شابک : 700000 ریال: 978-600-94948-6-6
شماره کتابشناسی ملی : 3730727
عنوان و نام پدیدآور : در شعاع جانان : سیری در زندگی دلباخته امام زمان علیه السلام حضرت آیت الله العظمی حاج سیدمحمدباقر موحد ابطحی اصفهانی اعلی الله مقام الشریف/ محمد امیری سوادکوهی.
مشخصات نشر : تهران: کلام ماندگار، 1394.
مشخصات ظاهری : 900ص.: مصور( بخشی رنگی)، عکس (بخشی رنگی)، نمونه.
یادداشت : کتابنامه : ص. [673] - 675 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر : سیری در زندگی دلباخته امام زمان علیه السلام حضرت آیت الله العظمی حاج سیدمحمدباقر موحد ابطحی اصفهانی اعلی الله مقام الشریف.
موضوع : موحد ابطحی،سید محمدباقر، 1313 -1392
موضوع : مجتهدان و علما -- ایران -- اصفهان -- سرگذشتنامه
رده بندی دیویی : 297/998
رده بندی کنگره : BP55/3 /م8الف38 1393
سرشناسه : امیری سوادکوهی، محمد، 1362 -
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
ص: 9
ص: 10
ص: 11
ص: 12
ص: 13
ص: 14
ص: 15
در شعاع جانان «سیری در زندگی فقیه جامع و محقق متتبع، مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی قدس سره»
مؤلف: حجت الاسلام والمسلمین امیری سوادکوهی
در این مجموعه سعی بر آن است که بتوانیم به گوشهای از ابعاد زندگانی آن دلباختهی امام زمان ارواحنا فداه بپردازیم و خصوصیات و ویژگی های علمی و اخلاقی ایشان را شرح و آن را مؤید منش مهدوی و پیامبر گونه شان قرار دهیم و در تبیین سیرهی علمی، اخلاقی و اجتماعی ایشان، خاطرات معظم له و سخنان اکابر علمی جهان اسلام و نزدیکانشان را در متن بگنجانیم و در حد بضاعت اندک خویش، پرده از حقیقت زندگی و اسرار موفقیت آن سرباز با اخلاص امام زمان ارواحنافداه کنار بزنیم، تا طالبان کمال و نورانیت را از فیض وجود شخصیتی که قریب به یک قرن در شعاع جانان حرکت کرد، بهره مند سازیم.
در این نوشتار از فقیهی سخن به میان میآوریم که نزدیک به یک قرن، غواص اقیانوس بیکران فقه آل محمّد علیهم السلام و شاگرد برجستهی دانشگاه امام صادق علیه السلام بود. از بزرگ محدثی سخن میگوییم که شکافندهی مناقب خزائن علم الهی در عوالم العلوم و معادن حکمت الهی در صحیفههای آل الله بود که ردای با عظمت مجلسی زمان را بر قامت با جلال و شکوهش بر تن کرد. از دلباختهی امام عصر و زمانی قلمفرسایی میکنیم که جز راه او و کوبیدن درب معرفت و محبت موعود امم، راه دیگری را نپیمود و از هیچ کس غیر از امام زمان ارواحنافداه دم نزد و رنگ نگرفت. همه و همهی وجودش را حجت بن الحسن ارواحنافداه پرکرده بود. آن چنان که گویی نام و یاد امام زمان ارواحنافداه با گوشت و خونش عجین گشته، جز از او سخن نگفت و راهی جز راه او نپیمود. از فقیه عاملی سخن میگوییم که فقه را در عمل به اجتهادِ تاریخ رسانید و درس خارج فقهش را با دستهای پینه بستهی خود در کمک به ایتام و محرومان به کرسی نشانید تا آنجا که در این راه یک چشم خود را فدای جانان کرد.از شیخ بهاییِ عصر سخن میگوییم که نه تنها معمار شخصیتهای مطرح علمی امروز بود، بلکه طرحهای ماندگار حرم تا مسجد مقدس جمکران، آستان مطهر سلطانعلی بن محمّد الباقر علیه السلام، گنبد امام زاده سید محمّد کافتر، تونل با شکوه اباصالح المهدی علیه السلام در اقلید و مراکز مهم علمی بلاد اسلامی را از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب ایران اسلامی به یادگار گذارد. از عارف زاهدی سخن میگوییم که زهد را در جیره خواری امام عصر ارواحنافداه و عرفان را در معرفت و مودّت مولایش و اشک بر مظلومیت مادر مظلومهاش حضرت زهرا سلام الله علیها به رخ مدعیان کشانید و ملجاء و پناهگاهی برای اهل دل و معنا بود.چشمانش نهر زلال همیشه جاری بود که در فراق و محبت امام زمانش میجوشید و در وصف جمالش میخروشید و در شعاع جانان رخ عیان میکرد.
این اثر که این کتاب در 900 صفحه و 12 فصل تدوین و به زیور طبع آراسته شده است به شرح ذیل می باشد:
فصل اوّل: طلوع خورشید فقاهت و خدمت
فصل دوّم: از ورود به حوزه علمیه تا درخشش علمی
فصل سوم: مؤسسه تحقیقاتی الامام المهدی و منهج تحقیقاتی و سیری در آثار و افکار
فصل چهارم: سجایای اخلاقی و زندگی ساده و بیآلایش مرحوم علامه
فصل پنجم: عالمی عامل و دلباخته ی امام زمان ارواحنافداه
فصل ششم: خدمات و پشتیبانیهای مرحوم علامه از شعائر الهی
فصل هفتم: حیات اجتماعی و خدمات ماندگار مرحوم علامه
فصل هشتم: سیمای مرحوم علامه در نهضت انقلاب اسلامی ایران
فصل نهم: کراماتی از قلّه نشین علم و عمل
فصل دهم: نگین حوزهی فقاهت از دیدگاه فقها و دانشمندان شیعه
فصل یازدهم: غروب خورشید فقاهت و خدمت
فصل دوازدهم: ضمائم (اسناد و آلبوم)
ص:16
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمؤمنین والائمة المعصومین علیهم السلام ؛ والحمدلله الذی رفع درجات العلماء بأن جعلهم ورّاث الانبیاء و نوّاب الأوصیاء و فضّل مدادهم علی دماء الشّهداء.
یکی از عالی ترین و مهم ترین نعمتهای الهی که بر بشریت عنایت شده، و وسیلهی هدایت آنها به سوی نظم و کمالات انسانی بشمار میرود، موهبتِ شریعت است، که خدای متعال با نزول قرآن کریم بر خاتم پیامبران، نعمت ارشاد بشریت را تکمیل، و بوسیلهی دو ثقل گرانسنگ قرآن و عترت، حجّت را بر همگان به اتمام رسانید، و در عصر غیبت کبرای ولیِ دوران، فقهای دین را از ناحیهی مقدسه، بعنوان مرجع شرعی و ملجاء دینی جامعه معرفی نمود؛ «و أما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجّتی علیکم و أنا حجة الله».(1)
فقها و علما در امتداد باب مدینة العلم نبوی، پناهگاه و محلّ رجوع ایتام آل محمّد علیهم السلام بوده و هستند که اقتدار و عظمت آنان چنان است که در مبارزهی با یزیدیان عصر و فتوای جهاد بر علیه آنان، مرجعیت شیعه بعنوان فصل الخطاب، پناهگاهی برای تمامی ادیان و مذاهب رخ عیان نموده و صلابت کلام مرجعیت شیعی، کلیساها و کنیسه ها و حتی جوامع علمی اهل تسنن و غیر مسلمان را به اقرار و خضوع وا داشته و می دارد.
ص: 17
عالمان دین گنجهای گرانبهایی هستند که امیرمؤمنان علی علیه السلام در وصفشان فرمودند:
«العلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم فی القلوب موجودة؛ علما تا دنیا برقرار است زنده اند، بدن هایشان گرچه در زمین پنهان، اما یاد آنان در دل ها همیشه زنده است».(1)
«و صحبوا الدّنیا بأبدان ارواحها معلقة بالمحل الأعلی اولئک خلفاءالله فی أرضه و الدّعاة الی دینه، آه آه... شوقاً الی رؤیتهم؛ در دنیا با بدن هایی زندگی می کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است،آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند، آه آه... چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم ».(2)
در این نوشتار از فقیهی سخن به میان میآوریم که نزدیک به یک قرن، غواص اقیانوس بیکران فقه آل محمّد علیهم السلام و شاگرد برجستهی دانشگاه امام صادق علیه السلام بود.
از بزرگ محدثی سخن میگوییم که شکافندهی مناقب خزائن علم الهی در عوالم العلوم و معادن حکمت الهی در صحیفه های آل الله بود که ردای با عظمت مجلسی زمان را بر قامت با جلال و شکوهش بر تن کرد.
از دلباختهی امام عصر و زمانی قلمفرسایی میکنیم که جز راه او و کوبیدن درب معرفت و محبت موعود امم، راه دیگری را نپیمود و از هیچ کس غیر از امام زمان ارواحنافداه دم نزد و رنگ نگرفت. همه و همهی وجودش را حجت بن الحسن ارواحنافداه پرکرده بود. آن چنان که گویی نام و یاد امام زمان ارواحنافداه با گوشت و خونش عجین گشته، جز از او سخن نگفت و راهی جز راه او نپیمود.
ص: 18
از فقیه عاملی سخن میگوییم که فقه را در عمل به اجتهادِ تاریخ رسانید و درس خارج فقهش را با دستهای پینه بستهی خود در کمک به ایتام و محرومان به کرسی نشانید تا آنجا که در این راه یک چشم خود را فدای جانان کرد.
از شیخ بهاییِ عصر سخن میگوییم که نه تنها معمار شخصیتهای مطرح علمی امروز بود، بلکه طرحهای ماندگار حرم تا مسجد مقدس جمکران، آستان مطهر سلطانعلی بن محمّد الباقر علیه السلام، گنبد امام زاده سید محمّد کافتر، تونل با شکوه اباصالح المهدی علیه السلام در اقلید و مراکز مهم علمی بلاد اسلامی را از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب ایران اسلامی به یادگار گذارد.
از عارف زاهدی سخن میگوییم که زهد را در جیرهی خواری امام عصر ارواحنافداه و عرفان را در معرفت و مودّت مولایش و اشک بر مظلومیت مادر مظلومهاش حضرت زهرا علیها السلام به رخ مدعیان کشانید و ملجاء و پناهگاهی برای اهل دل و معنا بود.
چشمانش نهر زلال همیشه جاری بود که در فراق و محبت امام زمانش میجوشید و در وصف جمالش میخروشید و در شعاع جانان رخ عیان میکرد.
تبیین زوایای زندگانی چنین شخصیت با عظمتی که با اخلاص و عمل خود سرباز حقیقی مولایش امام زمان ارواحنافداه بشمار میرفت، گر چه قدم نهادن در این وادی بسیار سخت و دشوار است و قلم از بیان آن ناتوان و سطرها از تحمل درک حقیقت آن عاجزند...، ولکن از ایشان آموختیم:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
براستی اگر چهل روز اخلاص موجب می شود که چشمه های جوشانِ حکمت از قلب آدمی بر زبان جاری شود، بی شک، قریب یک قرن اخلاص در عمل، معجزه ای درپی دارد که خورشید حقیقت وجود آدمی را در میان همه سیاه نمایی ها و بی مهری ها درخشان و متلألی می سازد و بیان سیرهی عملی مرحوم علامه آیت الله العظمی آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی اصفهانی(قدس سرّه)، به ما یاد آور میشود که در عصر غبار آلودی که شیاطین در پی احیای بتکده های هوی و
ص: 19
هوس خویش هستند، میتوان ابراهیمی زیست و با گنجینهی اخلاص، علم و عمل، در شعاع جانان حرکت کرد و ردای پر شکوه علامه مجلسی ها و شیخ بهایی ها و مقدس اردبیلیها را بر تن نمود و کیمیای بندگی را به رخ عرشیان و فرشیان کشید.
در این مجموعه سعی بر آن است که بتوانیم در آستانهی فرا رسیدن دوّمین سال عروج ملکوتی آن عزیز راحل، به گوشهای از ابعاد زندگانی آن دلباختهی امام زمان ارواحنا فداه بپردازیم و خصوصیات و ویژگی های علمی و اخلاقی ایشان را شرح و آن را مؤید منش مهدوی و پیامبر گونه شان قرار دهیم و در تبیین سیرهی علمی، اخلاقی و اجتماعی ایشان، خاطرات معظم له و سخنان اکابر علمی جهان اسلام و نزدیکانشان را در متن بگنجانیم و در حد بضاعت اندک خویش، پرده از حقیقت زندگی و اسرار موفقیت آن سرباز با اخلاص امام زمان ارواحنافداه کنار بزنیم، تا طالبان کمال و نورانیت را از فیض وجود شخصیتی که قریب به یک قرن در شعاع جانان حرکت کرد، بهره مند سازیم.
در خاتمه از بیت رفیع آیت الله العظمی مرحوم علامه حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) و محققین و دست اندرکاران با اخلاص مؤسسه علمی تحقیقاتی الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که از برکاتشان در این مجموعه بهره مند بودیم و از تمامی بزرگان، علمای عالی مقدار، سیّما بیت مکرّم و معزز بنیانگذار دهه فرخنده غدیر، حضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مازندرانی مدظله العالی که در این امر حقیر را یاری نمودند کمال تشکر را داشته و امید است این مجموعه مورد توجّهات و عنایات و تأییدات مولایمان امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء قرار بگیرد.
والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
المتمسک بذیل الولایة، کلبهم الباسط ذراعیه بالوصید
محمّد امیری سوادکوهی _ قم المقدّسه
20 صفر الأحزان 1437 ه.ق _ «اربعین حسینی»
ص: 20
ص: 21
ص: 22
نعره زد عشق، که خونین جگری پیدا شد حسن لرزید، که صاحب نظری پیدا شد
عالم ربانی و دلباختهی امام زمان ارواحنافداه، بزرگ احیاگر معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) در 2 اسفند 1306 هجری شمسی برابر با شب دوّم ماه مبارک رمضان سال 1346هجری قمری(1)، در دارالولایهی اصفهان، سرزمین فقیهانِ نامدار و محدثان گرانمایه و در خانوادهای اصیل و روحانی و درخاندان علم و ادب و سیادت و کرامت دیده به جهان گشود.
پدر نام ایشان را محمّد باقر نهاد، به امید آنکه بتواند در عصر تاریک غیبت ظاهری موعود امم، حضرت بقیت الله الاعظم ارواحنافداه با تمسک به رسول خدا صلی الله علیه و آله و تبعیت از سیره حضرت باقر العلوم علیه السلام، مدافع شریعت الهی گشته و با غواصی در اقیانوس بیکران معارف آل الله، خادمی دلسوز برای کلیدداران خزائن علم الهی و شکافنده مناقب آنان در عوالم مختلف گردد. البته بعدها این حقیقت به خوبی بر همگان عیان گشت که برگزیدن این نام شاید الهامی بر قلب پدر بود که آینده درخشان وی را به امت اسلام نوید داده که همانند فخر کم نظیر جهان اسلام، علامه محمّد باقر مجلسی رضوان الله تعالی علیه در آسمان پرفروغ تشیع نورافشانی کند و در زمرهی محدثان بزرگ قرار گیرد و مجلسی زمان خویش گردد.
ص: 23
پدرِ ایشان، مرحوم آیت الله علامه حاج سید مرتضی موحد ابطحی موسوی اصفهانی(قدس سرّه) از علمای ولایی و اهل معنا و از خطبای نامی و از اطباء و حکمای بزرگ اصفهان بشمار میرفتند که مورد عنایت خاصّ استادش مرحوم آیت الله حاج سید علی نجف آبادی(قدس سرّه) (استادِ آیت الله العظمی بروجردی، بزرگ پیشوای بزرگ شیعه در زمان خویش) قرار گرفت و بزرگان آن عصر، وی را فقیهی مفسر و محققی متتبع، جامع معقول و منقول و راسخ در ولاء اهل بیت علیهم السلام میدانستند.
علامهی حکیم حاج سید مرتضی موحد ابطحی در سال 1319 هجری قمری در اصفهان دیده به جهان گشود و در ایام جوانی به تحصیل علوم دینی روی آورد و در محضر اکابر علمی عصر خویش تلمذ و به تکامل مدارج علمی خویش پرداخت. وی در این باره میفرمود:
در دوران کودکی در مکتب خانه، تحصیلات خود را شروع کردم. در دوران نوجوانی علی رغم مشکلات زندگی و مخالفتهای برخی از نزدیکان در حوزه
ص: 24
علمیه اصفهان مشغول به تحصیل علوم دینی شدم. در این حوزه از محضر اساتید بزرگوار بسیاری بهره گرفتم. علومی که فراگرفتم عبارتند از : ادبیات، فقه، اصول، رجال، تفسیر، هیأت و نجوم، طب قدیم، ریاضیات، فلسفه و کلام.(1)
از اساتید این عالم ربانی میتوان به ادیب نامدار شیخ علی یزدی، استاد جلال الدین همایی، بزرگان و استوانه های علمی و معنوی آن زمان، همانند حضرات آیات میرزا محمّد تقی فقیه احمد آبادی (صاحب کتاب مکیال المکارم)، سید میرزا محمّد باقر سدهی، میرزا احمد شهیدی، سید مهدی درچه ای، شیخ محمّد حسن نجف آبادی، سید محمّد نجف آبادی، سید علی نجف آبادی، شیخ محمّد رضا مسجد شاهی، شیخ محمود مفید، شیخ محمّد رضا کلباسی، شیخ محمّد باقر قزوینی، شیخ محمّد حکیم خراسانی و آقا میرزا ابوالقاسم اشاره کرد.(2)
مؤلف کتاب گنجینه دانشمندان مینویسد: ایشان پس از تلمذ خدمت مدرسین بزرگ اصفهان، به افتخار دامادی علامه متقی،آیت الله حاج سید محمّد تقی فقیه احمد آبادی، (صاحب مکیال المکارم) نائل گشت.(3)
مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی میفرمود: پس از ازدواج با صبیّهی مرحوم آیت الله حاج سید محمّد تقی موسوی صاحب (مکیال المکارم)، علاوه بر استفاده علمی از محضر ایشان از تربیت و مراقبت معنوی آن بزرگوار برخوردار شدم.(4)
چندی نگذشت که حاج سید مرتضی پله های ترقی و تحصیل علوم دینی، ریاضیات، طب و هیئت و... را پشت سر نهاد و چهرهاش همانند خورشیدی درخشان بر همگان عیان گشت.
ص: 25
موقعیت علمیِ برجسته، و مقام معنویِ شایسته، و صفا و بیآلایشیِ ایشان، سبب آن شده بود که بسیاری از بزرگان و مراجع عظام قم، مشهد و اصفهان و...، طالبان فیوضات علمی و معنوی را به ایشان ارجاع بدهند.
مرحوم علامه در عظمت والد مکرمشان میفرمود: «پدرم مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی نیز فقیه و عالمی با تقوا، مدرس و خطیبی معروف و حکیم و طبیبی مشهور بود که استادم مرحوم آیت الله علامه طباطبایی(قدس سرّه)، ایشان را صاحب نفس عیسویه خوانده بود»(1).
مرحوم آیت الله آقا سید محمّد رضا خراسانی(قدس سرّه) (رئیس وقت حوزه علمیه اصفهان) که خود مجتهدی بزرگ و وارسته و از کمالات روحانی برخوردار بودند، میفرمود:
«من برای بیان عقائد و احکام و موعظه، حاج آقا مرتضی موحد ابطحی را انتخاب کرده ام و به فرزندان و دوستان خاص خود دستور داده ام که از ایشان استفاده کنند و بهره مند گردند و دین خود را از ایشان اخذ نمایند».
همچنین، هنگامی که برخی از اساتید دانشگاه و فرهیختگان اصفهانی به شهر مقدس قم مشرف و به محضر مرحوم آیت الله العظمی بهجت(قدس سرّه) رسیدند و از ایشان راهنمایی خواستند که عالمی زاهد و صالح را به ما معرفی کنید، ایشان فرموده بودند: «شما بروید خدمت آقای حاج سید مرتضی موحد ابطحی، و از ایشان کسب فیض نمائید».(2)
محدث بزرگ و نامدار شیعه در قرن چهاردهم، مرحوم حاج شیخ عباس قمی(قدس سرّه) (صاحب کتاب نفیس مفاتیح الجنان) که از مفاخر شیعه در دوره های اخیر بودند، هنگامی که مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی موحد ابطحی از ایشان اجازهی روایتی خواستند، آن بزرگمرد با کمال تواضع و بزرگواری به ایشان فرمودند:
ص: 26
«شما عالم و صاحب انفاس قدسیّه هستید، و خودتان صاحب اجازه هستید، و شما باید به من اجازهی روایتی مرحمت کنید».
از این جملات، علاوه بر مقام اخلاص و تواضع مرحوم محدث قمی رضوان الله تعالی علیه، جایگاه آیت الله حاج آقا مرتضی موحد ابطحی در نزد آن بزرگمرد معلوم میشود.(1)
یکی از خصوصیات بارز مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه)، اهتمام ویژهی ایشان به نماز شب و شب زنده داری بود. ایشان میفرمود:
نمازی را که خداوند بر پیامبر واجب کرده و سیره بزرگان بر این بوده تا میتوانسته اند آن را انجام میداده اند اهمیت دارد. میدانید که نافله های یومیّه از نظر ارزش کمتر از واجب نیستند. خدا رحمت کند آیت الله بروجردی را، میگفت: «برای نماز مستحبی دلیل و روایتی معتبرتر از دلیل نافله های یومیّه نداریم. نافله شب بالاتر از همه اینهاست. انسان تا میتواند نوافل را نباید ترک کند. چرا که آثار و برکات خوبی دارد».
مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) میفرمود: برخی دعاهای مستجاب در مدت عمرمان دیدیم که هیچ توجیهی جز برکات همین نوافل نداشت. یکی از آنها که در خاطرم مانده مربوط به سفری است که به صورت قاچاق به کربلا داشتیم.
پس از فوت مرحوم صاحب مکیال با فرزند ایشان آقا سیّد محمّد توسط حاج ناصر قاچاق بَر معروف به نجف رفتیم. حاج آقا محمّد مبتلا به مرض حصبهی خیلی شدیدی شد. این مریضی در آن سال بسیاری از مردم را از بین برد. یک ماه
ص: 27
درنجف ماندیم برای زیارت، طبابت و پرستاری. درکربلا بودیم که با خبرشدیم برگشت به ایران خیلی مشکل شده و حدود سیصد نفر که قاچاقی رفت و آمد میکرده اند در بصره زندانی هستند. کار برای ما خیلی سخت شده بود. به حرم حضرت امیر علیه السلام و امام حسین علیه السلام میرفتم دعا میکردم: «خدایا! به آسانترین و ارزانترین وجه، با صحت و سلامت ما را به وطن برسان». زیرا علاوه بر این که برگشتن سخت شده بود قاچاق بَرها هم پول زیادی میگرفتند. تا این که روزی آقا حسن خادم که کار چاق کن زائران امام حسین علیه السلام بود گفت: « فلانی! حاج ناصر آمده به زودی بر میگردید».
حاج ناصر را دیدم گفت: «ان شاء اللّه فردا صبح میرویم به ایران».
صبح شد ما را آورد بصره، و از آن جا آمدیم کنار شط و بابَلَم، آمدیم به سمت خرمشهر. در کوتاهترین زمان رسیدیم ایران. تنها یک مورد به مأمور برخوردیم که او را هم حاج ناصر با دادن یکصد فلس راضی کرد.
ما که چهار ریال برای هزینه سفر به حاج ناصر داده بودیم، یک ریال آن را به ما پس داد. گفت: «تمام هزینه سه ریال شده است». خود او چیزی نگرفت. گفت: «برای خدا این کار را کردهام».
از چنین مشکلی رها شدیم. همان طور که از خدا خواسته بودیم با آسانترین و ارزانترین راه و صحت و سلامت .
وقتی آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) در مدت زمانی که در بیمارستان بستری و سپس مرخص شدند، شخصی خواب میبیند که ایشان نمازشب میخواند و حضرت ابوالفضل علیه السلام نیز در کنار ایشان حضور دارند. وقتی از ایشان سؤال شد جریان این خواب چیست؟ با لبخند ملیحی فرمودند:
«این خواب شاید به این خاطر بوده است که من نمازشب را به نیابت از آقاابوالفضل علیه السلام میخوانده ام. چون در بیمارستان که بودم، قادر نبودم ایستاده
ص: 28
نماز بگذارم. این مرا رنج میداد. تصمیم گرفتم اگر خوب شوم و بتوانم روی پای خود نماز بگذارم به نیابت از آقا ابوالفضل بخوانم. آن شبی که آن شخص خواب دیده بود، اوّلین شبی بود که ایستاده نماز میخواندم».(1)
اجازه های روایتی آن بزرگمرد از علمای بزرگ و نامداری چون آقا شیخ محمّد حسین فشارکی، آقا سید محمّد تقی موسوی احمد آبادی (صاحب مکیال المکارم)، حاج شیخ عباس قمی و حاج آقا بزرگ طهرانی و مرعشی نجفی و اجازه های ایشان در امور حسبیه از مراجع بزرگ شیعه، از زمان مرحوم آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی(قدس سرّه)، تا پایان قرن چهاردهم بوده، و از طرف مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی(قدس سرّه)، به مقام وکالت منصوب گردیده و از سایر مراجع نجف اشرف و قم نیز اجازه مخصوص داشتند.
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی(قدس سرّه) که از مفاخر و مراجع بزرگ شیعه بشمار میرفتند، عنایت داشتند که سلسله اجازات خود را، هر چه گستردهتر نمایند و از همه بزرگانی که از مشایخ دوره های قبل اجازه روایتی دریافت نمودند، و به همین جهت، از مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی نیز اجازه روایتی دریافت نمودند که در کتاب اجازات ایشان به چاپ رسیده است.(2)
مرحوم آیت الله علامه حاج سید مرتضی موحد ابطحی رحمة الله، همزمان با تحصیلات عالیه، به تدریس و تربیت طلاب میپرداختند، و بیش از هفتاد سال، به تدریس علوم گوناگون از قبیل: نحو، صرف، منطق، معانی، بیان، هیئت، طب، فقه، اصول و تفسیر و... پرداخته، و همزمان به تبلیغ دین، و ایراد سخنرانیهای پر مایه (با بهره گیری از مهمترین کتب تفسیر و کلام و عقائد و اخلاق و...) اشتغال
ص: 29
داشتند، و بالأخص در زمینه مسائل مربوط به امامت و ولایت علیهم السلام، خطابه ها و سخنرانیهای بینظیری داشتند، که شخصیتهای بزرگی همچون آیت الله میرزا علی آقا شیرازی(قدس سرّه)، و آیت الله حاج آقا مصطفی مهدوی هرستانی(قدس سرّه) را مجذوب نموده بود، و خطبای بزرگ و نامدار عصر را به اعجاب و تحسین وا میداشت.
ایشان تعلیم و تربیت فرزندان خود را شخصاً بر عهده گرفته بودند و بخش عمدهای از مراحل تحصیلیِ آنها را، با تدریس و نظارت کاملِ شخصی عهده دار بودند، و موفق شدند همه پسران خود را در زمرهی سربازان امام زمان ارواحنافداه و علما و مدرسین و محققین، و صاحبان قلم و بیانِ دینی قرار دهند.(1)
مرحوم علامه میفرمود: «مرحوم پدرم با وجود سختی جنگ جهانی دوّم و حکومت مستبد رضا شاه و مبارزات دینی او علیه روحانیت و حوزه های علمیه و مجالس روضه خوانی، سختیهای بسیاری را متحمل گردید و بر خلاف بسیاری از علما و طلاب که حوزه ها را رها میکردند، استقامت نموده و نه تنها با دادن امتحانهای سخت، مجوز پوشیدن لباس روحانیت را از حکومت گرفتند، بلکه علاوه بر آن هفت فرزند خویش را از سطوح پایین تا بالا تعلیم داده و به کسوت روحانیت در آوردند».(2)
در زمانی که پایگاه های دین مورد سخت ترین حملات توسط دشمنان اهلبیت علیهم السلام قرار گرفته بود، ایشان با تمام وجود، بر تربیت فرزندانی مدافع شریعت و ولایت همت گمارد. در عصری که عمامه از سر رهبران دینی، خطبا و ائمه جماعات برداشته میشد و تمام امکانات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای حذف دین و ایمان از جامعه به کار گرفته میشد، آن بزرگمرد حرکت بزرگی را از داخل خانه و زندگی خود شروع نموده و پایه ریزی بزرگی را برای دگرگون سازی وضع موجود انجام داد.
ص: 30
در این عصر و در چنین شرایطی آن عالم مجاهد برنامه های خود را برای تعلیم و تربیت حوزوی و دینی فرزندان خود به اجرا در آورد و اموری را به عنوان برنامه کار خود عملی ساخت که بدین شرح میباشد:
1. فرزندان خود را به مدرسه های تحت نفوذ حکومت پهلوی نفرستادند، ولو برای درسهای ابتدائی و دوره دبستان.
2. در منزل شخصی، درسهای فارسی، حساب و خط و... را برای فرزندان خود بر عهده گرفتند و شخصاً دانستنیهای لازم را به آنها تعلیم میدادند.
3. در سنین نوجوانی و مراحل اوّلیهی جوانی، تدریس کتابهای درسی حوزوی را برای آنها شروع مینمودند، به نحوی که در همان مراحل اوّلیه نوجوانی و جوانی، بخش عمدهای از دروس حوزوی را تحصیل نموده و قبل از بلوغ به تحصیل دورهی سطح عالی و خارج فقه و اصول و کلام و حکمت مشغول میگردیدند و در محافل درسی مورد توجه اساتید و ممتحنین قرار میگرفتند.
4. رابطهی خانوادگی و اجتماعی فرزندان خود را با کسانی که ممکن بود تأثیر سوء بر روی آنها بگذارند محدود نموده و از تأثیر جامعهی آن چنانیِ آن زمان بر روی فرزندان خود جلوگیری مینمودند.
5. در ضمنِ تدریس و بر عهده گیری تعلیم فرزندان، که در برخی از موارد تا دوره دروس عالی امتداد مییافت، نظارت خود را در امر تربیت آنها حفظ مینمودند، و در اکثر کتابهای درسی، برنامه پس گرفتنِ درسها را جزء برنامه اساسی خود قرار میدادند و فرزندان خود را که شاگردان درس بودند، موظف میکردند که درسهای روز قبل را بازگو نمایند که این اقدام نقش زیادی در رشد علمی آنها داشت.
6. با نشان دادن قاطعیتی بینظیر و متّکی بر ایمان و اعتقاد عمیق قلبی، فرزندان و نیز افراد فامیل، و دیگر آشنایان را از گفتگو درباره انتخاب مسیر تحصیلی و نوع برنامه اجتماعی فرزندان خود باز میداشتند، و اجازه نمیدادند که در آن فضای اجتماعیِ مخصوص، بحث و جدلی پیش بیاید، و مانع از تحقق اهداف مقدسشان بگردد.
ص: 31
اجرای برنامه های فوق، کار طاقت فرسایی بود، و همانند شنا نمودن بر خلاف مسیر آب رودخانهی خروشان و عمیق و پهناور، ارادهای پولادین، صبر و تحملی شکست ناپذیر، گذشت و ایثاری تحسین بر انگیز را طلب میکند که آن بزرگمرد با توکل بر خدا و استمداد از ارواح پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام تمام مراحل سخت و طاقت فرسای آن را طی نموده و به آرزوی دیرینهی خود دست یافتند.(1)
مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) همانگونه که در فقه و فقاهت، تفسیر و خطابت، سر آمد روزگار خویش بود، در طبابت نیز ید طولایی داشت و در بیان علت روی آوردنشان به تحصیل علم طب میفرمود: «هدف من از فراگیری علم طب، بهره گیری در علم اخلاق بود، زیرا اگر کسی بخواهد در اخلاقیات به جایی برسد، باید با مسائل علم طب آشنا باشد. مثلاً قوای نفسانی همانند غضب، شهوت و شجاعت و... هر کدام، در صورتی که تحت کنترل در آیند، نقش بسیار مهمی در تکامل و ترقّی اخلاقیات دارند، و کنترل این قوا با دانستن مسائل علم طب بسیار در ارتباط است و علت اینکه بسیاری از علمای ما در دوره های گذشته به تحصیل علم طب میپرداخته اند، دستیابی به این مقصد مهم بوده است. در سخنرانیها و بحثهای اخلاقی که هنگام خطابه و منبر مطرح میکردم، از مسائل علم طب و اندیشه های بزرگانی همچون بوعلی سینا بهره میجستم و شنوندگان را قانع میکردم که رعایت مسائل اخلاقی، تنها یک دستور سادهی دینی نیست، بلکه اساس علمی دارد، و هماهنگ با خلقت و فطرت انسان است، و حفظ الصحهی جسم و جان، روح و روان انسان، وابسته به رعایت دستورات دینی و اخلاقی میباشد».(2)
ص: 32
از طبابت تاریخی و بسیار ارزشمند حکیم بزرگ اصفهان، علاج دو بیماری از مفسّر و فیلسوف نامدار مرحوم آیت الله علامه حاج سید محمّد حسین طباطبائی(قدس سرّه)(صاحب تفسیر المیزان) میباشد که یکی مربوط به زبان و دیگری مربوط به رعشهی دست آن بزرگمرد بود، و اوّلی خطر بزرگی برای بیان و تدریس و دوّمی موجب تعطیلیِ فعالیت قلمی و تألیفات آن علامه عظیم الشأن گردیده بود، و در اثر معالجه مؤثر معظم له، بیماری زبان به کلّی بر طرف گردید و بیماری رعشه آن قدر بهبود یافت که پس از آن درمان، مجدداً فعالیت قلمی را از سر گرفتند.
علامه طباطبایی فرموده بودند: «آن شبی که توانستم پس از مدتی ناتوانی، قلم به دست بگیرم و بنویسم، گویا تولدی جدید یافتم». بدین وسیله مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) خدمت بزرگی به ادامه تدریس پر برکت و تألیفات گرانقدر علامه طباطبایی نمودند و مانع توقف آن همه آثار و برکات علمی و قلمی، در زمینه علوم اسلامی (بالأخص تفسیر قرآن کریم) گردیدند.
ایشان این جریان را چنین نقل میکنند:
ص: 33
یک وقتی مرحوم آیت الله علامه طباطبایی تشریف آورده بودند اصفهان. هنگام رفتن آقا سیّد محمّد باقر و آقا سیّد محمّد علی به من گفتند: آقای طباطبایی زبانشان زخم است و معالجات طب جدید مؤثر نبوده.
گفتم: چرا زودتر نگفتید. مقداری دوا آوردم و گفتم به زبانشان بمالند. ایشان هم بر زبان مالیده و خوب شده بود.
یک روز در مراسم عقد دخترشان که عدهای از اطباء هم شرکت کرده بودند، جریان معالجه زبانشان را به آنان میگوید: «من مدتها از زخمی که درزبان ظاهر شده بود در رنج بودم. به دکترهای گوناگونی در ایران و عراق و لبنان مراجعه کردم. هر کدام چیزی گفتند، یکی میگفت: باید تکه برداری کنیم. دیگری میگفت: باید مدتی صحبت نکنید و... ولی فردی از خودمان با مقداری از دارویی که تهیه کرده بود زبان مرا معالجه کرد!».
ایشان سه بیماری دیگر هم داشت:
1_ کابوس
2_ لرزش دست.
3_ ورم مُقله چشم.
کابوس مریضی است که شخص گرفتار در شب موقع خواب روی سینه خود احساس سنگینی میکند به طوری که حالت خفگی به او دست میدهد و زبانش بند میآید. البته کم کم برطرف میشود. این مریضی در طب جدید ظاهراً اسمی ندارد.
بعد از معالجه زبان، علامه طباطبایی به این فکر میافتد که خوب بود که بیماری رعشه (لرزش دست) خود را هم به فلانی میگفتم. از این روی توسط یکی از فرزندانم نامهای فرستاده و شرح حال خود را بیان کرده بود. در جواب عرض کردم که بیماری مربوط به مزاج داخلی است و دارو را باید مطابق آن تهیه کرد. از این روی بایستی نبض شما را بگیرم. در فرصتی که به مناسبت چهلم فوت مرحوم صدر (سال 72ق) پیش آمد به قم رفتم و از ایشان عیادت کردم. لرزش
ص: 34
دست ایشان طوری بود که به سختی چیزی مینوشت. برای معالجه به انگلستان هم رفته بود.
یکی از متخصصان آنجا گفته بود: این مریضی قابل درمان نیست، ولی میشود با مداوا نگذاریم شدیدتر از این بشود. به ایشان گفتم: اگر به من هم فرموده بودید میگفتم: بوعلی سینا درکتاب قانون مینویسد: «اگر پیرمردی لرزش دست پیدا بکند علاج ندارد».
درعین حال برای ایشان معجونی ساختم که با استفاده ازآن تا حدّ زیادی لرزش از بین رفته بود به طوری که میتوانست بنویسد. از بهبود لرزش دستشان طی نامهای به من اظهار رضایت کرد.
مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) میفرمود: در امراض گوناگون مثل امراض چشم مخصوصاً تراخم، اسهال کودکان، یرقان، تب تیفوئید، امراض جلدی، میگرن را که نوعی سردرد است که بیمار درمواقع خاص دچار آن میشود به آسانی معالجه کرده ام. درحالی که طب جدید از درمان آن عاجز است.همچنین سوختگی را. دوایی ساختم که ظرف یک هفته نه تنها سوختگی را خوب میکرد که جای آن نیز روی اعضای بدن نمیماند. چیزی که طب جدید با تمام پیشرفتی که کرده هنوز نتوانسته است سوختگی را به گونهای معالجه کند که اثر آن روی پوست بدن نماند.
در صدد تهیه دارویی بودم که بیماری صرع را معالجه میکرد. همچنین دارویی تهیه کردم که پرستات را که طب جدید میگوید حتماً باید جراحی بشود، معالجه نمودم. یا سنگ کلیه با برگی که به صورت جوشانده مریض مصرف میکرد خوب میشد و... ولی به خاطر بیتوجهی از یک سو و زحمت زیاد و عدم
ص: 35
دسترسی به ادویه که نوعاً از خارج (هند، پاکستان و...) باید تهیه میشد این مسائل را دنبال نکردم. البته در مواردی به خاطر اصرار زیاد افراد درمان میکردم.(1)
مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) میفرمود: به من خبر دادند که نوعروسی بر اثر افتادن به زیرزمین نخاعش قطع شده است و قابل معالجه نیست. من معجونی ساختم و آن را دادم تا بخورد. پس از مدتی مداومت،خوب شد.
ایشان میفرمود: با یکی از پرفسورهای قلب دیداری داشتم. میگفت: «اخیراً کشف کرده اند که علت اغلب سکته های شبانه بزرگ شدن زبان کوچک است. زیرا در این صورت گوشتهای حلق آویزان میشود و در حین خواب مجرای تنفس را میگیرد و منجر به ایست قلب میشود. درمان این تنه کوچک کردن زبان به وسیله لیزر است».
گفتم: اگر با داروهای قدیمی و با مالیدن به موضع ورم زبان کوچک را خوب کنیم چطور است؟
با تعجب گفت: «ممکن است؟ شما برای معالجه چه دارید؟»
چند دارو را گفتم.
گفت: «در صورت توفیق حتماً نتیجه را کتباً به من بدهید».
من معالجه کردم به چند طریق. با دواهایی که ساخته بودم توانستم زبان را کوچک کنم!.(2)
مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه)، در زمانی قرار گرفته بود که حکومت استبدادی پهلوی و وابستگان به قدرتهای استعماری، به دشمنی و ستیز با
ص: 36
ارزشهای دینی و احکام اسلامی و روحانیت روی آورده بودند، ولی این عالم ربانی چون کوه استوار و پناهگاه مؤمنان و مظلومان و ستمدیدگان به حساب میآمد و در مقابل انحرافات و فرقه های ضاله، خصوصاً صوفیه و بهائیت با تمام قوا میایستاد و با سخنرانیهای مستدل و قوی، با روشی متین و غیر جنجالی راه و روش آنها را مخدوش و مردود میشمرد و آنها را به راه هدایت و رستگاری رهنمون میساخت.
آن بزرگمرد، همواره انس خود را با خدای خود و ارتباطش را با خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام حفظ مینمود و علاوه بر عمری عبادت و طاعت و توسل و تمسک به ذیل عنایت اولیای الهی به نحو عام، با مداومت بر تلاوت قرآن کریم و خواندن زیارت عاشورا و دعای عهد و نوافلهای متعدد بالاخص نماز شب، انس و ارتباط خود را با سرچشمهی فیض برقرار میساخت و در نتیجه، از افاضات و عنایات الهی و برکات و الطاف صاحبان ولایت علیهم السلام به نحو مستمر بهره میجست و بسیاری از مراجع عظام و صاحب نَفَسان درباره ایشان میفرمودند:
«ایشان از برکات الهی در روی زمین هستند.» و چنین از مقام و حقیقت عرفان ایشان قدرشناسی مینمودند».(1)
آن عالم ربانی که همواره از دوران جوانی مورد عنایات و توجهات حضرت بقیت الله ارواحنافداه قرار میگرفت، میفرمود: در دوران تحصیل و طلبگی، شبی در خواب دیدم که در راهی که از طرف خیابان احمد آباد به محلهی پا قلعه منتهی میشود، شخصی آمد و هنگامی که با من برخورد کرد، حبهی نباتی را به دهان من گذاشت و گفت: «این حبهی نبات از طرف امام زمان ارواحنافداه میباشد».(2)
ص: 37
یکی از خصوصیات بارز مرحوم حاج آقا مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) تعصب فوق العادهی ایشان نسبت به مسألهی ولایت و دفاع جانانهی شان از غربت و مظلومیتِ اوّل مظلوم عالم،حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام و اوّل مظلومهی عالم، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بوده که همواره اشک ریز حضرتشان بودند.
ایشان که توسلات عدیدهای به مادر پهلو شکسته شان داشتند، در بیان عنایتی از جانب آن صدیقهی شهیده میفرمود:
شبی در عالم رؤیا خبر آوردند که حضرت زهرا علیها السلام تشریف میآورند. ناگاه متوجه شدم که آن حضرت با دو نفر بانوی دیگر که همراهشان بودند (و من آنها را نشناختم) تشریف فرما شدند و در اتاق مهمانخانه نشستند، ولی آن حضرت کاملاً پوشیده بودند، و حتی چهرهی مبارکشان نیز پوشیده بود. من با ادبِ کامل، دو زانو در مقابل آن حضرت نشستم و در حالی که دست هایم روی زانوهایم بود، و با تواضع و احترام تمام در مقابل ایشان نشسته بودم، عرضه داشتم: گر چه گناهان ما، ما را از فیض دیدار محروم میسازد، ولی از ذریه بودن بیرون نمیبرد. ناگاه حضرت زهرا علیها السلام پوشش صورتشان را عقب زدند و من چهره مبارکشان را دیدم، در حالی که ... !.
پس از آن، حرکت کردند که تشریف ببرند، من دستمالم را از جیب خود در آوردم و خواستم گردِ کفشِ پای راستِ آن حضرت را برای تبرک و استشفاء برای مریضها پاک کنم، ناگاه ایشان اشاره به کفش پای چپ نمودند و فرمودند:
«آن را پاک کن که در کربلا افتاده است».
و این جمله اشاره است به اینکه، استشفاء باید به وسیله امام حسین علیه السلام و تربت مقدس آن حضرت انجام گیرد.(1)
به راستی اگر آن ارتباطات مستمر، و استمدادهای معنویِ همیشگی نبود، آیا آن بزرگمرد به آن موفقیت دست مییافتند و در عالَم درس و خطابه و طب و
ص: 38
فعالیتهای دینی اجتماعی و بالاخص در تعلیم و تربیت استثنائی فرزندان خود به اهداف مقدسشان نائل میشدند؟
آیا اگر به وسیله آن مداومتهای نورانی، آن همه افاضه های نیرو بخش و مددهای الهی و الهامات و راهنماییهای غیبی تحقق نمییافت، امکان رسیدن به مقاصد بلند علمی و اجتماعی و موفقیت در برابر تهاجمات بیرحمانه حکومت جبّار پهلوی بر مظاهر دین و روحانیت وجود داشت؟
آری! به مصداق آیه شریفهی (وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِینَّهُم سُبُلَنا)(1) و آیه شریفهی (اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم)(2)این بزرگمرد با مجاهدت های عبادی و معنوی، به یاری دین خدا و راه اولیای او قیام کرد و از هدایتها و امدادها و نصرتهای الهی بهره های فراوان بُرد.(3)
مرحوم حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه)، مقداری از تربت مخصوص حسینی در اختیار داشتند که روز عاشورا خونین میشد، و خون تازهای که از آن جاری میشد، کاغذی را که در برگیرندهی آن بود را آغشته به خون تازه میکرد و میفرمود: این تربت را در کاغذی پیچیده ام و در جعبهای خاص محفوظ است، که در این روز (روز عاشورا) لکّه های خون بر آن کاغذ مشاهده میشود.(4)
آیت الله زاده ی معظم، آقای حاج شیخ شرف الدین نظری خادم الشریعه دامت برکاته میفرمودند: کراراً از مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) قصه این تربت را شنیدم که میفرمودند: من در روز عاشورا تغییر رنگ این تربت را مشاهده نمودم. لذا آن فقید سعید در روز دفن والد ماجدشان مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی اعلی الله مقامه الشریف، طی سخنانی،
ص: 39
مردم حاضر در آنجا را مورد خطاب قرار داده و فرمودند: بنابر وصیت پدرمان، این تربت اصل با ایشان در این مکان دفن میگردد، هر کس که حاجتی داشته باشد، میتواند به قصد توسل به اباعبدالله الحسین علیه السلام در این مکان بیاید و امام حسین علیه السلام را زیارت نماید و حاجت بگیرد و در کتاب زیارت عاشورا و آثار شگفت، به یکی از این قضایا اشاره شده است.
غروب غمبار
علامه حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه)، پس از عمری تحصیل و تحقیق و تدریس و هدایت و ارشاد جامعه و خدمتگزاری در آستان مقدس قرآن و عترت، و نجات جان و حفظ سلامت انسان ها، در ایام فاطمیه 1413 هجری قمری، در شب جمعه، با لبخندی ملیح، از یمن لقای خاتم الانبیاء حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله(1)، دار فانی را وداع گفته و در نیمه شب جمعه غسل داده شدند، و در بقعه و در جوار مزار شریف امامزاده جعفر علیه السلام در نزدیکیِ ظهر جمعه، همراه با ذکر یا حسین یا حسین، و ذکر مصیبت حضرت علی اصغر علیه السلام مدفون گردیدند.
یا اَبطَحیّین، یا مَن لِلفِخارِ فَمُ قَد کانَ بِالعِلمِ وَالاَخلاقِ قُدوَتَنا تَجری الدِّموعُ عَلَیهِ اِصفَهانُ بَدَت
اَعلامَنا، غابَ مِنکُم فی الثَّری عَلَمُ وَ فی المَزالِقِ ما زَلَّت بِهِ قَدَمُ بِوابِلٍ مِن قُلوبِ النّاسِ یَنسَجِمُ
«ای ابطحی ها! ای کسانی که زبان گویا و مفاخر مایید، ای پرچمهای برافراشتهی بزرگیِ جامعهی ما! پرچم برافراشتهای از میان شما در دل خاک پنهان شد، او در علم و اخلاق، الگو و اسوهی ما بود، و در لغزشگاه ها هیچگاه قدم او نلغزید. اصفهان یکپارچه بر او گریست، و سیل اشک از اعماق دل و جان مردم بر او روان گردید».(2)
ص: 40
والدهی مکرمه مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی رضوان الله تعالی علیه و همسر مرحوم آیت الله علامه حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه)، مرحومه حاجیه منصوره خانم فقیه احمد آبادی(قدس سرّه)ا، دوّمین فرزند مرحوم آیت الله شهید، حاج سید محمّد تقی فقیه احمد آبادی(قدس سرّه) (صاحب کتاب شریف مکیال المکارم) بودند که در سال 1331 هجری قمری متولد و در سیزدهم ربیع الاوّل 1407 هجری قمری دار فانی را وداع گفتند.
آن بزرگ بانوی صالحه، از صلب پاک آیت الله فقیه احمد آبادی و از خاندان ریشه دار و علمیِ آن بزرگمرد جهان اسلام پا به عرصه زندگی گذاشتند و در سایه تعلیم و تربیت آن بزرگوار و در دامان پاک و با تقوای مرحومه خانم آقا، به کمالات روحی و معنوی و آگاهیهای دینی و مذهبی نائل گردیدند و همراه با استعدادی قوی و ذهنی سرشار و بصیرت و بینشی اعجاب انگیز، وارد صحنه زندگیِ پر زحمت و دشواری گردیدند و با استمداد از سرمایه های وراثتی و با بهره گیری از مددهای غیبی و راهنماییهای الهی و الطاف و عنایات ولائی، به همکاری و همراهی با همسر بزرگوار خود پرداختند و در دامان پر مهر و عطوفت خود و در زیر سایهی تربیت و مدیریت اعجاب انگیز خویش، گنجینه های ارزشمندی را برای جهان اسلام و سربازخانه امام زمان ارواحنافداه پروریدند.(1)
مرحوم علامه در عظمت مادر والامقامشان میفرمود: «مادرم، بانویی پرهیزگار و اهل تهجد و توسلات زیاد بود که مثل او را سراغ ندارم. خاطرات، رنجها و غمها و حفظ حجاب ایشان را فراموش نمیکنم».(2)
ص: 41
همسر آیت الله فقیه احمدی آبادی (صاحب مکیال المکارم)، فرزند مرحوم حاج میرزا حسین نائب الصدر، بانویی مخلص، ولایی و عریضه نویس خدمت امام زمان ارواحنافداه و صاحب تشرفات بودند.
شبی در عالم رؤیا میبینند که چارقد سبز رنگی در آسمان و به سمت زمین در حرکت میباشد و همه آرزو دارند تا آن تحفهی آسمانی وارد منزل آنها شود، سرانجام آن چارقد در دامن ایشان فرود میآید!.
هنگامی که خواب را برای آیت الله فقیه احمد آبادی نقل میکنند، میفرمایند: امروز خواستگاری از سادات برای دخترمان میآید و این ازدواج انجام میگیرد.
در همان روز از طرف مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی از دختر ایشان خواستگاری میشود و ازدواج انجام میگیرد.(1)
پاکی و تقوا، حالات روحی و معنوی، تربیت خانوادگی و استثنائی در زیر سایهی صاحب مکیال و همسر پاکدامن و با اخلاص و با صفایشان، مرحومه خانم آقا، همه و همه، دست مایهای بودند که حاجیه خانم فقیه احمد آبادی را در جایگاه یاوری بزرگ و بینظیر، و پشتوانهای مستحکم و شکست ناپذیر و هواداری معتقد و پای بند برای همسرشان مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی قرار دهند.
آری! سختیهای این راه در زمانهای مختلف در مقابل مرحوم حاج آقا مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) خودنمایی میکرد که چنین مرارتهایی، بسیاری از بزرگان را به تغییر مسیر وادار کرده بود. زخم زبانهایی از دور و نزدیک، بر جگر و قلب آنها وارد میشد که هر قدرتمندی را از پای میانداخت و تنگناهای اقتصادی
ص: 42
و اجتماعی و سیاسی، به شکلهای مختلف خودنمایی میکرد که بسیاری از اراده ها را درهم میشکست، ولی مرحومه فقیه احمد آبادی در همه عرصه ها نقش یاری رسانی فداکار و معتقد را ایفا میکرد. و هرگاه در اثر فشارها و سختی ها، قدرت تحمل و مقاومتشان نزدیک به پایان میرسید، عنایتی الهی در قالب رؤیایی صادق، یا امدادی غیبی به حمایتشان میرسید و عزم ایشان را استوار میساخت، و در پیمودن راه پرفراز و نشیبِ دینی و معنوی و استثنائی شان، یاریشان میداد.
ابتلای فرزند به بیماری شدید و عنایت حضرت ابالفضل علیه السلام
سید محمّد باقر که اوّلین فرزند این مادر و پدر بود، در دوران کودکی به بیماری شدیدی مبتلا میشوند و طبیبهای آن عصر از بهبودی حال ایشان کاملاً مأیوس میگردند. بیماری ایشان به حدی شدت مییابد که ایشان را رو به قبله میکنند.
مرحوم علامه در بیان این خاطره میفرمودند:
در سن 18 ماهگی، (یک سال و نیم سالگی) مبتلا به کسالتی شدم که دکترهای قدیم و جدید از من نا امید شدند و گفته بودند که به زودی خواهم مُرد.
مادرم وقتی از اطباء نا امید میشود به امامزادهای (حضرت امامزاده ابراهیم علیه السلام ) در محلهی دارالبطیخ اصفهان میآید که از این امامزاده کرامات بسیاری دیده شده است، و در آن امامزاده با توسلات زیاد و گریه های فراوان بالخصوص با توسل به حضرت ابالفضل علیه السلام، شفای من را میخواهد، و آن قدر گریه میکند که در عالم خواب حضرت ابالفضل علیه السلام را مشاهده میکند، حضرت به ایشان میفرمایند:
«فرزند شما را شفا دادیم...»؛ بعد میفرمایند: «میوهی این بچه تا آخر عمرش، هندوانه است» و سپس فرمودند: «در دهه اوّل محرم، یک قطعه لباس او را به عنوان عزای برادرم حسین علیه السلام، مشکی قرار بده».
ص: 43
وقتی مادرم از خواب بیدار میشوند، به دنبال هندوانه به بازار میروند، اما در آن فصل زمستان هندوانه پیدا نمیشد تا آنکه مرحوم حاج سید جلال طالقانی، پسر خالهی من که خدایش او را رحمت کند، با سختی فراوان، دو تا هندوانه پیدا میکند و آن را به مبلغ گرانی خریده و برای مادرم میآورد.
و الان هم هیچ میوهای به اندازهی هندوانه، برای من لذت بخشتر نیست و در اغلب ماه های سال در خانه من، هندوانه وجود دارد».(1)
مادر به همین جهت، تا زمانی که در قید حیات بود، ایشان را به این پوشیدن لباس سیاه در عزای سالار شهیدان، سفارش میکرد و بعد از رحلت ایشان، مرحوم علامه به این وصیت و سفارش پایبند بوده و در ایام محرم جامهای مشکی بر تن میکرد.(2)
این بانوی مکرمه که شدیداً دلبستهی به امام زمان ارواحنافداه بود، در اوج فشارها و سختیها نیز در توسل به ذیل عنایات آنحضرت و پدران و اجداد آن بزرگوار دمی غافل نبودند.
شبی در عالم رؤیا این بانوی مجلله به دیدار آقا و مولایشان حضرت بقیت الله الاعظم ارواحنافداه نائل میگردند و آقای مهربان و پناه درماندگان به ایشان میفرمایند:
«برای رفع گرفتاری هایت نماز ما را بخوان».
ایشان میگوید: به حضرت عرضه داشتم به دلیل گرفتاریها و بچه داریِ زیاد و این همه مشکلات فرصت نمیکنم نمازتان را بخوانم. امام زمان ارواحنافداه خطاب به ایشان فرمودند:
«پس دعای (الهی عظم البلاء)را بخوان».
ص: 44
ایشان خطاب به امام زمان ارواحنافداه عرضه میدارند: این دعا را بلد نیستم، سپس آنحضرت یک بار این دعا را میخوانند و آن بانوی با عظمت به همراه امام زمان ارواحنافداه آن دعا را میخوانند و از حفظ میشوند و هنگامی که بیدار میشوند متوجه میشوند دعا را به خوبی حفظ نموده و بدینوسیله نه تنها دیدار حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف مایهی آرامش روح و قوّت قلب، و موجب توانایی تحمل مشکلات بیشمار ایشان میگردد، بلکه از حفظ نمودن دعائی را که با آن آشنا نبوده اند با یک نوبت خواندن امام عصر ارواحنافداه، نشانهی عنایت خاص آن حضرت و دستگیریِ آن دادرسِ مهربان و امید محرومان به شمار میرود.(1)
آری! آنها با استعانت از همت بلند، پشتکار، استعداد درخشان و مواهب خدادادی از یک طرف، و اخلاص و توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السلام و ائمه معصومین علیهم السلام از طرف دیگر، و بهره گیری از الهامها و هدایتهای غیبی از طرف دیگر راه دشواری را پشت سر گذاردند و نام نیک و یاد شایستهای از خود بر جای گذاشتند.
در یک کلام اگر فداکاریهای آن بانوی صبور و ایثارگر نبود، همانا مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه)، مسلّماً به بسیاری از اهداف و مقاصد بلند خود دست نمییافتند.(2)و یکی از بزرگان اهل معنا در مشهد مقدس به یکی از فرزندان این بانوی مکرمه فرمود: «آنچه را که به شما از ناحیهی مادرتان عنایت شده، بیشتر از آن چیزی است که از جانب پدرتان به شما رسیده است».(3)و شاید دلیل آن، آثار و عنایاتی است که از شخصیت و معنویت شهید راه امام زمان ارواحنافداه، مرحوم آیت الله فقیه احمد آبادی(قدس سرّه) (صاحب کتاب مکیال المکارم) به فرزندشان، مرحومه فقید احمد آبادی (مادر با فضیلت علامه سید محمّد باقر موحد ابطحی) رسیده و از این طریق، به فرزندانشان منتقل شده است.
ص: 45
مادر با فضیلت آیت الله سید محمّد باقر موحد ابطحی، مرحومه فقیه احمد آبادی، پس از عمری فداکاری و مجاهدت در راه خدمت به جهان علم و ایمان، و نیل به درجات بلندِ روحانی و معنوی، و کسب معارف دینی و اخلاقی، سرانجام به اجداد معصوم و بزرگوار خود پیوستند و در پروازی ملکوتی به حریم حسینی راه یافتند.
در یکی از سفرها که پس از فوت مرحومه حاجیه خانم فقیه احمد آبادی انجام گرفته بود، حضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه دام عزه از علمای بزرگ مازندران و عدهای از همراهانشان از شخصیتهای تهران و مازندران، دو سه ساعت از شب گذشته، به اصفهان تشریف میآورند و به منزل پدر بزرگوار مرحوم علامه میروند، و پس از کوبیدن در، متوجه میشوند که آیت الله حاج آقا مرتضی موحد ابطحی، شخصاً به پشت در آمدند و در را باز نمودند. و با گشاده رویی مهمانان را وارد مینمایند.
فردا صبح، فرزندان در منزل پدر حضور پیدا کردند، در حالی که شور و شعف خاصی بین آنها حاکم بود. دلیل آن هم، این بود که یکی از فرزندان آیت الله حاج آقا مرتضی موحد ابطحی در عالم خواب مادرشان را میبیند که به ایشان میفرمایند: «برای حاج آقا مهمان آمده، به منزل ایشان بروید، و برای ظهر فلان نوع غذا را تهیه نمایید».
خواب بیننده، اوّل صبح به منزل پدر تلفن میزنند و وقتی از ورود میهمانان مطلع میشوند، منقلب گشته و سایر فرزندان و بستگان را خبر میکنند و همه در خانهی پدر اجتماع مینمایند.
از نکات جالب در این داستان این است که آن مرحومه، علاوه بر خبر دادن از ورود میهمان ها، دستور نوع غذا را نیز میدهند و علت این بوده است که حضرت آیت الله العظمی خادم الشریعه مازندرانی مدظله العالی، ملاحظات خاص شرعی و حفظ الصحة در طعام دارند، و دستور غذایی که آن مرحومه میدهند، دقیقاً مطابق نظر و دقت ایشان بوده است.(1) و این حکایت، ما را بر آن افق بر میگرداند
ص: 46
که آن بانوی فداکار، با روح قوی خویش در آن عالم نیز به یاد همسرِ عالِم پرورَش بوده و همواره او را یاری میرساند.خدایش بیامرزد.
ام الموحّد، مهر عالم را رها کرد اولاد را در راه همسر کرده عالِم در راه مهر علم و حلم آل احمد
اسرار مهر مادری را او مَلا کرد هم، راهِ والد را هماره مُدّعا کرد اهل ورع را مادح اهل کسا کرد(1)
ص: 47
هر یک از فرزندان آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه)، با مجاهدتهای علمی شان همانند ستارهای درخشان در آسمان پر فروغ تشیع جلوه نمودند و آثار و برکات قابل تأملی را به جوامع اسلامی عرضه داشته و همگی از تربیت کنندگان نفوس مستعده در امر احیای فرهنگ غنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام گشتند.
مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی سکاندار کشتی هدایتی گشت که در آن هفت گوهر فروزان از خود به یادگار گذارد تا هر کدام از آنها بتوانند ایتام آل محمّد علیهم السلام را دستگیری و از طوفانهای پر تلاطم و فتنه های زهر آگین آخر الزمان نجات دهند و حقیقتاً لطف خدای متعال برای روشن نگاه داشتن چراغ حقیقت دین را میتوان در این خانواده مشاهده کرد که در عمل، منادی خیر کثیر الهی در آشیانهی کمالات موسوی خود شدند.
ص: 48
نگاهی گذرا بر شجره طیبهی خاندان موحد ابطحی، اعتراف آشکار فخر رازی از بزرگان تفسیری نزد عامه را در اذهان زنده میکند که در تفسیر آیه شریفه (انا اعطیناک الکوثر)(1) مینویسد:
منظور از کوثر، فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله است و این بدان جهت است که این سوره در ردّ کسانی نازل شده است که از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیب جویی میکردند که در این صورت معنای آن چنین است که خدای متعال به تو فرزندان و نسلی عنایت میکند که در طول تاریخ برقرار خواهند ماند، فخر رازی در ادامه مینویسد: «ببینید که چقدر انسانهای باکرامت از اهل بیت پیامبر علیهم السلام به شهادت رسیده اند، اما جهان همچنان شاهد رونق فزایندهی آنان است، آنگاه بنگر که چه تعداد از بزرگان، همانند امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا علیهم السلام و... در میان آنها جلوه گر شده است».(2)
حال امروز در خاندان با عظمت موحد ابطحی شاهد آن هستیم که کوثر جوشان پیامبر خاتم پس از قرنها هنوز میجوشد و هر از چند گاهی کوکبی منیر از میان آنها میدرخشد و علمدار یکی از شعائر الهی میگردند.
این نتیجهی همت والا و توسلات متعدد آن ابر مرد تاریخ شیعه در عصر خویش است که میفرمود: در تعلیم و تربیت فرزندانم بسیار کوشیدم. با توجه به جوّ خفقان آن روزگار و حکومت رضاخان و انزوای شدید روحانیت، سعی کردم فرزندانم به سلک روحانیت در آیند و خدمتگزار اسلام باشند. به لطف الهی موفق شدم و فرزندانم همه اهل فضل و از خدمتگزاران اسلام هستند.(3)
فرزندان ذکور مرحوم آیت الله آقای حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه)، عبارتند از حضرات آیات و حجج اسلام:
ص: 49
1. مرحوم حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) (1)
آن فقید سعید، فقیه بزرگ دینی و مدافع حریم اهل بیت علیهم السلام، عالمی متخصّص در معارف الهی و علوم اسلامی، و مجتهدی آگاه، و مؤلفی کثیر التألیف، و محقّق و متتبّعی خستگی ناپذیر بود، بسیار اهل بحث و مطالعه و تصنیف، نویسنده ای توانا، و در بحثهای علمی بینظیر و شایسته بود، او به حقیقت بزرگ مردی از راد مردان دین، و نابغهای از نوابغ اندیشمندان شرع مبین، و پهلوانی از پهلوانان میادین جهاد علمی، و پیشتازی از پیشتازان طایفه حقّه امامیه بود، از همان کسانی که روزگار از آوردن آنان جز در فاصله های دور بخل میورزد.
ایشان (که رضوان خدا بر او باد) به هنگام غروب شب جمعه؛ سیزدهم ماه رجب سال 1423 ه_ ق وفات یافتند، و پیکر مطهّر ایشان در صبح روز شنبه چهاردهم ماه رجب سال 1423 با حضور بیشائبه جمعی از شخصیتهای طراز اول و علما و بزرگان در تهران تشییع شد، سپس بعد از نیمه شب پانزدهم رجب (سالروز شهادت حضرت زینب کبری علیها السلام ) 1423 ه_ ق، در قم مقدسه در محل حسینیهی معظم له که دائماٌ محل برگزاری مجالس اهل بیت علیهم السلام بود دفن گردید.
وی مجلّدات پرشماری از تقریر دروس بعض اساتید خود از دوران طلبگی در قم و نجف به رشته تحریر در آورده اند و امّا غیر از آنها، تألیفات ایشان عبارت است از:
- تهذیب المقال فی علم الرجال
- رساله فی آل اعین
- تاریخ آل زراره
- شرح وسائل الشیعه
- مسائلی از فقه شیعه و ده ها کتب ارزشمند علمی که ذکر آن در این مقام میسر نیست.
ص: 50
ایشان از علما و دانشمندان و از محققین و نویسندگان عالیقدر بشمار میروند.
وی عالمی جامع، طبیبی حاذق و مدافعی مجاهد برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام میباشد که تألیفات فراوان و گرانسنگی در باب ولایت اهل بیت علیهم السلام به رشته تحریر درآورده اند.
یکی از ویژگیهای آثار این محقق گرانسنگ، تنوع در تألیفات و نوشتارهایشان میباشد که آثار ایشان در زمینه های معارف اهل بیت علیهم السلام،حدیث، تاریخ،اخلاق، طب و... بوده و از برجستگی و جامعیت خاصی برخوردار است.
از شاهکارهای علمی ایشان میتوان به موسوعهی 14 جلدی «الامام الحسین علیه السلام فی احادیث الفریقین و موسوعهی 5 جلدی آیة التطهیر فی احادیث الفریقین» اشاره نمود که در نوع خود کم نظیر است.
ایشان، از علمای اهل معنا و با اخلاص و داماد مکرم زعیم اعظم و مرجع اعلم و افقه جهان اسلام، مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد رضا موسوی گلپایگانی(قدس سرّه) میباشند که در عشق و ارادت به حضرات معصومین علیهم السلام سر از پا نشناخته و همواره از شعائر آل الله دفاع و پشتیبانی مینمایند.
معظم له، به برکت عمری ارادت مخلصانه به ساحت مقدس ائمه اطهار علیهم السلام، دارای صفات حمیده و انفاس قدسیه میباشند. زهد و پارسایی، خضوع و خشوع و کتوم بودن در نقل کرامات از خصوصیات بارز ایشان میباشد.
ص: 51
ایشان عالمی کوشا، ولائی و از علمای برجسته و از اساتید و بزرگان حوزه علمیه اصفهان بشمار میروند.
این عالم مجاهد که داماد معظم مرحوم آیت الله حاج آقا احمد فقیه امامی(قدس سرّه) (زعیم فقید حوزه علمیه اصفهان) میباشند، از احیاگران شعائر فاطمیه در عصر حاضر بوده که سالیان متمادی با اخلاص و الهامات و کرامات فاطمی، علمدار نهضت مقدسهی فاطمیه در ایران اسلامی شده اند و هر ساله با برپایی بزرگترین کاروان فاطمیون، غربت و مظلومیت مادر مظلومه شیعه را در شهرها و روستاهای ایران فریاد میزنند و از منادیان و احیاگران شعائرالله در این زمان بشمار میروند.
این عالم فاطمی علاوه بر تدریس دروس خارج در حوزه علمیه اصفهان، اداره مجالسِ وعظ و سخنرانی و مسافرتهای تبلیغی داخلی و خارجی، آثار گران بهایی را در حوزهی تحقیق و تألیف و نشر معارف اهل بیت علیهم السلام نیز به ثبت رسانیده است.
ایشان از علما و فضلای حوزه علمیه اصفهان بشمار میروند که در ارادت خالصانه به ساحت مقدس حضرات معصومین علیهم السلام، خاصه وجود مبارک حضرت بقیت الله ارواحنافداه، میراث دار جد امجد خویش، مرحوم صاحب مکیال و در اخلاق صالحه دنباله روی والد ماجد خود مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی علیه الرحمة و الرضوان میباشند.
از خصوصیات ایشان، مودّت و ارادت غیر قابل وصفشان به ساحت مقدس حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا علیها السلام میباشد که هر ساله در بیت خویش با اقامه شعائر فاطمی و برپایی مجالس روضهی باشکوه عرض ادب و احترام خویش را به ساحت آن بیبی مظلومه ابراز میدارند.
ص: 52
این دانشمند معظم و خطیب توانا، از علما و اساتید حوزه علمیه اصفهان بشمار میروند که با وجود بهره وری علمی و سجایای والای اخلاقی، همواره با خضوع و خشوع و متانت، پای بند به ترویج اساس مذهب تشیع در عرصه منبر و محراب میباشند. سلسله دروس حوزوی، اعتقادی و تفسیری ایشان سالیانی است که در حوزه علمیه اصفهان برقرار است.
ایشان بحمدلله در امور مربوط به اهل بیت علیهم السلام موفق و فعال، و در تکفّل امور مردم و شیعیان و موالیان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام خدوم و پی گیر میباشند.
ارادت خاص ایشان به اخوی بزرگوارشان حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه)، از ایشان به عنوان مشاوری امین و پر تلاش و چهرهای ماندگار به وجود آورده است.
مؤلف متتبع کتاب گنجینه دانشمندان در موسوعه ی ماندگار خود که تاریخ چاپ آن، بیست و هفتم شعبان المعظم 1399 قمری برابر با 1358 شمسی می باشد، در شرح حالات مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی، اولاد ذکور آن فقید سعید را اینگونه مینویسد:
فرزندان برومند ایشان همه از فضلا و مبرّزین حوزه های علمیه قم و نجف و اصفهان بشمار میروند بدین ترتیب:
1. آیت الله محقق حاج سید محمّد باقر که از اساتید حوزه علمیه قم میباشند.
2. آیت الله محقق آقای حاج سید محمّد علی که از اساتید حوزه علمیه نجف و اصفهان میباشند.
3. حجت الاسلام حاج سید علی که از افاضل حوزه علمیه قم میباشند.
4. حجت الاسلام حاج سید محمّد رضا؛ داماد معظم آیت الله العظمی آقای گلپایگانی
5. حجت الاسلام حاج آقا حجت از افاضل حوزه اصفهان
6. رکن الاسلام حسن آقا از فضلای حوزه علمیه قم
7. رکن الاسلام حسین آقا از فضلای حوزه علمیه قم(1)
ص: 53
بانوان عفیفه ی بیت نور فقاهت و معنویتِ موحد ابطحی، به برکت تربیتی صحیح و بر آمده از فرهنگ غنی اهل بیت علیهم السلام، همگی از مخدرات عفیفه و مجلله و دلباخته اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده و با الگو پذیری از پدر و مادر و برادران ارزشمند خویش هر کدام از آنها عارفهای زاهده و عالمهای پارسا در عصر خویش شده اند و از این رو به هدف و مسئولیت مهم و خطیر خود در خانه همت گمارده و به تربیت فرزندان و سربازان امام زمان ارواحنافداه پرداختند.
آنها بر اثر تربیتی برگرفته از سیره نورانی قرآن و عترت، این حقیقت مهم را دریافتند که زن در اسلام بسان یک استاد برجسته و اصیل و قدرتمندی است که رسالت پیامبران را بر دوش دارد و آن پرورش و هدایت و تکامل جوامع بشری است. زنان، رهبرانی خردمند و مدبر در خانه ها هستند که دانشگاه تربیت فرزندان و جگر گوشه های خود را بر عهده دارند و حقیقتاً قدم نهادن در مسیر اولیای الهی، موهبتی است که هر کسی را از آن بهرهای نیست.
آنان توجه یافتند که رسالت حقیقی زن از نگاه اسلام، اداره و مدیریت شعبه مرکزی جامعه یعنی خانواده است که درایت و از خودگذشتگی آنان در این دانشگاه ارزشی میتواند جوامع بشری را به منتهی الیه سعادت و خوشبختی برساند و ملتی را از تباهی و فلاکت نجات دهد.
آنها حقیقتاً دریافتند که رسالت حقیقی زنان در جامعه از نگاه قرآن و عترت، پرورش نفوس مستعده و نوابغ علمی و تربیت فرزندان صالحِ این کره خاکی است که هر کدامشان بتوانند عناصر مهم و مؤثری برای همنوعان خود باشند.از این رو فرزندانی ولائی و متخلّق به اخلاق و سیره محمّدی تربیت نموده و این شجرهی طبیه را با دقت فراوان آبیاری مینمایند.
دامادهای مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) نیز عبارتند از:
ص: 54
مرحوم حسن یزدی، سید عبدالوهاب طالقانی، مرحوم سید کمال میرلوحی، سید رضا موسوی و علیرضا بلیغ.(1)
کتاب نفیس گنجینهی دانشمندان در جلد 8، صفحه 245 در تشریح خاندان معظم موحد ابطحی مینویسد: این شجره طیبه، نسبشان به حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام میرسد و از سادات جلیل القدر موسوی محسوب میشوند. سیادت این سلسله ی جلیله مورد گواهی علمای بزرگ و مشاهیر سادات موسوی مانند صاحب روضات می باشد و این بزرگواران عبارتند از: (سید محمّد باقر) بن سید مرتضی بن سید علی بن سید محمّد علی بن سید محمّد حسین بن سید میر محمّد تقی از اجله بیوت سادات موسوی در اصفهان.
ص: 55
جد ّمادری مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه)، عالم متقی و پارسا، آیت الله شهید، سید محمّد تقی موسوی اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف، معروف به «فقیه احمدآبادی»(1) مؤلف کتاب گرانسنگ "مکیال المکارم"، میباشد که در سال 1301 قمری در اصفهان، در خانواده ای اهل علم و فضیلت که نسل اندرنسل از عالمان دین بودند، به دنیا آمد و در سال 1348 قمری، در سن 47 سالگی به توطئهی یکی از سران فرقهی ضالهی بهاییت و یهودیان اصفهان با خوراندن سم به ایشان به شهادت رسید.
مرحوم علامه دربارهی جد بزرگوارشان میفرمود: «جد مادری ام، مرحوم آیت الله حاج سید محمّد تقی فقیه احمد آبادی، صاحب کتاب معروف «مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم» بوده، اگر چه به واسطهی آنکه ایشان را در سنین
ص: 56
جوانی، شهید کردند، خاطره زیادی از ایشان به یاد ندارم، لکن تنها چیزی که در خاطرم مانده، آن است که شاید دو سال یا کمتر داشتم که ایشان بالای سرم آمده و با تکان دادن دست هایشان با من بازی میکردند و من را میخنداندند»(1).
آیت الله شهید حاج سید محمّد تقی فقیه احمد آبادی در خاندانی که همگی آرم تقوی و پاکی داشته اند پرورش یافت. در این خاندان رجال و شخصیتهای معروف و مشهوری بوده اند که پیوسته مورد احترام و مراجعهی مردم قرار گرفته و این خط علم و تقوی هنوز هم در این خانوادهی اصیل امتداد دارد و علمای معروف و نامداری نیز در بین آنها هستند که امیدهای درخشان امت محسوب میشوند.
پدر ایشان سید میرزا عبدالرزاق، فرزند میرزا عبدالجواد بن حاج سید محمّد مهدی موسوی نایب الصدر اصفهانی خراسانی، ملقب به افتخارالدین، یکی از علمای معروف به اجتهاد و درستی بوده و در مسجد حرم حضرت سید اسماعیل علیه السلام نوادهی جلیل القدر حضرت امام زین العابدین علیه السلام اقامه جماعت میکرد.
مادر ایشان صبیهی مرحوم حاج میرزا حسین نایب الصدر، متوفی به سال 1326 بوده است. و پسر عمه اش، سید میرزا اسدالله است که قسمتی از مقدّمات را نزد او خوانده و دایی او سید میرمحمّد صادق مدرّس _ از مجتهدین و مدرسین بزرگ اصفهان _ بوده است.
آیت الله شهید فقیه احمدآبادی، نزد بسیاری از علما و اساتید بزرگ شاگردی کرده و بعضی از آنها را با تجلیل و احترام زیاد، ضمن تألیفات خود یاد نموده، و از برخی از آنان نیز اجازه اجتهاد و روایت دریافت نموده است که به برخی از آنان اشاره میکنیم:
ص: 57
1 - سید عبدالرزاق موسوی(1).
2 - سید میرزا اسدالله که صرف و نحو را نزد او خوانده است.(2)
3 - سید محمود حسینی گلشادی اصفهانی که کتاب مغنی و غیر آن را نزد او خوانده و بعضی از نظریات ادبی او را در تألیفات خود نقل کرده است.
4 - سید ابوالقاسم دهکردی که اجازه اجتهاد و روایت از او گرفته است.
5 - شیخ عبدالکریم جزی که اجازه روایت از او گرفته است.
6 - حاج آقا منیرالدین بروجردی اصفهانی.
7 - حاج میرزا بدیع درب امامی.
8 - آقا محمّد کاشانی، [معروف به آخوند کاشی].
صاحب مکیال المکارم، در دوران عمر کوتاه اما پر برکتش، حدود هفده جلد کتاب و رساله نگاشته است، که از میان آنها چهار جلد پیرامون حضرت مهدی علیه السلام و غیبت و انتظار و وظایف منتظران می باشد.
آیت الله شهید فقیه احمدآبادی در ده سالگی شرحی بر نصاب الصبیان نوشت و در پانزده سالگی کتاب ایضاح الشبهات را نگاشت و در بیست و پنج سالگی کتاب ابواب الجنات فی آداب الجمعات را تألیف کرد و سرانجام در سن سی سالگی به فرمان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، اثر ارزشمند خود را درباره آن حضرت و وظایف منتظران و دعا برای آن وجود شریف آغاز کرد و تا پایان عمر به تحقیق و تألیف و تکمیل آن اهتمام و اشتغال داشت.
آثار ارزندهی او در حدّ کمال و پختگی و ژرف نگری، ریشه دار است، و این به خاطر خلوص نیت و پاکی قصد و نظر در تحصیلِ علم و پیمودن مراحل تعلیم
ص: 58
میباشد که در عمل، تلاش خالصانهاش در توجه به ما سوی الله بوده، و از غیر بریده بود.
ارادت شدیدی نسبت به خاندان رسالت و ائمه هدی علیهم السلام داشت، و در تمام احوال به آنها توسل میجست و در همه افعال و اقوالش به آن بزرگواران اقتدا و از آنان پیروی مینمود، و از تعالیم مقدسه آنها بهره میگرفت. به خصوص به امام منتظر، حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف توجّه ویژهای داشت، در معرفت آن حضرت و انجام وظایفی که لازم است اهل ایمان در زمان غیبت انجام دهند، به مراحل و منازل والا و شامخی نائل آمده بود، به طوری که چند کتاب و رسالهی مهم و سودمند در این باره تألیف کرده که مهمترین آنها کتاب مکیال المکارم است.
در زندگی این سید بزرگوار خصوصیات قابل تقدیری وجود دارد که لازم است به آن توجه شود و آن عبارت است از اینکه او به شئون و زرق و برق دنیا توجهای نداشت، و به اندکی از امور معیشت وکمی مادیت قناعت کرده بود.
در امور مادی جامهی قناعت پوشیده، از خلق اعراض نموده و به طلب علم وکمال پرداخته بود. نه در پی جاه و جلال میرفت و نه در جمعِ مال ومنال میکوشید؛ دنیا وآخرت خویش را با ولای خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله آباد ساخته بود.
از جملهی دیگر از فعالیتهای مؤلف که در کنار کارهای ارزندهی علمی خود انجام داده، نسخه برداشتن از روی کتابهای گرانبها که به مطالعه و درس آنها نیاز داشته است.
این دلباخته حضرت حجت ارواحنافداه در ساعتهای فراغت قصاید و ابیاتی میسروده و اشعار خود را به خاندان عصمت، به ویژه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اختصاص میداد. اشعار او در لابلای تألیفات و نوشته هایش پراکنده میباشد، و تخلص او (تقی) و احیاناً شرعی زاده بوده است.
وی در مسجد مرقد مطهر سید اسماعیل علیه السلام در جای پدرش اقامة جماعت میکرد، و در جمع نمودن اخبار وآثار وارده دربارهی حضرت مهدی علیه السلام اهتمام ویژهای داشت، و البته باید گفت که از خط خوبی نیز برخوردار بوده است.
ص: 59
دربارهی کیفیت شهادت آن سید بزرگوار در کتاب نگاهی به زندگانی جهانگیرخان قشقایی به نقل از شهدای روحانیت در یکصد سال اخیر چنین آورده شده است:
«سید شهید در ماه رمضان المبارک 1348 ه.ق به علت کسالت، در بیمارستان عیسی بن مریم علیهما السلام اصفهان بستری شدند. شب 25 ماه مبارک، متصدی بیمارستان که از سران فرقة ضالة بهاییت بود و «سر الله خان» نام داشت، همة بستگان و اطرافیان آن مرحوم را از اتاق بیرون کرده و سَمّی را که در استکان داشته به ایشان می خوراند، اطرافیان و دامادهایشان در آن لحظهی آخر از [پشت در اتاق] شنیده اند که آن سید بزرگوار پیوسته صدا می زده: «حبیبی یا حسین... حبیبی یا حسین... حبیبی یا حسین... »!؛ از داماد ایشان «مرحوم حضرت آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی» منقول است که «سید شهید در حالی که در بیمارستان بستری بودند، می فرمودند: «بناست حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تشریف بیاورند».
همچنین فرزند ایشان، آیت الله سید محمّد موسوی اصفهانی(قدس سرّه) در مقدمة کتاب نور الأبصار در این باره مینویسند:
«او ستاره ای درخشنده بود که با طلوع خود دل ها را مجذوب خویش نمود، ولی افسوس که زود غروب نمود و سرانجام با توطئهی دشمنان دین و نوشیدن زهر کین به وسیلة یکی از اعضای فرقة ضالة [بهاییت] به شهادت رسید و در ماه مهمانی پروردگار به ضیافت الهی نائل گشت».
نگاهی کوتاه و گذرا بر زندگانی این دلباخته و شیفتهی حضرت بقیت الله ارواحنافداه و قضایای تشرفات ایشان،آدمی را به خوبی به این نکته واقف می سازد که آن سید شهید و علامه فقید مورد عنایت و کرامت حضرات معصومین علیهم السلام به ویژه حضرت مهدی علیه السلام بوده و آن بزرگوار توجهی مخصوص به آن مرحوم داشته و وی نیز ارتباطی وثیق و اتصالی عمیق با ساحت مقدس مهدوی علیه السلام داشته است.
ص: 60
مکیال المکارم، به معنای «معیار سنجش خوبی ها» است و نام کتابی است که به سفارش خود حضرت مهدی ارواحنا له الفداء نوشته شده است. در این کتاب به تفصیل راجع به فواید دعا برای فرج سخن گفته شده است.
نویسندهی این کتاب گرانقدر، ماجرای نوشتن مکیال المکارم را چنین تعریف میکند: ... تا این که کسی را در خواب دیدم که با قلم و سخن نتوان او را توصیف نمود، یعنی مولا و حبیب دل شکسته ام و امامی که در انتظارش هستیم. او را در خواب دیدم که با بیانی روح انگیز چنین فرمود: «این کتاب را بنویس و عربی هم بنویس و نام او را بگذار: مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم». همچون تشنهای از خواب بیدار و در پی اطاعت امرش شدم... .او در ادامه تعریف میکند که به دلیل مشکلات زندگی تا مدتی نمیتواند کتاب را بنویسد تا اینکه در سفر حج، مبتلا به وبا میشود و با خدا عهد میبندد که اگر خوب شود، کتاب را به اتمام برساند. پس از اتمام سفر و رهایی از بند بیماری، کتاب مکیال المکارم را نوشت و به قول خودش این کتاب: «همچون بهشتی بالا بلند و عالی مرتبه است و ثمراتش در دسترس و نزدیک به فهم، هیچ سخن بیهودهای از آن نشنوی، در آن چشمه ها (ی علم و معرفت) جاری است».
بنا بر آنچه که سید محمّدعلی روضاتی در مقدمة کتاب درباره آن نگاشته اند: «کتابی است ارزنده، ابتکاری و مهم. مؤلف بسیاری از مطالب مربوط به عقیدهی مهدویت و موضوع حضرت حجت علیه السلام را تحت عنوان «دعا برای آن حضرت و تضرع به درگاه الهی برای حفظ وجود شریف امام عصر علیه السلام از ناملایمات و آفات» مورد بررسی قرار داده است».
این کتاب مشتمل بر بحث های مختلف و بسیار با اهمیت در زمینه های فقه، حدیث، کلام، رجال، تفسیر و حتی فلسفه و ادبیات است که با اسلوبی بدیع و سبکی جالب و نتیجه گیری هایی درست همراه می باشد. در این کتاب با دلایل عقلی و نقلی ثابت شده که دعا برای امام عصر علیه السلام از مهم ترین وسائل برای
ص: 61
رسیدن به مراحل عالی کمال و نیل به درجات برجستة معنوی است و آثار دنیوی بسیاری را نیز در پی دارد.این اثر به شهادت صاحب نظران، از نظر جامعیت و ژرف اندیشی و بهره گیری از علوم عقلی و نقلی و استنباطات دقیق و اجتهادات عمیق از آیات و روایات بی نظیر بوده و به خوبی می توان دست عنایت مولا که مؤلف را هدایت و دلالت می کند، دید.
مرجع عالیقدرحضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی در تجلیل از این کتاب نفیس فرمودهاند: این کتاب یکی از بهترین و جامع ترین کتابها در موضوع مهدویت است که در نوع خود بینظیر و نسخه بهترین ارتباط با ناحیه مقدسه و دعا برای آن حضرت است و سزاوار است همه از آن استفاده کنند و امام شناسی خود را به وسیله آن تکمیل کنند.
مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) نیز دربارهی این تألیف گرانسنگ و اثر بینظیر جد بزرگوارشان مینویسند: مکیال المکارم کتابی است بدیع که در باب فوائد دعا برای امام عصر علیه السلام به امر مبارک آن حضرت به رشته تحریر در آمده و به راستی در موضوع خود بینظیر است. مؤلف آن را با وسعت تتبع و اجتهاد و پی گیری خویش گرد آوری نموده و به حق توفیق غیبی یار او بوده تا توانسته چنین اثر نفیس و گرانبهایی را از خود به یادگار بگذارد و بدون تردید هر پژوهشگری که بخواهد در این زمینه تحقیقی داشته باشد از آن بینیاز نیست. گرچه مؤلف آن را در موضوع دعا و فوائد دعا برای امام عصر علیه السلام جمع آوری کرده ولی باید گفت مجموعه بزرگی از معارف است در همه جهاتی که ارتباطی با امام عصر علیه السلام دارد و خواننده محترم میتواند آنچه از شئون حضرت مهدی علیه السلام میجوید در آن بیابد. و هر کس اندکی تأمل در این کتاب شریف نماید به حقیقت آنچه مؤلف در سبب تألیف کتابش نوشته پی میبرد و اعتراف میکند که مددهای غیبی امام عصر علیه السلام شامل حال مؤلف بوده و او را در این تألیف یاری نموده است.(1)
ص: 62
حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد رضا موحد ابطحی، داماد مکرم مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد رضا موسوی گلپایگانی(قدس سرّه) نقل فرمودند:
روز بیستم جمادی الثانیه 1424 قمری، در سالروز میلاد مقدس حضرت زهرا علیها السلام، بعد از نماز ظهر و عصر، صدای تلفن منزل بلند شد، وقتی گوشی را برداشتم متوجه شدم که حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی مدظله العالی، از مشهد مقدس حضرت رضا علیه السلام تلفن میزنند، و شخصاً گوشی تلفن را در دست داشتند، و فرمودند:
«امروز در حرم مطهر به نظرم رسید برای شما و اخوان مکرّمتان و بالأخص، آیت الله آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی زیارت کنم...».
پس از مراجعت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی از مشهد مقدس، به دیدار ایشان رفتم، و آن بزرگوار فرمودند: «پس از آن زیارتی که در روز میلاد مقدس حضرت زهرا علیها السلام برای شما انجام دادم، روز دیگری مشرف شدم به حرم مطهر، و در آنجا مُلهَم شدم که برای زیارت نمودن برای آقایان، اول باید به ریشهی خوب و پاک و عمیق آنها توجه نمود، و باید اوّلاً به آیت الله آقا سید محمّد تقی فقیه احمد آبادی و آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی، و همسرشان، بنت آیت الله فقیه احمد آبادی توجه نمود، و برای آنها زیارت انجام داد، و بعد برای فرزندان آنها »، و سپس ادامه دادند: «در روز دوّم نیز، زیارت دیگری به نیابت از شماها، ولی به شکل جدید، و با توجه به الهامی که حاصل شده بود انجام دادم».(1)
ص: 63
ص: 64
ص: 65
ص: 66
ای خوش آن دل که به دنیاکده روی و ریا ت__رک اغی___ار نم_____وده پیِ دلدارش باد
حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) از همان دوران طفولیت با تبعیت از امر پدر از حضور در مدارس تحت سلطهی طاغوت عصر سر باز زد و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را تحت اشراف والد مکرمشان آغاز نموده و از همان ابتدا با توکل به خدای متعال و توسل به حضرات معصومین علیهم السلام و جدیتی مثال زدنی، به تهذیب نفس و تحصیل معارف حقّهی آل الله پرداخت و در جوار بارگاه نورانی فخر شیعه، مرحوم آیت الله علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه، دنباله رَویِ راه و منش آن ابرمرد تاریخ را در ذهن خود میپروراند و به غواصی در اقیانوس بیکران معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در عوالم مختلف میاندیشید.
او از همان دوران کودکی بر عبادات و توسلات به ائمه اطهار علیهم السلام، خصوصاً تضرع و عرض خشوع و حاجت در مقابل حضرت بقیت الله الاعظم امام زمان ارواحنافداه اهتمام ویژهای داشتند و از آن دوران، طبق سیرهی تربیتی مادر، برای مولایش عریضه مینوشت و حرفهای ناگفته دل را برای آن انیسِ جان، هویدا میکرد.
رشد یافتن در خانهای که اقامهی روضه های جانسوزحضرت زهرا علیها السلام و برپایی توسلات عدیده و استغاثه های اشکبار پدر و مادری نورانی به ساحت مقدس امام زمان ارواحنافداه توأم بود، اسباب تکامل را برای مرحوم علامه در مسیر قرآن و عترت فراهم آورده بود که شخصیت وی را از کودکی نسبت به هم سن و سالان خویش تمییز داده و مسیر ناهموار پدید آمدهی از جورِ حاکم جائر آن عصر را برای او هموار جلوه میداد.
پدر که اشراف کاملی به اوضاع دگرگون و نا بسامان فرهنگی عصر خویش داشت، الفبای عاشقی را در خانهای با معنویت و مورد عنایت آل الله به او آموخت
ص: 67
و بر پرورش و آموزش اوّلین فرزند و ثمرهی زندگی خود در خانه همت گمارد و او را با خواندن و نوشتن آشنا نمود و سید محمّد باقر را بر اساس آموزه های دینی و فرهنگ غنی اهل بیت علیهم السلام پروراند.
در دوران کودکی مرحوم علامه، و در زمانی که حاکمان ضد دین بر مردم حکومت میکردند، لطف الهی حکیم بزرگ اصفهان را بر آن داشت که در اندیشهی نجاتِ مذهب قدمی محکم بردارد و آیندهی روشنی را برای شکوفایی اسلام به ارمغان آورد.
آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) وقتی ملاحظه میکرد که برخی از ملبّسین به لباس روحانیت، برای کسب در آمد، و یا به دست آوردن موقعیت اجتماعی و دعوت شدن به بعضی از مجامعی که دارای نام و عنوان بود، زیر بار نوکری دولت جائر و هیئت حاکمهی ستمگر میروند، و نان خورِ آنها میشوند، میفرمودند: «اگر بنا است برای نان و آبی، یا وجهه و عنوانی، نوکریِ کسی را بکنیم، چه بهتر که خدمتگزار آستان اهل البیت علیهم السلام بشویم، و درِ خانه امام حسین علیه السلام به خدمت مشغول باشیم، و عزت دنیا و آخرت را نصیب خود سازیم».(1)
از این رو پدر میکوشید از ابتدا این فرزند را به عنوان یک خدمتگزار و شیفتهی آل الله تربیت نماید و او را تنها با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام رشد داده و ریزه خوار سفرهی با عظمت امام زمان ارواحنافداه گرداند.
ص: 68
آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی در اوائل طلبگیِ فرزند خود، ایشان را به لباس مقدس روحانیت و سربازی صاحب الامر ارواحنافداه مزین و مفتخر فرمودند؛ آن هم در زمان پهلوی که عمامه ها را بر میداشتند و چادر از سر زنان میکشیدند و روضه خواندن و سایر مظاهر دینی ممنوع گردیده بود.(1)
مرحوم علامه ابطحی، خاطرات آن دوران را اینگونه بیان مینمایند: دوازده ساله بودم که پدرم، عمامه کوچکی بر سرم نهاده و مرا به کسوت روحانیت در آوردند. یک روز همراه ایشان از کوچهای عبور میکردیم که یکی از مأموران رضا شاه که درجه دار هم بود، سر راه پدرم قرار گرفت، سلام کرد و گفت: سیّد! رضا شاه عمامه ها را بر میدارد، تو بر سر این بچه عمامه گذاشتی؟! الان چه وقت این کارهاست؟! پدرم با لبخندی گفتند: او کارش را میکند و ما هم کار خودمان را میکنیم، او بردارد، ما به جای آن میگذاریم.(2)
ص: 69
مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه)، دروس مقدمات و سطح حوزه را نزد پدر بزرگوارشان بهره مند گشته و همزمان که در محضر پدر تلمذ و بر تحصیل علوم اهل بیت علیهم السلام همت میگمارد، محضر بزرگان علمی دیار علم و حکمت اصفهان را نیز درک مینمود تا بتواند از ابتدا گامهای خود را در مسیر علم و کمال محکمتر برداشته و پایهی علمی و عملی خود را با آموزه های اعاظم علمی آن دیار، استوارتر نماید.
اساتید ایشان همگی از نوابغ و نوادر دوران و از فقهای عالی مقدار شیعه بوده که آرمانهای بلندی را طی و مقامات ارجمندی را به خود اختصاص داده بودند.
ایشان درباره شروع تحصیلات خود میفرمود:
«شاید پنج ساله بودم که به واسطهی استعدادی که پدرم در من مشاهده کرد، خواندن و نوشتن و درسهای ابتدایی اعم از حدیث و نحو و ریاضیات و... را در منزل نزد پدرم آغاز کردم».(1)
مرحوم علامه در ابتدای دوران طلبگی شان شخصیتهای بزرگ فقهی و مجتهدان عالی مقداری را درک نموده و از خرمن وجودیشان بهره های فراوانی برده اند. از جمله آن اساتید میتوان از میرزا محمّد طیب زاده، حاج سید محمّد باقر سده ای، حاج آقا ضیاء تجویدی، حاج شیخ محمّدحسن نجف آبادی و حاج شیخ حبیب الله آبادی نام برد که ایشان اصول و لمعتین را محضر آنان تلمذ نمودند که تمامی اساتید فوق الذکر از مفاخر و ذخائر علمی و معنوی عصر خویش بوده و از بلند آوازگان تاریخ اسلام و اصفهان به شمار میروند.
ایشان، سطوح عالی حوزه را نزد مرحوم والدشان و مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا رحیم ارباب(قدس سرّه) و علامه حاج میرزا محمّد طیب زاده(قدس سرّه) بهرهی علمی و
ص: 70
عملی گرفتند و علم منطق را نیز نزد مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّدرضا کرباسی(قدس سرّه) که در این علم سرآمد و زبانزد خاص و عام بود، فرا گرفتند.
این عالم بزرگوار از آنجا که ذهنی باز و حافظهای قوی در علوم طبیعی و علوم ریاضی داشتند، این علوم پایه و کلیدی را نزد مرحوم آیت الله مجد العلماء نجفی(قدس سرّه) فراگرفتند و قسمتی از اسفار را نزد فیلسوف بزرگ عصر مرحوم آیت الله حاج شیخ محمود مفید(قدس سرّه) آموختند و بر اساس فرمایش خودشان، این فیلسوف نامی سهم بزرگی در آموزش فکری معظم له ایفا نمودند.
ایشان در زمینه علم طب، کتاب «شرح نفیس» و «اسباب» را نزد والد حکیم خود آموختند و کتاب «قانون» بو علی سینا را نزد علامه طیب زاده فرا گرفتند و در طب قدیم دارای مهارت قابل توجهی شدند، تا آنجا که بعدها سه جلد کتاب در زمینهی طب روایی و حدیثی تألیف نمودند که در نوع خود کم نظیر و یا بینظیر است.
مرحوم علامه، مدتی را نیز به فراگیری طب به صورت عملی نزد حکیم مشهور حاج میرزا ابوالقاسم گوگردی مشغول بودند و روز بروز برای گستردگی فعالیتهای علمی خود تلاش مینمودند.
ایشان خود در تکمیل معرفی اساتید آن عصر با لسان شیرین شان میفرمود: «کتاب شرایع الاسلام و کتاب لمعه را نزد مرحوم پدر، آقای طبیب زاده و سید محمّد باقر سدهی (ابطحی) و قوانین الاصول و معالم را نزد اساتیدی چون پدر و شیخ حبیب الله حبیب آبادی خواندم.و برای ریاضیات و هندسه در درس مجدالعلماء شرکت نمودم. منطق را نزد حاج شیخ محمّد رضا کرباسی در مسجد خیاط ها، رسائل و مکاسب را نزد مرحوم پدر، آقای طبیب زاده و حاج آقا رحیم ارباب و کفایة الاصول را نیز در محضر پدر و حاج شیخ محمود مفید کسب فیض کردم».(1)
ص: 71
سید محمّد باقر، این نونهال شجره طیبه که از کودکی سحرهای خانهی خویش را به عطر توسل پدر و مادر به ساحت مقدس امام زمان ارواحنافداه معطر و منور میدید، هیچگاه از آن اکسیر اعظم غافل نگشت و همواره در پی ارتباط و روزنهای جهت ورود به شعاع نور مهدوی عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.
سجادهی نیایشِ او از دوران کودکی آشنا با نم نمِ اشکِ نیمه شبها و دم دمِ ندبه و توسل با امام زمان ارواحنافداه و گونه ها و لبانش نیز آشنا با تربت سیدالشهدا علیه السلام و ذکر یا مولاتیهای نماز استغاثهی به مادر غمدیدهی شان حضرت زهرا علیها السلام بود.
حقیقتاً ده ها سال توسل به ساحت مقدس ائمه اطهار علیهم السلام، مسِ وجودِ آدمی را به طلایی ناب کیمیا میکند که قلم از بیان آن عاجز و سطرها از تحمل آن ناتوانند.
این فرزند برومند آنقدر در توسلات به حضرات معصومین علیهم السلام همت گماشت، که گاهی اولیای الهی وی را امر به استغاثه مینمودند تا با دعایش بلا را از اهل و دیار خویش دور نموده و در امان بمانند. این مطلب از همان دوران طلبگی بر همگان عیان بود و در این باب میتوان به جریان پیغام حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به این ذخیرهی دودمان مجد و سیادت در سفر ایشان به عتبات عالیات عراق اشاره نمود.
در فصل زمستانی، ایشان به همراه والدین بزرگوار و برخی بستگان عازم عتبات میشوند. در بین راه و در نزدیکی گردنهی اسدآباد همدان که همه خواب بودند، ناگاه والدهی ماجدهاش مرحومه حاجیه خانم فقیه احمدآبادی از خواب بیدار میشوند و در حال گریه و پریشانی میگویند:
ص: 72
«آقا سید محمّد باقر را بیدار کنید و بگویید که به آقا موسی بن جعفر علیه السلام توسل پیدا کند»؛
وقتی ایشان را بیدار میکنند، حاجیه خانم میگوید: من در عالم خواب حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را دیدم که فرمودند:
«خطری در پیش است و به سید محمّد باقر بگویید به ما توسل پیدا کند، تا خطر بر طرف شود».
در این هنگام مرحوم علامه شروع به توسل و ذکر مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مینمایند و حال عجیبی پیدا میشود و همه سرنشینان اتومبیل بیدار میشوند و به گریه در میآیند.
راننده چراغهای ماشین را روشن میکند، ناگاه مسافرین صدای شکستن چیزی را میشنوند و به راننده خبر میدهند و او ماشین را متوقف میکند.و پس از پیاده شدن متوجه میشوند که میل لنگ ماشین شکسته شده است و اعلام میکند که اگر این قضایا اتفاق نیفتاده بود، و مسافرین متوجه نشده بودند، ممکن بود که ماشین در درهی خطرناک اسدآباد سقوط کند و بدین وسیله رؤیای صادقه مادر و پیشگویی او و عنایت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و توسل این سیّد نوجوان و ولائی، ماشین و سرنشینان او را از خطر سقوط در درهی هولناک در امان میدارد.(1)
مرحوم علامه که پایه علمی و معنوی خود را در جوار مرقد نورانی فخر شیعه مرحوم آیت الله علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه و در محضر اعاظم علمی اصفهان محکم نموده بود، در عنفوان جوانی و نهایت هوشمندی و نبوغ فکری و با کوله باری از ذخایر علمی و معنوی در سال 1365هجری قمری، برابر با 1324 هجری شمسی در سن 19 سالگی رهسپار شهر مقدس قم میشود، تا در جوار
ص: 73
کریمهی اهل بیت علیهم السلام، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و نزد مراجع عظام عصر که ارکان نیرومند حوزه علمیه قم به شمار میرفتند، کسب علم و فیض نموده و مدارج علمی و فقهی و معنوی را طی کنند.
ایشان در این باره میفرمود: «19 ساله بودم که آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی از دنیا رفتند و من مقلد ایشان بودم. در آن زمان، حوزه علمیه اصفهان دیگر روح تشنهی مرا اقناع نمیکرد و فکر هجرت کردن در سرم افتاده بود. علی رغم آنکه بعضی از علمایی که از نجف برگشته بودند، بنده را تشویق به رفتن به نجف میکردند، اما استخاره هایی که کردم، علاقمند شدم به قم بیایم، اما پدرم (و مادرم) با آمدن من به قم موافق نبودند. با توسلات فراوانی که برداشتم، مثل زیارت عاشورا، نماز امام زمان علیه السلام و...، بالأخره توانستم رضایت پدر را کسب کنم و چهار ماه بعد از فوت آیت الله اصفهانی، یعنی در سال 1365 قمری به قم هجرت کردم.»(1).
حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد رضا موحد ابطحی(2)می فرمودند(3): زمانی که آیت الله آقای حاج سید محمّد باقر ابطحی(قدس سرّه)، خانوادهی خود را از هجرت علمیاش به شهر مقدس قم مطلع کرد، افراد فامیل از آنجایی که به ایشان علاقهی شدیدی داشتند، وقتی از این امر مطلع گشتند، همگی ناراحت شدند، و زمانی که میخواستند به خانهی ایشان بیایند،از هجرت ایشان گریه میکردند. وقتی سید محمّد باقر را میدیدند، هم آنها گریه میکردند و هم سید محمّد باقر...!، صحنه های بسیار عجیب و عاطفی ای درآن روزها شاهد بودیم.
ص: 74
مادرشان نیز بسیار گریه و بیتابی میکرد، چرا که دوریِ سید محمّد باقر حقیقتاً برایشان تلخ و غم انگیز بود.
مادر که از این موضوع بسیار ناراحت و پریشان بودند، شبی از شب ها در رؤیایی صادقه، به محضر مبارک قطب دایرهی امکان، امام زمان ارواحنافداه نائل میشود که حضرت بقیت الله الاعظم امام زمان ارواحنافداه، از طرف آسمان به سمت امامزاده اسماعیل علیه السلام (1) و از آنجا به خانهی شان وارد میشوند، و خطاب به ایشان میفرمایند:
« اگر من را میخواهید، باید سید محمّد باقر را به قم بفرستید!».
مرحوم علامه میفرمود: در همان دورانِ دلتنگیهای مادرم برای هجرت به شهر قم بود که ایشان در عالم رؤیا دیده بودند که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به خانه آنها آمدند، و در عالم رؤیا به ایشان (مادر ما) فرمودند:
«آقا سید محمّد باقر را به من بسپار، میخواهم به او فقه بیاموزم».(2)
وقتی مادر دعوت امام زمان ارواحنافداه و عنایت ویژهی رسول خاتم به فرزندش را مشاهده میکند، قلبش آرام میگیرد و دوری سید محمّد باقر برایش سهل گشته و از آن پس ناراحتی و گریه را رها میکند. چرا که در اوّلین پله های اعتلای علمی و معنوی فرزندش، مُهرِ تأیید خاتم الانبیاء و خاتم الاوصیاء علیهما السلام را به وضوح مشاهده میکرد و در مقابل امر پیامبر و امام زمانش سر تعظیم فرود آورد و رضایت قلبی خود از هجرت مرحوم علامه به شهر مقدس قم را اعلان کرد.
آری! رضایت امام عصر ارواحنافداه در این بود که این سیّد عالیمقام از حوزه علمیهی کهن اصفهان به عش آل محمّد علیهم السلام هجرت نموده و در دامان کریمانهی
ص: 75
عمهی بزرگوارشان حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تربیت شوند... و بالاخره ایشان راهی شهر مقدس قم شدند.
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب***که حی___ف باشد از او، غیر از این تمّنایی
مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی اعلی الله مقامه الشریف درباره خاطره ورودشان به شهر مقدس قم میفرمود:
«شب اوّلی که در قم وارد شدم بعد از زیارت به مدرسه فیضیه رفتم و در حجره پسر مرحوم حاج شیخ محمّد حسن نجف آبادی که شوهر عمه مادر ما هم بود وارد شدم، و آن شب را پیش ایشان ماندم و فردا به مدرسه حجّتیه منتقل شدم. از فردای آن روز در درسها حضور پیدا کردم و سی و هفت روز بعد از آمدنم به قم، در امتحان درس خارج شرکت کردم و شهریه درس خارج خوان به من تعلق گرفت و درآن موقع از کسانی که کمترین سن را داشتند، من بودم».(1)
مرحوم علامه میفرمود: روزهای اوّلی که در قم ساکن شده بودم، شهریهای نداشتم و امورات معیشتی ام به سختی میگذشت، با اضطرار خدمت حضرت معصومه علیها السلام مشرف شدم و به ایشان عرضه داشتم: بیبی! قدیم میگفتند هر کس قهر بکند، میرود خانهی عمه اش! من قهر نکردم، پدرم مرا فرستاد و آمدم خانه عمه ام! آمدم که نزد شما درس بخوانم. بیبی جان! نمیخواهم به کسی رو بزنم! مشکل مرا حل کنید و تکلیف ما را روشن نمایید!.همین طور که متوسل بودم یک شخصی آمد و مبلغی را در دست من گذاشت! آن مبلغ را رد کردم و نگرفتم و گفتم به محتاج تر از من سر بزنید.
ص: 76
پس از آن به منزل رفتم، تا آنجا که هر چه بود تمام شد و دو شبانه روز چیزی نخورده بودم. هیچ پولی نداشتم که غذایی تهیه کنم...!. شدیداً مضطر شدم. به ذهنم رسید که به یکی از مغازه ها مراجعه کنم و به فروشنده بگویم اگر ممکن است کمی برنج نیم دانه به من بدهد، زمانی که شهریه گرفتم مبلغش را به او بدهم!. سپس به بقالی سرِ کوچه مدرسه حجتیه مراجعه کردم و آن فروشنده نیز قبول کرد.
به حجره رفتم و برنج را بار گذاشتم و کمی زردچوبه به غذا زدم و سپس راهی کلاس درس شدم و پس از ساعتی به حجره بازگشتم.
وقتی وارد اتاق شدم از شدت ضعف در ذهنم گفتم: اول غذا بخورم سپس نماز و یا بالعکس! پیش خود گفتم: الان شیطان میخواهد مرا وسوسه کند، رمق نداشتم، ولی نماز ظهر و عصر را خواندم، وقتی پس از نماز، سراغ غذا آمدم، ناگاه درِ قابلمه را برداشتم و در کمال تعجب در آن فضلهی موش دیدم. خیلی ناراحت شدم! آن لحظه شیطان خیلی مرا وسوسه میکرد که الان شما مضطر هستید، میتوانید از این غذا بخورید...! گفتم خیر! اینجا میبایست در مقابل وسوسهی شیطان بایستم و ظرف غذا را گرفتم و کنار حوض مدرسه حجتیه ریختم و به اتاق برگشتم.
عبا بر صورت کشیدم و خوابیدم تا بعد از ظهر که جهت شرکت در درس آیت الله بروجردی از حجره خارج شدم. همین طور که به طرف درس میرفتم، دیدم پسر یکی از معتمدین و اخیار اصفهان آمد و به همراهش نیز یک پاکت سیب گلاب برای من آورد.
آنقدر بدنم بیرمق بود که پس از احوالپرسی، اول یک سیب از پاکت برداشتم و عبا بر سر کشیده و کمی از آن سیب (زیر عبا) خوردم که ضعف نکنم. سپس پسر معتمد اصفهانی به من گفت: الان سوار اتوبوس گیتی نورد شدم، از اصفهان آمدم اینجا و در حال برگشت هستم.
ص: 77
پدرم صبح به من گفت: به قم برو و آقا سید محمّد باقر را دریاب. پدرم میگفت: در حال اقامه نماز شب بودم. سید محمّد باقر را بین زمین و آسمان دیدم که در حال توسل است.من هم خدمت شما آمدم و سپس مبلغ (400 تومانِ آن زمان که بسیار ارزش داشت) در پاکت به من داد و به اصفهان بازگشت.(1)
مرحوم علامه درباره برخی از شخصیتهای بزرگ علمی در زمان ورودشان به شهر مقدس قم میفرمود:
من افتخار زیارت و درک استادانی همچون مرحوم آیت الله سید محمّد تقی خوانساری، مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج سید احمد خوانساری، مرحوم آیت الله العظمی سید صدرالدین صدر، مرحوم آیت الله العظمی آقای سید محمّد حجت کوه کمرهای را داشتم.
مرحوم آیت الله العظمی مؤسس که استاد مراجع بعدی است، ایشان از اراک به قم تشریف آوردند و علمای بزرگی را همراه آوردند و کسانی که در نجف اشرف شاخص بودند، مانند همین افرادی که ذکر کردم، از آیت الله خوانساری، از آیت الله صدر، آیت الله حجت، آیت الله یثربی و دیگران را جمع کردند و با آنکه هر کدام میتوانستند در یک شهرستان یا یک شهر یک استوانه بشوند که سازنده حوزه باشند، همه را به نام حوزه علمیه قم جمع کردند، که این اثر را امروز از آنجا داریم.
در زمانی که من به قم آمدم، مرحوم مؤسس را ندیدم، چون از دنیا رفته بودند. دوران طاغوت، زمان خیلی تاریک و ظلمانی بود، ولی خداوند از راهی که بخواهد حفظ دین میکند و علائم ظهور امام زمان علیه السلام را ظاهر میکند.
آیت الله العظمی بروجردی نیز از بروجرد آمدند و علاوه بر این که حوزه علمیه بروجرد را تشکیل دادند، مکتب کتاب نویسی در رجال و در حدیث را شروع کردند. لکن از آنجایی که بروجرد برای ایشان کوچک بود و زمینه برای فعالیت در
ص: 78
بروجرد کم بود، خداوند مقدر کرد کسالتی برای ایشان عارض شد و ایشان را شبانه با ماشین به سوی قم آوردند و چشمشان شبانه به چراغهای مناره حضرت معصومه علیها السلام افتاد، گفتند اینجا کجاست؟ گفتند: قم. با خدا عهد کردند که اگر من از این کسالت شفا پیدا کنم، بر میگردم و در قم میمانم. با درخواستهای قبلی که از ایشان شده بود و ایشان اجابت نکرده بودند، با خدا عهد کردند که به قم برگردند، اینجا بساط تربیت و آموزش و پرورش، اخلاق و تألیف کتاب و این موارد که در شأن حوزه علمیه قم است، برپا کنند.(1)
مرحوم علامه میفرمود: به محض ورودم به قم در درس استاد الفقهاء مرحوم آیت الله العظمی بروجردی شرکت کردم و به غیر از آن در درس خارج اصول آیات عظام:
1. محقق داماد (از قطع تا برائت _ به مدت 5 سال و نیم)
2. شیخ محمّد علی اراکی (2 و نیم دوره کامل به مدت 14 سال)
3. امام خمینی (از ابتدا تا بحث مشتق و سپس بحث اشتغال تا آخر تعادل و تراجیح)
4. مرحوم شیخ مرتضی حائری (یک دوره کفایه)
و در دروس خارج فقه آیات عظام:
1. سید احمد خوانساری (قضاء و شهادات _ 2 سال)
2. حاج سید محمّد رضا گلپایگانی (حاشیه عروة الوثقی از بحث حج تا آخر کتاب _ به مدت 14 سال)
3. امام خمینی (بحث خیارات، از باب تیمم تا مکاسب محرمه _ به مدت 7 سال)
4. سید کاظم شریعتمداری (هفتهای سه شب به مدت 2 سال) _
_ شرکت نمودم و در تابستانها که به اصفهان بر میگشتم، شرح نفیسی را نزد مرحوم پدرم شروع کردم، آنگاه قانون بوعلی را نزد ایشان و همچنین مرحوم میرزا ابوالقاسم حکیم معروف به گوگردی خواندم.
ص: 79
آنگاه یک دوره طب عملی را نزد این دو بزرگوار گذراندم و از نزدیک بیمارانی را که نزد میرزا ابوالقاسم حکیم میآمدند را دیده و با نحوه نسخه دادن و درمان آنها آشنا شدم و یادداشت فراوانی درباره علائم بیماری و نحوه درمان آنها دارم که بخشی از آنها را از من سرقت بردند.
پدرم ما را از خواندن فلسفه نهی کرده بودند، مگر آنکه در حد اجتهاد باشیم و من در زمان مرحوم آقای بروجردی از تقلید ایشان کنار رفتم و دیگر تقلید نمیکردم. لذا بعد از این زمان منظومه حکمت و اشارات را شروع به خواندن کردم و بعد وارد درس مرحوم آیت الله علامه طباطبایی شده و یک دوره کتاب اسفار اربعه ملا صدرا را به مدت 4 سال و نیم و کتاب شفاءالهیات را نزد ایشان تلمذ کردم.(1)
ص: 80
یکی از بزرگ ترین و سرآمد ترین اساتید مرحوم علامه، در شهر مقدس قم، صاحب مقام فقاهت عظمی و مرجعیت کبری، مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا سید حسین طباطبایی بروجردی قدس الله نفسه الزکیه بودند که مرحوم علامه در محضر درس و بحث و فحص آن مدرّس فقیهان حاضر شدند و از دریای بیکران علم و فقاهت در اوج جوانی و درایت بهره ها بردند.
مقام معظم رهبری مدظله العالی در این باره میفرمایند: ایشان فقیهی جامع و متتبّع و متعبّد و از پرورش یافتگان مکتب علمی مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی اعلی الله مقامه بوده اند.
مرحوم علامه همواره از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) با حرمت و به عنوان استاد بزرگ خود یاد کرده که از لحظه به لحظه محضر مبارک آن زعیم عالیقدر شیعه تا آخر عمر شریفشان بهره مند گشته و ایشان را در امور علمی و معنوی همراهی مینمودند.
ص: 81
ایشان در این باره میفرمود: «در درس فقه و اصول آیت الله العظمی بروجردی شرکت کردم و استاد بزرگ من ایشان بود. درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، از آن روز تا رحلت ایشان که ضایعهی بزرگی برای اسلام و برای حوزه علمیه بود شرکت نمودم. در این مدت 14 سال، من در خدمت ایشان بودم و تا آخرین روزی که درس گفتند که بعد از آن تعطیلات پیش آمد و بعد ایشان مریض شدند و از دنیا رفتند».(1)
مرحوم علامه در ادامه میفرمود: «در محضر آیت الله العظمی بروجردی که بودم، در چندین سال اوّل (حضورم در درس ایشان)، مرحوم آیت الله العظمی خمینی و آقایان دیگر شرکت میکردند و آنها نیز حضور داشتند».(2)
ایشان در رابطه با ارتباطات علمی شان با آیت الله العظمی بروجردی از ابتدای شرکت در دروس ایشان میفرمود:
«من از چهل روز اوّل که گذشت، بیرون جلسه درسی به مرحوم آیت الله العظمی بروجردی استفهاماً و سؤالاً مطالبم را تقدیم میکردم و بعد از چهار ماه در خود جلسه درس، در حضور این اساتید بزرگ مطالب را میگفتم. مثلاً آن وقت حدود هزار و چهار صد نفر در جلسه محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی شرکت میکردند. این آقایان فضلا و بلکه مراجعی که در قم هستند، بعضی شان متأخراً در درس ایشان شرکت کردند و برخی هم از اوّل حضور داشتند. این از نظر تحصیلات فقهی».(3)
حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ شرف الدین نظری خادم الشریعه دام عزه، میفرمودند:
مرحوم آیت الله ابطحی همواره تا آخر عمر شریفشان، با عظمت و احترام خاصی از استاد فرزانهی خویش، نام میبردند و خاطرات شنیدنی و به یاد ماندنی بسیاری را از ایشان نقل مینمودند و بیشک مبانی علمی، فقهی، اصولی، رجالی و
ص: 82
روائی این مرجع فرید وحید در ساختار علمی و شاکلهی حوزوی مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) اثری تام و تمام به جا گذاشته بود.
علاوه بر ارتباط علمی، حال و هوای معنوی خاصی بین این استاد و شاگرد وجود داشت که کراراً از مرحوم آقای ابطحی شنیده شده است.آیت الله ابطحی میفرمودند: حدود نه ماه و چند روز قبل از فوت مرحوم آیت الله بروجردی(قدس سرّه) در عالم رؤیا از ارتحال ایشان مطلع شدم و چون نمیتوانستم و یا نمیخواستم روی مراعات حال، مستقیم به ایشان عرض نمایم، لذا در لفافه و به طور اشاره در دو مورد یکی دست گردانهایی از وجوهات و دیگر ارجاع احتیاطات مطالبی را به عرضشان رسانیدم.
مرحوم آیت الله حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) خدمات تبلیغی و اجتماعی خود را در زمان مرجعیت ایشان و به امر مبارک این فقیه عالیقدر شروع نمودند که در طول حیات با برکت ایشان همواره کتباً و شفاهاً مورد تأیید و عنایت ایشان قرار میگرفتند. از جمله رفتن به منطقه آباده و اقلید و مبارزه با بهائیت و دیگر فرقه های ضاله و مضلّه از آن دوران آغاز و سرفصل جدیدی را در منطقه به وجود آورده است. همچنین اوّلین تألیف علمی ایشان در سال 1373 قمری در قم بود که کتاب شریف الدرراللامعة فی احادیث الجامعة لأحکام الفقهیة را در زمان زعامت و مرجعیت حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی(قدس سرّه) تدوین و چاپ نمودند. فقیه راحل مرحوم آیت الله ابطحی در مقدمه این کتاب به نقش بیبدیل حضرت آیت الله العظمی بروجردی در جمع آوری احادیث فقهی به طور جامع و مفصل در حوزه علمیه مقدسه قم در آن عصر و استفاده از چهره های علمی آن زمان و نقش خویش در راستای این کار مهم تصریح مینمایند. و البته خاطرات و مسائل فیما بین این دو فقیه فقید در خور کتابی مستقل و خواندنی است که در این مختصر نمیگنجد.
ص: 83
مرحوم علامه که بهره های فراوانی از دریای علمی استاد عظیم الشأنشان، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی برده و حلاوت علوم آل الله را از محضر مبارکشان چشیده بود، در تبیین سفرهی علمی ایشان میفرمود:
مطلب مهم این است که ما در اثنای کار، متوجه شدیم که مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی نکات مهمی در درس فقه داشت که شایان تقدیر و تأسیس فکری است. امام خمینی در این زمینه تعبیری فرموده اند که بسیار تعبیر جالبی است. فرمودند: مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی به گونهای سفرهی تحقیق را پهن میکنند، مثل سفره غذا که گویی این سفره در محضر امام صادق علیه السلام است که در حاشیه و کنار او چهار پیشوای اهل جماعت و سنت حضور دارند. آنگاه امام صادق علیه السلام _ با صراحت یا به اشاره یا به ابهام _ کلمات آنها را در نظر دارد و بیان حقایق میکند. فرمودند: ممکن است هر روزی که انسان در جلسهی درس شرکت کند، معلومات و مطالب بدست آمده را کم بداند. اما چهار پنج ماه که میگذرد، میبیند و در حالت خودش احساس میکند که گویی قریحهی اجتهاد در او پدید آمده است.
مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج سید احمد خوانساری (قدس سرّه) نیز تعبیری داشتند. ایشان اسم کلمه اجتهاد نبردند، ولی فرمودند: آنچه را که در دوران گذشته، در درسهای حوزه های علمیه در حدود 25 الی 27 سال بدست میآوردند، آقای بروجردی به گونهای تربیت شاگردان میکند که در محور 19 الی 21 سال بدست میآید. یعنی کسانی که خوش استعدادند، اگر در زمینهی تحصیلات کارشان را کرده باشند، _ یعنی سطح شان را تمام کرده باشند _ قریب الاجتهاد میشوند و وارد این صحنه میشوند که صاحب نظر باشند.این تعبیر بزرگی بود برای روش مرحوم آقای بروجردی(قدس سرّه).
درباره این نکته نمیخواهم صحبت کرده باشم. همین اندازه بگویم استاد بزرگواری بود که شایسته بود عمری در اصفهان درس خوانده باشد و بعد به نجف
ص: 84
اشرف رفته باشد و درس مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی شرکت کند، به طوری که وقتی وارد شد، جلسهی دوم یا سوم پیشنهادی به مرحوم آقای آخوند کرد. آمدند این طرف و آن طرف جواب دهند، حق با ایشان بود. این مسأله، همان مسألهای بود که ایشان بالذات پیروی از آن کرد. و آن این بود که اخبار آل محمّد علیهم السلام را طوری دسته بندی و پیگیری کرده بود که گویی در همان سرچشمهی فیض امام صادق و ائمه طاهرین علیهم السلام برداشت کرده بود.(1)
حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد جواد علوی بروجردی دامت برکاته، نواده برومند مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) میفرمودند: تسلط فوق العادهای که مرحوم آقای ابطحی نسبت به مبانی آقای بروجردی در مسائل رجالی و مسائل حدیثی داشتند کم نظیر بود و من به تسلط ایشان کم دیدم.
مرحوم آقای ابطحی مسائل فقهی را هم به همان نگاه و دیدِ آقای بروجردی نگاه میکرد. وقتی آقای بروجردی مسئلهی فقهی را مطرح میکردند، میفرمودند: تاریخ صدور حدیث را میبایست بررسی کرد. لذا من خیلی دنبال شاگردان آقای بروجردی بودم که بپرسم که آقای بروجردی چه میخواهند بگوید؟!. نهایتاً مرحوم آقای ابطحی جوابگو شدند و از قول مرحوم آقای بروجردی میفرمودند: آن حدیثی که از دو لب امام علیه السلام جاری شده، بیجهت نیست و منشائی میخواهد. راوی سؤالی مطرح کرده است. حال این راوی که سؤالی مطرح نموده، برای چه سوال کرده است!؟، ایشان حرفی را از آقای بروجردی مطرح میکردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی تبیین احکام میفرمودند، تا مدتها این احکام، بوسیله عامهی مسلمانان تلقی شده بود، یعنی زمان حتی خلفا، تا زمان امیرمؤمنان علیه السلام و حتی زمان حسنین علیهما السلام که نزدیک به عصر پیغمبر بود. چرا که کسی نمیتوانست خلاف آن چیزی که پیغمبر گفته حرفی بزند، اگرچه از لحاظ سیاسی کمی تغییر شد، اما عمدتاً محفوظ مانده است. لذا از زمان امام سجاد علیه السلام
ص: 85
شروع می شود که فقها و قضات عامه، فتاوایی میدادند برخلاف آنچه که پیغمبر فرموده است، و یا متعدد شده بودند هر کدام فتوایی میدادند در حالی که نظر پیغمبر و امر تلقی شدهی از سوی پیغمبرخدا این نبود. از این رو محتاج شدند به امام علیه السلام مراجعه کنند، ولذا عمده سوالاتی که روات خدمت امام طرح میکردند حتما یک فقیه عامه بوده که مطلبی گفته که با آن تلقّی عمومی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله مغایرت داشته و این تاریخ حدیث است.
حال شما میخواهید احادیث امام صادق و امام باقر علیهما السلام را از این جهت بررسی کنید، میبایست، فقهای عامه ی زمان امام سجاد علیه السلام را بررسی کنید. همچنین ایشان میفرمودند: متأسفانه ما خیلی اطلاع و وقوفی نسبت به فقها و علمای عامه آن عصرنداریم، چون عمده اطلاع ما از زمان امام باقر علیه السلام است و آقای ابطحی میفرمودند: آقای بروجردی خودشان به من در جلسات خصوصی که خدمتشان بودیم میفرمودند: به کتب علامه حلی بسیار مراجعه کنید، چرا که احاطهاش نسبت به آرای عامه، مخصوصاً قبل از امام صادق علیه السلام خوب است. مطالبی که علامه حلی نقل میکند غیر از کتابهای دیگر است، چرا که مستنداتی علامه آورده اند، اعم از خطی و چاپیاش در دسترس ما نیست و آن تتبعی که ایشان داشته و آن کتبی که در اختیارشان بود، الان در اختیار ما نیست. علامه بعنوان راوی صادق آن را نقل کرده است. اینها نکاتی بود که ایشان کاملا مسلط بودند. لذا از خصوصیات آقای ابطحی این بود،که برای حدیث، موضوعیت قائل بود، (به تبع استادش آقای بروجردی) و حقیقتاً ایشان فانی در آقای بروجردی بود.
مرحوم آقای ابطحی به نقل از آقای بروجردی میفرمودند: توجه داشته باشید ما اخباری نیستیم، ولی این حدیث ما غنایی است در شیعه. و لذا آقای بروجردی به حساب اهمیت حدیث، وارد رجال میشوند. البته رجال این نیست که شما تا از شیخ، از نجاشی توثیقی نسبت به کسی نداشتید، آنها را کنار بگذارید. این معنا را خیلی نزد ایشان بررسی میکردیم که اساس حرف برای آقای بروجردی است. آقای بروجردی میفرمود: یکی از عمده ترین مشکلات رجالی ما در روایات صدوق است، چه در من لایحضر، چه در عیون اخبار الرضا علیه السلام، تمام کتابهای صدوق و
ص: 86
مهم و مشکل آن عبارت از این است که حتی مشایخ صدوق را رجالیین کوفی مثل نجاشی و شیخ، آشنایی نداشتند و ما بینیم، شخصی استاد شیخ صدوق است و روایت نیز نقل کرده، ولی اسمش در رجال نیامده است.
لذا آقای بروجردی میفرمودند: این نقصی است در کار، و لذا ما باید دنبال راه هایی برای شناختن اینها باشیم. از اینرو آقای بروجردی میفرمودند: در رجال روی خود حدیث میبایست متمرکز شد، متن حدیث موضوعیتی دارد و بعد رجال حدیث. این تخصص آقای بروجردی است.
مقام معظم رهبری نیز خیلی به اسانید آیت الله بروجردی علاقمند هستند. ایشان از یکی از محققین ما سؤال کردند که طبق مبنای آقای خویی در معجم رجال الحدیث، از این کتب اربعه چه نسبت از روایات تصحیح میشود؟ و نسبت به مبنای آقای بروجردی چه نسبت تصحیح میشود؟ به ایشان پاسخ داده شد: اتفاقاً ما در این باب کار کردیم و با مبنای آقای خویی یک پنجم کتب اربع تصحیح میشود.اما طبق مبانی آقای بروجردی چهار پنجم و ایشان نیز تایید نمودند.
آقای بروجردی میفرمودند: غنای حدیثی که در فقه شیعه در اختیار داریم، در فقه عامه وجود ندارند. ایشان از آقای بروجردی نقل میکردند: ما در تمام مباحث فقه با تفسیرش نسبت به همه روایت داریم، فقط اصحاب ما 500 مورد را برآورد کردند که در اینها رأی فقهی مستند روایی ندارد و از قواعد اصولی استفاده کردند.آقای بروجردی میفرمودند: من برای اینها هم روایت پیدا کردم.
لذا آیت الله ابطحی به کار حدیث هم پرداختند. ایشان وقتی عوالم را شروع کرد، همه متوجه شدند که یک کتاب حدیثی جامع و مفصل را ارائه نمودند. ایشان در این معنا ید طولایی داشتند و زحمت فراوان کشیدند و در رجال نیز کار اساسی کردند.
زمانی بود که اسانید الکافی آقای بروجردی هنوز چاپ نشده بود که ایشان (آیت الله موحد ابطحی) اصرار داشتند که آنرا داشته باشند و شدیداً احتیاج به آرای آقای بروجردی داشتند،که یک جلد تدوین شده بود و آن را تقدیم حضورشان کردیم. وقتی ایشان
ص: 87
آرای آقای بروجردی را میدید مثل تشنهای بود که به آب رسیده باشد، از بس مسلّط بود، چیزهایی ما متوجه نمیشدیم که این حاشیه به کجا میخورد، ایشان دقیقاً متوجه آن میشد و حقیقتاً تسلط فوق العادهای داشت.
مراودات تنگاتنگ علمی مرحوم علامه با آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه)، ایشان را از اصحاب خاص مکتب علمی آن زعیم و پرچمدار شیعه قرار داد، تا آنجا که مرحوم علامه با قدرت و اشراف علمی و تحقیقی منحصر بفردشان، پی به نقص و خلاء بزرگی در یکی از امور علمی حوزه علمیه برده و با مطرح نمودن آن نقص و پیشنهادی تاریخی به استاد بزرگوارشان، منشاء برکات عظیم و قابل تقدیری در حوزهی علمی حدیثی جهان اسلام شدند.
حجت الاسلام سید صدرا موحد ابطحی دام عزه در خود نگاشته های شبهای بهار، این رویداد تاریخی را چنین از لسان مبارک مرحوم علامه روایت میکنند:
«یک روز من یک اشکال خصوصی به ایشان (آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه)) عرض کرده بودم. در مسجد بالا سر همراه ایشان رفتم. آقا فهمیدند که من همراه ایشان دارم میروم، عنایت کردند و سوار درشکه نشدند. وقتی مقابل درب موزه سابق رسیدند، من به ایشان نزدیک شدم. چون کسی با ایشان کار نداشت، عرض کردم:
«آقا! یا این اشکالات و انتقادات را در درس و بالای منبر بیان نکنید، یا اگر بیان میکنید، در قدرت و امکانات شما هست که مشکلات را بر طرف کنید».
ایشان قریب یا عین این عبارت را فرمودند:
«آن روزی که میتوانستم خودم این کار را انجام بدهم، توجهی نداشتم. اکنون که توجه به این نکته پیدا کرده ام، مشاغل من مانع است و امروز نمیتوانم».
ص: 88
به ایشان عرض کردم: «آقا! تمام حوزهای که همه یا مقلّد شمایند یا شاگرد شمایند یا تحت فرمان شما هستند، به اندازه پنج انگشت دست برای شما کار میکنند یا نه؟».
آقای بروجردی از این حرف من خیلی خوشحال شدند و فردا در درس، این مسأله را مطرح کردند و فرمودند:
آقایان درباره این مسأله که اگر مرد و زن در محاذات یکدیگر نماز بخوانند چه حکمی دارد، تحقیق کنند و بنویسند و به من بدهند، و من آن تحقیقی را که پسندیدم به کار جمع آوری حدیث دعوت میکنم.
شاید 70 نفر نوشتند. من هم جزوه را به ایشان تقدیم کردم و منتظر بودم که آیا من را میپذیرند یا خیر؟
این مطلب مربوط به اواخر ماه رجب بود و من تا اوائل ماه رمضان منتظر بودم.
یک روز (شب سیزدهم ماه رمضان) آقای احسن از طرف آقای بروجردی به مدرسه حجتیه آمد و گفت: آقا فرمودند: امشب یک ساعت و ربع بعد از غروب منتظر شما هستم.
من سر ساعت به آنجا رفتم و حاضر شدم. در آنجا آقای بروجردی را در حالی که زیر بغلهای ایشان را گرفته بودند آوردند، من دست ایشان را بوسیدم و عرض ادب کردم.
ایشان فرمودند: من یک سؤالی خواستم از شما بکنم و آن اینکه شما با آن عشقی که به من ابراز کردید و من را تشویق به وارد شدن به صحنه (کار کتاب جامع الأحادیث) کردید، حال که قبول کردم و خوشحال شدم که آقایان مشغول به کار شدند، من از آن روز تا به حال در تعجبم که آقایان مشغول کتاب طهارت و صلاة شدند، اما هر چه سراغ از شما میگیرم، میگویند که شما شرکت نمیکنید! دلیلش چیست؟!
ص: 89
گفتم: آقا! شما روی منبر فرمودید که جزوه بنویسید و به من تحویل بدهید، مطالعه میکنم و کار هر کس را که پسندیدم، او را دعوت میکنم. اما شما ابراز نکردید و نه خودتان شفاهاً فرمودید و نه کسی را به عنوان واسطه فرستادید تا من را دعوت به کار کند.
آقا آنقدر منفعل شدند که عرق در صورت ایشان پیدا شد. با آنکه من بیادبی نکردم، از ایشان عذر خواهی کردم.
(ایشان از من تفقد کردند) و بعد فرمودند: حال چه کتابی را شما قبول میکنید؟
عرض کردم:آقا! چون ده، دوازده نفر هستند که مشغول صلاة و طهارت میباشند، من دیگر وارد کار آنها نمیشوم و کتابهای بعد از آن را که خمس و زکات و صدقات هست را قبول میکنم، اما یک شرطی دارم و آن اینکه چون سلایق و حالات روحی افراد با یکدیگر مختلف است، انتخاب افراد گروه خودم، به عهده من باشد.
و لذا من آقای حاج جعفر خندق آبادی که بسیار مرد فاضل، متقی و عفیف و مدرس هم بود و آقا جلال امینی، طاهر شمسی را انتخاب کردم و آقای سید عبدالحسین بهشتی بروجردی هم بعداً اضافه شد و البته بعداً افراد دیگری هم اضافه شدند.
ما کتاب زکات، خمس، صدقات را نوشتیم، تا آنجایی که باید میرسید و در این کار من یک دوره کتب اربعه را مطالعه کردم تا دلالتهای ضمنی که در باب زکات، خمس و... دارد را یادداشت کنم.
یک روز آقای حرم پناهی به آقای بروجردی عرض کرده بود که ما در کتب احادیث، فقط باب احادیث مربوط به آن موضوع را میدیدیم، اما تنها کسی که سراغ داریم که تمام ابواب کتب اربعه را دیده باشد، فقط آقای ابطحی است.
من برای نوشتن کتاب خمس و زکات و صدقات، علاوه بر روایات شیعی، روایات عامه را هم میدیدم و حتی تابستان گرم آن سالها را هم کار کردیم و
ص: 90
لکن به وشنوه رفتیم و در یک باغ بزرگی که برای بعضی فضلاء گرفته شده بود، مشغول تحقیق بودیم. این کار به مرحلهای رسید که باید کتابها را به هم ارتباط دهیم و تبادل افکار لازم داشت.(1)
برداشت کردن از کتابهای مصادر، مطابقت، شماره گذاری، تنظیم، تبدیل، متحد کردن تمام شد، لکن احتیاج داشت به یک هماهنگی برای مجموعه. من چند جلسه شرکت کردم، مسائلی دیدم که استعفا کردم. البته «کتاب صوم» و «زکات» و «خمس» و «صدقات» و «صوم» و «اعتکاف» که به اندازه دو جلد کتاب وسایل است را من انجام دادم و تحویل حضورشان دادم؛ و گفتم: من در ادامه کار معذورم از اینکه شرکت کنم، زیرا با اختلافِ نظر کاری نمیشود کرد. البته بحمدالله کار به صورتی در آمده است، لکن این کار را واجد امتیازات کامله از هر جهت ندانستم. لذا به فکر افتادم که خودم تکمیلش کنم. بر این اساس یک کتاب جامع فقهی نوشتم. لکن یکی از مراجع تقلید و شخصیتهایی از شاگردان آقای بروجردی بودند، به من فرمودند: حق استاد را حفظ کنید و شما اگر مکملاتی دارید، مثل تعلیقات بر آن تمام کنید، اما کتاب آقای بروجردی را دست نزنید. لذا از انتشار آن منصرف شدم.
نسبت به کتاب مرحوم آقای بروجردی دو مثال میزنم: تمام مصادر که در این کتاب هست و تمام متحدات از مصادر، که ما پیدا کردیم و تمام جوامعی که در اختیار ما و کتابخانه های معظم کشور بود _ اعم از مطبوع و مخطوط _ فراهم کردیم و متحد کردیم. از باب مثال، حدیث واحد از اوّل جامع الاحادیث تا به آخر، دانه به دانه تمام مصادر حدیث را با شماره و صفحهی کتاب فهرست کردیم، بهترین منبع را انتخاب کردیم و نوشتیم، همچنین از جوامع حدیثی متأخر _ وسائل الشیعه، وافی، مستدرک الوسائل، جامع المعارف سید شبّر، جوامع الکلام، الشفاء فی اخبار آل المصطفی، عوالم العلوم _ همان حدیث را یافتیم و نشانی آن را با جلد و صفحه معین کردیم. بطور کلی الان این تعلیقه هشت مجلد شده است
ص: 91
که هر مجلدی هفتصد الی هشتصد صفحه میشود و هم اکنون(1) برای چاپ کردن آماده است، به عنوان یک طلبه انجام دادم تا در اختیار طلاب قرار دهم، این کار از این نظر تمام شده است».(2)
حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد رضا موحد ابطحی دام عزه میفرمودند:
مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی اعلی الله مقامه الشریف پس از تدوین و تکمیل جامع الأحادیث میفرمودند: خواب دیدم شما (محققین جامع الأحادیث)،آیت الله العظمی بروجردی را سرِ دست بلند کردید. (و به ایشان رفعت بخشیدید).(3)
ص: 92
از خصوصیات بارز مرحوم علامه، قدرت کم نظیر علمیِ ایشان در عنفوان جوانی بود که با وجود سن اندک و با آن که بیش از هزار نفر در درس آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) حاضر بودند و برخی از آنها بعداً به مرجعیت هم رسیدند، ایشان به طرح پرسش و اشکال درباره مباحث مطرح شده میپرداختند و از این جهت بین اساتید حوزه و مراجع تقلید به عنوان مستشکل درس آیت الله العظمی بروجردی شناخته شده بود.(1)
مقام معظم رهبری مدظله العالی در مقام تمجید از ایشان در درس آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) میفرمودند: «ما دو سال آخر درس مرحوم آیت الله بروجردی شرکت کردیم. به یاد دارم که میدیدیم که یک سید با لهجه اصفهانی و بسیار غرّاء در درس ایشان اشکال میکردند».(2)«گاهی آنچنان بحث پر هیجان میشد که
ص: 93
ایشان میایستادند و چند قدم به طرف جلو حرکت میکردند و اشکال را ادامه میدادند».(1)
حضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مدظله العالی نیز در این باره میفرمودند: در زمان تشرف ما در قم و حضور در محضر درس فقه حضرت آیت الله العظمی بروجردی اعلی الله مقامه الشریف، مرحوم آقای ابطحی از مستشکلین معتبر درس مرحوم آقای بروجردی بودند و آقای بروجردی به مطالب و مسائل ایشان اهمیت میدادند.
مرحوم علامه در بیان خاطرات آن روزهای شیرین میفرمود: غالباً کار من این بود که علاوه بر آنکه در درس آیت الله العظمی بروجردی اشکال مطرح میکردم، بعد از درس هم دنبال ایشان راه میافتادم و سؤال و اشکالاتم را میپرسیدم.
یک روز از درس مرحوم آقای بروجردی که خارج صلاة میگفتند، بر میگشتیم و طبق معمول سؤال و اشکالاتم را با ایشان مطرح میکردم. بعد از دقایقی، ایشان به من فرمودند:
شما عمو دارید؟
گفتم بله!
فرمودند: نامش عباس است یا ابالفضل؟!
گفتم: نه!
از اجدادم سؤال کردند که آیا عباس و یا ابالفضل در میان آنها هست و سؤالاتی از این قبیل میکردند که ببینند آیا در نسب، کسی را به این نام داریم یا نه؟!
گفتم: دایی دارم به نام عباس، فرزند مرحوم آیت الله فقیه احمدآبادی.
وقتی سؤالات تمام شد، فرمودند: «من دیشب خواب حضرت ابالفضل علیه السلام را دیدم و درباره شما به من سفارش میکردند»!.
ص: 94
این خوابِ مرحوم استاد، باعث دلگرمی من شد و فهمیدم توسلاتم به حضرت اباالفضل علیه السلام مورد توجه است، به خصوص این ذکر را که در مشکلاتم زیاد میگفتم:
«یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه السلام، اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام »
از آن به بعد، مرحوم آقای بروجردی، احترام بیشتری برایم قائل بودند و اگر در درس یا بعد از آن به اشکال گرفتنم ادامه میدادم و بر آن اصرار میکردم، ناراحت نمیشدند و به من تعرّض نمیکردند.(1)
در یکی از روزها که مرحوم علامه در درس آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) خیلی اشکال میکردند و آقا پاسخ میدادند و ایشان اشکال تازه وارد مینمودند و چون فاضلی زبده و عالمی ورزیده بودند به راحتی قانع نمیشدند و جلسه طولانی شد، آثار خستگی در چهرهی آقای بروجردی آشکار گشت و در پاسخ ایرادات پیوسته مرحوم علامه، آن مطلب قابل تأمل را در جمع هزاران عالم و فاضل به ایشان گوشزد و مطرح نمودند و فرمودند:
«آسید محمّد باقر! چه کنم که حضرت ابالفضل علیه السلام سفارش شما را به من کردند...!»؛« امیدوارم که ان شاءالله مجتهدی بلند پایه بشوی تا بدانی ما از این اشکالها چه میکشیم؟!!».(2)
همچنین حضرت آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) در پاسخ به اعتراض برخی شاگردان به معظم له که چرا به اشکالات ما در درس توجهی نمیکنید، ولی این دو سید جوان (مرحوم علامه و برادرشان آقا سید محمّدعلی) هر وقت اشکال میکنند، با دقت تا پایان اشکالات آنها سکوت میکنید و پاسخ آنان را کامل میدهید؛ فرمودند: «آقا ابالفضل العباس را خواب دیدم، به من امر کردند که وقتی این دو سید اشکال میکنند، گوش بده و عنایت به آنها داشته باش!».(3)
ص: 95
مرحوم علامه میفرمود: یادم هست، یک روز که پیش مطالعهی درس فردا را انجام میدادم، نکتهای را در روایات اهل سنت یافتم، من کتاب «التاج» را که مثل کتاب وافی که روایات کتب اربعه احادیث شیعه را جمع کرده، این کتاب هم تمام روایات کتب سته اهل سنت را یکجا جمع کرده است و من این کتاب را هر روز مطالعه میکردم.
به مناسبت همان بحثی که فردا داشتم در کتاب «التاج» متوجه شدم که عایشه یک مطلبی را نقل کرده که کلام امام صادق علیه السلام در آن مسأله تعریض به حرف عایشه است.
این مطلب را فردا در درس مطرح کردم، مرحوم آقای بروجردی فرمودند: این مطلب شما در کجا است؟
گفتم: در کتاب«التاج» دو روایت در این باب داریم،
فرمودند: این دو روایت را فردا بیاورید. من همان شب، دو روایت را یادداشت کردم، اما ترتیب آن را عوض کردم، یعنی اوّل آن حدیثی را که دلالتش قویتر بود اما بعداً ذکر شد را نوشتم و بعد حدیث دیگر را که در کتاب «التاج» در ابتدا ذکر شده بود، نوشتم. فردا که آقای بروجردی در صحن زیر ساعت بر کرسی درس نشستند، کاغذ نوشته ام را به ایشان دادم. اوّل جملهای که فرمودند این بود: روایت دوّم را اوّل نوشتی و روایت اوّلی را بعداً ذکر کردی؟!
عرض کردم: آقا! برای آنکه روایت دوم، دلالتش قویتر است. لذا آن را اوّل نوشتم. سپس استاد با تبسمی ملیح، رضایت خود را بر تتبع شاگرد خویش اعلام نمودند.(1)
نزدیکی و صمیمیت مرحوم علامه با آیت الله العظمی بروجردی آنچنان بود که اقشار مختلف جامعه نیز از این ارتباطات مستمر و نزدیک و وکالت تام معظم له از ایشان
ص: 96
مطلع بوده و جهت سؤالات و مشکلات خود، ایشان را واسطه قرار داده و بدین وسیله در امورات معنوی و غیره از آیت الله العظمی بروجردی کسب تکلیف مینمودند.در این زمینه دکتر سید عبد الوهاب طالقانی در بیان خاطرهای مینویسد:
در دوران حکومت محمّد رضا پهلوی، کارمند آموزش و پرورش بودم و حقوق دولتی بابت تدریس در مدارس دریافت میکردم. این حقوق از جهت اینکه از دولت ظالم دریافت میشد، برای من اشکالات و شبهاتی به همراه داشت، بدین خاطر مسئله را با مرحوم آیت الله العظمی سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) که از اصحاب خاص آیت الله العظمی بروجردی و افراد با نفوذ در محضر ایشان بودند درمیان گذاشتم. آیت الله ابطحی نیز مسئله را با ایشان در میان گذاشته بودند و آیت الله العظمی بروجردی اجازه فرموده بودند که من به کار خود ادامه دهم وحقوق را نیز دریافت کنم.(1)
ص: 97
مرحوم علامه در بیان خاطرهای از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) میفرمود:
«به مناسبتی، آیت الله العظمی خویی از نجف به قم تشریف آوردند، قرار شد که در خدمت آیت الله العظمی بروجردی به دیدن ایشان برویم؛ بعد از درس، آیت الله بروجردی با درشکه راه افتادند و ما هم پیاده به دنبال ایشان حرکت کردیم و به طرف محلهی تکیه خلوص که اقامتگاه آیت الله خویی بود، رفتیم. در آن مجلس، آیت الله بروجردی و خویی بودند و عدهای از فضلا هم مثل آقای بهشتی و مطهری نیز حضور داشتند. آقای بهشتی تلاش کرده بود تا بحثی با آقای خویی کند، اما ابهت آقای خویی اجازه نداده بود. لکن من سر بحث را باز کردم و اشکال و ایرادی را در یکی از مباحث فقهی شروع کردم. در آن روز احساس کردم که آیت الله خویی از بحث من خوشش آمد، چرا که در روز بعد وقتی به حرم حضرت معصومه علیها السلام برای زیارت میرفتم، آیت الله خویی را در حال برگشتن دم در حرم دیدم و بعد از سلام و عرض ادب، به من فرمودند: آیا از کتابهای من چیزی در دست دارید؟ گفتم: نزد رفقا موجود است. فرمودند: تا در قم هستم تقریرات من را ملاحظه کنید، اگر اشکالی
ص: 98
میبینید، به من بیان کنید».(1)مرحوم علامه میفرمودند: پس از آن جلسه وقتی از آیت الله العظمی خویی سؤال میکنند که حوزه قم را چگونه دیدید، می گویند: این سید جوان یک چیزی در او هست!. و وقتی من به نجف رفتم روز جمعهای بود. شبش آقای خویی که مطلع شدند، با اصحابش آمدند مدرسه صدر به دیدن من.!
مرحوم علامه میفرمودند: روزی در درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بودم که دیدم ولولهای است، پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: آقای کاشانی(2) از کربلا برگشته است. ناگهان فهمیدیم که آقای بروجردی نیز به دیدن ایشان تشریف بردند و ما نیز خود را به سرعت به ایشان رسانیدیم،آن روز درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی درباره وقت نماز ظهر و عصر بوده و حدیث مورد بحث (اذا زالت الشمس دخل الوقتان) بود. من خواستم میان این دو شخصیت که از استادان بزرگ و مرجع هستند، مناظره بیندازم تا در مناظره اینها، بهره علمی بگیرم.
آن روز آنجا رفتیم و وسط مجلس نشستیم، جمعیت زیادی از علما و بزرگان نیز آمده بودند و همه برای احترام نگاه به این دو شخصیت میکردند که من در این بین سؤال مطرح کردم که در حدیث اذا زالت الشمس دخل الوقتان، الایی که قبل از آن است، این چه مفهومی دارد؟ در حقیقت هدف من این بود که یکی از این دو شخصیت حرف بزنند تا مناظره شروع شود.
اول آقای کاشانی شروع کردند و بیانی برای حدیث آوردند، خلاصه مجلس با متانت برگزار شد و این زمینهای شد که ما به آقا میرزا سید علی کاشانی علاقه پیدا کردیم.
ص: 99
یکی دیگر از اساتید مرحوم علامه در دوران جوانی که ایشان را تحت تأثیر علمیت و نورانیتشان قرار دادند، خورشید درخشان فقاهت، مرحوم آیت الله العظمی آقا میرزا سید علی یثربی کاشانی(قدس سرّه) بود که در سطرهای قبل از ایشان یاد نمودیم.
مرحوم علامه در ضمن ایراد خاطره ای، درتبیین شخصیت والا و مرجعیت اعلای ایشان میفرمودند:
هنگامی که بعضی از مراجع بزرگ قم، مثل مرحوم آقای سید محمّد تقی خوانساری از دنیا رفتند و مرحوم آیت الله العظمی بروجردی با دو درسی که به خصوص میگفتند، وضع جسمانی ایشان هم خوب نبود و همچنین مشغله های زیادی که سبب مرجعیت داشتند، احساس کردیم درس دیگری در کنار ایشان داشته باشیم.
ص: 100
روزی به چند نفر از رفقای خودمان که از فضلای آن زمان بودند و بعضی نیز به مقاماتی رسیده اند، گفتم: آقا میرزا سید علی، شخص بسیار خوب و مفیدی برای بحث است، خوب است که ایشان را اینجا بیاوریم. آنها گفتند کار خوبی است. اما چه کسی او را بیاورد؟ گفتم: ما این کار را میتوانیم بکنیم و نامهای به آیت الله العظمی بروجردی به این عبارت نوشتم که از طرف خود اصالتاً و از طرف فضلای دیگر وکالتاً این کار را برای ما بکنید!، ایشان نیز بعد از منبر تدریسشان در صحن مطهر، صحن بزرگ، پایین آمدند، آن را دریافت کردند و رفتند.
فردا هم وقتی بعد از منبر پایین آمدند، فرمودند: جواب نامه اصالتی و وکالتی را بیایید دریافت کنید. خدمت ایشان که رفتم فرمودند: شرایط زمان و مکان و حال من ایجاب نمیکند که من خصوصاً از کسی دعوت کنم، اما من از تشریف آوردن ایشان استقبال میکنم، در حد خودم هم کمک میکنم و ایشان هم میتواند یک افاده بسیار بزرگ داشته باشند، شما فضلا بروید و از ایشان دعوت کنید و سلام من را هم برسانید. من نیز به همراه چند نفر از دوستان به کاشان رفتیم و مدت سه شبانه روز میهمان مرحوم آیت الله بودیم. در این مدت هم برای ما حکم درس را داشت و هم سؤال و جواب میکردیم و هم مناظره بود. ایشان یک آدم صبور و با استقامتی در این کار بودند، به ایشان گفتیم: هدف از آمدن ما این است که بساط گستردهی خودتان که در اینجا محدود است را جمع کرده و در قم گسترده کنید. ایشان به ما این را فهماندند که برای تصمیم گرفتن در این باره مقداری شک دارم و نمیتوانم تصمیم بگیرم و در آخر نیز قبول نکردند.
مرحوم علامه در عظمت شخصیت والای ایشان میفرمود: جمله کوتاهی قبل از آن بیان میکنم تا مقام والای مراجع و من جمله مرجعیت استاد خودم مرحوم آیت الله العظمی آقا میرزا سید علی کاشانی معلوم شود و آن اینکه یک مکتب داریم به نام مکتب وحی، که از منظر این مکتب، انشاء کننده، خلق کننده، آفریننده، مربی، هدایت کننده خدا است و واسطه و دریافت کننده پیام الهی انبیاء
ص: 101
هستند و در صدر ریاست آنها، سید انبیاء و خاتم انبیاء محمّد صلی الله علیه و آله است؛ این انبیاء مستقیماً از خداوند وحی میگیرند و براساس آن وحی مکتب تشکیل دادند.
من درباره انبیاء گذشته سخن نمیگویم؛ بلکه درباره پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله سخن میگویم که به مدینه منوره و حوزه مرجعیت تشریف آورد، یعنی نبوت را از خدا گرفته است. مرجعیت یعنی بنشین یک جایی که جهان از اطراف به تو مراجعه کند و نیازمندیهای علمی و غیر علمی، اخلاقی و غیر اخلاقی را از شما بیاموزند و بعد به جهان دیگر منتقل کند. این عمل در زمان پیغمبر با توجه به دشمنیهایی که یهود و نصاری داشتند انجام شد و سلمانها را در آن زمان که ماشین و وسائل نبود، از اصفهان آورد و سمت خود کشید.
من درباره رسالت و مقام و موقعیت حضرت رسول صلی الله علیه و آله نمیخواهم صحبت کنم، بلکه سخن از مرجعیت است؛ همانی است که قرآن میفرماید: (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم).(1) در آن زمان که ابزار ربط و انتشار نبود، اینها تک تک خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله میآمدند و کتاب مینوشتند و به بلاد خود بر میگشتند. اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام حوزه را تشکیل دادند، علی علیه السلام آن را درست کرد، انا مدینة العلم و علی بابها خانه ولایت درست کرد و گفت: اول آن علی علیه السلام است و آخر آن مهدی علیه السلام است؛ یعنی نمیگوید سلطنت، نمیگوید خلافت تا کسی بگوید خلافت را مردم برای فلانی خواستند، مسأله خلافت نیست؛ یعنی در حقیقت مرجعیت مدّ نظر بود، نه خلافت و سلطنت.
آیت الله یثربی یک شخصیت والایی است که من در سن جوانی ایشان را درک کردم؛ زندگینامه ایشان را از جهت آگاهی مدارج علمی مطالعه نکردم و آنچه را که خود یافتم، میگویم.
ص: 102
من آن وقت جوان بودم و هم شاگردی میکردم و هم استادی، ولی در واقع شاگرد بودم. با این حال امروز نمیتوانم درباره مرحوم آقا سید علی کاشانی قضاوت کنم، میتوانم خاطره بگویم که خاطرات خودشان جنبه آموزشی دارند.
مرحوم علامه میفرمود: بعد از اینکه ایشان از دنیا رفتند و رحلت کردند من در خواب دیدم _ خوابی که استثنایی و در حکم مکاشفه بود _ که گویا من پرواز میکنم و به سمت کاشان میروم، وارد کاشان شدم، دیدم اوضاع عجیب است با جمعیت بسیار فراوانی به مسجد آقا میرزا سید علی کاشانی رفتیم، ایشان برای نماز مغرب و عشاء تشریف آوردند و نماز خواندند و رفتند، یک منبر بسیار بلندی بود، در عالم خواب نشان دادند که روی منبر قرار گرفتند و حدود ده دقیقه صحبت کردند. در همان عالم خواب کسی به من گفت: که این آقا دارای یک مقام والایی است، ولی مقام بالاتری داشت که به سبب اینکه کاری را باید انجام میداد، ولی انجام نداده، این مقام بالا را از دست دادند.(1)
ص: 103
مرحوم علامه، حضرت امام خمینی(قدس سرّه) را از اساتید بزرگ و مورد احترام خود دانسته و همواره از ایشان به حرمت و بزرگی یاد مینمودند و میفرمودند: «حضرت امام، از اساتید بزرگ ما بودند». (1)
ایشان که نزدیک به دو دهه از محضر علمی امام راحل بهره مند و از خرمن علم و فقاهت و معنویتشان خوشه چینی نمودند، درباره ی دوران تلمذ در محضر مبارکشان میفرمودند:
درس مرحوم امام خمینی، مبحث «ما بین الاصول و ما بین الفقه»، تقریباً 13 سال شد اکثریت با فقه بود. من از برائت تا مشتق در دوره ی اوّلی که امام درس فرمودند، شرکت کردم.(2)
ایشان از مستشکلین درس امام خمینی(قدس سرّه) بوده و شاگردی قریب به 14 ساله مرحوم علامه در محضر امام خمینی(قدس سرّه)، خود حاکی از ارادت ایشان به مقام علمی و
ص: 104
معنوی امام راحل بوده که این مسأله در قبل و بعد از انقلاب اسلامی در ایران در موضعگیری ها و حمایت های بی دریغشان از نهضت بزرگ اسلامی کاملاً محسوس بود.
در دورانی که مرحوم علامه به امر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) در منطقه اقلید فارس به امر مقدس تبلیغ اهتمام داشتند، با تمام قوا، انقلاب اسلامی را در اقلید حمایت و هدایت نمودند و با ایجاد شور انقلابی در مردم آن سامان، کفن پوشان در خیابانهای اقلید راهپیمایی میکردند تا صدای انقلاب و حمایت از آن را به گوش همگان برسانند.
روز 12 بهمن که قرار بود امام خمینی(قدس سرّه) به ایران مراجعه نمایند، ایشان به تمامی نانوایی های شهر اقلید دستور دادند تا به شکرانه ورود امام خمینی(قدس سرّه) در آن روز به خرج ایشان، نان رایگان به مردم بدهند، و همچنین در آن روز بیش از 40 رأس گوسفند در میدان اصلی شهر قربانی نمودند.
مرحوم علامه برای کمک به انقلاب و به ثمر نشستن آن، علاوه بر سخنرانیها و ایجاد شور و علاقه در قلوب مردم کمکهای مردمی زیادی به خصوص طلا جمع آوری کردند که مقدار این طلاها قابل توجه بود و همه آنها را برای امام خمینی(قدس سرّه) فرستادند. مرحوم امام نیز در جریان دیدار مرحوم علامه با ایشان در یکی از روزهای انقلاب در بیت شریفشان، دستور دادند تا طلاها و کمکهای مردمی را که مرحوم علامه قبلاً فرستاده بودند را از اندرونی بیاورند و به همگان نشان دادند و از ایشان تشکر و تقدیر نمودند.(1)
آری! خورشید درخشان علامه موحد ابطحی(قدس سرّه) چنین در آسمان انقلاب اسلامی میدرخشد که همواره در کمال خضوع و خشوع سخنی از آن ایثارگریها و از خودگذشتگیهای انقلابی شان به میان نمیآورد.(2)
ص: 105
حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد رضا موحد ابطحی دامت برکاته میفرمودند: هرگاه امام خمینی(قدس سرّه) را در قم ملاقات میکردیم، همیشه سراغ اخوی ما حاج سید محمّد باقر(قدس سرّه) را میگرفتند.
ایشان همچنین میفرمودند: وقتی با والد مکرم، مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) به نجف اشرف و خدمت امام خمینی(قدس سرّه) رفتیم، در آنجا والد ما را تحت عنوان پدر آقا سید محمّد باقر ابطحی یاد میکردند که «پدر آقای ابطحی آمده است...».
دکتر سید عبدالوهاب طالقانی درباره ی ارتباطات تنگاتنگ و مراودات مرحوم علامه با امام خمینی(قدس سرّه) در بیان خاطرهای مینویسد:
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 شمسی، مسئولین اصلی شورای انقلاب، به دنبال تعیین مسئولین مختلف در سطح کشور بودند. پس از تشکیل دولت موقت مهندس بازرگان، آیت الله شهید مرتضی مطهری به وزیر کشور آقای حاج سید جوادی پیشنهاد کردند که برای استانداری استان چهار محال و بختیاری، دکتر طالقانی تعیین شود و این موضوع را با من در میان گذاشتند، من در جواب گفتم: اگر امام خمینی به من در این امر اجازه بدهند که تصرفات من در بیت المال و وسائل دولتی با اجازه مرجع تقلید و فقیه جامع الشرایط باشد، میپذیرم.
برای این اجازه، خدمت آیت الله العظمی سید محمّد باقر موحد ابطحی رسیدم و بدلیل اینکه از قبل از انقلاب ایشان با امام خمینی(قدس سرّه) رابطه بسیار نزدیک و صمیمی داشتند و از شاگردان و اصحاب بسیار نزدیک ایشان محسوب میشدند مسئله را با ایشان مطرح کردم و ایشان به خدمت امام خمینی(قدس سرّه) رسیدند و مسئله را در میان گذاشتند و امام اجازه فرمودند؛ پس از اجازه امام خمینی(قدس سرّه)، پیشنهاد شهید مطهری را پذیرفتم و با ابلاغ دولت بوسیله وزیر کشور، به عنوان استاندار استان چهار محال بختیاری در اسفند 1357 منصوب شدم.(1)
ص: 106
مرحوم علامه یکی از اصحاب خاص محضر زعیم دینی عصر مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی بودند و همواره با آن مرجع راحل محشور و مأنوس بوده و به آن فقیه فاطمی عشق میورزیدند.
ایشان درباره دوران تحصیل در محضر آن پیشوای بزرگ دینی میفرمود:
درس فقه مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، البته نه درس عمومی که داشتند، بلکه درس حاشیهی عروه که بعضی از مراجعی که الان هستند و بعضی از مراجع دیگری غیر از داماد ایشان (آیت الله العظمی صافی گلپایگانی) آنها هم شرکت میکردند. در حاشیه بر عروة الوثقی. ما در این مدت در خدمت ایشان بودیم.(1)
ایشان در عظمت علمی استاد خود میفرمود: مجمع المسائل آیت الله العظمی گلپایگانی دلیل فقاهت ایشان است.استخراج 5 جلد فروعاتی که جزو توضیح المسائل
ص: 107
نیست، فقاهت ایشان را آشکار میسازد و در بُعد معنوی برای آیت الله العظمی گلپایگانی جایگاه خاصّی قائل بودند.(1)
حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد جواد موسوی گلپایگانی دامت برکاته فرزند برومند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه)، درباره ارتباطات آیت الله ابطحی با والد مکرمشان میفرمودند:
مرحوم آقا در منزل درسی داشتند که آقای ابطحی شرکت مینمودند و ایشان از شاگردان مبرز درس مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) بودند.
متداول است در حوزه های علمیه، آقایان طلاب در دروس مراجع که حاضر میشوند، شاگردان مبرز معمولاً در درس به استاد اشکال میکنند و استاد نیز به آنها جواب میدهد تا آن مسألهی مطرح، روشن شود. معمولاً در درس مرحوم آقا (مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه))، آیت الله ابطحی و اخوی ایشان رامی دیدم که اشکال میکردند و در درس آقای بروجردی نیز چنین بود. حقیقتاً طلبه های خوب و محصلین شاخصی در حوزه بودند و مورد عنایت مرحوم آقای بروجردی قرار گرفته و ایشان نیز به مرحوم آقای ابطحی احترام خاصی میگذاشت.
ایشان ارتباط زیادی با مرحوم آقا داشتند، چه در زمان تحصیلشان که در درس مرحوم آقا حاضر میشدند، چه بعد از آن، که مرتب در مرجعیت آقا رفت و آمد داشتند.
حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد جواد موسوی گلپایگانی دامت برکاته در تشریح ارادت خالصانه مرحوم علامه به آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) میفرمودند:
ایشان آن اخلاص ویژه را در مرحوم آقا دیده بودند و اجمالش این است که مرحوم آقا طوری بود که ایشان شیفته و علاقمند به ایشان بود، به این اندازه که در ناراحتیهای مرحوم آقا، ایشان ناراحت میشدند، و برایشان گریه میکردند و
ص: 108
در کسالت هایشان آن توسلات را پیدا میکردند و دعا مینمودند و به دیگران توصیه به دعا میکردند. واقعاً به مرحوم آقا اخلاص داشتند. مسائلی که بینشان اتفاق میافتاد و صحبتهایی که میکردند و دستوراتی که مرحوم آقا میدادند و نامه هایی که برای ایشان مینوشتند و به دستور ایشان به اقلید و یا جاهای دیگر به مأموریت میرفتند. ایشان مرحوم آقا را چنین دیده بودند که هیچ شائبهای در وجودشان نیست که بخواهند برای مرجعیت و یا برای مقامی قدم بردارند. اخلاص کامل را در ایشان دیدند و از اینرو شیفتهی ایشان بودند و علاقهی ایشان به مرحوم آقا خیلی عجیب بود.
حتی بعضی از مواقع اینطور بود که ایشان را بر خود صاحب ولایت میدانستند. به این معنا که در آن مسائل شلوغی اقلید و جاهایی که بنا شد که ایشان بروند، خدمت مرحوم آقا آمده و از ایشان کسب تکلیف مینمودند که اگر شما امر میکنید من میروم. اگر رفتم و کشته شدم باید از نظر دستور شرعی رفته باشم و بر این امر ملتزم بودند.
صمیمیتی نیز بین این استاد و شاگرد حاکم بود که روزی مرحوم آقا سید محمّد باقر در بیان تجلیل از مقام علمی و صبر غیر قابل وصف مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) به من فرمودند: ما خواستیم صبر آقا را بیازماییم و با آقا سید محمّد علی نزد ایشان نشستیم و بعد از درس شروع به مباحثهی با آقا کردیم...! بحث ما کمی طول کشید و ما نیز متوجه شدیم حرفمان حسابی نیست ولکن آقای گلپایگانی هم مثل کوه نشستند و پاسخ ما را میدادند. تا آنجا بحث را طول دادیم که آقای گلپایگانی متوجه هدف ما شدند، آن زمان به ما پشت کردند و فرمودند: من با شما مباحثه نمیکنم. شما میخواهید اذیت کنید! و خلاصه آنروز ما هرکاری کردیم نتوانستیم ایشان را عصبانی کنیم.
در برخی اعیاد نیز به مناسبت از مرحوم آقا میخواستند مقداری بر شهریه طلاب بیفزایند و مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) از آنجایی که علاقه خاصی به ایشان داشتند، قبول میکردند.
ص: 109
برخی اوقات نیز آیت الله حاج آقا سید رضا ابطحی، وجوهاتی را از اقلید برای مرحوم آقا میآوردند، آقا میفرمودند: «اینها مربوط به آقا سید محمّد باقر میشود و این برکات از ناحیه ایشان است».(1)
آیت الله زاده آقای حاج سید باقر گلپایگانی دامت برکاته، نیز درباره ارادت مرحوم علامه به والد معظمشان میفرمودند:
«مرحوم آقا (آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه)) خیلی توجه و توسل جدی به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف داشتند؛ حتی وقتی میخواستند در زمان خفقان رژیم ستم شاهی اطلاعیه مهمی بدهند، آقا ابتدا به حضرت ولی عصر ارواحنافداه عریضه مینوشتند و بعد اطلاعیه خود را صادر میکردند، شاید به دلیل همین ارادت خالصانه مرحوم آقا به امام عصر ارواحنافداه بود که مرحوم آیت الله موحد ابطحی(قدس سرّه) شیفتهی ایشان بودند، چرا که خودشان همین ارادت خالصانه را داشتند».(2)
در دلدادگی مرحوم علامه به مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) همین بس که محفلی نبود که ایشان حضور یابند و یادی از حضرت آیت الله گلپایگانی نکنند و حقیقتاً وفای عجیبی به ایشان داشتند.
حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید تقی علوی دام عزه از نوادگان مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) نیز میفرمودند: آیت الله آقا سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه)، آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) را بعنوان استاد و فقیه عادل آگاه به زمان میدانستند و امورات مهم علمی و تبلیغی خود را با نظر مشورت آن پیشوای بزرگ شیعه انجام میدادند و سخنان ایشان را فصل الخطاب میدانستند.
مرحوم علامه سالیان متمادی از این فقیه بیبدیل و مرجع جلیل، دانش ها، حکمت ها، معرفت ها، فقاهت ها، فراستها و زیرکیها آموخت و اندوخت و ثمرهاش برای اهل دقت کاملاً محسوس و ملموس است.
ص: 110
مرحوم حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمّد علی اراکی اعلی الله مقامه استوانهی فقهی و علمی و معنوی حوزه به شمار میرفت. این شخصیت عظیم الشأن جایگاهی رفیع در فقاهت و تدریس در حوزه علمیه قم داشتند و در زهد و عبادت و بیادعایی و بیریایی ضرب المثل بودند.(1)مرحوم علامه در تبیین اساتید عالی مقدارشان میفرمود: اساتید بزرگ دیگری را به تدریج به نسبت اکثریت زمان درک کردم، از جمله مرحوم آیت الله العظمی آقای شیخ محمّد علی اراکی که در دو و نیم دوره درس اصول ایشان شرکت کردم که حدوداً سیزده الی چهارده سال شد. امتیاز من در تمامی درسهایی که شرکت میکردم، این بود که با فاصله کمی که با استاد آشنا میشدم، هر روز مناظره میکردم و بحث و ایراد میآوردم که حتی درباره من تعبیرات بالایی ذکر میکردند.(2)
ص: 111
یکی از برجسته ترین اساتید علامه موحد ابطحی در تفسیر قرآن و فلسفه، مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد حسین طباطبایی تبریزی اعلی الله مقامه و نور الله مرقده، صاحب تفسیر وزین المیزان بودند، ایشان، دو کتاب معروف «اسفار و شفا» را از محضر ایشان آموختند و در تفسیر قرآن کریم نیز بهره های فراوانی از آن مفسر کبیر بردند . آیت الله ابطحی با فیلسوف شهید آیت الله حاج شیخ مرتضی مطهری رضوان الله تعالی علیه، جزء خواص شاگردان مرحوم آیت الله علامه طباطبایی(قدس سرّه) بشمار میرفتند و آن استاد گرانمایه به این شاگرد فرزانه بسیار علاقه مند بود و او را سرمایهی عمر خویش میشمرد.
رابطهی تنگاتنگ آیت الله موحد ابطحی و استاد گرانقدرش علامه طباطبایی(قدس سرّه) و همچنین اعتماد بالای استاد بزرگ به شاگرد برجسته آنچنان بود که آن مفسر بزرگ شیعه، نوشتن تفسیر المیزان را به پیشنهاد آیت الله حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی رضوان الله تعالی علیه آغاز کرد.
ص: 112
روزی مرحوم آیت الله سید محمّد باقر موحد ابطحی به علامه طباطبایی(قدس سرّه) عرضه میدارند: «آقا! شما یک تفسیر دو جلدی در تبریز نوشتهاید. این تفسیر هر چند بسیار خوب و ارزشمند است، اما در شأن جهان تشیع و حوزه علمیه قم نیست و شایسته است شما یک دوره کامل تفسیرآغاز کنید و از شاگردان برجسته خود بخواهید در این کار با شما همکاری کنند و به سبک درس خارج این کار را جلو ببرید».
علامه طباطبایی(قدس سرّه) در پاسخ میفرمایند: «الان شرایطش فراهم نیست».
آیت الله موحد ابطحی که خلاء یک دوره تفسیر سنگین و به روز را در جهان تشیع کاملاً حس میکردند، به همراه مرحوم آیت الله حاج آقا مهدی حائری تهرانی(قدس سرّه) و جمعی در حدود 41 نفر از طلاب برجسته حوزه علمیه قم (که برخی از آنها امروز از مراجع تقلید و صاحب تفسیر هستند) را گرد هم میآورند و علامه طباطبایی هم میپذیرند که درس خارج تفسیر را از ابتدا تا انتها آغاز کنند و هر شش ماه یک مجلد از این کتاب را برای نشر آماده سازند. (1)خوشبختانه آیت الله موحد ابطحی، تفسیر المیزان را در شش مجلد خلاصه نموده و نکات دقیق تفسیری را که آن ایام به ذهن نورانی علامه طباطبایی(قدس سرّه) نیامده یاد آور شده و مکمل این تفسیر ناب و نور آفتاب شده اند.که خود این امر جایگاه تفسیری قرآن علامه موحد ابطحی را به خوبی نشان میدهد، هرچند خود صاحب تفسیر روائی قرآن و به ویژه تفسیر گرانسنگ «المدخل الی التفسیر الموضوعی القرآن الحکیم» میباشند که در نجف اشرف چاپ شده و در قم هم به چاپ رسیده که معظم له اوّلین مبتکر تفسیر موضوعی میباشند.(2)
دکتر عبدالوهاب طالقانی(3) در بیان خاطرهای از آیت الله موحد ابطحی و علامه
ص: 113
طباطبایی مینویسد: حوالی سال 1353 شمسی بود که من بدنبال تحقیق و پژوهش و تدوین رساله دکترای خود در رشته الهیات بودم و عنوان رسالهی دکترای خود را (علوم قرآن و منافع آن) انتخاب کرده بودم و در طول سالهای مختلف از کتابخانه های واشنگتن، قاهره، دمشق، مدینه منوره، تهران و قم مطالبی را فیش برداری کرده بودم، اما در نظر داشتم برای اطمینان و استحکام مطالب مطرح شده، از محضر علمی علامه طباطبایی(قدس سرّه)، صاحب تفسیر المیزان نیز استفاده کنم. اما برنامه های علمی فشرده مرحوم آیت الله علامه طباطبایی اجازه این استفاده را به من نمیداد. من این موضوع را با مرحوم آیت الله العظمی سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) در میان گذاشتم و ایشان که از شاگردان علامه و مقرّبین محضر ایشان محسوب میشدند و رابطه بسیار نزدیک و صمیمی با علامه داشتند، عنایت فرمودند و این مطلب را با مرحوم آیت الله علامه طباطبایی(قدس سرّه) در میان گذاشتند و برای من هر هفته ساعاتی را در روز جمعه اختصاص دادند. من حدود یکسال هر هفته از اصفهان به قم مسافرت میکردم و به اتفاق آیت الله سید محمّد باقر موحد ابطحی به محضر مرحوم علامه طباطبائی میرسیدیم و بحثهای مختلف قرآنی مطرح میشد و علامه پاسخ میدادند و در نتیجه آن رسالهی دکتری تدوین و چاپ شد.(1)
ص: 114
یکی از اساتید بزرگ و تأثیرگذار مرحوم علامه، مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج سید صدر الدین صدر(قدس سرّه) بودند که همواره این شخصیت بزرگ شیعی را میستودند و او را الگوی مناسبی برای جوامع علمی جهان اسلام بر میشمردند.
مرحوم علامه در تبیین شخصیت والای مرحوم آیت الله العظمی سید صدر الدین صدر(قدس سرّه) میفرمود: مرجع باید قوه مدیریتش کامل باشد، یعنی خودش یک مدیر قوی باشد و به نظر من بعد از مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، آقایان صدر، خوانساری، حجت و محمّد باقر قزوینی و احمد خوانساری هرکدام شخصیتی برجسته و مدیر بودند که توانستند حوزه را حفظ کنند.
مرحوم آقای سید صدرالدین صدر علاوه بر اینکه شخصیتی علمی و مدیریتی داشت، رابط همه علما بود. ایشان اخلاق و مزایایی داشت که بخشی از آن ذاتی بود و بخشی هم اکتسابی و از این نظر از جایگاه برجسته ای برخوردار بود.
به نظر من دوران پس از رحلت حاج شیخ عبدالکریم یکی از سخت ترین دوران هایی بود که بر حوزه رفته است. و یکی از کسانی که توانست علما را جمع
ص: 115
کند، آقای آسید صدرالدین صدر بود. آقای صدر نه برای ایران که برای دنیا بس بود. مغز مدیریت او اعجاز انگیز بود.
اینکه می گویم مدیریت اهمیت بالایی دارد،نمونه آن را می توان در مدیریت پیغمبر دید. پیغمبر علاوه بر علم خدایی که داشت از اخلاقی بی نظیر برخوردار بود که قرآن فرمود: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم.» «خُلُق» جمع اخلاق است و از هر بعدی به آن نگاه کنی، پیامبر بالا ترین است. وقتی شکمبهی شتر بر سر او می ریزند، می آید و دعا می کند «ربّ اغفر لامتی».
ما در زمان غیبت باید به کسانی سِمت مدیریت بدهیم که وارث اخلاق نبوی باشند. علمای بزرگی مثل کلینی، صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، که 950 سال نجف را اداره کردند و حوزه را با هم مدیریت کردند و خود را به خدا فروخته بودند و غیظ نمی کردند و زهد می ورزیدند، به خاطر خدا، نه به خاطر دنیا، و کار پس از آن ها رسید به زمان مرحوم آقای صدر، ولی این چند نفر مراجع چنان متحد بودند و پشت هم بودند که نگذاشتند حوزه در زمان رضاخان تعطیل شود و البته محور همه آن ها مرحوم صدر بود.
مرحوم آیت الله سید صدرالدین هم از یک خانواده ریشه دار بود و هم اخلاق فوق العاده ای داشت. وقتی در مجلسی می نشست، پیدا بود که این گُل، گُلِ محمّدی است، یعنی آن قدر اصالت داشت که در ظاهرش مجسم بود. البته، همه آن آقایان مجسمه اخلاق بودند.
من زمانی که بعد از آمدن آقای بروجردی به قم، چند روزی آقای صدر به اصفهان رفتند، آنجا بودم. تمام مساجد و مسجد جامع اصفهان که چند هزار متر وسعت دارد در خیابان ها و بام های اطراف با ماشین و پیاده مردم می آمدند تا پشت سر آقای صدر نماز بخوانند.
به هر قسمتی از وجود آقای صدر که نگاه می کردی، از نظر اخلاقی ممتاز بود و فرزندان آقای صدرهمه مثل پدرشان بودند.
مرحوم علامه درباره امام موسی صدر میفرمود:
ص: 116
همین مدیریتِ امام موسی صدر، میراثی بود که از پدر داشت. ما با آقا موسی در درس آقای داماد و آقای بروجردی با هم شرکت داشتیم. بعد از مرحوم شرف الدین کسی نتوانست جای او بنشیند، تا امام موسی به آنجا رفت، و او تلاش داشت تا شرق و غرب اسلام را نظم خاصی بدهد. باید صد ها افسوس بخوریم که او امروز در کنار ما نیست. البته چند سال قبل وقتی گفتند آقای ابوترابی شهید شده و برای او چهلم هم گرفتند، فردی که الان خودش از دنیا رفته به من گفت ابوترابی زنده است و خبرش می آید و دیدید که خبرش هم آمد. همان فرد یکی از اخباری که در آن زمان داد این بود که گفت: آقا موسی زنده است. حالا داستان چیست، نمی دانم. دیدید روزگار با قذافی چه کرد. گرگی مانند قذافی در خاورمیانه دیده نشده است، حتی صدام هم به او نرسید، قذافی اعجوبه ای بود درشیطنت و فساد، اما خدا به او امان نداد که شب را سحر کند».
مرحوم علامه دربارهی آیت الله حاج آقا رضا صدر(قدس سرّه) نیز میفرمود:
«اما راجع به آقا رضا صدر...ای کاش بودید و می دیدید. شنیدن کی بود مانند دیدن. شما می توانید در مورد حُسنِ یوسف بگویید یا بشنوید یا بنویسید، اما این ها کجا و دیدن کجا. این ها همه یکپارچه اخلاق بودند».(1)
ص: 117
در میان خاطرات مرحوم علامه در زمان حضورشان در حوزه علمیه قم، به برگی از زندگی علمی ایشان و درک محضر فقیه ولایی مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری(قدس سرّه) بر میخوریم که از افتخارات تحصیلی ایشان محسوب میشود. مرحوم علامه که از شاگردان برجستهی آن فقیه جامع بشمار میرفتند، خود در این باره میفرمودند:
«من دو سال فقه و اصول خدمت ایشان خواندم و درسی داشتم که روزهای پنج شنبه و جمعه بود. وقتی آقای خوانساری جامع المدارک را مینوشتند،برای ما تدریس میکردند».
ارادت آیت الله ابطحی به استاد عظیم الشأنش قابل تأمل بود و برخی بزرگان و اندیشمندان دلیل آن را بخاطر سنخیتی میدانند که در این شاگرد و استاد وجود داشته است، چرا که هر دو دلباخته اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و فدایی ولایت بودند.
ص: 118
حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید محمّد ابن الرضا دام عزه نقل میکند که در ارتحال آیت الله خوانساری، مرحوم علامه به پهنای صورت گریه میکردند و در سوگ ایشان پریشان خاطر بودند. وقتی جنازه این عالم ربانی را در مسجدی جهت تشییع آورده بودند، ایشان وارد مسجد میشوند و به طرف تابوت میروند و تابوت مبارک آن بزرگ مرد علم و عمل را کنار زده و پای آیت الله العظمی خوانساری(قدس سرّه) را میبوسند و گریه میکنند و از هِق هِق ایشان، همگان ملتهب و متأثر میشوند، و این درحالی بود که والد مکرم ایشان حضرت آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) و اخوی بزرگوارشان مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد علی موحد ابطحی(قدس سرّه) نیز در کنار تابوت استاد حضور داشتند.
ص: 119
یکی از خصوصیات بارز مرحوم علامه در دوران تحصیل، بهره مندی ایشان از لحظه به لحظهی عمر شریفشان جهت تحصیل علم و دانش بود.
در این باره حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی مدظله العالی میفرمود: «من از ارتباط60 سالهای که با ایشان داشتم، چه در مدرسه حجتیه و چه در درس امام و چه درسهای علمای دیگر، هیچگاه ندیدم ایشان وقت خود را به بطالت بگذرانند، ایشان یا مشغول تألیف بود، یا تحقیق، یا تدریس، و یا وقتشان صرف حضور در درس بود، هیچگاه ندیدم ایشان کاری کنند یا جلسهای بروند که ربطی به درس و تحقیق و تألیف نداشته باشد».(1)
مرحوم علامه خود در این باره میفرمود:
«در دوران تحصیل، استعداد مزاجی ام خوب بود و بالهویات هیچ گونه سروکاری نداشتم، حتی به اینکه جلساتی داشته باشیم غیر از جلسات بحث و حالت فراغت؛ عمدهی اوقاتم برای مطالعه و درس صرف میشد و فقط به نوشتن روی میآوردم، از اینرو در تمامی درسها امتیاز داشتم».
مرحوم علامه در بیان سیرهی تحصیلی شان میفرمود: «از صبح، در درسها حضور پیدا میکردم و به جز مباحثه، با هیچ کسی در هیچ موضوعی صحبت نمیکردم. هر روز به زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام مشرف میشدم و جز برای شرکت در درس و مباحثه و زیارت از حجره بیرون نمیآمدم و تا توان داشتم مطالعه میکردم. درسها را همیشه پیش مطالعه داشتم و نظریات بزرگان در آن بحث را بررسی میکردم و قبل از حضور در درس خارج فقه، علاوه بر مطالعه روایات شیعه، روایات اهل سنت در آن موضوع را نیز مطالعه میکردم.
ص: 120
در تابستان و یا ایام تعطیلی که حوزه علمیه تعطیل میشد، شاید آخرین نفری بودم که از قم خارج میشدم و به هنگام شروع درس، اوّلین نفری بودم که در درسها با آمادگی کامل حاضر میشدم. و این کار همیشگی من بود».(1)
مرحوم علامه میفرمود: در این 60 سالی که من در حوزه علمیه بودم، برنامهای به جز تحصیل و تحقیق و دست یابی به رویهی آل محمّد علیهم السلام نداشتم.
مؤید این مطلب را در صفحات قبل به طور مجمل اشاره نمودیم که مرحوم علامه میفرمود: «پدرم (مرحوم آیت الله سید مرتضی موحد ابطحی) مرا ممنوع کرده بود به اینکه، تا مادامی که از نظر فقهی استعداد و آمادگی برای اجتهاد و پیدا شدن نظریه و رأی برای خودم نباشد، حق ورود در تحصیل فلسفه را ندارم. لذا حدود چهار سال از این کار گذشت. بعد از آن، چون منطق را در اصفهان خوانده بودم، در قم از منظومه سبزواری تا اسفار، خدمت اساتید دیگر غیر مرحوم آقای آیت الله سید محمّد حسین طباطبایی صاحب تفسیر، آنها را برگزار کردم، اساتید بزرگی که همه از دنیا رفتند. دروس فلسفه را فرا گرفتم، با این امتیاز که هیچ شب در این هفت سال که من تحصیل اسفار و شفا کردم _ به غیر از دو شب که مهمان داشتم _ مطالعه پس نداشتم یعنی پس از درس گرفتن از استاد، مطالعه نکردم، یعنی برای خودم عیب میدانستم که یا اسفار بخوانم یا شفاء، آنگاه استاد برای من بیان کند و من شب مطالعه کنم. این امتیاز شاید در اقران من کم بود و _ طبق آن آگاهیهایی که داشتم _ مطالعه و مباحثه آنها بعد از درس بود.
ما وقتی دروس فلسفه را میخواندیم، گفتیم که ما دیگر اصلاً با فلسفه کاری نداریم، یعنی مسائلی برای من کشف شد _ یا با مطالعه یا با تذکرات یا به هر صورت به من نشان داده شد _ که راه من، فقط راه ثقلین است: «کتاب و عترت». با این که از روز اول که ما وارد شدیم، دنبال فقه و فلسفه بودیم. من قانون بوعلی سینا، شرح نفیسی اسباب را در زمینهی طب هم خواندم. شاید در تابستان، من
ص: 121
شش ساعت (روزانه) طب را بر اساس کتاب قانون و شرح الاسباب نفیسی درس گرفتم و در پنج شنبه ها و جمعه ها (روزهای تعطیل هفته) درس میگفتم، یک درس، درس قانون نفیسی بود. اما بعد از این همه در حوزه علمیه قم تصمیم گرفتم کلیهی علوم را غیر از قرآن و علم حدیث و فقه را کنار بگذارم. لذا تصمیم گرفتم و عهد کردم که اگر هر ورقی به من بدهند _ و لو به میلیون تومان پول آن زمان _ نخوانم و هیچ چیز مطالعه نکنم و هیچ چیز مطالعه نکنم، مگر کتاب خدا و کتابهای احادیث اهل بیت و فقه آل محمّد علیهم السلام . این امتیازی بود برای من. با اینکه سوابق تحصیلی در رشتهی فلسفه و غیره داشتم، ولی تصمیم گرفتم و تاکنون هم این تصمیم باقی است».(1)
هیچ چیزی برای ایشان ارزشمندتر از اوامر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نبود و نقل میشود: روزی ایشان در محفلی دست یکی از نویسندگان در باب ولایت را بوسیدند و به او فرمودند: تعجب نکنید که چرا دست شما را میبوسم! چون با آن قال الصادق و قال الباقر نوشتید و از امیرالمؤمنین علی علیه السلام دفاع کردید.(2)
مرحوم آیت الله العظمی سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه)، در سال 1370 هجری قمری پس از سالها بهره مندی علمی و معنوی از اکابر و اعاظم حوزه علمیه قم، با کوله باری از دانش و اجتهاد، به نجف اشرف هجرت نمودند، تا بتوانند در جوار نورانی اوّلین پیشوای مسلمانان و باب مدینة العلم نبوی، حضرت صدیق اکبر و فاروق اعظم امیرمؤمنان علی علیه السلام، از انفاس قدسی اعاظم و استوانه های فقهی حوزه علمیه کهن نجف اشرف بهره مند شوند.
ص: 122
در این راستا به محضر حضرات آیات عظام و مراجع بنام شرفیاب میشوند که هر یک استوانهای عظیم از فقه و فقاهت و زعامت و مرجعیت و علم و درایت و عبادت و طهارت به شمار میرفتند.
ایشان درباره هجرت علمی شان به نجف اشرف میفرمودند: «در سال 1370ه.ق یعنی 5 سال بعد از ورودم به قم، علی رغم میل استادم مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به نجف هجرت کنم. لذا بار سفر بستم و بعد از ورود به نجف در دروس آیات عظام حکیم و خویی و... شرکت کردم، و در همان ایام از مستشکلین درس آقای حکیم شدم».(1)
نام آوران و فقیهان کم نظیر نجف که ذیلا یاد آور میشویم، از جمله اعاظمی بودند که مرحوم علامه در نجف اشرف از محضر آنان به فیوضات فراوانی نائل شده اند.
1. حضرت آیت الله العظمی حاج سید عبد الهادی شیرازی اعلی الله مقامه که فقیهی بزرگوار، عالمی پر کار و زاهدی عالی مقدار و از اوتاد زمان و اخیار دوران به شمار میرفتند.
2. حضرت آیت الله العظمی حاج سید محسن حکیم قدس الله نفسه الزکیه که از مراجع برجسته عراق بودند و افتخار حوزهی علمیه نجف و سبب اقتدار و اعتبار آن محسوب میشدند. مرجعی صاحب نام و بلند آوازه که از مجد و سیادت برخوردار بود و در برابر ظلم و ستم کفر و بیداد و فساد و الحاد رژیم بعثی عراق ایستاد تا جایی که پس از رحلت ایشان جمع زیادی از فرزندان و برادران این مرجع بزرگ توسط رژیم بعث و سفاک عراق به شهادت رسیدند.
3.حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمود شاهرودی رضوان الله تعالی علیه که مرجعی بنام و فقیهی تمام و رجلی بلند آوازه و متفکری فهامه و نام آور زمانه بود.
ص: 123
5. خورشید فروزان مرجعیت، رجالی کبیر و اصولی بصیر و مفسر شهیر، حضرت آیت الله العظمی حاج سید ابوالقاسم موسوی خویی قدس الله نفسه الزکیه و نور الله المرقده، مرجعی تام و عام که به حق از مفاخر بزرگ جهان اسلام و تشیع میباشند و زعیم بنام حوزهی علمیه نجف بودند. و برای حوزه های علمیه، خاصه حوزهی کهن نجف ضامن عزت و شرف و رسیدن به هدف بودند و تا ابد نام بلندش و شکوه آوازهاش همراه با آثار گرانسنگش درخشنده و تابنده میباشد.
این مرجع بزرگ و نام آور، در نفس و روح و روان و فکر و اندیشه و ایمان مرحوم علامه بسیار نقش آفرین بودند که با کسب فیض از محضر فیاض این استوانهی فقاهت و علمدار مرجعیت و پرچمدار امت و سایر نام آوران فوق الذکر هر روز بر عظمت اندیشهی علامه موحد ابطحی میافزودند و در اعماق فکر بلند و ملکوتیاش ریشه میدواندند و حاصل علم و درایت و فقه و فقاهت این روح مطهر و قلب مظفر میریختند تا او را بسان خود پرورش داده و به عنوان یک فقیه فهامه و نابغه و علامه و محقق زمانه و رجالی گرانمایه تحویل جامعه دهند تا بتواند در آینده راهرو خوب و سازنده و بالندهی آنها باشد.(1)
مرحوم علامه در دوران اقامتشان در حوزه علمیه نجف از محضر اساتید بزرگ دیگری نیز بهره مند گشته و از خرمن علم و ادب و نورانیتشان استفاده نموده و پس از مدتی حضور در نجف اشرف بیمار شدند.
ایشان میفرمود: «ایامی نگذشت که بیمار شدم و آب و هوای نجف با مزاج بدن من نساخت و روز به روز بدتر میشدم، لذا به توصیه مؤکد مرحوم آیت الله آقا سید جمال گلپایگانی به قم برگشتم و در درس آیت الله العظمی بروجردی و دیگر مراجع شرکت کردم».(2)
پس از هجرت سازندهی مرحوم علامه به نجف اشرف و همجواری با حضرت مولی الموحدین حضرت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام و نزدیکی با مشاهده مشرفه و
ص: 124
عتبات عالیات عراق، با درد فراق به قم باز آمدند و در حالی که از دریای بیکران و اقیانوس معرفت و ایمان و فقاهت فقهای دوران و نوابغ زمان و گنجینه های عرفان، اندوختهی فراوان و آموخته های تابان بهره مند شده بودند، قدم به سرزمین ایران، مهد شیعیان و دیار محبان و اقلیم دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نهادند.
مرحوم علامه با کوله باری از علم و هدف و شرف آمده بود و به مقام رفیع اجتهاد گام نهاد و چونان آفتابی بلند میدرخشید، اینک با جمع دانشی وافر و بینشی ماهر و ضمیری صافی و حاضر و کسب نور از بارگاه امام هدایت و درس آموزی از زعمای فقاهت، قدم به قم، شهر دیانت و قیام و شهادت نهاد، در حالی که از صدف خویش میدرخشید و در هدف خود میتابید و آفتاب سیمایش حوزه را نور میبخشید و مهتاب علمش اندیشه های مشتاق را به سوی خود میکشید. مرحوم علامه کسی نبود که به چند سال درس و بحث اکتفا نموده و در جستجوی کمال نباشد و یا در خیال مال و منال باشد؛ هیچ چیز به جز علوم و معارف الهی و معارف دینی و رعایت تقوا و درک محضر علما و فقها سیرابش نمیکرد.(1)
مرحوم علامه با حضور مجدد خود درشهر مقدس قم به ادامه تعلیم و تعلم در جوار نورانی کریمه اهل بیت علیهم السلام و محضر اعاظم قم پرداخت، تا بتواند اقیانوس بیکران فقه آل محمّد علیهم السلام و معارف آل الله را بپیماید و به ساحل سعادت و کمال برسد. ایشان میفرمود:
«در طول دوران تحصیل، همواره در کنار تحصیل و شرکت در دروس اساتید، خود نیز به تدریس علوم مختلف مشغول بودم،و هم در اصفهان و هم در قم، از مقدمات تا سطوح عالیه دروس حوزه را تدریس کردم و حتی در زمان حیات مرحوم آیت الله العظمی بروجردی یک ساعت قبل از شروع درس ایشان، در مسجد بالا سر، مکاسب و بعد از آن کفایه میگفتم که شاگردان من، الان خودشان، در مقامات مختلف علمی و اجتماعی
ص: 125
مشغول هستند، در حدود 9 سال نیز درس خارج گفتم و تا اوائل انقلاب هم درس من ادامه داشت که بنا به دلایلی، آن را کنار گذاشتم».(1)
با مروری بر خاطرات مرحوم علامه در مییابیم که بسیاری از چهره های شاخص عصر حاضر، از همدرسیهای ایشان بوده اند و مرحوم علامه در اشارهای گذرا به این مطلب میفرمودند:
«بسیاری از همکلاسیهای ما به مقامات عالی رسیدند. مرحوم آقای مطهری که دانشمند بزرگی بود، در فلسفه تخصص پیدا کرد و با اینکه ما در کلاس فلسفه و فقه هر دو با هم هم کلاسی بودیم، و با اینکه در روزهای آخر در کلاس فلسفه علامه طباطبایی شرکت میکردیم، اما فلسفه به دلم ننشست. و این در حالی بود که علامه به من اجازه تدریس اسفار داده بودند ولی نگفتم.
خوشبختانه بعد از آنکه ارتباطم با قرآن و احادیث و با فقه آل محمّد علیهم السلام زیاد شد، دانستم که آنچه ما را به سعادت میرساند کتاب خدا است و بعد سنت پیامبر اکرم و سنت علوی است، لذا از آن روز تا به حال بنده فقط اشتغال به فقه دارم. بعد از انقلاب هم به تفسیر و احادیث و تبیین و ترتیب آنها اشتغال دارم».(2)
ص: 126
فعالیتهای مرحوم علامه در طول حیات پر برکتشان به فعالیتهای علمی محدود نشد. زمانی که بهائیان فعالیت تبلیغاتی گستردهای را در ایران آغاز کرده بودند، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به مقابله با آنان پرداختند و اقدامات بسیاری در این راستا انجام دادند.
یکی از اقدامات بسیار مؤثر ایشان، نمایندگی تام الاختیاری بود که به مرحوم علامه دادند که در آباده و اقلید فارس به تبلیغ معارف اهل بیت علیهم السلام و ممانعت از گسترش عقاید انحرافی بپردازند. بررسی وضعیت فرهنگی و مذهبی منطقه اقلید و آباده در نیم قرن گذشته نشان میدهد که مرحوم آیت الله العظمی سید محمّد باقر موحد ابطحی این وظیفه را به بهترین شکل ممکن انجام دادهاند. مرحوم علامه نه تنها خود در آن منطقه به انجام فعالیتهای تبلیغی میپرداختند، که مبلغین بسیاری، از جمله برخی از اخوان خود را به آن منطقه میفرستادند، تا خطر گسترش آئین انحرافی بهائیت را در آنجا از بین ببرند و مردم آن منطقه را با معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام آشنا گردانند. مرحوم علامه در حین
ص: 127
انجام این وظیفه، توسعه نایافتگی منطقه اقلید را از نزدیک مشاهده کردند و در جریان سختیهایی که مردم آنجا با آن دست به گریبان بودند قرار گرفتند و با توجه به نمایندگی تامی که از سوی آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه) داشتند، فعالیتهای عمرانی گستردهای را در اقلید و توابع آن در دستور کار خود قرار دادند و در تقابل با دیدگاهی که آئین انحرافی بهائیت نسبت به حضرت بقیت الله الاعظم، صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشتند، تمامی مراکزی را که تأسیس میکردند، به نام و القاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نامگذاری میکردند.(1)
خدمات ارزشمند مرحوم علامه در منطقهی اقلید امام زمان ارواحنافداه را در فصل خدمات اجتماعی معظم له خواهیم پرداخت.
بی تردید شاگرد شایسته و نابغهای که این همه نوابغ علمی و استوانه های فقهی و رجالی و اصولی و تفسیری فلسفی، ریاضی، طبی، اخلاقی و... را درک نموده و از محضرشان استفاده ها و بهره های گوناگون علمی معنوی با ابعاد فراگیر و طولانی مدت برده، حال شاگردی برجسته و استوانهای محکم برای دنیای اسلام شده است.
پیشرفت علمی مرحوم علامه به اندازهای بود که اکابر علمی آن زمان از هوش و استعداد و نبوغ و ذکاوت آشکار و پشتکار ایشان مبهوت، و ایشان را ذخیره و امید اسلام بر میشمردند. ایشان با جدیت و جهد فراوان به یادگیری علوم مختلف اشتغال و اهتمام ورزیدند تا آنکه چهرهی علمی شان بسان خورشیدی در میان اقران خود میدرخشید و همگان را به تحسین وا داشت، تا آنجا که بزرگان شیعه مجالست با ایشان را غنیمت شمرده و نظرات وی را در زمینه های مختلف جویا میشدند.
ص: 128
مرحوم علامه که سالهای طولانی و با برکت عمر شریفش را در محضر بلند پایگان فقاهت و مرجعیت سپری کرده بود و این مسیر را از اصفهان تا قم و نجف و عاقبت از نجف به قم طی کرده بود، زمان این امکان و توان را به ایشان داده بود تا بر فراز کرسی با عظمت خارج فقه و اصول و... قرار گیرد و شاگردان فراوانی را گرد خورشید عالمانهی خویش فراهم آورد و گنجینهی علوم و معارف خود را که حاصل درک از معاریف بزرگ تشیع بود، به روی طلاب جوان و راهیان ایمان و سالکان طریق عرفان بگشاید که هدف عالمانهی هر عالم و فقیهی این است که زکات علم خود را با نشرآن بپردازند و از حسنات و برکات آن در محضر کبریایی حق بهره مند گردد. در این راستا مرحوم علامه که از لحظه به لحظه عمر شریفشان نسبت به فراگیری علوم اهل بیت علیهم السلام استفاده میکرد، به تربیت طلاب علوم دینی روی آورد و کرسی دروس عالی حوزه را در عش آل محمّد علیهم السلام و مقاطعی در اصفهان دایر کرد. تدریس دروس سطح و خارج در حوزه های علمیه و همچنین دروس طبی (قانون بوعلی و شرح اسباب) یکی دیگر از فعالیتهای علمی مرحوم آیت الله العظمی سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) بود که سالها ادامه داشت که ثمره آن تربیت صدها عالم، فقیه، مجتهد و حتی مرجع دینی بود که قلم عاجز از تبیین این قسمت از حیات طیبه مرحوم علامه میباشد که چه برکاتی را در حوزه علمیه قم و اصفهان رقم زدند و تا امروز نیز مجامع علمی جهان اسلام خود را مدیون این خدمت علمی مرحوم علامه میداند.
امر تدریس معظم له در شهر مقدس قم قریب به ده سال به طول انجامید. اما پس از این مدت، بنا به دلایلی از تدریس خارج فقه و اصول منصرف شده و راه تحقیق را برگزیدند. اما دلایل انصراف مرحوم علامه از تدریس بدین شرح میباشد: یکی از دلایل انصراف این بود که مع الاسف در جریان کمک رسانی معظم له و برخی دوستدارانشان به مردم اقلید در خصوص راه گشایی مسیرهای برفی منطقه که تمامی راه ها بسته شده بود و جان عدهای نیز در خطر بود، معظم له خود چکمه پوشان و بیل به دست، به مدت چند روز به یاری مردم جهت
ص: 129
بازگشایی راه ها شتافت و در این راه، یک چشم خود را بر اثر برف زدگی به طور کامل از دست دادند و رگها و مویرگهای چشمشان کاملاً خشکیده و از بین رفت. و این امر ادامهی فعالیتهای تدریسی ایشان را محدود کرد.(1)
دلیل دوّم و مهمی که مرحوم علامه از تدریس خارج فقه و اصول انصراف دادند، دستوری بود که از طرق معنوی به ایشان ابلاغ شده بود، که خود در این باره میفرمودند: «پس از این گرفتاری و حادثه به من فرمودند: شما مسیر تحقیق و احیای آثار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را در پیش بگیرید و انوار آن را آشکار سازید و در اختیار مردم قرار دهید، که خیر عظیم و لطف عمیم و عنایت کریم در این امر احیای آثار و انوار اهل بیت علیهم السلام برای شما و مردم قرار داده شده و ما شما را مأموریتی داده ایم که به مراتب مهمتر از درس خارج و مرجعیت برای شما است». از آنجایی که مرحوم علامه در بیان برخی مسائل کتوم بودند، توضیحی ندادند که این امر و مأموریت از چه ناحیهای بوده و آیا در یک رؤیای صادقه بود و یا در مکاشفه و یا در بیداری؟!. اصرار نزدیکانشان برای فهمیدن این موضوع فایده نداشت و ایشان پاسخ ندادند. البته قرائن تا حدی پاسخ این معمای شیرین را در اذهان تداعی میکند ولکن ایشان فرمودند: «همین حد و سر بسته برای شما کافی است».
مرحوم علامه در تبیین دلیل سوم تعطیلی دروس میفرمودند: «علاوه بر این مأموریت ابلاغی یا الهامی، واقعاً خود هم به این نتیجه رسیده بودم که احیاء آثار و اموار و معارف اهل بیت علیهم السلام یک ضرورت اجتناب ناپذیر و حجت آشکار و برکت ماندگار و احسن ترین یادگار همراه با لطف پروردگار برای مردم روزگار ما و آیندگان است که جهان امروز به شدت و حدّت به این انوار هدایت و مایه های سعادت نیازمند است و دوای دردهای فردی و اجتماعی به شمار میرود و مشکلات اخلاقی و روحی و روانی و نقایص ایمانی را مرتفع میسازد.(2)
ص: 130
ص: 131
ص: 132
حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه)، وظیفه اصلی خود را در خدمت به ساحت مقدس اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دریافته بود و خود را مصمم به ورود به جرگهی احیای آثار اهل بیت علیهم السلام میدید، از اینرو با تصمیمی قاطع، فعالیتهای تدریسی خود را رها نموده و تمامی اوقات خود را صرف تحقیق و پژوهش و نشر آثار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نمود.
ایشان که سابقه مشارکت علمی با بسیاری از فضلا و زعمای حوزه علمیه قم را در کارنامهی خود داشت و همچنین کارهای تحقیقاتی گستردهای را نیز به اساتیدشان پیشنهاد میکرد و به سهم خود در انجام آن امور مشارکت مینمود، در اندیشهی گسترده نمودن دامنهی تحقیقاتی شیعه و پر نمودن خلاء پژوهشهای علمی بود، از اینرو در امتداد جهاد علمی مرحوم علامه مجلسی(قدس سرّه) قرار گرفت و بر این امر مهم و قابل توجه همت گمارد.
آشنایی مرحوم علامه با امر تحقیق، ایشان را به این نتیجه رسانیده بود که انجام کارهای بزرگ علمی، بدون کار گروهی امکان پذیر نیست.
مرحوم علامه، برای پایه گذاری مرکز تحقیقاتی وسیع، در ابتدا در منزل شخصی خود، جمعی از فضلای حوزه علمیه قم را دعوت به همکاری نمودند، و یک گروه تحقیقیِ فعّالی را شکل بخشیدند، که چندین سال به کارهای علمی و تحقیقاتی، در زمینهی قرآن و حدیث و رجال اشتغال داشتند، و قسمت اصلیِ منزل شخصی ایشان در اختیار محققان بود. (1)
حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسین موحد ابطحی دام عزه مینویسند: از آنجا که فضای منزل برای انجام کارهای تحقیقی کم بود و روزها به سختی میگذشت، روزی از روزهای سال 1355 شمسی، اخوی گرامی، آیت الله حاج سید محمّد رضا موحد ابطحی دام عزه خدمت مرحوم علامه رسیدند و عرضه
ص: 133
داشتند: با توجه به این شرایط کاری و تحقیقاتی شما، بهتر است مکانی را خریداری و به عنوان مدرسه و مرکز تحقیقی قرار دهید، لذا مرحوم اخوی بزرگ،آیت الله حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی اقدام به خریدن دو منزل مجاور در خیابان چهارمردان، مقابل دفتر مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) نموده و تعمیر و آماده برای اسکان طلاب امور تحقیقاتی قرار دادند. مرحوم آیت الله موحد ابطحی به اینجانب که در مدرسه سعادت قم بودم، فرمودند: به مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل مکان کنیم و بعد از آن طلاب دیگر نیز اسکان یافتند.(1)
روزی مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) فرموده بودند: که میخواهم از مدرسه آیت الله موحد ابطحی دیدن کنم و لذا همگان خود را آماده پذیرایی از این عالم جلیل القدر نموده و ایشان با قدوم خود این مدرسه را رسماً افتتاح نمودند.(2)و یکی از اوّلین مؤسسات تحقیقاتی حوزوی را در سال 1356 هجری شمسی، با نام مؤسسه تحقیقات الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تأسیس شد.
از دلایل تشکیل مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را میتوان به احیای آثار آل محمّد علیهم السلام، گسترش فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، برقراری ارتباط و تعامل با مراکز فرهنگی داخل و خارج کشور، گردآوری و تألیف تدوین کتب دینی و ترجمه به زبانهای دیگر دانست.(3)
مرحوم علامه، با تأسیس مدرسه «الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» در سه طبقه، برنامه های تحقیقاتی گسترده و جمعیِ خود را، در این مدرسه گسترش داد، و با دعوت از دانشمندان و فضلای با استعداد، به تعلیم و تربیت نیروهای لایق و محققین نُخبه پرداختند، و نه تنها در مؤسسه «الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» از وجود آنها برای خلق آثار گسترده و برجسته بهره گرفتند، که در قالب صدها اثر ارزشمند به جوامع علمی و
ص: 134
حوزوی عرضه گردید، و یا آماده چاپ میباشد، بلکه بسیاری از مراکز تحقیقی در حوزه علمیه قم، با جذب تربیت یافتگان این مؤسسه بزرگ، به کارهای علمی و تحقیقاتی فاخری پرداختند، که آثار آن در عالَمِ تألیف و تحقیق، و نشر مکتب اهل البیت علیهم السلام مشهود میباشد.(1)
نکتهی قابل توجه درباره این مؤسسهی مقدس آن است که آیت الله العظمی حاج سید مرتضی حائری یزدی(قدس سرّه) نیز مدتی کرسی دروس خود را به مدرسه الامام المهدی علیه السلام منتقل کرده بودند و در آنجا درس میگفتند.
حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمّد ظریف دام عزه، از فضلا و محققین برجستهی محضر علمی و تحقیقی مرحوم آیت الله العظمی موحد ابطحی(قدس سرّه) که سالیان متمادی در خدمت ایشان و در هستهی تحقیقی مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده و حال التحریر نیز به امور تحقیقی این مؤسسه، اهتمام ویژهای دارند، در تبیین سیرهی تحقیقی مرحوم علامه مینویسند:
اساس کار آیت الله ابطحی در تحقیق بر استقراء بود، نظر ایشان این بود که باید در هر بابی تمام روایات مربوط به آن مسأله را در نظر گرفت، شاید این عام برایش خاصی ذکر شده باشد و یا این مطلق برایش قیدی آمده باشد، در مورد ابواب غیر فقهی نیز باید چنین روشی را به کار برد.
و نیز متحدات هر حدیث باید با ذکر اختلافاتی که در سند و یا در متن آنها است در کنار آن آورده شود، و میفرمود: فایده این کار این است که اینها یکدیگر را کمک میکنند، اگر در سند یکی از آنها راوی مجمل ذکر شده، در حدیث متحد با آنکه از کتاب دیگری نقل شده چه بسا این اجمال بر طرف شود، و یا اگر در متن یکی از آنها عبارتی یا کلمهای به کار رفته که معنایش واضح نیست و ما مناسب آن را در آنجا درست نمیفهمیم، چه بسا در حدیث متحد با آن،
ص: 135
عبارت یا کلمه دیگری بجای آن آمده که واضح است و مناسبتر است، و بسیاری از مشکلات موجود در سند یا متن به این وسیله برطرف میشود.
ایشان پیش از هر کتابی، موسوعه عظیم «بحارالانوار» را بررسی کامل نمودند، مصادر هر حدیثی را استخراج نموده و در کنار آن حدیث یادداشت کردند و آنگاه تمام جوامع حدیثی را که این حدیث در آنها ذکر شده در کنار آن ثبت نمودند، با توجه به اینکه امکانات امروز در اختیار ایشان نبود چنین کاری لازم و ضروری بود، و این برای معظم له سرمایهای بزرگ بود و لذا گاهی میفرمودند: هر جلد از این کتابهای بحار برای من چند میلیون ارزش دارد، چون با زحمت زیادی توانسته بودند این سرمایه را فراهم کنند.
در تحقیق عوالم ابتدا نسخه های مخطوط آن را جمع نموده و در هر بابی، احادیث آن را با احادیث همان باب از بحارالانوار متحد مینمودند، یعنی در کنار هر حدیثی شماره جلد و صفحه بحار را مینوشتند و آنگاه کار برای تحقیق آن را آسان میشد. ابتدا حدیث را از نظر سند مورد بررسی قرار میدادند، اگر در سلسله روات اشکالی به نظر میرسید دربارهاش تحقیق مینمودند و نتیجه آن را در پاورقی ذکر میکردند، متن حدیث را با مصدر آن و بحارالانوار مطابقه مینمودند، و اگر اختلافی در نسخه ها بود، نسخهای که به نظر ایشان صحیحتر بود در متن قرار میدادند و بقیه نسخه ها را در پاورقی ذکر میکردند، آیاتی که در ضمن حدیث آمده با قلم دیگری مشخص میکردند و در پایان حدیث، آدرس مصدر و سایر کتبی که آن را نقل کرده اند ذکر مینمودند برای تکمیل شدن هر باب اگر حدیث یا احادیثی مناسب بود و مؤلف به هر عنوانی نیاورده بود و ایشان از کتب دیگر یافته بودند به عنوان استدراک اضافه مینمودند و برای تکمیل شدن ابواب کتاب، اگر بابی ذکر نشده بود و مناسبت داشت که ذکر شود آن را استدراک میکردند، به عبارت دیگر تکثیر ابواب مینمودند، تا مطالب سهل الوصولتر باشد و آن مجموعه از این جهت نیز کامل شود.
ص: 136
در پایان هر کتاب فهرستهای گوناگونی از قبیل فهرست آیات، موضوعات، اعلام، و رواة و... به صورت الفبایی که برای اهل تحقیق و بررسی بسیار حائز اهمیت است و آنان را در امر تحقیق کمک شایانی مینماید تنظیم مینمودند.
مرحوم علامه درباره تحقیقات و تألیفاتشان میفرمود: «من تألیفاتم را روی کتابهایی متکامل آوردم، یعنی در حقیقت چون همه علما سیره شان بر این است که بر کتابهایی عرضی نوشتند، من روی آن کتاب، متکامل کتاب مینویسم، یعنی من اضافات یا نواقص او را کامل میکنم و این اگر چنانچه همه جا شیوع پیدا کند، بسیاری از کارهایی که تکراری است، از بین خواهد رفت».(1)
تحقیق کتاب عوالم العلوم شیخ عبدالله بحرانی (2)
باری، بعد از اینکه تحصیلاتم تمام شد، شروع کردم به درس سطح گفتن. پس از آن نیز چندین سال درس خارج گفتم. بعد، یک سال قبل از انقلاب تصمیم گرفتم که تمام تدریسها و تمام مطالعات را کنار بگذارم و فقط کتاب «عوالم العلوم» را تحقیق و چاپ کنم. این کتاب، ما فوق «بحارالانوار» است از یک جهت،
ص: 137
گر چه نویسنده آن (شیخ عبدالله بحرانی) شاگرد مرحوم مجلسی است و راهی را رفته است که مرحوم مجلسی رفتند، ولی امتیازاتی در این کتاب هست.اخبار کتاب، عمدتاً همان اخبار بحارالانوار است، ولی امتیازاتی در این کتاب هست که در بحار نیست. ایشان هم به شاگردی خودش و استادی مرحوم علامه مجلسی اعتراف کرده، لذا به تعبیر استاد از ایشان نام میبرند. تصمیم گرفتم این کتاب را که تاکنون چاپ نشده است، به عنوان «عوالم و مستدرکات» منتشر کنم. ضمناً قسمتی را به عنوان تفسیر قرآن به نام «جامع الاخبار و الآثار» چاپ کردم که سه جلد مقدمه در فضایل و خصائص قرآن دارد. هیچ کتاب تفسیری، مقدمهای در خصائص و فضائل قرآن در سه جلد ندارد. بعضی از اساتید حوزه تعریف کردند و گفتند: این امتیاز برای شما است که توانستید حق مقدمیت از برای تفسیر قرآن را ادا کنید. بعد از آن دوازده جلد قطور برای تفسیر روایتی داریم که تمام شده است، فقط باید نگرش نهایی بکنم و انجام بدهم. برای شناخت این کتاب، خوب است به نکتهای توجّه کنید:
یک جلد از مجلّدات کتاب آقای بروجردی(قدس سرّه) به نام «جامع احادیث الشیعه»، جلد نوزدهم در فضل قرآن و فضل ذکر و دعا است. این کتاب چاپ آخر که خواندنیتر است، پانصد و چهار صفحه دارد. امّا من از کتاب جامع الاخبار و الآثار تا این ساعت، سه مجلد در فضل قرآن آوردم، بحث تفسیر قرآن که جای خود دارد. همچنین دو مجلد در فضل ذکر که متجاوز از پانصد صفحه است و آن یکی متجاوز از هفتصد صفحه است، در فضل دعا، نه در خود دعا.
علاوه بر آن، هفت مجلد کتاب دعای معصومان علیهم السلام به نظم تألیفی در آوردم، یعنی آنچه از پیامبران است و از پیامبر ماست بنام «الصحیفة النبویّة الجامعه» و پس از آن، صحیفه علویه و فاطمیه و حسنیه و حسینیه تا برسد به صحیفه سجادیه جامعه که مختصراً به معرفی آن میپردازم. هفت مجلّد کتاب ادعیه صحیفه سجادیه (صحیفه کامله و مستدرکات) در حدود نهصد صفحه، همه در
ص: 138
این صحیفه جامعه سجادیه آمده است.آقای درایتی دو جلد معجم (لفظی و موضوعی) بر آن نوشته است. همچنین ترجمهای برای آن _ ترجمه انگلیسی _ به وسیله یکی از استادهای عرب دانشگاه انجام شده که هم متخصّص در زبان و هم مسلّط بر ادبیات عرب است و هم در حوزه درس خوانده است. این ترجمه در سالیان متمادی انجام شد و بعد معجم خوبی برای آن نوشته شده است، آن هم به انگلیسی و اخیراً داده ایم به دانشگاه امام صادق علیه السلام، که آنها از نظر دانشگاهی بازنگری کنند و بدهیم چاپ شود.
برای ترجمه فارسی به شیوه زیرنویس اقدام کردیم نه ترجمه مقابل، زیرا من عقیده دارم برای رسیدن به بعضی از مطالب اهل بیت علیهم السلام باید ترجمه زیرنویس باشد که دقیقتر است و هر خوانندهای میتواند همان لحظه، معنای کلمه را دریابد. این هم انجام شده و هم اکنون آماده چاپ است. فقط به یک بازنگری از اساتید بزرگ ترجمه نیاز دارد که به فارسی منتشر شود. ترجمه به اردو هم شده است که آن را بردند در پاکستان که در آنجا، در دانشگاه آنجا، چاپ کنند. پس ما یک عملی که انجام دادیم، صحیفه های جامعه را تهیه کردیم، از صحیفه نبویه تا برسد به صحیفه مهدیه حضرت بقیت الله الاعظم روحی له الفداء به عنوان دعاهای مأثور نه دعاهای موجود.
ما 13 سال است که این کتاب صحیفه جامعه سجادیه را چاپ کردهایم. با اینکه به فضلا اعلام کرده ایم که در مطالعاتتان به ما یاری کنید و دیگر دعاهای امام سجاد علیه السلام را پیدا کنید، هنوز ما در مطالعات، چیزی نیافتیم. اخیراً به ما دو مورد حدیث انتقال داده اند، یکی از آنها قطعهای از یک دعا است که در صحیفه موجود است، پس جزئی از کلّ است. برای دعای دوم، سندی در کتابها پیدا نکردیم، بلکه «رُوِیَ» گفته شده است. لذا ما هنوز اعتمادی نداریم، پس نمیتوانیم روایت را نقل کنیم، تا وقتی که سند برای آن پیدا شود.
ص: 139
خلاصه، استقصاء و پیداکردن روایات مأثور، کاری است که سالیان دراز است روی کتابها انجام میدهیم. تمام کتابهای ما از مصادر و جوامع را که ملاحظه بفرمایید (چه کتابهایی که منتشر کرده ایم و چه کتابهایی که در کتابخانه مؤسسه داریم) ذیل هر حدیث، اتّحاداتش نوشته شده است، یعنی ما به نرم افزارهای حدیثی اکتفا نمیکنیم، بلکه در برابر آن حدیث، در تمام مصادر و جوامع مصادر آن را یادداشت کرده ایم، متحداتش را هم ذکرکرده ایم، موارد ذکر مکرراتش را هم نوشتهایم. این آماده شده است. پس در زمینه احادیث فقهی، کتاب را تمام کردهایم. البته نمیخواهیم آن را به عنوان یک کتاب مستقل چاپ کنیم، بلکه به عنوان تعلیقه برای احترام استادمان. لذا بنا داریم نقل احادیث نکنیم. نقل احادیث را به «جامع الاحادیث» وا میگذاریم، ولی در مورد شئونی بحث کردهایم. یکی از آنها این است (ببینید آیا کسی این کار را کرده است یا نه؟) ما الان در مورد حدود دوازده مجلّد از این کتاب، از حدود 15 سال پیش تاکنون، رجال سندهای تمام روایتهای آن اعم از فقه و یا در کتب جامع مثل «بحار» و جوامع دیگر را بطور کامل با رجال استقصاء کردیم. درنتیجه، کتاب اسانید ما، بالاتر از اسانیدی است که مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی(قدس سرّه) فقط برای کافی یا برای تهذیب آورده اند. بنده برای مجموع روایات با متحداتش اسانید نوشته ام. این کاری است بیسابقه که هنوز نشده است و آماده است، ولی لجنهای میخواهد که روی این کار، نظر نهایی بدهند تا ببینند برای شیعه چقدر ارزش دارد. ولی بخشی از آن را نزدیک است به چاپ برسانیم که اکنون در کامپیوتر است و نگرشهای نهایی را کرده ایم و برای آن ترتیبی در نظر گرفته ایم، به ترتیب الفبایی تا حرف «یاء»، اسماء اعلام، کنی و القاب و متّحداتش؛ یعنی کنیه و القاب را هم متحد کرده ایم با اسماء، اسماء را هم با کنیه و القاب. اسماء متعدده مشترک را به عنوان مساوی به هم ارجاع دادهایم. مثلاً عبدالله بن بکیر و محمّدبن ابی عمیر را با مخفف آنها که ابن ابی عمیر و ابن بکیر است، متحد کردهایم.
ص: 140
همه این کارها انجام شده است. دو کار مانده: یکی اینکه شیعه کتابهایی داشت که جوامع اوّلیه مثل کافی و آثار مرحوم صدوق و آثار مرحوم شیخ طوسی و مصادر دیگر را براساس آنها تألیف کردند. که ما هنوز اینها را به نام مصادر مینامیم و حال آنکه اینها نخستین مصادر نیستند. اینها جوامع اند، جوامع اولیه. مثلاً کتاب «محاسن» برقی، این اصل اولیه است. کتاب «عیاشی» از اصول اولیه است. حالا کاری ندارم که از نظر سند، روایت تمام یا ناتمام است. کتاب مؤمن و کتاب زهد حسین بن سعید، از اصول اوّلیه اند. معروف است که میگویند اصول أربع مأة. ولی کسی تا به حال تحقیق جامع ارائه نکرده است که این اصول به چه نامی است و صاحبانش کیانند؟ همین گفته شده است اربع مأة، ولی در مقام احصاء که در آمده اند، به صد تا نرسیده اند، ولی من الان این اصول را فهرست کرده ام که تعریف کردیم، مقدمه این کار دو سال طول کشیده است. فهرست اصول را تا این زمان که به حرف «عین» رسیده ایم، حدود نهصد اصل را تا این ساعت نوشتهایم. آیا سراغ دارید کسی این کار را کرده باشد؟
بعد یک نگرش بعدی میشود، بعد تطبیق میکنیم که آیا صاحب این اصل، از اصحاب حضرت صادق علیه السلام است و اصحاب امامهای دیگر؟ و آیا اصل او موجود است؟ یا باید روایات آن، از همین کتاب کافی و امثال آن استخراج شود؟ این اصل که تمام شد، اصل دیگر. خوب دقت بفرمایید به این نکته لطیف. اتحادی را که ما بین این اسامی و جوامع برقرار ساخته ایم، یک کتاب را میطلبد و ما انجام دادهایم. دو سال است مشغول این کاریم که کتاب را با اختلاف نسخ در سند، بازسازی میکنیم. یعنی یک نسخه نوشته است، «بن عثمان»، نسخه دیگر آن نوشته است «بن وهب» که میشود راوی فرق میکند. معاویة بن عثمان، ابن عثمان، با آن فرق این کیست؟. یک کتاب درباره این نوشته ایم که اختلاف این عبارات به ترتیب کتاب «جامع الأحادیث» آقای بروجردی حلّ شود. اختلاف سند یعنی ضبط و اختلاف نسخ و کتب درباره این راوی، که بالاخره این سند چیست و صحیح آن کدام است؟ گمان میکنم که این کتاب خوبی بشود.
ص: 141
مثالی میزنم که برخی از این مصادر، چگونه به دست ما رسیده است. یکی از این مصادر، کتاب «الامامة و التبصرة» است که به کرامت به دست ما آمد. یعنی تا قبل از زمان من، از زمان مرحوم مجلسی _ چهار صد سال قبل از این _ تا به حال در اختیار کسی نبود. از مرحوم آیت الله العظمی حجت استفتاء شده بود و بقلم مرحوم آیت الله العظمی آقای سید محمّد حسین طباطبایی صاحب تفسیر «المیزان» انکار شده بود که این کتاب متعلق به والد صدوق باشد. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی فرمودند: هنوز من اثری از کتابهای پدر صدوق را سراغ ندارم و ندیده ام.
امّا من برای حلّ مشکل، به اصفهان رفتم. مستقیماً به مزار مجلسی اول و مجلسی ثانی رفتم. از اینجا (قم) اول اذان صبح سوار ماشین شدم با یک توسل و رفتم سر قبر مجلسیّین. به ایشان گفتم: من دو هدیه آورده ام، یکی سوره یس و یکی سوره _ یادم نیست _ الرحمن یا تبارک، مهمان شما هستم از شما ناشتایی میخواهم، از شما پدر و پسر. دو سوره را ایستاده سر قبر این دو بزرگوار خواندم و رفتم. یک ساعت طول نکشید (در آن کتابی که چاپ کردیم «الامامة و التبصرة» شرح حال را نوشتم) که به کرامت مجلسی، نسخه این کتاب از یک کتابخانه گمنام در اصفهان به دست من رسید و من آن را طبع کردم که الآن حاضر و آماده است. این نسخه از کتاب «الامامة و التبصرة» که به دست ما آمد، خط مرحوم مجلسی بر آن است. این مصادر که اکنون هست، حتی بعضی از آنها در فصلنامه «تراثنا» آمده است یا بعضی دیگر در نشریه علوم الحدیث، به عنوان رساله چاپ شده است، آنها را هم استخراج کردیم به قرون اول و ثانی و ثالث، تا هر کجا که رسیده است.
ص: 142
در هر حال، ما آماده ایم و این اعلان را کرده ایم که از همه چیز و همه دنیا و ما فیهایش گذشته ایم، فقط از خدا خواسته ایم که به ما توفیق دهد تا آخر عمر، در خدمت ثقلین (قرآن و عترت) باشیم.
به ما توفیق بدهد که با اخلاص، بتوانیم در برابر قرآنی که همه مسلمانها دم از آن میزنند (و با این همه اگر بگویم این قرآن مهجور است صحیح گفته ام) خدمت کنیم.
امروز، علم رو به تکامل و پیشرفت دارد. دانشگاه ها پیشروی شان این است که روی کتابها تحقیقات علمی انجام دهند. وقتی رسیدند به آنجا مبدأ دیگری میشود یعنی از آنجا بار دیگر نگرشها شروع میشود. این بازنگریها برای بررسی استدراکات است و جلو میرود.
مثال بزنم: در روزگار پیشین، برای مخابرات، تلفنهای هندلی وسیلهای بود. امّا روزی به تلفن خودکار رسید و امروز به صورت همراه درآمده و اکنون رسیده به آنجایی که تصویری آمده است. این است که اصلاً نگاه به عقب نمیکند. امّا متأسفانه در مورد قرآن، هر آقایی برای خودش، کتاب مستقل مینویسد. ولی باید جامعه روحانیت و دانشمندان مسلمان تحقیق کنند و به طور گروهی آنچه را که از ما قبل شایستهتر است بگیرند و به سراغ موارد دیگر بروند.
لذا من محضر آیت الله طباطبائی مطلبی گفتم. عرض کردم: آقا! شما تفسیر دو جلد نوشته اید تا سوره النحل، در تبریز.(1) این به درد چاپ سدهی اصفهان ما میخورد، نه حوزه!. خوب است شما شروع کنید و تفسیر را از اول در محضر علما و دانشمندان و متفکران و کسانی که با شما همکاری کنند، همفکری و همدلی
ص: 143
داشته باشند، درس بگویید. در این درس باید مثل درس خارج تحقیق بشود و به جلو برود. فرمودند: «شرایطش فراهم نیست». درنتیجه، من و آقای مهدی حائری تهرانی تصمیم گرفتیم و جلسهای تشکیل شد. چهل و یک نفر در آن شرکت کردند که بعضی از مراجع بالفعل هم در آنجا بودند.آقای طباطبایی تدریس را پذیرفتند و آقای آخوندی هم قبول کرد که ماهی پانصد تومان هزینه برای ایشان بدهد و ایشان در هر شش ماه یک مجلد از کتاب را بنویسند. جلسه اول هم من شرکت کردم و تفسیر المیزان را که شروع کردند، جامعه مدرسین با ایشان بودند. بعداً به تدریج دیدند که روش ایشان طوری است که خودشان باید کار کنند و عدهای از شاگردان هم باید باشند. اما آن حالتی را که باید پیدا بکنند، پیدا نکرد. در هر حال کتاب تفسیر المیزان نوشته شده است.
ولی من انتقادی از جامعه مسلمانها دارم. مسلمانهایی که میگویند ما از قرآن بهره برداری میکنیم، یا به حفظ است یا به قرائت است یا به تجوید صوتی است و شعر، یا برای مسابقات است. حال ان شاءالله در آینده قدمهای بلندتری برداشته شود. اما سه کتاب در این باره (کار موضوعی روی قرآن) مقدمات نوشته شده است. یکی از آنها معجم است. مسلمانها باید خجالت بکشند که 60 سال پیش، فلو کل کتاب را برداشته و از زبان دیگر به صورت عربی ترجمه کرده که اوّلین نسخهای که آورد، در کتابخانه مرحوم آیت الله نجفی پیدا شد. آقای طباطبایی هم نداشتند، میرفتیم برای ایشان عاریه میکردیم و ایشان در هفته چهار روز در منزلشان بود. بعداً «معجم ادوات» هم پیدا شد. از شما سؤال میکنم: آیا بعد از المعجم هنوز روی کار معجم قدمی برداشته شده است؟ ابداً. در کتاب بحارالانوار علامه مجلسی در هر موضوع که میخواهند بنویسند، از سوره اول (سوره فاتحه) سوره سوره پیش میرود تا والناس. تحقیق در آن نیست، فقط آیات به ترتیب سوره ذکر میشود. اما این کیفیت تألیف را ندارد تا این که از ترکیب
ص: 144
آیات در یک موضوع، چیزی از قرآن به دست بیاید. لذا تفسیر آیه به آیه، از زبان تفسیر المیزان دیده میشود، ولی تفسیر موضوعی اصلاً صحبت از آن نبود.
ما حدود چهل و پنج سال قبل از این مقدمه تفسیر موضوعی را نوشتیم به نام «المدخل الی التفسیر» که یک جزء از 9 جزء آن چاپ شده است. به عبارت ساده بگویم: درباره قرآن نگفتم که نزولش چنین و چنان است. بحث نزول نیست، بلکه کیفیت تنظیم قرآن نسبت به بحثها مورد نظر است. مثلاً در مورد معاد، تحقق معاد، مبدأ معاد که نفخ صور است تا برسد که دستهای به بهشت، دستهای در جهنم قرار میگیرند. این کتاب در یک مجلّد درآمده است. هر صفحهای که میخوانید، از نظر ترتیب تسلسل تاریخی دارد. یعنی اوّل باید خداوند تبارک و تعالی مرا مبعوث کند که معاد جسمانی را ما مثل خورشید در آسمان ثابت میکنیم، از خود قرآن _ نه با ظواهر آن _ ثابت کردهایم. مکتبهای فلسفی را که ذکر کرده اند و نتوانسته اند ثابت بکنند «ما قدروالله حق قدره». این کتاب را ما نوشته ایم در موضوع معاد، که هنوز مخطوط است و از اول تا به آخر یک جلد قطور است، معاد از بیان خود قرآن است. این یک قدم مقدماتی است که برداشته ایم و نام آن را گذاشته ایم «المدخل الی التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم».
به شهادت بعضی از اعلام و بزرگان حوزه، مرحوم آیت الله علامه طباطبایی فرموده بودند: کار من تفسیر آیه به آیه است، ولی آن کاری را که آقای ابطحی شروع کرده و مدخل آن را نوشته است کار تفسیر موضوعی است و آن هم تفسیر موضوعی متسلسل. یعنی ابتدا باید درباره خدا سخن بگوییم. اول چیزی را که باید برای خدا صحبت کنیم، شأن خالقیت اوست. بعداً اراده پروردگار است که در بحث ربوبی میآید. بعداً خلق آسمان و زمین و انسان و حیوانات است. بعد امت تشکیل داده میشود، بعد شرایع و ادیان به وجود میآید، دینهای پیامبران یک به یک تا برسد به خاتم النبیین، سپس قرآن نازل بشود. یعنی بر مبنای تسلسل طبیعی درباره موضوعات. بدین گونه نسبت به قرآن یک معجم نوشته شده است. من، کار
ص: 145
خودم را در معجم قرآن به شما ارائه میکنم، ببینید آیا قابل پیشرفت هست؟ خواهید دید که واقعاً پیشرفته است. چند کتاب به منزله ابزار مقدماتی برای کار موضوعی قرآن است: یکی معجم لفظی قرآن، دیگر معجم ادوات قرآن، سوم تفصیل الآیات، چهارم الجامع در مواضیع قرآن. به نظر من، الجامع از کتابهای دیگر مهمتر است. ولی اینها مقدمات است. یعنی یک قسمتی از یک سوره را _ که مربوط به قیامت است _ آورده، چه در مورد بهشتش باشد، چه درباره جهنمش. ولی ما این طور نکردیم. مرحله بالاتر، این است که آیات را به ترتیب ریز موضوع مرتّب کنیم، که در کتاب «المدخل الی التفسیر الموضوعی» چنین کردهایم. (1)
با توجه بیانات مرحوم علامه درباره المدخل الی التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم، و به جهت اهمیت بالای کتاب، بر آن شدیم که ترجمه مقدمه آن را ذکر نموده تا با سبک و علل و انگیزه تألیف آن توسط مرحوم علامه مطلع گردیم. مقدمه این کتاب که توسط حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمّد ظریف دام عزه ترجمه شده است بدین شرح میباشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و ستایش سزاوار خداوندی است که پدید آورندهی آسمانها و زمین و پروردگار جهانیان است.
«خدا از میان فرشتگان، رسولانی بر میگزیند و (نیز) از میان مردمان».(2)
ص: 146
«خدا، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزیده است» «فرزندانی که بعضی از آنها از بعضی دیگرند».(1)
«خداوند پیامبران را نوید آورنده و هشدار دهنده برانگیخت».(2)
«و با آنها کتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم به عدل و انصاف قیام کنند».(3)
«او است که بر قلب بنده خاص خود، فرقان(کتاب جدا سازنده حق از باطل) را فرو فرستاد».(4)
«روح الامین آن را فرو آورد بر قلب او».(5)
«که برای هر چیزی روشنگر است».(6)
«و هر چیزی را به گونهای روشن جداسازی کند و نیز هدایت و رحمت باشد».(7)
«تا برای جهانیان بیم دهنده باشد».(8)
و درود و سلام بر محمد صلی الله علیه و آله رسول او که او را «با هدایت و دین حق فرستاد، تا او را بر تمام ادیان پیروز گرداند، هر چند مشرکان را ناخوشایند باشد».(9)
«و درودی (فراوان) بر بندگان خاص او که آنان را برگزید».(10)از میان بندگانش، و آنان را به رعایت کتاب و آنچه در آن است از آیات و ذکر گرامی داشت و آنان را وارث کتاب قرار داد، بعد از آنکه آن را به رسولش وحی نمود: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ
ص: 147
بِإِذْنِ اللَّهِ)؛«آنگاه این کتاب را به کسانی از بندگان خود که آنها را برگزیدیم میراث دادیم، پس بعضی از ایشان به خویش ستم کرده و بعضی معتدل و بعضی از ایشان به اذن خدا پیشی گیرنده به خیرات هستند».(1)
آنها زبدهی خلق از آل رسول علیهم السلام و ورثهی نبوت بعد از آن حضرت اند، انسان پاکی از انسان پاک دیگری به ارث میبرد.
(ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ)(2)؛ «این صفت ایشان است در تورات و مثل آنها در انجیل، چون کِشتهای است که جوانهاش را بر آورد، و آن را ما به دهد تا سبز شود و بر ساقه های خود بایستد و زارعان را به شگفت آورد تا به آنان کافران را به خشم آورد».
(أُولَئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ)(3)؛«بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان، و ایشان راه یافتگان هستند».
اما بعد، از آنجا که قرآن معجزه جاوید اسلام است در طول زمان، و رحمت خدا است که آن را برای جهانیان نازل فرموده و دستور جامعی است برای آنچه انسان در حیات علمی و عملی بدان نیازمند است چیزی از آن فوت نشده و شگفتیهای آن پایان ناپذیر است و باطل نه از پیش روی آن و نه از پشت سرش به آن راه پیدا نمیکند و بخاطر این جهت اقدام کردم به تفسیر قرآن به قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله که از روی هوی سخن نمیگوید و از آثار خاندان پاک و برگزیده او که وارث کتابند. و چون وارد شدن در این راه سخت و دشوار است و برای هر کسی ساده و آسان نیست، ابوابی را به عنوان مقدمه برای رسیدن به اهداف قرآن و مقاصد شریف آن تقدیم نمودم و آن بر این اسلوب است.
ص: 148
1.احداث کتابی که مدخل برای تفسیر باشد و کتابی که جامع آیاتی باشد که درباره یک موضوع خاص بحث میکند، به گونهای فراگیر باشد آنچه را که آن موضوع احتیاج دارد از مباحث و مطالب، و مرتب باشد به حسب آنچه تسلسل طبیعی اقتضاء دارد.
2.ساختن فهرست عامی برای آیات قرآن بر مبنای نظم آن در قرآن کریم با اشاره به جایگاه آن در این کتاب.
3.تهیه و تنظیم کاشف الآیات با اسلوب واضح و مختصر تا جستجو کننده آگاهی و احاطه داشته باشد به آنچه در تحصیل آن بدان نیازمند است.
4.تألیف کتابی که مشتمل بر احادیث تفسیری باشد و بر حسب موضوعات مرتب گردیده باشد، با این عنوان: (الآثار فی تفسیرالقرآن الکریم).
من هنگامی که تاریخ نزول قرآن و تدریجی بودن آن و محل نزاع را آن گونه که قرآن میفرماید: (وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً)، بررسی کردم دانستم که علت تدریجی بودن نزول آیات قرآن آمادگی نفوس بوده است برای درک حقائق الهی و پذیرش عقل این مفاهیم غریبه را. پس قرآن کریم این گونه بوده که آیه آیه و سوره سوره بر نبی اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده تا دین کامل گردیده و قرآن و دستور کاملی برای حیات انسانی باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله والصلاة و السلام علی من اوحی الیه کتاب الله و علی آله عترته
حمد و سپاس سزاوار خداوند است و درود و سلام بر کسی که کتاب خدا به او وحی شده و بر آل و عترت پاکش که مقرون با کتاب خدا هستند تا روز لقاء
ص: 149
پروردگار.من این اثر نفیس را ورق زدم و عاجلانه در آن نظری نمودم، آن را تفسیر قرآن به قرآن یافتم که بعضی از آیات را مطابق با نظائر آن تحصیل کاملی نموده و مطالب مشکل را تحقیق کرده و با در نظر گرفتن سایر موارد به آنچه مراد و مقصود آیه است تصریح نموده و قضایای تاریخی را با آیاتی که مربوط به آن تاریخ و محل وقوع آن است بیان کرده، و موضوعات بعضی از آیات احکام را از بقیه آیات روشن ساخته است.و دیدم مؤلف با قلم روان خود موضوعی را مبتکر است که مثل آن دیده نشده، و با همت عالی خود چشمهای گشوده که غیر از او کسی نگشوده است و دانستم که سالها به خود زحمت داده تا عملش را کامل و بدون نقص انجام دهد و حق مطلب را ادا نماید و زبان قاصر است از تحسین و تکریم عمل ابتکاری این مؤلف ارجمند و ماهر مولانا حاج سید محمد باقر موحد موسوی ابطحی اصفهانی، برکات وجود شریفش مستمر باد، تا از رشحات قلم مبارکش نظائر این اثر ماندگار و امثال این تصنیف منتشر گردد، از ثنا و تمجید آن اعراض نموده و از تقریظ چشم پوشی کرده و اکتفا نمودم به بلند کردن دست تمنا به دعا در حالی که عرض میکنم: خدا به مؤلف برکت دهد و گامهای او را استوار گرداند و در دنیا و آخرت سعادتمند نماید و برای آنچه رضای او در آن است توفیق دهد....(1)
29 ذیحجة الحرام سنه 1382 هجری قمری _ عبد فانی مشهور به آقا بزرگ تهرانی
پس از تألیف کتاب المدخل توسط مرحوم علامه موحد ابطحی(قدس سرّه)، بسیاری از اعاظم قم و نجف اشرف از جمله مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم، علامه خبیر شیخ آقا بزرگ طهرانی، علامه طباطبایی و... این ابتکار علمی را کتباً و شفاهاً ستودند و از آنجایی که درج بیانات و نامه های تحسین آمیز تمامی اعاظم
ص: 150
در این مقام میسر نیست، از باب نمونه، به ترجمه نامه علامه آقابزرگ طهرانی در تجلیل از کتاب المدخل الی التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم اشاره خواهیم کرد. متن این نامه بدین شرح میباشد:
بسمه تعالی شأنه
این ورودیه به تفسیر کتابی است ابتکاری موسوم به «التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم» که آن را جناب علم الاعلام و حجة الاسلام، سید و سرور ما آقای حاج سید محمد باقر موحد ابطحی اصفهانی _ که ایام سعادات و افاضات ایشان برای بزرگترها و کوچک ترها پایدار باشد _ ابداع نموده است، کتابش را به آن نامگذاری نموده تا کاشف از محتویات آن باشد. همانا کسی که بخواهد از این تفسیر استفاده کند از طریق شناخت موضوعات قرآنی که ایشان آن را به ترتیب حروف هجایی مرتب نموده وارد میشود، مؤلف با ذهن و حافظه عالی و فکر دقیق و روشنش آن را با ابتکار خود گرد آوری نموده است و کسی که در یکی از موضوعات مذکوره در آن نظر کند، آیاتی را نظر میکند که به گونهای با آن موضوع مربوط میشود و در قرآن به صورت پراکنده بوده است ومؤلف آن را کنار هم قرار داده و تسلسل طبیعی را در هر موضوعی رعایت کرده است.
خداوند به ایشان اجر و پاداش در دنیا و آخرت دهد که خود را در بیش از ده سال به زحمت و رنج و زحمت انداخته و آن را فراهم نموده و در این ابتکار خدمتی به دین و لطفی به خوانندگان فرموده است... .(1)
تاریخ اوّل ربیع المولود 1389 _ عبد فانی مشهور به آقا بزرگ طهرانی
مرحوم علامه در ادامه بیاناتشان میفرمودند: در ماه مبارک رمضانی، خداوند به من عنایت کرد که به سه نکته متنبّه شدم که وقتی مراجعه به کتابها کردم، دیدم بینظیر است.
ص: 151
نکته اول _ آیهای معروف است که تمام مفسّران شیعه و سنّی درباره آن نوشته اند: «و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا ویتیما و اسیرا». کتابهای ادبی، کتابهای تفسیر روایی، کتابهای لغوی، کتابهای تحقیقی و فلسفی، تفاسیر جامع مثل تفسیر آقای طباطبایی و مجمع البیان را مطالعه بفرمائید. ببینید آیا واقعاً واژهای برای کلمه «علی» در عبارت (وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ)(1) دارند؟ درباره اینکه ضمیر «حبّه» به چه کسی بر میگردد، مطلب دارند. برای یطعمون هم دارند. ولی سه تا واژه نظیر این آیه در قرآن فقط در یک مورد است. معجمها را مطالعه کردیم، دیدیم واقعا همین طور است. من، این را میگویم، نه از باب اینکه کشف برای خودم شده است. بلکه از باب مطلب که «علی» در قرآن _ در عبارت (وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ) _ چه معنایی میدهد، حتی در تفسیر آقای طباطبایی هم نیست. آن را به بزرگانی عرضه کردم و آنها قابل تقدیر دانستند.
نکته دوم _ آخرین آیه سوره فتح، کلمهای دارد که یک مبنا را باطل کرده است و برخی از سنیها اعتراف کرده اند که ما عدول کرده ایم از مذهب تسنن به تشیع، برای این یک کلمه در آیه قرآن: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً).(2)دقت بفرمائید. کلمه «مِنهُم» چه کار میکند؟ خدا در مورد «والذین معه» چه توصیفی دارد؟ یعنی همه کسانی که با پیغمبر بودند، اینها «اشداء علی الکفار»، «رحماء بینهم»، «یبتغون فضلاً من الله» و... همه را ذکر میکند.
برخی از افراد میپندارند که به دلیل این عبارات، به صریح قرآن، تمام صحابه پیغمبر و همه آنها که با پیغمبر بودند، یکسان و در درجه واحدند. این کلمه «مِنهُم» در آیه مبارکه (وعدالله الذین آمنوا منهم) به این پندار غلط پاسخ میدهد. عالِم سنی خودش میگوید که من وقتی به این کلمه رسیدم، از تسنن برگشتم.
ص: 152
خیال میکردم که تمام صحابه پیغمبر در راه هدایت هستند. بعد معلوم شد که بعضی از آنها مؤمن و صالح هستند و بعضی از آنها نیستند. یا باید قرآن را از بین ببریم یا باید این کلمه مشهور را تصحیح کنیم که صحابه پیغمبر چنانند. میخواهم اشاره کنم که قرآن با کلمه «منهم» حقیقت مهمّی را ذکر کرده است.
نکته سوم _ امام باقر علیه السلام در کلمه (وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ)(1)با تأکید بر حرف «باء» به حقیقت مهمّی اشاره کرده است. آقایان سنیها میگویند که «باء» اینجا «للإلصاق» است. امام باقر علیه السلام میفرماید: باء، للتبعیض است. در واقع در اینجا دو مکتب وجود دارد، یک مکتب میگوید للإلصاق، و یک مکتب میگوید للتبعیض.
بنده با یکی از اساتید دانشگاه مدینه جمع شدیم و مناظره کردم. او به من گفت: چرا شما در نمازهای ما شرکت نمیکنید؟ گفتم: برای این که نمازهای شما بیوضو است و باطل است، طبق قرآن. گفت: به چه دلیلی؟ گفتم: آیه قرآن را میخوانیم. ایشان گفت: من کتاب میآورم، کتاب جامع فلان میآورم. گفتم: هر چه میخواهی بیاور، ولی مناظره از مرز قرآن نگذرد. وقتی رسیدیم به (وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ)، گفت: «باء» للإلصاق است. گفتم: وای بر من که حرف شما را نمیفهمم.
«مَسَحَ» ماده لفظی است. میگوید لمس کن. اگر نچسبید و به دست الصاق نشد، مسح نیست. اگر به پوست نرسید، مسح نیست. اگر به پارچه و دستمالی دست کشیدند، الصاق است نه مسح. در جواب درماند. در مجمع علما و شخصیتهای بزرگی بودند. و او چنان کوبیده شد که جوابی نداشت. گفتم که قرآن میگوید: «وامسحوا»، ولی به این لطافت که باء برای تبعیض است. امام باقر علیه السلام جواب ما را میدهد. در کتابهایی که تا بحال نوشته بودند، میگفتند باء برای الصاق است. حال از کجا بگوییم که برای الصاق است یا تبعیض؟ این لطیفه که در وامسحوا برؤوسکم هست که مسح علی الخفّین هم باطل است، مسح باید
ص: 153
به خودِ سر و خود پا بشود. کلمه «بای للالصاق» از بین رفت. زیرا باید کلمه باء را برای تأکید بر مسح بگیریم، در حالی که باء تأکیدش از خود مسح بیشتر نیست. پس نمیتواند للتأکید باشد. اما اگر باء به آن معنا باشد که امام باقر علیه السلام میفرماید: «الباء للتبعیض»، به نکات مهمی میرسیم. امثال این مطلب در قرآن بسیار است.
چرا ما باید در قرآن کوتاهی کنیم؟ اوّل علتش این است که دانشمندان در هر عصری به قدر قدرت و وسع خودشان کار کرده اند، ولی قرآن اوسع از اینهاست. (1)
مرحوم علامه میفرمودند: آیهای در قرآن هست که بدون آنکه نیاز به مراجعه به سایر آیات و روایات نماییم، بر امامت معصومین علیهم السلام دلالت میکند. و آن آیه 33 سوره مبارکهی فاطر است.
(ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ)
این آیهی مبارکه بدون نیاز به توجیه، تأویل و قرینهی خارجی و صرفاً با تکیه بر مفردات، ترکیب و هیأت آن میتوان بر اصل امامت، انتصابی بودن آن از ناحیهی خداوند و انحصار آن در معصومین علیهم السلام استناد نمود. پس از فرمایشات مرحوم علامه، یکی از فضلا پیرامون رهنمون تفسیری ایشان شروع به تحقیقات میکند و نتیجه آن را در کتابی با عنوان آیهی وراثت در اختیار علاقمندان قرار میدهد. آنچه از مبنای فکری مرحوم علامه در آیهی وراثت بدست میآید بدین شرح میباشد:
1. محتوای کلی سوره فاطر، منعکس کنندهی اصول اساسی دین اسلام (توحید، معاد و نبوت) است.
ص: 154
2. امامت به عنوان مکمل و استمرار وظایف و رسالتهای نبوت (غیر از دریافت وحی)، در آیات قرآن و دوران پر برکت حیات پیامبر صلی الله علیه و آله، به اشکال گوناگون از سوی ایشان مورد توجه بوده و با شیوه های مختلف مورد تصریح و تأکید قرار داشته است.
3. در آیهی 33 سوره فاطر، به دنبال طرح مسأله نبوت در آیات قبل، ادامه رسالت بیان شده و سپس نتیجه و سرنوشت امت در پیروی از امامت معصومین علیهم السلام به تصویر کشیده شده است.
4. در هیچ یک از آیات قرآن، عبارت «به میراث دادیم» همراه با «به کسانی که ما آنها را برگزیدیم» نیامده است و آیه از این نظر، منحصر به فرد است، لذا نمیتوان آن را با آیات دیگر مقایسه نمود.
5. خداوند در هیچ آیهای واژه (اصطفاه) را نسبت به ستمگر «حتی ستمگر در حق خودش»، به کار نبرده است. این واژه صرفاً در مورد معصوم و یا کسانی در رتبه بعد از ایشان مانند حضرت مریم و طالوت به کار رفته که حاکی از جایگاه و موقعیت ویژه «برگزیدهشدهگان» از سوی خداوند است.
6. ظلم، با برگزیده شدن از سوی خداوند سازگار نیست، بویژه در جایی که مسأله میراث داری قرآن مطرح باشد. این مطلب از آیهی 125 سوره بقره به خوبی استفاده میشود. هنگامی که خداوند متعال به حضرت ابراهیم علیه السلام وعده امامت داد، خداوند درخواست کرد تا امامت را به ذریهی او نیز ارزانی دارد، خداوند فرمود: «پیمان من (امامت) به ستمکاران (هر نوع ستم کاری) نمیرسد». بنابر این، ضمیر در «فمنهم» به عباد بر میگردد و نه به برگزیدگان.
7. کسی که از سوی خداوند برای میراث داری قرآن برگزیده میشود، باید شرایط میراث داری مطلق را که علم به ظاهر و باطن قرآن و معارف آن و عمل به همه احکام و دستورات آن است، داشته باشد. هیچ کس جز معصومین علیهم السلام به این مقام نرسیده و نخواهد رسید. هیچ کس جز اهل بیت علیهم السلام چنین ادعایی نیز نکرده است.
8. پیشی گرفتن در نیکیها که مقید به «اذن خدا» گردیده، حاکی از توفیق و عنایت ویژه خداوند نسبت به پیشی گیرندگان است که معصومین علیهم السلام هستند.
ص: 155
9. «فضل کبیر» خداوند با برگزیده شدن برای میراث داری و پیشی گرفتن از دیگران سازگارتر است.
10. وعده خداوند به ورود به بهشت بدون مقید کردن به رسیدگی و محاسبه اعمال، فقط در مورد پیشی گیرندگان در نیکیها مناسب است اما در مورد سایرین که عمل ایشان مخلوطی از اعمال خوب و بد است میفرماید: (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیئاً عَسَی اللّهُ أَن یتُوبَ عَلَیهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ)(1)
11. کلمات، جملات، ترکیب و روح کلی حاکم بر این آیه، منحصر به فرد است.
تفسیر آیه با فرض ورود هر سه گروه به بهشت، چنین است:(2)
ما گروهی (معصومین علیهم السلام ) را از میان بندگمانمان (عبادنا) برگزیدیم و قرآن را به ایشان به ارث دادیم؛ چرا که همه بندگان ما این صلاحیت را نداشتند. (حتی بر فرض این که همگی اهل بهشت باشند) برخی از آنها نسبت به خود (نه نسبت به دین و نه نسبت به بندگان خدا) ظالمند، برخی میانه رو و برخی دیگر به اذن خدا، سابق به خیراتاند. این برگزیدن و وارث قرآن دادن و توفیق ربودن گوی سبقت از دیگران در بندگی خداوند، همان فضل بزرگ خداست که گروه سوم مخصوص به آن شده اند. هیچ کس دیگری را از این فضل بزرگ بهرهای نیست. تنها ایشان صلاحیت، ظریفت و شایستگی وارث بودن مطلق را دارند. این وراثت مطلق در زمان حاضر، اختصاص به امام زمان، حضرت حجت بن الحسن العسکری علیهما السلام دارد.
ادامه آیات سوره فاطر متناسب با وضعیت گروه های سه گانه (ظالم به خود، میانه رو و سابق به خیرات)، به صورت لف و نشر مشوق،(3)به عاقبت این گروه ها
ص: 156
اشاره کرده است. آیه 34 مناسب حال سابقین در خیرات است که هیچ گناهی مرتکب نشده اند: (إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِب عَنکمُ الرِّجْس أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطهِّرَکمْ تَطهِیراً)
«جز این نیست که خداوند (به اراده تکوینی خاص) میخواهد از شما اهل بیت (پیامبر) هرگونه پلیدی (در عقاید و اخلاق و اعمال) را بزداید و شما را به همه ابعاد پاکی پاکیزه گرداند».
ایشان در صف مقدم کسانی قرار دارند که: (لاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ)(1)
«نه بیمی (در عالم آخرت)بر آنان میرود و نه اندوهی خواهند داشت».
لذا بدون حسابرسی وارد بالاترین درجات بهشت شده و از بهترین نعمتهای آن بهره مند میگردند:
(جَنَّاتُ عَدْنٍ یدْخُلُونَهَا یحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ)
«(پاداش آن هاست) بهشتهای جاودانهای که در آن داخل میشوند، در آن جا با دستبدهایی از طلا و با لؤلؤ آراسته میشوند و لباسشان در آن جا حریر است»؛
آیه 33 با وضعیت میانه روها و ظالم به خود سنخیت دارد. اما میانه روها که به واسطه کوتاهی و کم کاری در انجام وظایف بندگی اندوهگین بودند، با استقرار در درجات پایینتر بهشت، لب به سخن میگشایند که: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ)؛ ستایش از آن خداوندی است که غمها را از ما بزدود. ستم کاران به خود نیز که فرصتهای مغتنم را در دنیا از دست دادند و مستحق عقوبت و مجازات بودند، اکنون که در دایره بخشش خداوند جای گرفته اند گویند: (إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ)؛ پروردگار ما آمرزنده (بدی ها) و قدرشناس(نیکی ها) است.
سپس مطابق آیه 36، سخن هر سه گروه این خواهد بود که: (الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا یمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ)
ص: 157
«همان خدایی که ما را از فضل خویش در خانه اقامتگاه دائمی جای داد که نه رنجی در آن به ما میرسد و نه خستگی به ما دست میدهد.»
زیرا اقامت در اقامتگاه دائمی بهشت و منتفی بودن رنج و خستگی، شامل همه ساکنان بهشت در درجات متفاوت خواهد بود و اختصاص به گروه یا گروهای خاصی ندارد. جالب این که در آیه 33 فرمود: «فضل کبیر» و این آیه، قید «کبیر» ندارد و لذا بهشت با همه درجات و مراتبش، از فضل خداوند است اما فضل کبیر خدا، شامل حال همه نمیشود.(1)
حال، به ثقل دیگر (اخبار) بپردازیم. مختصراً یک جمله در مورد اخبار به شما بگویم. ما سه مرحله کتاب داریم. یک مرحله اصول اوّلیه است که آثار مرحوم صدوق و شیخ طوسی و شیخ مفید و سید مرتضی بر مبنای آنها تدوین شده است. برخی تصوّر میکنند که اینها مصادر هستند، مصادر اوّلیه اند. چنین نیست. صاحب کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نشنیده بود، بلکه آن کسی که خودش از امام صادق و باقر و از سایر ائمه علیهم السلام شنیده است و کتاب نوشته، صاحب اصل یا رساله بوده است. مرحوم کلینی و مرحوم صدوق و شاگردان آنها در این مکتب، همچنین بزرگانی مثل ابن ادریس صاحب کتاب السرائر، صاحب کتاب المعتبر، الذکری و غیره در این ردیفاند. دوره بعد، مرحله جوامع متأخّر است.
خدا رحمت کند آن کسی را که مثل مرحوم مجلسی قد علم کرد و کتاب بحارالانوار را نوشت. در همان قرن، خداوند، شیخ حرعاملی را برانگیخت تا وسایل الشیعه را در فقه بنویسد، که تا قرن حاضر مصدر برای علما و مرجع برای فقها قرار دهد. همچنین مولی محسن فیض، کتاب وافی را جامع برای اصول اربعه قرار داد. در زمینه تفسیر نیز، کتابهایی مانند تفسیر البرهان و نورالثقلین نوشتند. در چهار بُعد، کتاب نوشته اند و شاگردان بعد از اینها نیز، ولی زمان مجلسی کجا و
ص: 158
زمان ما کجا؟ امروز تمام کتابخانه های دنیا در اختیار ماست. «لا یکلف الله نفسا الاّ وسعها». ما مأمور به آن زمان نیستیم، آنها هم مأمور به زمان ما نیستند «تلک امةٌ قد خلت لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت». امروز ما میتوانیم یک کتاب بنویسیم بعد از بحارالانوار مجلسی. بیش از سیصد سال، از دوره او گذشته است. چرا شیعه نباید یک کتاب جامع داشته باشد؟ کتاب عوالم العلوم و المعارف شیخ عبدالله بحرانی، مجلد حضرت «فاطمه الزهرا علیهاالسلام » از نظر حدیث 200 صفحه است کتابش را ملاحظه بفرمایید. از نظر حجم به اندازه بخشی از کتاب بحارالانوار علامه مجلسی است که مربوط به حضرت زهرا علیهاالسلام است. نخستین چاپ از جلد یازدهم کتاب عوالم العلوم که مربوط به حضرت زهرا علیهاالسلام است که با تعلیقات و استدراکاتمان منتشر شد، همان دویست صفحه یا کمی بیشتر بود. در چاپ دوم نزدیک به هشتصد صفحه شد. در چاپ سوم به 1313 صفحه رسید، یعنی عین روش حدیث نویسی زمان مجلسی در اینجا بکار رفته است.
مثال ادعیه هم قابل ذکر است. کتابهای دیگر هم همینطور. تمام قسمتهای کارهای ما _ چه دعا و چه غیر دعا _ در کامپیوتر و در تحقیقات ما، هم اکنون حاضر و آماده است. یک حرکت عمومی از دانشمندان در این عصر میخواهد که به نام خودشان هر قسمتی را بیایند کار کنند و تکامل به آن بدهند.
ای کاش جامعه علمی ما به جای این کارهای متفرقه غیر از تدریس و تحصیلی که دارند، در مورد روایات اهل بیت علیهم السلام کار کنند. در آن صورت میتوانستیم مجموعه هایی را به بهترین صورت و با بهترین استدراکات در بیاوریم. یکی از آنها مجموعه دعاهای حضرت سجاد علیه السلام است که ما کتاب صحیفه سجادیه جامعه را عرضه کردیم.
ص: 159
درباره کتابهای دعا به عنوان مقدمه یک عبارت ذکر میکنم. ما در قرآن خوانده ایم که دعا کنید و بخوانید و فضل پروردگار را از خداوند بخواهید: واسئلوا الله من فضله، و ادعواالله بأسمائه، و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها. در حدیث نیز آمده است که انسان باید «دَعّاء» باشد، یعنی کسی که وقتی نگاه در وجودش کردی، بگویی سراپای وجودش دعاست.
حضرت سجاد و جدّ بزرگوارش حضرت امیر علیهما السلام طبق روایت، «دعّاء» بودند. اینها نشان میدهد که این سلسله _ از خود پیغمبر صلی الله علیه و آله گرفته تا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف _ مکتب دعا را پدید آوردند و گسترش دادند.
کتاب صحیفه جامعه سجادیه، شامل 270 دعا از امام سجاد علیه السلام، اکنون در اختیار جامعه قرار گرفته، در بیروت هم چاپ شده است. این کتاب و دیگر مجلّدات موسوعة ادعیة المعصومین علیهم السلام، نکته مهمی نشان میدهد: ما وقتی که کتاب صحیفه دعا را بنگریم، میپنداریم که پیغمبر خدا بجز دعا کردن کاری نداشت و اصلاً رشتهاش این است. کما اینکه وقتی در تبلیغ میآییم، میبینیم که گویی پیغمبر، غیر از تبلیغ هیچ چیز دیگری نمیداند. وقتی به فقه میرسیم، میبینیم پیغمبر و آلش گویی فقط فقیه بوده اند. به هر حال، چنان تمرکز در این امر داشته اند که در باب دعا، به آنها «دعّاء» گفته میشود، مثل عنوان «البکّاء» که چند نفر _ 5 نفر _ را در عالم ذکر کرده اند که بکّائون خمسه در تمام عالمند: حضرت آدم، حضرت یعقوب، حضرت یوسف علیهم السلام، حضرت زهرا علیهاالسلام در مدّت عمر کوتاهش و حضرت سجاد امام زین العابدین علیه السلام است.
خدا این فرصت را در اختیار امام سجاد علیه السلام قرار دارد، در زمان بنی امیه و جنایاتی که کرده بودند و قصه کربلا و مهجوریت اهل بیت علیهم السلام را پدید آورده بودند، به گونهای که اهل بیت علیهم السلام هیچ ارتباطی با جامعه نداشته باشد. حضرت
ص: 160
سجاد علیه السلام میخواهد با دعا تبلیغ دین کند. خیلی هنرمند است که بتواند همان مکتب قرآن را با مکتب تبلیغات در لباس دعا در بیاورد. این کار، از عهده ما بر نمیآید.
مَثَلش این است: آبی از آسمان میآید، در زیرِ زمین با دانه و شجره طبیهای روبرو میشود، از هوا و اکسیژن و مواد زمینی استفاده میکند. اگر این آب نباشد، گیاه و میوه در نمی آید. بعداً همین آبی که از آسمان آمده است، به صورت یک غنچه گل ظاهر میشود. و سپس شکفته میشود تا به صورت یک گل و سپس میوه بروز کند. گویی که دانه میگوید: خدایا تو مرا آب دادی، من تو را شکر میگویم که منِ دانه باز شدم، تشکر از تو میکنم که آبم دادی، گل دادم، برگی به من دادی ولی من ابریشم میدهم، تو به من گل دادی، من گلاب و عطر به تو میدهم.
این قرآن که از آسمان فرود آمده است، میآید در طبع پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، در طبع امیرالمؤمنین علیه السلام، حالا میخواهد به صورت دعا دربیاید، تا همان مضامین را که قرآن بیان میکرد به شکل دیگر _ شکل لطیف _ تبیین کنند. حضرت سجاد علیه السلام نمیتوانست خطابه کند، در نماز جمعه ها هم شرکت نمیکرد، با مردم هم نمیتوانست سخن بگوید، لذا مطالب خود را به صورت دعا میگفت. مطالبی در صحیفه هست که در قرآن هم هست. اگر بخواهیم از قرآن استخراج کنیم، کار پیغمبر و امام معصوم است. ولی امام سجاد علیه السلام چنین مطالبی را به زبان گویا بیان کرده است. یک نکته را از قرآن و نکته دیگر را از صحیفه سجادیه ذکر میکنم.
نکتهای که در قرآن است: تمام دانشمندان و اندیشمندان و متفکران و پیشرفتهای صنعتی و دستگاه های تلسکوپ و اکتشافات جدید به خوبی نشان داده است که ستارگان بزرگی در آسمان هست، از جمله ستارگانی که میلیاردها سال نوری نورش به ما میرسد. دانشمندان، این ستارگان را در آسمان دنیا کشف کردند. این نکته لطیف را دقت بفرمائید. من نمیخواهم درباره ستاره شناسی یا
ص: 161
آسمان یا طبقات هفت آسمان یا قضایای عرش پایین، سخن بگویم. فقط به یک کلمه نظر دارم. قرآن میفرماید: (فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ).(1) ظاهراً اشاره است به کراتی پراکنده که در آسمان است. یک مثال کوچک برای شما عرض میکنم. منورها را دیده اید؟ در شبهایی که تماشا میکنید، میلیونها منور در آسمان دیده میشود، این منوّرها به صورت ستاره است، روشن است، اما بعد از یک دقیقه یا بیشتر یا کمتر، عاقبت به طرف زمین میآید و خاموش میشود. به قسر رفت بالا و به جاذبه برگشت پایین. خوب عنایت بفرمایید. قرآن میفرماید: تمام کرات را در آسمان، بدون ستونی که شما ببینید، با هم نگاه داشته ایم (بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَهَ)(2) یعنی با جاذبهای که قابل رؤیت نیست. من درباره جاذبه و نظام آسمانها نمیخواهم صحبت کنم. نظرم به این کلمه است که از قرآن استفاده میکنیم که مانند آن در هیچ جای قرآن نیست (فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ) یعنی این کُرات بزرگ و کوچک که یکی از آنها خورشید است، موقعیتی خاصّ دارد، یعنی موقعیتش در جایی خاصّ قرار گرفته است، میان جاذبه های مختلف زمین و کرات دیگر، که از نظام خودش خارج نمیشود. به هم خوردگی در عالم پیدا نمیشود که از نظم این جهان، ما قدرت آفریننده را کشف کردهایم. قرآن با یک کلمه کوتاه میفرماید: (فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ) یعنی هریک از کرات در جایی مخصوص قرار دارند، به گونهای که اگر فاصله خورشید و زمین، کم یا زیاد شود، زمین ما گرفتار احتراق میشود. اگر تغییری در فاصله میان ماه و کرات دیگر پیدا شود، نظام عالم به هم میخورد. ولی خداوند، اینها را در این آیه ذکر نمیکند، بلکه میفرماید: به محل قرار گرفتن و واقع شدن این نجوم دقت کنید، یعنی طوری واقع شده است که همدیگر را نابود نمیکنند و حال آنکه هر ستارهای ممکن است به ستاره دیگر برخورد کند و اختلالاتی به وجود بیاورد (فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ).
ص: 162
در صحیفه سجادیه تعبیر دارد که میگوید: «خدایا! تویی که وزن هوا را میدانی». دقت کنید! ما اصلاً هوا را ندیده ایم که وزنش را بدانیم. حضرت سجاد علیه السلام به وزن هوا اشاره میفرماید. حالا این علم از کجاست؟ این علم از جانب خدا آمده است در شجره طیبه نبوت، از پیغمبر صلی الله علیه و آله آمده به وراثت نزد امیرالمؤمنین علیه السلام تا رسیده به امام سجاد علیه السلام . حضرت به خدا میگوید: خدایا! من که دارم با تو سخن میگویم، شکر میکنم تو را به اینکه هوا را آفریده ای، تویی که مدح و ثنایت را میگویم، تو وزن هوا را میدانی. وزن هوا یعنی چه؟ به نظر ما میآید که هوا یک کوه سنگین است و خیال میکنیم وزن بسیار دارد. دقت کنید! یک تریلی که میخواهد ماشین آلات بسیار بزرگ سنگین 200 تنی را حمل کند، کارخانهای را روی آن ببرد، این 200 تن روی آهن قرار گرفته است یا روی هوا؟ میبینیم که این بار، روی هوای وارد شده فشرده در چرخ ماشین قرار گرفته است. یعنی ما هوای نادیدنی را تسخیر کردیم و در چرخ ماشین جای دادیم، که توانست آن بار سنگین را بگیرد و بتواند حمل کند. اگر روی کره قرار دهیم، قابل حمل و نقل نیست «الله اکبر کبیرا»
از این نکات لطیف در قرآن یا صحیفه سجادیه و سایر دعاها موجود است که منشأ آن، علم الهی است.
که «علّم آدم الاسماء» _ آن هم اسماء آل محمّد که به آنها یاد داد _ خداوند به ملائکه میفرماید: (أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ)(1) دقّت کنید که نفرموده: (بأسمائها) بلکه فرموده (بأسمائهم).
یعنی اسماء زمین و آسمان نبوده است. اسماء از آنهایی است که ضمیر ذوی العقول به آنها بر میگردد. اینها را به ملائکه تحویل داد. بعد ملائکه در پاسخ گفتند: پروردگارا! (سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا).(2)
قرآن در مورد علم الهی حضرت یعقوب علیه السلام نیز سخن گفته است. وقتی که پیراهن یوسف را حرکت دادند و از مصر به سوی کنعان آوردند، هنوز به صورت حضرت یعقوب نرسیده بود. بر مبنای ظاهری اطلاع نداشت، فرزندانش هم نمیدانستند. اما وقتی آوردند، حضرت یعقوب فرمودند: (إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ)(3)مثل اینکه دارد به مشام من میخورد. (لولا ان تفنّدون) اگر درباره من چیزی نگویید. اتفاقا پسران هم دربارهاش مطالب و تعبیرات زشتی گفتند. به محض این که پیراهن را آوردند و روی چشم حضرت یعقوب انداختند، (فارتدّ بصیرا) پسران یعقوب یک وقت متوجه شدند که پدر میگفت (إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ)(4)آن علم من است که علم مادی نیست، علم موهبتی اعطایی خداست. همان علم، مورد نظر من است، همان علمی که خدا به ملائکه گفت: (إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)(5)، از همان سنخ علم به اینها هم داد و بالاترین علم را داد، همان که به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله فرمود: علّمک ما لم تکن. این مطالب را در وحی به پیغمبر داده است. همین علم به امام سجاد علیه السلام رسید.
ص: 164
چند کلمه کوتاه درباره صحیفه سجادیه دارم. مطلب بسیار است، ولی چیزی که مربوط به زمان ما است برایتان عرض میکنم.
مرحوم آقای شیخ مجتبی قزوینی، هم عارف بود، هم فیلسوف بود، اصولی وارستهای بود، هم استاد علمی و فقهی بود و هم مورد عنایت و توجه بود. همه دانشمندانی هم که در مشهد بودند، به آقای شیخ مجتبی قزوینی یک نظر علمی بالا داشتند، علاوه بر آن مقامات عالی که داشت.
قصهای را یکی از علمای مشهد نقل میکند، میگوید: ما آمدیم که قبل از سفر حج برویم برای مشهد، رفتیم خدمت آقا شیخ مجتبی. دیدیم آقا کسالت دارد و حالش خوب نیست. با ایشان خداحافظی کردیم و رفتیم برای مکه معظمه. در آنجا، در حرم نشسته بودیم. یکی از استادهای دانشگاه میآید و میبیند که یک شیخ اینجا نشسته است که به حالت عجیبی دعا میکند و توجه به کسی هم ندارد و اشک میریزد. آن استاد بزرگ میآید و کنار او مینشیند و میبیند عجب حالی دارد و عجب مناجات میکند، چنان که گویی مستقیماً با خدا حرف میزند. حال درونی آن فرد، او را هم زیر و زبر و منقلب کرده است. دعای او را گوش کرد.
فرد دعاکننده از عالم مشهدی پرسید که شما آقا شیخ مجتبی قزوینی را میشناسی؟
گفت: بله.
گفت: آقا شیخ مجتبی قزوینی امسال به مکه آمده؟
گفت: نه برای اینکه من به عیادتش رفتم، مریض بود و نمیتوانست مسافرت کند، من او را در حالت مرض در بستر دیدم. اما شما به چه مناسبت، از آقا شیخ مجتبی قزوینی اسم بردید و از من سؤال کردید و اسم من را از کجا دانستید؟
گفت: من از رفقای شما پرسیدم که کدام یک از میان جمع شما، رفیق آقا شیخ مجتبی است؟ گفتند: این آقا، برو از او بپرس. من اسم شما را از رفقای
ص: 165
ایرانی تان پرسیدم. اما آقا شیخ مجتبی را سال گذشته از اینجا شناختم. وارد شدم و دیدم که دارد دعا میکند و با خدا مناجات میکند، چه حالت عجیبی! این پیرمرد از محاسنش اشک میریزد و سرازیر میشود! من غبطه خوردم، سلام کردم. گفتم که آقا این دعا از آنِ کیست؟ گفت: این دعا از امام سجاد علیه السلام امام چهارم ما شیعیان است که از عترت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله میباشد.
استاد عرب افزود: به شیخ مجتبی گفتم: من خیلی لذت بردم از این دعایی که شما خواندید. ایشان کتاب را به من اهداء کرد. از پارسال که این کتاب را به من داده، من از این کتاب جدا نشده ام. همیشه این کتاب را مطالعه میکنم و میبینم حالی عجیب در من ایجاد میکند، گویی که گریه و ناله من قوه مغناطیسی به وجود آورده است که رابطه مرا به خدا نزدیک میکند. خلاصه این که من به وسیله کتاب «صحیفه کامله سجادیه» شیعه شده ام. من استادم و در دانشگاه درس میدهم، سنّی بودم ولیکن به وسیله این کتاب، من شیعه شدم و معتقد شدم به این که امام سجاد از جانب خدا بوده است و علمی که عترت رسول الله دارند، غیر از این علمهای عادی است، لذا شیعه بودن من، مرهون این است. آقا شیخ مجتبی هم وسیله شد که صحیفه سجادیه بر او معرفی شود.
دقّت کنید! قرآن در بین مردم هست، ولی نمیگذارند معارف آن به گوش مردم برسد.
درباره قرآن بحث کردند. آن یکی گفت: حسبنا کتاب الله. در حالی که خداوند تبارک و تعالی قرآن را نازل میکند. به آیات توجّه کنید: (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ)(1)، (أَنْزَلْناهُ إِلَیکَ)(2)، (أَوْحَینَا إِلَیکَ)(3)، (لِتُبَینَ). (4)همه مطالب مربوط به رسالت
ص: 166
پیغمبر و وحی به پیغمبر و نزول آیه بر قلب پیغمبر را بیان دارد، امّا با تبیین پیامبر. به طور مجمل میگوید، اما دیگر بحث نمیکند. میگوید: (بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَّبِّکَ).(1) این کلمه، بسیار ارزشمند است که در قرآن نظیر ندارد: (وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ). (2) نزول این آیه در سال آخر عمر پیامبر است، در زمانی که پیامبر همه تبلیغات رسالت را ادا کرده است.
تا آن زمان قرآن را آورده، پیغمبر هم آمده، آیه را ابلاغ کرده، شواهد و مراحل قبلی را کاری ندارم. فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». همین دو مورد، محور کار من شد: یکی در قرآن و یکی در احادیث. چه کردند؟ به محض این که پیغمبر خدا مریض شدند و در بستر قرار گرفتند، فرمودند: «دوات و قلم را بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از آن، هرگز گمراه نشوید». این جمله نظیر آن عبارتی بود که فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا» اینجا مطلب را تمام کرد، ولی مکتب دوّمی پیدا شد که گفت: «حسبنا کتاب الله». تدوین حدیث، منع شد. حدود صد سال، تدوین و درس دادن و درس گرفتن نقل احادیث پیغمبر ممنوع گردید تا زمانی که عمربن عبدالعزیز روی کار آمد و آن مسائل روی داد. در مقابل حدیث ثقلین، گفتند: «حسبنا کتاب الله». اما من میگویم: در برخی موارد، نمیفهمم قرآن چه میگوید. پیامبری که (وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی) (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی)(3)، میگوید بیایید نوشتهای به شما بدهم که: لن تضلوا ابدا. چرا و چگونه در جواب آن گفتند: حسبنا کتاب الله؟ به هر حال، قضایایی روی داد، جلوی تبیین قرآن توسط اهل بیت گرفته شد، قدرت به دست دیگران افتاد، و حقایق دین مهجور ماند. در این حال،
ص: 167
خداوند، امام سجاد را بر انگیخت که در خانه خلوت به اسم دعا، شروع کند توحید، نبوت، امامت، عدل و معاد را بیان دارد.
معاد قرآن، معاد جسمانی است، نه معاد جسمانیِ آنچنانی که ما در کتابها خواندهایم، ولی به آنها اعتقاد نداریم. دقت کنید که قرآن در مورد معاد جسمانی چه تعبیری دارد. کسانی بوده اند و هستند که زیر بار قرآن نرفته و نمیروند. گفتند که قرآن، کلامی عجب آورده است، حرف تازه و عجب میزند (أَإِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا).(1) این آیه به خوبی نشان میدهد که آنها از کلمات پیامبر فهمیده بودند که خلق جدیدند. قرآن جواب اینها را میدهد. میفرماید: اینها که اعتراض میکنند که (أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ)(2)، به این نکته دقت کنند: (أَوَلَیسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ بِقَادِرٍ عَلَیٰ أَن یخْلُقَ مِثْلَهُم).(3) بنابراین مسئله اعاده معدوم به معنای تصور خیالی نیست.
به این مثال توجه بفرمایید. همه میدانید که در فلسفه و در عرفان گفته اند که ملائکه اصلاً ماده و جسم به معنای خاکی و سلوکی نیستند. قرآن در چند جای متعدد ذکر میکند که ملائکه آسمان _ که شاید جبرئیل هم با آنها بود _ آمدند. حضرت ابراهیم خلیل هم که برایشان گوشت بریان آورد، آنها را ندید. آیا این قرآن است یا قرآن نیست؟ اگر این قرآن است، جواب ما را در این نکته بدهید. این ملائکه در زمین به شکل انسان آمدند، در حالی که تا وقتی در آسمان بودند، به شکل انسان نبودند و گوشت هم نداشتند. این بود که به حضرت ابراهیم گفتند: ما مرسلین پروردگار عالَمیم.
ص: 168
مثال دیگر، نزول جبرئیل بر رسول خدا به شکل دحیه کلبی است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته بودند. جبرئیل به صورت دحیه کلبی آمد. امیرالمؤمنین از او عبور کردند. پیامبر فرمود: یا علی مثل اینکه گذشتی و رفتی!
عرضه داشت: دیدم با دحیه کلبی صحبت میکنید، نخواستم صحبت را قطع کرده باشم.
فرمود: این جبرئیل بود، ولی به این صورت در آمده بود. برای پیغمبر ما هم به این صورت درآمد. آیا اینها را قبول ندارید؟
مثال دیگر: خداوند به حضرت موسی علیه السلام میفرماید: (وَمَا تِلْکَ بِیمِینِکَ یا مُوسَیٰ؛ قَالَ هِی عَصَای أَتَوَکَّأُ عَلَیهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَیٰ غَنَمِی).(1) آیا میتوان با دست، یک چوب به قطر 40 متر به عنوان عصا بگیری و بروی با آن درخت و برگ بتکانی؟ نه، میگوید: (أَتَوَکَّأُ عَلَیهَا) یعنی در دست میگیرم، به آن تکیه میکنم و به درخت میزنم تا اینکه برگ برای گوسفندانم بریزد. (أَهُشُّ بِهَا عَلَیٰ غَنَمِی). خطاب رسید به موسی که این را بینداز. او هم انداخت. (فَإِذَا هِی ثُعْبَانٌ مُّبِینٌ) این ثعبان (اژدها) با چوب خشکیده چه ربطی به هم دارند؟ چوب خشک، سلول و گلبول ندارد، در حالی که اژدها دارای گلبول است.آنا عصا را به زمین انداخت، آنا اژدها گلبول پیدا کرد. این با چه علتی است؟
من چون مراتب تحصیل فلسفی را تمام خوانده ام و گذرانده ام، میگویم: قرآن دارد به صراحت میگوید عصا را که انداخت، چوب خشکیده به صورت ثعبان در آمد و بعد تمام کالاهای ساحران را بلعید که سَحَره گفتند: (آمَنَّا بِرَ بِّ هَارُ ونَ وَمُوسَیٰ).(2)خطاب رسید: موسی این اژدها را بگیر. اوّل کار، احتیاط کرد. خطاب رسید: (یا مُوسَیٰ لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یخَافُ لَدَی الْمُرْ سَلُونَ)(3)حضرت موسی برداشت.
ص: 169
عصا خودش برگشت و بار دیگر چوب شد. مار و آنچه را از سحر و غیره بلعیده بود، کجا رفت؟ اینها که ماده بود چه شد؟ قرآن را قبول داریم یا نه؟ این عین معاد جسمانی است. این همان معاد جسمانی است.
یک مثال از زندگی عادّی خودمان بزنم. تلفن همراه تصویری شما در دستتان است. یک تلفن همراه در آمریکا هست، در 8 ثانیه این صدا و تصویر به آنجا منتقل میشود. من داخل این تلفن همراه نمیروم، ولی تصویر من میرود. تصویری که در این تلفن همراه من هست، منتقل میشود. مانند این مخلوقی _ یعنی مصنوعی _ است که در تلفن همراه طرف مقابل شما در آمریکا است. تا دکمه را زدید، به فاصله 8 ثانیه آمریکا را میگیرید و برای شما مصوّر میکند، با این که ما بین این دو تلفن همراه چند فرسخ فاصله بود.
ولی تصویر تبدیل به انرژی شد و بار دیگر تبدیل به ماده شد. وقتی این نمونه ها را میبینیم، چگونه معاد جسمانی را انکار کنیم؟ همین معاد جسمانی را از کتاب صحیفه سجادیه حضرت سجاد علیه السلام نیز میشود استفاده کرد.
به هر حال، صحیفه کامله سجادیه شامل پنجاه و چهار دعا است و این در دست بوده، که از همان زمان تألیف شده است. اساتید و بزرگان و مشایخ به نام آن اجازه میداده اند. لیکن بقیه ادعیه حضرت با آن جمع نشده بود. ما درصدد بر آمدیم که دعاهایی از امام سجاد علیه السلام را که در کتابهای دیگر است، همه را جمع کنیم، 270 دعا شد. یک دعای دیگر اخیرا پیدا کرده ایم که هنوز سند آن را نیافتهایم. و یک دعای دیگر هم یافتیم که قطعهای است از یک دعا که قبلاً نقل کردهایم. این مجموعه را «صحیفه جامعه سجادیه» نام نهادیم.
این کتاب را که جمع کردیم، برای این است که بگوییم دعاهای امام سجاد منحصر به 54 دعای صحیفه کامله نیست. نام گذاری به صحیفه جامعه، برای آن بود که جامع تمام دعاهای آن حضرت است. بحمدالله، خبرهایی از بعضی کشورهای دنیا _ مانند اوکراین، ایتالیا، انگلستان _ داریم که این کتاب، مورد توجّه
ص: 170
قرار گرفته است. امیدواریم همان گونه که مرحوم شیخ مجتبی قزوینی در آن سالها با امکانات محدود خود، وسیله ترویج صحیفه سجادیه شد، ما نیز در این زمان با امکانات گسترده فعلی بتوانیم در نشر دعاهای ائمه اطهار علیهم السلام بکوشیم.
به همین شیوه، برای تمام معصومان دیگر، صحیفه جامعه تنظیم و تدوین کردیم و بحمدالله همه آنها منتشر شده است، به نام های:
الصحیفة النبویة الجامعة، الصحیفة العلویة الجامعة (شامل 497 دعا از امیرالمؤمنین علیه السلام که صحیفه علویه سماهیجی و صحیفه ثانیه علویه محدث نوری را با دیگر دعاهای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در بردارد)، الصحیفة الفاطمیة الجامعة (شامل 231 دعا از حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام )، الصحیفة الباقریة و الصادقیة الجامعة (شامل 1425 دعا از امام باقر و امام صادق علیهما السلام )، الصحیفة الکاظمیة الجامعة (شامل 260 دعا از امام کاظم علیه السلام )، الصحیفة الرضویة الجامعة (شامل 287 دعا از امام رضا و امامان بعدی تا حضرت مهدی علیهم السلام ). تمام این کتابها به لطف الهی و عنایت حضرات معصومین علیهم السلام منتشر شده و موجودند.(1)
حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد سجادی اصفهانی میفرمودند: حضرت آیت الله سید محمّد باقر ابطحی اعلی الله مقامه الشریف در دوران ما به حق شخصیتی ممتاز و بیبدیل بود. در تتبع و تحقیق احادیث نبوی و علوی و ائمه علیهم السلام همچون علامه مجلسی رحمة الله بود و میتوان گفت با احیای کتاب گرانسنگ عوالم العلوم، موسوعه عظیم «بحارالانوار» علامه مجلسی رحمة الله را تکمیل فرمودند. در علم رجال، مجموعه آثار ایشان به عنوان کتاب سال برگزیده و عرضه شد. ایشان
ص: 171
در علوم عقلی و فلسفی صاحب نظر بودند، اما علاقهای به آن نداشتند. در تفسیر قرآن کریم هم اثری بینظیر به عنوان «مدخل تفسیر القرآن الکریم» دارند که حضرت آیت الله العظمی سبحانی دام ظله فرمودند ما در تفسیر موضوعی از ایشان الگو گرفتیم.(1)
فعالیتهای انجام شده تحت تحقیق و نظارت علمی بر فعالیت محققان و مجاهدتهای شبانه روزی مرحوم علامه، در زمینه های مختلف علمی که تاکنون قریب بر یکصد مجلد از آن منتشر شده است بدین شرح میباشد:
یکی از الطاف الهی و نعمتهای او بر بندگان ضعیفش این است که به آنها اجازه فرمود با او سخن بگویند و راز و نیاز نمایند، بلکه آنها را دعوت نمود و فراخواند و فرمود: (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ؛ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ) (2)و ترک آن را تکبر خواند و بر آن وعده جهنم داد. لذا سیره انبیاء و اولیای الهی کثرت دعا و تضرع و ابتهال بود.
امام صادق علیه السلام نیز در توصیف امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده اند:«کان امیرالمؤمنین رجل دعّا؛ امیرمومنان بسیار دعا کننده بود».(3)
اولیای الهی دعا را عبادت بلکه روح عبادت و وسیله تقرب بنده به پروردگارش معرفی نمودند و شیوه دعا کردن را به ما آموختند، و راه ارتباط خلق را با خالق گشودند که در سایه سار آن انسان بتواند روح خود را پرورش دهد و مدارج کمال را بپیماید و با انس به پروردگار که در پرتو دعا حاصل میشود از اطمینان و آرامش روحی و فکری برخوردار شود.
ص: 172
با بررسی کوتاه درباره اوضاع سیاسی دوران ائمه اطهار علیهم السلام به این نتیجه میرسیم که جوّ حاکم در آن زمانها جوّ خفقان بوده است، غاصبان خلافت و طغیانگران اموی و عباسی اجازه بیان حقایق را به آنها نمیدادند و آنها به بهانه دعا و تحت عنوان دعا توانسته اند اسرار و حقایق و معارف دین را بیان کنند و تشنگان علم و معرفت را از آن چشمه پرفیض سیراب گردانند.
مرحوم علامه با اشراف کم نظیری که بر مصادر روایی داشتند، بعد از سالها تحقیق و پژوهش با توجه به پراکندگی دعاهای معصومین علیهم السلام در لابه لای مصادر گوناگون حدیثی همچون «امالی شیخ طوسی، کافی، اختصاص، بحارالانوار، عیون اخبار الرضا و...» و کتب دعایی همچون «مصباح المتهجد، اقبال، جمال الاسبوع، فلاح السائل، مهج الدعوات، بلد الامین، جنة الواقیة و...» و کتب فقهی همچون «وسائل الشیعه و فقه الرضا و...» در سال 1362 هجری شمسی عزم خود را جزم کردند تا این دعاها را از این مهجوری خارج کنند و در مجموعهای منظم گرد آوری نمایند تا دسترسی به این درر گرانبها آسان گردد. و به علت نبودن امکانات فعلی از قبیل نرم افزارهای مختلفی که در حال حاضر موجود میباشد این حرکت به کندی و محققانه صورت گرفت و به فضل الهی این موسوعه جامع بزرگ که به راستی سرمایه عظیمی در توسعه فرهنگ اهل بیت و نشر معارف الهی است در نه جلد به نام «موسوعة الصحائف لأدعیة المعصومین علیهم السلام » به ترتیب از دعاهای حضرت آدم تا دعاهای حضرت مهدی علیه السلام به زبان عربی منتشر گردیده است و در دسترس علاقمندان در داخل و خارج از کشور قرار گرفت و همایشهای مختلفی پیرامون این مجموعه تشکیل و پایان نامه هایی در این زمینه نگاشته شده است و بعضی از مجلدات این مجموعه به زبانهای مختلفی ترجمه شده است و روز به روز اقبال مردم به این مجموعه بیشتر میشود.
ص: 173
مرحوم علامه در بیاناتی اظهار داشتند:(1)«امام سجاد علیه السلام فرمودند: «خدای متعال می دانست که در آخرالزمان مردمی خواهند آمد که عمیق فکر می کنند و موشکافند، لذا آیات سوره توحید و آیات اول سوره حدید را نازل فرمود تا با پیشرفتهای عمیق فکری و علمی، این مردم بتوانند به عظمت آیات الهی پی ببرند».
ایشان با بیان اینکه دعا در مکتب اهل بیت علیهم السلام جایگاه والایی دارد، میفرمودند: «در لسان خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله دعا به عنوان «افضل العباده» و «مخّ العباده» و «احب الاعمال» معرفی شده و سیره انبیاء و اولیای الهی کثرت دعا بوده است.
مرحوم علامه، فراهم کردن صحائف ادعیه را یکی از توفیقات الهی میدانستند و میفرمودند: این مهم به یاری مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف صورت پذیرفت و اکنون مجموعه ای بزرگ از دعاهای قرآنی، قدسی، دعاهای انبیاء و دعاهای مأثور از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهار علیهم السلام که به صورت خاصی مرتب و منظم شده، در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است. هر صحیفه دارای پنج فصل و هر فصل دارای بخشهای فراوانی است و به گونه ای تنظیم شده که خواننده به راحتی و سهولت می تواند مقصود خود را بیابد.
همچنین دعاها به شکل کامل اعراب گذاری شده و آیات قرآنی در ضمن دعاها مشخص شده است. افزون بر این بعضی از لغات مشکل ترجمه شده و اختلاف نسخ نیز ذکر شده و فهرستهایی به آخر هر صحیفه اضافه شده که برای محققان و اهل نظر فواید فراوانی خواهد داشت و آنان را در امر تحقیق کمک خواهد کرد. فهرست اسامی و مأخذ ادعیه، فهرست مصادر تحقیق و فهرست عناوین ادعیه به صورت اجمالی و تفصیلی، از آن جمله است.
ص: 174
مرحوم علامه معتقد بودند که این موسوعه، دعاها را از پراکندگی نجات داده است، و میفرمود: اکنون بهتر می توان به سرمایه موجود دراین حوزه پی برد و همان گونه که برای بهتر فهمیدن معارف عمیق قرآن در تحقیق در باب هر موضوعی، آیات به کار رفته در موارد مختلف جمع آوری و با هم ملاحظه می شود، اکنون می توان در حوزه معارف مندرج در ادعیه نیز این چنین عمل کرد و با ملاحظه موضوعات مختلف مطرح شده در ادعیه مأثور از نبی اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام به درجات بالاتری از معارف ایشان دست یافت.
مرحوم علامه در این زمینه پیشنهادی نیز به مسئولین داشتند که میبایست برای بهره مندی هرچه بیشتر از میراث ارزشمند و گنجینه گرانبهای ادعیه انبیای سلف و چهارده نور مقدس معصومین علیهم السلام، محافل و حوزه های علمی با دایر کردن کلاسهایی در این زمینه و تدریس اصولی مباحث مطرح در ادعیه، معارف مندرج در آنها را از انزوا خارج کنند».(1)
روش کار مرحوم علامه در تنظیم هر یک از این صحائف بدین ترتیب بوده است:
1. دعاهای هر معصوم از مصادر استخراج گردیده است.
2. هر دعا به تفکیک موضوع پیش بینی شده در فایل خویش قرار گرفته و به ترتیب ذیل میباشد:
بخش اول هر کتاب مربوط به دعاهایی است که در تحمید پروردگار یا تسبیح و تمجید او صادر گردیده.
بخش دوم دعاهایی است که در طلب ارزشهای معنوی مانند طلب رحمت، مغفرت، اطاعت و تقرب به پروردگار و یا ارزشهای مادی مانند طلب رزق، اداء دین، قضاء حوائج، رفع گرفتاریها و بلا ها، شفای امراض و بیماری ها، خلاصی از شرّ دشمنان و... صادر گردیده است.
ص: 175
بخش سوم دعاهای مخصوص اوقات میباشد، مانند دعا در هنگام صبح و شب، وقت طلوع خورشید و غروب آن، روزهای هفته، روزهای هر ماه، مناسبتهای غدیر، مبعث و عرفه و....
بخش چهارم دعاهای هنگام انجام امور مختلف میباشند، مانند هنگام وضو گرفتن، داخل شدن در حمام، پوشیدن لباس، سوار شدن بر مرکب، داخل شدن در بازار، خریدن کالا، خوردن غذا، عزم سفر، به پا داشتن نماز، تعقیب نماز و....
3. پس از تقسیم بندی و دسته بندی کردن دعاها برای ارائه نمودن متن صحیح، هر یک از دعاها را با همان دعا که در کتب معتبر ذکر شده و موارد اختلاف نسخه ها در پاورقی با ذکر مصدر اشاره شده است و عباراتی که در بعضی مصادر وجود دارد در قالب پرانتز در لابلای متن قرار داده است.
4. آیات قرآنی را که در ضمن دعا بیان شده از دیگر عبارات تفکیک شده است.
5. لغات و برخی از جملات مشکل در پاورقی توضیح داده شده است و برای سهولت و کمک به خواننده و پژوهشگر در رسیدن به خواستهاش فخرستهای مختلفی که ضروری و لازم بود در آخر کتاب آورده شده است.
6. فهرست منابع و راویان و سلسله اسانید هر دعا به همراه منبع اصلی در انتهای هر جلد بیان شده است.
عناوین هر یک از کتابهای این موسوعه دعایی عبارتند از:
این کتاب اوّلین اثر این مجموعه است که تألیف گردیده و شامل 272 دعا از حضرت سجاد علیه السلام است که صحیفه کامله و پنج صحیفه دیگر را در بر دارد که عبارتند از:
صحیفه سجادیه دوم، تألیف شیخ حرّ عاملی، صاحب وسائل الشیعة.
صحیفه سجادیه سوم، تألیف میرزا عبدالله افندی، صاحب ریاض العلماء.
ص: 176
صحیفه سجادیه چهارم، تألیف حاج میرزا حسین نوری، صاحب مستدرک الوسائل.
صحیفه سجادیه پنجم، تألیف علامه سید محسن امین عاملی.
صحیفه سجادیه ششم، تألیف ملا محمّدصالح مازندرانی.
دعاهای موجود در این صحائف پنج گانه و دیگر کتب به محوریت صحیفه کامله و با حذف مکررات، منظم و مرتب گردیده است، یعنی بر هر دعایی از صحیفه، دعاهای مربوط به آن استدراک شده است، بطور مثال در صحیفه کامله دو دعا در رابطه با ماه رمضان وجود دارد، یکی برای فرا رسیدن آن و دیگری برای وداع با آن، علاوه بر آن، 37 دعای دیگر اضافه شده و هر یک از آن دو دعا به ترتیب اوّلیه خود باقی مانده است.دعاهای صحیفه کامله با نسخه های چاپ شده و نیز با کتابهایی که آن دعاها را نقل کرده اند مانند بلد الامین تصحیح شده و بقیه دعاها با صحائف پنج گانه و کتابهای معتبر دیگر مقابله گردیده و موارد اختلاف در پاورقی بیان شده و شرح بیشتر راویان سند صحیفه سجادیه نیز در آخر کتاب آمده است.
حضرت آیت الله آقای حاج میر سید حجت موحد ابطحی دامت برکاته، دربارهی تألیف الصحیفة السجادیة الجامعة توسط مرحوم علامه در کتاب فقیه فداکار مینویسند:
هنگامی که اخوی معظم، حضرت آیت الله العظمی آقای سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) تصمیم گرفتند که با همکاری جمعی از فضلا و محققین، در مورد دعاهای نورانی امام علی بن الحسین، زین العابدین علیه السلام یک برنامهی گستردهی تحقیقی را شروع کنند، و اوّلاً با جستجوی کامل در همهی کتابهای دعا و حدیث (اعم از قدیم و جدید) تمام دعاهایی که از آن حضرت رسیده است را جمع آوری نمایند (که در این مرحله موفق شدند شمار دعاهای صحیفه صحیفهی
ص: 177
کامله را که 54 دعا بود، به 270 دعا برسانند). و ثانیاً با تحقیقی گسترده، در مورد نسخه های گوناگون دعاها و بررسی کمّ و کیف آن ها، دقیق ترین و صحیح ترین نسخه را انتخاب نمایند. و ثالثاً با تهیهی انواع فهرست ها، دسترسی به دعاها و مضامین بلند آنها را آسان سازند. و رابعاً با یک اقدام گستردهی فنی، و دقت طاقت فرسایِ ادبی، عالی ترین کیفیت را در حرکت کلمات و اعراب گذاری آنها ایجاد نمایند. و در یک کلام، با بهره گیری از امدادهای غیبی و پشتکار و استقامت، و همکاری و معاضدت یک جمع محقق و دلسوز و فداکار، یک حرکتِ ابتکاری و برجستهای را شروع نمایند. که به فراهم آمدنِ مجموعهای بزرگ و بینظیر، به نام «الصحیفة السّجّادیة الجامعة» منتهی گردد.
چنین اقدام بزرگی نیازمند حوصلهی زیاد، مقاومت و پشتکار فراوان، امکانات مختلف، از قبیل: نسخه های گوناگونِ کتابهای حدیث و دعا (اعم از خطی و یا چاپیِ اصیل و معتبر و...) و نیز هزینه های فراوان برای پرداخت حقوق محققین، میبود، و موانع گوناگونی، مرتباً سدّ راه میشد. و همانند هر کار بزرگ و بیسابقهی دیگری که در اثر برخورد با مشکلات، به مخاطره میافتد، و اصل انجام یا کیفیت و نتیجه بخشیِ آن مورد تهدیدهای جدّی واقع میشد، این اقدام بزرگِ علمی و تحقیقی و معنوی نیز، گرفتار همین خطرها میگردید.
پدرمان، مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) از اوّلین مراحل شروع این حرکت نورانی، اعلام نمودند که برای طیّ همهی منازل این راه نورانی و طولانی، همهی هزینه های گسترده و سنگین آن را میپردازند، و با دعا و توسلات ویژه از یک طرف، و پیگیری و جستجو و تشویقهای مرتب، از طرف دیگر، در تشویق بر انجام این کار، و رفع موانع روحی آن همت میگماردند...، تا آنکه در زمان حیات پر برکت خویش، با چشم خود دیدند که «الصحیفة السجادیة الجامعة» با کمّ و کیفی بسیار شایسته و آبرومند، در اختیار علاقمندان به مکتب اهل
ص: 178
بیت علیهم السلام قرار گرفت، و برای عموم شیعه، و مخصوصاً ملت ایران، در سطح جهانی به عنوان نقطهی عطفی نورانی و آبرومند مطرح گردید.(1)
در سال 1376 ه.ش و در هنگام برگزاری مراسم تاریخی و بزرگ کنفرانس سران کشورهای اسلامی، که در تهران برگزار میگردید، و رؤسای جمهور، و نخست وزیران کشورهای اسلامی به همراهی هیئتهایی برجسته از شخصیتهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و دینی کشورهای مختلف جهان، در این کنفرانس شرکت نمودند، پیشنهاداتی ارائه گردید، که در میان هدایای گوناگون و نفیسی که برای سران کشورها و همراهانشان در نظر گرفته میشود، یک هدیهی معنوی و دینی نیز قرار داده میشود، که از یک طرف، ابهت و عظمتی مناسب ملت شیعهی ایران داشته باشد، و ثانیاً موجب تنش و اصطکاک سیاسی و فرهنگی نباشد، و ثالثاً از نظر زیبایی جلد و چاپ و کاغذ، شایستهی اهدا از طرف جمهوری اسلامی ایران باشد.
پس از بررسیهای گستردهی کارشناسان، به نتیجه رسیدند که «الصحیفة السجادیة الجامعة» مصداق اعلی برای چنین هدیهای است، زیرا اوّلاً محتوای آن، دعاهای نورانی و بینظیرِ یادگاری از یادگاران رسول خدا است، که در میان همه ملتهای مسلمان، از عزت و اعتباری برجسته برخوردار میباشد، ثانیاً مضامین آن، نه تنها موجب تنش و اصطکاک نیست، بلکه چراغی بزرگ برای راه انسانها بسوی وحدت حقیقی و حیات بخش است و ثالثاً تهیه و تنظیم آن، آنچنان محققانه و عالمانه انجام شده، که بر اعتبار علمی ملت شیعه و ایران در سطح جهانی میافزاید.
و لذا در ضمن هدایایی که به میهمانان این اجتماع بزرگ اسلامی اهدا گردید، هزاران نسخه از «الصحیفة السجادیة الجامعة» بود، که به عنوان سوغاتی معنوی، از
ص: 179
کشور امیرالمؤمنین علی علیه السلام و از مهد نشر فرهنگ مهدویت، و از پایگاه یا حسین و یا زهرا به سراسر جهان برده شد.(1)
از زمان انتشار اوّلین چاپ «الصحیفة السجادیة الجامعة»در سال 1411 قمری تاکنون، این اثر بزرگ، بیش از پنج نوبت (در دو قطع بزرگ و کوچک) به چاپ رسیده و منتشر شده است.
این مجموعهی بینظیر، در مجامع گوناگون علمی و دینی در کشورهای مختلف، مورد توجه ویژه قرار گرفته، و نظرها را به سوی خود معطوف نموده است، که نمونهی آن مراسم رسمی افتتاح کرسی درس فقه شیعه، در دانشگاه بزرگ کشور اردن هاشمی، به نام امام صادق علیه السلام است، که در آن مراسم بزرگ، توجه اساتید و شخصیتهای علمی حاضر، شدیداً به سوی «الصحیفة السجادیة الجامعة» و تحقیقات ابتکاری درباره اسانید صحیفهی کامله معطوف گردیده بود.
پس از انتشار و عرضهی بسیار عالی و تکان دهنده ی«الصحیفة السجادیة الجامعة» در سطح جهانی، عدهای از علاقمندان به نشر و گسترش فرهنگ اصیل و غنی اهل البیت علیهم السلام بر آن شدند، که با همکاری جمهوری اسلامی ایران و کشور عربی سوریه، سمینار بزرگی را در پایتخت سوریه (یعنی شهر تاریخی دمشق) برگزار نمایند، و با دعوت از شخصیتهای برجستهی علمی و دینی اسلامی (اعم از شیعه و سنی) و نیز شخصیتهای علمی و دانشگاهی مسیحی، دربارهی شخصیت و عظمت «امام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام » و «صحیفه سجادیه» بحث و بررسی انجام گیرد.
ص: 180
برگزاری چنین سمیناری، آن هم در کشور سوریه و در شهر تاریخی دمشق، که روزی مرکز قدرت امویان بوده، و امام سجاد علیه السلام را در آن به اسارت گردانده اند، و بیشترین جسارت و بیحرمتی را نسبت به او و پدر بزرگوار و خاندان مطهر او روا داشته اند، بسیار حائز اهمیت بشمار آمد، و دوستان اهل البیت علیهم السلام را بسیار خوشحال نمود.
حضور شخصیتهایی از جهان مسیحیت، و جلب توجه آنها به دعاهای شیعه و معنویت بینظیر جهان تشیع و مکتب اهل البیت علیهم السلام، بسیار جای خشنودی بود. عرضهی دعاهای امام زین العابدین علیه السلام در سطح علمی، در میان شخصیتهای رسمی شیعه و غیر شیعه (که از کشورهای مختلف حضور داشتند) تکان شدیدی بر احساسات حاضرین، و عموم کسانی که در جریان امر قرار میگرفتند، وارد میساخت. و آنها را به سوی مکتب نور و هدایت، یعنی مکتب اهل البیت علیهم السلام رهنمون میگشت.
در اختتامیهی سمینار یاد شده، در هنگامی که فراز جالبی از دعاهای صحیفه سجادیه «انابة امام زین العابدین» قرائت شده بود، ناگاه صدای نالهی جانسوز و بلندی از یک خانم دکتر مسیحی بلند شده بود، که شدیداً عواطف و احساسات پاک قلبی او را تحت تأثیر قرار گرفته و ناله سر داده بود، و با عکس العمل روحی خود، همهی حاضران را به توجه و دقت بر روی دعاهای بینظیر زین العابدین امام علی بن الحسین علیه السلام هدایت کرده بود.(1)
زمانی که کتاب شریف الصحیفة السجادیة الجامعة به رئیس جمهور وقت سوریه، حافظ اسد تقدیم شد، وی توجه عمیقی به این کتاب نمود و دستور داد دعاهای صحیفه سجادیه را در ماه مبارک رمضان از صدا و سیمای سوریه پخش نمایند.(2)
ص: 181
در جریان تجلیل و رونمایی از کتاب صحیفهی سجادیه جامعهی مرحوم علامه در دمشق و پخش دعاهای امام سجاد علیه السلام از تلویزیون سوریه، مقام معظم رهبری مدظله العالی پس از اطلاع از این جریان مهم به یکی از علما فرمودند: «حضرت آیت الله ابطحی با این صحیفه سجادیه جامعه، که انصافاً عالمانه و محققانه ارائه نمودند، شیعه و مکتب اهل بیت علیهم السلام را احیا کردند و اگر در روز اسارت آن امام بزرگوار ابتدا اجازه ندادند امام سجاد علیه السلام در همین شام بر فراز منبر برود و سخن بگوید، با این کاری که امروز ایشان کرده اند، گویی امروز و در قرن ما امام سجاد علیه السلام از صدا و سیمای سوریه نه تنها برای مردم شام که برای خیلی از مردم جهان اسلام و غیره سخن میگویند.(1)
مرحوم علامه میفرمود: غرض ما احیای امر اهل بیت علیهم السلام، میخواهم با صحیفه سجادیه، امام سجاد علیه السلام را به عالم معرفی کنم؛ چون یکی از راه های شناخت اهل بیت علیهم السلام از راه آثار آنان است. صحیفه علویه امیرالمؤمنین علیه السلام، بهترین معرفت امیرالمؤمنین علیه السلام است. دیگران که باب علم نبوی را رها کرده اند، چه چیزی در بساط دارند؟ آیا مثل نهج البلاغهی امیرالمؤمنین علیه السلام یا صحیفهی آن حضرت کتابی دارند؟ نه! یک کتاب! شما را به خدا آیا به قدر یک صفحه از صفحات این کتاب قطور دارند؟ هرگز!(2)
ص: 182
پس از آنکه مرحوم علامه، از کار آماده سازی «الصحیفة السجادیة الجامعة»(1) و انتشار جهانی آن فارغ شدند، مصمم گردیدند که از فضای علمی و تحقیقی و تجربی فوق العادهای که در قضیهی فراهم سازی صحیفه سجادیه جامعه، به وجود آمده بود، بهره گیری نمایند، و با تحقیقی عمیق و گسترده، دعاهای همه معصومین علیهم السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف را با استقصای کامل، از همهی مصادر و منابع قدیم و جدید، و کتب حدیث و دعا و زیارت و... استخراج نمایند. که سرانجام پس از سالها فعالیت علمی و تحقیقی با همکاری گروهی از محققین کار آزموده و با اخلاص، موفق به تدوین صحیفه های دیگر شدند و آن را به مجامع علمی داخل و خارج عرضه نمودند.
این صحیفه در 800 صفحه، شامل چهار بخش است:
1.دعاهای پیامبران گذشته علیهم السلام که یا در قرآن کریم ذکر شده مانند (وَأَیوبَ إِذْ نَادَیٰ رَ بَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْ حَمُ الرَّ احِمِینَ)(2) و یا در احادیث آمده و از معصومین علیهم السلام روایت شده است که مجموعاً 141 دعا میباشد.
2.دعاهایی که تحت عنوان «أدعیة السرّ» در کتب دعا وارد شده و مجموع آن 32 دعا است.
3.دعاهای نبی اکرم صلی الله علیه و آله که در احادیث قدسیه از ساحت قدس ربوبی صادر گردیده و راوی آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است که شامل 56 دعا میباشد.
ص: 183
4. دعاهای نبی اکرم صلی الله علیه و آله که در احوالات مختلف و مناسبتهای گوناگون آنها را انشاء نموده یا تعلیم نموده اند که با بررسی در مجموع کتب ادعیه فریقین تعداد آنها را به 1168 دعا میباشد.
این صحیفه در در 688 صفحه، شامل 497 دعا از امیرمؤمنان علیه السلام شامل دعاهای موجود در کتاب «الصحیفة العلویة والتحفة المرتضویة» تألیف شیخ فقیه عبدالله بن صالح سماهیجی (متوفای سال 1135) که تعداد 161 دعا از ادعیه حضرت را گرد آوری نموده و کتاب «الصحیفة العلویة الثانیة» تألیف مرحوم آیت الله علامه حاج میرزا حسین نوری که 111 دعا به آن کتاب اضافه نموده، و دعاهای دیگری که در سایر کتب روایی بیان شده، میباشد.
یکی از محققین برجستهی مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف(1) نقل میکرد که کتاب صحیفه علویهی مرحوم علامه، افرادی را متحول ساخته و مستبصر گردانیده است و من شاهد بودم در خدمت آیت الله ابطحی، که شخصی در سالن مؤسسه وارد شد و به ایشان عرض کرد، کتاب صحیفه علویه شما را به یکی از اساتید دانشگاه مصر هدیه دادم. پس از چند روز ایشان را ملاقات کردم، در حالی که تشکر فراوان از من به خاطر این هدیه کرد و گفت: حقیقت مطلب این است که من به برکت این صحیفه، مستبصر گردیدم و به مذهب حق تشیع اعتراف مینمایم، راستی که یک بشر عادی هر مقدار هم که رشد نموده باشد و به مقامات عالی معنوی راه پیدا کرده باشد، هرگز نمیتواند چنین مطالبی را در قالب دعا انشا کند. این نیست جز اینکه علی بن ابی طالب علیهما السلام یک بشر عادی نیست. او همانطور که اسمش از اسماء الهی مشتق شده، علمش نیز از علم الهی سرچشمه گرفته است.(2)
ص: 184
این صحیفه در254 صفحه، شامل 231 دعا از دعاهای حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام و دو سبط رسول اکرم و دو سرور جوانان اهل بهشت امام حسن و امام حسین علیهما السلام است.
این صحیفه در 928 صفحه، شامل 1425دعا از امام باقر و امام صادق علیهما السلام است.
این صحیفه در 200 صفحه، شامل دعاهای امام موسی بن جعفر علیه السلام میباشد.
صحیفة رضویه جامعه (دعاهای امام علی بن موسی الرضا علیه السلام و حضرت جواد علیه السلام و حضرت هادی علیه السلام وحضرت امام حسن عسکری علیه السلام و دعاهای حضرت بقیت الله عجل فرجه الشریف) در 464 صفحه میباشد.
کتاب «الصحیفه الرضویه الجامعه» در پنج بخش «تسبیح خداوند»، «درخواست های عمومی و جامع و درخواست های خاص»، «دعاهای حضرت در اوقات و زمان های مختلف»، «دعاهای آن حضرت در اوقات مخصوص» و دعاها برای خود و برای دیگران»، نیایش های حضرت را در قالب 103 دعا گردآوری کرده است. همچنین در بخش پیوست های این کتاب، ادعیه امام رضا علیه السلام برگرفته از کتاب «فقه الرضا علیه السلام » شامل 62 دعا آمده است.
لازم به ذکر است که این صحیفه مبارکه در سال 1390 شمسی در جشنواره بین المللی رضوی علیه السلام کتاب برتر شناخته شده و توسط مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام به پنج زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده است.
ص: 185
کتابی راه گشا برای دستیابی محققین واهل فضل به تمامی دعاهای کتب فوق میباشد، این کتاب مانند کلیدی برای ورود به صحیفه های نورانی فوق است که شامل فهرست موضوعی دعاهای معصومین و فهرست الفاظ ادعیه است.
این کتاب از اوّلین آثار تحقیقی و تألیفی مرحوم علامه است که بیش از 55 سال پیش توسط انتشارات حیدریه نجف اشرف منتشر شد و تنی چند از بزرگان، از جمله مرحوم آیت الله آقا بزرگ تهرانی بر آن تقریظ نوشتهاند که در صفحات قبل به آن اشاره شد. این کتاب، اثری است ابتکاری و اولین کتابی است که آیات قرآن را به صورت موضوعی، با تسلسل طبیعی دسته بندی نموده است این کتاب در سال 1405 توسط موسسه الامام المهدی با تحقیقات و اضافات در قالب دو جلد تجدید چاپ گردید. المدخل الی تفسیر الموضوعی ترتب موضوعی (نه نزولی) آیات قرآن را بیان میکند.
برای مثال اوّلین موضوعی که در معارف اسلامی باید از آن سخن رود خداوند است. درباره خداوند باید ابتدا از شأن خالقیت او سخن گفت و بعد از اراده و ربوبیت و...، بعد باید بحث شرایع، ادیان و پیامبران را از حضرت آدم تا رسول خاتم علیهم صلوات الله مطرح شود و... در این کتاب ترتیب موضوعی معارف قرآنی با دقت هر چه تمام بیان شده است.
این کتاب، تفسیری روایی بر قرآن کریم است. سه جلد اول این کتاب (در حدود 1900 صفحه) در باب فضائل قرآن منتشر شده و 14 مجلد آن آماده انتشار است.
ص: 186
به اعتراف برخی از اساتید حوزه این امتیاز برای مرحوم علامه ثبت شد که در تفسیر قرآن مقدمهای تفصیلی درباره فضائل قرآن در نظر گرفته شود. جلد اوّل این کتاب درباره فضل قرآن و مطالبی پیرامون اسماء قرآن، کیفیت نزول، جمع آوری، مصونیت از تحریف، موقعیت عترت پیامبر علیهم السلام در ارتباط با قرآن و... می باشد. (تاریخ نشر 1411ه.ق)
جلد دوم آن درباره فضیلت هر یک از سوره های قرآن و آیات آن است که به ترتیب سوره ها و آیات تنظیم شده است. (تاریخ نشر 1411). جلد سوم نیز درباره خصائص قرآن است و در آن بعضی از ویژگیهای قرآن از قبیل ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، حروف مقطعه، اسماء الحُسنی، عدد اسماء اللَّه واسم اعظم شرح داده شده است. (تاریخ نشر1414).
این کتاب شامل تفسیر سوره حمد و بقره است که از امام عسکری علیه السلام روایت شده است و علما بر آن اعتماد نموده و از کتب ارزشمند شیعه محسوب میشود. مرحوم علامه تحقیقی در مورد روایات این کتاب انجام دادهاند و به اشکالاتی که بر سند یا دلالت برخی از روایات شده پاسخ دادهاند و رفع شبهه گردیده است، آن کتاب را با نسخههای فراوانی که از این کتاب در موسسه الامام المهدی جمعآوری شده بود مقابله و تصحیح کردند و آن را با استدراکات فراوان منتشر کردهاند. (تاریخ نشر1405)
این کتاب تألیف سید شرف الدین علی حسینی استرآبادی و از منابع مهمّ علامه مجلسی و دیگر محدّثان بوده است. نویسنده این کتاب آیاتی را که به مدح اهل بیت و اولیای آنها و نکوهش دشمنان اهل بیت تأویل شده است، از طریق شیعه و سنی در دو جلد جمع آوری کرده است. این کتاب بعد از مقابله با چهار نسخه خطی و مصادر اصلی کتاب و ذکر اختلاف نسخ و شرح برخی لغات مشکل
ص: 187
در پاورقی و اشاره به تخریجات هر حدیث در آخر آن منتشر گردیده است. (تاریخ نشر 1407ه.ق)
در این کتاب احادیثی که در تأویل آیات قرآن به ما رسیده است، به صورت مختصر و اشاره ای جمع آوری گردیده و مصادر آن ذکر شده است. (1)
این تفسیر اهمیت فراوانی در تفاسیر شیعه دارد، چرا که تفسیری روایی است و به عصر غیبت صغری و حضور امام علیه السلام متصل است و بیشتر تفاسیر روایاتی را از این تفسیر نقل کرده اند.این تفسیر به همت والای مرحوم علامه طی ده ها سال تحقیق با تخریجات کامل روایی (در سه جلد و مجموع 1240 صفحه) چاپ و در دسترس محققین قرار گرفته است.(تاریخ نشر 1435 ه.ق)
در این زمینه کتابهای فراوانی مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته که برخی از اصول و مصادر در اولیه اند که به شرح زیر نامبرده میشوند.
این کتاب، مجموعهای گسترده در یکصد و سی مجلّد است که از جهاتی بر بحارالانوار علامه مجلسی برتری دارد. نویسنده این موسوعه حدیثی علامه شیخ عبدالله بحرانی، از شاگردان علامه مجلسی(قدس سرّه) و از همکاران ایشان در نگارش کتاب بحارالانوار است. این کتاب برای اولین بار توسط مرحوم علامه تحقیق و به همراه مستدرکات منتشر شد. هدف ایشان از تحقیق درباره این اثر، از یک سو
ص: 188
احیاء یکی از میراث علمی عالم تشیع و از سوی دیگر تکمیل آن و حرکت به سمت تدوین یک کتاب جامع حدیثی در عصر حاضر بود. البته کار تحقیق و جمع آوری مستدرکات کتاب عوالم العلوم، نشر کامل آن را با تأخیر روبرو ساخت. برای مثال جلد یازدهم کتاب عوالم العلوم که مربوط به حضرت فاطمه الزهرا علیها السلام است با تعلیقات و مستدرکات، برای اولین بار در حدود 200 صفحه منتشر شد. در چاپ دوم این مجلد به حدود هشتصد صفحه و در چاپ سوم به 1313 صفحه رسید. این مطلب درباره دیگر مجلدات کتاب عوالم نیز انجام گرفته است.
آیت الله العظمی مرعشی نجفی(قدس سرّه) در یکی از جلسات درس خود، در جمع قریب ششصد نفر از شاگردان (در مسجد بالاسر)، ضمن تجلیل از شخصیت والای آیت الله علامه حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) فرمودند: «جناب آقای حاج سید محمّد باقر ابطحی خودمان حفظه الله تعالی که از ارکان حوزه میباشند کتاب عوالم العلوم محدث حاج میرزا عبدالله بحرانی رحمة الله را زنده نمودند، خداوند ایشان را طول عمر عنایت فرماید».(1)
فیما بین مرحوم علامه و آیت الله العظمی مرعشی نجفی ارتباط و صمیمیت فراوانی بود. پدر ایشان مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی(قدس سرّه) از مشایخ اجازه حدیث آیت الله العظمی مرعشی نجفی(قدس سرّه) بودند.
مرحوم علامه بعضی از کتب نفیس خطی را که با کشف و کرامات بدست آورده بودند را بنا به درخواست مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی برای چاپ در اختیار ایشان قرار داده بودند که مؤلف کتاب غریب مدینه به یکی از آن اشاره میکند که بدین شرح میباشد:
در رابطه با کتاب المجدی، حضرت آیت الله آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی فرمودند: نسخه خطی این کتاب که در امامزاده زینبیه اصفهان دفن شده
ص: 189
بود، هنگام مرمت و اصلاح بنای امامزاده توسط عدهای از علما بیرون آورده شد، و نزد مرحوم آیت الله حاج میرزا محمّد علی اژهای در اصفهان نگهداری میشد، در سفری که در گذشته داشتیم، نسخهای از آن جهت احیا و تحقیق نزد من آوردند و با درخواست حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمة الله به ایشان تحویل داده شد و برای اوّلین بار چاپ گردید.(1)
پژوهشی در باره کتاب «عوالم»(2)
در طول تاریخ حیات فکری شیعه، محدثان نام آور، پیوسته به گردآوری و تنظیم مجموعه هایی از روایات معصومین علیهم السلام مبادرت ورزیده اند، گر چه انگیزه، هدف، شیوه و محدوده احادیث گردآوری شده یکسان نبوده است، اما در مجموع تلاش محدثان، زمینه حفظ و بقاء آثار شیعه و اعتلای مکتب را فراهم آورده است. این مجموعه ها فراتر از کتب مشهور روایی «محمدون أول» و «محمدون اُخر» است.(3)
یکی از این مجموعه های گرانبها، که در این نوشتار به آن می پردازیم،«عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الآیات والاخبار والاقوال»؛ نگاشته محدث خبیر و متتبع، مرحوم شیخ عبدالله بحرانی است.
این کتاب اندکی پس از تألیف «موسوعه بحارالانوار مجلسی» نگاشته شده است، اما تا قبل از دو دهه اخیر جز بعضی از مجلدات آن به چاپ نرسیده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با همت و تلاش آیت الله علامه سید محمّد باقر موحد ابطحی اصفهانی چاپ مناسبی از این کتاب همراه با تصحیح و تعلیقات و استدراکات فراوان آغاز گردید؛ به طوری که تاکنون بیش از پانزده مجلد از آن به
ص: 190
بازار عرضه شده و یا آماده چاپ است. با توجه به حجم قابل توجه استدراکات آیت الله موحد ابطحی و ویژگیهای دیگری که در تحقیق این کتاب صورت پذیرفته است، بررسی «عوالم» و «مستدرک» آن را جداگانه ارائه می کنیم. امید آنکه این مقال زمینه ای مناسب برای توجه بیشتر خوانندگان بر این اثر گرانقدر فراهم آورده و در تکمیل و بالندگی این کار عظیم مؤثر افتد.
الف _ در باره شناخت مؤلف آن: مؤلف این مجموعه، مرحوم شیخ عبدالله بن نورالدین بحرانی است،از شرح حال و تاریخ تولد و وفات وی اطلاعی در دست نیست. همچنانکه در بعضی از کتب تراجم از او یادی نکرده اند و در تراجم قرن حاضر نیز در باره او اطلاعات محدودی ثبت شده است؛ تنها دو نکته در باره وی ذکر شده است:
اوّل آنکه، وی از شاگردان مرحوم علامه مجلسی بوده است و دوم آنکه، کتاب «عوالم» را تألیف کرده است.(1) گرچه ترجمه نویسان کمتر به شرکت وی در مجموعه شاگردانی که در تألیف بحارالانوار شرکت داشته اند،اشاره کرده اند؛ اما بحرانی خود در مقدمه عوالم العلوم (مخطوط) به شاگردی بیست ساله اش نسبت به مرحوم علامه مجلسی اشاره می کند (2)و ضمن تجلیل فراوان، اعتماد خود را در تألیف بر استاد می داند.(3) به نظر می رسد مؤلف در زمان خویش شهرت چندانی نداشته است، اما وجود نسخه هایی از کتاب عوالم، یاد او را باقی گذارده است. از این روی در کتب تراجم نگاشته شده در قرون دوازدهم و سیزدهم حتی بعضی از کتبی که شرح و ترجمه علمای بحرین را متکفل بوده است (همچون لؤلؤالبحرین) از او یادی نشده است.
ص: 191
ب _ نام کتاب: نام کامل کتاب «عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الآیات والاخبار والاقوال» است. این کتاب شباهتهای زیادی به بحارالانوار دارد، در فهرست کتابهای خطی کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی درباره این کتاب آمده است:
کتاب بسیار مفصلی است. در بیش از صد جلد که احادیث و روایات را از مصادر مختلف شیعه گرد آورده و در هر بابی آیات مناسب با آن را نیز می آورد و در آنجا که احتیاج به شرح داشته باشد به عنوان «بیان» مطالبی ذکر می کند. «عوالم»، به حسب تقسیم مؤلف، در صد کتاب می باشد، پنجاه کتاب در اصول، و پنجاه کتاب در فروع، و مجموع جزءهایش صد و بیست و هشت جزء است.(1) در کتابخانه آیت الله مرعشی، نسخه خطی 66 جزء (حدود نیمی از آن) هست، حجم این نسخه ها یکسان نیست، حداقل 50 برگ و حداکثر 366 برگ دارد، ولی غالباً نسخه های آن دارای 150 تا 250 برگ می باشد.
مرحوم آقا بزرگ طهرانی در باره کتاب اطلاعات دقیقی نداشته، گر چه بعضی از مجلدات آن را در نجف، تبریز و تهران رؤیت کرده است. وی می نویسد:
کتاب جامع العلوم و... کتاب بزرگی است که به مقدار کثیری نسبت به مجلدات بحارالانوار بیشتر است بلکه گفته می شود که به صد جلد می رسد و شنیده ام که همه آن در یزد موجود است.(2)
احتمالاً مقصود ایشان از یکصد جلد، قطع رحلی بزرگ بوده، که بحارالانوار ربع آن می شود. ولی با مراجعه به نسخه های موجود عوالم روشن می شود که تفاوت حجم این دو کتاب به ده درصد نیز نمی رسد.
حضرت آیت الله موحد ابطحی که تحقیق این کتاب را انجام می دهند(3) همه نسخه های خطی کتاب به جز سه جزء مربوط به امام جواد، امام هادی و امام
ص: 192
عسکری علیهم السلام را در اختیار دارند، به گفته ایشان این سه جزء کلاً مفقود است.(1) و آنچه موجود است تفاوت زیادی از نظر حجم با بحارالانوار ندارد.
صاحب اعیان الشیعه نیز به بیشتری عوالم نسبت به بحارالانوار اشاره کرده است، اما اضافه می کند که تنها 54 جلد آن موجود است.(2) اما میرزای نوری می نویسد: عوالم همان بحارالانوار استاد بزرگ اوست(3) و به نظر نگارنده نیز کلام میرزا به واقع نزدیکتر است.
در هر صورت با توجه به اینکه تحقیق و انتشار این کتاب توسط مؤسسة الامام المهدی علیه السلام با جدیت پیگیری می شود و نسخه های خطی این کتاب نیز در دست محققین این مجموعه است، بحث در این باره نیازی به تطویل کلام ندارد و ان شاءالله تمام نسخه های آن به طور محقق در اختیار عموم قرار می گیرد.
نکته اساسی مقایسه بین این دو مجموعه روایی است؛ با اینکه حجم دو مجموعه تفاوت چندانی با هم ندارد و بحرانی نیز قطعاً در جریان تألیف بحار قرار داشته است، چه انگیزه ای زمینه تحمل به رنج تألیف این مجموعه را بر وی هموار کرده است؛ در این زمینه ترجمه نویسان یاد شده دیدگاه یکسانی ندارند. میرزای نوری «عوالم» را «بحار»ی دیگر می داند، مگر آنکه بحرانی آن را صورتی دیگر بخشیده است(4) و صاحب طبقات اعلام الشیعه در توضیح این کلام نوری می نویسد:
عوالم از جهت اخباری گری شدیدتر است و از بحارالانوار، اکثر معارف عقلیه را حذف کرده است.(5)
ص: 193
آقای دانش پژوه که فهرست مخطوطات مجلس شورای ملی را جمع آوری کرده است، عوالم را بحار دیگری می داند به گونه ای دیگر و بهتر از آن. اما نویسنده کتاب زندگینامه علامه مجلسی که خود ناقل عبارت فوق است اظهار می کند که: تاکنون هیچ یک از محدثین که هر دو کتاب را دیده اند، چنین نظریه ای را اظهار ننموده اند. شاید علت بهتر دانستن ایشان (آقای دانش پژوه) داشتن خبرهای اهل سنّت در عوالم باشد.(1)
یکی از عمده ترین دلیل خرده گیران آن ست که با وجود مشابهت بسیار این دو مجموعه که نه تنها در روایت بلکه در توضیحات و بیانها نیز در لفظ و محتوی عینیت و مطابقت غالبی وجود دارد؛ اما هرگز بحرانی از کتاب استاد خود یاد نمی کند.(2) ترجمه مقدمه جلد دوّم (آغاز کتاب العقل والجهل نیز مؤید این نکته است). وی می نویسد:
این جلد دوم از کتاب عوالم العلوم و... است که آن را این فقیرِ کالای عقل و خواهان آن از معطی عقل جمع و تألیف کرده است، در این کتاب، کلام را برای صاحبان خرد و قرابت مختصر کرده است، چرا که عاقل را اشارتی کافی و جز او را هزار عبارت ناکافی است.(3)
اشاره نکردن بحرانی به موسوعه بحار، زمینه قضاوتهای تندی را بر ضد وی فراهم آورده است. نویسنده کتاب زندگی نامه علامه مجلسی قدس سره او را به حق ناشناسی و قصد انتساب زحمات علامه به خود متهم نموده است و به بعضی از نسخ خطی که بالای صفحه بر نام علامه مجلسی خط کشیده و نام شیخ عبدالله بحرانی نوشته شده، اشاره کرده و احتمال داده است که برای صرفه جویی بعضی از مجلدات بحار را بعینه در موسوعه عوالم جای داده است.(4)
ص: 194
در مقابل نیز بعضی کار بحرانی را ادامه بحار دانسته و وی را محقق آرزوی برآورده نشده علامه دانسته اند.(1) چرا که علامه مجلسی در آغاز بحارالانوار نوشته است:
در خاطرم این گونه می گذرد که اگر اجل فرصت دهد و توفیق و فضل الهی مددکار شود، بر این کتاب شرح کاملی را بنویسم که در بر دارنده اهدافی باشد که در تصنیفهای اصحاب یافت نمی شود. شرحی که مطلب در آن برای خردمندان به نهایت رسد.(2)
به نظر نگارنده قضاوتهای پیش گفته غالباً ناصواب است و بعضاً به جهت عدم اطلاع به مجموعه عوالم و عدم اشراف به کار بحرانی صورت پذیرفته است.
با مراجعه به جلد اوّل و دوّم این دو مجموعه که شامل توضیحات مباحث اعتقادی است و از دیدگاه صاحب طبقات باید بیشتر مباحث عقلیه در آن باشد روشن می شود که بسیاری از توضیحات علامه مجلسی بدون هیچ گونه تغییری نقل شده است؛ مثلاً توضیح نسبتاً بلندی که مرحوم علامه مجلسی درباره معانی و اطلاقات عقل آورده است به همان صورت و فقط با جابجایی بعضی از معانی در عوالم آمده است.(3) جالب توجه آنکه این بیان عقلی از مشرب اخباری ذکر شده است و هیچ گاه حذف آن به معنای شدت در اخباری گری محسوب نمی شود. در حاشیه بحارالانوار مطبوع دو حاشیه اعتراض آمیز طولانی از فیلسوف و مفسر معاصر، مرحوم علامه طباطبایی نسبت به این بیان به چشم می خورد.(4)
در هر صورت گرچه بیان میرزای نوری در اینکه «عوالم، بحاری است» در صورت دیگر صحیح است اما توضیحات مرحوم آقا بزرگ تهرانی در این باره ناتمام می نماید.
گرچه نگارنده همه نسخه های خطی عوالم را ندیده است؛ اما مقدار مطبوع این کتاب و بعضی از نسخه های خطی در تنظیم مطالب با بحارالانوار تفاوت اساسی
ص: 195
دارد و اینکه در بالای صفحات یک مجلد نام علامه مجلسی خط خورده است، نمی توانند قضاوت افرادی چون نویسنده زندگی نامه علامه مجلسی را تصحیح نماید.
از سوی دیگر، علامه مجلسی در عبارت یاد شده آرزوی شرح مفصل این مجموعه را داشته که حتماً این شرح چند برابر متن می گردیده است؛ ولی آنچه بحرانی ارائه کرده هرگز شرح بحارالانوار محسوب نمی شود. آنچه در دیدگاه نگارنده موجه جلوه می نماید، هدف اساسی بحرانی در یک جمله خلاصه می شود: وی به دنبال بازسازی موسوعه بحارالانوار به هدف ارائه نظم منطقی و تفریع ابواب مختلف بوده و در این راه نیز توفیق نسبتاً خوبی _ با توجه به هم عصری وی با مؤلف بحارالانوار _ داشته است. نظم منطقی این کتاب را در دو زمینه می توان مشاهده کرد:
الف _ کثرت عناوین مرتبط و در عین حال جمع آوری آن عناوین در یک جا:
بحارالانوار، کتابی است که نسبتاً از عناوین اصلی کمی برخوردار است، جدای از نقل مفصل بعضی از کتب _ بدون ارائه هیچ عنوان و سر فصل در میان آن - مثل رساله محکم و متشابه نعمانی، و نقل بعضی از روایات طولانی به همین صورت (مانند روایت منقول از موسی بن جعفر علیه السلام در باره عقل) در هر باب روایات متعددی را می آورد که به حسب مدلول، تقسیمات متعددی را بر آن مرقوم می دارند. مثلاً به طور مجمل با نگاهی به دو کتاب: العقل والجهل و کتاب العلم این گونه به دست می آید:
- تعداد احادیث کتاب العقل والجهل، 107 حدیث؛ تعداد ابواب آن، 5 باب و تعداد صفحات آن تا 81 صفحه آمده است.
- و تعداد احادیث کتاب العلم، 1333 حدیث؛ تعداد صفحات آن 484 صفحه و تعداد ابواب آن نیز 35 باب می باشد.
به طور متوسط در کتاب «بحارالانوار» (کتاب العقل)، در هر شانزده صفحه و برای هر 21 حدیث یک باب منعقد شده است و در کتاب العلم در هر سیزده
ص: 196
صفحه و برای هر 30 حدیث یک باب وجود دارد. در حالی که کتاب «عوالم» در کتاب العقل والجهل در ضمن پنج باب اصلی، 41 باب گشوده است و 190 روایت را در آن جای داده که تقریبا هر پنج حدیث و هر سه صفحه در یک باب قرار گرفته است. مجموع ابواب کتاب العلم نیز در عوالم 131 باب است که چهار برابر نسبت به ابواب بحارالانوار بیشتر است.
بحرانی در تنظیم ابواب خود گر چه از محتوای بعضی از کتب قدما نیز استفاده برده است اما غالباً همان مطالب موجود در بحارالانوار را به صورتی دیگر و با نظم منطقی در ابواب جدید ریخته است؛ البته احاطه ایشان به ابحاث بحارالانوار سبب شده است که از ابواب متعدد و کتب متعدد بحار در تنظیم مطالب خود بهره جوید؛ مثلاً باب «الاشیاءالتی تزون فی العقل» را از جلد 66 بحارالانوار بهره گرفته که در آغاز جلد دوّم عوالم آورده است. در این بازسازی، جایگاه آیات مذکور در اوّل هر کتاب را نیز تغییر داده و ایشان به تناسب هر باب، آیات مناسب با آن را ذکر کرده است.
اینکه روایات موجود در یک باب، کدام مقدم و کدام مؤخر باشد و چه معیاری آنها را مقدم و مؤخر سازد؛ از دیر باز مورد توجه و اختلاف نظر بوده است. به طوری که در کتاب کافی، غالبا روایات از جهت سند و وضوح دلالت، تنظیم شده است. روایاتی که در آغاز باب است از کمال سند و وضوح دلالت برخوردار است و به ترتیب در این دو زمینه کاستی دارد و عاقبت به معارض ها و... نیز می رسد. شیخ حر عاملی نیز تقریباً همین شیوه را در پیش گرفته است. از آنجایی که مؤلفان جامع احادیث شیعه نیز، بر اساس مدلول روایات، آن را به طوائف مختلفی
ص: 197
تنظیم کرده و هر طائفه را در کنار هم آورده اند.(1) حال آنکه این نکته در بحارالانوار به ترتیب خاصی به چشم نمی خورد.
بحرانی ترتیب روایات را بر اساس تاریخ صدور تنظیم کرده است. بر این اساس، اوّل روایات منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله، پس از آن صحابه و تابعین، پس از آن روایات ائمه از امام علی علیه السلام تا حضرت مهدی علیه السلام و بعد از آن به مطالب منقول از کتب قدما، پرداخته است. و برای تحقق نظم بیشتر روایاتی که یک امام از امام قبلی یا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است نسبت به روایات آن امام (که این گونه نیست) مقدم ذکر شده است.
روشن است که هر یک از این ترتیب های یاد شده فایده خاصی دارد. تنظیم بحرانی بیش از هر چیز برای به دست آوردن سیر تاریخی یک مسأله مفید است؛ مثلاً در ذکر روایات مربوط به فدک یا هر پدیده مطرح اجتماعی و... می توان خصوصیات تاریخی برخورد معصومین، اصحاب و تابعین و ارباب کتب را به دست آورد.
اگر ایشان نیز چنین هدفی را دنبال می کرده است شایسته آن بود که روایات نقل شده توسط یک امام را در ضمن روایات منقول عنه قرار می داد نه ناقل.البته اگر این احتمال قوت داشته باشد که «روایات منقول از نبی صلی الله علیه و آله، توسط معصومین علیهم السلام از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به طور عادی و عمومی ابلاغ نشده و ظرف ابراز عمومی آنها در زمانهای بعد مقدر بوده است»؛ با این حال وجهی برای تقدم این روایات نسبت به روایات دیگر امام ناقل وجود ندارد.
با توجه به این دو ویژگی (خصوصاً ویژگی اوّل کتاب عوالم)،کار بحرانی ستودنی است. گرچه تکرار غالب توضیحات علامه مجلسی بدون توجه به نام نویسنده آن، کار شایسته ای نیست مگر آنکه به جهت شرکت ایشان در مجموعه همکاران علامه مجلسی در تصنیف بحارالانوار صحت استناد توضیحات به ایشان ناروا محسوب نگردد.
ص: 198
عدم استقبال گسترده از این کتاب، در مقابل کتاب بحارالانوار، به طوری که با دو دهه اخیر تنها کتاب مقتل این مجموعه چاپ شده بود؛ می تواند به یکی از دو مطلب زیر مستند باشد:
1. شخصیت پرفروغ و مشهور علامه مجلسی و گسترش نفوذ وی زمینه مقبولیت اثری مشابه و به یک معنا تکراری، آن هم توسط یکی از شاگردان کم نام را از بین برده بود.
2. تنظیم و فصل بندی منطقی، تکثیر ابواب (که شاخصه و امتیاز اصلی کتاب عوالم بر بحار است) در دورانهای قبل چندان مورد توجه نبوده است؛ گرایشهای محتوایی بیش از گرایشهای شکلی بوده؛ خصوصاً با توجه به اینکه بحارالانوار نیز تا حدی از تنظیم فصول _ لااقل در حد کتب روایی ماقبل خود _ بهره داشته است. لذا دلیلی برای ترجیح عوالم بر بحار یا طرح آن دیده نمی شده است.آن گونه که حضرت آیت الله موحد ابطحی (محقق و ناشر این مجموعه) ابراز داشتند توجه ایشان به این کتاب نیز به دلیل فصل بندی مناسب و تکثیر عناوین در قالب این مجموعه بوده است.
همان طور که گفتیم آیت الله موحد ابطحی تحقیق گسترده ای را در ضمن احیا و چاپ این اثر به انجام رسانیده است. ویژگی مهم تحقیق ایشان، پویایی آن است. از سال 1403 قمری که اولین جلد محقق چاپ شده است، تا این تاریخ که حدود 15 سال از کار این مؤسسه می گذرد؛ تفاوت واضحی در تحقیق این کتاب به چشم می خورد. جلد 11 این مجموعه که درباره فاطمه الزهراء علیها السلام است، تاکنون سه بار چاپ گردیده است و چاپ سوّم آن در دو مجلد و حدود دوهزار صفحه است؛ در حالی که چاپ اوّل آن کمتر از 500 صفحه بوده است.
یکی از عمده ترین کارهای مؤسسه، پیش گفته استمرار هدف علامه مجلسی در گردآوری جامع احادیث، با توجه به امکانات امروز و استفاده از کتابخانه های دنیا و میکرو فیلم های کتب و... می باشد.
ص: 199
در این راستا در غالب ابواب «عوالم» استدراکاتی اضافه شده است و مطالب و روایاتی که به چشم گذشتگان نیامده و یا در دسترس آنان نبوده است؛ به طور مجزا ذکر شده است. گاهی نیز به اضافه کردن باب نیز پرداخته شده است، اما ساختار کلی عوالم کماکان به حال خود باقی مانده است.
کار عمده دیگر این تحقیق، تلاش در جهت ارائه مصادر احادیث موجود در عوالم از بحارالانوار و کتب اصلی و نیز از دیگر مراجع معتبر است؛ مثلاً برای حدیثی که حضرت فاطمه علیها السلام را جزء برترین زنان بهشت می داند، حدود 50 مصدر آورده است(1) و برای حدیث «ان فاطمة بضعة منی فمن اغضبها فقد اغضبنی» به حدود 40 مصدر اشاره می دارد.(2) نکته جالب توجه آن است که سعی بر آن شده است تا با مراجعه به کتب و روایات مصادر اهل سنت، احادیث مربوط به فضائل اهل بیت علیهم السلام و شیعه به روایت کهن اهل سنت نیز مستند شود.
مقابله، تصحیح، شرح کلمات مشکل روایات _ افزون بر آنچه بحرانی آورده است _ ارائه جمع بندیهای روایی و استنباط فقهی، در ضمن نقل ابواب حدیثی؛ خصوصاً در مجلدات أخیرالانتشار، شرح حال و توضیح و ترجمه راویان، محدثان و شاعران، توضیح نام قبایل، فرقه ها و مکانهای تاریخی و در نهایت ارائه فهرستهای فنی مختلف که در بعضی از مجلدات این فهرست ها از 30 نیز تجاوز می کند؛ زمینه مراجعه و استفاده سریع از این مجموعه را هموار می سازد.
به نظر می رسد که مجموعه تحقیق شده و همراه با استدراک «عوالم العلوم»، فصل جدیدی در جوامع احادیث شیعه گشوده شود؛ اما با این حال نیازمند به تلاشهای ارزنده دیگر، در تکامل و غنای بیشتر آن می باشد. عناوین موجود در عوالم گرچه نسبت به بحارالانوار از کثرت و مطلوبیت بیشتری برخوردار است و در دوره آن استاد و شاگرد، شاید بهترین فصل بندی به حساب بیاید؛ اما هرگز این
ص: 200
فصل بندی در زمان ما و پس از گذشت سیصد سال نمی تواند بهترین آن محسوب شود. لااقل دو نکته زمینه بازسازی عناوین عوالم را موجّه می سازد:
اوّل: در اثر گذر زمان و تحول مفاهیم و الفاظ و پیدایش موضوعات جدید، باید در ارائه عناوین متناسب با زمان و فهم مردم آن کوشید؛ مثلاً تقسیم زندگی ائمه علیهم السلام و سیره آن بزرگواران به سیره فردی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی - سیاسی، فرهنگی و ذکر دیدگاه های آن بزرگواران در باره هنر، ورزش، تفریح و... که امروزه مورد نیاز مبرم فرهنگ جوامع اسلامی است - با اینکه احادیث زیادی در این زمینه ها وارد شده است و بدون کمترین اجتهاد و تفسیر به رأی با این عناوین منطبق می باشد _؛ به این صورت در جوامع حدیثی پیش گفته عنوان نگردیده است.
همچنانکه در شاخه های مختلف علوم اسلامی چون تفسیر، کلام قدیم و کلام جدید، فقه، حقوق و... موضوعات مستحدث و یا عناوین جدیدی از خارج (عرف زمان و...) گرفته می شود و احکام آن از شریعت اسلامی استنباط می گردد؛ در ارائه عناوین جزئی و کلی جوامع حدیثی این کار باید صورت پذیرد.
دوّم: امروزه فن نگارش، تعیین عناوین و تیتر و سوتیترها به طور محسوسی پیشرفت کرده است؛ به طوری که در شیوه نام گذاری، کوتاه و گویا کردن عنوان و ارائه تقسیمات اصلی به فرعی و نیز فرعی به فرعی و... متعدد تلاشهای زیادی می شود تا زمینه دستیابی به مطالب و فهم آنها هموارتر گردد. در کتاب عوالم بعضی از عناوین اصولاً نیازمند به تفسیر است؛ مانند اینکه در بعضی از جاهای کتاب آمده است: باب آخر و هو من الاوّل علی وجه آخر.(1) عناوین دیگر نیز گرچه متعدد است اما ایشان تنها به ذکر عناوین اصلی و فرعی اکتفا کرده است. بدان سان که تقسیم بندی خوشه ای صورت نگرفته است. در حالی که عناوین فرعی خود قابل تقسیم بندی به عناوین فرعی تر می باشند. نتیجه این شیوه آن است که مثلاً به جای ذکر 18 عنوان فرعی در ذیل «ابواب مکارم اخلاق فاطمه علیهما السلام و
ص: 201
محاسن اوصافها»(1) می توان چهار عنوان فرعی ذکر کرد که هر کدام دارای 4 یا 5 عنوان فرعی دیگر باشند.
تصحیح و بازسازی عناوین بر اساس رعایت دو نکته فوق کار آسانی نیست، گرچه دشواری کاری که مؤسسة الامام المهدی انجام داده و می دهد بیشتر است. در هر صورت می توان کار مؤسسه مذکور را خلق بحارالانوار دیگری بر اساس امکانات و اطلاعات قرن پانزدهم دانست. اما این بحارالانوار نوین نیز نیازمند «عوالمی» دیگر است که به تصنیف امروزین و بازسازی و تنظیم نوین در عناوین دست زند. و ای کاش در این عصر که امکانات فرهنگی برای انجام تحقیقاتی از این دست فراوان است این دو کار به یک جا به انجام می رسید. در هر صورت سعی بیپایان و زحمات طاقت فرسای محقق محترم و مؤسسة الامام المهدی مورد تقدیر است.
2.صحیفة الامام الرضا علیه السلام : در آن احادیثی است که حضرت رضا علیه السلام از پدرانش روایت کرده و سند را به پیغمبر اکرم رسانده است.
3.النوادر: تألیف أحمد بن محمّد بن عیسی أشعری: از اصحاب حضرت رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام
4و5. الزهد، المؤمن، تألیف حسین بن سعید، از اصحاب حضرت رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام .
6. الامامة و التبصرة: تألیف ابن بابویه قمی، والد شیخ صدوق رحمة الله، متوفی 329 هجری.
7_ 9. صفات الشیعة، فضائل الشیعة و مصادقة الأخوان: تألیف محمّد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق) متوفی 381.
10- التمحیص: تألیف محمّد بن همان اسکافی، متوفی 336 هجری.
ص: 202
11_ نوادر المعجزات: تألیف محمّد بن جریر طبری، از اعلام قرن چهارم هجری.
12- التعریف: تألیف محمّد بن احمد بن قضاعه، از اعلام قرن چهارم هجری.
13- مزار مفید: تألیف محمّد بن محمّد بن نعمان، متوفی 413 هجری.
14- مائة منقبة: تألیف محمّد بن احمد، (ابن شاذان قمی)، از اعلام قرن چهارم و پنجم هجری.
15- نزهة الناظر: تألیف حسین بن محمّد حلوانی، از اعلام قرن ششم هجری.
16- الاربعون حدیثاً: تألیف محمّد بن احمد خزاعی، از اعلام قرن پنجم هجری.
17- الخرائج و الجرائح: سعید بن هبة الله (راوندی)، از اعلام قرن ششم هجری.
18- الأربعون حدیثاً: منتخب الدین علی بن عبیدالله (رازی)، از اعلام قرن ششم هجری.
19- مثیرالأحزان: جعفربن نجیب، ابن نما (حلّی)، متوفی 645 هجری.
20 و21- المزار، الأربعون حدیثاً: تألیف محمّد بن مکی (شهید اول)، از اعلام قرن هشتم هجری.
22- التحصین فی صفات العارفین: تألیف جمال الدین احمد بن محمّد بن فهد (حلی).
23 - مکیال المکارم: تألیف میرزا محمّد تقی موسوی اصفهانی (فقیه احمدآبادی)، متوفی 1348 هجری.
24- الدرراللامعة فی الاحادیث الجامعة لأحکام الفقهیة
یکی از آثار نفیس مرحوم علامه، که از شاهکارهای علمی معظم له محسوب میشود و در نوع خود نیز کم نظیر است، کتاب الدرراللامعة فی الاحادیث الجامعة لأحکام الفقهیة میباشد.
ص: 203
از آنجایی که در این مقام بررسی یکایک آثار مرحوم علامه میسر نیست، شایسته است که تبرکاً نگاهی گذرا بر مقدمه این کتاب نفیس داشته باشیم تا با یکی از آثار آن علامه دوران آشنا شویم. متن مقدمه این کتاب نفیس که توسط حجت الاسلام والمسلمین ظریف دام عزه ترجمه شده است، بدین شرح میباشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله والصلاة علی رسول الله و علی آله حفظة سرّالله، ثم علی رواة أحکام الله.
بر صاحبان عقل و فهم و تجربه از اهل علم و فضیلت هرگز شرافت علم حدیث و علو مرتبه و جایگاه رفیع آن در میان علوم پوشیده و پنهان نیست، زیرا که آن یکی از ارکان اجتهاد است که اساس فقه جعفری بر آن بنا شده است و برای این مقصد والا، جمعی از علمای دین و استوانه های فقه و شریعت و قهرمانان علم حدیث و شجاعان این میدان، کمر همت بستند و در این زمینه کتبی را تألیف نمودند، و در معرض استفاده عموم قرار دادند، خداوند آنان را رحمت کند از کسانی که خود را به زحمت انداخت و تلاش کرد در جمع مدارک اجتهاد از روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و کیفیت جمع بین متعارضات آنها، استاد بزرگوار، علامه متتبع، خرّیط حدیث و روایت، شیخ حرّ عاملی است که کتاب شریف وسائل الشیعه را تألیف نمود و به حق باید گفت: از نظر ترتیب و تنظیم و جمع آوری بینظیر است و از زمان تألیف آن تاکنون محور مراجعه مجتهدان بزرگ در بیان مسائل دین بوده است.
ولی این کتاب شریف با آنکه جامع جمیع آن چیزی است که فقیه بدان نیاز دارد، بررسی کنندهی زیرک و ماهر در آن نواقصی مییابد که از شأن این کتاب و امثال خالی بودن آن از آن نواقص است.
ضرب المثل معروف و مشهوری است بر زبان بزرگان که «لم ترک الأوائل للأواخر» کارهایی است که گذشتگان برای آیندگان گذاشته اند، این نواقص در گوشه خمول و خفاء بود تا آنکه جمعی از فضلا به دستور مرجع بزرگ دینی،
ص: 204
زعیم حوزه های علمیه حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(قدس سرّه) به تکمیل آن پرداختند و از این طریق خدمتی بزرگ به اسلام و مسلمین نمودند، و من یکی از کسانی بودم که در این پروژه بزرگ شرکت داشتم.
سپس تصمیم گرفتم روایات طولانی را که جامع احکام در ابواب مختلف فقهی است جمع کنم، پس برای رفع این نقیصه و آسانی کار برای هر فقیه که بخواهد به خواستهاش در مسائل گوناگون برسد، این اخبار را جمع آوری نمودم و قبل از وارد شدن در بحث از اخبار به ذکر چند نکته و دقائقی که از مزایای این مجموعه است لازم میباشد.
1. اخبار کتاب را به ترتیب زمان صدور آن از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا حضرت بقیت الله ارواحنافداه مرتب نموده ام.
2. روایات را با حفظ سند آن وارد نموده ام، خواه در متن مشترک باشند یا متفاوت، چه بسا روایت را با متن مختلف در مصادر متعدد دیده ام و چارهای جز تکرار آن نبوده است، در این مورد یکی از متون روایت را در صدر صفحه و دیگری را در ذیل آن آورده ام، مانند روایت حقوق که از امام علی بن الحسین علیهما السلام صادر گردیده است.
3. روایاتی را در این مجموعه انتخاب کرده ام که دارای ذیلی مشتمل بر احکام باشند، اگر چه در میان آنها گاهی از اخلاق و ادب نیز مطالبی هست.
4. احکامی که به صورت مستقل در روایات ذکر شده، با اعداد و ارقام آورده ام تا اشاره به آن و مراجعه به آن آسان باشد.
5. این روایات را از مصادر معتبر و مطمئن جمع آوری نموده ام و آنها عبارتند از: «تفسیر از علی بن ابراهیم قمی، محسن از برقی، اصول کافی و روضه کافی از کلینی، امالی و خصال و علل الشرایع و عیون اخبارالرضا علیه السلام و معانی الاخبار و من لایحضره الفقیه از شیخ صدوق، تحف العقول از حرّانی، نهج البلاغه از سید رضی، امالی از شیخ طوسی». و بعد از آنکه آنها را جمع آوری نمودم و مجموع آن به صورت کتابی گردید، آن را «الدرر اللامعة فی الروایات الجامعة للأحکام الفقهیة» نامیدم، و آن را خالص برای ذات مقدس پروردگار قرار دادم و از او توفیق و استواری گامها را در راه رشد و کمال آرزو و امیدوارم.
ص: 205
از آنجایی که شناخت راویان حدیث، مقدمه ای است بر اجتهاد و هر عالمی که بخواهد احکام دینی را از قرآن و حدیث استنباط کند، نیاز به علم رجال دارد.از دیر زمان علمای بزرگ مانند شیخ نجاشی و شیخ طوسی تا دوران معاصر مانند آیت الله العظمی خویی با نوشتن کتاب معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة و آیت الله العظمی سید محمّد علی موحد ابطحی با نوشتن تهذیب المقال در شرح کتاب رجال نجاشی، اقدام به تألیف کتب رجالی نموده اند.
مرحوم علامه نیز همت خویش را در این راه مبذول داشته و مجموعهای نفیس و علمی در 12 جلد با عنوان «معجم رواة الحدیث و ثقاتها» تألیف و به مجامع علمی جهان اسلام ارائه نمودند.(1)
مجموعه ای که در آن راویان حدیث کتابهای روایی شیعه به ترتیب حروف معجم تنظیم شده و درباره هر یک از راویان به کتابهایی که از آنان ذکری به میان آمده، اعم از مطبوع و با مخطوط اشاره گردیده و ضبط صحیح اسم و اتحاد آن در پاورقی مورد بررسی قرار گرفته است.
موسوعه ارزشمندی که در آن اسانید تمام روایات مأثوره در کتابهای روایی به ترتیب حروف معجم و به صورت جدولی بررسی و تنظیم شده است.
علمای حدیث، اجازه را یکی از مهم ترین طرق تحمل حدیث دانسته اند و به عنوان پشتوانه صحّت و درستی نقل احادیث، به اخذ و مبادله آن همّت
ص: 206
گماشته اند. بدین صورت که اساتید علم حدیث به طور کتبی یا شفاهی، اذن روایت احادیث از خود را به شاگردان شان اعطا مینمودند و معمولاً در این اجازات نام اساتید و مشایخ و تألیفات خود را میآوردند.
از فواید مهم اجازه روایت، اتصال سند اخبار به ائمه معصومین علیهم السلام است و معمولاً اساتید در اجازه روایی، سلسله سند را به یکی از مشایخ بزرگ رسانیده و بر او توقف میکنند، چون طرق مشایخ بزرگ معلوم است.
محدث خبیر شیعه مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) نیز به برخی از خواص اجازه روایت داده اند که از آن جمله آن اجازات میتوان به اجازه روایت ایشان به حضرت آیت الله قدسی مهر مدظله العالی اشاره نموده که مرحوم علامه آن را به امر امام زمان ارواحنافداه صادر نمودند، که جریان بدین شرح میباشد:
حضرت آیت الله آقای حاج شیخ خلیل قدسی مهر تبریزی مدظله العالی از علمای زاهد و متقی و مؤلف آثار گرانسنگ علمی میفرمودند: پس از بازگشتم از نجف اشرف روزی مرحوم آیت الله ابطحی به دیدنم آمده بودند و در خصوص مسائل علمی و تحقیقی مرا تشویق فرمودند، ایشان افزودند بنده خیلی عقیده به اجازه روایی و این مسائل نداشتم تا آنکه شبی در عالم خواب دیدم در اتاق منزل ما مجلسی از ناحیه مقدسه امام زمان ارواحنافداه برپا شده است، جمعیتی در اتاق حضور داشتند و در گوشه اتاق آقای ابطحی را دیدم که با چهرهای نورانی نشسته اند. صدایی به گوشم رسید و فرمود: «برو از آقای ابطحی اجازه حدیث بگیر». وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که آن صدای امام زمان ارواحنافداه است. سپس خدمت آیت الله ابطحی رسیدم و از ایشان درخواست اجازه روائی نمودم. پس از این جریان مرحوم علامه میفرمودند: مدتی بود به کسی اجازه حدیث نمیدادم، وقتی این خواب را ایشان نقل کرد، متوجه شدم که وظیفه دارم اجازه حدیث بدهم.
آیت الله قدسی مهر در ادامه می فرمود: مدتی قبل از این خواب نیز در عالم رؤیا دیده بودم که صدایی به گوشم آمد که آقای ابطحی به امام زمان اقرب و نزدیکتر است.
ص: 207
تصویر شماره (17)
ص: 208
تصویر شماره (18)
ص: 209
تصویر شماره (19)
ص: 210
تصویر شماره (20)
ص: 211
قریب یکصد اثر علمی ناب از میراث آل محمّد علیهم السلام و احادیث گوهربار خاندان رسالت علیهم السلام طی ده ها سال زحمات طاقت فرسای مرحوم آیت الله علامه حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی رحمة الله به ثمر نشسته است که بسیاری از آنها نسخ خطی نایاب بوده و با تحقیقات گسترده آن مرحوم احیاء و به چاپ رسیده است و بسیاری از آنها از تألیفات علمی ایشان میباشد.
ذیلاً به فهرست این کتب که توسط آن عالم جلیل القدر به چاپ رسیده اشاره میشود: (عدد اول تعداد صفحات و عدد دوم سال چاپ کتاب به تاریخ هجری قمری)
1- آیین جمعه _ آیت الله فقیه أحمد آبادی 550ص، 1404ه.(حدیث)
2-الاربعون حدیثاً _ محمّد بن احمد بن الحسن الخزاعی 120ص، 1404 ه. (حدیث)
3-الاربعون حدیثاً _ الشهید الاول 100ص، 1407ه (حدیث)
4-الاربعون حدیثاً _ منتجب الدین علی ابن بابویه الرازی، 120ص، 1408 ه (حدیث)
5-الاستخاره من القرآن الکریم أبوالمعالی الکلباسی الاصفهانی، 100ص، 1405 ه (حدیث)
6-الامامة والتبصرة _ علی بن الحسین بن بابویه القمی، 160ص، 1404 ه (حدیث)
7- 8- تأویل الآیات الظاهرة جلد1و2 _ شرف الدین علی الحسینی النجفی، 980ص، 1407 (قرآن)
9- -11 تفسیر الاقمی _ علی بن ابراهیم القمی، 1240ص، 1435 (قرآن)
12- 13- بصائرالدرجات جلد 1-2 _ للصفار 1242ص، 1442 ه (حدیث)
14- التفسیر المنسوب اللامام العسکری علیه السلام، 748 ص، 1442 ه. (حدیث)
ص: 212
15- التحصین فی صفات العارفین احمد بن محمّد بن فهد الحلی، 30ص، 1406 ه (حدیث)
16- التعریف أبوعبدالله الصفوانی، 120ص، 1404 ه (حدیث)
17- التمحیص محمّد بن همان الاسکافی، 80ص، 1404 ه (حدیث)
18- 20- جامع الاخبار والاثار، ج1-3 _ السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 1875ص، 1411(قرآن)
21- 23- الخرائج و الجرائح، ج1-3 _ قطب الدین الراوندی، 1300ص، 1409ه (حدیث)
24- الدرراللامع___ة فی الاحادیث الجامع__ة _ السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 250ص، 1404 ه (حدیث)
25- الدعوا « سلوة الحزین» _ قطب الدین الراوندی، 300ص 1407 ه (حدیث)
26- رسال__ة الحقوق الامام علی بن الحسین علیه السلام 35ص، 1405 ه (حدیث)
27- الزهد الحسین بن سعید الاهوازی، 100ص، 1405 ه (حدیث)
28- زبدۀ التأویل السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 180، 1418 (قرآن)
29- صحیف___ة الإمام الرضا علیه السلام، 325ص، 1408 ه (حدیث)
30- الصحیف___ة المهدیه علیه السلام _ ابراهیم بن محسن الکاشانی 260 ص، 1405 (دعا)
31- الصحیف___ة النبوی___ة الجامع___ة السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 800ص، 1424 (دعا)
32- الصحیف___ة الفاطمی___ة الجامع___ة السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 255ص، 1418 (دعا)
ص: 213
33- الصحیف___ة الفاطمی___ة الجامع___ة السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 255ص، 1421 (دعا)
34- الصحیف___ة السجادی___ة الجامع___ة السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 860ص، 1416(دعا)
35- الصحیف___ة الباقری___ة والصادقی___ة الجامع___ة السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 925ص، 1423(دعا)
36- الصحیف___ة الکاظمی___ة الرضوی___ة الجامع___ة السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 665ص، 1432(دعا)
37- الدلیل إلی الصائف السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 345ص، 1425(دعا)
38- الصحیف___ة السجادی___ة ترجمه فارسی السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 860ص، 1423(دعا)
39- صفات الشیع___ة محمّد بن علی الشیخ الصدوق، 50ص، 1410 ه (حدیث)
40- 45- عبقات الانوار میرحامد حسین - (حدیث)
_ الولای___ة 590ص، 1406 ه (حدیث)
- الطیر (سنداً) 500ص، 1405ه (حدیث)
- الطیر (متناً) 220ص، 1405 ه (حدیث)
- مدین___ة العلم (سنداً ومتناً) 800ص، 1406 ه (حدیث)
- النور (حدیث)
ص: 214
- التشبیه (حدیث)
46-69- موسوع___ة عوالم العلوم الشیح عبدالله البحرانی و مستدرکاتها للسید محمّد باقر الابطحی
- العلم و العقل، 660ص، 1405 ه(حدیث)
- فاطم___ةالزهراء ج 1و2، 1295ص، 1415 ه (حدیث)
- حدیث الغدیر، 630 ص، 1413 ه(حدیث)
- النصوص علی الأئم___ة الاثنی عشر، 440ص، 1413 ه (حدیث)
- آیات المؤول___ة بأمیرالمؤمنین علیه السلام، 560ص، 1430 ه (حدیث)
- الإمام الحسن بن علی علیه السلام، 320ص، 1405 ه (حدیث)
- الإمام الحسین بن علی علیه السلام،740ص، 1407 ه (حدیث)
- الامام علی بن الحسین علیه السلام، 320ص، 1413 ه (حدیث)
- الامام محمّد باقر علی الباقر علیه السلام، 530ص، 1413 ه (حدیث)
- الامام جعفر بن محمّد الصادق علیه السلام، ج1و2 1300ص، 1415 ه (حدیث)
- الامام موسی بن جعفرالکاظم علیه السلام، 620ص، 1411 ه (حدیث)
- الامام علی بن موسی الرضا علیه السلام، 620ص، 1411 ه (حدیث)
- الامام محمّد بن علی الجواد علیه السلام، 635ص، 1413 ه (حدیث)
- الامام الحج___ة ج1-5 2640ص، 1434 ه (حدیث)
- فضل الدعاء، 700ص، 1434 ه (حدیث)
70- غیاث سلطان الوری السید علی بن طاووس 10ص، 1408 ه (حدیث)
ص: 215
71- فضائل الشیع__ة محمّد بن علی الشیخ الصدوق، 70ص، 1410 ه (حدیث)
72- کنزالمرام فی أعمال شهر الصیام محمّد فقیه أحمد آبادی، 600ص، 1405 ه (حدیث)
73- المؤمن الحسین بن سعید الأهوازی، 80ص، 1406 ه (حدیث)
74- مائ__ة منقب__ة فی فضائل أمیرالمؤمنین علیه السلام، ابن شاذان القمی، 200ص، 1405 ه (حدیث)
75- مثیرالاحزان جعفر بن الحلی، 125ص، 1406 ه (حدیث)
76 و77- المدخل إلی التفسیر الموضوعی للقرآن ج1و2 السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 505ص، 1405 (قرآن)
78- المزار محمّد بن محمّد النعمان (الشیح المفید) 210ص، 1409 (دعا)
79- المزار محمّد بن مکی العاملی (الشهید الاول) 290ص، 1410 (دعا)
80- مستطرفات اسرائر محمّد بن ادریس الحلی، 180ص، 1408 ه (حدیث)
81- مصادق__ة الاخوان محمّد بن علی الشیخ الصدوق، 60ص، 1410 ه (حدیث)
82- مصباح الانظار، 70ص، 1405 ه (حدیث)
83- 93- معجم رواۀ الحدیث وثقاته ج1-12 السید محمّد باقر الموحد الابطحی، 4680ص، 1428 (رجال)
94 و 95- مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ج1و2 السید محمّد تقی فقیه أحمد آبادی، 956ص، 1422 ه (حدیث)
ص: 216
96- نزه__ة الناظر و تنبیه الخاطر حسین بن محمّد الحلوانی 160ص، 1708 ه (حدیث)
97- النوادر أحمد بن محمّد بن عیسی 185ص، 1408 ه (حدیث)
98- نوادر المعجزات محمّد بن جریربن رستم الطبری، 208ص، 1410 ه (حدیث)
99- وظیف__ة الأنام فی زمن غیب__ة الامام علیه السلام السید محمّد تقی فقیه احمد آبادی، 80ص، 1407 ه (حدیث)
به علت فعالیت گسترده و محققانه مرحوم علامه، در مورد آثار و اخبار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و احیا و نشر آنها، عدهای از علما و بزرگان، آن بزرگمرد را با لقب «علامه مجلسی زمان» و «علامه مجلسی معاصر» میستودند، همانند حضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مازندرانی دامت برکاته، مرحوم آیت الله حاج سید احمد فقیه امامی(قدس سرّه)، مرحوم آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی(قدس سرّه) و... که این بزرگواران، در مقام تجلیل از خدمات علمی و تحقیقاتی و تبیین و نشر احادیث و آثار آل عصمت و طهارت علیهم السلام، از ناحیهی مرحوم آیت الله العظمی موحد ابطحی(قدس سرّه)، ایشان را به لقب فوق ملقب نموده، و مورد تکریم و تجلیل قرار میدادند.(1)
آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مدظله العالی میفرمودند: این وجود با برکت _ که بنده از ایشان به عنوان علامه مجلسی زمان تعبیر مینمودم _ با توفیقات عالیه الهیّه، در شئون مختلف علمی و عملی بیاناً و بنائاً، منشاء ترویجات و تعلیمات کاملِ فقهی، اصولی، کلامی، حدیثی، تفسیری و... در حدّ کمال بودند.
ص: 217
مخصوصاً در قسمت حفظ و نشر اخبار و آثار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و در عرصه تألیف و تصنیف جایگاه رفیع و عظیمی داشتند.
مرحوم علامه که تمامی مسیرها و منازل منتهی به فقاهت و اجتهاد و مرجعیت را در نهایت عظمت پیموده بودند، با نهایت تواضع و بزرگواری از این موقعیت والا گذشتند و این مسئولیت خطیر را به دیگران وا نهادند.
وقتی از ایشان درباره مرجعیتشان سؤال میشد میفرمودند: «من را برای امر دیگری قرار دادند و وظیفه ام چیز دیگری است».
پس از ارتحال مرجع عالیقدر شیعه، مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج سید محمّد رضا موسوی گلپایگانی(قدس سرّه)، عدهای از بزرگان حوزه علمیه قم از مرحوم علامه درخواست نمودند که وارد میدان مرجعیت تقلید شوند، و رساله علمیه در اختیار مردم با ایمان قرار دهند، و اظهار داشتند که: با توجه به سوابق شما در محافل علمی و درسهای برجستهی حوزه علمیه بالأخص در محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرّه)، و عنایت آن بزرگ مرجع جهانی نسبت به شما، شایسته است که دست به کار شوید، و مسئولیت این مقام منیع دینی و اجتماعی را بر عهده بگیرید. ولی مرحوم علامه، اظهار داشتند که: «از من کار دیگری خواسته شده، و موظفم که در احیا و نشر آثار اهل بیت علیهم السلام و علوم و احادیث آن ها، اقدام کنم، و به هیچ عنوان در میدان مرجعیت وارد نمیشوم».
البته، آن بزرگمرد، در حمایت از مقام مرجعیت، و پشتیبانی از مراجع عالیقدری که در امر ولایت اهل بیت علیهم السلام کوشا بودند، از هیچگونه اقدامی فرو گذار نبودند، و با کمال تواضع، از اقران خود، که در جایگاه رفیع مرجعیت، انجام وظیفه مینمودند، حمایت نموده، و از امکانات اجتماعی و معنوی و روحی خود، برای موفقیت آنها بهره میگرفتند.(1)
ص: 218
درخواستهای کتبی و شفاهی بسیاری از ایشان شد تا رسالهی خود را منتشر نمایند، اما هرگز زیر بار و قبول این امر نرفتند، تا جایی که مقلدین مرجع عالیقدر شیعه مرحوم آیت الله العظمی بهجت(قدس سرّه)، وقتی از ایشان میپرسند، پس از خود، ما را به چه کسی ارجاع میدهید، ایشان میفرمایند:
«یکی حضرت آیت الله آقای حاج میرزا علی آقا صافی گلپایگانی و دیگری حضرت آیت الله حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی اصفهانی؛ اما یقین دارم حضرت آیت الله موحد ابطحی قطعاً قبول مرجعیت نمیکنند و رسالهی عملیه هم نمیدهند».
پس از ارتحال مرحوم آیت الله العظمی بهجت(قدس سرّه) بسیاری از مقلدین ایشان به مرحوم علامه رجوع میکنند، ولی معظم له تحت هیچ شرایطی قبول مسئولیت مرجعیت نمیکنند و همان میشود که آیت الله العظمی بهجت پیش بینی کرده بودند.
بارها به ایشان میگفتند: همه همدرسان ردیف شما، رساله داده اند، شما هم اقدام کنید، ایشان میفرمودند: «وقتی آنان اقدام کرده اند چه ضرورتی دارد که من هم اقدام کنم؟!، الحمدلله مراجع بزرگوار دامت برکاتهم امروز زیادند و ضرورت ندارد هر فقیه و مجتهد جامع الشرایطی الزاماً رساله بدهد و عَلَمِ مرجعیت بدوش بکشد».
مرحوم علامه در این زمینه میفرمودند: «فتوا و حکم از بطن قرآن کریم و متن همین احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و روایات اهل بیت علیهم السلام و دارا بودن علم رجال و درایه (حدیث شناسی) و توا علمی و عقلی و قوهی استنباط بدست میآید، و من به سهم خود احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و روایات اهل بیت علیهم السلام را همراه با تحقیق و علم رجال آن و هم روایت حدیث و هم دلالت آن ارائه داده ام و در حوزه علوم قرآن و تفسیر کارهایی کرده ام و در دایره افتاء همه مراحل را رفته ام. این را من وظیفهی خودم تشخیص دادم و با عنایت الهی توان آن هم در من بود. حالا هر کس از آقایان علما قبول مرجعیت کند فتوایش را هم در امور مختلفه با استناد به همین آیات قرآن و احادیث و روایات صادر میکند و مراجع بزرگی بودند که همراه
ص: 219
رحلتشان و دفنشان، رساله عملیه شان دفن شد، اما ببینید علامه مجلسی(قدس سرّه) صاحب کتاب بحارالانوار و دیگر آثار گرانبها در حوزهای قدم گذاشتند و قلم زدند که هم آثارش جاودان مانده و هم یاد و نامش و هنگامی که خدا در این حوزه هم ردیف علامه مجلسی(قدس سرّه) توفیقم داده باید این جا کار کنم و جای دیگر نروم».
مرحوم علامه در ادامه افزودند: «ما که برای نام و نان و شهرت خودمان نیامده ایم، هر یک از علما رسالت و مسئولیتی را و رشتهای را به دوش کشیده و رفته و میروند، تا مکمل هم باشیم و ضامن قدرت علمی و معنوی حوزه های علمیه ودر نهایت استمرار دیانت مردم مسلمان گردیم و حافظ احکام الهی باشیم و بحث منیت نیست، باید به دنبال حقیقت بود و یاور حق باشیم. اصلاً من مرجع باشم یا نباشم، چه مشکلی از من حل میکند و اگر بنا است به سهم خود خدمتی به اسلام و مسلمین و مؤمنین و حوزه های علمیه کرده باشم و قدمهایی در اجتماع گذاشته و برداشته باشم تلاش خودم را کرده ام که امید است مرضی رضای حق باشد و اگر خدای ناکرده کاری را هم برای هوی و هوس و خوش آمد این و آن بکنیم نه تنها اجر و مزدی نداریم، بلکه همان کار وبال گردنمان خواهد شد. پس سعی کنید خود را اصلاح کنیم و اصلاح کنید و با قلب سلیم در برابر خدا تسلیم باشیم و او را عبادت و بندگی کنیم و واقعاً برای خدا بنده باشیم. این بندگی برای همه ما کافی است، خیلی به این مقامات مادی و دنیوی توجه نکنید و دل نبندید، در دنیا همان مقامات معنوی و ریاستهای دینی را هم از انسان میگیرند. اما عبادت و بندگی را به ما داده اند که تا قیامت آثار و برکت آن همراهمان باشد، البته خود مقامات معنوی و ریاستهای دینی هم وقتی در راستای دستورات الهی باشد خودش عبادت است، این اشتباه نشود، اما مقام بندگی را میخواهم بگویم که یک چیزی است، اصلاً گوهری است که با هیچ چیز مقایسه نمیشود و در ذات خود جوهری دارد، این بندگی که انسان را در دنیا و آخرت از هر شرمندگی دور میسازد».(1)
ص: 220
مرحوم علامه در برابر اصرار برخی علاقمندانشان راجع به مرجعیتشان میفرمود: امروز الحمدلله علما و مراجع عظام فراوانند و بهتر است که من هم همین کارهای علمی و تحقیقی را انجام دهم و احیاگر آثار و انوار معارف اهل بیت علیهم السلام باشم، مگر مرجعیت شیعه غیر از این هدف و یا اهدافی را تعقیب میکرده و میکند، ما هر عظمتی و هر استقلالی و هر شکوه و جلالی داریم و به هر جا که رسیده ایم و به هر رشد و کمالی که بخواهیم برسیم، به خاطر تکیه به معارف اهل بیت علیهم السلام و پیروی از آن ذوات مقدس است.(1)
مرحوم علامه همواره میفرمود: من فقط هدف اصلی و مقصد نهایی و غایت آرزویم این است که واقعاً عبد خدا باشم، آن هم عبد خالص و مخلص و از جملهی عبادی باشم، که شیطان از هیچ راهی و مقام و منصبی و مال و منالی و موقعیت و شهرتی نتواند بر او نفوذ کند.(2)و همچنین میفرمود: نهایت آرزوی من این است که نه فقط در حوزه های علمیه علمای بنام و بزرگ حضور داشته باشند، ما باید در همهی کارها آینده نگر باشیم و به خصوص در مورد تربیت علمای بزرگ و طلاب نخبه نگرش ما به افقهای آینده و دور دست بسیار باید وسیع و دقیق و عمیق باشدکه ما در تک تک شهرها و حتی بخشها علمایی شایسته و فقهایی بایسته داشته باشیم که تکیه گاه و امید مردم آگاه باشند و مردم با سهولت و خیال راحت به آنها مراجعه کنند و احکام دین را مستقیم از آنها یاد بگیرند و به تجربه ثابت شده، مردم در دریافت احکام الهی و دستورات دینی هرچه که به یک عالم وارسته و فقیه برجسته نزدیکتر باشند و مستقیم و رو در رو با او حشر و نشر داشته باشند، این فراگیری و تأثیر گذاری به مراتب بیشتر و بهتر است و حتی علاقه و عاطفهی روحی و قلبی مردم با روحانیت و صاحبان فقاهت قویتر و برجسته میشود.از این جهت میگویم، لزومی ندارد هر فقیهی به درجهی عالی
ص: 221
فقاهت و اجتهاد رسید، بخواهد صاحب رساله و مقام مرجعیت بشود. وقتی هدف خدمت به اسلام و مسلمین و توسعه فرهنگ دین و رساندن مردم به اطمینان و یقین باشد، باید حرکت کنیم و به میان مردم برویم، حتی به دورترین نقاط محروم سفر کنیم، که مردم مستضعف و دور ماندهی از هدف بسیارند که احکام دین و دستورات الهی به درستی به آنها نرسیده است، چه میشود که به جای این که فقط طلاب را تربیت کنیم و به آنجا بفرستیم، هر از گاهی علمای بزرگ و برجسته در حد توان و امکان به میان مردم مسلمان و مؤمنان در شهرستانها و روستا بروند. نمیدانید که اگر علما اهل این معنا و حرکت بشوند، چه جلوه و شکوهی رخ میدهد و چه عظمتی به پا میشود و چه معماها حل میگردد و چه دلهای پاک و با صفایی با سرعت و محبت و عشق و علاقه به سوی دین خدا کشیده میشوند و از این رهگذر هم دل در گروِ ارادت به روحانیت مینهند و اگر این حضور همراه با یک خدمت یا خدمات اجتماعی تحت لوای دین و به نام مقدس امام زمان حضرت حجت بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف انجام گیرد، جلوه و جذبهاش به اعلی علیین و عرش برین میرسد.اگر میخواهید مردم را به راه دین ببرید و به یقین برسانید و به آنها اطمینان بدهید و ایمانشان را مستحکم و استوار سازید و عشق پروردگار را در دلشان برای همیشه زنده کنید، این یک راه تجربه شده است که در آن صورت، مردم با دل و جان به خداوند منان ایمان میآورند و به معنای واقعی انسان میشوند و به سوی کمال حقیقی و جمال معنوی گام بر میدارند.و در این حال ضمن این که علما و فقها بیش از حد مورد اعتقاد و اعتماد مردم واقع میشوند و آنها را پشتوانهی علمی و اجتماعی و معنوی و رهبر دینی خود میشمارند، مردم هم در مقابل پشتوانه های محکمی برای حوزه های علمیه و مراکز دینی و علمی میشوند و یک نوع رابطهی صمیمی و متقابل بین جامعه و روحانیت به وجود میآید که هیچ دشمن قَدَر نمیتواند با عداوت و خیانت، بین مردم و روحانیت جدایی و افتراق به وجود آورد و عظمت آنها را خدشه دار کند.(1)
ص: 222
مرحوم علامه قبل از ارتحال خود بارها بیان کرده بودند که سال فوت را به من گفته اند، ولی هنوز روز آن را نگفته اند و لذا هیئتی را به عنوان هیئت امنا جهت اداره مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف معین نمود. و سرانجام آنچه مورد نظر ایشان بود در دستورالعملی اعضای نه نفرهی هیئت امنا تنظیم گردید و ایشان برگه را امضاء و مهر نموده و این کار، کلیدی بود بر گشایش کارهای مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که با لطف و توجهات امام زمان ارواحنافداه کارهای مؤسسه و زیر مجموعه های آن، کماکان مثل زمان گذشته را خود را طی نموده و مینماید.(1)
نویسنده محترم کتاب شجره طیبه، این هیئت را که جمعی از آیات و حجج و اخیار تشکیل میدهد چنین معرفی کرده است:
حاج سید علی موحد ابطحی، حاج سید محمّد رضا موحد ابطحی، حاج سید حسین موحد ابطحی، حاج سید مصطفی میرلوحی، حاج شیخ شرف الدین نظری (خادم الشریعه)، حاج سید عبدالوهاب طالقانی، حاج آقا علی رجالی و حاج آقا محمّد علی بصیری که بحمدالله اوّلین جلسه هیئت امناء در محلّ مؤسسه الامام المهدی در قم تشکیل گردید و همه آقایان شرکت خود را در این هیئت، افتخاری برای خود دانسته و با کمال میل همکاری خود را اعلام نمودند و هیئت امنای موسسه رسماً کار خود را آغاز نمودند و گزارش کار این هیئت و موسسه در دیدارهای جدا گانه بیت مرحوم آیت الله العظمی موحد ابطحی و هیئت امنا به عرض مقام معظم رهبری و حضرات آیات عظام و مراجع تقلید: صافی گلپایگانی، وحید خراسانی، شبیری زنجانی، مکارم شیرازی، سبحانی و نماینده آیت الله العظمی سیستانی و دیگر بزرگان و اعلام، رسیده است.(2)
ص: 223
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب سید محمّد باقر ابن سید مرتضی موحد ابطحی موسوی با اقرار و شهادت به ربوبیت رب العالمین و رسالت خاتم النبیین و امامت ائمه اثنی عشر و حقانیت ما أنزل الله الی یوم الدین، در کمال صحت عقل و آگاهی، اقرار و اعلام می نمایم که کلیه مؤسسات دینی _ تبلیغی، تحقیقاتی قرآن و حدیث و مراکز خدماتی _ درمانی و عام المنفعه ای را که تاکنون تأسیس و یا احیاء نموده ام به علاوه ی کلیه ی املاک و اموالی را که به صورت سند رسمی، قباله، دستنوشته و اقرار نامه و یا وکالت به نام اینجانب می باشد را همانگونه که کراراً پیش از این گفته ام به صورت اهداء که سیره ائمه اطهار بوده است در ملک امام عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در آوردم بدون آنکه هیچ یک از آنها را وقف کرده باشم و یا وقف کنم.
و برای رعایت مسائل قانونی و حفظ اموال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و نشر و ترویج هر چه بهتر معارف اهل بیت علیهم السلام و تقویت شیعه اثنی عشریه، حضرات آیات و حجج اسلام و تجار و معتمدین محترم ذیل را برای هیئت امناء این مؤسسات، مراکز، املاک و اموال منصوب می نمایم و اشراف و هرگونه تصمیم گیری در جهت حفظ و احیاء، فروش و تبدیل به احسن و اداره و نگهداری در مورد همه آنها را به آقایان هیئت امناء واگذار می کنم و در صورت عدم تصمیم قطعی آنها در اختلافات باید به فقیه جامع الشرایط نزیل در قم مراجعه کنند.
اعضاء هیئت امناء عبارت اند از :
1. جناب مستطاب آقای سید علی موحد ابطحی دام عزه
2. جناب مستطاب آقای سید رضا موحد ابطحی دام عزه
3. جناب مستطاب آقای سید حجت موحد ابطحی دام عزه
4. جناب مستطاب آقای سید حسین موحد ابطحی دام عزه
ص: 224
5. جناب مستطاب آقای سید عبدالوهاب طالقانی دام عزه
6. جناب مستطاب آقای سید مصطفی میرلوحی دام عزه
7. جناب مستطاب آقای شیخ شرف الدین نظری خادم الشریعه دام عزه
8. جناب مستطاب آقای حاج علی رجالی دام عزه
9. جناب مستطاب آقای حاج محمد علی بصیری دام عزه
خداوند به همه آقایانی که در راه تقویت مذهب تشیع و خدمت به ولی عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قدم بر می دارند نصرت و جزای خیر عنایت فرماید.
در پایان متذکر می شوم که برای مراحل رسمی این کار مؤسسه ای به نام مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در اسرع وقت باید به ثبت رسیده که به همراه اساسنامه آن به ابلاغ هیئت امناء خواهد رسید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اناالعبد السید محمد باقرالموحد الابطحی
بیمن 17 ربیع المولود 1393 =1435
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه مرحوم حضرت آیت الله آقای حاج سید محمد باقر موحد ابطحی رضوان الله تعالی علیه مرقوم نموده اند مورد تأیید است و هیئت امناء محترم که آن مرحوم منصوب کرده اند را تنفیذ می نمایم ان شاء الله تعالی آقایان بزرگوار در ترویج و نشر معارف نورانی اهل البیت علیهم السلام موفق باشند و مشمول عنایات حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف باشند.
9 ذی الحجة الحرام 1436
لطف الله صافی
ص: 225
تصویر شماره (21)
ص: 226
ص: 227
ص: 228
مرحوم علامه در ابتدای ازدواج در شهر مقدس قم، منزلی را اجاره میکنند، قسمتی از آن را در اختیار خود و قسمتی دیگر را در اختیار مرحوم آیت الله حاج سید احمد فقیه امامی(قدس سرّه) قرار میدهند.
ایشان پس از چند سال اقامت در منزل اجاره ای، در خیابان آبشار اقامت گزیدند و پس از آن در منزلی واقع در خیابان بهار مقابل بیت آیت الله العظمی صدر ساکن میشوند و در پایان به منزلی که متعلق به امام زمان ارواحنافداه و وابسته به مدرسه و مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع در خیابان چهار مردان (انقلاب)، مقابل منزل مؤسس حوزه علمیه قم، آیت الله العظمی حائری یزدی(قدس سرّه) مستقر میشوند.(1)
خانهای که مرحوم علامه در آن زندگی میکرد، خانهی گِلینِ ساده و کوچکی بود که در نهایت بیتوجهی به زخارف دنیا در آن اقامت داشت و در آن خانهی با فضیلت، دنیا را به اسارت خود درآورده بود.
دنیای مادی با همهی مظاهرفانیاش در نظر بلند ایشان هرگز جلوه ننموده و هیچگاه در قید و بند مطامع دنیوی فرو نمیرفت و خود را درگیر آرزوهای پوشالیِ آن نمیکرد.
آیت الله زاده آقای حاج شیخ شرف الدین نظری خادم الشریعه دام عزه در این باره نقل میکنند: شبی در محضر آیت الله ابطحی در منزل مسکونی شان واقع در خیابان بهار مقابل بیت مرحوم آیت الله العظمی صدر بودم و برایم اینگونه تعریف نمودند: روزی یکی از تجار و متموّلین بنام نزد من آمد و پیشنهاد داد که آقا! اجازه دهید من خانه تان را بکوبم و برایتان نو و چند طبقه بسازم. به او گفتم: بعد چه میشود؟! گفت: آقاجان! خانه تان نو و زیبا و چند طبقه میشود! آقا فرمود: به
ص: 229
او گفتم چطوری می شود؟ گفت: یعنی چه؟ گفتم: میفهمم! بعد که خانه مرا نو کردی چطور می شود؟! آن شخص جوابی برای گفتن نداشت. در محضر ایشان ساکت ماند. ایشان با این سؤال و جواب و طرز برخورد میخواست بیاعتباری دنیا را به آن بنده خدا گوشزد کند و درس بزرگی به او و امثال او بدهد که:
برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه
هیچگاه صحنه آن شب و طرز کلام آقا و تبسم ملیحی که در موقع بیان این مطلب برایم داشت از ذهنم محو نمیشود و بیان این مطلب از آقا برای خود ما هم اندرزی بود. مرحوم علامه در موقعیت والای علمی و اجتماعی که داشتند، هیچگاه امورات شخصی خود را به کسی واگذار ننموده و تمامی امور زندگی را، خود اداره میکردند و حتی برای منزل خود خادمی برنگزیدند.
هیج میل و رغبتی نیز برای ذخیره نمودن مال و اندوختهی مادی نداشتند و از آنجایی که بر اساس مصلحت الهی صاحب فرزند هم نشده بودند، میفرمودند: برای چه مال اندوزی کنم؟!، هر چه دارم برای امام زمان است... و دائماً این نکته را تکرار میکردند که: تمامی هستی من، داشته و نداشتهی من برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
روزی مرحوم علامه، سند خانهی ساده و گلین خود را نزد پیشوای دینی عصر، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) میبرند و خطاب به ایشان عرضه میدارند:
حضرت آقا! هر چه در زندگی دارم، مِلک امام زمان ارواحنافداه است، می خواهم دو دانگ از این خانهی محقّر که در آن زندگی میکنم، تملیک به امام زمان ارواحنافداه بنمایم.
مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) به ایشان میفرمایند: در عصر غیبت چگونه خانهی خود را تملیک به امام زمان ارواحنافداه مینمایید، قَبِلتُ را چه کسی میگوید؟
ص: 230
مرحوم علامه عرضه میدارند: «... وَ اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَةْ فَارْجَعُوا اِلی رَواةِ حَدیثُنا فَانّهُمْ حُجَّتی عَلَیکُم وَ اَنَا حُجّةُ الله عَلَیهِم...»؛ آنجا بود که مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) صیغهی ملکیت خانهی ایشان را به نام امام زمان ارواحنافداه جاری میکنند و دو دانگ از خانهی ملکی ایشان واقع در خیابان بهار قم در ملکیت امام عصر ارواحنافداه قرار میگیرد.(1)
لباسهای مرحوم علامه، بسیار ساده و مندرس بود و هیچگاه در پی استفاده از لباسهای قیمتی و زینتی نبود. ایشان میفرمود: لباس هایم را خودم میشویم و وظایف شخصی خود را بر عهده کسی نمیگذارم. سعی شان نیز بر آن بود که در حد ضرورت بپوشند. توجهی به زخارف دنیا نداشتند و بیشتر به خدمت و وظیفهی خود میاندیشیدند.
بارها تجار و بزرگان اصفهان و...، وسایلی جهت آسایش ایشان فراهم مینمودند و برایشان میفرستادند، ولی ایشان آنها را رد نموده و به زندگی ساده و طلبگی خود اکتفا مینمودند.
ایشان میفرمود: از سن 19 سالگی که به قم مشرف شدم، حتی چشم امید به کمکهای مادی پدرو مادرم نیز نداشتم و از ارث و میراث پدری نیز هیچ استفاده و بهرهای نبردم، در واقع از کسی توقع نداشتم و ندارم و تنها تکیه ام به خدا و نگاهم به لطف و عنایت امام زمان ارواحنافداه است.
صفت انقطاع الی الله و روی برگردانی ایشان از دنیا الگوی مناسبی برای رهروان این راه مقدس است که امیدی جز خدای متعال در دل نداشتند و همواره به آن افتخار میکردند و میفرمودند: «خدای خوبی دارم».
مرحوم علامه در خوراک به خوردن غذاهای لذیذ و مقوی و خاص مقید نبودند و هر چه بر سر سفره میآوردند، همان را میل و در خوردن غذا به حداقل اکتفا
ص: 231
مینمودند و مقید بودن ظرف غذای خود را تمام نمایند تا نسبت به نعمت الهی اسرافی صورت نگیرد.
مرحوم علامه بر طیب و طاهر بودن غذا اهتمام ویژهای داشت و نسبت به غذاهای روضه و منتسب به ائمه اطهار علیهم السلام و سفره های ولائی احترام و اهتمام خاصی مبذول میداشتند و بسیار اتفاق میافتاد که غذاهای نذری روضه ها را که برایشان میآوردند، گرم مینمودند و سپس میل میکردند.
هیچگاه به دنبال لذت بردن از خوردن غذا نبودند و بیشتر اوقات در کمال سادگی به نان و دوغ و ماستی اکتفا میکردند. میفرمودند: «در زمان تبلیغ و انجام خدمات دینی و اجتماعی در منطقه اقلید و سرحدّات، محل اقامتم در منازل مردم بود که از ما دعوت به عمل میآوردند و طبق معمول پذیرایی از میهمان به قدر وسعشان بود و از نظر مادی و زندگانی وضع و مراتب افراد و خانواده ها تفاوت داشت. گاهی بعضیها به قدر سیر نمودنشان یک نان و پیاز هم نداشتند! و بعضی وقتها که غذای مناسبی طبخ مینمودند، هیچگاه از نوع غذایشان تعریف نمیکردم که آنها بفهمند من از این نوع غذا خوشم میآید تا بار دیگر از آن غذا برایم بپزند». این در حالی بود که علاقه و ارادت اهالی آن منطقه به ایشان آنقدر زیاد بود که هر کسی میخواست خدمت بهتری به مرحوم علامه بکند و این نوع برخورد ایشان نشانه تملک بر نفس و اراده قویشان بوده است.
ایشان میفرمود: دوست ندارم با ذلت نفس به سفره های رنگین برسم و از اینرو همیشه خود را ریزه خوار امام زمان ارواحنافداه و بر سر سفرهی آن امام همام میدید. (1)
حضرت آیت الله آقای حاج شیخ خلیل قدسی مهر تبریزی مدظله العالی از قول مرحوم علامه نقل میفرمودند که ایشان میفرمودند: «در زمان طاغوت و دوران تحصیلاتم در حوزه علمیه قم، به خاطر داشتن هوش سرشار و استعداد قوی به سراغ من میآمدند که مرا برای مراکز دیگر ببرند، نپذیرفتم و در پاسخ آنها گفتم:
ص: 232
هنوز نان و دوغ سر سفرهی امام زمان تمام نشده است. من این نان و دوغ را با سفره های رنگین دیگر عوض نمیکنم»؛«و همواره از دعاهای ایشان بر سر سفرهی غذا آن بود که خدایا ما را از سر سفرهی امام زمان ارواحنافداه جای دیگر حواله ندهید و ما را جزء نان خورهای امام محسوب بدارید».(1)
من ریزه خور سفره احسان تو هستم ناچیزتر از خار گلس___تان تو هستم
من نوکر تو نیستم ای سرور خوب_ان بل خاک کف پای محبان تو هستم
اخلاق مرحوم علامه در خانه، همواره بر اساس محبت و مهربانی و وفا بود و احترام خاصی برای همسر مکرمهی شان قائل بودند و در بیان زندگی مشترکشان میفرمودند: زندگی مان بر اساس مهربانی و وفاداری و صبوری میگذشت.
ایشان میفرمود: مرحوم پدرم، شرط ازدواجم را گرفتن اجازه اجتهاد قرار داده بودند، لذا بعد از اخذ اجازه اجتهاد و کنار رفتن از تقلید نمودن از آیت الله بروجردی در زمان حیات ایشان، در سن 25 سالگی ازدواج کردم.
ایشان در زمان اقامت در مدرسه حجتیه با مرحوم آیت الله العظمی سید محمّد علی موحد ابطحی، مرحوم آیت الله سید احمد روضاتی و مرحوم آیت الله حاج شیخ رضا یزدی هم حجره بودند.
مرحوم آیت الله سید احمد روضاتی که صاحب تألیفات و دارای کمالات علمی بودند، دختر یکی از بستگان خود را به مرحوم آیت الله ابطحی معرفی نموده و بعد از طی مقدمات مرسوم، ازدواج انجام میشود و ایشان داماد مرحوم حجت الاسلام
ص: 233
والمسلمین حاج سید مهدی روضاتی(1) که از علما و مروجین دین و صاحب مسجد و اقامه نماز جماعت بودند، میگردند.(2)
همسر با وفای مرحوم علامه در جلسهای درباره پدر بزرگوارشان میفرمودند:
مادر بزرگ ما که معروف به دختر آقا بزرگ (فرزند میرزا مسیح روضاتی) و پدر بزرگش مرحوم صاحب روضات بود، زنی متدینه و مؤمنهای بود که همه به او التماس دعا میگفتند و او را صاحب نفس میدانستند.
او چهار دختر داشت و فرزند پسر نداشت،از اینرو عریضهای خدمت امام عصر ارواحنافداه مینویسد و در چاه منزل خود میاندازد. در خانه یک خادم به نام غلام حسین بوده، او وقتی سر چاه میرود تا سطل خود را داخل آن بیندازد، تا آب بیاورد، یک دفعه کاغذ را که داخل سطلش قرار میگیرد را بر میدارد و به حاجیه خانم میدهد و او کاغذ را باز کرده و میبیند عریضه مُهر خورده و دو اسمِ محمد و مهدی در آن نوشته شده است. بعد که حامله میشود، خدای متعال دو پسر به او میدهد که اوّلی محمّد و دوّمی را مهدی نامگذاری میکند و مهدی پدر همسر حضرت آیت الله سید محمّد باقر ابطحی میباشد.
مرحوم علامه میفرمود: در طول عمرم، هیچ وقت همسرم را به کاری امر و تکلیف نمیکردم. هیچگاه در طول زندگی ام به همسرم نگفتم که امروز فلان غذا را میل دارم و یا فلان غذا را دوست ندارم... و هر چه سر سفره میآمد میخوردم و خدا را شکرگزار بودم.(3)
ایشان حرمت قابل توجهی برای همسرشان قائل بودند و از همسر علویهی شان به عنوان اسوهی صبر، ادب و وفاداری یاد مینمودند.
ص: 234
مرحوم علامه، در سالهای نخستین ازدواجشان، علاقه بسیاری به فرزند دار شدن داشت، و از دعاها و توسلات بسیاری بهره جست، پدر و مادر، و نزدیکانشان نیز سعی وافری داشتند، که ایشان دارای نسلی بشوند، که ادامه دهندهی آثار زندگی و مجاهدات ایشان باشد، ولی تقدیرات الهی برنامهی دیگری را برای ایشان رقم زده بود. از طرفی نیز به حرمت سیادت و عظمت ایشان و آنکه نکند ذرهای همسر مکرمهی شان دلتنگ شوند و در خود بشکنند، هیچگاه به ازدواج دیگر فکر نکردند تا بخواهند از همسری دیگر، نسلی از خود برجای بگذارند و این مطلب قابل تأمل سخنهای بسیاری از عظمت روحی مرحوم علامه دارد.
مرحوم علامه میفرمود: بسیاری از خانواده های اعیان اقلید و شهرهای دیگر دربارهی ازدواج دوّم، به من پیشنهاد میدادند. روزی دختر یکی از اعیان اقلید را که سنش پایین بود را به من پیشنهاد کردند و گفتند دلمان میخواهد این دختر خود را به شما بدهیم. به آنها گفتم:
برو این دام بر مرغی دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه
انسانی که غرض و هدف دارد و دلش میخواهد کاری انجام دهد تا ماندگار بماند، نمیتواند هوسران باشد. (و راضی به تقدیرات بوده و تنها به هدف خود میاندیشد).(1)
مرحوم علامه در سالهای اخیر عمر با برکتشان، مکرراً و در محافل و مناسبتهای گوناگون، اظهار میداشتند که اگر عنایتهای ویژهای نصیبم شد، و خداوند بزرگ، به جای داشتن فرزند، آنها را به من لطف فرموده، بخواهد از من بگیرد و فرزندی به من بدهد، به هیچ عنوان راضی نخواهم شد.
آن بزرگمرد، خود را مشمول الطاف و عنایات خاصهی الهی میدیدند، که به جای داشتن فرزند، نصیبشان گردیده، که بارها در حال شکرگذاری برای آن
ص: 235
الطاف خاصهی الهیه، اظهارات فوق را برای دوستان و آشنایان مطرح میکردند.و این، یک درس تربیتی را در بر دارد که اگر انسان برای رسیدن به آرزویی خاص، دعا و توسل داشته باشد، و به مقصود نرسد، نگران نباشد، زیرا چه بسا، نعمتی دیگر و بالاتر، به او عطا میشود و پاداش دعاها و استغاثه هایش، با فضل و لطف الهی، در قالب نعمتی دیگر داده میشود.(1)
نقطه بارز شخصیت اجتماعی و اخلاقی آن عالم ربانی، مردمی بودن و با مردم زیستن ایشان بود، شیفتگان معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از اقصی نقاط کشور از هر طبقه و سلیقه با خصوصیات اخلاقی و معنوی ایشان آشنا بوده و از محضر مبارکشان بهره می بردند.
درب مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، همیشه بر روی مردم باز بود و با رویی گشاده از مردم استقبال می کرد و دست پر از رأفت و محبت خود را بر سر همه می کشید. هدایتگری آیت الله العظمی موحد ابطحی فوق العاده بود و بسیاری از رجال لشکری و کشوری را به فراخور حال و مسئولیتشان نصیحت میکرد و در برخی موارد آنها را به حمایت و بزرگداشت حضرت زهرا علیها السلام فرا میخواند و کار برای حضرت زهرا علیها السلام را مانع نزول بلایا برای مملکت امام زمان ارواحنافداه میدانست.
عدهای از مراجعه کنندگان به مرحوم علامه، در جستجوی راه های قرب به حق و کسب کمالات انسانی بودند و برای راهنمایی و الهام گیری، چه بسا از راه های دور میآمدند و از ایشان دستورالعملهای لازم را دریافت میکردند.
ص: 236
بعضی از آقایان نیز جهت پاسخ سؤالات علمی خود نزد ایشان میآمدند و معظم له با حوصله تمام به سؤالات آنها پاسخ میدادند و برخی نیز بخاطر مشکلات اجتماعی خدمتشان میرسیدند و ایشان اقدام لازم را مینمودند.(1)
هیچ وقت اجازه نمی دادند کسی مانع دیدار فقرا و محرومان با ایشان شوند و همیشه نگاهش به روی فقرا و مستمندان باز بود.
مرحوم علامه هنگامی که با فقرا رو به رو میشدند، شخص نیازمند تصور میکرد مرحوم علامه سال هااست که او را میشناسد، چرا که با لبخند ملیحی و شور و نشاطی غیر قابل وصف آنها را به حضور میپذیرفت و با آنان صحبت میکرد و ضمن جویا شدن از وضعیت زندگی شان، مساعدتهای لازم را در رفع مشکلاتشان انجام میداد.
آری! فقرا و مستضعفان محضر ایشان را محل تسکین آلام روحی و مشکلات خویش می پنداشتند و در واقع پناهگاه و جنت المأوای غریبان و محرومان به شمار می رفت.
آقای سید زین العابدین محمّدی اقلیدی نقل میکند: چند سال قبل جمعی از ارادتمندان آیت الله موحد ابطحی(قدس سرّه) طبق سنوات معمول و علاقه ومحبت و اعتقاد قلبی که به معظم له داشتند، تعداد 9 رأس گوسفند و بره چاق که نذر آن علامه محقق کرده بودند، تحویل ما دادند که در مسافرت به قم خدمت ایشان ببریم.
چند رأس از آنها هم توسط محبانی از روستای شهید پرور شهرمیان اقلید، نذر شخصی آقا شده بود و ما یک روز با تعدادی از دوستان ازجمله مرحومین حاج اصغر ناظمی و حاج غلامحسین اسلمی که از ملازمان همیشگی حضرت آقا بودند و سالها هم حرفه اصلی آنها قصابی بود، عازم قم شدیم و یک ماشین نیسان گرفتیم و گوسفندان را هم بار زدیم و پس از رسیدن به قم منزل ایشان رفتیم که
ص: 237
پس از صرف صبحانه و صحبتهای عالمانه معظم له و دیگر مطالب که بین افراد رد و بدل میشد، خدمت آقا عرض کردیم این تعداد گوسفند نذری شخص خود شماست و در ماشین است آنها را چه کار کنیم؟ ایشان با تبسم دائمی که بر لب داشتند، فرمودند: مگر من دامداری دارم که این همه گوسفند بخواهم! یا نکند شما اقلیدیها میخواهید دست از طلبگی بردارم و مشغول دام داری شوم؟! و از طرفی من هم که اولادی ندارم و دو نفر آدم این همه گوشت نیاز نداریم. چرا این کارها را میکنید؟! گفتیم:آقا شما میتوانید جلوی علاقه ونذورات مردم را بگیرید و ما هم کارهای نیستیم، تحویل ما داده اند و آورده ایم حالا هم امر امر مطاع شما است.
فرمودند: اشکالی ندارد و ما هم مانع خیر نمیشویم، برایش برنامه دارم، ماشین را روشن کنید و بره ها را به مؤسسه و مدرسه امام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ببرید و ما هم الان میآییم. گوسفندان را بردیم و آقا و دوستان تشریف آوردند، بعد دستور دادند در زیر زمین مدرسه همهی آنها را ذبح کنیم و آقایان ناظمی و اسلمی آنها را ذبح کرده و با مهارت خاص حرفهای که داشتند همه را پوست کندند. بعد آقا فرمودند: دسته جمعی همه را خرد کنید، مقداری پول هم به یکی از دوستان داده و فرمودند: مقدار پلاستیک بگیر و بیاور. وقتی همه خرد و آماده شدند، فرمودند: آنها را در حد یک کیلو و یا کمتر بسته بندی کنید. همه بسته بندی شد، بعد دو عدد فرقون مخصوص بنایی که درمدرسه بود. فرمودند: آنرا بیاورید و به طبقه بالا انتقال دهید. کار انجام شد و بسته ها را داخل تعدادی کارتن ریختیم، بعد فرمودند: چند جوان رشید و زبر و زرنگ همراه من بیایند و فرقونها را چندین مرتبه پر از گوشت کردیم و درمحلات نزدیک مؤسسه امام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بردیم و آقا خودشان درب برخی از منازل را میزدند و یک بسته تحویل میدادند و بعضی از منازل هم منازل علما و طلاب بود و مقداری را هم بین طلاب مدرسه خودشان توزیع کردند و مقداری مانده بود که فرمودند: یک ماشین آماده کنید، میخواهم به چند محلهی دور قم بروم، این کار هم انجام شد و با دو سه نفر از دوستان همراه ایشان شدیم و مابقی را هم آقا در آن محلات که خود میشناختند توزیع
ص: 238
کردند. حتی همهی کله پاچه ها را هم به افراد دادند و از آن جا که ما میدانستیم ایشان به آبگوشت کله پاچه علاقه دارند، خواهش و اصرار کردیم یکی را برای خود نگه دارد که فرمودند: آن روزها جوان بودم و حالا با شرایط و سن و مزاج من سازگار نیست و از طرفی من هم کسی را ندارم که کله پاچه آماده کند و کار سختی است و گفتیم آقا حالا برای یک هوس هم که شده اشکال ندارد، یکی را نگه دارید ما خودمان در مدرسه آن راآماده میکنیم و حاج خانم در منزل بپزند. بعد فرمودند: مگر من کی اهل هوا و هوس بوده ام که این یک بار را به خاطر هوس بخورم، گفتیم آقا ما میدانیم هر نوع هوس از شما دور است، این لفظ عادتی ماست. گفتند:خوب حالا که اصرار دارید اشکالی ندارد. درست کنید، درمنزل با هم میخوریم. بالأخره با آقای سید محمّد مغزی یک عدد از کله پاچه ها را با پکنیک به درد سر و سختی درست و آماده کردیم تا به منزل ببریم در صورتی که از این 9 راس گوسفند خودشان یک کیلو هم برای منزل برنداشتند. به هر جهت نماز ظهر و عصر را به امامت معظم له در مؤسسه امام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اقامه کردیم و تقریباً ساعت نزدیک به دو بعدازظهر بود که به سمت خانه آقا، نزدیک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام حرکت کردیم. از مؤسسه که بیرون آمدیم، فقرای زیادی به آقا مراجعه میکردند و آقا هم به فراخور موجودی کیف خود کمکی به آنها میکردند و وقتی به ابتدای ورودی کوچه منزل حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی رحمة الله از سمت خیابان چهارمردان رسیدیم، پیرزنی با قامت خمیده جلو آقا را گرفت و تقاضا کمک نمود و آقا دیگر آه در بساط نداشت و در حالی که کله پاچهی آماده در دست ما بود، فرمودند: فلانی پلاستیک کله را محبت کن و از من گرفتند و به پیرزن دادند که با دوستان گفتیم: آقا! پوست ما کنده شد تا پشم و پوست این کله را درست و آماده کردیم، این را هم بخشیدید. ایشان با ملاحت طبع همیشگی فرمودند: اوّلا سائل را نباید رد کرد و ثانیاً اگر ما کله پاچه نخوریم چه میشود! و اگر بخوریم چه اتفاقی مهمی میافتد!. فرضاً ما این کله پاچه را همه خوردیم، درمدت کوتاهی تمام میشود و مگر شما این را برای من نمیخواستید؟! بدانید حالا مال من شد. آن
ص: 239
موقع اگر پخته میشد، من برای نفس خودم و به قول شما یک هوس میخوردم، اما اکنون دل یک مسلمان و مستمند را خوشحال کرده ایم و سفرهای را گشوده ایم و همه در ثواب آن شریک هستید وخدا را شاکر باشید.
طولی نکشید که فقیر دیگری به آقا مراجعه کرد و آقا جیبهای خود را گشتند، هیچ چیز در آن نبود به جز یک قطعهای کوچک کاغذ، که آقا کاغذ را هم به او دادند و او گرفت و بوسید و روی چشم گذاشت و گفت: سید! همین هم تبرّک وغنیمت است و در این جا مرحوم حاج اصغر ناظمی که دست کرم و سخاوت بالایی داشت، مبلغی به آن فقیر داد و آن فقیر حق شناس گفت: آقا سید! این هم از برکت دست شما است و غنیمت همان کاغذ است. خدا را شکر... خدا را شکر.
واقعاً همهی این صحنه ها و لحظه ها برای ما درس حکمت و درس عبرت و درس معرفت بود، که از آن فقیه مهربان میآموختیم، هر چند از این نمونه صدها مورد از آن علامهی زمانه دیده بودیم و تا آخر عمر شریفشان دیدیم و در نهایت به منزل آقا آمدیم و همسر مکرمه علویه اشان برایمان ناهار مفصلی تهیه و آماده کرده بودند.(1)
نویسندهی کتاب حکایات آموزنده از فقیه جامع و اسوه مینویسد: باآنکه مردم اقلید فارس و سرحدات پارس به پاس خدمات و زحمات طاقت فرسای علامه موحد ابطحی، نذورات زیادی را در راستای اعتقاد راسخ به آن عالم ربانی مبذول داشتند، هر گاه به قم سفر مینمودند، چه فردی و چه دسته جمعی سوغات و هدیهای (مانند گوسفند کشک گردو قند) هم همراه خود میبردند، هرچند معظم له بیش از ساعتی مجال ماندن این هدایا را درخانه نمیدادند و فوراً آنرا بین طلاب و یا محرومان توزیع میکردند یا به منازل بزرگان از علما میفرستادند و خود سهم و بخش ناچیزی را بر میداشتند.
ص: 240
یک روز با جمعی از اهالی اقلید به محضر ایشان رسیدیم و دوستان هفت عدل قند که عبارت از هفت گونی قند خدمت ایشان بردیم، چون میدانستیم محضر ایشان رفت وآمد زیاد است.
وقتی آنها را به مؤسسه بردیم، مقداری را بین طلاب ساکن در مدرسه توزیع کردند و مقداری را هم به محققان دادند و بعد فرمودند: دو سه عدل را هم در ماشین بگذارید تاجایی برویم. با دو سه نفر از دوستان جوان همراه آن اسوهی فقیهان شدیم و طبق معمول و برنامه های قبلی ما را به چند محله قم بردند و درب منازلی را زدند و به هر کدام یکی یا دو تا کله قند تقدیم میکردند و باز میگشتند و بالأخره چیزی نماند، حتی یک قند هم برای خود برنداشتند و سپس فرمودند: هر گاه خداوند نعمتی به شما میرساند، شما هم فوراً دیگران را در این نعمت سهیم کنید. حالا به هر میزان که باشد و به هر چند نفری که برسد، زیرا خداوند در این کار برکاتی قرار میدهد که قابل توصیف نیست و شما به فکر این نباشید که من برای فردا چه میکنم. خدای امروز، خدای فردا، و فرداها هم هست، مأمورانی مانند شما دارد که رزق و روزی فردا را هم به دست آنها میرساند، بگذارید از این نعمتی که امروز موجود هست بندگانی از بنده های او هم بهره ببرند.
رحمت خدا در همین کارها نازل میشود و شما را هم که مسبب اصلی بوده اید در بر میگیرد.بالاخره از قبل این چند عدل قند، ما از آن فقیه دل بند یک دنیا پند گرفتیم.(1)
تمام اقشار جامعه از فقیر و غنی، پیر و جوان نزد مرحوم علامه محترم بودند و به میزان شخصیت فکری و اجتماعی و سنی آنان احترام می گذاشت. دو خصلت تواضع و تکریم در مرحوم علامه برای کسی که برای بار اوّل با ایشان رو به رو می شد، به روشنی محسوس و مشهود بود.
ص: 241
فوق العاده مهربان و خوش اخلاق بوده و تمام وجودش را گذشت و ادب و مهرورزی فرا گرفته بود و یکی ازصفات برجسته ایشان، داشتن قلب سلیم، رئوف و بسیار مهربان بود که به طلاب و مردم در حدّ پدر ابراز محبت و مهربانی می کرد.
برخی اوقات بخاطر مشکلات مردم گریه میکرد و توسلات و ختومات بسیار سنگینی را متحمل میشد و برخی اوقات شاگردانشان ایشان را مضطر میدیدند و علت را جویا میشدند، ایشان میفرمود: بخاطر مشکل فلان شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام چند روز است که خواب و خوراک ندارم و از اضطرارش مضطر و ناراحتم.
حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید تقی علوی دام عزه نقل میکنند که آیت الله موحد ابطحی(قدس سرّه)،از بزرگ منشی خیلی بالایی برخوردار بودند و رسمشان بر آن نبود که حتی از مراجع و علما درخواستی داشته باشند، اما برای امور عمرانی و بهداشتی و رفع مشکلات مردم حاضر میشدند با برخی شخصیتهای اداری، نزد وزرا و مسئولین مربوطه بروند و رایزنی کنند، تا مشکلی از رنجهای مؤمنین بزدایند و در این راه تنها به هدف خویش میاندیشیدند.
بعضی افراد برای اجرای عقد ازدواج به ایشان مراجعه میکردند و ایشان وقتی را برای آنان معین میکرد، و در آنجا حضور مییافت. این مجلس گاهی یک ساعت طول میکشید، آنچه میتوانست به بهانهی عقد، طرفین را نصیحت میکرد و مطالب لازم دینی را به آنها میگفت. از سفارشها و توصیه های مؤکد ایشان دوری کردن از تجملات و خودنمایی بود و میفرمود: زندگی را آسان بگیرید و آن را به کام یکدیگر تلخ نکنید. مجلس ایشان پر بار و مفید و جذاب و سازنده بود و نوعاً افراد تحت تأثیر سخنان ایشان قرار میگرفتند.(1)مشی و راه رفتن و سلوک و جلوس ایشان بسیار متین و با وقار بوده و هر یک از حرکات ریز و درشت ایشان آموزنده برای همگان بود. محضر ایشان به هیچ وجه محضر لغو و طرح سخنان بیهوده نبود. بسیار خوش مجلس و خوش کلام بوده و اگر کسی یک بار به
ص: 242
محضرش می رسید برای همیشه مجذوب جاذبه کلام و فضائل معنوی و کمالات اخلاقی و سخنان شیرین ایشان می گردید.مرحوم علامه با فراستی که از نور ایمان و تقوایش سرچشمه گرفته بود هر کس را به فراخور حالش موعظه کرده و از معارف اسلامی برای او بیان می کرد و وظایف شرعی و دینی اش را گوشزد می نمود. در هنگام موعظه و نصیحت، چنان پند و اندرز می داد که گویی از ضمیر و دل آنان آگاه و از امراض روحی شان مطّلع است، چرا که بارها علاقه مندان وی نقل می کردند: مرحوم علامه اشارهی دقیقی به برخی موانع و مشکلات سر راه زندگی شان مینمود و مستقیماً از اسرار زندگی شان خبر میداد و هر کس از محضرش مرخص می شد، درمان مرض روحی و زندگی خود را می یافت.
هر کس که خدمت ایشان می رسید، ایشان افزون بر آگاه شدن از امور دینی زادگاه آن شخص، از اوضاع و احوال اقتصادی و فرهنگی آن منطقه اطلاع حاصل می کرد و از مشکلات و گرفتاری آن جا آگاه می شد و در حدّ امکان، پی گیر آن امور می شد. چنین نبود که درباره مردم و مشکلات آنان بی تفاوت باشد و خود را شریک غم و اندوه و ناملایمات مردم می دانست و براستی قلب این مرد الهی و بزرگ، کانون مهر و محبت بندگان خدا بود، از این رو، مردم نیز دوستی عمیق و احساسات درونی خود را درباره وی مبذول می داشتند و در اظهار ارادت و محبت به ساحت مقدسش سر از پا نمی شناختند.
زمانی که رفتن به مسجد برایشان دشوار گردید، نماز را در سالن مؤسسه اقامه میکردند، نماز با روح و معنویتی بود، عدهای از آقایان طلاب مدرسه و عدهای از بیرون مدرسه شرکت میکردند و رسم ایشان بر این بود که بعد از نماز برای نمازگزاران صحبتی میکردند و غالباً میشنیدیم که میگفتند: این گونه به ذهنم رسیده و به دلم افتاده است که برای شما بگویم و بیشتر صحبت ایشان پیرامون حفظ دین و ایمان بود. این آیه را میخواند (أَنتَ وَلِیی فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَ ةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ)(1)و میفرمود: کاری کنید که مسلمان از دنیا بروید.(2)
ص: 243
مرحوم علامه میفرمود: میبایست عبد صالح خدا بود. باید از جملهی عبادی باشیم که شیطان نتواند از هیچ راهی و مقامی و منصبی و مال و منالی و موقعیت و شهرتی نتواند بر ما نفوذ کند.چون شیطان برای انسان و ایمان او واقعاً دشمن قَدَری است، از هر راهی که بتواند میخواهد بر انسان غلبه کند و بر او تسلط یابد و ایمان از او برباید و عزت و آبرو از وی بستاند و هیچ فردی را از شیطنت خود در امان نمیگذارد، اما این دشمن دیرینه و خصم پر کینه در سر راه اهل ایمان و تقوا و بزرگان و عالمان بیشتر کمین میکند و خطر او برای این دسته به مراتب بیشتر است. چون او هدفش این است که اهل عبادت و بندگی و اهل تقوا را از عبادت و عبودیت خدا باز دارد و عالمان را به گمراهی بکشاند و از عمل به علمشان باز دارد و گر نه کسانی که اهل عبادت و بندگی خدا نیستند، خود سربازان و یاران شیطان هستند و جاهلان هم که با جهلشان در سپاه و انجمن او قرار دارند.
پس کسانی که اهل علم هستند و افرادی که در مسیر عبادت و بندگی و عبودیت و دلدادگی سیر و حرکت میکنند، باید خیلی مراقب باشند که فریب شیطان نخورند و در دام وسوسه های او نیفتند، این دشمن قدّار برای آن که بندگان الهی، ذات پروردگار را اطاعت و عبادت نکند، سوگند یاد نموده، و این کلام شیطان است و پیام او برای انسان و دشمنی آشکار و نمایان اوست که قرآن کریم میفرماید: (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیتَنِی لَأُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)(1)
ص: 244
«شیطان گفت: خدایا چنان که مرا گمراه کردی، من نیز در زمین همه چیز را در نظر فرزندان آدم جلوه میدهم و همهی آ نها را گمراه خواهم کرد، به جز بندگان پاک و خالص تو را».
این یک آیت روشن و راه معین است که خداوند منان در کتاب شریف قرآن مقابل انسان قرار داده، آن هم از زبان قوی ترین دشمن او که خودش این اعتراف را کرده و عداوت خود را آشکار ساخته و بدون شک خود را توانا بر امر گمراهی انسان یافته و حتی آنقدر شناخت دارد که مخلصین در دین و بندگی خدا و اصحاب یقین را قلیل و اندک هستند را منها و استثناء کرده و حال اگر انسان با این راه روشن و مسیر معین به خود نیاید و بیدار نشود و دشمن توانمد خود را که از روز اوّل خلقت دشمنی او را یدک میکشد نشناسد و در دام او قرار گیرد.
بدا به حالش وقتی انسان چنین آیینهای پیش رو دارد و دشمن هم ما را خبر دار کرده و چون خبر و خطر هم جدی بوده، خدای متعال آن را آیت قرآن ساخته و مقابل انسان قرار داده و بر صدق گفتار این دشمن غدّار صحه گذاشته است.پس بر همهی انسانها لازم است که این خطر و خبر را جدی بگیرند و از دام هوا و هوس و شهرت طلبیها و شهوترانیها بیرون بیایند و سعی کنند از ابتدا هم در این دامها گرفتار نشوند که بیرون آمدن از آنها بسیار سخت است.
آگاه باشید این آیهی شریفه پیامهای بزرگ و جدی دارد. شیطان برای فریب انسان، همهی بدیها و پلیدیها را در نظر او زیبا و فریبا جلوه میدهد تا او را بفریبد و از خدا و خالق او را دور گرداند و به سمت و سوی خود بکشاند و در مفاسد و گمراهیها غرق سازد و او را از سوی نور به ظلمت و وادیهای دور ببرد و از ذات الهی مهجور گرداند.
پس بکوشیم و بکوشید در صف مخلصین در دین و اهل یقین قرار گیرید تا شیطان به شما و ایمانتان دسترسی پیدا نکند. از کنار شیطان بگذرید تا در جوار رحمان قرار گیرید و اهل ایمان گردید و عصیان و طغیان نکنید.
ص: 245
گول این جهان فانی و چیزهای زود گذر و آنی را نخورید، همهی پست و مقام ها، منصبها و مسند ها، قدرتها و منیتها با مرگ هم که شده از انسان گرفته میشود، حال آنکه قبل از مرگ هم بسیار شاهد آن بوده ایم و با چشم خود دیده ایم و یا در تاریخ خوانده ایم، چه انسانهای قَدَر و مقتدری که به ناگاه خونشان هدر شده و از قدرت به در رفته اند.همهی این شوکت ها، قدرت ها، شهرت ها، و شهوتها مقطعی و اعتباری است و هیچ کدام ماندگاری ندارد.
سعی کنید همهی نیات و اهداف و کارها و برنامه های خود را خدایی قرار دهید، الهی فکر کنید و قدم بر دارید تا موفق شوید، توکل به خدا و توسل به ائمهی هدی سلام الله علیهم اجمعین پیدا کنید تا به هدف برسید و انگیزه های نفسانی و امیال شیطانی دور بمانید.
منیت را سر ببرید و از خود برهید تا به خدا برسید. گذشته از آنچه شیطان از امور حرام برای شما زیبا جلوه میدهد، فریب زیباییهای حلال را هم نخورید و به قدر ضرورت از آنها استفاده کنید و بهره ببرید، اما گول نخورید که از زیبایی خدا و جلوه های ملکوتی و جذبه های معنوی غافل بمانید. تمام حلالها برای این است که شما درست استفاده کنید و از قِبَلِ آنها به کمال برسید. خوردن صرفاً برای ماندن نیست. بمانید که چه بشود؟! ماندن زمانی ارزش دارد که هوس و هوا را برانید و خدا را بخوانید و رعایت تقوا کنید و برای عبادت و عبودیت حق قیام نمایید و خود را وقف اسلام و خدمت به مسلمین و خاصهی مؤمنین کنید.
واقعاً عبد خدا شوید که بالاترین مقام است. هیچ یک از انبیاء به نبوت و رسالت نرسیدند مگر در پرتو عبودیت و فروغ عبادت و در نور ضیاء بندگی و عبدالله شدن و همه قبل از اعتراف به نبوت اقرار به بندگی خود میکردند.همان شهادتی که در تشهد نماز میدهیم که أشهد أن محمّداً عبده و رسوله، خود آن
ص: 246
حضرت هم شهادت به بندگی خود میداد و این مقام عظمی را مقدم بر مقام والای نبوت میآوردند. حضرت عیسی علیه السلام نیز در گهواره همین اعتراف را داشت. همه انبیاء نیز اینگونه بودند. عبد باشید تا به همه جا برسید و بتوانید خادمانی خوب برای اسلام و مسلمین باشید.(1)
هر تعریف و توصیف و ستایش و نیایش و تمجید و تحمید را برای خدای حمید بگذارید که همهی اینها از آن خداوند متعال است، والحمدلله رب العالمین آیینهی تمام نمای این پیام است و ما و دیگران همه و همه باید حامد و ساجد و واصف خالق و رازق و مالک هستی باشیم و ما که خود عبد هستیم، جایگاه از تعریف و توصیف نداریم. و بعد از خداوند منان هم مدح و ثنا را برای پیامبر اعظم و نبی مکرم و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام آن حضرت بگذارید و قرار دهید که بندگان حقیقی و عباد واقعی حضرت جلّ و اعلا هستند و شایستهی تعریف و بایستهی توصیف میباشند. و ما هر چه ذات الهی را حمد و ستایش کنیم، کوچکتر از آن هستیم که حتی ذرهای از حق حمد را به جای آوریم و در مورد پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نیز در حد توان ما نمیرسد و درک ما به کُنه مقام و عظمت و مرتبت و مقام آنها نمیرسد و منهای غلوّ دربارهی اهل بیت علیهم السلام هرچه توصیف کنید، خلاف و گزاف نخواهد بود.
بعد از رها شدن از قید مادی و مادیت، ارواح بندگان خوب خدا توانایی های بیشتری دارند؛ دعا می کنند، دستگیری می کنند، هدایت می کنند. رابطه را بتوانیم با اینها حفظ کنیم و نگه بداریم به نفعمان است، بتوانیم رابطه مان را با اینها حفظ کنیم، منتفع بشویم از دعایشان، از توجهاتشان،از برکاتشان. ان شاءالله(2)
ص: 247
* ما درباره امام زمان ارواحنافداه کم کارکرده ایم در حالی که بحث و تبلیغ ما از حجت خدا باید اولویت اول کار ما باشد، اگر این چنین باشد موجبات رضایت آن حضرت فراهم میشود.
* این را بدانید هر کاری غیر از ترویج کلمه الله و معارف اهل بیت علیهم السلام انجام بدهید پشیمانی به بار خواهد آورد. همت خود را در راه نشر معارف قرآن واهل بیت به کار بگیرید.
* اهل دین بیشتر از سایر افراد باید به مردم خدمت کنند واحسان به مردم چه احسان مادی و معنوی را سرلوحه قرار دهند این کار باعث علاقه مردم به اهل بیت علیهم السلام میشود.
* طلاب و اهل علم باید بخش مهمی از مطالعات خود را در روایات ائمه معصومین علیهم السلام قرار بدهند. (1)
اگر خیر دنیا و آخرت را میخواهید، نماز اول وقت نماز اول وقت. اگر میخواهید نکبتها و ذلتها و فقر و ناداریها از زندگی اتان دور شود به نماز خاصه نماز جماعت اهتمام ورزید و در هیچ حال خدا ومرگ را فراموش نکنید اهل محاسبه نفس باشید وهر شب و روزی که بر شما میگذرد در ضمن مراقبه اولیه در انجام اعمال واجب وترک افعال حرام اهل محاسبه هم باشید قبل از آن که به حساب شما رسیدگی شود و کاری نتوانید بکنید به حاسب خود برسید و برای موفقیت در انجام کارهای خوب و درست با نیت صالح و خالص خدا را شکر کنید واگر خدای ناکرده مرتکب اعمال خلافی شده اید استغفار نمایید که راه توبه و انابه و بازگشت به سوی خدا باز است هیچ وقت ناامید نشوید ویاس به خود راه ندهید. که نا امیدی از رحمت خدا خیلی بد است و نا امیدی از رحمت خدا
ص: 248
متعلق به کافران است و مؤمن به خدا از رحمت معبود بخشنده و غفار خود ناامید نمیشود.
احترام ونیکی به پدر ومادر را از یاد نبرید عبادت خدا واطاعت از پدر ومادر و صلهی رحم و اقامه نماز در اول وقت کلید ورمز توفیق و موفقیت در زندگی است اینها را فراموش نکنید اخلاص، اخلاص اخلاص درعمل را از یاد نبرید عمل ناخالص به درد نمیخورد وقت خود را از دست ندهید مخصوصاً جوانان عزیز خیلی از فرصت عمر استفاده کنند مرگ بسیار نزدیک است خبر نمیکند و پیر وجوان و عالم وغیر عالم هم نمیشناسد.
امروز که هستید روز و روزی خود را برای امور دنیا و آخرت دریابید که فردا دیر است ثانیه های عمر خود را هم درست بهره برداری کنید به خودتان جفا نکنید برای قیامت هم توشه و ذخیره میخواهید هر ثانیهای که که کار مثبت نکنید فردای قیامت ظرف همان ثانیه اتان خالی است مراقبت باشید اگر ثانیه های دنیا به نظر شما چیزی نیاید برای قیامت خیلی با ارزش است چون هر روزش به فرموده قران برابر با پنجاه هزار سال مقایسه و محاسبه کنید و فرصتهای عمر را کم نشمارید و... . (1)
آیت الله آقای حاج سید محمّد سجادی اصفهانی میفرمودند: آیت الله العظمی موحد ابطحی(قدس سرّه) از نظر خدمات به مردم و شیعیان حقاً بینظیر بودند. برای طلاب و فضلا و حوزه علمیه قم محل انس و الفت و کهف المؤمنین (پناهگاه مؤمنین) بوده، همه را با روحیه شاد و متواضعانه میپذیرفتند و سخن ایشان شفای دردها بود و تبسم شان روح را شاد میکرد.
ص: 249
او دارای خلق نبوی و الگویی بسیار زیبا برای همه طلاب علوم دین در همه حوزه های علمیه بود و از نظر تشبیه، به زیبایی ظاهر وباطن به قول برخی از عرفا« طاووس العلماء» بود.(1)
آری... (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّ حْمَ_انُ وُدًّا) (2)
آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، خداوند رحمان محبتشان را در قلوب مؤمنین جای می دهد.
یکی از خصوصیات بارز مرحوم علامه، فرار نمودن ایشان از القاب و عناوین بود که در این باب میفرمودند:
این القاب و عناوین برای دفن شدن در زمین خوب است، برای آدم،آب و نان و دین و ایمان نمیشود، و اینها همه لفظ است و باد و هوا...، صد مَن آن، یک ریال هم نمیارزد!، و در عالم قبر و برزخ و قیامت، با هیچ یک از این القاب ما را صدا نمیزنند، آنجا با صدای ای صاحب قلب سلیم ما را میخوانند، آدمی روح تسلیم در برابر خداوند علیم میخواهد و قلب سلیم؛ بقیهاش حرف و حدیث است.
یکی از نویسندگان معاصر و از ارادتمندان مرحوم علامه، ضمن بیان خاطرهای از مرحوم علامه دربارهی خضوع و خشوع آن اعجوبهی عصر مینویسد:
اینجانب در دوران حیات مرحوم علامه، مقالاتی پیرامون مقام علمی و حالات ایمانی و عرفانی و آثار تألیفی و خدمات عظیم و گستردهی ایشان مینوشتم و در مطبوعات منتشر میشد و در آن بر مبنای احترام و ادب، از القابی استفاده میکردم که انصافاً شأن ایشان در آنها میگنجید و بلکه شایستهی عناوین و القاب بایستهتر هم بودند و خلاف و گزافه هم نبود؛ روزی معظم له در این باب به بنده فرمودند: من ارادت شما را به خودم میدانم، اما از این القاب برای من
ص: 250
استفاده نکن! من یک طلبه و خادم کوچک برای اسلام و مسلمین هستم!. مرحوم علامه در ادامه در کمال تواضع، فروتنی و خاکساری فرمودند: مگر شما کارگری و عملگیِ مرا در اقلید خودتان ندیده اید که همه جا خودم اوّل بیل و کلنگ بدست میگرفتم و سنگ و آجر بِبَرِ پای کار، با همین عمامه و عبا و قبا بودم(1). قبل از اینکه مردم را وادار کنم، خودم اقدام میکردم. حالا یک کارگر عمله که این همه عنوان و القاب نمیخواهد، و سپس با لبخند ملیحی فرمودند: اگر کارهای ما خدایی و امام زمانی و خالصانه بود، خودش همه چیز میشود و اگر سمت و سویی خدایی و جهت امام زمانی نداشته باشد، هزاران لقب تو خالی هم بیاورید، نه دردی را دوا میکند و نه کسی را شفا میبخشد.(2)
زمانی انسان می تواند میوه شیرین علم را بچشد که با حلم مقارن و همراه گردد: «لن یثمرالعلم حتی یقارنه الحلم»(3)، زیرا با حلم و بردباری و تأمل، علم آدمی پخته تر و رسیده تر می شود و عالمی که حلیم است به مصلحت و نتیجه کامل تری راه می یابد.
حضرت جوادالائمه علیه السلام، حلم را لباس فاخری می داندکه عالم نباید ازآن عاری باشد «الحلم لباس العالم فلاتعرین منه»(4)و در بیانات امیرمؤمنان علی علیه السلام رابطه علم و حلم طرفینی ترسیم شده است: علم اصل و ریشه حلم است و حلم مایه زینت و آراستگی علم می گردد: «العلم اصل الحلم، الحلم زینة العلم»(5)
ص: 251
مرحوم علامه در جریان مبارزه با فرقه های ضالّه که تهمتها و افتراهایی که بر ایشان روا میداشتند میفرمودند: گمراهان و حسودان و معدود بهائیان باقی مانده و عزلت گزیده و طاغوتیان و صوفیه و شیخیه بر علیه من موضع میگرفتند و متوسل به غیبت و تهمت و افترا میشدند تا من از صحنه بیرون روم، اما به عنوان سرباز امام زمان ارواحنافداه حاضر به ترک سنگر نبودم و از این چهره ها واهمه نداشتم، با حساب پاک از محاسبه باکی نبود و به شایعات اهمیت نمیدادم و بیدی نبودم که از این بادها بلرزم و از کینه ها بترسم، کار برای خدا بود و خودش خیرالحافظین بوده و هست.و من سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مأمور نائبش بودم و سیادت و اصالت و نجابت و شجاعت هم داشته و دارم و توکلم به خدا جدی و حقیقی بود و به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف واقعی و قوی!. هیچ ترس و دلهرهای از عواقب این کارهای زشت و شایعات تو خالی نداشتم و در تمام عمرم از این حرف و حدیث نترسیدم و هرگز به روی خود نیاوردم و از کسی هم گلایه نکردم.(1)
مرحوم علامه درباره سخت کوشی شان در این راه مقدس میفرمودند:
بارها به خود میگفتم: سید محمّد باقر! تو سرباز امام زمانی! وظیفهی سربازیت را خوب و درست انجام بده، فرماندهی تو خود میداند! و تو سرباز و فرمانبری! و حالا که نائب آن حضرت(2)حکم سربازی و دستور فداکاری به تو داده است، وقت امتحان است و نه زمان تشکر و امتنان، که وقت آن نیز خواهد رسید، هر چند تو دیگر در قید حیات نباشی.
کار سرباز جنگیدن و جهاد کردن است و این جهاد یک زمان در میدان نبرد مسلحانه است و یک زمان جهاد علمی، فرهنگی، معنوی و جهاد سازندگی و اقتصادی و جهاد مالی و جهاد با نفس و ... و همهی این میادین به سهم خود تبعات و سختیهایی دارد و یک سرباز و جانباز باید به استقبال تبعات و خطرات برود.
ص: 252
اگر سر باختن و جان باختن در راه دین و ولایت آقا و مولا امیرمؤمنان علی علیه السلام و فداکاری در راه و رکاب امام زمان دستور الهی است که قبول تبعات، افترائات و شایعات چیزی نیست.
در میادین نبرد با دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ناسزا هست. توهین، تهمت، افترا، غیبت، شایعه پراکنی، آبرو بردن و پرده دریدن و هجمه کردن هم هست..(1)
از ویژگیهای مرحوم علامه نظم و دقت و پشتکار در کارها بود. حجت الاسلام والمسلمین ظریف دام عزه در این باره مینویسد: مرحوم علامه در کارهای مؤسسه، اهمیت خاصی به نظم در امور میدادند، و روی مسألهی نظم خیلی حساسیت داشتند و میفرمودند: من واقعاً ناراحت میشوم از کسی که مراعات نظم را در کار نکند، واقعاً اذیت میشوم وقتی ببینم کسی بینظمی میکند.
دیگر از خصوصیات ایشان، همت و جدیت و پشتکاری بود که در کار داشت، تا آن روزی که میتوانست کار کند، کار کرد، و ذرهای کوتاهی نکرد و کم نگذاشت و کاری را که تصمیم میگرفت انجام دهد، از سختیها و مشکلات آن نمیهراسید و چون قدم در میدان آن مینهاد، تا به آخر میایستاد و تا آن را انجام نمیداد، رها نمیکرد.
ایشان به درستی کارش ایمان داشت و این کار را وظیفهی خود میدانست و میگفت: از وقتی به من گفته شد، کارهای دیگر را کنار بگذار، همه را رها کردم. همواره میفرمود: من فارغ التحصیل فلسفه هستم، اما پس از این مأموریت، اگر یک میلیون به من بدهند که یک صفحه از فلسفه بخوانم حاضر نیستم، مرحوم
ص: 253
علامه کارش را عبادت میدانست و به ما میگفت: بدانید اینجا که حضور دارید، در حال عبادت هستید.(1)
مرحوم علامه همیشه اوّل وقت، یعنی حدود ساعت هفت و نیم صبح وارد مؤسسه میشدند و در پایان ساعات مؤسسه، پس از همهی محققین به خانه بر میگشتند. و این نظم در گرمای طاقت فرسای تابستان و سرمای سوزناک قم استمرار داشت و هیچگاه ضعفی در ایشان دیده نشد و گلهای از گرمی و سردی هوا نمیکرد و به وظیفهاش میاندیشید و عمل میکرد.
کار پژوهش گذشته از عشق و علاقه و داشتن انگیزه و هدف، تلاش فراوان لازم دارد و از شرایط آن خستگی ناپذیری است که مرحوم علامه تمام این ویژگیها را دارا بود.
ایشان به معنای واقعی کلمه تلاشگر بود، گاهی ساعت ها، بلکه روزها در تحقیق یک سند تلاش میکرد و هرگز خسته نمیشد، همیشه در کار جدی و با نشاط بود، در روزهای واپسین حیات که راه رفتن برای ایشان مشکل بود و نمیتوانست به محل کار آید به ما دستور میداد که برایم کار بیاورید و در خانه کار میکرد، گاهی میفرمود: فلانی! شب گذشته تا نیمه های شب درباره این مسأله بررسی کردم و کتابهای مختلف را دیدم و به این نتیجه رسیدم.
علاقه عجیبی به مؤسسه داشت، بعضی پس از وفاتشان، ایشان را در خواب دیده اند که به مؤسسه آمده و به کارها رسیدگی میکند. بعضی نیز در عالم خواب ایشان را دیده بودند که به راهی میرود، وقتی از ایشان پرسیدند که کجا میروید؟در پاسخ گفته اند: میروم به مؤسسه سری بزنم.!
حجت الاسلام والمسلمین مرادی دام عزه، امام جمعه موقت شیراز و از محققین سابق مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز میگویند:
از ویژگیهای حضرت آیت الله ابطحی تواضع ایشان بود. هم تواضع علمی و هم تواضع عملی و به حدی ایشان متواضع بود که روی موکت مینشست و ما در
ص: 254
منزلشان خدمت ایشان میرسیدیم و ایشان فیشهایی با ابتکار و ذوق خودشان درست کرده بودند، که دویست هزار عدد بود و ما باید آنها را مرتب کرده و به ترتیب حروف الفبا مینوشتیم.
همت عجیبی داشتند و از کار خسته نمیشدند و در خاطرم هست که شبی یک مسئله رجالی را که میخواستند دنبال کنند، کتابهای تهذیب و استبصار و کافی را زیر و رو کردند و تا ساعت 11شب ما را نگه داشتند.
چنین صبری داشتند، چنین حوصله و دقتی داشتند. از زهد و وارستگی ویژهای برخورداری بودند. یک منزل ساده داشتند که که کانون انتشار و تحقیق بود. ما 14 نفر بودیم که در منزل ایشان کتابها را مینوشتیم و تحقیق و بررسی میکردیم. عصرها هم که کمی خسته میشدیم با چای و پولک اصفهانی که خیلی هم دلچسب بود از ما پذیرایی میکردند.
مرحوم علامه میفرمود: من روزی که به لباس روحانیت در آمدم و عمامه بر سر گذاشتم با خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حاضر و ناظر عصر خودمان عهد بستم که در راهش هر کار شایستهای که از دستم ساخته شود و برآید انجام دهم و رضایت خدا و بندگانش را حاصل نمایم و در مقابل دشمنان دین هم کوتاه نیایم و هر خطری را به جان بخرم و با حرف و حدیث مردم از مسیرم خارج نشده و در راه خدا قدم بردارم.
راهی که به خاطر شناخت آن سالها در حوزه ها درس خوانده ام و در محضر بزرگ ترین و نام آورترین مراجع عظام و آیات عظام حاضر شده ام و از اقیانوس معارف بلند آنها حکمت ها، معرفت ها، دانش ها، و فقاهتها و علوم مختلفه را فرا گرفته ام و در به کار بستن و عملی کردن آنها لحظهای درنگ نکرده ام و عمر خود را هدر نداده ام.
ص: 255
مرحوم علامه میفرمود: اگر برای جلب و جذب رضای الهی و به توفیق مدد آسمانیاش برای مردم کار میکنم و قدمی بر میدارم، هیچ طلبی و توقعی و حتی انتظار تشکری از آنها ندارم و از بد زبانیهای احتمالی و برخی بد گمانیهای حتمی هم گلایه ندارم بلکه پس از خدا از بندگان او متشکرم که اگر آنها نبودند و خداوند مرا در جمع آنها قرار نمیداد تا به برکت وجود آنها کار و خدمتی از دست من ساخته شود. چه کاری از من ساخته بود، پس من خادم مردم هستم و منتی بر آنها ندارم، بلکه ممنون آنها هستم که وسیلهی توفیق و موفقیت من شدند.
مرحوم علامه با شرح صدر فوق العادهای که داشتند، میفرمودند: کسی که میخواهد در راه خدا و انبیاء و ائمه هدی علیهم السلام گام بردارد، ممکن است این امور برای عدهای حسادت برانگیز باشد، و حسود را هم به خاطر حسادتش نمیشود کشت، باید برای نجات و اصلاح او دعا کرد تا خداوند این بیماری خطرناک و مهلک قلبی او را درمان کند و شفا بخشد.
خدای متعال از خزانهی کرم و فضل و حکمت خود بر آل ابراهیم علیهم السلام، حکمت و کتاب و ملک و سلطنت بخشید. (أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَینَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا)(1) اما مردم حسد ورزیده تا جایی که سخت ترین شکنجه ها و تهمتها و شهادتها را در حق این خاندان روا داشتند تا این فضائل را کتمان و پنهان کنند که اوج آن را نسبت به ائمه هدی علیهم السلام و نهایت آن را در کربلای معلی و نسبت به حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام شاهدیم.(2)
ص: 256
یکی از ویژگیهای بارز مرحوم علامه، درایت و ذکاوت ویژه و آینده نگری خاص ایشان بوده که در برابر توطئه ها و ترفند و نقشهای که بوی خطری از آن برای اسلام و مسلمین استشمام میشد، میایستادند و اگر احتمال خدشه و گمراهی میدادند، بیتفاوت نبودند و قاطع و سریع وارد عمل میشدند. ایشان میفرمودند: مؤمن و مسلمان باید زیرک و با فراست باشد و هیچ خطر بالقوهای را دست کم نگیرد و برای مقابله منتظر بالفعل شدن نباشد که علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد که بعد بخواهد هزینهی سنگین بپردازد.(1)
یکی از خصوصیات بارز مرحوم علامه تهجد و شب زنده داریهای ایشان بود. یکی از نزدیکان ایشان نقل میکند: سفرهای زیادی در خدمت ایشان بودیم، موقع خواب که صاحبخانه برای ایشان رختخواب پهن میکرد،معمولشان این بود که ابتدا به صاحبخانه میفرمودند: قبلهی منزل کدام طرف است، مقید بودند که به طرف قبله بخوابند، بعد میفرمودند: یک جا نماز بیاورید، و نزدیک رختخوابشان آماده مینمودند.همیشه برای نماز از مهر تربت سیدالشهدا علیه السلام استفاده مینمودند و واقعاً سحرهایشان دیدنی و حالاتشان در عبادت و انس با خدا عجیب بود. یکی از عزیزان نقل میکرد: در دوران کسالت اخیرشان که منجر به رحلتشان گردید، شبی به عنوان مراقب در محضرشان بودم، نیمه های شب برخواستم، دیدم آقا در اتاق نیستند و مضطرب شدم. پس از تفحص آن بزرگوار را زیر آسمان در حیاط منزلشان در حال سجده یافتم در حالی که هوا بسیار سرد و سوزناک بود.
بنابر نقل نزدیکان ایشان، برخی اوقات تهجدشان از ساعت 1 صبح آغاز میشد و ضمن مطالعات و رسیدگی به امورات تحقیقی مؤسسه، به راز و نیاز و مناجات با امام زمان ارواحنافداه مشغول بود.
ص: 257
حالات عجیبی در سحرها داشت، مناجات ها و سوز و گدازش غیر قابل وصف بود. به خلوت و بیداری سحر و تفکر در دل شب، انس عجیبی داشت. نزدیک به یک قرن ترک ما سوی الله و تهجد و سوز و گداز نیمه شب ها یقیناً مقام های محمودی را برایش در پی داشت که ما بدان واقف نیستیم و از آن عزیز اکسیری ساخته بود که مس وجود را کیمیا مینمود.
در سایهی همان اخلاص و مراقبت های ویژه آن دلباختهی امام زمان ارواحنافداه بود که حرکات و سکنات ایشان مورد توجه اولیای الهی و ائمه اطهار علیهم السلام به ویژه وجود نازنین حضرت بقیت الله الاعظم ارواحنافداه بوده و همواره معظم له را از توجهات و راهنمایی های خاص خود بهره مند می ساختند و گاه با حضور خود رضایت قلبی خویش را ازحرکات و سکنات آن بزرگوار اعلام می داشتند.
مرحوم علامه میفرمود: نیمه های شب، برنامه های فردایم را بصورت الهامی تنظیم و یادداشت میکردم.به من گفته میشود که فردا چه میشود و باید چه کنم.!(1)
به زیارت عاشورا (با صد لعن و صد سلام)، زیارت جامعه کبیره، حدیث شریف کساء، ذکر صلوات، نماز استغاثهی به حضرت زهرا علیها السلام و نماز استغاثهی به امام زمان ارواحنافداه اهتمام ویژهای داشتند و توسل به حضرت ام البنین علیها السلام و ختم 75 صلوات به ایشان را در مشکلات توصیه میکردند و آن به این کیفیت بود: 15 صلوات به نیت حضرت ام البنین علیها السلام و مابقی آن به نیت 4 فرزند بزرگوارشان هر کدام 15 صلوات).
ختم ذکر یاعلی به عدد 12 هزار مرتبه را نیز از ختومات مجرب میدانستند و به بسیاری از آنهایی که مضطر بودند توصیه مینمودند.
تعقیبات نماز و نوافل، نماز اول ماه، صلوات ضراب اصفهانی، ختم سوره واقعه و اعمال شب جمعه و سایر مستحبات را هیچگاه ترک نمیکردند.(2)و میفرمودند: من
ص: 258
از 9 سالگی تا به امروز نماز هزار قل هوالله شب عید فطر و اول ماهم ترک نشده است.
آیت الله زاده آقای حاج شیخ شرف الدین نظری خادم الشریعه دام عزه نقل میکنند: «روز دوّم و یا سوّم ماه ذی القعده 1435 قمری در تهران، منزل آقا عمویمان، مرحوم حاج میرزا ابوطالب نظری در محضر مرحوم آیت الله ابطحی و والد بزرگوار حضرت آیت الله نظری نشسته بودیم و در خصوص امور اقلید و تونل و ام آر آی و دیگر کارها صحبت و مشورت مینمودیم. بنده همینطور که صحبت میکردم که امروز دوّم و یا سوّم ذی القعده است و... ؛ ناگهان مرحوم آیت الله ابطحی بر آشفته شدند و خطاب به من فرمودند: آقا! اوقاتم را تلخ کردید!، عرض کردم چرا؟ فرمودند: شصت و چند سال است که نماز اوّل ماه را ترک نکردم (ایشان دقیق فرمودند و چندش از من است)، این ماه توجه به اوّل آن نداشتم، یادم رفته بود که نماز اوّل ماه را بخوانم!. عجبا! تقید به سنن و مستحبات تا این حد!. از جمله توصیه های آن بزرگوار خواندن نماز اوّل ماه و صدقه در آن روز بود و میفرمودند: آثار و برکات زیادی دارد و آنرا ترک نکنید.
ص: 259
ایشان در خصوص نماز هزار قل هوالله که در شب عید فطر میبایست خوانده شود، میفرمودند:
بعضی از سالها که شب عید فطر برایم ثابت نمیشد با استخارهای که میکردم، نماز هزار قل هوالله را میخواندم و بعد معلوم میشد که استخاره درست و بجا بود.
در فیلمی که از ایشان موجود است و مربوط به آخرین نماز شب عید فطرشان در سال 1435 ه.ق برابر با 1392 ه.ش در ورسک مازندران میشود، میفرمودند: بخاطر مشکل پروستات در فکر بودم که با یک وضو چگونه بتوانم این نماز را که نزدیک به دو ساعت وقت میبرد، بخوانم. اوّل فکر کردم که با چند وضو این نماز را (به نحوی که در ذهنشان تصور کرده بودند) بخوانم. ولی بعد متوسل شدم و کمک خواستم که بتوانم با یک وضو نماز را به صورت کامل بخوانم... عنایتی شد و این نماز را با یک وضو خواندم».
تمامی اعمالشان را به ارواح مؤمنین هدیه مینمودند و میفرمودند: «شبی والده ام به خوابم آمد و به من فرمود: بخل نکنید.چیزی که میخواهید به من هدیه کنید، آنرا به همه مؤمنین هدیه کنید تا همه آنها شریک شوند و بهره مند گردند، لذا من ثواب اعمالم را به همه انبیا و اولیاء و مؤمنین هدیه میکنم».(1)
هرگاه مشکلی و امر مهمی برایشان پیش میآمد، فوراً به زیارت یکی از امامان و امامزادگان مشرف میشد. دیگران را نیز که برای مشکلی به ایشان مراجعه میکردند را به امام رضا علیه السلام و... حواله مینمودند و میفرمود: برو به حضرت بدون هیچ واسطه و بدون خجالت مشکلت را بگو و حرف راست و دلت را بزن و بدونِ تشریفات با حضرت صحبت کن. گاهی هم به آن شخص میفرمودند: به امام رئوف و یا به فلان امامزاده سلام مرا نیز برسان...، ان شاءالله مشکلت حل میشود.
دکتر عبدالوهاب طالقانی مینویسد: آیت الله العظمی سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) در مناسبتهای مختلف به من توصیه های معنوی داشتند:
ص: 260
الف – هر روز برای سلامتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و خود و همسر و فرزندان صدقه دهید.
ب- برای رفع گرفتاری و گشایش امور به این دعا مداومت کن:
(اللهم بحق من روی و بحق من روی عنه و افعل بیما انت اهله و لا تفعل بیما انا اهله و اکفنی ما اهمنی)
ج- میفرمودند: این دعا را برای خود ضبط کنید که بسیار مفید است:
(اللهم یا خالق العافیه و رازق العافیه و المنعم بالعافیه ارزقنی العافیه و دوام العافیه و تمام العافیه و الشکر علی العافیه و لا تؤخر عنی العافیة بحق محمّد و عترته الطاهرة)(1)
ص: 261
ص: 262
ص: 263
ص: 264
مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه)، عاشق و شیفتهی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، اشک ریز غربت و مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام و دلباخته و دلسوخته حضرت بقیت الله الاعظم حجت بن الحسن العسکری مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.
او که عاشقی و دلباختگی را از مادر و پدر و همچنین از جد امجدش، صاحب مکیال المکارم به ارث برده بود، در شور و شیدایی موعود امم، سر از پا نمیشناخت و همواره حیران و متوسل و متمسک بذیل عنایات آن ولی دوران بود.
مرحوم علامه از ابتدای بلوغ و جوانی راه را پیدا کرد و رمز موفقیت و توفیق را از محضر جانان اخذ نمود و از اینرو از جوانی، تمام عمر خود را وقف امام زمانش کرد.
دلب____اخته ام___ام انس و جان بود الگوی ولا و خ____دمت و ایم__ان بود
در هر نفسش ابطحی آن مرد خ___دا سر تا به قدم، شعاعی از جانان ب__ود(1)
دلباختهی امام زمان ارواحنافداه، مرحوم علامه موحد ابطحی اصفهانی(قدس سرّه) خاطرهای شیرین از عنایات مولایش امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را بازگو فرموده اند که بدین شرح می باشد:
شبی در عالم رؤیا دیدم تمام فضای بین قم و مسجد جمکران پوشیده از چمن، دارای درختان و نهر آبِ بسیار است و از میان آن صدای روح بخشی شنیده میشد. به ذهنم رسید که این صدای حضرت داوود است.
سپس در میان درخت ها، جایگاهی را مشاهده کردم که بر روی آن آقایی جلیل القدر نشسته بودند.(2)
ص: 265
آن شب، شبی مبارک و نورانی بود، چرا که بدون هیچ ماه و ستارهای همه جا روشن بود و من در عالم رؤیا میدیدم که به دیدار مولایم صاحب العصر والزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نائل شده ام.
[در آن لحظه، انسان هرچه در باطن دارد، بروز میدهد و باطن خود را آشکار میسازد، و من همیشه در دلم جویای آن بودم که ببینم چگونه میتوانم به مولایم، امام زمانم، آنکه اگر سایه وجودش را بر سر خود حس نکنم، نفس کشیدن برایم دشوار میشود، نزدیک شوم.]
لذا، تا جمال مقدس آن حضرت را در آن حال و هوای نورانی و ملکوتی زیارت کردم و چشمانم به جمال مبارکش روشن شد، عرض کردم: چه کار کنم تا همواره به شما نزدیک شوم؟
آن حضرت در پاسخ فرمودند: «عملت را عمل امام زمانت قرار بده».
من در آن لحظه با خود چنین اندیشیدم که معنای این سخن مبارک آن است که، وقتی میخواهی عملی انجام دهی، نگان کن ببین اگر امام زمانت به جای تو بود، این کار را انجام میداد؟ اگر چنین بود آن کار را انجام بده و الا آن را ترک کن،
[دل از آن جمال مبارک نمیکندم و از آنچه فرموده بود نیز نمیتوانستم ذهنم را منصرف کنم، لذا] به آن حضرت عرض کردم: «این همان چیزی بود که من آرزویش را داشتم که بدانم چگونه به شما نزدیک شوم؛ اما نمیدانم چگونه باید به این مهم موفق شوم؟»
فرمود:« اخلاص در عمل»
وقتی از خواب برخاستم، دیدم این دو جملهی نورانی، عیناً خلاصهای از دستورات قرآن و عترت علیهم السلام است:
اول آنکه: عمل انسان باید تابع عمل امام زمانش باشد که آن حضرت از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام هستند و واجب است انسان به وسیله پیروی از آنان خود را از خطاها و انحرافات و لغزشها و جهالتها بازدارد.
ص: 266
این همان تشیع حقیقی است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث ثقلین _ که مورد اتفاق عامه و خاصه است _ آن را تأسیس و بنیان گذاری فرموده اند که: من در میان شما دو محور گرانبها باقی میگذارم : کتاب خدا و خاندانم، اهل بیتم، مادامی که به هر دوی آنها متسک (چنگ زده) باشید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد.
دوم آن که: اخلاص در عمل، همان ریسمان ارتباطی و متصل کننده با خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و رساننده به حقیقت است، چنان که خدای تعالی میفرماید:
«فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً ولایشرک بعبادۀ ربه احدا(1): هر کس به دیدار پروردگارش امید دارد، راهش آن است که عملش را شایسته کرده و با بندگی خداوند، هیچ کس را شریک نگرداند».
[و چه نیکو است که انسان اعمال خالصانه خود را درحالی انجام دهد که آن را در جاده انتظار و در مسیر تشریف فرمایی امام زمانش، چون گلهایی زیبا و خوشبو، نثار قدوم آن حضرت نماید.] (2)
ایشان در مقدمه کتاب وظیفة الانام فی زمن غیبة الامام در چاپ دوم میفرمایند:(3)
وقتی بیدار شدم و در این کلام کوتاه که معنای بزرگی دارد، دقت نمودم، به این نتیجه رسیدم که به عنوان یک درس از ناحیه مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که دوستان و شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام باید در عمل خود تابع امام زمان خود باشند و بدانند عمل امام زمان امتداد عمل پدران معصوم امام زمان میباشد.(الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرکم تطهیراً) و چرا نباشد در حالی که امامان معصوم علم خود را از مدینه علم رسول الله گرفته و آنان وارثان پیامبر و اوصیای او هستند در زمین بعد از پیامبر یکی پس از دیگر و حقیقت تشیع همین
ص: 267
خواهد بود و پیامبر است که تشیع را تأسیس نمود. با سخن نورانی خود «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابداً»
و جواب دوم امام اشاره است به سخن خداوند (قل الله اعبد مخلصاً له دینی)(1)و آیه شریفه(فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و لا یشرک بعبادة ربه احداً)(2)
پس وظیفه فقط توسل به چیزی است که اهل توسل به آن توسل مینمایند و تمسک نمودن به حبل الله المتین و عترت پیامبر میباشد.مخصوصاً اینکه توسل همراه باشد با افضل اعمال یعنی انتظار الفرج، چنانچه خدا میفرماید (فَانتَظِرُ وا إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِ ینَ)(3)و پناه بردن به خداوند از فتنه ها چنانچه در قرآن است که (وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَّا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُمْ خَاصَّةً).(4)
از این خواب، دو نکته مهمی استخراج میشود. اوّل آنکه ایشان میفرمودند: اگر از من حدیثی بدون واسطه از مولایم امام زمان ارواحنافداه بخواهند این دو مطلب را به آنان گوشزد مینمایم:
1. عملتان را عمل امام زمان قرار دهید.
2. الاخلاص فی العمل.
دوم آنکه: طرح حرم تا جمکران که امروزه بحمدالله با همت والای مسئولین محترم در قم، عملی گردید و آن نشأت گرفته از این خواب در حدود شاید چهل سال قبل است که پرداختن آن خود داستان مفصل و خواندنی دارد.
ص: 268
هیچگاه از یاد امام زمان ارواحنافداه غافل نبود و در هر صبح و شام، و بلکه در تمام ساعات عمر شریفشان، و در هر حال از حالات و در هر مکانی از مکانها به یاد آن امام همام بود، و این مطلب برای همراهان و ارادتمندان ایشان کاملاً آشکار و ملموس بود.
چشمان آن دلدادهی امام زمان ارواحنافداه، همواره بسان نهری جاری و هر زمان که نام مولایش را بر زبان جاری میکرد، اشک امانش نمیداد و حاضرانِ در محضرشان را منقلب میکرد،چرا که همواره در شعاع جانان بود.
هرگاه مریضی و یا گرفتاری به سراغش میآمد، تنها مولایش را صدا میزد و هر دم از او سخن میگفت، انگار دوای درد و شفای خود را در یاد و نام امام زمانش میدید.
هر زمان که به حرم مطهر یکی از حضرات معصومین علیهم السلام و امامزادگان جلیل القدر مشرف میشد، در آن زمان و مکان مقدس نیز از امام زمان سخن به میان میآورد و یاد ولی دورانش را زنده میداشت و حقیقتاً عاشق بود، که آنی از یاد معشوق و حبیب قلبش غافل نبود.
باید که دمی غافل از آن شاه نباشی ش___اید که نظر افکند آگاه باشی
برخی اوقات دلشکسته بود که چرا برخی امامشان را به فراموشی سپرده اند، در حالی که از یاد بردن ولی نعمت، عیب و زشت است و زندگی بدون یاد او تاریک و ظلمانی است.
مرحوم علامه بر این اعتقاد بود که طالبین نورانیت و کمال اگر صفای روح میطلبند، اگر تزکیهی نفس میخواهند، اگر قدرت مبارزه با تمایلات نفسانی و وسوسه های شیطانی را جویا هستند، اگر از گناهان و خطاها پشیمان شده، در پی وسیله استغفار به فکر درمان بیماریهای روحی وناهمواریهای معنوی افتاده اند، اگر تعالی روانی و نور باطنی میخواهند و بالاخره اگر کامیابی دنیا و آخرت را خواستارند، راه اصلی و مسیر حقیقی آن است که به یاد امام زمان باشند و به او
ص: 269
روی آورند ودست به دامان آن منجی دوران شوند.همواره میفرمود: در تمام ساعات عمرتان به یاد امام زمان باشید، از امام زمان بخواهید، امام زمان را بجوئید، راه امام زمان را به پیمائید و در خانهی امام زمان را بزنید، چرا که همه چیز آنجاست و همه کمالات در سایه مهر امام زمان و در پرتو اطاعت و کسب خوشنودی او و سرانجام از یاد اوست.
اگر کسی یک بار به محضر مبارکشان میرسید، برای همیشه مجذوب جاذبه و فضائل معنوی و دلدادگی ایشان به امام زمان میگردید، کسانی که مرحوم علامه را در نظر اول ملاقات میکردند، پیش از آنکه علم و فقاهتشان جلب توجه کند، شور و شوق و ارادت و دلدادگی ایشان به حضرت بقیت الله ارواحنافداه و عشق غیر قابل وصفشان به آنحضرت آنها را متوجهی خود میکرد. چرا که قلبش مملوّ از عشق حضرت صاحب الزمان ارواحنافداه بود.
وقتی سخن از امام زمان به میان میآورد، آنچنان با سوز و گداز و اشک سخن میگفت که هر بیننده و شنوندهای را متأثر میساخت و این حالت خاص یک محفل و دو مجلس نبود، و این وضعیت بر تمامی مجالس ایشان حکمفرما بود و برخی اوقات سخنانشان آنچنان بود که عدهای در آن محفل از هوش میرفتند.اگر یک نفر هم حتی در محضرش مینشست با شور و حالی وصف ناشدنی و چشمی گریان و شعلهای سوزان از مولایش میگفت و شنونده را تحت تأثیر قرار میداد.
ای خُنک چشمی که آن گریان اوست وی هم__ایون دل که آن بریان اوست
معرفت و شناخت امام زمان، امری حتمی و ضروری است، چرا که طبق حدیث نبوی مرگ کسی که نسبت به امام زمانش آگاهی ندارد، مرگ جاهلیت است. بنابراین مرحوم علامه اهتمام ویژهای به این مقوله داشتند.
مرحوم علامه در جلساتی که مؤمنین به محضرشان میرسیدند، ضمن یاد و نام امام زمان ارواحنافداه، در توصیه هایی شناخت امام زمان ارواحنافداه را از
ص: 270
ضروریات دین میدانستند و تأکید مینمودند که نباید در این راه از هیچ کوششی دریغ کرد و میبایست با دعا و استغاثه از خدای متعال این موهبت الهی را تمنا کرد. از اینرو مداومت بر دعای «اللهم عرفنی نفسک...» را از یکی از وظایف شیعیان در عصر غیبت تلقی میکردند.
ایشان در هر محفلی که حضور مییافتند، به همگان دستور میدادند که برای سلامتی امام زمان ارواحنافداه و صیانت حضرت از خطرات و بلایایی که جان امام را تهدید میکند دعا کنند و بارها امر به قربانی نمودن برای سلامتی حضرت میکردند و ختومات سنگینی را در این امر متحمل میشدند.
آن بزرگوار مقید به (قربانی) زیاد بودند و اکثر صدقات بزرگشان به این صورت بود و سیره شان این بود که از طرف حضرت زینب و حضرت ابالفضل علیهما السلام برای سلامتی آقا امام زمان ارواحنافداه قربانی مینمودند و گوشت آن را بین همه اعم از ارحام، طلاب، مؤمنین و فقرا تقسیم مینمودند. و میفرمودند: دوستان! برای حفظ جان امام صدقه بدهند، نخست قصد و نیتش سلامتی امام زمان، سپس سلامتی خود و اعضای خانواده اش، آن هم در پناه امام زمان را لحاظ کند که این به قبول نزدیکتر است تا آنکه بخواهد صرفاً برای سلامتی خود صدقه بدهد.
می فرمود: نماز استغاثه به امام زمان را هر روز (با این کیفیت که پس از سوره حمد، سورهی انّا فتحنا میخوانم) بجا میآورم و بر خواندن صلوات ضراب اصفهانی نیز مداومت دارم.(1)
در این خصوص میفرمودند: در عالم رؤیا مرا به مداومت بر این صلوات (که از اعمال عصر روز جمعه است) سفارش فرمودند.
ص: 271
مرحوم علامه که هر لحظه از یاد امام زمان غافل نبودند، در هر صبح و شام و با هر نماز و نیاز دست حاجت به پیشگاه خدای رئوف دراز کرده و از او ظهور مولایش را میطلبید و میفرمود: آخرین سفارش من به شما این است که امام زمان علیه السلام را یاری کنید و با آن حضرت مخالفت نکنید و همواره به یاد او باشید و او را ناظر بر اعمال خود بدانید و برای فرجش بسیار دعا کنید.
حقیقتِ این دلباختهی واقعی امام زمان علیه السلام آن بود که در دعا برای ظهور مولایش اسیر الفاظ و گرفتار عبارت پردازی نبود، بلکه از عمق جان دعا میکرد و با تمام وجود گمشدهاش را میطلبید، تنها زبانش سخن نمیگفت، بلکه قلبش در هجران جانان میسوخت و در شعاع جانان حرکت میکرد، دلش در فراق محبوب مضطرب و دیدگانش در انتظار دیدار اشکبار بود. حقیقتاً گردش زبانش در کام، همچون اشکهای غلطانش برگونه، نشانه محبت درونی و علاقه قلبی او به مولا و محبوباش بود.
مرحوم علامه بر این عقیده بود که شیعهی شیفته، بسان انسانی فارغ و بیسوز، نیایش نمیکند. بلکه مانند عاشقی دلباخته با دلی پر سوز و گداز و با تمام وجود برای ظهور امامش دعا میکند. انسانی که دردریا گرفتار طوفان شده و کشتیاش شکسته به دریا افتاده و در حال غرق شدن است، چگونه برای نجات خویش دعا میکند؟ و با چه حالی خدا را میخواند و چطور از ته دل به پیشگاهش التماس میکند؟
ایشان بر این باور بود که شیعهی دلباخته در زمان غیبت، میان موجهای تلخ حوادث زمان، کشتی سعادتش را شکسته میبیند، دل را در فراق امام ومولایش مضطرب و پریشان مییابد و بدون ذرهای ظاهر سازی و خودنمایی، از صمیم قلب فریاد میکشد: أین بقیة الله؟ و با اشک و آه جان سوز میگوید:
أین المنتظر لأقامةالامت والعوج؛ کجاست مصلحی که انتظار میکشیم انحرافها و کجیها را راست گرداند؟ أین المرتجی لازاله الجور و العدوان؛
ص: 272
کجاست مایه امیدی که ستم و بیعدالتی را از جهان برچیند؟ أین معز الأولیاء ومذل الأعداء؟ کجاست عزت بخش دوستان و ذلیل کننده دشمنان؟ أین ابن النبی المصطفی و ابن علی المرتضی وابن خدیجه الغراء و ابن فاطمه الکبری؛ کجاست پسر محمّد مصطفی وعلی مرتضی و خدیجه غراء و فاطمه کبری علیهم السلام ؟(1)
آری! ایشان، عاشقی دلباخته بود که صبح و شام نمیشناخت و در تمام ساعات منتظر ظهور یار و مشتاق دیدار جمال محبوب بود. از اینرو میفرمود: بر همه شیفتگان آن حضرت لازم است دائم به یاد آن امام همام بوده و برای تعجیل در ظهورش دعا کنند و از خدا ظهور او را هر چه سریعتر بخواهند، چرا که با آمدن او تمام ملل نجات مییابند و شیعه به اوج عزت وعظمت خود میرسد.
ندبه بر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، اظهار شوق به لقای او، گریه و ابراز نگرانی از مفارقت ومحروم بودن از فیض حضور او، دعا برای تعجیل فرج و ظهور او، سنت حسنهای بود که همواره مرحوم علامه بر آن مداومت داشته و آن راشعار خود قرار داده بود.ایشان این ندبه را از امامان معصوم خود که کار و عملشان سرمشق و پیروی از گفتار و رفتارشان (بر حسب حدیث متواتر ثقلین و احادیث دیگر) وظیفه هر مسلمانی است، آموخته بود.
همواره در مناجات هایشان باامام زمان، ندبهی امام صادق علیه السلام را بر زبان جاری میکردند و با چشمی اشک بار عرضه میداشتند:
«سَیدِی غَیبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیقَتْ عَلَی مِهَادِی وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی سَیدِی غَیبَتُکَ أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یفْنِی الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَی مِنْ عَینِی وَ أَنِینٍ یفْتُرُ مِنْ صَدْرِی عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَایا وَ سَوَالِفِ الْبَلَایا إِلَّا مُثِّلَ بِعَینِی عَنْ غَوَابِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِی أَشَدِّهَا وَ أَنْکَرِهَا وَ
ص: 273
نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِکَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِکَ»(1)؛ «آقای من، غیبت تو خوابم را گرفته و خوابگاهم رابر من تنگ کرده و آرامش و راحت دلم را ربوده است.آقای من، غیبت تو مصیبتم را به مصیبتهای دردناک ابدی پیوسته و ازدست دادن یکی پس از دیگری جمع و عدد را فانی میسازد، پس احساس نمیکنم به اشکی که در چشمم خشک میگردد و نالهای که در سینه ام آرام میگیرد، مگر آنکه مصایب بزرگتر و دلخراشتر و پیشامدهای سختتر و ناشناختهتر در برابر دیدهام، مجسم میشود».
مرحوم علامه بسان عاشقی دلسوخته آنقدر برای حضرت ندبه میکرد و زمزمه میداشت و اشک میریخت که گاهی از شدت گریه، چشمان مبارکشان سرخ و حالشان ملتهب و بیقرار میگشت.
یا رب زغمش تا چند خونم به ج__گر آید
بنش___سته سر راه_ش شاید ز س_فر آید
تا چند بنالم زار ش_ب تا به س_حر از هجر
کوکب شمرم هر شب شاید که سحر آید
میسوزم و میس__ازم از درد ف___راق اما
تی___ر غم او بر دل اف____زون ز شمر آید
حیران به فغان تا چند از دیده گُهر ریزد
ب___ا یاد لقای ش___اه اشکش ز بصر آید(2)
ص: 274
یکی از علاقمندان مرحوم علامه از شهر اقلید نقل میکند: از اقلید راهی قم شدیم تا پس از زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، به خدمت ایشان نائل شویم.
لحظه ورودمان به منزل ایشان مقارن با اذان صبح بود که آن عارف الهی و سوخته دلِ صاحب زمانی، با چشمتر و اشک بصر، ما را از حال خود با خبر میکرد که از حبّ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف منقلب شده بود و ما چه میدانیم شاید در خلوت با یار گفتاری داشت و. ..
آری! آن چشمان بارانی، قراری نداشت، چشمانی که به تعبیر مردم، چشمه است، نه چشم، و این تعبیر گزاف و خلاف نیست، ما بیش از نیم قرن شاهد این بصر و اشکتر که از خوف خدا و حب پیامبر صلی الله علیه و آله و امام و رهبر میبارد بودهایم.
اما آن شب و سحر حال دگری بود، بدون مقدمه و بلافاصله پس از جواب فرمود: «دوستان! چرا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمیسوزید؟!
چرا برای فرج آقا که فرج اسلام و خود ما است، دعا نمیکنید؟!
چرا در پنهان و خلوت برای این غریب، امن یجیب نمیخوانید؟!
چرا برای غربت امام، ضجه و ناله نمیزنید و یاد و نام حضرتش را به سر زبانها نمیاندازید و عجین جان و قرین ایمان آنها نمیسازید؟!»
خدا میداند ما سوختن و گریستن آیت الله موحد ابطحی را در عبادت و بندگی خدا و اطاعت رسول الله و محبت ائمه هدی و مصائب آل عبا علیهم السلام بسیار دیده بودیم، اما آن عشق سحری و نوحه گری، حال دگری بود و شاید خبری...؟! ما نیز منقلب شده بودیم و با آن آقا هم نوا.
نماز جماعت صبح را در منزل، به امامت آن فقیه خاضع و عالم دلباختهی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اقامه کردیم و پس از اتمام و قرائت تعقیبات و تلاوت تسبیحات، ایشان به عادت همیشگی که چند دقیقه پس از نماز، رو به قبله صحبت میکردند، آن
ص: 275
روز از امام زمان گفت و با اشک جاری و چشم بارانی، خطاب به حضرتش مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف عرض میکرد:
ای عزیز فاطمه! تا کی و چند ما را به شما این فاصله؟ جانمان به لب رسید و نیامدی! بیا ای روح سحر که طاقت صبرمان تمام شد و سرمایه عمرمان از دست رفت. بیا ای یوسف زهرا که من غیر دعا و جز این اشک ریزان و آه سوزان، چیز دیگری ندارم که تقدیم قدمت و زینت راهت کنم.
آنگاه با حال سوزان ادامه داد: یا حجت بن الحسن! آقا بگو به من که ما از تو غایبیم یا شما از ما، که شما حاضر و بر اعمال ما ناظرید و ما در دید شما غایب نیستیم و حاضر در محضر شماییم، اما ما غایب غیبت خویشیم و در حجاب خود».
این مطلب ایشان از همان ایام، پرسش ذهن من شد که آیا واقعاً حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب است؟ یا ما در پردهی غیب و چهرهی سراسر عیب خود فرو رفته و حجاب و نقاب گرفته ایم؟
بیایید این گونه مانند این علامه و این عارف دلداده، برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شعله ور شویم و امام را حاضر و خود را در محضرش ظاهر بدانیم.
در فراقش بسوزیم وسراغش را از دلهای سوخته بگیریم و همه جا از او نام ببریم و همه جا را به نام او بگذاریم همانگونه که مرحوم علامه این سیره علمی را در بسیاری از شهرها از جمله قم، اصفهان، و شهرهای دیگر، خاصه شهرستان اقلید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و قدمگاه امام رضا علیه السلام به کار گرفتند و صدها مسجد، حسینیه، مهدیه، کتابخانه، مدرسه، بیمارستان، درمانگاه، کارخانه، پل،جاده، مؤسسه وتونل ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و دارالشفای حضرت بقیت الله با مرکزیت ام آر آی را از قبل از پیروی انقلاب اسلامی تاکنون به اسامی سامیه و القاب نامیه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نامگذاری کردند که این نشان از عشق ودلدادگی و غایب نبودن از امام و یک سنت حسنه و شیوه تبلیغی نمونه است.(1)
ص: 276
مرحوم علامه در زیارات و توسلاتی که به امام زمان داشت، خود را عبدی حقیر میدید که به مولای عظیمش پناهنده و متوسل میشود و همواره رفع شداید و مشکلات مردم را از آن امام همام تمنا میکرد.
به زیارت و بیتوتهی در مسجد مقدس جمکران نیز اهتمام ویژهای داشت و هر زمان مشکلی برایشان پیش میآمد راه مسجد جمکران را میپیمود و در آن مکان مقدس به حضرتش متوسل شده و حاجت خود را میگرفت.
توسلات مرحوم علامه در مسجد مقدس جمکران، حکایتی شیرین و قابل تأمل را در تاریخ زندگیاش رقم زده که با اشارهی گذرا به آن جریان، عمق ارتباط ایشان با حضرت بقیت الله الاعظم امام زمان ارواحنافداه در اذهان نزدیکتر خواهد شد.
در سال 1407 هجری، در ایام میلاد مقدس امام علی بن موسی الرضا علیه عدهای از محققین دلسوخته و مصیبت زدهی عراقی که زیر نظر مرحوم علامه، در مؤسسه ألامام المهدی قم، به فعالیت علمی و تحقیقی مشغول بودند، و در زمینه اخبار و آثار ائمه معصومین علیهم السلام و احیاء و نشر آنها انجام وظیفه مینمودند، با دلهایی شکسته و روح و روانی خسته، به حضرت آیت الله موحد ابطحی رحمة الله عرضه داشتند، ما و خانواده هایمان، که از جوار امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه دور مانده ایم، و در غربت به سر میبریم، در اثر شرایط سخت زندگی مان، قادر نیستیم وسایل سفر زیارتی امام علی بن موسی رضا علیه را فراهم نماییم و اگر شما مساعدت نمایید، در این ایام میلاد آن بزرگوار، چند روزی را به زیارت آن حضرت مشرف شویم و در جوار حرم ایشان، از رنجها و فشارهای روحی رهایی یابیم.
ص: 277
آیت الله موحد ابطحی فرمودند: به خاطر شرایط بحرانی جنگی (جنگ هشت سالهی ایران و عراق) امکانات مالی برای اعزام بیش از هشتاد نفر (محققین یاد شده و خانواده هایشان) در اختیارم نبود، ولی از طرف دیگر، از دلهای شکسته و تلخیهای زندگی، و سختی غربت و آوارگی آنها (که شدیداً آزارشان میداد) خبر داشتم و به خوبی احساس میکردم که چنین سفر زیارتی چه تأثیر مثبت و سازندهای برای آنها دارد.
لذا ظهر دوشنبهای به مسجد مقدس جمکران مشرف شدم و با التجاء و با حالت تضرع ویژهای به، حضرت بقیت الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل شدم و به دنبال آن توسل و استغاثه، جریان عجیب و غیر منتظرهای اتفاق افتاد که مشتمل برکرامات متعدد بود، که ذیلاً نقل میشود.
یکی از دلباختگان امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام در حرم مطهر آن حضرت مشغول دعا و زیارت بوده که ناگاه صدایی میشود:
«برو به شهر قم، و هیئت امام زمانی را بیاور به مشهد»!. وقتی به اطراف خود توجه میکند، میبیند کسی نیست که این جمله را گفته باشد و متوجه میشود که این صدا، از جانب امام رضا علیه السلام است.
وی بلافاصله عازم قم میشود، ولی به شهر مقدس قم میرسد، ناگاه به خود میآید که این هیئت کجا است؟ و آدرس آنها چیست؟ و سرپرست و مسئول آن کجاست؟ حیران و سرگردان میماند، لذا به حرم مطهر حضرت فاطمه علیها السلام مشرف میشود، و عرض میکند: برادر بزرگوار شما به من مأموریتی داده اند که به هیچ عنوان نشانهای برای چگونگی انجام آن ندارم.
بعد از توسل ناگاه با کسی که از پیرغلامان آستان مقدس حضرت بقیت الله علیه السلام برخورد میکند و سرگردانی خود را مطرح مینماید، او میگوید: نگران نباش، مقصود آقا، فلان جمعیت و سرپرست آنها، فلان شخصیت است و آدرس او هم فلان جا است.
ص: 278
او به نشانی مورد نظر مراجعه میکند و در حالی که حضرت آیت الله موحد ابطحی و آن دلباختهی امام هشتم هیچ کدام یکدیگر را نمیشناختند، با نشانه های غیبی، دست به کار میشوند و هشتاد و چهار نفر (محققین یاد شده و خانواده هایشان) به وسیلهی سه دستگاه اتوبوس، عازم مشهدی مقدس میشوند.
یکی از متدینین متمکن، منزل بسیار بزرگی را در اختیار این جمع دلسوخته و مهمانهای دعوت شدهی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام میگذارد و در روزهای اقامت آنها (قبل از ظهرها) در همان منزل مراسم روضه خوانی برای حضرت زهرا مرضیه علیها السلام برقرار مینمایند.
در یکی از روزهای روضه خوانی، در یک عنایت غیبی، به شکل الهام و بدون هیچ گونه سابقهی ذهنی، توجه داده میشود که: «روضهی قسم را بخوانید».
به آیت الله موحد ابطحی الهام میشود که مقصود، روضهی دفن حضرت زهرا علیها السلام است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: پس از آن که حضرت زهرا علیها السلام را کفن و حنوط کردم، فرزندانم را یکی، یکی صدا زدم و گفتم: بیائید بار دیگر مادرتان را ببینید، که دیگر دیدار به بهشت و قیامت افتاد و سپس فرمودند:
«أنی اشهدالله أنها حنت و أنت و مدت یدیها و ضمتهما إلی صدرها ملیا: خدا را شاهد میگیرم که، حضرت زهرا علیها السلام نالهای کردند و دو دستشان را دراز کردند و حسنین علیهما السلام را محکم به سینهی خود چسبانیدند».
آیت الله موحد ابطحی فرمودند: وقتی این قسمت از روضه خوانده شد (که امیرالمؤمنین علیه السلام قسم یاد میکنند و خدا را شاهد میگیرند برآن صحنهی جانسوز و دلخراش که جنازهی حضرت زهرا علیها السلام دست در آورده و عزیزان خود را به سینه چسباندند).
ناگاه نوری مجلس را فراگرفت، که برنور خورشید غلبه کرد و دقایقی این نور تلولو داشت و هم زمان، بوی عطر عجیبی (که همراه با بوی کافور بود) مجلس را احاطه کرد. که تمام اهل مجلس (حتی در قسمت بانوان که جدا بود) آن نور را دیدند که آن بوی خوش را استشمام کردند، در حالی که در میان آن جمعیت
ص: 279
زیاد، عدهای از مهندسین و تحصیل کرده های دانشگاهی و محققین و علماء بزرگوار شرکت داشتند و آن چنان زلزلهای معنوی در روح و روان حاضرین در مجلس افتاد، که عجیب و استثنایی بود.
آنچه برای بعضی از صاحب نفسهای اهل دل، مورد توجه قرار گرفته بود، این بود که مقارن گفتن جمله ی: کفن باز شد و دو دست حضرت زهرا علیها السلام بیرون آمد. بوی حنوط در مجلس به مشام رسید و _ با توجه به این که بر سینهی آن حضرت از حنوط بهشتی مخصوص مالیده شده بود _ بعد از هزار و چهارصد سال افاضهی غیبی توسط حنوط بهشتی متعلق به حضرت زهرا علیها السلام مجلس را در برگرفت و همهی حاضرین به وضوح آن بوی خوش را استشمام نمودند.(1)
یکی از سنتهای حسنه و ویژهی مرحوم علامه از دوران کودکی تا آخر عمر شریفشان، عریضه نوشتن ایشان به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه بود که آن را از مادر مکرمه شان آموخته و به ارث برده بودند، که عصر روز جمعهی هر هفته، زمانی را به نوشتن عریضه به ساحت مقدس امام زمان ارواحنافداه اختصاص میداد و در طول مدت عمر شریفشان هیچگاه این عمل روحانی را ترک نفرمود.
ایشان معتقد بودند این عریضه بدون واسطه و مستقیم در دستان مبارک امام زمان ارواحنافداه قرار میگیرد.
در آن ساعت شریف، هیچ کسی را به حضور نمیپذیرفت و تنها با مولایش خلوت میکرد.
در هنگام نوشتن عریضه، اشک از چشمان مبارکش مانند نهری جاری بود و بسیار ملتهب و سوزناک قلم بر لوح کاغذ میفشرد و در خود شکسته میشد و درد و دلهای خود را برای مولایش مکتوب مینمود.
ص: 280
ایشان در این عریضه به غیر حاجات و درد و دلهای خود، دردها و مشکلات مردم و التماس دعاهایی که به ایشان عرضه میشد را مینوشت و آن را از آقا و صاحب خود طلب میکرد. پس آن را در میان گلی پاک قرار داده و به آب میانداختند.
بسیاری از بزرگان و مراجع به ایشان میگفتند که ما را در عریضه های خود یاد کنید و برخی از مراجع نیز عریضه های خود را به مرحوم علامه میدادند و از ایشان میخواستند ایشان آن را برای حضرت بفرستند.و معتقد بودند که امام عصر ارواحنافداه عریضه های ایشان را بیجواب نمیگذارند.!
حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید تقی علوی دام عزه از نوادگان مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه)، به نقل از مرحوم آیت الله موحد ابطحی(قدس سرّه) میفرمود: عصر جمعه که عریضه را به محضر مبارک حضرت بقیت الله ارواحنافداه مینویسم، یکشنبه جواب آن را میگیرم که آیا آن حاجت شدنی است یا خیر!، آیا امر انجام میشود یا خیر؟! و همواره در عریضه هایم هر کاری که در طول هفته در زندگی ام انجام داده ام را را به خدمت حضرت گزارش میدهم.
آیت الله زاده آقای حاج سید محمد باقر گلپایگانی دام عزه می فرمودند: وقتی مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) کسالت پیدا کرده و به لندن رفته بودند، یکی از افرادی که ایشان را همراهی نمود، مرحوم آیت الله آقا سید محمّد باقر موحد ابطحی بودند. ایشان آنجا نیز طبق معمول جمعه ها، عریضهای به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه نوشتند و در آن عریضه، شفای آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) را از امام زمان ارواحنافداه مسألت نمودند که با عنایت آن ولی دوران، حیات آن پیشوای بزرگ دینی، سه سال دیگر ادامه پیدا کرد.(1)
ص: 281
مرحوم علامه جریان سفر به لندن و جریان عریضه به امام زمان ارواحنافداه در رودخانه تایمز لندن را بطور مفصل نقل نموده اند که بدین شرح میباشد:
سه سال قبل از ارتحال آیت الله العظمی گلپایگانی، ایشان دچار بیماری سختی شدند که بعد از انجام معاینات و آزمایشهای گوناگون، تشخیص بیماری سرطان صفرا را دادند ولکن به ایشان گفتند که سنگ صفرا دارید.
طبق نظر پزشکان متخصص، شاید تنها جایی که مداوای ایشان امکان پذیر بود، کشور انگلیس بود که با دستگاه های لیزر پیشرفتهی آنجا، تا حدی این بیماری مهار شود.
روز پنجشنبهای بود که به من خبر دادند که آیت الله العظمی گلپایگانی با شما کار دارند و این در حالی بود که من از هیچ یک از این قضایا خبر نداشتم.
وقتی خدمت ایشان رسیدم، بعد از سلام و احوالپرسی فرمودند: قرار است که من را به خارج ببرند و من استخاره کردم که شما و حاج آقا لطف الله صافی را همراه خودم ببرم و آیهی استخاره برای شما آمده این است (وَجِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یقِینٍ(1))
به ایشان عرض کردم تصمیم دارید به سفر انگلیس بروید؟!
فرمودند: از کجا میگویی؟!
عرض کردم چون پادشاه آنجا یک زن است و آیه هم در مورد سرزمین سبأ و ملکه آن است. و این آیه نشان میدهد که شما با رفتن به انگلیس شفا پیدا میکنید و با سلامتی بر میگردید.
فرمودند: دلم میخواهد شما هم باشید.
عرض کردم: خانوادهی من تنها هستند و بهانه هایی آوردم، اما با اصرار ایشان قبول کردم. زیرا ایشان حق استادی بر من داشتند.
ص: 282
روز یکشنبهای بود که حرکت کردیم و ساعت شش و نیم وارد لندن شدیم و فردا عصر، آیت الله العظمی گلپایگانی را به بیمارستان بردند. و روز سه شنبه به همراه آقای افتخاری و آقای عالمی(1) به عیادت ایشان رفتیم.
وقتی به بیمارستان رفتم و چشمم به ایشان افتاد، با سررشتهای که در طب داشتم از رنگ و رخسار ایشان، به نظرم آمد که کار ایشان تمام است، لذا به شدت به گریه افتادم و برای آنکه آقای گلپایگانی متوجه نشوند، سریع از اتاق بیرون آمدم.
بیرون اتاق آقای عالمی از من پرسید وضعیت ایشان را چطور دیدید؟
گفتم: این چهرهای که من از ایشان دیدم، هیچ دارو و درمانی فایده ندارد و به نظر من ایشان نیروی خود را از دست داده اند.
ایشان گفت: چه باید کرد؟
گفتم: یک طبیب قدیمی سراغ دارم، که اگر او بخواهد میتواند.
آقای عالمی با ناراحتی جواب داد: اینجا لندن است، پروفسورهای مهم دنیا که در اینجا مطب دارند نمیتوانند کاری کنند! آن وقت میگویید من یک طبیب قدیمی سراغ دارم؟!! خب، بگویید کیست تا نامهای بنویسم، اگر لازم باشد او را بیاوریم اینجا!
من فهمیدم که اینها متوجهی منظورم نشدند، لذا طوری وانمود کردم که حالم خوب نیست و از آنها جدا شدم و سریعاً خودم را به مجمع اسلامی آیت الله گلپایگانی رساندم.
به اتاقم رفتم و به حمام رفته و غسل کردم و وضو گرفتم و لباس تمیز پوشیدم و شروع به خواندن نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کردم و با حال عجیبی به آن حضرت متوسل شدم. دفتر چهی عریضه ام را بر داشته و عریضهای به امام زمان ارواحنافداه نوشتم. حال عجیبی پیدا کردم در حالی که اشک از صورتم جاری بود.
ص: 283
خلاصه دوستان از بیمارستان برگشتند و وقتی من را دیدند، خیال کردند که حالم بد شده و هر چه خواستند من را منصرف کنند، نتوانستند. به من گفتند بیایید تا نامهای برای آن طبیبی که گفتید بنویسیم.! که گفتم نامه ام را نوشتم. بیایید تا آن را فاکس کنیم. خلاصه به همراه آنها سوار ماشین شدیم و به کنار رودخانه تایمز لندن رفتیم.
وقتی از تاکسی پیاده شدیم و پیاده به طرف رودخانه حرکت کردیم، یک وقت سر راه من گودالی بود، پای من به عبا گیر کرد و من با تمام صورت روی گلهای کنار ساحل افتادم.
در این وضعیت حالم منقلب شد و توجه به امام زمان ارواحنافداه پیدا کردم و به آن حضرت عرض کردم:
آقا جان! روزه خوارمان کردی! (چون ماه رمضان بود که رفتیم)، عوض آنکه مشاهد مشرفه را ببینیم، باید نگاه مان به این زنها بیفتد، حالا هم باید مقابل چشمان اینها به زمین بخوریم؟!
امام زمان! عریضه برای شما نوشتم، اما به قول اصغر ناظمی(1): کمیش به تریش.
من هر وقت برای شما عریضه مینوشتم داخل تربت امام حسین میگذاشتم. اما اینجا تربت نداشتم، اما کمیش به تریش و با آن حال منقلب که اشک میریختم، عریضه ام را به رودخانه تایمز لندن انداختم.
عصر جمعه بود که همراه عدهای به پارک بزرگ شهر لندن رفتیم، پارک تعطیل شده بود، من که از بیماری آیت الله گلپایگانی پریشان بودم، دائماً ذکر میگفتم و با خداوند مناجات میکردم، در آنجا با همراهان تصمیم گرفتیم که نماز بخوانیم، من نیز پاچه های شلوارم را بالا زدم(2) و به خواندن نماز امام زمان مشغول شدم.و بعد با حال گریه و انقلابی روحی عرض کردم: خدایا به کلیسا نیامده ام که عبادتت کنند، آمده ام به جایی که همهاش گناه و معصیت تو میشود
ص: 284
و من در اینجا تو را عبادت میکنم. خدایا نمی گویم آیت الله گلپایگانی بمیرد یا نه! اما اگر در اینجا بمیرد، این یهودیها خوشحال میشوند و میگویند: شیعه ها مراجع و علمایشان را زنده به اینجا میآورند و مردهی آنها را ما به آنها تحویل میدهیم و اگر قرار است ایشان فوت کنند، حداقل در مملکت خودمان باشد و این مطالب را در عریضه ام نوشتم به همراه حاجتی دیگر و مرتب میگفتم «المستغاث بک یا صاحب الزمان» و بعد عریضه ام را به رودخانه تایمز انداختم.
فردای آن روز به عنوان عیادت به بیمارستان رفتیم و دیدم بعضی دیگر هم مثل آقای کوکل(1) نیز به عیادت آیت الله گلپایگانی آمده اند، اما حال آقای گلپایگانی خیلی خیلی بهتر است.
بعد دیدم پسر آیت الله گلپایگانی هم کنار اتاق برای کوکل قصهی عریضه نوشتن من را تعریف میکند.
بعد از دقایقی، آقای کوکل پیش من آمد و گفت: شما عریضه به امام زمان نوشتی؟!
گفتم: بله!، گفت: چه چیزی درخواست نمودید؟ گفتم دو چیز، یکی نوشتم که من شفای آقای گلپایگانی را میخواهم و اگر هم مقدّر شده که ایشان از دنیا برود، این امر در اینجا اتفاق نیفتد و در ایران باشد.
دوم اینکه به امام زمان ارواحنافداه توشتم من کامپیوتر میخواهم و در ایران قدرت خریدن کامپیوتر را ندارم در اینجا خیلی دلم میخواهد کامپیوتر بخرم و با خودم به ایران ببرم، اما نه پولش را دارم و نه میخواهم که قرض کنم و نه کسی حاضر است که به من قرض بدهد.!
آقای کوکل با تعجب پرسید کامپیوتر برای چه میخواهید؟
من که کتاب عوالم العلوم حضرت زهرا علیها السلام همراهم بود، گفتم: این را میخواهم چاپ کنم.
ص: 285
باز با تعجب پرسید: این کتاب که چاپ شده!
گفتم: این یکی از کتابهای عوالم العلوم است و من بیش از یکصد کتاب دیگر را میخواهم چاپ کنم.
آقای کوکل سکوت کرد و بعد هم خداحافظی کردیم و از بیمارستان برگشتیم.
حضرت آیت الله آقای حاج سید جواد گلپایگانی مدظله العالی، فرزند مرجع راحل مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) از مرحوم آیت الله العظمی بهجت(قدس سرّه) نقل نمودند:
آن وقتی که مرحوم آقای گلپایگانی از لندن برگشتند و کسالتشان بهبود یافت، به خدمت ایشان رفتم. من و ایشان در اتاق تنها بودیم، ایشان برای من مکاشفهای را بیان کردند و فرمودند:
وقتی در لندن بودم، برای من مکاشفهای پیش آمد، من مراحل بیماری، فوت و تشییع جنازه و محل تدفین خود را در این مکاشفه دیده ام. و خداوند مرا به برکت دعای مؤمنین شفا داد و من بعد از این سه سال دیگر عمر میکنم و بعد از خدمت شما مرخص میشوم.
آیت الله العظمی بهجت همچنین اظهار داشتند: آقا آن وقت محل فوت و تشییع در تهران و قم و دفن شدن در جوار مرقد استاد گرانقدرش آیت الله حائری را نیز بیان فرمودند و افزودند: به من گفته شد که تشییع شما برای تشیع موجب عز ّ و عظمت میشود.
مرحوم علامه میفرمود: عصری در مجمع اسلامی لندن همراه عدهای نشسته بودیم و صحبت میکردیم که نوهی آیت الله گلپایگانی داخل شد و صدا زد که آقای ابطحی کیست؟
ص: 286
آمدم جلو، گفتم من هستم، چه فرمایشی دارید؟
گفت: چه شیرینی ای به من میدهید؟
گفتم: برای چه؟
گفت: بشارتی دارم به اینکه آقای کوکل از بیمارستان به تجارت خانهای که 400 کارمند دارد برگشت، من را خواست و گفت: سیدی هست به نام آقای ابطحی برای شفای آیت الله گلپایگانی عریضه به امام زمان اروحنافداه نوشته و خداوند شفای آقای گلپایگانی را داده و درخواست کامپیوتر هم کرده است. (آقای کوکل) مرا مأمور کرده و گفته: تو مأموری رضایت این آقا (آقای ابطحی) را کسب کنی! و هر چه میخواهد برایش بخر و همراه او تا هواپیما برو و او را که با کامپیوتر سوار هواپیما کردی، رسید آن را برای من میآوری! و (آقای ابطحی) حالا من در خدمت شما هستم برای خریدن کامپیوتر.
گفتم: خب، بهترین کامپیوتر چیست؟
گفتند: چند مدل است، لکن مدل اپل معروف است و لکن اپل هنوز به ایران نیامده است.
گفتم: من یک دستگاه هم نمیخواهم بلکه دو دستگاه میخواهم و خلاصه دو دستگاه کامپیوتر اپل از پیشرفته ترین مدل آن خریداری کردیم و آنها را به همراه خودم به ایران آوردم.
الحمدلله آیت الله العظمی گلپایگانی بهبود یافتند و همراه ایشان به ایران بازگشتیم.
کامپیوتر را به مؤسسه الامام المهدی علیه السلام قم آوردیم، لکن مشکلی که وجود داشت این بود که کسی نمیدانست چگونه باید اینها را راه اندازی کند.
ص: 287
من تمام کسانی که کامپیوتر داشتند را آوردم و حتی یک مهندس ارمنی از تهران آوردیم، لکن حرف همه آنها این بود که این مدل یعنیIBM چون در ایران نبوده، ما نمیدانیم که چگونه باید با آنها کار کرد و تنها راه چاره آن است که یک نفر از ایران به انگلیس برود و آموزش ببیند و من از این قضیه بسیار ناراحت بودم.
یک روز مهندس ابوحاتم که الان در مدرسه ما هنوز مشغول به کار است، پیش من آمد و گفت: آقا! من حاضرم به خرج خودم به انگلیس بروم و کار با اینها را یاد بگیرم.
خیلی آن روز ناراحت شدم. و وقتی شب به خانه برگشتم، وضو گرفتم، پایم را برهنه کردم، شلوار را از کندهی زانو بالا زدم و در حیاط خانه متوسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شدم و با آن حضرت خلوت کردم و عرض کردم:
ای امام زمان! کامپیوترش را میفرستید، اما بازکردن و راه انداختن آن را نمیفرستید؟! و مرتب میگفتم: المستغاث بک یا صاحب الزمان و اشک میریختم.
یک وقت حالتی برای من به وجود آمد و کارهایی به قلبم خطور کرد که باید برای راه انداختن کامپیوتر، فلان کار و فلان کار را بکنم و این در حالی بود که تا آن زمان من نه کامپیوتر بلد بودم و تا الان هم یاد نگرفتم.
صبح به مدرسه آمدم و مهندس ابوحاتم را صدا زدم. دستوراتی که به من الهام کرده بودند را به او گفتم و او انجام داد و به معجزه ی امام زمان ارواحنافداه کامپیوتر راه افتاد.
این قضیه پخش شد و حتی آیت الله سبحانی هم به دیدن من آمد و از کامپیوترها دیدن کرد و او هم برای مؤسسه خودش همین کامپیوتر اپل را خریداری کرد.
ص: 288
به عزیزانم سفارش میکنم که با امام زمان ارواحنافداه ارتباط داشته باشند که اگر با او ارتباط پیدا کردیم و در مشکلات توجه به او داشتیم، آن وقت امام زمان به فریاد ما میرسد و ما را مدد میکنند.(1)
مهندس سید رضا میر محمّد صادقی در بیان خاطره درباره عریضه نگاشتن ایشان میگوید: ایشان ارادت خاص و بیحدی به امام زمان، حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف داشت و محال بود اسم ایشان را با خود بگوید، یا از دیگری بشنود و اشک شوق و ارادت از دیدگانش جاری نشود، تا آنجایی که میدانم عصر تمام روزهای جمعه با غسل و وضو و اکثراً زیر آسمان مینشست و عریضه ای به آقایمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مینوشت.
روزی به ایشان گفتم: بعضی افراد از عریضه نوشتن شما تعجب میکنند.
ایشان فرمود: «اگر مثلاً 40 سال قبل به شما میگفتند یک برگ کاغذ حاوی پیامی را زیر دستگاهی میگذارند و ثانیه هایی بعد در آفریقا، همان پیام را شخص مورد نظر شما دریافت میکند، آیا باور میکردید و کاربرد فاکس را باور میکردید؟».
گفتم: نه!، آنگاه فرمودند:«ان شاء الله روزی هم کاربرد فاکسِ آبی را باور خواهید کرد!».(2)
آقای سید زین العابدین محمدی از نویسندگان معاصر نقل میکند: یک روز در شهر مقدس قم در محضر آیت الله العظمی حاج سید محمد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) بودیم که یکی از روحانیون نیز آمده بود و بحث فلسفه عریضه نویسی را مطرح
ص: 289
کرد و از فهوای کلام او پیدا بود که اعتقاد چندانی به عریضه و عریضه نویسی نداشت و به دنبال آن بود که از معظم له پاسخ جامعی اخذ و یا در مقابل، عقیده خود را ثابت کند.
حضرت آیت الله العظمی ابطحی(قدس سرّه) مانند یک فیزیکدان توانا مباحث عجیبی از نور و موج و طول موج و فرکانس و مباحث علمی روز مطرح کردند که برای ماهم که فرهنگی بودیم جای شگفتی داشت که ایشان بر این امور هم این قدر اشراف دارند. سپس فرمودند: من نمیخواهم بحث را پیچیده و دشوار مطرح کنم، یک مطلب رامی گویم تا جمع حاضر که از قشرهای مختلف هستند به خوبی متوجه شوند و شما هم پاسخ خود را بگیرید و قانع شوید و فرمودند: اگر فاکس هوایی اختراع نشده بود فهم این معنا برای ما دشوار بود، اما حالا که فاکس هوایی هست وهمهی ما با آن سرو کار داریم. یک زمانی تلفن ثابت روی کار آمد و این وسیله از طریق امواج صدای ما را به اقصی نقاط جهان انتقال داده و میدهند، بدون آنکه صداها با یکدیگر آمیخته شود، میلیونها بلکه میلیاردها نفر در آنِ واحد باهم در تماسند ولی هیچ تداخلی نیست، بعد تلفن همراه آمد و دامنهی آن بسیار گستردهتر شد، به گونهای که امروزه در دست بچه های کوچک هم هست، صدا و تصویر و نوشته و پیامک را هم از طریق امواج انتقال میدهند وهمهی اینها برای همان شمارهای ارسال میشود که مد نظر قرار میدهند و قبل از آنها تلویزیون و ماهواره بود که آنها هم صوت و تصویر همزمان را به همه جا انتقال میدهند و فرکانس و طول موج آنها به طوری تنظیم میشود که هیچ شبکه وکانالی با هم تداخل پیدا نمیکند و در هر ثانیه هزاران صوت و تصویر توسط امواج وماهواره ها از طریق همین فضا درحال رد و بدل شدن است، اما تداخلی وجود ندارد، همان فرد یا همان کانال و شبکه آن را دریافت میکند که باید بکند، بعد هم این انسان فاکس هوایی را ساخت که اگر قبلا با تلفن حرف میزد و صوت را انتقال میداد حالا تصویر نوشته را با فاکس به امواج میسپارد. و چند ثانیه بعد گیرنده دیگری عین همان تصویر ارسالی را دریافت میکند حال اینترنت و مابقی سیستمهای جدید هم بماند که همه به همین شکلها وارد حوزه عمل ارتباطی شده اند و با
ص: 290
این سرعت تحولات فناوریهای نوین درجهان خدا میداند چه وسایلی اختراع شود به مراتب حیرت انگیزتر از این ابزار موجود.
حالا اگر ما بگوییم به جای فاکس هوایی فاکس آبی هم هست یا خواهد آمد، تعجب و اشکالی دارد و قبل از آن که فاکس هوایی بیاید ما با فاکس آبی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ارتباط برقرار میکردیم و میکنیم و عریضه خود را مینویسیم و به جای پاکت کاغذی در یک پاکت خاکی میگذاریم و به دست امواج آب روان میسپاریم تا به دست آقا و مولایمان امام زمان و صاحب آن برساند و یقین داریم که میرساند، همان گونه که هوا دارای امواج است،آب هم دارای امواج است اگر آن مطیع امر خداست، این هم هست. منتهی ما یکی را که برایمان محسوس است فوراً میپذیریم، اما آن که نامحسوس است پذیرش برایمان دشوار است.
و من عریضه نویسی به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را مانند یک فاکس آبی درمقابل فاکس هوایی میدانم و این آب هم در نهایت زلالی خواستهی ما را به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میرساند و آن حضرت هم با عنایت گره گشایی میفرمایند، یا به قلب انسان الهام میکنند از چه راهی برود و چه کاری بکند تاخواسته های او برآورده شود و در دعای حضرت بقیت الله عجل الله تعالی فرجه الشریف در قنوت خطاب به خداوند میخوانیم: و لا تشابه علیه الاصوات «ای کسی که صداهای مختلف او را به اشتباه نمیاندازد».
ببینید انسان امروزی با کمک فکر خدادادی ابزاری ساخته که هر صوت و تصویری را درمسیر عبور و جهت نور و موج و فرکانس خود قرار میدهد و برای افراد مختلفی ارسال میکند و در عالم صداهای بیشماری از سوی موجودات که هیچ کدام تداخلی ندارد و خدا اشتباه نمیکند این خاصیت موجود در هوا و فضا در آب هم هست و درنهایت جناب شیخ از پاسخ معظم له قانع شد.(1)
ص: 291
مرحوم علامه بر این باور بود که صرف اینکه انسان به یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و متوسل به اوست و درهر صبح و شام او را زیارت میکند کافی نیست، بلکه تکلیف دیگری هست و میبایست سعی کرد تا جامعه را جامعه امام زمانی قرار داد و مردم را متوجه امام زمان کرد.
مرحوم علامه در ایام تبلیغ و درهر فرصت متناسب از امام عصر ارواحنافداه سخن به میان میآورد و بخشی از منبر و وعظ و خطابه خود را به آن حضرت اختصاص داد و مردم را نسبت به اصل وجودحضرت و عظمت و جلال و جمال او آگاه ساخت. او که وقتی نام مولایش را بر زبان جاری میکرد، اشک از چشمانش حلقه میزد، دستور توسل به آن حضرت را به مردم آموخت و مردم را نسبت به آن امام همام امیدوار میکرد. همچنین در دوران مبارزه با بهائیت در آباده و اقلید و... شبهات را در مورد وجود آن حضرت برطرف مینمود و در مورد طول عمر آن حضرت و غیبت و فواید وجودی او، در عین اینکه در پرده غیبت است، سخن میگفت و ابهامات را بر طرف مینمود تا همه افراد شیعه نسبت به امام آگاهی پیدا کرده و مبلغ امام زمان شوند.
مرحوم علامه معتقد بود که در این راه یک بسیج عمومی لازم است که همه اهل سخن و قلم یکصدا شوند، همنوا شوند و به مردم بفهمانند که ما بیصاحب نیستیم تا جامعه، یکپارچه جامعه امام زمانی شود، ایشان اصرار داشتند که نباید یک روحانی و واعظ در ایام ولادت آن حضرت به چند جمله یا داستان اکتفا نماید، بلکه باید کاری کرد که زن و مرد شیعه دائم به فکر امامشان بوده و مبلّغ او باشند و درهر حادثه قبل از هر کسی به یاد امام زمان بیفتند و از او کمک بخواهند. نه آنکه پس از آنکه نزد همه اطباء رفته و تمام اموالشان را در این راه تباه کردند. و پاسخ منفی و مأیوس کننده شنیدند، تازه به یاد مسجد جمکران و امام زمان بیفتند.
ص: 292
اعتقاد قلبی مرحوم علامه این بود که ما باید مردم را به گونهای بسازیم که در تمام زمینه ها نخست به یاد امام زمان افتاده، سپس با توسل به آن حضرت به طبیب مراجعه کنند و دارو مصرف نمایند، نه آنکه نخست به دارو پناه ببرند، آنگاه به امام زمان علیه السلام مراجعه نمایند. البته تأکید داشتند که ما منکر اسباب و علل طبیعی نیستیم و نمیخواهیم بگوییم هر که بیمار شد، و با اینکه مثلاُ نیاز به عمل جراحی دارد به دکتر مراجعه نکند، و فقط به امام زمان متوسل شود، بلکه میگوییم نخست توسل برای اینکه امام عصر عنایتی بفرماید که طبیب درست مرض را تشخیص دهد و داروی مناسب تجویز نماید و عمل جراحی موفقیت آمیز باشد. به هر حال، دارو از طبیب، ولی شفا از خدا با وساطت امام عصر علیه السلام است.
یکی از سنتهای حسنهی مرحوم علامه، هدیه نمودن اعمال صالحه اعم از نماز و قرائت و قرآن و ذکر صلوات و ختومات، به ساحت مقدس امام زمان ارواحنافداه بود و ایشان تنها به این امور اکتفا نمیکرد و میفرمود: همه خدمات مادی و معنویتان را هدیه و به نام امام زمان کنید تا خدا به عمر و کارهایتان برکت دهد و این امر در طول حیات مرحوم علامه کاملاً مشهود و ملموس بود.
مرحوم علامه تمامی کارها و خدمات اجتماعی خود را با نام مقدس امام زمان ارواحنافداه مزین میکرد و هیچ گاه برای خودش نامی نخواست و نگذاشت و تنها میفرمود: نام امام زمان را بر آن مکان مزیّن کنید.
نام مؤسسهی علمی تحقیقاتی خود را «الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» نهاد و مکرر میفرمودند: ما هر چه داریم از الطاف الهی و عنایات نبوی و توجهات علوی و بیت فاطمی و ذریهی آل طاها و یاسین است و این ذوات مقدسه، صادقین فی القرآن و صالحین فی الفرقان و امناء الرسول و زاده های بتولاند. پس هر چه و هر جا هست متعلق به آنان است. از اینرو مرحوم علامه، صدها مؤسسهی دینی، فرهنگی، اقتصادی و عام المنفعه، حسینیه ها، تکایا، مساجد، مدارس، کتابخانه، کارخانه، حمام، تونل، پل و... را که احداث مینمودند، تمامی آنها را بدون استثناء به نام و
ص: 293
القاب مقدس حضرت حجت بن الحسن العسکری ارواحنافداه مزین و نامگذاری میکردند و میفرمودند: اگر کارهای ما خدایی و امام زمانی و خالصانه بود، خودش همه چیز میشود و اگر سمت و سویی خدایی و جهت امام زمانی نداشته باشد، هزاران لقب تو خالی هم بیاورید، نه دردی را دوا میکند و نه کسی را شفا میبخشد.(1)
از آنجایی که مرحوم علامه همه مکانها و ساختمانها را به نام مبارک امام زمان ارواحنافداه مزین میفرمودند، روزی برخی نزد آیت الله العظمی بروجردی رفتند و از این سیرهی حسنهی مرحوم علامه اعتراض نمودند که ایشان حتی مکانهایی مانند حمام را به نام امام زمان نامگذاری میکنند که این اهانت است به ساحت قدس مهدوی!؛ آیت الله بروجردی آنان را به مرحوم علامه ارجاع میدهند و ایشان در پاسخ میفرمایند: در آن منطقهای که ما هستیم بهائیت غوغا میکند و من به کوری چشم بهایی ها، تمامی اماکن حتی غسال خانه ها و حمامها را به نام مبارک امام زمان ارواحنافداه نامگذاری کردم تا چراغ مهدویت در آن دیار روشن بماند.آیت الله العظمی بروجردی وقتی دلیل علامه را میشنوند، میفرمایند: حق همان است که شما انجام دادید... و شما کار خود را انجام دهید.(2)
ایشان میفرمود: یک روز آیت الله العظمی بروجردی در درس فرمودند امام زمان ارواحنافداه غریب است! آن لحظه صدای گریهی من بلند شد و هِق هِق گریه میکردم. از آن روز تصمیم گرفتم که اسم امام زمان غریب نباشد...(3) و تصمیم گرفتم هر چه میسازم و تأسیس میکنم به نام امام زمان باشد.
مرحوم علامه در اواخر عمر شریفشان به نزدیکانشان میفرمودند: بیایید بنویسید تا من امضاء کنم که (العبد و ما فی یده کان لمولاه) من هر چه دارم برای امام زمان است.
ص: 294
حجت الاسلام والمسلمین ظریف دام عزه از نزدیکان مرحوم علامه در مؤسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مینویسد:
یکی از خصوصیات مرحوم علامه، توکل و توسل ویژه ایشان به خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام بود، با آنکه به گفتهی خود ایشان به جایی متوسل نبود، ولی در این مدت طولانی (27 سال) که در خدمت ایشان بودم، نشد که یک ماه حقوق کارمندان مؤسسه به ماه دیگر موکول شود. گاهی مرحوم علامه به من میگفت: با گریه های نیمه شب و ختم و ختومات این مبلغ را فراهم کردم.
می فرمود: من جیبی ندوخته ام تا از طریق مؤسسه آن را برای خود پُر کنم، نمیخواهم از این راه نانی بخورم.و میفرمود: من گاهی شهریهی خودم را هم میدهم تا صرف مؤسسه شود.
مناعت طبع ایشان در زندگی آنچنان بود که هیچ گاه نگاهشان به غیر از دستان یداللهی امام عصر ارواحنافداه به احدی نبود. امورات زندگی و مشکلات آن را با توسل به حضرت رفع و اداره میکرد.
یکی از دوستان قدیمی مرحوم علامه میگفت: از اصفهان عازم تهران بودم، وقتی به عوارضی قم _ تهران رسیدم، لحظهای به دلم افتاد الان که در حال عبور از شهر مقدس قم هستم، برای لحظاتی که شده، به زیارت حضرت معصومه علیها السلام و سپس به محضر حضرت آیت الله العظمی موحد ابطحی برسم و با ایشان ملاقات کنم.
این شخص میگوید: وقتی به خانهی ایشان رفتم، دیدم اوضاع مناسبی ندارند، و خانهی شان در حال تعمیر و بنّایی بوده ولی بصورت ناتمام.! از ایشان سؤال کردم:آقا جان! چرا وضعیت خانهی تان اینچنین است و کارها نا تمام شده!
ایشان فرمودند: منتظرم که پول کارگر و بنّا برسد! تا آنها کارشان را تمام کنند. برای تهیه پول، استخاره کردم که به شما و یا کسی دیگر از دوستان بگویم،ولی
ص: 295
استخاره خوب نیامد. سپس این امر را به امام زمان ارواحنافداه واگذار کردم...! گفتم، خود حضرت هر طور صلاح دانستند، همان کنند! و خودِ حضرت بودند گه شما را اینجا فرستادند، بدون آنکه من به شما اظهار کنم.(1)
یکی از علاقمندان به مرحوم علامه نقل میکرد: در عالم رؤیا خود را در بیابانی دیدم، در مسیری حرکت میکردم که ناگاه هاتفی ندا داد، که اگر میخواهی امام زمان ارواحنافداه را زیارت کنید، وارد آن خیمه شوید.
وقتی وارد خیمه شدم، حضرت آیت الله موحد ابطحی را دیدم که با چهرهای نورانی و برافروخته داخل خیمه نشسته اند.(2)
آیت الله آقای حاج سید محمّد سجادی اصفهانی دام عزه میفرمودند: عشق و محبت حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه) به حضرت صاحب الامر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عجیب و تماشایی بود. همیشه به یاد آن حضرت سخن میگفت و میگریست و مشکلات خود و دیگران را با توسل و نوشتن عریضه (نامه) به محضر مقدس آن حضرت، در عصرهای جمعه حل و فصل میکرد. یکی از آثار عجیب توسل من به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف طی سالها مراوده که با ایشان داشتم، آن بود که هرگاه در شب جمعهای به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل میشدم. ایشان فردای آن روز یا تشریف میآوردند و یا تلفن میکردند که من گفتم، شما چه رابطهای با آن حضرت داریدکه هرگاه ایشان را صدا میزنیم، شما میآیید و ایشان در پاسخ فقط تبسم میکرد.(3)
ص: 296
ص: 297
ص: 298
از خصوصیات برجستهی مرحوم علامه، ارادت عمیق، خالصانه و صادقانه ایشان به ساحت مقدس اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود و نسبت به خاندان بیت رسالت علیهم السلام، غیرت و تعصب فوق العادهای از خود نشان میداد.
هرگاه نام مبارک هر یک از معصومین علیهم السلام در محضر ایشان برده میشد، فوراً اشک از چشمان مبارکشان جاری میگشت. بارها کسانی نزد ایشان میآمدند و در مورد احیای امر اهل بیت علیهم السلام در نقاط مختلف ایران و جهان گزارشی میدادند، اشک شوق از چشمانشان جاری میشد و با شور و شوقی وصف ناپذیر به تشویق آنها میپرداختند.
حضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مدظله العالی میفرمودند: فقید سعید، مرحوم آیت الله ابطحی رضوان الله تعالی علیه در احیاء امر اهل بیت علیهم السلام و تعظیم شعائر دینی و تحکیم اساس تشیع و جنبه های ولائی بسیار فعال و پیگیر و جدّی بودند، مواضع مشکوره و مساعی جمیلهی ایشان در امر تعظیم فاطمیّه و ترویج از دهه غدیر به یاد ماندنی است. در چند سال قبل، مرحوم آیت الله ابطحی از ما دعوتی به عمل آوردند برای سفر به اصفهان، به منظور حضور در مراسم فاطمیّه و شرکت در روضه با عظمتی که هر ساله در منزل آیت الله حاج سید حجت موحد ابطحی برگزار میشود، ما با چند ماشین از ساری، سوادکوه، تهران، قم در خدمت جمعی از علماء و مؤمنین و مخادیم به سمت اصفهان حرکت مردیم. بنده در ماشین _ با آن حال و هوائی که بود _ به ذهنم آمد که در عظمت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام شعری بگویم و این اشعار از برکات آن سفر است:
ص: 299
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه فاطمه دردانه ختمی مآب فاطمه مرآت توحید جلی فاطمه بهر رسالت اعتبار فاطمه مام حسن ام الحسین
فاطمهای عرش حق را قائمه فاطمه کُفو کریم بوتراب فاطمه شد سکه نام علی فاطمه بهر امامت افتخار فاطمه معصومه اندر نشأتین
وارد اصفهان که شدیم دیدیم علما و مؤمنین، طبقات مختلف همه به صورت دسته عزا و هیئت ماتم به استقبال آمدند، ما هم از ماشین پیاده شدیم، جمعیت عظیمی جمع شدند، خیابانها بسته شد و همه به صورت خودجوش در عزا و ماتم حضرت زهرا علیها السلام اجتماع کرده بودند.
ما و مرحوم آقای ابطحی جلوی جمعیت، طبق معمول عزاداری هایمان، سر و پا برهنه کردیم. بنده شروع کردم به نوحه سرائی و مرثیه خوانی حضرت زهرا علیها السلام، همان اشعار سروده شده در ماشین را میخواندم...
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه فاطمهای عرش حق را قائمه
شور و حال خاصی برپا شده بود... همه سر زنان و سینه زنان و اشک ریزان وارد روضه منزل حاج سید حجت ابطحی شدیم... غوغایی شد، آن روز واقعاً مجلس با شکوه و پر سوز و گدازی شده بود... بنده با همان حال، بالای منبر رفتم و روضه بیبی دو عالم، حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را خواندم و مرحوم آقا سید محمّد باقر ابطحی با آن حالت عجیبی که داشتند، پای منبر، با سر و پای برهنه ایستاده، به سر و سینه میزدند و اشک میریختند. به گفته همه عزیزان آن جلسه تأثیر زیادی در مسئله بزرگداشت فاطمیه در سطح کشور داشت و زمینه ساز دیگر برنامه های مهمّ و پر سوز و گداز فاطمی شده بود. و این حرکت و اقدامات از نیت خالصانه و درایت و دعوت این عالمِ جامعِ ولایی واقع و عملی گردید.
ص: 300
یکی از ارادتمندان مرحوم علامه(1) که در مسکو اقامت داشت، در بیان خاطرهای از مرحوم علامه مینویسد: یادم هست در گزارشهایی که از مدت اقامت در کشور روسیه داشتم، به بیت الزهرایی که از سوی دانشجویان ایرانی در شهر مسکو ایجاد شده بود، اشاره کردم و از اجرای برنامه های متنوع قرآنی، فرهنگی و روضه خوانی در آنجا برایشان بیان نمودم. مسأله قابل تأمل اینجا است که پس از آن، مرحوم علامه بارها و بارها در جلسات گوناگون در حالی که اشک میریختند، از تأسیس بیت الزهرا علیها السلام در شهر مسکو سخن میگفتند.
دلسوختگی مرحوم علامه در مصائب شهادت جانگداز حضرت زهرا علیها السلام آنچنان بود که در برخی از جلسات عزای فاطمیه علیها السلام سر از پا نشناخته و با بیتابی و حالتی ملتهب بر سر و صورت میزد و برای مادر پهلو شکستهاش عزاداری میکرد. حجت الاسلام والمسلمین صالحی خوانساری از خطبای مشهور ایران میگوید:
در محفلی مشغول سخنرانی بودم که در آن جلسه مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه) نیز حضور داشتند. بالای منبر بودم و در تبیین عظمت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سخن میگفتم که یک لحظه متوجه شدم آیت الله آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی وارد آن مجلس شدند. از بالای مجلس فریاد زدم: ای مردم! این آقای بزرگواری که وارد مجلس شدند در کتاب عوالم روایتی را نقل میکنند، که حضرت زهرا علیها السلام وقتی وارد محشر میشوند، ندایی میرسد: «غضوا أبصارکم حتی تجوز فاطمه بنت محمّد: چشم هایتان را فرو افکنید تا فاطمه، دختر محمّد، عبور نماید». (2)
وقتی این روایت را خواندم، یک لحظه دیدم که آیت الله ابطحی آنقدر با التهاب و شدت با دو دستشان بر سرشان میزدند که آن محفل کاملاً منتقلب شد... انقلاب عجیبی در آن جلسه برپا شد. و سید محمّد باقر همچنان منقلب و پریشان بود و برای مادرش مویه میکرد.
ص: 301
یکی از نکات برجسته در خدمات معنوی مرحوم علامه، حمایت و پشتیبانیهای بیدریغ معظم له از هیئات مذهبی و مراکز مربوط به حضرات معصومین علیهم السلام بود، که تا آنجایی از ایشان کاری بر میآمد برای قوت و قدرت بخشیدن به این گروه ها دریغ نمیفرمود و برخی اوقات نیز خود در دستجاتشان شرکت میکرد و با پای برهنه و اشک ریزان، شمع محفلِ کاروان عزا میگشت و همواره مشوقی دلسوز برای خادمان آل الله بود.
حضرت آیت الله آقای حاج میر سید حجت موحد ابطحی دامت برکاته نقل میکنند: پس از آنکه در سال 1411 قمری (چهاردهمین قرن شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ) در اثر بشارتها و عنایتهای الهی، در شهر اصفهان جلسات متعددی برگزار گردید، و مقرر شد که به عنوان «بزرگداشت چهاردهمین قرن شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام » برنامه های متعدد و متنوعی به اجرا در آید، و به وسیلهی به حرکت در آمدن دسته جات متعدد عزاداری، و تشکیل مجالس فراوان و گوناگون، و تأسیس خیریه ها و مراکز خدماتی، به نام نامی آن حضرت، و حرکت دسته جمعی شعرا و مداحان، برای سرودن اشعار و حفظ و نشر آنها، در مورد عظمت شخصیت و شهادت فاطمه زهرا علیها السلام و برنامه های متنوع دیگر، از مقام شهادت و عصمت آن معصومهی مظلومه و شهیده، تجلیل به عمل آید، مصمم شدیم که سفری به شهر مقدس قم داشته باشیم، و دامنهی حرکت را وسعت بخشیم.
عصر جمعهای در مدرسهی «الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» با حضور اخویهای بزرگوار، و مسئول معظم دارالقرآنِ مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه)، جناب آقای دکتر سید عبدالوهاب طالقانی دام عزه جلسهای تشکیل شد، و پس از بیان سیر تحولات و اقداماتی که در اصفهان انجام گرفته بود، و کرامات و عنایاتی که ظاهر شده بود، انقلاب درونی فوق العادهای در حاضرین حاصل شد و مقرر گردید که با
ص: 302
تشرّف به محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی، که در آن زمان به عنوان «بقیة السلف» مرجع یگانه شیعه در شهرها و کشورهای شیعه نشین شناخته میشدند، تقاضا شود که با صدور پیامی تاریخی برای بزرگداشت چهاردهمین قرن شهادت فاطمه زهرا علیها السلام، ملت ایران و سایر بلاد و نیز حوزه های علمیه و ارگانها و مراکز رسمی کشور را دعوت به یک حرکت عمومی برای بزرگداشت شهادت حضرت زهرا علیها السلام بنمایند، و با توجه به جایگاه رفیع مرجعیتِ یگانهای که داشتند، از مقامات رسمی کشور بخواهند که در تمامی نماز جمعه ها و دانشگاه ها، و مراکز و مدارس متعلق به آموزش و پرورش، و در تمامیِ رسانه های جمعی، بالأخص صدا و سیمای جمهوری اسلامی، برنامه های متنوعی به اجرا در آورند، و در روز شهادت آن حضرت، با عنوان «بزرگداشت چهاردهمین قرن شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام » تعطیل رسمی و سراسری اعلام نمایند. ولی با توجه به این که در آن دوره، برخی از گروه های منحرف که در مسألهی ولایت اهل البیت علیهم السلام افکار انحرافی داشتند، و در بسیاری از امور، و قسمتهای حساس رسمی و اجتماعی، نفوذ و تسلط داشتند، و در برابر هر اقدامی برای بزرگداشت چهره های درخشان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، کار شکنی میکردند، مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی(قدس سرّه)، از نفوذ معنوی و احترام خاصی که نزد آیت الله العظمی آقای گلپایگانی(قدس سرّه) داشتند، بهره گیری نمودند، و آن بزرگ مرجع عالیقدر شیعه را برای ورود در این میدان بزرگ و تاریخی، آماده نمودند و تمامی پیشنهادات مطرح شده را به اجرا در آوردند، که ذیلاً به آنها اشاره میشود.
1. صدور اطلاعیهی مهم و تاریخی و نورانی، خطاب به ملت شیعه و جامعهی بزرگ ایرانی، تحت عنوان «بزرگداشت یک هزار و چهارصدمین سال شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام » که در آن، وظیفهی همه را اعم از دولت و ملت، دانشگاهیان و حوزویان، نویسندگان و گویندگان، شعرا و مداحان، هیئات مذهبی و خیریه ها، فعالان اجتماعی و فرهنگی، در یک برنامه بزرگ و دگرگون ساز، بیان نمودند، و با عباراتی روشن و راهگشا، توجه همگان را نسبت به عظمت آن
ص: 303
حضرت، و اهمیت و ویژگی شهادت مظلومانه و جانسوز آن بزرگوار جلب نمودند و راهکارهایی اصولی و قابل اجرا ارائه دادند.(1)
متن آن پیام تاریخی بدین شرح میباشد:
پیام تاریخی آیت الله العظمی سید محمّد رضا موسوی گلپایگانی(قدس سرّه) (بمناسبت یکهزار و چهاردهمین سال شهادت حضرت زهرا علیها السلام )(2)
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تعالی (وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ)(3).
و قال عزّ مِن قائل: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)(4).
یکهزار و چهار صدمین سال شهادت ام الأئمة النقباء، حجة الله الکبری، بقیة النبوة و ثمرة الرّسالة سیدة نساء العالمین فاطمة الزهرا علیها السلام یگانه دخت پاک نبیّ صلی الله علیه و آله را به محضر مقدس حضرت بقیة الله الاعظم حجة بن الحسن العسکری ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء و مسلمانان جهان خصوصاً شیعیان و ملت ایران تسلیت عرض میکنم.
و توجه تمامی مسلمانان را به جلالت و عظمت مقام والای بانوئی معطوف میدارم که خداوند متعال در قرآن از او به (کوثر) یاد میکند و رسول خدا صلی الله علیه و آله به هنگام نزول آیه (وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ)(5) فدک را به او عطا میفرماید و بعد از نزول آیه تطهیر، در کنار خانه فاطمه زهرا علیها السلام میفرماید: السلام علیکم أهل البیت و رحمة الله و برکاته (إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ
ص: 304
تَطْهیراً)(1) و به هنگام مباهله مصداق(نِسائَنا و نِسائَکُم)(2) قرار میگیرد و آیات (وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً إِنمََّا نُطْعِمُکمُ ْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمُ ْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا)(3)،(وَ یؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة...)(4) در شأن او و همسر و فرزندانش نازل میگردد.
پیامبر گرامی اسلام دستش را میبوسید و او را بجای خویش مینشاند و با لقب (امّ ابیها) خطاب میکرد و کراراً دربارهاش میفرمود: «أنت سیدة نساءالعالمین، انت سیدة نساء أهل الجنة من الأوّلین و الأخرین، فداک ابوک یا فاطمة، ان الله یرضی لرضاک و یغضب لغضبک». و هرگاه پیامبر با حضرت علی علیه السلام برای بیان اسرار، خلوت میفرمود، فاطمه علیهاالسلام نیز شرکت میداد.
فاطمه، ولیةُ الله، حجة الله، و پاره تن و روح رسول الله بود، احدی از او به پیغمبر شبیهتر و نزدیکتر و محبوبتر نبود، او صدیقه کبری و ناموس الله عظمی بود و خداوند متعال نسل پیغمبر صلی الله علیه و آله و امامان مکرّم را از ذریه او قرار داد.
ادب و اطاعت خالص او از پدر بزرگوار و احترام بینظیر رسول خدا از او، همسرداری، خانه داری، تربیت فرزند و همه صفات و اخلاقش آموزنده و مشحون به حقایق عالی عرفانی و عنایات خاصّه سبحانی بود.
اکنون که این مصادف با یکهزار و چهارصدمین سال شهادت صدیقه طاهره علیهاالسلام است، انتظار داریم مسلمانان و شیعیانی که بوسیله مودّت و دوستی خاندان رسالت و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، به خداوند متعال تقرب میجویند، با اقامه مجالس بیشتر و مراسم سوگواری و ذکر مناقب و فضائل و تعظیم و تجلیل از شخصیت آن بانوی اسلامی و فخر عالم نسوان و انسان، با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام تجدید عهد کنند و برای خودسازی و تکمیل نفس
ص: 305
و تهذیب اخلاق از این برنامه ها استفاده های ارزشمند نمایند. و نیز پیرامون ابعاد گسترده حیات و شخصیت والا و خصائص مقدس اخلاقی و علمی و سیره و روش و مجاهدات آگاهانه و احتجاجات و عبادات و زهد و صبر و ایثار و شجاعت و صراحت و فصاحت و بلاغت و علم و عرفان و عبادت و عصمت و طهارت آن بانوی بانوان، سمینارها تشکیل شود و رسانه های گروهی، مؤلفان و نویسندگان با تألیف کتاب و رساله و خطباء و شعراء با ایراد سخنرانیها و سرودن اشعار نغز و شیوا و خلاصه همگان در خور امکانات خود، این فرصت را گرامی بدارند و ابعاد عظمت شخصیت آن بانوی بیهمتا و همچنین دیدگاه ها و تعالیم قولی و عملی آن حبیبه خدا را در مورد زن و نقش و موضع او در اجتماع، تبلیغ کنند.
شایسته است بانوان، برای پیمودن مدارج ترقّی و تعالی به حضرت زهرا علیهاالسلام، این بانوی برگزیده خدا تأسی بجوبند، و در رعایت حیا و حجاب و عفت و التزام به تکالیف شرعی، او را رهبر یگانه خود بدانند؛ زیرا فاطمه زهرا علیهاالسلام برای جامعه بانوان، بهترین الگو میباشد.
و نیز شایسته است متمکّنین با تأسیس مراکز عام المنفعه در جهت تأمین نیازهای جامعه اسلامیمان خاطره بزرگداشت مطلع پانزدهمین قرن شهادت دخت گرامی پیامبر اسلام را برای همیشه در دلها زنده نگهدارند.
از خداوند متعال مسألت مینماییم که در آخرت ما را از شفاعت آن شفیعه کبری و در دنیا از عنایات و تأییدات فرزند عزیزش فخر آل رسول، حضرت بقیت الله الاعظم، مهدی موعود، ارواح العالمین له الفداء، محروم نفرماید و به همه مسلمانان توفیق حفظ ارزشهای اسلامی و وحدت کلمه و تعظیم شعائر و نیروی کفر ستیزی و روحیه استقلال و استغناء از بیگانگان و جهاد با استعمارگران را عطا فرماید و وطن اسلامی ما و همه سرزمینهای مسلمان نشین را از شرّ تطاول استکبار غرب و شرق محافظت بفرماید.
(بحق سیدتنا فاطمة الزهرا و بحقّ ابیها و بعلها و بنیها صلوات الله علیهم أجمعین)
نهم جمادی الاولی 1411
محمّد رضا الموسوی الگلپایگانی
ص: 306
مرحوم آیت الله ابطحی پس از صدور این پیام تاریخی، از طریق مرحوم آیت الله مهدوی کنی، این پیام را به همراه سفارشات ویژه به محضر مقام معظم رهبری مدظله العالی میرسانند و با امر معظم له آن تصمیمات مهم اتخاذ گردید.
2. اعلام رسمی یک روز تعطیلی، به مناسبت شهادت فاطمه زهرا علیها السلام (اوّلین تعطیلی شهادت حضرت زهرا علیها السلام در تاریخ ایران)
3. در تمامی نماز جمعه های سراسر کشور، یک خطبهی کامل به بیان فضائل و مصائب حضرت زهرا علیها السلام اختصاص یافت و روضهی حضرت زهرا علیها السلام خوانده شد، و مراسم عزاداری بر آن حضرت انجام گرفت.
4. در تمامی رسانه ها، بالأخص صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به شکلی فراگیر و گسترده به ذکر فضائل و مصائب و تشریح مظلومیتها و عظمت شهادت آن حضرت پرداختند.
5. در همه مراکز علمی و اجتماعی (اعم از دانشگاه ها و مراکز آموزش و پرورش و سایر ارگان ها) به این مسأله پرداختند.
و بدینوسیله، نه تنها نهضت مقدس فاطمیه، پایه گذاری شد، و در سالهای بعد، با ادامهی حرکت، عاشورای فاطمی شکل گرفت، و با همکاری عموم مراجع معظم تقلید، و مقامات رسمی کشور، و هیئات مذهبی و عزاداری، و عموم نویسندگان و گویندگان و شعرا و مداحان و ...، «فاطمیه» به عنوان یکی از ارکان اصلی برنامه های دینی در کنار «غدیر» و«عاشورا» مطرح گردید، و نقش آفرین شد. بلکه در همان سال، ملت ایران از برکات معنوی آن اقدام معنوی و نورانی متنعم شدند، و خطر بزرگ درگیر شدن در جنگ خلیچ فارس که بین ایران و آمریکا رخ داد، و دشمنان ایران، قصد داشتند که جمهوری اسلامی ایران را، درگیر آن جنگ کنند، مرتفع گردید و کشور و ملت عزیز ایران، با عنایات فاطمی، مصون ماندند.(1)
ص: 307
مرحوم علامه، پس از نقش آفرینی در امر فاطمیه علیها السلام (در سال اوّلِ حرکت)، در سالهای بعد نیز، با تأسیس «بیت الزهرا علیها السلام » در قم و تشکیل مجالس عزاداری بسیار نورانی و تأثیر گذار (که موجب تحولی شگرف در کیفیت برگزاری مجالس عزاداری گردید) و همچنین، با برگزاری جشن میلاد حضرت زهرا علیها السلام به شکلی گسترده و تحول ساز، و تلاش برای فرهنگ سازی حوزوی و اجتماعی، در امر فاطمیه، و نیز حمایت بسیار مخلصانه و مجدّانه و همه جانبه، از اقدامات مراجع معظم تقلید و فعالان فاطمی، رسالت ولائی خود را در امر نهضت فاطمیه انجام داد.(1)
حضرت آیت الله آقای حاج شیخ خلیل قدسی مهر تبریزی مدظله العالی میفرمودند: معمولاً در جلسات روضه فاطمیه در بیت الزهرای آقای ابطحی شرکت میکردم، زمانی بخاطر مشاغل علمی فرصت نکرده بودم که در مراسم با معنویت روضهی ایشان شرکت کنم. شب جمعه در عالم خواب دیدم که گفتند، شبی که هیئت عزایی بر حضرت آیت الله ابطحی در بیت الزهرا علیها السلام وارد شده بود،آن شب حضرت بقیت الله الاعظم امام زمان ارواحنافداه در آن جلسه تشریف فرما شدند.
بیتٌ تَأَسَّسَ فی مَجدِ العُلی حَسَباً فُز یا مُحب بِعَلی موسی الرضا عَلماً یا سیّدَالأبطحی نِلتَ المُنی شَرَفاً جاورت بنت رسول الله مفتخراً
لِفاطمٍ وَ جَوادَ الطٌّهَرَ مُنتَسِباً فجدّه المرتضی فی الحَشرِ مُحتسَباً لخدمةِ الآل والاسلام مُستَجِباً معصومة الطاهره للعجم والعرباً
ص: 308
یا سیّدی یا امام العصر معذرة یا ربّ لطفک بالاسلام قد اخذت خادِمُ المهدی أَفنا عُمره أرَّخَت التّاریخ قَدَراً فیکم
ان خاننی فیکم التعبیروا والکتباً من أهله عروة الاخلاص منتجباً نَصَرَالدّینَ و اصحابَ العبا باقِرَالاِسمِ لِساناً عَذِباً(1)
مرحوم علامه که همواره در احیای شعائر اهل بیت علیهم السلام و بزرگداشت مقام و جایگاه والای آل الله سر از پا نمیشناخت، سالیان سال در ایام فاطمیه با سر و پایی برهنه و هیبتی ماتم زده به همراه عزاداران و دلسوختگان فاطمی به عزاداری و سینه زنی میپرداخت و با شور و حال غیر قابل وصفش، تأثیر بسزایی در میان محبان آل الله میگذارد، که امروزه شاهد اثرات آن قدمهای مخلصانه در شکوه فاطمیه میباشیم.
مرحوم علامه از ابتدای سنت پیاده روی در عاشورای فاطمی در شهر مقدس قم، همگام با مرجع فاطمی مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سرّه)، و سپس همراه با مرحوم آیت الله العظمی میرزا جواد آقا تبریزی(قدس سرّه) و حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی و حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی مدظله العالی، با پای برهنه مسیر منتهی به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام را طی میکرد و برشکوه و اقامه این نوع عزا و ماتم تأکید و اهتمام ویژه داشت.
بارها از حضور امام زمان ارواحنافداه در دستهی پیادهی روز عاشورای فاطمی سخن میگفت که این سخنِ مرحوم علامه، یادآور سخن و عمل علامه بحرالعلوم(قدس سرّه) بوده که وقتی او را در دستهی طویرج در کربلا، با سر و پایی برهنه در بین عزاداران میبینند، از ایشان سؤال میشود که چگونه است که با چنین حال و هیئتی در دستهی پیاده عزاداری میکنید؟! علامه بحرالعلوم فرمودند:
ص: 309
چگونه چنین نباشم که مولایم امام زمان را سینه زنان در این دستهی عزا میبینم؛ و مرحوم علامه نیز چنین با سر و پایی برهنه بر مادر شهیدهاش عزاداری و سوگواری میکردند.
حجت الاسلام والمسلمین مهدی پور، از محققین و مؤلفین حوزه علمیه قم نقل میکنند: روزی که برای اوّلین بار قرار بود که آیت الله العظمی وحید خراسانی بعنوان روز فاطمیه از منزل به حرم مطهر مشرف بشوند، صبح همان روز ما در جلسهی روضهی منزل مرحوم عسکری قمی در معیت آیت الله حاج آقا سید باقر موحد ابطحی بودیم.
ایشان در آن محفل از من سؤال کردند: آیا امروز دستهای قرار است راه بیفتد؟!
گفتم: بلی!، آیت الله العظمی وحید خراسانی اعلام فرمودند که به مناسبت شهادت حضرت زهرا علیها السلام دستهی راهپیمایی ای از منزلشان تا حرم مطهر برقرار خواهد شد.
گفتند: عجب! در جریان نبودم! سپس فرمودند: چه ساعتی؟! عرض کردم: ساعت یازده ظهر.
بعد با آقایی در شهرستان تماس گرفتند و به آن شخص فرمودند: آن خوابِ خود را دوباره بگویید!، طبق نقل ایشان آن شخص گفت: من دیشب در عالم رؤیا دیدم که به من گفتند: امروز در قم، آقا بقیت الله با دستهای که سرِ ساعت یازده، به طرف حرم پیاده میروند، خواهند بود!. آیت الله ابطحی مفصل گریه کردند!که چنین خبری را صبح به ایشان داده بودند. سپس به همه افراد آن جلسه فرمودند: حتماً در مراسم پیاده روی شرکت کنید.
روز شهادت با ایشان به بیت آیت الله العظمی وحید خراسانی آمدیم. خطیب محفل دو سه دقیقه به یازده، سخنرانیاش را تمام کرد. سر ساعت یازده آیت الله وحید با پای برهنه راه افتادند، افرادی که بیرون بودند تا ایشان را چنین دیدند،
ص: 310
پای خود را برهنه نمودند، آیت الله ابطحی نیز کفشهای خود را از پا در آوردند و زیر بغل گرفتند.و شواهد، حضور امام عصر ارواحنافداه را در آن روز تاریخی تأیید میکرد.(1)
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی مدظله العالی در این باره میفرمود: «نسبت به حضرت زهرا علیها السلام، در مراسم آن حضرت، که ما (در روز شهادت) بیرون میآمدیم، ایشان (آیت الله ابطحی) نیز بیرون میآمد، اینها مزایایی است که کمتر پیدا میشود».(2)
حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ شرف الدین نظری خادم الشریعه دام عزه نقل میکنند: در آغاز نهضت فاطمیه، شبی در محضر حضرت آیت الله العظمی موحد ابطحی بودم که حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی مدظله العالی به آنجا تشریف آوردند، و در آن محفل در خصوص تعظیم شعائر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و خیزش عمومی در همه نقاط از جمله اصفهان با ایشان مذاکره و مشورت پرداختند.
مرحوم علامه پس از مدتی،جهت رونق بخشیدن به عاشورای فاطمی در شهرستان ها، با حضور در شهرهای اصفهان، ساری و...، با سر و پایی برهنه به همراه یار و انیس دیرینش حضرت آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عبدالله نظری خادم الشریعه مدظله العالی به اقامهی عزا و پیاده روی در خیابانها و مراکز اصلی شهرها میپرداخت و بر شور و شکوه فاطمیه در آن مناطق میافزود و به تشکیل کاروانهای عزای فاطمیه در شهرها و روستاها تأکید بسزایی داشت.
مرحوم علامه در ماه های آخر عمر شریفشان بخاطر علاقهی وافری که به عالم برجستهی خطهی مازندران، حضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مدظله داشته و با ایشان مأنوس بودند. در ایام صادقیهی سال آخر عمر شریفشان به
ص: 311
دعوت معظم له به ساری عزیمت کردند و در مجالس با شکوه بیت ایشان شرکت مینمودند. روز شهادت آن امام همام، عزاداران صادقیه از اقصی نقاط مازندران در بیت آیت الله العظمی خادم الشریعه اجتماع نمودند، تا طبق سنوات گذشته به اقامهی عزای پیاده روی در خیابانهای مرکزی ساری بپردازند.
آنروز مرحوم علامه نیز با پای برهنه در جمع عزاداران حضور یافتند و این قلم ناتوان، عاجز از شرح شور و حال بینظیر آن اقامهی عزای غمبار است که بخواهد در این سطرها بگنجاند و حقیقتاً شرح آن را میبایست از کوچه ها و خیابانهای ساری شنید که چه قطرات اشکی را که ندید و چه شور و ماتمی را به نظاره ننشست...! .
آخرین اقامهی عزای پیاده روی مرحوم علامه که با شور و حال و نورانیت خاصی در روز شهادت رئیس مذهب حقه شیعه، حضرت امام صادق علیه السلام در خیابانهای ساری اقامه شد، برگ درخشان و غیر قابل توصیفی را در تاریخ دیار علویان یعنی مازندران ثبت کرد، که برای همیشه ماندگار خواهد بود که در روز شهادت رئیس مذهب حَقّهی شیعه، دارالولایهی ساری شاهد آن بود که دو پیر غلام و دو شاگرد برجستهی امام صادق علیه السلام با چه شور و حالی در حلقهی عزای سوگواران صادقیه به سر و سینه میزدند و اشک ریز و پا برهنه، بر سوگ رئیس مذهب حَقّهی شیعه، گریان و ملتهب بوده و عاشورای صادقیه را در آن دیار برپا نمودند.
مراسم پیاده روی شهادت امام صادق علیه السلام بازتاب قابل توجهی در رسانه ها و روزنامه های کثیرالانتشار و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران داشت.
خبرگزاری رسا در گزارشی در تاریخ 11/6/1392، با انعکاس و درج خبر این مراسم باشکوه در قسمت اخبار ویژهی خود مینویسد:
ص: 312
«آیت الله عبدالله نظری خادم الشریعه به همراه آیت الله محمّد باقر موحد ابطحی امروز همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام با پای برهنه در خیابانهای مرکز استان (مازندران) در سوگ رییس مذهب شیعه به عزاداری پرداخت. براساس این گزارش، هیأت عزاداری علما و روحانیت شهرستان ساری که امروز آیت الله نظری خادم الشریعه و آیت الله موحد ابطحی را همراهی میکردند، با طی مسیر بیت آیت الله نظری تا مسجد جامع ساری در سوگ شهادت ششمین اختر تابناک امامت و ولایت به عزاداری و سینه زنی پرداختند. این گزارش میافزاید: پیاده روی و عزاداری آیت الله نظری خادم الشریعه درسالروز شهادت امام صادق علیه السلام همواره با استقبال و همراهی گسترده مردم مرکز استان روبرو بوده است و مردم عزادار شهر ساری نیز همراه با این عالم برجسته مازندرانی در سوگ شهادت رییس مذهب تشیع به عزاداری و سینه زنی پرداختند. عزاداری آیت الله نظری خادم الشریعه و آیت الله موحد ابطحی در مسیر خیابان جمهوری، میدان ساعت و خیابان انقلاب تا مسجد جامع ادامه یافتند و طلاب، روحانیان و اقشار مختلف مردم نیز همراه با این دو عالم برجسته به عزاداری و سیه زنی پرداختند. همچنین همزمان در ایام شهادت جانسوز و جهانسوز ناشر حقایق، رییس مذهب شیعه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مراسم تعظیم شعائر و روضه خوانی طبق سنوات گذشته در بیت آیت الله نظری خادم الشریعه با حضور آیت الله سید محمّد باقر موحد ابطحی برگزار شد.» /950/پ202/س
مرحوم علامه، یکی از مروجین و پیشتیبانهای محکم و حقیقی دهه فرخندهی غدیر بشمار میرفتند که همواره بنیانگذار دهه فرخندهی غدیر، حضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مدظله العالی را با حضور نورانی و معنوی و پیامهای مهم و دلنشین شان یاری میرساندند.
ایشان علی رغم فعالیتهای گستردهی علمی تحقیقاتی شان، با حضور در همایشها و اجلاسهای متعدد غدیریه و ایراد سخنرانیهای پر خروششان، شور و
ص: 313
حال غیر قابل وصفی را در محافل غدیریه بوجود میآوردند و شرکت کنندگانِ در این جلسات را که از هر زبان و نژادی بودند به تأمل و تعجب وا میداشتند.
حضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مدظله العالی در این باره میفرمودند: ما در قسمت دهه غدیر از وجود مرحوم آیت الله ابطحی علیه الرحمة در مواقع مختلف، مواضع مختلف، و مقتضیات مختلف استفاده های زیادی میکردیم.ایشان حمایت میکردند، ترویج میکردند، و چند پیام مهم هم راجع به بزرگداشت دهه غدیر و تعظیم و تکریم از آن داده بودند و در این مورد هم توفیقات کامل داشتند. ایشان در برنامه های دهه غدیر، جزء پایه گذاران و بنیانگذاران بودند، مؤید بودند، مروج بودند و همه جوره تأیید و تقویت میکردند.
مرحوم علامه، با شرکت در "اجلاس بین المللی دهه غدیر"(1) که در سالن همایش های دانشگاه امام صادق علیه السلام، با عنوان «گسترش جهانی دهه غدیر؛ استمرار نقش امامت در بیداری اسلامی»، با حضور و سخنرانی حضرات آیات، علماء، مقامات کشوری و لشکری، شخصیتهای خارجی و صاحب نظران حوزه و دانشگاه برگزار شد، در سخنانی مهم اظهار داشت: این اجلاس عظیم به این منظور برگزار شده است که راه صحیح کسب معرفت را به پژوهشگران و جویندگان حقیقت نشان دهد.
اگر در رابطه با دستورات قرآن کوتاهی کنیم وآنچه را به ما فرموده انجام ندهیم،خطر بزرگی ما را تهدید می کند و دچار مشکلات فراوانی خواهیم شد.
مرحوم علامه با اشاره به پیشرفت های چشمگیر علما در زمینه فقه فرمودند: باید به موازات این مسئله در مورد کتاب قرآن نیز فعالیت کرده و برداشت های صحیح از آن را تبیین کنیم.
ص: 314
ایشان با بیان اینکه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در حدیث ثقلین، قرآن و اهل بیت علیهم السلام را دو امانت بزرگ خود در میان امت اسلام معرفی کرد، عنوان داشت: مسلمانان باید با تأسی به این دو امانت الهی به سعادت برسند.
مرحوم علامه تأکید نمودند: خداوند در حجة الوداع به رسول خویش وحی می کند که آنچه را به تو ابلاغ شده به مسلمانان بگو که در این زمینه باید توجه داشت مسئله ای بسیار مهم در میان بوده و ضرورت ابلاغ آن در وسط آن بیابان خشک و بیآب و علف اهمیت فراوانی داشته است.
مرحوم علامه با تأکید بر پرهیز از تعصب در مناظرات و برگزاری همایش های بین المللی فرمودند: محققان و پژوهشگران باید این سوال اساسی را پاسخ دهند که آیا قرآن در مورد خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله سخنی به میان آورده است یا آیه ای در این مورد وجود ندارد و در این زمینه باید به آیات مختلف قرآن مراجعه کنند. و مسلمانان باید به مفاهیم اساسی و عمیق قرآن بازگشته و معارف این کتاب آسمانی را سرلوحه زندگی خود قرار دهند.
از مرحوم علامه، پیامهای متعددی در پشتیبانی از شعائر الهی و دفاع از حریم ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام بر جای مانده است که در این مجال، به دو پیام ماندگار غدیریه به قلم ایشان اشاره میکنیم:
پیامی به مناسب دهه فرخنده غدیر و برپایی جشنهای پر شکوه امامت و ولایت
بسمه تعالی
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «یوم غدیرخم أفضل أعیاد امتی»
بعد از بعثت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله حادثه غدیر مهمترین خاطره تاریخی و بزرگترین سند تشیّع و برترین عید امت اسلام و بعد از توحید و نبوت مسألهای در اسلام به پایه ولایت نمیرسد.«ما نودی بشیء مثل ما نودی بالولایة» و رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 315
فرمود: در معراج خداوند تبارک و تعالی بیش از هر چیز درباره ولایت به من سفارش فرمود. و در این مطلب هیچگونه تردیدی نیست که امت بخواهد راه صحیح را بپیماید، لازمهاش داشتن پیشوای الهی، که نقش اساسی هدایت و رستگاری جامعه با اوست.
رسول گرامی اسلام از ابتدای رسالت به این مهم عنایت ویژه داشته و مردم را در فرصتهای مناسب نسبت به آن آگاهی بخشیده و در روز غدیر بطور رسمی و علنی در بهترین موقعیت، و در اجتماع عظیم و با شکوه مسلمانان این مسأله را مطرح فرمود، و پیام الهی را به مردم رسانید و برای اینکه هرگونه بهانهای را از دشمن بگیرد دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد و او را به عنوان ولی معرفی نمود و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». (بنحو عموم) هر که را من سرور او هستم این علی هم سرور و مولای اوست.
لذا بر همه مسلمانان است برای فراموش نشدن این خاطره مهم دینی و اساسی و کلمه بزرگ تاریخی، مراسم روز غدیر را هر چه باشکوهتر زنده بدارند تا فذاموش و کم رنگ نشود.
حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ سؤال آن شخصی که: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره جانشین سخن گفته؟ با تعجب فرمودند:«أنسیتم یوم غدیر خم؟!» ؛ «آیا روز غدیر را فراموش کردید؟!».
شایسته است در عصر حاضر که بحمدالله فصل رشد افکار و عصر ارتباطات است به عنوان «غدیر» یک هفته یا یک دهه را اختصاص دهیم تا این مسئله اعتقادی که اساس دین است هر چه بیشتر در اذهان بماند و فرصتی باشد تا پیرامون آن بحث و گفتگو و مبادلات فکری، بلکه مناظرات اینترنتی توسط اندیشمندان بزرگ انجام گیرد و دلها به یکدیگر نزدیک شود.
اینجانب ضمن تبریک این عید سعید به محضر امام زمان علیه السلام و همه شیعیان به ویژه اهالی محترم خطه طبرستان و به خصوص مردم ولایی شهر ساری که از دیر زمان مهد تشیّع و پذیرای اسلام اصیل بوده و تاکنون پر شور و با حرارت در
ص: 316
دوستی و ولایت اهل بیت علیهم السلام استوار مانده و از پیشگامان برگزاری مراسم دهه مبارک غدیر هستند، خاصه حضرات آیات علمای اعلام و روحانیت مکرّم منطقه خصوصاً عالم بزرگوار و مدافع حریم ولایت و امامت ملاذ الأنام آیت الله آقای حاج شیخ عبدالله نظری خادم الشریعة «دامت برکاته» که این آثار و خدمات دینی و مذهبی ثمرات و برکات وجود مبارکشان میباشد، برادران و خواهران ایمانی را توصیه و سفارش میکنم که در حدّ امکان و توانایی خویش در برپایی مراسم دهه غدیر کوشش نمایند و با این عمل عبادی به خدا تقرب جسته و حق رسالت را ادا نموده، و موجبات خوشنودی قلب مقدس امام زمان علیه السلام را فراهم سازنند.
قم _ مدرسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
سید محمد باقر موحّد ابطحی
15 ذیحجة الحرام 1426
پیام غدیریه و مقدمهای بر موسوعه صاحب مکیال(1)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی من علینا برساله خاتم النبیین و أکمل دینه و اتم نعمته بأمامه امیرالمؤمنین و جعلنا من المتمسکین بولایة الائمة المعصومین و الصلاه و السلام علی أشرف الانبیاء و المرسلین و أهل بیته الطیبین الطاهرین المکرّمین سیما علی بقیة الله فی الارضین الحجة بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف.
هر ملتی روزهای سرنوشت ساز و مهم خود را به عنوان عید جشن میگیرد و با این کار، خاطره آن را در دلها زنده نگه میدارد.
ص: 317
امام صادق علیه السلام فرموده است:
«انبیاء بنی اسرائیل روزی که جانشین بعد از خود را تعیین میکردند، عید قرار میدادند».(1)
در فرهنگ اسلام، روزی سرنوشت سازتر از روز غدیر نیست.
حادثه غدیر یکی از رخدادهای مهمّ و یکی از زیباترین حماسه های تاریخ دین ماست. پیامبر اسلام در آخرین سال زندگی پر برکت خود اعلام فرمود که این آخرین حج من است، هر که میخواهد نظاره گر(2) این مراسم مقدّس باشد و همراه من حج به جا آورد آماده شود.
انبوهی از مردم با اعلام این مطلب، آماده سفر گردیدند که تا آن زمان همانند نداشت؛ برخی شماره حاجیان را به یکصد و بیست و چهار هزار نفر رقم زده اند.
حج، باشکوه ویژهای انجام گرفت و حاجیان به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده بازگشت شدند و حرکت را آغاز کردند تا به جحفه رسیدند؛ جحفه جایی است که راه ها از یکدیگر جدا میشود و کاروانیان از هر قبیلهای راه دیار خویش را پیش میگیرند؛ ناگاه جبرئیل امین حامل وحی الهی فرود آمد و پیام مهمی را بهمراه داشت:
(یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس)
ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل گردید به مردم برسان، و گر نه رسالت خویش را انجام نداده ای، و خداوند تو را از شرّ مردمان محافظت خواهد فرمود.(3)
ص: 318
چه چیز بر پیامبر نازل گردیده، و پیامبر، مأمور ابلاغ چه چیزی است، که با چنین لحن قاطعی به او فرمان ابلاغ داده است؟! این چه پیامی است و چه مأموریتی است که عدم اجرای آن ضربه به رسالت بیست و سه ساله پیامبر میزند؟ این چه تکلیفی است که پیامبر در تبلیغ آن نگران است و خداوند به او مصونیّت میدهد؟!
هفتاد روز به پایان زندگی پیامبر مانده است، تمام احکام دین از نماز و جهاد و خمس و زکات و...، حتی امور مستحبی را بیان نموده است، و برای ابلاغ هیچ یک از آنها رسول خدا با چنین لحن سنگینی مأمور نشده است! این مطلب بسیار مهم و سرنوشت سازی است که پیامبر در آن بیابان سوزان، فوراً و بدون درنگ دستور توقف را صادر کرد، و به همه کسانی که جلو رفته و پیش افتاده اند فرمان داد باز گردند؟! و منبری از جهاز شتران ساختند، رسول خدا بر فراز منبر قرار گرفت، خطبه خود را با حمد و ثنای الهی شروع نمود، و چند نفر در میان آن جمعیت ایستاده و صدای حضرت را منعکس میکردند تا همه بشنوند.
همه این تشریفات برای رساندن پیامی مهم از طرف پروردگار بود.
این پیام، چیزی جز ابلاغ ولایت نبود؛ جز ولایت چیزی نیست که چنین دشوار باشد؛ این همان «نبأ عظیم» است که همه در مورد آن یکسان و هماهنگ نیستند؛ پیامبر میخواهد علی علیه السلام را به مردم نشان دهد دست او را بالا میبرد تا بهانه را از بهانه جویان بگیرد، و او را به عنوان پیشوای بعد از خود معرفی نماید، و این مسألهای است که پذیرفتن آن برای گروهی از حاضران سنگین است و خداوند رسول خود را دلداری میدهد و به او میفرماید که ما تو را از شرّ مردمان محافظت میکنیم و این مسأله آنقدر مهم است که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد تا همه حاضران با علی علیه السلام به عنوان مولا و سرپرست مردم بیعت کنند و آنها ضمن تبریک گفتن اعتراف میکردند که: «أصبحت مولای و مولی کل مومن و مؤمنه».
ص: 319
پس از اجرای این مأموریت و ابلاغ این پیام، خداوند خبر از کامل شدن دین داد و فرمود: امروز نعمت را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.
چون در چنین روزی خداوند بر بشریت، بالاترین عنایت را نموده و بزرگترین نعمت را مرحمت کرده است، برترین عید شمرده شده و ارزشی را که عید غدیر برای ما به ارمغان آورده نسبت به همه رویدادها گرانبهاتر است، و لذا حتی بعثت پیامبر اکرم که در 27 رجب رخ داده و در آن تجلی اعظم الهی صورت گرفته افضل اعیاد خوانده نشده است، ولی مسأله غدیر خم فرمایش نبی اکرم افضل اعیاد است.
ایشان فرموده اند:«یوم غدیر خم افضل أعیاد أمتی، و هو الیوم الذی أمرنی الله تعالی بنصب أخی علی بن ابی طالب علماً لامتی یهتدون به من بعدی».
روز غدیر خم برترین عید امت من است، و آن، روزی است که خداوند تبارک و تعالی مرا فرمان داد تا برادرم علی بن ابی طالب را به عنوان جانشین خود معرفی کنم که امتم بعد از من به وسیله او هدایت یابند.(1)
شیخ صدوق رحمة الله از حسن بن راشد روایت کرده است که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
جعلت فداک، للمسلمین عید غیر العیدین؟ قال علیه السلام : نعم یا حسن، أعظمها و أشرفها، قال: قلت له، و ای یوم هو؟ قال علیه السلام : یوم نصب امیرالمؤمنین علیه السلام علما للناس...(2)
ص: 320
فدای شما شوم آیا برای مسلمانان غیر از عید فطر و عید قربان، عید دیگری هست؟ فرمود: آری، عیدی هست که از آن دو عید بالاتر و ارزشمندتر است، عرض کردم: آن چه روزی است؟ امام علیه السلام فرمود: روزی که امیرالمومنان علیه السلام به خلافت منصوب شد و راهنمای الهی برای مردم گردید.
فرات بن احنف، از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: آیا برای مسلمانان عیدی برتر از عید فطر و عید قربان و جمعه و روز عرفه هست؟
امام علیه السلام فرمود: نعم، أفضلها و أعظمها و أشرفها عندالله منزله، و هو الیوم الذی أکمل الله فیه الدین و أنزل علی نبیه محمّد صلی الله علیه و آله:
(الیوم أکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً)
آری، عیدی که منزلت آن منزلت آن نزد خداوند برتر و بالاتر و با ارزشتر از همه آنها است، و آن روزی است که خداوند در آن، دین را کامل کرد:
«امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد».
و انه الیوم الذی نصب فیه رسول الله علیاً للناس علما...
و آن روزی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را به عنوان نشانه هدایت برای مردم نصب کرد.(1)
امام صادق علیه السلام فرموده است:
هو عید الله الاکبر و ما بعث الله عزوجل نبیا الا و تعید فی هذا الیوم و عرف حرمته و اسمه فی السماء یوم العهد المعهود.
عید غدیر عید بزرگ خداوند است و خداوند پیامبری را مبعوث نفرموده مگر آنکه در آن روز عید گرفته و حرمت آن را شناخته است و نام آن در آسمان روز عهد معهود است.(2)
ص: 321
امام رضا علیه السلام درباره شرافت عید غدیر فرموده است:
ان یوم الغدیر فی السماء اشهر منه فی الارض
و الله لو عرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقه صافحتهم الملائکه فی کل یوم عشر مرات.
روز غدیر در آسمان مشهورتر است از زمین به خدا قسم اگر مردم فضیلت این روز را آن گونه که هست دریافته بودند فرشتگان با آنان هر روز ده بار مصافحه مینمودند.(1)
و در حدیث دیگری فرموده اند:
هو الیوم الذی یومر جبرئیل ان ینصب کرسی کرامه الله بازاء البیت المعمور و یصعده جبرئیل و تجتمع الیه الملائکه من جمیع السماوات و یثنون علی محمد صلی الله علیه و آله و تستغفر لشیعه امیر المومنین و الائمه علیهم السلام و محبیهم من ولد آدم.
عید غدیر روزی است که خداوند به جبرئیل فرمان میدهد تختی را به عنوان تخت کرامت الهی در مقابل بیت المعمور تصب کند و بر آن بالا رود و فرشتگان از همه آسمانها گرد او جمع شوند همگی مدح و ثنای رسول خدا کنند و برای شیعیان امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السلام و دوستان ایشان طلب آمرزش نمایند.(2)
و روایت شده است که آن حضرت در روز غدیری روزه گرفتند و برای افطار عدهای از روزه داران غدیر را دعوت نمودند و برای آنان سخنان مفصلی درباره عید غدیر فرمودند و به منازل آنان هدایائی فرستادند.(3)
امیر المؤمنین علیه السلام روز غدیری را که با جمعه مقارن بود، جشن گرفتند خطبه مفصلی درباره غدیر ایراد فرمودند و پس از نماز به اتفاق اصحاب به منزل امام مجتبی علیه السلام که در آن جشن برپا بود رفتند و پذیرائی مفصل انجام شد.(4)
ص: 322
روز غدیر روز بسیار مبارکی است روز نزول خیرات و برکات الهی است روزی است که امام صادق علیه السلام فرموده اند:
توبه حضرت آدم علیه السلام در آن پذیرفته شد، حضرت ابراهیم علیه السلام به لطف پروردگار از آتش نجات یافت، موسای کلیم علیه السلام، هارون را به امر الهی وصی و جانشین خود ساخت، عیسی بن مریم علیه السلام اعلان نمود، که شمعون وصی اوست، کشتی نوح علیه السلام بر جودی آرام گرفت.
و از همه مهمتر: انه الیوم الذی اقام رسول الله صلی الله علیه و آله علیا للناس علما و ابان فیه فضله
روزی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به عنوان رهبر و راهنمای مردم معرفی نمود، و فضائل او را آشکار ساخت.(1)
و سزاوار است که اهل ایمان این روز مهم را گرامی بدارند، و مجالس جشن و سرور در آن بپا کنند، شاد باشند و دیگران را نیز شاد نمایند.
حضرت رضا علیه السلام فرموده اند:
و هو الیوم التبسم فی وجوه الناس من اهل الایمان فمن تبسم فی وجه اخیه یوم الغدیر نظر الله الیه یوم القیامه بالرحمة و قضی له الف حاجه و بنی له قضرا فی الجنه من دره بیضاء و نضر وجهه
غدیر روز لبخند زدن در چهره مردم با ایمان است، هر کس در روز غدیر برآورده به چهره برادرش لبخند زند خداوند در روز رستاخیز به او نظر رحمت اندازد، و هزار حاجت او را سازد و قصری از در سفید برای او در بهشت بنا کند، و چهرهاش را خرم و با نشاط گرداند.(2)
ص: 323
و نقل شده است که یک یهودی در مجلس عمر گفت: اگر ما چنین روزی میداشتیم یعنی اگر آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) که در روز غدیر برای شما نازل شده در امت ما نازل شده بود، ما روز نزول آن را عید میگرفتیم! و اکنون بر ما است که بیش از پیش در برپائی جشنهای باشکوه دهه غدیر بکوشیم، و این خاطره جاوید و فراموش نشدنی را زنده نگه داریم، واقعه غدیر را بازگو نمائیم و خطبه حماسی و پر شور رسول گرامی اسلام را بخوانیم و در آن بیندیشیم و به این وسیله مبانی اعتقادی خود را تحکیم بخشیم، و با ولایت و صاحب ولایت تجدید عهد و پیمان کنیم.
محور سخن در خطبه گهربار رسول خدا صلی الله علیه و آله، مساله امامت و ولایت بود ولایت، استمرار رسالت است، و بدون آن نبوت ناکام میماند و لذا است که فرمود: (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته) ای پیامبر تمامی زحمات تو یک طرف و اعلام ولایت علی علیه السلام در شرائط ویژه یک طرف زیرا بدون اعلام آن زحمات تو بر باد رفته است.
اگر وصی خود را که حامی دین توست معرفی نکنی منافقینی که کمین کرده اند و منتظر فرصت میباشند، چراغی را که تو برافروختهای به راحتی خاموش میکنند، و نهال نوپائی را که تو نشاندهای از ریشه میخشکانند، و دوباره مردم را به دوران جاهلیت باز میگردانند، و به ظلمت میکشانند، چنانچه در قرآن درباره حضرت رسول صلی الله علیه و آله میفرماید: افاین مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم(1)
یعنی اگر بمیرد و یا کشته شود شما به دوران قبل بر میگردید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:
ص: 324
من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه
هر کس بمیرد در حالیکه امام زمان خودش را نشناخته باشد، مرگ او مرگ دوران جاهلیت است.
یعنی مانند مردمان دوران جاهلیت از دنیا رفته و از اسلام بهرهای نبرده است، آن دینی که توحید و نبوت و معاد هم در آن باشد اما ولایت در آن نباشد، دین نیست گمراهی و ضلالت است، موید آن جملهای است که در ابتدای دعا در زمان غیبت امام عصر علیه السلام آمده: اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی.
و شناخت امام به اندازهای مهم و دارای اهمیت است، که میتوان گفت: بدون معرفت امام شناخت کامل خداوند ممکن نیست.(1)و در حقیقت امام شناسی پایه و اساس خداشناسی است. و امام حسین علیه السلام سرور خداشناسان عالم به این مطلب تصریح فرموده اند، هنگامی که از آن حضرت پرسیدند:
یابن رسول الله ما معرفه الله؟ ای فرزند رسول خدا معرفت و شناخت خدا چیست و چگونه است؟
فرمود: معرفه اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته.
معرفت خدا این است که مردم هر عصر و زمانی امام و پیشوای خود را بشناسند، آن امامی که اطاعت او را خداوند بر همگان واجب فرموده است.(2)و از اینجا پی میبریم به ضرورت شناخت امام و لزوم وجود امام در جامعه.
امیرالمؤمنین علیه السلام به کمیل بن زیاد نخعی فرمود:
اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته.
ص: 325
زمین هیچگاه از کسی که با حجت و دلیل دین خدا را بپا دارد خالی نمیماند، آن کس یا آشکار و مشهود و یا پوشیده و پنهان است، تا حجتها و دلیلهای روشن خداوند از میان نرود.(1)
و لذا امام صادق علیه السلام فرموده است:
الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق
حجت پیش از هر مخلوقی و با هر مخلوقی و بعد از هر مخلوقی وجود دارد.(2)
و نیز فرموده است: لو لم یبق فی الارض الا رجلان لکان احدهما الحجه
اگر از اهل دنیا جز دو نفر باقی نماند یکی از آن دو حتما حجت خواهد بود.(3)
و در حدیث دیگر فرموده است:
ان آخر من یموت الامام لئلا یحتج احدهم علی الله عزوجل ترکه بغیر حجه
آخرین کسی که میمیرد و از دنیا میرود امام است، تا برای کسی عذری باقی نماند و نگوید که خداوند مرا بدون حجت و راهنما رها کرده است.(4)
و در حدیث دیگر فرموده است:
ان الله عزوجل لم یدع الارض الا و فیها عالم یعلم الزیاده و النقصان فی الارض و اذا زاد المومنون شیئا ردهم و اذا نقصوا اکمله لهم
خداوند تبارک و تعالی زمین را رها نکرده، مگر اینکه در آن عالمی قرار داده که زیادی و نقصان را میداند هرگاه مومنان چیزی در دین بیفزایند آن را رد کند و هرگاه چیزی از آن بکاهند آن را برای ایشان کامل گرداند و اگر این چنین نبود
ص: 326
امور بر مسلمانها مشتبه میگردید و میان حق و باطل نمیتوانستند فرق بگذارند.(1)
این از نظر تشریعی و اما از نظر تکوینی:
نظام عالم بستگی کامل به وجود امام علیه السلام دارد.
محمد بن فضیل گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم:
تکون الارض و لا امام فیها؟
آیا میشود زمین بدون امام برقرار باشد؟
فرمود: اذا لساخت باهلها!
آن صورت اهلش را در خود فرو میبرد. (2)
تمام آرامش زمین و سکون آن به گونهای که بشر بتواند بر روی آن زندگی کند و برقراری آسمان و همه کرات عالم بخاطر وجود امام علیه السلام است بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه.
امام قطب عالم امکان و محور اصلی دائره وجود و سر آفرینش و علت غائی خلقت و واسطه فیض ربوبی و نور خداوند در آسمانها و زمین است شناخت او فراتر از درک بشر و برتر از بینش خردمندان است حضرت رضا علیه السلام میفرماید:
ان الامامه اجل قدرا و اعظم شانا و اعلی مکانا و امنع جانبا و ابعد غورا من ان یبلغها الناس بعقولهم او ینالوها بآرائهم.
امامت قدر و عظمت و موقعیت و شان آن بالاتر و برتر است از آنکه مردم بتوانند با عقول ناقص خویش به آن برسند.
الامام کالشمس الطالعه للعالم و هی فی الافق بحیث لاتناله الایدی و الابصار
ص: 327
امام همچون خورشیدی تابان است که به نور خود جهان هستی را روشنایی بخشیده و او در افقی است که دستها و دیدگان به او دسترسی ندارد فکر و اندیشه و خیال به حریم ملکوتی او راه ندارد بلکه از وصف شانی از شوون او عاجزند. هیهات ضلت العقول و تاهت الحلوم و حارت الالباب و حسرت العیون و تصاغرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الالباء و کلت الشعراء و عجزت الادباء و عییت البلغاء عن وصف شان من شانه او فضیله من فضائله
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست کهتر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
امام چون حجت خدا است و هادی امت میباشد لازمهاش این است که عالم به جمیع امور باشد و بتواند پاسخ مشکلات علمی مردم را بدهد.
امام صادق علیه السلام فرموده است:
ان الله اجل و اعظم من ان یحتج بعبد من عیاده ثم یخفی عنه شیئا من اخبار السماء و الارض
خداوند شأن او اجل و برتر است از اینکه بندهای از بندگانش را حجت خویش قرار دهد سپس اخبار آسمان و زمین را از او پنهان بدارد.(1)
و چون امام مطاع مطلق است و اطاعت او بدون هیچ قید و شرطی بر همگان واجب میباشد و او اولی الامر است در آیه شریفه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) لازمهاش این است که معصوم باشد تا اطاعت او عین اطاعت خدا و رسول باشد و گرنه چه بسا اطاعت او معصیت خدا و رسول گردد
و لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله در وصف ائمه علیهم السلام فرموده است: هم المعصومون من کل ذنب و خطیئه
ص: 328
از هر گناهی و خطائی پاک و منزه اند.(1)
امام صادق علیه السلام فرموده است:
الانبیاء و الاوصیاء لا ذنوب لهم لانهم معصومون مطهرون
پیامبران و اوصیاء آنان گناهی مرتکب نمیشوند زیرا آنان از نیروی عصمت برخوردارند و خدا آنان را از گناه و خطا و لفزش حفظ میکند و مصون میدارد.(2)
سلیم بن قیس گوید: از امیر المومنین علیه السلام شنیدم که فرمود:
انما الطاعه لله عزوجل و لرسوله و لولاه الامر
و انما امر بطاعه اولی الامر لانهم معصومون مطهرون لا یامرون بمعصیته
اطاعت مختص خداوند تبارک و تعالی و رسول او و سرپرستان امور یعنی ائمه طاهرین علیهم السلام است و همانا خدا به اطاعت از اولو الامر فرمان داده است، زیرا آنان معصوم هستند و گرد گناهی نمیکردند و ساحت مقدس ایشان از هر نوع آلودگی مبرا است و هرگز مردم را به معصیت دستور نمیدهند
و آیه شریفه تطهیر دلیل روشن و گواه صادقی بر طهارت آنان است.
و چون عصمت چیزی نیست که از ظاهر خلقت آنان فهمیده شود و مانند سیاهی و سفیدی نیست که ظاهر باشد و هر کس بتواند تشخیص دهد لازمهاش این است که امام منصوص باشد از طرف خدا و رسول معرفی شود.
امام سجاد علیه السلام فرموده است: الامام منا لایکون الا معصوما و لیست
العصمة فی ظاهر الخلقه فیعرف بها فلذلک لایکون الا منصوصا
و این همان کاری است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در صحرای غدیر خم انجام داد در حضور هزاران نفر حضرت علی علیه السلام را به امر و فرمان پروردگار به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی فرمود و لذا غدیر بزرگترین سند حقانیت شیعه است غدیر
ص: 329
که هیچگونه شک و تردیدی در آن نیست و همچون آفتاب بر تارک تاریخ میدرخشد روشن ترین دلیل بر امامت امیر المومنین و خلافت بلافصل اوست و نیز بزرگترین گواه بر مظلومیت امیر المؤمنین علیه السلام و مظلومیت شیعه در طول قرون و اعصار است.
مطلبی که صد و بیست هزار شاهد داشته چگونه مورد تردید قرار گرفت و چگونه به فراموشی سپرده شد به گونهای که وقتی شخصی از حضرت زهرا علیها السلام دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال کرد آیا رسول خدا کسی را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود یا نه؟
با تعجب پاسخ داد:
أنسیتم قول رسول الله یوم غدیر خم:
من کنت مولاه فعلی مولاه؟
آیا گفتار رسول خدا را در روز غدیر خم فراموش کردید که فرمود: هر که من مولای اویم علی مولای او است؟!
و هنگامی که فرصت طلبان و منافقان به خانه ولایت هجوم آوردند، و مردم فریب خورده در اطراف خانه علی علیه السلام گرد آمدند، حضرت زهرا علیها السلام از خانه بیرون آمد، و در کنار درب ورودی منزل ایستاد و خطاب به آنها فرمود:
من ملتی را مانند شما نمیشناسم که این گونه عهد شکن و بدرفتار باشند، جنازه رسول خدا را بر روی دست ما گذاشتید، و رها کردید، عهد و پیمانهای خود را شکستید، و ولایت و رهبری علی علیه السلام را انکار کردید، و حق مسلم ما را باز نگرداندید، گویا از آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم فرمود آگاهی ندارید.
سوگند به خدا رسول گرامی اسلام در آن روز ولایت و رهبری امیر المومنین علی علیه السلام را مطرح کرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت طلبان تشنه
ص: 330
قدرت را قطع کند ولی شما رشته های پیوند معنوی میان پیامبر و خودتان را پاره کردید این را بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داوری خواهد کرد.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه نورانی خود در روز غدیر نه تنها در مورد امامت و جانشینی علی علیه السلام سخن گفت و او را به مردم معرفی نمود و فضائلش را برشمرد، بلکه خط مشی سیاسی اسلام را تا قیامت روشن ساخت و به اساسی ترین مساله در نظام اجتماعی اسلام یعنی رهبری و پیشوایی امت خود پرداخت به ویژه در مورد امامت آخرین وصی خود که دین او را گسترش میدهد و بر همه ادیان پیروز میگرداند، بیش از دیگران صحبت کرد و در قسمتی از آن در حالیکه با حاضران سخن میگفت و در حقیقت پیامش متوجه همه انسانها در همه عصرها و نسلها بود چنین فرمود:
معاشر الناس انی نبی و علی وصیی الا و ان خاتم الائمه منا القائم المهدی صلوات الله علیه
ای مردم من پیامبرم و علی علیه السلام جانشین من است.
آگاه باشید که آخرین پیشوا و راهنمای امت نیز از خاندان ما میباشد او امام قائم حضرت مهدی علیه السلام است.
الا انه الظاهر علی الدین
بدانید که او بر همه ادیان پیروز خواهد شد.
الا انه المنتقم من الظالمین
بدانید که او از همه ستمگران انتقام خواهد گرفت.
ص: 331
الا انه فاتح الحصون و هادمها
بدانید که او تمامی دژهای دشمن را فتح کرده و آنها را ویران خواهد ساخت.
اکنون که ما در دوران امامت این آخرین یادگار غدیر به سر میبریم غدیر را باید به یاد او برگزار کنیم و به یاد او دلهای خود را زنده نگه داریم و با او که آخرین وارث غدیر است تجدید عهد و پیمان کنیم و عرضه بداریم:
نحن علی العهد الذی عاهدنا
ما بر سر پیمان هستیم و ظهور شما را لحظه شماری میکنیم و این گونه غدیر با مهدویت پیوند ناگسستنی دارد.
لذا ما بر آن شدیم که در این دهه مبارکه غدیر همراه با یاد امام عصر علیه السلام از مرحوم صاحب مکیال المکارم هم که به حق یکی از شیفتگان و دلباختگان آن حضرت بود ذکری نماییم که در نبوی مشهور نیز چنین آمده:
عند ذکر الصالحین ینزل الرحمه و میراث علمی او را که در رابطه با حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف از خود به یادگار گذاشته برای نخستین بار به صورت موسوعه منتشر سازیم. و آن شامل این کتابها است:
کتابی است بدیع که در باب فوائد دعا برای امام عصر علیه السلام به امر مبارک آن حضرت به رشته تحریر در آمده و به راستی در موضوع خود بینظیر است.
مؤلف آن را با وسعت تتبع و اجتهاد و پی گیری خویش گرد آوری نموده و به حق توفیق غیبی یار او بوده تا توانسته چنین اثر نفیس و گرانبهایی را از خود به یادگار بگذارد و بدون تردید هر پژوهشگری که بخواهد در این زمینه تحقیقی داشته باشد از آن بینیاز نیست.
گرچه مؤلف آن را در موضوع دعا و فوائد دعا برای امام عصر علیه السلام جمع آوری کرده ولی باید گفت مجموعه بزرگی از معارف است در همه جهاتی که ارتباطی با
ص: 332
امام عصر علیه السلام دارد و خواننده محترم میتواند آنچه از شئون حضرت مهدی علیه السلام میجوید در آن بیابد.
و هر کس اندکی تامل در این کتاب شریف نماید به حقیقت آنچه مؤلف در سبب تالیف کتابش نوشته پی میبرد و اعتراف میکند که مددهای غیبی امام عصر علیه السلام شامل حال مؤلف بوده، و او را در این تألیف یاری نموده است.
این کتاب پیرامون فضائل و آداب و اعمال شب و روز جمعه نگاشته شده است، همان روزی که در زیارت آن حضرت میخوانیم:
هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک و الفرج فیه للمومنین علی یدیک.
این روز جمعه است و روز توست که در آن ظهورت و فرج مؤمنین با دست تو توقع میرود.(1)
مولف با استعداد و نبوغ خاصی که داشته حق مطلب را ادا کرده و به راستی تحقیق فراوان و تلاش بسیاری نموده تا توانسته در این زمینه مطالب ارزشمندی را به طور تفصیل و گسترده جمع آوری کند و خواننده را با وظائف او در ارتباط با جمعه آشنا نماید.
این کتاب حاوی مطالب ارزندهای در ارتباط با مساله انتظار است.
مؤلف که خود یکی از منتظرین واقعی آن حضرت بوده است در این کتاب به بیان معنی انتظار و فضیلت و وجوب آن در دوران غیبت امام عصر علیه السلام میپردازد و همگان را تشویق و ترغیب به این امر سازنده و حیاتی مینماید.
ص: 333
مؤلف پس از تألیف کتاب ارزشمند مکیال که با استفاده از آیات و روایات فوائد دعا برای فرج امام زمان علیه السلام را در آن جمع آوری کرده و آن را طبق دستور امام عصر علیه السلام به عربی نوشته برای استفاده عموم و کسانی که به لغت عربی آشنایی ندارند، این کتاب را به طور مختصر در همان زمینه نگاشته است و آن مشتمل بر یک مقدمه و هشت مطلب و یک خاتمه است.
از مهمترین مسائل در دوران غیبت که بحران حیرت و سرگردانی مردم است شناخت وظیفه است اینکه انسان بداند چه وظیفهای و چه مسئولیتی بر دوش دارد، و در این دوران باید چه کند و چگونه سلوک نماید تا به تکلیف خود عمل کرده و رضای خدا و امام عصرش را فراهم نموده باشد.
مؤلف در این کتاب، مؤمنان را با آن تکالیف مهم آشنا میسازد و مطالب خود را در ضمن پنجاه و چهار امر بیان میکند.
از اعمالی که تأثیر بسزایی در تربیت روح و روان آدمی دارد و بهترین وسیله تقرب او به خداوند میباشد و بسیار مورد سفارش امام عصر علیه السلام قرار گرفته نماز شب است.
مؤلف در این کتاب پس از بیان بعضی از فضائل نماز شب به آداب آن پرداخته و به گونهای که انجام آن برای عموم اهل ایمان سهل و آسان و در خور فهم همگان باشد به رشته تحریر درآورده است.
ص: 334
آن مرحوم روز عید غدیر را یکی از اوقات مهمی بر شمرده است، که سزاوار است شیعیان بیشتر به یاد آن امام غائب باشند و بیشتر برای فرج او دعا کنند.
ایشان در کتاب ارزشمند خود مکیال المکارم مینویسد:
تأکید بسیاری که در روز عید غدیر برای دعا کردن شده بخاطر این است که روز غدیر روزی است که خداوند در آن با اعلام ولایت امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السلام جانشینی رسول خدا را به آنان اختصاص داده است و امروز آن ولایت از آن مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام است که از پدران بزرگوارش به ارث برده است و چون مومن در این روز تسلط غاصبین و غلبه ظالمین و مخفی بودن آن ولی خدا را میبیند، لذا محبتش نسبت به امام عصر علیه السلام او را وا میدارد که برای تعجیل امر ظهور آن حضرت دعا نماید و دیگر آنکه روز غدیر روز تجدید عهد و پیمان و بیعت با وارثان غدیر است و دعا نمودن برای تعجیل فرج یکی از مصادیق تجدید عهد و پیمان است. و شاهد این مطلب دعائی است که مرحوم سید بن طاووس در کتاب شریف اقبال الاعمال در اعمال روز غدیر آورده است:
اللهم فرج عن اهل بیت محمد نبیک و اکشف عنهم و بهم عن المومنین الکربات اللهم املا الارض بهم عدلا کما ملئت ظلما و جورا و انجز لهم ما وعدتهم انک لا تخلف المیعاد.
خداوند بر اهل بیت پیامبرت حضرت محمد فرج و گشایش مرحمت فرما و از ایشان و از مومنان بخاطر آنها غصه ها و بلاها را بر طرف کن خداوند زمین را بوسیله آنان از عدل و داد پر کن همان گونه که از جور و ستم پر شده باشد به آنچه به ایشان وعده دادهای وفا کن، همانا که تو خلف وعده نمیکنی.
ص: 335
بر همه مسلمانان است برای فراموش نشدن این خاطره مهم دینی و اساسی مراسم دهه غدیر (دهم تا بیستم ذی الحجه) را هر چه باشکوهتر زنده بدارند و وظیفه خویش را در مورد سفارش پیامبر در خصوص احیای امر غدیر مد نظر قرار دهند که فرمود: فلیبلغ الحاضر الغائب و الوالد الولد الی یوم القیامه، باید حاضرین به غائبین و پدران به فرزندان خویش تا روز قیامت (پیام غدیر) را برسانند.
و شایسته است در عصر حاضر که بحمد الله فصل رشد افکار و عصر ارتباطات است به عنوان غدیر یک دهه را اختصاص دهیم تا این مسئله اعتقادی که اساس دین است هر چه بیشتر در اذهان بماند و فرصتی باشد تا پیرامون آن بحث و گفتگو و مبادلات فکری بلکه مناظرات اینترنتی توسط اندیشمندان بزرگ انجام گیرد و دلها به یکدیگر نزدیک شود.
اینجانب ضمن تبریک این عید سعید به محضر امام زمان علیه السلام و همه شیعیان جهان بویژه دلباختگان کشورمان مخصوصاً پایه گذاران دهه غدیر برادران و خواهران ایمانی را توصیه و سفارش میکنم که در حد امکان و توانائی خویش در برپائی مراسم دهه غدیر کوشش نمایند و با این عمل عبادی به خدا تقرب جسته و حق رسالت را ادا نموده و موجبات خوشنودی قلب مقدس امام زمان ارواحنافداه را فراهم سازند.
قم – مؤسسه الامام المهدی علیه السلام
سید محمّد باقر موحد ابطحی اصفهانی
دهه فرخنده غدیر 1428
ص: 336
پس از سالها تلاش و مجاهدتهای کم نظیرحضرت آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مدظله العالی در تأسیس و احیای دهه فرخندهی غدیر، و حمایتهای مقام معظم رهبری و مراجع عظام و عنایت مرحوم آیت الله مهدوی کنی(قدس سرّه)، و پشتیبانیهای بیدریغ و مجاهدانهی مرحوم آیت الله العظمی موحد ابطحی(قدس سرّه) در احیای شعائر علوی و دهه ولایت، مراسم ثبت دهه فرخنده غدیر در فهرست آثار ملی، با شکوه خاصی با حضور رئیس مجلس خبرگان رهبری، بنیانگذار و مؤسس دهه غدیر، و بزرگ پشتیبان و حامی غدیریه، مرحوم آیت الله العظمی موحد ابطحی(قدس سرّه) و رییس مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام و جمعی از علما و اندیشمندان از ایران و کشورهای مختلف جهان، در صبح روز بیست و دوم مهرماه 1391 شمسی، در اجلاس بین المللی غدیر در دانشگاه امام صادق علیه السلام برگزار شد.
این دههی مبارک و ماندگار (دهه فرخنده غدیر) با شماره 475 در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسید و مرحوم آیت الله مهدوی کنی(قدس سرّه)، آیت الله العظمی نظری خادم الشریعه مدظله و مرحوم علامه ابطحی(قدس سرّه) با توشیح خود بر سند ثبت دهه غدیر در فهرست آثار ملی، از حامیان این اقدام تاریخی تقدیر و تشکر نمودند.
در آن محفل، معاون میراث فرهنگی کشورخاطرنشان کرد: پرونده معنوی دهه امامت و غدیر دارای تمامی خصوصیات و ویژگی های لازم است و امیدوارم به زودی شاهد تهیه پرونده معنوی دهه امامت و غدیر در ابعاد چند ملیتی باشیم که این پرونده برای ثبت در فهرست جهانی به یونسکو ارسال شود.
یکی از دغدغه های مرحوم علامه در ترویج فرهنگ غدیر، تأکید بر برپایی مناظرات رسمی در اینترنت و رسانه های جمعی بوده که میبایست با مناظرات علمی و جدال احسن، جامعه اسلامی را به سمت و سوی حقیقت دین سوق داد و میفرمودند: شرط موفقیت در این امر، پرهیز از تعصب غلط در مناظرات و مکاتبات علمی میباشد.
ص: 337
البته مرحوم علامه در باب مناظرات علمی، خود ید طولایی داشتند و مناظرهی معروف ایشان با مفتی اعظم عربستان، بن باز و برخی دیگر از وهابیون، برگ زرینی در زندگی علمی ایشان بشمار میرود که با آن مناظرات تاریخی، ستونهای پوشالی وهابیت را در آن عصر به لرزه درآورد.
مرحوم علامه، در حدود 50 سال قبل، در زمان مرجعیت مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محسن طباطبائی حکیم(قدس سرّه) (1) به قصد انجام حج بیت الله الحرام، به مدینه منوره و مکه معظمه مشرف گردیدند. و در برخورد با خطبا و علمای وهابی، به مناظره های گوناگون میپرداختند، و با توجه به این که آن بزرگمرد، در بحثهای دقیق و موشکافانه، در درس بزرگترین چهره های علمی و اجتهادی، به تمام راز و رمزهای مناظره آگاهی و تسلط داشتند، و در طی سالهای متمادی، صحنه های بزرگ مباحثه و مناظره را تجربه کرده بودند، میتوانستند در دفع شبهه ها و اتهامات دشمنانِ مکتب شیعه، استدلال کنند و با طرح سؤالهایی کوبنده، زبان مخالف