غرور مانند بیماری هاری است که اگر به عالمترینِ انسانها هم رخنه کند همه چیزش را فنا می نماید.

5 - در آیه 4 سوره مائده هم به سگان شکاری اشاره فرموده است. و شرط حلال شدنِ صیدِ سگان را به بردن نامِ مقدسش و تعلیم آن از طرفِ صاحبِ (مسلمانش) مقید فرموده است. بنابراین اگر این اذن و این تعلیم صورت نگیرد، صید هم حلال نخواهد شد. و در آخر آیه شریفه می فرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ» و به طرزی زیبا آنهایی را که به این دستور بی اعتنایی کنند، هم تهدید فرموده و هم از تقوا به دور دانسته است.

6 - از آیات کهف و مائده، برداشت مثبت و از آیه اعراف، برداشت منفی از «سگ» به ذهن می رسد. امّا اشاره ای به طهارت یا نجاست سگ نشده است. پس حکم نجاستِ سگ، نه به استنادِ قرآن کریم که به اعتبار سنت ثابت می شود.

7 - غالبِ اجزاء درونی انسان از جمله خون و قلب و کلیه و غیره که تشکیل دهنده بدن مادی انسان است نجس و حرامند و این احشا توسط پوستی مخفی می شوند، که به شکل یک

ص :245

انسان در می آیند، حال اگر این انسانْ تسلیمِ خالق هستی شود، به اذن خدای تعالی، ظاهرش پاک می گردد، اما درونش همچنان نجس است. و اگر تسلیم نشد، ظاهرش هم نجس خواهد ماند همچنان که می فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» (توبه 28). بنابراین جسم مادی و نجس انسان با سگی نجس چندان تفاوتی ندارد، بلکه این «روحِ تسلیم شده» است که به واسطه اتصال به مبدأ هستی، با ارزش و پاک می شود. و حتی آن سگِ نجس، محاسنی دارد، اما این انسانِ کافر از آن سگ هم کمتر می شود و به «اسفل سافلین» می افتد، همچنان که می فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ» = «سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم» (1).

☼ نکته:

ممکن است کسی اشکال کند و بگوید: «گفتن شهادتین» تنها ادای کلمه ای بیش نیست، چگونه می تواند چنان تأثیری داشته باشد و انسانی که از نجاست درست شده است را پاک کند؟ و یا سؤالاتی مشابه از جمله: «خواندن خطبه عقد» تنها ادای یک جمله کوتاه است، چگونه می تواند دو نفر را مَحْرَم کند؟ و …

پاسخ: برای پاسخ به این سؤال بهتر است به لطیفه ای جذاب اشاره کنم: روزی یکی از بزرگان شهر، خدمتِ عالمی فهمیده حاضر شد و سؤالات بالا را پرسید. عالم رو به مرد کرد و گفت: «گُم شو» . آن مردِ متشخص که اصلاً انتظار چنین حرفی به ذهنش هم خطور نمی کرد، عرق سردی بر چهره اش نشست و صورتش کاملاً قرمز گشت، که حتی قادر به پاسخ گویی هم نبود. عالم چند لحظه ای سکوت کرد و با لبخند به آن مرد گفت: «چطور شد که گفتنِ یک کلمه توانست از نظرِ جسمی و ظاهری تو را چنین منقلب کند اما آن کلمات الهی نتوانند چنین کنند؟!!!»

بله عزیزان! همه چیز را نمی توان با عقلِ ناچیز بشری قیاس کرد. متأسفانه ما چنان در مادیاتِ و ظواهرِ هستی غوطه ور شده ایم که از ریزه کاریهای لطیف و باطن عالم هستی غافلیم. این کلمات در حقیقت کلیدهایی برای ورود به عالم باطنند، همان طور که یک کلیدِ بسیار کوچک می تواند درب خانه ای بزرگ را باز کند و به ما اذنِ ورود دهد، همان طور هم این کلماتِ به ظاهر کوچک می توانند دربِ ورود به اسلام را باز کنند. این را هم بگویم همان طور که کلیدها با

ص :246


1- تین 5

هم فرق داشته و هر کدام مخصوص دربِ خاصِ خودش است، همان گونه هم اذکار الهی متفاوتند و هر ذکری مخصوص به خودش است و نمی توان سَرْخود، آن را تغییر داد. (بحث مفصلِ «نقل به معنی» در تفسیر سوره حمد در مبحث «استعاذه» آمده است).

در وسایل الشیعه، ج 1، ص 226، آورده است:

از امام صادق در خصوص نوشیدن و وضو گرفتن با پس مانده آبی که بعضی از حیوانات (گوسفند، گاو، شتر، الاغ، اسب و استر) نوشیده اند، سؤال شد. امام (ع) فرمود: «بنوش و وضو بگیر» . سپس از سگ سؤال شد. امام (ع) فرمود: «نه، به خدا، او نجس است» .

از همان منبع: هر گاه سگ از ظرفی آب خورد، آن آب را دور بریز.

از همان منبع، ص 227: همانا خداوند نیافرید خلقی را که نجس تر از سگ باشد.

از همان منبع، ج 3، ص 414، از امام صادق (ع): اگر رطوبتی از سگ به لباستان رسید، آنرا بشویید.

☼ لطیفه:

ده صفت در سگ است که هر کس آن صفات را داشته باشد خوشبخت است:

1: خانه ندارد و این از صفات مجردین است.

2: شب زنده دار است و این از علامات عابدین است.

3: چون سفر کند، با خودش چیزی نمیبرد و این از علامات متوکلین است.

4: اگر به او چیزی دهی، آنرا دور برده و در دور میخورد و این صفتِ متواضعین است.

5: اگر او را بزنند و تردش کنند، به کمترین چیزی بازگشت میکند و این از علامات مریدین است.

6: هرگز صاحبش را در سختی ترک نمیکند و این از علامات صابرین است.

7: آن زمان که بمیرد میراثی باقی نمیگذارد و این از علامات زاهدین است.

8: یکسره گرسنه است و این از علامات مجاهدین است.

9: یکسره در خوف است و این از علامات صالحین است.

10: به اندک چیزی از دنیا راضی میشود و این از علامات عاشقین است.

ص :247

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ﴿23﴾ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿24﴾ و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد (23) مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند (24)

☼ نکته:

در روایتی از اکثر و شاید همه مفسرین از جمله (المیزان، ج 26، ص 118و119)، آمده است: «سبب نزول سوره ی کهف این بود که قریش سه نفر را به قبیله نجران فرستادند تا از یهودیانِ آن دیار مسائلی بیاموزند و با آن، رسول خدا (ص) را بیازمایند. یهودیان از آنها خواستند 4 مسئله بپرسند: 1 – داستان اصحاب کهف، 2 – داستان موسی و خضر (ع)، 3 – سرگذشت ذوالقرنین، 4 – زمان وقوع قیامت. آنها نیز به خدمت حضرت (ص) آمدند و این سؤالات را پرسیدند، حضرت (ص) فرمود: فردا جوابهایش را می دهم و در این وعده، «ان شاء الله» نگفت، به همین جهت 40 روز وحی از او قطع شد و بعد از 40 روز سوره کهف نازل شد» .

☼ مؤلف:

آیه مذکور، شبیه آیاتی است که در ظاهر حضرت رسول (ص) را مورد خطاب قرار می دهد و متأسفانه با دستکاری روایتی، تهمت و افترایی به ساحت مقدسش زده اند.

بحث در این مورد در آیات مشابه داده شد اما در خصوص آیه شریفه مورد بحث چند نکته بیان می شود:

نکته اول: خطاب آیه شریفه به مسلمین است و مصداقِ آن، این ضرب المثل از کلام گوهربارِ امام صادق (ع) است که می فرماید: «در، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» .

نکته دوم: طبق روایاتِ مستندی از حضرت رسول (ص) که می فرماید: هر گاه روایتی بر خلاف آیه قرآن بود آن را به دیوار بکوبید. بنابراین این روایت که حضرت رسول 40 روز قطع وحی شد را به استناد آیات متعدد قرآن کریم که می فرماید: «فَلَا تَحْسَبَنَّ اللهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ وَ رُسُلَهُ » = «هرگز مپندار که خدا وعده رسولانش را خلاف کند» (1).

و می فرماید: «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلی» = «خدای تو هرگز تو را ترک نگفته و بر تو خشم

ص :248


1- ابراهیم 47

نگرفته است» (1).

و می فرماید: «مَنْ کَانَ یظُنُّ أَنْ لَنْ ینْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ فَلْیمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاءِ … » = «هر کس گمان می کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد، ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند» (2).

و می فرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی (2) وَ مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی (4)» = «که هرگز دوست شما [= محمد «ص» ] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است. و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید! آنچه می گوید چیزی جز وحی نیست!» (3).

و می فرماید: «وَ وَضَعنا عَنک وِزرک» = «و بار سنگین گناه را از تو دور داشتیم» (4).

و نیز می فرماید: «انک علی صراط مستقیم» = «ای رسول تو به راه راست و طریق حق هستی» (5). و آیاتِ مشابه، آن روایت را یا باید به دیوار کوبید و یا آن را به نحوی تفسیر کرد که عصمت پیامبر (ص) را زیر سؤال نَبَرَد.

آیات فوق الذکر به صراحت، روایت مورد بحث را رد می کنند. چرا که روایت مذکور به این مطلب اشاره دارد که: «حضرت رسول (ص) (العیاذ بالله) از خودش حرفی غیر از رضای خدا زده و به همین خاطر مجازات شده و 40 روز وحی بر او نازل نشده است و در این چهل روز بلا تکلیف مانده و تنبیه و موردِ تمسخر مردم قرار گرفته است» . و این، خلاف آیاتِ الهی است.

نکته سوم: خداوند متعال رسول گرامی اش را به عنوان خلیفه و راهنمای بشر بر روی زمین قرار داده است که انسانها را با سعی و تلاش فراوان به سوی سعادت که همان نزدیکی به خداوند متعال است هدایت کند. که در این بین سؤالاتی از جانب مردم در جهت شناخت دین از رسول گرامی (ص) شده است و حضرت رسول (ص) نیز بدون هیچ گونه غرور و تکبر، با کمال تواضع و عبودیتِ مطلق پاسخ داده است و در صورت عدم پاسخ به سؤالات، مانع گرایش مردم به دین شده و هدف اصلی نیز کم رنگ می شد. حال چگونه ممکن است العیاذ بالله خداوند متعال 40 روز رسول ارجمندش را قطع وحی کرده و آنجناب را بلاتکلیف و مجهول و سرگردان و مورد تمسخر

ص :249


1- ضحی 3
2- حج 15
3- نجم 2و3و4
4- انشراح 3
5- زخرف43

دیگران قرار دهد، که این تمسخر نه به رسول خدا (ص) بلکه به دین او و به خدای او خواهد بود.

نکته چهارم: متأسفانه عده ای، مخصوصاً یهود روایاتی را به طرز عجیب و زیرکانه ای جعل کرده اند، طوری که مقداری از آن روایات، مستند بوده و مقداری را دست کاری کرده اند، مثلاً در روایت نامبرده به خاطر تواتری که در آن است، مقداری از روایت ظاهراً صحیح می باشد ولی آن جایی که می گوید: «به علت نگفتن ان شاءَ الله، 40 روز قطع وحی شد» ، جعلی است و هدف آنها تخریب چهره ی مقدسِ رسول اکرم (ص)، دین و مکتب توحید است. اما متأسفانه عده ای از مفسرین من جمله برخی از مفسرین شیعه به استناد این روایات و بدون توجه به عواقب ناشی از گسترش آنها، در کتابهای تفسیریشان گاهاً ناخواسته باعث انحرافِ عده ای از مسلمانان و تخریب و تشویش ذهن آنها نسبت به مقام بی عیبِ حضرت رسول (ص) می شوند.

نکته پنجم: اصول دین تقلیدی نیست و نباید از هیچ مرجعی آنها را تقلید نمود. مثلاً نبوت و عصمت انبیاء، مخصوصاً حضرت رسول (ص) و یا مقام عصمت امامت و سایر اصول دین را نباید از کسی تقلید نمود. بنابراین اگر شخصی که مقام والایی از علم دارد بگوید (العیاذ بالله) خداوند عادل نیست، نباید این حرف را قبول نمود و یا اگر روایتی هم بیاورد و بگوید که به واسطه این روایت حضرت رسول (العیاذ بالله) لغزشی داشته است، حاشا و کلا!!!، نباید این را پذیرفت.

نکته ششم: از همه اینها گذشته، حتی اگر هم منظورِ آیه شریفه را به شخصِ شریفِ حضرت رسول (ص) برگردانیم، باز هم صحبتی از 40 روز قطع وحی نیست. درثانی اصلاً ما چه کاره هستیم که بیاییم آیات الهی را با عقل ناقص خویش تعبیر نماییم. تنها خداوند متعال و رسول ارجمندش می دانند که آیه شریفه چه مفهومی دارد و منظور از آن چیست؟ …

نکته هفتم: قرآن کریم دو بار نازل شده است، یک بار به صورت کامل بر قلب نازنین حضرت (ص) نازل شد. و بار دیگر به صورت تدریجی و با موقعیت های زمانی نازل شده است، پس قبل از نزولِ سوره کهف، حضرت (ص) قبلاً بر اساس همین نزول تکمیلیِ اولیه، آگاهی و وقوف نسبت به این سوره و محتوای آن و در نتیجه به جواب سؤالات داشته است و دیگر نیازی نبوده که بگوید

ص :250

فردا بیایید و بعد هم تا 40 روز بلاتکلیف مانده و مورد تمسخر قرار گیرد.

نکته هشتم: حال بنا بر فرض محال اگر قبول کنیم این روایت، صحیح باشد، بنابراین طبق درخواست حضرت رسول (ص) که فرمود: «بروید فردا بیایید» ، آیا آن گروه فردا برای پاسخ گرفتن خواهند آمد؟ که حتماً جواب مثبت است و آنها می آیند، در این صورت جواب حضرت رسول (ص) به آنها چه خواهد بود؟ پر مسلم است که یا دوباره مثل گذشته خواهد گفت: بروید فردا بیایید و این جواب در روزهای آتی هم ادامه خواهد داشت تا 40 روز و مطمئناً آنها چند بار بیشتر نخواهند آمد. و یا اینکه حضرت (ص) بایستی اعتراف بکند که العیاذ بالله نمی داند. حال من از شما خواننده محترم سؤال می کنم: «آیا اگر شما جای آن گروه باشید به چنین شخصی که به خود نسبت جهل دهد و یا شما را سر کار بگذارد و جوابتان را فردا و پس فردا کند، ایمان خواهید آورد؟» حاشا و کلا از این تهمتها!!! چگونه این جریان و ماجرا در کتب تاریخی یهود ثبت نشده است ولی باید در تفاسیر مسلمین ثبت شود؟ چرا که یهودیان مترصد موقعیتی بودند تا ضعفی از حضرت بگیرند و چه ضعفی بدتر از جهل و سرگردانی!!! (برای توضیح بیشتر به نکات 5 و6 از تفسیر آیه 114 سوره طه و به بحثی که در پایان این کتاب آمده است مراجعه کنید).

نکته نهم: روایت دیگری در خصوص قطع وحی حضرت رسول (ص) آمده است ولی در آن اشاره به غم و اندوه پیامبر (ص) به واسطه قطع وحی شده است. و یا ممکن است روایاتی دیگر هم آمده باشد که پیامبر (ص) 3 یا 15روز قطع وحی شده است. که در برخورد با این روایات یا باید آنها را جعلی فرض کرد و یا بایستی آنها را به نحوی توجیه کرد که عصمت حضرت رسول (ص) را زیر سؤال نَبَرَد، مثلاً در توجیه این روایت می توان گفت: (والله اعلم): منظور از قطع وحی و در نتیجه غم و اندوهی که بر پیامبر (ص) بدین خاطر وارد شد، صرفاً قطع دستورات و فرامین الهی بر امت پیامبر (ص) بوده است نه خود آن حضرت. بدین صورت که خدایتعالی بنا به مصالحی از جمله آزمایشِ امتِ رسول (ص)، به آن حضرت (ص) امر می فرماید که مدتی از رساندن وحی به مردم خودداری فرما. و این در حالی است که وحی یا ارتباطِ آن حضرت، با حضرت حق تعالی و

ص :251

یا جبرئیل به هیچ عنوان قطع نشده است. و البته غم و اندوه آن حضرت (ص) هم به واسطه ی نگرانی از وضع امتش بوده است که مدتی از فرامین الهی جدا شده اند، نه این که العیاذ بالله خودش قطع وحی شده باشد و یا به واسطه نگفتن «ان شاءَ الله» ، تنبیه شده باشد …

وَ لَبِثُوا فی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (25)

قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فی حُکْمِهِ أَحَداً (26)

وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27)

آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند و نه سال (نیز) بر آن افزودند (25) بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است؛ غیب آسمانها و زمین از آن اوست! راستی چه بینا و شنواست! آنها هیچ ولی و سرپرستی جز او ندارند! و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمی دهد!» (26) آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن! هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمی سازد؛ و هرگز پناهگاهی جز او نمی یابی! (27)

☼ نکته:

آیه شریفه 25 اشاره به مدت زمان خوابِ اصحاب کهف می فرماید. البته به طرزی جالب آن را بیان فرموده است که از یک طرف به عدد 300 و از طرفی به عدد 309=9+300، اشاره دارد. به عبارتی شاید بخواهد بفرماید: این مدت، 300 سال شمسی و 309 سال قمری است. (والله اعلم).

وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَینَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴿28﴾ با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند و تنها رضای او را می طلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است (28)

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در این آیه شریفه به نحوی زیبا «دعا و عبادت» و «درخواست بنده از خالق» را سفارش فرموده و به رسول ارجمندش همنشینی با آنها را امر کرده است و این می رساند که بنده باید همواره به این امرِ مهم مشغول باشد، تا مشمول همنشینی و پیروی از رسول ارجمند اسلام (ص) و در نتیجه شفاعت آن بزرگوار قرار گیرد. پس اگر کسی ادعای شیعه گری و پیروی از اهلِ بیت (ع) دارد اما خداوند سبحان را فراموش کرده باشد، ادعایی کذب کرده است.

ص :252

روایات اهلِ بیت (ع) هم کاشف از این قولند: «کسی که از خداوند سبحان اطاعت نکند شیعه ما نیست» . همچنان که به صراحت می فرماید: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ» = «بگو: پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد» (1).

به جز این دو آیه شریفه چندین آیه دیگر هم به «دعا» اشاره می فرماید از جمله:

1 - «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ» = «پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم! و شکر مرا گویید و (در برابر نعمتهایم) کفران نکنید!» (2).

2 - «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ» = «و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو: ) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)!» (3).

3 - «هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ» = «آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگی در مریم، ) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه ای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می شنوی!» (4).

4 - «وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ» = «و کسانی را که صبح و شام خدا را می خوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن!» (5).

5 - «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیجْزَوْنَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ» = «و برای خدا، نامهای نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف می کنند (و بر غیر او می نهند و شریک برایش قائل می شوند)، رها سازید! آنها بزودی جزای اعمالی را که انجام می دادند، می بینند!» (6).

6 - «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیکْشِفُ السُّوءَ» = «یا کسی که دعای مضطر را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد» (7).

7 - «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» = «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم!» (8).

در بحار الانوار، ج 93، ص 288، از رسول اکرم (ص): دعا حربه مؤمن برای دفعِ دشمنان است و عمود دین است که به آن، دینِ مؤمن برپاست و نور آسمان و زمین است.

ص :253


1- فرقان77
2- بقره152
3- بقره186
4- آل عمران38
5- انعام52
6- اعراف180
7- نمل62
8- غافر60

توجه: بحث روایی در خصوص «دعا» در ذیل آیات (بقره 186و152)، (غافر60) و (نمل62) آمده است.

وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (29)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (30)

أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (31)

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (32)

کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33)

وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34)

وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً (35)

وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً (36)

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً (37)

لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً (38)

وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً (39)

فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً (40)

أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطیعَ لَهُ طَلَباً (41)

وَ أُحیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما أَنْفَقَ فیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً (42)

وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً (43)

هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً (44)

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً (45)

الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (46)

وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47)

وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً (48)

وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (49)

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً (50)

ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً (51)

وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)

وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (53)

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ

ص :254

مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ ءٍ جَدَلاً (54)

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً (55)

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ یُجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (56)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)

وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58)

وَ تِلْکَ الْقُری أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (59)

بگو: «این حق است از سوی پروردگارتان! هر کس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هر کس می خواهد کافر گردد!» ما برای ستمگران آتشی آماده کردیم که سراپرده اش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضای آب کنند، آبی برای آنان میاورند که همچون فلز گداخته صورتها را بریان می کند! چه بد نوشیدنی و چه بد محل اجتماعی است! (29) مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد! (30) آنها کسانی هستند که بهشت جاودان برای آنان است؛ باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جاری است؛ در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند؛ و لباسهایی (فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، دربر می کنند؛ در حالی که بر تختها تکیه کرده اند. چه پاداش خوبی و چه جمع نیکویی! (31) (ای پیامبر!) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم؛ و در میانشان زراعت پر برکتی قراردادیم (32) هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوه های فراوان، ) و چیزی فروگذار نکرده بود؛ و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم (33) صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت؛ به همین جهت، به دوستش -در حالی که با او گفتگو می کرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم!» (34) و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد و گفت: من گمان نمی کنم هرگز این باغ نابود شود! (35) و باور نمی کنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت! (36) دوست (با ایمان) وی - در حالی که با او گفتگو می کرد- گفت: آیا به خدایی که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟! (37) ولی من کسی هستم که «الله» پروردگار من است؛ و هیچ کس را شریک پروردگارم قرارنمی دهم! (38) چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که خدا خواسته است؟! قوت (و نیرویی) جز از ناحیه خدا نیست! و اگر می بینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمی نیست)! (39) شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شده ای از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونه ای که آن را به زمین بی گیاه لغزنده ای مبدل کند! (40) و یا آب آن در اعمال زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانی آن را به دست آوری! (41) (به هر حال عذاب الهی فرا رسید، ) و تمام میوه های آن نابود شد؛ و او بخاطر هزینه هایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهای خود را به هم می مالید - در حالی که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود- و می گفت: «ای کاش کسی را همتای پروردگارم قرار نداده بودم!» (42) و گروهی نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند یاری دهند؛ و از خودش (نیز) نمی توانست یاری گیرد (43) در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد! (44) (ای پیامبر!) زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می فرستیم؛ و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز می شود و) در هم فرو می رود. اما بعد از مدتی

ص :255

می خشکد؛ و بادها آن را به هر سو پراکنده می کند؛ و خداوند بر همه چیز تواناست! (45) مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات [= ارزشهای پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است! (46) و روزی را به خاطر بیاور که کوه ها را به حرکت درآوریم؛ و زمین را آشکار (و مسطح) می بینی؛ و همه آنان [= انسانها] را برمی انگیزیم و احدی از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد! (47) آنها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه می شوند؛ (و به آنان گفته می شود: ) همگی نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان می کردید ما هرگز موعدی برایتان قرار نخواهیم داد! (48) و کتاب [= کتابی که نامه اعمال همه انسانهاست] در آن جا گذارده می شود، پس گنهکاران را می بینی که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و می گویند: «ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالی است که) همه اعمال خود را حاضر می بینند؛ و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند (49) به یاد آرید زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» آنها همگی سجده کردند جز ابلیس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون شد آیا (با این حال) او و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می کنید، در حالی که آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداری از شیطان و فرزندانش به جای اطاعت خدا، ) چه جایگزینی بدی است برای ستمکاران! (50) من هرگز آنها [= ابلیس و فرزندانش] را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین و نه به هنگام آفرینش خودشان، حاضر نساختم! و من هیچ گاه گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم! (51) به خاطر بیاورید روزی را که (خداوند) می گوید: «همتایانی را که برای من می پنداشتید، بخوانید (تا به کمک شما بشتابند!)» ولی هر چه آنها را می خوانند، جوابشان نمی دهند؛ و در میان این دو گروه، کانون هلاکتی قرارداده ایم! (52) و گنهکاران، آتش (دوزخ) را می بینند؛ و یقین می کنند که با آن درمی آمیزند، و هیچ گونه راه گریزی از آن نخواهند یافت (53) و در این قرآن، از هر گونه مثلی برای مردم بیان کرده ایم؛ ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله می پردازد! (54) و چیزی مردم را بازنداشت از اینکه -وقتی هدایت به سراغشان آمد- ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اینکه (خیره سری کردند؛ گویی می خواستند) سرنوشت پیشینیان برای آنان بیاید، یا عذاب (الهی) در برابرشان قرار گیرد! (55) ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمی فرستیم؛ اما کافران همواره مجادله به باطل می کنند، تا (به گمان خود، ) حق را بوسیله آن از میان بردارند! و آیات ما و مجازاتهایی را که به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند! (56) چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شده و از آن روی گرداند و آنچه را با دستهای خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دلهای اینها پرده هایی افکنده ایم تا نفهمند؛ و در گوشهایشان سنگینی قرار داده ایم (تا صدای حق را نشنوند)! و از این رو اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمی شوند! (57) و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر می خواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر برای آنها می فرستاد؛ ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت! (58) این شهرها و آبادیهایی است که ما آنها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم؛ و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم! (ولی آنها عبرت نمی گیرند!) (59)

☼ نکته:

آیات شریفه 32 تا 45 داستانِ مَثَلی از قرآن درباره دو مرد باغبان است. که مشابه «داستانِ دو باغ» در آیه (سبا 16) و نیز مَثَلِ باغِ خرما و انگور در آیه (بقره 266) است.

☼ نکته:

آیه شریفه 54 اشاره به مثلهای قرآنی است. اما این که فلسفه ی بیان این مثلها چیست؟ در پاسخ می توان به تذکر و پندگیری اشاره کرد، هم چنان که می فرماید: «وَیضْرِبُ اللَّهُ

ص :256

الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ» = «و خداوند برای مردم مثلها می زند، شاید متذکر شوند (و پند گیرند)» (1).

☼ نکته:

به جز آیات موردِ بحثِ کهف، همچنین آیات ذیل در خصوصِ مثلهای قرآنی است:

«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَل» = «ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی زدیم» (زمر27) و (2). (مشابه همین آیه، آیه (کهف54) است).

«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا» = «ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای (و مثلی) آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند!» (3).

«مَثَلُ الْفَرِیقَینِ کَالْأَعْمَی وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ» = «حال این دو گروه [= مؤمنان و منکران]، حال «نابینا و کر» و «بینا و شنوا» است» (4).

«وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْیةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ» = «و برای آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند» (5).

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلًا» = «خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند و مردی که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟!» (زمر29) و (روم28) و (6).

«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یبْصِرُونَ» = «آنان [= منافقان] همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی می فرستد و) آن را خاموش می کند؛ و در تاریکیهای وحشتناکی که چشم کار نمی کند، آنها را رها می سازد» (7).

«أَوْ کَصَیبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَبَرْقٌ یجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ» = «یا همچون بارانی از آسمان، که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود می گذارند؛ تا صدای صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند» (8).

«یکَادُ الْبَرْقُ یخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» = «(روشنایی خیره کننده) برق، نزدیک است چشمانشان را برباید. هر زمان

ص :257


1- ابراهیم25
2- روم58
3- اسراء89
4- هود24
5- یس13
6- نحل75
7- بقره17
8- بقره19

که (برق جستن می کند و صفحه بیابان را) برای آنها روشن می سازد، (چند گامی) در پرتو آن راه می روند؛ و چون خاموش می شود، توقف می کنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بین می برد؛ چرا که خداوند بر هر چیز تواناست» (1).

«إِنَّ اللَّهَ لَا یسْتَحْیی أَنْ یضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» = «خداوند از این که (به موجودات ظاهرا کوچکی مانند) پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمی کند» (2).

«وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی ینْعِقُ بِمَا لَا یسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی فَهُمْ لَا یعْقِلُونَ» = «مثل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر، ) صدا می زند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شنوند؛ کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی فهمند» (3).

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَی کَالَّذِی ینْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَا یقْدِرُونَ عَلَی شَیءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! بخششهای خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی آورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاکها و بذرها را بشوید، ) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی کند» (4).

«وَمَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِیتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَینِ فَإِنْ لَمْ یصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» = «و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و تثبیت (ملکات انسانی در) روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد و بارانهای درشت به آن برسد، (و از هوای آزاد و نور آفتاب، به حد کافی بهره گیرد، ) و میوه خود را دو چندان دهد (که همیشه شاداب و با طراوت است. ) و خداوند به آنچه انجام می دهید، بیناست» (5).

«أَیوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» = «آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، نهرها بگذرد و برای او در آن (باغ)، از هر گونه میوه ای وجود داشته باشد، در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و) ضعیف دارد؛ (در این هنگام، ) گردبادی (کوبنده)، که در آن آتش (سوزانی) است، به آن برخورد کند و شعله ور

ص :258


1- بقره20
2- بقره26
3- بقره171
4- بقره264
5- بقره265

گردد و بسوزد؟! (همین طور است حال کسانی که انفاقهای خود را، با ریا و منت و آزار، باطل می کنند. ) این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد؛ شاید بیندیشید (و با اندیشه، راه حق را بیابید)» (1).

«إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» = «مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد» (2).

«مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ» = «آنچه آنها در این زندگی پست دنیوی انفاق می کنند، همانند باد سوزانی است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند)، بوزد؛ و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده؛ بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم می کنند» (3).

«أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» = «آیا کسی که از رضای خدا پیروی کرده، همانند کسی است که به خشم و غضب خدا بازگشته؟! و جایگاه او جهنم و پایان کار او بسیار بد است» (4).

«وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیهُمْ بِآیةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ» = «و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمی آورند!) اما اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش» (5).

«قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا ینْفَعُنَا وَلَا یضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَی أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدَی وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» = «بگو: آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (و عبادت کنیم) که نه سودی به حال مال دارد، نه زیانی؛ و (به این ترتیب، ) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟! همانند کسی که بر اثر وسوسه های شیطان، در روی زمین راه را گم کرده و سرگردان مانده است؛ در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت می کنند (و می گویند: ) به سوی ما بیا! بگو: تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم» (6).

«أَوَمَنْ کَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا

ص :259


1- بقر266
2- آل عمران59
3- آل عمران117
4- آل عمران162
5- انعام35
6- انعام71

کَذَلِکَ زُینَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ» = «آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است» (1).

«وَالْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یشْکُرُونَ» = «سرزمین پاکیزه و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار می روید؛ اما سرزمینهای بد طینت (و شوره زار)، جز گیاه ناچیز و بی ارزش، از آن نمی روید؛ این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکرگزارند، بیان می کنیم» (2).

«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ» = «مثل او همچون سگ (هار) است» (3).

«سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یظْلِمُونَ» = «چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند؛ و آنها تنها به خودشان ستم می نمودند» (4).

«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» = «به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها ]یی دارند که با آن (اندیشه نمی کنند، و) نمی فهمند؛ و چشمانی که با آن نمی بینند؛ و گوشهایی که با آن نمی شنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند» (5).

«یجَادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَینَ کَأَنَّمَا یسَاقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَهُمْ ینْظُرُونَ» = «آنها پس از روشن شدن حق، باز با تو مجادله می کردند؛ (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود، که) گویی به سوی مرگ رانده می شوند و آن را با چشم خود می نگرند» (6).

«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّینَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ» = «مثل زندگی دنیا، همانند آبی است که از آسمان نازل کرده ایم؛ که در پی آن، گیاهان (گوناگون) زمین -که مردم و چهارپایان از آن می خورند- می روید؛ تا زمانی که زمین، زیبایی خود را یافته و آراسته می گردد و اهل آن مطمئن می شوند که می توانند از آن بهره مند گردند، (ناگهان) فرمان ما، شب هنگام یا در روز، (برای نابودی آن) فرا می رسد؛ (سرما یا صاعقه ای را بر آن مسلط می سازیم؛) و آنچنان آن را درو می کنیم که گویی دیروز هرگز (چنین کشتزاری) نبوده است! این گونه، آیات خود را برای

ص :260


1- انعام122
2- اعراف58
3- اعراف176
4- اعراف177
5- اعراف179
6- انفال6

گروهی که می اندیشند، شرح می دهیم» (1).

«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یهِدِّی إِلَّا أَنْ یهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ» = «بگو: آیا هیچ یک از معبودهای شما، به سوی حق هدایت می کند؟! بگو: تنها خدا به حق هدایت می کند! آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟» (2).

«وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُونَ إِلَیکَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لَا یعْقِلُونَ» = «گروهی از آنان، بسوی تو گوش فرامی دهند (اما گویی هیچ نمی شنوند و کرند) آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی، هر چند نفهمند؟» (3).

«وَمِنْهُمْ مَنْ ینْظُرُ إِلَیکَ أَفَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْی وَلَوْ کَانُوا لَا یبْصِرُونَ» = «و گروهی از آنان، به سوی تو می نگرند (اما گویی هیچ نمی بینند)! آیا تو می توانی نابینایان را هدایت کنی، هر چند نبینند؟» (4).

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیءٍ إِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیهِ إِلَی الْمَاءِ لِیبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ» = «دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که (مشرکان) غیر از خدا می خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمی گویند! آنها همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می گشاید تا آب به دهانش برسد و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال (و گمراهی) نیست» (5).

«قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لَا یمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ یسْتَوِی الْأَعْمَی وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» = «بگو: «چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟» بگو: «الله!» (سپس) بگو: «آیا اولیا (و خدایانی) غیر از او برای خود برگزیده اید که (حتی) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟!)» بگو: «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آنها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز» (6).

«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رَابِیا وَمِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ» = «خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی

ص :261


1- یونس24
2- یونس35
3- یونس42
4- یونس43
5- رعد14
6- رعد16

جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه (در کوره ها، ) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید -خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند!- اما کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند [= آب یا فلز خالص ] در زمین می ماند؛ خداوند اینچنین مثال می زند» (1).

«أَفَمَنْ یعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَی إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» = «آیا کسی که می داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکر می شوند» (2).

«مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یوْمٍ عَاصِفٍ لَا یقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَی شَیءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ» = «اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی! آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند؛ و این همان گمراهی دور و دراز است» (3).

«أَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» = «آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟» (4).

«تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ» = «هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می دهد. و خداوند برای مردم مثلها می زند، شاید متذکر شوند (و پند گیرند)» (5).

«وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ» = «(همچنین) «کلمه خبیثه» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد» (6).

«أَفَمَنْ یخْلُقُ کَمَنْ لَا یخْلُقُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ» = «آیا کسی که (این گونه مخلوقات را) می آفریند، همچون کسی است که نمی آفریند؟! آیا متذکر نمی شوید؟» (7).

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوکًا لَا یقْدِرُ عَلَی شَیءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ ینْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست؛ و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده ایم و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می کند؛ آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آنها نمی دانند» (8).

«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَینِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لَا یقْدِرُ عَلَی شَیءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَی مَوْلَاهُ أَینَمَا یوَجِّهْهُ لَا یأْتِ بِخَیرٍ هَلْ

ص :262


1- رعد17
2- رعد19
3- ابراهیم18
4- ابراهیم24
5- ابراهیم25
6- ابراهیم26
7- نحل17
8- نحل75

یسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» = «خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش می باشد؛ او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد؛ آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می کند و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟» (1).

«وَلَا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیمَانَکُمْ دَخَلًا بَینَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِی أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَیبَینَنَّ لَکُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ مَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» = «همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهای تابیده خود را، پس از استحکام، وامی تابید! در حالی که (سوگند و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید؛ بخاطر اینکه گروهی، جمعیتشان از گروه دیگر بیشتر است (و کثرت دشمن را بهانه ای برای شکستن بیعت با پیامبر می شمرید)! خدا فقط شما را با این وسیله آزمایش می کند؛ و به یقین روز قیامت، آنچه را در آن اختلاف داشتید، برای شما روشن می سازد» (2).

«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یصْنَعُونَ» = «خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند، ) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزیش از هر جا می رسید؛ اما به نعمتهای خدا ناسپاسی کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید» (3).

«مَنْ کَانَ یظُنُّ أَنْ لَنْ ینْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ فَلْیمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ لْیقْطَعْ فَلْینْظُرْ هَلْ یذْهِبَنَّ کَیدُهُ مَا یغِیظُ» = «هر کس گمان می کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد (و از این نظر عصبانی است، هر کاری از دستش ساخته است بکند)، ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود)؛ ببیند آیا این کار خشم او را فرو می نشاند؟» (4).

«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَنْ یشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ» = «برنامه و مناسک حج را انجام دهید) در حالی که همگی خالص برای خدا باشد!هیچ گونه همتایی برای او قائل نشوید! و هر کس همتایی برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان سقوب کرده و پرندگان (در وسط هوا) او را می ربایند؛ و یا تندباد او را به جای دوردستی پرتاب می کند» (5).

«یا أَیهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیئًا لَا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» = «ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست

ص :263


1- نحل76
2- نحل92
3- نحل112
4- حج15
5- حج31

هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم این عابدان و هم آن معبودان)» (1).

«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یجِدْهُ شَیئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ» = «کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می پندارد؛ اما هنگامی که به سراغ آن می آید چیزی نمی یابد و خدا را نزد آن می یابد که حساب او را بطور کامل می دهد؛ و خداوند سریع الحساب است» (2).

«أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی یغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یدَهُ لَمْ یکَدْ یرَاهَا وَمَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» = «یا همچون ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر فراز آن ابری تاریک است؛ ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست» (3).

«إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» = «مسلماً تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند فراخوانی» (4).

«وَمَا أَنْتَ بِهَادِی الْعُمْی عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یؤْمِنُ بِآیاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» = «و نیز نمی توانی کوران را از گمراهیشان برهانی؛ تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند» (5).

«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یعْلَمُونَ» = «مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده؛ در حالی که سست ترین خانه های خانه عنکبوت است اگر می دانستند» (6).

«ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ» = «خداوند مثالی از خودتان، برای شما زده است: آیا (اگر مملوک و برده ای داشته باشید)، این برده های شما هرگز در روزیهایی که به شما داده ایم شریک شما می باشند؛ آنچنان که هر دو مساوی بوده و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد شرکای آزاد خود بیم دارید؟! اینچنین آیات خود را برای کسانی که تعقل می کنند شرح می دهیم» (7).

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَکَهُ ینَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ

ص :264


1- حج73
2- نور39
3- نور40
4- نمل80
5- نمل81
6- عنکبوت41
7- روم28

مُصْفَرًّا ثُمَّ یجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَی لِأُولِی الْأَلْبَابِ» = «آیا ندیدی که خداوند از آسمان آبی فرستاد و آن را بصورت چشمه هایی در زمین وارد نمود، سپس با آن زراعتی را خارج می سازد که رنگهای مختلف دارد؛ بعد آن گیاه خشک می شود، بگونه ای که آن را زرد و بی روح می بینی؛ سپس آن را در هم می شکند و خرد می کند؛ در این مثال تذکری است برای خردمندان (از ناپایداری دنیا)» (1).

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند و مردی که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمی دانند» (2).

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» = «بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود بگونه ای که آن را زردرنگ می بینی؛ سپس تبدیل به کاه می شود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست» (3).

«لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ» = «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم می زنیم، شاید در آن بیندیشید» (4).

«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» = «کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشی هستند که کتابهایی حمل می کند، (آن را بر دوش می کشد اما چیزی از آن نمی فهمد)! گروهی که آیات خدا را انکار کردند مثال بدی دارند و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند» (5).

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ» = «خداوند برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت و به آنها گفته شد: وارد

ص :265


1- زمر21
2- زمر29
3- حدید20
4- حشر21
5- جمعه5

آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند» (1).

«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» = «و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش» (2).

«وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ» = «و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما را از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود!» (3).

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً (60)

فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (61)

فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)

قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً (63)

قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً (64)

فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65)

قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66)

قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (67)

وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68)

قالَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصی لَکَ أَمْراً (69)

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنی فَلا تَسْئَلْنی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (70)

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفینَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (71)

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (72)

قالَ لا تُؤاخِذْنی بِما نَسیتُ وَ لا تُرْهِقْنی مِنْ أَمْری عُسْراً (73)

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (74)

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (75)

قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (76)

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فیها جِداراً یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (77)

قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (78)

أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفینَةٍ غَصْباً (79)

وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً (80)

فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81)

وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری

ص :266


1- تحریم10
2- تحریم11
3- تحریم12

ذلِکَ تَأْویلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (82)

به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم! (60) (ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد) (61) هنگامی که از آن جا گذشتند، (موسی) به یار همسفرش گفت: «غذای ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شده ایم!» (62) گفت: «به خاطر داری هنگامی که ما (برای استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم - و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهی بطرز شگفت آوری راه خود را در دریا پیش گرفت!» (63) (موسی) گفت: «آن همان بود که ما می خواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالی که پی جویی می کردند (64) (در آن جا) بنده ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم (65) موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟» (66) گفت: «تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی! (67) و چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! (68) (موسی) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت؛ و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (69) (خضر) گفت: «پس اگر می خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را برای تو بازگو کنم» (70) آن دو به راه افتادند؛ تا آن که سوار کشتی شدند، (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!» (71) گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی؟!» (72) (موسی) گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!» (73) باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانی را دیدند؛ و او آن نوجوان را کشت. (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!» (74) (باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمی توانی با من صبر کنی؟!» (75) (موسی) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزی از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن؛ (زیرا) از سوی من معذور خواهی بود!» (76) باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریه ای رسیدند؛ از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند؛ ولی آنان از مهمان کردنشان خودداری نمودند؛ (با این حال) در آن جا دیواری یافتند که می خواست فروریزد؛ و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسی) گفت: «(لااقل) می خواستی در مقابل این کار مزدی بگیری!» (77) او گفت: اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده؛ اما بزودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی، به تو خبر می دهم (78) اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند؛ و من خواستم آن را معیوب کنم؛ (چرا که) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را بزور می گرفت! (79) و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند؛ و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد! (80) از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جای او، فرزندی پاکتر و با محبت تر به آن دو بدهد! (81) و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود؛ و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحی بود؛ و پروردگار تو می خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند؛ این رحمتی از پروردگارت بود؛ و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها شکیبایی به خرج دهی! (82)

آیات شریفه 60 تا 82 داستان حضرت خضر (ع) و موسی (ع) است: نکات تفسیری این آیات بدین شرح است:

نکته اول: حضرت خضر (ع) کیست؟ بر اساس روایتی از امام صادق (ع) اسم اصلی حضرت

ص :267

خضر (ع)، «تالیا بن ملکان بن عابر بن افخشد بن سام بن نوح» است. او پیامبری مرسل بود که قومش را به توحید دعوت می کرد. معجزه او این بود که اگر بر زمین خشک می نشست و یا به چوب خشکی دست می زد آن زمین یا چوب، سبز و خرم می شد به همین خاطر به او «خضر» (یعنی سبز و خرم) می گویند. در قرآن کریم درباره حضرت خضر (ع) غیر از همین داستان رفتن موسی به مجمع البحرین چیزی نیامده است. تنها در آیه 65 همین سوره توصیفی از وی شده است که فرموده: «پس برخوردند به بنده ای از بندگان ما که ما به وی رحمتی از خود داده و از ناحیه ی خود به او علمی آموختیم» (کهف 65). همچنین از روایات اهل بیت (ع) بر می آید که او تا کنون زنده مانده است. روایتی است که بیان می کند چهار نفر از انبیاء زنده اند: «حضرت عیسی و ادریس (ع) که در آسمانند و حضرت خضر و الیاس (ع) که در زمینند» . (جمع چندین روایت از: المیزان، ج 26، ص 243 - 253 و صافی، ج 4، ص 288 - 290 و جامع، ج 4، ذیل آیه).

نکته دوم: نام وصی حضرت موسی (ع) «یوشع بن نون» بود که در قرآن کریم «فَتاه» لقب یافته است: «وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ … » = «و هنگامی که موسی به دوست خود گفت … » (1).

نکته سوم: ماجرای داستان حضرت خضر (ع) و موسی (ع): روزی موسی (ع) در میان جمعی از بزرگان بنی اسرائیل نشسته بود، مردی به او گفت: من احدی را سراغ ندارم که به خدا عالم تر از تو باشد، موسی (ع) هم گفت: من نیز سراغ ندارم، خدا به او وحی فرستاد که بنده ام خضر از تو به من داناتر است. موسی (ع) تقاضا کرد تا به او راهش بنماید، قضیه ماهی نشانی میان موسی (ع) و خدا بود. موسی (ع) و رفیقش (یوشع بن نون) به سمت مجمع البحرین به راه افتادند و با خود یک ماهی مرده (بریان یا ماهی شور) برداشته و چون خسته شدند بر روی تخته سنگی که بر لب آب قرار داشت، استراحت کردند و ماهی را فراموش کردند. ماهی زنده شد و خود را به آب انداخت (و یا مرده اش به آب افتاد). (روایتی آورده اند که آنجا چشمه حیات بود و ماهی به واسطه قطره ای از آن چشمه زنده شد)، از آنجا برخواسته به راه خود ادامه دادند و چون از مجمع البحرین گذشتند بار دیگر خسته شدند. موسی (ع) درخواست غذا نمود. یوشع (ع) گفت: ماهی را

ص :268


1- کهف 60

دیدم که زنده شد و به دریا افتاد ولی شیطان از یادم برد. موسی (ع) گفت: آن تخته سنگ همان نشانی ماست و برگشتند. در آنجا حضرت خضر (ع) را که علم لدنی داشت دیدند. موسی (ع) درخواست نمود تا او را متابعت کند. خضر (ع) گفت: تو تحمل نداری، موسی (ع) گفت: ان شاء الله صبر کرده و نافرمانی نکنم. خضر گفت: هر چیزی دیدی سؤال نکن. و هر دو حرکت کرده تا بر کشتی سوار شدند. خضر، کشتی را سوراخ کرد. موسی (ع) اعتراض کرد. خضر هم وعده اش را به یادش انداخت و دوباره به راه افتادند. در راه کودکی را دیدند، خضر، کودک را کشت و موسی اعتراض کرد. خضر گفت: نگفتم تو نمی توانی صبر نمایی؟ موسی (ع) گفت: اگر بعد از این سؤال کردم، عذرم را نپذیر. آنگاه به راه افتادند تا به قریه ای رسیدند و از اهل آن قریه طعامی خواستند ولی کسی به آنها چیزی نداد. در همین میان دیوارِ خرابی را دیدند که در شُرُفِ فرو ریختن بود و مشغولِ ساختن دیوار شدند، ولی موسی باز هم اعتراض کرد. خضر (ع) گفت: اینک فراق من و تو فرا رسید، اما تأویل کارهایم را به تو می گویم و از تو جدا می شوم. آن کشتی، متعلق به عده ای مسکین بود و پادشاهشان قصد تصرف آن را داشت. آن پسر هم کافر بود و پدر و مادری مؤمن داشت و اگر زنده می ماند پدر و مادر را هم منحرف می کرد و در عوض خدایتعالی فرزند صالحی به آنها عنایت خواهد کرد. (در روایتی آمده: فرزندی که خدا به آنها عطا فرمود، دختری بود که از او هفتاد پیامبر به دنیا آمد. ) و اما دیواری که ساختم، در زیرِ آن دیوار، گنجی متعلق به دو فرزند یتیم بود که پدری صالح داشتند و اگر خراب می شد مردم آن گنج را می بردند. (همان منابع).

نکته چهارم: در این که مجمع البحرین کجاست؟ اختلاف وجود دارد، از جمله:

1 - در سرزمین شامات و فلسطین، 2 - اراضی آذربایجان، 3 - محل تلاقی دریای روم و دریای فارس.

در تفسیرصافی، ج 4، ص 293، از امام صادق (ع):

موسی از خضر عالم تر بود. و فرمود: من از آنان عالم ترم.

☼ مؤلف:

اگر به داستان موسی و خضر (ع) دقت شود متوجه می شویم، آن چیزی که خضر به موسی (ع) آموخت، صرفاً علوم غیبی بود نه احکام و شریعتِ دینی که کسی فکر کند خضر از

ص :269

موسی (ع) عالم تر است. و این که خداوند سبحان بخواهد از طریق پیامبری دیگر یک سری از علوم غیبی را به طور عملی به موسی (ع) برساند دال بر اعلم بودن آن واسطه نیست. از آن گذشته پیامبران اولوالعزم برای رسیدن به این مقام که ابتدای ورود به امامت و پیشوایی بر همگان است، مراحلی را طی می کنند و موسی (ع) هم به احتمال قوی در آن زمان هنوز به این مرحله نرسیده بود. البته پیامبر خاتم (ص) و ائمه هدی (ع) حتی قبل از خلقت ماسوا به این مقام رسیده اند و از بقیه انبیا استثنا هستند. (1).

در کتابِ تاریخ پیامبران، ج 1، ص 759، مرحوم علامه مجلسی (ره) می گوید: خضر پیغمبر بود. علمی که پیغمبر می باید در آن محتاج به غیر نباشد، شرایع و احکام است؛ اگر بعضی علوم را که تعلق به شرایع و احکام نداشته باشد، حق تعالی توسط بشری تعلیم پیغمبر نماید، چنانچه توسط ملائکه تعلیم او می نماید، مفسده ای ندارد و از این که موسی (ع) در بعضی از علوم محتاج به خضر باشد لازم نمی آید خضر از آن حضرت اعلم و افضل باشد، زیرا ممکن است علمی که مخصوص موسی

(ع) باشد و خضر نداند بیشتر و شریف تر از علمی باشد که مخصوص خضر است.

دربحارالانوار، ج 13، ص 386، از امام صادق (ع): خضر پیامبری مرسل بوده که خداوند به سوی قومش مبعوث فرموده بود و معجزه اش این بوده که روی هیچ چوب خشکی نمی نشست مگر این که سبز می شد و بر هیچ زمین بی علفی نمی نشست مگر این که سبز و خرم می گشت و اگر او را خضر نامیدند به همین جهت بوده (خضر یعنی سبزی) و گرنه اسم اصلی او «تالیا بن ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح (ع)» بود.

در تفسیر المیزان، ج 26، ص 251، از امام صادق (ع): خداوند به خاطر صلاح مردی مؤمن فرزند او را هم اصلاح می کند و خاندان خودش و بلکه اطرافیان را حفظ می فرماید. (غلامین یتیمین).

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): خداوند بعد از مرگ بنده صالح، جانشین او در مال و اولادِ او می شود هر چند که اهل و اولادِ او بد باشند.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): خدا به خاطر صلاح آدمی، امرِ اولاد و اولادِ اولاد و امر

ص :270


1- برای توضیح بیشتر به آیه امامت و آیات 37 - 30 بقره مراجعه شود

اهل خانه های پیرامون او را اصلاح می کند و تا در میانشان است، آنها را حفظ می فرماید.

از همان منبع، از حضرت علی (ع): (درباره گنج زیر دیوار فرمودند: )

لوحی از طلا بوده که در آن نوشته بود:

1 - لا اله الا الله محمد رسول الله.

2 - عجب است کار کسی که می گوید: مرگ حق است و خوشحالی می کند.

3 - عجب است کار کسی که می گوید: قدر حق است و احساس ناراحتی می کند.

4 - عجب است کار کسی که می گوید: آتش حق است و می خندد.

5 - عجب است کار کسی که دگرگونیهای دنیا را می بیند و به آن دل می بندد.

☼ لطیفه:

«بگذارید و بگذرید. ببینید و دل مبندید. چشم بیندازید و دل مبازید، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت» .

☼ لطیفه:

«هر آمدنی را رفتنی است، هر انتصابی را عزلی است، خوشا به حال آنانکه در طاعتِ خالق و خدمتِ مخلوقند» .

توجه: این دو لطیفه ی آموزنده از سخنان گران قدر حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است.

آغاز جزء 16 از آیه 76 کهف تا ابتدای سوره انبیاء (آخر سوره طه)

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً (83)

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً (84)

فَأَتْبَعَ سَبَباً (85)

حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فیهِمْ حُسْناً (86)

قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً (87)

وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (88)

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89)

حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90)

کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً (91)

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92)

حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً (93)

قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (94)

قالَ ما مَکَّنِّی فیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعینُونی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً (95)

آتُونی زُبَرَ الْحَدیدِ حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (96)

فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97)

قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (98)

وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99)

وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرینَ عَرْضاً (100)

ص :271

الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعاً (101)

أَ فَحَسِبَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادی مِنْ دُونی أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ نُزُلاً (102)

و از تو درباره «ذو القرنین» می پرسند؛ بگو: «به زودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد» (83) ما به او در روی زمین، قدرت و حکومت دادیم؛ و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم (84) او از این اسباب، (پیروی و استفاده) کرد (85) تا به غروبگاه آفتاب رسید؛ (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسم شد) که خورشید در چشمه تیره و گل آلودی فرو می رود؛ و در آن جا قومی را یافت؛ گفتیم: «ای ذو القرنین! آیا می خواهی (آنان) را مجازات کنی و یا روش نیکویی در مورد آنها انتخاب نمایی؟» (86) گفت: «اما کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد؛ سپس به سوی پروردگارش بازمی گردد و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد! (87) و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آسانی به او خواهیم داد» (88) سپس (بار دیگر) از اسبابی (که در اختیار داشت) بهره گرفت (89) تا به خاستگاه خورشید رسید؛ (در آن جا) دید خورشید بر جمعیتی طلوع می کند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششی برای آنها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانی نداشتند) (90) (آری) این چنین بود (کار ذو القرنین)! و ما بخوبی از امکاناتی که نزد او بود آگاه بودیم! (91) (باز) از اسباب مهمی (که در اختیار داشت) استفاده کرد (92) (و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید؛ و در کنار آن دو (کوه) قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93) (آن گروه به او) گفتند: «ای ذو القرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند؛ آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟!» (94) (ذو القرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد می کنید)! مرا با نیرویی یاری دهید، تا میان شما و آنها سد محکمی قرار دهم! (95) قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید!» تا وقتی که کاملاً میان دو کوه را پوشانید، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید، و) در آن بدمید!» (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد و گفت: «(اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روی آن بریزم!» (96) (و سد نیرومندی ساخت) که آنها [= طایفه یأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمی توانستند نقبی در آن ایجاد کنند (97) (آنگاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است! اما هنگامی که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم می کوبد؛ و وعده پروردگارم حق است!» (98) و در آن روز (که جهان پایان می گیرد)، ما آنان را چنان رها می کنیم که درهم موج می زنند؛ و در صور [= شیپور] دمیده می شود؛ و ما همه را جمع می کنیم! (99) در آن روز، جهنم را بر کافران عرضه می داریم! (100) همانها که پرده ای چشمانشان را از یاد من پوشانده بود و قدرت شنوایی نداشتند! (101) آیا کافران پنداشتند می توانند بندگانم را به جای من اولیای خود انتخاب کنند؟! ما جهنم را برای پذیرایی کافران آماده کرده ایم! (102)

آیات شریفه 83 تا 102 مربوط به داستان ذوالقرنین است: (نکات تفسیری المیزان، ج 26، ص 256تا314):

نکته اول: درباره داستان ذی القرنین روایات بسیار مختلفی در تمامی خصوصیات آن وجود دارد، مثلاً اسم ذی القرنین عیاشی، اسکندر، مصعب بن عبد الله، کوروش و …، آمده و یا آمده که علت نامگذاری به ذی القرنین این بود: چون پادشاه روم و پارس بود، یا: چون در خواب دید که دو طرف آفتاب را به دست گرفته است، یا: چون دو قرن زنده بود، یا: چون خداوند به او علم ظاهر و باطن عطا فرمود و یا: چون بر فرق سرش دو بار کوبیدند و … و یا اختلافاتی از یأجوج و

ص :272

مأجوج و اینکه در چه دورانی بوده اند؟ و یا اینکه سدِّ نامبرده کجاست؟

نکته دوم: قرآن کریم متعرض اسم و مشخصات ذی القرنین نشده است. تنها می فرماید: «ما او را در روی زمین، مقام و منزلتی دادیم و از هر چیزی به او بهره ای بخشیدیم و سر رشته ای به دستش دادیم» (کهف84)، «او با آن وسایل پیروی امر ما کرد» (1).

و نیز در آیه شریفه 86 می فرماید: «قلنا یا ذا القرنین» = «ما به ذوالقرنین گفتیم» و این آیه شریفه می رساند که خداوند با او صحبت کرده است که دو احتمال را به وجود می آورد: اول اینکه ممکن است مستقیماً وحی به وی شده باشد که می توان استدلال نمود، وی پیغمبر بوده است (این احتمال که پیغمبری باشد بیشتر است). احتمال دوم این است که: شاید هم وحی به پیغمبر زمانش نازل شده و پیغمبر هم به ذوالقرنین پیام وحی را رسانده باشد. ولی در هر صورت این آیات نشان می دهند که ذوالقرنین انسانی بسیار پاک و وارسته بوده است و گذشته از ایمان، خداوند خیر دنیا و علوم و سلطنت نیز به وی عنایت فرموده بود، که توانسته با آن به مغرب و مشرق رفته و هیچ چیز جلوگیرش نشود و تمامیِ اسباب، مسخر و زبون او باشند. توضیح دیگری که درباره او در قرآن کریم آمده است، ذکر سفرهای سه گانه ذوالقرنین می باشد: سفر اولش به مغرب بوده جایی که آفتاب در «عین حمئة» فرو می رود و در آن محل به قومی برخورده است (آیه 86). و سفرِ دومش از مغرب به مشرق بوده است تا آنجا که به محل طلوع خورشید رسیده و در آن جا به قومی برخورده که خداوند میان آنان و آفتاب ساتر و حاجبی قرار نداده (آیه 90). و سفر سومش تا به موضع «بین السدین» بوده و در آن جا به مردمی برخورده که گفتار و سخن ایشان را نمی فهمیدند (آیه 93). و چون از شر یأجوج و مأجوج شکایت کردند، سدی از آهن و مسِ ذوب شده برای آنها ساخت تا آنها را از شر یأجوج و مأجوج ایمن دارد (آیات 97 - 94). و آیه 98 می فرماید: «آنگاه که وعده ی پروردگار فرا رسد، این سد را متلاشی (دک) خواهد کرد» .

نکته سوم: چهار پیامبری که خداوند سبحان به آنها سلطنت هم داده است عبارتند از:

1 - داوود (ع) 2 - سلیمان (ع) 3 - یوسف (ع) 4 - ذوالقرنین (ع).

ص :273


1- کهف 85

نکته چهارم: داستان ذوالقرنین به استناد تاریخ معتبر:

به اعتبار زیاد ذوالقرنین همان کوروش کبیر یکی از ملوک هخامنشی در پارس است که در سال (539 - 560 ق م) می زیسته و همو بوده که امپراطوری ایرانی را تأسیس و میان دو مملکت پارس و ماد را جمع نمود، بابل را مسخر کرد، به یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر نمود، در بنای هیکل (بیت المقدس) کمک ها کرد، مصر را به تسخیر خود درآورد آنگاه به سوی یونان حرکت نمود و بر مردم آنجا نیز مسلط شد، به طرف مغرب رهسپار شد، پس به سوی مشرق و اقصی نقاط جهان رفت و همه جا را تصرف نمود. «کوروش کبیر» ، سدی در تنگه داریال میان کوههای قفقاز و نزدیکی های شهر تفلیس بنا کرده است و تنها سدی که در دنیا در ساختمانش آهن بکار رفته همین سد است و نهری در نزدیکی این سد می گذرد که به آن «سایروس» گویند و معنای آن در اصطلاح غربیها «کوروش» است.

نکته پنجم: «یأجوج و مأجوج» : به احتمال زیاد همان مغول و تاتار هستند. که اینها امتی هستند

در شمال شرقی آسیا و در اعصار قدیمی، امت بزرگی بودند که مدتی به طرف چین حمله ور می شدند و مدتی در قفقاز به سرزمین ارمنستان و شمال ایران و دیگر نواحی سرازیر می شدند، بعد از ساخته شدن سد به دست کوروش کبیر، آنها به سمت شمال اروپا حمله بردند و اروپاییان، آنها را (سیت) می گفتند. و خلاصه، اینها امتی مفسد از سکنه شمال بودند.

مفسرین زیادی معتقدند که یأجوج و ماجوج همان قوم مغول هستند و جمعی از این مفسرین، اخبار وارد در قرآن کریم را که در آخرالزمان خروج می کنند و در زمین فساد می کنند را بر هجوم تاتار در قرن هفتم هجری بر غرب آسیا، تطبیق داده اند چرا که همین امت در آن زمان خروج نموده و خون ریزی و ویرانگری افراطی داشته اند. که تاریخ بشریت نظیر آن را سراغ ندارد. ولی همین مفسرین از قضیه ی «سد» به کلی سکوت کرده اند چرا که همین مفسرین به استناد آیه شریفه 98 همین سوره که می

ص :274

فرماید: «قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» = «ذوالقرنین گفت: ساختمان و بنای سد فقط به لطف خدا بود و آنگاه که وعده پروردگار فرا رسد، این سد را دک خواهد کرد و البته وعده پروردگار حق است» (کهف 98). معتقدند که این امت مفسد و خونخوار پس از بنای سد در پشت آن محبوس شده اند و دیگر نمی توانند تا این سد پای برجاست از سرزمین خود بیرون شوند تا وعده خدای سبحان بیاید که وقتی آمد آن را منهدم می کند و از اقوام نامبرده خونریزیهای خود را از سر می گیرند و این تفسیر آنها با ظهور مغول در قرن هفتم درست در نمی آید.

در رفع این اشکال، صاحب المیزان، ج 26، ص 314، از کلام لسان العرب آورده است:

اگر کلمه «دکا» در آیه شریفه را ذلت معنی کنیم آن وقت منظور از دک کردن سد این باشد که آن را از اهمیت و خاصیت بیندازد به خاطر اتساع راه های ارتباطی و تنوع وسایل حرکت خشکی و دریایی، دیگر اعتنایی به شأن آن سد نشود. پس در حقیقت معنای این وعده الهی وعده ی ترقی بشر در تمدن و نزدیک شدن امتهای مختلف است، به طوری که دیگر هیچ سدی و مانعی جلو انتقال آنان را از هر طرف دنیا به طرف دیگر نگیرد. و به هر قومی بخواهند بتوانند هجوم آورند. و مؤید این معنا سیاق آیه: «حتی اذا فتحت یأجوج و مأجوج و … » (انبیاء 96) است که خبر از هجوم یأجوج و مأجوج می دهد و اسمی از سد نمی برد.

☼ مؤلف:

کلمه یأجوج و ماجوج دو بار در قرآن کریم آمده است یکبار در سوره (کهف 94) که می فرماید: «این قوم فاسد به واسطه ی سدی آهنی که ذوالقرنین ساخت، شرشان را از سر مردمان کم کرد» . یکبار دیگر در سوره (انبیاء 96)، که در این آیه ذکری از سد نیست و می فرماید: « روزی که راه مأجوج و یأجوج باز شود آنان از هر جانب شتابان درآیند و آن گاه وعده حق بسیار نزدیک است» . به این ترتیب اگر کلمه «دکا» را به جای «متلاشی» ، «ذلیل کردن» فرض کنیم که در بالا توضیح داده شد، پس می توان یأجوج و مأجوج را همان مغول ها فرض کرد و در این زمان وعده دوم یعنی خروج آنها نیز رخ داده است که همان «حمله مغول ها» بود (والله اعلم).

ص :275

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا ﴿103﴾ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿104﴾ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا ﴿105﴾ ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا ﴿106﴾

بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ (103) آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، می پندارند کار نیک انجام می دهند! (104) آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند؛ به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانی برای آنها برپا نخواهیم کرد! (105) (آری، ) این گونه است! کیفرشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به سخریه گرفتند! (106)

☼ نکته:

خداوند سبحان در آیات فوق به «زیانکارترین افراد» اشاره فرموده است. و در آیات انفال به «بدترین افراد» اشاره می فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یعْقِلُونَ» = «بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند» (1).

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ» = «به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند» (2).

و در آیه یونس به «ستمکارترین افراد» اشاره فرموده است: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» = «چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، یا آیات او را تکذیب می کند؟! مسلماً مجرمان رستگار نخواهند شد!» (3).

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا ﴿107﴾ خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿108﴾ بی گمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند باغهای فردوس جایگاه پذیرایی آنان است (107) آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند! (108)

ص :276


1- انفال22
2- انفال55
3- یونس17

☼ مؤلف:

خدای تعالی در آیه ای دیگر هم به «فردوس» اشاره می فرماید: «الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» = «(وارثانی) که بهشت برین را ارث می برند و جاودانه در آن خواهند ماند!» (1).

همچنین در سوره رحمن به چهار بهشت اشاره فرموده است، دو بهشت با درجه ای عالی تر در آیه شریفه: «وَجَنَی الْجَنَّتَینِ دَانٍ» = «دو باغ بهشتی (عالی) در دسترس است!» (2).

و دو بهشت با درجه ای پایین تر در آیه شریفه: «وَمِنْ دُونِهِمَا جَنَّتَانِ» = «و پایین تر از آنها، دو باغ بهشتی دیگر است» (3).

حال در جمع چهار آیه مورد بحث می توان گفت:

1 - به استناد آیات رحمن معلوم می شود، بهشت مراتبی دارد و هر کس با توجه به منزلتش در بهشتِ مخصوصش قرار می گیرد. لذا منظور از «فردوس» ، «بهشتِ خاصی» است.

2 - از یک طرف به استنادِ آیاتِ صدرِ آیه «فردوس» در سوره مؤمنون که در وصف مؤمنین خالص است و احتمالاً گروه سابقون هم باشند و از طرفی در ذیلِ آیه کهف یعنی آیه 108 که اشاره می فرماید: «هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند» ، یعنی جایی بهتر از فردوس نیست که بخواهند بروند. بنابراین معلوم می شود «فردوس» در این دو آیه شریفه همان «جنتین» در آیه54 رحمن است نه «جنتان» در آیه 62 رحمن.

3 - در آیه رحمن به «جنتین= دو بهشت» اشاره شده است که می رساند این دو بهشت هم با هم فرق دارند و یکی از دیگری عالی تر است. که اگر غیر از این بود نیازی به تثنیه آوردنِ این دو بهشت در بین نبود. و این موضوع با «جنتان» هم صدق می کند.

4 - در آیه مؤمنون می فرماید: «هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» ولی در آیه کهف می فرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا لَا یبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» = «هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند» و این عبارت می رساند عالی تر از این بهشت وجود ندارد که اگر بود، می بایست آرزو کنند که به مرتبه بالاتر بروند.

ص :277


1- مؤمنون11
2- رحمن54
3- رحمن62

5 - با توجه به بحثِ فوق معلوم می شود مراد از «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» در آیه 107 کهف به طور خاص گروهِ سابقون هستند نه همه مؤمنین. و البته این تعبیر با توجه به آیاتِ صدرِ این آیه شریفه که در خصوص اصحاب کهف و ذوالقرنین و خضر و موسی (ع) می باشد و ذکر عبارت «لَا یبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» در ذیل آیه شریفه، دور از ذهن نیست.

که اگر این تفسیر صحیح باشد معلوم می شود عبارت «الَّذِینَ آمَنُوا» در هر آیه ای مشمول همه مؤمنین نمی شود بلکه باید با توجه به صدر و ذیلِ آیه ی مربوطه، آن را تفسیر کرد. این را هم باید گفت که این عبارت به طور عام می تواند به همه مؤمنین بسط یابد، «هم سابقون و هم اصحاب یمین» ، ولی در برخی از آیات به صورت خاص منظور «سابقون» هستند. (والله اعلم).

6 - با توجه به صدر و ذیل آیه «فردوس» در دو سوره مؤمنون و کهف که در بالا اشاره شد، احتمال این که این دو «فردوس» یکی باشند بیشتر است. البته عبارتِ «لَا یبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» در ذیل آیه کهف نمی گذارد این تعبیر را با قطعیت پذیرفت. (والله اعلم).

☼ نکته:

کلمه «جَنَّة» بیش از 70 بار در قرآن کریم آمده که به طور عام مراد «بهشت» است. اما کلمه «جنتی» فقط یکبار آمده است: «وَادخلی جَنتی» = «در بهشت من داخل شو» (فجر30) و منظور از این «جنة» ، بالاترین مراتب بهشتی است چرا که آن را به وجودِ اقدسش نسبت داده است، همچنان که در صدر همین آیه می فرماید: «یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ … فَادْخُلِی فِی عِبَادِی» = «ای نفس آرام یافته … پس در سلک بندگانم درآی» (فجر29) و «عباد» را مثلِ «جنت» با ضمیرِ «ی» به وجود مقدسش نسبت داده است و مراد از این «عباد» آنهایی است که نفس مطمئنه داشته و جزءِ مقربینِ خاصند. و احتمالاً این بهشت همین فردوس است.

توجه: برای توضیح بیشتر در خصوص «بهشت» به سوره واقعه و رحمن مراجعه شود.

ص :278

در المیزان، ج 26، ص 321، از مجمع، از رسول خدا (ص): بهشت 100 درجه است که مابین هر دو درجه آن به مقدار آسمان و زمین است و فردوس، بالاترین درجه آن است که نهرهای چهارگانه بهشت از آنجا می جوشد پس هر وقت خواستید از خدا درخواستی کنید فردوس را بخواهید.

☼ مؤلف:

روایت فوق بطور خاص و آیات رحمن بطور عام به بهشت اشاره فرموده اند و تضادی با هم ندارند. توضیح بیشتر این است: خداوند سبحان یک بهشت وسیع خلق فرموده است. این بهشت به دو قسمت تقسیم شده که یک قسمت نعیم تر از دیگری است و مخصوص سابقون السابقون است، که آیه 54 رحمن ( «جنتین» ) به آن اشاره دارد. قسمت دیگر در درجه پایین تری است و مخصوص «اصحاب یمین» هستند، که آیه 62 رحمن ( «جنتان» ) به آن اشاره دارد. خود این دو قسمت هم به دو قسمت تقسیم شده و چهار بهشت در کل به دست می آید. و هر یک از آن چهار بهشت به قسمتهای بیشتری تقسیم شده که روایت فوق به عدد 100 اشاره دارد، که اگر عددِ این روایت صحیح باشد و روایتِ دیگری هم نباشد که این تقسیم را خاص تر کند، پس هر یک از آن چهار بهشت خودشان به بهشتهایی با درجاتی متفاوت تقسیم می شوند، که به استناد این روایت به طور خاص 100 بهشت با 100 درجه مختلف بدست می آید. و البته این تقسیم بندی کاملاً منطقی است چرا که جایگاه و پاداش انسانها با توجه به درجه ایمانشان فرق می کند. و از آن جایی که درجات ایمان همه افراد خیلی بیشتر از 100 درجه است پس هر یک از آن 100 درجه هم در خودشان مراتبی دارند.

ص :279

ناگفته نماند که «تخصیص» یا «عام و خاص» هم به قرآن کریم و هم به روایات معصومین (ع) بسط می یابد. و ممکن است دو روایت یا دو آیه و یا یک آیه با یک روایت تخصیص خورده شود (بخورد) یا بالعکس تخصیص زده شود (بزند). در بحث فوق، آیات مورد بحث عام است و روایت مذکور خاص است. یعنی روایت مذکور، آیات را تخصیص زده است و خودش تخصیص خورده است یعنی خاص شده است. البته ممکن است آیه ای که عام است با یک آیه یا روایت، خاص شود و با آیه یا روایتی دیگر عام گردد. مثلاً آیات مذکور با این روایت، عامْ محسوب می شوند ولی با آیاتِ «جنت=یک بهشت» خاصْ محسوب می شوند. (دقت فرمایید) …

قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا ﴿109﴾ بگو: «اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان می گیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد؛ هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!» (109)

☼ نکته:

مشابه این آیه شریفه در سوره ای دیگر است که می فرماید: «وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» = «و اگر همه درختان روی زمین قلم شوند و دریا برای آن مرکب گردد و هفت دریاچه به آن افزوده شوند، اینها همه تمام می شوند ولی کلمات خدا پایان نمی گیرند؛ خداوند عزیز و حکیم است» (1).

☼ مؤلف:

ص :280


1- لقمان27

ممکن است عده ای بگویند «کلمات» همان موجودات یا مخلوقات یا معجزات الهی

و یا مواردی از این قبیل است اما اینها فقط مصادیقی از کلماتند نه خودِ کلمات چرا که به استناد دو آیه شریفه ی فوقْ «کلمات» غیر قابل شمارش است در صورتی که تعداد مخلوقات و معجزات بالاخره قابل شمارش هستند پس منظور از کلمات چیزی فراتر از اینهاست.

خداوند سبحان در قرآن کریمش14 بار به کلمه ی «کلمات» اشاره فرموده است. در 6 سوره و 8 بار «کلمات» و در 6 سوره و 6 بار «کلماته» آمده است. و تنها در همین آیه مورد بحث است که دو بار تکرار شده است. که در هیچ مورد از آن به تعبیر منفی اشاره نفرموده است.

«کلمات» به طور خاص، علوم و قدرت لایزال الهی و همان توحید است. اما همانطور که بحثِ مفصل در ذیلِ آیات (بقره 37 - 30)، امامت، ولایت، اولوالعزم، تبلیغ، ذرّ و … آمده است، به استناد روایاتْ منظور از «کلمات» ، علاوه بر توحید، اهلِ بیت (ع) هم می باشد. چرا که اهلِ بیت (ع) در حقیقت راسخونِ در علم، خلفا، نمایندگان و واسطه ی فیض الهی بر تمام عالم هستی می باشند. اگر ابراهیم (ع) با پیروزی از آزمونِ این کلمات به مقام امامت رسید، یا توبه آدم پذیرفته شد، در حقیقت تبعیت از توحید و توسل به اهلِ بیت (ع) بود. و اینکه مریم (س) اقرار به تصدیق و تبعیت این کلمات کرد و عیسی و موسی (ع) و سایر انبیاء در دو نوبت پیمان و تعهد بستند، به واسطه پیروی از همان پیمان در خصوصِ توحید و اهلِ بیت (ع) بوده است. و حتی تمام مخلوقات در عالم ذرّ به میل یا اکراه تسلیم امر توحید و امامت شده اند. بدین خاطر است که می فرماید: کسی نمی تواند خود را بجای آنها قرار داده (و اسامی اهلِ بیت ع) را به نفع خود تغییر دهد و …

نکته ی جالب اینجاست که تعداد 14معصوم (ع) برابر با تعداد «کلمات» است. (والله اعلم).

ص :281

«وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» = «هنگامی که خداوند، ابراهیم را به واسطه کلمات (وسایل گوناگونی) آزمود» (1). (یکی از این آزمونها و مهمترینِ آنها بعد از توحید، تبعیت از اهلِ بیت (ع) بود).

«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ» = «سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ (و به واسطه آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت» (2). (پذیرش توبه آدم (ع) به واسطه توسلی بود که آدم به اهل بیت (ع) پیدا کرد، که توضیح مفصل ِ آن در ذیلِ آیه (خلیفة الله) = (بقره 30) آمده است).

«وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّه» = «و هیچ چیز نمی تواند کلمات خدا را تغییر دهد» (3). (خلفای الهی جانشین خداوند سبحان بر عالم هستی هستند و کسی به ناحق نمی تواند جایشان را بگیرد یا تغییرشان دهد).

«وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ» = «و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حد تمام رسید؛ هیچ کس نمی تواند کلمات او را دگرگون سازد» (4). (توحید و امامت غیر قابل تغییر است و کلام الهی در روز غدیر با نزول آیه تبلیغ به حد تمام رسید و اگر این ابلاغ صورت نمی گرفت نه تنها دین کامل نمی شد، بلکه همچنین تمام تبلیغ گذشته بی ارزش می شد و اصلاً موردِ پذیرش قرار نمی گرفت).

«وَرَسُولِهِ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ» = «پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد؛ و از او پیروی کنید تا هدایت یابید!» (5). (پیامبر (ص) ضمن اقرار به توحید وظیفه داشت امامت و جانشینانِ خود را در غدیرخم تصدیق و معرفی کند و اگر این کار را نمی کرد هیچ تبلیغی انجام نداده بود و می بایست اول خودش به توحید و امامت اقرار کند تا مردم از او پیروی کرده و به امامت اقرار کنند).

«وَیرِیدُ اللَّهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ» = «و خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع کند» (6). (خداوند سبحانْ حق را به واسطه خلفای الهی تقویت و کافران را ان شاء الله به دست امام زمان (ع) ریشه کن و قطع خواهد کرد).

ص :282


1- بقره124
2- بقره37
3- انعام34
4- انعام 115
5- اعراف 158
6- انفال 7

«وَیحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» = «او حق را به کلمات خویش، تحقق می بخشد؛ هر چند مجرمان کراهت داشته باشند!» (1). (ان شاء الله امام زمان (ع) به عنوان کلمه الهی حق را گسترش می دهد هر چند مجرمان کراهت داشته باشند، همان طور که سایر ائمه (ع) هم واسطه های تحقق حق بوده اند).

«وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِه» = «و مریم کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد» (2). (مریم (س) اقرار به توحید و تبعیت از اهلِ بیت (ع) و تمام کتب الهی کرد).

«لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ» (3). «لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ» (4). «وَیحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ» (5).

توجه: دلایل روایی و تفسیری در ذیل آیاتِ تبلیغ، امامت، ولایت، خلیفة الله، ذرّ و اولوالعزم و … آمده است. برای رفع هر گونه ابهام به ذیلِ آیاتِ مذکور مراجعه شود.

☼ نکته:

اما در 19 سوره و 31 بار به «کلمه» اشاره فرموده است. و نکته جالب اینجاست که بر خلاف «کلمات» که به تعبیرِ منفی اشاره ندارد، در موردِ «کلمه» علاوه بر «تعبیر مثبت» ، همچنین در چهار آیه «تعبیر منفی» هم به کار رفته است. به عبارتی در دو تعبیرِ حق و باطل بدین شرح آمده است:

1 - عیسی مسیح (ع).

2 - کلمه توحید یا همان «لا اله الا الله» .

3 - قضا و قدر و تقدیر الهی.

4 - کلام و گفتار الهی.

5 - امر و فرمان الهی.

6 - وعده و سنت الهی.

7 - کلام خدای سبحان با حضرت موسی (ع).

8 - کلمه طیبه.

9 - معجزه و قدرت الهی. 10 - کلمه جاودان و باقی یا حق و یا توحید. 11 - کلمه تقوا. 12 - کلمه خبیثه. 13 - کلمه عذاب. 14 - کلمه دروغ و کذب. 15 - کلمه کفر. 16 - مطلق در کلام ( کلام حضرت یوسف (ع) با پادشاه مصر و بیانِ شرطی سخن مردگان).

«یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ» = «ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای [= وجود باعظمتی] از طرف خودش بشارت می دهد که نامش «مسیح، عیسی پسر مریم» است» (6).

«إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ» = «مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود» (7).

«أَنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکَ بِیحْیی مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» = «به درستی «خدا تو را به» یحیی «بشارت می دهد؛ (کسی) که کلمه خدا [= مسیح] را تصدیق می کند» (8).

«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ» = «هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت» (9).

«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیئًا» = «بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» (10).

«وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیةً فِی عَقِبِهِ» = «او کلمه پاینده ای در نسلهای بعد از خود قرار داد» (11).

«وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی» = «و تحقق یافت کلمه نیک پروردگارت» (12).

«فَلَمَّا کَلَّمَهُ» = «هنگامی که یوسف با او صحبت کرد» (13).

«وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَی» = «و (اگر) مردگان با آنان سخن می گفتند» (انعام111)

«وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» = «و اگر سنت و تقدیر پروردگارت نبود» (طه129) و (هود110) و (یونس19) و (فصلت45) و (14).

ص :283


1- یونس82
2- تحریم12
3- یونس64
4- کهف27
5- شوری24
6- آل عمران45
7- نساء171
8- آل عمران39
9- اعراف143
10- آل عمران64
11- زخرف28
12- اعراف137
13- یوسف54
14- شوری14

«وَلَوْلَا کَلِمَةُ الْفَصْلِ» = «اگر سنت و مهلت معینی (کلمه و سنت جداکننده ای) برایشان نبود» (1).

«وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَی وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا» = «و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد، (و آنها را با شکست مواجه ساخت؛) و سخن خدا (و آیین او)، بالا (و پیروز) است» (2).

«کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» (3).

«کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ» = «اینچنین فرمان پروردگارت» (یونس33) و (4).

«إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یؤْمِنُونَ» = «(و بدان) آنها که فرمان پروردگار تو بر آنان تحقق یافته، (و بجرم اعمالشان، توفیق هدایت را از آنها گرفته هرگز) ایمان نمی آورند» (5).

«وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ» = «وعده قطعی ما برای بندگان فرستاده ما از پیش مسلم شده» (6).

«وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» = «و فرمان پروردگارت قطعی شده که: جهنم را از همه (سرکشان و طاغیان) جن و انس پر خواهم کرد!» (7).

«مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا» = «نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند و نه پدرانشان! سخن بزرگی از دهانشان خارج می شود! آنها دروغ می گویند!» (8).

«کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ» (9).

«کَلِمَةُ الْعَذَابِ» (10).

«کَلِمَةَ التَّقْوَی» (11).

«کَلِمَةَ الْکُفْرِ» (12).

در تفسیر جامع، ج 3، ص 521، از قمی، از امام باقر (ع): مراد از «شجره طیبه» ، رسول اکرم (ص) و منظور از «فرع شجره» علی (ع) است و فاطمه (س) شاخه و ائمه (ع) میوه آن شجره اند.

در المیزان، ج 1، ص 275، از رسول خدا (ص): (منظور از کلمات در آیه 37 بقره اسامی خمسه ی آل عبا (ع) است که آدم) خدا را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) سوگند داد.

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿110﴾

بگو من هم مثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (110)

☼ نکته:

آیه شریفه اصول سه گانه دین یعنی: توحید و نبوت و معاد را بیان می نماید. جمله (اله واحد) مسئله توحید، (یوحی الی) مسئله نبوت و (یرجو لقاء ربه) مسئله معاد را متعرض است.

در تفسیر المیزان، ج 26، ص 331، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): اگر از قرآن غیر از آیه آخر سوره کهف بر من نازل نشده بود همان یک آیه برای امت من کافی بود.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 23، از امام صادق (ع): کسی نیست که آیه آخرِ سوره کهف را در وقتِ خوابیدن بخواند، مگر این که همان ساعتی که او می خواهد، بیدار می شود.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 298، از ابن بابویه، در فقیه، از امام علی (ع):

هر کس آیه «قل انما» را در موقع خواب بخواند از خوابگاه او تا حرم کعبه و بیت المقدس نوری ساطع شود و فرشتگانی را فرا گیرد. تا موقع طلوع فجر برای خواننده آن استغفار کنند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 299، از کافی، از امام صادق (ع):

مراد از «لایشرک بعبادة ربه احدا» ولایت آل محمد (ص) است و هر کس با ولایت آنها، دوست دیگری بگیرد او مشرک و کافر است و حق ولایت علی (ع) را انکار نموده است.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): کسی که عبادتی را برای ستایش مردم و میل به شهرت انجام دهد مشرک است. و نیز فرمود: ممکن نیست بنده ای در پنهانی و دور از نظر مردم کار نیکی کند، مگر آنکه خداوند خیری برای او پیش آورد و بر عکس ممکن نیست در نهان عمل زشتی مرتکب شود و در کمترین فرصت شر آن کار برای او آشکار نگردد.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 322، از حضرت رسول (ص): شرک ناپیداتر است از صدای حرکت ذره بر روی سنگ صاف، آن هم در شب ظلمانی و سبک ترین و کمترین درجه شرک این است که آدمی کسی را دوست بدارد، با اینکه بداند شائبه ای از جور و ستم دارد و کسی را دشمن بدارد با اینکه بداند او عادل است و آیا دین جز حب و بغض در راه خدا چیز دیگری است؟!

در تفسیرجوامع الجامع، ج 4، ص 23، از رسول خدا (ص): خدایتعالی می فرماید: من بی نیازترین شریکان از شریک داشتن هستم، پس کسی که عملش را برای من و غیرِ من انجام دهد من از آن

عمل بیزارم و آن را به همان دیگری وا می گذارم که شریکِ من قرار داده شده است.

☼ نکته:

بعد از شهادتِ حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) موقعی که سَرِ مبارکش بر روی نیزه بود سه آیه از قرآن کریم را قرائت فرمود:

1 - کهف آیه 9: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» .

ص :284


1- شوری21
2- توبه40
3- ابراهیم24
4- غافر6
5- یونس96
6- صافات171
7- هود119
8- کهف5
9- ابراهیم26
10- زمر19 و 71
11- فتح26
12- توبه74

2 - بقره 137: «فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» = «پس اگر آنان [هم] به آنچه شما بدان ایمان آورده اید ایمان آورند قطعاً هدایت شده اند ولی اگر روی برتافتند جز این نیست که سر ستیز [و جدایی ] دارند و به زودی خداوند [شر] آنان را از تو کفایت خواهد کرد که او شنوای داناست» .

3 - شعرا 227: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» = «مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتند یاری خواستند و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت» .

☼ نکته:

شنیدن این آیات از سر مقدسِ امام حسین (ع)، توسط هر کسی ممکن نبود بلکه معرفت می خواست که آن را هم نداشتند، لذا لشکر «یزید» این صوتِ دل نشین را نمی شنید.

در علل الشرایع، ج 2، ص 699، از امام صادق (ع): (خوردن) گِل مانند گوشت خوک حرام است مگر گِلِ قبرِ امام حسین (ع) که شفای هر دردی است. و کسی که آن را با میل بخورد نه به قصد استشفاء البته در آن شفاء نیست. و نیز فرمود: کسی که سعی در خوردن گل و خاک کند در خون خود شریک است. و فرمود: خاک خوردن باعث مریضی و ضعف و ناتوانی است.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): هر کس خاک بخورد ملعون و از رحمت خدا به دور است.

خلاصه آیات سوره کهف:

6: فلعلک باخع نفسک …

9: اصحاب کهف …

24: ان یشاء الله …

25: 309 سال خوابیدند 30: پاداش نیکان ضایع نمی ماند 31: مَثَلِ دو باغدار 45: مثل الحیاة 46: المال و البنون زینة الحیاة …

48: عرضه در صف قیامت 49: نامه عمل 50: سجده بر آدم 51: موقع آفرینش آسمان و زمین آنها را گواه نساخته ایم.

57: ستمکارتر از کسانی که آیات خدا را بخاطر می آورند و روی برگردانند، نیست.

82 – 60: داستان خضر 100 – 83: ذوالقرنین 103: آیا می خواهید شما را به زیانکارترین مردم آگاه کنم. 104: آنها کسانی هستند که نیروی خود را در راه شهوات دنیا تلف می سازند و می پندارند که کارهای خوبی می کنند. 109: کلمات خدا 110: لقاء پروردگار (قل انما انا بشر مثلکم … ).

ص :285

19 سوره مریم

19 - سوره مریم . (مکی است و 98 آیه دارد).

خلاصه مطالب: قصص زکریا - یحیی - مریم - عیسی - ابراهیم - اسماعیل و ادریس (علیهم السلام) و حال مؤمنین و کفار در قیامت و حشر.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

کهیعص (1)

ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا (2)

إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا (3)

قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا (4)

وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی وَ کانَتِ امْرَأَتی عاقِراً فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا (5)

کهیعص (1) (این) یادی است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریا (2) در آن هنگام که پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند (3) گفت: «پروردگارا ! استخوانم سست شده؛ و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبوده ام! (4) و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش ( 5)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 324، از اکمال الدین، از امام زمان (عج):

این حروف (کهیعص) از اخبار غیبی است و خداوند با اشاره به آن حروف، حوادث مربوط به زکریا را برای پیامبر خود اعلام می دارد. جبرئیل اسماء طیبه را به زکریا تعلیم فرمود. روزی زکریا (ع) عرض کرد: پروردگارا! چه مصلحتی است که هر وقت من نام محمد و علی و فاطمه و حسن (علیهم السلام) را به یاد می آورم، خوشحال می شوم ولی چون نام حسین (ع) را متذکر می شوم تمام غم و غصه عالم به دلم می نشیند و بی اختیار اشکم جاری می شود؟ خداوند متعال حادثه حضرت سید الشهدا (ع) را برای زکریا بیان می فرماید: «کاف» اشاره به کربلای حسینی، «هاء» رمزی از هلاکت آن جناب و فرزندان و یارانش، «یاء» اشاره به یزید ملعون، «عین» حکایت از عطش، «صاد» صبر آن بزرگوار را می رساند. زکریا (ع) متأثر شد و گریست و تا سه روز از مصلای خویش خارج نشد و از خداوند درخواست کرد که مرا نیز فرزندی کرامت فرما و مانند حسین (ع) شهادت نصیبش گردان و خداوند هم یحیی (ع) را به او عطا فرمود و او همچون حسین (ع) شش ماهه به دنیا آمد (و سرش را بریدند و به شهادت رساندند).

در تفسیر صافی، ج 6، ص 43، از مجمع، از امام صادق (ع):

ص :286

آسمان بر یحیی و حسین (ع)، 40 روز گریست و بر کسِ دیگری جز این دو نگریسته است. (و گریه آن) سرخی مخصوصی در آسمان بود که به هنگام طلوع و غروب آشکار می شد.

یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا ﴿6﴾ که از من ارث ببرد و از

خاندان یعقوب [نیز] ارث ببرد و او را ای پروردگار من پسندیده بگردان (6)

☼ نکته:

منظور از ارث در آیه شریفه ارث در مال است چرا که علم و نبوت از ارث به کسی نمی رسد، بلکه علم به تحصیل است و نبوت و امامت نیز به تعیین پروردگار است و تاریخ هم نشان داده که اکثر فرزندانِ پیامبران، به رسالت نرسیده اند و یا بسیارند عالمانی که فرزندانی جاهل داشته اند، اما همیشه پدران، از مال و اموال به فرزندان ارث داده اند. بنابراین حدیثی که از عُمَر نقل کرده اند که گفت: «دِرْهَم و دینار از پیغمبران ارث برده نمی شود، بلکه ارث آنها علم و دانش است» ، از جمله احادیث کاذبه و افترا بر خدا و رسول خدا (ص) است و مخالفِ صریح آیه فوق است، چنانکه حضرت فاطمه (س) با آیه فوق و آیات دیگر متمسک شد و با ابوبکر و عمر در بابت فدک محاجه نمود و فرمود: «بر خلاف صریح قرآن سخن می گویید!» ابوبکر محکوم شد، لذا نامه ای در خصوص رد فدک نوشت و به آن مظلومه داد، ولی عمر آن نامه را از آن حضرت (س) گرفت و پاره کرد.

☼ نکته:

مشابه این آیه، آیه شریفه: «وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ» = «و سلیمان وارث داوود شد» (نمل16)، می باشد که ارث بردن سلیمان از داوود (ع) را تأیید می فرماید.

☼ نکته:

صاحبِ المیزان، ج 27، ص 17 - 25، آورده است:

1 - مراد به جمله «ولیا یرثنی» فرزند پسر است.

2 - این که عده ای گفته اند مراد از «ارث» ، «نبوت» یا «علم» یا «تقوا» یا «کرامت» است، گفتاری اشتباه است، چون محرکِ این درخواست، کرامتی بود که از مریم (س) مشاهده کرد، علاوه بر آن اصلاً نبوت و علم چیزی نیست که از راهِ خویشاوندی ارث برده شود.

3 - درخواست فرزند هیچ دلالتی ندارد بر این که زکریا (ع) دلبستگی به دنیا داشته است و منافاتی با قداست انبیا ندارد، زیرا علاقه به فرزند یک فطرت غریزی و ممدوح است نه مذموم.

ص :287

یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (7)

قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (8)

قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً (9)

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا (10)

فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (11)

یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (12)

وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیًّا (13)

وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (14)

وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (15)

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا (16)

ای زکریا! ما تو را به فرزندی بشارت می دهیم که نامش «یحیی» است؛ و پیش از این، همنامی برای او قرار نداده ایم! (7) گفت: «پروردگارا! چگونه برای من فرزندی خواهد بود؟! در حالی که همسرم نازا و عقیم است و من نیز از شدت پیری افتاده شده ام!» (8) فرمود: «پروردگارت این گونه گفته (و اراده کرده)! این بر من آسان است؛ و قبلاً تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی!» (9) عرض کرد: «پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده!» فرمود: «نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلم (با مردم) نخواهی داشت؛ در حالی که زبانت سالم است!» (10) او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: «(بشکرانه این موهبت، ) صبح و شام خدا را تسبیح گویید!» (11) ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر! و ما فرمان نبوت (و عقل کافی) در کودکی به او دادیم! (12) و رحمت و محبتی از ناحیه خود به او بخشیدیم و پاکی (دل و جان)! و او پرهیزکار بود! (13) او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود؛ و جبار (و متکبر) و عصیانگر نبود! (14) سلام بر او، آن روز که تولد یافت و آن روز که می میرد و آن روز که زنده برانگیخته می شود! (15) و در این کتاب (آسمانی)، مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفت (16)

داستان زکریا (ع) در قرآن کریم:

آیات شریفه (آل عمران41 - 37) و (انبیاء90 - 89) و (مریم11 - 2). اشاره به حضرت زکریا (ع) دارد بدین شرح: دعای او در طلب فرزند، استجابت دعا، تولد فرزندش یحیی، تکفل امر مریم و سرگذشتش با مریم (س) که چگونه عبادت می کند و چگونه خدا کرامت ها به او داده است.

داستان یحیی (ع) در قرآن کریم:

خداوند متعال در چند جای قرآن کریم او را ثنا نموده، از جمله او را تصدیق کننده مسیح خوانده و او را مایه ی آبروی قومش و حصور یعنی بی زن خوانده (حضرت یحیی و عیسی (ع) و مریم (س) ازدواج نکردند) و پیغمبری از صالحین نامیده (آل عمران 39) و نیز او را از مخلصین خوانده (انعام 87 - 85) و نام او را خودش نهاده و او را یحیی نامیده و در کودکی حکم داده و بر او در سه روز سلام فرستاده: تولد، مرگ و قیامت. (مریم 15 - 2). و به طور کلی دودمان زکریا را

ص :288

مدح فرموده: « … إِنَّهُمْ کَانُوا یسَارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ وَ … » = «اینان (یحیی و پدر و مادرش) مردمی بودند که در خیرات ساعی و کوشا بودند و ما را به رغبت و خشوع می خواندند» (1).

فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿17﴾

و در برابر آنان پرده ای بر خود گرفت پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل] بشری خوش اندام بر او نمایان شد (17)

«تمثل» : در قرآن کریم فقط در همین آیه آمده است. و معنای تمثل و تجسم به صورت بشر این است که: در حواسِ بینایی مریم به این صورت محسوس شود، وگرنه همان روح است نه بشر.

نکته ای از المیزان، ج 27، ص 54: به استناد آیات ذیل می توان فهمید که آن روحی که برای مریم به صورت بشری مجسم شد همان جبرئیل بوده است:

1 - بقره 97: «قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ» = «بگو کسی که دشمن جبرئیل است [در واقع دشمن خداست] چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل کرده است در حالی که مؤید [کتابهای آسمانی] پیش از آن و هدایت و بشارتی برای مؤمنان است» .

2 - نحل 102: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِینَ» = «بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا کسانی را که ایمان آورده اند استوار کند و برای مسلمین هدایت و بشارت است» .

3 - شعرا 193: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» = «روح الامین آن را (بر قلبت) نازل کرده است» .

4 - الحاقه 40: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیم» = «به درستی آن گفتار رسولی بزرگوار است» .

قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (18)

قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (19)

قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا (20)

قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا (21)

فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا (22)

فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ یا لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (23)

فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (24)

وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا (25)

فَکُلی وَ اشْرَبی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (26)

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا (27)

یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا (28)

فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (29)

قالَ إِنِّی

ص :289


1- انبیاء90

عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا (30)

وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (31)

وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا (32)

وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (33)

ذلِکَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذی فیهِ یَمْتَرُونَ (34)

ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (35)

وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (36)

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظیمٍ (37)

أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (38)

او (ترسید و) گفت: «من از شر تو، به خدای رحمان پناه می برم اگر پرهیزکاری! (18) گفت: «من فرستاده پروردگار توام؛ (آمده ام) تا پسر پاکیزه ای به تو ببخشم!» (19) گفت: «چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟! در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته و زن آلوده ای هم نبوده ام!» (20) گفت: «مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است! (ما او را می آفرینیم، تا قدرت خویش را آشکار سازیم؛) و او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم؛ و رحمتی باشد از سوی ما! و این امری است پایان یافته (و جای گفتگو ندارد)!» (21) سرانجام (مریم) به او باردار شد؛ و او را به نقطه دور دستی برد (و خلوت گزید) (22) درد زایمان او را به کنار تنه درخت خرمایی کشاند؛ (آنقدر ناراحت شد که) گفت: «ای کاش پیش از این مرده بودم و بکلی فراموش می شدم!» (23) ناگهان از طرف پایین پایش او را صدا زد که: «غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو چشمه آبی (گوارا) قرار داده است! (24) و این تنه نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازه ای بر تو فرو می ریزد! (25) (از این غذای لذیذ) بخور؛ و (از آن آب گوارا) بنوش؛ و چشمت را (به این مولود جدید) روشن دار! و هرگاه کسی از انسانها را دیدی، (با اشاره) بگو: من برای خداوند رحمان روزه ای نذر کرده ام؛ بنابراین امروز با هیچ انسانی هیچ سخن نمی گویم! (و بدان که این نوزاد، خودش از تو دفاع خواهد کرد!) (26) (مریم) در حالی که او را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد؛ گفتند: ای مریم! کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! (27) ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بد کاره ای!! (28) (مریم) به او اشاره کرد؛ گفتند: «چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!» (29) (ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و) گفت: من بنده خدایم؛ او کتاب (آسمانی) به من داده؛ و مرا پیامبر قرار داده است! (30) و مرا - هر جا که باشم- وجودی پربرکت قرار داده؛ و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است! (31) و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبار و شقی قرار نداده است! (32) و سلام (خدا) بر من، در آن روز که متولد شدم و در آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد! (33) این است عیسی پسر مریم؛ گفتار حقی که در آن تردید می کنند! (34) هرگز برای خدا شایسته نبود که فرزندی اختیار کند! منزه است او! هرگاه چیزی را فرمان دهد، می گوید: «موجود باش!» همان دم موجود می شود! (35) و خداوند، پروردگار من و شماست! او را پرستش کنید؛ این است راه راست! (36) ولی (بعد از او) گروه هایی از میان پیروانش اختلاف کردند؛ وای به حال کافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخیز)! (37) در آن روز که نزد ما می آیند، چه گوشهای شنوا و چه چشمهای بینایی پیدا می کنند! ولی این ستمگران امروز در گمراهی آشکارند! (38)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 334، از تهذیب، از امام زین العابدین (ع): مریم از شهر دمشق به کربلا آمد و در محل قبر امام حسین (ع)، وضع حمل نمود و همان شب به شام مراجعت نمود.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 333، از کافی، از امام صادق (ع):

ص :290

مریم در مدت نُه ساعت به عیسی (ع) حامله بود که هر ساعت برابر یک ماه محسوب شد.

در تفسیرجوامع الجامع، ج 4، ص 37، از امام باقر(ع):

برای زنی که تازه وضع حمل کرده چیزی شفابخش تر از خرمای تازه نیست، زیرا خدای تعالی مریم را آنگاه که تازه وضع حمل کرده بود از آن اطعام فرمود.

در جامع، ج 4، ص 314، از کلینی، از امام باقر (ع)، ذیل آیه 30: «انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا»:

عیسی (ع) در همان کودکی نبی و پیغمبر بود، لکن مرسل نبود. علاوه بر زکریا و مریم، هر کسی که سخن آن حضرت را می شنید بر او حجت نمود اما پس از آن تا مدت دو سال سکوت نمود و سخنی نگفت. در این مدت زکریا حجت بر خلق بود. تا زمانی که درگذشت و فرزندش که طفل کوچکی بود، وارث او شد. و همین که عیسی (ع) هفت ساله شد حجت بر خلق و بر یحیی (ع) گردید، زیرا عیسی پیامبر اولوالعزم و یحیی غیر اولوالعزم بود.

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 81، از کافی، از امام صادق (ع):

هیچ چیزی سراغ ندارم که بعد از معرفت، بهتر از این نماز باشد مگر نمی بینی که عبد صالح عیسی بن مریم می گوید: «و اوصانی فی الصلوة و زکات ما دمت حیاء» (1).

وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿39﴾ إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ ﴿40﴾

و آنان را از روز حسرت بیم ده آنگاه که داوری انجام گیرد و حال آنکه آنها [اکنون] در غفلتند و سر ایمان آوردن ندارند (39) ماییم که زمین را با هر که در آن است به میراث می بریم و [همه] به سوی ما بازگردانیده می شوند (40)

در تفسیر جامع، ج 4، ص 319، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): «روز حسرت» روزی است که مرگ را به صورت گوسفندی فربه می آورند و آن را ذبح می کنند. «روز تلاق» روزی است که اهل آسمان و زمین با هم ملاقات می نمایند. و «یوم التناد» روزی است که گرفتارانِ عذاب دوزخ از ساکنین بهشت درخواست می کنند: از آب و طعامی که خداوند به شما مرحمت فرموده، به ما بدهید. «روز تغابن» آن روز است که مردمِ بهشت، اهل جهنم را مغبون می سازند.

ص :291


1- مریم 31

در المیزان، ج 27، ص 82، از قمی: هر چیز که خدا خلق کرده روز قیامت آن را به ارث می برد.

در نهج البلاغه، حکمت 335: هر کس در مال و ثروتش دو شریک دارد: 1) وارث 2) حوادث.

در تحف العقول، ص 81، از امام علی (ع): چهره و صورت هر فردی از باطنش خبر می دهد.

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (41)

إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنی عَنْکَ شَیْئاً (42)

یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا (43)

یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا (44)

یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا (45)

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتی یا إِبْراهیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنی مَلِیًّا (46)

قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بی حَفِیًّا (47)

وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (48)

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا (49)

وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (50)

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (51)

وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا (52)

وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا (53)

در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو و پیامبر بود! (41) هنگامی که به پدرش گفت: «ای پدر! چرا چیزی را می پرستی که نه می شنود و نه می بیند و نه هیچ مشکلی را از تو حل می کند؟! (42) ای پدر! دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است؛ بنابراین از من پیروی کن، تا تو را به راه راست هدایت کنم! (43) ای پدر! شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بود! (44) ای پدر! من از این می ترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی!» (45) گفت: «ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟! اگر (از این کار) دست برنداری، تو را سنگسار می کنم! و برای مدتی طولانی از من دور شو!» (46) (ابراهیم) گفت: «سلام بر تو! من بزودی از پروردگارم برایت تقاضای عفو می کنم؛ چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است! (47) و از شما و آنچه غیر خدا می خوانید، کناره گیری می کنم؛ و پروردگارم را می خوانم؛ و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم!» (48) هنگامی که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستیدند کناره گیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم؛ و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم! (49) و از رحمت خود به آنان عطا کردیم؛ و برای آنها نام نیک و مقام برجسته ای (در میان همه امتها) قرار دادیم! (50) و در این کتاب از موسی یاد کن، که او مخلص بود و رسول و پیامبری والا مقام! (51) ما او را از طرف راست (کوه) طور فراخواندیم؛ و نجواکنان او را (به خود) نزدیک ساختیم (52) و ما از رحمت خود، برادرش هارون را -که پیامبر بود- به او بخشیدیم (53)

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا ﴿54﴾ وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ﴿55﴾ و در این کتاب از اسماعیل یاد کن زیرا که او درست وعده و فرستاده ای پیامبر بود (54) او همواره خانواده اش را به نماز و زکات فرمان می داد؛ و همواره مورد رضایت پروردگارش بود (55)

ص :292

نکته ای از المیزان، ج 27، ص 95: مفسرین در اینکه «این اسماعیل کیست؟» اختلاف کرده اند. بیشتر آنها گفته اند فرزند ابراهیم (ع) است و اگر او را تنها نام برده و از اسحاق و یعقوب نام نبرده برای این است که به او عنایت خاصی داشته است. بعضی هم گفته اند: اسماعیل ابن حزقیل یکی از انبیاء بنی اسرائیل است چون اگر فرزند ابراهیم (ع) بود می بایست اسحاق و یعقوب (ع) را هم نام می برد. و نیز آورده: «دلیلی که مفسران آورده اند که این اسماعیل فرزند ابراهیم (ع) است و خداوند نظر خاصی به او داشته حرف صحیحی نیست، زیرا اگر چنین بود جا داشت نام وی را بعد از ابراهیم (ع) و قبل از داستان موسی (ع) ذکر کند، نه بعد از داستان او» .

☼ نکته:

داستان اسماعیل بن حزقیل در قرآن کریم تنها در همین دو آیه (54 و55) آمده است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 325، از امام صادق (ع): اسماعیل فرزند ابراهیم قبل از ابراهیم وفات نمود (در صورتی که آیه از اسماعیلی صحبت شده که هم رسول و هم نبی بوده است) و این اسماعیل غیر از فرزند ابراهیم بوده و او «اسماعیل بن حزقیل» (همان مؤمن آل فرعون است که موسی را یاری نموده) بود که خداوند او را برای هدایت قومش فرستاد. قوم، او را تکذیب کردند، آزار بسیارش رسانیدند و پوست صورتش را کندند. خداوند فرشته ی عذاب را فرستاد تا قومش را عذاب کند ولی اسماعیل گفت: به تو حاجتی ندارم و به پروردگار در مقام مناجات عرض کرد: حاجت من آن است که در آن موقع که امام حسین (ع) به دنیا رجعت می فرماید مرا هم به دنیا برگردانید تا انتقام خود را از دشمنان خود بگیرم و خداوند هم دعایش را مستجاب کرد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 326، از امام رضا (ع):

علت نام گذاری «اسماعیل پسر حزقیل» به «اسماعیل صادق الوعد» این بود که به مردی وعده کرد و تا یک سال در همان جا در انتظارش بماند.

☼ نکته:

«نظیر این جریان از رسول خدا (ص) نیز روایت شده، که روزی کنار مسجدالحرام ایستاده بود، یکی از یارانش به او وعده داد: که اینجا باش تا برگردم، رسول خدا (ص) هم وعده داد که منتظرت هستم تا برگردی، آن مرد پی کار خود رفت و برنگشت و رسول خدا (ص) مدت

ص :293

سه روز در همانجا به انتظارش بود، تا آنکه همان شخص از آنجا گذشت و دید که آنجناب هنوز به انتظار وی در آنجا نشسته، تازه یادش آمد که با او قراری داشته است که فوراً عذر خواست» .

در تفسیر جامع، ج 4، ص 326، از امام باقر (ع): نبی در خواب یا بیداری صدای فرشته را می شنود ولی او را نمی بیند ولی رسول فرشته را می بیند و با او تکلم می کند.

در تفسیر جامع، ج 3، ص 65، از امام صادق (ع): سه طایفه منافقند حتی اگر نماز به پا دارند و روزه بگیرند و در ظاهر مسلمان باشند:

1 - کسانی که در امانت خیانت می کنند.

2 - کسانی که در سخن گفتن دروغ می گویند.

3 - اشخاصی که خلف وعده می کنند و به عهد و پیمان خود وفا نمی کنند.

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا ﴿56﴾ وَ رَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا ﴿57﴾

و در این کتاب از ادریس یاد کن که او راستگویی پیامبر بود (56) و [ما] او را به مقامی بلند ارتقا دادیم (57)

☼ نکته:

در قرآن کریم در دو آیه از ادریس یاد شده است:

1 - همین آیه 2 - انبیاء 85 .

☼ نکته:

بعد از کشته شدن هابیل خداوند پسری به نام شیث (ع) به حضرت آدم (ع) عنایت کرد و لذا به او «هبة الله» یا «عطیه خدا» گویند. ادریس به چهار واسطه به شیث (ع) می رسد (بنا به روایتی شیث با فرشته ای ازدواج می کند)، ادریس (ع) سی صحیفه دارد و سیصد سال عمر زمینی نمود او اولین کسی است که خیاطی نمود و آن را ابداع کرد همچنین اولین کسی است که خط نوشت. و بر اساس روایات چون ادریس کتابهای آسمانی را درس می داد بدین مناسبت به او ادریس گفته اند. او اولین کسی است که حکمت را استخراج نمود و علوم را میان بشر ترویج نمود.

بر اساس روایات چهار پیامبر زنده اند دو تن آنها در زمین و دو تن در آسمان هستند: ادریس و عیسی (ع) در آسمان هستند و خضر و الیاس (ع) در زمین هستند (بنابراین ادریس (ع) اولین پیامبری است که زنده و در آسمان چهارم است. و او مُسِن ترین انسان است).

☼ نکته:

اگر به بعضی از روایاتی که در خصوصِ زندگی پیامبران آمده است، دقت کنیم، به جعلی یا دستکاری بودن آنها پی می بریم، مثلاً: در داستان ادریس (ع) در تفسیر المیزان، ج 27،

ص :294

ص 99 تا110 دو روایت نقل شده است، که خلاصه روایت اول بدین شرح است: «ادریس از خداوند درخواست قطع باران کرد و خودش از مردم کناره گیری نمود و بنا به دعای ادریس بیست سال قحطی شد تا مردم چاره کار را در بازگشت و توبه دیدند. ولی از مخفیگاه ادریس خبری نداشتند پس به درگاه خداوند سبحان توبه کردند» . در صفحه 100 و 101، ج 27، از تفسیر المیزان در ادامه، عینِ این مطلب آمده است: «در این هنگام خدای تعالی به ادریس وحی فرستاد که مردم رو به توبه نهاده و ناله ها سر داده اند و به استغفار و گریه پرداخته اند و من به آنها ترحم کردم، ولی چون به تو وعده داده ام که باران بر ایشان نفرستم مگر به دعای تو اینک از من درخواست باران کن تا سیرابشان کنم، ادریس گفت: بارالها من چنین درخواستی نمی کنم» .

☼ مؤلف:

چگونه ممکن است پیامبری معصوم که خداوند سبحان او را به نیکی و رفعتِ مقام، یاد فرموده است، عملاً در برابر دستور الهی تمرد و طاغی گری نماید؟ مگر هدف از رسالت انبیاء غیر از هدایت و گرایش مردم به خدای سبحان، چیز دیگری هم هست؟ در روایت اشاره شده است که مردم توبه کردند و خداوند قبول نمود اما العیاذ بالله ادریس (با کمال طغیانگری) از پذیرش توبه و طلب دعا امتنا نمود. که هم عدم پذیرش توبه و استغفارِ مردم و هم تخلفِ پیامبر از امر الهی، مخالفِ نصِ صریح قرآن کریم و مردود است. هدف اصلی عده ای از جاعلان، تهمت و توهین و خراب کردن مقام عصمت انبیاء است که در این بین علماء باید دقت بیشتری به خرج دهند و از آوردن چنین روایاتی بدون دفاع و توضیحِ بطلانِ آنها، خودداری نمایند.

روایت دیگری که در تفسیر المیزان و جامع و اکثر تفاسیر و کتاب قصص انبیاء آمده، بدین شرح است:

«خداوند به خاطر گناهی که فرشته ای مرتکب می شود او را به زمین تبعید کرده و در جزیره ای متروک می ماند تا آنکه با حضرت ادریس آشنا می شود» . و یا در روایتی دیگر بعد از نقل گناه فرشته (فطرس) و غضب الهی بر او و سوزاندن بالش آمده است: «تا آنکه پسری به نام امام حسین (ع) متولد می شود و خدا به خاطر امام حسین (ع) از گناه فرشته می گذرد و … » .

☼ مؤلف:

اینکه فرشته ای دچار گناهی شده باشد به صراحت، مخالفِ نصِ صریحِ قرآن کریم

ص :295

است که می فرماید: «لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون» = «فرشتگان از امر خدایتعالی عصیان نمی کنند و انجام می دهند آنچه را که امر شده اند» (تحریم 6) و بنا به گفته حضرت رسول (ص) باید آن را به دیوار کوبید. بنابراین در برخورد با روایاتی که عصمت انبیاء و فرشتگان را زیر سؤال می برد، وظیفه ما این است که آن را به دیوار بکوبیم، یا اینکه آن را به نحوی تعبیر کنیم که مخالف قرآن نباشد. نکته دیگری که باید به آن توجه شود این است که جاعلانِ حدیث، به طرز زیرکانه ای بعضی از روایاتِ واقعی و مستند را مورد دستبرد قرار داده و عمداً اضافه یا کم می کنند، مثلاً همین روایت که فرشته ای با ادریس (ع) مونس بود، توسط راویان زیادی نقل شده است، لذا احتمالاً درست است اما اینکه این فرشته گناهی کرده باشد صحیح نیست و این قسمتِ روایت اضافی است، نه همه روایت. و یا در روایت اول هم ممکن است ادریس (ع) ابتدا نفرین کرده باشد و وقتی آنها توبه کردند او نیز دعا کرده است، نه اینکه از دستور خداوند متعال سرپیچی کرده باشد و این قسمتِ روایت اضافی است.

أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَیٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا ﴿58﴾ آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح [بر کشتی] سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که [آنان را] هدایت نمودیم و برگزیدیم [و] هر گاه آیات [خدای] رحمان بر ایشان خوانده می شد سجده کنان و گریان به خاک می افتادند (58)

☼ نکته:

در اینکه «الذین انعم الله علیهم» چه کسانی هستند مفسرین اختلاف کرده اند:

1 - عده ای از مفسرین گفته اند آنها فقط شامل انبیاء می شوند (نظرِ صاحبِ روح المعانی).

2 - عده ای دیگر من جمله صاحب المیزان معتقدند که آنها شامل انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین می شوند. صاحب المیزان، ج 27، ص 112، در تأیید صحبتهایش دو دلیل آورده است: الف- کلمه اولئک اشاره به نامبردگان در آیات قبل یعنی به زکریا و یحیی و مریم و عیسی و

ص :296

ابراهیم و اسحاق و یعقوب و موسی و هارون و اسماعیل و ادریس (علیهم السلام) دارد و خدای سبحان در ضمن داستان هایی که به عنوان نمونه از «الذین انعم الله علیهم» آورده یکی هم داستان مریم (س) است و حال آنکه می دانیم او از انبیاء نبوده است. و (همچنین) در آیه شریفه: «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ» (مائده 75). پس مراد به جمله (و ممن هدینا اجتبینا) انبیاء نبوده بلکه صدیقین و شهدا و صالحین است.

ب- به استناد آیه شریفه (نسا69) که صریحاً فرموده: «الذین انعم الله علیهم» هم نبیین و هم صدیقین و هم شهدا و صالحین هستند.

☼ مؤلف:

نظر صاحب المیزان کاملاً صحیح و جامع است. متأسفانه عده ای از مفسرینِ عامه؛ به خاطر عداوتی که با ائمه اطهار (ع) دارند و چون این آیه شریفه به استناد روایتی به اهل بیت (ع) هم برمی گردد، با این دلایلِ غیر منطقی، خواسته اند آیه را تنها به انبیاء برگردانند.

مثلاً در تفسیر المیزان، ج 27، ص 122، به نقل از صاحبِ روح المعانی آورده است: «بعضی از امامیه از علی بن الحسین روایت کرده اند که فرموده: منظور از این آیه ماییم و این سخن خلاف ظاهر آیه است، علاوه بر این که حال روایات امامیه هم بر کسی از ارباب تمیز پوشیده نیست» .

☼ مؤلف:

اگر در گفتار برخی از این گروه دقت شود کینه ای دیرینه نسبت به مقام ارجمند اهل بیت (ع) به چشم می خورد که تنها باید به آنها گفت: «خداوند متعال همه ما را هدایت فرماید» .

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 121، از مجمع، از حضرت سجاد (ع): مقصود از آنان، ماییم.

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 122، از درمنثور، از پیامبر اکرم (ص):

بعد از شصت سال این خلف خواهد آمد که قرآن می خوانند اما این قرآن از گلویشان تجاوز نمی کند. سه طایفه قرآن می خوانند، هم مؤمن هم منافق و هم فاجر.

از همان منبع، از مجمع البیان، از امام صادق (ع):

مقصود از «اضاعوا الصلاة» کسانیند که نماز را از وقتش تأخیر بیندازند نه اینکه ترک کنند.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): غی دره ای در جهنم است.

ص :297

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 123، از جوامع، از امام علی (ع): پیرو شهوات، کسی است که ساختمان محکم بسازد و مرکب مورد تماشای مردم سوار شود و لباس انگشت نما بپوشد.

در تحف العقول، ص 76، از امام علی (ع): مبادا همنشین کسی شوی که از او بر دینت نگران باشی که همنشینی این گونه افراد شوم است.

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (59)

إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً (60)

جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (61)

لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (62)

تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا (63)

اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروی نمودند؛ و بزودی (مجازات) گمراهی خود را خواهند دید! (59) مگر آنان که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند؛ چنین کسانی داخل بهشت می شوند و کمترین ستمی به آنان نخواهد شد (60) وارد باغهایی جاودانی می شوند که خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است؛ هر چند آن را ندیده اند؛ مسلماً وعده خدا تحقق یافتنی است! (61) در آن جا هرگز گفتار لغو و بیهوده ای نمی شنوند؛ و جز سلام در آن جا سخنی نیست؛ و هر صبح و شام، روزی آنان در بهشت مقرر است (62) این همان بهشتی است که به بندگان پرهیزکار خود، به ارث می دهیم (63)

وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ﴿64﴾ و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمی شویم آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده است (64)

☼ نکته:

آیه شریفه فوق و آیاتی بدین شرح: «وَمَنْ عِنْدَهُ لَا یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یسْتَحْسِرُونَ یسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ لَا یفْتُرُونَ» = «و آنها که نزد اویند [= فرشتگان] هیچ گاه از عبادتش استکبار نمی ورزند و هرگز خسته نمی شوند (تمام) شب و روز را تسبیح می گویند؛ و سست نمی گردند» (1).

«لَا یَعصون الله امرهم و یفعلون ما یُؤمرون» = «خدا را در آنچه دستورشان می دهد نافرمانی نمی کنند و هر امری شوند به جای می آورند» (2).

«وَالمَلَائِکة یُسَبِحُون بِحَمد رَبهم» = «فرشتگان به ستایش خدایشان تسبیح می کنند» (3).

«وَ مَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِیدًا» = «و هر کس به خدا و فرشتگان و کتب و پیامبرانش و روز قیامت کفر ورزد دچار گمراهی دور و درازی شده است» (4).

ص :298


1- أنبیاء20 و19
2- تحریم 6
3- شوری5
4- نساء 136

و آیاتی مشابه، این مطلب را می رسانند که ملائکه، معصوم و تحت فرمان حضرت حق تعالی و دائماً در حال تسبیحند لذا بعضی از روایات که گناه و نافرمانی را به ملائکه نسبت می دهند، با آیات الهی در تضاد بوده و نباید به آنها اعتنا کرد.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 27، ص 125: کلمه «امام» و «قدام» و «بین یدیه» به معنای جلو و پیشِ رو است و یک معنا را می رساند، با این تفاوت که «بین یدیه» را در پیشِ رویِ نزدیک استعمال می کنند، آن پیشِ رویی که شخص، مسلط و مشرف بر آن باشد، ولی امام در مطلق جلو استعمال می شود. و معنای آیه شریفه این می شود که خدا مالک وجود ما و مالک متعلقات قبلی و بعدی وجود ماست و به عبارتی احاطه خداوند متعال را به تمام امور می رساند.

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (65)

وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا (66)

أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً (67)

فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا (68)

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیًّا (69)

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذینَ هُمْ أَوْلی بِها صِلِیًّا (70)

همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد! او را پرستش کن؛ و در راه عبادتش شکیبا باش! آیا مثل و مانندی برای او می یابی؟! (65) انسان می گوید: «آیا پس از مردن، زنده (از قبر) بیرون خواهم آمد؟!» (66) آیا انسان به خاطر نمی آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟! (67) سوگند به پروردگارت که همه آنها را همراه با شیاطین در قیامت جمع می کنیم؛ سپس همه را - در حالی که به زانو درآمده اند- گرداگرد جهنم حاضر می سازیم (68) سپس از هر گروه و جمعیتی، کسانی را که در برابر خداوند رحمان از همه سرکش تر بوده اند، جدا می کنیم (69) بعد از آن، ما بخوبی از کسانی که برای سوختن در آتش سزاوارترند، آگاهتریم! (70)

وَإِنْ مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَّقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾ هیچ یک از شما نیست مگر آنکه وارد جهنم می شود که بر پروردگارت حتمی و مسلم است (71) پس کسانی که پرهیزکارند نجات دهیم و ستمکاران را می گذاریم تا در آن به زانو درافتند (72)

☼ نکته:

مفسرین در معنای «ورود» دو نظریه متفاوت به شرح ذیل آورده اند:

1 - بعضی می گویند: به معنی «دخول» است یعنی تمام مردم از مؤمن تا کافر داخل جهنم می شوند ولی خداوند متعال مؤمنین را نجات می دهد. بیشتر مفسرین این نظر را قبول داشته و

ص :299

روایاتی هم آورده اند. مثلاً در تفسیر صافی، ج 4، ص 357، به نقل از مجمع البیان، ج 5 - 6، ص 525، چند روایت در تأیید این نظریه آورده است.

2 - بعضی دیگر از جمله صاحب المیزان، ج 27، ص 137، می گویند: به معنی «مرور و اشراف» است به عبارتی می گویند که همه در لبه پرتگاه آتش قرار می گیرند آنگاه مؤمنین نجات یافته و کفار در آن می افتند. صاحب المیزان با رد کردن نظریه اول آورده است: «روایاتی را (که مفسرین گروه اول در تأیید معنای دخول آورده اند تنها) در شرحِ داستان، وارد شده است نه در بیانِ مورد استعمال الفاظ آیه، تا بگویند روایات، دلالت دارد بر اینکه ورود به معنای دخول است» .

☼ مؤلف:

به سه دلیلِ ذیل کلمه «ورود» در آیه شریفه را باید به معنای «مرور و اشراف» تعبیر کرد:

1 - دلیل قرآنی: خداوند متعال در 4 آیه شریفه سوره اعراف می فرماید:

«وَ نادی اَصحاب الجنة اصحاب النار» = «وآنگاه بهشتیان، دوزخیان را ندا کنند» (1).

«وَ لَا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ» = «(کفار هرگز) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخِ سوزن بگذرد!» (2).

«وَ إِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» = «و هنگامی که چشمشان به دوزخیان می افتد می گویند: پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!» (3).

«وَ نَادَی أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ» = «و دوزخیان بهشتیان را آواز می دهند که از آن آب یا از آنچه خدا روزی شما کرده بر ما فرو ریزید، می گویند خدا آنها را بر کافران حرام کرده است» (4).

با توجه به چهار آیه فوق می توان به این نتیجه رسید که هم بهشتیان کاملاً به عذاب و تألم دوزخیان واقف و بینا هستند و هم دوزخیان به نعمتهای بهشتیان و آسایش آنها آگاهی کافی دارند. طوری که دوزخیان از دیدن نعمتهای بهشتی به طمع افتاده و آن نعمتها را از بهشتیان درخواست می کنند و نیز به استناد آیه (اعراف50)، بهشت و نعمتهای بهشتی بر کفار حرام است لذا کافرین

ص :300


1- اعراف44
2- اعراف40
3- اعراف47
4- اعراف50

هرگز وارد بهشت نمی شوند پس این رؤیتی که جهنمیان از بهشت دارند، مطمئناً در خارج از بهشت خواهد بود. در ثانی، اگر قرار بود در داخل بهشت باشند خود می توانستند از نعمتها استفاده کنند و دلیلی نداشت که از بهشتیان درخواست نعمتهای بهشتی بکنند. به همین دلیل بهشتیان نیز در جایی خارج از جهنمْ عذابِ دوزخیان را رؤیت می کنند؛ نه این که در جهنم وارد شوند.

حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا باید این رؤیتهای دو طرفه صورت گیرد؟

در جواب می توان گفت: اولاً: تا انسان سختی نبیند قدر آسایش را نخواهد دانست و تا شبی نباشد روز، روشن به نظر نخواهد رسید.

ثانیاً: این رؤیتهای دو طرفه برای بهشتیان باعث می شود که هم قدر نعمتهای بهشتی را بفهمند و شاکر باشند و هم تَحَقُقِ وعده الهی درباره عذابِ کفار، خود نوعی آسایش و آرامش روحی برای آنها می شود چرا که در دنیا کفار دائماً آنها را مسخره می کردند و آنها منتظر روزی بوده اند که بتوانند حق را اثبات کنند و به همین خاطر آرامشی برای بهشتیان به دست می آید. و در عوض دوزخیان وقتی نعمتهای بهشتی را می بینند نوعی عذابِ روحیِ مضاعف علاوه بر عذابِ جهنم نیز به آنها دست می دهد و می گویند: چه نعمتهایی را به خاطر دنیای ناقابل از دست داده اند و تألمشان مضاعف می گردد.

2 - دلیل عقلی: چگونه ممکن است حضرت حق تعالی با آن همه رحمتش بخواهد بندگان مؤمنش، به خصوص انبیاء و اولیاء و شهدا و صالحین که در کتاب مقدسش از آنها به نیکی یاد کرده، به جهنم وارد کند حتی اگر آتش هم به آنها اثر نکند.

3 - دلیل روایتی: روایات زیادی درباره صراط آمده است که صراط پلی است بر روی آتش کشیده شده و مردم مأمور می شوند از آن عبور کنند و نیکان از آن عبور می کنند ولی فجار در آتش می افتند، پس این رؤیت از روی پلِ صراط صورت می گیرد نه در داخل جهنم و آتش:

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 142، از قمی، از امام صادق (ع): مگر نشنیدی که عرب می گوید: وارد بر فلان قبیله شدیم یعنی نزدیکی های آن رسیدیم نه این که داخل شدیم.

ص :301

در تفسیر صافی، ج 4، ص 357، از انوارالتنزیل:

منظور از ورود به جهنم، عبور از صراط است چرا که صراط بر روی جهنم کشیده است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 355، از طبرسی، از حضرت رسول (ص):

روز قیامت دوزخ به مؤمن می گوید: «ای مؤمن بگذر که نور تو آتش مرا، خاموش کند» .

در تفسیر صافی، ج 4، ص 356، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

«تب» مقدمه ی مرگ است و زندانِ پروردگار در روی زمینش می باشد و شعله ها و حرارت آن از جهنم است و آن، بهره و نصیب هر انسانِ مؤمن از آتش جهنم می باشد.

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَریقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا (73)

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً (74)

قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً (75)

وَ یَزیدُ اللَّهُ الَّذینَ اهْتَدَوْا هُدیً وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا (76)

أَ فَرَأَیْتَ الَّذی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالاً وَ وَلَداً (77)

أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (78)

کَلاَّ سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا (79)

وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتینا فَرْداً (80)

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (81)

کَلاَّ سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (82)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83)

فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84)

یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً (85)

وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً (86)

و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، کافران به مؤمنان می گویند: «کدام یک از دو گروه [= ما و شما] جایگاهش بهتر و جلسات انس و مشورتش زیباتر و بخشش او بیشتر است؟!» (73) چه بسیار اقوامی را پیش از آنان نابود کردیم که هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر! (74) بگو: «کسی که در گمراهی است، باید خداوند به او مهلت دهد تا زمانی که وعده الهی را با چشم خود ببینند: یا عذاب (این دنیا)، یا (عذاب) قیامت! (آن روز) خواهند دانست چه کسی جایش بدتر و لشکرش ناتوانتر است!» (75) (اما) کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان می افزاید؛ و آثار شایسته ای که (از انسان) باقی می ماند، ثوابش در پیشگاه پروردگارت بهتر و عاقبتش خوبتر است! (76) آیا دیدی کسی را که به آیات ما کافر شد و گفت: «اموال و فرزندان فراوانی به من داده خواهد شد» ؟! (77) آیا او از غیب آگاه گشته، یا نزد خدا عهد و پیمانی گرفته است؟! (78) هرگز چنین نیست! ما بزودی آنچه را می گوید می نویسیم و عذاب را بر او مستمر خواهیم داشت! (79) آنچه را او می گوید (از اموال و فرزندان)، از او به ارث می بریم و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد! (80) و آنان غیر از خدا، معبودانی را برای خود برگزیدند تا مایه عزتشان باشد! (چه پندار خامی!) (81) هرگز چنین نیست! به زودی (معبودها) منکر عبادت آنان خواهند شد؛ (بلکه) بر ضدشان قیام می کنند! (82) آیا ندیدی که ما شیاطین را بسوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند؟! (83) پس درباره آنان شتاب مکن؛ ما آنها (و اعمالشان) را به دقت شماره می کنیم! (84) در آن روز

ص :302

که پرهیزکاران را دسته جمعی بسوی خداوند رحمان (و پاداشهای او) محشور می کنیم (85) و مجرمان را (همچون شتران تشنه کامی که به سوی آبگاه می روند) به جهنم می رانیم (86)

لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً ﴿87﴾

شفاعتی ندارند مگر اینکه از خدای رحمان پیمانی گرفته باشند (87)

توجه: بحث تفسیری این آیه شریفه در ذیل آیه شفاعت (بقره 48) آمده است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 340، از ابو بصیر، از امام صادق (ع):

عهد نزد خدا در قیامت، ولایت امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام است.

ص :303

در تفسیر صافی، ج 4، ص 176، از رسول خدا (ص):

هر کس آخرت را دوست دارد باید از زینتهای دنیا دست بردارد.

از همان منبع، از امام صادق (ع): وصول به ثوابها به اندازه ی عقل و درایت هر کس می باشد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 177، از حضرت رسول (ص):

در قیامت هر کس به اندازه ی عقلش، به مقام قربِ الهی می رسد.

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88)

لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا (89)

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90)

أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (91)

وَ ما یَنْبَغی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً (92)

إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً (93)

لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا (94)

وَ کُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً (95)

و گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است» (88) راستی مطلب زشت و زننده ای گفتید! (89) نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها از هم متلاشی گردد و زمین شکافته شود و کوه ها بشدت فرو ریزد (90) از این رو که برای خداوند رحمان فرزندی قائل شدند! (91) در حالی که هرگز برای خداوند رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند! (92) تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده اویند! (93) خداوند همه آنها را احصا کرده و به دقت شمرده است! (94) و همگی روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر می شوند! (95)

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴿96﴾ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند به زودی [خدای] رحمان برای آنان محبتی قرار می دهد (96)

در تفسیر جامع، ج 4، ص 344، از امام باقر (ع): آیه فوق در شأن امیرالمؤمنین (ع) نازل شده است و مؤمنی نیست مگر آن که در دل او محبت علی (ع) و اهل بیت (ع) بوده باشد.

از همان منبع، از امام صادق (ع): مراد از «ود» در آیه شریفه، ولایت امیرالمؤمنین (ع) است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 344، از حضرت رسول (ص):

آیات قرآنی چهار قسم است، یک جزءِ آن در شأن ما و اهل بیت ماست و یک جزء در احکام حلال خدا، یک جزء در محرمات و جزءِ دیگر آن در فضایل و احکام است.

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 177، از ابوحمزه ثمالی، از امام جعفر (ع):

رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) فرمود: بگو: «اللهم اجعل لی عندک عهدا و اجعل لی فی قلوب المؤمنین وداً» امام علی (ع) این دعا را خواند، دنبالش این آیه نازل شد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل8، ص 213، چ1، از حضرت علی (ع):

بهترین حسنه محبت و دوستی ما اهل بیت (ع) است و بدترین سیئه دشمنی ما اهل بیت (ع) است. و سزاوارترین مردم به ما کسی است که ما را دوست داشته و دشمنان ما را دشمن بدارد.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):

خدای تعالی، قلب هر کس از جن و انس را که بخواهد پاک کند ولایت علی (ع) را به او می شناساند. و بر قلب هر کس که بخواهد پرده بکشد معرفت علی (ع) را از او امساک کند.

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (97)

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً (98)

و ما فقط آن [= قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزکاران را بوسیله آن بشارت دهی و دشمنان سرسخت را با آنان انذار کنی (97) چه بسیار اقوام (بی ایمان و گنهکاری) را که پیش از آنان هلاک کردیم؛ آیا احدی از آنها را احساس می کنی؟! یا کمترین صدایی از آنان می شنوی؟! (98)

خلاصه آیات سوره مریم:

2 تا 37: ماجرای زکریا (ع) – مژده تولد یحیی (ع) – آبستن شدن مریم (س)– تولد عیسی (ع) – اختلاف مردم در مورد عیسی (ع) 38: بینا و شنوا شدن مردم در قیامت 39: یوم حسرت 40: زمین و هر چه در آن هست برای ما می ماند 41 تا 50: داستان حضرت ابراهیم (ع) و گفتگویش با آزر 52 و 51: موسی (ع) 53: هارون (ع) 55 و 54: اسماعیل صادق الوعد 57 و56: ادریس (ع) 58: انعم الله علیهم 59: اضاعوا الصلاة 60: وعده بهشت 63 – 61: جنات عدن 64: نزول فرشتگان به فرمان خدا 65: فاعبدوه و اصطبر …

66: انسان می گوید: وقتی مُردَم آیا از قبر بیرون می آیم 67: او از پیش وجود نداشت و او را آفریدیم 68: آنها را با شیاطین محشور کنیم و در جهنم زانو بزنند 70 و 69: جدا کردن بدترین 71: عبور از جهنم 73: نجات متقین و به جهنم شدن ستمکاران 74: پیش از این هم سرکشان را نابود کردیم 75: مهلت به گمراهان 76: باقیات الصالحات 80: تنها به سوی ما خواهد آمد 84: شیطان را بر کفار مسلط نموده ایم 85: حشر متقین 86: جهنم 87: عهد 88 – 92: فرزند دانستن برای خدا 93: همه مطیع خدایند 94: آگاهی به شماره ی تمام موجودات 95: تنها به سوی خدا خواهند آمد 96: خداوند محبت مؤمنان را در دل دیگران می نهد 97: حقایق قرآن را به زبان تو آسان کردیم 98: قبلاً ملل بسیاری را هلاک کرده ایم.

ص :304

20 سوره طه

20 - سوره طه = کلیم {لقب موسی (ع)}.

مکی است و 135 آیه دارد.

خلاصه مطالب: نزول قرآن برای آگاه نمودن مردم به مبدأ و معاد – بیان توحید – داستان بعثت موسی (ع) بر فرعون و بنی اسرائیل – حکایت شیطان و فریب آدم (ع) – بیان حشر و نشر و اینکه نباید انسان از یاد خدایتعالی غفلت نماید.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

طه (1)

ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی (2)

إِلاَّ تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی (3)

تَنْزیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی (4)

الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی (5)

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری (6)

طه (1) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی! (2) آن را فقط برای یادآوری کسانی که (از خدا) می ترسند نازل ساختیم (3) (این قرآن) از سوی کسی نازل شده که زمین و آسمانهای بلند را آفریده است (4) همان بخشنده ای که بر عرش مسلط است (5) از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه میان آن دو و آنچه در زیر خاک (پنهان) است! (6)

در تفسیر جامع، ج 4، ص 350، از امام صادق (ع):

«طه» اشاره به طهارت و پاکیزگی اهل بیت (ع) است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 348و349، از امام صادق (ع):

در قرآن ده اسم مختلف برای پیامبر (ص) بیان شده است:

1 - محمد: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» (1) 2 - احمد: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» (2) 3 - عبدالله: «وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ» (3) 4 - طه 5 - یس 6 - ن 7 - مدثر 8 - مزمل 9 - بشیر: (4) 10 - ذکر: (5).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 351، از کافی، از صحابه:

حضرت رسول (ص) آنقدر در نماز می ایستاد تا (پایش) متورم کرد و آیه فوق نازل شد.

وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی ﴿7﴾ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی ﴿8﴾

و اگر سخن به آواز گویی او نهان و نهان تر را می داند (7) و خداوندی است که معبودی جز او نیست؛ و نامهای نیکوتر از آن اوست! (8)

«جهر» : یعنی بلند و آشکار. «جهر به قول» : یعنی بلند بلند حرف زدن است. و اسرار به آن

ص :305


1- آل عمران 144
2- صف 6
3- جن 19
4- مائده 19
5- طلاق 10

به معنای آهسته صحبت کردن است، همچنانکه می فرماید: «وَأَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِه» (ملک 13) البته «سِر» ، غیر از ستر است چرا که ستر به معنای مطلب مکتوم و پوشیده در نفس است.

«اخفی» : صیغه افعل از خفاء و به معنای پنهان تر است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 353، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

«سِرّ» آن است که در دل داری و «اخفی» آن چه از سِر پوشیده تر است.

آیات شریفه 9 تا 98 مربوط به داستان حضرت موسی (ع) به شرح ذیل می باشد:

1 - برگزیدن موسی (ع) به رسالت در کوه طور که در وادی طوی واقع است و مأمور کردنش به دعوت فرعون.

2 - به همراه برادرش و با معجزات الهی وارد شهر شده و شروع به تبلیغ می کنند.

3 - بیرون شدنش با بنی اسرائیل از مصر و غرق شدن فرعونیان و نجات بنی اسرائیل.

4 - گوساله پرستی بنی اسرائیل و سرانجام کار آنها و کار سامری.

وَ هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی (9)

و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟ (9)

إِذْ رَأَی نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی ﴿10﴾ هنگامی که آتشی دید پس به خانواده خود گفت درنگ کنید زیرا من آتشی دیدم امید که پاره ای از آن برای شما بیاورم یا در پرتو آتش راه [خود را باز] یابم (یا کسی را ببینیم که راه بلد است) (10)

مکث: به معنای درنگ و مکث است.

آنست: از انس گرفته شده و به معنای دیدن چیزی که با آن انس بگیرند.

قبس: به معنای شعله است که توسط نوک چوب از آتشی گرفته شود.

نکته ای از المیزان، ج 27، ص 213: این جریان در مراجعت موسی (ع) از مدین به سوی مصر اتفاق افتاده و اهلش نیز با او بوده و این واقعه نزدیکی های وادی طوی در طور سینا در شبی سرد و تاریک بوده در حالی که راه را گم کردند. در اینکه فرمود: (قال لاهله امکثوا) دلالت بر این است که غیر از همسرش کسان دیگر هم با او بوده اند چون اگر نبود می فرمود: (قال لاهله امکثی= به

ص :306

همسرش گفت اینجا باش) و از اینکه گفت: (انی آنست نارا = من آتشی به نظرم می آید) و نیز (اذ رآ نارا = چون آتشی دید) فهمیده می شود که آتش را تنها او دیده است.

فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی (11)

هنگامی که نزد آتش آمد، ندا داده شد که: ای موسی! (11)

إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی ﴿12﴾ این منم پروردگارت، پای پوش خویش بیرون آور که تو در وادی مقدس طوی هستی (12)

طوی: نام جلگه ای است که در دامنه طور قرار دارد.

☼ نکته:

در اینکه چرا خداوند متعال از حضرت موسی (ع) خواست تا کفشهایش را درآورد سه نقل وجود دارد:

1 - چون کفشهایش از جنس حیوان مرده بود. (صافی، ج 4، ص 375) (این نظر منطقی نیست).

2 - کندن کفش صرفاً به منظور احترام موقف طوی بود. (1).

3 - منظور از (فاخلع نعلیک = خروج کفش) این است که: چون موسی (ع) به همسر خود سخت علاقمند بود خطاب رسید که دل خود را از محبت غیر همسر فارغ ساز. (همان منبع).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 355، به نقل از ابن بابویه: از حضرت حجت قائم عجل الله در حدیث مفصلی تأویل آیه را می پرسند و می گویند: مردم خیال می کنند که کفش موسی (ع) از پوست حیوان مرده بوده است. حضرت صاحب الزمان (عج) در جواب می فرماید: «هر کس چنین تصوری داشته باشد به موسی (ع) افترا بسته است» . و فرمود: «چون موسی (ع) به عیال خود علاقمند بود ندا رسید که باید به خاطر ما، محبت اهل خود را از دل بر کنی: فاخلع نعلیک» .

وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی (13)

و من تو را (به رسالت) برگزیدم؛ اکنون به آنچه بر تو وحی می شود، گوش بده! (13)

إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی ﴿14﴾ منم من خدایی که جز من خدایی نیست پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار (14)

نکته 1: در آیه شریفه ابتدا کلمه «فاعبدنی» آمده که عبادت را به طور عام بیان کرده است و بعد به طور خاص «صلاة» را ذکر نموده است، تا اهمیت نماز را برساند.

نکته 2: در تفسیر المیزان، ج 27، ص 217، آمده است: در معنای «لذکری» اقوال بسیاری

ص :307


1- نظر صاحب المیزان، ج 27، ص 216

است از جمله:

1 - عبادتت را با نماز تحقق بده، مثل این است که بگویی بخور تا سیر شوی.

2 - نماز بخوان هنگام ذکر من و یا نماز بخوان هنگامی که آن را فراموش کردی.

3 - منظور ذکر لفظی است که نماز هم شامل آن است.

4 - مراد، ذکر قلبی است که مقارن نماز است و با نماز تحقق یافته و یا مترتب با آن می شود.

5 - منظور، ذکر قبل از نماز است.

6 - مراد به آن هم ذکر قلبی و هم قالبی است. (صاحبِ المیزان نظریه اول را تأیید کرده است).

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 244، از مجمع، از امام صادق (ع): معنایش این است که هر وقت به یادت آمد نمازی به گردنت هست چه در وقت و چه در خارج از وقت آن را به جای آر.

از همان منبع، از انس، از رسول خدا (ص):

هر که نمازش را فراموش کرد هر وقت یادش آمد بخواند دیگر کفاره ای به گردنش نیست.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 356، از کافی، از امام باقر (ع): هر گاه نماز شخصی قضا شد و در موقع به جا آوردن نمازِ بعد یادش آمد اگر وقت کافی بود باید اول نماز فوت شده را به جا آورد بعد نماز ادا را بخواند و گرنه اول نماز را بخواند و بعداً نماز از دست رفته را قضا نماید.

إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفیها لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی (15)

فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی (16)

وَ ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسی (17)

قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْری (18)

قالَ أَلْقِها یا مُوسی (19)

بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! می خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود، جزا داده شود! (15) پس مبادا کسی که به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می کند، تو را از آن بازدارد؛ که هلاک خواهی شد! (16) و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟! (17) گفت: «این عصای من است؛ بر آن تکیه می کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرومی ریزم؛ و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است (18) گفت: «ای موسی! آن را بیفکن» (19)

فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَیٰ ﴿20﴾ قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَیٰ ﴿21﴾

پس آن (عصا) را انداخت و ناگاه ماری شد که به سرعت می خزید (20) (خدا) فرمود آن را بگیر و مترس به زودی آن را به حال نخستینش بازخواهیم گردانید (21)

☼ نکته:

خداوند متعال در سوره اعراف آیه 107 و سوره شعرا آیه 32 می فرماید: «فَأَلْقَی عَصَاهُ فَإِذَا هِی ثُعْبَانٌ مُبِینٌ» = «پس عصا را انداخت که به مار بسیار بزرگی تبدیل شد» . و نیز در

ص :308

سوره قصص آیه 31 می فرماید: «فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِرًا وَلَمْ یعَقِّبْ یا مُوسَی أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ» = «پس هنگامی که آن را بدید که حرکت می کند گویی مار است آن چنان فرار کرد که دیگر پشت سر خود را نگاه نکرد، گفتیم ای موسی بیا و نترس» .

با اینکه ترس یک صفت رذیله است و با عصمت انبیاء منافات دارد پس چرا موسی (ع) ترسید؟

صاحب المیزان، ج 27، ص 223، در پاسخ آورده است: بین خوف و خشیت فرق است. آنچه با فضیلت شجاعت منافات دارد خشیت است نه خوف که به معنای دست زدن به مقدمات احتراز است و انبیاء از خشیت منزهند نه از خوف. همچنانکه خدای تعالی فرمود: «الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ» = «آنان که رسالتهای خدای را می رسانند، از او ترس دارند و از احدی ترس ندارند مگر از خدا» (1).

☼ مؤلف:

پاسخی که صاحب المیزان آورده، هر چند صحیح است اما کامل و قانع کننده نیست.

و اما پاسخی که بنده حقیر در تکمیل آن می توانم بدهم بدین شرح است (والله اعلم):

اولاً: این عمل هم مثل کشتن قبطی، یک ترک اولا بود نه گناه.

ثانیاً: این واقعه در زمانی اتفاق افتاد که موسی (ع) نبیِ خدا بود و تازه می خواست به مقام رسالت برسد که مطمئناً اگر این اتفاق در زمان امامت و اولوالعزمی اش رخ می داد، هرگز فرار نمی کرد، حضرت موسی (ع) هم در آن زمان در ابتدای این سیر و ناگزیر به ترک اولی بود. و دلیل آن هم این است: ماجرای ترس موسی (ع)، موقعی اتفاق افتاد که آن حضرت (ع) تازه از منزل حضرت شعیب (ع) به سوی مصر برمی گشت و به استناد آیات همین سوره که بحثش گذشت، آن حضرت به سوی کوه طور حرکت کرد و آن موقع بود که خدای تعالی، او را برای رسالت و هدایت قومِ مصر خطاب فرمود. و اما بعد از گذشت ماجراهای عدیده ای از جمله، غرق شدن قوم فرعون و درخواستهای نابجای قوم بنی اسرائیل و گوساله پرستی و غیره بود که خداوند سبحان، تورات را بر آن حضرت نازل کرد و او را شریعت جهانی و اولوالعزمی اش عنایت فرمود و این واقعه هم، مثل امامت حضرت ابراهیم (ع) که به تفصیل در ذیل آیه امامت آمده است، در اواخر عمر شریفش

ص :309


1- احزاب 39

بود و پر مسلم است در آن زمان، یقینی بر آن حضرت غالب بود که حتی ترسِ ممدوح هم در برابرش هویدا نبود، چه رسد به ترس مذموم.

ثالثاً: عصمت مراتبی دارد که حد اعلای آن در وجود مقدس اهل بیت (ع) می باشد و مراتبی پایین تر از آن برای اولوالعزم و بعد رسولان و بعد انبیاء است.

14 معصوم (ع) در همان ابتدای خلقتِ روحانیشان که قبل از خلقتِ ماسواست، به مقام امامت و عصمت مطلقه رسیده اند و نزول مقدسشان بر زمین و به شکل خاکی، صرفاً هدایت بشریت است نه اینکه خودشان سیر تکاملی داشته باشند، اما سایر انبیاء چنین سیری داشته اند. خدایتعالی 14 موجود مقدس را به عنوان واسطه خود با عالم هستی خلق فرمود که جلوه صفات الهی بر عالم گیتی باشند بنابراین نباید کوچکترین نقصی حتی «فکرِ ترک اولی» داشته باشند. ممکن است عده ای این مطلب را نپذیرند، که در پاسخ به آنها باید گفت: آیا شک دارید در قدرت لایزالِ الهی که بتواند 14 موجودْ با عصمت مطلقه خلق کند که حتی «فکر ترک اولی» هم نکنند؟!!! اگر پاسختان مثبت باشد که باید فکر دیگری کرد … !!! البته این را هم بگویم: هر چند اهل بیت (ع) از همان آغاز خلقلتْ تا پایان حیاتِ معنویشان در حال تسبیح و تحمیدند ولی بالاخره آنها هم از عدم خلق شده اند و در مقابل حضرت حق تعالی هیچند و خواهند مُرد. این را گفتم که عده ای تصور غلطی نکرده باشند. خوفی که موسی (ع) از دیدن مار و سحرهای ساحران بر وجودش رخنه کرد گناه و معصیت نیست اما برای پیامبرانِ الهی ترک اولی به حساب می آید. ناگفته نماند که مشابه این جریان بارها برای اهلِ بیت (ع) رخ داده، اما هرگز نترسیده اند. مثلاً حضرت علی (ع) در برخورد با آن شبِ هولناکِ «لیلة المبیت» یا سایر رخدادهای پر خطر، نه خوفی در وجود مقدسش رخنه کرد و نه پشت به دشمن نمود، که لازمه ی آن نترسیدن است. و این قضیه به سایر اهلِ بیت (ع) هم بسط می یابد، همچنان که در اکثرِ مقاتل به چشم می خورد تمام زخمهای وارده بر بدن مطهر حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) از ناحیه جلو بود و حتی یک مورد در ناحیه پشتْ نبوده است و دلیلِ آن هم این بوده که آن حضرت (ع) هرگز در حینِ جنگ، پشت به دشمن نکرد و نترسید …

ص :310

در تفسیر جامع، ج 4، ص 369، از ابن بابویه آورده که اسماعیل بن فضل از امام صادق (ع) پرسید:

چرا موسی (ع) ترسید و ابراهیم (ع) را با این که در منجنیق به سوی آتش پرتاب کردند وحشت نکرد و نترسید؟ امام صادق (ع) فرمود: چون در صلب ابراهیم انوار حجتهای خدا بود و به آنها اتکا و اعتماد داشت ولی موسی فاقد نور حجتِ حق در صلبش بود و بدین سبب ترسید.

☼ مؤلف:

در روایت فوق منظور از حجتها، چهارده معصوم (ع) هستند.

در صافی، ج 4، ص 393، از احتجاج، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): زمانی که موسی (ع) عصایش را انداخت، در دلش ترسید و گفت: خدایا! به حقِّ محمد و آلش (ص) دلم را آرام کن.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 358، از امام صادق (ع): هیچ معجزه ای از معجزه های پیامبران و اوصیاء نیست جز اینکه خداوند مثلش را برای اتمام حجت بر دشمنان بر دست قائم ما آشکار خواهد کرد.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 43 و45 و47، چ2، از رسول خدا (ص): (خلاصه روایت)

ای علی! خدای تبارک و تعالی انبیاء را بر فرشتگان برتر نمود و من را بر تمام انبیاء تفضیل داد و برتریِ بعد از من برای تو (ای علی) و امامان بعد از تو است، فرشتگان خدمتکاران ما و دوستان ما هستند و برای آنان که به ما ایمان دارند از خدا آمرزش می خواهند، ای علی! اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوّا، بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفرید، ما پیش از (خلقتِ) فرشتگان به تسبیح پروردگارمان پرداخته ایم زیرا اولْ موجودی که خلق شد ارواح ما بود سپس فرشتگان را آفرید، فرشتگان با تسبیح ما به تسبیح حق تعالی پرداختند و به واسطه ما به یکتا پرستی و تهلیل و تمجیدِ باری تعالی ارشاد و راهنمایی شدند، پس از خلقتِ ارواحِ ما حق تعالی حضرت آدم را آفرید و ما را به رسم ودیعه در پشت آدم قرار داد و به خاطر اکرام و احترام ما بود که فرشتگان امر شدند به آدم سجده کنند …

☼ مؤلف:

به استناد آیه: «و اِذ قُلنا لِلملئکَةِ اسجدوا لآدم» = «به همه فرشتگان فرمان دادیم که به آدم سجده کنند» (بقره34) و نیز به استناد روایتِ فوق، فرشتگان فقط به آدم (ع) سجده کردند ولی به حضرت حوّا (س) سجده نکردند چرا که ارواح مطهر اهلِ بیت (ع) در آن زمان در صلب آدم

ص :311

(ع) بود و هنوز در رحم حوّا (س) قرار نگرفته بود و این می رساند که علت سجده فرشتگان فقط به خاطرِ وجودِ مقدسِ اهلِ بیت (ع) بوده است که روایت فوق هم این نکته را بیان می فرماید.

در علل الشرایع، ج 1، ص 47، چ2، از امام صادق (ع):

هر گاه جبرئیل محضرِ نبی اکرم (ص) مشرف می شد در مقابل آن حضرت همچون بندگان می نشست و بدون اجازه هرگز بر آنجناب داخل نمی شد.

در علل الشرایع، ج 1، ص 49، چ2، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

در جنگ احد یاران رسول خدا (ص) فرار کردند و تنها حضرت علی (ع) و چند تن در مقابل رسول خدا (ص) ایستاده و با دشمنان مقابله می کردند تا آنکه شمشیر امام علی (ع) شکست. پیامبر (ص) شمشیرِ خودشان یعنی ذوالفقار را به علی (ع) دادند، جبرئیل (ع) به پیامبر (ص) عرضه داشت: یا محمد! این عمل و ایثار علی (ع) مواساتی است در حق تو. پیامبر (ص) فرمودند: «علی از من است و من از علی هستم» . جبرئیل (ع) عرض کرد: «و من هم از شما هستم» . و همگی صدایی از آسمان شنیدند که: «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» = «هیچ شمشیری مثل ذوالفقار نیست و هیچ جوانمرد و شجایی مثل علی (ع) نیست» .

☼ مؤلف:

این گفته جبرئیل (ع) که در روایت فوق می فرماید: «من از شما دو نفر هستم» در حقیقت آرزوی وی بوده است که خود را با آن دو بزرگوار، دوست و همنشین بداند و البته این آرزوی نیکو بارها تکرار شده است مثل ماجرای خمسه آلِ عبا که جبرئیل (ع) اجازه و آرزوی ورود به جمع آن پنج تن را دارد، یا همراهی او و ملائکه مقرب در بسیاری از جنگهای حضرت علی (ع) و مواردی مشابه که همه آنها دالِ بر برتری اهلِ بیت (ع) نسبت به فرشتگانِ مقرب است.

توجه: برای توضیح بیشتر به بحثِ پایانی کتاب و آیات 30 تا 37 بقره مراجعه شود.

وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْری (22)

لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری (23)

اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (24)

و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بی عیب بیرون آید؛ این نشانه دیگری (از سوی خداوند) است (22) تا از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم (23) اینک به سوی فرعون برو، که او طغیان کرده است (24)

ص :312

قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّنْ لِّسَانِی ﴿27﴾ یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾ گفت پروردگارا سینه ام را گشاده گردان (25) و کارم را برای من آسان ساز (26) و از زبانم گره بگشای (27) [تا] سخنم را بفهمند (28)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 380، از قمی، از امام باقر(ع): (خلاصه روایت)

روزی موسی (ع) نزد فرعون عطسه کرد و گفت: «الحمد لله رب العالمین» فرعون او را سیلی زد. موسی (ع) ریشش را کشید. فرعون خواست او را بکُشد، آسیه گفت: او بچه است و نمی فهمد. پس خرما و آتش (زغال) مقابل موسی (ع) گذاشتند، موسی (ع) خواست خرما را بردارد، جبرئیل دستش را به سوی آتش برگرداند و موسی (ع) آتش را در دهان گذاشت و زبانش سوخت (و در زبانش لُکنت افتاد) آسیه به فرعون گفت: نگفتم چیزی نمی فهمد. (فرعون هم) او را بخشید (به این خاطر از خدایتعالی درخواست کرد تا گرهِ ناشی از سوختنِ زبانش را بگشاید).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 361، از حضرت رسول (ص):

پروردگارا! تقاضا دارم علی (ع) را که از اهل بیت من است برادر و وزیرم قرار دهی و پشتم را به او محکم کنی و در تبلیغ و رساندن احکام او را شریک من بنمایی.

وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی (29)

هارُونَ أَخی (30)

اشْدُدْ بِهِ أَزْری (31)

وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری (32)

کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیراً (33)

وَ نَذْکُرَکَ کَثیراً (34)

إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصیراً (35)

قالَ قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی (36)

وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْری (37)

وزیری از خاندانم برای من قرار بده (29) برادرم هارون را! (30) با او پشتم را محکم کن (31) و او را در کارم شریک ساز (32) تا تو را بسیار تسبیح گوییم (33) و تو را بسیار یاد کنیم (34) چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بوده ای! (35) فرمود: ای موسی! آنچه را خواستی به تو داده شد! (36) و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساختیم (37)

إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَیٰ أُمِّکَ مَا یُوحَیٰ ﴿38﴾

هنگامی که به مادرت آنچه را که [باید] وحی می شد وحی کردیم (38)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 27، ص 231: زنان از وحی نبوت بهره ای ندارند چرا که می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی» = «قبل از تو هیچ رسولی نفرستادیم مگر مردانی که به سویشان وحی می کردیم از هر دیاری» (یوسف 109). بنابراین مراد از وحی به

ص :313

مادر موسی (ع) الهام است که نوعی احساس ناخودآگاه است که در خواب یا بیداری دست می دهد چنانچه می بینیم آنچه را خداوند متعال به زنبور عسل الهام کرده، وحی خوانده و فرموده: «وَ أَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» = «و پروردگارت به زنبور عسل «وحی» (الهام غریزی) نمود» (1).

☼ مؤلف:

درست است که زنان از وحی نبوت بی بهره اند اما این دلیل نمی شود که زنان نتوانند به مقام عصمت برسند یا فرشتگان را نبینند یا کلامشان را نشنوند. مثلاً حضرت مریم (س) با وجود دیدن فرشتگان و رسیدن به مقام عصمت اما نبی و رسول نبود و فقط فرامینِ نبوت و رسالت بر او نازل نمی شد. در ضمن الهامی که خداوند سبحان به حیوانات از جمله زنبور عسل دارد الهامی فطری و غریزی است و با الهامی که به مادر موسی و مریم و فاطمه بنت اسد و حضرت فاطمه (س) و … نازل شده، متفاوت است. (والله اعلم). برای توضیحِ بیشتر به آیه (یونس2) مراجعه شود.

أَنِ اقْذِفیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنی (39)

إِذْ تَمْشی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنینَ فی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی (40)

وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی (41)

اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتی وَ لا تَنِیا فی ذِکْری (42)

اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (43)

فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی (44)

قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی (45)

قالَ لا تَخافا إِنَّنی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری (46)

فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی (47)

إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلی مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (48)

قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی (49)

قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی (50)

قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولی (51)

قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی (52)

الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فیها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّی (53)

کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی (54)

مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری (55)

وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبی (56)

قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسی (57)

فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُویً (58)

قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی (59)

فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتی (60)

قالَ لَهُمْ مُوسی وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری (61)

فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوی (62)

قالُوا إِنْ هذانِ

ص :314


1- نحل68

لَساحِرانِ یُریدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما وَ یَذْهَبا بِطَریقَتِکُمُ الْمُثْلی (63)

فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی (64)

قالُوا یا مُوسی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقی (65)

قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی (66)

که: «او را در صندوقی بیفکن و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند؛ و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبتی از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان [= علم] من، ساخته شوی (و پرورش یابی)! (39) در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه می رفت و می گفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت می کند (و دایه خوبی برای او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگین نگردد! و تو یکی (از فرعونیان) را کشتی؛ اما ما تو را از اندوه نجات دادیم! و بارها تو را آزمودیم! پس از آن، سالیانی در میان مردم «مدین» توقف نمودی؛ سپس در زمان مقدر (برای فرمان رسالت) به این جا آمدی، ای موسی! (40) و من تو را برای خودم ساختم (و پرورش دادم)! (41) (اکنون) تو و برادرت با آیات من بروید و در یاد من کوتاهی نکنید! (42) بسوی فرعون بروید؛ که طغیان کرده است! (43) اما بنرمی با او سخن بگویید؛ شاید متذکر شود، یا (از خدا) بترسد! (44) (موسی و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می ترسیم که بر ما پیشی گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد)؛ یا طغیان کند (و نپذیرد)!» (45) فرمود: «نترسید! من با شما هستم؛ (همه چیز را) می شنوم و می بینم! (46) به سراغ او بروید و بگویید: ما فرستادگان پروردگار توییم! بنی اسرائیل را با ما بفرست؛ و آنان را شکنجه و آزار مکن! ما نشانه روشنی از سوی پروردگارت برای تو آورده ایم! و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می کند! (47) به ما وحی شده که عذاب بر کسی است که (آیات الهی را) تکذیب کند و سرپیچی نماید! (48) (فرعون) گفت: «پروردگار شما کیست، ای موسی؟!» (49) گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت کرده است!» (50) گفت: «پس تکلیف نسلهای گذشته (که به اینها ایمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» (51) گفت: آگاهی مربوط به آنها، نزد پروردگارم در کتابی ثبت است؛ پروردگارم هرگز گمراه نمی شود و فراموش نمی کند (و آنچه شایسته آنهاست به ایشان می دهد)! (52) همان خداوندی که زمین را برای شما محل آسایش قرار داد؛ و راه هایی در آن ایجاد کرد؛ و از آسمان، آبی فرستاد! که با آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاک تیره) برآوردیم (53) هم خودتان بخورید؛ و هم چهارپایانتان را در آن به چرا برید! مسلماً در اینها نشانه های روشنی برای خردمندان است! (54) ما شما را از آن [= زمین] آفریدیم؛ و در آن بازمی گردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون می آوریم! (55) ما همه آیات خود را به او نشان دادیم؛ اما او تکذیب کرد و سرباز زد! (56) گفت: ای موسی! آیا آمده ای که با سحر خود، ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟! (57) قطعاً ما هم سحری همانند آن برای تو خواهیم آورد! هم اکنون (تاریخش را تعیین کن، و) موعدی میان ما و خودت قرار ده که نه ما و نه تو، از آن تخلف نکنیم؛ آن هم در مکانی که نسبت به همه یکسان باشد! (58) گفت: «میعاد ما و شما روز زینت [= روز عید] است؛ به شرط اینکه همه مردم، هنگامی که روز، بالا می آید، جمع شوند! (59) فرعون آن مجلس را ترک گفت؛ و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد؛ و سپس همه را (در روز موعود) آورد (60) موسی به آنان گفت: «وای بر شما! دروغ بر خدا نبندید، که شما را با عذابی نابود می سازد! و هر کس که (بر خدا) دروغ ببندد، نومید (و شکست خورده) می شود!» (61) آنها در میان خود، در مورد ادامه راهشان به نزاع برخاستند؛ و مخفیانه و درگوشی با هم سخن گفتند (62) گفتند: «این دو (نفر) مسلماً ساحرند! می خواهند با سحرشان شما را از سرزمینتان بیرون کنند و راه و رسم نمونه شما را از بین ببرند! (63) اکنون که چنین است، تمام نیرو و نقشه خود را جمع کنید و در یک صف (به میدان مبارزه) بیایید؛ امروز رستگاری از آن کسی است که برتری خود را اثبات کند! (64) (ساحران) گفتند: «ای موسی! آیا تو اول (عصای خود را) می افکنی، یا

ص :315

ما کسانی باشیم که اول بیفکنیم؟!» (65) گفت: «شما اول بیفکنید!» در این هنگام طنابها و عصاهای آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر می رسید که حرکت می کند! (66)

فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَیٰ ﴿67﴾ قُلْنَا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الأعْلَیٰ ﴿68﴾

و موسی در خود بیمی احساس کرد (67) گفتیم: نترس! تو مسلماً برتری! (68)

وجس: به معنای صدای آهسته است و ایجاس، احساس آن صدا در دل است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 27، ص 273: با توجه به معنی اوجس معنای آیه این است: «موسی (ع) احساس خفیف و پنهانی و زودگذری از ترس در دل خود کرد طوری که اثرش در چهره اش ظاهر نشد» . و این که کلمه ی خیفه را نکره آورده است به این معنا اشاره دارد کانه فرموده: «در نفس خود احساس نوعی ترس نمود که خیلی قابل اعتنا نبود» .

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 283، از نهج البلاغه، از امام علی (ع): موسی (ع) بر جان خود احساس ترس نکرد بلکه از این ترسید که جهال غالب آیند و دولت ضلال مسلط گردد.

در نهج البلاغه، ص 667، ح175 و در غرر، ج 1، ف17، ص 321، چ1، از حضرت علی (ع): هنگامی که از چیزی می ترسی، خود را در آن بیفکن، زیرا گاهی ترسیدن از چیزی، از خودِ آن سخت تر است.

وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَیٰ ﴿69﴾ و آنچه در دست راست داری بینداز تا هر چه را ساخته اند ببلعد در حقیقت آنچه سرهم بندی کرده اند افسونِ افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمی شود (69)

☼ نکته:

هر چند در دست راست موسی (ع) عصایش بود اما خداوند متعال نمی فرماید: عصایت را بینداز. بلکه می فرماید: آن چه در دستت است بینداز. و می خواهد بفرماید: این عصا نیست که به اژدها تبدیل می شود بلکه قدرت خداوند است که می تواند با هر چیز، آن ساحران را مغلوب نماید و با این گفتار، هم ترس موسی (ع) کاسته شده و هم قدرت خداوند متعال نمایان تر می شود (والله اعلم). (بحث در خصوص سحر در سوره فلق و آیه شریفه 102 بقره آمده است).

☼ لطیفه:

ممکن است عده ای به بنده حقیر ایراد بگیرند و بگویند: «به جای این که از عبارتِ

ص :316

(والله اعلم) استفاده کنی بهتر بود از عبارتِ (والله العالم) استفاده می کردی» و نیز بگویند: «چون عبارت اول، این تداعی را می رساند که «ما هم عالمیم» ، ولی عبارت دوم چنین معنایی ندارد».

پاسخ: اولاً: «اعلم» ، صفت تفضیلِ «عالم» است و عبارت «والله اعلم» بدین معناست که «خداوندِ سبحان عالم تر است» و عبارت: «والله العالم» ، یعنی «خداوندِ سبحان عالم است» ، بنابراین «والله اعلم» بر «والله العالم» ارجحیت دارد، چرا که در عبارت اول این تداعی است که کسی از خداوند سبحانْ «عالم تر» نیست، هر چند که تداعی علم ما را نیز دارد. اما در عبارت دوم این تداعی است که العیاذ بالله «عالم تری هم» وجود دارد. پس عبارت دوم نقص و کاستی اش مشهود است. البته ذکر چنین عبارتی صرفاً بیان جهلِ بنده نسبت به علوم بی پایان حضرت حق جل جلاله است. ناگفته نماند که علامه طباطبایی (ره) از عبارت «والله اعلم» استفاده کرده و عده ای از مفسرینِ امروزی از جمله استاد قرائتی از عبارت «والله العالم» استفاده کرده اند.

ثانیاً: عبارتِ «والله اعلم» مورد تأیید خداوند سبحان است همچنان که می فرماید: «وَاللَّهُ أَعْلَم … » (نحل 101)، (یوسف 77)، (انعام 58)، (مائده 61)، (نساء 45و25)، (آل عمران 167و36)، (انشقاق23)، در صورتی که در هیچ جای قرآن کریم به عبارت «والله العالم» اشاره نشده است.

فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی (70)

قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی (71)

قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلی ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا (72)

إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی (73)

إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی (74)

وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی (75)

جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّی (76)

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی (77)

فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ (78)

وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی (79)

یا بَنی إِسْرائیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی (80)

کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی (81)

وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی (82)

وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی (83)

قالَ هُمْ أُولاءِ

ص :317

عَلی أَثَری وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی (84)

قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ (85)

فَرَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدی (86)

قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ (87)

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی فَنَسِیَ (88)

أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89)

وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَ أَطیعُوا أَمْری (90)

قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی (91)

قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (92)

أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْری (93)

قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی (94)

قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ (95)

(موسی عصای خود را افکند و آنچه را که آنها ساخته بودند بلعید. ) ساحران همگی به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم!» (70) (فرعون) گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است! به یقین دستها و پاهایتان را بطور مخالف قطع می کنم؛ و شما را از تنه های نخل به دار می آویزم؛ و خواهید دانست مجازات کدام یک از ما دردناکتر و پایدارتر است!» (71) گفتند: «سوگند به آن کسی که ما را آفریده، هرگز تو را بر دلایل روشنی که برای ما آمده، مقدم نخواهیم داشت! هر حکمی می خواهی بکن؛ تو تنها در این زندگی دنیا می توانی حکم کنی! (72) ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردی ببخشاید؛ و خدا بهتر و پایدارتر است!» (73) هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ برای اوست؛ در آن جا، نه می میرد و نه زندگی می کند! (74) و هر کس با ایمان نزد او آید و اعمال صالح انجام داده باشد، چنین کسانی درجات عالی دارند (75) باغهای جاویدان بهشت، که نهرها از زیر درختانش جاری است، در حالی که همیشه در آن خواهند بود؛ این است پاداش کسی که خود را پاک نماید! (76) ما به موسی وحی فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ و برای آنها راهی خشک در دریا بگشا؛ که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید و نه از غرق شدن در دریا!» (77) (به این ترتیب) فرعون با لشکریانش آنها را دنبال کردند؛ و دریا آنان را (در میان امواج خروشان خود) بطور کامل پوشانید! (78) فرعون قوم خود را گمراه ساخت؛ و هرگز هدایت نکرد! (79) ای بنی اسرائیل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات دادیم؛ و در طرف راست کوه طور، با شما وعده گذاردیم؛ و «من» و «سلوی» بر شما نازل کردیم! (80) بخورید از روزیهای پاکیزه ای که به شما داده ایم؛ و در آن طغیان نکنید، که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوب می کند! (81) و من هر که را توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم! (82) ای موسی! چه چیز سبب شد که از قومت پیشی گیری و (برای آمدن به کوه طور)عجله کنی؟! (83) عرض کرد: «پروردگارا! آنان در پی منند؛ و من به سوی تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوی!» (84) فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت!» (85) موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: «ای قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدت جدایی من از شما به طول انجامید، یا می خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!» (86) گفتند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلف نکردیم؛ بلکه مقداری از زیورهای قوم را که با خود داشتیم افکندیم!» و سامری اینچنین القا کرد (87) و برای آنان مجسمه

ص :318

گوساله ای که صدایی همچون صدای گوساله (واقعی) داشت پدید آورد؛ و (به یکدیگر) گفتند: «این خدای شما و خدای موسی است!» و او فراموش کرد (پیمانی را که با خدا بسته بود)! (88) آیا نمی بینند که (این گوساله) هیچ پاسخی به آنان نمی دهد و مالک هیچ گونه سود و زیانی برای آنها نیست؟! (89) و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: «ای قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفته اید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروی کنید و فرمانم را اطاعت نمایید!» (90) ولی آنها گفتند: «ما همچنان گرد آن می گردیم (و به پرستش گوساله ادامه می دهیم) تا موسی به سوی ما بازگردد!» (91) (موسی) گفت: ای هارون! چرا هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند (92) از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟! (93) (هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! [= ای برادر!] ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی!» (94) (موسی رو به سامری کرد و) گفت: «تو چرا این کار را کردی، ای سامری؟!» (95)

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿96﴾ (سامری) گفت به چیزی که [دیگران] به آن پی نبردند پی بردم و به قدر مشتی از رد پای فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم و نفس من برایم چنین فریبکاری کرد (96)

☼ نکته:

بعد از نجات قوم بنی اسرائیل و عبور از رود نیل، موسی (ع) با این وعده که خداوند تورات را بعد از 30 روز نازل خواهد کرد، هارون را به جای خود گذاشت و به میقات رفت و چون10 روز به وعده اضافه شد و موسی (ع) نیامد، سامری از فرصت استفاده کرد و از زیورآلاتی که آنها از فرعونیان با خود برداشته بودند مجسمه ای به شکل گوساله ساخت و مقداری از خاک قدمگاه جبرئیل (ع) که قبلاً تهیه کرده بود را بر آن پاشید و صدای گوساله درآمد.

در المیزان، ج 27، ص 296 و299 تا 318، در خصوص این گوساله آورده است: در آیه 88 می فرماید: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ … » که در آیه شریفه کلمه اخراج دلالتی است بر این که کیفیت ساختن گوساله پنهانی و دور از مردم بوده است و کلمه «جسد» به معنای جثه ای است که جان نداشته باشد و به هیچ وجه اطلاق بر بدن جاندار نمی شود و کلمه «خوار» به معنای آواز گوساله است. به عبارتی گوساله ی نامبرده تنها مجسه ای بی جان بوده است که احتمالاً با وزش باد صدایی شبیه گوساله می داده است (مثل سوت که دو سوراخ دارد و باعث ایجاد صدا می شود) و این گوساله نیز احتمالاً دارای دو سوراخ با یک مجرای داخلی بوده است که صدا می داده است.

اکثر مفسرین از جمله، صاحبِ تفسیر صافی، ج 4، ص 405، بر اساسِ روایات گفته اند:

ص :319

«سامری جبرئیل را در هنگامی که به موسی (ع) نازل می شد دید و مشتی از خاک زیر پای اسب او یا زیر پای جبرئیل برداشته با خود نگه داشت و از خاصیت های این خاک این بود که به هر چیزی می ریختند جان می گرفت. و زنده می شد و همین خاک باعث شد که گوساله جان بگیرد و حرکت کرده و به صدا در آید».

در پاسخ به نظرِ این مفسرین، صاحب المیزان (همان صفحات) آورده است:

این روایت اشکال دارد، چرا که به استناد آیه 88، جسد به مجسمه ای اطلاق می شود که جاندار نبوده است در صورتی که روایت اشاره به جاندار شدن گوساله دارد.

☼ مؤلف:

نظرِ صاحب المیزان قطعاً اشتباه است، چرا که به استناد آیه 88، مجسمه واقعاً بی جان بوده است اما بعد از ریختن آن قبضه صدا داد؛ روایات هم چیزی غیر از این مطلب نمی گویند که: «ابتدا مجسمه ای بی جان از طلا به شکل گوساله ای ساخت و بعد از پاشیدن خاکِ پای جبرئیل به حرکت و صدا درآمد» . با این حال صاحب المیزان تنها روایات مربوطه را رد کرده اما نظری درباره اینکه جریان گوساله سامری چه بوده را نیاورده است و آن نظری هم که درباره مجسمه بی جانِ گوساله داده است، صحیح نیست.

از آن گذشته صراحت آیه شریفه هم بر تأییدِ این مطلب است، همچنان که می فرماید: «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» = «و به قدر مشتی از رد پای فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم» . چرا که اگر آن گوساله یک مجسمه ی معمولی بود دیگر چه نیازی به خاکِ قدمِ جبرئیل داشت.

توضیح بیشتر این است: اولاً: خداوند متعال معجزات و نعمتهای فراوانی در زمان بسیار کوتاهی بر بنی اسرائیل عنایت فرموده بود و لذا با آن همه معجزاتِ عینی، دیگر جایی برای کفرِ بنی اسرائیل، آن هم به واسطه ی چند روز تأخیرِ پیامبرشان باقی نمی ماند، پس چنین افرادی به هر نحوی بایستی مورد فتنه و آزمایش قرار گیرند و اینکه مثلاً مجسمه ای به اذن خدایتعالی بخواهد جهت آزمایش این قوم، آن هم بعد از معجزات عینی، به صدا درآید یک حکم و یک اصل منطقی است که خداوند سبحان به واسطه ی صدای مجسمه بر سر آنها آورد.

ص :320

ثانیاً: روایاتی داریم که حضرت خضر (ع) وقتی به چوب یا زمین خشکی دست می زد یا راه می رفت آنها زنده شده و سبز می شدند، پس چرا فرشته وحی با آن مقام و منزلتی که دارد چنین حکمتی نداشته باشد و جای پای شریفش باعث چنین معجزه ای نشود؟!!! از آن گذشته اگر گوساله فقط یک مجسمه بود، دیگر چه نیازی بود که سامری خاک قدم جبرئیل را به آن بپاشد؟ همچنان که می فرماید: «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» = «و به قدر مشتی از رد پای فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم».

ثالثاً: بیشتر روایاتی که در این خصوص آمده است دقیقاً با آیاتِ شریفه، منطبقند و اکثراً اسمی از جاندار شدن مجسمه نیاورده اند بلکه آمده است که: «مجسمه به صدا در آمد» و در بعضی از روایات، عبارتِ: «به حرکت درآمد» نیز ذکر شده است.

رابعاً: حتی اگر آن مجسمه جهت آزمایشِ قوم، به شکل گوساله ای زنده در آمده باشد، آیه ای که این مطلب را رد کند، در قرآن کریم وجود ندارد و آیه مورد استنادِ علامه عزیز یعنی آیه 88، تنها به ساختِ مجسمه، آن هم قبل از پاشیدنِ خاک اشاره دارد که پر مسلم است در آن موقع بی جان بوده است و روایات هم منکر آن نیستند.

خامساً: گوساله نامبرده چنان تأثیری داشت که همه را به ستایش وا داشت، طوری که اکثریتشان واقعاً فکر کردند که العیاذ بالله آن گوساله، ا … است، که این مطلب و این اثر بخشی از یک مجسمه ی معمولی بعید است. بنابراین روایاتِ مذکور در کمالِ صِحت و اعتبارند (والله اعلم).

در المیزان، ج 27، ص 312، از امام علی (ع):

وقتی موسی (ع) در رفتن به کوه طور از قوم خود پیش افتاد، سامری از زیورهای بنی اسرائیل در قالب گوساله شکلی بریخت، آنگاه آن قبضه (خاکی) که با خود داشت در جوف آن ریخت، ناگهان جسد گوساله ای شد که صدای گوساله داشت …

در تفسیر جامع، ج 4، ص 373تا375، از علی بن ابراهیم، از امام صادق (ع): (خلاصه حدیث)

خداوند به موسی (ع) وعده داد تا مدت سی روز تورات را نازل فرماید و چون بعد از سی

ص :321

روز نیامد، قوم گفتند موسی به ما دروغ گفت و ما را در بیابان سرگردان نمود پس خواستند هارون (ع) را به قتل برسانند. از طرفی سامری هیکل گوساله ای که شیطان از طلاهای قوم خود ساخته بود آورد و از خاکی که از قدمگاه مرکب حضرت جبرئیل (ع) آورده بود در دهان مجسمه ریخت که فوراً بر جسم گوساله مویی رویید و نوایی خارج شد و 70 هزار نفر از بنی اسرائیل به گوساله سجده کردند. از آن طرف ده روز گذشت و خدایتعالی یعنی شب دهم ذی الحجه الواح تورات را به موسی (ع) نازل کرد و به او وحی رسید که سامری قومت را گمراه نموده است. موسی (ع) عرض کرد: دانستم که سامری گوساله ساخته است ولی صدای گوساله را چه کسی در آورده است؟ خطاب آمد: چون بنی اسرائیل از پرستش من اعراض کردند، نخواستم مانع پندار و کردارشان شوم و صدای گوساله را من به قدرت خود ایجاد کردم که گمراهی آنها آشکار گردد.

☼ مؤلف:

این روایت، صحت گفته ی بنده حقیر را تأیید می کند که: «گوساله واقعاً صدا می داد و این امر خدایتعالی بود تا آنها را آزمایش کند» .

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 318، از امام صادق (ع):

موسی (ع) عرضه داشت پروردگارا! سامری گوساله را ساخت و صدای آن از چه کسی بود؟ خداوند فرمود: آن آزمایش و فتنه من بود و در این باره زیاد جستجو نکن.

در تفسیر المیزان، ج 27، ص 319، از مجمع، از امام صادق (ع): موسی (ع) تصمیم گرفت سامری را به قتل برساند، خدایش وحی فرستاد: او را مکش چون مردی با سخاوت است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 379، از برهان و بحار، از امام صادق (ع):

خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر آن که دو شیطان هم زمان آن پیغمبر بوده که او را آزار می دادند و پیروانش را گمراه می کردند. دو شیطان معاصر نوح (ع)، غنطیغوس و خرام – دو شیطان معاصر ابراهیم (ع)، کسیل و زرام – دو شیطان زمان موسی (ع) سامری و مرعقیس – دو شیطان معاصر عیسی (ع)، بولس و مریتون – دو شیطان معاصر پیامبر (ص)، حَبْتَرْ و زُرَیق بود. که کنایه از اولی و دومی است زیرا اولی در حیله مانند روباه بود و دومی چشمانی کبود داشت.

ص :322

☼ نکته:

سامری به واسطه مکالمات حضرت موسی (ع) با جبرئیل (ع) متوجه حضورِ جبرئیل در آن مکان شد نه اینکه جبرئیل (ع) را دیده باشد چون فقط رسول می تواند جبرئیل را ببیند.

قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً (97)

إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً (98)

کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً (99)

مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً (100)

خالِدینَ فیهِ وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلاً (101)

یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102)

یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103)

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَریقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ یَوْماً (104)

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً (105)

فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106)

لا تَری فیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)

یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108)

یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً (109)

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِهِ عِلْماً (110)

وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111)

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فیهِ مِنَ الْوَعیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً (113)

(موسی) گفت: برو، که بهره تو در زندگی دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویی «با من تماس نگیر!» و تو میعادی (از عذاب خدا) داری، که هرگز تخلف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش می کردی! و ببین ما آن را نخست می سوزانیم؛ سپس ذرات آن را به دریا می پاشیم! (97) معبود شما تنها خداوندی است که جز او معبودی نیست؛ و علم او همه چیز را فرا گرفته است! (98) این گونه بخشی از اخبار پیشین را برای تو بازگو می کنیم؛ و ما از نزد خود، ذکر (و قرآنی) به تو دادیم! (99) هر کس از آن روی گردان شود، روز قیامت بار سنگینی (از گناه و مسئولیت) بر دوش خواهد داشت! (100) در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند؛ و بد باری است برای آنها در روز قیامت! (101) همان روزی که در «صور» دمیده می شود؛ و مجرمان را با بدنهای کبود، در آن روز جمع می کنیم! (102) آنها آهسته با هم گفتگو می کنند؛ (بعضی می گویند: ) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقف کردید! (و نمی دانند چقدر طولانی بوده است!) (103) ما به آنچه آنها می گویند آگاهتریم، هنگامی که نیکوروش ترین آنها می گوید: «شما تنها یک روز درنگ کردید!» (104) و از تو درباره کوه ها سؤال می کنند؛ بگو: پروردگارم آنها را (متلاشی کرده) برباد می دهد! (105) سپس زمین را صاف و هموار و بی آب و گیاه رها می سازد (106) به گونه ای که در آن، هیچ پستی و بلندی نمی بینی! (107) در آن روز، همه از دعوت کننده الهی پیروی نموده و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگی از قبرها برمی خیزند)؛ و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع می شود؛ و جز صدای آهسته چیزی نمی شنوی! (108) در آن روز، شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضی است (109) آنچه را پیش رو دارند و آنچه را (در دنیا) پشت سرگذاشته اند می داند؛ ولی آنها به (علم) او احاطه ندارند! (110) و (در آن روز) همه چهره ها در برابر خداوند حی قیوم، خاضع می شود؛ و مأیوس (و زیانکار) است آن که بار ستمی بر دوش دارد! (111) (اما) آن کس که کارهای شایسته

ص :323

انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، نه از ظلمی می ترسد و نه از نقصان حقش (112) و این گونه آن را قرآنی عربی [= فصیح و گویا] نازل کردیم و انواع وعیدها (و انذارها) را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند؛ یا برای آنان تذکری پدید آورد! (113)

فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَیٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿114﴾ پس بلند مرتبه است خدا فرمانروای بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحی آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزای (114)

نکته 1: آیه شریفه می رساند که وقتی وحیِ قرآن به حضرت رسول (ص) نازل می شد، آنجناب قبلاً به آن وقوفِ کامل داشته اند.

نکته 2: در جای دیگر می فرماید: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (17) فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (18)= زبانت را به خواندن آن حرکت مده و عجله مکن. جمع آوری آن و خواندنش با ماست. پس وقتی آن را خواندیم تو با ما بخوان» (قیامت 18 و17 و16)

نکته 3: در تفسیر المیزان، ج 28، ص 20، آورده است: مفسرین در معنای آیه اختلاف کرده اند، بعضی گفته اند مراد به این آیه این است که در خواندن قرآن برای اصحاب عجله مکن. بعضی گفته اند مراد این است که از خدا قبل از آنکه به وحی چیزی حکم کند درخواست وحی مکن.

که در پاسخ باید گفت: اولاً: وجوه مزبور با لفظ آیه شریفه منطبق نیست.

ثانیاً: هر چند پیامبر (ص) به قرآن کریم واقف بوده است ولی قبل از نزول تدریجی آیات، آن را برای یارانش نخوانده است و نیز بارها حضرت رسول (ص) قبل از نزول وحی منتظر و متقاضی حکمی بوده است، مثلاً در جریان انتظار حضرت رسول (ص) برای تغییر قبله، یا انتظار دستور الهی در حکم جهاد و غیره … و این انتظارها دلیلی بر وقوف کامل حضرت (ص) به قرآن است، مثلاً در تغییر قبله می فرماید: «قد نری تقلَّبَ وجهک … » = «ما تو را دیدیم که رو در آسمان می چرخاندی پس به زودی تو را به سوی قبله ای بر می گردانیم که دوست می داری» (بقره 144). که مطمئناً اگر این درخواست، نابجا بود، پس از او نهی می شد، نه اینکه اجابت شود.

نکته 4: صاحب المیزان، ج 28، ص 19، آورده است: «جمله (و قل رب زدنی علما) می رساند که حضرت قبلاً به آیات الهی علم داشته و به عبارتی آن را می دانسته و قرآن قبلاً یکجا به

ص :324

وی نازل شده و حال که تدریجی به او نازل می شود به نکات بیشتری از علوم قرآن واقف می شود پس تأکیدی است بر این موضوع که علم حضرت نسبت به آیات الهی بهره ای بوده ولی باید به آن مقدار از علم اکتفا نکرده و از خدا علم جدید بخواهد» .

☼ مؤلف:

در اینجا یک سؤال پیش می آید و آن این است:

آیا پیامبر اکرم (ص) قبل از نزولِ تدریجی قرآن کریم، به طور کامل با علوم قرآنی آشنا نبوده و بعد از نزول تدریجیِ قرآن به تمام آن علوم وقوف پیدا کرده است؟

در پاسخ به این سؤال دو نظریه می تواند مطرح شود:

نظریه اول: نزول تدریجی قرآن جهت افزایش علوم الهی بر پیامبر (ص) بوده است. این نظریه مورد تأیید بسیاری از مفسرین، بخصوص اهلِ سنت و نیز صاحبِ تفسیر المیزان است.

نظریه دوم: پیامبر اکرم (ص) قبل و بعدِ نزولِ تدریجی قرآن، کاملاً به آن علوم وقوف داشته است. و نزول تدریجی قرآن کریم صرفاً برای سایر امت و به خاطر درک و فهم پایین آنها از نزول یکپارچگی قرآن کریم بوده است.

نظریه دوم صحیح تر است (والله اعلم)، برای توضیح بیشتر و علت تأیید این نظریه به ذیل آیه (شوری 52) و سوره قدر و بحث پایانی کتاب و آیات خلیفة الله و امامت و … مراجعه شود.

نکته 5: به استناد آیه شریفه می توان روایاتی را تأیید نمود که در آنها آمده است: «قرآن کریم دو بار بر قلب نازنین حضرت رسول (ص) نازل شده است، یکبار دفعتاً و یک جا و یکبار هم به صورت آیه، آیه و به تدریج در طی 23 سال بنا به موقعیت های زمانی نازل شده است» .

نکته 6: اگر به ذیل آیه 24 سوره کهف مراجعه کنید اکثر و به عبارتی همه ی مفسرین روایتی را نقل کرده اند بدین مضمون: «عده ای از حضرت رسول (ص) چهار سؤال درباره اصحاب کهف، حضرت خضر، ذوالقرنین و وقوع قیامت می پرسند و حضرت بدون گفتن «إِنْ شَاءَ اللَّه» می فرماید: «فردا جوابتان را می دهم» و چون «إِنْ شَاءَ اللَّه» نمی گوید تا 40 روز قطعِ وحی شده و مورد تمسخر قرار می گیرد» . که در برخورد با این روایت، اکثر مفسرین آن را تأیید کرده و عده

ص :325

ای فقط آن را نقل کرده اند و شاید عده ی قلیلی هم آن را رد کرده باشند. حال بنده حقیر از مفسرینی که روایت را تأیید می کنند می پرسم: «آیا به استناد همین آیه (طه114) پیامبر (ص) قبل از نزول وحی، به قرآن وقوف داشته است یا خیر؟» که در جواب باید بگویند: بلی. و سؤال دومم این است: «آیا 4 سؤال مطرح شده، جزءِ همین آیاتِ قرآنی که پیامبر (ص) قبلاً از آن آگاهی داشته، می باشند یا خیر؟» که در جواب باید بگویند: بلی. حال بنده از شما می پرسم چگونه پیامبر اکرم (ص) از جواب چهار سؤال مطرح شده اطلاع داشته است ولی تا 40 روز مورد تمسخر واقع شده است؟ حاشا و کلا از این تهمتها!!! بنابراین یا باید روایت مذکور را رد کرد و یا آن را به نحوی تفسیر نمود که معنای روایت، العیاذ بالله زیر سؤال بردن عصمت پیامبر (ص) نباشد.

متأسفانه برخی از مفسرین در تفسیر آیات الهی تنها به خود آیه استناد کرده و آیاتِ دیگرِ قرآن که در توضیح هم می باشند را به کار نمی برند در صورتی که قرآن کریم آیاتی محکم و متشابه دارد که باید متشابهات را به محکم آن ارجاع داد. و در ضمن آیات الهی توسط آیاتی دیگر تفسیر می شوند و نباید به استناد ظاهرِ یک آیه آن را تفسیر نمود. همچنانکه حضرت رسول (ص) می فرماید: هر کس آیه ای را به رأی و نظرِ خویش تفسیر کند آتشی از جهنم را برای خود مهیا کرده است. و نیز امام صادق (ع) می فرماید:

در تفسیر جامع، ج 1، ص 574، از عیاشی، از امام صادق (ع):

آیاتِ الهی دو بخش است:

1 - محکم 2 - متشابه. محکمات، آیاتی هستند که باید به آنها عمل کرد و متشابهات، آیاتی هستند که نباید به آنها عمل کرد ولی باید به آنها ایمان آورد.

(برای توضیح بیشتر به ذیلِ آیه 7 سوره آلِ عمران و بحثِ پایانی کتاب مراجعه شود).

نکته7: در اکثر و شاید همه ی تفاسیر از جمله: «المیزان، ج 28، ص 23» و یا «صافی، ج 4، ص 413» و غیره، روایتی از قول صاحبِ مجمع البیان به نقل از عایشه آورده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: «اگر روزی بر من بگذرد و در آن علمی زیاد نکنم که مرا به خدا نزدیک کند، خدا طلوعِ آن روز را برایم مبارک نکند».

ص :326

متأسفانه اکثر مفسرین این روایت را بدون هیچ گونه نقدی و با قُوّت آورده اند. اما اگر خواننده محترم به دقت به این روایت توجه فرماید، به جعلی بودنش پی خواهد برد. در رَد این روایت باید گفت: در این روایتِ جعلی دو اشکال وارد است:

1 - العیاذ بالله جهل به ساحتِ مقدسِ رسولِ اکرم (ص).

2 - العیاذ بالله نفرین کردنِ پیامبر اکرم (ص) به خودش.

بنابراین روایتِ مذکور، مخالف ِنصِ صریحِ آیاتِ الهی در خصوصِ عصمت مطلقه ی حضرت رسول (ص) و مردود می باشد (برای توضیح بیشتر به بحثِ پایانی کتاب مراجعه کنید).

توجه: صاحبِ المیزان، ج 28، ص 23، در ذیلِ این روایت آورده است: «این حدیث خالی از ضعف نیست چگونه نسبت به پیغمبر احتمال می رود که علیه خود نفرین کند آن هم در مسئله ای که اختیارِ آن به دست وی نیست و بعید نیست که از ناحیه نقل به معنا کردن در حدیث تحریفی شده باشد» .

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 22، از قمی:

رسول خدا (ص) همواره وقتی قرآن به او نازل می شد هنوز نزول یک آیه تمام نشده و معنا به آخر نرسیده بود شروع به خواندن آن آیه می فرمود، که خدایش از این کار نهی فرموده است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 414، از خصال، از حضرت رسول (ص):

فضیلتِ علم و دانش، نزد خداوند متعال، محبوب تر از عبادت است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 414، از خصالِ شیخ صدوق، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):

داناترین مردم کسانی هستند که علم و دانش افراد را به علم خود جمع کنند.

وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ﴿115﴾ و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم و[لی آن را] فراموش کرد و برای او عزمی [استوار] نیافتیم (115)

نکته 1: اینکه مقصود از آن عهد چه بوده اکثر مفسرین گفته اند: «پروردگار از آدم (ع) عهد و پیمان گرفت که نزدیک درخت معین نرود» . در این بین روایاتی نقل شده که در آنها تعبیری دیگر برای این عهد آمده است. مثلاً در تفسیر جامع، ج 4، ص 387و388، از کافی، از امام باقر (ع)

ص :327

روایت کرده که فرمود: «مراد از آن عهد، عهدی است که خداوند درباره محمد و آل محمد (ص) با آدم نمود و آدم (ع) عهد مزبور را فراموش نمود و بر پیمان خود استوار نماند» .

صاحب تفسیر المیزان، ج 28، ص 26، در ذیل آیه شریفه آورده است: و اما مقصود از آن عهد چه بوده به طوری که از داستان آنجناب در چند جای قرآن بر می آید عبارت بوده از نهی از خوردن درخت که در سوره اعراف آیه 19 چنین آمده: (لا تقربا هذه الشجرة).

☼ مؤلف:

برای حلِ مسئله و جمعِ روایاتِ فوق بایستی به دو مطلب اشاره کرد:

مطلب اول: خداوند متعال در آیه شریفه 172 اعراف معروف به آیه «ذر» می فرماید: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ … » . که به استناد این آیه شریفه، خداوند متعال از بنی بشر در خصوص توحید و بنا به روایات، از نبوتِ حضرتِ خاتم (ص) و ولایت اهل بیت (ع) عهد و پیمانی گرفته است.

مطلب دوم: در خصوص شجره ی ممنوعه می باشد که خداوند متعال در آیات ذیل به آن اشاره فرموده است:

1 - بقره 35: «وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة» = «به این درخت نزدیک نشوید»

2 - اعراف 19: «وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» = «به این درخت نزدیک نشوید»

3 - اعراف 20: «وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ» = «و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد، مگر بخاطر اینکه (اگر بخورید) فرشته یا جاودانه خواهید شد!»

4 - اعراف 22: «أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ» = «آیا شما را از آن درخت نهی نکردم؟»

5 - طه آیه 120: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی» = «پس شیطان او را وسوسه کرد گفت ای آدم آیا تو را به درخت جاودانگی و ملکی که زایل نمی شود راه نمایم» .

که در آیات فوق الذکر تنها به کلمه «شجره» و نزدیک نشدن به آن صحبت شده و اصلاً توضیحی در اینکه این شجره چیست؟ نیامده است. بنابراین مفسرین باز در آن اختلاف کرده اند و اکثراً گفته اند: «درخت گندم یا انگور» است ولی روایتی هم آمده است که، منظور از شجره،

ص :328

درخت نیست بلکه موضوع این است: «وقتی آدم (ع) در بهشت به سیر پرداخت به مکانی رسید که در آنجا به مقامات و منازل اهل بیت (ع) و خاتم پیامبران (ص) در پیشگاه خدا پی برد لذا از اینکه مقام و منزلتش کمتر از آنها بوده دچار رشکی در درون خود شد و این رشک جدای از حسادتی است که با عصمت تضاد دارد و تنها ترک اولی بوده است و بنابراین منظور از آن شجره همان رَشک بوده است» .

حال اگر این دو مطلب را در کنار هم قرار دهیم شاید بتوان گفت: «خداوند متعال از آدم عهد گرفت که به توحید و نبوت خاتم الانبیا (ص) و ولایت اهل بیت (ص) همواره ثابت قدم باشد و هیچ گاه نسبت به آنها کوچکترین رشکی نبرد ولی آدم (ع) بعد از دیدن منزلت خاتم الانبیا (ع) و اهل بیت (ع) دچار رشک شده و آن عهدی را که بسته بود، شکست» . (والله اعلم).

با این بیان، مقصود از عهد در آیه ی شریفه معلوم می شود. اما این نکته را نیز باید گفت: اینکه مقصود از عهد، نزدیک نشدن به درخت ممنوعه است جای اشکال نیست و همه بر این نظر متفقند، تنها فرق آن در نوع درختِ ممنوعه است که بیان شد.

البته شاید هم منظور از شجره هر دو مطلب یعنی هم «رشک» و هم «گندم» باشد ولی ترتیب آن دو «ترک اولی» ، طوری بوده که ابتدا رشک برده و بعد به واسطه همان رشک بوده که به درخت گندم تمایل پیدا کرده باشد (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 387و388، از کافی و برهان، از امام باقر (ع):

پروردگار از تمام پیغمبران عهد و پیمان گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و محمد (ص) پیغمبر من نیست؟ و علی (ع) امیرالمؤمنین نمی باشد؟ همه عرض کردند بلی همین طور است. پس از آن، از پیغمبران عهد دیگری گرفت. و فرمود: من پروردگار شما هستم و محمد (ص) خاتم و رسول من است و علی (ع) امیرالمؤمنین است و اوصیاء بعد از او والیان و خزانه داران علم من هستند و به وسیله مهدی (عج) یاریِ دینِ خود می کنم و از دشمنان خود انتقام می کشم. حضرت آدم (ع) فرموده ی پروردگار را نسبت به ولایت اوصیاء انکار نکرد ولی اقرار و

ص :329

اعتراف هم نکرد. پس آدم عزم استواری بر اقرار به ولایت نداشت و آنهایی که عزم راسخ داشتند، به میثاق خود وفادار بودند و به آن عهد اقرار داشتند فقط پنج نفر بودند (که اولوالعزم شده و عزم بر ولایت داشتند): نوح (ع) – ابراهیم (ع) – موسی (ع) – عیسی (ع) – پیغمبر خاتم (ص).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 391، از ابن بابویه و شیخ مفید و ابن شهر آشوب و از کافی، از امام باقر (ع):

مراد از آن عهد، عهدی است که خداوند درباره ی محمد و آل محمد با آدم نمود. آدم (ع) عهد مزبور را فراموش نمود و بر پیمان خود استوار نماند و نسبت به محمد و ائمه بعد از آن حضرت ترک عهد نمود. و فرمود: سبب آن که چند تن از پیغمبران را اولوالعزم گویند آن است که خداوند از آنها درباره ی محمد و اوصیاء او تا حضرت قائم (عج) از ایشان عهد و پیمان گرفت و آنها با عزمی راسخ به میثاق خود وفادار بودند و به آن عهد اقرار داشتند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 391، از کافی، از امام صادق (ع): هر کس به ائمه (ع) اعتقاد داشته باشد و از اوامر آنها پیروی و اطاعت نماید هرگز گمراه و بدعاقبت نمی شود.

نکته 2: در آیه شریفه کلمه «فَنَسِی» و عبارتِ «لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» مفرد آورده شده و تنها طرف مخاطب، حضرت آدم (ع) بوده است و نه حضرت حوّا (س). حال اگر به آیات بعدی هم دقت کنیم این موضوع تکرار می گردد مثل: «فَتَشْقی» (آیه117) و «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَی» (118) و «وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَی» (119) و «فَوَسوَسَ اِلَیه» (120) و «وعَصی» (121) و «ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَی» (122) در همه ی آنها وجه سخن تنها آدم (ع) بوده است و نیز اگر به کلمه «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ» (115) در همین آیه نگاه کنیم به این نتیجه می رسیم که عهدِ نام برده بر آدم (ع) نازل شد. چرا که وی پیامبر بوده و حوّا (س) پیامبر نبوده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که این عهد همان طور که در دو روایتِ فوق به آن اشاره شد عهدی بوده که تنها با انبیاء بسته شده و از بقیه بنی آدم ساقط بوده است. بنابراین خداوند متعال دو عهد گرفته است، عهد اول، عهدی عمومی از تمامی بنی بشر بوده که در آیه 172 اعراف آمده است و عهد دوم عهدی اختصاصی با انبیاء در خصوص نبوت حضرت خاتم (ص) و ولایت اهل بیت (ع)

ص :320

بوده است. حال ممکن است در اینجا عده ای اشکال کنند که در بعضی روایات عهد نام برده از بنی بشر به سه موضوعِ توحید، نبوت و امامت اشاره شده و با بیان گذشته ما تضاد داشته باشد.

در پاسخ می توان گفت: عهد سه گانه (توحید، نبوت و امامت) از تمام بنی بشر گرفته و سپس با توجه به عصمتِ انبیاء و انتظاری که از مقام آنها می رود و نیز از آن جایی که آنها نقشِ هادی و معلم را برای سایر مردم بر عهده دارند و خود همواره بایستی متعهدتر از بقیه باشند، لذا مجدداً تعهدی خاص به عهد نام برده از انبیاء گرفته شده باشد. (والله اعلم).

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی (116)

فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی (117)

إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْری (118)

وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فیها وَ لا تَضْحی (119)

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی (120)

فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی (121)

ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی (122)

قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی (123)

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی (124)

و به یاد آور هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سرباز زد (و سجده نکرد)! (116) پس گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بیرون کند؛ که به زحمت و رنج خواهی افتاد! (117) (اما تو در بهشت راحت هستی! و مزیتش) برای تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد (118) و در آن تشنه نمی شوی و حرارت آفتاب آزارت نمی دهد! (119) ولی شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «ای آدم! آیا می خواهی تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی بی زوال راهنمایی کنم؟!» (120) سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتیشان فرو ریخت) و عورتشان آشکار گشت و برای پوشاندن خود، از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند! (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و از پاداش او محروم شد! (121) سپس پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و هدایتش نمود (122) (خداوند) فرمود: هر دو از آن (بهشت) فرود آیید، در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود! ولی هرگاه هدایت من به سراغ شما آید، هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می شود و نه در رنج خواهد بود! (123) و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می کنیم! (124)

قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَیٰ وَقَدْ کُنتُ بَصِیرًا ﴿125﴾

می گوید پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم (125)

☼ نکته:

در این آیه شریفه خداوند متعال به کور محشور کردن منکرین اشاره می فرماید و

ص :331

حال آنکه در آیاتی دیگر به این اشاره دارد که مجرمین، صحنه های هول انگیز قیامت، قهر الهی و نامه اعمال خود را می بینند، مثلاً: در آیه شریفه: «اقرا کتابک» = «نامه ات را بخوان» (اسری 14) و یا: «إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا» = «روزی که مجرمین نزد پروردگار خود سرافکنده گشته و می گویند پروردگارا دیدیم و شنیدیم» (1).

در جمع این آیات ممکن است چند نظریه به شرح ذیل آورده شود:

1 - نظام حاکم بر آخرت غیر از دنیاست و مجرمین در قیامت هر آنچه از عذاب و آتش و تألم است را می بینند ولی نعمتها و آسایش اخروی را نمی بینند (2).

2 - مجرمین در روز قیامت اول بینا محشور می شوند بعد کور می گردند.

3 - اول بینا محشور شده بعد کور می شوند و در آخر باز بینا می شوند.

☼ مؤلف:

نظریه ی اول، یعنی نظریه ی صاحب المیزان با آیاتی از قرآن کریم تضاد دارد. مثلِ آیه ی شریفه: «وَنَادَی أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَینَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ» = «و اهل دوزخ بهشتیان را صدا کنند که ما را از آبهای گوارا و از نعمتهای بهشتی که خداوند روزی شما کرده است بهره مند سازید آنها پاسخ دهند که خداوند این آب و طعام را بر کفار حرام کرده است» (اعراف 50) و این درخواستِ آنها نشان از دیدن نعمتهای بهشتی است. و نیز با بعضی از روایات، که اهل جهنم نعمتهایی که به بهشتیان داده اند را دیده و قبطه می خورند، مخالف است. دو نظریه دیگر هم صحیح نمی باشند.

و اما به نظر حقیر در جمع این آیات شریفه شاید بتوان گفت: همان گونه که در ذیل آیه 99 اسرا آمده است، جسم اخروی با جسم دنیوی به جز از نظرِ شباهتِ ظاهری، در بقیه موارد کاملاً متفاوت است. مسئله رؤیت نیز به همین صورت، کاملاً فرق دارد و مراد از رؤیت، دیدن با چشم نیست، بلکه منظور بصیریت و باز شدن چشم قلبی است، همچنان که می فرماید: «وَ جَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» = «و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (فجر22)، که اشاره دارد بر این که در آنجا حجاب ها بر طرف می شود و انسان چشمی که قدرت دیدن ملائکه را

ص :332


1- الم سجده 12
2- نظر المیزان، ج 28، ص 36

دارد، پیدا می کند. و صد البته گنهکاران هم می توانند فرشتگان را ببینند چرا که آیه شریفه فجر عام است و شامل همه می شود. پس به استناد بسیاری از آیات از جمله (فجر22) و (اعراف 50) و … نمی توان رؤیت گنهکاران را رد کرد. از طرفی بصیرت، یک نوع نور و هدایت الهی است که در دیدن و رؤیت واقعیات به انسان کمک می کند، در عالم محشر و قیامت هم این نور الهی صرفاً بر مؤمنین نازل می شود ولی چون در محشر همه از جمله گنهکاران در کنار هم و برای حساب و کتاب جمع هستند، به واسطه این نور الهی که از اولیاءِ الهی ساطع می شود، گنهکاران هم می توانند ببینند، همچنان که می فرماید: «یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمَانِهِمْ» = «روزی که مردان و زنان با ایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت می کند» (حدید12) و «نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» (تحریم8). و می فرماید: «أَوَمَنْ کَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُینَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ» = «آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟» (1).

بنابراین و به استناد آیات شریفه فوق، فقط مؤمنین دارای این نورِ راهنما هستند ولی چون گنهکاران هم در آن زمان از آغازِ محشر در کنار مؤمنین هستند می توانند از نورِ آنها استفاده کرده و حقایقِ و عرصه محشر را رؤیت کنند اما بعد از آنکه از هم جدا شدند و بینشان فاصله افتاد دیگر قادر به رؤیتِ چیزی نیستند هم چنان که می فرماید: «یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَینَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ» = «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: «نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!» به آنها گفته می شود: «به پشت سر خود (به دنیا) بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیواری میان آنها زده می شود که دری دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب!» (2).

ص :333


1- انعام122
2- حدید13

مشابه این قضیه، در این دنیا هم صادق است و آن هم نعمتهای الهی است که خداوند سبحان این نعمتها را برای مؤمنین خلق فرموده است، اما کفار، به ناحق از آن سوءِ استفاده می کنند، همچنان که می فرماید: «قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» = «بگو این [نعمتها] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند» (1).

خلاصه کلام: کفار در همه حال کور و در ظلمتند چون فاقدِ این نورِ الهی اند و رؤیتی که در ابتدای محشر دارند صرفاً به واسطه انوار مؤمنین است، بعد از آنْ دیگر چیزی نمی بینند (والله اعلم).

قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی (126)

وَ کَذلِکَ نَجْزی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقی (127)

أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی (128)

می فرماید: «آن گونه که آیات من برای تو آمد و تو آنها را فراموش کردی؛ امروز نیز تو فراموش خواهی شد!» (126) و این گونه جزا می دهیم کسی را که اسراف کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد! و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است! (127) آیا برای هدایت آنان کافی نیست که بسیاری از نسلهای پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم و اینها در مسکنهای (ویران شده) آنان راه می روند! مسلماً در این امر، نشانه های روشنی برای خردمندان است (128)

وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی ﴿129﴾ و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته و موعدی معین مقرر نشده بود قطعاً [عذاب آنها] لازم می آمد (129)

☼ نکته:

جمله «وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» در 5 جای قرآن کریم تکرار شده است: (یونس 19) و (هود110) و (حم سجده= فصلت 45) و (شوری 14) و (طه129).

در این آیات شریفه به صراحت معلوم می شود که عذاب الهی بنا به دلایلی فعلاً مرتفع شده است و این که زمان این وعده کی خواهد بود؟ به تفصیل در ذیل آیه شریفه 58 اسرا آمده و نیز بحثی در خصوص گنهکار و جهنمی بودن اکثریت مردم در ذیل آیه شریفه 179 اعراف آمده است.

اما در اینجا هم باید گفت: (والله اعلم)

در اینکه منظور از این «کلمه» چیست؟ دو اختلاف وجود دارد:

1 - اکثرِ مفسرین از جمله صاحب تفسیر صافی، ج 4، ص 420، احتمال داده اند که مراد به کلمه در آیه شریفه وعده ی خاصی به این امت باشد که در خصوصِ این امت، عذاب تا روز رستاخیز و محشر کبرا تأخیر افتاده است.

ص :334


1- اعراف32

2 - صاحب المیزان، ج 28، ص 46، آورده است: «مراد به این کلمه همان قضایی است که هنگام هبوط آدم از بهشت به زمین راند و فرمود: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَی حِینٍ» = «برای شما در زمین جایگاهی است تا سر رسیدی معین» (اعراف 24) که به حکم این قضا مردم در برابر کفرشان بنا به اجل مسمایشان ایمن از عذاب استیصالند مگر آنکه رسولی به سویشان بیاید و قضاء الهی در بینشان اجرا شود. حالِ این امت هم حالِ سایر امتهاست که به خاطر وعده ای که در سابق از خدای تعالی گذشته است از عذاب استیصال ایمنند باقی می ماند قضاء بین آنان و پیغمبرشان که در خصوص این امت این قضاء تا مدتی تأخیر افتاده است» .

☼ مؤلف:

نظریه اول با توجه به بحثی که ان شاء الله در ذیل خواهیم آورد قطعاً مردود است. اما ظاهراً صاحب المیزان، اینکه عذاب این امت تا روز قیامت و محشرِ کبرا تأخیر افتاده باشد را بر خلاف ظاهر آیات محسوب کرده و آن را رد کرده است. و معتقد است که این عذاب به احترام حضرت رسول (ص) مدتی تأخیر افتاده است و مراد از این مدت، وقوع قیامت کبرا نیست بلکه زمانی قبل از رستاخیزِ کبرا است. که البته این نظریه کاملاً صحیح است، اما صاحبِ المیزان دلیلِ قاطعی نیاورده است که بتواند نظرش را ثابت کند.

حال توضیحی که بنده ی حقیر می توانم بدهم بدین شرح است: (والله اعلم)

اولاً: به استناد این آیات که می فرمایند: «وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ» = «و ما هرگز آبادی ها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند!» (1).

«مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یؤْمِنُونَ» = «تمام آبادیهایی که پیش از اینها هلاک کردیم هرگز ایمان نیاوردند؛ آیا اینها ایمان می آورند؟!» (2).

«وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ» = «ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند» (انفال33)، پس معلوم می شود که علتِ تأخیرِ عذابِ بر مردم دو چیز است:

1 - ایمان و استغفار و پرهیز از ظلم.

2 - وجودِ خلیفه و حجتِ خدا بر روی زمین.

ص :335


1- قصص59
2- أنبیاء6

بنابراین تا این جا معلوم شد که: منظور از کلمه در آیه شریفه، این دو مطلب است.

ثانیاً: به استناد این آیه که می فرماید: «وَإِن مَّن قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا کَانَ ذَلِک فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا» = «و هیچ شهری نیست مگر اینکه ما آن را قبل از روز رستاخیز به هلاکت می رسانیم یا آن را سخت عذاب می کنیم این [عقوبت] در کتاب [الهی] به قلم رفته است» (اسرا 58)، معلوم می شود که این عذاب قبل از قیامت به قطعیت واقع خواهد شد. به عبارتی این مهلت و این وعده تا محشر نیست و در همین دنیا پایان می پذیرد.

ثالثاً: در قرآن کریم چندین آیه وجود دارد که به مسئله «رجعت» اشاره دارند، از جمله: «وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یرْجِعُونَ» = «و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند؛) آنها هرگز باز نخواهند گشت!» (1).

«وَیوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ» = «روزی را که ما از هر امتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم؛ و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند!» (2).

که به استنادِ این آیات شریفه و روایات عدیده در خصوصِ «رجعت» ، معلوم می شود که این وعده و عذاب باید بعد از رجعت صورت گیرد.

حال با جمع کردنِ آیه موردِ بحث با این سه گروه آیه می توان گفت: در آخر الزمان و بعد از ظهورِ حضرت مهدی (عج) و بعد از رجعت، مجدد، کفر بر جهان غالب خواهد شد و به استنادِ روایات، این مدت40 روزِ آخر الزمان است، که این وعده تحقق خواهد یافت و عذاب الهی همه را فرا خواهد گرفت (والله اعلم). (بحثِ مفصل در سوره قیامت و ذیل آیه 58 اسرا آمده است).

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 57، از قمی:

عذاب بر آنان نازل می شد، لکن خدای تعالی آن را تا مدتی معین تأخیر انداخت.

در المیزان، ج 14، ص 284، در ذیل آیه 158 سوره انعام، از امام صادق (ع) روایتی بدین شرح آورده است:

همواره در روی زمین از ناحیه پروردگار حجتی که حلال و حرام خدا را بشناسد و به راه

ص :336


1- انبیاء95
2- نمل83

خدا دعوت کند بوده و خواهد بود و این رابطه ی بین خدا و خلق هیچ وقت در زمین قطع نمی شود مگر چهل روز مانده به قیامت که در آن چهل روز خداوند حجت خود را از زمین بر می دارد. در آن روزهاست که درِ توبه به روی گناهکاران بسته می شود و ایمان آوردن در آن ایام فایده ای ندارد، گناهکاران و کفاری که تا آن روز توبه نکرده و ایمان نیاورده اند از بدترین خلقند و کسانی هستند که قیامت بر آنها قیام می کند.

در کتاب موعود نامه، ص 262، از کمال الدین، ج 1، ص 229 و از محاسن، ص 236:

زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود، مگر 40 روز قبل از قیامت.

فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنآءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَیٰ ﴿130﴾ پس بر آنچه می گویند شکیبا باش و پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستایش پروردگارت [او را] تسبیح گوی و برخی از ساعات شب و حوالی روز را به نیایش بپرداز باشد که خشنود گردی (130)

آناء: جمع (اِ ن ی) و یا (اِ ن و) و به معنای وقت است.

نکته 1: در آیه شریفه منظور از «قبل طلوع شمس» ، صبح است و «قبل غروب» عصر، «آناء الیل» ، مغرب و عشاء می باشد. اما در معنای «اطراف النهار» مفسرین اختلاف کرده اند:

صاحب المیزان، ج 28، ص 48 تا 53، با اشاره به سه نقل، آورده است:

1 - عده ای معتقدند که مراد، نماز ظهر است و دلیل آورده اند که: «اگر روز را دو نیم نماییم ظهر در طرف آخر نیمه اول و طرف اول نیمه دوم قرار می گیرد» .

2 - عده ای معتقدند که مراد همان صبح و عصر است و دلیل آورده اند: «خداوند متعال صبح و عصر را دو بار تأکید کرده و عنایت بیشتری به این دو وقت فرموده است» .

3 - عده ای هم گفته اند: منظور از «اطراف» ، صبح و ظهر و عصر است.

صاحب المیزان، آورده است: «کلمه «اطراف» جمع است که به بیش از دو، اطلاق می گردد و به کمتر از سه عدد، اطلاق نمی شود در صورتی که این دو نظریه (اول) به کمتر از سه اشاره شده در

ص :337

اولی دو نیمه و در دومی صبح و عصر مراد شده است که هر دو نظریه کمتر از 3 بوده و منطقی نیست» . و همچنین آورده است: «مراد به اطراف نهار، ماقبل طلوع آفتاب و ماقبل از غروب آن است که چون دو وقت وسیع هستند و برای هر یک اجزایی است که هر جزء آن نسبت به ظهر یک طرف روز حساب می شود و صحیح است که این دو هنگام را چندین طرف برای روز به حساب آورد همچنانکه صحیح است دو طرف روز حسابش کرد. چون در عرف هم می بینیم همان طور که قبل از آفتاب را اول روز می نامند اوایل روز هم می نامند و این همان اعتباریست که گفتیم یک هنگام را به چند جزء تجزیه می کنند که کلمه قبل از آفتاب بر همه اش صادق است و همچنین قبل از غروب را هم آخر روز می نامند و هم اواخر روز» .

☼ مؤلف:

صاحب المیزان با رد کردن نظریه ی اول و سوم معتقد است که منظور از «اطراف النهار» صبح و عصر می باشد و نظریه دوم را قبول کرده است، اما توضیح گروه دوم را رد کرده است ولی توضیحی هم که خودش داده است چندان منطقی نمی باشد.

و اما توضیحی که بنده حقیر می توانم بدهم بدین شرح است: اگر مسیر خورشید را در روز دنبال کنیم به چهار نقطه می رسیم، طرفِ اول و دومِ آن در یک سمتِ روز و طرفِ سوم و چهارمِ آن در سمتِ دیگر روز است، بدین صورت که خورشید ابتدا شروع به اوج می کند که این، «طرفِ صبح و طلوعِ آفتاب» به حساب می آید. حال این اوج به نقطه انتهایِ خود در وسط روز می رسد که این هم «طرف دوم» است و بعد آغازِ اُفولِ خود را شروع می کند که این نیز «طرف سوم» می باشد و در نهایت، اُفولِ خود را در غروب می بیند که «طرف چهارم» می باشد. به عبارتی تمام روز به دو قسمت و هر قسمت نیز دو قسمت و دو طرف دارند که طرف دوم و سوم به هم متصل می باشند که نتیجه بحث، تأییدِ «نظریه سوم» یعنی «صبح و ظهر و عصر» می باشد (والله اعلم).

نکته 2: علاوه بر اختلافْ در مورد کلمه «اطراف النهار» مفسرین در معنای «تسبیح» نیز اختلاف دارند از جمله:

1 - عده ای معتقدند منظور نوافل است و به روایت ذیل استناد دارند:

در تفسیر صافی، ج 4، ص 421، از کافیِ شیخ کلینی، ج 3، ص 444، از امام باقر (ع):

ص :338

(اطراف النهار) یعنی نوافل در روز.

2 - عده ای معتقدند که مراد نمازهای واجب یومیه است. صاحب تفسیر مجمع البیان، ج 16، ذیل آیه، از «ابن عباس» آورده که می گوید: منظور از اطراف روز نیز، نیمروز است که در آن هنگام باید نماز ظهر را بجا آورد.

خلاصه کلام باید گفت: اولاً: در آیه شریفه به اتفاق نظرِ اکثرِ مفسرین اگر منظورْ فرایض باشند پس به چهار نماز صبح و عصر و مغرب و عشاء اشاره دارد و با اختلاف نظر مفسرین به پنج نماز یعنی ظهر هم اشاره دارد. ثانیاً: تسبیح هم فرایض و هم نوافل را در بر دارد (والله اعلم).

نکته 3: خداوند متعال در سوره هود آیه 114می فرماید: «اقم الصلاة طرفی النهار و زلفا مِنَ اللیل» که در آن به چهار نماز اشاره فرموده است. و در سوره اسرا آیه 78 می فرماید: «اقم الصلوة لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر» = «نماز به پا دار در زوال آفتاب، تا شب و هنگام فجر» ، که در آن به پنج نماز اشاره فرموده است. (برای توضیح بیشتر به تفسیر آیه 78 سوره اسرا و114 سوره هود مراجعه شود).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 394، از کافی، از امام باقر (ع):

مراد از «آناءَ الیل» نماز شب و «اطراف النهار» نافله نمازهای ظهر و عصر است. و نیز آمده است پیش از غروب و طلوع آفتاب ده مرتبه بگویید: «لا اله الا الله وحدهُ لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیءٍ قدیر»

در امالی شیخ صدوق، ص 1043، م95، از حضرت علی (ع):

هر کس، دو روزش مساوی باشد، زیان کار است و هر کس که امروزش، بدتر از دیروزش باشد، ملعون است و هر کس که زیادتی در نفسش نشناسد، او به نقصان نزدیک تر است و هر کس که به نقصان نزدیک تر باشد، مرگ برای او از زندگی بهتر است.

در امالی شیخ صدوق، ص 175، م23، از حضرت علی (ع):

کسی که فردا را جزوِ عمرش حساب کند، مرگ را به درستی نشناخته است.

ص :339

در امالی شیخ صدوق، ص 791، م75، از امام صادق (ع): زیاد سجده کن تا گناهت بریزد.

در امالی شیخ صدوق، ص 99، م13، از امام صادق (ع)، از حضرت رسول (ص): هر کس شبی10 آیه بخواند، از غافلان نیست.

50 آیه بخواند، جزءِ ذاکران است. 100 آیه بخواند، جزءِ عابدان است. 200 آیه بخواند، جزءِ خاشعان است. 300 آیه بخواند، جزءِ رستگاران است. 500 آیه بخواند، جزءِ مجتهدان است. 1000 آیه بخواند، برایش قنطاری نوشته شود. و قنطار، 50 هزار مثقالِ طلاست و هر مثقالی 24 قیراط است، که کمترینش مانند کوه احد است.

وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقی (131)

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی (132)

وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولی (133)

وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی (134)

و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادی، که به گروه هایی از آنان داده ایم، میفکن! اینها شکوفه های زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است! (131) خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمی خواهیم؛ (بلکه) ما به تو روزی می دهیم؛ و عاقبت نیک برای تقواست! (132) گفتند: چرا (پیامبر) معجزه و نشانه ای از سوی پروردگارش برای ما نمی آورد؟! (بگو: ) آیا خبرهای روشنی که در کتابهای (آسمانی) نخستین بوده، برای آنها نیامد؟! (133) اگر ما آنان را پیش از آن (که قرآن نازل شود) با عذابی هلاک می کردیم، (در قیامت) می گفتند: «پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و رسوا شویم! (134)

قُلْ کُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ اصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدیٰ ﴿135﴾

بگو: همه انتظار می برند، پس شما هم در انتظار باشید و به زودی خواهید دانست که یاران راه راست کیانند و چه کسی راه یافته است (135)

تربص: به معنای انتظار است.

☼ نکته:

مشابه آیه شریفه فوق، آیاتی است که می فرمایند:

«قُلْ … فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ» = «بگو … انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار می کشیم!» (1).

«قُلْ … تَرَبَّصُوا حَتَّی یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ » = «بگو … انتظار بکشید، که خداوند عذابش را نازل کند» (2).

«قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ» = «بگو: «انتظار بکشید، که من هم با شما انتظار می کشم» (3).

ص :340


1- توبه52
2- توبه24
3- طور31

☼ مؤلف:

آیاتِ شریفه ی فوق با کلمه «قل» شروع می شوند یعنی خدای سبحان مخاطبش را رسول ارجمندش قرار داده است و علتش هم آن است که این گروه که رسولِ خدا (ص) از جانبِ خدای سبحان باید با آنها صحبت کند کسانی هستند که در لجاجت و دشمنی با دین، حد را گذرانده اند و امیدی به برگشتشان نیست، لذا خدای سبحان هم، آنها را لایق ندانسته که مخاطبِ مستقیمش بفرماید، بر خلافِ مؤمنین که مستقیماً می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» (ممتحنه1) و حتی از گروه مردم عادی هم نیستند چرا که فرموده است: «یا أَیهَا النَّاسُ» (1).

حال اگر آیات فوق را با این آیات مقایسه کنیم: «قُلْ یا أَیهَا الْکَافِرُونَ» (کافرون1)، «قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا» (جمعه6)، «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ» (آل عمران98)، «قَالَ یا إِبْلِیسُ» (2).

و «یا أَیهَا النَّبِی» (ممتحنه12)، «یا إِبْرَاهِیمُ» (صافات104)، «یا نِسَاءَ النَّبِی» (احزاب30)، «یا مُوسَی» (قصص30)، «یا بَنِی آدَمَ» (اعراف35). به این مطلب می رسیم که خداوند سبحان هر کسی را لایقِ خطاب نفرموده اند. و نیز می توان فهمید که خداوند سبحان با شیطان هم در آن موقعی که سجده نکرد مستقیماً صحبت نفرموده، بلکه واسطه ای در بین بوده است. (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 1، ص 343، از تفسیر امام عسکری (ع)، در حدیثِ قدسی، از حضرت رسول (ص):

خدایتعالی می فرماید: ما هر که را بخواهیم مشمولِ رحمتِ خود کنیم، توفیقِ درکِ ولایتِ امیرالمؤمنین (ع) را به او عنایت می نماییم.

در نهج البلاغه، ص 673، ح207، از حضرت علی (ع): اگر بردبار نیستی، خود را به بردباری بنمای، زیرا اندک است کسی که خود را همانند مردمی کند و از جمله ی آنان به حساب نیاید.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 424، از کشف المحجه، ص 190، آورده است: به حضرتِ رسول (ص) عرض شد: یا رسول الله! ولی کیست؟ فرمود: در این زمان ولیِّ شما منم، بعد از من، وصیِّ من و بعد از وصیم، برای هر زمانی حجت های الهی است، که عبارتند از اوصیای پیامبران، تا نگویید مانندِ آن چه که گمراهانِ قبل از شما گفتند، آنان که پیامبرشان از آنان مفارقت کرده بود وقتی که می فرماید: «خدایا! چرا به ما رسولانی نفرستادی؟» و خداوند متعال هم جواب آنها را داد: «قل کل

ص :341


1- حج1
2- ص75

متربص» و علت گمراهیِ شان در این امر بود که می گفتند: ما نسبت به شناخت اوصیاء، تکلیفی نداریم تا زمانی که امامی علم خود را آشکار کند و معجزه ای ارائه نماید.

☼ مؤلف:

به استناد روایت فوق، کسانی که ولایت ائمه (ع) را نپذیرند هم مشمول آیه مورد بحث خواهند شد. و نپذیرفتنِ ولایت است که انسان را در حدِ شیطان سقوط می دهد، چرا که شیطان هم ولایت را نپذیرفت و جالب اینجاست، این گروه حتی فکر نمی کنند، گناهی کرده اند.

در کافی، ج 2، ص 272، از پیامبر (ص): به درستی که بنده اگر گناهی را مرتکب شود لکه سیاهی در دل او پدید می آید که اگر از گناه خود دل بکند و استغفار و توبه نماید دلش صاف می شود و اگر گناهی دیگر کرد با تکرار گناه لکه افزون تر می شود تا جایی که خانه قلب را سیاهی فرا می گیرد در این صورت است که دل، دیگر استعداد ندارد انوار ارزشهای معنوی را در خود تابش دهد و در این چیرگیِ گناه است که خداوند می فرماید: گناه بر دلهایشان چیره شده است.

در کافی، ج 2، ص 287، از رسول خدا (ص): بترسید از گناهانی که آن ها را کوچک شمارید که آن قابل آمرزش نیست سؤال شد: کوچک شمردن گناه چیست؟ پیامبر اسلام (ص) فرمود: شخصی گناهی را مرتکب می شود سپس می گوید خوشا به حال من اگر غیر از این، گناهی نداشته باشم.

در اصول کافی، ج 3، ص 395، از ام_ام ص_ادق (ع):

ب_ه خ_دا س_وگند که خدا هیچ طاعتی را با اصرار بر هر گناهی که باشد نپذیرد.

در بحارالانوار، ج 70، ص 356، از امام باقر (ع): هر گناهی که انجام می دهی آن را کوچک نشمار زیرا در قیامت آن را ناخوشایند خواهی یافت.

در وسائل الشیعه، ج 15، ص 313، از رسول خدا (ص): خداوند، غضبش را در بین گناهان مخفی کرده، پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید زیرا نمی دانید غضب خدا در کدام است.

در مستدرک الوسائل، ج 11، ص 329، از پیغمبر اکرم (ص):

ای ابوذر! به کوچک بودن گناه نگاه نکن و لکن نگاه کن که چه کسی را معصیت می کنی، ای ابوذر! همانا فرد به سبب گناه، محروم از رزقِ حلالش می شود.

ص :342

در بحارالانوار، ج 75، ص 176، از امام باقر (ع):

گناه باعث:

1 - تنگی و ناخوشایندی زندگی.

2 - سستی و بی حالی در عبادت.

3 - قساوت قلب و سنگدلی می شود، که هیچ ضربه و ضرری خطرناکتر و بیچاره کننده تر از سنگدلی نیست.

در وسائل الشیعه، ج 15، ص 312، از امیرالمؤمنین (ع):

چیزی که روز قیامت ضرر برساند، کوچک نیست.

در مستدرک الوسائل، ج 11، ص 349، از پیامبر خاتم (ص):

ای ابوذر! ممکن است انسان کار خوبی انجام دهد و دل به آن خوش دارد ولی گناهانِ کوچکی را هم مرتکب شده باشد که اصلاً آنها را به حساب نیاورده باشد و روز قیامت، خدا را از خودش به خاطر آن گناهان، ناراضی و غضبناک ببیند، پس باید هر گناهی را خطرناک دانست.

ای ابوذر! روح انسان با گناه، خیلی زود خراب و منقلب می شود.

در وسائل الشیعه، ج 15، ص 312، از رسول خدا (ص): هیچ کارِ بدی را کوچک نشمارید گرچه در نظرِ شما کوچک باشد و هیچ کارِ خوبی را زیاد ندانید گرچه در نظرتان زیاد باشد، زیرا هیچ گناهی، با توبه و استغفارِ واقعی، نابخشودنی نیست و هیچ گناهی با تکرار و اصرار، کوچک نیست.

در بحارالانوار، ج 69، ص 207، از امام صادق (ع):

یکی از نشانه های نفاق، کوچک شمردن گناهان است.

در نهج البلاغه، حکمت 46، از امام علی (ع): گناه و معصیتی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خودپسندی و تکبر وا دارد.

خلاصه آیات سوره طه:

2: ما قرآن را نازل نکردیم که خود را به رنج افکنی 3: هدف تذکر است.

4: تنزیل 5: الرحمن علی العرش استوی 6: آسمان و زمین 7: اگر بلند یا آهسته سخن گویی خدا بر نهان تر آگاه است.

8: اسماء الحسنی 9 تا 99: حدیث حضرت موسی (ع) ورودش به وادی طوی – معجزه عصا و ید بیضا – شرح صدر – همراهی هارون – تبلیغ فرعون – ایمان آوردن ساحران – غرق شدن فرعونیان – گوساله پرستی بنی اسرائیل 100 تا 114: قیامت 115: عهد آدم 116 تا 123: داستان آدم و هبوطش 124: هر کس از یاد من اعراض کند معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشور شود. 128: عبرت از هلاک گذشتگان 129: اگر نه این بود که کلمه پروردگار بر این کار سبقت یافته که این امت تا اجل مسمی به کیفر رسند همانا عذاب بر آنها لزوم می یافت. 130: پس صبر کن و تسبیح کن هر صبح و عصر - وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ … 131: هرگز به متاع ناچیز چشم آرزو مگشا 132: اهل بیت خود را به نماز و صبر امر کن – عاقبت نیکو با اهل تقواست 135: منتظر باشید که به زودی خواهید دانست راه سعادت و شقاوت را.

ص :343

21 سوره انبیاء

21 – سوره انبیا ء. (مکی است و 112 آیه دارد).

☼ نکته:

نام 17 تن از 27 پیامبری که در قرآن کریم یاد شده اند در این سوره آمده است لذا وجه تسمیه ی این سوره به انبیاء بدین خاطر است.

خلاصه مطالب: نزدیک بودن قیامت – غفلت مردم از آن – بحث نبوت و استهزاء مردم – داستان انبیاء و سخنی از موسی (ع) و هارون (ع) – سرگذشت ابراهیم (ع) و محاجه ی او و افتادنش در آتش- اسحاق (ع) – یعقوب (ع) – لوط (ع) – نوح (ع) – داوود (ع) – سلیمان (ع) – ایوب (ع) – اسماعیل (ع) – ادریس (ع) – ذوالکفل (ع) – ذوالنون (ع) – زکریا (ع) – یحیی (ع) و عیسی (ع) و ذکری از یوم الحساب.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (1)

ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (2)

لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3)

قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (4)

بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)

ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ (6)

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (7)

وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدینَ (8)

ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفینَ (9)

لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (10)

وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرینَ (11)

فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ (12)

لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ (13)

قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ (14)

فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصیداً خامِدینَ (15)

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ (16)

لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلینَ (17)

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (18)

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ (19)

حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالی که در غفلتند و روی گردانند! (1) هیچ یادآوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آنها نمی آید، مگر آنکه با بازی (و شوخی) به آن گوش می دهند! (2) این در حالی است که دلهایشان در لهو و بی خبری فرو رفته است! و ستمگران پنهانی نجوا کردند (و گفتند): آیا جز این است که او بشری همانند شماست؟! آیا به سراغ سحر می روید، با اینکه (چشم دارید و) می بینید؟! (3) (پیامبر) گفت: «پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمین، می داند؛ و او شنوا و

ص :344

داناست!» (4) آنها گفتند: «(آنچه محمد (ص) آورده وحی نیست؛) بلکه خوابهایی آشفته است! اصلا آن را بدروغ به خدا بسته؛ نه، بلکه او یک شاعر است! (اگر راست می گوید) باید معجزه ای برای ما بیاورد؛ همان گونه که پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند!» (5) تمام آبادیهایی که پیش از اینها هلاک کردیم (تقاضای معجزات گوناگون کردند، و خواسته آنان عملی شد، ولی) هرگز ایمان نیاوردند؛ آیا اینها ایمان می آورند؟! (6) ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی می کردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند و از جنس بشر!) اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید (7) آنان را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم! عمر جاویدان هم نداشتند! (8) سپس وعده ای را که به آنان داده بودیم، وفا کردیم! آنها و هر کس را که می خواستیم (از چنگ دشمنانشان) نجات دادیم؛ و مسرفان را هلاک نمودیم! (9) ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکر (و بیداری) شما در آن است! آیا نمی فهمید؟! (10) چه بسیار آبادیهای ستمگری را در هم شکستیم؛ و بعد از آنها، قوم دیگری روی کار آوردیم! (11) هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند! (12) (گفتیم: ) فرار نکنید؛ و به زندگی پر ناز و نعمت و به مسکنهای پر زرق و برقتان بازگردید! شاید (سائلان بیایند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم بازگردانید)! (13) گفتند: «ای وای بر ما! به یقین ما ستمگر بودیم!» (14) و همچنان این سخن را تکرار می کردند، تا آنها را درو کرده و خاموش ساختیم! (15) ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست از روی بازی نیافریدیم! (16) (بفرض محال) اگر می خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی متناسب خود انتخاب می کردیم! (17) بلکه ما حق را بر سر باطل می کوبیم تا آن را هلاک سازد؛ و این گونه، باطل محو و نابود می شود! اما وای بر شما از توصیفی که (درباره خدا و هدف آفرینش)می کنید! (18) از آن اوست آنان که در آسمانها و زمینند! و آنها که نزد اویند [= فرشتگان] هیچ گاه از عبادتش استکبار نمی ورزند و هرگز خسته نمی شوند (19)

یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ ﴿20﴾

(فرشتگان) شبانه روز بی آنکه سستی ورزند نیایش می کنند (20)

☼ مؤلف:

در تفسیر صافی، ج 4، ص 433 و نیز در اکثر تفاسیر، روایتی از امام صادق (ع) آورده اند، بدین شرح: «هر موجود زنده ای ناگزیر می خوابد و فرشتگان هم می خوابند و لذا مراد از جمله «لا یفترون» تنفس فرشتگان است که تسبیح محسوب می شود» . در صورتی که در نهج البلاغه، خطبه1، ص 35، حضرت علی (ع) در وصف ملائکه فرموده است: «خدای را تسبیح می گویند و دچار خستگی نمی شوند و دیدگانشان را خواب نمی گیرد و عقلشان دچار سهو و فراموشی نمی شود، بدنهایشان سست و ناتوان نگشته و غفلت و نسیان عارضشان نمی شود».

بنابراین به استناد کلام گوهر بار حضرت علی (ع) روایت اول که معتقد به خواب فرشتگان است مردود است. از آن گذشته صراحتِ آیه شریفه در عدم سستی فرشتگان و تسبیح دائمی آنهاست، نه خواب و چرت و کسالت. پس باید گفت: «روایت اول صحیح نیست» (والله اعلم).

ص :345

صاحب المیزان، ج 28، ص 118، آورده است: «روایت اول به خاطر نداشتن سند قابل قبول نیست» .

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ (21)

لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (22)

لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ (23)

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (24)

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (25)

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ (26)

لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ (27)

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ (28)

وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ (29)

آیا آنها خدایانی از زمین برگزیدند که (خلق می کنند و) منتشر می سازند؟! (21) اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگری بود، فاسد می شدند (و نظام جهان به هم می خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آنها می کنند! (22) هیچ کس نمی تواند بر کار او خرده بگیرد؛ ولی در کارهای آنها، جای سؤال و ایراد است! (23) آیا آنها معبودانی جز خدا برگزیدند؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید! این سخن کسانی است که با من هستند و سخن کسانی [= پیامبرانی] است که پیش از من بودند!» اما بیشتر آنها حق را نمی دانند؛ و به همین دلیل (از آن) روی گردانند (24) ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست؛ پس تنها مرا پرستش کنید» (25) آنها گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است» ! او منزه است (از این عیب و نقص)؛ آنها [= فرشتگان] بندگان شایسته اویند (26) هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند؛ و (پیوسته) به فرمان او عمل می کنند (27) او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را می داند؛ و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمی کنند؛ و از ترس او بیمناکند (28) و هر کس از آنها بگوید: «من جز خدا، معبودی دیگرم» ، کیفر او را جهنم می دهیم! و ستمگران را این گونه کیفر خواهیم داد (29)

أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ آیا کسانی که کفر ورزیدند ندانستند که آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم آیا [باز هم] ایمان نمی آورند (30)

«رتق» : به معنای به هم چسباندن دو چیز است.

«فتق» : به معنای جدا سازی دو چیز متصل به هم است.

☼ نکته:

خداوند متعال مشابه این آیه شریفه را در جای دیگر هم آورده و فرموده است: «وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ» = «خداوند هر جنبنده را از آب آفرید» (1).

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 120، از احتجاج، از امام باقر (ع):

ص :346


1- نور 45

آسمان رتق بود یعنی باران نمی بارید و زمین رتق بود یعنی گیاه نمی رویید خداوند آسمان را فتق کرد یعنی باران را از آن فرو فرستاد و زمین را فتق کرد یعنی گیاهان را از او رویانید.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 441، از کلینی کافی، از امام صادق (ع): طعمِ آب، طعمِ زندگی است.

در نهج البلاغه، ص 655، ح128، از حضرت علی (ع): در آغازِ سرما (در برابر بادِ پاییزی) خود را بپوشانید و در پایانِ سرما (در برابر بادِ بهاری) آن را دریابید، زیرا با بدن ها همان می کند که با برگِ درختان خواهد کرد: آغازش می سوزاند و پایانش می رویاند. (شبیه این روایت از حضرت رسول (ص) نیز آمده که شاعر آن را به صورت شعر درآورده است:

گفت پیغمبر زِ سرمای بهار

تن مپوشانید یاران! زینهار

زآنکه با جانِ شما آن می کند کان بهارانْ با درختان می کند

لیک بگریزید از بردِ خزان

کان کند کو کرد با باغ و رزان ).

توجه: آیات شریفه 48 تا 91 به اسامی 17 نفر از انبیاء و حضرت مریم (س) اشاره فرموده است که ترتیب آن اسامی بدین صورت می باشد: موسی – هارون – ابراهیم – اسحاق – یعقوب – لوط – نوح – داوود – سلیمان – ایوب – اسماعیل – ادریس – ذوالکفل – ذاالنون (به معنای صاحب ماهی که همان یونس است)- زکریا – یحیی – مریم و عیسی علیهم السلام . که در آیات 51 تا 71 به داستان شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم (ع) و نجاتش از آتش اشاره دارد و نیز در آیه شریفه 91، اسم حضرت مریم (س) و عیسی (ع) به صراحت نیامده، بلکه فرموده است: «آن زنِ عفیف و پسرش» .

وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فیها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (31)

وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ (32)

وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (33)

وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ (34)

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (35)

وَ إِذا رَآکَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ (36)

خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُریکُمْ آیاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ (37)

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ

ص :347

کُنْتُمْ صادِقینَ (38)

لَوْ یَعْلَمُ الَّذینَ کَفَرُوا حینَ لا یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (39)

بَلْ تَأْتیهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا یَسْتَطیعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (40)

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (41)

قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ (42)

أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا یُصْحَبُونَ (43)

بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّی طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ (44)

قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ (45)

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ (46)

وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ (47)

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقینَ (48)

الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ (49)

وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (50)

وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمینَ (51)

إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثیلُ الَّتی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ (52)

قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدینَ (53)

قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فی ضَلالٍ مُبینٍ (54)

قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبینَ (55)

قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ (56)

وَ تَاللَّهِ لَأَکیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرینَ (57)

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ (58)

قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمینَ (59)

قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ (60)

قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ (61)

قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهیمُ (62)

و در زمین، کوه های ثابت و پابرجایی قرار دادیم، مبادا آنها را بلرزاند! و در آن، دره ها و راه هایی قرار دادیم تا هدایت شوند! (31) و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم؛ ولی آنها از آیات آن روی گردانند (32) او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید؛ هر یک در مداری در حرکتند! (33) پیش از تو (نیز) برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم؛ (وانگهی آنها که انتظار مرگ تو را می کشند، ) آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند بود؟! (34) هر انسانی طعم مرگ را می چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می کنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده می شوید! (35) هنگامی که کافران تو را می بینند، کاری جز استهزا کردن تو ندارند؛ (و می گویند: ) آیا این همان کسی است که سخن از خدایان شما می گوید؟! در حالی که خودشان ذکر خداوند رحمان را انکار می کنند (36) (آری، ) انسان از عجله آفریده شده؛ ولی عجله نکنید؛ به زودی آیاتم را به شما نشان خواهم داد! (37) آنها می گویند: «اگر راست میگویید، این وعده (قیامت) کی فرا می رسد؟!» (38) ولی اگر کافران می دانستند زمانی که (فرا می رسد) نمی توانند شعله های آتش را از صورت و از پشتهای خود دور کنند و هیچ کس آنان را یاری نمی کند (این قدر درباره قیامت شتاب نمی کردند)! (39) (آری، این مجازات الهی) بطور ناگهانی به سراغشان می آید و مبهوتشان می کند؛ آنچنان که توانایی دفع آن را ندارند و به آنها مهلت داده نمی شود! (40) (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش، ) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند؛ اما سرانجام، آنچه را استهزا می کردند دامان مسخره کنندگان را گرفت (و مجازات الهی آنها را در هم کوبید)! (41) بگو: «چه کسی شما را در شب و روز از (مجازات)

ص :348

خداوند بخشنده نگاه می دارد؟!» ولی آنان از یاد پروردگارشان روی گردانند! (42) آیا آنها خدایانی دارند که می توانند در برابر ما از آنان دفاع کنند؟! (این خدایان ساختگی، حتی) نمی توانند خودشان را یاری دهند (تا چه رسد به دیگران)؛ و نه از ناحیه ما با نیرویی یاری می شوند! (43) ما آنها و پدرانشان را (از نعمتها) بهره مند ساختیم، تا آنجا که عمر طولانی پیدا کردند (و مایه غرور و طغیانشان شد)؛ آیا نمی بینند که ما پیوسته به سراغ زمین آمده و از آن (و اهلش) می کاهیم؟! آیا آنها غالبند (یا ما)؟! (44) بگو: «من تنها بوسیله وحی شما را انذار می کنم!» ولی آنها که گوشهایشان کر است، هنگامی که انذار می شوند، سخنان را نمی شنوند! (45) اگر کمترین عذاب پروردگارت به آنان برسد، فریادشان بلند می شود که: «ای وای بر ما! ما همگی ستمگر بودیم!» (46) ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم؛ پس به هیچ کس کمترین ستمی نمی شود؛ و اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل (کار نیک و بدی) باشد، ما آن را حاضر می کنیم؛ و کافی است که ما حساب کننده باشیم! (47) ما به موسی و هارون، «فرقان» [= وسیله جدا کردن حق از باطل] و نور و آنچه مایه یادآوری برای پرهیزگاران است، دادیم (48) همانان که از پروردگارشان در نهان می ترسند و از قیامت بیم دارند! (49) و این (قرآن) ذکر مبارکی است که (بر شما) نازل کردیم؛ آیا شما آن را انکار می کنید؟! (50) ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم؛ و از (شایستگی) او آگاه بودیم (51) آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «این مجسمه های بی روح چیست که شما همواره آنها را پرستش می کنید؟!» (52) گفتند: «ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت می کنند» (53) گفت: «مسلما هم شما و هم پدرانتان، در گمراهی آشکاری بوده اید!» (54) گفتند: «آیا مطلب حقی برای ما آورده ای، یا شوخی می کنی؟!» (55) گفت: (کاملاً حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را ایجاد کرده؛ و من بر این امر، از گواهانم! (56) و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه ای برای نابودی بتهایتان می کشم! (57) سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه آنها - جز بت بزرگشان- را قطعه قطعه کرد؛ شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو کند)! (58) (هنگامی که منظره بتها را دیدند) گفتند: «هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعاً از ستمگران است (و باید کیفر سخت ببیند)!» (59) (گروهی) گفتند: «شنیدیم نوجوانی از (مخالفت با) بتها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند» (60) (جمعیت) گفتند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهند!» (61) (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کرده ای، ای ابراهیم؟!» (62)

قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ ﴿63﴾

گفت [نه] بلکه آن را این بزرگترشان کرده است اگر سخن می گویند از آنها بپرسید (63)

☼ مؤلف:

درآیه شریفه، کلامِ حضرت ابراهیم (ع) دروغ نیست، بلکه آن حضرت به طرز زیرکانه ای، جمله را شرطی بیان فرموده است، بدین صورت که: «اگر بت بزرگ سخن بگوید، آن عمل را انجام داده و چون بت، سخن نمی گوید پس این کار را نکرده و خودش این کار را کرده است» .

و با این استدلالِ زیرکانه و بی نظیرش می خواست به آنها ثابت کند، بتها جامداتی ناتوان هستند که لایق ستایش نمی باشند.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 451، از عیون اخبار الرضا، از امام رضا (ع): ابراهیم (ع) گفت: «اگر سخن

ص :349

بگویند، پس بزرگشان این کار را انجام داده است» ، یعنی: «اگر سخن نگویند بزرگشان کاری نکرده است» پس آنها سخن نگفتند و ابراهیم (ع) هم دروغ نگفت.

فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (64)

ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ (65)

قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ (66)

أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67)

قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ (68)

آنها به وجدان خویش بازگشتند؛ و (به خود) گفتند: «حقا که شما ستمگرید!» (64) سپس بر سرهایشان واژگونه شدند؛ (و حکم وجدان را بکلی فراموش کردند و گفتند: ) تو می دانی که اینها سخن نمی گویند! (65) (ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد و نه زیانی به شما می رساند! (نه امیدی به سودشان دارید و نه ترسی از زیانشان!) (66) اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید! آیا اندیشه نمی کنید (و عقل ندارید)؟! (67) گفتند: «او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است!» (68)

قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی إِبْرَاهِیمَ ﴿69﴾

گفتیم ای آتش برای ابراهیم سرد و بی آسیب باش (69)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 456، از قمی، از امام صادق (ع): هنگامی که به آتش وحی شد سرد و سلامت باشد مدت سه روز در تمام دنیا آتش اثر خود را از دست داد و روشن نشد.

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 155، از علل، از امام صادق (ع): وقتی ابراهیم (ع) به آتش افتاد جبرئیل در هوا او را دیدار نمود و گفت: آیا حاجتی داری؟ فرمود: به تو نه.

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 156، از درمنثور، از حضرت علی (ع): آن چنان سرد شد که سرما او را آزار داد تا وقتی که خطاب شد «سلاماً» که از شدت آن کاسته شد و مطبوع و بی آزار گشت.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 453، از احتجاج طبرسی، از امام صادق (ع)، از پیامبر اکرم (ص):

وقتی ابراهیم (ع) در آتش افتاد عرض کرد: «اللهم انی اسألک بحقِ محمدٍ وآلِ محمد لما اَنجیتنی منها= خدا یا از تو می خواهم به حق محمد وآلش مرا نجات دهی. پس آتش خنک شد» .

وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ (70)

وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَی الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ (71)

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ (72)

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ (73)

وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتی

ص :350

کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقینَ (74)

وَ أَدْخَلْناهُ فی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ (75)

وَ نُوحاً إِذْ نادی مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ (76)

وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ (77)

آنها می خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند؛ ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم! (70) و او و لوط را به سرزمین (شام) -که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم- نجات دادیم! (71) و اسحاق و علاوه بر او، یعقوب را به وی بخشیدیم؛ و همه آنان را مردانی صالح قرار دادیم! (72) و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می کردند؛ و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم؛ و تنها ما را عبادت می کردند (73) و لوط را (به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم؛ و از شهری که اعمال زشت و کثیف انجام می دادند، رهایی بخشیدیم؛ چرا که آنها مردم بد و فاسقی بودند! (74) و او را در رحمت خود داخل کردیم؛ و او از صالحان بود (75) و نوح را (به یاد آور) هنگامی که پیش از آن (پروردگار را) خواند! ما دعای او را مستجاب کردیم؛ و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم (76) و او را در برابر جمعیتی که آیات ما را تکذیب کرده بودند یاری دادیم؛ چرا که قوم بدی بودند؛ از این رو همه آنها را غرق کردیم! (77)

وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ ﴿78﴾ و داوود و سلیمان را [یاد کن] هنگامی که درباره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند داوری می کردند و [ما] شاهد داوری آنان بودیم (78)

«حرث» : به معنای زراعت و نیز به معنای باغ انگور است.

«نفش» : به معنای چراندن حیوانات در شب است.

«داستانِ دو متخاصم» : دو مرد، حضور حضرت داوود (ع) آمدند، یکی صاحب زرع و کشت و دیگری صاحب گوسفند بود. صاحبِ زرع گفت: «گوسفندان این مرد، شبانه وارد مزرعه و کشت من شدند و تمام زراعت را تباه کردند» . حضرت داوود (ع) دستور داد خسارات وارده را قیمت کنند و به همان مقدار، از گوسفندان گرفت و به صاحب زرع تسلیم کرد. ولی حضرت سلیمان (ع) به پدرش گفت: «اگر من حاکم بودم، گوسفندان را به صاحب زرع می دادم تا از شیر آنها استفاده کند و منافع دیگر ببرد. و زرع را به صاحبِ گوسفند واگذار می نمودم، تا به کشت و زراعت مشغول شود. وقتی زراعت آن به حد اول رسید که گوسفندان چرا کرده بودند، در آن هنگام زرع را به صاحب زرع و گوسفندان را به صاحب گوسفند تسلیم می کردم» .

نکته 1: با توجه به اینکه داوود و سلیمان (ع) دو نفر بودند و ضمیر جمع به آنها بر نمی گردد پس ضمیر

ص :351

جمع در کلمه ی «لحکمهم» به چه کسانی بر می گردد؟

در پاسخ به این سؤال، صاحب المیزان، ج 28، ص 159، آورده است:

«ضمیر جمع در آیه شریفه به انبیاء برمی گردد» . و نیز آورده است: «نظر بعضی از مفسرین که معتقدند ضمیر نام برده به داوود و سلیمان (ع) و صاحبان دعوا برمی گردد و نیز آنهایی که گفته اند به داوود و سلیمان (ع) بر می گردد برای اینکه دو نفر هم جمعند، صحیح نیست» .

نکته 2: در تفسیر المیزان (ج28، ص 159و160) آمده است: «اگر سلیمان در این قضیه مداخله ای داشته حتماً به اذن پدرش و به خاطر علتی بوده که ممکن است علتش این بوده باشد که به اجتماع بفهماند فرزندش لیاقت جانشینی او را دارد و گرنه معلوم است که در یک واقعه معنا ندارد دو تا حاکم حکم کنند و حکم هر یک مستقل از دیگری هم باشد. و معنای عبارت «اذ یحکمان» این است که درباره ی آن پیش آمد مشورت می کردند و یا مناظره و بحث می نمودند نه اینکه هر دو حکم صادر کنند و حکم سلیمان و داوود (ع) حکم واحدی بوده که در کیفیت اجزا اش اختلاف شده و حکم سلیمان (ع) سبک تر و سازگارتر بوده است. و بعید هم نیست که حکم مسئله این بوده که صاحب گوسفندان آنچه را که از زراعت تلف شده ضامن است و این ضمان از نظر قیمت با قیمت گوسفندان برابری می کرده، لذا داوود (ع) حکم کرده که خود رقبه گوسفندان را به غرامت بدهد و سلیمان (ع) حکم آسانتری داد و آن این بود که صاحب زراعت به جای استیفاء منافع زمینش که نمی تواند بکند، آن منافع را از گوسفندان طرف استیفا کند و آن نیز از نظر قیمت تقریباً با حکم داوود (ع) برابر است، برای آنکه منفعت یک ساله ی گوسفند را اگر در نظر بگیریم تقریباً برابر با قیمت خود آن گوسفند خواهد بود» .

نکته 3: در خصوص قضاوت حضرت داوود و سلیمان (ع)، این اشکال به ذهن می رسد که آن دو بزرگوار در قضاوتشان اختلاف داشته اند. که عده ای از جمله (صاحب صافی، ج 4، ص 459، با استناد به روایتی از کافی)، برای رفع این اشکال گفته اند: «خداوند به پیغمبرانی که پیش از داوود (ع) بودند، می فرمود: هر زراعتی را گوسفندان در شب فاسد کنند، باید از صاحبش

ص :352

گرفت و به صاحب زرع به عنوان غرامت تسلیم کرد. داوود (ع) مطابق وحی گذشتگان قضاوت کرد. و به سلیمان (ع) وحی شد هر زراعتی را گوسفندان در شب تباه کنند، استفاده آنها از زاد و ولد و شیر و پشم به صاحب زراعت تعلق دارد» . به عبارتی با این وحی، حکم اول منسوخ گردید.

در پاسخ به این گروه بایدگفت:

اولاً: نسخِ حکم، دالِ بر رد کردن آن حکم است و این بر خلاف آیه ی شریفه است چرا که در آیه می فرماید: «وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ= و شاهد داوری آنان بودیم» و این عبارت نشان می دهد که حکم آنها مورد تأیید خدایتعالی و خالی از اشتباه و حکمی واحد بود. و توضیحی که صاحب المیزان در این خصوص آورده کاملاً صحیح است. ثانیاً: از ساحت مقدس خدایتعالی بعید است که همزمان دو پیامبر را با دو حکم متضاد که باعث تفرقه شود مبعوث فرماید (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 169، از قمی، از امام صادق (ع):

زراعت مورد بحث در آیه، زراعت انگور بوده که گوسفندان آن را چریدند، آنگاه حکم سلیمان (ع) را ذکر کرده، پس فرمود: حکم داوود (ع) هم چنین بود، چیزی که هست خواست به بنی اسرائیل بفهماند که سلیمان(ع) وصی بعد از اوست و گرنه با هم اختلافی در حکم نداشتند زیرا اگر اختلاف می داشتند، می فرمود: «وَکُنَّا لِحُکْمِهِماْ شَاهِدِینَ= و ما به حکم آن دو، شاهد بودیم» .

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 168، از کافی، از امام صادق (ع):

نفش (آسیب زدن گوسفندان به زراعت) جز در شب نیست و صاحب زراعت باید زرع خود را در روز محافظت کند نه در شب. همچنانکه صاحب حیوان باید حیوان خود را در شب حفظ کند نه روز، چون در روز چوپانان آنها را می چرانند و سیر می کنند، پس اگر در روز زرعِ کسی را فاسد کند چیزی بر او نیست زیرا صاحب زرع باید زراعت خود را حفظ کند و صاحب حیوان باید حیوان خود را در شب ضبط کند چون صاحب زرع زراعتش را رها می کند، پس اگر در شب چیزی از زراعت مردم را فاسد کرد ضامن است و لذا در آیه، کلمه (نفش) به کار رفته است.

نکته 4: در تفسیر جامع، ج 4، ص 440، آمده است: «عامه ی اصحاب اجتهاد گفته اند: حکم

ص :353

حضرت سلیمان به اجتهاد خودش بوده است» . و در جواب ِ عامه، صاحب جامع آورده است: «سلیمان و داوود (ع) حکم به اجتهاد نکردند بلکه به هر دوی آنها وحی می رسید» .

☼ مؤلف:

گروهی که معتقد به اجتهاد شخصی حضرت سلیمان (ع) در این قضیه هستند شاید دلیلشان این باشد: اولاً: درآن زمان حضرت سلیمان (ع) در سنین خردسالی بود و هنوز به مقام رسالت نرسیده بود تا بر او وحی نازل شود. ثانیاً: درست است که پیامبران دائماً از طریق وحی با حضرت حقتعالی در ارتباطند، ولی این دلیل نمی شود که آنها نتوانند حکم به اجتهاد کنند و اگر قرار باشد همه اعمالشان بی اختیاری باشد، دیگر ارزشی ندارد، بلکه انبیاء این لیاقت و شایستگی و درایت را از جانب خدایتعالی به صورت طولی دارا هستند. دلیل این گفته هم برخی از ترک اولاهایی است که از برخی انبیاء رخ داده است (والله اعلم).

نکته5: اولین کسی که زره ساخت داوود (ع) بود که خداوند سبحان آهن را بر دست او نرم کرد و او به آتش جهت نرم کردن آهن نیازی نداشت. و آیه80 به صنعت زره سازی او اشاره دارد.

فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلینَ (79)

وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ (80)

وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلی الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْ ءٍ عالِمینَ (81)

وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظینَ (82)

ما (حکم واقعی) آن را به سلیمان فهماندیم؛ و به هر یک از آنان (شایستگی) داوری و علم فراوانی دادیم؛ و کوه ها و پرندگان را با داوود مسخر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) می گفتند؛ و ما این کار را انجام دادیم! (79) و ساختن زره را بخاطر شما به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند؛ آیا شکرگزار (این نعمتهای خدا) هستید؟ (80) و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوی سرزمینی که آن را پربرکت کرده بودیم جریان می یافت؛ و ما از همه چیز آگاه بوده ایم (81) و گروهی از شیاطین (را نیز مسخر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غواصی می کردند؛ و کارهایی غیر از این (نیز) برای او انجام می دادند؛ و ما آنها را (از سرکشی) حفظ می کردیم! (82)

وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿83﴾

و ایوب را [یاد کن] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویی مهربانترین مهربانان (83)

در تفسیر جامع، ج 4، ص 440 - 460، ذیل آیه آورده است: حضرت ایوب (ع) از اهالی روم و فرزند

ص :354

روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم (ع) می باشد. مادرش از فرزند زادگان لوط است. در شهر حابیه نزدیک دمشق متولد شد. همسرش دختر افراییم بن یوسف از شاخص ترین زنان عصرش بود که از او 14 فرزند، 7 پسر و 7 دختر به وجود آمد. وی دارای ثروت فراوان بود. شیطان هر چه کرد نتوانست او را وسوسه کند و بر آن حضرت حسد برد و گفت: خدایا! شکر و عبادت ایوب به خاطر مال و فرزندان اوست به همین خاطر تمام ثروت و فرزندانش گرفته شد. بعد از آن، بیماری بر او غالب شد اما عبادت و شکرش برجا بود. روزی که همسر ایوب (ع) برای تهیه کار و معاش رفته بود نتوانست خوراکی تهیه نماید به ناچار گیسوان خود را با مقداری طعام معاوضه نمود و شیطان نیز از فرصت استفاده کرد و به ایوب (ع) گفت که همسرش خلاف کرده و او هم قسم خورد که صد تازیانه بر او بزند ولی جریان را فهمید و پشیمان شد، خداوند به وی فرمود که صد خوشه کنار هم قرار بده و یک ضربه آرام بر او بزن. (بعضی ها به اشتباه گفته اند: بدن حضرت ایوب (ع) متعفن و کرم زده شد. ولی آنها اشتباه می کنند، بلکه علت طرد مردم در اصل به اغفال شیطان و به واسطه فقر و ضعف جسمی ایوب (ع) بود نه تعفن و کرم).

فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْری لِلْعابِدینَ (84)

وَ إِسْماعیلَ وَ إِدْریسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ (85)

ما دعای او را مستجاب کردیم؛ و ناراحتیهایی را که داشت برطرف ساختیم؛ و خاندانش را به او بازگرداندیم؛ و همانندشان را بر آنها افزودیم؛ تا رحمتی از سوی ما و تذکری برای عبادت کنندگان باشد (84)

وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ ﴿85﴾

و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را [یاد کن] که همه از شکیبایان بودند(85)

اسماعیل (ع): مقصود، فرزند ابراهیم (ع) است.

ادریس (ع): از نسلِ شیث بن آدم (ع) است. وجه تسمیه ادریس آن است که حکمتها و سنتهای اسلام را بسیار تدریس می کرد. وی اول شخصی است که کتابت و خیاطت نمود. مسجد سهله در کوفه خانه ادریس (ع) بود که در آنجا خیاطی می کرد و نماز می خواند. (همان منبع).

ذوالکفل: نامش «عویدیا» و پیامبری مرسل بود، که بعد از سلیمان حکومت می کرد. (همان).

وَ أَدْخَلْناهُمْ فی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحینَ (86)

ص :355

و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم؛ چرا که آنها از صالحان بودند (86)

وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿87﴾ فَاسْتَحبْنَا لَهُ وَ نَحَّینَاهُ مِنَ الغَمِّ وَ کذلِکَ نُنْجِی المؤمِنینَ ﴿88﴾ و صاحب ماهی(یونس) را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتی نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا در داد که معبودی جز تو نیست منزهی تو راستی که من از ستمکاران بودم (87) پس اجابتش کردیم و از تنگنا نجاتش دادیم و مؤمنان را نیز چنین نجات می دهیم (88)

☼ نکته:

«نون» به معنای ماهی است و «ذوالنون» به معنای صاحب ماهی است. و لقب یونس پیامبر (ص) فرزند متی است که از جانب پروردگار بر اهل نینوا مبعوث شد.

☼ نکته:

این دو آیه شریفه در رکعت اول نماز غفیله بعد از سوره حمد خوانده می شوند.

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 170، از ابوصلت هروی روایت کرده که گفت:

از امام رضا (ع) در مجلس مأمون سؤال شد: «چطور می شود با مقام عصمتِ پیغمبران، یونسِ پیغمبر به خدای خود گمان باطل داشته باشد؟» حضرت (ع) فرمود: «یونس یقین حاصل کرده بود که خداوند او را در مضیقه روزی نمی اندازد و معیشت را بر او تنگ نمی گرداند».

در تفسیر صافی، ج 4، ص 467، از قمی، از امام صادق (ع):

یونس (ع) خشمگین شد در حالی که خشمش برای خدا بود.

☼ مؤلف:

گاهاً در بعضی از تفاسیر روایاتی در خصوص زندگی بعضی از انبیاء آمده است و زندگی و عبادات روزانه آنها را به شکلی ترسیم می کنند که آنها را انسانهایی گوشه گیر، تارک دنیا، راهب و دائماً در حال سجده و خشن و بدون عاطفه ترسیم می نمایند. مثلاً: در تفسیر جامع، ج 4 در ذیل آیه 88 تا90، ص 460 تا 462 روایت مفصلی از زندگی حضرت یحیی (ع) آورده که خلاصه آن بدین شرح است: یحیی (ع) دائماً در حال عبادت بود و از ترس دوزخ و توصیف آن که یک روز از زبان حضرت زکریا (ع) شنید شروع به ناله کرد و سر خود را به زمین کوبید و بر سر و صورت خود لطمه زد و سر به بیابان نهاد، مادرش به دنبال وی رفت و لباس مویین او را

ص :356

خارج نمود و لباس مناسب تری از پشم بر تنش پوشانید و از عدس، غذایی برایش آورد و پس از استراحت، خوابش برد. ناگاه در خواب صدایی به گوشش رسید: «ای یحیی! منزلی بهتر از منزل ما و انیسی غیر از ما انتخاب نموده ای؟» . یحیی از خواب برخاست. پریشان به حال گریه افتاد و گفت: از این غفلت و لغزش خود توبه کردم و لباس مویین را دوباره پوشید و به سوی بیت المقدس رفت، مشغول ریاضت و عبادت شد و در همانجا شهید شد.

☼ مؤلف:

وصفی که در روایت برای حضرت یحیی (ع) آمده است، وقت و زمانی را جهت تبلیغ و ارشادِ مردم خالی نمی گذارد. به نظر شما چه کسی مردم را تبلیغ کرده است؟ مگر انبیاء (ع) نبوده اند؟! آیا خوردن و خوابیدن و پوشیدنِ لباس برای انبیاء، گناه و شرک است که مستوجب توبه و ناله و زاریِ بی حد باشد؟! آیا فلسفه ی بعثتِ انبیاء و عبادت خدای تعالی فقط سجده و نماز و روزه و ریاضت است؟! آیا انبیاء نبایستی با عملِ خود مردم را با زندگی الهی آشنا سازند؟ آیا نباید با آنها نشست و برخاست کنند؟ همچنان که خداوند متعال می فرماید: «وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا یأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ» = «ما پیامبران را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم! عمر جاویدان هم نداشتند!» (انبیا 8) و نیز در آیات فراوانی پیامبران را به ترویج و تبلیغ احکام الهی در بین مردم دستور فرموده است، که همه آنها به صراحت، مخالفِ این روایت هستند. این روایت اگر هم صحیح باشد خارج از دستبرد نیست. شاید این ماجرا فقط یک ترک اولایی بدین شرح بوده باشد: «حضرت یحیی (ع) مثلِ سایر انبیاء بیشتر ساعات شب را مشغولِ نماز و عبادت بود اما یک شب بعد از خوردن غذایی خوشمزه و بیش از حدِ معمول و عادت، به خواب رفته و صرفاً برخی از ساعاتِ تهجدش فوت شده باشد. و این همان ترکِ اولایش باشد» . (والله اعلم).

وَ زَکَرِیَّا إِذْ نادی رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ (89)

فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیی وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعینَ (90)

وَ الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمینَ (91)

إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ (92)

وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ (93)

فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا

ص :357

کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ (94)

و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن)؛ و تو بهترین وارثانی!» (89) ما هم دعای او را پذیرفتیم و یحیی را به او بخشیدیم؛ و همسرش را (که نازا بود) برایش آماده (بارداری) کردیم؛ چرا که آنان (خاندانی بودند که) همواره در کارهای خیر بسرعت اقدام می کردند؛ و در حال بیم و امید ما را می خواندند؛ و پیوسته برای ما (خاضع و) خاشع بودند (90) و به یاد آور زنی را که دامان خود را پاک نگه داشت؛ و ما از روح خود در او دمیدیم؛ و او و فرزندش [= مسیح] را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم! (91) این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امت واحدی بودند (و پیرو یک هدف)؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش کنید! (92) (گروهی از پیروان ناآگاه آنها) کار خود را به تفرقه در میان خود کشاندند؛ (ولی سرانجام) همگی بسوی ما بازمی گردند! (93) و هر کس چیزی از اعمال شایسته بجا آورد، در حالی که ایمان داشته باشد، کوشش او ناسپاسی نخواهد شد؛ و ما تمام اعمال او را (برای پاداش) می نویسیم (94)

وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ ﴿95﴾

و بر [مردم] شهری که آن را هلاک کرده ایم بازگشتشان [به دنیا] حرام است (95)

☼ نکته:

در معنای کلمه «لا یرجعون» دو تعبیر توسط مفسرین آمده است:

1 - مراد، برنگشتن به دنیاست. و آیه شریفه «رجعت» را اثبات می کند. و نیز می رساند اقوامی که بر اثر عذابِ الهی هلاک شده اند از «رجعت» استثنا هستند و در رجعت به دنیا بر نمی گردند. (1).

2 - مراد از «لا یرجعون» برنگشتن در قیامت است. یعنی: «کفاری که هلاک کردیم محال است به سوی ما برای مجازات برنگردند» . (اهلِ سنت این نظریه را قبول دارند).

☼ مؤلف:

اولاً: آیه شریفه هیچ سنخیتی با تعبیر دوم ندارد. ثانیاً: به استناد آیه: «یوْمَ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا» = «در آن روز که خداوند همه آنها را برمی انگیزد» (مجادله6)، در محشرِ کبرا همه ی اقوام حتی اقوامِ هلاک شده هم محشور می شوند. ولی این آیه ی شریفه اقوام هلاک شده را استثنا قرار داده، پس منظور «قیامت کبرا» نیست بلکه «رجعت» است. ثالثاً: علاوه بر رجعت همچنین آیه شریفه ثابت می کند که انسانهای آخرالزمان هم مثل اقوام لوط و صالح و نوح و غیره که کافر شده و هلاک گشتند، اینها نیز کافر شده و هلاک می شوند. چرا که اگر آنها مؤمن باشند پس باید «رجعت» را از آنها استثنا کرد و این محال است چون به استناد آیه ی موردِ بحث استثناءِ رجعت

ص :358


1- نظرِ صاحب تفسیر المیزان، ج 28، ص 178و179 و صاحب تفسیر جامع، ج 4، ص 464

فقط برای کفارِ هلاک شده اند. (والله اعلم) (برای توضیح بیشتر به سوره قیامت مراجعه کنید).

☼ نکته:

به جز آیه فوق چند آیه دیگر از جمله آیاتِ (نمل83) و (اسرا 8 - 4) به مسئله «رجعت» اشاره دارند. (بحث مفصل رجعت در ذیل آیات (اسرا 8 - 4) آمده است).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 464، از قمی، از حضرت صادق (ع): اگر مردم شهری را خداوند به خشم و غضب گرفتار عذاب نماید و هلاک نماید، آن مردم دیگر در زمان رجعت به دنیا باز نمی گردند.

در عیون، ج 2، ص 274، از امام صادق (ع): از معاصی اجتناب کنید تا عمرتان زیاد گردد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 477، از مجمع البیان، از رسول اکرم (ص):

اگر از دنیا جز یک روزی باقی نماند قطعاً خداوند متعال آن روز را طولانی خواهد کرد تا مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که زمین را پر از عدل و داد نماید.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 478، از علل الشرایع، از امام باقر (ع):

آگاه باشید که اگر قائمِ ما (عج) به پا خیزد، (فلانی) را بر خواهد گرداند تا به او حدِّ تازیانه بزند و به خاطر فاطمه (س) از او انتقام بکشد. گفته شد به چه خاطر او را تازیانه می زند؟ فرمود: به خاطر تهمتی که به «ماریه قبطیه» زد. گفته شد: چگونه خداوند متعال آن را برای حضرت قائم (ع) عقب انداخت؟ فرمود: به خاطر اینکه خداوند متعالْ محمد (ص) را به عنوان رحمت فرستاد ولی قائم (عج) را برای عقوبت و مجازات برانگیخت. (این روایت با آیه 107 هم سنخیت دارد).

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 274، از رسول خدا (ص): کسی که برای من یک چیز ضامن شود من برای او چهار چیز ضامن شوم، اگر صله رحم کند، خدا او را دوست بدارد، رزقش را زیاد کند، عمرش را طولانی گرداند و او را به بهشت وارد سازد.

حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ (96)

وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ کُنَّا ظالِمینَ (97)

إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (98)

لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فیها خالِدُونَ (99)

لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ هُمْ فیها لا یَسْمَعُونَ (100)

إِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ (101)

لا یَسْمَعُونَ

ص :359

حَسیسَها وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ (102)

لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (103)

یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ (104)

تا آن زمان که «یأجوج» و «مأجوج» گشوده شوند؛ و آنها از هر محل مرتفعی بسرعت عبور می کنند (96) و وعده حق [= قیامت] نزدیک می شود؛ در آن هنگام چشمهای کافران از وحشت از حرکت بازمی ماند؛ (می گویند: ) ای وای بر ما که از این (جریان) در غفلت بودیم؛ بلکه ما ستمکار بودیم! (97) شما و آنچه غیر خدا می پرستید، هیزم جهنم خواهید بود؛ و همگی در آن وارد می شوید (98) اگر اینها خدایانی بودند، هرگز وارد آن نمی شدند! در حالی که همگی در آن جاودانه خواهند بود (99) برای آنان در آن [= دوزخ] ناله های دردناکی است و چیزی نمی شنوند (100) (اما) کسانی که از قبل، وعده نیک از سوی ما به آنها داده شده [= مؤمنان صالح] از آن دور نگاهداشته می شوند (101) آنها صدای آتش دوزخ را نمی شوند؛ و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه متنعم هستند (102) وحشت بزرگ، آنها را اندوهگین نمی کند؛ و فرشتگان به استقبالشان می آیند، (و می گویند: ) این همان روزی است که به شما وعده داده می شد! (103) در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را باز می گردانیم؛ این وعده ای است بر ما و قطعاً آن را انجام خواهیم داد (104)

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ ﴿105﴾و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد (105)

در المیزان، ج 28، ص 185 و186، آمده: در معنای وراثت در آیه شریفه سه نظر وجود دارد:

1 - منظور، وراثت آخرتی است. به دو دلیل: الف – آیاتی که مؤید وراثت اخروی است. ب– بعد از اعاده، دیگر زمینی باقی نمی ماند تا صالحان آن را به ارث ببرند.

2 - منظور، وراثت دنیوی است. بدین دلیل که اخبار متواتری از رسول خدا (ص) در خصوص حکومت حضرت مهدی (عج) آمده است.

3 - منظور، هر دو وراثت هم دنیوی و هم اخروی است.

صاحب تفسیرالمیزان (ج28، ص 185و186)، با تأییدِ نظریه سوم و مردود دانستنِ دو نظریه دیگر دلیلِ خودش را چهار آیه شریفه از قرآنِ کریم به شرح ذیل آورده است: الف – آیه فوق.

ب – آیه: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ » = «خدا به آنهایی که ایمان آورده، عمل صالح کنند وعده داده که به زودی ایشان را جانشین دیگران در زمین کند همان گونه که به پیشینیان آنها بخشید» (1).

ج – آیه: «وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ

ص :360


1- نور 55

الْعَامِلِینَ» = «و گفتند حمد خدای را که زمین را به ما ارث داد تا هر جا از بهشت را که بخواهیم برای خود انتخاب کنیم چه نیکوست پاداش عمل کنندگان!» (1).

د – آیه: «أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ (10) الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(11)» = «ایشانند وارثان یعنی همانهایی که فردوس برین را ارث می برند» (2).

در تفسیر صافی، ج 4، ص 476، از کافی، از امام صادق (ع):

«ذکر» در نزد خداوند است. و «زبور» کتاب آسمانی است که بر حضرت داوود (ع) نازل شده است. و تمام کتابهای آسمانی نزد ما اهل بیت پیغمبر (ص) است.

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 195، از قمی:

کتابهای آسمانی همه ذکرند و آیه، درباره قائم (عج) و اصحابش است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 469، از امام باقر (ع): مراد از «ذکر» ما ائمه از آل محمدیم و مقصود از «ارض» بهشت است و «صالحون» ، آل محمد (ص) می باشند و «قوم عابدین» ، شیعیان ماست.

إِنَّ فی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ (106)

در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندگان! (106)

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴿107﴾

ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم (107)

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در این آیه شریفه، به کلمه «عالمین» اشاره فرموده است و نه «عالم» و این می رساند که رسولِ گرامی اسلام (ص) رحمت و غنیمتی الهی بر تمامِ مخلوقاتْ و «ماسوا= هر چیز و هر کس غیر از خدا» ، در تمام عالم هستی چه زمینی و چه کروبیان است.

وجه تسمیه و اوجِ «رحمتْ» ، برای رسول خدا (ص) در آیه شریفه انفال هویدا می شود آنجا که می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ» = «و (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد» (انفال33) و این یکی از مصادیقِ رحمتی است که خداوند سبحان، رسول ارجمندش را به آن ملقب فرموده است. و این که گفتم: «یکی از مصادیق» ، بدین خاطر است که خطاب آیه انفال به گنهکاران دنیای مادی است و از مؤمنین و انبیاء و اولیای دنیوی از یک سو و نیز از عالم ملکوت و معنا، از سوی دیگر ساکت

ص :361


1- زمر 74
2- مؤمنون 10 و11

است. و خداوند سبحان خود می داند که این رحمت برای این گروه هم چقدر گسترده تر است. از دیگر مصادیق رحمتْ بودنِ پیامبر اکرم (ص)، مقام شفاعت است آنجا که می فرماید: «أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا» = «خدایت، تو را به مقام شفاعت مبعوث گرداند» (1).

از طرفی آیات و روایات عدیده، از جمله آیه ولایت، آیه مباهله، آیه اولی الامر و غیره وجود دارند که مقام و رتبه اهلِ بیت (ع) را همطرازِ با رسول اکرم (ص) دانسته اند، بنابراین لقبِ «رحمة للعالمین» برای اهلِ بیت (ع) هم مصداق پیدا می کند. پس می توان گفت: این رحمت از آغازِ خلقتِ «عالمین» و نه «عالم» ، به واسطه ی وجود مقدسِ رسول خدا (ص) و اهلِ بیت طاهرش (ع) بر تمام مخلوقات احاطه داشته و دارد، اما متأسفانه اکثریتِ جن و انس به این مقام و مرتبه ی آل الله (ع) معرفت و شناخت ندارند و تنها موقعی به این بصیرت می رسند که قیامت بر پا شود و بساطِ شفاعتِ اهلِ بیت (ع) گسترده گردد.

رسولِ خدا (ص)، علاوه بر رحمت بودن، همچنین رسول و نذیری برای همه مخلوقات و عالمین است همچنان که می فرماید: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا» = « زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد» . (فرقان1)، که به استناد این آیه شریفه، حتی فرشتگان و عالم ملکوت هم توسط رسول خدا (ص) و اهلِ بیتِ طاهرش (ع) انذار و راهنمایی شده اند، همچنان که روایاتِ ذیل به آن اشاره دارند:

در تفسیر جامع، ج 6، ص 495، از برهان و تأویل الایات، از سید رضی، از ابن مسعود روایت کرده که گفت:

روزی بر پیامبر اکرم (ص) وارد شدم، عرض کردم: ای رسول خدا! حق را به من نشان دهید تا از آن پیروی کنم. فرمود: داخل آن حجره شو تا حق را ببینی. وارد شدم، دیدم امیرالمؤمنین (ع) در سجده دعا می کند: «خدایا! به حرمت محمد (ص) بنده و پیغمبرت، گنهکاران شیعیان مرا ببخش» . بیرون آمدم، دیدم پیامبر (ص) نیز مشغول نماز بود و در سجده می فرمود: «پروردگارا! به حرمت بنده ات علی (ع) گنهکاران امت مرا بیامرز» . ابن مسعود می گوید: من تعجب کردم و حالت غشوه به من دست داد. پیامبر (ص) از نماز فارغ شد و فرمود: مگر کافر شدی بعد از ایمان

ص :362


1- اسرا79

آوردن؟ عرض کردم: معاذ الله! اما تعجب کردم. حضرت (ص) فرمود: خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را از نور عظمت خود خلق فرمود، دو هزار سال قبل از آنکه موجودی بیافریند و کسی نبود که حضرتش را تقدیس کند، نور مرا شکافت و از آن، عرش و کرسی را خلق کرد، من بزرگتر از عرش و کرسی هستم، نور علی (ع) را شکافت و آسمان و زمین را آفرید و علی (ع) بزرگتر از آسمان و زمین است، از نور حسن (ع) لوح و قلم را خلق کرد و او از لوح و قلم بزرگتر است و از نور حسین (ع) بهشت و حورالعین را آفرید و او افضل و برتر از بهشت و حورالعین است. فرشتگان از ظلمت و تاریکی مشرق و مغرب به خدایتعالی شکایت کردند و گفتند: پروردگارا! تو را به این انوارِ مقدسْ سوگند که تاریکی را از ما بر طرف کن و خداوند ظلمت را به نور فاطمه (س) روشن فرمود و از این رو دخترم را به «زهرا» نامید.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه (شیخ صدوق)، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمتش پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اولْ محمد (ص) و از شطر دیگرْ علی (ع) را آفرید. محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند، اما برای آنکه خلقْ قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر و جلوه گر شدند … از نور محمد (ص) نور دخترش فاطمه (س) را اقتباس فرمود، پس از آن، از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسن و حسین و ائمه معصومین (ع) را اقتباس فرمود. تمام این معصومین، از آن نور آفریده شده اند و پیوسته از صُلب و رحمی پاک به صلب و رحمی پاکیزه منتقل گردیده اند و مانند سایر مردم از ماءِ مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند، بلکه نورهایی بودند که از اصلاب طاهرین به ارحام مطهرات انتقال یافته اند، آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلق هستند. حقیقت ائمه درک نشود و کیفیت حقیقت ایشان هرگز شناخته نشود، پروردگار به واسطه ایشان قدرت و توانایی خود را ظاهر کرده است و آنها آیات و معجزات پروردگارند و به سبب آنها خود را به خلق شناساند و به وسیله اینان، اوامرِ پروردگار اطاعت می شود. چنانچه ائمه

ص :363

(ع) نبودند، مردم نمی دانستند چگونه خدا را ستایش و پرستش کنند.

در بحار الأنوار، ج 25، ص 18، از امام باقر (ع): ای جابر! خدا بود در حالی که هیچ چیز با او نبود، اوّلین موجودی که آفرید محمّد (ص) بود؛ ما اهل بیت را نیز با او آفرید؛ پس ما را به صورت سایه ای سبز در مقابل خود نگه داشت آن موقع که آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه وجود نداشت. نور ما از نور خدا جدا گشت مانند پرتو خورشید از خورشید. ما او را تسبیح و تقدیس و ستایش می کردیم و عبادتی واقعی می نمودیم. بعد، خدا اراده نمود که مکان را بیافریند آن را آفرید و بر مکان نوشت: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، علی امیرالمؤمنین و وصی او است، به وسیله علی او را تأیید و نصرت دادم» . سپس عرش را آفرید و بر سرادق عرش همان جملات را نوشت؛ آنگاه آسمانها را آفرید و بر اطراف آن همین کلمات را نوشت؛ بعد بهشت و جهنّم را آفرید و بر آنها نیز همین جملات را نوشت؛ سپس ملائکه را آفرید و آنها را ساکن آسمان گردانید.

☼ مؤلف:

در روایت فوق خلقتِ ملآئکه کرام را بعد از خلقتِ آسمانها بیان فرموده ولی در روایتِ (عیون، ج 1، ص 87، از امام رضا ع)، خلقتشان قبل از آسمانها آمده، که اگر هر دو روایت صحیح باشند پس در جمع آنها می توان دو احتمال داد:

1 - «برخی از ملائکه ی مقرب تر مثل جبرئیل و عزرائیل و میکائیل و اسرافیل و غیره قبل از آسمانها و برخی دیگر که مقام پایین تری داشته و بر کارهایی از جمله نزول باران و ابر و باد و غیره اشتغال دارند بعد از خلقتِ آسمانها خلق شده اند» .

2 - «مراد از آسمان در روایت فوق، آسمان ملکوتی و آسمانِ روایتِ عیون، مادی است» . (والله اعلم)

در المیزان، ج 1، ص 332، از تفسیر قمی در ذیل جمله: «و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له» آورده:

ابو ایمن به امام جعفر (ع) گفت: دل مردم خوش می کنید و می گویید شفاعت محمد، شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذارید مردم به وظایف خود عمل کنند!) حضرت (ع) ناراحت شد و فرمود: وای بر تو! آیا عفتی که درباره شکم و شهوتت ورزیدی تو را به طغیان درآورده؟ ولی متوجه باش که اگر فزعهای قیامت را ببینی آن وقت می فهمی که چقدر محتاج به شفاعت محمدی. وای بر تو! مگر شفاعت را جز برای گنهکارانی که مستوجب آتش شده اند تصور داری؟

ص :364

و فرمود: احدی از اولین و آخرین نیست مگر آن که در قیامت محتاج شفاعت محمد (ص) است.

در کافی، ج 3، ص 242، از امام صادق (ع): شیعیان ما، با شفاعت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در قیامت همگی بهشتی اند اما سوگند به خدا از وضع و حالتان در برزخ خوف دارم.

توجه: در عالم برزخ شفاعت وجود ندارد. لذا برخی از روایات و یا مکاشفات بزرگان درباره تصرفات ائمه (ع) در حالات برزخیِ برخی گرفتاران از باب شفاعت مصطلح نبوده بلکه از باب تصرف به ولایت تکوینی است که در چارچوب شفاعت قرار ندارد.

قُلْ إِنَّما یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108)

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلی سَواءٍ وَ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ أَمْ بَعیدٌ ما تُوعَدُونَ (109)

إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ (110)

وَ إِنْ أَدْری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حینٍ (111)

قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ (112)

بگو: «تنها چیزی که به من وحی می شود این است که معبود شما خدای یگانه است؛ آیا تسلیم (حق) می شوید؟» (108) اگر باز (روی گردان شوند) بگو: من به همه شما یکسان اعلام خطر می کنم؛ و نمی دانم آیا وعده (عذاب خدا) که به شما داده می شود نزدیک است یا دور! (109) او سخنان آشکار را می داند و آنچه را کتمان می کنید (نیز) می داند (و چیزی بر او پوشیده نیست)! (110) و من نمی دانم شاید این آزمایشی برای شماست؛ و مایه بهره گیری تا مدتی (معین)! (111) (و پیامبر) گفت: «پروردگارا! به حق داوری فرما (و این طغیانگران را کیفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهای ناروای شما، از او استمداد می طلبم!» (112)

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 75، باب9، از امام رضا (ع)، از رسول خدا (ص):

خدای جل جلاله می فرماید: کسی که کلام مرا برای خود تفسیر کند به من ایمان ندارد و کسی که مرا به خلقِ من تشبیه کند، مرا نشناخته است و کسی که در دین قیاس کند دین ندارد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 479، از مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 48، از امام صادق (ع)، در ذیلِ آیه108، آمده:

آیا شما تسلیمِ وحی بودنِ جانشینیِ علی (ع) بعد از پیامبر (ص) هستید.

خلاصه آیات سوره انبیاء:

1: روز حساب نزدیک شده و مردم غافلند 3: ساحر خواندن پیامبر (ص) 5: شاعر خواندن پیامبر (ص) 7: سؤال از اهل ذکر 8: بدن دنیوی و نیاز به غذا و طعام برای پیامبران 11: هلاک اقوام قوی پیشین 16: آفریده نشدن آسمان و زمین به بازی 19: ارواح قدسی در پیشگاه حضرت حق هیچگاه سرپیچی نکنند 22: اگر چند خدا بود همانا فساد می شد 25: وحی پیامبران توحید است 30: رتق و فتق 31: کوههای استوار مانع اضطراب 32: آسمان، سقفی محفوظ 33: خورشید و ماه و ستارگان در مدار معینی سیر می کنند 34: به هیچ کس عمر ابد ندادیم 35: کل نفس ذائقة الموت 37: خلق الانسان من عجل 48 تا 91: شرح حال هفده نفر از انبیا (ع) و حضرت مریم (س) 95: عدم رجعت دیاری که هلاک شده اند 103: فزع اکبر 104: طوماری در هم پیچیده 105: ارث زمین 107: رحمة للعالمین.

ص :365

22 سوره حج

22 - سوره حج. (مدنی است و 78 آیه دارد).

☼ نکته:

نزول این سوره در اوایل هجرت و قبل از جنگ بدر بوده است.

خلاصه مطالب: بیان هول قیامت – بیان جدال جُهال در کار خدا – بیان حال منافقین – عاقبت حال کفار و مؤمنین در قیامت- ندای حضرت ابراهیم (ع) در بیان مراسم حج – بیان اصول دین که غرض سوره بر همین اصول دین است و بیانی اجمالی بر فروع مثل نماز و حج.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿1﴾ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَیٰ وَمَا هُم بِسُکَارَیٰ وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿2﴾ ای مردم از پروردگار خود پروا کنید چرا که زلزله رستاخیز امری هولناک است (1) روزی که آن را ببینید زنان شیرده[از ترس]، شیرخوار خود را فرو می گذارند و هر آبستنی بار خود را فرو می نهد و مردم را مست می بینی و حال آنکه مست نیستند بلکه عذاب خدا شدید است (2)

چرا در آیه شریفه فرموده: «مرضعه» و نفرموده: «مرضع» ؟

پاسخ: «مرضعة» آن زنی است که همین الان لقمه پستان را به دهان کودک گذاشته و کودکش در حال مکیدن باشد و اما «مرضع» آن زنی است که شأنیت این کار را داشته باشد هر چند که الان مشغول شیر دادن نباشد. و به عبارتی دهشت و هولِ قیامت را بیشتر می رساند.

چرا اول فرمود: «ترون» و بعد فرمود: «تری» ؟ اول جمع آورد و بار دوم مفرد؟

پاسخ: رؤیتِ اول به «زلزله» مربوط شده است که قبلاً آن را به رخِ همه مردم می کشید لذا به همه فرموده: «می بینید» . و اما در آخر آیه معلق شده به یک چیز و آن هم حالت مستیِ مردم است، پس باید تک تکِ مردم را بیننده ی حالِ سایرین فرض کرد، لذا آن را مفرد آورده است.

☼ نکته:

در المیزان، ج 28، ص 197، آمده: مفسرین دو قول در معنای «زلزلة الساعة» ، دارند:

الف – زلزله امری حتمی است که در قیامت رخ می دهد و از علامت های قیامت است.

ب – منظورْ رساندن شدت و هول و هراس قیامت است نه اینکه زلزله ای رخ دهد. و این

ص :366

آیه شریفه شدت عذاب را تمثیل کرده است نه اینکه واقعاً تحقق یابد و معنایش این است که اگر در این میان بیننده ای باشد که صحنه را ببیند به چنین حالی در خواهد آمد.

صاحب المیزان، ج 28، ص 199، با مردود دانستنِ عبارت دوم آورده است: این حرف صحیح نمی باشد و ظاهر آیه این است که این زلزله قبل از نفخه صورِ اول که خدا از آن در آیه: «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ» = «و در «صور» دمیده می شود، پس همه اهلِ آسمانها و زمین می میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس دوباره «صور» دمیده می شود، ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند» (زمر 68) خبر داده، واقع می شود، چون آیه مورد بحثْ مردم را در حالِ عادی فرض کرده که ناگهانی و بی مقدمه زلزله ساعت رخ می دهد و حالِ ایشانْ از مشاهده آن دگرگون گشته، به آن صورت که آیه شریفه شرح داده در می آیند و این قبل از نفخه اولی است که مردم با آن می میرند نه نفخه دوم، چون قبل از نفخه دوم، انسانهای زنده ای در روی زمین وجود ندارند.

☼ مؤلف:

خداوند متعال می فرماید: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَ قَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا» = «هنگامی که زمین شدیداً به لرزه درآید و زمین بارهای سنگینش را خارج سازد! و انسان می گوید: زمین را چه می شود (که این گونه می لرزد) ؟!» (1). و نیز می فرماید: «یوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ» = «آن روز که زلزله های وحشتناک همه چیز را به لرزه در می آورد» (2). بنابراین به استناد این آیات شریفه و نیز به اعتبار کلمه «زلزله» در آیه موردِ بحث، وقوع زلزله یکی از علائم حتمی آغازِ قیامت است که به هیچ عنوان نمی توان آن را انکار کرد. آن گروه از مفسرینی که زلزله نام برده در آیه شریفه را غیر واقعی و تمثیلی فرض کرده اند احتمالاً با فرضِ وقوع قیامت بعد از مرگِ تمام انسانها و نبودن انسان بر روی زمین به چنین فرضی رسیده اند، در صورتی که آیات شریفه سوره زلزله به صراحت وقوع زلزله بر روی زمین و پرسش این سؤال توسط انسانها که چه شده است؟ را اثبات می کند و به عبارتی شروعِ قیامت و نفخه ی صورِ اول زمانی است که هنوز انسانهایی بر روی زمین زندگی می کنند. و این زلزله همان عذابِ مهلکِ آخرالزمان است که کفرْ همه جا را فرا خواهد گرفت و

ص :367


1- زلزله1و2و3
2- نازعات6

این ساعت (السَّاعَة) قبل از حشر و قیامت کبری و بر روی همین زمینِ مادی است که توضیحِ لازم در ذیلِ آیه (اسرا 58) آمده است. البته در زمینِ غیرِ مادیِ قیامت که غیرِ این زمین است هم احتمالاً وقایعی از جمله زلزله رخ خواهد داد. توضیح مفصل در خصوصِ مراحلِ مختلفِ قیامت در سوره قیامت آمده است که آغازِ قیامت در همین دنیای مادی و قبل از صورِ اول است …

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَریدٍ (3)

کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ (4)

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ (5)

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (6)

وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ (7)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ (8)

ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَریقِ (9)

ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (10)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ (11)

یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ (12)

یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ (13)

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ (14)

مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغیظُ (15)

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ (16)

گروهی از مردم، بدون هیچ علم و دانشی، به مجادله درباره خدا برمی خیزند؛ و از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند (3) بر او نوشته شده که هر کس ولایتش را بر گردن نهد، به طور مسلم گمراهش می سازد و به آتش سوزان راهنماییش می کند! (4) ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجه کنید که: ) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [گوشت جویده شده]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل؛ تا برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم)! و جنین هایی را که بخواهیم تا مدت معینی در رحم (مادران) قرارمی دهیم؛ (و آنچه را بخواهیم ساقظ می کنیم؛)بعد شما را بصورت طفل بیرون می آوریم؛ سپس هدف این است که به حد رشد و بلوغ خویش برسید. در این میان بعضی از شما می میرند؛ و بعضی آن قدر عمر می کنند که به بدترین مرحله زندگی (و پیری) می رسند؛ آنچنان که بعد از علم و آگاهی، چیزی نمی دانند! (از سوی دیگر، ) زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده می بینی، اما هنگامی که آب باران بر آن فرو می فرستیم، به حرکت درمی آید و می روید؛ و از هر نوع گیاهان زیبا می رویاند! (5) این

ص :368

بخاطر آن است که (بدانید) خداوند حق است؛ و اوست که مردگان را زنده می کند؛ و بر هر چیزی تواناست (6) و اینکه رستاخیز آمدنی است و شکی در آن نیست؛ و خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده می کند (7) و گروهی از مردم، بدون هیچ دانش و هیچ هدایت و کتاب روشنی بخشی، درباره خدا مجادله می کنند! (8) آنها با تکبر و بی اعتنایی (نسبت به سخنان الهی)، می خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند! برای آنان در دنیا رسوایی است؛ و در قیامت، عذاب سوزان به آنها می چشانیم! (9) (و به آنان می گوییم: ) این در برابر چیزی است که دستهایتان از پیش برای شما فرستاده؛ و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمی کند! (10) بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است)؛ همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا می کنند؛ اما اگر مصیبتی برای امتحان به آنها برسد، دگرگون می شوند (و به کفر رومی آورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را؛ و این همان خسران و زیان آشکار است! (11) او جز خدا کسی را می خواند که نه زیانی به او می رساند و نه سودی؛ این همان گمراهی بسیار عمیق است (12) او کسی را می خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است؛ چه بد مولا و یاوری و چه بد مونس و معاشری! (13) خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها زیر درختانش جاری است؛ (آری، ) خدا هر چه را اراده کند انجام می دهد! (14) هر کس گمان می کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد (و از این نظر عصبانی است، هر کاری از دستش ساخته است بکند)، ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود)؛ ببیند آیا این کار خشم او را فرو می نشاند؟! (15) این گونه ما آن [= قرآن] را بصورت آیات روشنی نازل کردیم؛ و خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند (16)

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَیٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿17﴾ کسانی که ایمان آورند و کسانی که یهودی شدند و صابئی ها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک ورزیدند البته خدا روز قیامت میانشان داوری خواهد کرد زیرا خدا بر هر چیزی گواه است (17)

«الذین آمنوا» : کسانی هستند که به حضرت محمد (ص) و قرآن ایمان آورند.

«الذین هادوا» : معتقدینِ به موسی (ع) و پیامبران قبل از موسی است و کتابشان تورات است که بخت النصر پادشاه بابل، قبل از مسیح (ع) آن را سوزاند و نابود کرد تا آنکه عزرای کاهن در زمان کوروش کبیر پادشاه ایران، آن را به رشته تحریر درآورد.

«الذین اشرکوا» : همان وثنی ها هستند که اصنام (بت) می پرستیدند و اصول مذاهب آنها سه است، یکی مذهب وثنیت صابئه و یکی وثنیت برهمائیه و یکی بوذیه. البته این سه مذهب اصول مذاهب مشرکین است و گرنه اقوام دیگری هستند که از اصنام هر چه بخواهند، می پرستند.

«صابئین» : یا ستاره پرستانند و یا معتقدین به کتاب یحیی بن زکریا (ع) هستند (والله اعلم).

ص :369

«نصاری» : معتقدین به مسیح (ع) و پیامبران قبل از وی و کتب مقدسه انجیلهای چهارگانه لوقا، مرقس، متی، یوحنا و کتب عهد قدیم هستند.

«مجوس» : قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده، کتاب مقدسشان «اوستا» است. تاریخ حیات زرتشت و زمان ظهور او بسیار مبهم است. این قوم کتاب مقدس خود را در جریان استیلاء اسکندر بر ایران به کلی از دست دادند تا آنکه در زمان ملوک ساسانی مجدد به رشته تحریر درآمد. مجوسیت معتقدند که برای تدبیر عالم دو مبدأ است، یکی مبدأ خیر، دیگری مبدأ شر، اولی نامش یزدان و دومی اهریمن و یا اولی نور و دومی ظلمت است. آنها ملائکه را مقدس دانسته بدون اینکه مانند بت پرستان برای آنها بتی درست کنند، به آنها توسل و تقرب می جویند بدون اینکه بُتی اتخاذ کنند و نیز مسلم است که عناصر بسیطه و مخصوصاً آتش را مقدس می دارند و در قدیم الایام مجوسیان در ایران و چین و هند و غیرِ آنها آتشکده ها داشتند، که وجود همه عالم را مستند به «اهورا مزدا» دانسته، او را ایجاد کننده ی همه می دانستند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل9، ص 245، چ1، از حضرت علی (ع):

گروهی خدای سبحان را از روی میل و طمع اطاعت کردند پس این عبادتِ بازرگانان است و گروهی از روی ترس او را پرستیدند و این عبادتِ بندگان است و گروهی او را فقط برای شکرش پرستش کردند پس این عبادتِ جوانمردان و آزادگان است.

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 230، از توحید، از حضرت علی (ع): «سلونی قبل ان تفقدونی» = «قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من پرسش کنید» ، اشعث بن قیس گفت: یا امیرالمؤمنین! از مجوس چطور باید جزیه گرفت با این که آنها اهل کتاب نیستند و پیامبری به سوی آنها گسیل نشده است؟ فرمود: بله ای اشعث! خداوند به سوی آنها کتاب و رسولی فرستاد تا آنکه وقتی پادشاهی در شبی مست شد و با دختر خود هم بستر گردید چون صبح شد مردم گرد آمدند و گفتند: تو دین ما را آلوده کرده ای و باید بیرون شوی تا تو را با زدنِ حد، پاک کنیم. پادشاه به آنها گفت: مگر نبود که آدم و حوا دختران خود را به پسران خود دادند؟ و همین دین ما باشد. همگی بر پیروی چنین

ص :370

مسلکی هم پیمان شدند، خداوند هر علمی که داشتند از سینه شان محو کرد و کتابی که در بینشان بود از میانشان برداشت و در نتیجه مجوس و کافر و اهل آتشند که بدون حساب وارد آتش می شوند، ولی منافقین حالشان شدیدتر از آنهاست.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (18)

آیا ندیدی که تمام کسانی که در آسمانها و کسانی که در زمینند برای خدا سجده می کنند؟! و (همچنین) خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم! اما بسیاری (ابا دارند، و) فرمان عذاب درباره آنان حتمی است؛ و هر کس را خدا خوار کند، کسی او را گرامی نخواهد داشت! خداوند هر کار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام می دهد! (18)

هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّنْ نَّارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ ﴿19﴾ این دو [گروه] دشمنان یکدیگرند که درباره پروردگارشان با هم ستیزه می کنند و کسانی که کفر ورزیدند جامه هایی از آتش برایشان بریده شده است [و] از بالای سرشان آب جوشان ریخته می شود (19)

☼ نکته:

عبارت «خصمان اختصموا» به طرز شیوا و جالبی از یک طرف اهل خصومت را تثنیه آورده و از طرف دیگر خصومتشان را به صورت جمع آورده است چرا که در دنیا ادیان و مذاهب فراوانی است ولی همه آنها منحصر به دو گروه یعنی گروه حق و گروه باطلند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 489، از طبرسی، از ابوذر غفاری (رحمت الله علیه): آیه ی فوق درباره «حضرت علی (ع)» ، «حمزة بن عبد المطلب» و «عبیدة بن حارث» ، از سویی و «شیبه» و «عتبه» پسرانِ «ربیعه» و «ولید بن عتبه» از سوی دیگر نازل شده که روز جنگ بدر با یکدیگر قتال کردند. «حمزه» ، «عتبه» را، «امیرالمؤمنین (ع)» ، «ولید» را و «عبیده» ، «شیبه» را کشت.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 489، از حضرت علی (ع):

نخستین کسی که روز قیامت قیام کند و با دشمنان خدا و رسولش مخاصمه نماید منم.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 490، از امام باقر (ع):

کسانی که به ولایت علی (ع) کافر شدند لباسی از آتش برایشان بریده می شود.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 495، از قمی و در خصالِ شیخ صدوق، از امام حسین (ع):

ص :371

منظور از دو خصم در روز قیامت، ما و بنی امیه هستیم.

یُصْهَرُ بِهِ ما فی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (20)

وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ (21)

کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ (22)

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ (23)

وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الْحَمیدِ (24)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ (25)

وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (26)

وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ (27)

آنچنان که هم درونشان با آن آب می شود و هم پوستهایشان (20) و برای آنان گرزهایی از آهن (سوزان) است (21) هر گاه بخواهند از غم و اندوه های دوزخ خارج شوند، آنها را به آن بازمی گردانند؛ و (به آنان گفته می شود: ) بچشید عذاب سوزان را! (22) خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، در باغهایی از بهشت وارد می کند که از زیر درختانش نهرها جاری است؛ آنان با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت می شوند؛ و در آنجا لباسهایشان از حریر است (23) و بسوی سخنان پاکیزه هدایت می شوند و به راه خداوند شایسته ستایش، راهنمایی می گردند (24) کسانی که کافر شدند و مؤمنان را از راه خدا بازداشتند و (همچنین) از مسجد الحرام، که آن را برای همه مردم، برابر قرار دادیم، چه کسانی که در آنجا زندگی می کنند یا از نقاط دور وارد می شوند (مستحق عذابی دردناکند)؛ و هر کس بخواهد در این سرزمین از راه حق منحرف گردد و دست به ستم زند، ما از عذابی دردناک به او می چشانیم! (25) (به خاطر بیاور) زمانی را که جای خانه (کعبه) را برای ابراهیم آماده ساختیم (تا خانه را بنا کند؛ و به او گفتیم: ) چیزی را همتای من قرار مده! و خانه ام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجودکنندگان (از آلودگی بتها و از هر گونه آلودگی) پاک ساز! (26) و مردم را دعوت عمومی به حج کن؛ تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری بسوی تو بیایند (27)

لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَیٰ مَا رَزَقَهُمْ مِّنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ﴿28﴾ تا شاهد منافع خویش باشند و نام خدا را در روزهای معلومی بردامهای زبان بسته ای که روزی آنان کرده است ببرند پس از آنها بخورید و به درمانده مستمند بخورانید (28)

«بهیمه» : به معنای حیوان بی زبان است و از این جهت بهیمه اش خوانده اند که در صورت آن ابهام است و کسی نمی داند از این صدا که می کند چه منظوری دارد و هر چند در اصل لغت عام است ولی در متعارف تنها به معنای حیواناتِ بی زبانِ غیرِ درنده است.

«نعم» : این کلمه در خصوص شتر استعمال می شود و جمع آن کلمه «انعام» است و اگر

ص :372

شتر را به نعم نامیده اند بدین جهت است که این حیوان در نظر اعراب از بزرگترین نعمت هاست. و انعام در شتر و گاو و گوسفند هر سه استعمال می شود البته به شرطی که شتر هم در میان باشد، یعنی به گاو تنها و گوسفند تنها و یا گاو و گوساله تنها انعام نمی گویند ولی به هر سه انعام می گویند. پس مراد به «بهیمة الانعام» ، شتر و گاو و گوسفند (بز و میش) است.

«ایام معلومات» : ائمه اهل بیت (ع) این ایام را همان ایام تشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجه) تفسیر کرده اند.

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 254، از کتاب معانی، از امام صادق (ع):

منظور از آیات معلومات، ایام تشریق (11تا13 ذی حجه) است.

☼ نکته:

روایات دیگری آمده اند و ایام مذکور را دهه اول ذی حجه دانسته اند ولی صاحب المیزان، ج28، ص254 آورده: روایاتی که آن ایام را تشریق دانسته اند با آیه شریفه سازگارتر است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 507، از تهذیب، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع): «ایام معلومات» در این آیه، دهه ی اول ذی حجه است. و «ایام معدودات» (در آیه 203 بقره) ایام تشریق است.

از همان منبع، از مجمع، از امام باقر (ع): «ایام معلومات» روز عید قربان و سه روز بعد از آن، یعنی تشریق (11 و 12 و 13 ذی حجه) است. و «ایام معدودات» دهه ی ذی حجه است.

☼ مؤلف:

صدر آیه شریفه به حج اشاره دارد و چون قربانی کردن در روزِ عیدِ قربان یعنی روز دهم ذی حجه صورت می گیرد پس عید قربان به احتمالِ قوی یکی از آن روزهاست و چون کلمه «ایام» جمع است و به بیش از یک روز برمی گردد و از طرفی چون قربانی قبل از عیدِ قربانْ نیست پس «تشریق» هم جزءِ آن روزهاست. بنابراین روایت آخر صحیح تر است. (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 498، آورده است: چون حضرت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) بنای خانه کعبه را به پایان رسانیدند، خداوند به ابراهیم (ع) امر کرد که مردم را برای حج خانه خدا فرا بخواند. ابراهیم (ع) عرض کرد: پروردگارا! صدای من چنان رسا نیست که به تمام مردم جهان برسد. خطاب شد: ای ابراهیم! تو صدا بزن ما صدایت را به تمام خلق عالم می رسانیم. شب که

ص :373

ابراهیم (ع) خوابید، در خواب دید چون اعلان حج نموده و مردم را به طرف کعبه ندا در داد، خداوند صدایش را به اکناف عالم رسانید. از میان شرق و غرب و زیر دریاها و بالای کوهها و از صلب مردان و رحم زنان، صدای لبیک بلند شد و به ندای او پاسخ دادند و ذکر «تلبیه» که حاج موقع پوشیدن لباسِ احرام بدان مشغول می شوند و می گویند: «لبیک اللهم لبیک ان الحمد و الشکر لک لبیک» همان جوابی است که به دعوت حضرت ابراهیم (ع) داده می شود و هر کس تا روز قیامت جواب آن ندا را داده باشد، توفیق زیارت خانه خدا و حج کعبه را خواهد داشت.

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ ﴿29﴾

سپس باید آلودگی خود را بزدایند و به نذرهای خود وفا کنند و بر گرد آن خانه کهن طواف به جای آورند (29)

«بیت عتیق» : منظور از بیت عتیق کعبه است که به خاطر قدیمی بودنش به این نام نامیده شده است، چون اولین خانه ای است که برای عبادت خدا در زمین ساخته شد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 509، از محاسن و علل الشرایع، از قمی، از امام صادق (ع):

کعبه «بیت عتیق» نامیده شده است، چون از غرق شدن خلاص شده است.

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 255، از تهذیب، از امام صادق (ع):

مراد از جمله (و لیطوَّفوا بالبیت العتیق)، طواف نساء است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 499، از کافی، از امام صادق (ع):

قرآن ظاهر و باطنی دارد، مراد از معنای ظاهر «تفثهم» ناخن گرفتن و سر تراشیدن و چیدن موی شارب و نظایر اینها (چرک گرفتن از بدن و افکندن جامه احرام و … ) است و معنای باطنی «تفثهم» ملاقات کردن امام (ع) و اقرار و اعتراف نمودن به ولایت ائمه (ع) است.

در جامع، ج 4، ص 500، از کافی، از امام باقر (ع) درخصوص نامگذاری خانه کعبه به «بیت عتیق» فرمود:

در دنیا هیچ خانه ای نیست مگر آنکه برای آن ساکن و صاحبی می باشد، جز این خانه که صاحب و ساکنی برای آن نیست و تعلق به پروردگار دارد. خداوند پیش از همه مخلوقات آن را آفرید سپس زمین را زیر آن پهن نمود و گسترانید.

ص :374

ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (30)

حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ (31)

ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ (32)

لَکُمْ فیها مَنافِعُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّها إِلَی الْبَیْتِ الْعَتیقِ (33)

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتینَ (34)

الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرینَ عَلی ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقیمِی الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (35)

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فیها خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (36)

لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنینَ (37)

إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (38)

(مناسک حج) این است! و هر کس برنامه های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است! و چهارپایان برای شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده می شود. از پلیدیهای بتها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید! (30) (برنامه و مناسک حج را انجام دهید) در حالی که همگی خالص برای خدا باشد! هیچ گونه همتایی برای او قائل نشوید! و هر کس همتایی برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان سقوب کرده و پرندگان (در وسط هوا) او را می ربایند؛ و یا تندباد او را به جای دوردستی پرتاب می کند! (31) این است (مناسک حج)! و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دلهاست (32) در آن (حیوانات قربانی)، منافعی برای شماست تا زمان معینی [= روز ذبح آنها] سپس محل آن، خانه قدیمی و گرامی (کعبه) است (33) برای هر امتی قربانگاهی قرار دادیم، تا نام خدا را (به هنگام قربانی) بر چهارپایانی که به آنان روزی داده ایم ببرند و خدای شما معبود واحدی است؛ در برابر (فرمان) او تسلیم شوید و بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان را (34) همانها که چون نام خدا برده می شود، دلهایشان پر از خوف (پروردگار) می گردد؛ و شکیبایان در برابر مصیبتهایی که به آنان می رسد؛ و آنها که نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند (35) و شترهای چاق و فربه را (در مراسم حج) برای شما از شعائر الهی قرار دادیم؛ در آنها برای شما خیر و برکت است؛ نام خدا را (هنگام قربانی کردن) در حالی که به صف ایستاده اند بر آنها ببرید؛ و هنگامی که پهلوهایشان آرام گرفت (و جان دادند)، از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید! این گونه ما آنها را مسخرتان ساختیم، تا شکر خدا را بجا آورید (36) نه گوشتها و نه خونهای آنها، هرگز به خدا نمی رسد. آنچه به او می رسد، تقوا و پرهیزکاری شماست. این گونه خداوند آنها را مسخر شما ساخته، تا او را بخاطر آنکه شما را هدایت کرده است بزرگ بشمرید؛ و بشارت ده نیکوکاران را! (37) خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند؛ خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد! (38)

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿39﴾

به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست (39)

ص :375

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 28، ص 261: در این که اولین آیه نازل شده درباره جهاد، کدام آیه است مفسرین اختلاف کرده اند، بعضی گفته اند: آیه: «و قاتلوا فی السبیل الله … » (بقره 190)، بعضی دیگر گفته اند: آیه: «ان الله اشتری … » (توبه 111) است. (اما اولین آیه: ) همین آیه (39) است، برای اینکه صریحاً کلمه اجازه در آن آمده و مردم را بر جهاد تهییج و دلها را تقویت و با وعده ی نصرت به طور اشاره و تصریح، آنها را ثابت قدم نموده است.

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 280، از مجمع، از امام باقر (ع): رسول خدا (ص) هنوز مأمور به قتال نشده بود که آیه (فوق) نازل شد و جبرئیل شخصاً شمشیر بر کمر آنجناب بست.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 507، از امام باقر (ع): آیه: «اذن … » در مورد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. و در روایت دیگر فرمودند: آن آیه در مورد قائم (عج) و همراهان اوست.

الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ (40)

الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42)

وَ قَوْمُ إِبْراهیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43)

وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسی فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (44)

همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه می گفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می کند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است (40) همان کسانی که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و پایان همه کارها از آن خداست! (41) اگر تو را تکذیب کنند، (امر تازه ای نیست) پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند (42) و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط (43) و اصحاب مدین (قوم شعیب) و نیز موسی (از سوی فرعونیان) تکذیب شد؛ اما من به کافران مهلت دادم، سپس آنها را مجازات کردم. دیدی چگونه (عمل آنها را) انکار نمودم (و چگونه به آنان پاسخ گفتم)؟ (44)

فَکَأَیِّنْ مِّنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَیٰ عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ ﴿45﴾ و چه بسیار شهرها را که ستمکار بودند هلاکشان کردیم و [اینک] آن [شهرها] سقفهایش فرو ریخته است و [چه بسیار] چاه های متروک و کوشک های (عمارت های) افراشته را (هلاک کردیم) (45)

ص :376

در تفسیر جامع، ج 4، ص 511، آمده است:

آیه فوق اشاره به واقعه حضرموت است و داستان آن بدین قرار است: صالح (ع) با چهار هزار نفر از اشخاصی که به او ایمان آوردند، به مکانی موسوم به «حاضورا» حرکت نمودند. چون به آنجا رسیدند صالح فوت کرد و چون مرگ صالح در آن جا فرا رسید آن مکان را حضرموت نامیدند. و مردمْ شهری در آنجا بنا کردند، شخصی بنام «حلیس بن سوید» را امیر خود نمودند. مدتی زندگی کردند و فرزندانِ بسیاری از آنها به وجود آمد ایشان کافر شدند و بت پرستیدند. خدای تعالی پیامبری به نام «حنظله» بر آنها فرستاد و او را در بازار کشتند. پروردگار هم آنها را هلاک کرد. چاه ها و چشمه های آنها متروک و معطل ماند و کاخ با عظمتشان ویران شد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 511، از کافی، از علی بن جعفر (ع):

«بئر معطله» امام صامت و «قصر مشید» امام ناطق است. و در حدیث دیگر فرمود: «قصر مشید» ، امیرالمؤمنین (ع) و «بئر معطله» حضرت فاطمه (س) و فرزندان آن بزرگوار می باشد.

أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ (46)

آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دلهایی که در سینه هاست کور می شود (46)

وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿47﴾ و از تو با شتاب تقاضای عذاب می کنند با آنکه هرگز خدا وعده اش را خلاف نمی کند و در حقیقت یک روز [از قیامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه می شمرید (47)

☼ نکته:

مشابه این آیه شریفه آیه ای است که می فرماید: «ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» = «کار [جهان] را از آسمان تا زمین اداره می کند آنگاه در روزی که مقدارش آن چنانکه شما [آدمیان] بر می شمارید هزار سال است به سوی او بالا می رود» (1).

اما در جای دیگر می فرماید: «تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ

ص :377


1- سجده 5

أَلْفَ سَنَةٍ» = «فرشتگان و روح در روزی که مقدارش 50 هزار سال است به سوی او بالا می روند» (1).

به عبارتی در دو آیه «سجده و حج» به «هزار» سال و در آیه «معارج» به «50 هزار» سال اشاره فرموده است. حال در توجیه این سه آیه، مفسرین نظراتی بدین شرح آورده اند:

1 - در تفسیر نمونه، ج 17، ص 117، آمده است: بعضی گفته اند که شاید عددهای هزار و پنجاه هزار عدد شماره ای نباشند و تنها برای بیان «تکثیر» آمده است.

2 - در تفسیر المیزان، ج 28، ص 272، آورده است:

کوتاه و طولانی بودن زمان نزد خداوند تأثیری ندارد و یکسان است و اینکه بعضی از مفسرین گفته اند: معنای جمله این است که یک روز از روزهای آخرت که در آن روزها کفار عذاب می شوند برابر هزار سال از ایام دنیایی است، با آیه شریفه سازگار نیست.

3 - همان منبع، از قول برخی از مفسرینْ که نامشان را ذکر نکرده، آورده است:

بعضی از مفسرین معتقدند یک روز در قیامت معادل هزار سال دنیوی است.

4 - شاید هم عده ای به آیه معارج استناد کرده و بگویند:

یک روز در قیامت معادل 50 هزار سال دنیوی است.

☼ مؤلف:

قبل از توجیه این سه آیه شریفه ابتدا اشاره ای می کنیم به آیاتی که به «سیرِ زمان در دنیا» اشاره دارند از جمله: «یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ» = «روزی که آنچه را وعده داده می شوند، بنگرند گویی که آنان جز ساعتی از روز را نمانده اند» (2).

«وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ» = «و روزی که آنان را گرد می آورد گویی جز به اندازه ساعتی از روز درنگ نکرده اند» (3).

«وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ» = «و روزی که رستاخیز بر پا شود مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی [بیش] درنگ نکرده اند» (4).

«کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا» = «روزی که آن را می بینند گویی که آنان جز شبی یا روزی درنگ نکرده اند» (5).

ص :378


1- معارج 4
2- احقاف 35
3- یونس 45
4- روم 55
5- نازعات 46

«یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا، نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا» = «میان خود به طور پنهانی با یکدیگر می گویند شما [در دنیا] جز ده [روز بیش] نمانده اید (103) ما داناتریم به آنچه می گویند آنگاه که نیک آیین ترین آنان می گوید جز یک روز بیش نمانده اید» (طه 103 و 104)

«یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلًا» = «روزی که شما را فرا خواند، درحالی که او را ستایش می کنید اجابتش می نمایید و می پندارید که جز اندکی نمانده اید» (1).

«قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ» = «می گویند: یک روز یا پاره ای از یک روز ماندیم. پس از فرشتگانی که حساب عمر خلق را می دانند بپرس» (2).

با توجه به این آیات و سه آیه قبل باید گفت: (والله اعلم)

اولاً: هیچ کدام از آیاتِ گروه دوم نمی خواهند مدت زمان دقیق سپری شده در عالم دنیا و برزخ را مشخص کنند بلکه در هر آیه تنها برداشتِ شخصیِ عده ای از انسانها را در این عالم بیان فرموده است. عده ای که در دنیا و برزخ در آسایشِ بیشتری بوده اند این زمان را کوتاه یعنی: ساعتی یا صبح تا شبی یا حداکثر یک روز فرض می کنند و عده ای هم که در دنیا و برزخ راحتی نداشته اند این زمان را کمی طولانی تر یعنی شب تا صبحی یا حداکثر 10 روز فرض کرده اند و در آیه104 طه اشاره می فرماید: «نیک آیین ترینشان» ، یعنی حتی آنهایی هم که 10 روز فرض کرده اند، فرضشان غلط است به عبارتی این زمان نسبت به زمان قیامت قطعاً از 10 روز کمتر است. بنابراین تنها چیزی که می توان از این آیات برداشت کرد آن است که: اولاً: زمانی که انسان در دو عالم دنیا و برزخ طی می کند نسبت به زمان در قیامت بسیار ناچیز و قلیل است. ثانیاً: از آن جایی که زمان در عالم برزخ از عالم دنیا بیشتر بوده است پس معلوم می شود که این زمان در دنیا چقدر ناچیز خواهد بود که حتی شاید چشم به هم زدنی هم نباشد. خلاصه کلام این است که وقتی در قیامت محشور شویم و شرایطِ زمانی و محیطی آن را با دنیا قیاس کنیم متوجه می شویم که واقعاً مدت زمان بسیار ناچیزی در این عالم بوده ایم.

دوماً: همان طور که در بحثِ جسم مثالی در ذیل آیه ی99 اسرا به تفصیل آمد، در قیامت زمین و آسمانها و جسم انسان به زمین و آسمانها و جسمی دیگر با شرایطِ محیطی محشر تبدیل

ص :379


1- اسرا 52
2- مؤمنون113

شده و ابعادِ مادیشان را از دست می دهند و ابعادِ معنوی به خود می گیرند، در آن جا خبری از آفتاب و ماه و شب و روز و ساعتِ مادی نیست و شرایطش کاملاً متفاوت با عالم مادی است، مفهومِ زمان هم کاملاً متفاوت و در ابعادِ معنویِ خودش می باشد. اما به هر صورت همانگونه که جسم و زمین و آسمان معنوی وجود دارد، همانطور هم «زمان ِ معنوی» هم وجود دارد و نمی توان منکرِ این زمان شد.

سوماً: اگر دو آیه ی هزار سال یعنی حج و سجده را با آیه 50 هزار سال یعنی معارج، قیاس کنیم متوجه می شویم که در این دو آیه ی شریفه، به عبارتِ «مِّمَّا تَعُدُّونَ» = «آنچه شما می شمرید» ، اشاره شده است ولی در آیه معارج، چنین عبارتی نیامده است. به عبارتی شاید در دو آیه حج و سجده هم مثلِ آیاتِ گروه دوم، برداشت شخصی انسانها را از زمان بیان فرموده باشد و بخواهد بفرماید آن زمان به حساب و ظن و گمانِ ما بندگان، هزار سال است، نه اینکه واقعاً هزار سال باشد، اما در آیه معارج این عبارت نیامده است و به طور صریح و از نظر حق تعالی آن روز 50 هزار سال است. که اگر این احتمال صحیح باشد، دیگر بحثی نمی ماند. ولی اگر این احتمال صحیح نباشد و منظور از دو آیه مذکور، گمان انسان نباشد، در این صورت باید بحث را با استناد به این روایت ادامه دهیم: دربحار، ج 7، ص 126 و درکافی، ج 8، ص 143، از امام صادق (ع):

نفس خود را حسابرسی کنید پیش از آنکه در قیامت از شما حسابرسی کنند؛ زیرا در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه است و هر توقفگاه به اندازه هزار سال طول می کشد.

بدین صورت به استناد این روایت، منظور از هزار سال در این دو سوره، مدت زمان هر موقف است که جمعاً 50 موقف و یک روزِ قیامت، که 50 هزار سال است، بدست می آید.

خلاصه کلام: یک روزِ قیامت معادل 50 هزار سال دنیوی است (والله اعلم).

اما پاسخ به سه نظریه ی فوق الذکر:

1 - اگر منظورِ صاحبِ تفسیر نمونه از «تکثیر» ، رد کردن این زمان باشد، همان طور که در بالا توضیح داده شد، این نظریه بعید است.

ص :380

2 - در پاسخ به صاحب المیزان باید گفت: درست است که مدت زمان، تأثیری بر خدای تعالی ندارد اما بر انسانها دارد و در قیامت هم این انسانها هستند که حسابرسی می شوند و بالاخره این حسابرسی از یک وقت شروع و تا وقتی دیگر باید تمام شود که بعد به بهشت و جهنم روند، پس نمی توان منکر این زمان شد. البته نه با اوقات مادی، بلکه با اوقاتِ معنوی و ملکوتیِ عالم حشر.

3 - این که مراد از آن زمان را هزار سال تعبیر کرد شاید به خاطر اشتباه در تعبیرِ روایت 50 موقفِ فوق است. اما این روایت به هیچ عنوان نمی خواهد بفرماید یک روز قیامت معادل هزار سال است، بلکه تنها می فرماید: هر موقفی از 50 موقفِ قیامت هزار سال است نه اینکه هر روزِ قیامت هزار سال باشد. و اتفاقاً این روایت، زمان 50 هزار سال را تأیید می کند، چرا که اشاره به عبارتِ «50 موقف و هر موقف هزار سال» دارد، که جمعا 50 هزار سال به دست می آید.

از آن گذشته اگر هر روزِ قیامت هزار سال باشد، جا داشت در آیه معارج به جای کلمه «یوم» عبارت «پنجاه یوم» می آمد در صورتی که در این آیه به صراحت یک روز را معادل 50 هزار سال بیان فرموده است. و در ضمن آن دو آیه ای هم که به روز هزار سال اشاره فرموده است عبارت «مما تعدون» را ذکر کرده که حساب بنده را می رساند نه نظر خدای تعالی را. (والله اعلم).

در توحید، شیخ صدوق، ص 260و261، آورده است:

فردی درباره اختلافات ظاهری آیات قرآن از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)، سؤال می کنند و در بخشی از آن روایت به آیات قیامت اشاره می کند آیات 38 نبأ و 23 انعام و 25 عنکبوت و 65 ص و 28 ق و 65 یس را ذکر می کند. که در یکی خبر می دهد که آنها سخن نمی گویند در دیگری با اذن سخن می گویند و صحیح می گویند و در آیه دیگر از این که آنها خود را مشرک نمی دانند خبر می دهد و در جای دیگر مُخاصمه اهل جهنم را بیان می کند. حضرت (ع) در جواب می فرمایند: هر یک از این آیات مربوط به یکی از مواطن قیامت است؛ چرا که در یک موطن خداوند انسان ها را در یک جا جمع می کند و آنها گروه گروه می شوند و با هم صحبت می کنند و برخی برای برخی استغفار می کنند و برخی دیگران را لعن می کنند. در موطنی دیگر به

ص :381

احوالات خود گریه می کنند، در یک موطن از آنها استنطاق می شوند ولی می گویند ما مشرک نبودیم و خداوند بر دهان آنها مهر زده و از اعضاء و جوارحشان سؤال می کند، در موطن دیگر از هم می گریزند و در این موطن انبیاء شهادت می دهند و …

سؤال: اگر واقعاً این زمانِ بسیار طولانی، در محشر وجود داشته باشد پس تکلیف مؤمنین چه می شود که مجبورند این انتظارِ خسته کننده و عذاب آور را تحمل کنند؟

پاسخ: گذر از این زمان در محشر برای همه یکسان است و بعد از این زمان است که جهنمیان به جهنم و بهشتیان هم به بهشت می روند، اما این زمانِ طولانی اصلاً باعثِ اذیتِ مؤمنین نمی شود بلکه فقط باعثِ عذاب و رنجشِ کفار است طوری که آنها آرزو می کنند هر چه زودتر از این عذابِ انتظارِ همراه با ترس و دلهره رهایی یابند. برای تفهیم این قضیه مثالی می زنیم: فرض کنید دو نفر در یک وسیله نقلیه بخواهند از شهری به شهری دیگر منتقل شوند، یکی از آنها با محبوب یا دوستش در کمال آرامش و راحتی مشغول صحبت است، اما دومی با دردی در بدن و برای رسیدن به بیمارستان، ثانیه شماری می کند. موقعی که به پایانِ راه می رسند، اولی حتی متوجهِ رسیدن هم نمی شود، اما دومی چنان برایش سخت گذشته که حتی فکر می کند سالهاست که در این مسیر در حرکت است. با این توصیف آیا می توان گفت که این دو نفر با یک ماشینِ مشترک و زمانِ مشترک و مسیر یکسان عبور نکرده اند؟ خیر نمی توان آن را تکذیب کرد.

در مجمع البیان، ج 25، ص 300، آمده است:

در حدیثی نقل شده است که بعد از نزول این آیه کسی عرض کرد: ای رسول خدا! چقدر آن روز طولانی است؟ فرمود: قسم به کسی که جان محمد به دست او است آن روز برای مؤمن سبک و آسان می شود آسانتر از یک نماز واجب که در دنیا می خواند.

☼ نکته:

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 271، آورده است: اینکه منظور از وعده عذاب در آیه شریفه چیست؟ مفسرین دو نظر داده اند:

1 - منظور، همان عذاب آخرت است.

2 - منظور، همان عذابی است که در جنگ بدر بر سر مشرکین وارد شد.

ص :382

☼ مؤلف:

آیه شریفه می تواند به دو نظریه فوق بسط یابد. (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 513، از شیخ طوسی، از کتاب امالی، از امام صادق (ع):

هر وقت یکی از شما بخواهد چیزی از خدا مسئلت کند و امیدوار به اجابت باشد، باید از تمام هستی و موجودات ناامید گردد و به هیچ چیز و هیچ کس امیدی نداشته باشد. وقتی که در دل خود یقین نمود که غیر از خدا از کسی نباید حاجت بخواهد و اطمینان حاصل کند که آرزو و حاجتش را خدا خواهد داد، البته خدا حاجت او را برآورده می نماید.

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ (48)

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ (49)

فَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (50)

وَ الَّذینَ سَعَوْا فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ (51)

و چه بسیار شهرها و آبادیهایی که به آنها مهلت دادم، در حالی که ستمگر بودند؛ (اما از این مهلت برای اصلاح خویش استفاده نکردند) سپس آنها را مجازات کردم؛ و بازگشت، تنها بسوی من است! (48) بگو: ای مردم! من برای شما بیم دهنده آشکاری هستم! (49) آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آمرزش و روزی پر ارزشی برای آنهاست! (50) و آنها که در (محو) آیات ما تلاش کردند و چنین می پنداشتند که می توانند بر اراده حتمی ما غالب شوند، اصحاب دوزخند! (51)

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّیٰ أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی اُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿52﴾ و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هر گاه چیزی تلاوت می نمود شیطان در تلاوتش القا [شبهه] می کرد پس خدا آنچه را شیطان القا می کرد محو می گردانید سپس خدا آیات خود را استوار می ساخت و خدا دانای حکیم است (52)

نکته 1: متأسفانه برخی از مفسرین از جمله صاحبِ تفسیر صافی، ج 4، ص 526، از قمی، از اهلِ سنت، روایتی صد در صد جعلی در ذیل این آیه شریفه آورده اند و بدینوسیله به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) تهمت و افترا زده اند، که متن این روایت بدین شرح است: «روزی پیغمبر اکرم (ص) در مسجد الحرام مشغول نماز بود، پس از فراغت از نماز در برابر جمعی از قریش سوره ی «نجم» را قرائت فرمود تا رسیدند به این آیه: «اَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی» (نجم20 - 19)، شیطان این جملات را بر زبانش جاری کرد: «فانها لفرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی» = «آن بتها پرندگانِ بلند مرتبه ای هستند و به شفاعت آنها امید می رود» . قریش

ص :383

از شنیدن این جمله خوشحال شدند و به سجده افتادند. در بین ایشان ولید بن مغیره گفت محمد (ص) به شفاعت دو بت بزرگ لات و عزی اعتراف کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: چیزی قرائت کردی که ما بر تو نازل نکرده ایم و این آیه را نازل کرد» .

در پاسخ به این روایت جعلی باید گفت: اولاً: به استناد آیه شریفه: «وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی» = «پیامبر (ص) هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید و آنچه می گوید غیر از وحی خدا نیست؛ که آن را هم پروردگار بسیار توانا به او آموخته است» (نجم3و4و 5) و نیز آیه شریفه: «لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (ص83 - 82) و (حجر40 - 39)؛ شیطان به هیچ عنوان نمی تواند بر پیامبران تسلط و نفوذی داشته باشد.

ثانیاً: معنای آیه شریفه اصلاً هیچ گونه ارتباطی با روایت جعلی فوق ندارد و معنای آیه چنین می شود: «ما قبل از تو هیچ پیغمبری و رسولی نفرستادیم مگر آنکه وقتی چیزی از آیات خدای را می خواند، شیطان شبهه هایی گمراه کننده به دلهای مردم می افکند و ایشان را وسوسه می کرد تا بدین وسیله ایمان مؤمنین را فاسد سازد، ولی خداوند متعال آن شبهات را باطل می کرد» . چرا که در آیه بعدی (آیه53) می فرماید: «تا خداوند القائات شیطان را وسیله آزمایش کسانی قرار دهد که به بیماری نفاق و کفر مبتلا گردیده و سنگ دل شده اند» . و نیز تاریخ گواه است که فراوان بوده اند افرادی که تحت تأثیر شیاطین جنی و انسی آیات الهی را پشت سر نهاده و به رأی و نظر خود عمل نموده اند. از جمله ی این شیاطینْ کسانی هستند که به دستورات پیامبر اکرم (ص) و آیات الهی در خصوص عترت اهل بیت (ع) بی اعتنایی و تعرض نموده اند.

ثالثاً: اگر بر فرض محال چنین گفته و روایت مجعول و کوته فکرانه ای را بپذیریم دیگر چه اطمینانی است که سایر آیات الهی نیز القایی از القائات و نفوذ شیطان نباشد؟!!!

نکته 2: آیه شریفه صریح بر این است که رسول و نبی با هم فرق دارند، رسول آن کسی است که فرشته وحی بر او نازل می شود و او فرشته را می بیند و با او سخن می گوید ولی نبی آن

کسی است که خواب می بیند و در خواب به او وحی می شود.

ص :384

نکته 3: در آیه شریفه لفظ شیطان دو بار آمده است با اینکه می شد بار دوم از ضمیر استفاده شود و شاید علتش این است که خداوند هیچ اعتنایی به او و کید و حیله او ندارد. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 282، از کافی، از امام ابی جعفر (ع): نبی کسی است که فرشته وحی را در خواب می بیند و صوت او را می شنود ولی در بیداری فرشته را نمی بیند و رسول کسی است که هم صوت را می شنود و هم در خواب می بیند و هم در بیداری فرشته را مشاهده می کند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 518، از امام صادق (ع): «ثم یحکم الله آیاته للناس» یعنی خداوند علی (ع) را یاری کند که خداوند به حقایق امور جهان داناست و نظام عالم را به درستی می داند.

لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ (53)

وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (54)

وَ لا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا فی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقیمٍ (55)

الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (56)

وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (57)

وَ الَّذینَ هاجَرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (58)

لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ (59)

هدف این بود که خداوند القای شیطان را آزمونی قرار دهد برای آنها که در دلهایشان بیماری است و آنها که سنگدلند؛ و ظالمان در عداوت شدید دور از حق قرار گرفته اند! (53) و (نیز) هدف این بود که آگاهان بدانند این حقی است از سوی پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد؛ و خداوند کسانی را که ایمان آوردند، بسوی صراط مستقیم هدایت می کند (54) کافران همواره در باره قرآن در شک هستند، تا آنکه روز قیامت بطور ناگهانی فرارسد، یا عذاب روز عقیم [= روزی که قادر بر جبران گذشته نیستند] به سراغشان آید! (55) حکومت و فرمانروایی در آن روز از آن خداست؛ و میان آنها داوری می کند: کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در باغهای پرنعمت بهشتند (56) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوارکننده ای برای آنهاست! (57) و کسانی که در راه خدا هجرت کردند، سپس کشته شدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، خداوند به آنها روزی نیکویی می دهد؛ که او بهترین روزی دهندگان است! (58) خداوند آنان را در محلی وارد می کند که از آن خشنود خواهند بود؛ و خداوند دانا و بردبار است (59)

در تفسیر المیزان، ج 28، ص 285، در ذیل آیات شریفه (58 تا 66) آمده است: این آیات، خصوصیتی دارند که در هیچ جای قرآن این خصوصیت نیست و آن این است که این 8 آیه که پشت سر هم قرار دارند هر یک با دو اسم از اسماءِ حسنای الهی ختم می شوند، الا «اسم جلاله» که آن نیامده

ص :385

است. و در نتیجه اگر ضمیر (هو) را هم اسم بدانیم 16 اسم در این 8 آیه آمده است: 1 – هو 2– خیر الرازقین 3 – عفو 4 – غفور 5 – سمیع 6 – بصیر 7 – علی 8 – کبیر 9 – لطیف 10 – خبیر 11 – غنی 12 – حمید 13 – رؤف 14 – رحیم 15 – علیم 16 – حلیم. و در آیه نهم آمده است که او زنده می کند و می میراند و او حق است و ملک آسمان و زمین از اوست و این در معنای چهار اسم است: «یحیی، یمیت، حق، مالک یا ملک» که با این 4 اسم می شود، 20 اسم از اسماءِ خدای تعالی که با لطیف ترین و بی سابقه ترین وجهی در این 9 آیه آمده است.

ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿60﴾ حق این است که اگر به کسی ظلم شود، در حد آن باید در صدد انتقام برآید. و چنانچه باز مورد تجاوز واقع شود، خداوند او را یاری و مدد می کند و البته خداوند دارای گذشت و بخشایش است (60)

☼ نکته:

برخی از مفسرین به استناد ظاهر آیه گفته اند: «اگر به کسی ظلم شود و بعد مظلوم از ظالم انتقام بکشد. و دوباره آن ظالم به او تعدّی کند، این بار خداوند خودش او را یاری می کند» . اما صاحب المیزان (ج28، ص 287)، مراد از آیه شریفه را مقام اذن در جهاد دانسته و معتقد است: نصرت در آیه شریفه نصرت تشریعی است نه تکوینی، یعنی مقصود از نصرت، تشریع قانون به نفع مظلوم و علیه ظالم است، تا مظلوم بتواند به واسطه قانون، ظلم و تعدی ظالم را تلافی کند.

و نیز صاحب المیزان به آن عده، اشکال کرده و آورده است: در این تفسیر چند اشکال است:

1 - این مفسرین نصرت را به معنای نصرت تکوینی (ظفر دادن) گرفته اند نه تشریعی (حق قانونی) یعنی نصرتِ مظلوم از جانب خدا اجباری و تکوینی است و حال آنکه چه بسیار ظالم ها را می بینیم که بعد از انتقامِ مظلوم، دوباره ظلم خود را از سر گرفته و خدا هم تکویناً یاریشان نکرده است.

2 - قتال با مشرکین و جهاد در راه خدا به طور قطع از مصادیق این آیه است و لازمه ی معنایی که برای آیه کرده اند این است که ترک جهاد با کفار و بخشودن آنها، از جهاد اولی و بهتر باشد و این واضح الفساد است. {نظر صاحبِ تفسیر المیزان کاملاً صحیح است (والله اعلم)}.

ص :386

در تفسیر جامع، ج 4، ص 521، از صادقین (ع):

مراد از آیه، پیامبر (ص) است که ناگزیر شهر مکه را شبانه ترک کرد و به غار پناه برد. در روز جنگ بدر، عتبه، شیبه، ولید، ابوجهل، حنظلة بن ابی سفیان و عده ی دیگری از مشرکین کشته شدند و همین که پیامبر (ص) رحلت فرمود آنان قیام کردند و به خونخواهی کشته شدگانشان، اهل بیت محمد (ص) را در کمال بی رحمی مسموم و مقتول ساختند. و اینکه خداوند فرموده: «و من عاقب» یعنی رسول اکرم (ص) «بمثل ما عوقب به» یعنی کشته شدن حسین (ع) «لینصرنه الله» یعنی خداوند او را به وجود حضرت قائم (ع) که از فرزندان آن بزرگوار است یاری خواهد فرمود.

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (61)

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (62)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ (63)

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (64)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ (65)

وَ هُوَ الَّذی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ (66)

لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلی هُدیً مُسْتَقیمٍ (67)

وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (68)

اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (69)

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِکَ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ (70)

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ (71)

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فی وُجُوهِ الَّذینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (72)

یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (73)

ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ (74)

اللَّهُ یَصْطَفی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (75)

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (76)

این (وعده نصرت الهی) بخاطر آن است (که او بر هر چیز قادر است؛ خداوندی) که شب را در روز و روز را در شب داخل می کند؛ و خداوند شنوا و بیناست! (61) این بخاطر آن است که خداوند حق است؛ و آنچه را غیر از او می خوانند باطل است؛ و خداوند بلندمقام و بزرگ است! (62) آیا ندیدی خداوند از آسمان، آبی فرستاد و زمین (بر اثر آن) سرسبز و خرم می گردد؟! و خداوند لطیف و آگاه است (63) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ و

ص :387

خداوند بی نیاز و شایسته هر گونه ستایش است! (64) آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است مسخر شما کرد؛ و (نیز) کشتیهایی را که به فرمان او بر صفحه اقیانوسها حرکت می کنند؛ و آسمان [= کرات و سنگهای آسمانی] را نگه می دارد، تا جز بفرمان او، بر زمین فرو نیفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحیم و مهربان است! (65) و او کسی است که شما را زنده کرد، سپس می میراند، بار دیگر زنده می کند، اما این انسان بسیار ناسپاس است (66) برای هر امتی عبادتی قرار دادیم، تا آن عبادت را (در پیشگاه خدا) انجام دهند؛ پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند! بسوی پروردگارت دعوت کن، که بر هدایت مستقیم قرار داری (و راه راست همین است که تو می پویی) (67) و اگر آنان با تو به جدال برخیزند، بگو: خدا از کارهایی که شما انجام می دهید آگاهتر است! (68) و خداوند در روز قیامت، میان شما در آنچه اختلاف می کردید، داوری می کند! (69) آیا نمی دانستی خداوند آنچه را در آسمان و زمین است می داند؟! همه اینها در کتابی ثبت است (همان کتاب علم بی پایان پروردگار)؛ و این بر خداوند آسان است! (70) آنها غیر از خداوند، چیزهایی را می پرستند که او هیچ گونه دلیلی بر آن نازل نکرده است و چیزهایی را که علم و آگاهی به آن ندارند! و برای ستمگران، یاور و راهنمایی نیست! (71) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، در چهره کافران آثار انکار مشاهده می کنی، آنچنان که نزدیک است برخیزند و با مشت به کسانی که آیات ما را بر آنها میخوانند حمله کنند! بگو: «آیا شما را به بدتر از این خبر دهم؟ همان آتش سوزنده [= دوزخ] که خدا به کافران وعده داده؛ و بد سرانجامی است!» (72) ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم این عابدان و هم آن معبودان)! (73) خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است! (74) خداوند از فرشتگان رسولانی برمی گزیند و همچنین از مردم؛ خداوند شنوا و بیناست! (75) آنچه را در پیش روی آنها و پشت سر آنهاست می داند؛ و همه امور بسوی خدا بازمی گردد (76)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿77﴾ ای اهل ایمان رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید (77)

در تفسیر جامع، ج 4، ص 530، از شیخ طوسی، از سماعه روایت کرده که گفت:

از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا در قرآن رکوع و سجود بیان شده است؟ فرمود بلی و این آیه را قرائت فرمودند. عرض کردم: حد رکوع و سجود چیست؟ فرمود: گفتن سه مرتبه سبحان الله در رکوع و سجود کافی است. ولی اگر کسی بتواند و قدرت داشته باشد و رکوع و سجود خود را با تمجید و تسبیح و تحمید طول بدهد بهتر و نیکوتر است زیرا حالتی نزدیک تر از رکوع و سجود بنده به خدا وجود ندارد اما اگر کسی امام جماعت است و عده ای به او اقتدا کرده اند نباید رکوع و سجود خود را طولانی کند و باید رعایت حال اضعف مأمومین را بنماید. رسول اکرم (ص) هر

ص :388

وقت به جماعت نماز می گزارد رکوع و سجود را بسیار تخفیف می داد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 530، از کافی، از امام صادق (ع) (درمعنای «وافعلوا الخیر لعلکم تفلحون» ):

«فعلِ خیر» یعنی اطاعت از امیرالمؤمنین (ع) بعد از رسول اکرم (ص) است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 232، از رسول خدا (ص):

(در سوره حج، دو سجده است) اگر دو سجده را انجام ندهی، آن دو آیه را مخوان.

☼ مؤلف:

منظور از دو آیه، یکی آیه 18: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ … » و دیگری آیه مورد بحث است. که البته این دو سجده مستحب هستند چرا که سجده های واجبِ قرآن کریم تنها چهار آیه: (سجده 32) و (فصلت41) و (نجم53) و (علق96) است.

در غررالحکم، ج 2، ص 605، ف75، چ1، از حضرت علی (ع): اگر نمازگزار بداند و بفهمد که چه اندازه از رحمت خدا او را فرا گرفته است، البته سرش را از سجده بر نمی دارد.

وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ (78)

و در راه خدا جهاد کنید و حق جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد؛ از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید؛ خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی «مسلمان» نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و به خدا تمسک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب و چه یاور شایسته ای! (78)

از همان منبع، ص 233، از رسول خدا (ص): امت من، امت مرحومه است.

در تحف العقول، ص 126، از امام علی (ع): مستی ها 4 نوعند: ثروت، ریاست، جوانی و شهوت.

خلاصه آیات سوره حج:

2: زن شیرده طفلش و زن آبستن حملش را بیفکند.

10: خدا ستم نمی کند.

11: برخی خدا را به ظاهر می پرستند.

15: آن کسی که پندارد خدا رسولش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد و به نصرت خدا امیدوار نیست به او بگو: پس طنابی در سقف آسمان آویزد و به گردن افکند. 17: مؤمنین – یهود – صابئین و نصاری و مجوس و مشرکین در قیامت خدا میانشان جدایی افکند و هر کس را به جایگاه استحقاقش برد.

18: آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از آدمیان به سجده خدای تعالی مشغولند.

19: لباسی ازآتش 28: ایام معلومات 29: بیت عتیق 30: احلت لکم الانعام 31: خدا را خالص بپرستید – شرک بدان ماند که از آسمان درافتد و مرغان در فضا بدنش را با منقار قطعه قطعه کنند.

32: شعائر خدا 38: خدا مؤمنان را از شر دشمن نگاه می دارد.

40: فایده جهاد 67: برای هر امتی شریعتی قرار دادیم 73: قادر به خلقت مگسی نیستید.

74: ما قدروا الله حق قدره 75: اصطفاءِ ملائکه و انسان به عنوان رسول 77: رکوع و سجود.

ص :389

23 سوره مؤمنون

23 - سوره مؤمنون. (مکی است و 118 آیه دارد).

خلاصه مطالب: بیان اوصاف مؤمنین، آفرینش انسان، داستان نوح (ع)، ساختن کشتی، اشاره اجمالی به داستان پیغمبران بعد از نوح (ع)، بیان حال و گفتار کفار و منافقین، دلایل توحید، حال کفار و منافقین در دوزخ، توبیخ و نکوهش آنان و آنکه انسان عبث و بازیچه آفریده نشده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1)

الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (2)

وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3)

وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ (4)

وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5)

إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ (6)

فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (7)

وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (8)

وَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ (9)

أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ (10)

الَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُونَ (11)

مؤمنان رستگار شدند (1) آنها که در نمازشان خشوع دارند (2) و آنها که از لغو و بیهودگی روی گردانند (3) و آنها که زکات را انجام می دهند (4) و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به بی عفتی) حفظ می کنند (5) تنها آمیزش جنسی با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیری از آنان ملامت نمی شوند (6) و کسانی که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند! (7) و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند (8) و آنها که بر نمازهایشان مواظبت می نمایند (9) (آری، ) آنها وارثانند! (10) (وارثانی) که بهشت برین را ارث می برند و جاودانه در آن خواهند ماند! (11)

☼ نکته:

سوره مؤمنون تنها سوره ای است که مفرد آن هم یکی از سوره های قرآنِ کریم است. مفردش «مؤمن» یا «غافر» ، چهلمین سوره ی قرآن مجید است و 85 آیه دارد.

☼ نکته:

کلمه «فردوس» تنها در دو آیه ی شریفه (کهف 107) و (مؤمنون 11) آمده است. بحثِ مفصلِ «فردوس» و اینکه «برترین جایگاهِ بهشت است» در ذیلِ آیه کهف آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 19، از قمی، در ذیل آیه (الذین هم فی صلوتهم خاشعون)، از معصوم (ع):

خشوع در نماز این است که چشم به زیر اندازی و همه توجهت به نماز باشد.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 19، از کافی، از ابی عبدالله (ع)، از رسول خدا (ص):

هر کسی خشوع ظاهریش بیش از خشوع قلبیش شد نزد ما منافق است.

از همان منبع، از مجمع البیان آورده است: رسول خدا (ص) مردی را دید در نماز با ریشش بازی می کرد، فرمود: بدانید که اگر این مرد در دلش خاشع بود بدنش هم خاشع می شد.

ص :390

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 25، از قمی آورده است (ذیل آیه «و الذین هم علی صلواتهم یحافظون» ):

«مقصود نمازهای واجب است» ، پرسیدم منظور از آیه «و الذین هم علی صلوتهم دائمون» (معارج23)، چیست؟ فرمود: «نمازهای نافله است».

از همان منبع، از مجمع، از رسول خدا (ص): همه شما دارای دو منزل هستید، منزلی در بهشت و منزلی در آتش، اگر کسی بمیرد و داخل آتش شود اهل بهشت منزلش را به ارث می برند.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 541، از ارشادِ شیخِ مفید، از حضرت علی (ع):

هر سخنی که در آن ذکرِ خدا نباشد، همان لغو است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 183، از جوامع آورده است: رسولِ خدا (ص) از کنار «سعد» گذشت در حالی که وضو می گرفت. پیامبر (ص) فرمود: ای سعد این همه اسراف برای چیست؟ گفت: آیا در وضو هم اسراف می شود؟ فرمود: بله حتی اگر بر لب یک نهر نشسته باشی!

از همان منبع، ص 188، از امام صادق (ع):

هنگامی که زنا و فحشاء زیاد گردد، زلزله نیز زیاد خواهد شد.

درکافی، ج 3، ص 413، از امام صادق (ع): هر کس غضب خود را نگه دارد، خدا عیبش را بپوشاند.

در وسائل الشیعه، ج 20، ص 308، از رسول خدا (ص):

هر گاه زنا زیاد شود مرگ ناگهانی هم زیاد خواهد شد.

در کافی، ج 3، ص 126، چ1، از امام باقر (ع):

هیچ عبادتی نزد خداوند عزوجل بهتر از عفت شکم و فرج نیست.

در علل الشرایعِ شیخ صدوق، ج 2، ص 535، چ2، از امام رضا (ع): کشتن نفوس، از بین رفتن انساب، ترکِ تربیتِ اطفال و تباه شدنِ میراث از وجوهِ فسادِ زنا به حساب می آیند.

از همان منبع، از امام علی (ع): از زنا دوری کنید زیرا در آن 6 اثر است، سه تا در دنیا:

1 - نشاط و درخشندگی صورت را از بین می برد.

2 - رزقِ حلال را قطع می کند.

3 - مرگ را نزدیک و فاعل را به جهنم می برد. سه تا در آخرت:

1 - سوءِ حساب.

2 - غَضَبِ الهی.

3 - آتش مخلد.

ص :391

در کتاب گناهان کبیره، جلد اول، ص 224، از حضرت رسول (ص):

زنا شش اثر دارد سه اثر در دنیا و سه اثر در آخرت. آثار دنیوی: آبرو را می برد، رزق را کم می کند، مرگ و نیستی را نزدیک می نماید. آثار اخروی: غضب پروردگار، سختی حساب، دخول در آتش و جاودان ماندن در آن را ایجاب می کند.

از همان منبع، ص 225، از رسول خدا (ص):

زناکار چون از قبرش بیرون شود از بوی گندش مردم اذیت می شوند پس با این بوی زننده، شناخته می شود و دانسته می گردد که زناکار است تا این که امر کرده می شود او را به آتش برند. بدرستی که خداوند محرمات را حرام فرموده و حدودی را تعیین فرموده، پس هیچ کس از خداوند غیرتمندتر نیست و از غیرت الهیه است که فواحش را حرام نموده است.

در کتاب مستدرک الوسائل، ج 14، ص 269، از رسول خدا (ص):

برای هر کدام از اعضای انسان زنای خاص است و زنای چشم، نگاه به نامحرم است.

در علل الشرایع، ج 2، ص 775، چ2، از رسول خدا (ص):

غیبت بدتر از زناست، زیرا زناکار توبه کند و توبه اش پذیرفته شود ولی غیبت کننده توبه کند و توبه اش پذیرفته نشود تا وقتی که شخص غیبت شده او را حلال نکند.

در بحارالانوار، ج 104، ص 40، از امام صادق (ع):

نگاه کردن به نامحرم، تیر مسمومی از تیرهای رها شده از جانب شیطان است.

در کتاب نفس در اسارت شیطان، ص 159، از امام صادق (ع)، از حضرت عیسی بن مریم (ع):

از نگاه کردن (به نامحرم) بپرهیزید، زیرا نگاه، بذر شهوت را در دل شخص می پاشد و مقدمات بدبختی او را فراهم می کند.

در کتاب ریشه های قساوت قلب، کتابچی، ص 103، از حضرت علی (ع):

هر کس چشم خود را پایین اندازد دل خود را آسوده کرده است.

در بحارالانوار، ج 104، ص 40، از امام صادق (ع):

و چه بسیار نگاه هایی که غصه های طولانی را در بر خواهد داشت.

ص :392

در علل الشرایع، ج 2، ص 109، چ2، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

(زانی کافر نیست ولی تارکِ نماز؛ کافر است) زیرا زانی و امثال او به خاطر شهوتی که بر آنها غالب شده، مبادرت به این معصیت می کنند ولی تارکِ نماز، آن را ترک نکرده مگر صرفاً به خاطرِ خوار شمردن این عبادت است، زانی از زنایش لذت می برد ولی تارکِ نماز، لذت نمی برد (پس) کفرش ثابت می شود. (امام (ع) همین استدلال را در مورد شراب هم بیان می فرماید).

در جامع، ج 4، ص 553، از شیخ طوسی در کتاب مجالس ذیلِ آیه «قد افلح المؤمنون» ، از امام صادق (ع):

فاطمه بنت اسد بن هاشم (س) که حامله بود وارد خانه کعبه شد ناگهان دردِ زایمان، او را فرا گرفت و دیوار خانه کعبه شکافته شد و فاطمه داخل شد و مجدداً دیوار بسته شد. هر چه تلاش شد در خانه باز نشد. تا آنکه سه روز گذشت و همان موضع شکافته شده و فاطمه (س) به همراه نوزادش خارج شد و گفت: ای مردم! در این سه روز از میوه ها و مائده بهشتی بهره مند شدم و چون خواستم خارج شوم هاتفی ندایم داد که: ای فاطمه! من علی اعلی هستم و نام فرزندت را از اسم خود مشتق کرده و او را علی نامیده ام، تو نیز این نام را برای او بگذار. و او را گرامی بدار که او را به اداب خود مؤدب نموده ام. ناگاه پیغمبر اکرم (ص) فرا رسید. علی (ع) به چهره پیغمبر (ص) تبسمی نمود و سلام کرد و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلوتهم خاشعون» . پیغمبر (ص) فرمود: یا علی! مردم به تو رستگار خواهند شد. آیات را تا «اولئک هم الوارثون یرثون الفردوس هم فیها خالدون» قرائت نمود. پیغمبر (ص) فرمود: به خدا قسم ای علی! تو امیر آنها هستی. و خداوند تو را واجد علومِ بسیار فرمود و تو دلیل و راهنمای مؤمنین هستی و به سبب تو آنها هدایت می شوند و پیامبر (ص)، علی (ع) را در آغوش گرفت، زبان خویش را در کامش نهاد آیه: «فانفجرت منه اثنتا عشرة عیناً» (بقره60) مصداق پیدا کرد. دوازده چشمه از معرفت و دانش در دهان علی (ع) جاری شد و بدین مناسبت آن روز را «ترویه» نامند. فاطمه (س) تا پنج بار خواست دستهای فرزندش را با پارچه ی ابریشمی ببندد ولی نوزاد همه را باز نمود و به اذن خدا گفت: ای مادر! از بستن دستهای من منصرف شو من می خواهم

ص :393

دستم را به سوی پروردگارم بلند کنم. روز بعد پیامبر (ص) به خانه فاطمه (س) آمد چون طفل او را دید تبسمی نمود و پیامبر (ص) را شناخت. و به همین مناسبت آن روز را عرفه نامیده اند. چون روز سوم شد ابوطالب ولیمه کرد و اعلام کرد هر کس میل دارد به ولیمه فرزندم حاضر شود باید هفت شوط در گرد خانه کعبه طواف کند و به خانه من بیاید و به فرزندم سلام کند و آن روز عید قربان شد، از آن روز ولیمه دادن برای نوزاد مرسوم شد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 554، از ابن شهر اشوب در مناقب:

برای ابوطالب، پنج فرزند به وجود آمد، اول: طالب که از او فرزند متولد نشد. دوم: عقیل. سوم: جعفر. چهارم: امیرالمؤمنین (ع) که از آنها کوچکتر بود. و یک دختر به نام فاخته که «ام هانی» نیز به او می گفتند. مادر تمام ایشان فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بود.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 554، از محمد بن عباس، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

آیات فوق (1تا11) در شأن رسول اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و حضرت فاطمه (س) و حسنین صلوات الله علیهم اجمعین نازل شده است.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ (12)

ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ (13)

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ (14)

ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ (15)

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ (16)

وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلینَ (17)

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلی ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ (18)

فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فیها فَواکِهُ کَثیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (19)

وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلینَ (20)

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِها وَ لَکُمْ فیها مَنافِعُ کَثیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (21)

وَ عَلَیْها وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (22)

و ما انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم (12) سپس او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن [= رحم] قرار دادیم (13) سپس نطفه را بصورت علقه [= خون بسته] و علقه را بصورت مضغه [= چیزی شبیه گوشت جویده شده] و مضغه را بصورت استخوانهایی درآوردیم؛ و بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم؛ پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است! (14) سپس شما بعد از آن می میرید (15) سپس در روز قیامت برانگیخته می شوید! (16) ما بر بالای سر شما هفت راه [= طبقات هفتگانه آسمان] قرار دادیم؛ و ما (هرگز) از خلق (خود) غافل نبوده ایم! (17) و از آسمان، آبی به اندازه معین نازل کردیم؛ و آن را در زمین (در جایگاه مخصوصی) ساکن نمودیم؛ و ما بر از بین بردن آن کاملاً قادریم! (18) سپس بوسیله آن باغهایی از

ص :394

درختان نخل و انگور برای شما ایجاد کردیم؛ باغهایی که در آن میوه های بسیار است؛ و از آن میخورید! (19) و (نیز) درختی را که از طور سینا می روید [= درخت زیتون] و از آن روغن و «نان خورش» برای خورندگان فراهم می گردد (آفریدیم)! (20) و برای شما در چهارپایان عبرتی است؛ از آنچه در درون آنهاست [= از شیر] شما را سیراب می کنیم؛ و برای شما در آنها منافع بسیاری است؛ و از گوشت آنها می خورید (21) و بر آنها و بر کشتیها سوار می شوید! (22)

سه نکته از تفسیر المیزان، ج 29، ص 29 - 33:

1 - مراد از انسان در آیه: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِین» (آیه 12) هم خود آدم و هم فرزندان آدم است و کلمه «سلالة» اسم برای هر چیزی است که از چیزی کشیده و بیرون آورده شود. و کلمه «خلق» به معنای تقدیر و اندازه گیری است.

2 - کلمه «انشاء» در آیه: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَر» به معنای ایجاد چیزی و تربیت آن است.

3 - تبارک در آیه شریفه: «فتبارک الله احسن الخالقین» به معنای اختصاص انسان به خیر کثیری از جانب خداوند متعال است. بحثِ مفصلِ این آیه در ذیل آیه (معارج 19) آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 35 و36، از درمنثور، از حضرت علی (ع):

بعد از آنکه نطفه، چهار ماهش تمام شد خداوند فرشته ای می فرستد تا روح را در آن ظلمات رحم در کودک بدمد و مقصود از «انشاء خلق آخر» همان دمیدن روح است.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 35 و36، از کافی، از امام ابو جعفر(ع):

نطفه چهل روز در رحم بصورت نطفه است بعد از چهل روز، چهل روز دیگر بصورت علقه و چون این چهل نیز تمام شد چهل روز دیگر به صورت مضغه است، که مجموعاً چهار ماه می شود. بعد از تمام شدن چهار ماه خداوند دو فرشته می فرستد که کار آنها خلقت است، می پرسند پروردگارا! چه چیز خلق کنیم؟ پسر یا دختر؟ مأمور می شوند به یکی از آن دو، سپس می پرسند پروردگارا! شقی یا سعید؟ مأمور به یکی از آن دو می شوند آنگاه از مدت عمر و رزق و هر حالت دیگر آن سؤال می کنند و دستور می گیرند، سپس آن فرشتگان آمده و کودک را خلق می کنند و میثاق الهی را میان دو چشمش می نویسند. پس همین که مدتش سرآمد فرشته ای می آید و او را به زور به طرف بیرون فشار می دهد و کودک بیرون می آید.

ص :395

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 35 و36، از قمی ذیل آیه «و شجره تخرج من طور سیناء» :

منظور درخت زیتون است و این آیه مثلی است برای رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) زیرا طور، کوه و سینا، درخت است.

آیات شریفه 54 – 23: داستان حضرت نوح (ع) و قومش را ذکر فرموده و منظور از رسولی که بعد از حضرت نوح (ع) فرستاده شد هود (ع) و آن طایفهْ عاد است.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23)

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُریدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ (24)

إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حینٍ (25)

قالَ رَبِّ انْصُرْنی بِما کَذَّبُونِ (26)

فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27)

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (28)

وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلینَ (29)

إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلینَ (30)

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرینَ (31)

فَأَرْسَلْنا فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (32)

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33)

وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (34)

أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (35)

هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (36)

إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ (37)

إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنینَ (38)

قالَ رَبِّ انْصُرْنی بِما کَذَّبُونِ (39)

قالَ عَمَّا قَلیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمینَ (40)

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ (41)

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرینَ (42)

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (43)

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (44)

ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ (45)

إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالینَ (46)

فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ (47)

فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکینَ (48)

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (49)

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعینٍ (50)

یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ (51)

وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (52)

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (53)

فَذَرْهُمْ فی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حینٍ (54)

أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ (55)

نُسارِعُ لَهُمْ فِی

ص :396

الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ (56)

إِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57)

وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (58)

وَ الَّذینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ (59)

وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ (60)

أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (61)

وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (62)

بَلْ قُلُوبُهُمْ فی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63)

حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ (64)

لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65)

قَدْ کانَتْ آیاتی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ (66)

مُسْتَکْبِرینَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67)

أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلینَ (68)

أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (69)

أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ (70)

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71)

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (72)

وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (73)

وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ (74)

وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (75)

وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ (76)

حَتَّی إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدیدٍ إِذا هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ (77)

وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ (78)

وَ هُوَ الَّذی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (79)

وَ هُوَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (80)

بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ (81)

قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (82)

لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (83)

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84)

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (85)

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ (86)

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (87)

قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88)

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ (89)

بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (90)

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (91)

عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (92)

قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ (93)

رَبِّ فَلا تَجْعَلْنی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (94)

وَ إِنَّا عَلی أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (95)

ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ (96)

وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ (97)

وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (98)

حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99)

و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم؛ او به آنها گفت: «ای قوم من! خداوند یکتا را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا (از پرستش بتها) پرهیز نمی کنید؟! (23) جمعیت اشرافی (و مغرور) از قوم نوح که کافر بودند گفتند: این مرد جز بشری همچون شما نیست، که می خواهد بر شما برتری جوید! اگر خدا می خواست (پیامبری بفرستد) فرشتگانی نازل می کرد؛ ما چنین چیزی را هرگز در نیاکان خود نشنیده ایم! (24) او فقط مردی است که به نوعی جنون

ص :397

مبتلاست! پس مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگش فرا رسد، یا از این بیماری رهایی یابد!) (25) (نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!» (26) ما به نوح وحی کردیم که: «کشتی را در حضور ما و مطابق وحی ما بساز. و هنگامی که فرمان ما (برای غرق آنان) فرا رسد و آب از تنور بجوشد (که نشانه فرا رسیدن طوفان است)، از هر یک از انواع حیوانات یک جفت در کشتی سوار کن؛ و همچنین خانواده ات را، مگر آنانی که قبلاً وعده هلاکشان داده شده [= همسر و فرزند کافرت]؛ و دیگر درباره ستمگران با من سخن مگو، که آنان همگی هلاک خواهند شد (27) و هنگامی که تو و همه کسانی که با تو هستند بر کشتی سوار شدید، بگو: «ستایش برای خدایی است که ما را از قوم ستمگر نجات بخشید!» (28) و بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهی پربرکت فرود آر و تو بهترین فرودآورندگانی!» (29) (آری، ) در این ماجرا (برای صاحبان عقل و اندیشه) آیات و نشانه هایی است؛ و ما مسلما همگان را آزمایش می کنیم! (30) سپس جمعیت دیگری را بعد از آنها به وجود آوردیم (31) و در میان آنان رسولی از خودشان فرستادیم که: «خدا را بپرستید؛ جز او معبودی برای شما نیست؛ آیا (با این همه، از شرک و بت پرستی) پرهیز نمی کنید؟!» (32) ولی اشرافیان (خودخواه) از قوم او که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب می کردند و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند: این بشری است مثل شما؛ از آنچه می خورید می خورد؛ و از آنچه می نوشید می نوشد! (پس چگونه می تواند پیامبر باشد؟!) (33) و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلماً زیانکارید (34) آیا او به شما وعده می دهد هنگامی که مردید و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدید، بار دیگر (از قبرها) بیرون آورده می شوید؟! (35) هیهات، هیهات از این وعده هایی که به شما داده می شود! (36) مسلماً غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در کار نیست؛ پیوسته گروهی از ما می میریم و نسل دیگری جای ما را می گیرد؛ و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد! (37) او فقط مردی دروغگوست که بر خدا افترا بسته؛ و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد! (38) (پیامبرشان) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!» (39) (خداوند) فرمود: «بزودی از کار خود پشیمان خواهند شد! (اما زمانی که دیگر سودی به حالشان ندارد)» (40) سرانجام صیحه آسمانی آنها را بحق فرو گرفت؛ و ما آنها را همچون خاشاکی بر سیلاب قرار دادیم؛ دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)! (41) سپس اقوام دیگری را پس از آنها پدید آوردیم (42) هیچ امتی بر اجل و سر رسید حتمی خود پیشی نمی گیرد و از آن تأخیر نیز نمی کند (43) سپس رسولان خود را یکی پس از دیگری فرستادیم؛ هر زمان رسولی برای (هدایت) قومی می آمد، او را تکذیب می کردند؛ ولی ما این امتهای سرکش را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم و آنها را احادیثی قرار دادیم (چنان محو شدند که تنها نام و گفتگویی از آنان باقی ماند. ) دور باد (از رحمت خدا) قومی که ایمان نمی آورند! (44) سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و دلیلی روشن فرستادیم (45) بسوی فرعون و اطرافیان اشرافی او؛ اما آنها تکبر کردند و آنها مردمی برتری جوی بودند (46) آنها گفتند: «آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم، در حالی که قوم آنها بردگان ما هستند؟!» (47) (آری، ) آنها این دو را تکذیب کردند؛ و سرانجام همگی هلاک شدند (48) و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم؛ شاید آنان [= بنی اسرائیل] هدایت شوند (49) و ما فرزند مریم [= عیسی] و مادرش را آیت و نشانه ای قرار دادیم؛ و آنها را در سرزمین مرتفعی که دارای امنیت و آب جاری بود جای دادیم (50) ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می دهید آگاهم (51) و این امت شما امت واحدی است؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید! (52) اما آنها کارهای خود را در میان خویش به پراکندگی کشاندند و هر گروهی به راهی رفتند؛ (و عجب اینکه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند! (53) آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانی (که مرگشان فرا رسد یا گرفتار عذاب الهی شوند) (54) آنها گمان می کنند اموال و فرزندانی که به عنوان کمک به آنان می دهیم (55) برای این است که

ص :398

درهای خیرات را با شتاب به روی آنها بگشاییم!! (چنین نیست) بلکه آنها نمی فهمند (که این وسیله امتحانشان است) (56) مسلماً کسانی که از خوف پروردگارشان بیمناکند (57) و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند (58) و آنها که به پروردگارشان شرک نمی ورزند (59) و آنها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج می دهند و با این حال، دلهایشان هراسناک است از اینکه سرانجام بسوی پروردگارشان بازمی گردند (60) (آری) چنین کسانی در خیرات سرعت می کنند و از دیگران پیشی می گیرند (و مشمول عنایات ما هستند) (61) و ما هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی کنیم؛ و نزد ما کتابی است که (تمام اعمال بندگان را ثبت کرده و) بحق سخن می گوید؛ و به آنان هیچ ستمی نمی شود (62) ولی دلهای آنها از این نامه اعمال (و روز حساب و آیات قرآن) در بی خبری فرورفته؛ و اعمال (زشت) دیگری جز این دارند که پیوسته آن را انجام می دهند (63) تا زمانی که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازیم؛ در این هنگام، ناله های دردناک و استغاثه آمیز سرمی دهند! (64) (اما به آنها گفته می شود: ) امروز فریاد نکنید، زیرا از سوی ما یاری نخواهید شد! (65) (آیا فراموش کرده اید که) در گذشته آیات من پیوسته بر شما خوانده می شد؛ اما شما اعراض کرده به عقب بازمی گشتید؟! (66) در حالی که در برابر او [=پیامبر] استکبار می کردید و شبها در جلسات خود به بدگویی می پرداختید؟! (67) آیا آنها در این گفتار نیندیشیدند، یا اینکه چیزی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟! (68) یا اینکه پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند)، از این رو او را انکار می کنند؟! (69) یا می گویند او دیوانه است؟! ولی او حق را برای آنان آورده؛ اما بیشترشان از حق کراهت دارند (و گریزانند) (70) و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند تباه می شوند! ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه یادآوری (و عزت و شرف) برای آنهاست، اما آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند! (71) یا اینکه تو از آنها مزد و هزینه ای (در برابر دعوتت) می خواهی؟ با اینکه مزد پروردگارت بهتر و او بهترین روزی دهندگان است! (72) بطور قطع و یقین، تو آنان را به راه راست دعوت می کنی (73) اما کسانی که به آخرت ایمان ندارند از این راه منحرفند! (74) و اگر به آنان رحم کنید و گرفتاریها و مشکلاتشان را برطرف سازیم، (نه تنها بیدار نمی شوند، بلکه) در طغیانشان لجاجت می ورزند و (در این وادی) سرگردان می مانند! (75) ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم (تا بیدار شوند)، اما آنان نه در برابر پروردگارشان تواضع کردند و نه به درگاهش تضرع می کنند! (76) (این وضع همچنان ادامه می یابد) تا زمانی که دری از عذاب شدید به روی آنان بگشاییم، (و چنان گرفتار می شوند که) ناگهان بکلی مأیوس گردند (77) و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل] ایجاد کرد؛ اما کمتر شکر او را بجا می آورید (78) و او کسی است که شما را در زمین آفرید؛ و به سوی او محشور می شوید! (79) و او کسی است که زنده می کند و می میراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آیا اندیشه نمی کنید؟! (80) (نه، ) بلکه آنان نیز مثل آنچه پیشینیان گفته بودند گفتند (81) آنها گفتند: آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدیم، آیا بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! (82) این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده؛ این فقط افسانه های پیشینیان است! (83) بگو: «زمین و کسانی که در آن هستند از آن کیست، اگر شما می دانید؟!» (84) بزودی (در پاسخ تو) می گویند: «همه از آن خداست!» بگو: «آیا متذکر نمی شوید؟!» (85) بگو: «چه کسی پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش عظیم است؟» (86) بزودی خواهند گفت: «همه اینها از آن خداست!» بگو: «آیا تقوا پیشه نمی کنید (و از خدا نمی ترسید و دست از شرک برنمی دارید)؟!» (87) بگو: «اگر می دانید، چه کسی حکومت همه موجودات را در دست دارد و به بی پناهان پناه می دهد و نیاز به پناه دادن ندارد؟!» (88) خواهند گفت: «(همه اینها) از آن خداست» بگو: «با این حال چگونه می گویید سحر شده اید (و این سخنان سحر و افسون است)؟!» (89) نه، (واقع این است که) ما حق را برای آنها آوردیم؛ و آنان دروغ می گویند! (90) خدا هرگز فرزندی

ص :399

برای خود انتخاب نکرده؛ و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند (و جهان هستی به تباهی کشیده می شد)؛ منزه است خدا از آنچه آنان توصیف می کنند! (91) او دانای نهان و آشکار است؛ پس برتر است از آنچه برای او همتا قرار می دهند! (92) بگو: پروردگار من! اگر عذابهایی را که به آنان وعده داده می شود به من نشان دهی (و در زندگیم آن را ببینم) (93) پروردگار من! مرا (در این عذابها) با گروه ستمگران قرار مده! (94) و ما تواناییم که آنچه را به آنها وعده می دهیم به تو نشان دهیم! (95) بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! ما به آنچه توصیف می کنند آگاهتریم! (96) و بگو: پروردگارا! از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم! (97) و از اینکه آنان نزد من حاضر شوند (نیز) - ای پروردگار من- به تو پناه می برم! (98) (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد، می گوید: پروردگار من! مرا بازگردانید! (99)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 547، از قمی، در ذیلِ آیه شریفه 20 «طور سیناء» :

«طور» همان کوه است و «سیناء» همان درخت است.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 555، از کافی، از امام صادق (ع) درذیلِ آیه شریفه 50 «رَبْوَهٍ ذاتِ قَرارٍ وَمَعِینٍ» :

«ربوة» ، نجف و کوفه است و «معین» ، فرات است.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 54، از نهج البلاغه، از حضرت علی (ع):

«ایها الناس» خداوند شما را از اینکه به شما جور کند ایمنی داده ولی از اینکه امتحانتان کند ایمنی نداده و حتماً امتحانتان می کند. همچنانکه فرمود: (ان فی ذلک لایات).

در المیزان، ج 29، ص 54، از مجمع در ذیل آیه شریفه «آوینا الی ربوه ذات قرار و معین» از صادقین (ع):

حیره، کوفه و پیرامون آن است و مقصود از قرار، مسجد کوفه و از معین، آب فرات است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 557، از محمد بن عباس، از حضرت موسی بن جعفر (ع): آیات فوق (55 تا57) در حق علی (ع) و فرزندان گرامیش نازل شده چرا که آن حضرت و فرزندانش سه شب افطار خود را به فقیر و یتیم و اسیر دادند و می فرمودند: ما فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

ای مردم! اگر توانایی دارید که معروف و شناخته نشوید، خود را معروف نکنید زیرا مدح و ثنا و توبیخ مردم به حالتان سود و زیانی نرساند، هر گاه نزد خداوند محمود و ستوده باشید.

از همان منبع، از حضرت علی (ع): همانا هر کس نعمتهای پروردگار را به قلب خود بشناسد، پروردگار آن نعمتها را بر او زیاد گرداند. پیش از آنکه به زبان شاکر و سپاس گزار باشد.

ص :400

در جامع، ج 4، ص 556، از شیخ مفید، از امام باقر(ع) ذیل آیه: و ان الذین لا یؤمنون بالاخره عن الصراط:

مراد از صراط، ولایت ما آل محمد (ص) است یعنی منافقین کسانی هستند که از ولایت ما ائمه (ع) خارج می شوند.

از همان منبع، ص 567، از کافی، از امام باقر (ع) ذیل آیه: و لقد اخذ ناهم بالعذاب فما استکانوا … :

«استکانت» به معنی فروتنی و خضوع است. و مراد از «تضرع» بلند کردن دستها است به جانب آسمان در موقع دعا و استغاثه.

از همان منبع، از بصائر الدرجات، از امام باقر (ع) ذیل آیه: حتی اذا فتحنا علیهم بابا … :

منظور از این باب که گشوده خواهد شد حضرتِ علی بن ابیطالب (ع) در زمان رجعت و بازگشت به سوی دنیاست.

لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿100﴾ شاید به تدارک گذشته، عملی صالح انجام دهم. و به او خطاب شود: هرگز نخواهد شد. و این کلمه (مرا بازگردان) را از حسرت می گوید و پشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد (100)

چند نکته در خصوص «عالم برزخ» :

1 - کلمه برزخ به معنای حایل میان دو چیز است و در قرآن کریم در سه آیه آمده است، اما تنها در همین آیه شریفه است که منظور از آن، «عالم برزخ» است. و در دو آیه دیگر به معنای «حایل بین دو آب شور دریا و آب شیرین چشمه و قنات هاست» : الف- «بَینَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یبْغِیانِ» = «میان آن دو دریا حایلی است که آب آن دو با یکدیگر مخلوط نمی شود» (1).

ب- «وَجَعَلَ بَینَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا» = «و بین این دو آب واسطه و حایلی قرار دارد که همیشه از هم جدا باشند» (2).

2 - حدود 20 آیه ی دیگر نیز بر عالم برزخ دلالت دارند اما در آنها نام برزخ نیامده است. از جمله: (بقره154)، (مؤمن11)، (نوح25)، (یس26و27)، (روم55)، (نساء97)، (نحل32)، (آل عمران169و170)، (ابراهیم27)، (مریم62)، (منافقون10) و … که تنها به ذکر دو آیه بسنده می کنیم:

ص :401


1- رحمن20
2- فرقان 53

«النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیهَا غُدُوًّا وَعَشِیا وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» = «عذاب آنها (فرعون و یارانش) آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند؛ و روزی که قیامت برپا شود (می فرماید: ) آل فرعون را در سخت ترین عذابها وارد کنید!» (1).

«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» = «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده مگویید، بلکه آنها زندگانند ولی شما نمی فهمید» (بقره 154)

3 - روح انسان پس از جدا شدن از جسد خاکی در «عالم برزخ» = «عالم قبر» ، در جسم لطیفی قرار می گیرد که عوارض ماده را ندارد ولی شبیه این جسم است و به آن «قالب مثالی» و یا «بدن مثالی» می گویند، چیزی شبیهِ «عالم خواب و رؤیا» .

4 - در عوالم مختلفی که انسان از آنها می گذرد، روحِ انسان ثابت و بدون تغییر می ماند، ولی با توجه به محیطی که به آن وارد می شود قالب و صورتی از جنسِ آن محیط پیدا می کند و آن روحِ بدونِ تغییرْ در آن قالبْ نفخه می کند. در عالمِ دنیا، قالبش همین جسمِ مادی است که آن را می شناسیم. در عالم برزخ، قالبی از جنسِ برزخ ولی از نظر ظاهری شبیهِ بدنِ دنیوی است ولی مرتبه ای بالاتر است. در عالمِ قیامت هم جسم و قالبی داریم از جنسِ همان عالم که مرتبه ای بسیار تکامل یافته تر از دنیا و برزخ است و باز هم از نظر ظاهری شبیه این دو جسم است طوری که هر کس این اجسام را در هر عالمی ببیند صاحبش را بشناسد و همان روح بدون تغییر در آن حلول می کند. (بحث در این خصوص در ذیل آیه ی «خلقت مثالی» = (اسرا 99) آمد).

5 - عوالم انسانی 5 یا 6 مرتبه و مرحله است: {1 - عالم روح یا 1 - عالم ذر} 2 - عالم رحم مادر 3 - عالم دنیا 4 - عالم برزخ 5 - عالم قیامت.

همان طور که در ذیلِ آیه ذر (اعراف 172) آمد، عده ای از معتقدین به عالم ذر، معتقدند که روح از عالم روح، به قالبی در عالم ذر هم حلول می کند. و شاید بگویند تمام عوالم به جز عالم روح برای خود قالب و صورتی دارند و فقط این عالم روح که اولین عالمِ خلقت است بدون قالب بوده است، ولی در بقیه عوالم همان روح به آن قالبها حلول می کند و البته هر عالمی از عالم قبلی

ص :402


1- غافر46

خویش مترقی تر است. (این گروه، عالم روح و عالم ذر را یک عالم دانسته و معتقد به 5 عالمند) اما عده ای دیگر معتقدند که روح به عالم ذر منتقل نمی شود، بلکه عالم ذر بدون روح می باشد. (این گروه عالم روح و عالم ذر را دو عالم جدا از هم دانسته و معتقد به شش عالمند) (والله اعلم).

6 - حدیثی از بحارالانوار، ج 6، ص 254، وارد است که رسول خدا (ص) با کشته شدگان قریش صحبت کرد و به آنها فرمود: «شما چه بد همسایگانی بودید. و در پاسخ به اعتراض عمر که این کار را بی فایده انگاشت، فرمود: ساکت شو ای پسر خطاب! سوگند به خدا که تو از آنها شنواتر نیستی» . حال ممکن است عده ای به این حدیث استناد کرده و بگویند: «می توان ارواح را احضار کرد (اسپرتیسیم= ارتباط با ارواح)» . در پاسخ باید گفت: اولاً: در این روایت و روایاتی مشابه، مثل سخن گفتن حضرت علی (ع) با کشته شدگان جنگ صفین یا جمل، کسی غیر از آن دو بزرگوار صدا یا تصویری از ارواح را ندید و نشنید، چرا که اگر این طور بود «عمر» اعتراض نمی کرد. پس معلوم می شود فقط خود آن حضرات (ع) قادر به این ارتباط بوده اند نه کسی دیگر، پس به استناد این روایات نمی توان احضار روح به غیر از معصوم (ع) را اثبات کرد. ثانیاً: بعید است روحی که خداوند سبحان علم بشر را از فهمش عاجز و قلیل شمرده و نیز غیرِ قابل دیدن توسط چشم دنیوی است، بشود دید یا صدایش را شنید، آن هم اگر یک شخصِ پلیدی چون ساحر و مرتاض با آن روحِ قبیحشان بتوانند روحِ ملکوتی یک انسان مؤمن را تسخیر کنند. بلکه این افراد با اجنه (شیاطین) ارتباط برقرار کرده و حتی یک سری از اتفاقات گذشته یا در حالِ جریان را از آنها سؤال می کنند ولی هرگز از آینده نمی توانند خبر دهند. و برخی از افرادِ شیاد نیز با استفاده از قوه تخیل و تردستی، بعضی کارها را انجام داده و وانمود می کنند که روح را احضار نموده اند.

خلاصه کلام: «احضار روح» امری است که تنها توسط معصوم (ع) و شاید برخی از اولیاءِ الهی صورت بگیرد، آن هم این طور نیست که دیگران قادر به دیدن ارواح باشند. (والله اعلم).

اما با توجه به ارتباط دو عالمِ برزخ و دنیا، ارواح می توانند به دنیا سر زده و صدا و تصویر افرادِ زنده را درک کنند، همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: «هیچ مؤمن و کافری نیست مگر

ص :403

آن که در حین زوال شمس به دیدار اهل خود می رود و اگر دید که اهلش به اعمال نیکو اشتغال دارند سپاس و حمد خدا بجا می آورد و چون کافر ببیند که اهل او بر اعمال نیک مشغولند برای او موجب حسرت و ندامت خواهد بود» (1).

7 - تکامل و تغییرِ سرنوشت در عالم برزخ وجود دارد، به عبارتی عالم برزخ بر خلاف عالم قیامت، کاملاً از عالم دنیا قطعِ ارتباط نمی شود بلکه ارتباطی بین این دو عالم وجود دارد و دلیلش هم روایاتی است که نشان می دهد آثار باقیات صالحات انسان و نیز خیراتی که زندگان برای او می فرستند، دریافت می کند، مثلاً از رسول اکرم (ص) روایت شده است که حضرت عیسی (ع) از کنار قبری عبور کرد و دید صاحب آن قبر را عذاب می کنند. یک سال بعد عبور کرد و دید عذاب از او برداشته شده است. علت را جویا شد، به او وحی شد: «ای روح الله از این مرد، فرزندی به بلوغ رسیده که صالح و نیکوکار است، راهی را برای مردم استوار و هموار کرد و یتیمی را مسکن داد. پس به برکت عمل فرزندش از گناهش درگذشتم» . (2).

و نیز پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای مردم! مرده ها را زیارت کنید و به سراغ آنها بروید و سلام بفرستید، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، مسلمانی تا روز قیامت بر آنها سلام نمی فرستد، مگر این که سلام او را پاسخ می گویند» . (3).

8 - در مورد فلسفه وجود عالم برزخ و ضرورت آن چند نکته وجود دارد: اولاً: انسان برای نیل به بهشت و جهنم ابدی باید شرایط برزخی را بگذراند تا در سایه تکامل ذاتی و جوهری، جسم و روح مناسب با ابدیت را احراز نماید. ثانیاً: عالم برزخ فوایدی دارد که یکی از آنها جبران اعمالی است که از انسان فوت شده، اگر کسی مدیون خداوند سبحان و خلق باشد می تواند وصیت کند تا ورثه انجام دهند. ثالثاً: غیر ممکن است هر انسانی برای خود مستقلاً قیامتی داشته باشد، چرا که برخوردهای اجتماعی نقش مهمی در تعیین سرنوشت انسان دارد و همه انسانها با هم تعامل داشته و در گناه و ثواب یکدیگر مؤثرند، چه بسا یک ایده غلط در اعصار گذشته، که از یک نفر به واسطه کتاب یا هر چیزِ دیگری به ارث رسیده، باعثِ انحرافِ آیندگان شود. و یا بلعکس کسانی

ص :404


1- کافی، ج 1، ص 62
2- امالی شیخ صدوق، ص 306
3- کافی، شیخ کلینی، ص 460

در گذشته بوده اند و امروزه اثراتشان باعثِ هدایت شوند. بنابراین در قیامت همه را با هم برمی انگیزند تا در برابر این اثرات، چه مثبت یا منفی، با هم پاسخ گو باشند. قیامت هم مثل یک دادگاه است که باید همه ی شاهدین و عاملین را با هم جمع کنند و در برابر همدیگر به دفاع بپردازند. با این اوصاف باید یک زمانی به نام برزخ وجود داشته باشد که از اولین انسان تا آخرینش یکجا به عالم قیامت حضور یابند. رابعاً: از روایات استفاده می شود که در برزخ پاره ای از کمبودهای تربیتیِ افراد مؤمن جبران می شود، همچنان که امام موسی بن جعفر (ع) می فرماید: «هر کس از دوستان و پیروان ما بمیرد و قرآن را بطور کامل فرا نگرفته باشد در قبرش به او تعلیم داده می شود تا خداوند به این وسیله درجاتش را بالا ببرد» . (1).

9_ در عالم برزخ ارواح با یکدیگر ملاقات می کنند، همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: «ارواح در برزخ با یکدیگر ملاقات می کنند، یکدیگر را می بینند و از همدیگر خبر می پرسند و آشنایی می دهند، آن چنان آشنا می شوند که در آنجا می گویند این شخص فلانی است» . (بحار، ج 6، ص 269). و می فرماید: «ارواح در برزخ به شکل جسدهایی که دارند و با همان قیافه یکدیگر را خوب می شناسند و از یکدیگر سؤال می کنند و هنگامی که روح جدیدی بر آنان وارد می شود دیگران گویند رهایش کنید تا قدری استراحت کند چرا که او از یک مرحله ی سختی عبور کرده است، بعد از آن که استراحت کرد، از او می پرسند: فلان کس چه شد؟ اگر این روح جواب داد که هنوز زنده است و در دنیا می باشد اینها منتظر و امیدوار می مانند که شاید نزد آنها بیاید و اگر گفت که مرده است می فهمند که وضعش بد است چون اگر آدم خوبی بود پس از مرگ نزد آنها می آمد پس می گویند از بین رفت حیف که اینطور شد» . (2).

10 - آیا پرسش و سؤال در عالم برزخ صورت می گیرد یا خیر؟

در پاسخ به این سؤال، دو دسته روایت وارد است، در برخی از آنها سؤال را تأیید کرده اند و در برخی دیگر ظاهراً آن را تأیید نکرده اند. از گروهِ اول می توان به این روایات اشاره کرد:

در بحارالانوار، ج 9، ص 323، از امام صادق (ع):

ص :405


1- اصول کافی، ج 4، ص 408
2- بحار، ج 6، ص 269

هر کس پرسش قبر را انکار کند شیعه ما نیست.

در بحارالانوار، ج 6، ص 222، از امام صادق (ع): وقتی مؤمن از دنیا برود هفتاد هزار فرشته او را تا قبرش تشییع می کنند وقتی وارد قبر شد منکر و نکیر به سراغ او می آیند و به او می گویند: پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ پیغمبرت کیست؟ پس می گوید: خداوند پروردگار من است و محمد (ص) پیغمبر من و اسلام دین من است پس قبرش تا چشم کار می کند وسیع می شود و برای او طعام می آورند و روح و ریحان بر او وارد می شود.

در بحارالانوار، ج 6، ص 222، از امام صادق (ع):

میت در قبر از پنج چیز سؤال می شود: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت.

در بحارالأنوار، ج 6، ص 229، از امام صادق (ع):

وقتی مؤمن بمیرد، پیامبر خدا (ص) و حضرت علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) همراه با ملائکه مقربی می آیند. اگر مؤمن توانست جواب نکیر و منکر را بدهد، آنها به نفع او شهادت می دهند و اگر نتوانست جواب بدهد (زبانش بند آمد) پیامبر خدا (ص) به امر خدا شهادت می دهد که این مؤمن، زبانش از ترس، بند آمده است وگرنه به آن چه شما می پرسید، معتقد است و حضرت علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) نیز فرمایش حضرت رسول (ص) را تأیید می کنند. (روایات عام)

از جمله روایاتِ دسته دوم، روایتی است که در آن سؤال در قبر را فقط اختصاص به دو گروه داده است، کسانی که ایمان خود را خالص نموده و از مؤمنین خالصند و کسانی که از کفار خالص باشند. و از مؤاخذه و سؤالِ افرادِ دیگر صرف نظر شده است:

در بحارالانوار، ج 6، ص 260، از امام صادق (ع): در قبر از کسی سؤال نمی شود مگر آن کسی که ایمان خود را کاملاً خالص نموده باشد و یا آن کسی که کفر خود را خالص نموده باشد و اما بقیه افراد از سؤال قبر آنها صرف نظر می شود. (روایت تخصیص خورده= خاص)

☼ مؤلف:

در جمع این دو دسته روایات باید گفت: روایات معصوم (ع) هم، مثلِ آیاتِ الهی، عام

ص :406

و خاص و محکم و متشابه دارند لذا به صرفِ تضادِ ظاهری در برخی از آنها نباید فوراً تصمیمِ غلط گرفت، این دو دسته روایت هم بدین صورتند، گروه اول «عام» و گروه دوم «خاص» هستند که دسته دوم، دسته اول را تخصیص زده اند و خودشان تخصیص خورده اند یعنی خاص شده اند. در روایات اول به طور عام بیان می فرماید: «در عالم برزخ از همه افراد سؤالاتی پرسیده می شود» و در روایت دوم می فرماید: «فقط از دو گروه سؤال می شود» . پس معلوم می شود که این سؤال با سؤال اول متفاوت و خاص است، به عبارتی سؤالات عالم برزخ، دو نوع سؤال است، یک سری از سؤالات به صورتِ عمومی پرسیده می شود و یک سری به صورتِ خصوصی و تنها از یک عده ای خاص پرسیده می شود. که به استناد روایاتِ فوق منظور از سؤالات عمومی، همان مسائلِ اعتقادی است و از همه پرسیده می شود. (والله اعلم). (دقت فرمایید).

سؤال: با آن که خداوند سبحان می داند چه کسی مؤمن و چه کسی کافر است پس چرا سؤال می کنند؟

پاسخ:

1 - سؤال و جواب برای مؤمن لذت دارد و برای کافر شکنجه آور است. همانطور که امتحان برای یک شخصِ تنبل، هول انگیز و عذاب آور است و برای یک محصلِ زرنگ، شیرین و لذت بخش است.

2 - سؤال و جواب چه در قبر (برزخ) و چه در قیامت بدین خاطر است که جای هیچ گونه اعتراضی باقی نماند، چرا که گنهکاران برای رهایی از عذاب، به انکارِ اعمال و کردارشان می پردازند، از طرفی کسی که در این دنیا از انجام اعمال خیر و ایمان به اعتقاداتِ اولیه سرباز زده، مثلِ شاگرد تنبلی است که درس نخوانده باشد، از پاسخ دادن به سؤالاتْ درمانده شده و دیگر بهانه ای در ورود به عذاب نمی تواند بیاورد. (والله اعلم).

11 - در عالم برزخ شفاعت وجود ندارد. لذا برخی از روایات و یا مکاشفات بزرگان درباره تصرفات ائمه (ع) در حالاتِ برزخیِ برخی گرفتاران از باب شفاعت مصطلح نیست، بلکه از باب تصرف به ولایت تکوینی است که در چارچوب شفاعت قرار ندارد. همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: شیعیان ما، با شفاعت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در قیامت همگی بهشتی اند اما سوگند به خدا از وضع و حالتان در برزخ خوف دارم. (1).

ص :407


1- کافی، ج 3، ص 242

12 - عالم برزخ و قیامت، عالم تجسم اعمالند، لذا آن دسته از روایاتی که اعمال را به صورتهای مختلف مجسم فرموده اند، را نباید رد کرد، همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: «وقتی مؤمن داخل قبر شود، نماز در سمت راست و زکات در سمت چپ او قرار می گیرد و نیکوکاری هایش بالای سرش سایه می افکنند و «صبر» در قسمتی دیگر قرار می گیرد. وقتی دو فرشته برای پرسش می آیند، «صبر» به نماز و روزه می گوید: از صاحبتان دفاع کنید وگرنه من آماده دفاع هستم» . (1).

13 - همان گونه که به کرات در روایات به چشم می خورد، مراد از «قبر» ، همان عالمِ برزخ است. بنابراین منظور از فشارِ قبر همان سختی و عذابِ برزخی است نه این که واقعاً در گودالِ قبر، جسمِ میت تحت فشار قرار بگیرد. اما این عذاب و فشارِ قبر علاوه بر کفار، همچنین بر مؤمنینِ گنهکار هم وارد است، همچنان که امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) نقل کرده که می فرماید: «فشار قبر برای مؤمن، کفاره ی نعمت هایی است که تباه کرده است» . (2).

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 112، از قمی، از امام صادق (ع):

بر شما نمی ترسم مگر از برزخ چون وقتی کار دست ما بیفتد ما به شما اولی خواهیم بود.

در بحارالأنوار، ج 6، ص 261، از امام صادق (ع):

از فشار قبر به خدا پناه می برم. فقط عده کمی فشار قبر نمی بینند.

14 - در برزخ و قیامت، سن و سال مطرح نیست، زیرا روحِ انسان بعد از پایان زندگی این جهان در اجساد لطیفی قرار می گیرد که از بسیاری از عوارض ماده مانند: زمانِ مادی و سن بر کنار است و چون از هر نظر شبیه این جسم است، به آن «قالب مثالی» یا «بدن مثالی» می گویند.

توجه: در خصوص زمان در عالم برزخ به آیه «هزار سال» ، (حج47) و در خصوصِ «جسم مثالی» به آیه (اسرا 99) و در خصوص «مراحلِ قیامت» به سوره قیامت مراجعه شود.

در بحارالانوار، ج 6، ص 214، از امام سجاد (ع):

برزخ، همان عالم قبر است که در آن جهان، (برای کفار و گنهکاران) زندگی بسی سخت و

ص :408


1- بحارالأنوار، ج 6، ص 230، ح35
2- بحار، ج 6، ص 221

دشوار است. سوگند به ذات هستی بخش که همانا قبر (برای نیکوکاران) همچون باغی است از باغستانهای بهشت و (برای بدکاران) همچون گودالی از گودالهای آتشین جهنم است.

در بحارالانوار، ج 78، ص 148، از حضرت مهدی(عج):

منظور از برزخ، عالم قبر است که زندگی کفار در آنجا بسی تنگ است.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 113، از قمی از امام سجاد (ع):

قبر یا باغی است از باغات بهشت و یا حفره و گودالی است از گودالهای دوزخ.

در المیزان، ج 29، ص 113، از کافی، از امام صادق (ع): ارواح مؤمنین در بدنهایی مثل همین بدنها حلول می کند و در باغی از بهشت قرار دارند و از طعام آن می خورند و از آب آن می نوشند.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 113، از مجمع البیان، از حضرت رسول (ص):

تمامی حسب و نسب ها در روز قیامت منقطع می شود مگر حسب و نسب من.

☼ مؤلف:

ملاکِ دوستی و محبت در قیامت صرفاً تقواست، بنابراین هر کسی که متقی باشد حتی اگر رابطه ی خونی در کار نباشد محبوب است و هر کسی که گنهکار باشد حتی اگر رابطه صلبی هم داشته باشد، مغضوب است. اما این بدان معنا نیست که یکدیگر را نشناسند.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 113، از کافی، از امام صادق (ع):

ارواح نیز مانند اجسادند در باغی از بهشت قرار گرفته با یکدیگر آشنایی و گفتگو دارند و چون روحی بر ارواح دیگر در می آید، آن ارواح به یکدیگر می گویند فعلاً با او حرف نزنید بگذارید تا خستگی در کند. چون از هولی عظیم گذشته است، پس از او احوال دوستان و فامیلِ خود را می پرسند اگر در پاسخ گوید: زنده بود، امیدوارِ آمدنش می شوند و اگر بگویند مرده، می فهمند که دوزخی شده و دیگر او را نمی بینند و با خود می گویند سقوط کرد، سقوط کرد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 575، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): هر کافری بمیرد، هفتاد هزار از فرشتگان موکل دوزخ، جنازه او را مشایعت کنند تا کنار قبر، صدایی از آن کافر بلند شود که تمام مخلوقات به جز انسانها آن را بشنوند. فریاد زند: «مرا برگردانید تا ایمان آورم و عمل نیکو انجام

ص :409

دهم» ، فرشتگان جواب دهند: «این آرزویی است که امکان پذیر نیست» و گفتاری است که به زبان جاری می کنی، اگر به دنیا بازگردی باز هم از طغیان و سرکشی دست برنداری.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 575 و 576، از شیخ صدوق، از امام سجاد (ع):

سخت ترین ساعات 3 ساعت است:

1 - قبض روح 2 - خروج از قبر 3 - محشر.

در سفینه البحار، ج 1، ص 409، چ1، از امام صادق (ع):

به خدا سوگند همه شیعیان ما در بهشتند، اما از آنچه در برزخ بر شما می گذرد بیمناکم.

در امالی شیخ صدوق، ص 61، م9، از حضرت علی (ع): هر کس همتش، آخرتش باشد، خداوند دنیایش را نیز کفایت کند. هر کس که سیرتش را صالح کند، خداوند پیرامونش را نیز صالح کند. هر کس میان خود و خدایش را نیکو کند، خداوندْ میان او و مردم را نیکو گرداند.

در امالی شیخ صدوق، ص 29، م4، از امام صادق (ع): به خدا امید داشته باش، امیدی که نسبت به انجام گناه، جرأت ندهد و از خدا بترس، ترسی که از رحمتش ناامیدت نکند.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 89، باب11، از امام رضا (ع):

کسی که از سیئه و عمل بدش خوشش آید مؤمن نیست.

فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ (101)

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102)

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103)

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فیها کالِحُونَ (104)

أَ لَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (105)

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (106)

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107)

قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (108)

إِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمینَ (109)

فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْری وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (110)

إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111)

قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ (112)

قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ (113)

قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114)

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (115)

فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ (116)

وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (117)

وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمینَ (118)

هنگامی که در «صور» دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود؛

ص :410

و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند (چون کاری از کسی ساخته نیست)! (101) و کسانی که وزنه اعمالشان سنگین است، همان رستگارانند! (102) و آنان که وزنه اعمالشان سبک باشد، کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده، در جهنم جاودانه خواهند ماند! (103) شعله های سوزان آتش همچون شمشیر به صورتهایشان نواخته می شود؛ و در دوزخ چهره ای عبوس دارند (104) (به آنها گفته می شود: ) آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد، پس آن را تکذیب می کردید؟! (105) می گویند: پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد و ما قوم گمراهی بودیم! (106) پروردگارا! ما را از این (دوزخ) بیرون آر، اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعاً ستمگریم (و مستحق عذاب)! (107) (خداوند) می گوید: دور شوید در دوزخ و با من سخن مگویید! (108) (فراموش کرده اید) گروهی از بندگانم می گفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم؛ ما را ببخش و بر ما رحم کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی! (109) اما شما آنها را به باد مسخره گرفتید تا شما را از یاد من غافل کردند؛ و شما به آنان می خندیدید! (110) ولی من امروز آنها را بخاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم؛ آنها پیروز و رستگارند! (111) (خداوند) می گوید: «چند سال در روی زمین توقف کردید؟» (112) (در پاسخ) می گویند: «تنها به اندازه یک روز، یا قسمتی از یک روز! از آنها که می توانند بشمارند بپرس!» (113) می گوید: «(آری، ) شما مقدار کمی توقف نمودید اگر می دانستید!» (114) آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و بسوی ما باز نمی گردید؟ (115) پس برتر است خداوندی که فرمانروای حق است (از اینکه شما را بی هدف آفریده باشد)! معبودی جز او نیست؛ و او پروردگار عرش کریم است! (116) و هر کس معبود دیگری را با خدا بخواند - و مسلماً هیچ دلیلی بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود؛ یقیناً کافران رستگار نخواهند شد! (117) و بگو پروردگارا! ببخشای و رحمت کن [که] تو بهترین بخشایندگانی (118)

در تفسیر جامع، ج 4، ص 584، از ابن مسعود، از حضرت رسول (ص):

هر کسی که آیات آخر سوره مؤمنین (آیات 115 تا 118) را از اول «افحسبتم انما خلقناکم عبثا» تا آخر سوره بر بیمار، قرائت کند شفا یابد. و فرمود: سوگند به آن خدایی که جانم به امر اوست، اگر بنده ای از روی یقین و ایمان و خلوص این آیات را بر کوه بخواند از جای کنده شود.

در الحدیث، ج 1، ص 66، از امام علی (ع): تکبر در مقابل متکبر خود عین تواضع است.

خلاصه آیات سوره مؤمنون:

1 تا 11: خصوصیات مؤمنین 12 تا 16: مراحل خلقت انسان 17: هفت آسمان 18: باران رحمت 19: باغ و میوه 20: طور سینا – درخت زیتون 21: گاو و گوسفند و شتر و فواید آن 23: چهارپایان – کشتی 23 تا30: داستان نوح (ع) 31 تا 41: قوم عاد (ع) و هود(ع) 43: برای هر امتی اجل محتوم و موعد مقرری است که هرگز پس و پیش نخواهد شد. 49–45: موسی (ع) و هارون (ع) 50: مریم (س) و عیسی (ع) 51: ای رسولان از نعمتهای حلال بخورید و کارهای نیکو کنید. 52: این مردم همه پیرو یک کیشند53: و هر دسته مذهب خاصی پیش گرفته اند. 54: بگذار این مردم غافل در نادانی خود بمانند تا وقت معین (مرگ) برسد. 55: آیا کافران تصور می کنند که با ثروت و مال و فرزندان، آنها را یاری می کنیم.

56: آیا می اندیشند که ما برای آنکه در دنیا به کارهای خیر بپردازند در مساعدت آنها تسریع می کنیم.

57 تا 61: خصوصیات مؤمنین 62: و لا نکلف نفسا الا وسعها 63: دلهای کافران تاریک است.

65 تا70: خطاب به کافران 71: اگر حق تابع هوای نفس آنها شود زمین و آسمانها و آنچه در آنهاست دچار فساد شوند. 72: ای پیامبر آیا تو از این مردم مزد و اجرتی خواسته ای؟ پاداشی که خدا می دهد بهتر است. 74تا77: منافقین 96: اِدفع بالتی هی احسن السیئه 97: همزات الشیاطین 100: برزخ 101: انساب 102: ثقلت موازینه 113 و 112: خطاب شود چه مدتی در روی زمین درنگ کرده بودید. می گویند یک روز یا جزیی از یک روز 115: آیا گمان می کنید که شما را بیهوده خلق کرده ایم.

ص :411

24 سوره نور

24 -سوره نور. (مدنی است و 64 آیه دارد).

خلاصه مطالب: بیان حد زنا، حّد قذف و حکم لِعان، وجوب حجاب بر زنان، نهی از افشاءِ اعمال زشت، مدح مؤمنین، کردار کفار، منع از ورود به خانه های مردم بدون اجازه آنها و سلام.

بسم الله الرحمن الرحیم

سُورَةٌ اَنزلنَاهَا وَ فَرضَناهَا وَ اَنزَلنَا فیهَا آیاتٍ بَیَّناتٍ لَعَلّکُم تَذَکَّرون ﴿1﴾

این سوره را فرستادیم و (احکامش را) فریضه بندگان کردیم و در آن، آیاتی روشن ساختیم تا شاید وسیله تذکر شود (1)

سوره: به معنای کلمات و جمله بندی هایی است که برای ایفاء یک غرض باشند.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 124، از کافی، از حضرت ابی جعفر (ع):

سوره نور بعد از سوره نساء نازل شد و شاهد صدق این سخن این است که خدای تعالی در سوره نساء می فرماید: «وَاللَّاتِی یأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیوتِ حَتَّی یتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا» = «و آن دسته از زنان شما که عمل زنا مرتکب می شوند علیه آنان استشهاد کنید به چهار نفر از خودتان و اگر شهادت دادند، آنها را در خانه ها زندانی کنید تا بمیرند یا خدایتعالی راه نجاتی برایشان قرار دهد» (نساء15) و در سوره نور به عنوان راه نجات فرمود: «الَزّانِیَةُ وَ الَزّانِی فَاجلِدُوا … »

الَزّانِیَةُ وَ الَزّانِی فَاجلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنهُمَا مِائَةَ جَلدةٍ وَ لَا تَاخُذَکُم بِهُمَا رَافَةُ فِی دِینِ اللهِ اِنْ کُنتُمْ تُومِنونَ بِالله وَ الَیومِ الاٰخِرِ و لیَشهَدْ عَذَابَهُما طَائَفةٌ مِنَ المؤمنینَ ﴿2﴾

شما مؤمنان باید هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات کنید و هرگز درباره آنها در دین خدا ترحم نکنید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب آن بدکاران را جمعی از مؤمنان مشاهده کنند (2)

نکته: این آیه معروف به آیه «جَلْدْ» = «تازیانه» است.

☼ نکته:

بعضی گفته اند: اینکه زن زناکار را جلوتر از مرد زناکار ذکر کرده برای این است که این عمل از زنان شنیع تر و زشت تر است و نیز شهوت در زنان قوی تر و بیشتر است.

ص :412

☼ نکته:

آیه جَلد هر چند در ظاهر خطاب به عموم است ولی باطناً اهلِ بیت (ع) مراد است، زیرا به اتفاق مسلمین، حدودْ باید به وسیله آنها جاری شود.

☼ نکته:

زنا به دو چیز ثابت می شود: 1_ اقرار فاعل، چهار مرتبه 2_ شهادتِ چهار نفر مردِ مسلمانِ عادل، در یک وقت و یک طریق و در یک مجلس و آن هم مانند میل در سرمه دان. حال اگر سه نفر به زنا کردن شخص شهادت دهند و بگویند شاهد چهارم می آید، هر سه نفر را حد مفتری (افتراء= قَذف) یعنی 80 تازیانه می زنند. و نیز شهادت زَنها منفرداً در مورد زنا مقبول نیست. شاید بدین خاطر که دیدن و بیان این امر توسط زنان سهل تر است. (والله اعلم).

☼ نکته:

حد زنا مختلف است:

(1) تازیانه = جَلْدْ: در مورد مردان و زنان مجرد غیر محصن (بدون همسر) که آن 100 تازیانه است. ولی در مورد بندگان چه محصن و غیر محصن، 50 تازیانه است.

(2)سنگسار= رَجْمْ: در مورد مردان و زنان جوان محصن یا محصنه (همسردار) است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 591، از کافی، از امام صادق (ع): هرگاه بخواهند شخصی را رجم کنند، اول گودالی بکنند اگر زن باشد، او را تا وسط گودال فرو برند و اگر مرد باشد تا جایگاه بند زیر جامه در گودال فرو برند. سپس حاکم و بعد از او مردم، با سنگهای ریز، آن شخص را رجم می کنند و فرمود: باید از پشت سرش سنگ بزنند و نباید از پیش رو سنگ و تازیانه بر بدن او بزنند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 592، از محاسن، از امام کاظم (ع): (در مورد کسی که از گودال فرار کرد فرمود)

اگر ثبوت زنا به اقرار بوده و بعد از زدن چند سنگ بر او فرار کرده، او را رها می کنند و اگر به وسیله شهود ثابت شده، او را برمی گردانند.

(3) کشتن: کسانی که با محارم مثل مادر یا خواهر و غیره زنا کنند، بر هر صورت جوان باشند یا پیر، آزاد یا بنده، محصن یا غیر محصن باید به قتل برسند و نیز هر گاه به جبر یا عنف با زنی زنا کنند و آن زن اختیاری از خود نداشته باشد. و نیز مرد ذمی مانند: یهودی یا نصاری با زن مسلمانی زنا کند.

ص :413

در تفسیر جامع، ج 4، ص 589، از فقیه، از امام باقر (ع): هر کس با محارم خود زنا کند با یک شمشیر او را به قتل می رسانند و اگر مَحْرَم هم راضی بود، او را نیز به قتل می رسانند.

(4) هم جلد و هم رجم: در مورد مرد و زن پیرِ محصن و محصنه است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 590، از امام باقر (ع): مرد و زن پیر زنا کاری را که محصن بودند حضور حضرت علی(ع) بردند. آن حضرت امر کرد اول آنها را صد تازیانه بزنند بعد رجم کنند.

(5) هم جلد و هم تبعید: مرد و زنی که ازدواج کرده و هنوز همبستر نشده اند چنانچه زنا کنند، حد آنها آن است که صد تازیانه بخورند و تا یک سال از شهر و دیارشان تبعید شوند.

☼ نکته:

معنای محصن آن است که مردْ همسرْ دارد و قدرتْ بر نزدیکی نمودن با او را دارد و مانعی هم در دسترسی به او ندارد. و معنای محصنه آن است که زنْ شوهر دارد و حاضر است و در سفر نیست و دسترسی به او دارد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 582، از تهذیب، از حضرت علی (ع):

در اجرای حدود و اقامه ی حَد، رأفت و رحمت، شما را فرا نگیرد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 587، از بحار الانوار، از حضرت رسول (ص):

شخص زناکار اگر بمیرد و توبه نکند خداوند، 300 در، از درهای دوزخ به روی او باز کند، از هر دری مار و عقرب بسیاری به او حمله کنند و تا قیامت در آتش بسوزد، وقتی وارد محشر می شود، اهل محشر از بوی تعفنش در عذابند.

☼ مؤلف:

ممکن است کسی به آیه شریفه: «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ» = «برای جهنم هفت در است» (حجر44)، استناد کرده و بگوید: پس در روایت فوق منظور از 300 درب، چیست؟

پاسخ: روایت فوق اشاره به زمانِ قبل از قیامت و محشر دارد و تا آن زمان، هنوز کسی واردِ جهنمِ ابدی، نشده است، به عبارتی اشاره به «عالم برزخ» دارد، پس منظور از «دوزخ» در روایت مذکور، «دوزخِ برزخی» است، نه «جهنمِ اخروی» ، اما مراد از آیه شریفه حجر و نیز روایاتی که در آن اشاره به هفت درِ جهنم دارند، «جهنم اخروی» است. در ضمن به استناد روایتِ فوق معلوم

ص :414

می شود که «جهنمِ برزخی» ، بر خلافِ «جهنمِ اخروی» ، بیشتر از هفت درب دارد. این را هم بگویم که به استناد این روایت نمی توان گفت که تعدادِ درهای آن چقدر است، چرا که در روایت اشاره دارد به «300 درب از درهای دوزخ» ، آن هم فقط برای گناهِ «زنا» ، پس معلوم می شود بیشتر از 300 درب دارد، که برای هر گناهی درهای عذابی متعدد، مفتوح می شود. (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 588، از بحار الانوار، از حضرت علی (ع):

ای مردم از زنا بپرهیزید که در دنیا آبرو را زایل کند و حیاء را برطرف نماید و عمر را کوتاه گرداند و باعث فقر و بیچارگی و بی نوایی شود و روزی را قطع کند. و در آخرت موجب عذاب پروردگار گردد و در حساب معطل شود و در آتش جهنم جاوید بماند. و روز قیامت وارد محشر شود در حالی که از عورتش آتش مشتعل گردد و مردم از عفونتش او را بشناسند که زناکار است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 588، از بحارالانوار، از امام رضا (ع):

عمل زنا بزرگتر از قتل نفس است. زیرا قاتل، جز مقتول کسی را فاسد نگرداند ولی نسل زناکار را تا روز قیامت زایل و فاسد گرداند و محرمات را حلال بداند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 588، از وسائل الشیعه، از حضرت رسول (ص):

هرگاه زنا شایع گردد، فوت ناگهانی بسیار شود. و باید منتظر عذاب و علامتهای آسمانی شوند و یا دشمن ستمکاری بر آنها مسلط گردد و کسی به حمایت و یاری آنها قیام نکند.

در تحف العقول، ص 540، از امام صادق (ع): چهار چیز سبب پیری زودرس است: خوردن گوشت خوک. نشستن بر جای نمناک. بالارفتن از پله. و آمیزش با پیرزن.

در صافی، ج 4، ص 188، از امام صادق (ع): هنگامی که زنا و فحشا زیاد گردد، زلزله نیز زیاد شود.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 589، از تهذیب، از امام صادق (ع): دست دزد را قطع نمی کنند تا دو مرتبه اقرار کند و حد به زانی جاری نمی کنند تا چهار مرتبه اقرار نماید.

از همان منبع، از ابوبصیر، از امام صادق (ع): اگر (مردی) با یک زن مکرر زنا کرده باشد، یک حد بر او می زنند و چنانچه با زنان متعدد زنا کرده، به تعداد آنها بر او حد جاری می کنند.

ص :415

از همان منبع، از ابوبصیر، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):

ای مردم! هر کس زنا کرده باشد باید بین خود و خدای خود توبه کند. به خدا قسم توبه کردن در خفا و پنهانی، بهتر است از آنکه عفت خویش را در برابر مردم مخدوش کند.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 125، از قمی، از ابی جعفر (ع):

مردم را برای دیدن تازیانه زدن (بر زناکار) دعوت و جمع کنید.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 597، از کافی، از امام صادق (ع):

حرمت لواط، اعظم از حرمت زناست، زیرا خداوند، قوم لوط را در اثر ارتکاب این عمل نابود کرد در حالی که کسی را تا به حال به دلیل ارتکاب زنا هلاک ننموده است. و نیز فرمود: حد لواط کننده، رجم و سنگسار است، اگر صاحب عیال باشد. و غیر آن صد تازیانه است و حد مفعول در تمام احوال چه عیال داشته باشد یا خیر، قتل است. و حد مساحقه مانند زنا است.

از همان منبع، ص 598، از طبرسی، از حضرت رسول (ص): مساحقه کردن زنان به منزله لواطِ مردان است. هر زنی که شوهر داشته باشد و این عمل قبیح را انجام دهد، او را بکشید.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 598، از کافی، از امام صادق (ع): هرگاه کسی بین دو حرام جمع کند حد او سه ربع حد زنا (75 تازیانه) است و بعد از آن او را تبعید می کنند.

در خصال صدوق، ص 10، از امام علی (ع): دورترین حالتی که بنده از خدا دارد این است که تمام همت و توجهش به پر کردن شکمش و استفاده از شهوت جنسی اش باشد.

توجه: بحثی روایتی در خصوص زنا در سوره مؤمنون ذیل آیات 1 تا11 آمده است.

بحثی پیرامونِ حکمِ «رجم یا سنگسار» در اسلام:

همه «مخالفین اسلام» و حتی عده ای از «مسلمین» ، به حکمِ «سنگسار» اشکال کرده و می گویند: «اگر اسلام دینِ رأفت است پس با این حکم چه سنخیتی دارد؟» .

پاسخ به این شبهه: اولاً: قرآن کریم در سه (یا چهار) آیه شریفه به مجازات رابطه نامشروع اشاره فرموده است: آیه دوم سوره نور و آیات 15 و 16 سوره نساء. که در آیه نور (جلد)

ص :416

مجازات آن را «تازیانه» و در دو آیه نساء به «حبس و اذیت» اشاره فرموده است. همچنین آیه43 سوره مائده چهارمین آیه است که به کمک برخی روایات، بر «سنگسار زناکارِ همسردار» دلالت دارد. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیات 15و16 سوره نساء مراجعه شود).

بنابراین در قرآن کریم حکم سنگسار نیامده است.

ثانیاً: شرایطی که سنت برای حکمِ رجم بیان فرموده اند بدین شرح می باشد:

1 - یا خودِ شخص در چهار نوبت اقرار کند در حالی که مختار و آزاد باشد، یا چهار مرد، سه مرد و دو زن و یا دو مرد و چهار زن شهادت دهند که با چشم دیده اند که همچون ورود میل به سرمه دان نزدیکی رخ داده است و همگی بر فعل واحد در مکان و زمان واحد اتفاق نظر داشته باشند و از سببی که موجب حلال بودن رابطه زناشویی بین متهمان باشد بی اطلاع باشند. و لازم است شاهدان حتماً در حضور یکدیگر شهادت دهند. چنانچه زناکار مدعی شود علم به حرمت زنا نداشته و احتمال صحت این ادعا باشد، حد شرعی ساقط می شود. همچنین اگر زناکار قبل از آمدن گواهان توبه کند، حد ساقط می شود.

2 - زنای محصنه یعنی کسی همسر حلال در اختیار دارد و همسر او هیچ عذری ندارد و نه او و نه همسرش در مسافرت نیستند و یکدیگر را در اختیار دارند و مانعی در کار نباشد و با این حال تن به زنا داده باشند. (1).

بنابراین معلوم می شود که شرایطِ حکم سنگسار عملاً به وجود نخواهد آمد و اگر هم در حالت بسیار نادر این شرایط صورت پذیرد، برای کسی خواهد بود که در ملاءِ عام و با کمال بی حیایی برهنه شده و در مقابل همسر و عمومِ مردم مرتکبِ چنین کاری شود و پر واضح است چنین شخصی واقعاً بیمار است و مصداقِ بیماریِ سرطان است که یکی از اعضای بدن را درگیر کند و صاحبِ عضو هر چند با اکراه، اما جهتِ نجات و حیاتِ سایر اعضاء و به ناچار این عضو را به نحوی قطع و دفع کند که حتی کوچکترین اثری از خود بر جای نگذارد که اگر حتی یک سلول از آن عضو بر جای بماند بر بقیه اعضا متاستاز (= گسترش) داده و آنها را هم درگیر کند.

ص :417


1- لمعه دمشقیه، شهید اول، ج 2، ص 221 - 232

ثالثاً: در اسلامِ عزیز توصیه شده است که اگر شخصی به جهت وسوسه یکباره و ناخواسته گرفتار گناه شده بین خود و خدا توبه کند و از بازگو کردن آن نزد دیگران و مراجعه به محاکم قضایی اجتناب کند. یعنی کسی مجبور به اعتراف نیست، حتی سفارش به توبه است نه اعتراف.

رابعاً: درباره اجرای آن در حضور دیگران باید گفت: هدف اساسی در اجرای حکم علاوه بر تنبیه مجرم، اثر بازدارندگی آن نسبت به دیگران است. به ویژه برخی از جرمها که نشان از بی باکی مجرم و عذرناپذیری از سوی او دارد. و خطر بنیان کنی نسبت به جامعه دارد. که زنای محصنه از آن نمونه است. زیرا ارضای غریزه برای او امکان داشته و اقدام او خیانت به نظام خانواده می باشد. و لذا با توجه به اهمیت بنیان خانواده و جامعه، اگر مجازات چنین جرمی سنگین نباشد عوارض غیر قابل پیش بینی در انتظار خانواده ها خواهد بود.

خامساً: احکام الهی دارای مصالح و مفاسدی هستند. یعنی هر حکمی که واجب است، مصالحی عالی آن را الزامی کرده است و هر حکمی که حرام است، مفاسد خاصی آن را ممنوع کرده است. آثار زیانبار زنای محصنه که حتی غربیان هم از آن اجتناب می کنند و بسیاری از جنبه های منفی آن، در مورد این جهان است و باید در همین جهان و در ظرف همین جامعه زدوده شوند و الا امنیت از جهان رخت خواهد بست.

☼ نکته:

حد شرعی زنای محصنه آن است که ابتدا زناکار بنا بر احتیاط یک صد ضربه شلاق می خورد. سپس وی سنگسار می شود. سنگسار بدین صورت است که مرد تا کمر و زن را تا سینه در خاک دفن می کنند و او را با سنگ های کوچک می زنند تا بمیرد. ابتدا شاهدان، سنگسار را آغاز می کنند و اگر شخصْ خودْ اقرار کرده باشد حاکم شرع آغاز می کند. گفته شده که حضور گروهی لازم است که حداقل یک نفر یا سه نفر و بنا بر گفته دیگر ده نفر هستند. کسی که خود حد شرعی بر گردن دارد نباید سنگسار کند. پس از اجرای حکم، زناکار را غسل و کفن می کنند. بر او نماز می خوانند و سپس دفن می کنند (1).

در کافی، ج 7، ص 177 و در استبصار، ج 4، ص 202، از امام صادق (ع):

ص :418


1- لمعه دمشقیه، شهید اول، ج 2، ص 221 - 232

رجم «حدّ بزگِ خدا» است و جَلْد (تازیانه) «حدّ کوچک خدا» است. پس هنگامی که مردِ محصن (دارای همسر با شرایطِ تماس) زنا کند رجم می شود.

در وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 18، ص 309، از امام باقر (ع):

اقامه یک حد، در روی زمین از باران چهل شبانه روز با برکت تر است.

الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلاَّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ﴿3﴾ مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک نکاح نکند و زن زناکار هم جز با مرد زانی و مشرک نکاح نخواهد کرد و این کار بر مردان مؤمن حرام است (3)

نکته ای از المیزان، ج 29، ص 120: معنای آیه شریفه با کمک آیات و روایات اهل بیت (ع) این است: «مرد و زنی که در عمل زنا شهرت یابند و با وجود جاری شدن حد، باز هم توبه نکنند، حرام است که مرد و زن مسلمان با آنها ازدواج کند. بنابراین گفته عده ای از مفسرین در خصوص نسخ این آیه صحیح نمی باشد بلکه این آیه عام است و آیه مورد بحث «وَأَنْکِحُوا الْأَیامَی مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ» (32) آن را تخصیص زده نه اینکه نسخ کرده باشد» .

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 125، از کافی، از امام صادق (علیه السلام):

اینان زنان و مردانی معروف به زنا بودند که به این عمل شهرت داشتند و مردم آنها را به این عنوان می شناختند و هر کس که حد زنا بر او جاری شد سزاوار نیست مردم با او ازدواج کنند تا او را به توبه بشناسند و توبه اش شهرت پیدا کند.

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ﴿4﴾ اِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿5﴾ وآنانکه به زنان با عفت نسبت زنا دهند آن گاه چهار عادل بر دعوی خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید که مردمی فاسق و نادرستند (4) مگر آنهایی که بعد از آن فسق و بهتان به درگاه خدا توبه کنند و در مقام اصلاح خود برآیند در این صورت خدا آمرزنده و مهربان است (5)

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به آیه «قَذْفْ» یا «تهمت» یا «رمی» یا «اجنبی» است. و مطلق

ص :419

می باشد یعنی هم شامل مرد و هم زن، هم حر و هم برده می شود. به عبارتی حکم قذف برای همه یکسان بوده و 80 تازیانه است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 599، از کافی، از امام صادق (علیه السلام):

کسی که نسبت زنا به دیگری بدهد هشتاد تازیانه به او می زنند و تا وقتی توبه نکند اگر شهادتی بدهد شهادتش قبول نمی شود. و اگر سه نفر شهادت به زنا کردن کسی دهند هر سه نفر را حدّ می زنند و شهادت آنها قبول نمی شود مگر آنکه چهار نفر ادعای دیدن نمایند آن هم مانند میل در سرمه دان. و هر کس درباره زنا کردن خودش شهادت دهد گفتارش پذیرفته نمی شود مگر آن که چهار مرتبه اظهارات خود را تکرار و تأیید نماید.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 599، از تهذیب، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):

نسبت زنا دادن بر 3 نوع است:

1 - کسی به شخصی نسبت زنا بدهد 2 - بگوید: مادر او زنا کار است 3 - بگوید: این شخص از پدرش نیست. و در هر یکی از اینها، هشتاد تازیانه حد دارد.

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِین ﴿6﴾ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ ﴿7﴾ وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِین ﴿8﴾ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ ﴿9﴾ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌَ ﴿10﴾ و کسانی که به زنان خود نسبت زنا دهند و جز خود برآن شاهد نداشتند باید از آن زن و مرد، نخست مرد چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا یاد کند که او در این دعویِ زنا، از راستگویان است ( 6 ) و بار پنجم قسم یاد کند که لعن خدا بر او باد اگر از دروغگویان است ( 7 ) برای آنکه حکم حد درباره زن اجرا نشود آن زن نیز نخست چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا یاد کند که شوهرش دروغ می گوید (8 ) و بار پنجم قسم یاد کند که لعنت خدا بر او باد اگر این مرد در این دعوی از راستگویان باشد (9 ) و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما مؤمنان نبود و اگر نه این بود که خدای مهربان البته توبه پذیر و درستکار است، حدود و تکلیف را چنین آسان نمی گرفت و توبه را باعث رفع عذاب از شما نمی کرد (10)

ص :420

☼ نکته:

هرگاه طبق آیات فوق (که معروف به آیات «لِعان» یا «قَذفِ زوجات» است) دستور «ملاعنه» انجام گرفت، دیگر زن برای آن مرد تا ابد حرام شده و هرگز حلال نمی شود.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 127 تا130، از قمی: (خلاصه روایت)

بعد از اتمام لعان رسول خدا(ص) بین آن دو (زن و مرد) جدایی افکند و حکم کرد که فرزند از آنِ زن باشد در حالی که پدر معینی نداشته باشد ولی مردم هم فرزند او را به بدی نسبت ندهند.

چرا وقتی که مردی به همسرش نسبت زنا دهد باید چهار بار شهادت دهد ولی اگر غیر شوهر این نسبت را بدهد وسه شاهد نیاورد حدّ می خورد؟

پاسخ این سؤال در روایت ذیل نهفته است:

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 737، چ2، از امام رضا (ع): (خلاصه روایت)

(زیرا) برای شوهر جایز است در مواقع پنهانی که دیگران حق ورود به آنجا (خلوت گاه زن) را ندارند داخل شده و همسرش را زیر نظر بگیرد در حالی که این عمل بر احدی حتی فرزندان و پدرِ زن جایز نیست، از این رو وقتی (شوهر) ادعای رؤیت با چشم نمود باید چهار مرتبه خدا را بر آن گواه و شاهد قرار دهد و به ذات او قسم بخورد و اما اگر گفت: «با چشم خود این را ندیده ام» ، در این صورت «قاذف» محسوب شده و باید به او حدّ بزنند مگر آنکه بینه عادل اقامه کند. و اما اگر غیر شوهر این نسبت را دهد، به او می گویند: چگونه در پنهانی او را زیر نظر گرفتی در حالی که در دیدنت متهم می باشی (و خلاف کرده ای)؟ پس (حتی) اگر (هم) صادقی، باز در مرتبه تهمت بوده و باید تأدیب شوی (مگر آنکه سه شاهدِ عادلِ دیگر نیز، هم زمان با تو این عمل را مثلِ سرمه در چشم، دیده باشند که در این صورت حد از تو ساقط است چرا که احتمال اینکه 4 نفر عادل بتوانند این عمل را ببینند ضعیف یا بعید است) و اما این که شوهر باید 4 مرتبه قسم بخورد جهتش این است که هر یک بار به جای یک شاهدِ عادل محسوب می شود.

إِنَّ الَّذِینَ جَاءُو بِالافْکِ عُصبَةٌ مِّنکمْ لا تَحْسبُوهُ شَرًّا لَّکُمْ بَلْ هُوَ خَیرٌ لَّکمْ لِکُلِّ امْرِیٍ مِّنهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الاثْمِ وَ الَّذِی تَوَلیٰ کِبرَهُ مِنهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿11﴾ همانا آن گروه منافقان که به شما مسلمین بهتان بستند می پندارید ضرری به آبروی شما می رسد؟ بلکه خیر و

ص :421

ثواب نیز خواهید یافت و هر یک از آنها به عقاب اعمال خود خواهند رسید و آن کس از منافقان که منشأ این بهتان بزرگ گشت، به عذابی سخت خواهند رسید (11)

«اِفک» : به معنای دروغ است (این آیه معروف به آیه افک است).

«عُصبه» : به معنای متعصب و جماعت دست به دست هم داده است.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 133، آمده است: «این آیات (11 تا 26) به داستان «اِفک» اشاره می کند (و آن بدین ماجرا است) که چند نفر از منافقین نسبت فحشاء به خانواده رسول خدا (ص) داده و داستان را دست به دست در بین مردم منتشر کردند و لذا خداوند متعال این آیات را نازل کرده و از رسول خدا (ص) دفاع فرمود» . و نیز آورده است: «این آیات به داستان افک اشاره می کند که اهل سنت آن را راجع به عایشه دانسته اند، ولی شیعه آن را درباره ماریه قبطیه، مادر ابراهیم معتقد است، همان ماریه که «مقوقس» پادشاه مصر او را به عنوان هدیه ای برای پیامبر (ص) فرستاد و هر دو حدیث چه آنکه از سنی ها است و چه آنکه از شیعه ها رسیده خالی از اشکال نیست».

☼ مؤلف:

در خصوص ماجرای افک دو روایت مجعول نقل شده است، یکی از عامه (اهل سنت) و دیگری از خاصه (شیعه) و شرح آن دو به این قرار است:

1 - در تفسیر المیزان، ج 29، ص 143 تا148، از درمنثور از عایشه: (خلاصه روایت، از عامه)

(عایشه در سفری با حضرت رسول (ص) به همراه لشکر اسلام در شب برای قضای حاجت رفته و لشکرگاه را گم می کند. عایشه می گوید: ) و رسول خدا (ص) که از رفتن من بی خبر بود امر به کوچ کرد، پس از آن که بیدار شدم، صفوان بن معطل سلمی را مشاهده کردم، او دو منزل پیش از لشکر عقب مانده بود و مرا بر شتر سوار کرده به لشکر رسانید. عده ای از منافقین گفتند: مشاهده کنید همسر پیامبر (ص) با مرد اجنبی است؟! چگونه می توان ایمن بود از آن که میان ایشان کار ناشایسته سر نزده باشد؟ چون به مدینه رسیدیم، یک ماه بیمار شدم. رسول خدا (ص) وقتی به عیادتم تشریف می آورد، مطابق معمول رفتار نمی فرمود، نمی دانستم سبب چیست؟ وقتی «ام مسطح» داستان را برایم گفت من گریه کردم و بیماریم عود کرد. پیامبر (ص) در این خصوص

ص :422

با اسامه و علی بن ابیطالب (ع) مشورت کرد. اسامه گفت: این گفتار منافقین است و نباید به سخنان آنها وقعی گذاشت. علی (ع) گفت: خدا تو را در مضیقه نگذاشته و قحطی زن هم نیست (یعنی طلاقش بده). پیامبر (ص) فرمود: ای عایشه! اگر تو مبرایی، خداوند برائت تو را ظاهر گرداند و اگر خطا کرده ای، توبه کن. من گریه کردم. در آن حال وحی نازل شد و پیامبر (ص) گفت ای عایشه بشارت که خداوند تو را تبرئه کرد.

صاحب المیزان، ج 29، ص 149 تا157، با اعتقاد به جعلی بودن این روایت دلایلی به شرح ذیل آورده است:

1 - روایت، سوءِ ظن رسول خدا (ص) نسبت به عایشه را بیان می کند. در صورتی که خداوند متعال مردم را از سوء ظن توبیخ نموده و فرموده: (چرا وقتی مؤمنین و مؤمنات این را شنیدند، حس ظن به یکدیگر از خود نشان ندادند و نگفتند که این افترایی آشکار است؟) و وقتی حسن ظن به مؤمنین از لوازم ایمان باشد رسول خدا (ص) سزاوارتر به آن است و سزاوارتر از اجتناب از سوءِ ظن است که خود یکی از گناهان است و مقام نبوت و عصمت الهیه او با چنین گناهی نمی سازد. علاوه بر این، قرآن کریم در خصوص حسن ظن پیامبرش فرموده: «وَ مِنهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَّکمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسولَ اللَّهِ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» = «بعضی از ایشان رسول خدا (ص) را اذیت می کنند و می گویند: او گوش است (هرچه می شنود باور می کند)، بگو گوش خوبی است که به خدا و برای مؤمنین باور دارد و رحمت کسانی است که از شما ایمان آورده اند و کسانی که رسول خدا (ص) را اذیت می کنند عذابی دردناک دارند» (1).

2 - از این هم بگذریم اگر بنا باشد گناهانی چون زنا در خانواده پیغمبر نیز راه پیدا کند، مایه تنفر دلها از او شده و دعوتش لغو می گردد. بر خدا لازم است که خاندان او را از چنین گناهانی حفظ فرماید و با اینکه عقل همه ما این معنا را درک می کند، چطور رسول خدا (ص) آن را درک نکرده است و نسبت به همسرش دچار تردید می شود.

3 - با وجود حکم قَذف که هر کس شخصی را قَذف کند و شاهد نیاورد باید تازیانه بخورد

ص :423


1- توبه 61

و شخص متهم تبرئه شود، پس چرا پیامبر (ص) این حکم را در حق قذف کنندگان جاری نکرد؟

☼ مؤلف:

در روایت جعلی فوق تهمتهایی به ساحتِ مطهر و معصومِ حضرت رسول خدا (ص) وارد کرده اند، از جمله (العیاذ بالله):

1 - بی خبری و ناآگاهی (آن جا که زنش را در بیابان رها می کند) 2 - سوءِ ظن به همسرش 3 - عدم آشنایی و رعایت حدود الهی (آنجا که به عایشه می گوید توبه کن، چرا که اگر به فرض محال چنین اتفاقی افتاده بود، حکمش رجم بود نه توبه) 4 - جهل 5 - ناتوان و حیران. و نیز چهره مقدس حضرت علی (ع) را به عنوان یکی از دشمنان عایشه معرفی کرده است. در صورتی که آیات شریفه، هیچ گونه سنخیتی با روایت جعلی فوق ندارند.

2 - در تفسیر المیزان، ج 29، ص 152، از زراره، از امام ابی جعفر (ع): (خلاصه روایت، از خاصه)

وقتی ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) (و ماریه قبطیه) از دنیا رفت، عایشه گفت: چرا گریه می کنی؟ این کودک که فرزند تو نبود بلکه فرزند جریح بود. رسول خدا (ص)، علی (ع) را فرستاد تا جریح را به قتل برساند. جریح وقتی علی (ع) را غضبناک دید، در را باز نکرد و به بالای درختی رفت. علی (ع) از دیوار بالا رفته و وارد باغ جریح شده و به دنبال او، بالای درخت رفت. جریح خود را پرت کرد و عورتش نمایان شد. و علی (ع) او را دید که آلت ندارد و برگشت.

صاحب المیزان، ج 29، ص 152، این روایت را رد کرده و آورده است:

اولاً: داستانی که در این روایت آمده با آیاتِ اِفک منطبق نمی شود.

ثانیاً: مقتضای برائتِ ماریه قبطیه این است که حد خدا را بر عایشه جاری کرده باشند و حال آنکه حد قذف بر عایشه جاری نشده است.

☼ مؤلف:

اینکه برخی از منافقین به همسر مکرمه ی پیامبر (ص)، «ماریه قبطیه» تهمت زدند، یک واقعیتِ تاریخی غیر قابل انکار است، اما اینکه رسولِ خدا (ص)، العیاذ بالله این تهمت را پذیرفته باشد تا به همسرش سوءِ ظن کند و یا حضرت علی (ع) را العیاذ بالله اجیر کند تا آن حرکت زشت و معصیت بار را انجام بدهد، به یقینْ کِذب است و به روایت اضافه شده است. چرا که اولاً: در روایت، پیامبر (ص) را العیاذ بالله مردی عجول معرفی کرده که تنها با شهادت یک نفر

ص :424

آن هم زن، حکم قتل بنده ای را صادر می کند و این عمل مخالفِ صریحِ آیات و سنت است.

ثانیاً: غیر ممکن است مقام معصومی چون حضرت علی (ع) بخواهد به عورت کسی نگاه کند چرا که «عمروعاص» در جنگ با حضرت علی (ع) عورتش را مکشوف کرد، ولی حضرت علی (ع) برای کشتن شخصی چون عمروعاص حاضر به ارتکابِ حرام و دیدن عورت نشد.

ثالثاً: با وجود اینکه خدایتعالی همه را از گمانِ بد و تجسس، نهی کرده و فرموده: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است؛ و هرگز تجسس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است!» (حجرات12) و به استناد این آیه شریفه چگونه ممکن است رسولِ خدا (ص) و حضرت علی (ع)، برخلاف امرِ الهی عمل کرده و دچار سوءِ ظن گشته و تجسس کنند!!!

توجه: در تفسیر صافی، ج 4، ص 594، در ذیلِ روایتِ فوق آورده است: «اگر این خبر صحت داشته باشد شاید پیامبر (ص)، علی (ع) را فرستاده باشد تا حق را روشن سازد و نگرانی و ناروایی که پیش آمده بود، بر طرف سازد و می دانست که او را نخواهد کشت و … »

در پاسخ به این نقلِ صاحبِ صافی باید گفت: همین قدر هم که قبول کنیم العیاذ بالله پیامبر اکرم (ص) بر خلاف آیه شریفه: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا … » (حجرات12)، عمل کرده و در موردِ خبر فسقی که یقین به بطلان آن داشته است، تجسس کرده باشد هم اشکال دارد و همین هم مقبول نیست، چرا که خدایتعالی می فرماید: «وَ لَولا اِذ تَسمِعتُموهُ … » = «چرا به محض شنیدن این سخن نگفتید که هرگز ما را تکلم به این روا نیست. بار خدایا این بهتانِ بزرگ و تهمت است» (1).

جای بسی تأسف است که چنین روایاتی در اکثر تفاسیر، به خصوص تفاسیر شیعه، بدون هیچ گونه نقد و انتقادی به چاپ می رسند، گویی که بخواهند این روایات را تأیید کنند. (برای

ص :425


1- نور16

توضیح بیشتر به ذیلِ آیه 6 سوره حجرات و بحث پایانی این کتاب مراجعه شود).

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 155، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

هر کس عمل زشتی را اشاعه دهد مثل کسی است که آن را باب کرده باشد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 610، از امام صادق (ع):

غیبت آن است که صفت شخص را بیان کنی که خوشایند او نیست. و تهمت، بیانِ اوصافی است که در او نیست.

از همان منبع، از امام موسی بن جعفر (ع): اگر پنجاه نفر برای موضوع زشتی گواهی دهند و خود نسبت داده شدگان منکر شوند، قول اینان را تصدیق کن و گفتار آن پنجاه نفر را دروغ بدان.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 155، از کافی، از امام صادق (ع):

هر کس درباره مؤمنین چیزی بگوید که با دو چشم خود دیده و با دو گوش خود شنیده باشد، تازه از کسانی خواهد بود که دوست دارند فحشاء در بین مؤمنین منتشر شود.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 156، از خصال، از رسول خدا (ص):

وقتی قلب کسی پاک باشد، جسدش هم پاک شود و چون قلب پلید شد، بدن هم پلید شود.

در امالی شیخ صدوق، ص 867، م82، از رسول خدا (ص):

روزه گیرنده حتی اگر در بستر باشد در حالِ عبادتِ خداست، مگر آنکه غیبت کند.

در بحارالانوار، ج 75، ص 257، از امام صادق (ع): غیبت حسنات را از بین می برد همان طور که آتش، هیزم را از بین می برد. خداوند بزرگ به موسی (ع) فرمود: غیبت کننده اگر توبه کند آخرین کسی است که وارد بهشت می شود و اگر توبه نکند نخستین کسی است که وارد آتش می گردد.

در طرائف الحکم، ج 1، ص 353، از امام علی (ع): از کسانی مباش که عیب ظاهر و گناه بسیارش را نبیند ولی کوچکترین عیب و اندکْ گناه دیگری، برایش بزرگ است.

لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبینٌ (12)

لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ (13)

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فیما أَفَضْتُمْ فیهِ عَذابٌ عَظیمٌ (14)

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ (15)

وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظیمٌ (16)

ص :426

یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (17)

وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (18)

إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (19)

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (20)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (21)

وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکینَ وَ الْمُهاجِرینَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (22)

إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (23)

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (24)

یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ (25)

الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (26)

چرا هنگامی که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغی بزرگ و آشکار است؟! (12) چرا چهار شاهد برای آن نیاوردند؟! اکنون که این گواهان را نیاوردند، آنان در پیشگاه خدا دروغگویانند! (13) و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل شما نمی شد، بخاطر این گناهی که کردید عذاب سختی به شما می رسید! (14) به خاطر بیاورید زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر می گرفتید و با دهان خود سخنی می گفتید که به آن یقین نداشتید؛ و آن را کوچک می پنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است! (15) چرا هنگامی که آن را شنیدید نگفتید: «ما حق نداریم که به این سخن تکلم کنیم؛ خداوندا منزهی تو، این بهتان بزرگی است» ؟! (16) خداوند شما را اندرز می دهد که هرگز چنین کاری را تکرار نکنید اگر ایمان دارید! (17) و خداوند آیات را برای شما بیان می کند و خدا دانا و حکیم است (18) کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند می داند و شما نمی دانید! (19) و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود و اینکه خدا مهربان و رحیم است (مجازات سختی دامانتان را می گرفت)! (20) ای کسانی که ایمان آورده اید! از گامهای شیطان پیروی نکنید! هر کس پیرو شیطان شود (گمراهش می سازد، زیرا) او به فحشا و منکر فرمان می دهد! و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمی شد؛ ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه می کند و خدا شنوا و داناست! (21) آنها که از میان شما دارای برتری (مالی) و وسعت زندگی هستند نباید سوگند یاد کنند که از انفاق نسبت به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دریغ نمایند؛ آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است! (22) کسانی که زنان پاکدامن و بی خبر (از هرگونه آلودگی) و مؤمن را متهم می سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی بدورند و عذاب بزرگی برای آنهاست (23) در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها به اعمالی که مرتکب می شدند گواهی می دهد! (24) آن روز، خداوند جزای واقعی آنان را بی کم و کاست می دهد؛ و می دانند که خداوند حق آشکار است! (25) زنان ناپاک از آنِ مردان ناپاکند و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلق دارند؛ و زنان پاک از آنِ مردان پاک و مردان پاک از آنِ زنان پاکند! اینان از نسبتهای ناروایی که (ناپاکان) به آنان می دهند مبرا هستند؛ و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است! (26)

ص :427

یَا اَیُهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکمْ حَتی تَستَأْنِسوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿27﴾ فَإِنْ لَّمْ تجِدُوا فِیهَا أَحَداً فَلا تَدْخُلُوهَا حَتی یُؤْذَنَ لَکمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکیٰ لَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ﴿28﴾ لَّیْسَ عَلَیْکمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَّکمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا تَکْتُمُونَ ﴿29﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه هیچ کس غیر خانه های خود داخل نشوید تا آنکه اجازه بگیرید و بر اهلش سلام کنید این برای شما بهتر است امید است که پند گیرید (27) پس اگر کسی را در خانه نیافتید، وارد نشوید مگر وقتی که اجازه دهند و اگر گفتند برگردید، فوراً برگردید که این برای شما پاکیزه تر است و خدا به اعمالی که می کنید داناست (28) بر شما گناهی نیست که داخل خانه های غیر مسکونی که اثاثتان در آن جاست، وارد شوید. و خداوند به آن چه در پنهان و آشکار می کنید آگاه است (29)

نکته: این آیه شریفه، معروف به آیه «استیناس» است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 615، از ابن بابوبه، از امام صادق (ع): مراد از «استیناس» کفش و نعلین زدن به زمین است، تا ایجاد صدا نماید و ورود شخص را خبر دهد. و منظور از خانه های غیر مسکونی، اماکن عمومی از قبیل کاروانسراها و حمام است که محتاج به اذن ورود نمی باشند.

از همان منبع، از طبرسی، از رسول خدا (ص): (در معنای استیناس فرمود: ) چون یکی از شما به در خانه شخصی برسید و اراده ورود به خانه را داشته باشید، باید صدای خود را به تسبیح و تهلیل بلند کنید تا اهل خانه از ورود شما مطلع و آگاه شوند.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): هر کس بدون اذن و اجازه وارد خانه ای بشود، چنانچه اهل منزل میلی به دیدگان او بزنند تا چشمش کور گردد، بر آنها دیه و قصاص تعلق نمی گیرد.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 166و167، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

کسی که قبل از استیناس و سلام کردن چشمش داخل خانه مردم شود خدا را نافرمانی کرده و دیگر حرمتی ندارد و می شود اذنش نداد.

ص :428

در المیزان، ج 29، ص 167، از کافی، از امام صادق (ع): بر چشم واجب است که به آنچه خدا بر او حرام کرده ننگرد و از آن چه بر او حلال نیست اعراض کند و ایمان و وظیفه چشم این است.

قُلْ لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکیٰ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا یَصْنَعُونَ ﴿30﴾ به مردان مؤمن بگو دیدگان خویش از نگاه به زنان اجنبی بازگیرند و فرجهای خویش نگهدارند این برای آنها پاکیزه تر است که خدا از کارهایی که می کنید آگاه است (30)

«غض» : به معنای روی هم نهادن پلک های چشم است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 29، ص 161 و162: کلمه «مِن» در جمله (من ابصارهم) برای ابتداء غایت است، نه اینکه زیادی و یا برای بیان جنس و یا تبعیض باشد، که هر یک را یک مفسر گفته و معنایش این است که مؤمنین چشم پوشی را از خود چشم شروع کنند و جمله (یحفظوا فروجهم) نیز به معنای این است که به ایشان امر کن تا فرج خود حفظ کنند و کلمه فرجه و فرج به معنای شکاف بین دو چیز است که با آن از عورت کنایه آورده اند و در قرآن کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است همیشه این کنایه را استعمال کرده و مقابله ای که میان جمله (یغضوا من ابصارهم) با جمله (یحفظوا فروجهم) افتاده این معنا را می رساند: که مراد به حفظ فروج پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضی پنداشته اند، در روایت هم از امام صادق (ع) رسیده که فرمود: تمامی آیاتی که در قرآن درباره حفظ فروج است به معنای حفظ از زنا است به غیر این آیه که منظور در آن حفظ از نظر است.

نکته ای از جامع، ج 4، ص 617: بعضی از مفسرین گفته اند: «مِن» در اینجا زایده است اما حق آن است که زایده نیست و به معنای تبعیض است، زیرا نظر کردن به نامحرم حرام است نه هر نظری.

☼ مؤلف:

صاحب تفسیر جامع «من» را در معنای «تبعیض» یا «به جز» فرض کرده است و دلیل خود را هم نگاه اول یا نگاهِ بدون شهوت می داند، ولی صاحب المیزان این فرض را رد کرده و معتقد است: «من» به معنای «غایت» یا «از» می باشد. و البته نظر صاحب المیزان صحیح است

ص :429

چرا که آیه شریفه عام است و با روایاتی از معصوم (ع) که می فرماید: «نگاه اول و نگاه بدون شهوت بی مانع است» تخصیص زده شده است. و ظاهراً به خاطر همین «تخصیص» است که صاحبِ تفسیر جامع، به اشتباه افتاده است (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 4، ص 617، از کافی، ج 2، ص 36، از امام باقر (ع):

هر کجا در قرآن ذکر فرج شده، مقصود زنا است، جز در این آیه که مراد سترِ عورت است.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 167، از کافی، از امام صادق (ع): در هر جای قرآن درباره حفظ فرج آیه ای هست، مقصود حفظ آن از زناست، مگر این آیه که منظور در آن حفظ از نگاه است.

☼ مؤلف:

این دو روایت با هم تضادی ندارند چرا که در اولی به طور خاص، نگاه را از عورت منع فرموده و در دومی به طور عام، نگاه از نامحرم که عورت را هم شامل می شود منع فرموده است و همان طور که گفتیم، روایتِ اول، روایتِ دوم را تخصیص زده است (دقت فرمایید).

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 168، از کافی، از امام صادق (ع): (در پاسخ به این سؤال: «زنی که به آدمی محرم نیست چه مقدار نگاه به او حلال است؟» فرمود: ) صورت و کف دو دست و دو قدمها.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 618، از امیرالمؤمنین (ع):

نظر کردن به محاسن زنان نامحرم، تیری زهر آلود و از نشانه های شیطان است. هر کس از نظر کردن به نامحرم چشم بپوشد پروردگار پاداش نیکو به او عطا کند.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): چند چیز را برای من ضمانت کنید تا من هم برای شما ضامن بهشت شوم: (1) صدق و راستگویی (2) وفای به عهد (3) خیانت نکردن به امانت (4) حفظ عورت از حرام (5) چشم پوشی از حرام.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 169، از خصال، از حضرت رسول (ص):

یا علی! اولین نظری که به زن اجنبی کنی عیبی ندارد، ولی نظر دومی جایز نیست.

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 169، از فقیه، از امام صادق (ع): سزوار نیست برای زن که در برابر زنان یهود و نصاری برهنه شود، چون می روند و نزد شوهران خود تعریف می کنند.

ص :430

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 168، از کافی، از امام صادق (ع):

نگاه کردن به مو و بدن زن دیوانه و کم عقل اگر عمدی (از روی شهوت) نباشد عیبی ندارد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 622، از کافی، از امام صادق (ع):

کسی نیست که از عمل زنا مبرا باشد، زیرا برای هر یک از اعضاء انسانی زنای مخصوصی است. زنای چشم، نگاه کردن به نامحرم است. و زنای دهان، بوسیدن است و زنای دست، مس کردن نامحرم است، خواه فرج او اینها را تصدیق و یا تکذیب نماید و مایل به زنا نباشد.

در تفسیرجامع، ج 4، ص 623، از فقیه، از امام صادق (ع): نخستین نظر برای تو عیب ندارد چرا که از روی عمد نیست و نظر دوم به زیان توست و در نظر سوم هلاک خواهی شد.

از همان منبع، ص 625: هر که زنا کند، با زن او زنا می کنند هر چند بعد از خودش باشد.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 624، از امیرالمؤمنین (ع):

هر که نظر خود را از نامحرم باز ندارد، قلبش را به زحمت اندازد و حسرتش مداوم باشد.

در کتاب ریشه های قساوت قلب، کتابچی، ص 103، از حضرت علی (ع):

هر کس چشم خود را پایین اندازد دل خود را آسوده کرده است.

در بحارالانوار، ج 104، ص 40، از امام صادق (ع):

و چه بسیار نگاه هایی که غصه های طولانی را در بر خواهد داشت.

از همان منبع: نگاه کردن به نامحرم، تیر مسمومی از تیرهای رها شده از جانب شیطان است.

در کتاب نفس در اسارت شیطان، ص 159، از امام صادق (ع)، از عیسی (ع): از نگاه کردن (به نامحرم) بپرهیزید، زیرا نگاه بذر شهوت را در دل شخص می پاشد و مقدمات بدبختی او را فراهم می کند.

در ثواب الاعمال، ص 591، از امام صادق (ع): هر زنی که خود را به عطر خوشبو کند و از خانه بیرون رود خداوند و هفتاد هزار ملائکه او را لعنت کنند تا به خانه برگردد.

ص :431

بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31)

وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (32)

وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحیمٌ (33)

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ (34)

و به آنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را - جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسری های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان، یا بردگانشان [=کنیزانشان]، یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند، یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند؛ و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود (و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد). و همگی بسوی خدا بازگردید ای مؤمنان، تا رستگار شوید! (31) مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است! (32) و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند! و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه [برای آزاد شدن] هستند، با آنان قرار داد ببندید اگر رشد و صلاح در آنان احساس می کنید (که بعد از آزادی، توانایی زندگی مستقل را دارند)؛ و چیزی از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهید! و کنیزان خود را برای دستیابی متاع ناپایدار زندگی دنیا مجبور به خود فروشی نکنید اگر خودشان می خواهند پاک بمانند! و هر کس آنها را (بر این کار) اجبار کند، (سپس پشیمان گردد، ) خداوند بعد از این اجبار آنها غفور و رحیم است! (توبه کنید و بازگردید، تا خدا شما را ببخشد!) (33) ما بر شما آیاتی فرستادیم که حقایق بسیاری را تبیین می کند و اخباری از کسانی که پیش از شما بودند و موعظه و اندرزی برای پرهیزکاران! (34)

اللَّهُ نُورُ السمَواَتِ وَ الاَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشکَوةٍ فِیهَا مِصبَاحٌ الْمِصبَاحُ فی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنهَا کَوْکَبٌ دُرِّیُّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُّباَرَکةٍ زَیْتُونَةٍ لا شرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتهَا یُضی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلی نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضرِبُ اللَّهُ الاَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکلِّ شیْءٍ عَلِیمٌ ﴿35﴾

خدا نور آسمانها و زمین است مثال نور او چون محفظه ای است که در آن چراغی باشد. و چراغ در شیشه ای، شیشه ای که گویی ستاره ای است درخشان و آن چراغ با روغن زیتی صاف روشن باشد که از درخت پر برکت زیتون (سرزمین مقدس) گرفته شده باشد

ص :432

نه زیتون شرقی و نه غربی، در نتیجه آن چنان صاف و قابل احتراق باشد که نزدیک است خود به خود بسوزد هر چند که آتش به آن نرسد و معلوم است که چنین چراغی نورش دو چندان و نوری بالای نور است. خدا هر که را بخواهد به نورش هدایت کند و این مثل ها را خدا برای مردم می زند، که خدا به همه چیز داناست (35)

☼ نکته:

این آیه معروف به آیه «نور» است.

نکات تفسیری المیزان، ج 29، ص 173 تا 181، در خصوصِ آیه «نور»:

(1) مشکات: به معنای سوراخ بن بستی است که در دیوار خانه می سازند، تا اثاث خانه و از آن جمله چراغ را در آن بگذارند و این غیر فانوس است چون فانوس جاچراغی متحرک است.

(2) کوکب دُرّی: ستاره پر نور را گویند که تعدادشان در آسمانها انگشت شمار است.

(3) ایقاد: به معنای روشن کردن چراغ یا آتش است.

(4) زیت: به معنای روغنی است که از زیتون می گیرند.

(5) نور: به هر چیزی که محسوسات را مکشوف می سازد نور گویند، مثلاً روشنایی خورشید و لامپ و غیره را نور گویند چون به واسطه آن اجسام قابل دیدن می شوند _ و یا حواس ظاهری انسان شامل شنوایی _ بویایی _ بینایی _ چشایی و لامسه را نیز نور گویند چون به واسطه آنهاست که ادراک صورت می گیرد و نیز عقل را نوری می خوانند چرا که معقولات را ظاهر می کند. و چون وجود و هستی هر چیز باعث ظهور آن چیز برای دیگران است پس مصداق تام نور همان وجود است و از سوی دیگر چون موجودات امکانی وجودشان به ایجاد خدایتعالی است، پس خدایتعالی کامل ترین مصداق نور می باشد و هر موجودی به وسیله اوست که ظاهر و موجود می شود. (و مراد از جمله «الله نور السموات و الارض» این است که خداوند متعال خالقِ آسمانها و زمین است، نه اینکه خدای تعالی نور باشد چرا که نور، جسم و حادث است).

(6) مثل نوره: مراد از آن نور، نوری خاص است که خدایتعالی آن را تنها به مؤمنین اختصاص داده و آن بطوری که از کلام استفاده می شود «حقیقت ایمان» است. همچنانکه فرموده:

ص :433

«یرِیدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» = «می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند، ولی خدا نور خود را تمام خواهد کرد» (1).

و نیز فرموده: «أَوَ مَن کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فی الظلُمَاتِ لَیْس بخَارِجٍ مِّنهَا ؟» = «آیا کسی که مرده بود و ما او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم که با آن نور در میان مردم مشی می کند، مثلش مثل کسی است که در ظلمتهایی باشد که از آن بیرون شدنی نباشد؟» (2).

و نیز فرموده: «یُؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یجْعَل لَّکمْ نُوراً تَمْشونَ بِهِ» = «تا به شما دو برابر از رحمت خود دهد و برای شما نوری قرار دهد که با آن زندگی کنید» (3).

و فرموده: «أَفَمَن شرَحَ اللَّهُ صدْرَهُ لِلاسلاَمِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِّن رَّبِّه … » = «آیا خدا کسی که سینه اش را برای پذیرش اسلام وسعت داده و دارای نوری از پروردگارش شده … » (4).

(7) تشبیه زجاجه به کوکب دری به خاطر شدت و بسیاری لمعان نور مصباح و تابش آن است. معمولاً وقتی لوله را روی چراغ بگذارند سوختش بهتر شده و دیگر با وزش بادها نوسان و اضطراب پیدا نمی کند و در نتیجه مانند کوکب دری می درخشد و درخشش آن ثابت است.

(8) مراد از اینکه درخت زیتون نه شرقی و نه غربی است این است که نه در شرق و نه در غرب بروید تا در نتیجه سایه آن در جانب مخالف بیفتد بلکه در وسط بروید و میوه اش به خوبی رسیده شود و در نتیجه روغنش کاملاً زلال شود پس مراد، صفا و زلالی روغن و کمال استعداد آن برای اشتعال است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 634، از قمی، از امام رضا (ع): مراد از مصباح، محمد رسول خدا (ص) است و مراد از نور علی (ع) است. هر کس به ولایت علی (ع) و ائمه (ع) تمکین نکند، ولایت برای او نیست و کافر است. ولایت علی (ع) نور است و شفاست و دلیل و هادی و رهبر است.

از همان منبع، از برهان، از جابربن عبدالله انصاری، از امیرالمؤمنین (ع):

«مشکوة» محمد (ص) است. «فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه» حسن و حسین (ع)، «کانها کوکب دری» علی بن الحسین (ع)، «یوقد من شجره مبارکه» محمد بن علی (ع)، «زیتونه» جعفر بن محمد (ع)، «لاشرقیه» موسی بن جعفر (ع)، «و لاغربیه» علی بن موسی (ع)،

ص :434


1- صف8
2- انعام122
3- حدید28
4- زمر22

«یکاد زیتها یضیی» محمد بن علی (ع)، «و لو تمسه نار» علی بن محمد (ع)، «نور علی نور» حسن بن علی (ع)، «یهدی الله لنوره من یشاء» حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه شریف است.

☼ مؤلف:

در روایاتی دیگر «مشکوۀ» را فاطمه (س)، «مصباح» را امام حسن (ع)، «زجاجه» را امام حسین (ع)، «شجره مبارکه» را ابراهیم (ع)، «نه شرقی و نه غربی» را یهودی و نصرانی نبودن آن حضرت و «نورٌ عَلَی نور» را امامی بعد از امام دیگر آورده اند که همه آنها صِرف تطبیق است.

فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (36)

رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37)

لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (38)

وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ (39)

أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (40)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (41)

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ (42)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فیها مِنْ بَرَدٍ فَیُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43)

یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ (44)

وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (45)

لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (46)

وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ (47)

وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48)

وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ (49)

أَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50)

إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (52)

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (53)

قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (54)

(این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانه هایی که نام خدا در آنها برده

ص :435

می شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می گویند (36) مردانی که نه تجارت و نه معامله ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند؛ آنها از روزی می ترسند که در آن، دلها و چشمها زیر و رو می شود (37) (آنها به سراغ این کارها می روند) تا خداوند آنان را به بهترین اعمالی که انجام داده اند پاداش دهد و از فضل خود بر پاداششان بیفزاید؛ و خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می دهد (و از مواهب بی انتهای خویش بهره مند می سازد) (38) کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می پندارد؛ اما هنگامی که به سراغ آن می آید چیزی نمی یابد و خدا را نزد آن می یابد که حساب او را بطور کامل می دهد؛ و خداوند سریع الحساب است! (39) یا همچون ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر فراز آن ابری تاریک است؛ ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست! (40) آیا ندیدی تمام آنان که در آسمانها و زمینند برای خدا تسبیح می کنند و همچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را می داند؛ و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست! (41) و از برای خداست حکومت و مالکیت آسمانها و زمین؛ و بازگشت (تمامی موجودات) بسوی اوست! (42) آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی می راند، سپس میان آنها پیوند می دهد و بعد آن را متراکم می سازد؟! در این حال، دانه های باران را می بینی که از لابه لای آن خارج می شود؛ و از آسمان -از کوه هایی که در آن است [=ابرهایی که همچون کوه ها انباشته شده اند]- دانه های تگرگ نازل می کند و هر کس را بخواهد بوسیله آن زیان می رساند و از هر کس بخواهد این زیان را برطرف می کند؛ نزدیک است درخشندگی برق آن (ابرها) چشمها را ببرد! (43) خداوند شب و روز را دگرگون می سازد؛ در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت! (44) و خداوند هر جنبنده ای را از آبی آفرید؛ گروهی از آنها بر شکم خود راه می روند و گروهی بر دو پای خود و گروهی بر چهار پا راه می روند؛ خداوند هر چه را بخواهد می آفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست! (45) ما آیات روشنگری نازل کردیم؛ و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند! (46) آنها می گویند: «به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت می کنیم!» ولی بعد از این ادعا، گروهی از آنان رویگردان می شوند؛ آنها (در حقیقت) مؤمن نیستند! (47) و هنگامی که از آنان دعوت شود که بسوی خدا و پیامبرش بیایند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنان رویگردان می شوند! (48) ولی اگر حق داشته باشند (و داوری به نفع آنان شود) با سرعت و تسلیم بسوی او می آیند! (49) آیا در دلهای آنان بیماری است، یا شک و تردید دارند، یا می ترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آنها خودشان ستمگرند! (50) سخن مؤمنان، هنگامی که بسوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند، تنها این است که می گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم!» و اینها همان رستگاران واقعی هستند (51) و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند! (52) آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهی، (از خانه و اموال خود) بیرون می روند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقدیم می کنند)؛ بگو: «سوگند یاد نکنید؛ شما طاعت خالصانه نشان دهید که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است!» (53) بگو: «خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست!» (54)

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکمْ وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ لَیَستَخْلِفَنَّهُمْ فی الاَرْضِ کَمَا استَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینهُمُ الَّذِی ارْتَضیٰ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَهُم مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی

ص :436

لا یُشرِکُونَ بی شیْئاً وَ مَنْ کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُولَئک هُمُ الْفاَسِقُونَ ﴿55﴾ خدا به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کنند وعده کرده که در زمین جانشین دیگران کند آنچنان که اَسلاف (گذشتگان) آنان را جانشین کرد. و نیز دینشان را یعنی آن دینی که برای ایشان پسندیده استقرار دهد و از پی ترسی که داشتند امنیت روزیشان فرماید تا مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نکنند و هر کس پس از این کافر شود آنان خود عصیان پیشگانند (55)

☼ نکته:

وعده نصرت و وارث شدن مؤمنین در زمین به کرات در قرآن کریم آمده است از جمله: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلی الَّذِینَ استُضعِفُوا فی الاَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْواَرِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لهَُمْ فی الاَرْضِ» = «اراده کردیم بر کسانی که در زمین بدست کفار ضعیف شدند منت نهیم و ایشان را پیشوایان و وارثان نموده، در زمین مکنت دهیم» (قصص6 و5). و یا: «أَنَّ الاَرْض یَرِثُهَا عِبَادِی الصالِحُونَ» = «زمین را بندگان صالح من ارث می برند» (انبیا 105). و یا: «إِنَّ الاَرْض للَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» = «زمین از آن خداست، به هر کس از بندگانش بخواهد آن را ارث می دهد و سرانجام از آنِ پرهیزکاران است» (1).

☼ نکته:

در این آیه شریفه، سه وعده صریح به مؤمنان داده است:

1 - استخلاف یا حکومت بر سراسرِ زمین.

2 - حکومتِ قوانین الهی بر تمامی عرصه های زندگی.

3 - بر طرف شدن تمامی عوامل ترس و ناامنی و جایگزین شدن امنیت کامل بر روی زمین.

☼ مؤلف:

اگر به تاریخ رجوع کنیم، خواهیم یافت که از موقعِ نزول این آیه شریفه تاکنون چنین حکومتِ امنِ جهانی ای، به وقوع نپیوسته است، بنابراین این آیه شریفه هنوز تعبیر نشده است، پس فسادِ گفتارِ همه ی آنهایی که شأنِ نزولِ آیه شریفه را به حکام مختلف از جمله ابوبکر و عمر و عثمان و حتی حضرت علی (ع) و غیره می دانند، ثابت می شود و این نظریه نه تنها موردِ تأییدِ تمام مفسرینِ شیعه می باشد بلکه موردِ تأییدِ بسیاری از مفسرین اهلِ سنت هم هست، از جمله، ابن کثیر، یکی از مفسرینِ عامه (سنی)، که در ذیل آیه فوق با ذکر روایتی، تعداد سرپرستان امت را

ص :437


1- اعراف 128

دوازده نفر معرفی کرده و معتقد است که یکی از این خلفای عادل، مهدی موعود (عج) است که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. (1).

در تفسیر قمی، علی بن ابراهیم، ج 3، ص 46، در ذیل آیه فوق آورده است: بعضی از مفسرین گفته اند: این آیه شریفه مربوط به مهدی موعود (عج) است، که اخبار متواتر از ظهورش خبر داده و فرموده: زمین را پر از عدل و داد می کند همان طور که پر از ظلم و جور شده باشد و مراد از «الذین آمنوا و عملوا الصالحات» رسول خدا (ص) و ائمه اهل بیت او (علیهم السلام) است.

در تفسیر برهان ذیل آیه فوق و در کتاب الغیبة، ص 240، از امام صادق (ع):

این آیه در شأن قائم آل محمد (عج) و اصحاب او نازل شده است.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 653، از تفسیر ابوالفتوح، از حضرت رسول (ص):

اگر حتی یک روز از دنیا بماند، خداوند آن روز را چنان طولانی کند تا مردی از فرزندان من بیاید که نام و کنیه او، نام و کنیه من است، زمین را پُر از عدل و انصاف کند پس از آنکه پُر از جور و ستم بوده و جایز نیست برای کسی که جمع کند میان نام و کنیه من جز مهدی امت (عج).

از همان منبع، از جابربن عبد الله انصاری است که گفت: وقتی آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء 59) نازل شد عرض کردم ای رسول خدا! اولی الامر کدامند؟ که خدای تعالی اطاعت ایشان را به اطاعت خود و اطاعت شما مقرون نموده؟ فرمود: ای جابر! آنها خلفاء و امامانی بعد از من هستند. اول ایشان علی بن ابیطالب است، پس حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی که در تورات به باقر شناخته شده است، ای جابر! تو او را درک می کنی. وقتی آن حضرت را ملاقات نمودی، سلام مرا به او برسان پس از او، جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی باشد بعد از آن هم نام و هم کنیه من حجّت خدا و بقیة الله محمد بن حسن بن علی صلوات علیهم اجمعین باشد.

وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56)

لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصیرُ (57)

و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و رسول (خدا) را اطاعت کنید تا مشمول

ص :438


1- تفسیر قرآن کریم، ابن کثیر، ج 2، ص 615

رحمت (او) شوید (56) گمان مبر کافران می توانند از چنگال مجازات الهی در زمین فرار کنند! جایگاه آنان آتش است و چه بد جایگاهی است! (57)

در وسائل الشیعه، ج 6، ص 12، از امام صادق (ع): با پرداخت زکات از ثروت کسی کم نشده همانطور که با خودداری از پرداخت آن ثروت کسی زیاد نشده است.

یَا اَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لِیَستَاْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الحُلُمَ مِنْکمْ ثَلاَثَ مَراَّتٍ مِّنْ قَبْلِ صلَاةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُمْ مِّنَ الظهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صلَاةِ الْعِشاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکمْ بَعْضُکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ کَذَلِک یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الاَیَاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿58﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید باید به کسانی که شما مالک آنها شده اید و کسانی که هنوز به عقل و بلوغ نرسیده اند دستور دهید در شبانه روز سه وقت از شما اجازه ورود بگیرند یکبارش پیش از نماز صبح و دوم هنگام نیم روز که جامه های خویش از تن در می آورید و سوم بعد از نماز شبانگاه که این سه هنگام، هنگام خلوت شماست و پس از آن می توانند بدون اجازه وارد شوند و گناهی بر شما و آنها نیست چرا که هنگام حرکت و برخورد با یکدیگر است. خدا این چنین آیه ها را برای شما بیان می کند که خدا دانا و فرزانه است (58)

☼ نکته:

در معنای آیه شریفه «لِیَستَأذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَت أَیْمَانُکمْ» (آیه اِذْن) مفسرین دو نوع روایت آورده اند:

(1) عده ای از مفسرین روایتی آورده اند که مراد از آن را تنها غلامان (مردان) می دانند و کنیزان (زنان) را شامل نمی شود. (2) عده ای دیگر از مفسرین روایتی آورده اند که منظور از آن (آیه) را شامل عموم یعنی هم غلامان (مردان) و هم کنیزان (زنان) می دانند. مثلاً صاحبِ تفسیر جامع روایتی که «ان شاء الله» در ادامه خواهد آمد، آورده است که نظریه دوم را تأیید می کند.

در تأییدِ نظریه اول، صاحب المیزان، ج 29، ص 236، آورده است: از ظاهر جمله: «ملکت ایمانکم» بر می آید که مراد به آن تنها غلامان است (چون کلمه «الذین» برای مردان است نه کنیزان)، هر چند

که لفظ عمومیت دارد و اگر آن خاص را به لفظ عام تعبیر کرده، از باب تغلیب است.

☼ مؤلف:

دلیل صاحب المیزان صحیح نمی باشد، چون در قرآن کریم به کرات کلمه «الذین» آمده است که منظور، هم زنان و هم مردان هستند، مثلاً عبارت: «یا ایهاالذین آمنوا» . بنابراین باید گفت:

ص :439

آیه شریفه عام است و هر دو جنس را شامل می شود. چرا که آیه شریفه به زمانهایی اشاره فرموده است که احتمال عریان بودن زن و مردْ وجود دارد و نگاه کردن به آنها برای همه حرام است و نه فقط برای مردان، بنابراین نظریه دوم صحیح تر است. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 29، ص 243، از کافی، از امام صادق (ع):

این حکم تنها مخصوص مردان است نه زنان و (زنان) می توانند داخل و خارج شوند.

در تفسیر جامع، ج 4، ص 658، از کافی، از امام صادق (ع):

باید غلامان و کنیزان و اطفال بالغ، اذن و اجازه بگیرند تا وارد بر اولیاء خود شوند.

☼ مؤلف:

همان طور که در بالا آوردیم، روایت دوم صحیح است، اما اگر روایتِ اول هم صحیح باشد تنها به یک تعبیر می توان آن را توجیه کرد و آن هم این است که: «مراد از زنان را دختران خردسال محسوب کنیم» . و این تعبیر دقیقاً در روایتِ دوم آمده است، آن جا که به «اطفالِ بالغ» اشاره فرموده است، به عبارتی خردسالان را معاف فرموده است. (والله اعلم).

در تفسیر صافی، ج 4، ص 638، از کافی، از صادقین (ع):

باکی نیست، خوردن از (خانه ای) که کلیدشان (امانت نزد) شماست، مادام که فاسد نکنی.

☼ لطیفه:

ممکن است عده ای به بنده ی حقیر ایراد گرفته بگویند: در بیانِ گفتارت با اینکه قولت را فوراً می آوری ولی باز هم به عبارت «ان شاء الله» اشاره می کنی؟

پاسخ: این عادتِ نیک را از آقا و سرورم امام صادق (ع) آموخته ام آنجا که فرموده است:

در تفسیر جامع، ج 6، ص 453، از ابن بابویه، از حسن بن زیاد عطار روایت کرده که گفت:

حضور امام صادق (ع) عرض کردم: مردم از ما می پرسند: آیا شما مؤمن هستید و داخل بهشت می شوید؟ می گوییم: بلی «ان شاء الله» . می گویند: مگر شما شک دارید که می گویید: «ان شاء الله؟» امام (ع) فرمود: به آنها بگویید: به خدا سوگند ما شک نداریم. لکن «ان شاءَ الله» می گوییم، چنان که پروردگار فرمود: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» = «بطور قطع همه شما «ان شاء الله» وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت» (فتح27) خداوند جمله «ان

ص :440

شاء الله» را در کلام خود آورد، با آن که می دانست داخل مسجد الحرام می شوند.

وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (59)

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (60)

لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (61)

و هنگامی که اطفال شما به سن بلوغ رسند باید اجازه بگیرند، همان گونه که اشخاصی که پیش از آنان بودند اجازه می گرفتند؛ اینچنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می کند و خدا دانا و حکیم است! (59) و زنان از کارافتاده ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباسهای (رویین) خود را بر زمین بگذارند، بشرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند؛ و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است؛ و خداوند شنوا و داناست (60) بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند) و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه های خودتان [= خانه های فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب می شود بدون اجازه خاصی] غذا بخورید؛ و همچنین خانه های پدرانتان، یا خانه های مادرانتان، یا خانه های برادرانتان، یا خانه های خواهرانتان، یا خانه های عموهایتان، یا خانه های عمه هایتان، یا خانه های داییهایتان، یا خانه های خاله هایتان، یا خانه ای که کلیدش در اختیار شماست، یا خانه های دوستانتان، بر شما گناهی نیست که بطور دسته جمعی یا جداگانه غذا بخورید؛ و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه! این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند، باشد که بیندیشید! (61)

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِذَا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتی یَستَأذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَستَأذِنُونَکَ أُولَئکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ فَإِذَا استَأذَنُوکَ لِبَعْضِ شأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِّمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ استَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿62﴾ مؤمنین حقیقی کسانی هستند که از روی کمال اخلاص، به خدا و رسولش ایمان آورده باشند. و چون برای کاری در حضور پیغمبر اکرم (ص) اجتماع می کنند، بدون رخصت و اجازه حضرتش متفرق نمی شوند و نمی روند. آنهایی که از شما اجازه و رخصت می طلبند کسانی هستند که واقعاً به شما و پیامبرش ایمان آورده اند. و اگر بعضی ها برای پاره ای از کارهای شخصی خود مرخصی خواهند. به هر کس که خواهی و صلاح بدانی، اجازه بده. و برایشان از خدا طلب آمرزش و مغفرت کن، زیرا خدا بخشنده و مهربان است (62)

ص :441

در المیزان، ج 29، ص 246، از قمی، در ذیل آیه آورده: این آیه درباره عده ای نازل شد که هر وقت رسول خدا (ص) ایشان را برای امری از امور جمع می کرد تا پی کاری یا جنگی که پیش آمده بود بفرستد، بدون اجازه او متفرق می شدند، خدایتعالی ایشان را از این رفتار نهی فرمود.

از همان منبع، در ذیل آیه: «فاذا استأذنوک لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم» آورده است:

آیه، درباره حنظلۀ بن ابی عیاش نازل شد: و او در شبی که فردایش جنگ احد شروع می شد، عروسی کرده بود، پس از رسول خدا (ص) اجازه گرفت تا نزد اهلش بماند، پس خدای عزوجل این آیه را فرو فرستاد، حنظله نزد اهلش بماند، صبح در حال جنابت به میدان جنگ آمد و شهید شد، رسول خدا (ص) فرمود: من خود دیدم که ملائکه حنظله را با آب ابرها و روی تخته هایی از نقره میان آسمان و زمین غسل می دادند و به همین جهت او را «غسیل الملائکه» نامیدند.

در عین الحیات، ص 245، از امام صادق (ع): مؤمن از 4 ناحیه در اذیت است:

1 - همسایه ای که او را آزار دهد.

2 - شیطانی که در مقام گمراه کردن او باشد.

3 - منافقی که از او ایراد گیری کند.

4 - مؤمنی که بر او حسد برد و این آخری از همه بر او دشوارتر است زیرا به خاطر حسادتش بر او تهمت و افتراء زند و مردم هم از او که مؤمن است می پذیرند و گمراه می شوند.

در الحدیث، ج 1، ص 43، از امام صادق (ع):

اگر می خواهی در جامعه مورد تکریم و احترام باشی با مردم به مدارا و نرمی برخورد کن و اگر می خواهی با تحقیر و اهانت مردم مواجه شوی روش تندی و خشونت در پیش گیر.

از همان منبع، ج 2، ص 326: اگر از عمرت فقط دو روز باقی مانده باشد، یک روزش را به فرا گرفتن ادب و تربیت اختصاص بده تا روز مرگت از سرمایه های اخلاقی روز قبلت یاری بخواهی.

در اصول کافی، ج 3، ص 318، از امام صادق (ع):

هرگاه یکی از شیعیان ما که برادرش از او در کاری کمک و یاری بخواهد او را تا آنجایی که می تواند کمک نکند و به دنبال کار و حاجت و خیراندیشی در کار برادرش نکند همانطوری که برای کار خود عمل می کند به خدا و رسول و ائمه (علیه السلام) خیانت نموده است.

ص :442

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (63)

أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (64)

صدا کردنِ پیامبرْ در میان خود را مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهی؛ خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند و یکی پس از دیگری فرار می کنند، می داند! پس آنان که فرمان او را مخالفت می کنند، باید بترسند از اینکه فتنه ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد! (63) آگاه باشید که برای خداست آنچه در آسمانها و زمین است؛ او می داند آنچه را که شما بر آن هستید و (می داند) روزی را که به سوی او بازمی گردند؛ و (در آن روز) آنها را از اعمالی که انجام دادند آگاه می سازد؛ و خداوند به هر چیزی داناست! (64)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 642، از مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 320، از امام صادق (ع):

فاطمه زهرا (س) فرمودند: وقتی آیه (63) نازل شد، من ترسیدم پیامبر (ص) را «پدر جان» صدا کنم، پس می گفتم: «یا رسول الله» تا این که پیامبر (ص) به من اعتراض کرد و فرمود: فاطمه جان! این آیه در حق تو و اهل و خانواده ات و حتی در نسلِ دیگرت هم نازل نشده، بلکه در حق اهل جفا و مردم غیر از قریش نازل شده است. تو بگو: «پدر جان» چون این نوع خطاب زنده کننده تر به قلب پدر و خشنود کننده ی رب و آفریدگار است.

در آثار الصادقین، ج 13، ص 210، از امام علی (ع): چون دیدی که خداوند پیاپی بر تو بلا فرستاد شکرش به جای آور و چون در پی گناهانت پی در پی به تو نعمت داد از مکرش با خودت بترس.

خلاصه آیات سوره نور:

2 - آیه جَلْدْ 3 - نکاح زناکار با زناکار و مشرک 4 - آیه قَذْفْ 10 - 6 - آیات لِعان 20 - 11 - آیات اِفک 31 - خطوات الشیطان 22 - شایسته نیست ثروتمندان از بذل مال، خودداری کنند … 23 - تهمت به زنان پاکدامن باعث لعن دنیا و آخرت است 25 - خداوند خلایق را به کیفری که استحقاق دارند می رساند 26 - زنهای بدکاره، شایسته مردان بدعملند و … زنهای عفیف لایق مردان عفیفند … 27 - بدون اجازه وارد خانه های غیر نشوید و بعد سلام کنید که برای شما بهتر است (آیه استیناس) 28 - اگر کسی را در خانه ای نیافتید وارد نشوید مگر اجازه دهند و اگر موافقت نکنند فوراً برگردید 29 - عیبی ندارد داخل خانه غیر مسکونی که اثاثتان در آن جاست وارد شوید 30 - حفظ چشم و عورت (مردان) 31 - حفظ چشم و عورت زنان … 32 - باید زنان بی شوهر و مردان بی زن و کنیزان خود را به نکاح یکدیگر درآورید. اگر از تنگدستی بیم دارید، بدانید که خداوند به کرمش آنها را بی نیاز می کند 33 - کسی که دسترسی به ازدواج ندارد باید عفت ورزد تا خداوند از کرمش بی نیازشان کند 35 - آیه نور 39 - اعمال کفر مانند سراب … 40 - یا مانند دریای ژرف … 41 - تسبیح خداوند توسط موجودات 43 - ابر و باران 45 - خداوند تمام جنبدگان را از آب آفرید 50 - 52 - و من یطع الله و رسوله و یخش الله … 53 - و اقسموا بالله جهد ایمانهم … 54 - از خدا و رسول اطاعت کنید … 55 - وَعَدَالله … لیستخلفنهم … 56 - نماز- زکات – اطاعت از رسول خدا (ص) 57 - گمان مدار کفار، در زمین صاحب قدرت شوند 58 - آیه اذن 59 - 60 - زنان یائسه عیبی ندارد که چادر نپوشند ولی نباید به زیور و زینت تظاهر کنند 61 - سلام کنید … 62 - در خصوص حنظله (غسیل الملائکه) 63 - لا تجعلوا دُعاء 64 - همه ملک خداست.

ص :443

25 سوره فرقان

25 - سوره فرقان = تشخیص (نشانه) حق از باطل = تبارک.

مکی است و 77 آیه دارد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 9، از خواص این سوره از رسول خدا (ص) روایت آورده که فرمود:

هر کس این سوره را بنویسد و برخود ببندد و با همسر باردارش همبستر شود در همان ساعت حملش ساقط گردد.

خلاصه مطالب: غرض این سوره بیان رسالت رسول خدا (ص) و دفع ایرادهای کفار بر نبوت رسول خدا (ص) است. و نیز: توصیف معبودان مشرکین، گفتار آنها درباره قرآن و رسول اکرم (ص)، عقاید آنها در خصوص قیامت و مرگ، بیان حال امتهای گذشته، تکذیب انبیاءِ سلف، تسلیت خاطر پیامبر خاتم (ص)، دلایل توحید و خداشناسی و چگونگی احوال مؤمنین و توبه کنندگان.

بسم الله الرحمن الرحیم

تَبارَکَ الّذی نَزَّلَ الفُرقَانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ لِلعالَمِین نَذیراً ﴿1﴾ بزرگوار است آن خداوندی که قرآن را بر بنده خود نازل فرمود تا جهانیان را هشدار دهد (1)

تبارک: از ماده «برکة» به معنای «ثبوت خیر در هر چیز» است. مفسرین سه معنا برای تبارک بیان کرده اند:

1 - برکت عظیم و بسیار 2 - برتری و بزرگواری 3 - دائم و ثابت.

فرقان: به معنای فرق است. و اینکه قرآن را فرقان می نامند از این جهت است که آیاتش بین حق و باطل را جدا می سازد و یا این که آیاتش جدا جدا نازل شده است. مؤید معنای اول این است که این کلمه در قرآن کریم بر تورات اطلاق شده است، با اینکه تورات یکباره نازل شد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 11، از کافی، از امام صادق (ع): تمام کتاب را قرآن نامند. و محکمات آن را که عمل نمودن بر آنها واجب است، فرقان خوانند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 11، از شیخ مفید در اختصاص، از حضرت رسول اکرم (ص): فرقان، کتاب نازل شده خداوند است و سوره ها و آیاتش بر خلاف تورات و انجیل و زبور که تماماً یک جا و به صورت الواح نازل شده به صورت پراکنده و متفرق و در غیر الواح نازل گردیده است.

ص :444

الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً (2)

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3)

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4)

وَ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (5)

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحیماً (6)

وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً (7)

أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (8)

انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلاً (9)

تَبارَکَ الَّذی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً (10)

بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعیراً (11)

إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً (12)

وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً (13)

لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثیراً (14)

قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصیراً (15)

لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ خالِدینَ کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16)

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبیلَ (17)

قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً (18)

فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبیراً (19)

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیراً (20)

خداوندی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و فرزندی برای خود انتخاب نکرد و همتایی در حکومت و مالکیت ندارد و همه چیز را آفرید و به دقت اندازه گیری نمود! (2) آنان غیر از خداوند معبودانی برای خود برگزیدند؛ معبودانی که چیزی را نمی آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند و مالک زیان و سود خویش نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند (3) و کافران گفتند: «این فقط دروغی است که او ساخته و گروهی دیگر او را بر این کار یاری داده اند» آنها (با این سخن) ظلم و دروغ بزرگی را مرتکب شدند (4) و گفتند: «این همان افسانه های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده و هر صبح و شام بر او املا می شود» (5) بگو: «کسی آن را نازل کرده که اسرار آسمانها و زمین را می داند؛ او (همیشه) آمرزنده و مهربان بوده است!» (6) و گفتند: چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟! (نه سنت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند (و گواه صدق دعوی او باشد)؟! (7) یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود، یا باغی داشته باشد که از (میوه) آن بخورد (و امرار معاش کند)؟! و ستمگران گفتند: «شما تنها از مردی مجنون پیروی می کنید!» (8) ببین چگونه برای تو مثلها زدند و گمراه شدند، آن گونه که قدرت پیدا کردن راه را ندارند! (9) زوال ناپذیر و بزرگ است خدایی که اگر بخواهد برای تو بهتر

ص :445

از این قرار می دهد: باغهایی که نهرها از زیر درختانش جاری است و (اگر بخواهد) برای تو کاخهایی مجلل قرارمی دهد (10) (اینها همه بهانه است) بلکه آنان قیامت را تکذیب کرده اند؛ و ما برای کسی که قیامت را تکذیب کند، آتشی شعله ور و سوزان فراهم کرده ایم! (11) هنگامی که این آتش آنان را از مکانی دور ببیند، صدای وحشتناک و خشم آلودش را که با نفس زدن شدید همراه است می شنوند (12) و هنگامی که در جای تنگ و محدودی از آن افکنده شوند در حالی که در غل و زنجیرند، فریاد واویلای آنان بلند می شود! (13) (به آنان گفته می شود: ) امروز یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار واویلا بگویید! (14) (ای پیامبر!) بگو: «آیا این بهتر است یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران وعده داده شده؟! بهشتی که پاداش اعمال آنها و قرارگاهشان است» (15) هر چه بخواهند در آنجا برایشان فراهم است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ این وعده ای است مسلم که پروردگارت بر عهده گرفته است! (16) (به خاطر بیاور) روزی را که همه آنان و معبودهایی را که غیر از خدا می پرستند جمع می کند، آنگاه به آنها می گوید: «آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خود آنان راه را گم کردند؟!» (17) (در پاسخ) می گویند: «منزهی تو! برای ما شایسته نبود که غیر از تو اولیایی برگزینیم، ولی آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودی تا اینکه (به جای شکر نعمت) یاد تو را فراموش کردند و تباه و هلاک شدند» (18) (خداوند به آنان می گوید: ببینید) این معبودان، شما را در آنچه می گویید تکذیب کردند! اکنون نمی توانید عذاب الهی را برطرف بسازید، یا از کسی یاری بطلبید! و هر کس از شما ستم کند، عذاب شدیدی به او می چشانیم! (19) ما هیچ یک از رسولان را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند؛ و بعضی از شما را وسیله امتحان بعضی دیگر قراردادیم، آیا صبر و شکیبایی می کنید (و از عهده امتحان برمی آیید)؟! و پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده است (20)

جزء 19 از آیه 21 فرقان تا آیه 55 نمل

وَ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبیراً (21)

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22)

و کسانی که امیدی به دیدار ما ندارند (و رستاخیز را انکار می کنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و یا پروردگارمان را با چشم خود نمی بینیم؟!» آنها درباره خود تکبر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند! (21) (آنها به آرزوی خود می رسند) اما روزی که فرشتگان را می بینند، روز بشارت برای مجرمان نخواهد بود (بلکه روز مجازات و کیفر آنان است)! و می گویند: «ما را امان دهید، ما را معاف دارید!» (اما سودی ندارد!) (22)

وقَدِمنَا الَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً ﴿23﴾ و به آن عملها که

(مجرمان) کرده اند، بپردازیم و آن را غباری پراکنده و باطل سازیم (23)

«نثر» : به معنای پاشیدن است.

«هَباء» : به معنای خاک بسیار نرم و غباری است که در هوا پراکنده می شود و جز در هنگام تابش نور خورشید از پنجره دیده نمی شود: «فکانت هَباءً مُنْْبثا» = «و مانند ذرات گرد و غبارِ هوا پراکنده گردد» (1).

ص :446


1- واقعه 6

☼ مؤلف:

در خصوص حبط و باطل شدن اعمالِ کفار علاوه بر این آیه شریفه، آیاتی مشابه نیز به کرات در قرآن کریم آمده است، از جمله: بقره217: «فأُولَئک حَبِطت أَعْمَالُهُمْ فی الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ»

آل عمران 22: «أُولَئک الَّذِینَ حَبِطت أَعْمَالُهُمْ فی الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ»

مائده 5: «وَ مَن یَکْفُرْ بِالایمَانِ فَقَدْ حَبِط عَمَلُهُ»

کهف 105: «أُولَئک الَّذِینَ کَفَرُوا بِایَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطت أَعْمَالُهُمْ»

انعام88: «وَ لَوْ أَشرَکُوا لَحَبِط عَنْهُم مَّا کانُوا یَعْمَلُونَ»

اعراف 147: «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِایَاتِنَا وَ لِقَاءِ الاَخِرَةِ حَبِطت أَعْمَالُهُمْ»

توبه 17و 69: «أُولَئک حَبِطت أَعْمَالُهُم»

مائده 53: «إِنهُمْ لمَعَکُمْ حَبِطت أَعْمَالُهُمْ»

متأسفانه اکثر علماء تنها به استناد ظاهر آیاتِ ذکر شده و نیز بعضی از روایات در خصوص باطل شدن اعمال کفار، معتقدند که: «تنها شرط پذیرش عمل، نیت الهی و ایمان است و اگر شخصی ایمان نداشته باشد حتی اگر کارِ خیر و ثوابی انجام دهد، چون ایمان ندارد و آن کار را هم برای خدا انجام نداده است، لذا هیچگونه اجر و پاداشی بابت عمل نیکِ خود از طرف خداوند متعال نخواهد گرفت» . و نیز گفته اند: «در قیامت اگر شخصِ کافری که کار خیری برای کسی کرده باشد و متقاضی پاداش شود به او گفته می شود: چون کارت را برای خدا انجام نداده ای لذا برو و پاداشت را از آن شخص که برایش کرده ای بگیر» .

اما این اعتقاد به آن نحوی که بیان شد، به سه دلیل ذیل صحیح نمی باشد:

1 - دلیل قرآنی: علاوه بر آیات دسته اول یعنی آیاتی که در خصوص باطل شدن اعمال کفار بیان شده، قرآن کریم یک سری دیگر آیات دارد که در آن به صراحت اشاره به بازگرداندن اجر عمل و عدم کاستن از آن دارد مثلاً:

(هود 15): «مَن کانَ یُرِیدُ الْحَیَواةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتهَا نُوَف إِلَیهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لا یُبْخَسونَ» = « کسانی که طالب زینت و شهوات دنیوی هستند ما مزد و سعی آنها را می دهیم و هیچ از اجر و عملشان کم نخواهد شد» .

ص :447

(هود 111): «وَ إِنَُّ کُلاً لَّمَّا لَیُوَفِّیَنهُمْ رَبُّک أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» = «و مسلماً خدای تو همه خلق را به جزای نیک و بد اعمالشان می رساند که او بر همه اعمال آگاه است» .

(اسراء 18): «مَّن کانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِیدُ» = «هر کس این جهان زود گذر را بخواهد، متاع دنیا را به او می دهیم (لیکن) به هر که خواهیم و هر چه مشیت ما باشد» .

(اسراء 20): «وَ مَا کانَ عَطاءُ رَبِّک محْظوراً» = «از لطف و عطای پروردگارت هیچ کس (حتی کافر) محروم نخواهد بود» .

(زلزله 7و8): «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (7) وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شرًّا یَرَهُ (8)» = «هر کس (چه کافر یا مؤمن) به قدر ذره ای کار نیک کرده، پاداش آن را خواهد دید (7) و هر کس به قدر ذره ای کار زشت مرتکب شده آن هم به کیفرش می رسد (8)» (آیه شریفه عام است یعنی هم مشمول مؤمن و هم کافر می شود).

2 - دلیل اعتقادی: یکی از اعتقادات ما شیعیان، «عدلِ الهی» است که جزءِ اصولِ دین به حساب می آید به همین دلیل، عدلِ خداوند متعال ایجاب می کند که هر کس حتی اگر کافر هم باشد در قبال عمل نیکی که کرده باشد حداقل عین آن عمل را دریافت کند که اینْ عینِ عدل است.

3 - دلیل عقلی و اخلاقی: عقلاً و اخلاقاً غیر قابل قبول است، خداوند رحیم و مهربان بخواهد اعمال خیر و نیک بندگانش حتی کافرین را باطل نماید.

برای روشن شدن مطلب دو مثال بیان می کنم: الف- فرض کنید به همراه یکی از عزیزانتان در کنار رودخانه ای در حال گردشید و ناگهان، عزیزتان به درون رودخانه می افتد، در این حین شخصی کافر از روی ترحم و نه به خاطرِ خدا، او را نجات دهد. حال عکس العمل شما نسبت به عمل آن کافر چه خواهد بود؟ آیا چون او کافر است باید توبیخ شود؟! آیا نباید او را تحسین کرد؟! پس چگونه است که خداوندِ پاداش دهنده ی نیکی ها، خودْ در قبال چنین فردی هیچ گونه عکس العملی نشان ندهد و حتی عملش را توبیخ و باطل کند؟! هرگز که چنین باشد!!!

ب- دانشمندان و کاشفانی بوده و هستند که اکثراً مسلمان هم نبوده اند مثل: ادیسون کاشف برق، گراهامبل کاشف تلفن و کاشفِ واکسن و غیره که بندگان خدا به واسطه کشفیاتشان در رفاه و آسایشند، حال به نظر شما چنین افرادی باید اعمال خیرشان باطل شود؟!

ص :448

با توجه به توضیحاتِ فوق، نکته ابهامی باقی است و آن، جمع بین این دو دسته آیات است یعنی آیاتی که اشاره به حبط عمل دارند و آیاتی که اشاره به پاداش عمل دارند.

اما توضیحی که می توان به آن داد بدین شرح است: (والله اعلم)

به استناد این آیه شریفه که به صراحت می فرماید: «أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی» = «من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد» (آل عمران 195)، معلوم می شود خداوند سبحان هرگز عمل هیچ کس را حبط و نابود نمی کند، پس هر کس به هر عنوانی این واقعیت را انکار کند باید این آیه و آیاتِ مشابه را رد کند.

بنابراین معلوم می شود منظور از «حبط عمل» در آیات مورد بحث، ضایع شدن عمل از جانب خدای سبحان نیست. اما در توجیه این آیات می توان گفت:

خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» = «پس خداوند، پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد» (آل عمران148)، که در این آیه شریفه، از پاداش دنیا به «ثواب الدنیا» تعبیر شده، ولی پاداش آخرت را «حسن ثواب الاخرة» ، بیان فرموده است، به عبارتی می رساند که پاداش آخرت با پاداش دنیا بسیار فرق دارد، زیرا پاداش دنیا هر چه باشد، بالاخره آمیخته با فناست، در حالی که پاداش آخرت سراسر حسن بوده و ابدی می باشد.

و یا می فرماید: «وَانّ سَعْیَه سوفَ یُری» ، «ثم یُجزاهُ الجزاءَ الاَوْفی» = «و به درستی تلاش خود را خواهید دید» ، «پس جزای آن تلاش را به طور کاملتری می گیرد» (نجم40 و41)، که آیه40 اشاره به عینِ عمل و آیه 41 اشاره به پاداشِ بیشتر از عمل دارد.

با مقایسه این دو آیه شریفه معلوم می شود، «حُسْنَ ثَوَابِ الاخِرَةِ» ، همان «جزاءَ الاَوْفی» می باشد، از طرفی خطاب این دو آیه به افرادی است که نیت الهی دارند به عبارتی این دو آیه شریفه می رسانند برای اینکه شخص بتواند از نعمتهای ابدی آخرت متنعم باشد باید اعمالِ نیکش را هر چند در ظاهر کوچک اما به واسطه الهی شدن، ابدی کند. اما اگر عمل نیکِ شخص، نیت

ص :449

الهی نداشته باشد نمی تواند پایدار و ابدی باشد لذا این عمل در قیاس با نعمتهای ابدی بهشت، اصلاً قابل قیاس نخواهد بود پس نخواهد توانست حتی ذره ای از آن نعمتها را به خود اختصاص دهد و این بدان معنا نیست که خداوند سبحان العیاذ بالله این اعمال را حبط کرده باشد بلکه این خودِ شخص است که به واسطه نپیوستن به معبودِ یکتا اعمالش را حبط کرده است. در عین حال ممکن است خداوند سبحان بابت کارهای نیکِ آن شخصِ کافر در این دنیا نعمتهایی در خور و یا حتی بیشتر از خورش عنایت فرماید.

مشابه این دو آیه شریفه آیاتی دیگر است از جمله: «وَ یزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی وَالْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَ خَیرٌ مَرَدًّا» = « (اما) کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان می افزاید؛ و آثار شایسته ای که (از انسان) باقی می ماند، ثوابش در پیشگاه پروردگارت بهتر و عاقبتش خوبتر است!» (مریم76)

و: «ثَوَابُ اللَّهِ خَیرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» = «ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند» (قصص80). و آیاتی مشابه که همه آنها مؤیدِ آن است که این عمل ظاهری شخص نیست که مستوجبِ ثوابِ بی انتهای اخروی است بلکه این نیت الهی و الهی شدن است که باعث ابدی شدن انسان و اعمالش می شود. پس وقتی عملِ صالحی نباشد، دیگر حبطی هم نخواهد بود و خلاصه این که این انسانها هستند که اعمالشان را ابدی نکرده و حبط می کنند نه خداوند سبحان.

توجه: در تفسیر آیاتِ الهی و در توصیفِ خدای تعالی نباید به نحوی صحبت کرد که نقص یا عیبی به ساحتِ مقدسش از لسانمان به ذهنِ مخاطب برسد، مثلاً بیانی که برخی آورده اند: «العیاذ بالله خداوند، پاداشِ عملِ خیر انسان را حبط می کند» . و یا ترجمه ی کلمه «تقوا» که متأسفانه غالبِ مترجمین و مفسرین آن را «ترسِ از خدا» معنا کرده اند. در صورتی که از کسی باید ترسید که ظالم و وحشتناک باشد نه خدایی که منشأ زیبایی ها و عدالت است، پس بهتر است آن را «ترسِ از گناه» یا «ترسِ از دوری خدا» یا همان «تقوای الهی» ترجمه کرد و یا مواردی از

ص :450

این قبیل … (برای توضیح در خصوص تبدیل گناه به حسنه، به آیه70 سوره فرقان و در خصوص پاداشِ عمل، به آیه 84 سوره قصص مراجعه شود، که مربوط به بحث حبط عمل نیز می باشد).

توجه: ممکن است عده ای به بنده حقیر ایراد بگیرند و بگویند «ترسِ از خدا با ترس از ظالم فرق دارد» . در پاسخ باید گفت: وقتی از کلمه ترس برای فارس زبان استفاده می شود تعبیری منفی به ذهن می رسد، در صورتی که در زبان عربی بین خشیت (خشوع و خضوع) با خوف (ترس) فرق است. این مَثَلْ، مِثْلِ آن می ماند که به یکی بگویید: «لطفاً بفرمایید اینجا بنشینید» و یا بگویید: «اینجا بنشینید» و یا بگویید: « … » ، که هر سه یک معنا دارند ولی اولی کجا و آخری کجا؟!!!

در برابر خداوند سبحان، که منشأ تمام کمالات و صفات احسن است باید به نحوی صحبت کرد که کوچکترین نقص و کاستی از آن کلام به ذهن کسی خطور نکند. مثلاً این که گفته اند: «خداوند اعمال بنده اش را از بین می برد» ، العیاذ بالله تداعی ظلم و بی عدالتی را به ساحت بی همتای خداوند سبحان از بطن کلام به ذهن خواننده می رساند. و یا این که گفته اند: «از خدا بترسید» ، نیز تداعی مثبتی از آن به ذهن نمی رسد. و اصلاً چه اشکالی دارد به جای گفتنِ «ترس از خدا» ، بگوییم: تقوای الهی؟!!!

أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقیلاً (24)

وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزیلاً (25)

الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرینَ عَسیراً (26)

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً (27)

یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً (28)

لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29)

وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصیراً (31)

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً (32)

وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیراً (33)

الَّذینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبیلاً (34)

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزیراً (35)

بهشتیان در آن روز قرارگاهشان از همه بهتر و استراحتگاهشان نیکوتر است! (24) و (بخاطر آور) روزی را که آسمان با ابرها شکافته می شود و فرشتگان نازل می گردند (25) حکومت در آن روز از آن خداوند رحمان است؛ و آن روز، روز سختی برای کافران

ص :451

خواهد بود! (26) و (به خاطر آور) روزی را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان می گزد و می گوید: ای کاش با رسول (خدا) راهی برگزیده بودم! (27) ای وای بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! (28) او مرا از یادآوری (حق) گمراه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است! (29) و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند» (30) (آری، ) این گونه برای هر پیامبری دشمنی از مجرمان قرار دادیم؛ اما (برای تو) همین بس که پروردگارت هادی و یاور (تو) باشد! (31) و کافران گفتند: «چرا قرآن یکجا بر او نازل نمی شود؟!» این بخاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم (32) آنان هیچ مثلی برای تو نمی آورند مگر اینکه ما حق را برای تو می آوریم و تفسیری بهتر (و پاسخی دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند)! (33) (تو گمراه نیستی، ) آنان که بر صورتهایشان بسوی جهنم محشور می شوند، بدترین محل را دارند و گمراه ترین افرادند! (34) و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم؛ و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم (35)

فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِایَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیراً ﴿36﴾ پس گفتیم به سوی

قومی که آیات ما را دروغ شمردند بروید و هلاکشان کردیم هلاکی عجیب (36)

«تدمیر» : به معنای هلاک کردن به خاطر امر عجیب است.

☼ نکته:

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 31، آورده است: «آیه شریفه می فرماید: «ما به موسی و هارون گفتیم آیات ما را ببرید نزد این قوم که تکذیب آیات ما کردند» حال چگونه آیات را قبل از آنکه موسی و هارون ببرند، تکذیب کردند؟ و تکذیب آیات باید بعد از آوردن آن باشد و نه قبل از آن. در جواب می گوییم: این توصیف در زمان حضرت رسول (ص) است نه در دوران فرعونیان» .

صاحب المیزان این مطلب را از تفسیر ابوالسعود نقل کرده و آورده است: «این تفسیر خوبی است اما اگر مجبور باشیم آیات را حمل بر معجزات موسی کنیم» ، به عبارتی صاحب المیزان منظور از «آیات» در آیه شریفه را «آیاتِ آفاق و انفس» تعبیر نموده است و ابوالسعود آن را معجزات نُه گانه حضرت موسی (ع) فرض کرده است. که ممکن است هر دو نظر صحیح باشد چرا که عذاب الهی هم به واسطه ی انکار آیات و هم انکار معجزاتِ الهی نازل شده است. (والله اعلم).

وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ عَذاباً أَلیماً (37)

و قوم نوح را هنگامی که رسولان (ما) را تکذیب کردند غرق نمودیم و آنان را درس عبرتی برای مردم قرار دادیم؛ و برای ستمگران عذاب دردناکی فراهم ساخته ایم! (37)

وَ عَاداً وَ ثَمُودَا وَ أَصحَاب الرَّس وَ قُرُونَا بَینَ ذَلِک کَثِیراً ﴿38﴾ و قوم عاد و ثمود و

ص :452

اصحاب رَس (اهل چاه) و نسلهای ما بین آنها (را هلاک کردیم) (38)

«قرونا» : جمع «قرن» و به معنای مردمی است که در یک عصر زندگی می کنند و چه بسا بر خود عصر هم اطلاق شود.

«ذلک» : اشاره است به طوایفی که قبلاً نام برده بود که اول آنان قوم نوح و آخرشان اصحاب رس و یا قوم فرعون بودند.

☼ نکته:

داستان «اصحاب رس» در 2 سوره از قرآن کریم ذکر شده است. یکی همین آیه شریفه و دیگری آنجاست که می فرماید: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ» = «پیش از آنان قوم نوح و «اصحاب الرس» و قوم ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» (1).

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 34، از عیون، از امام رضا (ع)، از حضرت علی (ع): (خلاصه روایت)

«اصحاب رس» مردمی بودند که درخت صنوبر را می پرستیدند و آن را در فارسی «شاه درخت» می نامیدند. و آن درختی بود که «یافث بن نوح» بعد از طوفان، در کنار چشمه آبی به نام «روشن آب» کاشته است. این قوم بعد از حضرت سلیمان (ع) دوازده شهر در کنار رود ارس در مشرق زمین بنا کرده بودند و به همین مناسبت آنها را «اصحاب رس» گویند. در آن زمان نهری بهتر و پر آب تر و گواراتر از رود ارس وجود نداشت. نام دوازده شهر مزبور عبارت بودند از: «آبان- آذر- دی – بهمن – اسفندار – فروردین – اردیبهشت – خرداد – تیر – مرداد – شهریور - مهر» مرکز کشور، شهر بزرگ اسفندار و پادشاهشان، «ترکوذ بن غابور بن یارش بن ساذبن نمرود بن کنعان» بود. چشمه روشناب و اولین صنوبر در شهر اسفندار بود. و اهالی یازده شهر دیگر از دانه های صنوبر مزبور گرفته و به شهرهای خود برده و غرس کرده بودند. آنها چشمه روشناب را ویژه صنوبر معبود دانسته و خوردنش را بر خود و چهارپایانشان حرام کرده بودند و اگر کسی جرعه ای از آن را می آشامید، او را به قتل می رسانیدند و به نیایش صنوبر می پرداختند. پروردگارْ یکی از بنی اسرائیل از نسل یهودا فرزند یعقوب را به رسالت برای هدایت آن قوم فرستاد و آنها ایمان نیاوردند. پیامبر هم دعا نمود و تمام درختان خشک شدند آنها نیز پیغمبر

ص :453


1- ق12

را در چاهی انداختند تا به جوار رحمت خداوند واصل گردید. و خداوند متعال هم باد سرخی بر آنان نازل کرد و بدنهای آن قوم را مانند سرب مذاب گداخت و از هم پاشید.

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 36، از کافی آورده است: زنی از امام صادق (ع) درباره مساحقه (جماع زنان با یکدیگر) پرسید، حضرت (ع) فرمود: حدّش همان حدّ زنا است. آن زن پرسید: آیا خدایتعالی این مسئله را در قرآن کریم ذکر کرده؟ فرمود: بلی «زنان رَسّ» .

از همان منبع، از درمنثور، از امام صادق (ع): دو نفر زن از آنجناب پرسیدند: آیا افتادن زن روی زن دیگر را در کتاب خدا حرام می دانی؟ فرمود: بلی این عملِ همان زنان است که در عهد تبع می زیستند و آن زنان که با «رس» بودند. و فرمود: هر نهر و چاهی را «رس» گویند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 43، از ابن بابویه و قطب راوندی، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

«اصحاب رس» چند طایفه بودند. خداوند یکی از آنها را در قرآن یاد فرموده است. ایشان در کنار نهری به نام رس می زیستند و دیارشان بین آذربایجان و ارمنستان بود خداوند مدت قریبِ یک ماه سی نفر پیغمبر برای هدایت آن مردم فرستاد. همه را به قتل رسانیدند. بعد پیامبری دیگر مبعوث فرمود و او را به نصرت خود مؤید گردانید …

وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبیراً (39)

و برای هر یک از آنها مثلها زدیم؛ و (چون سودی نداد، ) همگی را نابود کردیم! (39)

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلی الْقَرْیَةِ الَّتی اُمْطِرَتْ مَطَرَ السَوْءِ أَفَلَمْ یَکونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشوراً ﴿40﴾ (آیا این کافران) بر آن دهکده که باران بد بر آن باریده شد گذر کرده اند مگر آن را ندیده اند (چرا) اما آنان به زندگی دوباره ایمان و امید ندارند (40)

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 36، از قمی، از امام باقر (ع): اما آن قریه که باران بلا بر او بارید، سدوم قریه قوم لوط بود، که خداوند سنگهایی از سجیل یعنی از گل بر سرشان ببارید.

وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41)

إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبیلاً (42)

أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً (43)

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً (44)

أَ لَمْ

ص :454

تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً (45)

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسیراً (46)

و هنگامی که تو را می بینند، تنها به باد استهزایت می گیرند (و می گویند: ) آیا این همان کسی است که خدا او را به عنوان پیامبر برانگیخته است؟! (41) اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمی کردیم، بیم آن می رفت که ما را گمراه سازد! اما هنگامی که عذاب الهی را ببینند، به زودی می فهمند چه کسی گمراهتر بوده است! (42) آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو می توانی او را هدایت کنی (یا به دفاع از او برخیزی)؟! (43) آیا گمان می بری بیشتر آنان می شنوند یا می فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند! (44) آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت؟! و اگر می خواست آن را ساکن قرار می داد؛ سپس خورشید را بر وجود آن دلیل قرار دادیم! (45) سپس آن را آهسته جمع می کنیم (و نظام سایه و آفتاب را حاکم می سازیم)! (46)

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا ﴿47﴾

و او کسی است که شب را پوشش شما کرد و خواب را وسیله آسایش شما ساخت و روز را برای فعالیت شما قرار داد (47)

لباس: به معنای پوشش است.

سبت: به معنای قطع است.

نشور: به معنای حرکت و زنده شدن است.

«لباس» از دید قرآن کریم:

آیاتی که به لباس اشاره فرموده به این شرح است:

1 - بقره187: «نِسائکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ » = «زنانتان لباسی برای شما هستند و شما لباسی برای آنها هستید» .

2 - اعراف 26: «یَا بَنی ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکمْ لِبَاساً یُوَارِی سوْءَاتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِبَاس التَّقْوَی ذَلِک خَیرٌ» = « ای فرزندان آدم ما لباسی که ستر عورت شما کند و جامه های زیبا و نرم برای شما فرستادیم و بر شما باد به لباس تقوی که این نیکوترین جامه شماست» .

3 - اعراف 27: «یا بنیءآدَمَ لا یَفْتِنَنَّکمُ الشیْطانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنهُمَا لِبَاسهُمَا لِیرِیَهُمَا سوْءَاتهِمَا» = «ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را فریب دهد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، جامه عزت از تن آنها بر کند و قبایح آنها را در نظرشان پدید آورد» .

4 - حج23: «و لِبَاسهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ» = «و تن و جامه حریر بپوشانید» .

5 - فرقان 47: «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا»

6 - فاطر33: «ولبَاسهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ» .

7 - نبأ 10: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاساً» .

ص :455

8 - نحل 112: «فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاس الْجُوع وَ الْخَوْفِ بِمَا کانُوا یَصنَعُونَ» = «پس خدا به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگی و بیمناکی را به آنها چشانید» .

با توجه به آیات فوق اینکه خداوند متعال، شب، همسر و یا تن پوش را در دنیا برای انسانها به عنوان لباس آورده، به خاطر به وجود آوردنِ آرامش و راحتی است. و حریر را به عنوان پوشش بهشتیان بیان فرموده، آن هم به خاطر نرمی و لطافت منحصر به فردی است که باعث آرامش و راحتی می شود. و نیز پوشش جهنمیان را ترس و گرسنگی عنوان فرموده، به خاطر این است که مانع آرامش و راحتی آنها می شود. و اینکه تقوا را نیز به عنوان لباس و برترین لباس معرفی فرموده است، آن هم به واسطه آرامش و راحتی است که به انسانها می دهد. متقین خود بهتر می دانند که تقوایِ الهی چه امنیت و آرامشی دارد که حتی حاضر به تعویض آن با تمام عالم هستی نیستند، هم چنانکه می فرماید: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد28). و حضرت رسول (ص) می فرماید: «هر کس تقوا روزی اش شود خیر دنیا و آخرت روزی اش شده است» . خلاصه می توان گفت: «لباس در قرآن کریم به معنای آرامش و راحتی است» .

اما در اینجا چند سؤال به خصوص از آیه 27 سوره اعراف در مورد لباس به ذهن می رسد، مثلاً: آیا آدم و حوّا بعد از ارتکاب آن عمل واقعاً لخت و عریان شدند؟ آیا لباسشان کنده شد و یا کسی آن را درآورد؟ پس لباسشان کجا رفت؟ و یا بر اساس بعضی از روایات انسانها در قیامت لخت محشور می شوند، پس تکلیف آن مؤمنینی که در تمام دوران زندگی همواره با حیاء و حجاب زیسته اند و حتی فکر برهنگی در انظار عموم، آنها را عذاب می دهد، چیست؟

کلیدِ پاسخ به این سؤالات همان «تقوا» است که در آیه شریفه 26سوره اعراف به آن به عنوان بهترین لباس اشاره فرموده است. با این توضیح: در دنیا انسانهای با تقوایی که دارای ظاهری زشت و گاهاً فلج، کور، سیاه پوست و یا دارای نقصهای ظاهریِ دیگر، وجود دارند و بلعکس انسانهای بی تقوایی که دارای چهره ها و قامتی بسیار زیبا هستند، اما برعکس متقین در قیامت زیبا، بی عیب و نورانی و کفار زشت و سیاه خواهند بود، چرا که قیامت تجسم اعمال است

ص :456

که هر چه عملِ انسان نیکوتر و شخص با تقواتر باشد ظاهرش که تجسم عملش است نورانی تر و زیباتر خواهد بود و بلعکس، پس این تقواست که انسان به واسطه داشتن آن به خداوند متعال نزدیک شده، خصلت الهی گرفته، از تمام قبایح و پلیدی ها پاک گشته و نور ایمان بر وجودش تابیده و باعث درخشش و روشنی اش می گردد. ولی انسانِ بی تقوا فاقد این نور است که در نتیجه قبایحش قابل رؤیت است. البته این رؤیت در دنیا و آخرت مصداق دارد با این تفاوت که در قیامت چشم بصیرتِ انسان ها بینا شده اما در دنیا این چشم را تنها مُخْلَصین دارند و بقیه از آن بی بهره هستند و لذا ظواهر را می بینند. برای روشن شدن مطلب می توان به این مثال اشاره نمود: لامپِ برقی که روی آن لکه هایی داشته باشد در نظر بگیرید حال اگر این لامپ را به جریان برق وصل کنید، نورانیتی پیدا می کند که دیگر هیچ یک از لکه های روی آن قابل رؤیت نخواهد بود. تقوا نیز در وجود انسان نقشِ همان جریان برق و نورانیت را دارد که اگر انسان به واسطه تقوا، خود را به مبدأ هستی وصل نماید نورانیتی پیدا کرده که هرگز زشتی و قبحی در او پیدا نخواهد شد. در قیامت هم اگر انسان با تقوا باشد به واسطه آن، پوششی از نور خواهد یافت و اگر بی تقوا باشد به واسطه نداشتن این نور شرمنده و تمام قبایحش مشهود خواهد بود، پدیدار شدنِ قبایحِ آدم و حوا نیز به خاطر ترک اولی و پیروی از وسوسه های شیطان و دوری از تقوا بود، همچنان که می فرماید: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطَانُ عَنْهَا» = «پس شیطان موجب لغزش آدم و حوا شد» (1).

که البته این نور علاوه بر لباس و ستر، همچنین به عنوان چراغ و راهنمایی است که متقین را از ظلماتِ صراط به سوی بهشت هدایت می کند، هم چنان که می فرماید:

«یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» = «روزی است که مردان و زنان با ایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت می کند» (حدید12)

و می فرماید: «یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا» = «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: « نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!» به آنها گفته می شود: به پشت سر خود (دنیا) بازگردید و کسب نور(تقوا) کنید!» (حدید13)

ص :457


1- بقره37

و می فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ » = «کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدیقین و شهدا نزد پروردگارشانند؛ برای آنان است پاداش (اعمال) شان و نور (ایمان) شان» (حدید19)

و می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن راه بروید و گناهان شما را ببخشد» (حدید28)

و می فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا» = «و کسانی که ایمان آورند در حالی که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است، می گویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن» (1).

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل57، ص 510، چ1، از حضرت علی (ع):

عیوبِ خویش را با بخشش بپوشید زیرا که بخشش پرده پوش عیب هاست.

از همان منبع، فصل44، ص 456: صدقه ی پنهان گناه را می پوشاند و صدقه ی آشکار مال را زیاد می کند و مردن بد را از بین می برد.

از همان منبع، فصل17، ص 321: هر گاه جهان بر بنده ای روی آورد نیکیهای دیگری را بر وی بپوشاند اما همین که از وی رو برگرداند خوبیهای او را هم از وی می ستاند.

از همان منبع، فصل2، ص 116: از دنیا کنار بکش تا خدای سبحان زشتی های دنیا را به تو نشان دهد و از خدا غافل مباش که از تو غافل نیستند.

وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً ﴿48﴾

و او آن خدایی است که بادهای بشارت دهنده مقدم بر رحمتش را فرستاد و از آسمان آبی پاک نازل کردیم (48)

☼ نکته:

خدای تعالی در قرآن کریمش کلمه «باد» را هم به صورت مفرد: «الریح=باد» و هم به صورت جمع: «الریاح= بادها» آورده است. اما جمع آوردن آن به اعتبار بیان کلی و نیز بیان بادهای شمال و جنوب و شرق و غرب است که از چهار جهت می وزد و مفرد آوردن آن هم به

ص :458


1- تحریم8

خاطر بیان نوع باد است از جمله: «باد عقیم» و آن بادی است که در فصل خزان باعث برگ ریزان شود: «و ارسلنا علیهم الریح العقیم» (ذاریات41) و یا «باد تلقیح» = «باد لواقح» و آن بادی است که درخت ها را باردار و تلقیح می کند: «و ارسلنا الریاح لواقح» (1).

☼ نکته:

خدای تعالی در 9 سوره و 10 آیه و 10 بار (دو بار در سوره روم) در قرآن کریمش باد را به صورت جمع «الریاح» آورده است و هیچ گاه کلمه جمع آن را به عنوان وسیله عذاب بیان نفرموده است بلکه به عنوان رحمت از آن یاد کرده است، بر عکس در حدود 17 سوره و 17 آیه و 18بار (دو بار در آیه22 یونس) آن را به صورت مفرد «الریح» بیان فرموده است و هر گاه از بادِ عذاب یاد کرده آن را به صورت «الریح» یعنی مفرد آورده است و نه جمع، که این می رساند، خدای تعالی در حقیقت و در اصل باد را وسیله رحمت آفریده است، اما اگر بشر بخواهد طغیان کند آن گاه همین نعمت را وسیله عذاب او خواهد فرمود، البته سایر نعمتها و مخلوقات الهی نیز همین طور هستند چرا که خدای تعالی خالق نیکی است نه شَرّ و هرگز به کسی ستم نمی کند بلکه این انسان است که به واسطه اعمالش و دوری از رحمت الهی، شَرّ را هویدا و خلق می کند.

☼ نکته:

کلمه «باد» در هر یک از سوره های ذیل فقط یکبار و در یک آیه آمده است به جز سوره روم که در سه آیه و سه بار تکرار شده است، دو بار به صورت جمع «الریاح» ، (آیات46و48) و یک بار به صورت مفرد «الریح» ، (آیه 51) و نیز در آیه22 یونس دو بار به صورت مفرد آمده است: «وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّمَاءِ وَالْأَرْض» = «و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند» (بقره164)

«وَهُوَ الَّذِی یرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَینَ یدَی رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا» = «او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش می فرستد؛ تا ابرهای سنگین بار را بکشند» (اعراف57)

«وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَوَاقِحَ» = «ما بادها را برای بارور ساختن (ابروگیاه) فرستادیم» (حجر22)

«فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیاحُ» = «بعد از مدتی می خشکد؛ و بادها آن را به هر سو می پراکند» (کهف45)

«وَمَنْ یرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَینَ یدَی رَحْمَتِهِ» = «و کسی که بادها را به عنوان بشارت پیش از نزول رحمتش می فرستد» (نمل63)

ص :459


1- حجر 22

«وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ یرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّرَاتٍ» = «و از آیات (عظمت) خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانی می فرستد» (روم46)

«اللَّهُ الَّذِی یرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا» = «خداوند همان کسی است که بادها را می فرستد تا ابرهایی را به حرکت درآورند» (روم48)

«وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا» = «خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند» (فاطر9)

«وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ» = «و همچنین در وزش بادها، نشانه های روشنی است برای گروهی که اهل تفکرند!» (1).

«مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یوْمٍ عَاصِفٍ» = «اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی!» (إبراهیم18)

«فَیرْسِلَ عَلَیکُمْ قَاصِفًا مِنَ الرِّیحِ فَیغْرِقَکُمْ بِمَا کَفَرْتُمْ» = «یا اینکه ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا بازگرداند و تندباد کوبنده ای بر شما بفرستد و شما را به خاطر کفرتان غرق کند» (اسراء69)

«وَلِسُلَیمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً» = «و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم» (انبیاء81)

«أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ» = «و یا تند باد او را به جای دوردستی پرتاب می کند» (حج31)

«وَلِسُلَیمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ» = «و برای سلیمان باد را مسخر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را» (سبا12)

«فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیثُ أَصَابَ» = «پس ما باد را مسخر او ساختیم تا به فرمانش به نرمی حرکت کند و به هر جا که او می خواهد برود!» (ص36)

«إِنْ یشَأْ یسْکِنِ الرِّیحَ» = «اگر او اراده کند، باد را ساکن می سازد» (شوری33)

«حَتَّی إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَینَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» = «زمانی که در کشتی قرارمی گیرید و بادِ موافق آنان را حرکت می دهد و خوشحال می شوند، ناگهان طوفان شدیدی می وزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها می آید؛ و گمان می کنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روی اخلاص می خوانند» (یونس22)

«مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ» = «آنچه آنها در این زندگی پست دنیوی انفاق می کنند، همانند باد سوزانی

ص :460


1- جاثیه5

است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند)، بوزد؛ و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده؛ بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم می کنند» (آل عمران117)

«وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ» = «هنگامی که کاروان (از مصر) جدا شد، پدرشان [یعقوب] گفت: من بوی یوسف را احساس می کنم، اگر مرا به نادانی نسبت ندهید!» (یوسف94)

«وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یکْفُرُونَ» = «و اگر ما بادی (داغ) بفرستیم و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند، (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش می گیرند!» (روم51)

« … فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا» = « … پس ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید» (احزاب9)

«فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَی وَهُمْ لَا ینْصَرُونَ» = «سرانجام تندبادی شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهایی شوم و پرغبار بر آنها فرستادیم» (فصلت16)

«فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ» = «هنگامی که آن (عذاب الهی) را به صورت ابر گسترده ای دیدند که به سوی دره ها و آبگیرهای آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند: «این ابری است که بر ما می بارد!» (ولی به آنها گفته شد: ) این همان چیزی است که برای آمدنش شتاب می کردید، تندبادی است (وحشتناک) که عذاب دردناکی در آن است» (احقاف24)

«وَفِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ» = «و (همچنین) در سرگذشت «عاد» (آیتی است) در آن هنگام که تندبادی بی باران بر آنها فرستادیم» (ذاریات41)

«إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرّ» = «ما تند باد وحشتناک و سردی را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم» (قمر19)

«وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیةٍ» = «و اما قوم «عاد» با تندبادی طغیانگر و سرد و پرصدا به هلاکت رسیدند» (1).

در جامع، ج 5، ص 52، از حضرت رسول (ص): خداوند در هر سال به اندازه کفاف مردم، باران از آسمان می فرستد و هیچ سالی نیست که بارانش از سالهای دیگر زیادتر یا کمتر باشد. لکن اگر قومی معصیت کنند بارانِ نصیب آنها را از ایشان باز می گیرد و به دریاها و بیابانها فرود آورد.

در تفسیر صافی، ج 4، ص 623، از امام صادق (ع)، در ذیلِ آیه «یصیب به من یشاء» (یونس 107)، آورده:

ص :461


1- حاقه6

تگرگ، خورده نمی شود چون خداوند متعال آن را نوعی بلا شمرده است.

در نهج البلاغه، ص 741، ح472: خدایا ما را با ابرهای رام سیراب کن، نه ابرهای سرکش.

در نهج البلاغه، ص 655، ح128: در آغاز سرما (در برابر باد پاییزی) خود را بپوشانید و در پایانش (در برابر باد بهاری) آن را دریابید، زیرا با بدنها همان می کند که با برگ درختان خواهد کرد، آغازش می سوزاند و پایانش می رویاند. {معادل این روایت، از رسول خدا (ص) هم نقل شده است و حتی شاعر آن را به صورت شعر سروده است:

گفت پیغمبر ز سرمای بهار تن مپوشانید یاران ! زینهار

زآنکه با جانِ شما آن می کند

کان بهاران با درختان می کند

لیک بگریزید از برد خزان

کان کند کو کرد با باغ و وزان}.

در امالی شیخ صدوق، ص 913، م85، از رسول خدا (ص): زمانی که خداوند بر امتی غضب کند ولی عذابی بر آنها نازل نکند، قیمت ها گران شود، عمرهایشان کوتاه و تجارتشان بی نفع و میوه هایشان نابود و آبِ آنها کم جوش و باران از آنها مفقود گردد و بَدْهایشان بر آنها مسلط شوند.

در امالی، ص 733، م71، از امام صادق (ع): صاعقه به ذکر کننده خدای تعالی اصابت نمی کند.

در امالی شیخ صدوق، ص 877، م82، از رسول خدا (ص):

هر کس نعمت ها به سویش هجوم آورد، «الحمد لله رب العالمین» را بسیار بگوید و هر کس فقر بر او پایداری نشان دهد، «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» را بسیار گوید که همانا آن یکی از گنج های بهشت است و درمانِ 72 نوع بلایی است که کمترینِ آن اندوه می باشد.

در غررالحکم، ج 2، ص 704، از حضرت علی (ع): هر کس از خداوندِ سبحان بترسد، خداوند او را از هر چیزی ایمن دارد و هر کس از مردم بترسد خداوندِ سبحان او را از هر چیزی بترساند.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 275، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که اطاعتم کند او را به غیر خودم واگذار نمی کنم و هر کس عصیانم ورزد او را به حال خودش وا می گذارم و برایم مهم نیست که او در کدام وادی هلاک شود و بدبخت گردد.

ص :462

از همان منبع، ص 157: ای موسی! خشمت را از کسی که من تو را مالک آنها کرده ام باز دار تا غضبم را از تو باز دارم. موسی گفت: ای خدای من! کدام یک از بندگانت برایت عزیزترند؟ خدا فرمود: کسی که هر گاه توانا شد، عفو کند.

از همان منبع، ص 103: ای فرزند آدم! هر گاه خشمگین شدی مرا به یاد بیاور تا من هم هنگامی که خشمگین شدم تو را به یاد آورم.

در نهج البلاغه، ص 651، ح114: هر گاه نیکوکاری بر روزگار و مردمِ آن غالب آید، اگر کسی به دیگری گمان بد برد، در حالی که از او عمل زشتی آشکار نشده ستمکار است و اگر بدی بر زمانه و مردمِ آن غالب شود و کسی به دیگری خوش گمان باشد، خود را فریب داده است.

در کافی، ج 6، ص 269، از امام صادق (ع): ریشه همه بیماریها و دردها پرخوری است جز تب کردن که گاهی بی سبب به انسان می رسد.

لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً (49)

وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (50)

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذیراً (51)

فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً (52)

وَ هُوَ الَّذی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53)

وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً (54)

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ وَ کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهیراً (55)

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (56)

تا به وسیله آن، سرزمین مرده ای را زنده کنیم؛ و آن را به مخلوقاتی که آفریده ایم - چهارپایان و انسانهای بسیار- می نوشانیم (49) ما این آیات را بصورتهای گوناگون برای آنان بیان کردیم تا متذکر شوند، ولی بیشتر مردم از هر کاری جز انکار و کفر ابا دارند (50) و اگر می خواستیم، در هر شهر و دیاری بیم دهنده ای برمی انگیختیم (ولی این کار لزومی نداشت) (51) بنابراین از کافران اطاعت مکن و به وسیله آن [= قرآن] با آنان جهاد بزرگی بنما! (52) او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد؛ یکی گوارا و شیرین و دیگر شور و تلخ؛ و در میان آنها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گویی هر یک به دیگری می گوید: ) دور باش و نزدیک نیا! (53) او کسی است که از آب، انسانی را آفرید؛ سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد)؛ و پروردگار تو همواره توانا بوده است (54) آنان جز خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان سودی می رساند و نه زیانی؛ و کافران همیشه در برابر پروردگارشان (در طریق کفر) پشتیبان یکدیگرند (55) (ای پیامبر!) ما تو را جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده نفرستادیم! (56)

در تحف، ص 218، از امام علی (ع): خوار شدن در طاعتِ خدا بهتر از عزت در معصیت اوست.

ص :463

قُلْ ماٰ اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً ﴿57﴾

بگو از شما برای رسالت مزدی نمی خواهم مگر اینکه هرکس خواهد راهی به سوی پروردگارش اتخاذ کند (57)

آیاتی که در قرآن کریم در خصوص «مزد رسالت» آمده است بدین شرح می باشند:

1 _ (فرقان 57): (همین آیه شریفه) 2 _ (شوری23): «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» = «بگو من اجری از شما برای رسالت نمی خواهم مگردوستی و محبت خویشاوندانم» .

3_ (سبا 47): «قَل ما سَالتُکّم مِن اَجرٍ فَهُو لَکُم اِن اَجرِی اِلاّ عَلیَ الله» = «بگو آن چه از مزد رسالت از شما خواسته ام فقط به خاطر صلاح خودتان است که اجر من فقط با خداست» .

4 _ (یوسف 104): «وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» = «از شما برای رسالت

مزدی نمی خواهم که آن جز تذکری برای عالمیان نیست» .

5 _ (انعام 90): «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْری لِلْعالَمِینَ» = «بگو از شما برای رسالت مزدی نمی خواهم که آن جز تذکری برای عالمیان نیست» .

6 _ (یس 21): «اتَّبِعُوا مَن لا یَسئَلُکمْ أَجْراً وَ هُم مُّهْتَدُونَ» = «از اینان (رسولان) که مزد رسالت نمی خواهند پیروی کنید و ایشان شما را هدایت می کنند» .

7 _ (طور 40) و 8 _ (قَلَم 46): «أَمْ تَسئَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ» = «آیا تو از آنها مزد رسالت خواهی که بار غرامتش بر آنها سخت باشد؟»

9_ (ص 86): «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» = «بگو از شما برای رسالت مزدی نمی خواهم و خود را هم به زحمت نمی اندازم که آن جز تذکری برای عالمیان نیست» .

10 _ (شعرا 109و127و145و164و180 ): «وَ مَا أَسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلا عَلی رَب الْعَلَمِینَ» = «از شما برای رسالت مزدی نمی خواهم که اجر من تنها با پروردگار عالمیان است» . (در سوره شعراء پنج بار عین این آیه شریفه تکرار شده است).

ص :464

نکاتِ مربوط به آیاتِ «مزد رسالت» :

نکته 1: آیات شریفه فوق از دو جمله تشکیل شده اند: جمله اول در همه آنها بیان این موضوع است که مزدی برای رسالت وجود ندارد. و جمله دوم که جمله ای استثنایی است به پنج مطلب اشاره دارد: 1 _ اتخاذِ راهی به سوی خدا 2 _ محبت اهل بیت (ع) 3_ منفعتی برای خودمان 4_ تذکری برای عالمیان 5_ هدایت.

که در جمع آنها می توان گفت: «محبت و دوستی اهل بیت (علیه السلام) در حقیقت همان راه رسیدن به خداوند متعال، ذکر الهی، هدایت واقعی و مصلحت عالمیان است» و با این بیان زیبا نقش پیروی از ائمه اطهار (ع) به خوبی روشن و مشخص می گردد. (والله اعلم).

نکته2: خداوند متعال در آیات شریفه فوق به طرز زیبایی، منتها درجه ی بی نیازیِ حضرت

رسول (ص) را از اجر و پاداش مالی و مقامی، بیان فرموده است و اینکه در جمله دومِ سوره شوری آیه 23، اجر آنجناب را محبت و دوستی اهل بیت (ع) بیان فرموده تنها به صرف منفعتی است که آن هم به خودمان بر می گردد (سبا 47) و این حکم نیز مثل سایر فرایض از جمله روزه و نماز و زکات و غیره است که عمل به آنها تنها به نفع ماست و خداوند باری تعالی و رسول ارجمندش هیچ گونه نیازی به روزه و نماز و زکات و یا محبت به اهل بیت (ع) ندارند بلکه این ما هستیم که به واسطه انجام فرایض و پیروی از اهل بیت (ع) که سفینه نجات و چراغ راهنمایی برای عالمیان هستند، می توانیم به کمال حقیقی و قربِ الهی که هدف رسالت است برسیم (ان شاء الله).

نکته3: اصول دین شامل: 1_ توحید 2 _ نبوت 3 _ معاد 4 _ عدل 5 _ امامت است، که اصل و پایه دین را امامت که همان محبت و پیروی از اهل بیت (ع) است، تشکیل می دهد.

فروع دین شامل: 1_ نماز 2_ روزه 3 _ حج 4 _ جهاد 5 _ خمس 6 _ زکات 7_ امر به معروف 8 _ نهی ازمنکر 9_ تولی 10_ تبری است. از میان فروع دین، تولی و تبری به معنی دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خداست که در حقیقت همان محبت اهل بیت

ص :465

(ع) و دوستی با دوستانشان و دشمنی با دشمنانشان می باشد. و آن نیز یا از فروع دین را شامل می شود. و سرْ جمع از اصل دین و از فرع دین همان محبت اهل بیت (ع) است که این خصوصیت را تنها توحید و نبوت دارند و دیگر هیچ کدام از اصول و فروع ندارند و همبستگی و نزدیکی فراوانی را بین توحید و نبوت و امامت می رساند. در آیات شریفه هم محبت اهل بیت (ع) که همان امامت است را برابر با راهِ خدا _ تذکر _ هدایت و منفعت و صلاح عالمیان به طرز زیبایی بیان فرموده است. در ضمن روایات فراوانی از حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) در این خصوص وارد شده است، از جمله روایت مشهور ثقلین که در آن پیروی از قرآن کریم را با پیروی از اهل بیت (ع) که همان قرآن ناطق است یکسان بیان فرموده است و یا دو روایت مشهور از حضرت رسول (ص) (مجمع المعارف، ص 77) که می فرماید: «کلمۀ لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» و می فرماید: «ولایت علی بن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» که با مقایسه این دو روایت می توان همبستگیِ توحید و امامت را به وضوح اثبات کرد.

خلاصه کلام باید گفت: «بدون پیروی و اطاعت و محبت اهل بیت (ع) به هیچ عنوان نمی توان به مقصد نهایی و هدف والای انبیاء که همان سعادت بشریت و قربِ الی الله است، رسید» .

نکته 4: صاحب جامع، ج 5، ص 64، آورده: «جمله: «الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا» استثناء منقطع است، زیرا راه یافتن به سوی خدا و پیروی از پیغمبر، مربوط به مزد اداء رسالت نیست» .

☼ مؤلف:

در پاسخ به این مفسر باید گفت: به استناد آیه شریفه 23 شوری این نظریه، اشتباه است چرا که خداوند متعال مزد رسالت حضرت رسول (ص) را منوط به محبت اهل بیت (ع) قرار داده است و در ضمن مگر می شود، کسی از خدا و پیغمبرش اطاعت کند ولی از امامی که خدا و پیغمبرش مکرراً از اطاعت آنها سخن به میان آورده اند، اطاعت نکند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء59) و به عبارتی هیچ کس بدونِ اَداءِ مزدِ رسالت که همان محبت و پیروی از اهل بیت (ع) است نمی تواند به سوی خدا راه یابد و یا از پیامبر (ص) پیروی

ص :466

کند. بنابراین استثناء در آیات شریفه، «استثناء متصل» است و نه «استثناء منقطع» (والله اعلم).

توجه: در تفسیر المیزان، ج 30، ص 54، آورده است: «استثنایی که در آیه آمده، استثنایی منقطع (یعنی بدون مستثنامنه) است، ولی در معنای استثناء متصل است» .

نکته5: در سوره شعراء، آیه اجرِ مودت 5 بار تکرار شده است که به ترتیب، «آیه 109: درخواست حضرت نوح (ع)» ، «آیه 127: درخواست حضرت هود (ع)» ، «آیه 145: درخواست صالح (ع)» ، «آیه 164: درخواست حضرت لوط (ع)» و در «آیه180: درخواست حضرت شعیب (ع)» است بدین معنی که در قبال رسالتشان مزدی نخواسته اند و اجر خود را تنها به پروردگار عالمیان واگذار کرده اند (برای توضیح بیشتر به آیه شریفه 23 سوره کریمه شوری مراجعه کنید).

توجه: در خصوص «لعنت فرستادن» به آیه56 سوره احزاب مراجعه شود.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً (58)

الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبیراً (59)

وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)

و توکل کن بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد؛ و تسبیح و حمد او را بجا آور؛ و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است! (58) همان (خدایی) که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو وجود دارد، در شش روز [دوران] آفرید؛ سپس بر عرش قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است؛ از او بخواه که از همه چیز آگاه است! (59) و هنگامی که به آنان گفته شود: «برای خداوند رحمان سجده کنید!» می گویند: «رحمان چیست؟! آیا برای چیزی سجده کنیم که تو به ما دستور می دهی؟!» (این سخن را می گویند) و بر نفرتشان افزوده می شود! (60)

تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فی السمَاءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیهَا سِرَاجاً وَ قَمَراً مُّنِیراً ﴿61﴾ بزرگ است آنکه در آسمانها برجها نهاد و در آن چراغی و ماهی روشن پدید آورد (61)

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 60، آمده است: ظاهراً مراد به بروج، منازل آفتاب و ماه در آسمان است. یا مراد، ستارگانی است که در آن منازل قرار دارند همچنانکه در آیه: «وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَینَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیطَانٍ رَجِیمٍ» (الحجر16و17)، نیز بروج به معنای ستارگان واقع در آن منازل آمده تا مسئله حفظ و رجم را بیان کند. و مراد به سراجْ آفتاب است، به دلیل اینکه در سوره نوح آیه (16) آفتاب را سراج خوانده و فرموده است: «وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ

ص :467

نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا» . (و نیز آورده است: ) غرض از آیه شریفه رساندن تبارک خداوند متعال است. (و نظر مفسرینی که گفته اند: «آیه در صدد است بر وحدت مدبر احتجاج کند و در نتیجه عبادتها همه متوجه به سویش شود» را رد کرده است).

☼ مؤلف:

کلمه «بروج= برجها= منزلگاه ها» ، در چهار آیه شریفه آمده است:

«أَینَمَا تَکُونُوا یدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ» = «هر جا باشید، مرگ شما را در می یابد؛ هر چند در برجهای محکم باشید» (نساء78)

«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ» = «سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است» (بروج1)

«وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَینَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ» = «ما در آسمان برجهایی قرار دادیم؛ و آن را برای بینندگان آراستیم (حجر16). (و آیه مورد بحث).

که در آیه نساء منظور، کاخهای زمینی است، اما در سه آیه فرقان، حجر و بروج منظور، ستارگان و سیارات عالم هستی است که مانند کاخهای مرتفع و زینتی منور بر بالای سرمان دیده می شوند، چرا که در آیه حجر در توصیف بروج می خواهد بفرماید: «این برجها در آسمان برای بینندگان قابل دیدن و رؤیت هستند و نیز زینتی برای آسمان به حساب می آیند» ، پس این که صاحب المیزان (ج30، ص 60) آنها را منازل یا همان مسیرهای حرکت آفتاب و ماه فرض کرده است جای ایراد است چرا که مسیر و مدارات قابل رؤیت نیستند بلکه این سیارات و ستارگانند که بعنوان زینت آسمان، قابل رؤیت بوده و در مداری منظم و غیر قابل رؤیت در حرکتند. (والله اعلم)

و اما کلمه «سراج= چراغ= روشنایی» هم در چهار آیه شریفه آمده است:

«وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا» = «و چراغی روشن و حرارت بخش آفریدیم!» (نبأ13)

«وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا» = «و ماه را در میان آسمانها مایه روشنایی و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است؟» (نوح16)

«وَدَاعِیا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا» = «و تو را دعوت کننده بسوی خدا به فرمان او قرار دادیم و چراغی روشنی بخش» (احزاب46) (و آیه مورد بحث).

ص :468

و این که برخی از روایات «سراج» را « 14 معصوم (ع)» معرفی می فرمایند به استناد آیه شریفه احزاب است که به صراحت رسول گرامی اسلام (ص) و به تبعِ آن بزرگوار، اهل بیت (ع) را «سراج» و چراغ هدایت گر معرفی فرموده است، پس دیگر جای ایرادی نیست که برخی از اهل سنت بخواهند بر آن اشکال کنند که اگر ایراد بگیرند در حقیقت بر خدای تعالی ایراد گرفته اند.

و اما اینکه مراد از «سراج» در آیه شریفه مورد بحث را به استناد آیه شریفه نوح، فقط خورشید فرض کنیم، جای ایراد است چرا که: در آیه 16 نوح، اسمِ «شمس» ذکر شده است و کلمه «سراج» صفت آن است که خدای تعالی آن را به صفت درخشندگی توصیف فرموده است اما در آیه مورد بحث آن را اسمی نکره بیان فرموده است، که بدین وسیله عمومیت آیه شریفه را می رساند و نیز کلمه «سماء» را نیز جمع آورده است، بنابراین این سراج مربوط به کل عالم هستی است در صورتی که خورشید فقط در منظومه شمسی می تواند به عنوان چراغ و سراج باشد اما در منظومه های دیگر که در فاصله بیکران قرار دارند شاید حتی دیده هم نشود و آن منظومه ها برای خود خورشیدهایی دیگر دارند، بنابراین بهترین تعبیر برای کلمه «سراج» ، به استناد آیه شریفه احزاب که به صراحت حضرت رسول (ص) را به اسم «سراج» و صفتش را «منیرا» مورد خطاب فرموده است و نیز به اعتبار روایات زیادی که در ذیل آیات 30 تا 37 سوره بقره و آیه نور در خصوص روشنایی بخشیدن 14 معصوم به تمام عالم هستی آمده است، می توان گفت: منظور از «سراج» در آیه شریفه مورد بحث به طور خاص وجود مقدس و منور پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت طاهرش (ع) و به طور عام تمام خورشیدهای عالم هستی است. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 64، از قمی، از امام باقر (ع):

بروج عبارت است از ستارگان و از این ستارگان آن چند برجی که مربوط است به سه ماهه تابستان، سرطان و اسد و سنبله است و سه ماهه پاییز، میزان و عقرب و قوس است و آن که مربوط است به 3 ماهه زمستان جدی و دلو و حوت، که مجموعاً 12 برج می شود.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 99، چ1، از حضرت علی (ع):

ص :469

پس از سپیده ی صبح تا سر زدن خورشید، نشستن در مسجد و به یاد خدا سرگرم بودن، در آسان کردن روزی تندتر از دور جهان گشتن است.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا ﴿62﴾

اوست که شب و روز را خلاف یکدیگر کرد، برای آن کس که خواهد

اندرز گیرد یا شکرگزاری کند (62)

«خِلفه» : به معنای هر چیزی است که در جای چیزی دیگر نشسته باشد.

☼ نکته:

بعضی از مفسرین «تذکر» در آیه را به نمازهای واجب و «شکور» را به نمازهای مستحبی تفسیر کرده اند.

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 64، از فقیه، از امام صادق (ع):

هرچه در شب از تو فوت شد در روز قضایش را به جای آور. هر کس که بخواهد می تواند آنچه در شب از او فوت شده در روز قضاء کند و آنچه در روز از او فوت شده در شب بیاورد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 67، از تفسیر مجمع آورده است: مضمون آیه دلالت دارد که قضای نماز شب را در روز و قضای نماز روز را در شب می توان به جا آورد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 821، چ1، از حضرت علی (ع):

غم فردای نیامده ات را بر امروزت بار مکن زیرا اگر فردا از عمرت باشد خداوند سبحان روزیت را می دهد و اگر از عمرت نباشد پس چرا غم روزی را می خوری که از عمرت نیست؟

از همان منبع، ج 1، ف1، ص 81: روزگار دو روز است روزی به سودِ تو و روزی به زیانت است، آن روزی که به سودِ توست تند متاز و روزی که به زیانِ توست شکیبا باش.

از همان منبع، ص 106: روزگار دو حالت است، حالتی نابود کننده و حالتی بهره مند کننده است پس آن چه نابود کند باز نگردد و آن چه بهره سازد دوام ندارد.

از همان منبع، ج 2، ف91، ص 879: زمانی خواهد آمد که در نزد مردم عزیز و گرامی نیست مگر شخصِ مکار یا خوش مزه یا رؤسای جور، ولی شخصِ متدین، فاسق و بدکار شمرده می شود.

ص :470

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63)

وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً (64)

وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (65)

إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66)

بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می روند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند) (63) کسانی که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می کنند (64) و کسانی که می گویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان، که عذابش سخت و پر دوام است! (65) مسلماً آن (جهنم)، جایگاه و محل اقامتِ بدی است! (66)

در تحف العقول، ص 155، از امام علی (ع): شخص پرهیزکار هرگاه از جانب کسی ستوده شود می هراسد و گوید: «من از دیگری به خودم داناترم و پروردگارم به من داناتر است، پروردگارا! مرا به آنچه ایشان درباره من می گویند و در من نیست عذاب مکن و مرا از آنچه می پندارند بهتر ساز» .

از همان منبع، ص 198: با دوستت آرام بیا و تمام اسرارت را به او مگو شاید روزی دشمنت شود و با دشمنت آرام بیا و از او بدگویی مکن شاید روزی دوستت شود و تو شرمنده اش شوی.

از همان منبع، ص 203: با دشمن دوستت دوست مشو تا به دوستت دشمنی کرده باشی.

در نهج البلاغه، نامه 69: از رفاقت با کسانی که رفتارشان خطا و اعمالشان ناپسند است بر حذر باش چه آنکه آدمی به روش رفیقش خو گیرد و به افکار و اعمالش معتاد شود.

در مستدرک الوسائل، ج 2، ص 65، از امام علی (ع): کسی که روزی برای فضیلتی که در تو نیست به دروغ مدحت گوید یقین بدان روز دیگر برای صفت بدی که در تو نیست مذمتت می کند.

وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذَلِک قَوَاماً ﴿67﴾

و (بندگان خاص) کسانی هستند که چون خرج می کنند اسراف نکنند و بخل نورزند و میان این دو معتدل باشند (67)

انفاق: بذل و بخشش مال و صرف آن در رفع حوائج خود یا دیگران است.

اسراف: زیاده روی و تجاوز از حد است.

قتر= اقتار= تقتیر: به معنای کمتر انفاق کردن است. قوام: به معنای حد وسط و معتدل است.

آیات شریفه 63 تا 77 بیان صفاتی برجسته از عبادالرحمن (مؤمنین) و نیز در مقابل آنها صفاتی از کفار است.

ص :471

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 80، از قمی، از حضرت ابی جعفر (ع): اسراف به معنای انفاق در معصیت و غیر حق است. و «اقتار» یعنی در حق خدای عزوجل بخل روا نمی دارند. و قوام به معنای عدل و میانه روی در انفاق است و آن عبارت است از انفاق در هر جایی که خدا دستور داده باشد.

از همان منبع، از کافی، از ابی الحسن (ع):

قوام عبارت است از انفاق بر دارندگان به مقداری که باید و بر بیچاره گان به مقداری که شاید آن هم هر یک را به قدر عیال و مخارجشان، مخارجی که زندگی آنها را اصلاح کند و زندگی خودِ صاحب عیال را نیز اصلاح نماید، چه خدایتعالی هیچ کس را تکلیف نفرموده مگر به آن مقداری که قدرت به آنها داده است.

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 80، از مجمع البیان، از رسول خدا (ص): کسی که در غیر حق انفاق کند اسراف کرده و کسی که در مورد حق انفاق نکند «اقتار» کرده است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 69، از عیاشی، از امام باقر (ع): هر گاه تصادفاً مرتکب عمل بدی شوید، مراقبت کنید کار خوبی از شما سر بزند و حسنه ای انجام دهید، زیرا کار خوبِ شما، سیئاتِ شما را بر طرف می کند. و یکی از معانی قوام و اعتدال همین است. چنان چه اسراف در گناه کرده اید اعمال نیکو به جا آورید تا موجب محو و بر طرف شدن سیئات بشود.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 15، چ1، از حضرت علی (ع):

میانه روی، کم را زیاد می کند و اسراف و زیاده روی، زیاد را کم می کند.

وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَاماً ﴿68﴾ یُضاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیاَمةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً ﴿69﴾

و کسانی که با خدای یکتا خدایی دیگر نخوانند و انسانی را که خدا محترم داشته جزء به حق نکشند و زنا نکنند و هر که چنین کند به زودی سزا بیند (68) روز قیامت عذابش دو برابر شود و در آن به خواری جاویدانه به سر برد (69)

☼ نکته:

کلمه «ذلک» در آیه شریفه 68 به سه گناه کبیره: شرک و قتل و زنا اشاره دارد که اگر کسی مرتکب هر سه گناه با هم شود بر اساس آیه بعدی (67)، علاوه بر اینکه در عذاب الهی

ص :472

مخلد و جاویدان خواهد ماند، بلکه این عذاب نیز دو برابر خواهد شد. در اینجا ممکن است سؤالی به این شرح به ذهن برسد: «از آنجایی که خدای سبحان عادل به تمام معناست پس چرا باید در عوض گناهان نامبرده در آیه شریفه مجازات و عذابی دو برابر مقرر فرماید؟»

در پاسخ شاید بتوان گفت (والله اعلم): هر چند تمام گناهان به واسطه تخلف از فرمان خدای عَزّوجل، بزرگ و منفور هستند و نباید هیچکدام را کوچک شمرد اما بعضی از آنها به دلیل عواقب سوءِ بیشتری که بر جای می گذارند عظیم تر بوده و عذابی هم عظیم تر دارند. سه گناه شرک و قتل و زنا هم به واسطه اثرات بسیار سوء و ناگواری که بر جای می گذارند مستوجب حد اعلای عذاب و مخلد و جاویدانه بودن عذاب هستند، از طرفی گناهان هم دو دسته اند:

1 - گناهی که اثرات سوء آن به خود شخص برمی گردد.

2 - گناهی که اثراتش به دیگران برمی گردد.

لذا عذابها نیز به همین دو دسته تقسیم می شوند در مورد این سه گناه: شرک گناهی است که حد اعلای ظلم به نفس خویش است. قتل حد اعلای ظلم به حیات و زندگی دیگران است. و زنا نیز حد اعلای ظلم به روح و روان خود و دیگران است که سر جمعِ عذابِ این سه گناه دو نوع عذاب است. یکی عذاب ناشی از ظلم به خویشتن است و دیگری عذاب ناشی از ظلم به دیگران است. بنابراین عذاب ناشی از جمع گناهان نامبرده، علاوه بر مخلد و جاویدانه بودن، دو برابر هم خواهد بود (والله اعلم).

☼ نکته:

خداوند متعال در سوره توبه آیه 101 نیز عذابی دو برابر برای منافق تعیین فرموده است: «نحن نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ» = «و آنان را دو بار عذاب می کنیم» .

در تفسیر جامع، ج 5، ص 70، از رسول خدا (ص):

بزرگترین گناه، شرک است و بعد از آن از ترسِ فقر و بینواییْ فرزند را کشتن است و بعد از آن، مرتکب عمل زنا شدن است. زنا، اولش مخالفت و آخرش ندامت و پشیمانی است.

در نهج البلاغه، ص 703، ح305، مولای متقیان حضرت علی (ع) می فرماید:

غیرتمند هرگز زنا نمی کند.

ص :473

إِلا مَنْ تَابَ وَ َآمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُولَئکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسنَاتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ﴿70﴾ مگر آنکه توبه کند و مؤمن شود و عمل شایسته کند آنگاه خدا بدیهایشان را به نیکی ها مبدل کند که خدا آمرزگار و رحیم است (70)

☼ نکته:

همانطوری که مرتکبین به سه گناه شرک و قتل و زنا عذابی مضاعف دارند در این آیه شریفه خداوند متعال نوید داده است که اگر آنها 1 _ توبه کرده 2 _ ایمان آورند و 3 _ عمل صالح انجام دهند، در عوضْ پاداشی مضاعف خواهند یافت. یکی از پاداشها آمرزش گناهانشان است و دیگری تبدیل شدن آن گناهان به ثواب و حسنه است که این خود نوعی پاداش مضاعف است.

☼ نکته:

این بشارتِ پاداشِ مضاعف و آن تذکرِ عذابِ مضاعفْ مبین کبیره و پلید بودن هر چه بیشتر این سه گناه است که بدین وسیله همگانْ از نزدیک شدن به این گناهان دور بمانند.

☼ نکته:

اینکه خداوند متعال، گناهانِ بندگانش را به واسطه حسناتشان محو و نابود سازد عنایت و پاداشی است که در آیاتی چند اشاره شده است از جمله: «إِنَّ الحَْسناَتِ یُذْهِبنَ السیِّئَاتِ» (هود114). و یا: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکتَبِ ءَآمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکفَّرْنَا عَنهُمْ سیِّئَاتهِمْ» = «و اگر اهل کتاب ایمان آرند و تقوی پیشه کنند البته گناهانشان را محو و مستور می سازیم» (مائده 65). و یا: «لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» = « هرگاه نماز به پا دارید و زکات بدهید و به فرستادگان من ایمان آورید و آنها را یاری کنید و خدا را قرض نیکو دهید در این صورت گناهان شما را بیامرزم» (1).

حال با مقایسه این سه آیه که حسنه را تنها محو کننده گناه بیان فرموده، با آیه شریفه (فرقان70) که علاوه بر محو گناه، تبدیل آن به نیکی را هم بیان می فرماید، می توان به این نتیجه رسید که حسنات نیز مراتبی دارند که همه آنها مستوجب پاداش مضاعف نیستند، مثلاً: نماز در سوره هود (آیه 114) و ایمان و تقوایِ اهلِ کتاب در سوره مائده (آیه 65) و زکات و نماز و یاری کردنِ انبیاء و قرض نیکو در سوره مائده (آیه 12)، که این حسنات مستوجب

ص :474


1- مائده 12

محو گناهان هستند، اما توبه و ایمان و عملِ صالحِ کسانی که مرتکب سه گناه شرک و قتل و زنا بوده اند مستوجبِ

محوِ گناه و هم تبدیل آن به حسنه است (والله اعلم).

☼ نکته:

اینکه تبدیل گناهان به حسنه چه معنا دارد مفسرین وجوهی ذکر کرده اند از جمله: الف _ خداوند گناهان سابق آنها را با توبه محو می کند و اطاعتهای بعدی آنها را می نویسد. ب _ مراد به سیئات و حسنات ملکاتی است که از آن دو در نفس پدید می آید، نه خود آنها و خدا ملکه بدِ آنها را مبدل به ملکه خوب می کند. ج _ مراد ثواب و عقاب آنهاست، نه خود آنها.

صاحب المیزان، ج 30، ص 72 تا 74، با رَد این نظرات آورده است: ظاهر آیه «یبدل الله سیئاتهم حسنات» ، این است که هر یک از گناهان آنها (واقعاً) به حسنه مبدل می شود نه عقابش و نه ملکه اش و نه اعمال آینده اش. و در توضیح آورده است: تفاوت عمل زنا و نکاح تنها در مخالفت و موافقت از امر خداوند است و گرنه حرکات و سکناتی که عمل از آن تشکیل یافته در هر دوی آنها یکی است و این موافقت و مخالفت است که در انسان اثر گذاشته و در نامه عملش ثبت می شود، نه خود جرمِ فعل، چون جرم و حرکات و سکنات که یا آن را زنا می گوییم و یا نکاح، به هر حال فانی شده و از بین می رود. و چون خود فعل از بین رفت عنوانی که ما به آن بدهیم چه خوب و چه بد، فانی می شود و اینکه می گوییم عمل انسان چون سایه دنبالش است، مقصود آثار عمل است. این را نیز می دانیم که اعمال زشت از ذات شقی و خبیث انسان بروز می کند و اگر ذاتی شقی نباشد مرتکب عمل زشت و گناه نمی شود. حال اگر ذات از راه توبه و ایمان و عمل صالح مبدل به ذاتی طیب شد پس آثاری هم که در سابق به نام گناه بر آن بوده با رحمت خدا مبدل به آثار طاهر می شود بنابراین عنوان گناه از آن رفع شده و عنوان حسنه و ثواب به خود می گیرد.

☼ مؤلف:

هر چیزی که مخالفِ امرِ الهی باشد گناه است، در ارتکاب گناه مهم نیّتِ شخص است، همان طور که در اعمال خیر نیّت شرط است، لذا الزاماً ظواهرِ عمل دالِ بر کبیره یا صغیره بودنِ گناه نیست، مثلاً اگر شخصی یک لیوان آبِ معمولی بخورد ولی نیّتش این باشد که شراب خورده و با این عمل بخواهد و قصد کرده باشد در مقابلِ نهیِ الهی قد علم کند، به این عمل «تَجَرّی» گویند، لذا خوردن آن آب، گناهی برابر با خوردنِ شراب و حتی شاید سنگین تر داشته باشد.

ص :475

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 81، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

روز قیامت انسان را می آورند و گفته می شود گناهان کوچکش را بر وی عرضه کنید، پس گناهان کوچکش نشان داده می شود و اما گناهان بزرگش را از او دور می سازند، آن گاه به او می گویند: تو در فلان روز این گناه و در فلان روز این را و روز دیگر این را مرتکب نشدی؟ و آن شخص به همه اقرار می کند، در حالی که در دل ترس آن را دارد که گناهان بزرگش را بیاورند؟ پس درباره او دستور می رسد در برابر هر گناهی که کرده حسنه ای به او بدهید.

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 82، در روضه الواعظین، از رسول خدا (ص):

هیچ مردمی به یاد خدا نمی نشینند مگر آنکه یک منادی از آسمان به آنها ندا می دهد که برخیزید که خدای تعالی گناهانتان را به حسنات مبدل نموده و همه آنها را بیامرزد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 71، از شیخ طوسی در امالی، از امام رضا (ع)، از رسول خدا (ص):

دوستی من و اهل بیت من، کفاره گناهانِ دوستان و سبب ازدیاد حسنات آنان است و خداوند از دوستان ما خاندان رسالت آن چه که به خود ستم کرده اند، می بخشد، مگر گناهانی را که اصرار در آنها داشته اند و یا ظلم و ستمی که به مؤمنین مرتکب شده اند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 72، آورده است: روزی سائلی حضور پیغمبر اکرم (ص) شرفیاب شد. عرض حاجت نمود و چیزی خواست به او فرمود: بنشین تا خداوند چیزی عطا کند. شخصی وارد شد و کیسه ای نهاد و گفت: ای رسول خدا (ص)! این چهارصد درهم است، به مستحقش مرحمت کنید. پیامبر (ص) به آن سائل فرمود: این چهار صد دینار را بردار (درهم نقره است ولی دینار طلاست). آن مرد عرض کرد: «درهم» است نَه «دینار» پیغمبر (ص) مجدداً فرمایش خود را تکرار فرمود و او همان جواب را به عرض رسانید. پیامبر (ص) به حالت خشم به آن مرد فرمود: مرا تکذیب مکن، خداوند مرا راستگو قرار داده است آنگاه سر کیسه را گشوده چهار صد دینار در کیسه بود شخصِ آورنده تعجب کرد و گفت: ای رسول خدا (ص)! من در این کیسه درهم گذاشته بودم آن حضرت فرمود: تو راست می گویی ولی چون به زبان من چهارصد دینار

ص :476

جاری شد، خداوند آنها را به دینار تبدیل نمود (برای توضیح در خصوص حبط عمل به آیه 23 سوره فرقان و در خصوص پاداش عمل به آیه 84 سوره قصص رجوع شود).

وَمَنْ تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتَابًا ﴿71﴾ و کسی که توبه کند و عمل

صالح انجام دهد، بسوی خدا بازگشت می کند (و پاداش خود را از او می گیرد) (71)

نکته مهم: خداوند سبحان به کرات در قرآن کریمش اشاره فرموده است که اگر انسان واقعاً توبه کند و در صددِ رفع مظالم برآید، او را می بخشد و این توبه حتی مشمول گناهِ شرک و ظلمِ عمومی و غیره هم می شود، از جمله آن جا که می فرماید:

«فَأُولَئِکَ أَتُوبُ عَلَیهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» = «من توبه آنها را می پذیرم؛ که من تواب و رحیمم» . (1). و می فرماید: «إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» = « مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح نمایند؛ (و در مقام جبران گناهان گذشته برآیند، که توبه آنها پذیرفته خواهد شد) زیرا خداوند، آمرزنده و بخشنده است» . (2). و می فرماید: «فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یتُوبُ عَلَیهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» = «اما آن کس که پس از ستم کردن، توبه و جبران نماید، خداوند توبه او را می پذیرد؛ (و از این مجازات؛ معاف می شود، زیرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است» . (3).

و می فرماید: «وَالَّذِینَ عَمِلُوا السَّیئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» = «و آنها که گناه کردند و بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، (امید عفو او را دارند؛ زیرا) پروردگار تو، در پی این کار، آمرزنده و مهربان است» (4). و آیاتی مشابه …

اما در همین قرآن کریم در دو آیه شریفه ی دیگر هم، بیان می فرماید که توبه را نمی پذیرد و این دو آیه بدین شرح می باشند:

1 - «وَلَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» = «برای کسانی که کارهای بد انجام می دهند و هنگامی که مرگ یکی از آنها فرا می رسد می گوید: «الان توبه کردم!» توبه نیست؛ و نه برای کسانی که در حال کفر از دنیا می روند؛ اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم» (5).

2 - «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ یکُنِ اللَّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیهْدِیهُمْ طَرِیقًا» = «کسانی که کافر شدند و ستم کردند، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید و آنان را به هیچ راهی هدایت نخواهد کرد» (6).

ص :477


1- بقره160
2- آل عمران89
3- مائده39
4- اعراف153
5- نساء18
6- نساء168

خداوند سبحان در آیه 18 نساء، توبه ی حین مرگ و بعد از مرگ را استثنا فرموده است و این کاملاً واضح است. اما ظلمی که در آیه شریفه 168 نساء، به آن اشاره فرموده هم مشمولِ توبه نمی شود، بنابراین معلوم می شود که مراد از این ظلم باید ظلمی خاص و متفاوت از ظلمهای دیگر باشد که مشمول توبه می شوند. حال: این ظلم چیست که نه تنها مشمول توبه نمی شود بلکه باعث می شود که خداوند سبحان هرگز مرتکبینِ به این ظلم را هدایت نفرماید؟

پاسخ: خداوند سبحان خود بهتر می داند که منظور از آیه شریفه، ظلم و ستمی است که عده ای در حق خلفای الهی بر روی زمین صورت داده اند، از جمله قاتلین امام حسین (ع) که حتی اگر هم توبه کنند پذیرفته نخواهد شد. و یا قاتلین سایر انبیاء و ائمه اطهار (ع) و نیز غصب خلافت از جانبِ گروهی غیر از خلفای الهی است، همچنان که در آیات ذیل این گروه را لعنت فرموده: «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً» (احزاب64). و «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّینِ» (ص78). و «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمینَ» (هود18). و «لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً» (نساء93). و نیز در روایات ذیل به این مسئله اشاره شده است:

در بحارالانوار، ج 2، ص 337 و ج 8، ص 366 و در وسائل الشیعه، ج 28، ص 345، از امام صادق (ع):

«مَنْ شَکَّ فِی کُفْرِ أَعْدَائِنَا وَ الظَّالِمِینَ لَنَا فَهُوَ کَافِر» = «هر کس در کفرِ دشمنان ما (اهل بیت) و کسانی که به ما ظلم کرده اند شک کند او خود کافر است» .

در بحارالأنوار، ج 27، ص 58 و ج 65، ص 63 و در مستدرک الوسائل، ج 12، ص 227، از امام رضا (ع):

«کَمَالُ الدِّینِ وَلَایَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا» = «دین کامل در دو چیز است: ولایت ما اهل بیت و برائت و دوری جستن از دشمنان ما» . و نیز می فرماید: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» = «آیا دین غیر از حب و بغض، چیزِ دیگری هم هست؟»

در مستدرک الوسائل، ج 1، ص 159 و ص 162 و در بحارالانوار، ج 27، ص 199، از رسول خدا (ص):

یا علی! اگر بنده ای هزار سال خدا را عبادت کند و روزها روزه بگیرد و شب ها شب زنده داری کند و به اندازه کوه احد طلا و نقره داشته باشد و همه آنها را در راه خدا انفاق کند و در بین

ص :478

صفا و مروه مظلومانه کشته شود، اگر ولایت تو و فرزندان تو را نداشته باشد هیچ یک از اعمالش قبول نمی شود و حتی بوی بهشت هم به مشامش نمی رسد و نیز ولایت تو بدون برائت از دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو قبول نیست.

در بحارالانوار، ج 27، ص 57، از امام صادق (ع):

دروغ می گوید کسی که ادعا کند ما را دوست دارد و از دشمنان ما برائت نمی جوید.

در بحارالانوار، ج 30، ص 126، از امیرالمؤمنین (ع):

والله اگر این امت روی خاک بایستند با پای برهنه در حالی که بر سر خود خاکستر ریخته باشند و گریه و زاری کنند و بر کسانی که آن ها را گمراه کرد ه اند و راه خدا را بسته اند و مردم را به سوی جهنم خوانده اند؛ لعنت کنند باز این امت در لعن و بیزاری کم کاری کرده اند.

در کتاب امارة الولایت، ص 51 و در تعلیقه شفاء الصدور، ج 2، ص 48، آورده است:

مرد خیاطی دو پیراهن نزد امام صادق (ع) آورد و عرض کرد: من هنگام دوختن یکی از این دو پیراهن صلوات بر محمد و آل محمد می فرستادم و هنگام دوختن دیگری لعن بر دشمنان محمد و آل محمد (ص) می فرستادم. شما کدامیک را اختیار می نمایید؟ امام صادق (ع) پیراهنی را که با ذکر لعن دوخته شده بود انتخاب نمودند و فرمودند: من این پیراهن را بیشتر دوست دارم.

در کتاب مجمع النورین و ملتقی البحرین، ص 208، آورده است: حضرت امیرالمؤمنین (ع) در حال طواف کعبه بود مردی پرده خانه کعبه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد (ص) می فرستاد، حضرت (ع) بر او سلام نمود. بار دوم حضرت (ع) او را دیدند ولی سلام نکردند. آن مرد عرض کرد یا امیرالمؤمنین! چرا این بار به من سلام ننمودید؟ حضرت (ع) فرمود: نخواستم تو را از ذکر لعن که این بار می گفتی باز دارم. چرا که لعن از صلوات بر محمد و آل محمد (ص) بالاتر است.

در تفسیر جوامع، ج 4، ص 386، از حضرت عیسی (ع):

از همنشینی با خطاپیشگان دوری کن.

توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 56 و57 سوره احزاب مراجعه شود.

ص :479

وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (72)

وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (73)

وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً (74)

أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (75)

خالِدینَ فیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (76)

و کسانی که شهادت به باطل نمی دهند (و در مجالس باطل شرکت نمی کنند)؛ و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می گذرند (72) و کسانی که هرگاه آیات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، کر و کور روی آن نمی افتند (73) و کسانی که می گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرارده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا گردان!» (74) (آری، ) آنها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیباییشان به آنان پاداش داده می شود؛ و در آن، با تحیت و سلام روبه رو می شوند (75) در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه قرارگاه و محل اقامت خوبی! (76)

در سفینه البحار، ج 2، ص 411، از امام علی (ع): اگر ما فرضانه به بهشت امیدوار باشیم و نه از آتش جهنم ترسان و ثواب و عذابی را عقیده نداشته باشیم باز شایسته است که دنبال سجایای اخلاقی و معارف دینی برویم زیرا اخلاق پسندیده ما را در زندگی دنیا به سعادت و رستگاری هدایت کند.

در تحف العقول، ص 168، از امام علی (ع): در امری که خدا واجب نموده اجازه ترک و رخصت نیست و در امر نافله و مستحب سختگیری نیست.

قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکمْ رَبی لَوْلا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْف یَکُونُ لِزَامَا ﴿77﴾

بگو اگر عبادتتان نباشد پروردگار من اعتنایی به شما ندارد شما که تکذیب کرده اید به زودی نتیجه اش را خواهید دید (77)

☼ نکته:

اینکه خداوند سبحان در قرآن کریمش انسان را تشویق به دعا می فرماید، بدین خاطر است که می خواهد بدین وسیله او را به کمال حقیقی که همان قربِ الهی است برساند نه این که العیاذ بالله خودش به این دعا نیازی داشته باشد، همچنان که در جاهای دیگر می فرماید: «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ» = «و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)» (1).

«إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ» = «به درستی که تو دعا را می شنوی!» (2).

ص :480


1- بقره186
2- آل عمران 38

«أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیکْشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ» = «یا کسی که دعای مضطر را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد؛ آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکر می شوید!» (1).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 76، از عیاشی، از امام باقر (ع):

بسیار دعا کردن افضل است از قرائت قرآن.

در تحف العقول، ص 106، از امام علی (ع): انواع بلا را با دعا برطرف کنید سوگند به آنکه دانه را بشکافت و جاندار را جان داد، بلاء شتابان تر است به مؤمن از سیلی که از سرازیری تپه پایین رود و در دعاهایتان عافیت از بلاء ها و سختی ها را بخوانید.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 76، از شیخ طوسی در امالی، از امیرالمؤمنین (ع):

4 چیز برای مؤمن نفع بسیار می بخشد و زیانش را جبران می کند:

1 - ایمان 2 - شکر چنانکه می فرماید: «إِنْ شَکَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَکَانَ اللَّهُ شَاکِرًا» (نساء 147) 3 - استغفار 4 - دعا.

در امالی شیخ صدوق، ص 655، م64، از امام صادق (ع):

سه چیز اگر در کسی نباشد هرگز امیدی به خیرش نیست:

1 - کسی که در نهان از خدا نترسد.

2 - کسی که در پیری از گناه نترسد.

3 - کسی که از عیب، احساس شرم نکند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 809، چ1، از حضرت علی (ع):

مغرورِ امنیتِ خویش مشو چرا که تو از همان جایِ امنیتت گرفتار می گردی.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 676، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

ای فرزند آدم! مرا در درونت یاد کن تا تو را در درونم یاد کنم و مرا در خلوتت یاد کن تا تو را در خلوتم یاد کنم و مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی بهتر از جمعت یاد کنم.

از همان منبع، ص 691، از امام رضا (ع)، از خدای تعالی: من در نزد ظن و گمان بنده ام هستم، اگر خیر باشد پس برایش خیر خواهم و اگر بد باشد برایش بد خواهم.

از همان منبع، ص 700، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل

ص :481


1- نمل62

خودم قرار دهم، من زنده و نامیرایم، تو را زنده ی نامیرا کنم، من بی نیاز و غنی هستم، تو را بی نیاز و غنی کنم، من هر چه بخواهم همان شود، تو را چنین کنم که هر چه بخواهی همان شود.

از همان منبع، ص 701: ای بنده من! اشیاء را به خاطرِ تو خلق کرده ام و تو را برای خودم خلق نمودم. دنیا را با احسانم به تو بخشیدم و آخرت را به سبب ایمانت به تو بخشیده ام.

از همان منبع، ص 703: یادم کنید تا با نعمتهایم یادتان کنم، اگر با عبادت و طاعت یادم کنید با نیکی و نعمت و رحمت و رضوانم یادتان کنم.

از همان منبع، ص 705: از دعا کردن دچار ملالت و خستگی نشو چرا که از اجابت کردن دعا خسته و ملالت زده نمی شوم.

از همان منبع، ص 706: هر بنده ای که بر قلبش اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک جستن به ذکر و یادم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده می گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.

در تحف العقول، ص 108، از امام علی (ع): هر که می خواهد بداند نزد خدا چه مقامی دارد پس بنگرد در نزد گناهان چگونه است (چقدر از گناهان دوری می کند).

خلاصه آیات سوره فرقان:

20 - پیش از تو رسولی نفرستادیم مگر آنکه آنها هم غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند. 23 - حبط عمل کفار 29 - 25 - روزی که آسمان با ابر از هم شکافته شود و فرشتگان فرود آیند 30 - در قیامت پیامبر اکرم (ص) در مقام شکایت می فرماید: پروردگارا! این امت، قرآن را متروک داشتند 31 - برای هر پیغمبری، دشمنی از قوم خودش قرار دادیم 32 - کافران گفتند: چرا این قرآن یک مرتبه بر پیغمبر نازل نشد 34 - کفار، روز قیامت با چهره و به صورت به دوزخ درافتند 40 - 35 - موسی، هارون، نوح، عاد و ثمود (ع)- اصحاب رس- قریه (شهر سدوم و قریه لوط) 44 - آنها در نادانی مانند چهارپایان و یا بدتر از حیوانند 45 - گسترش سایه و آفتاب را برآن دلیلی قرار دادیم 47 - لباس 50 - اکثر الناس الا کفورا 51 - اگر می خواستیم برای هر قریه ای پیامبری می فرستادیم 52 - از کفار پیروی مکن 53 - او خدایی است که دو دریای شیرین و تلخ را به هم درآمیخت و میان آن دو برزخی قرار داد 54 - آدمی را از آب نطفه آفرید 56 - و ما ارسلناک الا مبشرا و نذیرا 57 - آیه مزد رسالت 58 - آیه توکل 59 - آفرینش در شش روز 61 - بروج 63 - عباد الرحمن کسانی هستند که در روی زمین به تواضع حرکت کنند و چون مورد خطاب مردم نادان شوند با سلامت نفس پاسخ دهند 64 - آنها تمام شب را به سجده و عبادت خداوند به روز می رسانند 65 - و می گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما دور کن 67 - و آنها نه اسراف کنند و نه بخل ورزند و حد اعلای اعتدال را رعایت کنند 68 - و شرک و قتل و زنا نکنند 69 - مرتکبین به این سه گناه عذابشان مضاعف شود 70 - مگر توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح کنند که گناهشان به ثواب تبدیل می شود 72 - شهادت ناروا ندهند و از کنار لغو بگذرند 73 - تفکر 77 - آیه دعا.

26 سوره شعراء

26 - سوره شعرا = جامعه (جمع شده سرگذشتهای زیاد) = طسم.

مکی است و 277 آیه دارد.

خلاصه مطالب: توبیخ و سرزنش کفار – شرح حال نوح – ابراهیم – موسی- هود – صالح – لوط و شعیب (علیهم السلام) با اقوامشان و تسلی دادن به حضرت رسول (ص).

نکته ای از المیزان، ج 30، ص 84 و85:

این سوره از سوره های مکی پیشین است یعنی در اوایل بعثت نازل شد. ظاهراً همه سوره مکی است. با مقایسه آیه: «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِین» (214) در این سوره و آیه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» (حجر94)، تخمین زده می شود که این سوره قبل از سوره حجر نازل شد. غرض این سوره، تسلیت خاطر دادن به پیامبر (ص) از آزار و اذیت قومش است.

بسم الله الرحمن الرحیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

طسم (1)

تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (2)

طسم (1) این آیات کتاب روشنگر است (2)

لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿3﴾

(ای رسول گرامی) شاید خود را تلف کنی از اینکه آنان ایمان نمی آورند (3)

باخع: از بخوع است و به معنای هلاک و تلف کردن است.

☼ نکته:

مشابه این آیه شریفه آیه: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا» = «گویی می خواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!» (کهف6)، است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 79، از عیاشی، از امام صادق (ع):

روزی پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: یا علی! از خداوند درخواست کردم که تو را وصی و برادر و ولی من کند و پروردگار درخواستم را اجابت کرد. مرد منافقی گفت: چرا محمد (ص) درخواست مال و ثروت نمی کند؟ به خدا! مشتی خرما در نظر من بهتر از آنچه محمد (ص) از خدا طلب کرده است. حضرت رسول (ص) ملول و دلتنگ شد و در پی آن آیه شریفه نازل شد.

ص :483

اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ ﴿4﴾ اگر بخواهیم از آسمان آیه ای بر آنها نازل می کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع شود (4)

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 93، از قمی، از امام صادق (ع):

با آمدن صیحه آسمانی بنام صاحب الامر، گردنهای بنی امیه نرم و خاضع می شود.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 80، از نعمانی، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):

به خدا قسم صدای آسمانی که صاحب الامر را به اسم ندا می دهد و معرفی می کند در قرآن بیان شده آن جایی که می فرماید: «ان نشأ … » . در روی زمین همه خاضع شده و گردن کج نموده و ایمان آورند. تمامی اهل زمین صدای منادی آسمانی را می شنوند که صدا می زند: ای مردم! آگاه باشید حق با علی بن ابیطالب (ع) و شیعیان اوست.

در بحارالانوار، ج 51، ص 65 و در عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 50، از رسول اکرم (ص):

قیامت بر پا نمی شود تا قائم ما قیام فرماید و این کار موقعی صورت پذیر است که خدای عزَّوجل او را اذن دهد، هر کس پیرویش نماید نجات یابد و هر که از او تخلف جوید هلاک گردد. خدا را خدا را ای بندگان! بخدمتش بشتابید، اگر چه خود را با کشیدن روی برف برسانید، زیرا او خلیفه خدای عزَّوجل و خلیفه من است.

در بحارالانوار، ج 52، ص 311، از امام صادق (ع):

ظهور حضرت مهدی علیه السلام که مورد انتظار شماست صورت نمی گیرد مگر زمانی که برخی از شما از برخی دیگر بیزاری جوید و بعضی علیه بعضی دیگر شهادت به کفر دهد راوی گوید: عرض کردم در آن زمان خیری وجود نخواهد داشت؟ فرمود: خیرِ کلی در آن زمان است که

مهدی علیه السلام خروج می کند و همه ی آن گرفتاریها را برطرف می سازد.

در بحارالانوار، ج 51، ص 84، از حضرت رسول اکرم (ص): پرچمهای سیاه رنگ از سوی مشرق می آید (صاحبان) پرچمها قلبهایی دارند همچون پاره های آهن هر کس نام آنان را بشنود باید بسویشان شتاب گیرد و با آنان بیعت کند اگر چه با کشیدن خود بر روی برف باشد.

ص :484

در بحارالانوار، ج 52، ص 212 و درکشف الغمّة، ج 2، ص 459 و درعقد الدرر، ص 49، از امام باقر (ع):

(از علائمِ ظهور)، از پیِ هم آمدن بنی عباس (در زمامداری) و فریاد آسمانی و فرود آمدن ترکها در جزیره و فرود آمدن رومیان به رمله و بروز اختلاف بسیار و فرو رفتن یکی از روستاهای شام، تا آنجا که منجر به خرابی شام گردد و سبب و انگیزه خرابی شام نیز سه پرچم باشد: یکی پرچم اصهب و پرچم ابقع و پرچم سفیانی است.

در کتاب عقد الدرر، ص 51، از امام باقر (ع):

مهدی علیه السلام ظاهر نمی شود تا فتنه در شام فراگیر مردم گردد و مردم راه خلاص و خروج از آن را بطلبند و آن را نمی یابند و قتل و کشتار در میان کوفه رخ می دهد.

از همان منبع، ص 60، از رسول خدا (ص): بلایی به این امت می رسد که مرد، پناهگاهی نیابد تا از ظلم بدان پناه بَرَد، پس از آن خدا مردی از عترت (علیهم السلام) مرا برانگیزد که زمین را پر از قسط و عدل کند همچنانکه پر از جور و ظلم شده باشد، ساکنان آسمان از او راضی شوند بدانگونه که ساکنان زمین از او خشنود باشند آسمان باران خود را دریغ نخواهد داشت جز آنکه پیوسته بباراند و زمین از روئیدنی های خود چیزی فروگذار نکند مگر آنکه بیرون دهد تا آنجا که همه ی مردگان آرزوی زنده شدن کنند به همین نحو زندگی فرماید هفت یا هشت سال.

وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ (5)

فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (6)

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ (7)

إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (8)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (9)

و هیچ ذکر تازه ای از سوی خداوند مهربان برای آنها نمی آید مگر اینکه از آن روی گردان می شوند! (5) آنان تکذیب کردند؛ اما بزودی اخبار (کیفر) آنچه را استهزا می کردند به آنان می رسد! (6) آیا آنان به زمین نگاه نکردند که چقدر از انواع گیاهان پرارزش در آن رویاندیم؟! (7) در این، نشانه روشنی است (بر وجود خدا)؛ ولی بیشترشان هرگز مؤمن نبوده اند! (8) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (9)

توجه: آیات شریفه ی10 تا 68 مربوط به داستان حضرت موسی (ع) است بدین شرح:

وَ إِذْ نادی رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (10)

قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ (11)

قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (12)

وَ یَضیقُ صَدْری وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی فَأَرْسِلْ إِلی هارُونَ (13)

وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (14)

قالَ کَلاَّ فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (15)

فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ (16)

أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ (17)

ص :485

قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیداً وَ لَبِثْتَ فینا مِنْ عُمُرِکَ سِنینَ (18)

وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرینَ (19)

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (20)

فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ (21)

وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ (22)

قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ (23)

قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنینَ (24)

قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (25)

قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ (26)

قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27)

قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28)

قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْری لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ (29)

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ ءٍ مُبینٍ (30)

قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (31)

فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ (32)

وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرینَ (33)

قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ (34)

یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (35)

قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (36)

یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلیمٍ (37)

فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (38)

وَ قیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39)

لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبینَ (40)

فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ (41)

قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ (42)

قالَ لَهُمْ مُوسی أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43)

فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (44)

فَأَلْقی مُوسی عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (45)

فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ (46)

قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ (47)

رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ (48)

قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ (49)

قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (50)

إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ (51)

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (52)

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (53)

إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلیلُونَ (54)

وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (55)

وَ إِنَّا لَجَمیعٌ حاذِرُونَ (56)

فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (57)

وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ (58)

کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنی إِسْرائیلَ (59)

فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقینَ (60)

فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (61)

قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعی رَبِّی سَیَهْدینِ (62)

فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظیمِ (63)

وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرینَ (64)

وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعینَ (65)

ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرینَ (66)

إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (67)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (68)

(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو (10) قوم فرعون، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی کنند؟! (11) (موسی) عرض کرد: «پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند (12) و سینه ام تنگ شود و زبانم بقدر کافی گویا نیست؛ (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند)! (13) و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهی دارند؛ می ترسم مرا بکشند (و این رسالت به پایان نرسد)! (14) فرمود: «چنین نیست، (آنان کاری نمی توانند انجام دهند)! شما هر دو با آیات ما (برای هدایتشان) بروید؛ ما با شما هستیم و (سخنانتان را) می شنویم! (15) به سراغ فرعون بروید و

ص :486

بگویید: ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم (16) بنی اسرائیل را با ما بفرست!» (آنها به سراغ فرعون آمدند) (17) (فرعون) گفت: آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم و سالهایی از زندگیت را در میان ما نبودی؟! (18) و سرانجام، آن کارت را (که نمی بایست انجام دهی) انجام دادی (و یک نفر از ما را کشتی) و تو از ناسپاسانی! (19) (موسی) گفت: من آن کار را انجام دادم در حالی که از بی خبران بودم! (20) پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم؛ و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد! (21) آیا این منتی است که تو بر من می گذاری که بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای؟! (22) فرعون گفت: «پروردگار عالمیان چیست؟!» (23) (موسی) گفت: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید!» (24) (فرعون) به اطرافیانش گفت: «آیا نمی شنوید (این مرد چه می گوید)؟!» (25) (موسی) گفت: «او پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست!» (26) (فرعون) گفت: «پیامبری که بسوی شما فرستاده شده مسلماً دیوانه است!» (27) (موسی) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است می باشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتید!» (28) (فرعون خشمگین شد و) گفت: «اگر معبودی غیر از من برگزینی، تو را از زندانیان قرار خواهم داد!» (29) (موسی) گفت: «حتی اگر نشانه آشکاری برای تو بیاورم (باز ایمان نمی آوری)؟!» (30) گفت: «اگر راست می گویی آن را بیاور!» (31) در این هنگام موسی عصای خود را افکند و ناگهان مار عظیم و آشکاری شد (32) و دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد و در برابر بینندگان سفید و روشن بود (33) (فرعون) به گروهی که اطراف او بودند گفت: این ساحر آگاه و ماهری است! (34) او می خواهد با سحرش شما را از سرزمینتان بیرون کند! شما چه نظر می دهید؟ (35) گفتند: او و برادرش را مهلت ده؛ و مأموران را برای بسیج به تمام شهرها اعزام کن (36) تا هر ساحر ماهر و دانایی را نزد تو آورند! (37) سرانجام ساحران برای وعده گاه روز معینی جمع آوری شدند (38) و به مردم گفته شد: آیا شما نیز (در این صحنه) اجتماع می کنید (39) تا اگر ساحران پیروز شوند، از آنان پیروی کنیم؟! (40) هنگامی که ساحران آمدند، به فرعون گفتند: «آیا اگر ما پیروز شویم، پاداش مهمی خواهیم داشت؟» (41) گفت: «(آری، ) و در آن صورت شما از مقربان خواهید بود!» (42) (روز موعود فرا رسید و همگی جمع شدند؛) موسی به ساحران گفت: «آنچه را می خواهید بیفکنید، بیفکنید!» (43) آنها طنابها و عصاهای خود را افکندند و گفتند: «به عزت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!» (44) سپس موسی عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آنها را بلعید! (45) فوراً همه ساحران به سجده افتادند (46) گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم (47) پروردگار موسی و هارون! (48) (فرعون) گفت: «آیا پیش از اینکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته (و این یک توطئه است)! اما بزودی خواهید دانست! دستها و پاهای شما را بعکس یکدیگر قطع می کنم و همه شما را به دار می آویزم!» (49) گفتند: مهم نیست، (هر کاری از دستت ساخته است بکن)! ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم! (50) ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد، چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم! (51) و به موسی وحی کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید! (52) فرعون مأموران را به شهرها فرستاد (53) (و گفت: ) اینها مسلماً گروهی اندکند (54) و اینها ما را به خشم آورده اند (55) و ما همگی آماده پیکاریم! (56) (سرانجام فرعونیان مغلوب شدند، ) و ما آنها را از باغها و چشمه ها بیرون راندیم (57) و از گنجها و قصرهای مجلل! (58) (آری، ) اینچنین کردیم! و بنی اسرائیل را وارث آنها ساختیم! (59) آنان به تعقیب بنی اسرائیل پرداختند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسیدند (60) هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم!» (61) (موسی) گفت: «چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بزودی مرا هدایت خواهد کرد!» (62) و به دنبال آن به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن!» (عصا را

ص :487

به دریا زد) و دریا از هم شکافته شد و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود! (63) و در آنجا دیگران [= لشکر فرعون] را نیز (به دریا) نزدیک ساختیم! (64) و موسی و تمام کسانی را که با او بودند نجات دادیم! (65) سپس دیگران را غرق کردیم! (66) در این جریان، نشانه روشنی است ولی بیشترشان ایمان نیاوردند! (چرا که طالب حق نبودند) (67) و پروردگارت شکست ناپذیر و مهربان است! (68)

توجه: آیات شریفه ی 69 تا 104 مربوط به داستان حضرت ابراهیم (ع) است بدین شرح:

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهیمَ (69)

إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70)

قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفینَ (71)

قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72)

أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (73)

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (74)

قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75)

أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (76)

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ (77)

الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ (78)

وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ (79)

وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ (80)

وَ الَّذی یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیینِ (81)

وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی خَطیئَتی یَوْمَ الدِّینِ (82)

رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ (83)

وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ (84)

وَ اجْعَلْنی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ (85)

وَ اغْفِرْ لِأَبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86)

وَ لا تُخْزِنی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87)

یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)

إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ (89)

وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ (90)

وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ (91)

وَ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92)

مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (93)

فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94)

وَ جُنُودُ إِبْلیسَ أَجْمَعُونَ (95)

قالُوا وَ هُمْ فیها یَخْتَصِمُونَ (96)

تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (97)

إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ (98)

وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99)

فَما لَنا مِنْ شافِعینَ (100)

وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ (101)

فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (102)

إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (103)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (104)

و بر آنان خبر ابراهیم را بخوان (69) هنگامی که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را می پرستید؟!» (70) گفتند: «بتهایی را می پرستیم و همه روز ملازم عبادت آنهاییم» (71) گفت: آیا هنگامی که آنها را می خوانید صدای شما را می شنوند؟! (72) یا سود و زیانی به شما می رسانند؟! (73) گفتند: «ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین می کنند» (74) گفت: آیا دیدید (این) چیزهایی را که پیوسته پرستش می کردید (75) شما و پدران پیشین شما (76) همه آنها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار عالمیان! (77) همان کسی که مرا آفرید و پیوسته راهنماییم می کند (78) و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید (79) و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد (80) و کسی که مرا می میراند و سپس زنده می کند (81) و کسی که امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد! (82) پروردگارا! به من علم و دانش ببخش و مرا به صالحان ملحق کن! (83) و برای من در میان امتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده! (84) و مرا وارثان بهشت پرنعمت گردان! (85) و پدرم [= عمویم] را بیامرز، که او از گمراهان بود! (86) و در آن روز که مردم برانگیخته می شوند، مرا شرمنده و رسوا مکن! (87) در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد (88) مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید! (89) (در آن روز، ) بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می شود (90) و دوزخ برای گمراهان آشکار می گردد (91) و به آنان گفته می شود: کجا هستند معبودانی که آنها را پرستش می کردید (92) معبودهایی غیر از خدا؟! آیا آنها شما را یاری می کنند، یا کسی به یاری آنها می آید؟! (93) در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده می شوند (94) و همچنین همگی لشکریان

ص :488

ابلیس! (95) آنها در آنجا در حالی که به مخاصمه برخاسته اند می گویند (96) به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم (97) چون شما را با پروردگار عالمیان برابر می شمردیم! (98) اما کسی جز مجرمان ما را گمراه نکرد! (99) (افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد (100) و نه دوست گرم و پرمحبتی! (101) ای کاش بار دیگر (به دنیا) بازگردیم و از مؤمنان باشیم! (102) در این ماجرا، نشانه (و عبرتی) است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (103) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (104)

وَ اجْعَل لی لِسانَ صِدْقٍ فی الاَخِرِینَ ﴿84﴾ و مرا به زبان آیندگان خوشنام گردان (84)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 94، از قمی، از امام صادق (ع):

مراد از «لسان صدق» در آیه شریفه، وجود (مبارک) حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 95، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

مراد از «آخرین» این امت برتر است و «لسان صدق» در میان آیندگان حضرت علی بن ابیطالب (ع) است چنانکه در قرآن فرمود: «وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیا» (1).

از همان منبع، از کافی: عبدالحمید وابشی، حضور امام باقر (ع) عرض کرد: «همسایه ای دارم که مرتکب محرمات می شود، واجب را ترک می کند و حتی نماز روزانه را به جای نمی آورد» حضرت پس از ذکر «سبحان الله» فرمود: «گنهکارتر از همسایه تو، ناصبی ها هستند که دشمن ما آل محمد (ص) می باشند. بدان و آگاه باش! هر بنده مؤمنی که حدیث ما را بشنود و از برای ما رقت کند، فرشتگان پشت او را مسح کنند، برای او آمرزش از خدا طلب کنند و به او خطاب می شود: هر کس به تو همراهی کرده، با خود داخل بهشت کن. کم ترین عده ای که شخص مؤمن شفاعت می نماید، سی نفر است. ولی شفاعت در حق ناصبی ها مقبول نیست» .

توجه: آیات شریفه ی 105 تا 122 مربوط به داستان حضرت نوح (ع) است بدین شرح:

کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلینَ (105)

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106)

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (107)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (108)

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (109)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (110)

قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (111)

قالَ وَ ما عِلْمی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (112)

إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (113)

وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنینَ (114)

إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ (115)

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومینَ (116)

قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمی کَذَّبُونِ (117)

فَافْتَحْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (118)

فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (119)

ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقینَ (120)

إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (121)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ

ص :489


1- مریم50

الرَّحیمُ (122)

قوم نوح رسولان را تکذیب کردند (105) هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (106) مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم! (107) تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (108) من برای این دعوت، هیچ مزدی از شما نمی طلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (109) پس، تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (110) گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند؟!» (111) (نوح) گفت: من چه می دانم آنها چه کاری داشته اند! (112) حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما می فهمیدید! (113) و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم کرد (114) من تنها انذارکننده ای آشکارم (115) گفتند: ای نوح! اگر دست برنداری، سنگباران خواهی شد! (116) گفت: پروردگارا! قوم من، مرا تکذیب کردند! (117) اکنون میان من و آنها جدایی بیفکن؛ و مرا و مؤمنانی را که با من هستند رهایی بخش! (118) ما، او و کسانی را که با او بودند، در آن کشتی که پر (از 80 نفر انسان و انواع حیوانات) بود، رهایی بخشیدیم! (119) سپس بقیه را غرق کردیم! (120) در این ماجرا نشانه روشنی است؛ اما بیشتر آنان مؤمن نبودند (121) و پروردگارت عزیز و رحیم است (122)

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج1، ص 117، چ2، از امام صادق (ع): اسم نوح (ع) عبدالغفار بود و از این جهت به نوح نامیده شد که بر نفسِ خویش نوحه و زاری می نمود.

از همان منبع: اسم نوح (ع) عبدالملک بود و از این جهت به نوح نامیده شد که500 سال گریست.

از همان منبع: اسم نوح (ع) عبدالاعلی بود و از این جهت به نوح نامیده شد که500 سال گریست.

از همان منبع، شیخ صدوق در جمع بین روایات فوق آورده است: اخبار و احادیث راجع به نام حضرت نوح (ع) با هم متفق بوده و اختلافی بینشان نیست در این که جملگی ابتداء اسم آن حضرت را کلمه «عبد» ثبت کرده و بدین ترتیب عبدالغفار، عبدالملک و عبدالاعلی معرفی نموده اند.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 123، چ2، از امام رضا (ع): هنگامی که نوح (ع) به زمین فرود آمد او و فرزند و پیروانش جملگی 80 نفر بودند پس قریه ای را بنا نمود که به آن «قریه ثمانین» گفتند چون ساکنین آن که نوح (ع) و فرزند و پیروانش بودند 80 تن به شمار می آمدند.

از همان منبع، ص 125: (پسر نوح واقعاً) فرزند نوح بوده (نه اینکه فرزند زنش باشد) منتهی وقتی در دین نوح با او مخالفت نمود حق تعالی وی را از جناب نوح (ع) نفی فرمود.

توجه: آیات شریفه ی 123تا140 مربوط به داستان حضرت هود (ع) و قومش عاد است:

ص :490

کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ (123)

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (124)

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (125)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (126)

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (127)

أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ (128)

وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (129)

وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارینَ (130)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (131)

وَ اتَّقُوا الَّذی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ (132)

أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنینَ (133)

وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (134)

إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (135)

قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ (136)

إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلینَ (137)

وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (138)

فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (139)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (140)

قوم عاد (نیز) رسولان (خدا) را تکذیب کردند (123) هنگامی که برادرشان هود گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (124) مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم (125) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (126) من در برابر این دعوت، هیچ اجر و پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است (127) آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانه ای از روی هوا و هوس می سازید؟! (128) و قصرها و قلعه های زیبا و محکم بنا می کنید شاید در دنیا جاودانه بمانید؟! (129) و هنگامی که کسی را مجازات می کنید همچون جباران کیفر می دهید! (130) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (131) و از (نافرمانی) خدایی بپرهیزید که شما را به نعمتهایی که می دانید امداد کرده (132) شما را به چهارپایان و نیز پسران (لایق و برومند) امداد فرموده (133) همچنین به باغها و چشمه ها! (134) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم! (135) آنها [= قوم عاد] گفتند: برای ما تفاوت نمی کند، چه ما را انذار کنی یا نکنی؛ (بیهوده خود را خسته مکن)! (136) این همان روش پیشینیان است! (137) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد! (138) آنان هود را تکذیب کردند، ما هم نابودشان کردیم؛ و در این، آیت و نشانه ای است (برای آگاهان)؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (139) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (140)

توجه: آیات شریفه ی 141تا 159مربوط به داستان حضرت صالح (ع) و قومش ثمود است:

کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلینَ (141)

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (142)

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (143)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (144)

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (145)

أَ تُتْرَکُونَ فی ما هاهُنا آمِنینَ (146)

فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (147)

وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضیمٌ (148)

وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهینَ (149)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (150)

وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ (151)

الَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (152)

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ (153)

ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (154)

قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (155)

وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظیمٍ (156)

فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمینَ (157)

فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (158)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (159)

قوم ثمود رسولان (خدا) را تکذیب کردند (141) هنگامی که صالح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (142) من برای شما پیامبری امین هستم! (143) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (144) من در برابر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (145) آیا شما تصور می کنید همیشه در نهایت امنیت در نعمتهایی که اینجاست می مانید (146) در این باغها و چشمه ها (147) در این

ص :491

زراعتها و نخلهایی که میوه هایش شیرین و رسیده است؟! (148) و از کوه ها خانه هایی می تراشید و در آن به عیش و نوش می پردازید! (149) پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید! (150) و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید! (151) همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند! (152) گفتند: (ای صالح!) تو از افسون شدگانی (و عقل خود را از دست داده ای!) (153) تو فقط بشری همچون مایی؛ اگر راست می گویی آیت و نشانه ای بیاور! (154) گفت: این ناقه ای است (که آیت الهی است) برای او سهمی (از آب قریه) و برای شما سهم روز معینی است! (155) کمترین آزاری به آن نرسانید، که عذاب روزی بزرگ شما را فرا خواهد گرفت! (156) سرانجام بر آن (ناقه) حمله نموده آن را «پی» کردند؛ (و هلاک نمودند) سپس از کرده خود پشیمان شدند! (157) و عذاب الهی آنان را فرا گرفت؛ در این، آیت و نشانه ای است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (158) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (159)

☼ نکته:

آیات شریفه ی160تا 175 مربوط به داستان حضرت لوط (ع) و قومش است:

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ (160)

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (161)

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (162)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (163)

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (164)

أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ (165)

وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (166)

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ (167)

قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ (168)

رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمَّا یَعْمَلُونَ (169)

فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ (170)

إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ (171)

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ (172)

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ (173)

إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (174)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (175)

قوم لوط فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند (160) هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (161) من برای شما پیامبری امین هستم! (162) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (163) من در برابر این دعوت، اجری از شما نمی طلبم، اجر من فقط بر پروردگار عالمیان است! (164) آیا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور می روید (و همجنس بازی می کنید، آیا این زشت و ننگین نیست؟!) (165) و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده است رها می کنید؟! (حقاً) شما قوم تجاوزگری هستید! (166) گفتند: ای لوط! اگر (از این سخنان) دست برنداری، به یقین از اخراج شدگان خواهی بود! (167) گفت: من دشمن سرسخت اعمال شما هستم! (168) پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام می دهند رهایی بخش! (169) ما او و تمامی خاندانش را نجات دادیم (170) جز پیرزنی که در میان بازماندگان بود! (171) سپس دیگران را هلاک کردیم! (172) و بارانی (از سنگ) بر آنها فرستادیم؛ چه باران بدی بود باران انذارشدگان! (173) در این (ماجرای قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است؛ اما بیشترشان مؤمن نبودند (174) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (175)

☼ نکته:

آیات شریفه ی176تا191مربوط به داستان حضرت شعیب (ع) و قومش «ایکه» است:

کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلینَ (176)

إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (177)

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (178)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (179)

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (180)

أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ (181)

وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ (182)

وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (183)

وَ اتَّقُوا الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلینَ (184)

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ (185)

وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبینَ (186)

فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (187)

قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (188)

فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (189)

إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (190)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (191)

اصحاب ایکه [= شهری نزدیک مدین] رسولان (خدا) را تکذیب کردند (176) هنگامی که شعیب به آنها گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (177) مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم! (178) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (179) من در برابر این دعوت، پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (180) حق پیمانه را ادا کنید (و کم فروشی نکنید) و دیگران را به خسارت نیفکنید! (181) و با ترازوی صحیح وزن کنید! (182) و حق مردم را کم نگذارید و در زمین تلاش برای فساد نکنید! (183) و از (نافرمانی) کسی که شما و اقوام پیشین را آفرید بپرهیزید! (184) آنها گفتند: تو فقط از افسون شدگانی! (185) تو بشری همچون مایی، تنها گمانی که درباره تو داریم این است که از دروغگویانی! (186) اگر راست می گویی، سنگهایی از آسمان بر سر ما بباران! (187) (شعیب) گفت: «پروردگار من به اعمالی که شما انجام می دهید داناتر است!» (188) سرانجام او را تکذیب کردند و عذاب روز سایبان (سایبانی از ابر صاعقه خیز) آنها را فراگرفت؛ یقیناً آن عذاب روز بزرگی بود! (189) در این ماجرا، آیت و نشانه ای است؛ ولی بیشتر آنها مؤمن نبودند (190) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (191)

نکته ای از المیزان، ج 30، ص 195: کلمه «ایکه» به معنای بیشه ای است که درختان تو درهمی داشته باشد. بعضی گفته اند: این بیشه جنگلی بوده در نزدیکی های مدین که طایفه ای در آن زندگی می کرده اند. و از جمله پیامبرانی که به سویشان مبعوث شده شعیب (ع) بوده، وی اهل آن محل نبوده و با مردمش بیگانه بوده، به دلیل این که در این داستان مانند داستانهای قبل، پیغمبر مورد بحث را برادر آن قوم نخوانده و نفرموده (اخوهم شعیب)، برخلاف هود و صالح که هم وطن با قوم خود بوده اند و هم چنین لوط که از راه زن خواهی فامیل قوم خود بود و لذا درباره این سه تن فرموده: (اخوهم هود) و (اخوهم صالح) و (اخوهم لوط).

وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿192﴾ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمِینُ ﴿193﴾ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ ﴿194﴾

مسلماً این (قرآن) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است! (192) (قرآن) را نازل کرد توسط روح امانت دار (193) بر قلبت، که از بیم دهندگان باشی (194)

نکات تفسیری المیزان، ج 30، ص 203 تا210: 1_ مراد به روح الامین، جبرئیل (ع) است، به دلیل آیه: «قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره97) و نیز آیه: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بالحق» (نحل 102). 2_ در جمله (نزل به الروح)، کلمه «نزل» را با حرف

ص :493

«باء» متعدی کرده، نه اینکه به قول آن مفسر «باء» را برای مصاحبت آورده باشد، تا معنای جمله این باشد که قرآن را با معیت جبرئیل نازل کرده، چون در این مقام عنایت در این نبوده که با قرآن کسی هم آمده یا نه، بلکه عنایت تنها در نزول قرآن بوده. 3_ ضمیر در (نزل به) به قرآن بر می گردد و قرآن هم ترکیب شده از الفاظی و آن الفاظ هم دارای معانی حقه ای است نه اینکه به قول بعضی از مفسرین آنچه جبرئیل آورده تنها معانی قرآن بوده باشد و رسول (ص) آن معانی را در قالب الفاظ ریخته باشد زیرا همانطور که معانی از ناحیه خدا نازل شده، الفاظ هم از آن ناحیه نازل شده است. به شهادت آیه: «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» = «چون آن را می خوانیم تو نیز خواندنت تابع خواندن ما باشد» (قیامت18) و نیز آیه: «تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیکَ بِالْحَقِّ» = «اینها آیات خدایند که ما به حق بر تو می خوانیم» (آل عمران 108) و (جاثیه6). 4_ مراد به قلب در کلام خدایتعالی هر جا که به کار رفته آن حقیقتی است از انسان که ادراک و شعور را به آن نسبت می دهند، نه قلب صنوبری شکل، به شهادت آیاتی از قرآن از جمله: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ» = «و قلبها می رسد به حنجره ها» (احزاب10) و «فإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» = «چنین کسی قلبش گنهکار است» (بقره 283). بنابراین آن چیزی که وحی را از جبرئیل می گرفته نفس او (پیامبر اکرم ص) بوده نه مثلاً دست او یا سایر حواس ظاهریش که در امور جزیی به کار بسته می شود. هر چند که پیامبر اکرم (ص) موقع دریافت وحی، فرشته وحی را می دیده و هم صدایش را می شنیده است اما این دیدن و شنیدن بی واسطه از دو حس بینایی و شنوایی او بوده است چرا که دریافت وحی گاهاً در بین جمعیت اتفاق می افتاده در صورتی که هیچ کس جز پیامبر (ص) احساس نمی کرده اند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 108، از کافی، از امام باقر (ع): (در معنای آیه «نزل به الروح الامین» )

آنچه را روح الامین، جبرئیل نازل کرد، ولایت امیرالمؤمنین(ع) بود.

بِلِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ ﴿195﴾ وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ ﴿196﴾ أَوَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ ﴿197﴾ وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ ﴿198﴾ فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ ﴿199﴾ آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد) (195) و توصیف آن در

ص :494

کتابهای پیشینیان نیز آمده است! (196) آیا همین نشانه برای آنها کافی نیست که علمای بنی اسرائیل بخوبی از آن آگاهند؟ (197) و اگر ما آن را بر بعضی از عجم [غیر عرب] ها (به زبان عجم) نازل می کردیم (198) و او آن را بر ایشان (اعراب یا قوم بنی اسرائیل) می خواند، به آن ایمان نمی آوردند! (199)

☼ مؤلف:

از آن جایی که بحث تفسیری آیه «195» به چهار آیه ی بعدی هم بسط می یابد پس ابتدا آیات «196 تا 199» را تفسیر کرده و بعد به بحثِ عربی بودن قرآن می پردازیم:

اکثراً و شاید همه ی مفسرین و مترجمین ضمیر «علیهم» در آیه شریفه ی «فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» را به آیه قبلی و کلمه ی «الْأَعْجَمِینَ» برگشت داده اند و آیه ی شریفه را بدین صورت ترجمه کرده اند: «اگر قرآن بر عجمان نازل می شد عجمان به آن ایمان نمی آوردند» .

حال ممکن است عده ای به استناد این معنا به بحث تفسیری آیه ی (محمد 38) اشکال کرده و بگویند: «خداوند هیچ گاه ایرانیان را تمجید نکرده بلکه توبیخ هم کرده است» .

پاسخ: اولاً: «عجم» فقط به معنای «ایرانی» نیست بلکه به معنای «هر کسی غیر از عرب» است. به عبارتی این کلمه به تمام نژادهای غیر از عرب از جمله ایرانیان، اروپاییان، یهودیان، مسیحیان، ژاپنی ها، چینی ها، هندی ها و غیره گفته می شود.

ثانیاً: در آیه ی شریفه «198» به عبارتِ «بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ» = «بعضی از غیر عربها» اشاره فرموده است. به عبارتی منظور از آیه ی شریفه همه ی «عجم ها» هم نیست.

ثالثاً: در آیه ی «197» به عبارت «عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ» اشاره فرموده است. پس احتمال دارد کلمه ی «الْأَعْجَمِینَ» به «عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ» برگردد و منظور از «عجم» در این آیه ی شریفهْ «قومِ بنی اسرائیل» باشد نه همه ی نژادهای غیرِ عرب. البته چون کلمه «بعض» آمده است پس معلوم می شود فقط «برخی از اقوامِ بنی اسرائیل» هم می باشد نه همه ی آنها.

رابعاً: در آیه «195» به عربی بودن قرآن اشاره فرموده است. و از آن جایی که خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ» = «ما هیچ

ص :495

پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم؛ تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد» (ابراهیم4). و چون زبان عجمی غیر از عربی است بنابراین معنای آیه ی شریفه ممکن است این بشود (والله اعلم): «و اگر قرآن را به زبانِ بنی اسرائیل و با پیامبری از بنی اسرائیل به برخی از اقوام بنی اسرائیل نازل می کردیم باز هم به آن ایمان نمی آوردند» .

خامساً: نه تنها به طور قطع نمی توان گفت که حتماً ضمیر «علیهم» به «عجم» بر می گردد بلکه حتی این احتمال بیشتر است که این ضمیر به «اعراب» برگردد، با این توضیح:

به استناد آیه «195» که قرآن عربی است و چون پیامبر اکرم (ص) هم عرب و عرب زبان است و نیز به این اعتبار که غالبِ مخاطبینِ پیامبر (ص) اعراب بوده اند و همچنین به استناد روایتِ امام صادق (ع) که ان شاء الله در ذیل خواهد آمد و نیز به استناد بحثِ تفسیری آیه (محمد 38)، این احتمال هم وجود دارد که ضمیرِ «علیهم» در جمله: «فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» به «اعراب» برگردد. و معنای آیه شریفه این بشود (والله اعلم): «اگر قرآن بر غیرِ عرب و با زبانی غیر از عربی (به زبانِ عجمی) نازل می شد، اعراب به آن ایمان نمی آوردند» .

و اما دلایلی که می توان در تأییدِ این ادعا آورد بدین شرح است: (والله اعلم)

1 - دلایل قرآنی: الف: آیاتِ عدیده ای از قرآن مجید وارد است که با وجود اینکه قرآن کریم به زبان عربی و با پیامبری عربی بر اعراب نازل شده است با این حال اکثریت آنها به آن ایمان نیاورده اند از جمله: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» = «اعراب گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!» (1).

«الاعرابُ اَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً … » = «اعراب در کفر و نفاق از دیگران سخت ترند» (توبه97) و آیاتی دیگر از جمله: (توبه98)، (توبه101)، (توبه120)، (فتح11و16) و (فصلت44) و …

ب: به استناد آیات عدیده ای از جمله آیه تبلیغ که خداوند سبحان تمکین در برابر امامت را واجب دانسته و حتی پذیرش امامت بعد از توحید را برتر از سایر اصولِ دین بیان فرموده است. اما

ص :496


1- حجرات14

اکثریت اعراب به این دسته از آیات بی توجه بوده و به عبارتی قرآن را نپذیرفته اند.

2 - دلایل روایی از جمله:

در تفسیر صافی، ج 5، ص 87، از قمی، از امام صادق (ع):

اگر قرآن بر غیرِ عرب نازل می شد اعراب به آن ایمان نمی آوردند ولی قرآن بر اعراب نازل شد و غیرِ عرب به آن ایمان آوردند و این از فضایل و حسنات غیرِ عرب (بر عرب) است.

3 - دلایل عینی و عقلی: با این که زبان قرآن کریم عربی است و پیامبر آخرالزمان هم عربی است ولی این اکثریتِ ایرانیانِ شیعه بوده و هستند که واقعاً به امر قرآن و پذیرش آن تمکین کرده اند. حال اگر این قرآن به زبان پارسی و با پیامبری پارسی نازل می شد، چه می شد؟!!!

ممکن هم هست بطنِ آیه ی شریفه به استناد آیات و روایات مذکور به «اعراب» و ظاهرِ آیه ی شریفه به «قوم بنی اسرائیل» برگشته و به هر دو گروه بسط یابد. (والله اعلم).

اما در هر صورت بعید است که این آیه ی شریفه به ایرانیان برگردد. (والله اعلم).

توجه: بحث فوق بدین معنا نیست که تمام ایرانیان خوب بوده و تمام عربها بد باشند، بلکه منظور غالب آنهاست که از اوامر الهی بخصوص در پذیرشِ امامت و از پیامبر (ص) و اهلِ بیت (ع) تبعیت کرده اند. چرا که در هر جمع و گروهی رسم بر این است که اکثریت آنها را خطاب می کنند، هر چند که اقلیتشان مخالفِ اکثریت باشند. و البته این که اکثریتِ ایرانیان، اهلِ بیت (ع) را پذیرفته اند و اکثریتِ اعراب از آنها رخ برتافته اند، یک واقعیت عینی و تاریخی است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند. (برای توضیحِ بیشتر به ذیلِ آیه ی (محمد 38) مراجعه کنید).

☼ نکته:

باز هم ممکن است عده ای بگویند: «بحثِ فوق صحیح نیست چون: این اعراب بودند که به ایرانیان حمله کرده و آنها را مجبور به پذیرش اسلام نمودند».

پاسخ: اولاً: ایرانیان حتی قبل از بعثتِ پیامبر اکرم (ص) خودشان پیامبری بنام «حضرت ذوالقرنین (ع)» که همان «کوروش کبیر» است داشته اند و اکثریتِ آنها یکتاپرست بوده و تابع قوانینی انسانی و شبیه اسلام بوده اند که تاریخ به صراحت آن را اثبات می کند. ثانیاً: بعد از بعثت

ص :497

و با اسلام آوردنِ سلمانِ فارسی (ع) و تبلیغ دینِ مبین اسلام اکثریتِ ایرانیان، مسلمان شدند. که اگر غیر از این بود می بایست پیامبر اکرم (ص) قبل از لشکرکشی در جنگ تبوک به اروپا (روم) ابتدا می بایست به ایران حمله می کرد. البته آن جنگ تبوک بدون هیچ خونریزی ای منجر به اسلام آوردنِ پادشاه روم شد و اصلاً جنگی صورت نگرفت. ثالثاً: علت لشکرکشی اعراب در آن زمان صرفاً کشورگشایی و جهالتی بود که بعد از شهادت پیامبر (ص) بر آنها غلبه کرد. تاریخ هم گواه است که چقدر از کتب و آثار گرانبهای ایرانیان در آن جنگ صرفاً به خاطر تعصبات عربیت و کشورگشایی آنها به نابودی و یغما کشیده شد. رابعاً: خداوندِ سبحان خود بهتر می داند که عاملِ آن جنگ، دقیقاً همان عامل جنگِ «صدام» و «اعرابِ وابسته به صدام» بر علیه ایران بود. اکثرِ آنها مخالفِ دوستی و محبت ایرانیان نسبت به خاندانِ عترت و اهلِ بیت (ع) بوده و هستند …

توجه: در آن جنگ هیچ یک از اهلِ بیت (ع) شرکت نکرده و حتی مخالف هم بوده اند و اینکه برخی به غلط گفته اند: «امام حسن (ع) در این جنگ سرلشکر بوده است» ، کاملاً غیر واقع و باور نکردنی می باشد. چطور می شود در آن زمان که اهلِ بیت (ع) خانه نشین و منزوی بودند، آنگاه بیایند و مسئولیتِ لشکری با آن کثرت را به امام حسن (ع) بدهند؟ آیا هیچ عقل سلیمی چنین سخنِ سخیفی را می پذیرد؟ چگونه آنها اطمینان می کردند که امام حسن (ع) را سرلشکر کنند و آنگاه از حمله ی آنجناب بر علیه خودشان در امان بمانند؟! اگر اینطور بود پس چرا در جنگ با معاویه آن شد که نباید …

«بحثی در خصوص عربی بودن قرآن»

خداوند سبحان در 10 آیه ی شریفه به عربی بودن قرآن کریم اشاره فرموده است: «حُکْمًا عَرَبِیا» : (رعد37). «لِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ» : (شعراء 195) و (نحل103). «لِسَانًا عَرَبِیا» : (احقاف12). «قُرْآنًا عَرَبِیا» : (یوسف2) و (زمر28) و (فصلت3) و (شوری7) و (زخرف3) و (طه113).

و نیز می فرماید: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیاتُهُ أَأَعْجَمِی وَعَرَبِی قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیهِمْ عَمًی أُولَئِکَ ینَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ

ص :498

بَعِیدٍ» = «هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتماً می گفتند: «چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟!» بگو: این (کتاب) برای کسانی که ایمان آورده اند هدایت و درمان است؛ ولی کسانی که ایمان نمی آورند، در گوشهایشان سنگینی است و گویی نابینا هستند و آن را نمی بینند؛ آنها (همچون کسانی هستند که گویی) از راه دور صدا زده می شوند!» (1).

حال ممکن است عده ای بگویند: «تکلیفِ اقوامی مثلِ هندوها، چینی ها و اقوامِ غیرِ عرب که قرآنِ عربی را فهم نمی کنند چیست؟ چرا که ترجمه قرآن به گونه ای که کاملاً دقیق و بی عیب و نقص و وفادار به متن باشد، امکان پذیر نیست و این واقعیتْ هم مورد اعتراف خود مسلمانان است و هم پشتوانه های علمی و زبان شناختی دارد. پس آیا نباید برای هر یک از امت ها پیامبری از میان خودشان برگزیده شود تا مضامین اصلی و ریشه ای قرآن را با زبانشان توضیح دهد؟ … » .

پاسخ: اولاً: خداوند سبحان دو رسول بر تمام بندگانش فرستاده است:

1 - رسول درونی و باطنی که همان عقل است: «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» = «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!» (انسان3).

2 - رسولِ بیرونی که همان پیامبران هستند. خداوند سبحان هیچ گاه بندگانش را بدون راهنما و راهبر تنها نگذاشته است. به طوری که از ابتدای خلقت بشر تا کنون 124 هزار پیامبر به عنوانِ نبی از اقوام و نژادهای متفاوت از جمله سیاه پوست، زردپوست و سفید پوست و نیز با زبانهای آن اقوام مأمور هدایت بشریت بوده اند که از این 124 هزار نبی، 313 نفرشان رسول و تنها 5 تن از آنها شریعت جهانی داشته اند. در قرآن کریم تنها به 27 نفرشان اشاره فرموده که 5 تنشان اولوالعزم و 22 نفر هم رسولند. پس به آنهایی که فقط نبی بوده اند اشاره نفرموده است. محال است پیامبری از نوع و همزبانِ اقوامی مثلِ ایرانی، ژاپنی، چینی، هندی و غیره نیامده باشد. همچنان که می فرماید:

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ» = «ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم؛ تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد» (2).

ثانیاً: خداوند سبحان با توجه به ادوار مختلف، جمعیت انسانها و ظرفیتِ عقلی و پذیرشی

ص :499


1- فصلت44
2- ابراهیم4

آنها، قوانینی متناسبْ توسط رسولان و انبیای مختلف فرستاده است و این فرستادنِ رسولان با پیشرفتِ جوامع و انتظارات آنها رو به تقویت و پیشرفت بوده است. مَثلِ ترتیبِ ادیان، مَثلِ گذراندنِ مراتبِ تحصیلی است. که هر کس بایستی ابتدا مراحلِ ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و بعد دانشگاهی را طی کند. تمام مراحلِ تحصیلات بر اساس یک اصلِ واحد بنا گذاشته شده است و آن هم حروف الفباست. یک بچه ای که در کلاس اول است از حروفِ الفبایی استفاده می کند که یک دانشگاهی استفاده خواهد کرد. و این طور نیست که حروف الفبا کم یا زیاد شود. و حتی کلمات نیز یکسان است بلکه تنها این جمله سازی از آن حروف و کلمات است که پیشرفت پیدا می کند. دین هم بدین صورت است و تمام ادیان بر اساس و پایه ای واحد بنیان گذاری شده اند. و آن هم پذیرش توحید و بازگشت به سوی توحید است.

اشکالی که جوامع بشری همواره با آن دست به گریبان بوده اند این است که فکر می کنند کتب الهی با هم فرق دارند. در صورتی که تمام آنها مُصَدق یکدیگر بوده و در پایه و اساسْ عینِ همدیگرند، تنها اختلاف قرآنِ کریم با کتب قبلی در بیان و تشریحِ کاملترِ احکام و نیز غیر قابل تحریف بودنش است. اما کتب قبلی بمانند قرآنْ کامل نبوده و نیز اسلوبشان به نحوی بوده است که قابل تحریف بوده اند. و لذا کتبی که الان در دسترس است در بسیاری از موارد دچار دستبرد و تحریف شده اند به همین خاطر است که در برخی از موارد، اختلاف و گاهاً تضاد موجود است. اما اساس و پایه ی همه ی کتب یکسان بوده و آن هم توحید است. تمام کتب الهی و حتی آنهایی هم که تحریفی هستند و همچنین فطرت و ذاتِ پاکِ تمام موجودات در پذیرش و اعتراف به توحید تقریباً یکسانند. و اما توحید چیست؟

توحید اساس و مبدأ حیات است که شامل تمامِ نیکی ها و نفی تمامِ بدی هاست. به عبارتی توحید یعنی: یکتاپرستی، صداقت، راستگویی، کمک به نیازمند، به دست آوردن دلها، درستکاری در تمام کارها، دوری از هر نوع خلافی که ذات و فطرت پاک بشری که همان پیامبر ذاتی اوست، آن را قبول نمی کند مثل: دزدی، غیبت، تهمت، خیانت در تمام جوانب از جمله خیانتِ در اموال یا

ص :500

خیانتِ به ناموس و غیره …

همچنان که می فرماید: «وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِیا لِینْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَی لِلْمُحْسِنِینَ» = «و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (نشانه های آن را بیان کرده) و این کتاب هماهنگ با نشانه های تورات است در حالی که به زبان عربی است، تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد!» (1).

ثالثاً: این عالم مادی از یک زمان شروع شده و در یک زمان هم باید به پایان برسد. پس در آخر این زمان باید یک قانونِ جامع و پیشرفته و البته واحد توسط یک نفر واحد به انسانها ابلاغ شود. و اینکه عده ای زبان عربی و پیامبری عربی را بهانه کرده و اشکال تراشی می کنند واقعاً خنده دار است چرا که قبلاً ادیان مختلف با زبانهای مختلف بطور کلی اساس و پایه ی هستی که همان توحید است را دست به دست و مستقیم یا غیرِ مستقیم به تمام بشریت رسانده اند. و حال که در آخر این زمان رسیده ایم بایستی یک قانون کلی و واحد و جامع فرستاده شود. ناچار باید به یک قوم و یک زبان باشد. که به تشخیص الهی آن زبان عربی شد. و خداوند متعال می توانست قرآن کریم را به زبانی دیگر بفرستد و همین خاصیت را هم داشته باشد. اما آن موقع باز هم چنین ایرادی از جانبِ اعراب و بقیه ی اقوام وارد می شد …

بنابراین هیچ اشکالی نمی توان بر عربی یا عجمی بودنِ کتاب آخر الزمان وارد ساخت. و اینکه عده ای در پاسخ به این سؤال گفته اند: «چون زبانِ عربی فصیح تر و بلیغ تر است و یا گفته اند صوتِ عربی قرآن دلنواز و باعثِ گرایش است و یا تعابیری از این قبیل … ».

این پاسخ ها کاملاً غلط است چرا که این قرآن است که خداوند سبحان آن را بلیغ و فصیح و دل نشین و گیرا و جذاب و راهبر و … خلق و حروف چینی کرده است، نه کلمات و حروف الفبای عربی. اتفاقاً اگر بنا بر حروف الفبا باشد که این حروف در زبان فارسی هم مشترک بوده و حتی بیشتر از حروف الفبای عربی است. و نیز اشعار فارسی در قیاس با اشعار عربی واقعاً برتر و جذاب تر است. بنابراین و مطمئناً اگر خداوند سبحان کتابِ آخر الزمان را به هر زبانِ دیگری نازل

ص :501


1- احقاف12

می کرد باز هم بلیغ ترین، فصیح ترین، دلنشین ترین، جذاب ترین و بی هماوردترین کتابِ عالمِ خلقت می شد. با همین استدلال نیز پیامبر آخرالزمان بایستی از یک قوم باشد.

رابعاًً: همان طور که گفتیم تمام اقوام به واسطه های پیامبران و حوایون و دوستان آن پیامبرانْ اساس و پایه ی دین که همان توحید و نیکی است را به همه ی انسانها رسانده اند. تنها می ماند دینِ آخر که فرقش با ادیان گذشته تنها در ترقی رسیدن به توحید است نه اینکه چیزی غیر از توحید باشد. حال این راهِ سریعتر به توحید توسط شخصی واحد با زبانی واحد بر قومی واحد نازل شد. بعد از آن باید افراد و فرستادگانی به همراهِ این کتاب باشند که آن را به مردم به نحو احسن تفهیم کنند هر چند که خود قرآن هم می تواند هدایت گر باشد البته به شرطی که قرآن را بر عقایدمان راهبر کنیم نه اینکه عقایدمان را بر قرآن غالب نماییم. اما به هر صورت برای به اوج رسیدن و استفاده ی اکمل از این کتاب نیاز به معلمانی خبره خواهد بود. پیامبر اکرم (ص) هم این معلمان را به همگان معرفی فرمود. اما متأسفانه این مردم جاهل به خاطر جهل و تعصب و دنیاطلبیشان آن معلمان را کنار گذاشته و قرآن را با رأی و نظر خودشان تفسیر کردند. و این شد که هر کس اسمِ اسلام را می شنود به یاد دنیای عقب مانده ی جهان سومی می افتد. خداوند سبحان خود بهتر می داند اگر همین مردم به دستورات قرآن و پیامبر (ص) در اطاعت از اهلِ بیت (ع) که قرآن ناطقند عمل می کردند و به آن مجریانِ واقعی اسلام اجازه می دادند اسلام و قرآن را اجرا کنند الان جهانی مالامال از نیکی و آسایش و راحتی داشتیم و همگان با افتخار و سربلندی دم از اسلام و قوانین آن می زدند. متأسفانه قرآن و اسلام غریب و مظلوم واقع شده است. جای بسی تأسف است که عده ای خائنِ به اسلام در اعمال و رفتارشان کارهایی به اسمِ اسلام و قرآن انجام می دهند که حتی مشرکین هم از انجامِ آن کارها ابا دارند …

بله عزیزان! اسلام و قرآنِ عزیز هیچ اشکال و ایرادی ندارد بلکه این اسلام نماهای دروغین هستند که به اسم اسلام خود و دیگران را به فلاکت می کشانند … مثلاً: اسلام و قرآن به صراحت می فرماید: گناه از جمله: دروغ، غیبت، تهمت، دزدی، بد اخلاقی، بی عفتی و خیانت به همسر که

ص :502

دوست و قسم خورده ی ناموسی و اخلاقی توست و … حرام است و نباید به آن نزدیک شد. و نیز می فرماید: بشتابید به سوی نیکی و ثواب از جمله: راستگویی، امانتداری، نوع دوستی، احترام به والدین و همسایه و دوست، رازداری، کمک به نیازمند و …

خوب! کجای این دستورات اشکال و ایراد دارد. آیا واقعاً این دستورات جای احسن و تبارک ندارد؟ حال اگر شخصی به اسم اسلام مرتکب انواعِ خلاف شود آیا باید اسلام را زیرِ سؤال برد؟ اصلاً کسی که خلافکار است چه کسی گفته است که او مسلمان است؟ مگر اسلام غیر از تسلیم در برابر نیکی چیزِ دیگری هم هست؟!!! …

خامساًً: دلایلی هم می توان برای عربی بودن کتاب آخر بیان کرد از جمله: اگر به زبان غیر عربی نازل می شد اکثر و شاید همه ی اعراب ایمان نمی آوردند. حتی با اینکه به زبان آنها و از بطنشان بوده است ولی اکثریتشان ایمان نیاوردند. در صورتی که اقوامِ دیگر از جمله ایرانی ها با این که به زبان عربی نازل شده و با این که همواره از سوی اعراب مورد تجاوز و ستم قرار گرفته اند اما این همه ستم را به پای اسلام و اهلِ بیت (ع) نگذاشته اند … و با دل و جان از قرآن و اهلِ بیت (ع) حمایت می کنند …

سادساًً: درست است که قرآن به زبان عربی است اما این دلیل نمی شود که غیرِ عرب فقط به این بهانه از ترجمه های قرآنی استفاده نکند. البته هر چند معنای صد در صدی هم ندهند ولی می توان از معانی عمیق و هدایت گرش با همان ترجمه ها استفاده کرد. چطور می شود که یک کتاب علمی یا پزشکی به واسطه ی کشفیاتی در علوم مختلف مثلاً در کشور آمریکا نوشته می شود و همه دانشمندان جهان در آن رشته سعی فراوان در ترجمه و خواندنِ آن کتاب می کنند. ولی نباید ترجمه ی این کتاب گرانقدر را حداقل یکبار هم که شده مطالعه کنند؟ آیا این استدلال که «چون فلان کشف به زبان ما نیست پس نباید مورد مطالعه و استفاده قرار گیرد» ، منطقی است؟ کدام عقل سلیم چنین سخنِ سخیف و پوچی را می پذیرد؟ این گونه صحبتها فقط از روی تعصب و جهل است … خلاصه این که قرآن کتابی جهانی و برای تمام اقوام است و در عصر کنونی

ص :503

که این کتاب آسمانی به همه ی زبانها ترجمه شده است جای هیچ بهانه ای در عدم پذیرشش بر جای نمی ماند همچنان که می فرماید:

«مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یضِلُّ عَلَیهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا» = «کسی که هدایت گردد این هدایت برای خودش است و کسی که گمراه گردد زیان گمراهی برای خودش می باشد و هیچکس گناه دیگری را به دوش نمی کشد و ما هرگز مجازات نخواهیم کرد مگر آنکه (پیشتر) فرستاده ای برانگیزیم» (1).

سابعاًً: برخی از افراد به استناد بعضی از آیاتِ الهی گفته اند: «پیامبر (ص) فقط مأمور به ابلاغِ اعراب بوده است» . اما این نظریه کاملاً غلط است چرا که خداوند سبحان رسول گرامی اش را در سه مرحله مأمور به تبلیغ قرآن کریم کرد و آن آیات هم اشاره به آن مراحل دارند:

1 - ابتدا مأمور شد که اقوام و نزدیکانش را تبلیغ کند همچنان که می فرماید: «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَک الاَقْرَبِینَ» = «و خویشان نزدیکت را بترسان» . (2).

2 - مرحله دوم مأمور شده آن را به عموم عرب ابلاغ کند: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» = «ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید!» (زخرف3). {این آیه و آیات مشابه فقط در معنای تبلیغ به اعراب نیست بلکه در حقیقت تأیید عربی بودن قرآن است}.

3 - در مرحله ی سوم مأمور به تبلیغ جهانی بوده است. همچنان که می فرماید: «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ جَمِیعًا» = «بگو: من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم» (3).

و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ» = «و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند» (سبا28). و می فرماید: «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا» = «و تا (اهل) ام القری [= مکه] و کسانی را که گرد آن هستند، بترسانی!» (4).

توجه: ممکن است کسی بگوید: «دو آیه انعام و شوری شریعت جهانی را نمی رسانند» .

پاسخ: برای پاسخ به این سؤال به ذیلِ آیه (شوری 7) مراجعه کنید.

ص :504


1- اسراء 15
2- شعراء 214
3- اعراف158
4- انعام92 و شوری 7

☼ نکته:

البته نه تنها این دنیا بلکه تمام عالمین و مخلوقات از جمله ملائکه ی مقرب، به وسیله رسول اکرم (ص) و اهلِ بیت (ع) انذار شده است همچنان که می فرماید: «اِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ» = «این قرآن وسیله تذکر دو عالم (هم عالم مادی و هم عالم معنا) است» (1).

و می فرماید: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا» = «زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده دو عالم باشد» (2).

و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» = «ما تو را جز برای رحمت دو عالم (هم عالم مادی و هم عالم معنا) نفرستادیم» (3).

کَذلِکَ سَلَکْناهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ (200)

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیمَ (201)

فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (202)

فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203)

أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (204)

أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ (205)

ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (206)

ما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (207)

وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (208)

ذِکْری وَ ما کُنَّا ظالِمینَ (209)

وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ (210)

وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ (211)

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212)

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبینَ (213)

(آری) این گونه (با بیانی رسا) قرآن را در دلهای مجرمان وارد می کنیم! (200) (اما) به آن ایمان نمی آورند تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند! (201) ناگهان به سراغشان می آید، در حالی که توجه ندارند! (202) و (در آن هنگام) می گویند: «آیا به ما مهلتی داده خواهد شد؟!» (203) آیا برای عذاب ما عجله می کنند؟! (204) به ما خبر ده، اگر (باز هم) سالیانی آنها را از این زندگی بهره مند سازیم (205) سپس عذابی که به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید (206) این تمتع و بهره گیری از دنیا برای آنها سودی نخواهد داشت! (207) ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر اینکه انذارکنندگانی (از پیامبران الهی) داشتند (208) تا متذکر شوند؛ و ما هرگز ستمکار نبودیم! (که بدون اتمام حجت مجازات کنیم) (209) شیاطین و جنیان (هرگز) این آیات را نازل نکردند! (210) و برای آنها سزاوار نیست؛ و قدرت ندارند! (211) آنها از استراق سمع (و شنیدن اخبار آسمانها) برکنارند! (212) (ای پیامبر!) هیچ معبودی را با خداوند مخوان، که از معذبین خواهی بود! (213)

وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَک الاَقْرَبِینَ ﴿214﴾ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿215﴾ فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ ﴿216﴾ و خویشان نزدیکت را بترسان (214) و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر! (215) اگر تو را نافرمانی کنند، بگو: «من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم!» (216)

از همان منبع، ص 115، از ابن بابویه، از امام رضا (ع): غیر از آن چه در باطن قرآن است، در دوازده

ص :505


1- انعام90
2- فرقان1
3- انبیاء107

موضع به طور وضوح این معنی، در خصوصِ برگزیدگان آل محمد (ص) بیان شده است.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزیزِ الرَّحیمِ (217)

الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ (218)

و بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن! (217) همان کسی که تو را به هنگامی که (برای عبادت) برمی خیزی می بیند (218)

☼ نکته:

خداوند سبحان عبارت «عزیز رحیم» را در این سوره در 9 آیه (9 - 68 - 104 - 122 - 140 - 159 - 175 - 191 - 217)، در پایان داستان 8 پیامبر بزرگوار (ع) و اقوامشان آورده است: (آیه9= قوم پیامبر اکرم ص)، (آیه68= قوم موسی)، (104= ابراهیم)، (122= نوح)، (140= قوم هود ع= عاد)، (159= صالح)، (175= لوط)، (191= شعیب)، (217= قوم پیامبر اکرم ص). البته این عبارت در آیات شریفه (یس 5)، (دخان 42)، (سجده 6) و (روم 5) هم آمده است.

وَ تَقَلُّبَکَ فی الساجِدِینَ ﴿219﴾

و (خدایی) که تو را در صلب سجده کنندگان منتقل فرمود (219)

☼ نکته:

این آیه شریفه یکی از دلایل موحد و مؤمن بودن پدران رسول اکرم (ص) است.

در جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه، از امام موسی بن جعفر (ع): خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمتش پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اول محمد (ص) و از شطر دیگر، علی (ع) را بیافرید. محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند. اما برای آنکه خلق قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر شدند … از نور محمد (ص) نور دخترش را اقتباس فرمود و از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسنین و ائمه (ع) را اقتباس فرمود. معصومین (ع)، از آن نورند و پیوسته به صلب و رحمی پاکیزه منتقل شده اند. و مانند سایر مردم از ماءِ مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند … آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلقند. حقیقت ائمه (ع) درک و شناخته نشود. پروردگار به واسطه ایشان، قدرت خود را ظاهر کرده است و آنها آیاتِ پروردگارند و به سبب آنها، خود را به خلق شناساند و به وسیله اینان، اوامر پروردگار اطاعت می شود. اگر ائمه (ع) نبودند، مردم نمی دانستند چگونه خدا را پرستش کنند.

ص :506

إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (220)

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ (221)

تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ (222)

یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (223)

اوست خدای شنوا و دانا (220) آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند؟! (221) آنها بر هر دروغگوی گنهکار نازل می گردند (222) آنچه را می شنوند (به دیگران) القا می کنند؛ و بیشترشان دروغگو هستند! (223)

وَالشعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاووُنَ ﴿224﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿225﴾ وَأَنَّهُمْ یقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿226﴾ و از شعرا فقط مردم نادان پیروی می کنند (224) آیا نمی بینی آنها در هر وادی سرگردانند؟ (225) و سخنانی می گویند که (به آنها) عمل نمی کنند؟! (226)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 122، از امام صادق (ع): مراد از شعرا، شاعرانِ کفارِ عرب هستند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 122، از امام باقر (ع):

مراد از شعرا در آیه، کسانی نیستند که شعر می گویند. زیرا دیده نشده کسی دنبال شاعری برود و از او پیروی کند. منظور از شعرا در اینجا، خیالبافهایی هستند که ادّعای علم می کنند و خود را فقیه و دانشمند معرفی کرده اند، خود گمراهند و خلقی را هم به گمراهی سوق می دهند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 123، از تفسیر قمی: مقصود از شعراء منافقینند که به باطل جدال می کنند. دنبال هر مذهب و قومی می روند جز مذهب و طریقه ائمه (ع) بلکه تخطئه هم می کنند. مردم را پند و موعظه می کنند ولی خودشان پند پذیر نیستند. نهی از منکر می کنند ولی خود مرتکب منکر می شوند. آنان غاصبین و انکار کنندگانِ حق آل محمد (ص) هستند.

إِلا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿227﴾

مگرکسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند و بسیار به یاد خدا باشند و در برابر ستمی که به آنها شده یاری خواهند. و به زودی کسانی که ستم کرده اند بدانند که به چه عذابی کشیده شوند و مورد انتقام پروردگار قرار می گیرند (227)

نکته ای از المیزان، ج 30، ص 232: کلمه «منقلب» اسم مکان و یا مصدر میمی از انقلاب است. در جمله: «سیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» که آخرین آیه از سوره می باشد به طرز زیبایی به مضمون اول سوره بازگشته است چون در اول سوره می فرماید: «فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیأْتِیهِمْ … » (آیه6)

ص :507

در تفسیر جامع، ج 5، ص 124، آورده است: یک روز حسان در مسجد النبی شعر می خواند. عُمَر او را منع کرد. حسان گفت: چه می گویی؟ من در این مکان مقدس در حضور پیامبر اکرم (ص) شعر خواندم و رسول خدا (ص) دعا کرد و فرمود: پروردگارا! اینها را به روح القدس تأیید کن.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 125، از ابن بابویه، از امام رضا (ع)، از حضرت رسول (ص):

هر کس دوست دارد به دین من چنگ زند و به کشتی نجات سوار شود باید بعد از من از علی (ع) پیروی نماید، علی (ع) و دوستانش را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن بدارد. زیرا علی (ع)، وصی و خلیفه و پیشوای امت من است، چه در حال حیات و چه پس از ممات من.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 314، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

خشم من بر شخصی شدید است که ظلم کند بر کسی که یاوری جز من ندارد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 628، چ2، از امام باقر(ع)، از خدای تعالی:

بر کریم، کریمی کن و بر بزرگمنش، بزرگمنشی کن و بر خشن، بد (و خشن) باش.

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 242، از کافی، از امام صادق (ع): از سخت ترین وظایف، ذکر کثیر خداست و ذکر بسیار خدا، «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» نیست، هر چند که اینها نیز ذکرِ خداست، ولکن ذکرِ خدا این است که انسان در هنگام برخورد به حرام خدا و حلال او، به یاد خدا بیفتد، اگر طاعت است بدان عمل کند و اگر معصیت است ترک گوید.

در غررالحکم، ص 710، از امام علی (ع): کسی که رفاقت صالحان و اندرزهای خیرخواهانه اصلاحش نکند، رفاقت اشرار و هتک حرمت و توهین های اجتماعی اصلاحش خواهد کرد.

خلاصه آیات سوره شعراء:

3 - لعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَک 4 - اعناقهم لها خاضعین 10تا 191 - داستان حضرت موسی (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت نوح (ع)، حضرت هود (ع)، حضرت صالح (ع)، حضرت لوط (ع)، حضرت شعیب (ع) 193 - روح الامین 197 - آیا این خود از آیات بزرگ نیست که دانشمندان بنی اسرائیل از آمدن قرآن واقف بودند؟ 199و198 - اگر قرآن را به زبان غیر عرب نازل می کردیم و او بر مردم عرب می خواند، ایمان نمی آوردند 201 - آنها تا زمانی که به چشم خود عذاب را مشاهده نکنند ایمان نیاورند 209و208 - ما هیچ شهر و دیاری را نابود نکردیم مگر آنکه رسولانی برای هدایت و نجات مردم آن فرستادیم و این خود پند و اندرزی است و ما هیچگاه ستمکار نبوده ایم 210تا212 - قرآن را هرگز شیاطین نازل نکرده اند و قدرت بر چنین کار مهمی ندارند. شیاطین از شنیدن وحی پروردگار محرومند 214 - عشیره 215 - واخفض جناحک … 219 - و تَقَلُّبکَ فی الساجدین 224 - شعراء 227 - منقلب ینقلبون.

ص :508

27 سوره نمل

27– سوره نمل (مورچه) = سلیمان = طا سین. (مکی است و 93 آیه دارد).

خلاصه مطالب: بشارت و انذار به مؤمنین و کفار، بعثت حضرت موسی (ع)، داستان سلیمان و بلقیس، عاقبت ستمکاران، بیان حال امتهای سلف، نفخ صور و احوال قیامت.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ (1)

هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنینَ (2)

الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3)

إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (4)

أُوْلئِکَ الَّذینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5)

وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ (6)

طس - این آیات قرآن و کتاب مبین است (1) وسیله هدایت و بشارت برای مؤمنان است (2) همان کسانی که نماز را برپا می دارند و زکات را ادا می کنند و آنان به آخرت یقین دارند (3) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، اعمال (بد)شان را برای آنان زینت می دهیم بطوری که سرگردان می شوند (4) آنان کسانی هستند که عذاب بد (و دردناک) برای آنهاست؛ و آنها در آخرت، زیانکارترین مردمند! (5) به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا می شود (6)

آیات شریفه 7 تا 58 مربوط به داستانهای پنج گانه از موسی، داوود، سلیمان، صالح و لوط (ع) است:

إِذْ قالَ مُوسی لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (7)

فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (8)

یا مُوسی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (9)

وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (10)

إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (11)

وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (12)

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ (13)

وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ (14)

(به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت: «من آتشی از دور دیدم؛ (همین جا توقف کنید) بزودی خبری از آن برای شما می آورم، یا شعله آتشی تا گرم شوید» (7) هنگامی که نزد آتش آمد، ندایی برخاست که: مبارک باد آن کس که در آتش است و کسی که در اطراف آن است [= فرشتگان و موسی] و منزه است خداوندی که پروردگار جهانیان است! (8) ای موسی! من خداوند عزیز و حکیمم! (9) و عصایت را بیفکن! هنگامی که (موسی) به آن نگاه کرد، دید (با سرعت) همچون ماری به هر سو می دود (ترسید و) به عقب برگشت، - و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد، ندا آمد- ای موسی! نترس، که رسولان در نزد من نمی ترسند! (10) مگر کسی که ستم کند؛ سپس بدی را به نیکی تبدیل نماید، که (توبه او را می پذیرم، و) من غفور و رحیمم! (11) و دستت را در گریبانت داخل کن؛ هنگامی که خارج می شود، سفید و درخشنده است بی آنکه عیبی در آن باشد؛ این در زمره معجزات نه گانه ای است که تو با آنها بسوی فرعون و قومش فرستاده می شوی؛ آنان قومی فاسق و طغیانگرند! (12) و هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: «این سحری است آشکار!» (13) و

ص :509

آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران چگونه بود! (14)

آیات شریفه 7 تا 14: در خصوص داستان موسی (ع) است بدین شرح: چون مدت تعهد موسی (ع) نزد شعیب (ع) به پایان رسید قصد مراجعت به مصر و دیدار با مادرش کرد و چون خواست با صفورا - همسرش- و گوسفندان حرکت کند از شعیب (ع) عصایی خواست و آن همان عصای نوح و ابراهیم (ع) بود. پس از پنج روز راهپیمایی شب ششم که شب جمعه ای بود به وادی ایمن رسید. شب سرد و تاریکی بود ناگاه موسی (ع) از دور در کوه سینا آتشی دید به خانواده خود گفت من اکنون به جانب آتش می روم و برای شما اخگری یا خبری می آورم. چون نزدیک رسید درختی دید که در عین سرسبزی و طراوت، آتشی از آن شعله ور گشته که دودی ندارد و تجلی فراوانی در آن می باشد. آتش از برگ های سبز آن مشتعل است ناگاه ندایی از پیشگاه قدس خدای سبحان شنید که: ای موسی! منم خدای یکتای جهانیان، عصای خویش بیفکن و چون آن را دید که مثل ماری می خزد رو به فرار گذاشت. خطاب رسید ای موسی! نترس، در پیشگاه ما نباید پیغمبران از چیزی بترسند مگر ستمکاران. موسی (ع) چون آن را برداشت، همان عصای خود را در دست دید. پس خطاب شد: ای موسی! دست خود را در گریبانت بر، که سپید و روشن خواهد شد.

چرا در آیه 10 «والق عصاک» ، عصای زنده شده را به «جان » به معنای مار کوچک تشبیه فرموده و در دو سوره اعراف و شعراء آن را «ثعبانی مبین» به معنای مار بسیار بزرگ یا اژدها تعبیر فرموده است؟

صاحب المیزان، ج 30، ص 252، در پاسخ آورده است: «تشبیه تنها از نظر اهتزاز و سرعت حرکت و اضطراب است، نه از نظر کوچکی و بزرگی چون آنچه مایه شگفت است این است که یک چوبدستی به صورت اژدهایی عظیم الجثه و هول انگیز درآید، آن وقت بر خلاف اژدهاهای دیگر (که خیلی سنگین هستند و این سنگینی مانع جست و خیز سریع آنهاست) مانند یک مار کوچک جست و خیز کند» . (و نیز صاحب المیزان نظر بعضی از مفسرین که گفته اند: «عصای موسی به صورت مختلفه ای در می آمد، در اولین بار به صورت ماری کوچک درآمد که آیه (طه20) از آن خبر داده و در موقعی که پیش روی فرعون آن را به زمین انداخت به صورت اژدهایی آشکار

ص :510

درآمد، همچنانکه در سوره اعراف و شعراء آمده است» ، را نظری نادرست بیان کرده است).

چرا موسی (ع) ترسید؟

صاحب المیزان، ج 30، ص 252، در پاسخ به این سؤال آورده است: این اثر طبیعت آدمی است که وقتی به منظره هول انگیز، آن هم بی سابقه بر می خورد که هیچ راهی برای دفع آن به نظرش نمی رسد قهراً پا به فرار می گذارد، مخصوصاً کسی که هیچ سلاحی برای دفاع ندارد، عصایی هم که تنها سلاح او بوده خود به آن صورت هول انگیز درآمده، قبلاً هم از ناحیه خدا دستوری نگرفته بود که اگر عصایت اژدها شد فرار مکن و در جای خود بایست. و فرار از خطرهای بزرگ، آن هم از کسی که دافع و چاره ای جز فرار ندارد، جزو ترسهای مذموم نیست، تا کسی موسی را بداشتن آن مذمت کند. و اما این که خدایتعالی به او فرمود: «انی لا یخاف لدی المرسلون» = «انبیاء و مرسلین مادام که در جوار پروردگارشان هستند از چیزی نمی ترسند» ، این کرامت خود ایشان نیست، تا چون موسی نداشت بگوییم رسولی ناقص بوده، بلکه این فضیلت را به تعلیم خدا به دست می آورده اند، (در ضمن) شب طور اولین موقفی بود که خدا موسی را به مقام قرب خود برد.

☼ مؤلف:

در توضیح بیشتر می توان گفت: ترس از عواملی چون آتش، پرتگاه، برق، حیوان درنده و غیره نه تنها عیب و نقصی محسوب نمی شود بلکه عین عقل و شعور است. بنابراین فرار حضرت موسی (ع)، گناه و معصیتی نبوده است، تنها می توان نسبت ترک اولی را به آن حضرت در آن شبِ خاص نسبت داد چرا که اولاً: شب طور، اولین موقف تعلیم الهی برای حضرت موسی (ع) بود و در آن زمان هنوز مراتب تعلیمات الهی را طی نکرده بود، چون موسی در آن زمان نبی خدا بود و هنوز به مقام رسالت نرسیده بود. و بعد از آن بود که به رسالتِ الهی مبعوث شد. ثانیاً: عصمت مراتبی دارد و مرتبه عصمت موسی (ع) در آن زمان از مراتب بعدی آن حضرت در درجه پایین تری بوده است همچنانکه مراتب عصمت در خصوص حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) در حد اعلای خود می باشد در سایر انبیاء در آن حد نیست و فرق 14 معصوم (ع) با سایر انبیاء در همین است که 14 معصوم (ع) حتی «فکرِ ترک اولی» هم نمی کنند و پر مسلم است که اگر

ص :511

چنین موقعیتی برای ائمه (ع) پیش می آمد هرگز دچار ترک اولی نمی شدند و فرار نمی کردند.

ممکن است عده ای اشکال کنند که اگر ترسیدن از عوامل ترس زا، امری عاقلانه است پس نسبت دادن ترک اولی به حضرت موسی (ع) چه مفهومی دارد؟

در پاسخ می توان گفت: (والله اعلم): انبیاء از پدر و مادری یکتاپرست و خداشناس متولد شده و از همان دوران کودکی با خداوند عالمیان و قدرت و عظمت باری تعالی آشنا بوده اند. از آن گذشته موسی (ع) حدود ده سال تحت تعلیم و تربیت شعیب (ع) بود که شناخت وی را نسبت به قدرت پروردگار متعال محکمتر کرده بود. همچنین طبق آیه 8 همین سوره که می فرماید: «یا موسی انه انا اللهُ العزیزُ الحکیم» یعنی وقتی موسی (ع) به مکان طور رسید ندایی شنید و نوری دید که این ندا از جانب خداوند متعال بود و خود را برای موسی (ع) معرفی کرد بنابراین موسی (ع) کاملاً واقف بود آن نوری را که دیده، نور الهی بوده و آن ندایی را که شنیده، ندای الهی بوده است. حال با وجودِ این شناخت، دیگر جایی برای فرار کردن از آن مکان الهی آن هم برای پیغمبری چون حضرت موسی (ع) باقی نمی ماند. و صحت این نظریه نیز آیه شریفه (10) است که می فرماید: «یا موسی لا تَخَفْ اِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ المُرَسلُون» = «ای موسی نترس (چرا که) در پیشگاه ما نباید رسولان از چیزی بترسند» . (البته این آیه به عدم ترس رسولان اشاره دارد نه انبیا … ).

خلاصه باید گفت: هرچند این ترس، گناه و معصیتی محسوب نمی شود اما برای پیامبران ترک اولی به حساب می آید، همچنانکه در روایت می فرماید: «ثواب مؤمنین برای انبیاء گناه است» .

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ (15)

وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ (16)

وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (17)

حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (18)

فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنی بِرَحْمَتِکَ فی عِبادِکَ الصَّالِحینَ (19)

وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبینَ (20)

لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبینٍ (21)

فَمَکَثَ غَیْرَ بَعیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ (22)

إِنِّی وَجَدْتُ

ص :512

امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ (23)

وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ (24)

أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (25)

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ (26)

قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبینَ (27)

اذْهَبْ بِکِتابی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ (28)

قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ (29)

إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (30)

أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ (31)

قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ (32)

قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُری ما ذا تَأْمُرینَ (33)

قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (34)

وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)

فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ (36)

ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37)

قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی مُسْلِمینَ (38)

قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ (39)

قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ (40)

قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذینَ لا یَهْتَدُونَ (41)

فَلَمَّا جاءَتْ قیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمینَ (42)

وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرینَ (43)

قیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواریرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (44)

و ما به داوود و سلیمان، دانشی عظیم دادیم؛ و آنان گفتند: «ستایش از آن خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید» (15) و سلیمان وارث داوود شد و گفت: «ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده و از هر چیز به ما عطا گردیده؛ این فضیلت آشکاری است» (16) لشکریان سلیمان، از جن و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند؛ آنقدر زیاد بودند که باید توقف می کردند تا به هم ملحق شوند! (17) (آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه ای گفت: «به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند!» (18) سلیمان از سخن او تبسمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!» (19) (سلیمان) در جستجوی آن پرنده [= هدهد] برآمد و گفت: چرا هدهد را نمی بینم، یا اینکه او از غایبان است؟! (20) قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد، یا او را ذبح می کنم، یا باید دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد! (21) چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی؛ من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده ام! (22) من زنی را دیدم که بر آنان حکومت می کند و همه چیز در اختیار دارد و (به خصوص) تخت عظیمی دارد! (23) او و قومش را دیدم که برای

ص :513

غیر خدا - خورشید- سجده می کنند؛ و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده و آنها را از راه بازداشته؛ و از این رو هدایت نمی شوند! (24) چرا برای خداوندی سجده نمی کنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) می سازد و آنچه را پنهان می دارید یا آشکار می کنید می داند؟! (25) خداوندی که معبودی جز او نیست و پروردگار عرش عظیم است! (26) (سلیمان) گفت: ما تحقیق می کنیم ببینیم راست گفتی یا از دروغگویان هستی؟ (27) این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد (و در گوشه ای توقف کن) ببین آنها چه عکس العملی نشان می دهند! (28) (ملکه سبا) گفت: ای اشراف! نامه پرارزشی به سوی من افکنده شده! (29) این نامه از سلیمان است و چنین می باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان (30) توصیه من این است که نسبت به من برتری جویی نکنید و بسوی من آیید در حالی که تسلیم حق هستید! (31) (سپس) گفت: ای اشراف (و ای بزرگان)! نظر خود را در این امر مهم به من بازگو کنید، که من هیچ کار مهمی را بدون حضور (و مشورت) شما انجام نداده ام! (32) گفتند: ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم، ولی تصمیم نهایی با توست؛ ببین چه دستور می دهی! (33) گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند؛ (آری) کار آنان همین گونه است! (34) و من (اکنون جنگ را صلاح نمی بینم، ) هدیه گرانبهایی برای آنان می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند (و از این طریق آنها را بیازمایم)! (35) هنگامی که (فرستاده ملکه سبا)ا نزد سلیمان آمد، گفت: می خواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است؛ بلکه شما هستید که به هدیه هایتان خوشحال می شوید! (36) به سوی آنان بازگرد (و اعلام کن) با لشکریانی به سراغ آنان می آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند؛ و آنان را از آن (سرزمین آباد) با ذلت و خواری بیرون می رانیم! (37) (سلیمان) گفت: ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟ (38) عفریتی از جن گفت: «من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» (39) (اما) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می کند؛ و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنی و کریم است!» (40) (سلیمان) گفت: تخت او را برایش ناشناس سازید؛ ببینم آیا متوجه می شود یا از کسانی است که هدایت نخواهند شد؟! (41) هنگامی که آمد، به او گفته شد: «آیا تخت تو این گونه است؟» گفت: گویا خود آن است! و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم! (42) و او را از آنچه غیر از خدا می پرستید بازداشت، که او [= ملکه سبا] از قوم کافران بود (43) به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامی که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد؛ اما سلیمان) گفت: «(این آب نیست، ) بلکه قصری است از بلور صاف!» (ملکه سبا) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کردم؛ و (اینک) با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم! (44)

آیات 15 تا 44: این آیات شریفه در خصوص حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) است:

نکته اول: به استناد آیه شریفه: «وَ وَرِثَ سلیمانُ داوُود … » = «سلیمان وارث داوود شد» (16)، انبیاء نیز مثل سایر مردم، اموال خود را به فرزندانشان ارث می گذارند. بنابراین باید آن کوردلان پست نهاد را سرزنش نمود که به زور و با این گفته جعلی که «انبیاء چیزی را برای فرزندان خود

ص :514

به ارث نمی گذارند» ، دختر گرامی و ارجمندِ رسول خدا (ص) را از فَدک که ارثیه پدر ارجمندش بود محروم نموده و آن را دزدیدند و آن بانوی عالمین (س) را به تازیانه راندند.

توجه: مشابه این آیه، آیه شریفه: «یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ» = «که وارث من و دودمان یعقوب باشد» (مریم 6)، می باشد که حضرت زکریا (ع) از خدای سبحان تقاضای وارث می کند.

نکته دوم: آیه شریفه 18 می فرماید: «قالت النملة» ، که می رساند آن مورچه مؤنث بوده یعنی ملکه ی مورچه ها بود. و نیز عبارت «و هم لا یشعرون» می رساند که منظور، سپاهیان حضرت سلیمان (ع) است نه خود سلیمان (ع) چرا که: اولاً: اگر منظور سلیمان (ع) بود جا داشت به جای ضمیر «هم» ، ضمیر «هو» می آمد. ثانیاً: پیامبران الهی العیاذ بالله «لا یشعرون=بی شعور» نیستند. ثالثاً: به استناد آیه بعدی که سلیمان (ع) با مورچه صحبت کرده و حتی خندیده است معلوم می شود که آن حضرت علم «منطق طیر» و نیز شعور و درک نقل مورچه را داشته است. (البته خنده ی سلیمان (ع) به خاطر این صحبت مورچه بود که به سلیمان گفت: «می دانی چرا خداوند باد را به تسخیرت درآورد؟ بدین خاطر که به تو بفهماند این قدرت مثل باد می تواند از بین برود» ).

نکته سوم: در خصوصِ آیه شریفه: «قالَ الذی عندهُ علمٌ منَ الکتاب» شخصی که علمی از کتاب الهی داشت (آیه40)، ممکن است عده ای سؤال کنند که اولاً: این شخص چه کسی بود؟ ثانیاً: او از حضرت سلیمان که به مقام نبوت رسیده بود، بالاتر بود یاخیر؟ {آیه 40 «طی الارض» را تأیید می فرماید}

روایت ذیل به این سؤالات پاسخ می دهد:

در تفسیر صافی، ج 5، ص 115، از عیاشی، از امام جواد (ع): این شخص، آصف بن برخیا است. البته آنچه را که آصف می دانست، سلیمان هم به خوبی می دانست و از دانش آصف بی بهره نبود. ولی دوست داشت و مایل بود که آصف را به جن و انس معرفی کند و او را بشناساند، که پس از خودش او حجت خداست. سلیمان به فرمان پروردگار و دستور خداوند، آن کار را کرد که در امامت و جانشینی آصف اختلاف نکنند. و این امر از نظر تأکید و مصلحت خدا بود.

در تفسیرِ صافی، ج 5، ص 114، از بصائر، از امام باقر (ع):

ص :515

نزد آصف وصی سلیمان یک حرف از حروف اسم اعظم بود، ولی نزد ما، هفتاد و دو حرف از آن اسم اعظم خداوند است. و یک حرف دیگر، مختص ذات پاک پروردگار می باشد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 159، از امام صادق (ع):

بین کسی که علمی از کتاب داراست، با آنکه علم کتاب در نزد اوست، فرق بسیاری وجود دارد. آصف بن برخیا فقط واجد یک حرف از حروف اسم اعظم خداوند بود. دانش او نسبت به ما، مانند قطره ای در برابر دریاست و ما ائمه دارای تمام علم کتاب هستیم.

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 286، در خصوص اسم اعظم آورده است:

محال است اسم اعظمی که در هر چیز تصرف دارد از قبیل الفاظ و یا مفاهیمی باشد که الفاظ بر آنها دلالت می کند، بلکه اگر واقعاً چنین اسمی باشد و چنین آثاری در آن باشد، لابد حقیقت اسم خارجی است، که مفهوم لفظ به نوعی با آن منطبق می شود، خلاصه آن اسمْ حقیقتی است که اسمِ لفظی، اسمِ آن اسمْ است. و در الفاظ آیه شریفه هیچ خبری از این اسمی که مفسرین گفته اند نیامده، تنها و تنها چیزی که آیه در این باره فرموده این است که شخص نامبرده که تخت ملک سبا را حاضر کرد علمی از کتاب داشته و گفته است: (من آن را برایت می آورم)، غیر از این دو کلمه درباره او چیزی نیامده، البته این در جای خود معلوم و مسلم است، که کار در حقیقت کار خدا بوده، پس معلوم می شود آن شخص علم و ارتباطی با خدا داشته که هر وقت از پروردگارش چیزی می خواسته و حاجتش به درگاه او می برده، خدا از اجابتش تخلف نمی کرده است و (همچنین) علم نامبرده از سنخه علوم فکری و اکتساب و تعلم بردار، نبوده است.

☼ مؤلف:

هرگاه بنده ای، مراتب بندگی اش را خالصانه انجام دهد، در این صورت ارتباطی بین او و پروردگار متعال برقرار می گردد که رابطه ای دو جانبه است. بدین صورت که چون بنده، تابعِ پروردگارش می شود لذا پروردگار متعال نیز هر چه را که بنده اش از او بخواهد عطا می فرماید و این مصداق آیه شریفه: «ادعونی استجب لکم» می باشد و شرط آن، بندگیِ خالصانه است که رسیدن به این مقام تنها با ترک گناه و انجام عبادت میسر است و در هیچ آموزشگاهی نمی توان

ص :516

آن را تدریس نمود. به عبارتی صِرفِ گفتن لفظِ اسمِ اعظم، آن خواسته انجام نمی شود بلکه بایستی بندگی کرد تا به آن مقام رسید (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (نمل62) مراجعه شود).

نکته چهارم: متأسفانه عده ای گمراه، به استناد بعضی از روایاتِ جعلی، تهمت هایی به مقام والای حضرت داوود (ع) و سلیمان (ع) وارد کرده اند که آوردن این سخنانْ ضروری نیست.

سیمای حضرت سلیمان (ع) در قرآن کریم:

در قرآن کریم حدود 17 مورد نام آن جناب را به بزرگی یاد فرموده است. از جمله:

1 - ارث بردن: «وهبنا لداوود سلیمان» = «سلیمان را به داوود دادیم» (ص30)، «و ورث سلیمان داوود» = «سلیمان از داوود ارث برد» (نحل 16).

2 - امتحان کردن: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمَانَ» = «و سلیمان را در مقام امتحان آوردیم» (ص 35).

3 - خدایتعالی ملکی عظیم به او داد و جن و طیور و باد را مسخرش کرد و زبان مرغان به وی آموخت: (بقره 102)- (انبیاء 81)- (نمل16تا 18) - (سبأ 12و 13) - (ص 35 تا 39).

4 - انداختن جسد بر روی تختش (ص33).

5 - عرض صافنات جیاد بر وی (ص3 تا 33).

6 - دو متخاصم (انبیاء 78).

7 - داستان هدهد و ملکه سبأ (نمل20 تا 44).

8 - داستان مورچه (نمل 18و19).

9 - مرگ سلیمان (سبأ 14). و نیز آیاتی چون: (ص30)- (انبیاء 79)- (نمل 15و16)- (نساء163)- (انعام 84).

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 299، از نورثقلین، از کافی، از امیرالمؤمنین علی (ع):

به آنچه که هیچ امیدی نداری امیدوارتر باش، از آنچه که به آن امید داری- تا آنجا که فرمود- ملکه سبأ از کشورش بیرون شد و سرانجام مسلمان گشت.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَریقانِ یَخْتَصِمُونَ (45)

قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (46)

قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47)

وَ کانَ فِی الْمَدینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (48)

قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)

وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (50)

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعینَ (51)

فَتِلْکَ

ص :517

بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52)

وَ أَنْجَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (53)

ما به سوی «ثمود» ، برادرشان «صالح» را فرستادیم که: خدای یگانه را بپرستید! اما آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند (45) (صالح) گفت: «ای قوم من! چرا برای بدی قبل از نیکی عجله می کنید (و عذاب الهی را می طلبید)؟ چرا از خداوند تقاضای آمرزش نمی کنید تا شاید مشمول رحمت (او) شوید؟!» (46) آنها گفتند: «ما تو را و کسانی که با تو هستند به فال بد گرفتیم!» (صالح) گفت: «فال (نیک و) بد (مقدرات) شما نزد خداست؛ بلکه شما گروهی هستید فریب خورده! (47) و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد می کردند و اصلاح نمی کردند (48) آنها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [= صالح] و خانواده اش شبیخون می زنیم (و آنها را به قتل می رسانیم؛) سپس به ولی دم او می گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم!» (49) آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی؛ در حالی که آنها درک نمی کردند! (50) بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، که ما آنها و قومشان همگی را نابود کردیم (51) این خانه های آنهاست که بخاطر ظلمشان خالی مانده؛ و در این نشانه روشنی است برای کسانی که آگاهند (52) و کسانی را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم (53)

آیات 45 تا 53: این آیات مربوط به داستان صالح (ع) و قومش ثمود است.

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54)

أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55)

و لوط را (به یاد آور) هنگامی که به قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشتی می روید در حالی که (نتایج شوم آن را) می بینید؟! (54) آیا شما بجای زنان، از روی شهوت به سراغ مردان می روید؟! شما قومی نادانید! (55)

آیات 54 تا 58: این آیات مربوط به داستان حضرت لوط (ع) و قومش است.

آغاز جزء 20 از آیه 56 نمل تا آیه 45 سوره عنکبوت

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (56)

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرینَ (57)

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ (58)

آنها پاسخی جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادی پاکدامن هستند!» (56) ما او و خانواده اش را نجات دادیم، بجز همسرش که مقدر کردیم جزء باقی ماندگان (در آن شهر) باشد! (57) سپس بارانی (از سنگ) بر سر آنها باراندیم (و همگی زیر آن مدفون شدند)؛ و چه بد است باران انذارشدگان! (58)

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (59)

أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (60)

بگو: «حمد مخصوص خداست؛ و سلام بر بندگان برگزیده اش!» آیا خداوند بهتر است یا بتهایی که همتای او قرارمی دهند؟! (59) (آیا بتهایی که معبود شما هستند بهترند) یا کسی که آسمانها و زمین را آفریده؟! و برای شما از آسمان، آبی فرستاد که با آن، باغهایی زیبا و سرورانگیز رویاندیم؛ شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید! آیا معبود دیگری با خداست؟! نه، بلکه آنها گروهی هستند که (از روی نادانی، مخلوقات را) همطراز (پروردگارشان) قرار می دهند! (60)

ص :518

یا کسی که زمین را مستقر و آرام قرار داد و میان آن نهرهایی روان ساخت و برای آن کوه های ثابت و پابرجا ایجاد کرد و میان دو دریا مانعی قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند؛ با این حال) آیا معبودی با خداست؟! نه، بلکه بیشتر آنان نمی دانند (و جاهلند)! (61)

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الاَرْضِ اَ اِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَّا تَذَکرُونَ ﴿62﴾ آیا آن کیست که دعای بیچاره و مضطر را اجابت می کند و بدی ها را از بین می برد؟ و شما را جانشینان این سرزمین می کند؟ آیا غیر از خدای یکتا، خدای دیگری وجود دارد؟ چقدر اندکند کسانی که متذکر این حقیقت می شوند (62)

مضطر: کسی است که قدرتی ندارد تا بین خود و خدای خود هر چه حاجب است رفع کند.

☼ نکته:

خداوند متعال در جای دیگر می فرماید: «ادعونی استجب لکم» = «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (مؤمن60). و می فرماید: «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» = «و چون بندگان من از تو سراغ مرا می گیرند من نزدیکم و دعای دعا کننده را اجابت می کنم به شرطی که در دعایش مرا بخواند» (1).

چرا بعضی از دعاها مستجاب نمی شود در صورتی که خداوند متعال وعده فرموده است که اجابت کند؟

پاسخ: دعا وقتی دعاست که دعا کننده، دل از غیر خدا قطع کند، از آن گذشته ممکن است، داعی، دعایی کرده که استجابت آن به ضررش باشد و خداوند متعال به نفع داعی، آن را اجابت نکند ولی در عوض نعمتی برتر در قیامت یا دنیا به او عنایت فرماید (والله اعلم).

در تفسیر صافی، ج 5، ص 123، از امام صادق (ع): این آیه درباره حضرت حجت قائم آل محمد (ص) نازل شده است. چون در مقام حضرت ابراهیم (ع) در مسجد الحرام دو رکعت نماز گزارد و دست ها به دعا بردارد، خداوند دعای حضرتش را اجابت فرماید، گرفتاری را از وجود شریفش دور سازد و امر به ظهورش می دهد و خلیفه روی زمین می شود. اوست مضطری که دعایش مقرون اجابت واقع خواهد شد. (و این آیه، از آیاتی است که تأویل آن بعد از تنزیل آن است).

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 616، چ2، از امام سجاد (ع)، از خدای تعالی:

هر کس مرا بشناسد و نافرمانی ام کند، کسی را بر او مسلط کنم که مرا نشناسد.

از همان منبع، ص 619، از امام باقر (ع)، از خدای تعالی: به عزت و جلالم سوگند، هیچ بنده ای اراده

ص :519


1- بقره 186

و خواست مرا بر اراده و خواست خود ترجیح ندهد مگر آن که خودم تنگناهایش را کفایت کنم و آسمان و زمین را ضامنِ روزیش نمایم و خودم برای او ماوراءِ تجارتِ هر تاجری قرار گیرم.

از همان منبع، ص 676، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

ای فرزند آدم! مرا در درونت یاد کن تا تو را در درونم یاد کنم و مرا در خلوتت یاد کن تا تو را در خلوتم یاد کنم و مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی بهتر از جمعت یاد کنم.

از همان منبع، ص 700، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم، من زنده و نامیرایم، تو را زنده ی نامیرا کنم، من بی نیاز و غنی هستم، تو را بی نیاز و غنی کنم، من هر چه بخواهم همان شود، تو را چنین کنم که هر چه بخواهی همان شود.

از همان منبع، ص 701: ای بنده من! اشیاء را به خاطرِ تو خلق کرده ام و تو را برای خودم خلق نمودم. دنیا را با احسانم به تو بخشیدم و آخرت را به سبب ایمانت به تو بخشیده ام.

از همان منبع، ص 703: من همنشین کسی هستم که یادم کند.

از همان منبع، ص 703: یادم کنید تا با نعمتهایم یادتان کنم، اگر با عبادت و طاعت یادم کنید با نیکی و نعمت و رحمت و رضوانم یادتان کنم.

از همان منبع: از دعا کردن دچار ملالت و خستگی نشو چرا که از اجابت کردن دعا خسته و ملالت زده نمی شوم.

ازهمان منبع، ص705: پنهان کردن اعمالِ نیکت بر عهده تو و ظاهر کردنِ آنها بر عهده من است.

از همان منبع، ص 706: هر بنده ای که بر قلبش اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک به ذکرم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.

از همان منبع: اهل طاعتم، در ضیافت و مهمانی من به سر می برند و اهل شکرم در اقلیمِ زیارتم می باشند و اهلِ ذکر و یاد کنندگانم در نعمتم مقیمند و من اهل معصیتم را از رحمتم ناامید نمی کنم، پس اگر توبه کنند، من دوست آنها هستم و اگر مریض گردند، من خود طبیب آنها هستم به محنت ها و مصیبت ها مداوایشان کنم تا از گناه و عیوب پاک گردند.

ص :520

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 159، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

ای موسی! به بندگانم بگو از من راضی باشند تا من نیز از آنها راضی باشم.

از همان منبع: ای موسی! رضایت من در کراهت تو است و فرمود رضایت من در رضایت تو به قضا و قدر من است.

از همان منبع: ای داوود! نزدیکترین مردمان به خداوند تواضع کنندگانند و دورترین مردمان از خداوند متکبرین هستند.

از همان منبع، ص 691، از امام رضا (ع)، از خدای تعالی: من در نزد ظن و گمان بنده ام هستم، اگر خیر باشد پس برایش خیر خواهم و اگر بد باشد برایش بد خواهم.

از همان منبع، ص 296، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: هر کس از من مسئلت کند در حالی که بداند و اعتقاد کند که منم ضرر دهنده و نفع رساننده واقعی، اجابتش می کنم.

از همان منبع، ص 290، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای فرزند آدم! گناه مردم تو را از گناه خودت غافل نکند و نعمت مردم تو را از نعمت خداوند مأیوس نکند و هرگز مردم را از رحمت خداوند مأیوس نکن در حالی که خودت به او امیدواری.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 224، باب28، از امام رضا (ع): محروم کسی است که از عاقبت به خیری محروم باشد و سودمند کسی است که تصدقات و خیرات خود را سنگین کند.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 284، از رسول خدا (ص):

کسی که حق تعالی نعمت را بر او فراوان کند حمدِ خدا گوید و کسی که روزی بر او تنگ شود باید استغفار کند و کسی که محزون شود باید بگوید: «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» .

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 674، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

هر کس دوست مرا ذلیل کند به جنگ با من کمین کرده است.

أَمَّنْ یَهْدیکُمْ فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (63)

أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ

ص :521

کُنْتُمْ صادِقینَ (64)

قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (65)

بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (66)

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67)

لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (68)

قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ (69)

وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (70)

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (71)

قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذی تَسْتَعْجِلُونَ (72)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (73)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (74)

وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (75)

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَکْثَرَ الَّذی هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ (76)

وَ إِنَّهُ لَهُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ (77)

إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْعَلیمُ (78)

فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبینِ (79)

إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (80)

وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81)

یا کسی که شما را در تاریکیهای صحرا و دریا هدایت می کند و کسی که بادها را به عنوان بشارت پیش از نزول رحمتش می فرستد؛ آیا معبودی با خداست؟! خداوند برتر است از آنچه برای او شریک قرارمی دهند! (63) یا کسی که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید می کند و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی می دهد؛ آیا معبودی با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست می گویید!» (64) بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی دانند جز خدا و نمی دانند کی برانگیخته می شوند!» (65) آنها [= مشرکان] اطلاع صحیحی درباره آخرت ندارند؛ بلکه در اصل آن شک دارند؛ بلکه نسبت به آن نابینایند! (66) و کافران گفتند: «آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم، (زنده می شویم و) از دل خاک بیرون می آییم؟! (67) این وعده ای است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده؛ اینها همان افسانه های خرافی پیشینیان است!» (68) بگو: «در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!» (69) از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش و سینه ات از توطئه آنان تنگ نشود! (70) آنها می گویند: «این وعده (عذاب که به ما می دهید) کی خواهد آمد اگر راست می گویید؟!» (71) بگو: «شاید پاره ای از آنچه درباره آن شتاب می کنید، نزدیک و در کنار شما باشد!» (72) مسلماً پروردگار تو نسبت به مردم، فضل (و رحمت) دارد؛ ولی بیشترشان شکرگزار نیستند! (73) و پروردگارت آنچه را در سینه هایشان پنهان می دارند و آنچه را آشکار می کنند بخوبی می داند! (74) و هیچ موجود پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتاب مبین (در لوح محفوظ و علم بی پایان پروردگار) ثبت است! (75) این قرآن اکثر چیزهایی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند برای آنان بیان می کند (76) و مایه هدایت و رحمت برای مؤمنان است! (77) پروردگار تو میان آنها در قیامت به حکم خود داوری می کند؛ و اوست قادر دانا (78) پس بر خدا توکل کن، که تو بر حق آشکار هستی! (79) مسلماً تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند فراخوانی! (80) و نیز نمی توانی کوران را از گمراهیشان برهانی؛ تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند! (81)

در کتاب نصایح، ص 184، از امام علی (ع): مشکل ترین کارها 4 چیز است:

1 - عفو و گذشت به

ص :522

هنگام غضب.

2 - بخشش به هنگام نداری و فقر.

3 - عفت داشتن از ارتکاب گناه به هنگام خلوت.

4 - حق گویی بر ضد کسی که به او امید داری یا از او می ترسی.

در تحف العقول، ص 168، از امام علی (ع): ای کمیل! گناهانت بیش از کارهای خوبت و غفلتت بیش از ذکرت است و نعمت و پاداشِ خدا بیش از کردارِ توست و تو پیوسته در نعمت و عافیت از جانب خدایی پس نباید در هیچ حال از حمد و تسبیحش غافل باشی.

وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الاَرْضِ تُکلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنَا لا یُوقِنُونَ ﴿82﴾ وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ ﴿83﴾ و هنگامی که عذاب کفار واقع شود، جنبنده ای از زمین بیرون آریم تا با آنها سخن گوید که مردم آیات ما را باور نمی کرده اند (82) روزی که از هر امتی دسته ای را که آیه های ما را دروغ شمرده اند محشور کنیم. و آنها باز داشته خواهند شد (83)

☼ نکته:

چند آیه شریفه به مسئله رجعت اشاره دارند از جمله: همین دو آیه و (انبیاء 95) و (اسرا 8 - 4). (که بحث مفصل رجعت در ذیل آیه (اسرا 8 - 4) آمده است).

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 342، آمده است:

و اما اینکه این قول چیست که بر آنان واقع می شود، آن چه از کلام خدایتعالی صلاحیت دارد که این قول را تفسیر کند آیه: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» (فصلت=حم سجده53) می باشد برای این که می دانیم مراد به این آیات که خدا به زودی به آنان نشان می دهد غیر آیات آسمانی و زمینی است که خود آنان همواره اش می بینند، بلکه مراد بعضی از آیاتی است که جنبه خارق عادت داشته باشد و مردم از دیدن آن ناگزیر به ایمان شوند.

☼ نکته:

این دو آیه شریفه مربوط به رجعت در آخرالزمان و قبل از وقوع قیامت است نه حشر

در قیامت و دلیل این نظریه این است که در آیه 83 می فرماید: «عده ای از هر امت محشور می شوند» در صورتی که می دانیم حشر در قیامت مختص به تمام امتهاست و نه تنها عده ای خاص، بنابراین این آیات مبین «مسئله رجعت» هستند.

دابه الارض کیست؟

ص :523

پاسخ: اینکه در آیه شریفه می فرماید: «آن جنبنده سخن می گوید» ، می رساند که آن جنبنده یک انسان است و نه حیوان و یا موجودی دیگر. و این انسان بایستی انسان کامل، معصوم، آیت و نشانه الهی، خلیفه واقعی خدا بر روی زمین و شخصیتی باشد که مورد انکار بیشتر مردم واقع شده باشد، طوری که رجعتش باعث اثبات حقانیتش و پشیمانی و افسوس منکرینش شود. تنها موردی که می توان به آن اشاره نمود مقام والای امامت است که حضرت علی (ع) به عنوان نماینده ی امامت و آیتِ الهی ان شاء الله رجعت خواهد فرمود.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 174، از طبرسی، از پیامبر اکرم (ص): آن جنبنده چون ظاهر شود، عصای موسی و انگشتر سلیمان با اوست. با انگشتر روی مؤمنین را نقش و مهر کند و با عصا، بینی کفار را بشکند. چون مردم در محضرش جمع شوند مؤمن و کافر را از یکدیگر تمییز دهد و بشناسد، بر روی مؤمن می نویسد: این شخص مؤمن است و بر روی کافر می نویسد: این کافر است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 175، از کافی، از امام باقر (ع)، از امیرالمؤمنین (ع):

دابه ی خدا که با مردم تکلم می نماید، منم.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 175، از قمی، از امام صادق (ع):

روزی پیامبر اکرم (ص) وارد مسجد شد، دید امیرالمؤمنین علی (ع) ریگهای مسجد را جمع نموده و سر مبارکش را روی ریگها گذارده و به خواب رفته است، او را به پای مبارکش حرکت داده و فرمود: «ای دابۀ خدا! برخیز» . یکی از اصحاب، حضور پیامبر اکرم (ص) عرضه داشت: ای رسول خدا آیا جایز است ما فرزندان خود را به این اسم بنامیم؟ حضرت فرمودند: خیر به خدا قسم که این کلمه ی «دابة الله» مختص پسرعمم علی (ع) است. و مراد از (دابه) در این آیه شریفه اوست و آنگاه فرمود: یا علی! همین که دوره آخر زمان شود، خداوند، تو را در نیکوترین صورت برانگیزاند و با تو علامتی است که با آن، دشمنانت را نام می گذارد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 176، از تأویل آلایات، از محمد بن عباس، از اصبغ بن نباته روایت کرده که:

روزی معاویه به او گفت: ای اصبغ! شما شیعیان گمان دارید آن دابه ای که خداوند در

ص :524

آخرالزمان برمی انگیزد و با مردم تکلم می کند علی بن ابیطالب (ع) است. به او گفتم: نه تنها ما شیعیان به این معتقدیم، بلکه یهودی ها نیز همین عقیده را دارند. معاویه، «رأس الجالوت» بزرگ یهودیان را احضار نمود. از او پرسید: دابة الارض نزد شما کیست؟ گفت: مردی است بنام «ایلیا» . معاویه گفت: ای اصبغ! ایلیا به زبان عبرانی، علی (ع) است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 178، از امام صادق (ع): مراد از آیات در آیه شریفه، وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) است شخصی حضورش عرض کرد: عامّه گمان می کنند که آیه «و یوم نحشر» راجع به قیامت است. حضرتش فرمود: پس به عقیده ایشان، روز قیامت، از هر امت و جماعتی، طایفه ای را زنده و محشور می کند و بقیه آنها را واگذارد و محشور نمی سازد؟ و حال آنکه درباره قیامت می فرماید: «وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا» = «و همه آنان را بر انگیزیم و احدی را فرو نگذاریم» (کهف 47)، آن مرد گفت: بر اساس این سخن که فرمودید، آیه اول «و یوم نحشر» اشاره به رجعت و «و حشرناهم» مربوط به قیامت می باشد. فرمود: بلی.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.

از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 178، از امام صادق (ع):

هیچ مؤمنی نیست که کشته شود، مگر آنکه در موقع رجعت به دنیا برگردد تا به مرگ طبیعی بمیرد و رجوع به دنیا نمی کنند مگر مؤمن خالص و یا کافر مطلق.

حَتَّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتی وَ لَمْ تُحیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84)

وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (85)

أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (86)

تا زمانی که (به پای حساب) می آیند، (به آنان) می گوید: «آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق برنیامدید؟! شما چه اعمالی انجام می دادید؟!» (84) در این هنگام، فرمان عذاب بخاطر ظلمشان بر آنها واقع می شود و آنها سخنی ندارند که بگویند! (85) یا ندیدند که ما شب را برای آرامش آنها قرار دادیم و روز را روشنی بخش؟! در این امور نشانه های روشنی است برای کسانی که ایمان می آورند (و آماده قبول حقند) (86)

ص :525

وَ یَوْمَ یُنفَخُ فی الصورِ فَفَزِعَ مَنْ فی السَّمواتِ وَ مَنْ فی الاَرْضِ إِلا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلُّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ ﴿87﴾ روزی که در صور دمیده شود پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است جز آن که خدا بخواهد وحشت کند و همگی با تذلل به پیشگاه وی رو کنند (87)

نفخ صور: دمیدن در بوق و کنایه از اعلام به جمعیت انبوهی است.

فزع: گرفتگی و نفرتی است که از منظره ای نفرت آور به انسان دست می دهد.

دخور: کوچکی و خواری است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 30، ص 350 و351: بعضی از مفسرین مراد از نفخ صور در آیه شریفه را نفخه ی دومی دانسته اند و بعضی دیگر مراد از آن را نفخه ی اولی دانسته اند. و بعید نیست که مراد به نفخ در صور در آیه شریفه، مطلق نفخ باشد، چه آنکه با آن می میرند و یا آن نفخی که با آن زنده می شوند.

☼ مؤلف:

به استناد آیه شریفه: «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ» = «و در «صور ممات» دمیده می شود، پس همه کسانی که در آسمانها و زمینند می میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صور حیات» دمیده می شود، ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند» (زمر68)، معلوم می شود «صور صعق» قطعاً نمی تواند «صورِ

ص :526

حیات» باشد چرا که در ادامه ی آیه به «صورِ ممات» که همان «نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی» می باشد، اشاره فرموده است. و چون در بینِ این دو صور به عبارت: «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ» اشاره فرموده و نیز این عبارت در آیه نمل هم آمده است پس معلوم می شود که منظور از «صورِ فزع» در آیه نمل هم نمی تواند «صورِ حیات» باشد. خلاصه این که منظور از «صور» در آیه موردِ بحث «صورِ ممات یا صورِ اول» است. از آن گذشته استثنایی که در دو آیه شریفه (نمل و زمر) آمده است همچنین بیان می کند که بعد از صورِ اول، عده ی خاصی زنده می مانند به عبارتی می خواهد برساند که صور دیگری هم در میان است تا آن عده ی خاص، قبض روح شوند بنابراین نه تنها «صورِ فزع» و «صورِ صعق» نمی توانند «صورِ حیات» باشند بلکه بیش از دو صور هم خواهد بود. در صور اول همه به جز عده ای می میرند. در صور دوم (یا سوم)، این عده ی خاص می میرند و در صور آخر همه زنده می شوند.

☼ نکته:

اگر «صورِ فزع» و «صور صعق» یکی نباشند پس معلوم می شود دو گروه از مخلوقات هستند که پی در پی استثنا می شوند به عبارتی چهار صور خواهد بود. (دقت کنید).

☼ نکته:

ده آیه از قرآن کریم به نفخه ی صور اشاره می فرماید که 7 آیه به صور حیات (صورِ آخر)، 2 آیه به صورِ ممات (صور اول) و یک آیه هم به هر دو صور اشاره می فرماید. برای توضیحِ کامل و بیان این آیات و اینکه فرق صیحه با صور در چیست؟ و چرا چهار صور دمیده می شود؟ و … ؟ به بحثِ پایانی سوره قیامت رجوع کنید.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 180، از حضرت رسول (ص):

پروردگار پس از خلقت آسمان و زمین، صور را آفرید و به اسرافیل سپرد. و او پیوسته نظر به زیر عرش می اندازد و منتظر فرمان الهی است که امر کند در صور بدمد. صور ابزاری است شبیه بوق و یا شاخ. اسرافیل سه مرتبه در آن بدمد: اول: نفخه فزع. دوم: نفخه صعق. سوم: نفخه احیاء.

در نفخه اول (فزع): چون در صور بدمد تمام مخلوقات آسمان و زمین بمیرند، جز کسانی را که خدا بخواهد، چنانچه می فرماید: «ما ینظرون الا صیحة واحده» (یس49) و در آن وقت، کوهها چون ابر به حرکت درآیند و سیر کنند و زمین به جنبش درآید و ساکن نشود. زیرا خدایتعالی زمین را به کوهها ثابت و برقرار نموده و هر زن مُرضعه ای (شیر دهی) از شیر دادن به طفل خود باز ایستد، هر آبستنی از ترس و هراس، حمل خود را وا بنهد. و اطفال از هول آن روز پیر شوند. و شیاطین از خوف خدا بِرَمَند و به اقطار زمین فرو روند. فرشتگان آنان را با تازیانه آتشین به جای خود برگردانند. خلایق بی هوش شوند. فرمان الهی به زمین برسد: شکافته شو! شکافته گردد. آسمان مانند زیت برافروخته شود و ستارگان از آن فرو ریزند. آفتاب و ماه گرفته شوند. اصحاب گفتند: مقصود از استثناء در جمله «الا من شاء الله» چه کسانی هستند؟ فرمود: شهدایند، که از هول و هراس ایمنند. در نفخه دوم (صعق): تمام فرشتگان، به جز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و

ص :527

عزرائیل هلاک گردند. آنگاه از مصدر جلالت به عزرائیل خطاب رسد: ای عزرائیل! من مرگ را بر تمام خلایق واجب کرده ام، شما هم بمیرید، پس به اسرافیل می فرماید: صور را به عرش بسپار و از جمله مردگان باش. اسرافیل صور را به عرش بسپارد و بمیرد. جز ذات بی زوال پروردگار کسی نماند. در آن وقت می فرماید: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیوْمَ» (غافر16) امروز ملک و پادشاهی برای کیست؟ کسی نیست که جواب گوید. ذات اقدس اش بفرماید: «لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار» (غافر 16) سلطنت و پادشاهی، مختص پروردگار یکتا و بی زوال و مقتدر است. بعد از آن چهل شبانه روز باران ببارد، پروردگار گوشت و استخوان و رگ و پی خلایق را به سبب آن برویاند و نفسهای آنها را باز آفریند آن گاه خطاب فرماید: ای حاملین عرش من! زنده شوید. ایشان زنده گردند. به اسرافیل امر شود در صور بدمد (نفخه سوم): چون در صور دمید، ارواح خلایق داخل اجساد آنها شوند. ارواح مؤمنین مانند نور می درخشند. و ارواح کفار چون ظلمت تاریکند.

وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ إِنَّهُ خَبیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (88)

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89)

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (90)

إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ (91)

وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرینَ (92)

کوه ها را می بینی و آنها را ساکن و جامد می پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند؛ این صنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده؛ او از کارهایی که شما انجام می دهید مسلماً آگاه است! (88) کسانی که کار نیکی انجام دهند پاداشی بهتر از آن خواهند داشت؛ و آنان از وحشت آن روز درامانند! (89) و آنها که اعمال بدی انجام دهند، به صورت در آتش افکنده می شوند؛ آیا جزایی جز آنچه عمل می کردید خواهید داشت؟! (90) (بگو: ) من مأمورم پروردگار این شهر (مقدس مکه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده؛ در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مأمورم که از مسلمین باشم (91) و اینکه قرآن را تلاوت کنم! هر کس هدایت شود بسود خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد (زیانش متوجه خود اوست؛) بگو: من فقط از انذارکنندگانم! (92)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 501، از حضرت علی (ع): (در ذیل آیه شریفه 89)

مقصود از حسنه دوستیِ ما اهل بیت (ع) و مقصود از سیئه دشمنی ماست.

از همان منبع، از پیامبر (ص): ای علی! اگر امتم آن قدر روزه بگیرند که مثلِ کمان لاغر شوند و آن قدر نماز بخوانند که خم شوند ولی دشمن تو باشند خداوند آنها را به رو به آتش افکند.

ص :528

وَ قُلِ الحَْمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکمْ آیاَتِهِ فَتَعْرِفُونهَا وَ مَا رَبُّکَ بِغاَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿93﴾

و بگو ستایش خدایی است که به زودی آیات خویش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهید شناخت و پروردگارت از اعمالی که می کنید بی خبر نیست (93)

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 360، آمده است: «جمله (سیریکم آیاتِهِ فتعرفونها) اشاره است به مطالب قبل که از آیه (واذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابة من الارض) شروع می شود و ظهور جمله (آیاته)، در عموم، دلیل بر این است که منظور آیت مخصوصی نیست بلکه هر آیتی است که مردم را ناگزیر از قبول حق کند و هر آیتی است که قبل از قیامت و بعد از آن اتفاق می افتد» .

☼ مؤلف:

هر چند آیات الهی که به بشر نشان داده می شوند فراوانند اما مصداقِ بارز این آیه شریفه همان خروج «دابة» از زمین است، چرا که رجعت حضرت علی (ع) از زمین و اثبات حقانیتش یکی از خارق العاده ترین آیاتی است که می تواند مردم را تحت تأثیر قرار دهد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 185، از امام باقر (ع): مراد از «آیات» در این آیه، حضرت علی (ع) است و نبأ عظیم آن حضرت و ائمه معصومین (ع) می باشند و این فرمایش خود امیرالمؤمنین علی (ع) است که می فرماید: «به خدا قسم، برای پروردگار، آیتی و نبأ عظیمی بزرگتر از من نیست» .

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 364، از رسول خدا (ص): در قرآن کریم هر جا (و ما الله بغافل عما تعملون) هست با «تاء» و هر جا (و ما ربک بغافل عما یعملون) هست با «یاء» خوانده می شود.

در نصایح، ص 181، از امام علی (ع):

6 خصلت نیکوست ولکن از 6 گروه نیکوتر است:

1 - عدالت، از پادشاهان.

2 - صبر، از فقرا.

3 - تقوی، از علماء.

4 - سخاوت، از اغنیاء.

5 - توبه، از جوانان.

6 - حیاء، از زنان.

در کافی، ج 3، ص 264، از امام صادق (ع): با یکدیگر مصافحه کنید که مصافحه کینه را می برد.

خلاصه آیات سوره نمل:

7 تا 58 - داستانهای پنج گانه موسی، داوود، سلیمان، صالح، لوط (ع)، - آیه مضطر 65 - جز خدا کسی غیب نداند 76 - این قرآن بیشتر احکامی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند را بیان می کند 77 - قرآن مایه هدایت و رحمت برای مؤمنین است 79 - فتوکل علی الله 82 - دابة الارض 83 - آیه رجعت 87 - نفخ صور 88 - کوه ها را می بینی که ظاهراً ثابتند ولی چون ابر در حرکتند 89 - هرکس نیکی کند پاداش بهتر از آن گیرد. نیکوکاران از وحشت روز محشر در امانند.

ص :529

28 سوره قصص

28 - سوره قَصَصْ (داستان ها) = سوره موسی و فرعون.

مکی است و 88 آیه دارد.

خلاصه مطالب: داستان موسی با شعیب و فرعون. تمثیل دشمنان آل محمد (ص) به فرعون و هامان، هلاکت گذشتگان، طغیان قارون و فرو رفتن او در زمین، دلایل توحید و خداشناسی.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

طسم (1)

تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (2)

نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (3)

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (4)

وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5)

وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (6)

وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ (7)

فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئینَ (8)

وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (9)

وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (10)

وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (11)

وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12)

فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (13)

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (14)

وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلی حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ (15)

قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (16)

قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ (17)

فَأَصْبَحَ فِی الْمَدینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبینٌ (18)

فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُریدُ أَنْ تَقْتُلَنی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُریدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُریدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحینَ (19)

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدینَةِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ (20)

فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (21)

وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ (22)

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ

ص :530

وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ (23)

فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ (24)

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (25)

قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ (26)

قالَ إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ (27)

قالَ ذلِکَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ (28)

فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (29)

فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (30)

وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنینَ (31)

اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (32)

قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (33)

وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعی رِدْءاً یُصَدِّقُنی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (34)

قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ (35)

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَریً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ (36)

وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (37)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ (38)

وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (39)

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ (40)

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41)

وَ أَتْبَعْناهُمْ فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (42)

طسم! (1) اینها از آیات کتاب مبین است! (2) ما از داستان موسی و فرعون به حق بر تو می خوانیم، برای گروهی که (طالب حقند و) ایمان می آورند! (3) فرعون در زمین برتری جویی کرد و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم نمود؛ گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشاند، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را (برای کنیزی و خدمت) زنده نگه می داشت؛ او به یقین از مفسدان بود! (4) ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! (5) و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم؛ و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها [= بنی اسرائیل] بیم داشتند نشان دهیم! (6) ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر ده؛ و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را

ص :531

در دریا(ی نیل) بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی گردانیم و او را از رسولان قرار می دهیم!» (7) (هنگامی که مادر بفرمان خدا او را به دریا افکند) خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد! مسلماً فرعون و هامان و لشکریانشان خطاکار بودند (8) همسر فرعون (چون دید آنها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: «نور چشم من و توست! او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر خود برگزینیم!» و آنها نمی فهمیدند (که دشمن اصلی خود را در آغوش خویش می پرورانند)! (9) (سرانجام) قلب مادر موسی از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهی گشت؛ و اگر دل او را (بوسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود مطلب را افشا کند! (10) و (مادر موسی) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پیگیری کن!» او نیز از دور ماجرا را مشاهده کرد در حالی که آنان بی خبر بودند (11) ما همه زنان شیرده را از پیش بر او حرام کردیم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد)؛ و خواهرش (که بیتابی مأموران را برای پیدا کردن دایه مشاهده کرد) گفت: «آیا شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که می توانند این نوزاد را برای شما کفالت کنند و خیرخواه او باشند؟!» (12) ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده الهی حق است؛ ولی بیشتر آنان نمی دانند! (13) و هنگامی که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را جزا می دهیم! (14) او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند؛ یکی از پیروان او بود (و از بنی اسرائیل) و دیگری از دشمنانش، آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وی تقاضای کمک نمود؛ موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد)؛ موسی گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه کننده آشکاری است» (15) (سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است! (16) عرض کرد: «پروردگارا! بشکرانه نعمتی که به من دادی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود!» (17) موسی در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای (و در جستجوی اخبار)؛ ناگهان دید همان کسی که دیروز از او یاری طلبیده بود فریاد می زند و از او کمک می خواهد، موسی به او گفت: «تو آشکارا انسان (ماجراجو و) گمراهی هستی!» (18) و هنگامی که خواست با کسی که دشمن هر دوی آنها بود درگیر شود و با قدرت مانع او گردد، (فریادش بلند شد، ) گفت: «ای موسی می خواهی! مرا بکشی همان گونه که دیروز انسانی را کشتی؟! تو فقط می خواهی جباری در روی زمین باشی و نمی خواهی از مصلحان باشی!» (19) (در این هنگام) مردی با سرعت از دورترین نقطه شهر [= مرکز فرعونیان] آمد و گفت: «ای موسی! این جمعیت برای کشتن تو به مشورت نشسته اند؛ فورا از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توام!» (20) موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای؛ عرض کرد: «پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش!» (21) و هنگامی که متوجه جانب مدین شد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند!» (22) و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می کنند؛ و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمی شوند؛ موسی) به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند؛ و پدر ما پیرمرد کهنسالی است (و قادر بر این کارها نیست)!» (23) موسی برای (گوسفندان) آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!» (24) ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد» هنگامی که موسی نزد او [= شعیب] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتی!» (25) یکی از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که

ص :532

می توانی استخدام کنی آن کسی است که قوی و امین باشد (و او همین مرد است)!» (26) (شعیب) گفت: «من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی؛ و اگر آن را تا ده سال افزایش دهی، محبتی از ناحیه توست؛ من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهی یافت» (27) (موسی) گفت: «(مانعی ندارد، ) این قراردادی میان من و تو باشد؛ البته هر کدام از این دو مدت را انجام دهم ستمی بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما می گوییم گواه است!» (28) هنگامی که موسی مدت خود را به پایان رسانید و همراه خانواده اش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشی دید! به خانواده اش گفت: «درنگ کنید که من آتشی دیدم! (می روم) شاید خبری از آن برای شما بیاورم، یا شعله ای از آتش تا با آن گرم شوید!» (29) هنگامی که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست دره، در آن سرزمین پر برکت، از میان یک درخت ندا داده شد که: «ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان! (30) عصایت را بیفکن! هنگامی که (عصا را افکند و) دید همچون ماری با سرعت حرکت می کند، ترسید و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: برگرد و نترس، تو در امان هستی! (31) دستت را در گریبان خود فروبر، هنگامی که خارج می شود سفید و درخشنده است بدون عیب و نقص؛ و دستهایت را بر سینه ات بگذار، تا ترس و وحشت از تو دور شود! این دو [= معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت بسوی فرعون و اطرافیان اوست، که آنان قوم فاسقی هستند! (32) عرض کرد: پروردگارا! من یک تن از آنان را کشته ام؛ می ترسم مرا به قتل برسانند! (33) و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است؛ او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند؛ می ترسم مرا تکذیب کنند! (34) فرمود: «به زودی بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) می کنیم و برای شما سلطه و برتری قرارمی دهیم؛ و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی یابند؛ شما و پیروانتان پیروزید!» (35) هنگامی که موسی معجزات روشن ما را برای آنان آورد، گفتند: «این چیزی جز سحر نیست که بدروغ به خدا بسته شده؛ ما هرگز چنین چیزی را در نیاکان خود نشنیده ایم!» (36) موسی گفت: «پروردگارم از حال کسانی که هدایت را از نزد او آورده اند و کسانی که عاقبت نیک سرا(ی دنیا و آخرت) از آن آنهاست آگاهتر است! مسلماً ظالمان رستگار نخواهند شد!» (37) فرعون گفت: «ای جمعیت اشراف! من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (اما برای تحقیق بیشتر، ) ای هامان، برایم آتشی بر گل بیفروز (و آجرهای محکم بساز) و برای من برج بلندی ترتیب ده تا از خدای موسی خبر گیرم؛ هر چند من گمان می کنم او از دروغگویان است!» (38) (سرانجام) فرعون و لشکریانش بدون حق در زمین استکبار کردند و پنداشتند بسوی ما بازگردانده نمی شوند! (39) ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم؛ اکنون بنگر پایان کار ظالمان چگونه بود! (40) و آنان [= فرعونیان] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می کنند؛ و روز رستاخیز یاری نخواهند شد! (41) و در این دنیا نیز لعنتی بدنبال آنان قرار دادیم؛ و روز قیامت از زشت رویانند! (42)

آیات شریفه 3 تا 42 مربوط به قسمتی از داستان حضرت موسی (ع) از جمله تولد و بزرگ شدنش در قصر فرعون، فرار از مصر و رفتن به مدین حضور حضرت شعیب (ع)، ماجرای شب طور و رسالتش می باشد:

در جمع آیات فوق و روایاتی از المیزان، ج 31، ص 23 - 71 و جامع، ج 5، ص 200 - 220، می توان گفت:

چون بنی اسرائیل در مصر بسیار شدند، اکثر آنها مرتکب معصیت شدند، لذا قبطیان به فرمانروایی فرعون و وزیرش هامان بر آنها مسلط گشتند. شبی فرعون در خواب دید آتش از بیت المقدس، مصر را فرا گرفت و قبطیان را سوزانید اما به بنی اسرائیل لطمه ای نزد و تعبیرش ولادت

ص :533

پسری از بنی اسرائیل بود که فرعونیان را هلاک خواهد کرد. فرعون دستور داد نوزادانِ پسرِ بنی اسرائیل را بکشند. به امر خدا اثری از بارداری در همسر عمران مادر موسی (ع) به وجود نیامد، وقتی موسی (ع) متولد شد، جاسوسان فرعون به تفتیش خانه عمران پرداختند. مادر موسی طفل را در تنور پنهان کرد در همین موقع خاله موسی بدون اطلاعِ خواهرش برای پختن نان، آتش در تنور افکند و فرستادگان فرعون بدون هیچ سوءِ ظنی از کنار تنور گذشتند و آتش، ضرری به او نرساند. خداوند متعال در دل مادر موسی (ع) افکند که موسی (ع) را در صندوقی بگذارد و به رودِ نیل اندازد و چون دیده بود خدایتعالی فرزندش را در تنورِ آتش حفظ نموده، یقین حاصل کرد که در آب هم او را حفظ خواهد نمود لذا نزد نجاری از قبطیان رفت و سفارش صندوقی داد. درودگر که بر اثر اصرار زیاد رازِ ساخت صندوق را فهمیده بود به قصد گزارش نزد گماشتگان فرعون رفت ولی زبانش بسته شد و هر چه ایما و اشاره نمود نتوانست مقصودش را بیان کند همین که به دکان خود برگشت، قدرت تکلم یافت، مجدداً این عمل تکرار شد و این دفعه به موسی (ع) ایمان آورد. این شخص همان حبیب نجار، مؤمن آل فرعون بود. مادر موسی (ع) او را در رود نیل انداخت و خواهرش را مأمور کرد تا از دور او را پیگیری کند. آسیه زن فرعون صندوق را دید و کودک را گرفت. هر چه از دایه ها آمدند موسی از شیرشان نخورد، خواهر موسی (ع)، مادرش را پیشنهاد داد و مادرش را آوردند و به لطف خداوند متعال موسی به مادرش برگشت و در قصر فرعون بزرگ شد. موسی لباسهای گران قیمت می پوشید و بر مرکب فرعون سوار می شد و همه او را موسی بن فرعون خطاب می کردند، او جوانی بلند قد و پیچیده موی بود. بنی اسرائیل از وجودش بی خبر بودند و مرتب در طلب یافتن منجی و رهبرشان به نام موسی بن عمران می گشتند. در یکی از شب های مهتابی، بنی اسرائیل از شهر خارج شده در صومعه ای که پیرمرد عالمی در آن بود وارد شدند و داستان عذاب و رنج و ناامیدی از پیدا کردن موسی را به او گفتند. عالم گفت: قسم به خدا که فرزندی از نسل لاوی بن یعقوب به نام موسی بن عمران که جوانی بلند قد و پیچیده موی است برای نجات شما می آید در این حین که موسی به قصد گردش از قصر فرعون

ص :534

بیرون آمده بود از غلامان و درباریان جدا شد و برای تحقیق از حال آن جمع، نزد ایشان آمد، تا چشم مرد عالم به موسی افتاد از جای برخاست و خود را به قدمهای موسی انداخت و قوم بنی اسرائیل نیز به روی خاک افتاده و سجده شکر به جای آوردند پس از چندی موسی از قصر خارج شد، دید یکی از بنی اسرائیل به نام «ساری» با یکی از قبطیان که طباخ یا نانوای فرعون بود در حال جدال است، اسرائیلی تا موسی را دید کمک خواست. موسی به مرد قبطی گفت: دست از او بردار. او قبول نکرد، موسی دستی بر سینه قبطی زد تا او را دور کند ولی قبطی افتاد و مُرد، موسی (ع) گفت: این کار (دعوای شما) از وسوسه شیطان بود که دشمنِ سرسختِ انسان است (آیه 15) و گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم نموده ام بر من ببخشای (1).

چگونه پیامبری چون حضرت موسی (ع) دچار گناه شد؟

در المیزان، ج 31، ص 29، آمده است: اولاً: قتل صورت گرفته عمدی نبود زیرا در آیه شریفه عبارت: «فوکزه موسی فقضی علیه» آمده، که اگر عمدی بود به جای (و کزه) می فرمود (فقتله).

ثانیاً: (هذا) در آیه: «قال هذا من عمل الشیطان انه عدو مضل مبین» ، اشاره ای است به آن کتک کاری بین قبطی و اسرائیلی و این عمل نیز از عمل شیطان است (نه عمل موسی).

در تفسیر المیزان، ج 31، ص 35، از عیون، از امام رضا (ع) نقل شده است که فرمود:

(موسی) با خود گفت این از عمل شیطان بود، یعنی این نزاع که بین این دو نفر سر گرفته بود نقشه شیطان بود، نه اینکه کشتن من از عمل شیطان بود (و در معنای آیه) (رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی = پروردگارا من به خود ستم کرده ام مرا بیامرز) فرمود: معنایش این است که پروردگارا! من خود را در غیر آن موقعیتی که باید، قرار دادم که وارد این شهر شدم، پس مرا از دشمنانت پنهان کن – چون غفران به معنای پوشاندن است – تا به من دست نیابند و مرا به قتل نرسانند خدا هم (غفرله انه هو الغفور الرحیم) او را از چشم دشمنان پوشانید. آن شب را موسی با ترس به صبح رسانید ناگهان همان مرد اسرائیلی دیروزی باز او را به کمک طلبید موسی گفت: تو به راستی مردی گمراهِ آشکاری، دیروز با مردی دعوا کردی، امروز با این مرد دعوا می کنی،

ص :535


1- آیه 16

سوگند که تو را ادب خواهم کرد همین که با خشم به سوی او رفت، (مرد اسرائیلی) گفت: ای موسی آیا می خواهی مرا بکشی همچنانکه دیروز یک نفر را کشتی؟ تو به نظر غیرِ این، منظوری نداری که در زمین جباری کنی. (از این گفتگو، قبطیان دانستند که موسی، مرد مقتول را کشته است). فرعون جریان را فهمید و تصمیم به قصاص گرفت. مؤمن آل فرعون که همان حبیب نجّار است خود را به موسی رسانید و از او خواست شهر را ترک کند. موسی به سوی مدین حرکت کرد.

☼ مؤلف:

در آیه: «فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ یبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یا مُوسَی أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ» ضمیر «قال» به مرد اسرائیلی بر می گردد نه به مرد قبطی، چرا که مردِ قبطی دوم، در آن روز که موسی (ع) مردِ قبطیِ اول را به قتل رساند، در آنجا نبود که این مطلب را بداند، که اگر می دانست، همان روز موسی (ع) را به فرعون معرفی می کرد و تنها کسی که می دانست موسی قاتلِ آن مرد قبطی است همان مرد اسرائیلی بود که موسی به کمکش شتافت. اما متأسفانه عده ی کمی از مفسرین به اشتباه ضمیر قال را به مرد قبطی برگردانده اند و اشتباهِ آنها چون روز روشن است. «البته بیشتر مفسرین ضمیر مذکور را به مرد اسرائیلی برگردانده اند» .

موسی (ع) به مدین رسید، مردانی را کنار چاهی دید که آب می کِشند و دو دختر با گوسفندانشان کناری مانده اند، گوسفندان را آب داد و دختران زودتر از همیشه برگشتند موسی به زیر درختی رفت و گفت: پروردگارا! بدانچه که به من از خیر نازل کرده ای محتاجم (1).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 211، از عیاشی، از امام صادق (ع):

موسی (ع) در سه موضع از گرسنگی خود، شکایت به خدا برد:

1 - آنجا که فرمود: «آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا» (کهف62).

2 - آنجا که به خضر (ع) فرمود: «لَاتَّخَذْتَ عَلَیهِ أَجْرًا» (کهف 77) 3 - آنجا که فرمود: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیر» (2).

در تفسیر المیزان، ج 31، ص 45، از درمنثور، از رسول خدا (ص): آن روز موسی به یک مشت خرما محتاج بود. حضرت شعیب (ع) وقتی جریان را از دختران پرسید به یکی از دختران گفت برو و آن مرد را به نزد من آر، آن دختر با شرم و حیاء مطلب پدر را به موسی گفت و موسی از جلو و

ص :536


1- آیه 24
2- قصص 24

دختر از پشت سرش به راه افتاد و موسی گفت: ما دودمان یعقوب به پشت زنان نگاه نمی کنیم.

به استناد روایات، حضرت موسی (ع) با همان دختری که او را راهنمای کرد ازدواج نمود و قبل از اتمام تعهدِ 10 سال با او ازدواج و هم بستر شد و نیز حضرت موسی مدت ده سال برای حضرت شعیب (ع) خدمت نمود. بعد از ده سال حضرت موسی (ع) به همراه خانواده و گله اش به سوی مصر روانه شد و جریان شب طور و مبعوث شدنش به سوی فرعونیان اتفاق افتاد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 219، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

به آنچه امید نداری، بیشتر امید داشته باش تا آنچه امید داری، چنانکه موسی بن عمران (ع) رفت تا برای خانواده خود آتشی بیاورد اما به سوی آنها بازگشت در حالی که رسول و نبی بود، پس خداوند تبارک و تعالی امر بنده و پیامبرش حضرت موسی (ع) را در یک شب اصلاح فرمود.

در تفسیر المیزان، ج 31، ص 46، از عیاشی: شخصی از امام صادق (ع) پرسید: آیا قبل از شعیب (ع)، خانه کعبه زیارت می شد؟ فرمود: آری و تصدیق این معنا در قرآن است، که از شعیب (ع) حکایت می کند که به موسی (ع) در داستان ازدواجش شرط کرد هشت حج او را خدمت کند و فرموده: «عَلَی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمَانِی حِجَجٍ» (آیه27) و نفرموده: (ثمانی سنین).

چهره ی حضرت موسی (ع) از نظر قرآن کریم:

حضرت موسی (ع) یکی از پنج پیامبر اولوالعزم است که نامش بیشتر از تمام پیامبران، حدود 136 بار و در 34 سوره آمده است. در بین انبیاء به کثرت معجزه اختصاص یافته که قرآن کریم بسیاری از معجزات وی را ذکر نموده است مانند: اژدها شدن عصا، ید بیضاء، طوفان، مسلط کردن ملخ، شپش، قورباغه و خون بر مردم، شکافتن دریا، نازل کردن من و سلوی، جوشاندن دوازده چشمه از یک سنگ با زدن عصا، زنده کردن مردگان، بلند کردن کوه طور و غیره. و اما کتاب موسی (ع) در حدود 16 آیه شریفه به نام «تورات» معرفی شده، از جمله: «وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ» (آل عمران3) و در سوره احقاف آن را به دو وصف امام و رحمت توصیف فرموده: «وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً» (احقاف12)، در سوره انبیاء آن را فرقان و ضیاء خوانده:

ص :537

«وَلَقَدْ آتَینَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیاءً وَذِکْرًا لِلْمُتَّقِینَ» (انبیاء48)، در سوره مائده آن را هدی و نور خوانده: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًی وَنُورٌ» (مائده44) و در چند جای کلامش فرموده که بنی اسرائیل تورات را تحریف کردند و تاریخ هم گواه این مطلب است چرا که بخت نصر بعد از آنکه فلسطین را فتح کرد و هیکل (معبد یهود) را ویران ساخت و تورات را سوزانید، در سال 588 قبل از میلاد، یهود را از فلسطین به سوی بابل کوچ داد و در سال 538 ق. م یعنی 50 سال بعد از کوروش کبیر (حضرت ذوالقرنین ع) بابل را فتح کرد و به یهود اجازه داد تا به سرزمین خود فلسطین بروند و در آنجا عزرای کاهنْ تورات را نوشت.

وَ نُرِیدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلی الَّذِینَ استُضعِفُوا فی الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿5﴾

و ما خواستیم بر آنان که در زمین ضعیف شمرده شدند، منت نهاده ایشان را پیشوایان خلق کنیم و وارث دیگران قرار دهیم (5)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 193، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

روزی امیرالمؤمنین علی (ع) و حسنین (ع) حضور پیامبر اکرم (ص) رسیدند آن حضرت با حال تأثر نظری به آنها نمود و فرمود: به خدا سوگند شما بعد از من از «مستضعفون» هستید.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 194، از امام باقر (ع):

آیه: «و نرید ان نمن» مخصوص حضرت حجت (ع) است که در آخرالزمان ظاهر شود و کفار و ستمکاران را که مانند فرعون و هامان هستند هلاک کند و به قتل برساند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 813، چ1، از حضرت علی (ع):

با کسی که حق را پشتیبان و یار خویش گرفته است غالب مشو زیرا که غلبه جوینده بر حق مغلوب است و با کسی که به پناه دین رفته است نجنگ زیرا آن کس که با دین بجنگد در هم شکسته شود.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 213، از ابوالفتوح آمده است:

امیرالمؤمنین علی (ع) در جنگ صفین با عده ای از همراهان برای تهیه آب، از لشکر جدا شده به دیر راهبی نصرانی رسیدند. راهب گفت: بیش از دو فرسنگ راه باید رفت تا به آب برسید

ص :538

حضرت فرمود: نیازی به عزیمت نیست و کمی رو به قبله راه رفت و فرمود: این موضع را حفر کنید. اندکی زمین را کندند تا به سنگی رسیدند حضرت سنگ را به تنهایی برداشتند، زیر آن چشمه آب سرد و شیرینی بود. راهب به حضور حضرت رسید و عرض کرد: آیا شما پیغمبر مرسلید؟ یا فرشته ای مقرب؟ حضرت فرمود: من وصی پیغمبر خاتم هستم، راهب شهادتین را گفت و مسلمان شد و عرض کرد: در کتب ما ثبت شده که در نزدیکی این دیر چشمه ای است و سنگی روی آن نهاده شده و پیدا نخواهد شد مگر به دست ولیِ خدا. راهب در رکاب حضرت در جنگ صفین به شهادت رسید. گویند: وقتی اردوی صفین از حدود دیر کمی دور شد حضرت علی (ع) به اصحاب فرمود چند نفر بروند و از چشمه تجسس کنند، عده ای رفتند و بسیار جستجو کردند ولی آن را نیافتند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: دیگر این چشمه تا قیامت به دست کسی ظاهر نخواهد شد.

وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَأَاَیُّهَا الْمَلاُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی فَأَوْقِدْ لی یَاهَاماَنُ عَلی الطینِ فَاجْعَلْ لی صرْحاً لَّعَلی أَطلِعُ إِلیٰ إِلَهِ مُوسیٰ وَ إِنی لَاَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿38﴾

فرعون گفت: ای بزرگان قوم، من غیر از خودم معبودی برای شما نمی شناسم. ای هامان برایم از گل پخته آجر بساز و برجی درست کن شاید از معبود موسی اطلاعی بیابم هر چند که تصور می کنم موسی از دروغگویان است (38)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 222، از تفسیر قمی، از صادقین (ع):

هامان قصر بلندی بنا نمود. خداوند باد را مأمور ویرانی آن قصر نمود. هامان اندیشه دیگری کرد. چهار جوجه کرکس را تعلیم داد تا به حد رشد رسیدند، تختی تعبیه کرد و در چهار گوشه آن چهار تیر بلند نصب نمود. پای کرکس را به پایین تیرها محکم بست و بر فراز تیرها (یک قطعه) گوشت برای طعمه مرغ ها آویزان کرد. مرغ ها را که چند روز غذا نداده و گرسنه نگاه داشته بودند، متوجه گوشت و طعمه ساختند و فرعون و هامان در تخت قرار گرفتند. و به قدری در آسمان بالا رفتند که دیگر اثری از زمین و دریا وجود نداشت. ناگاه باد سختی وزید و تخت را واژگون کرد و بسوی زمین کشانید، پس از مدتی به زمین رسیدند.

ص :539

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (43)

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدینَ (44)

وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلینَ (45)

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (46)

وَ لَوْ لا أَنْ تُصیبَهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (47)

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (48)

قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (49)

فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (50)

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (51)

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (52)

وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمینَ (53)

أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (54)

وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ (55)

و ما به موسی کتاب آسمانی دادیم بعد از آنکه اقوام قرون نخستین را هلاک نمودیم؛ کتابی که برای مردم بصیرت آفرین بود و مایه هدایت و رحمت؛ شاید متذکر شوند! (43) تو در جانب غربی نبودی هنگامی که ما فرمان نبوت را به موسی دادیم؛ و تو از شاهدان نبودی (در آن هنگام که معجزات را در اختیار موسی گذاردیم)! (44) ولی ما اقوامی را در اعصار مختلف خلق کردیم و زمانهای طولانی بر آنها گذشت (که آثار انبیا از دلهایشان محو شد؛ پس تو را با کتاب آسمانیت فرستادیم)! تو هرگز در میان مردم مدین اقامت نداشتی تا (از وضع آنان آگاه باشی و) آیات ما را برای آنها [= مشرکان مکه] بخوانی، ولی ما بودیم که تو را فرستادیم (و این آیات را در اختیارت قرار دادیم)! (45) تو در کنار طور نبودی زمانی که ما ندا دادیم؛ ولی این رحمتی از سوی پروردگارت بود (که این اخبار را در اختیار تو نهاد) تا بوسیله آن قومی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده ای برای آنان نیامده است؛ شاید متذکر شوند! (46) هرگاه (پیش از فرستادن پیامبری) مجازات و مصیبتی بر اثر اعمالشان به آنان می رسید، می گفتند: «پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟!» (47) ولی هنگامی که حق از نزد ما برای آنها آمد گفتند: «چرا مثل همان چیزی که به موسی داده شد به این پیامبر داده نشده است؟!» مگر بهانه جویانی همانند آنان، معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد، انکار نکردند و گفتند: «این دو نفر [= موسی و هارون] دو ساحرند که دست به دست هم داده اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر دو کافریم» ؟! (48) بگو: «اگر راست می گویید (که تورات و قرآن از سوی خدا نیست)، کتابی هدایت بخش تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروی کنم!» (49) اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهای خود پیروی می کنند! و آیا گمراهتر از آن کس که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته، کسی پیدا می شود؟! مسلماً خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند! (50) ما آیات قرآن را یکی پس از دیگری برای آنان آوردیم شاید متذکر شوند! (51) کسانی

ص :540

که قبلاً کتاب آسمانی به آنان داده ایم به آن [= قرآن] ایمان می آورند! (52) و هنگامی که بر آنان خوانده شود می گویند: «به آن ایمان آوردیم؛ اینها همه حق است و از سوی پروردگار ماست؛ ما پیش از این هم مسلمان بودیم!» (53) آنها کسانی هستند که به خاطر شکیباییشان، اجر و پادششان را دو بار دریافت می دارند؛ و به وسیله نیکیها بدیها را دفع می کنند؛ و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می نمایند (54) و هرگاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی می گردانند و می گویند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان؛ سلام بر شما (سلام وداع)؛ ما خواهان جاهلان نیستیم!» (55)

آیات شریفه 43 تا 56: آیات مورد بحث شهادت می دهند به این که مشرکین از قوم رسول خدا (ص) به بعضی از اهل کتاب مراجعه نموده و نظرشان را طلب نمودند و اهل کتاب پاسخ دادند که آری ما آنچه در قرآن در این باره آمده تصدیق می کنیم و اصولاً آورنده قرآن را قبل از آنکه مبعوث شود، می شناختیم. مشرکین ناراحت شده و به مشاجره و درشتگویی با اهل کتاب پرداخته و گفتند: این قرآن و تورات شما هر دو سحرند (سحران تظاهرا).

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ﴿56﴾

ای پیامبر تو نمی توانی هر که را دوست داری هدایت کنی، بلکه خداست هر

که را بخواهد هدایت می کند و او داناتر به کسانی است که قابل هدایتند (56)

☼ نکته:

متأسفانه عده ای از مفسرین روایت جعلی و بی اساسی در خصوص شأن نزول این آیه آورده اند، بدین مضمون که: «رسول خدا (ص) اراده داشت ابی طالب را مسلمان کند اما خداوند ایمان آوردن او را اراده نفرمود بلکه می خواست به حال کفر باقی باشد» . (از جمله در المیزان، ج 31، ص 88، روایتی از درمنثور، از عبد بن حمید و مسلم و ترمذی و … بدین معنا نقل کرده است).

☼ مؤلف:

در پاسخ باید گفت: بعضی از آیات الهی جزءِ آیات متشابهند و بعضی محکمند، آیه شریفه جزء آیات متشابه است و بایستی به آیه محکم آن برگشته و تفسیر شود و تنها به ظاهر آیه نمی توان معنای آن را درک نمود (برای توضیح بیشتر، به بحث پایانی این کتاب مراجعه شود).

در این خصوص در تفسیر المیزان، ج 31، ص 88، آمده است:

ولکن روایات بسیار زیادی از اهل بیت (ع) رسیده که فرموده اند: ابوطالب ایمان آورده بود و ابوطالب کسی است که رسول خدا (ص) را وقتی صغیر بود در دامن خود جای داد و بعد از بعثت و قبل از هجرت از او حمایت کرد، (که) ارزش آن حمایت و مجاهداتش در حفظ جان

ص :541

شریف رسول خدا (ص) در ده سال قبل از هجرت معادل است با ارزش مجاهدتهای همه مهاجرین و انصار در ده سال بعد از هجرت، آن وقت چگونه ممکن است چنین کسی که مجاهداتش برابرِ مجاهداتِ رو بر همِ مسلمانان بود، ایمان نیاورده باشد.

توجه: صاحب تفسیر جامع، ج 5، ص 233، هم به استناد سه آیه از قرآن (22 مجادله، 23 توبه و 81 مائده) که در این آیات از دوستی با کفار نهی شده و نیز به استناد بعضی از روایات اهل بیت (ع) در خصوص عدم دوستی با دشمنان خدا، در تفسیر خود در ذیل این آیه آورده است: «این عقیده (که ابوطالب مسلمان نبوده است)، عین کفر و بر خلاف احادیث و اجماع شیعه است» .

در تفسیر جامع، ج 5، ص 237، از کافی، از امام صادق (ع):

مَثَلِ ابوطالب و پنهان داشتن ایمانش، مانند اصحاب کهف است. خداوند به او دو پاداش عطا فرماید و حضرتش از دنیا نرفت مگر آنکه فرشتگان، مژده بهشت به او دادند.

از همان منبع، ص 238، از حضرت علی (ع): به خدا قسم هرگز پدر و جدم و هاشم و عبد مناف بت نپرستیدند. و در نماز رو به کعبه آوردند و به آیین ابراهیم تمسّک جستند و عمل می نمودند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 239، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

کارهایتان را برای خدا اختصاص دهید نه برای مردم زیرا آن چه برای رضایت مردم باشد، به خدا باز نمی گردد. و با یکدیگر مخاصمه نکنید زیرا مخاصمه دل را بیمار می کند.

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (57)

وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثینَ (58)

وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59)

وَ ما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)

أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرینَ (61)

وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62)

قالَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ (63)

وَ قیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ (64)

آنها گفتند: «ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم، ما را از سرزمینمان

ص :542

می ربایند!» آیا ما حرم امنی در اختیار آنها قرار ندادیم که ثمرات هر چیزی (از هر شهر و دیاری) بسوی آن آورده می شود؟! رزقی است از جانب ما؛ ولی بیشتر آنان نمی دانند! (57) و چه بسیار از شهرها و آبادیهایی را که بر اثر فراوانی نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانه های آنهاست (که ویران شده) و بعد از آنان جز اندکی کسی در آنها سکونت نکرد؛ و ما وارث آنان بودیم! (58) و پروردگار تو هرگز شهرها و آبادیها را هلاک نمی کرد تا اینکه در کانون آنها پیامبری مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند؛ و ما هرگز آبادیها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند! (59) آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ آیا اندیشه نمی کنید؟! (60) آیا کسی که به او وعده نیکو داده ایم و به آن خواهد رسید، همانند کسی است که متاع زندگی دنیا به او داده ایم سپس روز قیامت (برای حساب و جزا) از احضارشدگان خواهد بود؟! (61) روزی را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنان را ندا می دهد و می گوید: «کجا هستند همتایانی که برای من می پنداشتید؟!» (62) گروهی (از معبودان) که فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده است می گویند: «پروردگارا! ما اینها [= عابدان] را گمراه کردیم؛ (آری) ما آنها را گمراه کردیم همان گونه که خودمان گمراه شدیم؛ ما از آنان به سوی تو بیزاری می جوییم؛ آنان در حقیقت ما را نمی پرستیدند (بلکه هوای نفس خود را پرستش می کردند)!» (63) و به آنها [= عابدان] گفته می شود: «معبودهایتان را که همتای خدا می پنداشتید بخوانید (تا شما را یاری کنند)!» معبودهایشان را می خوانند، ولی جوابی به آنان نمی دهند! و (در این هنگام) عذاب الهی را (با چشم خود) می بینند و آرزو می کنند ای کاش هدایت یافته بودند! (64)

وَ یَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ ﴿65﴾ و روزی که خدا

ندایشان می کند و می فرماید: چگونه پیامبران را پاسخ گفتید؟ (65)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 244، آمده است: عامه معتقدند که این ندا روز قیامت است. لکن محمد بن مسلم از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود: چون بنده ای بمیرد نکیر و منکر وارد قبر شوند، فریادی کنند و بپرسند که پیغمبر تو کیست؟ آیا این شخص که در پشت سر توست، می شناسی؟ اگر متوفی مؤمن باشد جواب بگوید: که او رسول خدا (ص) است و به حقیقت آمده است، او را بشارت بهشت می دهند و شیطان را از او دور می نمایند. و قبرش را توسعه می دهند بطوری که جایگاه خود را در بهشت می بیند. اما اگر بگوید: نمی دانم، چنان تازیانه ای به او می زنند که صدای آن به گوش تمام خلایق، غیر انسان، برسد و همنشینی از شیاطین که چشمانی چون آتش دارد برای او تعیین کنند که به او بگوید: من برادر تو هستم و در قبرش مار و عقرب پدیدار می شود و ظلمت و تاریکی به قبر او چیره شود. و چنان فشاری به او دهند که پهلوهایش می شکند.

☼ مؤلف:

صاحب تفسیر جامع به استناد این روایت می خواهد بگوید آیه شریفه در خصوص عالم برزخ و قبر است. حال اگر به آیاتِ صدر و ذیلِ این آیه شریفه به دقت توجه شود بخصوص

ص :543

در آیه 75 که می فرماید: «وَ نَزَعْنَا مِن کلِّ أُمَّةٍ شهِیداً … » = «در آن روز ما از هر قوم و ملتی، شاهدی جدا کنیم … » ، معلوم می شود که منظور از آن روز، روز قیامت است. بنابراین «یوم» در آیه 65 به طور خاص روز قیامت است اما بطور عام هم می تواند به عالم برزخ بسط یابد. و اما روایتی که صاحبِ تفسیر جامع آورده هیچ صراحتی ندارد که این آیه شریفه به برزخ بسط می یابد بلکه می رساند که در عالم برزخ هم سؤالاتی پرسیده می شود. از آن گذشته حتی اگر این روایت را در معنا و تعبیرِ آیه ی مذکور تفسیر کنیم صرفاً جنبه تطبیقِ کلی بر مصداق دارد. (والله اعلم).

فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ (66)

فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ (67)

وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (68)

وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (69)

وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (71)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (72)

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (73)

وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74)

وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (75)

إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ (76)

وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ (77)

قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78)

فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ (79)

وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80)

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرینَ (81)

وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (82)

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ (83)

در آن روز، همه اخبار از آنان پوشیده می ماند، (حتی نمی توانند) از یکدیگر سؤالی کنند! (66) اما کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل

ص :544

صالحی انجام دهد، امید است از رستگاران باشد! (67) پروردگار تو هر چه بخواهد می آفریند و هر چه بخواهد برمی گزیند؛ آنان (در برابر او) اختیاری ندارند؛ منزه است خداوند و برتر است از همتایانی که برای او قائل می شوند! (68) و پروردگار تو می داند آنچه را که سینه هایشان پنهان می دارد و آنچه را آشکار می سازند! (69) و او خدایی است که معبودی جز او نیست؛ ستایش برای اوست در این جهان و در جهان دیگر؛ حاکمیت (نیز) از آن اوست؛ و همه شما به سوی او بازگردانده می شوید! (70) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد، آیا معبودی جز خدا می تواند روشنایی برای شما بیاورد؟! آیا نمی شنوید؟!» (71) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غیر از خداست که شبی برای شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ آیا نمی بینید؟!» (72) و از رحمت اوست که برای شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشید و هم برای بهره گیری از فضل خدا تلاش کنید و شاید شکر نعمت او را بجا آورید! (73) (به خاطر آورید) روزی را که آنها را ندا می دهد و می گوید: «کجایند همتایانی که برای من می پنداشتید؟!» (74) (در آن روز) از هر امتی گواهی برمی گزینیم و (به مشرکان) می گوییم: «دلیل خود را بیاورید!» اما آنها می دانند که حق از آن خداست و تمام آنچه را افترا می بستند از (نظر) آنها گم خواهد شد! (75) قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد؛ ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد! (76) و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره ات را از دنیا فراموش مکن؛ و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن؛ و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! (77) (قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام!» آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد، ) مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند (78) (روزی قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند: «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستی که او بهره عظیمی دارد!» (79) اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «وای بر شما ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند» (80) سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد (81) و آنها که دیروز آرزو می کردند بجای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد! ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند! (82) (آری، ) این سرای آخر تو را (تنها) برای کسانی قرارمی دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است! (83)

آیات شریفه 76 تا 83 مربوط به داستان «قارون» است:

در جمع این آیات و نیز روایاتِ المیزان، ج 31، ص 133 - 137 و جامع، ج 5، ص 240 - 264، می توان گفت:

بعد از آنکه موسی (ع)، قوم بنی اسرائیل را از شهر مصر بیرون کرده و فرعونیان هلاک شدند آنها وارد بیابانی شده و نعمتهای الهی از جمله دوازده چشمه آب، مرغ بریان و غیره بر آنها نازل شد ولی آنها شروع به ناسپاسی و سرپیچی کردند تا آنکه حضرت موسی به آنها دستور داد

ص :545

وارد شهر شوند اما آنها گفتند: چون در آن شهر، مردمِ ستمکار هستند ما داخل نمی شویم بلکه تو و خدایت به جنگ آنها برو. به همین دلیل خداوند بنی اسرائیل را تا چهل سال از ورود به شهر محروم کرده و در وادی «تیه» متحیر و گمراه گشتند. آنها تقاضای عفو و بخشش نمودند. در بین آنها قارون که پسر عموی موسی بود با لحن شیوایی تورات را تلاوت می نمود و به همین خاطر قارون را «منون» یعنی خوش الحان لقب داده بودند. قارون همواره در جستجوی علم بود: «اوتیتهُ علی علم … » (آیه78)، که مراد از علم در این آیه شریفه می تواند علم تجارت یا علم کیمیا باشد. مفسرین روایاتی در این دو مورد آورده اند. به هر صورت این علم، علمی است که به واسطه آن قارون توانسته بود مال و ثروتی را کسب نماید. قارون به ثروت بسیار زیادی دست یافت طوری که حمل کلیدهای گنج و مالش بر دوش مردان زورمند، مشکل و خسته کننده بود (آیه76) و این ثروت او را غافل نمود و شروع به ظلم و فساد و تعدی نمود. حضرت موسی (ع) او را به پرداخت زکات دعوت نمود ولی قارون زیر بار نرفت و تصمیم گرفت با پرداخت مبلغی پول به زن فاحشه ای به حضرت موسی (ع) تهمت بزند، ولی زن فاحشه بعد از آن که موسی او را قسم داد پشیمان شد و حقیقت را افشاء نمود. موسی هم به زمین فرمان داد که قارون و تمام ثروتش را در خود فرو برد. قارون در حین فرو رفتن، با تضرع و زاری از موسی طلب امداد نمود ولی موسی توجهی نکرد تا قارون و همراهانش دفع شدند. خطاب رسید: ای موسی! اگر قارون آن چنانکه تو را خواند، مرا می خواند از گناهش می گذشتم اما چون از تو یاری خواست او را به تو واگذاشتم.

مَنْ جَاءَ بِالحَْسنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِّنهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السیِّئَاتِ إِلا مَا کانُوا یَعْمَلُونَ ﴿84﴾ هر کس نیکی کند، پاداش بهتر از آن خواهد داشت. و هر که بدی کند آنان که بدی کنند جز خودِ آن عمل کیفری ندارند (84)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 31، ص 131 و132: در آیه (فوق) به جای ضمیر، موصول (الذین) را به کار برد، یعنی دوباره همان اسم ظاهر را تکرار کرد و شاید این تعبیر اشاره به این باشد که حکم در آیهْ مخصوص کسانی است که زیاد معصیت می کنند و خطا سراپایشان را گرفته، نه کسی که در

ص :546

عمرش یک گناه از او سر می زند، همچنانکه کلمه: (سیئآت) که جمع (سیئه) است و نیز جمله (کانوا یعلمون= همواره مرتکب می شدند)، نیز دلالت بر این کثرت و اصرار و استمرار دارد و اما کسی که هم گناه می کند و هم حسنه به جا می آورد، درباره اش امید آن است که خدایتعالی او را بیامرزد، همچنانکه خودش فرموده: «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا عَسَی اللَّهُ أَنْ یتُوبَ عَلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» = «جمعی دیگر به گناهان خود اعتراف کردند عمل صالح را با عمل زشت مخلوط کردند امید است خدا توبه شان بپذیرد که خدا آمرزگار رحیم است» (1).

☼ مؤلف:

این نقلِ صاحب المیزان جای اشکال دارد چرا که آیه شریفه عام است و به همه اشاره دارد نه فقط کسانی که گناهانِ فراوانی دارند. و صراحتِ آیه شریفه بر این است که در مقابل هر گناه فقط به همان یک گناه کیفر داده می شود ولی در مقابل هر حسنه بیشتر از آن پاداش می دهد. و این کیفر به شرط عدم توبه است که صد البته توبه از خطاکارانِ قهار هم پذیرفته می شود. از آن گذشته توبه نکردن از گناهِ صغیره به واسطه کوچک شمردنش، خود اکبرِ گناهان است.

نکته ای از همان منبع: ملاک در حسنه و سیئه بر اثری است که از آنها برای انسان حاصل می شود و به خاطر آن آثار، اعمالی را حسنه یا سیئه می نامیم نه بر جرم و اسکلت اعمال که یک نوع حرکت است. ثواب و عقابی هم که بر اعمال مترتب می شود، باز به لحاظ آن آثار است نه بر متن عمل، همچنانکه قرآن کریم نیتِ باطنی را نیز مورد محاسبه قرار می دهد و می فرماید:

«وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» = «اگر اظهار کنید آن چه در دلها دارید و نیز اگر اظهار نکنید، به هر حال خدا شما را به آن محاسبه می کند» (2).

☼ مؤلف:

در خصوص پاداش عمل سه نوع آیه ی شریفه از قرآن کریم وجود دارد:

آیه اول: 261 بقره: «مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْواَلَهُمْ فی سبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَت سبْعَ سنَابِلَ فی کلِّ سنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِف لِمَن یَشاءُ … » = «مثل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق کنند همانند دانه ای است که از یک دانه هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد (یعنی هفت صد برابر) و خدا از این مقدار نیز به هر که خواهد بیافزاید» .

آیه دوم: 132 انعام: «وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ» = «و هر کس به عملی که

ص :547


1- توبه102
2- بقره284

کرده نزد خدا رتبه خواهد یافت و خدا از عمل کسی غافل نخواهد بود» .

و یا آیات 7 و 8 سوره زلزله: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (7) وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شرًّا یَرَهُ (8) » = «هر کس به قدر ذره ای کار نیک کند پاداش آن را می گیرد (7) و هر کس به قدر ذره ای کار زشت کند جزای آن را می گیرد (8)» .

آیه سوم: 160 انعام: «مَن جَاءَ بِالحَْسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسیِّئَةِ فَلا یجْزَی إِلا مِثْلَهَا وَ هُمْ لا یُظلَمُونَ» = «هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن پاداش خواهد بود و هر کس کار زشت کند جز به قدر آن کار زشت مجازات نشود و بر آنها اصلاً ستم نخواهد شد» .

حال اگر به آیات مذکور به دقت توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که خداوند متعال فراتر از عدالت و با رحمت خاصی بندگانش را مورد عنایت قرار داده است بدین صورت که در همه موارد جزای عمل زشت را عین عمل و نه بیشتر قرار داده است ولی پاداش عمل نیک را عین عمل و بیشتر از آن مقرر فرموده است. در آیه بقره پاداش عمل را هفتصد برابر و بیشتر فرموده است که با توجه به سیاق این آیه (بقره 261) شرط این پاداش را به نیت الهی و ایثار منوط فرموده است چرا که انفاقِ مال به واسطه طمعِ ذاتی، در حقیقت نوعی ایثار به حساب می آید. در آیه 160 انعام شرطی گذاشته نشده است تنها به ذکر عمل نیک، آن هم توسط هر شخصی اشاره فرموده است و پاداش آن را ده برابر قرار داده است و در آیات 132 انعام و 7 و 8 زلزله به عین عمل اشاره دارد.

توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیات شریفه ی 23 و70 سوره فرقان مراجعه شود.

إِنَّ الَّذِی فَرَض عَلَیْک الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلیٰ مَعَادٍ قُلْ رَّبی أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالهُْدَی وَ مَنْ هُوَ فی ضلَالٍ مُّبِینٍ ﴿85﴾

آن کس که قرآن را بر تو واجب کرد تو را به مکه بر می گرداند بگو پروردگار من بهتر می داند که چه کسی هدایت آورده و چه کسی در گمراهی آشکار است (85)

«معاد» : اسم مکان یا زمانِ عود (بازگشت) می باشد. و معانی زیادی برایش آورده اند، از جمله: «مکه، قیامت، محشر، مقام محمود، موقفِ شفاعتِ کبرا، بهشت، بیت المقدس و هر امر محبوبی که دلخواه آن جناب باشد» . صاحب المیزان مراد از معاد را «مکه» تفسیر کرده است.

ص :548

در تفسیر جامع، ج 5، ص 263، از ابوالفتوح آمده است: سبب نزول آیه شریفه آن بود که چون پیامبر (ص) شبانه از مکه خارج شد و به غار ثور پناه برد و بعد به سوی مدینه هجرت نمود وقتی به جحفه رسید مهموم و مغموم شد. جبرئیل فرود آمد و این آیه را آورد و گفت: پروردگارت سلام می رساند و می فرماید: من تو را با اعزاز و اکرام و فتح و ظفر به مکه برمی گردانم.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 263، از امام باقر (ع):

خداوند جابر بن عبد الله انصاری را رحمت کند، فضل و دانش او به جایی رسیده بود که تأویل این آیه را فهمید و دانست که مراد از معاد در این آیه، رجعت ائمه علیهم السلام می باشد.

وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ ظَهیراً لِلْکافِرینَ (86)

وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ (87)

وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88)

و تو هرگز امید نداشتی که این کتاب آسمانی به تو القا گردد؛ ولی رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد! اکنون که چنین است، هرگز از کافران پشتیبانی مکن! (86) و هرگز (آنها) تو را از آیات خداوند، بعد از آنکه بر تو نازل گشت، بازندارند! و بسوی پروردگارت دعوت کن و هرگز از مشرکان مباش! (87) معبود دیگری را با خدا مخوان، که هیچ معبودی جز او نیست؛ همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود؛ حاکمیت تنها از آن اوست؛ و همه بسوی او بازگردانده می شوید! (88)

☼ نکته:

آیه شریفه 86 که می فرماید: «ای پیامبر هیچ وقت پشتیبان کافران مباش» و آیه 88 که می فرماید: «و لا تدع مع الله الها آخر» = «و با خدای یکتا، خدایی دیگر مخوان» ، جزءِ آیات متشابه هستند که توضیح لازم در این خصوص در آیات متعدد و بحث پایانی کتاب آمده است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 265، از قمی آمده است:

خطاب آیه 86 و آیه 88: «و لا تدع مع الله … » گرچه به ظاهر پیغمبر (ص) است، ولی مراد تمام مردم است، امام صادق (ع) فرمود: خداوند پیغمبرش را مورد خطاب قرار داده است به «ایّاک اعنی و اسمی یا جاره» = «به تو می گویم و تو را خطاب می کنم، اما ای همسایه! تو بشنو» .

خلاصه آیات سوره قصص:

3 تا 42 - {موسی (ع) و نرید ان نمن … (5) هامان وزیر فرعون (38)} 51 - ما برای آنکه شاید مردم متذکر شوند آیات خو د را پی در پی فرستادیم 52 - کسانی که به کتابهای آسمانی پیشین ایمان آوردند به قرآن نیز ایمان خواهند آورد 53 - پاداش مضاعف برای آنها 56 - نمی توانی هرکه را دوست داری هدایت کنی 59 - خداوند دیاری را هلاک نمی سازد مگرآنکه رسولی بر آنها بفرستد و آنها ستمکار شوند 60 - متاع دنیا مختصر است و هر چه نزد خداست پایدارتر است 71 تا 73 - اگر خدا شب را تا قیامت پاینده بدارد چه کسی می تواند روشنایی روز را به شما بخشد و اگر خداوند تمام دوران را روز کند کیست که برای شما شبی پدید آورد؟ گردش شب و روز 75 - شاهد 76 تا 82 - قارون 84 - هرکس کار نیک کند پاداش بهتر خواهد داشت و هر بدی کند جز آن کیفری ندارند 85 - معاد 86 - پشتیبان کافران مباش 87 - از مشرکین پیروی مکن.

ص :549

29 سوره عنکبوت

29 - سوره عنکبوت. (مکی است و 69 آیه دارد).

خلاصه مطالب: آزمایش بندگان – عبرت از گذشتگان – پیروی از والدین مگر در راه خلاف – خانه عنکبوت – با اهل کتاب با روش نیکو مجادله شود – اقامه نماز که مانع فحشاء است – کفار و منافقین– هر نفسی طعم مرگ را می چشد – توحید.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الم (1) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (4) مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (5) وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (6) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَقِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَچْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (7) وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (9) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَهَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ (10) وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ (11) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (12) وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ (13) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (14) فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَهِ وَ جَعَلْناها آیَهً لِلْعالَمِینَ (15) وَ إِبْراهِیمَ إِذْ فالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اثَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (18) أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (19) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20) یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (22) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (23)فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا

ص :550

اقْثُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24) وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (25) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (26) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الْکِتابَ وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (27) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (28) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (29) قالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (30)وَ لَمَّا جاءَثْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (31) قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (32) وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (33) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (34) وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَهً بَیِّنَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (35) وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً فَقالَ یاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (36) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (38) وَ قارُونَ وَ قِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی پِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِینَ (39) فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (40) مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (42) وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (43) خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِلْمُؤْمِنِینَ (44)

الم (1) آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم» ، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! (2) ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان می کنیم)؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد! (3) آیا کسانی که اعمال بد انجام می دهند گمان کردند بر قدرت ما چیره خواهند شد؟! چه بد داوری می کنند! (4) کسی که امید به لقاء الله (و رستاخیز) دارد (باید در اطاعت فرمان او بکوشد!) زیرا سرآمدی را که خدا تعیین کرده فرامی رسد؛ و او شنوا و داناست! (5) کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد می کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بی نیاز است (6) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، گناهان آنان را می پوشانیم (و می بخشیم) و آنان را به بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش می دهیم (7) ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند

ص :551

که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است و شما را از آنچه انجام می دادید با خبر خواهم ساخت! (8) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، آنها را در زمره صالحان وارد خواهیم کرد! (9) و از مردم کسانی هستند که می گویند: «به خدا ایمان آورده ایم!» اما هنگامی که در راه خدا شکنجه و آزار می بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهی می شمارند (و از آن سخت وحشت می کنند)؛ ولی هنگامی که پیروزی از سوی پروردگارت (برای شما) بیاید، می گویند: «ما هم با شما بودیم (و در این پیروزی شریکیم)» !! آیا خداوند به آنچه در سینه های جهانیان است آگاه تر نیست؟! (10) مسلماً خداوند مؤمنان را می شناسد و به یقین منافقان را (نیز) می شناسد (11) و کافران به مؤمنان گفتند: «شما از راه ما پیروی کنید، (و اگر گناهی دارد) ما گناهانتان را بر عهده خواهیم گرفت!» آنان هرگز چیزی از گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت؛ آنان به یقین دروغگو هستند! (12) آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش می کشند و (همچنین) بارهای سنگین دیگری را اضافه بر بارهای سنگین خود؛ و روز قیامت به یقین از تهمتهایی که می بستند سؤال خواهند شد! (13) و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم؛ و او را در میان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ کرد؛ اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم بودند (14) ما او و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم و آن را آیتی برای جهانیان قرار دادیم! (15) ما ابراهیم را (نیز) فرستادیم، هنگامی که به قومش گفت: خدا را پرستش کنید و از (عذاب) او بپرهیزید که این برای شما بهتر است اگر بدانید! (16) شما غیر از خدا فقط بتهایی (از سنگ و چوب) را می پرستید و دروغی به هم می بافید؛ آنهایی را که غیر از خدا پرستش می کنید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند؛ روزی را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که بسوی او بازگشت داده می شوید! (17) اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جای تعجب نیست)، امتهایی پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند؛ وظیفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نیست (18) آیا آنان ندیدند چگونه خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس بازمی گرداند؟! این کار برای خدا آسان است! (19) بگو: در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد می کند؛ یقینا خدا بر هر چیز توانا است! (20) هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) مجازات می کند و هر کس را بخواهد مورد رحمت قرارمی دهد؛ و شما را به سوی او بازمی گردانند (21) شما هرگز نمی توانید بر اراده خدا چیره شوید و از حوزه قدرت او در زمین و آسمان بگریزید؛ و برای شما جز خدا، ولی و یاوری نیست! (22) کسانی که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند؛ و برای آنها عذاب دردناکی است! (23) اما جواب قوم او [= ابراهیم] جز این نبود که گفتند: «او را بکشید یا بسوزانید!» ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید؛ در این ماجرا نشانه هایی است برای کسانی که ایمان می آورند (24) (ابراهیم) گفت: «شما غیر از خدا بتهایی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد؛ سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری می جویید و یکدیگر را لعن می کنید؛ و جایگاه (همه) شما آتش است و هیچ یار و یاوری برای شما نخواهد بود!» (25) و لوط به او [= ابراهیم] ایمان آورد و (ابراهیم) گفت: «من بسوی پروردگارم هجرت می کنم که او صاحب قدرت و حکیم است!» (26) و (در اواخر عمر، ) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانی را در دودمانش قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و او در آخرت از صالحان است! (27) و لوط را فرستادیم هنگامی که به قوم خود گفت: شما عمل بسیار زشتی انجام می دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است! (28) آیا شما به سراغ مردان می روید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع می کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام می دهید؟! «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: » اگر راست می گویی عذاب الهی را برای ما بیاور! (29) (لوط) عرض کرد: «پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یاری فرما!» (30) و هنگامی که فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) برای

ص :552

ابراهیم آوردند، گفتند: «ما اهل این شهر و آبادی را [و به شهرهای قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند!» (31) (ابراهیم) گفت: «در این آبادی لوط است!» گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاهتریم! او و خانواده اش را نجات می دهیم؛ جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقی خواهد ماند» (32) هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آنها بدحال و دلتنگ شد؛ گفتند: نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقی می ماند (33) ما بر اهل این شهر و آبادی به خاطر گناهانشان، عذابی از آسمان فرو خواهیم ریخت! (34) و از این آبادی نشانه روشنی (و درس عبرتی) برای کسانی که می اندیشند باقی گذاردیم! (35) و ما بسوی «مدین» ، برادرشان «شعیب» را فرستادیم؛ گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید و به روز بازپسین امیدوار باشید و در زمین فساد نکنید!» (36) (ولی) آنها او را تکذیب کردند و به این سبب زلزله آنان را فراگرفت و بامدادان در خانه های خود به رو در افتاده و مرده بودند! (37) ما طایفه «عاد» و «ثمود» را نیز (هلاک کردیم) و مساکن (ویران شده) آنان برای شما آشکار است؛ شیطان اعمالشان را برای آنان آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالی که بینا بودند (38) و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز هلاک کردیم؛ موسی با دلایل روشن به سراغشان آمد، اما آنان در زمین برتری جویی کردند، ولی نتوانستند بر خدا پیشی گیرند! (39) ما هر یک از آنان را به گناهانشان گرفتیم، بر بعضی از آنها طوفانی از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فروگرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم؛ خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، ولی آنها خودشان بر خود ستم می کردند! (40) مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده؛ در حالی که سست ترین خانه های خانه عنکبوت است اگر می دانستند! (41) خداوند آنچه را غیر از او می خوانند می داند و او شکست ناپذیر و حکیم است (42) اینها مثالهایی است که ما برای مردم می زنیم و جز دانایان آن را درک نمی کنند (43) خداوند، آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ و در این آیتی است برای مؤمنان (44)

اُتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿45﴾ آنچه از کتاب به تو وحی شده بخوان و نماز به پا دار که نماز از فحشا و منکرات جلوگیر است و ذکر خدا بزرگتر و جلوگیرتر است و خدا می داند که چه می سازید (45)

نکته اول: عده ای به آیه شریفه اشکال کرده اند که: «اگر نماز مانع فحشاست پس چرا بسیاری از نمازگزاران با وجود ادای نماز باز هم از ارتکاب گناهان بزرگ پروایی ندارند» .

در جواب از این اشکال، در المیزان، ج 31، ص 216، آمده که علما پاسخهایی متفاوت داده اند از جمله:

1 - کلمه «صلاة» در آیه به معنای نماز نیست بلکه به معنای «دعا» است.

2 - منظور تمام نمازها نیست بلکه بعضی از نمازهاست.

3 - شخص نمازگزار تا وقتی که مشغول نماز است کار زشت نمی کند.

4 - لازمه نهی این نیست که شنونده گوش هم بدهد چرا که نهی نماز از نهی خدا مهم تر و

ص :553

مؤثرتر نیست و می دانیم خداوند متعال بارها انسانها را از ارتکاب به معاصی بازداشته و به انجام اعمال نیک تشویق نموده است اما مردم همچنان نافرمانیش می کنند مثلاً می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ» (1).

صاحب المیزان، ج 31، ص 216، با رد کردن این نظرات، آورده است:

مقصود از نماز رسیدن به صفتی است که همان بازداری از گناه است و پیدایش این صفت اثر طبیعی نماز است ولکن به نحوِ اقتضا، نه به نحوِ علّیت و در همه افراد هم اثر دارد.

☼ مؤلف:

صاحب المیزان می خواهد این مطلب را برساند که خواندن نماز ذاتاً انسانها را از فحشا و منکرات باز می دارد اما در هر شخصی با توجه به آن روحیات و تلاشی که در رسیدن به اهداف نماز دارد فرق می کند در عده ای بیشتر و در عده ای کمتر و همان میزان کمی هم که شخص از منکرات دور شود کفایت می کند. و نیز در ادامه توضیحاتش آورده است: «و اگر خواننده عزیز بخواهد این معنا را لمس کند، باید حال بعضی افراد که نام مسلمان دارند و در عین حال نماز نمی خوانند در نظر بگیرد، که اگر رفتار آنها را زیر نظر قرار دهد می بیند که به خاطر نخواندن نماز، روزه را هم می خورند، حج هم نمی روند، زکات هم نمی دهند و بالاخره سایر واجبات را هم ترک می کنند و هیچ فرقی بین پاک و نجس و حلال و حرام نمی گذارند و چنان پیش می روند که هر چه پیش آید خوش آید و هیچ چیز را در راه خود مانع پیشرفت خود نمی بینند، نه ظلم، نه زنا، نه ربا، نه دروغ و نه هیچ چیز دیگر، آن وقت اگر حال چنین شخصی را با حال کسی مقایسه کنی که نماز می خواند و در نمازش به حداقل آن یعنی آن مقداری که تکلیف از گردنش ساقط شود اکتفا می کند خواهی دید که او از بسیاری کارها که بی نماز از آن پروا نداشت، پروا دارد و اگر حال این نمازگزار را با حال کسی مقایسه کنی که در نمازش اهتمام بیشتری دارد، خواهی دید که دومی از گناهان بیشتری پروا دارد و به همین قیاس هر چه نماز کامل تر باشد، خودداری از فحشا و منکرات بیشتر خواهد بود» .

نکته دوم: مفسرین در معنای کلمه «ذکر» اقوال و نظراتی دارند از جمله:

ص :554


1- نحل90

1 - اینکه خدا به یاد بنده اش باشد، مهم تر از آن است که بنده به یاد خدا باشد، برای اینکه هر چند فرموده: «فاذکرونی اذکرکم» = «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» (بقره152) ولی در این معامله تنها بنده سود می برد.

2 - اینکه خدا به یاد بنده اش باشد مهمتر از نماز بنده است.

3 - اینکه خدا به یاد بنده اش باشد مهم تر از هر چیزی است.

4 - ذکر خدا توسط بنده در نماز از سایر ارکان نماز مهم تر است.

5 - ذکر خدا توسط بنده در نماز مهم تر از خارج نماز است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 31، ص 219، با رد کردن بعضی از این نظرات آورده است:

جمله: «و لذکر الله اکبر» متصل به جمله: «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء و المنکر» است و اثر دیگری از نماز را بیان می کند و اینکه آن اثر، بزرگ تر از اثر قلبی است، در نتیجه جمله: «و لذکر الله اکبر» به منزله ترقی دادن مطلب است و البته منظور از ذکر در آن جمله نیز همان ذکر قلبی است و ذکر خدا بزرگترین خیری است که به انسان می رسد و از نهی منکرات مهمتر است. البته این احتمال هم هست که مراد به ذکر همان ذکرهای زبانی نماز باشد ولی در این صورت باز هم جمله نامبرده در معنای ترقی است.

☼ مؤلف:

ذکر خداوند متعال، یعنی با تمام وجود ناظر دانستن حضرت حق تعالی بر تمامی اعمال و کارهای خویشتن است، لذا اگر انسان به این مقام رسید دیگر دنبال فحشا و منکرات نخواهد رفت و تمام تلاشش را در به حد اعلا رساندن عبادات و ترک محرمات قرار خواهد داد، پس ذکرِ خداوند سبحان مرجع تمام اعمالِ خیر بوده و سایر اعمالْ زیر مجموعه و جزئی از ذکرند و اینکه در آیه شریفه ذکر خدا را افضل بر صلاة بیان فرموده بدین خاطر است.

نکته سوم: عبارت «الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ» در سه آیه شریفه: (عنکبوت45) و (نحل90) و «وَ مَنْ یتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ فَإِنَّهُ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ» (نور21) آمده است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 294، از مجمع، از امام صادق (ع): هر که می خواهد بداند که نمازش قبول شده یا خیر، باید دقت و ملاحظه به حال خود کند و ببیند که نمازش او را از منکر و فحشا باز داشته است یا نه، به نسبتی که او را از اعمال ناشایسته منع کرده باشد، همان اندازه نمازش قبولِ

ص :555

پیشگاه خداوند (سبحان) واقع گردیده است.

در جامع، ج 5، ص 294، از مجمع، از جابر، از رسولِ خدا (ص): (در پاسخ به عاقبت دزدِ نمازخوان فرمود)

به زودی نماز، او را از دزدی منع کند و باز دارد. (و همان طور شد که فرموده بود).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 293، از طبرسی، از حضرت رسول (ص):

هر کس نماز بخواند و مرتکب معاصی شود، نماز او بر طریقی که پروردگار وصف فرموده، نیست. اگر توبه کند و ترک معاصی کند، شاید نماز به حال او سودی بخشد و الا نفعی نرساند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل8، ص 213، چ1، از حضرت علی (ع):

بهترین حسنه محبت و دوستی ما اهل بیت است و بدترین سیئه دشمنی ما اهل بیت است. و سزاوارترین مردم به ما کسی است که ما را دوست داشته و دشمنان ما را دشمن بدارد.

از همان منبع، ف2، ص 122: همواره کار نیک را به جای آر و از بد بگذر زیرا خوب تر از خوب کسی است که کار خوب کند و بدتر از بد کسی است که کار بد کند.

از همان منبع، ف8، ص 188: زیرک ترین مردم کسی است که دل از دنیایش برکند و سودمند ترین مردم کسی است که آخرت را به وسیله دنیا خریداری کند.

از همان منبع، ص 194: بدبخت ترین مردم کسی است که دینش را به دنیای دیگری بفروشد.

از همان منبع، ف77، ص 707: هر کس با وجود خشم مردم رضا و خشنودی خدا را بخواهد خداوند تعالی نکوهشگرش را ستایشگرش سازد و هر کس خشنودی مردم را بر خشم خدای سبحان بجوید خداوند سبحان ستایشگرش را نکوهشگرش نماید.

در تحف العقول، ص 79، از امام علی (ع): در برابر کسی که با تو درشتی و بد اخلاقی نموده نرمش کن و زود باشد که برایت نرم و آرام شود.

جزء 21 از آیه 46 عنکبوت تا آیه 30 احزاب

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46)

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ فَالَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الْکافِرُونَ (47)

وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتاب

ص :556

وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48)

بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49)

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ (50)

أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْری لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51)

قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ شَهیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52)

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (53)

یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ (54)

یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)

یا عِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (56)

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (57)

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (58)

الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (59)

وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (60)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ (61)

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (62)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (63)

وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (64)

فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (65)

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (66)

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (67)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرینَ (68)

وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ (69)

با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند؛ و (به آنها) بگویید: «ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم!» (46) و این گونه، کتاب [= قرآن] را بر تو نازل کردیم، کسانی که کتاب (آسمانی)به آنها داده ایم به این کتاب ایمان می آورند؛ و بعضی از این گروه [= مشرکان] نیز به آن مؤمن می شوند؛ و آیات ما را جز کافران انکار نمی کنند (47) تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند! (48) ولی این آیات روشنی است که در سینه دانشوران جای دارد؛ و آیات ما را جز ستمگران انکار نمی کنند! (49) گفتند: «چرا معجزاتی از سوی پروردگارش بر او نازل نشده؟!» بگو: «معجزات همه نزد خداست (و به فرمان او نازل می شود، نه به میل من و شما)؛ من تنها بیم دهنده ای آشکارم! (50) آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می شود؟! در این، رحمت و تذکری است برای کسانی که ایمان می آورند (و این معجزه بسیار واضحی است) (51) بگو: «همین بس که خدا میان من و شما گواه است؛ آنچه را در آسمانها و زمین است می داند؛ و کسانی که به باطل ایمان آوردند و به خدا کافر شدند زیانکاران واقعی

ص :557

هستند! (52) آنان با شتاب از تو عذاب را می طلبند؛ و اگر موعد مقرری تعیین نشده بود، عذاب (الهی) به سراغ آنان می آمد؛ و سرانجام این عذاب بطور ناگهانی بر آنها نازل می شود در حالی که نمی دانند (و غافلند) (53) آنان با عجله از تو عذاب می طلبند، در حالی که جهنم به کافران احاطه دارد! (54) آن روز که عذاب (الهی) آنها را از بالای سر و پایین پایشان فرامی گیرد و به آنها می گوید: «بچشید آنچه را عمل می کردید» (روز سخت و دردناکی برای آنهاست!) (55) ای بندگان من که ایمان آورده اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید)! (56) هر انسانی مرگ را می چشد، سپس شما را بسوی ما بازمی گردانند (57) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، آنان را در غرفه هایی از بهشت جای می دهیم که نهرها در زیر آن جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه خوب است پاداش عمل کنندگان! (58) همانها که (در برابر مشکلات) صبر (و استقامت) کردند و بر پروردگارشان توکل می کنند (59) چه بسا جنبنده ای که قدرت حمل روزی خود را ندارد، خداوند او و شما را روزی می دهد؛ و او شنوا و داناست (60) و هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟» می گویند: «الله» ! پس با این حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف می سازند؟! (61) خداوند روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد گسترده می کند و برای هر کس بخواهد محدود می سازد؛ خداوند به همه چیز داناست! (62) و اگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می گویند: «الله» ! بگو: «حمد و ستایش مخصوص خداست!» اما بیشتر آنها نمی دانند (63) این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می دانستند! (64) هنگامی که بر سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می خوانند (و غیر او را فراموش می کنند)؛ اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می شوند! (65) (بگذار) آنچه را (از آیات) به آنها داده ایم انکار کنند و از لذات زودگذر زندگی بهره گیرند؛ اما بزودی خواهند فهمید! (66) آیا ندیدند که ما حرم امنی (برای آنها) قرار دادیم در حالی که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) می ربایند؟! آیا به باطل ایمان می آورند و نعمت خدا را کفران می کنند؟! (67) چه کسی ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آنکه به سراغش آمده تکذیب نماید؟! آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست؟! (68) و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است (69)

خلاصه آیات سوره عنکبوت:

2 - آیا مردم تصور می کنند همین که اظهار ایمان نمودند، مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ 4 - آیا زشت کاران گمان دارند از ما سبقت می گیرند؟ - نیکی به پدر و مادر 12 - … از ما پیروی کنید و ما بارگناهانتان را به دوش می کشیم … 13 - آنها علاوه بر آن که بار سنگین گناهان خود را به دوش می کشند بار گناه کسانی را که گمراه نموده اند حمل می کنند 14 - نوح 950 سال تبلیغ کرد 15 - نجات کشتی نوح 16 - 17 - ابراهیم (ع) 18 - اگر تو را تکذیب نمایند، نگران مباش ملل گذشته نیز رسولان خود را تکذیب نمودنده اند و تو جز ابلاغ رسالت تکلیفی نداری 19 - آیا مردم ندیدند که خداوند چگونه ابتداء خلقی را می آفریند و دوباره به اصل خود برمی گرداند 22 - شما نمی توانید نه در روی زمین و نه بر فراز آسمان خدا را عاجز کنید و غیر خدا ابداً برای شما یاوری نیست 5 و24 - ابراهیم (ع) 26 - لوط (ع) 27 - اسحق و یعقوب و ابراهیم (ع) 35 - 28 - قوم لوط (ع) 7 و 36 - مدین – شعیب (ع) 38 - قوم عاد و ثمود 39 - قارون – فرعون – هامان 41 - العنکبوت 46 - با اهل کتاب جدال و بحث نکنید مگر به بهترین طریق 47 - اهل کتاب به قرآن ایمان خواهند آورد 48 - نه می خواندی و نه می نوشتی 49 - قرآن در سینه مردم دانا پرتو افکن می شود و غیر از ستمکاران کسی آیات ما را منکر نمی شود 57 - کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ 60 - بسا جنبدگانی که قادر به تهیه و حمل قُوت و روزی خود نیستند و خداست که آنها و شما را رزق می دهد 61 - اگر از مردم بی دین بپرسید: خالق آسمان و زمین و ماه و خورشید کیست؟ گویند: خدا 62 - اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ 63 - اگر از مردم مشرک بپرسی: این زمین مرده و خشک را چه کسی با آب رحمت باران زنده کرد؟ گویند: خدا 64 - وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ 65 - مشرکین وقتی سوار کشتی شوند و طوفان شود، خدا را از صمیم قلب یاری طلبند ولی همین که خداوند خطر را دور کرد باز مشرک شوند 66 - هر نعمتی به آنها عطا کنیم ناسپاسی کنند 67 - شهر مکه را محل امن قرار دادیم 69 - کسانی که در اعلای نام ما کوشش می کنند، همانا آنها را به سوی راه های خود هدایتشان می کنیم.

ص :558

30 سوره روم

30 - سور روم. (مکی است و 60 آیه دارد).

خلاصه مطالب: خبر از پیروزی رومیان – توحید – بیان حال مؤمنین و مشرکین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الم (1)

غُلِبَتِ الرُّومُ (2)

فی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3)

فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)

بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (5)

وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (6)

یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (8)

الم (1) رومیان مغلوب شدند! (2) (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد؛ اما آنان پس از (این) مغلوبیت بزودی غلبه خواهند کرد (3) در چند سال همه کارها از آن خداست؛ چه قبل و چه بعد (از این شکست و پیروزی)؛ و در آن روز، مؤمنان (بخاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد (4) به سبب یاری خداوند؛ و او هر کس را بخواهد یاری می دهد؛ و او صاحب قدرت و رحیم است! (5) این وعده ای است که خدا کرده؛ و خداوند هرگز از وعده اش تخلف نمی کند؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (6) آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت (و پایان کار) غافلند! (7) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است؟ ولی بسیاری از مردم، لقای پروردگارشان (قیامت) را منکرند (8)

نکته ای از المیزان، ج 31، ص 249: رومیان در ساحل مدیترانه در غرب آسیا زندگی می کنند که در آن ایام امپراطوری بزرگی تشکیل داده بودند. روابط دو دربار روم به پادشاهی «مریس» و ایران به پادشاهی خسرو پرویز کاملاً صمیمانه بود تا اینکه در سال 603 میلادی مریس را کشتند و پسر او به ایران آمد و پناهنده شد. خسرو پرویز، «فکاس» پادشاه جدید را به امپراطوری نپذیرفت و به روم حمله کرد. در ایام نزول این سوره بود که روم از ایران شکست خورده بود. از آن جایی که رومیان مسیحی بوده و صاحب کتاب، ولی ایرانیان آتش پرست بودند و نیز پادشاه روم نامه فرستاده پیامبر اکرم (ص) را با کمال ادب و احترام دریافت نموده بود ولی پادشاه ایران (خسرو پرویز) نامه پیغمبر (ص) را پاره نمود و به فرستاده آن حضرت اهانت نمود لذا مسلمانان مایل بودند ایران شکست بخورد در صورتی که شکست روم باعث تأسف و تأثر هر چه بیشتر مسلمانان شد لذا خداوند متعال این آیه را برای شادی خاطر پیامبر اسلام (ص) و سایر مؤمنین نازل فرمود.

ص :559

در تفسیر جامع، ج 5، ص 314، از طبرسی آورده است:

بعد از نزول آیه، ابوبکر در خصوص پیروزی روم با ابی بن خلف (مشرک) به ازای ده شتر تا سه سال شرط بست. پیغمبر (ص) به ابوبکر فرمود: در این شرط بندی خطا کردی زیرا «بضع سنین» (آیه 4) از سه تا ده سال است، برو در شرط و به مدت آن بیفزای و این عمل، پیش از حرمت شرط بندی بود. ابوبکر هم مدت را نه سال افزود و در عوض، شرط را به صد شتر زیاد کرد. وقتی رومیان پیروز شدند ابوبکر از ورثه ابی بن خلف صد شتر گرفت.

☼ مؤلف:

متأسفانه بعضی از مفسرین بدون اینکه به اصول دین توجهی نمایند یک سری از روایات جعلی یا دست خورده را در تفاسیر خود قید می کنند و هیچ گونه نقدی هم بر آن نمی آورند گویی که شاید بخواهند آن را تأیید کنند. در این روایت که در بسیاری و شاید در تمام تفاسیر به خصوص تفاسیر شیعه به چشم می خورد، می خواهد عمل شنیعِ و حرامِ «قمار» را به تأیید مقام والای حضرت رسول (ص) برساند. حاشا و کلا از این همه تهمت و جهالت!!!

اما به دو دلیل محکم می توان این روایت جعلی یا دستکاری شده را رد نمود:

1 - دلیل قرآنی که می فرماید: «یسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ» = «از تو درباره شراب و قمار سؤال می کنند، بگو که آنها دو گناه کبیره هستند» (بقره219) و نیز آیه اعراف که می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ» = «بگو جز این نیست که پروردگارم همه فاحشه ها را چه ظاهری باشد و چه پنهانی و نیز «اثم» و ستم را حرام کرده است» (اعراف 33) و مراد از «اثم» در آیه اعراف، به استناد آیه بقره، شراب و قمار است و با در نظر داشتن این مطلب که سوره اعراف از سوره های قدیمی قرآن است که در مکه نازل شده است لذا قمار و شراب در همان اول بعثت حرام بوده اند.

2 - حال به فرض اینکه «قمار» در اواخر عمر رسول خدا (ص) حرام شده باشد باز هم بر روایت جعلی فوق اشکالی دیگر هم وارد است چرا که در این روایت اشاره دارد: «بعد از 9 سال که روم پیروز شد، ابوبکر شرط را بُرد و صد شتر را گرفت و این عمل هم العیاذ بالله مورد تأیید

ص :560

حضرت رسول (ص) بوده است» . و حال آن که در طی این نه سال سوره بقره نازل شد و قمار را تحریم نموده است پس دیگر جایی برای گرفتن شترها که قمار بوده است باقی نخواهد ماند.

☼ نکته:

در روایتی دیگر آمده است که حضرت رسول (ص) به ابوبکر فرمود: «این شترهایی که گرفته ای حرام است و آنها را صدقه بده» . در صورتی که تحت هیچ شرایطی نمی توان مال مردم و حرام را صدقه داد که این نیز خود دلیلی بر جعلی بودن این دسته از روایات است.

☼ نکته:

به استناد آیه شریفه 114 سوره طه و آیه شریفه 18 سوره قیامت، قرآن کریم دو بار نازل شده است، یکبار از اول تا آخر و دفعتاً و یکبار هم به صورت تدریجی. بنابراین پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت به تمام قرآن وقوف داشته است، پس نه تنها این روایت بلکه تمام روایاتی که در آن به بهانه عدم نزولِ آیاتِ تحریم، گناهی را به حضرت رسول (ص) نسبت می دهند، مردود می باشند. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه شریفه 114 سوره طه از همین تفسیر مراجعه شود).

☼ نکته:

از آن جایی که روایاتی متواتر و مستند در خصوص «قمارِ ابوبکر» آمده است، لذا به احتمال قوی این روایت در اصل حقیقت داشته ولی دستکاری شده است بدین صورت که وقتی ابوبکر شرط بندی و قمار نمود، خبرش را به رسول خدا (ص) رساندند حضرت (ص) نیز ابوبکر را از انجام این گناهِ کبیره منع و به پَسْ دادنِ شترها امر فرمود. (والله اعلم).

توجه: صاحب تفسیر المیزان این روایت را رد کرده است.

أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (9)

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (10)

اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (11)

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12)

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرینَ (13)

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14)

فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15)

وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (16)

آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (برای زراعت و آبادی)بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند)؛ خداوند هرگز به

ص :561

آنان ستم نکرد، آنها به خودشان ستم می کردند! (9) سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند! (10) خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند، سپس شما را بسوی او باز می گردانند! (11) آن روز که قیامت برپا می شود، مجرمان در نومیدی و غم و اندوه فرو می روند! (12) و برای آنان شفیعانی از معبودانشان نخواهد بود و نسبت به معبودهایی که آنها را همتای خدا قرار داده بودند کافر می شوند! (13) آن روز که قیامت برپا می گردد، (مردم) از هم جدا می شوند (14) اما آنان که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، در باغی از بهشت شاد و مسرور خواهند بود (15) و اما آنان که به آیات ما و لقای آخرت کافر شدند، در عذاب الهی احضار می شوند (16)

فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصبِحُونَ ﴿17﴾ وَ لَهُ الْحَمْدُ فی السمَواَتِ وَ الاَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظهِرُونَ ﴿18﴾ پس منزه است خدا هم در آخر روز و هم در حینی که صبح می کنید (17) ستایش مخصوص خداست در آسمانها و زمین هم در آخر روز و هم در حینی که صبح می کنید (18)

☼ مؤلف:

مفسرین در معنای این دو آیه شریفه اقوال مختلفی آورده اند و بیشتر آنها منظور از آیات شریفه را نمازهای واجبِ روزانه دانسته اند و به همین خاطر ترجمه ای که از آیات کرده اند با توجه به برداشتشان بوده است مثلاً در تفسیر صافی، ج 5، ص 232 یا در تفسیر جامع، ج 5، ذیل آیات شریفه، ترجمه فارسی این دو آیه به نحوی است که تسبیح را از جانب موجودات بیان می کند و آورده اند: «پس خدا را در صبح و شام، تنزیه و تسبیح بگویید، در آسمانها و زمینْ حمد و سپاس شایسته خداوند است، پس موقع خفتن و برآمدنِ روز به شکرگزاری پروردگار بشتابید» . در حالی که صاحب المیزان با رد اینکه این دو آیه مربوط به نمازهای واجب روزانه باشد، معتقد است که مراد از تسبیح در آیات شریفه انشایی و از ناحیه خودِ خدایتعالی است. و ترجمه ای هم که از آیات آمده به نحوی است که این مطلب را می رساند.

توجه: ترجمه ای که در ذیل این دو آیه در این تفسیر قید شده، ترجمه تفسیر المیزان است.

صاحب المیزان، ج 31، ص 259، درخصوص این آیات به چند نکته اشاره دارد که در ذیل اشاره می شود:

نکته1: تسبیح و تحمید در آیه شریفه انشایی و از ناحیه خود خدایتعالی است، نه اینکه بخواهد خبر دهد از تسبیح و تحمید دیگران و یا برای دیگران انشا کرده باشد و این اولین بار نیست که خدا (ی سبحان) خود را تسبیح و تحمید گفته، بلکه در کلام مجیدش مکرر آمده،

ص :562

مانند آیه: «سبحان ربک رب العزة» = «منزه است خدایت که پروردگار عزت است» (صافات180)

نکته 2: مراد به تسبیح و تحمید معنای مطلق آن است، نه نمازهای واجب روزانه که بیشتر مفسرین پنداشته اند و گفته اند معنای آیه این است که بگویید: «سبحان الله و الحمد لله» .

نکته 3: جمله (و له الحمد فی السماوات و الارض) جمله ای است معترضه که بین معطوف و معطوف علیه فاصله شده. دو جمله (و عشیاً و حین تظهرون)، هر دو عطفند بر محل (حین تمسون) نه بر جمله (فی السموات و الارض)، تا در نتیجه صبح و عصر مخصوص تسبیح و سماوات و الارض و ظهر و شب مخصوص حمد شود، بلکه همه این اوقات مخصوص تسبیح و همه مکان ها مخصوص حمد است. بنابراین سیاق آیه اشاره می کند به اینکه خلقت و تدبیری که در آسمانها و زمین هست مخصوص خداست، که با حسنش اقتضای حمد و ثنای خدای سبحان را دارد و نیز می رساند که انسان در سیر تاریخی اش و در زمان های مختلف شرک و گناهی مرتکب شده که ساحت مقدس خدای تعالی منزه از آن است.

نکته 4: اگر در آیه شریفه درباره صبح و عصر و ظهر، کلمه (حین) را آورد، ولی در خصوص عشاء یعنی سَرِ شب این کلمه را نیاورد، بلکه فرمود: (عشیا)، از این جهت بود که کلمه نامبرده، فعلی از باب افعال از آن مشتق نشده، بر خلاف «مساء» و «صباح» و «ظهیره» ، که «امساء» و « اصباح» و «اظهار» از آنها مشتق شده است و داخل شدن در مساء و صباح و ظهیره را می رساند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 327، از ابن بابویه، از امام مجتبی (ع) روایت کرده که فرمود:

جماعتی از یهود با دانشمندان خود، حضور پیامبر اکرم (ص) شرفیاب شدند. یکی از دانشمندان پرسید: ای محمد! (ص) به چه علت بر امت پنج نماز در پنج وقت از شبانه روز واجب گردید؟ حضرت فرمود: ظهر وقتی است که آفتاب به مدار وسط السماء (نصف النهار) می رسد. تمام موجودات مادونِ عرشِ پروردگار در این وقت تسبیح می گویند و آن ساعت رحمت پروردگار است و در این ساعت، گنهکاران و مجرمین را به سوی جهنم سوق می دهند هر گاه مؤمنین در چنین ساعتی موفق به اداءِ نماز شوند و در حالت قیام و یا رکوع و سجود باشند،

ص :563

خداوند آتش جهنم را بر آنها حرام می فرماید لذا در موقع ظهر و زوال آفتاب، نماز بر امتم واجب گردید. اما عصر ساعتی است که آدم (ع) از آن درخت ممنوعه تناول نمود و به فرمان پروردگار از بهشت رانده شد. لذا بر ذریه آدم نماز عصر را که محبوب ترین نمازها نزد خداوند است، واجب فرمود و به من سفارش بلیغ شده که آن را رعایت کنم. نماز مغرب نیز از آن جهت واجب شد که خداوند در آن ساعت توبه آدم را قبول فرمود و آدم در آن ساعت سه رکعت نماز به جا آورد: یک رکعت کفاره معصیت و ترک اولای خود و یک رکعت به نیابت از طرف حوّا و یک رکعت به نیت قبولی توبه خود. لذا خداوند همان سه رکعت نماز را موقع مغرب بر امت من واجب کرد. در آن ساعت خداوند به من وعده فرموده که دعای هر کس را که به نماز قیام کند و از خدا درخواستی بنماید اجابت فرماید. و این همان نمازی است که می فرماید: «فسبحان الله حین تمسون» . اما نماز عشاء، بدان که برای قبر و روز قیامت، ظلمتی است. خداوند این نماز عشاء را واجب و مقرر فرمود که بدان، روشنایی قبرِ نمازگزار تأمین شود و نوری برای عبور از صراط درخشان گردد. هر قدمی که برای نماز عشاء بایستد، خداوند آن را بر آتش جهنم حرام گرداند. و این نمازی است که انبیاءِ پیش از من نیز اختیار نموده اند. اما نماز صبح، چون آفتاب طلوع کند گروهی از گمراهان بنی نوع انسان به اغوای شیطان آفتاب را سجده می کنند، خداوند نماز صبح را بر امت من واجب نمود که مؤمنان پیش از سجده کافران و آفتاب پرست ها به سجده خدای یکتا بپردازند. از این رو نماز صبح محبوب خداوند است و این نمازی است که فرشتگانِ روز و شب برآن گواهی می دهند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 328، از ابن بابویه، از حضرت علی (ع): هر کس در هنگام عصر سه بار بگوید: «فسبحان الله حین … و حین تظهرون» هیچ خیری را که در آن شب خواهد بود از دست نمی دهد و تمام شرورِ آن شب نیز از او برطرف می گردد و هر کس همین عمل را در صبح انجام دهد، تمام خیراتِ آن روز نصیبش می شود و تمام شرورِ آن روز از او برطرف می گردد.

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ ﴿19﴾ زنده را از مرده بیرون می کند و مرده را از زنده در می آورد و زمین را

ص :564

بعد از مردنش زنده می کند و به همین نحو، شما بیرون می شوید (19)

☼ نکته:

منظور از بیرون آوردن زنده از مرده و بالعکس دو معناست:

1 - خلقت موجودات زنده از زمین مرده و دوباره خاک کردن آنهاست 2 - مؤمن از کافر و کافر از مؤمن متولد می شود چون خودِ خدای تعالی کافر را مرده و مؤمن را زنده نامیده و فرموده: «أَوَمَنْ کَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا» = «آیا کسی که مرده بود او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم» (1).

در جامع، ج 5، ص 329، از کافی، از امام کاظم (ع): مراد این نیست که زمین را به سبب باران زنده سازد. بلکه خداوند، مردانی برمی انگیزد که به عدل قیام می کنند، پس زمین با احیاءِ عدل در آن زنده می شود. و اقامه عدل در زمین، برای زمین بسیار نافع تر از چهل روز باریدن باران است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 37، چ1، از حضرت علی (ع):

دانشمند حتی اگر بمیرد، زنده است. و نادان حتی اگر زنده باشد، مرده است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 56، چ1، از حضرت علی (ع):

پیشوای دادگستر و عادل بهتر از بارانِ درشتِ پر برکت است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 82 و90، چ1، از حضرت علی (ع):

دانش بهتر از ثروت است، چرا که دانش تو را نگهدارد ولی تو باید ثروت را نگهداری کنی. و (همچنین) ثروت به دادن، کم می شود ولی دانش به دادن، زیاد و پاکیزه می گردد.

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21) وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (22) وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (23) وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (24) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ پِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (26) وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27) ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ

ص :565


1- انعام122

کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (29)

از نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید، سپس بناگاه انسانهایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید! (20) و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند! (21) و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای شماست؛ در این نشانه هایی است برای عالمان! (22) و از نشانه های او خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوششتان برای بهره گیری از فضل پروردگار (و تأمین معاش)؛ در این امور نشانه هایی است برای آنان که گوش شنوا دارند! (23) و از آیات او این است که برق و رعد را به شما نشان می دهد که هم مایه ترس و هم امید است (ترس از صاعقه و امید به نزول باران) و از آسمان آبی فرو می فرستد که زمین را بعد از مردنش بوسیله آن زنده می کند؛ در این نشانه هایی است برای جمعیتی که می اندیشند! (24) و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپاست؛ سپس هنگامی که شما را (در قیامت) از زمین فراخواند، ناگهان همه خارج می شوید (و در صحنه محشر حضور می یابید)! (25) و از آن اوست تمام کسانی که در آسمانها و زمین اند و همگی در برابر او خاضع و مطیع اند! (26) او کسی است که آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند و این کار برای او آسانتر می باشد؛ و برای اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین؛ و اوست توانمند و حکیم! (27) خداوند مثالی از خودتان، برای شما زده است: آیا (اگر مملوک و برده ای داشته باشید)، این برده های شما هرگز در روزیهایی که به شما داده ایم شریک شما می باشند؛ آنچنان که هر دو مساوی بوده و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد شرکای آزاد خود بیم دارید؟! اینچنین آیات خود را برای کسانی که تعقل می کنند شرح می دهیم (28) ولی ظالمان بدون علم و آگاهی، از هوی و هوسهای خود پیروی کردند! پس چه کسی می تواند آنان را که خدا گمراه کرده است هدایت کند؟! و برای آنها هیچ یاوری نخواهد بود! (29)

در تفسیر جامع، ج 1، ص 231، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

خداوند متعال ارواح را 2 هزار سال قبل از بدنها خلق فرمود و بالاترین و شریفترین ارواح را، ارواحِ محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه از نسل حسین (علیهم السلام) قرار داد و نورِ آنها تمامِ آسمانها و زمین را فرا گرفت. و آنگاه خدایتعالی فرمود، ولایتِ آنها، امانت نزد خلایق است. سپس فرمود: ای آسمان و زمین کدام یک از شما این امانتِ بزرگِ مرا برمی دارد؟ آسمان و زمین ترسیدند که نتوانند از آن امانت نگهداری کنند و از پذیرشِ آن صرفنظر کردند …

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطرَۀَ اللَّهِ الَّتی فَطرَ النَّاسَ عَلَیهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ ﴿30﴾ پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خداست فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونی نیست. این است دین مستقیم ولی بیشتر مردم نمی دانند (30)

ص :566

فطرت: به معنای خلقت است

در تفسیر جامع، ج 5، ص 339، از قمی، از امام صادق (ع):

فطرت الهی گفتنِ: «لا اله الا الله محمد رسول الله و علی ولی الله» است. و مقصود از «اقم وجهک للدین» ایستادن برای نماز و التفات پیدا نکردن به سمت راست و چپ است.

از همان منبع، از کافی، از حضرت رسول (ص): هر مولودی که متولد می شود بر فطرت اسلام و خداشناسی قدم به این جهان می گذارد اما پدر و مادر، او را یهود و نصاری و ترسا و گبر کنند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 340، از امام صادق (ع):

مراد از فطرت، اسلام و توحید است زیرا خداوند در عالم ذر، از همه خلایق در قبال پرسش کلی و عمومی «الست بربکم» جواب بلی را گرفته و به توحید حضرت باری تعالی عهد و پیمان اخذ فرموده است، در صورتی که گروهی از خلایق کافر و گروهی مؤمن بودند.

در تفسیر المیزان، ج 31، ص 301، از توحید، از حضرت رسول (ص):

کودک را به خاطر گریه، مزنید زیرا گریه طفل تا 4 ماه گواهی و شهادت به (لا اله الا الله) است و تا 4 ماه دیگر صلوات بر پیغمبر است و تا 4 ماه دیگر دعا به جان پدر و مادر است.

مُنیبینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ (31)

مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (32)

وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنیبینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33)

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34)

أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (35)

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (36)

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37)

این باید در حالی باشد که شما بسوی او بازگشت می کنید و از (مخالفت) او بپرهیزید، نماز را برپا دارید و از مشرکان نباشید (31) از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و به دسته ها و گروه ها تقسیم شدند! و (عجب اینکه) هر گروهی به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند! (32) هنگامی که رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خود را می خوانند و توبه کنان به سوی او بازمی گردند؛ اما همین که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، به ناگاه گروهی از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک می شوند (33) تا نعمتهایی که به آنها داده ایم کفران کنند! پس بهره گیرید؛ که به زودی خواهید دانست (نتیجه کفران و کامجویی های بی حساب شما چه بوده است)! (34) آیا ما دلیل محکمی بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن گوید (و آن را موجه شمارد)؟! (35) و هنگامی که رحمتی به مردم بچشانیم، از آن خوشحال می شوند؛ و هرگاه رنج و مصیبتی به خاطر

ص :567

اعمالی که انجام داده اند به آنان رسد، ناگهان مأیوس می شوند! (36) آیا ندیدند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! در این نشانه هایی است برای گروهی که ایمان می آورند (37)

فَآتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ الْمِسکِینَ وَ ابْنَ السبِیلِ ذَلِکَ خَیرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿38﴾ پس حق خویشان و فقرا و در راه ماندگان را بده، این برای کسانی که رضای خدا می طلبند بهتر است و آنها رستگارند (38)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 344، از صادقین (ع): وقتی آیه فوق نازل شد پیغمبر (ص) به دستور پروردگار، فدک را به حضرت فاطمه (س) عطا فرمود. اما ابوبکر در زمان خلافتش آن را غصب کرد، فاطمه (س) معترض شد، ابوبکر گفت باید شاهدی بیاوری، ام ایمن برای شهادت آمد و به ابوبکر گفت: ای ابوبکر آیا شنیده ای که پیامبر (ص) درباره من فرمود: ام ایمن زنی از زنهای بهشت است؟ اینک بدان که خداوند به رسولش وحی نمود که «آت ذالقربی حقه» و پیامبر (ص) در اجرای فرمان پروردگار، فدک را به دخترش بخشید. همین گواهی را امیرالمؤمنین علی (ع) نیز داد. و ابوبکر دستور استرداد فدک را نوشت و عین نامه را به حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیم نمود. عُمَر از شنیدن این خبر غضبناک شد و نامه را گرفت و پاره کرد و گفت فدک از آن عموم مسلمانان است. و اوس بن حدثان و عایشه و حفصه گواهی می دهند که پیغمبر (ص) فرمود: «ما گروه انبیاء ارث نمی گذاریم و آن چه از ما باقی بماند متعلق به تمام مردم است» و شهادت علی (ع) چون شوهر زهراست و شهادت ام ایمن هم چون زنی بیش نیست قابل قبول نیست.

☼ مؤلف:

به استناد آیات شریفه: «یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ» (مریم6) و «وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ» (نمل16) که به صراحتْ ارث بردن از انبیاء را توسط فرزندانشان اثبات می کند، می توان به حقانیتِ حضرتِ فاطمه زهرا (س) در ادعایِ درخواستِ فدک به واسطه ی ارث، پی برد.

توجه: جهت اثبات ارث بردن از انبیاء به ذیل آیه 6 سوره مریم و آیه 16 سوره نمل و جهت اثبات توسل به اهل بیت (ع) و امام زادگان به آیه 98 سوره یوسف مراجعه کنید.

وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39)

اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ

ص :568

سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40)

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41)

قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکینَ (42)

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (43)

مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (44)

لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (45)

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (46)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ (47)

اللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (48)

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسینَ (49)

فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (50)

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا ریحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (51)

فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (52)

وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53)

اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْقَدیرُ (54)

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ (55)

وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (56)

فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (57)

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (58)

کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (59)

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ (60)

آنچه به عنوان ربا می پردازید تا در اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت؛ و آنچه را بعنوان زکات می پردازید و تنها رضای خدا را می طلبید (مایه برکت است؛ و) کسانی که چنین می کنند دارای پاداش مضاعفند (39) خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد می میراند، سپس زنده می کند؛ آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده اید چیزی از این کارها را می توانند انجام دهند؟! او منزه و برتر است از آنچه همتای او قرار می دهند (40) فساد، در خشکی و دریا بخاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده است؛ خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (بسوی حق) بازگردند! (41) بگو: «در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود؟ بیشتر آنها مشرک بودند! (42) روی خود را بسوی آیین مستقیم و پایدار بدار، پیش از آنکه روزی فرا رسد که هیچ کس نمی تواند آن را از خدا بازگرداند؛ در آن روز مردم به گروه هایی تقسیم می شوند: (43) هر کس کافر شود، کفرش بر زیان خود اوست؛ و آنها که کار شایسته انجام دهند، به سود خودشان آماده می سازند (44) این برای آن است که خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، از فضلش پاداش دهد؛ او کافران را دوست نمی دارد! (45) و از آیات (عظمت) خدا این است که بادها را به عنوان بشارتی

ص :569

می فرستد تا شما را از رحمتش بچشاند (و سیراب کند) و کشتیها به فرمانش حرکت کنند و از فضل او بهره گیرید؛ شاید شکرگزاری کنید (46) و پیش از تو پیامبرانی را بسوی قومشان فرستادیم؛ آنها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولی (هنگامی که اندرزها سودی نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یاری کردیم)؛ و یاری مؤمنان، همواره حقی است بر عهده ما! (47) خداوند همان کسی است که بادها را می فرستد تا ابرهایی را به حرکت در آورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و متراکم می سازد؛ در این هنگام دانه های باران را می بینی که از لا به لای آن خارج می شود، هنگامی که این (باران حیاتبخش) را به هر کس از بندگانش که بخواهد می رساند، ناگهان خوشحال می شوند (48) و قطعاً پیش از آنکه بر آنان نازل شود مأیوس بودند! (49) به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند؛ چنین کسی (که زمین مرده را زنده کرد) زنده کننده مردگان (در قیامت) است؛ و او بر همه چیز تواناست! (50) و اگر ما بادی بفرستیم (داغ و سوزان) و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند، (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش می گیرند! (51) تو نمی توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند! (52) و (نیز) نمی توانی نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنی؛ تو تنها سخنت را به گوش کسانی می رسانی که ایمان به آیات ما می آورند و در برابر حق تسلیمند! (53) خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید؛ سپس بعد از ناتوانی، قوت بخشید و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد؛ او هر چه بخواهد می آفریند و دانا و تواناست (54) و روزی که قیامت برپا شود، مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی (در عالم برزخ) درنگ نکردند! اینچنین از درک حقیقت بازگردانده می شوند (55) ولی کسانی که علم و ایمان به آنان داده شده می گویند: «شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید و اکنون روز رستاخیز است، اما شما نمی دانستید!» (56) آن روز عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان ندارد و توبه آنان پذیرفته نمی شود (57) ما برای مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبی بیان کردیم؛ و اگر آیه ای برای آنان بیاوری، کافران می گویند: شما اهل باطلید (و اینها سحر است) (58) این گونه خداوند بر دلهای آنان که آگاهی ندارند مهر می نهد (59) اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده خدا حق است؛ و هرگز کسانی که ایمان ندارند تو را خفیف نسازند (60)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 45، در ذیل آیه 41 «ظهر الفساد فی البر والبحر» آورده است:

حسن بصری گفته است: مقصود از دریا، شهرها و قریه های ساحلی دریاست. و عکرمه گوید که عرب شهرهای آباد را دریا می گوید.

خلاصه آیات سوره روم:

2 - شکست روم 4 - پیروزی روم در «بضع سنین» (کمتر از ده سال) 7 - اکثر مردم از عالم آخرت غافلند 10 - پایان بدِ بدکاران به علت آن بود که آیات الهی را تکذیب و تمسخر می کردند (این آیه ای است که حضرت زینب (س) خطبه خویش را خطاب به یزید ملعون آغاز کرد) 17 - فسبحان الله حین تُمسُونَ و حینَ تصبحون 18 - و لَهُ الحمد. 19 - یخرج الحی مِنَ المیت 20 - خلقکم من تراب (آیات 20 تا 25، شامل 6 آیه الهی است که با «وَ من آیاتِهِ» آغاز می شوند و به ترتیب شامل: {20 - خلقت از خاک 21 - آفرینش همسر22 - خلقت آسمانها و زمین و گوناگونی در زبانها و رنگ پوست 23 - خواب و طلب روزی 24 - برق و باران 25 - خروج از قبر } 26 - آنچه در آسمان ها و زمین است همه در دست قدرت اوست 29 - کسی را که خدا گمراه کند چه شخصی او را هدایت کند؟ 55 - بیش از ساعتی درنگ نکردیم 56 - طول مدت بین دنیا و آخرت را خوابیده اند 57 - عذر ستمکاران پذیرفته نمی شود 58 - ما در این قرآن برای عبرت مردم همه گونه مثل زده ایم 59 - خداوند دلهای مردم نادان را مهر می زند.

ص :570

31 سوره لقمان

31 - سوره لقمان.

مکی است و 34 آیه دارد.

خلاصه مطالب: توحید - معاد - عمل به کلیاتِ دین – نصایح لقمان - پنج امر.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الم (1)

تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ (2)

هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ (3)

الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

الم (1) این آیات کتاب حکیم است (کتابی پرمحتوا و استوار)! (2) مایه هدایت و رحمت برای نیکوکاران است (3) همانان که نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و آنها به آخرت یقین دارند (4) آنان بر طریق هدایت از پروردگارشانند و آنانند رستگاران! (5)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشترِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ ﴿6﴾ بعضی از مردم گفتار بازیچه را می خرند تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه کنند و راه خدا را مسخره گیرند، آنان عذابی خفت آور دارند (6)

لهو: هر چیزی است که آدم را از مهمات زندگی باز دارد.

لهوالحدیث: هر سخنی که انسان را از حق و یاد خدا منصرف نموده و به خود مشغول دارد مانند حکایات خرافی، داستانهای فساد آور، موسیقی و مزمار و غیره.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 369، از کافی، از امام باقر (ع):

کسب و معامله کنیزان مغنیه (آوازه خوان) و آلات غنا حرام است و آیه را تلاوت فرمود.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 370، از کافی، از امام صادق (ع):

خداوند نظر رحمت به اهل خانه ای که در آن غنا و خوانندگی می کنند نمی افکند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 370 و در تفسیر المیزان، ج 32، ص 26، از قمی، از امام باقر (ع):

(این آیه) درباره نظر بن حارث (نازل شد) چون او تاجر بود و به ایران سفر می کرد و افسانه های رستم و سهراب را برای مردم می خواند و آنها را از قرآن منع می کرد.

در اصول کافی، ج 6، ص 435، از امام صادق (ع):

نواختن موسیقی نفاق را در دل می رویاند، آنچنان که آب، گیاهان را می رویاند.

در خصال، ج 1، ص 25، از امام صادق (ع):

ص :571

صدای طرب انگیز نفاق آور است و آخر کار نیز فقر و پریشانی است.

در اصول کافی، ج 6، ص 434، از امام صادق (ع):

خانه هایی که در آن غنا باشد از بلاهای بزرگ ایمن نیست. و فرمود: دعا در آن خانه اجابت نمی شود. و فرمود: فرشتگانِ رحمت در آن مکان فرود نمی آیند.

در کتاب ریشه های قساوت قلب، کتابچی، ص 346، از امام صادق (ع):

صفت حیاء از او گرفته می شود و هر چه بگوید و هر چه به او گویند پروایی ندارد.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): وسیله ارتکاب زنا است.

از همان منبع، ص 347، از رسول خدا (ص):

کسی که به آواز موسیقی گوش دهد در بهشت از صدای دلنواز روحانیون محروم است.

در مستدرک الوسائل، ج 13، ص 220، از رسول خدا (ص):

روز قیامت صاحب تنبور با روی سیاه محشور می شود و به دستش تنبوری از آتش است و بالای سرش هفتاد هزار ملائکه عذاب است که به دست هر کدام عمودی از آتش بوده و بر سر و صورتش می زنند و صاحب غنا محشور می شود در حالی که کور و کر و گنگ است و حشر زناکار و دارنده آلات موسیقی هم همین است.

درکتاب گناهان کبیره، ج 1، ص 324، از امام صادق (ع)

لغو، غنا است که بندگان خدا از آلوده شدن به آن منزهند.

از همان منبع، ص 325: به خانه هایی که خداوند نظر رحمتش را برداشته (به واسطه نواختن موسیقی و خواندن غنا) داخل نشوید.

از همان منبع، ص 325، از رسول خدا (ص): خواننده غنا از قبر خارج می شود در حالی که کور و گنگ و کر می باشد و با این نشانه شناخته می شود.

از همان منبع، ص 326، از رسول خدا (ص):

کسی که به لهو گوش دهد در قیامت در گوشش سرب آب کرده، ریخته می شود.

ص :572

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیمٍ (7)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ (8)

خالِدینَ فیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (9)

و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود، مستکبرانه روی برمی گرداند، گویی آن را نشنیده است؛ گویی اصلاً گوشهایش سنگین است! او را به عذابی دردناک بشارت ده! (7) (ولی) کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، باغهای پرنعمت بهشت از آن آنهاست (8) جاودانه در آن خواهند ماند؛ این وعده ی حتمی الهی است؛ و اوست عزیز و حکیم (شکست ناپذیر و دانا) (9)

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَیٰ فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ ﴿10﴾

(او) آسمانها را بدون ستونی که آن را ببینید آفرید و در زمین کوه هایی افکند تا شما را نلرزاند (و جایگاه شما آرام باشد) و از هر گونه جنبنده ای روی آن منتشر ساخت؛ و از آسمان آبی نازل کردیم و به وسیله آن در روی زمین انواع گوناگونی از جفتهای گیاهان پر ارزش رویاندیم (10)

☼ نکته:

در جای دیگر می فرماید: «اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» (1).

در معنای «ترونها» دو احتمال وجود دارد:

(1) «ترونها» قید توضیحی باشد و معنای آیات این می شود: «شما آسمانها را می بینید که ستون ندارد» یعنی «ستونی وجود ندارد» .

(2 ) «ترونها» قید احترازی باشد و معنای آیات این می شود: «خدا آسمانها را بر روی ستونهایی قرار داد که شما آن ستونها را نمی توانید ببینید» یعنی «ستونی وجود دارد» . (والله اعلم).

توجه: صاحب تفسیر صافی، ج 5، ص 255، معتقد به نظریه دوم است و آورده است: «ترونها، صفتِ «عمد» می باشد، یعنی ستونهایی که قابلِ رؤیت نیستند» . و صاحب تفسیر المیزان، ج 32، ص 23، هر دو نظریه را احتمال داده است. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 26، از امام رضا (ع):

(در آیه شریفه) معلوم می شود ستونی هست ولی ما نمی بینیم.

این آفرینش خداست؛ اما به من نشان دهید معبودانی غیر او چه چیز را آفریده اند؟! ولی ظالمان در گمراهی آشکارند (11)

ص :573


1- رعد2

وَ لَقَدْ ءآتَیْنَا لُقْمَانَ الحِْکْمَةَ أَنِ اشکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشکُرْ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنیُّ حَمِیدٌ ﴿12﴾ و درحقیقت به لقمان حکمت عطا کردیم (که به او گفتیم) شکر خدا را به جای آور و هرکس شکرگزاری کند در حقیقت به نفع خودش سپاس می دارد و هرکس کفران کند (به ضرر خودش کفران کرده) به درستی خداوند، بی نیاز و ستوده است (12)

نکته1: ضرب المثل «شکرِ نعمتْ، نعمتتْ افزون کند. کفرْ، نعمتْ از کفتْ بیرون کند» شباهتی به مضمون این آیه شریفه دارد.

نکته2: فرق حکمت با علم در چیست؟ کلمه «حکمت» بیش از بیست بار در آیات الهی ذکر شده است از جمله: «یَتلوا علیهم آیاتِهِ و یُزکیهم و یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ و الحِکمَة» (جمعه2) و یا: «حِکْمَة بالِغة» = «قرآن حکمت بالغه خداوند است» (قمر 5) و یا: «قال قد جئتکم بالحکمة» = «عیسی گفت من آمده ام با حکمت و کتاب انجیل» (زخرف63) و یا: «و آتَیناهُ الحِکمَةَ» = «و ما به داوود حکمت و قوه درک حق از باطل عطا کردیم» (ص20) و یا: «آیاتِ الله و الحکمة» (احزاب34) و یا: «ذلک ممّا اَوْحی الیک رَبک منَ الحکمه» (اسراء39) و یا: «اُدعُ الی سبیل رَبک بالحکمةِ و المَوعظه الحَسَنه» (نحل125) و یا: «وَاِذ عَلَّمتُکَ الکتابَ والحکمة والتوارة والانجیل» (مائده110)

کلمه «علم» نیز بیش از هشتاد بار در قرآن مجید آمده است از جمله: «لا عِلْمَ لَنا» = « فرشتگان به پروردگار عرضه داشتند ما علم و اطلاعی نداریم» (بقره 32)، یا: «و اُولُوالعِلم» = « و صاحبان علم و دانش» (آل عمران18) و یا: «قالوا لا عِلمَ لَنا» = «پیامبران گفتند … » (1).

با توجه به آیات شریفه فوق می توان گفت: حکمت، معرفت و شناخت الهی است در جهت رسیدن به هدف اصلی خلقت که همان رسیدن به معبود و کمال است. راه رسیدن به حکمت، عبادت و ترک گناه و به عبارتی تقوا و زهد الهی است. وقتی انسان خود را از گناه و آلودگی پاک کرده و رو به سوی معبود کند، خداوند متعال نیز حکمت را به او عطا می فرماید. حکمت مراتبی دارد و مراتب آن بستگی به میزان زهدِ شخص دارد، هرچه تقوا و زهدش بیشتر باشد حکمت و شناختش هم بیشتر خواهد بود، حکمت همواره با شخص بوده و خواهد ماند و از بین نرفته یا فراموش نمی شود

ص :574


1- مائده 109

مگر آنکه شخص از تقوا فاصله بگیرد. و نیز بعد از مردنِ شخص، باز هم با او قرین و همراه خواهد بود و مصداقِ این گفته، قولِ امام صادق (ع) است که می فرماید: «هر کس چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند روز قیامت او را عالم فهمیده مبعوث کند» (1).

اما «علم» ، دانش و معلوماتی است که از طریق تحصیل و مطالعه بدست می آید و به واسطه دستیابی به آن علم می توان مجهولاتی را معلوم نمود. مثلاً علم پزشکی، شیمی، فیزیک یا علم قرائت قرآن و غیره. به واسطه داشتن علوم هم می توان به سوی معبود و معرفت الهی سیر نمود و هم می توان به سوی ضلالت و گمراهی و شیطان گام نهاد. مثلاً: علم فیزیک و اطلاع از هسته اتم و انرژی موجود در آن اگر در راه مفید به کار رود مثل تولید برق و خدمت به خلق و انجام عمل صالح، پس راه و عاملی جهت رسیدن به معبود است اما بالعکس اگر به واسطه این علم، بمب هسته ای در جهت نابودی خلق ایجاد شود پر مسلم است که راهی جهت رسیدن به ضلالت است. همچنین علوم فراموش شدنی و از بین رفتنی هستند، مثلاً وقتی یک متخصص قلب و عروق از دنیا برود، بعد از مرگش علمی ندارد و یا یک مکانیک و غیره، حتی قبل از مرگ و در سنین کهنسالی هم، انسانها دچار فراموشی و گاهاً «آلزایمر» شده که علوم و تخصصشان را از دست می دهند.

نکته3: لقمان فرزند «باعور بن ناروح بن تارح» ، پسر خواهر یا خاله زاده حضرت ایوب (ع) است و در زمان حضرت داوود (ع) می زیسته است. پروردگار متعال به او حکمت عطا فرمود. وی مردی حبشی بود. او پیغمبر نبود اما معصوم و حکیم بود. نامش تنها در این سوره و در آیه 12 و13 آمده و چند کلمه حکمت آموز نیز از او در اندرز فرزندش در آیات 13تا 19 همین سوره به این شرح آمده است: «ای پسرم به خدا شرک نیاور که شرک ستمی بزرگ است» (2).

(دو آیه 14و 15 در وسط کلمات لقمان قرار گرفته و از کلمات او نیستند و معترضه اند که در خصوص شکر والدین آمده اند).

«ای پسرم اگر عمل تو هموزن دانه خردلی آن هم پنهان در دل سنگی یا در آسمان یا در زمین باشد خدا آن را می آورد که خدا دقیق و کاردان است» (3).

ص :575


1- امالی، ص 487
2- آیه13
3- آیه16

«ای پسرم نماز به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و بر مصائب خویش صبر کن که این از کارهای مطلوب است» (1).

«ای پسرم از در کبر و نخوت از مردم روی برمگردان و در زمین چون مردم مغرور راه مرو زیرا خداوند متکبران را دوست ندارد» (آیه 18). «در راه رفتن (در اعمال و کردارت) معتدل باش و صوت خود ملایم کن که نامطبوع ترین آوازها آواز خران است» (2).

در المیزان، ج 32، ص 39، از قمی، از امام صادق (ع): لقمان مردی ساکت و فقیر احوال بود. نظری عمیق و فکری طولانی داشت. در برابر امر خدا سخت نیرو به خرج می داد. به خاطر خدا از آن چه خدا راضی نبود دوری می کرد. همواره می خواست تا از عبرتها غنی باشد. هرگز در روز نخوابید. هرگز از دیدن یا شنیدن چیزی نخندید چون می ترسید گناه باشد. هرگز خشمگین نشد. با کسی مزاح نکرد. چون چیزی از منافع دنیا عایدش می شد اظهار شادمانی نمی کرد و اگر از دست می داد اظهار اندوه نمی نمود. فرزندان بسیاری به او مرحمت شد ولی بیشتر آنها را از دست داد و بر مرگ احدی از آنها گریه نکرد. هرگز از دو نفر که نزاع داشتند، نگذشت مگر بین آنها را اصلاح کرد، با فقها و حکما نشست و برخاست می کرد. بسیار عبرت می گرفت. سفر نمی کرد مگر به جایی که برایش اهمیت داشته باشد، به این جهات بود که خدا حکمت و عصمتش ارزانی داشت.

☼ مؤلف:

به اعتبار این جمله از حدیثِ فوق که می فرماید: «خدا حکمت و عصمتش ارزانی داشت» ، معلوم می شود که لقمان (ع) معصوم بوده است. یعنی نبوت شرطِ عصمت نیست … اما عصمت شرط نبوت است. بنابراین راهِ رسیدن به مراتبی از عصمت برای هر شخص در هر زمان باز است … (توضیح و بحث مفصل در این خصوص در ذیل آیه شریفه (یونس 2) آمده است).

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 38، از مجمع، از رسول خدا (ص):

روزی لقمان ندایی شنید که: ای لقمان آیا می خواهی خدا تو را خلیفه خود در زمین کند یا بین مردم به حق حکم کنی؟ لقمان گفت: اگر پروردگارم مرا مخیر کند، عافیت را می خواهم و بلا را نمی پذیریم ولی اگر او اراده کرده مرا خلیفه کند سمعاً و طاعتاً، چون یقین دارم خودش یاریم

ص :576


1- آیه 17
2- آیه 19

می نماید. ملائکه به طوری که لقمان آنها را نمی دید پرسیدند: چرا ؟ گفت: زیرا هیچ تکلیفی دشوارتر از قضاوت و داوری نیست و ظلم از هر سو احاطه اش می کند. اگر در داوری راه صواب (=خیر) رود که امید نجات دارد نه یقین به آن (حتی یقین هم ندارد که واقعاً راهش ثواب (= پاداش) دارد) ولی اگر راه خطا رود راه بهشت را عوضی رفته است. اگر انسان در دنیا ذلیل و بی اسم و رسم باشد ولی در آخرت آبرومند و شریف، بهتر از آن است که در دنیا شریف و صاحب مقام باشد ولی در آخرت ذلیل و بی مقدار و کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد دنیایش از دست می دهد و آخرت را هم به دست نمی آورد. ملائکه از منطق نیکوی او تعجب کردند، لقمان (شب) به خواب رفت و خدا حکمت را بر او نازل کرد و چون برخواست سخنان حکمت آمیز از زبانش می جوشید و او با حکمت خود برای داوود (ع) وزارت می کرد. روزی داوود (ع) به او گفت: ای لقمان خوشا به حالت که حکمت را به تو دادند و بلای نبوت را هم از تو برگرداندند.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 41 تا46، از امام صادق (ع) و امام باقر (ع): (خلاصه روایت)

از جمله مواعظی که لقمان به فرزندش کرد این ها بود: (1) «ای پسرم تو از آن روزی که به دنیا افتادی، پشتت به دنیا و رو به آخرت کردی و خانه ای که داری به طرف آن می روی نزدیک تر به توست از خانه ای که از آن دور می شوی» . (2) «پسرم همواره با علما بنشین ولی با آنها مجادله نکن که از تعلیم تو دریغ می ورزند» . (3) «از دنیا به قدر رفع حاجتت بگیر و یکباره ترک آن مکن و گرنه سربار جامعه می شوی و آن چنان داخل دنیا نشو که به آخرتت ضرر رساند» . (4) «آن قدر روزه بگیر که از شهوت جلوگیری کند و آنقدر روزه مگیر که تو را از نمازت باز دارد چرا که نماز نزد خدا محبوب تر از روزه است» . (5) «در طلب علم بهره ای بگذار چرا که عمر گرانمایه را هیچ چیز چون ترک علم ضایع نمی کند» . (6) «زنهار که هرگز با اشخاص لجوج در نیفت و هرگز با مردی فقیه جدال مکن و هرگز با صاحب سلطنتی دشمنی مکن و با هیچ ستمگری سازگاری و دوستی مکن و با هیچ فاسقی برادری مورز و با هیچ متهمی رفاقت مکن و علم خود را مانند پولت گنجینه کن و به هر کس و ناکس عرضه مدار» .

ص :577

(7) «پسرم از خدای عزوجل آن چنان بترس که اگر در قیامت نیکی های همه نیکان جن و انس را داشته باشی باز ترس آن داشته باشی که عذابت کند و از خدا آنچنان امید رحمت داشته باش که اگر در قیامت با تمامی گناهان جن و انس روبرو شوی باز احتمال و امید این که تو را بیامرزد داشته باشی» . (8) «پسرم به دنیا رکون و اعتماد نکن و دلت را مشغول به آن مدار، چه خدای تعالی هیچ خلقی را خوارتر از دنیا نیافریده، چرا که نعیم دنیا را مزد و پاداش مطیعان نکرده و بلای دنیا را عقوبت گنهکاران قرار نداده است» . (9) «پسرم اگر درباره مردن شک داری خواب را از خودت بردار که هرگز نمی توانی چنین کنی و اگر درباره قیامت شک داری، بیداری را از خودت بردار که هرگز نمی توانی، اگر دقت کنی خواهی دید که نفس تو به دست دیگری اداره می شود و خواب به منزله مرگ و بیداری به منزله بعثت بعد از مرگ است» . (10) «پسرم زیاد نزدیکش مشو که از آن دور خواهی ماند و زیاد هم دور مشو که خوار خواهی گشت (یعنی در طلب دنیا میانه رو باش)» . (11) «شخصی از لقمان پرسید: آن چه دستوری است که جامع همه حکمتهای تو باشد؟ گفت: خود را درباره چیزی که برایت ضمانت کرده اند به زحمت نینداز و آن چه را که به خودت واگذار نموده اند ضایع نکن (یعنی عمر خود را صرف رزقی که ضامن آن شده اند نساز و درباره سعادت آخرت که به خودت واگذار نموده اند اهمال نکن)» .

☼ لطیفه:

«روزی لقمان حکیم به فرزندش گفت: در طی سالیان عمرم، حکمتهای فراوانی کسب کرده ام که از میان آنها، هزار حکمت و از آن هزار تا، 40 حکمت و از آن 40 تا، 8 حکمت را انتخاب کرده ام که اگر به آن 8 حکمت عمل کنی مثل آن است که تمام حکمتها را می دانی: دو چیز را فراموش نکن:

1 - خدا 2 - مرگ، دو چیز را فراموش کن: به کسی نیکی کردی، کسی به تو بدی کرد (3و4)، 5 - به خانه ای وارد شدی چشم نگه دار، 6 - به سفره ای وارد شدی شکم نگه دار، 7 - به مجلسی وارد شدی سخن نگه دار، 8 - به نماز ایستادی دل نگه دار» .

در تفسیر صافی، ج 5، ص 266، از خصال، از امام صادق (ع):

سریع راه رفتن، بها و اعتبارِ انسان را از بین می برد.

ص :578

در غررالحکم، ج 1، فصل10، ص 274، چ1، از حضرت علی (ع): اگر بردبار نیستی خود را به بردباری درآور زیرا کم کسی خود را به مردمی شبیه کرد جز اینکه خودش یکی از آنها گشت.

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ (13)

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ (14)

وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15)

یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ (16)

یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17)

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18)

وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ (19)

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ (20)

وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلی عَذابِ السَّعیرِ (21)

وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22)

وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23)

نُمَتِّعُهُمْ قَلیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلی عَذابٍ غَلیظٍ (24)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (25)

لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (26)

وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (27)

ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (28)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (29)

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (30)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (31)

وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (32)

یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)

(به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش - در حالی که او را موعظه می کرد- گفت: «پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است» (13) و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمل می شد) و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد؛ (آری

ص :579

به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است! (14) و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می دانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن؛ و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمده اند؛ سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل می کردید آگاه می کنم (15) پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشه ای از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد؛ خداوند دقیق و آگاه است! (16) پسرم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصایبی که به تو می رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است! (17) (پسرم!) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد (18) (پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن؛ از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت ترین صداها صدای خران است (19) آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر شما کرده و نعمتهای آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است؟! ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا مجادله می کنند! (20) و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید!» ، می گویند: «نه، بلکه ما از چیزی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!» آیا حتی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیت می کنند)؟! (21) کسی که روی خود را تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمی چنگ زده (و به تکیه گاه مطمئنی تکیه کرده است)؛ و عاقبت همه کارها به سوی خداست (22) و کسی که کافر شود، کفر او تو را غمگین نسازد؛ بازگشت همه آنان به سوی ماست و ما آنها را از اعمالی که انجام داده اند (و نتایج شوم آن) آگاه خواهیم ساخت؛ خداوند به آنچه درون سینه هاست آگاه است (23) ما اندکی آنها را از متاع دنیا بهره مند می کنیم، سپس آنها را به تحمل عذاب شدیدی وادار می سازیم! (24) و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلماً می گویند: «الله» ، بگو: «الحمد لله (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی دانند! (25) آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، چرا که خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! (26) و اگر همه درختان روی زمین قلم شود و دریا برای آن مرکب گردد و هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام می شود ولی کلمات خدا پایان نمی گیرد؛ خداوند عزیز و حکیم است (27) آفرینش و برانگیختن (و زندگی دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست؛ خداوند شنوا و بیناست! (28) آیا ندیدی که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل می کند و خورشید و ماه را مسخر ساخته و هر کدام تا سرآمد یعنی به حرکت خود ادامه می دهند؟! خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است (29) اینها همه دلیل بر آن است که خداوند حق است و آنچه غیر از او می خوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است! (30) آیا ندیدی کشتیها بر (صفحه) دریاها به فرمان خدا و به (برکت) نعمت او حرکت می کنند تا بخشی از آیاتش را به شما نشان دهد؟! در اینها نشانه هایی است برای کسانی که شکیبا و شکرگزارند! (31) و هنگامی که (در سفر دریا) موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند (بالای سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص می خوانند؛ اما وقتی آنها را به خشکی رساند و نجات داد، بعضی راه اعتدال را پیش می گیرند (و به ایمان خود وفادار می مانند، در حالی که بعضی دیگر فراموش کرده کافر شوند)؛ ولی آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمی کنند! (32) ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمل می کند و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را؛ به یقین وعده الهی حق است؛ پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریبکار شما را (به کرم) خدا مغرور سازد! (33)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 64، در ذیل آیه 16، «یا بنی انها ان تک مثقال حبه … » از امام صادق (ع):

ص :580

از گناهان کوچک بترسید و پرهیز کنید چرا که خداوند از آنها باز خواست می کند و هیچ یک از شما هرگز نگوید من گناه می کنم و توبه خواهم کرد، زیرا خدا می فرماید: ان تک مثقال …

از همان منبع، ص 65، در ذیل آیه 17، «یا بنی اقم الصلوه … » ، از رسول خدا (ص): خداوند دوست دارد به مستحباتش عمل شود همچنان که دوست دارد به واجباتش عمل شود.

در کتاب گناهان کبیره، ج 1، ص 336، از پیامبر اکرم (ص):

از دروغ بپرهیز زیرا روی دروغگو را سیاه می کند.

در کتاب مستدرک الوسائل، ج 17، ص 55، از حضرت باقر (ع):

خداوند برای شرْ قفل هایی قرار داده و کلید آن شراب است و دروغ بدتر از شراب است.

در کتاب گناهان کبیره، ج 1، ص 339، از حضرت صادق (ع):

از مجازات دروغگو آن است که خداوند فراموشی را بر او مسلط می گرداند.

از همان منبع، ص 338، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):

بنده طعم ایمان را نمی چشد مگر اینکه انواع دروغ را ترک نماید جدی یا مزاح.

از همان منبع، ص 338، از رسول خدا (ص):

منافق را سه علامت است: دروغ گفتن، خیانت کردن و خلف وعده نمودن.

از همان منبع: دروغ سبب فجور و فجور سبب کفر و کفر سبب دخول در آتش است.

در کتاب تکامل در پرتو اخلاق، ص 97، از امام صادق (ع):

همانا حسد همانند آتش که هیزم را می سوزاند، ایمان را از بین می برد.

إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ وَ یُنزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مَا فی الاَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُ ﴿34﴾

به درستی علم رستاخیز پیش خداست و باران فرود می آورد و آن چه را در رحمها است می داند، کس چه داند که فردا چه می کند و کس چه داندکه در کدام سرزمین خواهد مُرد. اما خدا دانا و آگاه است (34)

☼ نکته:

در خصوص پنج امری که در آیه شریفه آمده، دو نوع روایت وارد شده است، در دسته

ص :581

اول، علمِ به این پنج امر را تنها مختص به خدا می داند. در دسته دوم، روایاتِ بسیار زیادی از رسول خدا (ص) و ائمه (ع) رسیده که این بزرگواران از آینده حال خود و از زمان مرگشان و اینکه در چه سرزمینی از دنیا می روند خبر داده اند. قبل از توضیح در این خصوص ابتدا اشاره ای به نظراتِ صاحبانِ دو تفسیر جامع و المیزان کرده و سپس توضیح لازم، انشاء الله داده خواهد شد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 396، بدون هیچ گونه نقد و توضیحی تنها به روایاتی اشاره شده و آورده است:

الف- این آیه درباره مردی به نام وارث بن عمر نازل شد که از پیغمبر (ص) پرسید: قیامت چه وقت خواهد بود؟ و امسال باران چه مقدار فرود آید؟ چون برای چهارپایان و زراعات خود، دل ما به آمدن باران خوش است. همسری دارم حمل دارد بفرمایید فرزندش پسر است یا دختر؟ و حال ما فردا چه خواهد شد؟ و در کجا خواهیم مُرد؟ آیه فوق در پاسخ سؤالات او نازل شد.

ب- قمی ذیل آیه مذکور از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: پنج علم مذکور در این آیه را هیچ نبی مرسل و هیچ ملک مقربی نمی داند و فقط ذات مقدس پروردگار است که می داند روز قیامت چه وقت برپا خواهد شد و چه ابری در کجا می بارد و جنین در شکم مادر مذکر است یا مؤنث و مرگ در کدام سرزمین گریبان مخلوق زنده را می گیرد و کسی نمی داند که فردا چه خواهد کرد.

ج- ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات احادیث فراوانی روایت کرده که رسول خدا (ص) و علی (ع) محل و روز قتل امام حسین (ع) و حتی نام بعضی از قاتلان حضرتش را از سالها قبل بیان فرموده بودند و خود آن حضرت نیز در زمان حیات خود در این باره مطالبی بیان داشته است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 32، ص 66، در توضیح آیه شریفه آورده است:

در این آیه سه مورد از مواردی که علم خدا متعلق بدانهاست برشمرده، یکی علم به قیامت که از مسائلی است که خداوند علم بدان را به خود اختصاص داده و احدی جز او از تاریخ وقوع آن خبر ندارد، همچنان که جمله: «به درستی علم به قیامت نزد خداست» نیز این انحصار را می رساند. دوم مسئله فرستادن باران و سوم علم به آنچه در رحم زنان است، از پسر و دختر که

ص :582

خداوند این دو را نیز به خود اختصاص داده، مگر آنکه خودش تعلیم کسی کند. دو چیز دیگر را نیز شمرده که انسان از آن اطلاعی ندارد و به خاطر همین دو جهل از حوادث آینده خود بی خبر است اول اینکه «هیچ کس نمی داند که فردا چه به دستش می آید» ، دوم اینکه «هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد» .

و نیز در بحث روایتی خود (ج32، ص 69) نیز توضیح آورده است که: «(در این خصوص) روایاتی هست که در آنها آمده که حتی به تعلیم الهی نیز کسی در این پنج مسئله آگاه نمی شود لکن به این روایات نباید اعتنا کرد، برای اینکه روایاتِ پیشگویی های ائمه و رسول خدا (ص) آن قدر زیاد است که نمی شود به خاطر یک روایت از همه آنها چشم پوشید» .

☼ مؤلف:

علوم سه دسته اند: دسته اول از علوم، علوم مکنونِ الهی است که غیر از خدایتعالی کسی از آن علوم اطلاعی ندارد. «علم وقوعِ قیامت» از علوم اختصاصی حضرت حق تعالی است که بیش از 11 بار در قرآن کریم به آن اشاره فرموده است از جمله آیه شریفه: «یَسئَلُونَک عَنِ الساعَةِ أَیَّانَ مُرْساهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبی لا یجَلِّیهَا لِوَقْتهَا إِلا هُوَ … » = «ای رسول از تو درباره ساعت قیامت می پرسند که چه وقت فرا می رسد پاسخ ده که علم آن نزد پروردگارم است و کسی جز او آن ساعت را ظاهر و روشن نمی تواند بکند» (اعراف 187)

و یا: «إِنَّ الساعَةَ ءَاتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَی کلُّ نَفْسِ بِمَا تَسعَی» = «به درستی ساعت قیامت خواهد رسید و آن ساعت را پنهان داریم تا هر نفسی را به پاداش عملش برسانیم» (طه 15)

و یا: «یَسئَلُک النَّاسُ عَنِ الساعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ» (احزاب 63)

و یا: «إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ الساعَةِ» = «تنها خدا از زمان وقوع قیامت آگاه است» (فصلت 47)

و یا: « … وَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ … » = «و علم ساعت قیامت نزد خداست» (زخرف 85)

و یا: «یَسئَلُونَک عَنِ الساعَةِ أَیَّانَ مُرساهَا … إِلی رَبِّک مُنتهَاهَا» (نازعات 44 - 42)

دسته دوم از علوم، علومی هستند که از همان علم مکنون و مخزون اولیه به اذن خداوند متعال تنها به عده ای خاص با توجه به ظرفیتشان تعلق می گیرد. این گروه همان انبیاء و ملائکه و

ص :583

ائمه (ع) می باشند. از جمله این علوم: علم به وقوع باران (قبل از تشکیل ابر باران زا)، علم به زمان مرگ، علم به اتفاقی در آینده و علم به نوع جنین قبل از لقاح است. و دلیل این گفته نیز آن دسته از روایات است که مؤید این بیان است، مثلاً این که حضرت علی (ع) در جنگ، عده ای را فقط زخمی می کرد و علت آن را این می دانست که از صلب ِآن کافر که نکشته است بعدها فرزند یا فرزندانی مؤمن به عمل خواهد آمد و یا این که خبر از تولدِ قاتلینِ فرزندانش قبل از بسته شدن نطفه آنها می دادند.

دسته سوم از علوم، علومی هستند که یا ظاهر و مشخصند و یا به واسطه تلاش و کوششِ نوعِ بشر می توان به آنها دست یافت، مثل علوم پزشکی- شیمی- فیزیک- علم هوا و فضا و غیره. در حال حاضر بشر در علوم پزشکی به جایی رسیده است که توسط دستگاه سونوگرافی می تواند پسر بودن یا دختر بودن جنین را قبل از تولد و بعد از چهار ماهگی و در رحم مادر تشخیص دهد و یا توسط ماهواره و دستگاههای الکترونیکی وقوع باران و برف و سیل را تا حد بالایی پیش بینی نماید. حال اگر بشر در این روندِ علمی به جایی برسد که بتواند قبل از چهار ماهگی و بلافاصله به مجردِ وقوعِ لقاح، جنسیتِ جنین را تشخیص دهد نه تنها بعید نیست حتی قابل اثبات هم هست چرا که می دانیم وقتی عمل لقاح صورت پذیرفت و اسپرم در مجاورت تخمک قرار گرفت چنانچه «کروموزمِ x» مرد با «کروموزمِ x» زن ترکیب شود، جنسیت بچه دختر بوده و اگر «کروموزمِ y» مرد با «کروموزمِ x» زن ترکیب شود جنین پسر خواهد بود و این در همان زمانِ شروعِ لقاح مشخص می باشد، تنها می بایست تلاش فراوان و پیشرفت علمی صورت گیرد تا وسیله ای به وجود آید که بتواند آن را تشخیص دهد و یا وسایل دقیق تری برای وقوع قطعیِ باران و برف، قابل دسترسی هستند.

☼ نکته:

علم به جنسیتِ جنینْ قبل از لقاح و علم

ص :584

به ریزش بارانْ قبل از تشکیل ابر باران زا و یا میزانِ ریزش باران و علم به اتفاقی در آینده، جزءِ علوم دسته دوم است که به جز انبیاء و ائمه (ع) به اذن الهی، هیچ کس به آن مطلع نخواهد شد، ولی علم به جنسیتِ جنین بعد از لقاح و علم

به ریزش باران بعد از تشکیل ابر و البته با احتمال، جزءِ علوم دسته سوم است.

☼ نکته:

لازم به ذکر است که علومِ دسته سوم زیر مجموعه ای از علوم دسته دوم و علوم دسته

دوم نیز زیر مجموعه ای از علوم دسته اول هستند به عبارتی خداوند متعال صاحب تمام علوم است و انبیاء و ائمه (ع) به تناسب ظرفیتشان و به اذن خداوند متعال مطلع از علوم دسته دوم و به طور اکمل، واقف به تمام علوم دسته سوم بوده ولی جاهل به علوم دسته اولند. و سایر انسان ها تنها می توانند به علوم دسته سوم وقوف پیدا کنند و هیچ گاه به دسته دوم و اول دسترسی نخواهند یافت. مثلاً انسان شاید بتواند به واسطه پیشرفت در علم به نوع جنین بعد از لقاح و در رحم مادر دستیابی پیدا کند ولی هرگز نمی تواند به این علم قبل از لقاح دستیابی پیدا کند و یا در مورد بارش باران در صورتی می تواند پیش بینی کند که ابر یا ابرهایی را در آن مناطق رصد کرده باشد ولی چنانچه ابری را پیدا نکند نخواهد توانست از ریزش باران در آینده اطلاعی دهد. بعد از این توضیحات، حال به تفسیر آیه شریفه و بعد از آن روایات مربوطه می پردازیم:

آیه شریفه از شش جمله تشکیل شده است:

1 - «إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَه» : یعنی وقوع ساعت قیامت تنها در نزد خداوند است که جزءِ همان علم مکنونی است که برای هیچ کسی جز خداوند متعال مکشوف نیست و این آیه و آیات ذکر شده در این خصوص مبین این موضوع است و سیاق جمله هم همین موضوع را می رساند.

2 - «وَ یُنزِّلُ الْغَیْث» : کلمه «غیث» به معنای باران است. و معنای جمله این است: «و باران را نازل می کند» ، ولی در این جمله برخلاف جمله اول هیچ گونه اختصاصی به این مطلب که بارش باران و علم به ریزش آن تنها مختص به خداوند متعال باشد وجود ندارد که عده ای بخواهند اشکال کنند. و این علم جزءِ علوم دسته سوم است که توضیح در خصوص پیش بینی وضع آب و هوا توسط عموم مردمِ هواشناس نیز مبین همین موضوع است.

3 - «وَ یَعْلَمُ مَا فی الاَرْحَام» : «و خداوند آن چه را که در رحم هاست می داند» و این جمله فقط این موضوع را می رساند که خداوند متعال به درون رحم ها نیز آگاهی دارد ولی هیچ مطلبی

ص :585

که بخواهد بفرماید دیگران نمی توانند به درون رحم ها آگاهی پیدا کنند را نمی رساند و این علم جزءِ علوم دسته سوم است که توضیح در خصوص سونوگرافی نیز مبین همین مطلب است.

4 - «وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّا ذَا تَکسِب غَدًا» : «و شخص چه داند که فردا چه کسب خواهد کرد» ، این جمله در عین اینکه انسان یا نفس را نسبت به وقوع آینده جاهل بیان می کند ولی هیچ گونه مالکیت اختصاصی برای خداوند متعال نسبت به این علم بیان نفرموده است. بنابراین می توان استثنایی در این جمله قائل شد. به عبارتی این جمله جزءِ علوم دسته دوم است که بیان شد یعنی به اراده و اذن خداوند متعال، انبیاء و ائمه (ع) می توانند وقوف به فردای خود و دیگران پیدا کنند.

5 - «وَ مَا تَدْرِی نَفْس بِأَی أَرْضٍ تَمُوت» : این جمله هم مثل جمله بالا، جزءِ علوم دسته دوم است.

6 - «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُ» : این جمله می خواهد بی نهایت بودن علوم الهی را برساند و بفرماید که: «خداوند متعال عالم و مالک و صاحب تمام علوم (چه دسته اول یا دوم یا سوم) است» .

خلاصه کلام: در آیه شریفه به جز علم به وقوع ساعت قیامت که به خداوند متعال تخصیص داده شده است، چهار علم دیگر را مختص به ذات اقدسش نفرموده است، بنابراین آن دسته از روایات که آن چهار علم از آیه شریفه را برای ائمه اطهار (ع) مکشوف و روشن فرض نموده اند هیچ گونه تضادی با آیه شریفه ندارند. و تنها می ماند دسته دیگر از روایات که آنها نیز دو دسته اند: یک دسته که قبول تقیید نمی کنند مثلاً در آنها آمده که حتی به تعلیم الهی نیز کسی در این پنج مسئله آگاه نمی شود که به این دسته نباید اعتنایی نمود چرا که جعلی بودنشان حتمی است اما دسته دیگر، آنهایی هستند که قبول تقیید می کنند و این دسته را بایستی با روایات محکم تفسیر نمود چرا که از معصوم (ع) نیز نقل شده است که می فرمایند: «همانطوری که قرآن و آیاتش محکم و متشابه دارد همچنین روایات نیز ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه داشته و نیاز به تفسیر دارند و نباید آنها را بی دلیل رد نمود» .

نکته آخر: ممکن است عده ای با این توضیحات مخالف بوده و همان حرف اول خود را بزنند و به استناد آیه مذکور باز هم بگویند: «اهل بیت و ائمه و انبیاء (ع) نسبت به وقوع مرگ و

ص :586

آینده و وقوع باران و نوع جنین اطلاعی نداشته و تنها خداوند به این پنج علم آگاه است» ، در پاسخ به این گروه باید آنها را متوجه آیاتی از قرآن کریم کرد، که در آنها به طور کلی مطلبی را آورده است ولی در عین حال استثنائاتی هم وجود دارد مثل آیه شریفه: «ان الانسانَ لِربّهِ لکنُود» = «انسان نسبت به پروردگارش کافر و ناسپاس است» (عادیات6)، حال سؤال من این است که آیا به استناد این آیه شریفه باید گفت که حتی انبیاء و ائمه اطهار (ع) نیز نسبت به خداوند متعال (نعوذ بالله) کافر و ناسپاسند؟ هرگز که چنین باشد!!! این گونه آیات، فراوان است که جزءِ آیات متشابهند و باید به محکمشان برگرداند. در خصوص آیه شریفه نیز حتی اگر این علوم را مختص خداوند متعال فرض کنیم باز می توان استثنایی برای انبیاء و ائمه اطهار (ع) قائل شد البته نه در مورد وقوع ساعت قیامت که صراحتاً هم آیه شریفه و هم آیات مشابه علم آن را مختص به حضرت حق تعالی دانسته اند، بلکه در خصوص آن چهار علم دیگر. عده ای هم ممکن است ایراد بگیرند که هیچ کدام از این علوم را بشرِ عادی نمی داند. که در پاسخ باید گفت: اولاً: در آیه شریفه چنین اختصاصی نیامده است. ثانیاً: این برداشتِ مفسرینی است که در زمان آنها علوم پیشرفت نکرده بود تا دستگاه هایی مثل سونوگرافی و غیره کشف شود و نظرشان را ابطال کند. از آن گذشته خدایتعالی خالق تمام علوم است و اندکی از این علوم را به صورت بالقوه در وجود انسان به ودیعه نهاده است و این که بشر بتواند دستگاهی را کشف کند که از جنسیتِ جنین قبل از تولد خبر دهد نه تنها مخالف این آیه و آیات الهی نیست، که مؤید آن است (والله اعلم).

توجه: صاحب تفسیر المیزان، علم به قیامت را جزءِ علوم دسته اول و چهار علم اشاره شده در آیه شریفه را جزءِ علوم اختصاصیِ دسته دوم فرض کرده است. به عبارتی تمام علوم فوقُ الذکر را از دسترسی بشر عادی بعید می داند، که به یقین نظریه اش صحیح نمی باشد.

در تفسیر جوامع، ج 5، ص 74، آمده: سبب این که کلمه «علم» را برای خدا قرار داد و کلمه «درایت» را برای بندگان، این است که در مفهومِ درایت معنای حیله و نیرنگ هم هست. یعنی هیچ فردی هر چند حیله و نیرنگ به کار بَرَد، درباره آنچه مخصوص خداست، نمی تواند چیزی بفهمد.

ص :587

در امالی شیخ صدوق، ص 487، م50، از امام صادق (ع):

هر کس چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند روز قیامت او را عالم فهمیده مبعوث کند و عذابش نکند (منظور، عمل کردن است نه صرفاً حفظ بی عمل).

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل10، ص 273، چ1، از حضرت علی (ع):

اگر دوست داری که نیک بخت ترین مردم باشی پس بدانچه می دانی عمل کن.

از همان منبع، ف8، ص 184: برترین پارسایی گمان نیک داشتن درباره ی خداست.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل17، ص 324، چ1، از حضرت علی (ع):

هرگاه بپرسی از روی دانش آموزی بپرس نه از روی سرکشی و خرده گیری زیرا که نادانِ یادگیرنده مانند دانشمند است و دانشمند خرده گیر و سرکش همانندِ نادان است.

از همان منبع، فصل17، ص 328: هنگامی که خردمند پیر شود عقلش جوان گردد و هنگامی که بی خرد پیر گردد نادانیش جوان گردد.

از همان منبع، ج 2، فصل48، ص 474: گمانِ عاقل از یقینِ جاهل درست تر است.

از همان منبع، فصل55، ص 498: مؤمن علمش در عملش می باشد و علم بی عمل مانند درخت بی ثمر و داروی بدون سود است.

در تحف العقول، ص 207، از امام علی (ع): ای مردم! خردمند نیست کسی که از گفتار ناحقی که مردم درباره او می زنند دل گیر شود و فرزانه نیست کسی که ستایش نادان را بر خود بپسندد.

خلاصه آیات سوره لقمان:

1 - الم 6 - لهو الحدیث 10 - بغیر عمد ترونها 12 - لقمان 13 - به خدا شرک نیاور 14 - در حق پدر و مادر نیکی کن خصوصاً مادر 15 - اگر پدر و مادر تو را به شرک وادار کنند در این صورت دیگر از آنها اطاعت مکن 16 - پسرم! اگر به مقدار خردلی در میان سنگی یا در طبقات آسمانها و زمین پنهان باشد، همه را برا ی محاسبه می آورد 17 - پسرم! نماز به پا دار- امر به معروف و نهی از منکر کن و بر کار مردم نادان هرآزار بینی صبور باش 18 - هرگز به تکبر از مردم روی متاب و در زمین با غرور قدم برمدار 19 - اِن انکر الاصوات لصوتُ الحمیر 22 - بالعروۀ الوثقی 24 - اندک زمانی آن کافران را به لذات فانی دنیا برخوردار می سازیم آنگاه به عذاب سخت گرفتارشان کنیم 27 - اگر درختان قلم و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مداد گردد باز نگارش کلمات خدا ناتمام بماند 28 - خلقت و بعثت همه شما جز مثل یک تن نیست 29 - خدا شب را در روز و روز را در شب داخل کند و خورشید و ماه را مسخر ساخته که هر یک تا وقت معینی گردش کنند (آیه شریفه دلیل بر حرکت و ثابت نبودنِ خورشیداست) 34 - پنج امر.

ص :588

32 سوره سجده

32 - سوره سجده = الم سجده = الم تنزیل = سجده لقمان (همجوار با لقمان) = مضاجع (محلهای خواب). (مکی است و 30 آیه دارد).

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 90، از درمنثور، از حضرت علی (ع):

سجده های واجب قرآن (عزائم) چهار است اول (الم تنزیل = سجده)، دوم (حم تنزیل= فصلت)، سوم (نجم)، چهارم (اقرأ باسم ربک الذی خلق= علق).

خلاصه مطالب: بیان مبدأ و معاد- مسئله نبوت و کتاب- وعده ثواب و عقاب است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الم (1)

تَنْزیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (2)

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3)

الم (1) این کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدی در آن نیست! (2) ولی آنان می گویند: «(محمد) آن را بدروغ به خدا بسته است» ، اما این سخن حقی است از سوی پروردگارت تا گروهی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده ای برای آنان نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند! (3)

اَللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السمَواَتِ وَ الاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ استَوَیٰ عَلی الْعَرْشِ مَا لَکُمْ مِّنْ دُونِهِ مِنْ وَلیٍّ وَ لا شفِیعٍ أَ فَلاٰ تَتَذَکَّرُونَ ﴿4﴾ پروردگار کسی است که آسمانها و زمین و هر چه میان آنهاست را در مدت شش روز آفرید. سپس به عرش پرداخت. جز او سرپرست و شفیعی ندارید، چرا پند نمی گیرید؟ (4)

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در هفت آیه شریفه می فرماید که آسمانها و زمین را در 6 یوم (زمان) خلق فرموده است:

1 - آیه مورد بحث …

2 - «خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ» (ق38)

3 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» (هود7)

4 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ» (فرقان59)

5 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الْأَمْرَ» (یونس3)

6 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ» (اعراف54)

7 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ» (حدید4)

نکاتی که بتوان در خصوص آیات شریفه «ستة ایام» بیان کرد به این شرح می باشد:

ص :589

1 - ایام هفته هم هفت روز به تعداد این آیات می باشد.

2 - مراد از یوم، روزِ 24 ساعته ما نمی باشد بلکه مراد، مراحلی از زمان است که شاید حتی هزاران سال هم طول کشیده باشد، همچنان که در آیه معارج «یوم» را 50 هزار سال بیان کرده و فرموده: «تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» = «فرشتگان و روح به سوی او عروج می کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است!» (معارج 4) و در آیه سجده «یوم» را هزار سال بیان می فرماید: «فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» = «سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سال هایی است که شما می شمرید» (1).

این را هم بگویم که خدای تعالی هر چه اراده بفرماید فوراً خلق خواهد شد: «وَإِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یقُولُ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» = «و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها می گوید: موجود باش! و آن چیز فوری موجود می شود» (بقره 117)، اما این بدان معنا نیست که نظام حاکم بر طبیعت از یک اصول و قانون طبیعی تبعیّت نکند، بلکه خالقِ هستیْ تدبیر و نظامی را بر عالم هستی حاکم فرموده است، مثلاً برای تولید خاک هزاران سال از ایامِ ما طول می کشد، خلقت آسمانها و زمین نیز به همین صورت اتفاق افتاده است و از تدبیر خاص خود پیروی می کند همچنان که می فرماید: «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا» (نازعات 5). از طرفی کوتاه یا بلندیِ زمان برای خدای تعالی یکسان است بلکه این مخلوقاتند که زمان و مدتِ آن می تواند بر آن ها اثر گذارد.

3 - در دو آیه شریفه «ق» و «فرقان» اشاره به عبارت «وَمَا بَینَهُمَا» = «و آن چه بین آنهاست» فرموده است و این دو آیه شریفه، 5 آیه دیگر را تخصیص زده اند به عبارتی فقط خلقت آسمانها و زمین در این هفت «یوم» نبوده است بلکه تمام «ماخلق» که در این آسمان ها و زمین می باشند نیز در این مدت خلق شده اند، البته ترتیب و زمانِ خلقتِ آن ها با هم فرق داشته است، مثلاً آب را قبل از سایر موجودات زنده خلق فرموده است همچنان که می فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیءٍ حَی» = «و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم» (انبیاء30) و می فرماید: «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا» = «او کسی است که انسان را از آب آفرید» (2).

ص :590


1- سجده 5
2- فرقان54

توجه: آیه فرقان که می فرماید: «انسان از آب خلق شده است» با آیات زیادی که اشاره به خلقت انسان از خاک یا گل دارند مثل آیه شریفه: «فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ» = «ما شما را از خاک آفریدیم» (حج 5) و یا آیه شریفه: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ» = «انسان را از گل خشکیده ای همچون سفال آفرید» (رحمن 14)، تضادی ندارد چرا که آیه رحمن، آیه حج را و آیه حج، آیه فرقان را تخصیص زده است یعنی کلوخ و گل از خاک و خاک هم از آب خلقت پیدا کرده است، این مطلب مثل آن می ماند که کسی بگوید نان از آرد، یا گندم، یا خاک و یا از آب ساخته شده است که به ترتیبْ آن را تخصیص زده است یعنی هویت آن را خاص و ریزتر می کند.

4 - خدای تعالی در سوره فصلت در آیات 9 و10 و 12 می فرماید: «خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» = «زمین را در دو روز خلق کرد» (9)، «وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ» = «و تقدیر فرمود، ارزاق زمین ها را در چهار روز» (10)، «فَقَضیهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ» = «پس آسمان ها را هفت عدد قرار داد آن هم در دو روز» (12).

حال در جمع آیات مورد بحث (ستة ایام) با سه آیه شریفه ی فصلت، نقطه ابهامی به وجود خواهد آمد چرا که در آیات «ستة ایام» خلقت را به «6 یوم» و با رو بر هم کردنِ آیات فصلت (2 یوم زمین + 4 یوم ارزاق + 2 یوم آسمان ها)، خلقت به «8 یوم» می رسد و اما در قرآن کریم آیه ای که این ابهام را مرتفع کند به نظر حقیر نمی رسد، بنابراین از چند حدیث موثق کمک می گیریم و آیات را توجیه می کنیم:

در تفسیر جامع، ج 6، ص 175، از تفسیر مجمع البیان: خداوند تعالی در دو روز معین (یک شنبه و دوشنبه) زمین را بیافرید و دو روز دیگر (سه شنبه و چهار شنبه) کوه ها و ارزاق را بیافرید.

پس مجموع چهار روز است، نه آن که چهار روز کوه ها و ارزاق را بیافرید.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 401، از کافی، از امام صادق (ع): خداوند خیر را در روز یک شنبه آفرید، روز دوشنبه زمین را خلق کرد، روز سه شنبه ارزاق و و اقوات ساکنینش را، روز چهارشنبه و پنج شنبه آسمان ها را ایجاد نمود و روز جمعه ارزاق و اقوات آنها را خلق فرمود. و در روایتی دیگر

ص :591

از همین منبع آورده است: خداوند در روز یکشنبه و دوشنبه زمین را آفرید و روز سه شنبه اسباب و قوت آنها را آفرید و چهارشنبه و پنج شنبه آسمان ها را آفرید و روز جمعه اقوات آنها را آفرید.

اما این دو روایت با آیه10 «اربعة ایام» اگر ایام را «روز» معنی کنیم، جمع نمی شود پس با روایتی دیگر این ابهام دوم را مرتفع می کنیم: در تفسیر جامع، ج 6، ص 176، از علی بن ابراهیم آورده است: مراد از «اربعة ایام» چهار فصل است.

بنابراین می توان گفت: به جز آیه «اربعة ایام» ، که در آن «یوم» به معنای فصل تعبیر شده است در بقیه آیات، «یوم» به یک معنا و یکسان آمده است و لذا تضادی بین آیات وجود ندارد، به عبارتی آیه شریفه «اربعۀ ایام» به معنای فصل است و ارتباطی در خصوصِ تعدادِ ایامِ خلقت ندارد، پس: 2روز خلقت زمین + 1روز اقوات زمینی ها+ 2 روز خلقت آسمانها + 1 روز اقوات آسمانها= 6 روز خلقت (والله اعلم). (توضیح در این باره ذیل آیات 9و10و12 فصلت آمده است).

دو نکته از تفسیر المیزان، ج 32، ص 74و75:

1 - منظور از تعبیر «استواء در عرش» کنایه از مقام تدبیر موجودات و به نظم درآورن آنهاست و به همین جهت در اغلب مواردی که این تعبیر آمده دنبالش یکی از تدبیرها را به عنوان نمونه ذکر کرده مثلاً: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ» = «پس به عرش پرداخت شب فرا می گیرد روز را» (اعراف54)، یا: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الْأَمْرَ» = «پس بر عرش نشست تا مسئله امر را تدبیر کند» (یونس3)، یا: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ» = «پس بر عرش مستولی گشت او می داند که چه چیزها در زمین فرو می رود» (حدید4)، یا: «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ فَعَّالٌ لِمَا یرِیدُ» = «دارای عرشی عظیم الشان فعال هر چه را که اراده کند» (1).

2 - منظور از (شفیع) عبارت است از کسی که منضم به سببی ناقص شود و سببیت ناقص آن را تکمیل کند پس شفاعت، عبارت است تتمیم سبب ناقص در تأثیرش و چون این معنا را با اسباب و مسببات خارجی تطبیق کنیم نتیجه اش این می شود که هر یک از اسباب و شرایط عالمْ شفیع یکدیگرند چون سببیت یکدیگر را در تأثیرْ تکمیل می کنند، همچنانکه هر یک از ابر و باران

ص :592


1- بروج16و15

و آفتاب و سایه و امثال آن شفیع روییدنی ها هستند چون هر یک از نامبردگان سببیت دیگری را تکمیل می کند. پس خداوند متعال که خالق اسباب است شفیع حقیقی است که نقص هر سبب را تکمیل می کند و غیر او شفیعی نیست.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 87، باب11، از امام رضا (ع):

حق تعالی، عرش و ملائکه و آب را قبل از آسمان و زمین خلق فرمود. و آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و قادر بود بر این که به قدر یک چشم بر هم زدنی آسمانها و زمین را خلق کند لکن در شش روز آفرید تا بر ملائکه ظاهر کند آن چه را خلق می کند.

☼ نکته:

در روایت فوق خلقت فرشتگان قبل از آسمانهاست ولی در روایتِ (بحار، ج 25، ص 18، از امام باقر ع)، خلقتشان بعد از آسمانهاست، که در توجیه دو روایت به ذیل (انبیاء 107) رجوع شود).

در غررالحکم، ج 2، ص 521، از امام علی (ع): ای مردم! از کار خدا درباره ی ابلیس عبرت گیرید هنگامی که آن عمل طولانی و کوششِ پر زحمت و رنجش را از بین برد و آن کار این بود که شیطان در 6 هزار سال عبادتش که معلوم نیست آیا آن 6 هزار سال از سالهای دنیا بوده یا از سالهای آخرت و این از بین بردنِ عبادت به خاطر یک لحظه تکبر و سرکشی شیطان بود.

☼ مؤلف:

مراد و منظورِ مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین (ع) از بیان عبارتِ «معلوم نیست» ، به واسطه درک و فهم بشر عادی از این زمان طولانی، یا مواردی دیگر است و اِلا آن بزرگوار که خود از «راسخون در علم» است، وقوف کامل به این زمان داشته اند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 821، چ1، از حضرت علی (ع): غم فردای نیامده ات را بر امروزت بار مکن زیرا اگر فردا از عمرت باشد خداوند سبحان روزی تو را در آن می دهد و اگر از عمرت نباشد پس چرا غم روزی را می خوری که از دوران عمرت نیست؟

یُدَبِّرُ الاَمْرَ مِنَ السمَاءِ إِلی الاَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿5﴾ از آسمان گرفته تا زمین هر کاری را تدبیر می کند. آنگاه در روزی که به حساب شما هزار سال است، (همه چیز) به سوی او بالا می رود (5)

ص :593

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 32، ص 79 تا 81: منظور از «سماء» می تواند دو تعبیر باشد:

1 - مقام قربی است که زمام همه امور به آنجا منتهی می شود، نه آسمان که به معنای جهت بالا و یا ناحیه ای از نواحی عالم جسمانی است.

2 - مراد این است که موطن و محل تدبیر امور زمینی، آسمان است و خدا که محیط به هر چیز است تدبیر زمین را از آن موطن نازل می کند که البته معنای دوم به فهم نزدیک تر است چون جمله: «و اوحی فی کل سماء امرها» با آن سازگارتر است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 402، آمده است: مراد از «یعرج الیه» بالا رفتن آن فرشته است به مکانی که خداوند امر فرموده بالا بروید زیرا پروردگار در آسمان و جهت و مکان معینی نیست تا نزد او بروند مانند آیه: «إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی» (صافات 99) در حکایت حضرت ابراهیم که گفت: من به سوی پروردگارم می روم، مقصود او شام بود بدیهی است که پروردگار در شام نبود. این آیه در بیان اوصاف فرشتگان و عروج و نزول آنها از آسمان به زمین و از زمین به آسمان است.

نکته ای از المیزان، ج 32، ص 79 تا 81: در آیه: «تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» = «ملائکه و روح به سوی او بالا می روند در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است» (معارج4)، (اینکه در آیه سجده آن روز را هزار سال و در آیه معارج آن را پنجاه هزار سال بیان می فرماید) چند احتمال وجود دارد: الف- مقدار پنجاه هزار سال مربوط به کافران است تا به خاطر کفرشان مشقت بیشتری شوند و منظور از هزار سال مربوط به مؤمنین است. ب- قیامت پنجاه موقف دارد و هر موقف آن هزار سال طول می کشد که جمعا پنجاه هزار سال می شود. ج- مراد در هر دو آیه تنها صرف زیاد جلوه دادن است مثل آیه: «یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» = «هر یک از ایشان دوست دارد هزار سال عمر کند» (بقره 96) که منظور این است، بفرماید دوست دارند بسیار زیاد عمر کنند نه خصوص عدد هزار (باشد). و همان منبع آورده است: احتمال آخر (بند ج) از سیاق آیه بعید است و لکن احتمال دوم (بند ب) از همه آنها به ذهن نزدیک تر است.

☼ مؤلف:

در نکته اول، بند الف، صاحب المیزان کلمه «سماء» را در معنای مجازی آن و به عنوان مقام قرب فرض کرده است و این تعبیر چندان صحیح به نظر نمی رسد چرا که اگر کلمه

ص :594

سماء را به معنای قرب الهی فرض کنیم معنای آیه این می شود: «خداوند زمین را از جانب مقام قرب خودش تدبیر می کند» و در این معنا تدبیر آسمان ها حذف خواهد شد در صورتی که اگر به آیه قبلی مراجعه کنیم در آن آیه اشاره به خلقت آسمان ها و زمین فرموده است و در این آیه نیز اشاره به تدبیر آنها (هم زمین و هم آسمان) فرموده و همانطور که زمین نیاز به تدبیر و کنترل دارد آسمان نیز نیاز به تدبیر دارد بنابراین دلیلی ندارد که ما بخواهیم کلمه «سماء» را در معنای مجازی آن به کار ببریم. اما نکته ای که باید به آن اشاره نمود این مطلب است که: اگر حرف اضافه «الی» را در آیه شریفه، «به» و یا «به سوی» معنا کنیم آن گاه معنای عبارت اول آیه این می شود: «خداوند متعال امور را از آسمان به سوی زمین تدبیر می نماید» و می دانیم خداوند متعال جا و مکان خاصی ندارد و بر تمام مکان ها حاضر و ناظر است. وقتی آسمانها و زمین را خلق فرمود برای تدبیر امور، فرشتگان را بدین منظور خلق کرد از جمله فرشته موکل باد و یا باران و غیره و این فرشتگان به امر الهی برای تدبیر امور زمینی از آسمان به سوی زمین فرود می آیند نه از هسته زمین و یا از درون خاک. اما اگر حرف اضافه «الی» را به معنای «تا» تعبیر نماییم آن گاه معنای آیه این می شود: «خداوند متعال از آسمان گرفته تا زمین هر کاری را تدبیر می کند» (همان معنای ذکر شده در ذیل آیه). به هر صورت و با هر یک از این دو معنا، کلمه «سماء» به معنای حقیقی آن یعنی «آسمان» می باشد و نه معنای مجازی آن. (والله اعلم).

همچنین بند الف و ج از نکته ی آخر صاحبِ المیزان صحیح به نظر نمی رسد چرا که هر دو آیه شریفه عام هستند و این زمان برای همه انسانها چه کافر یا مؤمن یکسان است و نیز این زمان یک واقعیتِ غیر قابلِ انکار است. (برای توضیح بیشتر به آیات 47 حج و 4 معارج مراجعه شود).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 404، از شیخ طوسی، از امام صادق (ع):

قیامت 50 موقف دارد که هر موقف مانند هزار سال از سال هایی است که شما می شمرید.

ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (6)

الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ (7)

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ (8)

ص :595

او خداوندی است که از پنهان و آشکار با خبر است و شکست ناپذیر و مهربان است! (6) او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد (7) سپس نسل او را از عصاره ای از آب ناچیز و بی قدر آفرید (8)

☼ نکته:

بحث تفسیری آیه «خلقت نیکو» (آیه 7) در ذیلِ آیه (معارج 19) آمده است.

ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشکُرُون ﴿9﴾ پس آن (نطفه) را پرداخت (نیکو آراست) و از روح خویش در او بدمید و برای شما گوش و چشم ها و قلب آفرید، ولی شما چه کم سپاس می دارید! (9)

«تسویه» : به معنای تصویر است و سواه یعنی شکل دادن است.

«نَفَخَ فیه من روحِهِ» : این جمله نوعی کنایه است و از آن جایی که خلقت روح با آن پیچیدگی و عظمت تنها به وسیله خداوند متعال امکان پذیر است می خواهد بزرگی و شرافت روح را برساند و آن را منسوب به خودش فرموده است نه اینکه «العیاذ بالله» این مفهوم که ممکن است بعضی به اشتباه تصور کنند صحیح باشد که: «روحْ مشتقی از خداوند است» چرا که خداوند سبحان یگانه ای است که همتا نداشته و مشتق نمی شود و او خالق روح است.

«اَفْئِدَه» : منظور، ادراکهای بشری است که به قلب یا دل تشبیه می شود (برای توضیح در خصوص روح به آیه 2 نحل و برای توضیح در خصوص وحی به آیه 69 نحل مراجعه کنید).

وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ (10)

آنها گفتند: «آیا هنگامی که ما (مُردیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» ولی آنان لقای پروردگارشان را انکار می کنند (و می خواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانی خویش ادامه دهند) (10)

قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ ﴿11﴾

بگو: فرشته مرگ که بر شما گماشته اند جانتان را می گیرد سپس به سوی پروردگارتان بازگشت خواهید کرد (11)

«توفی» : یعنی هر چیزی را به طور کامل دریافت کردن است.

☼ نکته:

در قرآن کریم، چهار نوع آیه در خصوص «قبض روح» آمده است:

1 - همین آیه شریفه که توفی و قبض روح را به «ملک موت» یا عزرائیل نسبت داده است.

2 - آن را به خداوند متعال نسبت می دهد: «اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» (زمر42)

ص :596

3 - آن را به ملائکه نسبت می دهد: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ» (نحل 28)

4 - به فرستادگان نسبت می دهد: «حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا» (انعام61)

صاحب تفسیر المیزان، ج 32، ص 85 تا 88 در جمع بین آیات آورده است:

به خاطر اختلاف مراتب اسباب است، سبب نزدیک تر به میتْ ملائکه است که از طرف ملک الموت فرستاده می شوند و سبب دورتر از آنان خود ملک الموت است، که مافوق آنان است و امر خدایتعالی را نخست او اجرا می کند و به ایشان دستور می دهد، خدایتعالی هم ما فوق همه آنان و محیط بر آنان و سبب اعلای میراندن و مسبب الاسباب است و اگر بخواهیم این جریان را با مثلی مجسم سازیم، نظیر عمل کتابت است که هم به قلم نسبت می دهیم و می گوییم قلم خوب می نویسد و هم به دست و انگشتان نسبت می دهیم و می گوییم دست فلانی به نوشتن روان است و هم به انسان نسبت می دهیم و می گوییم فلانی خوب می نویسد (به آیه (زمر42) رجوع شود).

نکته ای از المیزان، ج 32، ص 87: این آیه از روشن ترین آیات قرآنی است که دلالت بر تجرد نفس می کند و می فهماند که نفس غیر از بدن است، نه جزءِ آن است و نه حالی از حالات آن.

در المیزان، ج 32، ص 91، از امام صادق (ع): خداوند برای ملک الموت یاورانی از ملائکه قرار داده که او نسبت به آن اعوان به منزله فرمانده است و هر یک را به مأموریتی می فرستد پس هم ملائکه قبض روح می کنند و هم خود ملک الموت، آن گاه خدا ارواح را از ملک الموت می گیرد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 405، آورده: (وقتی پیامبر اکرم (ص) به معراج رفت، عزرائیل عرض کرد):

پروردگار، مرا مأمور به قبض روح تمام خلایق فرموده جز روح شما و علی که هر وقت مشیتش تعلق بگیرد شخصاً شما را قبض روح می فرماید.

وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12)

وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ (13)

فَذُوقُوا بِما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14)

إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (15)

تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ

ص :597

خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (16)

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (17)

أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (18)

أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (19)

وَ أَمَّا الَّذینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (20)

و اگر ببینی مجرمان را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، می گویند: «پروردگارا! آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا کار شایسته ای انجام دهیم؛ ما (به قیامت) یقین داریم!» (12) و اگر می خواستیم به هر انسانی هدایت لازمش را (از روی اجبار بدهیم) می دادیم؛ ولی (من آنها را آزاد گذارده ام و) سخن و وعده ام حق است که دوزخ را (از افراد بی ایمان و گنهکار) از جن و انس همگی پر کنم! (13) (و به آنها می گویم: ) بچشید (عذاب جهنم را)! بخاطر اینکه دیدار امروزتان را فراموش کردید، ما نیز شما را فراموش کردیم؛ و بچشید عذاب جاودان را به خاطر اعمالی که انجام می دادید! (14) تنها کسانی که به آیات ما ایمان می آورند که هر وقت این آیات به آنان یادآوری شود به سجده می افتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را بجا می آورند و تکبر نمی کنند (15) پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور می شود (و بپا می خیزند و رو به درگاه خدا می آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند! (16) هیچ کس نمی داند چه پاداشهای مهمی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده، این پاداش کارهایی است که انجام می دادند! (17) آیا کسی که با ایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند (18) اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود، این وسیله پذیرایی (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام می دادند (19) و اما کسانی که فاسق شدند (و از اطاعت خدا سرباز زدند)، جایگاه همیشگی آنها آتش است؛ هر زمان بخواهند از آن خارج شوند، آنها را به آن بازمی گردانند و به آنان گفته می شود: «بچشید عذاب آتشی را که انکار می کردید!» (20)

☼ نکته:

بحث تفسیری آیه ی «پر شدن جهنم» (آیه 13) در ذیلِ آیه (اعراف 179) و بحث روایی نماز شب در ذیل آیه (اسراء 79) آمده است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 85، از رسول خدا (ص): (ذیل آیه16): لازم است بر شما شب زنده داری که این خویِ نیکانِ پیش از شما بوده است و شب زنده داری تنها برای خداست (ریا در آن نیست) و بازدارنده از گناه و کفاره بدی ها و دور کننده مرض از بدن هاست. و نیز فرمود: شرافت و بزرگیِ مؤمن در شب زنده داریِ اوست و عزت او در اذیّت نکردنِ مردم است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 85، از رسول خدا (ص) در ذیل آیه 17: «من قره اعین» آمده است:

برای بندگانِ شایسته ام پاداشی آماده ساخته ام که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به هیچ دلی خطور نکرده است، صرف نظر از نعمت هایی که شما را بر آن آگاه ساخته ام.

وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِّنَ الْعَذَابِ الاَدْنیٰ دُونَ الْعَذَابِ الاَکْبرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿21﴾

ص :598

و ما عذاب نزدیک را زودتر از عذاب بزرگ به آنها می چشانیم شاید برگردند (21)

☼ نکته:

خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «و برای ستمگران عذابی قبل از آن است (در همین جهان)؛ ولی بیشترشان نمی دانند!» (1).

در المیزان، ج 32، ص 107: منظور از «عذاب ادنی= عذاب نزدیک» همان عذاب دنیوی از قبیل قحطی و مرض و غیره است. و منظور از «عذاب اکبر= عذاب بزرگ» همان عذاب قیامت است.

☼ نکته:

در اینجا ممکن است سؤالی به ذهن برسد که چرا به جای کلمه «ادنی= نزدیکتر» ، کلمه «اصغر=کوچک» که مقابل «اکبر» است به کار نرفته و یا بالعکس، یعنی حال اگر عذاب اول یا دنیوی را عذاب نزدیکتر (ادنی) آورده پس عذاب دوم را به جای اکبر کلمه «دورتر» می آورد؟ در پاسخ صاحب المیزان آورده است: «اگر عذاب دنیا را عذاب نزدیکتر خواند و عذاب قیامت را عذاب بزرگتر، با این که جا داشت عذاب دنیا را در مقابل عذاب بزرگترِ قیامت، عذاب کوچکتر بخواند، برای این بود که مقام، مقامِ تهدید و تخویف بود و در چنین مقامی جا نداشت عذاب را کوچکتر بخواند لذا آن را عذابِ نزدیکتر خواند و به همین علت عذابِ قیامت را هم در مقابل عذابِ نزدیکترِ دنیا، عذابِ دورتر نخواند، چون با مقام تهدید مناسب نبود» .

☼ مؤلف:

در خصوص ترجمه قرآن کریم به زبان های مختلف لازم به توضیح است که خداوند متعال با وجود علوم بی کران و نامحدودش به طرز شیوا، زیبا، عجیب و معجزه آوری کلمات را کنار هم قرار داده و آیاتی این چنین، به معرض ظهور آفریده است که هر کدام از این کلمات جایگاه و معنای خاص خود را داراست و نمی توان کلمه ای از آیات الهی را جا به جا و یا جایگزین نمود و به همین خاطر است که قرآن معجزه ای است که «ماسوا» از آوردنش ناتوانند. لذا تمامی مترجمانی که قرآن را به زبان های مختلف ترجمه کرده اند واقعاً نتوانسته اند معنای واقعی آیات الهی را به طور صد در صد ترجمه نمایند مثلاً در همین آیه شریفه عده ای از مترجمین بدون قرض و منظور خاصی با ترجمه کلمه «ادنی» به کلمه «کوچک» ، آن تهدید و تخویفِ عذابی که در بطن آیه نهفته است را حذف نموده اند. سایر آیات الهی نیز به همین صورت

ص :599


1- طور47

دستخوش ترجمه ای شده اند که گاهاً بر خلاف معنای واقعی آیات الهی است. بنابراین در پاسخ بعضی از سؤالات از جمله: «آیا نمی توان به جای قرائت عربیِ قرآن، هر کس به زبان خودش فقط ترجمه آن را بخواند؟» و یا: «مگر خداوند متعال زبانهای مختلف را متوجه نمی شود؟ پس چرا نباید هر کس نمازهای خود را به زبان خودش بیان کند؟» و یا امثال این، باید گفت:

اولاً: همان طوری که بیان شد قرآن کریم به طرز خاص و خارق العاده ای که از عهده مخلوقات خارج است حروف چینی شده است و ترجمه های بشری به هیچ وجه نمی تواند معنای واقعی و صد در صدی قرآن باشد. ثانیاً: اگر قرار بود هر کس به زبان خودش قرآن یا نماز بخواند باعث می شد که از همان ابتدای اسلام تا کنون هر کس به سلیقه و میل شخصی خود چیزی را از آن کم یا زیاد کند و تا عصر حاضر اصلاً چیزی از نماز و قرآنِ واقعی بر جا نماند و از آن گذشته اتحاد و یکپارچگی را هم از میان می برد. ثالثاً: در هر نمازی قرائت سوره حمد واجب است (به جز نماز میت، که البته تهلیل و تکبیر است و نه نماز، چرا که به استناد روایات، نمازی که در آن حمد نباشد نماز نیست) و سوره حمد چنان مضامین و معانی عمیقی دارد که اگر تمام انسان ها جمع شوند و بخواهند خدایشان را به زبانِ خودشان ستایش کنند نخواهند توانست عبارتی را خلق کنند که در عین خلاصه گویی و سادگی اش تمام مصادیق و معانیِ عبودیتْ و نیاز و درخواستِ حقیقیِ عبد را نسبت به معبودِ بی همتایش برساند.

برای فهمِ بیشترِ مطلبْ مثالی می زنم: «فرض کنید شخصی بخواهد کتابی از شعرای ایرانی مثل سعدی یا حافظ را به زبانهای دیگر ترجمه نماید، آیا او می تواند خصوصیاتی که در شعر فارسی است مثل: قافیه، نظم، لحن، صوت، اثر بخشیِ روحی و غیره را ترجمه نماید؟ و آیا شما با خواندن آن ترجمه ها همان اثر را در روح و وجودتان احساس می کنید که یک غزل حافظ ایجاد می کند؟ تازه این ترجمه شعری است که ساخته ی بشرِ محدود است چه برسد به ترجمه قرآنی که ساخته ی خداوند متعال و نامحدود است» .

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 117، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

ص :600

منظور از عذاب نزدیکتر، مصائب و بیماریها و دشواری هایی است که به سوی اسراف گران دنیا روی می آورد نه عذاب آخرت. (سؤال شد: یا رسول الله عذاب ادنایِ ما چیست؟ ما که نه مصیبت، نه بیماری و نه گرفتاریِ سختی دیده ایم) فرمود: عذابِ ادنای شما، زکات و طهارت است.

در تفسیرجامع، ج 5، ص 416، از مجمع البیان:

عذاب ادنی خروج دجال و علائم آخرالزمان است و عذاب اکبر، ظهور مهدی (عج) است.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ (22)

چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یادآوری شده و او از آن اعراض کرده است؟! مسلماً ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت! (22)

وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا مُوسی الْکتَابَ فَلا تَکُنْ فی مِرْیَةٍ مِّنْ لِّقَائهِ وَ جَعَلْنَاهُ هُدًی لِّبَنی إِسرائیلَ ﴿23﴾ و در حقیقت عطا کردیم به موسی آن کتاب را. پس از دیدار او به شک مباش و آن را برای بنی اسرائیل به عنوان هدایت قرار دادیم (23)

کتاب: مراد کتاب تورات است. مریه: به معنای شک و بدگمانی است.

نکته ای از المیزان، ج 32، ص 108 و109: مفسرین در مرجع ضمیرِ «ها» در کلمه «لقائه» و در نتیجه در معنای کلمه نامبرده اختلاف دارند از جمله:

1 - ضمیر به موسی بر می گردد: و معنای آیه این است: «شک نکن در دیدارت با موسی» ، چون پیامبر (ص) در شب معراجْ موسی (ع) را دیدار کرد پس اگر این سوره بعد از معراج نازل شده باشد، آیه شریفه یاد آوری خاطراتِ شب معراج است و اگر قبل از معراج باشد پس وعده الهی به آنجناب است که به زودی موسی را خواهی دید.

2 - ضمیر به موسی بر می گردد: ولی معنای آیه این است: «شک مکن در اینکه روز قیامت موسی را می بینی» .

3 - ضمیر به کتاب برمی گردد: و معنا این است: «شک مکن که کتاب تورات را خواهی دید» .

4 - ضمیر به «خدایتعالی» برمی گردد: و معنا این است: «شک مکن که روز قیامت به دیدار پروردگارت می رسی» (گزینه4 نظر صاحب المیزان، ج 32، ص 108 و109 است).

☼ مؤلف:

با توجه به آیاتِ صدر و ذیلِ آیه موردِ بحث که در خصوص قیامت آمده است پس نظریه آخر معقول تر است (والله اعلم).

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (24)

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ

ص :601

الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (25)

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ (26)

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ (27)

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (28)

و از آنان امامانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند؛ چون شکیبایی نمودند و به آیات ما یقین داشتند (24) البته پروردگار تو میان آنان روز قیامت در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند (و هر کس را به سزای اعمالش می رساند)! (25) آیا برای هدایت آنها همین کافی نیست که افراد زیادی را که در قرن پیش از آنان زندگی داشتند هلاک کردیم؟! اینها در مساکن (ویران شده) آنان راه می روند؛ در این آیاتی است (از قدرت خداوند و مجازات دردناک مجرمان)؛ آیا نمی شنوند؟! (26) آیا ندیدند که ما آب را بسوی زمینهای خشک می رانیم و بوسیله آن زراعتهایی می رویانیم که هم چهارپایانشان از آن می خورند و هم خودشان تغذیه می کنند؛ آیا نمی بینند؟! (27) آنان می گویند: «اگر راست می گویید، این پیروزی شما کی خواهد بود؟!» (28)

قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمَانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنظَرُونَ ﴿29﴾ بگو (در آن) روزِ

پیروزی، کسانی که کافر شده اند، ایمان آوردنشان سود ندهد و مهلتشان ندهند (29)

نکته ای از المیزان، ج 32، ص 112: مفسرین در معنای «یوم فتح» چند تعبیر آورده اند از جمله: قیامت- ظهور امام زمان (عج)- فتح مکه- جنگِ بدر.

☼ مؤلف:

خدای تعالی در آیه شریفه فوق «یَوْمَ الْفَتْح» را توضیح داده و فرموده است: «در این روز ایمان آوردن سودی ندارد و به کسی هم مهلت داده نشود» ، به عبارتی می خواهد بفرماید که «توبه» در آن روز پذیرفته نمی شود و این تنها در دو حالت است که توبه کسی پذیرفته نشود، یکی در قیامت و یکی هم در حین جان دادن است، همچنان که می فرماید: «وَ

لَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» = «برای کسانی که کارهای بد انجام می دهند و هنگامی که مرگ یکی از آنها فرا می رسد می گوید: «الان توبه کردم!» و کسانی که در حال کفر از دنیا می روند؛ توبه ای نیست؛ اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم» (نساء18). اما در سایر موارد « توبه» پذیرفته است، همچنان که خدای سبحان بارها در قرآن کریمش همه افراد چه کافر و چه مسلمان را دعوت به توبه کرده و اجابتِ توبه را نیز وعده فرموده است هم چنان که می فرماید: «هُوَ یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ» = «خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد» (توبه104) و می فرماید:

ص :602

«وَ هُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ» = «او کسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد و بدی ها را می بخشد» (شوری 25) و می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» = «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم!» (غافر60) و غیره …

بنابراین «روز فتح» فقط «قیامت» است چرا که تاریخ گواه است که پیامبر اکرم (ص) روز فتح مکه را روز قبول توبه و بخشش و صلح نامید و حتی از قاتل عمویش هم درگذشت و یا در جنگ بدر هم همواره از دَرِ بخشش و پذیرش توبهْ از کفار وارد شد. و اما روایاتی که «روز فتح» را «ظهور امام زمان (ع)» می دانند از جنبه تطبیق است چون آن روز نیز روز فتح است نه این که در آن روز توبه کسی پذیرفته نشود و روایتی هم که در ذیل آمده است جنبه تطبیق دارد.

متأسفانه عده ای ناخواسته ظهور حضرت حجت (عج) را طوری توصیف می کنند که آنجناب العیاذ بالله فقط برای کشتن و تخریب و قتلِ عام ظهور می کند و هیچ کس را نمی بخشد، در صورتی که این طور نیست بلکه آن حضرت (ع) تنها با کسانی جدال می کند که توبه نکنند و مقابل دینْ قیام کنند، ولی با کسانی که توبه کنند مطابق قرآن کریم رفتار کرده و از آنها می گذرد، حتی اگر کافر هم باشند و خالصانه توبه کنند از آنها پذیرفته می شود.

توجه: غصبِ خلافت و کشتنِ انبیا و اهلِ بیت (ع) نیز مشمول توبه نمی شود که بحث آن در ذیلِ آیه (فرقان71) آمده است. و البته مشمولِ مواردِ ذکر شده در آیه مذکور نمی شود. (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 421، از کافی، از امام صادق (ع):

مراد از یوم الفتح، روزی است که دنیا به دست قائم آل محمد (ص) فتح می شود اگر کسی مؤمن باشد ولی عقیده به روز موعود نداشته باشد از ایمانِ ناقص خود منتفع نشود.

☼ مؤلف:

روایت فوق ظهور امام عصر (عج) را روز پیروزی و فتح نامیده است و تنها این مطلب را می رساند که در آن روز اگر شخصی ایمانش ناقص باشد از آن منفعت نمی برد، چون امام زمان (عج) از نهانِ انسان ها خبر دارد و دیگر جایی برای ریا و مخفی کاری نمی ماند تا کسی بخواهد با دروغ و دغل، خود را متقی نشان دهد تا منافعی ببرد، نه این که از پذیرش توبه کسی

ص :603

ممانعت شود در صورتی که در آیه شریفه روز فتح را روزی بیان می فرماید که توبه کسی پذیرفته نیست. بنابراین به استناد این روایت نمی توان گفت که منظور از «روز فتح» در این آیه شریفه «روز ظهور حضرت حجت (عج)» باشد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 706، چ2، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که بر قلب او اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک جستن به ذکر و یادم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده می گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.

از همان منبع: اهل طاعتم، در ضیافت و مهمانی من به سر می برند و اهل شکرم در اقلیمِ زیارتم می باشند و اهلِ ذکر و یاد کنندگانم در نعمتم مقیمند و من اهل معصیتم را از رحمتم ناامید نمی کنم، پس اگر توبه کنند، من دوست آنها هستم و اگر مریض گردند، من خود طبیب آنها هستم به محنت ها و مصیبت ها مداوایشان کنم تا از گناه ها و عیوب پاک گردند.

از همان منبع، ص 691، از امام رضا (ع)، از خدای تعالی: من در نزد ظن و گمان بنده ام هستم، اگر خیر باشد پس برایش خیر خواهم و اگر بد باشد برایش بد خواهم.

از همان منبع، ص 700، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم، من زنده و نامیرایم، تو را زنده ی نامیرا کنم، من بی نیاز و غنی هستم، تو را بی نیاز و غنی کنم، من هر چه بخواهم همان شود، تو را چنین کنم که هر چه بخواهی همان شود.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)

حال که چنین است، از آنها روی بگردان و منتظر باش؛ آنها نیز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا و آنها هم منتظر عذاب او!) (30)

خلاصه آیات سوره سجده:

1 - الم 4 - آفرینش آسمانها و زمین در شش روز – استوی بر عرش- لا شفیع 5 - روز هزار سال 6 - عالم به غیب و شهود 7 - خداوند هر چیز را به بهترین وجه آفرید و بشر را از گل خلق فرمود 8 - پس نسل بشر را ازآب بی مقدار مقرر داشت 9 - نَفَخَ فیه من روحِهِ 11 - ملک الموت 13 - اگر ما می خواستیم هرکسی را به سوی کمال هدایت می کردیم اما این گفتار بر حق از طرف من صادر شده که گفته ام: جهنم را از کافران جن و انس پر خواهم کرد 15 - آیه سجده واجب 16 - آیه نماز شب 17 - کسی نمی داند در عوض عمل نیکویش چه پاداش فرح بخش و روشن کننده چشم، ذخیره دارد 18 - افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون 19 - بهشت 20 - دوزخ 21 - عذاب ادنی – عذاب اکبر 23 - لقای موسی 24 - عطا کردن پیشوایی به گروهی از بنی اسرائیل 25 - جدا کردن حق از باطل 26 - عبرت 27 - عبرت از احیای زمینهای خشک 29 - یوم فتح 30 - اعراض و انتظار.

ص :604

33 سوره احزاب

33 - سوره احزاب (لشکرها) = خندق.

مدنی است و 73 آیه دارد.

خلاصه سوره: پیروی نکردن از کفار- پیامبر (ص) اولی و سزاوارتر به مؤمنین است – زنان او مادران امتند- داستان زید و زینب- غزوه احزاب (خندق) – داستان یهودیان بنی قریضه- جهاد با کفار- آیه تطهیر- تحیت و درود بر پیامبر (ص)- تسلیم در برابر پیامبر (ص) و عبرت ها.

بسم الله الرحمن الرحیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (1)

وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً (2)

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (3)ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است (1) و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می شود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است (2) و بر خدا توکل کن و همین بس که خداوند حافظ و مدافع (انسان) باشد! (3)

مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فی جَوْفِهِ وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ الَّلائِی تُظاهِرُونَ مِنهُنَّ أُمَّهاَتِکمْ وَ مَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْواَهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السبِیلَ ﴿4﴾ خداوند برای یک نفر دو تا قلب در جوفش قرار نداده و همسرانی را که «ظهار» می کنید (یعنی می گویید پشت تو مثل پشت مادرم باد) مادر شما نکرده و خداوند پسر خوانده هایتان را پسرانتان نکرده است. این سخنانی است که شما از پیش خود می تراشید، ولی خدا حق می گوید و به سوی راه، هدایت می کند (4)

«مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فی جَوْفِهِ» : این جمله کنایه ای است از این که ممکن نیست کسی بین دو اعتقاد مخالف، جمع کند.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 121، آمده که بعضی از مفسرین گفته اند: جمله مورد بحث زمینه چینی برای دو مسئله ظهار و پسرخواندگی است که بعداً بیان می کند. چرا که ظهار (یعنی اینکه به همسرت بگویی پشت تو چون پشت مادرم است) جمع بین دو متنافی یعنی زوجیت و مادری است و پسرخواندگی که جمع بین دو متنافی یعنی فرزند خود و فرزند دیگری است.

صاحب المیزان، ج 32، ص 121، آورده است: به نظر ما بعید نیست بگوییم آیه شریفه تعلیل مطلب

ص :605

قبل است بدین صورت که اطاعت خدا با اطاعت کفار و منافقین در یک قلب جمع نمی شود.

☼ نکته:

در جاهلیت رسم بود که وقتی مردی از دست زنش به خشم می آمد و یا به هر دلیلی می خواست او را طلاق دهد، به او می گفت: «پشت تو چون پشت مادرم است» که این عمل را «ظهار» می نامیدند و این عمل یک نوع طلاق بود، که اسلام آن را رد فرموده است.

«ادعیاء» : جمع «دعی» به معنای پسرخوانده است. در جاهلیت عمل پسرخواندگی را «دعاء» می نامیدند و تمام احکام فرزند صلبی را در حق او اجرا می کردند.

☼ نکته:

در ذیل این آیه شریفه در اکثر تفاسیر روایتی درباره چگونگی ازدواج حضرت رسول (ص) با همسر زید پسر خوانده حضرت (ص) وارد شده که متأسفانه در قسمتی از این روایت به طرز مغرضانه ای به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) اهانتی بزرگ وارد کرده اند که شرح مفصلِ روایت و عللِ ردِ آن (ان شاء الله) در ذیل آیه 36 و 37 همین سوره بیان خواهد شد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 427، از ابن عباس، از امیرالمؤمنین (ع): هیچ بنده ای نیست که قلبش به نور ایمان روشن شده باشد اما محبت ما در دل او نباشد. و اگر موجودی مورد قهر الهی قرار گیرد، بغض و دشمنی ما را در دل می پروراند. هر بنده ای که در محبت و دوستی ما قصور کند خیر نمی بیند. ممکن نیست در یک دل هم دوستی و هم دشمنی ما جمع شود.

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (5)

النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (6)

آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است؛ و اگر پدرانشان را نمی شناسید، آنها برادران دینی و موالی شما هستند؛ اما گناهی بر شما نیست در خطاهایی که از شما سرمی زند (و بی توجه آنها را به نام دیگران صدا می زنید)، ولی آنچه را از روی عمد می گویید (مورد حساب قرار خواهد داد)؛ و خداوند آمرزنده و رحیم است (5) پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها [= مؤمنان] محسوب می شوند؛ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند، مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید)؛ این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است (6)

وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَ مِنکَ وَ مِنْ نُّوحٍ وَ إِبْرَهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی ابْنِ

ص :606

مَرْیمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظا ﴿7﴾ لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿8﴾ و چون از پیامبران پیمانشان را گرفتیم و نیز از تو پیمانت را بگرفتیم و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و از همه آنها میثاق غلیظی گرفتیم (7) به این منظور که خدا راستگویان را از صدقشان (در ایمان و عمل صالح) سؤال کند؛ و برای کافران عذابی دردناک آماده ساخته است (8)

نکات تفسیری المیزان، ج 32، ص 127 تا 131:

1 - اضافه میثاق به ضمیری که به انبیاء بر می گردد، دال بر این است که این میثاق، یک میثاق خاص به ایشان است که با صفت نبوت آنها ارتباط دارد، همچنانکه بردن نام پیغمبران به لفظ انبیاء این معنا را می فهماند.

2 - اما میثاقی که در آیه «ذر» آمده، میثاقی است که از عموم بشر گرفته شد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنی آدَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلی أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّکُمْ قَالُوا بلی» = «و چون پروردگارت از بنی آدم از پشتشان ذریه شان را بگرفت و گواه علیه خودشان کرد، که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری» (1).

3 - و نیز میثاقی که در آیه 81 آل عمران آمده، عبارت است از وحدت کلمه در دین و اختلاف نکردن در آن: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکم مِّن کتاَبٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکمْ رَسولٌ مُّصدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصرُنَّهُ قَالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذَلِکُمْ إِصرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا» = «و چون خدا میثاق انبیاء از ایشان بگرفت که وقتی کتابی و حکمتی به شما دادم و رسولی دیگر آن را که نزد شما است تصدیق کرد باید بدان ایمان آورید و آن را یاری کنید، آن گاه پرسید آیا اقرار کردید و تحمل این تکلیف را پذیرفتید؟ گفتند: آری اقرار داریم» (2).

4 - در آیه شریفه پنج نفر از انبیاء را اختصاص به ذکر داد برای اینکه اولوالعزم و صاحب شریعت بوده و دارای شأنی عظیم و مقامی رفیع هستند که چهار نفر را به ترتیب عصرشان ذکر کرد ولی رسول خدا (ص) را بر آنان مقدم داشت با این که آنجناب از لحاظ عصر، آخرین ایشان بود

ص :607


1- اعراف 172
2- آل عمران 81

ولی برتری و شرافت و تقدم بر همه دارد.

در تفسیر المیزان، ج32، ص 134، از درمنثور، از ابن عباس، از رسول خدا (ص):

آن وقت که آدم بین روح و جسد بود از من پیمان گرفتند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 434، از قمی، از امام صادق (ع):

«واو» (پیش از) «منک» زاید است. خداوند از انبیاء برای نفس خود عهد و پیمان گرفت و سپس برای پیغمبر خاتم و ائمه (ع) عهد گرفت.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً (9)

إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10)

هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً (11)

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12)

وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً (13)

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً (14)

وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15)

قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلیلاً (16)

قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (17)

قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلیلاً (18)

أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (19)

یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلیلاً (20)

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً (21)

وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً (22)

مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً (23)

لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً (24)

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً (25)

وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقاً (26)

وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیراً (27)

ای کسانی که

ص :608

ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام می دهید بینا بوده است (9) (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید (10) آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند! (11) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: «خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند!» (12) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست؛ به خانه های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند و می گفتند: «خانه های ما بی حفاظ است!» ، در حالی که بی حفاظ نبود؛ آنها فقط می خواستند (از جنگ) فرار کنند (13) آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آنان می کردند می پذیرفتند و جز مدت کمی (برای انتخاب این راه) درنگ نمی کردند! (14) (در حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسئولند)! (15) بگو: «اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت؛ و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت!» (16) بگو: «چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!» و آنها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت (17) خداوند کسانی که مردم را از جنگ بازمی داشتند و کسانی را که به برادران خود می گفتند: «بسوی ما بیایید (و خود را از معرکه بیرون کشید)» بخوبی می شناسد؛ و آنها (مردمی ضعیفند و) جز اندکی پیکار نمی کنند! (18) آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند؛ و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آنچنان به تو نگاه می کنند و چشمهایشان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند! اما وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند؛ آنها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد؛ و این کار بر خدا آسان است (19) آنها گمان می کنند هنوز لشکر احزاب نرفته اند؛ و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند؛ و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمی کنند! (20) مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند (21) (اما) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده و خدا و رسولش راست گفته اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود (22) در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند (23) هدف این است که خداوند صادقان را بخاطر صدقشان پاداش دهد و منافقان را هرگاه اراده کند عذاب نماید یا (اگر توبه کنند) توبه آنها را بپذیرد؛ چرا که خداوند آمرزنده و رحیم است (24) خدا کافران را با دلی پر از خشم بازگرداند بی آنکه نتیجه ای از کار خود گرفته باشند؛ و خداوند (در این میدان)، مؤمنان را از جنگ بی نیاز ساخت (و پیروزی را نصیبشان کرد)؛ و خدا قوی و شکست ناپذیر است! (25) و خداوند گروهی از اهل کتاب [= یهود] را که از آنان [= مشرکان عرب] حمایت کردند از قلعه های محکمشان پایین کشید و در دلهایشان رعب افکند؛ (و کارشان به جایی رسید که) گروهی را به قتل می رساندید و گروهی را اسیر می کردید! (26) و زمینها و خانه ها و اموالشان را در اختیار شما گذاشت و

ص :609

(همچنین) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید؛ و خداوند بر هر چیز تواناست! (27)

آیات شریفه 9 تا 27 درخصوص داستان جنگ خندق (احزاب) و به دنبالش سرگذشت بنی قریضه می باشد:

در صافی، ج 5، ص 310 - 321 آمده (خلاصه روایت): در سال پنجم هجرت، مشرکین مکه و اطراف در حدود ده هزار سپاه برای حمله به مدینه جمع آوری کردند و از آن جایی که یهودیان بنی قریضه که هفتصد مرد جنگی داشتند با پیغمبر عقد پیمان بسته بودند مشرکین با حیله و نیرنگ توانستند یهودیان بنی قریضه را فریب دهند تا پیمانشان را با پیامبر (ص) نقض کرده و با مشرکین همراه شوند. همین که خبر تشکیل اردوی مشرکین به پیامبر (ص) رسید با اصحاب خود برای جنگ یا دفاع مشورت کرد. سلمان فارسی پیشنهاد داد خندقی در دور شهر مدینه حفر شود، که مورد تأیید قرار گرفت. در روز دوم از کندن خندق، سنگ بسیار بزرگی که کلنگ در آن اثر نداشت در مسیر کندنِ «جابر» پیدا شد که پیامبر (ص) شخصاً به کندن آن مشغول شد، اولین کلنگی که پیامبر (ص) به کوه زد، برقی جستن کرد که از پرتو نور آن قصرهای مدائن دیده شد. دومین ضربت باعث دیدن قصرهای یمن توسط حاضران شد که پیامبر (ص) مژده این تصرفات را به مسلمین داد. جابر به پیامبر (ص) گفت: یا رسول الله! در خانه، یک صاع جو و بره ای دارم که آن را برای شما و هر که را که بخواهید طبخ نموده تا میل بفرمایید. پیامبر (ص) بالای بلندی ایستاد و با صدای رسا تمام مهاجر و انصار را به صرف غذا به منزل جابر دعوت فرمود که حدود هفت صد نفر بودند و در طول مسیر هر که را می دیدند همراه می فرمودند. جابر زودتر به خانه رفت و ماجرا را به همسرش گفت، همسرش گفت: آیا به پیامبر (ص) عرض کرده ای که ما جز یک صاع جو و یک بره، چیز دیگری نداریم؟ جابر گفت آری، همسرش گفت: پیامبر (ص) داناتر از ماست به آنچه ما داریم. پیامبر (ص) شخصاً در کنار دیگ قرار گرفت و به جابر می فرمود یک دست از بره در ظرف بگذار و از آب گوشت و نان روی آن قرار بده و هر ظرفی را در برابر ده نفر می نهاد، در همین حین جابر عرض کرد: فدایت شوم مگر این بره چند دست داشته است؟ پیامبر (ص) فرمودند: ای جابر! اگر ساکت می شدی تمام جمعیت را با همین دست های بره سیر می

ص :610

نمودم. خلاصه تمام حاضران سیر شده و تا چندین روز هم از غذا برای جابر و خانواده اش باقی ماند. سه روز بعد از اتمام خندق، لشکر احزاب به سوی مدینه نزدیک شدند. و حدود بیست روز در اطراف خندق بدون جنگ و قتالی توقف نمودند. تا آنکه عمر بن عبدود و چند تن دیگر شروع به مبارزه طلبی کردند که به جز حضرت علی (ع) کسی حاضر به مبارزه با عمر بن عبدود نشد. بعد از پیروزی علی (ع) و شکست عمر بن عبدود، پیامبر اکرم (ص) فرمود ای علی! اگر تمام اعمال مسلمانان را تا روز قیامت با عمل امروز تو مقایسه کنند، عمل حضرتت بر تمام آنها افضل است. بعد از آن لشکر احزاب به محاصره مدینه پافشاری کردند تا جایی که گروهی از مسلمین مخفیانه به منافقین ملحق شده و عده ای هم ناامید گشتند ولی پیامبر (ص) و عده دیگر از مسلمانان واقعی و صبور با توکل به خداوند صبر و دعا نمودند، جبرئیل نازل شد و مژده پیروزی داد. و (خلاصه) لشکر احزاب دچار وحشت شده و شروع به فرار کردند.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً (28)

وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً (29)

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (30)

وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَریماً (31)

یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)

وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (33)

وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً (34)

ای پیامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید با هدیه ای شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویی رها سازم! (28) و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را می خواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است» (29) ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ و این برای خدا آسان است (30) و هر کس از شما برای خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت و روزی پرارزشی برای او آماده کرده ایم (31) ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید اگر تقوا پیشه کنید؛ پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید! (32) و در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد (33) آنچه را در خانه های شما از آیات

ص :611

خداوند و حکمت و دانش خوانده می شود یاد کنید؛ خداوند لطیف و خبیر است! (34)

آیات شریفه 28 تا 34 در خصوص همسران رسول خدا (ص) می باشد:

نکته اول: در این آیات به صراحت اشاره دارد که اگر همسران رسول خدا (ص) بخواهند زندگی و زینت دنیا را طلب کنند می توانند طلاق بگیرند ولی اگر خدا و رسول و آخرت را می خواهند بهتر است سازگار باشند و چنانچه عمل زشتی انجام دهند عذابشان دو برابر خواهد بود و نیز اگر عمل صالحی انجام دهند، اجرشان دو برابر می شود و نصایحی چند …

نکته دوم: آیه شریفه 33 شامل دو جمله است که قسمت و جمله اول آن در خصوص زنان پیامبر (ص) و جمله دوم یا همان آیه تطهیر اشاره به طهارت اهل بیت (ع) داشته و اصلاً ارتباطی با زنان پیامبر (ص) ندارد که ان شاء الله ذیل آیه تطهیر توضیح داده خواهد شد.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 303، از اکمال الدین، از حضرت رسول (ص):

شرافت همسران من تا زمانی است که بر اطاعت خدا ثابت قدم باشند. پس هر کدامشان، با خروج بر تو (ای علی) از فرمان خدا سرپیچی کرد، او را از همسری من طلاق بده و او را از مقام و شرافتِ مادر مؤمنان بودن، ساقط و خارج نما.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 184، از تفسیر قمی:

سبب نزول این آیه (یا ایها النبی قل لازواجک) این بود که چون رسول خدا (ص) از جنگ خیبر برگشت و در آن جنگ گنجینه های آل ابی الحقیق نصیب مسلمانان شد، همسرانش به آنجناب عرض کردند، این گنجینه ها را به ما بده، حضرت فرمود: به دستور خدایتعالی بین همه مسلمین تقسیم می شوند و همسران خشمگین شده و گفتند: شما گمان کرده اید اگر ما را طلاق دهی، کسی ما را تزویج نخواهد کرد؟ خدایتعالی به رسول گرامیش دستور داد از آنها کناره گیری کند، رسول خدا (ص) 29 روز از آنها کناره گیری نمود و در مشربه ام ابراهیم (ماریه قبطیه) منزل گزید تا آنکه یک نوبت حیض دیدند و پاک شدند آنگاه آیه مزبور نازل شد. و اولین کسی که در بین همسران برخاست ام سلمه بود و به دنبال او سایر همسران یکی یکی از در آشتی برآمدند.

ص :612

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 185، از کافی آورده است:

عیص بن قاسم از امام صادق (ع) پرسید: اگر مردی همسر خود را مخیر کند و همسرش جدایی را گزیند، آیا جدا می شود یا خیر؟ حضرت فرمود: نه این حکم تنها مخصوص پیامبر (ص) بود که از ناحیه خدا مأمور شد همسرانش را مخیر کند و او هم از بابِ امتثالِ امرِ خدا اینکار را کرد، تازه اگر همسرانش جدایی را اختیار می کردند پیامبر (ص) طلاقشان می داد و صرف اختیار زنانْ طلاق نمی شود، خدایتعالی هم به مسئله طلاق تصریح فرموده: «قل لازواجک … »

از همان منبع، از خصال، از امام صادق (ع): رسول خدا (ص) با 15 زن ازدواج کرد و با 13 نفرشان درآمیخت و چون از دنیا می رفت 9 نفر از آنان همسرش بودند اما آن دو نفری که با آنها آمیزش نکرد، یکی «عمره» و دیگری «سنا» بود و آن 13 نفری که با آنها آمیخت: اول خدیجه دختر خویلد بود و بعد از او با سوده دختر زمعه و بعد با ام سلمه (هند دختر ابی امیه)، پس با ام عبد الله عایشه دختر ابی بکر، بعد حفصه دختر عمر، بعد زینب دختر خزیمة بن حارث، بعد زینب دختر جحش، بعد ام حبیب رملة دختر ابی سفیان، بعد میمونه دختر حارث، بعد زینب دختر عمیس، بعد جویریه دختر حارث، بعد صفیه دختر حی بن اخطب. و آن که خود را به رسول خدا (ص) بخشید خوله دختر حکیم سلمی بود. که از همه فاضل تر خدیجه و بعد ام سلمه و بعد میمونه بود. و آنجناب علاوه بر این همسران دو تا کنیز داشت یکی ماریه قبطیه و دیگری ریحانه خندفیه، که با آنان نیز معامله همسران آزاد را می کرد، یعنی شبهای خود را بین همسران و این دو کنیز تقسیم می کرد. (بحث در خصوصِ فلسفه تعدد زوجاتِ پیامبر (ص) در ذیل آیه (نساء 2و3) آمده است).

آغاز جزء 22 از آیه 31 احزاب تا آیه 28 یس

وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاُولیٰ وَ أَقِمْنَ الصَلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمْ تَطهِیراً ﴿33﴾

و در خانه های خود بنشینید و چون زنان جاهلیتِ نخست، خودنمایی نکنید و نماز به پا دارید و زکات دهید و خدا و رسولش را اطاعت کنید، همانا خداوند اراده فرموده که هرگونه پلیدی را از شما دور سازد و آن طور که می داند پاکتان کند (33)

ص :613

☼ نکته:

این آیه معروف به آیه «تطهیر» است و در شأن اهل بیت (ع) نازل شده است.

«قرن» : از ماده «ق ر» به معنای پا بر جا شدن است.

«تبرج» : به معنای ظاهر شدن در برابر مردم است، همانطور که برج قلعه برای همه پیداست.

مراد از «جاهلیت اولی» در آیه شریفه فوق چیست؟

صاحب المیزان (ج32، ص 175)، معتقد است که منظور، همان جاهلیت قدیم قبل از بعثت است و آورده است: «و اینکه بعضی گفته اند: مراد به آن دوران هشت صد ساله ما بین آدم و نوح است و یا گفته اند: زمان داوود و سلیمان است و یا زمان ولادت ابراهیم و یا زمان فترت بین عیسی و محمد صلوات الله علیهم است، اقوالی است بدون دلیل» .

☼ مؤلف:

در آیه شریفه، اشاره به «جاهلیت اولی» شده است، گویی که «جاهلیت ثانی» هم به وجود خواهد آمد. اینکه دوران قبل از بعثت رسول خدا (ص) را به عنوان دوران جاهلیت نامگذاری کرده اند به خاطر چیست؟ آیا بدین خاطر نبوده که مردم دختران و بعضاً بچه های خود را زنده به گور می کردند، یا فحشا و بی بند و باری در جامعه رواج داشت، یا قتل و خونریزی و آدمکشی و بت پرستی و چیزهایی از این قبیل رایج بود؟ اما بعد از شهادت حضرت رسول (ص) آیا سیلی زدن بر رخسار مبارک و مطهر دخت ارجمند آن حضرت و مسموم و مقتول کردن ائمه اطهار (ع)، چیزی جز جاهلیت را می توان به آن نسبت داد؟! و در حال حاضر که به اصطلاح عصر تمدن و فرهنگ است، آیا همان وقایعِ عصر جاهلیت و حتی با شدت و وفور بیشتری در جوامع مختلف به چشم نمی خورد؟! آیا کشتارهای میلیونی توسط بمب های اتمی و سلاح های پیشرفته و قتل عام ها و گورهای دسته جمعی و رواج فحشا و بی بند و باری و برهنگی و بدعتهای ایجاد شده در بین ادیان و مذاهب مختلف چیزی جز جاهلیت است؟! مطمئناً نوعی جاهلیت و دوری از معارف الهی است که می توان به عنوان «جاهلیت ثانی» از آن نام برد.

بنابراین و به این استناد از آیه شریفه که کلمه «الجاهلیة الاولی» ذکر شده و نه کلمه «جاهلیه» می توان گفت: «همان طور که قبل از بعثت حضرت رسول (ص)، مردم در جاهلیت به

ص :614

سر می بردند، بعد از شهادت آن حضرت نیز مردم به جاهلیت دیگری مبتلا شده اند که ان شاء الله این جاهلیت ثانی توسط منجی عالم بشریت حضرت حجت (عج) به زودی برچیده خواهد شد».

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 186، از قمی، از امام صادق (ع):

بعد از جاهلیتِ قبل از اسلام، جاهلیتِ دیگری خواهد آمد که آن جاهلیتِ دوم است.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 480، از حضرت رسول (ص):

همان گونه که قوم یهود بعد از موسی (ع) 71 فرقه شده و 70 فرقه جهنمی و فقط یک فرقه که از یوشع بن نون، وصی موسی (ع) پیروی کرده و بهشتی اند و همان گونه که قوم مسیح 72 فرقه شده و 71 فرقه جهنمی و تنها یک فرقه از شمعون وصی عیسی (ع) پیروی کرده و بهشتی اند، همان طور هم این امت 73 فرقه خواهند شد که تنها یک فرقه از وصی من علی (ع) پیروی کرده و بهشتی شوند و 72 فرقه گمراه و جهنمی خواهند شد. و سپس فرمود: 13 گروه از این 73 فرقه همگی محبت و دوستی علی (ع) را ادعا می کنند ولی یک گروه در بهشتند و 12 گروه جهنمی اند.

توجه: روایت فوق از حضرت علی (ع) هم نقل شده است.

اهل بیت (ع) چه کسانی هستند؟

صاحب المیزان، ج 32، ص 175تا181، در پاسخ آورده است:

اولاًًً: در آیه شریفه ضمیر مذکر «عنکم» آمده است بنابراین به هیچ عنوان، زنان پیامبر (ص) جزو اهل بیت نیستند و اگر غیر این بود می بایست ضمیر مؤنث (عنکن) می آمد.

ثانیاً: در آیه شریفه دو انحصار به کار رفته یکی اراده خداوند در بردن پلیدی و تطهیر اهل بیت (ع) و دوم انحصار عصمت و دور بودن از پلیدی در اهل بیت (ع) است چرا که کلمه «رجس» الف و لام دارد و جنس را می رساند و هر گونه پلیدی چه اعتقادی و فکری و چه عملی و ظاهری را شامل می شود و این تنها با عصمتی سازگار است که از جانب خداوند متعال به صورت تکوینی در وجود اهل بیت (ع) قرار داده شده و شامل اراده تشریعی نمی شود بنابراین اهل بیتی که در آیه شریفه آمده است حتماً بایستی مجهز به صفت عصمت الهی باشند لذا اهل بیت

ص :615

شامل تمام مردان یا مردان و زنانی از خاندان پیامبر (ص) مثل آل عباس و آل عقیل و غیره که بعضی از مفسران به اشتباه آورده اند نمی باشد.

ثالثاً: کلمه اهل بیت (ع) در عرف قرآن کریم «اسم خاص» است که هر جا برده شود منظور پنج تن آل عبا یعنی رسول خدا (ص) و علی و فاطمه و حسنین (امام حسن و امام حسین) علیهم السلام هستند و بیش از هفتاد حدیث که بیشتر آنها از طرق اهل سنت است و دارای سندی صحیحند نیز مؤید همین مطلب است.

رابعاً: آیه تطهیر (انما یرید الله … ) از جهت نزول، جزءِ آیات مربوط به همسران رسول خدا (ص) و متصل به آنها نیست حال چه اینکه به دستور رسول خدا (ص) دنبال آن آیات قرارش داده باشند یا بعد از رحلت رسول خدا (ص) و حین تألیف در آنجا نوشته باشند. چرا که اگر آیه تطهیر را از آیه: «و قرن فی بیوتکن» حذف کنیم، آیه نامبرده با آیه بعدیش که می فرماید: «و اذکرن» کمال اتصال و انجام را دارد و اتصالش به هم نمی خورد.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 186، از درمنثور، از ابی سعید خدری، از امام صادق (ع):

روزی که نوبت ام سلمه بود و رسول خدا (ص) در خانه او قرار داشت جبرئیل بر آنجناب نازل شد و آیه تطهیر (انما یرید الله … ) را نازل کرد. رسول خدا (ص)، حسن و حسین و علی و فاطمه(علیهم السلام) را خواست و ایشان را به خود چسبانید و جامه ای رویشان افکند و گفت: بارالها! اینان اهل بیت منند. پروردگارا! پلیدی را از ایشان ببر و آن طور که می دانی پاکشان کن، ام سلمه گفت: ای پیغمبر خدا! آیا من نیز با ایشانم؟ فرمود تو جای خود داری و عاقبتت خیر است.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 190، از غایت المرام، از زید بن ارقم، از رسول خدا (ص):

من در بین شما دو چیز گرانبها و سنگین می گذارم یکی کتاب خداست که حبل الله است و (دیگری اهل بیت) است، فرمود: (اهل بیت، همسران او) نیست (چرا که) همسرانِ آدمی چند صباحی با آدمی است و چون طلاقش دهند به خانه پدرش بر می گردد و دوباره بیگانه می شود، اهل بیت رسول خدا (ص) اهل او و عصبه اویند که بعد از او صدقه بر آنها حرام است.

ص :616

در تفسیر جامع، ج 5، ص 460، از بحارالانوار، از امام سجاد (ع)، از امام حسین (ع):

بعضی از مردم جاهل و نادان تصور کرده اند که مراد از اهل بیت، همسران پیامبر (ص) هستند. به خدا قسم هر کس چنین خیالی کند، گنهکار و دورغگو است، زیرا اگر مقصود زنهای آن حضرت بودند، به جای کلمه «عنکم» باید «عنکن» و به جای «یُطهِّرَکمْ» ، «یُطهِّرَکن» می آمد، چنانچه در آیات قبل همین طور بوده و در آیه «وَ اذْکرْنَ مَا یُتْلی فی بُیُوتِکنَّ» ضمیر تأنیث آورده، بنابراین آیه تطهیر، ویژه خمسه طیبه نازل شده و همسران پیغمبر مشمول آن نیستند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 461، از کفایت الاثر، از حضرت علی (ع)، از رسولِ خدا (ص): ای علی! آیه تطهیر در شأن تو و فاطمه و حسنین و ائمه کرام از فرزندان حسین (علیهم السلام) نازل شده است و فرمود: اسامی تمام شما بر ساق عرش نوشته شده است، در شب معراج پروردگار فرمود: اینها نام اوصیاء و ائمه بعد از تو می باشند همه ایشان پاک و معصوم هستند و دشمنان آنها ملعونند.

إِنَّ الْمُسلِمِینَ وَ الْمُسلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناَتِ وَ الْقاَنِتِینَ وَ الْقاَنِتاَتِ وَ الصادِقِینَ وَ الصادِقَاتِ وَ الصابرِینَ وَ الصابرَاتِ وَ الْخَاشِعِینَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصدِّقِینَ وَ الْمُتَصدِّقَاتِ وَ الصائمِینَ وَ الصائمَاتِ وَ الحَْافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظاتِ وَ الذّاَکرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذّاَکراَتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عظِیماً ﴿35﴾ به درستی که مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان عابد و زنان عابد، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان خاشع و زنان خاشع، مردان و زنانی که صدقه می دهند، مردان و زنانی که روزه می گیرند، مردان و زنانی که شهوت و فرج خود را حفظ می کنند، مردان و زنانی که خدا را بسیار ذکر می گویند و یاد می کنند، خداوند بر آنها آمرزشی و اجری عظیم آماده کرده است (35)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 462، از مجمع البیان آورده است: سبب نزول آیه آن بود: چون اسماء دختر عمیس با شوهرش جعفر بن ابیطالب از سفر حبشه بازگشت از زنان پیامبر (ص) پرسید: آیا در این مدت پروردگار آیه ای در حق زنان نازل فرموده؟ گفتند: خیر. حضور پیامبر (ص) شرفیاب شد و عرض کرد ای رسول خدا! مگر زنها در خسران و زیان هستند که خداوند از آنها در قرآن یادی

ص :617

نکرده است؟ طولی نکشید که آیه مزبور نازل شد.

در تفسیر جامع، ج5، ص 463، از کافی، از امام صادق (ع):

ایمان در همه جا با اسلام مشارکت دارد ولی اسلام در همه جا با ایمان مشارکت ندارد ایمان آن است که در دلها جای گیرد. ولی اسلام شهادت ظاهری به عقاید حقه است که بر اساس آن نکاح و ارث و حرمت خون شخص به دست می آید.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع): بنده خدا قبل از آن که مؤمن باشد حتماً مسلمان است اما گاه می شود که مسلمان است و مؤمن نیست.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): کعبه برتر از مسجد الحرام است، کعبه با مسجد شریک است ولی مسجد با کعبه الزاماً مشارکت ندارد. نسبت ایمان با اسلام همین گونه است.

از همان منبع، ص 464، از کافی، از امام باقر (ع)، از رسول خدا (ص):

هر کس ده آیه از قرآن در هر شب بخواند از غافلین نوشته نمی شود. هر کس پنجاه آیه بخواند از ذاکرین نوشته شود. هر کس صد آیه بخواند از قانتین نوشته می شود و هر کس دویست آیه بخواند از خاشعین نوشته می شود.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 464، از طبرسی، از امام صادق (ع): هر کس در حالی بخوابد که تسبیح حضرت فاطمه (س) را خوانده باشد از کسانی است که زیاد به یاد خدا هستند.

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یکُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا ﴿36﴾ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس از خدا و رسولش نافرمانی کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است! (36)

☼ نکته:

آیات شریفۀ 36 تا 40 در خصوص داستان ازدواج رسول خدا (ص) با همسرِ پسر خوانده اش زید است:

☼ مؤلف:

متأسفانه بعضی از مفسرین در ذیل این آیات و ذیل آیه چهارم این سوره به اشتباه یا مغرضانه و تنها به صرف پرداختن به ظاهر بعضی آیات و حتی در اکثر موارد به تأویل آیات، به رأی و نظر خود و به استناد بعضی از روایاتِ دستکاری شده یا کاملاً جعلی، به ساحت مقدس و

ص :618

معصومِ رسول اکرم (ص) تهمتی بی اساس زده اند که برای روشن شدن واقعیت، به ناچار عین روایت را آورده و در مردود دانستن این قضیه دلایل عقلی و روایتی و قرآنی را در پی آن ان شاء الله خواهیم آورد. قبلاً به خاطر آوردن عین روایت از ساحت مقدس حضرت رسول (ص) و جانشین برحقش امام زمان (عج) پوزش می خواهم:

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 131 و132 و133، از قمی، از ابن ابی عمیر، از جمیل، از امام صادق (ع) و نیز در تفسیر صافی، ج 5، ص 298 و340 و در اکثر یا همه ی تفاسیر … روایتی به این شرح آورده اند:

وقتی پیامبر (ص) با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد به عکاظ جهت تجارت رفت در آنجا زید را که در معرض فروش بود، خرید و او بعداً مسلمان شد از سوی دیگر حارث بن شراحیل کلبی پدر زید خبردار شد و جهت پس گرفتن پسرش به مکه آمد. پیامبر (ص) زید را مختار به برگشت کرد و فرمود: من او را آزاد کردم. زید حاضر به ترک رسول خدا (ص) نشد و پیامبر اکرم (ص) نیز او را پسر خوانده خود خواند و به او ابن محمد می گفتند. بعد از آنکه رسول خدا (ص) از مدینه مهاجرت فرمود، زینب دختر جحش (مادر زینب، «امیمه» دختر عبدالمطلب، عمه رسول خدا (ص) بود) را به ازدواجِ زید در آورد. {خوانندگان محترم دقت فرمایید که تا اینجای روایت صحیح می باشد اما از اینجا به بعد، به طور مرموزی و به یقین جعل و اضافه شده است}:

روزی (زید) دیر به خدمت رسول خدا (ص) رفت، پیامبر (ص) به منزل زید رفت تا از او خبر بگیرد و در آن هنگام زینب وسط اتاق خود نشسته و با عطر، جامه خود را می سایید (در برخی روایات آمده: «مشغول آرایش بود» و در برخی آمده: «مشغول غسل و شستشویش بود» ) پیامبر (ص) درب را باز کرد تا از زینب خبر بگیرد ناگهان چشمش به زینب که زنی زیبا بود بیفتاد و گفت: «منزه است آفریدگارِ نور و تبارک الله احسن الخالقین» . و به منزل خود برگشت، «درحالی که به یاد زیبایی او بود» (استغفر الله). و بعد هم در پایان روایت آورده اند که زید به خاطر علاقه پیامبر (ص) به زینب، او را طلاق داد تا پیامبر (ص) العیاذ بالله به زینب برسد.

حال اگر خوانندگان محترم با دقت به انتهای روایت توجه کنند به دلایل ذیل خواهند

ص :619

فهمید که این قسمتِ روایت کاملاً مغرضانه و جعلی است:

الف- دلایل عقلی:

در روایت آمده است: «پیامبر (ص) درب را باز کرد» . آیا می شود یک انسان (و نه مسلمان و نه یک رسول) بخواهد وارد خانه ای شود که زن نامحرمی در آن باشد و قبل از ورودش، درب نزند و بی اجازه وارد خانه شود؟ آیا خانه زید، بی درب و پیکر بود که پیامبر (ص) بخواهد وارد آن شود؟ اگر درب نداشت پس چرا در روایت آمده «درب را باز کرد» ؟ و اگر درب داشت پس چرا شخصی چون پیامبر (ص) نباید درب بزند؟ در صورتی که در قرآن کریم به صراحت دستور فرموده که باید قبل از ورود اجازه بگیرید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتًا غَیرَ بُیوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید» (نور27)، آیا پیامبر (ص) که خود مجری وحی الهی است نباید به دستورات الهی توجه کند؟ حاشا و کلا از این تهمت ها!!!

در روایت آمده است: «زینب مشغول آرایش کردن و یا حمام کردن بود» . آیا به نظر شما زن ها در انظار عموم مشغول آرایش و حمام کردن می شوند آن هم در آن زمان؟ آیا خانه زید تنها یک اتاق کوچک بود و در آن زمان هم درب آن اتاق باز بوده و پیامبر (ص) ناگهان درب را کنار زده و به یک مرتبه زینب را می بیند و «نعوذ بالله» عاشقش می شود؟! هرگز که چنین باشد!!!

در روایت آمده است: «زینب زنی زیبا بود» . کسی که این روایت را جعل کرده چقدر بی فکر و مغرض بوده است، چرا که در ابتدای روایت آورده است: «زینب دختر عمه رسول خدا (ص) بود و پیامبر (ص) خودش شخصاً برای خواستگاری زید به خانه دختر عمه اش رفته بود» ، بنابراین پیامبر (ص) قبلاً زینب را می شناخته و او را دیده بود و می دانست که او زیباست و دیگر جایی برای شگفت زده شدن باقی نمی ماند. و نیز اگر زیبایی زینب آن چنان چشم گیر بود پس چرا از ابتدا پیامبر (ص) با وجود تمایلِ زینب و خانواده اش، او را برای خودش به همسری انتخاب نکرد؟!!!

ص :620

در روایت آمده است: «پیامبر (ص) به منزل خود برگشت در حالی که به یاد زیبایی او بود» . آیا به نظر شما به یاد زن شوهردار بودن و چشم چرانی و دنبال ناموس مردم بودن گناه نیست؟ چگونه ممکن است پیامبری معصوم با دیدن یک زن زیبا (العیاذ بالله) دلباخته و حیران شود

طوری که یاد آن در قلبش بماند؟ حاشا و کلا از این همه جهالت و تهمت!!!

از آن گذشته اگر بنا بر فرض محال و العیاذ بالله پیامبر (ص) عاشق زینب می شد و عشقش در سرش بود، پس آن راویِ ساختگی از کجا این مطلب را فهمید، مگر کسی که فکری در سرش باشد جز خود و خدایش کسی دیگر هم می تواند آن را بفهمد، شاید آن راویِ قُلّابی علمِ غیب داشته و وحی بر او نازل می شده که این مطلب را از ذهن رسول خدا (ص) فهمیده باشد! حاشا و کلا از این همه جهالت و افترا!!!

ب- دلایل قرآنی: به استناد آیات ذیل پیامبر اکرم (ص) هرگز مرتکب خطایی نشده است:

«وَ وَضعْنَا عَنک وِزْرَک» ، «الَّذِی أَنقَض ظهْرَک» = «و بار سنگین گناه را از تو دور داشتیم» ، «در صورتی که آن بار سنگین ممکن بود پشتت را گران دارد» (1).

«مَا ضلَّ صاحِبُکمْ وَ مَا غَوَی» ، « وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَی» ، «إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَی» = «صاحب شما محمد (ص) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است» ، «و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید» ، «سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست» (2).

«إِنَّک عَلی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ» (زخرف 43). و …

در خصوص عصمت مطلقه حضرت رسول (ص) بحثی در پایان این کتاب آمده است و همچنین در بحث تفسیری آیاتِ ذیل هم مفصل توضیح داده شده است: (نساء107)- (طه114)- (مائده67)- (اسراء 73)- (کهف 24)- (نور11) و سوره علق.

یکی دیگر از دلایل قرآنی که پیامبر (ص) العیاذ بالله عاشق زینب نشده آیه شریفه 37 همین سوره است که ان شاء الله در تفسیر این آیه شریفه به شرح ذیل خواهد آمد:

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تخْفِی

ص :621


1- شرح 2و3
2- نجم 2 و3 و4

فی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تخْشاهُ فَلَمَّا قَضیٰ زَیْدٌ مِّنهَا وَطراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائهِمْ إِذَا قَضوْا مِنهُنَّ وَطراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً ﴿37﴾ به یاد آر به آن کس که خدا به او نعمت داد و تو نیز به او احسان کردی، گفتی: همسرت را بر خلاف میلت نگه دار و از خدا بترس، تو آن چه در دل داشتی و می دانستی خدا بالاخره آشکارش خواهد کرد، از ترس مردم پنهان کردی و خدا سزاوارتر بود به اینکه از او بترسی، پس همین که «زید» بهره خود از آن زن بگرفت و طلاقش بداد، ما او را به همسری تو درآوردیم تا دیگر مؤمنان نسبت به همسر پسر خوانده های خود وقتی مطلقه می شوند دچار زحمت نشوند و آن را حرام نپندارند و امر خدا سرانجام شدنی است (37)

☼ نکته:

آیه شریفه اشاره به پنهان داشتن مطلب و موضوعی در دلِ پیامبر اکرم (ص) دارد و می رساند که پیامبر (ص) از همان ابتدا می دانست بالاخره زینب، همسرش خواهد شد و اینکه در آیه شریفه آمده است: «و کان امر الله مفعولا» = «کارهای خدا انجام شدنی است» می رساند که این ازدواج امر الهی بوده و پیامبر (ص) حتی اگر هم کراهتی از این عمل داشته، چون فرمان خداوند سبحان است، باید به این ازدواج تن بدهد و هیچ گونه اختیاری در عدم پذیرش این ازدواج نداشته است. بنابراین اصلاً عشق و عاشقی در بین نبوده بلکه اطاعت از فرمان خداوند متعال است. و اینکه در آیه شریفه آمده: «تو به او احسان کردی و گفتی: همسرت را بر خلاف میلت نگه دار» می رساند که اصلاً زید مایل به ادامه زندگی با زینب نبوده و پیش پیغمبر اکرم (ص) آمده بود تا آنها را از هم جدا کند ولی پیامبر اکرم (ص) او را نصیحت می کرد که به زندگی با زینب ادامه دهد. بنابراین معنی ندارد که العیاذ بالله پیامبر (ص) شیفته زینب شده باشد، چرا که اگر پیامبر (ص) عاشق زینب بود دیگر جایی برای نصیحت کردنِ آنها به ادامه زندگی نبود.

☼ مؤلف:

متأسفانه همان گروهی که این تهمت شرم آور را به دروغ ساخته اند، به آیه شریفه 37 هم اشکال کرده و آورده اند: «پیامبر (ص) به خاطر این که مردم او را به این خاطر سرزنش کنند ترسیده بود» . که در پاسخ به آنها باید گفت:

ص :622

اولاً: به استناد آیه 39 احزاب، ترس در وجودِ رسولان الهی جایی ندارد.

ثانیاً: مراد از ترس در آیه شریفه 37، در حقیقت نشان دادن عدم تمایل قلبی پیامبر (ص) نسبت به این ازدواج و نیز رساندن این مطلب است که ازدواج پیامبر (ص) صرفاً به امر الهی بود نه از روی تمایلات شخصی و یا العیاذ بالله عشق بازی. و در حقیقت این آیه شریفه بر خلافِ نظر آن گروه از مفسرنماهایی که تهمتِ ترس و عشق بازی را تأیید کرده اند، دلیلی بر خلافِ نظرِ آنهاست.

ثالثاً: به استناد آیه 7 سوره آل عمران برخی از آیاتْ متشابهند که باید با آیاتِ محکمشان تفسیر شوند و اینکه خداوند متعال گاهاً در آیات شریفش پیامبر اکرم (ص) را رهنمون فرموده و ظاهر آن آیاتْ ترک اولا و گناهی را به ذهنِ بیماردلان می رساند به دلیل همین تشابهی است که در ظاهرِ این آیات به ذهن می رسد، لذا نباید صرفِ ظاهرشان تعبیر شوند و باید به آیات محکمی که در آن عصمت مطلقه ی حضرت رسول را اثبات می فرمایند برگردانده و تفسیر شوند، همان گونه که امام صادق (ع) نیز در برخورد با آیات متشابه می فرماید: «آیات متشابه را بپذیرید ولی به آنها عمل نکنید بلکه آنها را به آیات محکماتش برگردانید» (المیزان، ج 5، ص 132 - 170). و نیز می فرماید: «در، به تو می گویم، دیوار تو بشنو» ، به عبارتی به دیگران هشدار می دهد ولی مقام رسالت را خطاب می گیرد اما حقیقتِ منظور، سایر مردم است. و در این آیه شریفه نیز از آن جایی که رسم و رسوماتِ پسر خواندگی به طرز جاهلانه ای در بین مردم شایع بود لذا بدین روش می خواهد مردم را از این رسم جدا کند، نه این که پیامبر (ص) را مورد خطاب قرار دهد.

خلاصه این که آیات الهی ظاهر و باطنی دارند، تأویل دارند، محکم و متشابه دارند و به صرف ظاهر و معنای ظاهری نباید آنها را تفسیر نمود و در این خصوص تنها خداوند سبحان و راسخون فی العلم (اهل بیت ع) می دانند مفهوم واقعی و تأویل آن چیست. (1).

توجه: برای توضیح بیشتر به بحث پایانی کتاب و آیه 7 سوره آل عمران مراجعه شود.

و اما داستان حقیقی و ماجرای ازدواج پیامبر اکرم (ص) با زینب چیست؟

پاسخ: طبق رسوم جاهلیت اگر کسی پسری را به فرزندی خویش بر می گزید، به طور

ص :623


1- آل عمران 7

مطلق تمام مواردی که در خصوص پسر واقعی به صورت صلبی در جریان بود، برای او نیز برقرار می کردند، مثلاً ارث بردن و یا تحریم همیشگی ازدواج با همسرِ پسرخوانده در صورت فوت و یا طلاقش و مواردی از این قرار. و از آن جایی که پیامبر (ص) به امر خداوند متعال آمده بود تا تمام رسومات جاهلانه و بی اساس را از ذهن و عمل مردم پاک کند و این نیز یکی از آن موارد بود لذا تنها راهی که می شد رسم پسرخواندگی از آن ذهن های مغشوش و لجوج اعراب خارج شود تنها و تنها یک روش عملی و اجرایی بود که توسط مردم قابل لمس و عینی باشد و صرف صحبت و نصیحت نمی توانست این رسم را از بین ببرد. لذا خواست و اراده خداوند متعال بر این قرار گرفت که پیامبر (ص) این رسم را به صورت عملی به معرض ظهور در آورد تا قُبحِ آن در دید مردم شکسته شود. و البته طلاقِ زینب یک امری اتفاقی بود که به خواست و اراده زید و زینب و بر خلاف سفارشات رسول خدا (ص) به آنها اتفاق افتاد، نه این که العیاذ بالله دستور خدای تعالی یا رسول ارجمندش باشد، چرا که از یک طرفْ زینب به عنوانِ دختری متشخص و از خاندان بزرگ و از طرفی زیدْ غلام آزاد شده ی فقیری به شمار می رفت، به همین خاطر دوستان و آشنایانِ زینب او به خاطر این ازدواج سرزنش می کردند، بنابراین زندگی آنها دوامی پیدا نکرد و زید مرتب به خدمت حضرت رسول (ص) در خصوص طلاقِ زینب مراجعه می کرد اما حضرت (ص) او را به ادامه زندگی تشویق می فرمود، تا کار به جایی رسید که زید و زینب نتوانستند یکدیگر را تحمل کنند و عمل طلاق صورت گرفت. بعد از تمام شدن عده ی زینب و تنها برای رفع این توهمِ جاهلانه، پیامبر اکرم (ص) بر خلاف میل شخصی اش که تمایلی به این ازدواج نداشت و آیه شریفه 37 هم همین مطلب را می رساند و صرفاً به امر حضرت حق تعالی، زینب را به همسری خود درآورد، تا این رسم را باطل کند. و اگر این کار را نمی کرد هر چند که مردم را زبانی به باطل بودن رسم پسرخواندگی می خواند باز هم آنها در عمل این کار را نمی کردند و ازدواجِ پیامبر (ص) با زینب در حقیقت خط بطلانی بر این رسم جاهلیت بود و مردم عیناً و یقیناً پی به این موضوع بردند و دیگر وقتی پیامبرشان این عمل را انجام داد جایی برای رد نمودن آن نداشتند.

ص :624

و آیات شریفه مزبور نیز دلیل واضحی بر این ادعاست. مشابه این ماجرا برای حضرت داوود (ع) هم اتفاق افتاده است، آنجا که برای باطل کردن رسمِ جاهلیتِ ازدواجْ نکردنِ زنانِ شوهر مرده، به امر خدایتعالی با همسر اوریا ازدواج کرد، که متأسفانه عده ای کم خِرَد، تهمتهایی به او زده اند …

ج – دلایل روایتی:

در تفسیر جامع، ج 5، ص 466، آورده است:

روزی زید به اتفاق همسرش زینب حضور پیغمبر (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: می خواهم زینب را طلاق بدهم. زنان قریش بسیار او را ملامت و سرزنش می کنند و می گویند: تو از اشراف قریش هستی چگونه همسر بنده ای شدی؟ پیامبر (ص) فرمود: همسرت را نگاه دار و از طلاق دادن منصرف بشو، با او حسن سلوک داشته باش و از خدا بترس. پیش از آمدن آنها، جبرئیل بر پیغمبر اکرم (ص) نازل شده و گفته بود: پروردگار، رسم و سنت جاهلیت را باطل نموده است. زید، زینب را طلاق می دهد، باید حضرتت او را تزویج کنی و به همسری خود درآوری، تا مردم بدانند زنِ پسر خوانده (مانند عیال فرزند صلبی) حرام نیست. (و این ازدواج صورت گرفت) زینب بر زنان پیامبر (ص) فخر و مباهات می نمود و می گفت: شما را پدرانتان به پیغمبر داده اند ولی مرا پروردگار به او عطا فرمود و امر نکاح من از آسمان فرود آمد. شبی به پیامبر (ص) عرض کرد: من به سه چیز از سایر همسرانتان امتیاز دارم: اول آن که جدّ من و شما یکی است. دوم آن که خداوند مرا به شما داده است. سوم آن که خواستگاریم توسط جبرئیل بوده است.

از همان منبع، ص 467، از امام رضا (ع): خداوند متصدی تزویج کسی از بندگان خود نشد، مگر تزویج آدم با حوا و رسول اکرم (ص) با زینب دختر جَحش و علی بن ابیطالب با زهرا (س).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 467، از ابوالفتوح آورده است: این حکم ازدواج با زینب توسط پیامبر (ص) به امر پروردگار بود. همان طور که همسر اوریا را به حضرت داوود (ع) حلال فرمود. زیرا پیش از آن زنی که شوهر او را می کشتند ازدواج کردن با او حلال نبود.

☼ نکته:

صاحب تفسیر المیزان (ج32، ص 197) با رد کردن تهمتِ عشق بازی، آورده است:

ص :625

آنچه رسول خدا (ص) در دل پنهان می داشته همین حکم بوده (ازدواج پیامبر (ص) با زینب) و معلوم می شود این عمل قبلاً برای آنجناب واجب شده بود، نه اینکه رسول خدا (ص) آن طوری که بعضی از مفسرین گفته اند عاشق زینب شده باشد و عشق خود را پنهان کرده باشد. بلکه وجوب این عمل را پنهان می کرده است. مفسرین در اثر این اشتباه به حیص و بیص افتاده در مقام توجیه عشق رسول خدا (ص) برآمده اند که او هم بشر بوده و عشق هم یک حالت فطری است، غافل از اینکه اولاً: با این توجیه نیروی تربیت الهیه را از نیروی فطری بشری کمتر دانسته اند و حال آن که نیروی تربیت الهی قاهر بر هر نیروی دیگر است و ثانیاً: در چنین فرضی دیگر معنا ندارد که آنجناب را عتاب کند که چرا عشق خودت را پنهان کرده ای، چون معنایش این می شود که تو باید عشق خود را نسبت به زن مردم اظهار می کردی و چرا نکردی؟ و رسوایی این حرف از آفتاب روشن تر است، چون از یک فرد عادی پسندیده نیست که دنبال ناموس مردم حرفی بزند و به یاد آنان باشد، تا چه رسد به خاتم انبیاء صلوات الله علیه.

☼ مؤلف:

در آیه شریفه 37 نکته جالبی هم به چشم می خورد و آن هم ذکر نام «زَید» است چرا که در قرآن کریم به جز ذکر نام «محمد» که چهار بار آمده و ذکر نام «احمد» که یکبار آمده است و نام دو تن از افرادی که در زمان حضرت رسول (ص) می زیسته اند دیگر نامی در عصر بعثت نیاورده است. و آن دو نام، یکی همین «زید» است و دیگری هم نام «ابی لهب» است. البته اسامی که در قرآن کریم ذکر شده مثل عیسی، موسی، فرعون و غیره، افرادی بوده اند که قبل از حضرت رسول (ص) می زیسته اند. و این که نام افراد از جمله اهل بیت (ع) و غیره نیامده بدین خاطر است که تعویض اسم به راحتی امکان پذیر بوده است و لذا قابل تحریف می شد و می دانیم که یکی از لوازم تحریف ناپذیری قرآن کریم، همین اسلوب خاصِ آیات الهی از جمله نیاوردن اسم است. اما اینکه چرا این اسامی آمده است بدین خاطر است که کاملاً شناخته شده و واحد بوده و تحت هیچ شرایطی قابل تعویض نبودند و …

ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38)

ص :626

هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست؛ این سنت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! (38)

توجه: این آیه شریفه هم مؤید توضیحاتی است که در بالا آمده است.

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاَتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلا اللَّهَ وَ کَفَیٰ بِاللَّهِ حَسِیباً ﴿39﴾ کسانی که رسالتهای خدا را ابلاغ می کنند و از او می ترسند و از احدی به جز خدا نمی ترسند و خدا برای حسابکشی کافی است (39)

☼ مؤلف:

به استناد این آیه شریفه، نظر آن دسته از مفسرینی که گاهاً نسبت ترسْ به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) زده اند را با قدرت می توان مردود شمرد مثلاً: در خصوص آیه تبلیغ (مائده67) که بعضی به اشتباه گفته اند: «جبرئیل در مکه بر حضرت رسول (ص) نازل شد که رسالتش را در خصوص جانشینی حضرت علی (ع) به اتمام رساند ولی پیامبر (ص) در رساندن این پیام ترسید و آن را نرساند تا آنکه خداوند در غدیر خم به او وحی فرمود که اگر نرسانی هیچ کاری نکرده ای! و او را تهدید و مجبور به ابلاغِ وحی کرد» . و یا در خصوص آیه 37 سوره احزاب که بحث آن گذشت. اما ممکن است عده ای به استناد همین آیه شریفه، به آیاتی دیگر ایراد گرفته و بگویند: اگر انبیاء از غیرِ خدا نمی ترسند پس چرا حضرت موسی (ع) ترسید: «فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُم» = «همین که از شما احتمال خطر احساس کردم پا به فرار گذاشتم» (1).

پاسخ: برای پاسخ به این سؤال به ذیل آیه 20 سوره طه و برای توضیح و بیان عدمِ ترسِ موردِ بحث در خصوص رسول اکرم (ص)، به آیه 67 مائده مراجعه کنید.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل17، ص 321، چ1، از حضرت علی (ع): هرگاه از کاری ترسیدی در آن داخل شو زیرا شدت ترس و خودداری از آن سخت تر از داخل شدن در آن است.

مَّا کانَ محَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّنْ رِّجَالِکُمْ وَ لَکِنْ رَّسولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکلِّ شیْءٍ عَلِیماً ﴿40﴾ محمد پدر احدی از مردان فعلی شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیغمبران است و خدا به هر چیزی دانا است (40)

☼ نکته:

شاید بعضی به استناد آیه فوق بگویند: «حسنین (ع) فرزندان پیامبر (ص) نیستند» .

ص :627


1- شعرا 21

پاسخ: اولاً: آیه شریفه تنها می رساند که پیامبر (ص) پدر مردان شما نیست نه این که پدر کسی نیست. ثانیاً: این آیه شریفه در ارتباط با آیات قبل است و می خواهد برساند که پیامبر (ص) پدر زید نیست که نتواند با همسرش ازدواج کند.

ثالثاً: آیه ی مباهله به صراحت، آن دو بزرگوار را فرزندان پیغمبر (ص) معرفی فرموده است.

رابعاً: احادیث و اخبار بسیار زیادی که سند صحیحی هم دارند در خصوص این که بچه های حضرت زهرا (س) فرزندان پیغمبرند، وارد شده است. مثلاً این روایت از تفسیر جامع، ج 5، ص 465 - 470: «امیرالمؤمنین (ع) روزی در جنگ صفین به محمد بن حنفیه خطاب کرد: تو حقاً فرزند من هستی، عرض کرد: ای امیرالمؤمنین (ع) مگر حسن و حسین فرزندان حضرتت نیستند؟ فرمود: آنها فرزندان رسول خدا (ص) هستند» .

توجه: علت این پرسش و پاسخ توسط حضرت علی (ع) و پسرش محمد این بود: «در جنگ صفین، حضرت علی (ع) همواره به محمد فرمان جنگ می داد ولی به حسنین (ع) هیچ دستوری نمی داد و علتش را هم احترام فراوان به رسول خدا (ص) و فرزندانش می دانست» .

خامساً: اگر آیه تحریمِ ازدواج با زنان پیامبر (ص) هم نازل نشده بود باز هم به استناد آیه: «وَ لَا تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ … » (نساء22) ازدواج با زنان پیامبر(ص) بر حسنین (ع) حرام بود.

یَا اَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً ﴿41﴾ وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً ﴿42﴾

ای اهل ایمان یاد کنید خدا را یاد بسیار (41) و صبح و شام تسبیحش کنید (42)

ذکر: در مقابل «نسیان= فراموشی» است و به معنای یاد داشتن است.

بکره: اول روز اصیل: آخر روز

نکته ای از المیزان، ج 32، ص 206: خداوند متعال یاد و فراموشی خود را مترتب به بندگانش کرده است و می فرماید: «فاذکرونی اذکرکم» = «به یادم باشید تا به یادتان باشم» (بقره152) و می فرماید: «نَسوا الله فَنَسیهم» = «خدا را فراموش کردند، خدا هم ایشان را فراموش کرد» (1).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 472، از کافی، از امام صادق (ع): تسبیح حضرت زهرا (س) ذکر کثیر است.

ص :628


1- توبه 67

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 208، از کافی، از امام صادق (ع):

هیچ چیزی در عالم نیست مگر این که حد و اندازه ای دارد که وقتی بدان حد رسید تمام می شود مگر ذکر خدا که هیچ حدی برایش نیست. خدای عزوجل واجباتی را واجب کرد که هر کس آن واجبات را به جا آورد حدش را آورده، مثلاً ماه رمضان حد روزه واجب و به کنار حج خانه خدا حد آن است، هر کس آن ماه را روزه بدارد و یک بار به حج برود، حدش را آورده، اما ذکر خدا چنین نیست چون خدا بر اندکِ آن راضی نیست و برای زیادش هم حدی معین نکرده است. و فرموده: به هر کس زبانی ذکرگو داده شد، خیر دنیا و آخرتش داده اند. و فرموده: عمل خیری که برای خدا انجام می دهی زیاد مشمار و به نظرت جلوه نکن.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 210، از خصال، از امام صادق (ع):

هیچ بلایی بدتر از این نیست که از سه نعمت محروم شود:

1 - برابری با مسلمان در آن چه خدا به او روزی کرده 2 - انصاف و خود را به جای دیگران فرض کردن 3 - ذکر زیاد خدا، البته منظور من از ذکر زیاد، تنها گفتنِ «سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله والله اکبر» نیست هر چند که آن هم ذکر خداست ولی منظور من ذکر خدا در هنگام استفاده از حلال و برخورد با حرام اوست.

هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً (43)

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَریماً (44)

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (45)

وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً (46)

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً (47)

وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (48)

او کسی است که بر شما درود و رحمت می فرستد و فرشتگان او (نیز) برای شما تقاضای رحمت می کنند تا شما از ظلمات (جهل و شرک گناه) به سوی نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون گردید؛ او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است! (43) تحیت آنان در روزی که او را دیدار می کنند سلام است؛ و برای آنها پاداش پرارزشی فراهم ساخته است (44) ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذارکننده! (45) و تو را دعوت کننده بسوی خدا به فرمان او قرار دادیم و چراغی روشنی بخش! (46) و مؤمنان را بشارت ده که برای آنان از سوی خدا فضل بزرگی است (47) و از کافران و منافقان اطاعت مکن و به آزارهای آنها اعتنا منما و بر خدا توکل کن و همین بس که خدا حامی و مدافع (تو) است! (48)

یَا ایُّهَا الَّذِینَ َآمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً ﴿49﴾ ای اهل ایمان وقتی زنان

ص :629

مؤمن را نکاح کردید سپس قبل از نزدیکی طلاقشان دادید، لازم نیست عده طلاق را نگه دارند و شایسته است متاعی به آنها دهید سپس می توانید با آنها ازدواج کنید و می توانید به صورتی خوش طلاق دهید (49)

نکاح: به معنای عقد است.

مس: به معنای تماس جنسی است.

متعوهن: یعنی چیزی از مال به آنها بدهید.

تسریح: طلاق

☼ نکته:

آیه شریفه فوق با آیه بقره تخصیص زده شده است، چرا که در آیه 237 بقره می فرماید: «وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ» = «و چون زنان را قبل از آن که عمل زناشویی انجام داده باشید طلاق دهید در صورتی که مهر برایشان معین کرده اید تنها نصف مهر را می برند» . به عبارتی در آیه بقره مهر معین شده، ولی آیه احزاب به صورت مطلق است چه مهر معین باشد یا نباشد و در این صورت علاوه بر نصفِ مهر، چیزی از مال هم به آنها می دهند. ناگفته نماند که اگر تماس جنسی صورت گیرد باید تمام مهر داده شود.

☼ نکته:

به استنادِ آیه شریفه و روایاتِ ذیل، طلاق پیش از نکاح باطل است و هر کس هم چنین نظری داشته باشد، غلط است. چون برای عملِ انجام نشده، حکم جاری نمی شود.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 226، از درمنثور، آورده است: شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: «ای فرزند رسول خدا (ص) من گفته ام: «فلان دختر فلان طالق است از آن روزی که او را عقد بندم» ، اینک اگر او را نکاح کنم، آیا طلاق واقع می شود؟ حضرت فرمود: خیر زیرا پروردگار ابتدا امر به طلاق نکرده، بلکه ابتدا امر به نکاح فرموده، پس از آن حکم طلاق داده است.

از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

طلاق قبل از نکاح و آزاد کردن برده قبل از مالک شدن وی، باطل است.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (50)

ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم و

ص :630

همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شده ای و دختران عموی تو و دختران عمه ها و دختران دایی تو و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها برای تو حلال است) و هرگاه زن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد می تواند او را به همسری برگزیند؛ اما چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان؛ ما می دانیم برای آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرر داشته ایم (و مصلحتشان ایجاب می کند)؛ این بخاطر آن است که مشکلی (در ادای رسالت) بر تو نباشد (و از این راه حامیان فزونتری فراهم سازی)؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است! (50)

نکته ای درخصوص آیه 50: در این آیه شریفه خداوند متعال هفت طایفه از زنان را برای حضرت رسول (ص) حلال کرده است که در آنها، هبه (زنی که خودش را به مردی ببخشد)، تنها مختص حضرت رسول (ص) است و در سایر مؤمنین جریان ندارد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 476 و در تفسیر المیزان، ج 32، ص 227 از کافی، از ابی جعفر (ع):

سبب نزول آیه (50) آن بود که زنی از انصار خود را با کمال آراستگی به رسول گرامی (ص) بخشید. عایشه (یا حفصه) به آن زن اعتراض کرد و گفت: وای بر تو! که چنین خود را به مردان عرضه می داری. پیامبر (ص) به عایشه فرمود: ساکت باش که این زن زاهده است. خداوند طایفه انصار را رحمت کند که مردانشان مرا یاری می کنند و زنهایشان به من محبت می ورزند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 477، از کافی، از امام باقر (ع):

هبه و بخشش کردن زن نفس خود را، جز بر رسول خدا (ص) حلال نیست. (اجرای صیغه عقد به لفظ هبه در مذهب امامیه جایز نیست).

تُرْجی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَلیماً (51)

(موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی می توانی به تأخیر اندازی و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی؛ و هرگاه بعضی از آنان را که برکنار ساخته ای بخواهی نزد خود جای دهی، گناهی بر تو نیست؛ این حکم الهی برای روشنی چشم آنان و اینکه غمگین نباشند و به آنچه به آنان می دهی همگی راضی شوند نزدیکتر است؛ و خدا آنچه را در قلوب شماست می داند و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است و در کیفر آنها عجله نمی کند)! (51)

نکته ای در خصوص آیه 51: پس از آن که رسول خدا (ص) مدت یک ماه از بانوان خود عزلت جست، آیه تخییر (51) نازل شد و این رخصت میان زنان فقط اختصاص به پیغمبر اکرم (ص) دارد. و با آن که آن حضرت اختیار داشت، با این حال میان بانوان خود مساوات قرار داد.

ص :631

لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلا مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ رَّقِیباً ﴿52﴾ بعد از آنچه برایت شمردیم دیگر هیچ زنی برایت حلال نیست و نیز حلال نیست که همسرانت را به همسری دیگر مبدل کنی هر چند که از کمال وی خوشت آید مگر کنیزان و خدا بر هر چیز مراقب بوده است (52)

نکته ای از المیزان، ج 32، ص 218: ظاهر آیه به فرضی که مستقل از ما قبل باشد یعنی به دو آیه قبل ارتباطی نداشته باشد، این است که ازدواج با زنانْ به جز زنانی که در آن زمان در نکاح حضرت بوده (یعنی 9 نفر) بر آنجناب حرام است و این نظریه ای است که مفسرین عامه گفته اند. اما این نظریه کاملاً اشتباه می باشد چرا که این آیه کاملاً در ارتباط با دو آیه قبل و خاص آیه 51 بوده و نیز بر اساس روایات منظور از آیه تحریم آن زنانی است که در آیه: «حُرِّمَت عَلَیْکمْ أُمَّهاَتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ» (نساء23) نام برده شده اند. به عبارتی در آیه شریفه می خواهد بفرماید که تمام زنانی که در آیه 50 اشاره شده حلال است و به جز آنهایی که حلال شمرده شده نباید با زنانی که با آنها محرم هستی ازدواج کنی و این نه تنها حکمی برای رسول خدا (ص) که برای تمامی مؤمنین نیز می باشد. مثل تحریم ازدواج با محارم از جمله مادر – خواهر – عمه – خاله و غیره.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 228، از کافی، از ابی جعفر (ع):

منظور از آیه این بود که بعد از آنکه در آیه: «حُرِّمَت عَلَیْکمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ أَخَوَاتُکمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خَالاَتُکُمْ» (نساء 23) عده ای از زنان حرام شد، دیگر بر تو حلال نیست که با یکی از آنها ازدواج کنی و خدای عزوجل برای پیامبرش حلال کرده که هر زنی را خواست بگیرد، تنها آنهایی را که در آیه نساء نام برده بر او و بر همه مسلمانان حرام کرده است.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً (53)

إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً (54)

لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا

ص :632

أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ وَ اتَّقینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیداً (55)

ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه های پیامبر داخل نشوید مگر به شما برای صرف غذا اجازه داده شود، در حالی که (قبل از موعد نیایید و) در انتظار وقت غذا ننشینید؛ اما هنگامی که دعوت شدید داخل شوید؛ و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید و (بعد از غذا) به بحث و صحبت ننشینید؛ این عمل، پیامبر را ناراحت می نماید، ولی از شما شرم می کند (و چیزی نمی گوید)؛ اما خداوند از (بیان) حق شرم ندارد! و هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را از آنان [= همسران پیامبر] می خواهید از پشت پرده بخواهید؛ این کار برای پاکی دلهای شما و آنها بهتر است! و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است! (53) اگر چیزی را آشکار کنید یا آن را پنهان دارید، خداوند از همه چیز آگاه است! (54) بر آنان [= همسران پیامبر] گناهی نیست در مورد پدران و فرزندان و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خویش (که بدون حجاب با آنها تماس بگیرند)؛ و تقوای الهی را پیشه کنید که خداوند نسبت به هر چیزی شاهد و آگاه است (55)

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکتَهُ یُصَلُّونَ عَلی النَّبیِّ یَأَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِیماً ﴿56﴾

به درستی خدا و فرشتگانش بر پیامبر اسلام درود می فرستند، شما هم ای کسانی که ایمان آورده اید بر او صلوات بفرستید و آن طور که باید تسلیم شوید (56)

☼ نکته:

«صلوات» در اصل به معنای انعطاف است و «صلوات خدا» بر پیامبر اکرم (ص) به معنای انعطاف خدا بر وی می باشد که به وسیله رحمتش به وی معطوف می شود «صلوات ملائکه» بر پیامبر (ص) انعطاف آنها بر وی بوده به طوری که او را تزکیه نموده و برایش استغفار کنند و «صلوات مؤمنین» بر او انعطاف ایشان است به وسیله درخواست رحمت برای او.

و دلیل اینکه صلوات به معنای انعطاف است، این آیه است که می فرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یحَافِظُونَ» = «و آنها که بر نمازهایشان مواظبت می نمایند» (مؤمنون9)، که در این آیه شریفه خداوند سبحان، کلمه «صلوات» را در معنای «نماز» بیان فرموده است و نماز هم همان انعطافِ بنده، نسبت به معبودِ یکتاست.

و در جای دیگر می فرماید: «أُولَئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» = «اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدایت یافتگان!» (بقره157). که در این آیه شریفه نیز، اینکه رحمتِ الهی مشمولِ هدایت یافتگان شده، به خاطر همان صلوات یا انعطافی است که خداوند سبحان به بنده اش عنایت فرموده است.

ص :633

چرا در آیه شریفه ابتدا صلوات خدا و بعد ملائکه و بعد مؤمنین آمده است؟

پاسخ:

1 - برای تشویق مؤمنین به صلوات است.

2 - نشان دادنِ ارزشِ والای صلوات است، چرا که وقتی خدای سبحان خود و ملائکه اش صلوات می فرستند، می رساند این صلوات چقدر ارزشمند است.

3 - بیان این مطلب که یکی از نشانه های پیروی از خدای سبحان همین صلوات فرستادن است.

4 - بیان این که راه و روش صلوات فرستادن مؤمنین بر پیامبر اکرم (ص)، این است که از خدا بخواهند بر او و بر آلش صلوات بفرستد چون رحمتی که از جانب خدا برسد رحمتی بی انتهاست و مقام حضرت حق کجا و بنده ناچیز کجا!

☼ نکته:

در آیه شریفه عبارت «سلِّمُوا تَسلِیماً» آمده است و می خواهد برساند که علاوه بر پیامبر (ص)، بر کسانی دیگر هم صلوات فرستادن واجب است، اما این گروه چه کسانی هستند؟

برای پاسخ باید از خودِ قرآن کریم کمک گرفت، آن جا که می فرماید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» = «اطاعت کنید خدا را ! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اهل بیتش را» (نساء59) و نیز می فرماید: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ» = «به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم» (آل عمران61) و آیه تطهیر و غیره …

و نیز به استناد روایات متواتر و مستند از طریق شیعه و سنی که آورده اند: «طریق صلوات فرستادن مؤمنین بر آنجناب این است که از خدا بخواهند بر او و آل او صلوات بفرستند: اللهم صل علی محمد و آل محمد» . بنابراین آنها اهل بیت (ع) هستند، لذا صلواتی که در آن «اهل بیت (ع)» نباشد، صلوات محسوب نشده و مورد قبول خدای تعالی و رسول ارجمندش قرار نمی گیرد.

☼ نکته:

علاوه بر اینکه خدای سبحان و ملائکه اش بر پیامبر (ص) و آل طاهرش درود می فرستند، بلکه بر مؤمنین هم صلوات می فرستند: «هُوَ الَّذِی یُصلی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائکَتُهُ … » = «او آن خدایی است که هم او و هم فرشتگانش بر شما مؤمنین رحمت می فرستند» (1).

ص :634


1- احزاب43

در تفسیر المیزان، ج32، ص 231، از حسین بن علی (ع)، از حضرت رسول (ص):

بخیل کسی است که نام من نزد او برده شود و صلوات نفرستد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 649، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

بخیل کسی است که در دادن سلام بخل ورزد.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 230، از ابی الحسن (ع): «صلوات خدا» رحمت خداست، «صلوات ملائکه» تزکیه ایشان و ثنا بر او است و «صلوات مؤمن» دعایشان برای اوست.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 300، از رسول خدا (ص):

کسی که آخر کلامش صلوات بر من و بر علی (ع) باشد وارد بهشت شود.

در تفسیر المیزان، ج32، ص 230، از حضرت علی (ع):

صلوات را بر محمد و آلش بفرستید که خدای تعالی دعای شما را هنگامی که نام محمد (ص) را ببرید و حق او را رعایت کنید مستجاب می کند، پس وقتی می خوانید: «ان الله و ملائکه یصلون علی النبی» چه در نماز آن را بخوانید و چه در غیر نماز صلوات بفرستید (یعنی در حین نماز وقتی نام پیامبر (ص) یا آیه شریفه را شنیدید می توان صلوات فرستاد و بعد نماز را ادامه داد).

در نهج البلاغه، حکمت 361، ص 715، از حضرت علی (ع): هرگاه از خدای سبحان درخواستی داری ابتدا بر پیامبر اسلام (ص) درود بفرست، سپس حاجت خود را بخواه، زیرا خدا بزرگوارتر از آن است که از دو حاجتِ درخواست شده، یکی را برآورد و دیگری را باز دارد.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 357، از کافی، از امام (ع):

خدایتعالی به موسی (ع) فرمود: «ای پسر عمران! هر کجا نام محمد (ص) را متذکر شدی بر او درود و صلوات بفرست، چون من و ملائکه بر او سلام و صلوات می فرستیم» .

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 230، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

بگو: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی آل ابراهیم، انک حمید مجید اللهم بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم انک حمید مجید»

در تفسیر جامع، ج 5، ص 487، از ابن بابویه، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

ص :635

کسی که صلوات بر پیامبر اکرم (ص) می فرستد معنایش آن است که وفای به عهد و میثاقی را که خداوند در عالم ذرّ فرمود: «الست بربکم و محمد نبیکم و علی امامکم» به زبان می آورد.

از همان منبع، از امالی، از امام باقر (ع)، از حضرت امیر (ع)، از حضرت رسول (ص):

هرکس بر من صلوات بفرستد و بر آلم صلوات نفرستد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.

در امالی شیخ صدوق، ص 603، م60، از امام صادق (ع):

هر گاه نام پیامبری برده شد، اول بر محمد (ص) صلوات بفرست، آنگاه بر او و دیگر انبیاء.

در امالی شیخ صدوق، 911، م85، از رسول خدا (ص):

اگر نزد کسی نام من برده شود و صلوات نفرستد، از رحمت خدا به دور است.

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ لَعَنهُمُ اللَّهُ فی الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً ﴿57﴾

به درستی کسانی که خدا و رسولش را اذیت می کنند، خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعنت می کند و عذابی خوار کننده برای آنها مهیا می فرماید (57)

لعنت: به معنای دور کردن از رحمت است.

لعنت در دنیا: چون رحمت الهی در دنیا عبارت است از هدایت به سوی حق تعالی پس لعنت دنیوی در حقیقت همان محرومیت از هدایت الهی است چرا که خودش می فرماید: «لَعَنّاَهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً» = «لعنتشان کردیم و دلهاشان را دچار قساوت ساختیم» (مائده 13) و: «وَ لَکِن لَّعَنهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلا قَلِیلاً» = «لکن خدا لعنتشان کرد و در نتیجه دیگر ایمان نمی آورند مگر اندکی» (نساء46) و: «أُولَئک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصارَهُمْ» = «آنها کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده و در نتیجه کر و کورشان ساخته است» (1).

لعنت در آخرت: به معنای دور کردن از قرب رحمت الهی است چرا که می فرماید: «َکلا إِنهُمْ عَن رَّبهِمْ یَوْمَئذٍ لمََّحْجُوبُونَ» = «نه آنها در امروز از دیدار پروردگار خود در پرده اند» (مطففین15)

☼ نکته:

پر واضح است که خداوند سبحان منزه است از اینکه کسی او را بیازارد پس اگر در آیه شریفه، خدا را در اذیت شدن با رسولش شریک کرده، مراد و منظور احترام خاصی است که به

ص :636


1- محمد23

رسول گرامی اش نهاده است و اشاره دارد به اینکه هر کس قصد بدی نسبت به رسول اکرم (ص) کند در حقیقت به خدا هم کرده است، چون رسول اکرم (ص) هدفی جز خدایتعالی ندارد.

☼ نکته:

همان گونه که در آیات الهی صلوات و رحمت و درود فرستادن به محمد و آل محمد (ص) به کرات مورد تأکید قرار گرفته به همان نسبت و حتی بیشتر، لعنت فرستادن به کفار و دشمنان محمد و آل محمد (ص) هم مورد تأکیدِ فراوان قرار گرفته است، که این لعنت در بعضی از آیات تنها به حضرت حق تعالی نسبت داده شده است: «بَل لَّعَنهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ» (بقره 88) و یا: «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلی الْکَافِرِینَ» (بقره 89) و در بعضی از آیات علاوه بر خداوند متعال، ملائکه و مردمان هم کفار را لعنت کرده اند: «لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» (بقره 161) و یا: «أُولَئک یَلْعَنهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنهُمُ اللَّاعِنُونَ» (1).

بنابراین و به استناد آیات زیادی از قرآن کریم لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (ع) خواست و اراده خداوند متعال است. و از آن جایی که صلوات و رحمتِ خدای سبحان برتر از صلواتِ بندگان است، لذا لعنت فرستادنِ خداوند متعال هم سخت تر از لعنت فرستادن بندگان است پس بهتر است موقع لعنت فرستادن هم این نکته رعایت شده و لعنت را هم مثل صلوات از جانب خداوند متعال بفرستیم. همچنین یکی دیگر از مجوزهای لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (ع) روایاتی است که از ائمه (ع) در این خصوص وارد شده است از جمله ی آنها زیارت پر فیض عاشورا است که علاوه بر صلوات و رحمت بر اهل بیت (ع)، لعنت بر دشمنان اهل بیت (ع) را در بر دارد. البته همان طور که لعنت فرستادن در قرآن بر کفار به کرات بیشتر از صلوات آمده، همان طور هم لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (ع) در زیارت عاشورا بیشتر از صلوات آمده است، مخصوصاً که در فرازهای آخر زیارت عاشورا این لعنت به طور خاص از اولین تا آخرینِ ظالمینِ بر اهل بیت (ع) بیان شده است: «اللهم خُصَّ اَنتَ اَوّلَ ظاِلمٍ باللعنِ منی وَ ابدا بِهِ اَوَلاً ثُمَّ العَنِ الثانی و الثالث و الرابع، اللهم العَن یَزیَد خامساً و العَن عُبَیَداللهِ ابنَ زیادٍ و ابنَ مرجانَه وَ عُمَر بَن سَعد وَ شِمراً و آلَ اَبی سُفیانَ وَ آلَ زیاد و آل مروان الی یومِ القیامة».

ص :637


1- بقره 159

☼ نکته:

کلمه «لعنت» در قرآن کریم، بیش از 30 بار آمده است. و کلمه «صلوات» در قرآن مجید حدود 5 بار به تعداد خمسه آل کساء (ع) آمده است.

☼ لطیفه:

«روزی امام صادق (ع) به همراه یک نفر از شاگردانش در حال عبور از منطقه ای بود که ناگهان یکی از شیعیان را دیدند که در حال ذکر صلوات بر محمد و آلش (ص) بود، نزدیک شدند و با او شروع به حال و احوال و صحبت کردند، بعد از آن به راه خود ادامه دادند تا به شیعه دیگری رسیدند که مشغول لعنت فرستادن به دشمنان اهل بیت (ع) بود، بدون آن که با او صحبتی کند محل را ترک فرمودند. شاگردِ امام صادق (ع) تصور کرد که کار شیعه دومی موردِ پسندِ امام صادق (ع) نبوده است. ناگهان امام (ع) به او فرمودند: اتفاقاً برعکس، عمل شیعه دومی برتر از اولی بود، طوری که من نخواستم با او صحبت کنم که او لعنت فرستادنش را قطع کند و با من سلام و احوال پرسی نماید» .

در تفسیر صافی، ج 5، ص 357، از قمی: آیه درباره کسانی است که حق علی (ع) و فاطمه (س) را غصب کرده و آنها را اذیت نموده اند.

چرا لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (ع) اهمیت دارد؟

خداوند سبحان می فرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» به عبارتی اطاعت از اهل بیت (ع)، همان اطاعت از خداوند جل جلاله می باشد. در آیه شریفه هم اذیت رسول (ص) و به تبع آن اذیت اهل بیت (ع) را برابر اذیت خداوند متعال بر شمرده است. لذا دشمنی با اهل بیت (ع) هم دشمنی با خداوند سبحان است. و کسی با خداوند متعال دشمنی نمی کند مگر آنکه دچار کفر و شرک شده باشد. از طرفی لعنت فرستادن به دشمنان اهلِ بیت (ع) باعثِ بیزاری و کینه و در نتیجه دوری از آنها می شود. و این دوری باعثِ در امان ماندن از گمراهیِ ناشی از معاشرتِ با آنهاست. خلاصه باید گفت: اینکه در قرآن و روایات تأکید بیشتری به لعنت فرستادن بر دشمنان خدا و اهل بیت (ع) شده، تنها پیشگیری کردن از ارتکاب به این گناه نابخشودنی است که همتای با شرک است. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 71 فرقان مراجعه کنید).

ص :638

در بحارالانوار، ج 2، ص 337 و ج 8، ص 366 و در وسائل الشیعه، ج 28، ص 345، از امام صادق (ع):

«مَنْ شَکَّ فِی کُفْرِ أَعْدَائِنَا وَ الظَّالِمِینَ لَنَا فَهُوَ کَافِر» = «هر کس در کفرِ دشمنان ما (اهل بیت) و کسانی که به ما ظلم کرده اند شک کند او خود کافر است».

در بحارالأنوار، ج 27، ص 58 و ج 65، ص 63 و در مستدرک الوسائل، ج 12، ص 227، از امام رضا (ع):

«کَمَالُ الدِّینِ وَلَایَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا» = «دین کامل در دو چیز است: ولایت ما اهل بیت و برائت و دوری جستن از دشمنان ما» . و نیز می فرماید: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» = «آیا دین غیر از حب و بغض، چیزِ دیگری هم هست؟» .

در مستدرک الوسائل، ج 1، ص 159 و ص 162 و دربحارالانوار، ج 27، ص 199، از رسول خدا (ص):

یا علی! اگر بنده ای هزار سال خدا را عبادت کند و روز ها روزه بگیرد و شب ها شب زنده داری کند و به اندازه کوه احد طلا و نقره داشته باشد و همه آنها را در راه خدا انفاق کند و در بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، اگر ولایت تو و فرزندان تو را نداشته باشد هیچ یک از اعمالش قبول نمی شود و حتی بوی بهشت هم به مشامش نمی رسد و نیز ولایت تو بدون برائت از دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو قبول نیست.

در بحارالانوار، ج 27، ص 57، از امام صادق (ع):

دروغ می گوید کسی که ادعا کند ما را دوست دارد و از دشمنان ما برائت نمی جوید.

در بحار الانوار، ج 30، ص 126، از امیرالمؤمنین (ع):

والله اگر این امت روی خاک بایستند با پای برهنه در حالی که بر سر خود خاکستر ریخته باشند و گریه و زاری کنند و بر کسانی که آن ها را گمراه کرد ه اند و راه خدا را بسته اند و مردم را به سوی جهنم خوانده اند؛ لعنت کنند باز این امت در لعن و بیزاری کم کاری کرده اند.

در کتاب امارت الولایت، ص 51 و در تعلیقه شفاء الصدور، ج 2، ص 48، آورده است:

مرد خیاطی دو پیراهن نزد امام صادق (ع) آورد و عرض کرد: من هنگام دوختن یکی از این دو پیراهن صلوات بر محمد و آل محمد (ص) می فرستادم و هنگام دوختن دیگری لعن بر

ص :639

دشمنان محمد و آل محمد (ص) می فرستادم. شما کدامیک را اختیار می نمایید؟ امام (ع) پیراهنی را که با ذکر لعن دوخته شده بود انتخاب نمودند و فرمودند: من این پیراهن را بیشتر دوست دارم.

در کتاب مجمع النورین و ملتقی البحرین، ص 208، آورده است: حضرت امیرالمؤمنین (ع) در حال طواف کعبه بود مردی پرده خانه کعبه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد (ص) می فرستاد، حضرت (ع) بر او سلام نمود. بار دوم حضرت (ع) او را دیدند ولی سلام نکردند. آن مرد عرض کرد یا امیرالمؤمنین! چرا این بار به من سلام ننمودید؟ حضرت (ع) فرمود: نخواستم تو را از ذکر لعن که این بار می گفتی باز دارم. چرا که لعن از صلوات بر محمد و آل محمد (ص) بالاتر است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 576، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

به درستی که من محبت علی (ع) را بر خلقم واجب کردم.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 584، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد (این روایت از شیخ اجل رجب حافظ در کتاب «مشارق انوار الیقین» از قول صاحب کتاب کشاف آقای زمخشری یکی از علمای اهل سنت نقل شده است).

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل8، ص 213، چ1، از حضرت علی (ع):

بهترین حسنه محبت و دوستی ما اهل بیت است و بدترین سیئه دشمنی ما اهل بیت است. و سزاوارترین مردم به ما کسی است که ما را دوست داشته و دشمنان ما را دشمن بدارد.

وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (58)

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (59)

لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً (60)

مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً (61)

سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً (62)

یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً (63)

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً (64)

خالِدینَ فیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (65)

یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی

ص :640

النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66)

وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67)

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (68)

و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام نداده اند آزار می دهند؛ بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده اند (58) ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [= روسری های بلند] خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است؛ (و اگر تاکنون خطا و کوتاهی از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است (59) اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضد آنان می شورانیم، سپس جز مدت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند! (60) و از همه جا طرد می شوند و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید! (61) این سنت خداوند در اقوام پیشین است و برای سنت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت! (62) مردم از تو درباره (زمان قیام) قیامت سؤال می کنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه می دانی شاید قیامت نزدیک باشد! (63) خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و برای آنان آتش سوزاننده ای آماده نموده است (64) در حالی که همواره در آن تا ابد می مانند و ولی و یاوری نخواهند یافت! (65) در آن روز که صورتهای آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خویش پشیمان می شوند و) می گویند: «ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم!» (66) و می گویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند! (67) پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آنها را لعن بزرگی فرما! (68)

یَا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسیٰ فَبرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ کانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً ﴿69﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید! مانند کسانی نباشید که موسی را اذیت کردند و خدا موسی را از آن چه آنان گفتند تبرئه کرد و او نزد خدا آبرویی داشت (69)

☼ نکته:

متأسفانه اکثر و شاید همه مفسرین در ذیل آیه شریفه فوق روایتی آورده اند که به ساحت مقدس حضرت موسی (ع) اهانت دارد و از آن بدتر، ارتکابِ این اهانت را به خداوند متعال نسبت می دهند، که برای رد نمودن این روایت، بالاجبار آن را به شرح ذیل عیناً می آوریم:

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 244، از قمی و نیز در تفسیر صافی، ج 5، ص 362 و در اکثر تفاسیر … :

بنی اسرائیل می گفتند: آن چه مردان همه دارند موسی ندارد و این تهمت از این بهتر در دل ها می نشست که موسی همواره آب تنی خود را در محلی می کرد که احدی او را نبیند، این بود تا آنکه روزی موسی کنار نهری جامه خود را کَنْدْ و روی سنگی گذاشت و مشغول آب تنی شد، خداوند سنگ را فرمود: تا از موسی دور شود و موسی مجبور شود به جستجوی آن و در نتیجه بنی اسرائیل همه عورت او را ببینند و بدانند که آن سخن تهمت است.

ص :641

☼ مؤلف:

جای تأسف است که عده ای از مفسرین در تأییدِ این روایت، نظراتی هم داده اند مثلاً صاحب المیزان، ج 32، ص 235، آورده است: «و شاید علت اینکه از بیان آزار بنی اسرائیل نسبت به موسی (ع) سکوت کرد و نفرمود که آزارشان چه بوده، مضمون آن حدیث (فوق) را تأیید کند» .

در پاسخ به این مفسرین باید گفت:

اولاً: حضرت موسی (ع) با دختر شعیب (ع) ازدواج کرده بود و نیازی به اثبات مردانگی خود نداشت و اگر هم قبل از آن، منظور باشد باز هم خداوند متعال می توانست توسط ازدواج این تهمت را مرتفع کند و نیازی به آن بی آبروگری نبود.

ثانیاً: دلیلی که صاحبِ المیزان در خصوص سکوت آیه شریفه از نوع آزار به حضرت موسی (ع) آورده کاملاً اشتباه می باشد و چگونه ممکن است خدای ستار العیوبی که همواره انسان ها را به حیا و عفت و پوشش سفارش فرموده، خود بخواهد عامل بی حیایی، آن هم در خصوصِ پیامبرش شود؟! و چگونه ممکن است خداوند متعال از آوردن این مطلب در آیه شریفه و در قرآن کریم حیاء داشته باشد ولی از ارتکاب به این معصیت در آن زمان حیاء نداشته باشد؟! آیا اگر یک انسان عادی بخواهد چنین عملِ قبیحی انجام دهد و لباس شخصی را سرقت کند و باعث برهنگی و بی آبرویی او شود و او را در معرضِ دیدِ عام و خاص عریان نشان دهد به نظر شما کار جا افتاده و مقبولی است؟ یا عمل شنیع و معصیت است؟ چگونه این عمل برای یک انسانْ زشت محسوب می شود اما اگر آن را به خداوند متعال نسبت دهند زشت نیست؟ هرگز که چنین باشد!!!

اما دلیلِ واقعی سکوتِ آیه شریفه از بیان این آزار این است که آزارها و تهمت های بنی اسرائیل به حضرت موسی (ع) فراوان است که بعضی از این تهمت ها در قرآن کریم ذکر شده و بعضی هم در روایات آمده است لذا نیاوردن همه آن داستان ها کاملاً منطقی است چرا که قرآن یک کتابِ تاریخیِ محضْ که نیست و این اسلوب و روش قرآن است و از جمله ی این تهمت و آزارها می توان به ماجرای تهمت زن زناکار توسط قارون یا تهمت قتل هارون (ع) و یا تهمت سحر و جادوگری و یا تهمت دروغگویی و غیره اشاره کرد. البته در آیه شریفه اشاره به آزار

ص :642

حضرت موسی (ع) دارد نه تهمت، بنابراین به جز تهمت نیز مواردی فراوان وجود داشته است که باعث آزار حضرت موسی (ع) شده است از جمله درخواست های نابجای بنی اسرائیل برای غذاهای مختلف و یا گوساله پرست شدن آنها و آزارهای بسیار زیادی که در قرآن کریم و روایات به کرات تکرار شده است.

☼ نکته:

اینکه حضرت موسی (ع) بسیار حیاء داشت کاملاً درست است لذا آن قسمت از روایت که می فرماید: «موسی (ع) خود را در حین برهنگی از مردم پنهان می کرد به طوری که باعث شد دیگران به وی تهمت عقیمی بزنند» ، ظاهراً صحیح است ولی اینکه خداوند متعال (نعوذ بالله) باعث برهنگی و بی آبرویی او شود، به یقینْ جعلی است و به روایت اضافه شده است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 495، از طبرسی، از ابن عباس، از امیرالمؤمنین (ع):

روزی موسی و هارون (ع) به اتفاق هم به مکانی می رفتند چون به یکی از کوه ها رسیدند خداوند تعالی هارون را قبض روح کرد. موسی بازگشت و به بنی اسرائیل خبر داد که هارون فوت کرده است. آنها به موسی گفتند: هارون را بُردی و به قتل رساندی، اکنون آمدی و به ما می گویی او درگذشته است. تو بر هارون حسد بردی، چرا که ما او را بیشتر از تو دوست می داشتیم. خداوند هم به فرشتگان امر فرمود تا جسد هارون را بیرون آورده و در محافل بنی اسرائیل گردانیدند و (هارون) می گفت: برادرم مرا نکشت من به مرگ خود وفات کردم. پس از آن فرشتگان او را بُردند و به مکانی دفن کردند که کسی بر آن اطلاع پیدا نکرد.

و در حدیث دیگر از همان منبع آورده است:

قارون، زن زانیه ای را اجیر کرد تا به موسی تهمت بزند و نسبت زنا بدهد. خدایتعالی از افترایی که به او نسبت دادند مبرا ساخت. (چون زن اعتراف کرد و موسی (ع) تبرئه شد).

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً (70)

یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً (71)

ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید (70) تا خدا کارهای شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد؛ و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری (و پیروزی) عظیمی دست یافته است! (71)

ص :643

إِنَّا عَرَضنَا الاَمَانَةَ عَلی السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنهَا وَ حَمَلَهَا الانسانُ إِنَّهُ کانَ ظلُوماً جَهُولاً ﴿72﴾ لِّیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَ الْمُنَافِقاَتِ وَ الْمُشرِکینَ وَ الْمُشرِکَاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناَتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ﴿73﴾

ما آن امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از تحمل آن امتناع کردند و ترسیدند و انسان آن را حمل کرد، چون انسان ستم پیشه و جاهل بود (72) (علت عرضه امانت این بود) که خدا منافقان و زنان منافق و مشرکان و زنان مشرکه را عذاب نموده، بر مؤمنین و زنان با ایمان ببخشاید و خدا همواره آمرزگار رحیم بوده است (73)

نکته اول: دو آیه شریفه مورد بحث به این نکات اشاره دارند:

1 - آسمانها و زمین و کوه ها از پذیرش آن امانت امتناع کرده و ترسیدند. بنابراین امانتِ مذکور یک بارِ بسیار سنگین است که تحملش از عهده آسمانها و زمین و کوه ها با وجود بزرگیشان بر نمی آید و از آن جایی که خداوند متعال می فرماید: «لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ» = «خلقت زمین و آسمانها بسیار بزرگتر و مهمتر از آفرینش بشر است» (مؤمن 57) پس پذیرش این امانت بر جثه و ظاهر خلقت ارتباطی ندارد و چیزی فراتر از اینهاست که اگر امانتداری به نحو صحیح صورت نگیرد عقوبتی ترسناک در پی دارد.

2 - این امانت از جانب خداوند متعال تنها به انسان ودیعه گذاشته شده و بایستی هم به طور مستقیم و سالم عودت داده شود.

3 - انسان به واسطه جاهل و ظالم بودنش این امانت را پذیرفت، لذا این امانت از یک طرف نمی تواند به همه انسانها تعلق گیرد، یعنی به آنهایی که جاهل و ظالمند تعلق ندارد و از طرفی می تواند انسان را از جهل و ظلم برهاند.

4 - انسانها در برخورد با این امانت سه گروهند: الف- منافق ب- مشرک ج- مؤمن.

نکته دوم: مفسرین در معنای «امانت» در آیه شریفه اختلاف کرده و تعابیری به شرح ذیل آورده و شاید بیاورند که در زیر هر نظریه دلیلِ صحت یا سقمِ آنها را آورده ایم:

1 - امانت، کلمه توحید و «لا اله الا الله» است.

ص :644

پاسخ: این تعبیر صحیح نمی باشد چرا که به استناد قرآن کریم آسمانها و زمین و کوه ها و تمامی موجوداتْ مشغول تسبیح خدای یگانه هستند همچنان که می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» = «و هیچ موجودی نیست مگر آن که خدا را حمد و تسبیح می گوید» (1).

2 - امانت، مجموع عقاید و اعمال حق است.

پاسخ: این هم اشتباه است چرا که آیه شریفه می فرماید انسان ها به طور مطلق آن را حمل می کنند و آن را پذیرفته اند در صورتی که بیشتر انسانها از اعمال و عقاید حق سر باز زده اند.

3 - امانت، اعضای بدن شامل چشم و گوش و دست و پا و عورت و زبان است.

پاسخ: این نظریه هم نمی تواند صحیح باشد چرا که اولاً: بعضی از انسانها از نظر جسمی دچار نقصان هستند. ثانیاً: حیوانات هم دارای چنین اعضایی هستند.

4 - مال و اموال است.

پاسخ: این تعبیر نیز بی اساس است چرا که زمینی که از پذیرش این امانت امتناع کرده، خود دارای بیشترین ثروتها و معادن طلا و نقره و غیره است.

5 - اطاعت است.

پاسخ: این هم غلط است چون همه موجودات به جز اکثریتِ جن و انس مطیعِ خدا هستند.

6 - فدا کردن منافع فردی برای منافع اجتماعی است.

پاسخ: این تعبیر نیز صحیح نمی باشد چرا که حیوانات نیز در قبال بچه های خود ایثار کرده و خود را فدای آنها می کنند.

7 - به استناد روایاتی از معصومین (ع) ولایت، امیرالمؤمنین (ع) و ائمه طاهرین (ع) است.

پاسخ: اگر منظورِ این گروه «پذیرشِ ولایت» باشد، پس نظرشان غلط است چرا که همه موجودات به جز اکثریت جن و انس ولایت اهل بیت (ع) را پذیرفته اند. اما اگر منظورشان «انتقالِ این ولایت باشد» پس نظرشان صحیح است اما کامل نیست (دقت کنید).

8 - «ولایت الهیه» است. و به عبارتی مراد به امانت، کمالی است که به واسطه داشتن اعتقادات حقه از حضیض ماده به اوج اخلاص حاصل می شود.

ص :645


1- اسری44

پاسخ: این نظریه صحیح است اما کامل نیست.

توجه: صاحب تفسیر صافی (ج5، ص 364) و صاحب جامع (ج5، ص 498)، منظور از امانت را، نظریه 7 یعنی «ولایت» آورده اند. و صاحب تفسیر جوامع الجامع (ج5، ص 159)، نظریه 5 یعنی «اطاعت» را آورده است. و صاحب تفسیر کاشف (در ذیل آیه73)، نظریه 6 را آورده است. و صاحبِ تفسیر المیزان (ج32، ص 239) نظریه 8 را آورده است و در صفحه246، ضمن مردود دانستن نظریه7، آورده است: «هر چند که از ظاهر بعضی روایات بر می آید که به معنای امامت است، ولی آن روایات خواسته اند تطبیقِ کلی بر مصداق کنند» . صاحب تفسیر المیزان نظریه های دیگر را هم رد کرده است.

☼ مؤلف:

6 نظریه اول با دلایلِ فوق الذکر مردود می باشند. اما دو نظریه آخر به نحوی می توانند صحیح باشند، با این توضیح: مراد از این امانت، خلافت و جانشینی خداوند متعال از طریقِ به ظهور رساندن صفات الهی بر روی زمین است و از آنجایی که خلیفه واقعی خداوند متعال که در حدِ اعلایِ کمال باشد و بتواند این صفات را به معرض ظهور برساند فقط 14معصوم (ع) می باشند لذا خداوند متعال هم این خلافت را تا زمانی که اهلِ بیت (ع) به صورتِ اجسادی زمینی بر روی زمین نزولِ اجلال کنند به امانت گذاشت تا آن را به دست صاحبانِ حقیقی اش یعنی اهلِ بیت (ع) برسانند، اما هیچ موجودی تاب و توان گرفتنِ این امانت را نداشت تا اینکه آدم آن را پذیرفت و دست به دست از آدم تا به خاتم در بین نسلهای بشر به امانت نهاده شد تا به دست صاحبان واقعی و لایقش برسد، همچنان که می فرماید: «إِنی جَاعِلٌ فی الاَرْضِ خَلِیفَةً» = «من در زمین خلیفه ای خواهم گماشت» (بقره30)، اما متأسفانه اکثر انسانها در این بین در این امانتِ گرانبها خیانت کرده و نه تنها این صفات را در خود هویدا نکرده اند که حتی در برابر آنهایی هم که توانایی بروز این صفات را داشته اند مثل انبیاء و اوصیاء مخالفت نموده اند و جزءِ گروه ستم پیشه ی جاهل «ظلُوماً جَهُولاً» شده اند و البته عده قلیلی هم سربلند گشته اند (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 181، از توحید، از امام صادق (ع): (ذیل آیه55 زخرف)

ص :646

خدای تعالی مانند ما خشمگین نمی شود، بلکه او برای خود اولیایی (14معصوم (ع) را) خلق کرده که آنها خشمگین و یا خشنود می شوند و آن اولیاء مخلوق خدا و مدبر به تدبیر خدایند و خدای تعالی رضای آنان را رضای خود و غضب آنان را غضب خود قرار داده و آنها را دلیل هایی بر هستی و آثار هستی خود قرار داده، بدین جهت اولیاء به خاطر او خشم می کنند و به خاطر او راضی می شوند، همچنانکه فرمود: «من یطع الرسول فقد اطاع الله» = «هر کس رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است» و همچنین رضا و غضب خدا و صفات دیگری که نظیر رضا و غضب هستند همه در حقیقت صفات اولیاء خداست نه خود خدا …

در تفسیر المیزان، ج32، ص 245، از حضرت امیرالمؤمنین (ع)، در نهج البلاغه آورده است:

پس اداءِ امانت است که هر کس اهل امانت نباشد زیانکار و خائب است، چون مسئله امانت آن قدر اهمیت دارد که خدا آن را بر آسمانهای مبنیه و زمین گسترده و کوههای بلند که دیگر بلند تر و بزرگتر از آنها نیست عرضه کرد، پس اگر ملاکِ پذیرشِ امانتْ داشتن طول و عرض و قوت و عزت بود کوه ها و آسمانها و زمین می پذیرفتند ولکن از عقوبت آن ترسیدند و به عقل انسان که ضعیف تر از آنهاست نرسید و انسان ظلوم و جهول بوده است.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 246، از کافی، از امام صادق (ع):

این امانت عبارت است از ولایت امیرالمؤمنین علی (ع).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 498، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد خلق فرمود و اشراف ارواح را روح محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه (ع) قرار داد آن گاه به کوهها و آسمانها و زمین، ولایت آن ارواح مقدسه عرضه شد. ترسیدند که مبادا نتواند امانت را نگهداری کنند و از قبول آن امتناع نمودند. پس از خلقت آدم و حوا، به آنها خطاب شد: به ساقه های عرش نظر کنید، اسامی محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه معصومین (ع) به قلم قدرت از نور نوشته شده است. چون آدم و حوا از عظمت مقام محمد و آل محمد (ص) شگفتی و تعجب نمودند. خطاب رسید: اگر این انوار تابناک نبودند که خازنان علم

ص :647

و ایمنان بر اسرار من هستند شما را خلق نمی کردم. به شما توصیه و تأکید می نمایم که به مقام و منزلت آنها حسد نورزید و در حق آنها نظر نکنید که داخل معصیت من خواهید شد و در جرگه ستمکاران وارید شوید و به دوزخ خواهید افتاد و از جوار رحمت من اخراج می شوید. لکن به اغوای شیطان، عاقبت از آن درخت ممنوعه و منهی تناول کردند و بر اثر آن با نظر حسادت به مقام آن بزرگواران نگاه کردند و از بهشت طرد و اخراج و از رحمت پروردگار دور شدند پس از مدتها تضرع و استغفار، چون خداوند خواست توبه آنها را بپذیرد، جبرئیل را فرستاد که آنها را به سوی آن انوار مقدسه متوجه سازد و با توسل آن بزرگواران خدا را قسم بدهد که توبه ایشان را قبول فرماید، بنابراین گفتند: «اللهم انا نسئلک بحق الاکرمین علیک محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه (علیهم السلام) تب علینا و ارحمنا» خداوند توبه آنها را پذیرفت.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.

از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):

اگر من و علی (ع) نبودیم خدا شناخته و عبادت نمی شد و ثواب و عقابی نبود.

درتحف عقول، ص 78، از امام علی (ع): نسبت به کسی که چیزی را نزدت به امانت سپرده، خیانت مکن گرچه او به تو خیانت کرده باشد و رازش را فاش مکن گرچه او رازت را فاش کرده باشد.

خلاصه آیات سوره احزاب:

1 - اتق الله 4 - دو قلب 5 - پسر خوانده 6 - پیامبر (ص) سزاوارتر به مؤمنین است و همسران او مادران مؤمنان هستند 7 - میثاق انبیاء 9 تا 27 - جنگ خندق و سرگذشت بنی قریضه 28 تا 35 - مربوط به همسران رسول خدا (ص) (33 - آیه تطهیر) 36 تا 40 – داستان ازدواج پیامبر (ص) با زینب (37 - زید) 38 - عدم ترس انبیاء 39 - محمد پدر مردان فعلی شما نیست 41 - ذکر کثیر 42 - درود خداوند و ملائکه بر مؤمنین 45 - پیامبر (ص) شاهد امت است 49 - عدم عده طلاق در صورت عدم جماع 50 - هفت طایفه از زنانی که پیامبر (ص) می تواند با آنها ازدواج کند 51 - تقدم و تأخر نوبت زنان به عهده پیامبر (ص) 52 - بعد از این زنهایی که بیان شد عقد زن دیگری (محرم) برتو حلال نیست 53 - بی اجازه به خانه پیامبر (ص) وارد نشوید 55 - باکی بر بانوان نیست که بر پدران و فرزندان و برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و زنان مسلمان و کنیزان بی حجاب درآیند 56 - ان الله و ملائکه یصلون علی النبی 59 - آزار مؤمن، گناه است 59 - آیه چادر 64 - خداوند کافران را لعن فرمود 69 - آزار موسی 70 - قول سدید 71 - فوز عظیم 72 - امانت 73 - فلسفه این امانت.

ص :648

34 سوره سبا

34 - سوره سبا.

مکی است و 54 آیه دارد.

خلاصه سوره: بیان توحید، نبوت و قیامت و داستان داوود و سلیمان (ع) و اهل سبا.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ (1)

یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها وَ هُوَ الرَّحیمُ الْغَفُورُ (2)

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَأْتینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (3)

لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (4)

وَ الَّذینَ سَعَوْا فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیمٌ (5)

وَ یَرَی الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدی إِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (6)

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ (7)

أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعیدِ (8)

أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (9)

حمد (و ستایش) مخصوص خداوندی است که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست؛ و (نیز) حمد (و سپاس) برای اوست در سرای آخرت؛ و او حکیم و آگاه است (1) آنچه در زمین فرو می رود و آنچه را از آن برمی آید می داند و (همچنین) آنچه از آسمان نازل می شود و آنچه بر آن بالا می رود؛ و او مهربان و آمرزنده است (2) کافران گفتند: «قیامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد!» بگو: «آری به پروردگارم سوگند که به سراغ شما خواهد آمد، خداوندی که از غیب آگاه است و به اندازه سنگینی ذره ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه در کتابی آشکار ثبت است!» (3) تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند پاداش دهد؛ برای آنان مغفرت و روزی پرارزشی است! (4) و کسانی که سعی در (تکذیب) آیات ما داشتند و گمان کردند می توانند از حوزه قدرت ما بگریزند، عذابی بد و دردناک خواهند داشت! (5) کسانی که به ایشان علم داده شده، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق می دانند و به راه خداوند عزیز و حمید هدایت می کند (6) و کافران گفتند: آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر می دهد هنگامی که (مردید و) سخت از هم متلاشی شدید، (بار دیگر) آفرینش تازه ای خواهید یافت؟! (7) آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟! (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، در عذاب و گمراهی دوری هستند (و نشانه گمراهی آنها همین انکار شدید است) (8) آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نکردند (تا به قدرت خدا بر همه چیز واقف شوند)؟! اگر ما بخواهیم آنها را (با یک زمین لرزه) در زمین فرو می بریم، یا قطعه هایی از سنگهای آسمانی را بر آنها فرومی ریزیم؛ در این نشانه ای است (بر قدرت خدا) برای هر بنده توبه کار! (9)

ص :649

وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً یَاجِبَالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَیرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الحَْدِیدَ ﴿10﴾ أَنِ اعْمَلْ سابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فی السَرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿11﴾

و به تحقیق از فضل و کرم خودمان به داوود عطا کردیم، (و آن این بود که به کوه ها و مرغان گفتیم) ای کوه ها و ای مرغان با او هم صدا شوید! و آهن را هم برایش نرم کردیم (10) (و به او گفتیم با این آهن نرم)، زره بباف و سیم های آن را به یک اندازه ببر و عمل صالح کن، که من به آن چه می کنید بینا هستم (11)

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 258 و259، آورده است:

کلمه «اوبی» به معنای صوت است و اینکه بعضی از مفسرین این کلمه را به معنای «سیر» آورده اند، تفسیری باطل است و این مفسرین (با این معنای باطل) آیه را چنین معنا کرده اند: «و خداوند کوه ها را برای داوود (ع) مسخر کرده بود، که هر جا او می رود آنها نیز با او بروند» در صورتی که کلمه «اوب» به معنای «چَهْ چَهِ صوت» است و مراد از آیه این است که چون داوود تسبیح می گفت، کوه ها و مرغان با او، هم آواز می شدند و تسبیح خدا می گفتند، نه این که با او به راه می افتادند. به دلیل این که در جای دیگر فرموده: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالْإِشْرَاقِ، وَالطَّیرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ» = «ما کوه ها را چنان مسخر کردیم که شام و صبح با او تسبیح می گفتند و نیز مرغان را که همه نزدش جمع شده می خواندند» (1).

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 267، از کتاب کمال الدین، از امام صادق (ع):

داوود (ع) هر وقت زبور می خواند هیچ کوه و سنگ و مرغی نمی ماند مگر آنکه او را پاسخ می گفت و گفته او را دوباره تکرار می کرد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 507، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

داوود (ع) چهار صد سال بعد از موسی (ع) بود چون یوشع وصی (اول) موسی، وفات نمود، اوصیای دیگرِ حضرت، پنهانی تبلیغ می کردند. وصی دوازدهمِ آن حضرت، مدتی خود را از قوم خویش پنهان نمود. پس از آنکه ظاهر شد، مردم را به آمدن داوود و نجات از شر جالوت بشارت داد. شیعیان می دانستند که او متولد شده و به حد رشد رسیده است. او را می دیدند با او سخن می

ص :650


1- ص 18و19

گفتند ولی او را نمی شناختند. به پیغمبرِ آن عصر وحی شد: جالوت را کسی به قتل می رساند که زره حضرت موسی (ع) بر قامت او تمام باشد و او مردی است از فرزندان لاوی، نامش داوود، فرزند «ایشا» ی شبان است و به او «اسی» نیز می گویند. مردی است کوتاه قد، کبود چشم، کم مو، پاک دل و پاکیزه اخلاق. آن حضرت از جمله پیامبرانی است که برای جهاد کردن با شمشیر مبعوث شده بود و ختنه کرده متولد شد. و به این خاطر به او داوود می گفتند که: جراحاتِ دل خود را که از ترک اولا به هم رسیده بود به مودت و محبت پروردگار مداوا می نمود. و فرمود: خداوند بعد از نوح چهار نفر از پیغمبران را به پادشاهی برگزید: ذوالقرنین، یوسف و داوود و سلیمان. مملکت داوود از ابتدای بلاد شام تا انتهای اصطخر فارس بود. و روز دوشنبه به مرگ مفاجات از دنیا برفت و مرغان هوا به بالهای خود به او سایه افکندند. از جمله عطایایی که به او مرحمت شده بود، نرم شدن آهن در دستش بود و بدون آتشْ آهن را به هر شکلی در می آورد.

از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):

حاجات خود را در روزهای سه شنبه طلب کنید زیرا در آن روز خداوند آهن را برای داوود نرم فرمود. و فرمود: خداوند به سوی داوود وحی فرستاد که بیشتر مورد عنایت ما واقع می شدی، چنانچه کسب می کردی و از بیت المال ارتزاق نمی نمودی. داوود از اثر این وحی بسیار گریه کرد. پروردگار به آهن امر فرمود که برای بنده من داوود نرم شو، پس از آن داوود روزی یک زره با دست خود می ساخت و به هزار درهم می فروخت.

از همان منبع، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): پروردگار به داوود (ع) فرمود: بر شخص عاقل لازم است اوقات خود را به چهار بخش کند و از آن غفلت نکند:

1 - عبادت – محاسبه نفس 3 - هم صبحتی با مؤمنین جهت رفع عیوبش 4 - لذت بردن نفس از چیزهای حلال و پسندیده.

در کتاب عدت الداعی، ص 179 و در کتاب آیین زندگی، ص 295، از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود:

خدای تعالی به داوود (ع) فرمود: ای داوود من پنج چیز را در پنج چیز قرار داده ام و مردم در پنج چیز دیگر جستجو می کنند:

1 - علم را در گرسنگی و تلاش نهادم و مردم آن را در

ص :651

سیری و راحتی می جویند و نمی یابند.

2 - عزت و سر بلندی را در طاعت و فرمانبرداری خودم نهادم و مردم در خدمتکاری فرمانروایان می جویند و نمی یابند.

3 - غناء و بی نیازی را در قناعت نهادم و مردم آن را در زیادی مال می جویند و نمی یابند.

4 - رضا و خشنودی خودم را در خشم نفس نهادم و مردم در خشنودی نفس می جویند و نمی یابند.

5 - راحتی و آسایش را در بهشت نهادم و مردم آن را در دنیا می جویند و نمی یابند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 98، چ1، از حضرت علی (ع): گدایی و درخواست از مردم:

1 - زبانِ سخنگو را گنگ و ناتوان می کند، 2 - دلِ دلاور را به هم در شکند، 3 - مردِ آزاده را بنده ای خوار کند، 4 - طراوت و روشنی چهره را ببرد، 5 - روزی را نابود سازد.

از همان منبع، ف 8، ص 182: بهترین مردم کسی است که سود و نفعش بیشتر به مردم می رسد.

از همان منبع، ف 9، ص 237: به راستی که خداوند سبحان روزی فقرا را در اموال اغنیاء واجب کرده و قرار داده است پس هیچ فقیری گرسنه نماند جز آن که ثروتمندی حق خدا را از فقیر باز گیرد و خدا این قسمت را از اغنیاء بازخواست خواهد فرمود.

از همان منبع، فصل17، ص 319: هر گاه خدای سبحان بنده ای را دوست داشته باشد او را دشمن مال گرداند و آرزوهایش را کوتاه سازد.

از همان منبع: هر گاه نفس بر تو سخت گیرد تو نیز بر او سخت بگیر تا رامت شود و هر گاه از کار سختی ترسیدی تو نیز بر آن سخت شو تا برایت آسان گردد.

از همان منبع، ص 321: هر گاه جهان بر بنده ای روی آورد نیکی های دیگری را بر وی بپوشاند اما همین که از وی رو برگرداند خوبی های او را هم از وی می ستاند.

از همان منبع: هر گاه از کاری ترسیدی در آن داخل شو زیرا شدت ترس و خودداری از آن سخت تر از داخل شدن در آن است.

وَ لِسلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهْرٌ وَ أَسَلْنَا لَهُ عَینَ الْقِطرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَینَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السعِیرِ ﴿12﴾

ص :652

و برای سلیمان باد را مسخرکردیم، که صبح مسافت «یک ماه راه» می رفت و عصر هم همین مسافت را طی می کرد و چشمه مس را برایش جاری کردیم و از جن کسانی به دستور او و به اذن خدا برایش کار می کردند و هر یک از امر ما منحرف می شد عذابی سوزان به وی می چشاندیم (12)

«غدو» : یعنی از اول روز تا ظهر.

«رواح» : یعنی از ظهر تا عصر.

توجه: بنابراین باد تخت سلیمان را از صبح تا غروب به اندازه دو ماه مسافت سیر می داد.

«اسلنا» : از سیلان و به معنای جریان است.

«قطر» : به معنای مس است.

☼ نکته:

سیاق آیه شریفه، می رساند که بعضی از گروه جن «مسخر» حضرت سلیمان (ع) بودند و نه همه طوایف جن. و نیز مراد به «عذاب سعیر» ، عذاب آتش دنیا بوده و نه آخرت.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 267، از قمی، از امام معصوم (ع):

باد تخت سلیمان را صبح تا مسافت یک ماه راه می برد و عصر نیز تا مسافت یک ماه.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 517، آورده:

خدای تعالی، فرشته ای را بر جنیان موکل کرده بود. و تازیانه ای از آتش به دست داشت، هر کدام از فرمان سلیمان خارج می شد، تازیانه ای به او می زد که سوخته و هلاک می شد.

درتفسیر جامع، ج 5، ص 517، از طبرسی، از حضرت علی (ع): گر چه باد به تسخیر حضرت سلیمان (ع) بود، ولی خداوند به حضرت محمد (ص) برتر از آن عطا فرموده بود. آن حضرت از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که مسیر یک ماه بود و از آن جا تا ملکوت آسمانها که مسیر پنجاه هزار سال بود، تمام این مسافتها را در زمانی کمتر از یک ثلث شب پیمود تا به ساق عرش رسید.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 516، از ابن بابویه، از امام رضا (ع):

مور، به حضرت سلیمان (ع) گفت: می دانی چرا در میان تمام مملکت، باد در تسخیر تو آمده است؟ (بدین خاطر که) اگر تمام مملکت مانند همین بادْ مسخر تو بود تمام آن از دستت می رفت، همان گونه که باد زوال می پذیرد. در اینجا بود که حضرت سلیمان (ع) به کلام مور خندید.

یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشاءُ مِنْ محَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالجَْوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اِعْمَلُوا

ءَآلَ دَاوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَکُورُ ﴿13﴾ برای او هر چه می خواست از محرابها و تمثالها و کاسه هایی چون حوض و دیگهای ثابت در زمین، درست می کردند، گفتیم: ای آل داوود ! شکر بگزارید و بندگان شکرگزار من اندکند (13)

محاریب: جمع محراب به معنای محل عبادت است.

تماثیل: جمع تمثال به معنای مجسمه از هر چیزاست.

استجفان: جمع جفنه به معنای کاسه طعام است.

جواب (جوابی): جمع جابیه به معنای حوضی که آب در آن جمع می شود.

قدور: جمع قدر به معنای دیگِ طعام است.

راسیات: به معنای ثابت و پا برجاست. پس معنای «قدور راسیات» ، دیگ های بسیار بزرگ است که غیر قابل حمل و نقل باشد و در جای خود ثابت باشند.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 267، از کافی، از ابی جعفر(ع):

منظور از تماثیل، مردان و زنان نیست، بلکه تِمثالِ درخت و امثال آن است.

از همان منبع، از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر(ع):

ای هشام! خداوند اقلیت بشر را مدح کرده که فرموده: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکُورُ» .

در تفسیر جامع، ج 5، ص 519، از طبرسی، از ابن عباس: پروردگار به داوود (ع) وحی کرد: ای داوود! به واسطه کفران نعمت بنی اسرائیل، آنها را مخیر کن به سه نوع بلا: یا قحطی سه ساله، یا طاعون و یا غلبه دشمنانشان. آنها نیز طاعون و مرگ را پذیرفتند و غسل کرده و کفن پوشیدند و با زن و کودکانشان به صحرا رفتند و به محل بیت المقدس در آمدند و به درگاه خدا تضرع و زاری نمودند و هنوز مسجد بیت المقدس بنا نشده بود در آن حال طاعونی بر آنها مسلط شد که در یک روز چندان هلاک شدند که ظرف دو ماه نتوانستند ایشان را دفن کنند روز بعد داوود با صالحان درخواست رفع بلای طاعون کردند و خداوند نیز دعایشان را پذیرفت و به داوود وحی کرد: ای داوود! به شکرانه نعمت و رفع عذاب در جایگاه این مکان مسجدی بسازند. بعد از آنکه بنای

ص :645

مسجد به قدِ قامت انسانی رسید از طرف پروردگار وحی شد: ای داوود! نصیب تو از بنای مسجد مقدس همین مقدار بود آن را برای فرزند خود سلیمان رها کن که او سلیم القلب است و به دست او هیچ خون ریخته نشده و باید اتمام این مسجد به دست او صورت گیرد. عُمرِ آن حضرت در آن وقت 127 سال بود و چون به 140 سال رسید از دنیا رحلت فرمود. حضرت سلیمان (ع) به امر پروردگار، جن و انس را جمع کرد، جنیان زر و سیم و جواهرات و انواع عطریات از مشک و عنبر و کافور جمع می کردند و صنعت گران آن جواهرات را به شکل مربع مستطیل و مدور بیرون می آوردند و خلاصه سلیمان (ع) مسجد بیت المقدس را از سنگ مرمر سفید و زرد و سرخ بنا کرد و در روی زمین بنایی نیکوتر از آن وجود نداشت، شب از نور آن جواهرات چنان روشن بود که احتیاج به چراغ نداشت آن مسجد به آن شکل بود، تا بخت نصر خروج کرد و بیت المقدس را خراب کرد و جواهرات آن را به همراه خود برد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 523، از طبرسی آورده است:

شخصی از امام صادق (ع) پرسید: چطور شیاطین به آسمان بالا می روند و حال آن که ایشان از نظر خلقت مانند انسان هستند؟ و اگر چنین نبود پس چگونه برای حضرت سلیمان (ع) عمارت ها و مسجد و کارهای سخت و دشوار می کردند که فرزندان آدم از آنها عاجز بودند؟ آن حضرت فرمود: شیاطین و جنیان، اجسام لطیفی هستند که غذای آنها نسیم است و به این سبب می توانند بدون ابزار و نردبان به آسمان بالا بروند لکن پروردگار آنها را مسخر حضرت سلیمان (ع) نمود. همچنین ایشان را غلیظ و جسیم گردانید، تا بتوانند کارهای سخت انجام دهند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 524، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

آل داوود هشتاد نفر مرد و هفتاد نفر زن بودند و یک روز محراب عبادت خود را ترک نکردند تا داوود و سلیمان (ع) به عالم قدس رحلت نمودند.

فَلَمَّا قَضیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلُّهُمْ عَلیٰ مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الاَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الجِْنُّ أَنْ لَّوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فی الْعَذَابِ الْمُهِینِ ﴿14﴾ بعد از آنکه قضاء مرگ

ص :655

را بر او راندیم، کسی جنیان را از مرگ وی خبر نداد مگر موریانه زمین که عصایش را خورد و او به زمین افتاد و جنیان فهمیدند که اگر از مرگ او خبر داشتند این مدت را در عذاب و خواری نمی ماندند (14)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 527، از امام صادق (ع): اگر جنیان کوچکترین علمی از غیب داشتند مرگ سلیمان را می دانستند و مدت یک سال در رنج و زحمت بنّایی و کارهای دیگر نمی بودند. بعد از وفات سلیمان، شیطان سحر را به صورت کتابی تنظیم کرد و پشت آن نوشت: «این گنجینه علم و اسرار را آصف بن برخیا برای سلیمانِ پادشاه وضع و تهیه کرده است» و کتاب را زیر تخت سلیمان پنهان نمود و کافران پنداشتند که سلیمان ساحر بود.

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (15)

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ (16)

وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزیزٍ (17)

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ (18)

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ (19)

وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ (20)

وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ (21)

برای قوم «سبا» در محل سکونتشان نشانه ای (از قدرت الهی) بود: دو باغ (بزرگ و گسترده) از راست و چپ (رودخانه عظیم با میوه های فراوان؛ و به آنها گفتیم: ) از روزی پروردگارتان بخورید و شکر او را بجا آورید؛ شهری است پاک و پاکیزه و پروردگاری آمرزنده (و مهربان)! (15) اما آنها (از خدا) روی گردان شدند و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم و دو باغ (پربرکت)شان را به دو باغ (بی ارزش) با میوه های تلخ و درختان شوره گز و اندکی درخت سدر مبدل ساختیم! (16) این کیفر را بخاطر کفرانشان به آنها دادیم؛ و آیا جز کفران کننده را کیفر می دهیم؟! (17) و میان آنها و شهرهایی که برکت داده بودیم، آبادیهای آشکاری قرار دادیم؛ و سفر در میان آنها را بطور متناسب (با فاصله نزدیک) مقرر داشتیم؛ (و به آنان گفتیم: ) شبها و روزها در این آبادیها با ایمنی (کامل) سفر کنید! (18) ولی (این ناسپاس مردم) گفتند: «پروردگارا! میان سفرهای ما دوری بیفکن» (تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند! و به این طریق) آنها به خویشتن ستم کردند! و ما آنان را داستانهایی (برای عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیتشان را متلاشی ساختیم؛ در این ماجرا، نشانه های عبرتی برای هر صابر شکرگزار است (19) (آری) به یقین، ابلیس گمان خود را درباره آنها محقق یافت که همگی از او پیروی کردند جز گروه اندکی از مؤمنان! (20) او سلطه بر آنان نداشت جز برای اینکه مؤمنان به آخرت را از آنها که در شک هستند باز شناسیم؛ و پروردگار تو، نگهبان همه چیز است! (21)

آیات شریفۀ 15 تا 21 در خصوص داستان سبا می باشد:

ص :656

خدایتعالی به آنان دو باغ در طرف راست و چپ شهر داده بود و به خاطر ناسپاسیشان، خداوند سیلِ عدم را به سویشان گسیل داشت و مردم آنچنان متفرق شدند که اثری از آنها نماند.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 268، از مجمع البیان، از رسول خدا (ص):

سبا نام مردی از عرب بود که ده فرزند داشت، شش نفر از آنها تیامن کردند (یعنی در یمن سکونت کردند) و چهار تن دیگر تشاءُم کردند (یعنی در شام منزل گزیدند).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 529، از قمی، از امام صادق (ع):

در ساحل یمن رشته آب شیرینی جریان داشت و از آب شور دریا جدا بود. سلیمان به لشکریانش دستور داد شاخه نهری از آن آب شیرین به طرف شهر حفر کنند و جاری سازند و روی آن سد عظیمی بنا کنند و دو باغ بزرگ در شرق و غرب شهر احداث گردید که از بسیاری درخت، آفتاب بر زمین آن باغها نمی تابید. بر اثر ناسپاسیِ مردم، خداوند موش بزرگی را مأمورِ انهدام آن سد نمود و «سیل عدم» جاری شد و شهر و آبادی را نابود کرد و بیابان شوره زار و بوته های خار و مختصری از درخت سدر جایگزین آن شد.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 269، آورده است:

در عده ای از روایات وارد شده که آن قریه ها که خداوند در آنها برکت نهاده، اهل بیت رسول خدایند و آن قریه ها که پشت سر هم قرار دارند، واسطه های اهل بیت و مردمند یعنی علمایی که احادیث اهل بیت (ع) و غیر ایشان را در سینه خود حمل می کنند و این روایات متعرض باطن قرآن است، نه تفسیر آن (به عبارتی این روایات جنبه تطبیقِ کلی بر مصداق دارند).

قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهیرٍ (22)

وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (23)

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ (24)

قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25)

قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلیمُ (26)

قُلْ أَرُونِیَ الَّذینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (27)

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28)

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ

ص :657

کُنْتُمْ صادِقینَ (29)

قُلْ لَکُمْ میعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30)

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ (31)

قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ (32)

وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (33)

وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (34)

وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (35)

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (36)

وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37)

وَ الَّذینَ یَسْعَوْنَ فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38)

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (39)

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ (40)

قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41)

فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (42)

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ یُریدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (43)

وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذیرٍ (44)

وَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلی فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (45)

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ (46)

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ (47)

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (48)

قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعیدُ (49)

قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمیعٌ قَریبٌ (50)

وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَریبٍ (51)

وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (52)

وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (53)

وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فی شَکٍّ مُریبٍ (54)

بگو: کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید بخوانید! (آنها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند، چرا که) آنها به اندازه ذره ای در آسمانها و زمین مالک نیستند و نه در (خلقت و مالکیت) آنها شریکند و نه یاور او (در آفرینش) بودند (22) هیچ شفاعتی نزد او، جز برای کسانی که اذن داده، سودی ندارد! (در آن روز همه در اضطرابند) تا زمانی که اضطراب از دلهای آنان زایل

ص :658

گردد (و فرمان از ناحیه او صادر شود؛ در این هنگام مجرمان به شفیعان) می گویند: «پروردگارتان چه دستوری داده؟» می گویند: «حق را (بیان کرد و اجازه شفاعت درباره مستحقان داد)؛ و اوست بلندمقام و بزرگ مرتبه!» (23) بگو: «چه کسی شما را از آسمانها و زمین روزی می دهد؟» بگو: «الله! و ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در ضلالت آشکاری هستیم!» (24) بگو: «شما از گناهی که ما کرده ایم سؤال نخواهید شد، (همان گونه که) ما در برابر اعمال شما مسئول نیستیم!» (25) بگو: «پروردگار ما همه ما را جمع می کند، سپس در میان ما بحق داوری می نماید (و صفوف مجرمان را از نیکوکاران جدا می سازد) و اوست داور (و جداکننده) آگاه!» (26) بگو: کسانی را که بعنوان شریک به او ملحق ساخته اید به من نشان دهید! هرگز چنین نیست! (او شریک و شبیهی ندارد)، بلکه او خداوند عزیز و حکیم است! (27) و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (28) می گویند: «اگر راست می گویید، این وعده (رستاخیز) کی خواهد بود؟!» (29) بگو: «وعده شما روزی خواهد بود که نه ساعتی از آن تأخیر می کنید و نه (بر آن) پیشی خواهید گرفت!» (30) کافران گفتند: «ما هرگز به این قرآن و کتابهای دیگری که پیش از آن بوده ایمان نخواهیم آورد!» اگر ببینی هنگامی که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و جزا) نگه داشته شده اند در حالی که هر کدام گناه خود را به گردن دیگری می اندازد (از وضع آنها تعجب می کنی)! مستضعفان به مستکبران می گویند: «اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم!» (31) (اما) مستکبران به مستضعفان پاسخ می دهند: «آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبی دریافتید)؟! بلکه شما خود مجرم بودید!» (32) و مستضعفان به مستکبران می گویند: «وسوسه های فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهی ما شد)، هنگامی که به ما دستور می دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم!» و آنان هنگامی که عذاب (الهی) را می بینند پشیمانی خود را پنهان می کنند (تا بیشتر رسوا نشوند)! و ما غل و زنجیرها در گردن کافران می نهیم؛ آیا جز آنچه عمل می کردند به آنها جزا داده می شود؟! (33) و ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم مگر اینکه مترفین آنها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده اید کافریم!» (34) و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست!)؛ و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!» (35) بگو: پروردگار من روزی را برای هر کس بخواهد وسیع یا تنگ می کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (36) اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرب نمی سازد، جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند که برای آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایی است که انجام داده اند؛ و آنها در غرفه های (بهشتی) در (نهایت) امنیت خواهند بود! (37) و کسانی که برای انکار و ابطال آیات ما تلاش می کنند و می پندارند از چنگ قدرت ما فرار خواهند کرد، در عذاب (الهی) احضار می شوند! (38) بگو: «پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت می بخشد و برای هر کس بخواهد تنگ (و محدود) می سازد؛ و هر چیزی را (در راه او) انفاق کنید، عوض آن را می دهد (و جای آن را پر می کند)؛ و او بهترین روزی دهندگان است!» (39) (به خاطر بیاور) روزی را که خداوند همه آنان را بر می انگیزد، سپس به فرشتگان می گوید: «آیا اینها شما را پرستش می کردند؟!» (40) آنها می گویند: «منزهی (از اینکه همتایی داشته باشی)! تنها تو ولی مائی، نه آنها؛ (آنها ما را پرستش نمی کردند) بلکه جن را پرستش می نمودند؛ و اکثرشان به آنها ایمان داشتند!» (41) (آری) امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگری مالک سود و زیانی نیست! و به ظالمان می گوییم: «بچشید عذاب آتشی را که تکذیب می کردید!» (42) و هنگامی که آیات روشنگر ما بر آنان خوانده می شود، می گویند: «او فقط مردی است که می خواهد شما را از آنچه پدرانتان می پرستیدند بازدارد!» و می گویند: «این جز دروغ بزرگی که (به خدا) بسته شده چیز دیگری نیست!» و کافران هنگامی که حق به سراغشان آمد گفتند: «این، جز افسونی آشکار نیست!» (43) ما (قبلاً)

ص :659

چیزی از کتابهای آسمانی را به آنان نداده ایم که آن را بخوانند (و به اتکای آن سخنان تو را تکذیب کنند) و پیش از تو هیچ بیم دهنده [= پیامبری ] برای آنان نفرستادیم! (44) کسانی که پیش از آنان بودند (نیز آیات الهی را) تکذیب کردند، در حالی که اینها به یک دهم آنچه به آنان دادیم نمی رسند! (آری) آنها رسولان مرا تکذیب کردند؛ پس ببین مجازات من (نسبت به آنها) چگونه بود! (45) بگو: «شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [= محمد] هیچ گونه جنونی ندارد؛ او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!» (46) بگو: «هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست؛ اجر من تنها بر خداوند است و او بر همه چیز گواه است!» (47) بگو: «پروردگار من حق را (بر دل پیامبران خود) می افکند، که او دانای غیبها (و اسرار نهان) است» (48) بگو: «حق آمد! و باطل (کاری از آن ساخته نیست و) نمی تواند آغازگر چیزی باشد و نه تجدیدکننده آن!» (49) بگو: «اگر من گمراه شوم، از ناحیه خود گمراه می شوم؛ و اگر هدایت یابم، به وسیله آنچه پروردگارم به من وحی می کند هدایت می یابم؛ او شنوای نزدیک است !» (50) اگر ببینی هنگامی که فریادشان بلند می شود اما نمی توانند (از عذاب الهی) بگریزند و آنها را از جای نزدیکی (که حتی انتظارش را ندارند) می گیرند (از درماندگی آنها تعجب خواهی کرد)! (51) و (در آن حال) می گویند: «به حق ایمان آوردیم!» ، ولی چگونه می توانند از فاصله دور به آن دسترسی پیدا کنند! (52) آنها پیش از این (که در نهایت آزادی بودند) به آن کافر شدند و دورا دور و غائبانه (و بدون آگاهی). نسبت های ناروا می دادند (53) (سرانجام) میان آنها و خواسته هایشان جدایی افکنده شد، همان گونه که با پیروان (و هم مسلکان) آنها از قبل عمل شد، چرا که آنها در شک و تردید بودند! (54)

توجه: برای توضیحِ آیه 47، به بحث «اجر رسالت» ذیل آیه شریفه (فرقان 57) رجوع شود.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 398، از ثواب الاعمال و مجمع البیان، از امام صادق (ع):

کسی که هر دو سوره «الحمدین» یعنی سوره فاطر و سبا (را که با الحمد لله) آغاز می شوند. در یک شب قرائت نماید آن شب در حفظ و پناه خداوند باشد.

خلاصه آیات سوره سبا:

10و11 - داوود نبی 12 - 13 - 14 - سلیمان (ع) و تسلط بر باد و … مرگ سلیمان 15 - 21 - سبا 22 - به مشرکین بگو آن چه را غیر خدا ستایش می کنید در تمام آسمانها و زمین کوچکترین چیزی را مالک نیستند … 23 - آیه شفاعت 24 - به زودی معلوم می شود کدامیک در راه هدایت و ظلالتیم 25 - نه از شما درباره جرائم ما بازخواست می نمایند و نه ما را به آنچه شما می کنید مؤاخذه می کنند 26 - به زودی خداوند ما و شما را جمع می کند … 28 - و ما تو را نفرستادیم مگر تمام بشر را به رحمت خدا بشارت دهی و از قهر و عذابش هشدار دهی اما بیشتر مردم نمی دانند 29و30 - وعده عذاب 31 - در قیامت بعضی از ستمکاران بعضی دیگر را مخاطب قرار دهند و گویند اگر فریب شما نبود ما به خدا ایمان می آوردیم 32 - مستکبرین به ضعفاء گویند خود شما بد عمل بودید 33 - قال الذین استضعفوا … 35 - 34 - ما به هر دیاری که رسول و پیغمبری فرستادیم ثروتمندان می گفتند: ما به آنچه شما می گویید ایمان نداریم و …

36 تا 39 - تقسیم روزی زیاد و کم و … 45 - امتهای پیشین نیز مانند اینها، انبیاء را تکذیب می کردند. و اینها «یک دهم» مردم آن زمان ثروت و جلال ندارند 46 - به امت بگو: من با یک سخن شما را نصیحت می کنم و آن این است که شما دو نفر دو نفر یا تک تک درباره امر خدا قیام کنید … 47 - بگو من از شما مزد رسالت نمی خواهم زیرا اجر من با خداست 48 - بگو پروردگارم حقایق را به من القا می فرماید 49 - قل جاءَ الحق و ما یبدئُ الباطل و ما یعید 54 - امروز بین آنها وآن چه آرزو دارند فاصله است … و آنها را به عذاب گرفتار ساختیم.

ص :660

35 سوره فاطر

35 - سوره فاطر (ایجاد از عدم) = ملائکه.

مکی است و 45 آیه دارد.

خلاصه سوره: ملائکه، توحید، نبوت و معاد، حمد الهی، بیان نعمت ها، وعده بهشت و دوزخ.

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلحَْمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائکَةِ رُسلاً أُولی أَجْنِحَةٍ مَّثْنیٰ وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ یَزِیدُ فی الخَلْقِ مَا یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شیءٍ قَدِیرٌ ﴿1﴾

سپاس و ستایش خدایی است که آسمانها و زمین را از عدم به وجود آورد. و فرشتگان را رسولانی بال دار کرد. دو یا سه یا چهار بال دارند. و او هر چه بخواهد در خلقت اضافه می کند که او بر هر چیزی تواناست (1)

فاطر: از ماده (ف- ط- ر) به معنای دریدن از طرف طول است و می رساند که خداوند متعال آفرینش را از عدم به وجود آورده است. کلمه فاطر به معنای بدیع و ابداع است با این تفاوت که «ابداع» عنایت بر نبودن الگوی قبلی است و در «فاطر» عنایت بر ایجاد چیزی از اصل و به وجود آوردن چیزی از عدم است.

☼ نکته:

«حمدِ خدایِ سبحان» یا کلمه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» در آغاز پنج سوره آمده است که به آنها «حامدات» گویند: «حمد، انعام، کهف، سباء و فاطر» .

☼ نکته:

عبارت «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» در شش آیه شریفه (حمد 2)، (یونس 10)، (غافر 65)، (زمر 75)، (انعام 45) و (صافات 182) آمده است.

☼ نکته:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» حدود «23» بار تکرار شده است.

ملائکه: جمع مَلَک است- از جنس نورند- مخلوقات لطیفی که دارای شعور و ادراکند- آب و طعام نمی خورند- ازدواج نمی کنند- تعدادشان از سایر مخلوقات بیشتر است- مراتبشان متفاوت است و بعضی بر بعضی افضل ترند- مجردند (جنسیت ندارند)- هرگز گناه نمی کنند- نمی خوابند- واسطه های خدایتعالی با عالم محسوسند به طوری که در تمام حوادث و وقایع عالم

ص :661

هستی دخالت داشته و مأمور بر انجام آن امورند – هرگز از فرمان خدایتعالی کوتاهی نمی کنند و نفسیت مستقلی ندارند- فاقد اختیار هستند- فاقد و منزه از ماده جسمانی بوده، لذا در معرض زوال و فساد و تغییر نیستند- هرگز به صورت و شکل در نمی آیند و شکل خاصی ندارند پس با چشم ظاهر قابل رؤیت نیستند- در یک چشم به هم زدن مَسافات دور را طی می کنند.

اگر ملائکه قابل تشکل و تصور نیستند پس منظور از صورت و شکل ملائکه در بعضی روایات، چیست؟

صاحب المیزان، ج 33، ص 20، در پاسخ به این سؤال آورده است:

منظور از این روایات، تمثل است و نه تشکل و بین تمثل و تشکل فرق است و معنایش این است که ملک در ظرف ادراک آن کسی که وی را می بیند به صورت انسان در آید در حالی که بیرون از ظرف ادراک او، واقعیت و خارجیت دیگری دارد و آن عبارت است از صورتی ملکی بر خلاف تشکل (شکل گیری) و تصور، که اگر ملک به صورت انسان متصور و به شکل او متشکل شود انسانی واقعی می شود هم در ظرف ادراک بیننده و هم در خارج آن ظرف و چنین مَلَکی هم در ذهن ملک است و هم در خارج و این غیر ممکن است و آنجا که در داستان مسیح و مریم می فرماید: «فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا» = «ما روح خود را نزد او فرستادیم، پس برای او به صورت بشری تمام عیار ممثل شد» (مریم 17) (مراد همان تمثل است و نه تشکل) و اما این که می گویند: «ملک جسمی است لطیف که به هر شکل در می آید جز شکل سگ و خوک. و جن نیز جسمی است لطیف، جز این که جن به هر شکلی در می آید حتی شکل سگ و خوک» ، مطلبی است که هیچ دلیلی بر آن نیست، نه از عقل و نه از نقل، نقلی هم نه از کتاب و نه از سنتِ معتبر و این که بعضی ادعا کرده اند بر اینکه مسلمین بر این مطلب اجماع دارند، علاوه بر این که چنین اجماعی در کار نیست، به فرض اینکه باشد هیچ دلیلی بر حجیتِ چنین اجماعی نداریم چون اجماع در مسائل اعتقادی نیست.

☼ مؤلف:

در تکمیل این بحث باید گفت: از آن جایی که درک و فهم امور غیر محسوس تنها از راه تمثیل و تشبیه ممکن است لذا در قرآن کریم و روایات به کرات آمده است. مثلاً: در سوره نور

ص :662

پروردگار متعال، خود را به نور تشبیه و تمثیل نموده و می فرماید: «الله نور السموات و الارض» در حالی که می دانیم خداوند متعال ما فوق نور و خالق نور است نه اینکه «العیاذ بالله» نور باشد، چرا که نور موجود و مخلوق خدایتعالی است. ولی چون نور از نظر پاکی، هدایت بخشی و زیبایی شناخته شده است، لذا برای فهم و درک بشر، این مثل را بیان فرموده است.

در آیه شریفه، منظور از بالِ فرشتگان چیست؟

صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 11، در این خصوص آورده است: کلمه اَجْنِحَه جمع جناح به معنای بال است و همانگونه که پرندگان به کمک بال پرواز می کنند، فرشتگان نیز مجهز به جهازی هستند که با آن از آسمان به زمین و بلعکس و از هر جایی به جایی که مأمور باشند می روند که قرآن نام آن جهاز را جناح (بال) گذاشته و این نامگذاری مستلزم آن نیست که بگوییم ملائکه دو بال نظیر بال مرغان دارند که پوشیده از پر است. چون صرف اطلاقِ لفظِ بال مستوجب این نیست، همچنانکه در الفاظ دیگری نظیر جناح نیز مستوجب نمی باشد مثلاً: وقتی کلمه عرش و کرسی و لوح و قلم و امثال آن را درباره خدایتعالی اطلاق می کنیم، نمی گوییم عرش او از تخته است و بخاری آن را ساخته و کرسی و لوح و قلمش هم نظیر کرسی ما و لوح و قلم ما است، بله این مقدار را از الفاظ جناح می فهمیم که نتیجه ای را که مرغان از بالهای خود می گیرند، ملائکه آن نتیجه را دارند و اما اینکه چطور آن را دارند، از لفظ جناح نمی توان به دست آورد.

صاحب تفسیر جامع، ج 5، ص 563، در این خصوص آورده است:

مراد از اجنحه (بال) در این آیه شریفه و احادیث وارده، حدود معینه و سیر فرشتگان است. زیرا سیر هر یک از آنها در حدود معینی است. و جناح هر چیز حدود و اطراف آن است، مردم عوام از معنای جناح بال و پر را استنباط می کنند و شاید منشأ این خرافات عقیده باطل پارسیان قدیم است که برای تجسم فروهر آن را به شکل دختری بالدار نقاشی می نمودند.

صاحب تفسیر صافی، ج 5، ص 400، آورده است: «ملائکه دارای بالهای متعدد هستند که به وسیله آنها به زمین آمده و یا بالا می روند» . و نیز در ذیل روایتی مشابه آیه ی شریفه آورده است: «گفته

ص :663

شده است: گویا در این روایت (آیه)، خصوصِ تعداد بالها منظور نیست» .

توجه: صاحبِ تفسیر صافی با این دو قولِ متضاد، پاسخِ قاطع و روشنی نداده است.

صاحب تفسیر کاشف (درذیل آیه 1)، در این خصوص آورده است: آیه نشان می دهد که برخی از فرشتگان دو بال دارند، برخی سه بال و برخی چهار بال دارند و خدایتعالی آن چه را بخواهد به تعداد بالهای دیگر فرشتگان می افزاید. و این امری است که با قدرت و عظمت او سازگاری دارد و عقل هم آن را نفی نمی کند این چیزی است که ما آن را می دانیم و غیر آن را به خدا واگذار می کنیم که او می داند، چون در برابر این موضوع مسئولیت نداریم و به هیچ وجه به زندگی ما ربطی ندارد و از آیات و روایات متواتر نیز توضیحی درباره چگونگی آن وجود ندارد.

☼ مؤلف:

صاحب تفسیر کاشف به استناد ظاهر آیه شریفه مراد از جناح را واقعاً «بال» فرض کرده و صاحبین تفاسیر المیزان و جامع آن را تمثیلی و غیر از بال فرض کرده اند. و البته با توجه به خصوصیات ملائکه، نظریه تمثیلی، صحیح است. شاید هم مراد از بال در حقیقت مراتبِ صعودی و قربی ملائکه باشند که هر چه مقرب تر باشند به درجه یا بال بیشتری تمثیل شوند. (والله اعلم).

☼ نکته:

گاهاً بعضی از روایات گناه و لغزش و نافرمانی ملائکه از دستور خدایتعالی را بیان می کنند و خداوند هم بابت این لغزش آنها را مجازات می کند و یا در روایاتی آورده اند که ملائکه می خوابند و یا مواردی از این قبیل … که در پاسخ به این روایات باید به کلامی از قرآن کریم استناد کرد که می فرماید:

«لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ» = «(فرشتگان) هرگز از فرمان خدا مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور کامل) اجرا می نمایند!» (1).

و می فرماید: «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» = «(فرشتگان) در گفتار بر او (خدا) پیشی نمی گیرند و آنان فقط به فرمان او عمل می کنند» (2).

بنابراین، یا باید این دسته از روایات را توجیه کرد که مخالف نصِ صریحِ قرآنِ کریم نباشند و یا اگر توجیه پذیر نبودند باید مردود شوند (والله اعلم).

ص :664


1- تحریم6
2- انبیا 27

☼ نکته:

در قرآن کریم نام 5 فرشته آمده است و بقیه ملائکه را با اوصافشان یاد فرموده است مانند: ملک الموت – کرام الکاتبین– سفره کرام – برره – رقیب و عتید و غیره:

1 - جبریل (جبرئیل): این کلمه در زبان عبری «گبریل» به معنای قهرمان و مرد (و بنده) خدا است. وی از فرشتگان بزرگ الهی است که آیات قرآن را بر پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله می آورد. نام او سه بار در قرآن کریم آمده است: (بقره 97 و98) و (تحریم4):

«قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ … » = «بگو: کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست)» (بقره97). «مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ» = «کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است؛ و) خداوند دشمن کافران است» (1).

«فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ» = «زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند» (2).

البته در آیاتی هم بی آن که به صراحت نام او را ذکر کند به او اشاره دارد؛ مانند:

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» (3).

«فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا» = «ما روح خود را بسوی او فرستادیم؛ و او در شکل انسانی بی عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد!» (4).

«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ» = «که این (قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است» (5).

2 - میکال (میکائیل): این کلمه غیر عربی است. و یکبار در قرآن کریم (بقره 98) آمده است و به صورت میکائیل و میکاییل نیز تلفظ می شود. و «فرشته رزق و روزی» است.

3 - مالک: نام فرشته ی گماشته بر جهنم است: «وَنادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ» = «آنها فریاد می کشند: ای مالک دوزخ! (ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم)! می گوید: شما در این جا ماندنی هستید!» (6).

4 - هاروت و 5 - ماروت: «وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ» (بقره 102)،

ص :665


1- بقره 98
2- تحریم4
3- شعراء193
4- مریم17
5- تکویر19
6- زخرف 77

که خداوند سبحان دو فرشته به این نامها برای آموزش مردم در ابطال سحر به شهر بابل فرستاد.

☼ نکته:

اسامی دیگری مانند «روح» ، «قعید» ، «رعد» و «سکینه» را هم به فرشتگان نسبت داده اند اما بعید است که این اسامیْ مطلق در نامِ فرشتگان باشند (والله اعلم).

☼ نکته:

در قرآن کریم از نفخ صور، سخن به میان آمده ولی به نام دمنده ی آن اشاره ای نشده است، اما روایات، نامش را اسرافیل ذکر کرده اند. نام اسرافیل را به صورت «اسرافین» ، «سرافیل» و «سرافین» هم نوشته اند. برخی هم با قرار دادن نام اسرافیل در کنار جبرئیل و میکائیل، این نام را ترکیبی با ریشه عبرانی، مرکب از «اسراف» یا «سراف» به معنی «بنده» و «ایل» به معنی «خداوند» دانسته اند. طبق روایاتی از پیغمبر اکرم (ص) و امام سجاد (ع)، از نام اسرافیل به «عبدالله= بنده ی خدا» تعبیر شده است و از دیگر نامها و القاب اسرافیل می توان به عبدالرحمان، عبدالخالق و ابوالمناقح اشاره کرد. اگر چه در مقام شهرت، جبرئیل اولین و میکائیل دومین فرشته صاحب نام نزد مسلمانان هستند، اما گاهی در برخی روایات، اسرافیل بلندپایه تر از آن دو دانسته شده است. اما بر اساس بسیاری از روایات، اسرافیل با جبرئیل و میکائیل همسان و این سه از گرامی ترین آفریده ها نزد خداوند سبحان می باشند. بر اساس برخی روایات، فرمان ها و وحی الهی در لوح محفوظ ظاهر می شود و اسرافیل آن را به دیگر فرشتگان ابلاغ می کند.

در وسائل الشیعه، ج 8، ص 42 و86; و ج 27، ص 187، در روایتی قدسی از پیامبر اکرم (ص):

سخن خداوند را از جبرئیل و او، از میکائیل و میکائیل، از اسرافیل و او، از لوح و لوح، از قلم و در نهایت آن را از خداوند نقل می کند.

☼ نکته:

فرشتگان مراتب متفاوتی دارند: «وَ مَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» = «و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است» (1).

پس ملائکه هم برخی بر برخی دیگر افضل و مقرب ترند و شاید هر چه تقربشان بیشتر باشد تعداد «بال» بیشتری هم برای آنها ممثل شود. (والله اعلم).

☼ نکته:

فرشتگان اعمال متفاوتی هم دارند از جمله:

ص :666


1- صافّات 164

1 - سفیران وحی: «بِأَیدِی سَفَرَةٍ» = «به دست سفیرانی است « (عبس15). «کِرَامٍ بَرَرَةٍ» = «بالامقام و فرمانبردار و نیکوکار!» (1).

2 - نگهبان و کاتب اعمال: «وَإنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ. کِراماً کاتِبینَ. یَعْلَمُونَ مَاتَفْعَلُونَ» = «و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته اند. بزرگوارانی نویسنده. که آنچه را [از خیر و شر] انجام می دهید، می دانند (و ضبط می کنند)» (2).

«مَا یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» = «انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر اینکه همان دم، فرشته ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است!» (3).

«رقیب» : فرشته سمت راست و «عتید» : فرشته سمت چپ است.

در کافی، ج 2، ص 429 و در وسائل الشیعة، ج 1، ص 57، آمده است: از موسی بن جعفر علیه السلام سؤال شد: دو فرشته ای که مأمور ثبت اعمال انسانند، آیا از اراده و تصمیم باطنی او به هنگام گناه یا کار نیک نیز با خبر می شوند؟ حضرت فرمود: آیا بوی چاه فاضلاب و عطر یکی است؟ راوی گفت: نه! امام (ع) فرمود: هنگامی که انسان نیّت کار خوب کند نفسش خوشبو می شود. فرشته ای که در سمت راست است به فرشته سمت چپ می گوید: برخیز که او اراده کار نیک کرده است. و هنگامی که آن را انجام داد، زبان آن انسان، قلم فرشته و آب دهانش مرکّب او می شود و آن را ثبت می کند. امّا هنگامی که اراده گناهی می کند نفسش بدبو می شود. فرشته طرف چپ به فرشته سمت راست می گوید: برخیز که او اراده معصیت کرده. و هنگامی که آن را انجام می دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مرکّب اوست و آن را می نویسد.

3 - فرشتگان رحمت و عذاب:

«وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ» = «و زمانی که فرستادگان ما با بشارت (ولادت اسحاق) نزد ابراهیم آمدند، گفتند: ما یقیناً اهل شهر را نابود می کنیم؛ زیرا اهل آن ستمکارند» (4).

4 - فرشتگان مرگ:

ص :667


1- عبس16
2- انفطار10و 11و12
3- ق 18
4- عنکبوت 31

«حَتّی إذا جاءَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لایُفَرِّطُونَ» = «و اوست که بر بندگانش چیره و غالب است و همواره نگهبانانی [از فرشتگان] برای [حفاظتِ] شما [از حوادث و بلاها] می فرستد تا هنگامی که یکی از شما را مرگ در رسد [در این وقت] فرستادگان ما جانش را می گیرند؛ و آنان [در مأموریت خود] کوتاهی نمی کنند» (1).

☼ نکته:

خداوند سبحان در آیه انعام برخی از فرشتگان را رسولان مرگ معرفی فرموده است اما در آیه ی شریفه ی سجده «ملک الموت» = «عزرائیل» را عامل مرگ معرفی کرده: «قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ» = «بگو: فرشته مرگ که بر شما گماشته شده است [روح] شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید» (2).

و در آیه ی شریفه ی زمر، مرگ را به وجود مقدسش نسبت داده است: «اللّهُ یَتَوَفَّی الْأنْفُسَ حینَ مَوْتِها … » = «و خداست که روح [مردم] را هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد … » (3).

در جمع این سه آیه شریفه باید گفت: گرفتن جانها تنها کار خداست و لاغیر، اما به اذن و اجازه خداوند متعال، ملک الموت و فرشتگانِ مخصوص نیز می توانند این عمل را انجام دهند. البته جان عده ای را فرشتگان می گیرند و به عزرائیل می دهند و عزرائیل هم آنها را به محضر خدایتعالی عرضه می کند. این قضیه مثل نوشتن است که هم به شخص و هم انگشت و هم قلم منسوب است. البته عده ای هم توسط عزرائیل جانشان گرفته می شود. و جان یا روح عده قلیلی هم که اهل بیت (ع) و شاید برخی از انبیاء باشند مستقیماَ توسط ذات اقدسِ باری تعالی گرفته می شود. (والله اعلم).

5 - فرشتگان بازپرس در قبر:

در کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 273، از رسول خدا (ص):

همانا بنده هنگامی که داخل قبر خود شود دو ملک نزد او حاضر شوند (یکی منکر و دیگری نکیر است) و اول چیزی که از وی سؤال کنند (از پروردگار و پیغمبر و امام او سؤال نمایند) پس اگر جواب دهد نجات یافته است و اگر متحیر بماند و جواب نگوید عذابش نمایند.

6 - فرشتگان مأمور بهشت و دوزخ:

ص :668


1- انعام 61
2- سجده 11
3- زمر 42

از قرآن کریم چنین استنباط می کنیم که آن موجود و آن ملک و فرشته ای که اختیاردار جهنم است نامش «مالک» است. و در اخبار هم زیاد وارد شده که آن فرشته مأمور جهنم نامش «مالک» است و خادم بهشت هم نامش «رضوان» است:

«وَ نَادَوْاْ یملِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مکِثُونَ» = «و فریاد می زنند: ای مالکِ [دوزخ! بگو: ] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم]. [مالک] می گوید: یقیناً شما ماندنی هستید» (1).

«عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ. وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً» = «نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند! مأموران دوزخ را جز فرشتگان (عذاب) قرار ندادیم» (2).

«وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّی إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یتْلُونَ عَلَیکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَینْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا بَلَی وَلَکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَی الْکَافِرِینَ» = «و کسانی که کافر شدند گروه گروه به سوی جهنم رانده می شوند؛ وقتی به دوزخ می رسند، درهای آن گشوده می شود و نگهبانان دوزخ به آنها می گویند: آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟! می گویند: آری، (پیامبران آمدند و آیات الهی را بر ما خواندند و ما مخالفت کردیم!) ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلم شده است» (3).

«وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّی إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ» = «و کسانی که تقوای الهی پیشه کردند گروه گروه به سوی بهشت برده می شوند؛ هنگامی که به آن می رسند درهای بهشت گشوده می شود و نگهبانان به آنان می گویند: سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمتها! داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید!» (4).

در نهج البلاغه، خطبه 182، از امام علی (ع): آیا می دانید وقتی مالک دوزخ بر آتش خشم گیرد آتشها به روی هم غلتیده و یکدیگر را به سختی می کوبند و هرگاه به آتش بانگ زند آتش دوزخ بی تابانه از نهیب او در میان درهای جهنّم برجهد؟!

ص :669


1- زخرف 77
2- مدثر 31 – 30
3- زمر71
4- زمر73

☼ لطیفه:

دو رفیق در راهی گذر کردند تا به محله بدنام شهر رسیدند. یکی از آنها در آن محل به عیش و عشرت گذراند و دیگری از آنجا دور شد و تصمیم گرفت به گوشه ای رفته، عبادت کند. اما اصلاً نتوانست از فکر رفیقش رها شود و دائم عبادتِ خودش را با کارِ زشتِ رفیقش مقایسه می کرد و او را در ذهنش سرزنش می نمود. از طرفی آن رفیقِ خطاکار مدامْ عملِ زشتش را با تقوی و پرهیزکاری رفیقش مقایسه کرده و خود را سرزنش می کرد. در همین حال زمین لرزه ی سختی همه چیز را نابود کرد. بلافاصله مأموران بهشت و جهنم مشغول کار شدند، رفیق اول که در منطقه بدنام شهر جان داده بود توسط کارکنان بهشت با احترام خاصی به سمت «بهشتِ برزخی» هدایت شد. او ناگهان از دور دید که دوست پرهیزکارش در میان چنگال مأمورانِ جهنم اسیر افتاده و کشان کشان به سمت «جهنمِ برزخی» برده می شود. اعتراض کرد که: «بایستی اشتباهی رخ داده باشد» . چرا که دوستش را لایق بهشت می دانست. اما فرشته به او پاسخ داد: «در لحظه وقوع زلزله هیچ گناهی از سوی تو رخ نداده بود و فکر تو دائم پیش زهد و تقوای دوستت بوده و او را به نیکی یاد می کردی و از عملِ زشتت پشیمان بودی. اما او در حال تحقیر تو و غرورِ عبادتش غوطه ور بود» . بله! عُجب و کوچک شمردن دیگران، کلید دروازه جهنم است.

در عین الحیات، ص 183، از امام صادق (ع): عالمی نزد عابدی رفت و پرسید: نماز تو چگونه است؟ عابد گفت: چه کسی می تواند نماز مرا درک کند و حال آنکه من سالهاست که نماز می خوانم. عالم پرسید: گریه تو به درگاه خدا چگونه است؟ عابد گفت: آنقدر گریه می کنم که اشک از رویم جاری می شود و لباسم را تر می کند. پس عالم توجه ای به او کرد و گفت: اگر تا به حال خنده کرده بودی و الان ترسان بودی بهتر بود از گریه ای که باعث اعتماد و عُجب تو به عبادتت گشته زیرا عبادت کسی که بر طاعت خود اعتماد داشته باشد بالا نمی رود.

از همان منبع، از خدای تعالی: ای داوود! بشارت بده گنهکاران را که توبه آنها را می پذیرم و گناه ایشان را می آمرزم و بترسان صدیقان و نیکوکاران را که به عملها و عبادات خود منازند و تکبر و عُجب نکنند زیرا هر بنده ای را که به عدالت حسابرسی کنم، هلاک خواهد شد.

ص :670

☼ مؤلف:

روایت فوق معنایی ژرف و عمیق دارد و می رساند که این اعمالِ ناقابل ما نیست که مستوجبِ پاداشِ ابدی بهشت است بلکه این نیت و خضوع و خشوع نسبت به ذات اقدس اله است که مستوجب آن است. حال اگر خداوند سبحان بخواهد با عدالت رفتار کند، حتی اگر بنده ای تمام سالیان عمرش را در سجده باشد فقط باید به همان مقدار پاداش دریافت کند نه پاداش ابدی. البته اگر حتی اعمال اکثرِ مؤمنین را به دقت دنبال کنیم اکثر زمان عمرشان هم مشغول عبادت نیستند چه رسد به گنهکاران … از آن گذشته به استناد آیه 4 سوره معارج زمان اخروی 50 هزار سال دنیوی است که این مطلب هم کوچک بودن اعمالِ ظاهریِ دنیوی را می رساند …

از همان منبع، ص 365، از امام صادق (ع): وقتی بنده مؤمن کار نیکی می کند، مردم از او تشکر نمی کنند و احسان او در میان خلق مشهور نمی شود زیرا او این کار را از برای رضای خدا می کند و کار نیکش به آسمان بالا می رود و در میان اهل آسمان معروف می گردد و در زمین پهن نمی شود. ولی وقتی شخص کافر کار نیکی می کند مردم از او تشکر می کنند زیرا او به نیت مردم این کارها را انجام داده و عملش در میان مردم منتشر می شود ولی به آسمان بالا نمی رود و آسمانیان آن را نمی شناسند و مقبول درگاه حق تعالی قرار نمی گیرد.

در مستدرک الوسائل، ج 2، ص 62، از امام صادق (ع)، از حضرت سلیمان نبی (ع):

درباره کسی به نیکی یا بدی قضاوت نکنید تا اینکه رفیقانش را ببینید چه آنکه آدمی از امثال و نزدیکانش شناخته شود و به صفات هم نشینان و دوستان صمیمی اش توصیف می شود.

در کتاب الحدیث، ج 1، ص 46، از امام صادق (ع): برای اینکه پاکی و خوبی مردی را بشناسید به رکوع و سجده طولانی او نگاه نکنید، زیرا او با این عمل معتاد شده اگر ترک کند از ترک عادت وحشت زده می شود ولی به راستگویی و اداء امانتش نگاه کنید و از این راه او را بشناسید.

در تحف العقول، ص 215، از امام علی (ع): راستی اهل خیر و شر را نمی توان تشخیص داد مگر به مردم، اگر می خواهی اهل خیر را بشناسی کار خیری را شروع کن، کسانی که آن کار را تأیید و پیروی کنند اهل خیرند و اگر می خواهی اهلِ شر را بفهمی کار بدی را ببین که پیروانِ آن شرند.

ص :671

از همان منبع: کار خیر و نیک خود را هر قدر زیاد هم باشد هرگز بسیار مشمار و گناه خود را هر قدر هم کم باشد اندک مشمار.

7 - حاملان عرش:

دسته ی دیگری از فرشتگانند که یکی از کارهایشان تسبیح خداوند و استغفار برای مؤمنان است: «الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیؤْمِنُونَ بِهِ وَیسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ» = « فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می کنند (و می گویند: ) پروردگارا ! رحمت و علمِ تو همه چیز را فرا گرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار» (1).

«وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَیحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمَانِیةٌ» = «فرشتگان در اطراف آسمان قرار می گیرند (و برای انجام مأموریتها آماده می شوند)؛ و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل می کنند» (2).

«وَتَرَی الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِی بَینَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» = «(در آن روز) فرشتگان را می بینی که بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و با ستایش پروردگارشان تسبیح می گویند؛ و در میان بندگان بحق داوری می شود؛ و (سرانجام) گفته خواهد شد: حمد مخصوصِ خدا پروردگار جهانیان است!» (3).

8 - فرشتگان حجب: و …

در المیزان، ج 33، ص 13، از بحار، از امام صادق (ع): خدای عزوجل ملائکه را از نور آفریده است. و نیز فرمود: خداوند ملائکه را مختلف خلق کرد مثلاً: وقتی جبرئیل نزد رسول خدا (ص) آمد در حالی که ششصد بال داشت. و نیز فرمود: ملائکه آب و طعام نمی خورند. ازدواج ندارند و تنها با نسیمِ عرش زنده اند. فرشتگانی است که تا روز قیامت در رکوعند و عده ای در سجده اند.

ص :672


1- غافر7
2- حاقه17
3- زمر75

در تفسیر جامع، ج 5، ص 563، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

فرشتگان خوردن و آشامیدن و نکاح ندارند. زندگانی آنها با نسیم عرش تأمین می شود بعضی از فرشتگان پیوسته تا روز قیامت در حال رکوع و گروهی در حال سجود و عده ای در قیام هستند. و خیل فرشتگان از تمام موجودات بیشتر است و در هر شبانه روز هفتاد هزار فرشته به زمین آیند، اول به دور خانه کعبه طواف کنند و پس به زیارت رسول اکرم (ص) می روند بعد از آن علی (ع) را زیارت کنند. از آنجا به کربلا روند و تا سحر در کنار قبر امام حسین (ع) توقف کنند و طلوع فجر به سوی عرش پروردگار بالا می روند و این دسته دیگر به زمین برنمی گردند.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 15، از کتاب توحید، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):

احدی از مردم نیست مگر با او چند فرشته ای است که وی را از اینکه در چاهی سقوط کند و یا دیواری به رویش فرو ریزد و یا ناملایمی به او رسد حفظ کنند و این مراقبت را در طول عمر او دارند تا اجلش فرا رسد، آنگاه او را تنها گذارند تا هر بلایی که بنا شده بر سرش بیاید.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 15، از کتاب بصائر، از امام صادق (ع):

کروبیان طایفه ای از شیعیان ما از خلق اولند که خدایتعالی آنان را در پشت عرش قرار داده، آنقدر نورانی هستند که اگر نور یکی از آنها بر تمامی اهل زمین تقسیم شود آنها را کفایت کند، موسی (ع) بعد از اینکه از خدا درخواستِ دیدن کرد، خداوند به یکی از کروبیان فرمود تا برای کوه تجلی کند، آن کروبی برای کوه جلوه ای کرد و با یک جلوه، آنرا پاره پاره ساخت.

از همان منبع، از امیرالمؤمنین (ع):

و خدایا! ملائکه را بیافریدی و در آسمانت جای دادی، ملائکه ای که نه در آنها سستی هست و نه غفلت و نه در آنها معصیتی مفهوم دارد، آری آنها داناترین، ترسنده ترین، مقرب ترین و عامل ترین خلق تو به مقام تو هستند، نه خواب بر دیدگانشان و نه سهو بر عقولشان و نه خستگی بر آنها مسلط می شود، آفات را از ایشان دور کردی و از گناهانْ پاکشان ساختی.

درموعود نامه، ص 252، از امام صادق(ع): 46 هزار فرشته و 6 هزار جن، مهدی (ع) را یاری کنند.

ص :673

در کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 239، از امام صادق (ع):

هیچ قطره بارانی نیست که از آسمان فرود آید جز آنکه فرشته ای همراه آنست که آن قطره را در همان جایی که خدا برایش مقدر ساخته، قرار دهد.

در امالی شیخ صدوق، ص 999، م92، از امام صادق (ع):

4 هزار فرشته که می خواستند همراه با امام حسین (ع) جنگ کنند، از آسمان به زمین فرود آمدند، ولی اجازه جنگ (از امام) نگرفتند و برگشتند، (مجدد جهت) کسب اجازه (برگشتند) که وقتی آمدند، امام حسین (ع)، کشته شده بود، آنها پریشان و خاک آلود بر سر قبر امام حسین (ع) می باشند و تا قیامت به او می گریند و رئیس آنها فرشته ای به نام «منصور» است.

در الحدیث، ج 2، ص 357، از عبدالله بن سنان، از امام صادق (ع)، از علی بن ابیطالب (ع): خداوند در ساختمان ملائکه، عقل را بدون شهوت و در حیوانات شهوت را بدون عقل مستقر ساخته است. اما در اولاد آدم، عقل و شهوت را با هم قرار داده است. هر انسانی که عقلش بر شهوتش پیروز گردد برتر از فرشته است و کسی که شهوتش بر عقلش غلبه کند پست تر از حیوان است.

در ارشاد القلوب، ج 2، ص 224، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

روزی جبرئیل بر من نازل شد در حالیکه رنگش متغییر و حالش دگرگون بود. علت این حال را پرسیدم؟ گفت امروز بر جهنم گذشتم و محلی را دیدم که سخت مشتعل و آتش زبانه می کشید. از مالک جهنم پرسیدم این عذاب ها برای کیست ؟ گفت برای سه نفر:

1 - مُحْتَکرِ لباس و غذا 2 - شرابخوار 3 - قواد (کسی که مرد و زنی را از راه حرام به هم برساند).

از همان منبع، ص 227، از امام صادق (ع): ملائکه در خانه هایی که در آن شراب یا دف (دایره) یا طنبور یا نرد (و یا آلات دیگر موسیقی) باشد وارد نمی شوند و دعای اهل آن خانه مستجاب نمی شود و خداوند برکت را از اهل آن خانه برمی دارد.

در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 215، از امام صادق (ع): حافظ قرآن و عمل کننده به آن همنشین فرشتگان بزرگوار وحی است که پاکیزه از گناه می باشند.

ص :674

ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (2)

یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3)

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4)

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5)

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ (6)

الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ (7)

أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَصْنَعُونَ (8)

وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ (9)

مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (10)

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ (11)

هر رحمتی را خدا به روی مردم بگشاید، کسی نمی تواند جلو آن را بگیرد؛ و هر چه را امساک کند، کسی غیر از او قادر به فرستادن آن نیست؛ و او عزیز و حکیم است! (2) ای مردم! به یاد آورید نعمت خدا را بر شما؛ آیا آفریننده ای جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟! هیچ معبودی جز او نیست؛ با این حال چگونه به سوی باطل منحرف می شوید؟! (3) اگر تو را تکذیب کنند (غم مخور، موضوع تازه ای نیست) پیامبران پیش از تو نیز تکذیب شدند؛ و همه کارها بسوی خدا بازمی گردد (4) ای مردم! وعده خداوند حق است؛ مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مبادا شیطان شما را فریب دهد و به (کرم) خدا مغرور سازد! (5) البته شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید؛ او فقط حزبش را به این دعوت می کند که اهل آتش سوزان (جهنم) باشند! (6) کسانی که راه کفر پیش گرفتند، برای آنان عذابی سخت است؛ و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگ از آن آنهاست! (7) آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا می بیند (همانند کسی است که واقع را آنچنان که هست می یابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند؛ پس جانت به خاطر شدت تأسف بر آنان از دست نرود؛ خداوند به آنچه انجام می دهند داناست! (8) خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند؛ سپس ما این ابرها را به سوی زمین مرده ای راندیم و به وسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده می کنیم؛ رستاخیز نیز همین گونه است! (9) کسی که خواهان عزت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند و عمل صالح را بالا می برد؛ و آنها که نقشه های بد می کشند، عذاب سختی برای آنهاست و مکر آنان نابود می شود! (10) خداوند شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفه ای؛ سپس شما را بصورت زوجهایی قرار داد؛ هیچ جنس ماده ای باردار نمی شود و وضع حمل نمی کند مگر به علم او و هیچ کس عمر طولانی نمی کند، یا از عمرش کاسته نمی شود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است؛ اینها همه برای خداوند آسان است (11)

در نصایح، ص 191، از امام صادق (ع): چهار چیز از چهار چیز سیر نشود:

1 - چشم از نگاه.

2 - زمین از باران.

3 - زن از مرد.

4 - عالم از علم.

ص :675

در الحدیث، ج 2، ص 275، از امام صادق (ع): کسی که می خواهد با نداشتن قوم و خویش، عزیز و محترم باشد، با نداشتن ثروت، غنی و بی نیاز باشد، با نداشتن مقام شامخ اجتماعی دارای ابهت و عظمت باشد، باید خویشتن را از ذلت گناه و ناپاکی به محیطِ با عزتِ اطاعتِ الهی منتقل نماید.

در امالی شیخ صدوق، م 45، ص 265، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):

دعا را در پنج وقت غنیمت شمارید: هنگام خواندن قرآن. وقت اذان. هنگام نزول باران. لحظه برخورد دو صف لشکر برای شهادت و گاه نفرین ستم دیده که تا عرش بالا رود.

در علل الشرایع، ج 2، ص 903، آمده که امام صادق (ع) به یعقوب بن شعیب فرمود:

آیا از ناحیه اطرافیان به شما آزاری می رسد؟ یعقوب گفت: از تمام مردم اذیت و کنایه می شنوم. حضرت (ع) فرمود: می دانی چرا؟ یعقوب عرضه داشت: نه. حضرت (ع) فرمود: زیرا شیطان مردم را دعوت به باطل کرد آنها دعوتش را اجابت کردند و به ایشان دستور داد و آنها اطاعتش کردند ولی وقتی شما را به کاری خواند اجابتش نکرده و وقتی به شما فرمان داد اطاعتش ننمودید لذا مردم را بر علیه شما و ضد شما تشویق و ترغیب نمود.

در وسائل شیعه، ج 15، ص 90، از امام علی (ع): همانا خدای تعالی خطاب به فرزند آدم می فرماید: ای پسر آدم! هرگاه چشمانت در دیدن حرام با تو منازعه کند برای رفع آن دو پلک قرار دادم که آنها را در هنگام مشاهده حرام در هم کنی و حرام را مشاهده نکنی. و اگر زبانت با تو در مورد صحبت از محرمات منازعه کرد دو لب برایت قرار دادم آنها را روی هم ببند و سخن حرام مگو.

وَ مَا یَستَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سائِغٌ شَرَابُهُ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَستَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسونَهَا وَ تَرَی الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿12﴾ و این دو دریا با هم یکسان نیستند یکی شیرین و گوارا و این یکی شور و تلخ. و شما از هر دوی آنها گوشت تازه گرفته، می خورید و مروارید استخراج نموده، می پوشید و کشتی ها را می بینی که در دریا آب را می شکافند تا شما از فضل خدا چیزی به کف آرید و تا شاید شکرگزارِ وی شوید (12)

عَذْب: آب پاکیزه.

فرات: آب خنکی که عطش را بشکند.

ص :676

سائغ: آب گوارا.

لحم طری: گوشت تازه و لطیف.

اجاج: آبی که به خاطر شوری و تلخی اش، حلق را می سوزاند.

☼ نکته:

کلمه «فرات» دو بار و کلمه «فراتا» یک بار در قرآن کریم ذکر شده است. همچنانکه می فرماید: «وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِی شَامِخَاتٍ وَأَسْقَینَاکُمْ مَاءً فُرَاتًاً» = «و در زمین کوههای بلند بر افراشتیم و از ابر و باران بر شما آب زلال گوارا نوشاندیم» (1).

و می فرماید: «وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَینِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَینَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا» = «و او خدایی است که دو دریا را به هم درآمیخت که این آب گوارا و شیرین و آن دیگری شور و تلخ. و بین این دو حایلی قرار داد که همیشه از هم جدا هستند» (2).

☼ نکته:

اکثر مفسرین از جمله صاحبِ تفسیر صافی، ج 5، ص 409، معتقدند که در آیه شریفه خداوند متعال مؤمن و کافر را به دریای شیرین و شور مثل می زند. عده ای هم دو اشکال بدین شرح بر آیه شریفه وارد کرده اند:

1 - لوء لوء و مرجان فقط از دریای شور استخراج می شوند و دریای شیرین نه لوء لوء دارد و نه مرجان در صورتی که آیه شریفه، زیورِ استخراج شده را مشترک بین دو دریا بیان فرموده است!

2 - در آیه شریفه در خصوص منافع دریای شور توضیحاتی آمده است از جمله تولید مرجان و صید ماهی و حرکت کشتی و غیره پس نمی توان این دریای پر منفعت را به کافر تشبیه کرد لذا اصلاً تشبیهی در کار نیست!

صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 43 تا 45، در پاسخ به این دو اشکال آورده است:

1 - پاسخ به اشکال اول: دانشمندان معتقدند که مروارید در آبهای شیرین نیز یافت می شود مثلاً

در دایرة المعارف(Ency clopedia Americana) آمده است: «مروارید در آبهای شیرین نیز یافت می شود» و نام چند نهر شیرین را در آمریکا و اروپا و آسیا برده که از آنها مروارید استخراج می شود.

2 - پاسخ به اشکال دوم: ظاهر آیه شریفه اشاره ای به تمثیل برای مؤمن و کافر نشده است و اینکه بگوییم خداوند متعال، مؤمن و کافر را به دریای شیرین و شور مثل می زند تنها نظر بعضی از

ص :677


1- مرسلات27
2- فرقان53

مفسرین است و حتی بعضی دیگر از مفسرین این نظریه را قبول ندارند و گفته اند: اصلِ دعویْ که «آیه شریفه تمثیل برای مؤمن و کافر است» ، صحیح نیست، بلکه این آیه در سیاق بر شمردن نعمتها به منظور اثبات ربوبیت خداست و کاری به مؤمن و کافر ندارد تا آن اشکال متوجه شود.

بعضی دیگر از مفسرین آورده اند: آیه شریفه، کافر و مؤمن را به آب تلخ و شیرین تشبیه کرده و آن گاه آب تلخ و شور را بر کافر ترجیح داده که آب تلخ و شور، ماهی و زیور دارد ولی کافر هیچ فایده ای در وجودش نیست. همچنانکه در سوره بقره آیه 74 می فرماید: «وَ إِنَّ مِنَ الحِْجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَنْهاَرُ وَ إِنَّ مِنهَا لَمَا یَشقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنهَا لَمَا یهْبِط مِنْ خَشیَةِ اللَّهِ» = «پس به خاطر انکار حق، دلهایشان قساوت گرفت و مانند سنگ و یا سخت تر از آن شد، چون بعضی از سنگها گاهی می شکافد و نهرها از شکافش جاری می شود و بعضی می شکافد و حداقل آبی از آن بیرون می آید و بعضی از آنها از ترس خدا از کوه فرو می غلطد» (بقره74)

صاحب المیزان، ج 33، ص 43 تا45، در این خصوص آورده است: در این آیه شریفه مؤمن و کافر را به دریای شیرین و شور مثل می زند و یکسان نبودن آن دو را در کمال فطری بیان می کند، هر چند که در بسیاری از خواص انسانیت و آثار آن مثل همند ولی مؤمن به همان فطرت اولیه و اصلی خودش باقی است و در نتیجه به سعادت حیات آخرت و دائمی خود می رسد، ولی کافر از آن فطرت اصلی منحرف شده و وضعی به خود گرفته که فطرت انسانیت آن را پاک و خوشایند نداند.

از همان منبع: در جمله: «وَ تَرَی الْفُلْک فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشکُرُونَ» ، ضمیر در کلمه «فیه» به بحر برمی گردد و کلمه «مواخر» جمع «ماخره» به معنای شکافتن است، که بعضی از مفسرین گفته اند: اگر ضمیرِ خطاب در کلمه «تری= می بینی» را مفرد آورده با اینکه خطابهای قبل و بعدش همه جمع است، برای این بود که خطابهای قبل «تَستَخْرِجُونَ و غیره» و بعد «لِتَبْتَغُوا و غیره» مخصوص کسانی است که با منافع دریا سر و کار دارند، بر خلاف خطاب در جمله مورد بحث که به عموم هر کسی است که می تواند ببیند.

☼ نکته:

خداوند متعال در سوره نحل می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی سخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکلُوا مِنْهُ لَحْماً طرِیًّا

ص :678

وَ تَستَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسونَهَا وَ تَرَی الْفُلْک مَوَاخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکمْ تَشکُرُونَ» = « او کسی است که دریا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید؛ و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید؛ و کشتیها را می بینی که سینه دریا را می شکافند تا شما از فضل خدا بهره گیرید؛ شاید شکر نعمتهای او را بجا آورید!» (1).

حال با مقایسه آیه نحل با جمله: «وَ تَرَی الْفُلْک فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشکُرُونَ» ، در آیه مورد بحث متوجه می شویم که: «در این سوره کلمه «فیه» قبل از «مواخر» و در سوره نحل بعد از «مواخر» آمده و نیز کلمه «لِتَبْتَغُوا» در این سوره بدون «واو» عطف است و در سوره نحل با «واو» عاطفه آمده است» .

در پاسخ به این تفاوت، صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 43 - 45، از قول بعضی مفسرین آورده است:

در سوره نحل در آغازْ سخن از تسخیر کرده و بدین جهت سیاق آیه در مقام بیان کیفیت تسخیر است و کلمه «فیه» بعد از «مواخر» آمده تا متعلق به «مواخر» شود و اشاره کند به شکافتن دریا، تا کلمه تسخیر با صراحت بیشتر معنا شود، ولی در سوره مورد بحث سخنی از تسخیر نیست. از سوی دیگر تسخیر نتایج بسیار دارد از جمله کسب روزی، لذا در آیه نحل «واو» عاطفه آمده تا جمله «لِتَبْتَغُوا» را بر «مخذوف» عطف کند و بفهماند که: «ما دریا را برای شما تسخیر کرده ایم بر اینکه … آن را وسیله کسب روزی و تحصیل فضل خدا قرار دهید» ، که با آوردن «واو» عاطفه می فهماند فایده تسخیر دریا منحصر در تحصیل روزی نیست بلکه فواید دیگری دارد که نگفتیم، بر خلاف آیه مورد بحث که سخن از تسخیر در آن نیست و تنها می خواهد بفرماید رازق و مدبر خداست.

یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیرٍ (13)

إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبیرٍ (14)

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (15)

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ (16)

وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزیزٍ (17)

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری

ص :679


1- نحل14

وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ (18)

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ (19)

وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ (20)

وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ (21)

وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (22)

إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیرٌ (23)

إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ (24)

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنیرِ (25)

ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (26)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابیبُ سُودٌ (27)

او شب را در روز داخل می کند و روز را در شب؛ و خورشید و ماه را مسخر (شما) کرده، هر یک تا سرآمد معینی به حرکت خود ادامه می دهد؛ این است خداوند، پروردگار شما؛ حاکمیت (در سراسر عالم) از آن اوست: و کسانی را که جز او می خوانید (و می پرستید) حتی به اندازه پوست نازک هسته خرما مالک نیستند! (13) اگر آنها را بخوانید صدای شما را نمی شنوند و اگر بشنوند به شما پاسخ نمی گویند؛ و روز قیامت، شرک (و پرستش) شما را منکر می شوند و هیچ کس مانند (خداوند آگاه و) خبیر تو را (از حقایق) با خبر نمی سازد! (14) ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید؛ تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است! (15) اگر بخواهد شما را می برد و خلق جدیدی می آورد (16) و این برای خداوند مشکل نیست! (17) هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد؛ و اگر شخص سنگین باری دیگری را برای حمل گناه خود بخواند، چیزی از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزدیکان او باشد! تو فقط کسانی را بیم می دهی که از پروردگار خود در پنهانی می ترسند و نماز را برپا می دارند؛ و هر کس پاکی (و تقوا) پیشه کند، نتیجه آن به خودش بازمی گردد؛ و بازگشت (همگان) به سوی خداست! (18) و نابینا و بینا هرگز برابر نیستند (19) و نه ظلمتها و روشنایی (20) و نه سایه (آرام بخش) و باد داغ و سوزان! (21) و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند برسانی! (22) تو فقط انذارکننده ای، (اگر ایمان نیاورند نگران نباش، وظیفه ات را انجام ده) (23) ما تو را بحق برای بشارت و انذار فرستادیم؛ و هر امتی در گذشته انذارکننده ای داشته است! (24) اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست)؛ کسانی که پیش از آنان بودند (نیز پیامبران خود را) تکذیب کردند؛ آنها با دلایل روشن و کتابهای پند و موعظه و کتب آسمانی روشنگر (مشتمل بر معارف و احکام) به سراغ آنان آمدند (اما کوردلان ایمان نیاوردند) (25) سپس من کافران را (بعد از اتمام حجت) گرفتم (و سخت مجازات کردم)؛ مجازات من نسبت به آنان چگونه بود؟! (26) آیا ندیدی خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد که بوسیله آن میوه هایی رنگارنگ (از زمین) خارج ساختیم و از کوه ها نیز (به لطف پروردگار) جاده هایی آفریده شده سفید و سرخ و به رنگهای مختلف و گاه به رنگ کاملاً سیاه! (27)

وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الاَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ ﴿28﴾

و از مردم و جانوران و چهارپایان، به رنگهای مختلف (خلق کردیم)، از بین بندگان خدا تنها عالمان هستند که از خدا بیم دارند. و خدا نیرومند و آمرزگار است (28)

ص :680

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 78، از مجمع، از امام صادق (ع):

منظور خدایتعالی از «علماء» آن کسی است که علمش مصدق قولش باشد، کسی که علمش مصدق قولش نباشد، او عالم نیست. و فرمود: از همه شما عالم تر به خدا ترسنده تر از خداست.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 79، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

علم دو نوع است:

1 - علمی که در قلب است و علم نافع هم همان است.

2 - علمی که بر زبان است و آن حجتی است برای خدا و علیه خلق که خدا با همان علم علیه صاحبش احتجاج کند.

در غررالحکم، ج 1، ف9، ص 245، از امام علی (ع):

به راستی که گروهی خدای سبحان را از روی میل و طمع اطاعت کردند پس این عبادتِ بازرگانان است و گروهی از روی ترس او را پرستیدند و این عبادتِ بندگان است و گروهی او را فقط برای شکرش پرستش کردند پس این عبادت جوانمردان و آزادگان است.

در خصال صدوق، ص 6، از امام علی (ع): دانشمندتر از همه مردم کسی است که سخن خیر و حکمت را از هر شخصی که شنید قبول کند و آن را به معلومات و دانش خویش بیفزاید.

در الحدیث، ج 2، ص 15، از امام علی (ع):

علم و دانش بیش از مقداری است که قابل احاطه باشد و یک فرد نمی تواند بر همه آنها واقف گردد پس سعی کنید از هر علمی بهتر و شایسته اش را فرا گیرید.

در الحیات، ج 2، ص 290، از امام علی (ع):

پشت مرا دو کس شکستند:

1 - شخصِ عالم زبان باز 2 - شخصِ جاهلی که می خواهد زاهد باشد. اولی با زبانش فسق خود را می پوشاند و دومی با زهد خود نادانی اش را . پس از عالمِ فاسق و مقدسِ جاهلْ پرهیز کنید که مایه فریب هستند.

در نهج البلاغه، ح79 و80، از امام علی (ع): حکمت را هر کجا که باشد فراگیر، گاهی حکمت در سینه منافق است و بی تابی می کند تا بیرون آمده و در سینه مؤمن آرام گیرد و نیز فرمود حکمت گمشده ی مؤمن است آن را فرا گیرید هر چند از منافقان و گمراهان باشد.

ص :681

در آثار الصادقین، ج 15، ص 209، از امام علی (ع):

گوش خود را به شنیدن سخنان خوب عادت بده و به آن سخن گوش کن که در شایستگی و اصلاح نفست کمک می کند و گوش خود را از شنیدن سخنان زشت و نادرست باز نگه دار که سخن نادرست آیینه دل را به زنگار گیرد و سبب نکوهش گردد.

در تحف العقول، ص 201، از امام علی (ع): فقیه کامل کسی است که:

1 - به مردم اجازه نافرمانی خدا را نمی دهد.

2 - کسی را از رحمت خدا ناامید نمی کند.

3 - هیچ کس را از مکر خدا غافل نمی کند 4 - جز به قرآن و سنت رسول خدا (ص) به چیزی حکم نمی کند.

از همان منبع، ص 210: به خودت وعده طول عمر مده و خود را تلقین به فقر و تنگدستی مکن.

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقَامُوا الصلَاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تجَارَةً لَّنْ تَبُورَ ﴿29﴾ کسانی که کتاب خدا بخوانند و نماز به پا دارند و از آنچه روزیشان داده ایم نهان و عیان انفاق کنند به تجارتی که نابودی ندارد امیدوارند (29)

☼ نکته:

مراد از انفاقهای علنی، همان انفاقهای واجب مثل خمس و زکات است که بهتر است آشکارا داده شود تا در بین مردم رایج شود. و منظور از انفاقهای مخفی، همان انفاقهای مستحبی است که به فقرا می دهند و بهتر است مخفیانه باشد تا جنبه خودنمایی و ریا از بین برود.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 583، آورده است: شخصی از رسول خدا (ص) پرسید: چرا ما از مرگ می ترسیم و کراهت داریم؟ حضرت فرمود: از مال خود انفاق کنید و برای ذخیره آخرت خود بفرستید زیرا دل انسانی به مال و منال دنیا بسته شده و علاقه مفرطی به آن دارد همین که انفاق نماید و در راه خدا از بذل مال دریغ نکند، به آخرت متمایل شده و بیمی از مرگ نخواهد داشت، چون اطمینان دارد انفاق در راه خدا ثمره نیکو دارد و پروردگارش پاداش کافی عطا می فرماید.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل44، ص 456، چ1، از حضرت علی (ع): صدقه پنهان گناه را می پوشاند و صدقه آشکار مال را زیاد می کند و مردن بد را از بین می برد.

از همان منبع، ج 2، فصل77، ص 684:

ص :682

هر کس با داشتن توانایی، سائل را محروم سازد، گرفتار ناامیدی شود.

از همان منبع: هر کس همتش فقط در خرجِ شکمش باشد قیمتش به اندازه چیزی است که از شکمش خارج می گردد.

در تحف العقول، ص 225، از امام علی (ع): عالمی که دین را وسیله خوردن کند ارزشش همان است که خورده و از او خارج گشته است.

از همان منبع، ص 715: هر کس خوبی را به بدی جواب دهد مغلوب گردد و هر کس بدی را به خوبی جواب دهد، غالب گردد.

از همان منبع، فصل79، ص 741:

چه خوش است جود و بخشش در حال نداری و چه زشت است بخل در حال دارایی.

از همان منبع، فصل85، ص 802: بخشش را بزرگ مشمار هر چند که بزرگ باشد چرا که قدر و رتبه ی درخواست از آن بزرگتر است.

از همان منبع، ص 808:

کسی که مالش را به دیگران نمی خوراند توانگر مشمار بلکه او را فقیری بدبخت فرض کن.

در کافی، ج 4، ص 303، از امام صادق (ع): اطعام یک مؤمن بهتر است از اطعام کردنِ یک افق (صد هزار نفر) از سایر مردم که دین و اعتقادِ صحیح ندارند.

از همان منبع، ج 1، فصل1، ص 93: جوانمرد اگر نیازمندت شود تو را واگذارد و اگر تو نیازمندش شوی تو را کفایت کند. (ولی) ناجوانمرد اگر نیازمندت شود بر تو سخت گیرد (تا حوائجش را بر آوری) و اگر تو نیازمندش شوی آزارت دهد (کارت را گره دهد).

از همان منبع، ص 94: نیکی کردن جوانمرد موجب اصلاح است و نیکی کردن ناجوانمرد باعثِ فساد است (چون عوض می خواهد).

از همان منبع، ص 15: میانه روی، کم را زیاد می کند و زیاده روی، زیاد را کم می کند.

از همان منبع، ص 18: بنده تا قانع است، آزاد است. و آزاد تا با طمع است بنده است.

ص :683

لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30)

وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ (31)

(آنها این اعمال صالح را انجام می دهند) تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است! (30) و آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن؛ خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست! (31)

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُمْ مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضلُ الْکبِیرُ ﴿32﴾

آن گاه این کتاب را به آن کسانی از بندگان خود که انتخابشان کرده ایم به میراث دادیم و بعضی از ایشان ستمگر خویشند و بعضی معتدلند و بعضی از ایشان به اذن خدا به سوی نعمت ها می شتابند و فضل و کرمِ بزرگ این است (32)

وارثان قرآن کریم چه کسانی هستند؟

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 72و73، آورده است: مراد به کتاب در آیه شریفه، قرآن کریم است. و هر چند که قائم به امر کتاب بعضی از قومند نه همه آنان ولی همه قوم از آن برخوردار شده و آن را به ارث می برند. مثلاً در جای دیگر می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَینَا مُوسَی الْهُدَی وَأَوْرَثْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ، هُدًی وَذِکْرَی لِأُولِی الْأَلْبَابِ» = «ما به موسی هدایت دادیم و آن کتاب را به ارث به بنی اسرائیل سپردیم تا هدایت و مایه تذکر خردمندان باشد» (مؤمن 53 و54) و یا آیات (مائده 44) و (شوری 14) که در این چند آیه ارث بردن تورات را به همه بنی اسرائیل نسبت داده، با اینکه متصدیان امر تورات از بعضی بنی اسرائیل بودند نه همه آنها. (و نیز گفته است: ) وارثان قرآن ذریه پیامبر (ص) هستند، البته آن ذریه ای که خدا اصطفاءِ شان کرده و از بین همه بندگان آنان را در همان روزی که آل ابراهیم را برچید، انتخابشان کرد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 585، آمده است: این آیه درباره اهل بیت و عترت پیامبر (ص) نازل شده و از چند جهت امامت امیرالمؤمنین و فرزندان گرامی اش (علیهم السلام) را اثبات می نماید:

1 - اینکه قرآن می فرماید: ما قرآن و کتاب را به ارث داده ایم. و میراث یا به نسب تعلق می گیرد و یا به سبب و در خصوص حضرت علی (ع) از هر دو جانب سببی و نسبی حائز شرافت

ص :684

است. چنان که می فرماید: «وَ وَرِث سلَیْمَنُ دَاوُودَ» (نمل16) و نیز می فرماید: «یَرِثُنی وَ یَرِث مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم 6) و در همین آیه می فرماید: «اورثنا الکتاب» که این آیات ثابت می کنند از انبیاء نیز ارثیه به جای می ماند و لذا روایت جعلی که آورده اند: «ما جماعت پیغمبران را میراث نباشد» ، فقط هدفشان محروم ساختن امیرالمؤمنین (ع) از میراث پیامبر (ص) است و گفتاری مخالف قرآن است.

2 - کلمه «اصطفا» در آیه شریفه تنها در خور انبیاء و امامان است و لا غیر.

3 - اختیار کردن فقط مختص معصومین (ع) است.

4 - مراد از «من عبادنا» بندگان خاص است.

5 - این آیه در حق بهشتیان است و بدیهی است تمام امت پیامبر (ص) اهل بهشت نیستند.

6 - وارثانِ کتاب بایستی به تمام احکام قرآن عالم و دانا باشند.

در تفسیر المیزان، ج 32، ص 72 - 74، آورده است: بعضی از مفسرین مراد از وارثان را «علمای محمد (ص)» و بعضی «تمام امت» و بعضی دیگر «انبیاء» دانسته اند.

☼ مؤلف:

وارثان کتاب فقط اهل بیت (ع) هستند. و احتمالاً دلیل این اختلاف در برگرداندنِ سه ضمیر «ظالمٌ لنفسه» = «ظالمین» و «مقتصد» = «معتدلین» و «سابقٌ بالخیرات» = «سبقت گیرنده در خیرات» ، به «وارثانِ کتاب» می باشد، بدین صورت که اگر هر سه ضمیر «منهم» را به «اصطفا» = «برگزیدگان» برگردانیم و چون «اصطفا» خودش به «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» = «وارثان کتاب» برمی گردد، پس «وارثان کتاب» تمام امت خواهند شد و معنی آیه این می شود: «بندگان برگزیده ای که وارثان کتاب شدند به سه گروه تقسیم می شوند:

1 - ظالمین 2 - معتدلین 3 - مؤمنین» .

اما آنهایی که «وارثان کتاب» را «انبیاء» فرض کرده اند، به واسطه تعبیر کردنِ «کتاب» به سایر کتب الهی است. و آنهایی هم که آن را «علما» فرض کرده اند به خاطر بر گرداندنِ «مقتصد» به «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» می باشد.

اما دلایلی که می توان برای بطلانِ این سه نظریه آورد بدین شرح است:

1 - به استناد آیه شریفه قبل یعنی: «وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ » = «آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن

ص :685

می باشد» (فاطر31)، کلمه «کتاب» در آیه شریفه مورد بحث (آیه32) «قرآن کریم» است و نه سایر کتب الهی، بنابراین نظریه ای که وارثان کتاب را «انبیاء» می دانند، مردود و باطل است.

2 - اگر ضمیرِ «ظالمٌ لنفسه» به «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» برگردد و چون «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» همان اصطفا شدگان هستند بنابراین باید ظالمین هم جزءِ این برگزیدگان باشد و این محال و غیرِ ممکن است که خدای تعالی بخواهد العیاذ بالله ظالمین را به عنوان برگزیده خویش منصوب فرماید. بنابراین دو نظریه دیگر هم مردود و باطلند.

و اما دلیلی که «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» همان اهلِ بیت (ع) هستند بدین شرح است:

خداوند سبحان در سوره واقعه انسانها را به سه گروه تقسیم فرموده است:

1 - گروهِ بهشتی که نامه عملشان را به دست راستشان می دهند: «فَأَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ» (واقعه8).

2 - گروه شقاوت و جهنمی که نامه عملشان را به دست چپشان می دهند: «وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ» (واقعه9).

3 - گروهی که از بقیه سبقت گرفته و در مراتب بالای بهشت جای دارند: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» (واقعه10)، گروه «سابقون سابقون» به طور خاص اهل بیت (ع) و به طور عام، انبیاء و اولیاء و شاید عده بسیار قلیلی از متقینِ خالص هستند: «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَقَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ» (1).

و در سوره اعراف انسانها را در سه گروه دیگر تعبیر فرموده است: وَنَادَی أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ (اعراف44) وَعَلَی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ (اعراف46) وَنَادَی أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ (اعراف 48)

حال با مقایسه آیات اعراف با آیات واقعه و فاطر مشخص می شود که: «ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ» = «اصحاب شمال» = «اصحاب النار» . و «مُّقْتَصِدٌ» = «اصحاب یمین» = «اصحاب الجنة» . و «سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ» = «اصحاب یا رجال اعراف» = «سابقون سابقون» .

تنها نکته ای که در آیه فاطر به وضوح آمده است ولی در آیات واقعه مشاهده نمی شود، گروه برگزیده شدگان یا همان وارثان کتاب می باشند که این گروه در آیات واقعه در گروه «سابقون سابقون» و در سوره اعراف در گروه «اصحاب اعراف» قرار گرفته اند. بنابراین این گروه باید در آیه فاطر در گروه «سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ» نهفته باشند.

ص :686


1- واقعه13و14

بنابراین و با توجه به توضیحی که داده شد، جمله: «ثمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَاب الَّذِینَ اصطفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ» به چهار گروه اشاره فرموده است که مرجع هر چهار ضمیرِ مذکور به کلمه «عِبَادِنَا» بر می گردد و عبارتند از:

1 - گروه «ظالِمٌ لِّنَفْسِه» : اینها گروهی از همان «عبادنا» یا امتِ رسول خدا (ص) هستند که از کتاب و وارثانِ کتاب تبعیت نکرده و در حقیقت به خود ظلم کرده و جزءِ ظالمین شده اند.

2 - گروه دوم یا «مُقْتَصِد» : اینها گروهی از مؤمنین هستند که وارد بهشت می شوند.

3 - گروه سوم یا «سابِقُ بِالْخَیرَاتِ» : اینها اهل بیت (ع) و انبیاء و اولیاء هستند که از بقیه پیشی گرفته اند.

4 - گروه «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب الَّذِینَ اصطفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا» : این گروه فقط اهل بیت (ع) هستند که خدای سبحان آنها را از «سابِقُ بِالْخَیرَات» اصطفا و برگزیده است، یعنی دو گزینش صورت داده است، بدین صورت که «سابِقُ بِالْخَیرَات» از «عِبَادِنَا» و «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» از «سابِقُ بِالْخَیرَات» ، اصطفا و برگزیده شده اند. که با این بیان شاید بتوان گفت: «سابقون سابقون» در حقیقت اهل بیت (ع) هستند که از «سابقون» ، اصطفا شده اند (والله اعلم).

همچنین جمله: «ثمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَاب الَّذِینَ اصطفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا» با کلمه «ثم» به آیه قبل عطف شده که اشاره به قرآن کریم فرموده است و می رساند که پس از رسول خدا (ص) فقط جانشینان آنجناب می توانند وارثِ کتاب شوند، حال به استناد آیات متعدد از جمله: «آیه تطهیر» و «آیه مباهله» و «آیه ولایت» و «آیه تبلیغ» و «آیه اولوالامر» و غیره، این جانشینانْ فقط اهل بیت (ع) می باشند، بنابراین: «وارثان کتاب فقط و فقط اهل بیت (ع) هستند» .

توجه: بحث فوق الذکر اشاره ای به «مستضعفین» ندارد، اما این گروه دارای این خصوصیت هستند:

1 - کفاری هستند که اعمال صالح انجام داده اند ولی یا دلیل و راهنمایی نداشته اند که یکتا پرست شوند و یا تحت فشار قرار داشته اند.

2 - اطفال کفارند.

3 - اهل توحیدی هستند که ولایت اهل بیت (ع) را قبول ندارند اما دشمنی هم نمی کنند، همچنان که می فرماید: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ

ص :687

الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یهْتَدُونَ سَبِیلًا» = «مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که براستی تحت فشار قرار گرفته اند (و حقیقتاً مستضعفند)؛ نه چاره ای دارند و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) می یابند» (نساء98). و نیز می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» = «کسانی که فرشتگان، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم» . آنها [= فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند» (1).

و حکم این گروه با خدای غفار است که اگر عذاب شوند در گروه «ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ = شمال= نار» و اگر بخشیده شوند پس در گروه «مقتصد= یمین = جنة» هستند. و البته شاید برخی از آنها مدتی در مرتبه ی خفیفی از مراتب هفتگانه جهنم که عذابی کمتر دارد، بمانند و بعد به مرتبه پایینی از مراتب هشتگانه بهشت بروند، چرا که به استناد قرآن کریم جهنم هفت درب و به استناد روایاتْ هفت مرتبه دارد و به استناد روایات، بهشت هشت درب و هشت مرتبه دارد، که البته این مراتب برای هر یک از دو بهشتی است که آیات رحمن به آن اشاره فرموده است و اینها در مرتبه اول از بهشت اول قرار دارند، ولی گروه یمین به تناسب عملشان در رتبه دوم تا هشتم از دو بهشتشان قرار می گیرند همچنان که می فرماید: «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» = «و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو بهشت است!» (رحمن46) و می فرماید: «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» = «برای جهنم هفت درب است؛ و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شده اند!» (حجر44) و می فرماید: «اُدْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ» = «از درهای جهنم وارد شوید» (غافر76) و می فرماید: «قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ» (زمر72) و می فرماید: «فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ» (نحل29) و می فرماید: «جنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ» = «باغهای جاویدان بهشتی که درهایش به روی آنان

ص :688


1- نساء97

گشوده است» (ص50)، بنابراین این گروه در صورتی که وارد بهشت شوند با گروه اصحاب یمین در یک مکان نیستند و البته این بیان برای تمامی انسانها صدق می کند چرا که تمام گروه های فوق الذکر بسته به نوع عملشان درجه و رتبه ای مختلف دارند که به تناسب آن، نعمت یا عذابشان هم متفاوت است (والله اعلم). (مشابه این بحث در سوره های رحمن و واقعه و چند جای دیگر از این تفسیر هم آمده است).

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 159، از مجمع، از امام علی (ع):

جهنم بدین خاطر هفت در دارد که هفت طبقه است و هر طبقه روی طبقه دیگر است که از همه پایین ترش جهنم است. طبقه دوم آن «لظی» ، سومی «حطمه» ، چهارمی «سقر» ، پنجمش «جحیم» ، ششمش «سعیر» و هفتمش «هاویه» است. و خدای تعالی بهشت را «هم کف» قرار داد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 112، از کتاب توحید (در ذیل آیه 73زمر): پروردگار، درهای بهشت را هشت و جهنم را هفت قرار داد، تا مردم بدانند که رحمت او بر غضبش سابق و غالب است.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 73، از رسول خدا (ص):

«اِنی تارِکُم فیکُم ثقلین کتابَ الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» = «من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم و می روم، یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیتم و نشانه عترت آن است که حتی چشم بر هم زدنی از قرآن جدا نمی شود و این دو همیشه ملازم همند تا با هم بر کنار حوض کوثر مرا دیدار کنند» .

در جامع، ج 5، ص 587، از ابن بابویه، از امام رضا (ع): این آیه درباره ما عترت پیغمبر (ص) نازل شده است، کسانی که خلاف آن گفته اند به خطا رفته اند زیرا اگر مقصود تمام امت باشد، لازم بود که همه بهشتی باشند، در صورتی که تمام فرقه های مسلمین در این قول متفقند که همه امت، اهل بهشت نیستند و شاهد بر این مدعا آیه دیگری است که می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً وَ إِبْرَاهِیمَ وَ جَعَلْنَا فی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکتَاب فَمِنهُم مُّهْتَدٍ وَ کثِیرٌ مِّنهُمْ فَاسِقُونَ» (حدید26) پس نبوت و کتاب را در هدایت یافتگان قرار داده نه فاسقان و آن هدایت یافتگان، آل محمد (ص) و عترت اویند.

ص :689

در تفسیر جامع، ج 5، ص 588، از کافی، از امام باقر (ع): مراد از «سابِقُ بِالْخَیرَات» ، امام (ع) است، منظور از «مقتصد» ، عارف به امام است و «ظالم به نفس» ، کسی است که امام را نشناسد.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 79، از امام باقر (ع):

این آیه مخصوص ماست، اما «سابق به خیرات» علی بن ابیطالب و حسن و حسین و شهیدان از مایند و اما «مقتصد» آن کسی است که روزها روزه دارد و شبها نماز بگزارد و اما «ظالم به نفس» در او همان است که در سایر مردم است و او بالاخره آمرزیده می شود.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 80، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): اما طایفه سوم که گوی سبقت در خیرات می ربود، بدون حساب وارد بهشت می شود. و اما طایفه دوم که میانه رو بودند، آنهایی هستند که قرآن درباره شان می فرماید حسابی آسان پس می دهند و اما طایفه اول ظالم به نفس هستند، آنها در تمامی طول مدتی که محشر برپاست مشغول پس دادن حسابند و آن گاه همان ها هستند که خدا را با رحمتش دیدار می کنند و می گویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ» (34)

منظور از «فمنهم ظالم لنفسه» در آیه شریفه مورد بحث چه کسانی هستند؟

پاسخ: در معنای «ظالم» دو نوع روایت آمده است و مفسرین هم به استناد این دو دسته روایت دو نظر داده اند:

1 - عده ای معتقدند که مراد از ظالم در آیه شریفه «کافر» است.

2 - برخی دیگر معتقدند که منظور از ظالم در آیه شریفه مسلمینی گنهکارند یا مسلمینی هستند که ثواب و گناهشان برابر است.

توجه: صاحب تفسیرالمیزان (ج33، ص 81)، نظریه دوم را قبول کرده است و با رد نظریه اول آورده است: «به این احادیث (که معتقد به کافر بودنِ ظالم در آیه است) نباید اعتنا کرد» .

☼ مؤلف:

هر دو روایات در کمال صحت و اعتبارند و منظور از ظالم همان طور که در بحث «مستضعفین» آوردیم، می تواند هم کافر و هم مسلمانِ گنهکار باشد. ناگفته نماند که ناصبین و دشمنان اهل بیت (ع)، به صرفِ ادای شهادتین و خواندن نماز و روزه و انجام سایر امور اسلامی، جزءِ مسلمین نیستند، بلکه به استناد روایاتِ متواتر و معتبرِ زیادی که بارها در این تفسیر تکرار

ص :690

شده است و برخی را «ان شاء الله» در ذیل مجدد خواهیم آورد، ناصبین، جزءِ گروه کفارند هر چند که در ظاهر مسلمان و اهلِ توحید و عبادت باشند.

و اما نظرِ صاحبِ المیزان در اعتنا نکردن به روایاتِ دسته ی دوم به دلایلیِ قرآنی و قطعی که ان شاء الله در ادامه و در ذیل آیات 33 تا 37 همین سوره خواهد آمد، بعید است.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 81، از مجمع، از رسول خدا (ص):

منظور (از ظالم در آیه مذکور) «کافر» است.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 416، از الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 687، از امام عسکری (ع):

آنان که خداوند آنها را برگزیده، همه از آل محمد (ص) هستند. و «ظالم لنفسه» کسی است که به امام خویش اعتراف نداشته باشد. و «مقتصد» کسی است که به امام خود معرفت دارد. و «سابق بالخیرات» امام معصوم (ع) است.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 418، از مجمع البیان، ج 7و8، ص 409، از امام باقر (ع):

«ظالم لنفسه» کسی است که هم عملِ صالح انجام دهد و هم احیاناً مرتکب گناه گردد. اما «مقتصد» کسی است که در راه عبادت و بندگی تلاش نماید. اما «سابق بالخیرات» ، علی و حسن و حسین (علیهم السلام) می باشد. و هر کس از آل محمد (ص) کشته شود شهید است.

توجه: همانطور که در روایات فوق آمد، «ظالم» در آیه شریفه موردِ بحث، هم به کفار و هم به مسلمینِ گنهکار بسط می یابد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 584، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد. (این روایت از شیخِ اجلْ؛ رجبْ حافظْ در کتاب «مشارق انوار الیقین» از قول صاحب کتاب کشاف آقای زمخشری یکی از علمای اهل سنتْ نقل شده است).

از همان منبع، ص 576: به درستی که من محبت علی (ع) را بر خلقم واجب کردم.

ص :691

از همان منبع، ص 552:

به طور قطع عذاب خواهم کرد کسی را که از امامی جائر اطاعت کند که از جانب من نیست، هر چند که در کارهایش خوب باشد. و به طور قطع عفو خواهم کرد کسی را که از امامی هدایت کننده اطاعت کند که از جانب من باشد، هر چند که در کارهایش بدکردار و ظالم باشد.

از همان منبع، ص 460:

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.

از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

در سفینه البحار، ج 2، ص 43، چ1، از حضرت علی (ع):

«اَحْبِبْ حَبیب آل مُحمد و اِنْ کانَ فاسقاً زانیاً و اَبْغِضْ مُبغض آل محمد و ان کان صواماً قواماً» = «دوست بدار دوستدار آل محمد (ص) را اگر چه بسیار فسق کند و بسیار زنا کند و دشمن بدار دشمن آل محمد (ص) را اگر چه بسیار روزه بگیرد و بسیار نماز بخواند» .

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):

خدای تعالی، قلب هر کس از جن و انس را که بخواهد پاک کند ولایت علی (ع) را به او می شناساند. و بر قلب هر کس که بخواهد پرده بکشد معرفت علی (ع) را از او امساک کند.

در امالی شیخ صدوق، ص 81، م11، از رسول خدا (ص):

ای علی! به سبب محبت توست که کافر از مؤمن جدا می شود.

در امالی شیخ صدوق، ص 151، م21، از رسول خدا (ص):

(ای علی!) اگر تو نبودی پس از من مؤمنین شناخته نمی شدند.

از همان منبع، ص 47، م7: ای علی! دوستی تو ایمان و بغضِ تو کفر و نفاق است.

☼ مؤلف:

ممکن است عده ای به بحثِ رواییِ ما ایراد بگیرند که با این توصیف همه شیعیان حتی ظالمین و گنهکاران هم به بهشت می روند، پس دیگر چه نیازی به عبادت و طاعتِ خداست؟

پاسخ: اولاً: شیعه به کسی گویند که واقعاً سعی و نیّتِ درونی اش تبعیت و پیروی از خداوند

ص :692

سبحان و اهلِ بیت (ع) باشد و اگر کسی از ارتکاب جنایات و تجاوز و ظلم حیا نکند و در تمام زندگی اش قصد پیروی از فرامین الهی و آلَ الله (ع) را نداشته باشد شیعه نیست.

ثانیاً: شیعه نیز مراتبی دارد، عده ای که گناهشان خیلی زیاد است و طاعتِ کمی دارند، این گروه موردِ عذاب الهی (در برزخ) قرار می گیرند، اما در هر صورت اگر توحید را قبول داشته باشند کافر نیستند، ولی ناصبین هر چند درستکار باشند اما کافرند و در هر صورت مصداقِ «ظالم» در آیه شریفه اند، با این تفاوت که عذاب شیعه گنهکار در برزخ است و در آخرت مشمول شفاعت شده و در گروه اصحاب یمین قرار می گیرد اما با درجه ای پایین تر. ولی ناصبین، هم در برزخ و هم در قیامت معذبند و مشمول شفاعت هم نیستند.

ثالثاً: هول و هراس قیامتْ آن قدر سخت و طاقت فرساست که نه تنها شیعیان که حتی تمام اهل محشر نیز چشم امید به شفاعتِ اهلِ بیت (ع) دارند.

در امالی شیخ صدوق، ص 979، م91، از امام باقر (ع):

کسی که تقوا ندارد، شیعه ما نیست.

در المیزان، ج 1، ص 332، از تفسیر قمی در ذیل جمله: «ولا تنفع الشفاعه» (بقره48) آورده است:

ابو ایمن که غلام آزاد شده یکی از همسران امام سجاد (ع) بود، بر امام جعفر (ع) داخل شد و گفت: ای ابا جعفر! دل مردم خوش می کنید و می گویید شفاعت محمد، شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذارید مردم به وظایف خود عمل کنند!) حضرت ابا جعفر (ع) آن قدر خشمناک و ناراحت شد که رنگش تیره گشت و فرمود: وای بر تو ای ابا ایمن! آیا عفتی که درباره شکم و شهوتت ورزیدی تو را به طغیان درآورده؟ ولی متوجه باش که اگر فزع های قیامت را ببینی آن وقت می فهمی که چقدر محتاج به شفاعت محمدی. وای بر تو! مگر شفاعت را جز برای گنهکارانی که مستوجب آتش شده اند تصور داری؟ آنگاه فرمود: هیچ احدی از اولین و آخرین نیست مگر آن که در روز قیامت محتاج شفاعت محمد (ص) است. و فرمود: در قیامت یک شفاعتی پیامبر (ص) در امتش دارد و یک شفاعتی ما در شیعیانمان داریم و یک شفاعتی شیعیانِ ما در خاندان خود دارند.

ص :693

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 209، از مجمع، از امام صادق (ع):

هر مسلمانِ ناصبی که با حضرت علی (ع) و دودمانش دشمنی می کند هر چند اهل عبادت باشد سرانجامش به این آیه است که می فرماید: «عامله ناصبه تَصْلَی نَارًا حَامِیةً» (1).

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 622، از امام صادق (ع):

هر کس که دشمن ما باشد، هر چند که عبادت کند و بکوشد مشمول (حامیه) خواهد بود.

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ ﴿33﴾ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ ﴿34﴾ اَلَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ ﴿35﴾ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقْضَیٰ عَلَیهِمْ فَیَمُوتُوا وَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ ﴿36﴾ وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ ﴿37﴾ (پاداش آنان) باغهای جاویدان بهشت است که در آن وارد می شوند در حالی که با دستبندهایی از طلا و مروارید آراسته اند و لباسشان در آنجا حریر است! (33) آنها می گویند: «حمد (و ستایش) برای خداوندی است که اندوه را از ما برطرف ساخت؛ پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است! (34) همان کسی که با فضل خود ما را در این سرای اقامت (جاویدان) جای داد که نه در آن رنجی به ما می رسد و نه سستی و واماندگی! (35) و کسانی که کافر شدند، آتش دوزخ برای آنهاست؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمی شود تا بمیرند و نه چیزی از عذابش از آنان تخفیف داده می شود؛ این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم! (36) آنها در دوزخ فریاد می زنند: «پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام می دادیم!» (در پاسخ به آنان گفته می شود: ) آیا شما را به اندازه ای که هر کس اهل تذکر است در آن متذکر می شود عمر ندادیم و انذارکننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟! اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست! (37)

☼ مؤلف:

آیات شریفه 33 تا 37 در ادامه آیه ی بحث برانگیزِ قبلی آمده اند و ارتباطِ موضوعیِ خاصی با آیه ی قبل دارند که در این آیات ابتدا در آیه 33 وعده بهشت به گروهِ «سابق

ص :694


1- غاشیه 5 و4

بالخیرات» ، داده شده است. و در آیه 34 چون از کلمه «حزن» استفاده شده، پس می رساند این گروهِ بهشتی به سختی وارد بهشت شده اند که این «حزن» از گروهِ سابقونْ بعید است، لذا احتمالاً مرادْ گروهِ «مقتصد» باشند. اما در آیه 36 به عبارتِ «والذین کفروا» = «کسانی که کافرند» و در آیه 37 هم به کلمه «ظالمین» اشاره می فرماید و به عبارتی می خواهد بفرماید که «ظالم لنفسه» در آیه 32، همان «والذین کفروا» و «ظالمین» در این دو آیه شریفه می باشد. و این مطلب مهر تأییدی است بر این که، کافر هم مشمول «ظالم» در آیه 32 می شود. لذا صحتِ آن روایات هم بدین وسیله موردِ تأیید قرار می گیرد. (والله اعلم).

صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 76 و77، در ذیلِ آیات33تا37، آورده است:

بعضی از مفسرین گفته اند: مراد به (حزن) که خدا آنها را با بردن در بهشت از آن (حزن) نجات داده، عبارت است از آن شدائد و مصائب و اندوهی که اهل بهشت در دنیا داشتند. بعضی دیگر گفته اند: مراد به آن اندوهی است که بعد از رحلت از دنیا و قبل از دخول به بهشت به آنها داده می شود، اندوهی که منشأ اش ترس از گناهان است. و بنابراین می توان گفت آیات شریفه (33 تا 37) حکایت کلام دسته اول از آن سه طایفه است یعنی «ظالم لنفسه» و یا کلام دسته دوم یعنی «مقتصدین» است و اما طایفه سوم که «سابق به خیراتند» گناهی در صحیفه اعمال ندارند تا از عذاب آن بترسند. و این وجهِ دوم با آخر گفتار آنان که گفتند: «ان ربنا لغفور شکور» مناسب تر است و در آیه 36و37 که می فرماید: «و الذین کفرو … » وعده جهنم را به کافران داده است.

☼ مؤلف:

صاحبِ المیزان هم آیاتِ 33 تا 37 را در ادامه آیه 32 دانسته است، اما همان گونه که در ذیلِ آیه 32 آمد، آن بزرگوار قبول ندارد که مراد از «ظالم لنفسه» ، کفار باشند، به همین خاطر است که در ذیلِ این آیات آن گروه را جزءِ گروهِ بهشتیان قرار داده است و این خود یک اشکال است چرا که این آیات دنباله آیه 32 هستند و عاقبتِ هر سه گروه را بیان می فرمایند، پس با این تعبیرِ علامه ی عزیز، منظور از ظالمین و کافرین در آیاتِ 36 و 37 کدام یک از آن سه گروه خواهد بود؟!!! پر مسلم و قطعی است که منظور از اینها نمی تواند «مقتصد» و «سابق بالخیرات»

ص :695

باشد پس یا باید بگوییم که آیه 32 هیچ ارتباطی با دو آیه 36 و 37 ندارد، که این بعید است چرا که آیه شریفه 32 عام است و به همه انسانها از هر کیش و مرامی اشاره فرموده است. و یا باید بگوییم: منظور از کافر و ظالم در این دو آیه، همان «ظالم لنفسه» در آیه 32 است. (والله اعلم).

توجه: همان طور که گفتیم «ظالم لنفسه» هم شامل مسلمانانِ گنهکارِ غیرِ شیعه و هم کفار می شود که سرنوشتشان عاقبت در جهنم است. اما خداوند متعال بعد از گذشت زمانی، اهلِ توحیدِ گنهکار را ان شاء الله از جهنم نجات خواهد داد. اما این که آیا ناصبین و کفار که در حقیقت هر دو یک گروهند از عذاب جهنم نجات خواهند یافت یا نه؟ خداوند سبحان خود بهتر می داند، همچنان که می فرماید: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» = «و عده ای دیگر [کارشان] موقوف به فرمان خداست یا آنان را عذاب می کند و یا توبه آنها را می پذیرد و خدا دانای سنجیده کار است» (1).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 594، از امام صادق (ع):

چون عمر 18 سال شود به فرشتگان ابلاغ شود اعمال این بنده را در کمال دقت ثبت کنید.

از همان منبع: تا وقتی که سن اشخاص به چهل نرسیده است در وسعت و راحت باشند. وقتی از چهل سالگی تجاوز نمودند به فرشتگان وحی می رسد: من عمر بنده خود را طولانی نمودم. با او سخت گیری کنید و کلیه اعمال و رفتارش را ثبت کنید.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 81، از مجمع البیان، از امام باقر (ع):

این آیه توبیخ کسانی است که به سن 18 سالگی رسیده باشند.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 81، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):

چون روز قیامت برسد، صدا می زنند شصت ساله ها کجایند؟ و این شصت ساله همان معمری است که خدایتعالی در آیه: «أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّر» فرموده است.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 81، از نهج البلاغه، از امیرالمؤمنین (ع):

آن عمری که اگر خدا به آدمی بدهد جای عذری برایش باقی نمی گذارد 60 سال است.

ص :696


1- توبه 106

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 22، از خصال، از ابی بصیر، از امام صادق (ع):

وقتی بنده خدا 33 ساله شد به حد بلوغ اشد رسیده و چون به سن40 سالگی برسد به منتهای بلوغ رسیده و همین که پا به 41 سالگی بگذارد رو به نقصان گذاشته و اما کسی که 50 ساله شد باید خود را مثل کسی بداند که در حال جان کندن است. (در روایتی از رسولِ خدا (ص) آمده است: وقتی کسی به 40 سالگی رسید و شرش بر خیرش غالب شد، شیطان بین دو چشمش را بوسیده، می گوید: این چهره ای است که دیگر رستگار نمی شود).

در میزان الحکمه، ج 6، ص 544، از امام باقر (ع): وقتی انسان به سن چهل سالگی رسید، منادی از جانب پروردگار ندا دهد: کوچ نزدیک شد، پس زاد و توشه ای برای خود آماده کن!

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 329، چ2، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):

بنده ای که به40 سالگی برسد به او گفته شود: «خود را دریاب که عذرت پذیرفته نیست» .

در الحدیث، ج 3، ص 103، از امام صادق (ع):

فرزندان خود را 7 سال آزاد بگذار بازی کنند و در 7 سال دوم او را با ادب و روشهای مفید و لازم تربیت کن و در 7 سال سوم مانند یک رفیق صمیمی، مصاحب و ملازمش باش.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل49، ص 477، چ1، از حضرت علی (ع):

ملازمِ آخرتت باش دنیا خودش به خواری پیشِ تو خواهد آمد.

از همان منبع، ف52، ص 489: وقتی که سختی به نهایت رسید امید گشایش باید داشت. و همین که حلقه های زنجیر گرفتاری تنگ شد، آسایش می رسد. و به هنگام سختی است که جوهر مردانگی پدیدار می گردد. و هنگامی که خوبی و نیکی به دنبال هم رسد آزاد مرد، بنده می شود.

از همان منبع، ج 1، ف1، ص 20: ریشه دیانت بی رغبتی به دنیاست.

از همان منبع، فصل2، ص 116: از دنیا کنار بکش تا خدای سبحان زشتیهای دنیا را به تو نشان دهد و از خدا غافل مباش که از تو غافل نیستند.

در کتاب نصایح، ص 184، از حضرت علی (ع): چهار چیز را جز چهار کس قدر ندانند:

1 - جوانی

ص :697

را غیر از پیر 2 - سلامتی را جز مریض 3 - آسایش را جز گرفتار 4 - زندگی را غیر از مردگان.

از همان منبع، ص 134: دنیا سه روز است:

1 - دیروز که هرچه بود گذشت و حکیمی است که باید از تجربه آن استفاده کنی.

2 - امروز که باید آن را غنیمت بشماری و دوستی است در حال وداع.

3 - فردا که آرزویی بیش نیست و معلوم نیست به آن برسی.

از همان منبع، فصل10، ص 278: اگر دینت را پیرو دنیایت قرار دهی دین و دنیایت را تباه کرده ای و اگر دنیایت را پیرو دینت کنی دین و دنیایت را حفظ کرده ای.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل91، ص 879، چ1، از حضرت علی (ع):

بر مردم زمانی خواهد آمد که در آن زمان نزد مردم عزیز و گرامی نیست مگر شخصِ مکار یا خوش مزه یا رؤسای جور، ولی شخصِ متدین، فاسق و بدکار شمرده می شود.

از همان منبع، ج 1، فصل1، ص 81: روزگار دو روز است روزی به سودِ تو و روزی به زیانت است، آن روزی که به سودِ توست تند متاز و روزی که به زیانِ توست شکیبا باش.

از همان منبع، ص 106: روزگار دو حالت است، حالتی نابود کننده و حالتی بهره مند کننده است پس آن چه نابود کند باز نگردد و آن چه بهره سازد دوام ندارد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 808، چ1، از حضرت علی (ع):

از ظلم کردن بر کسی بپرهیز که یاوری جز خدای سبحان ندارد.

إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (38)

هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (39)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (40)

إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً (41)

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (42)

اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً (43)

أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ ءٍ فِی

ص :698

السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلیماً قَدیراً (44)

خداوند از غیب آسمانها و زمین آگاه است و آنچه را در درون دلهاست می داند! (38) اوست که شما را جانشینانی در زمین قرار داد؛ هر کس کافر شود، کفر او به زیان خودش خواهد بود و کافران را کفرشان جز خشم و غضب در نزد پروردگار چیزی نمی افزاید و (نیز) کفرشان جز زیان و خسران چیزی بر آنها اضافه نمی کند! (39) بگو: «این معبودانی را که جز خدا می خوانید به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده اند، یا اینکه شرکتی در (آفرینش و مالکیت) آسمانها دارند؟! یا به آنان کتابی (آسمانی) داده ایم و دلیلی از آن برای (شرک) خود دارند؟!» نه هیچ یک از اینها نیست، ظالمان فقط وعده های دروغین به یکدیگر می دهند! (40) خداوند آسمانها و زمین را نگاه می دارد تا از نظام خود منحرف نشوند؛ و هرگاه منحرف گردند، کسی جز او نمی تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است! (41) آنان با نهایت تأکید به خدا سوگند خوردند که اگر پیامبری انذارکننده به سراغشان آید، هدایت یافته ترین امتها خواهند بود؛ اما چون پیامبری برای آنان آمد، جز فرار و فاصله گرفتن از (حق) چیزی بر آنها نیفزود! (42) اینها همه بخاطر استکبار در زمین و نیرنگهای بدشان بود؛ اما این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را می گیرد؛ آیا آنها چیزی جز سنت پیشینیان و (عذابشان) انتظار دارند؟! هرگز برای سنت خدا تبدیل نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی تغییری نمی یابی! (43) آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همانها که از اینان قویتر (و نیرومندتر) بودند؛ نه چیزی در آسمانها و نه چیزی در زمین از حوزه قدرت او بیرون نخواهد رفت؛ او دانا و تواناست! (44)

توجه: بحث تفسیری آیه شریفه 38 (علم غیب) در ذیل آیه (لقمان 34) آمده است.

وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَیٰ ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا ﴿45﴾ اگر خداوند مردم را به سبب کارهایی که انجام داده اند مجازات کند، جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نخواهد گذاشت! ولی (به لطفش) آنها را تا سرآمد معینی تأخیر می اندازد (و مهلت اصلاح می دهد) اما هنگامی که اجل آنان فرا رسد، (خداوند هر کس را به مقتضای عملش جزا می دهد) او نسبت به بندگانش بیناست (و از اعمال و نیات همه آگاه است)! (45)

☼ نکته:

خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «وَلَوْ یعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیرِ لَقُضِی إِلَیهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ» = «اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن «خوبی» ها عجله دارند، خداوند در مجازاتشان شتاب می کرد، (بزودی) عمرشان به پایان می رسید (و همگی نابود می شدند)؛ ولی کسانی را که ایمان به لقای ما ندارند، به حال خود رها می کنیم تا در طغیانشان سرگردان شوند!» (یونس11)

☼ نکته:

ظاهر آیه ی شریفه مورد بحث به موضوع «املاء» و «استدراج» اشاره دارد. در دو سوره «قلم» و «اعراف» به صراحت به این دو کلمه اشاره شده است: «فَذَرْنِی وَمَنْ یکَذِّبُ بِهَذَا

ص :699

الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ» = «اکنون مرا با آنها که این سخن را تکذیب می کنند واگذار! ما آنان را از آنجا که نمی دانند به تدریج به سوی عذاب پیش می بریم» (1).

«وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ» = «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی دانند، مجازاتشان خواهیم کرد» (2).

«وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیدِی مَتِینٌ» = «و به آنها مهلت (بازگشت) می دهم؛ چرا که نقشه های من محکم و دقیق است!» (قلم45) و (3).

توجه: علت به تعویق افتادنِ این عذاب در ذیلِ آیات (اسراء 58) و (طه 129) آمده است.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 423، از اکمال الدین، از امام رضا (ع):

به واسطه ماست که خداوند آسمانها و زمین را از فرو پاشی و هلاکت، نگه داشته است.

در امالی، ص 325، از امام باقر (ع): هر کس نصیبش کج خلقی باشد، ایمان از وی دریغ شود.

در تحف العقول، ص 79، از حضرت علی (ع): شیفته و دلبسته کسی نباش که از تو روی گردان است و به تو محل نمی گذارد و خود نیز روی گردان از کسی مباش که شیفته توست.

☼ لطیفه:

{نصایح، ص 185، از امام علی (ع)}:

1 - «واجب» اطاعت خداست و «واجب تر» ترک گناه است.

2 - «نزدیک» قیامت است و «نزدیک تر» مرگ است.

3 - «عجیب» دنیاست و «عجیب تر» علاقه به آن است.

4 - «مشکل» قبر و «مشکل تر» بی توشه در قبر رفتن است.

خلاصه آیات سوره فاطر:

1 - فاطر 2 - اگر درِ رحمت روی خلق گشاید هیچ قدرتی آن را نتواند بست (و بالعکس) 4 - اگر رسالتت را تکذیب کنند غمگین مباش 5 - وعده خداوند حق است این دنیا شما را فریب ندهد 6 - شیطان دشمن شماست 7 - کیفر کفار، پاداش مؤمنین 8 - بعضی مردم، کارهای زشت خود را نیک تصور کنند؟ و خداست هرکه را هدایت یا گمراه کند 9 - باد و ابر- احیاء زمین مرده- حشر و نشر 10 - کسی که عزت خواهد باید بداند که تمام عزت مختص خداست. کلمه طیبه توحید و کارهای شایسته به سوی خدا بالا رود. و کسانی که مکر بد کنند عذاب سخت دیده و مکرشان بی اثر شود 11 - والله خلقکم من تراب 12 - دو دریای شور و شیرین 13 - خورشید و ماه در مدار معینی در گردشند 15 - شما به خدا محتاجید 16 - اگر بخواهد شما را نابود کرده خلقی جدید آفریند 18 - هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد 19 - و ما یستوی الاعمی و البصیر و …

26 و25 - اگر امت تو را تکذیب کنند غمگین مباش که قبل از تو نیز پیغمبران را تکذیب کرده اند 32 - وارثان کتاب 39 - شما را جانشین امتهای گذشته قرار داد اگر کسی کافر شود به زیان خود اوست 41 - فقط خداست که آسمانها و زمین را از سقوط و نابودی حفظ کند 42 و43 - مشرکین عرب سوگند یاد کردند که اگر رسولی برای آنها بیاید زودتر از یهود و نصاری به او ایمان آورند 45 - اگر خداوند بخواهد مردم را کیفر دهد بر روی زمین هیچ جنبنده ای باقی نگذارد.

ص :700


1- قلم44
2- اعراف182
3- اعراف183

جلد 3

36 سوره یس

36 - سوره یس = دافعه = معممه (خیر دنیا و آخرت) = حبیب نجار (مؤمن آل یس) = قلب قرآن = ریحانه قرآن.

مکی است و83 آیه دارد.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 603، از امام صادق (ع): هر چیزی قلبی دارد و یس قلب قرآن است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 603، از رسول خدا (ص): تلاوتش برابر 12 بار ختم قرآن است.

خلاصه سوره: بیان نبوت، توحید، معاد و داستان رسولان و مؤمن آل یس در انطاکیه.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یس (1)

وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ (2)

إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (3)

عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (4)

تَنْزیلَ الْعَزیزِ الرَّحیمِ (5)

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6)

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (7)

إِنَّا جَعَلْنا فی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8)

یس (1) سوگند به قرآن حکیم (2) که تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستی (3) بر راهی راست (قرار داری) (4) این قرآنی است که از سوی خداوند عزیز و رحیم نازل شده است (5) تا قومی را بیم دهی که پدرانشان انذار نشدند، از این رو آنان غافلند! (6) فرمان (الهی) درباره بیشتر آنها تحقق یافته، به همین جهت ایمان نمی آورند! (7) ما در گردنهای آنان غلهایی قرار دادیم که تا چانه ها ادامه دارد و سرهای آنان را به بالا نگاه داشته است! (8)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 605، از قمی، از امام صادق (ع):

در قرآن ده اسم برای پیامبر اکرم (ص) ذکر شده، یکی از آنها «یس» است.

وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ ﴿9﴾

و ما از پیش رو و عقبِ سر سدی دورشان کشیده و آنها را با آن پوشانده ایم پس دیگر جایی را نمی بینند (9)

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 104، آورده است: برای انسان حیاتی دیگر در باطن این حیات دنیوی هست که از حس مادی ما پوشیده شده و به زودی در هنگام مرگ کشف حقایق و یا در روز بعثتْ آن حیاتْ برای ما ظاهر و محسوس می شود، بنابراین کلام الهی در نظایر این آیات از مجرای حقیقت گویی است و نه مجاز گویی که بعضی از مفسرین پنداشته اند.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 109، از قمی: ابوجهل و یارانش سوگند یاد نمودند که چنانچه پیامبر

ص :1

اکرم (ص) را در حال نماز ببینند، حضرتش را به قتل برسانند. روزی آن حضرت به نماز ایستاده بود، ابوجهل سنگی برداشت تا به طرف آن حضرت پرتاب کند، هر چه تلاش کرد سنگ پرتاب نشد و در دستش باقی ماند از شدت غضب برگشت. مردی از بنی مخزوم داوطلب قتل آن حضرت شد. با نیروی شیطانی، خود را به پیامبر (ص) رساند به طوری که قرائت رسول خدا (ص) را می شنید سنگی بالا برد ولی دیدگانش تار گشت و حضرت را ندید اما صدای مبارکش را می شنید.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 108، از قمی، از امام باقر (ع):

خداوند، گوش و چشم و دلهای ایشان را پوشانید و از هدایت محروم ماندند و کور گشتند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 607، از طبرسی، از امام موسی بن جعفر (ع):

یکی از علمای یهود ضمن بحث به امیرالمؤمنین (ع) گفت: حضرت ابراهیم (ع) با سه حجاب از نمرود محجوب گردید. امیرالمؤمنین (ع) به او پاسخ داد: اما محمد (ص) با پنج حجاب از نظر کسانی که قصد داشتند او را بکشند، پنهان گردید. سه حجاب از آن برابر با سه حجاب ابراهیم (ع) است و دو حجاب دیگر مایه فخر و فضیلت محمد (ص) است. اما شرح پنج حجاب:

1 - «و جعلنا من بین ایدیهم سداً» (9)

2 - «و من خلفهم سدا» (9)

3 - «فاغشیناهم فهم لا یبصرون» (9)

4 - «فهی الی الاذقان فهم مقمحون» (8)

5 - «وجَعَلْنَا بَیْنَک وَ بَینَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ حِجَاباً مَّستُوراً» (1).

وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (10)

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَریمٍ (11)

برای آنان یکسان است: چه انذارشان کنی یا نکنی، ایمان نمی آورند! (10) تو فقط کسی را انذار می کنی که از این یادآوری (الهی) پیروی کند و از خداوند رحمان در نهان بترسد؛ چنین کسی را به آمرزش و پاداشی پر ارزش بشارت ده! (11)

إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتیٰ وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ ﴿12﴾ ما مردگان را دوباره زنده می کنیم و ثبت می کنیم کردار گذشته آنها را و آثار و اعمالی که بعد از مردن به جای گذاشته اند. و ما همه چیز را در لوح محفوظ برشمرده ایم (12)

ص :2


1- اسری47

ما قَدَّموا: اعمالی که قبل از مرگ انجام داده اند.

آثارهم: باقیاتی است که برای بعد از مردن بجای گذاشته اند مثل مسجد و غیره.

امام مبین: منظور همان لوح محفوظ یا ام الکتاب یا کتاب مبین است.

نکته ای از المیزان، ج 33، ص 106 - 108: خدای سبحان در قرآن از سه کتاب نام برده است:

1 - لوح محفوظ= کتاب مبین= ام الکتاب= امام مبین: این کتاب، لوحی است و از دگرگونی محفوظ است که تمامی موجودات و آثارشان در آن محفوظ و ثبت است و در قرآن به 4 اسم معرفی شده است که در هریک از این اسماء، عنایتی مخصوص هست، همچنانکه می فرماید: «وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِین» = «هیچ تر و خشکی نیست مگر آن که در کتابی مبین است» (1).

2 - کتابی که خاص امتهاست مثل قرآن- تورات- انجیل- صحف- زبور: «کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا» = «هر امتی به سوی کتاب خودش دعوت می شود» (2).

3 - کتابی که نامه اعمال در آن ثبت می شود و خاص فرد فرد بشر است: «وَ کلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْنَاهُ طائرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیاَمَةِ کتاَباً یَلْقَاهُ مَنشوراً» = «برای هر انسانی مقدری به گردنش افکنده ایم و روز قیامت نامه ای برایش بیرون کنیم که آن را گشوده می بیند» (3).

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 112، از معانی الاخبار، از امام باقر (ع)، از رسول خدا (ص):

حضرت علی (ع) امامی است که خدایتعالی علم هر چیزی را در او احصاء کرده است.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 112، از قمی، از حضرت علی (ع): به خدا سوگند منم امام مبین که بین حق و باطل جدایی می اندازم و این را از رسول خدا (ص) ارث برده ام.

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13)

إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (14)

قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ (15)

قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (16)

وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (17)

قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلیمٌ (18)

قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19)

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ (20)

اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21)

وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی

ص :3


1- انعام 59
2- جاثیه28
3- اسری13

وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22)

أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ (23)

إِنِّی إِذاً لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (24)

إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (25)

قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونَ (26)

بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ (27)

و برای آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند (13) هنگامی که دو نفر از رسولان را بسوی آنها فرستادیم، اما آنان رسولان (ما) را تکذیب کردند؛ پس برای تقویت آن دو، شخص سومی فرستادیم، آنها همگی گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوی شما هستیم!» (14) اما آنان (در جواب) گفتند: «شما جز بشری همانند ما نیستید و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ می گویید!» (15) (رسولان ما) گفتند: پروردگار ما آگاه است که ما قطعاً فرستادگان (او) به سوی شما هستیم (16) و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست! (17) آنان گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم (و وجود شما را شوم می دانیم) و اگر (از این سخنان) دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و شکنجه دردناکی از ما به شما خواهد رسید! (18) (رسولان) گفتند: «شومی شما از خودتان است اگر درست بیندیشید، بلکه شما گروهی اسرافکارید!» (19) و مردی (با ایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب فرا رسید، گفت: ای قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروی کنید! (20) از کسانی پیروی کنید که از شما مزدی نمی خواهند و خود هدایت یافته اند! (21) من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده و همگی به سوی او بازگشت داده می شوید؟! (22) آیا غیر از او معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانی به من برساند، شفاعت آنها کمترین فایده ای برای من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد! (23) اگر چنین کنم، من در گمراهی آشکاری خواهم بود! (24) (به همین دلیل) من به پروردگارتان ایمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش فرا دهید! (25) (سرانجام او را شهید کردند و) به او گفته شد: «وارد بهشت شو!» گفت: ای کاش قوم من می دانستند (26) که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است! (27)

آغاز جزءِ23 از آیه 28 یس تا آیه 32 زمر

وَ ما أَنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلینَ (28)

إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (29)

یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (30)

أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ (31)

وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (32)

و ما بعد از او بر قومش هیچ لشکری از آسمان نفرستادیم و هرگز سنت ما بر این نبود (28) (بلکه) فقط یک صیحه آسمانی بود، ناگهان همگی خاموش شدند! (29) افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنان نیامد مگر اینکه او را استهزا می کردند! (30) آیا ندیدند چقدر از اقوام پیش از آنان را (بخاطر گناهانشان) هلاک کردیم، آنها هرگز به سوی ایشان بازنمی گردند (و زنده نمی شوند)! (31) و همه آنان (روز قیامت) نزد ما احضار می شوند! (32)

آیات شریفه 13 تا 32 اشاره دارد به داستان حضرت عیسی (ع) و مؤمن آل یس که همان حبیب نجار است:

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 130، از مجمع: (خلاصه روایات)

عیسی (ع) دو نفر از حواریین (صادق و صدوق) را به عنوان رسول به شهر انطاکیه فرستاد

ص :4

در نزدیکی شهر به گوسفندچرانی پیر به نام حبیبْ صاحب داستان سوره یس، برخورند و گفتند: ما رسولان عیسی هستیم، آمده ایم شما را به یکتاپرستی دعوت کنیم. و رسولان به اذن الهی پسر او را شفا دادند. این خبر در شهر پیچید و خداوند به دست آن دو، جمع کثیری از بیماران (فلج و کور و غیره) را شفا داد. ولی پادشاه آن دو را تازیانه زد و به زندان انداخت. عیسی (ع)، شمعونِ صفا بزرگ حواریون را به انطاکیه فرستاد. شمعون به طور ناشناسی با اطرافیان شاه معاشرت آغاز کرد و بالاخره مأنوس شاه گشت. روزی شمعون به شاه گفت: آیا به سخن آن دو زندانی گوش داده ای؟ و آن دو را آوردند. (با اینکه آن دو شمعون را می شناختند ولی خود را به بیگانگی زدند) شمعون پرسید: خدای شما چه مزیتی به شما داده است؟ گفتند: هر چه بخواهی برایت انجام می دهیم، شاه دستور داد غلامی نابینا آوردند و آنها دعا کردند و غلام بینا شد. شاه گفت: در این جا مرده ای است که هفت روز قبل، از دنیا رفته و ما او را دفن نکرده ایم تا پدرش برگردد، اگر او را زنده کنید ایمان می آوریم. آن دو شروع به دعا کردند و شمعون نیز مخفیانه دعا می کرد و مرده از جای برخاست و به حاضران گفت: من هفت روز است که مرده ام در این چند روز مرا به هفت وادی از وادی های جهنم بردند و من شما را زنهار می دهم که به خدایتعالی ایمان آورید. شاه و جمعی از اهل مملکتش ایمان آورده ولی جمعی دیگر همچنان کافر ماندند. (روایت دیگری با همین مضمون آمده است با این تفاوت که آن مُرده ای که خداوند به دعای رسولان زنده کرد، پسرِ شاه بود. و نیز صاحب المیزان از ابن اسحاق آورده است: «شاه و مملکتش بر کفر اتفاق کرده و تصمیم گرفتند رسولان را به قتل برسانند، این خبر به گوش حبیب رسید که دمِ دروازه بود» ).

☼ نکته:

سیاق آیات شریفه این را می رساند که مردم، حبیب را می کشند و او وارد بهشت می شود و صیحه آسمانی مردم را هلاک می کند، به عبارتی مردم ایمان نمی آورند، ولی ظاهرِ روایتِ فوق نشان از ایمان مردم دارد، بنابراین گفته ابن اسحاق به سیاق آیات نزدیکتر است (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 133، از مجمع، از رسول خدا (ص): سبقت یافته گان همه امت ها سه نفرند که حتی چشم برهم زدنی به خدا کفر نورزیدند:

1 - علی بن ابیطالب (ع) 2 - صاحب داستان

ص :5

سوره یس (حبیب نجار یا مؤمن آل یس) 3 - مؤمن آل فرعون (حزقیل). و صدیقین نیز همین افراد هستند و علی (ع) از همه آنها افضل تر است.

☼ نکته:

در روایتی دیگر به جای مؤمن آل فرعون، یوشع بن نون و در روایتی دیگر، آسیه همسر فرعون آمده است، ولی در همه آنها «حضرت علی (ع)» و «مؤمن آل یس» آمده است.

وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (33)

وَ جَعَلْنا فیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فیها مِنَ الْعُیُونِ (34)

لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (35)

سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ (36)

وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (37)

وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (38)

زمین مرده برای آنها آیتی است، ما آن را زنده کردیم و دانه های (غذایی) از آن خارج ساختیم که از آن می خورند (33) و در آن باغهایی از نخلها و انگورها قرار دادیم و چشمه هایی از آن جاری ساختیم (34) تا از میوه آن بخورند در حالی که دست آنان هیچ دخالتی در ساختن آن نداشته است! آیا شکر خدا را بجا نمی آورند؟! (35) منزه است کسی که تمام زوجها را آفرید، از آنچه زمین می رویاند و از خودشان و از آنچه نمی دانند! (36) شب (نیز) برای آنها نشانه ای است (از عظمت خدا)؛ ما روز را از آن برمی گیریم، ناگهان تاریکی آنان را فرا می گیرد! (37) و خورشید (نیز برای آنها آیتی است) که پیوسته بسوی قرارگاهش در حرکت است؛ این تقدیر خداوند قادر و داناست (38)

وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّی عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿39﴾

و برای ماه منزلگاه هایی قرار دادیم، (و هنگامی که این منازل را طی کرد) سرانجام به صورت «شاخه کهنه قوسی شکل و زرد رنگ خرما» در می آید (39)

در تفسیر صافی، ج 4، ص 171، از امام صادق (ع):

هنگامی که خدایتعالی ماه را آفرید بر آن نوشت: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی امیرالمؤمنین» و این همان سیاهی است که در ماه رؤیت می گردد.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 152، از امام صادق (ع):

خدای عزوجل خورشید را قبل از ماه و نور را قبل از ظلمت آفرید.

در نهج البلاغه، ص 187، خطبه 100، بند3، از حضرت علی (ع): مَثَلِ آلِ محمد (ص) چونان ستارگانِ آسمان است، اگر ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع خواهد کرد. گویا می بینم در پرتو خاندانِ پیامبر (ص) نعمت ها بر شما تمام و به آرزوها رسیده اید.

ص :6

لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (40)

وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (41)

وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ (42)

وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَریخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ (43)

إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلی حینٍ (44)

وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (45)

وَ ما تَأْتیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ کانُوا عَنْها مُعْرِضینَ (46)

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ مُبینٍ (47)

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (48)

ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49)

فَلا یَسْتَطیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50)

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (51)

قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52)

إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (53)

فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54)

إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55)

هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56)

لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57)

سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58)

وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59)

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (60)

وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (61)

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (62)

هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63)

اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (64)

الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (65)

وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ (66)

وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ (67)

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ (68)

وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ (69)

لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ (70)

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ (71)

وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (72)

وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (73)

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (74)

لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75)

فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (76)

أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ (77)

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ (78)

قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ (79)

الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80)

أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ (81)

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82)

فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83)

نه خورشید را سزاست که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشی می گیرد؛ و هر کدام در مسیر خود شناورند (40) نشانه ای (دیگر از عظمت پروردگار) برای آنان است که ما فرزندانشان را در کشتی هایی پر (از وسایل و بارها) حمل کردیم (41) و برای آنها مرکبهای دیگری همانند آن آفریدیم (42) و اگر بخواهیم آنها را غرق می کنیم بطوری که نه فریادرسی داشته باشند و نه نجات داده شوند! (43) مگر اینکه رحمت ما شامل حال آنان شود و تا زمان معینی از این زندگی بهره گیرند! (44) و هرگاه به آنها گفته شود: «از آنچه پیش رو و پشت سر شماست [= از عذابهای الهی] بترسید تا مشمول رحمت الهی شوید!» (اعتنا نمی کنند) (45) و هیچ آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنها نمی آید مگر اینکه از آن روی گردان می شوند (46) و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا به شما روزی کرده انفاق کنید!» ، کافران به مؤمنان می گویند: «آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست او را اطعام می کرد؟! (پس خدا خواسته است او گرسنه باشد)، شما فقط در گمراهی آشکارید» ! (47) آنها می گویند: اگر راست می گویید، این وعده (قیامت)

ص :7

کی خواهد بود؟! (48) (اما)جز این انتظار نمی کشند که یک صیحه عظیم (آسمانی) آنها را فراگیرد، در حالی که مشغول جدال (در امور دنیا) هستند (49) (چنان غافلگیر می شوند که حتی) نمی توانند وصیتی کنند یا به سوی خانواده خود بازگردند! (50) (بار دیگر) در «صور» دمیده می شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوی (دادگاه) پروردگارشان می روند! (51) می گویند: «ای وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟! (آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان (او) راست گفتند!» (52) صیحه واحدی بیش نیست، (فریادی عظیم برمی خیزد) ناگهان همگی نزد ما احضار می شوند! (53) (و به آنها گفته می شود: ) امروز به هیچ کس ذره ای ستم نمی شود و جز آنچه را عمل می کردید جزا داده نمی شوید! (54) بهشتیان، امروز به نعمتهای خدا مشغول و مسرورند (55) آنها و همسرانشان در سایه های (قصرها و درختان بهشتی) بر تختها تکیه زده اند (56) برای آنها در بهشت میوه بسیار لذت بخشی است و هر چه بخواهند در اختیار آنان خواهد بود! (57) بر آنها سلام (و درود الهی) است؛ این سخنی است از سوی پروردگاری مهربان! (58) (و به آنها می گویند: ) جدا شوید امروز ای گنهکاران! (59) آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟! (60) و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟! (61) او گروه زیادی از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید؟! (62) این همان دوزخی است که به شما وعده داده می شد! (63) امروز وارد آن شوید و به خاطر کفری که داشتید به آتش آن بسوزید! (64) امروز بر دهانشان مهر می نهیم و دستهایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان کارهایی را که انجام می دادند شهادت می دهند! (65) و اگر بخواهیم چشمانشان را محو کنیم؛ سپس برای عبور از راه، می خواهند بر یکدیگر پیشی بگیرند، اما چگونه می توانند ببینند؟! (66) و اگر بخواهیم آنها را در جای خود مسخ می کنیم (و به مجسمه هایی بی روح مبدل می سازیم) تا نتوانند راه خود را ادامه دهند یا به عقب برگردند! (67) هر کس را طول عمر دهیم، در آفرینش واژگونه اش می کنیم (و به ناتوانی کودکی باز می گردانیم)؛ آیا اندیشه نمی کنند؟! (68) ما هرگز شعر به او [= پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست (شاعر باشد)؛ این (کتاب آسمانی) فقط ذکر و قرآن مبین است! (69) تا افرادی را که زنده اند بیم دهد (و بر کافران اتمام حجت شود) و فرمان عذاب بر آنان مسلم گردد! (70) آیا ندیدند که از آنچه با قدرت خود به عمل آورده ایم چهارپایانی برای آنان آفریدیم که آنان مالک آن هستند؟! (71) و آنها را رام ایشان ساختیم، هم مرکب آنان از آن است و هم از آن تغذیه می کنند (72) و برای آنان بهره های دیگری در آن (حیوانات) است و نوشیدنی هایی گوارا؛ آیا با این حال شکرگزاری نمی کنند؟! (73) آنان غیر از خدا معبودانی برای خویش برگزیدند به این امید که یاری شوند! (74) ولی آنها قادر به یاری ایشان نیستند و این (عبادت کنندگان در قیامت) لشکری برای آنها خواهند بود که در آتش دوزخ احضار می شوند! (75) پس سخنانشان تو را غمگین نسازد، ما آنچه را پنهان می دارند و آنچه را آشکار می کنند می دانیم! (76) آیا انسان نمی داند که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که) به مخاصمه آشکار (با ما) برخاست! (77) و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است؟!» (78) بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او به هر مخلوقی داناست! (79) همان کسی که برای شما از درخت سبز، آتش آفرید و شما بوسیله آن، آتش می افروزید! (80) آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید، نمی تواند همانند آنان [= انسانهای خاک شده] را بیافریند؟! آری (می تواند) و او آفریدگار داناست! (81) فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می گوید: «موجود باش!» ، آن نیز بی درنگ موجود می شود! (82) پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست؛ و شما را به سوی او بازمی گردانند! (83)

ص :8

37 سوره صافات

37 - سوره صافات = صف کشیدگان.

مکی است و 182 آیه دارد.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 495، از کافی، از امام موسی بن جعفر (ع):

اگر این سوره را در کنار محتضر بخوانند، خداوند قبض روحش را آسان و تعجیل فرماید.

خلاصه سوره: بیان توحید- مشرکان- مؤمنین- داستان نوح- ابراهیم- ذبح اسماعیل- موسی- هارون- الیاس- لوط (علیهم السلام) و توبیخ کفار و مشرکین.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا ﴿1﴾ فَالزَّاجِراتِ زَجْراً ﴿2﴾ فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً ﴿3﴾

قسم به صف کشیدگان (ملائکه) (1) قسم به منع و زجرکنندگان از اعمال گنهکاران (قسم به فرشتگان راننده ابرها) (2) قسم به تلاوت کنندگان قرآن (یا کتب آسمانی) (3)

صافات: جمع «صافه» است و «صافه» هم جمع «صاف» است و به معنای جماعتی است که در صفی منظم و مرتب قرار دارند.

زاجرات: از «زجر» است و به معنای این است که کسی را با تهدید یا کتک و فشار از کاری یا راهی منصرف کنند.

تالیات: از ماده «تلاوت» و به معنای «خواندن» است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 193 تا196، آورده است: مفسرین در معنای این سه کلمه و آیات اختلاف کرده اند. بعضی، مؤمنین دانسته و برخی ملائکه گفته اند.

توجه: صاحب تفسیر جامع (ج5، ذیل آیه3) مراد از آن را ملائکه دانسته است.

توجه: صاحب تفسیر صافی (ج5، ص 460) به نقل از قمی، مراد از آن را ملائکه، انبیاء و مؤمنین دانسته است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 193 تا196، آورده است: «صافات، زاجرات و تالیات» سه طایفه از ملائکه هستند که مأمور نازل کردن وحی می باشند (دسته اول) و راه این کار را از مداخله شیطان

ص :9

ها ایمن کنند (دسته دوم) و آن را به پیغمبران و یا خصوص پیامبر اسلام (ص) برسانند (دسته سوم) و اگر بگویی: قرآن کریم تنها نزول وحی را به جبرئیل نسبت داده و فرموده: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَی قَلْبِکَ» = «آن را بر قلب تو نازل کرد» (شعراء 194و193)، در پاسخ می گوییم: منافاتی ندارد که ملائکه ی صافات و زاجرات و تالیات اعوان جبرئیلند، پس اگر بگوییم این سه طایفه وحی را نازل می کنند باز در حقیقت جبرئیل نازل کرده است. و نظیر این قضیه در خصوص قبض روح است که در یک جا آن را مخصوص ملک الموت نسبت می دهد و می فرماید: «قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَک الْمَوْتِ الَّذِی وُکلَ بِکُمْ» = «بگو شما را ملک الموت قبض روح می کند که موکل بر شماست» (سجده 11) و در جایی دیگر به فرشتگانی فرستاده از ناحیه خودش نسبت می دهد و می فرماید: «حَتی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْت تَوَفَّتْهُ رُسلُنَا» = «تا آن که مرگ یکی از شما برسد و فرستادگان ما قبضش کنند» (1).

سؤال دیگری که ممکن است پیش آید، این است که چرا کلمات مخصوص به زنان را درباره ملائکه استعمال کرده و فرموده: «صافات، زاجرات و تالیات» و نفرموده: «صافون، زاجرون و تالون» و شاید به همین تعبیر دلیل باشد بر این که مراد به این سه کلمه، ملائکه نباشد. در جواب می گوییم: این تعبیر ضرری به احتمال ما ندارد، برای اینکه وقتی سخن از جماعتی به میان آید، جایز است لفظ مؤنث درباره آنان استعمال کرد، چون کلمه جماعت مؤنث است و صافات و زاجرات و تالیات به اعتبارِ لفظِ جماعتْ مؤنث آمده و خلاصهْ مؤنثِ لفظی است.

☼ نکته:

از اول قرآن تا اینجا هیچ سوره ای با سوگند آغاز نشده بود و سوره صافات اولین سوره ای است که با سوگند آغاز می شود.

چرا در قرآن کریم، سوگند آمده است؟

صاحب المیزان، ج 33، ص 96، آورده است: خدای سبحان در کلام مجیدش به بسیاری از مخلوقات خود سوگند یاد کرده از قبیل: آسمان، زمین، خورشید، ماه، ستاره، شب و روز، ملائکه، مردم، شهرها و میوه ها و این نیست مگر به خاطر شرافتی که در آنهاست و آن این شرافت است

ص :10


1- انعام61

که مخلوق خدایند و خدا قیوم آنهاست که خود منبع و سرچشمه همه شرافت ها و ارزش هاست.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 202، از قمی: منظور از (صافات صفا) ملائکه و انبیاء هستند.

إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ (4)

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5)

إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6)

که معبود شما یگانه است (4) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست و پروردگار مشرقها! (5) ما آسمان نزدیک [= پایین] را با ستارگان آراستیم (6)

وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ ﴿7﴾ لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَاءِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ ﴿8﴾ دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ ﴿9﴾ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ ﴿10﴾ (آسمان را) از هر شیطان سرکشی حفظ کند (7) تا نتوانند به آنچه در آن می گذرد گوش فرا دهند و اگر خواستند گوش دهند از هر طرف رانده شوند (8) و در نتیجه از آسمان دور شوند و برای آنها عذابی واجب است (9) مگر آن شیطانی که بخواهد از عالم بالا چیزی برباید که با تیر شهاب فروزان تعقیب می شود (10)

ملاء: به معنای بزرگان و اشراف است. و مراد از «ملاء اعلی» ، ملائکه مکرمی هستند که سکنه آسمانهای بالا را تشکیل می دهند.

قذف: به معنای تیراندازی است.

واصف: به معنای واجب و لازم است.

جانب: به معنای جهت و ناحیه است.

دحور: دفع و طرد کردن است.

خطف: ربودن.

ثاقب: فرو رفتن در چیزی.

خداوند متعال در آیاتی دیگر می فرماید: «وَ مَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ و مَا ینْبَغِی لَهُمْ وَ مَا یسْتَطِیعُونَ، إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ» = «شیاطین نمی توانند قرآن را نازل کنند و سزاوار این کار نیستند چون ایشان از شنیدن ممنوع هستند» (شعرا210تا212)

و می فرماید: «وَ أَنَّا لَمَسنَا السمَاءَ فَوَجَدْنَهَا مُلِئَت حَرَساً شدِیداً وَ شهُباً و أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنهَا مَقَاعِدَ لِلسمْع فَمَن یَستَمِع الاَنَ یجِدْ لَهُ شهَاباً رَّصداً» = «ما (شیطانها)، آسمان را لمس کردیم و خلاصه به آن نزدیک شدیم، دیدیم که پر از نگهبانان قهر و پر از تیرهاست، با اینکه ما قبل از بعثتِ این پیامبر همواره در آسمانها به گوش می نشستیم، ولی الان هر کس به صدا رَسِ آسمان

ص :11

نزدیک شود، خواهد دید که تیرها در آن کمین کرده اند» (جن 8و9)

و می فرماید: «إِلا مَنِ استرَقَ السمْعَ فَأَتْبَعَهُ شهَابٌ مُّبِینٌ» = «مگر شیطانی که بخواهد استراق سمع کند که بلافاصله شهابی مبین دنبالش می کند» (1).

منظور از استراق سمع شیطان و شهاب چیست؟

صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 200 و 201، با رد کردن و باطل دانستن نظرات بعضی از مفسرین مثل فخر رازی (صاحب تفسیر کبیر) و آلوسی (صاحب تفسیر روح المعانی) که در این خصوص گفته اند: «آسمان عبارت است از افلاکی محیط بر زمین که دارای در و دیواری هستند که هیچ چیز نمی تواند وارد آن شود و در آسمان اول جماعتی از فرشتگان هستند که شهاب ها به دست گرفته و در کمین شیاطین نشسته اند» ، آورده است: «وقتی شیاطین به عالم فرشتگان نزدیک می شوند که اسرار خلقت و حوادث آینده را بفهمند، ملائکه هم آنها را با نوری از ملکوت دور می سازند» و نیز آورده است: بیاناتی را که خدای تعالی در کلام شریفش آورده است از باب مثال ها است که به منظور تصویر حقایق خارج از حس زده شده تا در افهام بگنجد و این گونه مثل ها در کلام خدای تعالی زیاد است مثل: عرش- کرسی- لوح- کتاب و غیره … همچنانکه می فرماید: «وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» = «اینها همه مثالهایی است که برای مردم (ظاهربین) می زنیم و این مثلها را نمی فهمند مگر مردم عاقل» (2).

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 202، از امام صادق، از حضرت علی (ع):

این ستارگان که در آسمان است، شهرهایی است مانند شهرهایی که در زمین است.

در نهج البلاغه، ص 187، خطبه 100، بند3، از حضرت علی (ع): مَثَلِ آلِ محمد (ص) چونان ستارگانِ آسمان است، اگر ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع خواهد کرد. گویا می بینم در پرتو خاندانِ پیامبر (ص) نعمت ها بر شما تمام و به آرزوها رسیده اید.

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ (11)

بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ (12)

وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ (13)

وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ (14)

وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (15)

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا

ص :12


1- حجر18
2- عنکبوت43

لَمَبْعُوثُونَ (16)

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (17)

قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18)

فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ (19)

وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ (20)

هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (21)

احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ (22)

مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحیمِ (23)

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24)

ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ (25)

بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26)

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (27)

قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ (28)

قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنینَ (29)

وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ (30)

فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31)

فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوینَ (32)

فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (33)

إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمینَ (34)

إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ (35)

وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (36)

بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ (37)

إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلیمِ (38)

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39)

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (40)

أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (41)

فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ (42)

فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (43)

عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ (44)

یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعینٍ (45)

بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ (46)

لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ (47)

وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ (48)

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ (49)

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (50)

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ (51)

یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ (52)

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ (53)

قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54)

فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ (55)

قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ (56)

وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ (57)

أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ (58)

إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (59)

إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (60)

لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ (61)

أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62)

إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمینَ (63)

إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ (64)

طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطینِ (65)

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66)

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ (67)

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحیمِ (68)

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ (69)

فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ (70)

وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلینَ (71)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فیهِمْ مُنْذِرینَ (72)

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرینَ (73)

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (74)

وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجیبُونَ (75)

وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ (76)

وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقینَ (77)

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ (78)

سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ (79)

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (80)

إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (81)

ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرینَ (82)

از آنان بپرس: آیا آفرینش (و معاد) آنان سخت تر است یا آفرینش فرشتگان (و آسمانها و زمین)؟! ما آنان را از گل چسبنده ای آفریدیم! (11) تو از انکارشان تعجب می کنی، ولی آنها مسخره می کنند! (12) و هنگامی که به آنان تذکر داده شود، هرگز متذکر نمی شوند! (13) و هنگامی که معجزه ای را ببینند، دیگران را نیز به استهزا دعوت می کنند! (14) و می گویند: این فقط سحری آشکار است! (15) آیا هنگامی که ما مردیم و به خاک و استخوان مبدل شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! (16) یا پدران نخستین ما (بازمی گردند)؟! (17) بگو: آری، همه شما زنده می شوید در حالی که خوار و کوچک خواهید بود! (18) تنها یک صیحه عظیم واقع

ص :13

می شود، ناگهان همه (از قبرها برمی خیزند و) نگاه می کنند! (19) و می گویند: «ای وای بر ما، این روز جزاست!» (20) (آری) این همان روز جدایی (حق از باطل) است که شما آن را تکذیب می کردید! (21) (در این هنگام به فرشتگان دستور داده می شود: ) ظالمان و همردیفانشان و آنچه را می پرستیدند (22) (آری آنچه را) جز خدا می پرستیدند جمع کنید و بسوی راه دوزخ هدایتشان کنید! (23) آنها را نگهدارید که باید بازپرسی شوند! (24) شما را چه شده که از هم یاری نمی طلبید؟! (25) ولی آنان در آن روز تسلیم قدرت خداوندند! (26) (و در این حال) رو به یکدیگر کرده و از هم می پرسند (27) گروهی (می گویند: «شما رهبران گمراهی بودید که به ظاهر) از طریق خیرخواهی و نیکی وارد شدید اما جز فریب چیزی در کارتان نبود)!» (28) (آنها در جواب) می گویند: شما خودتان اهل ایمان نبودید (تقصیر ما چیست)؟! (29) ما هیچ گونه سلطه ای بر شما نداشتیم، بلکه شما خود قومی طغیانگر بودید! (30) اکنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلم شده و همگی از عذاب او می چشیم! (31) ما شما را گمراه کردیم، همان گونه که خود گمراه بودیم! (32) (آری) همه آنها [= پیشوایان و پیروان گمراه] در آن روز در عذاب الهی مشترکند! (33) ما این گونه با مجرمان رفتار می کنیم! (34) چرا که وقتی به آنها گفته می شد: «معبودی جز خدا وجود ندارد، تکبر و سرکشی می کردند (35) و پیوسته می گفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟!» (36) چنین نیست، او حق را آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است (37) اما شما (مستکبران کوردل) بطور مسلم عذاب دردناک (الهی) را خواهید چشید! (38) و جز به آنچه انجام می دادید کیفر داده نمی شوید (39) جز بندگان مخلص خدا (که از این کیفرها برکنارند)! (40) برای آنان [= بندگان مخلص] روزی معین و ویژه ای است (41) میوه ها(ی گوناگون پر ارزش) و آنها گرامی داشته می شوند (42) در باغهای پر نعمت بهشت (43) در حالی که بر تختها رو به روی یکدیگر تکیه زده اند (44) و گرداگردشان قدحهای لبریز از شراب طهور را می گردانند (45) شرابی سفید و درخشنده و لذتبخش برای نوشندگان (46) شرابی که نه در آن مایه تباهی عقل است و نه از آن مست می شوند! (47) و نزد آنها همسرانی زیبا چشم است که جز به شوهران خود عشق نمی ورزند (48) گویی از (لطافت و سفیدی) همچون تخم مرغهایی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است)! (49) (در حالی که آنها غرق گفتگو هستند) بعضی رو به بعضی دیگر کرده می پرسند (50) کسی از آنها می گوید: من همنشینی داشتم (51) که پیوسته می گفت: آیا (به راستی) تو این سخن را باور کرده ای (52) که وقتی ما مردیم و به خاک و استخوان مبدل شدیم، (بار دیگر) زنده می شویم و جزا داده خواهیم شد؟! (53) (سپس) می گوید: «آیا شما می توانید از او خبری بگیرید؟» (54) اینجاست که نگاهی می کند، ناگهان او را در میان دوزخ می بیند (55) می گوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت بکشانی! (56) و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضارشدگان (در دوزخ) بودم! (57) (سپس به یاران خود می گوید: ای دوستان!) آیا ما هرگز نمی میریم (و در بهشت جاودانه خواهیم بود) (58) و جز همان مرگ اول، مرگی به سراغ ما نخواهد آمد و ما هرگز عذاب نخواهیم شد (59) راستی این همان پیروزی بزرگ است! (60) آری، برای مثل این، باید عمل کنندگان عمل کنند! (61) آیا این (نعمتهای جاویدان بهشتی) بهتر است یا درخت (نفرت انگیز) زقوم؟! (62) ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم! (63) آن درختی است که از قعر جهنم می روید! (64) شکوفه آن مانند سرهای شیاطین است! (65) آنها [= مجرمان] از آن می خورند و شکمها را از آن پر می کنند! (66) سپس روی آن آب داغ متعفنی می نوشند! (67) سپس بازگشت آنها به سوی جهنم است! (68) چرا که آنها پدران خود را گمراه یافتند (69) با این حال به سرعت بدنبال آنان کشانده می شوند! (70) و قبل از آنها بیشتر پیشینیان (نیز) گمراه شدند! (71) ما در میان آنها انذارکنندگانی فرستادیم (72) ولی بنگر عاقبت انذارشوندگان چگونه بود! (73) مگر بندگان مخلص خدا! (74) و نوح، ما را خواند (و ما دعای او را اجابت کردیم)؛ و چه خوب اجابت کننده ای هستیم!

ص :14

(75) و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایی بخشیدیم (76) و فرزندانش را همان بازماندگان (روی زمین) قرار دادیم (77) و نام نیک او را در میان امتهای بعد باقی نهادیم (78) سلام بر نوح در میان جهانیان باد! (79) ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (80) چرا که او از بندگان باایمان ما بود! (81) سپس دیگران [= دشمنان او] را غرق کردیم! (82)

آیات شریفه 75 تا 82 درباره حضرت نوح (ع) است:

در تفسیر جامع، ج 5، ص 663، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

نوح (ع) 500 سال بعد از طوفان امر نبوت را به سام تسلیم کرد. اما حام و یافث از میراث نبوت بهره ای نداشتند و اولاد سام در عربستان و ایران زندگی کردند تا نبوت به هود (ع) رسید.

وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ (83)

إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ (84)

إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85)

أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُریدُونَ (86)

فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ (87)

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ (88)

فَقالَ إِنِّی سَقیمٌ (89)

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرینَ (90)

فَراغَ إِلی آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ (91)

ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)

فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمینِ (93)

فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ (94)

قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95)

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96)

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحیمِ (97)

فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ (98)

وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدینِ (99)

رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ (100)

فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ (101)

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ (102)

فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ (103)

وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ (104)

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (105)

إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ (106)

وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (107)

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ (108)

سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ (109)

کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (110)

إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (111)

وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحینَ (112)

وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلی إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبینٌ (113)

و از پیروان او ابراهیم بود (83) (به خاطر بیاور) هنگامی را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد (84) هنگامی که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که می پرستید؟! (85) آیا غیر از خدا به سراغ این معبودان دروغین می روید؟! (86) شما درباره پروردگار عالمیان چه گمان می برید؟! (87) (سپس) نگاهی به ستارگان افکند (88) و گفت: «من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمی آیم)!» (89) آنها از او روی برتافته و به او پشت کردند (و بسرعت دور شدند) (90) (او وارد بتخانه شد) مخفیانه نگاهی به معبودانشان کرد و از روی تمسخر گفت: چرا (از این غذاها) نمی خورید؟! (91) (اصلاً) چرا سخن نمی گویید؟! (92) سپس بسوی آنها رفت و ضربه ای محکم با دست راست بر پیکر آنها فرود آورد (و جز بت بزرگ، همه را درهم شکست) (93) آنها با سرعت به او روی آوردند (94) گفت: آیا چیزی را می پرستید که با دست خود می تراشید؟! (95) با اینکه خداوند هم شما را آفریده و هم بتهایی که می سازید! (96) (بت پرستان) گفتند: «بنای مرتفعی برای او بسازید و او را در جهنمی از آتش بیفکنید!» (97) آنها طرحی برای نابودی ابراهیم ریخته بودند، ولی ما آنان را پست و مغلوب ساختیم! (98) (او از این مهلکه بسلامت بیرون آمد) و گفت: من به سوی پروردگارم می روم، او مرا هدایت خواهد کرد! (99) پروردگارا! به من از صالحان [= فرزندان صالح] ببخش! (100) ما او [= ابراهیم]

ص :15

را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم! (101) هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!» (102) هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد (103) او را ندا دادیم که: ای ابراهیم! (104) آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)! ما این گونه، نیکوکاران را جزا می دهیم! (105) مسلماً این همان امتحان آشکار است! (106) ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم (107) و نام نیک او را در امتهای بعد باقی نهادیم! (108) سلام بر ابراهیم! (109) این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (110) او از بندگان با ایمان ما است! (111) ما او را به اسحاق - پیامبری از شایستگان- بشارت دادیم! (112) ما به او و اسحاق برکت دادیم؛ و از دودمان آن دو، افرادی بودند نیکوکار و افرادی آشکارا به خود ستم کردند! (113)

آیات شریفۀ 83 تا 113 درباره حضرت ابراهیم (ع) است:

فَنَظرَ نَظرَةً فی النُّجُومِ ﴿88﴾ فَقَالَ إِنی سَقِیمٌ ﴿89﴾

پس ابراهیم نظر مخصوصی به ستارگان کرد (88) و گفت: من بیمارم (89)

☼ نکته:

بعضی از مفسرین نگاه کردنِ حضرت ابراهیم (ع) به نجوم و خبر دادن از مریضی خود را از باب «معاریض» یا «توریه» فرض کرده اند. (معاریض یا توریه، سخنی است که شنونده از ظاهر آن معنایی را می فهمد و گوینده معنای دیگری را اراده کرده باشد و به عمد این بیان را بگوید تا دروغی نگفته باشد. افراد مؤمن برای نگفتن دروغ، توریه می گویند).

صاحب المیزان، ج 33، ص 238، آورده است: معاریض گفتن برای انبیاء جایز نیست زیرا باعث بی اعتمادی مردم نسبت به آنها می شود، لذا از آن جایی که دلیلی قطعی بر اینکه حضرت ابراهیم (ع) در آن ایام واقعاً مریض نبوده در دست نداریم و حتی دلیلی داریم بر اینکه مریض بوده چرا که انبیاء دروغ و سخن بیهوده نمی گویند، پس واقعاً مریض بوده است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 669، از کافی، از امام صادق (ع):

وقتی حضرت ابراهیم (ع) نظر کرد و حوادث وارده بر سید الشهداء را دید، سخت متأثر شد و گفت: من از آن چه بر حضرت امام حسین (ع) می رسد، مریضم.

از همان منبع، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع): به خدا قسم مریض نبود و دروغ هم نگفته است و حضرت ابراهیم (ع) در این بیاناتِ خود، قصد بیماری و مرضِ کفر و ارتداد مردم را کرده است.

توجه: روایاتی هم در خصوص تقیه حضرت ابراهیم (ع) آمده است.

ص :16

در تفسیر جامع، ج 5، ص 670، از کافی، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

مولد ابراهیم (ع) شهری در عراق (کوثی ربی) بود. مادر او و مادر لوط (ع) دو خواهر و دختران لاحج بودند که از انبیاء غیر مرسل بود. همسرش ساره نیز دختر خاله اش بود. ساره دارای املاک و زراعات و چهارپایان فراوان بود. بعد از ماجرای گلستان شدن آتش، نمرود امر کرد ابراهیم (ع) تبعید و اموالش مصادره شود. حضرت ابراهیم (ع) در قبال اموال، خواست که عمرش را به او برگردانند و کار به قاضی رسید و نمرد به اجبار اموالش را به او داد و از شهر اخراجش کرد. آنها به سوی شام روانه شد. مرزبانانِ قبطی ساره را که در صندوقی بود به پیش پادشاه برده و او دو بار قصد کرد به ساره تعرض کند ولی هر بار به دعای ابراهیم (ع) دستش خشک شد. پادشاه توبه کرده، ایمان آورد و بانوی محترمی به عنوان خدمتکار به ساره هدیه داد و گفت: «ها اجرک علی دعائک لی» و به همین جهت او را «هاجر» نامیدند. ابراهیم (ع) به همراه ساره و لوط به سوی شامات رفته و لوط (ع) را در قسمتی از شامات سکونت داد.

وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿107﴾

و آن ذبح را به ذبحی عظیم عوض و فدا کردیم (107)

☼ مؤلف:

اکثر مفسرین مراد از ذبح عظیم را «قوچ بزرگ» فرض کرده اند. از جمله در تفسیر صافی، ج 5، ص 481، آورده است: « … چون ابراهیم (ع) قصد کرد اسماعیل (ع) را قربانی کند، خداوند به جای او گوسفندی عظیم الجثه فرستاد … و همانا به مدت 40 روز در باغهای بهشتی علف خورده بود … » . اما با توجه به این که کلمه «ذبح» با صفتِ «عظیم» موصوف شده است، لذا معنا کردنِ «ذبح» به یک گوسفند خدشه ای در آیه شریفه وارد می کند به همین خاطر برای رفع این اشکال بعضی گفته اند: «آن گوسفند چون حدود 40 روز در بهشت چریده بود و وزن زیادی داشت لذا خداوند متعال با کلمه عظیم او را تشبیه کرده است» و عده ای گفته اند: «از آن جایی که رسم قربانی کردن گوسفند در نسلهای بعدی به کرات و فراوان تکرار می شود به همین خاطر و به دلیل کثرت در تعداد قربانیهایِ گوسفند، خداوند متعال آن را به صفت عظیم آورده است» .

ص :17

اما به دلایل ذیل مراد از «ذبح عظیم» نمی تواند «گوسفند» باشد:

1 - چون کلمه «ذبح» با صفت «عظیم» موصوف شده است بنابراین این ذبح بایستی از حضرت اسماعیل (ع) مقامی عظیم تر داشته باشد، حال اگر این ذبح را گوسفند بدانیم پس العیاذ بالله باید آن گوسفند را از اسماعیل (ع) عظیم تر و بالامرتبه تر فرض کنیم و این محال است.

2 - بزرگیِ جثه دال بر عظمت نیست، وگرنه باید حیوانی مثلِ فیل از انسان برتر باشد.

3 - این مفسرین شاید فکر کرده اند آن گوسفند چون در بهشت چریده، پس به اندازه یک غول بوده که اگر این چنین بود حضرت ابراهیم (ع) چگونه آن را ذبح کرد.

4 - اگر منظور «جثه» بود جا داشت به جای صفتِ «عظیم» ، صفتِ «کبیر» می آمد.

5 - اگر مراد «کثرتِ قربانی» بود جا داشت به جای صفت «عظیم» ، صفتِ «کثیر» می آمد.

6 - خدایتعای در قرآنِ کریمش، صفت عظیم را در مواردی چون: عذاب- ربکم- فوز- فضل- اجر- یوم- سحر- خُلقِ رسول اکرم (ص) و امثالهم به کار برده و هیچ گاه این صفت را به حیوانی نسبت نداده است.

نتیجه کلام: منظور حقیقی از این صفت باید موجودی عظیم الشأن باشد که لیاقتِ صفت «عظیم» را داشته باشد. حال به استناد روایاتی از معصومین (ع) از جمله روایتی از صافی (ج5، ص 480) مراد از «ذبح عظیم» ، «حضرت ابا عبد الله الحسین (ع)» است. و اما این بدان معنا نیست که گوسفندی برای ذبح نیامده باشد، بلکه منظور و مراد از «ذبحِ عظیم» در آیه شریفه گوسفند نیست و روایاتی هم که در این خصوص آمده اند صرفاً ماجرای ذبحِ آن گوسفند را آورده اند نه این که در آن روایات آمده باشد که «ذبح عظیم» ، حتماً همان گوسفند است. (والله اعلم).

در تفسیر صافی، ج 5، ص 478 و479، از مجمع، از عیاشی، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

بین بشارت دادن به ابراهیم (ع) در موردِ اسماعیل و اسحاق (ع)، 5 سال فاصله بود. خداوند سبحان فرمود: «فبشرناه بغلام حلیم» (صافات101) و اسماعیل (ع) را به عنوان اولین بشارت به ابراهیم (ع) داد. و (بعد از 5 سال) هنگامی که اسحاق (ع) از ساره متولد شد و به سن 3 سالگی

ص :18

رسید … ساره حسادت کرد و هاجر و اسماعیل (ع) به مکه برده شدند … و قوچِ بزرگی به عنوانِ فدیه به جای اسماعیل (ع) ذبح شد.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 482، از کافی، ج 2، ص 310، آورده که فرمود: اگر خداوند گوشتی را پاکتر از گوشت گوسفند آفریده بود هر آیینه آن را فدیه ی اسماعیل (ع) قرار می داد.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 480، از قمی، ج 2، ص 226، آورده است: قوچ بر کوهی در سمت راستِ مسجدِ «منی» از آسمان پایین آمد و شاخدار بود. و رنگش کبود و تیره بود.

نکته مهم: واقعه کربلا و قربانی شدن حضرت سید الشهداء (ع) کتابی بی کران است که هر کسی تنها در حدِ درک و فهم خودش از آن برداشتی دارد، عده ای می گویند: «امام حسین (ع) به خاطر نماز شهید شد» ، بعضی دیگر گفته اند: «به خاطر امر به معروف شهید شد» ، بعضی ها هم گفته اند: «به خاطر دینِ خدا شهید شد» ، عده ای هم که تکلیفشان معلوم است گفته اند: «به خاطر حکومت شهید شد» و …

اما واقعیت غیر از اینهاست بلکه فقط باید گفت: «امام حسین (ع) تنها و تنها برای خداوند متعال قربانی شد» ، در توضیح باید گفت: امامت جزءِ اصول دین است، در صورتی که نماز و روزه و امر به معروف و غیره جزءِ فروع دین هستند و می دانیم اصول، مقدم بر فروع است لذا هیچ گاه نبایستی تصور کرد که خداوند سبحان بخواهد اصولش را فدای فروعش کند. و …

☼ لطیفه:

یک روز عالمی از علمای معروف، در ذهنِ خودش تداعی کرد که: «چگونه ممکن است خدای سبحان بابتِ شهادتِ امام حسین (ع)، آنجناب را به عنوانِ مُقَّسمِ بهشت و جهنمْ پاداش دهد؟» ، این گذشت تا روزی که قصدِ سفرِ کربلای معلا کرد، در راه؛ سواری به او رسید و بعد از ادای سلام، آن عالم را به اسم صدا کرد و فرمود: «آیا شک داری به مقامی که خدای سبحان به امام حسین (ع) عنایت فرموده است؟» عالم از این فرمایش تعجب کرد، چرا که این فکر را به احدی نگفته بود. آن حضرت (ع) به عالم فرمود: «روزی یکی از سلاطین به همراه لشکریانش برای شکارْ عازمِ بیابان شد، پادشاه به دنبال شکاری به سرعت رفت و در بیابان گم شد، گرسنگی

ص :19

و تشنگی او را کلافه کرد، ناگهان چشمش به خیمه ای افتاد، فوراً به سوی خیمه رفت تا تقاضای آب و خوراک کند، زنی در چادر نشسته بود، پادشاه درخواستِ غذا و آب کرد، آن زن مقداری شیر به همراه تکه ای نانِ خشک برایش آورد، اما پادشاه به آن غذا اکتفا نکرد، لذا آن زن که تنها یک گوسفند (بز) به عنوانِ منبعِ معاش داشت را ذبح کرده و غذایی برای پادشاه فراهم نمود، در این حین شوهرِ آن زن آمد و عملِ همسرش را تأیید نمود و از پادشاه به بهترین نحو پذیرایی کرد، پادشاه هم بعد از رفع خستگی و گرفتنِ آدرسِ مسیر، نوشته ای را به آن مرد داد و گفت: هر گاه به شهر آمدی این نوشته را به دربانانِ قصر بده تا به تو اجازه ورود به قصر دهند. و بعد آنها را ترک کرد. چند روز از این ماجرا گذشت و مرد به سوی شهر عازم شد و خود را به قصر رسانید، وقتی وارد قصر شد، پادشاه با وزرایش در جلسه ای بود، وقتی آن مرد را دید بسیار احترامش گذاشت و او را در کنار خودش جای داد، سپس داستانش را برای وزرایش تعریف کرد و از آنها خواست که هر کدام نظرشان را ابراز کنند، یکی از وزرا گفت: او یک گوسفند برایت سر بریده، تو هم 10 گوسفند به او بده، دیگری گفت: گله ای گوسفند بده و خلاصه هر یک نظری دادند، تا این که وزیرِ اعظم که مردی حکیم بود، گفت: او تمام دار و ندارش را برای تو فدا کرده است، لذا برترین پُستَتْ که همان وزارتِ اعظم است را به او بده» . سپس آن حضرت (ع) به عالم فرمود: «امام حسین (ع) هر چه داشت برای خدای سبحان فدا کرد» . و این را فرمود و برفت.

بله عزیزان! سرور و مولایم حضرت سید الشهدا (ع) در تمام دوران زندگیِ گوهربارش از فداکاری در راه خدای سبحان دریغ نفرمود تا آن که در واقعه کربلا این ایثار و گذشت را به معرض ظهور رسانید و تمام دارایی اش از بچه 6 ماهه گرفته تا اموال و عیال و … و در آخر هم جان نازنینش را با کمال خضوع و خشوع تقدیم معشوق و محبوبش فرمود و خدای تعالی هم به آنجناب می فرماید: «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی» = «تو ای روح آرام یافته! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم درآی و در بهشتم وارد شو!»

ص :20

(فجر27 تا30). که در آن دو کلمه «عبادی» و «جنتی» را از یک طرف به خودش نسبت داده و از طرفی نکره آورده است و می خواهد بفرماید که جایگاهت در کنار بندگانِ مخصوص و در بهشت مخصوص است که تنها خداوند سبحان می داند چیست، نه آن بندگان و بهشتهای عادی …

در تفسیر صافی، ج 4، ص 189، از امام صادق (ع):

اگر در مقابلِ شهادتِ امام حسین (ع) تمام اهلِ زمین کشته و قصاص شوند اسراف نیست.

در عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 151، باب17، چ1، از امام رضا (ع): هنگامی که حضرت ابراهیم (ع)، به جای اسماعیل خواست گوسفند را ذبح کند به خدای تعالی عرضه داشت: کاش فرزندم اسماعیل را به دست خود قربانی می کردم تا قلبم در اثر فراق فرزند به درد آید و خدایتعالی اجر و پاداش بزرگ و بسیاری مرحمتم می فرمود. حضرت حق تعالی فرمود: ای ابراهیم! عزیزترین مخلوق من نزد تو کیست؟ عرضه داشت: حبیب تو محمد (ص). خدای تعالی فرمود: آیا او را بیشتر از خودت دوست داری؟ عرض کرد: بله. خدای تعالی فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟ عرضه داشت: فرزند او را. خدای تعالی فرمود: ای ابراهیم! طایفه ای که گمان کنند از امت محمد (ص) باشند فرزند او حسین (ع) را به ستم ذبح کنند. پس فریاد فغان ابراهیم (ع) بلند شد و دل او به درد آمد و شروع به گریه کرد. پس از مصدر جلال الهی به او وحی رسید: ای ابراهیم! فغان و گریه تو را فدای فرزندت اسماعیل قرار دادم مثل آنکه اسماعیل را فدایی کرده باشی چون بر حسین (ع) گریه کردی و درجات و پاداش تو را در اثر مصیبتِ امام حسین (ع) بالا می بریم. و این است تفسیر قول حق تعالی که می فرماید: «و فدیناه بذبح عظیم» .

از همان منبع، ص 221، باب28: هر کس بر مصائب ما اهل بیت (ع) گریه کند یا این که کسی را بگریاند، چشمش گریان نباشد در روزی که همه چشمها گریان باشند. و کسی که در مجلسی بنشیند که از ما اهل بیت (ع) یاد شود دلش نمیرد در روزی که دلها در آن روز می میرد.

در عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 166، باب22، چ1، از امام رضا (ع):

ایمان، معرفت به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان است.

ص :21

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 224، باب28، از امام رضا (ع): هر کس در روز عاشورا کارهای خود را ترک کند و شغل خود را واگذارد، حق تعالی حاجت های دنیا و آخرتش را برآورد. و هر کس روز عاشورا، روز حزن و گریه اش باشد حق تعالی روز قیامت را روز شادی اش گرداند.

در تفسیر صافی، ج 2، ص 329، از عیون، از امام رضا (ع):

ما اهل بیت، همه با شهادت از دنیا می رویم.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل86، ص 852، چ1، از حضرت علی (ع):

ایمان بنده ای کامل نگردد مگر وقتی که هر کس را دوست می دارد برای خدا دوست بدارد و هر کس را دشمن می دارد برای خدا دشمن بدارد. و ایمان بنده ای درست نباشد مگر وقتی که به آن چه در دست خداست بیشتر اطمینان کند تا آن چه در دست خودش می باشد.

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در 7 سوره، در 9 آیه شریفه، به کلمه «غلام» اشاره فرموده است:

الف- در 3 آیه، منظور یحیی (ع) است که در زمان کهولت و پیری به زکریا (ع) مژده داده شد: (آل عمران40) و (مریم7و8).

ب- در 3 آیه، منظور دو پسرِ حضرت ابراهیم (ع) است که باز هم در سنِ پیری به آنجناب مژده داده شد:

1 - «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ» (صافات101): در این آیه شریفه منظور حضرت اسماعیل (ع) است، چرا که در آیات بعدی به ماجرای آن خواب و ذبحِ مذکور، اشاره فرموده است.

2 - «نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ» (حجر53).

3 - «وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ» (ذاریات28): در این دو آیه شریفه، منظور حضرت اسحاق (ع) است، چرا که در آیات قبل و بعدش به فرشتگانِ عذابِ قوم لوط اشاره فرموده است. و نیز در آیه 29 ذاریات به عقیمی همسرِ ابراهیم (ع) اشاره دارد، در صورتی که هاجر عقیم نبود، بلکه سارا مادر اسحاق (ع) عقیم بود.

از این سه آیه ی شریفه معلوم می شود که خداوند سبحان اسماعیل (ع) را به صفتِ «حلیم» و اسحاق (ع) را به صفتِ «علیم» ، ملقب فرموده است.

ج- در آیه (مریم20)، منظور حضرتِ عیسی (ع) می باشد.

ص :22

د- در آیه (یوسف19)، منظور حضرت یوسف (ع) می باشد که در چاه افتاده بود.

ه- در آیه (کهف80)، منظور آن پسرِ مقتول به دست حضرت خضر (ع) می باشد.

همچنین در آیه (کهف82) به کلمه «غلامین» اشاره فرموده، که منظور همان «غلامینِ یتیمینِ» ، داستان موسی و خضر (ع) است.

و نیز در دو آیه (کهف74) و (مریم19) به کلمه «غلاما» ، اشاره فرموده است، که منظور از آن به ترتیب: پسرِ مقتول در داستان موسی و خضر (ع) و مژده عیسی (ع) است.

توجه: به استناد این آیه شریفه که می فرماید: «وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یعْقُوبَ» = «و همسرش ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق و بعد از او یعقوب دادیم» . (هود71)، معلوم می شود که مراد از «غلام علیم» در دو آیه فوق الذکر همان اسحاق (ع) است.

وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلی مُوسی وَ هارُونَ (114)

وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ (115)

وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبینَ (116)

وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبینَ (117)

وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ (118)

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرینَ (119)

سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ (120)

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (121)

إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (122)

وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (123)

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (124)

أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقینَ (125)

اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ (126)

فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127)

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (128)

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ (129)

سَلامٌ عَلی إِلْ یاسینَ (130)

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (131)

إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (132)

ما به موسی و هارون نعمت بخشیدیم! (114) و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم! (115) و آنها را یاری کردیم تا بر دشمنان خود پیروز شدند! (116) ما به آن دو، کتاب روشنگر دادیم (117) و آن دو را به راه راست هدایت نمودیم! (118) و نام نیکشان را در اقوام بعد باقی گذاردیم! (119) سلام بر موسی و هارون! (120) ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (121) آن دو از بندگان مؤمن ما بودند! (122) و الیاس از رسولان (ما) بود! (123) به خاطر بیاور هنگامی را که به قومش گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (124) آیا بت «بعل» را می خوانید و بهترین آفریدگارها را رها می سازید؟! (125) خدایی که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست! (126) اما آنها او را تکذیب کردند؛ ولی به یقین همگی (در دادگاه عدل الهی) احضار می شوند! (127) مگر بندگان مخلص خدا! (128) ما نام نیک او را در میان امتهای بعد باقی گذاردیم! (129) سلام بر الیاسین! (130) ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (131) او از بندگان مؤمن ما است! (132)

آیات شریفه 114 تا 132 درباره حضرت موسی (ع)، هارون (ع) و الیاس (ع) است:

ص :23

☼ نکته:

در قرآن کریم تنها در دو جا، نام حضرت الیاس (ع) آمده است.

1-سوره انعام آیه 85: «وَ زَکَرِیَّا وَ یحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیَاس کلُّ مِّنَ الصالِحِینَ»

2 - سوره صافات آیات 123 تا 132: «و الیاس از پیامبران مرسل بود، که آنجناب مردمی را که بتی به نام «بعل» می پرستیده اند به سوی یکتا پرستی دعوت می کرده است، عده ای به وی ایمان آوردند ولی اکثریت تکذیبش کردند که برای عذاب حاضر خواهند شد» .

☼ نکته:

در احادیث و روایات در خصوص اینکه حضرت الیاس کیست؟ اختلاف است از جمله:

1 - الیاس همان ادریس است.

2 - الیاس همان خضر است.

3 - الیاس هنوز زنده است.

4 - الیاس همان ذوالنون است.

5 - الیاس از نسل هارون بن عمران است (والله اعلم).

سَلامٌ عَلی اِلْ یاسینَ ﴿130﴾

سلام بر آل یاسین (130)

☼ نکته:

عده ای آیه شریفه را «سلام علی آل یاسین» قرائت کرده اند.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 254، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):

معنای آیه (سلام علی آل یاسین) سلام بر آل محمد (ص) است. چون مراد به کلمه (یس) رسول خدا (ص) است.

وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (133)

إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ (134)

إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ (135)

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ (136)

وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ (137)

وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138)

وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (139)

إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (140)

فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ (141)

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ (142)

فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ (143)

لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (144)

فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقیمٌ (145)

وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ (146)

وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ (147)

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ (148)

و لوط از رسولان (ما) است! (133) و به خاطر بیاور زمانی را که او و خاندانش را همگی نجات دادیم (134) مگر پیرزنی که از بازماندگان بود (و به سرنوشت آنان گرفتار شد)! (135) سپس بقیه را نابود کردیم! (136) و شما پیوسته صبحگاهان از کنار (ویرانه های شهرهای) آنها می گذرید (137) و (همچنین) شبانگاه؛ آیا نمی اندیشید؟! (138) و یونس از رسولان (ما) است! (139) به خاطر بیاور زمانی را که به سوی کشتی پر (از جمعیت و بار) فرار کرد (140) و با آنها قرعه افکند، (و قرعه به نام او افتاد و) مغلوب شد! (141) (او را به دریا افکندند) و ماهی عظیمی او را بلعید، در حالی که مستحق سرزنش بود! (142) و اگر او از تسبیح کنندگان نبود (143) تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند! (144)

ص :24

(به هر حال ما او را رهایی بخشیدیم و) او را در یک سرزمین خشک خالی از گیاه افکندیم در حالی که بیمار بود! (145) و بوته کدویی بر او رویاندیم (تا در سایه برگهای پهن و مرطوبش آرامش یابد)! (146) و او را به سوی جمعیت یکصد هزار نفری -یا بیشتر- فرستادیم! (147) آنها ایمان آوردند، از این رو تا مدت معلومی آنان را از مواهب زندگی بهره مند ساختیم! (148)

آیات شریفه 133 تا 138 درباره حضرت لوط (ع) و آیات شریف 139 تا 148 درباره یونس (ع) است:

☼ نکته:

داستان حضرت یونس (ع) در شش سوره قرآن به شرح ذیل آمده است:

1 - صافات آیات 139 تا 148: خداوند متعال، حضرت یونس (ع) را به سوی قومی فرستاد و او از بین مردم فرار کرده و به کشتی سوار شد و در آخر توسط نهنگ بلعیده شد و پس او را نجات داده و بار دیگر به سوی آن قوم فرستاد و مردم به وی ایمان آوردند.

2 - انبیاء آیات 87 و88: «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب … » : که متعرض تسبیح او در شکم ماهی است که علت نجاتش از آن بلا می شود. کلمه «ذا النون» ، به معنای صاحب ماهی است و چون حضرت یونس (ع) در شکم ماهی بود به این صفت، وصف شد.

3 - نساء آیه 163: «انا اوحینا … و یونس و … » تنها به ذکر نام بسنده فرموده است.

4 - ن آیات 48 تا 50: «فاصبر لحکم ربک … » که متعرض ناله و توبه ی او در شکم ماهی و سپس بیرون شدنش است.

5 - یونس آیه 97: «فلو لا کانت قریه» که متعرض ایمان آوردن قوم و رفع عذاب از آنهاست.

6 - انعام آیه 86: «وَ إِسمَعِیلَ وَ الْیَسعَ وَ یُونُس وَ لُوطاً … » تنها به ذکر نام بسنده فرموده است.

☼ نکته:

نام یونس چهار بار در قرآن آمده و دو بار هم با دو اسم «ذو النون» به معنای صاحب ماهی در سوره انبیاء و دیگری به اسم «صاحب حوت» در سوره قلم در آیه 48 آمده است.

خلاصه داستان از المیزان، ج 33، ص 266 - 271: خداوند متعال یونس (ع) را برای دعوت اهل نینوا با جمعیتی بیش از صد هزار نفر فرستاد ولی آنها ایمان نیاوردند تا آنکه عذابی که یونس با آن تهدیدشان می کرد فرا رسید و یونس خودش از میان قوم بیرون رفت ولی مردم توبه کرده و عذاب رفع شد و یونس که گویا متوجه نشده بود قوم ایمان آورده اند خشمناک و به عنوان قهر، سوار کشتیِ پرجمعیتی شد. در راه، نهنگی پیدا شد و کشتی را به خطر انداخت و آنها به قید قرعه یونس

ص :25

(ع) را به دریا انداختند و نهنگ او را بلعید. بعد از چند شبانه روز و با توجه به توبه یونس، نهنگ او را در کنار دریا استفراغ کرد. و او در حالی که مریض بود به زمین افتاد. خدایتعالی درخت کدویی رویاند تا بر او سایه افکند و بعد از بهبودیِ مجدد به طرف قومش حرکت کرد.

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (149)

أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (150)

أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (151)

وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (152)

أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنینَ (153)

ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (154)

أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (155)

أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبینٌ (156)

فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (157)

وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158)

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (159)

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (160)

فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (161)

ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنینَ (162)

إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحیمِ (163)

وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (164)

از آنان بپرس: آیا پروردگارت دخترانی دارد و پسران از آن آنهاست؟! (149) آیا ما فرشتگان را مؤنث آفریدیم و آنها ناظر بودند؟! (150) می دانید آنها با این تهمت بزرگشان می گویند (151) «خداوند فرزند آورده!» ولی آنها به یقین دروغ می گویند! (152) آیا دختران را بر پسران ترجیح داده است؟! (153) شما را چه شده است؟! چگونه حکم می کنید؟! (هیچ می فهمید چه می گویید؟!) (154) آیا متذکر نمی شوید؟! (155) یا شما دلیل روشنی در این باره دارید؟ (156) کتابتان را بیاورید اگر راست می گویید! (157) آنها [= مشرکان] میان او [= خداوند] و جن، (خویشاوندی و) نسبتی قائل شدند؛ در حالی که جنیان بخوبی می دانند که این بت پرستان در دادگاه الهی احضار می شوند! (158) منزه است خداوند از آنچه توصیف می کنند (159) مگر بندگان مخلص خدا! (160) شما و آنچه را پرستش می کنید (161) هرگز نمی توانید کسی را (با آن) فریب دهید (162) مگر آنها که در آتش دوزخ وارد می شوند! (163) و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومی دارد (164)

وإِنَّا لَنَحْنُ الصافُّونَ ﴿165﴾

و ما فرشتگان، همواره آماده به خدمت در صف ایستاده ایم (165)

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 288، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

اگر (در نماز) صفوف خود را منظم کنید و به خط مستقیم بایستید خدایتعالی شما را مانند ملائکه هدایت می کند.

وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (166)

وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ (167)

لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلینَ (168)

لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (169)

فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (170)

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ (171)

إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (172)

وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173)

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ (174)

وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (175)

أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (176)

فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ (177)

وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ (178)

وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (179)

ص :26

و ما همه تسبیح گوی او هستیم! (166) آنها پیوسته می گفتند (167) اگر یکی از کتابهای پیشینیان نزد ما بود (168) به یقین، ما بندگان مخلص خدا بودیم! (169) (اما هنگامی که این کتاب بزرگ آسمانی بر آنها نازل شد، ) به آن کافر شدند؛ ولی بزودی (نتیجه کار خود را) خواهند دانست! (170) وعده قطعی ما برای بندگان فرستاده ما از پیش مسلم شده (171) که آنان یاری شدگانند (172) و لشکر ما پیروزند! (173) از آنها [= کافران] روی بگردان تا زمان معینی (که فرمان جهاد فرارسد)! (174) و وضع آنها را بنگر (چه بی محتواست) اما بزودی (نتیجه اعمال خود را) می بینند! (175) آیا آنها برای عذاب ما شتاب می کنند؟! (176) اما هنگامی که عذاب ما در آستانه خانه هایشان فرود آید، انذارشدگان صبحگاه بدی خواهند داشت! (177) از آنان روی بگردان تا زمان معینی! (178) و وضع کارشان را ببین؛ آنها نیز به زودی (نتیجه اعمال خود را) می بینند! (179)

سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿180﴾ وَ سلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ ﴿181﴾ وَ الحَْمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿182﴾

منزه است پروردگار تو آن پروردگار پیروزمند از هر چه به وصف او می گویند (180) و سلام بر پیامبران (181) و حمد از آنِ پروردگار جهانیان است (182)

در تفسیر جامع، ج 5، ص 699، از طبرسی، از امیرالمؤمنین (ع):

هر کس بخواهد به طور کامل مزد و پاداش بگیرد آخر کلامش که از مجلس بر می خیزد این باشد: «سبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سلَامٌ عَلی الْمُرْسلِینَ وَ الحَْمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» .

☼ نکته:

عبارت «عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» 5 بار (به تعدادِ خمسه آلِ عبا) در این سوره در آیاتِ 40 - 74 - 128 - 160و169، تکرار شده است. و عبارت «عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» دو بار در سوره های (حجر40) و (ص83) و عبارت «عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» یک بار در سوره (یوسف24) آمده است. پس کلمه «مُخْلَصِین» 8 بار در قرآن کریم آمده است. و اما عبارت: «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» 7 بار آمده است: (اعراف29) - (یونس22) - (عنکبوت65) - (لقمان32) - (غافر14) - (غافر65) و (بینه5). که البته «مُخْلَصِین» مقام و مرتبه ای بالاتر از «مُخْلِصِین» است. و …

خلاصه آیات سوره صافات:

1 - 2 - 3 - صافات- زاجرات- تالیات 10 - شهاب ثاقب 21 - یوم الفصل 35 - لا اله الا الله (آیه تهلیل) 40 - عبادالله المخلصین 48 - قاصرات طرف عین 49 - بیض مکنون 60 – فوز عظیم 62 - شجرة زقوم 74 - عبادالله المخلصین 75 تا 82 - داستان نوح (ع) 83 تا 113 - داستان ابراهیم (ع) 83 - شیعته لابراهیم 89 - انی سقیم 101 - بغلامٍ حلیم 102 - ان شاء الله 107 - ذبح عظیم 112 - اسحاق 113 - اسحاق 114تا 122 - موسی (ع) و هارون (ع) 123تا 132 - الیاس (ع) 128 - إِلَّا عِبَاداللَّهِ الْمُخْلَصِینَ 133تا 138 - لوط (ع) 139تا 148 - یونس (ع) 150 - ام خلقنا الملائکة اناثا 159 - سبحان الله عما یصفون 160 - الا عبادالله المخلصین 165 - وانا لنحُن الصافون 169 - لکنا عبادالله المخلصین 179 - وَاَبصر فسوف یبصرون 180 - «سبْحَانَ رَبِّک رَب الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سلَامٌ عَلی الْمُرْسلِینَ وَ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَالَمِینَ» .

ص :27

38 سوره ص

38 - سوره ص. (مکی است و 88 آیه دارد).

خلاصه مطالب: انذار مردم توسط پیامبر (ص) و هدایتشان به سوی توحید و اخلاص.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 497، از معانی، از امام صادق (ع): «ص» چشمه ای است از زیر عرش پروردگار جاری است و همان چشمه است که پیامبر (ص) در شب معراج از آن وضو گرفت.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (1)

بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (2)

کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حینَ مَناصٍ (3)

وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ (4)

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ (5)

وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ یُرادُ (6)

ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ (7)

أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فی شَکٍّ مِنْ ذِکْری بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ (8)

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزیزِ الْوَهَّابِ (9)

أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ (10)

جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (11)

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ (12)

وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ (13)

إِنْ کُلٌّ إِلاَّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ (14)

وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ (15)

وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ (16)

ص، سوگند به قرآنی که دارای ذکر است (که این کتاب، معجزه الهی است) (1) ولی کافران گرفتار غرور اختلافند! (2) چه بسیار اقوامی را که پیش از آنها هلاک کردیم؛ و به هنگام نزول عذاب فریاد می زدند (و کمک می خواستند) ولی وقت نجات گذشته بود! (3) آنها تعجب کردند که پیامبر بیم دهنده ای از میان آنان به سویشان آمده؛ و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغگویی است! (4) آیا او بجای این همه خدایان، خدای واحدی قرار داده؟! این به راستی چیز عجیبی است! (5) سرکردگان آنها بیرون آمدند و گفتند: بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این چیزی است که خواسته اند (شما را گمراه کنند)! (6) ما هرگز چنین چیزی در آیین دیگری نشنیده ایم؛ این تنها یک آیین ساختگی است! (7) آیا از میان همه ما، قرآن تنها بر او [= محمد] نازل شده؟! آنها در حقیقت در اصل وحی من تردید دارند، بلکه آنان هنوز عذاب الهی را نچشیده اند (که این چنین گستاخانه سخن می گویند)! (8) مگر خزاین رحمت پروردگار توانا و بخشنده ات نزد آنهاست (تا به هر کس میل دارند بدهند)؟! (9) یا اینکه مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است از آن آنهاست؟! (اگر چنین است) با هر وسیله ممکن به آسمانها بروند (و جلو نزول وحی را بر قلب پاک محمد بگیرند)! (10) (آری) اینها لشکر کوچک شکست خورده ای از احزابند! (11) پیش از آنان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند! (12) و (نیز) قوم ثمود و لوط و اصحاب الأیکه [= قوم شعیب]، اینها احزابی بودند (که به تکذیب پیامبران برخاستند)! (13) هر یک (از این گروه ها) رسولان را تکذیب کردند و عذاب الهی درباره آنان تحقق یافت! (14) اینها (با این اعمالشان) جز یک صیحه آسمانی را انتظار نمی کشند که هیچ مهلت و بازگشتی برای آن وجود ندارد! (15) آنها گفتند: «پروردگارا! بهره ما را از عذاب هر چه زودتر قبل از روز حساب به ما بده!» (16)

ص :28

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 298، از قمی آورده است: وقتی رسول خدا (ص) دعوت خود را ظاهر ساخت، قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: برادرزاده ات را از این کار منع کن، تا به او ثروت و پادشاهی دهیم. حضرت (ص) فرمود: اگر خورشید را به دست راست من گذارند و ماه را به دست چپم بسپارند، نمی پذیرم. و لکن یک کلمه به من بدهند تا (هم مرا راضی کرده باشند) و هم به وسیله آن سرور عرب گشته و غیر عرب هم به دین آنها بگروند. آنها گفتند: یک کلمه که چیزی نیست ده کلمه از ما بخواهد. رسول خدا (ص) فرمود: شهادت به اینکه «لا اله الا الله و انی رسول الله» مشرکین گفتند: شگفتا! آیا 360 خدا را رها کنیم و یک خدا بگیریم؟

آیات شریفه 17 تا 48 به ذکر نام نُه نفر از انبیاء گرامی اشاره فرموده است که عبارتند از:

1 - داوود 2 - سلیمان 3 - ایوب 4 - ابراهیم 5 - اسحاق 6 - یعقوب 7 - اسماعیل 8 - الیسع 9 - ذوالکفل (عیلهم السلام).

آیات شریفه 17 تا 29 به داستان حضرت داوود (ع) به شرح ذیل اشاره دارند:

اِصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الأیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿17﴾ إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ ﴿18﴾ وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ ﴿19﴾ وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ ﴿20﴾ در برابر آنچه می گویند شکیبا باش و به خاطر بیاور بنده ما داوود صاحب قدرت را، که او بسیار توبه کننده بود! (17) ما کوه ها را با او مسخر کردیم تا صبح و شام در تسبیح با او دمساز باشند (18) و نیز مرغان را که همه دسته جمعی به سوی او رجوع می کردند (19) و ما پایه های ملک او را محکم کردیم و به او حکمت و فصل خصومت دادیم (20)

عَشی: شام.

اشراق: صبح.

شد: گره محکم، استواری. محشوره: جمع آوری به زور.

اواب: بسیار توبه کننده. و جمله «کل له اواب» یعنی کوه ها و مرغان بسیار با تسبیح به سوی داوود (ع) رجوع می کردند.

فصل الخطاب: قدرت تجزیه و تحلیل یک کلام به طوری که حق را از باطل جدا کند و این معنا با قضاوت صحیح بین دو نفر هم منطبق است که همان علم داوری و قضاوت است.

☼ نکته:

در جای دیگر می فرماید: «وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یسَبِّحْنَ وَ الطَّیرَ» = «و کوه ها را

ص :29

مسخر داوود گردانیدیم که آنها و پرندگان با او تسبیح می گفتند» (انبیاء79) و نیز می فرماید: «یا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیرَ» = «ای کوه ها و ای پرندگان به سوی او رجوع کنید» (1).

منظور از اینکه کوه ها و پرندگان با حضرت داوود (ع) در تسبیح خداوند، هم صدا می شدند، چیست؟

پاسخ: صاحب جامع، ج 6، ص 16، آورده است: تسبیح کوه، برگردانیدن صداست. هر گاه داوود زبور را تلاوت می کرد و یا صدایش را به تسبیح پروردگار بلند می کرد، در بیابان و میان کوه ها بر او صدایی مانند صدای داوود بر می گردانیدند. پروردگار این صوت را تسبیح کوه ها نامیده است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 304، آورده است: (خدای سبحان) تسبیح آنها را موافق و هماهنگ تسبیح حضرت داوود کرد و صدای تسبیح آنها را به گوش داوود و مردم می رسانده است. و تسبیح آنها به لسان قال است و نه به زبان حال.

☼ مؤلف:

ظاهراً منظورِ صاحبِ تفسیر جامع از برگرداندنِ صدا، همان «پژواک» است. که در پاسخ باید گفت: این نظریه قطعاً اشتباه است، چرا که: اولاً: پژواک یک خاصیت فیزیکی است که همه انسانها می توانند صدای خودشان را در بازگشت از کوه ها بشنوند پس دیگر امتیازی نیست که قرآن کریم بخواهد آن را به حضرت داوود (ع) اختصاص دهد.

ثانیاً: عمل پژواک بایستی با صدای بلند در بین کوه ها انجام گیرد و نه با صدای آرام و تسبیحْ آن هم در بیابان، در صورتی که این صدا برای داوود (ع) در همه جا بود.

ثالثاً: عمل پژواک دیگر معنایی در خصوص هم صدایی پرندگان ندارد و به آنها تعلق نمی گیرد، بلکه برگشت عینِ صداست آن هم از کوه و نه در بیابان.

خلاصه کلام: واقعاً کوه ها و پرندگان اصواتی همزمان با تسبیح حضرت داوود (ع) از خود در می آوردند که مردم و حضرت داوود (ع) آن اصوات را می شنیدند. البته همیشه این اصوات و تسبیح وجود داشته است، اما در خصوصِ حضرت داوود (ع)، این اصوات به زبانی قابل فهم برای مردم به گوششان می رسید، امروزه هم اگر بشر بتواند دستگاهی به وجود آورد و فرکانسهای ساطع شده از عناصرِ مختلف را، ابتدا به فرکانسهایی در سطح شنوایی بشر مبدل سازد و بعد هم

ص :30


1- سبأ10

بتواند این اصوات ایجاد شده را به زبانهای جاری ترجمه کند، مطمئناًً تسبیحِ آن عناصر را خواهد شنید. «و این یک حقیقتی است به لسانِ قال و نه یک مجازی به لسانِ حال» .

این را هم بگویم که هر عنصری فرکانس و انرژی خاصِ خود را داراست، لذا ترجمه ای هم که از هر عنصر به دست می آید، ذکرِ خاصِ آن عنصر است، اما در نهایت و با وجودِ این اذکارِ متفاوت، همه آنها با لسانِ قال در یک وجه مشترکند، آن هم ستایش ذاتِ بی همتا و بی بدیلِ حضرت حق جل عظمته می باشد. خداوند سبحان خود بهتر می داند که نه تنها کوچکترین ذره عالم هستی تا بزرگترین عالم خلقت در حالِ ذکر و تسبیحند بلکه حتی سایه های آنها هم دائماً در حال فروتنی و سجده حضرت حق تعالی هستند، همچنان که می فرماید: «أَوَلَمْ یرَوْا إِلَی مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیءٍ یتَفَیأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ» = «آیا آنها مخلوقات خدا را ندیدند که سایه هایشان از راست و چپ حرکت دارند و با خضوع برای خدا سجده می کنند؟!» (نحل48)، که در این آیه شریفه به دو نکته اشاره فرموده است:

1 - «ما خلق» ، به معنای همه مخلوقات، در صورتی که اگر منظور صاحبان شعور بود می بایست می فرمود: «من خلق» .

2 - حتی سایه های «ما خلق= ماسوا= هر موجود و هر مخلوق، غیر از خدا» ، هم مشغول سجده اند. اما متأسفانه نفسِ اکثریت جن و انس در خوابِ غفلتند، هر چند که بند بندِ اعضایشان در حال تسبیحند … (جهت توضیح در خصوص تسبیحِ جامدات به آیه (اسرا 44) و برای توضیحِ سجده ی سایه ها به آیه (نحل 48) مراجعه کنید و بحثِ رواییِ آیات هم در آنجا موجود است).

داستان حضرت داوود (ع) از نظر قرآن کریم:

نام داوود (ع) در حدود 9 سوره و 16 آیه آمده است:

1 - (ص 17 - 30): در 5 آیه.

2 - (بقره 251): اشاره به کشتن جالوت و سلطنت داوود (ع) بعد از طالوت (ع) دارد.

3 - (انبیاء 79و80): اعطای سلطنت و همصدایی کوه ها و مرغان در تسبیحش _ نرم کردن آهن و زره سازی.

4 - (سبا 10 و13): نرم کردن آهن و زره سازی _ اعطای علم و فضیلت.

5 - (نمل 15و16): به او علم و فضیلت دادیم.

6 - (مائده 78): «لِسَانِ دَاوُودَ».

7 - (نساء 163) و 8 - (انعام

ص :31

84) و 9 - (اسراء 55): «وَآتَینَا دَاوُودَ زَبُورًا».

☼ نکته:

متأسفانه در داستانهایی اسرائیلی به ساحت مقدس حضرت داوود (ع) تهمت زده و به آنجناب افترا بسته اند که العیاذ بالله عاشقِ زنِ «اوریا» یکی از سربازانش شد و به همین خاطر اوریا را به جنگ فرستاد تا کشته شد و زنش را تصاحب کرد. (استغفر الله). در پاسخ به این تهمت های جاهلانه، به کلامِ گوهربارِ ائمه اطهار (ع) استناد می کنم آن جا که می فرمایند:

در تفسیر صافی، ج 5، ص 508، از انوارالتنزیل، ج 2، ص 308، از حضرت علی (ع): هر کس داستان داوود (ع) را آن گونه که داستان سرایان نقل می کنند، بیان کند، بر او 160 تازیانه خواهم زد.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 508، از توحید، ص 91، از امام صادق (ع):

رضایت همه مردم را نمی توان جلب کرد و نیز نمی توان جلوی زبانِ و گفته های مردم را گرفت، آیا این مردم نبودند که به داوود (ع) نسبت دادند که او به دنبال شکار پرنده ای رفت تا جایی که همسرِ اوریا را برهنه دید و محبتش در قلبِ وی جای گرفت و داوود (ع) شوهرِ آن زن را به جنگ فرستاد تا کشته شود و توانست با همسرش ازدواج نماید.

توجه: همان طور که در سوره نور داستان زید و زینب آورده ایم که عده ای به ساحت مقدسِ رسولِ خدا (ص) تهمتی مشابه زده اند، در اینجا هم چنین تهمتِ ناروایی به مقام قدسی حضرتِ داوود (ع) زده اند. و همان طور که رسولِ خدا (ص) به امرِ الهی و برای رفعِ عملیِ بدعتِ ازدواج با زنِ مطلقه یِ پسر خوانده، مجبور به این ازدواج شد، حضرت داوود (ع) هم به خاطر برداشته شدنِ بدعتِ ازدواج با زنی که همسرش مرده است، مجبور به این ازدواج شد و نه تنها خطا یا حتی مکروهی نبوده، بلکه به امر الهی و برای رفع جهالت و بدعت در دین بوده است.

☼ لطیفه:

روزی حضرت موسی (ع) رو به سوی آسمان کرد و عرضه داشت: پروردگارا! تقاضایی از تو دارم و دوست دارم این تقاضا را برایم برآوری. ندایی از عالم قدسی برآمد که ای موسی! تقاضایت را بگو. موسی (ع) عرض کرد: می خواهم کاری کنی که هیچ یک از مردم پشتِ سرمْ کلامی به بدی و تهمت نگویند. ندا آمد: ای موسی! من که رب العالمین و خالقِ این

ص :32

مردم هستم، با این وجود بر من تهمت و افترا می بندند، تو که جای خود داری!!!

در کافی، ج 2، ص 361، ح1، از امام صادق (ع): هرگاه مؤمن به برادر [دینی] خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان می رود، همچنان که نمک در آب ذوب می شود.

وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (21)

إِذْ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ (22)

إِنَّ هذا أَخی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنیها وَ عَزَّنی فِی الْخِطابِ (23)

قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ (24)

فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ (25)

یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ (26)

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ (27)

أَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ کَالْفُجَّارِ (28)

کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (29)

آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب (داوود) بالا رفتند به تو رسیده است؟! (21) در آن هنگام که (بی مقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد؛ گفتند: نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده؛ اکنون در میان ما به حق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن! (22) این برادر من است؛ و او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم اما او اصرار می کند که: این یکی را هم به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه کرده است! (23) (داوود) گفت: مسلماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم می کنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند؛ اما عده آنان کم است! داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد (24) ما این عمل را بر او بخشیدیم؛ و او نزد ما دارای مقامی والا و سرانجامی نیکوست! (25) ای داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند! (26) ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این گمان کافران است؛ وای بر کافران از آتش (دوزخ)! (27) آیا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار می دهیم، یا پرهیزکاران را همچون فاجران؟! (28) این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر کنند و خردمندان متذکر شوند! (29)

آیات 21 تا 25 مربوط به داستان مخاصمه دو فرشته در عبادتگاه داوود (ع) است:

☼ نکته:

در آیات شریفه مورد بحث (آیات 21 تا 25) افعال و ضمایر به کار رفته ظاهراً با هم

ص :33

همخوانی ندارند. مثلاً کلمه «تَسَوَّروا» و «دَخَلُوا» و «قالوا» و «بیننا» و «اهدنا» به صورت جمع آمده اند و ظاهراً می رسانند که بیش از دو فرشته و به عبارتی گروهی از فرشتگان به عبادتگاه حضرت داوود (ع) می روند. ولی از آن طرف، کلمه «خصمان» به معنای دو نفر (مثنی) است که با هم مخاصمه دارند. و نیز کلمه «هذا اخی» ظاهراً می رساند که دو فرشته با هم مخاصمه دارند.

در پاسخ به این شبهه، بیشتر مفسرین گفته اند: «کمترین عدد جمع دو عدد است» ، به عبارتی معتقدند که دو فرشته وارد شده اند ولی در بعضی از افعال و ضمایر به صورت جمع آمده است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 307، آورده است: دو فرشته نبوده بلکه دو دسته از فرشتگان وارد شده اند ولی دو نفر آنها هر کدام از یک گروه به مخاصمه از جانب جمع پرداخته اند، جمله «انَّ هذا اخی» کلام یکی از دو طایفه است که به یک نفر از طایفه دیگر اشاره نموده، می گوید: «این شخصی که می بینی برادر من است» و با این بیان فساد استدلالی که بعضی به این آیه کرده اند بر این که کمترین عدد جمع دو عدد است، روشن می شود، چون با بیان ما روشن گردیده که کلمه «خصمان» و جمله «هذا اخی» هیچ دلالتی ندارند بر این که مراجعه کنندگان به داوود (ع) دو نفر بوده اند تا بگویی پس جمع «تسوروا» و نیز «ادخلوا» در مورد دو نفر استعمال شده پس صیغه جمعْ بر دو نفر نیز اطلاق می شود.

☼ مؤلف:

در اینکه آیا دو نفر بوده اند یا دو طایفه، خدا می داند و باید گفت: (والله اعلم). اما فقط دو تا از فرشتگان با حضرت داوود (ع) صحبت و ایراد دعوا کردند.

چگونه ممکن است دو فرشته دروغ بگویند در صورتی که آنها با یکدیگر نه برادر بودند و نه صاحب گوسفند؟

صاحب تفسیر جامع، ج 6، ص 19، آورده است: مقصود آنها از برادر، برادر دینی است و نه نسبی چنان که فرمود: «انما المؤمنون اخوه» و سؤالشان از داوود (ع) به طریق فرض و مثل بود، یعنی اگر برای ما چنین حادثه و نزاعی رخ دهد و پیش آید، چگونه حکم می کنی و چه می گویی؟

☼ نکته:

در تفسیر جامع، ج 6، ص 20، در خصوص استغفار حضرت داوود (ع) آورده است: مفسرین در استغفار و توبه داوود (ع) اختلاف کرده اند که از چه چیز بوده است. امامیه و دیگر کسانی که

ص :34

ساحت مقدس پیغمبران را منزه از گناهان می دانند، می گویند: توبه و استغفار او از راه خشوع و تذلل در عبادت و انقطاع از خلق و توجه به سوی پروردگار بوده است. و اما آنهایی که گناهان صغیره را بر پیامبران جایز می دانند گفته اند: استغفار و توبه داوود (ع) از جهت گناه صغیره ای بود که از او سر زده است (حاشا و کلا).

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 319، از عیون، آورده است که امام رضا (ع) به ابن جهم فرمود:

بگو ببینم پدرانتان درباره داوود چه گفته اند؟ ابن جهم عرض کرد: می گویند او در محرابش مشغول نماز بود که ابلیس به صورت مرغی در مقابلش متصور شد. داوود نماز را شکست و به دنبال مرغ رفت تا به داخل خانه اوریا شد و ناگهان زن زیبایی دید که مشغول آب تنی است و عاشق زن شد و اتفاقاً همسر او یعنی «اوریا» قبلاً به مأموریتِ جنگی رفته بود و داوود به امیر لشکر نامه نوشت تا اوریا را پیشاپیش تابوت قرار بدهد (تا کشته شود) و بالاخره کشته شد و او با همسر اوریا ازدواج کرد. راوی می گوید حضرت رضا (ع) دست به پیشانی خود زد و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» ، آیا به یکی از انبیاء خدا نسبت می دهید که نماز را سبک شمرده و به خانه مردم در آمده و عاشق زن مردم شده و او را دستی دستی کشته است؟ ابن جهم پرسید: یا بن رسول الله! پس گناه داوود در داستان دو متخاصم چه بود؟ امام (ع) فرمود: خطای داوود از این قرار بود که او در دل خود گمان کرد که خدا هیچ خلقی داناتر از او نیافریده، خدای تعالی دو فرشته نزد وی فرستاد تا از دیوار محرابش بالا روند، یکی گفت ما دو خصم هستیم که یکی به دیگری ستم کرده، تو بین ما به حق داوری کن، این آقا برادر من 99 میش دارد و من یک میش دارم و به من می گوید این یک میشِ خودت را در اختیار من بگذار، داوود بدون اینکه از طرف مقابل بپرسد: تو چه می گویی؟ در قضاوت عجله کرد و گفت: او به تو ظلم کرده است. ابن جهم گفت: یا بن رسول الله! پس داستان داوود (ع) با اوریا چه بود؟ امام رضا (ع) فرمود: در عصر داوود (ع) حکم چنین بود: که اگر زنی شوهرش می مرد و یا کشته می شد، حق ازدواج مجدد نداشت و اولین کسی که خدا حکم را برایش برداشت داوود (ع) بود که با همسر اوریا بعد از

ص :35

کشته شدن او و گذشتن عده، ازدواج کرد و این بر مردمِ آن روز گران آمد.

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 320، از امالی صدوق، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

انسان نمی تواند رضایت همه مردم را به دست آورد و نیز نمی تواند دَرِ دهان آنها را ببندد همین مردم بودند که به داوود (ع) نسبت دادند که عاشق همسر اوریا شد.

آیات شریفه 30 تا 40 مربوط به داستانِ اسبان، جسد بی جان و سلطنت حضرت سلیمان (ع) است:

وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿30﴾ إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ ﴿31﴾ فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّی تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿32﴾ رُدُّوهَا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ﴿33﴾ ما سلیمان را به داوود بخشیدیم؛ چه بنده خوبی! زیرا همواره به سوی خدا بازگشت می کرد (و به یاد او بود)! (30) هنگام عصر، اسبان تیز رو را به او (سلیمان) عرضه کردند (31) پس (سلیمان) گفت: من این اسبان را به خاطر پروردگارم دوست می دارم، (چون ساز و برگ من برای جهاد در راهِ پروردگارم می باشند) تا آنکه اسبان از نظر ناپدید شدند (و یا: تا آفتاب در پرده غروب پوشیده شد) (32) آن اسبان را به نزد من بازگردانید. پس بر ساق و یال و گردنِ اسبان دست کشید (سر و گردنهای اسبان را نشان کرد تا وقف راه خدا باشند) (33)

عشی: بعد از ظهر و آخر روز است (عداة= اول روز است).

صافنات: جمع صافنه و آن اسبی است که بر روی سه پا می ایستد و یک دست را بالا گیرد.

جیاد: جمع جواد به معنای تندرو است کانه حیوان از دویدن بخل نمی ورزد. این واژه اگر در انسانها به کار می رود به معنای بزرگوار و بخشنده است.

خیر: مراد به خیر در این آیه، اسبان است چون عربْ اسب را خیر می نامند و از رسول خدا (ص) هم روایت شده که فرموده است: تا قیامت خیر را به پیشانی اسبان گره زده اند.

توارت: ناپدید و یا پنهان شود.

طفق: شروع کرد.

سوق: جمع ساق.

مفسرین در معنا و تفسیر آیات فوق اختلاف کرده اند از جمله آورده اند:

1 - کلمه «احببت» به معنای ایثار است و کلمه «عن» به معنای «علی» است. یعنی: «با وجود محبت زیادی که سلیمان به

ص :36

اسبان دارد با این حال این محبت را به نماز و یاد پروردگار ایثار کرده و یاد پروردگار را بیشتر ترجیح می دهد» . (نظر علامه مجلسی) (این نظریه کاملاً معقول است).

2 - معنای آیه این است که من اسبان را دوست می دارم به نحوی که آن را بر یاد پروردگارم ترجیح دادم در نتیجه وقتی اسبان را بر من عرضه می دارند از نمازم غافل می شوم تا خورشید غروب کند. (نظر برخی از اهلِ سنت) (این نظریه کاملاً غلط است).

3 - «ضمیر در توارت» به کلمه (خیل) بر می گردد و معنای آیه این است که سلیمان از شدت علاقه ای که به اسبان داشت، بعد از سان دیدن از آنها همچنان به دنبالشان نظر می کرد تا اسبان در پشت پرده بُعد ناپدید شدند. (اگر منظورشان معنای دوم نباشد، صحیح است).

4 - ضمیر در «ردوها» به کلمه شمس بر می گردد و سلیمان در این جمله به ملائکه امر می کند که آفتاب را برگردانند تا او نماز خود را در وقتش بخواند و منظور از جمله: «فَطَفِقَ مَسحاً بِالسوق والاَعناق» این است که سلیمان شروع کرد پا و گردن خود را دست کشیدن و این در حقیقت وضوی آنها بود، آنگاه او و اصحابش نماز خواندند. (این نظریه شاید صحیح باشد).

5 - ضمیر به کلمه (خیل) برمی گردد و معنایش این است که سلیمان دستور داد تا اسبان را دوباره برگرداندند و شروع به دست کشیدن به ساق و گردنهای آنها کرد و آنها را در راه خدا سبیل کرد تا بدین وسیله غفلت از یاد خدا را جبران کند. (این نظریه صحیح نیست).

6 - ضمیر به کلمه (خیل) بر می گردد ولی مراد به دست کشیدن به ساقها و گردنهای آنها، زدن آنها با شمشیر و بریدن دست و گردن آنهاست چون کلمه (مسح) به معنای بریدن نیز می آید و معنای آیه این است که سلیمان از اینکه اسبان او را از عبادت خدا باز داشته اند خشمناک شد و آنها را کشت. (این نظریه کاملاً غلط و به دور از عصمت انبیا (ع) است).

7 - صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 323 تا325، آورده است: ضمیر در توارت به کلمه (شمس) برمی گردد، با اینکه قبلاً نامش نیامده بود، ولی از کلمه (عشی) که در آیه (31) بود استفاده می شود. و مراد به تواریِ خورشید، غروب کردن و پنهان شدن در پشت پرده افق است، چون اگر

ص :37

مقصود تواری خورشید نباشد، ذکر کلمه (عشی) در آن آیه بدون غرض می شود.

8 - صاحب تفسیر کاشف (در ذیل آیه33) آورده است: در شامگاه یکی از روزها، سلیمان (ع) خواست از اسبها و سوارکاران جنگی خود بازدید کند و یک رژه نظامی اجرا شد. سلیمان گفت: این کار را به فرمان پروردگارم انجام می دهم نه به هوای نفسم. هنگامی که این اسبها در برابر دیدگان سلیمان تاختند او از آنها شگفت زده شد و به آنها (برای جنگ) اطمینان پیدا کرد. زمانی که این اسبها در حال دویدن از دید او ناپدید شدند وی دستور داد که آنها را برگردانند و به کشیدن دست به ساقها و گردن آنها پرداخت. بنابراین مراد از «حب الخیر» رژه اسبان و دیدن آنها در برابر دیدگان سلیمان است. اما سخن او «عن ذکر ربی» بدین معناست که من به فرمان خدا از این اسبها سان دیدم، نه به فرمان خودم. (این نظریه معقول است).

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در آغازِ آیات در آیه 30، حضرت سلیمان (ع) را مورد مدح قرار داده و او را بنده ای که مشتاقِ نماز و عبادت است معرفی فرموده است پس محال است در آیه 32 و بلافاصله غفلت از یاد خدا و نماز و نیز دنیاطلبی را به او نسبت دهد. بنابراین دو احتمال وجود دارد:

1 - ضمیر در «توارت» به «شمس» برگردد: که در این صورت به خاطر رژه اسبانْ نمازِ اولِ وقت آن حضرت کمی به تأخیر افتاده نه اینکه قضا شده باشد.

2 - ضمیر در «توارت» به «خیل=اسبان» برگردد: که در این صورت آن شگفت زدگی و اطمینانی که سلیمان (ع) بر اثر رژه اسبان و اسب سواران در خود احساس کرد را با برگرداندنِ اسبان و وقف کردنِ آنها در راهِ خدا جبران کرده باشد. که در هر صورت صرفاً ترکِ اولایی بیش نبوده است. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 33، ص 328، از مجمع: فضیلت نماز اول وقت از او فوت شد (نماز عصر).

از همان منبع، از فقیه، از امام صادق (ع): سلیمان (ع) روزی بعد از ظهر از اسبان خود بازدید کرد و همچنان به آنها نظر می کرد تا آفتاب (نزدیک به) غروب کرد، به ملائکه گفت: آفتاب را برایم برگردانید تا نمازم را در (آغازِ) وقتش بخوانم، سلیمان ساق گردن خود را مسح کرد و این وضوی نماز آنها بود، پس نماز خود بخواند و آفتاب دوباره غروب کرد.

ص :38

صاحب المیزان در ذیل روایتِ فوق آورده است: مسئله برگشتن خورشید اشکالی ندارد چون معجزه است و از نظر روایات، آفتاب تنها برای سلیمان برنگشته بلکه برای «یوشع بن نون» و «علی بن ابیطالب (ع)» نیز بازگشته و روایاتِ آن در کمال اعتبار است.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 510، از مجمع، از روایاتِ خاصه:

نماز سلیمان از اول وقت به تأخیر افتاد نه این که قضا شد.

☼ مؤلف:

صحیح ترین روایتی که در این خصوص آمده، همین روایت آخر است، چرا که محال است پیامبرانِ الهی و ائمه (ع)، بنا به هر دلیلی نمازشان قضا شود. آن هم العیاذ بالله به واسطه غفلت و دنیاطلبیشان باشد. بنابراین آن دسته از روایاتی که اشاره به این غفلت دارند، باید توجیه گردند و توجیهِ آنها تأخیر در نماز است نه قضا شدن نماز. اما اینکه صاحبِ المیزان برگشت آفتاب را در این مورد (غفلت) بی اشکال فرض کرده است جای ایراد است، چرا که برگشت خورشید برای اثباتِ حق و ایمان آوردنِ مردم به آنها بود، نه به خاطرِ العیاذ بالله غفلت و دنیا دوستیشان باشد. هم چنانکه روایت ذیل به این گفته ی حقیر مهر تأیید می زند:

در ارشادِ شیخ مفید، ج 1، فصلِ75، ص 347 آورده است:

حضرتِ علی (ع) با گروهی از لشکریانش در شهر بابل خواست از شط فرات بگذرد. بسیاری از همراهانِ او سرگرمِ گذراندنِ چهارپایان و اثاثیه خود از آب بودند، آنجناب با گروهی نمازِ عصر را خواند ولی هنوز همه یاران از آب نگذشته بودند که خورشید غروب کرد و نمازِ بسیاری از آنها قضا شد، آن حضرت (ع) از خدا خواست تا خورشید برگردد و دوباره نماز عصر را با گروهی که نمازشان قضا شده بود، بخواند. (نه اینکه نمازِ آن حضرت (ع) قضا شده باشد).

وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَی کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنَابَ ﴿34﴾ ما سلیمان را آزمایش کردیم و جسدی را بر تخت او افکندیم. پس او به درگاه خدا توبه کرد (34)

مراد از «جسد» در آیه شریفه چیست؟

پاسخ: صاحب تفسیر کاشف (ذیل آیه34) آورده است: خدای سبحان سلیمان را با بیماری سختی

ص :39

آزمایش کرد او را همچون جسدی بی جان بر تخت افکند.

اما صاحب المیزان، ج 33، ص 326، این نظریه را مردود شمرده و آورده است: این وجه صحیح نیست برای اینکه هیچ گوینده فصیحی ضمیر را از کلام حذف نمی کند و از کلامی که ظاهرش انداختن جسدی بر تخت سلیمان است، انداختن خود سلیمان را اراده کند، آن هم گوینده ای که کلامش فصیح ترین کلام است. (و اما) جسد نامبرده جنازه کودکِ (سلیمان) بود که خدا (ی سبحان) آن را بر تخت سلیمان افکند و جمله: «ثم اناب قال رب اغفرلی» دلالت دارد بر این که سلیمان از آن جسد امیدها داشته و یا ایده آل او در راه خدا بوده و خدا او را قبض روح نمود و جسد بی جانش بر تخت سلیمان افتاد تا او متنبه گشته، امور را به خود خدا واگذارد و تسلیم او شود.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 512، از مجمع، از امام صادق (ع):

برای سلیمان فرزندی متولد شد. شیاطین گفتند: اگر این کودک بماند و بر جای پدر بنشیند ما از او هم مثل پدرش در محنت باشیم. پس او را از سلیمان می گیریم و هلاک می کنیم. آن حضرتْ فرزند را به فرشتگانِ ابرها سپرد تا او را حفظ کنند و فرزند پس از مدتی وفات کرد. جسد بدون روح او را آوردند. و بر سریر سلیمان نهادند، تا بداند چیزی مانع مقدرات الهی نیست.

قَالَ رَبِّ اغْفِرلِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ ﴿35﴾

گفت پروردگارا مرا بیامرز و به من سلطنتی بده که سزاوار احدی بعد از من نباشد البته

تو بخشنده ای (35)

در تفسیر صافی، ج 5، ص 514، از علل و در تفسیر جامع، از ابن بابویه (شیخ صدوق) آورده است:

علی بن یقطین از حضرت موسی بن جعفر (ع) پرسید: آیا شایسته است پیغمبر خدا بخیل باشد؟ و معنای قول سلیمان در آیه شریفه چیست؟ حضرت فرمود: سلطنت دو بخش است: یکی ملکی است که به غلبه و جور به دست می آید و دیگری سلطنتی است که از طرف پروردگار عطا می شود مثل ملک ذوالقرنین. سلیمان عرض کرد: پروردگارا! ملک و سلطنتی به من عطا فرما که سزاوار نباشد پس از من کسی بگوید: «آن سلطنت به غلبه و جور بر مردم گرفته شده است» .

ص :40

فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ (36)

وَ الشَّیاطینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37)

وَ آخَرینَ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ (38)

هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ (39)

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

پس ما باد را مسخر او ساختیم تا به فرمانش به نرمی حرکت کند و به هر جا او می خواهد برود! (36) و شیاطین را مسخر او کردیم، هر بنا و غواصی از آنها را! (37) و گروه دیگری (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم (38) (و به او گفتیم: ) این عطای ما است، به هر کس می خواهی (و صلاح می بینی) ببخش و از هر کس می خواهی امساک کن و حسابی بر تو نیست (تو امین هستی)! (39) و برای او [= سلیمان] نزد ما مقامی ارجمند و سرانجامی نیکوست! (40)

وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41)

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42)

وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ (43)

وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)

و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است (41) (به او گفتیم: ) پای خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است! (42) و خانواده اش را به او بخشیدیم و همانند آنها را بر آنان افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای اندیشمندان (43) (و به او گفتیم: ) بسته ای از ساقه های گندم (یا مانند آن) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن! ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده (به سوی خدا) بود! (44)

آیات شریفه 41 تا 44 اشاره به داستان حضرت ایوب (ع) است:

☼ نکته:

نام ایوب (ع) در چهار سوره آمده است:

1 - (نساء 163): که تنها به نام ایوب اشاره فرموده، که به او وحی می شده است: «إِنَّا أَوْحَینَا إِلَیکَ کَمَا أَوْحَینَا إِلَی نُوحٍ وَالنَّبِیینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَینَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِیسَی وَأَیوبَ وَیونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیمَانَ وَآتَینَا دَاوُودَ زَبُورًا»

2 - (انعام 84): که ایوب (ع) را در زمره انبیاء از ذریه ابراهیم (ع) برشمرده است.

3 - (ص 44 - 41): آیات مورد بحث.

4 - (انبیاء 83): «وَ اَیوبَ اِذ نادی رَبَّهُ اَنی مسَّنِیَ الضُّرُّ وَ اَنتَ اَرحَمُ الراحمین (83) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَینَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِین (84)»

در دو سوره «انبیاء» و «ص» اشاره به ناراحتی جسمی حضرت ایوب (ع) و ابتلاء به داغِ فرزندان و سپس عافیت و برگرداندن فرزندانش را با مثل آنان دارد. با این تفاوت که در آیه انبیاء

ص :41

بیماری را به شیطان نسبت نداده است ولی در آیه «ص» اشاره به «مسنی الشیطان» دارد و نیز در آیه 44 سوره «ص» اشاره به زدن همسرش «فاضرب به» فرموده است.

مراد از «مس شیطان» در آیه 41 سوره «ص» چیست؟

و آیا شیطان می تواند بر انبیاء به طور خاص و انسانها به طورعام مسلط شود؟

در پاسخ به این سؤالات مفسرین اختلاف کرده و دو نظریه به شرح ذیل آورده اند:

1 - عده ای معتقدند: به هیچ وجه شیطان نمی تواند بر انبیاء مسلط شود تا آنها را آزار و اذیت و عذاب نماید چون اگر بنا باشد این کار نسبت به انبیاء جایز باشد، نسبت به مردم صالح نیز جایز است و در قرآن کریم مکرر اشاره شده که شیطان به غیر از وسوسه هیچ دخالتی ندارد.

2 - عده ای دیگر معتقدند: شیطان می تواند بر بدنهای انبیاء یا مال و اولادشان تأثیر کند.

صاحب تفسیر المیزان، ج 34، ص 10 تا 13، نظریه دوم را تأیید کرده و آورده است: انبیاء به دلیل عصمت، از تأثیر شیطان در نفوذشان ایمنند و شیطان نمی تواند در دلهای آنان وسوسه کند و اما تأثیرش در بدنهای انبیاء و یا اموال و اولاد و سایر متعلقاتِ ایشان، امکان وقوع آن هست و دلیل آن آیه شریفه: «فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلَّا الشَّیطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ» = «اگر ماهی را فراموش کردم این فراموشی کار شیطان بود، او بود که نگذاشت من به یاد ماهی بیفتم» (کهف63) می باشد. پس از این آیه بر می آید که شیطان این گونه دخل و تصرف ها را در دلهای معصومین دارد و معتقدیم که هر جا چنین تصرفهایی بکند به اذن خدا می کند، تا پایه صبر و حوصله بنده اش معین شود و البته لازمه این حرف این نیست که شیطان هر جا و هر چه دلش خواست بکند.

صاحب تفسیر کاشف (ذیل آیه 41) آورده است: «آیه، آشکارا نشان می دهد که شیطان ایوب را به رنج و زحمت افکند، لیکن درباره مقدار و چگونگی آن سکوت اختیار کرده است» .

و اما در این خصوص دو دسته روایات هم وارد شده است، یک دسته مؤید نفوذ شیطان بر حضرت ایوب (ع) است و دسته دیگر خلاف آن است مثلاً:

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 17، از تفسیر قمی، از ابن بصیر، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

ص :42

خداوند متعال نعمتی به حضرت ایوب (ع) ارزانی داشت و ایوب (ع) همواره شاکر بود و آن زمان شیطان هنوز از آسمانها ممنوع نشده بود تا زیر عرش بالا رفت و گفت: پروردگارا! اگر ایوب شاکر است به خاطر این نعمتهاست، اگر قبول نداری مرا بر دنیای او مسلط کن و خطاب رسید که تو را بر مال و اولاد او مسلط کردم، هر چه می خواهی بکن، شیطان تمام مال و اموال ایوب را از بین برد ولی او همچنان شاکر بود. این بار ابلیس بر بدن ایوب (ع) دمید و سراپایش زخم و جراحت شد و کرم در زخمهایش افتاد و مردم از او متنفر شده و دوری جستند. همسرش بنام «رحمت» دختر افرائیم فرزند حضرت یوسف (ع) با مشقتِ فراوان از او نگهداری می کرد. ولی ایوب (ع) همچنان شاکر بود، تا آن که خداوند فرشته ای به سوی ایوب فرستاد و او پایش را به زمین زد و چشمه آبی نمایان شد و از آن آب شستشو کرد و تمام بیماری هایش رفع شد و باغ سبز و خرمی برایش پدیدار گشت، فرزندان و اموالش به او بازگردانده شد. همسرش با پاره نانی برگشت و دید که خداوند او را شفا داده، به سجده افتاد و شکر نمود. ایوب نظر کرد و دید گیسوان عیالش بریده است و علت آن این بود که برای تهیه غذای ایوب گیسوانش را فروخته بود. ایوب در غضب شد و قسم خورد که او را صد چوب بزند. وقتی زن ماجرای خود را بیان کرد، ایوب پشیمان شد و خداوند وحی رسانید که با صد چوبِ نازک و آهسته به او بزند.

و اما از دسته روایاتی که مخالف نفوذ شیطان بر حضرت ایوب (ع) و در نتیجه بر انبیاء است می توان به چند نمونه زیر اشاره کرد:

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 21، از خصال، از امام صادق (ع):

ایوب (ع) 7 سال مبتلا شد، بدون اینکه گناهی کرده باشد چون انبیاء به خاطر عصمتشان گناه نمی کنند. ایوب (ع)، بد بو نشد، صورتش زشت و زننده نگردید و حتی ذره ای خون یا عفونت از بدنش بیرون نیامد، هیچ جای بدنش کرم نینداخت و احدی از دیدن او تنفر نیافت و وحشت نکرد چرا که رفتار خدای عزوجل درباره انبیاء و اولیاءِ مکرمش که مورد ابتلاءِ شان قرار می دهد، این چنین است. و اگر مردم از او دوری کردند به خاطر بی پولی و ضعف ظاهری او بود

ص :43

و اگر خدای تعالی او را به بلایی عظیم گرفتار کرد، برای این بود که مردم درباره اش دعوی ربوبیت نکنند و نیز از دیدن وضع او عبرت گرفته که هیچ فقیر و مریضی را تحقیر نکنند و نیز بدانند که این خداست که هر کس را بخواهد مریض کند یا شفا بخشد، هر چند که پیامبرش باشد.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 22، از تفسیر مجمع البیان آورده است:

بعضی ها گفته اند دخالت شیطان در کار ایوب بدین قرار بود که وقتی مرض او شدت یافت شیطان در دل مردم وسوسه کرد که ایوب را پلید پنداشته و از او بدشان بیاید و از شهر بیرونش کنند به طوری که ایوب از این بابت سخت متأذی شد به طوری که در مناجاتش هیچ شکوه ای از دردها نکرد بلکه از این شیطنتِ شیطان شکوه کرد که او را از نظر مردم انداخته است.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 22، از قمی آورده است:

خدای تعالی همه اهل خانه ایوب، چه قبل یا بعد از بلاء که مرده بودند را زنده کرد و با ایوب زندگی کردند. وقتی از او پرسیدند: «کدام بلا از همه شدیدتر بود؟» فرمود: شماتت دشمنان.

☼ مؤلف:

نظریه ی اول یعنی: «شیطان هرگز در نفوس و یا بدن انبیاء (ع) نمی تواند نفوذ کند» ، صحیح است. چرا که خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ عِبَادِی لَیسَ لَکَ عَلَیهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ» = «تو ای شیطان بر بندگان با خلوص من تسلط و غلبه نخواهی یافت لیکن اقتدار و سلطه تو بر مردم نادان و گمراهی است که پیرو تو شوند» (حجر42) و حتی نفوذی هم که شیطان بر انسانهای جاهل دارد تنها وسوسه است نه به صورتِ عملی و اینکه در آیه شریفه و یا آیاتی مشابه از مس شیطان سخن آمده است به طور غیر مستقیم و از طریق مردم، باعث آزار پیامبرش شده است، نه این که خودش به صورت جسمی و مستقیماً آسیبی برساند (والله اعلم).

وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدی وَ الْأَبْصارِ (45)

إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ (46)

وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ (47)

وَ اذْکُرْ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ (48)

و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها(ی نیرومند) و چشمها(ی بینا)! (45) ما آنها را با خلوص ویژه ای خالص کردیم و آن یادآوری سرای آخرت بود! (46) و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند! (47) و به خاطر بیاور «اسماعیل» و «الیسع» و «ذا الکفل» را که همه از نیکان بودند! (48)

ص :44

آیات شریفه 45 تا 48 اشاره به 6 پیامبر: ابراهیم، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، یسع و ذوالکفل (ع) دارد.

☼ نکته:

خداوند متعال در سوره (انعام 86) و (ص 48) به ذکر نام حضرت یسع (ع) اشاره دارد و در سوره (انبیاء 85) و (ص 48) به ذکر نام ذوالکفل (ع) اشاره فرموده است.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 23، از بحارالانوار، از امام رضا (ع):

یسع، همان کارهایی را می کرد که عیسی (ع) می کرد یعنی روی آب راه می رفت، مردگان را زنده می کرد، کور مادر زاد را بینا و بیمار برصی را شفا می داد. ولی امت او قائل به خدایی او نشدند و شما قائل به خدایی مسیح (ع) شدید.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 23، از قصص انبیاء، از امام جواد (ع):

خدای عزوجل 124 هزار پیامبر فرستاد که 313 نفر آنان مرسل بودند و ذی الکفل یکی از آن مرسلین است که بعد از سلیمان بن داوود می زیست و میان مردم به مثل داوود (ع) قضاوت می کرد و جز برای خدای عزوجل خشم نکرد و نام شریفش (عویدیا) بود.

جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ (50)

مُتَّکِئینَ فیها یَدْعُونَ فیها بِفاکِهَةٍ کَثیرَةٍ وَ شَرابٍ (51)

وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ (52)

هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ (53)

إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ (54)

هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغینَ لَشَرَّ مَآبٍ (55)

جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ (56)

هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسَّاقٌ (57)

وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ (58)

هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (59)

قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (60)

قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ (61)

وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ (62)

أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (63)

إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (64)

قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (65)

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزیزُ الْغَفَّارُ (66)

این یک یادآوری است و برای پرهیزکاران فرجام نیکویی است: ( 49) باغهای جاویدان بهشتی که درهایش به روی آنان گشوده است (50) در حالی که در آن بر تختها تکیه کرده اند و میوه های بسیار و نوشیدنیها در اختیار آنان است! (51) و نزد آنان همسرانی است که تنها چشم به شوهرانشان دوخته اند و همسن و سالند! (52) این همان است که برای روز حساب به شما وعده داده می شود (وعده ای تخلف ناپذیر)! (53) این روزی ما است که هرگز آن را پایانی نیست! (54) این (پاداش پرهیزگاران است) و برای طغیانگران بدترین محل بازگشت است: (55) دوزخ، که در آن وارد می شوند؛ و چه بستر بدی است! (56) این نوشابه «حمیم» و «غساق» است [= دو مایع سوزان و تیره رنگ] که باید از آن بچشند! (57) و جز اینها کیفرهای دیگری همانند آن دارند! (58) (به آنان گفته می شود: ) این گروهی است که همراه شما وارد دوزخ می شوند (اینها همان سران گمراهیند)؛ خوشامد بر آنها مباد، همگی در

ص :45

آتش خواهند سوخت! (59) آنها (به رؤسای خود) می گویند: «بلکه خوشامد بر شما مباد که این عذاب را شما برای ما فراهم ساختید! چه بد قرارگاهی است اینجا!» (60) (سپس) می گویند: «پروردگارا! هر کس این عذاب را برای ما فراهم ساخته، عذابی مضاعف در آتش بر او بیفزا!» (61) آنها می گویند: «چرا مردانی را که ما از اشرار می شمردیم (در اینجا، در آتش دوزخ) نمی بینیم؟! (62) آیا ما آنان را به مسخره گرفتیم یا (به اندازه ای حقیرند که) چشمها آنها را نمی بیند؟! (63) این یک واقعیت است گفتگوهای خصمانه دوزخیان! (64) بگو: من تنها یک بیم دهنده ام؛ و هیچ معبودی جز خداوند یگانه قهار نیست! (65) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفار! (66)

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ﴿67﴾ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ﴿68﴾

(ای رسول) بگو که او خبر عظیم است (67) که شما از آن روی برمی گردانید (68)

مراد از نبأ عظیم چیست؟

در پاسخ، سه تعبیر آورده اند که هر سه می تواند صحیح باشد:

صاحب تفسیر المیزان، ج 34، ص 36، آورده است: «منظور قرآن است» .

همان منبع، آورده است که بعضی ها گفته اند: «منظور قیامت است» .

صاحب تفسیر جامع، ج 6، ص 43، آورده است: «منظور، حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است» .

در تفسیر جامع، ج 6، ص 43، از کافی، از امام باقر (ع):

نبأ عظیم، امیرالمؤمنین (ع) است. خود آن حضرت می فرماید: «پروردگار را آیتی بزرگتر از من و خبری عظیم تر از من نیست» . ولی مردم از وجود مقدسش اعراض و دوری می جویند.

مَا کَانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَی إِذْ یَخْتَصِمُونَ ﴿69﴾ إِنْ یُوحَی إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ﴿70﴾ من خبر و علمی از ساکنان عالم بالا (فرشتگان) نداشتم هنگامی که با هم مجادله و گفتگو می کردند (69) چون من از ناحیه خود هیچ علمی ندارم تنها علم من به وسیله وحی است و من بیم دهنده ای روشنگر هستم (70)

☼ نکته:

بیشتر مفسرین معتقدند، خصومت و گفتگوی فرشتگان مربوط به داستان و خلافت آدم (ع) بود که در سوره بقره آمده است: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (1).

☼ مؤلف:

ممکن است عده ای به استناد آیه شریفه فوق، حضرت رسول (ص) را متهم به جهل در خصوص عالم فرشتگان کنند. در پاسخ به این گروه باید گفت: «آیه شریفه مورد بحث و آیه 71، تنها

ص :46


1- بقره30

می رسانند که حضرت رسول (ص) می خواهد این مطلب را برساند که هر چه از علوم دارد تنها از جانب خداوند متعال است، نه اینکه واقعاً از آن خبر، بی اطلاع باشد» (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 45، از علی بن ابراهیم، از امام باقر (ع):

وقتی که پیامبر (ص) به سدرة المنتهی رسیدند، جبرئیل از حضرت (ص) جدا شد و گفت: ای پیامبر خدا! پیش برو که پیش از تو هیچ آفریده ای به آنجا نرسیده است. پیامبر (ص) فرمود: من به مقام قرب چنان نزدیک شدم که نور پروردگار را مشاهده می کردم. و از مصدر اقدس پروردگاری سه مرتبه خطاب شد: یا محمد! گفتم: لبیک، ای پروردگار! بعد خطاب رسید: در ملاء اعلی در مورد چه چیز مخاصمه و حکومت می شود؟ عرض کردم: تو را ستایش می کنم، مرا جز آن چه تعلیم فرموده ای دانشی نیست. به ناگاه دست قدرت را در سینه ام یافتم، به طوری که سردی آن را از پشت کتفم احساس نمودم. و پس از آن چیزی از گذشته و آینده سؤال نکردند از من مگر آن که آن را می دانستم. دوباره ندایی شنیدم: ای محمد! درباره چه چیز در ملاء اعلی مخاصمه می شود؟ عرض کردم: پروردگارا! درباره درجات و حسنات و کفارات. پس ندایی رسید: ای محمد! جانشین بعد از تو کیست؟ عرض کردم هیچ بشری را محبوب تر و فرمانبردارتر از علی (ع) ندیده و نیافتم. خطاب رسید: علی نزد من محبوب ترین خلایق است، هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس با علی خصومت ورزد با من دشمنی و پیکار نموده است. او امتحان شده است و جمیع خلایق به او امتحان می شوند. به علی (ع) چهار چیز عطا کرده ام که کسی پرده از روی آن برنخواهد داشت و به او خصایصی داده ام که جز او شایستگی آن را ندارد.

آیات شریفه 71 تا 85 در خصوص خلقت بشر از طین، نفخه روح، سجده ی ملائکه، تمرد ابلیس، قیاس او، لعنت و غضب خدا بر او، مهلت و گمراهی بندگان به جز مخلصین و پر کردن جهنم از او و پیروانش می باشند:

و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را از گل می آفرینم! (71) هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید!» (72) در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند (73)

ص :47

إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ ﴿74﴾

مگر ابلیس که تکبر ورزید و از کافران بود (74)

چرا در آیه فوق فعل ماضی «کان = بود» به کار رفته و فعل مضارع «یکون = شد» نیامده است؟

پاسخ: صاحب المیزان، ج 34، ص 39، آورده است: ابلیس قبل از این صحنه کافر بوده و آیه شریفه: «قَالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» = «من از نخست حاضر نبودم که برای بشری به خاک بیفتم که تو او را از گلی از لجن خشکیده درست کرده باشی، سجده کنم» (حجر 33)، نیز به خوبی این مطلب را می رساند.

توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 33 و 34 سوره بقره مراجعه کنید.

قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ ﴿75﴾ (خدای تعالی) فرمود: ای ابلیس چه چیز مانع تو شد که به موجودی که به دست قدرت خویش آفریدم سجده نکنی؟ آیا تکبر کردی یا از عالین (بلند مرتبان) بودی؟ (75)

مراد از «یدی= دو دستم» در آیه شریفه چیست؟

پاسخ: در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 352، آورده است: مقصود از «بیدی» این است که من خودم، بی واسطه ی غیر، آفریدنِ او را به عهده گرفتم و علت این که فرموده: «با دستهایم آفریدم» ، این است که انسان بیشترِ کارهایش را با دست انجام می دهد و نسبت به کارهایی که با اعضای دیگر انجام می شود، غلبه با کارهای دست است. و از این مورد است این آیه که خداوند می فرماید: «أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیدِینَا أَنْعَامًا» = «از حیواناتی که به قدرت خودم آفریدیم» (1).

صاحب تفسیر المیزان، ج 34، ص 40، آورده است: به این منظور بوده که برای آدم شرافتی اثبات نماید و بفرماید: هر چیز را به خاطر چیز دیگر آفریدم، ولی آدم را به خاطر خودم آفریدم و جمله «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (حجر29) (ص72)، نیز این اختصاص را می رساند و اگر کلمه ید را تثنیه آورده و فرمود: «یدی= دو دستم» با اینکه می توانست مفرد بیاورد، برای این بود که به کنایه بفهماند: «در خلقت او اهتمام تمام داشتم» ، نظیر جمله: «مما عملت ایدینا» (2).

همان منبع، آورده که بعضی گفته اند: مراد از «ید» قدرت است و مراد از «یدی» تأکید است.

ص :48


1- یس71
2- یس71

و بعضی دیگر گفته اند: «مراد به دو دست، نعمتهای دنیا و آخرت است» .

و بعضی دیگر گفته اند: «مراد به دو دست، یکی خلقت بدن و دیگری خلقت روح است» .

☼ مؤلف:

مراد هم می تواند «شرافت» و هم «قدرت» و هم «خلقتِ پیچیده انسان» باشد. اما دو تعبیر آخر معقول به نظر نمی رسند (والله اعلم).

مراد از «عالین» چیست؟

در پاسخ به این سؤال همان منبع آورده که دو تعبیر وارد است:

1 - ملائکه.

2 - مخلوقاتی عالی که مقامشان برتر از آدم (ع) است که بخواهند به آدم (ع) سجده کنند.

☼ مؤلف:

نظر اول صحیح نیست چرا که ملائکه هم، سجده کردند و دیگر دلیلی به «عالین» بودنشان نیست. پس بنا به این دلیل و نیز به استناد روایتِ ذیل، آن موجودات عالی و بلند مرتبه «اهل بیت (ع)» هستند. البته بحث مفصلی در ذیلِ آیات 30 تا 37 سوره بقره آمده است که با رو بر هم کردن این آیه شریفه با آن آیات، معلوم می شود که مراد از «عالین» در این آیه، همان «اسماء الله» و «کلمات» در آیات 33 و 37 بقره است. (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 47، از ابن بابویه آورده است: شخصی از پیامبر (ص) پرسید: ای رسول خدا! بزرگواران و آنهایی که دارای مرتبه بلند و مقام شامخ هستند (عالین) چه اشخاصی هستند که از فرشتگان بالاترند؟ پیامبر (ص) فرمود: من و علی (ع) و فاطمه (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) هستیم که در سرادق عرش پروردگار مشغول تسبیح خدای تعالی بودیم و فرشتگان، پروردگار را به توسط و وسیله تسبیح ما تسبیح می نمودند به دو هزار سال پیش از آن که آدم را بیافریند. چون آدم آفریده شد، فرشتگان به سجده کردن آدم امر نشدند مگر برای خاطر ما، پروردگار در مقام توبیخ به شیطان فرمود: آیا تو از آن اشخاص بودی که نامهایشان در سرادق عرش نوشته شده؟ ما راه خدا هستیم، به واسطه ما مردم هدایت می شوند. هر کس ما را دوست بدارد خدا را دوست داشته و داخل بهشت شود و هر کس ما را دشمن بدارد، خداوند دشمن اوست و او را در دوزخ وارد کند. و دوست نمی دارد ما را مگر آنهایی که حلال زاده و پاکیزه هستند.

ص :49

در تفسیر المیزان، ج 1، ص 228، از امام صادق (ع):

خدایتعالی اسامی حجت های خود {14 معصوم (ع)} را به آدم بیاموخت، آنگاه آنان را که در آن روز ارواحی بودند بر ملائکه عرضه کرد و به ملائکه فرمود: مرا از اسامی این حجت ها خبر دهید اگر راست می گویید، ملائکه گفتند: منزهی تو، ما جز آنچه به ما تعلیم کرده ای علمی نداریم، که تنها تویی دانای حکیم، آنگاه خدای تعالی به آدم فرمود: ای آدم تو ملائکه را به اسماء آنها خبر ده، پس همین که آدم، ملائکه را از اسماء آنان خبر داد، ملائکه به منزلت عظیمی که حجت های خدا نزد خدایتعالی دارند پی بردند و فهمیدند که آنان سزاوارترند به خلافت تا ایشان و آن حجت هایند که می توانند جانشین خدا در زمین و حجت های او بر خلق باشند. آن گاه حجت ها را از نظر ملائکه پنهان کرد و ایشان را وادار کرد که با ولایت و محبت آن حجت ها وی را عبادت کنند.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 46، از عیون، از امام رضا (ع):

منظور از «یدی» ، قدرت و قوت است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 701، چ2، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:

ای بنده من! اشیاء را به خاطرِ تو خلق کرده ام و تو را برای خودم خلق نمودم. دنیا را با احسانم به تو بخشیدم و آخرت را به سبب ایمانت به تو بخشیده ام.

از همان منبع، ص 275، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که اطاعتم کند او را به غیر خودم واگذار نمی کنم و هر کس عصیانم ورزد او را به حال خودش وا می گذارم و برایم مهم نیست که او در کدام وادی هلاک شود و بدبخت گردد.

از همان منبع، ص 290: ای فرزند آدم! گناه مردم تو را از گناه خودت غافل نکند و نعمت مردم تو را از نعمت خداوند مأیوس نکند و هرگز مردم را از رحمت خداوند مأیوس نکن در حالی که خودت به او امیدواری.

از همان منبع، ص 159:

ای موسی! به بندگانم بگو از من راضی باشند تا من نیز از آنها راضی باشم.

ص :50

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 812، چ1، از حضرت علی (ع):

تا وقتی نفس تو فرمان بردار تو نیست طالب فرمان برداری دیگری مباش.

از همان منبع، ص 809:

مغرورِ امنیتِ خویش مشو چرا که تو از همان جایِ امنیتت گرفتار می گردی.

از همان منبع: از خطای دیگران خشنود مشو چرا که خودت هیچگاه درستکاری را مالک نخواهی شد و در پی عیب جویی دیگران مباش چرا که خودت آن قدر عیب داری که تو را از عیب جویی دیگران باز دارد.

از همان منبع، ص 812: هیچ گاه برگذشت از گناه کسی پشیمان و به کیفر کشیدن، شادمان مشو و کوشش مکن مگر در چیزی که برای تو اجر و مزدی داشته باشد.

قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ﴿76﴾

(شیطان) گفت: من از او بهترم، من از آتش خلق شده ام و او را از گِل آفریدی (76)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 51، از کافی، از امام صادق (ع): شیطان نفسش را با آدم قیاس نمود. و اگر آن جوهر اصلیه ی خلقت را مقایسه می نمود، آن جوهری که خداوند آدم را از آن آفرید که به مراتب، نورانی تر از آتش بود، دیگر شیطان از آتش سخن نمی گفت.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 51، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع):

شیطان دروغ گفته است. خداوند او را از گِل آفریده است، بدین طریق که او را از آتشی که از درخت سبز اقتباس شده بود، آفرید. و اصل درخت نیز از گِل بوده است.

در امالی شیخ صدوق، ص 669، م65، از امام صادق (ع): هر کس به قیاس عمل کند و به مردم فتوی دهد، در حالی که ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نشناسد، خود و دیگران را هلاک می کند.

در غررالحکم، ج 2، ف59، ص 521، چ1، از امام علی (ع): ای مردم! از کار خدا درباره ابلیس عبرت گیرید هنگامی که آن عمل طولانی و کوششِ پر زحمت و رنجش را از بین برد و آن کار این بود که شیطان در 6 هزار سال عبادتش که معلوم نیست آیا آن 6 هزار سال از سالهای دنیا بوده یا از

ص :51

سالهای آخرت و این از بین بردن عبادت به خاطر یک لحظه تکبر و سرکشی شیطان بود.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 109، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

تا زمانی که گناهت بخشیده نشده به عیوب دیگران مپرداز.

تا زمانی که گنجهای مرا پایان یافته نمی بینی غم روزی مخور.

تا زمانی که مُلکِ مرا زایل نمی بینی به کسی جز من امید مبند.

تا زمانی که شیطان را مرده نبینی از مکرش امین مباش.

فرمود: از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو، که تو رانده درگاه منی! (77) و مسلماً لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود! (78) گفت: «پروردگارا! مرا تا روزی که انسانها برانگیخته می شوند مهلت ده!» (79) فرمود: تو از مهلت داده شدگانی (80)

إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿81﴾

تا روز معین و وقت معلوم (81)

☼ مؤلف:

مشابه این آیه شریفه، یک آیه دیگر است که می فرماید: «إِلَی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (حجر38). که در این دو آیه شریفه به عبارتِ «وقت معلوم» اشاره فرموده است.

اما در یک آیه ی دیگر به «یوم معلوم» اشاره می فرماید: «لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یوْمٍ مَعْلُومٍ» = «همگی در موعد روز معینی گردآوری می شوند» (واقعه50). که در آیه واقعه با توجه به آیات قبل و بعدش که به جهنم و عذابش اشاره فرموده است معلوم می گردد که منظور از «یوم معلوم» ، همان «یوم محشر یا قیامت» است. از طرفی خداوند سبحان همواره و هر گاه در قرآنِ کریمش به قیامت اشاره فرموده آن را با کلمه «یوم» ، آورده است: «یوْمِ الْآخِرِ» (مجادله22)، «یوْمٌ لَا بَیعٌ» (بقره254) و … و نه با کلمه «وقت» ، از آن گذشته «روزمحشر، روزِ زنده شدن همگان است نه روزِ مردنِ کسی از جمله شیطان» بنابراین «وقت معلوم» قطعاً قبل از قیامت و به استناد روایات، «زمان ظهور یا رجعت امام زمان (ع)» است، ولی «یوم معلوم» ، قیامت است. (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 52، از تأویل الایات، از امام صادق (ع):

ص :52

مراد، روز قیامت نیست بلکه خداوند به شیطان مهلت می دهد تا روزی که قائم ما (عج) برانگیخته شود. در آن روز حضرت (عج)، ابلیس را به ذلت و خواری گردن می زند و می کشد.

در بحار، ج 60، ص 244، از امام صادق (ع):

شیطان بین نفخه اول و دوم صور اسرافیل می میرد.

☼ مؤلف:

در جمع دو روایت فوق شاید بتوان گفت: ممکن است مراد از «صور اول» در روایتِ دوم همان صدای آسمانی در اعلام ظهور باشد. و «صور دوم» ، «صور مرگ» باشد. همچنان که دو روایت ذیل این گفته را تأیید می کنند: در تفسیر المیزان، ج 30، ص 93، از قمی، از امام صادق (ع):

با آمدن صیحه آسمانی بنام صاحب الامر، گردنهای بنی امیه نرم و خاضع می شود.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 80، از نعمانی، از صادقین (ع): به خدا قسم صدای آسمانی که صاحب الامر را به اسم ندا می دهد و معرفی می کند در قرآن بیان شده آن جایی که می فرماید: «اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» = «اگر بخواهیم از آسمان آیه ای بر آنها نازل می کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع شود» (شعرا 4). در روی زمین همه خاضع شده و گردن کج نموده و ایمان آورند. تمامی اهل زمین صدای منادی آسمانی را می شنوند که صدا می زند: ای مردم! آگاه باشید حق با علی بن ابیطالب (ع) و شیعیان اوست.

توجه: اما این که آن روز، زمان ظهور است یا بین دو نفخه یا زمان رجعت امام زمان (عج) و یا وقتی دیگر، تنها باید گفت: «والله اعلم» . ولی به واسطه تواترِ روایات در بسط آن به روز ظهور و نیز گسترشِ خیر و نیکی در جوامع بشری، شاید بشود آن را به روز ظهور منطبق کرد. این را هم باید گفت که در آن زمان تکلیف برداشته نمی شود بلکه در آن موقع این جسم مادی و نفس اماره است که انسانها را به گمراهی می کشاند اما خبری از شیطان نیست. و این مسئله، یک لطفِ مضاعفی است که خداوند سبحان به واسطه وجود مقدس امام عصر (عج) به مردم عنایت می فرماید. حال با وجودِ نبودِ شیطان در آن زمان، این که در 40 روز قبل از نفخه ی صورْ دوباره مردم به کفر می گرایند جای هیچ بهانه و اعتراضی برای عذابِ سهمگینی که وعده اش در آیه

ص :53

(اسرا 58) آمده است، باقی نمی ماند. شاید هم منظور، روزِ رجعتِ امام زمان (عج) باشد. البته اگر امام زمان (عج) رجعت کند. و این احتمال به سه دلیل زیر قوی تر است:

1 - آن زمان نزدیک ترین زمان به وقوعِ نفخه ی صور است.

2 - روایاتِ کشته شدن شیطان به دست امام زمان، قوی تر می شوند.

3 - شیطان به عنوان عاملِ گمراهی در زمان ظهور و رجعتِ ائمه (ع) وجود دارد و این خود باعثِ مرتفع شدنِ اشکالِ رفعِ تکلیف، برای کسانی می شود که به گمراهی به وسیله نفس اماره راضی نمی شوند. (والله اعلم).

قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (82)

إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ (83)

قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84)

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ (85)

قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ (86)

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (87)

وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ (88)

گفت: به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد (82) مگر بندگان خالص تو، از میان آنها! (83) فرمود: به حق سوگند و حق می گویم (84) که جهنم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروی کند، پر خواهم کرد! (85) (ای پیامبر!) بگو: «من برای دعوت نبوت هیچ پاداشی از شما نمی طلبم و من از متکلفین نیستم! (سخنانم روشن و همراه با دلیل است!)» (86) این (قرآن) تذکری برای همه جهانیان است (87) و خبر آن را بعد از مدتی می شنوید! (88)

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 75، باب9، چ1، آورده است:

اباصلت خدمت امام رضا (ع) عرض کرد: عده ای معتقدند که بهشت و جهنم مقدرند و هنوز خلق نشده اند. حضرت رضا (ع) فرمود: کسی که خلقت بهشت و جهنم را تکذیب کند، ولایت ما را ندارد و مخلد در آتش جهنم است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 555، از بحارالانوار، از امام صادق (ع): از ما نیست هر کس که چهار چیز را انکار نماید.

1 - معراج 2 - سؤال در قبر 3 - خلقت بهشت و دوزخ 4 - شفاعت ما اهل بیت (ع).

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 353، از پیامبر اکرم (ص):

برای شخصِ متکلف، سه نشانه است:

1 - با برتر از خودش جدال و منازعه می کند.

2 - اقدام به کارهایی می کند که به آنها دست نمی یابد.

3 - چیزهایی می گوید که نمی داند.

خلاصه آیات سوره ص:

12 - قوم نوح (ع) و عاد و فرعون 13 - ثمود و قوم لوط و اصحاب ایکه 15 - صیحه 16 - یوم الحساب 17تا30 - داوود (ع) 18 - تسبیح کوه 20 - فصل خطاب 21 - 25 - داستان دو فرشته 26 - یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض 30 - 40 - سلیمان (ع)- اسبان جنگی _ جسد بی جان 41 - 44 - ایوب (ع) 45 - 48 - ابراهیم، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، یسع و ذوالکفل (ع) 62 - 63 - دوزخیان گویند: چه شده، آنهایی را که اشرار می خواندیم در دوزخ نمی بینیم 67 - نبأ عظیم 69 - ملاء اعلی 71 - 85 - سجده فرشتگان و …

ص :54

39 سوره زمر

39 -سوره زمر= فوج ها (دسته های مردم)=غرف (غرفه ها)=سوره العرب.

مکی است و 75 آیه دارد.

☼ نکته:

این سوره دفعتاً نازل شده و با «الحمد لله رب العالمین» ختم می شود.

☼ نکته:

وجه تسمیه ی این سوره به «سورة العرب» آیه شریفه «قراناً عربیاً» آیه 28 است.

خلاصه مطالب: خلوص در عبادت- توحید- عذابِ امم گذشته - بیان احوال کفار - قیامت.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ (1)

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (2)

أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ (3)

لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفی مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (4)

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی أَلا هُوَ الْعَزیزُ الْغَفَّارُ (5)

خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ (6)

إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7)

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (8)

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (9)

قُلْ یا عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (10)

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (11)

وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ (12)

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (13)

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی (14)

فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ (15)

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ (16)

وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ (17)

الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18)

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ (19)

لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا

ص :55

الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمیعادَ (20)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ (21)

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (22)

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23)

أَ فَمَنْ یَتَّقی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ قیلَ لِلظَّالِمینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (24)

کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (25)

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (26)

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (27)

قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (28)

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (29)

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (30)

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (31)

این کتابی است که از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است (1) ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم؛ پس خدا را پرستش کن و دین خود را برای او خالص گردان! (2) آگاه باشید که دین خالص از آن خداست و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: «اینها را نمی پرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند» ، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمی کند! (3) اگر (بفرض محال) خدا می خواست فرزندی انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را می خواست برمی گزید؛ منزه است (از اینکه فرزندی داشته باشد)! او خداوند یکتای پیروز است! (4) آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ شب را بر روز می پیچد و روز را بر شب؛ و خورشید و ماه را مسخر فرمان خویش قرار داد؛ هر کدام تا سرآمد معینی به حرکت خود ادامه می دهند؛ آگاه باشید که او قادر و آمرزنده است! (5) او شما را از یک نفس آفرید و همسرش را از (باقیمانده گل) او خلق کرد؛ و برای شما هشت زوج از چهارپایان ایجاد کرد؛ او شما را در شکم مادرانتان آفرینشی بعد از آفرینش دیگر، در میان تاریکیهای سه گانه، می بخشد! این است خداوند، پروردگار شما که حکومت (عالم هستی) از آن اوست؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ پس چگونه از راه حق منحرف می شوید؟! (6) اگر کفران کنید، خداوند از شما بی نیاز است و هرگز کفران را برای بندگانش نمی پسندد؛ و اگر شکر او را بجا آورید آن را برای شما می پسندد! و هیچ گنهکاری گناه دیگری را بر دوش نمی کشد! سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است و شما را از آنچه انجام می دادید آگاه می سازد؛ چرا که او به آنچه در سینه هاست آگاه است! (7) هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را می خواند و بسوی او باز می گردد؛ اما هنگامی که نعمتی از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را می خواند از یاد می برد و برای خداوند همتایانی قرارمی دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزی از کفرت بهره گیر که از دوزخیانی!» (8) (آیا چنین کسی با ارزش است) یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: «آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکر می شوند!» (9) بگو: «ای بندگان من که ایمان آورده اید! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده اند پاداش نیکی است! و زمین خدا وسیع است، (اگر تحت فشار سران کفر بودید مهاجرت کنید) که صابران اجر و پاداش خود را

ص :56

بی حساب دریافت می دارند! (10) بگو: «من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم (11) و مأمورم که نخستین مسلمان باشم! (12) بگو: «من اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روز بزرگ (قیامت) می ترسم!» (13) بگو: «من تنها خدا را می پرستم در حالی که دینم را برای او خالص می کنم (14) شما هر چه را جز او می خواهید بپرستید!» بگو: «زیانکاران واقعی آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده اند! آگاه باشید زیان آشکار همین است!» (15) برای آنان از بالای سرشان سایبانهایی از آتش و در زیر پایشان نیز سایبانهایی از آتش است؛ این چیزی است که خداوند با آن بندگانش را می ترساند! ای بندگان من! از نافرمانی من بپرهیزید! (16) و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده! (17) همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند (18) آیا تو می توانی کسی را که فرمان عذاب درباره او قطعی شده رهایی بخشی؟! آیا تو میتوانی کسی را که در درون آتش است برگیری و نجات دهی؟! (19) ولی آنها که تقوای الهی پیشه کردند، غرفه هایی در بهشت دارند که بر فراز آنها غرفه های دیگری بنا شده و از زیر آنها نهرها جاری است این وعده الهی است و خداوند در وعده خود تخلف نمی کند! (20) آیا ندیدی که خداوند از آسمان آبی فرستاد و آن را بصورت چشمه هایی در زمین وارد نمود، سپس با آن زراعتی را خارج می سازد که رنگهای مختلف دارد؛ بعد آن گیاه خشک می شود، بگونه ای که آن را زرد و بی روح می بینی؛ سپس آن را در هم می شکند و خرد می کند؛ در این مثال تذکری است برای خردمندان (از ناپایداری دنیا)! (21) آیا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهی آشکاری هستند! (22) خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتی مکرر دارد (با تکراری شوق انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان می ترسند می افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا می شود؛ این هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایی می کند؛ و هر کس را خداوند گمراه سازد، راهنمایی برای او نخواهد بود! (23) آیا کسی که با صورت خود عذاب دردناک (الهی) را در روز قیامت دور می سازد (همانند کسی است که هرگز آتش دوزخ به او نمی رسد)؟! و به ظالمان گفته می شود: «بچشید آنچه را به دست می آوردید (و انجام می دادید)!» (24) کسانی که قبل از آنها بودند نیز (آیات ما را) تکذیب نمودند و عذاب (الهی) از جایی که فکر نمی کردند به سراغشان آمد! (25) پس خداوند خواری را در زندگی این دنیا به آنها چشانید و عذاب آخرت شدیدتر است اگر می دانستند (26) ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی زدیم، شاید متذکر شوند (27) قرآنی است فصیح و خالی از هر گونه کجی و نادرستی، شاید آنان پرهیزکاری پیشه کنند! (28) خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند و مردی که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمی دانند (29) تو می میری و آنها نیز خواهند مرد! (30) سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه کنید (31)

آغاز جزء 24 از آیه32 زمر تا آیه 46 فصلت

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرینَ (32)

وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (33)

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ (34)

لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ (35)

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ

ص :57

بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36)

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقامٍ (37)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (38)

قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39)

مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ (40)

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ (41)

پس چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامی که به سراغ او آمده تکذیب کند؟! آیا در جهنم جایگاهی برای کافران نیست؟! (32) اما کسی که سخن راست بیاورد و کسی که آن را تصدیق کند، آنان پرهیزکارانند! (33) آنچه بخواهند نزد پروردگارشان برای آنان موجود است؛ و این است جزای نیکوکاران! (34) تا خداوند بدترین اعمالی را که انجام داده اند (در سایه ایمان و صداقت آنها) بیامرزد و آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش دهد! (35) آیا خداوند برای (نجات و دفاع از) بنده اش کافی نیست؟! اما آنها تو را از غیر او می ترسانند. و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت کننده ای ندارد! (36) و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه کننده ای نخواهد داشت آیا خداوند توانا و دارای مجازات نیست؟! (37) و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتما می گویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا می خوانید اندیشه می کنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها می توانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها می توانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافی است؛ و همه متوکلان تنها بر او توکل می کنند!» (38) بگو: «ای قوم من! شما هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل می کنم؛ اما بزودی خواهید دانست (39) چه کسی عذاب خوارکننده ای (در دنیا) به سراغش می آید و (سپس) عذابی جاویدان (در آخرت) بر او وارد می گردد! (40) ما این کتاب (آسمانی) را برای مردم بحق بر تو نازل کردیم؛ هر کس هدایت را پذیرد به نفع خود اوست؛ و هر کس گمراهی را برگزیند، تنها به زیان خود گمراه می گردد؛ و تو مأمور اجبار آنها به هدایت نیستی (41)

اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿42﴾ خداست که جانها را در موقع مرگ می گیرد و آنها که نمرده اند در خواب می گیرد، پس هر یک از جانها که مرگش رسیده باشد نگه می دارد و آن دیگر را به بدنش بر می گرداند تا مدتی معین به درستی که در این جریان، آیت هاست برای مردمی که تفکر کنند (42)

نکته اول: خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «قُلْ یتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی … » = «بگو جان شما را ملک الموتی که موکل بر شماست می گیرد … » (1).

و نیز می فرماید: «حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا» = «تا آن که مرگ یکی از شما برسد آن وقت فرشتگان ما او را می گیرند» (2).

ص :58


1- سجده 11
2- انعام 61

در جمع این سه آیه شریفه باید گفت: گرفتن جانها تنها کار خداست و لاغیر، اما به اذن و اجازه خداوند متعال، ملک الموت و فرشتگانِ مخصوص نیز می توانند این عمل را انجام دهند. البته جان عده ای را فرشتگان می گیرند و به عزرائیل می دهند و عزرائیل هم آنها را به محضر خدایتعالی عرضه می کند. و عده ای هم توسط عزرائیل جانشان گرفته می شود. و جان یا روح عده قلیلی هم که اهل بیت (ع) و شاید برخی از انبیاء باشند مستقیماَ توسط ذات اقدسِ باری تعالی گرفته می شود (والله اعلم) (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 11 سوره سجده و سوره قیامت مراجعه کنید).

نکته دوم: مراد از «انفس» ، بدن نیست بلکه ارواح هستند چرا که بدن کسی در حین مرگ یا خواب گرفته نمی شود بلکه روحِ اوست که از بدنش جدا می شود.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 119و120، از مجمع، از عیاشی، از امام باقر (ع):

از انسان کسی به خواب نمی رود مگر آن که نفس او به آسمان بالا رود و روح او در بدنش باقی بماند و میان روح و نفس شعاعی مانند شعاع آفتاب است. اگر پروردگار اذن قبض روح داده باشد روح او نفسش را اجابت می کند. و روح هم از بدنش جدا می شود. و چنان چه اجازه نفرموده و مرگش نرسیده باشد، نفس او روحش را اجابت می کند. خوابی که شخص خفته در عالم رؤیا مشاهده می کند اگر در آسمانها ببیند برای آن خواب تأویلی است و چنان چه بین آسمان و زمین ببیند از تسویلات شیطانی است و برای آن تأویلی نمی باشد.

از همان منبع، از کتاب توحید، از حضرت علی (ع):

(در جمع بین آیات: «یتوفاکم ملک الموت … » با آیه: «الله یتوفی … » و آیه: «توفته رسلنا و هم لا یُفَرِّطون» و آیه: «الذین یتوفاهم الملائکه ظالمی انفسهم» و آیه: «الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم» ، که چطور در اولی قبض روح انسانها را به ملک الموت و در دومی به خود خدا و در سومی به رسولان و در چهارمی و پنجمی به ملائکه نسبت می دهد، فرمود: ) خدای تبارک و تعالی یگانه مدبر امور است به هر طور که خودش بخواهد یا کسانی از مخلوقات خود را موکل بر اموری که خودش خواسته بکند و اما ملک الموت، خدا او را به خصوص موکل برای

ص :59

قبض روح اشخاص معینی از خلق که خود بخواهد می کند و رسولان را از ملائکه انتخاب نموده برای قبض روح بعضی دیگر از خلقش، که باز خودش بخواهد موکل می کند. و چنان نیست که هر علمی را که صاحب علم دارای آن است ممکن باشد برای همه مردم شرح دهد. زیرا مردم همگی در درک علوم یکسان نیستند، بعضی قویند و بعضی ضعیف، دیگر این که بعضی از علوم هست که مانند بعضی دیگر قابل فرا گرفتن نیست چون مافوق طاقت است، مگر کسی از صاحبان درگاه و اولیاء خدا که خدا عمل آن را برایش آسان کرده و در حمل آن یاری اش کرده باشد.

از همان منبع، از خصال، از امام علی (ع):

مسلمان جُنب نمی خوابد و جز با طهارت به بستر نمی رود و حتی اگر آب نیافت با خاک تیمم می کند چون روحِ مؤمن در خواب، به سوی خدای تعالی بالا می رود و اگر با طهارت باشد، خدا او را می پذیرد و مبارکش می کند حال اگر اجلش رسیده باشد او را در گنجینه های رحمت خود جای دهد و اگر نرسیده باشد او را با ملائکه اش روانه می کند، تا به جسدش برگردانند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 405، آورده است: وقتی پیامبر اکرم (ص) به معراج رفت، عزرائیل عرض کرد: پروردگار (متعال) مرا مأمور به قبض روح تمام خلایق فرموده جز روح شما و علی (ع) که هر وقت مشیتش تعلق بگیرد شخصاً شما را قبض روح می فرماید.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (43)

قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (44)

وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (45)

قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فی ما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (46)

وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (47)

وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (48)

فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (49)

قَدْ قالَهَا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (50)

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزینَ (51)

أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (52)

آیا آنان غیر از خدا شفیعانی گرفته اند؟! به آنان بگو: آیا (از آنها شفاعت می طلبید) هر چند

ص :60

مالک چیزی نباشند و درک و شعوری برای آنها نباشد؟ (43) بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوی او بازمی گردانند (44) هنگامی که خداوند به یگانگی یاد می شود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند مشمئز (و متنفر) می گردد؛ اما هنگامی که از معبودهای دیگر یاد می شود، آنان خوشحال می شوند (45) بگو: خداوندا! ای آفریننده آسمانها و زمین و آگاه از اسرار نهان و آشکار، تو در میان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داوری خواهی کرد (46) اگر ستمکاران تمام آنچه را روی زمین است مالک باشند و همانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهایی یابند؛ و از سوی خدا برای آنها اموری ظاهر می شود که هرگز گمان نمی کردند! (47) در آن روز اعمال بدی را که انجام داده اند برای آنها آشکار می شود و آنچه را استهزا می کردند بر آنها واقع می گردد (48) هنگامی که انسان را زیانی رسد، ما را (برای حل مشکلش) می خواند؛ سپس هنگامی که از جانب خود به او نعمتی دهیم، می گوید: این نعمت را بخاطر کاردانی خودم به من داده اند؛ ولی این وسیله آزمایش (آنها) است، اما بیشترشان نمی دانند (49) این سخن را کسانی که قبل از آنها بودند نیز گفتند، ولی آنچه را به دست می آوردند برای آنها سودی نداشت! (50) سپس بدیهای اعمالشان به آنها رسید؛ و ظالمان این گروه [= اهل مکه] نیز بزودی گرفتار بدیهای اعمالی که انجام داده اند خواهند شد و هرگز نمی توانند از چنگال عذاب الهی بگریزند (51) آیا آنها ندانستند که خدا رزق را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! در این، آیات و نشانه هایی است برای گروهی که ایمان می آورند (52)

☼ نکته:

برای تفسیر آیه 44، که به بحث شفاعت اشاره دارد به آیه (بقره 48) مراجعه شود.

☼ نکته:

به استناد آیه 45، که می فرماید: «یاد خدا باعث ناراحتی کفار می گردد» ، معلوم می شود که منظور از آیه: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد28)، فقط مؤمنین هستند نه کفار.

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿53﴾ بگو: ای بندگان من که بر نفس خود ستم و اسراف کرده اید، از رحمت خدا ناامید نشوید که خدا تمامی گناهان را می آمرزد و به درستی که او آمرزنده و مهربان است (53)

اسراف: تجاوز از حد است و اسراف بر نفس یعنی جنایت بر نفس به واسطه گناه است.

عباد: جمع عبد به معنای بندگان است.

قنوط: به معنای ناامیدی است.

☼ نکته:

علل آمرزش گناه دو چیز است:

1 - توبه 2 - شفاعت. توبه تمام گناهان حتی شرک را می بخشد اما شفاعت به استناد قرآن کریم نمی تواند شرک را ببخشد چرا که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یشَاءُ وَمَنْ یشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْمًا عَظِیمًا» = «به درستی خداوند گناه شرک را نمی آمرزد ولی مادون آن را برای هر کس بخواهد می آمرزد و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است» (نساء 48)، که

ص :61

به استناد آیه شریفه (نساء 48)= «آیه مغفرت» ، خدای سبحان وعده فرموده است گناهانِ کسانی که توبه نکرده اند، آن هم هر کس را که خودش بخواهد، خواهد بخشید که شامل شرک نمی شود و این مربوط به کسانی است که شفیع داشته باشند. ولی آیه مورد بحث (زمر53) شامل آمرزش تمام گناهان است از جمله شرک و البته در صورتی که توبه کنند.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 133، از مجمع البیان، از امام علی (ع):

در قرآن کریم هیچ آیه ای به قدر آیه (یا عبادی … ) گشایش آورتر نیست.

☼ مؤلف:

در روایتی دیگر آمده است: «در قرآن هیچ آیه ای امیدوار کننده تر از آیه: «فلسوف یعطیک ربک فترضی» (ضحی 5) نیست» . پس معلوم می شود آیه «ضحی» از آیه «زمر» امیدوار کننده تر است. چرا که در آیه «ضحی» بخششِ خدای سبحان بدون توبه و به واسطه «شفاعت» است. اما در آیه «زمر» این بخششْ به «توبه» منوط شده است.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 133، از دُرمَنثور، از رسول خدا (ص):

من دوست نمی دارم دنیا و آن چه در آن است را با آیه «یا عبادی … » عوض کنم. مردی عرض کرد: ای رسول خدا (ص)! آیا این آیه شرک را هم شامل می شود؟ فرمود: خیر.

از همان منبع، آمده است:

در این روایت اشکالی است چرا که آیه، مقید به توبه است و شرک را هم شامل می شود.

از همان منبع، از رسول خدا (ص):

اگر شما گناه نمی کردید خدای تعالی خلقی می آفرید تا گناه کنند و او (آنها را) بیامرزد.

وَ أَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (54)

وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (55)

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرینَ (56)

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقینَ (57)

أَوْ تَقُولَ حینَ تَرَی الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنینَ (58)

بَلی قَدْ جاءَتْکَ آیاتی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرینَ (59)

وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرینَ (60)

وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (61)

اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ

ص :62

وَکیلٌ (62)

لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (63)

قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ (64)

وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (65)

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرینَ (66)

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (67)

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (68)

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جی ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (69)

وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ (70)

وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلی وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرینَ (71)

قیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ (72)

وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ (73)

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (74)

وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (75)

و به درگاه پروردگارتان بازگردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آنکه عذاب به سراغ شما آید، سپس از سوی هیچ کس یاری نشوید! (54) و از بهترین دستورهایی که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده پیروی کنید پیش از آنکه عذاب (الهی) ناگهان به سراغ شما آید در حالی که از آن خبر ندارید! (55) (این دستورها برای آن است که) مبادا کسی روز قیامت بگوید: «افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم!» (56) یا بگوید: «اگر خداوند مرا هدایت می کرد، از پرهیزکاران بودم!» (57) یا هنگامی که عذاب را می بیند بگوید: «ای کاش بار دیگر (به دنیا) بازمی گشتم و از نیکوکاران بودم!» (58) آری، آیات من به سراغ تو آمد، اما آن را تکذیب کردی و تکبر نمودی و از کافران بودی! (59) و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند می بینی که صورتهایشان سیاه است؛ آیا در جهنم جایگاهی برای متکبران نیست؟! (60) و خداوند کسانی را که تقوا پیشه کردند با رستگاری رهایی می بخشد؛ هیچ بدی به آنان نمی رسد و هرگز غمگین نخواهند شد (61) خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است (62) کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست؛ و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارانند (63) بگو: «آیا به من دستور می دهید که غیر خدا را بپرستم ای جاهلان؟!» (64) به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می شود و از زیانکاران خواهی بود! (65) بلکه تنها خداوند را عبادت کن و از شکرگزاران باش! (66) آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند، در حالی که تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانها پیچیده در دست او؛ خداوند منزه و بلندمقام است از شریکی هایی که برای او می پندارند (67) و در «صور» دمیده می شود، پس همه کسانی که در آسمانها و زمینند می میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صور» دمیده می شود، ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند (68) و زمین (در آن روز) به نور پروردگارش روشن می شود و نامه های اعمال را پیش می نهند و پیامبران و گواهان را حاضر می سازند و میان آنها

ص :63

بحق داوری می شود و به آنان ستم نخواهد شد! (69) و به هر کس آنچه انجام داده است بی کم و کاست داده می شود؛ و او نسبت به آنچه انجام می دادند از همه آگاهتر است (70) و کسانی که کافر شدند گروه گروه به سوی جهنم رانده می شوند؛ وقتی به دوزخ می رسند، درهای آن گشوده می شود و نگهبانان دوزخ به آنها می گویند: «آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟!» می گویند: آری، (پیامبران آمدند و آیات الهی را بر ما خواندند و ما مخالفت کردیم!) ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلم شده است (71) به آنان گفته می شود: «از درهای جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید؛ چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران!» (72) و کسانی که تقوای الهی پیشه کردند گروه گروه به سوی بهشت برده می شوند؛ هنگامی که به آن می رسند درهای بهشت گشوده می شود و نگهبانان به آنان می گویند: «سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمتها! داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید!» (73) آنها می گویند: «حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که به وعده خویش درباره ما وفا کرد و زمین (بهشت) را میراث ما قرار داد که هر جا را بخواهیم منزلگاه خود قرار دهیم؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان!» (74) (در آن روز) فرشتگان را می بینی که بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و با ستایش پروردگارشان تسبیح می گویند؛ و در میان بندگان بحق داوری می شود؛ و (سرانجام) گفته خواهد شد: «حمد مخصوص خدا پروردگار جهانیان است!» (75)

☼ نکته:

آیه54، بندگان را به توبه تشویق می فرماید و آیه 53 را تخصیص زده است. بنابراین گفتار کسانی که معتقدند آیه 53 در خصوص بخششِ گناهان، بدون توبه است باطل می باشد.

در جامع، ج 6، ص 98، از عیاشی، از امام باقر (ع)، (در ذیل آیه 56): «جنب الله» ما ائمه (ع) هستیم.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 98، از طبرسی، از امام صادق (ع):

از جمله رموزی که پروردگار در قرآن بیان فرموده که غیر از پیغمبر (ع) و ائمه (ع) آن را نمی دانند آیه: «یا حَسْرَتَا عَلَی مَا فَرَّطْتُ … » (آیه 56) است، چرا که پروردگار می دانست که دشمنان دین، اسامی امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) را از قرآن حذف و اسقاط می کنند، تا امر را بر مردم مشتبه سازند و باطل خود را میان مسلمین رواج دهند. لذا نام آن بزرگواران را با رمز بیان فرمود و دیدگانِ دشمنانْ نابینا شد، آن رموز را نفهمیدند تا به نفع خود حذف و اسقاط نمایند.

در تفسیر جامع، ج 6، در ذیل آیه 68، ص 108، از یمانی، از حضرت رسول (ص):

در آخرالزمان چنان مردم را فتنه و فساد فرا گیرد که روهایشان مانند شب تاریک می شود خداوند بر اهل زمین غضب نماید، به اسرافیل امر می فرماید که در صور بدمد تا همه مدهوش مرگ شوند و … از مصدر جلالت کبریایی به عزرائیل خطاب رسد: چه کسی باقی است؟ عرض می کند: پروردگارا! تو از من داناتری. اسرافیل و جبرائیل و میکائیل و بنده ضعیف تو ملک الموت

ص :64

باقی هستند. خطاب می شود: آنها را نیز قبض روح کن. و بعد امر فرماید به عزرائیل که برو بین بهشت و دوزخ بمیر. ملک الموت چنان صیحه ای زند که می میرد و … تا چهل روز به همین منوال می ماند. پس از آن از آسمان هفتم بارانی شبیه به منی ببارد. استخوانهای پوسیده را به هم متصل کند و گوشت بر آنها روئیده شود، به قدرت خدا اجسام به حالت (اشکالِ) اولیه برگردند، بدون روح. پس خطاب می کند ای اسرافیل زنده شو و به او امر کند در صور بدمد، … ارواح مؤمنین نورانی و روان کفار ظلمانی باشند، داخل در اجساد خود شوند و در محشر حاضر شوند.

توجه: روایت فوق اشاره دارد به این که باران از آسمانِ هفتم می بارد، یعنی آسمانِ قیامت این آسمان مادی نیست و این می رساند که منظور، تَشَکّلِ اجسادی غیر مادی در عالم ملکوتی است نه این زمین مادی با همین اجسادِ مادی. چرا که زمین و آسمان و اجسادِ اخروی با نوعِ دنیویشان متفاوت است. پس این روایت نه تنها نظریه ی «جسمِ مثالی» را نفی نمی کند بلکه حتی آن را هم تأیید می کند. (برای توضیح بیشتر به آیه (اسرا 99) و سوره قیامت مراجعه شود).

☼ نکته:

در خصوص آیه 69 «وُضِعَ الکتاب» : مراد از کتاب در آیه مزبور، به گفته بعضی ها: نامه اعمال است و بعضی دیگر گفته اند: «لوح محفوظ است» و استناد به آیه شریفه «جاثیه 29» کرده اند که می فرماید: «هَذَا کِتَابُنَا ینْطِقُ عَلَیکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» = «این کتاب ماست که به حق علیه شما نطق می کند و ما در دنیا همواره آن چه شما می کردید از نامه عملتان در این کتاب استنساخ می کردیم» .

در تفسیر جامع، ج 6، ص 112، از کتاب توحید (در ذیل آیه 73) آورده است: پروردگار، درهای بهشت را هشت و جهنم را هفت قرار داد، تا مردم بدانند که رحمت او بر غضبش سابق و غالب است.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 159، از مجمع، از امام علی (ع):

جهنم بدین خاطر هفت در دارد که هفت طبقه است و هر طبقه روی طبقه دیگر است که از همه پایین ترش جهنم است. طبقه دوم آن «لظی» ، سومی «حطمه» ، چهارمی «سقر» ، پنجمش «جحیم» ، ششمش «سعیر» و هفتمش «هاویه» است. و خدای تعالی بهشت را «هم کف» قرار داد.

ص :65

☼ نکته:

در خصوص آیه 74: «و اورثنا الارض» مراد از زمین، زمینِ بهشت است.

در عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 75، باب9، آمده است: اباصلت خدمت امام رضا (ع) عرض کرد: عده ای معتقدند که بهشت و جهنم مقدرند و هنوز خلق نشده اند. حضرت رضا (ع) فرمود: کسی که خلقت بهشت و جهنم را تکذیب کند، ولایت ما را ندارد و مخلد در آتش جهنم است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 114، در ذیل آیه 75، از تاویل الآیات، از حضرت رسول (ص): (خلاصه روایت)

از آن جا که فرشتگان اشتیاق زیادی به دیدار علی (ع) دارند، خداوند فرشته ای به صورت آن حضرت زیر عرش خلق فرمود تا عرشیان با زیارت مثالِ علی (ع) اشتیاقشان را فرو نشانند.

در خصال، ج 1، ص 101، از رسول خدا (ص): به آن چه نزد خداست مایل باش تا خدا تو را دوست بدارد. و به آن چه نزدِ مردم است بی اعتنا باش تا مردم تو را دوست بدارند.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 263، چ1، از امام رضا (ع): کسی که از خلق خدا شکرگزاری نکند، از خدا شکرگزاری نکرده است. و فرمود: مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند و از ما نیست کسی که همسایه اش از او آسوده نباشد.

از همان منبع، ج 1، ص 221: کسی که قادر نیست گناهان خود را بزداید بر محمد (ص) صلوات بفرستد، چرا که صلوات بنیان گناه را زیاده از هر عملی خراب کند و صلوات بر محمد و آلش در نزد خداوند متعال معادل با تسبیح: «سبحان الله» و تهلیل: «لا اله الا الله» و تکبیر: «الله اکبر» است.

خلاصه آیات سوره زمر:

4 - اگر خدا می خواست فرزندی برای خود اختیار کند 5 - خورشید و ماه بر مداری معینند 6 - شما را در رحم مادرانتان در سه تاریکی (شکم و زهدان و رحم آفرید) …

7 - اگر همه کافر شوید خدای بزرگ از طاعت شما بی نیاز است … بارگناه کسی را دیگری به دوش نگیرد …

8 - انسان در حین رنج دست به دعا و توبه آرد و در نعمت و ثروت، فراموش سازد 10 - پرهیزکار باشید که اگر در این دنیا پرهیزکار و خوش رفتار باشید در همین دنیا هم نصیبش خوشی است 15 - زیانکاران کسانی هستند که به خود و اهل و عیال خود روز قیامت، ضرر دائم می رسانند 16 - از بالای سر و پایین پایشان، آتش سایه افکن شود 20 - غُرَف 22 - شرح صدر 23 - احسن الحدیث … مثانی تقشعر منه جلود 28 - قرانا عربیا 30 - انک میت و انهم میتون 33 - هر یک از بندگان که وعده صدق بر او رسید و آن را تصدیق کرد محققاً اهل تقوی است 35 - خداوند زشت ترین گناهان آنها را مستور و بهتر از کارهای خوبی که کرده اند پاداش فرماید. 36 - آیا خداوند برای بندگانش کافی نیست. 37 - کسی را که خداوند هدایت کند کس نتواند گمراه سازد. 42 - الله یتوفی الانفس 44 - شفاعت مخصوص خداست 45 - ذکر خدا باعث دلتنگی منکرین شده و ذکر غیر خدا شادشان کند 49 - هنگامی که آسیبی به انسان روی آورد ما را بخواند و همین که دولتمند شد آن را به استحقاق خودش داند. 53 - قل یا عبادی 56 - جنب الله 67 - و ما قدروا الله 68 - صور 69 - نور ربها 71 - زُمَراً 72 - ابواب جهنم 73 - زُمَراً 75 - الحمد لله.

ص :66

40 سوره مومن

40 - سوره مؤمن (مؤمن آل فرعون) = غافر (آمرزنده) = طَول (رحمت) = حم اولی (اولین سوره حوامیم است).

مکی است و 85 آیه دارد.

خلاصه سوره: بیان حال کفار _ بعثت و نشور _ داستان مؤمن آل فرعون _ توحید.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

حم (1)

تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (2)

غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ (3)

ما یُجادِلُ فی آیاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ (4)

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (5)

وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ (6)

الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ (7)

رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (8)

وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (9)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ (10)

حم (1) این کتابی است که از سوی خداوند قادر و دانا نازل شده است (2) خداوندی که آمرزنده گناه، پذیرنده توبه، دارای مجازات سخت و صاحب نعمت فراوان است؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ و بازگشت (همه) تنها بسوی اوست (3) تنها کسانی که در آیات ما مجادله می کنند که (از روی عناد) کافر شده اند؛ پس مبادا رفت و آمد آنان در شهرها تو را بفریبد! (4) پیش از آنها قوم نوح و اقوامی که بعد از ایشان بودند (پیامبرانشان را) تکذیب کردند؛ و هر امتی در پی آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد (و آزار دهد) و برای محو حق به مجادله باطل دست زدند؛ اما من آنها را گرفتم (و مجازات کردم)؛ ببین که مجازات من چگونه بود! (5) و این گونه فرمان پروردگارت درباره کسانی که کافر شدند مسلم شده که آنها همه اهل آتشند! (6) فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن، تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می کنند (و می گویند: ) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار! (7) پروردگارا! آنها را در باغهای جاویدان بهشت که به آنها وعده فرموده ای وارد کن، همچنین از پدران و همسران و فرزندانشان هر کدام که صالح بودند، که تو توانا و حکیمی! (8) و آنان را از بدیها نگاه دار و هر کس را که در آن روز از بدیها نگاه داری، مشمول رحمتت ساخته ای؛ و این است همان رستگاری عظیم! (9) کسانی را که کافر شدند روز قیامت صدا می زنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که بسوی ایمان دعوت می شدید، ولی انکار می کردید! (10)

ص :67

قَالُوا رَبَّنا اَمَتَّنَا اثنَتَینِ و اَحیَیتَنَا آثنَتَینِ فَاعتَرفَنا بِذُنُوبِنَا فَهَل اِلی خُروجٍ مِن سَبیلٍ ﴿11﴾ کافران (در قیامت) می گویند، پروردگارا! تو ما را دو بار میراندی و دو نوبت زنده کردی اینک به گناهان خود اعتراف می کنیم حال آیا راهی به سوی خروج از آتش هست؟ (11)

منظور از دو بار حیات و دو بار مرگ چیست؟

صاحب تفسیر المیزان، ج 34، ص 178، آورده است:

دو بار مرگ همان مرگ بعد از دنیا و مرگ در عالم برزخ است و دو بار حیات همان حیات برزخی و حیات قیامت است. (چرا که) حیاتی که در آن یقین به حق رخ دهد تنها دو حیات برزخی و اخروی است لذا حیات دنیوی هر چند احیاست اما یقین آور نیست.

☼ مؤلف:

پاسخِ صاحب المیزان در مورد دو بار مرگ شاید صحیح باشد اما در مورد دو بار حیاتْ اشتباه است، چرا که در انتقالِ انسان از دنیا به برزخ، این جسم است که می میرد نه روح، بلکه روح در این مرحله فقط از جسمش خارج شده و به برزخ منتقل می شود. و دلیلی هم که صاحب المیزان در خصوص «یقین به پروردگار» آورده، صحیح نیست، چرا که این مطلب در مورد همه مردم من جمله انبیاء و اهل بیت (ع) صدق نمی کند.

اما نظر بنده حقیر بدین شرح است: (والله اعلم)

خدایتعالی روح انسان را از جنسی ماورایِ تعقلِ بشر، در عالم ذرّ یا عالم روح، که عالمی غیر مادی است خلق فرمود و این، «اولین حیاتِ انسان و حیاتِ روحانی» بود. بعد از آن، قالبی جسمانی در عالمِ رحم پدید می آورد و آن روحِ مخلوق را به درون این جسم منتقل می فرماید، که این، «اولین حیاتِ جسمانیِ انسان» است. و بعد روح و جسم به عالم زمینی منتقل می شوند و این دو عالمِ رحم و زمین در حقیقت یک عالمِ دنیویِ مادی و جسمانی و روحانی است. بعد از آن این جسم که قالبی متناسبِ حیاتِ زمینی دارد می میرد و طعم مرگ را می چشد، ولی روحْ بدون اینکه بمیرد و طعم مرگ را بچشد صرفاً از عالمِ زمینی و از جسمِ زمینی جدا می گردد و به عالمِ برزخی، که عالمی غیر مادی است، منتقل می شود. که این، «اولین مرگِ جسمانیِ» اوست. بعد از

ص :68

آنْ عده ی قلیلی از انسانها مجددْ به زمین رجعت می کنند و همان جسمِ اولش دوباره حیات می یابد و روحْ صرفاً از برزخ به زمین و در آن جسم منتقل می شود، نه اینکه حیات پیدا کند، چون حیات دارد. که این، «دومین حیاتِ جسمانی» بوده و فقط برای اهل رجعت است. بعد از آن مجدد جسم می میرد و روح نیز به برزخ منتقل می شود. که این، «دومین مرگِ جسمانیِ» اهل رجعت است و نه بقیه مردم. بعد از آن، صورِ مَماتْ دمیده می شود و همه ی ارواح در عالمِ برزخْ طعمِ مرگ را چشیده و می میرند، که این مرگِ برزخی «اولین ممات یا مرگِ روح» است. بعد از آن صورِ حیات دمیده می شود و دقیقاً عینِ همان روحْ حیاتِ مجدد می یابد، ولی این بار در قالبی شبیه و نه عین جسم دنیوی، حلول می کند. که اینْ «دومین حیاتِ روح» برای همه و «دومین حیاتِ جسم» برای اکثر مردمی که رجعت ندارند و «سومین حیاتِ جسم» برای اهلِ رجعت است.

توجه: برای توضیحِ جسم مثالی به (اسرا 99) و در خصوص برزخ به (مؤمنون100) و در خصوص عالم ذرّ به (اعراف 172) و در خصوص مراحلِ قیامت به سوره قیامت رجوع کنید.

☼ نکته:

قائلینِ عالم ذّر، معتقدند: «روح قبل از جسم و در عالمِ روح یا ذّر خلق شده» ، ولی منکرینِ این عالم معتقدند: «روحْ همزمان با خلقتِ جسم و در عالمِ رحم خلق شده است» که در هر صورت تأثیری بر بحث و نتیجه گیری ما ندارد.

از بحث مطرح شده به این نتایج می رسیم: (البته به شرطِ نابودی و عدمْ شدن روح و نه انتقالش)

1 - حیاتِ روح 2 بار صورت می گیرد: 1 بار در عالم ذر و 1 بار هم در عالم آخرت.

2 - ممات یا مرگِ روح، فقط 1 بار، آن هم در عالمِ برزخ صورت می گیرد.

3 - حیاتِ جسم برای اهلِ رجعت 3 بار و برای بقیه 2 بار صورت می گیرد.

1 یا 2 بار در دنیا و 1 بار هم در آخرت. که البته جسمِ آخرتی فقط 1 بار و جسمِ دنیوی 1 یا 2 بار است.

4 - مرگِ جسمْ برای غیر رجعت فقط 1 بار و برای اهل رجعت 2 بار صورت می گیرد.

5 - انتقالِ روح از عالمِ ذر (یا عالمِ روح) به عالم دنیا و از عالمِ دنیا به عالمِ برزخ را نباید «مرگِ روح» نامید، اما ممکن است در عالمِ برزخ هم روح نمیرد و در آنجا نیز منتقل شود پس

ص :69

باید نتیجه گرفت که منظور از مماتِ برزخی، در حقیقت مرگِ قالبِ برزخی است. که در این صورت باید در نتیجه گیری فوقْ مرگِ جسم و قالب را در نکته ی 3 یک عدد افزایش داد و نکته دوم را حذف کرد. و ممکن هم هست روح در برزخ بمیرد و نیست و عدم شود. که در این صورت مرگِ روح فقط یکبار است. اما در هر دو صورت نتیجه گیری ذیل تغییری نمی کند. (والله اعلم).

و اما پاسخِ سؤال: منظور از 2 بار حیات، آن 2 بار نفخه ی حیات است که روحِ مخلوقْ در قالبِ جسمی حلول می کند یعنی:

1 - خلقت روح در عالمِ ذر (روح) و نفخه اش به جسم دنیوی: «و نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» = «و از روح خود در آن دمیدم» (ص72) و (حجر29).

2 - نفخه ی صورِ حیات در عالم محشر که باعثِ نفخه ی روح به جسمِ آخرتی است: «یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا» = «روزی که در صور دمیده شود و شما فوج فوج (به محشر) در می آیید» (1).

و اما به قطعیت نمی توان منظور از 2 بار مرگ را بیان کرد ولی می توان گفت:

1 - اگر منظورْ یکسان بودن مرگ باشد پس آن، 2 مرگِ جسمانیِ اهلِ رجعت است که در دنیا صورت می گیرد و فقط جسم را شامل می شود. و در این صورت باید گفت: آیه شریفه خطاب به اهل ِرجعت است (ان شاءَ الله روایتی هم در ذیل خواهد آمد که مؤید این نکته است).

2 - اگر خطابِ آیه شریفه به همه مردم باشد، یا منظورْ مرگِ مشترکِ همه باشد، پس منظور از آن دو مرگ، یکی مرگ دنیویِ جسم است و دیگری، مرگِ روح یا قالبِ برزخ است (والله اعلم).

توجه: خطابِ آیه شریفه به کافرین است و مبینِ گفتارِ کفار در قیامت است. حال اگر آیه شریفه به اهل رجعت اشاره داشته باشد، پس کفارِ اهلِ رجعت است نه همه کفار. ولی با این حال تأثیری بر بحث و نتیجه گیریمان ندارد. این بحثْ هم به کفار و هم به اهل ایمان بسط می یابد.

☼ نکته:

خدای تعالی در سه آیه دیگر می فرماید:

1 - «لَا یذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَی و … » = «هرگز مرگی جز همان مرگ اول نخواهند چشید و … » (2).

2 - «إِنْ هِی إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَی وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ» = «مرگ ما جز همان مرگ اول نیست و هرگز برانگیخته نخواهیم شد!» (3).

ص :70


1- نبأ18
2- دخان56
3- دخان35

3 - «إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَی وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» = «و جز همان مرگ اول، مرگی به سراغ ما نخواهد آمد و ما هرگز عذاب نخواهیم شد» (1).

حال اگر به آیات صدر و ذیلِ این سه آیه شریفه مراجعه کنیم، متوجه می شویم که آیه 35 دخانْ کلام و گفتارِ منکرینِ قیامت در همین دنیاست، بنابراین منظور از «مرگ اول» در آیه دوم «مرگِ جسمانی این دنیاست» چرا که آنها عالم برزخ و قیامت و مرگِ برزخی را قبول ندارند.

اما در دو آیه دیگر، کلام و گفتار کسانی را بیان می فرماید که در عالم قیامت هستند که سخن می گویند، لذا آنها هر دو مرگِ دنیوی و برزخی را قبلاً چشیده اند و حال که سخن می گویند فقط از یک مرگ صحبت می کنند و از آن جایی که مرگِ برزخی از نوعِ دنیویش خیلی عذاب آورتر است حال چه روح باشد یا قالبِ برزخی و یا هر دو، بنابراین در آن زمان اصلاً این مرحله ی انتقال به عالمِ برزخ را کسی مرگ فرض نمی کند، به همین خاطر است که فقط سخن از یک مرگ که همان مرگِ برزخی است به میان می آورد، بنابراین و به احتمال قوی، مراد از این مرگ در این دو آیه شریفه «مرگِ روح یا قالبِ برزخی» است و نه مرگ جسمِ دنیوی. (والله اعلم).

☼ نکته:

خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یمِیتُکُمْ ثُمَّ یحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ» = «شما مردگان بودید، پس او شما را حیات بخشید؛ سپس شما را می میراند؛ و بار دیگر شما را زنده می کند؛ سپس به سوی او بازگردانده می شوید» . (2).

در این آیه شریفه به دو بار حیات و یک بار ممات، اشاره می فرماید، حال با توجه به بحثِ فوق معلوم می شود که منظور از دو حیات همان دو حیاتِ آیه موردِ بحث است که در بالا آمد و منظور از ممات هم، مرگِ برزخی است. (والله اعلم).

☼ نکته:

بحثِ فوق به فرض این است که روح در عالم برزخ نابود و عدم شود. در صورتی که اگر منظور از مرگ را مرگِ بدنِ برزخی فرض کنیم و صرفاً روح از مرحله ای به مرحله ی دیگر منتقل شود نه اینکه در برزخ عدم و نابود گردد، که بحثِ مفصلش در سوره قیامت آمده است پس باید مراد از مرگِ برزخی در تمامِ مواردِ فوق را مرگِ بدنِ برزخی فرض کرد. (والله اعلم).

ص :71


1- صافات59
2- بقره28

در تفسیر جامع، ج 6، ص 125، از پیامبر اکرم (ص):

قبر باغی است از باغهای بهشت یا گودالی است از گودالهای دوزخ.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 124، از پیامبر اکرم (ص):

میت برای سؤال و جواب زنده می شود از این رو صاحب میت پس از متفرق شدن و بازگشتن مردم، بایستد و او را به صدای بلند تلقین کند چرا که میت صدای او را می شنود.

از همان منبع، از صادقین (ع): این آیه در رجعت است و مخصوصِ طایفه ای است که پس از مردنْ زنده می شوند و باز می گردند، آن گاه می میرند و در قیامت زنده می شوند.

☼ مؤلف:

اگر این روایت صحیح باشد مؤید رجعت است که بحث آن بیان شد.

بحثی روایتی در خصوص مرگ از کتاب علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، چ2، به شرح ذیل:

1 - ص 935، از امام علی (ع): رسول خدا (ص) بر مردی که در حال جان کندن بود وارد شد و فرمود: او را به طرف قبله کنید چون حق تعالی و فرشتگان بر او رو آورده تا قبض روح شود.

2 - ص 935، از امام صادق (ع): از گناه بپرهیزید، به خدا قسم گناه به احدی نزدیک تر از شما (شیعیان) نمی باشد، اگر آزار و اذیتی از سلطان به شما می رسد یا روزیتان حبس گردد یا در حین مرگ سخت و مشکل جان می دهید به خاطر گناه است، (چرا که) شما به خاطر گناهان در آخرت عقوبت نخواهید شد بلکه شدائدِ دنیا (و برزخ) کفاره گناهانتان است.

3 - ص 937، از امام صادق (ع): مرگ برای مؤمن مثل خوشترین بویی است که آن را استشمام کرده و به خاطر خوش بودنش حالت چرتی بر او عارض شود و به دنبالش تمام رنج ها تمام می شود و برای کافر همچون گزیدنِ افعی و نیش عقرب یا سخت تر از اینهاست.

و فرمود: اگر مؤمنی به سهولت جان داد به این خاطر است که خداوند ثوابش را فوراً به او مرحمت فرموده و آن را تأخیر نیانداخته است (چون در دنیا گناهی نداشته است) و اگر مؤمنی سخت جان داد به خاطر محو نمودن گناهانش بوده تا در آخرت پاک بوده و مستحق ثواب باشد و اگر کافری به سهولت از دنیا رفت به خاطر آن است که حق تعالی اجر حسنات و اعمال نیکش

ص :72

را که در دنیا انجام داده است را بدین ترتیب عنایت فرماید تا در قیامت عملی نداشته باشد مگر آن چه که موجبِ عذابش باشد و اگر کافری سخت جان داد این سختیْ آغازِ عذابش است که استحقاقش را دارد (چون عمل خیری در دنیا نداشته است).

4 - ص 939، از امام صادق (ع): زن حائض و شخص جنب هنگام تلقین میت (و احتضار) حاضر نشوند زیرا فرشتگانی که حضور دارند اذیت می شوند.

5 - ص 941، از امام صادق (ع): خداوند متعال با سه نعمت بر بندگانش منت نهاده: الف- بعد از خروج روح بر جسدْ بو افکند و اگر این نبود هیچ کسی خویشِ خود را دفن نمی کرد، ب- پس از مصیبتْ آرامشِ قلب را به آنها داد و اگر چنین نبود نسلِ انسان منقرض می شد، ج- بر این حبه طعام (گندم و جو) حیوانِ آفت زا افکند و اگر چنین نمی کرد سلاطین و ملوک آن را همچون طلا و نقره ذخیره می کردند.

6 - ص 951، از امام صادق (ع): پنج تکبیرِ (نماز میت به خاطرِ) پنج نمازِ شبانه روز است که از هر نمازی یک تکبیرة الاحرام اخذ شده است.

7 - ص 953، از امام صادق (ع): ستونهای اسلام پنج تا است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایتِ ما اهلِ بیت (ع)، خداوند عزوجل برای میت از هر ستونی یک تکبیر جعل فرمود و شما شیعیان به هر پنج ستون اقرار دارید ولی مخالفینِ شما چهار تا را اقرار دارند و یکی را منکرند لذا آنها بر اموات خود چهار تکبیر گفته و شما پنج تکبیر می گویید.

8 - ص 955، از امام صادق (ع): مؤمن و منافق به این شناخته می شدند که رسول خدا (ص) بر مؤمن پنج تکبیر و بر منافق چهار تکبیر می فرمودند.

9 - ص 957، از امام صادق (ع): بر رَحِم خاک نریزید زیرا این کار موجب قساوتِ قلب می شود و کسی که قسی القلب شد از پروردگار عزوجل دور می گردد.

10 - ص 963، از امام صادق (ع): میت (محتضرِ مؤمن) در حین مرگ اشک می ریزد چون رسولِ خدا (ص) را می بیند و از شوق و سرور می گرید.

ص :73

11 - ص 965، از امام صادق (ع): (حکمتِ آب ریختن بر روی قبر آن است که) تا وقتی که خاکِ قبرْ تازه و مرطوب است عذاب از صاحبش برداشته می شود.

12 - ص 949، از امام صادق (ع): (حکمت این که جریده و چوب با میت می گذارند آن است که) تا آن چوب تازه است عذاب و حساب از او دور می شود.

13 - ص 967، از امام علی (ع): مردگان را با عطر معطر نکنید مگر با کافور زیرا مرده به منزله مُحْرِم است که نباید معطر شود.

14 - ص 971، از امام علی (ع): عذاب قبر از سه چیز ناشی می شود: الف- سخن چینی، ب- اجتناب نکردن از ترشحات ادرار، ج- دوری کردن از همسر و انس نگرفتن با او.

15 - ص 971، از رسول خدا (ص): عذاب قبر برای مؤمن کفاره است برای تضییعِ نعمت الهی.

16 - ص 969، از امام صادق (ع): مرگِ هیچ یک از مؤمنین را که در غیاب از دنیا رفته اند کتمان نکنید تا همسرش مطلع شود و عده نگه دارد و میراثش را وُراث تقسیم کنند.

ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبیرِ (12)

هُوَ الَّذی یُریکُمْ آیاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ یُنیبُ (13)

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (14)

این بخاطر آن است که وقتی خداوند به یگانگی خوانده می شد انکار می کردید و اگر برای او همتایی می پنداشتند ایمان می آوردید؛ اکنون داوری مخصوص خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و شما را مطابق عدل خود کیفر می دهد) (12) او کسی است که آیات خود را به شما نشان می دهد و از آسمان برای شما روزی (با ارزشی) می فرستد؛ تنها کسانی متذکر این حقایق می شوند که بسوی خدا باز می گردند (13) (تنها) خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید، هر چند کافران ناخشنود باشند! (14)

رَفیعُ الدَّرَجَاتِ ذوالعَرشِ یُلقِی الروحَ مِن اَمرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ منْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَومَ التَلاقِ ﴿15﴾ (خدایی که) صاحب مرتبه بلند و عرش عظیم است، روح را که از سنخه ی خودش است بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل و القا می کند تا مردم را از روز دیدار بترساند (15)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 34، ص 187: مراد از روح، نزول ملائکه وحی است بر رسولانی که پروردگار جهت رسالت برگزیده است همچنانکه می فرماید: «قُل الروح من امر ربی» (اسرا 85) و

ص :74

می فرماید: «ینَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ» = «ملائکه با روح که از امر اوست بر هر کس که او بخواهد نازل می شوند و به او این مأموریت را ابلاغ می کنند که باید انذار کنید (و بگویید: ) معبودی جز من نیست؛ از (مخالفت دستور) من، بپرهیزید!» (1).

☼ نکته:

قیامت اسامی زیادی دارد که همواره با کلمه «یوم» موصوف شده است از جمله: «یوم القیامة» - «یوم تغابن» - «یوم الفصل» - «یوم موعود» - «یوم عسیر» - «یوم حسرت» - «یَومَ الدَّین» - «یومٍ عظیم» - «یوم الاخره» - «یوم الجمع» - «یَومَ تُبلَی السرائر» - «یوم الحق» - «یوم تلاق» - «یوم الآزِفه» - «یوم التناد» و … { «یوم تلاق » : یعنی روز ملاقات خلایق، ظالم و مظلوم، خالق و مخلوق، اهل آسمان و زمین و نیز روزی که هر کس به عمل خود می رسد و خلاصه روز تلاقی و ملاقات است. «یوم الآزِفه» (آیه 18 همین سوره): آزفه به معنای نزدیک است و به معنای روز نزدیک یعنی قیامت نزدیک است همچنان که می فرماید: «إِنَّهُمْ یرَوْنَهُ بَعِیدًا وَنَرَاهُ قَرِیبًا» = «ایشان قیامت را دور می بینند ولی ما آن را نزدیک می بینیم» (معارج 7و6) و نیز می فرماید: «اَزِفَتِ الازَفَۀ» (نجم 57). «یوم التناد» (آیه 32 همین سوره): که ستمکاران یکدیگر را با صدای بلند صدا کنند}.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 191، از قمی آورده است:

منظورْ روح القدس است که مخصوص رسول خدا (ص) و ائمه اهل بیت (ع) است.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 191، از معانی، از امام صادق (ع):

یوم التلاق روزی است که اهل آسمان با اهل زمین تلاقی می کنند.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 193، از روضه کافی، از امام موسی بن جعفر (ع):

هیچ مؤمنی در دنیا گناهی مرتکب نمی شود مگر آن که پشیمان و ناراحت می شود.

یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (16)

الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (17)

وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ (18)

یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ (19)

وَ اللَّهُ یَقْضی بِالْحَقِّ وَ الَّذینَ یَدْعُونَ

ص :75


1- نحل2

مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْ ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ (20)

أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (21)

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدیدُ الْعِقابِ (22)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ (23)

إِلی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ (24)

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَیْدُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ (25)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ (26)

وَ قالَ مُوسی إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ (27)

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (28)

یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَری وَ ما أَهْدیکُمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشادِ (29)

وَ قالَ الَّذی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ (30)

مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُریدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ (31)

وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ (32)

یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرینَ ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33)

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّی إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (34)

الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (35)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ (36)

أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبیلِ وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فی تَبابٍ (37)

وَ قالَ الَّذی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ (38)

یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ (39)

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ (40)

وَ یا قَوْمِ ما لی أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنی إِلَی النَّارِ (41)

تَدْعُونَنی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی الْعَزیزِ الْغَفَّارِ (42)

لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَی اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (43)

روزی که همه آنان آشکار می شوند و چیزی از آنها بر خدا پنهان نخواهد ماند؛ (و گفته می شود: ) حکومت امروز برای کیست؟ برای خداوند یکتای قهار است! (16) امروز هر کس در برابر کاری که انجام داده است پاداش داده می شود؛ امروز هیچ ظلمی نیست؛ خداوند سریع الحساب است! (17) و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامی که از شدت وحشت دلها به گلوگاه می رسد و تمامی وجود آنها مملو از اندوه می گردد؛ برای ستمکاران دوستی وجود ندارد و نه شفاعت کننده ای

ص :76

که شفاعتش پذیرفته شود (18) او چشمهایی را که به خیانت می گردد و آنچه را سینه ها پنهان می دارند، می داند (19) خداوند بحق داوری می کند و معبودهایی را که غیر از او می خوانند هیچ گونه داوری ندارند؛ خداوند شنوا و بیناست! (20) آیا آنها روی زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهم در زمین از اینها برتر بودند؛ ولی خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعی نداشتند! (21) این برای آن بود که پیامبرانشان پیوسته با دلایل روشن به سراغشان می آمدند، ولی آنها انکار می کردند؛ خداوند هم آنان را گرفت (و کیفر داد) که او قوی و مجازاتش شدید است! (22) ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم (23) بسوی فرعون و هامان و قارون؛ ولی آنها گفتند: «او ساحری بسیار دروغگو است!» (24) و هنگامی که حق را از سوی ما برای آنها آورد، گفتند: «پسران کسانی را که با موسی ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را (برای اسارت و خدمت) زنده بگذارید!» اما نقشه کافران جز در گمراهی نیست (و نقش بر آب می شود) (25) و فرعون گفت: «بگذارید موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند (تا نجاتش دهد)! زیرا من می ترسم که آیین شما را دگرگون سازد و یا در این سرزمین فساد بر پا کند!» (26) موسی گفت: «من به پروردگارم و پروردگار شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمی آورد!» (27) و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت گفت: آیا می خواهید مردی را بکشید بخاطر اینکه می گوید: پروردگار من «الله» است، در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت؛ و اگر راستگو باشد، (لااقل) بعضی از عذابهایی را که وعده می دهد به شما خواهد رسید؛ خداوند کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمی کند (28) ای قوم من! امروز حکومت از آن شماست و در این سرزمین پیروزید؛ اگر عذاب خدا به سراغ ما آید، چه کسی ما را یاری خواهد کرد؟! فرعون گفت: «من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمی دهم و شما را جز به راه صحیح راهنمایی نمی کنم! (دستور، همان قتل موسی است!)» (29) آن مرد باایمان گفت: ای قوم من! من بر شما از روزی همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم! (30) و از عادتی همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که بعد از آنان بودند (از شرک و کفر و طغیان) می ترسم؛ و خداوند ظلم و ستمی بر بندگانش نمی خواهد (31) ای قوم من! من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را صدا می زنند (و از هم یاری می طلبند و صدایشان به جایی نمی رسد) بیمناکم! (32) همان روزی که روی می گردانید و فرار می کنید؛ اما هیچ پناهگاهی در برابر عذاب خداوند برای شما نیست؛ و هر کس را خداوند (بخاطر اعمالش) گمراه سازد، هدایت کننده ای برای او نیست! (33) پیش از این یوسف دلایل روشن برای شما آورد، ولی شما همچنان در آنچه او برای شما آورده بود تردید داشتید؛ تا زمانی که از دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد کرد! این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکننده ای را گمراه می سازد! (34) همانها که در آیات خدا بی آنکه دلیلی برایشان آمده باشد به مجادله برمی خیزند؛ (این کارشان) خشم عظیمی نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده اند به بار می آورد؛ این گونه خداوند بر دل هر متکبر جباری مهر می نهد! (35) فرعون گفت: ای هامان! برای من بنای مرتفعی بساز، شاید به وسایلی دست یابم (36) وسایل (صعود به) آسمانها تا از خدای موسی آگاه شوم؛ هر چند گمان می کنم او دروغگو باشد! این چنین اعمال بد فرعون در نظرش آراسته جلوه کرد و از راه حق باز داشته شد؛ و توطئه فرعون (و همفکران او) جز به نابودی نمی انجامد! (37) کسی که (از قوم فرعون) ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم (38) ای قوم من! این زندگی دنیا، تنها متاع زودگذری است؛ و آخرت سرای همیشگی است! (39) هر کس بدی کند، جز بمانند آن کیفر داده نمی شود؛ ولی هر کس کار شایسته ای انجام دهد - خواه مرد یا زن- در حالی که مؤمن باشد آنها وارد بهشت می شوند و در آن روزی بی حسابی به آنها داده خواهد شد (40) ای قوم من! چرا من شما را به سوی نجات دعوت می کنم، اما

ص :77

شما مرا بسوی آتش فرا می خوانید؟! (41) مرا دعوت می کنید که به خداوند یگانه کافر شوم و همتایی که به آن علم ندارم برای او قرار دهم، در حالی که من شما را بسوی خداوند عزیز غفار دعوت می کنم! (42) قطعاً آنچه مرا بسوی آن می خوانید، نه دعوت در دنیا دارد و نه در آخرت؛ و تنها بازگشت ما در قیامت بسوی خداست؛ و مسرفان اهل آتشند! (43)

آیات شریفه 23 تا 54 مربوط به داستان حضرت موسی (ع) و فرعون و نیز نصایح مؤمن آل فرعون می باشد:

در تفسیر جامع، ج 6، ص 129، از ابن بابویه، از امام علی (ع)، از حضرت رسول (ص): (خلاصه روایت)

در زمانِ احتضار حضرت یوسف (ع)، وصیت کرد که بعد از او مصائب و شدائد فراوانی به آنها می رسد تا آن که خداوند یکی از فرزندان لاوی بن یعقوب را که مردی بلند قد و گندم گون است {موسی (ع)} مبعوث می فرماید. 400 سال از آن وعده گذشت، روزی در صحرا دانشمندی مشغول نصیحت به قومش بود و موسی (ع) که هنوز به سن رشد نرسیده بود سوار بر اسب برای تفریح از خانه فرعون خارج شده بود و به آنجا وارد شد و دانشمند او را شناخت و …

در المیزان، ج 34، ص 219، از علل، از امام صادق (ع) (ذیل آیه 26): رشد و حلال زادگی فرعون مانع او می شد تا موسی را بکشد زیرا انبیاء و حجت های خدا را نمی کشد مگر کسی که زنازاده باشد.

☼ نکته:

مؤمن آل فرعون معروف به حزقیل و حبیب است که بنا بر روایات، پسر عمو و جانشین فرعون بود و در دین خود تقیه می کرد او همان کسی بود که حضرت موسی (ع) را بعد از قتل قبطی به فرار سفارش کرد و مردم را به توحید و یکتاپرستی و نبوت موسی (ع) تشویق کرد و مانع از قتل موسی (ع) شد. که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده است.

☼ نکته:

تقیه از ماده «وقی- یقی» بمعنای «حفظ و صیانت از آزار و اذیت» و در اصطلاح «خودداری از اظهار مذهب و نیت» است و در سه آیه شریفه به آن اشاره شده است:

1 - (غافر28).

2 - «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً» = «مگر آن که بخواهید به نوعی از ایشان تقیه کنید» (آل عمران 28).

3 - «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ» = «مگر کسی که مجبور شود و او را وادار به اظهارِ کفر کنند، در حالی که دلش مطمئن به ایمان باشد» (1).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 135، آورده است:

مؤمن آل فرعون، 600 سال ایمانش را پنهان داشت.

ص :78


1- نحل 106

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 219، از مجمع، از امام صادق (ع):

تقیه دین من و پدرانم است، کسی که تقیه ندارد دین ندارد، تقیه سِپَرِ خدا در زمین است، چون مؤمن آل فرعون اگر اظهار اسلام می کرد کشته می شد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 144، از حضرت عسکری (ع):

یکی از مخالفین در محضر امام صادق (ع) به مردی از شیعیان گفت: نظر تو درباره ی ده نفر صحابی معروف پیغمبر اکرم (ص) چیست؟ شیعه گفت: درباره آن ها از خداوند طلب خیر کنم. مخالف گفت: من خیال می کردم تو رافضی هستی و دشمن صحابه می باشی. شیعه گفت: خداوند لعنت کند کسی را که بغض یکی از صحابه را دارد. و هر کس ده نفر صحابی را مبغوض بدارد لعنت خدا بر او باد. مرد مخالف، از جا برخاست و سر او را بوسه زد و حلالیت خواست و برفت. امام صادق (ع) فرمود: رحمت خدا بر تو باد ای شیعه ما، فرشتگان در آسمان ها از توریه و سخن گفتن تو متعجب شدند. بعضی از حضار که جریان را نفهمیده بودند گفتند: یا بن رسول الله! سخنان این شیعه ظاهراً موافق با عقیده شخص ناصبی بود. امام فرمود: رفیق شما به آن مرد مخالف گفت هر کس یکی از اصحاب را مبغوض بدارد، لعنت خدا بر او باد و مرادش از یکی، امیرالمؤمنین (ع) بود و در مرتبه دوم گفت: هر کس تمام ده نفر اصحابی را مبغوض بدارد و دشنام دهد لعنت خدا بر او باد و مرادش دشنام به حضرت علی (ع) بود. و آن حضرت فرمود: برای حزقیل (مؤمن آل فرعون) هم مثل این توریه واقع شد. جمعی از حزقیل نزد فرعون سعایت کردند. فرعون نیز دستور داد حزقیل را حاضر کنند. حزقیل گفت: ای فرعون تا کنون از من دروغی شنیده ای؟ فرعون گفت: نه. بعد حزقیل رو به حضار کرد و گفت: خدای شما کیست؟ همه گفتند: فرعون است. حزقیل هم گفت: ای پادشاه! شاهد باش و هر کس در این محفل است شاهد باشد که من می گویم پروردگار و خالق و رازق من غیر از پروردگار و خالق و رازق آن ها نیست و من از غیر او بیزارم. و منظورش خدای تعالی بود ولی بقیه اشتباه فهمیدند. فرعون نیز بر آنهایی که سعایت کرده بودند غضب نمود و بدنشان را قطعه قطعه کرد و حزقیل از شر آن مردم نجات یافت.

ص :79

در خصالِ شیخ صدوق، ج 1، ص 41، چاپ2، از امام صادق (ع):

فرزندم! خداوند چیزی را نیافریده که بیشتر از تقیه چشمِ پدرت را روشن کند.

از همان منبع: 9 بخش از 10 بخشِ دین در تقیه است. تقیه در هر چیزی است جز در خوردنِ نبیذ (شرابِ خرما) و مسح بر روی چکمه (در حال وضو).

در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 227، چ2، از امام صادق (ع):

تقیه سِپَرِ ایمان است و ایمان ندارد کسی که تقیه نمی کند.

در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 227، چ2، از حضرت علی (ع):

تقیه واجب است و برای دفع ضرر اگر قسم بخوری، گناه و کفاره ندارد.

در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 227، چ2، از امام موسی (ع):

گرامی ترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر تقیه کند.

در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 228، چ2، از امام رضا (ع):

کسی که تقیه را ترک کند مثل آن است که نماز را ترک کند.

فَسَتَذْکُرُونَ مَا اَقُولُ لَکُمْ وَ اُفَوِّضُ اَمْرِی اِلَی اللهِ اِنَّ اللهَ بَصیرُ بِالعِبَادِ ﴿44﴾ فَوَقَاهُ اللهُ َسَیِّئَاتِ مَا مَکَروا وَ حَاقَ بِآلِ فرعَونَ سُوءُ العَذابِ ﴿45﴾ (مؤمن آل فرعون گفت) پس به زودی متوجه آن چه به شما می گویم خواهید شد و من امر خود به خدا واگذار می کنم که خدا دانا بر بندگان است (44) خدایتعالی هم او را از نقشه های شومی که برایش کشیده بودند حفظ فرمود و بدترین عذاب متوجه آل فرعون شد (45)

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 220، از خصال، از امام صادق (ع):

من تعجب می کنم از کسی که از چهار چیز جزع و فزع می کند و از چهار چیز دیگر نمی کند، تعجب می کنم از کسی که فزع می کند از اینکه مبادا دشمن به او مکر کند ولی پناه نمی برد به آیه: «و افوض امری … » برای اینکه خدایتعالی دنبالش می فرماید: «فَوقاهُ الله … » .

توجه: صاحب تفسیر المیزان روایت را به طور کامل نیاورده است و از آن جایی که این روایت بسیارِ ظریف، دقیق، شیوا و عبرت آموز است، لذا اصلِ روایت را بدین شرح می آوریم:

ص :80

در کتابِ خصالِ شیخ صدوق، ج 1، ص 317، چاپ2، از امام صادق (ع):

در شگفتم از کسی که از چهار چیز می ترسد، چگونه به چهار چیز پناه نمی برد:

1 - در شگفتم از کسی که می ترسد، چگونه به این سخن خداوند پناه نمی برد: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ» = «خدا ما را بس است و چه خوب نگهبانی است» (آل عمران173)، چون از خداوند شنیدم که پس از آن می فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» = «آنها به نعمت و فضلی از خدا منتقل شدند و هیچ بدی به آنها نرسید» (آل عمران174)

2 - در شگفتم از کسی که اندوهگین می شود چگونه به این سخن خداوند پناه نمی برد: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین» = «خدایی جز تو نیست، تو منزهی و من از ستمگران بودم» (انبیاء87)، چون از خداوند شنیدم که پس از آن می فرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» = «ما او را اجابت کردیم و او را از غم نجات دادیم و این چنین مؤمنان را نجات می دهیم» (انبیاء88)

3 - در شگفتم از کسی که دچار مکر و حیله شده، چگونه به این سخن خداوند پناه نمی برد: «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ» = «کار خودم را به خدا واگذار می کنم که خدا بر بندگان بیناست» (غافر44)، چون از خدا شنیدم که پس از آن می فرماید: «فَوَقَاهُ اللهُ َسَیِّئَاتِ مَا مَکَروا» = «خدا هم او را از نقشه های شومی که برایش کشیده بودند حفظ فرمود» (غافر45)

4 - در شگفتم از کسی که دنیا و آرایش آن را می طلبد، چگونه به این سخن خداوند پناه نمی برد: «مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه» = «آن چه خدا بخواهد، هیچ نیرویی جز خدا نیست» (کهف39)، چون از خدا شنیدم از قول کسی می فرماید: «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مَالًا وَ وَلَدًا، فَعَسَی رَبِّی أَنْ یؤْتِینِ خَیرًا مِنْ جَنَّتِکَ» = «اگر مرا می بینی که مال و فرزندم از تو کمتر است امید است که خداوند بهتر از باغ تو به من بدهد» (1).

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46)

وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّارِ

ص :81


1- کهف40 و 39

(47)

قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ (48)

وَ قالَ الَّذینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ (49)

قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ (50)

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ (51)

یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52)

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْهُدی وَ أَوْرَثْنا بَنی إِسْرائیلَ الْکِتابَ (53)

هُدیً وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ (54)

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (55)

إِنَّ الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ (56)

لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (57)

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لاَ الْمُسی ءُ قَلیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ (58)

إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (59)

عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند؛ و روزی که قیامت برپا شود (می فرماید: ) «آل فرعون را در سخت ترین عذابها وارد کنید!» (46) به خاطر بیاور هنگامی را که در آتش دوزخ با هم محاجه می کنند؛ ضعیفان به مستکبران می گویند: «ما پیرو شما بودیم، آیا شما (امروز) سهمی از آتش را بجای ما پذیرا می شوید؟!» (47) مستکبران می گویند: «ما همگی در آن هستیم، زیرا خداوند در میان بندگانش (بعدالت) حکم کرده است!» (48) و آنها که در آتشند به مأموران دوزخ می گویند: «از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما بردارد!» (49) آنها می گویند: «آیا پیامبران شما دلایل روشن برایتان نیاوردند؟!» می گویند: «آری!» آنها می گویند: «پس هر چه می خواهید (خدا را) بخوانید؛ ولی دعای کافران (به جایی نمی رسد و) جز در ضلالت نیست!» (50) ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و (در آخرت) روزی که گواهان به پا می خیزند یاری می دهیم! (51) روزی که عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان نمی بخشد؛ و لعنت خدا برای آنها و خانه (و جایگاه) بد نیز برای آنان است (52) و ما به موسی هدایت بخشیدیم و بنی اسرائیل را وارثان کتاب (تورات) قرار دادیم (53) کتابی که مایه هدایت و تذکر برای صاحبان عقل بود! (54) پس (ای پیامبر!) صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حق است و برای گناهت استغفار کن و هر صبح و شام تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور! (55) کسانی که در آیات خداوند بدون دلیلی که برای آنها آمده باشد ستیزه جویی می کنند، در سینه هایشان فقط تکبر (و غرور) است و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بیناست! (56) آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسانها مهمتر است، ولی بیشتر مردم نمی دانند (57) هرگز نابینا و بینا یکسان نیستند؛ همچنین کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند با بدکاران یکسان نخواهند بود؛ اما کمتر متذکر می شوید! (58) روز قیامت به یقین آمدنی است و شکی در آن نیست؛ ولی اکثر مردم ایمان نمی آورند! (59)

وَ قالَ رَبُّکُمُ آدعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ اِنَّ الَّذّینَ یَسْتَکبِرونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ ﴿60﴾ و پروردگارتان فرمود: مرا (با خلوص) بخوانید تا شما را اجابت کنم. به درستی کسانی که از عبادت من استکبار می روزند به زودی با ذلت داخل جهنم خواهند شد (60)

ص :82

داخرین: جمع اسم فاعل از مصدر دخور است که به معنای ذلت است.

☼ نکته:

آیه شریفه به صراحت می رساند که خدای تعالی دعایِ داعی را مستجاب می کند، ولی لازمه آن این است که اولاً: داعی، دلش را کاملاً از غیر خدایتعالی قطع کند، در غیر این صورت دعا محسوب نمی شود و اگر مستجاب نشد نباید به آیه شریفه اشکال کرد بلکه مشکل از داعی است. ثانیاً: ممکن است آن دعا به ضررش باشد و خدایتعالی آن را یا مستجاب نمی کند و یا به تأخیر می اندازد. در عوض در دنیا یا در قیامت پاداشی نیکوتر از آن حاجت را به داعی می دهد (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه: «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَان» (بقره 186) مراجعه شود).

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 227، از کافی، از امام صادق (ع):

دعا کن و مگو مقدرات تقدیر شده و دعا تغییرش ندهد برای این که دعا خود عبادت است.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 227، از خصال، از امام صادق (ع): کسی را که سه چیز داده باشند، از سه چیز محرومش نمی کنند: 1) کسی که توفیق و حال دعایش داده باشند، از اجابتْ محرومش نمی کنند، چرا که خداوند (سبحان) می فرماید: «ادعونی استجب لکم» = «مرا بخوانید تا اجابتان کنم» ، 2) کسی که توفیقِ شکرِ نعمتش داده باشند از زیاد کردنِ نعمتش دریغ نمی کنند، چون می فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» = «اگر شکر بگزارید نعمتتان زیادت کنم» (ابراهیم7)، 3) کسی که توکلش داده باشند از کفایت امور او مضایقه نمی کنند، چرا که می فرماید: «وَمَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» = «کسی که بر خدا توکل کند پس او کفایت کننده ی امور است» (1).

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 227، آورده است: امام صادق (ع) در پاسخ به این سؤال که چرا ما خدا را می خوانیم ولی دعایمان مستجاب نمی شود؟ فرمود: برای اینکه کسی را می خوانید که نمی شناسیدش.

در جامع، ج 6، ص 155، از حضرت رسول (ص): هر گاه یکی از شما حاجتی دارد باید از خدا بخواهد تا جایی که اگر بند نعلین یکی گسسته شود باید در اصلاح آن به خدا استعانت بجوید.

در امالی شیخ صدوق، ص 721، م70، از امام صادق (ع):

دعا کردن، پشت سرِ برادرِ دینی، روزی را فراوان می کند و بدی را بر می گرداند.

ص :83


1- طلاق3

در امالی شیخ صدوق، ص 603، م60، از امام صادق (ع): هر کس 40 نفر از برادرانِ دینیِ خود را در دعا کردن بر خود مقدم دارد، دعایش هم در حقِ آنان و هم در حقِ خودش مستجاب می شود.

توجه: بحث روایتی مفصلی در این خصوص در ذیل آیه 152 بقره آمده است.

اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (61)

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (62)

کَذلِکَ یُؤْفَکُ الَّذینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (63)

اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (64)

هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (65)

قُلْ إِنِّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ (66)

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (67)

هُوَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ فَإِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (68)

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ أَنَّی یُصْرَفُونَ (69)

الَّذینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (70)

إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ (71)

فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (72)

ثُمَّ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (73)

مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرینَ (74)

ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (75)

ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ (76)

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ (77)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ (78)

اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْکَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (79)

وَ لَکُمْ فیها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فی صُدُورِکُمْ وَ عَلَیْها وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (80)

وَ یُریکُمْ آیاتِهِ فَأَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ (81)

أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (82)

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (83)

خداوند کسی است که شب را برای شما آفرید تا در آن بیاسایید و روز را روشنی بخش قرار داد؛ خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و کرم است؛ ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند! (61) این است خداوند، پروردگار شما که آفریننده همه چیز است؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ با این حال چگونه از راه حق منحرف می شوید؟! (62) این چنین کسانی که آیات خدا را انکار می کردند (از راه راست) منحرف می شوند! (63) خداوند کسی است که زمین را برای شما جایگاه امن و آرامش قرار داد و آسمان را همچون سقفی (بالای سرتان)؛ و شما را صورتگری کرد و صورتتان را نیکو آفرید؛ و از چیزهایی پاکیزه به شما روزی داد؛ این است خداوند

ص :84

پروردگار شما! جاوید و پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است! (64) زنده (واقعی) اوست؛ معبودی جز او نیست؛ پس او را بخوانید در حالی که دین خود را برای او خالص کرده اید! ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است! (65) بگو: «من نهی شده ام از اینکه معبودهایی را که شما غیر از خدا می خوانید بپرستم، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم برای من آمده است؛ و مأمورم که تنها در برابر پروردگار عالمیان تسلیم باشم!» (66) او کسی است که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را بصورت طفلی (از شکم مادر) بیرون می فرستد، بعد به مرحله کمال قوت خود می رسید و بعد از آن پیر می شوید و (در این میان) گروهی از شما پیش از رسیدن به این مرحله می میرند و در نهایت به سرآمد عمر خود می رسید؛ و شاید تعقل کنید! (67) او کسی است که زنده می کند و می میراند؛ و هنگامی که کاری را مقرر کند، تنها به آن می گوید: «موجود باش!» بی درنگ موجود می شود! (68) آیا ندیدی کسانی را که در آیات خدا مجادله می کنند، چگونه از راه حق منحرف می شوند؟! (69) همان کسانی که کتاب (آسمانی) و آنچه رسولان خود را بدان فرستاده ایم تکذیب کردند؛ اما بزودی (نتیجه کار خود را) می دانند! (70) در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند (71) و در آب جوشان وارد می کنند؛ سپس در آتش دوزخ افروخته می شوند! (72) سپس به آنها گفته می شود: کجایند آنچه را همتای خدا قرار می دادید (73) همان معبودهایی را که جز خدا پرستش می کردید؟! آنها می گویند: «همه از نظر ما پنهان و گم شدند؛ بلکه ما اصلا پیش از این چیزی را پرستش نمی کردیم» ! این گونه خداوند کافران را گمراه می سازد! (74) این (عذاب) بخاطر آن است که بناحق در زمین شادی می کردید و از روی غرور و مستی به خوشحالی می پرداختید! (75) از درهای جهنم وارد شوید و جاودانه در آن بمانید؛ و چه بد است جایگاه متکبران! (76) پس (ای پیامبر) صبر کن که وعده خدا حق است؛ و هرگاه قسمتی از مجازاتهایی را که به آنها وعده داده ایم در حال حیاتت به تو ارائه دهیم، یا تو را (پیش از آن) از دنیا ببریم (مهم نیست)؛ چرا که همه آنان را تنها بسوی ما باز می گردانند! (77) ما پیش از تو رسولانی فرستادیم؛ سرگذشت گروهی از آنان را برای تو بازگفته و گروهی را برای تو بازگو نکرده ایم؛ و هیچ پیامبری حق نداشت معجزه ای جز بفرمان خدا بیاورد و هنگامی که فرمان خداوند (برای مجازات آنها) صادر شود، بحق داوری خواهد شد؛ و آنجا اهل باطل زیان خواهند کرد! (78) خداوند کسی است که چهارپایان را برای شما آفرید تا بعضی را سوار شوید و از بعضی تغذیه کنید (79) و برای شما در آنها منافع بسیاری (جز اینها) است، تا بوسیله آنها به مقصدی که در دل دارید برسید؛ و بر آنها و بر کشتیها سوار می شوید (80) او آیاتش را همواره به شما نشان می دهد؛ پس کدام یک از آیات او را انکار می کنید؟ (81) آیا روی زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چه شد؟ همانها که نفراتشان از اینها بیشتر و نیرو و آثارشان در زمین فزونتر بود؛ اما هرگز آنچه را به دست می آوردند نتوانست آنها را بی نیاز سازد (و عذاب را از آنها دور کند) (82) هنگامی که رسولانشان دلایل روشنی برای آنان آوردند، به دانشی که خود داشتند خوشحال بودند (و غیر آنرا هیچ می شمردند)؛ ولی آنچه را (از عذاب) به تمسخر گرفتند آنان را فراگرفت (83)

فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ ﴿84﴾ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ ﴿85﴾

هنگامی که عذاب (شدید) ما را دیدند گفتند: هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایی که همتای او می شمردیم کافر شدیم (84) اما هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، ایمانشان برای آنها سودی نداشت! این سنت خداوند

ص :85

است که همواره در میان بندگانش اجرا شده و آنجا کافران زیانکار شدند! (85)

در نهج البلاغه، ح227، ص 677، حضرت علی (ع) می فرماید:

ایمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان و عمل با اعضاء و جوارح استوار است.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 601، از کافی آورده است که از امام رضا (ع) سؤال شد:

چرا خداوند فرعون را غرق کرد در حالی که او (موقع غرق شدن) به پروردگار ایمان آورد؟ فرمود: «چون فرعون لحظه ی نزول بلا، ایمان آورد و ایمان ِحین عذاب، پذیرفته نیست» .

از همان منبع، ح458، ص 739:

نشانه ایمان آن است که راست بگویی، آنگاه که تو را زیان رساند و دروغ نگویی که تو را سود رساند. و آن که بیش از مقدار سخن نگویی و چون از دیگران سخن گویی از خدا بترسی.

از همان منبع، ح310، ص 703: ایمان بنده ای درست نباشد جز آن که اعتماد او به آنچه در دست خداست بیشتر از آن باشد که در دست اوست.

در علل الشرایع، ج 1، ص 473، چ2، از امام صادق (ع):

هر قلبی که از ذکر خدا خالی باشد حق تعالی محبت غیر خودش را به او می چشاند.

در تحف العقول، ص 200، از امام علی (ع): فقر بلاست و بدتر از آن بیماری تن و بدتر از آن بیماری روح است. و ثروت نعمت است و برتر از آن تندرستی تن و بهتر از آن تقوای دل است.

خلاصه آیات سوره مؤمن:

4 - در آیات خداوند کسی جز کفار، منکر نمی شود 5 - قوم نوح 7 - فرشتگان به ستایش پروردگار مشغولند و برای مؤمنین طلب مغفرت کنند 9 - پروردگار هر کس را از سیئات محفوظ بدارد در حقش رحمت کرده و این فوز عظیم است 10 - خشم خداوند بزرگتر از خشم خود شما بر خودتان است. 11 - دو حیات و دو ممات 13 - او خدایی است که آیات عظمت خود را بر شما آشکار ساخت. 14 - فَادعُوا اللهَ مُخلصینَ 15 - یَومَ التَّلاق 16 - روزی که حقیقت خوب و بد همه آشکار شود. 17 - روز جزا بر کسی ظلم نمی شود. 18 - یوم الازفه 19 - خائنۀ الاعینُ 20 - خداست که در آن روز، قضاوت بر حق می کند و غیر از خدا نمی توانند کوچکترین قضاوتی کنند 21 - اقوام گذشته نیرومندتر از آن ها بودند و اکنون اثری از آن ها باقی نیست 23 تا 27 - موسی (ع)، فرعون _ هامان _ قارون …

28 تا 35 - مؤمن آلِ فرعون 36 و 37 - فرعون به هامان گفت کاخی بلند بر پا کن 38 تا 45 - نصایح مؤمن آل فرعون 51 - ما البته فرستادگان و رسولان خدا را و مؤمنین را هم در دنیا نصرت دهیم و هم در قیامت … 53 - ما به موسی مقام هدایت دادیم 56 - فَاستَعِذ باللهِ 57 - خلقت آسمان ها و زمین از خلقت مردم بزرگتر و مهمتر است 59 - بی شک قیامت می رسد 60 - ادعونی استجب لکم 69 - آیا ندیدی کسانی که در آیات ما جدال می کنند به چه سرنوشت بدی دچار می شوند. 76 - ابواب جهنم. 78 - شرح حال بعضی رسولان را بیان کردیم و بعضی را نکردیم.

84 و 85 - چون عذاب را دیدند گفتند ایمان آوردیم اما سودی ندارد.

ص :86

41 سوره فصلت

41 - سوره فصلت (تفصیل = مفصل) = حم سجده = مصابیح (چراغها).

مکی است و 54 آیه دارد. اولین عزائِم و دومین حوامیم است.

خلاصه سوره: پیرامون اعراض کفار از قرآن کریم است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

حم (1)

تَنْزیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (2)

کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (3)

بَشیراً وَ نَذیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (4)

وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (5)

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکینَ (6)

الَّذینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (7)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (8)

قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ (9)

وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلینَ (10)

ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ (11)

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (12)

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)

إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (14)

فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (15)

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَراً فی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزی وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ (16)

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (17)

وَ نَجَّیْنَا الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (18)

وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (19)

حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (20)

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (21)

وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (22)

وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ (23)

فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبینَ (24)

وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ (25)

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (26)

فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ (27)

ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فیها دارُ

ص :87

الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (28)

حم (1) این کتابی است که از سوی خداوند رحمان و رحیم نازل شده است (2) کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویاست برای جمعیتی که آگاهند! (3) قرآنی که بشارت دهنده و بیم دهنده است؛ ولی بیشتر آنان روی گردان شدند؛ از این رو چیزی نمی شنوند! (4) آنها گفتند: «قلبهای ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت می کنی در پوششهایی قرار گرفته و در گوشهای ما سنگینی است و میان ما و تو حجابی وجود دارد؛ پس تو بدنبال عمل خود باش، ما هم برای خود عمل می کنیم!» (5) بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم؛ این حقیقت بر من وحی می شود که معبود شما معبودی یگانه است؛ پس تمام توجه خویش را به او کنید و از وی آمرزش طلبید؛ وای بر مشرکان! (6) همانها که زکات را نمی پردازند و آخرت را منکرند! (7) اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، پاداشی دائمی دارند! (8) بگو: آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و برای او همانندهایی قرار می دهید؟! او پروردگار جهانیان است! (9) او در زمین کوه های استواری قرار داد و برکاتی در آن آفرید و مواد غذایی آن را مقدر فرمود، - اینها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان! (10) سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که بصورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: «به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روی طاعت می آییم (و شکل می گیریم)!» (11) در این هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفرید و در هر آسمانی کار آن (آسمان) را وحی (و مقرر) فرمود و آسمان پایین را با چراغهایی [= ستارگان] زینت بخشیدیم و (با شهابها از رخنه شیاطین) حفظ کردیم، این است تقدیر خداوند توانا و دانا! (12) اگر آنها روی گردان شوند، بگو: من شما را از صاعقه ای همانند صاعقه عاد و ثمود می ترسانم! (13) در آن هنگام که رسولان از پیش رو و پشت سر (و از هر سو) به سراغشان آمدند (و آنان را دعوت کردند) که جز خدا را نپرستید آنها گفتند: «اگر پروردگار ما می خواست فرشتگانی نازل می کرد؛ از این رو ما به آنچه شما مبعوث به آن هستید کافریم!» (14) اما قوم عاد بناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟!» آیا نمی دانستند خداوندی که آنان را آفریده از آنها قویتر است؟ و (به خاطر این پندار) پیوسته آیات ما را انکار می کردند (15) سرانجام تندبادی شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهایی شوم و پرغبار بر آنها فرستادیم تا عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا به آنها بچشانیم؛ و عذاب آخرت از آن هم خوارکننده تر است و (از هیچ طرف) یاری نمی شوند! (16) اما ثمود را هدایت کردیم، ولی آنها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند؛ به همین جهت صاعقه -آن عذاب خوارکننده- به خاطر اعمالی که انجام می دادند آنها را فروگرفت! (17) و کسانی را که ایمان آوردند و پرهیزکار بودند نجات بخشیدیم! (18) به خاطر بیاورید روزی را که دشمنان خدا را جمع کرده به سوی دوزخ می برند، و صفوف پیشین را نگه می دارند (تا صفهای بعد به آنها ملحق شوند!) (19) وقتی به آن می رسند، گوشها و چشمها و پوستهای تنشان به آنچه می کردند گواهی می دهند (20) آنها به پوستهای تنشان می گویند: «چرا بر ضد ما گواهی دادید؟!» آنها جواب می دهند: همان خدایی که هر موجودی را به نطق درآورده ما را گویا ساخته ؛ و او شما را نخستین بار آفرید و بازگشتتان بسوی اوست! (21) شما اگر گناهانتان را مخفی می کردید نه بخاطر این بود که از شهادت گوش و چشمها و پوستهای تنتان بیم داشتید، بلکه شما گمان می کردید که خداوند بسیاری از اعمالی را که انجام می دهید نمی داند! (22) آری این گمان بدی بود که درباره پروردگارتان داشتید و همان موجب هلاکت شما گردید و سرانجام از زیانکاران شدید! (23) اگر صبر کنند (یا نکنند، به هر حال) دوزخ جایگاه آنهاست؛ و اگر تقاضای عفو کنند، مورد عفو قرار نمی گیرند! (24) ما برای آنها همنشینانی (زشت سیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند؛ و فرمان الهی درباره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند؛ آنها مسلماً زیانکار بودند! (25) کافران

ص :88

گفتند: «گوش به این قرآن فراندهید؛ و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!» (26) به یقین به کافران عذاب شدیدی می چشمانیم و آنها را به بدترین اعمالی که انجام می دادند کیفر می دهیم! (27) این آتش کیفر دشمنان خدا است، سرای جاویدشان در آن خواهد بود، کیفری است بخاطر اینکه آیات ما را انکار می کردند (28)

در آیه (9) می فرماید: «خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» = «زمین را در دو روز خلق کرد» .

در آیه (10) می فرماید: «وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ» = «و تقدیر فرمود، ارزاق زمین ها را در چهار روز» .

در آیه (12) می فرماید: «فَقَضیهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ» = «پس آسمانها را هفت عدد قرار داد آن هم در دو روز» و در ادامه آیه12می فرماید: «وَ زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً» = «و ما آسمان دنیا را به فانوسهایی زینت دادیم، ستارگانی که هم زینت آسمانند و هم حافظ آن هستند».

نکته اول: خدای تعالی در هفت آیه شریفه فرموده است که خلقت آسمانها و زمین در (6) روز بوده است در صورتی که در3 آیه فوق جمعاً (8) روز آمده است که مفسرین اقوالی آورده اند:

بعضی از مفسرین گفته اند: مراد از چهار روز (اربعة ایام) در آیه (10)، جمع بین خلقت زمین و تقدیر روزی است یعنی دو روز خلقت زمین و دو روز هم تقدیر روزی است و در نتیجه همان (6) روز به دست می آید یعنی 2 روز خلقت زمین + 2 روز تقدیر روزی + 2 روز خلقت آسمانها که جمعاً (6) روز می شود. با این توضیح که 2 روز خلقت زمین با 4 روز تقدیرات دو بار به صورت 4 روز تکرار شده است.

صاحب المیزان، ج 34، ص 261 تا263، آورده است: در آیه شریفه: «وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ» منظور از «اربعة ایام» همان فصول چهارگانه است و اما ایامی که در این آیات برای خلقت آسمانها و زمین آمده، چهار روز است دو روز برای خلقت زمین و دو روز برای به پا داشتن آسمانهای هفتگانه، بعد از آن دود بود و اما ایامی که در آن اقوات درست شده ایام تقدیر اقوات است نه خلقت آنها و آن چه که در کلام خدای تعالی مکرر آمده این است که خدای تعالی آسمانها و زمین را در شش روز آفریده، نه مجموع خلق و تقدیر را، پس حق این است که مراد بیان تقدیر ارزاق

ص :89

زمین در چهار فصل سال است.

صاحب تفسیر جامع، ج 6، ص 175، از تفسیر مجمع البیان آورده است: خداوند تعالی در دو روز معین (یکشنبه و دوشنبه) زمین را بیافرید و دو روز دیگر (سه شنبه و چهار شنبه) کوه ها و ارزاق را بیافرید پس مجموع چهار روز است، نه آن که چهار روز کوه ها و ارزاق را بیافرید.

صاحب جامع، ج 6، ص 176، از علی بن ابراهیم آورده است: مراد از «اربعة ایام» چهار فصل است.

☼ مؤلف:

خداوند متعال در سوره اعراف آیه 54 می فرماید: «خلق السموات و الارض فی سِتَّةِ ایام» = «پروردگار آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد» (که البته این آیه شریفه در شش جای دیگر هم آمده است). برای جمع کردن آیات مورد بحث با این آیه می توان به روایتی از امام صادق (ع) که در تفسیر جامع (ج5، ص 401) از کافی آورده، استناد کرد که می فرماید: «خداوند در روز یکشنبه و دوشنبه زمین را آفرید و روز سه شنبه اسباب و قوت آنها را آفرید و چهارشنبه و پنج شنبه آسمانها را آفرید و روز جمعه اقوات آنها را آفرید» . اما این روایت با آیه 10 «اربعة ایام» اگر ایام را روزْ معنی کنیم، جمع نمی شود پس با نظریه دوم یعنی فصول می تواند جمع شود.

خلاصه اینکه: آیه شریفه «اربعۀ ایام» به معنای فصل است و ارتباطی در خصوص تعداد ایام خلقت ندارد. پس: 2 روز خلقت زمین + 1 روز اقوات زمینی ها + 2 روز خلقت آسمانها + 1 روز اقوات آسمانها= 6 روز خلقت (والله اعلم).

نکته دوم: در خصوص آسمان می توان گفت: آسمانهای هفت گانه جزءِ خلقت جسمانی و مادی هستند و نه ماوراء طبیعت و شامل هفت طبقه یا هفت آسمان است که آسمان اول یا آسمان دنیا همین آسمان بالای سر زمین است که ستارگان و خورشید و ماه در آن است و آن شش آسمان روی هم قرار دارند و اینکه آیا کواکب و ستارگان و خورشید و ماهی در آنها وجود دارد یا خیر؟ قرآن کریم حرفی به میان نیاورده است. البته بعضی از مفسرین گفته اند: کواکب در همه آسمانهاست. صاحب المیزان، ج 34، ص 263و264، آورده است: این حرف صحیح نیست و کواکب در همه آسمانها وجود ندارد، چون اگر ستارگان در همه آسمانها پراکنده بودند، با در نظر گرفتن

ص :90

اینکه آسمانها صاف و شفافند باید ستارگان برای تمامی آسمانها زینت باشند نه تنها آسمان دنیا.

نکته سوم: مراد از یوم در آیات شریفه، روزهای معمولی نیست بلکه مراد دوره ای از زمان است. و اما این که طول مدت «یوم» چقدر بوده تنها خداوند سبحان و اهلِ بیت (ع) می دانند.

از همان منبع، آمده است: اینکه در آیات و روایات آمده که آسمانها منزلگاه ملائکه است و ملائکه از آسمان به زمین نازل می شوند بیش از این دلالت ندارد که امور نامبرده نوعی تعلق و ارتباط با آسمانها دارند (چرا) که کرات و اجرام آسمانی موجودی مادی هستند و نظامی که در آیات آمده هیچ شباهتی به این نظام مادی ندارد بلکه به کلی منافی با آن است. پس ملائکه برای خود عالمی دیگر دارند، عالمی است ملکوتی که نظیر عالم مادیِ ما هفت مرتبه دارد که هر مرتبه اش را آسمانی خوانده اند و آثار و خواص آن مراتب را آثار و خواص آن آسمانها خوانده اند، چون از نظر علو مرتبه و احاطه ای که به زمین دارند شبیه به آسمانند که آن نیز نسبت به زمین بلند است و از هر سو زمین را احاطه کرده و این تشبیه را بدان جهت کرده اند که درکش تا حدی برای ساده دلان آسان شود.

توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (سجده 4) مراجعه شود.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 457، در ذیل آیه23 (و ذلکم ظنکم … )، از امام صادق (ع):

خداوند نزدِ گمانِ بنده است اگر به خدا گمانِ نیک داشته باشد نتیجه آن خیر و نیکی است و اگر گمانِ بد داشته باشد نتیجه آن بدی و شر است.

در نهج البلاغه، ص 715، ح360، از حضرت علی (ع): شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد، گمان بد ببری، چرا که برای آن برداشتِ نیکویی می توان داشت.

از همان منبع، ص 681، ح248: چون کسی به تو گمان نیک برد، خوشبینیِ او را تصدیق کن.

در امالی شیخ صدوق، ص 765، م73، از امام صادق (ع):

هر کس به خدا سوگند بخورد باید راست بگوید و هر کس که راست نگوید از خدا نیست و هر کس برایش به خدا سوگند بخورند باید راضی شود و اگر راضی نشد، از خدا نیست.

ص :91

وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ ﴿29﴾

و (کفار در آخرت گویند): پروردگارا! به ما نشان بده دو تن از گمراه کنندگان جنی و انسی را تا آن دو را زیر پایمان قرار دهیم تا ذلیل تر از خود ما شوند (29)

در بحارالانوار، ج 75، ص 401، از حضرت زهرا (س): پاداش خوشرویی در برابر مؤمن بهشت است و خوشرویی با دشمن ستیزه جو، انسان را از عذاب آتش باز می دارد.

در تحف العقول، ص 517، از امام حسن عسکری (ع): از گناهانی که آمرزیده نشود این است که گفته شود: «کاش به جز بر این گناه، مواخذه نشوم» .

در بحارالانوار، ج 36، ص 353، از رسول خدا (ص): مَثَلِ امام همانند کعبه است که بر گردش می چرخند و او بر گرد چیزی نمی چرخد.

در بحارالانوار، ج 75، ص 170، از امام محمد باقر (ع): سخن نیک را از هر کسی، هر چند به آن عمل نکند، فرا گیرید.

در کتاب خصالِ شیخِ صدوق، ج 1، ص 359، چ2، از امام صادق (ع): قُضات 4 گروهند:

1 - آن قاضی است که قضاوت به حق کند ولی نداند که آن حق است و او در آتش است، 2 - قضاوت به باطل کند و نداند که باطل است و او در آتش است، 3 - قضاوت به باطل کند و بداند که باطل است و او در آتش است، 4 - قضاوت به حق کند و بداند که حق است و او در بهشت است.

إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30)

نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ (31)

نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ (32)

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ (33)

وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ (34)

وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ (35)

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (36)

وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (37)

فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ (38)

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ

ص :92

تَرَی الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (39)

إِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقی فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (40)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ (41)

لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ (42)

ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلیمٍ (43)

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ فی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (44)

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ (45)

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (46)

به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است! (30) ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است و هر چه طلب کنید به شما داده می شود! (31) اینها وسیله پذیرایی از سوی خداوند غفور و رحیم است! (32) چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید: «من از مسلمانانم» ؟! (33) هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است! (34) اما جز کسانی که دارای صبر و استقامتند به این مقام نمی رسند و جز کسانی که بهره عظیمی (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمی گردند! (35) و هرگاه وسوسه هایی از شیطان متوجه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنوده و داناست! (36) و از نشانه های او، شب و روز و خورشید و ماه است؛ برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدایی که آفریننده آنهاست سجده کنید اگر می خواهید او را بپرستید! (37) و اگر (از عبادت پروردگار) تکبر کنند، کسانی که نزد پروردگار تو هستند شب و روز برای او تسبیح می گویند و خسته نمی شوند! (38) و از آیات او این است که زمین را خشک (و بی جان) می بینی، اما هنگامی که آب (باران) بر آن می فرستیم به جنبش درمی آید و نمو می کند؛ همان کسی که آن را زنده کرد، مردگان را نیز زنده می کند؛ او بر هر چیز تواناست! (39) کسانی که آیات ما را تحریف می کنند بر ما پوشیده نخواهند بود! آیا کسی که در آتش افکنده می شود بهتر است یا کسی که در نهایت امن و امان در قیامت به عرصه محشر می آید؟! هر کاری می خواهید بکنید، او به آنچه انجام می دهید بیناست! (40) کسانی که به این ذکر [= قرآن] هنگامی که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند)! و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر (41) که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است! (42) آنچه به ناروا درباره تو می گویند همان است که درباره پیامبران قبل از تو نیز گفته شده؛ پروردگار تو دارای مغفرت و (هم) دارای مجازات دردناکی است! (43) هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتماً می گفتند: «چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟!» بگو: «این (کتاب) برای کسانی که ایمان آورده اند هدایت و درمان است؛ ولی کسانی که ایمان نمی آورند، در گوشهایشان سنگینی است و گویی نابینا هستند و آن را نمی بینند؛ آنها (همچون کسانی هستند که گوئی) از راه دور صدا زده می شوند!» (44) ما به موسی کتاب آسمانی دادیم؛ سپس در آن اختلاف شد؛ و اگر فرمانی از ناحیه پروردگارت در این باره صادر

ص :93

نشده بود (که باید به آنان مهلت داد تا اتمام حجت شود)، در میان آنها داوری می شد (و به کیفر می رسیدند)؛ ولی آنها هنوز درباره آن شکی تهمت انگیز دارند! (45) کسی که عمل صالحی انجام دهد، سودش برای خود اوست؛ و هر کس بدی کند، به خویشتن بدی کرده است؛ و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمی کند! (46)

توجه: بحثِ تفسیری آیه شریفه ی 45 در ذیلِ آیه 129 طه و سوره قیامت آمده است.

آغاز جزء 25 از آیه 47 تا اول سوره احقاف

إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ أَیْنَ شُرَکائی قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهیدٍ (47)

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحیصٍ (48)

لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ (49)

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ (50)

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ (51)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فی شِقاقٍ بَعیدٍ (52)

علم به قیامت تنها به خدا بازمی گردد؛ هیچ میوه ای از غلاف خود خارج نمی شود و هیچ زنی باردار نمی گردد و وضع حمل نمی کند مگر به علم او؛ و آن روز که آنها را ندا می دهد (و می گوید: ) کجایند شریکانی که برای من می پنداشتید؟! می گویند: «(پروردگارا!) ما عرضه داشتیم که هیچ گواهی بر گفته خود نداریم!» (47) و همه معبودانی را که قبلا می خواندند محو و گم می شوند؛ و می دانند هیچ گریزگاهی ندارند! (48) انسان هرگز از تقاضای نیکی (و نعمت) خسته نمی شود؛ و هرگاه شر و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید می گردد! (49) و هرگاه او را رحمتی از سوی خود بعد از ناراحتی که به او رسیده بچشانیم می گوید: «این بخاطر شایستگی و استحقاق من بوده و گمان نمی کنم قیامت برپا شود؛ و (بفرض که قیامتی باشد، ) هرگاه بسوی پروردگارم بازگردانده شوم، برای من نزد او پاداشهای نیک است. ما کافران را از اعمالی که انجام داده اند (بزودی) آگاه خواهیم کرد و از عذاب شدید به آنها می چشانیم (50) و هرگاه به انسان (غافل و بی خبر) نعمت دهیم، روی می گرداند و به حال تکبر از حق دور می شود؛ ولی هرگاه مختصر ناراحتی به او رسد، تقاضای فراوان و مستمر (برای بر طرف شدن آن) دارد! (51) بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خداوند باشد و شما به آن کافر شوید، چه کسی گمراهتر خواهد بود از کسی که در مخالفت شدیدی قرار دارد؟! (52)

سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿53﴾ أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَآءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ مُحِیطٌ ﴿54﴾

به زودی آیات خود را هم در آفاق و هم در نفوس بندگان نشان خواهیم داد تا روشن گردد که خدا حق است. آیا این شهادت برای پروردگار تو بس نیست که او ناظر و گواه بر هر چیز است (53) آگاه باشید که آنها از لقای پروردگارشان در شک و تردیدند؛ و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد! (54)

ص :94

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 332، از روضه کافی، از امام صادق (ع): آیت در انفس، مسخ و آیت در آفاق ناسازگاری روزگار است و منظور از «حتی یتبین لهم انه الحق» خروج قائم (عج) است.

در تفسیر المیزان، ج 34، ص 332، از ارشاد، از امام موسی بن جعفر (ع):

منظور فتنه هایی است که درآفاقِ زمین رخ می دهد و مسخی که دشمنان حق را نابود کند.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 209، از امیرالمؤمنین (ع):

«من عرف نفسه فقد عرفه ربه» و نیز فرمود: «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه» .

در تفسیر صافی، ج 5، ص 627، در مصباح الشریعه، از امام صادق (ع):

عبودیّت جوهره ای است که حقیقت و کنه آن به ربوبیّت ختم می گردد و انسان به این وسیله به ربوبیّتِ پروردگار پی می برد. پس آنچه در عبودیّت یافت نمی شود در ربوبیّت پیدا می شود و آنچه که از ربوبیّت مخفی و پنهان مانده از طریق بندگی (عبودیّت) می توان به آن رسید.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 210، از کافی، از امام صادق (ع):

آیاتِ آفاق، خسوف و کسوف و زلزله و مسخ است. و مراد از «حق» ظهور قائم (ع) است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل2، ص 130، چ1، از حضرت علی (ع): مافوقِ خود را فرمان ببر مادونتْ فرمانبرت شود، باطنت را خوب کن خدای سبحان ظاهرت را خوب گرداند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل3، ص 133، چ1، از حضرت علی (ع):

از گمانهای اهل ایمان بترسید که خداوند سبحان حق را بر زبان آنان جاری می سازد.

خلاصه آیات سوره فصلت:

7 - خلق الارض فی یومین 10 - اَربعة ایام 12 - سبع السماوات فی یومین 13 - صاعقه عاد و ثمود 16 - ایامٍ نحِسَات 17 - ثمود 20 - شهادت گوش و چشم و پوست بدن 21 - آنها به پوست و سایر اعضاء بدن خود می گویند چرا به ضرر ما شهادت دادید؟ 25 - ما برای آنها، همنشینان و یارانی گماشتیم تا آن چه پیش روی آنهاست در نظرشان زیبا جلوه دهند و آن چه پشت سر دارند غافلشان کنند. 26 - کفار می گفتند به قرآنی که محمد (ص) می خواند گوش ندهید و از سخنان بیهوده در آن القا کنید. 27 - عذاب سختی به آنها می چشانیم و به بدتر از آن چه می کردند مجازاتشان خواهیم نمود 29 - اولی و دومی 33 - چه کسی نیکو گفتارتر از آن است که در زندگانیِ خود، مردم را به سوی خدا دعوت کند و شخصاً نیز نیکوکار باشد 34 - نیکی و بدی یکسان نیست پیوسته بر آن باش که بدیهای مردم را به بهترین وجه میسر پاداش نیکی دهی تا شیفته و دوستت شوند 36 - فاسْتعّذْ بالله … 37 - و من آیاته اللیل …

(آیه سجده واجب) 38 - فرشتگان دائم در تسبیحند 39 - زمین خاشع است 42 - قرآن بر اثر حوادث از بین نمی رود 44 - اگر قرآن را به زبان غیر عربی نازل می کردیم … 45 - ما به موسی کتاب تورات را فرستادیم 46 - مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیهَا 47 - علم الساعة 50 - اگر نعمتی رسد گوید از لیاقتم است 51 - اگر نعمتی رسد کفران ورزد و اگر بلایی رسد دست به دعا گشاید.

ص :95

42 سوره شوری

42 - سوره شوری = حم عسق.

مکی است و 53 آیه دارد. سومین حوامیم است. تنها سوره ای است که دو مقطعات دارد.

خلاصه مطالب: مسئله وحی- توحید- صفات مؤمنین و کفار و قیامت.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

حم (1)

عسق (2)

کَذلِکَ یُوحی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (3)

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ (4)

حم (1) عسق (2) این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانی که پیش از تو بودند وحی می کند (3) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ و او بلندمرتبه و بزرگ است! (4)

تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿5﴾ نزدیک است آسمانها از بالا متلاشی شوند. و فرشتگان پیوسته تسبیح و حمد پروردگارشان را بجا می آورند و برای کسانی که در زمین هستند استغفار می کنند؛ آگاه باشید خداوند آمرزنده و مهربان است (5)

«یتفطرن» : از مصدر «تفطر» به معنای پاره پاره شدن است.

مراد از شکافتن آسمانها چیست؟

صاحب المیزان، ج 35، ص 16، آورده است: از این جهت که وحی، کلام خدای با عظمت است لذا آسمانها در هنگام نزول آن نزدیک به پاره پاره شدن می شود (وی نظریه دیگر را رد کرده است).

عده ای گفته اند: مراد از شکافتن آسمانها از شرکِ مشرکینِ اهلِ زمین است.

وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ (6)

کسانی که غیر خدا را ولی خود انتخاب کردند، خداوند حساب همه اعمال آنها را نگه می دارد؛ و تو مأمور نیستی که آنان را مجبور به قبول حق کنی! (6)

وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ ﴿7﴾ و این چنین به سویت وحی کردیم قرآنی عربی را تا مردم مکه و اطراف آن را انذار کنی و از روز قیامت که شکی در آن نیست بترسانی، روزی که دسته ای در بهشت و دسته ای در جهنم خواهند بود (7)

☼ نکته:

در جای دیگر هم می فرماید: «وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَ مَنْ حَوْلَهَا» (1).

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 35، ص 28و29: مراد از «ام القری» مکه مکرمه است.

ص :96


1- انعام92

نکته ای از همان منبع: در این که مراد از «من حولها» چیست؟ مفسرین دو نظریه داده اند:

1 - منظور سایر اقوام بشریت غیر عرب است. و مؤید این احتمال آن است که از مکه تعبیر به «ام القری» شده، یعنی مرکز تمامی شهرهایِ دنیا، وگرنه می فرمود: مکه.

2 - منظور سایر نقاط عربستان است. و مؤید این معنا کلمه (عربیاً) است چون می فرماید: بدین جهت قرآن را عربی نازل کردیم که عرب زبانها را انذار کنی.

صاحب تفسیر المیزان، ج 35، ص 28و29، با بیان و تأیید نظریه دوم در پاسخ به این سؤال که: «اگر غرض از نازل کردن قرآن انذار خصوصی عرب زبانها باشد، با جهانی بودن قرآن نمی سازد» ، آورده است: «دعوت پیامبر اسلام در جهانی شدنش تدریجی بوده، در مرحله اول به آیه شریفه: «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (شعراء214)، مأمور بوده تنها فامیلش را دعوت کند و در مرحله دوم به حکم آیه شریفه: «قُرْآنًا عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ» (فصلت= حم سجده3)، مأمور شده آن را به عموم عرب ابلاغ کند و در مرحله سوم به حکم آیه شریفه: «وَأُوحِی إِلَی هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ» (انعام19)، مأمور شده آن را به عموم مردم برساند» .

☼ مؤلف:

صاحب المیزان خواسته است برساند که آیه شریفه مورد بحث نیز مانند آیه 3 حم سجده، مرحله دوم مأموریت رسول الله (ص) یعنی انذار اعراب است.

اما به نظر حقیر هر دو نظریهْ اشتباه هستند. در نظریه اول فقط اهل مکه را عرب و سایر بلادِ عرب را غیرِ عرب فرض کرده است و یا اینکه ام القری را شامل تمام بلادِ عرب دانسته است، که در هر صورت فسادِ این نظریه چون روز روشن است. و اما در فساد نظریه دوم باید گفت: اولاً: این نظریه هم، غیرِ عربستان را عرب فرض نکرده است. ثانیاً: دلیل انذارِ اعراب را عربی بودن کلام قرآن فرض کرده است. و صد البته این دلیل کاملاً اشتباه است چرا که قرآن کتابی است برای تمام جهانیان و نه فقط اعراب، در ثانی اینکه به زبان عربی نازل شده، دال بر تأیید نظریه دوم نیست چرا که یکی از دلایلِ عربی بودنش این است که اگر به زبان غیر عرب بود، اکثریت اعراب ایمان نمی آوردند، حتی با وجود عربی بودنشْ باز هم آن طور که باید، اکثریتشان ایمان نیاورده اند،

ص :97

چون به کرات در همین قرآن کریم دستور آمده است که ولایتِ اهل بیت (ع) را مثل ولایتِ خدایتعالی و رسول اکرم (ص) بپذیرید، اما اکثریتِ آنها یا زیر بار این مسئولیت خطیر نرفته اند و یا کم اعتنا بوده اند، همچنان که می فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» = «عربها گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!» (حجرات14). در ضمن آوردن صفت «عربیاً» ، برای معرفی کتاب است، تا برساند کتاب آخرالزمان به زبان عربی است نه زبانی دیگر که احیاناً بعضی ها بخواهند کتابی به زبانِ دیگری آورند و ادعا کنند که کتاب آنها آخری است و نه اینکه فقط برای عرب زبانها باشد. ثالثاً: در آخر آیه مورد بحث به قیامت و جمع همه مردم اشاره دارد: «یَوْمَ الْجَمْعِ» که این نیز می رساند این «انذار» هم جهانی است.

خلاصه کلام باید گفت: مراد از «من حولها» تمام نقاط جهان به غیر از مکه مکرمه است. و با اضافه کردن «ام القری» که همان مکه مکرمه باشد، این دستور از آیه شریفه به دست می آید که: «تمام جهان را تبلیغ و انذار کن» . پس آیه شریفه شریعت جهانی را بیان می فرماید. (والله اعلم).

☼ نکته:

خداوند سبحان در حدود 11 آیه شریفه در 10 سوره کریمه اشاره به عربی بودن قرآن کریم فرموده است:

1 - آیه شریفه مورد بحث.

2 - «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» = «آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید درک کنید» (یوسف2)

3 - «أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیا» = «این (قرآن) را به عنوان فرمان روشن و صریحی نازل کردیم» (رعد37)

4 - «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّمَا یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ» = «ما می دانیم که آنها می گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می دهد!» در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می دهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است!» (نحل103)

5 - «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ أَوْ یحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا» = «و این گونه آن را قرآنی عربی نازل کردیم و انواع وعیدها را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند … » (طه113)

6 - «قُرْآنًا عَرَبِیا غَیرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ» = «قرآنی است فصیح و خالی از هر گونه کجی و نادرستی، شاید آنان پرهیزکاری پیشه کنند!» (زمر28)

ص :98

7 - «بِلِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ» = «آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد)» (شعراء195)

8 - «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ» = «کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویا و عربی است برای جمعیتی که آگاهند!» (فصلت3)

9 - «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیاتُهُ أَأَعْجَمِی وَعَرَبِی قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیهِمْ عَمًی أُولَئِکَ ینَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ» = «هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتماً می گفتند: چرا آیاتش روشن نیست؟ قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟ بگو: این (کتاب) برای کسانی که ایمان آورده اند هدایت و درمان است؛ ولی کسانی که ایمان نمی آورند، در گوشهایشان سنگینی است و گویی نابینا هستند و آن را نمی بینند؛ آنها (مثل کسانی هستند که) از راه دور صدا زده می شوند» (فصلت44)

10 - «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» = «آنرا قرآنی عربی قرار دادیم، شاید درکش کنید» (زخرف3)

11 - «وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِیا لِینْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرَی لِلْمُحْسِنِینَ» = «و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود و این کتاب هماهنگ با نشانه های تورات است در حالی که به زبان عربی و فصیح و گویاست، تا برای ظالمان بیم و برای نیکان بشارت باشد!» (احقاف12)

توجه: بحثِ عربی بودن قرآن کریم در ذیل آیات شریفه (شعرا 199 - 195) آمده است.

توجه: بحث روایتی «عرب» در ذیل آیات شریفه (محمد 38) و (یوسف 2) آمده است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 814، چ1، از حضرت علی (ع): از کاری که در آن خداوند سبحان را فرمان برده ای عذر مخواه که برای ستایش تو همین بس است.

از همان منبع، ص 813: با کسی که حق را پشتیبان و یار خویش گرفته است غالب مشو زیرا که غلبه جوینده بر حق مغلوب است و با کسی که به پناه دین رفته است نجنگ زیرا آن کس که با دین بجنگد در هم شکسته شود.

در تحف العقول، ص 147، از امام علی (ع): اشک ها خشک نمی شوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلب ها سخت و قسی نمی گردد مگر به سبب زیادی گناهان.

در نهج البلاغه، خطبه 90: آن کس که خود را یاری نکند و پند دهنده و هشدار دهنده خویش نباشد دیگری هشدار دهنده و پند دهنده او نخواهد بود (پند دیگران در او اثر نخواهد کرد).

ص :99

در تفسیر جامع، ج 6، ص 220، از امام صادق (ع) آورده است: پادشاه روم از امام حسن (ع) پرسید: آن هفت موجودی که بدون قرار گرفتن در رحم به وجود آمده اند کدامند؟ امام حسن (ع) فرمود:

1 - آدم (ع)، 2 - حوا (س)، 3 - گوسفندی که جبرئیل برای فدایی اسماعیل فرستاد، 4 - ناقه صالح (ع)، 5 - شیطان، 6 - مار (عصای) موسی (ع)، 7 - کلاغی که خداوند او را فرستاد تا نعش کلاغ دیگری را در زمین دفن کرد تا قابیل متوجه دفن کردن برادرش شود.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (8)

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (9)

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فیهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ (10)

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ (11)

لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (12)

و اگر خدا می خواست همه آنها را امت واحدی قرار می داد (و به زور هدایت می کرد، ولی هدایت اجباری سودی ندارد)؛ اما خداوند هر کس را بخواهد در رحمتش وارد می کند و برای ظالمان ولی و یاوری نیست (8) آیا آنها غیر از خدا را ولی خود برگزیدند؟! در حالی که «ولی» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده می کند و اوست که بر هر چیزی تواناست! (9) در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست؛ این است خداوند، پروردگار من، بر او توکل کرده ام و به سوی او بازمی گردم! (10) او آفریننده آسمانها و زمین است و از جنس شما همسرانی برای شما قرار داد و جفتهایی از چهارپایان آفرید؛ و شما را به این وسیله [= بوسیله همسران]زیاد می کند؛ هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست! (11) کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست؛ روزی را برای هر کس بخواهد گسترش می دهد یا محدود می سازد؛ او به همه چیز داناست (12)

شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیهِ اللَّهُ یجْتَبِی إِلَیهِ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی إِلَیهِ مَنْ یُنِیبُ ﴿13﴾ آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید! و بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت می کنید! خداوند هر کس را بخواهد برمی گزیند و کسی را که به سوی او بازگردد هدایت می کند (13)

در خصوص آیه شریفه، صاحب تفسیر المیزان، ج 35، ص 47 و48، آورده است: اولاً: ترتیبی که در آوردن اسم پیامبران آمده مطابق با ترتیب زمانی است، چون اول نوح (ع) بعد ابراهیم (ع) بعد

ص :100

موسی (ع) و بعد عیسی (ع) آمده است و اگر نام رسول خدا (ص) را مقدم بر سایرین ذکر کرده به خاطر برتری دادن نسبت به آنهاست و این مورد در آیه: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْکَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی» = «به یاد زمانی را که ما از انبیاء میثاقشان بگرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی» (احزاب 7) نیز به چشم می خورد.

ثانیاً: شریعت پیامبر (ص) جامع همه شریعت هاست.

ثالثاً: در آیه شریفه تنها به ذکر 5 پیامبر و در حقیقت 5 شریعت اکتفا شده که می رساند تنها همین 5 شریعت بوده است، که اولین شریعت توسط حضرت نوح (ع) آورده شده و انبیاء بعد از نوح، تنها به شریعت او بوده اند تا زمان حضرت ابراهیم (ع) و به همین ترتیب موسی (ع) و عیسی (ع) و پیامبر اکرم (ص)، که این 5 پیامبر اولوالعزم بوده اند.

وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ (14)

فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ (15)

وَ الَّذینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ (16)

آنان پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه علم و آگاهی به سراغشان آمد؛ و این تفرقه جویی بخاطر انحراف از حق( و عداوت و حسد) بود؛ و اگر فرمانی از سوی پروردگارت صادر نشده بود که تا سرآمد معینی (زنده و آزاد) باشند، در میان آنها داوری می شد؛ و کسانی که بعد از آنها وارثان کتاب شدند نسبت به آن در شک و تردیدند، شکی همراه با بدبینی! (14) پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شده ای استقامت نما و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آورده ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را در یکجا جمع می کند و بازگشت (همه) به سوی اوست!» (15) کسانی که (از روی لجاجت) درباره خدا بعد از پذیرفتن (و ایمان به) او، محاجه می کنند، دلیلشان نزد پروردگارشان باطل و بی پایه است؛ و غضب بر آنهاست و عذابی شدید دارند (16)

توجه: بحثِ تفسیری آیه شریفه ی 14 در ذیلِ آیه 129 طه و سوره قیامت آمده است.

اَللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزَانَ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ ﴿17﴾ خداوند کسی است که کتاب و میزان را به حق نازل کرد؛ تو چه دانی شاید قیامت نزدیک باشد! (17)

ص :101

مراد از «میزان» در آیه شریفه چیست؟

1 - مراد همان «دین» است (1).

2 - منظور همان «عدل» است.

3 - منظور «حضرت رسول (ص)» است.

☼ مؤلف:

در قرآن کریم عبارت «الکتاب و المیزان» تنها در دو سوره (حدید 25) و شوری آمده است. پس در این دو آیه شریفه، کلمه «میزان» ارتباطی مستقیم با کتاب دارد، طوری که بتوان به کمک آن، کتاب که همان دین خداست را فهم کرد تا به عدالت رسید. بنابراین «میزان» از یک طرف همان «عقل» است که اولین رسول الهی در وجود انسان می باشد و خدایتعالی بارها انسانها را به تعقل در این کتاب سفارش فرموده است. و از طرفی چون بشرِ عادی به تنهایی قادر به درک کتاب نیست، لذا خدای تعالی علاوه بر عقل، کسانی را که مسلط به کتابند و می توانند آن را برای بشریت تشریح و تأویل کنند نیز فرستاده است و آنها همان ثقلِ اصغرند که هیچگاه از کتاب یا ثقلِ اکبرْ جدا نمی شوند.

خلاصه اینکه: «میزان» ، هم «عقل» و هم «رسول اکرم (ص) و اهل بیت طاهرش (ع)» است. و اما «دین» نیست چرا که، دین همان کتاب است که توسط میزان باید تبلیغ و تشریح شود. و «عدل» هم نیست چون عدل، نتیجه و ثمره تبلیغِ کتابْ توسط میزان است نه خودِ میزان. (والله اعلم).

در توضیح بیشتر باید گفت: کلمه «میزان» در 6 سوره در 9 آیه شریفه به این شرح آمده است:

«وَأَوْفُوا الْکَیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ» = «و پیمانه و وزن را به عدالت و قسط دهید» (انعام152)

«فَأَوْفُوا الْکَیلَ وَ الْمِیزَانَ وَ لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ» (اعراف85)

«وَ لَا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزَانَ» (هود84)

«أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ» (هود85)

«وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا و وَضَعَ الْمِیزَانَ (7) أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ (8) وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ (9)» = «و آسمان را بر افراشت و میزان را در آن وضع فرمود (7)، آگاه باشید که در میزان طغیان نکنید (8) و وزن را بر اساس عدل برپا دارید و میزان را کم نگذارید! (9)» (رحمن7و8و9)

ص :102


1- نظرصاحب المیزان، ج 35، ص 63

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» = «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند» (1).

در آیات شریفه انعام و اعراف و هود با کلمه «کیل» آمده و در معنای رعایت عدالت در وزن کردن اجناس و هشدار به کم فروشان و البته رعایت عدالت و قسط در تمام شئون است. در آیه 9 رحمن هم به کلمه «وزن» اشاره فرموده، که همان کم نکردن وزن و رعایت عدالت و قسط است. اما منظور از میزان در آیات 7 و 8 رحمن فراتر از قسط و عدل است، چرا که در آن اشاره به برافراشتن آسمان فرموده است. و از آنجایی که 14 معصوم (ع) واسطه فیض الهی بر ماسوا و ارکان و مبدأ و منشأ عدالت هستند، شاید مراد در این دو آیه شریفه هم آنها باشند (والله اعلم).

و اما در آیه ی شریفه ی حدید از یک طرف به صراحت می رساند که میزان، عدالت نیست، بلکه این کتاب و میزان هستند که باعث ایجاد عدالت و قسط می شوند و از طرفی می رساند که خدایتعالی «میزان» را به همراه پیامبران می فرستد، پس میزانْ پیامبران هم نیستند، که این می رساند 14 معصوم (ع) همواره به عنوان میزان و راهنمایی برای سایر انبیاء و به تَبَعِ آن، بشریت بوده اند و نیز آن دسته از روایات را تأیید می کند که انبیاء (ع) همواره به اهل بیت (ع) متوسل می شده اند. (برای توضیح بیشتر به ذیلِ آیه (رحمن9و8) مراجعه کنید).

در تفسیر صافی، ج 6، ص 224، از امام رضا (ع):

در آیه: «و السماءَ رفعها و وضع المیزان» (رحمن 7)، میزانْ امیرالمؤمنین (ع) است که خداوند ایشان را برای خلقش (همه ی مخلوقات عالم امکان) منصوب فرمود.

در کتاب نصایح، ص 185، از امام علی (ع): مشکلت را با دوستانِ مؤمنت در میان بگذار زیرا یکی از این چهار نتیجه حاصل می شود:

1 - یا به عهده گیرند و کمکت کنند 2 - یا از دیگران برایت طلب یاری کنند 3 - یا در مشورت راهنمایت شوند 4 - یا برایت دعا کنند و مستجاب می شود.

یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی ضَلالٍ بَعیدٍ (18)

اللَّهُ لَطیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزیزُ (19)

مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ

ص :103


1- حدید25

الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ (20)

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (21)

تَرَی الظَّالِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ (22)

کسانی که به قیامت ایمان ندارند درباره آن شتاب می کنند؛ ولی آنها که ایمان آورده اند پیوسته از آن هراسانند و می دانند آن حق است؛ آگاه باشید کسانی که در قیامت تردید می کنند، در گمراهی عمیقی هستند (18) خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهی) دارد؛ هر کس را بخواهد روزی می دهد و او قوی و شکست ناپذیر است! (19) کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می دهیم و بر محصولش می افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می دهیم اما در آخرت هیچ بهره ای ندارد! (20) آیا معبودانی دارند که بی اذن خداوند آیینی برای آنها ساخته اند؟! اگر مهلت معینی برای آنها نبود، در میانشان داوری می شد (و دستور عذاب صادر می گشت) و برای ظالمان عذاب دردناکی است! (21) (در آن روز) ستمگران را می بینی که از اعمالی که انجام داده اند سخت بیمناکند، ولی آنها را فرامی گیرد! اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند در باغهای بهشتند و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان برای آنها فراهم است؛ این است فضل (و بخشش) بزرگ! (22)

ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ﴿23﴾

این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نوید می دهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم نمی خواهم جز دوستی اهل بیتم « و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است (23)

☼ نکته:

اولاً: استثناء در آیه شریفه متصل است. به عبارتی کلمه «الا» دو کلمه «اجر» و «مودت» را به هم وصل می کند، یعنی اجر و مزدِ رسالت منوط به محبت اهل بیت (ع) است. اما برخی از مفسرین به اشتباه، آن را منقطع فرض کرده اند و معتقدند رسالتْ اجر نمی خواهد. و صد البته این گروه به بی راهه رفته اند. صاحب تفسیر جامع در ذیل آیه 57 فرقان این استثنا را منقطع فرض کرده و صاحب المیزان در ذیل این آیه آن را متصل و در ذیل آیه 57 فرقان، با نظری متناقض، آن را منقطع فرض کرده و در آنجا آورده است: «استثنایی که در آیه آمده، استثنایی منقطع (یعنی بدون مستثنامنه) است، ولی در معنای استثناءِ متصل است» .

ص :104

ثانیاً: مراد از «قربی» ، همان عترت پیامبر اکرم (ص) است هر چند که بعضی ها، معانیِ مغایر و اشتباهی گفته اند (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 57 سوره فرقان مراجعه شود).

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 85، از قمی، از امام باقر (ع):

منظور از قربی، اهل بیت (ع) هستند و خدای تعالی مودت در قربی را بر امت واجب کرد، حال اگر به آن عمل کنند واجبی را انجام داده اند و اگر ترکش کنند، باز واجبی را ترک کرده اند.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 84، از مجمع، از امام حسن بن علی (ع):

ما از اهل بیتی هستیم که خدای تعالی مودت آنان را بر هر مسلمانی واجب کرده است.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 84، از کافی، از امام ابی جعفر (ع):

منظور از قربی در آیه شریفه اهل بیت (ع) هستند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمت و جلالت خود پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اول محمد (ص) و از شطر دیگر، علی بن ابیطالب (ع) را بیافرید، محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند. اما برای آنکه خلق، قدرت دیدارشان را داشته باشند به صورت ناسوتی ظاهر و جلوه گر شدند. خداوند می فرماید: «و للبسنا علیهم ما یلبسون» ( انعام 9). از نور محمد (ص) نور دخترش فاطمه (س) را اقتباس فرمود، پس از آن، از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسن و حسین و ائمه معصومین (علیهم السلام) را اقتباس فرمود. تمام این معصومین (ع) از آن نور آفریده شده اند و پیوسته از صُلب و رحمی پاک به صلب و رحمی پاکیزه منتقل گردیده اند و مانند سایر افراد مردم از ماءِ مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند، بلکه نورهایی بودند که از اصلاب طاهرین به ارحام مطهرات انتقال یافته اند. آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلق هستند. حقیقت ائمه (ع) درک نشود و کیفیت حقیقت ایشان هرگز شناخته نشود. پروردگار به واسطه ایشان، قدرت و توانایی خود را ظاهر کرده است و آنها آیات و معجزات

ص :105

پروردگارند و به سبب آنها، خود را به خلق شناساند و به وسیله اینان، اوامر پروردگار اطاعت می شود. چنانچه ائمه (ع) نبودند، مردم نمی دانستند چگونه خدا را ستایش و پرستش کنند.

أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (24)

وَ هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (25)

وَ یَسْتَجیبُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ (26)

آیا می گویند: «او بر خدا دروغ بسته است» ؟! در حالی که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر می نهد (و اگر خلاف بگوئی قدرت اظهار این آیات را از تو می گیرد) و باطل را محو می کند و حق را بفرمانش پابرجا می سازد؛ چرا که او از آنچه درون سینه هاست آگاه است (24) او کسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد و بدیها را می بخشد و آنچه را انجام می دهید می داند (25) و درخواست کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده اند، می پذیرد و از فضل خود بر آنها می افزاید؛ اما برای کافران عذاب شدیدی است! (26)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 494، (در ذیل آ یه26) از عبدالله، از حضرت رسول (ص):

منظور از (یزیدهم من فضله) شفاعت از کسانی است که مستحقِ دوزخند ولی در دنیا نسبت به اهلِ بیت (ع) نیکی کرده اند.

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ ﴿27﴾ و اگر خدا رزق را برای همه بندگانش فراخ می کرد در زمین طغیان می کردند ولکن هر چه را بخواهد به اندازه نازل می کند چون که به وضع بندگانش با خبر و بیناست (27)

قدر: یعنی تنگ گرفتن.

بسط: یعنی وسعت دادن.

بغی: یعنی ظلم.

☼ نکته:

خداوند سبحان در حدود 11 آیه شریفه به «رزق» اشاره فرموده است:

1-آیه شریفه مورد بحث.

2 - «اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ» = «خدا روزی را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) وسیع، برای هر کس بخواهد (و مصلحت بداند، ) تنگ قرارمی دهد؛ ولی آنها [= کافران] به زندگی دنیا، شاد (و خوشحال) شدند؛ در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است» (رعد26)

3 - «إِنَّ رَبَّکَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا» = «به یقین، پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می دارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست» (اسراء30)

ص :106

4 - «وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ یقُولُونَ وَیکَأَنَّ اللَّهَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیقْدِرُ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَینَا لَخَسَفَ بِنَا وَیکَأَنَّهُ لَا یفْلِحُ الْکَافِرُونَ» = «و آنها که دیروز آرزو می کردند به جای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد! ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند» (قصص82)

5 - «إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْکًا إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ» = «شما غیر از خدا فقط بتهایی (از سنگ و چوب) را می پرستید و دروغی به هم می بافید؛ آنهایی را که غیر از خدا پرستش می کنید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند؛ روزی را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که بسوی او بازگشت داده می شوید» (عنکبوت17)

6 - «اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» = «خداوند روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد گسترده می کند و برای هر کس بخواهد محدود می سازد؛ خداوند به همه چیز داناست» (عنکبوت62)

7 - «أَوَلَمْ یرَوْا أَنَّ اللَّهَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ» = «آیا ندیدند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! در این نشانه هایی است برای گروهی که ایمان می آورند» (روم37)

8 - «قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ» = «بگو: پروردگار من روزی را برای هر کس بخواهد وسیع یا تنگ می کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند» (سبأ36)

9 - «قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَهُوَ یخْلِفُهُ وَهُوَ خَیرُ الرَّازِقِینَ» = «بگو: پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت می بخشد و برای هر کس بخواهد تنگ (و محدود) می سازد؛ و هر چیزی را (در راه او) انفاق کنید، عوض آن را می دهد (و جای آن را پر می کند)؛ و او بهترین روزی دهندگان است» (سبأ39)

10 - «أَوَلَمْ یعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ» = «آیا آنها ندانستند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! در این، آیات و نشانه هایی است

ص :107

برای گروهی که ایمان می آورند» (زمر52)

11 - «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» = «کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست؛ روزی را برای هر کس بخواهد گسترش می دهد یا محدود می سازد؛ او به همه چیز داناست» (شوری12)

حال چرا خدای تعالی رزق و روزی را برای عده ای وسیع یا تنگ فرموده است؟

پاسخ: آیات و روایات ذیل به وضوح به این سؤال پاسخ داده اند و نیازی به بحث ندارند:

خدای سبحان می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی» = «انسان وقتی بی نیاز شود طغیان می کند» (علق 6و7) و می فرماید: «إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ» = «جز این نیست که اولاد و اموال شما وسیله آزمایش شماست» (تغابن15) و می فرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ» ، «وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیدِی مَتِینٌ» = «به زودی ایشان را استدراج می کنیم، مال و اولاد و عمر طولانی می دهیم که کید من متین و محکم است» (اعراف182و183) و می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» = «خدا سنتش را درباره هیچ قومی تغییر نمی دهد مگر آن قوم خود را تغییر دهند» (رعد11). و می فرماید: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یکُ مُغَیرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» = «این بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند» (1).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 244، از طبرسی، از رسول خدا (ص)، از خداوند سبحان:

از بندگان من کسانی هستند که دری از درهای عبادت را طلب می کنند ولی من بر آنها آن در را نمی گشایم زیرا اگر بگشایم آنها در عبادت عُجب کنند و بر اثر عُجب هلاک شوند. بعضی از بندگان صلاحشان در مرض و بیماری است. چنانچه آنها را تن درست کنم، تباه گردند. بعضی دیگر صلاحشان در توانگری است که اگر فقیر و مستمند شوند، فاسد شوند. بعضی دیگر صلاح حالشان فقر است، چنانچه ثروتمند گردند، سرکشی کنند و هلاک شوند. من تدبیر حال بندگانم را بهتر می دانم، از آن جا که به دلهای آنها دانا و خبیرم و به اسرار آنها آگاهم.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 245، از طبرسی، از رسول خدا (ص):

ص :108


1- انفال53

بهترین روزی آن است که تو را کفایت کند و بر اثر کثرتِ مال، طاغی و یاغی نشوی و تو را از یاد پروردگار باز ندارد. و نیز فرمود: بدترین چیزی که از آن در حق این امت می ترسم دنیا و مال فراوان دنیاست، دادن مال دنیا فتنه و سبب آزمایش و ندادن آن نیز فتنه و باعث امتحان است.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 113، از قمی، از امام صادق (ع):

اگر خدا رزق را بسط می داد مردم طغیان می کردند، ولکن مردم را محتاج یکدیگر کرد، تا یکی کارفرمای دیگری باشد، چون اگر همه را ثروتمند می کرد بغی و ستم می کردند، ولکن هر چه بخواهد نازل کند، به اندازه نازل می کند، آن مقداری که می داند صلاح به حال ایشان و به دین و دنیای ایشان است (انه بعباده خبیر بصیر) چون او به حال بندگان خود با خبر و بصیر است.

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 317، چ2، از حضرت علی (ع):

خداوند به موسی (ع) فرمود: ای موسی! وصیتِ مرا به 4 چیز درباره خود حفظ کن:

1 - مادامی که خزانه های مرا پایان یافته ندیدی غمِ روزی مخور، 2 - مادامی که پادشاهیِ مرا زوال یافته ندیدی به کسی جز من امیدوار مباش، 3 - مادامی که گناهانِ خود را آمرزیده ندیدی به عیب جویی از دیگران مشغول مباش، 4 - مادامی که شیطان را مرده نیافتی از مکرش ایمن مباش.

در غررالحکم، ج 1، ص 99، از امام علی (ع): پس از سپیده ی صبح تا سرزدن خورشید، نشستن در مسجد و به یاد خدا سرگرم بودن، در آسان کردن روزی تندتر از دور جهان گشتن است.

از همان منبع، ص 15: میانه روی، کم را زیاد می کند و زیاده روی، زیاد را کم می کند.

در بحارالانوار، ج 52، ص 15و16، از امام مهدی (عج): ملعون (زیان دیده) است کسی که نماز مغربش را به تأخیر بیندازد، تا زمانی که ستارگانِ آسمان پدیدار شوند. و می فرماید: ملعون (زیان دیده) است، کسی که نماز صبحش را به تأخیر بیندازد، تا زمانی که ستارگان آسمان محو شوند.

از همان منبع، فصل18، ص 330: با ذکرِ خدا نعمت نازل می شود.

در اصول کافی، ج 4، ص 212، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس از فضل خدای عزوجل درخواست نکند نیازمند و فقیر گردد.

ص :109

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 274، از رسول خدا (ص): کسی که برای من یک چیز ضامن شود من برای او چهار چیز ضامن شوم، اگر صله رحم کند، خدا او را دوست بدارد، رزقش را زیاد کند، عمرش را طولانی گرداند و او را به بهشت وارد سازد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 647، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

بنده مؤمنم محزون می شود هر آن گاه که برایش تنگ می گیرم و نمی داند که او در این حال به من نزدیکتر است. و بنده مؤمنِ دیگرم شادمان می شود زمانی که برایش وسعت می دهم و او در آن حال از من دورتر می گردد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل17، ص 319، چ1، از حضرت علی (ع): هر گاه خدای سبحان بنده ای را دوست داشته باشد او را دشمن مال گرداند و آرزوهایش را کوتاه سازد.

از همان منبع، ج 2، ف49، ص 477: ملازمِ آخرت باش دنیا خودش به خواری پیشِ تو خواهد آمد.

از همان منبع، ج 2، فصل77، ص 684:

هر کس با داشتن تواناییْ؛ سائل را محروم سازد، گرفتار ناامیدی شود.

از همان منبع، فصل77، ص 715: هر کس خوبی را به بدی جواب دهد مغلوب گردد و هر کس بدی را به خوبی جواب دهد غالب گردد.

از همان منبع، فصل79، ص 741:

چه خوش است جود و بخشش در حال نداری و چه زشت است بخل در حال دارایی.

از همان منبع، فصل85، ص 808:

کسی که مالش را به دیگران نمی خوراند توانگر مشمار بلکه او را فقیری بدبخت فرض کن.

از همان منبع، فصل85، ص 809:

مغرورِ امنیتِ خویش مشو چرا که تو از همان جایِ امنیتت گرفتار می گردی.

در تحف العقول، ص 166، از امام علی (ع): چون از خوردن دست کشیدی خداوند سبحان را به آواز بلند حمد کن تا دیگری هم با شنیدن حمد تو، حمد خدا گوید و اجر تو بیشتر گردد.

ص :110

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل85، ص 821: غم فردای نیامده ات را بر امروزت بار مکن زیرا اگر فردا از عمرت باشد خداوند سبحان روزی تو را در آن می دهد و اگر از عمرت نباشد پس چرا غم روزی را می خوری که از دوران عمرت نیست؟

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمیدُ (28)

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فیهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدیرٌ (29)

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ (30)

او کسی است که باران سودمند را پس از آنکه مأیوس شدند، نازل می کند و رحمت خویش را می گستراند؛ و او ولی و (سرپرست) و ستوده است (28) و از آیات اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده؛ و او هرگاه بخواهد بر جمع آنها تواناست! (29)

وَمَا أَصَابَکُمْ مِّنْ مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ ﴿30﴾

و آنچه رنج و مصیبت به شما می رسد به خاطر اعمالی است که به دست خود کرده اید و خدا از بسیاری از آن گناهان در می گذرد (30)

☼ نکته:

در خصوص آیه شریفه، دو سؤال به شرحِ ذیل ممکن است به ذهن برسد:

1 - مصائب انبیاء و معصومین (ع) و نیز اطفال و دیوانگان که تکلیف از آنها ساقط است به چه خاطر است؟

2 - اگر مؤمنین بابت اعمال زشتشان در این دنیا عقوبت می بینند پس در آخرت هیچ گناهی ندارند؟

پاسخ: صاحب المیزان، ج 35، ص 98، آورده است:

اولاً: آیه شریفه شامل انبیاء و افراد غیر مکلف نیست.

ثانیاً: آیه شریفه در خصوص مؤمن و کافر، یکسان بوده و تنها به مؤمنین بر نمی گردد.

ثالثاً: مراد از اعمال، فقط اعمال زشت است و منظور از مصائب هم، آثار سوءِ دنیوی اعمال است و نه جزای اخروی، به عبارتی آیه شریفه تنها آثار دنیوی گناهان را گوشزد فرموده و از بیان آثار اخروی آن ساکت است و در مقام اثبات و نفی آن نیست. و آیه شریفه نمی خواهد بگوید که تمام گناهان در دنیا باعث عقوبت می شوند بلکه می فرماید برخی از گناهان.

☼ نکته:

خدای سبحان در آیات دیگر می فرماید: «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ یؤْمِنْ بِاللَّهِ یهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» = «هیچ مصیبتی رخ نمی دهد مگر به اذن خدا! و هر کس به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت می کند؛ و خدا به هر چیز داناست!» (تغابن11)

ص :111

«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ» = «هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است» (حدید22)

«إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیلَا تَحْزَنُوا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا مَا أَصَابَکُمْ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» = «(به خاطر بیاورید) هنگامی را که از کوه بالا می رفتید؛ و جمعی در وسط بیابان پراکنده شدند؛ از شدت وحشت به عقب ماندگان نگاه نمی کردید و پیامبر از پشت سر، شما را صدا می زد. سپس اندوه ها را یکی پس از دیگری به شما جزا داد؛ این به خاطر آن بود که دیگر برای از دست رفتن (غنایم جنگی) غمگین نشوید و نه به خاطر مصیبت هایی که بر شما وارد می گردد. و خداوند از آنچه انجام می دهید، آگاه است» (آل عمران153)

«أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیهَا قُلْتُمْ أَنَّی هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» = «آیا هنگامی که مصیبتی (در جنک احد) به شما رسید، در حالی که دو برابر آن را (در جنگ بدر بر دشمن) وارد ساخته بودید، گفتید: «این مصیبت از کجاست؟!» بگو: از ناحیه خود شماست (که در میدان جنگ احد، با دستور پیامبر مخالفت کردید)! خداوند بر هر چیزی قادر است» (آل عمران165)

«وَمَا أَصَابَکُمْ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِیعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ» = «و آنچه (در روز احد، ) در روزی که دو دسته [= مؤمنان و کافران] با هم نبرد کردند به شما رسید، به فرمان خدا (و طبق سنت الهی) بود؛ و برای این بود که مؤمنان را مشخص کند» (آل عمران166)

☼ مؤلف:

در جمع بین آیات و این که آیا «مصیبت» از ناحیه خدای سبحان است یا از خودِ شخص؟ می توان گفت: خدای عزوجل منشأ خیر و نیکی است اما بندگان به خاطر داشتن اختیار می توانند به واسطه گناه و معصیت به بی راهه رفته و از خیر و نیکیِ الهی دور شوند، در نتیجه به واسطه این دوری و نبودنِ خیر است که به مصیبت گرفتار می شوند به عبارتی مصیبت در حقیقتْ فقدان خیر و نیکی الهی است و مخلوقِ بشر است نه خدای سبحان. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 115، از کافی، از امام صادق (ع): پیامبر (ص) هر شبانه روز صد بار استغفار می کرد و این مغفرت به خاطر گناه نبود بلکه طلب مغفرت به منظور اجر بود، خدای تعالی اولیاء خود را گرفتار مصائب می کند تا اجرشان بدهد.

ص :112

در تفسیر جامع، ج 6، ص 247، از برهان، از امام صادق (ع):

ابتلائات اهل بیت (ع) برای قرب و منزلت و زیادتی ثواب و پاداش است. اگر چه لفظ آیه عام است ولی اختصاص به طائفه ای دارد، زیرا مصائب و ابتلائات اطفال و دیوانگان و مؤمنینِ خاص بر اثر عقوبت و کیفر گناه نیست، چه رسد به پیغمبران و ائمه معصومین و اهل بیت (ع)، ابتلائات ایشان به خاطر ثواب و صبر و بردباری آنها در مصیبت و امراض است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 247، از قمی:

هنگامی که امام سجاد (ع) و اُسراءِ اهل بیت (ع) را بر یزید ملعون وارد کردند یزید ملعون آیه فوق را خواند و به کنایه، قتل و اسارت را ناشی از عقوبت اعمال آنها دانست. امام سجاد (ع) فرمود: ما اهل بیت (ع) مصداق این آیه نیستیم و فرمود: پروردگار متعال مصائبی را بر دوستان خود وارد می کند، بدون اینکه گناهی کرده باشند، تا اجر و پاداش آنها را زیاد فرماید.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 248، از مجمع البیان، از رسول خدا (ص):

چنان چه پروردگار برای بنده ای خیری بخواهد در عقوبتِ گناهی که از او سر زده تعجیل کند. و اگر اراده بدی نسبت به بنده ای بفرماید، عقوبت گناهان او را تا روز قیامت به تأخیر اندازد.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 496، از حضرت رسول (ص): بهترین آیه در قرآن این آیه است. یا علی! هیچ خراشِ چوبی یا لغزشِ قدمی برای آدمی پیش نمی آید مگر در مقابلْ گناهی که کرده است. و اما گناهانی را که خدا در دنیا عفو کرده، کریمتر از آن است که در آخرت عقوبت کند و گناهانی را که در دنیا کیفر داده، خداوند عادلتر از آن است که دوباره در آخرت کیفر دهد.

در کتاب سفینه البحار، ج 1، ص 67، چ1، از حضرت علی (ع): بیماری مستوجبِ پاداش نیست.

☼ مؤلف:

از آن جایی که بیماری عوض از گناه است و گناهان را محو می کند که این خود نوعی پاداش است، لذا پاداشِ دیگری به آن تعلق نمی گیرد.

در عیون شیخ صدوق، ج 1، ص 221، باب28، چ1، از امام رضا (ع): هر کس بر مصائب ما اهل بیت (ع) گریه کند یا کسی را بگریاند، چشمش گریان نباشد در روزی که چشمها گریه کند. و کسی که در

ص :113

مجلسی بنشیند که از ما اهل بیت (ع) یاد شود دلش نمیرد در روزی که دلها در آن روز می میرند.

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (31)

وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (32)

إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلی ظَهْرِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (33)

أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثیرٍ (34)

وَ یَعْلَمَ الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحیصٍ (35)

فَما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (36)

وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (37)

وَ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (38)

وَ الَّذینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ (39)

وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ (40)

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبیلٍ (41)

إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (42)

وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43)

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَی الظَّالِمینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلی مَرَدٍّ مِنْ سَبیلٍ (44)

وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قالَ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمینَ فی عَذابٍ مُقیمٍ (45)

وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبیلٍ (46)

اسْتَجیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکیرٍ (47)

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ (48)

و شما هرگز نمی توانید در زمین از قدرت خداوند فرار کنید؛ و غیر از خدا هیچ ولی و یاوری برای شما نیست (31) از نشانه های او کشتیهایی است که در دریا همچون کوه ها به نظر می رسند! (32) اگر او اراده کند، باد را ساکن می سازد تا آنها بر پشت دریا بی حرکت بمانند؛ در این نشانه هایی است برای هر صبرکننده شکرگزار! (33) یا اگر بخواهد آنها را بخاطر اعمالی که سرنشینانش مرتکب شده اند نابود می سازد؛ و در عین حال بسیاری را می بخشد (34) کسانی که در آیات ما مجادله می کنند بدانند هیچ گریزگاهی ندارند! (35) آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگی دنیاست و آنچه نزد خداست برای کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل می کنند بهتر و پایدارتر است (36) همان کسانی که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب می ورزند و هنگامی که خشمگین شوند عفو می کنند (37) و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا می دارند و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند (38) و کسانی که هرگاه ستمی به آنها رسد، (تسلیم ظلم نمی شوند و) یاری می طلبند! (39) کیفر بدی، مجازاتی است همانند آن؛ و هر کس عفو و اصلاح کند، پاداش او با خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد! (40) و کسی که بعد از مظلوم شدن یاری طلبد، ایرادی بر او نیست (41) ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می کنند و در زمین بناحق ظلم روا می دارند؛ برای آنان عذاب دردناکی است! (42) اما کسانی که شکیبایی و عفو کنند، این از کارهای پرارزش است! (43) کسی را که خدا گمراه کند،

ص :114

ولی و یاوری جز او نخواهد داشت؛ و ظالمان را (روز قیامت) می بینی هنگامی که عذاب الهی را مشاهده می کنند می گویند: «آیا راهی به سوی بازگشت (و جبران) وجود دارد؟!» (44) و آنها را می بینی که بر آتش عرضه می شوند در حالی که از شدت مذلت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه می کنند؛ و کسانی که ایمان آورده اند می گویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست داده اند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند!» (45) آنها جز خدا اولیا و یاورانی ندارند که یاریشان کنند؛ و هر کس را خدا گمراه سازد، هیچ راه نجاتی برای او نیست! (46) اجابت کنید دعوت پروردگار خود را پیش از آنکه روزی فرا رسد که بازگشتی برای آن در برابر اراده خدا نیست؛ و در آن روز، نه پناهگاهی دارید و نه مدافعی! (47) و اگر روی گردان شوند، ما تو را حافظ آنان قرار نداده ایم؛ وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است! و هنگامی که ما رحمتی از سوی خود به انسان بچشانیم به آن دلخوش می شود و اگر بلایی بخاطر اعمالی که انجام داده اند به آنها رسد (به کفران می پردازند)، چرا که انسان بسیار کفران کننده است! (48)

لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثاً وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُورَ ﴿49﴾ ملک آسمانها و زمین از خداست هر چه می خواهد خلق می کند، به هر کس بخواهد دختر و به هر کس بخواهد پسر می دهد (49)

☼ نکته:

در اینکه چرا کلمه اناث نکره (بدون الف و لام) و کلمه ذکور، معرفه (با الف و لام) آمده است؟ بعضی گفته اند: برای اینکه ذکور مطلوب و مورد توجه مردم است و مخصوصاً عرب که تنها فرزند ذکور را فرزند می دانست.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 116، از قمی، از امام ابی جعفر (ع):

(یهب لمن یشاء اناثاً) یعنی به هر کسی بخواهد فقط دختر می دهد بدون پسر و در معنای (یهب لمن یشاء الذکور) یعنی به هر کسی بخواهد فقط فرزند ذکور می دهد بدون این که دختری هم با آنها داشته باشد و در معنای (او یزوجهم ذکرانا و اناثا) (آیه50) فرمود: یعنی به هر کسی بخواهد هم ذکور می دهد و هم اناث و برایش بین هر دو قسم فرزند جمع می کند.

از همان منبع، ص 117، از تهذیب، از حضرت علی (ع):

مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! من برده ای داشتم، پدرم مثل این که بخواهد به من ضرری برساند برده مرا آزاد کرد، رسول خدا (ص) فرمود: تو و هر چه مال داری بخششی هستی که خدای تعالی به پدرت کرده، او می تواند از مال تو و حتی از بدن تو بهره گیرد ولی تو نمی توانی بدون اذنِ او از مال او برداری.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 257، از ابوالفتوح رازی، از رسول خدا (ص): از خُجَستگی زنْ آن است که

ص :115

اول دختر بزاید و بعد از آن پسر، زیرا پروردگار دختر را مقدم بر پسر بیان فرمود.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 257 تا 263، از شیخ مفید، در اختصاص:

از موسی فرزند حضرت جواد (ع) روایت کرده است که گفت: قاضی القضاة بغداد (یحیی بن اکثم) نامه ای به من نوشت و در آن نامه 12 سؤال کرد و پاسخ آنها را خواست. موسی فرزند امام جواد (ع) گفت: حضور برادرم امام علی النقی (ع) شرفیاب شدم و سؤالات را بیان کردم و گفتم: من پاسخ آنها را نمی دانم. (و اما سؤالات و پاسخ ها):

1 - به استناد آیه: «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ» (نمل40)، چگونه سلیمان با مقام نبوت خود محتاج علم آصف بن برخیا بود؟ امام (ع) فرمود: سلیمان (ع) هم آن چه را آصف می دانست به خوبی دارا بود ولی مایل بود و می خواست به امت خود از جن و انس، آصف را معرفی کند و او را بشناساند که پس از خودش حجت خداست لذا به فرمان پروردگار این کار را انجام داد تا در جانشینی آصف اختلاف نکنند، چنان که داوود در حال حیات خود بدین نحو با سلیمان رفتار کرد.

2 - به استناد آیه: «وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا» = « … و همگی به خاطر او به سجده افتادند» (یوسف100)، چگونه یعقوب و فرزندانش با مقام نبوت، یوسف را سجده نمودند؟

جواب: سجده یعقوب و فرزندانش برای یوسف نبود بلکه برای عظمت و شکر پروردگار بود که پس از سالها آنها را به وصال یکدیگر رسانید. همان طور که سجده فرشتگان برابر آدم (ع) برای اطاعت امر خدا بود نه برای آدم.

☼ مؤلف:

سجده ملائکه با سجده یعقوب (ع) و فرزندانش فرق دارد چرا که سجده ملائکه واقعاً به خودِ آدم (ع) بود ولی سجده یعقوب (ع) و فرزندانش به یوسف (ع) نبود بلکه به خدای تعالی بود و منظور امام (ع) در روایت فوق، اطاعتِ فرشتگان از امر الهی در سجده بر آدم (ع) است نه این که ملائکه بر آدم سجده نکرده باشند (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (بقره34) مراجعه کنید).

3 - به استناد آیه: «فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَیکَ فَاسْأَلِ الَّذِینَ یقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکَ» = «اگر درباره آن چه برای تو نازل نموده ایم شکی در دل داشته باشی از پیشینیان خودت

ص :116

که کتابهای آسمانی را خوانده اند سؤال کن» (یونس94)، چگونه پیامبر (ص) شک داشت؟

جواب: آن حضرت شکی نداشت ولی مردمِ نادان می گفتند: چرا خداوند فرشته ای به سوی ما نفرستاده؟ این پیغمبر مانند ما می خورد و می آشامد و راه می رود. باید پیغمبر با دیگران فرق داشته باشد. آیه فوق نازل شد که: ای پیغمبر! در حضور این جهال سؤال کن از کسانی که تورات و انجیل و سایر کتب آسمانی را تلاوت نمودند: آیا پروردگار، پیغمبرانی نفرستاده که همه آنها می خوردند و می آشامیدند و راه می رفتند؟ تو هم نظیر ایشان هستی و به آنان تأسی کرده ای. و اگر چه مخاطب آیه، ظاهراً پیغمبر است، ولی در باطنْ آنهایی هستند که از روی جهالت و نادانی، آن سخنانِ بی جا را به زبان می آوردند.

4 - به استناد آیه: «وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْینُ» = «در آن بهشت، هر چه نفوس را بر آن میل و شهوت است، چشم ها را شوق و لذت بخشد، مهیاست» (زخرف 71)

چگونه آدم میل به خوردن گندم کرد و خداوند او را توبیخ و سرزنش نمود؟

جواب: درختی که خداوند آدم (ع) و همه را از خوردن آن منع نمود، درخت حسد بود نه گندم. پروردگار از آنها عهد گرفت به دیده حسد نظر نکنند به آن اشخاصی که خداوند آنها را بر آدم و زوجه او فضیلت و برتری داده است. اما آنها پیمان شکنی کردند.

5 - نماز صبح از جمله نمازهای روزانه است چرا آن را باید بلند خواند حال آن که جهد (آشکار و بلند) در نماز، مخصوص نمازهای شبانه است.

جواب: پیغمبر (ص) نماز صبح را پیش از پنهان شدن ستارگان و روشن شدن روز به جای می آورد لذا به جهد قرائت می فرمود.

6 - چرا امیرالمومنین (ع) اهل صفین را به قتل رسانید و مجروحین آنها را کشت و آنان را تعقیب نمود؟ اما چنین رفتاری در جنگ جمل نکرد؟ اگر حکم اول صواب بود حکم دوم خطاست.

جواب: چون رئیس و پیشوای اهل جمل کشته شد و پناهی نداشتند و از محاربه دست کشیدند و تسلیم شدند از آن رو امیرالمؤمنین (ع) آنها را امان داد. بر خلاف اهل صفین که رئیس

ص :117

آنها معاویه زنده بود و فرارکنندگان، اطراف او جمع می شدند و مجروحین را معالجه می کرد و مجدداً به جنگ می فرستاد (شش سؤال و جواب دیگر هم آمده که در اینجا ذکر نشده است).

أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقیماً إِنَّهُ عَلیمٌ قَدیرٌ (50)

یا (اگر بخواهد) پسر و دختر -هر دو- را برای آنان جمع می کند و هر کس را بخواهد عقیم می گذارد؛ زیرا که او دانا و قادر است (50)

وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَرَآءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ﴿51﴾ و هیچ بشری را نمی رسد که خدا با او تکلم کند مگر به طریق وحی یا از پشت پرده غیبت یا آن که فرشته رسولی بفرستد پس به اذن خود هر چه می خواهد به او وحی کند که خدا بلند مرتبه و فرزانه است (51)

☼ نکته:

به استناد آیه شریفه فوق، وحی یا تکلم خدای تعالی با رسولانش بر سه قسم است:

1 - از وراء حجاب: که به واسطه حجاب است. البته وراء در اینجا به معنای پشت نیست بلکه به معنای بیرون هر چیزی است، مانند تکلم خدای تعالی با موسی (ع) در کوه طور که در آن از درخت ندا شد و یا وحی هایی که در عالم رؤیا با انبیاء علیهم السلام می شده است.

2 - بدون واسطه: تکلمی است که خدای تعالی با پیامبر اسلام (ص) می کرده است.

3 - از طریق رسول: این نوع وحی نیز با واسطه است اما واسطه آن فرشته وحی است.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 129، از امالی شیخ صدوق، از امام صادق (ع):

آن قسم از وحی که بین پیامبر (ص) و خدای تعالی هیچ واسطه ای نبوده و خدای تعالی خودش بر آن جناب تجلی می کرده، پیامبر (ص) برای گرفتن وحی بیهوش می شد، به خاطر اینکه گرفتن وحی از خدای تعالی سنگین و دشوار بود و هر وقت جبرئیل بین خدای تعالی و آنجناب واسطه می شد آن حالت دست نمی داد و حالش طبیعی بود.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 129، از علل، از ابا عبدالله (ع): جبرئیل هر وقت بر آنجناب نازل می شد مانند یک غلام پیش رویش می نشست و هر وقت هم داخل می شد اجازه می گرفت.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 129، از کتاب بصائر، از امام باقر (ع): رسول کسی است که جبرئیل نزدش می آید و با او رو در رو سخن می گوید و او جبرئیل را می بیند و اما نبی کسی است که

ص :118

جبرئیل را در خواب می بیند مانند خوابی که ابراهیم (ع) دید که فرزند خود را قربانی می کند و نظیر رسول خدا (ص) که بسیار می شد چرت او را می گرفت و جبرئیل نزدش می آمد. گاهی نبوت با رسالت هم جمع می شود. و اما محدث عبارت است از کسی که کلام فرشته ای را می شنود و با او سخن می گوید ولی او را نمی بیند نه در خواب و نه در بیداری.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 264و265، از کتاب توحید، از امیرالمؤمنین (ع):

وحی الهی به یک طریق نیست: چه بسا خداوند از پس پرده غیب بدون واسطه با پیامبر خود تکلم می فرماید، همان طور که در شب معراج با پیغمبر (ص) تکلم نمود و گاهی هم اوامر خود را به قلب پیغمبر الهام می کند و پرتو می افکند چنان چه زبور را به دل داوود (ع) افکند و بعضی اوقات پیغمبران خواب می بینند و به آنها الهام می شود. و بعضی دیگر به واسطه نزول وحی از طریق القاءِ آیات که بر آنها تلاوت و قرائت می شود. گاهی در اجسام ایجاد صوت می شود مانند درخت و کوه و امثال آن، چنانچه حضرت موسی (ع) از کوه طور و درخت سبزِ مشتعل صداهایی شنید و گاهی هم به واسطه رسولانِ ملائکِ آسمانی به رسولانِ زمین پیام می رسد.

وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿52﴾

و همین طور ما روحی از امر خود را به سویت وحی می کردیم و گرنه تو نه می دانستی کتاب چیست نه می دانستی ایمان چیست؟ ولکن ما بودیم که آن را نوری کردیم تا به وسیله آن هر کدام از بندگان مان را خواستیم هدایت کنیم و تو به یقین (مردم را) به سوی صراط مستقیم هدایت می کنی (52)

مراد از «روحاً من امرنا» روحی از امرخود، چیست؟

صاحب المیزان، ج 35، ص 122تا125، آورده است: مراد همان سه قسم وحی در آیه قبلی است. و نیز آورده که مفسرین در معنای این روح اختلاف دارند از جمله:

1 - منظور جبرئیل است.

2 - قرآن است.

3 - همان، «روح امری» است که همیشه با ملائکه وحی بر انبیاء نازل می شوند.

صاحب المیزان، ج 35، ص 122تا125، با رد کردن نظرات سایر مفسرین در تفسیر آیه شریفه آورده است:

ص :119

استدلالی که بعضی به این آیه کرده اند که رسول خدا (ص) قبل از بعثت ایمان نداشته رد می شود و نیز دیگر محلی برای آن حرفی که از بعضی نقل شده که رسول خدا (ص) قبل از بعثت هم تمامی کمالات علمی و عملی بعد از بعثت را داشته، باقی نمی ماند و جای هیچ شکی نیست که حال رسول خدا (ص) قبل از بعثت با حال آنجناب در بعد از بعثت فرق داشته است.

☼ مؤلف:

توضیحاتی که در مطالبِ فوق الذکر آورده شد به دو سؤال اشاره دارد:

1 - مراد از روح در آیه شریفه چیست؟

2 - آیا پیامبر (ص) قبل و بعد از بعثت از نظر کمالات معنوی یکسان بوده یا خیر؟

پاسخ به سؤال اول: در قرآن کریم مصادیق متفاوتی برای روح آمده است از جمله: «وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ» (سجده 9) و نیز: «یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ» = «می فرستد روح از امر ما بر هر بنده ای که بخواهد» (مؤمن 15) و نیز: «وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» = «و خداوند مؤمنان را با روح قدسی یاری کرده است» (مجادله 22). و در روایات هم از روح به عناوین متفاوتی نام برده شده است از جمله: روحْ موجودی حقیقی و مستقل و دارای حیات و علم و قدرت است، بدون جنسیت می باشد، مستقل از ماده و زمان و مکان است. موجودی غیر از فرشته است. مخلوقی از مخلوقات خداست که با توجه به موجودات، مراتب و درجاتی دارد مثلاً روح پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) بالاترین درجه و نهایت قدرت و کمال است که از سایر انبیاء بالاتر است و روح انبیاء از مؤمنین و مؤمنین نیز از کفار در درجه ی بالاتری است و حتی حیوانات هم دارای روح می باشند. خلاصه این که نمی توان روح را فقط به یک موضوعِ خاص مثلاً جبرئیل، روح انسان، فرشته و یا سایر تعابیر به کار برد، اما این که واقعاً این روح چیست؟ فقط باید گفت: (والله اعلم)، همچنان که می فرماید: «وَیسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» = «ای پیامبر از تو درباره روح می پرسند که روح چیست؟ بگو روح به فرمان خداست و به شما جز مختصری از دانش نبخشیده اند» (1).

اما در این آیه شریفه این روح همان «روح امری» است که خداوند سبحان به حضرت

ص :120


1- اسرا 85

رسول (ص) عنایت فرموده است. (والله اعلم). (برای توضیح بیشتر به آیه (نحل2) مراجعه شود).

پاسخ به سؤال دوم: پیامبر اکرم (ص) قبل و بعد از بعثت از نظر کمالات معنوی یکسان بوده اند. چرا که: اولاً: در کجای آیه آمده که پیامبر (ص) قبل از بعثت کمالاتی مانند بعد از بعثت نداشته اند؟

ثانیاً: آیه شریفه جزءِ آیات متشابه است و مخاطب آنْ امت رسول (ص) است، که مَثلِ معروفِ «در، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» در مورد آن صدق می کند. بنابراین معنای آیه شریفه بدین شرح است (والله اعلم): «ای بندگان! قبل از آنکه رسول و کتابی برای شما بیاید نه ایمانی داشتید و نه از کتاب الهی چیزی می دانستید» . و البته مؤید این ادعا، ادامه آیه شریفه است که می فرماید: «ما بودیم که آن را نوری کردیم تا هر کدام از بندگانمان را خواستیم هدایت کنیم» .

ثالثاً: قرآن دو بار نازل شده است، یکبار قبل از بعثت و یکپارچه و یکبار هم بعد از بعثت و تدریجی. پس پیامبر (ص) قبل از بعثت هم به تمام علوم قرآنی و در نتیجه به تمام کمالات و رسیدن به آن وقوف کامل داشته است. (والله اعلم).

رابعاً: روایات فراوانی از معصومین (ع) وارد است که: خدای تعالی اولین خلقتش، نور یا روح مقدس خاتم الانبیاء (ص) بوده که از آن نور مقدس، انوار مقدس اهل بیت (ع) را خلق فرمود و به واسطه این انوار مقدس بود که سایر موجودات و ماسوا را خلق فرمود. و تمام علوم و کمالات عالی را به آنها الهام فرمود و این ارواح مقدس را به عنوان واسطه های فیض الهی بر مخلوقات قرار داد و تمام موجوداتِ عالم هستی به جز جن و انس به این اسماءِ الهی که همان آل الله (ع) هستند معرفت و شناخت داشته و نسبت به آنها احترام خاصی دارند و اما اینکه این ارواح مقدس در دورانی از ادوار به شکل تمثالِ جسمانی بر روی زمین نزول اجلال فرموده اند صرفاً جهت هدایت بشریت و رساندن آنها به کمالات الهی است نه اینکه خودشان را به کمالات برسانند چرا که خودْ در اعلای کمالات بوده اند. برای روشن شدن موضوع به یک واقعیت تاریخی غیر قابل انکار استناد می کنم و آن این است: «تاریخ گواه است که امام زمان (عج) در سن 5 - 4 سالگی بعد از شهادت پدر بزرگوارش به امامت و پیشوایی تمام بشریت نائل شده اند و نیز امام جواد (ع) در سن

ص :121

8 - 7 سالگی به این مقام رسیده اند. خوب! به نظر آن آقایان که معتقدند پیامبر اکرم (ص) و یا اهل بیت (ع) در طی دوران و زمان و گذشت ایام و کسبِ تجارب به کمالات رسیده اند، آیا یک بچه 4 ساله چگونه می تواند به تمام علومِ ماسوا و پیشوایی بشریت نائل شود؟ آیا عقل ناقص ما می تواند آن را قبول کند؟ چرا باید همه چیز را با مقیاس عقلِ ناقصمان اندازه گیری کنیم … ؟ (برای توضیح بیشتر به بحث پایانی کتاب مراجعه شود).

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 129، از علل، از ابی عبدالله (ع): هر گاه جبرئیل بر حضرت رسول (ص) نازل می شد اجازه می گرفت و مانند یک غلام، پیشِ رویش می نشست.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 332، از برهان، از امام صادق (ع):

روح بزرگتر از جبرئیل است و روح غیر از جبرئیل و ملائکه است.

در المیزان، ج 35، ص 130، از امام صادق (ع): روح مخلوقی است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل که همواره، همراه رسول خدا (ص) بود و همو، همراه امامان نیز هست و از عالم ملکوت است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 47، از ابن بابویه، در ذیل آیه 75 سوره «ص» آورده است:

شخصی معنای آیه «استکبرت ام کنت من العالین» را از حضرت رسول (ص) سؤال نمود: و عرض کرد ای رسول خدا! بزرگواران و آنهایی که دارای مرتبه بلند و مقام شامخ هستند چه اشخاصی می باشند که از فرشتگان برتر و بالاترند؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: من و علی (ع) و فاطمه (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) هستیم که در سرادق عرش پروردگار، مشغول تسبیح خدای تعالی بودیم و فرشتگان دو هزار سال پیش از آن که آدم را بیافریند، پروردگار را به توسط و وسیله ی تسبیح ما تسبیح می نمودند. چون آدم آفریده شد، فرشتگان به خاطر ما به سجده کردن آدم امر شدند. ما راه خدا هستیم، به واسطه ما مردم هدایت می شوند. هر کسی ما را دوست بدارد، خدا او را دوست داشته و داخل بهشت گرداند و هر آن که ما را دشمن بدارد، خداوند دشمن اوست و او را در دوزخ وارد کند و دوست نمی دارد ما را مگر آنهایی که حلال زاده و پاکیزه اند.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 267، از کافی، از ابی بصیر، از امام صادق (ع): روح یکی از مخلوقات

ص :122

خداست که اعظم از جبرئیل و میکائیل است. پروردگار او را به سوی پیغمبر فرستاد. همواره با آن حضرت بود که او را خبر می داد و حفظ می نمود و بعد از پیغمبر اکرم (ص) با ما ائمه می باشد و از زمانی که خدای تعالی او را به زمین فرستاد و بر محمد (ص) نازل شد، به آسمان صعود نکرد.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 131، از نهج البلاغه، از حضرت علی (ع):

خدای تعالی از روزی که رسول خدا (ص) از شیر گرفته شد بزرگترین فرشته خود را قرین او ساخت تا آن جناب را شب و روز به طریق مکارم و به سوی محاسنِ اخلاقِ عالم سوق دهد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 268، از صفار، در بصائر الدرجات، از امام باقر (ع):

مقصود از نور و صراطِ مستقیم در آیه، وجود مقدس امیرالمومنین (ع) است. پروردگار به پیغمبرش امر فرمود که خلایق را به سوی ولایت امیرالمؤمنین (ع) دعوت نماید و علی (ع) خازن و حجت خدا بر تمام موجودات آسمانها و زمین است.

صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَآ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ ﴿53﴾ صراط خدای که آن چه در آسمانها وآن چه در زمین است ملک اوست، آگاه باش که بازگشت همه امور به خداست (53)

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 131، از کافی، از جابر، از ابی جعفر (ع):

قرآنی به دریا افتاد، دیدند که تمامی آیاتش سیاه شده، الا این آیه: أَلَا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ.

خلاصه آیات سوره شوری:

5 - فرشتگان برای ساکنین زمین مغفرت وآمرزش می کنند 6 - تو مسئول آنها نیستی 7 - ام القری 8 - اگر خدا می خواست همه را یک امت واحد می ساخت ولی چنان نکرد تا هر که را خواسته باشد داخل رحمت کند و ستمکاران یاوری ندارند 10 - به حکم خدا رجوع کنید 11 - از جنس خودتان همسرانی مقرر فرمود 13 - پنج پیامبر اولوالعزم 14 - مردم راه تفرقه نپیمودند مگر با علم و اگر کلمه رحمت و حکم الهی نبود که تا مدتی معین زنده بمانند همه را هلاک می کردیم 17 - المیزان 19 - خدا به بندگانش لطف دارد هر که را بخواهد روزی می دهد 20 - کسانی که بهره آخرت می خواهند به بهره اش می افزاییم و کسی که دنیا را می خواهد به او می دهیم و دیگر در آخرت بهره ای ندارد 23 - مودت اهل بیت (ع) 24 - وَیمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَیحِقُّ الْحَقَّ 25 - خداست که توبه را می پذیرد و گناهان را عفو می کند 26 - دعای صالحان را مستجاب نموده 27 - اگر خدا رزق را فراخ می کرد در زمین طغیان می کردند 30 - آن چه مصیبت به شما می رسد به خاطر اعمالتان است 31 - شما نمی توانید خدا را به ستوه آورید 36 - آن چه نزد خداست برای اهل ایمان بهتر و باقی تر است. 38 - شوری 39 - کسانی که مورد ستم قرار می گیرند از یکدیگر یاری طلبند40 - کیفرِ بدی، بدیِ دیگری است مثل آن و کسی که از کیفر دادن صرف نظر کند پاداشش با خداست. 41 - البته مظلوم حق انتقام گرفتن را دارد. 42 - محکوم قانونی آنهایی هستند که به مردم ظلم می کنند 43 - البته اگر کسی صبر کند و بر ستمگر ببخشد این دو خصلت از خصلتهای بزرگی است 46 - کسی که خدا گمراهش کند هیچ راه نجاتی ندارد. 48 - وقتی رحمتی رسد خوشحالی کنند و همین که آثار سوء گناهانش گریبانش را گرفت کفران می کند چون انسان کفران پیشه است.

49 و50 - دختر و پسر 51 - سه طریق وحی 52 - روح 53 - صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ.

ص :123

43 سوره زخرف

43 - سوره زخرف = زرنگار.

مکی است و 89 آیه دارد. چهارمین حوامیم است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 508، از امام باقر (ع): هر کس بر خواندن سوره زخرف مداومت کند خدا او را از حشرات زمین و فشار قبر در امان می دارد.

خلاصه مطالب: خداوند بشر را بدون پیامبر و کتاب رها نساخته … دلایل توحید _ توبیخ مقلدین اصول دین _ بیان مشاهده پیامبر (ص) در خصوص برخی از فتنه های بعد از حیاتش _ شرح بخشی از احوال موسی (ع) _ فرود عیسی (ع) از آسمان در آخر زمان _ بهشت و دوزخ.

بسم الله الرحمن الرحیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

حم (1)

وَ الْکِتابِ الْمُبینِ (2)

إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3)

وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ (4)

أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفینَ (5)

وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلینَ (6)

وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (7)

فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضی مَثَلُ الْأَوَّلینَ (8)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزیزُ الْعَلیمُ (9)

حم (1) سوگند به کتاب مبین (و روشنگر) (2) که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید! (3) و آن در «ام الکتاب» [= لوح محفوظ] نزد ما بلندپایه و استوار است! (4) آیا این ذکر [= قرآن] را از شما بازگیریم بخاطر اینکه قومی اسرافکارید؟! (5) چه بسیار پیامبرانی که (برای هدایت) در میان اقوام پیشین فرستادیم (6) ولی هیچ پیامبری به سوی آنها نمی آمد مگر اینکه او را استهزا می کردند (7) ولی ما کسانی را که نیرومندتر از آنها بودند هلاک کردیم و داستان پیشینیان گذشت (8) هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلماً می گویند: «خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است» ! (9)

☼ نکته:

خدای تعالی در جای دیگر می فرماید: «بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ= بلکه آن قرآن مجید است که در لوح محفوظ بود» (بروج22) و نیز می فرماید: «انه القران کریم فی کتاب مکنون» (واقعه 78)، به استناد این دو آیه شریفه و آیه مورد بحث، ام الکتاب همان لوح محفوظ یا کتاب مکنون است که ریشه تمامی کتب آسمانی و تمام علوم می باشد. قرآن کریم قبل از نزول در لوح محفوظ به صورت یک پارچه بوده و عقل بشر قادر به فهم آن نبوده است لذا خدای تعالی آن را به صورت جزء، سوره، آیه و کلمه به شکل کنونی و به زبان عربی فصیح و قابل فهم بشر بر قلب نازنین پیامبر اکرم (ص) به عنوان واسطه فیض الهی بر بندگان نازل فرموده است.

ص :124

☼ نکته:

البته نه تنها قرآن کریم که تمام علوم و حوادث من جمله اعمال انسانها قبل از حدوثشان در لوح محفوظ ثبت شده است، همچنان که می فرماید: «هَذَا کِتَابُنَا ینْطِقُ عَلَیکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» = «این کتاب ماست که به حق بر شما سخن می گوید ما همواره آن چه شما می کردید استنساخ می کردیم» (جاثیه29). لذا به استناد این آیه شریفه نامه اعمال انسانها جزیی از لوح محفوظ بوده و مراد از این که ملائکه اعمال را می نویسند آن است که ملائکه آن چه را که از لوح محفوظ نزد خود دارند با اعمال بندگان تطبیق می کنند.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 299، از قمی، از امام صادق (ع): (در معنای ن و القلم)

خدای تعالی قلم را از درختی که در بهشت است و نامش خلد می باشد خلق کرد و سپس به نهری که در بهشت است دستور داد تا مداد شود پس نهر منجمد و سفیدتر از برف شد و هم شیرین تر از عسلِ چکیده، آن گاه به قلم فرمود: بنویس، پرسید: پروردگارا! چه بنویسم؟ فرمود: بنویس آن چه را که شده و آن چه را که تا قیامت خواهد شد، پس قلم همه را در رقی سفیدتر از نقره و صاف تر از یاقوت بنوشت، پس خدای تعالی آن را در هم پیچید و در رکن عرش قرار داد و سپس دهانه قلم را مهر و موم کرد، در نتیجه دیگر تا ابد گویا نخواهد شد. پس کتابِ مکنونی که نسخه ها، همه اش از آنجاست همین کتاب است.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 300، از درمنثور، از ابن عباس:

خدای تعالی نون را که عبارت بود از یک دوات بیافرید و قلم را نیز خلق کرد و سپس به قلم گفت بنویس آن چه را که تا روز قیامت خواهد شد. آنگاه خدای تعالی بر هر یک از بندگانش حافظانی و بر کتابش خازنانی گماشت تا آن را حفظ کند و همه روزه عمل آن روز را از آن خازن گرفته، استنساخ می کنند و چون آن روز تمام شد آن دستور هم تمام می شود و اجلْ منقضی می گردد آن وقت حافظانْ نزد خازنانْ آمده، عمل آن روزِ کسانی را که اینان موکل بر آنند مطالبه می کنند. خازنانْ می گویند: ما برای رفقای شما نزد خود عملی نمی یابیم، حافظان بر می گردند و متوجه می شوند که رفقایشان مرده اند. و کتابِ مکنونْ همین کتابی است که حوادث از آن

ص :125

استنساخ می شود. و نیز آورده است: بنی نوع بشر همان را عمل می کند که ملائکه از ام الکتاب استنساخ کرده اند.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 300 و301، از کتاب سعد السعودِ ابن طاووس نقل شده است:

دو فرشته هر صبح و شام که می خواهند نازل شوند، اسرافیل عمل آن بنده را از لوح محفوظ استنساخ نموده به دست آن دو می دهد و چون هر صبح و شام صعود می کنند و نامه عمل آن روز بنده را می برند، به دست اسرافیل می دهند و وی آن نامه را با نامه ای که از لوح محفوظ استنساخ کرده بود مقابله می کند تا معلوم شود هر دو نسخه با هم برابرند و وی درست استنساخ کرده است.

الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فیها سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (10)

وَ الَّذی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (11)

وَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ (12)

لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنینَ (13)

وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (14)

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبینٌ (15)

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنینَ (16)

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ (17)

أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ (18)

وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ (19)

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (20)

أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (21)

بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (22)

وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (23)

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدی مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (24)

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ (25)

وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (26)

إِلاَّ الَّذی فَطَرَنی فَإِنَّهُ سَیَهْدینِ (27)

وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (28)

بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّی جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبینٌ (29)

وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ (30)

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ (31)

أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (32)

همان کسی که زمین را محل آرامش شما قرار داد و برای شما در آن راه هایی آفرید، باشد که هدایت شوید (و به مقصد برسید)! (10) همان کسی که از آسمان آبی فرستاد بمقدار معین

ص :126

و به وسیله آن سرزمین مرده را حیات بخشیدیم؛ همین گونه (در قیامت از قبرها) شما را خارج می سازند! (11) و همان کسی که همه زوجها را آفرید و برای شما از کشتیها و چهارپایان مرکبهایی قرارداد که بر آن سوار می شوید (12) تا بر پشت آنها بخوبی قرار گیرید؛ سپس هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکر شوید و بگویید: پاک و منزه است کسی که این را مسخر ما ساخت، وگرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم (13) و ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم! (14) آنها برای خداوند از میان بندگانش جزئی قرار دادند (و ملائکه را دختران خدا خواندند)؛ انسان کفران کننده آشکاری است! (15) آیا از میان مخلوقاتش دختران را برای خود انتخاب کرده و پسران را برای شما برگزیده است؟! (16) در حالی که هرگاه یکی از آنها را به همان چیزی که برای خداوند رحمان شبیه قرار داده [= به تولد دختر] بشارت دهند، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می شود و خشمگین می گردد! (17) آیا کسی را که در لابلای زینتها پرورش می یابد و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست (فرزند خدا می خوانید)؟! (18) آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند؛ آیا شاهد آفرینش آنها بوده اند؟! گواهی آنان نوشته می شود و (از آن) بازخواست خواهند شد! (19) آنان گفتند: «اگر خداوند رحمان می خواست ما آنها را پرستش نمی کردیم!» ولی به این امر هیچ گونه علم و یقین ندارند و جز دروغ چیزی نمی گویند! (20) یا اینکه ما کتابی پیش از این به آنان داده ایم و آنها به آن تمسک می جویند؟! (21) بلکه آنها می گویند: «ما نیاکان خود را بر آیینی یافتیم و ما نیز به پیروی آنان هدایت یافته ایم» (22) و این گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر انذارکننده ای نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را بر آئینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم» (23) (پیامبرشان) گفت: «آیا اگر من آیینی هدایت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم (باز هم انکار می کنید)؟!» گفتند: «(آری، ) ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید کافریم!» (24) به همین جهت از آنها انتقام گرفتیم؛ بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود! (25) و به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم به پدرش [= عمویش آزر] و قومش گفت: من از آنچه شما می پرستید بیزارم (26) مگر آن کسی که مرا آفریده، که او هدایتم خواهد کرد! (27) او کلمه توحید را کلمه پاینده ای در نسلهای بعد از خود قرار داد، شاید به سوی خدا باز گردند! (28) ولی من این گروه و پدرانشان را از مواهب دنیا بهره مند ساختم تا حق و فرستاده آشکار (الهی) به سراغشان آمد (29) هنگامی که حق به سراغشان آمد؛ گفتند: «این سحر است و ما نسبت به آن کافریم» ! (30) و گفتند: «چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندی) از این دو شهر (مکه و طائف) ناز ل نشده است؟!» (31) آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوری می کنند بهتر است! (32)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 514، (در ذیل آیه 11) از امام صادق (ع):

یادآوری نعمت این است که بگویی: «الحمد لله الذی هدانا للاسلام و علمنا القرآن و من علینا بمحمدٍ (ص)= سپاس خدایی را که ما را به اسلام هدایت فرمود و قرآن را به ما آموخت و به (نبوت) حضرت محمد (ص) بر ما منت نهاد» ، پس بگویی: «سبحان الذی سخر لنا هذا … مقرنین»

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 315، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

چون غذا 4 خصلت پیدا کرد غذایِ کاملی است:

1 - حلال باشد، 2 - دست های بسیار بر

ص :127

آن دراز شود، 3 - در آغازِ آن نامِ خدا برده شود، 4 - در پایانِ آن ستایشِ خداوند به عمل آید.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 519، (در ذیل آیه 28) از امام صادق (ع):

منظور از کلمه باقیه پس از ابراهیم، امامتِ {آلِ محمد (ص)} تا روز قیامت است.

وَلَوْلَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِّنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ ﴿33﴾ و اگر نبود که مردم همه یک امت شوند، برای هر کس که به (خدای) رحمان کفر بورزد خانه هایی دارای سقفی از نقره قرار می دادیم و پله هایی که با آن بالا روند و خودنمایی کنند (33)

☼ نکته:

در این که مراد از «امت واحده» چیست؟ دو نظریه وجود دارد:

1 - همه امت به اتفاق واحد کافر شوند، چون وقتی مردم ببینند که تمام زینتهای زندگی دنیا در دست کفار است و مؤمنینِ به خدا، محروم از آنند، لذا همه کافر می شوند.

2 - همه امت در برابر اسباب و عوامل بهره های زندگی یک نسبت دارند و فرقی بین مؤمن و کافر نیست به عبارتی هر کس سعی و تلاش بیشتری کند رزقش بیشتر است و بلعکس.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 17، از کافی، از امام سجاد (ع): مقصود امت محمد (ص) است. اگر جمیع کفار، ثروتمند می شدند، مؤمنین محزون شده و ایمان نمی آوردند.

از همان منبع، از قمی، از امام صادق (ع):

اگر خدای تعالی ثروت را به کفار اختصاص می داد، احدی ایمان نمی آورد.

وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ (34)

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ (35)

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ (36)

وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (37)

حَتَّی إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ (38)

وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (39)

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (40)

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (41)

أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (42)

فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (43)

وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (44)

و برای خانه هایشان درها و تختهایی (زیبا و نقره ای) قرار می دادیم که بر آن تکیه کنند (34) و انواع زیورها؛ ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزکاران است! (35) و هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را به سراغ او می فرستیم پس همواره قرین

ص :128

اوست! (36) و آنها [= شیاطین] این گروه را از راه خدا بازمی دارند، در حالی که گمان می کنند هدایت یافتگان حقیقی آنها هستند! (37) تا زمانی که (در قیامت) نزد ما حاضر شود می گوید: ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینی بودی! (38) (ولی به آنها می گوییم: ) هرگز این گفتگوها امروز به حال شما سودی ندارد، چرا که ظلم کردید؛ و همه در عذاب مشترکید! (39) (ای پیامبر!) آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی، یا کوران و کسانی را که در گمراهی آشکاری هستند هدایت کنی؟! (40) و هرگاه تو را از میان آنها ببریم، حتماً از آنان انتقام خواهیم گرفت (41) یا اگر (زنده بمانی ) و آنچه را (از عذاب) به آنان وعده داده ایم به تو نشان دهیم، باز ما بر آنها مسلطیم! (42) آنچه را بر تو وحی شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیمی (43) و این مایه یادآوری (و عظمت) تو و قوم تو است و به زودی سؤال خواهید شد (44)

وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ ﴿45﴾

از رسولانی که قبل از تو فرستاده بودیم بپرس: آیا غیر از خدای رحمان، خدایان دیگری را هم معبود مردم قرار داده ایم ؟ (45)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 35، ص 171: آیه شریفه از آیاتی است که در شب معراج به رسول خدا (ص) خطاب شده تا آن جناب از ارواح انبیاء این سؤال را بپرسد. و آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه رسول خدا (ص) در همین دنیا با عالم برزخ مرتبط بوده که انبیاء سابق در آن هستند و نیز در ارتباط با آسمانها و تمام عالم هستی نیز بوده است چرا که حضرت عیسی (ع) در آسمان به سر می برد. البته به استناد جمله: «السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته» که در آخر هر نماز گفته می شود می توان گفت که خاتم الانبیاء (ص) بعد از رحلت هم به عالم دنیا متصل و در ارتباط می باشد و سلام ما را می شنود.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 174، از احتجاج، از امیرالمؤمنین (ع):

آیه شریفه یکی از براهین نبوت رسول خدا (ص) است که خدای تعالی به او ارزانی داشته و به وسیله آن حجت را بر سایر خلایق تمام کرده و این امتیاز را به او داد که به آسمانش عروج داد و در آن روز همه انبیاء را برایش جمع کرد و رسول خدا (ص) از نبوت همه آگاه شد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 303، از تاویل الایات، از جابر انصاری، از رسول خدا (ص): ما طایفه پیغمبران با هم برادریم و من افضل آنها هستم. و محبوب ترین برادران من علی بن ابی طالب (ع) است و او افضل بر تمام پیغمبران است، هر کس گمان کند که پیغمبران برتر و افضل هستند مرا پست تر از

ص :129

پیغمبران قرار داده و بر اثر این عقیده کافر شده است، من علی (ع) را به برادری نگرفتم جز آن که دانستم افضل از جمیع پیغمبران است.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ (46)

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ (47)

وَ ما نُریهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلاَّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (48)

وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ (49)

فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ (50)

وَ نادی فِرْعَوْنُ فی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی أَ فَلا تُبْصِرُونَ (51)

ما موسی را با آیات خود به سوی فرعون و درباریان او فرستادیم؛ (موسی به آنها) گفت: «من فرستاده پروردگار جهانیانم» (46) ولی هنگامی که او آیات ما را برای آنها آورد، به آن می خندیدند! (47) ما هیچ آیه (و معجزه ای) به آنان نشان نمی دادیم مگر اینکه از دیگری بزرگتر (و مهمتر) بود؛ و آنها را به (انواع) عذاب گرفتار کردیم شاید بازگردند! (48) (وقتی گرفتار بلا می شدند می)گفتند: «ای ساحر! پروردگارت را به عهدی که با تو کرده بخوان (تا ما را از این بلا برهاند) که ما هدایت خواهیم یافت (و ایمان می آوریم)!» (49) اما هنگامی که عذاب را از آنها برطرف می ساختیم پیمان خود را می شکستند! (50) فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید؟ (51)

أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ ﴿52﴾ و با این حال آیا من (فرعون)

بهترم یا این مرد بی کس و خوار ( موسی) که حرف زدنش را بلد نیست (52)

مهین: خوار و ضعیف.

و لا یکاد یبین: یعنی او نمی تواند مقصودش را بیان کند.

☼ نکته:

نقل است که موسی (ع) در دوران کودکی دستش را به سوی جواهرات چسبیده به ریش فرعون می برد و ریش فرعون را می کشد، فرعون عصبانی می شود. اما آسیه وساطت می کند و می گوید: موسی بچه است و عمداً این کار را نکرده است. و ذغالی داغ را به همراه قطعه ای طلا یا خرما مقابل موسی (ع) می گذارند. موسی ابتدا دستش را به سوی طلا می برد ولی جبرئیل دستش را به سوی ذغال هدایت می کند و موسی (ع) ذغال را در دهان می گذارد و علت لکنت زبانش همین بود. (تاریخ طبری، ج 1، ص 390، به نقل از ابن عباس).

صاحب تفسیر المیزان، ج 35، ص 178، در معنای این جمله آورده است:

بعید نیست این سخنِ (فرعون) به این خاطر بوده که سابقه موسی قبل از رسالت را داشته که مردی کم حرف بوده و یا لکنتی در زبان داشت. و فرعون خبر نداشته از اینکه موسی از خدا

ص :130

خواست تا لکنت را از زبانش بردارد و به حکایت قرآن عرضه داشت: «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی یفْقَهُوا قَوْلِی= گره را از زبانم بگشای تا سخنم بفهمند» (طه27و28) و خدای تعالی هم دعایش مستجاب نموده و فرمود: «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسَی= به درخواستت رسیدی ای موسی» (طه36)

فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنینَ (53)

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (54)

(اگر راست می گوید) چرا دستبندهای طلا به او داده نشده، یا اینکه چرا فرشتگان دوشادوش او نیامده اند (تا گفتارش را تأیید کنند)؟! (53) (فرعون) قوم خود را سبک شمرد، در نتیجه از او اطاعت کردند؛ آنان قومی فاسق بودند! (54)

فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَا هُمْ أَجْمَعِینَ ﴿55﴾

چون فرعونیان ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم (55)

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 181، از توحید، از امام صادق (ع):

خدای تعالی مانند ما خشمگین نمی شود، بلکه او برای خود اولیایی (اهلِ بیت (ع) را) خلق کرده که آنها خشمگین و یا خشنود می شوند و آن اولیاء مخلوق خدا و مدبر به تدبیر خدایند و خدای تعالی رضای آنان را رضای خود و غضب آنان را غضب خود قرار داده و آنها را دلیل هایی بر هستی و آثار هستی خود قرار داده، بدین جهت اولیاء به خاطر او خشم می کنند و به خاطر او راضی می شوند، همچنانکه فرمود: «مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» = «هر کس رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است» (نساء80) و همچنین رضا و غضب خدا و صفات دیگری که نظیر رضا و غضب هستند همه در حقیقت صفات اولیاءِ خداست نه خود خدا، چون اگر صفات خدا باشد با آنکه رضا و غضب را خود او خلق کرده، آن وقت کسی می تواند بگوید: پدید آورنده عالم هم نابود خواهد شد، برای این که وقتی بنا باشد او نیز در معرض ضجر و غضب واقع شود در معرض تغییر و دگرگونی هم واقع می شود و همین که فرض دگرگونی در او صدق کرد، فرض نابودی هم صدق خواهد کرد و خدای تعالی بزرگتر از این گونه فرض هاست. آن هم خدایی که اشیاء را که خلق کرد به خاطر احتیاج به آنها نبود، پس وقتی حاجتی به آنها نداشت دیگر محال است محدود به حدی شود و به حالتی کیفیت پیدا کند. و نیز فرمود: رضا و خشنودی خدای تعالی

ص :131

مثل مخلوقین نیست بلکه غضب خدا، عقابش است و رضایتش ثواب اوست.

☼ نکته:

در آیات 46 الی 56 به داستان حضرت موسی (ع) اشاره شده و در آیات 57 الی 65 به داستان حضرت عیسی (ع) اشاره می فرماید.

فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرینَ (56)

و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتی برای دیگران قرار دادیم (56)

وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ ﴿57﴾

وچون بر عیسی فرزند مریم مثلی زده شد (و چون علی (ع) را بر عیسی فرزند مریم مَثَلْ زدیم)، قوم تو ای رسول، از آن به فریاد آمدند (57)

☼ نکته:

مفسرین در معنای آیه شریفه اختلاف کرده اند و اختلاف آنها در شخص مورد مثل است، اکثر مفسرین من جمله صاحب تفسیر المیزان (ج35، ص 184)، شخص مورد مثل را عیسی (ع) دانسته و لذا معنای آیه را این طور آورده اند: «و چون عیسی بن مریم مثل زده می شود ناگهان قوم تو سر و صدا و قهقهه راه می اندازند» . عده ی کمی از مفسرین من جمله صاحب تفسیر جامع (ج6، ص 308)، شخص مورد مثل را «حضرت علی (ع)» دانسته و آیه را این طور معنا کرده اند: «و چون علی (ع) را بر عیسی فرزند مریم مثل زدیم قوم تو از آن برگشتند» .

☼ مؤلف:

قرآن کریم و آیات شریفش، ظاهری دارند و باطنی، این آیه شریفه نیز در ظاهر به حضرت عیسی (ع) و در باطن به حضرت علی (ع) بر می گردد (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 308، از کافی، از امام صادق (ع):

سبب نزول این آیات آن بود که روزی پیامبر اکرم (ص) با اصحاب نشسته بودند، امیرالمومنین (ع) وارد شد. رسول اکرم (ص) توجهی به او نمود و فرمود: تو شبیه عیسی بن مریم هستی، اگر نه آن بود که جماعتی از امت من قائل به الوهیت تو می شدند چنان که نصاری درباره عیسی قائل شدند، همانا فضیلت و بزرگی تو را بیان می کردم به گونه ای که از مکانی عبور نمی کردی مگر آن که خاکِ زیر قدمت را برای تبرک بر می داشتند، منافقین از این فرمایشات در غضب شدند، به یکدیگر گفتند: محمد (ص) آن قدر فضیلت و برتری علی (ع) را

ص :132

بیان نمود تا آن که او را به عیسی (ع) تشبیه کرد، به خدا قسم آن بتهایی که ما در زمان جاهلیت می پرستیدیم از علی (ع) بهتر است. جبرئیل (ع) نازل شد و آیات فوق را فرود آورد.

از همان منبع، از طبرسی، از امیرالمؤمنین (ع):

روزی وارد بر پیغمبر اکرم (ص) شدم. جمعی از قریش حضورش بودند. توجهی به من نمود و فرمود: یا علی! مثل تو در این امت مانند عیسی بن مریم است. طایفه ای در دوستی او افراط کردند و خدایش خواندند آنها هلاک شدند و جمعی در بغض و عداوت او افراط نمودند، آنان نیز نابود شدند و بعضی در حق عیسی میانه روی کردند، اینان نجات یافتند.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 534، از کشاف زمخشری، ج 4، ص 261، نقل کرده است:

در حدیث است که عیسی (ع) در سنگلاخی از ارضِ مقدسه به نام «افیق» فرود می آید و لباس مصری بر تن دارد و مویِ سرش روغنی است و اسلحه ای در دست دارد که با آن دجال را می کشد و به بیت المقدس می آید در حالی که مردم به امامتِ حضرت مهدی (عج) قصد دارند نماز صبح بجای آورند، امام (عج) (به احترام عیسی) وا پس می آید ولی عیسی (ع) او را بر خود مقدم می دارد و بر آیینِ محمد (ص) پشتِ سرِ آن حضرت نماز می گزارد.

و گفتند: «آیا خدایان ما بهترند یا او [= مسیح]؟! (اگر معبودان ما در دوزخند، مسیح نیز در دوزخ است، چرا که معبود واقع شده)!» ولی آنها این مثل را جز از طریق جدال (و لجاج) برای تو نزدند؛ آنان گروهی کینه توز و پرخاشگرند! (58) مسیح فقط بنده ای بود که ما نعمت به او بخشیدیم و او را نمونه و الگویی برای بنی اسرائیل قرار دادیم (59) و هرگاه بخواهیم به جای شما در زمین فرشتگانی قرار می دهیم که جانشین (شما) گردند! (60)

وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ﴿61﴾

همانا او {عیسی (ع) و حضرت علی (ع)} علامت قیامت است. در آن شک نکنید و مرا پیروی کنید که این راه راست است (61)

☼ نکته:

آیه شریفه در ارتباط با آیات گذشته است لذا در اینکه مرجع ضمیر «انه» به چه کسی بر می گردد به تبعِ آن آیات، مفسرین اختلاف کرده و سه نقل به شرح ذیل آورده اند:

ص :133

1 - بیشتر مفسرین آورده اند: «ضمیر به «عیسی (ع)» بر می گردد» .

2 - بعضی ها ضمیر را به «امیرالمؤمنین (ع)» بر گردانده اند.

3 - بعضی هم آن را «قرآن» دانسته اند.

☼ مؤلف:

ظاهر آیه شریفه به حضرت عیسی (ع) بر می گردد اما می توان آن را به حضرت علی (ع) و قرآن نیز بسط داد چرا که وقوع قیامت با ظهور حضرت عیسی (ع) و رجعتِ حضرت علی (ع) به عنوان «دابۀ الارض» همراه است و از آن جایی که خاتم الانبیاء (ص) آخرین فرستاده خدا است و قرآن نیز آخرین کتاب الهی است لذا بعد از آن، قیامت خواهد آمد و قیامت و وقوع آن با نزول قرآن کریم نزدیک شده است (والله اعلم).

در تفسیر صافی، ج 6، ص 29، از قمی: صراط مستقیم، علی (ع) است. «وانه لعلم الساعة» یعنی علی (ع)، که علامت وقوع قیامت است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 311، از ابن بابویه، از زراره، از امام صادق (ع):

مرجع ضمیر در «انه» ، امیرالمؤمنین (ع) است. پیامبر (ص) درباره او فرمود: یا علی! تو علم و نشانه امت من هستی، هر کس از تو پیروی کند نجات یابد و آنکه از تو تخلف کند هلاک شود.

وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (62)

وَ لَمَّا جاءَ عیسی بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی تَخْتَلِفُونَ فیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (63)

إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (64)

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلیمٍ (65)

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (66)

و شیطان شما را (از راه خدا) باز ندارد، که او دشمن آشکار شماست! (62) و هنگامی که عیسی دلایل روشن (برای آنها) آورد گفت: من برای شما حکمت آورده ام و آمده ام تا برخی از آنچه را که در آن اختلاف دارید روشن کنم؛ پس تقوای الهی پیشه کنید و از من اطاعت نمایید! (63) خداوند پروردگار من و پروردگار شماست؛ (تنها) او را پرستش کنید که راه راست همین است! (64) ولی گروه هایی از میان آنها (درباره مسیح) اختلاف کردند (و بعضی او را خدا پنداشتند)؛ وای بر کسانی که ستم کردند از عذاب روزی دردناک! (65) آیا جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان به سراغشان آید در حالی که نمی فهمند؟ (66)

اَلْأَخِلَّآءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ ﴿67﴾

آن روز ( قیامت) دوستان دنیایی، دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران (67)

اخلا: جمع خلیل به معنای دوست است.

ص :134

☼ نکته:

خدای تعالی در جای دیگر می فرماید: «یا وَیلَتَی لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی» = «ای وای بر من ای کاش فلانی را دوست نمی گرفتم او مرا از یاد خدا گمراه کرد، با آن که کلام خدا و پیامش به من رسیده بود» (فرقان28و29)

☼ مؤلف:

ملاکِ محبت و دوستی در قیامت برخلاف دنیا، تقوایِ الهی است. در آنجا دوستی و انساب و پیوندها همه گسیخته می شود و صرفاً کسانی که تقوا دارند مورد توجه و محبت قرار می گیرند، حال ممکن است اصلاً آشنایی و نسبِ دنیوی هم نداشته باشند. این را هم بگویم که شناخت یکدیگر از بین نمی رود، به عبارتی در قیامت انسانها، پدر و مادر و فرزند و اقوام و دوستانِ خود را می شناسند اما محبتی که در دنیا بین آنهاست وقتی پایدار می ماند که آنها متقی باشند و هر چه این تقوا بیشتر باشد آن محبت هم بیشتر می شود، هم چنانکه می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَینَهُمْ یوْمَئِذٍ وَلَا یتَسَاءَلُونَ» = «هنگامی که در «صور» دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود؛ و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند (چون کاری از کسی ساخته نیست)!» (مؤمنون101) (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (ممتحنه3) مراجعه شود).

در تفسیر صافی، ج 6، ص 30، از قمی، از امام صادق (ع):

هر دوستی که در دنیا در مسیر غیرِ خدا باشد، در آخرت باعث دشمنی و عداوت است.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 196، از رسول خدا (ص): چون قیامت به پا شود، پیوند ارحام قطع و همه سبب ها گسیخته می گردد و برادری ها همه باطل می شود، مگر برادری در راه خدا.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 313، از قمی، از امیرالمؤمنین (ع): هر دوستی در دنیا سبب دشمنی و پشیمانی است در روز قیامت، مگر دوستی با اشخاص پرهیزکار آن هم برای رضای خدای تعالی.

یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (68)

الَّذینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمینَ (69)

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70)

یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ وَ فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فیها خالِدُونَ (71)

وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (72)

لَکُمْ فیها فاکِهَةٌ کَثیرَةٌ مِنْها تَأْکُلُونَ (73)

إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (74)

لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ (75)

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ

ص :135

الظَّالِمینَ (76)

وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (77)

لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ (78)

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79)

أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80)

قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدینَ (81)

سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (82)

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذی یُوعَدُونَ (83)

وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْعَلیمُ (84)

وَ تَبارَکَ الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (85)

وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (86)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ (87)

وَ قیلِه یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ (88)

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (89)

ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه اندوهگین می شوید! (68) همان کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم بودند (69) (به آنها خطاب می شود: ) شما و همسرانتان در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید! (70) (پس) ظرفها(ی غذا) و جامهای طلایی (شراب طهور) را گرداگرد آنها می گردانند؛ و در آن (بهشت) آنچه دلها می خواهد و چشمها از آن لذت می برد موجود است؛ و شما همیشه در آن خواهید ماند! (71) این بهشتی است که شما وارث آن می شوید بخاطر اعمالی که انجام می دادید! (72) و در آن برای شما میوه های فراوان است که از آن می خورید (73) (ولی) مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه می مانند (74) هرگز عذاب آنان تخفیف نمی یابد و در آنجا از همه چیز مأیوسند (75) ما به آنها ستم نکردیم، آنان خود ستمکار بودند! (76) آنها فریاد می کشند: «ای مالک دوزخ! (ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم)!» می گوید: «شما در این جا ماندنی هستید!» (77) ما حق را برای شما آوردیم؛ ولی بیشتر شما از حق کراهت داشتید! (78) بلکه آنها تصمیم محکم بر توطئه گرفتند؛ ما نیز اراده محکمی (درباره آنها) داریم! (79) آیا آنان می پندارند که ما اسرار نهانی و سخنان درگوشی آنان را نمی شنویم؟ آری، رسولان (فرشتگان) ما نزد آنها هستند و می نویسند! (80) بگو: «اگر برای خداوند فرزندی بود، من نخستین پرستنده او بودم!» (81) منزه است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش، از توصیفی که آنها می کنند! (82) آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند و سرگرم بازی شوند تا روزی را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه کار خود را ببینند)! (83) او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود؛ و او حکیم و علیم است! (84) پر برکت و پایدار است کسی که حکومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است از آن اوست؛ و آگاهی از قیام قیامت نزد اوست و به سوی او بازگردانده می شوید! (85) کسانی را که غیر از او می خوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آنها که شهادت به حق داده اند و بخوبی آگاهند! (86) و اگر از آنها بپرسی چه کسی آنان را آفریده، قطعاً می گویند: خدا؛ پس چگونه از عبادت او منحرف می شوند؟! (87) آنها چگونه از شکایت پیامبر که می گوید: «پروردگارا! اینها قومی هستند که ایمان نمی آورند» (غافل می شوند؟!) (88) پس از آنان روی برگردان و بگو: «سلام بر شما» ، اما به زودی خواهند دانست! (89)

خلاصه آیات سوره زخرف:

15 - الانسان لکفور مبین 26 - قال ابراهیم لابیه 28 - کلمه باقیه 31 - کفار گفتند چرا این قرآن بر دو مرد بزرگ قریه مکه و طائف نازل نشد. 32 - ما روزی بعضی را بر بعضی برتری داده ایم تا بعضی دیگر را مسخر خدمت کنند 33 - اگر نه این بود که همه کافر می شدند همانا سقف خانه های کفار را از نقره قرار می دادیم. 35 - زخرفاً 36 - هر کس از یاد خدا رخ تابد شیطان یار او شود 41 - ای رسول بعد از تو سخت آنها را انتقام می کنیم 43 - ای رسول تو بر صراط مستقیمی 44 - قرآن برای تو و قومت شرف و نام بلندیست و البته شما امت را باز می پرسند 45 - ای رسول، از رسولان پیش از خودت بپرس 45 - 46 جریان موسی _ لکنت زبانش و … 57 - 65 - مَثَلِ عیسی(ع) 81 - اگر خدا را فرزندی بود اول من او را می پرستیدم 85 - علم ساعة 86 - شفاعت 89 - از آنها روی بگردان که به زودی آگاه می شوند.

ص :136

44 سوره دخان

44 - سوره دخان = دود.

مکی است و 59 آیه دارد. پنجمین حوامیم است.

خلاصه مطالب: قیامت _ دخان یکی از علائم آخرالزمان است _ داستان موسی (ع).

بسم الله الرحمن الرحیم

حم ﴿1﴾ وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ ﴿2﴾ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ ﴿3﴾ فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ ﴿4﴾ أَمْراً مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ ﴿5﴾ رَحْمَةً مِّنْ رَّبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿6﴾ حم (1) سوگند به کتاب روشنگر (2) که ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم چون سنت ما بر انذار خلق بوده است (3) در آن شب قدر هر امری با حکمت و تدبیر، جدا و مشخص گردد (4) تعیین آن امر از جانب ماست که ما همواره فرستنده رسولان بوده ایم (5) این کتاب رحمتی از پروردگارت است چرا که او شنوا و داناست (6)

نکته اول: به استناد آیات شریفه مورد بحث و سوره قدر و آیه 185 بقره که می فرماید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ» (بقره 185)، دو مطلب روشن می شود:

1 - نزول قرآن کریم به صورت یکجا و یک مرتبه بوده است.

2 - قرآن کریم در ماه رمضان و در یکی از شبهای آن بنام «قدر» نازل شده است.

نکته دوم: اگر آیات فوق که مؤید نزول دفعتی قرآن است را با آیاتی که مؤید نزول تدریجی قرآن است مثل آیه شریفه: «وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ … » (توبه 127) و یا: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا» = «آنها که کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکباره بر او نازل نشد، آری نازل نشد تا ما به این وسیله دلت را آرامش دهیم و به تدریج برایت بخوانیم» (فرقان 32)، مقایسه کنیم می توان نتیجه گرفت که: «قرآن کریم دو بار نازل شده، یکبار قبل از بعثت و یکپارچه و دفعتی و یکبار هم به صورت تدریجی و در طی 23 سال بنا بر مقتضیات زمانی و مکانی و فهم مردم به صورت آیه و سوره نازل شده است» .

نکته سوم: با توجه به آنکه قرآن کریم قبل از بعثت هم بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده و آن بزرگوار از علوم قرآنی و فهم آن کاملاً واقف بوده است، لذا آن روایاتی که بعضی از مفسرین آورده

ص :137

و پیامبر (ص) را قبل از بعثت، العیاذ بالله جاهل نسبت داده اند، کاملاً رد شده و غیر قابل قبولند چرا که رسول اکرم (ص) قبلاً از آن آیات آگاهی داشته و می دانسته که در برخورد با آن موضوعات چه عملی انجام دهد. مثلاً در ذیل آیه 24 سوره کهف روایتی آورده اند که عده ای از پیامبر (ص) درباره اصحاب کهف و وقوع قیامت و ذوالقرنین و حضرت خضر پرسیدند ولی پیامبر (ص) العیاذ بالله تا 40 روز قطعِ وحی و مجهول مانده بود. و یا روایتی که پیامبر اکرم (ص) قصد داشت از دزدِ زره حمایت کند که آیه ای نازل شد و مانع این حمایتِ اشتباه شد. و یا روایتی که در ذیل آیه 7 سوره حجرات آورده اند که پیامبر اکرم (ص) تنها به صرف صحبت یک نفر قصد کرد با قبیله بنی المصطلق بجنگد و … (برای توضیح بیشتر به بحث پایانی کتاب رجوع شود).

نکته چهارم: چرا قرآن کریم یکبار به صورت کامل و یکبار هم تدریجی نازل شد؟ در پاسخ می توان گفت: آیات الهی یکدیگر را تفسیر و تکمیل می کنند لذا پیامبر اکرم (ص) وقتی می توانست قرآن و آیاتِ شریفش را به نحو احسن به مردم معرفی و تفهیم کند که قبلاً به تمام قرآن وقوف کامل داشته باشد. و اینکه چرا قرآن در طی 23 سال و به تدریج نازل شد؟ بدین خاطر بود که فهم بشرِ عادی در درک دفعتی آن عاجز بود لذا با توجه به حوادث زمانی و مکانیِ اتفاقاتِ مأنوس با زندگی، به تدریج نازل شد تا دلها به آن آرامش یافته و آن را درک کنند.

نکته پنجم: با توضیحی که در نکته چهارم آمد، ممکن است عده ای به استناد آیه 32 فرقان که می فرماید: «کافران گفتند: چرا قرآن یکباره بر او نازل نشد تا ما به این وسیله دلت را آرامش دهیم و به تدریج برایت بخوانیم» (فرقان 32) یک اشکال یا سؤال وارد کنند و آن این است: «به استناد آیه فرقان، قرآن یکبار نازل شده است و آن هم تدریجی، چرا که منظور و طرف آیه32 فرقان، حضرت رسول (ص) است» . که در پاسخ باید گفت: هر چند در ظاهرْ طرفِ آیه، حضرت رسول (ص) است ولی در باطنْ منظور بشریت است چرا که رسول خدا (ص) به استناد آیات مورد بحث توانایی دریافت یکباره تمام قرآن را داشته است اما مردم این فهم و درک را نداشتند و مَثَلِ معروفِ «در، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» در خصوص این آیه شریفه هم صادق است.

ص :138

نکته ششم: صاحب تفسیر المیزان (ج35، ص 211 تا214)، به استناد آیات مورد بحث و نیز دو آیه شریفه: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ» = «کتابی که آیاتش نخست در هم فشرده بود و پس از ناحیه خدای حکیم و خبیر قسمت قسمت شده است» (هود 1) و: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَینَا لَعَلِی حَکِیمٌ» = «ما آن را قرآنی عربی کردیم باشد که شما در آن تعقل کنید و آن قبلاً در ام الکتاب نزد ما بود و مقامی بالا و حکیم داشت» (زخرف 3 و4)، آورده است: «قرآن دو بار نازل شده یکبار دفعتاً و یکجا و یکبار دیگر به تدریج، اما فرقی بین این دو نزول وجود دارد و آن این است: در دفعه اول به شکل کتابی در هم فشرده و با هیئتی که در ام الکتاب بوده، اما در دفعه دوم به صورت آیه و سوره و با (شکل کنونی) بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است».

نکته هفتم: به استناد آیه چهارم این سوره که می فرماید: «فیها یفرق کل امر حکیم» و با در نظر گرفتن این که صیغه مضارع «یفرق» استمرار را می رساند و نیز سوره قدر که صیغه «ینزل» فعل مضارع است و استمرار را می رساند، فهمیده می شود که شب قدر همواره در روی کره زمین تکرار می شود. بنابراین هر ساله در شب قدر، وحی و فرشتگان بر خلیفه الهی نازل می شوند، لذا نظر آن دسته از مفسرینی که گفته اند: «بعد از پیامبر اکرم (ص) وحی الهی قطع شده و دیگر نازل نمی شود» ، رد شده و صحیح نمی باشد. نتیجه این که هر ساله جبرئیل بر قلب نازنین ائمه اطهار (ع) و در حال حاضر بر وجود مقدسِ امام زمان (عج) به امر الهی نازل می شود.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 218، از کافی، از امام باقر (ع): منظور از «لیلۀ مبارکه» شب قدر است که در هر سال در هر ماه رمضان در دهه آخر آن تکرار می شود و در شب قدر هر سال همه امور آن سال که باید تا سال بعد جریان یابد تقدیر می شود.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 331، از امام باقر (ع): شب قدر بر ما پنهان نیست، فرشتگان در آن شب به زمین فرود می آیند و اطراف ما طواف می کنند.

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنینَ (7)

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ

ص :139

الْأَوَّلینَ (8)

بَلْ هُمْ فی شَکٍّ یَلْعَبُونَ (9)

(همان) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست، اگر اهل یقین هستید! (7) هیچ معبودی جز او نیست؛ زنده می کند و می میراند؛ او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست! (8) ولی آنها در شکند و (با حقایق) بازی می کنند (9)

فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِینٍ ﴿10﴾ یَغْشَی النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿11﴾

پس تو منتظر آن روزی باش که آسمان دودی آشکار بیاورد (10) دودی که چشم مردم را بگیرد و این عذابی است دردناک (11)

ارتقب: فعل امر ارتقاب به معنای انتظار است.

دخان: به معنای دود است.

☼ نکته:

در تفسیر و تعبیرِ آیه شریفه و کلمه ی «دخان» سه قول به شرح ذیل مطرح است:

1 - صاحب المیزان، ج 35، ص 232، از تفسیر قمی آورده است: این در وقتی است که اهل رجعت از قبور درآیند، در آن روز تمامی مردم در ظلمت فرو می روند و می گویند که این عجب عذاب الیمی است، پروردگارا! این عذاب را از ما بر طرف کن که ما دارای ایمانیم.

2 - عده ای گفته اند: منظور همان قحطی است که اهل مکه به نفرین پیامبر (ص) دچار شدند به طوری که از شدت گرسنگی چشمهایشان سیاهی می کرد، گویی دودی جلوی چشمشان را گرفته بود و آنها به شرط رفع این قحطی ایمان آورده و دود مرتفع شد ولی دوباره کافر شدند.

3 - بعضی دیگر گفته اند: «دخان» یکی از علائم قیامت است که هنوز محقق نشده و قبل از قیامت، زمین را دود فرا می گیرد و تا چهل روز چنین حالی باقی است و مردمِ کافر بر اثر این دود سرهایشان مانند سر گوسفند بریان می شود ولی مؤمنین تنها دچار زکام می شوند.

☼ مؤلف:

دو قولِ اول اشتباهند اما قول سوم این که «دخان» را از علائمِ وقوعِ قیامت دانسته و اشاره به آن چهل روزِ آخر الزمان کرده کاملاً صحیح است ولی این که مؤمنین را از این عذاب مستثنی کرده است صحیح نمی باشد چرا که در آن 40 روز آخر الزمان اصلاً مؤمنی بر روی زمین نخواهد بود. توضیحِ بیشتر و دلایلِ رد دو نظریه ی دیگر بدین شرح است (والله اعلم):

اولاً: قرآنِ کریم کتابی جهانی و ابدی است پس نمی توان آیاتِ شریفش را محدود و محصور در زمان تعبیر کرد و اینکه آیه ای در زمانِ رسولِ خدا (ص) بنا به موقعیتِ خاصی نازل

ص :140

شده دال بر این باشد که تنها به آن موضوع محدود و محصور شود قطعاً باطل و مردود است. از آن گذشته صراحتِ آیه ی شریفه در بیانِ خبری است که هنوز به وقوع نپیوسته است. پس نمی توان قولِ دوم را پذیرفت.

ثانیاً: خداوند سبحان، عالَم را بر قوانین و نظامی اسباب و سببی و معقول و منطقی خلق فرموده است، که همه ی موجودات از این نظام پیروی می کنند. مثلاً خاصیتِ آب به نحوی است که اگر بر روی لباسی پاشیده شود، آن را خیس می کند و یا اگر آتش را بر گوشت و بدنِ انسان عرضه کنند آن را می سوزاند و یا اگر به جای اکسیژن، گازی سمی و خطرناک به درونِ شُشِ انسان وارد کنند او را می کشد. که این یک واقعیت و قانونِ منطقی است و غیر قابل انکار است. و این طور نیست که این عوامل در برابر انسانهای مؤمن مستثنی شده و اثرِ خودشان را از دست بدهند. چرا که اگر این طور بود پس بهترینِ انسانها که همان اهلِ بیت (ع) هستند می بایست توسطِ سم که ماده ای کشنده است به شهادت نرسند. و یا مؤمنین نباید با گازِ شیمیایی مسموم و کشته شوند یا با آتش سوخته شوند. با این توضیح فساد گفته ی آنهایی که معتقدند این «دخان» بر مؤمنین اثر نگذاشته و فقط بر کفار اثر می گذارد کاملاً روشن می گردد. البته اینکه خداوند سبحان بتواند این قوانین را به نفعِ مؤمنین دگرگون کند شکی در آن نیست اما این عمل صرفاً در مواردی برای اثباتِ نبوت و حقانیت فرستادگانِ الهی به عنوان معجزه قابل بیان است، نه در خصوصِ این آیه شریفه که عام بوده و صریح در بیان وعده ی عذاب به عموم انسانها آن هم در همین دنیا و با همین نظامِ موجود می باشد. از آن گذشته حتی آن عذابهایی که بر اقوامِ گذشته نازل شده است قبلاً افرادِ مؤمن از آن محل خارج شده اند نه این که آنها هم در آن محل بوده باشند و عذاب فقط بر کفار اثر کرده باشد. و این قانون و نظامِ حاکمْ در حینِ نزولِ آن عذابها هم پا بر جا بوده است. و مطمئناً اگر مؤمنی هم از محلِ آن اقوام خارج نمی شد او نیز با آن عذاب هلاک می شد.

ثالثاً: دورانِ رجعت از ابتدای ظهور شروع می شود و بنا بر روایاتْ سالیان طویلی انسانها در همین زمین و با همین نظامِ حاکم زیست کرده و نه تنها عذابهای زمینی و آسمانی در آن دوران

ص :141

وجود ندارد که حتی به استناد روایاتْ آن دوران از بهترین دورانِ وفورِ نعمت و سرسبزی و لطافتِ زمین و آسمان خواهد بود. و در آن دوران همه ی انسانهای موجود می توانند توبه کرده و به حیاتی پر نعمت ادامه دهند. فقط عده ای از گنهکارانِ زنده که توبه نکنند و یا عده ای از گنهکارانِ مرده که رجعت می کنند آن هم صرفاً به دست منجی عالم امکان حضرت مهدی (عج) محاکمه و مجازات می شوند نه اینکه زلزله یا طوفان یا دخان یا عذابی آسمانی فقط آنها را معذب کند.

رابعاًً: سه قول فوق صرفاً نظر شخصی چند تن از مفسرین است که نه نقلشان کاشف از قول معصوم (ع) است و نه دلیلِ قرآنی و منطقی در اثباتِ نظراتشان آورده اند.

اما منظور از عذابِ «دخان» در آیه ی شریفه چیست؟

همان طور که در ذیلِ آیه (اسرا 58) آورده ایم در 40 روزِ آخر الزمانْ کفر تمام جهان را فرا خواهد گرفت و این «دخان» یکی از علامتهای عذابِ آن زمان است که بر تمام جهان احاطه یافته و همه ی انسانها را که در آن زمان کافر هم شده اند فرا خواهد گرفت. به عبارتی «دخان» یکی از علائمِ وقوعِ «مرحله ی دوم قیامت» است. البته در آن زمان مؤمنی بر روی زمین نخواهد بود که به قولِ آن مفسر این عذاب بر او مستثنی شود. (والله اعلم).

توجه: برای توضیحِ بیشتر به بحثِ پایانی سوره ی قیامت و آیه (اسرا 58) مراجعه شود.

رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12)

أَنَّی لَهُمُ الذِّکْری وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبینٌ (13)

ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (14)

إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلیلاً إِنَّکُمْ عائِدُونَ (15)

یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْری إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (16)

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَریمٌ (17)

أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (18)

وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبینٍ (19)

وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (20)

وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لی فَاعْتَزِلُونِ (21)

فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (22)

فَأَسْرِ بِعِبادی لَیْلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (23)

وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (24)

کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (25)

وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ (26)

وَ نَعْمَةٍ کانُوا فیها فاکِهینَ (27)

کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرینَ (28)

(می گویند: ) پروردگارا! عذاب را از ما برطرف کن که ایمان می آوریم (12) چگونه: و از کجا متذکر می شوند با اینکه رسول روشنگر (با معجزات و منطق روشن) به سراغشان آمد! (13) سپس از او روی گردان شدند و گفتند: «او تعلیم یافته ای دیوانه است!» (14) ما عذاب را کمی برطرف می سازیم، ولی باز به کارهای خود بازمی گردید! (15) (ما از آنها انتقام می گیریم) در آن روز که آنها را با

ص :142

قدرت خواهیم گرفت؛ آری ما انتقام گیرنده ایم! (16) ما پیش از اینها قوم فرعون را آزمودیم و رسول بزرگواری به سراغشان آمد (17) (و به آنان گفت: امور) بندگان خدا را به من واگذارید که من فرستاده امینی برای شما هستم! (18) و در برابر خداوند تکبر نورزید که من برای شما دلیل روشنی آورده ام! (19) و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از اینکه مرا متهم کنید! (20) و اگر به من ایمان نمی آورید، از من کناره گیری کنید (و مانع ایمان آوردن مردم نشوید)! (21) (و موسی) به پیشگاه پروردگارش عرضه داشت: اینها قومی مجرمند! (22) (به او دستور داده شد: ) بندگان مرا شبانه حرکت ده که شما تعقیب می شوید! (23) (هنگامی که از دریا گذشتید) دریا را آرام و گشاده بگذار (و بگذر) که آنها لشکری غرق شده خواهند بود! (24) (سرانجام همگی نابود شدند و) چه بسیار باغها و چشمه ها که از خود به جای گذاشتند (25) و زراعتها و قصرهای زیبا و گران قیمت (26) و نعمتهای فراوان دیگر که در آن (غرق) بودند! (27) این چنین بود ماجرای آنان! و ما (اموال و حکومت) اینها را میراث برای اقوام دیگری قرار دادیم! (28)

در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 552، (در ذیل آیه 24)، آورده است:

منظور از «رهواً» آرام و ساده راه رفتن است که چون موسی (ع) از دریا گذشت خواست دوباره عصایش را بر دریا بزند تا مجدد به هم متصل شود پس خداوندِ سبحان به او امر کرد که دریا را آرام و به حالِ خود بگذار تا فرعون و پیروانش به آن درآیند و غرق شوند.

آیات شریفه 17 تا 33 در خصوص حضرت موسی (ع) و غرق شدن فرعونیان در دریاست:

فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ ﴿29﴾ در حالی که بر فرعونیان

غرق شده آسمان و زمین گریه نکرد و بر هلاکشان مهلت داده نشد (29)

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 232، از فقیه، از امام صادق (ع):

وقتی مؤمن می میرد نقاط مختلف زمین که مؤمن در آن نقاط عبادت خدا کرده بر او می گریند و نیز از درهای آسمان آن دری که اعمالش از آن به سوی بالا صعود می کرده و نیز محل سجده اش بر او می گرید.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 335، از برهان، از امام صادق (ع):

قاتل حضرت امام حسین (ع) و یحیی پیغمبر (ع) ولد زنا و حرام زاده بودند و آسمان تا 6 ماه بر حضرت امام حسین (ع) گریست و قرمز بود. قرمزی زمین و آسمان همان گریه آنهاست.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 335و336، از قمی، از امام باقر (ع)، از امام سجاد (ع):

اگر اشک چشمان کسی برای کشتن امام حسین (ع) جاری شود بر مقداری که صورتش از اشک تر شود خداوند به سبب آن گریه، غرفه ای در بهشت به او عطا کند. و هر کس متذکر ما

ص :143

شود یا دیگری را به ما متذکر سازد و اشک چشمانش جاری شود به مقداری که بال مگسی تر شود، خداوند گناه او را بیامرزد اگر چه به مقدار کف دریا باشد.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 43، از مجمع، از امام صادق (ع): آسمان بر یحیی بن زکریا و بر حسین بن علی (ع)، 40 روز گریه کرد و بر کسِ دیگری جز این دو گریه نکرده است. (و گریه آن) سرخی مخصوصی در آسمان بود که به هنگام طلوع و غروبِ خورشید آشکار می شد.

وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنی إِسْرائیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهینِ (30)

مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفینَ (31)

وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی عِلْمٍ عَلَی الْعالَمینَ (32)

وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فیهِ بَلؤُا مُبینٌ (33)

إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ (34)

إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ (35)

فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (36)

ما بنی اسرائیل را از عذاب ذلت بار رهایی بخشیدیم (30) از فرعون که مردی متکبر و از اسرافکاران بود! (31) ما آنها را با علم (خویش) بر جهانیان برگزیدیم و برتری دادیم (32) و آیاتی (از قدرت خویش) را به آنها دادیم که آزمایش آشکاری در آن بود (ولی آنان کفران کردند و مجازات شدند)! (33) اینها [= مشرکان] می گویند: (34) مرگ ما جز همان مرگ اول نیست و هرگز برانگیخته نخواهیم شد! (35) اگر راست می گویید پدران ما را (زنده کنید و) بیاورید (تا گواهی دهند)! (36)

أَهُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ ﴿37﴾

آیا آنها بهترند یا قوم تبع (پادشاه یمن) و کسانی که قبل از آنها بودند، ما همه را هلاک کردیم چون مردمی مجرم بودند (37)

☼ نکته:

بر اساس روایات تُبَع شخصِ مؤمنی از اهل حمیر بود. او در طی لشکرکشیْ «حیره» را گرفت و «سمرقند» را ویران ساخت سپس آن را تجدید بنا کرد. قوم او کافر بودند و او را به خاطر اسلام آوردنش سرزنش می کردند. او اولین کسی بود که برای کعبه پیراهن درست کرد.

در المیزان، ج 35، ص 248، از رسول خدا (ص): تُبَع را ناسزا نگویید چون او اسلام آورده بود.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 248، از مجمع البیان، از امام صادق (ع):

تبع به اوس و خزرج که دو فامیل از لشکریان وی بودند و با لشکر او به مدینه آمده بودند تا یهود را از آن جا بیرون کنند، دستور داد در مدینه بمانند تا ظهور خاتم انبیاء را درک کنند چون از یهودیان شنید که ما به اینجا آمده ایم به خاطر اینکه از کتاب آسمانی خود چنین استفاده کرده ایم که این سرزمین محل هجرت آخرین پیامبر خداست. تبع گفت پس شما اوس و خزرج در این

ص :144

سرزمین منزل کنید تا شاید ظهور آنجناب را درک کنید، من نیز اگر درک کنم خدمتش کنم.

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ (38)

ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (39)

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ میقاتُهُمْ أَجْمَعینَ (40)

یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (41)

إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (42)

إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (43)

طَعامُ الْأَثیمِ (44)

کَالْمُهْلِ یَغْلی فِی الْبُطُونِ (45)

کَغَلْیِ الْحَمیمِ (46)

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحیمِ (47)

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمیمِ (48)

ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ (49)

إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (50)

إِنَّ الْمُتَّقینَ فی مَقامٍ أَمینٍ (51)

فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (52)

یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلینَ (53)

کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عینٍ (54)

یَدْعُونَ فیها بِکُلِّ فاکِهَةٍ آمِنینَ (55)

لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحیمِ (56)

فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (57)

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (58)

فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (59)

ما آسمانها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازی (و بی هدف) نیافریدیم! (38) ما آن دو را جز بحق نیافریدیم؛ ولی بیشتر آنان نمی دانند! (39) روز جدایی (حق از باطل) وعده گاه همه آنهاست! (40) روزی که هیچ دوستی کمترین کمکی به دوستش نمی کند و از هیچ سو یاری نمی شوند (41) مگر کسی که خدا او را مورد رحمت قرار داده، چرا که او عزیز و رحیم است! (42) مسلماً درخت زقوم (43) غذای گنهکاران است (44) همانند فلز گداخته در شکمها می جوشد (45) جوششی همچون آب سوزان! (46) (آنگاه به مأموران دوزخ خطاب می شود: ) این کافر مجرم را بگیرید و به میان دوزخ پرتابش کنید! (47) سپس بر سر او از عذاب جوشان بریزید! (48) (به او گفته می شود: ) بچش که (به پندار خود) بسیار قدرتمند و محترم بودی! (49) این همان چیزی است که پیوسته در آن تردید می کردید!(50) (ولی) پرهیزکاران در جایگاه امنی قرار دارند (51) در میان باغها و چشمه ها (52) آنها لباسهایی از حریر نازک و ضخیم می پوشند و در مقابل یکدیگر می نشینند (53) بهشتیان این چنین هستند؛ و آنها را با «حور العین» تزویج می کنیم! (54) آنها در آنجا هر نوع میوه ای را بخواهند در اختیارشان قرارمی گیرد و در نهایت امنیت به سر می برند! (55) هرگز مرگی جز همان مرگ اول (که در دنیا چشیده اند) نخواهند چشید و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ می کند (56) این فضل و بخششی است از سوی پروردگارت، این همان رستگاری بزرگ است! (57) ما آن [= قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم، شاید آنان متذکر شوند! (58) (اما اگر نپذیرفتند) منتظر باش، آنها نیز منتظرند (تو منتظر پیروزی الهی و آنها منتظر عذاب و شکست)! (59)

☼ نکته:

برای توضیح در خصوص «حور العین» (آیه 54) به سوره ی واقعه و در خصوصِ «مرگ اول» (آیه 56) به ذیل آیه (مؤمن 11) مراجعه شود.

خلاصه آیات سوره دخان:

2 - کتاب مبین 3 - لیلة مبارکه 10 - دخان 33 - 17 فرعون و موسی (ع) _ غرق فرعونیان در دریا 29 - گریه آسمان و زمین 37 - قوم تُبَع 40 - یوم الفصل 42 - شفاعت 43 - درخت زقوم 51 - 57 - نعمتهای بهشتی 54 - حورعین 56 - مرگ اول 58 - ما این قرآن را به زبان تو آسان کردیم تا خلایق متذکر حقایق آن شوند (مشابه این آیه شریفه در آیه 97 مریم هم ذکر شده است) 59 - فارتقب انهم مرتقبون.

ص :145

45 سوره جاثیه

45 - سوره جاثیه (به زانو در آمده) = شریعت (دین).

مکی است و 37 آیه دارد. ششمین حوامیم است.

خلاصه مطالب: توحید _ انذار _ قرآن، فاروق بین حق و باطل است _ تهدید کفار.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

حم (1)

تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ (2)

حم (1) این کتاب از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است (2)

اِنَّ فی السَّماواتِ والاَرضِ لَآیاتٍ لِلمؤمِنینَ ﴿3﴾ وَ فی خَلقِکُم وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَومٍ یُوقِنونَ ﴿4﴾ وَاختِلافِ اللَّیلِ وَالنََّهارِ وَ ما اَنزَلَ اللهُ مِنَ السَّمآءٍ مِنْ رِّزقٍ فَاَحیا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وَ تَصریفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَومٍ یَّعقِلونَ ﴿5﴾ همانا در خلقت آسمانها و زمین برای اهل ایمان نشانه هایی است (3) و در خلقت شما آدمیان و هر موجود زمینی (حیوانات) برای اهل یقین نشانه هایی است (4) و نیز در رفت و آمد شب و روز و آنچه از آسمان برای روزی خلق از برف و باران می فرستد و زمین را پس از مرگ دوباره زنده می سازد و وزش باد های عالم در همه اینها برای اهل خرد نشانه هایی است (5)

☼ نکته:

خدای تعالی در آیه 3، خلقت آسمان ها و زمین را آیتی بر اهل ایمان و در آیه 4، خلقت انسان و حیوانات (موجودات زمینی) را آیتی برای اهل یقین و در آیه 5، شب، روز، باران، زنده شدن زمین بعد از مرگِ پاییزی و باد را آیتی برای خردمندان بر شمرده است.

مفسرین در توجیه ترتیبی که بین مصادیق و اهل آیات سه گانه وجود دارد و اینکه چرا اول اهل ایمان و دوم اهل ایقان و سوم اهل عقل را ذکر فرموده است اختلاف کرده و تعابیری بدین شرح آورده اند:

1 - این ترتیب از نظر ترقی دادن مطلب است یعنی اول ایمان بعد یقین و بعد عقل همراه با بصیرت. (این نظریه اشتباه است چون مراتبی که شخص در درک موضوعی طی می کند بدین شرح است که: اول تفکر می کند، بعد ایمان آورده و در آخر یقین می آورد یعنی اول عقل، بعد ایمان و آخر یقین است. و این صحیح نیست که کسی یقین پیدا کند و بعد شک نماید).

2 - آیه می خواهد بفهماند که اگر ایمان دارید آیات را بفهمید و اگر ندارید لااقل تعقل کنید.

ص :146

3 - صاحب تفسیر المیزان (ج35، ص 252 تا 255)، با رد کردن دو نظریه فوق آورده است: «از این اختلافِ تعبیر فهمیده می شود که مراد به ایمان اصل آن است، که آیاتش ساده و بسیط است و چون به دست آمدنش تدریجی نیست از دارندگانش تعبیر به وصف کرد، بر خلاف ایمان اهل یقین و عقل که به خاطرِ دقتِ آیاتِ آن و بلندی افق آنها و به خاطر این که خورده خورده و به تدریج بدست می آید از دارندگانش تعبیر به مضارع _ یعقلون و یوقنون _ کرد که دلالت بر استمرار تجددی دارد. در آیه 3 اشاره به خلقت آسمان و زمین دارد که به علت بزرگی و فهم راحتشان، با کوچکترین دقت و تفکری باعث ایمان به خدای تعالی می شوند. و در آیه 4 تفکر در خلقت انسانها و حیوانات علاوه بر ایمان باعث یقین به خدای تعالی می شود و در آیه 5 آیات و نشانه های ذکر شده، انسانها را هر چه بیشتر به دقت و تفکر عمیق در عالم هستی تشویق می فرماید و لذا این آیات با عبارت یعقلون تناسب دارد».

در نهج البلاغه، ح97، ص 645، از حضرت علی (ع):

خوابِ با یقین برتر از نمازِ با شک است.

از همان منبع، ح46، ص 635:

گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را خودپسند سازد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 349، از ابن بابویه، از امام حسین (ع):

میان ایمان و یقین چهار انگشت فاصله است. ایمان چیزی است که به گوش می شنویم و یقین آن است که به چشم می بینیم. و فاصله گوش تا چشم، چهار انگشت است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل89، ص 866، چ1، از حضرت علی (ع):

ریا کمش هم شرک است و شک به خدا کمش هم یقین را از بین می برد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل3، ص 133، چ1، از حضرت علی (ع):

از گمانهای اهل ایمان بترسید که خداوند سبحان حق را بر زبان آنان جاری می سازد.

از همان منبع، فصل22، ص 348: کوچک شمردن گناه بزرگتر از ارتکاب به آن است.

ص :147

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (6)

وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ (7)

یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیمٍ (8)

وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (9)

مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا یُغْنی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (10)

هذا هُدیً وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیمٌ (11)

اللَّهُ الَّذی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12)

وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (13)

اینها آیات خداوند است که ما آن را بحق بر تو تلاوت می کنیم؛ اگر آنها به این آیات ایمان نیاورند، به کدام سخن بعد از سخن خدا و آیاتش ایمان می آورند؟! (6) وای بر هر دروغگوی گنهکار (7) که پیوسته آیات خدا را می شنود که بر او تلاوت می شود، اما از روی تکبر اصرار بر مخالفت دارد؛ گویی اصلا آن را هیچ نشنیده است؛ چنین کسی را به عذابی دردناک بشارت ده! (8) و هرگاه از بعضی آیات ما آگاه شود، آن را به باد استهزا می گیرد؛ برای آنان عذاب خوارکننده ای است! (9) و پشت سرشان دوزخ است؛ و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را (از عذاب الهی) رهایی نمی بخشد و نه اولیایی که غیر از خدا برای خود برگزیدند (مایه نجاتشان خواهند بود)؛ و عذاب بزرگی برای آنهاست! (10) این (قرآن) مایه هدایت است و کسانی که به آیات پروردگارشان کافر شدند، عذابی سخت و دردناک دارند! (11) خداوند همان کسی است که دریا را مسخر شما کرد تا کشتیها بفرمانش در آن حرکت کنند و بتوانند از فضل او بهره گیرید و شاید شکر نعمتهایش را بجا آورید! (12) او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را از سوی خودش مسخر شما ساخته؛ در این نشانه های (مهمی) است برای کسانی که اندیشه می کنند! (13)

قُل لِلَّذینَ امَنُوا یَغفِرُوا لِلَّذینَ لایَرجونَ اَیّامَ اللهِ لِیَجزیَ قَومًا بِما کانوا یَکسِبونَ ﴿14﴾

ای رسول به آنان که ایمان آورده اند بگو شما مؤمنان از جور مردمی که به ایّام الهی (روز وعده های خدا) امیدوار نیستند درگذرید که خدا عاقبت هر قومی را به پاداش اعمال خود می رساند (14)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 351، از علی بن ابراهیم، از امام صادق (ع):

معنای آیه آن است که ای پیغمبر! به کسانی که در شناسایی پیشوایان و ائمه معصومین (ع) بر آنها منت گذاشته ایم بگو: آنهایی را که ائمه ی خود را نمی شناسند، هدایت و تشویق به شناختن ائمه نمایند و پس برای آنها استغفار کنند. آن حضرت فرمود: روزهای خدا که مردم انتظار آن را می کشند، سه روز است:

1 - روز قیام قائم (عج) 2 - روز رجعت 3 - روز قیامت.

از همان منبع، ج 6، ص 352، از معصوم (ع):

در روز قیامت چهار روز را به پیشگاه خداوند باری تعالی می برند:

1 - روز جمعه 2 - روز

ص :148

عید قربان 3 - روز عید فطر 4 - روز غدیر.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (15)

وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنی إِسْرائیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ (16)

وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (17)

ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلی شَریعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (18)

إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقینَ (19)

هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (20)

أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ (21)

وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (22)

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (23)

هر کس کار شایسته ای بجا آورد، برای خود بجا آورده است؛ و کسی که کار بد می کند، به زیان خود اوست؛ سپس همه شما به سوی پروردگارتان بازگردانده می شوید! (15) ما بنی اسرائیل را کتاب و حکومت و نبوت بخشیدیم و از روزیهای پاکیزه به آنها عطا کردیم و آنان را بر جهانیان (و مردم عصر خویش) برتری بخشیدیم (16) و دلایل روشنی از امر نبوت و شریعت در اختیارشان قرار دادیم؛ آنها اختلاف نکردند مگر بعد از علم و آگاهی؛ و این اختلاف بخاطر ستم و برتری جویی آنان بود؛ اما پروردگارت روز قیامت در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند (17) سپس تو را بر شریعت و آیین حقی قرار دادیم؛ از آن پیروی کن و از هوسهای کسانی که آگاهی ندارند پیروی مکن! (18) آنها هرگز نمی توانند تو را در برابر خداوند بی نیاز کنند (و از عذابش برهانند)؛ و ظالمان یار و یاور یکدیگرند، اما خداوند یار و یاور پرهیزکاران است! (19) این (قرآن و شریعت آسمانی) وسایل بینایی و مایه هدایت و رحمت است برای مردمی که (به آن) یقین دارند! (20) آیا کسانی که مرتکب بدیها و گناهان شدند گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی قرارمی دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات و مرگشان یکسان باشد؟! چه بد داوری می کنند! (21) و خداوند آسمانها و زمین را بحق آفریده است تا هر کس در برابر اعمالی که انجام داده است جزا داده شود؛ و به آنها ستمی نخواهد شد! (22) آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده ای افکنده است؟! با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکر نمی شوید؟! (23)

وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ ﴿24﴾

و (کفار) گفتند: زندگی به جز همین زندگی دنیا نیست. دسته ای می میرند و دسته ی دیگر زنده می شوند. و ما را به جز دهر (طبیعت) کسی هلاک نمی کند. اینان هیچ علمی به سخنان خود ندارند و به جز پندار دلیلی ندارند (24)

☼ نکته:

کلمه «دهر» تنها در دو آیه شریفه آمده است:

1 - آیه مورد بحث.

2 - آیه شریفه:

ص :149

«هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئًا مَذْکُورًا» = «آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!» (انسان= دهر 1)

نکته ای از المیزان، ج 35، ص 286: «دهر» در اصل به معنای طول مدت عالم از اول پیدایش تا آخر انقراض آن است و در آیه شریفه «هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْر» (دهر 1) به همین معناست، ولی بعد از آن هر مدت طولانی را هم دهر گویند. و معنای این کلمه با معنای کلمه «زمان» فرق دارد، برای اینکه کلمه زمان هم به مدت بسیار اطلاق می شود و هم به مدت اندک.

از همان منبع، ص 298، از پیامبر (ص): دهر را ناسزا نگویید، که دهر همان خداست. سازنده همه حوادث خداست، پس شما که سازنده آنها را ناسزا می گویید در حقیقت خدا را ناسزا گفته اید.

توجه: مشابه روایت فوق، روایتی از امام باقر (ع) است که می فرماید: دنیا را دشنام ندهید، زیرا دنیا مرکب خوبی برای مؤمن است، که با سواری بر آن به خیر می رسد و به وسیله آن از شر و بدی نجات یابد. و می فرماید: به راستی که مؤمن در دنیا به اندازه دین وآیینش مبتلا می شود.

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (25)

قُلِ اللَّهُ یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (26)

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (27)

وَ تَری کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28)

هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (29)

فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبینُ (30)

وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمینَ (31)

وَ إِذا قیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فیها قُلْتُمْ ما نَدْری مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنینَ (32)

وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (33)

وَ قیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرینَ (34)

ذلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (35)

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمینَ (36)

وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (37)

و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده می شود، دلیلی در برابر آن ندارند جز اینکه می گویند: «اگر راست می گویید پدران ما را (زنده کنید) و بیاورید (تا گواهی دهند)!» (25) بگو: «خداوند شما را زنده می کند، سپس می میراند، بار دیگر در روز قیامت که در آن تردیدی نیست گردآوری می کند؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند» (26)

ص :150

مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین برای خداست؛ و آن روز که قیامت برپا شود اهل باطل زیان می بینند! (27) در آن روز هر امتی را می بینی (که از شدت ترس و وحشت) بر زانو نشسته؛ هر امتی بسوی کتابش خوانده می شود و (به آنها می گویند: ) امروز جزای آنچه را انجام می دادید به شما می دهند! (28) این کتاب ما است که بحق با شما سخن می گوید (و اعمال شما را بازگو می کند)؛ ما آنچه را انجام می دادید می نوشتیم! (29) اما کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد می کند؛ این همان پیروزی بزرگ است! (30) اما کسانی که کافر شدند (به آنها گفته می شود: ) مگر آیات من بر شما خوانده نمی شد و شما استکبار کردید و قوم مجرمی بودید؟! (31) و هنگامی که گفته می شد: «وعده خداوند حق است و در قیامت هیچ شکی نیست» ، شما می گفتید: «ما نمی دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانی در این باره داریم و به هیچ وجه یقین نداریم!» (32) و بدیهای اعمالشان برای آنان آشکار می شود و سرانجام آنچه را استهزا می کردند آنها را فرامی گیرد! (33) و به آنها گفته می شود: امروز شما را فراموش می کنیم همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید؛ و جایگاه شما دوزخ است و هیچ یاوری ندارید! (34) این بخاطر آن است که شما آیات خدا را به مسخره گرفتید و زندگی دنیا شما را فریب داد! امروز نه آنان را از دوزخ بیرون می آورند و نه هیچ گونه عذری از آنها پذیرفته می شود! (35) پس حمد و ستایش مخصوص خداست، پروردگارِ آسمانها و پروردگار زمین و پروردگار همه جهانیان! (36) و برای اوست کبریا و عظمت در آسمانها و زمین و اوست عزیز و حکیم! (37)

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل2، ص 130، چ1، از حضرت علی (ع): مافوق خود را فرمان ببر مادونت فرمانبرت شود، باطنت را خوب کن، خدای سبحان ظاهرت را خوب گرداند.

از همان منبع، ج 2، فصل85، ص 814: از کاری که در آن خداوند سبحان را فرمان برده ای عذر مخواه که برای ستایش تو همین بس است.

از همان منبع، فصل77، ص 704: هر کس از خداوندِ سبحان بترسد، خداوند او را از هر چیزی ایمن دارد و هر کس از مردم بترسد خداوندِ سبحان او را از هر چیزی بترساند.

خلاصه آیات سوره جاثیه:

1 - حم 3 - آیاتی برای اهل ایمان 4 - آیاتی برای اهل یقین 5 - آیاتی برای اهل تعقل 7 - وای بر هر کس که دروغ می گوید و از گناه لذت می برد 9 - و چون به چیزی از آیات ما اطلاع می یابد آن را مسخره می کند … 10 - از مال دنیا پشیزی به دردشان نمی خورد 11 - قرآن هدایت است 12 - دریا را برای شما مسخر کرد تا کشتی ها در آن به راه افتند 13 - آن چه در آسمانها و زمین است همه را مسخر شما کرد 14 - ایام الله 15 - هر کس عمل صالح کند به نفع خود کرده و هر کس بدی کند علیه خود کرده 16 - ما به بنی اسرائیل کتاب و حکمت و نبوت دادیم و از ارزاق طیب روزیشان کردیم و بر عالمین عصر خود برتریشان دادیم 18 - پس نوبت به تو رسید و ما تو را هم بر شریعتی از امر دین واقف ساختیم 19 - چون آنان نزد خدا هیچ دردی از تو دوا نمی کنند 20 - این قرآن بصیرتهایی است 22 - خدا آسمانها و زمین را به حق آفرید 23 - هیچ دیدی آن کس که هوای خود را خدای خود گرفت و … 24 - دهر 29 - استنساخ کتاب اعمال 34 - و خطاب می شود امروز ما شما را فراموش می کنیم همان طور که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید 36 - فلله الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمین 37 - و له الکبریاء فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم.

ص :151

46 سوره احقاف

46 - سوره احقاف (سرزمین احقاف) (قوم عاد درسرزمین احقاف بودند).

مکی است و 35 آیه دارد. هفتمین و آخرین حوامیم است.

خلاصه مطالب: انذار مشرکین _ اثبات معاد _ احتجاج بر توحید و نبوت _ اشاره ای به هلاکت قوم هود و قریه های پیرامون مکه _ آمدن چند نفر از طایفه جنیان نزد رسول خدا (ص).

بسم الله الرحمن الرحیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

حم (1)

تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ (2)

ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ الَّذینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (3)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (4)

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجیبُ لَهُ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5)

وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرینَ (6)

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبینٌ (7)

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفیضُونَ فیهِ کَفی بِهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (8)

حم (1) این کتاب از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است! (2) ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است جز به حق و برای سرآمد معینی نیافریدیم؛ اما کافران از آنچه انذار می شوند روی گردانند! (3) به آنان بگو: «این معبودهایی را که غیر از خدا پرستش می کنید به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده اند، یا شرکتی در آفرینش آسمانها دارند؟ کتابی آسمانی پیش از این، یا اثر علمی از گذشتگان برای من بیاورید (که دلیل صدق گفتار شما باشد) اگر راست می گویید!» (4) چه کسی گمراهتر است از آن کس که معبودی غیر خدا را می خواند که تا قیامت هم به او پاسخ نمی گوید و از خواندن آنها (کاملاً) بی خبر است؟! (و صدای آنها را هیچ نمی شنود!) (5) و هنگامی که مردم محشور می شوند، معبودهای آنها دشمنانشان خواهند بود؛ حتی عبادت آنها را انکار می کنند! (6) هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، کافران در برابر حقی که برای آنها آمده می گویند: «این سحری آشکار است!» (7) بلکه می گویند: «این آیات را بر خدا افترا بسته است!» بگو: «اگر من آن را بدروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است مرا رسوا کند و) شما نمی توانید در برابر خداوند از من دفاع کنید! او کارهایی را که شما در آن وارد می شوید بهتر می داند؛ همین بس که خداوند گواه میان من و شما باشد؛ و او آمرزنده و مهربان است!» (8)

☼ نکته:

به 7 سوره از قرآن کریم که پشت سر هم آمده و با «حم» شروع می شوند، حوامیم گویند، شامل:

1 - مؤمن 2 - فصلت 3 - شوری 4 - زخرف 5 - دخان 6 - جاثیه 7 - احقاف.

که در همه ی آنها بعد از «حم» اشاره به کتاب الهی شده است. و مطمئناً ارتباطی بینشان وجود دارد (برای توضیح در خصوص حروف مقطعه به فصلِ اول کتاب مراجعه کنید).

ص :152

قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ﴿9﴾ بگو: من اولین پیامبر نیستم (آوازه رسالت بلند کرده باشم) و نمی دانم که با من و شما عاقبت چه می کنند. من جز آنچه بر من وحی می شود پیروی نمی کنم و جز آن که با بیان روشن خلق را آگاه کنم، وظیفه ای ندارم (9)

☼ نکته:

در خصوص علم غیبِ اهلِ بیت (ع) سه دسته آیه وجود دارد:

1 - دسته ای که علم غیب را نفی می کنند از جمله: آیه مورد بحث و آیه 188 اعراف که می فرماید: «قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ» = «ای رسول به مردم بگو که من مالک سود و زیان خویش نیستم مگر آن چه خدا بر من خواسته، اگر من از غیب آگاه بودم به خیر خود همیشه می افزودم و هیچ گاه زیان و رنج نمی دیدم» (1).

2 - دسته ای که علم غیب را تأیید می کنند از جمله: آیه شریفه: «عالمٌ الغیب فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبهِ اَحَداً اِلاّ مَنِ ارتضی من رسول» = «خدا دانای به غیب است و هیچ کس بر عالم غیب آگاه نیست، جز آن کس که از رسولان خود برگزیده است» (2).

3 - دسته ای که علم غیب پیامبر (ص) را به واسطه وحی تأیید می کنند از جمله: «ذَلِکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ» = «این حکایت از اخبار غیب بود که ما بر تو به وحی رسانیدیم» (3).

و یا: «تِلْکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَ_ذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ» = «این حکایت نوح از اخبار غیب است که پیش از آن که ما به تو وحی کنیم تو و قومت هیچ از آن آگاه نبودید» (4).

و یا: «ذَلِکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ» = «این حکایت از اخبار غیب است که به تو وحی کردیم» (5).

نتیجه کلام: آیاتی که علم غیب را مختصِ خدایتعالی می دانند توسط آیاتی که آن را به حضرت رسول اکرم (ص) هم نسبت می دهند، تخصیص زده شده اند، بنابراین روبر هم آیات این

ص :153


1- اعراف188
2- جن26و27
3- یوسف102
4- هود 49
5- آل عمران 44

می شود که پیامبر (ص) و به تبعِ آن جناب، اهل بیت (ع) به اذن و اراده الهی به علوم غیبی آگاه بوده اند (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 34 سوره ی لقمان مراجعه شود).

بگو: «به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما به آن کافر شوید، در حالی که شاهدی از بنی اسرائیل بر آن شهادت دهد و او ایمان آورد و شما استکبار کنید (چه کسی گمراهتر از شما خواهد بود)؟! خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی کند!» (10) کافران درباره مؤمنان چنین گفتند: «اگر (اسلام) چیز خوبی بود، هرگز آنها (در پذیرش آن) بر ما پیشی نمی گرفتند!» و چون خودشان بوسیله آن هدایت نشدند می گویند: «این یک دروغ قدیمی است!» (11) و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (نشانه های آن را بیان کرده) و این کتاب هماهنگ با نشانه های تورات است در حالی که به زبان عربی و فصیح و گویاست، تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد! (12) کسانی که گفتند: «پروردگار ما الله است» ، سپس استقامت کردند، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین می شوند (13) آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن می مانند؛ این پاداش اعمالی است که انجام می دادند (14)

وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿15﴾ ما به انسان پدر و مادرش را سفارش کردیم که به آنها احسان کند احسانی مخصوص به آنان، مخصوصاً مادرش که او را به حملی نارحت کننده حمل کرد و به وضعی ناراحت کننده بزایید و حمل او تا روزی که از شیرش می گیرد سی ماه است و تا هنگامی که به حد بلوغ و رشد عقلی برسد همچنان پدر و مادر مراقبش هستند تا به حد چهل سالگی برسد (15)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 36، ص 11و12: از آن جایی که احترام به پدر و مادر بسیار مهم است لذا در آیه شریفه سفارش را عمومیت داده به هر انسان، نه تنها مسلمانان، همچنان که در جای دیگر بعد از توحید، احسان به والدین را بیان می فرماید: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیکُمْ أَلَّا

ص :154

تُشْرِکُوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا» (انعام 151). و اینکه فرمود: «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً» بدین حساب است که به حکم آیه: «وَالْوَالِدَاتُ یرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَینِ کَامِلَینِ» = «مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر می دهند» (بقره 233) و آیه: «وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ» = «از شیر گرفتنش در دو سال است» (لقمان14)، دوران شیر دادن به فرزند دو سال است و کمترین مدت حاملگی هم شش ماه است که مجموع آن سی ماه است (1).

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 21، از درمنثور:

زنی را نزد عمر آوردند که شش ماهه زاییده بود، عمر از اصحاب رسول خدا (ص) حکم وی را پرسید، حضرت علی (ع) فرمود: نباید سنگسار شود، مگر نمی ببینی خدای تعالی می فرماید: «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً» و از سوی دیگر می فرماید: «وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ» پس باید فهمید که اقل حمل شش ماه است. عمر، زن را رها کرد.

توجه: روایت دیگری از همان منبع آمده است که در زمان عثمان، زنی بعد از شش ماه از ازدواجش، فرزندی آورد و عثمان دستور داد زن را سنگسار کنند. اما مولای متقیان حضرت علی (ع)، به استناد دو آیه مذکور آن زن را نجات داد و بعدها آن بچه شبیه ترین مردم به پدرش شد.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 72، از خصال شیخ صدوق، از امام صادق (ع):

وقتی بنده خدا 33 ساله شد به حد بلوغ اشد و کمالِ قدرت رسیده است و چون به سن چهل سالگی برسد به منتهای بلوغ رسیده و همین که پا به چهل و یک سالگی بگذارد رو به نقصان گذاشته و اما کسی که پنجاه ساله شده باید خود را مثل کسی بداند که در حال جان کندن است.

در کتاب خصالِ شیخ صدوق، ج 2، ص 329، چ2، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):

هرگاه بنده ای به40سالگی رسید به او گفته شود: خود را دریاب که عذرت پذیرفته نیست.

☼ لطیفه:

شخصی برای اجابت دعایش، پس از طی مسیری طولانی، خدمت عارفی رسید و گفت: برایم دعا کن. عارف گفت: آیا مادرت در قید حیات است؟ آن شخص گفت: بله. عابد گفت: مادرت زنده است و از من طلب دعا می کنی؟!!!

ص :155


1- ماه 6 = 24 - 30

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 305، از امام باقر (ع)، از امام علی (ع):

خداوند متعال می فرماید: 4 چیز را در 4 چیز پنهان کرده است:

1 - خشنودی خود را در اطاعتش پنهان کرده، پس چیزی از اطاعت او را کوچک مشمار چه بسا که با رضایت او همراه شود و تو ندانی 2 - خشم خود را در نافرمانی خود پنهان کرده، پس چیزی از نافرمانی او را کوچک مشمار، چه بسا گناهی که سبب خشم او شود و تو ندانی 3 - اجابت خود را در دعا کردنش پنهان کرده، پس چیزی از دعا کردنِ او را کوچک مشمار، چه بسا با اجابتش همراه شود و تو ندانی 4 - ولیِّ خود را در میان بندگانش پنهان کرده، پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمار، چه بسا او ولیِّ خدا باشد و تو ندانی.

آنها کسانی هستند که ما بهترین اعمالشان را قبول می کنیم و از گناهانشان می گذریم و در میان بهشتیان جای دارند؛ این وعده راستی است که وعده داده می شدند (16) و کسی که به پدر و مادرش می گوید: «اف بر شما! آیا به من وعده می دهید که من روز قیامت مبعوث می شوم؟! در حالی که پیش از من اقوام زیادی بودند (و هرگز مبعوث نشدند)! و آن دو پیوسته فریاد می کشند و خدا را به یاری

ص :156

می طلبند که: وای بر تو، ایمان بیاور که وعده خدا حق است اما او پیوسته می گوید: » اینها چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست! (17) آنها کسانی هستند که فرمان عذاب درباره آنان همراه اقوام (کافری) که پیش از آنان از جن و انس بودند مسلم شده، چرا که همگی زیانکار بودند! (18) و برای هر کدام از آنها درجاتی است بر طبق اعمالی که انجام داده اند، تا خداوند کارهایشان را بی کم و کاست به آنان تحویل دهد؛ و به آنها هیچ ستمی نخواهد شد! (19) آن روز که کافران را بر آتش عرضه می کنند (به آنها گفته می شود: ) از طیبات و لذایذ در زندگی دنیا خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید؛ اما امروز عذاب ذلت بار بخاطر استکباری که در زمین بناحق کردید و بخاطر گناهانی که انجام می دادید؛ جزای شما خواهد بود! (20) (سرگذشت هود) برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان که قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشته های دور و نزدیک آمده بودند که: جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت: ) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم! (21) آنها گفتند: «آیا آمده ای که ما را (با دروغهایت) از معبودانمان بازگردانی؟! اگر راست می گویی عذابی را که به ما وعده می دهی بیاور!» (22) گفت: «علم (آن) تنها نزد خداست (و او می داند چه زمانی شما را مجازات کند)؛ من آنچه را به آن فرستاده شده ام به شما می رسانم، (وظیفه من همین است!) ولی شما را قومی می بینیم که پیوسته در نادانی هستید!» (23) هنگامی که آن (عذاب الهی) را بصورت ابر گسترده ای دیدند که بسوی دره ها و آبگیرهای آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند: «این ابری است که بر ما می بارد!» (ولی به آنها گفته شد: ) این همان چیزی است که برای آمدنش شتاب می کردید، تندبادی است (وحشتناک) که عذاب دردناکی در آن است! (24) همه چیز را بفرمان پروردگارش در هم می کوبد و نابود می کند (آری) آنها صبح کردند در حالی که چیزی جز خانه هایشان به چشم نمی خورد؛ ما این گونه گروه مجرمان را کیفر می دهیم! (25) ما به آنها [= قوم عاد] قدرتی دادیم که به شما ندادیم و برای آنان گوش و چشم و دل قرار دادیم؛ (اما به هنگام نزول عذاب) نه گوشها و چشمها و نه عقلهایشان برای آنان هیچ سودی نداشت، چرا که آیات خدا را انکار می کردند؛ و سرانجام آنچه را استهزا می کردند بر آنها وارد شد! (26) ما آبادیهایی را که پیرامون شما بودند نابود ساختیم و آیات خود را بصورتهای گوناگون (برای مردم آنها) بیان کردیم شاید بازگردند! (27) پس چرا معبودانی را که غیر از خدا برگزیدند - به گمان اینکه به خدا نزدیکشان سازد- آنها را یاری نکردند؟! بلکه از میانشان گم شدند! این بود نتیجه دروغ آنها و آنچه افترا می بستند! (28)

آیات شریفه 21 تا 28 مربوط به داستان هود (ع) و قومش عاد در سرزمین احقاف است که معذب شدند.

☼ نکته:

احقاف نام سرزمینی است که قوم عاد در آن زندگی می کرده اند و احتمالاً این سرزمین در جنوب جزیرۀ العرب بوده ولی امروز هیچ اثری از آن قوم در آن باقی نمانده است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 380، از طبرسی آمده است:

معتصم عباسی امر کرد در بطانیه چاهی حفر کنند به عمق سیصد قامت. چاه را حفر کردند آب ظاهر نشد آن را رها کردند چون متوکل به خلافت رسید، امر کرد آن چاه را بکنند تا به آب برسد. مقدار صد قامت حفر کردند. به سنگی برخورد کرد. آن را شکستند از آن سنگ، باد سردی وزید که از شدت سردیش، اشخاصی که نزدیک آن چاه بودند هلاک شدند. به متوکل خبر دادند

ص :157

علت آن را ندانست و نفهمید وزش باد بر اثر چیست. دستور داد بروند و از امام جواد (ع) سؤال کنند. حضور آن حضرت رفتند. فرمود: مکان مزبور، مسکن قوم عاد و جایگاه شهر احقاف است که خداوند آنان را به باد سردی هلاک نمود.

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلی قَوْمِهِمْ مُنْذِرینَ (29)

قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَریقٍ مُسْتَقیمٍ (30)

یا قَوْمَنا أَجیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ (31)

وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (32)

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بَلی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (33)

وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (34)

(به یاد آور) هنگامی که گروهی از جن را به سوی تو متوجه ساختیم که قرآن را بشنوند؛ وقتی حضور یافتند به یکدیگر گفتند: «خاموش باشید و بشنوید!» و هنگامی که پایان گرفت، به سوی قوم خود بازگشتند و آنها را بیم دادند! (29) گفتند: ای قوم ما! ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده، هماهنگ با نشانه های کتابهای پیش از آن، که به سوی حق و راه راست هدایت می کند (30) ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد! (31) و هر کس به دعوت کننده الهی پاسخ نگوید، هرگز نمی تواند از چنگال عذاب الهی در زمین فرار کند و غیر از خدا یار و یاوری برای او نیست؛ چنین کسانی در گمراهی آشکارند! (32) آیا آنها نمی دانند خداوندی که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، می تواند مردگان را زنده کند؟! آری او بر هر چیز تواناست! (33) روزی را به یاد آور که کافران را بر آتش عرضه می دارند (و به آنها گفته می شود: ) آیا این حق نیست؟! می گویند: «آری، به پروردگارمان سوگند (که حق است)!» (در این هنگام خداوند) می گوید: «پس عذاب را بخاطر کفرتان بچشید!» (34)

آیات شریفه 29 تا 32 مربوط به چند نفر از جنیان است که بر اثر استماع قرآن ایمان آوردند:

☼ نکته:

بعد از فوت حضرت ابوطالب (ع)، پیغمبر اکرم (ص) در مکه بی یاور ماند و برای ارشاد مردم به طائف رفت ولی کسی ایمان نیاورد پیامبر اکرم (ص) از طائف به جانب مکه برگشت چون به نخله رسید به نماز شب برخاست. جماعتی از جنیان (9 نفر از اشرافِ جن بودند) با شنیدن صدای پیامبر (ص) ایمان آورده و به طرف طایفه خودشان جهت انذار رفتند. و این ماجرا مؤیدِ این واقعیت است که: «پیامبرِ اکرم (ص) بر هر دو گروهِ جن و انس مبعوث شده است» .

☼ مؤلف:

در اکثر تفاسیر در ذیلِ آیات فوق و آیه 6 سوره جن که مربوط به بحث «جن» می

ص :158

باشد روایتی آورده اند که در آن آمده است: «جِن ها» به بهشت نمی روند و نیز دارای مذاهبی شبیه مذاهبِ انسانها هستند. مثلاً در تفسیر صافی (ج6، ص 80)، از قمی چنین روایتی وارد شده است. اما به استناد آیات شریفه الرحمن که در آنها نعمتهای بهشتی را پاداش جن و انس بیان فرموده است، صحتِ این روایت بعید است. از طرفی، داشتن ِمذاهبِ مختلف هم جای اشکال است، که بحث مفصل آن ان شاءَ الله در سوره جن به تفصیل خواهد آمد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 384، از طبرسی، از امیرالمؤمنین (ع):

با آن که اجنه مسخر سلیمان بودند، بر کفر خود باقی ماندند ولی آنها مسخر محمد (ص) شدند و به آن حضرت ایمان آوردند.

فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّنْ نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ ﴿35﴾

پس ای رسول در برابر تکذیب قومت صبر کن آن چنان که پیامبران اولوالعزم صبر کردند و در نفرین آنان عجله مکن برای این که آن قدر وعده خدا نزدیک است که وقتی می رسد به نظرشان می آید که گویی بیش از یک ساعت از روزی در دنیا، نزیسته اند و این قرآن بلاغی است و آیا به جز مردم تبهکار کسی هلاک می شود؟ (35)

☼ نکته:

خدای تعالی در آیاتی دیگر می فرماید:

«قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» = «می گویند یک روز یا پاره ای از یک روز ماندیم» (1).

«لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا» = «گویی که جز شبی یا روزی درنگ نکرده اند» (2).

«لمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ» = «گویی جز به اندازه ساعتی از روز درنگ نکرده اند» (3).

«مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ» = «سوگند یاد می کنند که جز ساعتی [بیش] درنگ نکرده اند» (4).

«إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا» = «می گویند شما [در دنیا] جز ده [روز بیش] نمانده اید» (5).

«وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلًا» = «می پندارید که جز اندکی [در دنیا] نمانده اید» (6).

«إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا» = «جز یک روز بیش نمانده اید» (7).

توجه: توضیح در خصوص آیاتِ فوق در ذیل آیات (حج 47) و (معارج 3و4) آمده است.

درالمیزان، ج 36، ص42، ودرجامع، ج 6، ص386، از امام باقر(ع) ودر صافی، ج 6، ص 81، از امام صادق (ع):

ص :159


1- مؤمنون 113
2- نازعات 46
3- یونس 45
4- روم 55
5- طه 103
6- اسرا 52
7- طه104

اول وصی در روی زمین، شیث هبة الله بود و هیچ پیغمبری از دنیا نرفت مگر آن که برای او وصی بود. تمام پیامبران 124 هزار نفر بودند و پنج نفر «نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص)» اولوالعزم بودند و علی بن ابیطالب (ع) «هبة الله» است از برای محمد (ص) و وارث علوم تمام پیغمبران است. و محمد (ص) افضل و اعلم جمیع پیامبران است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 82، از قمی:

معنی اولوالعزم آن است که پیامبرانِ اولوالعزم در اقرار به خدا و به هر پیامبری قبل از خود از دیگر انبیاء پیشی گرفته و بر صبر و تحملِ تکذیب و اذیتِ کفار نسبت به آنان تصمیم گرفتند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 81، از کافی و علل، از امام باقر (ع):

پیامبرانِ اولوالعزم را اولوالعزم نامیده اند از آن جهت که خداوند درباره ی محمد (ص) و جانشینانِ او خصوصاً درباره ی حضرت مهدی (عج) و روش او به آنان سفارش نمود و آنان هم عزم و تصمیم خود را جزم کردند (و استوار نمودند) که مطلب چنین است و اقرار کردند.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 221، چ1، از امام رضا (ع):

کسی که قادر نیست گناهان خود را بزداید بر محمد (ص) صلوات بفرستد، چرا که صلوات بنیان گناه را زیاده از هر عملی خراب کند و صلوات بر محمد و آلش در نزد خداوند متعال معادل با تسبیح: «سبحان الله» و تهلیل: «لا اله الا الله» و تکبیر: «الله اکبر» است.

در غررالحکم، ج 1، فصل1، ص 60، از امام علی (ع): با پیمان شکنان، پیمان شکستن نزد خدای سبحان وفای به عهد است و با پیمان شکنان، وفادار ماندن نزد خدای سبحان پیمان شکنی است.

در تحف العقول، ص 225، آمده است: از امام علی (ع) سؤال شد مروت چیست؟ فرمود: کاری در خفا و خلوت نکنی که در عیان و حضور مردم از انجام آن شرمنده باشی.

خلاصه آیات سوره احقاف:

1 - حم 3 - خلقتِ به حقِ آسمانها و زمین و بین آنها 5 - کیست گمراه تر از آن که جز خدا کسی را بپرستد 9 - علم غیب رسول (ص) 11 - کافران به مؤمنان گفتند اگر دین اسلام بهتر بود، فقرا به آن سبقت نمی گرفتند 12 - کتاب موسی 13 - ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون 15 - احترام والدین، سی ماه حمل و شیرخوارگی 17 - اُف بر والدین نگویید21 - احقاف 28 – قوم عاد 29 - 32 طایفه ای از جنیان 35 - پیامبران اولوالعزم.

ص :160

47 سوره محمد

47 - سوره محمد (ص) = قتال = الذین کفروا.

مدنی است و 38 آیه دارد .

خلاصه مطالب: مقایسه دو طایفه کافر و مؤمن _ احکام جهاد.

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿1﴾ کسانی که کافر شدند

و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، (خداوند) اعمالشان را نابود می کند! (1)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 390، از قمی، (در ذیل آیه 1 آورده است):

این آیه در حق اصحاب پیغمبر اکرم (ص) نازل شده که بعد از حضرت مرتد شدند و حق اهل بیت آن حضرت را غصب کردند و باز داشتند و راه ولایتِ امیرالمؤمنین (ع) را بستند و بدین ترتیب، عباداتی که پیش از این به جا آورده بودند باطل ساختند. و ثواب نصرت و جهادی را که در رکاب رسول اکرم (ص) به دست آورده بودند از بین بردند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 84، از امام باقر (ع):

روزی حضرت علی (ع) آیه (فوق) را در مسجد خواند. ابن عباس گفت: آیا از خواندن آیه منظوری داری؟ حضرت (ع) فرمود: آری خداوند می فرماید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» = «آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرده خود داری نمایید» (حشر7)، (حضرت (ع) به ابن عباس فرمود): آیا تو گواهی می دهی که پیامبر (ص) ابوبکر را جانشین خود کرده است؟ ابن عباس گفت: من از پیامبر (ص) چیزی در این باره نشنیده ام جز آن که سفارشی در حق تو می کرد. حضرت (ع) فرمود: پس چرا با من بیعت نمی کنی؟ گفت: مردم همه با ابوبکر بیعت کردند من هم یکی از آنها می باشم. حضرت (ع) فرمود: همان گونه که گوساله پرستان بر پرستش گوساله سامری اجتماع کردند این جا آزمایش شدید (و فتنه کردید) و مثال شما (مثال این آیات است که می فرماید): «آنان [= منافقان] همانند کسانی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کنند)، ولی هنگامی که آتش اطرافشان را روشن

ص :161

ساخت، خداوند (طوفانی می فرستد و) آن را خاموش می کند؛ و در تاریکی های وحشتناکی که چشم کار نمی کند، آنها را رها می سازد، آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) باز نمی گردند!» (1).

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ﴿2﴾ و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد (ص) نازل شده - و همه حق است و از سوی پروردگارشان- نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را می بخشد و کارشان را اصلاح می کند! (2)

در تفسیر صافی، ج 6، ص 85، از قمی، از امام صادق (ع):

(منظور از آیه) کسانی هستند که به آن چه بر پیامبر (ص) در شأن و فضیلت علی (ع) نازل شده ایمان آورند.

از همان منبع: آیه نازل شده درباره ابوذر و سلمان و عمار و مقداد است که پیمان خود را با رسول خدا (ص) در پیروی از ولایتِ حضرت علی (ع) نشکستند و ثابت قدم ماندند.

ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ ﴿3﴾ این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروی کردند و مؤمنان از حقی که از سوی پروردگارشان بود تبعیت نمودند؛ این گونه خداوند برای مردم مثلهای (زندگی) آنان را بیان می کند! (3)

از همان منبع:

در سوره محمد (ص) یک آیه درباره ما و یک آیه درباره دشمنان ما نازل شده است.

از همان منبع: منظور از آیه کسانی هستند که از دشمنان رسول خدا (ص) و دشمنان حضرت علی (ع) پیروی می کنند.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 50، از درمنثور، از حضرت علی (ع):

سوره محمد (ص) آیه ای است در ما و آیه ای است در بنی امیه.

☼ نکته:

در برخی از تفاسیر در ذیل بسیاری از آیات، روایاتی آورده اند که شأن نزول آنها به اهل بیت (ع) یا دشمنان و غاصبین اهل بیت (ع) نسبت داده می شود. و صد البته مصداق بارز

ص :162


1- بقره 17و18

آیات نیز همین است و آن روایات مؤید این گفته ارجمند و گران بهای مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) است که می فرماید: «قرآن به 4 گونه نازل شده است: ربع آن درباره ما، ربعی درباره دشمنان ما، ربعی آداب و مثلها و ربعی واجبات و احکام است. و فرازهای بلند قرآن از آن ماست».

فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّیٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِنْ لِیَبْلُوَ بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿4﴾ و هنگامی که با کافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ رو به رو شدید گردنهایشان را بزنید، (و این کار را همچنان ادامه دهید) تا به اندازه کافی دشمن را در هم بکوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید؛ سپس یا بر آنان منت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنان فدیه [= غرامت] بگیرید؛ (و این وضع باید همچنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آری) برنامه این است! و اگر خدا می خواست خودش آنها را مجازات می کرد، اما می خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید؛ و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمی برد! (4)

«اثخان» : به معنای بسیار کشتن است.

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در مورد اسیرِ جنگی در آیه ای دیگر می فرماید: «مَا کَانَ لِنَبِی أَنْ یکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَاللَّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» = «هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد (و جای پای خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را می خواهید؛ (و مایلید اسیران بیشتری بگیرید و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید) ولی خداوند، سرای دیگر را (برای شما) می خواهد؛ و خداوند قادر و حکیم است!» (1).

که این دو آیه شریفه منافاتی با هم ندارند، بلکه حکمِ تخصیص در موردشان جاری است، بدین صورت که آیه شریفه مورد بحث، توسط آیه انفال تخصیص زده شده است. به عبارتی در آیه موردِ بحث به طور عام، گرفتن اسیر را مجاز دانسته است و در آیه انفال به صورتِ خاص فرموده

ص :163


1- أنفال67

است: تا زمانی که قدرت و پیروزیتان غالب نشده، اسیر نگیرید. لذا فساد گفته ی آنهایی که احیاناً بخواهند بین این دو آیه شریفه حکم نسخ جاری کنند چون روز روشن است.

آیت الله خویی در کتاب بیان، ص 474، آورده است:

عده ای از مفسرین گفته اند: این آیه با آیه «سیف = توبه29» ، نسخ گردیده است. و در مقابلِ آنها عده دیگر نیز گفته اند که خودِ این آیه، ناسخِ آیه سیف است. (آیت الله خویی، خودش مخالفِ نسخِ این آیه شریفه است و با دلایلِ منطقی نظریه ی این مفسرین را باطل دانسته است).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 390 - 394، از مجمع و نیز در صافی، ج 6، ص 86، از کافی، از امام صادق (ع):

اسیران جنگی دو جورند، یک جور قبل از تمام شدن جنگ دستگیر می شوند، با اینکه هنوز تنور جنگ داغ است، امامِ مسلمین درباره ی آنان اختیار دارد، اگر خواست به قتل می رساند و اگر خواست یک دست و یک پایشان را به طور عکس قطع نموده رهایشان می کند تا در اثر خونریزی بمیرند ولی نمی تواند بدون عوض و یا با گرفتن عوض رهایشان کند. قسم دوم از اسیران، آنهایند که بعد از تمام شدن جنگ اسیر می شوند، که امام مسلمین درباره آنان اختیار بیشتری دارد، هم می تواند با یا بدون فدیه آزادشان کند و هم می تواند آنها را برده کند و هم می تواند گردن بزند، حال اگر در دو حال اخیر مسلمان شدند تمامی آن شکنجه ها ساقط شده، حکمشان حکم مسلمین خواهد بود.

سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ ﴿5﴾ وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ﴿6﴾ یا أَیَّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ ﴿7﴾ به زودی آنان را هدایت نموده و کارشان را اصلاح می کند (5) و آنها را در بهشت (جاویدانش) که اوصاف آن را برای آنان بازگو کرده وارد می کند (6) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر (آیین) خدا را یاری کنید، (خدا هم) شما را یاری می کند و گامهایتان را استوار می دارد (7)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 394، از تهذیب، از امیرالمؤمنین (ع): (در ذیل آیه 7)

جهاد دری (از رحمت و کرامت) است که خداوند آن را برای دوستان و اولیاء خاص خود گشوده است. جهاد، سپر و قلعه محکم خداست. هر کس آن را ترک کند، خداوند لباس ذلت به او

ص :164

بپوشاند و فقر و بلا او را احاطه کند، آسایش و راحتی از او دور شود و بر دل او بدی ها راه یابد، دین او کوچک و سبک شود، از عدالت اجتماعی محروم گردد، حق او بر اثر ضایع کردن جهاد از بین برود و غضب الهی بر او مستولی گردد.

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 317، چ2، از رسول خدا (ص):

هیچ گاه علی (ع) را در گروهی به جنگ اعزام نکردم مگر این که جبرئیل را با 70 هزار فرشته در سمت راست او و میکائیل را با 70 هزار فرشته در سمت چپ او و فرشته مرگ را پیش روی او دیدم و ابری را دیدم که بر او سایه انداخته تا این که به پیروزیِ نیکویی برسد.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 288، از امام رضا (ع): ذوالفقار، شمشیر رسول خدا (ص) بود که جبرئیل آن را از آسمان فرود آورد و زیور آن از نقره بود و الآن نزد من است.

توجه: حضرت رسول اکرم (ص) در جنگ احد که شمشیر حضرت علی (ع) شکست، شمشیر خودش یعنی ذوالفقار را به امیرالمؤمنین (ع) داد و ناگاه در آسمان صدایی آمد که: «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» = «جوانمردی همچون علی (ع) نیست و شمشیری به جز ذوالفقار نیست» . این شمشیر دست به دست از ائمه اطهار (ع) به صاحب عصر (عج) رسیده است و در حال حاضر به همراه بقیه چیزهایی که از انبیاء (ع) به ارث گذاشته شده از جمله عصای موسی (ع) و انگشتر سلیمان (ع) و غیره همراهِ وجود مقدس و نازنین حضرت صاحب الزمان (عج) می باشند.

وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿8﴾ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿9﴾ و کسانی که کافر شدند، مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد! (8) این بخاطر آن است که از آنچه خداوند نازل کرده کراهت داشتند؛ از این رو خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد! (9)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 395، از امام باقر (ع): (درذیل آیه 9 «ذلک باَنهم » )

خداوند برای کراهتی که پیدا کردند از آن چه پروردگار درباره ولایت امیرالمؤمنین (ع) نازل فرمود و در اثر اعراضِ ایشان از ولایت، اعمالِ ایشان را باطل ساخت.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

ص :165

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.

از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

از همان منبع، ص 552:

به طور قطع عذاب خواهم کرد کسی را که از امامی جائر اطاعت کند که از جانب من نیست، هر چند که در کارهایش خوب باشد. و به طور قطع عفو خواهم کرد کسی را که از امامی هدایت کننده اطاعت کند که از جانب من باشد، هر چند که در کارهایش بدکردار و ظالم باشد.

از همان منبع، ص 576: به درستی که من محبت علی (ع) را بر خلقم واجب کردم.

از همان منبع، ص 584: قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد.

توجه: روایت فوق از شیخ اجل رجب حافظ در کتاب «مشارق انوار الیقین» از قول صاحب کتاب کشاف آقای زمخشری یکی از علمای اهل سنت نقل شده است.

أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرینَ أَمْثالُها (10)

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ (11)

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ (12)

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ (13)

أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (14)

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (15)

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (16)

وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (17)

فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّی لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ (18)

زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! خداوند آنها را هلاک کرد؛ و برای کافران امثال این مجازاتها خواهد بود! (10) این برای آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانی است که ایمان آوردند؛ اما کافران مولایی ندارند! (11) خداوند کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام

ص :166

دادند وارد باغهایی از بهشت می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است؛ در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان می خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست! (12) و چه بسیار شهرهایی که از شهری که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند؛ ما همه آنها را نابود کردیم و هیچ یاوری نداشتند! (13) آیا کسی که دلیل روشنی از سوی پروردگارش دارد، همانند کسی است که زشتی اعمالش در نظرش آراسته شده و از هوای نفسشان پیروی می کنند؟ (14) توصیف بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده، چنین است: در آن نهرهایی از آب صاف و خالص که بدبو نشده و نهرهایی از شیر که طعم آن دگرگون نگشته و نهرهایی از شراب (طهور) که مایه لذت نوشندگان است و نهرهایی از عسل مصفاست و برای آنها در آن از همه انواع میوه ها وجود دارد؛ و آمرزشی است از سوی پروردگارشان! آیا اینها همانند کسانی هستند که همیشه در آتش دوزخند و از آب جوشان نوشانده می شوند که اندرونشان را از هم متلاشی می کند؟ (15) گروهی از آنان به سخنانت گوش فرامی دهند، اما هنگامی که از نزد تو خارج می شوند به کسانی که علم و دانش به آنان بخشیده شده (از روی استهزا) می گویند: «(این مرد) الان چه گفت؟!» آنها کسانی هستند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده و از هوای نفسشان پیروی کرده اند (16) کسانی که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایتشان می افزاید و روح تقوا به آنان می بخشد! (17) آیا آنها [= کافران] جز این انتظاری دارند که قیامت ناگهان فرا رسد (آنگاه ایمان آورند)، در حالی که هم اکنون نشانه های آن آمده است؛ اما هنگامی که بیاید، تذکر (و ایمان) آنها سودی نخواهد داشت! (18)

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ ﴿19﴾ پس بدان که معبودی جز «الله» نیست؛ و برای گناه خود و مردان و زنان با ایمان استغفار کن! و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را می داند! (19)

☼ نکته:

آیه شریفه فوق، آیه تهلیل یا «لا اله الا الله» است و دو بار در قرآن کریم آمده است، یکبار در آیه مورد بحث و یکبار هم در آیه صافات: «إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یسْتَکْبِرُونَ» = «چرا که وقتی به آنها گفته می شد: «معبودی جز خدا وجود ندارد» ، تکبر و سرکشی می کردند» (1).

☼ نکته:

عبارت «لا اله الا» ، حدود 37 بار در 22 سوره تکرار شده است و تنها در آیه 18 آل عمران است که دو بار آمده است. و البته در 35 مورد، خدای تعالی را به صفتی غیر از اسم جلاله «الله» توصیف فرموده است که بیش از 26 مورد بعد از این عبارت؛ کلمه «هو» آمده است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 309، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

«لا اله الا الله حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابی» = «لا اله الا الله حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از عذابم ایمن است» .

از همان منبع، ص 517: «ولایةُ علی بن ابی طالب حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابی» = «

ص :167


1- صافات 35

ولایت علی بن ابی طالب حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از عذابم ایمن است» .

از همان منبع، ص 436: «ولایةُ علی بن ابی طالب حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ ناری» = « ولایت علی بن ابی طالب حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از آتشم ایمن است» .

در کتاب «اسرار توحید» شیخ صدوق، ص 11، ب1، چ1، از امام رضا (ع)، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

«لا اله الا الله حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابی بشروطها و انا من شروطها» = «لا اله الا الله حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از عذابم ایمن است با شروط آن و من از جمله شروط آنم» . (منظور از شرط در کلام امام (ع)، ولایتِ اهل بیت (ع) است).

از همان منبع، ص 54، باب2، چ1، از رسول خدا (ص):

توحید و اقرار به یگانگی خدا نصف دین است، چه هر گاه کسی هزار سال «لا اله الا الله» بگوید تا اقرار به پیامبری محمد بن عبد الله (ص) نکند دین درستی ندارد و مسلمان نیست.

از همان منبع، ص 461، باب63، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس به آن چه می داند عمل کند بر آن چه نمی داند کفایت است.

در کتاب «اسرار توحید» شیخ صدوق، ص 5، باب1، چ1، از رسول خدا (ص):

بهترین عبادت گفتن «لا اله الا الله» است.

از همان منبع، از امام باقر (ع): چیزی نیست که ثوابش بزرگتر از «لا اله الا الله» باشد.

☼ مؤلف:

به استناد روایات فوق الذکر، متوجه می شویم که بین توحید و پذیرش امامت رابطه ای عمیق برقرار است که رد کردنِ یکی از آن دو باعثِ عدم پذیرشِ دیگری خواهد شد، لذا کسی که ولایت را نپذیرد، یقیناً توحید را نپذیرفته است، به همین خاطر است که ناصبینِ اهلِ بیت (ع)، هر چند در ظاهر اهلِ توحید و نماز و … باشند، اما در گروه کفار و مشرکین جای دارند.

وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلی لَهُمْ (20)

طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ (21)

فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22)

أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ (23)

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها (24)

إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما

ص :168

تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ (25)

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطیعُکُمْ فی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (26)

فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (27)

کسانی که ایمان آورده اند می گویند: «چرا سوره ای نازل نمی شود (که در آن فرمان جهاد باشد)؟!» اما هنگامی که سوره واضح و روشنی نازل می گردد که در آن سخنی از جنگ است، منافقان بیماردل را می بینی که همچون کسی که در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه می کنند؛ پس مرگ و نابودی برای آنان سزاوارتر است! (20) (ولی) اطاعت و سخن سنجیده برای آنان بهتر است؛ و اگر هنگامی که فرمان جهاد قطعی می شود به خدا راست گویند (و از در صدق و صفا درآیند) برای آنها بهتر می باشد! (21) اگر (از این دستورها) روی گردان شوید، جز این انتظار می رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟! (22) آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است! (23) آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟! (24) کسانی که بعد از روشن شدن هدایت برای آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهای طولانی فریفته است! (25) این بخاطر آن است که آنان به کسانی که نزول وحی الهی را کراهت داشتند گفتند: «ما در بعضی از امور از شما پیروی می کنیم؟» در حالی که خداوند پنهانکاری آنان را می داند (26) حال آنها چگونه خواهد بود هنگامی که فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنان می زنند و جانشان را می گیرند؟! (27)

ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿28﴾ (این عذاب) بدین سبب است که آنها همواره دنبال چیزی هستند که خدا را به خشم آورد و از هر چه باعث خشنودی خداست کراهت دارند، خدا هم اعمالشان را بی نتیجه و نابود گردانید (28)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 410، از کافی، از رسول خدا (ص):

ص :169

کسی که رضای مردم را به بهای خشم خدا بخواهد، حمد کننده او در میان مردم مذمت کننده او می شود. و کسی که طاعت خدا را با غضب مردم برگزیند، خداوند دشمنی هر دشمن و حسادت هر حاسد و تجاوز هر تجاوزگر را برایش کفایت می کند. و یاور و پشتیبان او باشد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 410، از محمد بن عباس، از امام باقر (ع):

منافقین از علی (ع) کراهت داشتند و حال آن که علی (ع) مورد رضای خدا و رسول اوست خداوند ولایت امیرالمؤمنین (ع) را در روزهای جنگ احد و بدر و حنین و تحت شجره و روز ترویه و روز غدیر خم ابلاغ فرمود. و درباره ولایت علی (ع) 22 آیه نازل گردید و پیامبر (ص) آن ولایت را در مسجد الحرام و در جحفه و غدیر خم محکم نمود و از آنها پیمان گرفت.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 410، از کافی، از حضرت رسول (ص):

هر کس سلطانی را به بهای خشم خدا راضی کند از دین خارج شده است.

در کتاب مقتل خوارزمی، ج 1، ص 239، از امام حسین (ع):

کسانی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.

در جامع، ج 6، ص 410، از امام صادق (ع): حالات رضا و خشم در مورد خداوند تعالی مانند آن چه در آفریدگان یافت می شود، نیست، بلکه غضب خدا، عقاب او و رضای خدا، ثواب اوست.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 411، از ابن بابویه، از امیرالمؤمنین علی (ع):

خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی کرده است:

1 - رضایتش را در طاعتش مخفی کرده است، پس هیچ طاعتی را کوچک مشمار، چه بسا رضایتش همان باشد و تو ندانی.

2 - غضبش را در معصیتش پنهان کرده است، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمار، چه بسا غضبش همان باشد و تو ندانی.

3 - اجابتش را در دعا به درگاهش پنهان کرده است، پس هیچ دعایی را کوچک مشمار، چه بسا استجابتِ دعا همان باشد و تو ندانی.

4 - ولی (و حبیبش) را در میان بندگانش پنهان کرده است، پس هیچ بنده ای را کوچک مشمار، چه بسا ولی اش همان باشد و تو ندانی.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 78، از درمنثور، از ابن مسعود:

ما منافقین را در عهد رسول خدا (ص) جز با محک دشمنی با علی (ع) نمی شناختیم.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 414 و415، از فرات کوفی، از امام صادق (ع):

دشمنی با ما اهل بیت (ع) اعمال آنها را باطل می سازد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 314، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

خشم من بر شخصی شدید است که ظلم کند بر کسی که یاوری جز من ندارد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 616، چ2، از امام سجاد (ع)، از خدای تعالی:

هر کس مرا بشناسد و نافرمانی ام کند، کسی را بر او مسلط کنم که مرا نشناسد.

از همان منبع، ص 619، از امام باقر (ع)، از خدای تعالی: به عزت و جلالم سوگند، هیچ بنده ای اراده

ص :170

و خواست مرا بر اراده و خواست خود ترجیح ندهد مگر آن که خودم تنگناهایش را کفایت کنم و آسمان و زمین را ضامنِ روزی اش نمایم و خودم برای او ماوراءِ تجارتِ هر تاجری قرار گیرم.

از همان منبع، ص 641، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

هر کس در جمعی از مردم مرا یاد کند، من نیز او را در جماعتی از ملائکه یاد می کنم.

از همان منبع، ص 647، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی: بنده مؤمنم محزون می شود هر آن گاه که برایش تنگ می گیرم و نمی داند که او در این حال به من نزدیکتر است. و بنده مؤمنِ دیگرم شادمان می شود زمانی که برایش وسعت می دهم و او در آن حال از من دورتر می گردد.

آیا کسانی که در دلهایشان بیماری است گمان کردند خدا کینه هایشان را آشکار نمی کند؟! (29) و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان می دهیم تا آنان را با قیافه هایشان بشناسی، هر چند می توانی آنها را از طرز سخنانشان بشناسی؛ و خداوند اعمال شما را می داند! (30) ما همه شما را قطعاً می آزمائیم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیانند و اخبار شما را بیازماییم! (31) آنان که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن هدایت برای آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند، هرگز زیانی به خدا نمی رسانند و (خداوند) بزودی اعمالشان را نابود می کند! (32) ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول (خدا) را و اعمال خود را باطل نسازید! (33) کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند سپس در حال کفر از دنیا رفتند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید (34) پس هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح (ذلت بار) دعوت نکنید در حالی که شما برترید و خداوند با شماست و چیزی از اعمالتان را کم نمی کند! (35) زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است؛ و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، پاداشهای شما را می دهد و اموال شما را نمی طلبد (36) چرا که هر گاه اموال شما را مطالبه کند و حتی اصرار نماید، بخل می ورزید؛ و کینه و خشم شما را آشکار می سازد! (37)

هَاأَنتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُمْ مَّنْ یَبْخَلُ وَمَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ ﴿38﴾ آری!

ص :171

همین شما وقتی دعوت می شوید که در راه خدا انفاق کنید بعضی از شما بخل می ورزد و هر کسی بخل بورزد از سود بردن خودش بخل ورزیده و خدا احتیاجی به شما ندارد، این شمایید که سراپا فقرید و اگر از دعوت اسلام سر بر تابید خداوند به جای شما قومی دیگر قرار می دهد که اصلاً از شما اعراب نباشد و مثل شما هم رفتار نکند (38)

☼ نکته:

خدای تعالی در سه آیه دیگر می فرماید: «اِلاّ تَنفِروا یُعَذِبکُم عَذاباً الیماً وَ یَسْتَبْدِل قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شیأً و اللُه علی کل شی قدیر» = «بدانید که اگر در راه دین خدا برای جهاد بیرون نشوید خدا شما را به عذابی دردناک معذب خواهد کرد و قومی دیگر برای جهاد به جای شما بر می گمارد» (1).

و نیز می فرماید: «وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» = «و (همچنین) رسول است بر گروه دیگری که هنوز به آنها ملحق نشده اند؛ و او عزیز و حکیم است!» (2).

و می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، خداوند جمعیتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند» (3).

☼ مؤلف:

خدای تعالی در آیات (محمد38)، (توبه39)، (جمعه3) و (مائده54)، ایرانیان (شیعیان) را مورد عنایت قرار داده و بر عکس در آیات شریفه ذیل، اعراب را سرزنش فرموده است:

«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» = «اعراب گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!» (4).

«الاعرابُ اَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً … » = «اعراب در کفر و نفاق از دیگران سخت ترند … » (5). «وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یتَّخِذُ مَا ینْفِقُ مَغْرَمًا وَیتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ … » = «گروهی از اعراب، چیزی را که انفاق می کنند، غرامت محسوب می دارند؛ و انتظار حوادث دردناکی برای شما می کشند … » (6). «وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ … عَذَابٍ عَظِیمٍ» = «و از اعراب که اطراف شما هستند، جمعی منافقند؛ و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آنها را نمی شناسی، ولی ما آنها را می شناسیم. به زودی آنها را دو بار مجازات کنیم (1 - در دنیا، 2 - حین مرگ)؛ سپس به سوی مجازات بزرگ (قیامت) فرستاده شوند» (7). «وَ مَنْ

ص :172


1- توبه 39
2- جمعه3
3- مائده54
4- حجرات14
5- توبه97
6- توبه98
7- توبه101

حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا یرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ» = «و اعرابی که اطراف آنها هستند، از رسول خدا تخلف می جویند؛ و برای حفظ جان خویش، از جان او چشم می پوشند!» (1).

«یحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یذْهَبُوا وَإِنْ یأْتِ الْأَحْزَابُ یوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِکُمْ وَلَوْ کَانُوا فِیکُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا» = «آنها گمان می کنند هنوز لشکر احزاب نرفته اند؛ و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می دارند در میان اعراب پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند؛ و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمی کنند» (2).

«سَیقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا یقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ » = «به زودی متخلفان از اعراب گویند: اموال و خانواده هایمان، ما را به خود مشغول داشت برای ما آمرزش بخواه! آنها به زبان خود چیزی گویند که در دل ندارند!» (3). «وَإِنْ تَتَوَلَّوْا کَمَا تَوَلَّیتُمْ مِنْ قَبْلُ یعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» = «به اعراب بگو: اگر سرپیچی نمایید، همان گونه که در گذشته نیز سرپیچی کردید، شما را با عذاب دردناکی کیفر می دهد» (4).

«وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» = «هرگاه قرآن را (با زبان) بعضی از عجم(غیرعرب)ها نازل می کردیم و آن را بر ایشان می خواند، به آن ایمان نمی آورند!» (5).

«وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیاتُهُ أَأَعْجَمِی وَعَرَبِی» = «هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتماً می گفتند: چرا آیاتش روشن (و عربی) نیست؟ قرآنی عجمی به قومی عربی؟!!!» (6).

☼ مؤلف:

منظور از آیات فوق تمام اعراب نیست بلکه اکثریتِ اعراب می باشد و صد البته عده ی قلیلی هم واقعاً ایمان آورده اند اما این اکثریتِ اعراب بوده اند که واقعاً به رسول خدا (ص) و به تبع آن خدایتعالی یقین کافی نداشته اند و صرفاً از اسلام، ظاهری شناخته اند. چرا که تاریخ گواه است، پیامبر اکرم (ص) به فرمان خدایتعالی اهل بیت ارجمند و گرامی اش را جانشین و ولی امر مسلمین منصوب فرموده است. حال به نظر شما چه عاملی باعث شد که این امر خطیر را پشت گوش انداخته و از فرمان الهی رخ برتافتند؟ آیا رسول خدا (ص) بارها به آنها گوش زد نکرده بود؟ آیا حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) بعد از شهادتِ رسول خدا (ص)، حتی به دربِ خانه آنها جهت گرفتنِ بیعت نرفتند؟ آیا اهل بیت (ع) مرتب این امر خطیر را گوش زد نکردند؟ آیا در قرآن کریم به اهل بیت (ع) و تبعیت از آنها اشاره نشده است؟ با این همه ادله ی روشن چرا

ص :173


1- توبه120
2- احزاب20
3- فتح11
4- فتح16
5- شعراء199و 198
6- فصلت44

باز اکثریت قریب به اتفاق اعراب پیرو باطل شدند؟ آیا همین اعراب نبودند که در برابر توهین و هتک حرمت به اهل بیت (ع) یا نظاره گر بوده اند و یا عملاً شریک شده اند؟ آیا این اعراب نبودند که حضرت علی (ع) را خانه نشین کردند؟ آیا این اعراب نبودند که دختر ارجمند پیامبر اکرم (ص) را کتک زدند و شهید کردند؟ آیا این اعراب نبودند که در زمان خلافت حضرت علی (ع)، جنگهای فرسایشی را بر آن شخصیت بزرگوار وارد ساخته و در نهایت او را به شهادت رساندند؟ آیا این اعراب نبودند که به امام حسن (ع) زهرِ صلح با معاویه و زهرِ سم را چشاندند و پیکر مطهرش را تیر باران کردند؟ آیا این اعراب نبودند که امام حسین (ع) و اهل بیت ارجمندش را با نهایت بی شرمی شهید و اسیر کردند؟ و … به نظر شما آیا جز کفر و جهل و نداشتن ایمان عاملِ دیگری می توان برای این همه رسوایی برشمرد؟!!! بله عزیزان! همان گونه که قوم بنی اسرائیل به واسطه جهل و کفر و بی ایمانی از دستورات حضرت موسی (ع) رخ برتافتند، همان طور نیز اکثرِ قومِ عرب از رسول ارجمند اسلام (ص) و اهل بیت طاهرش رو برگرداندند. و به استناد آیه شریفه حجرات، اغلب آنها صرفاً اسلام آورده اند ولی ایمان نیاورده اند. و تا وقتی که به اطاعتِ محضِ اهل بیت (ع) در نیایند اسلامشان به ایمان مبدل نخواهد شد و راه رستگاری و عزتْ در پیش نخواهند گرفت. البته نه تنها اعراب بلکه هر کَسی که از پیروی و محبت اهل بیت (ع) رو برتابد عاقبتی جز ظلالت در پیش نخواهد داشت.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 416، از قمی، از امام صادق (ع): اگر شما مردم از ولایت امیرالمؤمنین (ع) برگردید، در عوض قومی آیند که ولایت آن حضرت را بپذیرند و آنها مانند شما مخالفت امر خدا نکنند و ستم به آل محمد (ص) ننمایند بلکه فرمان بردار خدا باشند و از آل محمد (ص) پیروی کنند و دوست آنها باشند. و فرمود: خداوند در عوض اشخاصی که از ولایت و دوستی ما آل محمد (ص) برگشته اند، عجم و فرزندانشان را بیاورد که دوستدار ما اهل بیت (ع) می باشند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 104، از مجمع البیان: وقتی آیه فوق نازل شد، اصحاب سؤال کردند: ای رسول خدا! اینان چه اشخاصی هستند که پروردگار در این آیه یاد فرموده؟ سلمان فارسی نزدیک

ص :174

آن حضرت بود. دست مبارکش را بر سر سلمان گذاشت و فرمود: این شخص و طایفه او هستند سپس فرمود: به آن خدایی که جانم در دست قدرت اوست، اگر ایمان و ولایت امیرالمومنین (ع) در ثریا آویخته باشد، جماعتی از اهل فارس دست به آن زنند و آن را دریابند. (در روایتی دیگر فرموده: اگر علم در ثریا باشد به آن دست می یابند).

در کتاب موعود نامه، ص 528، از ابن عباس، از رسول خدا (ص): اهل فارس جمعی از ما اهل بیت هستند. و سوگند به خدا که من به آنان بیشتر از شما (اعراب) اطمینان دارم.

از همان کتاب، ص 528، از بحار، ج 2، ص 693، از حضرت علی (ع):

آنان (ایرانیان) برای باز گرداندن شما (اعراب) به دین اسلام، با شما به نبرد بر می خیزند، چنان که شما برای اسلام آوردنشان شمشیر می کشید(این روایت از پیامبر(ص) هم نقل شده است)

از همان کتاب، ص 528، از بحار، ج 52، ص 369، از امام باقر (ع):

یارانِ حضرتِ قائم (عج) 313 نفر از فرزندانِ عجم هستند. (البته نه همه ی آنها)

از همان کتاب، ص 567، از بحار، ج 6، ص 217، از امام کاظم (ع): آنان (عجم) نیکان و نخبگانِ شیعیان ما هستند. خداوند ولایت و دوستی ما را با طینت و سرشت آنان آمیخته است.

از همان منبع، از امام صادق (ع): حرم اهل بیت شهر قم است. و به زودی دختری از فرزندانم به نام فاطمه در آن دفن می شود که هر کس او را زیارت کند بهشت بر او واجب می شود.

در بحارالانوار، ج 46، ص 3، از حضرت رسول (ص):

خداوند از میان تمامی بندگانش دو طایفه را برای خود اختیار کرد، او قریش را از میان کل عرب برگزید و از غیرِ عرب نیز فارسها را برای خود برگزید.

در «بیان» ، ص 291، از امام صادق (ع): طرفدارانِ عربیت، کتابِ خدا را تغییر می دهند.

☼ مؤلف:

منظور از روایت فوق این نیست که در قرآن کریم تحریف یا دستبردی توسط اعراب صورت گرفته باشد، چرا که قرآن تحتِ هیچ شرایطی قابل تحریف نیست، همچنان که می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» = «ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!»

ص :175

(حجر9). بنابراین منظور از روایت فوق این است که اعراب با ایجاد بدعتها و عدم اجرای قوانینِ قرآنی و پیروی نکردن از آن، عملاً احکامِ الهی را در جامعه تغییر می دهند.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 87، از قمی، از امام صادق (ع):

اگر قرآن بر غیرِ عرب نازل می شد اعراب به آن ایمان نمی آوردند ولی قرآن بر اعراب نازل شد و غیرِ عرب به آن ایمان آوردند و این از فضایل و حسنات غیرِ عرب (بر عرب) است.

در کتاب خصالِ شیخ صدوق، ج 1، ص 417، چ2، از امام کاظم (ع)، از رسول اکرم (ص): از 5 کس در هر حال باید دوری کرد:

1 - عربِ بیابانی، 2 - جذامی، 3 - پیسی، 4 - دیوانه، 5 - زنازاده.

از همان منبع، ص 475، از حضرت علی (ع): خداوند 6 گروه را به سبب 6 خصلت عذاب می کند:

1 - عرب را به سبب تعصب، 2 - کدخدایان را به سبب تکبر، 3 - امیران را به سبب ستم، 4 - فقیهان را به سبب حسد، 5 - بازرگانان را به سبب خیانت، 6 - اهل روستا را به سبب نادانی.

در کافی، ج 3، ص 40، چ1، از امام باقر (ع): اعراب گفتند: ایمان آوردیم، بگو: ایمان نیاوردید، بلکه اسلام آوردید، پس هر کس معتقد باشد آنها ایمان آوردند دروغ گفته است.

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در قرآن کریمش دو قومِ ایرانیان و مسیحیانِ مؤمن را تمجید و دو قومِ عرب و یهود را توبیخ فرموده است، همچنان که می فرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یسْتَکْبِرُونَ» = «بطور مسلم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می یابی که می گویند: «ما نصاری هستیم» ؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند» (1).

و می فرماید: «لا تَتَولَّوا قَوما غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم … » = «هرگز قومی را که خدا بر آنان غضب کرده (یعنی جهودان) را یار و دوست خود مگیرید که آنها از عالم آخرت مأیوسند … » (ممتحنه13) و …

خلاصه آیات سوره محمد:

2 - محمد 4 - اسیران جنگی 7 - ان تنصروا الله ینصرکم …

9 - حبط عمل 10 - سیر در زمین 11 - خدا مولای مؤمنین است 15 - بهشت و نهرهای آن: نهر آب _ نهر شیر _ نهر شراب _ نهر عسل 19 - لا اله الا الله 20 - سوره … سوره محکمه 21 - عَزم الاَمر 22 - قطع رحم 23 - لعنهم 28 - حبط عمل 32 - حبط عمل 33 - اطیعوا الله و اطیعوا الرسول 36 - حیاة دنیا لعب و لهو 38 - قوم دیگر

ص :176


1- مائده82

48 سوره فتح

48 - سوره فتح . (مدنی است و 29 آیه دارد).

خلاصه مطالب: جریان صلح حدیبیه در سال ششم هجری و بیعت مسلمانان در زیر درخت.

بسم الله الرحمن الرحیم

اِنّا فَتَحناَ لَکَ فَتحاً مُبیناً ﴿1﴾ به درستی ما برایت فتحی نمایان کردیم (1)

☼ نکته:

مفسرین در معنای فتح در آیه شریفه اختلاف کرده اند از جمله:

1 - فتح مکه: چون مسلمین 2 سال بعد از نزول این آیه (سال8 هجری) مکه را فتح کردند.

2 - فتح خیبر: که در آن سال (سال هفتم) خیبر فتح شد.

3 - صلح حدیبیه: چرا که فتحی در اسلام بزرگتر از صلح حدیبیه نبود زیرا بر اثر آن، مشرکین با مسلمانان رفت و آمد کردند، قرآن را شنیدند و اسلام آوردند به طوری که در طی این صلح تعداد مسلمین از 400 نفر به 10 الی 12 هزار نفر لشکر رسید. (این صلح در سال ششم رخ داد)

صاحب المیزان، ج 36، ص 87 و88، (که منبع اقوال فوق هم می باشد) با ردِ دو نظریه اول، آورده است:

مراد از فتح، همان صلح حدیبیه است و آورده است: قرائن کلام که در این سوره به آنها اشاره دارد از روزی شروع شده که آنجناب از مدینه به سوی مکه بیرون شد و سرانجام مسافرتش به صلح حدیبیه منتهی گردید مانند منت نهادن بر رسول خدا (ص) و مؤمنین و مدح مؤمنین و خشنودیش از بیعت ایشان و مذمت اعراب متخلف که رسول خدا (ص) خواست آنان را به سوی جنگ حرکت دهد ولی حاضر نشدند و مذمت مشرکین در اینکه جلوگیر رسول خدا (ص) و همراهان آنجناب از داخل شدن در مکه شدند و مذمت منافقین و تصدیق خدا رؤیای رسول گرامیش را، همه اینها منتهی به صلح حدیبیه شد. و اما اینکه این صلح، فتحی مبین است، با دقت در لحن آیات مربوطه به این داستان، سِرَّش روشن می شود، چون بیرون شدن رسول خدا (ص) و مؤمنین به منظور حج خانه خدا، عملی بسیار خطرناک بود. طوری که امید برگشتن به مدینه عادتاً محتمل نبود، چون تعداد مسلمانان قلیل و حدود 1400 نفر بودند و با پای خود به طرف قریش قدرتمند می روند. و لکن خدای سبحان، مسئله را به نفع رسول خدا (ص) و مؤمنین و علیه

ص :177

مشرکین درست زیر و رو کرد به طوری که مشرکین به این مقدار راضی شدند که برای مدت ده سال صلح کنند، با این که مؤمنین چنین امیدی نداشتند. که این مدت، مؤثرترین عامل برای فتح مکه در سال هشتم هجری شد. چون جمع کثیری از مشرکین در این دو سال بین صلح و فتح مکه اسلام آوردند. علاوه بر این سال بعد از صلح یعنی سال هفتم هجری، خیبر و قراء اطرافش را هم فتح کردند و مسلمانان شوکتی بیشتر یافتند و تعدادشان به 10 یا 12 هزار نفر لشکر رسید.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 420 تا 427 و در تفسیر المیزان، ج 36، ص 104 تا 113، از علی بن ابراهیم قمی، از امام صادق (ع): (خلاصه و جمعِ بین دو روایت)

سبب نزول این سوره و مراد از فتح بزرگ، آن بود که پیغمبر اکرم (ص) در خواب دید پروردگار به حضرتش امر کرد داخل مسجد الحرام شود و طواف کند و سر بتراشد. (پیامبر اکرم (ص) به همراه 800 یا1600 نفر و با 66 شتر برای قربانی به سوی مکه) جهت مناسک حج خارج شدند. چون خبر به قریش رسید، خالد بن ولید را با 200 سوار فرستادند تا مانع حرکت آن حضرت شوند. پیامبر (ص) و یارانش به مکانی بنام حدیبیه کنار چاهی به همان نام می رسند که آبِ آن غیر قابل شرب و ترشح بود. پیامبر (ص) مقداری از آن آب را به سر و صورت مبارکش ریخت و بقیه آبِ درخواستی را به چاه ریخت فوراً چاه فوران کرد و آب آن بالا آمد، آبی گوارا تا همه لشکریان سیراب شدند. سپس پیامبر (ص) نماز را به جماعت به جا آورد. خالد تصمیم گرفت در نماز بعدی به آنها حمله کند، در آن هنگام جبرئیل آیه ی ذیل را فرود آورد و دستور نماز خوف داد: «وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ» (نساء 102). پیامبر (ص) مردی را به سوی قریش فرستاد که به آنها بگویید برای اعمال حج آمده اند و قصد جنگ ندارند اما عده ای از اصحاب پیامبر (ص) از جمله عُمر بن خطاب با پیامبر (ص) مخالفت کردند و با پافشاری می گفتند باید بجنگیم. خلاصه صلح نامه نوشته شد که در آن، طرفین تا ده سال جنگ نکنند، هر کس مجاز است به دین دیگری درآید، پیامبر (ص) و اصحابش این سال برگردند و سال آینده داخل مکه شوند و تا سه روز آنجا بمانند به شرط آنکه با خود سلاح

ص :178

حمل نکنند و … پیامبر (ص) دستور داد: قربانی های خود را ذبح کنند و سرها را بتراشند و از احرام بیرون آیند ولی عده ای امتناع کردند. عمر بن خطاب می گوید: به خدا من از روزی که مسلمان شدم هیچ روزی مثل آن روز به شک نیفتادم. اما رسول خدا (ص) خودش قربانی کرد و سر تراشید و مردم هم (عده ای) در بین شک و یقین و دودلی قربانی کردند. پس از خارج شدن از احرام به طرف مدینه حرکت کردند. و در قریه ی تنعیم زیر درختی فرود آمدند. آنهایی که با پیامبر (ص) مخالفت کرده بودند پشیمان شده و طلب آمرزش کردند. در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه رضوان در همین سوره را آورد. بعد از آن به مدینه بازگشتند. این جریان در سال ششم هجری اتفاق افتاد و جنگ خیبر در سال هفتم به وقوع پیوست و مشرکین قریش در سال هشتم پیمان حدیبیه را شکستند و به مسلمین صدمه زدند لذا مسلمین نیز به مکه حمله کرده و آن را فتح کردند.

لِیَغفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ ما تَاَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکَ وَ یَهدِیَکَ صِراطً مُستَقیماً ﴿2﴾ تا خداوند آثار گناهانی که بدهکار مشرکین بودی (و به خاطر آن تو را مستحق شکنجه می دانستند) از دلهای آنان بزداید چه از گذشته ات و چه آینده ات را و نعمت خود بر تو تمام نموده به سوی صراط مستقیم رهنمونت شود (2)

☼ نکته:

مفسرین در معنای ذنب یا گناهِ رسول خدا (ص) در آیه ی شریفه اختلاف کرده اند:

1 - عده ای گفته اند: «منظور واقعاً گناهان گذشته و آینده ی رسول خدا (ص) است» .

☼ مؤلف:

این گروه همانهایی هستند که صدور معصیت از انبیاء را جایز می دانند. و این نظریه بنا بر دلایل قطعی از کتاب و سنت و عقل مردود است که نیازی به توضیح ندارد.

2 - عده ای دیگر از مفسرین با یک درجه تخفیف، مراد به ذنب را، «ترک اولی» دانسته اند و معتقدند که هر چند انبیاء (ع) از تکلیف مولوی تمرد نمی کنند اما گاهاً از اوامر ارشادی تمرد می جویند که به آن ترک اولی گویند مثل تمردِ آدم از خوردن و نزدیک شدن به درخت ممنوعه. و از آن جایی که انبیاء دارای درجات قرب الهی هستند لذا همین ترک اولی نیز باعث مؤاخذه آنهاست، همچنانکه معروف است که «حسنات الابرابر سیئات المقربین» = «حسنه ی نیکان نسبت به مقربین

ص :179

گناه شمرده می شود» .

☼ مؤلف:

هر چند «ترک اولی» از بعضی انبیاء رخ داده است اما این تهمت یعنی نسبت دادنِ «ترک اولی» به ساحت مقدس خاتم الانبیاء (ص) صحیح نمی باشد. و این نظریه نیز مردود است.

3 - مراد از آن، آمرزش گناهان گذشته و آینده امت پیامبر (ص) است نه خود پیامبر (ص). در تأیید این نظریه روایاتی نیز از معصوم (ع) آمده است.

4 - پاسخی است که از علم الهدی سید مرتضی (ره) نقل شده، که فرمود: کلمه «ذنب» مصدر است و مصدر می تواند هم به فاعل خود اضافه شود و هم به مفعول و در اینجا کلمه «ذنب» به مفعول خود اضافه شده و مراد از «ذنب» گناهانی است که مردم نسبت به آن جناب روا داشتند و نگذاشتند آن جناب وارد مکه شود و از مسجد الحرام جلوگیری شدند و بنابراین معنای آمرزش این گناه نسخ احکام دشمنان آن جناب است و می خواهد بفرماید: خداوند به وسیله فتحِ مکه و داخل آن شدنت لکه ننگی که دشمنان می خواستند به تو بچسبانند زایل می سازد.

5 - صاحب تفسیر المیزان، ج 36، ص 89، (که منبع اقوال فوق هم می باشد)، با رد سه نظریه اول آورده است: لام در کلمه «لیغفر» ، لام تعلیل است و ظاهر آیه این است که غرض از این فتح مبین، آمرزش گناهان گذشته و آینده ات است. و ما می دانیم که هیچ رابطه ای بین فتح نامبرده با آمرزش گناهان نیست. بنابراین در آیه ی شریفه معنای لغوی «ذنب» و «مغفرۀ» که همان «گناه» و «آمرزش» است، مراد نیست بلکه معنای عرفی این دو کلمه مراد است به عبارتی در آیه ی شریفه مراد از «ذنب» عملی است که آثار و تبعات بدی دارد و مراد از «مغفرت» ، پرده افکندن بر روی هر چیز است. خلاصه اینکه: قیامِ پیامبر اکرم (ص) علیه کفر به ناچار باعث جنگهایی شده و عملی دردِ سر ساز و حادثه آفرین بود و معلوم است که کفار قریش تا زمانی که قدرت داشتند قصد انتقام و محو اسلام را در سر می پروراندند که این مصداقی است برای کلمه «ذنب» . اما خدای سبحان با فتح مکه و یا فتح حدیبیه که منتهی به فتح مکه شد شوکت و نیروی قریش را از آنان گرفت و در نتیجه گناهانی که رسول خدا (ص) در نظر مشرکین داشت پوشانید و آن جناب را از

ص :180

شر قریش ایمنی داد و این هم مصداقی است برای کلمه «مغفرت» . همچنانکه موسی (ع) در جریان کشتن آن جوان قبطی خود را گناه کارِ قبطیان معرفی نموده می گوید: «وَلَهُمْ عَلَی ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یقْتُلُون» = «و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهی دارند؛ می ترسم مرا بکشند» (شعرا 14)

☼ مؤلف:

2 نظریه اول قطعاً مردودند، اما 3 نظریه بعدی می توانند صحیح باشند (والله اعلم).

در المیزان، ج 36، ص 114، از قمی، از امام صادق (ع): پیامبر (ص) گناهی نداشتند، حتی تصمیم بر گناهی هم نگرفتند، ولکن خدایتعالی گناهان شیعه اش را بر او حمل کرد و آنگاه آمرزید.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 114، از عیون، از امام رضا (ع):

در نظر مشرکین عرب هیچ کس گنهکارتر و گناهش عظیم تر از رسول خدا (ص) نبود، برای اینکه آنها 360 خدا داشتند و رسول خدا (ص) که آمد همه آنها را از خدایی انداخت و مردم را به اخلاص خواند و این در نظر آنها بسیار سنگین و (گناهی) عظیم بود. (و معنای آیه) این است: «ما این را برایت فتحِ آشکاری کردیم تا تبعات و آثار سوئی که دعوت گذشته و آینده ات در نظر مشرکین دارد از بین ببریم، دیگر در صدد آزارت بر نیایند» .

وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزیزاً (3)

هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (4)

لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظیماً (5)

وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً (6)

وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً (7)

إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (8)

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (9)

و پیروزی شکست ناپذیری نصیب تو کند (3) او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند دانا و حکیم است (4) هدف (دیگر از آن فتح مبین) این بود که مردان و زنان با ایمان را در باغهایی (از بهشت) وارد کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، در حالی که جاودانه در آن می مانند و گناهانشان را می بخشد و این نزد خدا رستگاری بزرگی است! (5) و (نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند مجازات کند؛ (آری) حوادث ناگواری (که برای مؤمنان انتظار می کشند) تنها بر خودشان نازل می شود! خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را برای آنان آماده کرده؛ و چه بد سرانجامی است! (6) لشکریان آسمانها و زمین تنها از آن خداست؛ و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است! (7) به یقین ما تو را گواه

ص :181

(بر اعمال آنها) و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم (8) تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از او دفاع کنید و او را بزرگ دارید و خدا را صبح و شام تسبیح گویید (9)

اِنَّ الذّینَ یُبَایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعُونَ اللهَ یَدُ اللهِ فَوقَ اَیدِیهم فَمَنْ نَکَثَ فَاِنَّمَا یَنکُثُ عَلیٰ نَفسِهِ وَ مَنْ اَوفیٰ بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللهَ فَسَیُؤتِیهِ اَجراً عَظیماً ﴿10﴾ به درستی کسانی که با تو بیعت می کنند، در حقیقت با خدا بیعت می کنند چون دست خدا بالای دستهایشان است پس هر کس بیعت خود بشکند علیه خودش شکسته و هر کس وفا کند به عهدی که با خدا بر سر آن پیمان بسته خدایتعالی خیلی زود پاداش عظیمی به او می دهد (10)

نکث: به معنای پیمان شکنی و نقضِ بیعت است.

☼ نکته:

این آیه معروف به «آیه بیعت» است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 432، آورده است: مراد از بیعت در این آیه، بیعت شجره است که در حدیبیه واقع شد. و نیز آورده است: بعد از نزول آیه رضوان بود که این آیه نازل شد لکن این آیه را در تألیف و جمع آوری قرآن بر آیه رضوان مقدم داشتند. به عبارتی آیه بیعت و آیه رضوان هر دو در خصوص بیعت مؤمنین با پیامبر اکرم (ص) است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 432، از برهان، از جابر بن انصاری: ما هزار و چهار صد نفر بودیم زیر درخت با پیغمبر (ص) بیعت کردیم که تا آخرین لحظه ی حیات استقامت کنیم و فرار نکنیم.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 122، از ارشاد، در حدیثی که بیعت امام رضا (ع) را حکایت می کند، آورده:

مأمون برای حضرت رضا (ع) دو تا پشتی بزرگ قرار داد و خودش روی فرش نشست و به پسرش عباس دستور داد اولین کسی باشد که با آن جناب بیعت کند، حضرت رضا (ع) دست مبارکش را طوری بلند کرد که کف دستش رو به صورت عباس و سایر مردم بود، مأمون عرض کرد که دست خود را دراز کن تا بیعت کنند فرمود: رسول خدا (ص) این طور بیعت می گرفت. پس مردم آمدند و با آن جناب در حالی که دستش بالای دست مردم بود بیعت کردند.

سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً (11)

بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ

ص :182

لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلیهِمْ أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً (12)

وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَعیراً (13)

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (14)

سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلی مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ یُریدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلیلاً (15)

قُلْ لِلْمُخَلَّفینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلی قَوْمٍ أُولی بَأْسٍ شَدیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً (16)

لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلیماً (17)

به زودی متخلفان از اعراب بادیه نشین (عذرتراشی کرده) می گویند: «(حفظ) اموال و خانواده های ما، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهی کنیم)، برای ما طلب آمرزش کن!» آنها به زبان خود چیزی می گویند که در دل ندارند! بگو: «چه کسی می تواند در برابر خداوند از شما دفاع کند هرگاه زیانی برای شما بخواهد و یا اگر نفعی اراده کند (مانع گردد)؟! و خداوند به همه کارهایی که انجام می دهید آگاه است!» (11) ولی شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز به خانواده های خود بازنخواهند گشت؛ و این (پندار غلط) در دلهای شما زینت یافته بود و گمان بد کردید؛ و سرانجام (در دام شیطان افتادید و) هلاک شدید! (12) آن کس که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده (سرنوشتش دوزخ است)، چرا که ما برای کافران آتش فروزان آماده کرده ایم! (13) مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست؛ هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد و هر کس را بخواهد مجازات می کند؛ و خداوند آمرزنده و رحیم است (14) هنگامی که شما برای به دست آوردن غنایمی حرکت کنید، متخلفان (حدیبیه) می گویند: «بگذارید ما هم در پی شما بیاییم، آنها می خواهند کلام خدا را تغییر دهند؛ بگو: «هرگز نباید بدنبال ما بیایید؛ این گونه خداوند از قبل گفته است!» آنها به زودی می گویند: «شما نسبت به ما حسد می ورزید!» ولی آنها جز اندکی نمی فهمند! (15) به متخلفان از اعراب بگو: «به زودی از شما دعوت می شود که بسوی قومی نیرومند و جنگجو بروید و با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند؛ اگر اطاعت کنید، خداوند پاداش نیکی به شما می دهد؛ و اگر سرپیچی نمایید - همان گونه که در گذشته نیز سرپیچی کردید- شما را با عذاب دردناکی کیفر می دهد!» (16) بر نابینا و لنگ و بیمار گناهی نیست (اگر در میدان جهاد شرکت نکنند)؛ و هر کس خدا و رسولش را اطاعت نماید، او را در باغهای (از بهشت) وارد می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است؛ و آن کس که سرپیچی کند، او را به عذاب دردناکی گرفتار می سازد! (17)

☼ نکته:

بحث در خصوص ایمان نیاوردن اعراب در آیه (محمد 38) به تفصیل آمده است.

لَقَد رَضِیَ اللهُ المؤمِنینَ اِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِم فَاَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیهِمْ وَ اَثابَهُمْ فَتحاً قَرِیباً ﴿18﴾ خدای تعالی آن روز که مؤمنین در زیر آن درخت با تو بیعت کردند از آنها راضی شد چون از نیات درونشان آگاه بود و به همین جهت آرامشی بر آنان نازل کرد و به عنوان پاداش، فتحی نزدیک روزیشان کرد (18)

ص :183

☼ نکته:

این آیه معروف به «آیه رضوان» است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 437، آورده است: سبب این بیعت آن بود که چون پیغمبر (ص) به حدیبیه فرود آمد مردی بنام «خراش بن امیه» را به مکه فرستاد تا به قریش خبر دهد که حضرتش برای اعمال حج می خواهد وارد مکه شود ولی آنها خواستند او را بکشند و او به خدمت پیامبر (ص) بازگشت. پیامبر (ص) به عمر بن خطاب فرمود که او به مکه برود ولی عمر گفت: من در مکه یاوری ندارم و از طایفه «بنی عدی» (طایفه عمر) کسی آن جا نیست، اگر عثمان را بفرستید در مکه قوم و عشیره دارد. عثمان رفت ولی قریش مانع برگشت او شدند. اصحاب گمان کردند که عثمان را کشته اند. و زیر درختی بنام «سعره» جمع شدند. پیغمبر (ص) مجدداً از آنها بیعت گرفت. این بیعت را «بیعت شجره» گویند. و به مناسبت نزول آیه رضوان، «بیعت رضوان» نیز گویند. پروردگار به شرط آن که بعد از این بیعت هیچ گونه مخالفتی با پیغمبرش نکنند از آن مؤمنین راضی شد و وقار و اطمینان کامل به آنها نازل فرمود.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 148، از درمنثور، از ابن عباس:

این سکینت تنها به کسانی نازل شد که خدا در آنان وفایی سراغ داشت.

از همان منبع، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

احدی از آنان که در زیر درخت بیعت کردند داخل آتش دوزخ نمی شوند.

از همان منبع، درجمعِ دو روایت آخر آورده است: روایت (اولی) روایت بعدی (عدم دخول در آتش) را تخصیص می زند و می فرماید چنان نیست که همه آنهایی که بیعت کردند داخل آتش نشوند بلکه تنها مشمولین سکینت چنینند، دلیلش هم آیه قبل است که می فرماید: «ان الذین یبایعونک» و از آن بر می آید بیعت کنندگان در آن روز همه بر بیعت خود وفا نکردند و بعضی بیعت خود را شکستند چون شرط کرده بود کسانی اجر عظیم دارند که وفا به عهد نموده آن را نشکنند.

وَ مَغانِمَ کَثیرَةً یَأْخُذُونَها وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً (19)

و (همچنین) غنایم بسیاری که آن را به دست می آورید؛ و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است! (19)

ص :184

وَعَدَکُمُ اللهُ مَغانِمَ کَثیرةً تَأخُذُنَهَا فَعَجَّلَ لَکُم هذِهِ وَ کَفَّ اَیدِیَ النّاسِ عَنکُم وَ لِتکُونَ آیَةًً لِلمُؤمِنینَ وَ یَهدِیَکُمْ صِراطً مُستَقیماً ﴿20﴾

خدا وعده ی غنیمت های بسیاری به شما داد که به دست آورید. پس کسب این غنیمت را برای شما تعجیل داد و دست شرارت مردم را از شما کوتاه کرد برای اینکه آیتی برای مؤمنین باشد و شما را به سوی صراط مستقیم هدایت کند (20)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 439، آورده است: مرادْ غنیمتِ خیبر است و اما داستان فتح خیبر بدین قرار است: چون پیغمبر اکرم (ص) از حدیبیه به مدینه بازگشت، 20 روز در مدینه ماند، بقیه ی ماه ذی حجه و مقداری از محرم. پس از آن به طرف خیبر حرکت فرمود. خیبر شهری بود در پنج منزلی شمال شرقی مدینه که طوایف یهود با قلعه هایی مستحکم در آن مسکن داشتند. یهودی های آن شهر پیوسته تحریکات و اخلالگری ها و عهد شکنی ها علیه اسلام می نمودند. مسلمین حدود 27 روز خیبر را محاصره کردند. پس از آنْ «مرحب» از قلعه خارج شد و مبارز طلبید، پیامبر اکرم (ص) پرچم را به دست ابوبکر داد، مرحب او و لشکرش را تهدید کرد. ابوبکر ترسید و از میدان برگشت. روز دوم عمر بن خطاب رفت و شکست خورده برگشت. پیامبر (ص) فرمود: به خدا قسم فردا پرچم را به کسی دهم که او خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسول هم او را دوست می دارند، حمله کند و هرگز فرار نکند. حضرت علی (ع) در آن روزها مبتلا به چشم درد بود. رسول اکرم (ص) او را احضار فرمود و سر حضرتش را بر زانوی مبارک خود نهاد و از آب دهان مبارکش بر چشم او مالید و دردش محو شد پیغمبر (ص) در حق حضرتش دعا کرد و فرمود: خدایا! از گرما و سرما نگاهش بدار. امیرالمومنین (ع) فرمود: سوگند به خدا از آن روز نه احساس سرما و نه گرما کردم. پیامبر (ص) پرچم را به امیرالمؤمنین (ع) داد و فرمود: برو که جبرئیل همراه توست. و ترسِ حضرتت در دل آنها پراکنده شده، آن گاه فرمود: یا علی! بدان که آنها در کتابشان یافته اند که شخصی بنام «ایلیا» قلعه آنها را بگشاید، چون آنجا رفتی بگو: نام من علی است. آنها مخذول شوند، ان شاء الله. امیرالمؤمنین (ع) بعد از کشتن «مرحب» فرمود: «من

ص :185

علی بن ابی طالبم» . مردی از یهودیان فریاد زد: به آن خدایی که تورات را به موسی (ع) فرستاد ای خیبری ها! مغلوب شدید. ترس بر آنها غالب شد و به قلعه ها رفتند و درها را محکم بستند مولای متقیان با دست مبارکش دروازه ی خیبر را از جای برکند و آن را بر روی خندق پل کرد. و چون نرسید یک سر آن را بر کنار خندق نهاد و سر دیگرش را بر دست گرفت تا پیامبر (ص) و لشکر اسلام عبور کردند. یکی از اصحابْ بسیار تعجب کرد. رسول اکرم (ص) به او فرمود: تو دست علی را مشاهده کردی، پایش را بنگر، گفت: پای مبارکش در هوا معلق است. و تعجبش بیشتر شد. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: پای او بر پَرِ جبرئیل است. چون لشکر بازگشت، هفتاد نفر خواستند دربِ خیبر را به جایگاه خود برند به سختی بردند. خلاصه مسلمین قلعه ها را یکی بعد از دیگری می گشودند و پیروز شدند. اهل فدک و یهودیانِ آن جا، چون داستان فتح خیبر را شنیدند تسلیم شده و اراضی فدک را به پیامبر (ص) تقدیم کردند. حکم خدا آن است که: هر زمینی در اثر جنگ و کارزار گرفته شود به عموم تعلق دارد، اما زمینی که با صلح و صفا واگذار شده و صاحبانش رفته اند مخصوص پیامبر و امام است و سایر مسلمین در آن حقی ندارند. بنابراین زمین خیبر به تمام مسلمین تعلق داشت ولی اراضی فدک مخصوص پیامبر (ص) بود. هنگامی که پیامبر (ص) غنائم را تقسیم کرد. زن جوانی به نام زینب دختر حارث همسر سلام بن مشکم یهودی که پدر و اقوام و شوهرش را در جنگ از دست داده بود بزغاله ای را به زهر کشنده ای آلوده ساخت و آن را به عنوان هدیه نزد پیامبر (ص) فرستاد. در آن وقت بشر بن براء حضور پیامبر (ص) بود. پیامبر (ص) لقمه ای در دهان برد ولی آن را فرو نبرد اما بشر لقمه ای از آن خورد. و رسول خدا (ص) لقمه را از دهان دور انداخت و فرمود: این عضو می گوید مرا مخور که من زهر آلودم، اما بشر فوری فوت کرد. پیامبر (ص) بر اثر این واقعه مدتی طولانی مریض شد و هر سال حالش بدتر می شد تا بالاخره به همین دلیل به مقام شهادت نائل گردید.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 154، از عبدالرحمان بن ابی لیل روایت کرد که گفت: علی (ع) همواره در گرمای سخت با قبایی کلفت بیرون می آید بدون اینکه از گرما پروایی داشته باشد و بر عکس در

ص :186

سرمای شدید با دو تا جامه ی سبک بیرون می آید بدون این که از سرما پروایی کند، از آن جناب دلیلش را پرسیدم. آن حضرت فرمود: در جنگ خیبر هنگامی که پیامبر (ص) پرچم را به دست من داد فرمود: بار الها! او را از گرما و سرما حفظ کن. از آن به بعد دیگر سرما و گرمایی ندیدم.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 450، از امام صادق (ع)، از پیامبر اکرم (ص):

شبی که به معراج و به سدرة المنتهی رسیدم. پروردگارم فرمود: علی را خلیفه و جانشین برایت برگزیدم. علم و حلم خود را به علی بخشیدم. و علی از روی حق و حقیقت «امیرالمؤمنین» است و این منصب نه پیش از او به کسی داده شده و نه بعد از او به کسی داده خواهد شد.

وَ أُخْری لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیراً (21)

وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (22)

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً (23)

وَ هُوَ الَّذی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً (24)

و نیز غنایم و فتوحات دیگری (نصیبتان می کند) که شما توانایی آن را ندارید، ولی قدرت خدا به آن احاطه دارد؛ و خداوند بر همه چیز تواناست (21) و اگر کافران (در سرزمین حدیبیه) با شما پیکار می کردند بزودی فرار می کردند، سپس ولی و یاوری نمی یافتند (22) این سنت الهی است که در گذشته نیز بوده است؛ و هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت (23) او کسی است که دست آنها را از شما و دست شما را از آنان در دل مکه کوتاه کرد، بعد از آنکه شما را بر آنها پیروز ساخت؛ و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست (24)

هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفًا أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یشَاءُ لَوْ تَزَیَلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿25﴾

آنها کسانی هستند که کافر شدند و شما را از (زیارت) مسجد الحرام و رسیدن قربانیهایتان به محل قربانگاه بازداشتند؛ و هرگاه مردان و زنان با ایمانی در این میان بدون آگاهی شما، زیر دست و پا، از بین نمی رفتند که از این راه عیب و عاری ناآگاهانه به شما می رسید، (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی شد!) هدف این بود که خدا هر کس را می خواهد در رحمت خود وارد کند؛ و اگر مؤمنان و کفار (در مکه) از هم جدا می شدند، کافران را عذاب دردناکی می کردیم! (25)

☼ نکته:

مشابه این آیه شریفه، دو آیه دیگر است که می فرماید: «وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ» = «ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات

ص :187

نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند» (أنفال33)

و نیز می فرماید: «وَإِنْ کَادُوا لَیسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیخْرِجُوکَ مِنْهَا وَإِذًا لَا یلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا» = «و نزدیک بود (با نیرنگ و توطئه) تو را از این سرزمین بلغزانند، تا از آن بیرونت کنند! و هرگاه چنین می کردند، (گرفتار مجازات سخت الهی شده، ) و پس از تو، جز مدت کمی باقی نمی ماندند!» (1).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 448، از امام صادق (ع):

معنای آیه آن است: اگر آن فرزندانی که مسلمان هستند در اصلاب کافران شایسته جدا شدنی بودند، کافران را مهلت نمی دادیم و آنها را به زودی هلاک می نمودیم.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 448 و449، از امام صادق (ع):

به خاطر آیه شریفه بود که امیرالمؤمنین (ع) با وجود قوتی که داشت در صدد منع و دفع منافقان برنیامد. زیرا پروردگار در اصلاب کفار و منافقین، مؤمنانی به ودیعه گذاشته بود. همچنین وجود مقدس امام عصر (عج) خروج نکند تا مؤمنانی که در اصلابِ کفارند بیرون آیند.

إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً (26)

(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند؛ و (در مقابل، ) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت و آنان از هر کس شایسته تر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز دانا است (26)

در تفسیر صافی، ج 6، ص 125، از امام رضا (ع):

ما اهل بیت (ع) کلمه تقوی و ریسمان محکم الهی هستیم.

لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا ﴿27﴾ خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید؛ ولی خداوند چیزهایی را می دانست که شما نمی دانستید (و در این تأخیر حکمتی بود)؛ و قبل از آن، فتحِ نزدیکی (برای شما) قرار داده است (27)

ص :188


1- اسراء76

☼ نکته:

جمله «إِنْ شَاءَ اللَّه» در حدود 6 سوره به شرح ذیل آمده است:

1 - آیه مورد بحث.

2 - «وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ» = «و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد» (1).

3 - «وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» = «یوسف گفت: همگی داخل مصر شوید، که ان شاء الله در امن و امان خواهید بود» (2).

4 - «قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا» = «(موسی) گفت: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت؛ و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد» (3).

5 - «مَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» = «(شعیب گفت): «من نمی خواهم کار سنگینی بر دوشت بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهی یافت» (4).

6 - «قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» = «اسماعیل گفت: پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!» (صافات102)

☼ نکته:

کلمه «ان یشاءَ الله» در آیات: (یوسف76)، (انعام111)، (اعراف89)، (کهف24)، (مدثر56)، (انسان30) و (تکویر29) آمده است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 453، از ابن بابویه، از حسن بن زیاد عطار روایت کرده که گفت:

حضور امام صادق (ع) عرض کردم: مردم از ما می پرسند: آیا شما مؤمن هستید و داخل بهشت می شوید؟ می گوییم: بلی «ان شاء الله» . می گویند: مگر شما شک دارید که می گویید: «ان شاء الله» ؟ امام (ع) فرمود: به آنها بگویید: به خدا سوگند ما شک نداریم. لکن «ان شاءَ الله» می گوییم، چنان که پروردگار فرمود: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» (فتح27)، خداوند جمله «ان شاء الله» را در کلام خود آورد، با آن که می دانست داخل مسجد الحرام می شوند.

هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً (28)

او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادایان پیروز کند؛ و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد! (28)

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی

ص :189


1- بقره70
2- یوسف99
3- کهف69
4- قصص27

الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَیٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿29﴾

محمد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و به قدری نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد. (ولی) کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است (29)

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 160، آورده است: بعضی از مفسرین گفته اند مراد از سیما اثر خاکی است که در پیشانی دارند چون مؤمنین همواره بر خاک سجده می کنند، نه بر فرش و جامه.

☼ نکته:

نام مقدس محمد (ص) در چهار سوره آمده است:

1 - (آل عمران 144): «و ما محمد الا رسول» 2 - (احزاب40): «ما کان محمد ابا احد» 3 - (محمد 2): «نزل علی محمد و هو الحق» 4 - (فتح 29): «محمد رسول الله» . (عبارت «محمد رسول الله» تنها در سوره فتح آمده است).

☼ نکته:

نام مقدس «احمد» نیز تنها در سوره «صف آیه 6» آمده است.

☼ نکته:

کلمه «یا ایها الرسول» تنها در سوره مائده آیات 41 و 67 آمده است (2 بار).

☼ نکته:

کلمه «رسول الله» در 9 سوره و 18 بار تکرار شده است: (شمس13) و (منافقون 1و5 و7) و (حجرات 3 و7) و (فتح 29) و (احزاب 21 و40 و53) و (توبه 61 و81 و120) و (اعراف 158) و (نساء 157و171) و (صف 5 و6).

خلاصه آیات سوره فتح:

1 - فتح مبین 2 - ذنبک 3 - نصر عزیز 4 - سکینه _ فزونی ایمان 5 - بهشت 6 - عذاب منافقین 7 - لله جنود السموات والارض 8 - شاهد _ مبشر _ نذیر 9 - تسبیح صبح و شام 10 - آیه بیعت _ یدالله فوق ایدیهم 16 - 11 – پیش بینی برگشت اعراب مخالف و … 17 - برای نابینا و مریض و لنگ گناهی در ترک جهاد نیست 18 - آیه رضوان 19 - مغانم کثیر 2 - وعده غنیمت خیبر و جنگ خیبر 21 - پیش بینی غنیمتهای دیگر در آینده 24 - ببطن مکه 25 - مؤمن در صُلب کافر 27 - ان شاء الله 29 – محمد رسول الله (ص).

ص :190

49 سوره حجرات

49 - سوره حجرات = خانه ها = اتاقهای همسران رسول خدا (ص).

مدنی است و 18 آیه دارد.

خلاصه مطالب: نهی از پیشی گرفتن بر خدا و رسول (ص) _ نهی از بلند کردن صدا فوق صدای پیامبر (ص) _ نهی از تصدیق سخنان فسق قبل از تحقیق _ نهی از استهزاء و غیبت و تجسس عیوب _ منع از فخر.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزی را بر خدا و رسولش مقدم نشمرید (و پیشی مگیرید) و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست! (1)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿2﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید صدای خود را بلندتر از صدای رسول الله برنیاورید و با او به صوت بلند سخن مگویید آن چنانکه با یکدیگر سخن می گویید، تا اعمالتان ندانسته بی نتیجه و باطل نشود (2)

☼ نکته:

خدای تعالی بارها در قرآن کریمش عمل شرک را عاملی جهت باطل شدن تمام اعمال بیان فرموده است از جمله، آیه: «وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ» (1).

و در آیه شریفه مورد بحث نیز بلند کردن صدا و بی ادبی نسبت به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) را باعث ابطالِ اعمال بیان فرموده است. و از آن جایی که قرآن برای تمام ادوار آمده است و در حال حاضر به ظاهر وجود مقدس حضرت رسول (ص) در بین ما نیست، بنابراین این بی ادبی به جانشین بر حق آن جناب یعنی حضرت ولی عصر (عج) نیز همان حکم را دارد.

☼ نکته:

بعضی از مفسرین در خصوص حبط عمل در آیه شریفه اختلاف کرده و آورده اند:

1 - مراد به حبط، ثواب نداشتن خود عمل است، نه اینکه این عمل مانند کفر ثواب سایر اعمال را باطل کند.

2 - مراد از حبطِ عمل، تنها همان عملشان است که با پیامبر (ص) بلند صحبت کنند و به

ص :191


1- انعام 88

سایر اعمال ربطی ندارد.

3 - اگر بلند صحبت کردن باعث اذیت شدن آنجناب بوده، باعث حبط عمل است و گرنه عمل را حبط نمی کند.

4 - همان طور که کفر باعث حبط اعمال است، بلند صحبت کردن هم باعث حبط عمل می شود (نظر صاحب المیزان، ج 36، ص 169، که منبع اقوال فوق هم می باشد).

☼ مؤلف:

بلند صحبت کردن که در حقیقت نوعی بی ادبی به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) است، باعث حبط اعمال می شود و نظر صاحب المیزان صحیح است. اما در پاسخ به آن مفسرین باید گفت: گویا آنها آیه شریفه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را ندیده اند و نمی دانند که اطاعت از رسول و امام در حقیقت اطاعت از خداست و بلعکس بی ادبی به آنها در حقیقت بی ادبی به خدای تعالی است. و البته این گونه نظریه ها ناشی از عدم شناخت و یقین نسبت به قرآن و مقام والا و بی مَثَلِ خاتم انبیا (ص) و اهل بیت (ع) است.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 188، از درمنثور، از انس:

وقتی آیه ی فوق نازل شد، ثابت بن قیس بن شماس که مردی درشت صدا بود گفت: این من بوده ام که صدایم را بلند کرده ام و حتماً اعمال صالح من حبط شده و من اهل جهنم شده ام و از آن به بعد در خانه نشست و زانوی غم بغل کرد. رسول خدا (ص) روزی پرسید: ثابت بن قیس کجاست؟ جریان را بازگو کردند. پیامبر (ص) فرمود: نه او اهل آتش نیست بلکه اهل بهشت است این بود تا آن که ثابت در حادثه جنگ یمامه به شهادت رسید.

إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ (3)

إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (4)

وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (5)

آنها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه می کنند همان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا خالص نموده و برای آنان آمرزش و پاداش عظیمی است! (3) (ولی) کسانی که تو را از پشت حجره ها بلند صدا می زنند، بیشترشان نمی فهمند! (4) اگر آنها صبر می کردند تا خود به سراغشان آیی، برای آنان بهتر بود؛ و خداوند آمرزنده و رحیم است! (5)

ص :192

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ﴿6﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر فاسقی خبری برایتان بیاورد تحقیق کنید تا مبادا ندانسته به قومی بی گناه حمله کنید و بعداً که اطلاع یافتید از کرده خود پشیمان شوید (6)

آیه شریفه فوق (آیه تجسس قبل از تأیید خبر فسق) دو نکته مهم به این شرح دارد:

نکته اول: اخبار دو نوعند:

1 - خبر متواتر: به خبری گویند که تعداد زیادی از افراد آن را نقل کنند لذا به واسطه کثرت آورندگانش، برای انسان یقین آور است و یا اگر به این حد از کثرت نباشد حداقل همراه با قرینه هایی قطعی باشد که یقین به صدق آن پیدا شود. به چنین خبری، حجت و معتبر هم گویند چرا که اگر به آن خبر عمل کردیم و اتفاقاً اشتباه بود هیچ مرجعی نمی تواند ما را مؤآخذه کند و برعکس اگر ما به آن خبر عمل نکنیم و اتفاقاً خبر صحیح در آمد، هر مرجعی می تواند ما را مؤآخذه کند که چرا با وجود تواتر، به آن عمل نکردیم. پس خبر متواتر و خبر تؤام با قرائنِ قطعی خبری است که هم می توان در برابر هر مرجعی به آن احتجاج کرد و هم مراجع می توانند علیه شخص به آن خبر احتجاج کنند به همین خاطر است که به آن حجت گویند.

2 - خبر واحد: خبری است غیر متواتر که همراه با قرینه های قطعی نباشد و بعد از شنیدن آن یقین حاصل نمی شود. لذا به خبر واحد وقتی می توان عمل کرد که از نظر علم قابل اثبات باشد مثل خبری که متخصص یک فن به ما می دهد یا خبری که شخص آورنده آن خبر مورد وثوق ما باشد. در آیه شریفه نیز تحقیق و بررسیِ خبر واحدی را می دهد تا رفع جهالت شده و به مضمون خبر، علم حاصل آید به خصوص اگر خبر واحد به نقل از شخصِ فاسدی باشد.

نکته دوم: در خصوص شأن نزول آیه شریفه مورد بحث دو روایت آورده اند که یکی از آنها اصلاً با سیاق آیه شریفه ارتباطی ندارد و دیگری را هم بعضی از افراد مورد دستبرد قرار داده و مطالبی جهت توهین به ساحت مقدسِ رسول اکرم (ص) به آن اضافه کرده اند که ان شاءَ الله به

ص :193

تفصیل بیان خواهد شد. اما ابتدا توضیحِ چند تفسیر از خاصه (شیعه مذهبان) را بیان می کنیم و سپس دلایل عدم صحت آنها را ان شاء الله توضیح خواهیم داد. البته بنده حقیر قبل از آوردن آن دو روایت به خصوص روایت اول، با کمال تأسف و شرمندگی فراوان، از ساحت مقدس خاتم الانبیاء (ص) و امام زمان (عج) به خاطر نوشتن این روایات، پوزش می طلبم. اما از آن جایی که برای روشن شدن مطلب بایستی عین روایات آورده شود پس ناگزیر به این عمل هستم. هر چند که چنین روایاتی متأسفانه در اکثر تفاسیر عامه به کرات به چشم می خورد و در بعضی از تفاسیر خاصه (شیعه) نیز گهگاهی آمده است از جمله در ذیل آیاتِ: (مائده 67) _ (طه 114) _ (نساء 107) _ (اسراء73) _ (کهف 24) _ (حج 52) _ (نور 11) _ (شوری 52) _ و چند آیه دیگر …

در تفسیر نمونه، ج 22، چاپ16، ص 152 تا 154، آمده است که آیه مورد بحث دارای دو شأن نزول است:

1 - (روایت اول) بعضی از مفسرین آورده اند: در مورد ماریه همسر پیامبر (ص) و مادر ابراهیم نازل شد. زیرا خدمت پیامبر (ص) عرض کردند که او پسر عمویی دارد که گاه و بیگاه به سراغش می آید و روابط نامشروعی در میان است. پیامبر (ص)، علی (ع) را فراخواند و فرمود: برادرم! این شمشیر را بگیر اگر او را نزد ماریه یافتی به قتل برسان. علی (ع) می فرماید: شمشیر را به کمر بستم و به سراغ او آمدم دیدم نزد ماریه است. شمشیر را کشیدم، او فرار کرد و از نخلی بالا رفت و سپس خود را از بالا به زیر افکند، در این هنگام پیراهن او بالا رفت و معلوم شد اصلاً عضو جنسی ندارد. خدمت پیامبر (ص) آمدم و ماجرا را شرح دادم پیامبر (ص) فرمود: خدا را شکر که بدی و آلودگی و اتهام را از دامان ما دور می کند.

2 - (روایت دوم) غالبِ مفسرین آورده اند: درباره ولید بن عقبه است: پیامبر اکرم (ص) ولید بن عقبه را فرستاد تا از طایفه بنی مصطلق زکات بگیرد. میان آنها با ولید در زمان جاهلیت عدواتی بود. چون آنها ولید را دیدند، به خاطر خدا به استقبالِ او آمدند. ولید گمان کرد که می خواهند او را بکشند، ترسید و بازگشت. حضور پیامبر (ص) عرض کرد: طایفه بنی مصطلق مرتد شدند و زکات ندادند و می خواستند مرا به قتل برسانند. پیامبر سخت خشمگین شد و تصمیم گرفت با آنها

ص :194

پیکار کند، آیه فوق نازل شد.

☼ مؤلف:

صاحب تفسیر نمونه (ج22، ص 155) گویا که بخواهد روایت را تأیید کند در توضیح خود آورده است: «همانگونه که اگر پیامبر (ص) به گفته ولید بن عقبه عمل می فرمود و با طایفه بنی المصطلق به عنوان یک قوم مرتد پیکار می کرد فاجعه و مصیبت دردناکی به بار می آمد» .

صاحب مجمع، ج 13، ص 833 و صاحب صافی، ج 6، ص 134: دو روایت فوق را آورده اند.

صاحب تفسیر المیزان، ج 36، ص 190، روایتی شبیه روایت دوم با کمی اختلاف آورده است و از جمله تفاوتهایِ روایتِ المیزان این است: وقتی رسول خدا (ص)، خبر ولید را می شنود، فوراً لشکری به سوی قبیله روانه می کند و وقتی مسلمانان متوجه اشتباه خبر می شوند، با رئیس قبیله به خدمت پیامبر (ص) بر می گردند. پیامبر (ص) به رئیس قبیله یعنی حارث می گوید: «آیا زکات را ضبط کردی و خواستی فرستاده مرا به قتل برسانی؟»

صاحب تفسیر نور، ج 11، ص 165: روایت دوم را آورده است.

صاحبِ تفسیر جوامع، ج 6، ص 88، روایتی بدین شرح آورده است: فاسق در آیه شریفه ولید بن عقبه برادر مادری عثمان است که عثمان در زمان خلافت خود حکومت کوفه را به او داد و در حال مستی نماز صبح را چهار رکعت خواند آنگاه به مردم گفت اگر مایلید بیشتر بخوانم چرا که در حال نشاط هستم، پیامبر (ص) او را برای جمع آوری زکات به قبیله بنی المصطلق فرستاد (و روایت ادامه دارد تا آنجا که) … پیامبر (ص) به خشم آمد و خواست با آنها بجنگد. و آیه نازل شد.

صاحب تفسیر جامع، ج 6، ص 463، روایتی شبیه روایت دوم ولی با اختلافی فاحش آورده است:

وقتی ولید خبر را به پیامبر (ص) می دهد، آن حضرت مهموم شد طولی نکشید که حضور رسول خدا (ص) آمدند و گفتند: رسولِ شما آمد، ما به استقبال او رفتیم و چون ما را دید بازگشت. اکنون آمدیم که مبادا خلافِ راستی چیزی بگوید. پیامبر (ص) خالد را فرستاد و او صدقات را گرفت و حضور رسول خدا (ص) آورد و گفت: ولید دروغ گفت و جبرئیل آیه را نازل کرد.

☼ مؤلف:

در خصوص روایت اول یعنی تهمت به همسر پیامبر (ص) باید گفت: ظاهر روایت

ص :195

گویای دستکاری و جعلی بودن آن است چرا که: اولاً: آیا اگر به کسی بگویند مردی با همسرت عمل نامشروع می کند به نظر شما چه عکس العملی از خود بروز می دهد؟ آیا فوراً و بدون هیچ تحقیقی، شخصی را به عنوان مزدور اجیر می کند تا فقط مردْ را به قتل برساند و با همسرش کاری نداشته باشد؟ خدا می داند که یک انسان معمولی نیز فوراً و قبل از تحقیق، چنین عکس العملی بروز نمی دهد، چه رسد به مقام والا و معصوم حضرت رسول (ص)!!!

ثانیاً: همه می دانند که حکم مردِ مجردِ زناکار، «جَلد» است یعنی صد ضربه تازیانه است و نه قتل (چون پسر عموی ماریه، مجرد بوده و روایت هم از عقیم بودنش پرده برداشته است). و نیز حکمِ زنِ متأهلِ زناکار، رجم (سنگسار) است و نه بخشش و عفو، البته آن هم بایستی توسط چهار شاهد آن هم مردِ عادل و آن هم در حین رؤیت، تأیید شود. با این وجود آیا پیامبر (ص) این حکم را العیاذ بالله نمی دانست؟ آیا پیامبر (ص) العیاذ بالله مثل سایر سلاطین عمل کرده و کاری با همسر خودش ندارد و فقط طرفِ مقابل را، آن هم بیشتر از حد شرعی مجازات می کند؟ حاشا و کلا!!!

ثالثاً: در روایت آمده است: پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: «برو و اگر آن مرد را نزد ماریه دیدی او را به قتل برسان!» حال در اینجا سؤالی پیش می آید: منظورِ پیامبر (ص) از جمله ی «نزد ماریه دیدی چه بود؟ آیا مراد فقط همنشینی بود؟ یا العیاذ بالله تماس جنسی؟ اگر مراد، همنشینی باشد که حکمش کشتن نیست و اما اگر تماس جنسی باشد که آن هم با توجه به خود روایت که می گوید: «معلوم می شود که آن مرد، عضو جنسی ندارد» کاملاً رد می شود. پس دیگر دلیلی باقی نمی ماند تا حضرت علی (ع) با شمشیر به دنبال آن مرد بِدَوَدْ. از آن گذشته چگونه ممکن است حضرت علی (ع) به عورت کسی نگاه کند، چرا که همه می دانند عمروعاص در جنگ صفینْ خود را کشفِ عورت کرد، ولی مولای متقیان علی (ع) به او نظر نکرد.

رابعاً: این روایتِ جعلی هیچ گونه سنخیتی با آیه شریفه ندارد.

خلاصه بایدگفت: سرتا پای روایتْ فریاد می زند که جعلی و اسرائیلی است. اما نمی دانم چرا چنین روایاتی بایستی در تفاسیر شیعه بدون هیچ گونه نقد و انتقادی به چاپ برسد؟!!!

ص :196

توجه: عین همین روایت با این تفاوت که زننده تهمت به «ماریه» ، «عایشه» بوده نیز نقل شده است که توضیح آن در آیه «اِفک» (نور11) به تفصیل آمده است.

اما حقیقت روایتِ اول این است: وقتی که پیامبر اکرم (ص) به حبشه تشریف برد، پادشاهِ حبشه به احترام حضرت رسول (ص)، زنِ با وقاری به نام «ماریه قبطیه» به همراه غلامش که عقیم بود، به آن حضرت (ص) تقدیم کرد. هنگامی که ماریه، بچه دار شد و ابراهیم (ع) را خداوند به حضرت رسول (ص) عنایت فرمود، عده ای از کوردلان از جمله ابوبکر و دخترش عایشه و عمر و دخترش حفصه که موقعیت و خلافتِ خود را با وجود ابراهیم (ع) به عنوانِ جانشینِ پیغمبر (ص) در آینده در خطر می بینند این تهمت را در دهانها می اندازند. خلاصه اینکه چنین تهمتی در اصل واقعیت داشته است و تواتری هم که در روایات به چشم می خورد گویای این مطلب است. اما اینکه العیاذ بالله پیامبر (ص) بخواهد تحت تأثیر این تهمت ها قرار گیرد و ظنِ بد و گناه به همسر پاکدامنش ماریه ببرد و یا حضرت علی (ع) را اجیر به کشتن یک انسان بی گناه بکند، غیر واقع و بی اساس است و عمداً به این روایت اضافه شده است.

اما در خصوص روایت دوم یعنی «ولید بن عقبه» باید گفت:

واقعیت ماجرا این بود: وقتی پیامبر (ص) ولید بن عقبه را برای جمع آوری زکات به آنجا می فرستد او به سوی پیامبر (ص) برمی گردد. وقتی وارد مسجد می شود پیامبر (ص) با عده ای از یارانش در مسجد حضور دارند. هنگامی که ولید خبر فسق را بیان می کند، عده ای که دورِ پیامبر (ص) تجمع کرده بودند فوراً عصبانی شده و تصمیم به جنگ می گیرند. پیامبر (ص) ناراحت و غمگین می شود و علت ناراحتیِ آنجناب این بود که آن حضرت می دانست که ولید دروغ می گوید و از طرفی یارانش بی جهت و بدون تحقیق، فوراً تصمیم به جنگ می گیرند و به همین خاطر ناراحت می شود نه اینکه به خاطر قبیله ناراحت شده باشد. و مؤید این گفته نیز جمله: «یا ایها الذین امنوا» در آیه شریفه می باشد که می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید» و اگر پیامبر (ص) العیاذ بالله چنین گمانی می کرد جا داشت در آیه، ذکر می شد: «ای رسول» (یا ایها

ص :197

الرسول). در این بین تنها صاحب تفسیر جامع، روایت را به طور صحیح و بدون دستبرد بیان کرده است. و البته ایشان نیز توجیهی در خصوص ناراحتی پیامبر اکرم (ص) نیاورده است.

در خصوص برخورد با این دسته از روایات و نیز در خصوص عصمت پیامبر (ص) و اینکه آن حضرت نه تنها گناه و فکر گناه، که ترک اولی و فکر ترک اولی هم لحظه ای به فکر و قلب نازنینش خطور نکرده است دلایلی را به شرح ذیل بیان می کنم:

1 - اکثر مفسرین به استناد دو آیه شریفه: (طه 114) و (قیامت 18) معتقدند که قرآن کریم دو بار نازل شده است. بنابراین پیامبر اکرم (ص) قبل از نزول این آیه و آیات مشابه، از آنها اطلاع و آگاهی داشته است بنابراین وجهی برای نسبت دادن جهل و بی اطلاعی به حضرت رسول (ص) به واسطه این دسته از روایاتِ جعلی یا دستکاری شده، باقی نمی ماند.

2 - به استناد آیاتی چند از قرآن کریم که مؤید عصمت مطلقه حضرت رسول (ص) است از جمله: «و وضعنا عنک وزرک» = «و ما بار سنگین گناه را از تو ای رسول برداشتیم» (انشراح 2)

و یا: «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَی (2) وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی (3)إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یوحَی (4)= صاحب شما محمد (ص) هیچگاه در گمراهی و ضلات نبوده است (2) و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید (3) سخن او غیر وحی خدا نیست (4)» (نجم 2و3و4) و یا: «علی صراط مستقیم» = « تو ای رسول بر صراط مستقیمی» (یس 4) و آیه تطهیر و آیه اولی الامر و غیره …

3 - روایات فراوانی که به حد تواتر در خصوص عصمت آن حضرت (ص) آمده است.

توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیات: (شوری 5)، (نساء 107)، (طه 114)، (مائده 67)، (حج 52)، (نور11)، (اسرا 73)، (کهف 24) و نیز بحث پایانی این کتاب مراجعه شود.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7)

و بدانید رسول خدا در میان شماست؛ هرگاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، به مشقت خواهید افتاد؛ ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است؛ کسانی که دارای این صفاتند هدایت یافتگانند! (7)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 464 - 469، از امام صادق (ع): (در ذیل آیه 7)

ص :198

ایمان، وجودِ مقدس امیرالمؤمنین (ع) است. خداوند حضرتش را محبوب قرار داده و در دل مؤمنین نیکو آراسته است و مقصود از کفر و فسوق و عصیان، اولی و دومی و سومی است.

فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (8)

وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (9)

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (10)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11)

(و این برای شما بعنوان) فضل و نعمتی از سوی خداست؛ و خداوند دانا و حکیم است. ! (8) و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد (9) مؤمنان برادر یکدیگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید! (10) ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند! (11)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَّعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ ﴿12﴾ ای اهل ایمان از بسیاری پندارها در حق یکدیگر اجتناب کنید که برخی از پندارها معصیت است و هرگز از حال درونی یکدیگر تجسس مکنید و غیبت نکنید. آیا شما دوست دارید گوشت برادر مرده خود را بخورید البته کراهت و نفرت دارید و از خدا بترسید به درستی که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است (12)

☼ نکته:

به استناد این آیه شریفه آن «سوءِ ظنِ» و «تجسسِ» جعلی ای که عده ای معانِدْ به حضرتِ رسول (ص) و حضرت علی (ع) زده اند، مردود می شود چرا که پیامبر (ص) که خود مجریِ قرآن کریم است، مطمئناً به این آیه شریفه عمل کرده و مرتکبِ گناهِ کبیره ی «سوءِ ظن» و «تجسس» نسبت به همسرِ پاکدامنش نمی شود. در ضمن این آیه شریفه در ادامه ی آیات قبل است و می خواهد همگان را از ارتکاب به این گناهان نهی فرماید.

ص :199

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 212 و213، آمده است:

ابوبکر و عمر، حضرت سلمان (ع) را نزد رسول خدا (ص) فرستادند که از آن جناب طعامی بگیرد و برای آن دو بیاورد، رسول خدا (ص) او را نزد اسامة بن یزید که نگهبان و وکیل خرج حضرت بود فرستاد، اسامه به سلمان گفت: چیزی باقی نمانده است. سلمان نزد عمر و ابوبکر برگشت، آن دو گفتند: اسامه بخل ورزیده ما اگر سلمان را به چاه پر آبی هم بفرستیم آن چاه خشک می شود. بعد خودشان نزد رسول خدا (ص) آمدند، حضرت فرمود: من اثر خوردن گوشت را در دهان شما می بینم، عرضه داشتند: یا رسول الله! ما امروز اصلاً لب به گوشت نزده ایم، فرمود: مدتی طولانی گوشت سلمان و اسامه را می خوردید، آن گاه آیه نازل شد.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 215، از کافی، از امام صادق (ع)، از حضرت رسول (ص):

غیبت در تباه کردن دین مسلمان سریع تر از خوره ای است که اندرون او را بخورد.

در کتاب حلیت المتقینِ علامه مجلسی، ص 218، چ1، از امام باقر (ع):

غیبت 3 نفر حرام نیست:

1 - بدعت گذار، 2 - پیشوایِ ظالم، 3 - فاسقی که گناهِ علانیه کند.

از همان منبع، از امام صادق (ع):

غیبت کردن از شخصِ فاسقی که آشکارا گناه کند، حرام نیست.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 472، از امام صادق (ع): غیبت آن است که درباره برادر دینی خود چیزی را که خدا بر او پوشیده داشته، بگویی. و فرمود: کار برادرت را بر نیکویی توجیه کن تا برگردد و ثابت شود که او کار نیکویی نکرده است. و هیچ گاه سوءظن پیدا مکن، تا زمانی که ممکن باشد و محملی بیابی که آن کار را بر خوبی حمل کنی!

در تفسیر جامع، ج 6، ص 471، از پیامبراکرم (ص):

لغزشهای مؤمنین را جستجو نکنید. هر کس در صدد عیب جویی مردم باشد، خداوند لغزشهای او را افشا کند و او را مفتضح سازد، هر چند در خودش باشد.

در المیزان، ج 36، ص 214، از نهج البلاغه، از حضرت علی (ع): زمانی که صلاح و خوبی بر زمانه

ص :200

و اهلش غلبه نمود، گمان بر یکدیگر مبرید که ظلم و ستم نموده اید و اگر فساد غالب شد، چنان چه کسی حسن ظن به دیگری پیدا کند، او را تأدیب می کنند که خود را فریب داده است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 472، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): سه چیز است که احدی از آنها خلاصی ندارد:

1 - سوء ظن 2 - حسد 3 - طیره و تفال. و راه نجات اینها آن است که هر گاه سوء ظنی پیدا کردید در صدد جستجو نیایید. و چنانچه بر کسی حسد بردید در مقام ظلم و ستم برنیایید و اگر تفال زدید اعتنایی نکنید و نیز فرمود: کفاره غیبت آن است که برای غیبت شده، استغفار کنید.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 142، از عیون، از امام کاظم (ع):

هر کس پشت سر کسی چیزی بگوید و در او هست و مردم هم می دانند، «غیبت نیست» . و اگر مردم ندانند، «غیبت است» و اگر در او نباشد، «تهمت است» .

در تفسیر صافی، ج 6، ص 141، از کافی، از امام صادق (ع)، از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع):

اعمال برادر دینی خود را بر نیکوترین وجه ممکنِ آن، حمل کن تا دلیلی قطعی بر خلاف آن پیدا کنی که نظر تو را عوض کند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 144، از من لایحضره فقیه و اعتقادات، از امام صادق (ع):

با تقواترین مردم کسی است که حق را بگوید هر چند که به ضررش باشد.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 145، از کافی، از امام باقر(ع): مسلمان کسی است که مردم از دست و زبانش ایمنند. و مؤمن کسی است که مسلمین او را امین بر جان و مال خود قرار دهند.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 214، از خصال، از حضرت رسول (ص):

غیبت از زنا بدتر و شدیدتر است زیرا خداوند توبه زانی را می پذیرد ولی توبه غیبت کننده پذیرفته نمی شود مگر وقتی که شخص غیبت شده نیز از او بگذرد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل57، ص 510، چ1، از حضرت علی (ع):

عیوبِ خویش را با بخشش بپوشید زیرا که بخشش پرده پوش عیب هاست.

در احادیث قدسی، ص 127، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای موسی! هر کس زنا کند مورد زنا

ص :201

قرار می گیرد هر چند در یکی از اعقاب بعد از خودش باشد. ای موسی! اگر بخواهی خیر اهل و خانواده ات را زیاد کنی از زنا دوری کن چرا که به هر عملی همان گونه پاداش داده خواهد شد.

از همان منبع، ص 157: ای موسی! خشمت را از کسی که من تو را مالک آنها کرده ام باز دار تا غضبم را از تو باز دارم. موسی گفت: ای خدای من! کدام یک از بندگانت برایت عزیزترند؟ خدا فرمود: کسی که هر گاه توانا شد عفو کند.

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (13)

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (14)

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15)

قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (16)

یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (17)

إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18)

ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست، ) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! (13) عربهای بادیه نشین گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی کند، خداوند، آمرزنده مهربان است» (14) مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کرده اند؛ آنها راستگویانند (15) بگو: «آیا خدا را از ایمان خود با خبر می سازید؟! او تمام آنچه را در آسمانها و زمین است می داند؛ و خداوند از همه چیز آگاه است!» (16) آنها بر تو منت می نهند که اسلام آورده اند؛ بگو: اسلام آوردن خود را بر من منت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منت می نهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادعای ایمان) راستگو هستید! (17) خداوند غیبت آسمانها و زمین را می داند و نسبت به آنچه انجام می دهید بیناست! (18)

خلاصه آیات سوره حجرات:

1 - از خدا و رسولش پیشی نگیرید.

2 - صدایتان را از صدای رسول بلندتر نکنید تا اعمالتان حبط نشود 3 - آنها که در نزد رسول صدایشان آهسته می کنند اجری عظیم دارند 4 - حجرات 5 - اگر صبر کنند تا از خانه در آیی بهتر است .

6 - خبر فسق 7 - از رسول خدا (ص) اطاعت کنید و اگر او از شما اطاعت کند خود شما به تنگ می آیید.

9 - اگر دو طایفه نزاع کنند بینشان اصلاح کنید اگر یکی از آن دو ظالم باشد با آن طایفه بجنگید تا به حکم خدا تسلیم شود _ عدالت را گسترش دهید که خدا عدالت گران را دوست دارد. 10 - انما المؤمنون اخوه … 11 - مسخره نکنید _ عیوبتان رابر ملا مکنید _ لقب بد به هم ندهید 12 - از بسیاری گمانها بپرهیزید که بعضی از گمانها گناه است _ از عیوب مردم تجسس نکنید _ غیبت نکنید مگر دوست دارید گوشت برادر مرده خود را بخورید؟ 13 - ان اکرمکم عندالله اتقاکم 14 - ایمان در دل اعراب داخل نشده … آیا خدا را دین داری می آموزید 17 - بر تو منت می نهند که اسلام آوردند 18 - … و الله بصیر بما تعملون.

ص :202

50 سوره ق

50 - سوره ق = باسقات (درختان خرمای بلند).

مکی است و 45 آیه دارد.

خلاصه مطالب: پیرامون معاد است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجیدِ (1)

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ ءٌ عَجیبٌ (2)

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ (3)

قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفیظٌ (4)

بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فی أَمْرٍ مَریجٍ (5)

أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (6)

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ (7)

تَبْصِرَةً وَ ذِکْری لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (8)

وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ (9)

وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضیدٌ (10)

رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ (11)

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ (12)

وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (13)

وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعیدِ (14)

ق، سوگند به قرآن مجید (که رستاخیز حق است)! (1) آنها تعجب کردند که پیامبری انذارگر از میان خودشان آمده؛ و کافران گفتند: این چیز عجیبی است! (2) آیا هنگامی که مردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگی بازمی گردیم)؟! این بازگشتی بعید است! (3) ولی ما می دانیم آنچه را زمین از بدن آنها می کاهد؛ و نزد ما کتابی است که همه چیز در آن محفوظ است! (4) آنها حق را هنگامی که به سراغشان آمد تکذیب کردند؛ از این رو پیوسته در کار پراکنده خود متحیرند! (5) آیا آنان به آسمان بالای سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کرده ایم و چگونه آن را (به وسیله ستارگان) زینت بخشیده ایم و هیچ شکاف و شکستی در آن نیست؟! (6) و زمین را گسترش دادیم و در آن کوه هایی عظیم و استوار افکندیم و از هر نوع گیاه بهجت انگیز در آن رویاندیم (7) تا وسیله بینایی و یادآوری برای هر بنده توبه کاری باشد! (8) و از آسمان، آبی پربرکت نازل کردیم و بوسیله آن باغها و دانه هایی را که درو می کند رویاندیم (9) و نخلهای بلندقامت که میوه های متراکم دارند (10) همه اینها برای روزی بخشیدن به بندگان است و به وسیله باران سرزمین مرده را زنده کردیم؛ (آری) زنده شدن مردگان نیز همین گونه است! (11) پیش از آنان قوم نوح و «اصحاب الرس» [= قومی که در یمامه زندگی می کردند و پیامبری به نام حنظله داشتند] و قوم ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند (12) و همچنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط (13) و «اصحاب الایکه» [= قوم شعیب] و قوم تبع (که در سرزمین یمن زندگی می کردند)، هر یک از آنها فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنان تحقق یافت! (14)

أَفَعَیینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ ﴿15﴾

آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم)؟! ولی آنها (با این همه دلایل روشن) باز در آفرینش جدید تردید دارند! (15)

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 251، از توحید، از امام صادق (ع):

ص :203

وقتی این عالم و این خلقت فانی شود و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش جای گیرند، خدای تعالی دست به خلقت عالمی غیر از این عالم می زند و خلقتی جدید می آفریند، بدون اینکه مرد و زنی داشته باشند، تنها کارشان عبادت و توحید خداست و برایشان سرزمینی خلق می کند غیر این زمین، تا آن خلایق را بر دوش خود بکشد و آسمانی بر ایشان خلق می کند غیر این آسمان تا بر آنان سایه بگستراند. و شاید تو خیال می کردی خدا تنها همین یک عالم را خلق کرده و یا می پنداشتی که غیر از شما دیگر هیچ بشری نیافریده بود، به خدا سوگند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم، آفریده بود که تو فعلاً در آخرین عوالم و در آخرینِ آن آدم ها هستی.

ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم! (16)

إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ﴿17﴾ (یاد آر) هنگامی را که

دو فرشته راست و چپ که ملازم انسانند اعمال او را دریافت می دارند (17)

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 251، از جوامع الجامع، از رسول خدا (ص):

نویسنده حسنات، طرف دست راست آدمی و نویسنده سیئات، در طرف چپ آدمی قرار دارند و دست راستی بر دست چپی فرماندهی دارد و دست چپی به فرمان او کار می کند، بنابراین اگر انسان عمل نیکی انجام دهد، دست راستی ده برابرش را می نویسد و اگر عمل زشتی مرتکب شود به دست چپی می گوید: هفت ساعت مهلتش بده، شاید تسبیحی گوید و استغفاری کند، (اگر نکرد آن وقت گناهش را بنویس) (در روایتی دیگر، به جای هفت، شش ساعت آمده است).

ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ (18)

وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ (19)

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعیدِ (20)

وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ (21)

لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ (22)

وَ قالَ قَرینُهُ هذا ما لَدَیَّ عَتیدٌ (23)

أَلْقِیا فی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنیدٍ (24)

مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُریبٍ (25)

الَّذی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدیدِ (26)

قالَ قَرینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ (27)

قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعیدِ (28)

ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (29)

انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر اینکه همان دم، فرشته ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و

ص :204

ضبط آن) است! (18) و سرانجام، سکرات (و بی خودی در آستانه) مرگ به حق فرا می رسد (و به انسان گفته می شود: ) این همان چیزی است که تو از آن می گریختی! (19) و در «صور» دمیده می شود؛ آن روز، روز تحقق وعده وحشتناک است! (20) هر انسانی وارد محشر می گردد در حالی که همراه او حرکت دهنده و گواهی است! (21) (به او خطاب می شود: ) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیزبین است! (22) فرشته همنشین او می گوید: «این نامه اعمال اوست که نزد من حاضر و آماده است!» (23) (خداوند فرمان می دهد: ) هر کافر متکبر لجوج را در جهنم افکنید! (24) آن کسی که به شدت مانع خیر و متجاوز و در شک و تردید است (حتی دیگران را به تردید می افکند) (25) همان کسی که معبود دیگری با خدا قرار داده، (آری) او را در عذاب شدید بیفکنید! (26) و همنشینش (از شیاطین) می گوید: «پروردگارا ! من او را به طغیان وا نداشتم، لکن او خود در گمراهی دور و درازی بود!» (27) (خداوند) می گوید: نزد من جدال و مخاصمه نکنید؛ من پیشتر به شما هشدار داده ام (و اتمام حجت کرده ام)! (28) سخن من تغییر ناپذیر است و من هرگز به بندگان ستم نخواهم کرد! (29)

یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ ﴿30﴾ روزی که به دوزخ

می گوییم آیا پر شدی؟ و می گوید آیا بیش از این هم هست؟ (30)

☼ نکته:

مشابه آیه شریفه فوق چهار آیه بدین شرح است:

1 - «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» = «(ای شیطان) جهنم را از جنس تو و پیروانت تمام پر خواهیم کرد» (ص 85)

2 - «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ من الجنه و الناس اَجمعین» = «دوزخ را از جن و انس پر کنم» (سجده13)

3 - «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِن الجنه و الناس اَجمَعین» (هود 119)

4 - «لمن تبعک منهم لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکم اَجمَعین» = «(ای شیطان) هر که از فرزندان آدم تو را پیروی کند جهنم را از تو و آنان به یقین پر می گردانم» (اعراف 18)

در خصوص آیه شریفه مورد بحث بعضی از مفسرین اشکالی بدین شرح آورده اند:

«آیه مورد بحث صریحاً می فرماید: جهنم پر شدنی نیست. در صورتی که چهار آیه فوق صریحاً بر پرشدن جهنم دلالت دارند. پس این دو دسته آیات با هم جمع نمی شوند» .

در این بین بعضی از مفسرین پاسخهایی درخصوص جمع آیات فوق به شرح ذیل آورده اند:

1 - سؤال و جواب در آیه مورد بحث قبل از داخل شدن تمامی دوزخیان در جهنم است.

2 - منظورِ سؤالِ خداوند از جهنم واقعاً این نیست که آیا باز جا داری یا نه؟ بلکه منظورْ آن است که: آیا اینکه گفتم و قضاء راندم که جهنم را پر می کنم محقق شده یا خیر و جمله (هل من

ص :205

مزید) پاسخ به این سؤال است و معنایش این است که بله، پر شده ام و آن وعده ات محقق شد.

3 - صاحب تفسیر المیزان، ج 36، ص 245و246، آورده است: گویا با ایراد این سؤال و جواب می خواهد اشاره کند به اینکه قهر خدای تعالی و عذاب او از اینکه به همه مجرمین احاطه یابد و جزای آن چه را که استحقاق دارند ایفا کند کوتاه نمی آورد. همچنانکه در جای دیگر فرمود: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین» = «جهنم به کفار احاطه دارد» (1).

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 252، از قمی آورده است: این استفهام از این جهت شده که خدای تعالی وعده داده بود جهنم را پر کند و جهنم مالامال آتش شود، از او می پرسد آیا پر شده ای؟ او می پرسد: (مگر باز هم داری) و منظورش این است که دیگر جای خالی ندارم.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 113، از ابوسعید خدری، از رسول خدا (ص): در روز قیامت خدا به من و علی (ع) می فرماید: دشمنانتان را در آتش بیفکنید و دوستانتان را وارد بهشت کنید.

در صافی، ج 6، ص 155، از امام صادق (ع): علی (ع) تقسیم کننده مردم به بهشت و جهنم است.

توجه: بحث در خصوص جهنمی بودن اکثرِ انس و جن در ذیلِ آیه (اعراف 179) گذشت.

وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ (31)

هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفیظٍ (32)

مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ (33)

ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (34)

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ (35)

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحیصٍ (36)

إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ (37)

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (38)

فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (39)

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (40)

وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ (41)

یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (42)

إِنَّا نَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصیرُ (43)

یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسیرٌ (44)

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعیدِ (45)

(در آن روز) بهشت را به پرهیزکاران نزدیک می کنند و فاصله ای از آنان ندارد! (31) این چیزی است که به شما وعده داده می شود و برای کسانی است که بسوی خدا بازمی گردند و پیمانها و احکام او را حفظ می کنند (32) آن کس که از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبی پراِنابه در محضر او حاضر شود! (33) (به آنان گفته می شود: ) به سلامت وارد بهشت شوید، امروز روز جاودانگی است! (34) هر چه بخواهند در آنجا برای آنها هست و نزد ما نعمتهای بیشتری است (که به فکر هیچ کس نمی رسد)! (35) چه بسیار اقوامی را که پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامی که از آنان قویتر بودند و شهرها (و کشورها) را

ص :206


1- توبه 49

گشودند؛ آیا راه فراری (از عذاب الهی) وجود دارد (36) در این تذکری است برای آن کس که عقل دارد، یا گوش دل فرادهد در حالی که حاضر باشد (37) ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روز [= شش دوران] آفریدیم و هیچ گونه رنج و سختی به ما نرسید! (با این حال چگونه زنده کردن مردگان برای ما مشکل است؟) (38) در برابر آنچه آنها می گویند شکیبا باش و پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور (39) و در بخشی از شب او را تسبیح کن و بعد از سجده ها (40) و گوش فرا ده و منتظر روزی باش که منادی از مکانی نزدیک ندا می دهد (41) روزی که همگان صیحه رستاخیز را بحق می شنوند؛ آن روز، روز خروج (از قبرها) است (42) ماییم که زنده می کنیم و می میرانیم و بازگشت تنها بسوی ماست (43) روزی که زمین به سرعت از روی آنها شکافته می شود و (از قبرها) خارج می گردند؛ و این جمع کردن برای ما آسان است (44) ما به آنچه آنها می گویند آگاهتریم و تو مأمور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی؛ پس به وسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من می ترسند متذکر ساز! (45)

در عیون، ج 1، ص 87، از امام رضا (ع): حق تعالی، عرش و ملائکه و آب را قبل از آسمان و زمین خلق فرمود. و آسمانها و زمین را در 6 روز آفرید و قادر بود بر این که به قدر یک چشم بر هم زدنی آنها را خلق کند لکن در 6 روز آفرید تا بر ملائکه ظاهر کند آنچه را خلق می کند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 808، چ1، از حضرت علی (ع):

در مجلسی که وارد شدی به سوی بالاترین جای مشتاب زیرا جایی که در آن بالا برده شوی بهتر است از جایی که بنشینی و دیگران از آن جایت به پایین برانند.

توجه: بحث «صور و قیامت» در سوره قیامت و بحث «بهشت» در سوره واقعه و رحمن و بحث «ستة ایام» در سوره سجده و بحث «عدم اجبار در دین» در ذیلِ آیة الکرسی آمده است.

خلاصه آیات سوره ق:

1 - ق و القران المجید 2 - کفار تعجب کردند که از جنس خودشان کسی به عنوان بیم رسان از ناحیه خدا آید 4 - نزد ما کتابی است که از خطر اشتباه و حوادث محفوظ است 10 - باسقات 12 - قوم نوح _ اصحاب رس و ثمود 13 - عاد و فرعون و مردم لوط 14 - اصحاب ایکه _ قوم تبع 16 - حبل الورید 17 - دو مأمور در طرف راست و چپ او نشسته و اعمال او را می گیرند 20 - صور 21 - هر فرد که به عرصه قیامت می آید یک نفر از پشت سر، او را می راند و یک نفر هم گواه با اوست 22 - این وضع که می بینی در دنیا هم بود اما تو از آن در پرده ای از غفلت بودی 27 - قرین شیطانی او گوید پروردگارا من او را به طغیان وا نداشتم و خودش در ضلالتی بعید بود 28 - خطاب می رسد نزد من بگو مگو مکنید 29 - من به بندگان ستمکار نیستم 30 - به دوزخ می گوییم آیا پر شدی گوید آیا باز هم هست 31 - بهشت 35 - بهشتیان نه تنها هر چه بخواهند در اختیار دارند بلکه چیزهایی دراختیارشان خواهد بود که از حیطه خواستشان بیرون است 36 - چه بسیار امتها که قبل از آنها هلاک کردیم با این که از آنها نیرومندتر بودند 38 - خلقت آسمانها و زمین در شش روز 39 - فاصبر … قبل از طلوع و غروب تسبیح گوی 40 - پاره ای از شب تسبیح گوی 42 - صیحه 44 - حشر 45 - تو نمی توانی مردم را به آن چه می خواهی مجبور کنی پس تنها با قرآن کسانی را تذکر بده که از تهدید خدا بیمناکند.

ص :207

51 سوره ذاریات

51 - سوره ذاریات (بادهای وزان).

مکی است و 60 آیه دارد.

خلاصه مطالب: سوگند. وعده عذاب. پاداش پرهیزکاران. داستان ابراهیم (ع) و فرشتگان. هلاکت قوم لوط (ع). غرق شدن فرعونیان. عذاب قوم عاد با تندبادی که استخوانهایشان را پوساند. صاعقه قوم ثمود. هلاکت قوم نوح. آیه: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (1).

بسم الله الرحمن الرحیم

وَالذَّارِیَاتِ ذَرْواً ﴿1﴾ فَالْحَامِلَاتِ وِقْراً ﴿2﴾ فَالْجَارِیَاتِ یُسْراً ﴿3﴾ فَالْمُقَسِّمَاتِ اَمْراً ﴿4﴾ سوگند به بادهایی که ذرات سر راه خود را به اطراف می پراکند (1) و سوگند به ابرهای سنگین بار از آب (2) و سوگند به کشتی هایی که به آسانی در دریاها در حرکتند (3) و سوگند به فرشتگانی که امر خدا را در بین خود تقسیم می کنند (4)

ذاریات: جمع ذاریه به معنای باد وزان است (ذاریه از ذرو گرفته شده).

وِقر: به معنای سنگینی بار در پشت یا شکم است.

☼ نکته:

«واو» در اول سوره، واوِ قسم است. (شانزده سوره با «واو» قسم شروع می شوند).

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 36، ص 263: این آیات چهارگانه تمامی تدابیر عالم را در زیر پوشش خود می گیرد. نمونه ای از تدابیر امور خشکی ها، دریاها و فضا را در سه آیه اول و رو بر هم عالم را در آیه چهارم که ملائکه یا همان واسطه های تدبیرند بیان می فرماید.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 271، از قمی، از امام صادق (ع)، از امیرالمؤمنین (ع):

منظور از ذاریات، باد است. حاملات، ابر است. جاریات، کشتیهاست. مقسمات، ملائکه اند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 165، از فقیه، از امام رضا (ع):

فرشتگان روزیِ بنی آدم را بین طلوع فجر و خورشید، تقسیم می کنند هر کس در این فاصله بخوابد از گرفتن روزی خود، به خواب مانده است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل75، ص 605، چ1، از حضرت علی (ع): اگر نمازگزار بداند و بفهمد که چه اندازه از رحمت خدا او را فرا گرفته است البته سرش را از سجده بر نخواهد داشت.

ص :208


1- آیه56

از همان منبع، ج 1، ف1، ص 99، از امام علی (ع): پس از سپیده ی صبح تا سرزدن خورشید، نشستن در مسجد و به یاد خدا سرگرم بودن، در آسان کردن روزی تندتر از دور جهان گشتن است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 510، از طبرسی، از امام محمد باقر (ع): برای بندگان، قسم خوردن به غیر خدا جایز نیست. لکن خداوند به آن چه از مخلوقات خود بخواهد سوگند یاد می کند.

در تحف العقول، ص 145، از امام علی (ع): عافیت 10 جزء است، 9 جزء آن در خاموشی است جز به ذکر خدا و یکی هم در ترک هم نشینی نابخردان.

إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (5)

وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ (6)

وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ (7)

إِنَّکُمْ لَفی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (8)

یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ (9)

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10)

الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ (11)

یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ (12)

یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ (13)

ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (14)

إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (15)

آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ (16)

کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ (17)

وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (18)

وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (19)

وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ (20)

وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (21)

وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (22)

فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ (23)

(آری سوگند به همه اینها) که آنچه به شما وعده شده قطعاً راست است (5) و بی شک (رستاخیز) و جزای اعمال واقع شدنی است! (6) قسم به آسمان که دارای چین و شکنهای زیباست (7) که شما (درباره قیامت) در گفتاری مختلف و گوناگونید! (8) (تنها) کسی از ایمان به آن منحرف می شود که از قبول حق سرباز می زند (9) کشته باد دروغگویان (و مرگ بر آنها) (10) همانها که در جهل و غفلت فرو رفته اند (11) و پیوسته سؤال می کنند: «روز جزا چه موقع است؟!» (12) (آری) همان روزی است که آنها را بر آتش می سوزانند! (13) (و گفته می شود: ) بچشید عذاب خود را، این همان چیزی است که برای آن شتاب داشتید! (14) به یقین، پرهیزکاران در باغهای بهشت و در میان چشمه ها قرار دارند (15) و آنچه پروردگارشان به آنها بخشیده دریافت می دارند، زیرا پیش از آن (در سرای دنیا) از نیکوکاران بودند! (16) آنها کمی از شب را می خوابیدند (17) و در سحرگاهان استغفار می کردند (18) و در اموال آنها حقی برای سائل و محروم بود! (19) و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است (20) و در وجود خود شما (نیز آیاتی است)؛ آیا نمی بینید؟! (21) و روزی شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده می شود! (22) سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حق است همان گونه که شما سخن می گویید! (23)

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 293، از توحید، از هشام بن سالم روایت آورده که گفت: (ذیل آیه 21)

شخصی از امام صادق (ع) پرسید: پروردگار خود را به چه شناختی؟ فرمود: به اینکه تصمیم قطعی بر عملی می گیرم، ولی چیزی نمی گذرد که تصمیم سست می شود و بر کاری همت می گمارم، ولی آن کار نمی شود، پس معلومم شد که من تصمیم می گیرم و او فسخ می کند، من

ص :209

همت می گمارم و او نقض می کند.

توجه: مشابه روایت فوق از امام علی (ع) در تفسیر صافی، ج 6، ص 170، هم آمده است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 170، از قمی: (ذیل آیه22)

منظور از رزق، باران است که از آسمان نازل می شود و به وسیله آن روزی های عالم از زمین خارج می شود. و منظور از (ما توعدون) اخبار رجعت و قیامت است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 170، از امام حسن مجتبی (ع): (ذیل آیه22)

تقدیرِ روزیِ مخلوقات در آسمان است.

توجه: آیات شریفة 24 تا 37 در خصوصِ حکایت فرشتگانی است که مهمان حضرت ابراهیم (ع) شدند جهت وعده عذاب به قوم لوط (ع) و نیز مژده به فرزند پسری به ابراهیم (ع) و ساره دادند.

هَلْ أَتاکَ حَدیثُ ضَیْفِ إِبْراهیمَ الْمُکْرَمینَ (24)

إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (25)

فَراغَ إِلی أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ (26)

فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ (27)

فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلیمٍ (28)

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقیمٌ (29)

قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکیمُ الْعَلیمُ (30)

آیا خبر مهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ (24) در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: «سلام بر تو!» او گفت: «سلام بر شما که جمعیتی ناشناخته اید!» (25) سپس پنهانی به سوی خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بریان شده ای را برای آنها) آورد (26) و نزدیک آنها گذارد، (ولی با تعجب دید دست بسوی غذا نمی برند) گفت: «آیا شما غذا نمی خورید؟!» (27) و از آنها احساس وحشت کرد، گفتند: «نترس ( ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم)!» و او را بشارت به تولد پسری دانا دادند. (28) در این هنگام همسرش جلو آمد در حالی که (از خوشحالی و تعجب) فریاد می کشید به صورت خود زد و گفت: «(آیا پسری خواهم آورد در حالی که) پیرزنی نازا هستم؟!» (29) گفتند: «پروردگارت چنین گفته است و او حکیم و داناست!» (30)

جزء 27 از آیه 31 ذاریات تا آیه 29 حدید

قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (31)

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمینَ (32)

لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طینٍ (33)

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفینَ (34)

فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ (35)

فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ (36)

وَ تَرَکْنا فیها آیَةً لِلَّذینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلیمَ (37)

(ابراهیم) گفت: «مأموریت شما چیست ای فرستادگان (خدا)؟» (31) گفتند: ما به سوی قوم مجرمی فرستاده شده ایم (32) تا بارانی از «سنگ - گل» بر آنها بفرستیم (33) سنگهایی که از ناحیه پروردگارت برای اسرافکاران نشان گذاشته شده است! (34) ما مؤمنانی را که در آن شهرها(ی قوم لوط) زندگی می کردند (قبل از نزول عذاب) خارج کردیم (35) ولی جز یک خانواده با ایمان در تمام آنها نیافتیم! (36) و در آن (شهرهای بلا دیده) نشانه ای روشن برای کسانی که از عذاب دردناک می ترسند به جای گذاردیم (37)

ص :210

در تفسیر جامع، ج 6، ص 520، از برهان، از ابن بابویه، از امام محمد باقر (ع):

قوم لوط (ع) با وجود نعمت فراوان بخل ورزید و عاقبت به دردی مبتلا شدند که دوایی برای آنها نبود شهرهای قوم لوط بین راه مصر و شام واقع بود. قافله ها ناچار به آنجا می آمدند. چون مهمان نوازی بر آنها ناگوار بود، پس به خاطر بخلشان تصمیم به لواط با آنها گرفتند و در ابتدا شهوتی در آن نبود این عمل باعث شد دیگر کسی آنجا نیاید اما آنها به این درد مبتلا شدند و

حتی حاضر می شدند تا اجرتی برای این عمل به شخص خارجی بدهند. و تمام اهل شهر به جز خانه لوط مبتلا به این عمل بودند. حضرت لوط (ع) 30 سال آنها را دعوت نمود. آنها از نجاست اجتناب نمی کردند و غسل جنابت به جا نمی آورند. لوط پسر خاله ی حضرت ابراهیم (ع) و برادر ساره زوجه ی آن حضرت (ع) بود. و هر دو پیغمبر مرسل بودند. لوط بسیار سخی و مهمان نواز بود و قومش او را تهدید کرده که اگر به روش خود ادامه دهد مهمانهایش را مفتضح و رسوا کرده و او را از شهر بیرون کنند و …

وَ فی مُوسی إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلی فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبینٍ (38)

فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (39)

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلیمٌ (40)

وَ فی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقیمَ (41)

ما تَذَرُ مِنْ شَیْ ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمیمِ (42)

و در (زندگی) موسی نیز (نشانه و درس عبرتی بود) هنگامی که او را با دلیلی آشکار به سوی فرعون فرستادیم (38) اما او با تمام وجودش از وی روی برتافت و گفت: «این مرد یا ساحر است یا دیوانه!» (39) از این رو ما او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم در حالی که در خور سرزنش بود! (40) و (همچنین) در سرگذشت «عاد» (آیتی است) در آن هنگام که تندبادی بی باران بر آنها فرستادیم (41) که بر هیچ چیز نمی گذشت مگر اینکه آن را همچون استخوانهای پوسیده می ساخت (42)

در تفسیر صافی، ج 6، ص 173، از فقیه، از حضرت علی (ع): (ذیل آیه41)

بادها 5 قسم است یکی از آنها بادِ عقیم است پس از شر آن به خدا پناه ببریم.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 174، از فقیه، از امام باقر (ع): (ذیل آیه41)

خداوند لشکرهایی از باد دارد که به وسیله آن گنهکاران را عذاب می کند.

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 351، چ2، از امام صادق (ع):

هنگامی که 4 چیز شایع شود 4 چیز آشکار گردد:

1 - وقتی زنا شایع شود، زلزله پدید آید.

ص :211

2 - وقتی زکات پرداخت نشود، چهارپایان تلف شوند.

3 - وقتی حاکم در قضاوتش ستم کند، آسمان از باریدن می ایستد.

4 - وقتی پیمان ذمه شکسته شود، مشرکین بر مسلمین غالب گردند.

وَ فی ثَمُودَ إِذْ قیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حینٍ (43)

فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (44)

فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرینَ (45)

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (46)

وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (47)

وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (48)

وَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (49)

فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ (50)

وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ (51)

کَذلِکَ ما أَتَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (52)

أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (53)

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ (54)

وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ (55)

و نیز در سرگذشت قوم «ثمود» عبرتی است در آن هنگام که به آنان گفته شد: «مدتی کوتاه بهره مند باشید (و سپس منتظر عذاب)!» (43) آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند و صاعقه آنان را فراگرفت در حالی که (خیره خیره) نگاه می کردند (بی آنکه قدرت دفاع داشته باشند)! (44) چنان بر زمین افتادند که توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از کسی یاری طلبند! (45) همچنین قوم نوح را پیش از آنها هلاک کردیم، چرا که قوم فاسقی بودند! (46) و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت می بخشیم! (47) و زمین را گستردیم و چه خوب گستراننده ای هستیم! (48) و از هر چیز دو جفت آفریدیم، شاید متذکر شوید! (49) پس به سوی خدا بگریزید، که من از سوی او برای شما بیم دهنده ای آشکارم! (50) و با خدا معبود دیگری قرار ندهید، که من برای شما از سوی او بیم دهنده ای آشکارم! (51) این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها بسوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه!» (52) آیا یکدیگر را به آن سفارش می کردند (که همه چنین تهمتی بزنند)؟! نه، بلکه آنها قومی طغیانگرند (53) حال که چنین است از آنها روی بگردان که هرگز در خور ملامت نخواهی بود (54) و پیوسته تذکر ده، زیرا تذکر مؤمنان را سود می بخشد (55)

در امالی شیخ صدوق، ص 733، م71، از امام صادق (ع):

صاعقه به ذکر کننده خدایتعالی اصابت نمی کند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 176، از معانی الاخبار، از امام باقر (ع): (ذیل آیه50)

(ففروا الی الله) یعنی برای تقرب به خدا به سوی حج حرکت کنید.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 307، از تهذیب، از امام صادق (ع):

برای فرار از گناهان به حج بروید.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 176، از کافی، از امام باقر(ع) و امام صادق (ع): (ذیل آیه55)

هنگامی که مردم رسول خدا (ص) را تکذیب نمودند خدای تعالی تصمیم گرفت همه اهل

ص :212

زمین جز علی (ع) را هلاک کند. سپس بداء حاصل شد و به مؤمنین رحم نمود.

از همان منبع، از امام رضا (ع): خدا اراده به هلاکت اهل زمین کرد پس بداء حاصل شد.

وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الاِنسَ اِلَّا لِیَعبُدُونِ ﴿56﴾

و من جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه عبادتم کنند (56)

☼ مؤلف:

در خصوص خلقت جن و انس و علت آن، به جز آیه مورد بحث دو آیه ی دیگر نیز در قرآن کریم آمده است که می فرماید: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» = «مگر افرادی که پروردگارت به آنها رحم کرده باشد و (خداوند) به همین خاطر (که به آنها رحم کند) آنها را خلق کرد» (هود119) و می فرماید: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ» = «و در حقیقت ما بسیاری از جن و انس را برای اینکه وارد جهنم کنیم، خلق کردم» (اعراف 179)

با روبر هم کردن این سه آیه شریفه می توان به این نتیجه رسید: «هدف اصلی حضرت حق تعالی از خلقت جن و انس، رساندن آنها به کمال و سعادت ابدی یا رحمت الهی است. اما برای رسیدن به این هدف ناگزیر به طی مسیر و طریقی است و آن مسیر و راه، تنها و تنها در عبادت حضرت حق تعالی و بندگیش منحصر می شود. البته خدایتعالی به هیچ عنوان نیازمند عبادت ما نیست بلکه این ما هستیم که برای رسیدن به آن کمال، به عبادت و بندگی او محتاجیم. و در این بین اکثر جن و انس راه خلاف و مسیر غیر واقعی را طی کرده که نهایتاً به جهنم می رسند، اما عده کمتری هم از آنان طریق عبودیت و بندگی را طی کرده و به کمال نهایی که همان قرین رحمت الهی است، می رسند. پس هدفِ خلقت، رحمت است و عبادت راه رسیدن به این رحمت می باشد نه خودِ هدف. مؤید گفته حقیر نیز روایتی از مولای متقیان امیرالمؤمنین علی (ع) است که در پاسخ شخصی که پرسید: «آیا هدف از خلقت جن و انس، عبادت است؟» فرمود: حاشا و کلا! که خداوند متعال نیازمندِ عبادت آنها باشد، بلکه هدف از خلقت آنها این است که خدایتعالی به آنها رحم کند و آیه شریفه: «اِلا من رحم ربک و لذلک خلقهم» را تلاوت فرمود.

از طرفی اگر هدفِ خلقت، عبادت بود پس بایستی همه جن و انس مشغول عبادت باشند

ص :213

در صورتی که اکثر آنها در حال عبادت نیستند. البته ممکن است عده ای به استناد آیه شریفه اسرا که می فرماید: «و اِن من شیء الا یسبح بحمده» = «هیچ موجودی نیست مگر آنکه خدای را با تسبیحش حمد می گوید» (اسرا 44)، بگویند: «مراد از عبادت در آیه شریفه مورد بحث، عبادت تشریعی و دینی نیست بلکه عبادت تکوینی است که در آیه اسرا نیز به آن اشاره شده است» .

که در پاسخ باید گفت: اولاً: این آیه با آیه اسرا متفاوت است. چرا که اگر عبادت در این آیه را تکوینی فرض کنیم پس باید همه جن و انس به هدفِ خلقتشان که همان رحمتِ الهی است، رسیده باشند و هیچ کدامشان نباید به جهنم بروند. ثانیاً: حتی اگر هم مراد از عبادت در آیه مورد بحث را عبادت تکوینی فرض کنیم، اثری بر نتیجه بحث ندارد (والله اعلم).

خلاصه اینکه: «عبادت، راهِ رسیدن به هدفِ خلقتْ (رحمت الهی) است، نه خود هدف» .

☼ نکته:

به جز آیه شریفه (هود 119) که به صراحت علت خلقت را «رحمت» ، بیان فرموده، دو آیه دیگر هم بدین مضمون آمده است:

1 - «فَقُلْ سَلَامٌ عَلَیکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» = «بگو: سلام بر شما باد. پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده است» (1).

2 - «کَتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» = «خدایی که رحمت را بر خود، حتم کرده است» (2).

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 306، از عیاشی، از یعقوب بن سعید، از امام صادق (ع):

بندگان را برای عبادت آفرید. یعقوب پرسید: آخر در آیه: « … وَ لَا یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ (هود118) إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» (هود 119)، می فرماید: آنان را برای رحمت آفریدم. امام (ع) فرمود: این که تو خواندی بعد از آن آیه نازل شد.

☼ مؤلف:

منظور از کلام امام صادق (ع) در حقیقت این است که «آیه رحم» ، «آیه عبادت» را تخصیص زده است به عبارتی مرادِ امام علیه السلام این بوده که هدف اصلی خلقت، در حقیقت رحمت خاصه الهی است که تنها به وسیله عبادت و معرفت الهی میسر است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 771، از علل، از امام صادق (ع): خداوند مردم را خلق کرد که او را بشناسند، هنگامی که او را شناختند بندگی اش کنند و منظور از شناخت، شناخت امام است.

ص :214


1- انعام 54
2- انعام 12

در تفسیر صافی، ج 6، ص 177، از علل، از امام صادق (ع):

خدا مردم را خلق کرد تا رحمت فرماید و آن رحمت همان اطاعت و عبادت اوست.

در علل، ج 1، ص 55، چ2، از امام صادق (ع): خداوند متعال مخلوقاتش را خلق نکرد تا نفعی عایدش شده یا ضرری از خود دفع نماید بلکه ایجادشان نمود تا به آنها نفع رسانده و بدین وسیله به نعمت جاویدشان برساند، آنها را به اطاعت خویش مکلف نمود تا مستحق رضوانش شوند.

ما أُریدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُریدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (57)

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ (58)

فَإِنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا یَسْتَعْجِلُونِ (59)

فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذی یُوعَدُونَ (60)

هرگز از آنها روزی نمی خواهم و نمی خواهم مرا اطعام کنند! (57) خداوند روزی دهنده و صاحب قوت و قدرت است! (58) و برای کسانی که ستم کردند، سهم بزرگی از عذاب است همانند سهم یارانشان (از اقوام ستمگر پیشین)؛ بنابراین عجله نکنند! (59) پس وای بر کسانی که کافر شدند از روزی که به آنها وعده داده می شود! (60)

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 294، از ارشاد شیخ مفید، از حضرت علی (ع):

به طلب رزق برخیزید که رزق، تنها برای طالب رزق ضمانت شده است.

از همان منبع، از توحید، از رسول خدا (ص):

یقین این است که احدی را با خشم خدا خشنود نسازی و احدی را به آنچه خدا به تو داده نستایی و احدی را به آنچه خدا به تو نداده، مذمت نکنی که رزق با این حرف ها بدست نمی آید. رزق نه با حرص می آید و نه با کراهت کاره بر می گردد.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 307، از تهذیب، از امام صادق (ع): همین که درب مغازه ات را باز کنی و بساطت را پهن کنی وظیفه ات را برای طلبِ رزق انجام داده ای.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 224، باب28، از امام رضا (ع): هر کس در روز عاشورا کارهای خود را ترک کند و شغل خود را واگذارد، حق تعالی حاجت های دنیا و آخرتش را برآورد. و هر کس روز عاشورا، روز حزن و گریه اش باشد حق تعالی روز قیامت را روز شادی اش گرداند.

خلاصه آیات سوره ذاریات:

22 - روزی شما در آسمان است 24تا37 - ابراهیم (ع) و لوط (ع) 35 تا 46 – موسی (ع) و نوح (ع) و قوم عاد و ثمود 56 - و ما خلقت الجن و الانس اِلا لیعبدون 60 - فَوَیلُ لِلّذین کفروا…

ص :215

52 سوره طور

52 - سوره طور. (مکی است و 49 آیه دارد).

خلاصه مطالب: تهدید کفار به عذاب قیامت _ بشارت به مؤمنین.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَالطُّور ﴿1﴾ و قسم به طور (1)

در معنای طور دو احتمال وجود دارد:

1 - منظور همان کوه طور است که موسی (ع) با خدایتعالی سخن گفت، همچنان که می فرماید: «وَطُورِ سِینِین» (تین2) و می فرماید: «وَنَادَینَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیمَنِ» (1).

2 - مرادْ همه کوههاست، همچنان که می فرماید: «وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِی مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا» = «خداوند در زمین و بر بالای آن، کوه هایی پا بر جا قرار داده و برکت ها در آن نهاده» (حم سجده= فصلت10)

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 14، از قمی آورده است:

در سیناء سرزمینی است به نام طور، که کوه طور در آنجاست.

وَ کِتابٍ مَّسْطُورٍ ﴿2﴾ فِی رَقٍّ مَّنشُورٍ ﴿3﴾ و قسم به کتاب نوشته شده

(قرآن) (2) کتابی که در ورقهایی منتشر و استنساخ می شود (3)

رَق: چیزی است که در آن چیزی نوشته می شود مثل کاغذ یا ورقی از چوب یا پوست.

منشور: از نشر و به معنای گستردن و متفرق کردن است.

☼ نکته:

صاحب المیزان (ج37، ص 11)، بدون هیچ توضیحی، آورده است که «منظور از کتاب، تورات است چرا که در سابق در کاغذهای پوستی نوشته می شد» . و هچنین به قول دو گروهِ دیگر از مفسرین اشاره کرده که عده ای معتقدند: لوح محفوظ است. و عده ای معتقدند: قرآن است.

☼ مؤلف:

اینکه مراد از آیات فوق چیست؟ می توان به چهار گزینه اشاره کرد:

1 - منظور فقط تورات است.

2 - منظور فقط قرآن است.

3 - منظور تمام کتب الهی است.

4 - منظور لوح محفوظ است. و هر کدام از این گزینه ها دلایل مخصوص خود را دارد، اما قبل از توضیح این دلایل باید

ص :216


1- مریم 52

گفت: دلیل و توجیهی که بعضی از مفسرین آورده و گفته اند: «مراد از آن تورات است چرا که در سابق در کاغذهای پوستی نوشته می شد» ، این دلیل و توجیه به هیچ عنوان قانع کننده و قابل قبول نیست چرا که نه تنها تورات بلکه سایر کتب الهی و حتی همه نوشته ها نیز سابقاً در کاغذهای پوستی نوشته می شده است.

حال به دلایلِ توجیهِ گزینه های فوق اشاره می کنیم:

1 - منظورْ فقط تورات است: چنان چه منظور از آیه قبلی یعنی «والطور» به طورِ مطلق، کوهِ طورِ حضرت موسی (ع) باشد لذا به استناد آن می توان گفت که مراد از «کتاب» نیز تورات است.

2 - منظور فقط قرآن است: به استناد آیات فراوانی که به کرات از کتاب که همان قرآن کریم است نام برده، لذا در اینجا نیز به تبع آن آیاتْ می توان آن را همین قرآن فرض کرد، مثلاً: «ذلک الکتابُ لا رَیب فیه» = «این قرآن، شکی در آن نیست» (بقره2) و یا: «وَ انتم تتلونَ الکتاب افلا تعقلون» = «و شما قرآن را می خوانید چرا در آن تفکر نمی کنید» (بقره 44) و یا: «نَزَّلَ عَلَیکَ الکتابَ بِالحَقّ» = «و خداوند قرآن را به حقیقت بر تو ای رسول نازل کرد» (1).

3 - منظور تمام کتب آسمانی است: تمام کتب الهی قبل از نزول، در لوح محفوظ بوده اند و در آن موقع هیچ کدام قابل فهم و درک بشر نبوده اند لذا خدایتعالی آنها را استنساخ و به صورت آیه و سوره یا کلمه و جمله و به شکل ظاهری و قابل فهم و درک بشر نازل فرمود و بشر نیز آنها را در کاغذ یا پوست یا لوح به شکل کتاب جهت استفاده قرار داد، لذا با این توجیه می توان مراد از آیه را تمام کتب آسمانی فرض کرد. همچنان که می فرماید: «ولَقَد یَسَّرنَا القرآن لِلذَّکر» = «قرآن را برای اندرز به فهم آسان کردیم» (2).

4 - منظور لوح محفوظ است: چون لوحِ محفوظ که همان ام الکتاب می باشد منشأ تمام کتب الهی است پس خدایتعالی آن را مدِّنظر قرار داده، که در حقیقت همه کتب را منظور بفرماید.

«شاید هم مراد، تمام گزینه ها باشد» (والله اعلم).

☼ نکته:

به جز آیه مذکور در دو جای دیگر هم از «کتاب مسطوراً» نام برده شده است:

ص :217


1- آل عمران 3
2- قمر17

1 - « … ذلک فی الکتابِ مَسطوراً» = «(حکم ارث) در کتاب حق مسطور است» (1).

2 - « … ذلک فی الکتابِ مَسطوراً» = «اهل دنیا را پیش از ظهور قیامتْ یا هلاک کرده یا به عذابی سخت معذّب کنیم و این حکم در کتاب حق مسطور است» (2).

وَالبَیتِ الَمعمُور ﴿4﴾

و سوگند به خانه ای که آباد است (4)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 37، ص 11و12: در معنای «بیت معمور» دو احتمال وجود دارد:

1 - مرادْ خانه کعبه است چون اولین خانه برای عبادت مردم بوده و همواره از روزِ بنا تا کنون آباد و معمور است. همچنان که می فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًی لِلْعَالَمِینَ» = «به درستی اولین خانه ای که برای عبادت مردم بنا شد همان خانه ای است مبارک که در مکه بنا شده و مایه ی هدایت عالمیان است» (3).

2 - خانه ای است در آسمانْ برابر کعبه که محل زیارت ملائکه است. روایات در این خصوص زیاد است ولی در تعیین محل خانه مذکور اختلاف دارند، در بیشتر روایات آسمان چهارم و در بعضیْ محلِ وقوع را در آسمان اول و در بعضیْ آسمانِ هفتم آورده اند.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 145، از حضرت علی (ع) و در تفسیر صافی، ج 6، ص 181:

«بیت معمور» در آسمان چهارم است که به آن «ضراح» می گویند، هر روز 70 هزار فرشته به آن داخل می شوند و سپس هرگز به آنجا باز نمی گردند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 181، از مجمع البیان، از امام باقر (ع):

خداوند متعال زیرِ عرشْ چهار استوانه قرار داده است و آنها را «ضُراح» نامیده است و آن «بیت المعمور» است و به فرشتگان دستور داده است اطراف آن طواف کنند سپس فرشتگان را بر انگیخته است و فرموده است: در روی زمین خانه ای به مثابه و مقدار آن درست کنید، وقتی درست کردند، به ساکنانِ زمینْ دستور فرموده است در اطراف بیت الله الحرام طواف کنند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 181، از پیامبر اکرم (ص):

ص :218


1- احزاب6
2- اسرا 58
3- آل عمران 96

«بیت معمور» در آسمانِ دنیا قرار گرفته است که به آن «ضُراح» گویند.

از همان منبع، از قمی: بیت معمور در آسمان چهارم است (در روایت دیگر آسمان هفتم آمده).

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (5)

وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (6)

إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ (7)

ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (8)

یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (9)

وَ تَسیرُ الْجِبالُ سَیْراً (10)

فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (11)

الَّذینَ هُمْ فی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (12)

یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلی نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (13)

هذِهِ النَّارُ الَّتی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (14)

أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (15)

اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (16)

إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَعیمٍ (17)

فاکِهینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحیمِ (18)

کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19)

مُتَّکِئینَ عَلی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عینٍ (20)

و سقف برافراشته (5) و دریای مملو و برافروخته (6) که عذاب پروردگارت واقع می شود (7) و چیزی از آن مانع نخواهد بود! (8) (این عذاب) در آن روزی است که آسمان به شدت به حرکت درمی آید (9) و کوه ها از جا کنده و متحرک می شوند! (10) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان (11) همانها که در سخنان باطل به بازی مشغولند! (12) در آن روز که آنها را به زور به سوی آتش دوزخ می رانند! (13) این همان آتشی است که آن را انکار می کردید (14) آیا این سحر است یا شما نمی بینید؟! (15) در آن وارد شوید و بسوزید؛ می خواهید صبر کنید یا نکنید، برای شما یکسان است؛ چرا که تنها به اعمالتان جزا داده می شوید! (16) ولی پرهیزکاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند (17) و از آنچه پروردگارشان به آنها داده و آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است شاد و مسرورند! (18) (به آنها گفته می شود: ) بخورید و بیاشامید گوارا؛ اینها در برابر اعمالی است که انجام می دادید! (19) این در حالی که بر تختهای صف کشیده در کنار هم تکیه می زنند و «حور العین» را به همسری آنها درمی آوریم! (20)

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِمْ مِّنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ ﴿21﴾ و کسانی که ایمان آوردند و ذریه شان هم که در ایمان پیرو آنها شدند، ما نیز ذریه شان را به آنها ملحق می کنیم و چیزی از پاداش آنان (پدران) کم نمی کنیم برای این که هر کس در گرو عملی است که کرده (21)

التنا: از «لوت» است و به معنای نقص و کاستی است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 37، ص 23 و 24: پنج ضمیر «هم» در کلماتِ «اتبعتهم» و «ذُرِّیتهم» و «التناهم» و «عملهم» و «الحقنا بهم» در آیه شریفه، به «الذین آمنوا» برمی گردند چرا که آیه شریفه در حقیقت منّتی از جانب حق تعالی به مؤمنین است لذا معنا ندارد با وجود این منت و هدیه الهی آیه را طوری معنی کنیم که از کاهشِ پاداشْ سخن به میان آید.

☼ مؤلف:

بعضی از مفسرین از جمله صاحب جامع (ج6، ص 533)، ضمیر «هم» در «التناهم» را

ص :219

به جای «الذین آمنوا» به «ذریتهم» برگردانده اند و آیه را این طور معنا کرده اند: «در حالی که از پاداش عمل فرزندان هیچ نکاهیم» ، که البته بی مفهوم و سخیف بودن این معنا کاملاً مشهود است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 37، ص 24، آورده است:

ضمیر جمع در جمله (ما التناهم) و در (من عملهم) به (الذین آمنوا) برمی گردد همچنان که دو ضمیر در (اتبعتهم) و در (ذریتهم) به ایشان برمی گردد، چون وقتی فرمود: ما اینان را به آنان ملحق می کنیم، جای این توهم بود که نکند خدا می خواهد از پاداش پدران کم نموده به فرزندان بدهد، لذا جمله: (و ما التناهم من عملهم من شیء) خواست این توهم را دفع کند و بفرماید: کم کردن از پاداش پدران با امتنانْ منافات دارد و معلوم است که آن چه با امتنان منافات دارد این است که از ثواب پدران کم کند نه از ثواب فرزندان، پس این بهترین دلیل است که دو ضمیر (ما التناهم) و (من عملهم) هم به همان پدران مؤمن بر می گردد.

☼ مؤلف:

بعضی از مفسرین مراد از ذریه را فرزندان کوچک فرض کرده اند که صاحب المیزان این قول را رد کرده است. و ظاهراً صاحب المیزان مراد از ذریه را فرزندان بالغ فرض کرده است.

که در پاسخ باید گفت: به نظر حقیر «ذریه» ، هر دو را شامل است. چرا که کلمه «واتبعتهم» در ظاهر می رساند که ذریه باید به سن تعقل برسد تا بتواند از اعتقاداتِ معنوی پدرش پیروی کند. لذا ذریه به فرزند بالغ بسط می یابد، اما از طرفی همه می دانند که فرزند خردسال نیز به واسطه والدینِ مسلمش، مسلمان محسوب شده، در نتیجه مشمول آیه شریفه است (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 31، از توحید، از امام صادق (ع):

وقتی طفلی از اطفال مؤمنین از دنیا می رود یک منادی در ملکوت آسمانها و زمین ندا دهد که آگاه باشید فلانی فرزند فلان شخص از دنیا رفت، آن گاه وارسی می کنند، اگر قبل از آن طفل پدر و مادر یا خویشاوندی از طفل قبلاً مرده بود، طفل را به او می سپارند تا تغذیه اش کند وگرنه به دست فاطمه زهرا (س) می دهند تا پدر و مادر یا خویشاوندی از طفل که از مؤمنین باشد از راه برسد و آن وقت فاطمه (س) طفل را به او می سپارد. (همین منبع، در روایتی دیگر، ص 32 آورده:

ص :220

«حضرت ابراهیم (ع) و ساره (س)، کفیلِ اطفال هستند» ).

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 31، از کافی، از امام صادق (ع):

آیه شریفه مربوط به فرزندانی است که در عمل صالح نتوانستند به پای پدران برسند، خدای تعالی برای این که چشم پدران روشن شود آن فرزندان را به پدران ملحق می سازد.

☼ مؤلف:

این دو روایت مؤید گفته ماست. اولی، فرزندِ خردسال و دومی، بالغ را بسط می دهد.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 32، از دُرّمنثور، از حضرت رسول (ص):

معنای آیه (این است که) هر چه به فرزندان بدهیم از سهم پدران کم نمی کنیم.

توجه: این روایت مؤید آن است که ضمیر «هم» در «التنا» به «الذین آمنوا» برمی گردد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 534، از امالی، از محمد بن مسلم، از امام باقر (ع):

پروردگار در عوض شهادت حضرت امام حسین (ع) همه چیز به او عطا فرمود: (1) امامت را ذریه آن حضرت قرار داد، (2) شفا را در تربتش قرار داد، (3) اجابت دعا را در کنار قبرش قرار داد، (4) ایام رفت و بازگشتِ زائرِ قبرش را از عمرش محسوب نکرد. محمد بن مسلم می گوید: عرض کردم: این ها نعمتهایی بود که خداوند به برکت وجود مقدس حضرت امام حسین (ع) به شیعیانش عطا فرموده است، به خود آن بزرگوار چه مرحمت نموده است؟ فرمود: او را به پیغمبر ملحق گردانید و در درجه و منزلت با رسول خداست و آیه فوق را تلاوت فرمودند.

توجه: خوردن هر خاکی حرام است جز تربت مطهر امام حسین (ع)، که شفاست.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 705، چ2، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: خدمت کن به هر کسی که به من خدمت کند و به رنج و سختی دچار کن هر کس را که به تو خدمت کند.

☼ مؤلف:

منظور، به رنج انداختنِ چاپلوسان و دنیاطلبانی است که اطاعت خدا را به اطاعت بنده عوض کنند و بدین وسیله دچار گمراهی و بنده پرستی شده، تا جایی که دیگر خدا را فراموش می کنند. پس نه تنها نباید از کارهایشان تشکری به عمل آید که حتی باید توبیخشان هم کرد.

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (22)

یَتَنازَعُونَ فیها کَأْساً لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ (23)

وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ

ص :221

لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (24)

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (25)

قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فی أَهْلِنا مُشْفِقینَ (26)

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (27)

إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحیمُ (28)

فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (29)

أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ (30)

قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصینَ (31)

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32)

أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ (33)

فَلْیَأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقینَ (34)

و همواره از انواع میوه ها و گوشتها - از هر نوع که بخواهند- در اختیارشان می گذاریم! (22) آنها در بهشت جامهای پر از شراب طهور را که نه بیهوده گویی در آن است و نه گناه، از یکدیگر می گیرند! (23) و پیوسته بر گردشان نوجوانانی برای (خدمت) آنان گردش می کنند که همچون مرواریدهای درون صدفند! (24) در این هنگام رو به یکدیگر کرده (از گذشته) سؤال می نمایند (25) می گویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم (مبادا گناهان آنها دامن ما را بگیرد)! (26) اما خداوند بر ما منت نهاد و از عذاب کشنده ما را حفظ کرد! (27) ما از پیش او را می خواندیم (و می پرستیدیم)، که اوست نیکوکار و مهربان! (28) پس تذکر ده، که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی! (29) بلکه آنها می گویند: «او شاعری است که ما انتظار مرگش را می کشیم!» (30) بگو: «انتظار بکشید که من هم با شما انتظار می کشم (شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودی شما را با عذاب الهی)!» (31) آیا عقلهایشان آنها را به این اعمال دستور می دهد، یا قومی طغیانگرند؟ (32) یا می گویند: «قرآن را به خدا افترا بسته» ، ولی آنان ایمان ندارند (33) اگر راست می گویند سخنی همانند آن بیاورند! (34)

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 274، از امام رضا (ع): چیزی نزد خدا مبغوض تر از شکم نیست.

از همان منبع، از امام علی (ع): کامل ترین شما در ایمان، خوش خلق ترین شماست.

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ﴿35﴾ یا (این کفار) از چیز دیگری غیر

از آنچه دیگران پدید آمده اند، خلق شده اند؟ یا اصلاً خودشان خالقند؟ (35)

در معنای (اَم خُلِقوا مِن غیر شیء) چند قول وجود دارد:

1 - آیا این مکذبین بدون خالقی خلق شده اند؟ (1).

2 - آیا آنها از جنسی غیر از جنس سایر بشر خلق شده اند. (2).

3 - آیا آنها به باطل خلق شده اند.

☼ مؤلف:

آیه شریفه به صراحت نظریه دوم را می رساند. اما فساد نظریه اول این است: عبارت «ام هم الخالقون» ، همان معنا را دارد پس دیگر معنا ندارد عبارتِ «اَم خُلِقوا مِن غیر شیء» را هم به آن معنا برگردانیم. و فساد نظریه سوم هم کاملاً مشهود است و با آیه شریفه سنخیتی ندارد.

أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا یُوقِنُونَ (36)

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ (37)

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ

ص :222


1- نظر صاحب جامع، ج 6، ص 538
2- نظر المیزان، ج 37، ص 39

یَسْتَمِعُونَ فیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبینٍ (38)

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ (39)

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (40)

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (41)

أَمْ یُریدُونَ کَیْداً فَالَّذینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکیدُونَ (42)

أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (43)

وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ (44)

فَذَرْهُمْ حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذی فیهِ یُصْعَقُونَ (45)

یَوْمَ لا یُغْنی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (46)

آیا آنها آسمانها و زمین را آفریده اند؟! بلکه آنها جویای یقین نیستند! (36) آیا خزاین پروردگارت نزد آنهاست؟! یا بر همه چیز عالم سیطره دارند؟! (37) آیا نردبانی دارند (که به آسمان بالا می روند) و بوسیله آن اسرار وحی را می شنوند؟! کسی که از آنها این ادعا را دارد دلیل روشنی بیاورد! (38) آیا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران (که فرشتگان را دختران خدا می نامید)؟! (39) آیا تو از آنها پاداشی می طلبی که در زیر بار گران آن قرار دارند؟! (40) آیا اسرار غیب نزد آنهاست و از روی آن می نویسند؟! (41) آیا می خواهند نقشه شیطانی برای تو بکشند؟! ولی بدانند خود کافران در دام این نقشه ها گرفتار می شوند! (42) یا معبودی غیر خداوند دارند (که قول یاری به آنها داده)؟! منزه است خدا از آنچه همتای او قرارمی دهند! (43) آنها (چنان لجوجند که) اگر ببینند قطعه سنگی از آسمان (برای عذابشان) سقوط می کند می گویند: «این ابر متراکمی است!» (44) حال که چنین است آنها را رها کن تا روز مرگ خود را ملاقات کنند (45) روزی که نقشه های آنان سودی به حالشان نخواهد داشت و (از هیچ سو) یاری نمی شوند! (46)

وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَاباً دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿47﴾

و به درستی برای کسانی که ظلم می کنند، عذابی جلوتر (و خفیف تر) از عذاب قیامت هست ولی بیشتر آنها نمی دانند (47)

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ» = «به آنان از عذاب نزدیک پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می چشانیم، شاید بازگردند!» (سجده21)، بنابراین به استناد آیه سجده می توان گفت که مراد از «عذاب دون ذلک» در آیه موردِ بحث، عذابی قبل از قیامتِ کبراست. پس دو احتمال وجود دارد:

1 - منظور همان عذابِ آخرالزمان است که آیه شریفه (اسراء 58) به آن اشاره فرموده است.

2 - عذابِ «قبر = برزخ» است. و شاید هر دوی این عذابها باشد. (والله اعلم).

در جامع، ج 6، ص 541، از ابن عباس، از امام باقر (ع): مقصود از ستمکاران در این جا، کسانی هستند که به آل محمد (ص) ستم نمودند و حقوق اهل بیت عترت و طهارت (ع) را غصب کردند.

«40 حدیث در خصوصِ ظلم» :

(1) در غررالحکم، ح1494، از امام علی (ع):

ص :223

ظلم و تجاوز، انسان را به زمین می زند و مرگ ها را نزدیک می سازد.

(2) در خصال، ص 208، ح28، از پیامبر اکرم (ص):

هر کس در معاشرت با مردم به آنان ظلم نکند، دروغ نگوید و خلف وعده ننماید، جوانمردیش کامل، عدالتش آشکار، برادری با او واجب و غیبتش حرام است.

(3) در معانی، ص 270، از امام سجاد (ع): گناهانی که باعث نزول عذاب می شوند، عبارتند از: ستم کردن شخص از روی آگاهی، تجاوز به حقوق مردم و دست انداختن و مسخره کردن آنان.

(4) در علل الشرایع، ج 2، ص 584، از امام صادق (ع): گناهی که نعمت ها را تغییر می دهد، تجاوز به حقوق دیگران است. گناهی که پشیمانی می آورد، قتل است. گناهی که گرفتاری ایجاد می کند، ظلم است. گناهی که آبرو را می بَرد، شرابخواری است. گناهی که جلوی روزی را می گیرد، زناست. گناهی که مرگ را شتاب می بخشد، قطع رابطه با خویشان است. گناهی که مانع استجابت دعا می شود و زندگی را تیره و تار می کند، نافرمانی از پدر و مادر است.

(5) در عیون الحکم والمواعظ، ص 429، ح 7334، از امام علی (ع): ظلم عمر را کوتاه کند.

(6) در کافی، ج 2، ص 236، ح 24، از امام علی (ع): شیعیان ما کسانی هستند که در راه ولایت ما بذل و بخشش می کنند، در راه دوستی ما به یکدیگر محبت می نمایند، در راه زنده نگه داشتن امر و مکتب ما به دیدار هم می روند. چون خشمگین شوند، ظلم نمی کنند و چون راضی شوند، زیاده روی نمی کنند، برای همسایگانشان مایه برکت اند و نسبت به هم نشینانِ خود در صلح و آرامشند.

(7) در غررالحکم، ج 2، ص 128، ح2078، از امام علی (ع):

دوست، کسی است که از ظلم و تجاوزگری باز دارد و بر انجام خوبی و نیکی یاری کند.

(8) در نهج الفصاحه، ح1281، از رسول اکرم (ص): سه خصلت است که در هر کس باشد (آثارش) به خود او بر می گردد: ظلم کردن، فریب دادن و تخلّف از وعده.

(9) در غررالحکم، ج 2، ص 435، ح3186، از امام علی (ع):

عادل ترین مردم کسی است که با کسی که به او ظلم کرده با انصاف رفتار کند.

ص :224

(10) در امالی طوسی، ص 182، از رسول اکرم (ص): هر کس از ظلمی که در حق او شده گذشت کند، خداوند به جای آن در دنیا و آخرت به او عزّت می بخشد.

(11) در محاسن، ج 12، ص 292، از رسول اکرم (ص): برترین جهاد آن است که انسان روز خود را

آغاز کند در حالی که در اندیشه ستم کردن به احدی نباشد.

(12) در نهج الفصاحه، ح781، از امام صادق (ع):

مکارم الاخلاق یعنی گذشت از کسی که به تو ظلم کرده، رابطه با کسی که با تو قطع رابطه کرده، عطا به آن کس که از تو دریغ داشته است و گفتن حق اگر چه بر ضد خودت باشد.

(13) در بحارالأنوار، ج 72، ص 35، از پیامبر اکرم (ص):

هر کس داد ستمدیده را از ظالم بگیرد در بهشت با من همنشین خواهد بود.

(14) در غررالحکم، ج 4، ص 521، ح6825، از امام علی (ع): دلهای مردم صندوقچه های حاکم است، پس آنچه از عدالت و یا ظلم در آنها بگذارد، همان را خواهد دید.

(15) در کتاب سلیم بن قیس، ص 429، از رسول اکرم (ص): مهدی امت من کسی است که هنگام پر شدن زمین از بیداد و ظلم، آن را پر از قسط و عدل خواهد کرد.

(16) در نهج الفصاحه، ح 1924، از رسول اکرم (ص): ظلم 3 قسم است:

1 - ظلمی که خدا نمی آمرزد و آن شرک است.

2 - ظلمی که می آمرزد و آن ظلم بنده به خودش است.

3 - ظلمی که از آن نمی گذرد و آن ظلم بندگان به یکدیگر است.

☼ مؤلف:

روایت فوق اشاره به عرصه قیامت دارد، نه به دنیا. چرا که در دنیا اگر مشرکی توبه کند یا ظالمی ردِ مظالم نماید بخشیده می شود اما در قیامت دیگر کار از کار گذشته است.

(17) در نهج الفصاحه، ح 48، از رسول اکرم (ص):

از نفرین مظلوم بترسید اگر چه کافر باشد، زیرا در برابر نفرین مظلوم پرده و مانعی نیست.

(18) در بحارالأنوار، ج 75، ص 359، ح74، از رسول اکرم (ص):

هر کس داد مظلوم را از ظالم بگیرد، در بهشت با من یار و هم نشین باشد.

ص :225

(19) در نهج الفصاحه، ح833، از رسول اکرم (ص): مردم آنگاه که ظالم را ببینند و او را باز ندارند، انتظار می رود که خداوند همه را به عذاب خود گرفتار سازد.

(20) از همان منبع، ح2422: انسان باید برادر (دینی) اش را یاری کند چه ظالم باشد چه مظلوم اگر ظالم باشد او را باز دارد که این به منزله یاری کردن اوست و اگر مظلوم باشد یاریش کند.

(21) از همان منبع، ح278: به خدا پناه ببرید از این که ظلم کنید و یا زیر بار ظلم بروید.

(22) در کنزالعمال، ج 3، ص 505، ح7641، از رسول اکرم (ص):

خدای عزوجل می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند که از ظالم در دنیا و آخرت انتقام می گیرم و از کسی هم که مظلومی را ببیند و بتواند یاریش کند و نکند بی گمان انتقام می گیرم.

(23) در بحارالأنوار، ج 75، ص 313، ح28، از امام باقر (ع):

خداوند هیچگاه از ظالم انتقام نگرفت مگر به وسیله ظالمی دیگر و این سخن خدای عزّوجلّ است: «و بدین سان ظالمان را به سزای اعمالی که می کنند بر یکدیگر مسلّط می کنیم» .

(24) در صحیفه سجادیه، دعای 8، از امام سجاد (ع): خدایا به تو پناه می برم … از این که ظالمی را یاری کنیم و یا مظلوم و دلسوخته ای را بی یاور گذاریم و یا آنچه حق ما نیست بخواهیم.

(25) در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 309، ح536، از امام علی (ع):

هر کس عزّت را با ظلم و باطل طلب کند، خداوند به انصاف و حق، ذلّتْ نصیبش می نماید.

(26) در غررالحکم، ج 3، ص 430، از امام علی (ع): بهترین مردم کسی است که اگر او را به خشم آورند، بردباری نماید و چنانچه به او ظلم شود، ببخشاید و چون به او بدی شود، خوبی کند.

(27) در شرح الأخبار، ج 3، ص 488، ح 1414، از امام باقر (ع): ظالم از ما و شما (شیعیان) نیست.

(28) در نهج الفصاحه، ح 2398، از رسول اکرم (ص): هیچ طاعتی نیست که پاداشش زودتر از صله رحم برسد و مجازاتی سریع تر از مجازات ظلم و قطع رحم نیست.

(29) در غررالحکم، ج 5، ص 458، ح9164، از امام علی (ع):

هر کس خودش را جز به نعمت بهشت بفروشد، براستی که به خویشتن ظلم کرده است.

ص :226

(30) در ارشاد القلوب دیلمی، ج 1، ص 72، از لقمان حکیم (ع): هر گاه قدرت، تو را به ظلم بر زیردستت فرا خواند، قدرتِ خدا را بر خودت به یادآور.

(31) در بحارالأنوار، ج 95، ص 298، ح 17، از امام علی (ع): هر کس ستم کند، ستم می بیند.

(32) در غررالحکم، ح 6041، از امام علی (ع): هر کس باطل را یاری کند، به حق ستم کرده است.

(33) از همان منبع، ح8119: هر کس دلسوز خود باشد به دیگران ظلم نمی کند.

(34) همان منبع، ح 5005: بهترین فرمانروا کسی است که ظلم را از بین ببرد و عدل را زنده کند.

(35) در کافی، ج 2، ص 332، ح 8، از رسول اکرم (ص): هر کس صبح کند و قصد ظلم کردن به کسی را نداشته باشد، خداوند جُرم و گناه او را می بخشد.

(36) دربحار، ج 75، ص 309، از امام علی (ع): بدترین زاد و توشه ی قیامت ستم به بندگان است.

(37) در غرر الحکم، ح3346: ستمکارترین مردم کسی است که ظلم خود را عدل بشمارد.

(38) در کافی، ج 2، ص 332، از پیامبر (ص): از ظلم بپرهیز زیرا عاملِ تاریکی در قیامت است.

(39) از همان منبع، ج 5، ص 60: برترین جهاد، بیانِ سخنِ عدل در برابر پیشوای ستمگر است.

(40) در نهج البلاغه، نامه31، از امام علی (ع): ستم به شخص ناتوان زشت ترین ستم است.

وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حینَ تَقُومُ (48)

در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن، چرا که تو در حفاظت کامل ما قرار داری! و هنگامی که برمی خیزی پروردگارت را تسبیح و حمد گوی! (48)

وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ ﴿49﴾

و مقداری از شب و هنگام صبح که ستارگان پنهان می شوند تسبیح گوی (49)

در بحارالانوار، ج 52، ص 15 و16، از امام مهدی (عج): ملعون (زیان دیده) است کسی که نماز مغربش را به تأخیر بیندازد، تا زمانی که ستارگانِ آسمان پدیدار شوند. و فرمود: ملعون (زیان دیده) است، کسی که نماز صبحش را به تأخیر بیندازد، تا زمانی که ستارگانِ آسمان محو شوند.

☼ مؤلف:

روایت فوق با آیه شریفه هیچ تضادی ندارد، چرا که در روایت، اشاره به زمانی دارد که نزدیک به طلوعِ آفتاب باشد که دیگر هیچ ستاره ای در آسمان معلوم نیست و البته به طلوع

ص :227

آفتاب و قضا شدنِ نماز هم بسط می یابد. اما آیه شریفه به ابتدای مخفی شدنِ ستارگان یعنی همان «فجر صادق» اشاره دارد همچنان که می فرماید: «حَتَّی یتَبَینَ لَکُمُ الْخَیطُ الْأَبْیضُ مِنَ الْخَیطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» = «تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد!» (1).

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 50، از طرق اهل سنت: رسول خدا (ص) هر وقت از جای خود برمی خاست خدا را حمد و تسبیح می کرد و می فرمود: این کفاره (گناهان) مجلس است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 542، آمده است: هر گاه از مجلسی برخاستی تسبیح بگو، اگر آن مجلس خیر بوده، بر خیر تو بیفزاید و چنان چه خیر نبوده، تسبیح تو کفاره آن گناهان باشد.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 300، از رسول خدا (ص):

کسی که آخر کلامش صلوات بر من و بر علی (ع) باشد وارد بهشت شود.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 542، از طبرسی، از رسول خدا (ص): هر که در مجلسی بنشیند که در آن سخن و گفتگویی باشد، چون می خواهد برخیزد بگوید: «سبحانک اللهم و بحمدک لا اله الا انت استغفرک و اتوب الیک» هر چه در آن مجلس گفته است خدای تعالی او را بیامرزد.

از همان منبع، از قمی، از امام علی (ع) و از مجمع، از صادقین (ع): مراد از «ادبار نجوم» دو رکعت نافله پیش از صبح است. پیغمبر (ص) فرمود: ثواب آن دو رکعت از همه اموال دنیا بهتر است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 542، از ابوالفتوح، از رسول خدا (ص): چون خواستی برای نماز برخیزی بگو: «الله اکبر کبیراً و الحمد لله کثیراً و سبحان الله بکرة و اصیلا» .

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 92، چ1، از حضرت علی (ع):

تا زمانی سخن در بند توست که لب نگشایی ولی وقتی لب گشادی تو در بند آنی.

از همان منبع، ص 105: سخن مانندِ داروست، کمش سودمند و زیادش کشنده است.

از همان منبع، فصل2، ص 130: با دشمنِ دانا مشورت کن و از رأیِ دوست نادانت بپرهیز.

از همان منبع، ص 35: دروغْ آفتِ زبان است. و فرمود: دروغ روشنی چهره را از بین می برد.

خلاصه آیات سوره طور:

4 - بیت المعمور 20 - حورعین 21 - ذریه مؤمنین 24 - غلمان 34 - تحدی 35 - ام خلقوا من غیر شی 44 – کافران اگر قطعه ای از آسمان را به چشم ببینند که ساقط شده باز هم خواهند گفت: این پاره ای ابر متراکم است 48 - وَسبح بحمد ربک 49 - ادبار نجوم.

ص :228


1- بقره187

53 سوره نجم

53 - سوره نجم (ستاره).

مکی است و 62 آیه دارد. جزءِ سوره های عَزائم است (آیه 62 سجده واجب دارد).

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 157، از امام صادق (ع): هر کس هر شب یا روز بر خواندن این سوره مداومت کند در میان مردم محبوبیت یابد و به شایستگی زندگی خواهد کرد.

خلاصة مطالب: بیان اصول سه گانه توحید، معاد و نبوت و نیز داستان معراج.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَالنَّجْمِ إِذَا هَویٰ ﴿1﴾ سوگند به ستاره، چون فرود می آید (1)

☼ نکته:

در معنای نجم چهار نقل وجود دارد:

1 - اجرام آسمانی و یا ستاره در حال غروب 2 - شهابهای آسمانی (جرم) چون شیاطینِ جن را تعقیب می کنند 3 - پیامبر گرامی اسلام (ص) است که در شب معراج به ملکوت اعلی رفته و پس از معراج بازگشت و فرود آمد.

4 - به معنای قرآن است، برای آن که قرآن متفرقاً نازل شده و عرب «تفریق» را نجم و «مفرق» را منجم گویند.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 545، از امام صادق (ع):

مراد به نجم، پیغمبر اکرم (ص) است که از معراج بازگشت و از ملکوت آسمانها فرود آمد.

مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَویٰ ﴿2﴾ وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَویٰ ﴿3﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحیٰ ﴿4﴾ صاحب شما محمد (ص) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده و نه عمداً و نه به خطا از صراط مستقیم منحرف نشده (2) و از روی هوا و هوس سخن نمی گوید (3) آن چه می گوید غیر از وحی خدا نیست (4)

ضَل: از ضلال و به معنای انحراف از صراط مستقیم است.

غوی: از «غی» مخالفِ «رشد» و به معنای جهلی که ناشی از اعتقاد فاسد باشد.

نکته ای مهم از ☼ مؤلف:

خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «ما وَدَّعَکَ رَبَّکَ وَ ما قَلی» = « خدای تو هیچ گاه تو را ای رسول ترک نگفته و بر تو خشم نگرفته است» (ضحی3) و نیز می فرماید: «وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ» = «و بار سنگین گناه را از تو ای رسول دور داشتیم» (انشراح 2) و نیز می فرماید: «اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (احزاب 33) و

ص :229

نیز می فرماید: «إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» = «تو ای رسول بر راه مستقیم هستی» (زخرف 43) و نیز می فرماید: «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (3) عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (4)» = «تو ای محمد (ص) از رسولان هستی و به صراط مستقیم» (یس3و4) و نیز می فرماید: «إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» = «به درستی پروردگارم مرا بر راه مستقیم هدایت می کند» (هود56) و نیز می فرماید: «قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (انعام 161). و …

آیاتی که در بالا آوردیم و چهار آیه مورد بحثِ همین سوره، به صراحت عصمت مطلقه ی حضرت رسول (ص) و نیز اهل بیت (ع) را تأیید و تصدیق می فرمایند. اما در قرآن کریم آیاتی دیگر وجود دارد که در ظاهر با این آیات مخالف است از جمله: «وَاسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً» = «از خدا طلب آمرزش کن … » (نساء106) و «وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّاناً أَثِیماً» = «هرگز به خاطر مردم خیانت کار با اهل ایمان جدال مکن (نساء 107) و «وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ» = «نزدیک بود که تو را فریب داده از آنچه به تو وحی کردیم غافل شوی و چیز دیگر بر ما فرابندی» (1).

حال برای جمع بین این دو دسته آیات به کلام خدایتعالی رجوع می کنیم که می فرماید: «هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» = «اوست خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که آنها اصل و مرجع دیگر آیات کتاب خواهد بود و برخی دیگر، آیاتی است، متشابه، تا آن که گروهی که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنه گری پدید آورند در صورتی که تأویل آن را جز خدا و اهل بیت (ع) کسی نداند. و اهل دانش گویند ما به همه ی آن کتاب گرویدیم که تمام محکم و متشابهِ آن از جانب پروردگار ما آمده و به این دانش و بر این معنا که همه آیات حق و از جانب خداست تنها خردمندان آگاهند» (2).

ص :230


1- اسراء 73
2- آل عمران7

همان گونه که در آیه شریفه آل عمران به طور کامل توضیح فرموده، قرآن کریم شامل دو دسته آیات است که آیات دسته اول مورد بحثِ ما، جزءِ آیات محکمند و دسته دوم که در ظاهر، گناه یا ترک اولا را به ساحتِ مقدس پیامبر اکرم (ص) نسبت می دهند جزءِ آیات متشابهند. لذا برای تفسیر این گروه از آیات بایستی آنها را به محکمش که همان گروه اولند برگرداند و نباید به صرف ظاهرِ آیه، از آن پیروی کرد چرا که امام صادق (ع) نیز در این خصوص می فرماید: «آیات متشابه را بخوانید و قبول کنید اما به آنها عمل نکنید» (جامع، ج 1، ص 574)، بنابراین ما حق نداریم «تفسیر به رأی» کنیم و آیات متشابه را آن طور که می خواهیم و ظاهر است تفسیر کنیم چرا که تأویل این آیات را تنها خدا و اهل بیت (ع) می دانند.

حال برای تفسیر دسته دوم که همان متشابهاتند باید گفت: (والله اعلم)

اولاً: خدا می داند که منظور واقعی از آنها چیست. ثانیاً: منظور از این آیات، رسول خدا (ص) نیست بلکه امت اوست. و حضرت حق تعالی به صورت کنایه مطلب را بیان فرموده است و ضرب المثلِ معروفِ «در، به تو می گویم، دیوار تو بشنو» در خصوص آنها صادق است.

متأسفانه اکثر مفسرین سنی در تفسیر گروه دومِ این آیات؛ روایاتی جعلی یا دستبردی آورده اند و گناهی را به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) نسبت داده اند که البته از آنها بیش از این هم انتظار نمی رود. اما گاهاً تعداد اندکی از این روایات در تفاسیر شیعه آمده است، که متأسفانه نه تنها نقدی بر آنها نشده که حتی گاهی توضیحاتی هم آورده اند که آن روایات را تأیید می کنند.

این مفسرینِ شیعه دو گروهند:

1 - عده ای که ناخواسته تنها روایت را ذکر کرده و هیچ نقدی بر آن نیاورده و غرضی هم ندارند.

2 - عده ای دیگر که متأسفانه گویا بخواهند آن روایت را تأیید کنند به توجیه بی مورد آن روایت و گاهاً تأیید آن برآمده اند. و العیاذ بالله گفته اند: «پیامبر (ص) نیز ترک اولا داشته است» ، اما اگر قبل از برگرداندن این آیات متشابه به محکماتش بیشتر تفکر می کردند دیگر جایی برای این تهمتها باقی نمی ماند و البته به گفته حق تعالی که می فرماید: «گروهی که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه می روند» ، اینها به پی متشابه رفته اند.

ص :231

«خدایا چنان کن که فرجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار»

☼ نکته:

ممکن است آن گروه از مفسرینی که «ترک اولا» را به ساحت مقدسِ پیامبر اکرم (ص) نسبت می دهند در توجیهِ این عقیده بگویند: ما هم اعتقاد داریم که پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) هیچ گاه گناه نکرده و حتی فکر گناه هم بر آنها مسلط نشده است اما از آنجا که پیامبران و ائمه، مستقیماً با مبدأ جهان هستی مرتبطند و متوجه به خدایند لذا هر گاه لحظه ای از این حالت غافل شوند و کارهای مباحی از قبیل خوردن و خوابیدن، آنها را از این حالتِ توجه باز دارد، آنها همین مقدار غفلت را برای خود گناه می دانند و از خدا طلب آمرزش می کنند و گناه آنها فقط «ترک اولا» است به همین خاطر پیامبر (ص) می فرماید: «حسنات الابرار سیئات المقربین» .

در پاسخ باید گفت: مقام و منزلت 14 معصوم (ع) از سایر انبیاء برتر است و جز خدایتعالی کسی قادر به درکِ عظمتِ آن بزرگواران نیست. انجام ترک اولا در خصوص برخی از پیامبران صادق است، اما به هیچ عنوان به اهل بیت (ع) تعلق نمی گیرد. چهارده معصوم (ع) انسانهایی در حدِ اعلا و اکملِ کمالند و اینها خلفای واقعی و مبین بروز و ظهور صفات الهی بر خلقند و اینکه در برهه ای از زمان به صورت انسان بر روی زمین نزول اجلال کرده اند، صرفاً برای به کمال رساندن بشریت بوده است، نه اینکه خود را به کمال برسانند، آنها معلمین انبیاء و فرشتگانند و در مقام و عصمت و طهارت بالاترین درجات را دارند. آیا به نظر شما خداوند متعال نمی تواند چهارده مخلوقْ خلق کند که آنها «فکر ترک اولا» هم نکنند؟ آیا خیلی برای عده ای سخت است که به این سؤال پاسخ بدهند؟ اگر پاسخشان «بلی» باشد که باید فکر دیگری کرد!!!

و نیز در پاسخ این گروه که گفته اند: «انجام کارهای مباح مثل خوردن و خوابیدن و غیره آنها را از این حالتِ توجه باز می دارد» ، باید بگویم: چه کسی چنین بیانی را قبول دارد؟ اصلاً ما سراغ داریم حتی افرادِ غیر معصوم هم گاهاً در موارد مباحْ مثل خوردن و آشامیدن، بیشتر به یاد خدا افتاده و «الحمد لله» می گویند چه برسد به آن مقاماتِ «عالین» . اما در مورد خواب باید بگویم از حضرت رسول (ص) پرسیدند؟ خواب شما چگونه است؟ فرمود: «تنام عینی و لا ینام قلبی» = «

ص :232

چشمانم می خوابد اما قلبم بیدار است» (صحیح بخاری، ج 2، ص 48 و ص 253)، خلاصه اینکه اهل بیت (ع)، آنی از یاد خدا غافل نبوده اند که بخواهند حتی فکرِ ترک اولا به آنها نسبت دهند.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمت و جلالت خود پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اول محمد (ص) و از شطر دیگرْ علی بن ابیطالب (ع) را بیافرید، محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند. اما برای آنکه خلق قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر و جلوه گر شدند. خداوند می فرماید: « … و للبسنا علیهم ما یلبسون » = «و اگر او را فرشته ای قرارمی دادیم، حتماً وی را بصورت انسانی درمی آوردیم؛ کار را بر آنها مشتبه می ساختیم؛ همان طور که آنها کار را بر دیگران مشتبه می سازند!» (1). از نور محمد (ص) نور دخترش فاطمه را اقتباس فرمود، پس از آن، از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسن و حسین و ائمه (ع) را اقتباس فرمود. تمام این معصومینْ از آن نور آفریده شده اند و پیوسته از صُلب و رحمی پاک به صلب و رحمی پاکیزه منتقل گردیده اند. و مانند سایر افرادِ مردم از ماءِ مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند، بلکه نورهایی بودند که از اصلاب طاهرین به ارحام مطهرات انتقال یافته اند. آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلق هستند. حقیقت ائمه درک نشود و کیفیت حقیقت ایشان هرگز شناخته نشود. پروردگار به واسطه ایشان قدرت و توانایی خود را ظاهر کرده است و آنها آیات و معجزات پروردگارند و به سبب آنها خود را به خلق شناساند و به وسیله اینانْ اوامرِ پروردگارْ اطاعت می شود. چنانچه ائمه (ع) نبودند مردم نمی دانستند چگونه خدا را ستایش و پرستش کنند.

آیات شریفه 5 تا 18 در خصوص معراج است:

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُویٰ ﴿5﴾ پیامبر (ص) را خدایتعالی علم آموخته است (5)

☼ نکته:

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 54 و55 آورده که در معنای «شدیدُ القوا» دو نقل است:

1 - جبرئیل: به استناد آیه تکویر که می فرماید: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی

ص :233


1- انعام 9

الْعَرْشِ مَکِینٍ» = «این قرآن سخن فرستاده ای است کریم و دارای نیرو که نزد خدای ذی العرش منزلتی دارد» (1).

2 - خدایتعالی: چرا که مراد از این آیات زمانی است که رسول خدا (ص) به معراج رفته و تا جایی می رود که جبرئیل توان و تحملی در بالا رفتن، ندارد، لذا تنها و بدون واسطه با خدایتعالی سخن می گوید و نیز گفته اند که صفت «شدید القوی» تنها به خدای تعالی بر می گردد.

صاحب تفسیر جامع، ج 6، ص 547، در این خصوص آورده است: بعضی از مفسرین عامه و خاصهْ بر خلاف ظاهر، آیه را تأویل و تفسیر به جبرئیل کرده اند و معانی آیات را چنین گفته اند: «پیغمبر را جبرئیل علم آموخته است» بر اثر این معنا بعضی بی دینان و جاهلانِ نادان بر خلاف ظاهرِ آیاتِ عدیده، عقیده دارند که _ نعوذ بالله _ جبرئیل اشرف از پیغمبر خاتم (ص) و سایر پیامبران و معلم پیامبران است. و چطور فرشتگان اشرف از پیغمبران هستند با آن که مأمور شدند آدم را سجده کنند؟ آیا سجده اشرف به غیر اشرف، جایز و شایسته است؟

☼ مؤلف:

حتی اگر «شدیدُ القوی» در آیه فوق را جبرئیل منظور بدانیم، بدان معنا نیست که جبرئیل از پیامبر اکرم (ص) بالاتر باشد، بلکه بدین معناست که جبرئیل کلام وحی را از خدایتعالی به رسول گرامیش رسانده است و آن هم در برخی موارد و نه تمام امور، چرا که در شب معراج پیامبر اکرم (ص) به جایی رسید که جبرئیل قادر به ادامه مسیر نبود، پس بدون واسطه با خدایتعالی تکلم فرمود و اموری را که جبرئیل نمی داند، آن حضرت به تمام معنا واقف است. و البته روایاتی در خصوص خلقت اولین و رهنمون شدن تمام ملائکه از جمله جبرئیلْ توسط اهل بیت (ع) وارد است. این را هم بگویم که پیامبر اکرم (ص) قبل از آنکه جبرئیل نازل شود و آیه یا سوره ای را به آن جناب برساند، خودش از آن اطلاع داشته و آن را می دانسته است چرا که خدایتعالی در دو جای قرآن کریم به این موضوع اشاره می فرماید:

1 - «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» = «ای رسول در موقع وحی با عجله زبان به قرائت قرآن مگشای بلکه تا خاتمه وحی صبر کن» (قیامت 16)

ص :234


1- تکویر19و20

2 - «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ» = «و ای رسول، پیش از آن که وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل در تلاوت و تعلیم آن مکن» (طه 114)

به هر صورت نقل قول دوم یعنی اینکه «مراد از شدید القوی، خدایتعالی است» صحیح تر می باشد چرا که آیات مورد بحث در خصوص معراج رسول اکرم (ص) بوده و می دانیم جبرئیل نتوانست در سدرة المنتهی پیامبر (ص) را همراهی کند و آن عزیزْ ماند با خدایتعالی (والله اعلم).

ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَویٰ ﴿6﴾ آن رسولی که دارای عقل و رأی محکم

بوده و در انجام مأموریتش مستقر و استقامت ورزیده است (6)

مِره: به معنای شدت و یا پختگی عقل و رأی است.

فاستوی: به معنای استقامت و مسلط شدن بر کار است.

☼ نکته:

مراد از این آیه نیز مثل آیه قبل و به تبع آن دو نقل است:

1 - مراد رسول خدا (ص) است.

2 - مراد جبرئیل (ع) است. پس به تبع آن آیه نیز معنا می شود (و نقل اول صحیح تر است)

وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلیٰ ﴿7﴾ و در بلندترین افق جای گرفته است (7 )

☼ نکته:

ضمیر در این آیه نیز مثل آیه قبل به جبرئیل یا به رسول خدا (ص) بر می گردد.

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلّیٰ ﴿8﴾

و در عین بلندی رتبه اش به خدا نزدیک و نزدیک تر شده است (8)

دنی: به معنای نزدیکی است.

تدلی: به معنای بسته شدن و آویزان گشتن به چیزی است و کنایه از شدت نزدیکی است.

☼ نکته:

اگر ضمیر در این آیه نیز به رسول خدا (ص) برگردد معنایش این می شود که رسول خدا (ص) به خدای تعالی نزدیک شد و اگر ضمیر به جبرئیل برگردد معنایش این می شود که جبرئیل به رسول خدا (ص) نزدیک شد (و نقل اول صحیح تر است).

فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ ﴿9﴾

به آن نزدیکی که بیش از دو کمان و یا کمتر فاصله نماند (9)

قاب = قیب = قاد = قید: به معنای مقدار هر چیز است.

ص :235

☼ نکته:

آیه شریفه، کنایه از حدِ اعلایِ نزدیکی و قرب حضرت رسول (ص) به خدایتعالی است نه اینکه نعوذ بالله خدایتعالی دارای جا و مکان باشد.

☼ نکته:

با توجه به اینکه این آیه شریفه مقام قرب حضرت رسول (ص) به خدایتعالی را می رساند بنابراین احتمال برگشت ضمایر آیات قبل به حضرت رسول (ص) تقویت می شود.

فَأَوْحیٰ إِلیٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحیٰ ﴿10﴾ در آن جا بود که خدایتعالی

به بنده ی خود محمد (ص) وحی کرد آن چه را که کرد (10)

☼ مؤلف:

ضمایر در این آیه شریفه هم مثلِ آیات گذشته اند اما صحیح تر آن است که هر سه ضمیر «فاوحی» و «عبده» و «اوحی» به خدایتعالی برگردد و معنا همان می شود که در ذیل آیه آمده است. و نیز به این اعتبار می توان ضمایر آیات قبل را به حضرت رسول (ص) برگرداند و مؤید این گفته نیز روایاتِ فراوانی است که می رساند جبرئیل (ع) از ادامه مسیر ناتوان ماند.

مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَیٰ ﴿11﴾ قلب پیامبر (ص) آن چه که دیده بود صادق بود (11)

فُُؤاد: همان شهود و ادراک قلبی است.

أَفَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یَریٰ ﴿12﴾ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْریٰ ﴿13﴾ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهیٰ ﴿14﴾ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْویٰ ﴿15﴾ إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ مَا یَغْشیٰ ﴿16﴾

آیا کفار در آن چه که رسول در معراج مشاهده کرد انکار می کنند؟ (12) با این که او را یکبار دیگر دیده بود (13) نزد سدرة المنتهی (14) که بهشتِ مأوا نزد آن است (15) آن زمان که احاطه می یابد به سدره، آن چه احاطه می یابد (16)

☼ نکته:

آیه 13 می رساند که بیش از یک معراج صورت گرفته است.

سدره: درخت سدر است، درختی که فوق آسمان هفتم قرار دارد و اعمالِ بندگان خدا تا آنجا بالا می رود و در کنار آن بهشت قرار دارد. و خدایتعالی بهتر می داند «سدره» چیست.

جنت المأوی: بهشتی است که در آسمانها و نزد «سدره» می باشد چرا که می فرماید: «و فی السماء رزقکم و ما توعدون» = «هم رزق شما در آسمان است و هم آن بهشتی که وعده داده شده اید» (1).

ص :236


1- ذاریات22

ما زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغیٰ ﴿17﴾ لَقَدْ رَأَیٰ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْریٰ ﴿18﴾

چشم پیامبر نه به کجی گراییده بود و نه در دیدن طغیان کرده بود تا در نتیجه چیزی را دیده باشد که حقیقت نداشته باشد (17) (و چطور ممکن است دچار کجی شده باشد) با این که آیات بزرگی از پروردگارش را دیده بود (18)

زاغ: انحراف

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 66، از قمی از امام صادق (ع): (در معنای «قاب قوسین» )

چون آن جناب یعنی رسول خدا (ص) نزدیک ترین خلایق به خدا بود و آن قدر نزدیک بود که در شب معراج وقتی به آسمان بالا می رفتند جبرئیل مرتب می گفت: جلوتر برو ای محمد! برو که در جایی قدم نهاده ای که نه هیچ ملکی مقرب قدم نهاده و نه هیچ رسولی مرسل و معلوم است که اگر روح و جان آن حضرت نمونه ای از آن عالم نبود، هرگز نمی توانست به آن جا برسد و در نزدیکی به خدا به حدی رسید که خدایتعالی فرمود: «قاب قوسین او ادنی»

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 69، ازکافی، از امام رضا (ع):

منظور از «ما رأی» دیدن آیات پروردگار است. و آیاتِ پروردگار، غیرِ خودِ اوست.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 68، از توحید، از امام رضا (ع):

پیامبر (ص) خدا را با چشم ندید بلکه با قلب خود دید.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 550 - 552، از مجمع: چون این سوره نازل شد، عتبة بن ابی لهب حضور پیامبر (ص) رسید و آب دهان به صورت نازنین آن حضرت انداخت و گفت: من به نجم و پروردگار نجم کافرم. رسول خدا (ص) بر او نفرین کرد و گفت: خدایا ! درنده ای از درندگانت بر او مسلط گردان تا او را پاره کند. مدتی نگذشت که در سفر شام، شیری او را بدرید.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 551 و552، از برهان، از امیرالمؤمنین (ع): (خلاصه روایت)

رسول خدا (ص) فرمود: در شب معراج جبرئیل با من نزد درختی بنام «سدرة المنتهی» ایستاد و گفت پیش از تو کسی از اینجا نگذشته است. از «سدرة المنتهی» صعود کردم و تا حدی به قرب پروردگار رسیدم که دیگر صداهای فرشتگان را نمی شنیدم و موجبات ترس و هول از

ص :237

من دور شد و اطمینان پیدا کردم و اضطراب نفس از من زائل گردید. و احدی از مخلوقات الهی را نزد خود ندیدم. و به قلب خود می دیدم آن چه را به چشم می دیدم، بلکه دورتر و رساتر. و خدایتعالی امر به نصب ولایت امیرالمؤمنین (ع) فرمود و … تا این که به سدرة المنتهی (دوباره) رسیدم جبرئیل مرا به جنة الماوی داخل نمود.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 555، از بحارالانوار، از امام صادق (ع): از ما نیست هر کس که چهار چیز را انکار نماید.

1 - معراج 2 - سؤال در قبر 3 - خلقت بهشت و دوزخ 4 - شفاعت ما اهل بیت (ع).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 555، از بحارالانوار، از امام رضا (ع):

هر کس معراج را انکار کند، رسول خدا (ص) را تکذیب کرده است.

☼ نکته:

معراج رسول خدا (ص) در دو جای قرآن کریم آمده است:

1 - همین آیات (14 گانه). (آیات 5 تا18) 2 - آیه اول سوره اسرا (یک آیه).

☼ نکته:

معراج رسول خدا (ص) جسمانی و روحانی بوده و روایات در این خصوص متواتر است و نیز هر کس منکر آن شود کافر است، البته بعضی ها معراج جسمانی را قبول نکرده اند و علتش هم جهلشان است چرا که اگر فقط روحانی بود، پس باید خوابی معمولی باشد نه معراج …

☼ نکته:

هیچ جن و انسی غیر از پیامبر اکرم (ص) و اهلِ بیت (ع) هنوز بهشت ابدی را ندیده اند. بلکه در حال حاضر مردگان در بهشت یا جهنم برزخی هستند. اما اهل بیت (ع) قبل از خلقتِ بهشت و جهنم خلقت داشته و شاهد بوده اند، چون به واسطه آن انوارِ مقدس، خلقت آغاز گشت …

أَ فَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّی (19)

وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری (20)

أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی (21)

تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضیزی (22)

إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی (23)

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّی (24)

فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولی (25)

وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی (26)

إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثی (27)

وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً (28)

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا (29)

ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ

ص :238

ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی (30)

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی (31)

به من خبر دهید آیا بتهای «لات» و «عزی» (19) و «منات» که سومین آنهاست (دختران خدا هستند)؟! (20) آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالی که بزعم شما دختران کم ارزش ترند!) (21) در این صورت این تقسیمی ناعادلانه است! (22) اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید (نامهایی بی محتوا و اسمهایی بی مسما) و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمانهای بی اساس و هوای نفس پیروی می کنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است! (23) یا آنچه انسان تمنا دارد به آن می رسد؟! (24) در حالی که آخرت و دنیا از آن خداست! (25) و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها سودی نمی بخشد مگر پس از آنکه خدا برای هر کس بخواهد و راضی باشد اجازه (شفاعت) دهد! (26) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاری می کنند! (27) آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بی پایه پیروی می کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حق بی نیاز نمی کند! (28) حال که چنین است از کسی که از یاد ما روی می گرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمی طلبد، اعراض کن! (29) این آخرین حد آگاهی آنهاست؛ پروردگار تو کسانی را که از راه او گمراه شده اند بهتر می شناسد و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر می شناسد! (30) و برای خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است تا بدکاران را به کیفر کارهای بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد! (31)

اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقیٰ ﴿32﴾ همانها که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوری می کنند، جز گناهان صغیره (که گاه آلوده آن می شوند)؛ آمرزش پروردگار تو گسترده است؛ او نسبت به شما از همه آگاهتر است از آن هنگام که شما را از زمین آفرید و در آن موقع که بصورت جنینهایی در شکم مادرانتان بودید؛ پس خودستایی نکنید، او پرهیزکاران را بهتر می شناسد! (32)

اثم: به معنای گناه است.

فواحش: به معنای گناهان خیلی شنیع و رسوا می باشد.

لَمَم: در معنای این کلمه سه قول وجود دارد و در تأیید هر معنا نیز روایتی وارد است:

1 - منظور، «گناهان صغیره» است.

2 - تصمیم بر گناه است به طوری که گناهی صورت نگیرد.

3 - گناهی است که اتفاقی و بدون عادت و ناخواسته صورت گیرد و ممکن است کبیره یا صغیره باشد.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 86، از کافی، از امام صادق (ع): لممْ آن است که کسی بر گناهی تصمیم بگیرد و بعد استغفار کند (به سند خود از ابن عمار). لممْ آن است که بنده ای پشت سر هم گناه کند اما طبعش خواهان آن نیست (به سند خود از ابن عمار). لممْ آن است که انسان گناهی کند و بعد تا

ص :239

مدتی ترک کرده و باز دوباره مرتکب شود (از محمد بن مسلم).

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 84، از امام صادق (ع):

هر گناهی که قرآن مرتکبش را تهدید به آتش دوزخ کرده باشد، کبیره است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 572، از کافی، از امام صادق (ع): لَمَمْ گناهِ صغیره است که بنده بر حسب نادانی و هوای نفس به جا آورد و بعد پشمیان شده و توبه کند.

از همان منبع، از برهان، از امام باقر (ع): هر گاه انسان عملی انجام دهد برای او نوشته می شود اما اگر آن عمل را به مردم اظهار کند، آن عمل را از نامه او محو کرده و در جزءِ اعمال ظاهری می نویسند و اگر مرتبه دوم آن را به مردم اظهار کرد، او را جزءِ ریاکاران می نویسند.

در جامع، ج 6، ص 570 و571، از کافی، از امام صادق (ع) در خصوص گناهان کبیره در قرآن می فرماید:

1 - شرک: «مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ» (مائده 72)

2 - نا امیدی از رحمت خدا: «اِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ» (یوسف 87)

3 - ایمنی از مکر خدا: «فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» (اعراف 99)

4 - عاق والدین: «وَبَرّاً بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیّاً» (مریم 32)

5 - قتلِ به ناحق: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً» (نساء93)

6 - نسبت بد به افراد: «إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً» (نساء 10)

7 - فرار از جهاد: «وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَی … » (انفال 16)

8 - ربا خوردن: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ … » (بقره 275)

9 - زنا: «وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَاماً یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» (فرقان 68)

10 – قسم دروغ: «إِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا … » (آل عمران 77)

11 - خیانت در امانت: «وَمَنْ یغْلُلْ یأْتِ بِمَا غَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ» (آل عمران 161)

12 - ندادن زکات: «وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» ( بقره 283)

13 - قطع رحم: « … وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ … أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ … » (رعد 25)

ص :240

14 - خوردن شراب: «یسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ … » (بقره219)

15 - ترک عمدی نماز و واجبات: «پیامبر (ص) فرمود: هر کس عمداً نماز را ترک کند از ذمه خداوند و رسولش بیزار است» .

أَ فَرَأَیْتَ الَّذی تَوَلَّی (33)

وَ أَعْطی قَلیلاً وَ أَکْدی (34)

أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری (35)

أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی صُحُفِ مُوسی (36)

وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی (37)

أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (38)

آیا دیدی آن کس را که (از اسلام - یا انفاق) روی گردان شد؟! (33) و کمی عطا کرد و از بیشتر امساک نمود! (34) آیا نزد او علم غیب است و می بیند (که دیگران می توانند گناهان او را بر دوش گیرند)؟! (35) یا از آنچه در کتب موسی نازل گردیده با خبر نشده است؟! (36) و در کتب ابراهیم، همان کسی که وظیفه خود را بطور کامل ادا کرد (37) که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی گیرد (38)

☼ نکته:

ظاهرِ آیات شریفه 33 تا 38 در خصوص مردی از مسلمانان است که اموال خود را در راه خدا انفاق می کرد. و هر چه دیگران او را منع کرده و از فقر می ترساندند، زیر بار نمی رفت تا آنکه گفتند: «اگر ترک انفاق گناه داشت به گردن ما» مرد هم پذیرفت و انفاق نکرد.

در المیزان، ج 37، ص 103 و در صافی، ج 6، ص 205 و در جامع، ج 6، ص 573 و در … از ابن عباس وکلبی:

آن شخص، «عثمان» بود. و در جنگ احد مرکز را ترک کرد و لذا شروع به انفاق کرد، اما برادر رضاعی اش او را نهی می کرد و بالاخره با گرفتن یک ماده شتر از او در عوض به عهده گرفتن گناهانشْ او را از انفاق باز داشت.

☼ مؤلف:

بعید و محال است مراد و منظور از آیاتِ شریفه مورد بحثْ «عثمان» باشد. چرا که:

اولاً: سوره نجم و آیات مورد بحث در مکه و قبل از هجرت نازل شده اند، در صورتی که ماجرای ترس و فرار عثمان در جنگ احد و بعد از هجرت بوده است.

ثانیاً: روایتِ فوق الذکر کاشف از قولِ معصوم (ع) نیست.

و اما در خصوص انفاقِ عثمان باید گفت: در جنگ احد که مسلمین شکست خوردند، عمر و عثمان و ابوبکر که فکر کردند پیامبر (ص) شهید شده و اسلام از بین رفته است دیگر امیدی به خلافتشان بعد از پیامبر (ص)، که علت اصلیِ ورود به صفوف مسلمین بود، نداشتند، بنابراین از میدان جنگ فرار کردند و حتی تصمیم گرفتند قاصدی برای ابوسفیان بفرستند تا به آنها امان دهد. اما ترسِ

ص :241

عثمان از آن دو بیشتر بود طوری که از وحشت، چند روزی به غاری پناهنده شد، وقتی که اوضاع را کمی مساعد دید، ترسان لرزان به مدینه برگشت و دید که خبری نیست و پیامبر (ص) هم زنده است. و چون سخنی در توجیه فرارش نداشت بالاجبار شروع به بذل و بخششِ مقداری از اموالش نمود تا حداقل با این کار خودی نشان دهد و از سرزنشِ دیگران بکاهد. و اما بعداً که به خلافت رسید آیات مورد بحث را به خودش نسبت داد.

متأسفانه اکثر مفسرین حتی مفسرینِ شیعه بدون توجه به این نکته ی مهم که این آیات شریفه، قبل از جنگ احد نازل شده اند، روایتِ مورد بحث را نقلِ قول کرده و نقدی هم بر آن نیاورده اند. فقط صاحب المیزان (ج37، ص 103) آورده است: «جمله ی «تولی» مربوط به جنگ احد است، با اینکه این سوره در مکه نازل شده، جای خدشه و نظر است» .

توجه: اسناد متواتری از اهلِ سنت، وجود دارد که فرار آن سه نفر را تأیید می کند و این یک واقعیت تاریخیِ غیرِ قابلِ انکار است، که در ذیل به گوشه ای از این روایات اشاره می کنیم:

1 - واقدی گوید: … عثمان گفت: من در غزوه بدر تخلّف ورزیدم ولی رسول خدا (ص) سهم من و پاداش مرا به من داد، پس من مانند حاضرین بودم. و در روز احد فرار کردم و خداوند از من درگذشت. و واقدی گوید: عمر بن الخطّاب نظر به عثمان بن عفّان کرد و گفت: «این است آن که خداوند از او درگذشته است و … و عثمان در یَوم التَقَی الجَمْعَان پشت به جنگ کرده بود» . (1).

2 - بخاری، در ضمن حدیث مفصّلی می نویسد: یک نفر مصری در مسجدالحرام به عبد الله بن عمر گفت: من از شما سؤالی دارم و آن اینکه: آیا این مطلب درست است که عثمان در جنگ احد فرار کرد و در جنگ بدر غایب بود و در بیعت رضوان حضور نداشت؟!

عبد الله بن عمر نسبت به هر سه سؤال جواب مثبت داد و عدم حضور عثمان را این گونه توجیه کرد: اما فرار او در جنگ اُحُد را شهادت می دهم که خدا آن گناه او را عفو کرد و او را بخشید. (2).

ص :242


1- «مغازی» واقدی، ج 1، ص 278 و ص 279
2- بخاری، الصحیح، باب «مناقب عثمان» ، ح3495

توجه: جای بسی تعجب است که آقای بخاری «فرار عثمان» را از مناقبش دانسته است!!!

3 - طبری و ابن اثیر در تاریخ خود می نویسند: فرار به وسیله گروهی از مسلمانان به پایان رسید که عثمان بن عفان و دیگران در میان ایشان بودند، آنها به اعوص رفتند و سه روز در آنجا ماندند، سپس نزد پیغمبر (ص) بازگشتند. وقتی پیغمبر (ص) آنها را دید، فرمود: شما از جنگ روی برتافتید! (1).

4 - فرار این سه نفر از جنگ و بازگشت آنان بعد از سه روز و گفتار پیغمبر (ص) به ایشان، در همه کتبی که راجع به جنگ احد به تفصیل سخن گفته اند، آمده است، از جمله:

شرح النهج الحدیدی، ج 14، ص 276 و ج 15، ص 20 و 21 و 22 و 24 و 25 - لباب الاداب، ص 179، حیاة محمد لهیکل، ص 265 - الارشاد للمفید، ص 48 - البحار، ج 20، ص 24و 53 - تفسیر الرازی، ج 9، ص 67 - سیرة المصطفی لهاشم معروف، ص 411 - الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 4، ص 246 - الدر المنثور، ج 2، ص 80 و 88 - دلائل الصدق، ج 2، ص 358 - کنز العمال، ج 2، ص 242 - حیاة الصحابة، ج 3، ص 497 - مغازی و کامل فی التاریخ و …

در پایان به چند آیه و روایت در خصوصِ فرار از میدان جنگ اشاره می کنم:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَار» = «ای اهل ایمان، هر گاه با تهاجم و تعرض کافران در میدان کارزار روبرو شدید، مبادا از بیم آنها پشت کرده و از جنگ بگریزید» (2).

«وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَی فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» = «و هر کس در روز جنگ، پشت به آنها کرده، بگریزد به طرف خشم خدا روی آورده، جایگاهش در دوزخ خواهد بود که بدترین منزل است، مگر آنکه هدفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد» (3).

در مستدرک الوسائل، ج 2، ص 255 و 259، از امیرالمؤمنین (ع):

فرار از جهاد، از گناهان کبیره است. و فرمود: شرم کنید از اینکه از میدان جنگ فرار کنید، پس به درستی که فرار موجب ننگی باقی، در فرزندان آینده و آتش روز قیامت خواهد شد.

ص :243


1- تاریخ طبری، ج 2، ص 203 و کامل ابن اثیر، ج 2، ص 110
2- انفال15
3- انفال16

از همان منبع، ص 259 و در نهج البلاغه، خ 124، ص 382 و در وسائل الشیعه، ج 11، ص 72، از امام علی (ع):

به خدا، اگر از شمشیرِ دنیا (جبهه نبرد) فرار کنید از شمشیرِ (عذاب) آخرت سالم نمانید.

وَأَنْ لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعیٰ ﴿39﴾ وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُریٰ ﴿40﴾ ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفیٰ ﴿41﴾ و همانا انسان جز کار و تلاشش سرمایه ای ندارد (39) و البته پاداش خود را خواهد دید (40) و سپس جزای آن را به طور کاملترین وجهش می گیرد (41)

☼ نکته:

در آیه 40 اشاره به برگشت عین عمل و تلاش فرد به خودش دارد و در آیه 41 اشاره به پاداش مضاعف و بیشتری نسبت به آن عمل دارد و به عبارتی آیه 41 اثبات می کند که فرق است بین دادن مزد پایاپای و عادلانه با پاداش بی حساب و رئوفانه (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 23 سوره فرقان مراجعه شود).

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 105، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

خدای سبحان به آن فرشته ای که موکل به هر مؤمن است اگر آن مؤمن مریض شود دستور می دهد: آن چه در حال سلامتی انجام می داد و به خاطر بیماری از آن بازمانده، برایش بنویس.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 575، از کافی، از امام صادق (ع):

هنگامی که دو ملک موکل بر بنده بیمار، در ساعات آخر روز به سوی آسمان می شتابند، خدای جلیل می فرماید: برای بنده ام چه نوشتید؟ می گویند: شکایت. خدایتعالی می فرماید: اگر بنده ام را در حبس (بیماری) کنم و شکایت را هم از او دریغ دارم، در حق او انصاف نکرده ام. (پس) برای بنده ام بنویسید اعمال خیری که در حال سلامت انجام می داده و گناهی برایش ننویسید تا او را از حبس (بیماری) آزاد کنم.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 576، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

فردی که از دنیا رفته، با طلب رحمت و مغفرت برایشْ شاد می شود، چنان که انسان زنده با هدیه ای که به او می دهند خوشحال می گردد. و نیز فرمود: هر مسلمانی که عملی صالح به نیابت فردی در گذشته انجام دهد، اجر او مضاعف می شود و خداوند آن میت را بدان عملْ نفع می دهد. و نیز فرمود: بر میت در قبرش، نماز و روزه و حجّ و صدقه و نیکی و دعا وارد می شود. و اجر آن

ص :244

هم برای کسی که آن کارها را انجام داده و هم برای آن میت نوشته می شود. و نیز فرمود: اجر هیچ چیز بعد از مرگ به انسان نمی رسد مگر سه خصلت:

1 - فرزند نیکی که برایش استغفار کند، 2 - سنت هدایتی که بنا نهاده و به آن عمل کند و دیگران بعد از او به آن عمل کنند، 3 - صدقه ای که فرد در زمان حیاتش جاری کرده و بعد از مرگش جاری باشد، صدقه موقوفه ای که به ارث نرسد.

وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهیٰ ﴿42﴾ وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکیٰ ﴿43﴾

و اینکه انتهای همه کارها و سیرتان به سوی خداست (42) و به درستی خدایتعالی است که اسباب خندیدن وگریستن را فراهم کرده است (43)

در تفسیر جامع، ج 6، ص 577، از قمی، از امام صادق (ع):

هر گاه سخن شما به خدا منتهی شد، ساکت شوید و درباره چگونگی او سخن مگویید و هرگز در مورد مافوق عرش تکلم مکنید که عقلهایتان حیران می شود و چیزی نمی فهمید.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 106، از درمنثور، از ابوذر، از رسول خدا (ص):

در خلقت تفکر کنید، ولی در خودِ خدا تفکر نکنید که هلاک می شوید.

در کافی، ج 4، ص 233، چ1، از امام صادق (ع):

در قیامت همه چشمها گریان است مگر چشمی که از ترس خدا گریسته باشد.

در کافی، ج 4، ص 233، چ1، از امام صادق (ع):

برای هر چیز پیمانه و وزنی است مگر گریه که یک قطره اش دریاهایی از آتش را خاموش سازد. و چون چشم به اشک پر شد آن چهره پریشان و خوار نشود.

در امالی شیخ صدوق، ص 219، مجلس28، از امام حسین (ع):

من کشته اشکم، مؤمنی یادم نخواهد کرد، مگر اینکه اشک خواهد ریخت.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 43، از مجمع، از امام صادق (ع):

آسمان بر یحیی و حسین (ع)، 40 روز گریست و بر کسِ دیگری جز این دو نگریسته است. (و گریه آن) سرخی مخصوصی در آسمان بود که به هنگام طلوع و غروب آشکار می شد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 802، چ1، از حضرت علی (ع):

ص :245

خنده دندان نما مکن که اگر کردی کارهای رسوا کننده به جای می آوری.

وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا (44)

وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی (45)

مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنی (46)

وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْری (47)

وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنی وَ أَقْنی (48)

وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری (49)

وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی (50)

وَ ثَمُودَ فَما أَبْقی (51)

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی (52)

وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی (53)

فَغَشَّاها ما غَشَّی (54)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری (55)

هذا نَذیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی (56)

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (57)

لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ (58)

أَ فَمِنْ هذَا الْحَدیثِ تَعْجَبُونَ (59)

و اوست که میراند و زنده کرد (44) و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید (45) از نطفه، هنگامی که خارج می شود (و در رحم می ریزد) (46) و اینکه بر خداست ایجاد عالم دیگر (تا عدالت اجرا گردد) (47) و اینکه اوست که بی نیاز کرد و سرمایه باقی بخشید (48) و اینکه اوست پروردگار ستاره «شعرا» ! (49) (و آیا به انسان نرسیده است که در کتب انبیای پیشین آمده) که خداوند قوم «عاد نخستین» را هلاک کرد؟! (50) و همچنین قوم «ثمود» را و کسی از آنان را باقی نگذارد! (51) و نیز قوم نوح را پیش از آنها، چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند! (52) و نیز شهرهای زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید (53) سپس آنها را با عذاب سنگین پوشانید! (54) (بگو: ) در کدام یک از نعمتهای پروردگارت تردید داری؟! (55) این (پیامبر) بیم دهنده ای از بیم دهندگان پیشین است! (56) آنچه باید نزدیک شود، نزدیک شده است (و قیامت فرامی رسد) (57) و هیچ کس جز خدا نمی تواند سختی های آن را برطرف سازد! (58) آیا از این سخن تعجب می کنید (59)

وَتَضْحَکُونَ وَلَا تَبْکُونَ ﴿60﴾

و می خندید و (از روزگار) گریه نمی کنید (60)

☼ نکته:

خنده و گریه نیز مثل سایر اعمالِ ارادیِ انسان است و انسان در انجام آن مختار است و در عین حال تمام این اعمال به سبب طول با اراده خدایتعالی قرار دارد و نه در عرض آن، پس گفته ی بعضی از مفسرین که معتقدند منشأ خنده و گریه تنها خداست و انسان اصلاً اختیاری در گریه و خنده ندارد و خنده و گریه او اجباری از جانب خداست، صحیح نمی باشد.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 581، از رسول خدا (ص): وارد دوزخ نشود کسی که از خوف خدا بگرید. و به بهشت نرود هر که اصرار بر معصیت کند. و فرمود: هر یک از اعمال را بسنجید جز گریه، که خدای تعالی به یک قطره اشک، دریاهای پر آتش را خاموش کند و فرو نشاند.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 107، از درمنثور، از ابن عباس:

وقتی آیه فوق نازل شد دیگر کسی رسول خدا (ص) را خندان ندید تا از دنیا رفت.

در ارشادِ شیخ مفید، ج 1، ص 299، فصل53، از حضرت علی (ع):

ص :246

روزگار دو روز است، روزی به سودت است و روزی به زیانت. اگر به سودت بود، سرمست مشو و اگر به زیانت بود، بردباری کن.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 221، باب28، از امام رضا (ع):

هر کس بر مصائب ما اهل بیت (ع) گریه کند یا این که کسی را بگریاند، چشمش گریان نباشد در روزی که همه چشمها گریان باشند. و کسی که در مجلسی بنشیند که از ما اهل بیت (ع) یاد شود دلش نمیرد در روزی که دلها در آن روز می میرند.

در امالی شیخ صدوق، ص 429، م46، از امام صادق (ع)، از حضرت رسول (ص): زیاد شوخی کردن، آبرو را می برد. و خنده ی زیاد، ایمان را نابود می کند. و دروغ گفتن، خرمی را زایل می گرداند.

وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ ﴿61﴾ فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا ﴿62﴾  و پیوسته در غفلت و هوسرانی به

سر می برید؟! (61) حال که چنین است همه برای خدا سجده کنید و او را بپرستید! (62)

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 213، باب28، از امام رضا (ع): سجده بعد از اداءِ نماز واجب، شکرگزاری است بر این که پروردگار متعال بنده اش را بر اداءِ واجبی توفیق داده است. و کمتر چیزی که در سجده گوید این است که سه مرتبه بگوید: «شکراً لله، شکراً لله، شکراً لله» که اگر در نماز تقصیری کرده باشد و در نماز نافله هم تمام نشود با این سجده، آن نقصان رفع گردد.

در کتاب صفات الشیعه، ص 8، آورده است:

حسن خزّاز گفت: از امام رضا (ع) شنیدم که فرمود: بعضی از کسانی که ادّعای محبّت و دوستی ما را دارند، ضررشان برای شیعیان ما از دجّال بیشتر است. حسن گفت: به چه علّت؟ فرمود: به خاطر دوستی شان با دشمنان ما و دشمنی شان با دوستان ما. و هرگاه چنین شود، حقّ و باطل به هم درآمیزد و امر مشتبه گردد و مؤمن از منافق باز شناخته نشود.

خلاصه آیات سوره نجم:

4 - 1 - عصمت پیامبر (ص) 18 - 5 - معراج 19 - لات و عزی 20 - مناة 32 - کبائر الاثم _ فواحش _ لَمَم 36 - صحف موسی 37 - ابراهیم (ع) 38 - وازرة وزرَ اُخری 39 - وان لیس للانسان الا ماسعی 40 - 41 - جزا و پاداش 43 - اضحک و ابکی 49 - ستاره شعرا 50 - عاد 51 – ثمود 52 - نوح 53 - مؤتفکه 57 - ازفت الازفة 60 - و تضحکون و لاتبکون 61 - سامدون 62 - آیه سجده دار.

ص :247

54 سوره قمر

54 - سوره قمر (ماه) = اِقتَرَبَت (بسیار نزدیک شدن) = اَلمُبیَحنَّه (سفیدی و روشنی). (مکی است و 55 آیه دارد).

خلاصه مطالب: به جز دو آیه آخرش که متقین را وعده بهشت می دهد بقیه آن در خصوص تهدید و انذار است و شامل: انشقاق قمر، اجابت دعای نوح (ع) و هلاکت گذشتگان می باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ﴿1﴾ وَإِن یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ ﴿2﴾

قیامت بسیار نزدیک شد و ماه دو نیم گشت (1) و کافران هر آیتی ببینند

روی بر می گردانند و می گویند سحری است پی در پی (2)

اِقتَرَبَت: به معنای بسیار نزدیک شدن است.

ساعه: به معنای قیامت است.

انشق القمر: دو قسمت شدن قرص کامل ماه و همان «شق القمر» است که به اذن خدایتعالی و به فرمان رسول خدا (ص) در مکه و قبل از هجرت و به دنبال پیشنهاد مشرکین صورت گرفت. و این معجزه 5 سال قبل از هجرت رخ داد.

☼ نکته:

در این که واقعاً ماه به اذن الهی و به دست و اشاره رسول اکرم (ص) به دو نیمه تقسیم شد روایاتِ فراوان و متواتری وجود دارد هر چند که بعضی از کوردلان در معنای آیه شریفه گفته اند: «در قیامت، ماه دو نیم می شود» ، که در جواب این گروه باید گفت: آیه دوم که می فرماید کافران آن آیت را سحر محسوب کردند با این گفته آنها مغایرت دارد چرا که قیامت همه انسان ها بصیرت پیدا می کنند و دیگر جای این که بگویند سحر است باقی نمی ماند.

☼ نکته:

منکرینِ معجزه «شق القمر» سه دلیل برای ادعای خود دارند که دلایل و پاسخِ آن ها بدین شرح است: 1) دلیل اول: بعد از معجزه شق القمر که معجزه ای اقتراحی است، هیچ کدام از مشرکین ایمان نیاوردند لذا بایستی عذابی بر آنها نازل می شده است ولی چنین عذابی که بر اثر معجزات اقتراحی از جانب خدا بر آنهایی که ایمان نمی آورند، نازل نشد. از آن گذشته کلاً

ص :248

معجزات اقتراحی در زمان پیامبر اکرم (ص) به استناد آیه: «وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآیَاتِ إِلاَّ أَن کَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ … » (اسری 59) منافات دارد.

پاسخ به دلیل اول: (از المیزان، ج 37، ص 109 و110): اولاً: مقام حضرت رسول (ص) در پیشگاه خدایتعالی چنان رفیع است که با وجود مقدسش، عذاب را از آن قوم رفع فرموده بود چنانچه می فرماید: «وَإِن کَادُواْ لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الأَرْضِ لِیُخْرِجوکَ مِنْهَا وَإِذاً لاَّ یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً» = « نزدیک بود تو را از این سرزمین دلسرد کرده و از آن بیرونت کنند و پس از رفتن تو جز مدت کمی نمی ماندند» (اسری76) و می فرماید: «وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» = «خدا هرگز آن ها را تا وقتی که تو را در بین آن ها هستی عذاب نمی کند و نیز مادامی که استغفار می کنند آن ها را عذاب نخواهد کرد» (انفال 33)، لذا به استناد این آیه، تا وقتی که رسول خدا (ص) بین آنها بود این عذاب نازل نشد ولی بعد از آن که حضرت (ص) به مدینه هجرت فرمود، خدایتعالی در جنگ بدر آن ها را عذاب فرمود چرا که خدایتعالی تصریح کرده به این که داستان بدر خود آیتی الهی است و کشته شدن کفار در آن واقعه هم عذاب بود.

ثانیاً: آیه 59 اسری چنین منظوری را نمی رساند چرا که نه تنها معجزات اقتراحی، که غیر آن نیز از جانب پیغمبر بدون اذن خدا، آوردنی نیست و حتماً اذن خدا در آن قطعی است.

2) دلیل دوم: چرا هیچ یک از کتب تاریخی و علمی این واقعه مهم تاریخی را ثبت نکرده اند.

پاسخ: اولاً: آن زمان مثل امروزه از نظر علمی و نجومی آن قدر پیشرفته نبوده که تمام رخداد ها را ثبت و مشاهده نمایند. ثانیاً: در سرزمین حجاز و اطراف آن رصدخانه ای وجود نداشته است و اگر هم رصدخانه ای در آن زمان بود در شرق هند و روم و یونان بوده که اختلاف افق با عربستان دارند چرا که این واقعه در اوایل شب چهاردهم ذی الحجه پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده و نیز بین انشقاق ماه و دوباره متصل شدن آن، زمان کوتاهی فاصله شده است و لذا در افق آنها هنوز شب نیامده بود. ثالثاً: ملت های غیر مسلمان هیچ گاه در تأیید اسلام قدمی بر نمی دارند و حتی اگر ثبت و روایتی هم صورت گرفته از بیان آن خودداری کرده اند.

ص :249

3) دلیل سوم: با وجود جاذبه ای که بین دو نیمه وجود دارد شق شدن ماه محال است و اگر هم جدا شود امکان اتصال وجود ندارد.

پاسخ: اولاً: این که چنین معجزه ای از نظر علمی محال باشد، دلیلی بر آن وجود ندارد.

ثانیاً: معجزه یعنی خارق عادت، پس اگر معجزه را قبول نکنند که دیگر کافرند. چون آن خدایی که ماه و افلاک را خلق فرموده، قطعاً می تواند ماه را دو نیمه کند!!!

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 117، از درمنثور:

در عهد رسول خدا (ص) و قبل از هجرت، قرص ماه دو نیم شد، یک نیمه آن بالای این کوه و نیم دیگر بر بالای کوه دیگر ایستاد، قریش گفتند: منتظر باشیم تا مسافران از خارج بیایند تا ببینیم آیا آنها این جریان را دیده اند یا نه، چون محمد نمی تواند تمام مردم عالم را سحر کند، مسافران یکی پس از دیگری از راه رسیدند و آن را تأیید کردند.

☼ نکته:

آیات شریفه9تا42 به سرگذشت قوم نوح و عاد و ثمود و لوط وآل فرعون اشاره دارد.

وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (3)

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فیهِ مُزْدَجَرٌ (4)

حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ (5)

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلی شَیْ ءٍ نُکُرٍ (6)

خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ (7)

مُهْطِعینَ إِلَی الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ (8)

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ (9)

فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (10)

فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ (11)

وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً فَالْتَقَی الْماءُ عَلی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (12)

وَ حَمَلْناهُ عَلی ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ (13)

تَجْری بِأَعْیُنِنا جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ (14)

وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (15)

فَکَیْفَ کانَ عَذابی وَ نُذُرِ (16)

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (17)

کَذَّبَتْ عادٌ فَکَیْفَ کانَ عَذابی وَ نُذُرِ (18)

آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند و از هوای نفسشان پیروی نمودند؛ و هر امری قرارگاهی دارد! (3) به اندازه کافی برای بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امتهای پیشین) به آنان رسیده است! (4) این آیات، حکمت بالغه الهی است؛ اما انذارها (برای افراد لجوج) فایده نمی دهد! (5) بنابر این از آنها روی بگردان و روزی را به یاد آور که دعوت کننده الهی مردم را به امر وحشتناکی دعوت می کند (دعوت به حساب اعمال)! (6) آنان در حالی که چشمهایشان از شدت وحشت به زیر افتاده، همچون ملخهای پراکنده از قبرها خارج می شوند (7) در حالی که (بر اثر وحشت و اضطراب) بسوی این دعوت کننده گردن می کشند؛ کافران می گویند: «امروز روز سخت و دردناکی است!» (8) پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند، (آری) بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: «او دیوانه است!» و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد (9) او به درگاه پروردگار عرضه داشت: «من مغلوب (این قوم طغیانگر)

ص :250

شده ام، انتقام مرا از آنها بگیر!» (10) در این هنگام درهای آسمان را با آبی فراوان و پی درپی گشودیم (11) و زمین را شکافتیم و چشمه های زیادی بیرون فرستادیم؛ و این دو آب به اندازه مقدر با هم درآمیختند (و دریای وحشتناکی شد)! (12) و او را بر مرکبی از الواح و میخهایی ساخته شده سوار کردیم (13) مرکبی که زیر نظر ما حرکت می کرد! این کیفری بود برای کسانی که (به او) کافر شده بودند! (14) ما این ماجرا را بعنوان نشانه ای در میان امتها باقی گذاردیم؛ آیا کسی هست که پند گیرد؟! (15) (اکنون بنگرید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (16) ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود؟! (17) قوم عاد (نیز پیامبر خود را) تکذیب کردند؛ پس (ببینید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (18)

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ ﴿19﴾ تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ ﴿20﴾ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿21﴾ ما بادی سخت طوفانی در روزی نحسِ مستمری بر آنان (قوم عاد) گسیل داشتیم (19) که مردم را همچون تنه های نخل ریشه کن شده از جا بر می کند! (20) پس (ببینید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (21)

☼ نکته:

مراد به «یوم» یکی از روزهای هفته نیست بلکه مراد، قطعه ای از زمان است چرا که می فرماید: «فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیامٍ نَحِسَاتٍ» = «ما در روزهایی نحس بادی تند بر آنان روانه کردیم» (حم سجده 16) و نیز می فرماید: «سَخَّرَهَا عَلَیهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَثَمَانِیةَ أَیامٍ حُسُومًا» = «آن باد را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنان گماشت» (1).

☼ نکته:

کلمه «نحس» در اصل به معنای «شوم» است. اما عده ای در آیه شریفه آن را «سرد» معنا کرده اند. و کلمه «نحوست» مصدر آن است و به معنای «نحس بودن» است.

آیا در طول سال، روزهای نحس و روزهای میمون و مبارک وجود دارد یا خیر ؟

صاحب المیزان (ج37، ص 141تا157)، برای پاسخ دادن به این سؤال، دیدگاهِ قرآن و روایات را در این خصوص به شرح ذیل آورده است:

الف _ از نظر قرآن کریم: در دو آیه قمر و حم سجده اشاره به نحوست ایام شده است و آن هم اشاره به هفت شب و هشت روزی است که در آن زمان، باد به عنوان عذاب الهی بر قوم عاد وزید و البته این عذاب ناشی از گناهان و اعمال زشت آن قوم بوده است نه آن که ایام، نحس باشد. البته اگر مراد از نحس بودن در دو آیه را «شوم» فرض کنیم. ولی اگر مراد از نحس بودن را «سرمای شدید» فرض کنیم که دیگر جای بحثی باقی نمی ماند. در مقابلْ در قرآن کریمْ نامی هم از زمان و

ص :251


1- حاقه 7

شب مبارک آمده و فرموده: «و الکتاب المبین انا انزلنا فی لیلۀ مبارکه» = «سوگند به کتاب مبین که ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم» (دخان 3) و مراد از آن شب، شب قدر است که در وصف آن فرموده: «لیلۀ القدر خیر من الف شهر» (قدر 4) و البته علت مبارک بودن آن شب نیز مشخص است و آن هم نزول قرآن کریم و در حقیقت فیوضات و رحمت الهی است.

ب _ از نظر روایات:

1) عده ای از روایات نحس و سعد ایام را تأیید می کنند: این دسته از روایات خود دو نوعند:

الف- عده ای از روایات که به واسطه ی حوادثی که از نظر دین بسیار مهم و عظیم است، نحس یا سعد شمرده شده است مثلاً ولادت حضرت رسول (ص) و بعثتش را از روزهای مبارک شمرده اند و بلعکس روز شهادت امام حسین (ع) و یا سایر وقایع تلخ مذهبی را نحس شمرده اند و علت آن هم کاملاً پیدا است چرا که وقتی انسان در ایام سوگواری از یک سری کارها و کسب تجارت دنیوی دست برداشته و توجه بیشتری به دین و علل آن رخ داد داشته باشد بیشتر به سوی آخرت و زندگی بعد از مرگ توجه می کند و لذا باعث تقویت روحیه تقوا و کم کردن گناه و رسیدن به کمال می شود. و البته این ایام نیز در مقایسه با کل سال چندان زیاد نیست و لذا بایستی آن ها حداقل در این ایام فکری برای آخرتشان کنند و کمتر در مادیات و گناهان غرق شوند.

ب- عده ای دیگر از روایات به صورت مطلق و کلی روزهایی را نحس و یا مبارک شمرده اند مثلاً در بعضی روایات به صورت کلی چهارشنبه هر هفته را روز نحسی فرض کرده اند و یا پنج شنبه را روز مبارکی. و این گروه از روایات بیشتر از طریق عامه (سنی ها) نقل شده اند و آن را گاهاً به معصوم (ع) ربط داده اند چرا که از خصایص عامه همین شوم دانستن بعضی از ایام و یک سری خرافاتی است که از همان زمان جاهلیت در بین اعراب یافت می شد و حتی در بین خواص از اهل سنت در صدر اول اسلام روایاتی بوده که آن ها را به رسول خدا (ص) نسبت می دادند در حالی که احدی جرأت نکرد آن ها را رد کند. ناگفته نماند که بعضی از علماء، آن روایاتی را که نحوست بعضی از ایام را مسلم گرفته، حمل بر تقیه کرده اند و خیلی هم بعید نیست.

ص :252

2) عده ای دیگر از روایات، نحس بودن ایام را کاملاً رد می کنند: مثلاً در روایتی از امام ابی الحسن (ع) نقل شده است که فرمود: هر کس در چهارشنبه آخر ماه علی رغم اهل طیره (و خرافه پرستان) مسافرت کند؛ از هر آفتی ایمن خواهد بود و از هر گزندی محفوظ مانده، خدا حاجتش را هم بر می آورد. (این روایت، آن روایتی که مسافرت در روز چهارشنبه را نحس شمرده، رد می کند).

☼ مؤلف:

به نظر حقیر (والله اعلم)، نحس یا نیک بودن یک روز یا زمان بسته به اعمال و کردار شخص دارد چنان چه در آن زمان مرتکب گناه و معصیتی شود، آن زمان برای او شوم است و بر عکس اگر در همان روز، اعمالی از او سربزند که باعث رضایت خدایتعالی و کمال او که همان سعادت واقعی است، شود پس آن زمان برای او زمانی سعید و میمون خواهد بود و مؤید این گفته نیز روایتی از مولای متقیان علی (ع) است که می فرماید: «عیدْ روزی است که در آنْ معصیتِ خدا انجام نگیرد» و البته رعایت بعضی از مناسبت ها و احترام به آن ها صرفاً به واسطه حوادث نیک یا بدی است که در آن ها از نظر مذهبی مورد تأکید است نه این که واقعاً آن ایام نحس باشد مثلاً اینکه ما مراسم عروسی و جشن های خود را در روز عاشورا که مصادف با شهادت امام حسین (ع) است قرار نمی دهیم تنها به صرف احترام به ساحت مقدس اهل بیت (ع) و یا در غم و مصائب آن بزرگواران است نه اینکه آن روز نحس باشد. و اصلاً گناه آن روز چه بوده که به واسطه ی ظلم یزید ملعون و اطرافیانش در حق آل الله (ع)، بخواهد نحس شود. اتفاقاً فال نیک انداختن و مثبت نگاه کردنْ از نظر علمی ثابت شده است و روایاتِ زیادی هم در این خصوص آمده است.

تجربه ثابت کرده است کسانی که مثلاً روز سیزدهم را نحس می دانند اگر سیزده به در نروند به طور جدی صدمه می خورند و یا اگر در کاری که می خواهند شروع کنند کسی عطسه کند و این را به طور جدی علامت آن بدانند که این کار صدمه دارد، اگر به آن کار اقدام کنند سخت صدمه می خورند و کسانی که هیچ اعتنایی به سیزده و عطسه و امثالهم ندارند هیچ ضرری نمی بینند. البته از نظر علمی هم ثابت شده است که تلقین مثبت باعث ایجاد یک نیروی مضاعف و مثبت در پیشبرد کارهای افراد می شود و بلعکس نیز صادق است. از نظر روایات هم، مثلاً از

ص :253

رسول اکرم (ص) نقل شده که فرموده: «همواره فال نیک بزنید تا آن را بیابید» که مؤید این گفته ی ماست.

صاحب تفسیر المیزان، ج 37، ص 141، در این خصوص آورده است:

ما به هیچ وجه نمی توانیم بر سعادت روزی از روزها یا نحوست آن اقامه برهان کنیم و فرقی میان این روز و آن روز نیست تا یکی را سعد و دیگری را نحس بدانیم. و نیز راهی هم به انکار سعادت و نحوست هم نداریم و نمی توانیم بر نبودن چنین چیزی هم اقامه برهان کنیم، هر چند که وجود چنین چیزی بعید است ولی بعید بودنْ غیر از محال بودن است.

☼ مؤلف:

صاحب المیزان به طور قطع آن را رد نکرده، هر چند که بر رد آن بیشتر تأکید کرده است. اما همان طور که گفتیم، نیک یا شوم بودن زمان، بسته به رفتار و اعمال و برخورد شخص در آن زمان دارد (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 147، از امام هادی (ع):

خدا شما را از این جهت عقاب می کند که ایام را مذمت کنید به جرمی که مرتکب نشده اند.

از همان منبع، ص 155، از کافی، از امام صادق (ع): طیره و فال بد زدن را اگر سست بگیری و به آن بی اعتنا باشی و چیزی نشماری سست می شود و اگر آن را محکم بگیری محکم می گردد.

در المیزان، ج 37، ص 152، از نهج البلاغه، از حضرت علی (ع):

کاهن، مثلِ ساحر است. و ساحر، مثلِ کافر است. و کافر در آتش است.

☼ نکته:

روایات زیادی در نهی از آن و این که برای دفع شومی آن بی اعتنایی نموده و به خدا توکل کرده و به دعا متوسل شوید، رسیده است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 216، از نهج البلاغه، از حضرت علی (ع):

هرگز به ایام و روزها فحش و ناسزا نگویید.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 803، چ1، از حضرت علی (ع):

دشمن را کوچک مشمار گر چه خوار و زبون باشد.

ص :254

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (22)

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (23)

فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (24)

أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ (25)

سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ (26)

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ (27)

وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ (28)

فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَرَ (29)

فَکَیْفَ کانَ عَذابی وَ نُذُرِ (30)

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشیمِ الْمُحْتَظِرِ (31)

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (32)

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ (33)

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ (34)

نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزی مَنْ شَکَرَ (35)

وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ (36)

وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابی وَ نُذُرِ (37)

وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ (38)

فَذُوقُوا عَذابی وَ نُذُرِ (39)

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (40)

وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ (41)

کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزیزٍ مُقْتَدِرٍ (42)

أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ (43)

أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمیعٌ مُنْتَصِرٌ (44)

ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود! (22) طایفه ثمود (نیز) انذارهای الهی را تکذیب کردند (23) و گفتند: آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود! (24) آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است! (25) ولی فردا می فهمند چه کسی دروغگوی هوسباز است! (26) ما «ناقه» را برای آزمایش آنها می فرستیم؛ در انتظار پایان کار آنان باش و صبر کن! (27) و به آنها خبر ده که آب (قریه) باید در میانشان تقسیم شود، (یک روز سهم ناقه و یک روز برای آنها) و هر یک در نوبت خود باید حاضر شوند! (28) آنها یکی از یاران خود را صدا زدند، او به سراغ این کار آمد و (ناقه را)پی کرد! (29) پس (بنگرید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (30) ما فقط یک صیحه [= صاعقه عظیم] بر آنها فرستادیم و بدنبال آن همگی بصورت گیاه خشکی درآمدند که صاحب چهارپایان (در آغل) جمع آوری می کند! (31) ما قرآن را برای یادآوری آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود؟! (32) قوم لوط انذارها(ی پی درپی پیامبرشان) را تکذیب کردند (33) ما بر آنها تندبادی که ریگها را به حرکت درمی آورد فرستادیم (و همه را هلاک کردیم)، جز خاندان لوط را که سحرگاهان نجاتشان دادیم! (34) این نعمتی بود از ناحیه ما؛ این گونه هر کسی را که شکر کند پاداش می دهیم! (35) او آنها را از مجازات ما بیم داد، ولی بر آنها اصرار بر مجادله و القای شک داشتند! (36) آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد؛ ولی ما چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم: ) بچشید عذاب و انذارهای مرا! (37) سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابی پایدار و ثابت به سراغشان آمد! (38) (و گفتیم: ) پس بچشید عذاب و انذارهای مرا! (39) ما قرآن را برای یادآوری آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود؟! (40) و (همچنین) انذارها و هشدارها (یکی پس از دیگری) به سراغ آل فرعون آمد (41) اما آنها همه آیات ما را تکذیب کردند و ما آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن شخصی قدرتمند و توانا! (42) آیا کفار شما بهتر از آنانند یا برای شما امان نامه ای در کتب آسمانی نازل شده است؟! (43) یا می گویند: «ما جماعتی متحد و نیرومند و پیروزیم» ؟! (44)

سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ﴿45﴾ (بدانند) که این جمع متحد به زودی در جنگی شکست

می خورند و پا به فرا می گذارند (45)

ص :255

☼ نکته:

منظور جنگ بدر است که کفار قریش شکست سختی خوردند. و این آیه شریفه یکی از پیش گویی های قرآن کریم است.

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهی وَ أَمَرُّ (46)

إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (47)

یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (48)

(علاوه بر این) رستاخیز موعد آنهاست و مجازات قیامت هولناک تر و تلخ تر است! (46) مجرمان در گمراهی و شعله های آتشند (47) در آن روز که در آتش دوزخ به صورتشان کشیده می شوند (و به آنها گفته می شود: ) بچشید آتش دوزخ را! (48)

اِنّا کُلَّ شیءٍ خَلَقناهُ بِقَدَرٍ﴿49﴾ وَ مآ اَمرُنا اِلاّ واحِدَۀُ کَلَمحٍ بِالبَصَرِ﴿50﴾

به درستی ما هر چیزی را به قدر و اندازه گیری قبلی آفریدیم (49)

و امر ما تنها یکی است آن هم به سرعت چشم گرداندن است (50)

قدر: به معنای اندازه و مقدار است.

☼ نکته:

این آیه شریفه معروف به آیه «قدر» است.

☼ نکته:

خدایتعالی در چندین جای قرآن کریمش به شرح ذیل به «قدر» اشاره فرموده است:

«وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» = «و هیچ چیز نیست مگر آن که خزینه هایش نزد ماست و ما هیچ چیز را جز به قدر و اندازه نازل نمی کنیم» (حجر21)

«وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَمُوا» = «و سیر ماه را در منازل معین کرد» (یونس5)

«یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَ یقْدِرُ» = «روزی را برای هر کس بخواهد گسترش می دهد یا محدود می سازد» (رعد26) و (اسرا30) و (روم37) و (سبأ36) و (زمر52) و (1).

«قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً» = «و برای هر چیز قدر و اندازه ای مقرر داشته است» (طلاق 3)

«وَلِکن ینزلُ بِقَدرٍ ما یشآء» = «روزی خلق را به اندازه ای که بخواهد نازل می کند» (شوری27)

«وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَر» = «و از آسمان، آبی به قدر و اندازه نازل کرد» (زخرف 11)

«وَاَنزَلنا مِنَ السَّماءِ مآءً بِقَدر» = «و نازل کردیم از آسمان آبی به قدر معین» (مؤمنون 18)

«وَ الّذی قَدَّرَ فَهَدی» = «هر چیز را قدر و اندازه ای داد و بعد به کمال هدایت کرد» (اعلی 3)

«وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» = «خدا را چنانکه باید نشناختند» (زمر67) و (حج74) و (انعام91)

«وَ قَدَّرَ فیها اقواتَها فی اَربَعَۀِ اَیامٍ» = «و روزی اهل زمین را در4 روز تقدیر فرمود» (فصلت 10)

«وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» = «و خلق کرد هر چیز را پس تقدیر معین فرمود» (فرقان 2)

ص :256


1- شوری12

«مِن نُطفَۀٍ خَلَقَهُ فَقَدَرَهُ» = «انسان را از نطفه ای خلق کرد پس تقدیرش فرمود» (عبس 19)

«قواریرَ مِن فضَّۀٍ قَدَّروها تَقدیراً» = «کوزه های بهشتی را به تناسب مقدر کرده اند» (دهر 16)

«و کل شیءٍ عنده بمقدار» = «و هر چیزی در نزد او مقداری است» (رعد 8)

«نَحْنُ قَدَّرْنَا بَینَکُمُ الْمَوْتَ» = «ما در میان شما مرگ را مقدر ساختیم» (واقعه60)

«إِنَّا کُلَّ شَیءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَر» = «البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم!» (قمر49)

«اِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیلَةُ الْقَدْرِ لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر1و2و3)

صاحبِ تفسیر المیزان، ج 37، ص 170 تا175و181 تا 185، در خصوص «قدر» آورده است:

1 - قدر غالباً در آیاتی آمده است که سخن از خلقت دارد.

2 - قدر امری است که جز با انزال از خزائن موجود خدای تعالی صورت نمی گیرد و البته این خزائن محکوم به قدر نیست.

3 - بعد از قدر، قضایی هم هست و البته این دو با هم فرق دارند چرا که قدر، امری است محکوم که قابل تفسیر است که به تقدیر و امضاء خدایتعالی در نیاید ولی وقتی آن قضاء به امضاء حضرت حق تعالی تأیید شد دیگر قابل تغییر نخواهد بود و حتمی خواهد شد و مؤید این گفته نیز کلامی از خدایتعالی است که می فرماید: «یمحو الله ما یشاء و یثبت» = «خدا هر چه بخواهد اثبات می کند و نیز هر چه بخواهد محو می کند» (رعد 39) (آیه محو و اثبات) و نیز این خواست خدایتعالی در طول خواست بشر است و نه در عرض آن.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 181، از محاسن، از امام رضا (ع):

هیچ حادثه ای رخ نمی دهد مگر آن چه خدا خواسته باشد و اراده کرده باشد و تقدیر نموده، قضایش را رانده باشد. خواست خدا ابتداءِ فعل است. و اراده ی او پایداری بر همان فعل و مشیت است. و تقدیر یعنی طول و عرض آن را معین و اندازه گیری کند. و قضا بدین معناست که وقتی خدا قضایی براند آن را امضا کرده و این آن مرحله ای است که دیگر برگشت ندارد.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 179، از کمال الدین، از علی بن سالم است که گفت از امام صادق (ع) پرسیدم:

آیا افسون می تواند چیزی از قدر را دفع کند؟ فرمود: خودِ افسون نیز از قدر است.

ص :257

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 180، از پیامبر اکرم (ص):

هر امتی مجوسی دارد و مجوس این امت قدریه اند.

☼ نکته:

قدریه کسانی هستند که منکر قدرند و این مسلک را «معتزله» گویند. این مسلک قائل به تفویضند و می گویند (العیاذ بالله) خدا بعد از خلقت، دیگر دخالتی در امور عالم ندارد و هیچ رابطه ای میان افعال بندگان و خدا وجود ندارد. و «قدری» در کار نیست.

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (51)

وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ (52)

وَ کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ (53)

إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ (54)

ما کسانی را که در گذشته شبیه شما بودند هلاک کردیم؛ آیا کسی هست که پند گیرد؟! (51) و هر کاری را انجام دادند در نامه های اعمالشان ثبت است (52) و هر کار کوچک و بزرگی نوشته شده است (53) یقیناً پرهیزکاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند (54)

فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ﴿55﴾

در جایگاه صدق و سرور نزد مالکی مقتدر (55)

مقعد: به معنای مجلس است.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 180، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): هر کس ما را دوست بدارد و با محبت ما آزمایش شده باشد خدایتعالی او را با ما محشور خواهد کرد.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 181، از امام صادق (ع):

معنای این که خدایتعالی در این آیه مکان و مجلس را با کلمه «صدق» ستوده، این است که در آن مجلس به جز اهل صدق کسی نخواهد نشست.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 231، باب28، از امام رضا (ع): دوست می دارم مؤمنی را که محدث باشد یعنی حدیث ما را درک کند و به دیگران هم بفهماند.

در کافی، ج 3، ص 357، از امام علی (ع): دردی دردناکتر از گناه برای دل نیست و ترسی سخت تر از قبر نیست و عبرتی برای اندیشیدن و اندرز گرفتن بالاتر از یادآوری مرگ نیست.

خلاصه آیات سورۀ قمر:

1 - شق القمر 7 - جَراد ُمنتشر 42 - 9 - داستان قوم نوح و عاد و ثمود و لوط و فرعون 19 - یوم نحس 45 - پیش بینی شکست کفار در جنگ بدر 49 - آیه قدر 55 و54 - بهشت.

ص :258

55 سوره رحمن

55 - سوره رحمن = آلاء (نعمت ها) = عروس قرآن.

☼ نکته:

در مکی یا مدنی بودنش اختلاف است هر چند که سیاقش به مکی بودن شبیه تر است.

78 آیه دارد و تنها سوره ای است که بعد از «بسم الله» با یکی از اسماء خدایتعالی (الرحمن) شروع می شود.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 188، از رسول خدا (ص) و نیز از طبرسی، از امام صادق (ع):

برای هر چیزی عروسی و جلوه گاهِ حسنی است و عروس قرآن سوره الرحمن است.

خلاصه مطالب: احسان و انعام پروردگار _ توحید _ حشر _ بهشت.

بسم االله الرحمن الرحیم

الرَّحْمَنُ ﴿1﴾ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿2﴾ خَلَقَ الْإِنسَانَ ﴿3﴾ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿4﴾ خدای پر رحمت

(1) که قرآن تعلیم کرد (2) انسان را آفرید (3) نطق و بیان به او آموخت (4)

رحمن: صیغه مبالغه رحمت است و به معنای رحمت بسیار است. رحمن اسم خاص خدای تعالی است و غیر خدا را رحمان نمی نامند. چون رحمن اسم خاص و صفت عام است ولی رحیم اسم عام و صفت خاص است لذا رحیم بر دیگران نیز نامیده می شود.

علم القرآن: مفسرین در معنای آن اختلاف کرده اند، از جمله آورده اند:

1 - پیامبر اکرم (ص) است 2 - جبرئیل (ع) است 3 - کل انسانهاست 4 - انسان و جن است.

صاحب المیزان، ج 37، ص 189، (که منبع اقوال فوق هم هست)، نظریه آخر را تأیید کرده و آورده است: «چون در این سوره مرتب جن و انس را با هم مخاطب قرار می دهد» .

در تفسیر جامع، ج 7، ص 31، از تأویل الایات، از حسین بن خالد، از امام رضا (ع):

خداوند قرآن را به رسولش محمد (ص) تعلیم فرمود و مقصود از انسان در این جا وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) است. پروردگار به آن حضرت بیان هر چیزی که مردم به آن محتاجند از احکام دین و دنیا و معاش و معاد و اخبار گذشته و حوادث آینده آموخت.

الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿5﴾ خورشید و ماه با نظم و حساب معینی در گردش هستند (5)

ص :259

بحثی در خصوص گردش ماه و خورشید:

نکته 1: گردش ماه به دور زمین حدود «29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه» طول می کشد. که سال قمری یعنی مجموع دوازده ماه های قمری حدود: «354 روز و 8 ساعت و 48 دقیقه و 36 ثانیه» می باشد. لذا 6 ماه از ماههای قمری 29 روزه بوده و 6 ماه دیگر 30 روزه می باشد و مقدار 8 ساعت باقیمانده نیز تقریباً هر 3 سال یکبار به ماههای 29 روزه اضافه شده و 7 ماه، 30 روزه می شود و نیز آن 48 دقیقه باقیمانده نیز در طی 30 سال یکبار به تعداد ماههای 30 روزه اضافه می شود که البته ماههای 30 روزه قمری به صورت یک در میان و با توضیح گفته شده گاهاً دو ماه در میان با ماه 29 روزه می آید و نیز هیچ وقت ماه قمری از 30 روز بیشتر و از 29 روز کمتر نخواهد شد. و البته اگر آن 36 ثانیه را هم به حساب آوریم آن گاه هر 2400 سال یکبار نیز بایستی به ماهِ 30 روزِ قمری اضافه شود.

توجه: هیچ کس به جز خدایتعالی و آن هایی که خدای سبحان به آنها علم لدنی عنایت فرموده است، نمی دانند کدام ماه 30 یا 29 روز می باشد مگر آن که آن را رؤیت کنند.

توجه: ماه های قمری شامل:

1 - محرم 2 - صفر 3 - ربیع الاول 4 - ربیع الاخر 5 - جمادی الاول 6 - جمادی الاخر 7 - رجب 8 - شعبان 9 - رمضان 10 - شوال 11 - ذی قعده 12 - ذی حجه است. که در بین آنها چهار ماه «محرم _ رجب _ ذی قعده و ذی حجه» حرام می باشند.

توجه: در قرآن کریم فقط نام ماه «رمضان» آمده است. و بنا به روایتی از خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 305، از امام رضا (ع) و امام صادق (ع)، ماه رمضان همیشه30 روز است.

نکته 2: مدت زمان یک دور گردش زمین به دور خورشید را سال شمسی یا گردش انتقالی گویند که حدود «365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 51 ثانیه» است. و چون نگه داشتن 6 - 5 ساعت در هر سال عملی نیست، پس معمولاً هر سه سال و گاهاً هر چهار سال را 365 روز حساب کرده و سال چهارم یا پنجم را 366 روز محسوب می کنند که به آن سالِ 366 روزه، «سالِ کبیسه» گویند. ماه های شمسی چون بر اساس گردش زمین به دور خورشید بخش بر عدد

ص :260

12 محاسبه می شوند لذا به طور قراردادی 6 ماه اول سال را 31 روزه و 6 ماه آخر سال را 30 روزه محاسبه کرده اند و البته در سال کبیسه، ماه اسفند 30 روز و در غیر آن 29 روزه محاسبه می شود. ماه های شمسی شامل:

1 - فروردین 2 - اردیبهشت 3 - خرداد (فصل بهار و 31 روزه اند) 4 - تیر 5 - مرداد 6 - شهریور (فصل تابستان و 31 روزه اند) 7 - مهر 8 - آبان 9 - آذر (فصل پاییز و 30 روزه اند) 10 - دی 11 - بهمن 12 - اسفند (فصل زمستان هستند که 2 ماه اول همیشه30 روزه و ماه اسفند در سال کبیسه 30 روزه و 4 - 3 سالِ پیاپی 29 روزه است).

نکته 3: مبدأ سال هجری قمری و شمسی یکی است و آن هم هجرت حضرت رسول (ص) از مکه به مدینه است. ولی از آن جایی که سال قمری حدود: «10 روز و 21 ساعت و 15 ثانیه» از سال شمسی کمتر است لذا:

1 - تقریباً هر33 سال (33 سال و 6 روز و 8 ساعت و40 دقیقه و 36 ثانیه) یکبار، سال قمری از سال شمسی یکسال پیش می افتد.

2 - تقریباً کمتر از 3 سال یکبار، ماه قمری از ماه شمسی به پیش می آید.

3 - تقریباً کمتر از 9 سال یکبار، یک ماه قمری از یک فصل سال به فصلِ قبل، در می آید.

4 - تقریباً بیش از 33 سال یکبار، یک ماه قمری یک دورْ تمام فصلها و ماه های شمسی را طی می کند.

به عنوان مثال: ماه رمضان هر 3 سال تقریباً در یک ماه شمسی است و تقریباً هر 9 سال در یک فصل بوده و تقریباً هر 33 سال یکبار تمام فصول را طی می کند.

نکته 4: سال میلادی 365 روز است و مبدأ آن، تولد حضرت عیسی مسیح (ع) است که 622 سال قبل از هجرت اتفاق افتاده است. ماه های میلادی شامل:

1 - ژانویه (31 روز) 2 - فبریه (28 روز) 3 - مارس (31روز) 4 - آپریل (30روز) 5 - می (31 روز) 6 - ژوئن (30 روز) 7 - ژولای (31 روز) 8 - آگست (31 روز) 9 - سپتامبر (30روز) 10 - اکتبر (31 روز) 11 - نوامبر (30 روز) 12 - دسامبر (31 روز) است.

نکته 5: در دو موقع از سال، خورشید درست بالای کعبه قرار دارد:

1 - ششمِ خرداد ماه، ساعت َ56: 12 2 - بیست و چهارم تیر ماه، ساعت َ6: 13

ص :261

نکته 6: در بیشتر نقاطِ ایران برای پیدا کردن قبله در موقع ظهر کافی است در مقابل خورشید قرار گرفته و کمی به سمت چپ (مغرب) متمایل شد.

نکته 7: تمام ایام متعلق به ساحت مقدس اهل بیت (ع) است اما هر کدام از روزها به طور خاص هم به نام مقدسشان بدین شرح نامگذاری شده است:

شنبه: حضرت رسول (ص).

یکشنبه: دو معصوم: حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س).

دوشنبه: دو امام: امام حسن (ع) و امام حسین (ع).

سه شنبه: سه امام: امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) و امام صادق (ع).

چهارشنبه: چهار امام: امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) و امام تقی (ع) و امام نقی (ع).

پنجشنبه: امام حسن عسکری (ع).

جمعه: متعلق به امام زمان (عج) است.

نکته 8: هر روزِ هفته، ذکرِ خاصی دارد که هر ذکر در هر روز صد بار تکرار می شود:

شنبه: «یا ربّ العالمین» یک شنبه: «یا ذالجلال و الاکرام»

دوشنبه: «یا قاضی الحاجات» سه شنبه: «یا ارحم الراحمین»

چهارشنبه: «یا حیُّ یا قیوم» پنج شنبه: «لا اِلهَ الا الله الملک الحق المبین»

جمعه: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم»

وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿6﴾ وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿7﴾ و ستاره و

درخت سجده می کنند (6) وآسمان را برافراشت و میزان را قرار داد (7)

☼ مؤلف:

در معنای آیه 6 و تفسیر دو کلمه ی «نجم» و «شجر» تقریباً اکثر مفسرین و مترجمین این دو کلمه را در معنای «گیاه» ترجمه و تفسیر کرده و گفته اند: «نجم» یعنی هر روئیدنیِ بدون ساقه است. و «شجر» یعنی هر روئیدنیِ ساقه دار است. و علت ترجمه کردنِ کلمه «نجم» به «گیاه» را به قرینه ی کلمه «شجر» که معنای «درخت» می دهد، دانسته اند. پس گفته اند که

ص :262

معنای آیه این می شود: «و گیاه و درختان سجده می کنند» . اما این ترجمه و تعبیر با دلایلِ ذیل چندان قطعی و منطقی نمی باشد:

1 - به استناد آیاتِ صدر و ذیل آیه مذکور، قطعی نیست که منظور از «نجم» ، «گیاه» باشد چرا که در آیه قبل به خورشید و ماه اشاره فرموده: «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» (آیه 5). و در آیه بعد هم به آسمان اشاره فرموده است: «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ» (1).

2 - به استناد روایاتْ که کلمه «نجم» را به رسولِ خدا (ص) نسبت داده اند، بعید است که منظور از «نجم» ، «گیاه» باشد. بلکه منظور «ستاره» است که عاملِ هدایت و رهنمون شدن بشریت است. در صورتی که «گیاه» بیشتر در تعبیرِ علوفه و خوراکِ حیوانات است.

3 - کلمه «نجم» دو معنا دارد:

1 - گیاه.

2 - ستاره. که در قرآن کریم این کلمه در 4 آیه شریفه به کار رفته است:

1 - همین آیه.

2 - «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی» = «سوگند به ستاره هنگامی که افول می کند» (نجم 1).

3 - «النَّجْمُ الثَّاقِبُ» = «همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکی هاست» (طارق3).

4 - «وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ» = «و علاماتی قرار داد؛ و به وسیله ستارگان هدایت می شوند» (نحل16). که همیشه کلمه «نجم» به معنای «ستاره» آمده و در هیچ آیه ی دیگری در معنا و تعبیرِ «گیاه» نیامده است.

4 - کلمه «شجر» نیز فقط به معنای درخت نمی باشد بلکه در معنای «اختلاف» و «مشاجره» هم در قرآنِ کریم به کار رفته است، آن جا که می فرماید: «حَتَّی یحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ» = «مگر اینکه در اختلاف خود، تو را به داوری طلبند» (2).

بنابراین، این که اکثر مترجمین و مفسرین به اعتبارِ کلمه «شجر» ، «نجم» را «گیاه» معنا کرده اند، قطعی نیست چرا که اولاً: چرا نتوان به اعتبار کلمات «شمس» و «قمر» و «سماء» آن را «ستاره» معنا کنیم؟!!! ثانیاً: کلمه «شجر» به معنای «اختلاف» هم می باشد پس چرا نباید بگوییم که معنای آیه ی شریفه «اختلاف در آمد و شد و یا افقِ ستارگان» باشد؟!!! (والله اعلم).

نتیجه ی کلام: در معنای آیه مذکور سه احتمال وجود دارد:

ص :263


1- آیه 7
2- نساء 65

1 - اگر مراد از «نجم» ، «ستاره» باشد. و نیز به استناد آیه نساء اگر منظور از «شجر» ، «اختلاف» باشد پس معنای آیه ی شریفه این می شود (والله اعلم): «و ستاره و اختلافی که در آمد و شد و افقش به واسطه حرکتی که به طور منظم از سوی زمین و خودِ ستاره به وجود می آید در حقیقت این آمدن و رفتنش همان سجده و تسبیحِ الهی است که خداوند سبحان را سجده می کند» .

2 - ممکن است منظور از «نجم» ، «ستاره» باشد ولی منظور از «شجر» واقعاً «درخت» باشد و معنای آیه ی شریفه این می شود: (والله اعلم): «و ستاره و درخت، سجده می کنند» .

3 - منظور از «نجم» ، «گیاه» باشد. که در این صورت حتماً منظور از «شجر» ، «درخت» خواهد بود. (والله اعلم).

☼ نکته:

این که نجم چه به معنای ستاره باشد یا گیاه و نبات، سجده ی آنها مانند سجده ی انسان (نهادن سر بر خاک) نیست، بلکه به معنای تسلیم و خضوع در برابر خدای متعال است که تمام موجودات در مقابل او تسلیم اند و تسبیحش می گویند، منتها هر کدام متناسب با زبان خود؛ چرا که هر نوعی از موجودات را سجده مخصوص به خودشان است و ما با این چشم سر نمی توانیم سجده آنها را درک کنیم، همچنان که می فرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا» = «آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می گویند؛ و هر موجودی، تسبیح و حمد او می گوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است» (1).

توجه: برای توضیح در خصوص تسبیحِ موجودات از جمله جامداتی مثلِ سنگ و چوب، به ذیل آیه (اسراء44) مراجعه کنید.

توجه: بحثِ تفسیری در خصوصِ «میزان» در ذیلِ آیه (شوری 17) آمده است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 224، از امام رضا (ع):

نجم رسول خدا (ص) است. پروردگار در چند موضع از قرآن، آن حضرت را نجم نامیده است. یک جا فرموده: «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی» = «سوگند به ستاره هنگامی که افول می کند» (نجم 1)

ص :264


1- اسراء44

در جای دیگر فرموده: «وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ» = «و علاماتی قرار داد؛ و به وسیله ستارگان هدایت می شوند» (نحل16) و «علامات» ، اوصیاء (ع) هستند. و در آیه: «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ» (رحمن 7) مراد از آسمان، پیغمبر اکرم (ص) است. خداوند او را به سوی خودش بالا برد. و میزان، امیرالمؤمنین (ع) است که خداوند ایشان را برای خلقش منصوب نمود.

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿8﴾ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿9﴾

تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت منحرف نشوید) (8) و وزن

را بر اساس عدل برپا دارید و میزان را کم نگذارید! (9)

☼ مؤلف:

به استناد روایات (از جمله روایتی که در بالا آمد) و نیز با توجه به بحثی که در ذیلِ آیه (شوری 17) آورده ایم مراد از میزان در آیه ی «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ» (آیه 7)، «اهلِ بیت (ع)» هستند. و مراد از میزان در آیه 9 همان رعایت عدالت و کم فروشی نکردن است. بنابراین معلوم می شود که ملاک و مَحَکِ «عدالت» همان اهل بیت (ع) هستند و این عدل است که خود را با آن انوارِ مقدس قیاس کرده، مَحَک یافته و هویت پیدا می کند. این قضیه مثلِ متری استاندارد است که بقیه چیزها را با آن متر می سنجند. حتی اگر بخواهند یک متری درست کنند به واسطه ی آن مترِ استانداردِ اولیه آن را محک زده و اندازه می گیرند. بله عزیزان! خداوندِ سبحان اهلِ بیت (ع) را به عنوان خلیفه، واسطه ی فیوضات الهی، میزان، مبنا و محکِ عدالت و امامِ و پیشوایِ «ماسوا» بر تمام عالمِ امکان نازل و مرحمت فرموده است. به همین خاطر است که در قیامت اعمالِ افراد را به واسطه ی اعمال و کردار حضرتِ علی (ع) و اهلِ بیت (ع) قیاس می کنند. به همین خاطر است که اگر تمام مخلوقاتْ عبادتِ عالمین را انجام دهند ولی ولایت و تبعیتِ اهلِ بیت (ع) را نپذیرند، از آنها موردِ قبول واقع نخواهد شد. به همین خاطر است که خداوند سبحان در آیه تبلیغ امر فرموده است که اگر ولایتِ اهلِ بیت (ع) را نپذیرید، هیچ یک از اعمال و ارکانِ دیگرِ اسلام و قرآن را به جا نیاورده اید و از شما پذیرفته نخواهد شد. به همین خاطر است که شیطان با آن همه عبادت و سجده های طولانی اش که بیش از 6 هزار سال بود، صرفاً به خاطر عدم تبعیت

ص :265

از اهلِ بیت (ع) که سفارش شده ی امر الهی بوده اند، طرد و رانده شد. به همین خاطر است که ملائکه با پذیرش و تمکین و سجده بر اهلِ بیت (ع) در مقام قربشان باقی ماندند. به همین خاطر است که تمام انبیاء با تمسک و تبعیت و محبت ِ اهلِ بیت (ع) به مقامات عالی رسیده اند. به همین خاطر است که آدم (ع) به مقاماتِ اهلِ بیت (ع) که همان خطِ قرمزِ الهی و شجره ی ممنوعه است، به دیده ی حسد و قبطهْ نگاه کرد و از بهشت رانده شد. به همین خاطر است که پیامبرانِ اولوالعزم در پیمان و تبعیتِ بی چون و چرایشان از اهلِ بیت (ع) عزمی راسخ نشان دادند و به امامت و اولوالعزمی نائل شدند. به همین خاطر است که چون انوار مقدسِ اهلِ بیت (ع) در صلب حضرت موسی (ع) نبود، ترس بر او رخنه کرد ولی حضرت ابراهیم (ع) نترسید چون در صلبش این انوار مقدس بودند. به همین خاطر است که ملائکه فقط به آدم (ع) سجده کردند ولی به حوّا سجده نکردند که هنوز آن انوار مقدس در رحمِ حوّا نزول نکرده بود و فقط در صلب آدم (ع) بود. به همین خاطر است که همه مخلوقات در عالم ذرّ چه از روی میل یا اکراه به توحید و ولایتِ اهلِ بیت (ع) اقرار کرده اند. به همین خاطر است که محبت آن انوار مقدس از درونِ قلوب انسانهای پاک نهاد به طور غیرِ ارادی موج می زند و دلیلِ این گفته هم عزاداری هایی است که بعد از گذشت حدود 1373 سال از واقعه ی کربلا باز هم مردم چنان سوز و حزنی را از خود بروز می دهند که حتی برای نزدیکترین اقوام خود هم چنین عزاداری نمی کنند. اگر کسی یکی از عزیزترین اقوامش را از دست بدهد بر اثر گذشت ایام این حزن و اندوه از بین می رود ولی حزن دلخراش حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و اهلِ بیت (ع) تا دنیا برقرار است همچنان پا برجاست و این همان ولایتی است که خداوند سبحان اطاعتش را بر تمام عالمین واجب فرموده است. لذا این گرایشِ ذاتی را در وجود همگان به ودیعه نهاده است تا در رسیدن به این امرِ مهم تسهیل شود. اما اینکه عده ای به واسطه ی گناه و پلیدی و حرام خوری و حرام زادگی باعثِ کاهش و حتی حذفِ این گرایش در وجودشان می شوند، مقصر خودِ آنهایند. اما ذات و نهاد انسانهای پاک و صالح همواره از محبتِ این انوار مقدس موج می زند و آنها را به سوی «قربِ الهی» سوق می دهد …

ص :266

در کتاب تاریخ ابن عساکر، زندگی امام حسین (ع)، ص 149، از پیامبر اکرم (ص):

«ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا» = «براستی که برای قتل حسین (ع) حرارتی در دل های مؤمنان است که هرگز خاموش نمی شود» . و فرمود: «حسین منی و انا من حسین» = «حسین از من است و من از حسینم» . و فرمود: «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» = «حسن و حسین (ع) دو آقای جوانان بهشتند» .

در کتاب حماسه ی حسینی، استاد شهید مطهری، ج 3، ص 247، از رسول خدا (ص):

«ان الحسین محبة مکنونه فی قلوب المؤمنین» = «در کانون دلهای مؤمنین، محبتی نهفته و ویژه، نسبت به حسین (ع) وجود دارد» .

در کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 248، از امام جعفر صادق (ع): نماز در چهار مکان تمام خوانده می شود (یعنی اگر چه از حد مسافت شرعی هم بیشتر باشد اما شکسته نمی شود):

1 - مسجد الحرام (در مکه)، 2 - مسجد الرسول (در مدینه)، 3 - مسجد کوفه، 4 - حرم امام حسین (ع).

در کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 123، روایت شده که «ابن شبل» از امام صادق (ع) پرسید:

آیا قبر امام حسین (ع) را زیارت کنم؟ فرمود: پاک و خوب زیارت کن و نمازت را در حرمش تمام بخوان. پرسید: نمازم را تمام بخوانم؟ فرمود: تمام. عرض کرد: بعضی از اصحاب و شیعیان شکسته می خوانند؟ فرمود: اینان دو چندان عمل می کنند.

☼ مؤلف:

منظور امام صادق (ع) این است که شکسته یا کامل خواندن نماز در کنار قبه ی مطهر و مقدسِ امام حسین (ع) اختیاری است.

در وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 10، ص 393، از امام صادق (ع): گریه و بی تابی در هر مصیبت برای بنده مکروه است، مگر گریه بر حسین بن علی (ع) که اجر و ثواب نیز دارد.

در کتاب داستانهای شگفت، آیت الله شهید دستغیب، ص 9، از رسول اکرم (ص):

هر چشمی در روز قیامت گریان است مگر چشمی که برای مصائب حسین (ع) گریه کرده باشد، چنین کسی در قیامت خندان و شادان به نعمت های بهشتی است.

ص :267

در کتاب فرائد السمطین، جوینی خراسانی، ج 2، ص 155، از امام حسین (علیه السلام): خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدم در حالی که ابی بن کعب هم آنجا بود. حضرت رسول (ص) فرمود: مرحبا به تو ای ابا عبدالله! ای زینت آسمانها و زمین! ابی گفت: چگونه او زینت آسمانها و زمین است در صورتی که کسی غیر از تو چنین نیست؟ فرمود: ای ابی بن کعب! قسم به کسی که مرا به حق به نبوت مبعوث کرد، حسین بن علی (ع) در آسمان بزرگتر از روی زمین است و همانا بر طرف راستِ عرش الهی نوشته شده است که او چراغ هدایت و کشتی نجات است.

در کتاب فرائد السمطین، جوینی خراسانی، ج 2، ص 246، از حضرت رسول (ص):

همانا خانداون و اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است که هر کس داخل آن شود نجات پیدا کرده و هر کس که از آن تخلف کند هلاک خواهد شد. (در روایتی دیگر آمده است که کشتی امام حسین (ع) سریع تر است. و در روایتی دیگر آمده است که کشتی امام حسین (ع) بزرگتر و وسیع تر است).

در وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 10، ص 329، از صادقین (ع):

خداوند عوض قتل امام حسین (ع) چهار ویژگی به آن حضرت عطا فرموده است:

1 - امامت را در ذریه او قرار داده است، 2 - شفا را در تربت آن جناب قرار داده است، 3 - کنار و زیر قبه او دعا مستجاب می باشد، 4 - ایام زیارت کنندگان او از عمرشان حساب نمی شود.

در کافی، مرحوم کلینی، ج 4، ص 588، از امام صادق (ع):

همانا سجود بر تربت امام حسین (ع) حجابهای هفتگانه را پاره می کند.

در کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 272، از امام صادق (ع): به درستی که نزد سر امام حسین (ع) تربت سرخی است که شفای هر دردی غیر از مرگ می باشد.

در مکارم الاخلاق، طبرسی، ج 1، ص 360، از امام صادق (ع):

حریم مزار امام حسین (ع) پنج فرسخ از چهار جانب قبر است.

در کافی، مرحوم کلینی، ج 1، ص 360، از امام صادق (ع):

ص :268

خاک مزار امام حسین (ع) برای هر دردی شفاست.

در تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 74، از امام رضا (ع):

خوردن گِل، مانند خوردن مردار و خون و گوشتِ خوک، حرام است مگر گِلِ مَزار امام حسین (ع)، بدرستی که در آن شفای هر درد و امنیت از هر ترسی است.

در وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 4، ص 1033، از امام صادق (ع):

کام فرزندانتان را با تربت امام حسین (ع) باز کنید که آن امان است.

وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿10﴾ فِیهَا فَاکِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکْمَامِ ﴿11﴾ و زمین را برای

مردم گسترد (10) زمینی که در آن میوه ها و نخل دارای غلاف هست (11)

اَنام: مردم _ جن و انس.

فاکهه: میوه های غیر خرماست.

اکمام: جمع کم به معنای غلاف خرماست، که آن را طلع نیز گویند.

وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ (12)

و دانه هایی که همراه با ساقه و برگی است که به صورت کاه درمی آید و گیاهان خوشبو! (12)

فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿13﴾ پس ای جن و انس کدام

یک از نعمت های پروردگارتان را کفران می کنید (13)

آلاء: جمع «الی» به معنای نعمت است.

☼ نکته:

این آیه شریفه مفصل ترین ترجیع بند قرآن کریم است، که 31 بار و در 21 آیه فرد و10 آیه زوج و فقط در این سوره مبارکه تکرار شده است.

در جامع، ج 7، ص 34، از امام صادق (ع): خداوند به آن 2 نفر خطاب کند: به کدام یک از نعمتهای من به محمد (ص) یا به علی (ع) که به بندگان عطا کردم تکذیب و انکار و کفران می کنید؟

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ (14)

وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ (15)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (16)

انسان را از گل خشکیده ای همچون سفال آفرید (14) و جن را از شعله های مختلط و متحرک آتش خلق کرد! (15) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (16)

توجه: بحثِ جن در سوره جن و بحثِ روایی قیاسِ شیطان در ذیل آیه (ص76) آمده است.

ص :269

رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ ﴿17﴾

پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب (17)

☼ نکته:

در معنای مشرق و مغرب سه قول به شرح ذیل وارد است:

1 - در قرآن کریم آیاتی که در آن مشرق و مغرب به صورت تثنیه آمده، منظور قاره دیگری است که در آن طرفِ کره زمین قرار دارد و آیاتی که مشرق و مغرب به صورت جمع آمده، منظور تمام شهرها و نقاط کره زمین است که در اثر حرکت و کرویت زمین و اختلاف افق هاست. (1).

2 - منظور از دو مشرق و دو مغرب، تابستان و زمستان است که به خاطر دو جا بودنِ آن دو، چهار فصل پدید می آید. (نظرصاحبانِ المیزان، ج 37، ص 201 و صافی، ج 6، ص 226 و جوامع، ج 6، ص 198) (البته صاحبِ جوامع، نظریه ی سوم را هم آورده است).

3 - مراد، دو مشرق و دو مغربِ خورشید و ماه است.

☼ مؤلف:

به نظر بنده حقیر، نظریه ی اول کاملاً صحیح و علمی است و نظریه ی دوم قطعاً مردود است چرا که: اولاً: در کره ی زمین چهار فصل وجود دارد و اگر نظریه ی دوم را بپذیریم پس تکلیف دو فصلِ دیگر یعنی پاییز و بهار چه خواهد شد؟ به عبارتی بایستی چهار مشرق و مغرب را پذیرفت که با آیه شریفه مورد بحث تضاد دارد.

ثانیاً: می دانیم حرکت انتقالی زمین بر روی یک مدار بیضوی است که به واسطه این بیضوی بودنِ حرکتِ انتقالی، بالاجبار هر روزه خورشید نسبت به روزهای دیگر با اختلافی طلوع و غروب می کند و به عبارتی به تعداد روزهای سال شمسی یعنی حدود 365 مشرق و مغرب را به وجود می آورد و لذا نظریه ی دوم به طور قطعی و از نظر علمی مردود است. اما نظریه ی اول به طور قطع صحیح می باشد، چرا که تنها به یک راه می توان گفت که زمین دو مشرق و دو مغرب دارد که آن را به صورت دو نیمکره در نظر گرفت که در یک نیمکره، وقتی خورشید در مشرق طلوع می کند در آن موقع در مغربِ نیمکره ی دیگر غروب کرده و بالعکس، که حاصل

ص :270


1- نظر آیت الله خویی در کتابِ «بیان» ، ص 106

این عملْ دو مشرق و دو مغرب می شود. لذا به استناد این آیه شریفه و با این تفسیر می توان به کرویت زمین هم پی برد. و اما نظریه سوم هم چندان معقول نیست چرا که، به استناد آیه شریفه: «یا لَیتَ بَینِی وَ بَینَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَینِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ» = «ای کاش میان من و تو فاصله دو مشرق بود؛ چه بد همنشینی بودی» (زخرف38)، مشرقین و به تبع آن مغربین، بایستی برای انسان محسوس باشد، در صورتی که فاصله ماه تا زمین، محسوس نیست و لذا معنای مشرقین در آیه زخرفْ نیمه ی دیگر زمین است که رؤیت آن برای همنشینش بعید و محال است (والله اعلم).

نکته مهم: هر چند نظریه اولْ در خصوص مشرقین و مغربینْ صحیح است، اما در خصوص مشارق و مغاربْ علاوه بر آن، می توان نظریه ی کاملتری آورد، چرا که در نظریه اولْ آیت الله خویی (ره) منظور از مشارق و مغارب را شهرها و نقاط مختلفِ زمین فرض کرده است، در صورتی که این حرف وقتی صحیح است که آن نقاط بر رویِ یک نصف النهارِ مشترک قرار نگیرند که اگر قرار بگیرند مغرب و مشرقشان یکسان بوده و آن نقاط نسبت به هم فقط یک مشرق و یک مغرب خواهند داشت. پس کامل و کم شبهه ترین نظریه برای مشارق و مغارب این است: «خدای تعالی حدود 365 مشرق و مغرب به واسطه ی 365 روزِ سال بر روی زمین خلق فرموده است» .

توضیح بیشتر این است: کره زمین در گردش وضعی خود از مغرب به سمت مشرق در حرکت است، بنابراین نقاطی که بر روی یک نصف النهارِ مشترک واقعند دارای افقی مشترکند و نقاطی که در نصف النهارهای دیگر قرار دارند افقشان با اینها فرق می کند، بنابراین به تعداد این نصف النهارها می توان مشرق و مغرب به حساب آورد و منظورِ آیت الله خویی هم از مشارق و مغارب همین است، که البته اگر منظور آیه را گردش وضعی زمین فرض کنیم این نظریه صحیح است، اما اگر منظور از آیه را گردش انتقالی زمین فرض کنیم، نظریه دیگری به دست می آید به این شرح: «گردش انتقالی زمین به دور خورشید بر روی یک مدار بیضوی است که باعث ایجاد حدود 365 افق یا مشرق و مغرب در طول سال می شود، که همان مشارق و مغارب است» . البته ممکن هم هست که منظور از آیه شریفه هر دو گردش باشد که در این صورت میلیاردها مشرق و مغرب را

ص :271

می توان بر روی کره زمین فرض کرد: « … = هر نقطه غیر مشترک×365» . خدا می داند که آیات پر معنا و بی مَثلِ الهی چه تعابیر شیرین، شیوا، عمیق، پرمعنا، گسترده و ژرفی دارند و هر شخصی را که در آن غور کند به تحسین وا می دارد. «تبارک الله احسن الخالقین» (لطفاً دقت فرمایید).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 286، از تأویل الایات، از امام صادق (ع): (در ذیل آیه «معارج40» )

در این آیه «مشارق» ، پیغمبران و «مغارب» اوصیای آنهاست.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 163، از معانی، از امیرالمؤمنین (ع): (در ذیل آیه «معارج40» )

خورشید «360» مشرق و «360» مغرب دارد، از آن نقطه ای که امروز طلوع کرده، دیگر طلوع نمی کند تا سال بعد در همان روز.

☼ مؤلف:

در روایت فوق اشکالی به چشم می خورد، چرا که 365 افق به واسطه 365 روزِ سال صحیح است. و احتمالاً راوی یا مترجم به جای 365، به اشتباه عدد 360 را ثبت کرده است. البته شاید عده ای به این نظر حقیر ایراد بگیرند و استناد کنند به روایاتی که در آنها 360 روز آمده است و بگویند: «واقعاً 360 روز آمده و اشتباهی در ترجمه نیست» . در پاسخ به این گروه باید گفت: منظور از آن روایات سالِ قمری است و نه شمسی، مثلاً:

در روایتی از کتاب خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 427، چ2، از امام صادق (ع) آمده است که می فرماید:

«یک سال 360 روز است که 6 روز از آنْ خداوند متعال دنیا را آفرید که آن 6 روز از اصلِ سال کم شد و یک سال 354 روز شد» .

که منظور امام صادق (ع) در این روایت سالِ قمری است که آن 6 روز اولیه را خدایتعالی از سال قمری کم کرد و به تعداد روزهای باقی مانده، گردشِ ماه را بر اساسِ مدارش تنظیم فرمود که این قضیه اصلاً ارتباطی با سال شمسی که روایت اول به آن اشاره فرموده است، ندارد چرا که افقهای خورشید مربوط به سالِ شمسی است نه قمری. به عبارتی روایت اول اشاره به سال شمسی است و روایت دوم اشاره به سال قمری است و می دانیم که سال شمسی حدود 365 روز و به تبع آن 365 افق است و نه 360 روز و360 افق. (والله اعلم).

ص :272

در تفسیر جامع، ج 7، ص 36، از ابوبصیر از امام صادق (ع):

مشرقین، رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و مغربین، امام حسن و امام حسین (ع) است.

توجه: آیت الله خویی در کتاب «بیان» ، ص 106، به استناد آیه شریفه «یا لَیتَ بَینِی وَ بَینَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَینِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ» = «ای کاش میان من و تو فاصله دو مشرق بود؛ چه بد همنشینی بودی» (زخرف38)، نظریه ی دوم و سوم را رد کرده و آورده است: «ممکن نیست منظور از دو مشرق در آیه زخرف، مشرقِ آفتاب و مغربِ ماه و یا مشرقِ تابستان و زمستان بوده باشد، زیرا مسافت در میان اینها دورترین مسافتِ محسوس نیست. به ناچار باید منظور از مسافت طولانی دو مشرق را مسافت بین مشرق و مغرب فرض کرد، زیرا مغربِ قاره ی ما نسبت به طرف دیگر زمین مشرق نامیده می شود» .

☼ نکته:

کلمه «مَشْرِقَیْن» ، به معنای «دو مشرق» در دو سوره (رحمن 17) و (زخرف 38) آمده است. و البته کلمه «مُشْرِقِیْن» ، در معنای «طلوعِ آفتاب» ، در دو سوره (حجر73) و (شعرا 60) آمده است که در آیه «حجر» ، طلوع آفتاب بر عذاب قوم لوط است و در آیه «شعرا» طلوع آفتاب بر عذاب قوم فرعون می باشد، که می رساند عذابها در حین طلوع آفتاب بوده است.

کلمه «مغربین» یکبار در همین سوره آمده است (رحمن 17)

کلمه «مشارق» سه بار در سوره های (معارج40)، (اعراف 137)، (صافات 5) آمده است

کلمه «مغارب» دو بار در سوره های (معارج40) و (اعراف 137) آمده است

کلمه «مشرق» 6 بار در سوره های (بقره 115و142و177و258) و (شعرا 28) و (مزمل 9)

کلمه «مغرب» 7 بار که یکبار به تنهایی در سوره (کهف 86) و 6 بار با مشرق آمده است.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (18)

پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (18)

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ﴿19﴾ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ ﴿20﴾ دو دریا را به هم متصل کرد (19) و بین آن دو فاصله ای قرار داد تا به یکدیگر تجاوز نکنند (20)

موج: مخلوط کردن _ رها و روانه کردن.

ص :273

☼ نکته:

مراد از دو دریا، یکی دریای شور است که سهْ چهارمِ زمین را تشکیل داده و دیگری دریاهای شیرین است که در زیر زمین ذخیره شده و به صورت چشمه و نهر به دریا می ریزد.

☼ نکته:

خدایتعالی در جای دیگر از قرآن کریمش از این دو دریا یاد فرموده است: «وَمَا یسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْمًا طَرِیا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا» = «این دو دریا یکسان نیستند که یکی شیرین و گوارا و نوشیدنش بلامانع و دیگری، شور و تلخ است و با این که یکسان نیستند شما از هر دو بهره مند می شوید، گوشت تازه می خورید و مروارید و مرجان استخراج نموده، آرایش می کنید» (1).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 37، از تأویل الایات، از امام صادق (ع):

علی (ع) و فاطمه (س) دو دریای عمیقی هستند که هیچ کدام از آنها به دیگری ظلم و ستم ننمودند و از ایشان حسن (ع) و حسین (ع) دو لؤلؤ و مرجان بیرون آمد.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 209، از درمنثور، از ابن عباس:

منظور از دو دریا علی (ع) و فاطمه (س) است و منظور از برزخ و حائل میان آن دو، رسول خدا (ص) است و منظور از لؤ لؤ و مرجان حسن (ع) و حسین (ع) است.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (21)

یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (22)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (23)

پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (21) از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج می شود (22) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (23)

وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ ﴿24﴾

و از برای اوست کشتی هایی که در دریا چون کوه پدید آمده است (24)

جواری: جمع جاریه به معنای کشتی است.

اعلام: جمع عَلَم به معنای کوه است.

منشأت: اسم مفعول از «انشاء» و به معنای احداث و ایجاد است.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (25)

پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (25)

کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ﴿26﴾ وَیَبْقیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ﴿27﴾

هر چه در روی زمین است نابود می شود (26) تنها آن چه خدایی است باقی می ماند

ص :274


1- فاطر 12

چون او دارای صفات جلال و جمال است (27)

☼ نکته:

«من» به موجودات صاحب شعور و «ما» به تمام موجودات بر می گردد، در آیه شریفه فرموده: «کل من علیها» = «هر کس بر روی زمین است» و نفرموده: «کل ما علیها» = «هر چیز بر روی زمین است» و به عبارتی زوال و فنا را به موجودات صاحب شعور اختصاص داده است و البته علت آن این نیست که موجودات بی شعور فانی نمی شوند بلکه چون طرف صحبت خدای تعالی، صاحبانِ شعور یعنی انس و جن می باشند، لذا کلمه «من» به کار رفته است.

☼ نکته:

«ذوالجلال و الاکرام» شامل تمامی اسماءِ جلال و اسماءِ جمال خدایتعالی است. صفات یا اسماء جلال، رفعت و عظمت خدایتعالی را می رسانند مثل: کبریاء _ عظمت _ عزت و غیره، اما صفات جمال، حسن و جذابیت را می رسانند مثل: جود - حیات- علم - حسن و غیره.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 38، از قمی، از امام سجاد (ع):

ما ائمه وجه خدا هستیم، مردم به وسیله ما باید متوجه پروردگار شوند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 38، از امالی شیخ صدوق، از عبدالسلام هروی:

حضور حضرت رضا (ع) عرض کردم معنای روایتی که گفته اند ثواب گفتن کلمه «لا اله الا الله» نظر کردن به «وجه الله» است، چیست؟ فرمود: ای اباصلت! هر کس خدا را به وجه مانند وجوه وصف کند، او کافر است. وجه خدا، پیغمبران و حجتهای او می باشند که مردم به وسیله آنها به خدا و دین و معرفت او توجه پیدا می کنند.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (28)

پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (28)

یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ ﴿29﴾

همه کسانی که در آسمان و زمین هستند از او درخواست

می کنند و او همه روزه مشغول کاری نو است (29)

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 210، از کافی، از امام علی (ع):

سپاس خدایی را که نمی میرد و عجایبش پایان نمی پذیرد و برای اینکه او در هر روزی کاری دارد و اموری نو ظهور ایجاد می کند که سابقه و الگو ندارد.

ص :275

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 210، از قمی، از معصوم (ع) و در تفسیر جامع، از امام رضا (ع):

از کار پروردگار آن است که زنده می کند و می میراند و روزی می دهد و کم و زیاد می گرداند و درجات بندگان را رفیع یا خوار و پست می کند.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (30)

سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ (31)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (32)

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (33)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (34)

یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ (35)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (36)

فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ (37)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (38)

پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (30) به زودی به حساب شما می پردازیم ای دو گروه انس و جن! (31) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (32) ای گروه جن و انس! اگر می توانید از مرزهای آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید، ولی هرگز نمی توانید، مگر با نیرویی (فوق العاده)! (33) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (34) شعله هایی از آتش بی دود و دودهایی متراکم بر شما فرستاده می شود؛ و نمی توانید از کسی یاری بطلبید! (35) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (36) در آن هنگام که آسمان شکافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناکی رخ می دهد که تاب تحمل آن را نخواهید داشت)! (37) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (38)

فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿39﴾

در آن روز سؤال نمی شود از گناه جن و انس (39)

☼ نکته:

در آیه شریفه ظاهراً سؤال در قیامت را نفی می کند در صورتی که آیاتی دیگر آن را تأیید می کنند مثلاً: «فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» = «پس به پروردگارت سوگند که به طور حتم از آنها سؤال خواهیم کرد» (حجر92) و یا: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» = «ایشان را نگه دارید که باید بازخواست و سؤال شوند» (1).

آیا در قیامت سؤال پرسیده می شود یا خیر؟ و به عبارتی در جمع بین این دو دسته آیه چه توضیحی باید داد؟

صاحب تفسیر المیزان، ج 37، ص 217، آورده است:

روز قیامتْ مواقف مختلفه ای دارد، در بعضی از آن مواقف مردم بازخواست می شوند و در بعضی دیگر مُهر بر دهانهایشان زده می شود و در عوض، اعضاءِ بدنشان سخن می گوید و در بعضی مواقف دیگر از سیمایشان شناخته می شوند.

ص :276


1- صافات 24

☼ مؤلف:

بنده حقیر ضمن اینکه نظرِ صاحب المیزان را رد نمی کنم اما نظری بدین شرح دارم (والله اعلم): قیامتْ تجسم اعمال است و این اعمالِ افراد هستند که چهره ی آنها را شکل می دهد، هر کس عمل نیکوتری داشته باشد چهره ای نورانی تر و زیباتر خواهد داشت و هر کس عمل زشت تری داشته باشد چهره ای ظلمانی تر و زشت تر خواهد داشت. بنابراین برای شناختن و پی بردن به وجود یک شخصْ اصلاً نیازی به پرسش و پاسخ از او نخواهد بود چرا که چهره و سیمای او گواهِ اعمال اوست و مؤید این گفته نیز آیه 41 همین سوره است که می فرماید: «یُعرَفُ المجرمینَ بِسیماهُم» = «آن روز مجرمین از چهره هایشان شناخته می شوند» . و اما اینکه خدایتعالی در آیه حجر و صافات اشاره به پرسش فرموده نه به این خاطر است که شخص را بشناساند بلکه بدین خاطر است که هر گونه انکار، اعتراض و شبهه ی شخص را از بین ببرد، چرا که مجرمین برای رهایی از عذابِ جهنمْ دست به هر کاری از جمله انکار چهره و اعمالشان می زنند و با این پرسش و پاسخ دیگر جایی برای اعتراض باقی نمی ماند. و خلاصه کلام اینکه: «از آنجایی که افراد به سیمایشان شناخته می شوند پس در آن روز نیازی به سؤال و جواب نیست ولی با این حال و برای رفع هر گونه انکار و شبهه از آنها پرسش و پاسخ می شود» (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 41، از فضایل الشیعه، از ابن بابویه از امام رضا (ع):

هر کس دارای ولایت امیرالمؤمنین (ع) باشد و از دشمنان ما ائمه (ع) بیزاری بجوید و حلال خدا را حلال بداند و حرام او را حرام بداند و گناهی مرتکب شود که در دنیا توبه نکند، پروردگار او را در عالم برزخ به کیفر آن گناه عذاب می نماید. روز قیامت وقتی از قبر بیرون آید، گناهی بر او نباشد تا مورد پرسش و مجازات واقع گردد.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (40)

یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ (41)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (42)

هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (43)

یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ آنٍ (44)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (45)

پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (40) مجرمان از چهره هایشان شناخته می شوند؛ و آنگاه آنها را از موهای پیش سر و پاهایشان می گیرند (و به دوزخ می افکنند)! (41) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (42)

ص :277

این همان دوزخی است که مجرمان آن را انکار می کردند! (43) امروز در میان آن و آب سوزان در رفت و آمدند! (44) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (45)

وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴿46﴾

و هر کس که از مقام پروردگارش بترسد، دو بهشت دارد (46)

صاحب تفسیر المیزان، ج 37، ص 219، در ذیل آیه آورده است:

آن کسانی از جن و انس که جمله: «و لمن خاف» اشاره به ایشان است، عبارتند از اهل اخلاصْ آنهایی که خاضع در برابر جلال خدایتعالی هستند و او را بدین جهت عبادت می کنند که او الله (عزاسمه) است، نه بدین جهت که جهنم دارد و نه طمع بهشتی و ثوابی که می دهد و بعید نیست این طایفه همان کسانی باشند که در سوره ی بعدی (سوره واقعه) درباره ی دسته سوم می فرماید: (والسابقون السابقون اولئک المقربون) (1).

مراد از دو بهشت در آیه شریفه چیست؟

☼ مؤلف:

مفسرین اقوالی بیان کرده اند، که البته هیچ کدام از آنها چنگی به دل نمی زند مثلاً:

1 - بعضی گفته اند: یک بهشت منزل شخصی اوست که دوستانش در آنجا زیارتش می کنند و یکی هم منزل خدمتکاران و همسران اوست.

2 - بعضی گفته اند: منظور دو باغ است یکی درون قصر بهشتی و دیگری بیرون بهشت.

3 - عده ای هم گفته اند: این دو بهشت جدای از همند تا هرگاه از یکی خسته شد، به دیگری برود تا لذتش به حد کمال برسد. و اقوالی از این دسته.

اما این اقوال چون هر کدام نشأت گرفته یِ ذهن دنیوی هستند، معقول نمی باشند. در قول اول گویا آن مفسر، بهشت را مثلِ کاخِ پادشاهان فرض کرده است که دارای اندرونی و بیرونی است، که اندرونِ آن مخصوص زنان آن پادشاه و بیرونیِ آن مخصوص رفقا و اربابِ رجوع باشد پس به نظر شما تکلیف زنان بهشتی چه می شود؟ و با این تفسیرْ بهشت فقط مخصوص مردان است و آن هم با توصیف دنیوی پادشاهان. برای توضیح بیشتر به بحث «حور عین» در سوره ی واقعه مراجعه شود. و قول دوم هم با درجه ای کمتر به همین دلیل مردود است. و اما قول سوم، به

ص :278


1- واقعه11

طور قطع مردود است چرا که در بهشت کسی خسته و کِسل و بیمار نمی شود که بخواهد آن را ترک کند، گویا این مفسر ییلاق و قشلاق دنیوی را با بهشت اشتباه گرفته است.

صاحبِ المیزان، ج 37، ص 222، (که منبع اقوال فوق هم هست)، آورده است: «یک بهشت را به خاطر استحقاقی که دارد به او می دهد و یک بهشت را فقط بعنوان تفضل، ارزانیش می دارد» .

توجه: قول فوق (صاحبِ المیزان) از همه اقوال صحیح تر است. (والله اعلم)

☼ مؤلف:

آیات الهی یکدیگر را تفسیر می کنند، خدایتعالی در همین سوره در آیه 62 می فرماید: «وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ» = «مادون آن دو بهشت، دو بهشت دیگر است» (رحمن 62). بنابراین با جمع این دو آیه شریفه، نتیجه می گیریم که: «چهار بهشت وجود دارد نه دو بهشت» . با این تفاوت که دو بهشتِ آیه 62 به خاطر کلمه «من دونِهما» از دو بهشت آیه 46، از نظر درجه ی فضل و نعمت پایین تر و دون تر است. حال در اینجا بایستی به سوره ی واقعه مراجعه کنیم که در آن سوره خدایتعالی بهشتیان را به دو گروه تقسیم فرموده است: گروه اول: «سابقونَ سابقون یا پیشی گیرندگان» ، گروه دوم: «اصحاب یمین یا اصحاب دست راست» و خصوصیات بهشت آن دو گروه مفصل بیان شده که با هم متفاوت بوده و بهشت پیشی گیرندگان در درجه ی برتر و نعیم تری است و البته این گروه هم می توانند در بهشتِ خصوصی خود باشند و هم می توانند به بهشت گروه اصحاب یمین رفته و در آن جا با دوستان خود همنشینی کنند و دوباره برگردند. و نیز به احتمال قوی مراد از «لمن خاف» در آیه شریفه مورد بحث، همان گروه «سابقون سابقون» هستند. بنابراین مراد از دو جنت در آیه شریفه، دو بهشتِ پیشی گیرندگان می باشد و مراد از دو جنت در آیه 62، دو بهشتِ اصحاب یمین می باشد. (والله اعلم).

اما سؤال اول همچنان باقی است یعنی مراد از جنتان در هر کدام از آیه های 62 و 46 چیست؟

در پاسخ، دو نظر به ذهن حقیر می رسد و خداوند سبحان بهتر می داند:

1 - همان پاسخ صاحب المیزان.

2 - در سوره «رحمن» خدایتعالی مرتب نعمتهای خود را به دو گروه جن و انس یادآور شده و مخاطبِ آیات، همواره به صورت «تثنیه» می باشد که یکیْ انسان است و دیگری گروه جن

ص :279

می باشد. بنابراین احتمال دارد که مراد از «جنتان» یکی بهشتِ مخصوص انسانها باشد و دیگری بهشتی برای گروه اجنه باشد (والله اعلم) (برای توضیح بیشتر به سوره واقعه مراجعه کنید).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 46، از اختصاص، از امام محمد باقر (ع):

چهار بهشت وجود دارد، دو بهشت برای خدا ترسان و آن به مؤمنین سابقین اختصاص دارد و دو بهشت دیگر که فضیلتش کمتر است که در قرب مخصوص اصحاب یمین می باشد و آن بهشت نعیم و بهشت مأوی است و در این چهار بهشت میوه های بسیاری است به عدد برگ درختان و ستارگان و بر اطراف آنها دیواری است که به مسافت پانصد سال راه از طلا و نقره و یاقوت کشیده شده و ملاطِ آن مشک زعفران است و نوری از آن می تابد که انسان صورت خود را در آن مشاهده می نماید و هشت در دارد.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 232، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

دو بهشت اول طلایی و برای مقربین و دو بهشت دوم از نقره و برای اصحاب یمین است.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 232، از مجمع، از علاء بن سیابه آورده که از امام صادق (ع) پرسیدم:

عده ای تعجب می کنند که می گوییم بعضی از مردم از آتش دوزخ در آمده و داخل بهشت می شوند و می گویند لابد این دوزخیان با اولیاءِ خدا همنشین هم می شوند؟ حضرت فرمود: بهشت تنها بهشت اولیاء نیست، از بهشت ایشان پایین تر نیز بهشت هست، خدایتعالی می فرماید: « و من دونهما جنتان» پس لازمه بیرون شدنشان از دوزخ این نیست که با اولیاء خدا محشور باشند.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (47)

ذَواتا أَفْنانٍ (48)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (49)

فیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ (50)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (51)

فیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ (52)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (53)

پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (47) (آن دو باغ بهشتی) دارای انواع نعمتها و درختان پرطراوت است! (48) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (49) در آنها دو چشمه همیشه جاری است! (50) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (51) در آن دو، از هر میوه ای دو نوع وجود دارد (هر یک از دیگری بهتر)! (52) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (53)

مُتَّکِئِینَ عَلیٰ فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَی الْجَنَّتَینِ دَانٍ ﴿54﴾ این در حالی است که آنها بر فرشهایی تکیه کرده اند با آسترهایی از دیبا و ابریشم و میوه های رسیده آن دو

ص :280

باغ بهشتی در دسترس است! (54)

☼ نکته:

مراد از «جنتین= دو بهشتِ» این آیه شریفه نیز همان «جنتان» آیه 46 است.

☼ نکته:

خدایِ رحمان فقط در سوره رحمن است که به «دو بهشت ابدی» اشاره فرموده است، در آیه 46: «ربه جنتان» و آیه54: «جنا الجنتین» ، به دو بهشتِ گروه «سابقون» و در آیه62: «من دونهما جنتان» ، به دو بهشتِ گروه «اصحابِ یمین» اشاره فرموده است. البته مراد از «جنتان» در سوره (سبأ 15) و «جنتین» در سوره (سبأ 16) و (کهف32)، دو باغ از باغهای زمینی است که به خاطرِ کفرانِ نعمت از بین رفتند.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 300، از رسول خدا (ص):

کسی که آخر کلامش صلوات بر من و بر علی (ع) باشد وارد بهشت می شود.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 526، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

از همان منبع، ص 584:

قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد (این روایت از شیخ اجل رجب حافظ در کتاب «مشارق انوار الیقین» از قول صاحب کتاب کشاف آقای زمخشری یکی از علمای اهل سنت نقل شده است).

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (55)

فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (56)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (57)

کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ (58)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (59)

هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ (60)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (61)

وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ (62)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (63)

مُدْهامَّتانِ (64)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (65)

فیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ (66)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (67)

فیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (68)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (69)

فیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ (70)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (71)

حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ (72)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (73)

لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (74)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (75)

مُتَّکِئینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ (76)

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (77)

پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار

ص :281

می کنید؟! (55) در آن باغهای بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمی ورزند؛ و هیچ انس و جن پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است (56) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (57) آنها همچون یاقوت و مرجانند! (58) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (59) آیا جزای نیکی جز نیکی است؟! (60) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (61) و پایین تر از آنها، دو باغ بهشتی دیگر است (62) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (63) هر دو خرم و سرسبزند! (64) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (65) در آنها دو چشمه جوشنده است! (66) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (67) در آنها میوه های فراوان و درخت خرما و انار است! (68) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (69) و در آن باغهای بهشتی زنانی نیکو خلق و زیبایند! (70) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (71) حوریانی که در خیمه های بهشتی مستورند! (72) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (73) هیچ انس و جن پیش از ایشان با آنها تماس نگرفته (و دوشیزه اند)! (74) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (75) این در حالی است که بهشتیان بر تختهایی تکیه زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه های سبزرنگ پوشانده شده است (76) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟ (77)

تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ﴿78﴾ بزرگوار و پر برکت

است پروردگارت که دارای صفات جلال و جمال است (78)

☼ نکته:

این سوره با صفت «رحمن» شروع و با صفت «جَلال و کِرام» ختم می شود. و تنها سوره ای است که با یکی از صفاتِ الهی آغاز و با صفتی دیگر ختم می یابد.

☼ نکته:

صفت «جَلال و کِرام» در دو آیه 78 و27 آمده است. و شاخصِ همین سوره است.

در جامع، ج 7، ص 48، از بصائرالدرجات، از امام باقر (ع): ما جلال خدا و کرامت او هستیم که پروردگار به بندگان خود در اثر فرمانبرداری و اطاعت از ما، به آنها کرامت و عطا فرموده است.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 213، باب28، از امام رضا (ع): سجده بعد از اداءِ نمازِ واجب، شکرگزاری است بر این که پروردگار متعال بنده اش را بر اداءِ واجبی توفیق داده است. و کمتر چیزی که در سجده گوید این است که سه مرتبه بگوید: «شکراً لله، شکراً لله، شکراً لله» که اگر در نماز تقصیری کرده باشد و در نماز نافله هم تمام نشود با این سجده، آن نقصان رفع گردد.

خلاصه آیات سوره رحمن:

1 - الرحمن 5 - گردش خورشید و ماه 6 - سجده گیاه و درخت 9، 8، 7 - میزان 14 - خلقت انسان از صلصال 15 - خلقت جن از آتش متحرک 17 - مشرقین و مغربین 19 - دو دریا 27 - جَلال و کِرام 31 - ثقلان 33 - اقطار سماوات 38 - شکافتن آسمان و سرخی آن 39 - سؤال نپرسیدن 41 - تشخیص چهره 46 - جنتان 54 - جنتین 56 - قاصرات 60 - جزاء احسان جز احسان نیست 62 - جنتان 68 - نخل و رمان 72 - حُورٌ مقصورات 78 - جلال وکرام.

ص :282

56 سوره واقعه

56 - سوره واقعه = رویداد. (مکی است و 96 آیه دارد).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 49، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

هر کس سوره واقعه را در هر شب جمعه تلاوت کند، خداوند او را دوست بدارد و محبوب مردم شود و در دنیا به او بدی نرسد و احتیاجی نداشته باشد و هیچ آفتی نبیند و از رفقای امیر المؤمنین (ع) محسوب شود و این سوره مخصوص آن حضرت است و کسی در آن شریک نیست.

از همان منبع، از مجمع، از رسول اکرم (ص): هر کس این سوره را تلاوت کند از غافلین محسوب نشود و اگر آن را بنویسد و در منزل خود نهد خیر زیاد مشاهده کند و هر کس بر قرائت آن مداومت کند فقر از او برطرف شود و توسعه ی مال و زیادیِ حافظه نصیبش گردد.

از همان منبع، از امام باقر (ع): هر کس سوره واقعه را در هر شب پیش از خواب قرائت کند در حفظ خداوند باشد و خدا را در حالتی که صورت او مانند ماه شب چهارده است ملاقات کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 50، از برهان، از امام باقر (ع):

در تلاوت سوره واقعه منفعتهایی است که قابل شماره نیست. از جمله اگر بر بالین شخص محتضر قرائت کنند، روح او به سهولت خارج شود و اگر بر میت بخوانند خداوند او را بیامرزد.

خلاصه مطالب: شرح قیامت کبری، افراد در قیامت سه گروهند: سابقون، میمنه و شمال.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (1)

لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ (2)

خافِضَةٌ رافِعَةٌ (3)

إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (4)

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (5)

فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا (6)

وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً (7)

فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ (8)

وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (9)

وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10)

أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (11)

فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (12)

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلینَ (13)

وَ قَلیلٌ مِنَ الْآخِرینَ (14)

عَلی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (15)

مُتَّکِئینَ عَلَیْها مُتَقابِلینَ (16)

یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (17)

بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ (18)

لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ (19)

وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ (20)

وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (21)

وَ حُورٌ عینٌ (22)

کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ (23)

جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (24)

لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً (25)

إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً (26)

وَ أَصْحابُ الْیَمینِ ما أَصْحابُ الْیَمینِ (27)

فی سِدْرٍ مَخْضُودٍ (28)

وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ (29)

وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ (30)

وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ (31)

وَ فاکِهَةٍ کَثیرَةٍ (32)

لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ (33)

وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (34)

إِنَّا

ص :283

أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً (35)

فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً (36)

عُرُباً أَتْراباً (37)

لِأَصْحابِ الْیَمینِ (38)

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلینَ (39)

وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ (40)

وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (41)

فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ (42)

وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ (43)

لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ (44)

إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ (45)

وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ (46)

وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (47)

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (48)

قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ (49)

لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (50)

ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ (51)

لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (52)

فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (53)

فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمیمِ (54)

فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ (55)

هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ (56)

هنگامی که واقعه عظیم (قیامت) واقع شود (1) هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند! (2) (این واقعه) گروهی را پایین می آورد و گروهی را بالا می برد! (3) در آن هنگام که زمین بشدت به لرزه درمی آید (4) و کوه ها در هم کوبیده می شود (5) و بصورت غبار پراکنده درمی آید (6) و شما سه گروه خواهید بود! (7) (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند)؛ چه سعادتمندان و خجستگانی! (8) گروه دیگر شقاوتمندان و شومانند، چه شقاوتمندان و شومانی! (9) و (سومین گروه) پیشگامان پیشگامند (10) آنها مقربانند! (11) در باغهای پرنعمت بهشت (جای دارند)! (12) گروه زیادی (از آنها) از امتهای نخستینند (13) و اندکی از امت آخرین! (14) آنها [= مقربان] بر تختهایی که صف کشیده و به هم پیوسته است قراردارند (15) در حالی که بر آن تکیه زده و رو به روی یکدیگرند! (16) نوجوانانی جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان می گردند (17) با قدحها و کوزه ها و جامهایی از نهرهای جاری بهشتی (و شراب طهور)! (18) اما شرابی که از آن درد سر نمی گیرند و نه مست می شوند! (19) و میوه هایی از هر نوع که انتخاب کنند (20) و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند! (21) و همسرانی از حور العین دارند (22) همچون مروارید در صدف پنهان! (23) اینها پاداشی است در برابر اعمالی که انجام می دادند! (24) در آن (باغهای بهشتی) نه لغو و بیهوده ای می شنوند نه سخنان گناه آلود (25) تنها چیزی که می شنوند «سلام» است «سلام» ! (26) و اصحاب یمین و خجستگان، چه اصحاب یمین و خجستگانی! (27) آنها در سایه درختان «سدر» بی خار قرار دارند (28) و در سایه درخت «طلح» پربرگ [= درختی خوشرنگ و خوشبو] (29) و سایه کشیده و گسترده (30) و در کنار آبشارها (31) و میوه های فراوان (32) که هرگز قطع و ممنوع نمی شود (33) و همسرانی بلندمرتبه! (34) ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم (35) و همه را دوشیزه قرار دادیم (36) زنانی که تنها به همسرشان عشق می ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند! (37) اینها همه برای اصحاب یمین است (38) که گروهی از امتهای نخستینند (39) و گروهی از امتهای آخرین! (40) و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالی (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده می شود)! (41) آنها در میان بادهای کشنده و آب سوزان قرار دارند (42) و در سایه دودهای متراکم و آتشزا! (43) سایه ای که نه خنک است و نه آرامبخش! (44) آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند (45) و بر گناهان بزرگ اصرار می ورزیدند (46) و می گفتند: هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد؟! (47) یا نیاکان نخستین ما (برانگیخته می شوند)؟! (48) بگو: اولین و آخرین (49) همگی در موعد روز معینی گردآوری می شوند (50) سپس شما ای گمراهان تکذیب کننده! (51) قطعاً از درخت زقوم می خورید (52) و شکمها را از آن پر می کنید (53) و روی آن از آب سوزان می نوشید (54) و همچون شتران مبتلا به بیماری عطش، از آن می آشامید! (55) این است وسیله پذیرایی از آنها در قیامت! (56)

آیات شریفه 1 تا 56 مربوط به وقوع قیامت است که در آن، افراد به شرح ذیل به سه دسته تقسیم می شوند:

ص :284

1) «سابقون سابقون» یا «گروه پیشی گیرندگان» :

1 - مقربند 2 - در بهشتهای پر نعمتند 3 - در گذشتگان بیشتر و در آیندگان کمترند 4 - بر تختهایی رو بروی هم تکیه می زنند 5 - خدمتکارانِ جوانِ بهشتی به خدمتشان می پردازند 6 - نصیبشان شرابی است که نه سردرد می آورد و نه عقلشان را زایل می سازد 7 - هر نوع میوه و هر نوع گوشتِ مرغ برایشان فراهم است 8 - نه سخن بیهوده و نه تهمت می شنوند و هر چه هست سلام است 9 - همسرانی دارند به نام «حور العین» که از شدتِ صفا، چون لوءلوء دست نخورده اند. (گروه سابقون می توانند از نعمتهای اختصاصی گروه یمین بهره ببرند ولی گروه یمین نمی توانند).

2) «اصحاب میمنه = برکت» یا «اصحاب یمین = دست راست»:

1 - در سایه ی درخت سدر بدون خار 2 - طلح منضود (یا درختان پر برگ و سایه دار، یا موزهایی که روی هم چیده شده) 3 - ظِلّ ممدود (سایه همیشگی) 4 - ماء مسکوب (آبشاری لا ینقطع) 5 - فاکهةٍ کثیره (میوه های بسیار که در هیچ فصلی ممنوع نمی شود).

6 - وَ فُرُش مرفوعه (همسرانی بلند مرتبه با وصفی ناگفتنی و همیشه بکر و همسر دوست و هم سن) 7 - آنها هم در گذشتگان و هم در آیندگان بسیارند.

3) «اصحاب مَشئمَه = شقاوت» یا «اصحاب شمال = دست چپی»:

1 - در آتشی نافذند 2 - آبشان جوشان 3 - خوراکشان درخت زقوم 4 - سایه ای از دود سیاه که نه خنکی دارد و نه سود.

«بحثی در خصوص بهشت»

نکته اول: در قرآن کریم، بهشت هم به صورت مفرد و هم تثنیه و هم جمع آمده است.

الف ) مفردِ آن، «جَنَّه = بهشت» است: که بیش از 70 بار آمده است. از جمله: «فی جَنَّةٍ عالیه» (غاشیه10) و (حاقه22)، و: «جَنَّةَ نَعِیمٍ» (معارج 38)، و: «جَنَّةُ الْمَأْوَی» (نجم 15) و … که در این آیاتِ شریفه به طور عام مراد «بهشت» است. اما فقط در یک آیه شریفه کلمه «جنتی» آمده است: «وَادخلی جَنتی» = «در بهشت من داخل شو» (فجر30) و منظور از این «جنة» ، بهشتِ خاصی است که بالاتر از آن، بهشتی نیست چرا که آن را به وجودِ اقدسش نسبت داده است که تنها مخصوصِ عده ای خاص و قلیل است، همچنان که در صدر همین آیه شریفه می فرماید: «یا أَیتُهَا

ص :285

النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ … فَادْخُلِی فِی عِبَادِی» = «ای نفس آرام یافته … پس در سلک بندگانم درآی» (فجر29) و «عباد» را مثلِ «جنت» با ضمیر «ی» به وجود اقدسش نسبت داده است و مراد از این «عباد» نیز همه بندگان نیست بلکه آنهایی است که نفس مطمئنه داشته و جزءِ مقربینِ خاصند. و به همین دلیل احتمالاً این بهشت همان فردوسی است که وعده فرموده است: «جنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا» (کهف107)، چرا که در ذیل همین آیه می فرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا لَا یبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» = «آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند!» (کهف108) و این آیه شریفه نشان می دهد که بهشتی برتر از آن وجود ندارد که آرزوی ورود به آن را داشته باشند. این فردوس در آیه (مؤمنون11) هم آمده است. (بحث فردوس در ذیل آیه (کهف107) گذشت).

ب ) تثنیه آن، «جنتان و جنتین = دو بهشت» است: که در آیات 46 و54 و62 سوره رحمن آمده است. کلمه «جنتان» ، در سوره (سبأ15) و کلمه «جنتین» ، در سوره (سبأ16) و (کهف32) در معنای دو باغ زمینی هم آمده اند، اما در سوره رحمن مراد دو بهشت ابدی است.

ج ) جمع آن، «جنات = بهشتها» است: که بیش از 68 بار آمده است از جمله: «لهم جنات تجری من تحتها الانهار» = «برای آنها بهشتهایی است که در آن نهرها جاری است (1).

توجه: خدای تعالی به درهای بهشت نیز اشاره فرموده است: «جَنّاتِ عَدنٍ مُفتَّحَۀً لَهُمَ الاَبوابُ» = «باغهای بهشت که درهایش به روی آنان باز است» (2).

همانگونه هم به درهای جهنم اشاره فرموده: «لَها سَبعَۀُ ابوابٍ» = «برای آن دوزخ هفت در وجود دارد» (حجر44) و نیز روایتی از حضرت رسول (ص) آمده است که فرمود: «بهشت هشت درب و جهنم هفت درب دارد» . (و البته علت زیادی درب بهشت هم غالب بودن رحمت پروردگار رحمن نسبت به غضبش است). و نیز جهنم به صورت طبقه ای و هر طبقه روی دیگری قرار دارد، که جمعاً هفت طبقه با هفت دربِ مجزاست، ولی بهشت به صورت ویلایی و با 8 درب است.

خلاصه کلام: خدای تعالی یک بهشت بسیار وسیع و گسترده خلق فرموده است: «وَ جَنَّۀٍ عَرضُهَا السمواتُ وَ الارضُ» = «و بهشتی که پهنای آن آسمانها و زمین را فرا گرفته است» (آل

ص :286


1- بروج 11
2- ص50

عمران133) که این بهشتِ وسیعْ 8 درب یا جایگاهِ ورودی دارد که افراد به تناسب اعمالشان از آن درها وارد بهشت می شوند. همچنین این بهشت وسیع به دو قسمت و آن دو قسمت هم به دو قسمت با درجه متفاوت تقسیم شده که در سوره رحمن توضیح داده شد. و اما این چهار بهشت هم به درجاتی متفاوت تقسیم می شوند که بالاترین مرتبه آن، همان «فردوس» یا «جنتی» است که درونِ «جنتان» در آیه 46 رحمن قرار دارد. بنابراین بهشت مراتب مختلفی دارد که هر شخص به تناسب اعمالش، صاحبِ مِلک یا املاکی از آن بهشت می شود که هر چه اعمالش وزین تر باشد آن ملک و نعمتهایش بهتر است. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (کهف 107) مراجعه شود).

نکته دوم: در قرآن کریم توصیفاتی که در خصوص بهشت آورده یا به صورت کلی یا بهشت اصحاب یمین و یا بهشت سابقون است. مثلاً در همین سوره، نعمتِ «حورعین= همسران بسیار زیبای بهشتی» فقط مختصِ پیشی گیرندگان است. در عوض همسران اصحاب یمین را «فرش مرفوعه= همسران بلند مرتبه» توصیف فرموده است که البته «حورعین» از «فرش مرفوعه» بسیار زیباتر و لطیف تر است و به اصحاب یمین تعلق نمی گیرد. و اما این سه دسته آیه بدین شرحند:

الف) دسته آیاتی که به صورت کلی و به کرات آمده است:

«وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَ_ذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» = «و مژده ده ای پیغمبر کسانی را که ایمان آورده اند و نیکوکاری پیشه کنند که جایگاه آنها باغهایی است که نهرها در آن جاری است و چون از میوه های گوناگون بهره مند شومند گویند این مانند همان میوه هایی است که پیش از این ( در دنیا )، روزیمان بود و از نعمتهایی مانند یکدیگر بهره مند شوند و آنها را در آن جایگاهِ خوش جفتهایی پاک و پاکیزه است و در آن بهشت جاوید خواهند زیست» ( بقره 25) و یا: «وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً» = «و هر کس ایمان به خدا آورد و عمل صالح انجام دهد داخل در بهشتی شود که زیر آن نهرهایی در جریان است و در آن در نعمت ابدی خواهد ماند» (1). و …

ب) آیاتِ شریفه ای که به گروه «سابقون سابقون» اشاره داشته و با صفات خاصی معرفی شده اند از جمله:

1) حزب الله: «أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ

ص :287


1- طلاق11

خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» = «آن ها را خدایتعالی بر دلهایشان نور ایمان نگاشته و به روح قدس الهی آنها را مؤید و منصور گردانیده و در قیامت آن ها را بهشتهایی داخل کند که نهرهای زیر درختانش جاری شود و جاودان در آن متعنمند خدا از آنها خشنود و آن ها هم از خدا خشنودند و آنها به حقیقت حزب خدا هستند. بدانید که حزب خدا رستگارند» (مجادله 22)

2) گروه رضوان: «جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ» (1). و: «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، وَادْخُلِی جَنَّتِی» (2).

3) خاشعین: «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (رحمن 46)

4) گروه سابقون: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» (واقعه 10)

5) گروه مقربون: «أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه 11)

6) گروهی با مقام امن: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ، فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ» (دخان 52 - 51)

7) محسنینی که نماز شب بخوانند و در سحر استغفار کنند و کمک به نیازمند کنند: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیونٍ آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِینَ کَانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیلِ مَا یهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (ذاریات15تا19)

ج) دسته آیاتی که به گروه اصحاب یمین تعلق دارند از جمله:

«فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ» ، «وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ. فِی سِدْرٍ مَّخْضُودٍ» (واقعه 28و27و8) و: «إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ، فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءلُونَ» (مدثر39و40) و: «وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ» (3).

نکته سوم: خدایتعالی در سوره واقعه همان گونه که در بالا آوردیم از سه طایفه نام برده است:

1 - اصحاب یمین یا میمنه 2 - اصحاب شمال یا مشئمه 3 - سابقون سابقون.

حال اگر به آیات شریفه 44 تا 50 سوره اعراف رجوع کنیم در آن جا خدای تعالی به سه طایفه اشاره فرموده است که عبارتند از:

1 - اصحابُ الجَنَّه 2 - اصحاب النار 3 - اصحابُ الاعراف یا رجال اعراف. که با رو برو هم کردن این دو دسته آیات شاید بتوان گفت:

اصحاب اعراف همان سابقون سابقون هستند و لذا آن نظریه که اعرافیون را انسان های گنهکاری فرض کرده است، رد می شود (والله اعلم) (به آیات44 تا50 سوره اعراف مراجعه شود).

ص :288


1- بینه 8
2- فجر30 - 27
3- رحمن 62

توجه: در سوره «حاقه» نیز به دو گروه اصحاب یمین و اصحاب شمال و خصوصیات آن ها اشاره شده است (در این خصوص بحثی در ذیل آیات 38 و 39 سوره مدثر هم آمده است).

«بحثی در خصوص «حورٌعین» یا حوریه بهشتی»

خدایتعالی در قرآن کریمش می فرماید: «کَذَلِکَ وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ» (دخان 54) و می فرماید: «مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ» (طور20) و می فرماید: «حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ» (رحمن 72) و می فرماید: «وَحُورٌ عِینٌ» (واقعه 22) و می فرماید: «و عنهم قاصراتُ الطرف عین» ، «کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَّکْنُونٌ» (صافات 49) و می فرماید: «فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ» (رحمن 56) و می فرماید: «فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ» (رحمن 70) و می فرماید: «هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسَابِ» (ص 52) و می فرماید: «وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ. إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً. فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً» (1).

آیات فوق اشاره به یکی از نعمت های بهشتی یعنی «همسران بهشتی» دارد. متأسفانه اکثر مفسرین و مترجمینِ قرآن کریم، مراد از این همسران را «زنان بهشتی» تفسیر و معنا کرده اند و البته شاید به خاطر مؤنث بودن ضمایر، چنین تصوری کرده اند، غافل از آنکه اگر این نعمت را «زنان بهشتی» معنا کنیم چند سؤال یا اشکال به وجود می آید از جمله: آیا زنان وارد بهشت نمی شوند؟ اگر می شوند پس آن ها از چنین نعمتی محرومند؟ آیا بهشت تنها جای مردان است؟ و …

در پاسخ به این سؤالات ممکن است عده ای چنین جوابی بدهند:

زنان در بهشت می توانند با شوهران خودشان در صورتِ بهشتی بودنشان بمانند و یا با مردانی دیگر که آنها هم وارد بهشت شده اند زندگی کنند.

در پاسخ به این گروه باید گفت:

اولاً: اینکه زنان بتوانند با شوهر یا مردان دیگر بمانند فقط مختص آنان نیست بلکه مردان هم در این خصوص سهیمند پس دیگر امتیازی نیست که به آن استناد شود.

ثانیاً: شاید زنی بخواهد همسرِ موجودی بهشتی باشد نه مردی زمینی. و لذا این عدالت نیست که مردان هم بتوانند با زنان دنیوی و هم حوریه های بهشتی باشند ولی زنان فقط مجبور به اختیار مردانِ دنیوی باشند و از این نعمت بهشتی محروم شوند. پس این پاسخ صحیح نیست.

ص :289


1- واقعه 36 - 34

عده ای دیگر ممکن است پاسخ دیگری به شرح ذیل بدهند:

در قرآن کریم اشاره ای هم به «غلمان» و «ولدان» شده است پس شاید مراد از آنها همان «شوهران بهشتی» یا «مردان بهشتی» باشند.

برای جواب دادن به این پاسخ ابتدا به آیاتی اشاره می کنیم که در آن «غلمان» و «ولدان» آمده است: «و کواعِبَ اتراباً» = «دختران زیبا و شبیه هم» (1).

«وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّکْنُونٌ» = «و خدمتکاران بهشتی که در حسن و صفا چون لوء لوء دست نخورده اند پیرامون ایشان و در خدمتگذاری آمد و شد دارند» (2).

«وَ یَطُوفُ عَلَیهِم ولدانٌ مُخَلَّدنَ اِذا رَاَیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤْلُؤًا منثوراً» = «و خدمتکارانی که تا ابد جوانند پروانه وار خدمتشان کنند که اینها را وقتی نگاه کنی مانند لوء لوء منثورند» (3).

«یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ» = «و خدمتکاران بهشتی پروانه وار به خدمتشان می پردازند» (4).

در این چهار آیه شریفه، خدایتعالی به یکی دیگر از نعمتهای بهشتی اشاره فرموده که همان «خدمتکاران بهشتی» است، که اولاً: این نعمت، جدای از نعمتِ «همسران بهشتی» است. ثانیاً: خدمتکار که جای شوهر را نمی گیرد. ثالثاً: این نعمت نیز هم برای مردان است و هم برای زنان و به عبارتی برای تمام بهشتیان است و نه فقط زنان. بنابراین این پاسخ نیز صحیح نمی باشد.

و اما پاسخِ بنده حقیر بدین شرح است: (والله اعلم)

اولاً: کلمه «حور» به معنای بزرگ است. و کلمه «عین» به معنای چشم است. پس «حورٌعین» به معنای چشم بزرگ است که کنایه به بسیار زیبایی و جمال است، نه زن. و عبارتِ «قاصرات طرف» کنایه به این است که: «این موجودات دائماً متوجه همسران خود بوده و به آنها نگاه می کنند و آن قدر آنها را دوست دارند که نظر به سوی دیگری نمی کنند» . و کلمه «بکر» به معنای دست نخورده است و می رساند که این حوریه ها با هیچ کس هم دم و هم نشین نبوده اند و لذا بیشترین لذتِ هم نشینی را به همسر خود می رسانند چون برای آنها تازگی دارد. بنابراین هیچ کدام از تعابیر فوق دلیلی بر «زن» بودن حوریه یا قاصرات نیست.

ثانیاً: به استناد «ضمیر» نمی توان گفت: «حتماً منظور از آن جنسیت است» . مثلاً در قرآن

ص :290


1- نبأ 33
2- طور 24
3- دهر 19
4- واقعه 17

کریم فرموده است: «یا ایها الذین آمنوا» = «ای کسانی که ایمان آورده اید» ، در این جمله که بارها در قرآن کریم تکرار شده، ضمیرِ «واو» ، جمعِ مذکرِ غائب است که به جنس مذکر یا مرد بر می گردد. ولی آیا می توان به استناد این ضمیر بگوییم: مخاطب این آیه فقط مردان هستند و زنان شامل این آیه نمی شوند؟ خیر، مطمئناً آیه شریفه عام است که مراد، هم زنان و هم مردان هستند. و نیز مطمئناً همین گروه هستند که وارد بهشت می شوند و «حوریه» به آنها تعلق می گیرد.

و یا می فرماید: «و اذ قلنا للملائکۀ اسجدوا لآدم» = «و چون به فرشتگان فرمان دادیم که به آدم سجده کنند» (بقره 34). در این آیه نیز ضمیرِ «واو» که مذکر است به فرشتگان بر می گردد. در صورتی که همه می دانند فرشتگان جنسیت ندارند و از مجردات هستند و نمی توان به این استناد گفت که آنها مرد و مذکر هستند. و یا ضمیر مذکر به کلمه «الله» و به «شیطان» بر می گردد. و نیز به اسمِ «شمس یا خورشید» ضمیر مؤنث بر می گردد و به اسمِ «قمر» ضمیر مذکر بر می گردد و می دانیم که هر دوی آنها کره ای بیش نیستند که نه خورشید، زن است و نه ماه، مرد می باشد بلکه برگشتِ ضمیرِ مؤنث به «شمس» می خواهد زیبایی و فروغ و روشنایی آن را برساند. و به همین خاطر برگشت ضمیرِ مؤنث به «حوریه» دلیل بر «زن» بودنش نیست و می خواهد لطافت و زیبایی و جلوه ی بی حد آن را برساند. چون جنسِ «زن» از نظر لطافت و نرمی و زیبایی بر جنسِ «مرد» برتری دارد و خدایتعالی به خاطر این که این لطافت را در ذهن بشر به خوبی بیان فرماید از ضمیر مؤنث استفاده فرموده است.

ثالثاً: خدایتعالی هنگامی که جسم انسان را خلق فرمود، از روحی الهی که جنسیت ندارد یعنی مذکر و مؤنث نیست بر آن دمید: «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (حجر29) و (ص72) . اما جنسِ بدنِ ظاهریِ انسان، آن هم فقط در این دنیا به واسطه ادامه حیات و بقا به دو شکل نر و ماده در آمد. این شکل و قوای جسمی طوری است که بنا به شرایط دنیوی آفریده شده است. در صورتی که شرایطِ قیامت با دنیا بسیار متفاوت است و جسمی هم که در قیامت به وجود می آید دقیقاً همین جسمِ دنیوی نیست بلکه بسته به اعمالِ شخص، جسمِ مثالیِ دیگری با توجه به اعمال و

ص :291

شرایط محیطی آن دنیا به وجود می آید که آن هم الزاماً مذکر و مؤنث نیست و دوباره آن روح که حتماً مؤنث و مذکر نیست در آن جسم جدید حلول می کند. از طرفی در قیامت زاد و ولدی در کار نیست. پس این شمایل جنسی که خدایتعالی در این دنیا در وجود انسان نهاده که هدف اصلی آن هم ادامه بقا به واسطه زاد و ولد است الزاماً وجود ندارد. به عبارتی لذتی که انسان در این دنیا با همسرِ خود می برد با لذتی که در قیامت با همسرش می برد تفاوت فاحشی دارد و نبایستی این جسم ظاهری مرد و زن و نحوه ی ورود به این لذت را در قیامت هم تصور کرد. همچنان که ممکن است یک شخص، چه مرد و چه زن با دیدن یک گل و یا به واسطه هم صحبتی با شخصی دیگر به نحوی از نظر روحی و روانی به آرامش و طیب خاطر برسد که با همسر خودش به چنان لذتی نرسد. خلاصه این که همسر داشتن در قیامت را نبایستی با تصور دنیوی و با قوای ظاهریِ جسمی از دو جنسِ مخالفْ قیاس کرد، چرا که می فرماید: «عَلَی أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ» = «و شما را به خلقتی دیگر که از آن خبر ندارید ایجاد کنیم» (1).

رابعاً: غالبِ مخاطبینِ قرآن به ضمیر «مذکر» بر می گردد مثل «یا ایها الذین آمنوا» و یا «یا ایها الناس» و غیره، که نکته بسیار ظریفی در آن نهفته است چرا که خدایتعالی مخاطب خودش را هیچ یک از دو جنس به طور خاص قرار نداده بلکه «انسان» را مخاطب قرار داده است و می دانیم که به کلمه «ناس» و «انسان» ضمیر مذکر بر می گردد و خدایتعالی بدین وسیله خواسته است بفهماند، زن و مرد بودن مهم نیست بلکه این انسانیت است که ارزش دارد نه جنسیت. همچنانکه فرموده: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات13) یعنی ای انسان! گرامی ترین شما، با تقوا ترین شماست. و اینکه خدایتعالی انسانها را در سوره واقعه به سه گروه تقسیم فرموده منظور تمام انسانها چه زن و چه مرد است و نیز هر دوی آنها به نعمت «حور عین» و سایر نعمتها می رسند.

خامساً: انسان از مرحله آغاز هستی تا وقتی که وارد قیامت می شود، 5 یا 6 مرحله یا عالم را طی می کند:

1 - عالم روح و ذر 2 - عالم رحم مادر 3 - عالم دنیا 4 - عالم برزخ 5 - عالم قیامت. که در هر عالم به تناسب محیط آن عالم و نیازی که دارد، هویت پیدا می کند، مثلاً در عالم

ص :292


1- واقعه61

دنیا برای دفع مواد زائد نیاز به دستگاه دفعی دارد و یا برای زاد و ولد نیاز به دستگاه مخصوص به خودش دارد. اما در قیامت نه نیاز به دفع مواد زائد است چون تمام خوارکی های آنجا فاقد مواد زائد است و نه نیاز به دستگاه زاد و ولد است.

خلاصه کلام باید گفت: «حور عین» و «فرش مرفوعه» نمی توانند زن باشند بلکه به معنای «مونسِ بهشتی» هستند. و جنسیت به معنای دنیوی با قیامت فرق می کند. که یا همه انسانها در شمایلی جدید و بدون جنسیت خلق می شوند و یا خلقتی می یابند متفاوت از جنسیت و شمایل و اعظای دنیوی به نحوی که روش بهره بردنشان از «حور عین» و «فرش مرفوعه» مشابه باشد (والله اعلم) (برای توضیح بیشتر در خصوص عوالم انسانی به آیه (مؤمن 11) مراجعه شود).

وَ السابِقُونَ السابِقُونَ ﴿10﴾

و کسانی که پیشی گرفته اند (10)

☼ نکته:

در معنای سابقون سابقون چند قول آمده است، از جمله:

1) صاحب المیزان، ج 37، ص 239، (که منبع قول دوم هم هست)، آورده: «مراد به سابقون اول، سابقین به خیرات و مراد به سابقون دوم، سابقین به اثر خیرات یعنی رحمت و مغفرت است» .

2) بعضی گفته اند: سابقون اول و دوم یکی هستند و این تعبیر نظیر تعبیر شاعر است که می گوید: «انا ابوالنجم و شعری شعری = من ابونجم هستم که شعر من شعر من است» .

3) شاید (و خدا بهتر می داند): مراد از سابقونِ اول، انبیاء و ائمه (ع) هستند که از سابقون دوم در اطاعت خدایتعالی پیشی گرفته اند و منظور از سابقون دوم، گروهی است که از اصحاب یمین پیشی گرفته اند (والله اعلم).

نکته ای از همان منبع: در این که سابقون چه کسانی هستند، اقوالی است: 1) کسانی هستند که در طاعات و عبادات از بقیه سبقت گرفته اند. 2) انبیاء علیهم السلامند. 3) مؤمن آل فرعون و حبیب نجار است که داستانش در سوره یس آمده و نیز حضرت علی (ع) است که در ایمان به رسول خدا (ص) از دیگران سبقت داشت. 4) اهل بیت (ع) است. (صاحب تفسیر المزان نظر اول را

ص :293

تأیید کرده و سه نظر دیگر را حمل بر تمثیل دانسته است).

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 242، از مجمع، از امام ابی جعفر (ع):

سابقین چهار نفرند:

1 - پسر آدم 2 - پیشگام امت موسی، مؤمن آل فرعون.

3 - پیشگام امت عیسی (ع)، حبیب نجار 4 - پیشگام امت اسلام، حضرت علی بن ابیطالب (ع).

از همان منبع، از شیخ طوسی و در امالی، از رسول خدا (ص):

آنها علی (ع) و شیعیانش هستند که جلوتر از دیگران به بهشت روند و مقرب درگاه خدایند.

از همان منبع، از کمال الدین، از امام ابی جعفر (ع):

سابقون سابقون و آخرونْ هم که درباره اش فرموده: «و قلیل من الاخرین» ، ما هستیم.

ثُلَّۀٌ مِنَ الاَوَّلینَ ﴿13﴾ و قَلِیلٌ مِنَ الآخِرینَ ﴿14﴾

در گذشتگان بیشترند (13) و در آیندگان کمترند (14)

ثله: به معنای جماعت بسیار انبوه است.

اولین: منظور، امت های گذشته انبیاء سلف است.

آخرین: منظور امت اسلام است.

صاحب المیزان، ج 37، ص 248، آورده است: در کلام خدایتعالی هر جا سخن از اولین و آخرین کرده منظورش از اولین، امتهای گذشته و از آخرین امت اسلام است مانند آیه ای که در همین سوره می آید و می فرماید: «أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یوْمٍ مَعْلُوم» = «راستی ما پس از مردن دوباره از زمین برانگیخته می شویم؟ ما و پدران گذشته ما؟ بگو آری اولین و آخرین همگی یک روز در میقات جمع خواهند شد» (واقعه47تا50)

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 260، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

از آدم تا من جزءِ ثله ی اولین است و امت من ثله ی آخرین است.

یَطُوفُ عَلَیهِم وِلدانٌ مُخَلَّدون ﴿17﴾

خدمتکاران جوان بهشتی پروانه وار به خدمتشان می پردازند (17)

ولدان: جمع ولد به معنای فرزند است.

☼ نکته:

در معنای «ولدان» اقوالی آورده اند از جمله: 1) ولدان، همان پسران بهشتی است. 2)

ص :294

همان فرزندان اهل دنیا هستند که نه حسناتی دارند تا پاداش گیرند و نه گناهانی تا عقاب شوند، ناگزیر این پست را به آنان محول کرده اند. 3) آنها اطفال مشکرین هستند.

توجه: صاحب المیزان، ج 37، ص 249، نظریه اول را آورده است. صاحب جوامع، ج 6، ص 217، نظریه دوم را به نقل از حضرت علی (ع) و نظریه سوم را به نقل از حضرت رسول اکرم (ص) آورده است. صاحب صافی، ج 6، ص 242، نظریه سوم را به نقل از تفسیر قمی آورده است.

☼ مؤلف:

به استناد آیه شریفه طور که می فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ» = «کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق می کنیم؛ و از (پاداش) عملشان چیزی نمی کاهیم؛ و هر کس در گرو اعمال خویش است!» (طور21) و نیز به استناد روایاتی از معصوم از جمله این روایت از امام صادق (ع) که می فرماید: «وقتی طفلی از اطفال مؤمنین از دنیا می رود در صورتی که پدر و مادرش قبلاً از دنیا رفته باشند آن طفل را به آنها می دهند و اگر آن طفل خویشاوند نداشته باشد او را به دست حضرت زهرا (س) می سپارند تا وقتی که خویشاوندی از او به بهشت درآید» ، بنابراین نظریه دوم به طور قطع مردود است (البته اگر منظورش تمام اطفال باشد چه کافر و چه مؤمن).

خلاصه کلام: مراد از «ولدان» همان خدمتکاران بسیار زیبا و جوان است که خدایتعالی آنها را به عنوان یکی دیگر از نعمتهای بهشتی برای مؤمنین خلق فرموده است اما اینکه آیا خلقت آنها بهشتی است و یا اینکه اطفال کفارند که به آن شکل زیبا در خواهند آمد، یا هر دوی آنها باشند خدایتعالی بهتر می داند. اما در هر صورت آنها اطفال مؤمنین نیستند چون این اطفال به تَبَعِ والدینشان به عنوان یک انسان بهشتی محسوب می شوند و نه خدمتکار (والله اعلم).

وَ لَحمٍ طَیرٍ مِمّا یَشتَهُونَ ﴿21﴾ و از گوشت مرغ از هر نوع که اشتها کنند (21)

نکته1: آیه شریفه به یکی دیگر از نعمتهای «سابقون سابقون» اشاره دارد و آن هم «گوشتِ انواع پرندگان» است، که ممکن است این سؤال را تداعی کند که آیا در بهشت فقط گوشت

ص :295

پرندگان وجود دارد و خبری از گوشت سایر چهارپایان نیست؟ در جواب، خدایتعالی می فرماید: «وَ اَمدَدناهُم بِفاکِهَۀٍ وَ لَحمٍ مَمّا یَشتَهون» = «و بر آن بهشتیان از هر نوع میوه و هر نوع گوشت که مایل باشند فراوان بیفزاییم» (طور22). و اما این که علت اختصاص دادن گوشت پرندگان در این آیه چه بوده است، شاید به خاطر لطافت و لذیذ بودن گوشت پرندگان باشد (والله اعلم).

نکته 2: کلمه «لحم = گوشت» در قرآن کریم حدود هفت بار تکرار شده است. دو بار در خصوص گوشت بهشتی در دو آیه قبل بیان شد. یکبار به عنوان گوشت برادر مرده به واسطه غیب کردن، آمده است: «لحم اخیه» (حجرات12). چهار بار هم به عنوان «لحم خنزیر= گوشت خوک» که خدایتعالی آن را تحریم فرموده است:

1 - (بقره 173)، 2 - (مائده 3)، 3 - (انعام 6) 4 - (نحل 115). البته کلمه «لحماً» نیز در قرآن کریم آمده است ولی به گوشت بهشتی اشاره ندارد.

در المیزان، ج 37، ص 262، از درمنثور، از رسول خدا (ص): همین که در بهشت نگاهت به مرغی بیفتد و هوس بریان شدن آن را بکنی، همان مرغ در حالی که بریان شده پیش رویت می افتد.

در المیزان، ج 37، ص 262، آمده است: در بعضی از روایات آمده که مؤمن هوس هر چیز را بکند برایش حاضر می شود و او از آن چیز می خورد و بقیه اش به همان حالتِ اول بر می گردد، مثلاً اگر مرغ باشد به سوی محل خود پرواز می کند و تازه در بین مرغان افتخار هم می کند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 242، از کافی، از امام صادق (ع) و از حضرت رسول (ص):

بهترین خورشها در دنیا و آخرت، گوشت است.

در حلیت المتقین، ص 46، چ1، از امام صادق (ع): کسی که 40 روز گوشت نخورد کج خُلق شود.

فی سِدرٍ مَخْضُودٍ ﴿28﴾ در سایه سدری بی خار (28)

سدر: نام درخت خارداری است به نام «کُنار» .

مخضود: هر شاخه ای که تیغش را بریده باشند و دیگر خاردار نباشد.

☼ نکته:

خدایتعالی در آیه شریفه فوق یکی از نعمتهای اصحاب یمین در بهشت را یادآور شده است و آن هم «سدر مخضود» می باشد. و از آنجا که درخت سدر، درختی کم ارزش و غیر قابل

ص :296

مصرف خوراکی است که قرآن کریم در آیه سبا به کم ارزشی آن اشاره کرده و فرموده: «وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَی أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ» = «و به جای آن دو نوع باغهای پر نعمت، دو باغِ دیگر به آن ها دادیم که بار درختانش تلخ و ترش و بد طعم و اندکی درخت سدر بود» (سبا 16)، بنابراین سدر با مخضود فرق دارد و فرق آن دو نیز در روایت ذیل مشهود است:

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 263، از درمنثور، از حاکم و بیهقی، از ابی امامه:

روزی عربی نزد رسول خدا (ص) شد و عرضه داشت: یا رسول الله! قرآن کریم نام درختی موذی را برده و ما انتظار نداشتیم که در بهشت، درختی موذی (اذیت کننده) وجود داشته باشد و صاحبش را اذیت کند، حضرت پرسید کدام درخت است؟ عرب گفت: درخت سدر، که دارای خار است. رسول خدا (ص) فرمود: مگر قرآن نفرموده: «فی سدر مخضود؟» خودش فرموده که خدا آن را خضد می کند، یعنی خارش را از آن می گیرد و به جای دانه های خارش میوه به آن می دهد، آری سدرِ بهشتی میوه ای می آورد که وقتی آن را می شکافند 72 رقم طعام داخل آن است، طعامهایی که هیچ یک به رنگ دیگری نیست.

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 421، چ2، از امام صادق (ع):

5 میوه بهشتی است:

1 - انار، 2 - خرما، 3 - سیب، 4 - به، 5 - انگور.

در عیون، ج 2، ص 280، از امام حسین (ع): رسول خدا (ص) چون انار می خورد کسی را در خوردنِ انار با خود شریک نمی کرد و می فرمود: در هر انار دانه ای از دانه های انار بهشتی است.

در تحف العقول، ص 96، از امام علی (ع): خوردن 21 عدد کشمش سرخ در هر بامداد ناشتا مرضِ سوء هاضمه معده و سخت دفع نمودن غذا در معده را تسریع بخشد و شفابخش است. و (ص120) فرمود: انار را با دانه اش بخورید و مغز دانه را بجوید که معده را طباخی و شستشو کند و دل را زنده کند و وسوسه شیطان را ببرد. و (ص117) فرمود: خوردن گلابی قلب را جلاء دهد و دردهایش را به اذن خدا آرام کند. و (ص95) فرمود: سیب سبب پاک شدن معده است و دل را روشنایی دهد و ترسو را شجاع کند. و فرمود: اگر زن باردار «به» بخورد فرزندش «نیکوصورت و زیبارو» شود.

ص :297

وَ طَلحٍ مَنضُُودٍ ﴿29﴾

و درخت موزی که میوه هایش روی هم چیده شده (یا درختان پر برگ و سایه دار) (29)

طلح: نام درخت موز است. بعضی گفته اند درخت موز نیست بلکه درختی است که سایه ای خنک و مرطوب دارد. بعضی هم گفته اند: درخت «ام غیلان» است که شکوفه های خوش بو دارد.

منضود: اسم مفعول از مصدر نضد به معنای چیدن به ردیف است.

در المیزان، ج 37، ص 264، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): اهل بهشت به زیارت یکدیگر می روند و در بهشتِ یکدیگر در زیر سایه های کشیده شده ای که هوا و روشنیش مانند هوا و روشنی ما بین طلوع فجر و طلوع خورشید و بلکه پاکیزه تر از آن است متنعم می شوند.

وَ فُرُُشٍ مَرفُوعَۀٍ ﴿34﴾ و همسرانی عالی یا (مقامی عالی) دارند (34)

فرش: جمع «فراش» به معنای گستردنی هاست. مرفوعه: به معنای عالی و بلند مرتبه است.

☼ نکته:

«فرش مرفوعه» نام همسرانِ بهشتیِ گروه یمین است که هم به زنان و هم به مردان تعلق دارد، نه این که «زن» باشد. و البته این همسران از نظر لطافت و زیبایی به پای همسرانِ گروهِ «سابقون سابقون» یعنی «حور عین» نمی رسند.

فَشارِبُونَ شُربَ الهِیمِ ﴿55﴾

پس از آن باز هم خواهید نوشید آنچنان که شتران تشنه آب می آشامند (55)

هیم: جمع هیماء به معنای شتری است که دچار بیماری عطش آب یا استسقاء شده است. بعضی هم گفته اند، منظور از هیم، ریگزار است که هیچ گاه از آب سیر نمی شود.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 265، از محاسن، از امام صادق (ع):

نوشیدن به یک نفس کراهت دارد چون این شرب، شرب هیم یا شتر است.

از همان منبع، از محاسن، از حلبی، از امام صادق (ع):

نوشیدن مردم شبیه هیم کراهت دارد. هیم همان ریگزار است.

در جامع، ج 7، ص 57، از کافی، از عثمان بن عیسی: مردی از امام صادق (ع) سؤال کرد آشامیدن آب به یک نفس چه صورت دارد؟ حضرت فرمود: لذتی است و باکی نیست، ولی بهتر آن است که

ص :298

به سه نفس بیاشامند. عرض کرد: مردم می گویند این گونه آشامیدن، «شرب الهیم» است. فرمود: دروغ می گویند، شرب هیم آن است که هنگام آشامیدنْ نام خدا را به زبان جاری نکنند.

☼ مؤلف:

این سه روایت منافاتی با هم ندارند چرا که «هیم» یعنی خوردن آب آشامیدنی پشت سر هم و با یک نفس است و چون احتمال خفگی و به خطر انداختن سلامتی در آن هست، مکروه می باشد. چیزی که هست این است که در روایت اول، «هیم» را به شترِ تشنه، در روایت دوم به ریگزارِ خشک و در روایت سوم به غفلت از یاد خدا تشبیه فرموده است. اما این که در روایت سوم یک نفس خوردن آب را بی اشکال فرموده، گویا شخص سائل آن را حرام فرض کرده بود که حضرت آن تحریم را نفی فرموده است و البته مؤید این گفته نیز استحبابی است که در سه نفس نوشیدنِ آب، بیان فرموده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 58، از تفسیر ابوالفتوح:

بدان که پروردگار هر گاه خبر از نفس خود به لفظ جمع دهد؛ به ذات و صفات و اسماءِ خویش اشاره دارد چنان که می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر9). و اگر به لفظ مفرد خبر دهد مانند آن که می فرماید: «إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (قصص30)، اشاره است به ذات مطلق. ولی اگر بنده به پروردگار خود خطاب کند باید خطاب به لفظ مفرد باشد مثل: «انت یا رب» نه «انتم» . لفظ جمع موهم شرک و منافی توحید است و لذا گفته می شود «اشهد ان لا اله الا الله» تا به خصوص حضرتش گواهی بدهد. {به عبارتی: ندا کردنِ خداوندِ سبحان با لفظِ جمع موهمِ شرک است. پس باید او را با لفظ «تو= انت» صدا نمود، نه لفظ «شما= انتم» . بر عکس بهتر است بقیه را با لفظ «شما» (جمع) صدا کرد}.

نَحْنُ خَلَقْناکُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ (57)

أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ (58)

أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ (59)

نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ (60)

عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ (61)

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ (62)

أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (63)

أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64)

لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ (65)

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (66)

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (67)

أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ (68)

أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ

ص :299

نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (69)

لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ (70)

أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتی تُورُونَ (71)

أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ (72)

نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ (73)

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ (74)

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (75)

وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ (76)

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ (77)

فی کِتابٍ مَکْنُونٍ (78)

لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (79)

تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (80)

أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81)

وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (82)

فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83)

وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ (84)

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ (85)

فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدینینَ (86)

تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (87)

فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ (88)

فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ (89)

وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمینِ (90)

فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمینِ (91)

وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الضَّالِّینَ (92)

فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ (93)

وَ تَصْلِیَةُ جَحیمٍ (94)

إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقینِ (95)

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ (96)

ما شما را آفریدیم؛ پس چرا (آفرینش مجدد را) تصدیق نمی کنید؟ (57) آیا از نطفه ای که در رحم می ریزید آگاهید؟ (58) آیا شما آن را (در دوران جنینی) آفرینش می دهید یا ما آفریدگاریم؟ (59) ما در میان شما مرگ را مقدر ساختیم؛ و هرگز کسی بر ما پیشی نمی گیرد (60) تا گروهی را به جای گروه دیگری بیاوریم و شما را در جهانی که نمی دانید آفرینش تازه ای بخشیم (61) شما عالم نخستین را دانستید؛ چگونه متذکر نمی شوید (که جهانی بعد از آن است)؟ (62) آیا هیچ درباره آنچه کشت می کنید اندیشیده اید؟! (63) آیا شما آن را می رویانید یا ما می رویانیم؟ (64) هرگاه بخواهیم آن را مبدل به کاه در هم کوبیده می کنیم که تعجب کنید! (65) (بگونه ای که بگویید: ) براستی ما زیان کرده ایم (66) بلکه ما بکلی محرومیم (67) آیا به آبی که می نوشید اندیشیده اید؟ (68) آیا شما آن را از ابر نازل کرده اید یا ما نازل می کنیم؟ (69) هرگاه بخواهیم، این آب گوارا را تلخ و شور قرار می دهیم؛ پس چرا شکر نمی کنید؟ (70) آیا درباره آتشی که می افروزید فکر کرده اید؟ (71) آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم؟ (72) ما آن را وسیله یادآوری (برای همگان) و وسیله زندگی برای مسافران قرار داده ایم (73) حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن (و او را پاک و منزه بشمار) (74) سوگند به جایگاه ستارگان (و محل طلوع و غروب آنها)! (75) و این سوگندی است بسیار بزرگ، اگر بدانید! (76) که آن، قرآن کریمی است (77) که در کتاب محفوظی جای دارد (78) و جز پاکان نمی توانند به آن دست زنند [= دست یابند] (79) آن از سوی پروردگار عالمیان نازل شده (80) آیا این سخن را [= این قرآن را با اوصافی که گفته شد] سست و کوچک می شمرید (81) و به جای شکر روزیهایی که به شما داده شده آن را تکذیب می کنید؟! (82) پس چرا هنگامی که جان به گلوگاه می رسد (توانایی بازگرداندن آن را ندارید)؟! (83) و شما در این حال نظاره می کنید (و کاری از دستتان ساخته نیست) (84) و ما از شما به او نزدیکتریم ولی نمی بینید! (85) اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمی شوید (86) پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست می گویید! (87) پس اگر او از مقربان باشد (88) در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است! (89) اما اگر از اصحاب یمین باشد (90) (به او گفته می شود: ) سلام بر تو از سوی دوستانت که از اصحاب یمینند! (91) اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد (92) با آب جوشان دوزخ از او پذیرایی می شوید! (93) و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است (94) این مطلب حق و یقین است! (95) پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن! (96)

عَلیٰ اَنْ نُبَدَّلَ اَمثالَکُمْ وَ نُنشِئَکُمْ فی ما لا تَعلَمُونَ ﴿61﴾

ما بر این اساس مقدر کرده ایم که جماعتی مثل شما جایگزین شما شوند و شما را به

ص :300

خلقتی دیگر که از آن خبر ندارید ایجاد کنیم (61)

☼ نکته:

آیه شریفه از دو جمله تشکیل شده است: 1) «علی ان نبدل امثالکم» 2) «و ننشئکم فی ما لا تعلمون» . در جمله اول می خواهد بفرماید که: «ما مرگ را بر شما مقدر کردیم تا به واسطه آن، جا برای شما باز شود و دیگران جای شما را بگیرند و شما به دنیای دیگر بروید» . در جمله دوم می خواهد بفرماید: «وقتی شما از این دنیا به واسطه مرگ به عالم دیگر منتقل شدید در آن عالم خلقتی جدید که به آن خلقت علم ندارید پیدا خواهید کرد» . رو بر هم دو جمله این می شود: اولاً: به واسطه این مرگ است که جا برای نسل جدید به وجود می آید تا آنها هم زندگی را در دنیا آغاز کنند. ثانیاً: مرگ، پایان کار نیست بلکه یک نعمت الهی است و آغاز یک زندگی جدید، در عالمی جدید و با خلقتی نو و جدید است. ثالثاً: جسم اخروی انسان با جسم دنیوی او یکسان نیست بلکه شبیهِ همند چون ما به جسم دنیوی خویش آگاهیم.

☼ نکته:

در خصوص شکل گیری جسم انسان در قیامت همانطور که در ذیلِ آیه 99 اسرا با سند و به تفصیل آوردیم دو نظریه وجود دارد:

1) جسم اخرویِ انسان چیزی شبیه و مثل این جسم دنیوی است اما کاملاً متفاوت و غیر از این جسم می باشد و به عبارتی «جسم مثالی» است و نه «عینی» . و مؤید این نظریه، دو آیه از قرآنِ کریم است، یکی آیه شریفه مورد بحث که می فرماید: «عَلَی أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ» (واقعه 61) و دیگری آیه: «قادرٌ علی ان یَخلُقَ مِثلهم» (اسرا 99)، است.

2) جسم اخرویِ انسان دقیقاً عین همین جسم دنیوی است و هیچ فرقی ندارد. و به عبارتی «جسم عینی» است و نه «مثالی» . و مؤید این نظریه هم آیه ای از قرآن کریم است که می فرماید: «أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ (3) بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ (4)» = «آیا آدمی، می پندارد که ما قادر نیستیم استخوانهای (پوسیده) او را باز جمع کنیم؟ (3) بلی ما قادریم که سرانگشتان او را هم درست گردانیم (4)» (1).

اما قول اول صحیح تر است (والله اعلم) و دلایل تأیید این نظریه به این شرح است:

ص :301


1- قیامت3و4

جسم دنیوی انسان در حال تغییر و دگرگونی و همواره رو به پیری و زوال است در صورتی که جسم اخروی، ثابت و جاودانه است. و عقل سلیم قبول نمی کند که دو جسم، یکی در حال زوال و دیگری جاودانه باشد، با این حال عین هم بوده و تفاوتی نداشته باشند. برای روشن شدن موضوعْ مثالی می زنیم: اگر یک حبه قند و یا یک گلوله نمک را به یک محیط دیگری مثل آب وارد کنیم، حالت و شکل دیگری به خود می گیرد که با شکل قبلی آن کاملاً متفاوت است چون شرایط محیط خشک و تر با هم فرق دارند. پس شکل آن نیز به تناسب محیطش فرق خواهد کرد ولی از بین نمی رود. انسان ها پنج یا شش عالم را طی می کنند و هر مرحله به تناسب محیط و عوامل موجود در آن عالم شکلِ خاص خود را می گیرند. ملموس ترینِ این عوالم، دو عالم رحم و زمینِ مادی است، حال با این که این دو عالم هر دو مادی هستند و بسیار هم شبیه یکدیگرند ولی اختلافاتِ فاحشی دارند مثلاً در عالم رحمِ مادر، همه ما در یک مایع به نام «آمونیوم» غوطه وریم، اما خفه نمی شویم و یا اگر این جسمِ عالمِ رحمی را قبل از شش ماهگی در عالم زمینی قرار دهند از بین می رود و نیز اگر همین جسم، بعد از 9 ماهگی در عالم رحم بماند، زنده نخواهد ماند. حتی در همین عالم زمینی، یک شخصِ 1 ساله، دقیقاً عین همان شخصْ در سن 40 سالگی نخواهد بود. حال اگر عالمِ تماماً مادیِ دنیا را با عالم معنوی قیامت مقایسه کنیم اختلافاتِ فراوانی خواهیم یافت. مثلاً متابولیسمِ غذایِ دنیوی باعثِ تولیدِ سمومی در بدن می شود که باید دفع شوند، پس جسم دنیوی انسان بایستی دستگاه دفعی و جزئیاتِ آن را داشته باشد، اما در قیامت، مواد زائدی وجود ندارد، بنابراین دستگاه دفعی هم مورد نیاز نیست. و یا در دنیا انسان برای ادامه حیات و بقاء، نیاز به زاد و ولد دارد و این لازمه ی داشتن دستگاه تناسلی است و شهوت و تمایل جنسی، صرفاً وسیله ای برای رسیدن به این هدفِ اصلی است. اما در قیامتْ انسان زاد و ولدی ندارد، پس نیازی هم به این دستگاه نخواهد داشت و اینکه یکی از نعمتهای بهشتی «همسر» است دلیل بر وجود دستگاه تناسلی نیست بلکه روشِ ارضاء آن دنیا، با این دنیا متفاوت است. و این که در قول دوم به دو آیه استناد شده که در قیامت استخوانها و حتی سرانگشتان نیز مجدد خلق می

ص :302

شود، دلیل بر «عین هم» بودنِ دو جسم نمی باشد. چرا که اولاً: در این دو آیه شریفه صراحتی در بیان این مطلب نیست، بلکه صرفاً محاجه و پرسشی از جانبِ خدای تعالی به منکرینِ قیامت است که بحث مفصل آن در آیه (اسرا 99) آمده است. ثانیاً: همان گونه که گفتیم جسم اخروی شبیه جسم دنیوی است یعنی علاوه بر اختلافات فاحش بین دو جسم، همچنین شباهتهایی با هم دارند و از جمله این شباهتها داشتنِ دست، پا، اسکلت بدنی، سر، چشم، گوش، انگشت و اثر آن و غیره است و البته این اسکلت و استخوان و پوست، عینِ اسکلت و استخوان و پوستِ دنیوی نیست چرا که اعضای دنیا، فرسوده و زوال پذیر است. پس بایستی از یک جنسی ابدی درست شوند که زوال نداشته باشند. لذا برانگیخته شدن از خاکِ زمینی و شکل گیری همان ذراتِ دنیوی، یک سخنی عوام فریبانه است، که بحثِ آن در آیه (اسرا 99) گذشت. ناگفته نماند که شکل و چهره اخروی هر شخص به تناسبِ اعمال و رفتارش حالت می گیرد. هر چه اعمالِ وزین تری داشته باشیم، شکل و چهره زیباتر و پر جلوه تری، با ته نمایی مشابه خواهیم داشت، اما شبیهِ این جسم، نه عینِ آن.

توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 99 سوره «اسراء» مراجعه شود (در آیه ی شریفه 99 اسراء به صراحت اشاره به «خلقت مثالی» فرموده است: « … یَخلق مثلهم … ».

فلآ أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿75﴾ مطلب آن قدر روشن است که

حاجت نیست به این که به سقوط ستارگان سوگند یاد کنیم (75)

مواقع: جمع «موقع» به معنای «محل» یا «وقوع» یا «سقوط» است.

☼ نکته:

در معنای «لا اقسم» دو قول است: 1) «لا» در آن زیادی و بی معنی است و تنها برای تأکید است پس معنای کلمه «اقسم» به تنهایی است، بدین معنا: «سوگند می خورم»

2) «لا» ، نافیه است و جمله را منفی می کند یعنی: «سوگند نمی خورم» .

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 291، از قمی، از امام (ع):

معنای «لا اقسم» ، «قسم» است و کلمه «لا» به معنی «نفی» نیست.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 252، از قمی: معنایش این است: «به مواضع ستارگان قسم می خورم».

ص :303

در تفسیر صافی، ج 6، ص 252، از مجمع البیان، از امام باقر(ع) و امام صادق (ع):

همانا مواقع نجوم، رجم کردن و راندنِ شیاطین توسط آنهاست و مشرکان به آنها قسم می خورند، پس خداوند سبحان فرمود: «پس من قسم به آنها نمی خورم» .

☼ مؤلف:

در روایتِ صاحبِ مجمع، «لا» را «نفی» بیان کرده، ولی روایت قمی و المیزان آن را «تأکید» بیان کرده اند (والله اعلم).

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿77﴾ فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ ﴿78﴾ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿79﴾

به درستی این کتاب، خواندنی شده ی ارجمندی است (77) (که قبلاً)

در کتابی پنهان از بشر بود (78) که جز پاکان از آن آگاه نیست (79)

نکته 1: خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظ» = «بلکه آن قرآن مجید است که در لوح محفوظ است» (بروج 22و21) و نیز می فرماید: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَینَا لَعَلِی حَکِیمٌ» = «ما آن را کتابی خواندنی و عربی کردیم، تا شاید شما تعقل کنید و گرنه قرآن در ام الکتاب است که نزد ما مقامی بلند و فرزانه دارد» . (زخرف3و4) و نیز می فرماید: «فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ» = «ما حقایق قرآن را تنها به زبان تو ای رسول سهل و آسان کردیم» (مریم 97) و (1).

به استناد آیات فوق، قرآن کریم قبل از نزول در ام الکتاب یا لوح محفوظ یا لوح مکنون و خارج از درک و فهم بشر بوده است که بعداً خدایتعالی آن را به شکل کنونی و خواندنی و قابل فهم و البته به واسطه و به لسانِ مبارک حضرت رسول (ص)، برای بشر نازل فرمود.

نکته 2: در معنای آیات شریفه اقوالی است: 1) بعضی گفته اند: جمله: «لا یمسه الا المطهرون» صفت قرآن است و معنایش این می شود که سزاوار نیست کسی قرآن را لمس کند، مگر آنکه با طهارت باشد. 2) برخی گفته اند: «مطهرون» فقط ملائکه هستند. 3) صاحب المیزان (ج37، ص 282 - 284، که منبع دو قول بالا هم هست) آورده: منظور از مس قرآن دست کشیدن به خطوط آن نیست، بلکه علم به معارف آن است که جز پاکانِ خلق کسی به معارف آن عالم نمی شود. پس مطهرون عبارتند

ص :304


1- دخان 58

از کسانی که خدایتعالی دلهایشان را پاک کرده، مانند ملائکه کرام و برگزیدگانی از بشر که درباره آنان فرموده: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» = «بدرستی خدا خواسته است تا رجس را از شما اهل بیت دور کند و شما را به نوعی تطهیر نماید» (1).

☼ مؤلف:

آیه شریفه: «لا یَمَسُهُ الا المطهرون» صفتِ قرآن مجید است، چه قرآن کریمِ قبل یا بعد از نزول از لوح محفوظ یا کتاب مکنون باشد. بنابراین تمام اقوال فوق صحیح است حال اگر آن را صفت قرآن کنونی فرض کنیم پس کلمه «یمسه» به معنای مسح و دست کشیدن است و اگر آن را صفت قرآن مکنون فرض کنیم پس کلمه «یمسه» به معنای علم به معارف آن است و مراد از مطهرون، هم اهل بیت (ع) و هم ملائکه کرام هستند (والله اعلم).

فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿83﴾ وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ ﴿84﴾ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلَکِنْ لَّا تُبْصِرُونَ ﴿85﴾ پس چرا وقتی جان یکی از شما به حلقوم می رسد (83) و در آن هنگام همه تماشا می کنید (84) درحالی که ما از شما به او نزدیکتریم ولی شما نمی بینید (85)

در تفسیر صافی، ج 6، ص 254، از کافی، از امام صادق (ع): وقتی که جان محتضر به گلو می رسد، مکان خودش را در بهشت یا دوزخ مشاهده می کند و می گوید: مرا به سوی دنیا برگردانید تا به اهل و عیالم خبر جایگاه خود را بدهم می گویند هیهات ممکن نیست.

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿96﴾ پس به نام پروردگار عظیمت تسبیح گوی (96)

توجه: این آیه شریفه دو بار در این سوره تکرار شده است: 1) در آیه 74 2) در آیه 96.

صاحب تفسیر جامع، ج 7، ص 65، آورده است:

چون این آیه نازل شد، پیغمبر اکرم (ص) دستور دارد آن را با ذکر رکوع قرار دهند، یعنی در رکوع بگویند: «سبحان ربی العظیم و بحمده» . و آیه: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» (اعلی 1) که نازل شد، امر فرمود آن را ذکرِ سجود قرار دهند و بگویند: «سبحان ربی الاعلی و بحمده» .

خلاصه آیات سوره وا قعه:

1 - واقعه 7 - ازواجاً ثلاثه 8 - اصحاب میمنه 9 - اصحاب مشئَمه 10 - سابقون سابقون 56 - خصوصیات این سه گروه 56 - یوم الدین 74 - فسبح باسم ربک العظیم 75 - فلا اقسم بمواقع النجوم 79 - مطهرون 91 و 90 - اصحاب یمین 96 - فسبح باسم ربک العظیم.

ص :304


1- احزاب 33

57 سوره حدید

57 - سوره حدید (آهن).

مدنی است. و 29 آیه دارد. جزءِ سوره های مُسَبّحات است.

خلاصه مطالب: توحید _ معاد _ سبقت در خیرات _ داستان حضرت نوح (ع) و ابراهیم (ع).

بسم الله الرحمن الرحیم

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿1﴾

آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح می گوید و او عزیز و حکیم است (1)

☼ نکته:

از این سوره به بعد 5 سوره ی دیگرِ مسبحات قرار دارند. مُسَبِّحات 7 سوره اند که با تسبیح شروع می شوند: 1) اسرا 2) حدید 3) حشر 4) صف 5) جمعه 6) تغابن 7) اعلی.

☼ نکته:

«من» فقط به موجودات دارای شعور بر می گردد ولی «ما» به تمام موجودات بر می گردد بنابراین به استناد این آیه شریفه تمام موجودات از جمله سنگ و خاک و غیره در حال تسبیح و ستایش پروردگار متعال هستند اما ما تسبیح آنها را متوجه نمی شویم. و البته این تسبیح، حقیقی است. همچنان که خدایتعالی می فرماید: «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» = «هیچ موجودی نیست مگر آن که خدا را تسبیح و حمد می گوید ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید» (اسراء 44) و نیز می فرماید: «قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیءٍ» = «در پاسخ گفتند ما را آن خدایی به زبان درآورد که تمامی موجودات را به زبان درآورده است» (1).

توجه: برای توضیح در خصوصِ تسبیحِ سنگ و چوب به ذیل آیه (اسراء 44) رجوع شود.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 306، از دُرّمنثور:

رسول خدا (ص) همواره قبل از خواب سوره هایی که در آغازش مسئله تسبیح ذکر شده می خواند و می فرمود: در این سوره ها آیه ای است که از هزار آیه بهتر است.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 307، از کافی: از حضرت علی (ع) پرسیدند: پروردگار ما قبل از اینکه آسمانی و زمینی خلق کند کجا بود؟ فرمود: کلمه (کجا بود) سؤال از مکان است و در مورد خدایتعالی صحیح نیست، زیرا خدایتعالی که خالق مکان است او بود در حالی که مکانی نبود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 70 و 71، از تأویل الآیات، از محمد بن عباس، از جابر بن انصاری:

ص :306


1- فصلت21

روزی به خدمت پیامبر (ص) شرفیاب شدم، در آن موقع علی (ع) نیز تشریف آورد، پیغمبر (ص) به احترام آن حضرت بلند شد و او را بوسید و پهلوی خود نشانید و فرمود: یا علی! برخیز و با خورشید تکلم کن پاسخت را خواهد داد. علی (ع) خطاب به خورشید فرمود: ای مخلوقِ با عظمت خدا، چگونه صبح کردی؟ عرض کرد: به خیر و خوشی ای اول و ای آخر و ای ظاهر و ای باطن و ای کسی که به هر چیزی توانایی و به اسرار نهانیِ جهانیانْ آگاهی، ای برادر و وصی پیغمبر آخر زمان! اصحاب تعجب کردند و به پیامبر (ص) عرض کردند: خورشید علی (ع) را به اوصاف الهی خطاب کرد. پیامبر (ص) فرمود: مراد به اول، آن است که علی (ع)، اول کسی است که به خدا ایمان آورده و منظور از آخر، کسی است که مرا روی تخت مغتسل مشاهده می کند. و اولین وصی پیغمبر آخر زمان است و بعد از من دیگر پیغمبری نیست و مراد به ظاهر آن است که او بر مخزون سِرِّ خداوند و من آگاه باشد و مقصود از باطن، بطون علم من است و خداوند علمی از حلال و حرام و واجب و مستحب و تنزیل و تأویل و محکم و متشابه و مشکل را نازل نکرده است مگر آن که علی (ع) به آنها داناست و اگر ترس آن نبود که طایفه ای در حق او می گفتند آن چه را که نصارا در حق عیسی (ع) گفته اند، درباره علی (ع) منقبتی می گفتم که عبور نمی کرد از جایی مگر آن که مردم خاک زیر قدم او را برمی داشتند و از آن طلب شفا می کردند.

چند پند پر ارزش و گرانبها: (این اعمال با عبادت و ترک گناه و توکل و اعتقاد همراهند).

پند اول: چه کنیم تا اعمالمان سنگین و پر بها شود؟ 1 - سکوت.

2 - خوش خلقی.

3 - ترک آن چه فایده ندارد.

4 - نماز شب.

5 - ذکر «لا اله الا الله» .

6 - ذکر «الحمد لله» .

7 - ذکر تسبیح حضرت زهرا (س).

8 - در باطن بهتر از ظاهر بودن.

9 - ختم کردن مجلس با آیه: «سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ وَسَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (1).

پند دوم: چه کنیم تا دعایمان مستجاب شود؟ 1 - ذکر «بسم الله» در اول دعا 2 - مدح خدا 3 - ذکر «صلوات» 4 - ناامیدی از مردم 5 - حضور قلب و امیدوار به اجابت دعا 6 - اصرار بر دعا 7 - پوشیدن انگشتر عقیق و فیروزه ای 8 - دعا برای مؤمنین قبل از دعا 9 - خواندن 100 آیه از

ص :307


1- صافات 182 - 180

قرآن و بعد تکرار ذکر «یا الله» 10 - ختم دعا به ذکر «ما شاء الله لا حول و لا قوةَ اِلا بالله» .

پند سوم: چه کنیم تا دین و ایمانمان ترقی یابد؟ 1 - خوف از خدا 2 - صبر بر مصائب 3 - وفای به عهد 4 - خوش خلقی 5 - آموختن مسائل شرعی 6 - دوست داشتن کمی مال دنیا 7 - دوست داشتن گمنامی 8 - حج 9 - سخاوت 10 - کم حرفی 11 - احسان 12 - تجاوز نکردن از حق 13 - داخل نشدن به باطل در موقع خشنودی 14 - خارج نشدن از حق در موقع غضب.

پند چهارم: چه کنیم تا روزیمان زیاد شود؟ 1 - خوش خلقی 2 – خوش رفتاری با همسایه 3 - احسان به والدین 4 - صله ی رحم 5 - صدقه 6 - نیت پاک داشتن 7 - توکل به خدا 8 - قرائت سوره واقعه هر شب 9 - قرائت سوره یس 10 - قرائت زیارت عاشورا 11 - ذکر آیة الکرسی 12 - درستکاری و امانت داری 13 - ذکر «لا اله الا الله الملک الحق المبین» 100 بار در روز 14 - دعا کردن برای مؤمن در خلوت 15 - گرفتن ناخن و شارب در روز جمعه 16 - شستن دست پیش از غذا 17 - خود داری از شهوت به حرام 18 - شانه کردن موی سر 19 - ذکر سلام و سوره توحید بعد از ورود به منزل.

پند پنجم: «کلمات فَرَج» (دعای تلقین محتضر):

«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الحَلیمُ الکَریم، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ العَلِّیُ العظیم، سبحانَ اللهِ رَبِّ السمواتِ السَّبعِ وَ رَبِّ الاًرَضِینَ السَّبع وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَب العَرشِ العظیمَ و الحَمد لِله رَبِّ العالَمین» .

پند ششم: هرگاه از چیزی می ترسید برای امان ماندن از آن، بسیار بگویید: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ» = «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست» (1).

پند هفتم: هرگاه بخواهید از مکر و حیله ی دیگران در امان بمانید، بسیار بگویید: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ» = «من کارم را به خدا واگذارم که خدا نسبت به بندگان بیناست» (2).

پند هشتم: هرگاه بسیار ناراحت و غمگین هستید برای رفع آن، بسیار بگویید: «لا اِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» = «جز تو معبودی نیست! منزهی تو! من از ستمکاران بودم» (3).

پند نهم: اگر مال و زینت دنیا می خواهید، بسیار بگویید: «مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» = «خواستْ

ص :308


1- آل عمران173
2- غافر44
3- أنبیا87

خواستِ خداست؟! (هیچ) قوت (و نیرویی) جز از ناحیه خدا نیست!» (1).

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (2)

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (3)

هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (4)

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (5)

یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ هُوَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (6)

آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ فَالَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبیرٌ (7)

مالکیت (و حاکمیت) آسمانها و زمین از آن اوست؛ زنده می کند و می میراند؛ و او بر هر چیز توانا است! (2) اول و آخر و پیدا و پنهان اوست؛ و او به هر چیز داناست (3) او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران] آفرید؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت)؛ آنچه را در زمین فرو می رود می داند و آنچه را از آن خارج می شود و آنچه از آسمان نازل می گردد و آنچه به آسمان بالا می رود؛ و هر جا باشید او با شما است و خداوند نسبت به آنچه انجام می دهید بیناست! (4) مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست؛ و همه کارها به سوی او بازمی گردد (5) شب را در روز می کند و روز را در شب؛ و او به آنچه در دل سینه ها وجود دارد داناست (6) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید؛ (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند، اجر بزرگی دارند! (7)

وَمَا لَکُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِنْ کُنتُمْ مُّؤْمِنِینَ ﴿8﴾ و چرا به خدا و رسول ایمان نمی آورید با این که رسول، شما را دعوت می کند به اینکه به پروردگارتان ایمان آوردید. و با این که او از شما پیمان گرفته بود، اگر به پیمان خود ایمان دارید (8)

☼ نکته:

در معنای «میثاق» دو قول آورده اند:

1 - مراد، همان شهادتین است که مسلمانان در موقع اسلام آوردن می گویند و میثاق می بندند که تسلیم و مطیع خدا و رسولش شوند.

2 - مراد، آن عهدی است که در روز «اَلَسْتْ» در عالم ذرّ از هر انسانی گرفته اند.

توجه: صاحب تفسیر جامع (ج7، ص 73)، قول دوم را تأیید کرده است ولی برعکس صاحب تفسیر المیزان (ج37، ص 317)، نظریه ی اول را تأیید کرده و آورده است: این احتمال که ضمیر در اخذ به خدای سبحان برگردد از سیاق آیه که سیاق احتجاج علیه مؤمنین است، به دور است برای این که مؤمنین به یاد چنین میثاقی نبودند، علاوه بر این که میثاق در عالم ذرّ، اختصاص به مؤمنین ندارد، کفار و منافقین هم چنین میثاقی سپرده اند.

ص :309


1- کهف39

☼ مؤلف:

ظاهراً این دو مفسر عزیز برداشتشان از آیه شریفه به اعتبار برگشت ضمیر در «اخذ» بوده است، بدین صورت که اگر ضمیر در «اخذ» به خدایتعالی برگردد پس نقل دوم صحیح خواهد بود و اگر ضمیر در «اخذ» به رسول خدا (ص) برگردد پس نقل اول صحیح خواهد بود، چرا که در عالم ذر، این خدایتعالی بود که از تمام انسانها میثاق گرفت و نه رسول خدا (ص).

اما دلیلی که صاحب المیزان برای برگشت ضمیر در «اخذ» به رسول خدا (ص) آورده هنگامی صحیح خواهد بود که مخاطب آیه شریفه را فقط مؤمنین فرض کنیم. در صورتی که سیاق آیه شریفه به این برگشت نمی خورد و صحیح تر آن است که مخاطب آیه ی شریفه تمام انسانها باشد. لذا برگشت ضمیرِ مذکور به خدای تعالی همچنان پا برجاست. اما به نظر حقیر، ضمیر به خدای تعالی برمی گردد ولی هر دو قول هم صحیح است، چرا که در عالم ذر علاوه بر توحید، از نبوت و امامت هم میثاق گرفته شد، که بحث آن در آیه (اعراف 172) آمد. (والله اعلم).

هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ (9)

وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (10)

او کسی است که آیات روشنی بر بنده اش [= محمد] نازل می کند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد؛ و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است (9) چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالی که میراث آسمانها و زمین همه از آن خداست (و کسی چیزی را با خود نمی برد)! کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند) یکسان نیستند؛ آنها بلندمقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند؛ و خداوند به هر دو وعده نیک داده؛ و خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است (10)

☼ نکته:

در خصوص آیه 10 مراد از فتح، فتح مکه یا فتح حدیبیه است.

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ ﴿11﴾ کیست که به خدا قرض نیکو دهد تا خداوند پاداش او را چندین برابر گرداند و جزای نیک به او دهد (11)

☼ نکته:

خدایتعالی در قرآن کریم حدود 6 بار از «قرض الحسنه» نام برده است:

«وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ» (حدید 18)

«مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَةً» (بقره 245)

«وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لَّأُکَفِّرَنَّ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ … » (مائده 12)

ص :310

«اِن تُقرضُوا اللهَ قَرضاً حَسناً یُضاعِفهُ لَکُم و یَغفر لَکُم و اللهُ شکورً حلیم» (طلاق 17)

«وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً» (مزمل20)

ما هر چه داریم از لطف و عطایای الهی است لذا آن چه خدایتعالی به عنوان پاداش در برابر اعمال خیر به بندگان می دهد، تنها تفضل و عنایتی دیگر است و نبایستی آن را به صرف طلب یا استحقاق فرض کنیم. با این حال خدای سبحان در عوضِ قرض نیکوی ما، پاداشهایی در نظر گرفته است از جمله «اجر کریم» _ «مضاعف کردن آن قرض» _ «مضاعفی کثیر» _ «بخشش سیئات» _ «دخول در بهشت» _ «مغفرت الهی» _ «اجری عظیم» .

در تفسیر جامع، ج 7، ص 75، از امام صادق (ع): بر درِ بهشت نوشته شده است: به هر درهمی از قرض، هیجده برابر اجر و پاداش داده می شود، ولی اعطای صدقه ده برابر اجر دارد، زیرا قرض فقط به نیازمند داده می شود ولی صدقه بیشتر اوقات به دست غیر مستحق می رسد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 74، از کافی، از حضرت موسی بن جعفر (ع): آیه در شأن خویشان و خاندان آل محمد (ص) و صله نمودن با امام نازل شده، زیرا خداوند احتیاجی به اموال مردم ندارد تا از آنها قرض بگیرد و هر حق و مالی که به خدای تعالی متعلق است، برای ولی و خلیفه اوست.

در علل الشرایع، ج 2، ص 683، چ2، از رسول خدا (ص): از قرض گرفتن و پیدا شدن دِیْنْ اجتناب کنید زیرا موجبِ حزن و غم در شب و ذلت و خواری در روز می شود.

در علل الشرایع، ج 2، ص 685، چ2، از رسول خدا (ص):

پناه می برم به خدا از کفر و قرض. (پرسیده شد) آیا قرض برابر با کفر است؟ فرمود: بله.

در علل الشرایع، ج 2، ص 685، چ2، امام صادق (ع): هر گناهی را کشته شدن در راه خدا جبران می کند مگر قرض که هیچ جابر و کفاره ای ندارد مگر آن که بدهکار آن را پرداخت کند یا رفیقش از جانب او پرداخت کند یا صاحب قرض آن را ببخشد.

در علل الشرایع، ج 2، ص 689، چ2، از رسول خدا (ص):

وقتی خدا بخواهد بنده ای را خوار کند قرض را بر گردنش قرار می دهد.

ص :311

یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعیٰ نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿12﴾ یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُّورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿13﴾

آن روز مردان و زنان مؤمن را می بینی که نورشان از پیش رو و از دست راستشان در حرکت است، بشارت باد شما را در آن روز به جناتی که نهرها از دامنه اش روان است و شما در آن جاودانید و این خود رستگاری عظیم است (12) آن روز مردان و زنان منافق به مردم با ایمان گویند: کمی مهلت دهید تا برسیم و از نور شما اقتباس کنیم، به ایشان گفته می شود، به عقب برگردید و از آن جا نور بیاورید، در این هنگام، دیواری میان این دو طایفه زده می شود، که در باطنش (طرف مؤمنین) رحمت و در ظاهرش (سمت منافقین) عذاب است (13)

☼ نکته:

خدای تعالی در جای دیگری می فرماید: «وَیدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یوْمَ لَا یخْزِی اللَّهُ النَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» = «و شما را در باغهای بهشتی که نهرها زیر درختانش جاری است داخل کند و آن روزی است که خدا، پیامبر خود و اهل ایمان را ذلیل نمی سازد، در آن روز نور آنها در پیش رو و سمت راست ایشان می رود. و می گویند: پرورگارا ! نور ما را به حد کمال برسان و ما را ببخش که تو تنها بر هر چیز توانایی» (تحریم 8)

☼ نکته:

مؤمنین علاوه بر قیامت در دنیا نیز دارای نوری بر چهره هستند که همان نور ایمان است، همچنان که خدایتعالی می فرماید: «وَیَجْعَل لَّکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» = «و برایتان (در دنیا) نوری قرار دهد که با آن زندگی کنید» (حدید 28)

و نیز می فرماید: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا» = «آیا کسی که مرده بود، پس ما او را زنده کردیم و برایش نوری قرار داده ایم که با آن در بین مردم آمد و شد می کند مانند کسی است که در ظلمت هایی به سر می برد

ص :312

که بیرون شدنی بر ایشان نیست؟» (انعام 122)

☼ نکته:

وجود نور در چهره، در محشر و بهشت عینیت دارد و این نور به واسطه اعمالِ نیکِ افراد در دنیاست که هر چه اعمال وزین تری داشته باشند نور و چهره ی زیباتری خواهند داشت و این گفته، مؤید همان تعبیری است که در سوره واقعه در خصوصِ تجسمِ اعمال بیان کردیم.

☼ نکته:

از آن طرف چون منافقین عملی نداشته اند لذا نوری هم در قیامت و محشر نخواهند داشت پس چهره ای ظلمانی و زشت خواهند داشت و از آن جایی که به واسطه این نور است که راه رسیدن از محشر به بهشتِ برین پیدا می شود لذا آنها هرگز نخواهند توانست به بهشت راه یابند و ناچار می شوند از مؤمنین درخواست نور کنند.

☼ نکته:

اینکه مراد از «وراء» در آیه شریفه چیست؟ دو قول وارد است:

1 - مراد، دنیا است 2 - مراد، «آن محل از محشر است که نور را تقسیم می کردند» . اما قول اول صحیح است چرا که این نور ناشی از تقوا و اعمالِ خیرِ دنیوی است. در آغازِ محشر چون کافر و مؤمن هنوز از هم جدا نشده اند، پس کفار به واسطه ی نورِ مؤمنین می توانند اطرافشان را ببینند. ولی بعد از جدایی دیگر هیچ چیز نمی بینند. و در محشر اصلاً نوری تقسیم نمی شود. پس قول دوم باطل است. (والله اعلم).

☼ نکته:

کلمه «سور» به معنای دیوار و حصار است. و احتمال دارد که مراد از این دیوار همانْ حجاب اعراف باشد، همچنانکه خدایتعالی می فرماید: «وَبَینَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ» = «و در میان آن دو [بهشتیان و دوزخیان]، حجابی است؛ و بر «اعراف» مردانی هستند» (1).

☼ نکته:

منظور از «له باب» این است که دیوارِ مورد بحث «دری» دارد و به واسطه ی آن، دو گروهِ کافر و مؤمنْ وضع همدیگر را مشاهده می کنند و کفار، حسرت می خورند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 77، از کافی، از امام صادق (ع): روز قیامت نورِ چهره ی مردان و زنان مؤمن در پیش روی آنها به جلو می رود و در طرف راست آنانْ ائمه معصومین از آل محمد (ص) هستند که نور دهنده ی ایشانند و به شتاب، آنها را به سوی منازلی که در بهشت دارند، سوق می دهند تا آنان را به منزلهای خود در بهشت وارد کنند.

ص :313


1- اعراف 46

در تفسیر جامع، ج 7، ص 7 7، از ابن بابویه، از حضرت رسول (ص): ای علی! خدایتعالی به شیعیان تو 7 خصلت عطا کرده: (1) مدارا در حین مرگ (2) انس در حین وحشت (3) نور در حین ظلمت (4) ایمنی در حین فزع و ترس (5) عدالت در حین حساب (6) عبور از صراط (7) بهشت.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 77، از تأویل الایات، از امام باقر (ع): روز قیامت خلایق را در محشر جمع کرده و حصاری میان آنها از ظلمت و تاریکی زده می شود و باطن آن رحمت و نور و ظاهرش تاریکی و عذاب است. خداوند ما و شیعیان ما را در باطنِ آن حصار که نور و رحمت است وارد می فرماید و دشمنانِ ما را در ظاهرِ آن که تاریکی و عذاب است قرار می دهد.

از همان منبع، از قمی، از امام صادق (ع): روز قیامت میان مردم نوری تقسیم می شود و به هر یک از آنها به مقدارِ ایمانشان عطا می کنند منافقین به مؤمنین گویند شتاب نکنید و به ما فرصت دهید تا ما هم از نور و روشنایی شما برگیریم. مؤمنین گویند: به دنیا برگردید چون ما در اثر اطاعت و فرمانبرداری از دنیا آورده ایم. در حین این گفتگوهاست که بین آنها حایلی کشیده شود که باطن و درون آن رحمت و بهشت است و ظاهر و برونش ظلمت و عذاب دوزخ است.

یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14)

فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (15)

آنها را صدا می زنند: «مگر ما با شما نبودیم؟!» می گویند: «آری، ولی شما خود را به هلاکت افکندید و منتظر (مرگ پیامبر) شدید و (در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد! (14) پس امروز نه از شما فدیه ای پذیرفته می شود و نه از کافران؛ و جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان می باشد؛ و چه بد جایگاهی است! (15)

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 333، از امام صادق (ع): از آرزوهای دور و دراز بپرهیزید که خرمی زندگی شما را می برد و دیگر هیچ یک از نعمتهایی که به شما داده اند در نظرتان خرم و قانع کننده نمی شود. همین آرزوها باعث می شود آن چه موهبت و عطا که خدای عزوجل به شما ارزانی داشته در نظرتان کوچک و بی ارزش شود و چون آن چه دارید ناچیز و بی ارزش شد و آن چه شداید و آرزویش را می پرورانید به دست نمی آورید سراسر عمرتان به حسرت می گذرد.

ص :314

در ارشاد شیخ مفید، ج 1، ص 303، فصل53، از حضرت علی (ع):

هر کس آرزویش پهناور باشد، عملش کوتاه گردد.

در نهج البلاغه، ص 631، ح34، از حضرت علی (ع): بهترین بی نیازی، ترک آرزوهاست.

از همان منبع، ح36: کسی که آرزوهایش طولانی است کردارش ناپسند است.

در نهج البلاغه، ص 695، ح269، از حضرت علی (ع):

مردم در دنیا دو دسته اند:

1 - کسی که برای دنیا کار کند و دنیا او را از آخرتش باز دارد.

2 - کسی که برای آخرتش کار کند و نعمتهای دنیا نیز بدون تلاش به او می رسد.

در کتاب «اسرار توحید» شیخ صدوق، ص 461، باب63، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس به آن چه می داند عمل کند بر آن چه نمی داند کفایت است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» ، ص 216، چ2، از امام سجاد (ع)، از خدای تعالی: علم هر چیزی را که نمی دانید، طلب نکنید مگر زمانی که به آن عمل کنید به درستی علمی که مورد عمل قرار نگرفت صاحبش را اضافه نکند مگر کفر و او را از خداوند چیزی نمی افزاید مگر دور شدن.

أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَّلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿16﴾

آیا وقت آن نشده که آنان که ایمان آورده اند دلهایشان به ذکر خدا و معارفِ حقی که نازل کرده نرم شود؟ و مانند اهل کتاب که پیش از این می زیستند، نباشند، آنها در اثر مهلتِ زیاد دچار قساوت قلب شده بیشترشان فاسق شدند (16)

«یأن» : در اصل «یأنی» مضارع «أنی» است که به خاطر حرف جزم «لم» ، «ی» آن افتاده است و به معنای: «رسیدن وقت هر چیز است» .

در تفسیر جامع، ج 7، ص 79، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): تأویل این آیه در زمان غیبت امام عصر (عج) جاری است و منظور، غیبتِ آن بزرگوار است که مدتها به طول می انجامد.

☼ نکته:

این همان آیه ای است که «فضیل عیاض» آن را شنید و دزدی را رها نمود و توبه کرد. در تفسیر نمونه، در سوره حدید، ذیل آیات 18–1، آمده است: «فضیل در کتب رجال به

ص :315

عنوان یکی از راویان موثق از امام صادق (ع) و از زهاد معروف، معرفی شده و در پایان عمر در جوار کعبه می زیست. و همانجا در روز عاشورا بدرود حیات گفت. در آغازِ کار راهزنِ خطرناکی بود که همه مردم از او وحشت داشتند. (روزی) از نزدیکی یک آبادی می گذشت دخترکی را دید و نسبت به او علاقه مند شد، عشق سوزانِ دخترک، فضیل را وادار کرد که شب هنگام از دیوار خانه ی او بالا رود و تصمیم داشت به هر قیمتی که شده به وصال او نائل گردد، در این هنگام بود که در یکی از خانه های اطراف، شخص بیداردلی مشغول تلاوت قرآن بود و به همین آیه رسیده بود: «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لذکر الله … » این آیه همچون تیری بر قلب آلوده ی فضیل نشست، درد و سوزی در درون دل احساس کرد. ناگهان صدای فضیل بلند شد و پیوسته می گفت: «بلی والله قد آن» = «به خدا سوگند وقت آن رسیده است» ، از دیوار بام فرود آمد و به خرابه ای وارد شد که جمعی از کاروانیان آنجا بودند و برای حرکت به سوی مقصدی با یکدیگر مشورت می کردند، می گفتند فضیل و دارودسته ی او در راهند، اگر برویم راه را بر ما می بندند و ثروت ما را به غارت خواهند برد! فضیل خود را سخت ملامت کرد، (توبه کرد) و به سوی مکه آمد، سالها در آنجا مجاور بود و از جمله اولیا گشت» .

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (17)

إِنَّ الْمُصَّدِّقینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَریمٌ (18)

بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند! ما آیات (خود) را برای شما بیان کردیم، شاید اندیشه کنید! (17) مردان و زنان انفاق کننده و آنها که (از این راه) به خدا «قرض الحسنه» دهند، (این قرض الحسنه) برای آنان مضاعف می شود و پاداش پرارزشی دارند! (18)

وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ ﴿19﴾ وکسانی که به خدا و رسولان او ایمان آوردند ایشان نزد پروردگارشان همان صدیقین و شهدا هستند و اجر و نور آنان را دارند و کسانی که کافر شده آیات ما را تکذیب کردند، اصحاب دوزخند (19)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 80، از محاسن، از امام حسین (ع): شیعیان ما صدیق و شهید هستند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 81، از ابن بابویه، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):

ص :316

مردگان شیعه ما، شهید و صدیق هستند چون آنها امر ما را تصدیق کرده اند و به خاطر ما با دوستان ما دوست و با دشمنان ما دشمن بودند.

از همان منبع، ص 82، از مناقب، از پیامبر (ص): علی، صدیقِ اکبرِ این امت و فاروقِ اعظم است.

اِعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿20﴾

بدانید که زندگی دنیا، بازیچه و لهو و زینت و تفاخر بین شما و تکاثر در اموال و اولاد است. مثل آن بارانی است که کفار از روییدن گیاهانش به شگفت درآیند. و گیاهان به منتها درجه ی رشد برسند در آن هنگام به زردی گراییده، خشک می شوند. دنیای کفار نیز چنین است، البته در آخرت عذاب شدیدی است و هم مغفرت و رضوانی از ناحیه ی خداست و زندگی دنیا جز گول زنکی فریبنده نمی باشد (20)

نکته ای از المیزان، ج 37، ص 343: آیه شریفه به پنج خصلت آدمی که به تناسب مراحل سنی در دنیا رخ می دهد، اشاره فرموده است:

1 - لعب: به معنای بازی است که انسان در دوران کودکی مشغول آن است.

2 - لهو: هر عمل سرگرم کننده است که انسان در دوران بلوغ به آن مشغول است.

3 - زینت: به معنای آرایش و آراستگی است که انسان در اوج بلوغ به آن مشغول است.

4 - تفاخر: فخر فروشی است که انسان در کهن سالگی به آن می گراید.

5 - تکاثر مال و اولاد: که در سالخوردگی مشغول مال اندوزی و افزایش اولاد می شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 83، از تفسیر ابوالفتوح، از حضرت علی (ع): ای عمار! بر دنیا غم مخور که تمام لذات دنیا شش چیز است: طعام _ شراب _ لباس _ نکاح _ مشموم و مرکوب. اما بهترین طعام، عسل است که فرآورده ی زنبور می باشد. بهترین شراب، آب است که تمام حیوانات از آن می آشامند. بهترین لباس، ابریشم است که بافته ی کرمی است. بهترین نکاح، همسرند که آنها وسیله ی دفع شهوتند. بهترین مشمومات، مشک است که از خون آهو می باشد. و بهترین مرکبها،

ص :317

اسب است که افرادِ بی شماری را بر پشت خود به هلاکت می رساند. پس دنیا چه زیبایی دارد و چگونه می شود به آن دلبستگی و تفاخر کرد؟ مصیبات دنیا بسیار است و مشاربش تیره و هیچ دوستی را با دوستی خود برخوردار نکند.

سَابِقُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِّنْ رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ اُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿21﴾

به سوی مغفرتی از پروردگارتان و بهشتی که عرض آن چون عرض آسمان و زمین است بشتابید، که برای کسانی آماده شده که به خدا و رسولان او ایمان آورند و این فضلی است از خدا به هر کس بخواهد، می دهد، خدا دارای فضلی عظیم است (21)

☼ نکته:

در جای دیگر می فرماید: «وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» = «و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و برای پرهیزکاران آماده شده است» (1).

در جمع این دو آیه شریفه، عده ای از مفسرین گفته اند:

آیه آل عمران درباره سابقینِ مقربین است که در سوره واقعه به عنوان «سابقون السابقون اولئک المقربون» معرفی شده اند. ولی آیه مورد بحث درباره عموم مؤمنین است چرا که اولاً: در آیه مورد بحث تنها ایمان به خدا و رسول را ذکر فرموده، ولی در آیه عمران از متقین یاد شده است که برتر از مؤمنین هستند. ثانیاً: بهشتِ موعود در آیه مورد بحث به پهنای «سماء = یک آسمان» است ولی در آیه عمران، پهنای بهشت به اندازه «سماوات = آسمانها» است.

صاحب المیزان، ج 37، ص 345، (که منبع قول فوق هم هست)، قول این مفسرین را نادرست قلمداد کرده و آورده است: اتفاقاً بر عکس است یعنی در آیه مورد بحث به استناد کلمه «سابقوا» که به معنای سبقت گرفتن است بر آیه آل عمران که در آن کلمه «سارعوا» به معنای سرعت گرفتن است، می توان نتیجه گرفت که سبقت معنایی زائد بر معنای سرعت را افاده می کند و مشمولین آیه مورد بحث از نظر رتبه و مقام بلندتر از مشمولین آیه آل عمران هستند. (و نیز گفته است: ) و کلمه «سماء» در این آیه به معنای یک آسمان نیست، تا بگویی پس بهشتِ مشمولین آیه آل عمران

ص :318


1- آل عمران 133

پهناورتر از بهشت مشمولینِ این آیه است بلکه به معنای تمامی آسمانهاست چون «الف و لام» در آن «الف و لام جنس» است پس «سماء» در این آیه با سماوات در آن آیه منطبق است.

☼ نکته:

منظور از کلمه «عرض» ، وسعت و فراخی بهشت است. البته عده ای هم معنای عرض را در مقابل طول استعمال کرده که صاحب المیزان آن را رد کرده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 85، از خصائص سید رضی، از امام باقر (ع): (خلاصه روایت)

بزرگ نصارای نجران نزد عمر آمد و گفت: ای عمر چند مسئله دارم، جواب آنها را بیان کن:

1 - در قرآنِ شما هست که عرض بهشت به مقدار آسمانها و زمین است، پس جای جهنم کجاست؟ عمر از پاسخ او عاجز شد و از خجالت سر به زیر افکند، امیرالمؤمنین (ع) تشریف داشت و در جواب فرمود: ای بزرگ نصرانی بگو ببینم هر وقت روز ظاهر می شود، شب به کجا می رود؟ نصرانی ملتفت شد و گفت: به خدا قسم تا به حال کسی جواب این سؤال مرا نداده بود.

2 - خبر بده مرا از بقعه ای که یک ساعت بیش، آفتاب در آن نتابید و دیگر هم نمی تابد؟ حضرت فرمود: آن دریایی بود که برای بنی اسرائیل شکافته شد (رود نیل).

3 - آیا در دنیا چیزی وجود دارد که شبیه میوه های بهشتی باشد و هر چه از آن بردارند، کم نشود؟ حضرت فرمود: آن قرآن است که اگر تمام اهل عالم جمع شوند و هر کس حاجات خود را از آن بردارد ابداً چیزی از آن کم نمی شود.

4 - آیا برای آسمان درهایی هست و آیا برای آن درها قفلی وجود دارد؟ حضرت فرمود: بلی آسمان در دارد و قفل درهای آن، شرک به خداست. و کلید درها شهادت «لا اله الا الله» است و چیزی مانع آن نیست مگر عرش پروردگار.

5 - اول خونی که در روی زمین ریخته شد چه خونی بود؟ حضرت فرمود: خون رحم حوّا در وقت زاییدنِ قابیل پسر آدم بود، ولی مردم می گویند خون هابیل بود که برادرش قابیل او را به قتل رسانید.

☼ نکته:

مراتب سیر الی الله:

1 - زهد 2 - ورع 3 - یقین 4 - رضوان است.

ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ (22)

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (23)

الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ

ص :319

النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (24)

هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است! (22) این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد! (23) همانها که بخل می ورزند و مردم را به بخل دعوت می کنند؛ و هر کس (از این فرمان) روی گردان شود، (به خود زیان می رساند نه به خدا)، چرا که خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! (24)

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿25﴾ و در حقیقت ما رسولان خود را با معجزات روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم را به عدالت خوی دهند و آهن را که نیروی شدید در آن است و منافع بسیاری برای مردم دارد، نازل کردیم (تا با سلاحهای آهنین از عدالت دفاع کنند) و تا خدا معلوم کند چه کسی خدا و رسولانش را ندیده، یاری می کند، (آری خدا) به درستی خدا نیرومند و عزیز است (25)

نکته ای از المیزان، ج 37، ص 357و358: مراد از «بینات» همان معجزات و بشارات و حجت های الهی است. و منظور از «کتاب» همان فرامین الهی است که در قالب پنج کتاب بر بشر نازل شده است:

1 - کتاب نوح 2 - کتاب ابراهیم 3 - تورات 4 - انجیل 5 - قرآن.

نکته ای از همان منبع: در معنای «میزان» مفسرین اختلاف دارند، از جمله آورده اند:

1 - عقل است.

2 - ترازوست.

3 - دین است.

☼ مؤلف:

مراد از میزانْ عقل می تواند باشد ولی ترازو و دین نیست. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 17، سوره شوری مراجعه کنید).

نکته ای از همان منبع: مراد از «انزال حدید» همان خلقت آن است همچنانکه می فرماید: «وَأَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیةَ أَزْوَاجٍ» = «و نازل کرد بر شما از چهارپایان هشت زوج را» (1).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 91، از ابن شهر آشوب، از ابن عباس: مراد به حدید در این آیه «ذوالفقار» است، خداوند آن را از آسمان برای پیغمبر (ص) فرستاد و آنجناب آن را به علی (ع) عطا فرمود.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 288، از امام رضا (ع): ذوالفقار، شمشیر رسول خدا (ص) بود که

ص :320


1- زمر 6

جبرئیل آن را از آسمان فرود آورد و زیور آن از نقره بود و الآن نزد من است.

توجه: رسول اکرم (ص) در جنگ احد که شمشیر حضرت علی (ع) شکست، شمشیر خودش یعنی ذوالفقار را به امیرالمؤمنین (ع) داد که ناگاه در آسمان صدایی آمد: «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» . این شمشیر دست به دست از ائمه اطهار (ع) به صاحب عصر (عج) رسیده است و در حال حاضر به همراه بقیه چیزهایی که از انبیاء (ع) به ارث گذاشته شده از جمله عصای موسی (ع) و انگشتر سلیمان (ع) و غیره، نزدِ حضرت صاحب الزمان (عج) می باشند.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 365، از حضرت علی (ع): انزال در «انزلنا الحدید» خلقت است.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 365، از جوامع الجامع آورده است: جبرئیل، میزان را نازل کرد و آن را به نوح (ع) داده و گفت: به قوم خود دستور بده اجناس خود را با این وزن کنند.

☼ مؤلف:

در روایت فوق اولاً: منظور این نیست که جبرئیل (ع) وسیله ای مثل ترازو به نوح (ع) داده باشد، بلکه به رعایت عدالت و عدم کم فروشی، سفارش کرده است.

ثانیاً: با این روایت نمی توان ثابت کرد که میزان در آیه شریفه حتماً عدالت است (برای توضیح بیشتر به ذیلِ آیه (شوری 17) مراجعه شود).

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهیمَ وَ جَعَلْنا فی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (26)

ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در دودمان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم؛ بعضی از آنها هدایت یافته اند و بسیاری از آنها گنهکارند (26)

ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلیٰ آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الْإِنجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿27﴾

پس به دنبال آن، رسولان خود را گسیل داشتیم و عیسی بن مریم را فرستادیم و به او انجیل دادیم و در دل پیروانش رأفت و رحمت نهادیم ولی آنها رهبانیت را از پیش خود اختراع کردند و ما بر آنان واجبش نکرده بودیم، اما منظور آنان هم جز رضای خدا نبود، اما آن طور که باید آن رهبانیت را رعایت نکردند و در نتیجه به کسانی که از آنها ایمان آورده بودند، اجرشان دادیم و بسیاری از آنها فاسق شدند (27)

ص :321

رهبانیت: از ماده «رهبت» به معنای خشیت و ترس است و عرفاً به آن ترک دنیا گویند.

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در سه آیه دیگر هم به «راهبان» ، اشاره فرموده است:

1 - «إِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ» = «بسیاری از احبار و راهبان، اموال مردم را به باطل می خورند» (1).

2 - «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یسْتَکْبِرُونَ» = «بطور مسلم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می یابی که می گویند: «ما نصاری هستیم» ؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند» (2).

3 - «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» = «(آنها) احبار و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند» (3).

از روبر هم کردن این سه آیه شریفه با آیه شریفه مورد بحث می توان به این نتایج رسید:

1 - مراد از «راهبان» در قرآن کریم، «دانشمندان نصاری یا قوم مسیح» است.

2 - مراد از احبار، «دانشمندانِ قوم یهود» است.

3 - در پذیرش اسلام یهود ی ها از مسیحی ها، سرسخت تر و به قوم مشرک نزدیک ترند.

4 - خداوند سبحان مؤمنینِ نصاری را به نوعی تمجید فرموده است و بر عکس قوم یهود را توبیخ فرموده است. حال با جمع این نکته با بحثِ تفسیری آیه (محمد 38) به این نتیجه می رسیم که خداوند سبحان در قرآن کریمش از دو گروهِ نصاری و فارسِ مؤمن تمجید فرموده و دو گروهِ عرب و یهود را توبیخ فرموده است.

5 - عملِ رهبانیت یک بدعتی است که قوم مسیح آن را به وجود آوردند و یک دستورِ الهی نبوده است.

توجه: قرآن کریم «اعتکاف» را تأیید فرموده است و بحثِ اعتکاف که یک امرِ سفارش شده ی الهی است با رهبانیت متفاوت است. {بحثِ اعتکاف در ذیلِ آیه (بقره 187) آمده است}.

در تفسیر المیزان، ج 37، ص 366، از مجمع، از ابن مسعود روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) به من فرمود: ای ابن ام عبد! هیچ می دانی بنی اسرائیل مسئله رهبانیت را از کجا بدعت کردند؟

ص :322


1- توبه34
2- مائده82
3- توبه31

عرضه داشتم خدا و رسولش بهتر می دانند، فرمود: سلاطین جور بعد از عیسی (ع) بر آنان مسلط شدند و معصیت ها را رواج دادند، اهل ایمان به خشم آمده با آنان به جنگ برخاستند و در آخر شکست خوردند و این کار سه نوبت صورت گرفت و در هر سه نوبت شکست نصیب آنان شد و در نتیجه از مؤمنین به جز عده ای اندک نماند. این بار گفتند: اگر دشمنان، ما را بشناسند و ما خود را به آنان نشان دهیم تا آخرین نفرِمان را نابود خواهند کرد و دیگر احدی باقی نمی ماند که به سوی دین دعوت کند، پس بیایید در روی زمین پراکنده و پنهان شویم، تا خدایتعالی پیغمبری را که عیسی وعده اش داده، مبعوث کند و منظورشان از آن پیغمبر، من (محمد ص) بودم، لاجرم متفرق شده به غارهای کوه پناه برده، از آن موقع رهبانیت را پی نهادند، بعضی از آنان متمسک به دین خود شده و بعضی دیگر به کلی کافر شدند، آنگاه رسول خدا (ص) این آیه را خواند: (آیه فوق) و فرمود: رهبانیت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 93، از کافی، از حضرت موسی بن جعفر (ع): نماز شب را خداوند بر آنها واجب نکرده بود، ایشان بر خود واجب کردند و به حساب خداوند گذاشتند.

☼ نکته:

ریاضت دو نوع است:

1 - شرعی: که همان زهد است. و به معنای خودداری از اَعمال حلالی است که موجب لذت و خوشایند نفس می گردد. بهترین ریاضتِ شرعیه ترک محرّمات الهی و انجام واجبات است.

حضرت علی (ع)، در نهج البلاغه، خطبه 79، می فرماید: زهد یعنی کوتاهی آرزوها.

2 - غیر شرعی: ریاضت هایی بدعتی، خارج از محدوده ی شرع و غیرِ مجازند. اکثر ریاضت های مرتاضان از این قسم می باشد و محرماتی مثل اضرار به نفس و ترک واجبات الهی را در پی داشته و با عزت نفس و کرامت انسانی منافات دارند.

در بحارالانوار، ج 65، ص 318، از پیامبر اکرم (ص): رهبانیت در اسلام نیست. (در روایتی دیگر می فرماید: «رهبانیتِ امتِ من جهاد است» . و منظور آن است که فقط برای جهاد در راه خداست که می توان از خانه و اجتماع جدا شد در غیر این صورت کسی حق عزلت و طردِ جامعه را ندارد)

ص :323

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَّکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿28﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای خدا پیشه کنید و به رسول او ایمان بیاورید تا خدا شما را از رحمتش دو نصیب مرحمت فرماید و نوری برایتان قرار دهد که با آن زندگی کنید و شما را بیامرزد و خدا آمرزگار و رحیم است (28)

کفلین: تثنیه «کفل» و به معنای «حظ و نصیب» است.

نکته 1: برای ایمان به خدایتعالی و رسول اکرم (ص) که همان ورود به اسلام است یک پاداش عنایت فرموده و برای تقوا و اطاعت محض نیز پاداشی مضاعف وعده فرموده است، همچنانکه می فرماید: «وَمَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً کَرِیماً» = «و هر کسی از شما مطیع فرمان خدا و رسولش باشد و نیکوکار شود او را دو بار پاداش عطا کنیم و برای او روزی بسیار نیکو مهیا سازیم» (1).

نکته 2: همچنین برای اهل کتاب نیز دو پاداش در نظر گرفته است یک پاداش به خاطر ایمان به کتاب انجیل یا تورات و پاداش دیگر به خاطر ایمان به قرآن و رسول خاتم (ص)، همچنانکه می فرماید: «اَلَّذین آتیناهُمُ الکتابَ قبلِهِ هُم بِهِ یُؤمُِنون … اولئکَ یُؤتُونَ اَجرَهُم مَرَّتَین … » = «کسانی که قبلاً کتاب آسمانی به آنان داده ایم به آن [= قرآن] ایمان می آورند! … آنها کسانی هستند که بخاطر شکیباییشان، اجر و پاداششان را دو بار دریافت می دارند» (2).

نکته 3: به استناد این آیه شریفه و آیه دوازدهم همین سوره و نیز آیه هشتم سوره تحریم، مؤمنین هم در دنیا و هم در آخرت دارای «نور» هستند، البته برای دیدن این نورِ دنیوی نیاز به بصیرتِ خاص است و تا انسان نمیرد واجد این بصیرت نمی شود. هر چند که اهل بیت (ع) در همین دنیا نیز دارای این بصیرت هستند و می توانند آن نور را از چهره مؤمنین ببینند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 95، از امام صادق (ع): کفلین، حسنین (ع) و نور، سایر ائمه (ع) هستند.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): از برای علی دو نور است: یکی در آسمان و دیگری در زمین. هر کسی به نور علی تمسک بجوید، خداوند او را به بهشت داخل کند و هر که از او تجاوز نماید

ص :324


1- احزاب 31
2- قصص54 و53 و52

او را وارد دوزخ نماید. خداوند از نور صورت علی (ع) هفتاد هزار فرشته آفریده که پیوسته برای دوستان علی (ع) تا روز قیامت استغفار می کنند.

لِئَلّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلّا یَقْدِرُونَ عَلیٰ شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿29﴾ تا اهل کتاب بدانند که قادر بر چیزی از فضل خدا نیستند و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر کس بخواهد آن را می بخشد؛ و خداوند دارای فضل عظیم است! (29)

در تفسیر صافی، ج 6، ص 272، از مجمع البیان:

اهل ایمانی که به محمد (ص) ایمان آوردند بر اصحاب پیامبر (ص) فخر فروشی کرده و گفتند: ما برتر از شماییم (چون) برای ما دو اجر است و برای شما یک اجر و آیه (فوق) نازل شد.

در کتاب حلیت المتقین علامه مجلسی، ص 242، چ1، از حضرت رسول اکرم (ص):

8 گروه اگر خوار شوند ملامت نکنند مگر خود را:

1 - کسی که طلب خیر از دشمنش کند، 2 - کسی که ناخوانده بر سفره ای نشیند، 3 - کسی که بر صاحب خانه تَحَکُم کند، 4 - کسی که توقع احسان از بخیلان و لئیمان کند، 5 - کسی که خود را در رازی که بین دو کس باشد بی رخصت وارد کند، 6 - کسی که پادشاهی را استخفاف نماید، 7 - کسی که در مجلسی که سزاوارش نباشد بنشیند، 8 - کسی که سخن با کسی گوید که به سخنش گوش ندهد.

در چهل حدیث رسولی، ج 1، ص 417، از امام علی (ع): چیزی نیکوتر و زشت تر از سخن خلق نشده است. به وسیله سخن روها سفید یا سیاه شود. تا وقتی لب نگشایی سخن در بندِ توست اما اگر لب گشودی تو در بند آنی، پس همان گونه که بر طلا و نقره ات مهر می زنی بر دهانت هم مهر بزن و جز نیکو با آن مگو که زبان چون سگ درنده ای است و اگر رهایش کنی تو را می درد.

خلاصه آیات سورة حدید:

1 - سبّحَ لِله …

8 - اخذ میثاقکم 9 - آیات بینات 10 - فتح 11 - من ذالذی یقرض الله قرضاً حَسناً فیضاعفه و لَهُ اَجرٌ کریم 12 - نورهم 15 - 13 - گفتگوی بهشتیان وبرزخیان ونور بهشتیان 16 - اَلَم یَانِ لِلَّذینَ … 17 - خداوند زمین را پس از مرگ خزان زنده می گرداند 18 - قرض حسنه 19 - اجر شهید 20 – لعب _ لهو _ زینت _ تفاخر و تکاثر 21 - سابقو الی مغفره … 22 - ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم 24 - بخل 25 - بینات _ کتاب _ میزان _ حدید 26 - نوح _ ابراهیم (ع) 27 - رهبانیت 28 - کفلین 29 - لِئلاَّ یعلم اهلُ الکتاب … ید الله …

ص :325

58 سوره مجادله

58 - سوره مجادله (ستیزه گری) = ظِهار= قَد سَمِعَ .

مدنی است و 22 آیه دارد.

خلاصه مطالب: ظهار، نجوا و بیخ گوشی سخن گفتن، آداب نشستن در مجلس.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتی تُجادِلُکَ فی زَوْجِها وَ تَشْتَکی إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (1)

الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (2)

وَ الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (3)

فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ (4)

خداوند سخن زنی را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت می کرد شنید (و تقاضای او را اجابت کرد)؛ خداوند گفتگوی شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حل مشکلش) می شنید؛ و خداوند شنوا و بیناست (1) کسانی که از شما نسبت به همسرانشان «ظهار» می کنند (و می گویند: «أنت علی کظهر أمی = تو نسبت به من بمنزله مادرم هستی» )، آنان هرگز مادرانشان نیستند؛ مادرانشان تنها کسانی اند که آنها را به دنیا آورده اند! آنها سخنی زشت و باطل می گویند؛ و خداوند بخشنده و آمرزنده است! (2) کسانی که همسران خود را «ظهار» می کنند، سپس از گفته خود بازمی گردند، باید پیش از آمیزش جنسی با هم، برده ای را آزاد کنند؛ این دستوری است که به آن اندرز داده می شوید؛ و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است! (3) و کسی که توانایی (آزاد کردن برده ای) نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد؛ و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند؛ این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید؛ اینها مرزهای الهی است؛ و کسانی که با آن مخالفت کنند، عذاب دردناکی دارند! (4)

آیات شریفه 1 تا 4، مربوط به حکم «ظِهار» است.

ظِهار: یکی از اقسام طلاق در دوران جاهلیت بود که وقتی می خواستند زنی را بر خود حرام کنند می گفتند: «اَنتَ منی کظهر امی = تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستی» و با گفتن این کلام زنش از او جدا و تا ابد بر او حرام می شد. اما خدایتعالی در این آیات شریفه این رسم را تحریم فرموده و ضمن این که بیان فرموده به واسطه گفتن این کلام، زنان شبیه به مادرشان نمی شوند حتی بایستی کفاره هم بدهند و آن هم آزادی یک برده و اگر نتوانست دو ما روزه ی پشت سر هم و اگر نتوانست، طعام دادن به 60 مسکین است.

ص :326

اشتکاء: مصدر فعل «تشتکی» و به معنای «اظهار ناراحتی» است.

تحاور: به معنای مراجعه به یکدیگر در سخن گفتن است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 98، از قمی آورده است:

این آیات درباره خوله دختر خویلد و شوهرش اوس بن صامت نازل شده که هر دو از انصار هستند. اوس بر زنش غضبناک شد و گفت: تو مانند پشت مادرم بر من حرام هستی. پس از گفتار خود پشیمان شد و خوله به حضور پیامبر(ص) رسید و تقاضای حکم کرد و آیات نازل شد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 100، از کافی، از امام صادق (ع):

اگر کسی به همسر خود بگوید: تو مانند پشت خواهر یا دختر یا عمه یا خاله من هستی (ظِهار کند) پیش از آن که بخواهد با همسر خود همبستر شود باید کفاره دهد، ولی اگر پیش از مقاربت او را طلاق دهد در این صورت کفاره ساقط می شود. و سوگند به ظهار، ظهار نیست و حد و مملوک در دادن کفاره مساوی هستند، جز آن که بنده نصف کفاره آزاد می دهد و کفاره ی او منحصر به روزه گرفتن است و صدقه و آزاد کردن بنده بر مملوک نیست.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 101، از کافی، از جمیل بن درّاج روایت کرده که گفت:

به امام صادق (ع) عرض کردم: اگر بعضی از ایام را روزه گرفت پس از آن که مریض شد، بعد از بهبودی مابقی را باید بگیرد یا مجدد از اول شروع کند. فرمود: اگر یک روز از ماه زیادتر گرفته مابقی را بگیرد و چنان چه یک ماه یا کمتر گرفته از اول شروع کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 101، آمده است:

ظهار در حکم طلاق است. یعنی باید در طُُهرِ غیر مواقعه باشد و در حضور دو نفر شاهدِ مسلمان واقع شود و در حالت ضرر و غضب، ظهاری نیست و واقع نخواهد شد.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 18، از مجمع آورده:

و اما نظریه ائمه اهل بیت (ع) این است که مراد برگشتن به آن چه گفته اند، این است که بخواهند با همین زن همخوابگی نموده، ظهاری را که کرده بودند نقض کنند. چون وطی چنین زنی

ص :327

قبل از کفاره جایز نیست و حکم ظهار باطل نمی شود، مگر بعد از کفاره.

إِنَّ الَّذینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَما کُبِتَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ مُهینٌ (5)

یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ (6)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (7)

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوی ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَ یَقُولُونَ فی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصیرُ (8)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (9)

إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (10)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (11)

کسانی که با خدا و رسولش دشمنی می کنند خوار و ذلیل شدند آن گونه که پیشینیان خوار و ذلیل شدند؛ ما آیات روشنی نازل کردیم و برای کافران عذاب خوارکننده ای است (5) در آن روز که خداوند همه آنها را برمی انگیزد و از اعمالی که انجام دادند با خبر می سازد، اعمالی که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند؛ و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است! (6) آیا نمی دانی که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است می داند؛ هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمی کنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمی کنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست و نه تعدادی کمتر و نه بیشتر از آن مگر اینکه او همراه آنهاست هر جا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه می سازد، چرا که خداوند به هر چیزی داناست! (7) آیا ندیدی کسانی را که از نجوا [= سخنان درگوشی] نهی شدند، سپس به کاری که از آن نهی شده بودند بازمی گردند و برای انجام گناه و تعدی و نافرمانی رسول خدا به نجوا می پردازند و هنگامی که نزد تو می آیند تو را تحیتی (و خوشامدی) می گویند که خدا به تو نگفته است و در دل می گویند: «چرا خداوند ما را بخاطر گفته هایمان عذاب نمی کند؟!» جهنم برای آنان کافی است، وارد آن می شوند و چه بد فرجامی است! (8) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که نجوا می کنید و به گناه و تعدی و نافرمانی رسول (خدا) نجوا نکنید و به کار نیک و تقوا نجوا کنید و از خدایی که همگی نزد او جمع می شوید بپرهیزید! (9) نجوا تنها از سوی شیطان است؛ می خواهد با آن مؤمنان غمگین شوند؛ ولی نمی تواند هیچ گونه ضرری به آنها برساند جز بفرمان خدا؛ پس مؤمنان تنها بر خدا توکل کنند! (10) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به شما گفته شود: «مجلس را وسعت بخشید (و به تازه واردها جا دهید)» ، وسعت بخشید، خداوند (بهشت را) برای شما وسعت می بخشد؛ و هنگامی که گفته شود: «برخیزید» ، برخیزید؛ اگر چنین کنید، خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی می بخشد؛ و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است! (11)

☼ نکته:

آیات شریفه 7 تا 10 در خصوص نجوا و پچ پچ کردن و آیه 11 نیز در خصوص

ص :328

آداب مجالست است. آیه12، آیه نجوا است که توسط آیه 13 یعنی آیه رخصت، نسخ شده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿12﴾ ای اهل ایمان، هنگامی که با پیامبر به گفتگوی سری پرداختید بر گفتگوی سری خویش صدقه ای را مقدم دارید، این عمل برای شما بهتر و پاکیزه تر است و اگر قدرت پرداختن صدقه را نداشتید پس خداوند آمرزنده و مهربان است (12)

أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿13﴾ آیا ترسیدید از این که پیش از گفتگوهای سری صدقه هایی بپردازید، حالا که عمل نکردید و خداوند از تقصیر تان درگذشت پس شما نیز نماز را به پا دارید زکات را بپردازید و از خدا و پیامبرش اطاعت و پیروی کنید و خداوند به هر علمی که انجام می دهید آگاه است (13)

نکته 1: سبب نزول آیه نجوا این بود که عده زیادی از مردم که اکثراً از اغنیا و توانگران بودند مکرر مزاحم پیامبر اکرم (ص) شده و سؤالاتی از آن حضرت می پرسیدند و از طرفی هم مانع از ورود فقرا به محضر آن حضرت می شدند.

نکته 2: به استناد این جمله از آیه شریفه، «فان لم تجدو … » ، این صدقه فقط برای افراد ثروتمند بود و افراد فقیر از دادن صدقه معاف بودند. بنابراین اشکال و ایرادی که بعضی از مفسر نماهای متعصب و مغرض از جمله فخر رازی، گرفته و گفته اند: «این آیه باعث اندوه فقرا شده و نیز حضرت علی (ع) نبایستی صدقه می داد» ، کاملاً بی اساس و مغرضانه است چرا که اولاً: فقرا همچنان می توانستند سؤالاتشان را از رسول خدا (ص) بپرسند. ثانیاً: اگر حضرت علی (ع) به این آیه عمل نمی کرد و صدقه نمی داد، عذاب الهی بر تمام مردم نازل می شد و صدقه ی آن حضرت باعث نجات امت شد و این گروهِ مغرض اگر نَفَسی هم می کشند به عنایت و لطف آن حضرت (ع) می باشد. پس نه تنها ایرادی بی مورد گرفته اند که بایستی تشکر هم بکنند.

نکته 3: در خصوص فلسفه آیه نجوا می توان به چند مورد اشاره کرد:

1 - این صدقه وسیله

ص :329

طهارت و پاکی دلها می شود 2 - این حکم به نفع فقرا بوده چرا که بدین وسیله ثروتمندان به فقرا پول می دادند 3 - بذل مال به فقرا در راه خدا موجب تکامل روحی و پرورش و تقویت ایمان می گشت 4 - وسیله ای جهت آزمودن افراد بود و لذا منافقین و آنهایی که واقعاً سؤال داشتند و نیز به رسول خدا (ص) علاقمند بودند بدین وسیله مشخص می شدند 5 - یک نوع تخفیف به پیامبر (ص) می شد و باعث حذف مزاحمین در اِشغال اوقات شریف آن حضرت گردید 6 - با این آیه ی شریفه مقام و شخصیت و هویت مولای متقیان حضرت علی (ع) برای همه مشخص گردید چرا که فقط حضرت علی (ع) صدقه داد و بقیه بخل ورزیدند.

نکته 4: هر چند آیه شریفه با سپری شدن مدتش نسخ شد ولی مصالح و منافع آن در تمام دوران حیات و زندگی پیامبر (ص) و حتی امروزه هم پایدار و موجود مانده است.

نکته5: اگر همه مسلمانان به این حکم عمل می کردند، آیه نسخ نمی شد و تنها علت نسخ آیه لطف و عنایت و تخفیفی بود که حضرت حق تعالی به مسلمین عنایت فرمود چرا که می دانست حبِ مال در بین آن ها بیشتر از حب رسول خدا (ص) است و در حقیقت با نسخ آیه، لطف و تخفیفی به آنها عنایت فرموده است.

نکته 6: نزول این آیه و نسخ آن در دوران حضرت رسول (ص) از طرفی باعث سر بلندی و مشخص شدن چهره ی منور حضرت علی (ع) و راه و روش آن حضرت شد و از طرف دیگر چهره ی منافقین و دنیاطلبان را مشخص نمود. همچنین در این دوران و آینده نیز باعث جدا کردن افراد مغرض مثل فخر رازی و امثالهم و نیز شیعیان واقعی آن حضرت شده و خواهد شد. بنابراین آیه شریفه را آن طوری که عموم مردم منسوخ و از بین رفته به حساب می آورند نبایستی فرض کرد. چرا که کلام خدایتعالی «نسخ و ابطال» نمی شود.

نکته7: آیت الله خویی در کتاب (بیان، ص 487) در خصوص نسخ، معتقد است که در قرآن کریم هیچ یک از آیاتش نسخ نشده و تنها به این آیه اشاره کرده که نسخ شده است و با توضیحِ مفصل در این خصوص معتقد به نسخ عرفی نیست (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 106 سوره

ص :330

بقره مراجعه شود).

در کتاب بیان، ص 489، از شیخ طوسی، از حضرت علی (ع):

خداوند به وسیله من بر این امت تخفیف داد، زیرا که خداوند صحابه پیامبر اکرم (ص) را با بذل مال در برابر مناجات و تماس خصوصی با رسول خدا (ص) آزمایش کرد ولی آنها از مناجات با او خودداری نمودند و رسول خدا (ص) در منزل خویش از ملاقات خصوصی خودداری ورزید مگر با کسانی که در راه خدا بذلِ مال کنند و من تنها یک دینار داشتم که آن را در راه خدا دادم و تنها من بودم که به این آیه عمل نمودم و وسیله ی توبه و عفو خدا نسبت به تمام مسلمانان گشتم و اگر کسی پیدا نمی شد که به این آیه عمل کند به جهت امتناع و خودداریِ تمام مردم از فرمان خدا، عذابِ الهی بر همه آنها نازل می شد.

از همان منبع، از عبدالرزاق، از حضرت علی (ع):

به آن آیه به جز من کسی عمل نکرد تا نسخ شد. و مدت آن بیش از یک ساعت نبود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 108، از تأویل الایات و خصال:

به ادعای عامه و خاصه، امیرالمؤمنین (ع)، دیناری داشت به ده درهم فروخت و ده مرتبه صدقه داد و با رسول خدا (ص) نجوا کرد و بر اسرار علوم واقف شد و دیگران، پیغمبر (ص) را رها کردند و رفتند و آن زحمت به خلوت مبدل شد و به سبب وجود مقدسِ امیرالمؤمنین (ع) خدای تعالی این حکم را از امت برداشت.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 109، از تفسیر ابوالفتوح، از عمر بن خطاب:

امیرالمؤمنین (ع) دارای سه چیز بود که کسی دیگر آن ها را دارا نبود و اگر من یکی از آنها را داشتم، برایم از داشتن شتران سرخ موی بهتر بود. اول: همسری با حضرت فاطمه (س). تمام صحابه، حضرت فاطمه (س) را از پیامبر (ص) خواستگاری کردند، آن حضرت همه را رد کرد به جز امیرالمؤمنین (ع). دوم: در روز خیبر رسول خدا (ص) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول (ص) را دوست می دارد

ص :331

بر دشمنان حمله می کند و هرگز فرار نخواهد کرد پرچم را به دست امیرالمؤمنین (ع) داد. سوم: آیه نجوا است که فرود آمد و منسوخ شد و کسی جز امیرالمؤمنین (ع) به آن عمل نکرد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 110، از تفسیر ابوالفتوح، از عبدالله بن هارون خراسانی:

از حضرت رضا (ع) سؤال کردم: چرا صدقه بر آل محمد (ص) حرام است؟ حضرت فرمود: از مطلب بزرگی پرسش نمودی. بدان که ما چون خویشتن را به دادن صدقه پاکیزه کرده ایم. خدایتعالی نخواست که به گرفتن صدقه ما را مدنّس (ناپاک و آلوده) کند. و فرمود: می دانی این موضوع در کجای قرآن است؟ عرض کردم: «و یطعمون الطعام» می باشد، فرمود: این آیه نیست، آیه نجوا است که یک روز بیش نبود. روز دیگر آیه رخصت نازل شد، چه خداوند در آن آیه می فرماید: «ذلک خیر لکم و اطهر» ، صدقه دادن برای شما بهتر و پاکیزه تر است، زیرا مصلحتی به آن تعلق دارد آن گاه برای کسانی که ندارند، عذر خواست، تا بدانند خدا تکلیف «ما لایطاق» نکند.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (14)

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (15)

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (16)

لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (17)

یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْ ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ (18)

آیا ندیدی کسانی را که طرح دوستی با گروهی که مورد غضب خدا بودند ریختند؟! آنها نه از شما هستند و نه از آنان! سوگند دروغ یاد می کنند (که از شما هستند) در حالی که خودشان می دانند (دروغ نمی گویند)! (14) خداوند عذاب شدیدی برای آنان فراهم ساخته، چرا که اعمال بدی انجام می دادند! (15) آنها سوگندهای خود را سپری قرار دادند و مردم را از راه خدا بازداشتند؛ از این رو برای آنان عذاب خوارکننده ای است! (16) هرگز اموال و اولادشان آنها را از عذاب الهی حفظ نمی کند؛ آنها اهل آتشند و جاودانه در آن می مانند! (17) (به خاطر بیاورید) روزی را که خداوند همه آنها را برمی انگیزد، آنها برای خدا نیز سوگند (دروغ) یاد می کنند همان گونه که (امروز) برای شما یاد می کنند؛ و گمان می کنند کاری می توانند انجام دهند؛ بدانید آنها دروغگویانند! (18)

اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿19﴾ شیطان بر آنها مسلط شده یاد خدا را از دلهایشان برده، اینها حزب شیطان هستند، آگاه باشید که حزب شیطان، زیانکارانند (19)

استحواذ: به معنای استیلاء و غلبه است.

ص :332

در تفسیر جامع، ج 7، ص 112، از تفسیر قمی آورده است:

روز قیامت خداوند جمع کند آنهایی را که ستم نموده و حقوق آل محمد (ص) را غصب کرده اند و اعمال ایشان را به آنها نشان می دهد، برای خدای تعالی سوگند می خورند که ما چنین عملی نکردیم، چنان که برای پیغمبر (ص) به دروغ در دنیا قسم می خورند زیرا آن مردم با هم عهد بستند که بعد از پیغمبر (ص) نگذارند خلافت و امامت در میان بنی هاشم باقی بماند و در عقبه تصمیم گرفتند پیغمبر اکرم (ص) را به قتل برسانند. وقتی خداوند از تصمیم و عهد بستن ایشان خبر داد و رسولش را آگاه گردانید، آنها آمدند حضور پیغمبر اکرم (ص) به دروغ سوگند یاد کردند که ما چنین تصمیمی نداشتیم و عهد و پیمانی نبستیم، آن وقت آیه 74 سوره توبه: «یحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَ … » تا آخر نازل شد.

إِنَّ الَّذینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی الْأَذَلِّینَ (20)

کسانی که با خدا و رسولش دشمنی می کنند، آنها در زمره ذلیل ترین افرادند! (20)

کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿21﴾ خدایتعالی چنین تقدیرکرده

که من و رسولانم سرانجام غالبیم. به درستی که خدا قوی و عزیز است (21)

کَتَبَ: منظور از کتابت خدا، قضاء راندن است.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 46، در ذیل این آیه آورده است:

خدای تعالی در آن روزی که دین مسلمانان را تکمیل کرد، (آنها را) از شر دشمنان ایمن ساخت، با آنان شرط کرد که تنها از او بترسند و فرمود: «الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیوْمَ أَکْمَلْتُ … » = «امروز دیگر کفار از دین شما مأیوس گشتند، پس از آنها نترسید و از من بترسید … » (مائده3) و در مسلم بودن این غلبه کافی است که در آیه 139سوره آل عمران مؤمنین را خطاب نموده، فرمود: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» = «سست مشوید و اندوهگین نگردید که شما بالاترین هستید مادام که مؤمن باشید» .

☼ نکته:

آوردن ضمیر «انا» در آیه شریفه چه نکته ای را به دنبال دارد؟ به عبارتی چرا

ص :333

فرمود: «من غالبم و رسولانم» در صورتی که می توانست بفرماید: «من و رسولانم غالبیم؟»

در پاسخ به این سؤال، مترجمِ تفسیر المیزان، ج 38، ص 46، در زیرنویس آیه شریفه آورده است: در عبارت «من و رسولانم غالبیم» ، رسولان در مقابل خدایتعالی قرار می گرفتند، ولی با آوردن ضمیر «انا» خواست بفرماید اینکه گفتم: (من غالبم) منظورم من و همه کارگردانان درگاهم است. پس جمله «انا و رسلی» احتمالاً می تواند بدل باشد از ضمیری که در کلمه «اغلبن» مستتر است و بخواهد اتصال رسولان به خدایتعالی را برساند و به همین جهت باز احتمالاً می توان گفت که معنای «رسلی» منحصر در فرستادگان بشری خدا نباشد بلکه معنایش همه فرستادگان خدا باشد چه بشری و چه ملکی. و خلاصه بخواهد بفرماید من و کارگردانانِ درگاهم به طور قطع غالبیم.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 50، از تفسیر مجمع البیان:

مسلمانان وقتی دیدند که خدایتعالی فتوحاتی (روستاها و شهرهای حجاز) را نصیبشان کرد به یکدیگر گفتند: به زودی خدا روم و فارس را هم بَرایِمان فتح خواهد نمود، منافقین گفتند: شما خیال کرده اید رو م و فارس هم (علی آباد خرابه است) که شما بر آن دست یابید.

لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿22﴾

هیچ قومی نخواهی یافت که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشند و در عین حال با کسانی که دشمنی خدا و رسولش می کنند دوستی کنند هر چند آن دشمنان، پدران یا فرزندان یا برادران یا قبیله شان باشند. برای اینکه خداوند در دلهایشان ایمان را نوشته و به روحی از خودش تأییدشان کرده و در جناتی که نهرها در زیر درختانش جاری است داخلشان می کند تا جاودانه در آن باشند. خدا از آنها راضی شد و آنها از خدا راضی شدند. آنها حزب خدایند. آگاه باش که حزب خدا تنها رستگارانند (22)

☼ نکته:

آیه شریفه صریح بر این است که دوستی با دشمنانِ خداوند سبحان و پیامبر (ص) و

ص :334

در نتیجه اهلِ بیت (ع) باعثِ خروج از ایمان و انکارِ قیامت است.

مراد از «وایدهم بروح منه» چیست؟

پاسخ: در معنای «روح» مفسرین اختلاف کرده و نظراتی به شرح ذیل آورده اند:

1 - مرادْ جبرئیل است.

2 - مراد قرآن است.

3 - حجت و برهان است.

4 - مراد ملائکه هستند.

5 - مراد همان روح مخلوق است.

اما هیچ کدام از این نظرات نمی تواند صحیح باشد چرا که: اگر به آیه شریفه دقت کنیم متوجه می شویم که این «روح» مختص به مؤمنین است و کافران فاقد این روح هستند پس آن نظریه که گفته: «مراد «روح مخلوق» است» ، صحیح نیست چون هم کافر و هم مؤمن دارای «روح» هستند. بنابراین چیزی مضاعف و بیشتر از آن روح باید باشد. اما جبرئیل و ملائکه هم نمی تواند باشد چرا که مؤمنین، رسول نیستند تا بتوانند با آنها تماس داشته باشند. حجت و برهان که در حقیقت همان عقل است در وجود کفار هم می تواند باشد پس آن هم صحیح نیست. قرآن هم نمی تواند باشد چرا که قرآن کتابی است که برای همه بشریت نازل شده است نه فقط مؤمنین.

اما اینکه مراد از روح در آیه شریفه چیست؟ باید گفت: (واللهُ اعلم)

امدادی الهی است که تنها به واسطه ایمان به خداوند متعال به وجود خواهد آمد که هر چه این ایمان بیشتر و تقویت یافته تر باشد پس آن امداد و تأثیرش نیز افزایش می یابد.

صاحب تفسیر المیزان، ج 38، ص 47 و48 (که منبع اقوال فوق هم هست)، در این خصوص آورده است:

معنای جمله این است که خدایتعالی این گونه انسانها را به روحی از خود تقویت نمود و بعضی گفته اند: ضمیر به ایمان بر می گردد و معنای جمله این است که خدایتعالی آنان را به روحی از جنس ایمان تقویت کرد و دلهایشان را به آن روح زنده ساخت، این معنا هم عیبی ندارد.

☼ مؤلف:

از کلام صاحب المیزان این معنا تداعی می شود که مراد از «روح» در آیه شریفه را «ایمان» فرض کرده است. اما همان طور که گفتیم، این «روح» ، ایمان نیست بلکه «امداد یا بصیرت یا فرقان و قوه تشخیصِ الهی است» که به واسطه ی ایمان، در شخص به وجود می آید نه

ص :335

اینکه خودِ ایمان باشد، بلکه نتیجه و ثمره ی ایمان است. این قضیه مثل این می ماند که ما بگوییم: «درختِ سیب همان سیب است» ، ولی این طور نیست بلکه سیب، ثمره و نتیجه ی درختِ سیب است نه درختِ سیب. (واللهُ اعلم).

☼ نکته:

کلمه «حزب الله» سه بار آمده است، دو بار در همین آیه و یکبار هم در سوره مائده: «وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» = «و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند، پیروزند؛ (زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است» (1).

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 51، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

محکم ترین و مورد اعتمادترین دستاویزهای ایمان، حب و بغض در راه خداست.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 51، از کافی، از امام صادق (ع): هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در باطنش دو گوش است، در یکی از آن دو، شیطانِ وسواسْ خود را بر او می خواند و در یکی دیگر، فرشته ی خدا می خواند و خدایتعالی بنده مؤمنش را به وسیله فرشته تأیید می کند.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع):

وقتی شخصی زنا کند روح ایمان از او جدا شود. این کلام ناظر به همان کلام خدایتعالی است که می فرماید: (وایدهم بروح منه)، این روح خدایی است که از مرد زناکار جدا می شود.

از همان منبع، از کافی، از ابی الحسن (ع): خدایتعالی مؤمن را به روحی تأیید می کند که همواره در هر عملِ نیکی که می کند و تقوایی که به خرج می دهد به سراغش می آید و هر وقت عمل زشتی مرتکب شود و یا تجاوزی بکند، از او غائب می شود، پس روح خدا در هنگام عملِ خیرِ مؤمن از خوشحالی به اهتزاز در می آید و در هنگام گناه و عملِ زشتش به زمین فرو می رود. حال که چنین است ای بندگان خدا! قدر نعمت های خدا را بدانید و دلِ خود را اصلاح کنید تا یقین شما زیاد گشته، سودِ نفیس و پر قیمت ببرید، خدا رحمت کند شخصی را که تصمیم بر عمل خیری بگیرد و آن را انجام دهد و چون تصمیم بر عمل زشتی می گیرد از آن صرفنظر کند، آنگاه فرمود: ما روح را به اطاعت از خدا و عمل برای او کمک و تأیید می کنیم.

ص :336


1- مائده56

در جامع، ج 7، ص 116، از حضرت علی (ع): دوستی ما اهل بیت (ع) رحمتی است که خداوند در طرف راست قلب بنده خود فرود آورده و نقشی که ثبت شده است. هر کس طرفِ راستِ قلبش را خداوند ثبت فرماید کسی قدرت و توانایی ندارد آن را زایل نماید، آیا قول پروردگار را نمی شنوید که می فرماید: «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان» و حب ما اهل بیت (ع) ایمان است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 116، از تأویل الآیات، از سلمان فارسی (ع):

حضور پیغمبر اکرم (ص) شرفیاب نشدم مگر آنکه دست مبارکش را بر کتفم زد و به علی (ع) اشاره نمود و فرمود: ای سلمان! بدان که علی (ع) و حزب او رستگارند.

در الحدیث، ج 2، ص 153، از امام صادق (ع):

عبادت خداوند را با وجود خستگی و بی میلی بر خود تحمیل نکنید.

در آثارالصادقین، ج 2، ص 148، از امام علی (ع): بزرگترین افسوس در قیامت افسوس کسی است که در نافرمانی خداوند مالی بدست آورد و آنرا برای وارثین قرار دهد و شخص وارث آن مال را در راه خدای سبحان انفاق کند و به بهشت رود و صاحب مال به سبب همان مال به دوزخ رود.

در غررالحکم، ص 83، از امام علی (ع): ستایش بی اندازه از شخص، تکبر را در او پدید می آورد و پستی را در شخصِ ستایش کننده به بار آورد. و نکوهش بی اندازه درباره خطای شخص، کینه و دشمنی را بین دو طرف بیشتر می کند.

در غررالحکم، ص 795، از امام علی (ع): هر کس رفیق اهل معرفت و برادر دینی خود را از دست بدهد مانند آن است که شریفترین اعضای بدنش را از دست داده است.

توجه: توضیح مفصل در خصوص روح در ذیل آیه (نحل2) آمده است.

خلاصه آیات سوره مجادله:

4 - 1 - ظِهار 6 - روز حساب. خدایتعالی تمام کردار خلایق را که فراموش کرده اند هویدا می فرماید 7 - هیچ راضی را سه کس نگویند جز آن که خدا چهارم آنهاست و نه پنج کس مگر آنکه خدا ششم آنهاست 8 - آیا ندیدی آنها را که از نجوا با هم ممنوع شدند …

9 - هرگز با هم به گناه و دشمنی و نافرمانی پیامبر راز نگویید … 10 - نجوا از عمل شیطان است 11 - ای مؤمنین … در مجالس جای را بر یکدیگر فراخ کنید … خدا مقام اهل ایمان و اهل علم را در دو جهان بلند می گرداند 12 - آیه نجوا 13 - آیه رخصت 19 - 14 - در خصوص منافقین 19 - حزب شیطان 20 - کسانی که با خدا و رسولش دشمنی کنند، ذلیل ترین مردم هستند 21 - خدا و رسولش غالبند 22 - … واَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ … حِزبُ اللهِ … حِزبَ اللهِ

ص :337

59 سوره حشر

59 - سورۀ حشر (گردآوری) = بنی نضیر.

مدنی است و 24 آیه دارد. جزء مُسَبِّحات است _ این سوره با تسبیح شروع و با تسبیح هم ختم می شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 117، از حضرت رسول (ص):

هر کس این سوره را در شب جمعه بخواند، تا صبح از بلا ایمن باشد. هر کس چهار رکعت نماز بجا آورد و در هر رکعت بعد از حمد این سوره را تلاوت کند، هر حاجتی از خداوند طلب کند غیر از معصیت، حاجتش برآورده شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 117، از تفسیر برهان، از امام صادق (ع):

هر کس آن را بنویسد و به آبِ پاک بشوید و بیاشامد، ذکاوتش زیاد و فراموشی او کم شود.

خلاصۀ مطالب: این سوره به داستان یهودیان بنی نضیر اشاره دارد که به خاطر نقض پیمانی که با مسلمین بسته بودند محکوم به جلاءِ وطن شدند و علت نقض عهدشان این بود که منافقان به آنها وعده دادند که اگر عهدشکنی کنند، آنها را یاری خواهند نمود، ولی منافقان هم به وعده خود وفا نکردند. _ اشاره به غنائم بنی نضیر _ مدح بعضی از انصار و مهاجر _ تشبیه یهود و منافقین به شیطان _ هفت آیه آخر سوره هم که از آیات برجسته هستند علاوه بر ذکر اسماء حسنا، به بندگان دستور می دهد که از طریق مراقبتِ نفس، آماده دیدار خدایتعالی شوند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (1)

هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ (2)

وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ (3)

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ (4)

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقینَ (5)

وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (6)

ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ (7)

ص :338

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8)

وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (9)

وَ الَّذینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (10)

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطیعُ فیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (11)

لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (12)

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (13)

لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمیعاً إِلاَّ فی قُریً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (14)

کَمَثَلِ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَریباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (15)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح می گوید؛ و او عزیز و حکیم است! (1) او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه هایشان بیرون راند! گمان نمی کردید آنان خارج شوند و خودشان نیز گمان می کردند که دژهای محکمشان آنها را از عذاب الهی مانع می شود؛ اما خداوند از آنجا که گمان نمی کردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، بگونه ای که خانه های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران می کردند؛ پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم! (2) و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرر داشته بود، آنها را در همین دنیا مجازات می کرد؛ و برای آنان در آخرت نیز عذاب آتش است! (3) این به خاطر آن است که آنها با خدا و رسولش دشمنی کردند؛ و هر کس با خدا دشمنی کند (باید بداند) که خدا مجازات شدیدی دارد! (4) هر درخت باارزش نخل را قطع کردید یا آن را به حال خود واگذاشتید، همه به فرمان خدا بود؛ و برای این بود که فاسقان را خوار و رسوا کند! (5) و آنچه را خدا از آنان [= یهود] به رسولش بازگردانده (و بخشیده) چیزی است که شما برای به دست آوردن آن (زحمتی نکشیدید، ) نه اسبی تاختید و نه شتری؛ ولی خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط می سازد؛ و خدا بر هر چیز توانا است! (6) آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است! (7) این اموال برای فقیران مهاجرانی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و رسولش را یاری می کنند؛ و آنها راستگویانند! (8) و برای کسانی است که در این سرا [= سرزمین مدینه] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست می دارند و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمی کنند و آنها را بر خود مقدم می دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده اند رستگارانند! (9) (همچنین) کسانی که بعد از آنها [= بعد از مهاجران و انصار] آمدند و می گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز و در دلهایمان حسد و کینه ای نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی!» (10) آیا منافقان را ندیدی که پیوسته به

ص :339

برادران کفارشان از اهل کتاب می گفتند: «هرگاه شما را (از وطن) بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم رفت و هرگز سخن هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد؛ و اگر با شما پیکار شود، یاریتان خواهیم نمود!» خداوند شهادت می دهد که آنها دروغگویانند! (11) اگر آنها را بیرون کنند با آنان بیرون نمی روند و اگر با آنها پیکار شود یاریشان نخواهند کرد و اگر یاریشان کنند پشت به میدان کرده فرار می کنند؛ سپس کسی آنان را یاری نمی کند! (12) وحشت از شما در دلهای آنها بیش از ترس از خداست؛ این به خاطر آن است که آنها گروهی نادانند! (13) آنها هرگز با شما بصورت گروهی نمی جنگند جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است، (اما در برابر شما ضعیف!) آنها را متحد می پنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است؛ این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقل نمی کنند! (14) کار این گروه از یهود همانند کسانی است که کمی قبل از آنان بودند، طعم تلخ کار خود را چشیدند و برای آنها عذابی دردناک است! (15)

نکاتی در خصوص آیات 10 - 1:

حشر: بیرون آوردن یک جمعیت به طور اجبار است.

حصونهم: یعنی قلعه هایشان. (پس بنی نضیر دارای چندین قلعه بودند نه یک قلعه).

جلاء: یعنی ترک وطن.

مشاقه: به معنای مخالفت از در دشمنی است.

لینه: یعنی درخت خرمای خرم و پر بار است. (روایت شده که رسول خدا (ص) دستور داده بودند به اینکه نخلستان بنی نضیر را قطع کنند، همین که دست به قطع چند درخت زدند، یهودیان فریاد زدند: ای محمد! تو همواره مردم را از فساد نهی می کردی حال این درختان خرما چه گناهی دارند که قطع می شوند و آیه «ما قطعتم من لینه» (آیه 5) نازل شد که این قطع کردن تنها به فرمان خداست در جهت خوار ساختن فاسقان بنی نضیر).

افاء: از (ف-ی-ء) فیئ است. و به معنای ارجاع است که در اینجا به معنای «ارجاع اموال بنی نضیر» است.

اوجفتم: از «ایجاف» به معنای راندن به سرعت و اجبار است.

خیل: به معنای اسبان است.

ارکاب: به معنای شتران.

یوق: یعنی «حفظ کردن» است.

شح: به معنای بُخل توأم با حرص است. به شخص بخیلِ با حرص، شحیح گویند. و شحیح، از بخیل بدتر است.

ص :340

در تفسیر جامع، ج 7، ص 119، از تفسیر قمی آورده است: (خلاصه روایت)

آیات (فوق) درباره جلاءِ وطن یهودیان بنی نضیر نازل شده و داستان آن بدین قرار است: در مدینه سه طایفه از یهود سکونت داشتند، پیامبر اکرم (ص) که به مدینه نزول اجلال فرمود: آن سه طایفه بنام «بنی نضیر» و «بنی قریضه» و «بنی قینقاع» با حضرتش مصالحه کردند و پیمان بستند که اگر کارزاری پیش آید نه به نفع او و نه به ضررِ حضرت قیام کنند. اما بعد از شکست مسلمین در جنگ «احد» ، عهد و پیمانشان را شکستند. «کعب اشرف» رئیس آنها با چهل سوار از یهود به مکه رفت و با قریش پیمان بست. پیامبر اکرم (ص)، محمد بن مسلمه که برادر رضاعی کعب بود را فرستاد تا کعب را به قتل برساند. بعد از قتل کعب، پیامبر (ص) به اتفاق اصحاب در حالی که پرچم را به دست مبارک حضرت علی (ع) داده بود، قلعه های آنها را تسخیر فرمود.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 71، از مجمع البیان، از ابن عباس:

وقتی پیامبر (ص) مردم بنی نضیر را محاصره کرد با آنها مصالحه کرد که جان خودشان را سالم برگرفته از سرزمین خود بیرون شده به سوی «اذرعات شام» روند و برای هر سه نفر از آنها یک شتر و یک مشک آب داد. یهودیان به «اذرعات شام» و «اریحا» رفتند، مگر دو خانواده از آنان، یکی خانواده ابی الحقیق و یکی خانواده حیب بن اخطب که به خیبر رفتند و طایفه ای هم خود را به «حیره» رساندند.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 72، از مجمع، از محمد بن اسحاق:

بیرون کردن بنی نضیر از قلعه هایشان بعد از مراجعتِ رسول خدا (ص) از جنگ احد اتفاق افتاد و فتح بنی قریضه بعد از مراجعتش از جنگ احزاب رخ داد. ولی نظر زهری این است که اخراج بنی نضیر شش ماه بعد از واقعه بدر و زمانی اتفاق افتاد که هنوز جنگ احد واقع نشده بود.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 72، از ابن عباس: (ذیل آیه: «ما اَفاء الله علی رسوله من اهل القری» )

درباره کفار اهل قری نازل شد و اهل قری عبارت بودند از بنی نضیر و بنی قریضه که در مدینه بودند و اهل فدک که در سه مایلی مدینه است و اهل خیبر و دهات عرنیه و ینبع که

ص :341

خدایتعالی اختیار اموال آنها را به رسول خدا (ص) سپرد تا به هر نحوی که خواست در آن حکم کند و خبر داد که تمامی این اموال ملک شخصی اوست و لذا عده ای اعتراض کردند که در پاسخ آنها آیه مزبور نازل شد.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 72، از مجمع، از ابن عباس:

رسول خدا (ص) در حادثه بنی نضیر به انصار فرمود: اگر میل دارید آنچه از مال و خانه و زمین دارید با مهاجرین تقسیم کنید و در غنائم بنی نضیر هم با آنها شریک باشید و اگر بخواهید می توانید مال و زمین و خانه شما مال خودتان باشد و غنائم بنی نضیر تنها در بین مهاجرین تقسیم گردد، انصار در پاسخ گفتند: هم اموال و زمین های خود را با آنان تقسیم می کنیم و هم غنائم بنی نضیر را به آنان واگذار می کنیم و از آن سهم نمی خواهیم در این مورد بود که آیه شریفه: «و یؤثرون علی انفسهم» نازل شد.

از همان منبع، ص 73، از تهذیب، از امام صادق (ع): (در ذیل آیه 6): فیئ در آیه شریفه (ما افاء الله … ) عبارت است از آن اموالی از دشمن که بدون جنگ و خونریزی به دست آمده باشد، کلمه «انفال» شامل این قسم غنیمت هم می شود و در حقیقت «فیئ» به منزله «انفال» است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 123، از کافی، از امیرالمؤمنین (ع): (در ذیل آیه 6)

به خدا قسم، پروردگار از کلمه «ذی القربی» ما را قصد فرموده و به نفس خویش و پیغمبرش مقرون ساخته و مقصود از مساکین و ابن سبیل و یتامی از ما، آل محمد (ص) هستند. از برای ما سهمی در صدقات قرار نداده، زیرا خداوند، پیغمبر (ص) و آلش را گرامی داشته و آنها را از آن چه در دست مردم می باشد، اطعام نفرموده است زیرا صدقه، اوساخ مردم است.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 73، از کافی، از امام باقر، از امام صادق (علیهما السلام): (ذیل آیه 7)

خدایتعالی امور خلق خود را به پیامبرش تفویض نموده تا معلوم کند اطاعتشان چگونه است، آن گاه فرمودند: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (1).

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 74، از فقیه، از امام صادق (ع): (در ذیل آیه 9)

ص :342


1- حشر7

شحیح از بخیل بدتر است برای اینکه بخیل به معنای کسی است که از آن چه خودش دارد بخل می ورزد و در در راه خدا نمی دهد ولی شحیح، کسی است که حتی از آنچه در دست مردم است بخل می ورزد، نه خودش به کسی چیزی می دهد و نه می گذارد دیگران بدهند. و حتی هیچ چیزی در دست مردم نمی بیند، مگر اینکه آرزو می کند از آنِ او می بود چه از حلال و چه از حرام و به هیچ رزقی از خدای عزوجل قانع نمی شود.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 74، از کتاب محاسن، از امام باقر (ع): (ذیل آیۀ 9)

ای زیاد: وای بر تو مگر دین به جز «حب» چیز دیگری است، مگر نمی بینی کلام خدایتعالی که می فرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» = « بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد» (آل عمران31)، آیا به کلام خدا نظر نمی کنید که به محمد (ص) فرموده: «حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإِیمَانَ وَزَینَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ» = «ایمان را محبوب دلهایتان کرد و آن را در دلهایتان بیاراست و کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است» (حجرات7) و نیز فرموده: «یحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِمْ» = «دوست می دارند مسلمانانی که به سویشان هجرت می کنند» (حشر9)، آن گاه فرمود: پس دین همان «حب» است و «حب» هم «دین» است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 126، از امام صادق (ع): (ذیل آیۀ 9): آیه در شأن امیرالمؤمنین (ع) نازل شد، دیناری برای قوت حضرت فاطمه (س) و حسنین (ع) فراهم کرد، در بین راه «مقداد بن اسود» اظهار حاجت کرد. آن دینار را با شدت احتیاج خود به مقداد عطا فرمود و او را بر خود و خانواده اش مقدم داشت، فوراً جبرئیل نازل شد و آیه مزبور را در شأن آن حضرت آورد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 127، از تفسیر ابوالفتوح آورده است:

امیرالمؤمنین (ع) جماعتی را دید و فرمود: شما کیستید؟ عرض کردند ما متوکلین هستیم که به توکل زندگی می کنیم. به آنها فرمود: توکل شما به کجا رسیده است؟ گفتند: چون بیابیم، بخوریم و اگر نیابیم، صبر کنیم. فرمود: سگها نزد ما چنین باشند. پرسیدند: پس چه باید کرد؟ فرمود: مانند

ص :343

ما رفتار کنید، اگر بیابیم، انفاق و ایثار کنیم و اگر نیابیم، شکر نماییم.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 124، از کافی، از امام صادق (ع):

بهترین شما کسانی هستند که با سخاوتند و شریرترین شما، بخیلان هستند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 128، از شیخ طوسی در مجالس و از محمد بن عباس: (در ذیل آیه 10)

امیرالمؤمنین (ع) سبقت گیرنده بر امت در ایمان است.

کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿16﴾ فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ ﴿17﴾ درست مثل شیطان که به انسان گفت کافر شو و چون کافر شد گفت من از تو بیزارم، من از خدا می ترسم که پروردگار دو عالم است (16) در نتیجه عاقبت آن شیطان و آن انسان کافر این شد که هر دو برای ابد در آتشند و همین است کیفر ستمکاران (17)

☼ نکته:

مراد از انسان شخص خاصی نیست بلکه منظور تمام آدمیانی است که به وسوسه شیطان عمل کرده و کافر می شوند.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 84، از درمنثور و بیهقی، از رسول خدا (ص): (خلاصۀ روایت)

در بنی اسرائیل راهبی (به نام برصیصا) بود. شیطان دختری را بیمار کرد و به دل خانواده اش انداخت که دوایِ دردِ دخترتان نزد فلان راهب است، دختر را نزد راهب بردند. شیطانْ راهب را وسوسه کرد تا راهبْ دختر را افضاء کرد. شیطان به دلش انداخت که هم اکنون رسوا خواهی شد، او را بکش و دفن کن، از سوی دیگر شیطان نزد خانواده دختر رفت و ماجرا را فاش کرد. خانواده دختر، راهب را دستگیر کردند. شیطان به راهب گفت: من تو را گرفتار ساختم، اگر برایم دو نوبت سجده کنی تو را نجات می دهم. راهب دو بار شیطان را سجده کرد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 131، از تفسیر ابوالفتوح، از ابن عباس و ابن مسعود: (خلاصه روایت)

مراد از انسان در آیه، برصیصای راهب است. که هفتاد سال خدا را عبادت کرد. شیطان نمی توانست بر او ظفر یابد و از شیاطین دیگر کمک گرفت. یکی از آنها حیله ای بست و به صورت راهبی به صومعه برصیصا وارد شد و مشغول عبادت شد طوری که برصیصا خود را در مقابل او

ص :344

حقیر شمرد بعد از یکسال به برصیصا گفت: تو را دعایی می آموزم که بیماران را شفا دهی. آن دعا را به او یاد داد و نزد شیطان برگشت. یک روز دختر پادشاه را برای معالجه به صومعه برصیصا بردند. شیطان او را وسوسه کرد و دختر را مفتضح و بعد به قتل رساند. شیطانْ شب به خوابِ برادران دختر رفت و ماجرا را فاش کرد آنها راهب را دستگیر و به شهر آوردند تا به دار آویزند. شیطان شرط نجات راهب را در سجده خودش قرار داد. برصیصا شیطان را سجده کرد و کافر شد.

☼ مؤلف:

آیه شریفه عام است و شامل هر انسانی می شود که شیطان او را به کفرْ وسوسه کرده، چون کافر شود از او بیزاری جوید. و این داستانها صرفاً جنبه تمثیل دارند، نه اینکه شأن نزول آیات الهی باشند. و حتی اگر داستانی واقعی در شأن نزول آیه ای هم باشد، بدان معنا نیست که آن آیه شریفه را فقط به آن ماجرا بسط داد، چرا که قرآن کریم کتابی برای همه ادوار است.

یا أَیَّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿18﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید از (مخالفت) خدا بپرهیزید؛ و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده؛ و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است! (18)

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 103، از رسول خدا (ص):

«حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوا قبل اَن توزنوا و تجهزوا للعرض الاکبر» = «از نفس خود حساب کشی بکنید قبل از آن که از شما حساب بکشند و خود را بسنجید قبل از آن که شما را بسنجند و برای عرض اکبر آماده شوید» .

در امالی شیخ صدوق، ص 1043، م94، چ2، از امام صادق (ع):

هر کس دو روزش مساوی باشد زیانکار است و هر کس روزِ آینده اش بدتر از دیروزش باشد ملعون است و هر کس که زیادتی در نفسش نشناسد او به نقصان نزدیک تر است و هر کس که به نقصان نزدیک تر باشد مرگ برایش بهتر از زندگی است.

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (19)

لا یَسْتَوی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ (20)

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ

ص :345

وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (21)

هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ (22)

هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (23)

هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (24)

و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند (19) هرگز دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند؛ اصحاب بهشت رستگار و پیروزند! (20) اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم می زنیم، شاید در آن بیندیشید! (21) او خدایی است که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و نهان است و او رحمان و رحیم است! (22) و خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزه است، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکست ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می کند و شایسته عظمت است؛ خداوند منزه است از آنچه شریک برای او قرارمی دهند! (23) او خداوندی است خالق، آفریننده ای بی سابقه و صورتگری (بی نظیر)؛ برای او نامهای نیک است؛ آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او می گویند؛ و او عزیز و حکیم است! (24)

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 289، از امام صادق (ع): زاهد کسی است که حلال خدا را به جهت ترس از حسابِ آن و حرام خدا را به جهت ترس از عذابِ آن ترک کند.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 196، باب26، از امام رضا (ع):

حق تعالی به سه چیز امر فرموده است مشروط بر این که به سه چیز قرین باشد:

1 - نماز به زکات مقرون است و اگر کسی زکات ندهد نمازش مقبول نیست.

2 - شکرش را مقرون به شکرِ پدر و مادر فرموده و کسی که والدین را شکر نکند، خدا را شکر نکرده است.

3 - تقوی را مقرون به صله رحم کرده و کسی که صله رحم نکند تقوا ندارد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 136 و137، از مجمع، از پیامبر اکرم (ص):

هر کس سه آیه آخر سوره حشر را بخواند خداوند گناه گذشته و آینده او را بیامرزد. و از آن حضرت درباره اسم اعظم خدا پرسیدند، فرمود: بر شما باد به تلاوت آخر سوره حشر.

خلاصه آیات سورۀ حشر:

1 - سَبَّحَ لله …

4 - 2 - جلای وطن یهودیان 5 - آن چه از درختان خرما بریدید و آن چه را بر جای گذاشتید همه به امر خدا و برای خواری یهودیان فاسق بود.

7 - 6 - فیء 8 - غنائم مخصوص فقرای مهاجر است …

9 - یؤثرون علی انفسهم 10 - دعا 15 - 11 - منافقین 17و16 - کمثل الشیطان 18 - محاسبه نفس 21 - اگر قرآن را بر کوهی نازل کنیم، کوه از خوف خدا از هم متلاشی می شود 22 - هُوَ الله … 23 - هُوَ الله … 24 - هُوَ الله

ص :346

60 سوره ممتحنه

60 - سورۀ ممتحنه (آزماینده) = مَوَدَّت. (مدنی است و «13» آیه دارد).

خلاصه مطالب: دوستی نکردن با کفار، حکم زنان مهاجر و بیعتشان در روز فتح مکه.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ (1)

إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت می کنید، در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده اند و رسول الله و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون می رانند؛ اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید؛ (پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید!) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می سازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کاری کند، از راه راست گمراه شده است! (1) اگر آنها بر شما مسلط شوند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی کردن نسبت به شما می گشایند و دوست دارند شما به کفر بازگردید! (2)

☼ نکته:

در خصوص شأن نزول آیه اول (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا … ) روایتی از تفاسیر مختلف نقل شده که خالی از اشکال نیست. خلاصه این روایت بدین شرح است:

حاطب بن ابی بلتعه در مکه مسلمان شد و به مدینه هجرت کرد اما همسرش مسلمان نشد و در مکه ماند. کفار قریش عیال حاطب را که صفیه (و به نقلی ساره از بنی هاشم) نام داشت را به مدینه نزد حاطب می فرستند تا نامه حاطب را در خصوص اخبار پیامبر (ص) و اوضاع و احوال مسلمین جهت جاسوسی به نزد آنها بیاورد. همسر حاطب هم نامه را در میان پایش و (به نقلی در گیسوانش) مخفی کرده، به سوی مکه روانه می شود. جبرئیل به امر خدا جریان را به حضرت رسول (ص) اطلاع می دهد. آن حضرت هم امیرالمؤمنین (ع) را مأمور بازگرداندن نامه می کند. حضرت علی (ع) عیال حاطب را دستگیر کرده و او را مجبور می کند نامه را تحویل دهد. آن زن به حضرت عرض می کند که روی بگردان تا نامه را درآورم و بعد نامه را از میان پای خود بیرون آورده و تسلیم علی (ع) می کند و نامه به دست پیامبر (ص) می رسد. عمر می خواهد حاطب را

ص :347

به جرم خیانت گردن بزند اما پیامبر (ص) فرمود: آخر او در جنگ بدر شرکت داشت و خدایتعالی به اهل بدر عنایت خاصی دارد و او را می آمرزد و این آیات نازل شد.

توجه: این روایت در اکثر تفاسیر از جمله: صافی، ج 6، ص 306 و جوامع، ج 6، ص 292 و المیزان، ج 37، ص 122 و … آمده است، که در بین آنها فقط صاحب المیزان به نقد آن پرداخته است.

☼ مؤلف:

اگر به دقت به روایت فوق توجه کنیم متوجه دستکاری و یا جعلی بودن آن خواهیم شد. احتمالاً این جاعل یا جاعلین، خودشان جزءِ جنگ کننده های بدر بوده اند و خواسته اند بدین طریق خود را از محبوبین خدا و آمرزیده شدگان قرار دهند تا بتوانند منافع مادی خود را بدین وسیله کسب کنند. چرا که در روایت به صراحت جرمِ حاطب را تنها به بهانه شرکت کردن در جنگ بدر نادیده گرفته است. شاید جاعلینِ این روایت مقاصد و اهدافی به شرح ذیل داشته اند:

1 - نشان دادن العیاذ بالله بی توجهی پیامبر (ص) به اجرای حدود الهی و امتیاز دادن آن حضرت به گروه خاصی از جمله شرکت کنندگان در جنگ بدر 2 - نسبت دادن کفر و جاسوسی به یکی از زنان بنی هاشم 3 - ارتکاب عمل زشت بیرون آوردن آن نامه توسط حضرت علی (ع).

اما به دلایل ذیل، این روایت خالی از اشکال نیست:

الف- به استناد همین آیه مورد بحث (آیه اول) که می فرماید: «اهل ایمان نباید با دشمنان خود دوستی کنند» و با توجه به این که آیه شریفه عام است و به همه مؤمنین از جمله مؤمنین شرکت کننده در جنگ بدر بسط می یابد، پس دیگر معنا ندارد، در روایت، بدریون را استثناء قرار دهد. به همین خاطر این روایت مخالف نصِ صریح قرآن کریم است.

ب- به استناد این روایت، اهل بدر در انجام هر گناهی آزاد خواهند بود چون آنها آمرزیده هستند و می دانیم که پیامبر اکرم (ص) خود یکی از اهل بدر بوده، پس اگر این روایت که اهل بدر آمرزیدگان هستند، صحیح باشد باید پیامبر اکرم (ص) خود به آن عمل می کرد.

ج- در خودِ روایت آمده که جبرئیل خبرِ نامه و جریانِ کامل جاسوسی را به پیامبر اکرم (ص) رساند. پس دیگر چه نیازی به آن نامه، آن هم در آن جای کثیف خواهد بود و این چه

ص :348

تهمتِ کثیفی است که به ساحت مقدس حضرت علی (ع) و حضرت رسول (ص) زده اند.

د- منبعِ سندِ این روایت، کاشف از قولِ معصوم (ع) نیست.

صاحب تفسیر المیزان، ج 38، ص 124، ضمن رد کردن این روایت آورده است: از ظاهر روایت بر می آید که «حاطب» به خاطر عملی که کرده بود مستحق اعدام و یا کیفری دیگر کمتر از اعدام بوده و تنها به خاطر شرکتش در جنگ بدر مجازات نشده چون بدری ها در برابر هیچ گناهی مجازات نمی شوند در حالی که روایات وارده در داستان افک معارض آنند چون در آن روایات، رسول خدا (ص) یکی از تهمت زنندگان به عایشه را که از بدریون و سابقین اولین بوده را حد زد و کیفر کرد. از اینها بگذریم، آزاد شدن یک گروه از بین همه مسلمانان و رهایی آنان از قید تکلیف، متناقض با مصلحتی است که دعوت دینی و فریضه امر به معروف و نهی از منکر و نشر معارف الهی از راه نشر روایات صادره از رسول خدا (ص) بر اساس تأمین آن مصلحت بنا شده است. از این هم که بگذریم اصلاً چنین حرفی خطاب های الهی را در بیشتر آیاتی که در آن به صحابه ی رسول خدا (ص) و مؤمنین عتاب شده العیاذ بالله خطا ب هایی بیهوده می سازد.

لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿3﴾

هرگز روز قیامت، خویشان و فرزندان شما سودی برایتان ندارند. آن روز بین شما جدایی می افکند و خدا به هر چه کنید آگاه است (3)

☼ نکته:

خدایتعالی در خصوص جدایی خویشاوندی در قیامت در سه آیه شریفه دیگر هم می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَینَهُمْ یوْمَئِذٍ» = «وقتی در صور دمیده می شود دیگر انساب و خویشاوندی بین آنها نخواهد بود» (مؤمنون 101) و می فرماید: «لَقَدْ تَقَطَّعَ بَینَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» = «رشته ها در بینتان از هم گسیخت و آن چه را می پنداشتید نخواهید یافت» (انعام 94) و می فرماید: «وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» = «عذاب را دیدند و رشته ها را گسیخته یافتند» (1).

آیا در قیامت رابطه اسباب و انساب و خویشاوندی وجود دارد یا خیر؟

ص :349


1- بقره 166

مفسرین دو نظریه دارند:

(1) بعضی از مفسرین به استناد آیات فوق معتقدند که در قیامت انسابی وجود ندارد. صاحب تفسیر المیزان (ج38، ص 112) جزءِ این گروه است و در تأیید نظریه خود آورده است: «روز قیامت خدایتعالی با از کار انداختن اسباب دنیوی میان شما جدایی می اندازد. و علت سقوط اسباب و از جمله خویشاوندی که معنایش منتهی شدن نسبت دو نفر یا بیشتر به یک رحم (و یا یک صلب) است تنها آثارش را در ظرف دنیا که ظرف حیاتِ اجتماعی است بروز می دهد و باعث مودت و الفت و معاضدت و عصبیت و یا خدمت و امثال آن می گردد، چون ظرف اجتماع است که بالطبع و بر حسب آراء و عقایدْ انسان را محتاج به این امور می سازد، آراء و عقایدی که آن را هم فهم اجتماعی در انسان ایجاد می کند و در خارج از ظرفِ حیات اجتماعی خبری از این آراء و عقاید نیست. در قیامت وقتی حقایق سخت و عریان جلوه می کند و رفع حجاب و کشف غطاء می شود اثری از پندارهای دنیوی نمی ماند و رابطه ای که میان اسباب و مسببات بود و آن استقلالی که ما در دنیا برای اسباب و تأثیرش در مسببات می پنداشتیم به کلی از بین می رود» .

(2) بعضی دیگر از مفسرین معتقدند که در قیامت انساب وجود دارد. این گروه از مفسرین در تفسیر این آیات، هر کدام توجیهی به شرح ذیل آورده اند: (الف) – مراد این است که روز قیامت خدایتعالی صحنه ای هول انگیز به پا می کند، که هر کس از کسی دیگر فرار می کند، همچنان که قرآن کریم در جای دیگر می فرماید: «یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یوْمَئِذٍ شَأْنٌ یغْنِیهِ» = «روزی که هر کس از برادرش و مادر و پدرش و رفیق و فرزندانش می گریزد، برای هر انسانی وصفی است که نمی گذارد به سایرین توجه داشته باشد» (عبس 34تا37). (ب) - مراد این است که روز قیامت خدایتعالی شما را از یکدیگر جدا می سازد، اهل ایمان را داخل بهشت و اهل کفر را داخل جهنم می سازد در نتیجه یک خویشاوند بهشتی، خویشاوند دوزخی را نمی بیند. (ج) – مراد به این فصل و جداسازی، فصل قضاء است و معنای آیه این است که خدایتعالی در روز قیامت بین شما داوری می کند (صاحبِ جوامع، ج 6،

ص :350

ص295، نقلِ «ب» و «ج» را آورده است).

☼ مؤلف:

به نظر حقیر نظریه اول صحیح است یعنی «در قیامت قطع اصلاب و انساب و خویشاوندی است» . در آنجا نسب و صلب و خویشاوندی در بین انسانها اثری ندارد بلکه این تقواست که عامل علاقه و محبت در بین افراد است. در توضیح کامل تر به دو دلیل اشاره می کنم:

1 - همه می دانیم که اگر بچه ای دچار مشکلی شود مثلاً دست یا پایش بسوزد، مادرِ آن بچه دچار چنان عذابی می شود که زندگی برایش جهنم می گردد و این تنها به صرف رابطه خونی و انسابی است که بین آنها وجود دارد و یا بالعکس اگر بچه ای مادرش را در آتش ببیند چه حالی می یابد؟ و نیز می دانیم در قیامت هستند مادرانی که بهشتی باشند و بچه هایی که جهنمی هستند و یا بالعکس. بنابراین اگر در قیامت هم این رابطه خونی پا بر جا بماند پر مسلم است که آن مادر در بهشت، به واسطه ی اینکه بچه اش در جهنم است هیچ گاه آرامش نخواهد داشت. که این با آرامشی که همواره برای اهلِ بهشت توصیف شده است، تضاد دارد.

2 - در دنیا افرادی هستند که عقیم بوده و بچه دار نمی شوند و در این دنیا از رابطه ی بسیار گرم و آرام بخشِ صلبی و خونی بی بهره اند، از طرفی در قیامت، زاد و ولدی وجود ندارد پس اگر رابطه صلبی و انساب در قیامت هم پا برجا باشد به دور از عدالت است که آن گروهِ عقیم در قیامت هم محروم از این نعمت باشند.

خلاصه کلام: زندگی و نظام حاکم بر قیامت به صورت فردی می باشد (بر خلاف دنیا که به صورت اجتماعی است)، جسمِ برانگیخته شده در آن عالم، جسمی ابدی و متفاوت با جسم فانی دنیوی است اما شبیه این جسم است و نه عین آن. بنابراین عواطف و احساسات آن جا به شکل دنیوی هم نخواهد بود. ملاکِ علاقه و محبت در قیامت تنها تقوایِ الهی است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات13)، هر چه شخصْ تقوایِ بیشتری در این دنیا کسب کرده باشد در آن جا محبوب تر، زیباتر، رفیع تر و نورانی تر خواهد بود و رابطه خونی در آن جا عاملی برای دوستی و محبت نمی باشد. البته این توضیحی که دادیم دلیلی بر این نیست که در قیامت، پدر و مادر، بچه ی

ص :351

خود را نشناسند، بلکه در آن جا هم یکدیگر را می شناسند اما علاقه ای که بین آنهاست، علاقه ی خونی نیست بلکه در آن جا علاقه ها به واسطه ی تقواست. و هر چه تقوایِ شخصی بیشتر باشد محبوبتر خواهد بود حتی اگر رابطه خونی بر قرار نباشد. از همه اینها گذشته، آیه شریفه مورد بحث به صراحت اشاره به این انفصال دارد و حتی بر خلافِ نظرِ مخالفین، آیه 37 عبس نیز مؤید این انفصال است و نه بر ردِ آن. (برای توضیح بیشتر به ذیلِ آیه (زخرف67) مراجعه کنید).

در المیزان، ج 35، ص 196، از درمنثور، از رسول خدا (ص): چون قیامت به پا شود، پیوند ارحام قطع و همه سبب ها گسیخته می گردد و برادری ها همه باطل می شود، مگر برادری در راه خدا.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 130، از کافی، از امام صادق (ع):

از محکم ترین دست آویزهای ایمان یکی این است که به خاطر خدا و در راه او دوستی کنی و در راه او دشمنی کنی و در راه او بدهی و در راه او دریغ کنی.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 130، از امام صادق (ع):

کسی که دوستی و دشمنیش به خاطر دین نباشد، دین ندارد.

در نهج البلاغه، ص 743، ح479، از حضرت علی (ع):

بدترین دوست آن است که برایش به رنج و زحمت افتی.

در نهج البلاغه، ص 695، ح268، از حضرت علی (ع): در دوستی با دوستت مدارا کن، شاید روزی دشمنت گردد و در دشمنی با دشمنت نیز مدارا کن، شاید روزی دوستت گردد.

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءآؤا مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَیْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿4﴾ شما الگوی خوبی در ابراهیم و پیروان او دارید، (به یاد آرید) زمانی را که به قوم خود گفتند ما از شما و از آن چه به جای خدا می پرستید بیزاریم، به شما کافریم و از همین امروز برای ابد اعلام قطع رابطه خویشاوندی و اعلام دشمنی و کینه می کنیم تا روزی که به خدای یگانه ایمان آورید مگر نه آن بود

ص :352

که ابراهیم به پدرش گفت: من تنها می توانم از خدا برایت طلب مغفرت کنم و از ناحیه خدا هیچ کار دیگری نمی توانم صورت دهم و همگی گفتند: پروردگارا بر تو توکل کردیم و به سوی تو بازگشت کردیم، که بازگشت به سوی تو است (4)

☼ نکته:

در معنای استثنای آیه شریفه یعنی جمله «اِلا قول ابراهیم» بعضی از مفسرین متأسفانه به دلیل عدم بصیرت و شناختِ عصمتِ انبیاء، گفته اند: «مؤمنین باید در جمیع خصال به حضرت ابراهیم اقتدا کنند مگر در یک خصلت که برای پدر خود که کافر بود استغفار نمود».

این نقلْ در حقیقتْ تهمتی به ساحتِ مقدسِ نبوت است که گاهاً به دلیلِ جهلِ بعضی از افراد در تفسیر بعضی از آیات به چشم می خورد.

در پاسخ به این گروه باید گفت: اولاً: دعا کردن برای یک شخصِ کافر، گناهی است که ارتکاب آن از ساحت مقدس انبیاء (ع) به دور است. ثانیاً: حضرت ابراهیم (ع) به عنوان یک پیامبر وظیفه داشت که قومش را به سوی توحید هدایت کند و آنها را نوید دهد که اگر ایمان آورند خداوند متعال از گناهان گذشته آنها می گذرد و حتی حاضر می شود که این دعای استغفار را خودش از خدایتعالی درخواست کند اما به شرطی که ایمان آورند. در این بین عمویش آذر هم یکی از آن قوم است که مورد دعوت ابراهیم (ع) قرار می گیرد. اما وقتی دید که او ایمان نمی آورد و کافر ماند فوراً از او بیزاری جست نه اینکه بخواهد العیاذ بالله در عین کفر، برایش دعا کند و مؤید این گفته، آیه توبه است که می فرماید: «وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیاهُ فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ» = «استغفار ابراهیم برای پدرش از در دوستی نبود بلکه ناشی از وعده ای بود که به وی داده بود ولی وقتی برایش روشن شد که او دشمن خداست از او بیزاری جست، به یقین ابراهیم مهربان و بردبار بود!» (توبه 114). بنابراین به استناد آیه توبه می توان آیه شریفه مورد بحث را چنین معنا کرد (والله اعلم): «حضرت ابراهیم (ع) الگو و نمونه ای نیک برای شماست که بایستی همواره از او پیروی کنید و هرگز از کفار پیروی نکنید بلکه از آنها جدا شوید حتی اگر از خویشان شما باشند همان گونه که حضرت ابراهیم (ع) نیز با

ص :353

وجود خویشاندی، از عمویش بیزاری جست و از او جدا گشت. شما هم باید از او الگو بگیرید و از خویشان کافرتان بیزاری بجویید مگر آن که آن خویشان ایمان آورند و تنها در این صورت است که می توانید با آنها بمانید» .

خلاصه اینکه آیه شریفه نه تنها نظرِ این مفسرین را نمی رساند، حتی می خواهد بفرماید که در خصوص تبری کردن از خویشانِ کافر نیز بایستی از حضرت ابراهیم (ع) الگو بگیرید.

صاحب تفسیر المیزان، ج 38، ص 114، (که منبع قول آن مفسرین هم هست) در این خصوص آورده است:

معنای آیه اظهار دوستی ابراهیم نسبت به پدر نیست بلکه وعده ای است که به وی داده تا شاید از شرک توبه کند و از آیه احتجاج ابراهیم با پدرش که می فرماید: «قَالَ سَلَامٌ عَلَیکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیا وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» (مریم 48) استفاده می شود که در همان مجلسی که وعده استغفار به پدرش می دهد، بلافاصله می گوید: من از شما و آن چه به جای خدا می خوانید کناره گیری می کنم و اگر وعده استغفار از در دوستی پدر بود جا داشت بگوید: (و من از قوم کناره گیری می کنم) نه اینکه بفرماید: (من از همه شما کناره گیری می کنم) و پدر را هم داخل قوم کند و از همه کناره گیری کند که همان تبری است.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 132، (در ذیل آیه 10)، آورده است: سیاق و زمینه این آیه شریفه چنین دست می دهد که بعد از صلح حدیبیه نازل شده و در عهدنامه هایی که بین رسول خدا (ص) و مردم مکه برقرار گردیده، نوشته شده است که اگر از اهل مکه مردی به مسلمانان ملحق شد، مسلمانان موظند او را به اهل مکه برگردانند ولی اگر از مسلمانان مردی ملحق به اهل مکه شد اهل مکه موظف نیستند او را به مسلمانان برگردانند و نیز از آیه شریفه چنین بر می آید که بعضی از زنان مشرکین مسلمان شده و به سوی مدینه مهاجرت کرده بودند، همسر مشرکش به دنبالش آمده درخواست کرده که او را به وی برگرداند و رسول خدا (ص) در پاسخ فرموده: آن چه در عهد نامه آمده این است که اگر مردی از طرفین به طرف دیگر ملحق شود باید چنین و چنان کرد و در عهدنامه درباره زنان چیزی نیامده و به همین مدرک، رسول خدا (ص) آن زن را به شوهرش نداد و

ص :354

حتی مهریه ای را که شوهر به همسرش داده بود به آن مرد برگردانید.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 141، از کافی، از امام باقر (ع) در خصوص همین آیه آورده:

امام باقر (ع) فرمود: سزاوار نیست مسلمان با اهل کتاب ازدواج کند، زراره عرض کرد: فدایت شوم حرمت این عمل در کجای قرآن است، فرمود: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» (آیه10)

در تفسیر صافی، ج 6، ص 311، از کافی، از امام باقر (ع) در خصوص همین آیه آورده:

هر کس نزد او زن کافر است، اسلام را به او عرضه بدارد اگر قبول کرد، عیال اوست و اگر قبول نکرد، خداوند نهی فرموده که به عصمت کافر چنگ بزند. و اگر زن مسلمانی به کافر ملحق شد، صداق آن زن را از کفار می گیرند و به مرد مسلمان می دهند و هرگاه زنی از کفارْ اسلام آورد، مهر آن را به شوهرِ کافرش می دهند.

☼ نکته:

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (5)

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (6)

عَسَی اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّهً وَ اللَّهُ قَدِیرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (7)

لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (8)

إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (9)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (10)

وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَی الْکُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (11)

پروردگارا! ما را مایه گمراهی کافران قرار مده و ما را ببخش، ای پروردگار ما که تو عزیز و حکیمی! (5) (آری) برای شما در زندگی آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویی) بود، برای کسانی که امید به خدا و روز قیامت دارند؛ و هر کس سرپیچی کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! (6) امید است خدا میان شما و کسانی از مشرکین که با شما دشمنی کردند (از راه اسلام) پیوند محبت برقرار کند؛ خداوند تواناست و خداوند آمرزنده و مهربان است (7) خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند؛ چرا که خداوند

ص :355

عدالت پیشگان را دوست دارد (8) تنها شما را از دوستی و رابطه با کسانی نهی می کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستی داشته باشد ظالم و ستمگر است! (9) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که زنان باایمان بعنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را آزمایش کنید - خداوند به ایمانشان آگاهتر است- هرگاه آنان را مؤمن یافتید، آنها را بسوی کفار بازنگردانید؛ نه آنها برای کفار حلالند و نه کفار برای آنها حلال؛ و آنچه را همسران آنها (برای ازدواج با این زنان) پرداخته اند به آنان بپردازید؛ و گناهی بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هرگاه مهرشان را به آنان بدهید و هرگز زنان کافر را در همسری خود نگه ندارید (و اگر کسی از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد، ) حق دارید مهری را که پرداخته اید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر زنانشان را که از آنان جدا شده اند) از شما مطالبه کنند؛ این حکم خداوند است که در میان شما حکم می کند و خداوند دانا و حکیم است! (10) و اگر بعضی از همسران شما از دستتان بروند (و به سوی کفار بازگردند) و شما در جنگی بر آنان پیروز شدید و غنایمی گرفتید، به کسانی که همسرانشان رفته اند، همانند مهری را که پرداخته اند بدهید؛ و از (مخالفت) خداوندی که همه به او ایمان دارید بپرهیزید! (11)

یا أَیَّهَا النَّبِی إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَی أَنْ لَا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیئًا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَینَ أَیدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿12﴾ ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند، با آنها بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است! (12)

☼ نکته:

مراد از جمله: «وَلَا یأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یفْتَرِینَهُ بَینَ أَیدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ» ، آن است که فرزندی که میان دست و پای خود پرورده و علم به آن از انعقاد نطفه دارند به دروغ به کسی دیگر نبندند. و منظور از جمله: «ولایعصینک فی معروف» آن است که از تمام سنت هایی که رسول خدا (ص) از جانب خدایتعالی به عنوان سنت، ترویج فرمودند، پیروی کنند و خلاف آن را به جا نیاورند و البته شامل ارتکاب نکردن منکرات نیز می شود.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 143، از کافی آورده است: این آیه روز فتح مکه نازل شد. پیغمبر اکرم (ص) میان نماز ظهر و عصر در مسجد الحرام جلوس فرمود، مردها با حضرتش بیعت کردند و پس از نماز عصر امر فرمود ظرفی را پر از آب کردند، آن حضرت دست مبارک خود را در آن آب

ص :356

گذاشت و به زنها فرمود: هر کس می خواهد بیعت کند دست خود را داخل آب کند و من با زنان مصافحه نخواهم کرد و آیه مزبور را بر آنها قرائت کرد. ام حکیم دختر حارث بن عبد المطلب عرض کرد: ای رسول خدا! معروف چیست؟ فرمود: معروف یعنی صورتهای خود را نخراشید و سیلی به صورت خود نزنید و موهای خود را نکنید و گریبان چاک نزنید و لباس سیاه نپوشید و صدا را به واویلا بلند نکنید و کنار قبرها توقف نکنید.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 152، از امام صادق (ع) در خصوص همین آیه آورده است: معروفی که باید معصیت رسولش را در آن به جا نیاورند عبارت است از: نماز و روزه و سایر واجبات دیگر.

از همان منبع، از مناقب خوارزمی (یکی از علماء مخالف و از عامه): رسول خدا (ص) فرمود: اول زنی که با من بیعت کرده و پیاده از مکه به مدینه هجرت کرد فاطمه بنت اسد، مادر علی (ع) بود.

یا اَیُّهَا الذینَ آمَنوا لا تَتَولَّوا قَوماً غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم قَدیَئِسوا مِنَ الآخِرَۀِ کَمایَئِسَ الکُفّارُ مِنْ اَصْحابِ القُبُورِ﴿13﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید هرگز قومی را که خدا بر آنان غضب کرده (یعنی جهودان) را یار و دوست خود مگیرید که آنها از عالم آخرت مأیوسند چنان که کافران از اهل قبور ناامیدند (13)

☼ نکته:

مراد از این قوم که مورد غضب الهی قرار گرفته اند، همان قوم یهود است که در قرآن کریم مکرر بعنوان مغضوب علیهم از آنها یاد شده از جمله «وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» (1).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 152، از حضرت علی (ع): عَجب از ایامی که بین ماه جمادی و رجب است و مردگان با شمشیر گردن دشمنان خدا و رسول و اهل بیت (ع) را بزنند.

☼ مؤلف:

منظور از روایت فوق «رجعت» است.

توجه: بحثِ مفصل در خصوصِ رجعت در ذیلِ آیات (اسراء 8 - 4) آمده است.

خلاصه آیات سوره ممتحنه:

1 - ای اهل ایمان با دشمنان خدا دوستی نکنید 3 - روز قیامت قطع انساب است 4 - ابراهیم اسوه ای حسنه 5 - ربنا لا تجعلنا فتنه …

7 - شاید خدا میان شما و دشمنان، دوستی برقرار کند 8 - با آنهایی که با شما دشمنی نکرده اند به عدالت رفتار کنید 9 - با آنهایی که در دین با شما کارزار کردند دوستی نکنید 11 و 10 – فَامتَحِنُوهُنَّ زنان مهاجر 12 - معروف 13 - قوم یهود را دوست مگیرید.

ص :357


1- بقره 61

61 سوره صف

61 - سوره صف = حواریون = عیسی (ع).

مدنی است و «14» آیه دارد. جزء مُسبّحات است.

خلاصه مطالب: عمل به گفته ها _ آزار موسی (ع) توسط قومش _ وعده ی حضرت عیسی (ع) به آمدن «احمد» (ص) _ ترغیب به جهاد با کفار _ دین خدا نوری است که کفار اهل کتاب می خواهند آن را با دهان خاموش کنند. غلبه رسول خدا (ص) بر همه ادیان _ نقل حواریون.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (1)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2)

کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (3)

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ (4)

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ (5)

وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ (6)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعی إِلَی الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (7)

یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (8)

هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (9)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ (10)

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (11)

یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (12)

وَ أُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَریبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ (13)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا می گویند؛ و او شکست ناپذیر و حکیم است! (1) ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟! (2) نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی کنید! (3) خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند گویی بنایی آهنین اند! (4) (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قومش گفت: «ای قوم من! چرا مرا آزار می دهید با اینکه می دانید من فرستاده خدا به سوی شما هستم؟!» هنگامی که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت؛ و خدا فاسقان را هدایت نمی کند! (5) و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: «ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده [= تورات] می باشم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او احمد است!» هنگامی که او [= احمد] با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «این سحری است آشکار» ! (6) چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالی که دعوت به اسلام می شود؟! خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند! (7) آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی

ص :358

خدا نور خود را کامل می کند هر چند کافران خوش نداشته باشند! (8) او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند! (9) ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می بخشد؟! (10) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید! (11) (اگر چنین کنید) گناهانتان را می بخشد و شما را در باغهایی از بهشت داخل می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است و در مسکنهای پاکیزه در بهشت جاویدان جای می دهد؛ و این پیروزی عظیم است (12) و (نعمت) دیگری که آن را دوست دارید به شما می بخشد و آن یاری خدا و پیروزی نزدیک است؛ و مؤمنان را بشارت ده (13)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 156، آمده است:

آیه 1 و 2 در خصوص روز اُحد است که قبل از آن مسلمانان می گفتند که حاضرند جان و مالشان را فدا کنند ولی در موقع جنگ فرار کردند. و نیز آورده که آیه «4» درباره ی حضرت علی (ع) و حمزه و چند تن دیگر نازل شده است.

☼ نکته:

آیه شریفه ی «احمد» (آیه 6) تنها آیه ای است که به نام مبارک «احمد» اشاره فرموده است. البته نام مبارک و مقدس «محمد» (ص) در چهار آیه شریفه: (آل عمران 144) و (احزاب 40) و (محمد 2) و (فتح 29) آمده است. علاوه بر این دو اسم یعنی «احمد» و «محمد» خدای تعالی همچنین رسول ارجمندش را با 10 نام و صفتِ دیگر در قرآن کریمش ملقب فرموده است که عبارتند از: «نذیر» : (در حدود 41 آیه آمده است از جمله: هود 2)، «بشیر» : (در حدود 8 آیه آمده است از جمله: مائده 19)، «ذکر» : (به کرات آمده است از جمله: طلاق10)، «محمود» : (اسرا 79)، «عبد الله» : (جن 19)، «طه» ، «یس» ، «ن» ، «مدثر» و «مزمل» .

در تفسیر جامع، ج 4، ص 348 و 349، از امام صادق (ع):

در قرآن ده اسم مختلف برای پیامبر (ص) بیان شده است:

1 - محمد: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل» (آل عمران 144) 2 - احمد: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» (صف 6) 3 - عبد الله: «وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ» (جن 19) 4 - طه 5 - یس 6 - ن 7 - مدثر 8 - مزمل 9 - بشیر: (مائده19) 10 - ذکر: (1).

☼ مؤلف:

روایتِ فوق از ذکرِ دو نامِ «نذیر» و «محمود» ساکت است و شاید بدین خاطر باشد که در آیه 79 اسراء اشاره به «مقام محمود» فرموده و منظورْ اسمِ پیامبر (ص) در قرآن نباشد هم

ص :359


1- طلاق 10

چنان که می فرماید: «وَمِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَی أَنْ یبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا» = «و پاسی از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافی برای توست؛ امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد!» (اسراء 79)

و نیز کلمه «نذیر» به عنوان بیم دهنده است و چون پیامبر (ص) رحمت للعالمین و بشارت دهنده است لذا این کلمه هر چند که از وظایفِ آن حضرت بوده اما اسم شریفش نباشد و شاید هم این روایتْ خاص باشد که فقط به ده اسمِ قرآنی پیامبر (ص) اشاره دارد و شاید هم دلایلی دیگر باشد (والله اعلم)، هم چنان که می فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا» = «ما تو را به حق، برای بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم» (بقره 119) و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا» = «و تو را، جز به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده، نفرستادیم!» (اسراء 105) و می فرماید: «أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» = «(بگو) من برای شما بیم دهنده ای آشکار هستم!» (حج 49) و …

☼ مؤلف:

روایتی دیگر از تفسیر صافی آمده است که اسامی قرآنی پیامبر (ص) را 5 اسم بیان کرده است و ظاهراً این روایتْ نقل قولِ خودِ شیخ صدوق است و از جایی دیگر نقل نشده است، اما به احتمال قوی این نقل، نقلی اشتباه است چرا که اولاً: کاشف از قول معصوم نیست. ثانیاً: مخالف روایت فوق می باشد که کاشف از قول امام صادق (ع) است. ثالثاً: با توجه به توضیحِ فوق و آیات الهی، حداقل 10 اسمِ قرآنی برای حضرت رسول (ص) آمده است نه 5 اسم (والله اعلم).

و اما این روایت بدین شرح می باشد: در تفسیر صافی، ج 6، ص 373، از خصالِ شیخِ صدوق:

رسول خدا (ص) 10 نام دارد، 5 نام در قرآن است و 5 نام در قرآن نیست. و اما آن چه در قرآن است: «محمد» ، «احمد» ، «عبد الله» ، «یس» و «نون» می باشد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 158، از قمی (ذیل آیه 6) آمده است: مردی یهودی از رسول اکرم (ص) سؤال کرد: برای چه شما به احمد و محمد و بشیر و نذیر نامیده شده اید؟ فرمود: اما «محمد» برای آن است که در زمین محمود و پسندیده هستم و «احمد» به خاطر آن که اهل آسمانها بیش از اهل زمین مرا ستایش می کنند و «بشیر» چون به فرمان خدا به بهشت بشارت می دهم و «نذیر» ،

ص :360

برای آن که اشخاص معصیت کار و گنهکاران را از آتش جهنم می ترسانم.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 162، از رسول خدا (ص):

من در ام الکتاب، عبد الله و خاتم النبیین بودم در حالی که آدم در بین آب و گل بود. من دعای ابراهیم (ع) و بشارت عیسی (ع) و رؤیای مادرم هستم، ابراهیم (ع) دعا کرد که نبوت را در ذریه اش قرار دهد و عیسی (ع) به آمدنم بشارت داد و مادرم در خواب دید که نوری از او خارج شد که با آن کاخهای شام را برایش روشن کرد.

از همان منبع، ص 163، از عیون: ابوقره دوست جاثلیق خدمت امام رضا (ع) عرض کرد: چه می فرمایی درباره فرقه ای که ادعایی کرده اند و فرقه ای دیگر که همه عادلند، به نفع آنها شهادت دادند. فرمود: چنین ادعایی پذیرفته است. آن گاه گفت: چه می گویی درباره فرقه ای دیگر که ادعایی می کند و فرقه های دیگر به نفع آنها شهادت نمی دهند؟ فرمود: دعویشان پذیرفته نیست. آن گاه گفت: ما مسیحیان ادعا داریم که عیسی روح الله و کلمه اوست، مسلمانان هم دعوی ما را پذیرفتند، از سوی دیگر مسلمانان ادعا کردند: محمد (ص) پیغمبر است و ما پیرو آنان نشدیم. بنابراین کیش مسیحیت را هر دو قبول داریم و اسلام را یکی از ما. و آن دینی که مورد اتفاق هر دو است بهتر است. امام رضا (ع) پرسید: نام تو چیست؟ عرضه داشت: یوحنا. فرمود: ای یوحنا! ما مسلمانان که عیسی را روح الله و کلمه خدا می دانیم هر عیسی نامی را به این سمت نمی شناسیم، آن عیسایی را به این عنوان قبول داریم که به نبوت محمد (ص) ایمان داشته و به آمدنش بشارت داده و درباره ی شخص خودش هم اعتراف کرده که بنده خدا و مربوب او است حال اگر عیسایی که به نظر تو روح الله و کلمه اوست، آن عیسایی نیست که به محمد (ص) ایمان داشته و به آمدنش بشارت داده، ما از چنین عیسایی بیزاریم، دیگر هر دو طایفه بر یک کیش اتفاق نداریم.

یا ایُّهَا الّذینَ آمَنُوا کُونُوا اَنْصارَ اللهِ کَما قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحواریِّینَ مَنْ اَنصارِی اِلَی اللهِ قالَ الحواریُّونَ نَحنُ اَنْصارُ اللهِ فَامَنَتْ طائفَةٌ مِنْ بَنی اسرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائفةٌ فَاَیَّدنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِم فَاَصْبَحَوُا ظاهِرِینَ ﴿14﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید یاران خدا باشید همان طور که عیسی بن مریم هم به حواریون گفت از شما چه کسی مرا در

ص :361

راه خدا یاری می کند حواریین گفتند ماییم انصار خدا پس طایفه ای از بنی اسرائیل ایمان آوردند و طایفه ای کافر شدند و ما آنانکه ایمان آوردند علیه دشمنانشان یاری کردیم و نیرومند و غالب شدند (14)

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 171، آمده است:

خدایتعالی در آخر داستانهای عیسی در سوره آل عمران به این داستان اشاره می فرماید: «فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» = «عیسی وقتی از مردم احساس کفر نمود، پرسید: انصار من به سوی خدا کیانند، حواریون گفتند: ما انصار خداییم به خدا ایمان آوردیم؛ و تو (نیز) گواه باش که ما اسلام آورده ایم» (آل عمران52) و این قصه در شش آیه از آن سوره آمده است.

☼ نکته:

کلمه «حواریون» در سه آیه شریفه: (آل عمران52) و (مائده112) و (صف14) آمده است. و کلمه «حواریین» در دو آیه شریفه: (مائده111) و (صف14) آمده است. بنابراین تنها آیه ای که هر دو کلمه را در خود جای داده است، آیه شریفه مورد بحث می باشد.

{ «وَإِذْ أَوْحَیتُ إِلَی الْحَوَارِیینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ» = «و (به یاد آور) زمانی را که به حواریون وحی فرستادم که: «به من و فرستاده من، ایمان بیاورید!» آنها گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم» (مائده 111)

«إِذْ قَالَ الْحَوَارِیونَ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ هَلْ یسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ ینَزِّلَ عَلَینَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» = «در آن هنگام که حواریون گفتند: ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می تواند مائده ای از آسمان بر ما نازل کند؟ او (در پاسخ) گفت: از خدا بپرهیزید اگر با ایمان هستید!» (مائده 112)}

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 172، از احتجاج، از حضرت علی (ع): (خلاصه روایت)

هیچ گاه زمین از عالمی که مایحتاج خلق را بیان کند و متعلمی که در راهِ نجات، به دنبالِ علما می رود، خالی نبوده است، هر چند که این دو طایفه همیشه در اقلیت بوده اند. از میانِ بنی اسرائیلْ غیر از حواریون کسی دعوتِ عیسی (ع) را اجابت نکرد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 162، از کافی، از امام صادق (ع): حواریون عیسی، شیعیان او بودند و

ص :362

شیعیان ما، حواریون ما هستند و حواریون عیسی بهتر از حواریون ما نبودند، وقتی عیسی گفت: کیست که مرا برای خدا یاری کند؟ آنها گفتند ما انصار خدا هستیم، سوگند به خدا از یهودی ها کسی عیسی را یاری نکرد و جز یهود کسی با عیسی جنگ نکرد و شیعیان ما از وقتی که پیامبر اکرم (ص) به رحمت ایزدی پیوست ما را یاری کردند و در راه ما جهاد کردند، آنها را سوزانیدند و عذاب کردند و از دیارشان خارج کردند، خداوند به ایشان جزای خیر عطا فرماید.

از همان منبع، از نهج البلاغه، از حضرت علی (ع): به خدا سوگند اگر با شمشیر بر فرق سر دوستان خود بزنم و آنها را دو نیم کنم دست از دوستی من و فرزندانم بر نمی دارند و بغض و عداوت پیدا نکنند. و چنان چه دشمنان خود را پناه داده و مالهای دنیا را به آنان ببخشم دست از بغض و عداوت با من و فرزندانم بر ندارند و هرگز دوست ما نشوند.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 303، از تاویل الایات، از جابر انصاری، از رسول خدا (ص):

ما طایفه پیغمبران با هم برادریم و من افضل آنها هستم. و محبوب ترین برادران من علی بن ابی طالب (ع) است. و او افضل بر تمام پیغمبران است. هر کس گمان کند که پیغمبران برتر و افضل هستند، مرا پست تر از پیغمبران قرار داده و بر اثر این عقیده، کافر شده است. من علی (ع) را به برادری نگرفتم جز آن که دانستم افضل از جمیع پیغمبران است.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):

خدای تعالی قلب هر کس از جن و انس را که بخواهد پاک کند ولایت علی (ع) را به او می شناساند. و بر قلب هر کس که بخواهد پرده بکشد معرفت علی (ع) را از او امساک کند.

در کتاب امالی شیخ صدوق، ص 749، م72، از رسول خدا (ص): خدای تعالی هر کس را که به ولایت اهل بیت من منت نهاد، همه خوبی ها را برایش جمع کرده است.

خلاصه آیات سوره صف:

سبح لله ما فی السموات …

2 - چیزی نگویید که به آن عمل نکنید 3 - که آن خشم خدا را برانگیزد 4 - مؤمنین در صف جهاد مانند سد آهنینند (صَفا کانهم بنیانٌ مرصوص) 5 - اذیت موسی (ع) توسط قومش 6 - وعده عیسی (ع) به آمدن پیامبری به نام احمد (7) ستمکارترین افراد، دروغ بستن به خداست 8 - کفار می خواهند نور خدا را با گفتارشان خاموش کنند 9 - ارسال رسول 10 - 11 – تجارت سودمند، ایمان به خدا و رسول و جهاد 12 - وعده بهشت 13 - نصر من الله و فتح قریب 14 - حواریون _ عیسی (ع).

ص :3636

62 سوره جمعه

62 - سوره جُمُعَه (آخرین روز هفته).

مدنی است و 11 آیه دارد. جزءِ مسبّحات است.

☼ نکته:

کلمه «جُمْعِه» به معنای «هفته» و کلمه «جُمُعَه» به معنای «آخرین روز هفته» است.

خلاصه مطالب: تسبیح، حکمت، تشبیه یهود به جهاد، نماز جمعه، نهی از بیع در وقت نماز.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ (1)

هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (2)

وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (3)

ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (4)

مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (5)

قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (6)

وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ (7)

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9)

فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (10)

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقینَ (11)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا می گویند، خداوندی که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصی مبرا و عزیز و حکیم است! (1) و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند! (2) و (همچنین) رسول است بر گروه دیگری که هنوز به آنها ملحق نشده اند؛ و او عزیز و حکیم است! (3) این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد؛ و خداوند صاحب فضل عظیم است! (4) کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشی هستند که کتابهایی حمل می کند، (آن را بر دوش می کشد اما چیزی از آن نمی فهمد)! گروهی که آیات خدا را انکار کردند مثال بدی دارند و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند! (5) بگو: «ای یهودیان! اگر گمان می کنید که (فقط) شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید (تا به لقای محبوبتان برسید)!» (6) ولی آنان هرگز تمنای مرگ نمی کنند بخاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند؛ و خداوند ظالمان را بخوبی می شناسد! (7) بگو: «این مرگی که از آن فرار می کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می شوید؛ آنگاه شما را از آنچه انجام می دادید خبر می دهد!» (8) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر

ص :364

می دانستید! (9) و هنگامی که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید! (10) هنگامی که آنها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می شوند و به سوی آن می روند و تو را ایستاده به حال خود رها می کنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است (11)

توجه: تفسیر آیه «اول» در ذیل آیه (اسراء44) آمده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 167، از ابن بابوبه و در علل الشرایع، در ذیل آیه «2» آورده است:

عده ای حضور حضرت باقر (ع) عرض کردند: مردم می گویند پیامبر اکرم (ص) نمی تواند بخواند و بنویسید، فرمود: دروغ می گویند، خداوند لعنت کند آنها را چگونه چنین بود و حال آن که خداوند می فرماید: «و یعلمهم الکتاب و الحکمة» پرسیدند: پس به چه سبب او را امّی نامیده اند؟ فرمود: به جهت نسبت دادن حضرتش به مکه، چون مکه را ام القری گویند، چنان چه می فرماید: «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا» (شوری7) و از این جهت آن حضرت را «امی» گفتند.

وآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکیمُ ﴿3﴾ و قوم دیگر را چون به

آنها (عرب) ملحق شوند، هدایت فرماید و او خدای مقتدر و حکیم است (3)

☼ نکته:

مشابه این آیه شریفه، سه آیه ی (محمد 38) و (توبه 39) و (مائده 54) است. بحثِ تفسیری این آیاتِ شریفه در ذیل آیه (محمد 38) آمده است.

☼ نکته:

به اعتبار روایاتْ منظور از این قوم، ایرانیان هستند.

در المیزان، ج 38، ص 186، از مجمع و سیوطی و درمنثور و صحیح بخاری و مسلم و ترمزی و نسایی:

رسول خدا (ص) دست خود را بر سر سلمان فارسی نهاد و فرمود: به آن خدایی که جانم به دست اوست اگر علم در ثریا باشد مردانی از این نژاد به آن دست می یابند.

از همان منبع، از سعید بن منصور و ابن مردویه، از قیس بن سعد بن عباده، از رسول خدا (ص):

اگر ایمان در ثریا باشد مردانی از اهل فارس آن را به دست می آورند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 168، از ام سلمه، از رسول خدا (ص): هیچ قومی در مجلسی اجتماع نکنند که فضایل محمد (ص) و علی (ع) و اهل بیت (ع) را بیان کنند مگر آن که فرشتگان از آسمان فرود آیند و اطراف آنها را احاطه کنند، چون متفرق شدند فرشتگان بالا روند و فرشتگان دیگر به آنها

ص :365

می گویند ما رایحه ی خوشی از شما استشمام می کنیم که تا به حال به شما نرسیده است، گویند: ما در حضور قومی بودیم که مشغول مذاکره و بیان فضایل محمد (ص) و آل او بودند.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 187، از درمنثور، از رسول خدا (ص): کسی که روز جمعه در حالی که امام مشغول خواندن خطبه است سخن بگوید، مَثَلَش مِثل حمار است که کتابها را به دوش می کشد و حتی آن هم که به وی می گوید: آقا! حرف نزن. جمعه اش جمعه نیست.

یا ایُّهَا الَّذیْنَ آمَنُوا اِذا نُوْدِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوا اِلیٰ ذِکْرِ اللهِ وَ ذَرُوالبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿9﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که شما را برای نماز روز جمعه صدا کنند پس بشتابید به سوی ذکر خدا و داد و ستد را رها کنید که آن خیری برای شماست اگر بدانید (9)

☼ نکته:

منظور از ندا، همان اذان ظهر جمعه است.

☼ نکته:

کلمه «جمعه» همان روز جمعه است که در عرب قدیم آن را «یوم العروبه» می گفتند.

☼ نکته:

به استناد آیه شریفه مورد بحث، نماز جمعه در حضور پیامبر اکرم (ص) و امام معصوم (ع) واجب است. اما اینکه در غیبت امام زمان (عج) واجب باشد یا نه، علما اختلاف کرده و 3 نظریه دارند: عده ای مستحب، برخی واجب و بعضی هم حرام می دانند، بدین شرح:

1 - اکثر علما معتقدند که در زمام غیبت، نمازِ جمعه مستحب است.

2 - صاحب تفسیر جامع (ج7، ص 171تا185) در ذیل آیه مورد بحث، توضیح مفصلی به شرح ذیل آورده که نماز جمعه را حتی در زمان غیبت واجب می داند:

آیه شریفهْ عام است و وجوب آنْ شامل زمان حضور و غیبت امام است و مؤید آن احادیث بسیاری است که به ما رسیده از جمله:

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع):

خداوند بر مردم واجب فرموده از جمعه تا جمعه دیگر، سی و پنج نماز یکی از آنها را به جماعت فرض و واجب نموده و آن نماز جمعه است و وجوب آن را از نُه طایفه برداشته است:

1 -

ص :366

غیر بالغ 2 - پیرمرد 3 - شخص دیوانه 4 - مسافر 5 - مریض 6 - زن 7 - بنده 8 - کور9 - کسی که منزلش از محل اقامه ی جمعه بیش از دو فرسخ باشد.

از همان منبع، از فقیه و تهذیب، از زراره، از امام باقر (ع):

نماز جمعه بر پنج نفر از مسلمانان هر گاه جمع شوند واجب می شود (که یکی از آنها امام باشد) و نماز جمعه به کمتر از پنج نفر واجب نیست.

از همان منبع، از پیغمبر اکرم (ص):

خداوند نماز جمعه را بر شما فرض و واجب قرار داده است هر کس با بودن امام عادل از روی استخفاف و انکار در حال حیات من و یا بعد از وفات من ترک کند، خداوند پراکندگی های او را جمع نفرماید و در کار او برکت ندهد.

از همان منبع، از فقیه، از امام باقر (ع):

نماز جمعه فریضه است و اجتماع کردن بر آن واجب می باشد و اگر کسی بدون علت سه جمعه را ترک کند، منافق است.

از همان منبع، از وسائل الشیعه، از امام صادق (ع):

هر کس در سه هفته ی متوالی بدون علت نماز جمعه را ترک کند بر دلش مهر زده می شود.

از همان منبع، از تهذیب، از امام صادق (ع):

هر گاه قومی در روز جمعه در قریه ای اجتماع کردند اگر کسی (امام) پیدا شد که خطبه بخواند زمانی که پنج نفر بودند نماز جمعه به جا آورند و الا نماز ظهر بخوانند.

احادیث در وجوب نماز جمعه و عینی بودن آن بسیار است و میان غیبت و حضور امام (ع) فرقی نیست، آن چه بعضی تصور کرده اند که در زمان غیبتِ امام، واجب نیست ناشی از توهماتی است که به طور اختصار ذیلاً بیان می شود:

اول: از لفظ امام در احادیث تصور کرده اند که امامِ معصوم می باشد و این تصورْ بی جاست بلکه مراد از «امام» همان امام جماعت است.

ص :367

دوم: آن که گمان کرده اند اجماعات منقوله ی متعارضه، عموم آیه و احادیث و اطلاق آنها را به زمان حضور تقیید و تخصیص می دهد نه غیبت. این توهم نیز بی جاست برای آن که: اولاً: اجماعْ دلیلِ شرعیْ نیست تا بتواند آیات و احادیث را تقیید و تخصیص دهد، چه اجماع از مخترعات عامه است و امامیه اجماع را به اعتبارِ قولِ معصوم معتبر می دانند نه به واسطه ی اتفاق آن، پس در حقیقت بازگشتِ اجماع به قول معصوم است. ثانیاً: تمام این اجماعات معارض با اجماعات دیگر است. ثالثاً: اگر اجماع، دلیل شرعی بود هر آینه از ناحیه ائمه اطهار (ع) اذن و اجازه در حجت بودن آن صادر می شد.

سوم: گمان کرده اند که چون بعضی از متقدمین و اصحاب ائمه، اقامه ی نماز جمعه نمی کردند در نظر ایشان واجب نبود. اینان متوجه این موضوع نشدند که اقامه نکردن آنها برای این بود که ایشان در زمان خوف و تقیه واقع شده بودند و شیعیان قدرت و توانایی نداشتند جداگانه و بدون اقتدا به مخالفینْ نماز جمعه به جا آورند. «این بود کلام صاحب تفسیر جامع» .

3 - بعضی از علمای معاصر، ادای نماز جمعه را در زمان غیبت حرام دانسته اند و برای حرمت آن به فرمایش حضرت امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه در دعای چهل و هشتم تمسک جسته اند، آن جا که می فرماید: «اللهم انّ هذا یَومٌ مبارکَ … اللهم ان هذا المقام لِخُلفائکَ … »

و گفته اند مرادِ امام که فرمود: «هذا المقام لخلفائک» ، لام اختصاص است و همچنین عبارتِ «اختصصتم» دلالت دارد بر این که نماز جمعه و اقامه آن مخصوص امام است و دشمنان دین مانند خلفای ثلاثه و بنی امیه و بنی العباس این منصب را ربوده اند.

صاحب تفسیر جامع، در ادامه ی توضیحاتش این نظریه را رد کرده و آورده است:

این اشتباه و توهم بعضی معاصرین از چند جهت باطل و بی جاست:

1 - احتمال دارد لام در (لخلفائک)، لام استحقاق باشد یعنی ائمه استحقاق اقامه ی نماز جمعه را دارند و استحقاق داشتن آنها دلیل بر آن نیست که دیگری استحقاق اقامه را نداشته باشد.

2 - از کجا و به چه مدرک، مرجع ضمیر «هذا» نماز جمعه باشد؟ 3 - ممکن است منظور از خلفا در فرمایش آن حضرت، در

ص :368

حقیقت همان فقهای شیعه اثنا عشر باشند چرا که اصفیا را بر خلفا عطف فرموده است.

☼ مؤلف:

اکثر فقها معتقدند: «نماز جمعه و نماز عیدین یعنی عید فطر و قربان در زمان غیبت، مستحب و در زمانِ حضورِ معصوم (ع) واجبند» . اما به استناد استدلالهای صاحب تفسیر جامع، نمی توان وجوب آن را نتیجه گرفت و حتی می توان استحبابِ آن را نیز اثبات نمود بدین شرح:

تنها به استناد ظاهرِ آیه شریفه نمی توان وجوب یا استحباب نماز جمعه را نتیجه گرفت بلکه بایستی توسط روایتی که کاشفِ از قول معصوم (ع) باشد آن را تخصیص و تقیید زد و به این نتیجه رسید. و البته روایاتی هم که از معصوم (ع) نقل شده، به کلمه «امام» اشاره فرموده اند، حال وجوب یا استحبابِ نماز، تنها در معنا کردن کلمه «امام» بستگی دارد، بدین صورت که اگر «امام» را «امامِ معصومِ مفترضِ الطاعة» معنا کنیم پس نماز در زمان غیبت، مستحب است، چون امام معصوم (ع) حاضر نیست. ولی اگر مراد از «امام» را پیشوا یا هر شخصِ دیگری که خصوصیات امام جماعت را داشته باشد، معنا کنیم پس نمازْ واجبْ خواهد بود. اما در هیچ صورتی نماز جمعه در غیبتِ معصوم (ع) حرام نیست (والله اعلم).

☼ نکته:

وقت نماز جمعه بعد از ظهرِ شرعی است. اما برخی از فقها بیانِ خطبه را قبل از اذان بی اشکال دانسته و برخی نیز ایراد گرفته اند و احوط آن است که خطبه ها هم بعد از اذان باشد.

در جامع، ج 7، ص 182، از کافی، از امام صادق (ع): زمانی که امام خطبه قرائت می کند، سزاوار نیست کسی تکلم نماید، اما اگر بین فراغ و برخاستن برای نماز تکلم نماید بر او بحثی نیست.

از همان منبع، از تهذیب، از امام صادق (ع): باید امام جماعت خطبه را در حال قیام قرائت کند و در آن حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر (ص) و آل او به جا آورد و مردمان را به پرهیزکاری سفارش کند و در آخرِ آن یک سوره کوچک از قرآن تلاوت نماید پس می نشیند. بعد از آن برای خطبه دوم بر می خیزد و پروردگار را حمد و ثنا گوید و بر محمد (ص) و آلش (ع) درود می فرستد و برای مؤمنین طلب آمرزش می نماید، بعد از آن دو رکعت نماز به جا می آورد و در رکعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در رکعت دوم سوره منافقون را قرائت می کند.

ص :369

در تفسیر جامع، ج 7، ص 182، از ابن بابویه، از امام باقر (ع):

خداوند آیه: «حافِظوا عَلَی الصّلواتِ وَ الصّلواةِ الوسطی» (بقره238) را در سفر روز جمعه بر پیغمبر اکرم (ص) نازل فرمود و مراد از نماز وسطی نماز ظهر است. آن حضرت نماز ظهر را در سفر و در حَضر در روز جمعه به حال خود که دو رکعت است واگذاشت و در غیر روز جمعه در حال حضر دو رکعت افزود و به خاطر دو خطبه، نماز در جمعه نیفزود، زیرا خطبه به منزله دو رکعت از نماز است و هر کس در روز جمعه، نماز جمعه نخواند باید نماز ظهر را چهار رکعت به جا آورد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 183، از وسائل الشیعه، از امام باقر (ع):

در نماز جمعه اذان و اقامه هست (بدین صورت که) امام بعد از اذان بر منبر می رود و خطبه می خواند و مردم در حال قرائتِ خطبه، نماز به جا نمی آورند و بعد از فراغ از خطبه اول، به مقدار قرائتِ سوره توحید می نشیند و برای قرائت خطبه دوم برمی خیزد، پس از فارغ شدنْ از منبر فرود می آید و اقامه می گوید و نماز جمعه را با مردم به جا می آورد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 183، از تهذیب، از امام صادق (ع): خداوند نماز جمعه را بر تمام مردم اعم از زنها و مردان و مسافر و مملوک واجب کرده ولی به زنها و مسافرین و مملوک رخصت داده که در نماز جمعه حاضر نشوند. پس وقتی که حاضر در نماز جمعه شدند، رخصت ساقط می شود و بر آنها فریضه ی اول می گردد و از این جهت برای ایشان نماز جمعه کافی است از نماز ظهر.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 184، از کافی و تهذیب، از امام صادق (ع):

اگر کسی خطبه ی روز جمعه را درک نکند چنانچه پیش از رکوع دوم به امام برسد، نماز جمعه را درک کرده و یک رکعت را خودش بخواند و بلند قرائت کند و چنان چه بعد از رکوع دوم نماز جمعه را درک کند، باید چهار رکعت نماز ظهر به جا آورد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 184، از کافی، از ابوحمزه ثمالی، از امام باقر (ع):

جمعه روزی است که خداوند تمام مخلوقات اولین و آخرین را جمع کرد، برای آن که از آنها به ولایت محمد (ص) و وصی او علی (ع) عهد و میثاق بگیرد از این جهت آن را جمعه نامید.

ص :370

در تفسیر جامع، ج 7، ص 185، از علی بن ابراهیم، از ابی جارود، از امام باقر (ع):

معنای «فاسعوا = سعی» عبارت از کوتاه کردن شارب و گرفتن ناخن و موهای زیر بغل و عورت است و دیگر غسل جمعه و پوشیدن لباسِ نظیف و استعمال عطریات است.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 203، از جابر بن سمره:

من هیچ گاه رسول خدا (ص) را ندیدم که نشسته خطبه بخواند.

از همان منبع، از درمنثور، از ابن ابی شیبه، از طاووس:

اولین کسی که بالای منبر نشست، معاویه بن ابی سفیان بود (نشسته خطبه خواند).

در جامع، ج 7، ص 185، از اختصاص، از امام باقر (ع): مقصود از نماز، وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) است که ولایت کبری است. بشتابید به سوی ذکر خدا و ذکر نیز آن حضرت است.

از همان منبع، از مجمع، از امام صادق (ع): نماز در روز جمعه و انتشار در روز شنبه است. ذکر خدا را فقط در نماز اختصاص ندهید بلکه به هر کاری مشغول بودید از یاد خدا غفلت نکنید.

از همان منبع، از مجمع، از پیامبر اکرم (ص): هر کس در بازار یاد خدا کند، در آن وقتی که مردم از یاد خدا غافلند و سرگرم معامله و خرید و فروش هستند، خداوند در نامه اعمال او هزار حسنه بنویسد و می آمرزد او را در قیامت به طوری که در قلب هیچ بشری خطور نکند.

از همان منبع، در ذیل آیه 11 آورده است: سبب نزول آیه آن بود که روز جمعه، پیامبر اکرم (ص) مشغول نماز جمعه بود، مال التجاره ای وارد مدینه شد و برای اعلامِ ورود، طنبور و دف می زدند، مردمْ نماز جمعه را ترک کردند و پیامبر اکرم (ص) را رها کرده و تنها گذاشتند، جز چند نفری و بقیه به تماشای تجارت و لهو و لعب رفتند و رسول خدا (ص) در بالای منبر ایستاد، مشغول تلاوت خطبه بود که آیه فوق نازل شد.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 187، از کافی، از امام صادق (ع):

مردی نزد ابوذر آمد و گفت: چرا ما از مرگ بدمان می آید؟ فرمود برای اینکه شما دنیا را آباد و آخرت را خراب کرده اید و لذا از انتقال از خانه آباد به خانه خراب بدتان می آید.

ص :371

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 202، از مجمع، از امام صادق (ع):

دعای سه گروه مستجاب نمی شود:

1 - مردی که زنی دارد و مرگ او را از خدا می خواهد در حالی که می تواند طلاقش دهد 2 - مردی که با کسی معامله ای کرده و شاهدی نگیرد و آن شخص منکر حقش شود 3 - مردی که در خانه می نشیند و به طلب روزی نمی رود.

در المیزان، ج 38، ص 187، از قمی، از تورات: اولیاءِ خدا همواره آرزوی مرگ دارند.

در علل الشرایع، ج 2، ص 681، چ2، از امام صادق (ع):

از کسی که کم روزی و بد اقبال است چیزی نخر زیرا در معامله با آنها هیچ برکتی نیست.

در علل الشرایع، ج 2، ص 681، از امام صادق (ع): از معامله با صاحبان آفت و بلا دوری کنید زیرا آنها عقده ای هستند. و فرمود: معامله نکنید مگر با کسی که نشو و نمائش در خیر و برکت باشد.

در علل الشرایع، ج 2، ص 683، چ2، از امام صادق (ع):

از معامله با فرومایگان دوری کنید زیرا مآل کارشان به خیر و برکت نیست.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 284، از رسول خدا (ص):

کسی که حق تعالی نعمت را بر او فراوان کند حمدِ خدا گوید و کسی که روزی بر او تنگ شود باید استغفار کند و کسی که محزون شود باید بگوید: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» .

در آثار الصادقین، ج 21، ص 344، از امام علی (ع): زمانی آید که سه چیز در میان مردم گم و نابود می شود:

1 - درهمی از مالِ حلال بدست نیاید و حلال خوری از بین می رود.

2 - زبان راستگویی در میان مردم از بین برود و جز دروغ نگویند.

3 - دوستی که بتوان به او اعتماد کرد و موجب آرامش و آسایش آدمی باشد یافت نشود.

در تحف العقول، ص 206، از امام علی (ع ): زبان آدمی همچون ترازویی است که گفتار حکیمانه و الهی وزن آن را زیاد می کند و گفتار جاهلانه و بیهوده وزنش را کم کند.

خلاصه آیات سوره جمعه:

1 - یسبح لله …

2 - کتاب وحکمت 3 - قوم دیگر (فارسها) 4 - این نعمت خداست که به هر که بخواهد عطا کند 5 - مَثلِ حاملین تورات مثل الاغ است 6 - اگر راست می گویید طلب مرگ کنید 7 - و هرگز آرزوی مرگ نمی کنید 8 - عاقبت، مرگی که از آن می گریزید شما را ملاقات کند9 - نماز جمعه، که آن از هر تجارت بهتر است 10 - از فضل خدا روزی طلبید 11 - تجارة.

ص :372

63 سوره منافقون

63 - سوره منافقون.

مدنی است و 11 آیه دارد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 187، از امام صادق (ع): هر کس این سوره را بر کسی بخواند که درد چشم دارد و یا باد و درد اندرونی دارد، به قدرت خداوند، آن درد ساکت شود.

در مجمع البیان، ج 10، ص 16، از رسول اکرم (ص):

کسی که سوره منافقون را بخواند از هر گونه نفاق پاک می شود.

در ثواب الاعمال، ص 118 و در نورالثقلین، ج 5، ص 331، از امام صادق (ع): بر هر مؤمنی از شیعیان ما لازم است که در شب جمعه، سوره «جمعه» و «سبّح اسم ربِّکَ الأعلی» را بخواند و در نماز ظهر جمعه، سوره «جمعه» و «منافقون» را بخواند، سپس افزود: هنگامی که چنین کند گویی عملی همانند عمل رسول خدا (ص) انجام داده و جزا و پاداشش بهشت است.

☼ مؤلف:

منظور و مرادِ روایاتی که در بیانِ ثوابِ قرائتِ سوره های قرآن کریم آمده، صرفاً قرائتِ ظاهرِ آیات نیست بلکه علاوه بر قرائت، باید به دستورات آیات الهی هم عمل شود، تا مشمول آن ثواب و پاداشِ مدّنظرِ روایاتِ مربوطه گردد. (ان شاء الله).

خلاصه مطالب: توصیف منافقین _ پرهیز مسلمین از نفاق _ وعده آتش به منافقین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ (1)

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (2)

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ (3)

وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (4)

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (5)

سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ (6)

هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ (7)

یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ (8)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ

ص :373

عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (9)

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنی إِلی أَجَلٍ قَریبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ (10)

وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (11)

هنگامی که منافقان نزد تو آیند می گویند: «ما شهادت می دهیم که یقیناً تو رسول خدایی!» خداوند می داند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند) (1) آنها سوگندهایشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا باز دارند و کارهای بسیار بدی انجام می دهند! (2) این بخاطر آن است که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند؛ از این رو بر دلهای آنان مهر نهاده شده و حقیقت را درک نمی کنند! (3) هنگامی که آنها را می بینی، جسم و قیافه آنان تو را در شگفتی فرو می برد؛ و اگر سخن بگویند، به سخنانشان گوش فرا می دهی؛ اما گویی چوبهای خشکی هستند که به دیوار تکیه داده شده اند! هر فریادی از هر جا بلند شود بر ضد خود می پندارند؛ آنها دشمنان واقعی تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف می شوند؟! (4) هنگامی که به آنان گفته شود: «بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند!» ، سرهای خود را (از روی استهزا و کبر و غرور) تکان می دهند؛ و آنها را می بینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر می ورزند! (5) برای آنها تفاوت نمی کند، خواه استغفار برایشان کنی یا نکنی، هرگز خداوند آنان را نمی بخشد؛ زیرا خداوند قوم فاسق را هدایت نمی کند! (6) آنها کسانی هستند که می گویند: «به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند!» (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست، ولی منافقان نمی فهمند! (7) آنها می گویند: «اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون می کنند!» در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی دانند! (8) ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانی که چنین کنند، زیانکارانند! (9) از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد و بگوید: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم؟!» (10) خداوند هرگز مرگ کسی را هنگامی که اجلش فرا رسد به تأخیر نمی اندازد و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است (11)

إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ﴿1﴾ هنگامی که منافقان نزد تو آیند می گویند: «ما شهادت می دهیم که یقیناً تو رسول خدایی!» خداوند می داند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند) (1)

☼ نکته:

خداوند سبحان در آیات ذیل منافقون را توبیخ و توصیف فرموده است:

1 - «منافقان از آن بیم دارند که سوره ای بر ضد آنان نازل گردد و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: استهزا کنید! خداوند، آنچه را از آن بیم دارید، آشکار می سازد!» (1).

2 - «مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آنها امر به منکر و نهی از معروف می کنند؛ و دستهایشان را (از انفاق و بخشش) می بندند؛ خدا را فراموش کردند و خدا (نیز) آنها را فراموش کرد (و رحمتش

ص :374


1- توبه64

را از آنها قطع نمود)؛ به یقین، منافقان همان فاسقانند» (1).

3 - «خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده؛ جاودانه در آن خواهند ماند - همان برای آنها کافی است!- و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته؛ و عذاب همیشگی برای آنهاست!» (2).

4 - «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است؛ و چه بد سرنوشتی دارند!» (3).

5 - «و از (میان) اعرابی که اطراف شما هستند، جمعی منافقند؛ و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آنها را نمی شناسی، ولی ما آنها را می شناسیم. بزودی آنها را دو بار مجازات می کنیم (مجازاتی با رسوایی در دنیا و مجازاتی به هنگام مرگ)؛ سپس بسوی مجازات بزرگی (در قیامت) فرستاده می شوند» (4).

6 - «ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است» (5).

7 - «و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند!» (6).

8 - «هدف این است که خداوند صادقان را بخاطر صدقشان پاداش دهد و منافقان را هر گاه اراده کند عذاب نماید یا (اگر توبه کنند) توبه آنها را بپذیرد؛ چرا که خداوند آمرزنده و رحیم است» (7).

9 - «و از کافران و منافقان اطاعت مکن و به آزارهای آنها اعتنا منما و بر خدا توکل کن و همین بس که خدا حامی و مدافع (تو) است!» (8).

10 - «اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضد آنان می شورانیم، سپس جز مدت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند!» (9).

11 - «هدف این بود که خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را (از مؤمنان جدا سازد و آنان را) عذاب کند و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان با ایمان بفرستد؛ خداوند همواره آمرزنده و رحیم است!» (10).

12 - «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: «نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!» به آنها گفته می شود: «به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیواری میان آنها

ص :375


1- توبه67
2- توبه68
3- توبه73
4- توبه101
5- احزاب1
6- احزاب12
7- احزاب24
8- احزاب48
9- احزاب60
10- احزاب73

زده می شود که دری دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب!» (1).

13 - «و هنگامی که منافقان و آنها که در دلهایشان بیماری است می گفتند: «این گروه (مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته است» (آنها نمی دانستند که) هر کس بر خدا توکل کند، (پیروز می گردد؛) خداوند قدرتمند و حکیم است!» (2).

14 - «و هنگامی که به آنها گفته شود: «به سوی آنچه خداوند نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید» ، منافقان را می بینی که (از قبول دعوت) تو، اعراض می کنند!» (3).

15 - «چرا درباره منافقین دو دسته شده اید؟! (بعضی جنگ با آنها را ممنوع و بعضی مجاز می دانید) در حالی که خداوند بخاطر اعمالشان، (افکار) آنها را کاملاً وارونه کرده است! آیا شما می خواهید کسانی را که خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه کرده، هدایت کنید؟! در حالی که هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت» (4).

16 - «به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست!» (5).

17 - «و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا می کنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند! وگرنه، شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، منافقان و کافران را همگی در دوزخ جمع می کند» (6).

18 - «منافقان همانها هستند که پیوسته انتظار می کشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد، می گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ (پس ما نیز در افتخارات و غنایم شریکیم!) «و اگر بهره ای نصیب کافران گردد، به آنان می گویند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مؤمنان، تشویق نمی کردیم؟ (پس با شما شریک خواهیم بود!)» خداوند در روز رستاخیز، میان شما داوری می کند؛ و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است» (7).

19 - «منافقان می خواهند خدا را فریب دهند؛ در حالی که او آنها را فریب می دهد؛ و هنگامی که به نماز برمی خیزند، با کسالت برمی خیزند؛ و در برابر مردم ریا می کنند؛ و خدا را جز اندکی یاد نمی نمایند!» (8).

20 - «منافقان در پایین ترین درجات دوزخ قرار دارند؛ و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت! (بنابر این، از طرح دوستی با دشمنان خدا، که نشانه نفاق است، بپرهیزید!)» (9).

21 - «و (نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند مجازات کند؛ (آری) حوادث ناگواری (که برای مؤمنان انتظار می کشند) تنها بر خودشان نازل می شود! خداوند بر آنان غضب

ص :376


1- حدید13
2- انفال49
3- نساء61
4- نساء88
5- نساء138
6- نساء140
7- نساء141
8- نساء142
9- نساء145

کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را برای آنان آماده کرده؛ و چه بد سرانجامی است!» (1).

22 - «مسلماً خداوند مؤمنان را می شناسد و به یقین منافقان را (نیز) می شناسد» (2).

23 - «ای پیامبر! با کفار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و بد فرجامی است!» (3).

24 - «هنگامی که منافقان نزد تو آیند می گویند: «ما شهادت می دهیم که یقیناً تو رسول خدایی!» خداوند می داند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند)» (4).

25 - «آنها کسانی هستند که می گویند: «به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند!» (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست، ولی منافقان نمی فهمند» (5).

26 - «آنها می گویند: «اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون می کنند!» در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی دانند!» (6).

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 218، از قمی در شأن نزول این سوره آورده است: (خلاصه روایت)

جنگ مریسع (بنی المصطلق) که جنگ با (قبیله) بنی المصطلق بود در سال 5 هجری اتفاق افتاد. رسول خدا (ص) خودش در این جنگ شرکت کرد (بعد از پیروزی) در مراجعت، کنار چاهی کم آب فرود آمد. انس بن سیار هم پیمان انصار و جهجاه بن سعید غفاری، اجیر شده ی عمر بن خطاب در کنار چاه درگیر شدند. عبد الله بن ابی (یکی از منافقین) خشمگین شد و گفت: این کاری است که شما کردید، این ها را در منازل خود جای دادید و با جان خود جانشان را از خطر حفظ کردید و … اگر به مدینه برگردیم، آن کس که عزیزتر است (خودش)، ذلیل تر را بیرون خواهد کرد. زید بن ارقم که تازه داشت به حد بلوغ می رسید ماجرا را به پیامبر (ص) گزارش داد. قبیله خزرج نزد عبدالله آمدند و او را ملامت کردند. عبدالله قسم خورد که من هیچ یک از این حرفها را نزده ام، گفتند: پس برخیز نزد رسول خدا (ص) شویم ولی او سر و کله را تکان داد که نه. بالاخره فردای آن روز به نزد رسول خدا (ص) رفت و سوگند یاد کرد که آن حرفها را نزده است و گفت: «زید بن ارقم دروغ گفته است» . قبیله خزرج، زید را ملامت کردند. و این سوره نازل شد.

ص :377


1- فتح6
2- عنکبوت11
3- تحریم9
4- منافقون1
5- منافقون7
6- منافقون8

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 221، از کافی، از سماعه، از امام صادق (ع):

خدای تبارک و تعالی همه امورِ مؤمن را به خودش واگذار کرده ولی این یکی را که او خود را خوار کند به او واگذار نکرده است، مگر ندیدی که خدایتعالی در قرآن در این باره فرمود: «الله العزۀ و لرسوله و المؤمنین» که به حکم این آیه مؤمن باید عزیز باشد و ذلیل نباشد.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 222، از مفضل بن عمر، از امام صادق (ع):

سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل کند، عرضه داشتم به چه چیز خود را ذلیل کند؟ فرمود به این که کاری را انجام دهد که در آخر مجبور به عذر خواهی شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 191، از کافی، از امام موسی بن جعفر(ع):

خداوند کسانی را که از پیغمبرش در ولایتِ وصی او امیرالمؤمنین (ع) پیروی نکرده اند منافقین نامیده و منکرین امامت و وصایت را منکرین خود و پیغمبر (ص) قرار داده است. و نیز فرموده: منافقین به ولایت علی (ع) دروغ می گویند و سوگند های خودشان را سپری قرار داده اند و راه خدا را که ولایت علی (ع) است به روی مردم بسته اند و این عمل، بد عملی است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 193و194، از کافی، از امام صادق (ع): (در ذیل آیه 8)

خداوند امور مؤمن را از دست خود گرفته و هرگز نمی خواهد که او خوار و ذلیل باشد آیا نمی شنوی قول خدا را که می فرماید: مؤمن از کوه سخت تر است چه کوه به وسیله ی آلتی و اسبابی تراشیده می شود، ولی دین مؤمن به هیچ چیزی متزلزل و ناقص نشود. خداوند او را به ایمان و اسلام عزیز کرده و سزاوار نیست مؤمن نفس خودش را ذلیل کند. اصحاب حضورش عرض کردند: به چه چیزی نفس ذلیل می شود؟ فرمود: چیزی که طاقت آن را نداشته باشد به او عرضه بدارند و در چیزی که توانایی بر آن ندارد، داخل شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 195، از طبرسی، از ابن عباس و از امام صادق (ع): (در ذیل آیه 10)

کسی نیست که بمیرد و مالی داشته باشد که زکات آن را نداده یا مستطیع بوده و به حج نرفته مگر آن که در وقت مردن آرزو کند او را به دنیا برگردانند تا زکات بدهد و به حج برود.

ص :378

چرا منافقین بلافاصله بعد از شهادت رسول اکرم (ص) از فعالیت دست کشیدند؟

و چرا آنها بعد از 25 سال دوباره شروع به کارشکنی و فعالیت کردند؟

در قرآن کریم به کرات از منافقین یاد شده و آن ها را به شدیدترین وجه تهدید فرموده است از جمله آن جا که می فرماید: «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ» = «و دشمنان خطرناک، منافقین هستند از آن ها برحذر باشید» (منافقون4) و این می رساند که در خصوص حیله های منافقین بایستی توجه بیشتری به عمل آید. از آغاز فعالیت منافقین در اسلام و در سیر فعالیت های آنها در تاریخ، درسهایی نهفته است که جای بسی تأمل دارد. بیشتر مورخین و مفسرین از جمله عامه نوشته اند: «حرکت نفاق از بدو ورود اسلام به مدینه شروع و تا نزدیکی شهادت رسول خدا (ص) ادامه داشت» و به عبارتی این گروه معتقدند: «منافقین بعد از حضرت رسول (ص) هیچ گونه فعالیتی نکرده اند چرا که آنها ایمان آورده بودند» . اما برخلاف این گروه، مفسرین شعیه معتقدند که: «منافقین بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) هم وجود داشته اند و ایمان نیاورده بودند» .

اگر به دقت به تاریخ نظر کنیم، خواهیم دید که منافقین در زمانی که پیامبر (ص) در رأس حکومت اسلامی بود، چنان فعالیتی در خصوص دشمنی با اسلام و پیامبر (ص) از خود بروز می دادند که جای هیچ شکی در حضورشان باقی نگذارده اند. اما بعد از آنکه همین گروه به طرز مرموزی به واسطه زهر و به تدریج، توسط عوامل نفوذی، رسول اکرم (ص) را که مانع بزرگی در رسیدن به اهدافشان بود به شهادت رساندند، همه آنها از تب و تاب و فعالیت افتادند به طوری که عده ی زیادی را به اشتباه انداخته اند که اصلاً منافقی بعد از پیامبر (ص) باقی نمانده است.

حال سؤال بنده حقیر این است: چرا باید این گروه با آن همه کینه و دشمنی، بعد از شهادت رسول اکرم (ص) یک دفعه صالح شده و تا 25 سال اثری از خود در ایجاد درگیری و جنگ نگذارند؟ اما به محض آن که مولای متقیان امیرالمؤمنین علی (ع) به رأس حکومت رسید دوباره این فعالیت و جریان فتنه شروع شود؟ چرا باید در طی 25 سال و در حکومت آن سه نفر خبری از فعالیت های ضد حکومتی نباشد؟ آیا نباید شک کرد که … ؟!!! خدا می داند که این واقعیت تاریخی خود

ص :379

شاهدی بر حقانیت مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) و تسلیم نشدن آن حضرت در برابر این گروه ملعون است. همان طوری که رسول خدا (ص) در برابر خواسته های آن ها تسلیم نشد.

بعید است منافقین با آن همه کینه و دشمنی یکباره صالح و عوض شده باشند، بنابراین سکوتِ این گروه در طی 25 سال، گواه بر یک واقعیتِ مرموز است … !!!

«دود اگر بالا نشیند، کَسرِ شأن شعله نیست

جای چشم، ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است»

«سیاه و سیم و زر اندود چون به کوره برند

خلافِ آن به درآید که خلق پندارد»

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 232 و233، از بحار، درباره داستان «صحیفه ی ملعونه» آورده است:

اولین کسانی که برغصب خلافت هم پیمان شدند … بودند و اساس و پایه ای که طبق آن پیمان بستند و سایر پیمان هایشان هم بر آن پایه بود این بود که: «اگر محمد (ص) بمیرد یا کشته شود امر خلافت را از اهل بیتش بگیریم به طوری که تا ما هستیم احدی از آن ها به خلافت دست نیابد» . بعد از آن ابوعبیده ی جراح و معاذبن جبل و در آخر سالم مولی بن حذیفه هم به آنان پیوستند و پنج نفر شدند. اینان جمع شدند و داخل کعبه رفتند و در بین خود نوشته ای در این باره نوشتند که: «اگر محمد (ص) بمیرد یا کشته شود … » … . و بر این رأی متفق شدند که هنگام بازگشتِ پیامبر (ص) از حجۀ الوداع در گردنه «هرشی» که در راه مکه است شتر حضرت را بِرُمانند و به این طریق حضرت را به قتل برسانند کسانی که اجرای نقشه را بر عهده داشتند چهارده نفر بودند که در جنگ تبوک هم همین نقشه را بر عهده داشتند ولی موفق نشدند. امیرالمؤمنین (ع) از طرف خداوند متعال در غدیر خم منصوب شد و پیامبر اکرم (ص) به گردنه «هرشی» رسید و آن عده جلوتر در سر راه پنهان شدند ولی این بار هم خداوند آنها را مفتضح کرد وقتی وارد مدینه شدند، در بین خود نوشته ای نوشتند و آن چه درباره خلافت تعهد کرده بودند در آن ذکر کردند و اولین مطلبِ آنْ شکستن پیمان و ولایت علی بن ابیطالب (ع) بود … این صحیفه دوم را 34 نفر امضاء کردند که چهارده نفر همان کمین کنندگان در گردنه هرشی بودند … نویسنده این صحیفه سعید بن عاص اموی بود و در محرم سال دهم هجرت آن را نوشت …

ص :380

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، صفحه219 و 220، از رسول خدا (ص):

یا علی! به زودی بعد از من از قریش و متحد شدنشان بر علیه تو و ظلمشان بر تو سختی خواهی کشید اگر بر علیه آنان یارانی یافتی با آنان جهاد کن و با مخالفین خود به وسیله ی موافقینت جنگ کن. و اگر یاری نیافتی صبر کن و دست خود را نگهدار و با دست خویش خود را به هلاکت مینداز، تو نسبت به من به منزله ی هارون نسبت به موسی هستی و تو از هارون اسوه و روش خوبی خواهی داشت که به برادرش موسی گفت: «اِنَّ القَومَ استَضعَفُونی وَ کادوا یَقتُلُونَنی» = « این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند» (1).

از همان منبع، از پیامبر اکرم (ص): یا علی! هیچ امتی بعد از پیامبرشان اختلاف نمی کنند مگر آن که اهل باطلِ آنان بر اهل حقشان غالب می شوند. خداوند تفرقه و اختلاف را برای این امت مقدر کرده است و اگر می خواست آنان را بر هدایت مجتمع می کرد تا دو نفر از خلقش اختلاف نکنند و در چیزی از امر خداوند نزاع در نگیرد و مفضول (کسی که در فضل پایین تر است) فضیلت صاحب فضل را انکار نکند. اگر خدا می خواست انتقامش را زودتر می فرستاد و نعمت را بر آنان تغییر می داد تا ظلم تکذیب شود و دانسته شود که راه حق کدام است، ولی خداوند دنیا را خانه اعمال و آخرت را خانه استقرار قرار داده است: «لِیجْزِی الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَیجْزِی الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی» = «تا آنان که بد کردند مطابق عملشان جزا داده شوند و آنان که نیکی کردند به نیکی جزا داده شوند» (2).

در کتاب اسرار آلِ محمد (ع)، ص 480 و481 و از خصالِ صدوق، ج 2، ص 585، از حضرت علی (ع):

یهودیان بر 71 گروه متفرق شدند که 70 گروهشان در آتشند و یک گروه در بهشتند و آن گروهی است که تابع «یوشع بن نون» وصی حضرت موسی (ع) شدند. مسیحیان بر 72 گروه متفرق شدند که 71 گروهشان در آتشند و یک گروه در بهشتند و آن گروهی است که تابع «شمعون» وصی حضرت عیسی (ع) شدند. و این امت بر 73 گروه متفرق می شوند که 72 گروهشان در آتشند و یک گروه در بهشتند و آن گروهی است که تابعِ من {علی (ع)}، وصی

ص :381


1- اعراف150
2- نجم31

حضرت محمد (ص) می شوند. سپس فرمود: 13 گروه از 73 فرقه، همگی دوستی و محبت مرا ادعا می کنند، ولی یک گروه از آنها در بهشت و 12 گروه در آتشند.

توجه: مشابه این روایت از رسول خدا (ص) هم نقل شده است است.

در «بیان» ، اثر آیت الله خویی، ص 291، از حجال، از قطبه بن میمون، از عبد الاعلی، از امام صادق (ع):

«طرفدارانِ عربیت، کتابِ خدا را تغییر می دهند» . (در آن بدعت می گذارند).

در کتاب اسرار آلِ محمد (ع)، ص 689، از شرح الاخبار، ج 3، ص 489، از پیامبر اکرم (ص):

شش نفرند که خداوند در کتابش آنان را لعنت فرموده است:

1 - کسی که به قرآن چیزی اضافه کند.

2 - کسی که سنت مرا ترک کند.

3 - کسی که مقدرات خداوند را قبول نکند.

4 - کسی که به عترت من آنچه خدا حرام کرده، مراعات نکند.

5 - کسی که به زور بر مردم مسلط شود تا عزیزانِ خدا را ذلیل و آنان که خدا ذلیل قرار داده را عزیز نماید.

6 - کسی که غنائم مسلمین را به خود اختصاص دهد.

در کتاب خصالِ شیخ صدوق، ج 1، ص 165، چ2، از پیامبر اکرم (ص): 3 گروهند که خداوند در قیامت با آنها سخن نگوید، نگاهشان نکند، پاکشان نسازد و عذابی دردناک دارند:

1 - کسی که ادعایِ امامت کند در حالی که امامتش از جانبِ خدا نباشد.

2 - کسی که امامتِ امامی را انکار کند که امامتش از جانبِ خدا باشد.

3 - کسی که این دو گروه را مسلمان بداند.

در امالی شیخ صدوق، ص 581، مجلس58، از حضرت رسول (ص): دو دسته از امتم هرگاه صالح شوند، تمام امت نیک شوند و اگر فاسد گردند، تمام امت فاسد گردند:

1 - اُمراء 2 - فقها.

از همان کتاب، ص 773، م74، از رسولِ خدا (ص)، از خدایتعالی:

هر بنده ای که مرا نافرمانی کند، او را به خودش وا می گذارم.

☼ مؤلف:

چه نافرمانی ای بدتر از پیروی از دشمنان خدایتعالی و طردِ عترت خداست.

از همان کتاب، ص 949، م88، از امام صادق (ع):

دوستِ دشمنِ خداوند، دشمنِ خداست.

ص :382

درنهج البلاغه، ص 701، ح295، از حضرت علی (ع):

دوستان سه گروهند و دشمنان هم سه گروه هستند:

اما دوستان:

1 - دوستت.

2 - دوستِ دوستت.

3 - دشمنِ دشمنت.

اما دشمنان:

1 - دشمنت.

2 - دوستِ دشمنت.

3 - دشمنِ دوستت.

در امالی شیخ صدوق، ص 95، م13، از امام صادق (ع):

هر کس با دشمنان ما دوستی کند یا با دوستان ما دشمنی کند، کافر است.

از همان منبع، ص 425، م 45، از رسول خدا (ص):

هر چیزی اساسی دارد و اساس اسلام، دوستی ما خاندان است.

از همان منبع، ص 221، م 28، از حضرت رسول (ص): نگاه کردن به علی (ع) عبادت است و ایمان هیچ بنده ای جز با ولایت علی و برائت جستن از دشمنانش مورد پذیرش نیست.

از همان منبع، ص 289، م34، از رسول خدا (ص):

سعادتمند کسی است که علی را دوست بدارد و شقی کسی است که علی را دشمن بدارد.

از همان منبع، ص 81، م11، از رسول خدا (ص):

ای علی! به سبب محبت توست که خوب از بد و کافر و مؤمن از هم جدا می گردد.

در کتاب برگزیده الغدیر، ص 583، چ3، آورده است: اولین کسی که ابوتراب نامیده شد علی بن ابی طالب (ع) بود. پیامبر اکرم (ص) وقتی او را در خواب و خاک آلود مشاهده کرد با مهربانی به او فرمود: برخیز ای ابوتراب. و این محبوب ترین لقب او بود و پس از آن به برکت نفس محمدی، کرامتی برایش حاصل شد و خاک از حوادثِ آینده و گذشته به او خبر می داد.

توجه: اگر زندگی نامه اهل بیت (ع) را به دقت بررسی کنیم، خدا می داند که در تمام احکام الهی هیچکدام از آن بزرگواران با هم اختلافِ نظر نداشته و چیزی جز حق و حقیقت و طریق قرآن از کلام و عملشان صادر نشده است همچنانکه خدایتعالی می فرماید: «أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا» = «آیا با تدبر به قرآن نگاه نمی کنند و اگر آن از جانب

ص :383

غیر خدا بود اختلاف فراوانی در آن می یافتند» (نساء 82). و به عبارتی بایستی گفت: حق یکی و باطل چند تاست. اهلِ بیت (ع) همچون آفتابی فروزانند که علاوه بر خدایتعالی و رسول ارجمندش که از آنها به نیکی یاد فرموده اند، حتی مخالفین هم آنها را ستوده اند، تا جایی که «عمر» بارها می گفت: «لو لا عَلیٌ لهلک عمر» = «اگر علی نبود عمر هلاک می شد» ، آنها هر گاه به مشکلی برخورد می کردند با عجله و پریشان به خدمت حضرت علی (ع) رفته و گره از کارشان باز می نمودند، با این وجود تلاشِ فراوانی شد تا انوار تابناک اهلِ بیت (ع) خاموش شوند، غافل از این که: «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إِلا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» = «آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند!» (توبه٣٢).

در امالی شیخ صدوق، ص 375، م 41، از پیامبر اکرم (ص): زمانی که خداوند 124 هزار پیامبرش را آفرید، من گرامی ترین آنها نزد خدایتعالی بودم و برخود نمی بالم. و زمانی که 124 هزار «وصی»

را آفرید، علی (ع) گرامی ترین و بهترینِ آنها بود.

از همان کتاب، ص 553، م 55، از سلمان فارسی:

ابلیس به چند نفر که به علی (ع) بد می گفتند، گفت: من در بنی جان، 12 هزار سال خدا را پرستش کردم و زمانی که هلاک شدند از تنهایی به خدا شکایت کردم، پس مرا به آسمان ِ دنیا بردند و آنجا نیز 12 هزار سال خداوند را با فرشتگان ستایش کردم. در این بین نوری پُر پرتو از ما گذشت و ندایی از طرف خداوند متعال رسید که این نورِ طینتِ علی بن ابیطالب (ع) بود.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553 و554، از پیامبر اکرم (ص): اگر به خاطر نبوت من و ولایت علی (ع) نبود، آدم خلق نشده و توبه اش پذیرش نمی شد. و ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم نشان داده نمی شد و خداوند او را خلیلش نمی کرد. و با موسی سخن نمی گفت و عیسی را به عنوان آیتِ خود بر جهانیان معرفی نمی کرد. و هیچ پیامبری به نبوت نرسید مگر به معرفت ما. و هیچ مخلوقی اهلیت پیدا نکرد مگر با بندگی خدا و اقرار به (ولایتِ) علی (ع) بعد از من.

ص :384

در کتاب خصالِ شیخِ صدوق، ج 2، ص 491، چ2، از پیامبر اکرم (ص):

4 (2) هزار سال پیش از آن که خداوند متعال آدم را بیافریند، من و علی در پیشگاهِ خدای تعالی یک نور بودیم، هنگامی که خداوند آدم را آفرید، این نور به صلبِ آدم راه یافت و پیوسته از صلبی به صلبِ دیگر منتقل شد تا در صلب عبدالمطلب استقرار یافت. و پس بخشی در صلب عبدالله و بخشی در صلب ابوطالب قرار گرفت. پس علی از من و من از علی هستم، گوشتِ او از گوشتِ من و خونِ او از خونِ من است. پس هر کس مرا دوست بدارد، به دوستیِ من او را نیز دوست می دارد و هر کس او را دشمن بدارد، به دشمنیِ من او را دشمن می دارد.

و لَنْ یُؤخَّرَ اللهُ نَفْساً اِذا جاءَ اَجَلُها وَ اللهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ﴿11﴾ ولکن خدایتعالی هرگز به کسی که اجلش رسیده مهلت نخواهد داد و خدا از آن چه می کنید با خبر است (11)

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 232، آمده است: اجل یکی از مصادیق قضاء حتمی است (هم چنان که می فرماید: ) «إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یسْتَقْدِمُونَ» = «و چون اجلشان آید نمی توانند درخواست تأخیر یا تقدیمش کنند» (1).

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 233، از قمی، از ابی بصیر، از امام باقر (ع):

نزد خدا کتابها و مقدراتی است موقوف و غیر حتمی، هر کدام را بخواهد عملی کند و همه چیزهایی را که تا سال بعد باید رخ دهد، در شب قدر نازل می کند و این است معنای آیه: «و لن یؤخر الله نفساً اذا جاء اجلها» ، یعنی وقتی که خدا آن مقدر را در شب قدر نازل کرده باشد و نویسندگانِ آسمان ها (نیز آن را) نوشته باشند، پس دیگر تأخیر نمی افتد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 290، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای فرزند آدم! گناه مردم تو را از گناه خودت غافل نکند و نعمت مردم تو را از نعمت خداوند مأیوس نکند و هرگز مردم را از رحمت خداوند مأیوس نکن در حالی که خودت به او امیدواری.

خلاصه آیات سوره منافقون:

8 - 1 - منافقون 9 - اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول نسازد 10 - انفاق قبل از مرگ 11 - خدایتعالی به کسی که اجلش رسیده مهلت نخواهد داد.

ص :385


1- یونس 49

64 سوره تغابن

64 - سوره تغابن (بی بهره ماندن).

مدنی است و 18 آیه دارد. جزء مُسَبّحات است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 197، از پیامبر اکرم (ص):

هر کس این سوره را تلاوت نماید، خداوند مرگ ناگهانی را از او برطرف سازد و اگر هنگام ورود به خانه ی پادشاه و سلطان جائر قرائت کند خداوند او را از شر آن پادشاه کفایت کند و هیچ بدی به او نمی رسد.

خلاصه مطالب: از نظر سیاق و نظمْ شبیه سوره حدید است _ تشویق مؤمنین به انفاق _ بیان حال کفار و گنهکاران _ یوم تغابن _ اموال و اولاد فتنه هستند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (1)

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (2)

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ (3)

یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (4)

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (5)

ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَی اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمیدٌ (6)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است برای خدا تسبیح می گویند؛ مالکیت و حکومت از آن اوست و ستایش از آن او؛ و او بر همه چیز تواناست! (1) او کسی است که شما را آفرید (و به شما آزادی و اختیار داد)؛ گروهی از شما کافرید و گروهی مؤمن؛ و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست! (2) آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ و شما را (در عالم جنین) تصویر کرد، تصویری زیبا و دلپذیر؛ و سرانجام (همه) بسوی اوست (3) آنچه را در آسمانها و زمین است می داند و از آنچه پنهان یا آشکار می کنید با خبر است؛ و خداوند از آنچه در درون سینه هاست آگاه است (4) آیا خبر کسانی که پیش از این کافر شدند به شما نرسیده است؟! (آری) آنها طعم کیفر گناهان بزرگ خود را چشیدند؛ و عذاب دردناک برای آنهاست! (5) این بخاطر آن است که رسولان آنها (پیوسته) با دلایل روشن به سراغشان می آمدند، ولی آنها (از روی کبر و غرور) گفتند: «آیا بشرهایی (مثل ما) می خواهند ما را هدایت کنند؟!» از این رو کافر شدند و روی برگرداندند؛ و خداوند (از ایمان و طاعتشان) بی نیاز بود و خدا غنی و شایسته ستایش است! (6)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 198، از کافی، از امام صادق (ع) در ذیل آیه «2» (هو الذی … ) آورده:

خداوند ایمان مردم را به واسطه ولایت ما ائمه و کفر را به انکار ولایت ما در عالم ذرّ شناسانید همان روزی که عهد و پیمان گرفت از ایشان در آن وقتی که پشت آدم بودند.

ص :386

زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَّنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ ﴿7﴾ کسانی که کافر شدند پنداشتند که مبعوث نمی شوند. بگو: بلی به پروردگارم سوگند به طور قطع مبعوث می شوید و به آنچه کرده اید خبرتان خواهند داد و این برای خدا آسان است (7)

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 246، آورده است:

مفسرین گفته اند: آیه مورد بحث سومین آیه ای است که پیامبر اکرم (ص) را برای وقوع معاد وادار به سوگند به پروردگار خود کرده، یکی دیگر از آن موارد، آیه یونس است و دیگر هم آیه سبأ است که می فرماید: «وَیسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَرَبِّی» = «از تو خبر می پرسند که آیا قیامت حق است؟ بگو آری به پروردگارم سوگند» (یونس53) و می فرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتَأْتِینَّکُمْ» = «آنها که کافر شدند گفتند: قیامت هرگز به سراغ ما نمی آید بگو: چرا، به پروردگارم سوگند که به طور قطع و بدون شک خواهد آمد» (1).

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 251، از صحیح بخاری، از ابی هریره، از رسول خدا (ص):

هیچ بنده ای داخل بهشت نمی شود مگر آنکه منزلی را که در دوزخ دارد می بیند، منزلی را که اگر نافرمانی کرده بود بدانجا می رفت. و برای این می بیند تا شکرش بیشتر شود و هیچ بنده ای داخل آتش نمی شود مگر آن که آن منزلی که در بهشت دارد و اگر خوبی می کرد به آنجا منتقل می شد، می بیند تا حسرتش بیشتر شود.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (8)

حال که چنین است، به خدا و رسول او و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید؛ و بدانید خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است! (8)

یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿9﴾

روزی که شما را جمع می کند برای روز جمع، آن روز ضرر و زیان است و کسی که به خدا ایمان آورده و عمل صالح کرده باشد، خدایتعالی گناهانش را می آمرزد و در بهشتهایی داخلش می کند که از زیر درختانش نهرها جاری است و در آن جنات تا ابد جاودانه خواهند بود و این خود رستگاری عظیمی است (9)

ص :387


1- سبأ 3

یوم جمع: یکی از اسامی قیامت است که مردم در عرصه محشر، همگی جمع می شوند. همچنان که می فرماید: «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعا» (1).

یوم تغابن: یکی دیگر از اسماءِ قیامت بوده و به معنای زیان و ضرر است. همه مردم متوجه ضرر در معامله خود می شوند. و این معامله همان معامله جان است که همگان، چه آنهایی که معامله نکرده اند و چه آنهایی که معامله کرده اند متوجه می شوند بهایی که می توانستند بگیرند خیلی زیادتر از آن چه بوده که تصور می کرده اند. همچنانکه می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ» = «به درستی خدایتعالی، جانهای مؤمنین را در مقابل بهشت خریداری کرده است» (توبه111) و نیز می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا» = «آنهایی که با عهد خدا و سوگندهایشان بهای اندکی به دست می آورند» (آل عمران77) و می فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ» = «هیچ کس نمی تواند بفهمد که چه قرۀ العین ها برایشان تهیه دیده شده» (2) و می فرماید: «وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یکُونُوا یحْتَسِبُونَ» = «از ناحیه خدا چیزهایی بر آنها پیدا می شود که به هیچ وجه نمی توانستند، احتمالش بدهند» (3).

☼ نکته:

در معنای تغابن سه نقل وارد است:

1 - تغابن به معنای این است که وقتی با کسی معامله می کنی از هر راهی که او متوجه نشود کلاه سر او بگذاری و بعبارتی تغابن به معنای کلاه گذاری است. و از آن جایی که در قیامت تمام اشیاء بر خلاف معیارها و مقادیر دنیوی ظهور می کنند لذا همه افراد چه مؤمنین و چه کفار می فهمند که زیان دیده اند، کفار برای اینکه بدون هیچ بهایی خود را فروخته اند و مؤمنین برای اینکه می توانسته اند خود را به بهای بیشتری بفروشند.

2 - نظرِصاحب تفسیر المیزان، ج 38، ص 249: تغابن از باب مفاعله است و به معنای مغبون کردن یکدیگر است یعنی هر دو طرف یکدیگر را مغبون کنند. و بنابراین معنا این است که بگوییم تمامی بندگان خدا چه خوب و چه بد در بهشت سهمی و منزلی و در دوزخ هم منزلی دارند، بنده اگر اطاعت خدا بکند به منزلی که در بهشت برایش فراهم شده داخل می شود و اگر نافرمانی خدا

ص :388


1- کهف 99
2- سجده 17
3- زمر 47

را بکند، داخل منزلی که در آتش دارد می شود و روز قیامت منزلهای بهشتی اهل دوزخ را به اهل بهشت می دهند و منزل دوزخی اهل بهشت را به اهل دوزخ می دهند، پس در قیامت اهل بهشت دوزخیان را مغبون نموده، مؤمنین غابن و کفار مغبون می شوند.

3 - تغابن به معنای مغبون کردن یکدیگر است اما این تغابن تنها مخصوص گمراهان است بدین صورت که گمراهان دو دسته هستند که هر یک به دست دیگری مغبون می شوند یکی طایفه گمراه کننده، دیگری گمراه شونده، طایفه گمراه کننده غابن هستند زیرا پیروان خود را وادار به دنیا پرستی و ترک آخرت و گمراهی نموده اند و آنان را مغبون می سازند و مغبون هستند برای اینکه همان پیروان ضعیف با پیروی کورکورانه خود از آن ها، در حقیقت آنها را کمک نموده اند تا به استکبارشان بیفزایند پس هر دو طایفه هم غابنند و هم مغبون.

☼ مؤلف:

آیه شریفه عام است که هم شامل کفار و هم مؤمنین می شود بنابراین وجهِ سوم صحیح نمی باشد. اما در خصوص وجهِ دوم نیز از آن جایی که تغابن را بر باب مفاعله دانسته است پس نمی توان تعبیرِ گفته شده را کامل دانست چرا که با توضیح آمده در نقلِ دوم، تنها مؤمنینْ غابنِ کفار بوده و کفارْ مغبونِ مؤمنین می شوند، در حالی که بنابر معنای تغابنْ باید کفار هم غابنِ مؤمنین و مؤمنین هم مغبونِ کفار باشند. بنابراین وجه اول از همه صحیح تر است (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 201، از مجمع، از پیامبر اکرم (ص):

هیچ بنده ای از مطیع و عاصی نیست مگر آن که روز قیامت حسرت بخورد، بدکردار حسرت بخورد که چرا بد کرده و نیکوکار به خاطر آن که چرا بیش از این عمل نیک انجام نداده است. و هر کس به خدا ایمان آورد و نیکوکار باشد، خداوند گناهان او را بپوشاند و در بهشتهایی که زیر درختانش نهرها جاری است داخل گرداند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 201و202، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

روز «تلاقی» روزی است که اهل آسمانها، اهل زمین را ملاقات می کنند. و روز «تناد» روزی است که اهل جهنم به اهل بهشت می گویند: عطا کنید به ما آن چه را خداوند نصیب شما

ص :389

کرده است. و روز «تغابن» روزی است که اهل جهنم به اهل بهشت غبطه می خورند و روز «حسرت» روزی باشد که مرگ را به صورت گوسفندی آورند و آن را ذبح کنند.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 338، از رسول خدا (ص):

هیچ بنده ای نیست که به بهشت در آید مگر این که جایگاهش را در آتش به او نشان دهند که اگر بسیار گناه می کرد به آنجا می رفت تا بیشتر شکر کند. و هیچ بنده ای نیست که به دوزخ در آید مگر این که جایگاهش را در بهشت به او نشان دهند که اگر بسیار نیکی می کرد آن جا می رفت تا حسرتش بیشتر شود. و معنای «ذلک یوم التغابن» همین است.

در کتاب حلیت المتقین علامه مجلسی، ص 254، چ1، از امام صادق (ع): هر قومی که در مجلسی جمع شوند و خدا را یاد نکنند، آن مجلس در روزِ قیامت بر آنها حسرت خواهد بود.

در کتاب حلیت المتقین علامه مجلسی، ص 254، چ1، از امام باقر (ع):

یادِ ما کردن یادِ خداست و یادِ دشمنانِ ما کردن یادِ شیطان است.

در کتاب حلیت المتقین علامه مجلسی، ص 255، چ1، از حضرت رسول (ص):

مجالس خود را به ذکر فضایلِ علی (ع) زینت دهید.

در ارشادِ شیخ مفید، ج 1، ص 299، فصل53، از حضرت علی (ع):

شکرِ نعمتْ، مانع از میان رفتن نعمت شود. و کفرِ نعمتْ، آن را از بین خواهد برد.

(شکرِ نعمت، نعمتت افزون کند کُفْرْ، نعمتْ از کفَتْ بیرون کند).

در ارشادِ شیخ مفید، ج 1، ص 299، فصل53، از حضرت علی (ع):

انسان زیرِ زبانش پنهان است. (تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد).

وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدینَ فیها وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (10)

اما کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن می مانند و (سرانجام آنها) سرانجام بدی است! (10)

ما اَصابَ مِن مُصِیبَۀٍ اِلا بِاذنِ اللهِ وَ مَنْ یُومِنْ بِاللهِ یَهدِ قَلبَهُ وَ اللهُ بِکُلِّ شیءٍ عَلیمٌ ﴿11﴾

هیچ مصیبتی نمی رسد مگر به اذن خدا و کسی که به خدا ایمان آورد، خدا دلش را

هدایت می کند و خدا به هر چیزی داناست (11)

ص :390

☼ نکته:

هیچ سببی از اسباب نیست مگر در حیطه علم الهی باشد لذا رسیدن مصیبت به انسان ناشی از علم و مشیت الهی است اما به واسطه اسبابی است که در تعامل با کردار افراد است.

هدایت و ضلالت نیز به تناسب کردار افراد است. اما نکته ای که در گمراه کردن افراد باید گفت این است: همین که خدایتعالی نظرش را از بنده ای دریغ کند آن بنده گمراه خواهد شد اما او خودش عامل این گمراهی است، به عنوان مثال باید گفت: خورشید دائماً در حال نور افشانی است حال اگر کسی حجاب و ساتری بر روی خودش بکشد، مانع رسیدن نور خورشید شده و ایجاد ظلمت و تاریکی می کند و البته این بدان مفهوم نیست که خورشید نباشد و یا نور افشانی نکند بلکه آن حجاب مانع رسیدن نور می شود. و خالقِ این ظلمت و تاریکی هم خودِ شخص است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 203، از قمی، از امام صادق (ع): هر کسی را خدا هدایت کند قلب او به خداوند گواهی می دهد و چون خداوند راه را بیان کرد هدایت را اختیار کند و پروردگار متعال هدایتش را بر او زیاد گرداند، چنان که می فرماید: «وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ» = «کسانی که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایتشان افزاید و تقوا به آنها بخشد» (1).

وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ (12)

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (13)

اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر را؛ و اگر روی گردان شوید، رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفه ای ندارد! (12) خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست و مؤمنان باید فقط بر او توکل کنند! (13)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿14﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید بعضی از همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند از آن ها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و از خطاهاشان بگذرید و بدیهایشان را ندیده بگیرید، کاری خدایی کرده اید چون خدایتعالی هم غفور و رحیم است (14)

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 266، از قمی، از امام باقر (ع):

آیه فوق در حق جمعی از مسلمانان نازل شده است که چون خواستند از مکه به سوی مدینه هجرت کنند دوستی زن و فرزندان و اسباب و اموال دامن ایشان را گرفت. زنان و

ص :391


1- محمد17

فرزندانشان گفتند: خدا را شاهد و گواه می آوریم، اگر تو هجرت کنی ما ضایع می شویم و خانواده و اموال خود را در مکه رها می کنی و به مدینه می روی، بی خانمان و مسکین و محتاج می شوی بر فراق تو نمی توانیم صبر کنیم و با تو هم توانایی نداریم، هجرت نماییم. بعضی از آن مردم سخنان اهل و عیال خود را اطاعت کرده و نزد آنها توقف کرده و هجرت نکردند، آیه فوق نازل شد که این اهل و عیال با شما دشمن اند، چه شما را از اطاعت و فرمانبری از اوامر خدا منع می کنند و بعضی دیگر به اهل خود گفتند: اگر با ما هجرت نکنید و بعد از این خداوند میان ما و شما در دار هجرت که مدینه است جمع کند، هرگز نفی به شما نخواهیم رسانید و چون خداوند میان آنها جمع کرد به ایشان فرمود که از آنها عفو کنند و احسان و نیکویی در حق آنان نمایید.

إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿15﴾ به درستی اموال

و فرزندان شما، سبب آزمایش شما هستند و نزد خدا اجری عظیم هست (15)

فتنه: به معنای گرفتاریهایی است که جنبه آزمایش دارد.

☼ نکته:

خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ» (1) و می فرماید: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» = «مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست» (2) و نیز می فرماید: «لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّه» = «اموال و اولادتان شما را از یاد خدا به خود مشغول نسازد» (3).

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 267، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

برای هر امتی، فتنه ای است و فتنه ی امت من «مال» است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 341، از حضرت علی (ع):

هرگز نگویید: «خدا یا به تو پناه می برم از فتنه و امتحان» ، چون احدی در روی زمین نیست مگر این که او مشمول فتنه و آزمایش است ولی هر کس استعاذه کند و پناه ببرد، پس می بایست از گمراهی ها و فتنه ها به خدا پناه ببرد چون خدای سبحان می فرماید: «انما اموالکم … »

ص :392


1- انفال28
2- کهف46
3- منافقون 9

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 267، از دُرّمنثور، از جمعی از صحابه آورده است:

رسول خدا (ص) مشغول خطابه بود که حسن و حسین (ع) با پیراهن قرمز وارد شدند و به طرف آنجناب می رفتند و می افتادند، رسول خدا (ص) از منبر پایین آمد و هر دو را بغل کرد یکی را به این طرف و یکی را به آن طرف و بر منبر بالا رفت و فرمود: خدایتعالی درست فرموده: «انما اموالکم و اولادکم فتنه» من وقتی چشمم به این دو پسر افتاد که می آیند و می افتند، نتوانستم طاقت بیاورم و کلامم را قطع نکنم و پایین آمدم.

☼ مؤلف:

مطلبِ آخرِ این روایت دستکاری شده است و متأسفانه اکثر مفسرین من جمله مفسرین شیعه به صرفِ نقلِ قول، به عمق ِروایت و اهدافی که مغرضین در دستکاریِ این روایت داشته اند، توجه نکرده و آن را بدون هیچ نقدی آورده اند. اما در نقدِ بندِ آخرِ این روایت و روایاتی مشابه که متنی قبیح تر از این دارند، باید گفت: این که پیامبر اکرم (ص)، تحت تأثیر اولاد قرار گرفته و العیاذ بالله از خود بی خود شود و یا عقلش سلب شده باشد و یا متوجه خود و سخنش نباشد یقیناً تحریف و تهمتی است که همواره در بین بعضی روایات به چشم می خورد و هدف آنهایی هم که بدین نحو، روایات را دستکاری کرده اند کاملاً معلوم است.

حال باید دید که واقعیتِ این روایات چیست؟

مواقعی، پیامبر اکرم (ص) در منبر یا در مجالس، مشغول سخنرانی و ایراد خطبه بوده اند که گاهاً حَسَنین (ع) بر آن جلسه وارد می شده اند و پیامبر اکرم (ص) هم به خاطر اینکه مقام و ارزش آن دو بزرگوار و در حقیقت مقام امامت را بیش از پیش در بین مردم جا بیندازد آن دو را در بغل گرفته و مورد توجه خود قرار می داده است و این روایات، نقل این واقعیت است. اما عده ای از منافقین برای اینکه این موضوع را تنها جنبه ی احساسی قرار دهند، عباراتی مثل «عقلش سلب شد» یا «از خود بی خود شد» و غیره را به این روایات اضافه کرده اند تا بفهمانند که بله پیامبر (ص) تنها به صرفِ محبت مادی و خونی بوده است که به آن ها توجه می کرد تا جایی که العیاذ بالله مدهوش می شده است و اصلاً جنبه ی دیگری که همان شناخت امامت است، نبوده است. و با دستکاری این روایاتْ خواسته اند به اهداف شومشان که گمراه کردن مردم از مقام

ص :393

امامت است، برسند. (والله اعلم).

صاحب تفسیر المیزان، ج 38، ص 268، در ذیل این روایت آورده است: این روایت بی اشکال نیست برای این که درست است که اموال و اولاد فتنه است، اما نه حتی برای رسول خدا (ص)، که سید انبیاء و سرآمد مخلصین و معصوم و مؤید بر روح القدس است. روایت دیگری هست که لحنش از این هم شنیع تر است و آن روایتی است که از درمنثور از ابن مردویه از عبدالله بن عمر نقل کرده که گفت: رسول خدا (ص) بالای منبر برای مردم ایراد خطبه می کرد، چشمش به حسین بی علی افتاد که داشت می آمد، پا بر دامن خود نهاد و افتاد و گریه کرد، لاجرم رسول خدا (ص) از منبر پایین آمد، مردم وقتی چنین دیدند، دویدند و حسین (ع) را برداشتند و او را دست به دست به رسول خدا (ص) رساندند، رسول خدا (ص) آن گاه فرمود، خدا شیطان را بُکُشد که فرزند چه فتنه ای است، به آن خدایی که جانم به دست اوست من متوجه نشدم که از منبر پایین آمده ام. نظیر این روایت در شناعت لحن روایتی است که از ابن منذر، از یحیی بن ابی کثیر نقل شده که گفت: وقتی رسول خدا (ص)، صدای گریه ی حسن و حسین را شیند فرمود: اولاد فتنه است، برای این که گریه این دو کودک آن چنان مرا بی خود کرد، که برخاستم در حالی که عقلم سلب شده بود. بنابراین یا باید این روایات را طرح نموده قبولش نکرد و یا آن که تأویل و توجیهش کرد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیْراً لِّأَنفُسِکُمْ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿16﴾ پس تا آن جا که می توانید از خدا بترسید و بشنوید و اطاعت کنید و اگر انفاق کنید برای خودتان بهتر است و هر کس موفق شده باشد از بخل نفسانی خویشتن را حفظ کند چنین کسانی رستگارانند (16)

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 268، از برهان، از ابن شهر آشوب، از امیرالمؤمنین (ع):

به خدا سوگند غیر از اهل بیت کسی به این دستور (آیه) عمل نکرده، این ماییم که همواره به یاد خداییم و هرگز فراموشش نمی کنیم و ماییم که شکرش را بجای آورده، هرگز کفرانش نمی کنیم و ماییم که او را اطاعت نموده، هرگز نافرمانی اش نکرده ایم.

ص :394

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 269، از قمی، از فضل بن ابی مره حدیث کرد:

من امام صادق (ع) را دیدم که از اول شب تا صبح طواف می کرد و می گفت: بار الها! مرا از شر بخلِ نفسم نگه بدار. عرضه داشتم: فدایت شوم من امشب از شما به غیر از این دعا را نشنیدم. فرمود: چه بلایی بالاتر از بخل نفس است؟ خدایتعالی می فرماید: «و من یوق شح … » .

در تفسیر جامع، ج 7، ص 206، از ابن بابویه، از فضل بن عیاض آورده که: امام صادق (ع) به من فرمود: «شُحّ نفس چیست؟» عرض کردم: بخل است. فرمود: شُحّ، سخت تر و شدیدتر از بخل است، بخیل به آن چه در دست دارد بخل می ورزد و شح، بخل می کند در مال خود و مال دیگری به طوری که نمی بیند مالی را در دست مردم، مگر آن که آرزو می کند که مال خودش باشد به حلال یا حرام. و هرگز سیر نمی شود و به چیزی که خداوند روزی او فرموده، قناعت نمی کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 206، از تفسیر برهان، از امام صادق (ع):

بخیل کسی است که مالی را از غیر حلال بدست آورد و آن را در غیر حق صرف کند و شح کسی است که حق خدا را منع می کند و آن مال را در غیر حق خدا انفاق می نماید.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 206، از برهان، از امام سجاد (ع)، از پیغمبر (ص):

بخیل کسی است که نام مرا نزد او ببرند و او بر من صلوات نفرستد.

در امالی شیخ صدوق، ص 911، م85، از رسول خدا (ص):

هر کس نام مرا بشنود و صلوات نفرستد، خدایتعالی او را از رحمتش دور گرداند.

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلیمٌ (17)

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (18)

اگر به خدا قرض الحسنه دهید، آن را برای شما مضاعف می سازد و شما را می بخشد؛ و خداوند شکرکننده و بردبار است! (17) او دانای پنهان و آشکار است؛ و او عزیز و حکیم است! (18)

در تحف العقول، ص 166، از امام علی (ع): برکت در مال کسی است که خمس و زکات مالش را بپردازد و با مالش مؤمنان را یاری کند و صله رحم با نیکان نماید.

خلاصه آیات سوره تغابن:

1 - یسبح لله ما فی السماوات …

2 - اوست که شما را آفرید _ برخی از شما کافر و بعضی دیگر مؤمن هستید 3 - خلقت انسان به زیباترین صورت 4 - خداوند عالم به آشکار و پنهان است 9 - یوم جمع _ یوم تغابن11 - هیچ مصیبتی نرسد مگر به فرمان خدا _ هر کس به خدا ایمان آورد، خدا دل او را راهنمایی کند 12 - اطیعوا الله و اطیعوا الرسول … 13 - الله لا اله الا هو … 14 - بعضی از همسران و فرزندانتان دشمن شما هستند … 15 - اموال و اولاد شما فتنه هستند. 16 - تقوا _ بشنوید و اطاعت کنید و انفاق کنید. شح نفس 17 - قرض حسنه 18 - عالم الغیب و الشهادۀ العزیر الحکیم.

ص :395

65 سوره طلاق

65 - سوره طلاق = نساء کوتاه. (مدنی است و 12 آیه دارد).

خلاصه مطالب: احکام طلاق _ اندرز و تهدید و بشارت.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْری لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً (1)

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2)

وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً (3)

وَ اللاَّئی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحیضِ مِنْ نِسائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئی لَمْ یَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً (4)

ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (5)

أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّی یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْری (6)

لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً (7)

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً (8)

فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ کانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً (9)

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً (10)

رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً (11)

اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً (12)

ای پیامبر! هر زمان خواستید زنان را طلاق دهید، در زمان عده، آنها را طلاق گویید [= زمانی که از عادت ماهانه پاک شده و با همسرشان نزدیکی نکرده باشند ] و حساب عده را نگه دارید؛ و از خدایی که پروردگار شماست بپرهیزید؛ نه شما آنها را از خانه هایشان بیرون کنید و نه آنها (در دوران عده) بیرون روند، مگر آنکه کار زشت آشکاری انجام دهند؛ این حدود خداست و هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده؛ تو نمی دانی شاید خداوند بعد از این، وضع تازه (و وسیله اصلاحی) فراهم کند! (1) و چون عده آنها سرآمد، آنها را به طرز شایسته ای نگه دارید یا بطرز شایسته ای از آنان جدا شوید؛ و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید؛ و شهادت را برای خدا برپا دارید؛ این چیزی است که مؤمنان به خدا و روز قیامت به آن اندرز داده می شوند! و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند (2) و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد؛ و هر کس بر خدا

ص :396

توکل کند، کفایت امرش را می کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است! (3) و از زنانتان، آنان که از عادت ماهانه مأیوسند، اگر در وضع آنها (از نظر بارداری) شک کنید، عده آنان سه ماه است و همچنین آنها که عادت ماهانه ندیده اند؛ و عده زنان باردار این است که بار خود را بر زمین بگذارند؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند کار را بر او آسان می سازد! (4) این فرمان خداست که بر شما نازل کرده؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند گناهانش را می بخشد و پاداش او را بزرگ می دارد! (5) آنها [= زنان مطلقه] را هر جا خودتان سکونت دارید و در توانایی شماست سکونت دهید؛ و به آنها زیان نرسانید تا کار را بر آنان تنگ کنید (و مجبور به ترک منزل شوند)؛ و اگر باردار باشند، نفقه آنها را بپردازید تا وضع حمل کنند؛ و اگر برای شما (فرزند را) شیر می دهند، پاداش آنها را بپردازید؛ و با مشاوره شایسته انجام دهید؛ و اگر به توافق نرسیدید، آن دیگری شیردادن آن بچه را بر عهده می گیرد (6) آنان که امکانات وسیعی دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف نمی کند؛ خداوند بزودی بعد از سختیها آسانی قرار می دهد! (7) چه بسیار شهرها و آبادیها که اهل آن از فرمان خدا و رسولانش سرپیچی کردند و ما بشدت به حسابشان رسیدیم و به مجازات کم نظیری گرفتار ساختیم! (8) آنها آثار سوء کار خود را چشیدند؛ و عاقبت کارشان خسران بود! (9) خداوند عذاب سختی برای آنها فراهم ساخته؛ پس از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید ای خردمندانی که ایمان آورده اید! (زیرا) خداوند چیزی که مایه تذکر است بر شما نازل کرده (10) رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می کند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، از تاریکیها بسوی نور خارج سازد! و هر کس به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهایی از بهشت وارد سازد که از زیر (درختانش) نهرها جاری است، جاودانه در آن می مانند و خداوند روزی نیکویی برای او قرار داده است! (11) خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را؛ فرمان او در میان آنها پیوسته فرود می آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد! (12)

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 284، از درمنثور، از ابی سعید خدری:

سوره نساء کوتاه (طلاق) بعد از سوره نساءِ (بلند) جنبِ بقره به هفت سال نازل گردید.

عده: مدت زمانی است که زن از ازدواج جدید خودداری کند. و دو نوع است:

1 - عده وفات: که مدت آن چهار ماه و ده روز می باشد. همچنانکه در سوره بقره می فرماید: «وَالَّذِینَ یتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیذَرُونَ أَزْوَاجًا یتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا» = «و کسانی که از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند» (1).

2 - عده طلاق: این عده به چهار قسم تقسیم می شود:

الف- عده سه طهر یا سه پاکی:

که در آن، زمانِ عده را از روزِ طلاق حساب کند، بدین صورت که طلاق در طهری واقع شود که در آن طهر عمل جنسی انجام نشده باشد، از آن تاریخ حساب عده را نگه می دارد تا سه

ص :397


1- بقره 234

بار حیض دیدن و پاک شدن که بعد از آن می تواند شوهر کند. این عده مخصوص زنان مدخوله ای است که حیض شوند حتی اگر منظم نباشد و نیز شرایط عده سه ماه را نداشته باشند، همچنان که می فرماید: «وَ المُطَلَّقاتُ یَتَرَبّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلثَۀَ قُرُوءٍ … » = «زنهایی که طلاق داده شدند از شوهر نمودن خودداری کنند تا سه پاکی بر آنان بگذرد» (1).

ب _ عده سه ماه:

در این عده، ملاک فقط گذشت سه ماه است و ارتباطی به گذشتن سه بار حیض ندارد و شامل زنانی با این مشخصات است: 1_ ریبه: یعنی زنی که خون ریزشش بیشتر از یک ماه طول می کشد. 2_ زنی که به هر دلیل حیض نبیند مثل بیماری و نیز مستحاضه ای که خونش قطع نمی شود. 3_ زنی که هنوز به سن بلوغ نرسیده باشد و حیض نبیند، همچنان که می فرماید: «وَاللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِن نِّسَائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ» = «و از زنان شما آن زنانی که حیض نمی بینند اگر به شک افتادید که از پیری است و یا به خاطر عارضه است عده طلاقشان سه ماه است و همچنین آنهایی که از اول حیض ندیدند … » (2).

ج _ عده نامعلوم:

این عده تنها مخصوص زنان بارداری است و مدت آن به زمان وقوع طلاق تا موقع وضع حمل بستگی دارد که ممکن است در همان روز طلاق، وضع حمل کند و زمان عده نیز تنها همان روز خواهد بود و یا تا 9 ماه هم طول بکشد که وضع حمل صورت گیرد. و ملاکِ اتمام عده به وضع حمل بستگی دارد چه به واسطه تولد طبیعی یا سقط باشد، همچنانکه می فرماید: «وَأُوْلَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ» = «و زنان باردار عده ایشان، نهادن حملشان است» (3).

د _ بدون عده:

شامل زنان یائسه (در سادات60 سالگی و در غیر سادات 50 سالگی است) و نیز شامل دختری است که مدخوله نشده باشد، همچنان که می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا» = «ای اهل ایمان هر

ص :398


1- بقره 288
2- طلاق 4
3- طلاق 4

گاه زنان مؤمن را عقد کردید سپس قبل از آنکه با آنها نزدیکی کنید آن ها را طلاق دهید، نگه داشتن عده بر آنها لازم نیست» (1).

☼ نکته:

اگر دختری قبل از دخولْ طلاق بگیرد، عده ندارد ولی اگر شوهرش بمیرد باید عده وفات که همان چهار ماه و ده روز است را نگهدارد.

☼ نکته:

اگر زن حامله ای طلاق بگیرد و در همان روز وضع حمل کند عده اش تمام می شود ولی اگر شوهرش بمیرد حتماً پایان عده ی او، چهار ماه و ده روز است و کمتر از آن نمی شود حتی اگر در کمتر از آن وضع حمل کند.

☼ نکته:

عده صیغه موقت، دو طهر (پاکی) است. (کسانی که حیض نمی بینند 45 روز است).

☼ نکته:

خدایتعالی در 4 سوره از قرآن کریم به کلمه «طلاق» و «عده» اشاره فرموده است:

1 - سوره تحریم: «عَسی رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَیْراً مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَابِئاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَاراً» = «امید است که اگر پیامبر شما را طلاق دهد، پروردگارش همسرانی بهتر از شما روزیش کند، همسرانی بدل از شما که مسلمان، مؤمن، ملازم بندگی، خاشع، با ادب، عابد و صائم که یا بیوه و یا باکره باشند» (2).

2 - سوره احزاب: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً» = «ای اهل ایمان هر گاه زنان مؤمنه را به عقد خود درآورده و پیش از آن که با آنها نزدیکی کنید طلاقشان دادید در این صورت از شما نگه داشتن عده بر آنها نیست پس آنها را به چیزی بهرمند و به نیکی رها سازید» (3).

☼ نکته:

این آیه شریفه به عقدی اشاره دارد که در آن مهر معین نشده است و آیه236 سوره بقره که در ذیل به آن اشاره می شود شبیه همین آیه شریفه است و آن را تخصیص زده است.

3 - سوره بقره: شامل: الف _ آیه 226: «لِّلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَآؤُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» = «کسانی که با زنان خود ایلاء کنند (یعنی بر ترک مباشرت با زنهایشان سوگند بخورند) باید چهار ماه انتظار بکشند اگر بازگشتند خداوند آمرزنده و مهربان است» .

ب _ آیه 227: «وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ … » = «و اگر عزم طلاق نمودند … » .

ص :399


1- احزاب 49
2- تحریم 5
3- احزاب49

ج _ آیه 228: «وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحاً … » = «زنهایی که طلاق داده شدند از شوهر نمودن خودداری کنند تا سه پاکی بر آنان بگذرد و حیض یا حملی که خدا در رحم آنها آفریده کتمان نکنند اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند و شوهر آنها در زمان عده حق دارد که آنها را به زنی خود رجوع دهد اگر نیت خیر دارند … » .

د _ آیه 229: «الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکُ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ» = «طلاقی که شوهر می تواند رجوع کند دو مرتبه است پس از طلاق، یا نگهداری زن کند به خوشی و یا رها کند به نیکی» .

ه_ _ آیه 230: «فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّیَ تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا» = «پس اگر زن را طلاق سوم داد روا نیست که آن زن و شوهر دیگر به هم رجوع کنند مگر آنکه زن به شخص دیگری شوهر کند و اگر شوهر دوم، زن را طلاق داد، زن می تواند با شوهر اول ازدواج کند» .

و- آیه 231: «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمسِکُوهُنَّ بِمَعْروفٍ» = «هر گاه زنان را طلاق دادید بایستی تا پایان زمان عده آن ها را به خوشی در خانه نگه دارید و یا به نیکی رها کنید» .

ز_ آیه232: «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ … » = «وچون زنان را طلاق دادید و زمان عده آنها به پایان رسید نباید آنها را از شوهر کردن منع کنید … » .

ح _ آیه 234: «وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً … » = «مردانی که بمیرند و زنانشان زنده بمانند آن زنان نباید شوهرکنند تا مدت چهار ماه و ده روز بگذرد» .

ط – آیه 236: «لاَّ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ … » = «باکی برای شما نیست اگر طلاق دهید زنانی را که با آنان مباشرت نکرده و مهری مقرر نداشته اید ولی آن ها را به چیری بهره مند سازید … » .

ی _ آیه 237: «وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً» = «و اگر زنهایی را طلاق دهید پیش از آن که با آنها مباشرت کرده باشید در صورتی که بر آنان مهر مقرر داشته اید بایستی نصف مهری را که تعیین کرده اید به آنها بدهید مگر آن که از آن حق درگذرد» .

ص _ آیه 241: «وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ» = «و برای زنان طلاق گرفته، متاعی در حد عرف بهره مند کنند این کار سزاوار پرهیزکاران است» .

4 - سوره طلاق: که شامل آیات یک تا هفت می باشد.

ص :400

در المیزان، ج 38، ص 285، از کافی، از امام باقر (ع): طلاقی که طبق سنت یا عده نباشد اعتبار ندارد، اما طلاق سنت این است که اگر مردی بخواهد همسرش را طلاق دهد، او را زیر نظر گرفته تا حیض شود و از حیض پاک گردد، آنگاه بدون این که با او جماع کند یک بار طلاق دهد و دو نفر را شاهد بگیرد و سپس زیر نظر داشته باشد تا دو بار حیض ببیند و پاک شود که اگر برای بار سوم خون ببیند عده اش تمام شده و رابطه ی زوجیت به کلی قطع گردیده به طوری که اگر بخواهد دوباره با او ازدواج کند، مانند مردی غریبه است. و در طول مدت عده، نفقه و سکنه را باید بدهد و نیز در آن مدت اگر مرد بمیرد، زن از او ارث می برد و اگر زن بمیرد، از او ارث می برد. ولی بعد از تمام شدن عده، نه دیگر نفقه ای هست و نه ارثی. و اما طلاق عده که خدایتعالی درباره اش فرموده: «فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّة» ، چنین است که اگر مردی خواست همسرش را طلاق عده دهد باید او را زیر نظر بگیرد تا حیض شود و پس از حیض درآید، آن گاه یکبار طلاقش دهد، بدون این که بعد از پاک شدن با او جماع کرده باشد و دو نفر شاهد عادل هم گواه بر طلاق بگیرد و اگر خواست همان روز یا بعد از چند روز البته قبل از آنکه همسرش حیض ببیند، به او رجوع کند و بر رجوع خود شاهد هم بگیرد و با او جماع کند و نزد خود نگهدارد تا حیض ببیند و بعد از حیض دیدن و از حیض خارج شدن یکبار دیگر طلاقش دهد، بدون این که با او جماع کرده باشد و شاهد هم بر طلاق دادنش بگیرد و باز هر وقت خواست البته تا قبل از حیض دیدن به او رجوع کند و به رجوع خود شاهد بگیرد و بعد از رجوع با او جماع کند و نزد خود نگهداری کند تا برای بار سوم حیض ببیند و چون از حیض خارج شد قبل از آنکه با او جماع کرده باشد طلاقش دهد و بر طلاق دادنش گواه هم بگیرد در این صورت دیگر رابطه ی زناشویی بین او و همسرش به کلی قطع شده و دیگر نمی تواند در عده به او رجوع کند. (و یا در خارج عده او را عقد کند) مگر بعد از آن که زن با مردی دیگر ازدواج کند، اگر او طلاقش داد آن وقت دوباره می تواند عقدش کند. (و البته مردِ دوم حتماً باید عمل دخول را انجام دهد و گرنه دیگر نمی تواند با شوهر اولش ازدواج کند که به این طلاق، «سه طلاقه» گویند و به مردِ اول «محلل» گویند).

ص :401

☼ نکته:

همان طور که در روایت فوق به آن اشاره شده، سه طلاقه به هیچ عنوان در یک مجلس قابل اجرا نیست اما «دومی= عمر» به رأی و نظر خود و با وجود اطلاع او و همه از این موضوع و اینکه پیامبر (ص) «سه طلاقه» را در یک مجلس قبول نداشت، حتی «اولی= ابوبکر» هم حکم «سه طلاقه» را در یک مجلس جاری نکرد، با این حال آن را تغییر داد.

در المیزان، ج 38، ص 287، از صاحب قرب الاسناد، از امام صادق (ع): سه بار طلاق دادنِ زن در یک مجلس اعتبار ندارد همچنان که می فرماید: «یا أَیهَا النَّبِی إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ … » (1) و سپس فرمود: هر چیزی که مخالف کتاب خدا و سنت باشد باید به کتاب خدا و سنت برگردانده شود.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 287، از قمی آورده است:

به مردْ حلال نیست که زنش را بعد از طلاق و در مدتی که می تواند به او رجوع کند از خانه خود خارج سازد و بر زن نیز حلال نیست از خانه ی شوهرش بیرون رود مگر آن که زن گناهی آشکار مرتکب شود. و کلمه «فاحشه» به معنای آن است که زنِ نامبرده یا زنا دهد و یا از خانه شوهر سرقت کند و یکی هم از مصادیق فاحشه «سلیطه» شدن بر شوهر است.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 287، از کافی، از صادقین (ع): (ذیلِ آیه اول)

زنْ عده را در خانه اش نگه می دارد و در آن ایام زینتش را برای شوهرش ظاهر می سازد تا شاید «لَعَلَّ اللَّهَ یحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا» خدایتعالی دوباره محبت وی را در دل شوهرش افکند.

از همان منبع، ص 290، از کافی، از امام صادق (ع): عده ی زنی که حیض نمی بیند و مستحاضه ای که خونش قطع نمی شود، سه ماه است و عده زنی که حیض می بیند ولی حیضش منظم نیست، سه نوبت حیض دیدن و پاک شدن است و منظور از شک و ریبه، حیضی است که بیشتر از یک ماه طول بکشد و صاحبش باید سه ماه عده نگهدارد نه این که معیار را حیض دیدن قرار دهد.

در المیزان، ج 38، ص 290، از کافی، از امام صادق (ع): هر گاه مردی همسرِ آبستنش را طلاق دهد، باید نفقه او را بدهد تا فرزند به دنیا آید و همین که فرزندش را زایید، مزد شیر دادنش را می دهد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 217، از کافی، از امام موسی بن جعفر (ع): حامله هر گاه وضع حمل کند،

ص :402


1- طلاق1

مولود تمام باشد یا ناقص حتی اگر مضغه هم باشد عده ی او به پایان رسیده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 217، از عبد الرحمان بن ابی لیلی روایت کرده که از امام صادق (ع) سؤال کرد: اگر حامله یک فرزند به زمین بنهد و فرزند دیگری در شکم باشد عده او چگونه است؟ فرمود: به وضع حمل اول، عده او گذشته است ولی ازدواج کردن با او جایز نیست تا دومی را وضع حمل کند.

در نهج الفصاحه، ح 690، از پیامبر خدا (ص): خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، بخشنده است و بخشش را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد.

☼ نکته:

کلمه «مَن یَتَّقِ الله» تنها در این سوره و در سه آیه 2 و 4 و 5 ذکر شده است:

… وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً ﴿2﴾ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ … ﴿3﴾ … وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً ﴿4﴾ … وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُعْظِمْ لَهُ أَجْراً ﴿5﴾ و هر کس تقوای الهی داشته باشد، خدا برایش راه نجاتی از گرفتاریها قرار می دهد (2) و از مسیری که خود او هم احتمالش را ندهد رزقش می دهد و کسی که بر خدا توکل کند خدا همه کاره اش می شود پس خدا برای او کفایت می کند … (3) و هر کسی تقوای الهی پیشه کند خدا امور دنیا و آخرتش را آسان می سازد (4) و هر کس تقوا پیشه کند خدا گناهانش را می پوشاند و اجرش را عظیم می کند (5)

در امالی شیخ صدوق، ص 487، م50، از امام صادق (ع): هر کس از شیعیان ما چهل حدیث حفظ کند (و به آنها عمل کند) خداوند وی را در قیامت فقیه و عالم بر می انگیزد و عذابش نکند.

☼ مؤلف:

مطالعه ی سخنان حکیمانه نقش بسزایی در پیش گیری از بیماری آلزایمر (فراموشی) دارد چرا که مطالعهْ باعث تحرک و فعالیت سلولهای مغزی شده و مانع از تخریب و فرسودگی آنها می شود، از طرفی عمل به این سخنان باعثِ لطافت روح و تقویت ایمان و نزول حکمت بر قلب و لسان می گردد. و حکمت بر خلاف علم چیزی نیست که با مرگ از بین برود، به همین خاطر با مرگْ همچنان باقی است و در روایات هم آمده است که سخن حق را بشنو حتی اگر گوینده اش به آن عمل نکند و یا کافر باشد. بنده حقیر در ذیل همین آیه ی مذکور بیش از 40 حدیث کنجانده ام تا روایت40 حدیثِ فوق جاری شود. امید است که ان شاء الله مشمول این روایتِ گرانقدر شویم.

ص :403

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 271، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

ای فرزند آدم! اطاعتم کن در آنچه فرمانت می دهم و هرگز نخواه آن چه را که صلاح تو در آن است را به من یاد بدهی.

از همان منبع، ص 296، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: هر کس از من مسئلت کند در حالی که بداند و اعتقاد کند که منم ضرر دهنده و نفع رساننده واقعی، اجابتش می کنم.

از همان منبع، ص 619، از امام باقر (ع)، از خدای تعالی: به عزت و جلالم سوگند، هیچ بنده ای اراده و خواست مرا بر اراده و خواست خود ترجیح ندهد مگر آن که خودم تنگناهایش را کفایت کنم و آسمان و زمین را ضامنِ روزیش نمایم و خودم برای او ماوراءِ تجارتِ هر تاجری قرار گیرم.

از همان منبع، ص 706، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که بر قلب او اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک جستن به ذکر و یادم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده می گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.

از همان منبع، ص 676، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

ای فرزند آدم! مرا در درونت یاد کن تا تو را در درونم یاد کنم و مرا در خلوتت یاد کن تا تو را در خلوتم یاد کنم و مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی بهتر از جمعت یاد کنم.

از همان منبع، ص 691، از امام رضا (ع)، از خدای تعالی: من در نزد ظن و گمان بنده ام هستم، اگر خیر باشد پس برایش خیر خواهم و اگر بد باشد برایش بد خواهم.

از همان منبع، ص 700، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم، من زنده و نامیرایم، تو را زنده ی نامیرا کنم، من بی نیاز و غنی هستم، تو را بی نیاز و غنی کنم، من هر چه بخواهم همان شود، تو را چنین کنم که هر چه بخواهی همان شود.

از همان منبع، ص 706: اهل طاعتم، در ضیافت و مهمانی من به سر می برند و اهل شکرم در اقلیمِ زیارتم می باشند و اهلِ ذکر و یاد کنندگانم در نعمتم مقیمند و من اهل معصیتم را از رحمتم ناامید نمی کنم، پس اگر توبه کنند، من دوست آنها هستم و اگر مریض گردند، من خود طبیب آنها

ص :404

هستم به محنت ها و مصیبت ها مداوایشان کنم تا از گناه و عیوب پاک گردند.

از همان منبع، ص 701: ای بنده من! اشیاء را به خاطرِ تو خلق کرده ام و تو را برای خودم خلق نمودم. دنیا را با احسانم به تو بخشیدم و آخرت را به سبب ایمانت به تو بخشیده ام.

از همان منبع، ص 705، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:

پنهان کردن عملهای نیک و صالحت بر عهده توست و ظاهر کردنِ آنها بر عهده من است.

از همان منبع، ص 703: من همنشین کسی هستم که یادم کند.

از همان منبع: یادم کنید تا با نعمتهایم یادتان کنم، اگر با عبادت و طاعت یادم کنید با نیکی و نعمت و رحمت و رضوانم یادتان کنم.

در غررالحکم، ج 1، فصل18، ص 330، چ1، از حضرت علی (ع): با ذکرِ خدا نعمت نازل می شود.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 705، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: از دعا کردن دچار ملالت و خستگی نشو چرا که از اجابت کردن دعا خسته و ملالت زده نمی شوم.

از همان منبع، ص 651، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی: من شریک خوبی هستم و هر کس در عملش همراه با من شریکی (دیگر) اتخاذ کند، آن عملش مخصوص به شریکِ من است چرا که من چیزی را نمی پذیرم مگر آن که به صورت کامل برای من باشد.

از همان منبع، ص 652، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

هر کس مرا در نهان یاد کند او را در آشکار یاد خواهم کرد.

از همان منبع، ص 641، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

هر کس در جمعی از مردم مرا یاد کند، من نیز او را در جماعتی از ملائکه یاد می کنم.

از همان منبع، ص 647، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی: بنده مؤمنم محزون می شود هر آن گاه که برایش تنگ می گیرم و نمی داند که او در این حال به من نزدیکتر است. و بنده مؤمنِ دیگرم شادمان می شود زمانی که برایش وسعت می دهم و او در آن حال از من دورتر می گردد.

از همان منبع، ص 616، از امام سجاد (ع)، از خدای تعالی:

ص :405

هر کس مرا بشناسد و نافرمانی ام کند، کسی را بر او مسلط کنم که مرا نشناسد.

از همان منبع، ص 275، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که اطاعتم کند او را به غیر خودم واگذار نمی کنم و هر کس عصیانم ورزد او را به حال خودش وا می گذارم و برایم مهم نیست که او در کدام وادی هلاک شود و بدبخت گردد.

از همان منبع، ص 290، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای فرزند آدم! گناه مردم تو را از گناه خودت غافل نکند و نعمت مردم تو را از نعمت خداوند مأیوس نکند و هرگز مردم را از رحمت خداوند مأیوس نکن در حالی که خودت به او امیدواری.

از همان منبع، ص 159، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای موسی! رضایت من در کراهت تو است. و فرمود: رضایت من در رضایت تو به قضا و قدر من است.

از همان منبع، ص 259، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: هر کس گناهی انجام دهد در حالی که بداند و قبول داشته باشد که من حق دارم او را ببخشم یا عذابش نمایم، پس او را می بخشم.

از همان منبع، ص 169، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای داوود! نزدیکترین مردمان به خداوند تواضع کنندگانند و دورترین مردمان از خداوند متکبرین هستند.

از همان منبع، ص 159، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

ای موسی! به بندگانم بگو از من راضی باشند تا من نیز از آنها راضی باشم.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 284، از رسول خدا (ص):

کسی که حق تعالی نعمت را بر او فراوان کند حمدِ خدا گوید و کسی که روزی بر او تنگ شود باید استغفار کند و کسی که محزون شود باید بگوید: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» .

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 289، از امام صادق (ع):

هر کس بعد از دعا بگوید: «ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله» خدای عزوجل می فرماید: بنده مؤمنْ دل به من نهاد و تسلیم امر من شد حاجتش را بر آورید.

از همان منبع، از صادقین (ع) {امام باقر (ع) و امام صادق (ع)}:

ص :406

دعا از خواندن قرآن بهتر است، چون خدا می فرماید: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ» = «بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کرد» (1).

از همان منبع، ص 287، از امام صادق (ع):

هر کس 10 بار بگوید: «یا الله» به او گفته شود: بله حاجتت چیست؟

از همان منبع، ص 63، از حضرت رسول (ص):

در حالی دعا کنید که یقین به اجابتش داشته باشید.

از همان منبع، از امام باقر (ع): هیچ بنده ای دست به سوی خدا نمی گشاید، مگر آنکه خدا از رد آن بدون اینکه حاجتش را داده باشد شرم می کند، بالاخره چیزی از فضلش در آن می گذارد، بنابراین هر گاه دعا کنید دستتان را برنگردانید مگر آن که آن را به سر و صورت خود کشید.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص):

اگر خدا را به حق معرفت می شناختید، کوه ها در برابر دعای شما متلاشی می شدند.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 213، باب28، از امام رضا (ع): سجده بعد از اداءِ نمازِ واجب، شکرگزاری است بر این که پروردگار متعال بنده اش را بر اداءِ واجبی توفیق داده است. و کمتر چیزی که در سجده گوید این است که سه مرتبه بگوید: «شکراً لله، شکراً لله، شکراً لله» که اگر در نماز تقصیری کرده باشد و در نماز نافله هم تمام نشود با این سجده، آن نقصان رفع گردد.

در اصول کافی، ج 4، ص 212، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس از فضل خدای عزوجل درخواست نکند نیازمند و فقیر گردد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل2، ص 130، چ1، از حضرت علی (ع): ما فوق خود را فرمان ببر، مادونت فرمانبرت شود، باطنت را خوب کن خدای سبحان ظاهرت را خوب گرداند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل86، ص 852، چ1، از حضرت علی (ع):

ایمان بنده ای کامل نگردد مگر وقتی که هر کس را دوست می دارد برای خدا دوست بدارد و هر کس را دشمن می دارد برای خدا دشمن بدارد. و ایمان بنده ای درست نباشد مگر وقتی که به

ص :407


1- فرقان77

آن چه در دست خداست بیشتر اطمینان کند تا آن چه در دست خودش می باشد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 814، چ1، از حضرت علی (ع): از کاری که در آن خداوند سبحان را فرمان برده ای عذر مخواه که برای ستایش تو همین بس است.

از همان منبع، ص 809: مغرورِ امنیتت مشو چرا که تو از همان جایِ امنیتت گرفتار گردی.

از همان منبع، ف77، ص 704: هر کس از خداوندِ سبحان بترسد، خداوند او را از هر چیزی ایمن دارد و هر کس از مردم بترسد خداوندِ سبحان او را از هر چیزی بترساند.

از همان منبع، ص 707: هر کس با وجود خشمِ مردمْ رضا و خشنودی خدا را بخواهد خداوند تعالی نکوهشگرش را ستایشگرش سازد و هر کس خشنودی مردم را بر خشم خدای سبحان بجوید خداوند سبحان ستایشگرش را نکوهشگرش کند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل2، ص 116، چ1، از حضرت علی (ع): از دنیا کنار بکش تا خدای

سبحان زشتیهای دنیا را به تو نشان دهد و از خدا غافل مباش که از تو غافل نیستند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل3، ص 133، چ1، از حضرت علی (ع):

از گمانهای اهل ایمان بترسید که خداوند سبحان حق را بر زبان آنان جاری می سازد.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 228، از کافی، از امام صادق (ع): کسی که خدایتعالی 3 چیز به او داده باشد، از 3 چیز دیگر دریغ نمی دارد:

1 - کسی که توفیق دعایش داده باشند از اجابت دعایش دریغ ندارند: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (1).

2 - کسی که توفیق شکرش داده باشند از زیادتر کردن نعمتش دریغ ندارند: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ » (2).

3 - کسی که نعمت توکلش داده باشند از موهبتِ کفایتش دریغ ندارند: «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (3).

از همان منبع (در معنای یتق الله … ): یعنی در دنیایش به او این چنین رزق می دهد.

از همان منبع، از درمنثور، از رسول خدا (ص) در معنای «و من یتق الله یجعل له مخرجا» فرمود:

یعنی از شبهه های دنیا و از سکرات مرگ و از شدائد روز قیامت برایش مخرجی قرار می دهد. و نیز فرمود: اگر تمام مردم به این آیه تمسک می کردند خدا همه آنها را کفایت می کرد. و

ص :408


1- غافر60
2- ابراهیم7
3- طلاق3

نیز فرمود: کسی که امید خود را از خلق برید و همه به خدا امید بست خدا هر مؤنه از مؤنه هایش را کفایت می کند و از جایی که خود او احتمالش را هم ندهد روزی می دهد و کسی که همه امیدش به دنیا باشد خدا او را به همان دنیا واگذار می نماید. و نیر فرمود: هر کس دوست می دارد نیرومندترین مردم باشد بر خدا توکل کند و هر کس میل دارد بی نیازترین مردم باشد باید به آن چه نزدِ خداست بیشتر اعتماد کند تا آنچه در دستِ خودش است. و هر کس میل دارد محترم ترین مردم باشد از خدا بترسد (از گناه پرهیز کند).

در تهذیب، ج 1، ص 377، از حضرت رسول (ص): به آن چه در نزد خداست رغبت کن تا خدا تو

را دوست بدارد و به آن چه در نزد مردم است بی اعتنا باش تا مردم تو را دوست بدارند.

در عیون، ج 1، ص 196، باب26، از امام رضا (ع): حق تعالی به 3 چیز امر فرموده است مشروط بر این که به 3 چیز قرین باشد:

1 - نماز به زکات مقرون است و اگر کسی زکات ندهد نمازش مقبول نیست.

2 - شکرش را مقرون به شکرِ پدر و مادر فرموده و کسی که والدین را شکر نکند، خدا را شکر نکرده است.

3 - تقوا را مقرون به صله رحم کرده و کسی که صله رحم نکند تقوا ندارد.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 126، از اصول کافی، از رسول خدا (ص): حدیث (ما) مایه جلاءِ دلهاست. دلها زنگ می زند آنچنان که شمشیر زنگ می زند. و جلاءِ آنْ حدیث است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 392، از بصائر الدرجات، از امام باقر (ع):

حدیث آل محمد (ص) را فرشتگان در صحفی پاک و پاکیزه و طاهر از دروغ نوشته اند.

در بحار، ج 2، ص 152، از حضرت رسول (ص):

هر کس یک روایت به امت من برساند که به وسیله آن سنتی اقامه و بدعتی از بین رود، بهشت بر او واجب است. و نیز فرمود: کسی که دو حدیث بیاموزد و خودش از آن ها بهره ببرد و یا به دیگری بیاموزد و او از آنها استفاده کند این عمل وی از شصت سال عبادت برتر است.

در وسایل الشیعه، ج 27، ص 93، از امام باقر (ع):

یک حدیث از انسانی راستگو اخذ کنی از دنیا و آنچه در آن است برای تو بهتر است.

ص :409

در نهج البلاغه، ص 645، ح98، از حضرت علی (ع): چون روایتی شنیدید، آن را بفهمید و عمل کنید، نه بشنوید و نقل کنید، زیرا راویانِ علم فراوانند و عمل کنندگان به آن اندکند.

از همان منبع، ح96: نزدیک ترین مردم به پیامبران، داناترینِ آنان است به آنچه که آورده اند.

در نهج البلاغه، ص 671، ح197، از حضرت علی (ع):

دلها مانندِ تنها خسته می شوند، برای نشاطِ آن به سخنان تازه ی حکیمانه روی آورید.

در کافی، ج 2، ص 370، از امام صادق (ع):

کسی که حدیث ما را به زیان ما فاش کند خداوند ایمانش را سلب فرماید.

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 301، چ2، از امام صادق (ع):

حدیثِ ما سخت و دشوار است، آن را تحمل نمی کند مگر فرشته ای مقرب یا پیامبری مرسل یا بنده ای که خداوند قلبش را برای ایمان آزمایش کرده باشد.

در کافی، ج 2، ص 223، از امام صادق (ع): تحمل امرِ ما تنها به تصدیق و پذیرفتن آن نیست، از جمله تحمل امر ما پنهان داری و نگهداشتن آن از نااهلش باشد. به شیعیان ما سلام برسان و به آنها بگو: خداوند رحمت کند بنده ای که دوستی مردم (مخالفین ما) را به سوی خود کشاند، آن چه را می فهمند به آنها بگویید و آن چه را نمی پذیرند از آنها بپوشانید.

در کافی، ج 1، ص 401، از حضرت رسول (ص):

حدیث آل محمد (ص)، صَعب (خودش دشوار است) و مستصعب (مردم آن را دشوار شمرند) است، جز فرشته ی مقرب یا پیامبر مرسل یا بنده ای که خدا دلش را به ایمان آزموده به آن ایمان نیاورد. پس هر حدیثی که از آل محمد (ص) به شما رسید و در برابر آن آرامشِ دل یافتید و آن را آشنا دیدید، بپذیرید. و هر حدیثی را که دلتان از آن رمید و ناآشنایش دیدید، آن را به خدا و پیغمبر و عالم آل محمد (ص) بازگردانید، به راستی هلاک شده، کسی است که حدیثی را تحمل ندارد، برایش بازگو کنند و او بگوید: «به خدا این چنین نیست» و انکار همان کفر است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 92، از برهان، از امام صادق (ع):

ص :410

هر کس با قرآن و احادیثِ ما مخالفت کند کافر است.

از همان منبع، ص 91، از امام صادق (ع)، از پیامبر (ص): حدیثی که مخالفِ قرآن باشد باطل است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 93، از عیاشی، از امام صادق (ع):

اگر روایتی را بیان کنند که مطابق قرآن بود آن را قبول کنید و اگر مخالف قرآن بود رد کنید.

در علل الشرایع، ج 2، ص 279، چ2، از صادقین (ع): حدیثی را که برای شما آورده و نسبتِ آن را به ما دادند، تکذیب نکنید زیرا شما نمی دانید شاید حدیث حق و صحیح باشد آن وقت بدین ترتیب حق عزوجل را در فوق عرشش تکذیب کرده اید.

در کافی، ج 1، ص 40، چ1، از امام صادق (ع):

کسی که احادیث ما را روایت کند و دلهای شیعیان را استوار سازد از هزار عابد بهتر است.

از همان منبع، ص 64: منزلت مردم را به اندازه روایتی که از ما بیان می کنند، بشناسید.

در کافی، ج 1، ص 65، چ1، از محمدبن مسلم نقل کرده که گفت:

خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: «من از شما حدیثی می شنوم و (موقع نقل ِ آن) در آن کم یا زیاد می کنم» ، حضرت (ع) فرمود: «اگر مقصودت بیان معانیِ آن باشد عیبی ندارد» .

در کافی، ج 1، ص 65، چ1، از ابو بصیر نقل کرده که گفت:

خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: اگر حدیثی که از شما می شنوم، از پدرتان روایت کنم و یا حدیثِ پدرتان را از شما روایت کنم چگونه است؟ حضرت (ع) فرمود: فرقی ندارد جز این که اگر از پدرم روایت کنی دوست تر دارم. و فرمود: آن چه از من می شنوی از پدرم روایت کن.

در کافی، ج 1، ص 68، چ1، از امام صادق (ع): حدیثِ من از پدرم و حدیثِ پدرم از جدم و حدیثِ جدم از حسین (ع) و حدیثِ حسین (ع) از حسن (ع) و حدیثِ حسن (ع) از امیرالمؤمنین (ع) و حدیثِ امیرالمؤمنین (ع) از رسولِ خدا (ص) و حدیثِ پیامبر (ص) گفتارِ خدای عزوجل است.

از همان منبع، ص67، از امام صادق (ع): (دروغِ مفتری) آن است که شخصی به تو حدیثی بگوید و تو در مقامِ نقل، گوینده را رها کنی و آن را از کسی که گوینده از او خبر داده است روایت کنی.

ص :411

☼ مؤلف:

در جمعِ سه روایت اخیر باید گفت: از آن جایی که اهل بیت (ع) یک نور واحدند و قول و کلامِ گوهربارشان صادق و واحد بوده و آن هم قول خدای تعالی است لذا امام صادق (ع) اجازه نقلِ حدیث از جانب هر کدام از ائمه (ع) را رخصت فرموده است، اما برای بقیه انسانها چون با هم فرق داشته و نقل و کرداری متفاوت و گاهاً متضاد دارند و چه بسا شخصی به دروغ، نقلِ قولی کرده باشد لذا این اجازه را صادر نفرموده اند و حتی آن را «دروغی افترا آمیز» فرموده اند.

در کافی، ج 1، ص 70، چ1، از رسول خدا (ص): هر گاه در امتم بدعت هویدا گشت بر عالم است که علمش را آشکار کند، هر که نکند لعنت خدا بر او باد.

در کافی، ج 1، ص 73، چ1، از رسول خدا (ص): هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.

اَللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً ﴿12﴾ خدایی که هفت آسمان و از زمین هم مثل آن را بیافرید و امر او در بین آنها نازل می شود تا معلوم گردد که خدا بر هر چیزی تواناست و این که خدایتعالی به هر چیزی احاطه علمی دارد (12)

منظور از کلمه «الامر» در آیه شریفه چیست؟

صاحب تفسیر المیزان، ج 38، ص 301، آورده است:

منظور از کلمه (امر) همان امر الهی است که آیه شریفه: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» (1)، تفسیرش کرده، می فرماید: امرِ خدا همان کلمه «ایجاد» است. همچنان که می فرماید: «وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا» = «در هر آسمانی امر آن آسمان را وحی کرد» (2) و فرموده: «یدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یعْرُجُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» = «از آسمان تا زمین تدبیر امر می کند، آنگاه به سوی آن عروج می نماید در روزی که مقدارش هزار سال از سالهایی است که می شمارید» (3).

توجه: صاحب تفسیر المیزان نظر بعضی از مفسرین را که گفته اند: «مراد به (امر) همان دستورات شرعی است» را صحیح ندانسته و آن را رَد کرده است.

ص :412


1- یس83
2- حم سجده= فصلت12
3- الم سجده= سجده 5

☼ نکته:

قرآن کریم در چند آیه شریفه به خلقت «هفت آسمان» ، اشاره فرموده، اما هیچ گاه به

خلقت «هفت زمین» = «سبع الاراضی» اشاره نفرموده است، همچنان که می فرماید: «سَبعَ سَماواتٍ طباقاً» = «هفت آسمان را به طبقاتی خلق کرد» (1) و (2).

و می فرماید: «فَقَضیهُنَّ سَبعَ سَماواتٍ فی یَؤمِینِ وَ اَوحی فی کُلّ سَماءٍ اَمرَها» = «پس هفت آسمان را در دو روز استوار فرمود و در هر آسمانی به نظم امرش وحی فرمود» (3).

و می فرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ» = «ستایش می کنند خدای را، هفت آسمان و زمین و هر چه در آن است» (4).

و: « … سَبعَ طرائق » = «و در حقیقت خلق کردیم فوق شما هفت آسمان را» (5).

و: «رَبُ السماواتِ السَبع» = «پروردگار هفت آسمان» (6).

و: «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» = «او خدایی است که همه موجودات زمین را برای شما خلق کرد پس به خلقت آسمان نظر گماشت و هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت» (7).

اما آیا واقعا ً هفت زمین هم وجود دارد یا خیر؟ در پاسخ مفسرین اختلاف کرده اند: (همان منبع)

1 - بعضی از مفسرین به استناد این جمله از آیه ی مورد بحث که می فرماید: «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» ، گفته اند: «مراد به مثل، مثلیت عددی است، یعنی همان طور که آسمان هفت عدد است، زمین هم مثل آسمان است به عبارتی خدایتعالی «هفت کُره» شبیه زمین خلق فرموده است» .

2 - عده ای دیگر همان معنا را برای جمله: «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» آورده اند اما گفته اند، منظور از آن، تنها زمین ماست که دارای هفت طبقه است که مثل طبقات پیاز روی هم قرار دارند.

3 - بعضی گفته اند: مراد از آن، همان اقلیمها و قسمت های هفتگانه روی زمین است.

4 - بعضی دیگر گفته اند: مراد از جمله: «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» این است که خدایتعالی از زمین، انسانی خلق کرده است که شبیه آسمانهای هفتگانه، روحی آسمانی دارد. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 303، از قمی، از امام رضا (ع): (خلاصه روایت)

آسمان دنیا (اول) بر بالای زمین (مثل) قبه ای است و زمین دوم بالای آسمان دنیاست،

ص :413


1- نوح 15
2- ملک 3
3- فصلت 12
4- اسراء44
5- مؤمنون17
6- مؤمنون86
7- بقره 29

آسمان دوم قبه ای است بر بالای آن و زمین سوم بالای آسمان دوم است. آسمان سوم قبه ای است بر بالای آن و زمین چهارم بالای آسمان سوم است. آسمان چهارم بر بالای آن قبه است و زمین پنجم بالای آسمان چهارم است. آسمان پنجم قبه ای است روی آن و زمین ششم بر بالای آسمان پنجم است. آسمان ششم قبه ای است روی آن و زمین هفتم بالای آسمان ششم است. آسمان هفتم قبه ای است بالای آن و عرشِ رحمان تبارک و تعالی بر بالای آسمان هفتم قرار داد. و زیر پای ما تنها زمین است و آن شش زمین دیگر فوق ما قرار دارند. و اما منظور از صاحب امر، رسول خدا (ص) و وصی بعد از اوست، که قائم بر وجه زمین است، که امر الهی تنها به سوی او نازل می شود، یعنی از آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه فرود می آید.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 219و220، از ابن بابویه، از حضرت رضا (ع): (خلاصه روایت)

اول چیزی که خدا آفرید از بخارِ آب و زمین را از کفِ آب و کوه را از موجهای آب آفرید و به واسطه آن که زمین از مکه گشوده شد به آن ام القری گویند. و آسمان از موج بسته است اسم آسمان اول که آسمان دنیاست «رفیع» است و آن از آب و بخار است. و آسمان دومْ «فیدم» و به رنگ مس است، سومْ نامش «مادوم» و به رنگ برنج است. چهارمْ نامش «اوفلون» و به رنگ نقره است. پنجمْ به نام «هیعون» و رنگ آن طلایی است، ششمْ نامش «عروس» و رنگ آن یاقوتی است، هفتمْ نامش «عجما» و مانند دُرّ سفید است.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 87، باب11، از امام رضا (ع):

حق تعالی عرش و ملائکه و آب را قبل از آسمان و زمین خلق فرمود. و آسمانها و زمین را در شش روز (دوره ی زمانی) آفرید و قادر بود بر این که به قدر یک چشم بر هم زدنی آسمانها و زمین را خلق کند لکن در شش روز آفرید تا بر ملائکه ظاهر کند آن چه را خلق می کند.

خلاصه آیات سوره طلاق:

1 - عده طلاق _ بیرون نکردن زنان تا پایان عده مگر آن که فاحشه ای انجام دهند 2 - شاهد گرفتن دو نفر عادل بر طلاق و من یتق الله …

3 - و من یتوکل علی الله فهو حسبه …

4 - عده سه ماه _ من یتق الله …

5 - … من یتق الله 6 - نفقه _ اجرت شیر دادن 7 - … لا یکلف الله نفساً الا ما اَتاها … 10 - 9 - 8 - عذاب اقوام نافرمان 11 - فرستادن رسول _ پاداش بهشت 12 - هفت آسمان.

ص :414

66 سوره تحریم

66 - سوره تحریم = متّحرم ( چیزی یا کسی که حرام نباشد اما شخص آن را بر خود حرام کند). (مدنی است و 12 آیه دارد).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 221، از مجمع، از رسول اکرم (ص):

هر کس سوره تحریم را قرائت کند خداوند به او ثواب توبه نصوح را عطا فرماید و اگر این سوره را بر شخص مار زده بخوانند، به اذن خدا شفا یابد و زهر در بدنش کارگر نشود.

از همان منبع، ج 7، ص 221، از برهان، از امام صادق (ع):

اگر مدیونی مداومت کند بر قرائت این سوره، خداوند دینش را ادا کند و اگر بر مریض یا مصروع بخوانند، شفا یابد و بر کسی که خوابش نمی برد، بخوانند، به خواب رود.

خلاصه مطالب: داستان افشای سِرِّ پیامبر (ص) توسط دو همسرش یعنی عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر. و توبیخ این دو زن از جانب خدایتعالی و بیانِ خیانت همسر نوح و لوط (ع) و مدح آسیه همسر فرعون و مریم (س)، برای عبرت گیری همه از جمله آن دو زنِ خائن.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (1)

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (2)

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ (3)

إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ (4)

عَسی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً (5)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (6)

یا أَیُّهَا الَّذینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (7)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (8)

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (9)

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا

ص :415

عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ (10)

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (11)

وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ (12)

ای پیامبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده بخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام می کنی؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است (1) خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این موارد) روشن ساخته؛ و خداوند مولای شماست و او دانا و حکیم است (2) (به خاطر بیاورید) هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتی از آن را برای او بازگو کرد و از قسمت دیگر خودداری نمود؛ هنگامی که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسی تو را از این راز آگاه ساخت؟ فرمود: خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت! (3) اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید، (کاری از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند (4) امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جای شما همسرانی بهتر برای او قرار دهد، همسرانی مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرت کننده، زنانی غیرباکره و باکره! (5) ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور کامل) اجرا می نمایند! (6) ای کسانی که کافر شده اید امروز عذرخواهی نکنید، چرا که تنها به اعمالتان جزا داده می شوید! (7) ای کسانی که ایمان آورده اید بسوی خدا توبه کنید، توبه ای خالص؛ امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد کند، در آن روزی که خداوند پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردند خوار نمی کند؛ این در حالی است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است و می گویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانایی!» (8) ای پیامبر! با کفار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و بد فرجامی است! (9) خداوند برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند! (10) و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!» (11) و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما را از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود (12)

دو نکته از المیزان، ج 38، ص 308: (در ذیل آیات 1تا5)

نکته 1: اینکه خدایتعالی، پیامبر (ص) را با جمله: «یا ایها النبی» خطاب فرموده، بدان خاطر است که مورد عتاب در آیه، یک مسئله شخصیْ مربوط به آن حضرت بوده است و نه مسئله ای که جزءِ رسالتش باشد و اگر مربوط به مسائل رسالت بود، جا داشت بفرماید: «یا ایها الرسول» .

ص :416

نکته 2: مراد از «تحریم» در این آیه، تحریم به واسطه سوگند می باشد و می رساند آن حضرت آن قدر مورد اذیت آن دو زن (عایشه و حفصه) قرار گرفته که مباحی را بر خود تحریم کرده و حتی سوگند به ترک آن مباح می خورد. و در آیه دوم نیز خدایتعالی به رسولش می فرماید که سوگند را بشکند. آیه سوم نیز بیان این مطلب است که پیامبر (ص)، سِرّی را برای بعضی از همسران خود بازگو می کند و آنها (حفصه و عایشه) این سِرّ را بر ملا می کنند.

☼ مؤلف:

آیه شریفه می رساند که پیامبر (ص) از عمل ِ مباحی کناره گیری کرده است. و اگر هم سوگندی بوده باشد اولاً: این سوگند در خصوص تحریم زنش (ماریه قبطیه) نبوده بلکه در خصوصِ مباحِ دیگری بوده است که در برخی روایات، آن مباح را عسل ذکر کرده اند. ثانیاً: این سوگند به امر الهی بوده و حضرت رسول (ص) تنها مجریِ امرِ خدایتعالی بوده است. اما متأسفانه اکثر مفسرین روایاتی آورده اند که پیامبر (ص)، با قسم خوردن، «ماریه» را بر خود حرام کرد.

که در پاسخ به آنها باید گفت:

اولاً: گناهِ «ماریه قبطیه» چه بوده است که باید از همسرش بدون اینکه طلاق بگیرد جدا شود و با این عملْ ظلمی در حقش رخ دهد، که از ساحت مقدس حضرت رسول (ص) بعید است.

ثانیاً: اینکه شخصی قسم بخورد که با همسرش نزدیکی نکند، شبیه «ظهار» و «ایلاء» است که در زمان جاهلیت رواج داشت. در صورتی که خدایتعالی این عمل را توبیخ فرموده است، آنجا که می فرماید: «الَّذِینَ یظَاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ … وَإِنَّهُمْ لَیقُولُونَ مُنْکَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا» = «کسانی که نسبت به همسرانشان «ظهار» می کنند … آنها سخنی زشت و باطل می گویند» (1).

☼ @@و نیز می فرماید: «لِلَّذِینَ یؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ … » = «کسانی که زنان خود را «ایلاء» می نمایند [سوگند یاد کنند که، آمیزش نکنند] باید چهار ماه انتظار بکشند» (2).

اما چرا پیامبر اکرم (ص) باید حلالی را بر خود تحریم کند؟ و چرا باید سِرّی را به آن دو زن بگوید که آنها آن سِرّ را بر ملا کنند؟ مگر العیاذ بالله پیامبر (ص) خودش نمی دانست که آنها آن سِر را بر ملا می کنند؟

پاسخ: خدایتعالی می فرماید: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی … » = «و رسول خدا (ص) هرگز به هوای

ص :417


1- مجادله2
2- بقره 226

نفس سخن نمی گوید و سخن او جز وحی الهی نیست» (1)، به استناد این دو آیه شریفه، پیامبر اکرم (ص) هرگز از یاد خدا غافل نبوده و گفتار و رفتاری را به رأی و نظر خویش بروز نداده است و همه اعمال و گفتارش از طریق ارتباط دائمی اش با ملکوت اعلی است، بخصوص همین ماجرا که آن قدر هم مهم بوده که خدایتعالی آن را در غالب سوره ای نازل فرموده است تا آیندگان نیز بتوانند بهره ببرند و آن را به عنوان دلیل و برهانی برای پیدا کردن حق و حقیقت در پیش روی خود داشته باشند. پس نتیجه می گیریم که جریانِ این تحریم و ماجرای آن سِر، همه از جانب خدایتعالی بوده و پیامبر (ص) باید آنها را مو به مو و در کمال دقت انجام دهد.

حال واقعیت این جریان چیست؟ و هدف و فلسفه این ماجرا چه می تواند باشد؟

ابتدا واقعیت داستان را بیان می کنیم: جریان از این قرار بود که پیامبر (ص) هر موقع به یکی از زنان خود من جملهْ ماریه ی قبطیه مادر ابراهیم (ع) محبت می کرد، عایشه و حفصهْ حسِ حسادتشان برانگیخته می شد و باعث آزار و اذیت آن حضرت (ص) می شدند، تا آن که یک روز آن هم به امر الهی، پیامبر اکرم (ص) برای اثبات چهره ی واقعی عایشه و حفصه تصمیم می گیرد رازی را به آن دو زن بگذارد و آن این بود که فرمود: «بعد از من ابوبکر پدرِ عایشه به حکومت می رسد و بعد از ابوبکر، عُمَر پدر حفصه جانشین او می شود» . ولی آنها این راز را نگه نداشته و به پدرانشان خبر دادند.

اما پاسخ به سؤال دوم و بیان فلسفه این داستان:

اولاً: تمام روایات، حتی عامه، متفق القولند که آن دو زن «عایشه» و «حفصه» هستند.

ثانیاً: همه ی مسلمانان به استناد کلام الهی که می فرماید: «زنان پیامبر (ص) مادران این امتند» ، احترام خاصی برای آنها قائل بوده و از آنها تبعیت می کردند و حرف آنها را مخالف قرآن تصور هم نمی کرده اند و البته این تبعیت بعد از شهادتِ رسول اکرم (ص) بیشتر ظهور یافت و همه می دانند که عایشه دختر ابوبکر بعد از رسول اکرم (ص) بر خلاف سفارشات حضرت (ص) و آیات الهی، قیام مسلحانه بر علیه امام معصوم حضرت علی بن ابیطالب (ع) کرد و جنگ جمل را بر

ص :418


1- نجم3و4

پا نمود. و این جنگ دو طرف داشت، یک طرف زنِ پیامبر (ص) و طرف دیگرْ حضرت علی (ع) بود، که یکی از آنها مطمئناً حق است. حال، مردم چگونه می بایست بفهمند حق کدام است و باطل کدام؟ آیا نباید خدایتعالی توسط رسول ارجمندش برای آن زمان، فرقان و مسیری معین کند؟ اگر به دقت به این گفته ها توجه شود متوجه خواهید شد که غرض اصلی از این داستان در حقیقت بیان حق بودن مولایِ متقیان و ناحق بودن عایشه است و البته در این دوران هم این آیات و البته تمام آیات الهی راهنمایی برای بیان و نشان دادن حق و حقیقت است.

در تفسیر جامع، ج 1، ص 296، از امالیِ شیخ طوسی، از پیامبر اکرم (ص):

هر کس بعد از من با علی (ع) بجنگد، کافر است و اهل جهنم می باشد. علی پاره تن من است، هر کس با علی دشمنی کند با من دشمنی کرده و خدا را به غضب در آورده است. علی (ع) حجت خدا در میانِ امتِ من است.

اما متأسفانه عده ای از مخالفینِ ولایتِ امیرالمؤمنین (ع) به نحوی داستان را با آوردن روایات جعلی یا تغییر در روایات، بیان کرده اند که نه تنها این دو زن را مقصر جلوه نداده، بلکه حتی پیامبر (ص) را گنهکار جلوه داده اند به طوری که مخالفِ آیات الهی است. مثلاً: روایتی در تفسیر المیزان، ج 38، ص 325، از درمنثور، از ابن سعد، از ابن عباس آمده است که: «عایشه و حفصه خیلی به هم علاقمند بودند و با هم می جوشیدند، روزی حفصه به خانه پدرش عمر رفت. رسول خدا (ص) وقتی خانه را از حفصه خالی دید، فرستاد کنیزش بیاید و با کنیزش (ماریه قبطیه) در خانه ی حفصه بود و اتفاقاً آن روز، روزی بود که باید رسول خدا (ص) به خانه عایشه می رفت، عایشه آن جناب را با کنیزش در خانه حفصه یافت، منتظر شد تا بیرون بیاید و سخت دچار غیرت شده بود، رسول خدا (ص) کنیزش را بیرون کرد و حفصه وارد خانه شد و گفت: من فهمیدم که چه کسی با تو بود. به خدا سوگند تو با من بد می کنی، رسول خدا (ص) فرمود به خدا سوگند راضیت می کنم و من نزد تو سِرّی می سپارم آن را حفظ کن و آن سِرّ این است که این کنیزم بر من حرام باشد و حفصه این راز را به عایشه گفت» .

ص :419

و از همان منبع، ص 324، از قمی آورده است: «حضرت سوگند خورد که والله دیگر نزدیک ماریه قبطیه نشوم» . و نیز از همان منبع، ص 326، از ابن عباس آورده است: «حفصه در خانه خودش به درون اتاق رفت و دید که رسول خدا (ص) با کنیزش (ماریه) عملِ زناشویی می کند، رسول خدا (ص) به حفصه فرمود: جریان را به عایشه خبر مده تا به تو بشارتی بدهم و آن این است که پدرت بعد از من و بعد از ابوبکر زمامدار مسلمانان می شود» . و در تفسیر صافی، ج 6، ص 354 و نیز در اکثر و شاید همه تفاسیر، مشابه این روایات به چشم می خورد …

☼ مؤلف:

در مردود دانستن برخی از این روایات می توان به چند نکته ی ذیل اشاره کرد:

1 - این روایات کاشف از قولِ معصوم (ع) نیستند.

2 - هدف از این روایاتْ تَبّری عایشه و حفصه و محکوم کردن رسول خدا (ص) است.

3 - تضادی در این روایات به چشم می خورد و دقیقاً مشخص نیست که آن روز سهم عایشه بوده است یا حفصه، مثلاً در روایت اول آمده است که: عایشه در پشتِ درب گوش می داد، در صورتی که آورده اند که حفصه وارد می شود.

4 - این روایات سر تا پایشان می خواهند بی عدالتی را به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) نسبت دهند و به عبارتی می خواهند بگویند حفصه یا عایشه در روزی که مخصوصِ آنها بود، العیاذ بالله پیامبر اکرم (ص) به ناحق آن را به ماریه داده و آنها را از این حق محروم ساخته است و لذا به خاطر این بی عدالتی العیاذ بالله به حفصه باج و حقِ سکوت می دهد تا او از این خطا چشم بپوشد و آن باج، تحریم کنیز و مژده به خلافت پدرش است.

5 - در این روایات خواسته اند عمل قبیحِ «ایلاء» و «ظهار» را به ساحت مقدس پیامبر (ص) نسبت داده و او را نسبت به یکی دیگر از زنانش یعنی «ماریه» ، ظالم جلوه دهند.

6 - پیامبر (ص) در خصوص همنشینی با هر یک از همسرانش مختار بود و بر خلاف سایر مردان رعایت این موضوع بر او الزامی نبوده است. پس وجهی بر این روایات باقی نمی ماند.

7 - اگر واقعاً بی عدالتی و حق کشی در بین بود دیگر جایی برای توبیخ آن دو زن توسط

ص :420

خدایتعالی باقی نمی ماند، بلکه می بایست العیاذ بالله رسول اکرم (ص) توبیخ می شد.

8 - از یک طرف جلوه دادن بی عدالتی به «حفصه» و «عایشه» به خاطر علاقه به «ماریه» و از طرفی ظلم کردن به ماریه به خاطر آن دو زن، سنخیتی نداشته، بلکه عینِ تضاد است، که این برداشت، العیاذ بالله اعتبار رسول ارجمند اسلام (ص) را در حد یک جوانِ علاقه مند به امور آلوده به گناه تنزل می دهد.

9 - متن این روایات طوری است که خلافت ابوبکر و عمر و حاکمیت آنان را شرعی و قانونی و مورد تصدیق و تأیید الهی قرار می دهند. و …

توجه: و اما در ادامه بحث چند روایت مستند و صحیح بدین شرح می آوریم:

در تفسیر جامع، ج 7، ص 223، از امالی شیخ طوسی و از قمی، از مجمع: (خلاصه روایت)

وقتی حفصه و عایشه آن سِرّ حضرت رسول خدا (ص) که فرمود: سِرّی به تو می گویم، آن را به کسی اظهار نکن. و فرمود: «بدان ابوبکر بعد از من متصدی خلافت می شود و بعد از او پدرت عمر به خلافت می رسد» . حفصه همان روز این خبر را به عایشه گفت و عایشه نیز آن را به ابوبکر گفت و او هم به عمر گفت.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 222 و223، آمده است: پیامبر اکرم (ص) به جز عایشه (و خدیجه) با هیچ دختر بکری ازدواج ننمود و پس از آن که عایشه و حفصه سِرّ پیغمبر (ص) را افشا کردند. آن حضرت مدت یک ماه به امر خدایتعالی از تمام زنان خود دوری جست و در مشربه ام ابراهیم (ماریه قبطیه) تشریف داشت و ماریه قبطیه آن حضرت (ص) را خدمت می کرد، تا آیه تخییر نازل شد (این روایت مورد تأیید تمامِ مورخین و مفسرین است).

☼ مؤلف:

این روایتِ معتبر و مستند، گفته حقیر را تأیید می کند، چرا که العیاذ بالله اگر پیامبر (ص) «ماریه» را «ایلاء» کرده بود پس به استناد آیه شریفه ایلاء نباید تا 4 ماه با او می بود.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 325، از درمنثور، از ابن عباس: رسول خدا (ص) هر وقت به خانه «سوده» می رفت، در آن جا شربتی از عسل می نوشید، روزی از منزل سوده به خانه عایشه رفت،

ص :421

عایشه گفت: من از تو بویی می شنوم، از آن جا به منزل حفصه رفت، او هم همین را گفت، حضرت (ص) فرمود: به گمانم بوی شربتی باشد و «والله» دیگر نمی نوشم، خدایتعالی آیه: «یا ایها النبی … » را نازل فرمود.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 332، از درمنثور، از رسول خدا (ص): (1)

صالح المؤمنین (در آیه چهارم)، علی بن ابیطالب (ع) است.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 333، در ذیل آیه 8 «تَوبَه نصوحاً … » از کافی، از امام صادق (ع):

توبه ی نصوح آن است که بنده از گناه خود توبه کند و دیگر آن گناه را مرتکب نشود.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 363، از حضرت علی (ع):

توبه کامل با انجام 6 کار ممکن است:

1 - پشیمانی از گناه گذشته، 2 - اعاده کردن اعمال واجب که فوت شده است، 3 - برگرداندن مالهایی که از دیگران تصاحب کرده است، 4 - در خواست حلال بودی از دشمنان، 5 - تصمیم بگیرد که به گناه برنگردد، 6 - خود را در بندگیِ خدا آب کند چنان که در معصیتِ خدا پرورش داده است و تلخیِ عبادت را به خود بچشاند چنان که شیرینیِ گناه را چشانیده است.

توجه: «نصوح» از «نصاحة الثوب» می آید و به معنای دوختنِ جامه است یعنی توبه ای که پارگی جامه ی دین از گناه را بدوزد و آن را وصله کند. به عبارتی «توبه نصوح» ، توبه ای است که اثرش در توبه کننده ظاهر شده و قصدِ بازگشت به گناه در آن نباشد.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 334، از قمی، از امام باقر (ع):

هر کس روز قیامت برای او نوری باشد، نجات خواهد یافت و برای هر مؤمن نوری است.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 333، از امام صادق (ع): (در ذیل آیه «8» )

امامان در روز قیامت، نورشان جلوی پای مؤمنین و طرف راست آنها به حرکت در آید.

در کتاب تفسیر القرآن، سنن ترمذی، ح3052، از رسول اکرم (ص):

از فراست مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می نگرد.

ص :422


1- در خصوص آیه 4

در تفسیر جامع، ج 7، ص 228، در ذیل آیه 9 «یا ایها النبی جاهِدِ الکفار و المنافقین … » از ابن عباس:

وقتی آیه نازل شد رسول خدا (ص) فرمود: البته جهاد خواهم کرد با «عمالقه» ، یعنی کفار و منافقین. جبرئیل گفت: ای رسول خدا! شما و علی (ع) با کفار و منافقین جهاد می کنید. پیامبر اکرم (ص) با کفار و امیرالمؤمنین (ع) بعد از رسول خدا (ص) با منافقین جهاد کردند.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 342، در ذیل آیه 11 «ضرب الله مثلا للذین کفروا … » از امام صادق (ع):

این مثل را خدایتعالی برای عایشه و حفصه زده، که علیه رسول خدا (ص) و در دشمنی با آنجناب دست بدست هم داده، سِرّ او را فاش کردند.

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 343، از مجمع، از رسول خدا (ص): (ذیل آیه 12 «وَ مَریَمَ … » )

مردانِ بسیاری به حد کمال رسیدند ولی از زنانْ به جز 4 نفر به حد کمال نرسیدند، 1 - آسیه دختر مزاحم همسر فرعون.

2 - مریم دختر عمران.

3 - خدیجه دختر خویلد.

4 - فاطمه (س).

در تفسیر المیزان، ج 38، ص 343، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

خدایتعالی مریم دختر عمران و آسیه خواهر موسی را در بهشت به ازدواج من درآورد.

☼ نکته:

از روایات بر می آید که آسیه همسر فرعون به دست فرعون کشته می شود. بعضی گفته اند فرعون دستور می دهد سنگ بزرگی بر سرش بیندازند. و نیز گفته اند: قبل از مرگ از خدا خواست تا جایگاهش را در بهشت ببیند و خدا هم دعایش را مستجاب کرد. و گفته اند: فرعون، آسیه را به چهار میخ بر زمین کوبید و سنگ آسیایی را روی سینه اش گذاشت. (والله اعلم).

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 674، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

هر کس دوست مرا ذلیل کند به جنگ با من کمین کرده است.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 89، باب11، از امام رضا (ع):

هر کس که از سیئه و عملِ بدش، خوشش آید مؤمن نیست.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 224، باب 28، از امام رضا (ع): محروم کسی است که از عاقبت به خیری محروم باشد و سودمند کسی است که تصدقات و خیرات خود را سنگین کند.

در بحارالانوار، ج 14، ص 316، از حضرت مسیح (ع): همانا حکمت روشنایی هر دلی است.

ص :423

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 216، چ2، از امام سجاد (ع)، از خدای تعالی: علم هر چیزی را که نمی دانید، طلب نکنید مگر زمانی که به آن عمل کنید به درستی علمی که مورد عمل قرار نگرفت صاحبش را اضافه نکند مگر کفر و او را از خداوند چیزی نمی افزاید مگر دور شدن.

در بحارالانوار، ج 75، ص 172، از امام محمد باقر (ع):

چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد.

در کافی، ج 1، ص 27، از رسول اکرم (ص):

ما گروه پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقلِ خودشان سخن بگوییم.

در اصول کافی، ج 1، ص 31، از امام صادق (ع): کسی که تعقل نکند، رستگار نمی شود.

در تحف العقول، ص 406، از امام موسی کاظم (ع):

برای هر چیزی دلیلی باید و دلیل خردمند، تفکر است و دلیل تفکر، خاموشی.

در بحارالانوار، ج 75، ص 173، از امام محمد باقر (ع):

دانشمندی که از علمش سود برند، از هفتاد هزار عابد بهتر است.

در تحف العقول، ص 364، از امام صادق (ع):

کسی که عالم نباشد سزاوار نیست که خوشبخت شمرده شود.

درمعانی الأخبار، ج 2، ص 3، از امام صادق (ع):

یک حدیث بفهمی، بهتر از آن است که هزار حدیث (نفهمیده) نقل کنی.

در کتاب «اسرار توحید» شیخ صدوق، ص 461، باب63، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس به آن چه می داند عمل کند بر آن چه نمی داند کفایت است.

در معانی الاخبار، ج 2، ص 66، از امام علی (ع): در علم و دانشی که به دیگران انتقال پیدا نکند و در قرائت قرآنی که تدبری نباشد و در عبادتی که آگاهی و فهم احکام در آن نباشد خیری نیست.

خلاصه آیات سوره تحریم:

1 - تُحَرَِّمُ 2 - تَحِلَّۀَ اَیمانِکُم 3 - سِرِّ پیامبر (ص) 4 - صالِح المؤمنین 5 - اگر پیامبر (ص) شما را طلاق دهد پروردگارش زنانی بهتر عوض دهد 6 - خود و خانواده را از آتش دوزخ نگه دارید 7 - انما تجزون ما کنتم تعملون 8 - توبه نصوح – نورهم 9 - جاهد الکفار 10 - زن نوح و لوط (ع) 11 - زن فرعون 12 - مریم (س).

ص :424

67 سوره ملک

67 - سوره ملک = تبارَک = مانِعه = واقیه (نگه دارنده) = منجیه = مَناعه.

مکی است و 30 آیه دارد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 231، از برهان، از امام صادق (ع):

هر کس این سوره را بر میتی قرائت کند، خداوندِ سبحانْ عذابِ او را تخفیف دهد و اگر این سوره را به مردگان هدیه کند به اذن خداوند مانند برق به آنها می رسد.

خلاصه مطالب: بیان توحید و معاد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (1)

الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ (2)

الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ (3)

ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسیرٌ (4)

وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعیرِ (5)

وَ لِلَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (6)

إِذا أُلْقُوا فیها سَمِعُوا لَها شَهیقاً وَ هِیَ تَفُورُ (7)

تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ (8)

قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ کَبیرٍ (9)

وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ (10)

فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ (11)

إِنَّ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ (12)

وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (13)

أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ (14)

هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (15)

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِیَ تَمُورُ (16)

أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذیرِ (17)

وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (18)

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ بَصیرٌ (19)

أَمَّنْ هذَا الَّذی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْکافِرُونَ إِلاَّ فی غُرُورٍ (20)

أَمَّنْ هذَا الَّذی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21)

أَ فَمَنْ یَمْشی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (22)

قُلْ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ (23)

قُلْ هُوَ الَّذی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (24)

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (25)

قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ (26)

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سیئَتْ وُجُوهُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ قیلَ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (27)

قُلْ

ص :425

أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ یُجیرُ الْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ (28)

قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (29)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ (30)

پربرکت و زوال ناپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست اوست و او بر هر چیز تواناست (1) آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است (2) همان کسی که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید؛ در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمی بینی! بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده می کنی؟! (3) بار دیگر (به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز می گردد در حالی که خسته و ناتوان است! (4) ما آسمان پایین (نزدیک) را با چراغهای فروزانی زینت بخشیدیم و آنها [= شهابها ] را تیرهایی برای شیاطین قرار دادیم و برای آنان عذاب آتش فروزان فراهم ساختیم! (5) و برای کسانی که به پروردگارشان کافر شدند عذاب جهنم است و بد فرجامی است! (6) هنگامی که در آن افکنده شوند صدای وحشتناکی از آن می شنوند و این در حالی است که پیوسته می جوشد! (7) نزدیک است (دوزخ) از شدت غضب پاره پاره شود؛ هر زمان که گروهی در آن افکنده می شوند، نگهبانان دوزخ از آنها می پرسند: «مگر بیم دهنده الهی به سراغ شما نیامد؟!» (8) می گویند: «آری، بیم دهنده به سراغ ما آمد، ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هرگز چیزی نازل نکرده و شما در گمراهی بزرگی هستید!» (9) و می گویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل می کردیم، در میان دوزخیان نبودیم!» (10) اینجاست که به گناه خود اعتراف می کنند؛ دور باشند دوزخیان از رحمت خدا! (11) (اما) کسانی که از پروردگارشان در نهان می ترسند، مسلما آمرزش و پاداش بزرگی دارند! (12) گفتار خود را پنهان کنید یا آشکار (تفاوتی نمی کند)، او به آنچه در سینه هاست آگاه است! (13) آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالی که او (از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است! (14) او کسی است که زمین را برای شما رام کرد، بر شانه های آن راه بروید و از روزیهای خداوند بخورید؛ و بازگشت و اجتماع همه به سوی اوست! (15) آیا خود را از عذاب کسی که حاکم بر آسمان است در امان می دانید که دستور دهد زمین بشکافد و شما را فرو برد و به لرزش خود ادامه دهد؟! (16) یا خود را از عذاب خداوند آسمان در امان می دانید که تندبادی پر از سنگریزه بر شما فرستد؟! و بزودی خواهید دانست تهدیدهای من چگونه است! (17) کسانی که پیش از آنان بودند (آیات الهی را) تکذیب کردند، اما (ببین) مجازات من چگونه بود! (18) آیا به پرندگانی که بالای سرشان است و گاه بالهای خود را گسترده و گاه جمع می کنند، نگاه نکردند؟! جز خداوند رحمان کسی آنها را بر فراز آسمان نگه نمی دارد، چرا که او به هر چیز بیناست! (19) آیا این کسی که لشکر شماست می تواند شما را در برابر خداوند یاری دهد؟ ولی کافران تنها گرفتار فریبند! (20) یا آن کسی که شما را روزی می دهد، اگر روزیش را بازدارد (چه کسی می تواند نیاز شما را تأمین کند)؟! ولی آنها در سرکشی و فرار از حقیقت لجاجت می ورزند! (21) آیا کسی که به رو افتاده حرکت می کند به هدایت نزدیکتر است یا کسی که راست قامت در صراط مستقیم گام برمی دارد؟! (22) بگو: «او کسی است که شما را آفرید و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد؛ اما کمتر سپاسگزاری می کنید!» (23) بگو: «او کسی است که شما را در زمین آفرید و به سوی او محشور می شوید!» (24) آنها می گویند: «اگر راست می گویید این وعده قیامت چه زمانی است؟!» (25) بگو: «علم آن تنها نزد خداست؛ و من فقط بیم دهنده آشکاری هستم!» (26) هنگامی که آن (وعده الهی) را از نزدیک می بینند، صورت کافران زشت و سیاه می گردد و به آنها گفته می شود: «این همان چیزی است که تقاضای آن را داشتید» ! (27) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند مرا و تمام کسانی را که با من هستند هلاک کند، یا مورد ترحم قرار دهد، چه کسی کافران را از عذاب دردناک پناه می دهد؟!» (28) بگو: «او خداوند رحمان است، ما به او ایمان آورده و بر او توکل کرده ایم؛ و

ص :426

بزودی می دانید چه کسی در گمراهی آشکار است!» (29) بگو: «به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسی می تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!» (30)

☼ نکته:

در چهار آیه 3 و 19 و 20 و 29، صفت «رحمن» آمده است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 363، از کافی، از امام باقر (ع): (در ذیلِ آیه 1): خداوند حیات و زندگی را قبل از مرگ خلق نمود. و حیات و مرگ هر دو مخلوقی از مخلوقات الهی هستند. وقتی مرگ فرا رسد داخلِ عضوی از اعضای انسان نمی شود مگر آنکه حیات را از آن عضو خارج می سازد.

در جامع، ج 7، ص 236، از مجمع، از رسول خدا (ص): (در ذیل آیه 12 «ان الذین یخشون ربهم … » )

ایشان را به واسطه نماز و روزه و دیگر عبادات پاداش نمی دهند، مگر به مقدار عقل او. شخصِ احمق در اثر حماقت به گناهی می رسد که بزرگترین گناه فاجر و فاسق است. بدانید در قیامت درجات بندگان و قرب آن ها نزد پروردگار به مقدار عقل آنهاست.

در کافی، ج 3، ص 162، چ1، از امام صادق (ع):

به روزه و نماز مردم گول نخورید زیرا بسا انسان به نماز و روزه شیفته می شود که اگر ترک کند به هراس افتد، ولی آنها را به راستگویی و اداءِ امانت بیازمایید.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 263، از امام رضا (ع):

دوست هر کسی عقل اوست و دشمن او جهل اوست.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 37، چ1، از حضرت علی (ع):

دانشمند حتی اگر بمیرد، زنده است. و نادان حتی اگر زنده باشد، مرده است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 691، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

خداوند عقل را آفرید و فرمود: به عزتم سوگند که آفریده ای نیکوتر از عقل خلق نکرده ام.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 240، از کافی، از امام هادی (ع): (در ذیل آیه 22 «اَفَمَن یَمشی مکبا … » ):

خداوند کسانی را که از ولایت امیرالمؤمنین (ع) تجاوز کرده اند، مثل زده به آنهایی که به صورت راه می روند و به جایی نمی رسند و اشخاصی که از ولایت آن حضرت (ع) پیروی نمودند کسانی اند که با قدم، راهِ راست می روند. و صراط مستقیم در اینجا وجود مقدس علی (ع) است.

ص :427

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 37، از کافی، از امام ابی جعفر (ع):

قلب چهار قسم است:

1 - قلب اَزهر: قلبی است که در آن نوری چون چراغ است و آنْ قلب مؤمن است، اگر خدا به او نعمتی دهد شکرش می گزارد و اگر مبتلایش کند صبر می کند.

2 - قلب مطبوع: قلبی است که مهر شده و آن قلب منافق است.

3 - قلب منکوس: قلبی است که مشرک شده و آن قلب کافر است.

4 - قلبی که در آن ایمان و نفاق هست. اگر در حالت نفاقْ اجلش برسد، هلاک گردد و اگر در وقت ایمان بمیرد نجات یابد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 243، از کافی، از امام باقر (ع): (در ذیل آیه 27 «فَلَما راَوهُ زلفه … » ):

آیه شریفه درباره دشمنان امیرالمؤمنین (ع) نازل شده است آنها آن حضرت را روز قیامت در بهترین مقام مشاهده می کنند و صورتشان نزد پروردگار سیاه شود.

از همان منبع، ص 247، از قمی، از امام رضا (ع): (1): ائمه (ع) ابواب و درهایی هستند میان خداوند و مخلوقاتش و آب در آیه شریفه علم و دانشِ امام است و مقصود این است: «اگر شما مردم صبح کردید و خود را در پس پرده ی غیبت مشاهده کردید، کیست که علم و دانش امام را به سوی شما آورده و چه کسی امام جدیدی به مانند امام غایب به سوی شما بفرستد؟»

در امالی شیخ صدوق، ص 689، م82، از امام صادق (ع):

خدای تعالی بنده اش را به اندازه مروَّتی که دارد، روزی می بخشد.

در تفسیر صافی، ج 3، ص 374، از عیاشی، از امام صادق (ع):

نتیجه ی سه چیز به خودِ انسان بر می گردد:

1 - نقضِ عهد.

2 - ظلم.

3 - مکر.

توجه: بحثِ «ستة ایام» در ذیل آیه (سجده 4)، بحثِ «جن و شیاطین» در سوره جن، بحثِ «جهنم» در ذیلِ آیه (2)، بحثِ «استعاذه و صراط مستقیم» در سوره حمد آمده است.

خلاصه آیات سوره ملک:

1 - المُلک 2 - الموت و الحیاۀ 3 - سبع سماوات طباقاً _ رحمن _ هیچ تفاوتی در آفرینش خداوند نمی بینی، پس چشم باز کن آیا نقصان می بینی 4 - دوباره با چشم بصیرت بنگر 5 - … رجوماً للشیاطین 11 - 7 - دوزخیان 12 - کسانی که از خدا در پنهان تقوا نگه دارند، آمرزش و پاداش بزرگی در پیش دارند 13 - اگر سخن پنهان و آشکار گویید خدا آگاه است 15 - رام کردن زمین 19 - پرواز مرغان هوا _ رحمن 20 - رحمن 26 - علم قیامت نزد خداست 22 - صراط المستقیم 27 - عذاب 29 - رحمن.

ص :428


1- در ذیل آیه 30
2- اعراف 179

68 سوره قلم

68 - سوره قلم = ن. (مکی است و «52» آیه دارد).

☼ نکته:

کلمه «قلم» دو بار به صورت مفرد در قرآن کریم آمده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 249، از مجمع و از برهان، از پیامبر اکرم (ص):

به قاری این سوره خداوند ثواب کسانی که به آنها حلم بسیاری عطا نموده، مرحمت فرماید. و کسی که دندان او درد گرفته، اگر این سوره را بنویسد و همراه خود بردارد درد او ساکن شود.

خلاصه مطالب: تَسلی و بیان خلق عظیم پیامبر (ص)، پیروی نکردن از کفار، آزمایش اهل مکه، داستان اصحاب حدیقه (باغ)، کیفر کفار، پاداش مؤمنین، توبیخ مشرکین و منافقین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ (1)

ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (2)

ن، سوگند به قلم و آنچه می نویسند (1) که به نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی (2)

توجه: دو روایتِ مشهور در خصوص «نون و قلم» در ابتدای سوره «زخرف» آمده است.

وَإِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ﴿3﴾ وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴿4﴾ و به درستی برای تو ای رسول پاداشی نامحدود و غیر مقطوع است (3) و تو بر خوی و خلق عظیمی آراسته ای (4)

ممنون: از «م _ ن _ ن» و به معنای قطع و نیز منت نهادن است.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 68، از معانی، از ابی الجارود، از امام ابی جعفر (ع):

خلق عظیم همین اسلام است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 252، از تفسیر ابوالفتوح، از امیرالمؤمنین (ع):

نیکویی خُلق، انسان را به بهشت و سوءِ خلق به دوزخ می کشاند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 252، از رسول خدا (ص):

اول چیزی که در ترازوی اعمال می دهند، خوی نیکو است.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 274، چ1، از رسول خدا (ص): مؤمن با خوی نیکو به درجه و مرتبه کسانی می رسد که روزها را روزه می دارند و شبها به نماز اشتغال دارند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 68، از مجمع، از رسول خدا (ص):

ص :429

«بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» من مبعوث شده ام تا مکارم اخلاق را به حد کمال برسانم.

در امالی شیخ صدوق، ص 325، م37، از امام باقر (ع):

هر کس نصیبش کج خلقی باشد، ایمان از او دریغ شود.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 69، از مجمع، از ضحاک بن مزاحم روایت کرده اند که گفت:

چون قریش مشاهده کردند که پیامبر اکرم (ص)، حضرت امیرالمؤمنین (ع) را مقدم داشته و بزرگ می شمارد، شروع به بدگویی حضرت علی (ع) کرده و گفتند: پیامبر (ص) فریفته و شیفته ی علی (ع) شده است. طولی نکشید که جبرئیل (ع) فرود آمد و آیات سوره ن والقلم را آورد.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 373، از خصال صدوق: رسول خدا (ص) 10 نام دارد، 5 نام در قرآن است و 5 نام در قرآن نیست. و اما آن چه در قرآن است: «محمد» ، «احمد» ، «عبدالله» ، «یس» و «نون» می باشد. (صحتِ این روایت بعید است، برای توضیح به ذیل آیه (صف6) مراجعه کنید).

فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ (5)

بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (6)

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ (7)

فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ (8)

و به زودی تو می بینی و آنان نیز می بینند (5) که کدام یک از شما مجنونند! (6) پروردگارت بهتر از هر کس می داند چه کسی از راه او گمراه شده و هدایت یافتگان را نیز بهتر می شناسد! (7) حال که چنین است از تکذیب کنندگان اطاعت مکن! (8)

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ ﴿9﴾

آنان همین را می خواهند که تو سازش کنی و آنها هم با تو بسازند (9)

دَهن: به معنای روغن. ادهان: به معنای روغن مالی و به اصطلاح، ماست مالی است که کنایه از نرمی و روی خوش نشان دادن است.

وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ ﴿10﴾ هَمَّازٍ مَّشَّآءٍ بِنَمِیمٍ ﴿11﴾ مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿12﴾ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ ﴿13﴾ و پیروی مکن از کسی که دائم سوگند دروغ می خورد و خوار و پَست است (10) و کسی که عیب جویی و سخن چینی می کند (11) و کسی که مانع خیر و نیکی است و ستم را از حد می گذراند و بسیار گناه می کند (12) و کسی که بد دهن و خشن است و مردم پدری برایش نمی شناسند (13)

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 56: این چهار آیه شریفه، نُه صفت رذیله را بیان می کند و دوستی

ص :430

با صاحبانِ این صفات را منع می فرماید:

1 - حلاف: کسی که بسیار سوگند می خورد پس برای صاحب سوگند یعنی خدایتعالی احترامی قائل نیست.

2 - مهین: از مصدر مهانت یعنی حقارت است _ بعضی گفته اند بسیار شرارت است _ بعضی هم به معنای «کذاب» گفته اند.

3 - هماز: به معنای عیب جویی و طعنه زنی است.

4 - مشاء بنمیم: سعایت و دو به هم زنی (سخن چینی) است.

5 - مناع خیر: منع کننده از خیر.

6 - معتدی: از حد گذراندن ظلم و ستم است.

7 - اثیم: کسی که بسیار گناه کند.

8 - عُتُل: سخن خشن و درشت.

9 - زنیم: زنازاده، کسی که نسبی ندارد و پدرش معلوم نیست.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 254، از امام باقر (ع): حلّاف، عُمر است که برای رسول اکرم (ص) قسم یاد کرد، عهد و پیمانی که از او گرفته درباره ی ولایت امیرالمؤمنین (ع) نقض نکند. خیرْ در این آیه، وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) است که بر حضرتش ستم کردند.

أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ (14)

إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (15)

مبادا بخاطر اینکه صاحب مال و فرزندان فراوان است (از او پیروی کنی)! (14) هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود می گوید: «اینها افسانه های خرافی پیشینیان است!» (15)

سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ ﴿16﴾

به زودی بر دماغش داغ شمشیر نهیم (ذلیل شود) (16)

سمه: و «وسم» به معنای «علامت گذاری» است.

خرطوم: به معنای بینی است.

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 59: بینی انسان اولین چیزی است که به چشم می آید لذا عباراتی از جمله: «دماغش را خرد کرد» یا «دماغش را به خاک مالید» در حقیقت کنایاتی است برای نشان دادن حقارت و خفت شخص، که در آیه شریفه نیز از این کنایه استفاده فرموده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 255، از قمی آورده:

مقصود زمان رجعت است، چون امیرالمؤمنین (ع) به سوی دنیا رجعت کند و دشمنان آن حضرت نیز به دنیا بازگردند آنها را با ابزاری که بهایم را داغ می کنند، داغ نماید.

☼ مؤلف:

صاحب تفسیر جامع آیه شریفه را به زمان رجعت برگشت داده است و البته بعضی دیگر از مفسرین هم این نظر را قبول دارند اما صاحب المیزان (1) با ردِّ این نظریه در

ص :431


1- ج39، ص 59

ذیل آیه شریفه آورده است: «و ظاهراً عمل علامت گذاری بر دماغِ آن شخص در قیامت واقع می شود؛ نه در دنیا هر چند که بعضی از مفسرین آن را حمل بر رسوایی در دنیا کرده و برای توجیه این نظریه، خود را به زحمت انداخته اند» . اما به نظر بنده ی حقیر هر دو نظریه می توانند درست باشند چرا که در زمان رجعتِ حضرت علی (ع) به عنوان «دابة الارض» بر پیشانی کفار داغ و علامت می گذارد همان گونه که در قیامت این داغ گذاشته می شود. (والله اعلم).

إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ (17)

وَ لا یَسْتَثْنُونَ (18)

فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ (19)

فَأَصْبَحَتْ کَالصَّریمِ (20)

فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ (21)

أَنِ اغْدُوا عَلی حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ (22)

فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ (23)

أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ (24)

وَ غَدَوْا عَلی حَرْدٍ قادِرینَ (25)

فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26)

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (27)

قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ (28)

قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ (29)

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ (30)

قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ (31)

عَسی رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلی رَبِّنا راغِبُونَ (32)

کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (33)

إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ (34)

أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ (35)

ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (36)

أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ (37)

إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ (38)

أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ (39)

سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعیمٌ (40)

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقینَ (41)

ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند (17) و هیچ از آن استثنا نکنند (18) اما عذابی فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند (19) و آن باغ سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانی شد! (20) صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند (21) که بسوی کشتزار و باغ خود حرکت کنید اگر قصد چیدن میوه ها را دارید! (22) آنها حرکت کردند در حالی که آهسته با هم می گفتند (23) «مواظب باشید امروز حتی یک فقیر وارد بر شما نشود!» (24) (آری) آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیری کنند (25) هنگامی که (وارد باغ شدند و) آن را دیدند گفتند: «حقا» ما گمراهیم! (26) (آری، همه چیز از دست ما رفته) بلکه ما محرومیم! (27) یکی از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمی گویید؟! (28) گفتند: «منزه است پروردگار ما، مسلماً ما ظالم بودیم!» (29) سپس رو به یکدیگر کرده به ملامت هم پرداختند (30) (و فریادشان بلند شد) گفتند: وای بر ما که طغیانگر بودیم! (31) امیدواریم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جای آن به ما بدهد، چرا که ما به او علاقه مندیم! (32) این گونه است عذاب (خداوند در دنیا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر می دانستند! (33) مسلماً برای پرهیزکاران نزد پروردگارشان باغهای پر نعمت بهشت است! (34) آیا مؤمنان را همچون مجرمان قرار می دهیم؟! (35) شما را چه می شود؟! چگونه داوری می کنید؟! (36) آیا کتابی دارید که از آن درس می خوانید (37) که آنچه را شما انتخاب می کنید از آن شماست؟! (38) یا اینکه عهد و پیمان مؤکد و مستمری تا روز قیامت بر ما دارید که هر چه را حکم کنید

ص :432

برای شما باشد؟! (39) از آنها بپرس کدام یک از آنان چنین چیزی را تضمین می کند؟! (40) یا اینکه معبودانی دارند که آنها را شریک خدا قرار داده اند (و برای آنان شفاعت می کنند)؟! اگر راست می گویند معبودان خود را بیاورند! (41)

آیات شریفه 17 تا 33 در خصوص داستان حدیقه یا اصحاب باغ است به این شرح:

در تفسیر جامع، ج 7، ص 256تا258، از ابن عباس و در المیزان، ج 39، ص 70: (جمع بین دو نقل)

در نزدیکی صنعا، باغستانی بود به نام «صروان» که متعلق به مردی مؤمن و اهل خیر بود و خدایتعالی هم به او برکت عطا فرمود. بعد از مرگش، «پنج پسرش» باغ را صاحب شدند (صاحب تفسیر جامع به «سه پسر» اشاره کرده است) در همان سالی که پدرشان از دنیا رفت، باغْ محصول فراوانی آورد. وقتی حاصلِ باغ را دیدند یاغی شده و تصمیم گرفتند به فقرا چیزی ندهند، چهار نفر از برادران قبول کردند ولی پنجمی ایشان در خشم شد و آن ها را نصیحت کرد. سحرگاه پنهانی و پیش از طلوع فجر به باغ رفتند چون وارد باغ شدند، دیدند که باغ از قهر الهی سوخته است. برادرِ پنجمی به آنها گفت: «الم اقل لکم لولا تُسبحون» = «و گفت: آیا من به شما نگفتم چرا شکر و تسبیح خدا به جای نمی آورید؟» (1). و او از نظر سن و سال کوچکترین آنها بود، چنانچه خداوند فرمود: «ای امت محمد! شما از حیثِ عُمْرْ کوچکترین، ولی بهترینِ امتهایید» . آنها از کردارشان پشیمان شده توبه کردند، پروردگار نیز به آنها بُستانی کرامت فرمود.

☼ نکته:

خداوند سبحان در چهار سوره به داستان «باغ» اشاره فرموده است:

1 - همین آیات.

2 - آیات شریفه (2) که داستانِ مَثَلی از قرآن درباره دو مرد باغبان است.

3 - «داستانِ دو باغ» در آیه (3).

4 - مَثَلِ باغِ خرما و انگور در آیه (4).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 258، از کافی، از امام باقر (ع): انسان مرتکب گناه می شود. خداوند در اثر آن، روزی او را قطع می کند و آیه: «اِذْ اَقْسَموا لَیَصْرِمُنَّها مُصبِحین» (5) را تلاوت فرمود.

یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ ﴿42﴾ روزی که واقعیت کشف می گردد و خلق به سجده دعوت می شوند ولی آنها نمی توانند سجده کنند (42)

☼ نکته:

جمله «یکشف عَن ساق» ظاهراً به معنای «بالا زدن جامه از روی ساقِ پاست» ، اما در اینجا نوعی کنایه برای «کشف واقعیت» و «کنار زدن پرده از چشم هاست» . متأسفانه برخی از

ص :433


1- آیه 28
2- کهف 32 تا 45
3- سبا 16
4- بقره 266
5- آیه 17

مفسرین عامه روایتی جعلی آورده اند که «در قیامت هر گروه به معبودِ خود سجده می کنند و مسلمین نیز حیرانند که خدای آنها کیست؟ ناگهان (العیاذ بالله) خدا به شکل انسانی در آمده و ساق پایش را بالا می زند و به این طریق آنها خدایشان را می شناسند و به او سجده می کنند» .

واضح و روشن است که این گروهِ جاهل، العیاذ بالله جسمیت را به خدایتعالی نسبت می دهند و تنها باید به آنها گفت: «پروردگارا! همه ما را هدایت فرما» (ان شاء الله).

☼ نکته:

خداوند سبحان در جای دیگر به رکوع نکردنشان اشاره می فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لَا یَرْکَعُونَ» = «و هنگامی به آنها گفته شود که رکوع کنید، رکوع نکنند» (1).

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 91، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع): در معنای «یوم یکشف عن ساق» :

(العیاذ بالله) آیا خدا جامه خود را بالا می زند؟ سبحان ربی الاعلی.

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ (43)

این در حالی است که چشمهایشان (از شدت شرمساری) به زیر افتاده و ذلت و خواری وجودشان را فراگرفته؛ آنها پیش از این دعوت به سجود می شدند در حالی که سالم بودند (ولی امروز دیگر توانایی ندارند)! (43)

در جامع، ج 7، ص 260، از ابن بابویه، از حضرت موسی بن جعفر (ع): روز قیامت که می شود حجابی که از نور است، برداشته شود و مؤمنین برای عظمت پروردگار به سجده افتند اما منافقین هر چه سعی کنند که سجده کنند، نمی توانند زیرا پشت آنها مانند شاخ گاو شود و فرو نیاید.

توجه: بحثِ «رکوع و سجود در قیامت و دنیا» در ذیلِ آیه (مرسلات 48) آمده است.

فَذَرْنِی وَمَنْ یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ ﴿44﴾ وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ﴿45﴾ پس کیفر کسانی که این قرآن را تکذیب می کنند به خود من واگذار، ما به زودی از راهی که خودشان نفهمند استدراجشان می کنیم (44) و من به آنها مهلت می دهم که کید من سخت ماهرانه است (45)

استدراج: مصدر فعل «نستدرجهم» است و به معنای «درجه کسی را به تدریج پایین آوردن است تا جایی که شقاوت و بدبختی او به نهایت برسد و هلاک شود» بدین طریق که خدایتعالی نعمت، پشتِ سرِ نعمت به او می دهد و او مشغول مادیات گشته و غافل از شکر و یاد خدا می

ص :434


1- مرسلات48

گردد. و در جای دیگر می فرماید: «سنستدرجهم من حیث لایعلمون» (1).

املاء: به معنای مهلت دادن است.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 93، از کافی، از امام صادق (ع): خدایتعالی وقتی خیر بنده ای را بخواهد هر گاه گناهی مرتکب شود به دنبالش به یک گرفتاری مبتلایش می کند و به این وسیله استغفار را به یادش می اندازد و وقتی شر بنده ای را بخواهد هر گاه گناهی مرتکب شود دنبالش نعمتی به او می دهد تا استغفار را از یادش ببرد و در نتیجه گنهکاری را ادامه بدهد.

در تفسیر المیزان، ج 9، ص 23و24، از امام صادق (ع): بر شخص مؤمن چهل شب نگذرد جز آنکه پیش آمدی برای او رخ دهد که او را غمگین و به یاد خدا اندازد.

در کافی، ج 2، ص 445، از امام صادق (ع):

وقتی خدایتعالی بنده ای را دوست بدارد او را در بلاء گرفتار کند.

☼ نکته:

حضرت یونس (ع) در قرآن کریم به «صاحب ماهی» مشهور است، همچنانکه می فرماید: «وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ» (2) و می فرماید: «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ» (3).

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (46)

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (47)

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ (48)

لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ (49)

فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحینَ (50)

یا اینکه تو از آنها مزدی می طلبی که پرداختش برای آنها سنگین است؟! (46) یا اسرار غیب نزد آنهاست و آن را می نویسند (و به یکدیگر می دهند)؟! (47) اکنون که چنین است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهی [= یونس] مباش (که در تقاضای مجازات قومش عجله کرد و گرفتار مجازات ترک اولی شد) در آن زمان که با نهایت اندوه خدا را خواند (48) و اگر رحمت خدا به یاریش نیامده بود، (از شکم ماهی) بیرون افکنده می شد در حالی که نکوهیده بود! (49) ولی پروردگارش او را برگزید و از صالحان قرار داد! (50)

وَإِنْ یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿51﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿52﴾ نزدیک است کسانی که کافر شده اند بعد از شنیدن قرآن، تو را با چشم زخم خود سرنگون کنند و می گویند او مجنون است (51) در حالی که قرآن نیست مگر تذکر و پندی برای عالمیان (52)

☼ نکته:

در جمله: «لیز لقونک باَبصارِهم» ، کلمه «زلق» به معنای لغزش و کلمه «ازلاق» به

ص :435


1- اعراف182
2- قلم 48
3- انبیاء 87

معنای ازلال و صرع است و کنایه از کشتن و هلاک کردن است و معنای جمله همان «چشم زدن یا چشم زخم یا صدمه زدن به واسطه چشم» می باشد.

در تفسیر این آیه شریفه و یا به عبارتی در معنای چشم زخم، مفسرین دو عقیده دارند:

1 - عده ای گفته اند: معنای آیه این است که وقتی ذکرِ قرآن را از تو می شنوند با نظری سرشار از کینه و خشم به تو نظرمی کنند به طوری که می خواهند با همان نگاهِ تیزشان تو را بکشند (این گروه چشم زخم را قبول ندارند).

2 - عده ای دیگر معتقدند: چشم زخم وجود دارد و معنای آنْ همان چشم زدن است.

صاحب تفسیر المیزان، ج 39، ص 90، (که منبع قول اول هم هست) آورده است: مراد از «ازلاق بابصار» به طوری که اکثر مفسرین گفته اند: چشم زدن است که خود نوعی از تأثیرات نفسانی است و دلیلی عقلی بر نفی آن نداریم، بلکه حوادثی دیده شده با چشم زدن منطبق است و روایاتی هم بر طبق آن وارد شده و با این حال علت ندارد که ما آن را انکار نموده بگوییم خرافی است.

☼ مؤلف:

در خصوص چشم زخم و سحر چند نکته به شرح ذیل بیان می کنیم:

1 - انسان موجودی مرموز با نیرو و قدرت هایی نهانی است که اکثر توانایی های او هنوز هم کشف نشده است. علم هیپنوتیزم یکی از علومی است که در رابطه با این نیروهای نهانیِ انسان است. روح انسان از طریق چشم و نگاه، یک نوع نیرو و انرژی با فرکانسهایی متناوب و متفاوت ساطع می کند که حتی باعث حرکت اجسام می شود، این نیرو چنان چه از وجود یک انسان شرور و از طریق چشم به صورت فرکانسی انرژی زا خارج شود و به شخص دیگری نفوذ کند اگر آن انرژی، یک انرژی منفی و مخرب باشد به طوری که فرکانس آن با فرکانسِ انرژیِ موجود در بدن گیرنده متفاوت باشد باعث اعوجاج و آشفتگی مغناطیسی در وجود شخص گیرنده می شود که اصطلاحاً به آن جنون یا صرع هم گویند و نتیجه آن ایجاد یک سری اختلالات روحی و روانی در وجود شخصِ گیرنده می شود. و این اختلال به میزان و قدرت آن انرژی و اختلافِ فرکانسی آن بستگی دارد که هر چه بیشتر باشد این اختلال نیز بیشتر است. عده ای از افراد در این خصوص

ص :436

تجربیاتی کسب کرده و به مهارتهایی هم می رسند، طوری که می توانند فرکانسهایی با قدرت و انرژی بیشتری از خود ساطع کرده و باعث این اختلالات شوند. خلاصه این که به استناد این آیه شریفه و آیات مشابه از جمله سُوَرِ ناس و فلق و نیز روایاتی از معصوم (ع) و همچنین واقعیات عینی و علوم مربوطه، باید گفت: «چشم زخم یک حقیقتِ غیر قابلِ انکار است» (والله اعلم).

2 - سحر و چشم زخم ناشی از اثر شیطانی بر روی شخص می باشد و راهِ تأثیر آن، گناه و دوری از خدای سبحان است لذا تا وقتی که بنده ای مرتکب خطا یا گناهی نشده است سحر و چشم زخم بر وی اثر نمی کند، به عنوان مثال: گاهاً اتفاق می افتد که پدر و مادری به بچه خودشان نگاه می کنند و از هیکل و قیافه اش خوششان می آید و پیشِ خودشان یک احساسِ غرور می کنند و همین غرورْ چون ناشی از تفکراتِ شیطانی است و باعثِ دوری از خدای سبحان می شود لذا راه را برای اثر گذاری نیروهای شیطانی و فرکانسهای منفی باز می کند، در صورتی که اگر در آن موقع متوجه این مطلب باشند که تمام زیبایی ها و نیکی ها هدیه ای از جانب خدای تعالی است نه بشرِ ناچیز و به جای غرور و تکبرِ بی جا به خدای سبحان توکل کنند و بگویند: «ما شاء الله» یا «توکلت علی الله» ، مطمئناً هیچ نیرو و اراده ای نخواهد توانست باعث چنین اختلالاتی شود و در حقیقت این همان تعویذی است که از اهلِ بیت (ع) رسیده است، هم چنان که می فرماید: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیتِهَا» = «من، بر «الله» که پروردگار من و شماست، توکل کرده ام! هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه او بر آن تسلط دارد» (1) و می فرماید: «وَمَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ» = «هر کس بر خدا توکل کند، پیروز می گردد» (2) و می فرماید: «وَمَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» = «و هر کس بر خدا توکل کند، کفایتِ امرش کند» (3) و می فرماید: «وَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَکَفَی بِاللَّهِ وَکِیلًا» = «و بر خدا توکل کن! کافی است که او یار و مدافع تو باشد» (نساء81) و (احزاب3و48) و می فرماید: «قُلْ حَسْبِی اللَّهُ عَلَیهِ یتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ» = «بگو: خدا مرا کافی است؛ و همه متوکلان تنها بر او توکل کنند!» (4) و می فرماید: «إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یتَوَکَّلُونَ» = «به درستی

ص :437


1- هود56
2- انفال49
3- طلاق3
4- زمر38

شیطان، بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل کنند، تسلطی ندارد» (1).

3 - فرق سحر با چشم زخم در این است که چشم زخم در حقیقت نوعی سحرِ بسیار ضعیف است. و نیز شدت و ضعفِ سحر و چشم زخم بستگی به گناهان و آلودگیِ روحیِ شخصِ ساحر و مسحور دارد بنابراین انسان تا وقتی مرتکب خطایی جزیی نشده چشم زخم و تا مرتکب خطای بزرگی نشده سحر بر او اثر ندارد.

4 - با وجود ارتباط دائمی اهلِ بیت (ع) با معبود یکتا، لذا اثر کردنِ سحر یا چشم زخم بر روی اهل بیت (ع) و انبیا (ع) بعید و محال است و این که در برخی از روایات اشاره به «تعویذِ حسنین (ع)» توسط پیامبر (ص) شده است صرفاً برای آموزش به امت است نه این که خودشانْ العیاذ بالله تحت تأثیر سحر قرار بگیرند، چرا که «تعویذ» چیزی غیر از نزدیکی به خدای تعالی نیست و آن بزرگواران هم دائماً محو در معبود و معشوقشان بوده اند و لذا راهی برای اثر گذاری نیروهای شیطانی بر آنها باز نبوده است، از آن گذشته روش و عملِ انبیا و ائمه (ع) همواره الگویی بر خلق بوده است و این تعویذ نیز مثلِ طلب آمرزش و استغفاری است که همواره داشته اند که العیاذ بالله به خاطرِ گناه و معصیت نبوده است. (برای توضیح بیشتر به سوره فلق مراجعه شود).

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 94، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

چشم زخم حق است. چشم زخم مرد سالم را در قبر و شترِ سالم را در دیگ می کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 260 - 264، از تفسیر ابوالفتوح آورده است: (خلاصه روایت)

کفار می خواستند رسول اکرم (ص) را چشم بزنند تا وفات کند یا کشته شود. طایفه ای از بنی اسد به چشم بد معروف بودند هر گاه یکی از آنها به گاو یا شتری نظر می افکند، فوراً آن حیوان می مرد یا مجبور می شدند آن را ذبح و نحر کنند. قریش به یکی از آنها گفتند: بیا و نظر بر محمد (ص) افکن تا چشمت به او برسد و پروردگار آیه: «و ان یکاد» را نازل فرمود.

از همان منبع، از تفسیر ابوالفتوح، از رسول اکرم (ص): اگر چیزی بر قضای الهی غلبه می کرد، چشمِ بد بود. اسماء گفت: ای رسول خدا! فرزندان جعفر را چشم بد می رسد. اجازه می فرمایید

ص :438


1- نحل99

تعویذی برای آنها بنویسم؟ حضرت فرمود: بلی، روا است.

از همان منبع: سبب نزول این آیه آن بود که پیامبر (ص) در غدیر خم وقتی حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین معرفی فرمود، منافقین قصد داشتند چشمش بزنند و جبرئیل، آیه: «وان یکاد … » را آورد. و مقصود از «ذکر» وجود مقدس، امیرالمؤمنین (ع) است.

در نهج البلاغه، ص 727، ح400، از حضرت علی (ع): چشم زخم حق است.

در کتاب حلیت المتقین علامه مجلسی، ص 183، چ1، از امام صادق (ع): برای دفع چشم زخم سه مرتبه بگو: «ما شاء الله لا قوة الا بالله العلی العظیم» . و فرمود: هر گاه کسی بخواهد از خانه خارج شود سوره «ناس» و «فلق» را بخواند تا چشمِ بد در او اثر نکند.

از همان منبع: اگر چشم زخم در کسی اثر کرد، (برای رفع آن) دستها را مقابل صورت بلند کند و سوره «حمد» و «توحید» و «فلق» و «ناس» را بخواند و دست بر پیشِ سر بکشد.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): هر کس از شیطان و جادوگر بترسد، آیه شریفه «سخره» را بخواند: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» = «پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران] آفرید؛ سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت؛ با (پرده تاریک) شب، روز را می پوشاند؛ و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است؛ و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) ست! پر برکت (و زوال ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است!» (1).

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 284، از رسول خدا (ص):

کسی که حق تعالی نعمت را بر او فراوان کند حمدِ خدا گوید و کسی که روزی بر او تنگ شود باید استغفار کند و کسی که محزون شود باید بگوید: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» .

خلاصه آیات سوره قلم:

1 - ن والقلم 4 - خلق عظیم 13 - 10 - نُه صفت 33 - 17 - داستان حدیقه 42 - کشف ساق _ نتوانستن کفار برای سجده خدا در قیامت 44 - استدراج 45 - املاء 48 - صاحب حوت 2 - 51 - وان یکاد …

ص :439


1- اعراف54

69 سوره حاقه

69 - سوره الحاقه (حقیقت = حتمی = تردید ناپذیر).

مکی است و «52» آیه دارد.

خلاصه مطالب: احوال قیامت، هلاک قوم عاد و ثمود و فرعون، داستان نوح، نفخ صور، جهنم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَاقَّةُ (1)

مَا الْحَاقَّةُ (2)

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ (3)

کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ (4)

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ (5)

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِریحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ (6)

سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ (7)

فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ (8)

(روز رستاخیز) روزی است که مسلماً واقع می شود! (1) چه روز واقع شدنی! (2) و تو چه می دانی آن روز واقع شدنی چیست؟! (3) قوم «ثمود» و «عاد» عذاب کوبنده الهی را انکار کردند (و نتیجه شومش را دیدند)! (4) اما قوم «ثمود» با عذابی سرکش هلاک شدند! (5) و اما قوم «عاد» با تندبادی طغیانگر و سرد و پرصدا به هلاکت رسیدند (6) (خداوند) این تندباد بنیان کن را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنها مسلط ساخت، (و اگر آنجا بودی) می دیدی که آن قوم همچون تنه های پوسیده و تو خالی درختان نخل در میان این تند باد روی زمین افتاده و هلاک شده اند! (7) آیا کسی از آنها را باقی می بینی؟! (8)

حاقه: از مصدر «حق» به معنای ثابت و واقعی و حقیقت و یکی از نام های قیامت است.

وَجَآءَ فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِکَاتُ بِالْخَاطِئَةِ ﴿9﴾

و فرعون و یاغیانِ قبل از او و قوم لوط هم از راه عبودیت خطا رفتند (9)

مؤتفکات: دهات قوم لوط و اهالی آن قریه ها است. و تنها در همین آیه از قرآن آمده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 267، از تأویل الایات آمده است:

امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ی معروفه که در توبیخ اهل بصره است به آن ها خطاب فرمود: یا اهل المؤتفکه! و معنای ائتفکت، خسف و گرفتن است، زیرا بصره را سه مرتبه آب فرا گرفت و مرتبه دیگر هم فرا خواهد گرفت، چنان چه حضرتش خبر داد و فرمود: گویا می بینم بصره را آب گرفته و مسجدِ آن مانند کشتی بر روی آب قرار دارد.

در کافی، ج 2، ص 440، از پیامبر اکرم (ص):

هر کس، پیش از مشاهده (عذاب)، توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد.

در بحار، ج 78، ص 12، از امام صادق (ع): هرگاه بلا روی بلا بیاید، از بلا رهایی حاصل آید.

ص :440

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً (10)

إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ (11)

و با فرستاده پروردگارشان مخالفت کردند؛ و خداوند (نیز) آنها را به عذاب شدیدی گرفتار ساخت! (10) و هنگامی که آب طغیان کرد، ما شما را سوار بر کشتی کردیم (11)

لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَةً وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ ﴿12﴾

تا آن را برای شما، پند و عبرت قرار دهیم و این پند را تنها گوش شنوا می گیرد (12)

☼ نکته:

روایات زیادی از طریق شیعه و سنی آمده است که مراد از «اذن واعیه» ، مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است.

☼ مؤلف:

در قرآن کریم به دو «اُذُن» اشاره شده است، یکی «اُذُن» در آیه شریفه فوق است و منظور حضرت علی (ع) می باشد و دیگری در آیه شریفه توبه است که منظور حضرت رسول (ص) است: «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَکُمْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ یؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» = «از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: «او آدم خوش باوری است!» بگو: «خوش باور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق می کند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده اند!» و آنها که رسول خدا را آزار می دهند، عذاب دردناکی دارند!» (1).

در تفسیر صافی، ج 6، ص 388، از کافی، از امام صادق (ع):

وقتی آیه «اذن واعیه» نازل شد پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: آن گوشِ توست علی جان.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 388، از مجمع البیان، از امام رضا (ع):

وقتی این آیه نازل شد پیامبر (ص) عرض کرد: خدایا آن را گوشِ علی قرار بده. سپس علی (ع) می گوید: چیزی از رسول خدا (ص) نشنیدم که فراموش کرده باشم.

فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (13)

وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (14)

فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (15)

وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ (16)

به محض اینکه یک بار در «صور» دمیده شود (13) و زمین و کوه ها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند (14) در آن روز «واقعه عظیم» روی می دهد (15) و آسمان از هم می شکافد و سست می گردد و فرومی ریزد! (16)

ص :441


1- توبه61

وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ ﴿17﴾ و فرشتگان بر اطراف آسمان باشند و در آن روز، عرش پروردگار را هشت نفر حمل می کنند (17)

مَلَک: هم معنای مفرد و هم جمع فرشته را می دهد ولی در این آیه در معنای جمع است. همچنان که در آیه دیگر می فرماید: «وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» = «و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (1).

☼ نکته:

کلمه «مَلَک» فقط در دو آیه شریفه فوق آمده است و در هر دو مورد هم در معنای «جمع» به کار رفته است. اما کلمه «ملائکه» که جمعِ «ملک= فرشته» می باشد، بیش از 68 بار در قرآن کریم تکرار شده است. بنابراین در قرآن کریم و در حدودِ این 70 آیه شریفه هیچ گاه نام فرشته به صورت مفرد نیامده است.

☼ نکته:

اینکه ضمیر «هم» در کلمه «فوقهم» به چه کسانی بر می گردد، دو نقل وجود دارد:

1 - عده ای معتقدند که این ضمیر به «ملائکه» بر می گردد پس حاملینِ عرش 8 فرشته اند.

2 - عده ای دیگر معتقدند که این ضمیر به «همه خلایق» بر می گردد بنابراین این هشت حامل عرش می توانند غیر فرشته هم باشند و البته روایاتی هم در این خصوص آورده اند.

و البته نظریه سومی هم ممکن است وجود داشته باشد و آن این است: «شاید غرض و باطن این آیه شریفه چیزی غیر از ظاهرش باشد» (والله اعلم).

صاحب تفسیر المیزان، ج 39، ص 109، در این خصوص آورده است:

و از ظاهر کلام خدایتعالی بر می آید که عرش در آن روز حاملینی از ملائکه دارد، همچنانکه می فرماید: «الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیؤْمِنُونَ بِهِ وَیسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» = «کسانی که عرش را حمل می کنند و کسانی که پیرامون عرش هستند، پروردگار خود را به حمد تسبیح می گویند و به او ایمان می آورند و برای همه کسانی که ایمان آورده اند استغفاره می کنند» (2).

☼ مؤلف:

ظاهراً صاحب المیزان نظریه اول را قبول دارد. اما نه به استناد آیه مورد بحث و نه به

ص :442


1- فجر22
2- مؤمن 7

استناد آیه مؤمن نمی توان گفت که حاملین عرش حتماً فرشته اند. در ضمن آیه مؤمن توصیف قبل از قیامت است و آیه مورد بحث توصیف قیامت است، که البته در قیامتْ دگرگونی رخ خواهد داد و مؤید این گفته نیز به کار بردن قید «یَومئذٍ» در آیه مورد بحث است که مرادْ قیامت است.

☼ نکته:

خدای سبحان در حدود 26 بار در قرآن کریمش به کلمه «عرش» اشاره فرموده است که در 4 مورد و در دو سوره، اشاره به تخت پادشاهی است. یک بار به تخت یوسف (ع) و سه بار هم به تخت بلقیس: «وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا» = «و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگی به خاطر او به سجده افتادند» (1).

«یأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یأْتُونِی مُسْلِمِینَ» (2)،

و «قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِی» (3) و «أَهَکَذَا عَرْشُکِ» (4).

و در 22 مورد دیگر اشاره به «عرش الهی» دارد، که در یک موردِ آن به آب اشاره فرموده است: «وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» = «و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت» (5).

و در شش موردش عبارتِ: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ» = «سپس بر عرش استیلا یافت» ، تکرار شده است: (الأعراف54) و (سجده4) و (یونس3) و (رعد2) و (فرقان59) و (حدید4).

و بقیه موارد هم بدین شرح می باشد: «إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا» (6) و «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی» (7) و «فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یصِفُونَ» (8) و «وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (9) و «هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (10) و «وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ» (11) و «هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (12) و «وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (13) و «وَتَرَی الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ» (14) و «الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ» (15) و «رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ» (16) و «رَبِّ الْعَرْشِ» (17) و «وَیحْمِلُ عَرْشَ» (18) و «ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ» (19) و «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ» (20).

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 116، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

امروز عرش خدا را چهار نفر حمل می کنند و روز قیامت هشت نفر.

ص :443


1- یوسف100
2- نمل38
3- نمل41
4- نمل42
5- هود7
6- اسراء42
7- طه5
8- انبیاء22
9- مؤمنون86
10- مؤمنون116
11- نمل23
12- نمل26
13- توبه129
14- زمر75
15- غافر7
16- غافر15
17- زخرف82
18- حاقه17
19- تکویر20
20- بروج15

در تفسیر جامع، ج 7، ص 270، از تفسیر قمی، از امام باقر (ع):

حاملین عرش چهار نفر از سابقین هستند و آنها نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم السلام) می باشند و چهار نفر از متأخرین: محمد (ص) و علی و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) می باشند. معنای آن که عرش را حمل می کنند یعنی علم را بر می دارند.

یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ (18)

در آن روز همگی به پیشگاه خدا عرضه می شوید و چیزی از کارهای شما پنهان نمی ماند! (18)

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا کِتَابِیَهْ ﴿19﴾ اما کسی که نامه عملش را به دست راستش بدهند از شادی گوید بیایید نامه مرا بخوانید (19)

☼ نکته:

برای تفسیر آیه فوق، به آیه شریفه: «لاصحاب الیمین» (واقعه 38)، مراجعه شود.

☼ نکته:

در قرآن کریم کلمه «یمین» هم در معنای «نیکی و خجستگی» و هم در معنای «سمتِ راست» به کار رفته است، هم چنان که می فرماید: «وَأَصْحَابُ الْیمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیمِینِ» = «و اصحاب یمین و خجستگان، چه اصحاب یمین و خجستگانی!» (1)، (2) و می فرماید: «قَالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیمِینِ» = «گروهی می گویند: شما رهبران گمراهی بودید که به ظاهر از طریق خیرخواهی و نیکی وارد شدید اما جز فریب چیزی در کارتان نبود!» (3) و نیز می فرماید: «عَنِ الْیمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِینَ» = «از راست و چپ، گروه گروه (و آرزوی بهشت دارند)!» (4) و می فرماید: «إِذْ یتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ» = «(به خاطر بیاورید) هنگامی را که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسانند اعمال او را دریافت می دارند» (5).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 271، از امام صادق (ع): روز قیامت، هر طایفه ای را بخوانند و حاضر کنند؛ با امامی که در عصر آن امام از دنیا رفته اند، اگر اقرار و اعتراف به آن امام کردند و اعتقاد به امامت او داشتند، نامه اعمالش را به دست راستش دهند. چنان که می فرماید: «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِکَ یقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا» = «روزی که هر دسته از

ص :444


1- واقعه 27
2- «اصْحَابِ الْیمِینِ» در آیات (واقعه 27و38و90و91) آمده است
3- صافات 28
4- معارج 37
5- ق 17

مردم را به نام امامشان صدا می زنیم، پس هر کس نامه عملش بدست راستش داده شد چنین کسانی نامه خود را می خوانند و به قدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی شود!» (1) و کلمه «یمین» اثبات و اعتقاد داشتن به امام است، زیرا کتاب، آن بزرگوار (امام) است. و ائمه (ع) دوستان و دشمنان خود را از سیمایشان می شناسند. و هر کس منکر امام شود و اعتقاد به او نداشته باشد، از اصحاب شمال است و نامه اعمال او را به دست چپش می دهند.

إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ (20)

فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ (21)

فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (22)

قُطُوفُها دانِیَةٌ (23)

کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ (24)

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ (25)

وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ (26)

یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ (27)

ما أَغْنی عَنِّی مالِیَهْ (28)

هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ (29)

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30)

ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ (31)

من یقین داشتم که (قیامتی در کار است و) به حساب اعمالم می رسم! (20) او در یک زندگی (کاملاً) رضایت بخش قرار خواهد داشت (21) در بهشتی عالی (22) که میوه هایش در دسترس است! (23) (و به آنان گفته می شود: ) بخورید و بیاشامید گوارا در برابر اعمالی که در ایام گذشته انجام دادید! (24) اما کسی که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند می گوید: ای کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمی دادند (25) و نمی دانستم حساب من چیست (26) ای کاش مرگم فرا می رسید (27) مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد (28) قدرت من نیز از دست رفت (29) او را بگیرید و دربند و زنجیرش کنید (30) سپس او را در دوزخ بیفکنید (31)

ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ ﴿32﴾

پس در زنجیری که طولش هفتاد ذرع است قرارش دهید (32)

سلسله: به معنای زنجیراست.

ذراع: ذرع به معنای طول است و فاصله بین آرنج تا نوک انگشتان می باشد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 273، از کافی، از امام صادق (ع):

معاویه، صاحب سلسله است و او فرعون این امت می باشد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 273، از ابن طاووس، از پیامبر اکرم (ص):

اگر یک حلقه از آن زنجیر را بر تمام کوه ها نهند، از شدت حرارتِ آنْ گداخته شوند.

إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ (33)

وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ (34)

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمیمٌ (35)

چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمی آورد (33) و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمی نمود (34) از این رو امروز هم در اینجا یار مهربانی ندارد (35)

ص :445


1- اسراء71

وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿36﴾ و هیچ طعامی به جز چرک و کثافت نیست (36)

غسلین: به معنای چرکاب است.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 117، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

اگر یک دلو از غسلین به روی دنیا بریزد، تمام اهل دنیا را می گنداند.

لا یَأْکُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ (37)

فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38)

وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39)

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ (40)

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلیلاً ما تُؤْمِنُونَ (41)

وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ (42)

تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (43)

غذایی که جز خطاکاران آن را نمی خورند! (37) سوگند به آنچه می بینید (38) و آنچه نمی بینید (39) که این قرآن گفتار رسول بزرگواری است (40) و گفته شاعری نیست، اما کمتر ایمان می آورید! (41) و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکر می شوید! (42) کلامی است که از سوی پروردگار عالمیان نازل شده است! (43)

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ﴿44﴾ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ﴿45﴾ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ﴿46﴾

و اگر پیامبر سخن دروغ و جعلی به ما می بست (44) با دست توانای خود او را می گیریم (او را به قهر و انتقام گیریم) (45) پس رگ قلب او را جدا و قطع می کنیم (46)

☼ نکته:

بعضی ها گفته اند: «این آیه خطاب به مدعیان دروغین نبوت است» . ولی این گفته صحیح نیست چرا که چه بسیار کسانی که به دروغ ادعای نبوت کرده اند و چنین عقابی ندیده اند. بلکه آیه شریفه خطاب به رسول اکرم (ص) است و می خواهد هر گونه شُبهه را از صداقتِ رسولِ گرامی اسلام (ص) و حقانیتِ قرآن کریم مرتفع سازد، نه اینکه العیاذ بالله توبیخی در کار باشد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 275، از کافی، از امام صادق (ع): مردم گفتند که محمد (ص) بر خدا دروغ بسته که پروردگار او را بر ولایت امیرالمؤمنین (ع) امر کرده است. خداوند آیه فوق را نازل کرد.

فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ (47)

وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقینَ (48)

وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبینَ (49)

وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الْکافِرینَ (50)

وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقینِ (51)

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ (52)

و هیچ کس از شما نمی توانست از (مجازات) او مانع شود! (47) و آن مسلماً تذکری برای پرهیزکاران است! (48) و ما می دانیم که بعضی از شما (آن را) تکذیب می کنید! (49) و آن مایه حسرت کافران است! (50) و آن یقین خالص است! (51) حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی! (52)

خلاصه آیات سوره الحاقه:

1 - الحاقه 12 - 4 - عذاب قوم عاد و ثمود و فرعون و نوح 12 - اُذُن واعِیَۀ 13 - صور 16 - 15 - 14 - علامات قیامت 17 - هشت نفر حاملین عرش 37 - 19 - اصحاب یمین و شمال 38 - فلا اقسم …

42 و41 - قرآن سخن شاعر و کاهن نیست 46 - وتین.

ص :446

70 سوره معارج

70 - سوره معارج (نردبانها) = سَاَلَ سائل = واقع.

مدنی است و «44» آیه دارد.

خلاصه مطالب: اوصاف قیامت.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 277، از برهان، از امام صادق (ع):

هر کسی این سوره را در شب قرائت کند از جنابت و احتلام تا صبح ایمن باشد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿1﴾ لِلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿2﴾

سائلی از کفار، درخواستِ عذابی کرد که وقوع آن حتمی است (1)

این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند (2)

نکته اول: آیه شریفه بیانِ درخواستِ یکی از کفار است که به ولایت مولای متقیان حضرت علی (ع) تمکین نکرد و از خدا خواست تا سنگی از آسمان بر سرش بیفتد. ولی متأسفانه برخی از مفسرین سنی مذهب برای نادیده گرفتن و انکارِ این واقعیتِ تاریخی که تأییدی از جانب خدایتعالی بر مقام والای امامت و ولایت اهل بیت (ع) است، آیه شریفه را چنین معنا کرده اند: «سائلی از وقوع عذاب، سؤالی پرسید» و به عبارتی معنای «سَاَلَ» را «سؤال کردن» تعبیر کرده اند و نه «درخواست کردن» و دلیلی هم که آورده اند این است: «اگر مراد از این آیه تأییدِ امامت و ولایت حضرت علی (ع) باشد، همه می دانند که واقعه ی غدیرخم بعد از هجرت اتفاق افتاده در صورتی که این سوره در مکه و قبل از هجرت نازل شده است، بنابراین روایتی که شیعیان آورده اند با آیه تناسبی ندارد» .

در پاسخ به این گروه باید گفت:

اولاً: سوره ی مورد نظر مدنی است و مدنی بودن آن به چند دلیل است: 1) در آیه: «والذین فی اموالهم حق معلوم» ، مراد از «حق معلوم» همان زکات است. زکات نیز در مدینه واجب شد و نه قبل از هجرت. البته در ذیل آیه «حق معلوم= آیه 25» روایتی از امام صادق نقل شده که مراد

ص :447

از آن، زکات نیست بلکه صدقه است که در این صورت این دلیل رد خواهد شد ولی این روایت دال بر مکی بودنِ سوره نیست و نیز سیاق بیشتر آیات به معنی مدنی بودن آن دلالت دارد.

2) مضامین آخر سوره، وضع منافقین را بیان می کند و منافقین در مدینه پدیدار شدند.

3) روایتی که در ذیل خواهد آمد، به مدنی بودن این سوره تکیه دارد.

ثانیاً: سیاق آیات بعدی با «درخواستِ عذاب» کاملاً سازگارند و هیچ گونه تناسبی با «درخواستِ سؤال» ندارند.

ثالثاً: خدایتعالی همواره و در هر موقعیتی توسط رسول گرامی اش، ولایت اهلِ بیت (ع) را گوش زد فرموده است و این دلیل که ولایتِ حضرت علی (ع) فقط در غدیر خم ابلاغ شده، دلیل و استنادی پوچ و بی اساس است. بلکه غدیر خم موقعیتی استراتژیک بود که اکثر مسلمین در آنجا حضور داشتند و در نتیجه این ابلاغ غیر قابل انکار بود نه اینکه در غیرِ غدیر، این ابلاغ صورت نگرفته باشد. که حتی با وجود این اعتراف، باز هم به ولایت آن عزیزِ گرانقدر، در نیامدند.

نکته دوم: متأسفانه بسیاری از مفسرین شیعه، بدون توجه به این موضوع و صرفاً از روی ظاهر و تقلید از تفاسیر عامه (سنی)، در کتب تفاسیر خود، این سوره را مکی دانسته اند و جالب اینجاست که روایت ذیل را نیز به قوّت آورده اند، در صورتی که اگر این سوره را مکی فرض کنیم این روایت با این آیه تناسبی نخواهد داشت و در حقیقت سخنان خودشان را رد خواهند کرد بنابراین باید گفت: «این سوره مدنی است و این روایت نیز در عینِ صحت و اعتبار است» .

نکته سوم: بعضی از آیات الهی شأنِ نزولشان تنها به وجود مقدس حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) بر می گردد و به عبارتی صراحت بر تأیید مقام والای «امامت» دارند از جمله آیه ی مورد بحث و یا آیه تطهیر (1) و یا مباهله (2) و یا ولایت (3) و یا تبلیغ (4) و یا لیلۀ المبیت (5) و … ولی بیشتر آیاتِ الهی جنبه ی تطبیقِ کلی بر مصداق دارند و البته اهل بیت (ع) از مصادیق بارز آنها هستند که به قول و فرمایشِ حضرت علی (ع)، ربعِ قرآن در خصوص اهل بیت (ع) نازل شده است.

ص :448


1- احزاب33
2- آل عمران 61
3- مائده 55
4- مائده 67
5- بقره 207

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 137 و در تفسیر نمونه، ج 25، ص 7و8، از مجمع، از امام صادق (ع):

بعد از آن که رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع)، را به خلافت نصب کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» ، خبر به شهرهای عرب رسید از آن جمله خبر به گوش نعمان بن حارث فهری رسید و به نزد رسول اکرم (ص) آمد و عرضه داشت: به ما دستور دادی به «لا اله الا الله» اعتراف کنیم و به «ان محمداً رسول الله» امر کردی و ما هم قبول کردیم. دیگر امر کردی نماز بخوانیم، جهاد کنیم، حج به جای آوریم و روزه بگیریم و ما هم قبول کردیم، آیا به این مقدار راضی نشدی، تا این که این پسر را به خلافت نصب کردی، حال بگو بدانم این از ناحیه خودت بود و یا از ناحیه ی خدایتعالی. حضرت (ص) فرمود: «به آن خدایی سوگند که به جز او مبعودی نیست، این دستور از ناحیه ی خدا بود» . نعمان بن حارث برگشت در حالی که می گفت: «بار الها اگر این سخن حق است و از ناحیه تو است پس سنگی از آسمان بر سر ما ببار» . خدایتعالی سنگی آسمانی بر سرش کوبید و او را در جا کشت و این آیه را نازل فرمود: «سأل سائل … »

در تفسیر نمونه، ج 25، ص 7و8، آورده است: «این حدیث (فوق) از عده ای از اهل سنت هم نقل شده است، از جمله: در تفسیر غریب القرآن حافظ ابو عبید هروی. و تفسیر شفاء الصدور ابوبکر نقاش موصلی، و … البته بعضی از مفسران یا محدثانی که فضائل علی (ع) را با ناخشنودی می پذیرند ایرادهای مختلفی بر این شأن نزول گرفته اند» .

در تفسیر جامع، ج 7، ص 279، از کافی، ذیل آیه «للکافرین لیس له دافع» (آیه دوم)، از امام صادق (ع):

سوگند به خدا جبرئیل آیه مزبور را به طریق: «للکافرین بولایۀ علی لیس له دافع» نازل نموده و در صحف حضرت فاطمه (س) همین طور ثابت است.

☼ مؤلف:

صراحتِ روایتِ فوق و روایاتی مشابه که نزولِ آیات را به طریق دیگری آورده اند، در تحریفِ این آیه شریفه و قرآن کریم است، که مخالفِ نصِ صریح قرآن کریم در خصوصِ تحریف است. بنابراین یا باید این روایات را رد کرد و یا به این صورت توجیه کرد: «آن قرآنی که حضرت علی (ع) به صورت مصحف در آورد در ذیلِ آیاتِ الهی، تفسیرش را هم اضافه کرده

ص :449

بود و منظور از آن، در حقیقت تفسیر ذیلِ آیه بوده است نه عینِ آیه شریفه» (والله اعلم).

مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ ﴿3﴾ تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ ﴿4﴾ عذابی از ناحیه ی خدایی که در درگاهش برای فرشتگان درجاتی دارد (3) ملائکه و روح در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است (روز قیامت) به سوی

او عروج می کنند (4)

معارج: جمع معراج و به معنای «آلت صعود» = «نردبان» است که باعث بالا رفتن می شود.

نکته اول: در معنای معارج چند نقل آورده اند: 1) در قیامت تمام مخلوقات از جمله ملائکه و روح به سوی خدا باز می گردند (انالله و انا الیه راجعون) و درحقیقت عروج کرده و بالا می روند.

2) خدای سبحان معارجی از ملکوت و مقاماتی از پایین به بالا دارد، که هر مقامِ بالاتر، از مقامِ پایین ترِ خود شریف تر است و ملائکه و روح بر حسب قربشان در آن مقامات بالا می روند.

3) معارج، مقامات قربی است که مؤمنین، با عمل صالح خود به آن مقامات ارتقاء می یابند.

نکته دوم: مراد به «روح» در آیه شریفه، ملائکه یا جبرئیل نیست، بلکه منظور از آنْ همان روحی است که در آیه شریفه: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» (1) و نیز آیه شریفه: «ینَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِه» = «ملائکه، روح را از عالم امر الهی نازل می کنند» (2) به آن اشاره فرموده است که در بحث روح در آیات مورد بحث؛ به تفصیل آمده است.

اما بعضی از مفسرین آن را، جبرئیل معنا کرده اند که صاحب تفسیر المیزان (ج39، ص 131، که منبع اقوال فوق هم هست)، در جواب آورده است: «نباید به گفتار بعضی از مفسرین اعتناء کرد که گفته اندْ مراد به روحْ جبرئیل است، هر چند که در آیه: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَی قَلْبِک» (3) و آیه: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّک» (4)، به جبرئیل اطلاق شده، ولکن در اولی مقید شده به قید امین و در دومی به قید (قدس) و مطلق غیر مقید است.

نکته سوم: خدایتعالی در آیه شریفه مورد بحث، روز قیامت را به روز پنجاه هزار سال، تعبیر فرموده، در حالی که در جای دیگرْ آن را به روز «هزار سال» تعبیر فرموده است: «اِلَی الاَرضِ

ص :450


1- اسراء 85
2- نحل 2
3- شعراء194و193
4- نحل 102

یَعرُجُ اِلیهِ فی یَومٍ کانَ مِقدارُهُ «اَلفَ سَنۀٍ» مُمّا تَعُدونَ» = «و خدایتعالی امور عالم را از آسمان تا زمین تدبیر می کند، پس روزی که مقدارش به حساب شما بندگان «هزار سال» است، همه امور را به سوی خود عودت می دهد» (1) و نیز در جایی دیگر می فرماید: «وَ اِنَّ یَوماً عِندَرَبَّکَ کَاَلفِ سَنَۀٍ مِما تَعُدُونَ» = «و همانا روز نزد پروردگارت همان «هزار سال» است که همه را به سوی خود عودت می دهد» (2). (برای جمع بین این آیات و توضیح در این خصوص به ذیل آیه 47 سوره حج مراجعه کنید).

نکته چهارم: اما اینکه منظور از «پنجاه هزار سال» چیست؟ مفسرین اقوالی آورده اند:

1) معنای آیه آن است که ابتدای نزول فرشتگان به دنیا برای رسانیدن اوامر و نواهی و قضای الهی بین خلایق تا آخر عروج آنها به آسمان که روز قیامت است، پنجاه هزار سال خواهد بود. پس مقدار دنیا پنجاه هزار سال است و معلوم نیست چه مقدار گذشته و چه قدر باقی است.

2) مقصود آن است که اگر انسانی بخواهد از اسفلِ زمین تا فوق آسمان هفتم سیر کند این مسافت را باید در پنجاه هزار سال طی نماید.

3) معنی آیه آن است که اگر حساب خلایق را بخواهند در دنیا رسیدگی کرده و آن را به انسانی تفویض کنند، پنجاه هزار سال طول می کشد.

4) اگر روز قیامت را با روزهای دنیا تطبیق دهند، معادل پنجاه هزار سال دنیا می شود البته نه این که در آنجا هم از گردش خورشید و ماه، سالهای شمسی و قمری پدید آید.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 280، (که منبع اقوال فوق هم هست) از مجمع، از امام صادق (ع):

اگر متصدی حساب خلایق غیر از خدایتعالی باشد، پنجاه هزار سال طول می کشد ولی خداوند در مدت یک ساعت از حساب خلایق فارغ شود.

☼ مؤلف:

در روایت فوق حسابرسی خدایتعالی را محدود به یک ساعت کرده است و این از قدرت لایزال و نامحدود الهی به دور است چرا که با این تعبیر العیاذ بالله خدایتعالی محدود و ناتوان جلوه داده شده است. در صورتی که خدایتعالی به هر چه اراده فرماید فوراً موجود خواهد

ص :451


1- سجده 5
2- حج 47

شد: «کن فیکون» ، بنابراین یا باید آخر روایت را رد کنیم و یا باید آن را به نحوی دیگر تعبیر نماییم، مثلاً شاید معنای عربی روایت به جای «ساعت» ، کلمه «آنی= فوراً» بوده باشد (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 280، از مجمع، از امام صادق (ع):

روز قیامت به نصف نرسد که اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم قرار می گیرند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 280، از کافی، از امام صادق (ع):

هر گاه یکی از شما حاجتی از خدا طلب می کند و می خواهد حاجتش برآورده شود باید به کلی از مردم چشم بپوشد و مأیوس گردد و امیدواری او به جز خدا نباشد و خداوند از دل او آگاه است. اگر چنین باشد، پروردگارْ حاجت او را روا کند.

در جامع، ج 7، ص 280، از مجمع، از ابو سعید حذری، از پیامبراکرم (ص):

آن روز (قیامت) برای مؤمن، از به جا آوردن یک نماز واجب در دنیا کمتر است.

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً (5)

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً (6)

وَ نَراهُ قَریباً (7)

یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ (8)

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (9)

وَ لا یَسْئَلُ حَمیمٌ حَمیماً (10)

یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ (11)

وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخیهِ (12)

وَ فَصیلَتِهِ الَّتی تُؤْویهِ (13)

وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ یُنْجیهِ (14)

کَلاَّ إِنَّها لَظی (15)

نَزَّاعَةً لِلشَّوی (16)

تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی (17)

وَ جَمَعَ فَأَوْعی (18)

پس صبر جمیل پیشه کن (5) زیرا آنها آن روز را دور می بینند (6) و ما آن را نزدیک می بینیم! (7) همان روز که آسمان همچون فلز گداخته می شود (8) و کوه ها مانند پشم رنگین متلاشی خواهند بود (9) و هیچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی گیرد! (10) آنها را نشانشان می دهند (ولی هر کس گرفتار کار خویشتن است)، چنان است که گنهکار دوست می دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند (11) و همسر و برادرش را (12) و قبیله اش را که همیشه از او حمایت می کرد (13) و همه مردم روی زمین را تا مایه نجاتش گردند (14) اما هرگز چنین نیست (که با اینها بتوان نجات یافت، آری) شعله های سوزان آتش است (15) دست و پا و پوست سر را می کند و می برد! (16) و کسانی را که به فرمان خدا پشت کردند صدا می زند (17) و (همچنین آنها که) اموال را جمع و ذخیره کردند! (18)

إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ﴿19﴾

به درستی انسان حریص خلق شده است (19)

«هلوع» : حریص.

☼ نکته:

از آن جایی که خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «الذی احسن کلشیءٍ خلقه»

ص :452

(1)، لذا عده ای از مفسرین در جمع بین این دو آیه، ناچار گفته اند: «خدایتعالی در آیه مورد بحث استعاره و کنایه ای به کار برده است و ظاهر آیه، معنای آیه نمی باشد» .

اما عده ای از جمله صاحبِ المیزان (ج39، ص 141تا146، که منبع قول فوق هم هست) مخالف این نظرند و معتقدند که استعاره ای به کار نرفته است و واقعاً معنای آیه شریفه همان است. و در پاسخ به گروهِ اول آورده است: «اما در جمع بین آیه مورد بحث و آیه سجده باید گفت: حرص یکی دیگر از نعمتهایی است که خدایتعالی در وجود هر انسانی بصورت ذاتی به ودیعه نهاده است و هدف از آن نیز صرفاً تلاش و سعی بیشتر در رسیدن به خیرات و نیکی هاست به عبارتی انسان، حریص به رسیدن به مقام قرب الی الله است. و البته عده ای هم از این نعمتِ مطلوب، در جهت منفی، سوء استفاده می کنند» .

☼ مؤلف:

اولاً: آیه شریفه مورد بحث به صراحت اشاره بر این دارد که «انسان ذاتاً حریص خلق شده است» و هیچ گونه کنایه یا استعاره ای بیان نفرموده است.

ثانیاً: پاسخی که بعضی از مفسرین از جمله صاحبِ المیزان آورده اند هر چند که در خصوصِ این آیه شریفه شاید صحیح به نظر برسد، اما در آیاتی دیگر که در آنها انسان را با صفاتِ رذیله ای مثلِ «کفران پیشه یا ظالم و غیره» خطاب فرموده، نمی تواند جمع شود.

اما توضیحی که بنده حقیر می توانم بدهم بدین شرح است: (والله اعلم)

خدای تعالی در جای جای قرآنِ کریمش می فرماید:

«قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ» = «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است!» (2)

«خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا» = «انسان، ضعیف آفریده شده» (3)

«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ» = «انسان در برابر پروردگارش ناسپاس و بخیل است» (4)

«إِنَّهُ لَیئُوسٌ کَفُورٌ» = «بسیار ناامید و ناسپاس خواهد بود!» (5)

«إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ» = «غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می شود» (6)

«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» = «انسان، ستمگر و ناسپاس است!» (7)

«کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا» = «و انسان، همیشه عجول بوده است!» (8)

ص :453


1- سجده 7
2- عبس17
3- نساء28
4- عادیات6
5- هود9
6- هود10
7- ابراهیم34
8- اسراء11

«وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا» = «و انسان، بسیار ناسپاس است!» (1)

«کَانَ یئُوسًا» = « (از همه چیز) مأیوس می گردد!» (2)

«وَکَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا» = «و انسان تنگ نظر است!» (3)

«وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیءٍ جَدَلًا» = «انسان بیش از هر چیز، به مجادله می پردازد!» (4)

«خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ» = «انسان از عجله آفریده شده است» (5)

«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ» = «اما این انسان بسیار ناسپاس است» (6)

«هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ» = «او به مخاصمه آشکار (با ما) برخاست!» (7)

«فَیئُوسٌ قَنُوطٌ» = «بسیار مأیوس و ناامید می گردد!» (8)

«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ» = «و هرگاه به انسان نعمت دهیم، روی می گرداند» (9)

«فَإِنَّ الْإِنْسَانَ کَفُورٌ» = «چرا که انسان بسیار کفران کننده است!» (10)

«إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» = «هنگامی که بدی به او رسد بیتابی می کند» (11)

«مَنُوعًا» = «مانع دیگران می شود (و بخل می ورزد)» (12)

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ» = «ما انسان را در رنج آفریدیم» (13)

«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیطْغَی» = «به یقین انسان طغیان می کند» (14)

«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» = «به درستی که انسان در زیان است» (15)

خدای عزوجل در آیاتِ فوق الذکر بدون هیچ گونه استعاره یا کنایه ای انسان را با صفاتِ رذیلهْ معرفی فرموده است، اما در جمع این آیات با آیه 7 سوره سجده باید گفت: (والله اعلم)

خدایتعالی وقتی اراده فرمود که انسان را به شکلِ جسمانی بر روی زمین خلق کند، از خاکی بی ارزش با صفاتی رذیله به شرح آیاتِ فوق الذکر و نسلش را از آبی متعفن با همان صفات، به صورت جسمی بسیار زیبا و نیکو خلق فرمود، همچنان که می فرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِینٍ» = «و ما انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم» (16) و می فرماید: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ» = «انسان را از نطفه بی ارزشی آفرید» (17) و می فرماید: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ ط

ص :454


1- اسراء67
2- اسراء83
3- اسراء100
4- کهف54
5- انبیاء37
6- حج66
7- یس77
8- فصلت49
9- فصلت51
10- شوری48
11- معارج20
12- معارج21
13- بلد4
14- علق6
15- عصر2
16- مؤمنون12
17- نحل4

ینٍ» = «او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد» (1)

و می فرماید: «فاحسن صورکم» = «و شما را با زیباترین شکل خلق فرمود» (2) و (3). و می فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» = «که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم» (4).

که همه این آیات به همین خلقت جسمانیِ واقعاً نیکو اشاره دارند. چرا که آفرینش یک جسم به این زیبایی، از خاک و نطفه ای متعفن، انصافاً خلقتی نیکوست که جای احسن دارد.

بعد از آنْ روحی با عظمتِ بسیار نیکوتر که گرایش الهی دارد و قبلاً آن را در عالمِ روح یا ذّر خلق فرموده بود بر این جسمِ نیکو دمید و به آن بها و ارزش عنایت فرمود، طوری که لایق سجده فرشتگان شد، همچنان که می فرماید: «فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» = «هنگامی که کار آن را به پایان رساندم و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!» (5)

و می فرماید: «فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» = «هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید!» (6).

و آن جسم به واسطه این روح الهی طوری مقام گرفت که خدای تعالی این خلقت را به صفتِ «احسن الخالقین» نامید، همچنان که می فرماید: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» = «سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم (روح برآن دمیدیم)؛ پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است!» (7).

و به او عقل و بصیرت عنایت فرمود طوری که خیر و شَرش را می شناسد، همچنانکه می فرماید: «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» = «بلکه انسان از وضع خودش آگاه است» (8)

و می فرماید: «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» = «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!» (9) و می فرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» = «سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است» (10).

اما در این بین اکثر انسانها به واسطه داشتنِ اختیار و به تبعیتِ شیطان و نفس اماره، از

ص :455


1- سجده7
2- تغابن3
3- مؤمن64
4- تین4
5- حجر29
6- ص72
7- مؤمنون14
8- قیامت14
9- انسان3
10- شمس8

مسیر الهی فاصله گرفته و خود را چنان سقوط می دهند که به همان خاکِ بی ارزشِ اولیه تبدیل می کنند، همچنان که می فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ» = «سپس او را به پایین ترین مرحله (اولیه) بازگرداندیم» (1) و به صفاتی که در آیاتِ فوق الذکر اشاره فرموده، نزدیک می شوند. فقط تعداد کمی در همان خلقت نیک باقی می مانند.

آیاتِ فوق الذکر هم اشاره به این اکثریت دارد. و این یک قائده کلی است که وقتی جمعیتِ زیادی که دارای صفاتی یکسانند هر چند که عده قلیلی هم آن صفات را نداشته باشند، ولی همه را با آن صفات خطاب کنند و در عینِ حال استثناء را هم از آن خطاب در نظر می گیرند. بنابراین خطابِ آیات به همه انسانها نیست بلکه به آنهایی است که از این مسیرِ احسن خود را دور کنند، همچنان که می فرماید: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیرُ مَمْنُونٍ» = «مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که برای آنها پاداشی تمام نشدنی است!» (2) و می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» = «به درستی انسانها در زیانند. مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهند» (3).

خلاصه کلام: اولاً: آیه «سجده» هیچ تضادی با آیاتِ مورد بحث ندارد که بخواهند اشکال کنند، چرا که آیه سجده به خلقتِ نیک و احسن اشاره دارد و صد البته خلقتِ جسمی به این زیبایی، از خاک یا نطفه ای متعفن، نیک و احسن است.

ثانیاً: آیاتِ مورد بحثْ توصیفِ آنهایی است که از مسیر حق جدا شده و به «اسفل سافلین» یا همان خاک و نطفه ی متعفن و ظلوم و کفور و ناسپاس و بخیلِ اولیه ی خود برگشته اند، نه اینکه این آیات، خلقت اولیه ی انسان را که در نیکوترین حالتِ خود بوده است توصیف فرمایند (والله اعلم).

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20)

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (21)

إِلاَّ الْمُصَلِّینَ (22)

الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23)

هنگامی که بدی به او رسد بیتابی می کند (20) و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می شود (و بخل می ورزد) (21) مگر نمازگزاران (22) آنها که نمازها را پیوسته بجا می آورند (23)

ص :456


1- تین 5
2- تین6
3- عصر2و3

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 151، از کافی، از امام صادق (ع) در ذیل آیه «23» آورده است:

مراد از «صلاتهم دائمون» (1)، نماز نافله است و منظور از «صلاتهم یحافظون» (آیه 34)، نمازهای واجب است.

وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ﴿24﴾ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ﴿25﴾

و کسانی که در اموالشان حقی معلوم (24) برای سائل و محروم است (25)

☼ نکته:

در معنای «حق معلوم» دو نقل به این شرح آورده اند:

1) عده ای از مفسرین «حق معلوم» را همان زکات واجب تفسیر کرده اند.

2) عده ی دیگر آن را غیر از زکات تفسیر کرده و به حدیثی از امام صادق (ع) در این خصوص استناد کرده اند.

صاحب تفسیر المیزان، ج 39، ص 146، (که منبع قول اول هم هست) نظریه دوم را تأیید کرده و آورده است:

زکات مواردی معین دارد و منحصر در سائل و محروم نیست بلکه در آیه60 سوره توبه مواردش عبارت است از فقراء و مساکین و مأمورین جمع آوری زکات و کفاری که با دادن زکات به ایشان می توان دلهایشان را متمایل به اسلام کرد و آزاد کردن بردگان و هر موردی که خدا راضی باشد، ولی ظاهر آیه مورد بحث انحصار موارد حق معلوم در دو مورد سائل و محروم است و سائل به معنای فقیری است که از گدایی و سؤالْ عفت دارد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 283، از کافی، از امام صادق (ع):

خداوند برای فقرا در اموال اغنیاء حقی واجب نموده که به واسطه ادای آن، ستایش نمی شوند و آن حق، زکات است. به دادن زکات، خون آنها محفوظ می شود و مسلمان گفته می شوند. ولی «حق معلوم» غیر زکات است و آن چیزی است که شخص به قدر وسع و استطاعتِ مالش بر خود واجب می کند. اگر بخواهد در هر روز و یا در هر جمعه و هفته و یا ماه، آن را ادا می کند.

در المیزان، ج 39، ص 152، از کافی، از امام صادق (ع): محروم، کاسبی است که خرید و فروش ندارد و می خواهد از دسترنج خود استفاده کند، اما کسی به او مراجعه نمی کند. و نیز فرمود:

ص :457


1- آیه 23

محروم مردی است که عقلش به جاست ولی کاسبی است که خدا روزی اش را تنگ گرفته است.

☼ مؤلف:

این روایت می خواهد بفرماید: محروم، همان فقیری است که به درِ خانه ها نرفته و تکدی نکرده و آبرویش را در معرض عموم قرار نمی دهد ولی سائل، آبرو نگه نمی دارد. و این روایت با گفته صاحب المیزان که سائل را فقیری که آبرو دارد معرفی کرده، مخالف است. و البته روایت، در کمالِ صحت است، چرا که کلمه «سائل» به معنای شخصِ سؤال کننده است یعنی درخواست گدایی می کند پس معنایی که صاحب المیزان برای سائل آورده، صحیح نمی باشد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 808، چ1، از حضرت علی (ع):

کسی که مالش را به دیگران نمی خوراند توانگر مشمار بلکه او را فقیری بدبخت فرض کن.

از همان منبع، فصل85، ص 802: بخشش را بزرگ مشمار هر چند که بزرگ باشد چرا که قدر و رتبه درخواست از آن بزرگتر است.

از همان منبع، فصل77، ص 715: هر کس خوبی را به بدی جواب دهد مغلوب گردد و هر کس بدی را به خوبی جواب دهد غالب گردد.

از همان منبع، فصل79، ص 741:

چه خوش است جود و بخشش در حال نداری و چه زشت است بخل در حال دارایی.

از همان منبع، فصل77، ص 686: هر کس همتش فقط در خرجِ شکمش باشد قیمتش به اندازه چیزی است که از شکمش خارج می گردد.

از همان منبع، ص 684: هر کس با داشتن توانایی، سائل را محروم سازد، گرفتارِ ناامیدی شود.

از همان منبع، فصل49، ص 477: ملازمِ آخرتْ باش دنیا خودش به خواری پیشِ تو خواهد آمد.

از همان منبع، ج 1، فصل44، ص 456: صدقه ی پنهانْ گناه را می پوشاند و صدقه ی آشکارْ مال را زیاد می کند و مردنِ بد را از بین می برد.

از همان منبع، فصل9، ص 237: به راستی که خداوند سبحان روزی فقرا را در اموال اغنیاء واجب کرده و قرار داده است پس هیچ فقیری گرسنه نماند جز آن که ثروتمندی حق خدا را از

ص :458

فقیر باز گیرد و خدا این قسمت را از اغنیاء بازخواست خواهد فرمود.

در کتاب حلیت المتقین علامه مجلسی، ص 211، چ1، از رسول خدا (ص):

فقر و درویشی امانتِ خداست بر خَلْقَش، پس هر که آن را پنهان دارد حق تعالی او را مثل ثواب کسی بدهد که روزها روزه باشد و شبها به نماز ایستاده باشد. و هر کس آن را اظهار کند نزد کسی که قادر به اجابت کردنش باشد ولی اجابت نکند، گویا که آن فقیر را کشته است.

از همان منبع، ص 212، از امام صادق (ع): هر کس مؤمنی را به خاطر پریشانی (و فقرش) حقیر شمارد، حق تعالی در قیامت او را در حضورِ خلایق رسوا کند.

از همان منبع، ص 211، از امام صادق (ع):

هرچه ایمانِ بنده زیاد می شود تنگ روزی تر می گردد. و اگر نه این بود که مؤمنین مبالغه در دعای طلبِ روزی می کردند هر آینه آنها را به حالی تنگ تر از آن چه دارند می انداخت.

در نصایح، ص 380، از امام علی (ع): چون کار خیری یافتید یا به شما پیشنهاد شد اگر توانایی دارید حتماً آن را انجام دهید چون اعمال خیر، مرگ ناگهانی و بد را که هر لحظه ممکن است به سببِ اعمالِ زشتِ انسان به او برسد از او دفع می کند.

وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (26)

و آنها که به روز جزا ایمان دارند (26)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 283، از کافی، از امام باقر (ع): در ذیل آیه26 «والذین یصدقون بیوم الدین» :

مراد از دین در این آیه، روز ظهور و خروج حضرت قائم حجت (ع) است.

وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27)

إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ (28)

وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (29)

إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ (30)

فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (31)

وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (32)

وَ الَّذینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (33)

وَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (34)

أُولئِکَ فی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ (35)

فَما لِ الَّذینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعینَ (36)

عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزینَ (37)

أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعیمٍ (38)

کَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ (39)

و آنها که از عذاب پروردگارشان بیمناکند (27) چرا که هیچ کس از عذاب پروردگارش در امان نیست (28) و آنها که دامان خویش را (از بی عفتی) حفظ می کنند (29) جز با همسران و کنیزان (که در حکم همسرند آمیزش ندارند)، چرا که در بهره گیری از اینها مورد سرزنش نخواهند بود! (30) و هر کس جز اینها را

ص :459

طلب کند، متجاوز است! (31) و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند (32) و آنها که با ادای شهادتشان قیام می نمایند (33) و آنها که بر نماز مواظبت دارند (34) آنان در باغهای بهشتی (پذیرایی و) گرامی داشته می شوند (35) این کافران را چه می شود که با سرعت نزد تو می آیند (36) از راست و چپ، گروه گروه (و آرزوی بهشت دارند)! (37) آیا هر یک از آنها (با این اعمال زشتش) طمع دارد که او را در بهشت پر نعمت الهی وارد کنند؟! (38) هرگز چنین نیست؛ ما آنها را از آنچه خودشان می دانند آفریده ایم! (39)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 285، از امام کاظم (ع)، در ذیل آیه 34 «والذین هم علی صلاتهم یحافظون» :

شیعیانی که نماز پنجگانه را در اوقاتشان به جا آورند و عارف به حق نماز باشند و کاری را بر نماز مقدم ندارند در نامه اعمال آنها بیزاری از آتش دوزخ را برای آنها بنویسند. و آنهایی که نماز را به جا می آورند، ولی کارهای خود را بر آن مقدم می دارند، اگر بخواهد خداوند آنان را بیامرزد و اگر بخواهد نمی آمرزد.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 52، از رسول اکرم (ص):

هر کس نماز عصرش فوت شود گویی با کشتار و غارت از خاندان و مالش جدا شود.

فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ ﴿40﴾

سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم (40)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 286، از تأویل الایات، از امام صادق (ع):

در این آیه «مشارق» ، پیغمبران و «مغارب» ، اوصیای آنهاست.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 163، از امیرالمؤمنین (ع): خورشید «360» مشرق و «360» مغرب دارد، از آن نقطه ای که امروز طلوع کرده، دیگر طلوع نمی کند تا سال بعد در همان روز.

☼ مؤلف:

در روایت فوق اشکالی به چشم می خورد چرا که 365 افق به واسطه 365 روزِ سال صحیح است. و احتمالاً راوی یا مترجم به جای 365، به اشتباه عدد 360 را ثبت کرده است (1)رحمن17(2).

عَلی أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ (41)

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذی یُوعَدُونَ (42)

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ (43)

که جای آنان را به کسانی بدهیم که از آنها بهترند؛ و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد! (41) آنان را به حال خود واگذار تا در باطل خود فروروند و بازی کنند تا زمانی که روز موعود خود را ملاقات نمایند! (42) همان روز که از قبرها بسرعت خارج می شوند، گویی به سوی بتها می دوند (43)

ص :460


1- برای توضیح بیشتر به آیه مشرقین و مغربین
2- مراجعه شود

خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِکَ الْیوْمُ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ ﴿44﴾ در حالی که چشمهایشان از شرم و وحشت به زیر افتاده و پرده ای از ذلت و خواری آنها را پوشانده است! این همان روزی است که به آنها وعده داده می شد! (44)

در جامع، ج 7، ص 287، از تأویل الآیات، از امام باقر (ع): روز موعود، روز خروج قائم (ع) است.

☼ مؤلف:

آیه (43) به خروج همه مردم از قبرها اشاره می فرماید، در صورتی که در رجعت فقط عده قلیلی برمی گردند، بنابراین آیه شریفه44، نیز در وصفِ حالِ مجرمین در قیامت است نه رجعت. پس یا باید روایتِ فوق را «جنبه تطبیق کلی بر مصداق» فرض کنیم با این توضیح: «رجعت و ظهور هم به واسطه نزدیکی و شباهت به قیامت می توانند بر آیه شریفه تطبیق کنند» . و یا اینکه این روایت را امام باقر (ع) در وصفِ آیات رجعت و دو آیه «وقتِ معلوم» بیان فرموده است و مفسرین به اشتباه آن را در ذیلِ این آیه شریفه قرار داده اند. (والله اعلم).

توجه: دو آیه «وقت معلوم» :

1 - (حجر38).

2 - (ص81).

توجه: آیات «رجعت» از جمله:

1 - (نحل83).

2 - (انبیاء95).

3 - (اسرا 8 - 4) و …

در کافی، ج 5، ص 541، از امام صادق (ع): راه های غیر مشروع شش آفت دارد، سه تا در دنیا و سه تای دیگر در آخرت، اما دنیوی: نابودی نور ایمان از چهره، باعث فقر و نداری، کوتاهی عمر. و اما در آخرت: خشم خدا، سختی حساب، آتش ابدی.

در بحارالانوار، ج 44، ص 192، از امام حسین (ع):

هیچ کس روز قیامت در امان نیست، مگر آن که در دنیا خداترس باشد.

در تحف العقول، ص 517، از امام حسن عسکری (ع):

از گناهانی که آمرزیده نشود این است که گفته شود: کاش به جز بر این گناه، مواخذه نشوم.

در بحارالانوار، ج 70، ص 249، از حضرت زهرا (س): کسی که عبادت های خالصانه ی خود را به سوی خدا بفرستد، پروردگار بزرگْ بهترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد.

خلاصه آیات سوره معارج:

1 - سَال سائل 2 - معارج 4 - روز پنجاه هزار سال 19 - هلوعا 23 - صلاتهم دائمون 24 - حق معلوم 25 - سائل و محروم 34 - صلاتهم یحافظون 40 - مشارق و مغارب.

ص :461

71 سوره نوح

71 - سوره نوح.

مکی است و 28 آیه دارد.

خلاصه مطالب: بعثت و تبلیغ حضرت نوح (ع) و غرق قومش.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (1)

قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ (2)

أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطیعُونِ (3)

یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (4)

قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهاراً (5)

فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاَّ فِراراً (6)

وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً (7)

ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8)

ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9)

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً (10)

یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً (11)

وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً (12)

ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً (13)

وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً (14)

أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً (15)

وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً (16)

وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً (17)

ثُمَّ یُعیدُکُمْ فیها وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً (18)

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً (19)

لِتَسْلُکُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً (20)

قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً (21)

وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً (22)

وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً (23)

وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثیراً وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ ضَلالاً (24)

مِمَّا خَطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً (25)

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً (26)

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً (27)

رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً (28)

ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و گفتیم: «قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید!» (1) گفت: ای قوم! من برای شما بیم دهنده آشکاری هستم (2) که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید! (3) اگر چنین کنید، خدا گناهانتان را می آمرزد و تا زمان معینی شما را عمر می دهد؛ زیرا هنگامی که اجل الهی فرا رسد، تأخیری نخواهد داشت اگر می دانستید! (4) (نوح) گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (بسوی تو) دعوت کردم (5) اما دعوت من چیزی جز فرار از حق بر آنان نیفزود! (6) و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند! (7) سپس من آنها را با صدای بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت کردم (8) سپس آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمان را) برای آنان بیان داشتم! (9) به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است (10) تا بارانهای پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرستد (11) و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد! (12) چرا شما برای

ص :462

خدا عظمت قائل نیستید؟! (13) در حالی که شما را در مراحل مختلف آفرید (تا از نطفه به انسان کامل رسیدید)! (14) آیا نمی دانید چگونه خداوند هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است (15) و ماه را در میان آسمانها مایه روشنایی و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است؟! (16) و خداوند شما را همچون گیاهی از زمین رویانید (17) سپس شما را به همان زمین بازمی گرداند و بار دیگر شما را خارج می سازد! (18) و خداوند زمین را برای شما فرش گسترده ای قرار داد (19) تا از راههای وسیع و دره های آن بگذرید (و به هر جا می خواهید بروید)! (20) نوح گفت: پروردگارا! آنها نافرمانی من کردند و از کسانی پیروی نمودند که اموال و فرزندانشان چیزی جز زیانکاری بر آنها نیفزوده است! (21) و (این رهبران گمراه) مکر عظیمی به کار بردند (22) و گفتند: دست از خدایان و بتهای خود برندارید (به خصوص) بتهای «ود» ، «سواع» ، «یغوث» ، «یعوق» و «نسر» را رها نکنید! (23) و آنها گروه بسیاری را گمراه کردند! خداوندا، ظالمان را جز ضلالت میفزا! (24) همگی بخاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد گشتند و جز خدا یاورانی برای خود نیافتند! (25) نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! (26) چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی آورند! (27) پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند و جمیع مردان و زنان باایمان را بیامرز؛ و ظالمان را جز هلاکت میفزا! (28)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 291و292 ذیلِ آیه 12، از کافی آورده که سعید بن سیار از امام صادق (ع) پرسید:

برای من فرزند متولد نمی شود. فرمود: هر شب صد مرتبه استغفار کن و اگر فراموش کردی، در روز بگو. خداوند می فرماید: «و یمددکم باموال و بنین … » استغفار کنید تا خداوند شما را به مال بسیار و پسران متعدد کمک فرماید و باغهای خرم و نهرهای جاری به شما عطا کند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 182، از خصال، از امام علی (ع):

استغفار بسیار کن، تا رزق را به سوی خود جلب کنی.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 274، از رسول خدا (ص):

کسی که برای من یک چیز ضامن شود من برای او چهار چیز ضامن شوم، اگر صله رحم کند، خدا او را دوست بدارد، رزقش را زیاد کند، عمرش را طولانی گرداند و او را به بهشت وارد سازد.

وَ جَعَلَ القَمَرَ فِیهنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمّسَ سِراجاً ﴿16﴾

و ماه را در آنها (آسمانهای هفت گانه) نور و خورشید را سرچشمه نور کرد (16)

☼ نکته:

ضمیر «هن» در آیه شریفه به «آسمانهای هفت گانه» در آیه قبل بر می گردد. که ممکن است سؤالی به ذهن برسد که آیا نور هفت آسمان از همین خورشید و ماه می باشد؟

صاحب تفسیر المیزان، ج 39، ص 178، در پاسخ آورده است:

ص :463

و اما اینکه فرمود: قمر را در آسمانها نور قرار داد و آسمانها را ظرف قمر خواند منظور به طوری که گفته اند این است که بفرماید قمر در ناحیه آسمانها قرار دارد، نه اینکه همه آسمانها را نور می دهد، مثل این که خود ما می گوییم در این خانه ها یک چاه آب هست، با اینکه چاه آب در یکی از آنها است و بدین جهت می گوییم که وقتی در یکی از آنها باشد مثل این است که در همه باشد و باز نظیر اینکه می گوییم به میان مردم بنی تمیم رفتم، با اینکه به خانه بعضی رفته ام.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 87، باب11، از امام رضا (ع):

حق تعالی، عرش و ملائکه و آب را قبل از آسمان و زمین خلق فرمود. و آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و قادر بود بر این که به قدر یک چشم بر هم زدنی آسمانها و زمین را خلق کند لکن در شش روز آفرید تا بر ملائکه ظاهر کند آن چه را خلق می کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 294، از ابن بابوبه، از امام صادق (ع): (در ذیل آیه «23» )

پیش از نوح، طایفه ای از مؤمنین بودند که عبادت بسیار به جا می آوردند، آنها وفات کردند. برادرانشان سخت بر آنها اندوهناک شدند، شیطان نزد آنها آمد و گفت: من تمثال آنها را برای شما می سازم، مردم هم به آن صورتها مأنوس شدند و مشغول عبادت پروردگار شدند. یک قرن گذشت و آن مردم وفات کردند، شیطان نزد فرزندان آنها آمد و گفت: این تمثالها، خدایانی هستند که پدرانتان آنها را ستایش می کردند وآنها را گمراه کرد و بت پرستی از آن زمان آغاز شد.

☼ مؤلف:

گاهاً از ظواهر برخی روایات برداشت می شود که شیطان در بین مردم می آید و کارهایی عملی انجام می دهد. اما واقع مطلب غیر از این ظاهر است، بلکه شیطان از طریق وسوسه باعث می شود که مردم آن کارها را انجام دهند نه این که عملاً اقدام کند. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 182، از درمنثور، از ابن عباس: (ذیل آیه «23» )

این اسماء (وَدّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر) قبلاً اسامی مردان صالح از قوم نوح بوده، وقتی آنها از دنیا رفتند، مردم به وسوسه شیطانْ مجسمه هایی به اشکال و اسماء آنها ساختند ولی آنها را نمی پرستیدند، اما نسلهای بعدی آنها را پرستش می کردند.

ص :464

☼ نکته:

بتهای عرب هم، همنام آن بت ها بودند نه اینکه دقیقاً همان بتها باشند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 183، از کافی، از امام صادق (ع):

نوح کشتی خود را در مسجد کوفه به دست خود ساخت و چوب آن را از محلی دور می آورد تا تمام شد. و امام (ع) اشاره به مکانی در کنار فرات کرد و فرمود: اینجا بود که مجسمه ها و بت های قوم نوح (ع) یعنی یغوث و یعوق و نسر نصب گردیده بود.

در جامع، ج 7، ص 296، از قمی (1) آورده است که صالح بن میثم از امام باقر (ع) پرسید:

نوح از کجا دانست که مردم جز فاجر و کافر فرزند نزایند. امام (ع) فرمود: مگر نشنیدی قول خدایتعالی را که از برای نوح می فرماید: «لَنْ یؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَن» (2).

در تفسیر صافی، ج 6، ص 405 آورده است: وقتی دعوت نوح (ع) طولانی شد و اصرارِ آنان بر گناه امتداد یافت خداوند قطرات باران را 40 سال از آنها قطع نمود و زنانِ آنان را عقیم و نازا ساخت.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 297، از کافی، از امام صادق (ع)، (3) آورده است:

مقصود از بیت، «ولایت» است که هر کس وارد آن شود، در خانه پیغمبران وارد شده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 297، از قمی، از امام صادق (ع): مراد از مؤمنین، علی (ع) و مؤمنات، فاطمه (س) و ظالمین، ستمکاران بر آل محمد (ص) هستند.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 517، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

«ولایةُ علی بن ابی طالب حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابی» = «ولایت علی بن ابی طالب حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از عذابم ایمن است» .

از همان منبع، ص 309: «لا اله الا الله حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابی» = «لا اله الا الله حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از عذابم ایمن است» .

در توحید، ص 11، باب1، چ1، از امام رضا (ع)، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: «لا اله الا الله حِصْنْی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابی بشروطها و انا من شروطها» = «لا اله الا الله حصارِ من است، هر کس داخل آن شود از عذابم ایمن است با شروط آن و من از جمله شروط آنم» .

ص :465


1- در ذیل آیه 26
2- هود36
3- در ذیل آیه 28

72 سوره جن

72 - سوره جن . (مکی است و «28» آیه دارد).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 299، از امام صادق (ع): هر کس سوره جن را بسیار تلاوت کند از اذیت و آزار اجنّه و سحر جادوگران محفوظ بماند و در امان باشد. در مکانی که جنیان هستند اگر این سوره را قرائت کند از آن جا بروند و پراکنده شوند و اگر آن را بخواند و بر پادشاه وارد شود از شر آن در امان باشد و اگر شخص محبوس آن را بخواند، خداوند بیرون آمدن از حبس را آسان کند و اگر در حالِ تنگیِ معیشتْ آن را قرائت کند، گشایش به او عطا فرماید.

خلاصه مطالب: ایمان آوردن طایفه ای از جنیان _ نبوت _ توحید _ معاد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1)

یَهْدی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً (2)

وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3)

وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً (4)

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً (5)

وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (6)

وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (7)

وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً (8)

وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (9)

وَ أَنَّا لا نَدْری أَ شَرٌّ أُریدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً (10)

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (11)

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (12)

وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدی آمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً (13)

وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً (14)

وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (15)

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً (16)

لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً (17)

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (18)

وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً (19)

قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً (20)

قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً (21)

قُلْ إِنِّی لَنْ یُجیرَنی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (22)

إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أَبَداً (23)

حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (24)

قُلْ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً (25)

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً (26)

إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27)

لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً (28)

بگو: به من وحی شده است که جمعی از جن به سخنانم گوش فراداده اند، سپس گفته اند: ما قرآن عجیبی شنیده ایم (1) که به راه راست هدایت می کند، پس ما به آن ایمان آورده ایم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نمی دهیم! (2) و اینکه بلند است مقام باعظمت

ص :466

پروردگار ما و او هرگز برای خود همسر و فرزندی انتخاب نکرده است! (3) و اینکه سفیه ما (ابلیس) درباره خداوند سخنان ناروا می گفت! (4) و اینکه ما گمان می کردیم که انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمی بندند! (5) و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جن پناه می بردند و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان می شدند! (6) و اینکه آنها گمان کردند - همان گونه که شما گمان می کردید- که خداوند هرگز کسی را (به نبوت) مبعوث نمی کند! (7) و اینکه ما آسمان را جستجو کردیم و همه را پر از محافظان قوی و تیرهای شهاب یافتیم! (8) و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها می نشستیم؛ اما اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود می یابد! (9) و اینکه (با این اوضاع) ما نمی دانیم آیا اراده شری درباره اهل زمین شده یا پروردگارشان خواسته است آنان را هدایت کند؟! (10) و اینکه در میان ما، افرادی صالح و افرادی غیر صالحند؛ و ما گروه های متفاوتی هستیم! (11) و اینکه ما یقین داریم هرگز نمی توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم و نمی توانیم از (پنجه قدرت) او بگریزیم! (12) و اینکه ما هنگامی که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم؛ و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان می ترسد و نه از ظلم! (13) و اینکه گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالمند؛ هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده است (14) و اما ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند! (15) و اینکه اگر آنها [= جن و انس] در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان می کنیم! (16) هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازماییم؛ و هر کس از یاد پروردگارش روی گرداند، او را به عذاب شدید و فزاینده ای گرفتار می سازد! (17) و اینکه مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید! (18) و اینکه هنگامی که بنده خدا [= محمد (ص)] به عبادت برمی خاست و او را می خواند، گروهی پیرامون او بشدت ازدحام می کردند! (19) بگو: «من تنها پروردگارم را می خوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمی دهم!» (20) بگو: «من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم!» (21) بگو: (اگر بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا در برابر او حمایت نمی کند و پناهگاهی جز او نمی یابم (22) تنها وظیفه من ابلاغ از سوی خدا و رساندن رسالات اوست؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن می مانند! (23) (کارشکنی کفار همچنان ادامه می یابد) تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند؛ آنگاه می دانند چه کسی یاورش ضعیفتر و جمعیتش کمتر است! (24) بگو: من نمی دانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا پروردگارم زمانی برای آن قرارمی دهد؟ (25) دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد (26) مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می دهد (27) تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده اند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار کرده است! (28)

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿1﴾ یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا ﴿2﴾

بگو: به من وحی شده است که جمعی از جن به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: ما قرآن عجیبی شنیده ایم (1) که به راه راست هدایت می کند، پس ما به آن ایمان آورده ایم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نمی دهیم! (2)

☼ نکته:

در روایتی از تفسیر جامع (1)، تعداد جنیان در شبِ جن را نُه نفر بیان کرده ولی در روایتی از المیزان (2)، از احتجاج از حضرت علی (ع) نقل کرده که

ص :467


1- ج7، ص 300 و301
2- ج39، ص 207

تعداد آنها 71 هزار نفر بودند که با رسول خدا (ص) پیمان بسته که نماز و روزه و زکات و حج و جهاد به جا آورند و خیرخواهِ مسلمانان باشند.

و شاید برای جمع بین این دو روایت بتوان گفت: «ابتدا نُه نفر از جنیان که به دنبال دلیل عدم دسترسی به آسمانها می گشتند، صدای صوت قرآن را شنیده و بعد به طایفه های خود رفته و بقیه را آورده و همه با هم ایمان آورده باشند» (والله اعلم).

توجه: روایتی از تفسیر المیزان، ج 39، ص 206، از عبد الله بن مسعود، آمده است که در شبِ جن، حضرت رسول (ص) به تنهایی با جنیان ملاقات داشت و هیچ یک از اصحاب با او نبودند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 205، از مجمع، از ابن عباس: (خلاصه روایت)

در ایامی که جنیان از صعود به آسمان ممنوع شده بودند و دیگر خبرهای آسمان به آنها نمی رسید به این نتیجه رسیدند که حتماً در عالم حادثه ای رخ داده است روزی که رسول خدا (ص) به سوی بازار عکاظ روانه بود، طایفه ای از جن برای جستجویِ آن علت، به سرزمین تهامه آمده بودند و از جلوی رسول خدا (ص) گذر کردند، در حالی که آن جناب مشغول نماز صبح بود، آنها ایستادند و به صوت قرآن گوش داده و گفتند حادثه، همین است و پس به سوی قوم خود برگشتند (آنها نُه نفر بودند از طایفه جنیانِ نصیبین و شیصبان که بزرگترین طایفه جنیان هستند).

وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿6﴾ و اینکه مردانی از بشربه مردانی از جن پناه می بردند و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان می شدند(6)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 302، از قمی، از امام باقر (ع):

پیش از ولادت پیغمبر اکرم (ص) مردم نزد شخصِ کاهن می رفتند و به او می گفتند به شیطان و جنی که رفیق توست بگو فلانی به تو و جنیان پناه برده. (جنیان) وارد می شدند بر کهنه و خبر می دادند آنها را به اخبار آسمان و آنچه از فرشتگان شنیده بودند. و کهنه (کاهن ها) آن اخبار را به مردم می گفتند. چون پیغمبر (ص) متولد شد جنیان از رفتن به سوی آسمان منع شدند و آنها را راندند و نگذاشتند اخبار آسمان را کشف کنند و به کهنه برسانند و ایشان به مردم بگویند.

ص :468

در تفسیر جامع، ج 7، ص 302و303، از طبرسی، از مجاهد آورده است: چون یکی از عربها هنگام مسافرت در بیابان خوفناکی می رسید، می گفت: پناه می برم به بزرگ این بیابان از شر سفیهان، چون این سخن را می گفت یقین پیدا می کرد که او در امن و جوار آن بزرگ است و اول کسی که به جنیان پناه برد، طایفه ای از اهل یمن و بنی حنیفه بودند پس از آن به سایر اعراب سرایت کرد.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 208، آورده است:

و از عالِم سؤال شد: آیا مؤمنین از جن داخل بهشت می شوند؟ فرمود: نه، ولکن خدایتعالی بین بهشت و دوزخ دشت هایی دارد که مؤمنین جن و فاسقان شیعه در آنجا منزل می کنند.

☼ مؤلف:

در روایت فوق گویا می خواهد بگوید: «اجنه به بهشت نمی روند» . ولی این قول مخالف نصِ صریحِ قرآن کریم است چرا که در سوره رحمن به صراحت بیان فرموده که کافران انسی و جنی به دوزخ و مؤمنینشان به بهشت وارد می شوند. پس باید توجیه شود و توجیهِ آن این است: بهشت مراتبی دارد و هر کس از جن و انس با توجه به مراتبشان در بهشت مخصوص به خودشان ورود می کنند از طرفی همانطور که در سوره رحمن به تفصیل در خصوص «چهار بهشت» آوردیم، ممکن است مراد از روایت فوق، بهشتِ مخصوصِ اجنه باشد که در مرتبه ای پایین تر از بهشتِ گروهِ انسی است چرا که ظرفیت شعوری اجنه از انسانها کمتر است (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 305، از کافی، از امام موسی بن جعفر (ع): (در ذیل آیه «13» و اَنّا لَمّا … )

«هدایت» ، ولایت علی (ع) است، آنها به ولایت ما ایمان آوردند و هر کس به ولایت آل محمد (ص) ایمان آورد از عذاب و خسران نمی ترسد. و این معنا، تأویل آیه است و نه تنزیل آیه.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 307، از کافی، از امام باقر (ع): (در ذیل آیه «16» و اَنْ لَوِ استقاموا … )

«طریقه» در این آیه، ولایت امیرالمؤمنین (ع) و ائمه (ع) بعد از آن حضرت می باشد، اگر این مردم بر ولایت ما ائمه با استقامت و پایدار باشند، خداوند دلهای آنها را از ایمان بیاشامد.

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً ﴿18﴾ و به درستی مساجد (محلهای سجده)

مخصوص خداست پس با خدا کسی را نخوانید (18)

ص :469

☼ نکته:

در معنای «مساجد» مفسرین اقوالی آورده اند از جمله:

1 - کعبه.

2 - مسجد الحرام.

3 - مسجد الحرام و مسجد الاقصی.

4 - نمازها.

5 - تمام مساجد در روی زمین.

6 - تمام سطح زمین، همچنان که رسول خدا (ص) فرموده: «همه زمین را برای من مسجد و طهور کردند» .

7 - از امام جواد (ع) روایت شده که اعضاء هفتگانه بدن است.

توجه: سه وجه اول با توجه به اینکه کلمه «مساجد» جمع است و با یک مسجد و دو مسجد منطبق نمی شود، صحیح نیست و نقل چهارم هم که اصلاً مرتبط با آن نمی باشد. و قول پنجم هم صحیح نمی باشد چرا که بعضی از مساجد برای خدا ساخته نشده مثل مسجد «ضرار» و مساجدی که هدف غیر الهی دارند.

و در رد قول ششم هم صاحبِ المیزان، ج 39، ص 211، (که منبع اقوال فوق هم هست) آورده است:

درست است که رسول خدا (ص) فرموده که امت اسلام می توانند در هر نقطه از زمین نماز بخوانند و حتی اگر آب نیافتند با خاک و سنگ روی زمین می توانند طهارت بگیرند (برخلاف یهود و نصارا که نمازشان تنها باید در کلیسا و کَنیسه باشد)، اما این روایت نمی تواند مؤید این تعبیر باشد و با جمله دوم آیه که می فرماید: «برای خدا شریکی مخوانید» تناسبی ندارد.

همان منبع آورده است:

از امام جواد (ع) روایت شده که مراد به مساجد، اعضاء هفتگانه بدن است که در سجده باید روی زمین قرار گیرد:

1 - پیشانی.

2 و 3 - دو کف دست.

4 و 5 - دو سر زانو.

6 و 7 - دو سر انگشتان بزرگ پا. اما به نظر ما و با در نظر گرفتن این حدیث باید بگوییم مراد از آن، این است که مواضع هفتگانه سجود تنها به خدا اختصاص یافته نه اینکه غیر از آن هفت عضو از آنِ خدا نباشد. ولی از آن جایی که مظهر و مصداق بارز عبادت همان سجده است و سجده وقتی به نحو صحیح صورت می گیرد که هفت عضو بدن بر روی زمین قرار گیرند لذا مراد از مساجد همان اعضاء هفت گانه اند و معنای آیه این است که: اعضاءِ سجدهْ مختص به خدایتعالی است، پس تنها برای خدا سجده کنید و این اعضاء را در سجده برای او به کار بندید و به غیر او سجده نکنید. (والله اعلم).

ص :470

در المیزان، ج 39، ص 227، از عیاشی، از امام جواد (ع): باید دست سارق را از آخرین بند انگشتان قطع کنند و کف دست را باقی بگذارند چرا که رسول خدا (ص) فرمود: سجده باید بر هفت موضع بدن واقع شود، پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو و دو انگشت پا، پس اگر دست دزد را از مچ و یا از مرفق قطع کنند، دستی باقی نمی ماند تا با آن سجده کند، خدایتعالی هم فرموده: (ان المساجد لله) و منظورش از مساجد همان عضوهای هفتگانه ای است که بر آن سجده می شود و معنای جمله: (فلا تدعوا مع الله احداً) هم همین است که چیزی که خاصِ خداست نباید قطع شود.

توجه: صاحب المیزان، ج 39، ص 228، از کافی، از امام صادق (ع) روایتی آورده که در آن اعضای 7 گانه فوق را در سجده واجب دانسته و نیز آورده که نهادن بینی بر خاک مستحب است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 309، از کافی، از امام رضا (ع): مراد از مساجد، ائمه و اوصیا یکی بعد از دیگری می باشد و نباید به جز آنها کسی دیگر را امام و وصی دانست، اگر کسی غیر از ائمه (ع) را امام بداند مثل آن است که برای خدا شریک قائل شده است.

ازهمان منبع، ص 307، ازابوالفتوح، ازپیامبر(ص): خدا زمین را برای من مسجد قرار داده و خاکش را طهور ساخته تا هر کجا برسم خود و امتم نماز کنیم و هر جا آب نیافتیم به خاک تیمم نماییم.

در بحارالانوار، ج 36، ص 353، از رسول خدا (ص):

مَثَلِ امام همانند کعبه است که بر گِردَش می چرخند و او بر گِردِ چیزی نمی چرخد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 311و312، از کافی، از امام باقر (ع): (در ذیل آیه27: الا من ارتضی من رسول)

به خدا قسم، محمد از کسانی است که او را برگزیده و راضی است که غیب خود را به او اطلاع دهد. و خداوند داناست به آن چیزی که از نظر خلایق غایب است پیش از آفرینش آنها و پیش از آن که حکم و امری فرماید در آن چه اراده کند و گاهی «بداء» حاصل می شود، حکم و امضاء نمی کند، اما آن چه را خدای عزوجل تقدیر و حکم و امضاء فرموده، علم و دانش آن را به رسول اکرم (ص) عطا فرموده و آن حضرت به ما ائمه (ع) تعلیم نموده و نزد ما موجود است.

درجامع، ج 7، ص 312و313، از قمی، از امام باقر(ع): (ذیل آیه 28: لیعلم ان قد): امیرالمؤمنین (ع) به

ص :471

علم پیغمبر اکرم (ص) احاطه دارد و خداوند به آن حضرت دانش هر چیزی را که از زمان آدم بوده و تا قیامت خواهد بود از فتنه ای که در عالم ایجاد می شود عطا فرموده است. زلزله باشد یا خسوف و کسوف و یا هلاکت امتهای گذشته و آینده و عدد پیشوایان عادل و ظالم. تمام آنها را به اسم و رسم و نسب می شناسد. و آن چه می میرند یا کشته می شوند و چه تعداد پیشوایانی هستند که کسی آنها را یاری نمی کند، ولی یاری نرساندن مردم به آنها، ضرری به ایشان نمی زند و چه پیشوایانی که مورد نصرت هستند و نصرتِ یاورانشان به آنها، نفعی به ایشان نمی رساند.

«جن از منظر قرآن کریم»

خداوند سبحان در 16 سوره مبارکه و با سه واژه ی «جن» (21 بار)، «جان» (5 بار)، «الجنه» (3 بار) از مخلوقاتی به نام «جن» ، نام برده است. که در حدود 17 بار به همراه انسان استعمال شده است. کلمه «جن» به معنای چیزی است که مستور بوده و قابل رؤیت نباشد. به همین خاطر به بچه ای که داخل رحم مادر است چون دیده نمی شود «جنین» گویند. و اینکه در روایات آمده که در زیر ناخن ها، جن یا شیطان نهفته است و یا با کوزه لب شکسته آب مخورید که در آن جن یا شیطان نهفته است، در حقیقت وجود میکروب هایی است که به دلیل نامرئی بودنشان به «جن» مرسومند و در آنجا قرار دارند نه اینکه واقعاً موجود و مخلوقی به نام «جن» در زیر ناخن یا لبِ شکسته ی کوزه باشد.

آیاتی که خدایتعالی در قرآن کریمش به مخلوقی به نام «جن» اشاره فرموده بدین شرح است:

1 - انعام: «وَجَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء الْجِنَّ» = «وگروهی ازکفار برای خدا شرکایی ازجن قراردادند» (1).

«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ» = «و همچنین قرار دادیم برای هر پیامبری، دشمنی، از شیاطین انسی و جنی» (2). «وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ» = «و روزی که همه آنها محشور شوند خطاب شود ای گروه جن شما بر انسان فزونی یافتید» (3).

«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ» = «ای گروه جن و انس آیا برای شما رسولی از جنس خودتان نفرستادیم؟» (4).

2 - اعراف: «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» = «(شیطان گفت: ) مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!»

ص :472


1- آیه100
2- آیه 112
3- آیه128
4- آیه 130

(1). «قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ» = «خدا گوید داخل شوید در زمره آن گروه از جن و انس که پیش از شما به آتش دوزخ داخل شدند» (2). «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ» = «و در حقیقت از جن و انس بسیاری را برای جهنم واگذاردیم» (3).

3 - هود 119 و 4 - سجده 13: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» = «جهنم را از همه (سرکشان و طاغیان) جن و انس پر خواهم کرد!» .

5 - حجر 27: «َالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ» = «و جن را قبلاً (قبل از شما) از آتشی سموم آفریده بودیم» .

6 - اسراء 88: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَ_ذَا الْقُرْآنِ … » = «بگو ای پیامبر که اگر انس و جن متفق شوند که مانند قرآن کتابی بیاورند … نمی توانند» .

7 - کهف 50: «کَانَ مِنَ الْجِنِّ … وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی» = «شیطان از جن بود … و فرزندان شیطان … » .

8 - نمل: «وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ» = «و سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و پرندگان تحت فرمان رؤسای خود در رکابش حاضر آمدند» (4).

«قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ» = «عفریت جن گفت من قبل از آن که از جایگاهت برخیزی (تخت بلقیس) را به حضور آورم» (5).

9 - سبا: «وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ» = «و از جن به اذن پروردگار در حضورش به خدمت (سلیمان) پرداختند» (6). «فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ» = «پس وقتی گروه جن از مرگ سلیمان آگاه شدند، اگر از اسرار غیب آگاه بودند تا دیر زمانی در عذاب ذلت باقی نمی ماندند» (7). (به استنادِ این آیه شریفه اجنه اسرارِ غیبی نمی دانند).

«بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ … » = «بلکه آنها گروه جن را عبادت می کردند … » (8).

10 - صافات 158: «وَجَعَلُوا بَینَهُ وَبَینَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» = «آنها [= مشرکان] میان او [= خداوند] و جن، (خویشاوندی و) نسبتی قائل شدند؛ در حالی که جنیان بخوبی می دانند که این بت پرستان در دادگاه الهی احضار می شوند!»

11 - فصلت: «خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ» = «و چون امتهایی از جن و انس که درگذشتند» (9). «ربَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ» = «پروردگارا به ما نشان بده از آن دو گروه جن و انس که ما را گمراه کردند» (10).

ص :473


1- آیه12
2- آیه 38
3- آیه 179
4- آیه 17
5- آیه 39
6- آیه 12
7- آیه14
8- آیه41
9- آیه 25
10- آیه 29

12 - احقاف: «خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ» = «و چون امتهایی از جن و انس که درگذشتند» (1). «وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ … (29) قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی … (30) یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ … (31) وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ … (32)» = «ای رسول: یادآر وقتی را که چند نفر از جنیان را متوجه تو گردانیدیم تا استماع آیات قرآن کنند چون نزد رسول رسیدند با هم گفتند گوش فرا دهید، چون قرآن تمام شد، ایمان آوردند و به سوی قومشان برای تبلیغ بازگشتند و گفتند ای طایفه ما، ما آیات کتابی را شنیدیم که پس از موسی نازل شده بود در حالی که کتب آسمانی نزد موسی را تصدیق می کرد و … »

13 - ذاریات 56: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» = «وانس و جن را جز برای عبادت خلق نکردیم».

14 - رحمن: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ … » = «ای گروه جن و انس اگر می توانید در اطراف زمین و آسمان (و از قدرت الهی) بیرون روید» (2). «وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ» = «و جن را از شعله های مختلط و متحرک آتش خلق کرد!» (3). «فَیوْمَئِذٍ لَا یسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ» = «در قیامت هیچ کس از انس و جن از گناهش سؤال نمی شود» (4). «لَمْ یطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ » = «هیچ انس و جنی پیش از ایشان با آنها تماس نگرفته (و دوشیزه اند)» (5). «فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ» = «در آن باغهای بهشتی همسرانی هستند که جز به همسران خود عشق نمی ورزند؛ و هیچ انس و جنی پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است» (6).

15 - جن: آیات مورد بحث …

16 - ناس 6: «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» = «خواه از جن باشد یا از انسان!»

با توجه با آیات شریفه ی فوق می توان به نکات ذیل اشاره کرد: (والله اعلم)

1 - جن مخلوقی از مخلوقات الهی است که از حواس ما مستور است.

2 - قبل از انسان خلق شده و جنس او از آتش است.

3 - به استناد آیه 14 همین سوره اجنه دو گروهند: الف- مسلمان. ب- فاسق. به گروه فاسق یا کافر، شیاطین هم گویند. و شیطان سردسته شیاطین است. به عبارتی شیطان از جن است.

4 - شیطان، به «ابلیس= محروم و مأیوس از رحمت الهی» و «رجیم= رانده شده» هم معروف است.

5 - جنیان مثل انسانها زندگی و مرگ و حشر و قیامت دارند و به جهنم و بهشت می روند.

6 - به استناد آیه (ذاریات 49) موجودات مادی همه زوج هستند و نیز به استناد آیه (کهف50) که اشاره به مردانی از جن دارد، معلوم می شود که اجنه مانند سایر جانداران نر و ماده و ازدواج و تولد و تکاثر دارند و نیز دارای قبیله هستند.

7 - دارای علم و

ص :474


1- آیه 18
2- آیه 33
3- آیه 15
4- آیه39
5- آیه74
6- آیه56

ادراک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال و شعور و اراده هستند اما شعور آنها از انسانها کمتر است.

8 - کارهای سریع و اعمال بسیار سخت انجام می دهند.

9 - نیاز به خوراک و خواب دارند. 10 - عمرشان بسیار طولانی است. 11 - قبل از بعثت پیامبر اکرم (ص) هم عده ای از آنها (مؤمنشان)، به خدا و کتب آسمانی ایمان داشته اند و همان ها بعد از بعثت پیامبر (ص) به وی ایمان آورده اند. 12 - آگاه به اسرار غیبی نیستند. می توانند از رخدادهایی که در حالِ وقوع است یا برخی از رخدادهایی که در گذشته اتفاق افتاده، خبر دهند، اما نمی توانند از آینده خبر دهند. 13 - با توجه به حالتِ جسمانیشان، می توانند شبیه ابر، منقبض و منبسط شده و چشم بر هم زدنی هزاران کیلومتر را طی کنند. هنگامی که منقبض و جمع می شوند، قابل رؤیت می شوند و به هر شکلی در می آیند. البته به استنادِ روایات، به شکل انبیاء و ائمه (ع) در نمی آیند و هنگامی هم که منبسط می شوند از دیدِ بشر پنهان می مانند. 14 - برخی از اجنه به استناد قرآن کریم (1) می توانند با انسانها در ارتباط باشند. 15 - چون بر شیطان واجب شد بر آدم (ع) سجده کند، معلوم می شود که انسان برتر از جن است. 16 - در میان آنها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند همانگونه که در میان انسانها نیز چنین است. 17 - زبانهای مختلف را متوجه می شوند.

☼ نکته:

تمام مخلوقات الهی، دارای صورتی و باطنی هستند که برای ادامه حیاتشان نیازمند ارتباط با مبدأ هستی می باشند این ارتباط توسط باطن آنهاست که به آن «روح» نیز گفته می شود، این روح در موجودات هستی متفاوت است و بالاترین مرتبه و قدرت را روحِ انسانی داراست. اجنه نیز دارای روحی اما در مرتبه ای پایین تر از انسانهاست. از طرفی ظاهر هر موجودی هم به واسطه ی محیط زیستشان متفاوت است، انسان از آب و هوا و خاک درست شده، اما غالبِ صورتش را «خاک» تشکیل می دهد، به همین خاطر نمی تواند در هوا زیست کند. اما اجنه از آب و هوا و خاک و آتش خلق شده اند که غالبِ صورتشان را «آتش» فرا گرفته است، به همین خاطر هم در هوا و هم در زمین می توانند زیست کنند. همچنان که می فرماید: «وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ» = «و خداوند هر جنبنده ای را از آبی آفرید» (2).

☼ نکته:

به چهار دلیل ابلیس (شیطان) فرشته نیست بلکه از اجنه است:

1 - به استناد آیه (کهف 50)، ابلیس «جن» بوده «مِنَ الْجِنِّ» و دارای ذریه و بچه می باشد ولی ملائکه از مجرداتند.

2 - به

ص :475


1- جن 6
2- نور 45

استناد آیه (اعراف 12)، ابلیس از آتش خلق شده است، ولی ملائکه از نورند.

3 - به استناد آیات (فاطر 1) و (انبیاء 26) و (1) و … فرشتگان معصومند و گناه و تمرد نمی کنند، ولی شیطان تمرد کرد.

4 - به استناد آیه (2)، شیطان مکلف و مختار است، ولی ملائکه فاقدِ اختیارند.

☼ نکته:

اجنه دارای رسولانی از جنس خودشان هستند که برای تبلیغ در بینشان بوده اند ولی این رسولان هیچ کدام صاحب کتاب نبوده اند، بلکه از رسولانِ صاحب کتاب انسی یعنی پیامبران اولوالعزم دستور می گرفته اند و به سوی گروه خود آن کتب را تبلیغ می کرده اند. ممکن است بعضی بگویند اجنه فقط به حضرت موسی (ع) و پیامبر اکرم (ص) ایمان داشته اند و به بقیه ی پیامبران ایمان نداشته اند، ولی این نظریه باطل است چرا که همان گونه که خدایتعالی هیچ انسانی را بدون رسول تنها رها نکرده، به همان گونه هم اجنه نیز بایستی رسولی داشته باشند تا آنها را به سوی خدایتعالی بخوانند و گرنه دیگر بهشت و جهنم و حساب و کتاب معنا نداشت. و از آن جایی که جنیان قبل از انسان خلق شده اند، بنابراین حتی قبل از پیامبرانِ انسی نیز بایستی رسولانی داشته باشند. و اما نحوه هدایت به چه طریق بوده خدایتعالی به آن اشاره نفرموده است. شاید رسولانی از بینِ خودشان داشته اند و یا اهلِ بیت (ع) آنها را هدایت کرده اند. چرا که روایاتی از معصومین (ع) نقل شده که ارواحِ مقدسِ اهل بیت (ع) قبل از خلقتِ «ماسِوا» خلق شده اند و آنها فرشتگان را تعلیم می داده اند و به عبارتی اهل بیت (ع)، رسولانِ فرشتگان بوده اند. پس شاید بتوان به استناد این روایات این نظریه را ابراز کرد که اهل بیت (ع) هم به عنوان رسولانِ جنیان، بوده باشند (والله اعلم).

☼ نکته:

عده ای معتقدند که جنِ مسیحی، یهودی، شیعه و سنی وجود دارد و بعضی هم معتقدند که جن سنی وجود ندارد. اما واقع مطلب آن است که جن ها دو گروهند، یا کافرند که به آنها شیاطین گویند و یا مؤمن به خدایتعالی و کتب آسمانی و قرآن و اهل بیت (ع) هستند که به آنها شیعه گویند چرا که: اولاً: آیه شریفه 14 همین سوره به صراحت به دو گروه از جن اشاره می فرماید:

1 - مسلمان.

2 - فاسق. ثانیاً: شیطان (ابلیس) که خود سر دسته ی جنیانِ کافر است مشکلی در پذیرش توحید و معاد نداشته و ندارد و تنها علت طرد و کفرش، نپذیرفتن ولایت و

ص :476


1- تحریم 6
2- ذاریات 56

امامت انبیاء و به خصوص اهل بیت (ع) بود و علت آن هم بی خبری و عدم شناخت آنها نبود بلکه صرفاً حسد و تکبری بود که نسبت به آنها از خود بروز داد. ثالثاً: اجنه قبل از بعثتِ پیامبر (ص) می توانستند به آسمانهای بالاتر از آسمان دنیا (اول)، رفته و برخی از اسرار الهی را بفهمند که مطمئناً یکی از این اسرار همان ولایت و امامت انبیاء و اهل بیت (ع) بوده است. پس بی خبر از اهمیت ولایت نیستند. رابعاً: اجنه طول عمر طولانی داشته و ادوارهای مختلف بشری را مشاهده کرده اند و بی خبر از فرامین الهی و تبعیت از اولی الامر نیستند. پس محال است جنیان با علم به مقام والای اهل بیت (ع)، از پذیرش ولایتشان تمرد کنند و به پیروی از ظالمین و غاصبینِ ولایت تن در دهند و به کیش عامه (سنی) بگرایند. و به همین دلیل یهودی و مسیحی هم نیستند. بنابراین اجنه در عین وقوف به امر ولایت، یا منکر آنند که شیطان یا کافر محسوب می شوند و یا پیرو تمام کتب آسمانی و پیامبران الهی و اهل بیت (ع) هستند که به آنها شیعه گویند (والله اعلم).

☼ نکته:

خداوند سبحان بارها در قرآن کریمش از یک طرف به پیروی از امامت و پذیرش آن و از طرف دیگر به تسلیم در برابر امرش که همان اسلام است دستور فرموده است. حال با روبرهم کردن این دو دستور معلوم می شود که منظور از اسلام در آیاتِ عدیده الهی آن اسلامی است که پیروی از امامت را همراه داشته باشد، که همان پیروی از اهلِ بیت (ع) و مذهب شیعه است. همچنین به استناد آیات عدیده ای که به تسبیح و تسلیمِ «ماسوا» اشاره دارند از جمله آیه شریفه: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا» = «آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می گویند؛ و هر موجودی، تسبیح و حمد او می گوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است» (1)، همه مخلوقات از جمله فرشتگان و حیوانات و جمادات و غیره و حتی اعضا و جوارحِ همه انسانها و اجنه هم این امر مهم را اطاعت کرده و تسلیم امر الهی و اهل بیت (ع) شده اند، فقط نفسِ اکثریتِ انس و جن از تسلیم شدن در برابر این امرِ مهمْ سر باز زده است. با این تفاوت که اجنه یا واقعاً تسلیم شده یعنی شیعه شده اند و یا کافرند …

ص :477


1- إسراء44

73 سوره مزمل

73 - سوره مزمل (جامه در خود پیچیده).

مکی است و «20» آیه دارد. دومین یا سومین سوره نازل شده می باشد.

خلاصه مطالب: امر به نماز شب _ صبر بر آزار کفار _ تهدید و انذار کفار _ تخفیف به مؤمنین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿1﴾ ای پتو (جامه) به خود پیچیده (1)

☼ نکته:

کلمه مزمل در اصل (متزمل) بوده و به معنای «پتو یا لفافه به خود پیچیده است» . مشابه این آیه، آیه ی دیگری در سوره مدثر است که می فرماید: «یا ایها المدثر» (1) که در آن، کلمه «مدثر» که در اصل «متدثر» بوده، به معنای پتو یا لفافه به خود پیچیده است. این دو آیه از اولین آیات نازل شده بر رسول اکرم (ص) است که در معنای آنها اقوالی بدین شرح است:

1 - صاحب المیزان، ج 39، ص 231، آورده است: پیامبر (ص) در حالی که پتو یا جامه ای به خود پیچیده بود، مورد خطاب قرار گرفته و می خواهد انس و ملاطفت را به رسول گرامیش برساند.

2 - بعضی گفته اند: مراد از آن، در حقیقت همان جامه نبوت است نه جامه ظاهری و در حقیقت در این تعبیر، نبوت به لباس تشبیه شده که صاحبش را زینت داده و می پوشاند.

3 - بعضی گفته اند: مراد به آن، گوشه گیری و غیبت آن جناب از مردم است، چون در ایامی که مورد این خطاب قرار می گرفت در غار حرا زندگی می کرد.

4 - بعضی گفته اند: مراد به آن، استراحت و فراغت است و اینکه زمان استراحت تمام شده و زمان دشواریهای تکالیف و رنج هدایت مردم رسیده است.

☼ نکته:

متأسفانه عده ای از مفسرینِ عامه روایتی جعلی در خصوص این آیه و سوره آورده اند که در آن آمده است: «عایشه، یک رو اندازی را از پشم کرک بر روی پیامبر (ص) انداخت» .

اما این روایت یقیناً جعلی است چون این آیات و سوره در مکه و در زمانی که حضرت خدیجه همسر پیامبر (ص) بود، نازل شده است و جزءِ اولین سوره های نازله به حساب می آید در صورتی که «عایشه» بعد از هجرت و در مدینه به همسری پیامبر (ص) در آمد.

ص :478


1- مدثر 1

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 250، از جوامع، از رسول خدا (ص):

رسول خدا (ص) داخل خانه خدیجه شد در حالی که از شدت کوفتگی و فزع نمی توانست روی پای خود بایستد و فرمود: مرا بپیچید، چیزی نگذشت که جبرئیل ندایش داد: (یا ایها المزمل).

قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً ﴿2﴾ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً ﴿3﴾ أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً ﴿4﴾ برخیز شب را مگر کمی از آن را (2) نصف آن را یا کمی کمتر از نصف آن را (3) یا اندکی بر نصف افزوده و قرآن را شمرده، بخوان (4)

☼ نکته:

ترتیل قرآن یعنی تلاوت پشت سر هم آن است و در معنای آن سه نقل آمده است:

1 - منظور، ترتیلِ قرآن در نماز است.

2 - منظور، واجب کردن خودِ قرائتِ قرآن است و نه نماز.

3 - منظور، همان نماز است، همچنان که می فرماید: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا» = «نماز هنگام ظهر تا تاریکی شب بخوان و نیز قرآن فجر را که مشهود شاهدان است» (1). (2).

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 250، از درمنثور، از سعید بن جبیر:

وقتی آیه (فوق) نازل شد، رسول خدا (ص) مدت ده سال شب ها را به قیام و عبادت گذرانید. طایفه ای از اصحابش نیز او را متابعت می کردند، خدایتعالی بعد از ده سال آیه: «إِنَّ رَبَّکَ یعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ … وَأَقِیمُوا» (3)، را نازل کرد و تخفیفی به آنها داد.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 250، آمده است:

روایت شده که آیه تخفیف بعد از یک سال یا هشت ماه نازل شد و قیام در شب برای غیر رسول خدا (ص) واجب نبوده، همچنان که جمله: «ان هذه تذکرة» نیز به آن اشاره دارد. و مؤید آن خود روایت است که می گوید: طایفه ای از اصحاب چنین کردند نه همه آنها.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 251، از تهذیب، از امام باقر (ع):

خداوند به پیامبرش امر کرد تمام شبها را نماز بخوان، مگر شبهایی که بیمار یا معذور باشد.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 252، از اصول کافی، از امام صادق (ع):

ص :479


1- اسرا 78
2- المیزان، ج 39، ص 233
3- مزمل20

قرآن نباید به سرعت خوانده شود بلکه باید ترتیل شود، پس وقتی به آیه ای بر می خوری که در آن سخن از بهشت رفته، همانجا بایست و از خدای عزوجل درخواست بهشت کن و چون به آیه ی مربوط به دوزخ می رسی از خدا بخواه تا از آتش پناهت دهد.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 252، از مجمع، از امام صادق (ع): ترتیل یعنی آیه آیه.

در کتاب فضیلت قرآن، ص 418، حدیث 5. و در اصول کافی، ج 4، از امام علیه السلام:

از روی آن (قرآن) بخوان. زیرا که قرائت از روی قرآن ثواب بیشتری دارد. مگر نمی دانی که نگاه کردن به قرآن علاوه بر خواندن آن، مستقلاً عبادت محسوب می گردد.

در آداب المتعلمین، ص 151، از رسول خدا (ص):

برترین عبادت امت من تلاوت قرآن با نگاه به آن است.

در کافی، ج 4، ص 714، ح1. و در مصباح کفعمی، ج 2، ص 531، از امام صادق (ع):

کسی که قرآن را از روی آن بخواند خدا دیدگان او را بهره مند می گرداند و به وسیله آن گناهان پدر و مادرش را تخفیف می دهد، اگر چه آنان کافر باشند.

در وسایل الشیعه، ج 4، ص 854، از امام صادق (ع): قرآن را در حالی بخوان که در مصحف می نگری و آن بهتر است، آیا نمی دانی که نگاه کردن به قرآن عبادت است.

در کتاب ره توشه راهیان نور، سازمان تبلیغات اسلامی، سال 1376، ص 2، از پیامبراکرم (ص):

قرآن را تلاوت کنید و گریه کنید و حالت گریه به خود بگیرید.

در اصول کافی، ج 4، ص 814 و ج 2، ص 432 و از منبع بالا، از امام صادق (ع):

قرآن با اندوه نازل شده است، پس آن را با صدای حزین بخوانید.

از همان منبع، ازحضرت رسول اکرم (ص):

یعنی برای هر چیزی زینتی است و زینت قرآن، صوت زیبا و نیکوست.

در بحارالانوار، ج 92، ص 201، از پیامبراکرم (ص):

درد چشم داشتم، به جبرئیل شکایت کردم به من گفت: همیشه در قرآن نظر فرما.

در اصول کافی، ج 4، ص 414، از حضرت باقر (ع):

ص :480

هر که قرآن را ایستاده در نمازش بخواند، خداوند در برابر هر حرفی از آن صد حسنه برای او بنویسد و هر کس آن را در نمازش نشسته بخواند، خداوند برای هر حرفی پنجاه حسنه برایش بنویسد و هر که قرآن را در غیر از نمازش بخواند، خداوند برای هر حرفی ده حسنه بنویسد.

☼ مؤلف:

گاهاً روایاتی در خصوصِ ثوابِ قرائت قرآن کریم دیده می شود که یا برگرفته از راویانی دروغ ساز است و یا نیاز به توجیه دارند، مثلاً: در کتابِ بیان، ص 37، از راویانِ اهلِ سنت، از تفسیر قرطبی، از ترمذی، از ابن مسعود و نیز از شیخ کلینی که مذهب شیعه دارد روایتی بدین شرح آورده اند: رسول خدا (ص) فرمود: «هر کس یک حرف از قرآن بخواند یک حسنه و هر حسنه ده برابر پاداش خواهد گرفت».

در روایتِ فوق به عبارتِ «یک حرف» اشاره شده است و این در حالی است که یک حرف به هیچ عنوان مشمول قرآن کریم نمی شود، چرا که هر کلمه و جمله و کتابی هم، چه قرآن یا غیرِ قرآن باشد از کنارِ هم قرار گرفتنِ این حروف تشکیل می شوند لذا یک حرف نمی تواند قرآن محسوب شود. از آن گذشته اگر در روایات به پاداشِ قرائتِ قرآن سفارشِ شده به خاطر جملات و بیاناتِ هدایت بخشِ آن است، نه قرائتِ حروفِ الفبا، البته آن هم با تدبر و اندیشه نه صرفِ تلاوتِ ظاهر، بنابراین چنین روایاتی یا باید توجیه شوند و یا باید رد شوند. اما توجیهی که بنده ی حقیر می توانم برای این روایات بیاورم بدین شرح است: منظور آن است که اگر شخص، آیات و سُوَرِ الهی را با تدبر بخواند آن موقع است که خداوند سبحان به ازای هر یک حرفی که در بین همه حروفِ تشکیل دهنده قرآن خوانده است ثوابی آن چنانی دریافت خواهد کرد. (والله اعلم).

توجه: آیت الله خویی (ره)، صاحبِ کتابِ «بیان» روایت مذکور را رد کرده است.

إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً ﴿5﴾

به درستی به زودی کلام سنگینی بر تو نازل می کنیم (5)

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 235: مراد از «قول ثقیل» ، قرآن است چرا که آنْ کلامی است الهی که از ساحت عظمت و کبریایی گرفته شده و هر کسی قادر به فهم آن نمی باشد تنها نفوس

ص :481

طاهره از هر پلیدی که تنها به آن کبریای با عظمت متصلند، می توانند آن را درک کنند، همچنان که می فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ» = «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد!» (1) و می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی» = «اگر بوسیله قرآن، کوه ها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا بوسیله آن با مردگان سخن گفته شود» (2).

در تفسیر المیزان، ج 3، ص 63، از حضرت رسول (ص):

اگر خدا را به حق معرفت می شناختید، کوه ها در برابر دعای شما متلاشی می شدند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 252، از اصول کافی، از انس، از رسول خدا (ص):

موقع نزول وحی احیاناً صدایی چون صدای زنگ به گوشم می خورد و من آن چه را می گوید از بر می شوم و این نوع وحی از سایر انواعش بر من سخت تر است و عرق ریزه ام می گیرد و گاهی فرشته وحی به صورت مردی برایم مجسم می شود و من آن چه را می گوید از بر می شوم. عایشه هم گفته: گاه می شد که وحی بر آن جناب نازل می شد، در حالی که سوار بر شتر بود ناچار به گردن حیوان می زد تا بخوابد. و گفته: من دیده ام که گاهی در روز بسیار سرد وحی بر آن جناب نازل می شد و خیس عرق می شد، به طوری که عرق از پیشانیش می چکید.

إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلاً ﴿6﴾

به درستی هنگام شب، آن بهترین موقع برای صفای نفس و گفتار با حضور قلب است (6)

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 253، از درمنثور، از امام حسین (ع): ابن منذر آن جناب را دیدند، بین مغرب و عشاء نماز می خواند، سبب را پرسیدند فرمود: این از همان ناشئه است.

از همان منبع، از مجمع، از صادقین (ع): منظور از (آیه)، به نماز ایستادن در آخر شب است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 317، از کافی، از امام صادق (ع):

مقصود آن است که شخصی از فراش خود برخیزد و با قیامش خدا را اراده کند نه غیراو را.

ص :482


1- حشر21
2- رعد 31

إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً (7)

و تو در روز تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت! (7)

وَٱذکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبْتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً ﴿8﴾

و دائم یاد کن نام پروردگارت را و دست حاجت به سویش دراز کن (8)

تبتل: یعنی بریدن از خلق و متوجه خدا شدن است.

☼ نکته:

این آیه با قنوت در نماز منطبق است که عامه (سنی ها) قنوت را قبول ندارند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 254، از مجمع، از صادقین (علیمها السلام):

منظور از «تبتل» ، بلند کردن دستها در نماز است. و در روایت ابی بصیر آمده که فرمود: «تبتل» این است که در نماز دست به سوی خدا برداری و تضرع کنی.

رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً (9)

وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً (10)

وَ ذَرْنی وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً (11)

إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً (12)

وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلیماً (13)

یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مَهیلاً (14)

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلی فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15)

فَعَصی فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبیلاً (16)

فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شیباً (17)

السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18)

إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً (19)

إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (20)

همان پروردگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست، او را نگاهبان و وکیل خود انتخاب کن (9) و در برابر آنچه (دشمنان) می گویند شکیبا باش و به طرزی شایسته از آنان دوری گزین! (10) و مرا با تکذیب کنندگان صاحب نعمت واگذار و آنها را کمی مهلت ده (11) که نزد ما غل و زنجیرها و (آتش) دوزخ است (12) و غذایی گلوگیر و عذابی دردناک (13) در آن روز که زمین و کوه ها سخت به لرزه درمی آید و کوه ها (چنان درهم کوبیده می شود که) به شکل توده هایی از شن نرم درمی آید! (14) ما پیامبری به سوی شما فرستادیم که گواه بر شماست، همان گونه که به سوی فرعون رسولی فرستادیم! (15) (ولی) فرعون به مخالفت و نافرمانی آن رسول برخاست و ما او را سخت مجازات کردیم! (16) شما (نیز) اگر کافر شوید، چگونه خود را (از عذاب الهی) بر کنار می دارید؟! در آن روز که کودکان را پیر می کند (17) و آسمان از هم شکافته می شود و وعده او شدنی و حتمی است (18) این هشدار و تذکری است، پس هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمی گزیند! (19) پروردگارت می داند که تو و گروهی از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثلث آن را به پا می خیزند؛ خداوند شب و روز را اندازه گیری می کند؛ او می داند که شما نمی توانید مقدار آن را (به دقت)

ص :483

اندازه گیری کنید (برای عبادت کردن)، پس شما را بخشید؛ اکنون آنچه برای شما میسر است قرآن بخوانید او می داند بزودی گروهی از شما بیمار می شوند و گروهی دیگر برای به دست آوردن فضل الهی (و کسب روزی) به سفر می روند و گروهی دیگر در راه خدا جهاد می کنند (و از تلاوت قرآن بازمی مانند)، پس به اندازه ای که برای شما ممکن است از آن تلاوت کنید و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدا «قرض الحسنه» دهید [= در راه او انفاق نمایید] و (بدانید) آنچه را از کارهای نیک برای خود از پیش می فرستید نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت؛ و از خدا آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است! (20)

☼ نکته:

آیه «20» معروف به آیه «تخفیف» ، یکی از طویل ترین آیات قرآن است.

☼ نکته:

سه آیه طویل قرآن کریم به ترتیب:

1 - (بقره282).

2 - (مزمل20).

3 - (مدثر 31).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 321و322، از شیبانی، درکتاب نهج البیان، از صادقین (علیهما السلام):

سبب نزول آیه آن بود که رسول اکرم (ص) و اصحاب او تمام شب را به عبادت مشغول بودند طوری که قدمهای آنها از بسیاری به پا ایستادن ورم کرده و بر آنها دشوار بود، این آیه برای تخفیف عبادت ایشان در شب نازل شد، چنان که فرمود: «علم ان لن تحصوه» یعنی طاقت ندارید.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 322، از طبرسی، از پیامبر اکرم (ص): (آیه «وآخرون یضربون فی الارض» )

هر مردی متاعی از شهری به شهرِ دیگرِ مسلمین ببرد و به نرخْ بفروشد، ثواب شهید دارد.

از همان منبع، از امام صادق (ع)، ذیل جمله «ما تیسرمنه» : مراد، خشوع دل و صفای باطن است.

از همان منبع، از قمی، از امام صادق (ع): قرض در این آیه، غیر از خمس و زکات است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 322، از طبرسی، از ابن عباس:

مقصود از طایفه در اینجا، امیرالمؤمنین (ع) و ابوذر غفاری است.

در المیزان، ج 39، ص 263، از درمنثور، از رسول خدا (ص): (در ذیل جمله «فاقرؤا ما یسترمنه» )

حداقل «صد» آیه است.

از همان منبع، از حضرت علی (ع) در حدیث «اربعمائه» (چهار صد بند): بسیار استغفار کنید تا رزق را جلب کرده باشید و تا می توانید امروز عمل خیر انجام دهید تا فردا آن را بیابید.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 263، از قمی، از امام باقر (ع): هیچ پیامبری نیامده مگر این که نماز شب را در خلوت می خواند و هیچ پیامبری این نماز شب را در اول شب به جا نمی آورد.

در «کلیات احادیث قدسی» ، ص 703، از خدای تعالی: من همنشین کسی هستم که یادم کند.

ص :484

از همان منبع: یادم کنید تا با نعمتهایم یادتان کنم، اگر با عبادت و طاعت یادم کنید با نیکی و نعمت و رحمت و رضوانم یادتان کنم.

از همان منبع، ص 705، چ2، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: از دعا کردن دچار ملامت و خستگی نشو چرا که از اجابت کردن دعا خسته و ملامت زده نمی شوم.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 705، چ2، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:

پنهان کردن عملهای نیک و صالحت بر عهده توست و ظاهر کردنِ آنها بر عهده من است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 706، چ2، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که بر قلب او اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک جستن به ذکر و یادم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده می گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.

از همان منبع: اهل طاعتم، در ضیافت و مهمانیِ من به سر می برند و اهل شکرم در اقلیمِ زیارتم می باشند و اهلِ ذکر و یاد کنندگانم در نعمتم مقیمند و من اهل معصیتم را از رحمتم ناامید نمی کنم، پس اگر توبه کنند، من دوست آنها هستم و اگر مریض گردند، من خود طبیب آنها هستم به محنت ها و مصیبت ها مداوایشان کنم تا از گناه ها و عیوب پاک گردند.

در بحارالانوار، ج 46، ص 247، از امام باقر (ع):

هر کس در خلوت گناه کند خداوند به او بی اعتناست.

در أمالی صدوق، ص 398، از امام باقر (ع):

هر کس (کفه) ظاهرش سنگین تر از باطنش باشد ترازوی (اعمال) او سبک است.

در وسائل الشیعه، ج 6، ص 309، از امام صادق (ع):

شیعه ما دست نیاز به سوی مردم دراز نمی کند، گرچه از گرسنگی بمیرد.

در تحف العقول، ص 281، از امام سجاد (ع):

هر کس دل از دنیا برکند، مصیبتهای آن بر او آسان شود و از آنها ناراحت نشود.

در بحارالانوار، ج 70، ص 322، از پیامبر خدا (ص):

خداوند را با هیچ عبادتی همانند دل برکندن از دنیا نپرستیده اند.

ص :485

74 سوره مدثر

74 - سوره مدثر (جامع در خود پیچیده).

مکی است و «56» آیه دارد. جزء قدیمی ترین سوره های نازله در اوایل بعثت است.

خلاصه مطالب: امر به تبلیغ رسالت _ بیان عظمت قرآن _ تهدید کفار.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ (1)

قُمْ فَأَنْذِرْ (2)

وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ (3)

وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ (4)

وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (5)

وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ (6)

وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ (7)

فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ (8)

فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسیرٌ (9)

عَلَی الْکافِرینَ غَیْرُ یَسیرٍ (10)

ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً (11)

وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (12)

وَ بَنینَ شُهُوداً (13)

وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً (14)

ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزیدَ (15)

کَلاَّ إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنیداً (16)

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17)

إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18)

فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (19)

ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (20)

ثُمَّ نَظَرَ (21)

ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22)

ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (23)

فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24)

إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)

سَأُصْلیهِ سَقَرَ (26)

وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ (27)

لا تُبْقی وَ لا تَذَرُ (28)

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29)

عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْری لِلْبَشَرِ (31)

کَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32)

وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33)

وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34)

إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ (35)

نَذیراً لِلْبَشَرِ (36)

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (37)

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ (38)

إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمینِ (39)

فی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ (40)

عَنِ الْمُجْرِمینَ (41)

ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ (42)

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (43)

وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ (44)

وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ (45)

وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (46)

حَتَّی أَتانَا الْیَقینُ (47)

فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعینَ (48)

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضینَ (49)

کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50)

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)

بَلْ یُریدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52)

کَلاَّ بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ (53)

کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ (54)

فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (55)

وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)

ای جامه خواب به خود پیچیده (و در بستر آرمیده)! (1) برخیز و انذار کن (و عالمیان را بیم ده) (2) و پروردگارت را بزرگ بشمار (3) و لباست را پاک کن (4) و از پلیدی دوری کن (5) و منت مگذار و فزونی مطلب (6) و بخاطر پروردگارت شکیبایی کن! (7) هنگامی که در «صور» دمیده شود (8) آن روز، روز سختی است (9) و برای کافران آسان نیست! (10) مرا با کسی که او را خود به تنهایی آفریده ام واگذار! (11) همان کسی که برای او مال گسترده ای قرار دادم (12) و فرزندانی که همواره نزد او (و در خدمت او) هستند (13) و وسایل زندگی را از هر نظر برای وی فراهم ساختم! (14) باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم! (15) هرگز

ص :486

چنین نخواهد شد؛ چرا که او نسبت به آیات ما دشمنی می ورزد! (16) و بزودی او را مجبور می کنم که از قله زندگی بالا رود (سپس او را به زیر می افکنم)! (17) او (برای مبارزه با قرآن) اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت! (18) مرگ بر او باد! چگونه (برای مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد! (19) باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب (و نقشه شیطانی خود را) آماده نمود! (20) سپس نگاهی افکند (21) بعد چهره درهم کشید و عجولانه دست به کار شد (22) سپس پشت (به حق) کرد و تکبر ورزید (23) و سرانجام گفت: این (قرآن) چیزی جز افسون و سحری همچون سحرهای پیشینیان نیست! (24) این فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا)! (25) (اما) بزودی او را وارد سقر [= دوزخ] می کنم! (26) و تو نمی دانی «سقر» چیست! (27) (آتشی است که) نه چیزی را باقی می گذارد و نه چیزی را رها می سازد! (28) پوست تن را بکلی دگرگون می کند! (29) نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند! (30) مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم و تعداد آنها را جز برای آزمایش کافران معین نکردیم تا اهل کتاب [= یهود و نصاری] یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید و اهل کتاب و مؤمنان (در حقانیت این کتاب آسمانی) تردید به خود راه ندهند و بیماردلان و کافران بگویند: «خدا از این توصیف چه منظوری دارد؟!» (آری) این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند! و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند و این جز هشدار و تذکری برای انسانها نیست! (31) این چنین نیست که آنها تصور می کنند سوگند به ماه (32) و به شب، هنگامی که (دامن برچیند و) پشت کند (33) و به صبح هنگامی که چهره بگشاید (34) که آن (حوادث هولناک قیامت) از مسائل مهم است! (35) هشدار و انذاری است برای همه انسانها (36) برای کسانی از شما که می خواهند پیش افتند یا عقب بمانند [= بسوی هدایت و نیکی پیش روند یا نروند]! (37) (آری) هر کس در گرو اعمال خویش است (38) مگر «اصحاب یمین» (که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان می دهند)! (39) آنها در باغهای بهشتند و سؤال می کنند (40) از مجرمان: (41) چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟! (42) می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم (43) و اطعام مستمند نمی کردیم (44) و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم (45) و همواره روز جزا را انکار می کردیم (46) تا زمانی که مرگ ما فرا رسید! (47) از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد (48) چرا آنها از تذکر روی گردانند؟! (49) گویی گورخرانی رمیده اند (50) که از (مقابل) شیری فرار کرده اند! (51) بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه ای (از سوی خدا) برای او فرستاده شود! (52) چنین نیست که آنان می گویند، بلکه آنها از آخرت نمی ترسند! (53) چنین نیست که آنها می گویند، آن (قرآن) یک تذکر و یادآوری است! (54) هر کس بخواهد از آن پند می گیرد (55) و هیچ کس پند نمی گیرد مگر اینکه خدا بخواهد؛ او اهل تقوا و اهل آمرزش است! (56)

☼ نکته:

هفت آیه اول این سوره جزءِ اولین آیات نازله می باشد که به احتمال زیاد بعد از آیات اول سوره علق نازل شده اند.

وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ ﴿3﴾ وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ ﴿4﴾

و پروردگارت را تکبیر گوی (3) و جامه ات را از هر آلودگی پاک بدار (4)

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 267: در معنای تکبیر دو قول است:

1 - ذکر «الله اکبر» و «سبحان الله» 2 - گفتن تکبیر در نماز.

ص :487

نکته ای از همان منبع، ص 39: در معنای طهر چند قول است:

1 - کنایه از اصلاح عمل است چرا که عمل انسان مثل لباس او می ماند که بایستی پاک باشد.

2 - منظور پاک کردن نفس از گناهان و زشتی هاست.

3 - پاک نگهداشتن لباس است.

4 - کوتاه کردن لباس است تا بر روی زمین نمالد که کثیف شود.

5 - پاک نگهداشتن همسران از کفر و معاصی است، همچنانکه قرآن کریم همسران را لباس انسان خوانده و فرموده: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ» (1).

6 - پاک کردن لباس از نجاسات برای نماز است.

7 - منظور رسیدن به اخلاق حمیده و ملکات فاضله است.

☼ نکته:

ممکن است کسی اشکال کند که نزول این آیات در زمانی اتفاق افتاده که اصلاً نماز واجب نشده بود. در پاسخ، باید گفت: «هر چند تشریح نمازهای واجب یومیه با این خصوصیاتی که امروزه هست، در شب معراج اتفاق افتاده و جمعاً «10» رکعت یعنی پنج نماز دو رکعتی بوده و پس هفت رکعت (تسبیحات اربعه) بر آن افزوده شده است، ولی اصل نماز از همان اوایل بعثت تشریح شده بود، به شهادت این که در سوره علق اولین سوره ای که نازل شده و در سوره مزمل درباره آن سخن رفته است و علاوه بر آن روایات هم بر آن معنا دلالت دارند» .

در تفسیر صافی، ج 6، ص 424، در ذیلِ آیه «وثیابک فطهر» آورده است: امام صادق (ع) به شخصی که لباسش به زمین مالیده می شد فرمود: لباست را بالا بزن تا آلوده نشود.

از همان منبع، از امام کاظم (ع): لباسهای پیامبر (ص) پاکیزه بود، پس معنای آیه: «و ثیابک فطهر» آن است که آن را بالا بزن. (و در روایتی دیگر آمده است که: «لباست را کوتاه کن» ).

از همان منبع، از امیرالمؤمنین (ع): لباسهای خود را بشویید و از چرک و کثافات پاکیزه کنید، که پاکیزگی لباس، هم و غم را بر طرف می کند. و بالا زدن لباس نوعی تطهیر و پاکیزگی است.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 273، از خصال، از امیرالمؤمنین (ع) {حدیث اربعمائه (چهارصد بند)}:

جمع کردن جامه، طهارت آن است.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 272، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

«و ربک فکبر» ، نماز را با تکبیر افتتاح کنید.

ص :488


1- بقره 187

☼ نکته:

روایاتی آمده که هفت آیه ی اول این سوره شریفه در غار حرا نازل شده است.

ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً ﴿11﴾

مرا با آن مرد واگذار که در خلقتش از کسی کمک نگرفتم (11)

☼ نکته:

بر اساس روایات، این آیه تا حدود20آیه بعدش درباره ولید بن مغیره نازل شده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 327، از مجمع آورده است: (خلاصه روایت): ولید بن مغیره یکی از رؤسای عرب و پیرمرد ثروتمند و با تجربه ای بود. قریش به او گفتند: ای عبد شمس! محمد (ص) چه می گوید؟ ولید به خدمت پیامبر (ص) رسید و پیامبر (ص)، سوره سجده را قرائت فرمود چون به آیه: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ» (1) رسید، ولید ترسید و به منزل برگشت. ابوجهل نزد او آمد و گفت چه شد؟ ولید گفت: بگویید، آن کلمات سحر است. آیات فوق نازل شد. و خطاب کرد: ای رسول ما! او را به ما واگذار او را تنها در شکم مادر آفریدیم در حالی که مال و ثروت و فرزند و اتباع نداشت و بدین جهت ولید را «وحید» نامید که به قریش می گفت: من به تنهایی مال و ثروت بسیار دارم. چرا که ولید در طائف، باغی داشت که میوه آن تا سال دیگر قطع نمی شد. و ده بنده داشت که به هر یک هزار دینار داده بود تا برایش تجارت کنند. و قنطاری طلا داشت و بیست فرزند که همه در مکه حضورش بودند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 329، از طبرسی، از محمد بن مسلم روایت کرده که:

حضور حضرت امام باقر (ع) عرض کردند: هشام در بعضی از گفتارش گفته: من «ولید» وحید هستم. فرمود: وای بر او، اگر معنای وحید را می دانست افتخار به آن نمی کرد عرض کردند: معنای وحید چیست؟ فرمود: «ولد زنا» و کسی که پدری برای او شناخته نشده. و این آیات در حق منافقین است و کسانی که منکر ولایت امیرالمؤمنین (ع) هستند.

☼ نکته:

آیه «31» نیز مثل آیه «20» سوره مزمل یکی از طویل ترین آیات قرآن کریم است که در این آیه شریفه فلسفه تعداد خازنان دوزخ که 19 فرشته اند را بیان فرموده است و این تعداد مطابق با کتب اهل کتاب می باشد

که دلیلی بر صدق قرآن و تأییدی از جانب اهل کتاب است.

ص :489


1- فصلت13

کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ ﴿38﴾ إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ ﴿39﴾ هر نفسی در گرو عملی است که انجام داده است (38) مگر اصحاب یمین (نیکوکار) (39)

رهینه: به معنای «رهن» و «گروگان» است.

رهینه شمردنِ هر نفس به چه معناست؟

صاحب المیزان، ج 39، ص 297، آورده است: خدای تعالی این حق را به گردن خلق دارد که با ایمان و عمل صالح، او را بندگی کنند، پس هر نفسی از خلق نزد خدا محفوظ و محبوس است، تا این حق و این دین را بپردازد، حال اگر ایمان آورد و عمل صالح کند از «گرو» درآمده، آزاد می شود و اگر کفر ورزید و مرتکب جرم شد و با این حال بِمُرد، همچنان رهین و برای ابد محبوس است. پس استثنایی که در آیه «39» آمده و اصحاب یمین را از این گرو، مستثنا کرده در حقیقت مبین این حقیقت است که اصحاب شمال در گرو بوده و اصحاب یمین از این «گرو» خارجند.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 39، ص 298: اصحاب یمینِ آیه مورد بحث همان اصحاب یمین سوره واقعه هستند و نه گروه سابقون سابقون که بعضی از مفسرین به اشتباه تفسیر کرده اند چرا که گروه سابقون از مقربین باری تعالی هستند و آن چنان در عبودیت استقرار یافته اند که اصلاً خود را صاحب نفس نمی دانند تا چه رسد به این که صاحب عمل بدانند، هم نفسِ خود و هم اعمالشان را ملک خدا می دانند، آنان نه در محضر خدایتعالی حاضر می شوند و نه به حسابشان رسیدگی می شود، همچنان که می فرماید: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِین» = «همه نفوس احضار می شوند الا بندگان مخلص» (1).

☼ نکته:

هر چند گروه سابقون سابقون از تقسیم مورد بحث خارجند اما پر واضح است که آنها نیز خارج از رهینه هستند.

☼ نکته:

خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «کُلُّ امرِیءٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ» = «هر کس در گرو عملی است که کرده» (2)، که در آنجا استثنایی که در آیه مورد بحث گفته شد، نیامده است.

در نهج البلاغه، ص 657، ح133، از حضرت علی (ع):

ص :490


1- صافات 128و127
2- طور21

انسانها در این عالم دنیا دو گروهند:

1 - گروهی می آیند خود را می فروشند، بنده می شوند و می روند.

2 - گروهی می آیند خود را می خرند، آزاد می شوند و می روند.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 18، چ1، از حضرت علی (ع):

بنده تا قانع است، آزاد است. و آزاد تا با طمع است بنده است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 82 و90، چ1، از حضرت علی (ع):

دانش بهتر از ثروت است، چرا که دانش تو را نگهدارد ولی تو باید ثروت را نگهداری کنی. و (همچنین) ثروت به دادن، کم می شود ولی دانش به دادن، زیاد و پاکیزه می گردد.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 92، چ1، از حضرت علی (ع):

تا زمانی سخن در بند توست که لب نگشایی ولی وقتی لب گشادی تو در بند آنی.

از همان منبع، فصل17، ص 319: هرگاه نفس بر تو سخت گیرد تو نیز بر او سخت بگیر تا رامت شود و هر گاه از کار سختی ترسیدی تو نیز بر آن سخت شو تا برایت آسان گردد.

فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ ﴿48﴾

پس در آن روز (قیامت) شفاعتِ شفیعان در حق آنها پذیرفته نشود (48)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 333، از قمی از امام صادق (ع): اگر تمام فرشتگان مقرب و پیغمبران مرسل در حق ناصبین آل محمد (ص) شفاعت کنند، شفاعتشان قبول نشود.

بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَنْ یُؤْتیٰ صُحُفاً مُّنَشَّرَةً ﴿52﴾ بلکه هر یک از آنها می خواهند که برایشان صحیفه وحی آسمانی نازل شود (تا ایمان آورند) (52)

☼ نکته:

خداوند سبحان در دو آیه شریفه دیگر می فرماید: «وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَینَا کِتَابًا نَقْرَؤُهُ» = «ما به افسون تو ایمان نخواهیم آورد تا کتابی بر خودمان نازل شود که آن را بخوانیم» (1).

و می فرماید: «لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتَی مِثْلَ مَا أُوتِی رُسُلُ اللَّهِ» = «هرگز ایمان نخواهیم آورد تا وقتی که برای ما نازل شود آن چه که برای رسولان خدا نازل شده است» (2).

اما بین آیه شریفه ی موردِ بحث با دو آیه انعام و اسراء یک تفاوت وجود دارد و آن هم این است که در آیه مورد بحث، تقاضا می کنند بر یک یک آنها کتابی نازل شود ولی در دو آیه دیگر

ص :491


1- اسراء93
2- انعام 124

تقاضا می کنند که یک کتاب بر همه آنها نازل شود.

صاحب المیزان، ج 39، ص 304، آورده است: خدای سبحان می فرماید: اینان به شرطی حاضرند دعوت محمد (ص) را بپذیرند که برای هر یک از ایشان مستقلاً کتابی آسمانی نازل شود. پس آیه شریفه در معنای این آیه است که می فرماید: «لَنْ نُؤْمِنَ … » = «هرگز ایمان نخواهیم … » (1)

☼ نکته:

صاحب المیزان به اقوال برخی از مفسرین به شرح ذیل اشاره کرده و این نظرات را رد کرده است:

1 - بعضی گفته اند: مراد از آیه این است که کتابی از آسمان بر آنها نازل شود همچنانکه می فرماید: «وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیکَ … » = «ما به افسون تو ایمان نخواهیم … » (2).

2 - بعضی گفته اند: کتابی نازل شود تا در آن برائت از عذاب و مژده نعمتی فراوان به آنها دهد.

3 - بعضی گفته اند: به هر کدام کتابی نازل شود ولی در هر یک از آن کتابها نوشته شود که فلانی! باید به محمد (ص) ایمان آوری.

☼ مؤلف:

صراحت و ظاهر آیه شریفه بر نزول یک کتاب برای هر یک از آنهاست و هیچ سنخیتی با سه قول مذکور ندارد، همچنین همان طور که در بالا آوردیم، آیه انعام با این آیه در درخواستِ نزولِ کتاب بر یک یک آنها یا همه آنها، متفاوت است نه این که عیناً شبیه آیه انعام یا اسراء باشد. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 307، از قمی، از امام باقر (ع): مردم به پیامبر (ص) گفتند: به ما خبر داده اند که هر شخصی از بنی اسرائیل گناه می کرد صبح می نمود در حالی که آن گناه و کفاره آن را در نوشته ای پهلوی سرش می دید. جبرئیل نازل شد و گفت: اگر قوم تو هم بخواهند مثل بنی اسرائیل قرار می دهیم ولی همان عذابی که به آنها نازل نمودیم به ایشان هم بدهیم. و مردم حس کردند پیامبر (ص) دوست ندارد که چنین سنتی در امتش جریان یابد.

☼ نکته:

صاحب المیزان در ذیلِ روایت فوق آورده است: «این داستان (روایت) با لحن آیه نمی سازد و در خودِ روایت هم اشاره ای است به این که این قصه معتبر نیست» (چون در آخرش آمده است: حس کردند رسول خدا (ص) دوست ندارد).

ص :492


1- انعام 124
2- اسراء93

75 سوره قیامت

75 - سوره قیامت (رستاخیز) = لا اُقسم.

مکی است و «40» آیه دارد.

خلاصه مطالب: شرح حال روز قیامت و مرگ.

بسم الله الرحمن الرحیم

لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿1﴾ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿2﴾ چنین نیست (که کافران می پندارند) سوگند به روز قیامت (1) و قسم به نفس ملامت کننده (2)

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 311: در معنای «لا» در ابتدای سوگند، اقوالی است.

1 - «لا» مثبت است و معنای «تأکید» را می رساند. به عبارتی «تأکید بر سوگند» است.

2 - «لا» منفی است یعنی «سوگند نمی خورم» .

3 - «لا» رد بر گفتار و سخنان مشرکین است. به عبارتی کلمه «لا» خود جمله ای است مجزا با این معنا: «چنین نیست که کفار می پندارند» و بعد جمله قسم می آید. (معنای ذیل آیه).

نکته ای از همان منبع، ص 312: در خصوص «نفس لوامه» سه قول وجود دارد:

1 - نفس لوامه، همان نفس مؤمن است که در برابر گناه، انسان را ملامت می کند.

2 - همانْ جان آدمی است که انسان ها را در برابر گناه ملامت می کند.

3 - همان «نفس کافر» است که در قیامت او را به خاطر معصیت و کفر، ملامت می کند.

☼ مؤلف:

نفسْ سه نوع است:

1 - نفس اماره: انسان را به گناه می کشاند و همان نفس شیطانی است.

2 - نفس لوامه: انسان را در انجام گناه مورد سرزنش قرار می دهد که همان نفس ایمان است.

3 - نفس مطمئنه: که انسان را در رسیدن به قربِ الهی سیر می دهد و آن نفس یقین است. و فقط مخصوصِ انبیاء و اولیاست. بنابراین قول اول معقول تر است و قول سوم صحیح نمی باشد.

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (3)

بَلی قادِرینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ (4)

بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (5)

یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ (6)

فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (7)

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (8)

وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (9)

یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ (10)

کَلاَّ لا وَزَرَ (11)

إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (12)

یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (13)

آیا انسان می پندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟! (3) آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم!

ص :493

(4) (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او می خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند! (5) (از این رو) می پرسد: «قیامت کی خواهد بود» ! (6) (بگو: ) در آن هنگام که چشمها از شدت وحشت به گردش درآید (7) و ماه بی نور گردد (8) و خورشید و ماه یک جا جمع شوند (9) آن روز انسان می گوید: «راه فرار کجاست؟!» (10) هرگز چنین نیست، راه فرار و پناهگاهی وجود ندارد! (11) آن روز قرارگاه نهایی تنها بسوی پروردگار تو است (12) و در آن روز انسان را از تمام کارهایی که از پیش یا پس فرستاده آگاه می کنند! (13)

☼ نکته:

دو آیه شریفه 3 و4 در حقیقت محاجه و سؤالی است که خداوند سبحان برای منکرین قیامت آورده است و هیچ صراحتی ندارد که در قیامت همین استخوانها مجدد، متشکل شوند. برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 99 سوره اسراء و بحث پایانی همین سوره مراجعه شود.

بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿14﴾ وَلَوْ أَلْقیٰ مَعَاذِیرَهُ ﴿15﴾ بلکه انسان

به نفس خود بیناست (14) هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد! (15)

در جامع، ج 7، ص 340و341، از کافی، از امام صادق (ع): انسان می داند چه کاری انجام می دهد تا تقرب به خدا پیدا کند. و نیز می داند آن چه را که خلاف امر خدا در پنهان به جا می آورد.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): هر گاه باطن شما نیکو بود، ظاهرتان قوی خواهد شد.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 652، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

هر کس مرا در نهان یاد کند او را در آشکار یاد خواهم کرد.

از همان منبع، ص 641:

هر کس در جمعی از مردم مرا یاد کند، من نیز او را در جماعتی از ملائکه یاد می کنم.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 320، از عیاشی و صاحب فقیه آورده است که:

زراره از امام صادق (ع) می پرسد: حد آن مرضی که بیمار، روزه را می خورد چیست؟ در پاسخ امام صادق (ع) آیه را تلاوت کرد و فرمود: خودِ انسان بهتر می داند که چه وقت طاقتش تمام می شود و تا چه حدی می تواند مرض و روزه را تحمل کند.

در کتاب «اسرار توحید» شیخ صدوق، ص 461، باب63، چ1، از امام صادق (ع):

هر کس به آن چه می داند عمل کند بر آن چه نمی داند کفایت است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 341، از تهذیب، از زید شحام روایت کرده که گفت:

ص :494

از امام صادق (ع) سؤال کردم: آیا خفقه و خفقتین وضو را باطل می کند؟ فرمود انسان بر نفس خود بصیرت دارد، امیرالمؤمنین (ع) فرمود: هر کسی طعم خواب را یافت، نشسته باشد یا ایستاده، وضو بر او واجب است.

لَا تُحَرِّ کْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿16﴾ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿17﴾ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿18﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿19﴾ با عجله زبان به قرائت قرآن مگشای (16) همانا ما خود قرآن را جمع کرده و آن را بر تو فرا خوانیم (17) پس وقتی که قرآن را بر تو خواندیم، از قرائت آن پیروی کن (18) پس از آن بر ماست که حقایق آن را بر تو بیان کنیم (19)

نکته 1: ضمایر «_ه» در کلمات «به» ، «جمعه» ، «قرانه» ، «قراناه» و «بیانه» همه به «وحی الهی» که همان «قرآن کریم» است برمی گردد. و کلمه «قرآن» در آیات فوق به معنای «قرائت کردن یا خواندن» است، نه «قرآن» که نام کتاب آسمانی اسلام است.

نکته 2: خدای تعالی در جای دیگر می فرماید: «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یقْضَی إِلَیکَ وَحْیهُ» = «قبل از آن که وحی بر تو تمام شود درباره قرآن عجله مکن» (1).

به استناد این دو آیه (طه و قیامت) معلوم می شود که قرآن کریم دو بار، یکبار به صورت کامل و بار دیگر به صورت تدریجی و در طی 23 سال بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.

نکته 3: مفسرین اقوالِ نادرست و متفاوتی برای آیات شریفه آورده اند از جمله:

1 - صاحب تفسیر جامع، ج 7، ص 342، از بلخی آورده: ضمایر «_ه» به قرآن برنمی گردد بلکه، به نامه اعمال بندگان برمی گردد و خدایتعالی بندگان خود را توبیخ کرده که در خواندن نامه اعمالشان عجله نکنند.

2 - ضمایر «_ه» به قیامت برمی گردد و این آیات در رابطه با سایر آیات سوره قیامت هستند و معنایش این است که «پیامبر زنهار که زبان خود به سؤال از وقت قیامت حرکت مده».

3 - متأسفانه بعضی دیگر از مفسرین عامه بدلیل عدم شناخت عصمت رسول اکرم (ص)، (العیاذ بالله) گفته اند که این آیات توبیخی از جانب خدا بر پیامبر (ص) است و بعضی هم گفته اند

ص :495


1- طه 114

(العیاذ بالله) چون پیامبر (ص) می ترسید فراموش کند، لذا زبان خود را به حرکت در می آورد.

☼ مؤلف:

قول سوم یقیناً خلاف است چون مخالفِ عصمت پیامبر اکرم (ص) و نصِ صریح قرآن کریم است که می فرماید: «پیامبر (ص) جز وحی الهی چیزی نمی گوید» و البته بحث در این خصوص در سوره نجم آمده است. اما قول اول هم چون مخاطب، رسول خدا (ص) است، صحیح نمی باشد و اما قول دوم هم با سیاق آیاتِ شریفه نمی سازد چرا که این آیات معترضه بوده و ضمایرش به آیات قبل بر نمی گردد.

توجه: صاحب المیزان، ج 39، ص 322 - 324، این اقوال را رد کرده است.

کَلاّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿20﴾ وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ ﴿21﴾ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ﴿22﴾ إِلیٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿23﴾ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿24﴾ چنین نیست که شما می پندارید (و دلایل معاد را کافی نمی دانید) بلکه شما دنیای زودگذر (و هوسرانی) را دوست دارید (20) و آخرت را رها می کنید (21) آن روز رخسار عده ای نورانی و با طراوت است (22) و به سوی پروردگار خود نظر می کنند (23) و رخسار گروهی دیگر غمگین است (24)

نکته 1: به استناد آیات شریفه فوق، چهره های مردم در روز قیامت دو حالت دارد:

1 - ناضره یا نورانی: همچنان که در جای دیگر می فرماید: «تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیم» = «در چهره هایشان طراوت و نشاط نعمت را می بینی و می شناسی» (1). و می فرماید: «وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا» = «و آنها را می پذیرد در حالی که غرق شادی و سرورند» (2). و می فرماید: «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» = «چهره هایی در آن روز گشاده و نورانی است» (3). و می فرماید: «ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» = «خندان و مسرور است» (4).

که علت این نورانیت در حقیقت همان نورِ تقواست که آن را در دنیا کسب کرده اند همچنان که می فرماید: «یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» = «روزی که مردان و زنان با ایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت می کند» (5).

ص :496


1- مطففین 24
2- دهر 11
3- عبس38
4- عبس39
5- حدید12

2 - باسره یا غمگین: همچنان که در جای دیگر می فرماید: «وجُوهٌ یوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ» = «چهره هایی در آن روز خاشع و ذلت بارند» (1).

و می فرماید: «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ عَلَیهَا غَبَرَةٌ» = «صورتهایی در آن روز غبارآلودند» (2).

که علت این سیاهی در حقیقت همان نداشتنِ نورِ تقواست که آن را در دنیا کسب نکرده اند: همچنان که می فرماید: «یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَینَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ» = «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان گویند: نظری به ما بیفکنید تا از نورتان پرتوی گیریم! به آنها گفته شود: به پشت سر خود (دنیا) بازگردید و کسب نور کنید! در این هنگام دیواری میان آنها زده می شود که دری دارد، درونش رحمت و برونش عذاب است» (3).

نکته 2: آیه شریفه: «الی ربها ناظره» شبیه آیات: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ» = «پروردگارا! خودت را به من نشان بده» (4) و «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی» (5) است. که مراد از نظر کردن در آنها، نظر قلبی به واسطه پیدا کردن بصیرت است نه اینکه العیاذ بالله «دیدن خدا» باشد که متأسفانه بعضی از کوته فکران و مفسرنماهای عامه معنا کرده اند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 343، از ابن بابویه، از امام رضا (ع):

صورتهای نورانی نظر می کنند به ثواب و پاداش پروردگار خود که به آنها عطا می شود.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 336، از قمی، از معصوم (ع):

معنای نظر کردن به وجه الله، نظر کردن به رحمت و نعمت خداست.

تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (25)

کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ (26)

وَ قیلَ مَنْ راقٍ (27)

وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (28)

وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29)

إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (30)

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی (31)

وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (32)

ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی (33)

أَوْلی لَکَ فَأَوْلی (34)

ثُمَّ أَوْلی لَکَ فَأَوْلی (35)

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً (36)

أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی (37)

ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی (38)

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی (39)

أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی (40)

زیرا می داند عذابی در پیش دارد که پشت را در هم می شکند! (25) چنین نیست (که انسان می پندارد! او ایمان نمی آورد) تا موقعی که جان به گلوگاهش رسد (26) و گفته شود: «آیا کسی هست که (این بیمار را از مرگ) نجات دهد؟!» (27) و به جدایی

ص :497


1- غاشیه2
2- عبس40
3- حدید13
4- اعراف143
5- نجم 11

از دنیا یقین پیدا کند (28) و ساقهای پای او پیچیده شود (29) (آری) در آن روز مسیر همه بسوی (دادگاه) پروردگارت خواهد بود! (30) (در آن روز گفته می شود: ) او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند (31) بلکه تکذیب کرد و روی گردان شد (32) سپس به سوی خانواده خود بازگشت در حالی که متکبرانه قدم برمی داشت! (33) وای بر «زندگی» و صد وای بر مرگ تو (34) سپس وای بر برزخ و صد وای بر روز محشر تو (35) آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود؟! (36) آیا او نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟! (37) سپس بصورت خون بسته درآمد و خداوند او را آفرید و موزون ساخت (38) و از او دو زوج مرد و زن آفرید! (39) آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟! (40)

در المیزان، ج 39، ص 339، ذیل آیه 29، از معصوم (ع): یعنی دنیا با آخرت در هم می شود.

در المیزان، ج 39، ص 339، ذیل آیه 34، از عیون، از امام رضا (ع):

(آیه شریفه) نفرین خدایتعالی است که می فرماید از خیر دنیا و آخرت دور باشی.

در غررالحکم، ج 1، ف17، ص 321، از حضرت علی (ع): هرگاه جهان بر بنده ای روی آورد نیکیهای دیگری را بر وی بپوشاند اما همین که از وی رو برگرداند خوبیهای او را هم از وی می ستاند.

از همان منبع، فصل10، ص 278: اگر دینت را پیرو دنیایت قرار دهی دین و دنیایت را تباه کرده ای و اگر دنیایت را پیرو دینت کنی دین و دنیایت را حفظ کرده ای.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 676، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:

ای فرزند آدم! مرا در درونت یاد کن تا تو را در درونم یاد کنم و مرا در خلوتت یاد کن تا تو را در خلوتم یاد کنم و مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی بهتر از جمعت یاد کنم.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 224، باب28، از امام رضا (ع): محروم کسی است که از عاقبت به خیری محروم باشد و سودمند کسی است که تصدقات و خیرات خود را سنگین کند.

بحثی پیرامونِ مراحلِ قیامت

☼ مؤلف:

بیش از 71 سوره از قرآن کریم به علائم قیامت اشاره فرموده است. که اگر به دقت در این آیات توجه شود معلوم می گردد که «قیامت در قرآن» به چهار مرحله تقسیم شده است:

1 - مرحله آغازینِ قیامت که همان ماجرای رجعت و ظهور است.

2 - بعد از رجعتْ مجددْ کفرْ جهانْ را فرا می گیرد و عذابِ مهلکی به واسطه دمیدنِ صورِ اسرافیل بر همه انسانها که کافر هم شده اند وارد شده و طومارِ عالم مادی برچیده می شود.

ص :498

3 - نواختن صور دوم یا سوم که عده ی خاصی از جمله عزراییل و میکاییل خواهند مرد.

4 - نواختن صور آخر و برانگیخته شدن تمام موجودات در عالم حشر یا قیامتِ کبرا.

و اما در خصوصِ هر مرحله، آیاتی به شرح ذیل وجود دارد:

1 - مرحله رجعت: {بحثِ مفصلِ رجعت در ذیلِ آیاتِ (اسراء 8 - 4) آمده است}.

چندین آیه به مسئله رجعت اشاره دارند ولی دو آیه انبیاء و نمل صراحتِ بیشتری دارند:

الف- «وَیوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ» = « (به خاطر آور) روز (رجعت) را که ما از هر امتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم؛ و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند!» (1).

توجه: در آیه فوق اشاره به «فوج=گروهی» فرموده است یعنی عده ای محشور می شوند که منظورْ روزِ رجعت است نه حشرِ کبرا چرا که در قیامتِ کبرا همه ی افراد محشور می شوند نه فقط عده ی خاصی، همچنان که در توصیفِ روزِ قیامتِ کبرا می فرماید: «وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا» = «در آن روز (قیامتِ کبرا) هر امتی (همه امتها) را می بینی (که از ترس و وحشت) بر زانو نشسته؛ هر امتی (همه امتها) بسوی کتابش خوانده می شوند» (2).

و نیز در توصیف حشر کبرا می فرماید: «وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا» = «و همه را برمی انگیزیم و احدی از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد» (3).

ب- «وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یرْجِعُونَ» = «و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (4).

توجه: این آیه هم اشاره دارد که گروهی از جمله قوم لوط و نوح و غیره که در این دنیا عذاب شده اند دیگر برنمی گردند. در صورتی که در محشرِ کبرا همه محشور می شوند پس منظور «رجعت» است. علاوه بر آن این آیه همچنین ثابت می کند که در آخرالزمان انسانها کافر و هلاک می شوند. چون اگر غیر از این بود باید «رجعت» را از آنها استثنا کرد و این محال است، بلکه آنها نیز مثل اقوامِ کافرِ صالح و لوط، کافر و هلاک شده و مشمولِ رجعت نمی شوند. (دقت کنید).

ص :499


1- نمل83
2- جاثیه28
3- کهف47
4- انبیاء95

2 - هلاکتِ آخرالزمان یا همان پایانِ دنیا و نفخه صور اول:

آیاتِ زیادی دلالت بر پایان و نابودیِ زمین و آسمان دنیوی دارند و نیز آیاتی است که دلالت دارند در آن زمان که عمرِ زمینِ مادی به پایان می رسد انسانهایی شاهد و زنده بر روی همین زمین هستند. از جمله: الف: آیه (انبیاء95) که در بالا آمد.

ب- «وَإِنْ مِنْ قَرْیةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا» = «هیچ شهر و آبادی نیست مگر اینکه آن را پیش از روز قیامت هلاک می کنیم؛ یا به عذاب شدیدی گرفتارشان خواهیم ساخت؛ این، در کتاب الهی ثبت است» (1).

توجه: در این آیه شریفه به صراحت می فرماید: «قبل از «روزِ قیامتِ کبرا» همه را عذاب خواهد کرد» . و چون عذاب و هلاکت در قرآن کریم فقط بر اقوام کافر وارد شده است پس در آخرالزمانْ کفرْ جهان را می گیرد. و نیز منظور از این عذابْ قبل از قیامتِ کبرا است. (بحثِ مفصل در ذیلِ آیه مذکور آمده است).

ج- «فَکَیفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یوْمًا یجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا» = «شمایی که کافر می شوید، چگونه خود را (از عذاب الهی) بر کنار می دارید؟! در آن روز که کودکان را پیر می کند» (2).

توجه: صراحتی در این آیه شریفه است به نحوی که بخواهد بفرماید علت عذابِ آخرالزمان به واسطه ی کفر است. به عبارتی این آیه شریفه هم می خواهد بفرماید که در آخرالزمان (و بعد از رجعت و ظهور و بعد از آن که خلیفه ی الهی از روی زمین برداشته شد) کفر گسترش می یابد.

د- «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ، یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُم بِسُکَارَی وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ» = «ای مردم از پروردگارتان پروا کنید چرا که زلزله رستاخیز امری هولناک است. روزی که آن را ببینید زنان شیرده[از ترس]، شیرخوار خود را فرو می گذارند و هر آبستنی بارش را فرو نهد و مردم را مست می بینی و حال آنکه مست نیستند بلکه عذاب خدا شدید است» (3).

توجه: در این آیه شریفه وقوع زلزله یا همان عذاب آخرالزمان را بر انسانها در همین زمین

ص :500


1- إسراء58
2- مزمل17
3- حج 2 - 1

مادی به صراحت بیان می فرماید. که البته منظور قیامتِ کبرا نیست چرا که در قیامتِ کبرا دیگر بچه ای زاده و زنی آبستن نمی شود. از آن گذشته قیامتِ کبرا هر کس به تنهایی و جداگانه محشور شده و البته رابطه ی صلبی و نسبی نیز از بین می رود، نه این که زنانی حامله یا با بچه یا مشغولِ شیردادن محشور شوند. همچنان که در وصفِ قیامتِ کبرا می فرماید: «وَیوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یوْمَئِذٍ یتَفَرَّقُونَ» = «آن روز که قیامت برپا می گردد، (مردم) جدا و متفرق می شوند» (1).

و نیز می فرماید: «یوْمَئِذٍ یصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیرَوْا أَعْمَالَهُمْ» = «در آن روز مردم بصورت گروه های پراکنده (از قبرها) خارج می شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود» (2).

و می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَینَهُمْ» = «هنگامی که در «صورِ» (حیات) دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها نخواهد بود» (3).

ه- «وَأَنْذِرِ النَّاسَ یوْمَ یأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَکُمْ مِنْ زَوَالٍ» = «و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغشان می آید، بترسان! آن روز که ظالمان می گویند: پروردگارا! مدت کوتاهی ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروی کنیم! (اما پاسخ می شنوند که: ) مگر قبلاً سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایی برای شما نیست؟!» (4).

توجه: در این آیه شریفه منظور از عذاب، همان هلاکتِ آخرالزمان دنیوی است نه عذاب اخروی. چرا که در آیه شریفه اشاره به «مهلت دادن» در همین دنیاست. در صورتی که اگر عذاب ِ قیامتِ کبرا بود می بایست به «برگشتن به دنیا» اشاره بفرماید. البته آن دسته از آیاتی که اشاره به برگشت به دنیا آمده، در آن آیاتْ منظور قیامتِ کبراست که بعد از صورِ حیات رخ می دهد. مثل آیه شریفه: «اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِی یوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یوْمَئِذٍ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ» = «اجابت کنید دعوت پروردگار خود را پیش از آنکه روزی فرا رسد که بازگشتی برای آن در برابر اراده خدا نیست؛ و در آن روز، نه پناهگاهی دارید و نه مدافعی» (5).

توجه: البته اگر منظور از آیه شوری برگشت به دنیا باشد به محشر بسط می یابد، اما اگر

ص :501


1- روم14
2- زلزله6
3- مؤمنون101
4- ابراهیم44
5- شوری47

مراد پشیمانی باشد پس می تواند به هر دو مرحله بسط یابد (والله اعلم).

و- «أَفَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیهُمْ غَاشِیةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لَا یشْعُرُونَ» = «آیا ایمن از آنند که عذابی فراگیر از سوی خدا به سراغ آنان بیاید، یا ساعت «ناگهانی و بی خبر» فرا رسد، در حالی که متوجه نیستند؟» (1).

توجه: منظور از این عذاب هم عذابِ آخرالزمان است که ناگهانی و یکدفعه می آید و کسی فکرش را هم نمی کند. در صورتی که قیامتِ کبرا وقتی است که همه در عالمِ برزخ به دلیلِ بصیرتشان منتظرِ وقوعش هستند. از آن گذشته همان افرادی که نابودی زمین را درک می کنند باید اول به واسطه آن عذاب بمیرند که واردِ برزخ شوند و بعد با بقیه ی مردم وارد محشرِ کبرا شوند. و اینطور نیست که آن گروهْ عالمِ برزخ را طی نکنند. (البته این تعبیر در صورتی است که یا هلاکتْ قبل از صور باشد نه بعد از آن و یا چهار صور در پیش باشد و یا … ) (والله اعلم).

ز- یک سری از آیات هم اشاره به تعویقِ این عذابِ آخرالزمان دارند که بحثِ مفصل آن در ذیل آیه (2) آمده است، از جمله: «وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیقُولُنَّ مَا یحْبِسُهُ أَلَا یوْمَ یأْتِیهِمْ لَیسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یسْتَهْزِئُونَ» = «و اگر مجازات را تا زمان محدودی از آنها به تأخیر اندازیم، (از روی استهزا) می گویند: چه چیز مانع آن شده است؟! آگاه باشید، آن روز که (عذاب) به سراغشان آید، از آنها بازگردانده نخواهد شد؛ و آنچه را مسخره می کردند، دامانشان را می گیرد!» (3).

«وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی» = «و اگر سنت و تقدیر پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود، عذاب الهی بزودی دامان آنان را می گرفت» (4).

ح- یک سری از آیات اشاره به نابودی مخلوقاتِ مادی و اوصاف این زمان دارند از جمله:

«وَإِذَا الْکَوَاکِبُ انْتَثَرَتْ» = «و آن زمان که ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند» (5).

«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» = «در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود» (6).

«وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ» = «و در آن هنگام که ستارگان بی فروغ شوند» (7).

ص :502


1- یوسف107
2- طه 129
3- هود8
4- طه129
5- انفطار2
6- تکویر1
7- تکویر2

«وَإِذَا الْجِبَالُ سُیرَتْ» = «و در آن هنگام که کوه ها به حرکت درآیند» (1).

«وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ» = «و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند» (2).

«إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ» = «آن زمان که آسمان از هم شکافته شود» (3).

«ارْتَقِبْ یوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ» = «پس منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری پدید آورد» (4).

«مَا ینْظُرُونَ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یخِصِّمُونَ» = «جز این انتظار نمی کشند که یک صیحه عظیم (آسمانی) آنها را فراگیرد، در حالی که مشغول جدال (در امور دنیا) هستند» (5).

توجه: این آیه شریفه می رساند که صورْ در روز و ناگهانی و در حالی که مردم مشغول مخاصمه و معامله اند دمیده می شود چرا که در شب و سحرْ مردم در خواب به سر می برند.

«یوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ کَطَی السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ» = «در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را باز می گردانیم» (6).

توجه: در آیه شریفه انبیاء ابتدا به نابودی آسمان و بعد به خلقت و باز گرداندنِ دوباره ی آن اشاره فرموده است و این می رساند که آسمان و حتی زمین اخروی شبیه این آسمان و زمین مادی است نه اینکه دقیقاً همین آسمان و زمین باشد بلکه آن آسمان و زمین از نوعِ ملکوتی و ابدی است. به عبارتی ملکوتْ و باطنِ این آسمان و زمین است نه خودِ این آسمان و زمین. همچنان که در جای دیگر هم می فرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» = «در آن روز (قیامتِ کبرا) که این زمین به زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدل می شود و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر می گردند!» (7).

خلاصه این که همه این آیات اشاره به پایانِ دنیای مادی و آخرالزمان است که در آن موقعْ نظامِ حاکم برچیده شده و کرات و ستارگان از مدار منظمشان خارج گشته و به همین خاطر به یکدیگر و به زمین برخورد کرده و همه چیزِ مادی نابود می گردد. نه اینکه اشاره به محشرِ کبرا

ص :503


1- تکویر3
2- تکویر6
3- انفطار1
4- دخان10
5- یس49
6- انبیاء104
7- ابراهیم48

باشد چرا که در قیامت کبرا زمین و آسمانش غیر از این زمین و آسمان است که نه خورشید و نه ماه و نه دریا و نه ستاره ای موجود است. در قیامتِ کبرا این نور الهی است که باعثِ روشنایی آسمان و زمینِ اخروی می شود نه خورشیدِ مادی. البته فقط مؤمنین هستند که این نور را به واسطه تقوایشان می توانند بگیرند و باعثِ هم دیدنشان شود و هم روشنایی بگیرند ولی کفار به واسطه کفرشان نمی توانند از این نور بهره ای بگیرند و آنها در ظلماتند. اما در ابتدای محشر به دلیلِ وجودِ مؤمنین و نورشان می توانند ببینند ولی بعد از حساب و کتاب و جداییشان دیگر هیچ نمی بینند. از آن گذشته در محشرِ کبرا همه ی مخلوقات بر روی زمینی محشور می شوند با آسمانی ملکوتی که نه زمین و نه آسمانش نباید نابود شوند. در صورتی که این آیات شریفه به نابودی آسمان و زمین اشاره دارند. در ضمن جسم اخروی انسان غیر از جسم خاکی است و جنسش ملکوتی شبیه جنسِ زمینِ ملکوتی و اخروی است. همچنان که در وصف محشرِ کبرا می فرماید:

«لَا یرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا» = «نه آفتاب را در آنجا ببینند و نه سرما» (1).

«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» = «و زمینِ(آخرت) به نور پروردگارش روشن شود» (2).

«یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» = «روزِ قیامتِ کبرا مردان و زنان باایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راستشان حرکت می کند» .

«یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَینَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ» = «روزِ قیامتِ کبرا مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم! به آنها گفته می شود: به پشت سر خود (دنیا) بازگردید و کسب نور کنید! در این هنگام دیواری میان آنها زده می شود که دری دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب» (3).

توجه: البته شاید هم بطور کلی این آسمان و زمین مادی نیست و عدم نشوند بلکه فقط تغییراتی بسیار فاحش بر روی این اجرامِ مادی صورت بگیرد. اما در هر صورت عالم حشر و قیامت بر رویِ زمین و آسمانی غیرِ مادی و ملکوتی است (والله اعلم).

ص :504


1- انسان13
2- زمر69
3- حدید13

ط- سه آیه به نفخه ی صور اول یا صور ممات اشاره دارند:

«وَیوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَکُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ» = «و (به خاطر آورید) روزی را که در «صورِ (اول)» دمیده می شود و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند در وحشت فرو می روند، جز کسانی که خدا خواسته؛ و همگی با خضوع در پیشگاه او حاضر می شوند» (1).

«وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ» = «و «صورِ (اول)» دمیده می شود، پس همه کسانی که در آسمانها و زمینند مدهوش و مبهوت می شوند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس «صورِ (آخر)» دمیده می شود، ناگهان همگی (در محشرِ کبرا) به پا می خیزند و در انتظار هستند» (2).

«فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ» = «به محض اینکه یک بار در «صورِ (اول)» دمیده شود» (3) «وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً» = «و زمین و کوه ها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند» (4).

با دقت در این آیات شریفه که به صور اول اشاره دارند می توان گفت:

اولاً: اگر هلاکتِ آخر الزمان قبل از صور اول باشد پس سه صور وجود دارد اما اگر این هلاکت به واسطه صور اول و بعد از آن باشد و به استناد آیات حاقه، این احتمال بیشتر است که اول صور دمیده شود بعد از آنْ عذابِ آخرالزمان و پایانِ جهان و نابودی کرات صورت گیرد. که اگر اینطور باشد پس احتمالاً چهار صور دمیده می شود (والله اعلم).

ثانیاً: صورِ اول یک صیحه ی عظیم است که باعثِ بر هم زدن نظامِ مادی و خارج شدن سیارات از مدارِشان و برخورد و نابودیشان است که مرگ انسانها در آن زمان به واسطه عذابِ آسمانی و هلاکتِ زمین رخ می دهد و صور اول باعثِ این هلاکت می شود. از طرفی عده ای خاص در امانند که به استنادِ روایات آنها عده ای از کروبیان و حاملین عرشند که خارج از عالم مادی اند. و چون در آیه زمر از صور رستاخیز هم یاد شده که باعثِ حشرِ همگان از جمله

ص :505


1- نمل87
2- زمر68
3- حاقه13
4- حاقه14

کروبیان می شود، پس معلوم می شود که باید صورِ دیگری هم باشد که آن عده ی خاص را بمیراند. آیات نمل و حاقه که در بالا آمد در خصوصِ صور اول است. و در خصوص صور مطلق می فرماید: «یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِالْخَبِیرُ» (1). و درباره صور آخر می فرماید: «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا» (2) (والله اعلم).

توجه: اگر چهار صور باشد پس مراحل قیامت از چهار مرحله به 5 مرحله اضافه می شود یعنی مرحله مرگِ برزخیان به واسطه ی یک صورِ دیگر به آن افزون می گردد. (والله اعلم). بحثِ مفصل در خصوصِ برزخ و آیاتی که اشاره به برزخ دارند در ذیل آیه (3) آمده است.

3 - مرحله سومِ قیامت:

که در این مرحله عالم مادی و انسانها همه مرده اند و فقط عده ی خاصی زنده مانده اند. در این مرحله صور دوم یا سوم نواخته شده و آن عده ی خاص از جمله عزراییل و میکاییل خواهند مرد. از متن آیاتِ شریفه (زمر 68) و (نمل 87) که در بالا آمد این مطلب معلوم می شود. (بحثِ مفصل در ذیلِ آیه (4) آمده است).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 180، از حضرت رسول (ص): پروردگار پس از خلقت آسمان و زمین، صور را آفرید و به اسرافیل سپرد. و او پیوسته نظر به زیر عرش می اندازد و منتظر فرمان الهی است که امر کند در صور بدمد. صور ابزاری است شبیه بوق و یا شاخ. اسرافیل سه مرتبه در آن بدمد: اول: نفخه فزع. دوم: نفخه صعق. سوم: نفخه احیاء.

در نفخه اول (فزع): چون در صور بدمد تمام مخلوقات آسمان و زمین بمیرند، جز کسانی که خدا بخواهد، چنانچه می فرماید: «ما ینظرون الا صیحة واحده» (5) و در آن وقت، کوهها چون ابر به حرکت درآیند و سیر کنند و زمین به جنبش درآید و ساکن نشود. زیرا خدایتعالی زمین را به کوهها ثابت و برقرار نموده و هر زن مُرضعه ای (شیر دهی) از شیر دادن به طفل خود باز ایستد، هر آبستنی از ترس و هراس، حمل خود را وا بنهد. و اطفال از هول آن روز پیر شوند. و شیاطین از خوف خدا بِرَمَند و به اقطار زمین فرو روند. فرشتگان آنان را با تازیانه آتشین به جای

ص :506


1- انعام73
2- کهف99
3- مؤمنون100
4- نمل 87
5- یس49

خود برگردانند. خلایق بی هوش شوند. فرمان الهی به زمین برسد: شکافته شو! شکافته گردد. آسمان مانند زیت برافروخته شود و ستارگان از آن فرو ریزند. آفتاب و ماه گرفته شوند. اصحاب گفتند: مقصود از استثناء در جمله «الا من شاء الله» چه کسانی هستند؟ فرمود: شهدایند، که از هول و هراس ایمنند. در نفخه دوم (صعق): تمام فرشتگان، به جز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل هلاک گردند. آنگاه از مصدر جلالت به عزرائیل خطاب رسد: ای عزرائیل! من مرگ را بر تمام خلایق واجب کرده ام، شما هم بمیرید، پس به اسرافیل می فرماید: صور را به عرش بسپار و از جمله مردگان باش. اسرافیل صور را به عرش بسپارد و بمیرد. جز ذات بی زوال پروردگار کسی نماند. در آن وقت می فرماید: «لمن الملک الیوم» (1) امروز ملک و پادشاهی برای کیست؟ کسی نیست که جواب گوید. ذات اقدس اش بفرماید: «لله الواحد القهار» (2) سلطنت و پادشاهی، مختص پروردگار یکتا و بی زوال و مقتدر است. بعد از آن چهل شبانه روز باران ببارد، پروردگار گوشت و استخوان و رگ و پی خلایق را به سبب آن برویاند و نفسهای آنها را باز آفریند آن گاه خطاب فرماید: ای حاملین عرش من! زنده شوید. ایشان زنده گردند. به اسرافیل امر شود در صور بدمد (نفخه سوم): چون در صور دمید، ارواح خلایق داخل اجساد آنها شوند. ارواح مؤمنین مانند نور می درخشند. و ارواح کفار چون ظلمت تاریکند.

☼ نکته:

ممکن است کسی به استناد این روایت که حضرتِ رسول (ص) استثناء آیه مذکور را شهدا بیان فرموده، بر بحثِ ما اشکال کند و بگوید: «استثناء مذکور شامل انسانها هم شده است» . که در پاسخ باید گفت: شهدا در آن موقع در عالمِ برزخند و قبل از وقوع صورِ اول شهید شده اند پس این استثناء دیگر بر انسانهایی که صورِ اول بر آنها در زمینِ دنیوی قیام می کند بسط نمی یابد. و صور اول باعثِ مرگ عالمِ برزخ نمی شود به عبارتی جایِ خالیِ صورِ چهارمی در روایت پیداست. از طرفی معلوم می شود که هر چند ممکن است این صور باعثِ مرگِ برزخیان نشود اما باعثِ ترس و وحشت آنها می شود البته به جز عده ای که در روایت فوق به شهدا اشاره شده است. از طرفی شهدا از مصادیق آن است نه اینکه فقط مختصِ آنها باشد (والله اعلم).

ص :507


1- غافر16
2- غافر 16

در بحار الانوار، ج 79، ص 184، از رسول الله (ص)، در خصوصِ استثناء در آیه مذکور فرمود:

منظور «جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل» است. و وقتی خلایق قبض روح شدند آنها نیز به فرمان خدا به ترتیب می میرند.

☼ نکته:

در روایاتِ دیگر حاملان عرش خدا را نیز بر این ملائک افزوده اند (1). و از آنجایی که اهلِ بیت (ع) هم جزءِ این حاملین و خلفای الهی هستند پس مشمول این استثناء هستند (والله اعلم).

4 - مرحله چهارم:

مرحله ی نواختن صور آخر و برانگیخته شدن تمام موجودات بر روی زمین قیامتی در عالم حشر یا قیامتِ کبرا است. اکثر آیات قیامت به این مرحله بسط می یابد از جمله:

«یوْمَئِذٍ یوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا یکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثًا» = «در آن روز، آنها که کافر شدند و با پیامبر (ص) بمخالفت برخاستند، آرزو می کنند که ای کاش (خاک بودند، و) خاک آنها با زمینهای اطراف یکسان می شد (و بکلی محو و فراموش می شدند). در آن روز، (با آن همه گواهان) سخنی را نمی توانند از خدا پنهان کنند» (2).

و: «یوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا … » = «روزی که زمین به سرعت از روی آنها شکافته می شود و (از قبرها) خارج می گردند؛ و این جمع کردن برای ما آسان است» (3).

توجه: اگر منظور از «ارض» در این دو آیه شریفه «زمینِ مادی» باشد پس مراد از حشر در این دو آیه ی شریفه «رجعت» است. ولی اگر مراد از «ارض» ، «زمینِ اخروی و غیرِ مادی که همان باطنِ و ملکوتِ این زمین است» باشد پس مراد از «حشر» همان حشرِ و قیامتِ کبراست. که البته به استنادِ صدرِ هر دو آیه شریفه که می فرماید: «إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلَاءِ شَهِیدًا» = «هنگامی که از هر امتی، شاهد و گواهی (بر اعمالشان) می آوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟ (4). و می فرماید: «یوْمَ یسْمَعُونَ الصَّیحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یوْمُ الْخُرُوجِ» = «روزی که همگان صیحه رستاخیز را بحق بشنوند؛ آن روز، روز خروج است» (5).

ص :508


1- بحار، ج 6، ص 329
2- نساء42
3- ق44
4- نساء41
5- ق42

پس احتمالاً قیامتِ کبرا موردِ منظورِ آیه شریفه است. البته شاید رجعت هم از مصادیق آیه شریفه باشد. چرا که در رجعت هم وقتی جسمِ مادی از درونِ زمینِ خاکی دوباره متشکل شده و روح بر آن برگردد با این دو آیه ی شریفه در تضاد نیست و می تواند بسط یابد (والله اعلم).

«وَاتَّقُوا یوْمًا لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیئًا وَلَا یقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا یؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ ینْصَرُونَ» = «و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمی پذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته می شود» (1).

«إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» = «آن هنگام، رهبران (گمراه) از پیروان خود، بیزاری جویند؛ و کیفر خدا را مشاهده می کنند؛ و دستشان از همه جا کوتاه می شود» (2).

«فَکَیفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیوْمٍ لَا رَیبَ فِیهِ وَوُفِّیتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یظْلَمُونَ» = «پس چه گونه خواهند بود هنگامی که آنها را برای روزی که شکی در آن نیست [= روز رستاخیز] جمع کنیم و به هر کس، آنچه (از اعمال برای خود) فراهم کرده، بطور کامل داده شود؟ و به آنها ستم نخواهد شد» (3).

«یوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَینَهَا وَبَینَهُ أَمَدًا بَعِیدًا … » = «روزی که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر می بیند؛ و آرزو می کند میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانی زیادی باشد» (4).

«یوْمَ تَبْیضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ» = «روزی خواهد بود که چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه گردد، اما به آنها که صورتهایشان سیاه شده (گفته شود) آیا بعد از ایمان، کافر شدید؟ پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر می ورزیدید» (5).

«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» = «هر کسی مرگ را می چشد؛ و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت؛ آنها که از آتش (دوزخ) دور شده و به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده اند و زندگی دنیا، چیزی جز سرمایه فریب نیست» (6).

«یوْمَ یأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِی وَسَعِیدٌ» = «آن روز که (قیامت و زمان مجازات) فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمی گوید؛ گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت» (7).

«وَیوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمِیعًا» = «در آن روز که (خدا) همه آنها را جمع و محشور می سازد» (8).

«وَتَرَی الْمُجْرِمِینَ یوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ» = «و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر می بینی! (که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است» (9).

ص :509


1- بقره48
2- بقره166
3- آل عمران25
4- آل عمران30
5- آل عمران106
6- آل عمران185
7- هود105
8- انعام128
9- إبراهیم49

«وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کِتَابًا یلْقَاهُ مَنْشُورًا» = «و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم؛ و روز قیامت، کتابی برای او بیرون آوریم که آن را، گشوده ببیند» (1).

«وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا» = «آنها همه در یک صف به پروردگارت عرضه می شوند؛ (و به آنان گفته می شود: ) همگی نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان می کردید ما هرگز موعدی برایتان قرار نخواهیم داد!» (2).

«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِی بَینَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یظْلَمُونَ» = «و زمین (در آن روز) به نور پروردگارش روشن می شود و نامه های اعمال را پیش می نهند و پیامبران و گواهان را حاضر می سازند و میان آنها بحق داوری می شود و به آنان ستم نخواهد شد» (3).

«وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» = «در آن روز هر امتی را می بینی (که از شدت ترس و وحشت) بر زانو نشسته؛ هر امتی بسوی کتابش خوانده می شود و (به آنها می گویند: ) امروز جزای آنچه را انجام می دادید به شما می دهند!» (4).

چند نکته در خصوصِ قیامت:

نکته اول: در برخی از روای_ات صور اس_راف_ی_ل ب_ه ش_ی_پ_وری شبیه ش_اخ گ_او ت_ش_ب_ی_ه ش_ده اس_ت و در آیه شریفه مدثر هم می فرماید: «فَإِذَا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ» = «هنگامی که در «صور» دمیده شود» (5). ک_ه برای نزدیک کردن فهم و درک ما به معنای آن و از قبیل تشبیه معقول به محسوس است. و نباید الفاظی که حقایق عالم غیب و معنا را بیان می کنند بر معنای شناخته شده شان حمل کرد. نفخ صور هم معنایی دارد که واقعیتش بر ما روشن نیست و نباید آن را به همان معنای دمیدن در «شیپور» حمل کرد. البته این احتمال هم هست که صور اول شبیه امواج صوتی کشنده و مهیبی با سرعت فوق العاده زیاد باشد که در مدت کوتاهی موجب برهم زدن نظام عالم و مرگِ موجودات و اجرام آسمانی و زمینی شود. و یا چیزِ دیگر. (والله اعلم).

نکته دوم: نفخه صور در ده جای قرآن کریم آمده و در سیزده جا صَیحه به کار رفته است، اما از اسرافیل (اسرافین= سرافیل= سرافین) نام برده نشده است بلکه در روایات آمده است. (جبرئیل آورنده وحی، میکائیل موکل رزق و باران، اسرافیل دمنده در صور و عزرائیل فرشته مرگ

ص :510


1- اسراء13
2- کهف48
3- زمر69
4- جاثیه28
5- مدثر8

است). همان طور که در بالا آمد صور آخر برای حیات است اما صراحتی در آیات شریفه در خصوص اینکه صور اول باعثِ «مرگ ارواحِ برزخی یا فرشتگان شود» به چشم نمی خورد.

حال در اینجا چند سؤال بدین شرح پیش می آید:

1 - آیا صور اول علاوه بر نابودی آسمان و زمین مادی و موجوداتِ درونشان، همچنین باعثِ مرگِ برزخیان و فرشتگان هم می شود؟ اگر پاسخِ این سؤال مثبت باشد پس آیا انسانهای آخر الزمان نباید وارد برزخ شوند؟

2 - اگر این صور باعثِ مرگِ برزخی هم باشد آیا معنایش این است که کلاً ارواح را نیست و عدم کند و در عالمِ حشرِ کبرا دوباره از عدم، حیاتِ مجدد می یابند؟

3 - آیا این قضیه در خصوص کروبیان و فرشتگان و حتی اهلِ بیت (ع) هم صادق است؟

4 - چگونه ممکن است ارواحِ اهلِ بیت (ع) که مقامی مافوقِ فرشتگان دارند و در حقیقت خلفا و پیشوایانِ الهی بر تمامِ خلایق از جمله عزراییل و اسرافیلند توسط موجودی که در رتبه ی پایین تر از آنهاست باید نیست و عدم شوند؟ که اگر اینطور باشد آن همه روایت که در برتری اهلِ بیت (ع) بر ماسوا و خلقتِ آغازینِ آنها قبل از تمام موجودات است چگونه توجیه می شود؟

پاسخ: از آیات و روایات نمی توان پاسخ قاطعی به این سؤالات داد اما احتمالاتی بدین شرح می توان آورد: (والله اعلم)

1 - همان طور که در ذیلِ آیه ی «ذر» و آیه ی «دو حیات و دو ممات» به تفصیل آورده ایم، عوالم یا مراحلِ سیرِ انسانی 5 یا 6 مرتبه است. در ابتدای این عالم خداوند سبحان روح را خلق فرمود که به آن عالم روح یا ذر گویند. بعد از آنْ این روح به عالمِ رحم و درونِ جسمی از جنسِ عالم مادی و خاکی حلول پیدا می کند. و بعدْ این جسم و روح به عالم خاکی قدم می گذارد. سپس این جسمِ مادی در همین خاک می میرد ولی همان روح بدونِ این که طعمِ مرگ را بچشد از دنیای مادی به برزخ «منتقل می شود» و در آنجا هم به تناسبِ محیطِ برزخی، آن روح در شکل و قالبیْ برزخی قرار می گیرد. و در قیامت و حشرِ کبرا هم همین روح در قالب و جسمی

ص :511

از جنسِ عالمِ اخروی و نه مادی حلول می یابد. البته هر مرحله نسبت به مرحله قبلی اش تکامل یافته تر است، به طوری که قالب و بدنِ اخروی از نوعِ برزخی برتر است و نوعِ برزخی هم از نوعِ دنیویش عالی تر است. که در این مراحل و عوالم این روح است که بدون هیچ تغییری باقی می ماند. حال در جمعِ این بحث با مبحثِ قیامت می توان دو احتمال بدین شرح داد:

الف: ممکن است روح در عالمِ برزخ واقعاً نابود و عدم شده و بمیرد. و بعد دوباره خداوند سبحان همان روح را خلقتی تازه دهد و در جسم اخروی اش حلول کند (والله اعلم).

ب: ممکن است در عالمِ برزخ هم مثلِ عالمِ دنیا فقط آن قالبِ برزخی بمیرد و روح فقط منتقل شود نه اینکه نابود و عدم گردد. با این توضیح: تمامِ مخلوقات برای حیات و ایجادشان نیاز به روحی دارند که در حقیقت همان اراده ی الهی در ادامه ی حیاتشان است. و این روح در موجودات مختلف به تناسبِ ظرفیتشان متفاوت است. همچنین همه این موجودات با توجه به محیط و عالمی که زیست می کنند قالب و تمثیلی از جنسِ آن عالم گرفته و آن روحِ الهی در آن دمیده می شود. پس مرگ به معنای خروجِ آن روح از آن قالبِ مثالیِ آنهاست. همان گونه که یک انسان در عالمِ رحم، بدن و تمثالی از جنسِ عالمِ زمینی پیدا کرده و آن موقع روحش از عالمِ روح یا ذر به آن جسم «نفخ» می شود و این در حالی است که آن روح در عالم ذر فقط منتقل می شود نه این که بمیرد بلکه دوباره حیاتش را در عالمی جدید و جنس و بدنی جدید ادامه می دهد. به همین دلیل ممکن است در عالم برزخ هم فقط قالبِ برزخی بمیرد و روحش به بدنِ اخروی اش «نفخ» و منتقل شود. لذا منظور از این «نفخه» در آیات و روایات همین انتقال روح و مرگِ قالبش باشد. از آن گذشته صراحتی در آیات شریفه ی قیامت در خصوص اینکه صور اول باعثِ «مرگ ارواحِ برزخی یا فرشتگان شود» به چشم نمی خورد و با دو آیه ی شریفه: «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (1) و: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» = «هر کسی مرگ را می چشد» (2). که بیشترین صراحت را دارند باز هم نمی توان به قطعیت نابودی و عدمیتِ ارواح را برداشت کرد. البته شاید هم منظور مرگ و عدمیت ارواح و فرشتگان باشد (والله اعلم).

ص :512


1- قصص88
2- آل عمران 185

2 - ممکن است استثنایی که در دو آیه نمل و زمر آمده، به اهلِ بیت (ع) هم بسط یابد. و البته روایاتی در این خصوص وارد است که حتی قبضِ روحِ دنیوی اهلِ بیت (ع) هم مستقیماً از جانبِ وجودِ مقدسِ حق تعالی صورت می گیرد، نه توسطِ واسطه ای از جمله عزراییل یا اسرافیل. و البته با توجه به مقام «عالینِ» اهلِ بیت (ع) و برتری آن انوار مقدس بر تمام خلایق این احتمال که فرشته ای بتواند ارواح آن بزرگواران را قبض کند بعید به نظر می رسد حال چه این قبض، انتقال باشد یا مرگ و عدمیت (والله اعلم).

3 - خروج روح از جسم و عالم ماده درباره ملائک معنا ندارد چون آنان جسم ندارند تا خروج روح از آن مفهوم داشته باشد. لذا درباره ی ماهیت مرگ آنان احتمالاتی وجود دارد: احتمال اول این که مراد از مرگ درباره آنها گسستن پیوند روح از قالب مثالی آنها باشد. احتمال دوم این که مقصود، از کار افتادن فعالیت مستمر ارواح و ملائک و از دست دادن توان ادراکی شان باشد. احتمال دیگر همان نیست و عدم شدنشان است.

4 - بین صورهای اسرافیل فاصله ای وجود دارد اما اینکه این فاصله ها چقدر زمان ببرد فقط خدا می داند. از طرفی عالمِ برزخ پیشِ رویِ همگان است و استثنایی در بین نیست. لذا آن گروه از افراد که در آخرالزمان کافر شده و پایان و نابودی زمین را به چشم می بینند نیز قبضِ روح شده و به عالمِ برزخ منتقل می شوند. سپس تمام افراد به طور کامل و با هم از عالمِ برزخ به عالمِ حشرِ کبرا منتقل یا مرده و مجدد خلق می شوند. البته هر چند با هم به عالمِ محشر می روند ولی در عینِ حال به صورت پراکنده اند. بنابراین این احتمال که صورِ اول فقط باعثِ وحشت برزخیان شود نه اینکه آنها را بمیراند، تقویت می شود از طرفی باعثِ بر هم زدنِ عالمِ مادی و مرگِ عالمِ مادی و انتقالشان به عالم برزخ می شود، که اگر غیر از این باشد یعنی با صور اول، هم افرادِ موجود در عالمِ دنیا و هم افرادِ موجود در عالمِ برزخ بمیرند پس با این بیان گروهِ عالمِ مادی واردِ برزخ نمی شوند و این بعید است. بنابراین این احتمال پیش می آید که چهار صور در پیش باشد:

1 - صور اول برای مرگ دنیای مادی و ورود به عالمِ برزخ.

2 - صور دوم برای مرگ

ص :513

موجودات عالم برزخ.

3 - صورِ سوم برای مرگ گروهِ خاص.

4 - صورِ چهارم هم صور حیات به عالمِ حشر است. چرا که اگر سه صور باشد پس یا باید مرگِ روحْ در عالمِ برزخ را انتقال فرض کرد نه عدمیت و نابودی و یا اینکه هلاکتِ آخرالزمان و مرگِ انسانهای آن زمان را قبل از نفخه ی اول فرض کرد (والله اعلم) (دقت کنید).

نکته سوم: به جز جن و انس حتی حیوانات هم در قیامت محشور می شوند. و چون قیامت و زمین و آسمانش ملکوتی و ابدی است و هر کس که در زمینِ غیرِ مادی و در محضرِ ملکوتی خداوندِ سبحان قرار بگیرد باید جسمش از جنسِ آن محیط باشد پس جسمی هم که حیوانات در آن ظاهر می شوند باید از همان زمینِ اخروی باشد که این در موردِ انس و جن هم صدق می کند. بنابراین جسمِ متشکله ی همه ی آنها جسمی شبیهِ این جسم است و نه عینِ جسمِ مادی و دنیوی. بنابراین حیوانی که به جسمِ ابدی درآید بعید است که از بین برود پس باید جایگاهی هم بعد از حشر داشته باشد. از آن گذشته علت حشر رسیدگی و حسابرسی و پاداش و عذاب است نه فقط آمدن و نیست شدن!!! واقعه ی حشرِ حیوانات در دو سوره از قرآن کریم آمده است:

1 - «وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» = «و در آن هنگام که وحوش جمع شوند» (1).

2 - «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یطِیرُ بِجَنَاحَیهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیءٍ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ یحْشَرُونَ» = «هیچ جنبنده ای در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست مگر اینکه امتهایی همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم؛ سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور می گردند» (2).

نکته چهارم: در آیات قیامتِ کبرا ظاهراً دو دسته آیه با هم جمع نمی شوند:

1 - یک دسته آنهایی است که اشاره به آسمان و زمینی غیر از این آسمان و زمین دارند و می رسانند که آسمان و زمین مادی برچیده می شود به عبارتی خروجِ اجساد و ذرات پوسیده ی مادی مثل استخوانها، چیزی غیرِ واقعی است. از جمله: «یوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ کَطَی السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَینَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ» = «در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم

ص :514


1- تکویر5
2- انعام38

می پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را باز می گردانیم؛ این وعده ای است بر ما و قطعاً آن را انجام خواهیم داد» (1).

و آیه شریفه: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ» = «در آن روز (قیامتِ کبرا) که این زمین به زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدل می شود» (2).

2 - دسته ی دیگر آنهایی است که به شکافته شدن زمین و خروجِ افراد از درون قبرشان اشاره دارند از جمله:

«یوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا ذَلِکَ حَشْرٌ عَلَینَا یسِیرٌ» = «روزی که زمین به سرعت از روی آنها شکافته شده و (از قبر) خارج می گردند؛ و این جمع کردن برای ما آسان است» (3).

و: «یوْمَ یخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا کَأَنَّهُمْ إِلَی نُصُبٍ یوفِضُونَ» = «همان روز که از قبرها بسرعت خارج می شوند، گویی به سوی بتها می دوند» (4).

و: «وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ» = «و هنگامی که (مردگان) از قبرها برانگیخته شوند» (5).

پاسخ: اولاً: در آیات و روایات منظور از اجداث و قبرْ همان عالمِ برزخ است، نه این گوری که بدنِ خاکیِ میت را در آن می گذارند.

ثانیاً: در عالمِ قیامت و حشرِ کبرا روح در یک بدن و قالبی شبیه و نه عینِ قالبِ دنیوی و برزخی اش حلول می کند که جنسِ آن از جنسِ عالمِ ملکوتی است ولی ته نمایی از قیافه یِ عوالمِ قبل را داراست به طوری که هر کس با توجه به ظاهرش در همه ی عوالم به همان شکل شناخته می شود، از طرفی نوعِ عمل شخص نیز در زیبایی و نورانی شدنِ آن چهره و بدن تأثیر دارد چرا که قیامت تجسم اعمال است. خلاصه این که آن بدنِ اخروی باید از جنس و ماده ای ساخته و متشکل شود. و شاید به استناد گروهِ دومِ آیاتِ مذکور که به خروج از «ارض» اشاره دارند بتوان گفت: «همانطور که جسمِ دنیوی انسان از خاکِ زمین خلق شده، شاید جسم و بدنِ اخروی هم از ماده ی متشکلْ شده ی زمینِ ملکوتیِ قیامت ساخته شود پس خروجِ اجساد از درونِ زمین به معنای تشکیل اجساد از آن زمینِ اخروی باشد» . بنابراین ممکن است منظور از این

ص :515


1- انبیاء104
2- ابراهیم48
3- ق44
4- معارج43
5- انفطار4

آیات این باشد که: خداوندِ سبحان در عالمِ محشر ارواحِ همگان را از عالمِ برزخ یا بمیراند بعد در زمین اخروی مجدداً از عدم خلق کند و یا فقط بدنِ برزخی را بمیراند و روح را صرفاً به قیامتْ نفخه و منتقل کند و در هر صورت آن روح را درونِ بدنی که آن را از ماده ی متشکله ی زمینِ اخروی ساخته، حلول دهد. و البته جنسِ آن ماده از خاک نیست بلکه از یک جنسِ ملکوتی و عالی است که دوام داشته و فنا ناپذیر باشد. همچنان که می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیرَهَا لِیذُوقُوا الْعَذَابَ» = «کسانی که به آیات ما کافر شدند، بزودی آنها را در آتشی وارد می کنیم که هرگاه پوستهای تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهای دیگری به جای آن قرار می دهیم، تا کیفر (الهی) را بچشند» (1).

این آیه شریفه می رساند جنسِ بدنِ اخروی فنا ناپذیر است که اولاً: در برابر آتشِ بسیار شدیدِ جهنم فقط پوستش سوخته شود نه این که همه اش نابود گردد. ثانیاً: آن پوست فوراً ترمیم و به حالت اولش برگردد. در صورتی که چنین خصوصیتی در جسمِ مادی نیست.

نکته جالبی در آیه (2) به چشم می خورد و آن هم اشاره به سوختنِ پوست است. و این نکته می خواهد درد و عذابِ شدیدِ جهنم را بیش از پیش برساند. چرا که سوختگی از نظر پزشکی سه درجه دارد و هر چند سوختگی درجه 3 از نظر شدت و عمق از نوع اول و دومش وخیم تر و عمیق تر است اما چون به پایانه های اعصاب آسیب می رساند بنابراین دردِ کمتری نسبت به دو نوعِ دیگر دارد که فقط به پوست و زیر پوست اثر می گذارد. و خداوند سبحان هم با این تمثیلِ بسیار شیوا و علمی به شدَّت و عمقِ درد و عذاب اشاره فرموده است (والله اعلم).

نکته پنجم: در برخی از سوره ها مراحل دوم و چهارمِ قیامت به ترتیب و یکجا آمده است مثل سوره معارج: «یوْمَ تَکُونُ السَّمَاءُ کَالْمُهْلِ» = «همان روز که آسمان همچون فلز گداخته می شود» (3). «وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ» = «و کوه ها مانند پشم رنگین متلاشی خواهد بود» (4). «وَلَا یسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیمًا» = «و هیچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی گیرد» (5). «یبَصَّرُونَهُمْ یوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ» = «آنها را نشانشان می دهند

ص :516


1- نساء56
2- نساء 56
3- معارج8
4- معارج9
5- معارج10

(ولی هر کس گرفتار کار خویشتن است)، چنان است که گنهکار دوست می دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند» (1). «یوْمَ یخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا کَأَنَّهُمْ إِلَی نُصُبٍ یوفِضُونَ» = «همان روز که از قبرها بسرعت خارج می شوند، گویی به سوی بتها می دوند» (2). آیات 8 تا 11 به مرحله دوم و صور اول و آیه 43 به حشر کبرا اشاره دارند.

در بحارالانوار، ج 67، ص 73، درحدیث معروف رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم:

«حاسِبوا اَنْفُسکُمْ قَبْل اَن تَحاسِبوا و زنوها قَبْل اَن توزنوا و تجهزوا لِلْعَرض الاکبر» = «خویشتن را محاسبه کنید پیش از آن که به حساب شما برسند و خویش را وزن کنید قبل از آن که شما را وزن کنند! و آماده شوید برای عرضه بزرگ (روز قیامت)» .

در بحارالانوار، ج 67، ص 64، از امام امیرمؤمنان علی علیه السلام:

کسی که بررسی نقصان نفس خویش نکند، هوای نفس بر او چیره می شود و کسی که پیوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ برای او بهتر است.

در کنز العمال، حدیث 5254، ج 3، ص 22 و در بحارالانوار، ج 25، ص 204، از رسول خدا (ص):

احسان و نیکوکاری به این است که آن چنان خدا را پرستش کنی که گویی او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند.

در غررالحکیم، از امیرمؤمنان علی علیه السلام: آن کس که نفس خویشتن را مذمت (و سرزنش) کند سبب اصلاح آن را فراهم کرده و آن کس که خویشتن را مدح و ثنا گوید، گویی خود را ذبح کرده است. و فرمود: کسی که محاسبه نفس خویشتن کند، بر عیوب خویش واقف می شود و از گناهانش با خبر می گردد (و به دنبال آن) از گناه توبه می کند و عیوب را اصلاح می نماید.

در مستدرک الوسائل، ج 12، ص 154، از حضرت علی (ع):

شایسته است انسان ساعتی برای خود داشته باشد، که هیچ چیز او را به خود مشغول نسازد و در این ساعت، محاسبه خویش کند و بنگرد چه کاری به سود خود و چه کاری به زیان خود در آن شب و در آن روز انجام داده است.

ص :517


1- معارج11
2- معارج43

بحثی در خصوص صدای آسمانی:

در قرآن کریم و روایاتْ صدای آسمانی در سه تعبیر آمده است. آ- خبر ظهور. ب- صیحه ی آسمانی. پ- نفخه ی صور.

آ- تعبیر اول در بیان خبر ظهور است:

خداوند سبحان در آیه شعرا می فرماید: «اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» = «اگر بخواهیم از آسمان آیه ای بر آنها نازل می کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع شود» (1). که به استناد دو روایت ذیل منظور از آیه، «ندای ظهور» است:

در تفسیر المیزان، ج 30، ص 93، از قمی، از امام صادق (ع):

با آمدن صیحه آسمانی بنام صاحب الامر، گردنهای بنی امیه نرم و خاضع می شود.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 80، از نعمانی، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):

به خدا قسم صدای آسمانی که صاحب الامر را به اسم ندا می دهد و معرفی می کند در قرآن بیان شده آن جایی که می فرماید: «اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً … » . در روی زمین همه خاضع شده و گردن کج نموده و ایمان آورند. تمامی اهل زمین صدای منادی آسمانی را می شنوند که صدا می زند: ای مردم! آگاه باشید حق با علی بن ابیطالب (ع) و شیعیان اوست.

ب- تعبیر دوم صیحه ی آسمانی است:

در قرآن کریم کلمه «صیحه= صدا» در 9 سوره و 13 بار در تعابیری بدین شرح آمده است:

1 - در معنای فریاد و صدا زدن: «یحْسَبُونَ کُلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ» = «هر فریادی از هر جا بلند شود بر ضد خود می پندارند» (2).

2 - صیحه ی عذاب و هلاکت گذشتگان به صورت عام:

«فَکُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ» = «ما هر یک از آنان را به گناهانشان گرفتیم، بر بعضی از آنها طوفانی از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه

ص :518


1- شعرا 4
2- منافقون4

آسمانی فرو گرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم؛ خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، ولی آنها خودشان بر خود ستم می کردند» (1).

«ومَا ینْظُرُ هَؤُلَاءِ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً مَا لَهَا مِنْ فَوَاقٍ» = «اینها (با این اعمالشان) جز یک صیحه آسمانی را انتظار نمی کشند که هیچ مهلت و بازگشتی برای آن وجود ندارد» (2).

توجه: به استناد صدر آیه شریفه که می فرماید: «وَ ثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَیکَةِ أُولَئِکَ الْأَحْزَابُ» = «و (نیز) قوم ثمود و لوط و اصحاب الأیکه [= قوم شعیب]، اینها احزابی بودند (که به تکذیب پیامبران برخاستند» (3)، پس معلوم می شود منظور صیحه ی عذابِ سه قومِ «ثمود= قوم صالح» و «قوم لوط» و «اصحاب ایکه= قوم شعیب» است (والله اعلم).

3 - در معنای صورِ اول یا صورِ مرگ:

«مَا ینْظُرُونَ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یخِصِّمُونَ» = «(اما) جز این انتظار نمی کشند که یک صیحه (آسمانی) آنها را فراگیرد، در حالی که مشغول جدال (در امور دنیا) هستند» (4).

4 - در معنای صورِ آخر یا صورِ حیات:

«إِنْ کَانَتْ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَینَا مُحْضَرُونَ» = «صیحه ی واحدی بیش نیست، (فریادی عظیم برمی خیزد) ناگهان همگی نزد ما احضار می شوند» (5).

«یوْمَ یسْمَعُونَ الصَّیحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یوْمُ الْخُرُوجِ» = «روزی که همگان صیحه ی رستاخیز را بحق می شنوند؛ آن روز، روز خروج (از قبرها) است» (6).

5 - صیحه آسمانی برای هلاکت اقوام گذشته به صورت خاص:

الف- قوم صالح که ناقه را کشتند: «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ صَیحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ» = «ما فقط یک صیحه [= صاعقه عظیم] بر آنها فرستادیم و بدنبال آن همگی بصورت گیاه خشکی درآمدند که صاحب چهارپایان (در آغل) جمع آوری می کند» (7).

ب- قوم صالح که ناقه را کشتند: «وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ

ص :519


1- عنکبوت40
2- ص15
3- ص13
4- یس49
5- یس53
6- ق42
7- قمر31

جَاثِمِینَ» = «و کسانی را که ستم کرده بودند، صیحه (آسمانی) فرو گرفت؛ و در خانه هایشان به روی افتادند و مردند» (1).

ج- قوم و اصحاب حجر (حجر، قوم ثمود یعنی قومِ صالح (ع) و نام شهری بین مدینه و شام بود): «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیحَةُ مُصْبِحِینَ» = «اما سرانجام صیحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت» (2).

د- قوم شعیب و اهل ایکه و سدوم یا مدین که قبل از آنها دیار قوم لوط هم بود: «وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّینَا شُعَیبًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جَاثِمِینَ» = «و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم؛ و آنها را که ستم کردند، صیحه (آسمانی) فرو گرفت؛ و در دیار خود، به رو افتادند» (3).

ه- قوم لوط: «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیحَةُ مُشْرِقِینَ» = «سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صیحه (مرگبار) آنها را فراگرفت!» (4).

و- قوم هود: «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» = «سرانجام صیحه آسمانی آنها را بحق فرو گرفت؛ و ما آنها را همچون خاشاکی بر سیلاب قرار دادیم؛ دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)» (5).

ز- قوم حبیب نجار در شهر انطاکیه که به فرستادگان و حواریون حضرت عیسی (ع) ایمان نیاوردند: «إِنْ کَانَتْ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ» = «(بلکه) فقط یک صیحه آسمانی بود، ناگهان همگی خاموش شدند» (6).

پ- تعبیر سوم نفخه ی صور:

ده آیه از قرآن کریم به نفخه ی صور اشاره می فرماید که 7 آیه به صور حیات و 2 آیه به صورِ ممات و یک آیه هم به هر دو صور اشاره می فرماید بدین شرح:

صور آخر یا صورِ حیات:

ص :520


1- هود67
2- حجر83
3- هود94
4- حجر73
5- مؤمنون41
6- یس29

1 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا» = «در صور دمیده می شود؛ و ما همه را جمع می کنیم» (1).

2 - «یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یوْمَئِذٍ زُرْقًا» = «همان روزی که در «صور» دمیده می شود؛ و مجرمان را با بدنهای کبود، در آن روز جمع می کنیم» (2).

3 - «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَینَهُمْ یوْمَئِذٍ وَلَا یتَسَاءَلُونَ» = «هنگامی که در «صور» دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود؛ و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند» (3).

4 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ ینْسِلُونَ» = «(بار دیگر) در «صور» دمیده می شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوی (دادگاه) پروردگارشان می روند» (4).

5 - «یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا» = «روزی که در «صور» دمیده می شود و شما فوج فوج (به محشر) می آیید» (5).

6 - «یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ» = «روزی که در «صور» دمیده می شود» (6). {به استناد صدر همین آیه که می فرماید: «وَیوْمَ یقُولُ کُنْ فَیکُونُ» = «و آن روز که (به هر چیز) می گوید: «موجود باش!» موجود می شود» . پس معلوم می شود منظور صورِ حیات است نه ممات}.

7 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یوْمُ الْوَعِیدِ» = «و در «صور» دمیده می شود؛ آن روز، روز تحقق وعده وحشتناک است» (7). {به استناد ذیل آیه که می فرماید: «وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ» = «هر انسانی وارد محشر می گردد در حالی که همراه او حرکت دهنده و گواهی است» (8). پس معلوم می شود این صور هم صور حیات است}.

صورِ مرگ یا صورِ ممات:

1 - «وَ یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ» = «و (به خاطر آورید) روزی را که در «صور» دمیده می شود و تمام کسانی که در

ص :521


1- کهف99
2- طه102
3- مؤمنون101
4- یس51
5- نبأ18
6- أنعام73
7- ق20
8- ق21

آسمانها و زمین هستند در وحشت فرو می روند، جز کسانی که خدا خواسته؛ و همگی با خضوع در پیشگاه او حاضر می شوند» (1).

2 - «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ» = «به محض اینکه یک بار در «صور» دمیده شود» (2). {به استناد ذیلِ آیه که می فرماید: «وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً» = «و زمین و کوه ها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند» (3). پس معلوم می شود که صورِ ممات است نه حیات}.

صورِ حیات و ممات:

«وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ» = «و در «صورِ ممات» دمیده می شود، پس همه کسانی که در آسمانها و زمینند می میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صورِ حیات» دمیده می شود، ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند» (4).

حال در جمع آیات شریفه ی فوق می توان به نکات ذیل اشاره کرد: (والله اعلم)

1 - آن دسته از عذابهای اقوامِ گذشته که به واسطه ی صدای آسمانی بوده، در قرآنِ کریم همیشه با نامِ «صیحه» آمده است و هیچ گاه از آن با نامِ «صور» اسمی نیامده است. بر عکس عذاب و هلاکتِ آخر الزمان هم با تعبیر «صیحه» و هم با تعبیر «صور» آمده است. از طرفی عذابهای اقوام گذشته به جز قومِ نوح که همه ی زمین را آب فرا گرفت (به جز کعبه مکرمه) و البته آن عذاب هم «صدای آسمانی» نبود، بقیه ی عذابهایی که ناشی از صدای آسمانی بوده فقط در یک محیطِ محدود به آن قوم بوده است یعنی این «صیحه ها» جهانی نبوده اند. اما «صیحه ی» آخر الزمان جهانی و فراگیر است. لذا منظور از «صیحه ی آخر الزمان» همان «صورِ ممات» است. بنابراین «صور» ، شدت و هلاکتِ بیشتری نسبت به آن صیحه ها دارد. فرق دیگرِ صیحه با نفخه در این است که صیحه ای که برای عذابِ اقوام گذشته رخ داده است در سحرگاهان و حینِ طلوع آفتاب بوده است (5)، ولی نفخه ی آخر الزمان در زمانی است که مردم در حالِ مخاصمه و

ص :522


1- نمل87
2- حاقه13
3- حاقه14
4- زمر68
5- حجر73

جدلند (1) و این می رساند که نفخه ی صور در آن روز در اوجِ شلوغی و بیداری است.

2 - اقوامی که به واسطه ی صیحه ی آسمانی هلاک شده اند عبارتند از: «قوم ثمود= قوم صالح» ، «قوم ایکه = قوم شعیب» ، «قوم هود» ، «قوم لوط» و «قومِ حبیب نجار= مؤمنِ آل یس» .

3 - در 8 آیه به صور حیات و در 3 آیه به صور ممات اشاره شده است و این غالب بودنِ رحمت الهی بر غضبش را می رساند (والله اعلم).

4 - از آن سه سوره ای که به صور ممات اشاره دارند چند مطلب برداشت می شود:

الف- استثناءِ دو آیه ی نمل و زمر مبینِ آن است که بیش از دو صور دمیده شود.

ب- صراحتی در نابودی و عدمیتِ ارواح و فرشتگان در آیاتِ ممات به چشم نمی خورد تنها در این آیات به دو کلمه ی «فزع» (آیه نمل) و «صعق» (آیه زمر) اشاره فرموده است و این دو کلمه هم معنای عدمیت را نمی رسانند که این بیان نظریه ی انتقال را محتمل تر می کند (والله اعلم).

ج- به استناد روایتی که در مبحث مراحلِ قیامت گذشت معلوم می شود «صورِ فزع» با «صورِ صعق» یکی نیست، بنابراین دو گروه از افراد پی در پی استثنا می شوند حال اگر چهار «صور» دمیده شود بدین شرح خواهد بود:

1 - صور اول به جز عده ی خاصی همه را می کشد: که ممکن است این صور فقط اهلِ آسمانها و زمینِ مادی را بمیراند ولی اهلِ برزخ و فرشتگان و کروبیان و حاملین عرش جزءِ استثناءِ «فزع» باشند.

2 - صور دوم آن عده ی خاص را می کشد ولی برخی از آن عده را باقی می گذارد. که ممکن است کروبیان و حاملین عرش جزءِ این استثناءِ «صعق» باشند.

3 - صور سوم آن عده ی قلیلی که از استثنا اول استثنا شده اند را می میراند یعنی دیگر کسی باقی نخواهد ماند.

4 - صور آخر یا حیات نیز همه را در محشرِ کبرا زنده می کند.

اما اگر سه صور دمیده شود در این صورت استثناءِ دوم نباید توسط صور بمیرند بلکه آن گروهِ قلیل مستقیماً از جانب خداوند سبحان و بدونِ نفخه ی اسرافیل خواهند مرد. و با توجه به توضیحی که ان شاءَ الله در ادامه خواهد آمد آن گروه اهلِ بیت (ع) هستند و این احتمال بعید هم نیست. البته ممکن است همان چهار صور در پیش باشد و اهلِ بیت (ع) هم مستقیماً و بدون

ص :523


1- یس 49

دخالت صورِ اسرافیل بمیرند (والله اعلم) (دقت کنید).

☼ نکته:

خداوند سبحان در سوره نازعات می فرماید: «یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ، تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ» = «روزی که لرزاننده بلرزاند. و از پس آن لرزاننده ی دیگر آید» (1).

که با توجه به صدر و ذیلِ این آیاتِ شریفه نمی توان به قطعیت «راجفه» و «رادفه» را تفسیر کرد. اما به استناد روایات که در ذیلِ آیات مذکور آورده ایم مراد از «راجفه» رجعتِ حضرت امام حسین (ع) و «رادفه» رجعت امیرالمؤمنین (ع) است. که این تعبیر با توجه به توضیحات فوق که همواره از کلمه ی «صور و صیحه» در معنای «صورِ ممات» و «صور حیات» استفاده شده است، صحیح تر به نظر می رسد. البته شاید هم «رادفه» همان «صور آخر یا صورِ حیات» و «راجفه» ، «صورِ ممات» و بخصوص «صورِ اول» باشد (والله اعلم).

حیات و ممات اهلِ بیت (ع):

به استناد روایات زیادی که در شأن و منزلت عترت اهلِ بیت (ع) به کرات در این تفسیر آورده ایم و اتفاقاً وجه تسمیه ی این تفسیر هم بدین خاطر است از جمله در ذیلِ آیات: خلیفة الله، تبلیغ، امامت، ولایت، اولوالعزم و غیره، معلوم می شود که اهلِ بیت (ع) به عنوانِ اولین خلقت الهی و قبل از تمام موجودات، حیات یافته اند. آن انوارِ مقدسْ خلیفه و واسطه ی علوم و فیوضات الهی بر عالمین هستند که به واسطه وجود مقدسشان بوده است که تمام خلایق از جمله ملائکه ی مقرب مثل اسرافیل و و عزرائیل و جبرئیل خلق شده و هدایت یافته اند. بنابراین ظرفیت و مقام اهلِ بیت (ع) از تمام خلایقِ الهی برتر و عالی تر بوده و خواهد بود.

حال ممکن است عده ای بر این روایات اشکال کرده و بگویند آیا این روایات و این که اهلِ بیت (ع) راهنما و هدایت گر و انذار دهنده ی ملائکه از جمله اسرافیل و جبرئیل هستند در قرآن کریم هم قابل اثبات است؟

پاسخ: بله با این توضیح: اولاً: «اهلِ بیت» یعنی «اهلِ خانه» و هر گاه در قرآن کریم منظور از بیت، خانه ی خدا باشد پس مراد از «اهلِ بیت» ، همان آل الله و آلِ خانه ی خداست و

ص :524


1- نازعات 7و6

چون حضرت رسول (ص) اولین کسی بود که در بیت خدا سکنی گزید پس مراد از اهلِ بیت (ع) شخصِ شریفِ رسول اکرم (ص) هم می باشد. از طرفی چون آن حضرت تمامِ دربهای آن بیتِ مکرم را بر روی تمام افراد بست و کسی حق زندگی و خوابیدن در این بیت را نداشت و تنها سکونت و خوابیدن در آن بیت را بر وجودِ مقدسِ حضرت علی (ع) و حضرتِ فاطمه زهرا (س) و حسنین (ع) استثنا فرمود بنابراین اهلِ بیتِ خداوند سبحان یا «آل الله» همان خمسه ی آلِ عبا (ع) هستند، از طرفی 9 امام معصوم (ع) از ذریه حضرت امام حسین (ع) هم به امرِ حضرت رسول (ص) که امرِ الهی است، جزءِ این بیتِ الهی هستند بنابراین «اهلِ بیت (ع)» یعنی «14 معصوم (ع)».

ثانیاً: کلمه «اهلِ بیت» به صراحت در قرآن کریم آمده است آنجا که می فرماید: «اِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» = «خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد» (1).

که آیه احزاب صریح در اثباتِ عصمت اهلِ بیت (ع) است. از طرفی با توجه به توضیحاتی که در ذیل آیه (2) آورده ایم و نیز به استناد سوره تحریم و طلاق که عدمِ عصمتِ همسرانِ پیامبر اکرم (ص) را ثابت می کند، معلوم می شود که «اهلِ بیت» به هیچ عنوان نمی تواند «همسرانِ پیامبر (ص)» باشد. بلکه حتماً و فقط «14معصوم (ع)» هستند.

اما در جای دیگر اطاعت از خداوند سبحان و رسول اکرم (ص) و اولی الامر (ع) را یکسان دانسته و فرموده است: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (3).

که در جمع این دو آیه شریفه معلوم می شود که اولی الامر باید معصوم و بدون خطا باشند و به عبارتی همان «اهلِ بیت (ع)» هستند. همچنین اطاعت از آنها واجب است.

اما هدایتگریِ اهلِ بیت (ع) بر فرشتگان و ماسوا هم بسط می یابد، بدین شرح:

خداوند سبحان در قرآن کریمش می فرماید: «رَبِّ الْعَالَمِینَ» (4) و (5). که به یقین منظور از عالمین در این آیاتِ شریفه «تمام خلایق از جمله فرشتگانِ مقرب» چه در این دنیا و چه در قیامت هستند.

ص :525


1- احزاب33
2- احزاب 33
3- نساء59
4- انعام 45
5- یونس 37

حال در جای دیگر می فرماید: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا» = «زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد» (1).

و نیز می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» = «ما تو را (ای پیامبر) جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم» (2).

که در این دو آیه شریفه از کلمه ی «عالمین» استفاده فرموده نه «عالم» ، بنابراین به یقین منظور از نذیر و مبشر و راهنما و رحمت و هدایت بودنِ پیامبر (ص) برای تمام مخلوقات و تمام ماسوا از جمله فرشتگانِ مقرب از آغاز خلقت تا پایانِ خلقتشان و نیز از حیات مجدد آنها خواهد بود. و به استنادِ دو آیه ی احزاب و نساء معلوم می شود این هدایت و رحمت برای همه اهلِ بیت (ع) مصداق داشته و بسط می یابد.

ثالثاً: خدای تعالی می فرماید: «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لِآدَمَ» = «و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید» ، که در این آیه شریفه فقط سجده به حضرت آدم (ع) را بیان می فرماید و خبری از سجده به حضرت حّوا (س) نیست. و فرشتگان فقط به حضرت آدم (ع) سجده کردند؟ چرا که ارواح مطهر اهلِ بیت (ع) در آن زمان در صلب آدم (ع) بوده و هنوز در رحم حوا (س) قرار نگرفته بود و این می رساند که علت سجده فرشتگان فقط و فقط به خاطرِ وجودِ مقدسِ اهلِ بیت (ع) بوده است.

پس این انوار مقدس نه تنها به صورتِ معنوی در همه حال بر عالمین احاطه دارند حتی به صورتِ خاکی و زمینی نیز از همان آغازِ خلقت آدم (ع) در صلب او حضور و وجود داشته اند و حتی اگر وجودِ خاکی آن عزیزان بر روی این عالمِ خاکی نبود تمامِ این عالمِ مادی از هستی خارج می گشت.

بنابراین اهلِ بیت (ع) قبل از خلقت همه ی موجودات هویت و حیات داشته اند و آنها بوده اند که راهنما و معلم و نذیر و مبشرِ فرشتگان و کروبیان بوده اند و به واسطه ی وجود مقدسِ آنها

ص :526


1- فرقان 1
2- انبیاء107

بوده است که موجودات حیات و هدایت یافته اند چون آنها خلیفه ی الهی و واسطه های فیوضات الهی بر عالمین هستند. اینکه در یک برهه از زمان آنها به شکل خاکی و زمینی بر روی زمین خاکی نزولِ اجلال فرموده اند نباید این توهم را بر کسی وارد کند تا مقامِ آن انوار مقدس را کوچک فرض کند همچنان که در آیه انعام می فرماید: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیهِمْ مَا یلْبِسُونَ» = «و اگر او را فرشته ای قرارمی دادیم، حتماً وی را بصورت انسانی درمی آوردیم؛ (باز به پندار آنان، ) کار را بر آنها مشتبه می ساختیم؛ همان طور که آنها کار را بر دیگران مشتبه می سازند» (1).

بله! آن انوار مقدس (ع) به اشکالِ موجوداتی خاکی در آمده اند و بدین وسیله همه عالمین را موردِ آزمایش قرار داده است تا بدین وسیله اطاعت از امرش را با اطاعتِ از 14 معصوم (ع) موردِ آزمایش قرار دهد. آنها خلفای واقعی خداوند سبحان بر این زمین خاکی هستند و صرفاً تمام انبیاء موظف بوده اند که از آنها تبعیت کرده و این امانت الهی را از آدم تا خاتم انبیاء (ص) انتقال دهند. و خداوند سبحان این انوار مقدس را به اسم و عنوانِ «میزان» بر تمام انبیاء و بشریت نازل فرموده است و ملاک و شاخصِ هدایت انبیاء فقط و فقط به واسطه ی «میزانِ الهی» یا همان «اهلِ بیت (ع)» است: «اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزَانَ» = «خداوند کسی است که کتاب را به حق نازل کرد و میزان را» (2).

مَثَلِ آن انوار مقدس برای عالمین، مَثَلِ خورشید برای زمین است. و همان گونه که اگر خورشید نباشد زمین و موجوداتِ درونش به حیات خود نمی توانند ادامه دهند به همان صورت هم اهلِ بیت (ع) خورشیدِ پر فروغِ عالمین هستند که اگر آن انوار مقدس نباشند محال است که عالمین هم موجودیت پیدا کنند.

با این اوصاف محال است اهلِ بیت (ع) قبل از هیچ موجودی از جمله اسرافیل بمیرند. از آن گذشته انوار مقدسِ اهلِ بیت (ع) با آن ظرفیت والای خلقت، بعید است که به واسطه ی موجودی با درجه ی پایین تری قبضِ روح شوند. پس اهلِ بیت (ع) آخرین کسانی خواهند بود که

ص :527


1- انعام9
2- شوری17

مرگ را خواهند چشید. البته بر اساس روایتی که می فرماید: پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) مستقیماً به وسیله خداوندِ سبحان قبض روح می شوند پس محال است اهلِ بیت (ع) به واسطه ی صورِ مماتِ اسرافیل بمیرند (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 5، ص 405، آورده: (وقتی پیامبراکرم (ص) به معراج رفت، عزرائیل عرض کرد):

پروردگار، مرا مأمور به قبض روح تمام خلایق فرموده جز روح شما و علی (ع) که هر وقت مشیتش تعلق بگیرد شخصاً شما را قبض روح می فرماید.

در علل الشرایع، ج 1، ص 47، چ2، از امام صادق (ع):

هر گاه جبرئیل محضرِ نبی اکرم (ص) مشرف می شد در مقابل آن حضرت همچون بندگان می نشست و بدون اجازه هرگز بر آنجناب داخل نمی شد.

در تفسیر المیزان، ج 35، ص 181، از توحید، از امام صادق (ع): (ذیل آیه55 زخرف)

خدای تعالی مانند ما خشمگین نمی شود، بلکه او برای خود اولیایی (14معصوم (ع) را) خلق کرده که آنها خشمگین و یا خشنود می شوند و آن اولیا مخلوق خدا و مدبر به تدبیر خدایند و خدای تعالی رضای آنان را رضای خود و غضب آنان را غضب خود قرار داده و آنها را دلیل هایی بر هستی و آثار هستی خود قرار داده، بدین جهت اولیاء به خاطر او خشم می کنند و به خاطر او راضی می شوند، همچنان که فرمود: «مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» = «هر کس رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است» (1) و همچنین رضا و غضب خدا و صفات دیگری که نظیر رضا و غضب هستند همه در حقیقت صفات اولیاء خداست نه خود خدا …

در علل الشرایع، ج 1، ص 43و45و47، چ2، از رسول خدا (ص): (خلاصه روایت)

ای علی! خدای تبارک و تعالی انبیاء را بر فرشتگان برتر نمود و من را بر تمام انبیاء تفضیل داد و برتریِ بعد از من برای تو (ای علی!) و امامان بعد از تو است، فرشتگان خدمتکاران ما و دوستان ما هستند و برای آنان که به ما ایمان دارند از خدا آمرزش می خواهند، ای علی! اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوا، بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفرید، ما پیش از (خلقتِ)

ص :528


1- نساء80

فرشتگان به تسبیح پروردگارمان پرداخته ایم زیرا اولْ موجودی که خلق شد ارواح ما بود سپس فرشتگان را آفرید، فرشتگان با تسبیح ما به تسبیح حق تعالی پرداختند و به واسطه ما به یکتا پرستی و تهلیل و تمجیدِ باری تعالی ارشاد و راهنمایی شدند، پس از خلقتِ ارواحِ ما حق تعالی حضرت آدم را آفرید و ما را به رسم ودیعه در پشت آدم قرار داد و به خاطر اکرام و احترام ما بود که فرشتگان امر شدند به آدم سجده کنند …

در تفسیر جامع، ج 4، ص 369، از ابن بابویه آورده که اسماعیل بن فضل، از امام صادق (ع) پرسید:

چرا حضرت موسی ترسید و ابراهیم (ع) را با این که در منجنیق به سوی آتش پرتاب کردند وحشت نکرد و نترسید؟ امام صادق (ع) فرمود: چون در صلب ابراهیم انوار حجتهای خدا بود و به آنها اتکا و اعتماد داشت ولی موسی (ع) فاقد نور حجت حق در صلبش بود و بدین سبب ترسید.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.

از همان منبع، ص 526:

اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمت و جلالت خود پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اول محمد (ص) و از شطر دیگر، علی بن ابیطالب (ع) را بیافرید. محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند. اما برای آنکه خلق قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر و جلوه گر شدند. خداوند می فرماید: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیهِمْ مَا یلْبِسُونَ» = «و اگر او (پیامبرص) را فرشته ای قرار می دادیم، حتماً وی را بصورت انسانی در می آوردیم؛ (باز به پندار آنان، ) کار را بر آنها مشتبه می ساختیم؛ همان طور که آنها کار

ص :529

را بر دیگران مشتبه می سازند!» (1). از نور محمد (ص) نور دخترش فاطمه (س) را اقتباس فرمود، پس از آن، از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسن و حسین و ائمه (ع) را اقتباس فرمود. تمام این معصومین، از آن نور آفریده شده اند و پیوسته از صُلب و رحمی پاک به صلب و رحمی پاکیزه منتقل گردیده اند. و مانند سایر افراد مردم از ماء مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند، بلکه نورهایی بودند که از اصلاب طاهرین به ارحام مطهرات انتقال یافته اند. آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلق هستند. حقیقت ائمه درک نشود و کیفیت حقیقت ایشان هرگز شناخته نشود. پروردگار به واسطه ایشان، قدرت و توانایی خود را ظاهر کرده است و آنها آیات و معجزات پروردگارند و به سبب آنها، خود را به خلق شناساند و به وسیله اینان، اوامرِ پروردگارْ اطاعت می شود. چنانچه ائمه (ع) نبودند، مردم نمی دانستند چگونه خدا را ستایش و پرستش کنند.

در تفسیرجامع، ج 6، ص 303، از تأویل الایات، از جابر انصاری، از رسول خدا (ص):

ما طایفه پیغمبران با هم برادریم و من افضل آنها هستم. و محبوب ترین برادران من علی بن ابی طالب (ع) است. و او افضل بر تمام پیغمبران است. هر کس گمان کند که پیغمبران برتر و افضل هستند، مرا پست تر از پیغمبران قرار داده و بر اثر این عقیده، کافر شده است. من علی (ع) را به برادری نگرفتم جز آن که دانستم افضل از جمیع پیغمبران است.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 47، از ابن بابویه در ذیل آیه 75 سوره «ص» آورده است:

شخصی معنای آیه: «استکبرت ام کنت من العالین» را از حضرت رسول (ص) سؤال نمود: و عرض کرد ای رسول خدا! بزرگواران و آنهایی که دارای مرتبه بلند و مقام شامخ هستند چه اشخاصی می باشند که از فرشتگان برتر و بالاترند؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: من و علی (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) هستیم که در سرادق عرش پروردگار، مشغول تسبیح خدای تعالی بودیم و فرشتگان، پروردگار را به توسط و وسیله تسبیحِ ما، تسبیح می نمودند به دو هزار سال پیش از آن که آدم را بیافریند. چون آدم آفریده شد، فرشتگان به سجده کردن آدم امر شدند مگر برای خاطر ما. ما راه خدا هستیم، به واسطه ما مردم هدایت می شوند. هر کسی ما را دوست

ص :530


1- انعام 9

بدارد، خدا او را دوست داشته و داخل بهشت گرداند و هر آن که ما را دشمن بدارد، خداوند دشمن اوست و او را در دوزخ وارد کند و دوست نمی دارد ما را مگر آنهایی که حلال زاده و پاکیزه اند.

در کتاب خصالِ شیخِ صدوق، ج 2، ص 491، چ2، از پیامبر اکرم (ص): (خلاصه روایت)

4 (یا2) هزار سال پیش از آن که خداوند متعال آدم (ع) را بیافریند، من و علی (ع) در پیشگاهِ خدای تعالی یک نور بودیم، هنگامی که خداوند آدم را آفرید، این نور به صلبِ آدم راه یافت و پیوسته از صلبی به صلبِ دیگر منتقل شد تا در صلب عبدالمطلب استقرار یافت. و پس بخشی در صلب عبدالله و بخشی در صلب ابوطالب قرار گرفت. پس علی از من و من از علی هستم، گوشتِ او از گوشتِ من و خونِ او از خونِ من است. پس هر کس مرا دوست بدارد، به دوستیِ من او را نیز دوست می دارد و هر کس او را دشمن بدارد، به دشمنیِ من او را دشمن دارد.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553 و554، از پیامبر اکرم (ص):

اگر به خاطر نبوت من و ولایت علی (ع) نبود، آدم (ع) خلق نشده و توبه اش پذیرش نمی شد و ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم (ع) نشان داده نمی شد و خداوند او را خلیلش نمی کرد و با موسی (ع) سخن نمی گفت و عیسی (ع) را به عنوان آیتِ خود بر جهانیان معرفی نمی کرد و هیچ پیامبری به نبوت نرسید مگر به معرفت ما و هیچ مخلوقی اهلیت پیدا نکرد مگر با بندگی خدا و اقرار به (ولایتِ) علی بن ابیطالب (ع) بعد از من.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 498، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد خلق فرمود و اشراف ارواح را روح محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه (ع) قرار داد آن گاه به کوهها و آسمانها و زمین، ولایت آن ارواح مقدسه عرضه شد. ترسیدند که مبادا نتواند امانت را نگهداری کنند و از قبول آن امتناع نمودند. پس از خلقت آدم و حوا، به آنها خطاب شد: به ساقه های عرش نظر کنید، اسامی محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه معصومین (ع) به قلم قدرت از نور نوشته شده است. چون آدم و حوا از عظمت مقام محمد و آل محمد (ص) شگفتی و تعجب نمودند. خطاب رسید: اگر این انوار تابناک نبودند که خازنان علم

ص :531

و ایمنان بر اسرار من هستند شما را خلق نمی کردم. به شما توصیه و تأکید می نمایم که به مقام و منزلت آنها حسد نورزید و در حق آنها نظر نکنید که داخل معصیت من خواهید شد و در جرگه ستمکاران وارید شوید و به دوزخ خواهید افتاد و از جوار رحمت من اخراج می شوید. لکن به اغوای شیطان، عاقبت از آن درخت ممنوعه و منهی تناول کردند و بر اثر آن با نظر حسادت به مقام آن بزرگواران نگاه کردند و از بهشت طرد و اخراج و از رحمت پروردگار دور شدند پس از مدتها تضرع و استغفار، چون خداوند خواست توبه آنها را بپذیرد، جبرئیل را فرستاد که آنها را به سوی آن انوار مقدسه متوجه سازد و با توسل آن بزرگواران خدا را قسم بدهد که توبه ایشان را قبول فرماید، بنابراین گفتند: «اللهم انا نسئلک بحق الاکرمین علیک محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه (علیهم السلام) تب علینا و ارحمنا» خدا توبه آنها را پذیرفت.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):

اگر من و علی (ع) نبودیم خدا شناخته و عبادت نمی شد و ثواب و عقابی نبود.

در تفسیر صافی، ج 5، ص 423، از اکمال الدین، از امام رضا (ع):

به واسطه ماست که خداوند آسمانها و زمین را از فرو پاشی و هلاکت، نگه داشته است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 38، از قمی، از امام سجاد (ع):

ما ائمه وجه خدا هستیم، مردم به وسیله ما باید متوجه پروردگار شوند.

در نهج البلاغه، ص 381، خطبه192: خداوند اگر اراده می کرد، آدم (ع) را از نوری که چشم ها را خیره کند و زیباییش که عقل ها را مبهوت سازد و عطر و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند می آفرید، که اگر چنین می کرد، گردن ها در برابر آدم فروتنی می کردند و آزمایش فرشتگان برای سجده بر آدم (ع) آسان بود، اما خداوند مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش می کند، تا بد و خوب تمیز داده شود و تکبر و خودپسندی را از آنها بزداید …

در تفسیر جامع، ج 7، ص 70 و71، از تأویل الآیات، از محمد بن عباس، از جابر بن انصاری: روزی به مسجد خدمت پیامبر اکرم (ص) شرفیاب شدم، در آن موقع علی بن ابیطالب (ع) نیز تشریف آورد،

ص :532

پیغمبر (ص) از جای خود به احترام آن حضرت بلند شد و میان دیده های او را بوسید و پهلوی خود نشانید پس از آن فرمود: یا علی! برخیز و با خورشید تکلم کن پاسخ تو را خواهد داد. حضرت علی (ع) خطاب به خورشید فرمود: ای مخلوقِ با عظمت خدا، چگونه صبح کردی؟ عرض کرد: به خیر و خوشی ای اول و ای آخر و ای ظاهر و ای باطن و ای کسی که به هر چیزی توانایی داری و به اسرار نهانیِ جهانیانْ آگاه هستی، ای برادر و وصی پیغمبر آخر زمان! اصحاب تعجب کردند و به پیامبر (ص) عرض کردند که خورشید علی (ع) را به اوصاف الهی خطاب کرد!! پیامبر (ص) فرمود: مراد به اول، آن است که علی (ع)، اول کسی است که به خدا ایمان آورده و منظور از آخر، کسی است که مرا روی تخت مغتسل مشاهده می کند. و اولین وصی پیغمبر آخر زمان است و بعد از من دیگر پیغمبری نیست و مراد به ظاهر آن است که او بر مخزون سِرِّ خداوند و من آگاه باشد و مقصود از باطن، بطون علم من است و اما علم خداوند، علمی از حلال و حرام و واجب و مستحب و تنزیل و تأویل و محکم و متشابه و مشکل را نازل نکرده است مگر آن که علی (ع) به همه آنها داناست و اگر ترس آن نبود که طایفه ای در حق او می گفتند آن چه را که نصارا در حق عیسی (ع) گفته اند، درباره علی (ع) منقبتی می گفتم که عبور نمی کرد از جایی مگر آن که مردم خاک زیر قدم او را برمی داشتند و از آن طلب شفا می کردند.

در تفسیر المیزان، ج 36، ص 251، از توحید، از امام صادق (ع):

وقتی این عالم و این خلقت فانی شود و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش جای گیرند، خدای تعالی دست به خلقت عالمی غیر از این عالم می زند و خلقتی جدید می آفریند، بدون اینکه مرد و زنی داشته باشند، تنها کارشان عبادت و توحید خداست و برایشان سرزمینی خلق می کند غیر این زمین، تا آن خلایق را بر دوش خود بکشد و آسمانی بر ایشان خلق می کند غیر این آسمان تا بر آنان سایه بگستراند. و شاید تو خیال می کردی خدا تنها همین یک عالم را خلق کرده و یا می پنداشتی که غیر از شما دیگر هیچ بشری نیافریده بود، به خدا سوگند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم، آفریده بود که تو فعلاً در آخرین عوالم و در آخرینِ آن آدم ها هستی.

ص :533

76 سوره انسان

76 - سوره دهر (روزگار) = انسان = ابرار (نیکان) = هل اَتی.

مدنی است و «31» آیه دارد.

خلاصه مطالب: خلقت انسان _ بیان راه هدایت و گمراهی _ کیفر کفار و پاداش مؤمنین _ مخاطب قرار دادن رسول اکرم (ص).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً (1)

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً (2)

إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (3)

إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعیراً (4)

إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً (5)

عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً (6)

یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً (7)

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً (8)

إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (9)

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً (10)

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11)

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً (12)

مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً (13)

وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلیلاً (14)

وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَواریرَا (15)

قَواریرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدیراً (16)

وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً (17)

عَیْناً فیها تُسَمَّی سَلْسَبیلاً (18)

وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (19)

وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعیماً وَ مُلْکاً کَبیراً (20)

عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21)

إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً (22)

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزیلاً (23)

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً (24)

وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (25)

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً (26)

إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقیلاً (27)

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدیلاً (28)

إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً (29)

وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (30)

یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیماً (31)

آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟! (1) ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم و او را می آزماییم؛ (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم! (2) ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس! (3) ما برای کافران، زنجیرها و غلها و شعله های سوزان آتش آماده کرده ایم! (4) به یقین ابرار (و نیکان) از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است (5) از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند! (6) آنها به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر و عذابش گسترده است می ترسند (7) و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می دهند! (8) (و می گویند: ) ما شما را بخاطر خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما

ص :534

نمی خواهیم! (9) ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است! (10) (بخاطر این عقیده و عمل) خداوند آنان را از شر آن روز نگه می دارد و آنها را می پذیرد در حالی که غرق شادی و سرورند! (11) و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنها پاداش می دهد! (12) این در حالی است که در بهشت بر تختهای زیبا تکیه کرده اند، نه آفتاب را در آنجا می بینند و نه سرما را! (13) و در حالی است که سایه های درختان بهشتی بر آنها فرو افتاده و چیدن میوه هایش بسیار آسان است! (14) و در گرداگرد آنها ظرفهایی سیمین و قدحهایی بلورین می گردانند (پر از بهترین غذاها و نوشیدنی ها) (15) ظرفهای بلورینی از نقره، که آنها را به اندازه مناسب آماده کرده اند! (16) و در آنجا از جامهایی سیراب می شوند که لبریز از شراب طهوری آمیخته با زنجبیل است (17) از چشمه ای در بهشت که نامش سلسبیل است! (18) و بر گردشان (برای پذیرایی) نوجوانانی جاودانی می گردند که هرگاه آنها را ببینی گمان می کنی مروارید پراکنده اند! (19) و هنگامی که آنجا را ببینی نعمتها و ملک عظیمی را می بینی! (20) بر اندام آنها [= بهشتیان] لباسهایی است از حریر نازک سبزرنگ و از دیبای ضخیم و با دستبندهایی از نقره آراسته اند و پروردگارشان شراب طهور به آنان می نوشاند! (21) این پاداش شماست و سعی و تلاش شما مورد قدردانی است! (22) مسلماً ما قرآن را بر تو نازل کردیم! (23) پس در (تبلیغ و اجرای) حکم پروردگارت شکیبا (و با استقامت) باش و از هیچ گنهکار یا کافری از آنان اطاعت مکن! (24) و نام پروردگارت را هر صبح و شام به یاد آور! (25) و در شبانگاه برای او سجده کن و مقداری طولانی از شب، او را تسبیح گوی! (26) آنها زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند، در حالی که روز سختی را پشت سر خود رها می کنند! (27) ما آنها را آفریدیم و پیوندهای وجودشان را محکم کردیم و هر زمان بخواهیم جای آنان را به گروه دیگری می دهیم! (28) این یک تذکر و یادآوری است و هر کس بخواهد (با استفاده از آن) راهی به سوی پروردگارش برمی گزیند! (29) و شما هیچ چیز را نمی خواهید مگر اینکه خدا بخواهد، خداوند دانا و حکیم بوده و هست! (30) و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) در رحمت (وسیع) خود وارد می کند و برای ظالمان عذاب دردناکی آماده ساخته است! (31)

اِنّا هَدیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً ﴿3﴾ به درستی، ما راه حق و باطل را به انسان نمودیم، حال خواهد شکرگزار باشد یا ناسپاسی کند (3)

☼ نکته:

آیه شریفه، «اختیار عمل» را ثابت می فرماید. مِثلِ آیاتِ: «فالهمها فجورها و تقواها» = «فجور و تقوایش را به او الهام کرده» (1). و یا: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ علیها» = «این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده است» (2).

و یا: «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» = «بلکه انسان به نفس خود بیناست» (3).

☼ نکته:

در قرآن کریم سه لغت «فطره» و «صبغة» و «حنیف» ، در معنای دین، آمده است: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» = «رنگ خدایی (بپذیرید) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟» (4). و می فرماید: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یهُودِیا وَلَا نَصْرَانِیا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا» = «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان بود» (5).

ص :535


1- شمس 8
2- روم 30
3- قیامت14
4- بقره 138
5- آل عمران67

در قرآن کریم و احادیث هیچ گاه «دین» را جمع نبسته اند، چون دین، فطرت

و سرشت انسان و همان حنیفیتی است که در وجود همه انسانها به ودیعه گذاشته شده است و هر کس فطرتاً، دین گراست. اما به واسطه اختیاری که دارد می تواند این نیروی درونی و بالقوه را به مرحله بالفعل درآورده تا به مقاماتی برسد که ملائکه نرسیده اند و بلعکس می تواند این نیرو را به واسطه گناه و دوری از خداوند سبحان، سرکوب کرده، به اسفل سافلین، سقوط کند.

در بحارالانوار، ج 3، ص 276، از زراره، از امام باقر (ع):

حنیفیت یعنی فطرت.

در علل الشرایع، ج 1، ص 71، چ2، از امام صادق (ع): به خاطر این انسان را انسان نامیده اند که نسیان و فراموشی دارد، خداوند عزوجل می فرماید: «وَلَقَدْ عَهِدْنا اِلی آدمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ» = «ما قبلاً با آدم عهدی بستیم، پس او آن را فراموش کرد» (1).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 349، از کافی، از امام صادق (ع):

خداوند به مردم راه عدالت را شناسانید آن راه را می گیرند و یا رها می کنند.

☼ نکته:

در خصوص آیات 5 تا 12: مفسرین عامه و خاصه اتفاق دارند که این آیات در شأن امیرالمؤمنین (ع) و حضرت فاطمه (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و فضهْ کنیز آنها نازل شد. و داستان آن بدین قرار است: روزی حَسَنین (علیهما السلام) بیمار شدند، پیامبر (ص) با جمعی از اصحاب به دیدار آنها آمدند و حضرت (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود که نذر کن تا آنها شفا یابند. حضرت نیز نذر کرد تا 3 روز روزه بگیرند. و آنها شفا یافتند و حضرت نیز سه صاع جو تهیه فرمود و یک ساع آن را در روز اول برای افطار، به پنج قرص نان برای پنج نفرشان تهیه دید. هنوز دست به طعام نبرده بودند که مسکینی آمد و نانها را به او دادند. روز دوم به یتیمی و روز سوم به اسیری دادند، روز چهارم پیامبر اکرم (ص) به منزل دخترش تشریف برد و گریست، در این حین جبرئیل نازل شد و آیات شریفه (و در بعضی روایات «کل سوره» ) را نازل کرد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 354، از کافی، از امام کاظم (ع): ذیل آیه (ویطعمون الطعام … )

ص :536


1- طه 115

خانواده مرد، حکم اسیر را دارد، سزاوار است که انسان در نعمت و ارزاق و البسه ی آنها در وسعتْ توسعه بدهد تا آرزوی مرگِ او را نکنند.

☼ مؤلف:

متأسفانه روایتی از اهل سنت نقل شده است که این سوره، در شأنِ یک سیاه پوست نازل شده است. این گروه برای اثبات این که این سوره در شأن اهل بیت (ع) نازل نشده، به دست و پا افتاده و به دلایل فاسد گفته اند این سوره در مکه نازل شده است، اما روایاتِ زیادی از معصوم (ع) و حتی از عامه آمده است که این سوره مدنی است.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 367 و ص 377، از درمنثور، در ذیل آیه (ویطعمون الطعام … ) آورده است:

سوره انسان (دهر) در مدینه نازل شد. و آیه «و یطعمون الطعام … » در شأن علی (ع) و فاطمه (س) نازل شد. و روزی که این آیه نازل شد اسیرانی از مشرکین در مدینه بودند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 388، از مجمع، از امام رضا (ع) در ذیل آیه (و سبحه لیلا طویلاً):

منظور، نماز شب است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 357، از کافی، از حضرت موسی بن جعفر (ع) در ذیل آیه «ان هذه تذکره» :

مراد، ولایت امیرالمؤمنین (ع) است.

از همان منبع، از بصائر الدرجات، از امام صادق (ع) در ذیل آیه «الا ان یشاء الله» : خداوند دلهای ائمه (ع) را محل اراده خود قرار داده است. هر گاه چیزی را بخواهد آنها نیز خواسته اند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 366، از کتاب اتقان سیوطی، از بیهقی:

خدایتعالی از قرآن کریم سوره علق و نون و مزمل را در مکه نازل کرد و سوره هایی که در مدینه نازل شد عبارت است از: سوره مطففین و بقره و آل عمران و انفال و احزاب و مائده و ممتحنه و نساء و اذا زلزلت و حدید و محمد و رعد و رحمن و انسان.

در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 619و621، چ2، از امام صادق (ع):

وقتی ابوبکر فدک را از حضرت فاطمه (س) منع کرد، امیرالمؤمنین (ع) به مسجد آمدند در حالی که ابوبکر نشسته و مردم در اطرافش بودند، حضرت علی (ع) به ابوبکر فرمود: اگر در دست

ص :537

مسلمین مالی باشد و من ادعا کنم آن مال تعلق به من دارد از چه کسی بینه و شاهد می خواهی؟ ابوبکر گفت: از شما. امام (ع) فرمود: حال اگر در دست من مالی باشد و مسلمین آن را ادعا کنند آیا از من شاهد می خواهی؟! ابوبکر سکوت کرد. عمر گفت: این ملکْ غنیمتِ مسلمین است. امیرالمؤمنین (ع) به ابوبکر فرمود: آیا به قرآنْ قول خدایتعالی اقرار داری؟ ابوبکر گفت: آری. حضرت (ع) فرمود: آیا این آیه شریفه: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (1) در شأنِ ما بوده یا غیرِ ما؟ ابوبکر گفت: در شأن شماست. فرمود: اگر دو شاهدِ مسلمان شهادت دهند که فاطمه (س) مرتکبِ فحشا شده چه خواهی کرد؟ ابوبکر گفت: بر او حد جاری می کنم. فرمود: در این صورت تو کافری، چون حق عزوجل شهادت به طهارتِ این بانو داده و تو شهادتِ خدا را رد کرده و شهادتِ غیرش را پذیرفته ای. مردم گریه کردند و رفتند.

در تفسیر المیزان، ج 14، ص 230، از قمی، از معصوم (ع):

هر کس اولیاء ستمکاران را دوست بدارد ما او را در قیامت با ستمکاران محشور می کنیم.

از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع):

خداوند هیچ وقت از ظالمی انتقام نکشیده مگر به دست ظالمی دیگر.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):

خدای تعالی، قلب هر کس از جن و انس را که بخواهد پاک کند ولایت علی (ع) را به او می شناساند. و بر قلب هر کس که بخواهد پرده بکشد معرفت علی (ع) را از او امساک کند.

در کتاب امالی شیخ صدوق، ص 749، م72، از رسول خدا (ص): خدای تعالی، هر کس را که به ولایت اهل بیت من منت نهاد، همه خوبی ها را برایش جمع کرده است.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 267، از کافی، از امام صادق (ع): اگر طایفه ای خدا را بدون شریک بپرستند و نماز بخوانند و زکات دهند و حج کعبه کنند و روزه بگیرند پس به کاری که خدا و رسول خدا (ص) کرده اند بگویند: چرا این طور کرده و آن طور نکرده؟ یا در قلبشان داشته باشند، آنان مشرکند. و فرمود: بر شما باد به تسلیم و رضا.

ص :538


1- احزاب33

77 سوره مرسلات

77 - سوره المرسلات (فرستادگان) = عُرْف (شناخت).

مکی است و «50» آیه دارد.

خلاصه مطالب: بیان روز قیامت، چرا که در آن ده مرتبه می فرماید: «وَیْلٌ یَوْمئذٍ لِلمُکذبین» = «در امروز وای بر تکذیب گران» (1).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً (1)

فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً (2)

وَ النَّاشِراتِ نَشْراً (3)

فَالْفارِقاتِ فَرْقاً (4)

فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً (5)

عُذْراً أَوْ نُذْراً (6)

إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ (7)

فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ (8)

وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ (9)

وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ (10)

وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ (11)

لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ (12)

لِیَوْمِ الْفَصْلِ (13)

وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْلِ (14)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (15)

أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلینَ (16)

ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرینَ (17)

کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمینَ (18)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (19)

أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ (20)

فَجَعَلْناهُ فی قَرارٍ مَکینٍ (21)

إِلی قَدَرٍ مَعْلُومٍ (22)

فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ (23)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (24)

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً (25)

أَحْیاءً وَ أَمْواتاً (26)

وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً (27)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (28)

انْطَلِقُوا إِلی ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (29)

انْطَلِقُوا إِلی ظِلٍّ ذی ثَلاثِ شُعَبٍ (30)

لا ظَلیلٍ وَ لا یُغْنی مِنَ اللَّهَبِ (31)

إِنَّها تَرْمی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ (32)

کَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ (33)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (34)

هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ (35)

وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ (36)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (37)

هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلینَ (38)

فَإِنْ کانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکیدُونِ (39)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (40)

إِنَّ الْمُتَّقینَ فی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ (41)

وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ (42)

کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (44)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (45)

کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلیلاً إِنَّکُمْ مُجْرِمُونَ (46)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (47)

وَ إِذا قیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ (48)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (49)

فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (50)

سوگند به فرشتگانی که پی در پی فرستاده می شوند (1) و آنها که همچون تند باد حرکت می کنند (2) و سوگند به آنها که (ابرها را) می گسترانند (3) و آنها که جدا می کنند (4) و سوگند به آنها که آیات بیدارگر (الهی) را (به انبیا) القا می نمایند (5) برای اتمام حجت یا برای انذار (6) که آنچه به شما (درباره قیامت) وعده داده می شود، یقیناً واقع شدنی است! (7) در آن هنگام که ستارگان محو و تاریک شوند (8) و (کرات) آسمان از هم بشکافند (9) و در آن زمان که کوه ها از جا کنده شوند (10) و در آن هنگام که برای پیامبران (بمنظور ادای شهادت) تعیین وقت شود! (11) (این امر) برای چه روزی به تأخیر افتاده؟ (12) برای روز جدایی (حق از باطل)! (13) تو چه می دانی روز جدایی چیست! (14) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (15) آیا ما اقوام (مجرم) نخستین را هلاک نکردیم؟! (16) سپس دیگر (مجرمان) را به دنبال آنها می فرستیم! (17) (آری) این گونه با مجرمان رفتار می کنیم! (18) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (19) آیا شما را از آبی پست و ناچیز نیافریدیم (20) سپس آن را در قرارگاهی محفوظ و آماده قرار دادیم (21) تا مدتی معین؟! (22) ما قدرت بر این کار داشتیم، پس ما قدرتمند خوبی هستیم (و امر معاد برای ما آسان است)! (23) وای در

ص :539


1- آیات 49 - 47 - 45 - 40 - 37 - 34 - 28 - 24 - 19 - 15

آن روز بر تکذیب کنندگان! (24) آیا زمین را مرکز اجتماع انسانها قرار ندادیم (25) هم در حال حیاتشان و هم مرگشان؟! (26) و در آن کوه های استوار و بلندی قرار دادیم و آبی گوارا به شما نوشاندیم! (27) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (28) (در آن روز به آنها گفته می شود: ) بی درنگ، به سوی همان چیزی که پیوسته آن را تکذیب می کردید بروید! (29) بروید به سوی سایه سه شاخه (دودهای خفقان بار و آتش زا)! (30) سایه ای که نه آرامبخش است و نه از شعله های آتش جلوگیری می کند! (31) شراره هایی از خود پرتاب می کند مانند یک کاخ! (32) گویی (در سرعت و کثرت) همچون شتران زردرنگی هستند (که به هر سو پراکنده می شوند)! (33) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (34) امروز روزی است که سخن نمی گویند (و قادر بر دفاع از خویشتن نیستند) (35) و به آنها اجازه داده نمی شود که عذرخواهی کنند! (36) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (37) (و به آنها گفته می شود: ) امروز همان روز جدایی (حق از باطل) است که شما و پیشینیان را در آن جمع کرده ایم! (38) اگر چاره ای در برابر من (برای فرار از چنگال مجازات) دارید انجام دهید! (39) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (40) (در آن روز) پرهیزکاران در سایه های (درختان بهشتی) و در میان چشمه ها قرار دارند (41) و میوه هایی از آنچه مایل باشند! (42) بخورید و بنوشید گوارا، اینها در برابر اعمالی است که انجام می دادید! (43) ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (44) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (45) (و به مجرمان بگو: ) بخورید و بهره گیرید در این مدت کم (از زندگی دنیا، ولی بدانید عذاب الهی در انتظار شماست) چرا که شما مجرمید! (46) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (47) و هنگامی که به آنها گفته شود رکوع کنید رکوع نمی کنند! (48) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (49) (و اگر آنها به این قرآن ایمان نمی آورند) پس به کدام سخن بعد از آن ایمان می آورند؟! (50)

☼ نکته:

شش آیه اول این سوره شامل 5 سوگند است که در همه آن سوگندها، ملائکه وحی منظورند و شامل پنج صفت ذیل می باشند:

1 - مرسلات: فرشتگانی که به خاطر کاری خیر و معروف روانه می شوند.

2 - عاصفات: فرشتگانی که با سرعت باد به انجامِ حکمِ حق می شتابند.

3 - ناشرات: فرشتگانی که وحی الهی را نیکو نشر می دهند.

4 - فارقات: فرشتگانی که بین حق و باطل جدایی می اندازند.

5 - ملقیات: فرشتگانی که وحی الهی را به انبیاء (ع) القاء می کنند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 400، از خصال، از رسول خدا (ص):

سوره «هود» و «واقعه» و «مرسلات» و «نبأ» مرا پیر کرد.

وَلَا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ ﴿36﴾

و به آنها رخصت عذرخواهی نیز نخواهند داد (36)

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 409: نفی نطق در این آیه با اثبات آن در آیات دیگر منافات ندارد

ص :540

چرا که در روز قیامت وقتی همه محشور می شوند ابتدا به حساب اعمالشان به دقت رسیدگی می کنند و هر یک مهلت و زمان کافی برای پاسخگویی به اعمالشان دارند اما وقتی که به ادله ی کافی عده ای محکوم به جهنم می شوند دیگر در آن جا رخصت و مهلتی برای این کار ندارند و آیه شریفه نیز ذکر حال جهنمیان است و مؤید این گفته نیز آیات قبل است که اشاره به آتش جهنم می فرماید. (چرا که) روز قیامت مواقف بسیار و مختلف دارد در یک موقف از ایشان سؤال می شود و جواب هم می دهند و در موقفی دیگر بر دهان آنها مهر می زنند و سخن گفتن نمی توانند.

☼ مؤلف:

سیاقِ این آیه شریفه با آیه «لا یسال» (1) که در آن سؤال و جواب را در ظاهر نفی می فرماید، یکی است (برای توضیح به آیه 39 رحمن مراجعه شود).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 358، از کافی، از امام صادق (ع):

خداوند عادل تر از آن است که عذر بندگان را نپذیرد و نگذارد آنها حجت خود را بیان کنند، لکن چون فلج شدند و عذری ندارند از این جهت نمی توانند سخن گویند.

هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاکُمْ وَالْأَوَّلِینَ ﴿38﴾

این روز جدایی (نیک و بد) است که شما را با همه گذشتگان جمع گردانیم (38)

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 409: مراد از «یوم الفصل» ، همان قیامت است که در آن اهل حق از باطل جدا می گردند همچنانکه می فرماید: «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یفْصِلُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یخْتَلِفُون» (2) و نیز می فرماید: «إِنَّ رَبَّکَ یقْضِی بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یخْتَلِفُون» (3) و نیز می فرماید: «هَذَا یوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُون» (4) و نیز می فرماید: «اِنَّ یَومَ الفَصلِ میقاتهم اجمعین» (5) و نیز می فرماید: «اِنَّ یَومَ الفَصلِ کانَ میقاتاً» (6) و نیز می فرماید: «یوم الفصل» (7).

در تحف العقول، ص 479، از امام جواد (ع):

کسی که در امری حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، چون کسی است که غایب بوده و هر کس در امری حاضر نباشد، ولی بدان رضایت دهد، مانند کسی است که خودش در آن بوده است.

ص :541


1- رحمن 39
2- سجده 25
3- یونس93
4- صافات 21
5- دخان 40
6- نبأ 17
7- مرسلات 13و14

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لَا یَرْکَعُونَ ﴿48﴾

و هنگامی که به آنها گفته شود: «رکوع کنید» ، رکوع نکنند (48)

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 412 و413: در معنای رکوع سه نقل وارد است:

1 - نماز 2 - تواضع و خشوع.

3 - مراد همان سجده ای است که در قیامت مأمور بدان می شوند ولی نمی توانند انجام دهند چرا که قرآن می فرماید: «وَیدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلَا یسْتَطِیعُون» (1).

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در سه آیه ی شریفه به عدمِ توانایی کفارْ نسبت به رکوع و سجود الهی در قیامت اشاره فرموده است:

1 - در همین آیه به: «رکوع» .

2 - در دو آیه ی قلم به: «سجود» : «وَیدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلَا یسْتَطِیعُونَ» = «و دعوت به سجود می شوند، اما نمی توانند» (2). و: «خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ کَانُوا یدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ» = «این در حالی است که چشمهایشان (از شدت شرمساری) به زیر افتاده و ذلت و خواریْ وجودشان را فرا گرفته؛ آنها پیش از این دعوت به سجود می شدند در حالی که سالم بودند (ولی امروز ناتوانند)» (3).

و از آن جایی که در قیامت تکلیف برداشته می شود پس منظور از این آیاتِ شریفهْ نماز نمی تواند باشد. اما وقتی آن شکوه و عظمت الهی را به واسطه ی باز شدن بصیرتشان با چشم دل می بینند ناخواسته تمایل می یابند که تواضع و خشوعشان را بروز دهند. و نهایتِ خشوع و تواضعْ همان سجده است اما رکوع مقدمه ی سجده است، بنابراین مؤمنین ابتدا به رکوع رفته و فوراً سجده می کنند. ولی کفار چون در دنیا تسلیم الهی نبوده اند در آنجا نیز نمی توانند به رکوع و سجده روند. همچنان که می فرماید: «فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مَا یتَضَرَّعُون» = «اما آنان (در دنیا) نه در برابر پروردگارشان تواضع کردند و نه به درگاهش تضرع می کنند!» (4).

در جامع، ج 7، ص 260، از ابن بابویه، از امام کاظم (ع): روز قیامتْ حجابی که از نور است، برداشته شود و مؤمنین برای عظمت پروردگار به سجده در می افتند اما منافقین هر چه سعی می کنند که سجده کنند، نمی توانند، زیرا پشت آنها مانند شاخِ گاو شود و فرو نیاید تا بتوانند سجده کنند.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 415، از قمی:

ص :542


1- قلم 42
2- قلم42
3- قلم43
4- مؤمنون76

وقتی به آنها گفته می شود: امام را دوست بدارید و ولایتش را بپذیرید، نمی پذیرند.

☼ مؤلف:

خداوند سبحان در دو آیه ی شریفه ی دیگر هم به رکوع و سجود اشاره فرموده است اما مراد از این رکوع و سجود به استنادِ روایاتْ همان رکوع و سجودِ نمازْ در این دنیا می باشد:

1 - ذکرِ «رکوع» : «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» = «حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی!» (1).

2 - ذکر «سجده» : «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» = «منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را» (2).

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 196، از عیاشی، از رسول خدا (ص):

وقتی آیه: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیم» نازل شد فرمود: این ذکر را در «رکوع» بگویید و چون آیه: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» نازل شد فرمود: این ذکر را در «سجده» بگویید.

☼ مؤلف:

ناگفته نماند که این دو آیه ی شریفهْ فقط به ذکرِ رکوع و سجود در نماز بسط نمی یابند بلکه به طور عام مراد تسبیحِ الهی است. اما چون بهترین حالاتِ ستایش و اوجِ تواضع و خشوع و تقدیسِ الهی در نماز و آن هم در ذکر رکوع و بخصوص سجودِ نماز است، لذا از مصادیقِ بارزِ این دو آیه ی شریفه همان دو ذکرِ ارزشمندِ «رکوع» و «سجود» می باشد. به همین خاطر است که رسول گرانقدر اسلام (ص) به امر الهی دستور فرموده اند که این دو ذکر را هم مثلِ ذکرِ قیام (اول و دوم) که حمد و سوره اند و برگرفته از قرآن کریم هستند را نیز از آیات الهی و قرآن مجید الهام گرفته و ذکری که غیرِ الهی باشد به نماز که نورِ دیده ی رسولِ خدا (ص) است، اضافه نشود و البته سایر اذکار نماز هم اگر به دقت توجه شود معلوم می گردد که همه ی آنها نیز بر گرفته از قرآن کریم و کلامِ الهی است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 529، آورده است:

خداوند در این سوره، آیه شریفه: «ویلٌ یومئذٍ للمکذبین» را 10 بار تکرار فرموده و هر یک را به داستانی مربوط ساخته که مخالف نظایر خود می باشد و در پی هر یک از آن آیات، «ویل» را برای تکذیب کننده ی آن چه در ضمن آیه است اثبات فرموده است.

ص :543


1- حاقه52
2- اعلی1

78 سوره نبأ

78 - سوره نبأ (خبر) = عم یتسائلون = تَسائُل (سؤال کردن) = مُعصِرات (ابر فشرده).

مکی است و «40» آیه دارد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 369، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

هر کس این سوره را تا یک سال هر روز قرائت کند خداوند زیارت مکه را نصیبش کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 369، از برهان، از رسول خدا (ص):

هر کس این سوره را بنویسید و آن را همراه خود داشته باشد، با قوت و هیبت گردد و جانوری به او نزدیک نشود و اگر مسافر و در حال سفر، آن را قرائت کند به اذن خدایتعالی در شب از هر بلایی محفوظ بماند.

☼ نکته:

امام زمان (عج) در سفارشی به شیعیان توصیه فرموده است: «بعد از نماز صبح، سوره «یس» و بعد از نماز ظهر، سوره «نبأ» و بعد از نماز عصر، سوره «عصر» و بعد از نماز مغرب، سوره «واقعه» و بعد از نماز عشاء، سوره «ملک» را بخوانید» .

خلاصه مطالب: در وصف قیامت است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

عَمَّ یَتَساءَلُونَ (1)

عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ (2)

الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ (3)

کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ (4)

ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ (5)

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (6)

وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (7)

وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً (8)

وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً (9)

وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً (10)

وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (11)

وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً (12)

وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (13)

وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً (14)

لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً (15)

وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً (16)

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ میقاتاً (17)

یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً (18)

وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً (19)

وَ سُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً (20)

إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً (21)

لِلطَّاغینَ مَآباً (22)

لابِثینَ فیها أَحْقاباً (23)

لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً (24)

إِلاَّ حَمیماً وَ غَسَّاقاً (25)

جَزاءً وِفاقاً (26)

إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً (27)

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً (28)

وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً (29)

فَذُوقُوا فَلَنْ نَزیدَکُمْ إِلاَّ عَذاباً (30)

إِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازاً (31)

حَدائِقَ وَ أَعْناباً (32)

وَ کَواعِبَ أَتْراباً (33)

وَ کَأْساً دِهاقاً (34)

لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً (35)

جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً (36)

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الرَّحْمنِ لا

ص :544

یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً (37)

یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً (38)

ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ مَآباً (39)

إِنَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَریباً یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً (40)

آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال می کنند؟! (1) از خبر بزرگ و پراهمیت (رستاخیز)! (2) همان خبری که پیوسته در آن اختلاف دارند! (3) چنین نیست که آنها فکر می کنند و بزودی می فهمند! (4) باز هم چنین نیست که آنها می پندارند و بزودی می فهمند (که قیامت حق است)! (5) آیا زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم؟! (6) و کوه ها را میخهای زمین؟! (7) و شما را بصورت زوجها آفریدیم! (8) و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم (9) و شب را پوششی (برای شما) (10) و روز را وسیله ای برای زندگی و معاش! (11) و بر فراز شما هفت (آسمان) محکم بنا کردیم! (12) و چراغی روشن و حرارت بخش آفریدیم! (13) و از ابرهای باران زا آبی فراوان نازل کردیم (14) تا بوسیله آن دانه و گیاه بسیار برویانیم (15) و باغهایی پردرخت! (16) (آری) روز جدایی، میعاد همگان است! (17) روزی که در «صور» دمیده می شود و شما فوج فوج (به محشر) می آیید! (18) و آسمان گشوده می شود و بصورت درهای متعددی درمی آید! (19) و کوه ها به حرکت درمی آید و بصورت سرابی می شود! (20) مسلماً (در آن روز) جهنم کمینگاهی است بزرگ (21) و محل بازگشتی برای طغیانگران! (22) مدتهای طولانی در آن می مانند! (23) در آنجا نه چیز خنکی می چشند و نه نوشیدنی گوارایی (24) جز آبی سوزان و مایعی از چرک و خون! (25) این مجازاتی است موافق و مناسب (اعمالشان)! (26) چرا که آنها هیچ امیدی به حساب نداشتند (27) و آیات ما را بکلی تکذیب کردند! (28) و ما همه چیز را شمارش و ثبت کرده ایم! (29) پس بچشید که چیزی جز عذاب بر شما نمی افزاییم! (30) مسلماً برای پرهیزکاران نجات و پیروزی بزرگی است: (31) باغهایی سرسبز و انواع انگورها (32) و حوریانی بسیار جوان و هم سن و سال (33) و جامهایی لبریز و پیاپی (از شراب طهور)! (34) در آنجا نه سخن لغو و بیهوده ای می شنوند و نه دروغی! (35) این کیفری است از سوی پروردگارت و عطیه ای است کافی! (36) همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است، پروردگار رحمان! و (در آن روز) هیچ کس حق ندارد بی اجازه او سخنی بگوید (یا شفاعتی کند)! (37) روزی که «روح» و «ملائکه» در یک صف می ایستند و هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمی گویند و (آنگاه که می گویند) درست می گویند! (38) آن روز حق است؛ هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمی گزیند! (39) و ما شما را از عذاب نزدیکی بیم دادیم! این عذاب در روزی خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دستهای خود فرستاده می بیند و کافر می گوید: «ای کاش خاک بودم (و گرفتار عذاب نمی شدم)!» (40)

عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ﴿1﴾ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ ﴿2﴾

از چه (خبر مهمی) می پرسند (1) از خبر بزرگ قیامت (2)

☼ نکته:

کلمه «عم» مخفف «عن ما = از چه» است. و حرف «الف» از کلمه «ما» حذف شده است. هر جا که حرف جر بر سر «ما» استفهامیه درآید، «الف» آن حذف می شود.

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 418: مفسرین در معنای «نبأ عظیم» اختلاف کرده اند، از جمله:

1 - بعضی گفته اند: قرآن است.

2 - عده ای گفته اند: پیامبر اکرم (ص) است.

3 - بعضی هم

ص :545

گفته اند: قیامت است.

4 - عده ای هم گفته اند: مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین (ع) است.

☼ مؤلف:

همه تعابیر فوق می تواند به آیه شریفه بسط یابد (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 370، از کافی، از ابوحمزه، از حضرت علی (ع):

برای خدا آیه و نبأی بزرگتر از من نیست. خدایتعالی ولایتِ مرا بر امتهای گذشته واجب کرد، بسیاری از آنها قبول نکردند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 370، از ابن بابویه، از امام سجاد (ع) و از امام رضا (ع)، از حضرت رسول (ص):

یا علی! تو باب خدا و حجت پروردگار و نبأ عظیم و صراط مستقیم و مَثل اعلی هستی.

وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً ﴿9﴾

و خواب را برای شما مایه قوام و استراحت قرار دادیم (9)

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 424: مفسرین در معنای «سبات» در آیه شریفه اقوالی دارند:

1 - به معنای «راحتی و استراحت» است. چون خواب باعث رفع خستگی می شود.

2 - به معنای «قطع» است. چون خواب باعث قطع تصرفات نفس از بدن می شود.

3 - به معنای «مرگ» است. چون خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «هو الذی یتوفاکم باللیل» = «او کسی است که شما را در شب می میراند» (1).

صاحب تفسیر المیزان (2)، نظریه اول را تأیید کرده و نظریه دوم را هم نزدیک به نظر اول دانسته است اما نظریه سوم را رد کرده است و آورده است: معنای «توفی» در آیه انعام، «تحویل گرفتن» است نه «میراندن» چرا که قرآن کریم تصریح دارد بر اینکه خوابیدن، مردن نیست و فرموده: «اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا» = «خدا جانها را در حین مرگ می گیرد و آن را هم که در خواب است و نمرده نیز می گیرد» (3).

☼ مؤلف:

خدایتعالی در آیه مورد بحث، اشاره به نعمت گرانقدر «خواب» فرموده است. این نعمت آن قدر گرانبها و با ارزش است که ادامه ی حیات و دوام بشر بدان وابسته است. دانشمندان در دست یابی به فلسفه و رمز و رموز خواب هنوز هم در حیرتند. اما در این خصوص به نکاتی

ص :546


1- انعام 60
2- ج39، ص 424
3- زمر42

دست یافته اند که اهمیت و ارزش آن را بیش از پیش بیان می کند از جمله اینکه: «خواب شامل 4 الی 6 سیکل 90 دقیقه ای است که هر سیکل آن 5 مرحله یا (stage) دارد:

1 - مرحله اول = مرحله تکانی یا (gerk): این مرحله 5% از کل خواب را شامل است که در آن؛ بدن شل شده، علائم حیاتی کُند می گردد و به آن خواب سبک هم گویند که شخص احساس تکان (gerk) می کند.

2 - مرحله دوم: 50 تا 55% کل خواب است، خوابی عمیق است، امواج کوتاه و بلند توسط دستگاه ثبت می شود و شخص در این مرحله بیدار می شود.

3 - مرحله ی سوم: 10% است، خوابی عمیق تر است، امواجِ بلند دارد، شخص در آن حرف می زند، بیداری هم در آن مشکل است.

4 - مرحله چهارم: 10% است، بسیار عمیق است، شخص شل (Relax) می شود، تکان در آن وجود ندارد، در این مرحله شخص ممکن است راه برود، خودش را خیس کند، بیدار شدنش مشکل است، هورمون رشد در این مرحله ترشح می شود، امواج آلفا و بتا تشکیل می شود. بعد از مرحله چهارم شخص ابتدا به مرحله دوم می رود و بعد به مرحله پنجم وارد می شود.

5 - مرحله پنجم یا رم (Rem): 25 - 20% است، حرکت سریع چشم در این مرحله است، ترشح هورمون کورتیزون از غده آدرنال که در ترمیم بافتها و رفع خستگی و انجام متابولیسم و مقاومت در برابر عفونت و بالا بردن مقاومت بدن نقش دارد، در این مرحله ترشح می شود. بعد از آن، یک سیکل 90 دقیقه ای تمام می شود و مجدداً مراحل بعدی تکرار می شود. در ساعتهای اولِ خواب بیشترین مرحله خود را در مرحله چهارم می گذراند و در نزدیکیهای صبح، طول مرحله پنجم بیشتر است به همین خاطر بیشترین رؤیاها در نزدیکی های سحر صورت می گیرد» .

«جسمِ انسان در طول روز به واسطه فعالیتهای بدنی و سوخت و سازِ مواد غذایی، موادی زائد تولید می کند از جمله «اسید لاکتیک» . این ماده باعث خستگی و خواب آلودگی می شود و یکی از مهمترین عواملی که باعث از بین رفتن اسید لاکتیک و در نتیجه از بین رفتن خستگی و خواب آلودگی می شود ترشح هورمون رشد و کورتیزون می باشد که این هورمونها در موقع خواب ترشح می شوند و … » خلاصه کلام باید گفت: «خدایتعالی در این آیه شریفه به نعمت

ص :547

استراحت، آرامش، راحتی و تجدید قوا اشاره فرموده است که تنها به واسطه خوابیدن محقق می شود. در صورتی که مرگ برای کفار راهی برای رسیدن به جهنم است لذا نعمتی برای آنها نخواهد بود که بتوان «سبات» را به مرگ تفسیر کرد. بنابراین قول اول صحیح می باشد» (والله اعلم).

وَجَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً ﴿13﴾ و برای شما چراغی درخشان چون خورشید برافروختیم (13)

وهاج: چیزی که نور و حرارت شدیدی دارد. و مراد «خورشید» است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 372، از امام صادق (ع): خورشیدی که مشاهده می کنید نور آن با یک جزء از 70 جزء «کرسی» است و نور کرسی یک جزء از 70 جزء نور «عرش» است و نور عرش یک جزء از 70 جزء نور «حجاب» است. و نور حجاب یک جزء از 70 جزء نور «ستر» است.

وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجاً ﴿14﴾

و از فشار و تراکم ابرها آب باران فرو ریختیم (14)

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 425، آورده است: کلمه «معصرات» به معنای «ابرهای» بارنده است و بعضی گفته اند به معنای بادهایی است که ابرها را می فشارد، تا ببارد و کلمه «ثجاج» به معنای ابری است که بسیار آب بریزد و بنابراین بهتر آن است که کلمه «من» را به معنای «باء» بگیریم و معنا چنین شود: «ما به وسیله بادهای فشارنده آبی ریزان نازل کردیم» .

یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ﴿18﴾

روزی که در صور دمیده شود (مردگان زنده شوند) و فوج، فوج به محشر درآیند (18)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 373، از مجمع البیان، از معاذ بن جبل، از رسول خدا (ص): (خلاصه روایت)

روز قیامت مردم بر ده (10) نوع محشور شوند.

1 - بعضی به صورت بوزینه محشور شوند و اینها سخن چینان بودند.

2 - بعضی سرنگون به محشر درآیند و آنها ربا خواران بودند.

3 - بعضی به صورت خوک درآیند و آنها رشوه خواران و اهل سُحت بودند.

4 - بعضی کور وارد محشر شوند و آنها قاضیان (بی عدالتند).

5 - بعضی کر و گنگند و آنها مردمانی هستند که عبادت ریا و عجب به جا آورده اند.

6 - بعضی زبانهای خود را جویده اند و به روی سینه های خود

ص :548

افکنده اند و آنها علمایی هستند که عمل به علم خود نکرده اند.

7 - بعضی دست و پا بریده وارد شوند و آنها همسایه آزارند.

8 - برخی بر درختهای آتشین آویخته شوند و آنها کسانی هستند که نزد پادشاهان و اُمرا سعایت کنند.

9 - برخی بوی تعفن دهند و عفونت از آنها خارج شود طوری که اهل محشر از آنها متأذی می شوند و اینها کسانی هستند که در دنیا شهوترانی کرده و لذات حرام برده اند. 10 - بعضی را لباس آتشین بپوشانند و آنها متکبرین و گردنکشان هستند.

وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً ﴿19﴾

و آسمان گشوده شود و درهای آن پدیدار شود (19)

صاحب المیزان، ج 39، ص 431، آورده است: منظور، اتصال عالم انسانی با عالم فرشتگان است.

وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَاباً ﴿20﴾

و کوه ها مانند سراب گردد (روان گردد) (خود بینی ها نابود شود) (20)

صاحب تفسیر المیزان، ج 39، ص 431، آورده است: کلمه سراب به معنای آب موهوم است که در بیابان از دور برق می زند و انسان خیال می کند آب است. و هر امر بی حقیقت را که به نظر حقیقت برسد نیز به عنوان استعاره، سراب می گویند و شاید مراد به سراب، معنای دوم باشد یعنی کوه ها به راه می افتند. خدایتعالی می فرماید: «وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیرًا» (1) و می فرماید: «وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً» = «و زمین با کوه هایش را بر می دارند و یکباره خورد می کنند» (2) و می فرماید: «وَکَانَتِ الْجِبَالُ کَثِیبًا مَهِیلًا» = «و کوه ها تپه های پراکنده شود» (3) و می فرماید: «وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» = «کوه ها چون پشم حلاجی شده باشد» (4) و می فرماید: «وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا» = «و کوه ها بطور عجیبی پاره پاره شود» (5) و می فرماید: «وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ» (6). بله این را می توان گفت که وقتی کوه ها به راه افتادند و در آخر حقیقتش باطل شد و دیگر چیزی به صورت جبال باقی نماند، در حقیقت آن جبال را «سیات» که حقایقی دارای جرمی بس بزرگ و نیرومند بود و هیچ چیز آن را تکان نمی داد با به حرکت درآمدن و باطل شدن، سرابی می شود خالی از حقیقت. پس آیه

ص :549


1- طور10
2- حاقه14
3- مزمل14
4- قارعه 5
5- واقعه 5
6- مرسلات10

شریفه به وجهی نظیر آیه زیر است که می فرماید: «وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» = «کوه ها را می بینی، گمان می کنی جامدند در حالی که مانند ابرها در حال حرکتند» (1).

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 449، از قمی، در ذیل جمله «وفتحت السماء فکانت ابوابا» آورده است:

امام فرموده: یعنی ابوابِ بهشت باز می شود و در معنای آیه: «وسیرت الجبال فکانت سرابا» فرمود: کوه ها چون سراب می شود که در بیابان از دور برق می زند.

لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَاباً ﴿23﴾ در آن (دوزخ)، قرنها درنگ کنند (و عذاب کشند) (23)

احقاب: به معنای زمانها و روزگاران بسیار زیاد است. جمع (حُقُب یا حُقْب) است.

نکته ای از المیزان، ج 39، ص 434: مفسرین در میزان روزگاران «حقب» ، ارقامی را آورده اند که نه دلیل قرآنی و نه لغتی دارند، از جمله: 80 سال - 360 هزار سال - 40 سال - 70 سال.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 449، از قمی، از امام (ع):

احقاب به معنای سالها و حقب به معنای یک سال است و یک سال 360 روز است و یک روزِ قیامت برابر هزار سال از سالهای دنیاست که شما می شمارید.

☼ مؤلف:

همان طور که در ذیلِ آیه شریفه17 از سوره رحمن آورده ایم، در روایت فوق یک سال را 360 روز قید کرده است در صورتی که یک سالِ شمسی حداقل 365 روز است و یک سالِ قمری هم حداکثر 355 روز است. پس احتمالاً راوی یا مترجم اشتباه کرده است. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 450، از مجمع، از رسول خدا (ص):

کسی که داخل آتش شود از آن خارج نمی شود تا آن که احقابی در آن بماند و حقب عبارت است از 60 و اند سال و سال 360 روز است و هر روز قیامت برابر هزار سال از سالهای شماست، پس کسی این دلگرمی را نداشته باشد که به این زودی ها از آتش خارج شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 375، از مجمع، از عیاشی، از امام باقر (ع):

آیه مخصوص اهل توحیدِ فاسق و ستمکارند که عاقبت از جهنم خارج می شوند.

ص :550


1- نمل 88

☼ مؤلف:

به استناد روایاتِ معتبر از ائمه (ع)، ناصبین و دشمنان اهلِ بیت (ع) هر چند در ظاهر

اهلِ توحیدند اما مشمول عفو و نجات از جهنم نخواهند شد. و دو روایتی که از امام صادق (ع) در ذیل آورده ایم، روایت فوق را تخصیص زده اند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 333، از قمی، از امام صادق (ع): اگر تمام فرشتگان مقرب و پیغمبران مرسل در حق ناصبین آل محمد (ص) شفاعت کنند، شفاعتشان قبول نشود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 474، از قمی، از امام صادق (ع): به واسطه معرفت و ولایت ما آل محمد (ص)، مردم از عذاب جهنم رهایی یابند و ما هستیم که در روز گرسنگی به مردم اطعام می کنیم.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 375، از مجمع، از عیاشی، از رسول خدا (ص):

کسی از جهنم بیرون نیاید مگر بعد از مکثِ احقابی. اما کفار و منافقین هرگز خارج نشوند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 374، از جامع الاخبار، از ابن مسعود، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):

در قیامت، پنجاه موقف است و هر موقفی هزار سال طول می کشد.

فَذُوقُوا فَلَنْ نَّزِیدَکُمْ إِلَّا عَذَاباً ﴿30﴾

پس عذاب را بچشید و هرگز جز شکنجه و عذاب بر شما نیفزاییم (30)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 376، از رسول خدا (ص):

سخت ترین آیه ای که درباره اهل دوزخ نازل شده آیه (فوق) است.

وَکَوَاعِبَ أَتْرَاباً ﴿33﴾ و دختران زیبا و دلربا که همه مانند یکدیگرند (33)

کواعب: جمع «کاعب» به معنای دختر نورسی که تازه به سن بلوغ رسیده است.

اتراب: جمع «ترب» به معنای «مثل» است.

کواعب اتراب: به معنای دخترانی هم سن و سال و شبیه به هم است.

در المیزان، ج 39، ص 450، از قمی، از امام باقر (ع): کواعب اترابا یعنی «دختر نورس»

☼ مؤلف:

شاید عده ای به استناد آیه شریفه ی فوقْ به بحث بی عدالتی در حق زن دامن بزنند. که در پاسخ باید گفت: آیه شریفه به «خدمتکاران بهشتی» اشاره دارد نه «همسرانِ بهشتی» و البته مخصوص هر دو گروهند. (برای توضیح بیشتر به بحث «حورٌ عینِ» سوره واقعه رجوع شود).

ص :551

یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِکَةُ صَفّاً لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَاباً ﴿38﴾

روزی که روح و فرشتگان، به نظم در صف بایستند. کسی سخن نگوید جز آن که خدا رخصت دهد و سخن به صواب گوید (38)

☼ نکته:

در معنای روح در آیه شریفه اقوالی بدین شرح است:

1 - صاحب المیزان، ج 39، ص 441، آورده است: مراد به روح، مخلوقی امری است که آیه «قل الروح من امر ربی» (1) به آن اشاره فرموده است.

2 - منظورْ بزرگان فرشتگان است.

3 - جبرئیل است.

4 - ارواح مردم هستند.

5 - قرآن است.

6 - فرشته موکل بر ارواح است.

7 - ملائکه حفظه هستند.

☼ مؤلف:

در آیه شریفه بعد از کلمه روحْ نامِ فرشته آمده است پس دیگر معنا ندارد آن را فرشته فرض کرد. قرآن هم نیست، چون قرآن به صف نمی ایستد. ممکن است نظر اول درست باشد و شاید هم این روح همان «عالین» است که در آیه (2) به آن اشاره فرموده است و طبق روایات، «عالین» اولین مخلوق الهی و همان روح و نور مقدس خاتم انبیاء و اهل بیت (ع) است (والله اعلم) (برای توضیح بیشتر در خصوص روح به ذیل آیه (3) مراجعه شود).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 377، از کافی، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

به خدا قسم ما ائمه هستیم که خداوند اذن و اجازه داده که روز قیامت تکلم کنیم (در آن روز) پروردگار را حمد می کنیم و بر محمد (ص) و آلش درود می فرستیم و از شیعیان خود شفاعت می کنیم و خداوند، شفاعت ما ائمه (ع) را رد نخواهد کرد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 377، از امام صادق (ع):

روز قیامت خلایق را در مکانی جمع کنند و محو شود از دل آنها گفتنِ «لا اله الا لله» مگر آن کسانی که به ولایت امیرالمومنین (ع) اقرار کردند و این است معنای آیه شریفه.

در تفسیر المیزان، ج 39، ص 450، از درمنثور، از ابن عباس، از رسول خدا (ص):

روح لشکری است از لشکریان خدا، که از ملائکه نیستند و دارای سر و دست و پایند.

صاحب تفسیر المیزان، ج 39، ص 451، در ذیل روایت فوق آورده است:

ص :552


1- اسرا 85
2- ص 75
3- نحل2

بله در روایت قمی که از حمران نقل کرده آمده که روح فرشته ای است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل و او همواره با رسول خدا (ص) و ائمه (ع) بوده و هست و شاید مراد به فرشته مطلق موجود آسمانی بوده و یا این قسمت اضافه ای است که بعضی از راویان به توهم خود و در نقل به معنای حدیث آورده اند، دلیلی هم نداریم که موجودات امری و آسمانی منحصر در فرشتگان باشد بلکه دلیل بر خلاف آن داریم (همچنان که می فرماید): «یا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ» = «ای ابلیس چه مانعی تو را بازداشت از اینکه برای کسی سجده کنی که من با دو دست خود آفریدم آیا استکبار ورزیدی و یا از عالیان بودی» (1).

در تفسیر جامع، ج 6، ص 47، از ابن بابویه، در ذیل آیه75، سوره «ص» آورده است:

شخصی معنای آیه: «استکبرت ام کنت من العالین» را از حضرت رسول (ص) سؤال نمود: و عرض کرد ای رسول خدا! بزرگواران و آنهایی که دارای مرتبه بلند و مقام شامخ هستند چه اشخاصی می باشند که از فرشتگان برتر و بالاترند؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: من و علی (ع) و فاطمه (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) هستیم که در سرادق عرش پروردگار، مشغول تسبیح خدای تعالی بودیم و فرشتگان، پروردگار را به توسط و وسیله ی تسبیح ما تسبیح می نمودند به دو هزار سال پیش از آن که آدم را بیافریند. چون آدم آفریده شد، فرشتگان به سجده کردن آدم امر شدند مگر برای خاطر ما. ما راه خدا هستیم، به واسطه ما مردم هدایت می شوند. هر کسی ما را دوست بدارد، خدا او را دوست داشته و داخل بهشت گرداند و هر آن که ما را دشمن بدارد، خداوند دشمن اوست و او را در دوزخ وارد کند و دوست نمی دارد ما را مگر آنهایی که حلال زاده و پاکیزه اند.

صاحب تفسیر جامع، ج 7، ص 377، از امام صادق (ع) در ذیل آیه «40» (یا لیتنی کُنت ترابا) آورده:

کافر گوید: ای کاش من ابوتراب (امیرالمؤمنین) را دوست می داشتم.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 462، از علل الشرایع، از ابن عباس آورده است:

از رسول خدا (ص) سؤال شد: چرا علی (ع) را ابوتراب کنیه داده اند؟ در پاسخ فرمودند: برای آن که آن حضرت صاحب زمین و حجت خداوند بر اهل زمین است و زمین به وجود مقدس

ص :553


1- ص 75

آن حضرت ساکن و باقی است. و فرمود: روز قیامت، چون کفار اجر و منزلت شیعیان علی (ع) را مشاهده کنند، آروز می کنند و می گویند: ای کاش ما هم از شیعیان علی و ترابی بودیم، یعنی به آن حضرت منسوب بودیم.

در تفسیر جامع، ج 6، ص 303، از رسول خدا (ص):

ما پیغمبران با هم برادریم و من افضل آنها هستم. و محبوب ترین برادران من علی بن ابیطالب (ع) است. و او افضل بر تمام پیغمبران است. هر کس گمان کند که پیغمبران برتر و افضل هستند، مرا پست تر از پیغمبران قرار داده و بر اثر این عقیده، کافر شده است. من علی (ع) را به برادری نگرفتم جز آن که دانستم افضل از جمیع پیغمبران است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.

از همان منبع، ص 526:

اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 288، از امام رضا (ع): ذوالفقار، شمشیر رسول خدا (ص) بود که جبرئیل آن را از آسمان فرود آورد و زیور آن از نقره بود و الآن نزد من است.

توجه: رسول اکرم (ص) در جنگ احد که شمشیر حضرت علی (ع) شکست، شمشیر خودش یعنی ذوالفقار را به امیرالمؤمنین (ع) داد که ناگاه در آسمان صدایی آمد که: «لا فتی الا علی و لا سیف الا ذوالفقار» = «نیست جوانمردی به جز علی (ع) و نیست شمشیری به جز ذوالفقار» . این شمشیر به همراه بقیه ی چیزهایی که از انبیاء (ع) به ارث گذاشته شده، از جمله عصای موسی (ع) و انگشتر سلیمان (ع) و غیره از ائمه اطهار (ع) دست به دست شده است و در حال حاضر نزدِ امام زمان (عج) می باشند.

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 300، از رسول خدا (ص):

کسی که آخر کلامش صلوات بر من و بر علی (ع) باشد وارد بهشت شود.

ص :554

79 سوره نازعات

79 - سوره النازعات (بیرون کشندگان = جاکن شدگان).

مکی است و «46» آیه دارد.

خلاصه مطالب: احوال قیامت و اهوال آن _ داستان موسی (ع) و فرعون _ تهدید منکرین.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 547، از امام صادق (ع): هر کس این سوره را بخواند از دنیا سیراب برود و در قیامت نیز سیراب محشور شود و سیراب به بهشت در آید.

از همان منبع، از رسول خدا (ص): هر کس سوره نازعات را بخواند توقفش در قیامت برای حساب تا ورودش به بهشت به اندازه وقت یک نمازِ واجب است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1)

وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2)

وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3)

فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4)

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5)

یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6)

تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7)

قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8)

أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9)

یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ (10)

أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11)

قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12)

فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13)

فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)

هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی (15)

إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً (16)

اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (17)

فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی أَنْ تَزَکَّی (18)

وَ أَهْدِیَکَ إِلی رَبِّکَ فَتَخْشی (19)

فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْری (20)

فَکَذَّبَ وَ عَصی (21)

ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی (22)

فَحَشَرَ فَنادی (23)

فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی (24)

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی (25)

إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی (26)

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27)

رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها (28)

وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29)

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (30)

أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31)

وَ الْجِبالَ أَرْساها (32)

مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (33)

فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْری (34)

یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی (35)

وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِمَنْ یَری (36)

فَأَمَّا مَنْ طَغی (37)

وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (38)

فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوی (39)

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی (40)

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی (41)

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها (42)

فیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها (43)

إِلی رَبِّکَ مُنْتَهاها (44)

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (45)

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (46)

سوگند به فرشتگانی که (جان مجرمان را بشدت از بدنهایشان) برمی کشند (1) و فرشتگانی که (روح مؤمنان) را با مدارا و نشاط جدا می سازند (2) و سوگند به فرشتگانی که (در اجرای فرمان الهی) با سرعت حرکت می کنند (3) و سپس بر یکدیگر سبقت می گیرند (4) و آنها که امور را تدبیر می کنند! (5) آن روز که زلزله های وحشتناک همه چیز را به لرزه درمی آورد (6) و بدنبال آن، حادثه دومین [= صیحه عظیم محشر] رخ می دهد (7) دلهایی در آن روز سخت مضطرب است (8) و چشمهای آنان از شدت ترس فروافتاده است! (9) (ولی امروز) می گویند: آیا ما به زندگی مجدد بازمی گردیم؟

ص :555

(10) آیا هنگامی که استخوانهای پوسیده ای شدیم (ممکن است زنده شویم)؟! (11) می گویند: «اگر قیامتی در کار باشد، بازگشتی است زیانبار!» (12) ولی (بدانید) این بازگشت تنها با یک صیحه عظیم است (13) ناگهان همگی بر عرصه زمین ظاهر می گردند (14) آیا داستان موسی به تو رسیده است؟ (15) در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس «طوی» ندا داد (و گفت): (16) به سوی فرعون برو که طغیان کرده است (17) و به او بگو: آیا می خواهی پاکیزه شوی؟ (18) و من تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسی (و گناه نکنی)؟! (19) سپس موسی بزرگترین معجزه را به او نشان داد (20) اما او تکذیب و عصیان کرد! (21) سپس پشت کرد و پیوسته (برای محو آیین حق) تلاش نمود! (22) و ساحران را جمع کرد و مردم را دعوت نمود (23) و گفت: «من پروردگار برتر شما هستم!» (24) از این رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت! (25) در این عبرتی است برای کسی که (از خدا) بترسد! (26) آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟! (27) سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت (28) و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود! (29) و زمین را بعد از آن گسترش داد (30) و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد (31) و کوه ها را ثابت و محکم نمود! (32) همه اینها برای بهره گیری شما و چهارپایانتان است! (33) هنگامی که آن حادثه بزرگ رخ دهد (34) در آن روز انسان به یاد کوششهایش می افتد (35) و جهنم برای هر بیننده ای آشکار می گردد (36) اما آن کسی که طغیان کرده (37) و زندگی دنیا را مقدم داشته (38) مسلماً دوزخ جایگاه اوست! (39) و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی بازدارد (40) قطعاً بهشت جایگاه اوست! (41) و از تو درباره قیامت می پرسند که در چه زمانی واقع می شود؟! (42) تو را با یادآوری این سخن چه کار؟! (43) نهایت آن به سوی پروردگار تو است (و هیچ کس جز خدا از زمانش آگاه نیست)! (44) کار تو فقط بیم دادن کسانی است که از آن می ترسند! (45) آنها در آن روز که قیام قیامت را می بینند چنین احساس می کنند که گویی توقفشان (در دنیا و برزخ) جز شامگاهی یا صبح آن بیشتر نبوده است! (46)

☼ نکته:

در پنج آیه آغازین این سوره، خدایتعالی پنج سوگند به فرشتگان خود یاد فرموده است. مفسرین در تفسیر و تعبیر این آیات شریفه اختلاف کرده اند و بیشتر آنها مراد از آیات مذکور را فرشتگان الهی، منظور دانسته اند اما صفاتی که برای آن فرشتگان و به عبارتی معانی آیات آورده اند، متفاوت است. البته عده ای هم این سوگندها را فرشته ندانسته اند. از جمله تعابیری که آورده اند به این شرح است:

1 - فرشتگانی که جان مردم را می گیرند.

2 - فرشتگانی که جان مؤمنین را به آرامی می گیرند.

3 - فرشتگانی که جان کفار را به سختی می گیرند.

4 - فرشتگانی که در اجرای امر الهی از هم پیشی می گیرند.

5 - اصلاً مراد، خود «مرگ» است.

6 - مراد ستارگان و یا سیارات هستند.

7 - منظور کمان های رزمندگان اسلام هستند.

8 - مراد وحشی هایی هستند که به سوی دشتهای سبز کنده می شوند. و اقوالی از این قبیل …

صاحب تفسیر المیزان، ج 40، ص 15 تا 17، آورده است:

ص :556

آیات نامبرده از نظر سیاق شدیداً شبیه به آیات آغازینِ سوره صافات و سوره مرسلات است که ملائکه را در امتثال اوامر الهی توصیف می کند، چیزی که هست، آن آیات تنها ملائکه وحی را توصیف می کرد و آیات ابتداء این سوره، مطلق ملائکه را در تدابیر امور عالم توصیف می نماید. (چرا که) صفت (فالمدبرات امر)، مسئله تدبیر را مطلق آورده است.

صاحب المیزان با یک توضیحِ مفصل خواسته است بگوید این آیات در حقیقت مراحل انجام تدبیر الهی توسط فرشتگان که همان اسباب سبب هستند را می رساند که در آن، «نازعات» یعنی شروع جدی و شدید جهت رسیدن به هدف مورد امر است و «نشط» یعنی خروج از مواقفی که دارند به طرف آن هدف می روند. و «سابحات» و «سابقات» و «مدبرات» هم یعنی «تدبیر امر می کنند بعد از آن که به سوی آن هدف سبقت می جویند» .

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 39، از کتاب فقیه، از امام جواد (ع): خدای تعالی می تواند به هر یک از مخلوقاتش که بخواهد سوگند یاد کند ولی خلق او جز به خود او نمی توانند سوگند بخورند.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 39، از درمنثور، از حضرت علی (ع):

نازعات ملائکه هستند که ارواح کفار را از بدنهایشان به شدت می گیرند و ناشطات نیز ملائکه هستند که ارواح کفار را تا بین ناخن ها و پوست جذب نموده سپس بیرون می کشند. و سابحات نیز ملائکه اند که ارواح مؤمنین را در بین آسمان و زمین شناور می سازند. و سابقات نیز ملائکه اند که بعضی برای بردن روح مؤمن به سوی خدا از بعضی دیگر سبقت می گیرند. و مدبرات هم ملائکه اند که امور بندگان را از این سال تا آن سال دیگر تدبیر می کنند.

☼ مؤلف:

به استناد این روایت، چهار آیه اولْ مربوط به فرشتگان مرگ هستند و آیه پنجم مربوط به سایر فرشتگان است که در امرِ امور عالم به امر الهی تدبیر می کنند. اما صاحب المیزان در ذیل این روایت آورده که اگر این روایت صحیح باشد باید آن را حمل کنیم بر این که امام خواسته اند بعضی از مصادیق را ذکر کنند. چون صاحب المیزان معتقد است که هر پنج آیه مربوط به تدبیر امور هستند از ابتدای دستور الهی تا انتهای آن، اما ظاهراً روایت مورد بحث اختصاصی

ص :557

فرموده که نظر المیزان را رد می کند و البته اگر این اختصاص، مطلق باشد و نه عام. (والله اعلم).

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 40، از درمنثور، از ابن ابی حاتم، از علی بن ابیطالب (ع):

«و المدبرات امراً» ملائکه اند، که ذکر رحمان و امر او را تدبیر می کنند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص380، از ابن فهد، از معاذبن جبل، از رسول خدا (ص):

مردم را هلاک نکنید که سگهای اهل جهنم شما را هلاک می نمایند، ناشطات، سگهای اهل آتش هستند که گوشت و استخوان بدن شما را می کَنند و با نشاط می شوند.

یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ﴿6﴾ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ ﴿7﴾

روزی که لرزاننده بلرزاند (6) و از پس آن لرزاننده ی دیگر آید (7)

☼ نکته:

صاحب المیزان، ج 40، ص 22، آورده است: مراد از «راجفه» صور اول است. و منظور از «رادفه» ، صور دوم است. همچنان که می فرماید: «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ» = «و در صور دمیده می شود، پس هر کس که در آسمانها و هر کس در زمین باشد غش می کند مگر کسی که خدا بخواهد و سپس بار دوم در آن دمیده می شود، که ناگهان همه به حال ایستاده تماشا می کنند» (1).

☼ مؤلف:

با توجه به صدر و ذیلِ این آیاتِ شریفه نمی توان به قطعیت «راجفه» و «رادفه» را تفسیر کرد. اما به استناد روایتی که در ذیل آمده است، مراد از «راجفه» رجعتِ امام حسین (ع) و «رادفه» رجعت امیرالمؤمنین (ع) است. که این تعبیر با توجه به توضیحاتی که در سوره ی قیامت آورده ایم و همواره از کلمه ی «صور و صیحه» در معنای «صورِ ممات» و «صور حیات» استفاده شده است، صحیح تر به نظر می رسد. البته شاید هم «رادفه» همان «صور آخر یا صورِ حیات» و «راجفه» ، «صورِ ممات» و بخصوص «صورِ اول» باشد. (والله اعلم).

توجه: بحثِ مفصل مراحلِ قیامت و انواعِ «صور» در سوره ی قیامت آمده است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 40، از قمی، از امام (ع):

(راجفه یعنی) زمین زیر پای اهلش شکافته می شود. و رادفه به معنای صیحه است.

ص :558


1- زمر 68

در تفسیر جامع، ج 7، ص 382، از تأویل الایات، از محمد بن عباس، از امام صادق (ع):

راجفه، حضرت امام حسین (ع) است. و رادفه، امیرالمؤمنین (ع) است. اول کسی که خاک را از سر خود دور می کند امام حسین (ع) با 75 هزار نفر است.

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولیٰ ﴿25﴾

پس خدایتعالی او را به عذاب دنیا و آخرت گرفتار کرد (25)

اَخذ: به معنای گرفتن است.

نکال: به معنای تعذیب است.

صاحب المیزان، ج 40، ص 30، آورده است: مراد از «آخرة و اولی» در آیه شریفه عذاب غرق شدن در دنیا و عذاب آخرت است که خدایتعالی برای فرعون فراهم آورده است.

همان منبع آورده است: مفسرین در معنای «الْآخِرَةِ وَالْأُولَی» اقوالی دیگر آورده اند از جمله:

1 - بعضی گفته اند: مراد به «آخرة و اولی» دو گفتاری است که فرعون گفته بود، کلمه اولش این بود که گفته بود: «مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرِی» (1) و کلمه آخرش این بود که گفته بود: «انا ربکم الاعلی» (2) و خدا به خاطر این دو کلمه، او را عذاب کرد.

2 - مراد به «اولی» تکذیب آیات خدا و نافرمانی او است و مراد به «آخرة» ، کلمه: «انا ربکم الاعلی» است که در آخر قصه نقل شده است.

3 - مراد به «اولی» ، اولین معصیت و «آخرة» ، آخرین معصیت اوست. و خدا به جرم همه گناهانش او را عذاب کرد. البته صاحب المیزان این سه قول را بعید دانسته است. (والله اعلم).

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَویٰ ﴿40﴾

و اما کسی که از مقام پروردگار ترسید و نفس خود را از خواهش ها بازداشت (40)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 386، از کافی، از امام صادق (ع):

هر کس بداند خدای (متعال) او را می بیند و گفتارش را می شنود و عملش را از خیر و شر می داند پس خود را از اعمال زشت حفظ کند، این شخص از مقام پروردگار ترسان است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 41، از کافی، از امیرالمؤمنین (ع):

من تنها از دو چیز بر شما می ترسم، یکی پیروی هوا و دیگری آرزوی دراز، چون پیروی هوا آدمی را از حق باز می دارد و آرزوی دراز آخرت را از یاد می برد.

ص :559


1- قصص 38
2- آیه 24

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 275، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

هر بنده ای که اطاعتم کند او را به غیر خودم واگذار نمی کنم و هر کس عصیانم ورزد او را به حال خودش وا می گذارم و برایم مهم نیست که او در کدام وادی هلاک شود و بدبخت گردد.

از همان منبع، ص 86: ای موسی! آرزوهای دور و دراز باعث قساوت قلب می شود و کسی که قسی القلب شد از من دور است.

از همان منبع، ص 259: هر کس گناهی انجام دهد در حالی که بداند و قبول داشته باشد که من حق دارم او را ببخشم یا عذابش نمایم، پس او را می بخشم.

از همان منبع، ص 271: ای فرزند آدم! اطاعتم کن در آنچه فرمانت می دهم و هرگز نخواه آن چه را که صلاح تو در آن است را به من یاد بدهی.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 47، از قمی: این آیه درباره ی بنده خداست که وقتی در برابر معصیت خدا قرار می گیرد با اینکه می تواند مرتکب شود، از ترس خدا مرتکب نمی شود و به خاطر نهیِ خدا، نفس خود را از ارتکاب آنْ نهی می کند و تلافی این عملش همان جنت است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 387، از کافی، از ابوحمزه ثمالی، از امام سجاد (ع): (خلاصه روایت)

زن جوانی به همراه خانواده اش در کشتی سوار شد. در بین راه کشتی غرق شد و فقط آن زن نجات پیدا کرد و به جزیره ای افتاد. راهزنی قصد تجاوز به آن زن کرد. زن به لرزه افتاد و گفت: «از خدا می ترسم» . و به خاطر خدا راهزن از او جدا شد. روزی آن راهزن با راهبی در یکی از روزهای بسیار گرم در مسیری عبور می کردند. راهزن به راهب گفت: «از خدا بخواه تا ابری بر سرمان بیاورد» ، راهب دعا کرد و راهزن «آمین» گفت. ناگهان ابری بر سر آنها سایه افکند، وقتی به دو راهی رسیدند، ابر بالای سرِ راهزن رفت و راهب در برابر آفتاب قرار گرفت. که علتش همان ترک گناه و دست برداشتن از آن زن به خاطر خدا بود.

توجه: ترک گناه (ورع) افضلِ عبادات است. خداوند سبحان خود بهتر می داند که ترکِ محرمات به واسطه ی اطاعت از اوامرِ الهی چه کراماتی به همراه می آورد …

ص :560

80 سوره عبس

80 - سوره عَبَسَ (ترشرو) = اَعمی (نابینا) = سَفَرَه (جمع سفیر).

مکی است و «42» آیه دارد.

خلاصه مطالب: داستان ابن ام مکتوم _ بیان برخی نعمتها.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

عَبَسَ وَ تَوَلَّی (1)

أَنْ جاءَهُ الْأَعْمی (2)

وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی (3)

أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری (4)

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنی (5)

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی (6)

وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّی (7)

وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعی (8)

وَ هُوَ یَخْشی (9)

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی (10)

کَلاَّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ (11)

فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (12)

فی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (13)

مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14)

بِأَیْدی سَفَرَةٍ (15)

کِرامٍ بَرَرَةٍ (16)

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ (17)

مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ (18)

مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19)

ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ (20)

ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (21)

ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (22)

کَلاَّ لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ (23)

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ (24)

أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (25)

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26)

فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا (27)

وَ عِنَباً وَ قَضْباً (28)

وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً (29)

وَ حَدائِقَ غُلْباً (30)

وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (31)

مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (32)

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (33)

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ (34)

وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ (35)

وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ (36)

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ (37)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38)

ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (39)

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (40)

تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (41)

أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (42)

چهره در هم کشید و روی برتافت (1) از اینکه نابینایی به سراغ او آمده بود! (2) تو چه می دانی شاید او پاکی و تقوا پیشه کند (3) یا متذکر گردد و این تذکر به حال او مفید باشد! (4) اما آن کس که توانگر است (5) تو به او روی می آوری (6) در حالی که اگر او خود را پاک نسازد، چیزی بر تو نیست! (7) اما کسی که به سراغ تو می آید و کوشش می کند (8) و از خدا ترسان است (9) تو از او غافل می شوی! (10) هرگز چنین نیست که آنها می پندارند؛ این (قرآن) تذکر و یادآوری است (11) و هر کس بخواهد از آن پند می گیرد (12) در الواح پرارزشی ثبت است (13) الواحی والاقدر و پاکیزه (14) به دست سفیرانی است (15) والا مقام و فرمانبردار و نیکوکار (16) مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است (17) (خداوند) او را از چه چیز آفریده است؟ (18) او را از نطفه ناچیزی آفرید، سپس اندازه گیری کرد و موزون ساخت (19) سپس راه را برای او آسان کرد (20) بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود (21) سپس هرگاه بخواهد او را زنده می کند (22) چنین نیست که او می پندارد؛ او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نکرده است (23) انسان باید به غذای خویش (و آفرینش آن) بنگرد (24) ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم (25) سپس زمین را از هم شکافتیم (26) و در آن دانه های فراوانی رویاندیم (27) و انگور و سبزی بسیار (28) و زیتون و نخل فراوان (29) و باغهای پر درخت (30) و میوه و چراگاه (31) تا وسیله ای برای بهره گیری شما و چهارپایانتان باشد (32) هنگامی که آن صدای مهیب [صیحه] بیاید، (کافران در اندوه عمیقی فرو روند) (33) در آن روز که انسان از برادر خود می گریزد (34) و از مادر و پدرش (35) و زن و فرزندانش (36) در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را کاملاً به خود مشغول می سازد (37) چهره هایی در آن روز گشاده و نورانی است (38) خندان و مسرور است (39) و صورتهایی در آن روز غبارآلود است (40) و دود تاریکی آنها را پوشانده است (41) آنان همان کافران فاجرند! (42)

ص :561

عَبَسَ وَ تَوَّلیّ ﴿1﴾ اَن جآءَهُ الاَعمیٰ ﴿2﴾

چهره در هم کشیده و روی گردانید (1) که چرا آن کور نزد وی آمد (2)

☼ نکته:

آیات شریفه در خصوص عثمان و ابن ام مکتوم نازل شده است بدین شرح: «روزی عثمان در خدمت رسول اکرم (ص) حضور داشت که در این حین پیرمرد نابینایی بنام «ابن ام مکتوم» وارد می شود. رسول اکرم (ص) به رسم مهمان نوازی، او را احترام می کند، عثمان از این حرکتِ رسول خدا (ص) بسیار ناراحت شده به طوری که چهره اش عبوس شده و رو از آن پیرمرد بر می تابد. در این حین جبرئیل نازل شده و این آیات را در شأنِ تقبیحِ عثمان نازل می کند» .

این داستان در بیشتر تفاسیر شیعه از جمله، المیزان، ج 40، ص 57 و 58 و نیز در تفسیر صافی، ج 6، ص 470 و بسیاری از تفاسیر دیگر … آمده است.

اما متأسفانه و طبق روال همیشه، دشمنان عصمت و طهارت در این خصوص نیز دست از دشمنی با رسول خدا (ص)، برنداشته و روایتی صد در صد جعلی ساخته اند که العیاذ بالله، مخاطب در این آیه (عَبَسَ)، رسول خدا (ص) است نه عثمان. و العیاذ بالله رسول خدا (ص) از آن پیرمرد رو ترش کرده و برگرداند. گویا این گروه معاند این آیه از قرآن کریم که می فرماید: «وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» (1) را ندیده اند. چگونه ممکن است رسول اکرم (ص) که اسوه اخلاق است چنین خطایی مرتکب شود؟ حاشا و کلا!!! در خصوص عصمت رسول خدا (ص) به کرات در این تفسیر توضیح آمده است، جهت اطلاع بیشتر به بحث پایانی این تفسیر مراجعه شود.

اما در خصوص آیات مورد بحث باید گفت: (والله اعلم)

اولاً: در این آیات از ضمیر غایب استفاده شده در صورتی که هر گاه خدایتعالی رسول گرامیش را مخاطب فرموده از ضمیر مخاطب استفاده کرده است و نه غایب.

ثانیاً: در این آیاتْ توبیخ شدیدی وارد است که از ساحتِ مقدس و مطهر و عصمت نبی اکرم (ص) به دور است که خدایتعالی با او چنین رفتاری بکند.

ثالثاً: روایاتی که در آن، پیامبر (ص) را مخاطب این آیات فرض کرده، کاشف از قول معصوم

ص :562


1- قلم 4

(ع) نیست، در صورتی که برعکس روایاتی از معصوم (ع) وارد است که مخاطب این آیات، «عثمان» است.

رابعاً: خدایتعالی در قرآن کریمش بارها سفارش به تواضع در مقابل مؤمنین و خشونت نسبت به کفار فرموده است از جمله در آیه 215 سوره شعراء: «وانذر عشیرتک … » و آیه 88 حجر: «لاتمدن عینیک … » که مطمئناً رسول اکرم (ص) مجری آنها بوده است.

خامساً: خدای تعالی خلق نیکویِ پیامبر(ص) را ستوده و فرموده: «وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» .

بنابراین و به یقین باید گفت: این روایت که توهین به ساحت مقدس خاتم الانبیاء (ص) و بر خلاف نص صریح قرآن کریم و کلام الهی است، کاملاً و بی شک، دستکاری شده و مردود است.

چنین روایاتی به کرات از گروه عامه (اهل سنت) در تفاسیرشان به چشم می خورد و البته انتظارِ بیشتری هم از آنها نمی رود، ولی جای بسی تأسف است که عده ای از مفسرینِ شیعهْ ناخواسته آنها را چاپ و ترویج می کنند و نقدی هم بر آنها نمی آورند.

توجه: متأسفانه آقای طبرسی صاحب تفاسیرِ مجمع البیان و جوامع الجامع که یکی از مفسرین شیعه است، ظاهراً از روی تقلید از تفاسیر عامه (سنی مذهبان) این روایت را در صفحه 561، جلد ششمِ تفسیرِ جوامع الجامع، بدون سند نقل کرده و آورده است: «پیامبر (ص) از این که وی (ابن ام مکتوم) سخنش را قطع می کرد ناراحت شد و چهره در هم کشید، پس این آیات نازل شد. پیامبر (ص) (پس از این جریان) هر گاه ابن ام مکتوم را می دید احترام می کرد و می فرمود: آفرین بر کسی که خدا مرا در مورد او سرزنش کرد» .

☼ مؤلف:

پناه می برم به خدای عزوجل از این تهمتِ ناروا که به ساحتِ قدسیِ حضرت خاتم الانبیاء (ص) وارد می کنند، چه این تهمت خواسته یا ناخواسته باشد، چگونه ممکن است خدای تعالی که بارها و بارها رسولِ ارجمند و گرامی اش را به نیکی یاد کرده و خلق نیکویش را به عظمت توصیف فرموده است، بخواهد العیاذ بالله آنجناب را توبیخ و سرزنش کند، حاشا و کلا!!! …

توجه: صاحبان تفاسیر المیزان (علامه طباطبایی) و صافی (ملا محمد محسن فیض کاشانی)

ص :563

و جامع (آیت الله ابراهیم بروجردی) این روایت را تأیید نکرده اند.

در جامع، ج 7، ص 391، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع): آیات، درباره عثمان و ابن مکتوم نازل شده، چون پیغمبر اکرم (ص)، ابن مکتوم را بر عثمان مقدم داشت، (عثمان) روی خود را از پیغمبر (ص) ترش کرد و از محضر آن حضرت بیرون رفت، جبرئیل نازل شد و آیات فوق را آورد.

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 55 و56: منظور از «صُحُف» در آیه «13» اوراق و صفحات کتاب قرآن کریم است. نه لوح محفوظ و نه «کتب انبیاء» که بعضی از مفسرین به اشتباه معنا کرده اند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 392، از بصائر الدرجات، از امام باقر (ع):

حدیث آل محمد (ص) را فرشتگان در صحفی پاک و پاکیزه و طاهر از دروغ نوشته اند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 392، از تأویل الایات، از امام صادق (ع): (در ذیل آیه 16 «کرام بَرَرِه» )

مراد از «کرام برره» ائمه معصومین (ع) هستند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 394، از کافی، از امام باقر (ع): (در ذیل آیه 24 «فلینظر الانسان الی طعامه» )

مقصود از طعام، دانشی است که باید آن را از کسانی که خدایتعالی معین فرموده، اخذ کرد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 394، از ارشاد در ذیل آیه 31 «و فاکههً وَ اباً» آورده است:

معنای «اَب» را از ابوبکر پرسیدند، جواب داد: نمی دانم. خبر به امیرالمؤمنین (ع) رسید، امام (ع) فرمود: آن، گیاه و مرتع زار است که خداوند برای حیوانات آفریده است.

از همان منبع، از کافی، از امام علی (ع): 120 میوه در دنیا وجود دارد که سرور آنها انار است.

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 421، از امام صادق (ع):

5 میوه بهشتی است:

1 - انار، 2 - سیب، 3 - به، 4 - انگور، 5 - خرما.

در عیون، ج 2، ص 280، از امام حسین (ع): رسول خدا (ص) چون انار می خورد کسی را در خوردنِ انار با خود شریک نمی کرد و می فرمود: در هر انار دانه ای از دانه های انار بهشتی است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 395، از امام رضا (ع): (ذیل آیه 34 «یوم یفر المرء» ): روز قیامت، هابیل از برادرش قابیل فرار می کند و ابراهیم از پدرش (عمویش) و لوط از همسرش، نوح از فرزندش

ص :564

کنعان می گریزد. در آن روز مردم چنان گرفتار کار خود هستند که به هیچ کس نتوانند پرداخت.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 395، از برهان، از رسول خدا (ص): در سه موقف هر کس به نفس خود مشغول است و از شدت ترس و اهوال، توجهی به ارحام و اقربای خود ندارد:

1 - موقف میزان و سنجش اعمال، 2 - موقف عبور از صراط، 3 - موقف گرفتن نامه اعمال.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 566، در ذیل آیه «وجوه یومئذٍ مسفره» آمده است:

در حدیث است که هر کس در شب بسیار نماز بخواند چهره اش در روز نیکو شود.

در علل الشرایع، ج 2، ص 177، چ2، از امیرالمؤمنین (ع): گناهْ مانعِ نماز شب است.

در علل الشرایع، ج 2، ص 179، چ2، از رسول خدا (ص):

کسی که در شب نماز بخواند صورتش در روز نیکو به نظر می آید.

از همان منبع، ص 187، آورده است:

شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: چرا اهل تهجد و عبادت در شب نیکو منظرترین مردمند؟ فرمود: زیرا آنها با خدا خلوت می کنند پس حق تعالی از نورِ خودش ایشان را می پوشاند.

از همان منبع، ص 181، از رسول خدا (ص):

دو رکعت نماز خواندن در دل شب، نزد من محبوب تر از دنیا و آنچه در آن است.

در بحارالانوار، ج 53، ص 182، از امام مهدی (عج): هیچ چیز مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد، پس نماز بگزار و بینی شیطان را به خاک بمال.

در تحف العقول، ص 174، از امام علی (ع): ای محمد بن ابی بکر! در صحیح بودن نمازت بسیار دقت کن زیرا تو پیشنمازی و پیشنمازی نباشد که برای مردمی نماز بخواند و در نمازشان تقصیری باشد جز آنکه گناه همه ایشان بر او است و از ثواب آنها کم نشود.

در تحف العقول، ص 115، از امام علی (ع): هرگاه نماز فرادی بخوانی باید صدای قرائت حمد و سوره و تسبیحات به هنگام رکوع و سجده و تسبیحات اربعه و سایر اجزاء نماز را به گوش خود برسانی یعنی صدای خودت را به هنگام خواندن نماز بشنوی.

ص :565

81 سوره تکویر

81 - سوره تکویر {پیچیده و تاریک شدن چیزی (خورشید)} = کُوِّرَت.

مکی است و «29» آیه دارد. (از قدیمی ترین سورهاست که در اوایل بعثت نازل شده است).

خلاصه مطالب: احوال قیامت _ توصیف قرآن.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 397، از برهان، از رسول خدا (ص):

اگر این سوره را بر کسی بخوانند که درد چشم دارد، به اذن خدای تعالی شفا یابد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (1)

وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (2)

وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ (3)

وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (4)

وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (5)

وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (6)

وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7)

وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ (8)

بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (9)

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (10)

وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ (11)

وَ إِذَا الْجَحیمُ سُعِّرَتْ (12)

وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (13)

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ (14)

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15)

الْجَوارِ الْکُنَّسِ (16)

وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ (17)

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (18)

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ (19)

ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ (20)

مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ (21)

وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (22)

وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبینِ (23)

وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ (24)

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجیمٍ (25)

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (26)

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (27)

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقیمَ (28)

وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (29)

در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود (1) و در آن هنگام که ستارگان بی فروغ شوند (2) و در آن هنگام که کوه ها به حرکت درآیند (3) و در آن هنگام که باارزش ترین اموال به دست فراموشی سپرده شود (4) و در آن هنگام که وحوش جمع شوند (5) و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند (6) و در آن هنگام که هر کس با همسان خود قرین گردد (7) و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: (8) به کدامین گناه کشته شدند؟! (9) و در آن هنگام که نامه های اعمال گشوده شود (10) و در آن هنگام که پرده از روی آسمان برگرفته شود (11) و در آن هنگام که دوزخ شعله ور گردد (12) و در آن هنگام که بهشت نزدیک شود (13) (آری در آن هنگام) هر کس می داند چه چیزی را آماده کرده است! (14) سوگند به ستارگانی که بازمی گردند (15) حرکت می کنند و از دیده ها پنهان می شوند (16) و قسم به شب، هنگامی که پشت کند و به آخر رسد (17) و به صبح، هنگامی که تنفس کند (18) که این (قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است [= جبرئیل امین] (19) که صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والایی دارد! (20) در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است! (21) و مصاحب شما [= پیامبر] دیوانه نیست! (22) او (جبرئیل) را در افق روشن دیده است! (23) و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد! (24) این (قرآن) گفته شیطان رجیم نیست! (25) پس به کجا می روید؟! (26) این قرآن چیزی جز تذکری برای جهانیان نیست (27) برای کسی از شما که بخواهد راه مستقیم در پیش گیرد! (28) و شما اراده نمی کنید مگر اینکه خداوند - پروردگار جهانیان- اراده کند و بخواهد! (29)

وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿5﴾ و در آن هنگام که وحوش جمع شوند (5)

ص :566

تکویر: مصدر فعل «کورت» و به معنای پیچیدن چیزی به شکل کره یا دایره، مثل پیچیدن عمامه است. هم چنان که در قیامت تاریکی بر کره ی خورشید احاطه پیدا می کند.

انکدار: به معنای سقوط است.

وحوش: جمع وحش به معنای حیوان وحشی و درنده است.

عشار: جمع عشراء یعنی ماده شتری که ده ماه از حملش گذشته که بسیار با ارزش است، در اینجا کنایه از مطاع با ارزش است.

☼ نکته:

خدایتعالی در خصوص محشور شدن حیوانات در جای دیگر می فرماید: «وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یطِیرُ … ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» = «هیچ جنبنده ای در زمین و مرغی در هوا که با دو بال می پرد نیست مگر آن که آنها هم مانند شما امتهایی هستند، ما در کتاب از گفتن هیچ حقیقتی دریغ ننمودیم و سپس همه آنها به سوی پروردگارشان محشور می شوند» (1).

بنابراین و به استناد این دو آیه شریفهْ حیوانات نیز در قیامت محشور می شوند اما این که بعد از حشر چه وضعی دارند، در قرآن کریم و احادیث اشاره ای به آن نشده است.

صاحب المیزان، ج 40، ص 81، آورده است: و چه بسا بعضی گفته باشند محشور شدن وحشی ها مربوط به روز قیامت نیست بلکه از نشانه های قبل از قیامت است و منظور از آن این است که قبل از قیامت در اثر زلزله های پی در پی، همه وحشی ها از غار خود بیرون بجهند.

☼ مؤلف:

نظری را که صاحب المیزان از قول احتمالی دیگران آورده، بعید است، چرا که آیه شریفه انعام اشاره به عالم حشر و قیامت دارد نه عالمِ دنیا. هر چند که در آخرِ دنیا و زمانِ کوتاهی قبل از صور اولْ علائمی وحشتناکْ از وقوع مرگ بر عالم هستی پدید می آید که اگر حیواناتی هم زنده باشند از آن وحشت زده می شوند، که ظاهراً آیه تکویر به آن زمان اشاره فرموده است، اما آیه انعام به صراحت اشاره به محشر و «صورِ حشر» دارد. به عبارتی باید گفت: حیوانات هم در قیامت محشور می شوند، اما بعد از حشر چه اتفاقی برایشان می افتد: (والله اعلم).

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 326، از امام رضا (ع):

ص :567


1- انعام 38

خوردنِ گوشتِ درندگان و وحوش حرام شد بدین جهت که گوشت مرده و انسان و غایط و مانند آن را می خورند و علامت آنها (این است): هر صاحبِ نیش از درندگان و هر صاحبِ چنگال از پرندگان و هر پرنده ای که در حینِ پریدن بالهای خود را حرکت ندهد (مثل کرکس و عقاب) حرام گوشتند. و هر پرنده ای که چینه دان داشته باشد و نیز بالهای خود را در حین پرواز حرکت دهد، حلال گوشت است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 398، از امالی شیخ مفید، از ابن بابویه، ذیل آیه «اذا الشمس کورت» آورده:

ابوذر غفاری روایت کرده که حضور پیغمبر (ص) بودیم. آفتاب غروب کرد. حضرت فرمود: فرشتگان موکل بر خورشید به امر خدایتعالی هر روز لباسی از نور عرش پروردگار بر آن می پوشانند مانند شما که لباس می پوشید. گویا می بینم که موکلان، آن را سه شب حبس نمودند و لباسی به آن نمی پوشانند. و به آن امر می کنند از مکانی که غروب می نمود طلوع کند. و همچنین است حال ماه در طلوع و غروب و این است معنای آیه مزبور.

وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿7﴾

و هنگامی که نفوس هر یک به جفت مناسب و لایق خود می رسند (7)

☼ نکته:

در آیات شریفه 1 تا 14، کلمه «اذا» 12 بار تکرار شده و هر بار یکی از علائم قیامت را بیان فرموده است و در این آیه شریفه اشاره به همنشین و قرین شدن هر کس با مونس اخروی و در شأن خود دارد. همچنان که می فرماید: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یعْبُدُونَ» = «محشور کنید کسانی را که ستم کردند به همسرانشان و آن چه می پرستیدند» (1) و نیز می فرماید: «وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» = «و هر کس از یاد خدای رحمان اعراض کند، دیوی را بر او می گماریم تا قرین همیشگی او باشد» (2) و نیز می فرماید: «و زوجناهم بحورٌ عین» (3) و نیز می فرماید: «لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ» (4).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 398، از تفسیر قمی، از امام باقر (ع):

ص :568


1- صافات 22
2- زخرف36
3- دخان 54
4- نساء 57

به اهل بهشت، زنان نیکو و حور عین تزویج کنند و اهل جهنم را با شیطانی قرین گردانند.

☼ مؤلف:

در روایت فوق عبارت «زنان نیکو» آمده و ممکن است عده ای به بحثمان در سوره واقعه ایراد بگیرند. که در پاسخ باید گفت: مترجم، «همسر یا مونس نیکو» را به اشتباه «زنان نیکو» ترجمه کرده که البته اکثر مترجمین به خاطر ضمیر مؤنث، چنین برداشتی کرده اند.

در ضمن «حورٌ عین» یکی از نعمت های «گروه سابقون سابقون» است و به همه بهشتی ها و اصحاب یمین تعلق ندارد، بلکه به گروه «اصحاب یمین» ، مونسی دیگر تعلق می گیرد که در مرتبه ای پایین تر از «حورٌ عین» است و به آن «فُرُش مرفوعه» تعبیر فرموده است، چرا که بهشت با توجه به اعمال انسان ها مراتب و درجاتی دارد و هر کس در مرتبه ی مخصوص به خود قرار می گیرد، هم چنان که در وصف نعمت های «گروه سابقون سابقون» می فرماید: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ … وَحُورٌ عِینٌ» (1) و در وصف نعمت های «گروه یمین» می فرماید: «وَأَصْحَابُ الْیمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیمِینِ … وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» (2).

توجه: برای توضیح بیشتر به ذیلِ آیات مذکور از سوره واقعه مراجعه کنید.

☼ مؤلف:

ترجمه قرآن و روایات صد در صد صحیح نمی باشند. مثلاً در ترجمه عبارتِ «تقوایِ الهی» اکثر مترجمین «ترس از خدا» آورده اند. و این معنا از مَنظرِ عُرَفا کاملاً غلط است، چرا که از چیزی یا کسی باید ترسید که وحشتناک باشد. اما خدای عزیز و مهربان که منشأ رحمت و زیبایی و آرامش است، ترس و وحشتی ندارد تا از وجودِ مقدسش بترسند، پس بهتر است این عبارت را چنین معنی کرد: «سرپیچی نکردن از اوامرِ الهی» یا «ورع» یا «ترس از مخالفتِ امرِ الهی» یا «ترس از گناه» . انسان باید از گناه و سرپیچی از اوامر خدای بی همتا بترسد نه از وجود مقدس و متعالِ حضرتِ دوست. و البته حتی از آتش جهنم هم نباید ترسید که این روشِ بازاریان است. فقط و فقط باید از تمرد و دوری از ساحتِ حق جل جلاله ترسید، نه از قربش. خدا می داند که هیچ چیز ترسناک تر از دوریش و هیچ چیز آرام بخش تر از قربش نیست. شایسته نیست خدایتعالی را به روش بردگان یا بازاریان ستود یا وصف کرد بلکه باید به روش آزادگان عمل کرد،

ص :569


1- واقعه10تا22
2- واقعه27تا34

او را به واسطه وجودِ مقدسش بستاییم نه اینکه پرستیده شود تا به بهشتمان بِبَرد یا به جهنممان نبرد … «الهی چنان کن که فرجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار» .

در نهج البلاغه، ص 679، ح237، از حضرت علی (ع):

گروهی خدا را به امیدِ بخشش (و بهشت) پرستش کنند، که این پرستشِ بازرگانان است و گروهی او را از روی ترس (آتش جهنم) عبادت کنند که این عبادتِ بردگان است و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری می پرستند که این پرستشِ آزادگان است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 85، از رسول خدا (ص): منظور هر دو نفری است که با همکاری هم، خیر و یا گناهی را انجام می دهند، که بدین خاطر با هم داخل بهشت و یا آتش می شوند.

وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ ﴿8﴾ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ﴿9﴾ و روزی که از دختران زنده به گور پرسیده شود (8) که به کدام جرم و گناه کشته شدند (9)

مَؤؤده: به معنای دختری که زنده زنده در گور شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 399، از طبرسی، از ابن عباس و ابن شهر آشوب در مناقب، از امام باقر (ع):

مراد از قتل در آیه، به معنای قطع است و درباره رحم آل محمد (ص) وارد شده و مقصود آن است که از مردم سؤال می کنند به چه سبب با اهل بیت پیغمبر (ص) قطع مراوده و صله کردید و دلیل و شاهد، این آیه است: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» (1).

☼ مؤلف:

در تفسیر جامع سه روایت از امام صادق (ع) آورده و مراد از آیه را، امام حسین (ع) و نیز اقربای آل محمد (ص) و هر کسی که در راه ولایت آنها کشته شده و نیز قاتل محسن فرزند حضرت زهرا (س) تعبیر فرموده اند. و البته آنها از مصادیق بارز این آیه شریفه می باشند.

فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿15﴾ الْجَوَارِ الْکُنَّسِ ﴿16﴾

نیازی به سوگند نیست ولی سوگند می خورم به ستارگان و سیاراتی که در روز پنهان می شوند (15) حرکت کرده و غروب می کنند (16)

خُنس: جمع خانس و مصدر آن خنوس، به معنای گرفتگی و استتار است.

جواری: جمع جاریه و مصدر جری، به معنای سیر سریع است.

ص :570


1- شوری23

کُنس: جمع کانس و مصدر کنوس به معنای داخل شدن حیوانات وحشی به لانه اش است.

صاحبِ تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 572 و573، در ذیل آیه شریفه آورده است:

«خنس» ، به پنج سیاره ی رواجع گویند (سیاره ای که حرکتش بر خلاف توالی بروج به نظر می رسد. و در اصطلاحْ سرگردان هستند، زیرا حرکت آنها مثلِ ماه و خورشید نیست) و حضرت علی (ع) می فرماید: «خنس عبارتند از پنج سیاره: زحل، مشتری، مرّیخ، زهره و عطارد» . و منظور از «جواری» ، سیاره و مقصود از «کنس» ، ستارگانِ پنهان است. بنابراین مقصود از «خنوس سیاره» بازگشتِ آن و مقصود از «کنوس سیاره» پنهان شدنِ آن است. و بعضی هم گفته اند: «منظور از «جوار الکنس» تمام ستارگانند که در روزها از چشم ها پنهان می شوند» .

صاحب تفسیر المیزان، ج 40، ص 87، آورده است:

منظور از «خنس» و «جواری کنس» ستارگان است، یا همه آنها و یا بعضی از آنها، چیزی که هست، بعضی از ستارگان ثابتند و برخی سیارند. آنهایی که سیارند با صفات آیات مناسب ترند و این صفات با وضع پنج سیاره ی سرگردان یعنی:

1 - زُحل 2 - مشتری 3 - مریخ 4 - زهره 5 - عطارد، منطبق است. و بعضی دیگر گفته اند: منظور گاو وحشی و یا آهو و یا سایر وحشیان باشد.

☼ مؤلف:

بیشتر و شاید همه ی مفسرین مراد از دو آیه شریفه را در سه تعبیرِ ذیل آورده اند:

1 - حیوانات وحشی است.

2 - ستارگان سیارند.

3 - پنج سیاره رواجع است.

و اما هر سه نظریه فوق ایراد دارند. نظریه اول، ظاهراً از تفکرات جاهلیت منشأ گرفته است، چرا که بعید است خدایتعالی به حیوانات وحشی و درنده قسم یاد کند. نظریه دوم، منشأ گرفته از ثبوت ستارگان است، چرا که سابقاً فکر می کردند ستارگان در جای خود ثابتند و سیارات در حال حرکتند، اما امروزه فهمیده اند که حتی ستاره ها از جمله خورشید نیز در مداری معین در حال گردشند. نظریه سوم، آیه شریفه را صرفاً به این 5 سیاره بسط داده است که جای تعجب دارد، چرا که در عالم هستی هزاران سیاره و ستاره وجود دارد که شبها قابل رؤیتند و روزها ناپیدایند. و اما روایت حضرت علی (ع)، از بیانِ «کنس» ساکت است و به صرفِ این که

ص :571

آنجناب «خنس» را 5 سیاره رواجعْ ذکر فرموده اند، نمی توان «کنس» را هم سیاراتِ پنجگانه محسوب کرد، به عبارتی این روایتِ امام (ع) فقط «خنس» را معرفی فرموده است و نه «کنس» را.

خلاصه کلام: بهترین تعبیر از سه صفتِ «خنس و جواری و کنس» ، تمام ستارگان و سیارات عالم هستی است (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 401، از کافی، از امام باقر (ع):

مقصود از «خنس» ، امام است که سال 260 هجری از نظر مردم پنهان می شود.

از همان منبع، ص 404، از قمی، از امیرالمؤمنین (ع): خدایتعالی 317 عالم پشت کوه قاف و پشت هفت دریا خلق کرده که آنها اطلاعی از خلقت آدم و فرزندانش ندارند. و هر عالمی 313 برابر عالم آدمی است و اهل آن عوالم به مقدار چشم بر هم زدنی خدایتعالی را معصیت نکرده اند.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 245، از امام صادق (ع): شاید تو فکر می کنی خداوند جز شما بشری نیافریده است، به خدا قسم که خداوند هزار هزار آدم آفریده که شما در آخر این سلسله هستید.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 246، از کتاب خصال، از امام صادق (ع): خدای تعالی دوازده هزار عالم آفرید که هر عالمی از آنها بزرگ تر از هفت آسمان و زمین است.

در تفسیر المیزان، ج 7، ص 246، از کتاب خصال، از امام باقر (ع):

خداوند از آن روز که زمین را آفریده، هفت عالم در آن پدید آورد و انسان های این عوالم از فرزندان آدم نبوده اند و خلقتشان از ادیم زمین است و خداوند آنها را یکی پس از دیگری با جهان مربوط به خودشان در زمین منزل داد و سپس آدم را آفرید و فرزندانش را از او پدید آورد.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 480، از امام کاظم (ع): خداوند متعال قلوب و دلهای پیشوایان (ع) را جایگاهِ اراده اش قرار داده است، اگر خداوندِ منّان چیزی را بخواهد آنان نیز می خواهند و این همان قول خداوند است که می فرماید: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (1).

☼ نکته:

مشابه آیه 29، آیه ای دیگر است که می فرماید: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا» = «و شما اراده نمی کنید مگر اینکه خداوند اراده کند و بخواهد … » (2).

ص :572


1- تکویر29
2- انسان30

82 سوره انفطار

82 - سوره انفطار (شکافته شدن) = انفطرت. (مکی است و «19» آیه دارد).

خلاصه مطالب: بیان علائم قیامت و توبیخ منکرین آن.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (1)

وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ (2)

وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (3)

وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (4)

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (5)

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ (6)

الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (7)

فی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ (8)

کَلاَّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ (9)

وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ (10)

کِراماً کاتِبینَ (11)

یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12)

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ (13)

وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفی جَحیمٍ (14)

یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ (15)

وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبینَ (16)

وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (17)

ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (18)

یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19)

آن زمان که آسمان [= کرات آسمانی] از هم شکافته شود (1) و آن زمان که ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند (2) و آن زمان که دریاها به هم پیوسته شود (3) و آن زمان که قبرها زیر و رو گردد (و مردگان خارج شوند) (4) (در آن زمان) هر کس می داند آنچه را از پیش فرستاده و آنچه را برای بعد گذاشته است (5) ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! (6) همان خدایی که تو را آفرید و سامان داد و منظم ساخت (7) و در هر صورتی که خواست تو را ترکیب نمود (8) (آری) آن گونه که شما می پندارید نیست؛ بلکه شما روز جزا را منکرید! (9) و بی شک نگاهبانانی بر شما گمارده شده (10) والا مقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما) (11) که می دانند شما چه می کنید! (12) به یقین نیکان در نعمتی فراوانند (13) و بدکاران در دوزخند (14) روز جزا وارد آن می شوند و می سوزند (15) و آنان هرگز از آن غایب و دور نیستند! (16) تو چه می دانی روز جزا چیست؟ (17) باز چه می دانی روز جزا چیست؟ (18) روزی است که هیچ کس قادر بر انجام کاری به سود دیگری نیست و همه امور در آن روز از آن خداست! (19)

وَ اِنَّ عَلَیکُمْ لَحافِظینَ ﴿10﴾ و به درستی بر شما محافظینی، مأمورند (10)

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 106: به استناد آیه فوق و آیه: «إِذْ یتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِید» (1) و نیز روایات زیادی از معصومین (ع)، برای هر انسان، دو فرشته موکلند، یکی از راست و دیگری از چپ. فرشته ی موکلِ طرفِ راست، مأمور است که هر گاه بنده ای عمل صالح انجام دهد، ده برابر آن را بنویسید و اگر معصیتی کند، هر دو فرشته ملول شوند و چون فرشته طرف چپ بخواهد بنویسد، دیگری گوید: ساعتی توقف کن شاید توبه کند و به همین کیفیت تا هفت ساعت نگذارد بنویسد. آن گاه گوید: این بندهْ نادان است، یکی را یکی بنویس.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 110، از قمی آورده: منظور از «لحافظین» دو فرشته موکل بر انسانند،

ص :573


1- قاف 17

هنگام نمازِ صبح دو فرشته ی موکلْ نزدِ انسان می آیند و دو فرشته که در شب موکل بر او بودند بالا می روند و چون خورشید غروب کند دوباره همان دو فرشته برای نوشتن اعمالِ شب نازل می شوند و نویسندگانِ روز بالا می روند و اعمال او را به درگاه خدایتعالی می برند. و این آمد و شد ادامه دارد تا اجل برسد، اگر شخصْ مؤمن باشد دو فرشتهْ با مؤمنْ خداحافظی کرده و برایش جزای خیر می طلبند و اگر گنهکار باشد جزای شر می خواهند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 483، از احتجاج آورده است: از امام صادق (ع) سؤال شد: علت چیست که دو ملک، موکل به بندگان هستند در حالی که خداوند متعال دانای پنهان و آشکار است؟ در پاسخ فرمود: خداوند آنان را خدمتکار این کار قرار داده است و آنان را شاهدانِ خلقِ خویش نموده است تا این که بندگان با ملازمتِ آنان، سخت کوش تر و جدی تر در اطاعت خدا باشند و بیشتر مواظبت نمایند و شدیداً از معصیتِ خود، جلوگیری کنند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 483، از ریاض السالکین آورده است:

چرا نویسندگانِ نامه اعمال را «کرام» نامیده است؟ پاسخ این است: آنان وقتی حسنه ای از بندگان را نوشتند آن را به آسمان بالا می برند و به پروردگار عرضه می دارند و گواهی می دهند و می گویند: بنده ات فلانی این حسنه را این چنین انجام داد. ولی هنگامی که از بنده، سیئه ای را نوشتند آن را با غم و اندوه به بالا می برند، پروردگار متعال می فرماید: بنده ام چه کرده است؟ آنان (به خاطرِ کرامتشان) سکوت می کنند تا این که خدای تعالی سه بار مسئلت بدارد، پس می گویند: خدایا تو ستارالعیوبی و به بندگان امر فرموده ای عیوبِ خود را بپوشانند لطفاً عیوبشان را بپوشان! ولی تو علام الغیوبی و می دانی که چه کرده اند. از این رو به آنان «کراماً کاتبین» گویند.

در المیزان، ج 40، ص 109، از درمنثور، در ذیل آیه «علمت نفس ما قدمت و آخرت» از رسول خدا (ص):

هر کس سنت خیری را باب کند و خودش به آن عمل کند، هم اجر عمل خود و هم اجر پیروانش را دارد بدون این که از اجر پیروانش کم شود. و هر کس سنت شری را باب کند و به آن عمل کند، هم وبالِ عملِ خود و هم پیروانش را دارد بدون اینکه از وبال پیروانش کم شود.

ص :574

83 سوره مطففین

83 - سوره مطففین (کم فروشان) = تطفیف (ریشه مطففین).

مکی است و «36» آیه دارد.

خلاصه مطالب: بیان احوال قیامت و تهدید اشخاص کم فروش.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ (1)

الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ (2)

وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ (3)

أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4)

لِیَوْمٍ عَظیمٍ (5)

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ (6)

کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ (7)

وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ (8)

کِتابٌ مَرْقُومٌ (9)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (10)

الَّذینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (11)

وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ (12)

إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (13)

کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (14)

کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15)

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحیمِ (16)

ثُمَّ یُقالُ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (17)

کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ (18)

وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ (19)

کِتابٌ مَرْقُومٌ (20)

یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21)

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ (22)

عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ (23)

تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ (24)

یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ (25)

خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26)

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ (27)

عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28)

إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ (29)

وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ (30)

وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهینَ (31)

وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32)

وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظینَ (33)

فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ (34)

عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ (35)

هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (36)

وای بر کم فروشان! (1) آنان که وقتی برای خود پیمانه می کنند، حق خود را بطور کامل می گیرند (2) اما هنگامی که می خواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم می گذارند! (3) آیا آنها گمان نمی کنند که برانگیخته می شوند (4) در روزی بزرگ (5) روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می ایستند (6) چنین نیست که آنها (درباره قیامت) می پندارند، به یقین نامه اعمال بدکاران در «سجین» است! (7) تو چه می دانی «سجین» چیست؟ (8) نامه ای است رقم زده شده و سرنوشتی است حتمی! (9) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (10) همانها که روز جزا را انکار می کنند (11) تنها کسی آن را انکار می کند که متجاوز و گنهکار است! (12) (همان کسی که) وقتی آیات ما بر او خوانده می شود می گوید: «این افسانه های پیشینیان است!» (13) چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است! (14) چنین نیست که می پندارند، بلکه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند! (15) سپس آنها به یقین وارد دوزخ می شوند! (16) بعد به آنها گفته می شود: «این همان چیزی است که آن را انکار می کردید!» (17) چنان نیست که آنها (درباره معاد) می پندارند، بلکه نامه اعمال نیکان در «علیین» است! (18) و تو چه می دانی «علیین» چیست! (19) نامه ای است رقم خورده و سرنوشتی است قطعی (20) که مقربان شاهد آنند! (21) مسلماً نیکان در انواع نعمت اند: (22) بر تختهای زیبای بهشتی تکیه کرده و (به زیباییهای بهشت) می نگرند! (23) در چهره هایشان طراوت و نشاط

ص :575

نعمت را می بینی و می شناسی! (24) آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده و سربسته ای سیراب می شوند! (25) مهری که بر آن نهاده شده از مشک است؛ و در این نعمتهای بهشتی راغبان باید بر یکدیگر پیشی گیرند! (26) این شراب (طهور) آمیخته با «تسنیم» است (27) همان چشمه ای که مقربان از آن می نوشند (28) بدکاران (در دنیا) پیوسته به مؤمنان می خندیدند (29) و هنگامی که از کنارشان می گذشتند آنان را با اشاره تمسخر می کردند (30) و چون به سوی خانواده خود بازمی گشتند مسرور و خندان بودند (31) و هنگامی که آنها را می دیدند می گفتند: «اینها گمراهانند!» (32) در حالی که هرگز مأمور مراقبت و متکفل آنان [= مؤمنان] نبودند! (33) ولی امروز مؤمنان به کفار می خندند (34) در حالی که بر تختهای آراسته بهشتی نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) می نگرند! (35) آیا (با این حال) کافران پاداش اعمال خود را گرفتند؟! (36)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 412، از تفسیر ابوالفتوح، از رسول خدا (ص): (ذیل آیه ویلُ للمطففین)

پنج چیز به کیفر پنج چیز است:

1 - اگر قومی عهدشکنی کنند، خداوند دشمن را بر آنها مسلط گرداند، 2 - اگر بر خلاف راستی حکم کنند، فقر بر آنها مسلط شود، 3 - اگر فواحش در میان طایفه ای ظاهر شود، خداوند بر آنها مرگ ناگهانی را مسلط گرداند، 4 - اگر قومی کم فروشی کنند، قحطی در میان آنها پدید آید، 5 - اگر زکات ندهند خداوند باران را از آنها منع کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 413، از ابوالفتوح، از امام صادق (ع):

تأویل آیه «ویل للمطففین» آن است که: «وای بر کسانی که خمس آل محمد را کم می کنند و وای به حال تکذیب کنندگان امیرالمؤمنین (ع)» .

☼ نکته:

در معنای کلمه «سجین» در آیه 7 و کلمه «علیین» در آیه 18، صاحب تفسیر المیزان، ج 40، ص 120 - 124، آورده است: «سجین» چیزی است که مقابل و مخالف «علیین» باشد و چون معنای «علیین» ، «علوی روی علو» و یا «علوِ دو چندان است» ، معلوم می شود، منظور از «سجین» هم «سفلی روی سفل دیگر» و یا «پستی و گرفتاری دو چندان» است، همچنان که می فرماید: «ثم رددناه اسفل سافلین» (1). پس از هر معنا نزدیک تر به ذهن این است که این کلمه «مبالغه ی در سجن= حبس» باشد.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 124، از کافی، از ابی حمزه ثمالی، از امام باقر (ع):

خدای عزوجل ما را از اعلی علیین آفرید و قلوب شیعیان ما را از همان چیزی آفرید که ما را آفرید و اما بدن هایشان را از چیزی پایین مرتبه تر بیافرید، پس قلوب شیعیان ما همواره برای

ص :576


1- تین 5

ما می تپد و به سوی ما عشق می ورزد. و دل های دشمنان ما را از سجین و دل های شیعیان آنها را نیز از همان آفریده و بدن هایشان را از چیزی پایین تر خلق کرد و به همین جهت دل های شیعیانِ آنان به سوی آنان تمایل دارد.

☼ مؤلف:

در تأیید روایت فوق استناد می کنم به کلام خداوند سبحان که می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» = «همان کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد» (1).

که مخاطب آیه شریفه رعد مؤمنین هستند و ذکر خدایتعالی فقط باعث آرامش قلوب مؤمنین می شود، نه کفار و دلیل آن هم، کلامی دیگر از حضرت حق تعالی است که در وصف کفار می فرماید: «وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ» = «و چون نزد مردم بی ایمان، خدا را به یکتایی یاد کنند از ذکر حق سخت ملول و دل تنگ می شوند و هر گاه ذکر غیر خدا کنند دلشاد می شوند» (2).

در تفسیر صافی، ج 2، ص 329، از عیون، از امام رضا (ع):

همه ما اهل بیت، با شهادت از دنیا می رویم.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 37، چ1، از حضرت علی (ع):

دانشمند حتی اگر بمیرد، زنده است. و نادان حتی اگر زنده باشد، مرده است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 125، از تفسیر قمی، از امام (ع):

آن چه از عذاب که خدایتعالی برای فجار نوشته در «سجین» است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 125، از تفسیر قمی، از ابی الجارود، از امام باقر (ع):

سجین عبارت است از طبقه هفتم زمین و علیون عبارت است از آسمان هفتم.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 414، از قمی، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

فجار، اشخاصی هستند که جرأت پیدا کردند در حق ما ائمه ظلم و ستم کنند. اعمال آنها به سوی آسمان بالا نرود و در زیر طبقه هفتم زمین حبس شود.

ص :577


1- رعد 28
2- زمر45

در تفسیر جامع، ج 7، ص 414، از قمی، از امام باقر (ع): این آیه اشاره به اولی و دومی است که پیغمبر (ص) را در باطن تکذیب کردند و پیروان ایشان حضرت حجت (ع) را تکذیب خواهند کرد.

در المیزان، ج 40، ص 125، از کافی، از امام باقر (ع): (ذیل آیه «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون» )

هیچ بنده ای نیست مگر آنکه در قلبش لکه سفیدی است، وقتی گناهی بکند در این لکه سفید، لکه ای سیاه پیدا می شود، اگر توبه کند، آن لکه سیاه پاک می شود و اگر به گناه ادامه دهد، لکه سیاه زیاد می شود تا آنکه همه سفیدی را بپوشاند و دیگر صاحبش به سوی خیر برنمی گردد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 416، از مجمع، از رسول خدا (ص): علیین، فوق آسمان هفتمْ در زیرِ عرشِ خدایتعالی است. در آنجا لوحی از زبرجدِ سبز است که اعمال نیکوکاران بر آن نوشته شده است.

در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل8، ص 194، چ1، از حضرت علی (ع):

بدبخت ترین مردم کسی است که دینش را به دنیای دیگری بفروشد. (در روایتی دیگر آمده است: «بدبخت یا زیان دیده کسی است که دینش را به دنیایش بفروشد و بدبخت تر یا زیان دیده تر کسی است که دینش را به دنیای دیگری بفروشد» ).

از همان منبع، فصل1، ص 20: ریشه دیانت بی رغبتی به دنیاست.

از همان منبع، فصل10، ص 278: اگر دینت را پیرو دنیایت قرار دهی دین و دنیایت را تباه کرده ای و اگر دنیایت را پیرو دینت کنی دین و دنیایت را حفظ کرده ای.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 126، از اصول کافی، از رسول خدا (ص): حدیث (ما) مایه جلاء دلهاست. دلها زنگ می زند آنچنان که شمشیر زنگ می زند. و جلاء آن حدیث است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 418، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع): (ذیل آیه 27 و 28 «تسنیم» ): هر کس نوشیدن شراب را برای خدایتعالی ترک کند، پروردگار به او شراب مختوم بنوشاند و سیراب کند.

☼ نکته:

به استناد روایات، آیات آخر این سوره در شأن امیرالمؤمنین (ع) نازل شده است.

در صافی، ج 6، ص 492 و در جوامع، ج 6، ص 590: امیرالمؤمنین (ع) با چند نفر از مسلمانان به سوی پیامبر (ص) می آمدند پس منافقین می خندیدند و (او را) مسخره می کردند. که این آیه نازل شد.

ص :578

84 سوره انشقاق

84 - سوره انشقاق (شکافتن) = اِنشقت.

مکی است و «25» آیه دارد.

خلاصه مطالب: بیان علائم قیامت و توبیخ کفار.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 421، از برهان، از رسول خدا (ص):

هر کس این سوره را بنویسد و بر زن حامله ببندد، رفع حملش آسان شود. و اگر بر دیوار خانه بنویسد آن خانه از جمیع جانوران ایمن باشد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1)

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2)

وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3)

وَ أَلْقَتْ ما فیها وَ تَخَلَّتْ (4)

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5)

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ (6)

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ (7)

فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً (8)

وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10)

فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً (11)

وَ یَصْلی سَعیراً (12)

إِنَّهُ کانَ فی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13)

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ (14)

بَلی إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصیراً (15)

فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16)

وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ (17)

وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18)

لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19)

فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (20)

وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ (21)

بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ (22)

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ (23)

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ (24)

إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (25)

در آن هنگام که آسمان [= کرات آسمانی] شکافته شود (1) و تسلیم فرمان پروردگارش شود - و سزاوار است چنین باشد-(2) و در آن هنگام که زمین گسترده شود (3) و آنچه در درون دارد بیرون افکنده و خالی شود (4) و تسلیم فرمان پروردگارش گردد - و شایسته است که چنین باشد- (5) ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد! (6) پس کسی که نامه اعمالش به دست راستش داده شود (7) به زودی حساب آسانی برای او می شود (8) و خوشحال به اهل و خانواده اش بازمی گردد (9) و اما کسی که نامه اعمالش به پشت سرش داده شود (10) به زودی فریاد می زند وای بر من که هلاک شدم! (11) و در شعله های سوزان آتش می سوزد (12) چرا که او در میان خانواده اش پیوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود! (13) او گمان می کرد هرگز بازگشت نمی کند! (14) آری، پروردگارش نسبت به او بینا بود (و اعمالش را برای حساب ثبت کرد)! (15) سوگند به شفق (16) و سوگند به شب و آنچه را جمع آوری می کند (17) و سوگند به ماه آنگاه که بدر کامل می شود (18) که همه شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می شوید (تا به کمال برسید) (19) پس چرا آنان ایمان نمی آورند؟! (20) و هنگامی که قرآن بر آنها خوانده می شود سجده نمی کنند؟! (21) بلکه کافران پیوسته آیات الهی را انکار می کنند! (22) و خداوند آنچه را در دل پنهان می دارند بخوبی می داند! (23) پس آنها را به عذابی دردناک بشارت ده! (24) مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، که برای آنان پاداشی است قطع نشدنی! (25)

ص :579

وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرآءَ ظَهْرِهِ ﴿10﴾

و اما کسی که نامه عملش را از پشت سرش بدهند (10)

نکته 1: خدایتعالی در این آیه شریفه می فرماید: «کفار، نامه عملشان را از پشت سر می گیرند» ، در حالی که در آیه ای دیگر آن را از دست چپ می گیرند، همچنان که می فرماید: «وَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیقُولُ یا لَیتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیهْ» = «اما کسی که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند می گوید: ای کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمی دادند» (1).

در جمع بین این دو آیه شریفه صاحب تفسیر المیزان (2) دو قول آورده است:

1 - بعید نیست که اگر نامه عملشان از پشت سرشان داده می شود، به خاطر این باشد که در آن روز صورتشان به عقب برمی گردد، همچنان که می فرماید: «مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا» (3).

2 - «مواقف روز قیامت یک موقف و دو موقف نیست» .

☼ مؤلف:

قول اول صاحب المیزان شاید صحیح باشد اما قول دومش قابل قبول نیست چرا که درست است قیامتْ مواقفی دارد اما هر موقف اختصاص به دادن نامه عمل ندارد بلکه نامه اعمال قبل از هر موقفی به گردنِ همه ی افراد آویزان می شود. و دلیلِ این ادعا هم آیاتِ زیادی از قرآن کریم از جمله همین سوره و آیاتِ (4) است. (دو آیه اسرا در ذیل آمده است).

اما بنده حقیر نیز دو تعبیر دیگر دارم (والله اعلم):

1 - ممکن است نامه اعمال کفار از پشت سر و به دست چپشان داده شود و نامه مؤمنین از جلو و به دست راستشان داده شود.

2 - نامه اعمال هر دو گروه از جلو داده می شود ولی چون به استناد آیه 47 نساء، صورت کفار به عقب برگشته، در این صورت برای آنها از پشت سر محسوب می شود نه اینکه از پشت سر باشد (و این قول معقول تر است). و در هر صورت، نامه کفار به دست چپشان داده می شود.

نکته 2: صاحب تفسیر المیزان (5) آورده است: از رو بر هم آیاتِ نه گانه (اول سوره) به دست می آید که دادن نامه اعمال و نشر آن، همه در قبل از حساب انجام می شود، همچنانکه می فرماید: «وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کِتَابًا یلْقَاهُ مَنْشُورًا

ص :580


1- حاقه 25
2- ج40، ص 140
3- نساء 47
4- اسرا 13و14
5- ج40، ص 141و142

اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیوْمَ عَلَیکَ حَسِیبًا» = «سرنوشت هر انسانی را به گردنش انداخته ایم و روز قیامت کتابی برایش در می آوریم که آن را باز و گویا می بیند و به او می گوییم نامه عملت را بخوان که امروز خودت برای حساب رسی خود کافی هستی» (1).

☼ مؤلف:

این نظریه ی المیزانْ قولِ دومش (از نکته اول) را رد می کند.

نکته 3: خدای تعالی در قرآن کریمش اشاره به این مطلب دارد که: «مؤمنین، نامه اعمالشان را به دست راستشان داده و به بهشت می روند و کفار به دست چپشان و از پشت سر داده و به جهنم می روند» . حال در اینجا سؤالی مطرح است و آن این است:

«تکلیف گنهکاران مسلمان چه می شود؟ و آنها جزء کدام گروه هستند؟»

در پاسخ به این سؤال مفسرین اقوالی آورده اند از جمله:

1 - ابتدا گنهکاران وارد آتش شده بعد از عذاب، جزو اصحاب یمین می شوند و نامه ی شان را بدست راستشان می دهند.

2 - نامه اعمال مؤمنین گنهگار را به دست چپ آنها می دهند و نامه اعمال کفار را از پشت سرشان می دهند.

3 - اصحاب یمین هم دو طایفه هستند یکی گنهکار و دیگری بی گناه ولی هر دو نامه ی اعمالشان را به دست راستشان می دهند.

صاحب تفسیر المیزان، ج 40، ص 142 تا144، (که منبع اقوال فوق هم هست) ضمن اینکه اقوال فوق الذکر را رد کرده، آورده است: آیات مورد بحث در قرآن فقط شرح حال متقین و مکذبین است و متعرض حال سایر طوایف مثل مؤمنینِ گنهکار و مستضعفین نمی شود. پس غرض در این مقامات ذکر نمونه ای از اهل ایمان و اهل کفر است و از طوایف دیگر ساکت است.

☼ مؤلف:

هیچ یک از اقوال فوق معقول نمی باشد چرا که: اولاً: آیه شریفه عام است و مشمولِ همه می شود پس معنا ندارد برخی را از آن استثناء کنند. ثانیاً: نامه ی اعمال را در ابتدای محشر به همه افراد می دهند و از روی آن نامه به اعمال رسیدگی می کنند نه این که عده ای نامه نگیرند. چرا که اگر نامه ای در کار نباشد پس با چه مدرک و دلیلی حسابرسی شده یا به جهنم می روند؟!

اما پاسخِ بنده ی حقیر بدین شرح می باشد: مؤمنینِ شیعه ی گنهکار، در عالم برزخ بابتِ گناهشان

ص :581


1- اسرا 13و14

به طورِ مقتضی عذاب خواهند چشید و در موقع حشر، آنها نیز نامه عملشان در دست راستشان خواهد بود. در ضمن بهشت مراتبی دارد که هر شخص به تناسب امتیازش به مرتبه ای از آن می رود. در روایاتی از معصوم (ع) هم نقل شده که شیعیان به جهنم نمی روند و یا اینکه اگر تمام مردم ولایت حضرت علی (ع) را قبول می کردند خدایتعالی جهنم را نمی آفرید. و این دسته از روایات مؤید این گفته ی ماست. و اما اینکه عده ای بعد از عذاب جهنم بیرون می آیند این با گفته ما منافاتی ندارد چرا که اینها گنهکارانی هستند و اکثراً اهلِ توحیدند ولی ولایت را نپذیرفته اند که مورد لطف خدایتعالی آن هم بنا به مصلحت قرار گرفته اند نه اینکه اینها مؤمن (شیعه) گنهکار بوده باشند. و این گروه (غیر شیعه گنهکار) در محشر، نامه اعمالشان در دست چپشان بوده و وارد مرتبه ای از عذاب جهنم شده و بعد هم آمرزیده می شوند. ناگفته نماند که ناصبین و آنهایی که دشمن اهل بیت (ع) هستند هر چند در ظاهر اهل توحیدند اما مشمولِ این عفو نیستند (والله اعلم).

در امالی شیخ صدوق، ص 1027، م94، از رسول خدا (ص) در حدیث قدسی از قولِ خدایتعالی:

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند، من هرگز آتش جهنم را نمی آفریدم.

در کتاب مجمع المعارفِ محمد صالح، ص 77، چ1، از رسول خدا (ص) در حدیث قدسی از قولِ خدایتعالی: اگر اهلِ زمین مثل اهلِ آسمان، علی (ع) را دوست می داشتند احدی را به آتش نمی سوزاندم.

در جامع، ج 1، ص 343، از تفسیر امام عسکری، در حدیث قدسی از قول خدایتعالی: ما هر که را بخواهیم مشمول رحمت خود کنیم، توفیق درک ولایت امیرالمؤمنین (ع) را به او عنایت می نماییم.

در امالی شیخ صدوق، ص 749، م72، از رسول خدا (ص): ولایت من و اهل بیتم، امان از آتش است. و هر کس را خداوند به معرفت اهل بیت من منت نهاد، همه خوبی ها را برایش جمع کرده است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 209، از مجمع، از امام صادق (ع): هر مسلمان ناصبی که با حضرت علی (ع) و دودمانش دشمنی کند هر چند اهل عبادت باشد، سرانجامش به این آیه است که می فرماید: «عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ تَصْلَی نَارًا حَامِیةً» (1) (یعنی وارد جهنم می شود و خارج نمی گردد).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 333، از قمی، از امام صادق (ع): اگر تمام فرشتگان مقرب و پیغمبران

ص :582


1- غاشیه3

مرسل در حق ناصبین آل محمد (ص) شفاعت کنند، شفاعتشان قبول نشود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 271، از عیاشی، از امام صادق (ع): روز قیامت، هر طایفه ای را بخوانند و حاضر کنند؛ با امامی که در عصر آن امام از دنیا رفته اند، اگر اقرار و اعتراف به آن امام کردند و اعتقاد به امامت او داشتند، نامه اعمالش را به دست راستش دهند. چنان که می فرماید: «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِکَ یقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا» = «روزی که هر دسته از مردم را به نام امامشان صدا می زنیم، پس هر کس نامه عملش بدست راستش داده شد چنین کسانی نامه خود را می خوانند و به قدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی شود!» (1). و کلمه «یمین» ، اثبات و اعتقاد داشتن به امام است، زیرا کتاب، آن بزرگوار (امام) است. و ائمه (ع) دوستان و دشمنان خود را از سیمایشان می شناسند. و هر کس منکر امام شود و اعتقاد به او نداشته باشد، از اصحاب شمال است و نامه اعمالش را به دست چپش بدهند.

در المیزان، ج 1، ص 332، از تفسیر قمی در ذیل جمله: «و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له» آورده:

ابو ایمن که غلام آزاد شده یکی از همسران امام سجاد (ع) بود، بر امام جعفر (ع) داخل شد و گفت: ای ابا جعفر! دل مردم خوش می کنید و می گویید شفاعت محمد، شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذارید مردم به وظایف خود عمل کنند!) حضرت ابا جعفر (ع) آن قدر خشمناک و ناراحت شد که رنگش تیره گشت و فرمود: وای بر تو ای ابا ایمن! آیا عفتی که درباره شکم و شهوتت ورزیدی تو را به طغیان درآورده؟ ولی متوجه باش که اگر فزعهای قیامت را ببینی آن وقت می فهمی که چقدر محتاج به شفاعت محمدی. وای بر تو مگر شفاعت را جز برای گنهکارانی که مستوجب آتش شده اند تصور داری؟ آنگاه فرمود: هیچ احدی از اولین و آخرین نیست مگر آن که در روز قیامت محتاج شفاعت محمد (ص) است و فرمود: در روز قیامت یک شفاعتی رسول خدا (ص) در امتش دارد و یک شفاعتی ما در شیعیانمان داریم و یک شفاعتی شیعیان ما در خاندان خود دارند.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 148، از درمنثور، از جابر، از رسول خدا (ص):

زمین در روز قیامت کشیده می شود آن طور که چرم کشیده می شود و آن قدر انسان

ص :583


1- اسراء71

محشور می شود که برای هر یک نفر بیش از دو پایش محلی نیست.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 424، از کتاب الزهد، از امام صادق (ع):

چون خدایتعالی اراده می فرماید به حساب مؤمن رسیدگی کند، نامه اعمال او را بدست راستش می دهد و به او می فرماید: آنها را آمرزیدم و آن سیئات را به حسنات مبدل کردم. مردم می گویند: سبحان الله آیا این شخص یک سیئه هم بجا نیاورده بود؟

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 148، از احتجاج، از حضرت علی (ع): مردم در روز قیامت صفات و منازلی دارند، حساب بعضی را آسان می رسند و به خوشی و مسرت به سوی اهلش می رود و بعضی اصلاً بدون حساب داخل بهشت می شوند برای اینکه در دنیا دست و دامنشان از لذایذ دنیا آلوده نشده بود چون در آن روز حساب را از کسی می رسند که مال دنیا را زیر و رو کرده باشد. بعضی دیگر در خورد و کلان حسابش را می رسند و در آخر هم به سوی آتش باز می گردند.

در تفسیر المیزان، ج 8، ص 267، از کافی، از امام صادق (ع):

اگر طایفه ای خدا را بدون شریک بپرستند و نماز بخوانند و زکات دهند و حج کعبه کنند و روزه بگیرند پس به کاری که خدا و رسول خدا (ص) کرده اند بگویند: «چرا این طور کرده و آن طور نکرده؟» یا در قلبشان داشته باشند، آنان مشرکند.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 552، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

به طور قطع عذاب خواهم کرد کسی را که از امامی جائر اطاعت کند که از جانب من نیست، هر چند که در کارهایش خوب باشد. و به طور قطع عفو خواهم کرد کسی را که از امامی هدایت کننده اطاعت کند که از جانب من باشد، هر چند که در کارهایش بدکردار و ظالم باشد.

از همان منبع، ص 584: قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد. (این روایت از شیخ اجل رجب حافظ در کتاب «مشارق انوار الیقین» از قول صاحب کتاب کشاف آقای زمخشری یکی از علمای سنت نقل شده است).

ص :584

85 سوره بروج

85 - سوره بروج .

مکی است و «22» آیه دارد.

خلاصه مطالب: بیان حال اصحاب اُخدود و تکذیب کنندگان پیغمبران (ع).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1)

وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (2)

وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3)

قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4)

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5)

إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ (6)

وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ (7)

وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (8)

الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ (9)

إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَریقِ (10)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ (11)

إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ (12)

إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعیدُ (13)

وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (14)

ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ (15)

فَعَّالٌ لِما یُریدُ (16)

هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْجُنُودِ (17)

فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (18)

بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی تَکْذیبٍ (19)

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیطٌ (20)

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ (21)

فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22)

و سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است (1) و سوگند به آن روز موعود (2) و سوگند به «شاهد» و «مشهود» ! [ «شاهد» ، پیامبر و گواهان اعمال و «مشهود» ، اعمال امت است] (3) مرگ بر شکنجه گران صاحب گودال (آتش) (4) آتشی عظیم و شعله ور! (5) هنگامی که در کنار آن نشسته بودند (6) و آنچه را با مؤمنان انجام می دادند (با خونسردی و قساوت) تماشا می کردند! (7) آنها هیچ ایرادی بر مؤمنان نداشتند جز اینکه به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند (8) همان کسی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است! (9) کسانی که مردان و زنان باایمان را شکنجه دادند سپس توبه نکردند، برای آنها عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است! (10) و برای کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام دادند، باغهایی از بهشت است که نهرها زیر درختانش جاری است؛ و این نجات و پیروزی بزرگ است! (11) گرفتن قهرآمیز و مجازات پروردگارت به یقین بسیار شدید است! (12) اوست که آفرینش را آغاز می کند و بازمی گرداند (13) و او آمرزنده و دوستدار (مؤمنان) است (14) صاحب عرش و دارای مجد و عظمت است (15) و آنچه را می خواهد انجام می دهد! (16) آیا داستان لشکرها به تو رسیده است (17) لشکریان فرعون و ثمود؟! (18) ولی کافران پیوسته در تکذیب حقند (19) و خداوند به همه آنها احاطه دارد! (20) (این آیات، سحر و دروغ نیست، ) بلکه قرآن باعظمت است (21) که در لوح محفوظ جای دارد! (22)

والسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ ﴿1﴾

و سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار (یا محل ستارگان) است (1)

بروج: جمع «برج» به معنای هر چیز پیدا و ظاهر است. مراد از بروج در آیه شریفه، موضع ستارگان در آسمان است. این کلمه در دو آیه شریفه: «تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ

ص :585

فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِیرًا» (1) و «وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَینَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ» (2) هم در معنای کواکب و موضع ستارگان است و در آیه شریفه: «أَینَمَا تَکُونُوا یدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ» (3) در معنای قصور و کاخهای مجلل به کار رفته است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 163، از درمنثور، از جابر بن عبدالله روایت کرده که گفت:

شخصی از رسول خدا (ص) از آیه: «السماء ذات البروج» پرسید، فرمود: یعنی آسمانِ دارای کواکب. از آیه: «فی السماء بروجا» پرسید، فرمود: باز یعنی کواکب. شخصی دیگر پرسید: پس جمله: «بروج مشیدة» چه معنا دارد فرمود: یعنی قصور و کاخهای مجلل.

وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ ﴿3﴾

و سوگند به شاهد و مشهود (3)

☼ نکته:

در معنای شاهد و مشهود اقوالی به این شرح آمده است:

1 - نظر صاحب المیزان، ج 40، ص 153: شهادت در دو کلمه شاهد و مشهود به یک معناست و آن عبارت است از حاضر بودن و به چشم خود دیدن، نه به معنای اقامه شهادت. بنابراین کلمه «شاهد» منطبق بر رسول خدا (ص) است و «مشهود» هم قابل انطباق با شکنجه کفار در آخرت است. چرا که خدایتعالی می فرماید: «هان ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و مبشر و نذیر فرستادیم» (4) و می فرماید: «تا رسول شهید بر شما باشد» (5).

2 - شاهد، رسول خدا (ص) و مشهود، امت اوست.

3 - شاهد، روز جمعه و مشهود، روز عرفه است.

4 - شاهد، فرشته موکل آنان و مشهود، قیامت است.

5 - شاهد، گواهانند که علیه مردم شهادت می دهند و مشهود، مردمی هستند که علیه ایشان شهادت داده شده باشد.

6 - شاهد، امت اسلام و مشهود، سایر امت هاست.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 431، از معانی الاخبار، از امام باقر (ع):

شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه و موعود روز قیامت است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 431، از مجمع، از امام باقر (ع):

ص :586


1- فرقان61
2- حجر16
3- نساء78
4- احزاب 45
5- حج 78

شاهد، حضرت محمد (ص) است و مشهود قیامت است. آیا نمی شنوی که خدایتعالی می فرماید: «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا» (1) و می فرماید: «ذلک یوم مشهود» (2)

قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ﴿4﴾ کشته و هلاک شدند ستمگرانی که برای سوزاندن مؤمنین چاله هایی پر از آتش می ساختند (4)

اُخْدود: یعنی شکاف بزرگ زمین است. و اصحاب اخدود، ستمگرانی بودند که زمین را شکافته و پر از آتش نموده و مؤمنین را در آن می انداختند. و کلمه «قُتل» لعنت و طرد از رحمت الهی است.

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 40، ص 156: بعضی گفته اند «اصحاب اخدود» مردان و زنان مؤمن بودند که قومی ستمگر، آنها را سوزاندند. ولی چون ضمیرهای «هم» در «یفعلون» و «نقموا» به اصحاب اخدود برمی گردد پس اصحاب اخدود همان جباران ستمگر است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 435، از مجمع، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):

خدایتعالی، پیغمبری را بر طایفه حبشه مبعوث گردانید. آنها پیغمبر خود را تکذیب کرده، به قتل رسانیدند و اصحاب آن پیغمبر را اسیر کردند و شکافهایی در زمین کندند و آتش در آنها افروختند و گفتند هر کس بر دین ماست، کنار رود و آن که بر دین پیغمبر است باید خود را در آتش افکند. آن گاه اصحاب پیغمبر را بر آتش افکندند. زنی را آوردند که طفل یک ماهه داشت، آن زن بر طفل خود رقّت کرد، فوراً طفل به زبان آمد و گفت: ای مادر! مرا با خودت در آتش افکن، او را با طفلش در آتش انداختند.

☼ نکته:

چند روایت دیگر با داستانی متفاوت در خصوص اصحاب اخدود نقل شده، مثلاً در یکی آمده: «پادشاهی در حالت مستی با خواهر یا دخترش نزدیکی کرد و از مردم خواست تا این کار را انجام دهند و آنهایی که قبول نمی کردند را در گودال آتش می ریختند و … » . و یا در روایتی دیگر آمده: «یکی از شاهان ساحری داشت و چون پیر شد از پادشاه خواست تا جوانی را

ص :587


1- احزاب 45
2- هود 103

به او بسپارد که بعد از مرگش جانشین ساحر شود شاه هم جوانی را به او سپرد تا سحر بیاموزد اما جوان تحت تأثیر راهبی قرار گرفت و از سحر و پادشاه تبری جست و به خدای یگانه ایمان آورد پادشاه تصمیم گرفت جوان را بکشد و فرمان داد او را از بالای کوهی به دره ای اندازند اما جوان نفرین کرد و کوه لرزید و آنها به دره افتادند. پس پادشاه دستور داد او را در کشتی برده و غرق کنند ولی جوان باز نفرین کرد و همه ی اهل کشتی غرق شدند و خودش نجات یافت. و در نهایت او را با پرتاب تیری بر پیشانی اش کشت. مردم بر اثر این وقایع به پروردگار ایمان آوردند. شاه دستور داد گودالهایی کنده در آن آتش بریزند و کسی که از ایمان به خدا برنگشت، در گودال انداختند و … » (روایت آخر در تفسیر جوامع، ج 6، ص 603 و604 آمده است).

☼ مؤلف:

معقول ترین روایتْ همان روایت اول {روایت حضرت علی (ع)} است اما صاحب المیزان، ج 40، ص 167 آورده است: «بعید نیست که داستان اصحاب اخدود یک داستان نبوده بلکه وقایع متعددی بوده و آیه شریفه می خواهد به همه آنها اشاره کند» (والله اعلم).

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 292، از امام علی (ع): کسی که به زیر دست خودش عافیت بخشد، از بالا دستش بر او عافیت آید و کسی که به زیر دستش ستم نکند، از بالا دستش ستم نبیند.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 109، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

تا زمانی که گناهت بخشیده نشده به عیوب دیگران مپرداز.

تا زمانی که گنجهای مرا پایان یافته نمی بینی غم روزی مخور.

تا زمانی که ملک مرا زایل نمی بینی به کسی جز من امید مبند.

تا زمانی که شیطان را مرده نبینی از مکرش امین مباش.

از همان منبع، ص 103: ای فرزند آدم! هر گاه خشمگین شدی مرا به یاد بیاور تا من هم هنگامی که خشمگین شدم تو را به یاد آورم.

از همان منبع، ص 157: ای موسی! خشمت را از کسی که من تو را مالک آنها کرده ام بازدار تا غضبم را از تو باز دارم. (و عزیزترین بندگانم کسی است که) هرگاه توانا شد عفو کند.

ص :588

86 سوره طارق

86 - سوره طارق (ستاره شب رو). (مکی است و «17» آیه دارد).

خلاصه مطالب: انذار به معاد _ تهدید کفار.

در تفسیر جامع، از برهان، ج 7، ص 439، از حضرت رسول (ص):

اگر این سوره را بر چیزی بخوانند و آن را به مریض بدهند که بخورد، شفای درد او شود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (1)

وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ (2)

النَّجْمُ الثَّاقِبُ (3)

إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ (4)

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (5)

خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (6)

یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (7)

إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ (8)

یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ (9)

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (10)

وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (11)

وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (12)

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13)

وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (14)

إِنَّهُمْ یَکیدُونَ کَیْداً (15)

وَ أَکیدُ کَیْداً (16)

فَمَهِّلِ الْکافِرینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً (17)

سوگند به آسمان و کوبنده شب! (1) و تو نمی دانی کوبنده شب چیست! (2) همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکیهاست! (3) (به این آیت بزرگ الهی سوگند) که هر کس مراقب و محافظی دارد! (4) انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده است! (5) از یک آب جهنده آفریده شده است (6) آبی که از میان پشت و سینه ها خارج می شود! (7) مسلماً او [= خدایی که انسان را از چنین چیز پستی آفرید] می تواند او را بازگرداند! (8) در آن روز که اسرار نهان (انسان) آشکار می شود (9) و برای او هیچ نیرو و یاوری نیست! (10) سوگند به آسمان پرباران (11) و سوگند به زمین پرشکاف (که گیاهان از آن سر برمی آورند) (12) که این (قرآن) سخنی است که حق را از باطل جدا می کند (13) و هرگز شوخی نیست! (14) آنها پیوسته حیله می کنند (15) و من هم در برابر آنها چاره می کنم! (16) حال که چنین است کافران را (فقط) اندکی مهلت ده (تا سزای اعمالشان را ببینند)! (17)

طارق: از ماده «طرق» به معنای «به شدت زدن» است به طوری که صدایش به گوشها برسد و راه را چون پای بر زمین کوبیدن است، «طریق» گویند. و در اینجا منظور «ستارگان» هستند که در شب پیدا می شوند.

ثاقب: در اصل به معنای دریدن است و نیز هر چیز نورانی و روشنگر است چون ظلمت شب را می درد و گاهی به معنای ارتفاع و بلندی است.

نجم ثاقب: ستاره ای درخشان است همانند آن که افلاک را سوراخ و از آنها نفوذ می کند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 505، از خصال، از امام صادق (ع):

«نجم» اوصیاء می باشد که مطلعِ آن در آسمان هفتم است و آن را با نور خود سوراخ

ص :589

نموده است تا آسمان دنیا را هم روشن بسازد لذا خداوند آن را «نجم ثاقب» نامیده است.

در تفسیر جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمت و جلالت خود پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اول محمد (ص) و از شطر دیگر، علی بن ابیطالب (ع) را بیافرید. محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند. اما برای آنکه خلق قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر و جلوه گر شدند. خداوند می فرماید: «و للبسنا علیهم ما یلبسون» (1). از نور محمد (ص) نور دخترش فاطمه را اقتباس فرمود، پس از آن، از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسن و حسین و ائمه معصومین (ع) را اقتباس فرمود. تمام این معصومینْ از آن نور آفریده شده اند و پیوسته از صُلب و رحمی پاک به صلب و رحمی پاکیزه منتقل گردیده اند. و مانند سایر افراد مردم از ماءِ مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند، بلکه نورهایی بودند که از اصلاب طاهرین به ارحام مطهرات انتقال یافته اند. آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلق هستند. حقیقت ائمه درک نشود و کیفیت حقیقت ایشان هرگز شناخته نشود …

در تفسیر جامع، ج 7، ص 441، از علل الشرایع، از امیرالمؤمنین (ع):

طارق بهترین ستارگان آسمان است و مردم آن را نمی شناسند و نور آن آسمانها را می شکافد و به زمین روشنایی می دهد و پس از آن به مکان اول خود بر می گردد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 441، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع): سماء وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) است. و طارق فرشته روح است که با ائمه (ع) می باشد و از جانب پروردگار، شب و روز با آن بزرگواران حدیث می گوید و ایشان را حراست می نماید و نجم ثاقب، پیغمبر اکرم (ص) است.

إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ ﴿4﴾ هیچ انسانی نیست مگر آن که نگهبانی بر او موکل و محافظ است (4)

☼ نکته:

در معنای حافظ دو قول ممکن است باشد:

1 - منظور، «موکل» بودن است، همچنان که می فرماید: «و به درستی به هر یک از شما

ص :590


1- انعام 9

حافظانی موکلند، حافظانی بزرگوار و نویسنده، آن چه شما انجام دهید می دانند» (1).

2 - منظور، محافظت است، چنان که رسول خدا (ص) می فرماید: بر هر انسانی «160» فرشته موکل است که آفات را از او برمی گرداند. و هفت فرشته از آنها مأمورند که شیاطین را از او باز دارند، اگر او را لحظه ای به خود فرو گذارند شیاطین او را بربایند.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 177، از قمی آورده: منظور از حافظ، «ملائکه» است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 178، از مجمع، از رسول خدا (ص) ذیل آیه (سرائر):

سرائر، همان اعمال شماست، از نماز و روزه و زکات و وضو و غسل جنابت و هر واجب دیگر، چرا که همه اعمال شما سرائر و پنهانی است، چون هر کسی می تواند بگوید نماز خوانده ام در حالی که نخوانده باشد و یا بگوید وضو گرفته ام در حالی که وضو نگرفته باشد، پس همه اعمال شما نزد خدا محفوظ و خدا ضامن آن است و روز (تبلی السرائر) واقعیت آنها آشکار گردد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 443، از ابوبصیر، از امام صادق (ع): (ذیل آیه کیدا): منافقین و مشرکین با رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و حضرت فاطمه (س) و حسنین (ع) (به امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، حَسَنیْنْ گویند) کید و حیله کردند، پس خداوند به پیغمبرش فرمود: ای رسول ما! من هم با آنها کید می کنم و ایشان را تا وقت ظهور حضرت قائم (عج) مهلت می دهم. و به وجود مقدس آن بزرگوار، از بنی امیه و سایر ستمکاران و ظالمانِ اهل بیت (ع) انتقام می کشم.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 179، از رسول خدا (ص): به زودی فتنه ای به پا می شود و راه خلاصی آن تمسک به کتاب خداست که در آن خبر امتهای قبل و بعد از شما و حکم بین شماست، کتاب خدا که جدا سازِ حق از باطل است همه اش حق است، هر جباری که آن را پشت سر اندازد خدا کمرش را می شکند و هر کس به پیروی هوای نفسش به دنبال غیر قرآن رود خدا گمراهش می سازد، کتاب خدا صراط مستقیم است که بازیچه ی هواها نمی شود و دانشمندان از معارفش سیر نمی گردند و از اینکه دشمنانْ آن را رد کنند کهنه نمی شود و عجایبش تمام شدنی نیست. هر کس به حکم آن حکم کند عدالت ورزیده و هر کس به دستوراتش عمل کند پاداش داده می شود.

ص :591


1- انفطار 12

87 سوره اعلی

87 - سوره اعلی (برتر). (مکی است و «19» آیه دارد).

خلاصه مطالب: بیان توحید و صفات الهی _ خسران کفار و رستگاری مؤمنین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی (1)

الَّذی خَلَقَ فَسَوَّی (2)

وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدی (3)

وَ الَّذی أَخْرَجَ الْمَرْعی (4)

فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوی (5)

سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی (6)

إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی (7)

وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری (8)

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری (9)

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی (10)

وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی (11)

الَّذی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری (12)

ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی (13)

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی (14)

وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی (15)

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (16)

وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی (17)

إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی (18)

صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی (19)

منزه شمار نام پروردگار بلندمرتبه ات را! (1) همان خداوندی که آفرید و منظم کرد (2) و همان که اندازه گیری کرد و هدایت نمود (3) و آن کس را که چراگاه را به وجود آورد (4) سپس آن را خشک و تیره قرار داد! (5) ما بزودی (قرآن را) بر تو می خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد (6) مگر آنچه را خدا بخواهد، که او آشکار و نهان را می داند! (7) و ما تو را برای انجام هر کار خیر آماده می کنیم! (8) پس تذکر ده اگر تذکر مفید باشد! (9) و بزودی کسی که از خدا می ترسد متذکر می شود (10) اما بدبخت ترین افراد از آن دوری می گزیند (11) همان کسی که در آتش بزرگ وارد می شود (12) سپس در آن آتش نه می میرد و نه زنده می شود! (13) به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد (14) و (آن که) نام پروردگارش را یاد کرد سپس نماز خواند (15) ولی شما زندگی دنیا را مقدم می دارید (16) در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است! (17) این دستورها در کتب آسمانی پیشین (نیز) آمده است (18) در کتب ابراهیم و موسی (19)

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 196، از عیاشی، از رسول خدا (ص):

وقتی آیه: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» (1) نازل شد. فرمود: این ذکر را در رکوع بگویید و چون آیه: «سبح اسم ربک الاعلی» نازل شد فرمود: این ذکر را در سجده خود بگویید.

سَنُقْرِؤُکَ فَلَا تَنسیٰ ﴿6﴾ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفیٰ ﴿7﴾ ما آیات قرآن را برایت می خوانیم که دیگر از یادش نبری (6) البته به اذن ما از یاد نبری وگرنه هر چه را که بخواهد از یاد خواهی برد که خدا دانای به آشکار و نهان است (7)

☼ نکته:

آیه شریفه وعده ای از جانب خدایتعالی به رسول گرامی اش است به اینکه علم قرآن و حفظ آن را در اختیارش بگذارد به طوری که هرگز آن را فراموش نکند.

صاحب المیزان، ج 40، ص 187، در این خصوص آورده است:

جمله «الا ما شاء الله» استثنایی است که تنها به منظور بقاء قدرت الهیه بر اطلاقش آورده شده، می خواهد بفهماند چنین نیست که خدایتعالی بعد از دادن چنین عطیه ای دیگر قادر نباشد تو را گرفتار فراموشی کند، نه، بعد از اعطاء هم باز به قدرت مطلقه خود باقی است. پس در این

ص :592


1- حاقه52

استثناء نمی خواهد بعضی از مصادیق نسیان را از عموم خارج کند و بفرماید به زودی علم قرآن را به تو می دهیم به طوری که هیچ چیز از قرآن را فراموش نکنی، مگر آن چه را که او خواسته است فراموش کنی، برای اینکه اگر معنا چنین باشد اختصاصی به رسول خدا (ص) ندارد و همه مردم اینطورند پس این چه منتی است که بر شخص رسول خدا (ص) نهاده؟!

☼ مؤلف:

از آنجایی که حفظ و تسلط به آیات قرآن کریم کار بسیار سنگینی است، به نحوی که ممکن است عده ای را به این فکر اندازد که ممکن است العیاذ بالله پیامبر (ص) هم به مرور دچار فراموشی شود لذا خدایتعالی، تعلیم و عدم فراموشی قرآن را، خودش ضامن فرموده است.

در جامع، ج 7، ص 448، از امام صادق (ع): (ذیل آیه قد افلح): از تمام بودن نماز، ادا کردن زکات است، مانند فرستادن صلوات بر پیغمبر اکرم (ص) که در آن نیز از اتمام نماز است. و هر کس روزه بگیرد و زکات فطره ندهد، روزه ای برای او نیست. اگر عمداً صلوات را ترک کند، نمازی برای او نخواهد بود. خداوند ابتدا فرمود به زکات پیش از ذکر نماز و فرمود: «قد افلح من تزکی»

در تفسیر جامع، ج 7، ص 448، از کافی، از امام رضا (ع): (ذیل آیه «وذَکَرَ اسْمَ ربه فَصلی» )

یعنی هر وقت اسم پروردگار را یاد کردید، پس از آن بر محمد و آلش صلوات بفرستید.

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ﴿16﴾ وَالْآخِرَةُ خَیرٌ وَأَبْقیٰ ﴿17﴾ ولی شما زندگی دنیا

را مقدم می دارید (16) در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است! (17)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 449، از کافی، از امام صادق (ع): مقصود از حیات دنیا، ولایت اولی و دومی و سومی است و مراد از آخرت، ولایت امیرالمؤمنین (ع) است. ولایت آن حضرت در تمام صحف پیغمبران نوشته شده است و خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث ننمود مگر آن که از آنها به نبوت محمد (ص) و ولایت علی (ع) و اوصیا از فرزندان آن حضرت عهد و پیمان گرفت.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 449، از قمی، از امیرالمؤمنین (ع):

دو هزار سال پیش از آفرینش آسمان و زمین بر قائمه عرش نوشته شده: «لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً عبده و رسوله و ان علیا وصی محمد فاشهدوا بهما»

صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسیٰ ﴿19﴾ در کتب ابراهیم و موسی (19)

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 198، از مجمع، از ابوذر، از رسول خدا (ص): انبیاء، 124 هزار تن بودند، مرسلین، 313 تن و بقیه آنها نبی بودند. حضرت آدم نبی و کلمه الله بود. چهار تن از انبیاء، عرب

ص :593

بودند:

1 - هود 2 - صالح 3 - شعیب 4 - محمد (ص). خدایتعالی «104» کتاب نازل کرده که «10» صحیفه از آن بر آدم و «50» صحیفه بر شعیب و «30» صحیفه بر اخنوخ که همان ادریس است و او اولین کسی است که با قلم خط نوشت و «10» صحیفه بر ابراهیم و چهار صحیفه باقی تورات _ انجیل _ زبور و قرآن است.

☼ نکته:

در روایتی از تفسیر جامع، ج 7، ص 449: تعداد پیامبران مرسل را «360» نفر آورده و نیز «50» صحف را به حضرت «شیث (ع)» منسوب کرده است.

در روایتی از تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 618: تعداد پیامبران مرسل را «313» نفر آورده و نیز «50» صحف را به حضرت «شیث (ع)» منسوب کرده است.

در روایتی از تفسیر صافی، ج 6، ص 509: صحف ابراهیم (ع) را 20 صحیفه آورده و نیز «50» صحف را به حضرت «شیث (ع)» منسوب کرده است.

نتیجه کلام: اختلاف فوق الذکر احتمالاً به خاطر اشتباهی در چاپ یا نقل قول بوده است. و اما نقل صحیح این است: «انبیاء =124هزار» و «مرسلین= 313» و «تعداد صحف=104» و «صحفِ آدم (ع)=10» و «صحفِ شیث (ع)=50» و «صحف ابراهیم (ع)=10» و «صحفِ ادریس (ع)=30» و چهار صحیفه باقی مانده شامل تورات و انجیل و زبور و قرآن است (والله اعلم).

در تفسیر صافی، ج 6، ص 510، از خصال، از ابوذر، از رسول خدا (ص):

تمام محتویات صحف موسی (ع) عبرت ها بود و در آن آمده بود: تعجب می کنم از کسی که یقین به مردن دارد چگونه شادمانی می کند؟ تعجب می کنم از کسی که یقین به آتش جهنم دارد چگونه می خندد؟ تعجب می کنم از کسی که دگرگونی دنیا را نسبت به اهلش می بیند چگونه به آن اعتماد می کند؟ تعجب می کنم از کسی که به قضا و قدر ایمان دارد چگونه خود را به تعب و رنج می افکند؟ تعجب می کنم از کسی که به حساب یقین دارد چگونه عمل نمی کند؟ (ابوذر عرض کرد): آیا در آن چه در دست ماست و توسط شما نازل شده است از صحف ابراهیم و موسی چیزی هست؟ فرمودند: (بلی) یا ابوذر! بخوان آیه: «قد افلح … تا پایان سوره» .

از همان منبع، از امام صادق (ع): خداوند هر چه به انبیای گذشته داده همگی را به پیامبر اکرم (ص) عنایت فرموده است و آن صحف پیش ماست. پرسیده شد: آیا آن الواح است؟ فرمود: آری.

ص :594

88 سوره غاشیه

88 - سوره غاشیه (فراگیرنده).

مکی است و «26» آیه دارد.

خلاصه مطالب: بیان احوال قیامت.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْغاشِیَةِ (1)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (2)

عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3)

تَصْلی ناراً حامِیَةً (4)

تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ (5)

لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ (6)

لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ (7)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (8)

لِسَعْیِها راضِیَةٌ (9)

فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (10)

لا تَسْمَعُ فیها لاغِیَةً (11)

فیها عَیْنٌ جارِیَةٌ (12)

فیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13)

وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (14)

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (15)

وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ (16)

أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (17)

وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (18)

وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (19)

وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (20)

فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (21)

لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (22)

إِلاَّ مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ (23)

فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ (24)

إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ (25)

ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ (26)

آیا داستان غاشیه [= روز قیامت که حوادث وحشتناکش همه را می پوشاند] به تو رسیده است؟! (1) چهره هایی در آن روز خاشع و ذلت بارند (2) آنها که پیوسته عمل کرده و خسته شده اند (و نتیجه ای عایدشان نشده است) (3) و در آتش سوزان وارد می گردند (4) از چشمه ای بسیار داغ به آنان می نوشانند (5) غذایی جز از ضریع [= خار خشک تلخ و بدبو] ندارند (6) غذایی که نه آنها را فربه می کند و نه از گرسنگی می رهاند! (7) چهره هایی در آن روز شاداب و باطراوتند (8) و از سعی و تلاش خود خشنودند (9) در بهشتی عالی جای دارند (10) که در آن هیچ سخن لغو و بیهوده ای نمی شنوند! (11) در آن چشمه ای جاری است (12) در آن تختهای زیبای بلندی است (13) و قدحهایی (که در کنار این چشمه) نهاده (14) و بالشها و پشتیهای صف داده شده (15) و فرشهای فاخر گسترده! (16) آیا آنان به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است؟! (17) و به آسمان نگاه نمی کنند که چگونه برافراشته شده؟! (18) و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب گردیده! (19) و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است؟! (20) پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای! (21) تو سلطه گر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی (22) مگر کسی که پشت کند و کافر شود (23) که خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات می کند! (24) به یقین بازگشت (همه) آنان به سوی ماست (25) و مسلماً حسابشان (نیز) با ماست! (26)

غاشیه: یکی از نامهای قیامت و به معنای فراگیرنده است.

ناصبه: تعب و کوفتگی و خستگی.

ضریع: ناگوارترین و تهوع آورترین گیاه تیغ دار که هیچ حیوانی آن را نمی خورد.

ناعمه: از نعومت و نعیم و کنایه از سرور و شادی است.

ص :595

لاغیه: بیهوده و بی فایده.

نمارق: جمع «نمرقه» یعنی بالش و پشتی.

مبثوثه: مبسوطه، گسترده.

زرابی: جمع زریبه یعنی بساط فاخر، فرش.

اکواب: جمع کوب یعنی تنگ. مصیطر: در اصل مسیطر بوده یعنی مسلط.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 209، از مجمع، از امام صادق (ع):

هر مسلمان ناصبی که با حضرت علی (ع) و دودمانش دشمنی می کند هر چند اهل عبادت باشد سرانجامش به این آیه است که می فرماید: «عامله ناصبه تصلی ناراً حامیه» .

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 622، از امام صادق (ع):

هر کس که دشمن ما باشد، هر چند که عبادت کند و بکوشد مشمول این آیه خواهد بود.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 512، از قمی آمده است: جبرئیل می گوید: اگر قطره ای از ضریع در نوشیدنی های اهل دنیا ریخته شود تمام اهل دنیا از بوی بد آن می میرند.

در المیزان، ج 40، ص 209، از مجمع، از ابن عباس، از رسول خدا (ص): ضریع چیزی است در آتشِ دوزخ، شبیه بخار که از صمغْ تلخ تر و از جیفه ی متعفنْ بدبوتر و از آتشْ سوزنده تر است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 211، از قمی، از امام صادق (ع):

حساب هر امتی را امام زمانش می رسد و امامان، اولیاء خود و عدد آن را به سیمایشان می شناسند و این کلام خداست که می فرماید: «وَعَلَی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ» .

در تفسیر جامع، ج 7، ص 454، از قمی، از ابن عباس، از رسول خدا (ص): هر چیزی را که خداوند در بهشت آفرید، نمونه آن را در دنیا خلق فرموده، مگر فرشهای بهشتی را.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 414، از امام کاظم (ع): بازگشت این خلق به سوی ماست و حساب آنان (شیعیان) بر عهده ماست پس هر گناهی که بین آنان (شیعیان) و خدای عزوجل وجود دارد از خدا می طلبیم که آن را به خاطر ما محو کند و هر حسابی بین آنان (شیعیان) و دیگر مردم است، از آنان (مردم) طلب هبه و بخشش می نماییم و آنان (مردم) پاسخ مثبت می دهند و خداوند به آنان (مردمی که شیعیان را بخشیده اند) عوضْ عنایت می فرماید.

ص :596

89 سوره فجر

89 - سوره فجر (سپیده دم).

مکی است و «30» آیه دارد. (این سوره اختصاص به امام حسین (ع) دارد).

خلاصه مطالب: ذکر 5 سوگند _ تذکر به عبرت گیری از قوم عاد و ثمود و فرعونیان _ بیان احوال بشر _ گفتار کفار در آخرت.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ الْفَجْرِ (1)

وَ لَیالٍ عَشْرٍ (2)

وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3)

وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (4)

هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ (5)

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6)

إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7)

الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (8)

وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9)

وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (10)

الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (11)

فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ (12)

فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (13)

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (14)

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (15)

وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (16)

کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ (17)

وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ (18)

وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا (19)

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا (20)

کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (21)

وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (22)

وَ جی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری (23)

یَقُولُ یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی (24)

فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (25)

وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (26)

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27)

ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً (28)

فَادْخُلی فی عِبادی (29)

وَ ادْخُلی جَنَّتی (30)

به سپیده دم سوگند (1) و به شبهای دهگانه (2) و به زوج و فرد (3) و به شب، هنگامی که (به سوی روشنایی روز) حرکت می کند سوگند (که پروردگارت در کمین ظالمان است)! (4) آیا در آنچه گفته شد، سوگند مهمی برای صاحبان خرد نیست؟! (5) آیا ندیدی پروردگارت با قوم «عاد» چه کرد؟! (6) و با آن شهر «ارم» باعظمت (7) همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده بود! (8) و قوم «ثمود» که صخره های عظیم را از (کنار) دره می بریدند (و از آن خانه و کاخ می ساختند)! (9) و فرعونی که قدرتمند و شکنجه گر بود (10) همان اقوامی که در شهرها طغیان کردند (11) و فساد فراوان در آنها به بار آوردند (12) به همین سبب خداوند تازیانه عذاب را بر آنان فرو ریخت! (13) به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است! (14) اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد (مغرور می شود و) می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است!» (15) و اما هنگامی که برای امتحان، روزیش را بر او تنگ می گیرد (مأیوس می شود و) می گوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است!» (16) چنان نیست که شما می پندارید؛ شما یتیمان را گرامی نمی دارید (17) و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمی کنید (18) و میراث را (از راه مشروع و نامشروع) جمع کرده می خورید (19) و مال و ثروت را بسیار دوست دارید (و بخاطر آن گناهان زیادی مرتکب می شوید)! (20) چنان نیست که آنها می پندارند! در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود (21) و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند (22) و در آن روز جهنم را حاضر می کنند؛ (آری) در آن روز انسان متذکر می شود؛ اما این تذکر چه سودی برای او دارد؟! (23)

ص :597

می گوید: «ای کاش برای (این) زندگیم چیزی از پیش فرستاده بودم!» (24) در آن روز هیچ کس همانند او [= خدا] عذاب نمی کند (25) و هیچ کس همچون او کسی را به بند نمی کشد! (26) تو ای روح آرام یافته! (27) به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است (28) پس در سلک بندگانم درآی (29) و در بهشتم وارد شو! (30)

☼ نکته:

چهار آیه شریفه در اول سوره، اشاره به پنج سوگند دارد که مفسرین اقوال متفاوتی در معنای آنها آورده اند از جمله:

1 - فجر: به معنای صبح است از جمله: صبح ذی حجه یا صبح محرم یا صبح جمعه یا صبح شب مزدلفه یا نماز صبح و غیره.

2 - لیال عشر: ده شب که در بین همه اقول «ده شب اول ذی حجه» بیشتر تأکید شده است.

3و4 - شفع و وتر: به معنای جفت و فرد است از جمله: نماز شفع و وتر یا روز ترویه (هشتم ذی حجه) و روز عرفه و غیره.

5 - والیل اذا یسر: یعنی شب در هنگامی که می گذرد از جمله شب عید قربان و غیره.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 458، از رسول خدا (ص): هیچ ایامی بهتر از ایام دهه اول ذی حجه نزد پروردگار نیست، عبادت در هر روز آن برابر یکسال است.

در جامع، ج 7، ص 459، از ابن عباس، از امام صادق (ع): شفع، پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و «وتر» پروردگار جهانیان است. و در روایتی دیگر: «شفع» حسنین (ع)، وتر حضرت امیرالمؤمنین (ع)، «فجر» حضرت قائم (عج) و «ولیال عشر» فرزندان امام حسین (ع) آمده است.

وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ﴿10﴾ و فرعونی که قدرتمند و شکنجه گر بود (10)

☼ نکته:

علت نام گذاری فرعون به «ذی الاوتاد» (صاحب میخ ها) آن بود که دست و پای افراد را با چهار میخ به زمین میخ کوب می کرد. و فرعون دستور داد، آسیه را به چهار میخ بکشند.

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿27﴾ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿28﴾ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴿29﴾ وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿30﴾ تو ای روح آرام یافته! (27) به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است (28) پس در سلک بندگانم درآی (29) و در بهشتم وارد شو! (30)

☼ نکته:

کلمه «جَنَّة» بیش از 70 بار در قرآن کریم آمده که به طور عام مراد «بهشت»

ص :598

است. اما کلمه «جنتی» یکبار آمده است: «وَادخلی جَنتی» = «در بهشت من داخل شو» (1) و منظور از این «جنة» ، بالاترین مراتب بهشتی است چرا که آن را به وجودِ اقدسش نسبت داده است، همچنان که در صدر همین آیه می فرماید: «یا … فَادْخُلِی فِی عِبَادِی» = «ای نفس آرام یافته … پس در سلک بندگانم درآی» (2) و «عباد» را مثلِ «جنت» با ضمیر «ی» به وجود مقدسش نسبت داده است و مراد از این «عباد» آنهایی است که نفس مطمئنه داشته و جزءِ مقربینِ خاصند. و احتمالاً این بهشت همان فردوسی است که وعده فرموده است: «جنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا» (3)، چرا که در ذیل آیه فردوس می فرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا لَا یبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» = «آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند!» (4) و این آیه شریفه نشان می دهد که بهشتی برتر از آن وجود ندارد که آرزوی ورود به آن را داشته باشند. این فردوس در آیه (5) هم آمده است. (6)کهف107(7).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 467، از قمی، از امام باقر (ع): هر نفسی به ولایت امیرالمؤمنین (ع) مطمئن شد، به پاداش و ثواب پروردگار خشنود گردد. و فرمود: فرشتگان در حال احتضار او را صدا می کنند: ای کسی که به ولایت علی امیرالمؤمنین (ع) مطمئن شدی، به سوی پروردگار خود بازگرد. پس برای او هم و غمی نیست مگر آن که به آن حضرت ملحق شود.

از همان منبع، از امام صادق (ع): فجر را در نمازهای خود بخوانید که این سوره به امام حسین (ع) اختصاص دارد و فرمود: مقصود از نفس مطمئنه، آن حضرت و شیعیان اوست.

در عیون، ج 1، ص 221، از امام رضا (ع): هر کس بر مصائب ما اهل بیت (ع) گریه کند یا این که کسی را بگریاند، چشمش گریان نباشد در روزی که همه چشمها گریان باشند. و کسی که در مجلسی بنشیند که از ما اهل بیت (ع) یاد شود دلش نمیرد در روزی که دلها در آن روز می میرد.

در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 224، باب28، از امام رضا (ع): هر کس در روز عاشورا کارهای خود را ترک کند و شغل خود را واگذارد، حق تعالی حاجت های دنیا و آخرتش را برآورد. و هر کس روز عاشورا، روز حزن و گریه اش باشد حق تعالی روز قیامت را روز شادی اش گرداند.

ص :599


1- فجر30
2- فجر29
3- کهف107
4- کهف108
5- مؤمنون11
6- بحث فردوس در ذیل آیه
7- گذشت

90 سوره بلد

90 - سوره بَلَد (شهر). (مکی است و «20» آیه دارد).

خلاصه مطالب: بیان اینکه انسان و حیاتش توأم با سختی و رنج است _ حرمت مکه.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (1)

وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (2)

وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3)

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ (4)

أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ (5)

یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً (6)

أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ (7)

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ (8)

وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ (9)

وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (10)

فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11)

وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ (12)

فَکُّ رَقَبَةٍ (13)

أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ (14)

یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ (15)

أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ (16)

ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17)

أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ (18)

وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (19)

عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (20)

قسم به این شهر مقدس [= مکه] (1) شهری که تو در آن ساکنی (2) و قسم به پدر و فرزندش [= ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل ذبیح] (3) که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگی او پر از رنجهاست)! (4) آیا او گمان می کند که هیچ کس نمی تواند بر او دست یابد؟! (5) می گوید: «مال زیادی را (در کارهای خیر) نابود کرده ام!» (6) آیا (انسان) گمان می کند هیچ کس او را ندیده (که عمل خیری انجام نداده) است؟! (7) آیا برای او دو چشم قرار ندادیم (8) و یک زبان و دو لب؟! (9) و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم! (10) ولی او از آن گردنه مهم نگذشت! (11) و تو نمی دانی آن گردنه چیست! (12) آزاد کردن برده ای (13) یا غذا دادن در روز گرسنگی (14) یتیمی از خویشاوندان (15) یا مستمندی خاک نشین را (16) سپس از کسانی باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به شکیبایی و رحمت توصیه می کنند! (17) آنها «اصحاب الیمین» اند (که نامه اعمالشان را به دست راستشان می دهند)! (18) و کسانی که آیات ما را انکار کرده اند افرادی شومند (که نامه اعمالشان به دست چپشان داده می شود) (19) بر آنها آتشی است فروبسته (که راه فراری از آن نیست)! (20)

وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿2﴾

شهری که تو در آن بی حرمت بودی یا به آن حرمت دادی (2)

بَلَدْ: به معنای شهر و دیار است که در اینجا به معنای «شهر مکه» است.

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 235: در معنای آیه شریفه دو قول وارد است:

1 - این جمله، جمله ای معترضه است که بین سوگند (آیه 1) و متعلق سوگند (آیه 3) فاصله شده و مراد به کلمه «حل» حلول و اقامت نیست بلکه مراد کسی است که مردم پاس حرمتش نگه ندارند و با اینکه در این شهر به خاطر حرمت آن، شکار نمی کنند ولی از کشتن و بیرون کردن تو ابایی ندارند.

2 - این شهر مکه به خاطر وجود مقدس تو ای رسول، شرافت و حرمت پیدا کرده است.

ص :600

وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ﴿3﴾

وسوگند به پدری که این شهر را بنا کرد و فرزندی که پدید آورد (3)

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 236: از آن جایی که بین پیامبر (ص) که عامل حرمت مکه است با «والد و ولد» باید ارتباطی باشد لذا معنای والد به ابراهیم (ع) و معنای «وَلَد» به اسماعیل (ع) بیشتر تناسب دارد. هر چند که مفسرین اقوال دیگری نیز آورده اند مثلاً: بعضی گفته اند: «والد» ، حضرت ابراهیم و «ولد» تمامی اولادِ عربِ اوست. و البته که ولد تمامی اولاد عرب نمی باشد چرا که خدایتعالی هرگز به ابی لهب و ابی جهل سوگند نمی خورد. و یا اقوالی از این قبیل.

در المیزان، ج 40، ص 245، از مجمع، از امام صادق (ع): معنای آیه این است که: «من دیگر به این شهر سوگند نمی خورم که تو در آن حلال و بی حرمت شدی، دیگر این شهر هم حرمتی ندارد» .

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 246، از امام صادق (ع):

«والد» آدم (ع) و «ولد» همه انبیاء و اوصیاء است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 471، از حضرت علی (ع):

«والد» پیغمبر (ص) و «ولد» ائمه (ع) هستند.

أَیحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیهِ أَحَدٌ ﴿5﴾

آیا او گمان می کند که هیچ کس نمی تواند بر او دست یابد؟!(5)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 471، از تفسیر قمی، از امام باقر (ع):

آیه درباره «عثمان» وارد شده، زیرا او گمان می کرد که کسی او را نمی بیند و نمی داند که او دختر پیغمبر اکرم (ص) را با چوب جهاز شتر کشته و به قتل رسانید.

از همان منبع: علت تزویج کردن پیغمبر اکرم (ص) دختر خود «رقیه» را به عثمان، آن بود: آن حضرت امر کرد منادی ندا دهد هر کس چاه «رومه» را حفر کند و از مال خود بر جیش عسره انفاق کند، من از طرف خدایتعالی، خانه ای در بهشت بر او ضمانت می کنم. عثمان این دو عمل را انجام داد و هنگامی که به خواستگاری «رقیه» آمد، پیامبر (ص) فرمود: رقیه راضی نمی شود مگر آن که صداق او را خانه ای قرار دهی که در بهشت ضمانت کردم. عثمان پذیرفت. چندی نگذشت که رقیه (قبل) از همبستر شدن با عثمان به دست او، با چوب جهاز شتر شهید شد.

ص :601

☼ مؤلف:

با توجه به این قول مشهور که: «دو دختر پیامبر (ص) در جاهلیت با دو پسر ابولهب ازدواج کرده بودند و بعد از اسلام و با نزول سوره «مسد» زنان خود را طلاق داده بودند و عثمان با آن دو بعد از مرگ یکی با دیگری ازدواج کرده است» ، علامه جعفر مرتضی در کتاب «بنات النبی (ص) ام ربائبه؟» ، ص 99 - 100، به نقد و بررسی عالمانه این قول پرداخته اند و به این نتیجه رسیده که: بر فرض این که بپذیریم پیامبر (ص) از خدیجه دخترانی دیگر غیر از حضرت زهرا (س) داشته است، این امر برای ما مسلم است که آن دختران در سن طفولیت از دنیا رفته و با کسی ازدواج نکردند.

بنابراین ازدواج دختران پیامبر (ص) با پسران ابولهب و بعد با عثمان و نیز قول ازدواج حضرت خدیجه (س) با مردی دیگر قبل از ازدواج با پیامبر (ص)، «شایعه ای بیش نیست» .

در تفسیر جامع، ج 7، ص 473، از دیلمی، از امام باقر (ع) و از تفسیر قمی:

مراد از «عینین» ، رسول خدا (ص) و «لسان» ، امیرالمؤمنین (ع) و «شفتین» ، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. و «راه خیر» ولایت امیرالمؤمنین (ع) می باشد.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 246، از امام علی (ع): منظور از «و هدیناه النجدین» ، خیر و شر است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 474، از امام صادق (ع): به واسطه معرفت و ولایت ما آل محمد (ص) مردم از عذاب جهنم رهایی یابند و ما هستیم که در روز گرسنگی به مردم اطعام می کنیم.

در صافی، ج 6، ص 524، از امام صادق (ع):

خدا هر کس را به ولایت ما اکرام کند به عقبه رسیده است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:

اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.

از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.

از همان منبع، ص 584: قطعاً هر کسی از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد. (چرا که حضرت علی (ع)، جز به اطاعتِ محض از فرامینِ الهی امر نفرموده است، لذا اطاعت از آن عزیز ِگرانقدر در حقیقت عبادت و اطاعت ِالهی و مستوجب بهشت است).

از همان منبع، ص 576: به درستی که من محبت علی (ع) را بر خلقم واجب کردم.

ص :602

91 سوره شمس

91 - سوره وَالشمس (خورشید) = ناقه صالح .

مکی است و «15» آیه دارد.

خلاصه مطالب: تزکیه نفس _ عبرت از طایفه ثمود _ بیان ناقه صالح.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 478، از مجمع، از رسول خدا (ص):

قرائت این سوره باعث افزایش حافظه و توفیق شده و در نزد مردم با عظمت گردد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1)

وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2)

وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (3)

وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها (4)

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5)

وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (6)

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7)

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8)

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها (9)

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10)

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (11)

إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (12)

فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها (13)

فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (14)

وَ لا یَخافُ عُقْباها (15)

به خورشید و گسترش نور آن سوگند (1) و به ماه هنگامی که بعد از آن درآید (2) و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد (3) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند (4) و قسم به آسمان و کسی که آسمان را بنا کرده (5) و به زمین و کسی که آن را گسترانیده (6) و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را (آفریده و) منظم ساخته (7) سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است (8) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده (9) و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است! (10) قوم «ثمود» بر اثر طغیان، (پیامبرشان را) تکذیب کردند (11) آنگاه که شقی ترین آنها بپاخاست (12) و فرستاده الهی [= صالح] به آنان گفت: «ناقه خدا [= همان شتری که معجزه الهی بود] را با آبشخورش واگذارید (و مزاحم آن نشوید)!» (13) ولی آنها او را تکذیب و ناقه را پی کردند (و به هلاکت رساندند)؛ از این رو پروردگارشان آنها (و سرزمینشان) را بخاطر گناهانشان در هم کوبید و با خاک یکسان و صاف کرد! (14) و او هرگز از فرجام این کار [= مجازات ستمگران] بیم ندارد! (15)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 479، از کافی، از امام صادق (ع): «شمس» ، رسول خدا (ص) است. و علی (ع)، ماه است. و «نهار» ، امامان (ع) هستند. (از همان منبع در روایتی دیگر آمده است: «شمس» ، حضرت علی (ع) و «ضحی» ، قیام قائم (عج) است).

☼ نکته:

«ناهار» واژه ای فارسی و معنی ترکیبی آن «نا+ هار» است یعنی

«ناخورده» ، چرا که «آهار» به معنی خورش است. اما «نهار» واژه ای عربی به معنای «روز» است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 479، از کافی، از امام صادق (ع):

ص :603

حضرت امیرالمؤمنین (ع)، نفس مقدس خود را تزکیه کرد و اولی و دومی نفس خود را در اثر دسیسه و تزویر کردن در بیعت با آن حضرت تباه کردند و پاداش آخرتْ را از دست دادند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 481، از مناقب، از رسول خدا (ص): ای علی! شقی ترین مردمان اول و پیشینیان، کسانی بودند که ناقه صالح و بچه آن را پی کردند و شقی ترین مردم این امت، آنهایی هستند که با تو می جنگند و محاسنت را از خونْ خضاب می کنند.

☼ نکته:

مراد از «رسول الله» در آیه «13» ، حضرت صالح (ع) است.

در کتاب «کلیات احادیث قدسی» حر عاملی، ص 159، چ2، از رسول خدا (ص): خدایتعالی فرمود: ای موسی! رضایت من در کراهتِ توست. و فرمود: رضایت من در رضایت تو به قضا و قدر من است.

☼ مؤلف:

در توجیه این عبارت که خدای عزوجل می فرماید: «رضایت من در کراهت توست» ، باید گفت: خدای تعالی جسم انسان را از خاک و نطفه ای متعفن خلق فرمود و در آن جاذبه ی قویِ شکم و فرج را صرفاً برای بقای حیات و نسل قرار داد و به واسطه ی وجود همین جسم است که انسانها تمایل به شهوت شکم و فرج دارند آن هم برای بقای نسل و حیات است و این یک واقعیتِ غیر قابل انکار است، بنابراین اگر کسی بگوید: «من از تمایلات جنسی و نگاه های شهوانی و خوراکی های لذیذ بَدَم می آید» ، یا دروغ می گوید و یا مریض است، همچنین کسی از بلند شدن از خواب شیرین در سحرگاه یا گرفتن روزه در تابستان و دوری از آب و غذا خوشش نمی آید و این کراهتی که انسانها از عبادات و ترک شهوتِ شکم و فرج دارند به واسطه همان جسمِ مادی است، حالْ اگر شخصْ خود را به درجه ای از خلوص و قرب الهی برساند دیگر حتی آن کراهت هم از بین می رود، که البته این حالت برای عده ی بسیار قلیلی از انسانها رخ می دهد و به مقامی می رسند که دیگر غیر از عبادت خدای تعالی چیز دیگری برای آنها شیرین نیست، اما اکثریتِ انسانها از عبادت خدای جل جلاله کراهت دارند، پس مراد از کراهتْ در حقیقت مخالفت با جسم مادی در رسیدن به همان مقام قربی است که عین سعادت و لذت است و البته آسان هم نیست. (اگر لذتِ ترکِ لذتْ بدانی دگر لذتِ نفسْ لذتْ نخوانی) …

ص :604

92 سوره لیل

92 - سوره لیل (شب). (مکی است و «21» آیه دارد).

خلاصه مطالب: تهدید و انذار _ توجه به انفاق و عاقبت بد برای بخیل.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی (1)

وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی (2)

وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی (3)

إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی (4)

فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی (5)

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی (6)

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری (7)

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی (8)

وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی (9)

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری (10)

وَ ما یُغْنی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی (11)

إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی (12)

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی (13)

فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی (14)

لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی (15)

الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (16)

وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی (17)

الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکَّی (18)

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی (19)

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی (20)

وَ لَسَوْفَ یَرْضی (21)

قسم به شب در آن هنگام که (جهان را) بپوشاند (1) و قسم به روز هنگامی که تجلی کند (2) و قسم به آن کس که جنس مذکر و مؤنث را آفرید (3) که سعی و تلاش شما مختلف است: (4) اما آن کس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزکاری پیش گیرد (5) و جزای نیک (الهی) را تصدیق کند (6) ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم! (7) اما کسی که بخل ورزد و (از این راه) بی نیازی طلبد (8) و پاداش نیک (الهی) را انکار کند (9) بزودی او را در مسیر دشواری قرار می دهیم (10) و در آن هنگام که (در جهنم) سقوط می کند، اموالش به حال او سودی نخواهد داشت! (11) به یقین هدایت کردن بر ماست (12) و آخرت و دنیا از آن ماست (13) و من شما را از آتشی که زبانه می کشد بیم می دهم (14) کسی جز بدبخت ترین مردم وارد آن نمی شود (15) همان کس که (آیات خدا را) تکذیب کرد و به آن پشت نمود! (16) و به زودی با تقواترین مردم از آن دور داشته می شود (17) همان کس که مال خود را (در راه خدا) می بخشد تا پاک شود (18) و هیچ کس را نزد او حق نعمتی نیست تا بخواهد (به این وسیله) او را جزا دهد (19) بلکه تنها هدفش جلب رضای پروردگار بزرگ اوست (20) و بزودی راضی و خشنود می شود! (21)

در تفسیر صافی، ج 6، ص 530، از قمی، از امام باقر (ع):

منظور از «نهار» قائم آل بیت (ع) است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 530، از مناقب، از امام باقر (ع):

مقصود از «ذکر» امیرالمؤمنین (ع) و «انثی» فاطمه زهرا (س) است.

إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی ﴿4﴾

که سعی و تلاش شما مختلف است (4)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 484، از ابوالفتوح، از رسول خدا (ص): مردم دو گروهند: یکی از آنان که سعی می نماید خود را بخرد و آزاد نماید، دیگری سعی می کند خود را بفروشد و هلاک کند.

در نهج البلاغه، ص 657، ح133، از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع):

انسانها در این دنیا دو گروهند: عده ای می آیند خود را می خرند، آزاد می کنند و می روند و عده ای می آیند خود را می فروشند، بنده می کنند و می روند.

ص :605

در نهج البلاغه، ص 679، ح237، از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع):

(انسانها در عبادت خدایتعالی سه گروهند: ) گروهی خدا را عبادت کنند تا بخشیده شوند، که اینْ پَرَستشِ تُجار است. گروهی از ترس (آتش) او را می پرستند، که این پرستشِ بردگان است. گروهی خدا را از روی سپاسگزاری می پرستند، که این پرستشِ آزادگان است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 530، از قمی، از امام صادق (ع): مقصود از «حسنی» ولایت است.

فَأَمَّا مَن أَعْطَی وَاتَّقَی ﴿5﴾

اما آن کس که انفاق کند و پرهیزکار باشد (5)

☼ نکته:

اهل سنت روایتی آورده اند که سوره و آیه مورد بحث درباره «ابوبکر» نازل شده است. اما روایاتی دیگر از شیعه وارد است که مراد «حضرت علی (ع)» می باشد و استناد کرده اند که خدایتعالی در شأن آن حضرت می فرماید: «وَ یؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (1) و البته مصداق بارز این آیه شریفه وجود مقدس و نازنین مولای متقیان حضرت علی (ع) است.

روایت دیگری از بییشتر مفسرین چه شیعه و سنی، بدین شرح آمده است:

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 273، آمده است: «سبب نزول آیه آن بود که مردی در خانه یکی از انصار خرمایی داشت. بدون اجازه وارد خانه او می شد. انصاری شکایتِ صاحبِ درخت را به پیامبر اکرم (ص) کرد. حضرت (ص) فرمود: آن درخت را در قبال باغی در بهشت بفروش. و او قبول نکرد. «ابو دحداح» آن درخت را به چهل درخت خرما خرید و به رسول خدا (ص) تقدیم کرد و حضرت (ص) نیز درخت را به انصاری داد و فرمود: ای «ابو دحداح!» برای تو در بهشت، باغهایی است. و آیات فوق نازل شد» .

در تفسیر صافی، ج 6، ص 532، از قمی، از امام صادق (ع):

در جهنم وادی و صحرایی است که به آن نمی افتد مگر «اشقی» یعنی آن فلانی که رسول خدا (ص) را در مورد علی (ع) تکذیب نمود و از ولایت او سرپیچی کرد. و فرمود: آتشها برخی پایین تر از برخی دیگر واقع است. پس هر آتشی در آن وجود داشته باشد از آنِ ناصبی هاست.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 652، از معصوم (ع):

هر مخلوقی مهیاست برای همان منظوری که خلق شده است.

بحثی در خصوصِ اثباتِ بی اساس بودنِ روایتِ اهلِ سنت در خصوص شأن نزولِ این سوره کریمه:

ص :606


1- مائده 55

همان گونه که در بالا اشاره شد، مفسرین در خصوصِ شأن نزولِ سوره لیل سه روایت با سه نظر متفاوت آورده اند:

1 - اکثرِ مفسرینِ شیعه و سنی معتقدند که منظور، «ابو دحداح» است، که روایتش آمد.

2 - برخی از شیعیان به استناد روایتی از امام صادق (ع)، معتقدند که این سوره در شأن حضرت علی (ع) است. که خلاصه روایت بدین شرح است:

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 275، از برقی، از اسماعیل بن مهران، از ابی بصیر، از امام صادق (ع):

… آیه: «الَّذِی یؤْتِی مَالَهُ یتَزَکَّی» (1)، در خصوص امیرالمؤمنین (ع) است، چون درباره همان جناب در جای دیگر می فرماید: «وَ یؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (2)

همچنین در تفسیر «فرات بن ابراهیم» ، در سوره لیل روایتی شبیه روایتِ اول آورده ولی به جای «ابو دحداح» ، نام حضرت علی (ع) آمده است.

3 - برخی از مفسرینِ اهل سنت از جمله فخر رازی در «تفسیر کبیر» در سوره لیل آورده است: منظور از «اتقی» در «سیجنبها الاتقی» ابوبکر است.

وی روی این موضوع اصرار و پافشاری کرده و این سوره را سوره صدیق نامیده است. وی می گوید ابوبکر، بلال را خرید و آزاد کرد و در نتیجه این سوره نازل شد.

وی می گوید: «امت اسلامی اتفاق بر این دارند که برترین مردم بعد از رسول الله (ص) یا ابوبکر بوده و یا علی (ع) و این آیه را نمی توان بر علی (ع) تطبیق کرد، زیرا قرآن درباره این فرد «اتقی» می گوید: «وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَی» (3)، (پس) هیچکس نزد او حق و نعمتی ندارد که پاداش داده شود و این صفت بر علی (ع) تطبیق نمی کند، چرا که پیغمبر اکرم (ص) بر او حق نعمت داشت! ولی پیامبر (ص) نه تنها بر ابوبکر حق نعمت مادی نداشت بلکه به عکس او انفاق بر رسول الله (ص) می کرد و حق نعمت داشت! نتیجه این می شود که مصداق «اتقی» ابوبکر است و چون «اتقی» به معنی پرهیزکارترین مردم است افضلیت او ثابت می شود» .

پاسخی به اهلِ سنت بخصوص فخرِ رازی:

اولاً: روایتی که آنها در این مورد نقل کرده اند، یک روایت بیشتر نیست و این روایت هم دست به دست گشته و لحن آن تغییر کرده و متن این روایت هم مختلف است و سندهای معتبر و

ص :607


1- آیه18
2- مائده55
3- آیه19

محکم و قابل اعتمادی نیست. اشخاصی که این روایت را نقل کرده اند آدم های غیر قابل اعتمادی بوده اند، مثلاً ابوهریره، که دانشمندان و محققین، درباره اش به نیکی یاد نکرده اند و حتی اخیراً بعضی از دانشمندان اهل سنت هم درباره ابوهریره به شک و تردید افتاده اند که چگونه آدمی است؟ آن وقتْ چگونه می توانیم به روایتی که او نقل می کند اعتماد کنیم؟!!!

اما روایاتی که بیان می کند این سوره یا چند آیه از سوره درباره عمل «ابو دحداح» است و روایاتی که بیان می کند این سوره درباره علی بن ابیطالب (ع) نازل شده روایاتی است معتبر و صحیح، مثلاً روایتی که عبدالله بن جعفر حمیری نقل کرده، از نظر فن حدیث روایتی صحیح و بسیار قرص و محکم است و نمی توان آن را رد کرد. و یا روایتی که فرات بن ابراهیم درباره حضرت علی بن ابیطالب (ع) نقل کرده روایاتی معتبر است. و نمی توان آن دو را رد کرد و اما در جمعِ این دو روایت باید گفت: احتمالاً حضرت علی بن ابیطالب (ع) یک عملِ خیری انجام داد و این سوره نازل شد و بعد از آن «ابو دحداح» هم عملِ خیری انجام داد و رسول اکرم (ص) همین سوره و همین آیات را درباره عملِ «ابو دحداح» قرائت کردند و خواندند.

اما فرات بن ابراهیم، یکی از قدمای شیعه و از اساتید علی بن بابویه قمی، پدر مرحوم صدوق (ره) است. شیخ صدوق، محمدبن علی بن بابویه قمی است، که بسیار راستگو و صدیق بود.

دوماً: اینکه فخر رازی می گوید: اجماع اهل سنت بر این است که این آیه درباره ابوبکر نازل شده بر خلاف چیزی است که بعضی از مفسران معروف اهل سنت صریحاً آورده اند، از جمله قرطبی در سوره لیل، در تفسیرش، در روایتی از ابن عباس نقل می کند که تمام این سوره (سوره لیل) درباره ی «ابو دحداح» نازل شده است و مخصوصاً به آیه: «سیجنبها الاتقی» که می رسد باز می گوید منظور «ثابت بن دحداح= ابو دحداح» است، نه ابوبکر.

و حتی «آلوسی» که یدِ بیضایی در کتمانِ محاسنِ حضرتِ علی (ع) دارد، در روح المعانی، در تفسیر سوره لیل این تحلیل را نپسندیده و بر آن خرده گرفته است.

سوماً: اینکه گفته است اتفاق شیعه بر این است که این آیه درباره علی (ع) نازل شده، درست نیست، چرا که بسیاری از مفسران شیعه نیز داستان «ابو دحداح» را ذکر کرده و پذیرفته اند و البته در بعضی از روایات از امام صادق (ع) نقل شده که منظور از «اتقی» پیروان و شیعیان او است و

ص :608

منظور از «الذی یؤتی ماله یتزکی» امیرمؤمنان علی (ع) است. و یقیناً که حضرت علی (ع) از مصادیقِ بارزِ آیه ی شریفه است.

چهارماً: بدون شک «اتقی» در آیه فوق به معنی «با تقواترین مردم» نیست بلکه مفهوم آن همان «متقی بودن» است، همچنان که «اشقی» در مقابل آن به معنی بدترین مردم نیست، بلکه منظور، کفاری است که از انفاق بخل می ورزیدند، علاوه بر این آیه شریفه زمانی نازل شده که پیغمبر اکرم (ص) در قیدِ حیات بوده است، با این وجود آیا می توان، «العیاذ بالله» ابوبکر را بر پیغمبر اکرم (ص) مقدم داشت؟!!!

حال ممکن است گفته شود: حساب پیغمبر (ص) جداست، در این صورت باید گفت: پس چرا در آیه: «وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَی» حساب پیامبر (ص) را جدا نشمرده اید و برای اینکه حضرت علی (ع) را از مورد آیه خارج کنید، می گویید: «چون مشمول نعمتهای مادی پیغمبر (ص) بوده نمی تواند داخل در آیه باشد» .

پنجماً: آیا شما کسی را سراق دارید که در طولِ عمرش مورد محبت احدی واقع نشود و هیچ کس برای او هدیه ای نیاورده، یا ضیافتی نکرده باشد؟ آیا ابوبکر در تمام عمرش نه به ضیافتِ کسی رفت و نه هدیه ای از کسی پذیرفت؟ آیا این باور کردنی است؟!!! …

بنابراین منظور از آیه شریفه: «وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَی» این نیست که هیچکس بر آنها حق نعمت ندارد، پس انفاق کردن آنها به خاطر حق نعمت نیست. یعنی اگر آنها به کسی انفاقی می کنند تنها برای خداست نه به خاطر خدمتی که بخواهند آن را پاداش دهند.

ششماً: سیاقِ آیات این سوره بر دو وجه «اتقی» و «اشقی» است، به عبارتی اگر شأنِ نزول آن را داستان «ابو دحداح» بدانیم مسئله حل است، اما اگر بگوییم منظور ابوبکر بود، مشکلِ «اشقی» باقی می ماند که منظور از آن چه کسی است؟!!! نکند العیاذ بالله می خواهند «اشقی» را به … نسبت دهند؟!!! اما اگر این آیه در شأنِ حضرتِ علی (ع) تطبیق شود مشکل «اشقی» در آن حل است چرا که در ذیل آیه 12 سوره شمس «اذا انبعث اشقاها» روایات زیادی از طرق اهل سنت نقل شده است که منظور از «اشقی» ، قاتل علی بن ابی طالب (ع) است.

خلاصه کلام: گفتار فخر رازی و تحلیلش قطعاً غلط است.

ص :609

93 سوره ضحی

93 - سوره والضحی (روز). (مکی است و «11» آیه دارد).

خلاصه مطالب: بیان عظمت و قرب و منزلت رسول خدا (ص) نزد پروردگار متعال.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ الضُّحی (1)

وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی (2)

ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی (3)

وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی (4)

وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی (5)

أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی (6)

وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی (7)

وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی (8)

فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ (9)

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ (10)

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (11)

قسم به روز در آن هنگام که آفتاب برآید (و همه جا را فراگیرد) (1) و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد (2) که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است! (3) و مسلماً آخرت برای تو از دنیا بهتر است! (4) و به زودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی! (5) آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! (6) و تو را گمشده یافت و هدایت کرد (7) و تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود (8) حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن (9) و سؤال کننده را از خود مران (10) و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن! (11)

وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی ﴿5﴾

و پروردگارت به زودی به تو ای رسول عطایی می کند که راضی شوی (5)

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 284، از درمنثور، از امام باقر (ع)، از رسول خدا (ص):

پیامبر (ص) فرمود: آن قدر از امتم شفاعت می کنم که خدایتعالی خطاب می کند: ای محمد آیا راضی شدی؟ عرضه دارم: بلی. آنگاه امام باقر (ع) فرمود: شما به اهل عراق می گویید: از تمامی آیات قرآن، امید بخش ترین آنها این آیه است: «یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا» (1). و لکن ما اهل بیت می گوییم از همه آیات، امید بخش ترین آنها: «ولسوف یعطیک ربک فترضی» است، که راجع به شفاعت است.

☼ مؤلف:

آیه شریفه زمر، مبینِ بخششِ الهی به واسطه توبه است. ولی آیه ضحی مبینِ بخشش به واسطه شفاعت است، که بدون توبه مشمول بخشش می شود. بنابراین آیه ضحی امیدوار کننده تر است. و اینکه در برخی دیگر از روایات از آیه زمر به عنوان گشایش ترین آیه و از آیه ضحی به عنوانِ امید وار کننده ترین آیه یاد شده، به همین خاطر است. البته این را هم بگویم که بخششِ گناهِ شرک مشمول شفاعت (همین آیه) نمی شود ولی مشمول توبه (آیه زمر) می شود.

أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی ﴿6﴾ آیا خدا تو را یتیم نیافت، پس در پناه خود جا داد؟ (6)

ص :610


1- زمر53

یجدک: از کلمه «وجود» و به معنای علم است.

☼ نکته:

پیامبر اکرم (ص) هنوز در رحم مادر بود که عبد الله (ع) پدر بزرگوارش از دنیا رفت. وقتی به سن 2 سالگی رسید آمنه مادر بزرگوارش درگذشت، پس از آن جدش عبدالمطلب (ع) آنجناب را سرپرستی کرد بعد از فوت جدش و در سن 8 سالگی به وسیله عمویش ابوطالب (ع) پناه داده شد. ابوطالب (ع) او را از تمام فرزندانش بیشتر دوست می داشت …

در صافی، ج 6، ص 535، آورده: از امام صادق (ع) سؤال شد: چرا خداوند، پیامبر(ص) را یتیم کرد؟ فرمود:

تا آن که خدا او را تربیت کند و هیچ مخلوقی بر او منت نداشته باشد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 492، از مجمع، از ابن بابویه، از زراره، از امام باقر (ع): (در معنای آیه)

یعنی مردم به سوی تو پناه می آورند در صورتی که یتیم به مردم پناه می برد. و یتیم کسی را گویند که مانند او در فضیلت و شرافت نمی باشد و از این جهت حضرتش را «درة الیتیمة» می نامند، زیرا آن بزرگوار، فرد است و مثل و مانندی برای او نیست.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 285، از امام حسین (ع): به آن جناب دستور داده، نعمت دین را که خدا به او انعام فرموده با مردم در میان گذارد.

از همان منبع، از امام حسن (ع): هر وقت به چیزی رسیدی به برادران ایمانیت اطلاع بده.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): هر کس با نعمتی که به او داده شده مورد آزمایش قرار می گیرد، اگر آن را به اطلاع مردم برساند شکرش را به جا آورده و هر کس آن را کتمان کند کفرانش نموده و هر کس در این باب بلوف بزند خود را به چیزی که ندارد و به او نداده اند بیاراید مثل کسی است که جامه دروغ به تن کرده باشد.

در کافی، ج 6، ص 438، از رسول خدا (ص): هنگامی که خداوند نعمتی به بنده ای می بخشد دوست دارد آثار نعمت را بر او ببیند. و هر کس خیری به او رسد و آثارش بر او دیده نشود، دشمن خدا شمرده شده و مخالف نعمتهای اوست.

در امالی شیخ صدوق، ص 475، م49، از حضرت علی (ع):

ص :611

هر کس نامِ خدا را در هنگامِ صرفِ غذا ببرد، خدایتعالی از حقِ نعمتِ آن، از او سؤال نکند.

در صافی، ج 6، ص 535، ازکافی، از امام صادق (ع): خداوند متعال وقتی به بنده اش انعام داد و آن نعمت در او پدیدار گشت، او به عنوانِ حبیب خدا و محدثِ نعمتِ خدا، نامیده می شود. و هنگامی که خداوند به او نعمتی داد ولی در او ظاهر نگشت، او دشمن خدا و تکذیب کننده نعمتِ خداست.

از همان منبع، از رسول خدا (ص):

هر کس یک تکه نان یا خرمایی پیدا کند و بخورد، خداوند او را می آمرزد.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 659، از رسول خدا (ص): کسی که بر سر یتیمی دست (محبت) بکشد در برابر هر مویی که از زیر دست او بگذرد نوری در روز قیامت برایش باشد.

در کتاب ریشه های قساوت قلب، کتابچی، ص 79، از امام صادق (ع):

کسبِ حرام آثار خود را در ذریه انسان ظاهر می نماید.

از همان منبع، ص 69، از امام کاظم (ع): حرام زیاد نشود و اگر شود برکت ندارد.

در کتاب مستدرک الوسائل، ج 13، ص 63، از نبی مکرم اسلام (ص):

طلب کردنِ مالِ غیر حلال، فقر می آورد.

وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی ﴿7﴾ و تو را گم کرده یافت پس راهنمایی نمود (7)

☼ نکته:

در آیه شریفه منظور از «ضلال» ، گمراهی نیست. برخی از مفسرین در معنای آیه شریفه اقوالی معقول بدین شرح آورده اند: (سند اقوال از المیزان، ج 40، ص 281، است)

1 - معنایش این است که خدا تو را در بین مردم گمشده یافت، مردم تو را نمی شناختند و قَدرت را نمی دانستند و او مردم را به سوی تو و اینکه چه کسی هستی هدایت کرد.

2 - آیه شریفه به واقعه ی گم شدن آن حضرت در دوران کودکیش اشاره دارد.

3 - معنای ضّال، مفرط در محبت است، چنان که خداوند گفتار برادران یوسف را نسبت به پدر خود حکایت می کند و می فرماید: «إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلَالٍ مُبِین» (1) و نیز می فرماید: «تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَالِکَ الْقَدِیم» (2)، یعنی ما تو را در دوستی یوسف مفرط یافتیم.

ص :612


1- یوسف 8
2- یوسف 95

94 سوره شرح

94 - سوره انشراح (گشادگی) = شرح = الم نشرح .

مکی یا مدنی است، هر چند سیاق ِ آیاتش بیشتر مدنی است. «8» آیه دارد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 495، از تفسیر برهان، از رسول اکرم (ص):

اگر این سوره را بنویسد و به آب بشوید و به شخصی که سینه درد دارد بیاشامد، شفا یابد.

خلاصه مطالب: بیان نعمتهایی که پروردگار متعال به رسول گرامیش عنایت فرموده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿1﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿2﴾ اَلَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿3﴾

آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم (1) و بار سنگین (گناه و تبلیغ و جنگ) را از تو برنداشتیم؟! (2) همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می کرد! (3)

☼ مؤلف:

در خصوص معنای «وزر» (بار سنیگن) در آیه شریفه (2)، اقوال زیادی است که سه قول ذیل به نظر حقیر می تواند بر آیه شریفه منطبق باشد:

1 - به معنای «بار سنگین گناه» است که خدایتعالی آن را از رسول گرامیش برداشته است.

2 - بار سنگین جنگهاست که خدایتعالی به واسطه یاری حضرت علی (ع)، آن را برداشت.

3 - بار سنگین رسالت و تبلیغِ وحی است که خدایتعالی با امداد خاصش آنرا سهل فرموده.

اما متأسفانه، عده ای از مفسرین عامه (سنی)، اقوالی قطعاً اشتباه آورده اند، که به هیچ عنوان صحیح نیستند، از جمله:

1 - «وزر» به معنای خطاهایی است که (العیاذ بالله) قبل از بعثت انجام داده است.

2 - وزر به معنای (العیاذ بالله) غفلت آن حضرت از شرایع و امثالهم است.

3 - وزر اشاره به داستانی است که در ایام کودکیش دو تا فرشته بر آن جناب نازل شدند و سینه اش را شکافته، قلبش را در آوردند و دوباره در جایش قرار دادند و یا اقوالی از این قبیل.

☼ نکته:

مراد از این که خدایتعالی، «بار سنگین گناه را از دوش پیامبر گرامیش برداشته» ، این است که آن حضرت با توجه به این عنایت در هیچ یک از ادوار زندگی ارجمندش حتی در دوران طفولیت نیز گناه نکرده است و لذا نباید این فکر به ذهن برسد که شاید مراد بعد از بعثت است.

ص :613

در تفسیر جامع، ج 7، ص 496، از بصائر الدرجات، از امام صادق (ع):

خداوند به ولایت امیرالمؤمنین (ع) دل مبارک پیغمبر اکرم (ص) را روشن کرد.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 536، از مجمع البیان آورده است:

از پیامبر اکرم (ص) پرسیده شد: آیا سینه هم منشرح می گردد؟ حضرت (ص) فرمود: آری. پرسیده شد: علامت انشراحِ سینه چیست؟ فرمود: دوری گزیدن از دار غرور و بازگشتن به دار خلود و همیشگی و آماده شدن جهت مرگ پیش از آمدن آن است.

وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾

و آوازه تو را بلند ساختیم! (4)

☼ مؤلف:

حقاً که آیه شریفه، تعبیر شده است و چه شهرتی برتر از این که در سراسر جهان روزانه حداقل سه بار، نام مبارک رسول اکرم محمد (ص) با نامِ مقدسِ حضرتِ حق تعالی، در منابر و مساجد و با صدای بلند، اذان داده می شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 496، از طبرسی، از ابن سعید خدری، از رسول خدا (ص):

جبرئیل از پروردگار متعال سؤال کرد: چگونه نام محمد (ص) را بلند نمودی؟ پروردگار فرمود: نام محمد (ص) را به نام خود پیوستم و هر که گوید: «اشهد ان لا اله الا الله» نپذیرم و از او قبول نکنم تا آن که بگوید: «و اشهد ان محمداً رسول الله» .

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾ به یقین با (هر) سختی

آسانی است! (5) (آری) مسلماً با (هر) سختی آسانی است (6)

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 290تا293:

اینکه خدایتعالی در آیه 5 و6 دو بار می فرماید: «اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً» ، شاید مراد این باشد که اگر بعد از هر گرفتاری، صبر کنید خدای تعالی دو فرج و گشایش عنایت می فرماید، چرا که رسول گرامی (ص)، روزی خوشحال و خندان از خانه بیرون می آمد و می فرمود: هرگز یک «عسر» حریف دو «یسر» نمی شود و دو آیه شریفه را قرائت فرمود. و البته قاعده ای هم در این خصوص وجود دارد که می گوید: کلمه ای که «الف و لام» بر سر دارد و به عبارتی «معرفه»

ص :614

است اگر در کلامی تکرار شود، منظور از آن همان کلمه اول است و هر دو کلمه یک چیز را می رسانند ولی اگر نکره باشد دومی معنا و منظوری غیر از اولی دارد.

فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿7﴾ وَإِلَیٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿8﴾

پس هنگامی که از (این) کارِ مهم فارغ شدی (آن) کارِ مهم دیگر (ولایت) را انتصاب کن (7) و به سوی پروردگارت توجه کن! (8)

☼ نکته:

در خصوص معنای «نصب» در آیه شریفه اقوالِ زیادی است از جمله:

1 - هر گاه از انجام آنچه بر تو واجب شده فارغ شدی نفس خود را در راه خدا یعنی عبادت و دعا خسته کن. (نظر صاحب المیزان، ج 40، ص 293، که منبع سایر اقوال هم هست)

2 - هر گاه از واجبات فارغ شدی به نمازهای مستحب بایست.

3 - هر گاه از نماز فارغ شدی به دعا مشغول شو.

4 - هر گاه از حجة الوداع و تبلیغ رسالت فارغ شدی، علی (ع) را به امامت منصوب کن.

☼ مؤلف:

به استنادِ روایاتِ عدیده و آیه تبلیغ که می فرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک» = «ای رسول، ولایت علی (ع) را به خلق برسان و اگر این کار را نکنی تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای» (1)، می توان به قولِ چهارم استناد کرد. اما سه قول دیگر چندان معقول نمی باشند چون این سه قولْ تداعی نقص و کوتاهی را به ذهن می رساند چرا که پیامبر (ص) همواره و در هر زمان، نفسِ خویش را مشغولِ ذکر و یادِ خدایتعالی داشته است، نه اینکه العیاذ بالله بعد از تبلیغ، این کار را کرده باشد. و یا اینکه آن حضرت همواره مشغولِ دعا و مستحبات بوده است چرا که واجبات از جمله 17 رکعت نماز، وقتِ زیادی را اشغال نمی کند!!! (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 497، از کافی، از امام صادق (ع): یعنی وقتی فارغ شدی از رسالت و واجبات و محرمات و احکام، علی (ع) را به ولایت و وصایت منصوب کن.

☼ مؤلف:

«زمخشری» صاحب تفسیر «کشاف» (2)، انتصاب و ولایت حضرت علی (ع) در آیه شریفه را بدعت دانسته و به ساحتِ مقدسِ آن حضرت بی ادبی کرده و آورده است:

ص :615


1- مائده 67
2- ج4، ص 772

«یکی از بدعتهای رایج آن است که از برخی از مردم نقل شده است و آن قرائت کلمه فانصب با کسرِ صاد می باشد یعنی علی را به امامت نصب نما» . او می گوید: «اگر این سخن از اصل صحیح بوده باشد در آن صورت صحیح خواهد بود که فرد ناصبی هم آن را این گونه و به صورت امر قرائت کند یعنی: فانصب به بغض علی و عداوت او» . (این بود کلامِ سخیفِ زمخشری).

☼ مؤلف:

متأسفانه روایات و سخنانی این چنین در برخی از تفاسیر اهل سنت، از جمله آلوسی، زمخشری و فخر رازی و … گهگاه، نقل شده است. مثلاً: «آلوسی» در «روح المعانی» می گوید: «امامیه «فانصب» را با کسر «ص» خوانده اند و به فرض که چنین باشد دلیلی بر این نمی شود که منظور نصب علی بن ابیطالب (ع) باشد» .

پاسخ به زمخشری و آلوسی و … :

اولاً: هیچ گاه شیعه، قرائتِ کلمه «فانصب» در آیه شریفه را «به کسرِص» نخوانده و ننوشته است. (توضیح اینکه: «اِنْصَبْ» (به فتح ص) به معنی «خود را به زحمت بینداز و تلاش کن» می باشد، در حالی که «اِنْصِبْ» (به کسر ص) به معنی «نصب کردن و بالا بردن و بر پا داشتن» است). و این که آقایان چنین برداشتی کرده اند، یک تصور غلطی است که به اذهان آنها خطور کرده است.

ثانیاً: دلیلی که شیعه در برگشت آیه شریفه به انتصاب حضرت علی(ع) آورده است، به اعتبار آیاتِ عدیده ای است که در این خصوص وارد است و ایشان نیز نمی توانند آن را رد کنند از جمله آیات شریفه: «اکمال دین» (1) و «ولایت» (2) و «تبلیغ» (3) و … است. بخصوص آیه تبلیغ است که به صراحت انتصاب حضرت امیرالمؤمنین (ع) را واجب فرموده است.

ثالثاً: صراحتِ آیه شریفه مورد بحث، بیانِ این مطلب است که هر گاه از امر مهمی مانند رسالت، فراغت یافتی برای امر مهم دیگری مانند ولایت، تلاش و کوشش کن و این به عنوان یک مصداقْ کاملاً قابل قبول و غیرِ قابلِ انکار است، چرا که همه می دانیم پیامبر (ص) طبق حدیث معروف غدیر و احادیث فراوانِ دیگر که در کتب همه علمای اسلامْ از جمله اهلِ سنت، آمده است تلاشِ پی گیر و مستمری در این زمینه داشت.

ص :616


1- مائده 3
2- مائده 55
3- مائده67

رابعاً: علاوه بر شیعه، همچنین برخی از اهلِ سنت هم به این مطلب اعتراف کرده اند از جمله دانشمند معروف اهل سنت، حافظ «حاکم حسکانی» در «شواهد التنزیل» نقل کرده که امام صادق (ع) فرمود: «یعنی هنگامی که فراغت یافتی علی (ع) را به ولایت نصب کن» .

خامساً: اسناد و مدارک مستندی در انتصاب حضرت علی (ع) به امر امامت و ولایت وجود دارد که در سوره کریمه مائده آیات شریفه: «اکمال دین» (1) و «ولایت» (2) و «تبلیغ» (3)، به تفصیل آمده است.

با این وجود جای بسی تأسف است که چنین سخنانی از عده ای به گوش می رسد و پُر واضح است که هدفشان دشمنی و عداوت با اهل بیت (ع) است، اما نمی دانند که با فوت کردن، نمی توانند خورشیدِ تابانِ ولایت را خاموش کنند، همچنان که می فرماید: «یرِیدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» = «آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل می کند هر چند کافران خوش نداشته باشند!» (4)،

و نیز می فرماید: «یرِیدُونَ أَنْ یطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» = «آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند!» (5).

این گروه چنان از بغض و کینه ی اهلِ بیت (ع) غوطه ورند که دیگر قادر به دیدن و شنیدن حقایقِ مناقبِ اهلِ بیت (ع) نیستند، همچنان که خداوند سبحان به آنها می فرماید: «أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» = «آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر، نابینا نمی شود، بلکه دلهایی که در سینه هاست کور می شود» . (حج٤٦).

گر نبودی خوف از آن دشمنی آنچه در دل بود یکسر گفتمی

لیک با این قوم که کور هستند و کر چون توانم گفت اوصاف قمر

ص :617


1- آیه 3
2- آیه 55
3- آیه 67
4- صف8
5- توبه32

95 سوره تین

95 - سوره التین (انجیر) = زیتون.

مکی است و «8» آیه دارد.

خلاصه مطالب: بیان مسئله بعث و جزا.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 499، از برهان، از رسول خدا (ص): اگر سوره ی «تین» بر طعامی خوانده شود ضرری از آن طعام نبیند و اگر مغمومی بخواند، غمش رفع گردد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ (1)

وَ طُورِ سینینَ (2)

وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ (3)

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ (4)

ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ (5)

إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (6)

فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (7)

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمینَ (8)

قسم به انجیر و زیتون [یا: قسم به سرزمین شام و بیت المقدس] (1) و سوگند به «طور سینین» (2) و قسم به این شهر امن [= مکه] (3) که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم (4) سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم (5) مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که برای آنها پاداشی تمام نشدنی است! (6) پس چه چیز سبب می شود که بعد از این همه (دلایل روشن) روز جزا را انکار کنی؟! (7) آیا خداوند بهترین حکم کنندگان نیست؟! (8)

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 298: در معنای «تین و زیتون» اقوالی است از جمله:

1 - منظور دو میوه «انجیر و زیتون» است چون فواید زیادی دارند.

2 - منظور از «تین» ، کوهستانی است که دمشق بر بلندی آن است و «زیتون» کوهستانی است که بیت المقدس بر بالای آن است و اطلاق نام دو میوه بر این دو کوه شاید برای این بوده که در این دو منطقه بیشتر می رویند و شاید هم چون انبیاءِ زیادی در این دو منطقه مبعوث شده اند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 500، از حضرت موسی بن جعفر (ع):

خداوند (سبحان) چهار شهر را از میان شهرها، برگزید:

1 - تین، مدینه منوره است.

2 - زیتون، بیت المقدس است.

3 - طور سینین، کوفه است.

4 - بلد امین، مکه است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 500، از امام صادق (ع):

تأویل تین و زیتون، حضرت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و طور سینین، علی بی ابیطالب (ع) و ولایت آن حضرت است و بلد امین، پیغمبر (ص) است.

ص :618

در تفسیر جامع، ج 7، ص 500، از امام رضا (ع):

اسفل سافلین، کسانی هستند که عهد و پیمانی را که پیغمبر (ص) از آنها درباره ولایت امیرالمؤمنین (ع) گرفت، شکستند.

توجه: بحث تفسیری آیات شریفه: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» و: «اسفل سافلین» در ذیل آیه شریفه (1) به تفصیل آمده است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 665، از رسول خدا (ص): انجیر میوه ای بهشتی است. چون میوه بهشتی بی دانه است. پس انجیر بخورید که بواسیر را قطع می کند و برای نقرس مفید است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 666، از رسول خدا (ص):

زیتون درختی فرخنده است و (چوبِ درختش) برای مسواک مفید است، دهن را خوشبو می کند و زردی دندان را می برد. زیتون مسواک من و مسواک پیامبران پیش از من بوده است.

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 299تا302:

منظور از دو آیه 4 و 5 یعنی «احسن تقدیم» و «اسفل سافلین» آن است که خدایتعالی تمام انسانها را به نیکوترین خلقت آفرید ولی عده ای که ایمان نیاوردند و منحرف شدند آنها به پست ترین مرحله تبدیل می شوند ولی آنهایی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند در همان خلقت نیکو باقی می مانند و البته مؤید این گفته نیز استثنایی است که در آیه 6: «الا الذین آمنوا … » آمده است، (ناگفته نماند که) بعضی از مفسرین مراد از آن دو آیه را مراحل جوانی و پیری دانسته اند که کاملاً اشتباه است چون افراد مؤمن هم پیر می شوند در صورتی که آیه شریفه: «الا الذین آمنوا … » این گروه مؤمن را به صراحت از گروه اسفل سافلین، استثناء فرموده است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 667، از ابن عباس: منظور از «الا الذین آمنوا» کسانی هستند که قرآن خوانده اند. هر کس قرآن بخواند به عمرِ پست برگردانده نشود اگر چه عمرِ طولانی کند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 542، از مجمع، از امام رضا (ع): آن دو {پیامبر (ص) و حضرت علی (ع)} بعد از فراغت از این آیات می فرمودند: «بلی و انا علی ذلک من الشاهدین» .

ص :619


1- معارج 19

96 سوره علق

96 - سوره علق (خون بسته) = اقرأ (بخوان) = اقرأ باسم ربک.

مکی است و «19» آیه دارد. اولین سوره ی نازل شده ی عزائم است.

خلاصه مطالب: بیان خلقت انسان و تعلیم به او _ ناسپاسی انسان _ توبیخ مشرکین و ابوجهل.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 503، از برهان، از رسول خدا (ص): اگر آن را در کشتی قرائت کند از غرق شدن ایمن باشد و اگر بر مخزنی خوانده شود از دزد و آفت ایمن باشد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ (1)

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2)

اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (3)

الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4)

عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (5)

کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی (6)

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی (7)

إِنَّ إِلی رَبِّکَ الرُّجْعی (8)

أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهی (9)

عَبْداً إِذا صَلَّی (10)

أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَی الْهُدی (11)

أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی (12)

أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (13)

أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری (14)

کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (15)

ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16)

فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (17)

سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (18)

کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (19)

بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید (1) همان کس که انسان را از خون بسته ای خلق کرد! (2) بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است (3) همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود (4) و به انسان آنچه را نمی دانست یاد داد! (5) چنین نیست (که شما می پندارید) به یقین انسان طغیان می کند (6) از اینکه خود را بی نیاز ببیند! (7) و به یقین بازگشت (همه) به سوی پروردگار تو است! (8) به من خبر ده آیا کسی که نهی می کند (9) بنده ای را به هنگامی که نماز می خواند (آیا مستحق عذاب الهی نیست)؟! (10) به من خبر ده اگر این بنده به راه هدایت باشد (11) یا مردم را به تقوا فرمان دهد (آیا نهی کردن او سزاوار است)؟! (12) به من خبر ده اگر (این طغیانگر) حق را انکار کند و به آن پشت نماید (آیا مستحق مجازات الهی نیست)؟! (13) آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) می بیند؟! (14) چنان نیست که او خیال می کند، اگر دست از کار خود برندارد، ناصیه اش [= موی پیش سرش] را گرفته (و به سوی عذاب می کشانیم) (15) همان ناصیه دروغگوی خطاکار را! (16) سپس هر که را می خواهد صدا بزند (تا یاریش کند)! (17) ما هم بزودی مأموران دوزخ را صدا می زنیم (تا او را به دوزخ افکنند) (18) چنان نیست (که آن طغیانگر می پندارد)؛ هرگز او را اطاعت مکن و سجده نما و (به خدا) تقرب جوی! (19)

☼ مؤلف:

در اکثر تفاسیر از جمله در المیزان (1)، روایاتی از عایشه و سایر راویان که هیچ کدام هم کاشف از قول معصوم (ع) نیست، آمده و در آنها اشاره شده است که:

«جبرئیل (ع) برای اولین بار در غار حرا بر پیامبر اکرم (ص) نازل می شود ولی (العیاذ بالله) رسول خدا (ص) نمی داند که او کیست. و لرزان و هراسان و بنا به روایتی مدهوش می شود و مشرکین آن حضرت را به خانه و نزد خدیجه می آورند. و ماجرا را تعریف می کند. و هر دو پیش

ص :620


1- ج40، ص 316 - 319

راهبی نصرانی به نام «ورقة بن نوفل» رفته و راهب به آنها مژده داده که او به رسالت رسیده است. و آن موقع است که اضطراب و ترس از وجود پیامبر (ص) زایل می شود» (حاشا و کلا!!!).

پر واضح است که این روایت و روایاتِ مشابه هدفشان مخدوش جلوه دادن عصمت و زیر سؤال بردن دین اسلام است. چگونه می شود پیامبر (ص) به واسطه وحی الهی مضطرب شود ولی با سخنان راهبی، به آرامش و یقین برسد؟! مگر سخنان آن راهب (العیاذ بالله) از وحی الهی نافذتر است؟! و چگونه می شود پیامبری به مقام رسالت برسد و خودش (العیاذ بالله) نفهمد و به راهبی متوسل شود؟! متأسفانه بعضی از مفسرین شیعه، این روایت را با لحنی خفیف تر ولی با همان مضمون آورده اند، بدون آنکه نقدی بر آن داشته باشند. البته صاحب تفسیر المیزان (1) این روایت را رد کرده است.

☼ نکته:

آیات شریفه 9 الی 19 «ارایت الذی ینهی، عبداً اذا صلی … » در توبیخ ابوجهل آمده است که روایت آن ذیلاً خواهد آمد. اما نکته ای که می توان از این آیات فهمید این است که: آیه شریفه: «عبدا اذا صلی» می رساند که پیامبر (ص) قبل از بعثت هم نماز می خوانده است چرا که این سوره، اولین سوره ی نازل شده می باشد و این آیه یادآوری نماز قبل از بعثت پیامبر (ص) است که ابوجهل در آن نماز قصد کرد به پیامبر (ص) آسیب برساند. البته عده ای هم معتقدند که پیامبر اکرم (ص) بعد از بعثت نماز می خوانده و این آیات (2) جداگانه و بعدها نازل شده و تنها آیات اولیه این سوره به عنوان آیات نازله اولیه هستند به عبارتی این سوره یک دفعه نازل نشده و نیز به آیه 78 سوره اسرا استناد کرده اند که می فرماید: «اقم الصلاة لدلوک الشمس … »

در پاسخ به این گروه باید گفت: اولا: به احتمال قوی این سوره یک دفعه نازل شده است. ثانیاً: به جز این سوره، سوره های دیگری مثل مدثر و مزمل و غیره نیز سخن از نماز کرده و البته این سوره ها نیز قبل از سوره اسرا نازل شده اند. ثالثاً: مگر می شود (العیاذ بالله) پیامبر (ص) قبل از بعثتش «تارک الصلاة» باشد؟ حاشا و کلا!!! عده ای هم با توجه به این پاسخ گفته اند: نماز قبل از بعثت مستحب بوده و یا گفته اند دعا بوده است. اما روایاتْ این گفته را رد می کند چرا که در

ص :621


1- ج40، ص 316 تا319
2- 9 الی 19

بعضی روایات آمده که رسول خدا (ص) با خدیجه (س) و امیرالمؤمنین (ع) نماز می خواند و حتی در روایات آمده که آن حضرت در نمازْ «سجده» هم داشته اند. البته این را هم باید گفت: آن چه از برخی روایات در خصوصِ داستان شب معراج، مُسَلَم است تنها این است که نمازهای پنج گانه یومیه در آن شب با شکل خاصِ امروزی خود یعنی دو رکعت، دو رکعت واجب شد و هیچ دلالتی ندارد بر این که قبل از آن شب، نماز تشریح نشده باشد. بلکه به استنادِ روایات، نمازهای قبل از بعثت خیلی مشکل تر از بعد از معراج بوده است مثل آن روایت از حضرت موسی (ع) که 50 رکعت بر امتش واجب بوده است و غیره.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 320، از مجمع البیان، در ذیل آیه (ارایت الذی ینهی) آمده است:

ابوجهل گفت: راستی محمد صورت خود را در حضور شما به خاک می گذارد؟ گفتند: بله. گفت: اگر او را ببینم که چنین می کند گردنش را (العیاذ بالله) لگدمال خواهم کرد. شخصی در همان بین صدا زد: این است که دارد نماز می خواند. ابوجهل پیش رفت تا گردن رسول خدا (ص) را (العیاذ بالله) لگدکوب کند، چیزی نگذشت که عقب عقب برگشت در حالی که دستها را پیش رویش گرفته بود و گفت بین من و او خندقی از آتش است و اینها بالدارهایند. رسول خدا (ص) فرمود به خدایی که جانم به دست اوست اگر به من نزدیک می شد ملائکه، تکه تکه بدنش را می قاپیدند.

از همان منبع، از امام رضا (ع): نزدیک ترین حال بنده به خدا حالتِ سجودِ اوست.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 321، از مجمع، از امام صادق (ع):

سوره های عزائم که سجده آنها واجب است عبارتند از: الم تنزیل (سجده) _ حم سجده (فصلت) _ نجم (اذا هوی ) _ اقراء (علق) و بقیه سجده های قرآن مستحب است.

☼ نکته:

سجده کردن در قرائت یا شنیدن چهار آیه ای که سجده واجب دارند، واجب است.

☼ نکته:

خواندن سُوَرِ عزائم در نمازِ واجب، جایز نیست و ماحی (نابود کننده ی) نماز است.

☼ نکته:

در سجده واجبِ قرآن، وضو لازم نیست. و صرفاً گذاشتن پیشانی به زمین کافی است یعنی لازم نیست حتماً ذکری گفته شود.

ص :622

97 سوره قدر

97 - سوره قدر (شب قدر= تقدیر و اندازه گیری).

مکی یا مدنی است (مدنی بودنش به استناد روایت رؤیای رسول خدا (ص) است) و 5 آیه دارد.

خلاصه مطالب: بیان فضیلت شب قدر.

در صافی، ج 6، ص 547، از پیامبر اکرم (ص): (خلاصه روایت): در خواب به من نشان دادند که بنی امیه بر منبرم بالا می روند و این معنا بر من سخت گران آمد و خدایتعالی سوره قدر را نازل کرد. و خداوند لیله ی قدر را نسبت به پیامبر خود بهتر از هزار ماه حکومت بنی امیه قرار داد.

توجه: از آنجایی که این رؤیای معروفْ در مدینه بوده، لذا این سوره «مدنی» است.

توجه: روایات زیادی از اهل بیت (ع) نقل شده که خدایتعالی «لیلۀ القدر» را بهتر از هزار ماه سلطنت بنی امیه دانسته اند. و نکته جالب هم اینجاست که سلطنت بنی امیه از ابتدا تا پایان دقیقاً «هزار ماه» بوده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 511، از مجمع، از رسول خدا (ص):

هر کس این سوره را بخواند مثل آن است که یک ماه روزه گرفته است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 511، از برهان، از رسول خدا (ص): اگر در شب قدر آن را قرائت کند، ثواب جهاد کنندگان به او دهند. اگر بر مخزنی بخواند از هر آفتی ایمن بماند.

در بحارالانوار، ج 89، ص 329، از امام صادق (ع):

نوری که پیشاپیش مؤمنان در روز قیامت است نور سوره قدر است.

در جامع الاحادیث الشیعه، ج 15، ص 127، از امیرالمؤمنین (ع):

بهترین رفیق آدمی سوره قدر است که به وسیله آن می تواند قرضش را ادا کند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ﴿1﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیلَةُ الْقَدْرِ﴿2﴾ لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴿3﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ﴿4﴾ سَلَامٌ هِی حَتَّیٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴿5﴾

ما آن [= قرآن] را در شب قدر نازل کردیم! (1) و تو چه می دانی شب قدر چیست؟! (2) شب قدر بهتر از هزار ماه است! (3) فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان

ص :623

برای (تقدیر) هر کاری بر حجت وخلیفه خدایتعالی بر روی زمین نازل می شوند (4) شبی است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع سپیده! (5)

نکته 1: قرآن کریم دو بار نازل شده است. بار اول به صورت یکپارچه در شب قدر بر رسول گرامی (ص) نازل شده است چنان که می فرماید: «انا انزلناهُ فی لیلۀ القدر» (1) و نیز می فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ» (2). و بار دوم به صورت تدریجی و در طی 23 سال نبوت بر آن حضرت (ص) نازل شده است. همچنان که می فرماید: «وَ قُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلًا» (3) و نیز می فرماید: «و قال الذین کفرو … » = «و آنان که کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکباره بر او نازل نشد بلکه یکباره نازل نکردیم تا قلب تو را ثبات و آرامش بخشیم و بدین منظور آیه، آیه اش کردیم» (4).

نکته 2: شب قدر، تنها یک شب است و آن هم در ماه مبارک رمضان قرار دارد، همچنان که می فرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» (5)، اما این که کدام یک از شبهای ماه مبارک رمضان است، در قرآن کریم چیزی نیامده، ولی روایات زیادی از معصوم (ع)، دلالت بر آن دارد که شب قدر در دهه سوم ماه رمضان و یکی از سه شبِ 19 یا 21 یا 23 است.

در المیزان، ج 40، ص 328تا332، از امام صادق (ع): شب قدر در 19 و 21 و 23 است.

از همان منبع، از حضرتِ باقر (ع): شب قدر خصوص بیست و سوم است و اگر معنیش نکرده اند به منظور تعظیم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهانِ خود به امر آن اهانت نکنند.

از همان منبع، از حضرتِ صادقین (ع): شبِ 23، همانْ شبِ «جهنی» است. و حدیث جهنی این است که (شخصی از قبیله جهنی) گفت: ای رسول خدا! من از مدینه دورم، دستور بده در شب قدرِ معینی داخل مدینه شوم. فرمود: شب 23 داخل شو. (حدیث جهنی که نامش عبد الله بن انیس انصاری بود از طریق اهل سنت نیز وارد است).

در بحارالانوار، ج 42، ص 65، از امام صادق (ع): هر کس به شناخت حقیقی فاطمه زهرا (س) دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است.

ص :624


1- قدر 1
2- دخان 3
3- اسرا 106
4- فرقان 32
5- بقره 185

از همان منبع، از حضرتِ صادق (ع): تقدیر در نوزدهم و ابرام در 21 و امضاء در شب 23 است.

نکته 3: فعل «تَنَزَلُ» در آیه شریفه: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْر» (4) مضارع است و می رساند که شب قدر هر ساله تکرار می شود و اگر غیر این بود جا داشت به جای آنْ فعلِ ماضیِ «نَزَلَ» می آمد. بنابراین نظریه ی بعضی از مفسرینِ عامه از جمله زمخشری، صاحب تفسیر «کشاف» ، یا آلوسی، صاحب «روح المعانی» ، که گفته اند: «شب قدر فقط یک بار اتفاق افتاده» و یا نظریه ی دیگری که می گویند: «فقط این شب در دوران رسول خدا (ص) بوده» ، کاملاً سخیف و بی اساس است. پس باید گفت: «شب قدر، شبی است که هر ساله تکرار می شود و در آن شب تمام مقدرات عالم هستی به امر حضرت حق تعالی توسط ملائکه و روح، بر حجت های خدا {اهلِ بیت(ع)} و در حال حاضر حضرت حجت بن الحسن روحی و ارواحنا له فداه نازل شده و آن حضرت بر آن مقدرات امضاء می فرماید و آنها را تأیید می کند» .

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 328تا332، از حضرتِ رسول الله (ص): شب قدر تا قیامت هست.

در اصول کافی، ج 1، ص 371، از امام محمد تقی (ع): … به خدا سوگند کسی که شب قدر را باور دارد، می داند که آن شب مخصوص ماست. چرا که پیغمبر (ص) درباره علی (ع) (به امتش) فرمود: «سرپرست شما پس از من علی (ع) است، اگر از او اطاعت کنید، به هدایت برسید» . اما کسی که به شب قدر ایمان ندارد، منکر (امامت ما) است. و کسی که به شب قدر ایمان دارد و با ما هم رأی نیست (آن را مختص ما نمی داند) در راستگویی راهی ندارد، جز اینکه بگوید: آن شب مختص به ماست. و هر کس نگوید، دروغگوست، زیرا خدای عزوجل بزرگتر از آن است که آن امر بزرگ را توسط جبرئیل و فرشتگان به سوی کافر فاسقی فرو فرستد. و اگر بگوید: به خلیفه گمراهی (به خلیفه پیشوای او) نازل می کند، گفتارش یاوه و بی ارزش است. و اگر بگوید: به هیچ کس نازل نمی شود، ممکن نیست که چیزی به سوی هیچ چیز نازل شود. و اگر بگوید: شب قدر حقیقت ندارد، به گمراهی دوری افتاده است.

در کافی، ج 1، ص 366، از امام تقی (ع): برتری مؤمنی که (انا انزلناه) را با تفسیرش باور کند، بر

ص :625

کسی که در ایمانش به آن سوره چون او نیست، مانند برتری انسان بر چهارپایان است. و خدای عزوجل به وسیله مؤمنان به آن سوره از منکرین آن در دنیا (تسلط کفار را بر مسلمین) برمی دارد.

در میزان الحکمه، حدیث 15456، از پیامبر خدا (ص):

زمانی بر امت من بیاید که علما را جز به لباس نیکو نشناسند. و قرآن را جز به صدای خوش. و خدا را جز در ماه رمضان عبادت نکنند. پس هرگاه چنین زمانی فرا رسد، خداوند فرمانروایی بر آنان مسلط گرداند که نه علم دارد و نه بردباری و نه رحم.

نکته 4: حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) حافظ تمام علوم و آگاه به تمام مقدرات عالم هستی از اول تا پایان، به امر الهی هستند، لذا نزول ملائکه و روح در شب قدر بر آن بزرگواران بدان مفهوم نیست که دانشی و علومی بر آنها افزوده شود بلکه آن مقدرات در طی یکسال به حضور آن عزیزان آورده می شود تا به اذن الهی امر به انجام دادن یا ندادن بعضی از آنها را بدهند و به عبارتی طومارِ عالم را تا مدت یک سال امضاء نمایند و البته این قدرت و اختیارات را خدای تعالی به آنها عنایت فرموده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 512 تا 524، از کافی آورده است:

شخصی خدمت امام باقر (ع) عرض کرد: آیا اموری را که در شب قدرْ فرشتگان و روح بر شما ائمه (ع) نازل می کنند پیغمبر اکرم (ص) نیز آن ها را می دانست؟ حضرت فرمود: شبی که پیامبر اکرم (ص) از معراج نزول اجلال نمود خدایتعالی تمام علوم گذشته و آینده و حوادث را به او تعلیم داد و تفسیر بسیاری از آنها در شب قدر نازل می شود. و تمام آن علوم را که پیامبر (ص) در شب معراج از پروردگار فرا گرفت به امیرالمؤمنین (ع) تعلیم فرمود. و در شب قدر، تفسیر آنها بر آن حضرت نازل می شد. و ما ائمه همین طور هستیم. آن شخص عرض کرد: مگر تفسیرِ آن علوم را پروردگار نفرمود؟ حضرت فرمود: بلی، ولکن باید تفسیر آنها، آن چه مربوط به آن سال است، از جانب پروردگار در شبهای قدر نسبت به همان سال بر پیامبر (ص) و اوصیای بعد از آن حضرت نازل شود و از خدا دستور بگیرند که این سال برای اموری که می دانستند چگونه رفتار

ص :626

و عمل کنند. و رسول اکرم (ص) از دنیا نرفت مگر آن که حافظ تمام علوم و تفسیر آنها بود و جمیع آنها را به وصی خود یاد داد و اوصیای بعد از پیغمبر دارای تمام علوم می باشند ولی خداوندْ پیغمبران و اوصیای آنها را نهی فرمود از آن که کسی را از بندگان آگاه گردانند. و امام (ع) فرمود: خداوند در شب قدر، امر به انجام دادن یا ندادن بعضی از چیزها را نازل می کند.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 328 تا 332، از حضرتِ باقر (ع):

در شب قدر هر حادثه ای که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر می شود. چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، چه فرزندی که قرار است متولد شود و یا اجلی که بناست فرا رسد و یا رزقی که قرار است (تنگ و یا وسیع ) برسد، پس آن چه در این شبْ مقدر می شود و قضایش رانده شود، قضایی حتمی است ولی در عین حال مشیت خدایتعالی در آنها محفوظ است.

نکته 5: مراد از «روح» غیر از جبرئیل (ع) و آن روحی است که از عالم امر می باشد و خدایتعالی درباره اش فرموده: «قل الروح من امر ربی» (1). و البته این بدان مفهوم نیست که در آن شب جبرئیل نازل نمی شود بلکه جبرئیل به عنوان یکی از آن ملائکه، نازل می شود.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 328 تا 332، از حضرتِ صادق (ع):

وقتی شب قدر می شود امام مستوجب روح بیشتری می گردد و (این) روحْ از جبرئیل بزرگ تر است و جبرئیل از سنخِ ملائکه است و روحْ از آن سنخ نیست و غیر ملائکه است.

بحث روایتی از تفسیر جامع، ج 7، ص 512 تا 524:

1 - از حضرتِ صادق (ع): امیرالمؤمنین (ع) مکرر به اصحاب خود می فرمود: هیچ وقت اولی و دومی حضور پیامبر (ص) نرسیدند مگر آن که آن حضرت با گریه و خشوع، سوره ی قدر را برای آنها قرائت می فرمود. عاقبت روزی گفتند: چرا این قدر این سوره را برای ما قرائت می فرمایید؟ فرمود: به خاطر کسی که به چشم دیدم و حفظ کردم و جای دادم او را در قلب خود و به من اشاره فرمود. بعد از پیامبر (ص) چون شب قدر فرا می رسید چنان ترسی بر آنها غالب می شد که مبادا دستوری از پروردگار برای کیفر آنها برسد چون به خوبی شب قدر را می شناختند.

ص :627


1- اسرا 85

2 - از حضرتِ باقر (ع): وقتی خدایتعالی دنیا را آفرید، شب قدر را خلق کرد و پیامبر و اوصیای او را آفرید و در قضای الهی گذشته بود که باید در هر سال، یک شب از جانب خداوند متعال تفسیر و امور آن سال تا سال دیگر بر پیغمبر و یا وصی او فرود آید و هر کس آن شب را انکار کند علم خدا را رد و انکار کرده و پیغمبران و اوصیای آنها قیام نمی کنند، مگر آن که برای آن ها از طرف پروردگار حجتی باشد و در شب قدر آن را جبرئیل و فرشته روح بیاورند.

3 - از حضرتِ باقر (ع): از علامت شب قدر آن است که بوی خوشی می وزد و اگر زمستان است قدری از شب های دیگر ملایم تر و چنانچه تابستان است، اندکی سرد و پاکیزه تر است.

4 - از حضرتِ باقر (ع): فرشتگان و روح القدس در هر عصری بر امام زمان در شب قدر نازل می شوند و حضور آن حضرت آن چه نوشته شده و مقدر گردیده در لوح محفوظ تقدیم می دارند و درود می فرستند و بر آن امام زمان تا طلوع فجر تحیات می آورند.

در میزان الحکمه، حدیث7453، از پیامبر خدا (ص): چون هلال ماه رمضان پدید آید، درهای دوزخ بسته گردد و درهای بهشت گشوده شود و شیاطین به زنجیر کشیده شوند.

از همان منبع، حدیث 7441، از پیامبر خدا (ص):

رمضان، بدین سبب رمضان نامیده شده است که گناهان را می سوزاند.

از همان منبع، حدیث7442، از پیامبر خدا (ص):

نگویید: رمضان، چون رمضان یکی از نامهای خدای متعال است، بلکه بگویید: ماه رمضان.

از همان منبع، حدیث7443، از پیامبر خدا (ص): در نخستین شبِ ماه رمضان، درهای آسمان گشوده می شود و تا آخرین شب آن بسته نمی شود.

از همان منبع، حدیث 7444، از پیامبر خدا (ص):

اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو می کند که سراسر سال، رمضان باشد.

از همان منبع، حدیث 7454، از پیامبر خدا (ص): خداوند بر هر شیطان سرکشی هفت تن از فرشتگان خود را گمارده که تا پایان ماه (رمضان) شیاطین را در بند کنند.

ص :628

از همان منبع، حدیث 7455، از پیامبر خدا (ص):

چون شب اول ماه رمضان می شود خدای جلیل تبارک و تعالی ندا می دهد: ای جبرئیل به

زمین برو و شیطانهای سرکش را به زنجیر بند تا روزه ی بندگان مرا تباه نسازند.

از همان منبع، حدیث 21097، از امام رضا (ع):

در شب اول ماه رمضان شیطان های سرکش به غل و زنجیر بسته می شوند و در هر شبی هفتاد هزار نفر آمرزیده می شوند و در شب قدر خداوند به اندازه ای که در ماه رجب و شعبان و ماه رمضان تا آن روز (شب قدر) آمرزیده است، می آمرزد مگر مردی را که میان او و برادرش کینه و دشمنی باشد، پس خداوند عزوجل فرماید: اینان را بگذارید تا زمانی که با هم آشتی کنند.

در میزان الحکمه، حدیث 14937، از امام صادق (ع):

غسل در چهارده مورد صورت می گیرد: غسل میت، غسل جنابت، غسل کسی که میت را غسل می دهد، غسل جمعه، غسل عیدین، غسل روز عرفه، غسل احرام، غسل برای وارد شدن به کعبه، غسل برای داخل شدن به مدینه، غسل برای داخل شدن به حرم، غسل زیارت و غسل شب های نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان.

در میزان الحکمه، حدیث 7458، از پیامبر خدا (ص):

به راستی بدبخت کسی است که ماه (رمضان) را پشت سر گذارد و گناهانش آمرزیده نشود.

در میزان الحکمه، حدیث 7461 و در مفاتیح الجنان، ص 401، از امام صادق (ع): هر کس در ماه رمضان آمرزیده نشود، دیگر تا ماه رمضان آینده آمرزیده نشود مگر اینکه در عرفه حاضر شود.

☼ مؤلف:

روایتِ فوق، عام است و استثناءِ محو و اثبات را نهفته دارد.

توجه: روایاتِ اهل بیت (ع) نیز مثل قرآن کریم، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، تقیید و تخصیص داشته و نیاز به تفسیر دارند. بنابراین روایتِ صحیحی که فهمش با منطقِ عقلیمان تضاد دارد را نمی توان رد کرد بلکه بایستی آن را به اهل فن سپرد تا توجیهش کنند و به فرمایش حضرت رسول (ص) رد کردن آن کفر است.

ص :629

در کافی، ج 1، ص 401، از حضرت رسول (ص):

حدیث آل محمد (ص) صعب (دشوار) و مستصعب (مردم آن را دشوار شمرند) است. جز فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا بنده ای که خدا دلش را به ایمان آزموده، به آن ایمان نیاورد. پس هر حدیثی که از آل محمد (ص) به شما رسید و در برابر آن آرامشِ دل یافتید و آن را آشنا دیدید، بپذیرید. و هر حدیثی را که دلتان از آن رمید و ناآشنایش دیدید آن را به خدا و پیغمبر و عالمِ آلِ محمد (ص) باز گردانید. براستی هلاک شده کسی است که حدیثی را که تحمل ندارد برایش بازگو کنند و او بگوید: «به خدا این چنین نیست» و انکار همان کفر است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 92، از برهان، از امام صادق (ع):

هر کس با قرآن و احادیث ما مخالفت کند کافر است.

در کافی، ج 2، ص 223، از حضرت صادق (ع): تحمل امر ما تنها به تصدیق و پذیرفتن آن نیست، از جمله تحمل امر ما پنهان داری و نگهداشتن آن از نااهلش باشد. به شیعیان ما سلام برسان و به آنها بگو: خدا رحمت کند بنده ای را که دوستی مردمِ مخالفِ ما را به سوی خود کشاند، آنچه را می فهمند به آنها بگویید و آنچه را نمی پذیرند از آنها بپوشانید.

چرا برخی از روایات، متشابهند؟

پاسخ: دلایل مختلفی دارد از جمله:

1 - برای آزمایش شیعیان واقعی از غیر واقعی، 2 - برای تشویق به فراگیری بیشتر روایات که همان فرامین الهی هستند، 3 - جهت تقویت تفکر، 4 - برای پرورش پیروان ثابت قدم و از بین بردن هر گونه شبهه و …

توجه: البته برخی از روایات، برخلافِ نصِ صریحِ قرآنِ کریم هستند و اینها جزءِ روایاتِ جعلی بوده که به فرمایشِ ائمه (ع) باید به دیوار کوبیده شوند.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 91، از برهان، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):

هر حدیثی مخالفِ قرآن باشد باطل است.

در امالی شیخ صدوق، ص 487، م50، از امام صادق (ع):

ص :630

هر کس از شیعیان ما چهل حدیث حفظ کند (و به آنها عمل کند) خداوند وی را در قیامتْ فقیه و عالم برمی انگیزد و عذابش نکند.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 126، از اصول کافی، از رسول خدا (ص): حدیث (ما) مایه جلاء دلهاست. دل ها زنگ می زند آن چنان که شمشیر زنگ می زند. و جلاءِ آن حدیث است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 392، از بصائر الدرجات، از امام باقر (ع):

حدیث آل محمد (ص) را فرشتگان در صحفی پاک و پاکیزه و طاهر از دروغ نوشته اند.

در بحار، ج 2، ص 152، از حضرت رسول (ص):

هر کسی یک روایت به امت من برساند که به وسیله آن سنتی اقامه و بدعتی از بین رود، بهشت بر او واجب است. و نیز فرمود: کسی که دو حدیث بیاموزد و خودش از آن ها بهره برد و یا به دیگری بیاموزد و او از آنها استفاده کند این عمل وی از شصت سال عبادت برتر است.

در وسایل الشیعه، ج 27، ص 93، از امام باقر (ع):

یک حدیث از انسانی راستگو اخذ کنی از دنیا و آنچه در آن است برای تو بهتر است.

در نهج البلاغه، ص 645، ح98، از حضرت علی (ع): چون روایتی شنیدید، آن را بفهمید و عمل کنید، نه بشنوید و نقل کنید، زیرا راویانِ علم فراوانند و عمل کنندگان به آن اندکند.

در نهج البلاغه، ص 645، ح96، از حضرت علی (ع):

نزدیک ترین مردم به پیامبران، داناترینِ آنان است به آنچه که آورده اند.

در نهج البلاغه، ص 671، ح197، از حضرت علی(ع):

دل ها مانندِ تن ها خسته می شوند، برای نشاطِ آن به سخنان تازه ی حکیمانه روی آورید.

در کافی، ج 2، ص 370، از امام صادق (ع):

کسی که حدیث ما را به زیان ما فاش کند خداوند ایمانش را سلب فرماید.

در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 301، چ2، از امام صادق (ع):

حدیثِ ما سخت و دشوار است، آن را تحمل نمی کند مگر فرشته ای مقرب یا پیامبری مرسل یا بنده ای که خداوند قلبش را برای ایمان آزمایش کرده باشد.

ص :631

در تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 93، از عیاشی، از امام صادق (ع):

اگر روایتی را بیان کنند که مطابق قرآن بود آن را قبول کنید و اگر مخالف قرآن بود رد کنید.

در علل الشرایع، ج 2، ص 279، چ2، از صادقین (ع): حدیثی را که برای شما آورده و نسبتِ آن را به ما دادند، تکذیب نکنید زیرا شما نمی دانید، شاید حدیث حق و صحیح باشد آن وقت بدین ترتیب حق عزوجل را در فوق عرشش تکذیب کرده اید.

در کافی، ج 1، ص 40، چ1، از امام صادق (ع):

کسی که احادیث ما را روایت کند و دلهای شیعیان را استوار سازد از هزار عابد بهتر است.

در کافی، ج 1، ص 64، چ1، از امام صادق (ع):

منزلت مردم را به اندازه روایتی که از ما می کنند، بشناسید.

در کافی، ج 1، ص 65، چ1، از محمدبن مسلم نقل کرده که گفت:

خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: «من از شما حدیثی می شنوم و (موقع نقل ِآن) در آن کم یا زیاد می کنم» ، حضرت (ع) فرمود: «اگر مقصودت بیان معانیِ آن باشد عیبی ندارد» .

در کافی، ج 1، ص 65، چ1، از ابو بصیر نقل کرده که گفت:

خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: اگر حدیثی که از شما می شنوم، از پدرتان روایت کنم و یا حدیثِ پدرتان را از شما روایت کنم چه گونه است؟ حضرت (ع) فرمود: فرقی ندارد جز این که اگر از پدرم روایت کنی دوست تر دارم. و فرمود: آن چه از من می شنوی از پدرم روایت کن.

در کافی، ج 1، ص 68، چ1، از امام صادق (ع):

حدیثِ من از پدرم و حدیثِ پدرم از جدم و حدیثِ جدم از حسین (ع) و حدیثِ حسین (ع) از حسن (ع) و حدیثِ حسن (ع) از امیرالمؤمنین (ع) و حدیثِ امیرالمؤمنین (ع) از رسولِ خدا (ص) و حدیثِ رسول خدا (ص) گفتارِ خدای عزوجل است.

در کافی، ج 1، ص 67، چ1، از امام صادق (ع):

(دروغِ مفتری) آن است که شخصی به تو حدیثی بگوید و تو در مقامِ نقل، گوینده را رها کنی و آن را از کسی که گوینده از او خبر داده است روایت کنی.

ص :632

98 سوره بینه

98 - سوره بَیَّنِه (دلیل یا نشانه روشن ) = قیامت = اهل کتاب = بریه = لم یکن.

مکی یا مدنی است و «8» آیه دارد. (مدنی بودنش با سیاق آیات همسوتر است).

خلاصه مطالب: اتمام حجت در پذیرش رسالت حضرت رسول (ص).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 525، از رسول خدا (ص):

چنانچه این سوره را به اسم دزدی بر انگشتری بخوانند، انگشتر به حرکت در آید. اگر بنویسند و شخص یرقانی همراه خود بدارد، شفا یابد و اگر بنویسند و به آب محو کنند و کسی که مبتلا به مرضِ برص است یا چشم او سفیدی به هم رسیده از آن آب بیاشامد بر طرف گردد و اگر آن را بنویسند و به هر ورمی ببندند، برطرف گردد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ (1)

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً (2)

فیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ (3)

وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ (4)

وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ (5)

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ (6)

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ (7)

جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ (8)

کافران از اهل کتاب و مشرکان (می گفتند: ) دست از آیین خود برنمی دارند تا دلیل روشنی برای آنها بیاید (1) پیامبری از سوی خدا (بیاید) که صحیفه های پاکی را (بر آنها) بخواند (2) و در آن نوشته های صحیح و پرارزشی باشد! (ولی هنگامی که آمد ایمان نیاوردند، مانند اهل کتاب) (3) اهل کتاب (نیز در دین خدا) اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه دلیل روشن برای آنان آمد! (4) و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار! (5) کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخند، جاودانه در آن می مانند؛ آنها بدترین مخلوقاتند! (6) (اما) کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا)یند! (7) پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهای بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ همیشه در آن می مانند! (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند؛ و این (مقام والا) برای کسی است که از پروردگارش بترسد! (8)

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 344، از تفسیر قمی، از ابی الجارود، از امام ابی جعفر (ع):

منظور از کلمه «بینه» رسول خدا (ص) محمد صلوات الله علیه است.

ص :633

در تفسیر جامع، ج 7، ص 529، از محاسن، از رسول خدا (ص): (در ذیل آیه «خیر البریه» )

هر وقت پیغمبر (ص)، علی (ع) را می دید، می فرمود: «خیر البرّیه» آمد. چون آیه فوق نازل شد، توجهی به علی (ع) کرد و فرمود: به خدا قسم مراد از آیه، تو هستی ای علی و شیعیانت.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 345، از مجمع، از ضحاک، از ابن عباس در آیه (هم خیر البریه):

این آیه شریفه درباره ی علی (ع) و اهل بیتش نازل شده است.

در نهج البلاغه، ص 669، ح184 و185، حضرت علی (ع) می فرماید:

هرگز دچار تردید نشدم، دروغ نگفتم، گمراه نشدم و کسی به وسیله من گمراه نشده است.

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 556 و در احتجاج طبرسی، ج 1، ص 66، از پیامبراکرم (ص):

خدایتعالی می فرماید: «من علی را عَلَم، بین خود و خلقم قرار دادم هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس انکارش کند کافر است» .

از همان کتاب، ص 554 و از بحار، ج 40، ص 95، از رسول خدا (ص):

علی (ع) عَلَمِ خداوند بر صراط در روزِ برانگیختنِ مردم خواهد بود. هر کس او را بشناسد به سوی بهشت نجات یابد. و هر کس او را انکار کند به سوی جهنم سقوط خواهد کرد.

از همان منبع، ص 553، از پیامبر اکرم (ص):

خدای تعالی، قلبِ هر یک از جن و انس را که بخواهد پاک گرداند، ولایتِ علی (ع) را به او می شناساند. و قلبِ هر کس را که بخواهد پرده بکشد، معرفتِ علی (ع) را از او دریغ می کند.

در امالی شیخ صدوق، ص 749، مجلس 72، از رسول خدا (ص):

خداوند هر کس را به معرفت و ولایت اهل بیتِ من منت نهاد، همه ی خوبی ها را برایش جمع کرده است. و ولایت من و اهل بیتم، امان از آتش است.

توجه: روایات در خصوص مقام والای اهلِ بیت (ع) در سوره مائده به تفصیل آمده است.

در تحف العقول، ص 174، از امام علی (ع): اگر برای یک ساعت از روز هم باشد که بتوانی پروردگارت را به خاطر رضایت یکی از خلقش از خود خشمناک نسازی همان کار را بکن زیرا خداوند سبحان مانند دیگران نیست و کسی و چیزی به جای او نتواند بود.

ص :634

99 سوره زلزله

99 - سوره زلزله. (مکی یا مدنی است و « 8» آیه دارد).

خلاصه مطالب: ذکر قیامت و بیان احوال آن.

در جامع، ج 7، ص 531، از امام صادق (ع): هر کس سوره زلزله را در نماز واجب یا مستحب بخواند، هرگز به زلزله و صاعقه و آفت دنیا نمیرد. و موقع وفاتِ او عزرائیل در حقش مهربانی کند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (1)

وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (2)

وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (3)

یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (4)

بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها (5)

یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ (6)

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (7)

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (8)

هنگامی که زمین شدیدا به لرزه درآید (1) و زمین بارهای سنگینش را خارج سازد! (2) و انسان می گوید: «زمین را چه می شود (که این گونه می لرزد)؟!» (3) در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو می کند (4) چرا که پروردگارت به او وحی کرده است (5) در آن روز مردم بصورت گروه های پراکنده (از قبرها) خارج می شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود (6) پس هر کس هموزن ذره ای کار خیر انجام دهد آن را می بیند (7) و هر کس هموزن ذره ای کار بد کرده آن را می بیند (8)

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 348: آیه شریفه: «یومئذ تحدث اخبارها» می رساند که زمین هم برای خود شعوری دارد و هر عملی که در آن واقع شود می فهمد و خیر و شرش را تشخیص می دهد و آن را برای روز ادای شهادت تحمل می کند همچنانکه می فرماید: «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» = «هیچ موجودی نیست مگر آن که خدای را با حمد خود تسبیح می کند اما شما تسبیح آنها را نمی فهمید» (1) و نیز می فرماید: «قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیءٍ» = «گفتند همان کسی، ما را به زبان آورد که هر چیزی را به زبان آورده» (2).

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 351، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

زمین در روز قیامت به تمامی اعمالی که در پشتش انجام شده خبر می دهد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 532، از ابن بابویه، از حضرت فاطمه زهرا (س):

در زمان ابوبکر زلزله شدیدی در مدینه رخ داد، طوری که مردم از ترس به نزد ابوبکر و عمر رفتند، مشاهده کردند آن دو نفر از شدت ترس با شتاب حضور امیرالمؤمنین (ع) می روند. آن حضرت (ع) با دست مبارک به زمین زد و فرمود: ای زمین آرام بگیر. زمین اطاعت نمود و آرام گرفت. امام (ع) فرمود: من همان انسانی هستم که خداوند در قرآن می فرماید: «و قال الانسان مالها» من به زمین می گویم: بیان کن برای من حوادث و اخباری که بر روی تو واقع شده است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 352، از تفسیر قمی آورده است:

ص :635


1- اسرا44
2- فصلت21

این انسان، امیرالمؤمنین (ع) است.

☼ مؤلف:

عالم قیامت عالمی مادی، عینِ عالمِ زمینی نیست، بلکه عالمی معنوی است که زمین و آسمانش به غیر از زمین و آسمانِ دنیوی تبدیل می شوند همچنان که می فرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» = «در آن روز که این زمین به زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدل می شود و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر می گردند!» (1).

و حتی جسمِ انسان هم به جسمی غیر از این جسمِ فانیِ دنیوی تبدیل می شود، همچنان که می فرماید: «عَلَی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ» = «اگر بخواهیم شما را فانی کرده و خلقتی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به شکل و صورتی دیگر که از آن خبر ندارید در جهانِ دیگر آفرینش تازه ای بخشیم!» (2).

بنابراین این که همین زمینِ دنیوی با این آسمانِ دنیوی و نیز همین جسمِ دنیوی، در قیامت حاضر شوند به استناد آیات فوق، نظری باطل است و یا این گفته که ذرات و استخوانهای پوسیده ی این بدنِ زمینی مجدداًً از زمین درآمده و شکلِ اولیه و عینِ جسمِ سابقِ زمینی را متشکل شوند هم یک عقیده ی عوام فریبانه ای بیش نیست.

بنابراین منظورِ خدای تعالی از «ارض» در سوره موردِ بحث، اگر روزِ قیامت باشد، پس این «ارض» همان «ارضِ» سوره ابراهیم است، که آن هم زمینِ خاکی نخواهد بود.

ولی اگر مراد از سه آیه اول همین سوره، آخرالزمان و دورانِ قبل یا حینِ صورِ اول باشد، که این احتمال بیشتر است، بنابراین منظور، همین عالمِ زمینی است که وقوعِ زلزله در آن حتمی است و بعد از زلزله و عذابهای زمینی است که صورِ اول دمیده شده و عالم مادی نابود می شود.

اما صراحتِ آیاتِ 4 تا 8 در وصفِ حشر و قیامت است. به عبارتی زمانی است که «صورِ حیات» دمیده شده و زمین و آسمان و اجسادِ دنیوی، به زمین و آسمان و اجسادِ اخروی تبدیل می شوند. (والله اعلم).

توجه: توضیحِ مفصل در این خصوص در ذیلِ آیاتِ (اسرا 99) و (واقعه 61) و (اسرا 58) آمده است. و نیز در خصوص مراحلِ قیامت و نفخه ی صور به سوره قیامت مراجعه شود.

ص :636


1- ابراهیم48
2- واقعه61

100 سوره عادیات

100 - سوره عادیات (اسبهای دونده).

مدنی است و «11» آیه دارد. (این سوره درباره امیرالمؤمنین (ع) نازل شده است).

خلاصه مطالب: اشاره به جنگ ذات سلاسل _ بیان احوال قیامت _ بیان ناسپاسی انسان.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 535، از تفسیر برهان، از رسول خدا (ص): (خواندن با تدبر و عمل به این سوره) ثواب یک ختم قرآن دارد و باعثِ امنیت است. و دوام قرائت آن باعث ادای دین می شود.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 561، از مجمع، از امام صادق (ع):

هر کس در خواندن سوره «والعادیات» مداومت کند در قیامت با امام علی (ع) مبعوث شود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً (1)

فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً (2)

فَالْمُغیراتِ صُبْحاً (3)

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (4)

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (5)

إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (6)

وَ إِنَّهُ عَلی ذلِکَ لَشَهیدٌ (7)

وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ (8)

أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ (9)

وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ (10)

إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبیرٌ (11)

سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالی که نفس زنان به پیش می روند (1) و سوگند به افروزندگان جرقه آتش (در برخورد سمهایشان با سنگهای بیابان) (2) و سوگند به هجوم آوران سپیده دم (3) که گرد و غبار به هر سو پراکنده کنند (4) و (ناگهان) در میان دشمن ظاهر شوند (5) که انسان در برابر نعمتهای پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است (6) و او خود (نیز) بر این معنی گواه است! (7) و او علاقه شدید به مال دارد! (8) آیا نمی داند در آن روز که تمام کسانی که در قبرها هستند برانگیخته می شوند (9) و آنچه در درون سینه هاست آشکار می گردد (10) در آن روز پروردگارشان از آنها کاملاً باخبر است! (11)

عادیات: از مصدر (عدو) به معنای دویدن به سرعت است.

ضبح: نفس نفس زدند اسبان در حین دویدن.

موریات: برون کردن آتش (از سنگ چخماق) است.

قدح: به ضرب زدن است.

مغیرات: از «غاره» به معنای سواره و ناگهانی هجوم بردن بر دشمن است.

أثرن: از «اثاره» به معنای برانگیختن گرد و غبار است. نقع: یعنی غبار.

☼ نکته:

خداوند سبحان در آیات زیادی انسان را به طور عام به صفاتی رذیله توصیف فرموده است، اما در عینِ حال، استثناءِ انبیا و اهلِ بیت (ع) و اولیا را نیز محفوظ داشته است، از جمله

ص :637

آنجا که می فرماید: «اِنَّ الْإِنْسَانَ لَیطْغَی» = «به یقین انسان طغیان می کند» (1) و می فرماید: «ان الانسان لکفور» (2). «قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ» = «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است!» (3)

و می فرماید: «أَکْثَرُهُمْ لَا یؤْمِنُونَ» = «آری، بیشتر آنان (مردم) ایمان نمی آورند» (4).

و می فرماید: «أَکْثَرَکُمْ فَاسِقُونَ» = «اکثر آنها فاسقند» (5).

و می فرماید: «أَکْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «اکثر آنها نمی دانند» (6) و …

و می فرماید: «أَکْثَرَهُمْ یجْهَلُونَ» = «اکثر آنها جاهلند» (7).

توجه: برای توضیحِ تفسیری آیاتِ فوق به آیه (8) و آیه (9) مراجعه کنید.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 558، از مجمع، از حضرت علی (ع):

عادیات آن شترانی هستند که به جنگ بدر می رفتند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 559، از مجمع، از رسول خدا (ص):

«کنود» آن فردی است که به تنهایی غذا می خورد و مهمانان را از پذیرفتن منع می کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 536تا540، از علی بن ابراهیم قمی، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)

اهالی وادی «یابس» ، 12 هزار نفر مرد جنگجو برای جنگ با پیامبر (ص) آماده کردند. حضرت رسول (ص) ابتدا ابوبکر را با 4 هزار نفر روانه جنگ کرد ولی او (ترسید) و برگشت. سپس عمر رفت. او نیز از شدت ترس به خود می لرزید و فرار را بر قرار و جهاد اختیار کرد و بازگشت. این بار پیامبر (ص)، حضرت امیرالمؤمنین (ع) را فرستاد و عمر و ابوبکر هم با او به سوی وادی یابس حرکت کردند. حضرت علی (ع) پیروز شد. جبرئیل (ع) خبر را به رسول خدا (ص) رسانید و گفت: از اصحاب علی (ع) فقط دو نفر کشته شدند.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 360 و 361، از امام صادق (ع):

از این جهت آن (جنگ) را «ذات السلاسل» خوانده اند چون حضرت علی (ع) شکست فاحشی به آنها داد (و جمعی از مشرکین را کشته، یا اسیر و به ریسمان کشید). و هنگامی که این سوره نازل شد، رسول خدا (ص) فرمود: بله علی (ع) بر دشمنانش ظفر یافت و جبرئیل مژده فتح علی (ع) را بمن داد، چند روز بعد علی (ع) با غنائم و اسیران رسید.

ص :638


1- علق6
2- حج66
3- عبس17
4- بقره100
5- مائده59
6- انعام37 و اعراف131 و انفال34
7- انعام111
8- اعراف 179
9- معارج19

101 سوره قارعه

101 - سوره قارعه (کوبنده).

مکی است و « 11» آیه دارد.

خلاصه مطالب: ذکر قیامت و احوال آن.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 543، از مجمع، از پیامبر اکرم (ص):

اگر فقیری این سوره را بنویسد و همراه داشته باشد، خداوند درهای روزی را بر او بگشاید.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 543، از برهان، از امام صادق (ع):

هر کس این سوره را بنویسد و در میان متاعی که کساد شده بگذارد، خدا آن را رونق دهد.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 693، از امام باقر (ع):

هر کس این سوره را بخواند خداوند او را از فتنه دجال و چرک جهنم در امان دارد.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 693، از ابی بن کعب:

هر کس سوره قارعه را بخواند خداوند میزان عملش را در روز قیامت سنگین کند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْقارِعَةُ (1)

مَا الْقارِعَةُ (2)

وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ (3)

یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (4)

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (5)

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ (6)

فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ (7)

وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ (8)

فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ (9)

وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ (10)

نارٌ حامِیَةٌ (11)

آن حادثه کوبنده (1) و چه حادثه کوبنده ای! (2) و تو چه می دانی که حادثه کوبنده چیست؟! (آن حادثه همان روز قیامت است!) (3) روزی که مردم مانند پروانه های پراکنده خواهند بود (4) و کوه ها مانند پشم رنگین حلاجی شده می گردد! (5) اما کسی که (در آن روز) ترازوهای اعمالش سنگین است (6) در یک زندگی خشنودکننده خواهد بود! (7) و اما کسی که ترازوهایش سبک است (8) پناهگاهش «هاویه» [= دوزخ] است! (9) و تو چه می دانی «هاویه» چیست؟ (10) آتشی است سوزان! (11)

قارعه: از ماده «قرع» به معنای زدن بسیار سختی است و از اسماء قیامت است. فراش: به معنای ملخی است که زمین را فرش کند.

مبثوث: از «بث» به معنای تفرقه است.

عهن: پشمی که رنگ های مختلف دارد.

منفوش: از مصدر «نفش» به معنای شیت کردن پشم با دست یا کمانچه حلاجی است.

ص :439

عیشه: به معنای «نوعی زندگی کردن» است مانند «عیشۀ راضیۀ» یعنی یک زندگی خوش.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 366، از درمنثور، از رسول خدا (ص):

وقتی جان مؤمن از کالبدش در می آید از بندگان خدا آنها که اهل رحمتند و قبل از وی مرده بودند به دیدنش می روند و بشیر که از دنیا با او آمده به اهل رحمت می گوید: مهلت دهید خستگی درآورد، او تازه از حال سکرات راحت شده، بعد از رفع خستگی از او می پرسند فلانی چطور شد؟ فلان کس چه کرد؟ و به این گونه احوالپرسی ها می پردازند. وقتی احوال کسی را بپرسند که قبل از تازه وارد مرده باشد در پاسخ می گوید، هیهات او خیلی وقت است که مرده، او قبل از من مُرد. می گویند: «انا لله و انا الیه راجعون» به نظر ما او از اهل رحمت نبوده و او را به دوزخ نزد مادرش بردند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 545، از کافی، از امام صادق (ع):

چیزی میزان عمل را سنگین نمی کند مگر صلوات بر محمد و آلش. چون میزان اعمال مردم را می سنجند، سبک باشد. وقتی صلوات را بر آن افزایند، سنگین گردد و فرمود: تسبیحْ نصف میزان را پر کند، «الحمد لله» تمام آن را و «الله اکبر» فضای بین آسمان و زمین را فرا گیرد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 545، از تأویل الایات، از امام صادق (ع): آیه ی «من ثقلت موازینه» در حق علی (ع) نازل شده و آیه ی «و من خفت موازینه» درباره آن سه نفر فرود آمده است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 563، از قمی، آورده است:

(هاویه از اسامی آتش است که) او (گنهکار) به سرْ به طرفِ آتش واژگون می گردد.

پندِ مهم: چه کنیم تا اعمالمان سنگین و پر بها شود؟

1 - سکوت، 2 - خوش خلقی، 3 - ترک آن چه فایده ندارد، 4 - نماز شب، 5 - ذکر «لا اله الا الله» ، 6 - ذکر «الحمد لله» ، 7 - ذکر تسبیح حضرت زهرا (س)، 8 - در باطن بهتر از ظاهر بودن، 9 - ختم کردن مجلس با آیه: «سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ وَسَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِینَ» (1).

ص :640


1- صافات 182 - 180

102 سوره تکاثر

102 - سوره تکاثر (فزون خواهی). (مکی یا مدنی است و «8» آیه دارد).

خلاصه مطالب: توبیخ مال اندوزی و تفاخر به ثروت و فرزندان.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 550، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):

هر کس این سوره را در وقت خواب بخواند از فتنه و عذاب قبر خلاص می شود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ (1)

حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (2)

کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3)

ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4)

کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ (5)

لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ (6)

ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ (7)

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ (8)

افزون طلبی (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است (1) تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید)! (2) چنین نیست که می پندارید، (آری) بزودی خواهید دانست! (3) باز چنان نیست که شما می پندارید؛ بزودی خواهید دانست! (4) حقا اگربه علم یقین می دانستید (5) البته (پس ازمرگ) دوزخ را مشاهده خواهید کرد (6) سپس آن را به چشم یقین خواهید دید (7) سپس درآنجا از نعمت ولایت از شما پرسش می کنند (8)

☼ نکته:

مراحل «یقین» سه مرتبه است:

1 - علم الیقین 2 - عین الیقین 3 - حق الیقین. آیه 5 اشاره به «علم الیقین» و آیه 7 اشاره به «عین الیقین» دارد. و در سوره ی مبارکه واقعه آیه شریفه 95 می فرماید: «حق الیقین» (1).

بهترین تعبیری که برای سه یقین فوق الذکر می توان کرد بدین شرح است:

«علم الیقین» : یعنی رؤیت قبل از قیامت و در دنیا به واسطه ی رؤیت قلبی است.

«عین الیقین» : یعنی رؤیت در قیامت است و در زمانی که چشم بصیرت افراد پیدا می شود و شخص می تواند با چشم ظاهر رؤیت کند.

«حق الیقین» : یعنی شخص به جهنم یا بهشت وارد شده و آن را حس می کند. و فرقش با «عین الیقین» آن است که در عین، شخص هنوز وارد بهشت و جهنم نشده ولی آن را می بیند.

پس «علم الیقین» دیدن دنیویست، «عین الیقین» دیدن بعد از مرگ است و قبل از دخول در بهشت و جهنم یعنی در برزخ و عالم حشر و «حق الیقین» ورود به جهنم یا بهشت است. ولی مفسرین اقوال دیگری هم گفته اند که به نظر صحیح نمی باشند (والله اعلم).

ص :641


1- واقعه95

در المیزان، ج 40، ص 373، از برهان، از امام صادق (ع): «علم الیقین» دیدن به چشم است.

☼ نکته:

در معنای «نعیم» (1) سه تعبیر وجود دارد:

1-مراد از نعیم، نعمتهایی مثل خرما _ آب _ غذا و غیره است.

2 - منظور، فقط ولایت پیامبر (ص) و اهل بیت گرامیش است.

3 - منظور تمام نعمت های الهی از جمله ولایت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و انواع خوراکی ها و نوشیدنی ها و غیره است (2).

☼ مؤلف:

احادیث بسیار زیادی از عامه و خاصه نقل شده که در آن ها «نعیم» را اهل بیت (ع) دانسته اند و روایاتی هم که بیشتر از عامه نقل شده است، نعیم را انواع خوراکی ها دانسته اند.

اما به نظر حقیرْ نعیم، فقط اهل بیت (ع) است چرا که: وقتی خدای تعالی نعمتی دنیوی به بنده اش عنایت می فرماید چنان که او آن نعمت را در راه صحیح مصرف کند دیگر جایی برای پرسش نمی ماند و اگر هم در راهِ خلاف مصرف شود یا مثلاً خمس و زکات ندهد و یا گناهی را به واسطه آن نعمت انجام دهد در این صورت باید جزای آن گناه یا تمردش را ببیند، پس معنا ندارد که دیگر از نعمت ها پرسش شود. و به عبارتی هر شخص نسبت به اعمالش پاسخ گوست نه به نعمت های الهی، ولی اگر نعیم را «ولایت اهل بیت (ع)» فرض کنیم در این صورت چه افرادی که آن را قبول کرده اند و چه آنهایی که آن را قبول نکرده اند باید در این خصوص مورد سؤال قرار گیرند، اگر قبول کرده باشند بهشتی و اگر نکرده اند جهنمی اند و مؤید این گفته، روایتی از پیامبر (ص) است که در تفسیر جامع، ج 7، ص 552، آمده و می فرماید: «یا علی نخستین چیزی که از انسان پس از مردنش سؤال می کنند شهادت «لا اله الا الله و محمداً رسول الله و علی ولی و امیرالمؤمنین» می باشد. هر کس به اینها اعتقاد داشته و به این سه شهادت اقرار کند، اقرار و عقیده اش او را به سوی نعمت های بهشتی می کشاند که هرگز نابودی و زوال بر آنها نیست».

از آن گذشته، شما اگر مهمانی را دعوت کنید و برایش تدارک مفصلی هم به عمل آورید، آیا در آخرِ مهمانی، تک تکِ خوراکی ها را حساب کرده و به رویش آورده و منت می گذارید؟

ص :642


1- آیه8
2- نظر صاحب المیزان، ج 40، ص 371 و 372

چگونه است که این عمل برای یک انسانْ قبیح است، اما برای خداوند بخشنده و مهربانْ نباید قبیح باشد، حاشا و کلا که چنین باشد!!!.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 552، از امام رضا (ع)، از امام صادق (ع): خدایتعالی هرگز (درباره نعمتهایی) که به بندگان عطا نموده سؤال نمی کند و منّت بر آنها نمی گذارد. منت گذاشتن از مخلوق قبیح است، چه رسد به خالق و پروردگار دانا و توانا. «نعیم» در آیه: «ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم» ، دوستی و ولایت ما اهل بیت پیغمبر (ص) است که خداوند از آن سؤال می کند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 552، از حضرت رضا (ع): شاهد بر این که مراد از نعیم، ولایت و محبت ما اهل بیت (ع) است آیه: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» (1) می باشد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 552 و553، از تأویل الآیات آورده است:

حضرت امام صادق (ع) به ابوحنیفه فرمود: شنیده ام که نعیم را به اطعام و شراب تفسیر کرده ای. عرض کرد: بلی. امام (ع) فرمود: اگر کسی تو را دعوت کند به مهمانی و طعام و شراب نیکو و گوارا به تو بدهد، آیا خداوند بخل می کند و درباره این نعمت از تو سؤال می کند؟ عرض کرد: پس نعیم چیست؟ حضرت فرمود: دوستی و ولایت ما اهل بیت پیغمبر (ص) است.

صاحب تفسیر جامع، ج 7، ص 552 و553 آورده است:

«نعیم» همان ولایت اهل بیت (ع) است و اما این که بعضی از روایات آن را به آب سرد و نان گرم تأویل کرده اند به دو دلیل است: (1) یا این روایات از طریق عامه اند که مخالفند، 2) یا این روایات از طریق خاصه است که به فرموده مرحوم شریف لاهیجی، حمل بر تقیه است.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 566، از قمی آورده است:

این امت از نعمتِ وجودِ پیامبر خدا (ص) و ائمه هدی (ع) مورد سؤال قرار می گیرند.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 566، از احتجاج، از حضرت علی (ع): نعیمی که مورد سؤال قرار می گیرد وجودِ رسولِ خدا (ص) و افرادی از اصفیاء الله است که در جایگاه او قرار گرفته اند، چون خدای متعال به برکت وجود آنها بر پیروان و اولیای آنان، نعمت عنایت فرموده است.

ص :643


1- صافات24

103 سوره عصر

103 - سوره عصر (دوران). (مکی است و «3» آیه دارد).

خلاصه مطالب: تمام معارف قرآنی و مقاصد آن را در بیانی کوتاه آورده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 555، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): هر کس سوره عصر را در نمازهای نافله قرائت کند روز قیامت با صورت نورانی محشور شده تا وارد بهشت شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 555، از برهان، از رسول خدا (ص): اگر این سوره را بر مخزن یا چیزی که در زمین پنهان نموده است قرائت کند خداوند آن را برای صاحبش حفظ می کند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَ الْعَصْرِ (1)

إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ (2)

إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (3)

به عصر سوگند (1) که انسانها همه در زیانند (2) مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند! (3)

نکته ای از تفسیر المیزان، ج 40، ص 375 - 385: در معنای «عصر» مفسرین اقوالی آورده اند از جمله:

1) عصر ظهور حضرت رسول (ص) است که عصر طلوع اسلام و غلبه حق بر باطل است .

2) آخر روز است.

3) نماز عصر است.

4) تمام زمانهاست.

5) عصر ظهور حضرت مهدی (عج) است. (1).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 556، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): مراد از عصر، زمان خروج قائم ما آل محمد (ص) است. و مقصود از انسان که زیانکار است، دشمنان ما ائمه (ع) می باشند و مراد از ایمان، اعتقاد داشتن به ائمه (ع) و آیات خداست. و عمل نیکو، مواسات کردن با برادران مؤمن و سفارش نمودن درباره عترت پیغمبر (ص) و ائمه (ع) است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 556، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع):

خداوند، برگزیدگان از مخلوقاتش را از انسان زیان کار خارج کرده و فرموده: مگر آنهایی که به ولایت امیرالمؤمنین (ع) ایمان آورند و به فرزندانشان آن ولایت را سفارش کنند و دستور به صبر و بردباری دهند نسبت به اذیت و آزاری که از طرف مخالفین مشاهده می کنند و البته خداوند مخالفان را عذاب خواهد کرد.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 52، از رسول خدا (ص): هر کس نماز عصرش فوت شود گویی با کشتار و غارت از خاندان و مالش جدا افتاده است.

ص :644


1- صاحب المیزان نظریه اول را تأیید کرده است

104 سوره همزه

104 - سوره همزه (نکوهش گر). (مکی است و «9» آیه دارد).

خلاصه مطالب: تهدید عیب جویان و مال اندوزان و انذار از آتش جهنم.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 557، از برهان، از رسول خدا (ص):

اگر آن را بنویسد و فردِ چشم دردی با خود همراه بردارد مرضش به اذن خدا رفع گردد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1)

الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ (2)

یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ (3)

کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ (4)

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ (5)

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6)

الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ (7)

إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (8)

فی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)

وای بر هر عیبجوی مسخره کننده ای! (1) همان کس که مال فراوانی جمع آوری و شماره کرده (بی آنکه مشروع و نامشروع آن را حساب کند)! (2) او گمان می کند که اموالش او را جاودانه می سازد! (3) چنین نیست که می پندارد؛ بزودی در «حطمه» [= آتشی خردکننده] پرتاب می شود! (4) و تو چه می دانی «حطمه» چیست؟! (5) آتش برافروخته الهی است (6) آتشی که از دلها سرمی زند! (7) این آتش بر آنها فروبسته شده (8) در ستونهای کشیده و طولانی! (9)

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 383 و 384: مفسرین برای دو کلمه «همزه» و «لمزه» معانی مختلفی آورده اند از جمله: 1) هر دو به یک معنا و به معنای «عیب جویی» است.

2) «همزه» کسی است که پشت سر مردم عیبشان گوید و «لمزه» پیش روی مردم گوید.

3) «همزه» عیب جویی به زبان است و «لمزه» عیب جویی با چشم، دست و اشاره است.

4) «همزه» پیشِ رو و «لمزه» پشتِ سر، غیبت می کند (بر عکس نقل دوم).

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 388، از امام باقر (ع): کفار و مشرکین در قیامت اهل توحید را که به خاطر گناهان در آتش شده اند سرزنش می کنند، در این حین خدایتعالی به ملائکه دستور می دهد اهل توحید را شفاعت کنید آنان هر کس را خواسته باشند شفاعت می کنند، پس به انبیاء دستور می دهد و بعد به مؤمنین و آنها نیز شفاعت می کنند آنگاه می فرماید: من از همه اینان مهربان ترم و همه چون مور و ملخ بیرون می آیند (به جز ناصبین) سپس «عمد» کشیده می شود و راه نجات را به رویشان می بندد و به خدا سوگند که «خلود» از اینجا شروع می شود.

درجامع، ج7، ص558، از امام صادق (ع): مراد، کسانی اند که به آل محمد(ص) سخره(ظلم) کردند.

ص :645

105 سوره فیل

105 - سوره فیل = الم تر.

مکی است و «5» آیه دارد.

خلاصه مطالب: داستان اصحاب فیل.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 561، از برهان، از رسول خدا (ص): اگر کسی این سوره را بر نیزه ای بخواند و آن نیزه به هر چه تصادم کند آن را بشکند. این سوره قلب را تقویت کند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ (1)

أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ (2)

وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ (3)

تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ (4)

فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ (5)

آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران [ لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده بودند] چه کرد؟! (1) آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهی قرار نداد؟! (2) و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد (3) که با سنگهای کوچکی آنان را هدف قرارمی دادند (4) سرانجام آنها را همچون کاه خورد شده قرار داد! (5)

«ابابیل» : جمع «اباله» است. و بعضی هم گفته اند: ابابیل مِثل عَبادیْد جمع ندارد.

☼ نکته:

در این که «ابابیل» چه نوع پرنده ای بود دو نقل وارد است:

1 - پرندگانی سفید بودند و در منقار هر کدامشان یک سنگ و در پاهایشان دو سنگ بزرگتر از عدس و کوچکتر از نخود بود.

2 - پرندگانی سبز بودند که منقارهای زرد داشتند.

«سجیل» : در معنای آن سه قول آمده است:

1 - معرّبِ سنگِ گِل است.

2 - گِلی پخته مثل آجر است.

3 - مشتق از «اسجال» به معنای ارسال و فرستادن است چون عذاب به فرستادن وصف شده است.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 708، (که منبع اقوال فوق هم هست) از ابن عباس:

از جنس آن سنگها در نزد ام هانی دیدم و نظیر پیمانه ای بود که خطهای قرمز داشت مانند مهره ی یمانی که از معدن عقیق بیرون می آید، پس سنگ بر سر هر مردی (از لشکر ابرهه) قرار می گرفت از طرف دیگرش (مقعدش) بیرون می آمد.

ص :646

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 392تا395، از مجمع آورده است: (خلاصه روایت)

پادشاه یمن «ابرهۀ بن صباح اشرم» با کنیه «ابویکسوم» که جد «نجاشی» پادشاه یمن در عهد رسول خدا (ص) بود. (او یکی از مشهورترین فرمانروایان مسیحی یمن، از مردم حبشه بود و در حدود سال 530 م به فرمانروایی رسید. «ابرهه» نامی است غیرعربی و در واقع همان «ابراهیم» یا «آبراهام» است). او در یمن کعبه ای (کنیسه ای) از طلا ساخت و فرمان داد تا آن را مثل مراسم حج، زیارت کنند. مردی از بنی کنانه به یمن آمد و در آن کنیسه قضاء حاجت کرد. اتفاقاً ابرهه آن نجاست را دید و دستور داد با فیلها و لشکر انبوهی به مکه حمله کنند. مردم قریش به غیر از عبدالمطلب بن هاشم کسی در مکه باقی نماند. ابرهه به شترانی از قریش برخورد و آنها را غنیمت گرفت از آن جمله 200 شتر از اموال عبدالمطلب بود. عبدالمطلب نزد ابرهه رفت. ابرهه چون جمال زیبای عبدالمطلب را دید بسیار احترامش کرد و او را کنار خود نشانید. ابرهه گمان می کرد او آمده تا مانع تخریب کعبه شود ولی وقتی تقاضای استرداد شتران را شنید تعجب کرد. عبدالمطلب گفت: من با تو درباره مال خودم سخن می گویم که اختیار آن را دارم و موظف بر حفظ آن هستم، این خانه هم برای خود صاحبی دارد که از آن دفاع خواهد کرد. ابرهه دستور داد شترانش را بدهند (وقتی لشکر به سوی مکه عازم شد فیل ها و از جمله فیل بزرگ به نام محمود حرکت نکردند). خداوند پرندگان ابابیل را بر آنها فرستاد و هر یک از آن مرغان یک سنگ بر منقار و دو تا به چنگال داشت و هر سنگ بر سر هر کس می افتاد از عقب او خارج شده مثل گیاه جویده شده می گشت. فقط یک نفر باقی ماند و فرار کرد و داستان اصحاب خود را برای مردم مکه بیان می کرد، ناگهان پرنده ای از آن جنس آمد و سنگی بر سرش انداخت و او نیز هلاک شد و بعد از آن پرندگان دیده نشدند.

☼ نکته:

با وجودِ اصراری که کفارِ قریش بر تکذیب پیامبر (ص) داشتند، اما وقتی این سوره نازل شد، هیچ گونه اعتراض و انکاری بر رد این سوره صورت نگرفت، که این خود دلیلی قطعی بر وجود چنین رخدادی است که حتی آنها به آن اقرار کرده و آن را مبدأ تاریخ قرار دادند.

ص :647

106 سوره قریش

106 - سوره قریش = ایلاف (الفت). (مکی است و « 4» آیه دارد).

خلاصه مطالب: بیان نعمت هایی که خدایتعالی به اهل مکه و قریش عطا فرموده.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 569، از برهان، از رسول خدا (ص):

اگر کسی از خوردن طعامی می ترسد این سوره را بر آن بخواند آن طعام شفا یابد. و اگر بر آبی قرائت شود و آن آب را بر قلب بپاشند که نمی دانند مرض او چیست به اذن خدا شفا یابد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

لِإیلافِ قُرَیْشٍ (1)

إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ (2)

فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ (3)

الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (4)

(مجازات اصحابِ فیل) به خاطر این بود که قریش (به این سرزمین) الفت گیرند (و مقدمات ظهور پیامبر اکرم (ص) فراهم شود) (1) الفت آنها در سفرهای زمستانی و تابستانی است (2) پس (به شکرانه این نعمت) باید پروردگارِ این خانه را عبادت کنند (3) همان خدایی که آنها را از گرسنگی نجات داد و از ترس و ناامنی ایمن ساخت (4)

ایلاف: به معنای اجتماع با همبستگی و الفت است.

قریش: نام عشیره و دودمان رسول خدا (ص) است که همگی از نسل نضر بن کنانه اند.

☼ نکته:

با توجه به ارتباط مضمونی بین دو سوره فیل و قریش و نیز دو سوره ضحی و الم نشرح مفسرین دو قول آورده اند:

1) اکثر مفسرین شیعه من جمله صاحب المیزان (1) و به استناد روایاتی از معصوم (ع) معتقدند که دو سوره «فیل» و «قریش» و نیز «ضحی» و «الم نشرح» هر کدام به تنهایی و با یک «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می شوند و به عبارتی هر یک سوره ای مجزا هستند. و استناد کرده اند به روایتی از رسول خدا (ص) که فرمود: «خدایتعالی قریش را به خاطر هفت خصلت بر دیگران برتری داد از آن جمله فرمود: و درباره آنان سوره ای نازل شد که در آن سوره سخن از احدی به جز قریش نرفته است و آن سوره (لایلاف قریش) است».

2) بعضی از اهل سنت و به استناد روایتی از «عمر» و «ابی بن کعب» معتقدند که بین دو سوره «فیل و قریش» و نیز «ضحی و الم نشرح» ، «بسم الله الرحمن الرحیم» وجود ندارد و در

ص :648


1- ج40، ص 397 تا 399

حقیقت «فیل و قریش» یک سوره و «ضحی و الم نشرح» نیز یک سوره اند. البته در این بین بعضی از شیعه نیز به استناد روایتی از صادقین (ع) نظریه دوم را تأیید کرده اند که صاحب المیزان با دلایل معقول آن را رد کرده و معتقد است که یا بعضی از این روایات ضعیف بوده و یا اینکه مراد از آن روایات، اتصال این دو سوره نیست مثلاً در روایتی آورده اند که امام صادق (ع) در نمازش سوره ضحی و الم نشرح را خوانده است و این دلیل بر اتصال این دو سوره نیست چرا که آن حضرت در رکعت اول، سوره ضحی و در رکعت دوم، سوره الم نشرح را بعد از حمد خوانده است و یا روایت دیگری از امام صادق (ع) که می فرماید: «در یک رکعت بین دو سوره ضحی و الم نشرح و نیز بین دو سوره فیل و ایلاف، جمع مکن» ، که البته این روایت بر تعدد و جدایی سوره ها دلالت دارد نه بر وحدت و اتصال آنها، که متأسفانه عده ای به اشتباه آن را برعکس گرفته اند.

☼ مؤلف:

قرآن کریم بی شک دارای 114 سوره می باشد که این تعدادْ مورد تأیید رسول اکرم (ص) و اهلِ بیت طاهرش بوده است چرا که اگر غیر از این بود حتماً از جانب اهل بیت (ع) به قرآنِ 114سوره ای جمع آوری شده، اعتراض می شد. پس نظریه دوم کاملاً غلط است. (والله اعلم).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 570، از ابوالفتوح، از پیامبر اکرم (ص): خدایتعالی از فرزندان اسماعیل، بنی کنانه را برگزید و از بنی کنانه، قریش را و از قریش، بنی هاشم و از بنی هاشم، مرا برگزید و من بهترین عرب از حیث پدر و مادر هستم. و اشتقاق «قریش» از «قرش» است و به معنای کسب و جمع و طلب است چون آنها بازرگانان و تاجر و کاسب بودند. و «ایلافهم» بدل کلمه «لایلاف» است، یعنی تا الفت بگیرند، الفتی که در سفرهای زمستان و تابستان ثابت و برقرار بماند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 570، از مجمع، از ابن عباس:

قریش امور معاش و زندگانی خود را به وسیله دو سفر اداره می کردند، در زمستان به یمن و در تابستان به شام می رفتند. و در این سفر با هم الفت گرفتند و هر سفری یکی از رؤسای آنها همراهشان بود، بعد از آن که رسول خدا (ص) مبعوث شد مردم قریش بی نیاز از سفر شدند چون از اطراف حجاز مردم رو به آنجا نهاده، هم آن حضرت را زیارت می کردند و هم خانه خدا را.

ص :649

107 سوره ماعون

107 - سوره ماعون (بخشش اندک) = اَرَاَیتَ الذی = دین = تکذیب دین.

مکی است و «7» آیه دارد.

خلاصه مطالب:

1 - تکذیب نکردن معاد، 2 - یتیم نوازی، 3 - اطعام به مساکین، 4 - اهمیت دادن به نماز و اوقاتش، 5 - دوری از ریا، 6 - قرض دادن و ادای زکات.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 573، از رسول خدا (ص): تلاوت آن باعث آمرزش گناه است.

از همان منبع، از امام باقر (ع): قرائتش در نماز واجب باعث قبولی نماز و روزه است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

أَ رَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ (1)

فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ (2)

وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ (3)

فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (4)

الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5)

الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ (6)

وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ (7)

آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار می کند، دیدی؟ (1) او همان کسی است که یتیم را با خشونت می راند (2) و (دیگران را) به اطعام مسکین تشویق نمی کند (3) پس وای بر نمازگزارانی که (4) در نماز خود سهل انگاری می کنند (5) همان کسانی که ریا می کنند (6) و دیگران را از وسایل ضروری زندگی منع می نمایند! (7)

دین: به معنای روز جزا و معاد است.

یدع: از «دع» به معنای «رد کردن به ستم است» .

حض: به معنای تحریم و تشویق است.

ماعون: در روایات دو تعبیر برایش آمده است:

1 - قرض دادن.

2 - زکات.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 407، از قمی:

آیه «ارایت الذی یکذب بالدین» درباره ابی جهل و کفار قریش نازل شد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 574، از قمی، از امام صادق (ع):

هر کس نماز را از اول وقت بدون عذر تأخیر اندازد، او ساهی در نماز و مصداق آیه است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 575، از تأویل الایات، از محمد بن عباس، از امام صادق (ع) و امام رضا (ع):

مراد از «دین» در آیه: «ارایت الذی یکذب بالدین» ، ولایت امیرالمؤمنین (ع) است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 408 و در جوامع، ج 6، ص 717، از کافی، از امام صادق (ع):

ص :650

منظور از «ماعون» قرض دادن و احسان کردن و عاریه دادن اثاث خانه است، زکات هم یکی از مصادیق ماعون است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 407، از خصال، از حضرت علی (ع):

هیچ عملی نزد خدا محبوب تر از نماز نیست، پس زنهار هیچ کاری شما را از نماز اول وقت باز ندارد چرا که خدایتعالی اقوامی را به همین جرم مذمت نموده و فرموده: «الذین هم عن صلاتهم ساهون» یعنی کسانی که از امر نماز و اوقاتش غفلت می ورزند.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 407، از کافی، از امام موسی بن جعفر (ع):

منظور از «صلاتهم ساهون» کسی است که حق نماز را ضایع کند.

در نهج البلاغه، ص 565، ن52، از حضرت علی (ع):

نمازِ صبح را هنگامی بخوانید که شخص، چهره ی همراهِ خود را بشناسد. نماز ظهر را وقتی بخوانید که آفتاب به طرف مغرب، سایه اندازد. نماز عصر را وقتی بخوانید که خورشید سفید جلوه کند. نماز مغرب را وقتی بخوانید که روزه دار افطارش را باز می کند. نماز عشاء را وقتی بخوانید که شفق پنهان و یک سوم شب بگذرد.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 716، از معصوم (ع):

واجبات را نباید پنهان داشت زیرا آنها شعائرِ دین و نشانه های اسلام است، اما مستحبات را بهتر است مخفی کرد، چون در ترک آن نکوهش نشده و تهمت و ریا در آن نیست. اما اگر عمل مستحبی را به این قصد انجام دهد که دیگران به او تأسّی جویند، نیکو خواهد بود.

در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 717، از رسول خدا (ص):

ریا از حرکتِ مورچه ی سیاه در شبِ ظلمانی بر روی گلیمِ سیاه پنهان تر است.

در نهج البلاغه، ص 659، ح146، از حضرت علی (ع):

ایمانتان را با صدقه، اموالتان را با زکات و امواجِ بلا را با دعا از خود برانید.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 579، از عیاشی، از امام صادق (ع):

«ساهون» سهو در نماز نیست چون به هر انسانی سهو می رسد، بلکه منظور «غفلت» است.

ص :651

108 سوره کوثر

108 - سوره کوثر (خیر کثیر= فزونی)= انا اعطینا.

مکی است و «3» آیه دارد. (کوتاه ترین سوره قرآن کریم است).

خلاصه مطالب: بیان اعطای کوثر یا فاطمه زهرا (س) به رسول اکرم (ص) است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 577، از امام صادق (ع):

هر کس این سوره را در نمازهای واجب و مستحب بخواند از نهر کوثر سیراب گردد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ (1)

فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2)

إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

ما به تو کوثر عطا کردیم! (1) پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن! (2) دشمن تو قطعاً بریده نسل و بی عقب است! (3)

☼ نکته:

«کوثر» به معنای خیر کثیر است و مفسرین حدود 26 قول متفاوت در معنای کوثر آورده اند. اما بهترین و معقول ترین تعبیر، «حضرت فاطمه زهرا (س) و فرزندان طاهرش (ع)» می باشد و البته معنای دیگری مثل «حوض کوثر» نیز می تواند یکی از مصادیق این آیه شریفه باشد هر چند که مصداق بارز آن، بانویِ عالمین حضرت زهرا (س) است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 414، از درمنثور، از ابن عباس: (خلاصه روایت)

وقتی قاسم و عبدالله فرزندان رسول خدا (ص) از دنیا رفتند «عاصی بن وائل سهمی» گفت: نسل او قطع شد، پس او ابتر و بی عقب است در پاسخ این سوره نازل شد که خودش ابتر است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 582، از مجمع، از امام صادق (ع) و در المیزان، ج 40، ص 412، از امام علی (ع):

وقتی این سوره نازل شد جبرئیل (ع) به رسول خدا (ص) گفت: مقصود از «نحر» در این جا قربانی کردن نیست بلکه منظور بلند کردن دستها تا برابر صورت در موقع تکبیر الاحرام نماز است. و همچنین در هر تکبیر چه پیش از رکوع یا سجود یا بعد از رکوع و سجود در حال گفتن تکبیرْ دستها را مقابل صورت بلند کنید آن وقت تکبیرْ بگویید. ما فرشتگان هفت آسمان بدین صورت نماز به جا می آوریم و برای هر چیزی زینتی است و زینت نماز بلند کردن دستهاست مقابل صورت در حال گفتن تکبیر.

ص :652

در تفسیر جامع، ج 7، ص 582، از کافی، از امام باقر (ع): مقصود از «نحر» اعتدال در ایستادن است بعد از سر برداشتن از رکوع و استقامت کردن پشت است به حد اعتدال.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 413، از رسول خدا (ص): دست بلند کردن یکی از مظاهر استکانت و التماس است که خدایتعالی در مذمت کفار فرموده: «فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مَا یتَضَرَّعُون» = «اما آنان نه در برابر پروردگارشان تواضع کردند و نه به درگاهش تضرع می کنند!» (1).

در تفسیر جامع، ج 7، ص 578، از امالی، از رسول خدا (ص):

خداوند به من و علی پنج چیز مرحمت کرده است: یکی جوامع کلم است که به من و علی داده دیگر مرا نبی و علی را وصی قرار داد. سوم به من نهر کوثر و به علی نهر سلسبیل مرحمت کرده، چهارم به من وحی و به علی الهام می فرماید، پنجم مرا به معراج برد و درهای آسمان و حجت را بر علی (ع) گشود تا آن که در معراج، من علی را دیدم و او مرا دید.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 581، از امالی، از رسول خدا (ص): شک درباره علی (ع) کفر است.

در کتاب بر کرانه عصمت، ص 160 تا165، از حضرت فاطمه زهرا (س):

کسی که عبادات خالصانه اش را به سوی خدا بفرستد خدایتعالی برترین مصلحت را به سویش فرو فرستد. و می فرماید: ما اهل بیت (ع) وسیله ارتباط خدا با مخلوقات و وارثِ پیامبران الهی هستیم. و می فرماید: بهترینِ شما کسی است که با مردم مهربان تر باشد. و می فرماید: در روز قیامت از گنهکارانِ امت پیامبر (ص) شفاعت کنم. و می فرماید: اگر به آنچه به شما امر کنیم و آنچه شما را بر حذر کنیم، اطاعت کنید شیعه ما هستید و الا هرگز.

و می فرماید: در خدمت مادر باش زیرا بهشت زیر پای مادران است. و می فرماید: هر چشمی در قیامت گریان است مگر چشمی که بر مصائب امام حسین (ع) گریسته باشد.

از همان منبع، از حضرت رسول (ص): فاطمه (س) عزیزترینِ مردم و پاره تن من است هر کس او را آزار دهد مرا آزرده و کسی که مرا بیازارد خدا را آزار داده است. و می فرماید: نامِ دخترم را بدین خاطر فاطمه نهادم که خدایتعالی او و شیعیانش را از آتشِ جهنم در امان داشته است.

ص :653


1- مؤمنون76

109 سوره کافرون

109 - سوره کافرون = جَحد (انکار) = عبادت = مُقَشْقِشَه (دوری از شرک).

مکی است. و «6» آیه دارد.

خلاصه مطالب: برائت از کفار.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 585، از امام صادق (ع): «توحید» ، ثلث قرآن و «کافرون» ، ربع قرآن است. هر کس این دو سوره را در وقت خواب بخواند از شرک بری شود و اگر در نمازهای واجب بخواند خداوند او و پدر و مادرش را بیامرزد و نام او را در سعدا داخل گرداند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 585، از پیامبر اکرم (ص): قرائت کافرون، نصر، توحید و معوذتین باعث افزایش زاد و توشه در سفر است. هر کس کافرون را بخواند شیطان از او دور گردد. و در قرآن هیچ سوره ای نیست که شیطان دشمن تر از این سوره بدارد، چون آن، برائت از شرک است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (1)

لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2)

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3)

وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5)

لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ (6)

بگو: ای کافران! (1) آنچه را شما می پرستید من نمی پرستم (2) و نه شما آنچه را من می پرستم می پرستید (3) و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کرده اید می پرستم (4) و نه شما آنچه را که من می پرستم پرستش می کنید (5) (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان و آیین من برای خودم! (6)

نکته ای از المیزان، ج 40، ص 419: از آن جایی که اصول حقه قرآن متضمن دعوت همه بشر از جمله مشرکین به اسلام است و رسول اکرم (ص) نیز مأمور به این دعوت است لذا عده ای از مفسرین در معنای آیه: «لکم دینکم ولی دین» دچار این توهم شده اند که این آیه، اصلِ موردِ ذکر را زیر سؤال می برد و لذا برای رفع این توهم گفته اند کلمه «دین» در آیه شریفه به معنای مذهب و آیین نیست بلکه به معنای «جزا» است و معنای آن «جزاء شما مال شما و جزاء من مال من است» می باشد. اما واقعاً این گروه دچار توهم شده اند بلکه کلمه «دین» به معنای واقعی خود و همان مذهب است و آیه شریفه می خواهد بفرماید: «حال که شما بعد از این همه تبلیغ، به دین اسلام گرایش نمی کنید و حتی می خواهید مرا به دین خودتان بکشید بدانید که شما به دین من

ص :654

نخواهید گروید و من نیز به دین شما نخواهم گروید» .

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 420، از تفسیر قمی آورده است:

ابوشاکر از ابی جعفر احول، از سوره ی مورد بحث سؤال کرد که مگر یک سخنگوی حکیم این طور حرف می زند، که در یک سطر مطلبی را دو بار بگوید و تکرار کند؟ ابی جعفر احول جوابی نداشت لاجرم به طرف مدینه روان شد و در مدینه از امام صادق (ع) پرسید. حضرت فرمود: سبب نزول این سوره و تکرار مطلبش این بود که قریش به رسول خدا (ص) پیشنهاد کرده بود، بیا تا بر سَرِ پرستش خدایان مصالحه ای کنیم، یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و یک سال ما خدای تو را، باز یک سال تو خدای ما را عبادت کن و یک سال ما خدای تو را، خدایتعالی در پاسخش عین سخن آنها را یعنی تکرار مطالب را به کار برد، آنها گفته بودند: یک سال تو خدایان ما را عبادت کن در پاسخ فرمود: «لا اعبد ما تعبدون» ، آنها گفته بودند: «و یکسال ما خدای تو را» ، در پاسخ فرمود: «و لا انتم عابدون ما اعبد» ، آنها گفته بودند: «و باز یک سال تو خدایان ما را عبادت کن» در پاسخ فرمود: «ولا انا عابد ما عبدتم» ، آنها گفته بودند: «و یک سال ما خدای تو را » در پاسخشان فرمود: «و لا انتم عابدون ما اعبد، لکم دینکم ولی دین» .

در صافی، ج 6، ص 585: گفته شده است: در فراز اول از تکرار مربوط به فعل مستقبل است چون «لای ناهیه» جز به فعل مستقبل داخل نمی شود و دومی در مورد حال یا در گذشته است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 588، از طبرسی، از امام صادق (ع): هر کس این سوره را در وقت طلوع آفتاب ده مرتبه قرائت کند هر حاجتی که از خدایتعالی بطلبد به اجابت رسد.

در تفسیر صافی، ج 6، ص 585، از قمی، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع): «قل یا ایها الکافرون» یک چهارم ِقرآن است. هنگامی که از این سوره فارغ شدی بگو: دین من اسلام است.

در کافی، ج 3، ص 401، از امام صادق (ع): هر گونه ریایی شرک است.

در کافی، ج 3، ص 399، از سلمان فارسی (ع):

هر گاه خدای عزوجل هلاکتِ بنده ای را بخواهد حیا را از او می گیرد.

ص :655

110 سوره نصر

110 - سوره نصر (یاری) = تودیع (وداع) = اِذا جاءَ.

مدنی است و «3» آیه دارد.

خلاصه مطالب: مشتمل بر فتح و پیروزی اسلام و ظهور دین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (1)

وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً (2)

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً (3)

هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرارسد (1) و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند (2) پروردگارت را تسبیح و حمد کن و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است! (3)

☼ نکته:

مراد از فتح در آیه شریفه، فتح مکه است، که پیامبر (ص) در سال هشتم هجری، روز دهم رمضان و بعد از عهد شکنی قریش در خصوص عهد حدیبیه به سوی مکه به همراه ده هزار نفر عازم شد. و حضرت (ص) وقتی وارد مکه شد، فرمود: امروز همه شما را آزاد کردم.

این سوره در مدینه بعد از صلح حدیبیه و قبل از فتح مکه نازل شد و آخرین سوره ای است که به صورت کامل نازل شده، ولی بعد از این سوره، بعضی آیاتِ سایر سوره ها نیز نازل شده است. پیامبر اکرم (ص) دو سال بعد از نزول این سوره شهید شد.

☼ نکته:

عامه (اهلِ سنت) معتقدند که رسول اکرم (ص) به مرگ طبیعی وفات فرمود. اما بعضی از خواص (شیعه) معتقدند که آن عزیزِ مطهر، به طور مرموزی، توسط سم و به تدریج به شهادت رسید و از آن جایی که شهادتْ بهترین روشِ مرگِ اولیاست، پس نظریه دوم معقول تر است، همچنان که روایتِ ذیل هم نظریه دوم را تأیید فرموده است:

در تفسیر صافی، ج 2، ص 329، از عیون، از امام رضا (ع):

ما اهل بیت (ع)، همه با شهادت از دنیا می رویم.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 589، از رسول خدا (ص): هر کس سوره نصر را قرائت کند، مانند کسی است که در فتح مکه در رکاب من بوده و اگر آن را در نماز قرائت کند نمازش قبول گردد و اگر هفت بار در نماز بخواند به بهترین وجهی پذیرفته شود.

ص :656

111 سوره مسد

111 - سوره لَهب (ابی لهب) = تبّت = مَسَد = ابولهب.

مکی است و «5» آیه دارد.

خلاصه مطالب: توبیخ ابولهب و همسرش امّ جمیل.

در جامع، ج 7، ص 569، از پیامبر(ص): اگر موقع خواب این سوره را بخواند در حفظ خدا باشد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ (1)

ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ (2)

سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3)

وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4)

فی جیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)

بریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد) (1) هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودی نبخشید (2) و بزودی وارد آتشی شعله ور و پرلهیب می شود (3) و (نیز) همسرش، در حالی که هیزم کش (دوزخ) است (4) و در گردنش طنابی است از لیف خرما! (5)

«تَبت و تباب» : = خسران = هلاکت = خیبت = ناامیدی = تهی دستی.

«وتب» : به معنای حصولِ هلاکت است.

☼ نکته:

ابولهب، کنیه عموی پیامبر (ص) بوده و نامش «عبد العزی» به معنای «بنده عُزی» است اما قرآن کریم حتی بر حسب لفظ هم از بردن اسمش خودداری فرموده است.

☼ نکته:

قرآن کریم تنها نام دو نفر را ذکر فرموده است که در زمان بعثت زیست می کرده اند: «ابولهب» در این سوره و «زید» پسر خوانده حضرت رسول (ص) در سوره (1).

☼ نکته:

نفرین خدایتعالی بر «ابولهب» در حقیقت تهدید است و تکلیف ثابت را برنمی دارد. به عبارتی می فرماید: «اگر ایمان نیاوری دچار عذاب جهنم خواهی شد» ، بنابراین توهم آن افراد، که جهنمی بودن ابی لهب را جبری دانسته اند بی اساس می باشد.

☼ نکته:

ابولهب عموی پیامبر اکرم (ص)، آنجناب را بسیار آزار می داد و همسرش «امّ جمیل» خواهر ابوسفیان، دختر «صخر» و عمه «معاویه» ، خار، بر سرِ راه پیامبر اکرم (ص) می انداخت و اخبار حضرت رسول (ص) را به کفار می داد.

☼ نکته:

«مسد» ، زنجیر آهنین است که در قیامت به گردن همسر ابی لهب می اندازند. و

ص :657


1- احزاب 37

اینکه چرا خداوند سبحان این زنجیرِ عذابِ جهنمی را به گردنِ او می اندازد و به عبارتی در وجه تسمیه «مسد» ، دو قول آمده است:

1) طنابی بود که «ام جمیل» برای آوردن هیزم و خار استفاده می کرد و بر سر راه پیغمبر اسلام (ص) می ریخت. (بیشتر مفسرین به این قول اشاره کرده اند، از جمله: «برگزیده تفسیر نمونه، ج 5، ص 610» و «تفسیر المیزان، ج 40، ص 441» ).

2) گردن بندِ گرانبهای او بود که در راه آسیب رساندن به پیامبر اکرم (ص) مصرف کرد. (صاحبِ تفسیر جامع، ج 7، ص 601، این قول را آورده است).

در تفسیر صافی، ج 6، ص 589، از مجمع البیان، ج 9 و10، ص 559، از قرب الأسناد، از امام کاظم (ع):

(هنگامی که همسر ابولهب، با خبر شد که این سوره درباره او و همسرش نازل شده) امّ جمیل همسر ابی لهب پیش رسول خدا (ص) آمد در حالی که در محضر او ابوبکر پسر ابوقحافه بود. ابوبکر گفت: ای رسول خدا! امّ جمیل بسیار غضبناک است و می خواهد تو را ببیند و همراه او سنگی است، می خواهد آن را به سوی تو پرتاب کند. پیامبر خدا (ص) فرمود: او مرا نمی تواند ببیند. امّ جمیل به ابوبکر گفت: یار و مصاحب تو کجاست؟ ابوبکر گفت: هر آن جایی که خدا بخواهد. امّ جمیل گفت: آمده ام تا او را هر جا هست بیابم و این سنگ را به او پرتاب نمایم چرا که او مرا هجو کرده است. قسم به لات و عزّی من شاعره هستم. پس ابوبکر گفت: ای رسول خدا! چرا تو را پیدا نکرد. پیامبر خدا (ص) فرمود: خداوند بین من و او حجابی قرار داد.

از همان منبع، از امام صادق (ع): هنگامی که سوره تبت را خواندید پس به ابولهب نفرین کنید او از مکذّبین رسول خدا (ص) بود و به آیات و معجزات او ایمان نداشت.

در عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 24، از امام رضا (ع):

از ما نیست کسی که همسایه اش از شر او در امان نباشد.

در کنز العمال، ج 3، ص 7، ح7650، از رسول اکرم (ص): از نفرین مظلوم بپرهیز، زیرا وی به (واسطه) دعا، حق خویش را از خدا می خواهد و خدا حق را از حق دار دریغ نمی کند. {و نیز آمده است: «از آهِ مظلوم بترس هر چند که کافر باشد» (یعنی به کافر هم نباید ستم کرد)}.

ص :658

112 سوره اخلاص

112 - سوره اخلاص = توحید = صَمَد = اساس = معرفت = نجات = تجرید (مجرد)= تفرید (فرد) = مُقَشقِشَه (دوری از شرک)= ثلث قرآن. (مکی است و 4 آیه دارد).

خلاصه مطالب: بیان توحید.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1)

اللَّهُ الصَّمَدُ (2)

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (3)

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (4)

بگو: خداوند، یکتا و یگانه است (1) خداوندی است که همه ی نیازمندان قصدش کنند (2)

(هرگز) نزاده و زاده نشده است (3) و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است (4)

در تفسیر جامع، ج 7، ص 601، از مجمع، از حضرت امام حسن عسکری (ع):

سبب نزول این سوره آن بود که دشمنان خدا، یهودیان و علمای آنها از پیامبر (ص) خواستند، خدا را توصیف کند. و این سوره نازل شد.

در امالی شیخ صدوق، ص 27، م4، از رسولِ خدا (ص):

هر کس اخلاص را موقع خواب بخواند، خداوند به اندازه 50 سال، گناهش را می بخشد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 605، از رسول خدا (ص): هر کس این سوره را بخواند یا به قرائتش گوش دهد خداوند او را دوست بدارد و از آتش دوزخ نجات دهد. و این سوره «حرز» هر آفتی است.

در مکارم الاخلاق، ص 289، از امام علی (ع): هر کس هنگام خوابْ سوره توحید را قرائت نماید خداوند50 فرشته را مأمور حراست و نگهبانی او قرار می دهد.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 603، از رسول خدا (ص):

علی (ع) مانند سوره اخلاص است چون هر کس یک بار این سوره را بخواند، ثلث قرآن را تلاوت کرده و اگر دو بار بخواند، دو ثلث قرآن و اگر سه بار بخواند، تمام قرآن را قرائت نموده، همچنین هر کس علی را به دل دوست بدارد، ثوابِ ثلث عبادت را بَرَد و اگر به دل و زبان دوست بدارد، دو ثلث ثواب بدهند و اگر به دل و زبان و دست، دوست بدارد اجر تمام عبادت را ببرد.

و فرمود: کسی که 11 بار اخلاص را بخواند و از منزل خارج شود در حفظ خدایتعالی است تا برگردد. و فرمود: در نماز پس از قرائت «بسم الله» ، از هر سوره ای به سوره دیگر می توان بر

ص :659

گشت مگر از سوره «اخلاص» و «کافرون» . (روزی پیامبر (ص) به اصحاب) فرمود: کدام یک از شما تمام عمر روزه می دارید و شبها زنده داری می کنید و هر روز یکبار قرآن ختم می کنید؟ سلمان فارسی عرض کرد: من می کنم. بعضی از اصحاب ناراحت شده، گفتند او دروغ می گوید او روزها، روزه نیست و شبها می خوابد. رسول خدا (ص) فرمود: سلمان مانند لقمان حکیم است از او سؤال کنید تا جواب بدهد. سلمان گفت: من در هر ماه سه روز، روزه می دارم و خداوند می فرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» = «هر کس عمل نیکی کند ده برابر پاداش گیرد» (1) و متصل می کنم ماه شعبان را به رمضان و به این کیفیت تمام روزها را روزه می دارم. و پیامبر (ص) فرمود: هر کس با طهارت بخوابد مانند آن است که شب زنده داری کرده، من شبها با وضو می خوابم و هر روز سه مرتبه سوره ی اخلاص می خوانم که برابر ختم قرآن است.

از همان منبع، ص 602، از رسولِ خدا(ص): برای حفظ از شر مردم سوره اخلاص را از شش طرف (راست _ چپ _ جلو _ عقب _ بالا و پایین) خود بخوان. و فرمود: چون بر پادشاهی وارد شدی، در موقع نظر کردن به او سه بار اخلاص را بخوان و انگشتان دست چپ خود را به هم بگذار و باز نکن تا از نزد او خارج شوی. و فرمود: هر که روزی بر او بگذرد و در نمازهای 5 گانه اش توحید را نخواند به او گفته شود: تو از نمازگزاران نیستی. و فرمود: در رکعت اول پس از حمد، توحید را بخوان زیرا دعای پس از آن مستجاب شود و بدین وسیله دعای قنوت آن نیز مستجاب می گردد.

در وسائل الشیعه، ج 6، ص 233، از امام باقر(ع): هر کس سوره حمد و سوره توحید او را شفا ندهد هیچ چیز دیگری او را شفا نخواهد داد، همه بیماری ها با این دو سوره درمان می شوند.

درالدعوات، ص84، از رسول خدا (ص): این سوره را زیاد بخوانید زیرا این سوره نور قرآن است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 605، از امام صادق (ع):

هر کس این سوره را قرائت کند و ثوابش را برای مردگان هدیه کند، برای او ثواب تمام قرائت قرآن باشد و اگر آن را بر کسی که چشم درد دارد بخواند، به اذن خدا دردش ساکن شود. و فرمود: اگر اخلاص را بر کسی که چشم درد دارد بخوانی، به امر خدایتعالی خوب می شود.

ص :660


1- انعام160

در تفسیر جامع، ج 7، ص 605، از امام رضا (ع)، از پیامبر اکرم (ص):

هر کس از قبرستان بگذرد و «یازده» مرتبه سوره اخلاص را تلاوت کند و ثواب آن را به روح مردگان هدیه کند، خدایتعالی به تعداد مردگانِ آن قبرستان اجر و پاداش به او عطا فرماید.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 452، از امام صادق (ع): خدایتعالی در حدیثِ معراج به رسول خدا (ص) فرمود:

«قل هو الله احد» را همان طور که نازل شده بخوان که این سوره «مُعَرفِ» من است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 454، از امام جواد (ع): «صمد» یعنی بزرگی که تمام موجودات عالم در حاجت های کوچک و بزرگ به او مراجعه می کنند و محتاج اویند.

☼ نکته:

تنها سوره ای که یک کسره دارد سوره اخلاص است.

☼ مؤلف:

توحید یکی از اصول 5 گانه دین بوده که اساس عالم هستی به واسطه آن است. پذیرشِ آن مراتبی دارد: اولین مرتبه اش ذکر لسانی است: و این مرحله خروج از شرک و کفر جلی است. مرحله دومْ علم به توحید است: و این مرتبه ای بالاتر از ذکر لسانی است.

مرحله سوم یقین داشتن به توحید است: و این مرحله، خروج از شرکِ خفی است.

که این مراحل خود مراتبی دارند:

اگر انسان شهادتین بگوید یعنی ذکر لسانی توحید را ادا کند، او مسلمان است. در این مرحله شخص در اکثر اسباب و سببهای عالم به غیرِ خدا متوسل می شود. مثلاً برای طلب روزی دست به هر عملی حتی گناه هم می زند که این خود نوعی شرک خفی است چرا که اگر به خدایتعالی به یقین اعتقاد داشته باشد دیگر به گناه، که بدترین عملِ خلقت است نزدیک نمی شود. حال اگر دست از گناهِ عمدی بردارد و شناختش را به خدایتعالی بیشتر کند او مؤمن است و این ایمان تا وقتی در اوست که گناه نکند. در این مرحله شخص به صورت ناخواسته مرتکب شرک خفی اما با مرتبه ای پایین تر از مرحله قبل می شود مثلاً: «اگر شخصی به پزشکی بگوید دستم به دامنت، اگر تو نبودی بچه ام می مُرد» ، یا تعابیری از این قبیل، این شخص چون متوسل به غیرِ خدا گشته، مرتکب شرک خفی شده است. ولی وقتی مرتکب گناه شد به مرتبه ی پایین تر یعنی

ص :661

اسلام تنزل می یابد. و دوباره اگر توبه کرد، مؤمن می شود. همچنان که از امام صادق (ع) می پرسند: آیا مؤمن زنا می کند؟ می فرماید: بله ولی تا وقتی که توبه نکند از ایمان خارج است.

در مرحله ی بعدی، شخص، تمام اسباب و سبب ها را در یَدِ قدرت خدای تعالی می داند و این مرحله یقین است که مختص انبیا و اهل بیت (ع) است. که خود مراتبی دارد و اهل بیت (ع) در اوج و قُله ی این مرتبه اند که حتی چشم بر هم زدنی مرتکبِ فکرِ ترکِ اولی هم نشده اند.

(روزی، امام صادق (ع) به همراه یکی از شاگردانش در حال عبور از مکانی بودند، شاگرد عرض کرد: چگونه است که شما اهل بیت (ع) حتی فکر گناه هم نمی کنید. سَرورم اشاره به لجنزار متعفن و بد بویی کرد و فرمود: آیا می توانی از این لجن مقداری بخوری؟ شاگرد عرض کرد: حتی فکرش را هم نمی توانم بکنم. آقا و سرورم فرمود: گناه و معصیتِ الهی برای ما اهل بیت (ع) به مانند این لجن است که حتی فکر آن هم به ذهنمان خطور نمی کند) (در روایتی دیگر از معصوم (ع) گناه را به آتشْ تشبیه فرموده است).

توحید مصادیقِ فراوانی دارد که متأسفانه زیاد مورد توجه قرار نمی گیرد. مثلاً راستگویی، غیبت نکردن، کمک به همنو و کلاً ترک گناه و اطاعتِ مطلق از اوامر حضرت حق تعالی، جزیی از پذیرش توحیدند و جزءِ اصولِ دین به حساب می آیند، نه فروع دین.

بیانی که شد در خصوص سایر اصولِ دین هم صادق است مثلاً آنهایی که ادعای پذیرش نبوت و امامت دارند ولی در عین حال روایاتی را تأیید می کنند که ساحت قدسی انبیا و به خصوص حضرت رسول اکرم (ص) و اهل بیت (ع) را به گناه نسبت می دهند، این گروه به یقین نبوت و امامت را نپذیرفته اند. و یا عدل را به لسان می پذیرند و در عمل وقتی آزمون پس می دهند از عدالتِ خدایتعالی گله و شکایت می کنند و یا معاد را پذیرفته اند و در عمل، چنان مشغول لهو و لعبِ زندگی زود گذر دنیا شده اند که گویی (العیاذ بالله) معادی در پیش ندارند …

با این اوصاف معلوم می شود که اکثر مردم حتی آنهایی که ادعای ایمان دارند در شرک خفی غوطه ورند ولی خودشان نمی دانند، بدین خاطر است که خداوند سبحان می فرماید: «وَمَا

ص :662

یؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» = «و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!» (1). و نیز درآیه ای دیگر، آنهایی را که به فکر خودشان یک عمر مشغول کار نیک بوده اند، را به نام «زیان کارترینِ مردم» خطاب فرموده است: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا» = «بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ آنهایی که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، می پندارند کار نیک انجام می دهند!» (2).

در تحف العقول، ص 517، از امام حسن عسکری (ع):

شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر پوشش سیاه در شبِ تار، نهان تر است.

در بحار الأنوار، ج 69، ص 63 و در منتخب میزان الحکمة، ص 58، از امام کاظم (ع): (در پاسخ به این سؤال که آیا گناهان کبیره ایمان را سلب می کنند؟ فرمود: ) آری. و گناهان غیر کبیره نیز.

از همان منبع، از رسول خدا (ص):

زناکار در حالی که مؤمن است زنا نمی کند و سارق، در حال ایمان، دزدی نمی کند.

در منتخب میزان الحکمة، ص 58 و در کنز العمّال، ح1333، از پیامبراکرم (ص): هیچ گناهی مؤمن را از ایمانش (اسلامش) خارج نمی سازد، همچنان که هیچ کار نیکی کافر را از کفرش به در نمی برد.

☼ مؤلف:

مطمئناً مراد از «ایمان» در روایت آخر، «اسلام» است و اینکه در روایت فوق کلمه «ایمان» آمده است دو احتمال دارد:

1 - یا اینکه مترجم به اشتباه، به جای اسلام، «ایمان» ترجمه کرده است.

2 - یا اینکه راوی، کلام حضرتِ رسول (ص) را که مطمئناً «اسلام» بوده، به اشتباه «ایمان» تعبیر کرده است. در غیرِ این صورت باید هر شخصی که گناهِ کبیره ای مثل زنا و قتل و غیبت و غیره انجام دهد باز هم به او مؤمن بگویند، که قطعاً این کلامی سخیف و غلط است. چرا که عاملِ خروجِ «ایمان» هر نوع گناهی می تواند باشد. در صورتی که عاملِ خروجِ اسلام فقط شرک است نه گناهی غیر از شرک. در ضمن منظور از «گناه» در این روایت نیز «شرک» نمی تواند باشد بلکه هر گناهی غیر از شرک است. البته ناصبینِ اهلِ بیت (ع) نیز جزءِ مشرکین بوده و

ص :663


1- یوسف106
2- کهف103و104

مشمول روایت و این گناه نمی باشند (والله اعلم).

توجه: حال ممکن است عده ای بگویند: مراد از «گناه» در روایتِ فوق «گناهانِ صغیره ای است که عاملِ خروجِ ایمان نیستند» .

پاسخ: در روایت مذکور به کلمه ی «هیچ گناهی» اشاره فرموده است که این تعبیر به همه ی گناهان چه کبیره و چه صغیره بسط می یابد. اما اگر باز هم راوی یا مترجم، کلمه «هیچ» یا «هر» را به این روایت به اشتباه اضافه کرده باشد و واقعاً مراد از روایتِ فوق «گناهانِ صغیره ای که ناخودآگاه از برخی مؤمنین سر می زند و بلافاصله هم پشیمان می شوند» باشد، در این صورت روایتْ در کمال صحت و اعتبار است (والله اعلم).

این را هم بگویم که ایمان مراتب و درجاتی دارد و هر کس به تناسبِ عملش در رتبه و درجه ای از ایمان قرار می گیرد. حال اگر گناهی حتی صغیره انجام دهد از درجه ی ایمانش تنزل پیدا کرده و در مرتبه ای پایین تر قرار می گیرد و تا توبه نکند و آن گناهش هم بخشیده نشود دوباره به آن رتبه ی اولش برنمی گردد.

در تفسیر المیزان، ج 5، ص 322، از حضرت رسول (ص): شرک ناپیدا تر از صدای حرکت ذره بر روی سنگ صاف، آن هم در شب ظلمانی است. و سبک تر و کمترین درجه ی شرک این است که آدمی کسی را دوست بدارد، با این که بداند شائبه ای از جور و ستم دارد و کسی را دشمن بدارد با اینکه بداند او عادل است و آیا دین جز حب و بغض در راه خدا چیز دیگری است؟! (در روایتی دیگر شرک را به مورچه ای سیاه که در شبِ تار و بر روی گلیمی سیاه باشد توصیف فرموده است).

☼ مؤلف:

در روایت فوق به این جمله اشاره فرموده است: «آیا دین جز حب و بغض در راه خدا چیز دیگری است؟!» و در روایات زیادی هم تعابیری با این مضمون وارد است که شرط ایمان را دوستی و پیوند با دوستان خداوند سبحان و اهلِ بیت (ع) و دشمنی با دشمنانشان دانسته اند. و نیز خلافِ آن را «کفر» محسوب کرده اند. حال با این بیان دو سؤال بدین شرح مطرح است:

ص :664

1 - در کجای قرآنِ کریم چنین تعبیری آمده است؟

2 - اگر پدر و مادر و اقوامِ انسان کافر باشند. آیا باید قطعِ رحم شوند؟

پاسخ به سؤال اول: آیات زیادی در این خصوص وارد است از جمله:

«لَا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً» = «افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد (و پیوند او بکلی از خدا گسسته می شود و از ایمان خارج می گردد)؛ مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهای مهمتری تقیه کنید)» (1).

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّة» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید!» (2).

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیکُمْ سُلْطَانًا مُبِینًا» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! غیر از مؤمنان، کافران را ولی و تکیه گاه خود قرار ندهید! آیا می خواهید (با این عمل) دلیل آشکاری بر ضد خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟» (3).

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! افرادی که آیین شما را به باد استهزاء و بازی می گیرند - از اهل کتاب و مشرکان و دشمنان اهلِ بیت (ع)- ولی و دوستِ خود انتخاب نکنید؛ و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید!» (4).

«لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ … أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» = «هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش (واهلِ بیتش) دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، … آنها «حزب الله» اند؛ بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگارانند» (5).

«یا اَیُّهَا الذینَ آمَنوا لا تَتَولَّوا قَوما غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم قَدیَئِسوا مِنَ الآخِرَۀِ کَمایَئِسَ الکُفّارُ مِن اصحابِ القُبُور» = «ای کسانی که ایمان آورده اید هرگز قومی را که خدا بر آنان غضب کرده (یعنی جهودان) را یار و دوست خود مگیرید که آنها از عالم آخرت مأیوسند چنان که کافران از اهل قبور ناامیدند» (6). و …

ص :665


1- آل عمران28
2- ممتحنه1
3- نساء144
4- مائده57
5- مجادله22
6- ممتحنه13

پاسخ به سؤال دوم: به استناد آیات و روایات، احترام گذاشتن و صله ی رحم حتی به والدینِ مشرک هم واجب است و حتی هیچ کس حق ندارد به آنها «اف» بگوید. البته بر همگان لازم است که با خُلقِ نیکْ همگانْ از جمله صله ی ارحام را به سوی «اسلام و تسلیم شدن در برابر معبود یکتا» دعوت نماید. همچنان که می فرماید:

«وَ وَصَّینَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیهِ … » (1). «وَ إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَی أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا» = «و هرگاه آن دو (پدر و مادرت)، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می دانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن» (2).

توجه: به استناد آیه ی شریفه فوق معلوم می شود رابطه ی نَسَبی و صُلبی فقط در دنیاست.

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَ إِخْوَانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمَانِ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه پدران و برادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولی (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید! و کسانی از شما که آنان را ولی خود قرار دهند، ستمگرند!» (3).

«وَ وَصَّینَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیهِ إِحْسَانًا … » = «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش (حتی اگر کافر باشند) نیکی کند … » . (4) … «وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیهِ أُفٍّ لَکُمَا … » = «و کسی که به پدر و مادرش می گوید: «اف بر شما … !» (5).

«وَ وَصَّینَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیهِ حُسْنًا وَ إِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا» = «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن» (6).

«وَ بَرًّا بِوَالِدَیهِ وَ لَمْ یکُنْ جَبَّارًا عَصِیا» = «او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود؛ و جبار (و متکبر) و عصیانگر نبود!» (7).

«وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا إِمَّا یبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا

ص :666


1- لقمان14
2- لقمان15
3- توبه23
4- احقاف15
5- احقاف17
6- عنکبوت8
7- مریم14

فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا» = «و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!» (1). و …

☼ مؤلف:

در پایان به 40 حدیث گرانقدر در خصوص احترام به والدین اشاره می کنم که ان شاء الله هم مشمول روایت چهل حدیث حضرت امام صادق (ع) قرار گیریم و هم قدر والدین را بیشتر بدانیم. البته قبلاً بهتر است لطیفه ای در این خصوص بیاورم: «شخصی پس از تحمل سختیِ سفر، خدمت عارفی رسید و طلبِ دعای ِخیر کرد. عارف گفت: آیا مادرت در قید حیات است؟!!! شخص گفت: آری. عارف گفت: مادرت زنده است و از من طلب خیر می کنی؟!!!

1 - در بحار الانوار، ج 74، ص 77، از امام رضا علیه السلام: خداوند متعال سه چیز را به همراهِ سه چیز دیگر فرمان داده است:

1 - نماز به همراه زکات است، پس کسی که نماز بخواند و زکات نپردازد نمازش نیز پذیرفته نمی شود.

ص :667


1- إسراء23

2 - سپاسِ خودش به همراهِ سپاسِ پدر و مادر است، پس کسی که از پدر و مادرش سپاسگزاری نکند، خدا را شکر نکرده است.

3 - تقوای الهی به همراهِ صله رحم است، پس کسی که صله رحم انجام ندهد تقوای الهی را هم بجا نیاورده است.

2 - در بحار الانوار، ج 74، ص 77، از امام صادق علیه السلام:

نیکی به پدر و مادر نشانه شناخت شایسته بنده خداست. زیرا هیچ عبادتی زودتر از رعایت حرمت پدر و مادر مسلمان به خاطر خدا انسان را به رضایت خدا نمی رساند.

3 - در بحار الانوار، ج 74، ص 73، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: کسی که با مهربانی به والدینش نگاه کند در مقابل هر نگاه، ثواب یک حج کامل مقبول به او داده شود، سؤال کردند، حتی اگر روزی صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمود: آری خداوند بزرگ تر و پاک تر است.

4 - در کافی، ج 4، ص 50 و در الحدیث، ج 2، ص 262، از امام صادق علیه السلام: کسی که از روی نفرت و غضب به والدینش که به او ستم کرده اند نگاه کند، نمازش پذیرفته نمی شود.

5 - در نهج الفصاحه، ح 1869، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:

صدقه ی بجا، نیکوکاری، نیکی به پدر و مادر و صله رحم، بدبختی را به خوش بختی تبدیل و عمر را زیاد و از پیشامدهای بد جلوگیری می کند.

6 - در بحارالأنوار، ج 74، ص 81، ح 84، از امام صادق علیه السلام:

اگر دوست داری که خداوند عمرت را زیاد کند، پدر و مادرت را شاد کن.

7 - در جامع الصغیر، ج 2، ص 716، ح3469، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:

سه چیز است که ترک آن برای هیچ کس جایز نیست:

1 - نیکی به پدر و مادر مسلمان باشند یا کافر.

2 - وفای به عهد با مسلمان یا کافر.

3 - ادای امانت به مسلمان یا کافر.

8 - در تاریخ دمشق، ج 61، ص 128، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:

در آنچه خدای متعال در «الواح» به موسی علیه السلام داد، از جمله چنین بود: … مرا و پدر و مادرت را سپاسگزاری کن، تا از نابود شدن ها حفظت کنم و اجلت را به تأخیر بیندازم و به تو زندگی ای پاک ببخشم و تو را از این زندگی به سوی بهتر از آن ببرم.

9 - در علل الشرایع، ج 2، ص 584، از امام صادق علیه السلام: گناهی که نعمت ها را تغییر می دهد، تجاوز به حقوق دیگران است. گناهی که پشیمانی می آورد، قتل است. گناهی که گرفتاری ایجاد می کند، ظلم است. گناهی که آبرو می بَرد، شرابخواری است. گناهی که جلوی روزی را می گیرد، زناست. گناهی که مرگ را شتاب می بخشد، قطع رابطه با خویشان است. گناهی که مانع استجابت دعا می شود و زندگی را تیره و تار می کند، نافرمانی از پدر مادر است.

10 - در کنز العمال، ج 16، ص 462، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:

دو چیز را خداوند در دنیا کیفر می دهد: تعدی و ناسپاسیِ پدر و مادر.

11 - در مجمع، ج 6، ص 198 و در امالی صدوق، ص 70، از امام صادق علیه السلام:

به پدر و مادر خود نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند و به زنان مردم عفّت ورزید تا به زنانتان عفّت ورزند.

ص :668

12 - در بحار الانوار، ج 71، ص 80، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:

به فرزندی که عاق شده گفته شود: هر کاری می خواهی انجام بده که من تو را نمی آمرزم.

13 - در مسند امام الهادی، ص 303. و در بحارالأنوار، ج 74، ص 84. و در میزان الحکمة، ج 13، ص 500، از امام هادی علیه السلام:

نارضایتی پدر و مادر کم توانی و نداری به دنبال دارد و آدمی را به ذلت و خواری کشاند.

14 - در میزان الحکمة، ج 10، ص 709، از امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر است.

15 - در بحار الانوار، ج 74، ص 85، از امام صادق (ع). و در کنز العمال، ج 7، ص 285، ح 18897، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

برترین کارها:

1 - نماز در وقت 2 - نیکی به پدر و مادر 3 - جهاد در راه خداست.

16 - در بحار الانوار، ج 74، ص 52، آمده که مردی خدمت پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت:

پدر و مادر پیری دارم که به خاطر انس با من مایل نیستند به جهاد بروم، رسول خدا (ص) فرمود: پیش پدر و مادرت بمان، قسم به آن که جانم در دست اوست اُنس یک روز آنان با تو از جهاد یک سال بهتر است. (البته در صورتی که جهاد واجب عینی نباشد).

17 - در کنز العمال، ج 16، ص 467، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

کسی که دستور الهی را در مورد پدر و مادر اطاعت کند، دو درب از بهشت به رویش باز خواهد شد، اگر فرمان خدا را در مورد یکی از آنها انجام دهد یک درب گشوده می شود.

18 - در کنز العمال، ج 16، ص 467، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

بنده ای که مطیع پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قیامت در بالاترین جایگاه است.

19 - در کنز العمال، ج 16، ص 468، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: کسی که به نیت والدینش حج کند یا بدهکاری آنها را بپردازد خداوند او را در روز قیامت با نیکان بر می انگیزد.

20 - از همان منبع، ص 470: آنکه پدر و مادرش را خشنود کند، خدا را خشنود کرده و

ص :669

کسی که پدر و مادر خود را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است.

21 - در بحار الانوار، ج 74، ص 65، از امام صادق علیه السلام: هنگامی که حضرت موسی (ع) مشغول مناجات با پروردگار بود، مردی را دید که در زیر سایه عرش الهی در ناز و نعمت است، عرض کرد: خدایا! این کیست که عرش تو بر او سایه افکنده است؟ خداوند متعال فرمود: او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و هرگز سخن چینی نمی کرد.

22 - در بحار الانوار، ج 74، ص 83، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: دو سال راه برو به پدر و مادرت نیکی کن، یکسال راه برو و صله رحم انجام بده. (یعنی اگر پدر و مادرت در فاصله دوری هستند که دو سال باید راه بروی تا به آنها برسی و نیکی کنی ارزش دارد).

23 - در کنز العمال، ج 16، ص 475، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: کسی که دوست دارد عمرش طولانی و روزیش زیاد شود، نسبت به والدینش نیکی کند و صله رحم بجای آورد.

24 - در بحار الانوار، ج 74، ص 45، از امام کاظم علیه السلام:

مردی از پیامبر اکرم (ص) سؤال کرد: حق پدر بر فرزند چیست؟ فرمود:

1 - او را با نام صدا نکند.

2 - در راه رفتن از او جلو نیفتد.

3 - قبل از او ننشیند.

4 - کاری انجام ندهد که مردم به پدرش فحش دهند.

25 - در بحار الانوار، ج 74، ص 80، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

نگاه محبت آمیزِ فرزند به پدر و مادرش عبادت است.

26 - در بحار الانوار، ج 74، ص 45، از امام صادق علیه السلام:

معنای آیه: «و بالوالدین احسانا» این است که رفتارت را با آنها نیکو کنی و مجبورشان نکنی تا چیزی که نیاز دارند از تو بخواهند (یعنی قبل از درخواست، نیازشان را برطرف کنی).

27 - در بحار الانوار، ج 74، ص 79، از امام صادق علیه السلام:

چشمهایت را جز از روی دلسوزی و مهربانی با پدر و مادر خیره مکن، صدایت را از صدای آنها بلندتر نکن، دستهایت را بالای دستهای آنها مبر و جلوتر از آنان راه مرو.

ص :670

28 - در بحار الانوار، ج 74، ص 46، از امام صادق علیه السلام:

چه چیز مانع شخص می شود وقتی که پدر و مادرش زنده یا مرده اند به آنها نیکی کند، به این صورت که به نیت آنها نماز بخواند، صدقه بدهد، حج بجا بیاورد و روزه بگیرد، زیرا اگر چنین کند ثواب آنها به پدر و مادر می رسد و به خود شخص هم همان قدر ثواب داده می شود، به علاوه خداوند متعال به واسطه کارهای نیک و نماز او خیر زیادی به او عطا می کند.

29 - در بحار الانوار، ج 74، ص 72، از امام رضا علیه السلام: نیکی به پدر و مادر واجب و لازم است اگر چه مشرک و کافر باشند، ولی در معصیت خدا نباید اطاعتشان کرد.

30 - در کنز العمال، ج 16، ص 468، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: کسی که والدین یا یکی از آندو را در هر جمعه یکبار زیارت کند خداوند او را می بخشد و او را نیکوکار بنویسد.

31 - در کافی، ج 2، ص 348، از امام رضا علیه السلام، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: نیکوکاری به والدین پاداشش بهشت است ولی عاق آنها موجبِ جهنمی شدن است.

32 - در کافی، ج 4، ص 50، از امام صادق علیه السلام:

اگر خداوند چیزی کمتر از اف (اوه) گفتن سراغ داشت از آن نهی می کرد: و اف گفتن از کمترین مراتب عاق شدن است. نوعی از عاق شدن اینست که انسان به پدر و مادرش تیز نگاه کند.

33 - در صحیح مسلم، ج 5، ص 8، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: خاک بر سر کسی که پیریِ پدر و مادرش یا یک نفر از آنها را درک کند؛ ولی به بهشت نرود. (در روایتی دیگر می فرماید: هر که میان چشمان مادرش را ببوسد، این کار برای او پوششی از آتش جهنم خواهد بود).

34 - در بحار الانوار، ج 74، ص 64، از امیرالمؤمنین علیه السلام:

کسی که پدر و مادرش را غمگین سازد عاق والدین شده است.

35 - در بحار الانوار، ج 74، ص 71، از امام صادق علیه السلام:

هر کس با این سه نفر کشمکش کند خوار می گردد: پدر، سلطانِ حق و شخص بدهکار.

36 - در بحار الانوار، ج 74، ص 71، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

ص :671

در قیامت خدا (ی سبحان) به چهار گروه نظر رحمت نخواهد کرد:

1 - عاق والدین.

2 - منت گذار.

3 - منکر قضاء و قدر.

4 – شرابخوار.

37 - در بحار الانوار، ج 74، ص 74، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

کیفر سه گناه به قیامت نمی ماند (در همین دنیا مجازات می شود):

1 - عاق پدر و مادر.

2 - ظلم و تجاوز به مردم.

3 - ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی.

38 - در بحار الانوار، ج 74، ص 75، از امام صادق علیه السلام:

پیامبر اکرم (ص) کنار بستر جوانِ محتضری حضور یافتند و به او فرمودند: بگو «لا اله الا الله» . جوان سکوت کرد. حضرت (ص) فرمود: زبانش بند آمده و به زنی که کنار جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ زن گفت: بله، من مادر او هستم. حضرت (ص) فرمود: آیا از او ناراضی هستی؟ زن گفت: بله شش سال است با او صحبت نکرده ام. حضرت (ص) فرمود: از او راضی شو. زن گفت: یا رسول الله! به خاطر رضایت تو (من از او راضی شدم) خدا (هم) از او راضی شود. سپس پیامبر اکرم (ص) به جوان فرمود: بگو: «لا اله الا الله» . جوان در این هنگام گفت: «لا اله الا الله» و پس از لحظاتی مرد.

39 - در بحار الانوار، ج 74، ص 82، از امام سجاد علیه السلام:

مردی خدمت رسول خدا (ص) رسید و گفت: ای رسول خدا! من هیچ کار زشتی نمانده که انجام نداده باشم، آیا می توانم توبه کنم؟ رسول خدا (ص) فرمود: آیا هیچ یک از پدر و مادرت زنده هستند؟ گفت: بله، پدرم. حضرت فرمود: برو به او نیکی کن (تا آمرزیده شوی). وقتی او راه افتاد پیامبر اکرم (ص) فرمود: کاش مادرش زنده بود. (یعنی دعای مادر زودتر مستجاب می شود).

40 - در بحار الانوار، ج 74، ص 49، از امام صادق علیه السلام:

مردی خدمت پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت. عرض کرد: بعد از او به چه کسی؟ فرمود: به مادرت. گفت: سپس به چه کسی؟ فرمود: به مادرت. سؤال کرد: سپس به چه کسی؟ فرمود: به پدرت!!!

ص :672

113 سوره فلق

113 - سوره فلق (بامداد) = مُعَوّذَه = مُشَقشَقَه. (مدنی است و « 5» آیه دارد).

خلاصه مطالب: استعاذه از دشمنان به خدایتعالی.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 611، از رسول خدا (ص):

مُعَوّذَتین (فلق و ناس) بهترین چیزی است که پناه دهندگان به آن پناه می جویند. و فرمود: هر کس معوذتین و توحید را در نماز «وتر» قرائت کند، نمازش قبول می شود. و فرمود: این دو سوره را موقع خوابیدن و بیدار شدن قرائت کن تا از هر آفتی محفوظ بمانی.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1)

مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ (2)

وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ (3)

وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ (4)

وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)

بگو: پناه می برم به پروردگار سپیده صبح (1) از شر تمام آنچه آفریده است (2) و از شر هر موجود شرور هنگامی که شبانه وارد می شود (3) و از شر آنها که با افسون در گره ها می دمند (و هر تصمیمی را سست می کنند) (4) و از شر هر حسود، هنگامی که حسد می ورزد! (5)

اَعوذ: از مصدر «عوذ» = «حفظ کردن و پناه بردن به کسی» .

فلق: هر چیزی که از عدم به وسیله خلقت، سر برآورد. و شکافتن نور از ظلمت است.

غسق: اولین مرحله از ظلمت شب.

وقب: از مصدر «وقوب» یعنی داخل شدن است.

☼ نکته:

دو سوره ناس و فلق را «مُعَوّذَتَین» و «مُشَقْشقَتَین» نیز می گویند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 612، از امام صادق (ع):

فلق چاهی در جهنم است که 6 نفر از آخرین و 6 نفر از اولین در آنجاست. اولین:

1 - قابیل 2 - نمرود، که ابراهیم (ع) را در آتش انداخت، 3 - فرعون، 4 - سامری، 5 - کسی که بنی اسرائیل را از دین موسی (ع) برگرداند، 6 - کسی که نصاری را از دین عیسی (ع) برگرداند. و آخرین:

1 - معاویه، 2 - ذوالئدیین رئیس خوارج، 3 - ابن ملجم قاتل امیرالمؤمنین (ع)، …

☼ نکته:

در اکثر تفاسیر، ذیل آیه: « … النفاثات فی العقد» دو روایت در خصوص تأثیر سحر بر پیامبر اکرم (ص) آمده است، که به دلایل ذیل، روایت اول مردود و روایت دوم قابل توجیه است.

1 - در تفسیر المیزان، ج 40، ص 459، از زید بن اسلم:

ص :673

مردی یهودی پیامبر (ص) را جادو کرد و حضرت بیمار شد. جبرئیل دو سوره معوذتین را آورد و آن سحر باطل شد و پیامبر (ص) از بستر برخاست.

2 - در تفسیر جامع، ج 7، ص 613 و 614، از امام صادق (ع)، از امیرالمؤمنین (ع): (خلاصه روایت)

جبرئیل دو سوره معوذیتن را بر پیامبر (ص) نازل کرد و گفت: دختران «لبید بن اعصمِ یهودی» آن حضرت را سحر کرده و 11 گره بر رشته ای زده، آن گاه علی (ع) آن را آورده و معوذتین ( که11آیه دارد) را به آن رشته ها خواند و هر آیه ای که قرائت نمود یک گره باز شد.

☼ مؤلف:

در خصوص سحر و جادو مفسرین دو نظریه دارند:

1) عده ای سحر را بی اثر می دانند: از جمله صاحب تفسیر جامع (1) است که در ذیل این دو روایت آورده: اگر سحر تأثیری بر وجود مقدس پیامبر (ص) داشت، یهودیان آن حضرت و مؤمنین را به قتل می رساندند. و نیز نقلی از مرحوم شریف لاهیجی مفسر قرن یازدهم آورده که او در کتاب طب الائمه می نویسد: «بنا بر مذهب امامیه، این معنا از اکاذیب باطله است والا باید قول کفار که می گفتند: «إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً» = «شما جز از انسانی که افسون شده، پیروی نمی کنید» (2) و (3) مقرون به صدق باشد با آن که حق تعالی از آن ابا کرده و فرموده: «انْظُرْ کَیفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا» = «ببین چگونه برای تو مثلها زدند و گمراه شدند» (4) و همانا اگر سَحَره (ساحران) بتوانند کسی را مریض کنند پس قادر بر قتل آنها خواهند بود. و نیز صاحب جامع استناد به روایتی از کافی کرده که{امام صادق (ع) فرمود: «سحر به حضرت رسالت پناه (ص) اثر نمی کند» }، بنابراین این روایات (به فرض صحت) محمول بر تقیه است.

2) عده دیگری از مفسرین معتقدند که سحر اثر دارد و آورده اند: منظور از آیه 9 فرقان، آن است که مشرکین آن حضرت را بی عقل و دیوانه منظور خوانده اند و اما تأثیر سحر در این که مرضی در بدن آن جناب پدیده آید یا اثر دیگری نظیر آن داشته باشد هیچ دلیل بر مصونیت آنجناب از چنین تأثیری در دست نیست. {صاحب المیزان (5)، ضمن تأییدِ نظریه دوم، روایتی هم آورده که: «بسیار می شد رسول خدا (ص) حسنین (ع) را با این دو سوره تعویذ می کرد» }.

ص :674


1- ج7، ص615
2- اسرا47
3- فرقان8
4- فرقان9
5- ج40، ص 460

☼ مؤلف:

همان طور که در سوره قلم ذیل آیه 51 و 52 «وان یکاد … » توضیح داده ایم و نیز به استناد آیه شریفه: «و من شر النفاثات فی العقد» و آیه شریفه: «فَیَتَعَلَّمونَ مِنهُما … » = «از هاروت و ماروت آن سحری را می آموختند که به وسیله آن بین شوهر و همسرش جدایی بیندازند … » (1) و آیات شریفه (2)، می توان گفت: قرآن کریم تأثیر سحر را تصدیق دارد و البته روایات نیز آن را تأیید می کند، مثلاً این روایت: «رسول خدا (ص)، حسنین (ع) را به دو سوره معوذتین، تعویذ می فرمود» . اما از آن جایی که اهل بیت (ع) و شخص شریف و ارجمند پیامبر اکرم (ص) اتصال دائم با عالم بالا دارند و قرآن ناطقند، لذا به هیچ عنوان سحر و جادو در آنها اثر ندارد. بلکه این سحر به سایر انسانها اثر دارد. اما اگر به دقت، دو روایتِ فوق الذکر را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که هر دو روایت اشاره به سحر و جادو دارند ولی در روایت دوم اشاره ای به بیماری نشده و اصلاً صراحتی بر تأثیر سحر بر پیامبر (ص) ندارد اما در روایت اول که کاشفِ از قول معصوم (ع) هم نمی باشد اثر سحر و بیماری پیامبر (ص) را تأیید کرده است، بنابراین یا باید عبارتِ «بیماری آن حضرت» را زائد دانست و یا روایت را مردود شمرد. (والله اعلم).

توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیه: «وَ إِنْ یکَادُ الَّذِینَ … » (3) مراجعه شود.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 615، از رسول اکرم (ص):

فقر نزدیک است انسان را به کفر بکشاند و حسد نزدیک است که حاسد را بر مقدرات غالب گرداند. (این تعبیر کنایه از شدت تأثیر حسد است نه این که می تواند سبقت بگیرد چون حسد، خود از قضاء و قدر الهی است). و فرمود: آفتِ دین، حسد و تکبر است. و فرمود: مؤمن غبطه می خورد اما حسد ندارد، ولی منافق حسد می برد و غبطه نمی خورد. و فرمود: حسد ایمان را محو کند چنان که آتش، هیزم را محو نماید. و فرمود: حضرت عیسی (ع) با یکی از اصحاب به کنار آبی رسید و گفت: «باسم الله بصحۀ و یقین منه» و از روی آب عبور کرد، آن مصاحب هم همان جمله را گفت و بر روی آب شروع به حرکت کرد. ناگهان عُجبی درونش را فرا گرفت که یک دفعه در آب فرو رفت، عیسی (ع) دستش را گرفت و او توبه کرد و به راه خود ادامه داد.

ص :675


1- بقره 102
2- قلم 52 و51
3- قلم52 و51

114 سوره ناس

114 - سوره ناس (مردم) = مُعَوّذَه (از عَوذ = یعنی پناه بردن است) = مُشَقْشقَه.

مدنی است و « 6» آیه دارد.

خلاصه مطالب: «استعاذه» از دشمن.

توجه: بحثِ مفصلِ «استعاذه» در سوره ی حمد آمده است.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 617، از امام صادق (ع):

هر کس سوره ناس را هر شب در منزل خود قرائت کند از شر جن و وسواس ایمن باشد. و اگر این سوره را بنویسد و همراه طفل کند از آزار و اذیت اجنه محفوظ بماند.

در تفسیر جامع، ج 7، ص 617، از رسول خدا (ص):

اگر آن را بر دردی بخواند آن درد به اذن خدا ساکن شود و از برای قاری شفا است.

☼ مؤلف:

روایاتی این چنین، که در آنها ثواب و تأثیرِ قرائتِ سُوَر و آیات الهی آمده، مشروط بر آن است که اولاً: یقین به آن سوره و مطالبش داشته باشد. ثانیاً: به فرامین آن سوره عمل کند. پس اگر طبق روایتی معتبر عمل کرد و نتیجه نگرفت، باید خودش را سرزنش کند. و البته یک سری از روایاتْ هم جعلی است که معمولاً راویانِ اهلِ سنت به کرات آورده اند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1)

مَلِکِ النَّاسِ (2)

إِلهِ النَّاسِ (3)

مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ (4)

الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ (5)

مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (6)

بگو: پناه می برم به پروردگار مردم (1) به مالک و حاکم مردم (2) به (خدا و) معبود مردم (3) از شر وسوسه گر پنهانکار (4) که در درون سینه ی انسانها وسوسه می کند (5) خواه از جن باشد یا از انسان (6)

«وسواس» : مثل «وسوسه» مصدر است و به معنای نجوای آهسته در نفس است.

«خناس» : صیغه مبالغه از مصدر «خنوس» و به معنای اختفاء بعد از ظهور است.

«من الجنه والناس» : به استناد این آیه شریفه، هر کسی که وسوسه به گناه کند شیطان است، چه جن باشد یا انسان، همچنان که می فرماید: «شیاطین انس و جن» (1).

☼ نکته:

در سه آیه اول به ترتیب سه کلمه «رب، ملک و اله» ، آمده است. «رب و ملک» دو

ص :676


1- انعام 112

صفت از صفات خدایتعالی است و «رب» به معنای پرورش دهنده و مربی است. و «ملک» به معنای مالک و سلطان است. و اما کلمه «اله» اسم جلاله است که جامع تمام صفات است و گستردگی مقام باری تعالی را در تمامی صفات می رساند. اما ترتیبی که در این آیات شریفه به کار رفته که ابتدا «رب» بعد «ملک» و بعد «اله» آمده شاید بدین خاطر است که «ربوبیتْ» نزدیکترین صفت خدایتعالی به انسانهاست و آن صفت پرورش و تعلیم است مثل پدری که با ترحمِ خاصی فرزندش را آموزش می دهد و بعد صفت «مالکیت» که همان قیومیت است مثل پادشاهی که تمام اعضای کشور را زیر پر و بال خود می گیرد. و در آخرْ «الوهیت» است که همان رابطه ی بندگی بین انسان و خداست و جامعِ تمام صفات است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 469، از مجمع، از رسول خدا (ص):

شیطان پوزه خود را بر قلب انسان می گذارد، اگر انسان به یاد خدا بیفتد او دور می شود و اما اگر خدا را از یاد ببرد دلش را می خورد. که این معنای «وسواس خناس» است.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 470، از رسول خدا (ص): هیچ مؤمنی نیست مگر آن که در قلبش دو گوش است از یک گوش فرشته بر او می خواند و از گوش دیگر وسواسِ خناس بر او می خواند. خدایتعالی به وسیله فرشته، او را تأیید می کند و این همان است که فرموده: «وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» = «و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده» (1).

در علل الشرایع، ج 2، ص 679، چ2، از امام صادق (ع):

ابلیس بر قلب و دل مسلط می شود و وقتی ذکرِ خدا در آن شود می گریزد لذا به خاطر همین است که به او خناس یعنی گریزنده می گویند.

در تفسیر المیزان، ج 40، ص 470، از امالی شیخ صدوق، از امام صادق (ع):

وقتی آیه: «وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ … » = « کسانی که وقتی کاری زشت مرتکب می شوند و یا به خود ستم می کنند به یاد خدا می افتند و از گناهان استغفار می کنند» (2)، نازل شد، ابلیس به بالای کوهی در مکه رفت و

ص :677


1- مجادله22
2- آل عمران 135

شیاطین را جمع کرد و از آنها خواست تا اثر آن را خنثی کنند. «وسواس خناس» گفت: من به آنان وعده می دهم، آرزومندشان می کنم تا مرتکب خطا و گناه شوند، وقتی در گناه واقع شدند، استغفار را از یادشان می برم. شیطان از بین چند پیشنهاد از دیگر شیاطین، این پیشنهاد را پذیرفت و «وسواس خناس» را مأمور کرد تا روز قیامت.

در علل الشرایع، ج 2، ص 679، از امام صادق (ع): ابلیس در آسمان دو رکعت نماز را ظرف هفت هزار سال بجا آورد و حق تعالی در مقابلِ عبادتش ثواب آن را اعطاء کرد به او آنچه اعطاء فرمود.

در نهج البلاغه، ص 381، خطبه192، چ9، از حضرت علی (ع):

خداوند اگر اراده می کرد، آدم (ع) را از نوری که چشم ها را خیره کند و زیبایی اش که عقل ها را مبهوت سازد و عطر و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند می آفرید، که اگر چنین می کرد، گردن ها در برابر آدم فروتنی می کردند و آزمایش فرشتگان برای سجده بر آدم (ع) آسان بود، اما خداوند مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش می کند، تا بد و خوب تمیز داده شود و تکبر و خودپسندی را از آنها بزداید، پس از ابلیس عبرت گیرید چرا که اعمال و کوششهایش را با تکبر از بین برد. او 6 هزار سال عبادت کرد اما با ساعتی تکبر همه را نابود کرد.

☼ مؤلف:

در قول امام صادق (ع) به 7 هزار سال و در قول مولای متقیان حضرت علی (ع) به 6 هزار سال عبادتِ شیطان اشاره فرموده اند، که اگر روایت اول صحیح باشد شاید در جمع این دو روایت بتوان گفت: «شیطان هزار سال در زمین و در کنار اجنه مشغول عبادت بود که مورد الطفات حضرت حق تعالی قرار گرفت و به آسمان عروج کرد و آن جا در کنار فرشتگان 6 هزار سال مشغول عبادت شد که جمع آن 7 هزار سال به دست می آید و بعد از آن بود که تمرد کرد و رجیم شد و یا شاید هم 6 هزار سال در زمین و هزار سال در آسمان عبادت کرد» (والله اعلم).

در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 300، چ1، از رسول خدا (ص):

کسی که آخر کلامش صلوات بر من و بر علی (ع) باشد وارد بهشت شود.

«الحمد لله رب العالمین»

ص :678

عصمت مطلقه و ترک اولا

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی پیرامون آیاتی که در ظاهر «ترک اولا» را به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) نسبت می دهند:

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که عده ای از مفسرین صرفاً به استناد ظاهر آیه و اینکه مخاطبِ وحی، شخص شریف رسول اکرم (ص) است و حتی در مواردی بر خلافِ ظاهرِ آیه، خواسته یا ناخواسته به قولِ خودشان «ترکِ اولا»، اما در حقیقت گاهاً گناه کبیره ای را به ساحتِ مقدسِ و مطهر آن مقامِ معصوم (ع) نسبت داده و البته روایاتی را هم در شأنِ نزولِ این آیات در این خصوص آورده اند که در مواقعی اصلاً با ظاهر آیه هم سنخیتی ندارند.

از جمله این آیات شریفه می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1- سوره نساء آیات شریفه 105 و 106 و 107: «وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا»=«از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی» (105)، «وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ ...»=«از خداوند طلب آمرزش نما» (106)، «وَلَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ»=«از آنها که به خود خیانت کردند دفاع مکن» (107).

در ذیل این آیات شریفه اکثر مفسرین روایتی بدین مضمون آورده اند: (العیاذ بالله) پیامبر اکرم (ص) اراده کرد به درخواست مردی دروغگو به نام «بنی ابیرق» عمل کرده و شخصِ بی گناهی را به اشتباه مجازات کند ولی این آیات نازل و مانع آن جناب شد.

2- سوره مائده آیه 67 (آیه تبلیغ): «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»=«ای رسول آن چه را از ناحیه پروردگارت نازل شده برسان و اگر نرسانی، اصلاً پیغام پروردگار را نرسانده ای و خدا تو را از شر مردم نگه می دارد».

در ذیل این آیه شریفه آورده اند: (العیاذ بالله) پیامبر اکرم (ص) از رساندن پیام خدا ترسید و آن را به تأخیر انداخت. و از آن جایی که «ترس» یک صفت رذیله است، عده ای از مفسرین برای کم رنگ جلوه دادن این صفت، به دست و پا افتاده اند که ترس حضرت رسول (ص) به خاطر خودش

ص :679

نبوده بلکه به خاطر اسلام بوده است، غافل از آن که انجام ندادن دستور الهی آن هم توسط یک رسول، اکبرِ گناهان است که همچنان در این روایت باقی است.

3- سوره توبه آیه 43: «عَفَا الله عَنکَ لِمَ اذِنتَ لَهم ...»=«خداوند تو را بخشید چرا پیش از آن که راستگویان برایت مشخص شوند و دروغگویان را بشناسی به آنها اجازه دادی».

آورده اند: (العیاذ بالله) پیامبر (ص) بی اِذنِ خدا عده ای از منافقین را در جهاد معاف کرد.

4- سوره توبه آیات 80 تا 85: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ ...»

آورده اند: (العیاذ بالله) پیامبر (ص) برای منافقی استغفار کرد و بر جنازه اش نماز خواند و این در حالی بود که «عُمَر» او را از انجام این کار نهی کرده بود ولی پیامبر (ص) نصیحت «عُمَر» را نپذیرفت، تا آن که این آیات نازل شد و پیامبر (ص) را از انجام چنین اعمالِ (خلافی) بازداشت.

5- سوره کهف آیات 23 و 24: «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا»=«درباره هیچ چیز نگو که فردا چنین می کنم» (23)، «إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ...»=«مگر آن که خدا بخواهد و...» (24).

در ذیل این آیات شریفه آورده اند:

پیامبر (ص) در پاسخِ چهار سؤال از نمایندگان قریش فرمود: بروید فردا بیایید تا جوابتان را بدهم ولی «ان شاءَ الله» نگفت و به عبارتی سر از خود و العیاذ بالله غافل از یاد خدا این حرف را زد و خدا هم او را تنبیه کرد و40 روز وحی را از او قطع کرد، تا موردِ تمسخر قرار گیرد.

6- سوره عبس آیات 1 و 2:

آورده اند: (العیاذ بالله) پیامبر (ص) بر روی یکی از مهمانانش که نابینا بود ترشرویی کرد.

7- سوره احزاب آیات 4 و 36 تا 40:

آورده اند: (العیاذ بالله) پیامبر اکرم (ص)، (بی اجازه و سرزده) وارد خانه «زید» شد که ناگهان چشمش به زینب، همسر زید افتاد که (عریان و) در حال حمام کردن است و العیاذ بالله عاشق زینب شد و با فکر این عشقِ حرام به منزلش برگشت و این باعث ازدواجش با زینب شد.

8- سوره تغابن آیه 15: آورده اند: (العیاذ بالله)، پیامبر اکرم (ص) بر روی منبر وقتی حَسَنِین

ص :680

(امام حسن و امام حسین علیهما السلام) را می دید، مدهوش و از خود بی خود می شد.

9- سوره علق:

آورده اند: (العیاذ بالله) وقتی که در غار حرا وحی بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد، خودش متوجه نشد که به رسالت رسیده است، تا این که راهبی یهودی او را متوجه ساخت.

10- سوره نور آیه 11 معروف به آیه «افک»:

آورده اند: (العیاذ بالله) وقتی تهمتِ زنا به «ماریه قبطیه» همسر پاکدامن حضرت رسول (ص) زدند، پیامبر (ص) بدونِ تحقیق، حضرت علی (ع) را مأمورِ کشتن آن غلام کرد. و آن حضرت وقتی خواست غلامِ بی گناه را به قتل برساند ناگهان لباسِ غلام کنار رفت و شرمگاهش هویدا شد و حضرت علی (ع) دید که او عقیم است و (مغمون و پشیمان) برگشت.

11- سوره حجرات آیه 6 معروف به آیه ی «تجسس خبر فسق»:

در ذیل این آیه علاوه بر روایتِ شرم آورِ فوق یک روایت دیگری هم آورده اند که: (العیاذ بالله) پیامبر (ص) بعد از شنیدن یک خبر فسق تصمیم به قتلِ عام مردمِ بی گناهِ بنی المصطلق می گیرد که خدایتعالی این آیه را می فرستد و پیامبر (ص) را از انجام این گناه باز می دارد. (متأسفانه یکی از مفسرینِ صاحب نام شیعه به جای رد کردن این روایت و در تأییدِ آن آورده است: (العیاذ بالله) اگر پیامبر (ص) این عمل را انجام می داد، «فاجعه و مصیبتِ دردناکی به بار می آمد»).

12- (قصص 56 و 86 و 88) 13- (حج 52) 14- (فتح 2) 15- (تحریم 1) 16- (قیامت 17 – 19) و...

توجه: علاوه بر رسول اکرم (ص)، سایر انبیاء (ع) هم مورد اتهام قرار گرفته اند از جمله:

1- در ذیل آیات 56 و 57 سوره مریم: در بعضی از تفاسیر به مقام ادریس (ع) تهمت زده اند.

2- در ذیل آیه 69 سوره احزاب: تهمتِ «برهنگی در بین قوم بنی اسرائیل» را به ساحت مقدس

حضرت موسی (ع) زده و بدتر از آن این است که این عمل را به خدای سبحان نسبت داده اند.

3- در ذیل آیات 21 تا 25 سوره (ص): تهمتی به حضرت داوود (ع) زده اند که (العیاذ بالله) آن حضرت «اوریا» را در معرض کشتن قرار داد تا زنش را تصاحب کند. که البته این روایت شبیه

ص :681

روایتی است که در آن، تصاحبِ زینبْ همسرِ زید را به حضرت رسول (ص) نسبت داده اند.

4- در ذیل آیات 31 تا 33 سوره (ص): تهمتی به حضرت سلیمان (ع) زده اند که (العیاذ بالله) به خاطر اسبان، از یاد خدا غافل شد.

5- در ذیل آیه 4 سوره ممتحنه: به حضرت ابراهیم (ع) تهمت زده اند. و غیره ...

برای پاسخ به این روایات به نکات ذیل به دقت توجه فرمایید:

نکته اول: بعضی از عامه، پا را فراتر گذاشته و مقام قدسی حضرت حق تعالی جل جلاله را هم مورد اتهام قرار داده و تهمتهایی چون (العیاذ بالله)، بی عدالتی _ ظلم _ جسمانیت و غیره را به ساحت مقدس ِحضرت دوست زده اند. بد نیست در این جا روایتی که به ذهنم رسید برایتان نقل کنم: «روزی حضرت موسی (ع) رو به درگاه حق تعالی، عرضه داشت: بار پروردگارا! از تو می خواهم کاری کنی که مردم، پشتِ سرِ من حرف نزنند و مرا موردِ غیبت و تهمت و افترا قرار ندهند. حضرت حق تعالی در پاسخ فرمود: ای موسی! من که خدای تو و آفریننده مخلوقاتم، خود، موردِ اتهامِ مردمم تو که جای خود داری!!!».

نکته دوم: ممکن است عده ای به بحثی که شد ایراد بگیرند و بگویند: «در بیان روایات غلو شده است». در پاسخ به این گروه باید بگویم: این روایات به طرز عجیبی و با عباراتِ شیرین و کم عیب تری و گاهاً در مواردی با دستکاریِ یک روایتِ صحیح و متواتر، با اهدافِ مغرضانه ای بیان شده اند و واقعاً بطن و درونشانْ همان است که بیان شد و به عبارتی مصداقِ ضرب المثلِ «با پنبه سر بریدن» است. از خواننده ی محترم خواهشمندم برای درک بیشتر موضوع و رفعِ هر گونه شبهه به ذیل آیاتِ ذکر شده مراجعه کنید و عین روایات را با بیانی که داشتیم مقایسه نمایید.

نکته سوم: چرا باید این روایات در تفاسیر شیعه به چاپ برسد و در اکثر موارد نقدی بر آن ها نشود؟ برای جواب دادن به این سؤال لازم است ابتدا یکی از این روایات را به طور صحیح بررسی کنیم، مثلاً در ذیل آیه 6 سوره حجرات اکثر و تقریباً همه مفسرین، روایتی بدین شرح آورده اند: «پیامبر (ص) ولید بن عقبه را برای گرفتن زکات به قبیله «بنی المصطلق» می فرستد

ص :682

ولی او فکر می کند آن قبیله جهت کشتن او به پیشواز می آیند پس برگشته و به دروغ به پیامبر (ص) می گوید: آنها قصد ندارند زکات پرداخت کنند، پیامبر (ص) هم سخت خشمگین شده و تصمیم می گیرد که با آن قبیله جهاد کند». این بود خلاصه متن روایت مورد بحث که متأسفانه اکثر مفسرین شیعه و همه مفسرین سنی بدون هیچ توضیحی آن را در تفاسیرشان ذکر کرده اند.

اما واقیعت این روایت چیست؟

بله این که پیامبر (ص) ولید را جهت گرفتن زکات می فرستد و او هم به دروغ خبر فسق را بیان کرد، یک واقعیت تاریخی غیر قابل انکار است و اتفاقاً روایاتِ معتبر و به حد تواتر، آن را نقل کرده اند. پس این روایت تا آنجا که ولید خبر فسق را به پیامبر (ص) می گوید کاملاً صحیح بوده و اصلاً مشکلی ندارد. بحث ما در خصوص این جمله است: «پیامبر (ص) سخت خشمگین شد و تصمیم گرفت با آنها بجنگد». پر مسلم است که هر انسان مؤمن و معصوم شناس تحت هیچ شرایطی نمی پذیرد العیاذ بالله پیامبر (ص) با وجود داشتن علم غیب و عصمت مطلقه اش، به صِرفِ شنیدنِ یک خبر فسق آن هم از زبان ولید که سابقه اش مشخص است، عجولانه چنین تصمیمی بگیرد. بنابراین در برخورد با این جمله از روایت یا باید آن را رد کرد و یا این که آن را بدین صورت توجیه نمود: «همه می دانیم پیامبر (ص) در مسجد اقامت داشته و معمولاً اصحاب در اطرافش جمع می شدند، به خصوص وقتی «ولید» برگشتْ اکثرِ مسلمین جهت شنیدن ماجرا به مسجد آمدند، بنابراین وقتی ولید آن خبرِ فسق را به پیامبر (ص) داد، عده ای از مردمِ عجول و کج فهم، گاهاً منافق و یا جاهل، فوراً عصبانی شده و شروع به فریاد کرده که باید با این قبیله جهاد کنیم و از طرفی پیامبر (ص) چون می داند این خبر فسق است و نیز عکس العمل عجولانه ی این گروه را هم می شنود بدین خاطر بسیار مغمون و ناراحت و شاید عصبانی می شود».

بنابراین اگر خشم و اندوه و عصبانیتی هم از جانب رسول خد (ص) بوده، بدین خاطر می باشد، که البته این روشِ همیشگی آن بزرگورا بوده است که به خاطر گناهِ امتش غمگین شود. ممکن هم هست عده ای ناراحتی و غم رسول خدا (ص) را به صرفِ زکاتْ ندادنِ آن قبیله فرض

ص :683

کرده باشند و این نقل در بین دهان ها بدین صورت پیچیده باشد تا به حد تواتر هم برسد. اما بندِ دوم این جمله که می گوید: «و تصمیم گرفت با آنها جهاد کند». این جمله هم ممکن است ناقص نقل شده باشد و واقعیت این باشد که: «وقتی رسول خدا (ص) این خبرِ فسق را می شنود و بعد هم عکس العمل عجولانه ی عده ای را می بیند به آنها تذکر می دهد که صبر کنید تا شخصِ دیگری که همان «خالد» باشد را جهت ارزیابی بیشتر بفرستیم و اگر او نیز تأیید کرد که این قبیله واقعاً قصد تمرد و ندادنِ زکات و جنگ دارند آن گاه با آنها جهاد کنیم».

اتفاقاً واقعیت هم همین است، چرا که رسول خدا (ص) «خالد» را می فرستد و او نیز بعد از مراجعت به آن قبیله، خبر اول را فسق شمرده و رد می کند. و نیز ظاهر آیه شریفه نیز این نظریه ما را تأیید می کند چرا که اگر العیاذ بالله پیامبر (ص) چنین تصمیمی می گرفت جا داشت در ابتدای آیه، جمله: «یا ایها الرسول» ذکر شود و نه «یا ایها الذین آمنوا»، و این «خطابِ به جمع»، می رساند که عده ای از مسلمین مرتکبِ خطا شده اند، نه العیاذ بالله حضرتِ رسول (ص).

خلاصه کلام: «چنین روایاتی که در ظاهر، عصمت حضرت رسول (ص) و یا انبیاء (ع) و یا اهل بیت (ع) و یا فرشتگان (ع) را زیر سؤال می برند یا باید به نحوی توجیه شوند که این خاصیت را از دست بدهند و یا باید رد شوند. مثلاً آن روایت که العیاذ بالله رسول اکرم (ص) حضرت علی (ع) را اجیر کرد تا غلام بی گناهی را به صرف یک تهمت بی اساس به قتل برساند اصلاً جای هیچ گونه توجیهی ندارد و تنها باید آن را به دیوار کوبید».

اما در پاسخ به این که چرا این روایات در تفاسیر شیعه آمده، می توان چند دلیل به شرحِ ذیل آورد:

1- به خاطر تواتری که این روایات دارند و در اکثر تفاسیر گذشته هم به چشم می خورند.

2- به دلیل این که شأن نزول آیه ای در ذیل آیه به چاپ برسد تا تفسیرِ مفصل تری به دست آید و این ممکن است صرفاً جهت بیانِ روایت باشد و اصلاً غرضی هم در بین نباشد.

3- با توجه به این که رد کردن یک روایتِ متواتر و صحیح که کاشفِ از قول معصوم (ع) هم باشد، گناه و کفر محسوب می شود لذا ممکن است بدین خاطر جرأتِ رد کردن این روایات را

ص :684

نداشته باشند، غافل از آن که اگر روایتی عصمتِ ائمه (ع) را زیر سؤال ببرد و هدفی جز دشمنی با اهل بیت (ع) نداشته باشد، باید هم رد شود و هم با بیانی منطقی دلایلِ رَدِ این روایت بیان شود.

4- دلیل دیگری هم که می توان به آن اشاره کرد این است که عده ای از مفسرین اصلاً معتقدند اهل بیت (ع)، مخصوصاً حضرت رسول (ص) هم مثل سایرِ انبیاء دچار ترک اولا می شوند و لذا بدین باور چنین روایاتی را تأیید می کنند و البته به این اعمالی که در روایت بدان اشاره شده «ترک اولا» نسبت می دهند. غافل از آن که چشم چرانی و عاشقِ زن شوهردار شدن، یا تهمت زدن به یک شخص بی گناه، یا اجیر گرفتن برای قتل یک انسان بی گناه به صرف یک خبر فسق، یا سرپیچی از امر الهی در رساندنِ وحی، یا استغفار کردن و نماز خواندن بر میت یک کافر و منافق و امثال این، نه تنها «ترک اولا» نیست بلکه از گناهان کبیره به شمار می روند که حتی فکر ارتکابش هم برای انبیاء جرم و گناه است چه رسد به تن دادن به این اعمالِ پلید!!!

5- بعضی هم معتقدند اهلِ بیت (ع)، عیناً شبیهِ سایر مؤمنین هستند. و شاید دلایل دیگری هم باشد که بهتر است از آن گروه از مفسرینی که این گونه روایات را قبول دارند پرسیده شود!!!

بد نیست لطیفه ای در این خصوص بگویم: «روزی شخصی خدمت یکی از علمای بزرگ رفت و از قول شخصِ دیگری یک مشتْ فحش و تهمت و افترا به آن عالِم زد، بعد از تمام شدن صحبتهایش، آن عالم رو به شخص کرد و گفت: «تو چقدر بی حیایی که تمام فحش ها را از زبان خودت به من گفتی ولی او چقدر با حیا بود که این حرفها را خودش به من نزد».

خدای تعالی در پاسخ به این گروه می فرماید: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَینًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ، وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یکُونُ لَنَا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ»=«زیرا شما آن سخنان دروغ را از زبان یکدیگر تلقی کرده، حرفی به زبان می گویید که به آن علم ندارید و این کار را سهل و کوچک می پندارید در صورتی که نزد خدا گناهی بسیار بزرگ است، چرا به محض شنیدن این سخن نگفتید که هرگز ما را تکلم به این روا نیست، بار خدایا این بهتانِ بزرگ و تهمتِ محض است» (نور 15و16).

ص :685

با این تفاسیر چرا باید یک مشت تهمت و افترا به اسم روایت، آن هم روایاتِ جعلی و دست خورده ی اسرائیلی، به لسان و قلم خودمان در تفاسیرمان بیاوریم، و مقامِ عصمتِ اهلِ بیت (ع) و پیامبر اکرم (ص) را زیر سؤال ببریم، پیامبر عزیزی که خدایتعالی درباره اش می فرماید:

«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ، فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»=«همانا رسولی از خودتان برای هدایت خلق آمد که از فرط محبت و نوع پروری، فقر و پریشانی و جهلِ شما، بر او سخت می آید و بر آسایش و نجات شما بسیار حریص و به مؤمنان رئوف و مهربان است، پس ای رسول هر گاه مردم مقام تو را نشناخته و از تو روی گردانیدند بگو خدا مرا کفایت است که جز او خدایی نیست، من بر او توکل کرده ام که رب عرش بزرگ است» (توبه 128و129).

نکته چهارم: روایاتی شنیع تر در تفاسیر عامه به وفور پیدا می شوند که علناً گناه کبیره ای را به ساحت مقدس رسول اکرم (ص) و اهل بیت (ع) نسبت داده اند.

نکته پنجم: در این خصوص علمای شیعه دو دسته اند: 1- عده ای معتقدند: اهل بیت (ع) مثل سایر انبیاء مرتکبِ «ترک اولا» می شوند مثلاً خوردن و خوابیدن برای آنها «ترک اولا» است.

2- عده ای دیگر معتقدند: چهارده معصوم (ع) برتر از سایر انبیاء بوده و چشم بر هم زدنی از یاد خدا غافل نبوده اند و دچار «ترک اولا» هم نشده اند.

خدای تعالی در پاسخ به گروه اول می فرماید: «وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یأْکُلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَیهِ مَلَکٌ فَیکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا»=«و گفتند: چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟! چرا فرشته ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند» (فرقان7)، و می فرماید: «وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا یأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ»=«انبیاء را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم! عمر جاویدان هم نداشتند» (انبیاء8)، و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ»=«ما هیچ یک از رسولان را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند» (فرقان20).

ص :686

آیا عبادت فقط در نماز و روزه خلاصه می شود؟! آیا اهل بیت (ع) بایستی مثل فرشتگان دائماً در حال نماز و سجده باشند که اگر آنی برای غذا خوردن و خوابیدن و غیره از ذکر نماز فارغ شوند، بر آنها گناه یا ترک اولا محسوب شود؟! چگونه است که حتی بعضی از انسانهای عادی در حین خوردن و خوابیدن و ازدواج به یاد خدا بوده و در حقیقت در عبادتند اما نباید اهل بیت (ع) در این موارد در عبادت و ذکر خدا باشند؟ در این خصوص رسول اکرم (ص) می فرماید: «چشمانم به خواب می رود اما قلبم بیدار است». و نیز آن عملِ با ارزش و گران قدر حضرت امیرالمؤمنین (ع) که در رکوعِ نماز، انگشترش را به فقیر عطا می فرماید، برترین عبادت است.

نکته ششم: در قرآن کریم آیات دیگری هم در تأیید عصمت حضرت رسول (ص) آمده است، از جمله: 1- سوره احزاب آیه 39: «الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ»=«رسولان از خدا می ترسند و از غیرِ خدا نمی ترسند» {این آیه شریفه، آن روایت را «رَد» می کند که نسبتِ ترس به ساحتِ مقدسِ حضرت رسول (ص) می دهد}.

2- سوره حج آیه 15: «مَنْ کَانَ یظُنُّ أَنْ لَنْ ینْصُرَهُ اللَّهُ...»=«آن کس که پندارد خدا در دنیا و آخرت رسولش را یاری نمی کند پس طنابی در آسمان آویزد و بر گردن افکند».

3- سوره ابراهیم آیه 47: «فَلا تَحسَبَنَّ الله مُخلِفَ وَ عدِهِ رُسُلَه»=«هرگز مپندار که خدا وعده رسولانش را خلاف کند».{این آیه، آن روایتِ خلفِ وعده ی پیامبر (ص) را رد می کند}.

4- سوره ضحی آیه 3: «خدای تو هرگز تو را ترک نگفته و بر تو خشم نگرفته است».

5- سوره انشراح آیه 3: «بار سنگین گناه را از تو دور داشتیم».

6- سوره زخرف آیه 43 و یس آیه 4: «ای رسول تو به راه راست و مستقیم حق هستی».

7- سوره نجم آیه 3: «پیامبر هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید، سخنش وحی است».

8- آیه تطهیر و آیاتی مشابه از این قبیل ...

خلاصه این که همه این آیاتِ شریفه به صراحت، عصمت مطلقه ی حضرت رسول (ص) را اثبات می کنند. حال اگر آن آیاتی که در ظاهر خطابی تند به حضرت رسول (ص) دارند را هم به

ص :687

دقت بررسی کنیم، اصلاً صراحتی در ترک اولی ندارند، این که در آیه ای آمده است: «از خائنان دفاع مکن» و یا «استغفار کن» و یا «ان شاء الله بگو» و غیره اصلاً دلیلی بر خطا نیست چرا که:

اولاً: خدایتعالی آیاتِ قرآن را بر همه انسان ها نازل فرموده و ظاهرِ خطابِ آیات به رسول خدا (ص) است اما منظور، تمام بشریت است و به قول و فرمایش گرانبهای امام صادق (ع) مصداق این ضرب المثل است که «به در می گویم، دیوار، تو بشنو» است، همچنین در بین ما انسانها نیز گاهاً پدر و مادر یا معلمی به تمام بچه ها خطاب و پند می دهند که اعمال بد انجام ندهند حال ممکن است اصلاً آن بچه ها خطایی هم نکرده باشند یا این که عده ای از آنها خطاکار باشند، ولی خطاب به همه آنهاست و صد البته این نصیحتْ دلیلی بر خطای عده ی بی گناه نیست.

ثانیاً: حتی اگر هم این خطاب به رسول اکرم (ص) باشد، باز هم این آیاتِ شریفه صرفاً پند و اندرزی است از جانب خدایتعالی به رسول ارجمندش، نه این که العیاذ بالله خطایی در کار باشد.

ثالثاً: آیات الهی یکدیگر را تفسیر می کنند و به صرفِ ظاهرِ یک آیه، آن هم با معنای متشابه نمی توان نظری قطعی صادر کرد، مثلاً به صرف این آیه شریفه که می فرماید: «ید الله فوق ایدیهم» نباید به غلط تصور کرد و فوراً تفسیر به رأی نمود که العیاذ بالله، خدایتعالی دست دارد و جسمانیت را به ساحتِ مقدس حضرت حق تعالی نسبت داد. لذا این چنین آیات متشابهی که معنای دو گانه دارند را باید به آیات محکمش (دسته دوم) برگرداند و تفسیر نمود، همچنان که می فرماید: «هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ...»=«اوست خدایی که قرآن را به تو فرستاد که برخی از آن کتاب، آیاتِ محکم است که آنها اصل و مرجعِ دیگر آیاتِ کتاب خواهد بود و برخی دیگر آیاتی است متشابه تا آن که گروهی که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته به تأویل کردن آن در دین راهِ شبهه و فتنه گری پدید آورند ... » (آل عمران 7).

«جای بسی تأسف است که عده ای بخواهند آیاتی که صراحتْ در عصمتِ مطلقه ی حضرت رسول (ص) دارند را نادیده بگیرند و دنبال متشابهاتی بروند که اصلاً دلالتی بر ترک اولا هم ندارند و در دینْ شبهه و فتنه گری پدید آورند».

ص :688

نکته هفتم: علاوه بر این که آیاتِ مورد بحث، هیچ گونه صراحتی بر ترک اولایِ حضرت رسول (ص) ندارند که حتی روایاتِ مطرح شده نیز اصلاً سنخیتی با شأن نزول این آیات ندارند مثلاً: بیانِ «ان شاء الله» چه ربطی با 40 روز قطع وحی دارد. و یا مخاطب قرار دادن گروه مؤمنین «یا ایها الذین آمنوا» به این که در خصوص خبر فسق تجسس کنند چه ارتباطی العیاذ بالله با اجیر کردن حضرت علی (ع) بر قتل یک غلامِ بی گناه دارد و ...

نکته هشتم: به استناد دو آیه شریفه: 1- طه آیه 114: «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ»=«قبل از آن که وحی بر تو تمام شود درباره قرآن عجله مکن». 2- قیامت آیه 16: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»=«با عجله زبان به قرائت قرآن مگشا». قرآن کریم دو بار بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است: یک بار به صورت کامل و دفعتاً و بار دیگر هم به صورت تدریجی و در طی 23 سال. حال با این وجود چگونه می توان آن روایاتی را پذیرفت که العیاذ بالله نسبتِ جهل به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) قبل از نزول آیات مورد بحث داده اند؟!!!

نکته نهم: خدایتعالی در سوره نجم که اشاره به معراج رسول خدا (ص) دارد می فرماید: «ثم دَنی فَتَدلی (8) فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی (9) فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی (10) مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی (11) ... مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی (17) ...»=«پس رتبه اش به خدا نزدیک و نزدیک تر شد (8) به آن نزدیکی که بیش از دو کمان و یا کمتر فاصله نماند (9) در آن جا بود که خدایتعالی به بنده خود محمد (ص) وحی (بدون واسطه) کرد، آن چه را که کرد (10) قلب پیامبر (ص) آن چه که دیده بود صادق بود (11) ... چشم پیامبر (ص) نه به کجی گراییده بود و نه در دیدن طغیان کرده بود تا در نتیجه چیزی را دیده باشد که حقیقت نداشته باشد (17) ...».

به استناد این آیاتِ شریفه، خدایتعالی بدون هیچ واسطه ای با رسول ارجمندش تکلم فرمود و حتی جبرئیل (ع) هم ظرفیت و لیاقتِ همراهی او را نداشت. پس این که در طی 23 سال جبرئیل (ع) بر پیامبر (ص) نازل می شد و قرآن را بر آن حضرت قرائت می کرد نباید این توهم را ایجاد کند که پیامبر (ص) العیاذ بالله نیاز به یک واسطه دارد و یا قبل از وحی، جاهل بوده و یا اینکه

ص :689

جبرئیل معلم و اعلم بر او باشد، بلکه این ظاهرِ قضیه است و اما باطنِ قضیه آن است که حضرت رسول (ص) بدون واسطه و مستقیماً و دائماً در ارتباطِ مستقیم با حضرت حق تعالی بوده و خواهد بود و حتی لحظه و آنی هم این ارتباط قطع نشده است. که البته این ارتباط در خصوصِ اهل بیت (ع) هم مصداق دارد. چگونه می شود جبرئیلی که بی اذنِ اهل بیت (ع) به بیتِ مطهرشان ورود نکرده و نمی کند از آنها برتر باشد! اتفاقاً برعکس، این جبرئیل و ملائکه اند که مفتخر به هم صحبتی با اهل بیت (ع) بوده اند، چرا که آن مقاماتِ «عالین»، معلم و استاد فرشتگان بوده اند.

با این اوصاف ممکن است سؤال شود: «اهل بیت (چهارده معصوم) (ع) واقعاً چه کسانی هستند؟»

یکی از غلامانِ آقا و مولایم اما حسین (ع) به آن حضرت (ع) عرض کرد: «سرورم! شما واقعاً چه هستید؟ امام حسین (ع) فرمود: «وقتی خدایتعالی ما را خلق فرمود، مخلوقی در عالَم وجود نداشت، و بعد از آنکه فرشتگان را خلق فرمود آنها می دانستند خدا کیست، اما نمی دانستند با چه الفاظی و چگونه خدایتعالی را عبادت کنند و ما اهل بیت (ع) آنها را آموزش دادیم ...»

به استناد روایاتِ زیادی از معصومین (ع)، خدایتعالی اولین مخلوقاتی را که در عالم هستی خلق فرمود؛ ارواح مقدس و منور چهارده معصوم (ع) بود و بعد از خلقتِ بقیه ی عالم از جمله فرشتگان و آسمانها و زمین، از همان ابتدای خلقت این مقاماتِ «عالین» و این چهارده نورِ مقدس و منور را به عنوان خلیفه و واسطه و نماینده ی خود با سایر مخلوقات تعیین و منصوب فرمود و این بزرگواران را به عنوان واسطه ی فیض الهی و راه های قرب به سوی خود تعیین فرمود. خدایتعالی آن چه از علوم مکنونِ خود و آن مقدار که در حد نیاز اهل بیت (ع) بود در اختیارشان قرار داد و البته به صورت طولی و نه عرضی. بنابراین وجود اهل بیت (ع) به عنوان نماینده و راهبران و خلفای الهی بر تمام عالم هستی، از همان ابتدای خلقت نمایان بوده و تمام موجودات (به جز اکثریت جن و انس) آنها را تعظیم و تکریم می نموده اند.

و هنگامی که خدایتعالی می فرماید که می خواهد خلیفه ای بر روی زمین قرار دهد، در حقیقت منظورش از خلیفه همان اهل بیت (ع) بود که سایر انبیاء تنها واسطه ای بودند جهت

ص :690

رساندن این مسند به دست خاتم انبیاء (ص) که در یک دوره زمانی می بایست به صورت جسمانی و بشری خاکی بر روی زمین زیست کند و بعد از او نیز اهل بیت (ع)، خلفای واقعی بر روی زمین هستند. و با روشن شدن این مطلب بود که همه فرشتگان به احترام اهل بیت (ع) و به امر الهی بر آدم سجده کردند (برای توضیح بیشتر به ذیل آیات 30 تا 37 بقره مراجعه شود).

چهارده معصوم (ع) می بایست در یک دوره ای از ادوار، به شکل انسانی خاکی و صرفاً جهت راهبری و هدایت بشر پا به عرصه خاکی بگذارند و نه اینکه خودشان به کمال برسند چرا که خود در حدِ اَکملِ کمالند. مقام عصمت و طهارت اهل بیت (ع) کجا و زمین خاکی کجا!!!

این است که حضرت علی (ع) می فرماید: من به راههای آسمانی آشناتر از راه های زمینی هستم. و یا حضرت رسول (ص) در مدحِ حضرت علی (ع) می فرماید: «یا علی! اگر نبود ترس از این که مانند عیسی خدایت بنامند، چنان از فضایلت می گفتم که خاک پایت را به تبرک ببرند». که البته این موضوع شامل همه چهارده معصوم (ع) می شود. قلم و لسان، از ادایِ عظمت چهارده معصوم (ع) قاصرند، صرفاً به گوشه ی کوچکی از حقایقِ اهل بیت (ع) اشاره شد.

خلاصه مطلب: اهل بیتِ عترت و طهارت (ع) به طور مستمر و مداوم با ذات اقدس حضرت حق تعالی از ابتدای خلقت و بدون هیچ واسطه ای در ارتباط بوده و هستند و لذا هیچ موردی از خطا یا فراغت یا فکر ترک اولا را نمی توان به آن بزرگواران نسبت داد.

نکته دهم: بعد از بحث هایی که در خصوص چهارده معصوم (ع) شد ممکن است عده ای اشکال کنند که مثلاً اگر پیامبر (ص) نسبت به فسق و دروغگویی «ولید بن عقبه» اطلاع داشت پس چرا او را به عنوان نماینده خویش فرستاد؟ و یا چرا ابوبکر را برای قرائت سوره برائت فرستاد و بعد او را به امر الهی برگرداند و حضرت علی (ع) را فرستاد؟ و یا مواردی از این قبیل...

در پاسخ به این سؤال باید گفت: اولاً: پیامبر (ص) هر گاه تصمیمی می گرفت با سایرین مشورت می کرد. ثانیاً: همان طور که گفتیم به استناد آیات الهی حضرت رسول (ص) کلامی جز کلام خدا و تصمیمی جز اجرای امر الهی نگرفته است و اگر «ولید بن عقبه» را معرفی فرمود به امر الهی بود

ص :691

چرا که همه می دانند آیه 6 سوره حجرات بر فاسد بودن «ولید بن عقبه» دلالت دارد. و نیز همه می دانیم که ولید از دشمنان سرسخت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود. و با وجود فسق علنیش مورد توجه آن سه نفر و معاویه بود، تا جایی که او را والی شهر کوفه کردند و حتی در زمان عثمان یک بار در حالتِ مستی، نماز صبح را چهار رکعت خواند و حضرت علی (ع) او را حد زد. لذا یکی از دلایلی که رسول خدا (ص) ولید را به عنوان نماینده فرستاد این بود تا آیه «تجسس از خبرِ فسق» در شأن او نازل شود و همه بدانند که او فاسق است و نیز اتمام حجتی باشد بر اینکه هر کس هم از او طرفداری کند مخالف امر الهی عمل کرده و او نیز فاسق است. و این عمل در حقیقت برای مشخص شدن حق از باطل است و به عبارتی تأییدِ حقانیت ولایت و خلافت حضرت علی (ع) است. و یا این که ابوبکر را برای قرائت سوره توبه فرستاد به امر الهی بود تا بدین طریق به مردم بفهماند که هر کسی لیاقتِ جانشینی پیامبر اکرم (ص) را ندارد و نیز جانشینی پیامبر (ص) تنها از جانب خدایتعالی مشخص می شود و با این عمل نشان داد که بعد از او جانشینی و امامتْ تنها و تنها بر عهده حضرت علی (ع) است، و اتمام حجتی بود برای کسانی که بعد از او خلافِ امر الهی عمل نموده و مولایِ متقیان علی (ع) را خانه نشین کردند...

چند روایت در توصیف اهل بیت (ع) از لسانِ مبارک اهلِ بیت (ع):

در جامع، ج5، ص118، از ابن بابویه، از حضرت موسی بن جعفر (ع): خدایتعالی نور محمد (ص) را از نورِ جلالت خود پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اول محمد (ص) و از شطر دیگر، علی بن ابیطالب (ع) را بیافرید. محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند. اما برای آنکه خلق قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر و جلوه گر شدند. خداوند می فرماید: «وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا ...»=«و اگر او (پیامبر ص) را فرشته ای قرار می دادیم، حتماً وی را بصورت انسانی در می آوردیم؛ (باز به پندار آنان،) کار را بر آنها مشتبه می ساختیم؛ همان طور که آنها کار را بر دیگران مشتبه می سازند!» (انعام 9). از نور محمد (ص) نور دخترش فاطمه (س) را

ص :692

اقتباس فرمود، از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسن و حسین و ائمه (ع) را اقتباس فرمود. تمام این معصومین، از آن نور آفریده شده اند و پیوسته از صُلب و رحمی پاک به صلب و رحمی پاکیزه منتقل گردیده اند. و مانند سایر مردم از ماء مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند، بلکه نورهایی بودند که از اصلاب طاهرین به ارحام مطهرات انتقال یافته اند. آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلق هستند. حقیقت ائمه (ع) درک نشود و کیفیت حقیقت ایشان هرگز شناخته نشود. پروردگار به واسطه ایشان، قدرت و توانایی خود را ظاهر کرده است و آنها آیات و معجزات پروردگارند و به سبب آنها، خود را به خلق شناساند و به وسیله اینان، اوامرِ پروردگارْ اطاعت می شود. چنانچه ائمه (ع) نبودند، مردم نمی دانستند چگونه خدا را ستایش کنند.

در نهج البلاغه، ص381، خطبه192: خداوند اگر اراده می کرد، آدم (ع) را از نوری که چشم ها را خیره کند، و زیبایی اش که عقل ها را مبهوت سازد، و عطر و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند می آفرید، که اگر چنین می کرد، گردن ها در برابر آدم فروتنی می کردند، و آزمایش فرشتگان برای سجده بر آدم (ع) آسان بود، اما خداوند مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش می کند، تا بد و خوب تمیز داده شود و تکبر و خودپسندی را از آنها بزداید...

در جامع، ج6، ص303، از جابر، از رسول خدا (ص): ما پیغمبران با هم برادریم و من افضل آنها هستم. و محبوب ترین برادرانم علی (ع) است. و او افضل بر تمام پیغمبران است. هر کس گمان کند که پیغمبران برتر و افضل هستند، مرا پست تر از پیغمبران قرار داده و بر اثر این عقیده، کافر شده است. من علی (ع) را به برادری نگرفتم جز آن که دانستم افضل از جمیع پیغمبران است.

در جامع، ج6، ص47، از ابن بابویه: شخصی معنی آیه «ام کنت من العالین» (ص 75) را از پیامبر (ص) سؤال کرده عرض کرد: عالین و بلندمرتبانی که از فرشتگان بالاترند، چه کسانی هستند؟ پیامبر (ص) فرمود: من و علی (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) هستیم که دو هزار سال پیش از آدم در سرادق عرش پروردگار، مشغول تسبیح خدا بودیم و فرشتگان، پروردگار را به توسط و وسیله تسبیحِ ما، تسبیح می نمودند. چون آدم آفریده شد، فرشتگان به سجده کردن آدم

ص :693

امر شدند مگر برای خاطر ما. ما راه خدا هستیم، به واسطه ما مردم هدایت می شوند...

در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص553 و554، از پیامبر اکرم (ص): اگر به خاطر نبوت من و ولایت علی (ع) نبود، آدم (ع) خلق نشده و توبه اش پذیرش نمی شد، و ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم (ع) نشان داده نمی شد، و خداوند او را خلیلش نمی کرد، و با موسی (ع) سخن نمی گفت و عیسی (ع) را به عنوان آیتش بر جهانیان معرفی نمی کرد، و هیچ پیامبری به نبوت نرسید مگر به معرفت ما، و هیچ مخلوقی اهلیت پیدا نکرد مگر با بندگی خدا و اقرار به (ولایتِ) علی (ع) ...

در خصال، ج2، ص491، چ2، از پیامبر اکرم (ص): (خلاصه روایت): 4 (یا2) هزار سال پیش از آن که خداوند متعال آدم (ع) را بیافریند، من و علی (ع) در پیشگاهِ خدای تعالی یک نور بودیم ...

لطیفه ای مستدل: در پایانِ این بحث و این کتابِ تفسیر باز هم ممکن است کسانی باشند که به هیچ عنوان زیر بار نرفته و بگویند: «همه ی آن روایات کاملاً صحیح هستند و حضرت محمد (ص) دقیقاً مرتکب آن اعمال شده است».

در پاسخ به این گروهِ لجوج با تأسی به قرآنِ کریم و استدلالی شیوا و شیرین از مولا و سرورم حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) باید بگویم: آن محمدی که شما معتقدید دارای صفاتی رذیله چون: «چشم چران و ناموس دزد، بداخلاق و تندخو، عبوس در برابر فقرا، ترسو، جاهل، عجول، تمرد از اجرای فرامین الهی، حامی ظلم و ظالم، مدهوش و از خود بی خود و ... است»، «ما از چنین محمدی بیزاریم»، و او را پیامبرمان نمی دانیم بلکه حضرت محمد (ص) که به عنوان خاتم الانبیا (ص) در قرآن کریم معرفی شده است آن محمد (ص) است که هرگز گناه و ترک اولایی مرتکب نشده است. و حال که شما زیر بار این همه دلیل محکم نمی روید پس آن پیامبرِ ساختگی تان برای خودتان و پیامبرِ عزیزمان برای خودمان، همچنان که در سوره مبارکه کافرون می فرماید: «قُلْ یا أَیهَا الْکَافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ، وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ... لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِی دِینِ»=«بگو: ای کافران! آنچه را شما می پرستید من نمی پرستم! و نه شما آنچه را من می پرستم، می پرستید ... (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!» ...

ص :694

و اما این استدلالِ بنده ی حقیر برگرفته از روایت ارزشمندِ ذیل و سوره کافرون است:

در تفسیر المیزان، ج38، ص163، از عیون اخبار الرضا آورده است:

ابوقره دوست جاثلیق خدمت امام رضا (ع) عرض کرد: چه می فرمایی درباره فرقه ای که ادعایی کرده اند و فرقه ای دیگر که همه عادلند، به نفع آنها شهادت دادند. فرمود: چنین ادعایی پذیرفته است. آن گاه گفت: چه می گویی درباره فرقه ای دیگر که ادعایی می کند و فرقه های دیگر به نفع آنها شهادت نمی دهند؟ فرمود: دعویشان پذیرفته نیست. آن گاه گفت: ما مسیحیان ادعا داریم که عیسی روح الله و کلمه اوست، مسلمانان هم دعوی ما را پذیرفتند، از سوی دیگر مسلمانان ادعا کردند: محمد (ص) پیغمبر است و ما پیرو آنان نشدیم. بنابراین کیش مسیحیت را هر دو قبول داریم و اسلام را یکی از ما. و آن دینی که مورد اتفاق هر دو است بهتر است. امام رضا (ع) پرسید: نام تو چیست؟ عرضه داشت: یوحنا. فرمود: ای یوحنا! ما مسلمانان که عیسی را روح الله و کلمه خدا می دانیم هر عیسی نامی را به این سمت نمی شناسیم، آن عیسایی را به این عنوان قبول داریم که به نبوت محمد (ص) ایمان داشته و به آمدنش بشارت داده و درباره ی شخص خودش هم اعتراف کرده که بنده خدا و مربوب او است حال اگر عیسایی که به نظر تو روح الله و کلمه اوست، آن عیسایی نیست که به محمد (ص) ایمان داشته و به آمدنش بشارت داده باشد، «ما از چنین عیسایی بیزاریم»، دیگر هر دو طایفه بر یک کیش اتفاق نداریم.

در پایان، حمد و ستایش می کنم «حضرت حق تعالی جل جلاله» را که به بنده ی حقیر توفیقِ نوشتنِ این تفسیر را عنایت فرمود و از ذاتِ اقدسِ بی همتا، تمنا دارم که ما را حبیبِ خویش و اهل بیت (ع)، و خودْ و آلَ الله (ع) را حبیبِ ما قرار دهد، چرا که در دنیا و آخرت هیچ چیز خوش تر از حب و قربِ خدایتعالی و اهل بیت (ع) نیست (ان شاء الله).

«الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا محمد وآله الطاهرین»

ص :695

منابع

بسمه تعالی

1- «قرآن کریم و کشف الآیات». (معنای آیات تفسیری برگرفته از تفسیر المیزان است. و معنای بقیه آیات از ترجمه آیت الله مکارم شیرازی است. و معنای لغات نیز از تفسیر المیزان می باشد).

2- تفسیر40 جلدی «المیزان»، اثر علامه سید محمد حسین طباطبایی، چاپ دوم.

3- «بیان»، اثر آیت الله سید ابوالقاسم خویی، چاپ اول.

4- تفسیر6 جلدی «صافی»، اثر محمد محسن فیض کاشانی، چاپ سوم.

5- «تاریخ انبیا»، اثر سید هاشم رسولی محلاتی، چاپ هشتم.

6- «اسرار آل محمد (ع)»، اثرسلیم بن قیس هلالی، به ترجمه اسماعیل انصاری، چاپ سوم.

7- «بسمله»، اثر علی اسماعیل پور، انتشارات مفید، چاپ اول.

8- «برکرانه عصمت»، اثر علی اصغر ظهیری، چاپ اول.

9- تفسیر7 جلدی «جامع»، اثر آیت الله ابراهیم بروجردی، چاپ هفتم.

10- تفسیر6 جلدی «جوامع الجامع»، اثر آقای طبرسی، چاپ اول.

11- تفسیر «کاشف»، اثر آقای جواد مغنیه، چاپ اول.

12- تفسیر «نمونه»، اثر آیت الله مکارم شیرازی، چاپ شانزدهم.

13- «موعود نامه»، اثر مجتبی تونه ای چاپ دهم.

14- «ارشاد» شیخ مفید، به ترجمه آقای سید هاشم رسولی محلاتی، چاپ اول، (دوجلدی).

15- «حلیة المتقین»، اثر علامه محمد باقر مجلسی، چاپ اول.

16- «نهج البلاغه»، ترجمه محمد دشتی، چاپ نهم.

17- «مجمع المعارف و مخزن العوارف»، اثر محمد شفیع صالح، چاپ اول.

18- «لُهُوف» سید بن طاووس، چاپ نهم، ویرایش سوم.

19- «امالی» شیخ صدوق، ترجمه کریم فیضی، چاپ دوم.

20- تفسیر «نور»، اثر حجت الاسلام محسن قرائتی، چاپ نهم.

21- «خصال» شیخ صدوق (ابن بابویه= ابو محمد بن بابویه قمی)، چاپ دوم، (دوجلدی).

22- «اصول کافی» ثقة الاسلام کلینی، به ترجمه سید جواد مصطفوی، چاپ اول، (چهار جلدی).

23- «سفینة البحار» شیخ عباس قمی، به ترجمه شیخ محمد باقر ساعدی، چاپ اول، (دو جلدی).

24- «علل الشرایع» شیخ صدوق، به ترجمه سید محمد جواد ذهنی تهرانی، چاپ دوم، (دو جلدی).

25- «عیون اخبار الرضا» شیخ صدوق، به ترجمه محمد تقی اصفهانی، چاپ اول، (دو جلدی).

26- «برگزیده الغدیر» علامه امینی، به ترجمه محمد حسن شفیعی شاهرودی، چاپ سوم، (تک جلدی).

27- «اسرار توحید» شیخ صدوق، چاپ اول.

28- «کلیات احادیث قدسی» شیخ حرِّ عاملی، به ترجمه کریم فیضی، چاپ دوم.

ص :696

29- «غُرَرُالحِکَمْ و دُرَرُالکلم»، ترجمه محمد علی انصاری، چاپ اول، (دو جلدی).

30- «تاریخ یعقوبی» ابن واضح یعقوبی، ج2.

31- «تلخیص التهمید» آیت الله محمد هادی معرفت، ج1.

32- «اسباب نزول» بهامش الجلالیین سیوطی، ج2.

33- «اتقان» جلال الدین سیوطی.

34- «بحارالانوار» علامه مجلسی، ج2و14و22و23و44و52و59و67و75و80و85و86و89و92...

35- «مسند احمد» احمد بن حنبل.

36- «تفسیر برهان» سید هاشم بحرانی، ج1.

37- «اسباب نزول» علی بن واحدی نیشابوری.

38- «البرهان فی علوم القرآن» بدر الدین عبدالله زرکشی، نشر دارالمعرفة، ج1.

39- «تفسیر القرآن الکریم» محمد بن ابراهیم صدر الدین الشیرازی، انتشارات بیدار، ج1.

40- «علوم قرآن» آیت الله محمد هادی معرفت.

41- «تاریخ قرآن» محمود رامیار.

42- «تاریخ قرآن» محمد باقر حجتی.

43- «قاموس الرجال» حاج محمد تقی شوشتری.

44- «تاریخ قرآن» آیت الله محمد هادی معرفت.

45- «تأسیس الشیعه» سید حسن صدر.

46- «لمحات الانوار» محمد بن عبدالواحد بن ابراهیم.

47- «اسد الغابه فی معرفة الصحابه» کتابی از ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد شیبانی موصلی جزری ملقب به عزالدین و معروف به ابن اثیر، در علم رجال شامل زندگی نامهٔ 7500 یا 7703 نفر از یاران پیامبر اکرم (ص) است.

48- «قصص الانبیا» محمد محمدی اشتهاردی.

49- «صحیح من سیرة النبی صلی الله علیه وآله»، ج2.

50- «سوگنامه کربلا» (ترجمه لهوف) سید بن طاووس، چ3، قم چاپ قلم، انتشارات مؤمنین، مترجم طاهر دزفولی.

51- «سوگنامه آل محمد (ص)» محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات ناصر.

52- «اعلام الوری» شیخ طبرسی، ج1.

53- «بنات النبی (ص) ام ربائبه؟» علامه جعفر مرتضی.

54- «تاریخنامه طبری» ابوعلی بلعمی، ج2.

55- «وسائل الشیعه» شیخ محمد بن حسن بن حر عاملی، ج11.

56- «تاریخ قرآن» ابو عبد الله زنجانی.

57- «تفسیر عیاشی» ابونصر محمد بن مسعود عیاشی، ج1.

ص :697

58- «تفسیر آسان» آیت اللَّه شیخ محمد جواد نجفی.

59- «مستدرک الوسائل» نوری، ج4.

60- «تفسیر تسنیم» آیت الله جوادی آملی، ج1.

61- «هزار و یک نکته» آیت الله حسن زاده آملی.

62- «تفسیر روضه الجنان و روح الجنان» ابوالفتوح رازی.

63- «کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال» علاء الدین علی بن عبد الملک.

64- «در تفسیر فاتحة الکتاب»، علامه امینی (با تعلیق و تصحیح آشتیانی).

65- «کتاب آیه شریفه بسمله، در فرهنگ اسلامی».

66- «داستان هایی از زندگی علما».

67- «کشف الاسرار» امام خمینی (ره).

68- «کتاب حکایت و حکمت» حسین دیلمی.

69- «اسرار و فواید بسم الله».

70- «رسائل التوحیدیه» علامه طباطبایی، بیروت، مؤسسة النعمان، 1419ق.

71- «لسان العرب» ابن منظور محمد بن مکرم؛ بیروت، دارالصادر، 1414ق، چاپ سوم، ج3.

72- «اسماء حسنی» محمد شجاعی، تهران، سروش، 1383ش، چاپ اول.

73- «آداب المتعلمین» یاسین بن محمد المغربی.

74- «مصباح کفعمی» آقای کفعمی.

75- «تاریخ قرآن کریم» سید محمد باقر حجتی.

76- «توضیح المسائلِ» آیت الله حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی (چاپ کوثر، سال86).

77- «تفسیر فرات کوفی» ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی، ج1.

78- «تفسیر امام حسن عسکری»، ج1.

79- «نورالثقلین» تألیف عبد علی بن جمعة العروسی حویزی، تفسیری روایی از قرآن، ج1.

80- «کنزالعمال» کتابی روایی از علاءالدین علی بن حسام معروف به متقی هندی (م 975 یا 977 ه_)، ج1.

81- «برگزیده تفسیر نمونه» آیت الله مکارم شیرازی.

82- «مکارم الأخلاق» میرباقری، ج 2.

83- «الالهیات فی الکتاب و السنة» جعفر سبحانی، ج2.

84- «فضائل الاشهرالثلاثة» شیخ صدوق.

85- «تفسیر قرطبی» ابو عبد الله القرطبی، ج7.

86- «جواهرالکلام» شیخ محمد حسن نجفی، ج 17.

87- «تحریرالوسیله» امام خمینی (ره)، ج1.

ص :698

88- «انوار العرفان فی تفسیر القرآن» ابوالفضل داور پناه، ج6، انتشارات صدر، تهران، 1375ش.

89- «کتاب ما نزل من القرآن فی علی» حافظ ابو نعیم اصفهانی.

90- «کتاب اسباب النزول» ابو الحسن واحدی نیشابوری.

91- «کتاب الولایه لابن عقده» حافظ ابو سعید سجستانی.

92- «کتاب تفسیر کبیر» فخر رازی، ج3.

93- «کتاب فتح الغدیر» قاضی شوکانی، ج3.

94- «روح المعانی» شهاب الدین آلوسی شافعی، ج6.

95- «کتاب تفسیر المنار» شیخ محمد عبده مصری، ج6.

96- «کتاب شواهد التنزیل» حاکم حسکانی، ج1.

97- «کتاب درالمنثور» جلال الدین سیوطی، ج2.

98- «تاریخ الامم و الملوک، مشهور به تاریخ طبری» محمد بن جریر طبری، ج2.

99- «کنز الدقایق» میرزا محمد مشهدی، تحقیق مجتبی عراقی، چاپ اول.

100- «کیهان اندیشه» شماره 58؛ مقاله نگاهی به عالم ذر، از محمد حسن قدردان.

101- «الاربعون حدیثا» محمد بن حسین بهایی.

102- «فطرت در قرآن» جوادی آملی، ج12.

103- «قرآن در قرآن» عبدالله جوادی آملی، اسراء، قم،1381 ش.

104- «تحریف ناپذیری قرآن» فتح الله نجارزادگان، مشعر، قم، 1384 ش.

105- «احقاق الحق» میرزا موسی الإحقاقی الإسکویی.

106- «میزان الحکمه» محمد محمدی ری شهری.

107- «کتاب مستدرک الوسائل» میرزا حسین نوری.

108- «کتاب گناهان کبیره» شهید دستغیب.

109- «کتاب نفس در اسارت شیطان» معصومه بیگم آزرمی.

110- «کتاب ریشه های قساوت قلب» کتابچی.

111- «کتاب لمعه دمشقیه» شیخ ابی عبدالله شمس الدین محمدبن جمال الدین مکی العاملی (شهید اول)، ترجمه شیروانی.

112- «کتاب کشف الغمّة فی معرفة الائمه» ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی.

113- «کتاب عقد الدرر فی أخبار المنتظر» یوسف بن یحیی بن علی المقدسی الشافعی السلمی.

114- «کتاب تحف العقول» ابومحمدحسن، حرانی یا حلبی، معروف به «ابن شعبه» از علمای بزرگ قرن چهارم هجری.

115- «کتاب آثار الصادقین» تألیف مرحوم آیت الله شیخ صادق احسان بخش (م 1380 ه.ش).

116- «کتاب الحیات» اثر محمدرضا، محمد و علی حکیمی، مجموعه ای 8 جلدی.

117- «کتاب مکارم الاخلاق» اثر ابو نصر حسن بن فضل طبرسی فرزند شیخ طبرسی.

ص :699

ضمیمه

بسم الله الرحمن الرحیم

در تبیین و توجیه نحوه ی استفاده از منابع و مآخذ این تفسیر چه از نظر ترجمه لغات و آیات، و یا بیان نقلیات و نیز فلسفه تلخیص این تفسیر چند نکته به شرح ذیل می آوریم:

1- معنای اکثرِ لغات و کلماتِ آیات، برگرفته از ترجمه تفسیر المیزان است.

2- معنای تمام آیاتی که نکات تفسیری و روایتی در ذیل آنها نیامده و با فونتی کوچکتر و پشت سر هم می باشند، و نیز آیاتی که در بحث های تفسیری آمده است، برگرفته از ترجمه آیت الله مکارم شیرازی می باشد.

3- معنای اکثرِ آیاتی که در ذیل آنها نکات تفسیری و روایتی آمده و با فونتی درشت تر و مجزا می باشند، برگرفته از ترجمه تفسیر المیزان می باشد.

4- منبع و مرجع غالبِ نکات تاریخی فصل پنجم که در خصوص تاریخ انبیا می باشد، برگرفته از دو کتاب تاریخ انبیا و قصص الانبیا می باشد.

5- عمده منبع و مرجع نکات تاریخی فصل ششم که در خصوص تاریخ اهل بیت (ع) می باشد، برگرفته از کتاب برکرانه عصمت می باشد.

6- در ذیل آیاتی که نکات تفسیری دارند گاهاً عبارت «عده ای از مفسرین» آمده است که منبع این عبارت نیز از تفسیر المیزان است. توضیح بیشتر اینکه صاحب تفسیر المیزان هم، در ذیل این آیات دقیقاً همین عبارت را آورده است و به ذکر نام مفسرین اشاره نکرده است.

7- تمام سعی و تلاش بنده حقیر در خلق این تفسیر، خلاصه گویی و بیان نکات و ابهامات تفسیری آیات متشابه و ذو وجهی و جمع کردن آیات و روایاتی با ظاهرِ متضاد و نیز اثبات عصمت مطلقه ی عترت (ع) بوده است، لذا از بیان و تفسیر آیاتی که معنایی واضح و بدون ابهام دارند و در تفاسیر دیگر هم بیانی جز توضیحِ واضحات نیامده است، خودداری کرده ام تا در نهایت، تفسیری کم حجم اما با کیفیت خلق شود. به امید رضایت حضرت دوست (جل جلاله) و آل الله (ع) ان شاء الله. «الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا محمد وآله الطاهرین»

ص :700

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109