سرشناسه : حسینی بهارانچی، محمد، - 1323
عنوان و نام پدیدآور : محرمات اسلام: (مجموعه ای از معارف اسلامی اعتقادی - فقهی - اخلاقی - تاریخی - اقتصادی)/ نویسنده محمدحسین بهارانچی
مشخصات نشر : قم : عطر عترت ، 1385.
مشخصات ظاهری : ص 831
شابک : 964-794-37-443000 ریال :
یادداشت : فهرست نویسی براساس اطلاعات فیپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس
عنوان دیگر : مجموعه ای از معارف اسلامی - اعتقادی - فقهی
موضوع : حلال و حرام
موضوع : اسلام -- عقاید
موضوع : اخلاق اسلامی
رده بندی کنگره : BP194/ح5م3 1385
رده بندی دیویی : 297/374
شماره کتابشناسی ملی : م 85-20025
ص :1
ص :2
بسم الله الرحمن الرحیم
محرمات اسلام
مجموعه ای از معارف اسلامی
اعتقادی- فقهی- اخلاقی- اقتصادی
نویسنده:
سید محمد حسینی بهارانچی
ص :3
ص : 4
ص : 5
ص : 6
ص : 7
ص : 8
ص : 9
ص : 10
ص : 11
ص : 12
ص : 13
ص : 14
ص : 15
ص : 16
ص : 17
ص : 18
ص : 19
ص : 20
الحمدللّه الّذی هدانا إلی معرفته و أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و أوجب علینا ولایة أولیاءه ألّذین أذهب اللّه عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً بقوله: إنّما ولیّکم اللّه و رسوله وألّذین آمنوا ألّذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون ثمّ أوجب علینا أن نکون معهم و فی ضوء هدایتهم بقوله: یا أیّها ألّذین آمنوا اتقواللّه و کونوا مع الصادقین.
و حرّم علینا إتباع خطوات الشیاطین و من تبعهم من الضالیّن المضلّین بل أوجب علینا أن نکفربهم بقوله: و من یکفر بالطاعوت و یؤمن باللّه فقد إستمسک بالعروة الوثقی لاانفصام لها و اللّه سمیع علیم و الصلوات الدائمة علی سیّدخلقه و علی الطیّبین من عترته و اللعن علی أعدائهم إلی یوم لقائه. سیّما من لعنهم أمیرالمؤمنین و امام المتقّین و قائد الغرِّ المحجّلین و ابوالأئّمة الطاهرین علیهم افضل صلوات المصلیّن فإنّه علیه السلام کان یقول فی قنوته:
الّلهمّ العن صَنَمَی قریش و جبتَیْها و طاغوتَیْها و إفکیْها، و ابنتیْهما اللذیْن خالفا أمرک و أنکرا وحیک، وجحدا إنعامک، و عصیا رسولک، وقلّبا دینک و حرّفا کتابک، وعطّلا أحکامک، وأبطلا فرائضک، وألحدا فی آیاتک، وعادیا أولیاءک و والیا أعداءک، و خرّبا بلادک، وأفسدا عبادک.
الّلهمّ العنهما وأنصارهما فقد أخربا بیت النبوّة، و ردّما بابه، ونقضا سقفه، وألحقا سماءه بأرضه وعالیه بسافله و ظاهره بباطنه واستأصلا أهله وأبادا أنصاره وقتلا أطفاله وأخلیا منبره من وصیّه ووارثه وجحدا نبوّته وأشرکا بربّهما فعظِّم ذنبهما وخلّدهما فی سقر وما أدریک ما سقر لا تبقی ولا تذر.
ص :21
الّلهمّ العنهم بعدد کلّ منکر أتوه و حقٍ ّ أخفوه و منبرٍ علوه و منافق ولوّه ومؤمن أرجوه و ولیٍ ّ آذوه و طرید آووه و صادق طرّدوه و کافر نصروه و إمامٍ قهروه و فرض غیّروه وأثرٍ أنکروه و شرٍّ أضمروه ودمٍ أراقوه وخبر بدّلوه و حکم قلّبوه و کفر أبدعوه و کذب دلّسوه و إرث غصبوه و فییٍ اقتطعوه و سحتٍ أکلوه و خمسٍ استحلّوه و باطلٍ أسّسوه وجورٍ بسطوه و ظلمٍ نشروه، ووعد أخلفوه و عهد نقضوه و حلال حرّموه و حرام حلّلوه و نفاق أسرّوه وغدرٍ أضمروه وبطن فتقوه وضلع کسروه وصکّ مزّقوه و شمل بدّدوه و ذلیل أعزّوه و عزیز أذلّوه و حقّ منعوه وإمام خالفوه.
الّلهمّ العنهما بکلّ آیة حرّفوها و فریضة ترکوها، وسنّة غیّروها وأحکام عطّلوها وأرحام قطعوها و شهادات کتموها و وصیّة ضیّعوها وأیمان نکثوها ودعوی أبطلوها وبیّنة أنکروها وحیلة أحدثوها وخیانة أوردوها وعقبة ارتقوها ودباب دحرجوها وأزیاف لزموها [وأمانة خانوها].
الّلهمّ العنهما فی مکنون السرّ و ظاهر العلانیة لعناً کثیراً دائباً أبداً دائماً سرمداً لا انقطاع لأمده ولا نفاد لعدده ویغدو أوّله ولا یروح آخره لهم ولأعوأنّهم و أنصارهم و محبّیهم و موالیهم و المسلّمین لهم والمائلین إلیهم و الناهضین بأجنحتهم و المقتدین بکلامهم و المصدّقین بأحکامهم. (البلد الأمین ص 551 البحار ج 82/260)
إنّ نبیّنا صلی الله علیه وآله أتّم الحجّة لأمّته و بیّن جمیع مقاصده فی آخر عمره فقال صلی الله علیه وآله: إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی أبداً ولن یفترقا حتّی یردا علّی الحوض.(1)
و قال صلی الله علیه وآله: أیّها الناس ما من شی ءٍ یقرّبکم إلی الجنّة و یباعدکم عن النّار إلاّ و قد أمرتکم به و ما من شی ءٍ یقرّبکم إلی النّار و یباعدکم عن الجنّة إلاّ و قد نهیتکم عنه ألا و إنّ روح الأمین نفث فی روعی أنّه لن تموت نفس حتّی تستکمل رزقها فاتّقوا اللّه و أجملوا فی الطلب و لا یحملّنکم إستبطاء شی ءٍ من الرزق أن تطلبوه بغیر حلّه فإنّه لایدرک ما عنداللّه إلاّ بطاعته(2).
فالواجب علینا أن نؤمن باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و نهتدی بهدی أولیاءه ألّذین هم ولاة أمره و أدلاء علی صراطه و شهداء علی خلقه و صفوة اللّه و أنوار معرفته و مصابیح الهدی و سفن النجاة لمن أتّبعهم من عباده و هم الراسخون فی العلم من أولیاءه فرجعنا إلیهم فأوضحوا لنا الحلال
ص :22
و الحرام و المعارف من دینه و المتشابهات من کتابه فعلمنا بأنّهم ولاة أمره، من أتاهم نجاومن لم یأتهم هلک و دخل فی عذابه.
ثمّ إنّ أقلّ الطلبة علماً و أضعفهم إعتباراً جمع عدّة من المحرمات رجاء ان یستفید منه الناس و یکون حاجزاً بینه و بین النّار و ذخیرة له فی یوم المعاد و قد الهمت لذلک بما قاله بعض الأعاظم (و هو السیّد الشریف الحجّة آیة اللّه محمّدرضا الگلپایگانی) بقوله: لعدّة من تلامذته: «بیّنوا للنّاس ما حرّم اللّه علیهم» (محرمات اسلام را برای مردم بیان کنید) فأردت ان أطیع ما أمر به رحمه اللّه بحول اللّه و قوّته، و أسأله العصمة و التوفیق لتحصیل مرضاته.
ص :23
تردیدی نیست که پرهیز از خطر و ضرر و آفت - گرچه محتمل و یا مظنون باشد- وجوب عقلانی دارد واگر یقینی و مسلم باشد - گرچه در آینده ای دور هم رخ دهد - بنابر عقل سلیم باید از آن اجتناب نمود آری حکم عقل این مسئله در مورد ضررهای دنیایی و موقت و قابل جبران این گونه است و در مورد ضررها و خطرهای اخروی و قطعی که از سوی خداوند و اولیای او بیان شده قطعاً حکم عقل برای وجوب اجتناب و پرهیز از آنها شدیدتر خواهد بود.
آگاهی از گناهان و آثارتلخ آنها در دنیا و کیفر و عذاب آنها در آخرت بر هر مسلمانی لازم و واجب است و اساساً هر انسانی برای زندگی سالم و حیات طیبه خود در دنیا و آخرت به آشنایی و شناخت مقرراتی نیاز دارد که او را درمسیر تکامل و سعادت قرار دهد و از پیامدهای ناگوار و آنچه موجب رکود شخصیت و مانع حرکت وی به سوی کمال می گردد جلوگیری کند.
به نظر می رسد بیشتر مردم به سبب بی اطلاعی از گناهان و خطرات آنها گرفتار معصیت و نافرمانی خدا می شوند و در دام شیطان قرار می گیرند. از سوئی برخی از مردم حرمت و ممنوعیت گناهان را مربوط به زمان و یا مکان خاصی می دانند که این نیز یکی از دام های شیطان است و البته شیطان همیشه برای انسان توجیهاتی را آماده می کند تا او را گرفتار آلودگی نماید و از دستیابی به رشد و سعادت محروم سازد.
از سوی دیگر، امام صادق علیه السلام فرموده است: «لو علم الناس محاسن کلامنا لاتّبعونا»؛ یعنی اگر مردم [حقیقت و] زیبایی سخنان ما را [نسبت به معارف اسلامی ]می دانستند و
ص :24
[معارف اسلامی را آن گونه که ما گفته ایم می یافتند] حتماً از ما پیروی می نمودند [و رعایت محرمات و دستورات الهی را می کردند].
بر این اساس، نگارنده، در حد استطاعت و توان خود، با استمداد از خداوند رحمان، آنچه از محرمات را که یافتم با شیوه ای تازه و همراه با بیان فتاوای مشهور و ذکر آیات و روایات مربوط به آنها به ترتیب حروف الفبا در این کتاب گرد آوردم و متون و مدارک هر کدام را نیز جهت آگاهی اهل ادب و تأثیر بیشتر و بهره مندی از متن سخنان خدا و اولیای اوعلیهم السلام در پاورقی قرار دادم.
امید آن که دوستان اهل البیت علیهم السلام از مطالب کتاب استفاده کنند و با دعای خیر خود نگارنده را مشمول رحمت الهی گردانند و اگر به اشتباه و لغزشی برخوردند با تذکر آن، این ناچیز را قرین منّت خویش سازند.
یادآور می شوم کتاب حاضر از آن رو که بیان کننده محرمات و گناهان و کیفر اهل معصیت و گناه است ممکن است برای خوانندگان یأس و هراس ایجاد کند و یا سبب ملالت و خستگی روح آنان شود، ولی باید توجه نمود که به همان اندازه که مؤمن باید دارای نشاط و شادی و امید باشد، باید روح خوف و ترس و هراس از کیفر و عذاب نیز در او وجود داشته باشد. به عبارتی، مؤمن باید بین ترس و امید و خوف و رجا به سر ببرد تا زمینه رشد و تعالی او فراهم گردد.
از سویی، نگارنده پیش از این کتابی به نام «بشارت های معصومین علیهم السلام و کتابی به نام مژده های رحمت در قرآن» در باره بشارت ها و نویدها به رشته تحریر درآورده است. بنابراین اگر خواندن کتاب حاضر برای دوستان ملالتی ایجاد نماید و خوف و ترس آنان از حد اعتدال خارج شود می توانند به آن دو کتاب مراجعه نمایند و با خواندن آن ها امید را در دل خود زنده نگه دارند و ترس و امیدشان را متعادل گردانند.
خادم اهل البیت علیهم السلام
سید محمّد حسینی بهارانچی
ص :25
خوانندگان محترم برای آگاهی اجمالی از وضعیت کتاب به نکات ذیل توجه فرمایند:
1- در این کتاب گناهان کبیره و ترتیب آنها از جهت اهمیت، طبق تصریح معصومین علیهم السلام بیان گردیده است.
2- نظر مشهور فقها و یا بعضی از معروفین آنان در ابتدا و یا پایان بحث در باره حرمت هر کدام از گناهان بیان شده است.
3- برای اثبات هر کدام از محرمات نمونه هایی از آیات قران و روایات معصومین علیهم السلام و کیفیت استدلال فقها به آنها بیان گردیده است.
4- علت و فلسفه بعضی از محرمات که در روایات و سخنان بزرگان به آنها تصریح بیان شده است.
5- بعضی از قصص و حکایات و یا حوادثی که در طول تاریخ برای مرتکبین به بعضی از گناهان رخ داده بیان شده است.
6- از آن جا که مقابل هر کدام از گناهان در اسلام عمل ارزشمندی وجود دارد مثلاً مقابل ربا قرض نیکو و مقابل تکبر تواضع قرار دارد دراین کتاب نیز در حد ضرورت به آن اشاره شده است.
7- در تفسیر آیاتی که برای اثبات هر کدام از محرمات ذکر شده از بیانات و سخنان معصومین علیهم السلام استفاده شده است.
8- محرماتی که در این کتاب بیان شده است از آیات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام و فتاوای شیعه استفاده شده و موارد شبهه و احتیاط نیز روشن گردیده و کوچک ترین توجهی به وضع زمان این نوشتار وپیش از آن نشده است.از این رو، ممکن است برخی از محرمات این کتاب برای خواننده با مشاهده وضه موجود با این زمان و یا زمان های آینده که عده ای از محرمات حلال شمرده می شود و یا چیز هایی که در شرع مقدس اسلام حرام نیست، ممنوع و حرام نامیده می شوند، شگفت آور باشد. چنین خوتننده ای باید بداند که یکی از نشانه های آخرالزمان طبق سخن رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله: حلال شدن حرام ها و حرام شدن حلال ها می باشد.
ص :26
9- برای استفاده اهل ادب و کسانی که دوست دارند متن کلام خدا و سخنان معصومین علیهم السلام را ببینند و از نورانیت آنها استفاده کنند، متون عربی، با ذکر منابع، در پاورقی قرار گرفته است.
10- متن عبارات و نظرات فقها از کتاب های منسوب به آنان و یا در هر کتاب دیگری اگر بوده با آدرس دقیق بیان شده است.
11- برای سهولت و دسترسی خوانندگان به مطالب کتاب؛ سه فهرست آماده شده است؛ فهرستی به ترتیب اهمیت گناهان در آخر کتاب، و دو فهرست دیگر به ترتیب حروف الفبا (فارسی و عربی) در اول کتاب قرارگرفته است.
12- جهت اطلاع خوانندگان محترم، حرمت برخی از محرمات از ضروریات اسلام محسوب می شود و برخی مطابق با نظر مشهور فقها و یا بعضی از معروفین آنان می باشد و برخی مورد اختلاف بوده و یا تنها شبهه حرمت داشته که در جای خود مشخص گردیده است. بلکه برخی را یک و یا چندنفر قایل به حرمت آن بوده اند ولی نویسنده برای توجه دادن برادران دینی به واضع شبهه و احتیاط ادله حرمت آنها را همراه با نظر فقها - رضوان الله علیهم اجمعین- بیان نموده است تا این که خواننده محترم از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام بهرمند گردند و در مواضع شبهه طبق فرموده معصومین علیهم السلام که فرموده اند: «من ترک الشبهات نجی من المحرمات» [کافی ج67/1] و«اورع الناس من وقف عند الشبهه» [وسائل شیعه ج 162/27] و «اخوک دینک فاحتط لدینک» [کافی ج 67/1] و «الامور ثلاثه: حلال بین و حرام بین و شبهات بین ذلک فمن ترک الشبهات نجا من المحرمات و من اخذ بالشبهات دخل فی المحرمات و هلک من حیث لا یعلم» [کافی ج 67/1] و یا «دخل فی الریا و هو لا یعلم» برای نجات از حرام و ربا و افتادن در مهالک دنیا و آخرت احتیاط را رعایت نمایید.
از خداوند توفیق پرهیز از محرمات و تقوای قلبی و بهره مند شدن از آیات قران و سخنان معصومین علیهم السلام را خواستاریم. و الحمدللّه اوّلاً و آخراً.
ص :27
ص :28
ص :29
ص :30
یکی از آفت های دین وایمان و علاقه به خدا و عبادت و توفیق اعمال نیک، خوردن مال حرام و انجام دادن هر حرام دیگری است. اساساً خوردن مال حرام برای دین مؤمن از کارد برنده نسبت به بدن انسان خطرناک تر است و اگر کسی بخواهد سرمایه ایمان و اعتقاد و علاقه به خداوند و اولیای او را در وجود خود زنده نگه دارد چاره ای جز پرهیز مال حرام و از گناه ندارد.
با بی تقوایی و پرهیز نکردن از حرام رفته رفته دین و اعتقادات انسان ضعیف می گردد تا جایی که آیات و نشانه های خدا و حقانیت دین را انکار می کند و اهل دین و احکام الهی را مسخره می نماید؛ چنان که خداوند در قرآن به این مسأله اشاره فرموده است:
«ثمّ کان عاقبه الذین أساؤا السوی أن کذّبوا بآیات اللّه و کانوا بها یستهزؤن»؛ «سرانجام کار کسانی که مرتکب گناه و ظلم [و حرام] شدند تکذیب نمودن و استهزای به آیات الهی است.»
علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از موسی بن جعفر، از پدرانش، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «سخت ترین چیزی که من برای امت خود از آن هراس دارم درآمدهای حرام و شهوت خفیّه [یعنی عشق به گناه] و رباخواری است.»
ص :31
رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «عابدترین مردم کسانی هستند که واجبات دینی خود را اقامه نمایند [و به بهترین وجه انجام دهند]، و سخی ترین آنان کسانی هستند که زکات مال خود را بپردازند، و زاهدترین آنان کسانی هستند که از حرام پرهیز نمایند، و کوشاترین آنان کسانی هستند که از گناه پرهیز کنند.»
در سخنان معصومین علیهم السلام تاثیر گناه و خطر حرام در روح انسان فراوان گوشزد شده است تا جایی که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی یک لقمه حرام بخورد خداوند تا چهل شبانه روز نماز او را نمی پذیرد و دعاهای او را مستجاب نمی کند و اگر از حرام در بدن او گوشت روییده شود - هراندازه که باشد - سزاوار آتش و عذاب الهی خواهد بود و البته از یک لقمه حرام نیز در بدن گوشت روییده می شود.»
در باره ارزش پرهیز از گناه و حرام از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «ترک یک لقمه حرام نزد خداوند بهتر از دو هزار رکعت نماز مستحبی است.»
از سویی بهترین راه برای استجابت دعا، پرهیز از حرام است؛ چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله در پاسخ شخصی که به آن حضرت عرض کرد: من دوست می دارم خداوند دعای مرا مستجاب نماید، فرمود: «باید درآمد خود را پاک نمایی و [غذای] حرام در درون شکم خود نریزی تا خداوند دعای تو را مستجاب نماید.»
(1)مرحوم صدوق، در کتاب فقیه، از
ص :32
در تعدادی از کتب حدیث، مانند تحف العقول و دعائم الاسلام و فقه الرضاعلیه السلام روایاتی در باره معیارهای کلی محرّمات و شغل های حرام نقل شده که گوشه هایی از آنها در اینجا بیان می شود.
صاحب کتاب وسائل و حدائق، از کتاب تحف العقول، از امام صادق علیه السلام نقل نموده اند که آن حضرت ضمن بیان معیار محرّمات می فرماید: «موارد حرام از خرید و فروش هرجایی است که در آن فساد باشد، و از خوردن و آشامیدن و تجارت و ازدواج و مالکیت و نگهداری و بخشش و عاریه [هر چیزی است که از ]آن نهی شده باشد و یا وجهی از وجوه فساد در آن وجود داشته باشد، مانند معامله ربوی و خرید و فروش مردار و خون و گوشت خوک و درندگان زمینی و هوایی و شراب و نجاسات که همگی حرام است. و حرمت آنها به دلیل نهی شارع از خوردن و آشامیدن و پوشیدن و مالکیت و نگهداری آنهاست و هرگونه تصرفی در آنها نیز حرام می باشد.»
سپس فرمود: «همین گونه است هر چیزی که برای لهو [و بازیگری ]معامله شود، و همچنین هر چیزی که مورد نهی شارع مقدّس واقع شده باشد و برای تقرّب به غیر خدا و یا تقویت کفر و شرک به کار گرفته شود و یا دین خدا به وسیله آن تضعیف شود، حرمت قطعی دارد و خرید و فروش و نگهداری و تملک و بخشش و عاریه و جمیع
ص :33
تصرفات دیگر آنها نیز حرام خواهد بود جز در مواردی که ضرورت ایجاب کند.»
آن گاه فرمود: «هر چیزی که از جهتی از جهات گذشته مورد نهی [شارع ]باشد اجیر شدن و کمک نمودن برای انجام تمام یا بخشی از آن حرام است.»
در کتاب فقه الرضاعلیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: «هرچیزی که فساد در آن باشد و یا از جهت خوردن و آشامیدن و پوشیدن و ازدواج و نگهداری مورد نهی شارع باشد، مانند مردار و خون و گوشت خوک و ربا و کلیه اعمال خلاف جنسی و خوردن گوشت درّندگان و شراب و امثال اینها، حرام و مضرّ به جسم خواهد بود.»
امام صادق علیه السلام فرمودند: «حلال از معاملات آنهایی است که از جهت خوردن و آشامیدن و غیره حلال و قوام زندگی مردم وابسته به آنها باشد. از این رو، آنچه اصل آن حرام و مورد نهی قرار گرفته باشد خرید و فروش آن نیز جایز نیست و حرام است.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: «هرچه را خداوند حرام نموده خرید و فروش آن نیز حرام است و پولی که در مقابل آن گرفته می شود نیز حرام می باشد.»
مؤلّف گوید: مشهور از فقها برآنند که هر وسیله ای که مقصود از آن فقط استفاده حرام باشد خرید و فروش و نگهداری و هر تصرف دیگری در آن حرام خواهد بود و اگر مشترک باشد، یعنی استفاده حلال نیز در آن باشد، اگر هدف از خرید و فروش استفاده حرام آن
ص :34
باشد، خرید و فروش آن حرام خواهد بود و اگر هدف، استفاده حلال آن باشد، خرید و فروش آن حلال خواهد بود.
مرحوم امام خمینی در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: اگر انگور و خرما را برای تولید شراب و یا چوب را برای ساختن بت و یا آلت لهو و قمار تهیّه کنند خرید و فروش آنها حرام و بلکه معامله و اجاره آنها نیز فاسد می باشد و پولی که در مقابل آنها گرفته می شود نیز حرام است.»
بعضی از بزرگان، کبیره بودن گناه را به این می دانند که در قرآن و یا سخنان معصومین علیهم السلام وعده عذاب بر آن داده شده باشد. که در بعضی از روایات نیز به این معنی اشاره شده است.
با این معیار، تعداد گناهان کبیره به حدود یکصد گناه می رسد. و در بعضی از روایات، به طور مشخص، گناهان کبیره هفت و پا پنج چیز شمرده شده است. و در بعضی دیگر تعداد گناهان کبیره با ذکر ترتیب و مراتب اهمیت آنها پانزده چیز ذکر شده است.
برخی از علما نیز گفته اند: هیچ گناهی کوچک نیست و مخالفت با خداوند - هرچه باشد - بزرگ است و صغیره و کبیره بودن گناه به اعتبار مراتب اهمیت است. ولی از آیه «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم». و روایت: «لاصغیرة مع الإصرار و لاکبیرة مع الأستغفار» و روایت: «اتقّوا المحقّرات من الذنوب فانّها لاتغفر» خلاف آن ظاهر می شود و به نظر می رسد گناهان کبیره همان گناهانی است که به طور منصوص در سخنان معصومین علیهم السلام گناه کبیره نامیده شده است و بقیه گناهان طبق این روایات صغیره و کوچک خواهد بود؛
آری ما تاکنون در هیچ روایتی تعبیر گناه صغیره ندیده ایم، جز تعبیری که در آیه مبارکه
ص :35
«إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً» (سوره نساء /آیه 30)؛ یعنی «اگر شما از گناهان بزرگی که نهی شده اید دوری جوئید ما گناهان دیگر شما را می بخشیم و شما را در کرامت خود داخل می کنیم.» آمده و روایت «لا صغیرة مع الإصرار» آمده است.
در آیه فوق گرچه کلمه «صغیره» نیامده لکن به قرینه مقابله «کبایر» با گناهان دیگر معلوم می شود که تعدادی از گناهان، کبیره و بقیه غیرکبیره، یعنی همان گناهان صغیره هستند.
در باره کلمه «لَمَم» نیز در آیه «الذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلاّ اللَمَم...» [النجم /31 ]، صاحب تفسیر صافی می فرماید: «الاّ ما قلّ و صغر فانّه مغفور»؛ یعنی آنان که از گناهان کبیره و کارهای خلاف عفّت پرهیز کنند، جز «لمم» که گناه کوچک است و آمرزیده می شود.
امام صادق علیه السلام فرمود: «گناهان کبیره هفت چیز است و خداوند آنها را به خاطر ما حرام نموده و انجام آنها هتک حرمت ما خواهد بود و آنها عبارتند از شرک به خداوند بزرگ و کشتن افراد بی گناه و خوردن مال یتیم، و آزار به پدر و مادر، و نسبت زنا دادن به زن های پاکدامن، و فرار از جنگ، و انکار حق ما. سپس می فرماید:
اما مسأله شرک به خدا درباره ما این است که خداوند در قرآن ولایت ما را بر مردم واجب نمود و رسول او نیز آن را بیان فرمود و از مردم برای ما بیعت گرفت و آنان ولایت ما را نپذیرفتند و خدا و رسول او را تکذیب کردند و ولایت دیگران را پذیرفتند و مشرک شدند. [یعنی در اطاعت از خداوند مشرک گردیدند]
ص :36
و اما قتل نفس و آدم کشی که خداوند حرام نموده بود نسبت به ما انجام دادند و حسین بن علی صلوات اللّه علیه و فرزندان و یاران او را کشتند.
و اما خوردن مال یتیم در باره ما این بود که مردم حق ذی القربای رسول خداصلی الله علیه وآله را - مانند خمس و فدک و انفال - که خداوند برای ما قرار داده بود از ما گرفتند و به دست دیگران دادند.
و اما عقوق والدین این بود که خداوند در قرآن فرموده بود: «النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم» و پیامبر خود را پدر این امت و همسر خود خدیجه علیها السلام را مادر آنان قرار داده بود و آنها به پیامبر خودصلی الله علیه وآله که پدر آنان محسوب می شد ظلم کردند و حق ذریه او را گرفتند و به فرزندان مادر خود حضرت خدیجه نیز ظلم نمودند و عاق والدین خویش شدند.
و امّا قذف و نسبت ناروا دادن به زن مؤمنه همانا آنان بر سر منبرها به فاطمه علیها السلام نسبت ناروا دادند.
و امّا فرار از جنگ این بود که آنها بدون هیچ اکراه و اجباری با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نمودند اما در وقت کارزار و جنگ فرار کردند و او را تنها گذاردند.
و امّا حق ولایت و امامت ما چیزی است که در آن نزاعی و اختلافی نداشته و همگی آن را انکار نمودند.»(1)
ص :37
امام صادق علیه السلام کبایر را پنج چیز نام برده است چنان که مرحوم صدوق، در کتاب علل الشرایع، از عبیدبن زراره نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: گناهان کبیره را برای من معرفی نمایید.
و در سخن دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: «گناهان کبیره پنج چیز است و آنها گناهانی است که خداوند وعده عذاب و آتش برای آنها داده است:
[1-] خوردن مال یتیم که خداوند در باره آن فرموده است: «إنّ الذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً».
[2-] فرار از جنگ که خداوند در قرآن می فرماید: «یا أیّها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین
ص :38
کفروا زحفاً فلا تولّوهم الأدبار...».
رباخواری که خداوند در باره رباخواران می فرماید: «یا أیّها الذین آمنوا اتّقوا اللّه و ذروا ما بقی من الربوا...».
[4-] قذف یعنی نسبت زنا دادن به زن های مؤمنه خداوند می فرماید: «الذین یرمون المحصنات المؤمنات... لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم».
[5-] قتل نفس و آدم کشی که خداوند در قرآن فرموده است: «و من یقتل مؤمناً متعّمداً فجزاءه جهّنم...».»
امام صادق علیه السلام فرمود: «ما در کتاب علی علیه السلام گناهان کبیره را پنج چیز یافتیم: شرک به
آداب الشرع و سننه ثمّ ترکها و أعرض عنها و لم یعمل بها و یؤّیده مارواه الصّدوق طاب ثراه فی معانی الاخبار باسناده إلی الصّادق علیه السلام انّه قال:
المتعرّب بعد الهجرة: التارک لهذا الأمر بعد معرفته. و التعرّب إنّما نهی عنه لاستلزامه ترک الدین و البعد عن العلم و الآداب کما قال اللّه تعالی: «الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً و أجدر أن لایعلموا حدود ما أنزل اللّه» و أمّا إذا کان بعد الفقه و العلم فلا یکون تعرّباً و لذا وردأنّ التعرّب هو ترک التعلّم أو ترک الدین و قال بعض أصحابنا: التعرّب بعد الهجرة فی زماننا هذا أن یشتغل الانسان بتحصیل العلم ثمّ یترکه و یصیر منه غریباً. و قال العلاّمة (قدس سره) فی المنتهی: لمّا نزل قوله تعالی: «ألم تکن أرض اللّه واسعة فتهاجروا فیها» أوجب النبیّ صلی الله علیه وآله المهاجرة علی من یضعف عن إظهار شعائرالاسلام.(1)و قدف المحصنة بفتح الصاد: رمی العفیفة غیرالمشهورة بالزنا و ظاهر الخبر شموله لما إذا کان القاذف رجلا أو امرأة و إن کان ظاهر الایات التخصیص بالرجال لکن أجمعوا علی أن حکم النساء و حکم الرجال أیضاً فی الحد کذلک. و قذف المحصنات، و أکل مال الیتیم، و الفرار من الزَّحف [الزحف: المشی یقال: زحف إلیه زحفاً و زحوفاً من باب منع أی مشی. و یطلق علی الجیش الکبیر تسمیة بالمصدر. و الفرار من العدوّ بعدالالتقاء بشرط أن لایزیدوا علی الضعف کبیرة الاّ فی التحرّف لقتال أوالتحیّز إلی فئة و المراد بالتحرّف لقتال، الاستعداد له بأن یصلح آلات الحرب أویطلب الطعام و الماء لجوعه أو عطشه أو یجتنب عن مواجهة الشمس و الریح أو یطلب مکاناً أحسن أو نحو ذلک (آت)]. (الکافی ج 2/276)(2)و فیه عن محمّدبن مسلم، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: سمعته یقول: الکبائر سبع: قتل المؤمن متعمّداً [قد وقع فی بعض الروایات أنّ المتعمّد هو أن یقتله لایمانه لیکون الخلود بمعناه (آت). أراد
ص :39
خدا، عقوق والدین، رباخواری بعد از اعلان حرمت، فرار از جنگ، تعرّب بعد از هجرت.»
در کتاب عیون الاخبار صدوق، [ج 2/127] نیز از حضرت رضاعلیه السلام نقل شده که آن حضرت در مورد شرایع و معارف دین و پرهیز از گناهان برای مأمون الرشید مطالب بسیار زیبا و کاملی را مرقوم فرمود و گناهان کبیره را چنین شماره نمود:
1- قتل نفس (آدم کشی)؛ 2- سرقت (دزدی)؛ 3- شرب الخمر (شرابخواری)؛ 4- عقوق الوالدین (آزار به پدر و مادر)؛ 5- الفرار من الزحف (فرار از جنگ)؛ 6- أکل مال الیتیم ظلماً (خوردن مال یتیم از روی ظلم)؛ 7- أکل المیتة (خوردن مردار)؛ 8- أکل الدم (خوردن خون)؛ 9- أکل لحم الخنزیر (خوردن گوشت خوک) 10- و ما أهلّ لغیراللّه من غیر ضرورة (خوردن گوشت حیوانی که نام خدا بر آن برده نشده)؛ 11- أکل الربا (رباخواری)؛ 12- السحت (خوردن مال حرام)؛ 13- المیسر (قماربازی)؛ 14- البخس فی المکیال
به قوله تعالی: «و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزاؤه جهنّم خالداً فیها» و القاعدة المسلّمة أنّ الخلود لمن کفر باللّه تعالی أو أشرک أو الحدفی دینه فقط و من قتل مؤمنا إن قتله لایمانه فهو کافر باللّه و إن قتله لغیرذلک فهو فسق جزاؤه دخول النّار لاالخلود].
و قذف المحصنة، و الفرار من الزَّحف، و التعرّب بعد الهجرة، و أکل مال الیتیم ظلماً، و أکل الرّبا بعدالبیّنة [أی بعد أن تبیّن له تحریمه کما یستفاد من بعض الاخبار و لمّا کان ما سوی هذه الست من الکبائر لیس فی مرتبة هذه الست فی الکبر و لافی عدادها لم یعدّ معها مفصّلاً کأنّها بمجموعها کواحد مثلها.(فی)]. و کل ما أوجب اللّه علیه النّار. (الکافی ج 2/277)(1)و فیه عن یونس، عن عبداللّه بن سنان قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: إنّ من الکبائر عقوق الوالدین، و الیأس من روح اللّه، و الأمن لمکراللّه [«الأ من لمکراللّه» أی عذابه و إستدراجه و إمهاله عندالمعاصی (آت)]. و قد روی [أنَ] أکبر الکبائر الشرک باللّه. (المصدر ص 278)
و فیه عن نعمان الرَّازی قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: من زنی خرج من الایمان، و من شرب الخمر خرج من الایمان، و من أفطر یوماً من شهر رمضان متعمّداً خرج من الإیمان. (المصدر)(2)و فیه عن یونس، عن محمّدبن عبده قال: قلت لأبی عبداللّه علیه السلام: لایزنی الزّانی و هو مؤمن؟ قال: لا، إذا کان علی بطنها سُلب الإیمان فإذا قام رُدَّ إلیه فاذا عاد سُلب قلت: فإنّه یرید أن یعود؟ فقال: ما أکثر من یرید أن یعود فلا یعود إلیه أبداً. (المصدر)(3)و فیه عن یونس، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّوجّل: «ألّذین
ص :40
(کم فروشی)؛ 15- قذف المحصنات (نسبت زنا به دیگران دادن)؛ 16- اللواط (همبستری مرد با مرد)؛ 17- شهادة الزور (گواهی دروغ و یا برای دروغ)؛ 18- الیأس من روح اللّه (ناامیدی از رحمت خدا)؛ 19- الأمن من مکراللّه) (ایمن شدن از عذاب و مکر الهی)؛ 20- معونة الظالمین (کمک کردن به ستمکاران)؛ 21- الرکون إلی الظلمة (اعتماد و مراجعه به ستمکاران)؛ 22- الیمین الغموس (سوگند دروغ)؛ 23- حبس الحقوق من غیر عسر (نگاه داشتن مال مردم بدون عذر)؛ 24- الکذب (دروغ گفتن)؛ 25- الکبر (تکبر)؛ 26- الإسراف (زیاده روی در مصرف نعمت های خدا)؛ 27- التبذیر (ضایع نمودن نعمت های خدا)؛ 28- الخیانة (خیانت به مال و حق و آبروی مردم)؛ 29- الإستخفاف
یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلاّ اللّمم [اللمم: صغار الذنوب قال الراغب: اللمم: مقاربة المعصیة و عبّربه عن الصغیرة. و یقال: فلان یفعل کذا لمماً أی حیناً بعد حین و ذلک قوله: «الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش إلاّ اللمم» و هو من قولک: ألممت بکذا إذا نزلت به و قاربته من غیرمواقعة.]
قال: الفواحش الزّنی و السرّقة، و اللّمم: الرجل یلمُّ بالذّنب فیستغفراللّه منه. قلت: بین الضّلال و الکفر منزلة؟ فقال: ما أکثر عری الإیمان [أراد السائل هل یوجد ضال لیس بکافر أو کلّ من کان ضالاّ فهو کافر فأشارعلیه السلام فی جوابه باختیار فی جوابه باختیار الشقّ الأوّل و بیّن ذلک بانّ عری الایمان کثیرة منها ماهو بحیث من یترکها لایصیر کافراً بل یصیر ضالاّ. فقد تحقق المنزلة بینهما بتحقّق بعض عری الایمان دون بعض. و المراد بعری الایمان مراتبه تشبیهاً تعروة الکوز فی احتیاج إلی التمسک بها. ](المصدر)(1)و فیه عن عبیدبن زرارة قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن الکبائر. فقال: هنَّ فی کتاب علیّ علیه السلام سبع: الکفر باللّه، و قتل النّفس، و عقوق الوالدین، و أکل الرّبا بعد البیّنة و أکل مال الیتیم ظلماً، و الفرار من الزَّحف، و التعرب بعد الهجرة، قال: فقلت: فهذا أکبر المعاصی؟ قال: نعم قلت: فأکل درهم من مال الیتیم ظلماً أکبر أم ترک الصلاة؟ قال: ترک الصلاة، قلت: فما عددت ترک الصلاة فی الکبائر؟ فقال: أی شی ء أوّل ما قلت لک؟ قال قلت: الکفر، قال: فانّ تارک الصلاة کافر. یعنی من غیرعلّة. (المصدر)(2)و فیه عن عبداللّه بن مسکان، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال أمیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه: ما من عبدإلاّ و علیه أربعون جنّة [الجنّة بالضمّ: السترة و الجمع جنن بضمّ الجیم و فتح النون. و کأنّ المراد بالجنن الطافه سبحانه التی تصیر سبباً لترک المعاصی و امتناعه، فبکلّ کبیرة - کانت من نوع واحد أو أنواع
ص :41
بالحّج (سبک شمردن حج)؛ 30- المحاربة لأولیاء اللّه تعالی (جنگ با اولیای خداوند)؛ 31- الإشتغال بالملاهی (استفاده از اسباب غنا و موسیقی)؛ 32- الإصرار علی الذنوب (اصرار بر گناهان). [بحار، 76/12]
مولف گوید: در کاب کافی نیز درباره عدد کبائر روایات مشروحی آمده که متن آنها
مختلفة - یستحقّ منع لطف من ألطافه أورحماته تعالی و عفوه و غفرانه فلایفضحه اللّه بها فاذا استحق غضب اللّه سلبت عنه لکن یرحمه سبحانه و یأمر الملائکة بستره و لکن لیس سترهم کستراللّه تعالی. أو المراد بالجنن ترک الکبائر فانّ ترکها موجب لغفران الصغائر عنداللّه و سترها عن الناس فاذا عمل بکبیرة لم یتحتّم علی اللّه مغفرة صغائره و شرع الناس فی تجسّس عیوبه و هکذا إلی أن یعمل جمیع الکبائر و هی أربعون تقریباً فیفتضح عنداللّه و عندالناس بکبائره و صغائره.
أو أراد بالجنن الطاعات التی هی مکفرّة لذنوبه عنداللّه و ساترة لعیوبه عندالناس و یؤیّده ما ورد عن الصّادق علیه السلام أنّ الصلاة سترة و کفّارة لما بینها من الذنوب فهذه ثلاثة وجوه خطر بالبال علی سبیل الامکان و الاحتمال (آت). (1)و قال الفیض (ره): کأنّ الجنن کنایة عن نتائج أخلاقه الحسنة و ثمرات اعماله الصالحة التی تخلق منها الملائکة. و أجنحة الملائکة کنایة عن معارفه الحقه التی بهایرتقی فی الدرجات و ذلک لان العمل أسرع زوالا من المعرفة و إنّما یأخذ فی بغض اهل البیت لانّهم الحائلون بینه و بین الذنوب التی صارت محبوبة له و معشوقة لنفسه الخبیثة بمواعظهم و وصایاهم علیهم السلام انتهی.
و قیل: إنّ تلک الجنن أجنحة الملائکة و هو السادس من الوجوه التی ذکروه و هو أنّ المراد بالجنن الملائکة أنفسهم لانّهم جنن له من دفع شرّالشیطان و وساوسه فإذا عمل کبیرة فارق عنه ملک إلی أن یفارق الجمیع فاذا فارقوه جمیعاً أوحی اللّه إلیهم أن استروه بأجنحتکم من بعید لیکون محفوظاً فی الجملة من شرّ الشیطان فضمیر إلیهم فی قوله: «فیوحی اللّه إلیهم» راجع إلی الجنن.]
حتّی یعمل أربعین کبیرة فإذا عمل أربعین کبیرة إنکشفت عنه الجنن فیوحی اللّه إلیهم أن أستروا عبدی بأجنحتکم فتستره الملائکة بأجنحتها، قال: فما یدع شیئاً من القبیح إلاّقارفه اقترف [الذنب: أتاه و فعله. وقارفه: قاربه. وقوله: «حتی یمتدح» فی القاموس تمدح: تکلف أن یمدح و افتخر و تشبع بما لیس عنده و قال: مدحه کمنعه: أحسن الثناء علیه کمدحه و امتدحه و تمدحه. فالامتداح استعمل هنا بمعنی التمدّح و فی بعض النسخ [یتمدح ]و هو أظهر].
حتیّ یمتدح إلی النفس بفعله القبیح، فیقول الملائکة: یا ربّ هذا عبدک ما یدع شیئاً إلاّرکبه و إنّا لنستحیی ممّا یصنع، فیوحی اللّه عزّوجّل إلیهم أن ارفعوا أجنحتکم عنه فإذا فعل ذلک أخذ فی بعضنا أهل البیت فعندذلک ستره فی السماء و ستره فی الأرض، فیقول الملائکة: یا ربّ هذا عبدک قد بقی مهتوک الستر [لایقال: قول الملائکة هذا بناء علی أنّهم یریدون ستره و هذا ینافی قولهم المذکور قبله لاشعاره بانهم یریدون هتک ستره، لأنّا نقول: دلالة قولهم الأوّل علی ذلک ممنوع
ص :42
حضرت کاظم علیهم السلام فرمود: «عمروبن عبید بصری خدمت پدرم حضرت صادق علیه السلام رسید و چون سلام نمود و نشست این آیه را قرائت نمود: «الذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش». سپس سکوت نمود. امام صادق علیه السلام به او فرمود: برای چه ساکت ماندی؟ عمروبن عبید گفت: دوست دارم که گناهان کبیره در قرآن را بدانم.
پس پدرم فرمود: بزرگ ترین گناهان کبیره در قرآن شرک به خداوند است و خداوند در قرآن می فرماید: «من یشرک باللّه فقد حرّم اللّه علیه الجنّة و مأواه النّار»؛ یعنی کسی که برای خدا شریکی در خلقت و ربوبیت و قدرت و علم و ... او قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام خواهد کرد و جایگاه او را آتش قرار خواهد داد.
و پس از آن یأس و ناامیدی از رحمت خدا می باشد. و خداوند در قرآن می فرماید: «ولا تیأسوا من روح اللّه إنّه لاییأس من روح اللّه الاّ القوم الکافرون»؛ یعنی از رحمت خداوند مأیوس و ناامید مشوید که جز کافران از رحمت او مأیوس و ناامید نمی شوند.
و پس از آن ایمن شدن از مکر الهی [و غفلت از عقوبت او] می باشد و خداوند در قرآن می فرماید: «و لایأمن مکراللّه الاّ القوم الخاسرون»؛ یعنی ایمن از مکر و عقوبت و کیفر خداوند نمی شوند جز زیانکاران.
و پس از آن عقوق و ظلم به پدر و مادر است. و خداوند در قرآن می فرماید: «و بّراً
ص :44
بوالدتی و لم یجعلنی جبّاراً شقیّاً»؛ یعنی حضرت عیسی علیه السلام چون از مادر متولد شد [و مردم به مادر او بدگمان بودند] فرمود: من بنده خدا هستم و خداوند به من کتاب داده و مرا پیامبر خود قرار داده است. من هرکجا باشم مایه برکت خواهم بود و خداوند به من سفارش به نماز و زکات و احسان به مادرم را نموده و مرا جبّار شقی قرار نداده است. [خداوند در این آیه عاق والدین را جبار شقی معرفی نموده است].
و سپس قتل نفس و آدم کشی است. و خداوند در قرآن می فرماید: «من قتل مؤمناً متعّمداً فجزاءه جهنّم خالداً فیها»؛ یعنی هر که از روی عمد مؤمنی را بکشد کیفر او جهنم است و او در آن مخلّد خواهد بود.
و پس از آن قذف و نسبت زنا دادن به زن های مؤمنه است. خداوند در قرآن می فرماید: «و الذین یرمون المحصنات المؤمنات الغافلات... لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم»؛ یعنی کسانی که به زن های مؤمنه پاکدامن نسبت زنا بدهند، در دنیا و آخرت ملعون خواهند بود و عذاب بزرگی برای آنها آماده شده است.
و پس از آن خوردن مال یتیم از روی ظلم است. و خداوند در قرآن می فرماید: «إنّ الذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً»؛ یعنی کسانی که اموال یتیمان را به ناحق می خورند، در حقیقت، آتش می خورند و زود است که به عذاب سعیر شعله ور دوزخ گرفتار شوند.
و پس از آن فرار از جنگ است. و خداوند می فرماید: «و من یوّلهم یومئذٍ دبره الاّ متحّرفاً لقتال او متحّیزاً الی فئةٍ فقد باء بغضبٍ من اللّه و مأواه جهّنم و بئس المصیر»؛ یعنی هرکس در هنگام کارزار و جهاد مسلمانان پشت به جنگ کند و فرار نماید گرفتار خشم خداوند خواهد شد و
ص :45
جایگاه او دوزخ می باشد و آن بدجایگاهی است؛ جز این که بازگشت او برای ملحق شدن به نیروهای اسلام و یا قرارگرفتن در پشت سنگر باشد.
و پس از آن رباخواری است. و خداوند در قرآن می فرماید: «الذین یأکلون الرّبا لایقومون الاّ کما یقوم الذی یتخبّطه الشیطان من المسّ»؛ یعنی کسانی که ربا می خورند [آرامش و آسایشی ندارند] و زندگی آنان مانند زندگی افراد جن زده است.
و پس از آن سحر است. و خداوند در قرآن در باره ساحران می فرماید: «و لقد علموا لمن إشتراه ماله فی الآخرة من خلاق»؛ یعنی اهل کتاب می دانند که ساحر در قیامت بهره ای از رحمت خدا ندارد [و او در عذاب خواهد بود].
و پس از آن زناست. و خداوند در قرآن می فرماید: «و من یفعل ذلک یلق أثاماً یضاعف له العذاب یوم القیامة و یخلّد فیه مهاناً الاّ من تاب»؛ یعنی، کسی که زنا کند [و یا زنا بدهد] و بدون توبه بمیرد روز قیامت گنهکار نامیده می شود و عذاب او دو چندان خواهد بود و با خواری به دوزخ می رود و در آن مخلّد و جاودان می باشد.
و پس از آن سوگند دروغ است. و خداوند در قرآن می فرماید: «إنّ الذّین یشترون بعهداللّه و أیمانهم ثمناً قلیلاً أولئک لاخلاق لهم فی الآخرة»؛ یعنی، کسانی که برای بهره ناچیز دنیا عهد و پیمان خود را با خداوند بشکنند و سوگندهای دروغ بخورند در قیامت بهره ای از رحمت خداوند نخواهند داشت [و گرفتار عذاب خواهند بود].
و پس از آن خیانت است. خداوند در قرآن می فرماید: «و من یغلل یأت بماغلّ یوم القیامة»؛ یعنی هر که خیانت کار باشد در قیامت خیانت خود را به دوش خواهد کشید و با خود خواهد آورد [و کیفر آن را خواهد دید].
ص :46
و پس از آن نپرداختن زکات است خداوند در قرآن می فرماید: «انّ الذیّن یکنزون الذهب و الفضّة و لاینفقونها فی سبیل اللّه فبّشرهم بعذاب ألیم یوم یحمی علیها فی نار جهّنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون»؛ یعنی ای رسول من! تو به کسانی که اموال فراوان (مانند طلاها و نقره ها) را جمع می نمایند و در راه خداوند نمی دهند [و حق فقرا را به عنوان زکات از آن نمی پردازند] بشارت عذاب دردناک دوزخ را بده [و به آنان بگو] که در قیامت آن اموال و طلاها و نقره ها را سرخ می کنند و به پیشانی و پهلوی آنان می گذارند و به آنان می گویند: اینها همان اموالی است که در دنیا می اندوختید پس بچشید عذاب آنچه را که اندوخته می کردید.
و پس از آن شهادت به دروغ و کتمان شهادت است. و خداوند می فرماید: «و من یکتمها فانّه آثم قلبه»؛ یعنی، [کسانی که شهادت و گواهی به دروغ بدهند و یا ]اگر شاهد حق کسی بوده اند چون از آنها گواهی بخواهند آن را کتمان کنند، دل های آنان گنهکار خواهد بود.
و پس از آن شرابخواری است. خداوند در قرآن می فرماید:«یا أیّها الذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجسٌ من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون * إنّما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکراللّه و عن الصلاة فهل انتم منتهون» [المائده 90/91]؛ یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید، [بدانید که] شراب خواری و قماربازی و آنچه برای بت ها قربانی و بین خود تقسیم می کنید، عمل [و وسوسه] شیطان است پس از آنها بپرهیزید به امید آن که رستگار شوید. همانا شیطان اراده نموده که به وسیله شرابخواری و قماربازی بین شما دشمنی و عداوت ایجاد کند
ص :47
و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. آیا شما پذیرای این نصیحت نیستید و از این گونه اعمال زشت خودداری نمی کنید؟»
امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «خداوند در این آیات شربخواری را با عبادت بت ها و ترک نماز از روی عمد و ترک واجبات دیگر همگون و معادل نموده است، در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر که نماز را از روی عمد ترک کند از ذمّه [و ارتباط] با خدا و رسول او بیزاری جسته است.»
و پس از آن پیمان شکنی و قطع رابطه با خویشان است. خداوند در قرآن می فرماید: «و الذین ینقضون عهداللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما امراللّه به ان یوصل و یفسدون فی الأرض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار» [الرعد /24]؛ یعنی آنان که پیمان خود را با خدا می شکنند و با آنان که خداوند فرموده پیوند [خویشی ]داشته باشید قطع رابطه می کنند مورد لعنت خداوند می باشند و عاقبت بدی خواهند داشت.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم چون سخنان فوق را بیان فرمود، عمروبن عبید برخاست و در حالی که فریاد می کرد و با صدای بلند گریه می نمود گفت: هر که با رأی و قیاس سخن بگوید و با شما خانواده در مسأله علم و فضیلت منازعه کند هلاک خواهد شد.»
تردیدی نیست که بعضی از گناهان کارهای نیک و عبادات انسان را از بین می برد؛ چنان که اگر کسی بعد از ایمان به خدا مشرک و یا کافر شود عبادت های او تباه خواهد شد: «لئن أشرک لیحبطنّ عملل و لتکوننّ من الخاسرین» (زمر /65).
در بعضی از روایات آمده که حرام خواری نیز چنین است. در تفسیر آیه شریفه «وَقَدِمْنَا
ص :48
إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا» نقل شده که در قیامت عبادت های کسانی که حرام می خورده اند مانند ذرّه هایی که در هوا پراکنده است نابود می گردد. این سخن در مورد هر گناه و هر عبادتی جاری نیست. بنابراین گروه معتزله و بعضی از زیدیّه و خوارج که چنین عقیده ای دارند [و قابل به حبط اعمال هستند] در اشتباهند. آنها معتقدند که به وسیله هرگناهی تمام عبادت های گذشته انسان از بین می رود.
مرحوم شیخ مفید در مورد ابطال این عقیده می گوید: مردمی که وارد قیامت می شوند و مستحق دوزخ و آتش هستند دو گروهند: گروه اول کفّار هستند که با تمام طبقات و اختلافاتی که بین آنان هست اهل دوزخ هستند و تردیدی در آن نیست.
گروه دوم گناهکارانی هستند که با داشتن اعتقاد به توحید و معرفت به خدا و رسول و امامان علیهم السلام و... گناهانی را نیز انجام داده اند و بدون توبه و اصلاح گذشته های خود از دنیا رفته اند. این گروه همیشه همراه گناه به خود وعده می داده اند که توبه خواهند نمود و دست از گناه خود برخواهند داشت ولی در نهایت مرگ بین آنان و چنین وعده ای که به خود می دادند فاصله انداخت وبا گناهان خود وارد قیامت شدند.
برای این گروه [به اعتقاد شیعه امامیه] امید عفو خداوند و شفاعت پیامبر و ائمه علیهم السلام هست و خطر دخول در دوزخ و آتش نیز هست گرچه اگر اینها به واسطه زیادی گناهان خود به دوزخ هم کشیده شوند برای همیشه در دوزخ باقی نخواهند ماند و در اثر اعتقادات صحیح و اعمال نیکی که داشته اند به بهشت باز خواهند گشت، چرا که از عدل الهی دور است که بنده ای را برای گناهانی که داشته عقوبت کند و برای عبادات و اعمال نیکی که داشته پاداش ندهد.
این مانند آن است که کسی طلب خود را کامل بگیرد و دین
ص :49
و بدهکاری خود را ادا نکند. چنین چیزی از ذات مقدّس پروردگار عادل و رؤوف و رحیم دور است. اضافه براین که از آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام این حقیقت روشن است و همه شیعیان نیز برآن اتفاق دارند.
سپس می فرماید: مخالفین این مسأله تنها معتزله و فرقه هایی از زیدیّه و خوارج هستند [که به سخن آنان اعتنایی نیست، چرا که آنها و امثال آنها دراثر دوری از مکتب و معارف اهل بیت پیامبرعلیهم السلام گرفتار انواع اشتباهات و انحرافات شده اند ].
شیخ مفید سپس می فرماید: استحقاق ثواب با استحقاق عقاب تضادی ندارد و اگر تضادی می داشت معاصی و طاعات در یک نفر جمع نمی شد و چون در خارج می بینیم که شخصی بین عبادت و گناه جمع نموده می دانیم که هرکدام اثر خود را خواهد داشت. از این رو، سخن گروه معتزله که به طور کلی می گویند:
«گناه عبادات و اعمال خیر را محو می کند» سخن باطلی است. در حالی که خداوند می فرماید: «هرکس یک حسنه و عمل خیری را انجام دهد ما ده برابر به او پاداش می دهیم و هر کس یک گناه و معصیت را انجام دهد بیش از یک کیفر نخواهد داشت و خداوند در حق بندگان خود هیچ ستمی نخواهد
ص :50
نمود»: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها...». و در آیه دیگری می فرماید: «نیکی ها زشتی ها را می شویند.» «إنّ الحسنات یذهبن السیّئات». و یا می فرماید: «خداوند سرسوزنی به کسی ظلم و ستم نمی کند واگر بنده او عمل نیکی انجام دهد او آن را دوچندان [و بیشتر] می کند و از پیش خود پاداش بزرگی به او می دهد». «انّ اللّه لایظلم مثقال ذرّة...» و یا می فرماید: «هرکس کوچک ترین کار خیری انجام دهد آن را خواهد دید و هرکس کوچک ترین کار زشتی و شرّی انجام دهد نیز آن را خواهد دید»: «فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره...».
و یا می فرماید: «من عمل هیچ کدام از شما را ضایع نمی کنم خواهد عمل کننده مرد باشد یا زن [اگر خیری به یکدیگر رسانده و یا آسیبی بر یکدیگر وارد نموده باشند کیفر و پاداش آن را خواهند دید]»: «إنّی لا أضیع عمل عامل منکم...».
در این آیات خداوند خبر داده که هرگز پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند، بلکه به آنان پاداش بی حساب می دهد، و هرگز کوچک ترین ظلم و ستمی به آنان نخواهد نمود.
این آیات به روشنی سخن معتزله را که می گویند: «خداوند به وسیله انجام هر گناهی اعمال نیک عمل کنندگان را از بین می برد و پاداشی به آنان نخواهد داد» باطل خواهد نمود. البته معلوم است که این سخن معتزله و خوارج و زیدیه قطعاً نمی تواند به مؤمنین خالص که گناهی نمی کنند و یا کفّاری که خداوند وعده خلود در آتش به آنان داده مربوط باشد و ناچار باید مربوط به گنهکاران از اهل توحید و معرفت بوده باشد [چنان که گذشت].
ص :51
از آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام به طور اجمال ظاهر می گردد که تعدادی از گناهان به وسیله بعضی از اعمال نیک بخشوده خواهد شد. چنانچه برخی از گناهان اعمال نیک و عبادات را بی ارزش می کند و از بین می برد خداوند در سوره نساء می فرماید: «اگر از گناهان بزرگ دوری کنیدما گناهان کوچک و سیّئات شما را بر شما می بخشیم.» و در سوره هود می فرماید: «نماز را در دو طرف روز و پاسی از شب به پای دار. همانا خوبی ها و عبادت ها گناهان [کوچک] را از بین می برد.»
معنای صحیح حبط و تکفیر
مؤلّف گوید: تردیدی نیست که بعضی از حسنات و اعمال نیک گناهان را می شوید؛ چنان که بعضی از گناهان نیز حسنات و اعمال نیک انسان را تباه می کند. البته صحیح نیست که گفته شود هرگناهی عبادات و حسنات گذشته انسان را ضایع و هر عبادت و عمل نیکی گناهان گذشته را می شوید. آری، در مواردی که شرع مقدّس اسلام چنین فرموده است صحیح است، ولی به صورت قاعده کلی قابل قبول نیست.
ص :52
علاّمه مجلسی در توضیح این مساله می گوید: هیچ اختلافی نیست که هر مسلمان مؤمن شایسته ای برای همیشه اهل بهشت خواهد بود و هر کافری نیز اگر با کفر از دنیا برود برای همیشه اهل دوزخ خواهد بود. اما [سرنوشت] شخص مؤمنی که اعمال خوب و بد رابه هم آمیخته و بدون توبه وارد قیامت شده است مورد اختلاف است. بعضی از خوارج و زیدیه و معتزله می گویند: ایمان اوسبب می شود که همه لغزش های او بخشوده گردد و کیفری برای او نباشد، چنان که اگر بعد از ایمان کافر می شد پاداشی برای ایمان او نمی ماند.
ولی سایر مسلمین چنین نکفته اند، بلکه گفته اند: مؤمن گنهکار برای عبادات و اعمال خیر خود پاداش دارد و برای گناهانش نیز کیفر خواهد داشت و حق هم همین است.
آن گاه می گوید: ما معتقد نیستیم که هر گناهی عبادات گذشته را محو می کند و یا هر عبادتی گناهان گذشته را می شوید، بلکه ما می گوییم: هر کجا دلیل خاصی رسیده باشد که عبادتی و یا عمل خیری گناهان گذشته را می شوید و یا گناه خاصی عبادت ها و اعمال خیر انسان را تباه می نماید ما می پذیریم.
ص :53
مؤلّف گوید: خوب است که برای تنبّه و بیداری موارد احباط و تکفیر را از آیات و روایات بیان کنیم تا بهره بیشتری برده شود.
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «اسلام گناهانی را که انسان قبل از اسلام انجام داده است می شوید.»
مرحوم مجلسی می فرماید: در صورتی که با مسلمان شدن شخص مشرک، خداوند گناه شرک را از او ببخشد، گناهان دیگر به طریق اولی بخشوده خواهد شد.
در کتاب کافی از سلیمان بن خالد نقل شده که می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره آیه «وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا» سؤال نمودم. امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، اگر اعمال آنها [یعنی کسانی که از حرام پرهیز نمی کنند] سفیدتر از پارچه های سفید مصری باشد پذیرفته نخواهد شد، چرا که آنها همواره این چنین بودند که چون مال حرام بر آنان عرضه می شد آن را رها نمی کردند.»
حذیقة بن یمان از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «عده ای از مردم هنگامی که
ص :54
وارد قیامت می شوند اعمال نیکی دارند که از سنگینی مانند کوه هاست، لکن خداوند آن اعمال را مانند ذرّات پراکنده در هوا تباه می کند. و سپس دستور داده می شود که آنان را به دوزخ ببرند.»
سلمان به رسول خداصلی الله علیه وآله گفت: یا رسول اللّه! آنان کیانند؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آگاه باشید که آنها کسانی اند که در دنیا روزه می گرفته و نماز می خوانده اند و پاسی از شب را نیز به عبادت مشغول بوده اند، لکن اگر حرامی مقابل آنان قرار می گرفته آن را رها نمی کرده اند.»
قرآن می فرماید: «خداوند عبادت را تنها از متقین و پرهیزکاران می پذیرد.» رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «پرهیز کار باش تا عابدترین مردم محسوب شوی و در رعایت تقوا بیش از همه چیز بکوش؛ چراکه عمل تو اگر همراه با تقوا باشد کم نخواهد بود، و چگونه می توان ناچیز دانست عملی را که خداوند قبول می فرماید.»
از معصومین علیهم السلام نقل شده که می فرمایند: «بکوشید و خود را از گناه حفظ کنید و اگر عبادت نمی کنید معصیت نکنید، چرا که اگر انسان بنایی را به تدریج هم بسازد روزی به اتمام خواهد رسید، اما اگر [به سرعت بسازد و ]پیاپی خراب کند هرگز به پایان نمی رسد.»
روزی رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحاب خود فرمود: «آیا می دانید انسان ورشکسته
من اللیل، و لکنّهم کانوا إذا عرض لهم شی ء من الحرام و ثبوا علیه. (المستدرک ج 11/280)(1)و مثله فی فقه الرضا ص 256 مع إختلاف بعض العبارات.
و فی البحار... قال النبیّ صلی الله علیه وآله کن ورعاً تکن أعبد الناس، وکن بالعمل بالتقوی أشدّ إهتماماً منک بالعمل بغیره، فإنّه لایقلّ عمل بالتقوی، و کیف یقلّ عمل یتقبّل؟ لقول اللّه عزّوجلّ: «إنّما یتقبّل اللّه من المتقّین. (البحار ج 67/286)(2)و فیه: عنهم علیهم السلام: جدّوا واجتهدوا و إن لم تعملوا فلا تعصوا فإنّ من یبنی ولایهدم یرتفع بناءه، و إن کان یسیراً و إنّ [من یبنی و یهدم یوشک أن لایرتفع بناءه.] (المصدر)(3)و فی کنز العمّال: قال النبیّ صلی الله علیه وآله: أتدرون من المفلّس؟ إن المفلّس من أمّتی من یأتی یوم القیامة
ص :55
کیست؟» [اصحاب گفتند: او کسی است که مال و سرمایه و باغستان و کشتزاری نداشته باشد].
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او کسی است که در قیامت با نماز و روزه و زکات بیاید، لکن کسی را دشنام و دیگری را نسبت ناروا داده و مال دیگری را خورده و خون دیگری را ریخته است. پس حسنات و اعمال نیک او به آنان داده می شود. و اگر حسنات و اعمال نیک او قبل از پرداخت شدن بدهکاری ها تمام شود، گناهان طلبکارها رابه دوش او می گذارند و او گرفتار دوزخ می شود.»
از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تا می توانید از مظالم و بدهکاری ها و حقوق مردم پرهیز کنید. همانا بعضی از مردم روز قیامت اعمال نیک و حسناتی رابا خود می آورند و گمان می کنند به واسطه آنها نجات می یابند، اما پیاپی گفته می شود: فلان شخص به تو حقی دارد و یا دینی از او به گردن تو مانده است. پس از حسنات او برداشته می شود و به آنان داده می شود تا این که حسنه و عمل نیکی برای او باقی نمی ماند.»[و ورشکسته می شود]
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند می فرماید: ای بندگان من! بهترین و بزرگ ترین طاعات من را انجام دهید تا من به شما تفضّل نمایم و گناهان دیگر شما را ببخشم. و از بزرگ ترین و زشت ترین گناهان پرهیز کنید تا من از گناهان دیگر شما درگذرم. همانا بزرگ ترین طاعات من اقرار به یگانگی من وتصدیق به نبوت و پیامبری پیامبر من(صلی الله علیه وآله) و اطاعت از جانشینان پاک از نسل اوست و بزرگ ترین گناهان نزد من، کافر شدن به من و به پیامبر من و دشمنی و جنگ با اوصیای پیامبر من علی بن ابی طالب و جانشینان پس از او می باشد.»
مؤلف گوید: حدیث فوق مفاد آیه شریفه ای است که خداوند می فرماید: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم...» و بیان آن گذشت، و اکبر کبایر طبق آنچه در روایات آمده چنین است.
مرحوم شیخ مفید، در کتاب مقنعه، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «بزرگ ترین گناهان کبیره هفت چیز است که در باره ما نازل گشته و حرمت آنها نسبت به ما شکسته شده است. 1- شرک به خداوند؛ 2- قتل نفس و آدمکشی؛ 3- عقوق والدین؛ 4- نسبت زنا دادن به زن های پاک و مؤمن؛ 5- خوردن مال یتیم از روی ظلم؛ 6- فرار از جنگ؛ 7- انکار حق ما اهل بیت.»
سپس فرمود: «و امّا شرک به خداوند در مورد ما این بوده که خداوند مقام ما را در قرآن بیان نمود و پیامبرخداصلی الله علیه وآله نیز آن را به مردم ابلاغ فرمود، ولی مردم خدا و رسول او را تکذیب نمودند وبرخلاف گفته آنان عمل کردند [و این شرک در فرمان و طاعت الهی است].
و اما قتل نفس محترمه که خداوند حرام نموده بود در باره ما این بود که مردم جدّم امام حسین علیه السلام و اهل بیت او را از روی ظلم کشتند.
و اما عقوق والدین در باره ما این بود که مردم ذرّیه رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام را
ص :57
آزار دادند و آنان را کشتند و عاق پیامبر خدا و امیرالمؤمنین علیهما السلام گردیدند.
و اما قذف محصنات در باره ما این بود که آنها بر سرمنبرهای خود نسبت به فاطمه زهراعلیهما السلام اهانت نمودند.
و اما خوردن مال یتیم در باره ما این بود که خداوند انفال [یعنی اشیای نفیسه جنگ و غنیمت هایی که مجاهدان برای گرفتن آنها جنگ و ستیز نکرده اند ] را برای رسول خود قرار داد و سپس رسول او برای امام بعد از خود [یعنی علی بن ابی طالب و فرزندان آن حضرت] قرار داد و خمس را نیز برای ذرّیه او حلال نمود و مردم حق ذی القربای پیامبر را منع نمودند و به آنها تحویل ندادند.
و اما فرار از جنگ در باره ما این بود که به خدا سوگند، مردم با علی علیه السلام بیعت نمودند و سپس فرار کردند و از او اطاعت ننمودند.
و اما انکار حق ما نیز برکسی پوشیده نیست [و همه مردم دانستند که چگونه امانت و رهبری را از محور اصلی خود منحرف و اسلام را دگرگون کردند].»
در قوانین طبیعی[و مجمع حقوقی دنیا] واجتماعی به تخلف هایی گفته می شود که در حدود ناموس طبیعت و مرز امنیّت و اجتماع صورت گیرد. به عبارت روشن تر، در امور طبیعی آن چیزهایی گناه محسوب می شود که مخالف با نوامیس طبیعت باشد، و در امور اجتماعی به چیزهایی گناه گفته می شود که اختلالی در امنیّت اجتماعی وارد سازد.
نوشیدن مشروبات الکلی یا پرت شدن از بالای بام هر دو با ناموس طبیعت مخالف است؛ زیرا اوّلی با قوانین بهداشتی و سلامت مغز و کلیه و کبد و سایر اعضای بدن مخالفت دارد و دومی با قانون جاذبه زمین. در نتیجه، این هر دو، گناه طبیعت محسوب می شود و متخلّف به کیفر سرپیچی از قانون، سلامتی و عمر خویش را از دست می دهد.
دزدی، چاقوکشی، آدم کشی و امثال این امور که به امنیّت عمومی لطمه می زند و از نظر قانون، جرم و گناه محسوب می شود و متخلّف آن به زندان و پرداخت جریمه و احیاناً اعدام محکوم می گردد.
ص :58
به طور خلاصه، گناه از نظر قوانین طبیعی و اجتماعی، به تجاوزهایی اطلاق می شود که در حدود امور مادّی باشد، اما از نظر مذهب و دین آنچه، مخالف با قوانین طبیعی [بهداشتی و غیره] و قوانین اجتماعی و امنیت عمومی باشد و یا بافضیلت اخلاقی و شرف انسانی و عفّت عمومی و سعادت اجتماعی منافات داشته باشد، گناه محسوب می شود و متخلف آن کیفر می گردد، و این بدان جهت است که مذهب و دین با بینش وسیع تری به وضع انسان ها می نگرد و همان طور که به سلامت جسم و آسایش اجتماع توجّه دارد به سلامت روح و آرامش فکر و جان نیز اهمیّت می دهد.
در قوانین امروزه دنیا، حتّی در کشورهای پیشرفته، برای خودکشی قانونی وضع نشده است و یا شخصی که در خلوت مشروبات الکلی بنوشد و یا زن یا مردی که با رضایت یکدیگر تن به بی عفّتی داده و آلوده به عمل ناشایست زنا گردند مجرم محسوب نمی شوند و گناهکار نیستند، چون به گفته قانونگذاران عمل آنها به امنیت اجتماعی لطمه نمی زند، ولی در منطق اسلام همه این کارها گناه محسوب می شود، چون شرف انسانی و فضیلت اخلاقی افراد را لکه دار می سازد، گذشته از آن که به طور غیرمستقیم پایه های امنیّت اجتماعی و عمومی را نیز متزلزل می کند.
امروزه برای گناهانی مانند دروغ، غیبت، تهمت، افترا، خشم، حسد، ریا، حرص، تکبّر، کینه و امثال این گناهان که گاهی هر کدام برای نابودی ملّتی کافی است، قانونی وضع نشده و درنظر قانونگذاران جهان جرم و بزهکاری محسوب نمی شود، چون دنیا و مردم آن را از پشت عینک مادّیات می نگرند، ولی اسلام همانگونه که به مسایل مربوط به مادیات توجه نموده به مسایل معنوی نیز توجه نموده است و انحرافات هر دو را درنظر گرفته، بلکه به امور معنوی بیشتر اهمیّت داده است و برخی از گناهانی را - که نام برده شد - ریشه همه گناهان می داند مثلاً امام باقرعلیه السلام در حدیثی در باره دروغ می فرماید:
«خداوند برای شرور و بدی ها قفل هایی قرار داده [که مردم بدان ها دچار نشوند ]و کلید این قفل ها شراب است و خطر دروغ از شراب بدتر است.»
ص :59
و در حدیث دیگری امام عسگری علیه السلام می فرماید:
«تمام گناهان در خانه ای جمع شده و کلید آن خانه دروغ است.»[ کیفر گناه، ص 23] با اصلاح بعضی از عبارات.
دومین فرقی که میان گناه در قوانین اجتماعی [دنیا] و قوانین مذهبی وجود دارد آن است که در اجتماع، تمام کیفرها روی عمل متمرکز شده؛ یعنی کسی که گناه کرد تحت پیگرد کیفری قرار می گیرد، اما در اسلام پیامبر بزرگوار و أئمّه طاهرین ما صلوات اللّه علیهم اجمعین حتّی از اندیشه و فکر گناه نیز جلوگیری کرده اند ؛ چون اندیشه گناه، شخص را به گناه وادار می کند و کسی که اندیشه گناه را در سر پرورانید، تدریجاً به صورت فردی گناهکار در می آید.
علی علیه السلام می فرمود: «کسی که در مورد گناهان زیاد فکر کرد گناهان او را به سوی خود می کشند.»
اساساً فکر گناه دل را تیره و پاکی و صفای آن را از بین می برد. به عبارت روشن تر، اسلام می خواهد گناه را از سرچشمه خشک کند و آلودگی را در نطفه خفه سازد و به طور کلّی اسلام و رهبران بزرگوار آن پایه اعمال را از نظر کیفر و پاداش روی اندیشه و نیّت افراد بنا نهاده اند.
قرآن کریم در هر مورد که نام عمل صالح را به میان آورده، قبل از آن ایمان را ذکر کرده و عمل را به دنبال آن آورده است، مانند: «إنّ الّذینّ آمنوا و عملُوا الصّالحات...». چون عملی که براساس ایمان به خدا پایه گذاری نشود ارزش و ثمری ندارد. اعمال نیک باید متکی به ایمان و اعتقاد به خدا و ناشی از سرچشمه روحانی ایمان باشد؛ زیرا اگر کارنیک از روی ریا و خودنمایی انجام شود و برای خدا نباشد، دوامی نخواهد داشت و به زودی از بین خواهد رفت. امروزه دانشمندان نیز کم و بیش به این حقیقت واقف گشته اند. (کیفر گناه، ص 27)
مؤلّف گوید: ارزش عبادت تنها مربوط به نیت خالص آن است و هر عمل خیری اگر با انگیزه ایمان و خلوص و برای خشنودی خداوند نباشد هیچ ارزشی ندارد،
ص :60
بلکه عملی شرک آمیز خواهد بود؛ چرا که ریا شرک خفّی و بسیار خطرناک است. در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام نیّت، اساس و ارزش هر عملی محسوب شده است. خداوند در قرآن می فرماید:
«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً» (اسراء /83)
یعنی: رسول من! به مردم بگو: ارزش عمل هر کسی براساس شاکله و نیّت اوست. از این رو، تنها پروردگار شما می داند که کدام یک از شما بهتر هدایت یافته است [چرا که تنها او از نیت های شما آگاه است.]»
در سخنان معصومین علیهم السلام نیز فراوان آمده که ارزش اعمال به نیت هاست بلکه تمام ارزش عمل همین نیّت است.
قال النبیّ صلی الله علیه وآله: «إنّما الاعمال بالنیّات، و لکّل امراءٍ ما نوی.» (تهذیب، ج 4/186)
و قال الصادق علیه السلام: «و النیّة أفضل من العمل الا و إنّ النیّة هی العمل» ثمّ تلا قوله عزّوجلّ: «قل کلّ یعمل علی شاکلته» یعنی علی نیّته.» (الکافی، ج 2/16).
خداوند در آخر سوره مبارکه بیّنه می فرماید: «و ما أمروا إلاّ لیعبدواللّه مخلصین له الدین» (بینه /4).
امام هشتم علی بن موسی الرضاعلیه السلام نیز می فرماید: «طوبی لمن أخلص للّه العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بماتری عیناه و لم ینس ذکراللّه بما تسمع أذناه.» (کافی ج 2/16)
عاصم بن قتاده می گوید: در میان قبیله ما (در شهر مدینه) مردی بود به نام «قزمان» که نسبش کاملاً روشن نبود و هرگاه ذکری از او می شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می فرمود: «او اهل دوزخ است.» چون جنگ احد پیش آمد، آن مرد در دفاع از لشکر اسلام شهامت عجیبی از خود نشان داد و به تنهایی هفت یا هشت تن از مشرکان را به قتل رسانید و سرانجام زخم های سنگینی برداشت و همراهانش او را به خانه های بنی ظفر بردند.
مسلمانان اطراف بستر او را گرفتند و به او می گفتند: ای قزمان! به خدا امروز در راه خدا کوشش و فداکاری زیادی کردی. و او را به بهشت مژده می دادند.
قزمان گفت: به چه چیز مرا مژده می دهید؟ به خدا این فداکاری من تنها به خاطر
ص :61
دفاع از شرف فامیل و قبیله ام بود و اگر بدان خاطر نبود اصلاً به جنگ حاضر نمی شدم.
و هنگامی که دید زخم های وارده او را آزار می دهد تیری از تیردان خود بیرون آورد و با آن رگی از بدن خود را قطع کرد و به زندگی خویش خاتمه داد.
جنگ تبوک یکی از جنگ های بسیار سخت مسلمانان بود، زیرا با هوای گرم تابستان و هنگام برداشت محصول خرمای مدینه و تنگدستی مسلمانان و نبودن آذوقه مصادف شده و رفتن به آن جنگ برای مسلمانان کار بسیار دشواری بود، به طوری که گروهی از رفتن تخلّف کردند و بعداً مورد توبیخ و سرزنش قرار گرفتند و دسته ای نیز در اثر فشار گرما و تشنگی در بین راه تصمیم به بازگشت گرفتند، ولی لطف خدا شامل حالشان شد و از این تصمیم منصرف شدند، که تفصیل آن را خدای تعالی در سوره توبه بیان فرموده است.
چون رسول خداصلی الله علیه وآله برای رفتن به سوی تبوک از مدینه خارج شد، رو به همراهان کرده، فرمود: «در مدینه مردمی هستند که در تمام اعمال ما - از حرکت در بیابان و مخارجی که می کنیم تا گرسنگی هایی که می کشیم - با ما شریکند، در صورتی که در مدینه [و در خانه های خود] به سر می برند.»
اصحاب گفتند: یا رسول اللّه! چگونه با این که با ما نیستند در اعمال ما شریکند؟
فرمود: «آنها معذورند، ولی به خاطر همان نیّت های خیری که دارند با ما شریک هستند.»
مردی از مسلمانان در یکی از جنگ ها به دست کافری به قتل رسید و میان مسلمانان به «قتیلُ الحمار» (کشته راه خر معروف شد، و علت آن این بود که او به جنگ یکی از کفّار
ص :62
رفت بدین قصد که او را بکشد و الاغش را تصاحب کند، و چون به دست همان کافر کشته شد بدین نام معروف گشت.(1)
پس از آن که حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام در کربلا شهید شد و خبر شهادت آن حضرت به مدینه رسید جابربن عبداللّه انصاری، از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله، به قصد زیارت قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام به سمت کوفه حرکت کرد. او روز اربعین به کربلا رسید و به گفته شیخ طوسی نخستین کسی بود که امام علیه السلام را زیارت کرد. در این سفر، عطیّة بن سعدبن جناده کوفی، یکی از دانشمندان و مفسّران عالی قدر اسلام - که برخی از روی بی اطلاعی او را غلام جابر معرفی کرده اند - نیز همراه جابر بود، و ممکن است جابر در کوفه به خانه او رفته باشد و از آنجا برای زیارت قبر حضرت سیّدالشّهداء همراه شده باشند.
دنباله حدیث را عماد الدّین طبری در کتاب بشارة المصطفی از قول عطیّه این گونه نقل می کند: چون به کربلا رسیدیم جابر کنار شطّ فرات رفت و غسل کرد و جامه خود را پوشید. آن گاه پارچه ای را گشود که در آن مقداری «سعد» بود؛ آن را بر بدن خود پاشید و به راه افتاد و هیچ گامی برنمی داشت جز آن که ذکر خدا می نمود. چون نزدیک قبر رسید به من گفت: دست مرا روی قبر بگذار! من دست جابر را روی قبر گذاردم. در این حال، جابر روی قبر افتاد و از حال رفت. من قدری آب بر او پاشیدم تابه حال آمد. آن گاه سه بار گفت: یا حسین و سپس گفت: چگونه است که پاسخ دوست خود را نمی دهی؟ آن گاه خود پاسخ داد و گفت: چگونه جواب مرا بدهی در صورتی که رگ های گردنت را بریده و میان سر و بدنت جدایی افکنده اند؟ گواهی می دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و پسر امیرالمؤمنین و پنجمین اصحاب کسائی...
تا آن جا که عطیّه می گوید: سپس دیدم جابر دیده خود را به اطراف قبر گرداند و [شهدای کربلا را مخاطب ساخت و] گفت:
«السلام علیکم أیّتُها الأرواح الّتی حلّت بفناء الحسین و أناخت برحله و أشهد أنّکم أقمتم الصلواة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم اللّه حتّی أتاکم
ص :63
الیقین و الّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه.»
یعنی: «درود بر شما، ای جان هایی که به آستان حسین علیه السلام فرود آمدید و به منزلگاه او بار انداختید! گواهی می دهم که شما به راستی نماز را برپا داشتید و زکات را پرداختید و امر به معروف و نهی از منکر کردید و با بی دینان پیکار نمودید و خدای تعالی را تا هنگام مرگتان پرستش کردید. سوگند به آن که محمّدصلی الله علیه وآله را به حقیقت به پیامبری مبعوث فرمود، ما نیز در این راهی که شما رفتید با شما شریک بودیم!»
عطیّه [که از این سخن جابر به شگفت آمده بود] گوید: به او گفتم: ای جابر! چگونه ما با اینها شریک هستیم با این که ما پستی و بلندی راه را طی نکرده و شمشیری نزده ایم، اما اینان شهید گشته اند و میان سر و بدن هایشان جدایی افتاده و فرزندانشان یتیم و زنانشان بی سرپرست شده اند؟
جابر در پاسخ گفت: «یا عطیّة سمعت حبیبی رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول: من أحبّ قوماً حشر معهم و من أحبّ عمل قومٍ اشرک فی عملهم و الّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً نیّتی و نیّةُ اصحابی علی ما مضی علیه الحسینُ علیه السلام و أصحابه.»(1)
یعنی: ای عطیّه! من از حبیب خود رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: هرکس مردمی را دوست داشته باشد با آنان محشور می شود، و هر کس عمل یک ملّتی را دوست بدارد در عمل آنان شریک گشته است. سوگند به آن خدایی که محمّدصلی الله علیه وآله را به حقیقت به پیامبری مبعوث فرمود، نیّت و اندیشه من و دوستانم برهمان راهی بود که حسین علیه السلام و یارانش رفتند...
باری، اسلام کسانی را هم که راضی به گناه دیگران باشند شریک آنان دانسته است.
علی علیه السلام در حدیثی می فرماید: «إنّما یجمع النّاس الرّضا و السّخط فمن رضی أمراً فقد دخلَ فیه و من سخطهُ فقد خرج منه.» (2)
یعنی: «تنها رضا و خشم است که مردم را با یکدیگر جمع می کند [و آنان را از یکدیگر جدا می سازد]. هرکس به کاری رضایت داشته باشد در آن کار داخل گشته و هر چه مورد خشمش باشد از آن بیرون رفته است.
و در حدیث دیگری می فرماید: «الرّاضی بفعل قومٍ کالدّاخل فیه معهم و علی کلّ داخلٍ فی باطلٍ إثمان: إثم العمل به و اثم الرّضابه.»(3)
ص :64
یعنی: «کسی که به کار مردمی راضی باشد همانند کسی است که بدان کار دست زده و با آنان بوده است، و کسی که دست به کار نادرستی زند مرتکب دوگناه شده است: [یکی] گناه انجام آن کار [و دیگر] گناه رضایت و خشنودی بدان کار.» (کیفر گناه ص 32)
بعضی از روانکاوان گناه را یک بیماری می دانند و چنین می گویند: «امروز دیگر این مطلب از لحاظ علمی و فلسفی ثابت و مسلّم شده است و جای کمترین تردیدی در آن باقی نیست که آدم بد وجود ندارد، فقط آدم مریض وجود دارد. اهمیّت درک این مطلب به قدری است که بدون مبالغه می شود گفت:
در دنیا از اوّل خلقت بشر تاکنون هیچ کشفی و هیچ اختراعی به اندازه این موضوع در سعادت بشر مؤثر نبوده و نخواهد بود. یعنی روزی که مردم این حقیقت را واقعاً درک کنند و اساس سازمان جامعه و دستگاه های گرداننده آن بر روی این حقیقت مسلّم استوار شود، قسمت اعظم رنج ها، بدبختی ها، دشمنی ها، کشمکش ها و مجازات ها تعدیل خواهد شد. چرا؟
برای این که وقتی بر همه معلوم شود که مثلاً خسّت، حسادت، تنبلی، ترس، حیله گری، اجحاف، یأس، کم رویی، تلون خلق، بی انصافی، عیب جویی، بی وفایی و صدها عیب دیگر از این قبیل، نتایج منطقی آزارهای روحی است و عیناً مثل زکام و گلودرد و سوء هاضمه و غیره قابل علاج است، آن روز، دو نتیجه قطعی و مهمّ و مفید حاصل خواهد شد:
یکی این که خود این اشخاص مریض که امروز آنها را بد می خوانند، با کمال امیدواری به معالجه خواهند پرداخت و به نسبت کوششی که در این راه می کنند آدم های سالم و خوبی می شوند؛ دوم این که مردم به این اشخاص به نظر بد و با حالت بغض و عناد نگاه نمی کنند، بلکه به نظر مریض بیچاره قابل ترحّمی خواهند نگریست.
لازم به گفتن نیست که تفاوت این دو نظر و نتایج آن از زمین تا آسمان است. چون امروز شما نسبت به آدم خسیس و حسود و عیبجو (که آدم بدی محسوبش می دارید) با
ص :65
نفرت و عناد می نگرید، ولی اگر او را آدمی مریض و مجبور دیدید (مثلاً مثل مریض مسلول) در آن صورت بارقّت و ترحّم به او نظر خواهید کرد؛ یعنی عناد که موجب تمام خشونت ها و زشتی های اخلاقی است جای خود را در اغلب موارد به رقت و ترحّم که باعث عطوفت ها و مهربانی ها است خواهد داد...»(1)
مؤلّف گوید: این واقعیت را قبل از این که روانکاوان و دانشمندان امروزی بگویند اسلام چهارده قرن قبل با عبارات ساده ای به مسلمانان تفهیم نموده است، ولی مع الأسف بعضی از غرب زده های جامعه و بسیاری از مردم مسلمان ما به گفته های دانشمندان غربی بیش از فرموده های قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام توجه می کنند و فکر می کنند العیاذ باللّه آنها حقایق را بهتر از پیامبران ومنابع وحی به دست آورده اند! در حالی که آنها اگر چیزی به دست آورده اند جز از منابع وحی و سخنان پیامبران و اولیای خدا نبوده است. در هر حال، بیماری روحی چیزی است که خداوند در قرآن فراوان به آن اشاره نموده و می فرماید: «کلاّ بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون» (مطففین /14)
یعنی: «آنان [یعنی تکذیب کنندگان پیامبر خداعلیهم السلام] پذیرای حق نیستند، چرا که در اثر گناه قلب های آنان زنگار گرفته [و بیمار شده اند].»
و در باره منافقین می فرماید: «فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً» (بقره /80)
یعنی: «قلب های آنان [به علت نفاق و گناهان دیگر] بیمار گردیده و خداوند به بیماری آنان افزوده است.»
و نیز در باره منافقین می فرماید: «وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاّ غُرُورًا» (احزاب /12)
یعنی: «منافقان و کسانی که [در اثر گناه] بیماری قلبی پیدا کرده اند می گویند: خدا و رسول او با وعده های خود جز فریب به ما نداده اند.» در روایات نیز فراوان آمده که گناه یک بیماری قلبی و درونی است. رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید:
«ألا أدلّکم علی دائکم و دوائکم؟ الا إنّ دائکم الذنوب، و دوائکم الإستغفار.» (میزان الحکمة، ج 3/ 2275)
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می فرماید: «لا وجع أوجع للقلوب من الذنب» (البحار ج 73/342) یعنی: «هیچ
ص :66
بیماری برای قلب ها خطرناک تر از گناه نیست.» و در سخن دیگری می فرماید:
«الذنوب الداء و الدواء الإستغفار و الشفاء أن لاتعود.» (غررالحکم ص 79)
اخلاق زشت و ناپسند نیز گناه و بیماری قلب شمرده شده است چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در باره حسد می فرماید:
«الحسد داءعیّاء لایزول إلاّ بهلک الحاسد أوموت المحسود.» (غررالحکم ص 79)
یعنی: «حسد یک بیماری خطرناکی است که از ناتوانی و زبونی حاسد به وجود می آید و جز با مرگ حاسد و یا مرگ محسود برطرف نمی شود.»
و در باره کینه می فرماید: «الحقد داء دوّی و مرض موبی» (المصدر)
یعنی کینه دردی مهلک و همانند وباست.
و در باره تکبر می فرماید: «الکبر داء إلی النقم فی الذنوب» (المصدر)
یعنی: تکبر دردی است که انسان را به گناه وا می دارد.»
و در باره گناهان غریزی می فرماید: «الشهوات أعلال قاتلات و أفضل دوائها إقتناء الصبر.» (المصدر ص 72)
یعنی: گناهان شهوانی دردهایی کشنده است و بهترین داروی آنها صبر و شکیبایی و خودداری است.» (کیفرگناه ص 56)
در مورد درمان بیماری گناه نیز می بینیم که اسلام نه در این مورد بلکه در مورد تمام بیماری های روحی و عقده های روانی مؤثرترین و صحیح ترین راه را پیموده است و شاید سال ها بگذرد تا دانشمندان غرب به اصول درمانی اسلام واقف گردند.
روان پزشکان وقتی با یک بیمار روانی روبه رو می شوند برای گشودن عقده های درونی و رفع بیماری او ابتدا از طریق تجزیه و تحلیل عوامل بیماری وارد می شوند و سپس با برنامه های علمی درصدد احیای شخصیّت و تقویت روح وی بر می آیند و با بیان یک سلسله مطالب روانی، او را به خودشناسی وا می دارند.
البته جای انکار نیست که این برنامه های علمی تاحدودی می تواند بیماری های روحی را مداوا کند، اما چنانچه مشاهده شده فاقد آن نیرویی است که بتواند در برابر طغیان احساسات درونی مقاومت کند و چنانچه مَثَل زده اند همچون چراغ کم فروغی
ص :67
است که در برابر طوفانی سهمگین قرار گیرد و یا مانند تخته چوبی است که در مسیر سیل بنیان کنی واقع شود.
از این رو، بسیار دیده شده است که یک بیمار روانی پس از ماه ها تمرین و تلقینات روحی و به کار بستن دستورات اساتید فنّ، باز در وقت هجوم همان بیماری قدرت دفاع نداشته و به بیماری دچار گشته است.
اسلام همان طور که برای رفع همه گرفتاری ها و نگرانی ها و عقده های روحی ابتدا نیروی ایمان به خدا را که ریشه فطری دارد در وجود انسان تقویت می کند و سپس او را به پناه آن سنگر محکم می برد و از آن نیروی عظیم برای رفع مشکلات و نگرانی ها استفاده می کند، برای درمان شخص گناهکار نیز که به بیماری گناه دچار شده و پس از ابتلای به این بیماری احساس حقارت و شکست و زبونی در خود می کند، ابتدا او را به پناه خدا می برد و به لطف وی امیدوارش می سازد و در دلش شوق و امیدی ایجاد و به آمرزش و استغفار وادارش می سازد، و سپس از برنامه های علمی و روانی نیز کمک می گیرد و نیروی اراده و تصمیم بر ترک گناه را در او ایجاد می کند.
در این جا شاید دقّت در همان حدیثی که از علی علیه السلام نقل کردیم که فرمود: «الذنوب الدّاء و الدّواء الاستغفار و الشّفاء أن لاتعود» ما را از توضیح بیشتر بی نیاز سازد؛ زیرا علی علیه السلام به صراحت داروی درد گناه را استغفار و توجّه به حقّ معرّفی کرده و سپس بهبودی را در عدم بازگشت و تکرار آن دانسته است و آیه «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ و من یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَی مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»(1) نیز همین معنا را می رساند.
اساساً به نظر پیشوایان اسلام بیماری گناه مولود انحراف و جدا شدن از پناهگاه ایمان به خدا است و داروی آن نیز توجّه و بازگشت به سوی همین پناهگاه است. این مطلب را به تعبیرهای مختلفی در مورد بسیاری از گناهان مانند زنا، سرقت و شرب خمر بیان داشته اند که از باب نمونه حدیثی را که از امام باقرعلیه السلام در باره زنا رسیده است در این جا برای شما نقل می کنیم:
عن ابی جعفرعلیه السلام قال: «إذا زنی الزّانی خرج منهُ روحُ الایمانِ و ان اِستغفرَ عادَ الیه.»(2)
ص :68
یعنی: «هنگامی که زنا کار زنا می کند روح ایمان از کالبد وی خارج می گردد و چون استغفار می کند آن روح به او باز می گردد.»
مؤلّف گوید: در آثار گناه خواهد آمد که خطرناک ترین اثر گناه دوری از خداست.
در باره مواجه شدن با گناهکاران امام صادق از امیرالمؤمنین علیهما السلام روایت کرده است که فرمود: «أمرنا رسول اللّه صلی الله علیه وآله أن نلقی أهل المعاصی بوجوهٍ مکفهرّةٍ»(1)
یعنی: رسول خداصلی الله علیه وآله به ما دستور داد که با گناهکاران با ترشرویی برخورد کنیم.»
و در حدیث دیگری از آن حضرت روایت شده است که فرمود: «أدنی الإنکارأن یلقی أهل المعاصی بوجوهٍ مکفهرّةٍ»(2)
یعنی: «کمترین حدّ انکار گناه [و نهی از منکر] آن است که با مردم گناهکار با روی ترش برخورد کنید.»
حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:
«تَحبّبوا إلی اللّه ببُغض أهل المعاصی، و تقرّبُوا إلی اللّه بالتّباعُد عنهُم و التَمِسُوا رضا اللّه بِسَخطهم.»(3)
یعنی: «به وسیله تنفر از گناهکاران، محبّت خدای تعالی را نسبت به خود جلب کنید و با دوری کردن از آنها به خدای خود تقرّب جویید و خشنودی خدا را در خشم با آنان جستجو نمایید.»
رهبران بزرگوار اسلام به طور کلّی مسلمانان را از مجالست با مردم گناهکار و فاسد نهی کرده و با بیان های مختلف پیروان خود را از آمیزش با آنها برحذر داشته اند. در یک جا رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «المرءُ علی دین خلیلهِ و قرینه.»(4)
و در حدیث دیگری علی علیه السلام به حارث همدانی سفارش می کند: «إیّاک و مصاحبة الفُسّاق فانّ الشرّ بالشّرّ ملحقٌ.»(5)
یعنی: «از رفاقت با بدکاران بپرهیز که بدی به بدی می پیوندد.»
ابوهاشم جعفری می گوید: حضرت ابوالحسن علیه السلام [امام رضا یا امام هادی] به من
ص :69
فرمود: «می بینم که تو نزد عبدالرّحمان بن یعقوب هستی؟» در جواب گفتم: او دایی من است. حضرت فرمود: «او در باره خدا سخنان ناهنجار می گوید و خدا را [به صورت اجسام و اوصاف آن] وصف می کند. پس تو یا با او همنشین شو و ما را واگذار، یا با ما بنشین و او را ترک کن.» عرض کردم: او هرچه می خواهد بگوید، به من چه زیانی دارد وقتی که من نگویم آنچه را که او می گوید؟ امام علیه السلام فرمود:
«آیا نمی ترسی از این که به او عذابی نازل گردد و هر دوی شما را فراگیرد؟ آیا [داستان ]آن کس را نمی دانی که خود از یاران موسی علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون؟ و هنگامی که لشکر فرعون به موسی علیه السلام و یارانش رسیدند، آن پسر از موسی علیه السلام جدا شد که پدرش را پند دهد و او را به موسی علیه السلام و یارانش ملحق سازد. پدر آن جوان در لشکر فرعون می رفت و این جوان با او [در باره مذهبش] ستیزه می کرد، تا این که هر دو به کنار دریا رسیدند [و همین که لشکر فرعون غرق شدند ] آن دو نیز با هم غرق شدند. پس خبر به موسی علیه السلام رسید، فرمود: او در رحمت خدا است، ولی چون عذاب نازل گردد از آن که نزدیک گناهکار است دفاعی نمی شود.»(1) (کیفر گناه، ص 72)
مؤلّف گوید: تردیدی نیست که با گناهکار نباید سازش نمود و گرنه در گناه او شریک خواهیم بود؛ چرا که سازش با او امضای عمل او محسوب خواهد شد؛ همان گونه که رضایت به عمل خلاف و گناه نیز سبب شرکت در گناه می شود.
البته باید توجه داشت که اسلام دین خشونت نیست و برهمین اساس مسلمانان را موظف به خیرخواهی از همدیگر نموده است. و این که مسلمانان را تکلیف کرده که همدیگر را از عمل خلاف باز دارند و امر به معروف و نهی از منکر را بر آنان واجب کرده نیز به دلیل همین وظیفه خیرخواهی است.
و اگر ما به سیره معصومین علیهم السلام توجه کنیم فراوان می یابیم که آنها افراد فاسد و گناهکار را با سخنان زیبا و اخلاق شیرین خود جذب نموده و از خلاف آنان جلوگیری کرده اند و با وعده های رحمت و آمرزش خداوند آنان را امیدوار نموده و از ناامیدی آنان جلوگیری کرده اند. حتی نسبت به مشرکین نیز اگر آمادگی داشته باشند دستور خیرخواهی داده شده است.
ص :70
خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره حتّی یسمع کلام اللّه» (توبه /6).
یعنی: ای رسول من! اگر یکی ازمشرکان [برای هدایت] به تو پناهنده شد تو باید به او پناه دهی تا کلام خدا را بشنود.»
و در باره مؤمنین می فرماید: «وَإِذَا جَاءکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (انعام /54).
یعنی: ای رسول من! هنگامی که مؤمنین نزد تو می آیند بر آنان سلام کن و به آنان بگو: پروردگار شما رحمت را بر خود حتم نموده است. پس هر کدام از شما اگر از روی جهالت و نادانی کار خلاف و زشتی را انجام دهد و سپس توبه کند خداوند نسبت به او بخشنده و مهربان خواهد بود.»
و یا می فرماید: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (زمر/53)
یعنی: رسول من! به آن دسته از بندگان من که در حق خود ظلم و اسراف نموده اند بگو: از رحمت خداوند ناامید نشوید. همانا خداوند همه گناهان را می بخشد و او بخشنده و مهربان است.»
از این آیات روشن می گردد که اسلام دین رحمت و گذشت و خیرخواهی است و هرگز دین خشونت و انتقام و سخت گیری نیست و اگر زمینه خیر و خوبی درکسی باشد خداوند راه خیر و صلاح و هدایت و سعادت را برای او باز خواهد نمود. آری، اگر چاره ای جز خشونت و انتقام نباشد برای جلوگیری از فتنه و فساد و آلودگی جامعه و صلاح مردم باید ریشه فتنه و فساد وانحراف قطع شود تا جامعه اسلامی از فساد پاک گردد و آیات و روایاتی که در باره کیفر گناه و گناهکار آمده نیز به همین معناست.
در مکتب پیامبران خداعلیهم السلام این مسأله فراوان به چشم می خورد که اگر مردم به گناه
ص :71
آلوده شوند براساس سنّت الهی، خداوند نعمت های خود را ازآنان خواهد گرفت و انواع گرفتاری و بلا و ناامنی و اضطراب را بر آنان فرود خواهد آورد. البته اگر آنان به وسیله این بلاها و سختی ها از اعمال زشت خود استغفار و توبه نمایند خداوند بلاها را از آنان برطرف خواهد نمود، ولی اگر آن چنان غافل شوند که اعمال زشت و گناهان خویش را نیکو دانسته و به نصیحت های پیامبران و بندگان شایسته خدا گوش فرا ندهند، بلکه آنان را مسخره نمایند، مستحق عذاب و کیفر الهی خواهند شد. این سنّت الهی در تمام امّت های گذشته جاری بوده و هرگز قابل تغییر نخواهد بود.
دریک سخن، ارتباط بین اعمال مردم و خوشبختی ها و بدبختی ها و حوادث تلخ و شیرین زندگی قابل انکار نیست. این حقیقت از آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام و قصه های فراوانی از تاریخ پیشینیان آشکار است و ما برای رعایت اختصار در این کتاب به برخی از آنها اشاره می کنیم و قبل از هر سخن به قرآن که نسخه شفا و نجاتبخش زندگی دنیا و آخرت انسان است توجه می کنیم.
خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11)
یعنی: «خداوند وضع هیچ امتی را تغییر نمی دهد و نعمت های خود را از آنان نمی گیرد [و نعمت جدیدی به آنان نمی دهد] جز در صورتی که آن امت و ملّت خود وضعشان را تغییر دهند.»
و یا می فرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا». (طه /124)
یعنی: «هرکس از یاد من غافل شود [و از دستورات من روی گرداند] زندگی سختی برای او خواهد بود.»
و یا می فرماید: «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا (2) وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق /2)
یعنی: «هرکس تقوای خدا را رعایت کند [و به دستورات دین خود پایبند باشد ]خداوند در امور او گشایش قرار می دهد [و زندگی او به آسانی می گذرد] و خداوند از راه بی گمان به او روزی می دهد و هرکس بر خدای خود توکل کند خداوند او را بس خواهد بود.» [و کار او را سامان خواهد داد].
ص :72
و یا می فرماید: «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبَِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ» (شوری /30)
یعنی: «آنچه از بلا و گرفتاری بر شما وارد می شود به واسطه اعمال شماست، در حالی که بسیاری از آنها را خداوند بر شما می بخشد.»
می توان گفت: گرفتاری های انسان در دنیا و آخرت مربوط به ناسپاسی اوست که نعمت های خداوند را صرف معصیت و نافرمانی او می کند.
بنابراین، اگر انسان به آنچه خداوند به او عطا نموده توجه کند و نعمت ها را از خدا بداند و راضی به داده ها و تقدیرات الهی باشد و اصرار در مخالفت و نافرمانی خدا نداشته باشد، خداوند نعمت های خود را از او نمی گیرد، بلکه نعمت را بر او می افزاید؛ چنان که می فرماید: «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» (ابراهیم /7)
یعنی: «اگر شما شاکر نعمت های ما باشید ما نعمت خود را بر شما می افزاییم و اگر کفران کنید [و نعمت ها را صرف معصیت و نافرمانی من کنید ]عذاب من بر شما سخت خواهد بود.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «إنّ اللّه قضی قضاء حتماً أن لاینعّم علی العبد بنعمة فیسلبها إیّاه حتّی یحدث العبد ذنباً یستحقّ بذلک النقمة.» (کافی ج 2/273)
یعنی: «خداوند حکم حتم نموده که اگر نعمتی را به بنده خود عطا نمود از او باز نگیرد جز آن که بنده گناهی انجام دهد که مستحق سلب آن نعمت شود.
و در سخن دیگری می فرماید: «إذا وصلت إلیکم أطراف النعم فلا تنفروا أقصاها بقلّة الشکر.» (نهج البلاغة، ج 4/5)
یعنی: «هنگامی که نعمت های خداوند به شما روی می آورد به وسیله ناسپاسی از ادامه آنها مانع نشوید.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «توقّوا الذنوب فما من بلیّةٍ و لانقص رزقٍ إلاّ بذنب حتّی الخدش و الکبوة و المصیبة.» (خصال، ج 2/616)
یعنی: «از گناه و نافرمانی خدا پرهیز کنید، چرا که هیچ بلا و کمبودی نیست مگر آن که
ص :73
به سبب گناه به انسان رو می آورد حتی خراش بدن و زمین خوردن و هر مصیبت دیگری برای انسان رخ دهد به سبب گناه خواهد بود.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «من یموت بالذنوب أکثر ممّن یموت بالآجال.» (بحار، ج 5/140)
یعنی: «مردم بیش از آنچه به وسیله اجل و تمام شدن عمر بمیرند، به وسیله گناه می میرند.»
و در سخن دیگری می فرماید: «یعیش الناس بإحسانهم أکثر ممّا یعیشون بأعمارهم و یموتون بذنوبهم أکثر ممّا یموتون بآجالهم.» (المصدر)
یعنی: «بعضی از مردم به واسطه احسان و نیکوکاری بیش از عمرهای معین خود زندگی می کنند، چنان که بیشتر آنان به واسطه گناه زودتر از عمرهای معین خود می میرند.»
کلمه «مداهنه» و «ادهان» و «تداهن» در قرآن و حدیث زیاد استعمال شده است و مراد از آن سازگاری با اهل باطل و حق پوشی و اظهار خلاف ما فی الضمیر است. ریشه لغت آن از دهن و ادهان، یعنی روغن مالی نمودن است. کانّه شخص مداهن با نوعی از نفاق عمل خلاف و کفر طرف را به نحوی توجیه می نماید. و با او همراهی می کند تا به مقاصد دنیایی خود برسد. شخص مداهِن ناچار از بیان حقیقت خودداری می نماید و این بسیار خطرناک و مورد خشم خداوند است.
خداوند در سوره قلم به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «از مکذّبین و کافران پیروی مکن. آنان دوست می دارند که تو با آنان سازگاری و مداهنه کنی تا آنان نیز باتو سازگاری و مداهنه نمایند.»
و در سوره کافرون به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «به کافران بگو: من هرگز آنچه را شما می پرستید نمی پرستم و شما نیز خدای مرا نمی پرستید [من هرگز به دین شما تمایل پیدا
ص :74
نمی کنم و شما نیز به آیین من تمایل پیدا نخواهید نمود. بنابراین] دین شما [و بت پرستی شما] برای شما و دین من [و خداپرستی من] برای من.»
در شأن نزول این سوره آمده است که مشرکین مکه به حضرت ابوطالب گفتند: به پسربرادر خود بگو: به بت های ما توهین نکند و با ما سازگار باشد تا ما نیز با او سازگار باشیم و به او آزاری نرسانیم. چون این پیام به رسول خداصلی الله علیه وآله رسید فرمود: «اگر آنها خورشید را در یک دست من و ماه را در دست دیگرم قرار دهند من دست از توحید و آیین خود برنخواهم داشت.»
در کتاب کافی نقل شده که خداوند به حضرت عیسی علیه السلام خطاب نمود: «ای عیسی! به کسانی که از امر من تمرّد و نافرمانی می کنند و با کافران و معصیت کاران سازش و مداهنه می نمایند بگو: منتظر عقوبت و کیفر من باشند که هلاکت در انتظار آنان خواهد بود.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «بعد از آن که حق را شناختید و حقیقت برای شما روشن گردید، با مخالفان و معصیت کاران سازش و مداهنه نکنید که هلاکت و زیانکاری برای شما حتمی خواهد بود.»
و فرمود: «با دشمنان مداهنه و سازش نکنید که به سبب آن بلا و مصیبت بر شما وارد خواهد شد.»
و فرمود: «به جان خودم سوگند، من در جنگ با مخالفین و دشمنان هرگز سازش و سستی نخواهم نمود.
ص :75
و در سخن دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام به یاران خود دعا می کند و می فرماید: «شما در زمانی واقع شده اید که گوینده حق کمیاب و زبان ها از راستی و حقیقت گویی ناتوان و اهل حق ذلیل و خوار هستند و مردم بر نافرمانی خداوند خو گرفته و بر حق پوشی و سازش با اهل باطل عادت نموده اند.»
و در سخن دیگری می فرماید: «خداوند از اولیای خود راضی نخواهد شد، اگر روی زمین معصیت شود و آنها بدانند و سکوت کنند [و با اهل معصیت سازش نمایند ]و از امر به معروف و نهی از منکر خودداری نمایند.»
و در کتاب کافی نقل شده که خداوند به پیامبر خود حضرت شعیب وحی نمود: «من از قوم تو یکصد هزار نفر را هلاک خواهم نمود چهل هزار نفر از اشرار و گنهکاران و شصت هزار نفر از نیکان و خوبان را.»
شعیب علیه السلام عرض کرد: خدایا، اشرار را به جهت گناهانشان هلاک می کنی، نیکان و خوبان را برای چه هلاک می نمایی؟! خطاب شد: «آنان نیز با اهل معصیت مداهنه و سازش نمودند و برای خشم من خشم نکردند [و امر به معروف و نهی از منکر ننمودند].»
[یعنی عمل حرام] و ترک واجب حرام است، بلکه واجب است که مؤمن قلباً از انجام گناه و ترک واجب منزجر باشد و این دو واجب غیر از وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و هیچ شرطی نیز ندارد، بلکه به طور کلی مؤمن باید همیشه از انجام گناه و ترک واجب کراهت داشته باشد.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مؤمن را همین اندازه عزّت کافی است که چون منکر و عمل حرامی را مشاهده می کند خداوند از قلب و باطن او بیابد که از آن کراهت و انکار دارد.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «کسی که منکر و حرامی را مشاهده کند و با قلب و دست و زبان خود آن را انکار نکند و نهی ننماید، در حقیقت، مرده ای است که بین زنده ها حرکت می کند.»
رسول خداصلی الله علیه فرمود: «کسی که حرامی را مشاهده کند و از آن کراهت داشته باشد مانند این است که از آن دوری نموده و غایب باشد، و کسی که در حضور او حرامی انجام شود و به انجام آن حرام راضی شود مانند آن است که او آن حرام را انجام داده باشد.»
عبدالسلام هروی گوید: به حضرت رضاعلیه السلام گفتم: چه می فرمایید در باره حدیثی که از
ص :77
جدّ شما امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام قیام می کند فرزندان قاتلین جدّ خود امام حسین علیه السلام را به سبب اعمال پدرانشان می کشد»؟ حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «گفته جدّم امام صادق علیه السلام صحیح است.» گفتم: پس معنای آیه شریفه (لاتزر وازرة وزر اخری) چیست که خداوند می فرماید: کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد؟ حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «خداوند در جمیع اقوال خود صادق است ولکن فرزندان قاتلین جدم امام حسین علیه السلام از عمل پدران خود خشنود شدند و به آن افتخار نمودند و کسی که به انجام کاری راضی شود مثل کسی خواهد بود که آن کار را انجام داده است.»
سپس فرمود: «اگر کسی در مشرق زمین [به ناحق] کشته شود و دیگری در مغرب زمین باشد و به کشته شدن او راضی شود، چنین کسی، در گناه با قاتل او شریک خواهد بود.
و فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام چون به عمل پدران خود راضی می شوند امام زمان علیه السلام آنان را می کشند.»
و از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «ظالم و کمک کننده به ظالم و کسی که راضی به ظلم ظالم است در ظلمی که انجام می گیرد شریک خواهد بود.»
محمّدبن ارقط کوفی می گوید: امام صادق علیه السلام از من پرسید: در کوفه ساکن هستی؟» گفتم: آری، فرمود: «قاتلین امام حسین علیه السلام را بین خود می بینید؟» گفتم: فدای شما شوم!
ص :78
احدی از آنان زنده نیستند. امام علیه السلام فرمود: «آیا فکر می کنی قاتل امام حسین علیه السلام تنها همان کسی است که در کربلا در قتل او شرکت داشته و یا دستور قتل او را داده است؟ مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «قل قد جائکم رسل من قبلی بالبینات و بالذی قلتم فلم قتلتموهم إن کنتم صادقین»؟ در این آیه خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: به مردم مکه بگو: قبل از من پیامبرانی با معجزات و نشانه های حق آمدند و آن معجزه ای که اکنون شما از من می طلبید را نیز آوردند پس اگر شما راست می گویید برای چه آنان را کشتید؟ در حالی که مخاطبین رسول خداصلی الله علیه وآله از اهل مکه پیامبری را نکشته بودند، چرا که بین پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و حضرت عیسی علیه السلام پیامبری نبوده که آنان کشته باشند و تنها چیزی که سبب شده خداوند آنان را قاتل پیامبران گذشته معرفی کند این بوده که آنها به کشته شدن آن پیامبران راضی شده بودند.»
از سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که پوشاندن گناه سبب آمرزش آن گناه می شود؛ چنان که آشکار نمودن آن سبب بخشوده نشدن و خواری گناهکار می گردد و چنین کسی حرمتی نخواهد داشت و اگر فقیر باشد حقوق مالی واجب را نمی توان به او داد.
در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که عمل نیک خود را پنهان کند پاداش او هفتاد برابر می شود، و کسی که گناه خود را آشکار کند خوار و ذلیل می گردد، و کسی که آن را بپوشاند [و در پنهانی گناه کند] آمرزیده می شود.»
شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب مکاسب می فرماید: در اخبار زیادی وارد شده که
ص :79
غیبت متجاهر به فسق [و کسی که آشکارا گناه می کند] جایز است. سپس روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل می نماید که آن حضرت می فرماید: «هنگامی که فاسق و گنهکار گناه خویش را آشکار نماید حرمتی برای او نیست و غیبت او جایز است.»
و در روایت دیگری آمده که امام باقرعلیه السلام می فرماید: «برای سه دسته از مردم حرمت و احترامی نیست: 1- صاحبان بدعت و هوسرانان؛ 2- پیشوایان جائر و ستمگر؛ 3- فاسقانی که آشکارا بین مردم گناه می کنند.»
در کتاب عروة الوثقی، از علاّمه کاشف الغطا نقل شده که می فرماید: هیچ یک از حقوق مالی به متجاهر به فسق داده نمی شود و هرگز برای او حرمتی نیست.
اعتراف به گناه نزد مردم، بلکه نزد اولیای خدا، مذموم و نکوهیده است و بسا موجب تأخیر در آمرزش می شود. لکن اگر گناه در پنهانی انجام گیرد و گنهکار نزد خداوند اعتراف به گناه خود نماید و پشیمان باشد آمرزش برای او نزدیک خواهد بود. حتی اگر کسی در خود عمل خیری نیابد که موجب خشنودی خداوند و آمرزش او باشد، باید اعتراف به گناه و پشیمانی خود را در پیشگاه خداوند وسیله آمرزش خود قرار دهد.
امام صادق علیه السلام به اصحاب خود می فرماید: «هیچ کدام از شما نباید از خدای خود درخواستی نسبت به امور دنیا و آخرت داشته باشد مگر آن که قبل از آن حمد و ثنای
ص :80
خداوند و صلوات بر محمّد و آل او (علیهم السلام) را انجام دهد و سپس به گناه خود اعتراف نماید و توبه کند و پس از آن حاجت خود را طلب نماید.»
در کتاب عدة الداعی نقل شده است که عابدی هفتاد سال خدا را عبادت نمود؛ به گونه ای که همه روزها را روزه می گرفت و همه شب ها را به عبادت مشغول بود و چون از خداوند درخواستی نمود و اجابت نگردید خود را ملامت نمود و به خود گفت: مشکل از ناحیه تو است اگر خیری در تو می بود خداوند حاجت تو را برآورده نموده بود. پس خداوند ملکی را نزد او فرستاد و به او گفت: «ای فرزند آدم! این ساعتی که تو خود را ملامت نمودی نزد خداوند بهتر از هفتاد سال عبادت تو بود.»
(عدة الداعی، ص 165)
در یکی از دعاها و مناجات امام امیرالمؤمنین علیه السلام آمده که می فرماید: «الهی ان کان قددنا أجلی و لم یقرّبنی منک عملی فقد جعلت الإعتراف بالذنب وسائل عللی فإن عفوت فمن أولی منک بذلک و إن عذّبت فمن أعدل منک فی الحکم هنالک...» (بحار، ج 91/106)
امیرالمؤمنین علیه السلام در مناجات خود طبق نقل حضرت عسگری علیه السلام می فرماید: «خدایا، اگر مرگ من نزدیک شده و هنوز عمل من نتوانسته مرا به تو نزدیک کند پس من اعتراف به گناهان خویش را وسیله تقرب به تو قرار می دهم. اکنون اگر مرا ببخشی، چه کسی شایسته تر از تو است به عفو و گذشت و اگر عذابم کنی، چه کسی عادل تر از تو است در حکم؟»
از آنچه گذشت ظاهر می شود که اعتراف به گناه و پشیمانی از آن در پیشگاه خداوند اساس توبه و تقرّب به خداوند است.
و اعتراف به گناه نزد مردم نکوهیده و مذموم می باشد.
ص :81
ص :82
ص :83
ص :84
یکی از گناهان کبیره بلکه بزرگ ترین آنها شرک به خداوند است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «خدا گناه شرک را نمی آمرزد و گناهان دیگر را بر هرکس بخواهد می بخشد.» و یا می فرماید: «کسی که به خدای خود مشرک باشد و برای او شریک قرار دهد بهشت برای او حرام است و جایگاه او آتش خواهد بود و هیچ پناهی نخواهد داشت.»
به نظر می رسد که آیات قرآن بیشتر نسبت به شرک در ذات مقدّس الهی نظر دارد، ولی شرک در افعال و صفات و عبادت و طاعت نیز بسیار خطرناک است و در تعدادی از آیات و روایات به آنها اشاره شده است و ما به طور اختصار آنها را ذکر خواهیم نمود.
مدبّر و خالق و رازق و معبود و قابل پرستش نداند و هرگز در مقابل بت و آتش و خورشید و حیوان و شیطان و ستاره و... خضوع و پرستش نکند و مثل و مانندی برای خداوند نداند و او را در ذات و صفات و افعال یگانه بداند و همان گونه که خداوند در قرآن خود را معرفی نموده و می فرماید: «لیس کمثله شی ء» و یا می فرماید: «قل هواللّه احد اللّه الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد»، خدا رابه چیزی از مخلوق تشبیه نکند و مثل و مانندی برای او تصور ننماید؛ چرا که هر چه را انسان در فکر و اندیشه خود مجسم نماید، خدا نخواهد بود بلکه او نیز مخلوقی است همانند او و به همین معنا اشاره دارد سخن امام باقرعلیه السلام که می فرماید:
«کلّما میّز تموه بأوها مکم فی أدّق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم و لعلّ النمل الصغار تتوّهم أنّ للّه تعالی زبانیتین فإنّ ذلک کما لها و یتوّهم أنّ عدمها نقصان لمن لایتصّف بهما و هذا حال العقلاء فیما یصفون اللّه تعالی به.» [البحار، ج 69/293]
یعنی آنچه را که شما با تمام سنجش و دقت و تعقّل در فکر خویش بیاورید و آن را خدای خود پندارید او نیز همانند خودتان مخلوق و مصنوع فکر شماست و خدای شما نخواهد بود؛ چنانچه مورچه کوچک فکر می کند که برای خدا دو زبانیه [یعنی دو شاخ] می باشد، زیرا او آن را کمال خود می داند و نداشتن آن رانقصی می پندارد. عقلا نیز در باره خداوند همانند آن مورچه کوچک هستند و خدا را همانند اوتصور می کنند، [درحالی که خداوند جسم نیست که در تصور کسی قرار گیرد]. از این رو، اولین شخصیت عالم وجود، یعنی حضرت خاتم النبیّین صلی الله علیه وآله، فرمود: «ما عرفناک حقّ معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک». یعنی خدایا ما تو را به حقیقت و آن گونه که شایسته تو بود نشناختیم و عبادت نکردیم.
ص :86
مؤلّف گوید: حق معرفت و عبادت همین است که مخلوق و ممکن اعتراف کند که نمی تواند ذات مقدّس حق را همانند اجسام دیگر درک کند چنان که حق پرستش او را نیز نمی تواند انجام دهد چرا که انسان به ذات او نمی تواند پی ببرد و نعمت های او را نمی تواند شماره کند تا بتواند حق شکر او را ادا کند جز این که در مقابل عظمت و جلال او اعتراف به عجز و ناتوانی و تقصیر نماید، و این حق معرفت و شکر و کمال عبودیت او خواهد بود. خوشبختانه در سخنان معصومین علیهم السلام آمده که این امت شرک در ذات پیدا نخواهند نمود و خورشید و ماه و ستاره و آتش و امثال آنها را خدای خود نخواهد دانست ولی از شرک در افعال و صفات و عبادت و طاعت چنان که خواهد آمد دور نیست.
توحید افعالی این است که انسان تنها قدرت و تأثیر در عالم وجود را از جانب خداوند بداند و یگانه امید او برای نجات و رسیدن به خواسته های دنیایی و آخرتی خداوند باشد و دیگران را بالاصالة مؤثر در چیزی نداند و بالأصالة چیزی را از آنان نخواهد. آری، خداوند برای انجام امور و نظام عالم وجود، اسباب و کارپردازهایی قرار داده است؛ گرچه نیازی به آنان ندارد و این قدرت را دارد که بدون واسطه امور عالم را مرتب نماید، ولی عظمت و جلال و کبریایی او اقتضا می کند که برای خود اعوان و کارپردازانی داشته باشد. از این رو، نباید انسان بپندارد که واسطه ها بالأصالة قدرت انجام
6(2)
ص :87
چیزی را دارند، بلکه باید بداند که موثر واقعی ذات مقدّس پروردگار است.
بنابراین باید برای نجات از خطرها و مشکلات به خداوند توجه نمود و از او درخواست حاجت و نیاز کرد و به غیر او امیدوار نبود. پس اگر ما کسی و یا چیزی را مستقل در تأثیر بدانیم و از قدرت خداوند غافل شویم مشرک خواهیم بود و این را شرک در افعال می گویند.
در کتاب بحار، از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که در تفسیر آیه شریفه «و ما یؤمن اکثرهم باللّه إلاّوهم مشرکون» فرمود: «اگر کسی بگوید: لولا فلان لهلکت و لولا فلان لما أصبت کذا و کذا و لولا فلان لضاع عیالی... ؛ یعنی اگر فلانی نبود من هلاک شده بودم و به فلان بهره و درآمد نمی رسیدم و زن و بچه من ضایع می شدند و... چنین کسی مشرک خواهد بود؛ چرا که برای خدا در عالم ملک شریک قرار داده است.» آری اگر بگوید: اگر خداوند فلان وسیله رابرای من فراهم نکرده بود و یافلان کس را واسطه کار من قرار نداده بود من هلاک شده بودم مشرک نخواهد بود.
توحید در صفات این است که صفات ذات مقدّس حق، مانند حیات و قدرت و علم و اراده و کبریایی و امثال اینها عین ذات اوست، در حالی که این صفات در مخلوق از ناحیه خداوند افاضه می شود و مخلوق در همه چیز محتاج به پروردگار خود می باشد. و اگر انسان از روی غفلت و غرور، این گونه صفات را از خود بداند مشرک خواهد بود؛ چنان که اگر صفات ذات مقدّس الهی را زاید بر ذات او بداند نیز مشرک می باشد. هم
ص :88
چنان که خداوند در ذات خود شریک و مثلی ندارد، در صفات خود نیز شریک و مثلی ندارد. او چنان که در قرآن فرموده: «یا ایّها الناس أنتم الفقراء إلی اللّه و اللّه هو الغنیّ الحمید». غنی و بی نیاز مطلق است، و مخلوقات او نیازمند و فقیر مطلق هستند و در همه چیز به او نیازمند می باشند.
توحید در اطاعت این است که انسان اساساً باید از خداوند اطاعت و فرمانبرداری کند و اگر از انبیا و پیامبران و امامان و یا علما اطاعت می کند بدان جهت است که اطاعت از آنان در طول اطاعت خداوند است؛ یعنی اطاعت و تعظیم از اولیای خدا و احترام به پدر و مادر و امثال آنان نیز به امر خداوند است و انسان آنان را مستقلاً و بالذات اطاعت نمی کند، بلکه چون خداوند امر به اطاعت آنان نموده از آنان اطاعت می نماید. بنابراین اگر از کسی که نباید از او اطاعت کند، مانند شیطان و طاغوت ها، و یا از هر مخلوق دیگری که اطاعت از او در مسیر اطاعت از خداوند نباشد، مانند این که اگر برخلاف حکم خدا اطاعت از زن و فرزند و رفیق و غیره، نماید، مشرک در طاعت خواهد شد؛ چرا که شیطان و امثال او را در طاعت و فرمانبرداری شریک خدا نموده است از این رو، امام صادق علیه السلام در باره آیه مبارکه «و ما یؤمن اکثرهم باللّه الاّ و هم مشرکون» می فرماید: «مقصود اطاعت از شیطان است که بیشتر مردم به آن مبتلا هستند.»
تردیدی نیست که در مسأله اطاعت باید کمال دقت بشود و انسان در باطن نیز همانند ظاهر، مطیع بی چون و چرای خداوند باشد و هیچ نگرانی و نارضایتی نسبت به دستورات خدا و رسول او و رهبران منصوب از ناحیه او نداشته باشد.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر مردمی خدای خود را عبادت کنند، نماز بخوانند و روزه بگیرند و حج بروند و زکات بدهند و سپس نسبت به چیزی که خداوند و یا رسول او انجام داده و یا نسبت به دستوری از دستورات خدا و اولیای او گلایه ای داشته باشند - گرچه این گلایه در قلب ها و دل های آنان باشد - مشرک خواهند بود؛ چرا که از دایره
ص :89
تسلیم خارج شده و به تدبیر و حکم الهی راضی نبوده اند.»
سپس امام صادق علیه السلام این آیه را قرأئت فرمود: «فلا و ربّک لایؤمنون حتّی یحکمّوک فیما شجربینهم ثمّ لایجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قضیت ویسلّموا تسلیماً» [النساء /64]؛ یعنی ای رسول من! به پروردگارت سوگند، ایمان این مردم ایمان نخواهد بود تا وقتی که دستور و حکم تو را نسبت به آنچه بین آنان روی می دهد بپذیرند و برای آنان گران نیاید و در همه چیز تسلیم حکم و فرمان تو باشند.
سپس فرمود: «بر شما باد به تسلیم [در مقابل حکم خدا و رسول او و جانشینان آن حضرت علیهم السلام].»
بنابراین اگر کسی از خدا و رسول و اولیای او اطاعت نکند، یااز شیطان اطاعت نموده و یا از زن و فرزند و یا خواسته نفس خود را برآورده است و همه اینها اطاعت از شیطان محسوب می شود و خداوند فرموده است: «ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لاتعبدوا الشیطان انّه لکم عدوّ مبین و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم و لقد اضلّ منکم جبّلاً کثیراً...».
توحید در عبادت این است که آنچه عبادت و پرستش محسوب می شود، و قصد قربت در آن شرط است مانند نماز و روزه و زکات و حج و عبادات دیگر، تنها برای انجام دستور خدا و تقرّب به ذات مقدّس او انجام گیرد و هیچ انگیزه دیگری در آن راه پیدا نکند وگرنه عبادت باطل خواهد بود و صاحب آن ریاکار و مشرک محسوب می شود.
خداوند در قرآن می فرماید: «و ما اُمروا إلاّ لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین...» [بیّنه /4]؛ یعنی مردم امر شده اند که عبادت را جز برای خدا انجام ندهند و با این عمل دین خود را خالص گردانند. و یا می فرماید: «فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربّه احداً»؛ یعنی، کسی که امید دارد رحمت الهی را دریابد، باید عمل صالح و نیکو انجام دهد و هرگز در عبادت خود شریکی برای خدا قرار ندهد و عبادت را تنها برای خدای خود انجام دهد. بنابراین شرک در عبادت، ریا و گناه بزرگی محسوب می شود.
ص :90
از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت شده که فرمود: «إنّ أخوف ما أخاف علیکم الشرک الأصغر قیل: و ما الشرک الأصغر؟ فقال صلی الله علیه وآله: الریاء یقول اللّه تعالی یوم القیامة اذا جازی العباد بأعمالهم: إذهبوا الی الذین کنتم تراؤن لهم فی الدنیا هل تجدون عندهم ثواب اعمالکم؟ [البحار، ج 69/266]؛ یعنی «خطرناک ترین چیزی که من برای شما هراس دارم شرک کوچک است.» گفته شد: شرک کوچک چیست؟ فرمود: «ریاکاری.» سپس فرمود: «هنگامی که خداوند در قیامت پاداش اعمال مردم را می دهد، به اهل ریا می فرماید: بروید نزد کسانی که در دنیا اعمال خود را به خاطر آنان انجام می دادید، ببینید پاداشی برای اعمال خود نزد آنان می یابید؟!»
از چیزهایی که فکر بشر در آن متحیّر می ماند و راهی برای درک آن ندارد، درک ذات مقدّس پروردگار است. که تنها از راه آثار و نشانه های قدرت و عجایب خلقت می توان به ذات مقدّس الهی پی برد. اگر کسی بخواهد حقیقت ذات مقدّس الهی را درک کند درمانده و گمراه می گردد. در روایتی نقل شده که معصوم علیه السلام می فرماید: «کلّما میّز تموه بأوها مکم فی أدقّ معاینه فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم»؛ یعنی «هرچه را شما با کمال دقت فکر کنید و خدای خود تصور کنید، مخلوقی همانند خودتان خواهد بود.
از این رو، در روایات از تفکر در ذات مقدّس الهی نهی شده و سفارش فراوان شده که
ص :91
به عجایب صنع او که در همه چیز و در همه جا موجود است فکر کنید. البته نشانه های ذات مقدّس او در هیچ چیزی روشن تر از خلقت خود انسان نیست. و اگر انسان در وجود خود مطالعه و دقت کند خدای خود را به چشم دل و تصدیق عقل خود خواهد دید و به وجود او یقین خواهد نمود، همان گونه که به وجود روح در بدن خودیقین پیدا می کند؛ با آن که روح در جای معیّنی از بدن نیست و هیچ جایی از آن نیز خالی از روح نیست و الا انسان زنده نخواهد ماند.
بشر در هر چیزی می تواند بیندیشد و از اندیشه خود چیزی به دست آورد جز ذات مقدّس الهی که راهی برای اندیشه در آن ندارد؛ همان گونه که خداوند در قرآن فرموده است:، «و إنّ إلی ربّک المنتهی» و «لیس کمثله شی» و «لم یکن له کفواً احد».
امام صادق علیه السلام می فرماید: «در مخلوقات خداوند، در هرچه می خواهید فکر کنید و سخن بگویید، لکن در باره ی ذات مقدّس الهی سخن نگویید که جز تحیر و درماندگی چیزی به دست نمی آورید.» در سخن دیگری به سلیمان بن خالد فرمود: «خداوند فرموده است: «و إنّ إلی ربّک المنتهی»، پس شما باید بدانید که چون سخن به ذات مقدّس الهی رسید توقف کنید و چیزی نگویید. [چرا که راهی برای فهم آن ندارید].»
محمّدبن مسلم می گوید: امام باقرعلیه السلام به من فرمود: «از فکر کردن نسبت به ذات مقدّس الهی بپرهیزید، لکن اگر می خواهید به عظمت پروردگارتان بنگرید به عظمت مخلوقات او بنگرید [و در آثار خلقت و صنع او فکر کنید تا به عظمت و قدرت و علم و حکمت او آگاه شوید].»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «یکی از یهودیان به نام سبحت نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و
ص :92
گفت: من آمده ام در باره خدای تو از تو سوال کنم، اگر پاسخ مرا می دهی سؤال کنم و اگر نمی دهی می روم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: از هرچه می خواهی سؤال کن. مرد یهودی کفت: پروردگار تو کجاست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: او در همه جا حاضر است و در هیچ مکان معین و محدودی متجسم نیست. مرد یهودی گفت: پس او چگونه است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: من چگونه پروردگار خود را به چگونگی و کیفیت توصیف کنم، در حالی که کیفیت و چگونگی، مخلوق اوست و خداوند به صفات مخلوق خود توصیف نمی شود؟ مرد یهودی گفت: پس از کجا باید دانست که تو پیامبر او هستی؟» امام صادق صلی الله علیه وآله می فرماید:
«چون مرد یهودی این سخن را گفت هر سنگ و کلوخی که در اطراف او بود به زبان درآمد و با زبان عربی فصیح گفت: ای سبحت! او رسول خداست! [این شهادت و گواهی به قدری شگفت آور بود که] سبحت گفت: من تاکنون معجزه ای روشن تر از این ندیده بودم. سپس گفت: أشهد أن لا إله ألاّ اللّه و انّک رسول اللّه.» و مسلمان شد.
عاصم بن حمید می گوید: شخصی از حضرت زین العابدین علیه السلام در باره توحید سؤال نمود. پس حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود: «خداوند چون می دانست که در آخر الزمان مردمی می آیند که اهل تحقیق و تعمّق هستند [و در اثر آن گرفتار شبهه و اشکال می شوند] برای روشن شدن مساله توحید سوره «قل هواللّه أحد» و آیاتی از سوره حدید را تا «علیم
رجعت قال صلی الله علیه وآله: سل عمّا شئت: قال:
ص :93
بذات الصدور» نازل نمود. پس هرکس در مساله توحید و خداشناسی بیش از این تعمّق کند خود را هلاک نموده است.»
عبدالعزیز مهتدی می گوید: از امام هشتم حضرت رضاعلیه السلام در باره توحید سؤال نمودم. حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «هرکس سوره قل هواللّه احد را بخواند و به معنای آن ایمان داشته باشد به خداوند معرفت پیدا نموده و توحید او صحیح خواهد بود.» گفتم: چگونه قرائت کند؟ فرمود: «چنانکه مردم قرائت می کنند.» سپس اضافه نمود و فرمود: «پس از آن بگوید: «کذلک اللّه ربّی.»
مرحوم صدوق در کتاب هدایه می گوید: به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: از چه راهی به خدای خود معرفت پیدا نمودی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «از همان راهی که خداوند مرا به آن آگاه نمود.» گفته شد: چگونه خداوند خود را به تو معرفی نمود؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «هیچ صورت و شکلی شبیه او نیست و او با چشم و گوش و دیگر حواس درک نمی شود و هرگز شباهتی به مردم ندارد. سپس فرمود: او اگرچه سنخیتی با آنان ندارد به آنان نزدیک است [و بر آنان احاطه دارد] و در حالی که به آنان نزدیک است [و بر آنان احاطه دارد] سخنیّتی با آنان ندارد. او فوق هرچیزی است و چیزی فوق او نیست. او مقدم بر هر چیزی است و چیزی بر او مقدم نیست. علم اوبه همه چیز احاطه دارد؛ و او داخل در هر چیزی است، نه مانند داخل بودن اجسام در یکدیگر؛ و خارج از هر چیزی است، نه مانند جسمی که از جسم دیگری خارج است. او
ص :94
از هر عیبی منزه است. او پروردگاری این چنین است و هیچ کس جز او چنین نیست.» [یعنی او مثل و مانندی ندارد].
یکی از گناهان خطرناک این است که انسان عبادت خدا را برای خشنودی مخلوق او انجام دهد و یا هدف او از عبادت، هم خدا و هم خلق خدا باشد خواه عبادت او مانند نماز و روزه و حج و زکات واجب باشد و یا مانند صدقه و احسان به مردم و صله رحم و احترام به والدین و استاد و بزرگ تر مستحب باشد. در هر صورت، عبادت اگر خالصاً برای خدا نباشد ریا محسوب می شود و عمل ریاکار شرک و باطل و ضایع است و نفس ریا نیز یک عمل حرام است و در آیه آخر سوره کهف خداوند آن را شرک نامیده است.
خداوند در سوره منافقین ریاکاری را از صفات منافقین شمرده و در چند آیه ریاکار را مومن به خدا و قیامت ندانسته است.
در سوره بقره می فرماید: «ای اهل ایمان! صدقات خود را به وسیله منت نهادن و اذیت به فقیر باطل نکنید و مانند کسی نباشید که مال خود را برای خشنودی مردم انفاق می کند و به خدا و قیامت ایمان ندارد.»
ص :95
و در سوره ماعون می فرماید: «وای بر ضایع کنندگان نماز و ریاکاران و کسانی که از ماعون (عاریه دادن) خودداری می کنند.» کلمه «ویل» در این سوره یا نوعی از عذاب های سخت دوزخ است و یا به معنای وای و اعلان خطر می باشد. در هر صورت، از آیات فوق حرمت ریاکاری ظاهر و روشن است و نیاز به نهی صریح ندارد؛ چنان که بعضی دلالت آیات فوق را برای حرمت ریا کافی ندانسته و گفته اند تنها از آیه آخر سوره کهف می توان استفاده حرمت نمود، در حالی که آیات فوق در دلالت بر حرمت ریا صریح تر و قوی تر به نظر می رسد.
آری، آیه آخر سوره کهف «فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربّه أحداً» و آیه چهارم سوره مبارکه حمد «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» نیز دلالت بر حرمت ریا دارند.
ص :96
ص :97
امام صادق علیه السلام در مورد ریاکار می فرماید: «خداوند به ریاکار فرموده است: من خوب شریکی هستم. کسی که عملی را برای من و برای غیر من انجام دهد من سهم خود را به شریکی که او برای من قرار داده وا می گذارم [پس او باید مزد خود را از آن شریک بگیرد].»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال شد: در قیامت نجات به چه چیز خواهد بود؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «نجات به این است که با خدای خود خدعه و نیرنگ نداشته باشید وگرنه او نیز با شما خدعه خواهد نمود و شما را از ایمان محروم خواهد کرد. البته کسی که با خدای خود خدعه می کند، در حقیقت با خود خدعه نموده اما نمی داند.» پس شخصی عرض کرد: چگونه می توان با خداوند خدعه نمود؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خدعه نمودن با خداوند این است که کسی دستور خدا را انجام دهد
ص :98
ولی نیّت او غیر خدا باشد.» سپس فرمود: «از خدا بترسید و از ریاکاری پرهیز نمایید که آن شرک به خداوند است و ریاکار را در قیامت کافر و فاجر و غادر و خاسر می شناسند و به او می گویند:
ای زیانکار! عمل تو از بین رفت و پاداش تو باطل شد و امروز بهره ای نخواهی داشت. پس پاداش خود را از کسی طلب کن که برای او کار می کردی!» از روایات ظاهر می شود که واجبات توصلی و کارهای عادی زندگی نینز گرچه مشروط به اخلاص نیست، لکن ریا در آنها نیز حرام است و اگر برای خدا انجام گیرد پاداش عبادت خواهد داشت.
مؤلّف گوید: چون در بحث شرک این موضوع به طور مشروح بیان شده به همین اندازه اکتفا می شود.
تردیدی نیست که نفاق و دورویی از گناهان بزرگ بلکه بزرگ ترین گناه محسوب می شود.
خداوند در قرآن می فرماید: «منافقان با خدای خود خدعه و مکر می کنند و خداوند نیز با آنان خدعه خواهد نمود. آنان از عبادت خدا کراهت دارند و با کسالت و خستگی نماز می خوانند و با مردم و یا کاری می کنند و جز اندکی، خدای خود را یاد نمی کنند.» و یا می فرماید: «منافقین در پایین ترین طبقات دوزخ قرار خواهند گرفت و پناهی نخواهند داشت.»
ص :99
و یا می فرماید: «خداوند به منافقین و کفّار وعده دوزخ داده و آنان برای همیشه در آن معذّب خواهند بود. خداوند آنان را لعنت نموده و عذاب پایداری در دوزخ خواهند داشت و دوزخ برای آنان کافی است.»
و یا می فرماید: «منافقین و منافقات[ یعنی مردها و زن های منافق] از یکدیگر نشات گرفته اند. آنان [به جای امر به معروف و نهی از منکر] امر به منکر و نهی از معروف می کنند و در انفاق و دستگیری از فقرا دست هایشان بسته است و خدا را فراموش نموده اند و خدا نیز آنان را فراموش نموده است آنان فاسقان واقعی هستند.»
منافق بسیار روشن است و نیازی به توضیح ندار. با این وجود، عده ای از اهل تسنّن چنان که نگارنده نیز با آنان برخورد نموده است- می گویند: اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله به طور کلی عادل بوده اند. آنان افرادی مانند معاویه و عمروبن عاص و خالدبن ولید و امثال آنان را نیز به دلیل این که از صحابه بوده اند عادل می دانند. اگر چنین باشد، این سوال مطرح می شود که اگر همه صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله عادل بوده اند، جایگاه منافقین کجاست؟
آیا در زمان پیامبر خداصلی الله علیه وآله منافقی وجود نداشته و یا نفاق با عدالت منافات ندارد و منافق نیز عادل است؟ روشن است که هیچ کدام از این دو مسأله قابل قبول نیست و این سخن اهل تسنن فقط برای تصحیح عمل خلفای غاصب و تنزیه آنان از نفاق و کرده های زشت و ناپسند آنان بیان شده است. اهل تسنن یا باید معنای عدالت را توسعه دهند و آن را از معنای واقعی خود خارج نمایند تا شامل شیوخ منافق آنان نیز بشود و یا شرطیت آن را برای پیامبران و اوصیای
ص :101
آنان لازم ندانند و پیامبران خدا را متهم به عمل خلاف و گناه به کنند ؛ همان گونه که از قدیم چنین کرده اند.
معنای عدالت و نفاق و مؤمن و منافق بر کسی پوشیده نیست، همان طور که زشتی تهمت و افترا به ساخت مقدّس پیامبران و اوصیای آنان علیه السلام نیز روشن و آشکار است
ص :102
واحدی نمی تواند در این که پیامبر و امام علیه السلام باید عادل و صادق و پاک و بهترین مردم باشند تردید کند و همچنین آشکار است که اگر کوچکترین خطایی در عمل و روحیات آنان دیده شود کسی سخن آنها را نمی پذیرد و به همین منظور خداوند آنان را برگزیدگان خود معرفی نموده و از هر خطایی مصون داشته است.
آری سخن در باره مصداق منافق باقی خواهد ماند و چه نیکوست که از سخنان شخص پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم، که مورد قبول همه طوایف و مذاهب مسلمین است و کسی قدرت انکار آن را ندارد، استفاده شود و مصادیق منافقین از بیان ایشان آشکار گردد. [خطبه رسول خداصلی الله علیه وآله در غدیر خم در آخر کتاب مژده های رحمت در قرآن بیان گردیده مراجعه شود.]
خواهد شد. از این رو، آنها را تکرار نمی کنیم، ولی در این جا بعضی از نمونه های کتمان حق را در باره ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام یادآور می شویم شکی نیست که کتمان کنندگان حق امیرالمؤمنین علیه السلام خود را از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، بلکه از ایمان به خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله محروم نمودند و با نفرین آن حضرت به کوری و یا پیسی در دنیا [و کیفر آخرت ]مبتلا شدند.
شیخ مفید، در کتاب ارشاد، از طلحة بن عمیر نقل کرده که گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام به عده ای از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله سوگند داد و فرمود: «هر کدام از شما از رسول خداصلی الله علیه وآله جمله «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» را در باره من شنیده است، بیاید و گواهی بدهد.» پس دوازده نفر از انصار گواهی دادند و انس بن مالک گواهی نداد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: «ای انس! برای چه گواهی ندادی، در حالی که تو نیز همانند آنان این جمله را از پیامبر خداصلی الله علیه وآله شنیده بودی؟» انس گفت: یا امیرالمؤمنین! من پیر شده ام و فراموش نموده ام. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «خدایا، اگر دروغ می گوید او را به پیسی مبتلا کن که به وسیله عمامه پوشیده نشود.»
طلحه بن عمیر می گوید: به خدا سوگند، من بعد از دعای امیرالمؤمنین علیه السلام انس را دیدم که پیسی صورت و سر او را گرفته بود.»
و در همان کتاب، از زیدبن ارقم نقل شده که گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد مردم را سوگند داد و فرمود: «هر کسی از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیده که فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه...»، برخیزد و گواهی دهد.» پس دوازده نفر از بدریون یعنی کسانی که در جنگ بدر شرکت کرده بودند برخاستند؛ شش نفر از طرف راست و شش نفر از طرف چپ، و گواهی دادند. زیدبن ارقم می گوید: من نیز این سخن را از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیده بودم ولی کتمان نمودم و بعد از آن نابینا شدم.
ص :104
صاحب کتاب ارشاد می گوید: زیدبن ارقم، پس از آن، از کتمان شهادت خود پشیمان بود و استغفار می نمود.
در همان کتاب، از عثمان بن سعید و عبداللّه بن حارث، از عبداللّه بن بکیر از حکیم بن جبیر نقل شده که گویند: امیرالمؤمنین علیه السلام بالای منبر فرمود: «من بنده خدا و برادر رسول خداصلی الله علیه وآله و وارث او و همسر فاطمه، سرور زنان عالم هستم. من سیّد اوصیا و آخرین جانشین پیامبران خدایم. چنین چیزی را احدی ادعا نخواهد کرد جز آن که خداوند او را به بلایی گرفتار خواهد نمود.»
پس مردی به آن حضرت گفت: هر کسی می تواند چنین ادعایی بکند و بگوید: من بنده خدا و برادر رسول او هستم. و چون چنین گفت، از جای خود حرکت نکرد جز این که جن زده و دیوانه شد و پای او را گرفتند و کشیدند و از مسجد خارج نمودند. پس ما به خویشان او گفتیم: آیا او قبلا چنین حالتی داشت؟ آنان گفتند: خدا داند که چنین حالتی نداشت.
مؤلّف گوید: مناسب این سخنان روایتی است که در تفسیر آیه «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع من اللّه ذی المعارج» و آیه «اللّهم ان کان هذا هو الحقّ من عندک فأمطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم» آمده و ما در کتاب آیات الفضائل روایات مربوط به تفسیر این آیات را ذکر نموده ایم. مراجعه شود.
ص :105
علت کفر و انکار آیات خدا را می توان در چندچیز جستجو نمود:
گناه پیاپی نقطه های تاریکی را در صفحه دل ایجاد می کند تا این که نور باطن و روشنایی قلب مبدل به تاریکی می شود و در اثر توبه نکردن، عاقبت به کفر و انکار آیات الهی منتهی می گردد. چنین معنایی در روایات و آیات قرآنی به روشنی دیده می شود.
خداوند در سوره روم سرانجام کار اهل گناه را تکذیب و استهزاء به آیات الهی دانسته است؛ همان گونه که عاقبت نیک را برای متقین و پرهیزگاران قرار داده و می فرماید: «و العاقبة للمتقین».
ظلم و تجاوز به حق مردم سبب اختلاف و انحراف از حق خواهد شد. خداوند در سوره آل عمران می فرماید: «دین [حق] نزد خداوند اسلام است و اختلاف اهل کتاب - بعد از روشن شدن آیات الهی برای آنان - به علت ظلم و تجاوز به حق دیگران است و هرکس به آیات خداوند کافر شود [باید بداند که ]خداوند به سرعت او را محاسبه [و عقاب] خواهد نمود.»
ص :106
خداوند در سوره نساء و در سوره انعام از نشستن و موافقت با کافران و کسانی که آیات الهی را به مسخره می گیرند نهی نموده و می فرماید: «اذا سمعتم آیات اللّه یکفربها...» و می فرماید: «و اذا رأیت الذین یخوصون فی آیاتنا...» و «فلا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین» و می فرماید: «لکم دینکم ولی دین» یعنی با کسانی آیات خدا و مقدسات دین را به مسخره می گیرند ننشین.
فراوان دیده شده که عده ای در اثر تعصّب و تکبّر، از قبول حق و ایمان به خدا و قیامت امتناع ورزیده و کافر شده اند. برای مثال عده ای در صدر اسلام از قبول و پذیرش مقام امامت امیرالمؤمنین علیه السلام امتناع نمودند و کافر شدند و عذاب الهی بر آنان نازل گردید. رسول خداصلی الله علیه وآله چون علی علیه السلام را از طرف خداوند جانشین و خلیفه خود معرفی نمود، شخصی به نام نعمان بن حرث گفت: «خدایا، اگر امامت علی حق است سنگی از آسمان بر سرما فرود آور.» پس ناگهان سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد و هلاک گردید و این در اثر تعصب و کبر او بود که نمی توانست امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند.
خداوند در سوره نحل می فرماید: «إنّما یفتری الکذب الذین لایؤمنون»؛ یعنی افرادی
که ایمان به خداوند ندارند به خدا و اولیای او دروغ می بندند. به راستی، چنین افرادی دروغگو می باشند.
در کتاب کافی، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که آن حضرت به مردی از اهل شام فرمود: «ای برادر شامی! به سخن ما گوش فرا ده و بر ما دروغ مبند. همانا کسی که بر ما دروغ ببندد بر رسول خداصلی الله علیه وآله دروغ بسته است و کسی که بر رسول خداصلی الله علیه وآله دروغ ببندد بر خدا دروغ بسته و کسی که بر خدا دروغ ببندد خداوند او را عذاب خواهد نمود.»
ص :107
1- کفر جحود، به معنای انکار ذات مقدّس الهی و بهشت و دوزخ که دهریه و مادیین بر آنند و می گویند: طبیعت [ما را آورده و] ما را از بین می برد و این اعتقادی است که آنها بدون تحقیق و بررسی به آن گراییده و گمان کرده اند که آیین حق همان است و خداوند در قرآن در باره آنان می فرماید: «آنان که کافر شدند تو آنان را انذار کنی و یا انذار نکنی به خدای خود ایمان نخواهند آورد.»
2- کفر جحود، به معنای انکار دین [و یا انکار اسلام و نبوت پیامبرصلی الله علیه وآله] با علم به حقانیت آن از روی ظلم و سرگشی این نوع کفر مربوط به اهل کتاب و بعضی از مشرکین است که در اثر ظلم و سرکشی [و فسادی که در عمل دارند] حقانیت اسلام را انکار نموده اند، در حالی که به حقیقت آن از قبل پی برده بودند و به دیگران می گفتند: «چنین پیامبر و آئینی خواهد آمد و ما قبل از دیگران به آن ایمان خواهیم آورد» لکن هنگامی که آن آیین آمد و حقانیت آن را مطابق آنچه در کتب آسمانی دیده بودند دانستند [به علت حبّ دنیا و ریاست آن را انکار نمودند و] به آن کافر شدند. پس لعنت خداوند بر آنان باد.
3- کفر به نعمت های الی که خداوند در قرآن از قول حضرت سلیمان به آن اشاره نموده و می فرماید: «سلیمان چون تخت بلقیس را مقابل خود حاضر دید، گفت: این
ص :109
[ قدرت که آصف برخیا و زیر من بتواند در کوتاه ترین مدت تخت بلقیس را نزد من آماده کند] فضل الهی است بر من. او می خواهد مرا بیازماید که آیا شکر می کنم و یا این نعمت را کفران می نمایم. البته هر که [نعمت خدا را] شکر کند خود بهره مند شده است [و سودی به خداوند نرسانده ]و هر که کفران کند، خداوند کریم از او بی نیاز خواهد بود و خود فرموده است: اگر نسبت به نعمت های ما شاکر بودید ما نعمت خود را بر شما می افزاییم و اگر نعمت های ما را کفران کنید عذاب [ما] سخت خواهد بود. پس به یاد ما باشید تا ما شما را یاد کنیم و ما را شاکر باشید و کفران نعمت های ما را نکنید.» [کلمه کفر در این موارد به معنای ناسپاسی کردن و نادیده گرفتن و از بین بردن نعمت های الهی است].
4- کفر در انجام فرمان الهی. خداوند در قرآن می فرماید: «ما از قبل، از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از خانه و شهر و دیار خود آواره نکنید و شما آن پیمان را پذیرفتید و به آن اعتراف نمودید [لکن] پس از آن خون همدیگر را ریختید و مردم را از خانه و دیار خود آواره کردید و از روی ظلم و دشمنی بر آنان مسلّط شدید...» تا این که می فرماید: «آیا در عمل، به بعضی از دستورات کتاب خدا ایمان آوردید و به بعضی دیگر کافر شدید؟ آیا پاداش چنین کسانی جز خواری در دنیا و عذاب آخرت چه خواهد بود؟
امام صادق علیه السلام می فرماید: «در این آیه خداوند آنان را به ایمان نسبت داده و فرموده: (أفتؤمنون ببعض الکتاب...) لکن به علت ترک فرمان الهی چنین ایمانی را از آنان نپذیرفته و
ص :110
نسبت کفر به آنان داده و فرموده است: چنین افرادی چه پاداشی جز خواری در دنیا و عذاب سخت آخرت خواهند داشت و البته خداوند از اعمال شما غافل نخواهد بود.»
5- کفر برائت. [تولّی و تبرّی دو اصل مهم فقهی بلکه اعتقادی شیعه است و خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:«ابراهیم [به مشرکین زمان خود ]فرمود: ما به آنچه شما به آن معتقد هستید کافریم و تا هنگامی که شما به یگانگی خداوند ایمان نیاورید عداوت و دشمنی بین ما و شما آشکار خواهد بود.» در این آیه «کفرنا» به معنای «تبرّأنا» می باشد ؛ چنان که سخن شیطان که در قیامت به پیروان خود می گوید: (اءنّی کفرت بما أشر کتمون من قبل) به معنای بیزاری می باشد و سخن خداوند نیز که در باره مشرکین می فرماید: «اءنّما اتّخذتم من دون اللَّه أوثاناً... ثمّ یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض» نیز به معنای بیزاری مشکرین در قیامت از همدیگر است.
علمای یهود، به دلیل حبّ دنیا و ریاست و جاه طلبی از دیرزمان آمدن حضرت مسیح و اقرار به نبوت او و نشانه هایی را که در تورات برای آن حضرت ذکر شده بود منکر شدند و همچنان انکار می نمایند. چنان که علمای یهود و کشیش های مسیحی، نیز نسبت به اسلام این گونه بوده و هستند. این در حالی است که در تورات و انجیل کنونی نیز نشان های صریح آمدن پیامبراسلام صلی الله علیه وآله با نام و صفات خاص او موجود است و ما
ص :111
بخش هایی از آن را در کتاب «بشارات های معصومین علیهم السلام» نقل نموده ایم. قرآن در آیات فراوانی کتمان علمای یهود و نصارا را نسبت به اسلام براساس دنیاطلبی و حبّ ریاست و فروختن دین به دنیا یادآور شده است که در بحث قضاوت و حکم به غیر ما انزال اللّه بعضی از آیات و روایات مربوط به آن بیان خواهد شد.
اکنون نیز به عنوان انکار حق و کتمان آن به بعضی از آیات و سخنان معصومین علیهم السلام در این باره توجه می کنیم.
در سوره بقره خداوند می فرماید: «کسانی که آیات و نشانه های حق و هدایت را که ما در کتاب [یعنی قرآن و یا کتب انبیا] برای [هدایت] مردم فرستاده ایم، انکار و کتمان می کنند [و حقایق را آن گونه که هست برای مردم روشن نمی نمایند]، مورد لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان خواهند بود.»
مرحوم فیض در تفسیر خود می گوید: مقصود از این آیه، علمای یهود هستند که نشانه های نبوت و امامت حضرت محمّد و علی علیهما السلام را در تورات کتمان می کنند، و نیز مقصود از آن دشمنان علی علیه السلام [ناصبی ها نیز] هستند که شخصیت امیرالمؤمنین و آنچه دلالت بر وجوب پیروی از او دارد را انکار می نمایند، و مقصود از لعنت کنندگان، هر لعنت کننده ای است از ملائکه و جن و انس که آنان را لعنت می کنند.
در تفسیر عیاشی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «ماییم لعنت کنندگان، و دیگران گفته اند: مقصود، حشرات و جنبده های روی زمین هستند.»
درباره علمای فاسد و اهل دنیا و علمای صالح وشایسته، در احتجاج و تفسیر
ص :112
حضرت عسکری علیه السلام آمده که به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: بهترین خلق خدا پس از امامان، که راهنما و چراغ هدایت هستند، کیانند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «علمای شایسته و با صلاحیت.» گفته شد: بدترین خلق خدا پس از ابلیس و فرعون و قوم ثمود و کسانی که خود را به نام و لقب شما منسوب نمودند و امامت از شما از غضب کردند و به جای شما بر مردم حکومت نمودند چه کسانی هستند؟
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «علمای فاسد هستند که حقایق را کتمان می کنند و [برای تأمین مقاصد خود]، سخنان باطل را بین مردم اظهار می نمایند و خداوند در باره آنان فرموده است: آنان مورد لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان می باشند.»
ترک کردن واجبی از واجبات خداوند در تعدادی از روایات گناه کبیره شمرده شده است؛ چنان که در صحیحه، عبدالعظیم علیه السلام، از حضرت جواد و حضرت رضا و حضرت کاظم و حضرت صادق علیهم السلام نقل شده که می فرمایند: «ترک کردن واجبی از واجبات خداوند، گناه کبیره است و رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: هرکس عمداً نماز خود را ترک کند از ذمّه و امان خداوند خارج شده است.»
این روایت در کتاب کافی [ج 2/287] چنین آمده است: «.. و شیئاً ممّا فرض اللّه لأنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: من ترک الصلاة متعمّداً فقد برئ من ذمّة اللّه و ذمّة رسول اللّه صلی الله علیه وآله...»
امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند به بنده خود نظر رحمت نمی افکند و او را پاک
ص :113
نمی کند [و عملی را از او نمی پذیرد] اگر واجبی از واجبات او را ترک کند و یا کبیره ای از محرّمات او را انجام دهد.
مفضّل می گوید: گفتم: به راستی خدا به او نظر رحمت نمی افکند؟ فرمود: «آری، او مشرک شده است.» گفتم: او مشرک شده است؟ فرمود: «آری، خداوند او را به چیزی امر نموده و شیطان او را به چیز دیگری. پس او امر خدا را رها نموده و از شیطان اطاعت کرده است. پس او همراه با شیطان در پایین ترین درکات دوزخ خواهند بود.»
مؤلّف گوید: این مسأله به طور اجمال چنین است و امکان دارد مربوط به بعضی از واجبات باشد.
مانند این که خداوند در قرآن می فرماید: «کسانی که با امر خدا [و رسول خداصلی الله علیه وآله ]مخالفت می کنند، باید از فتنه و عذاب دردناک خداوند بترسند.» و معلوم است که مقصود از این آیه امر حکومتی رسول خداصلی الله علیه وآله می باشد.
در مورد ترک نهی از منکر نیز از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: خداوند از مؤمن ضعیفی که دین ندارد خشم می کند.» گفته شد: او کیست؟ فرمود: «کسی که است که نهی از منکر نمی کند.»
از سویی، انجام واجبات دینی نیز بهترین وسیله تقرّب به خداوند است.
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «خداوند در شب معراج به من فرمود: «بنده من، به چیزی بهتر از انجام واجبات به من تقرّب پیدا نمی کند.»
ص :114
و رسول خداصلی الله علیه وآله نیز به شخصی فرمود: «به واجبات خدا عمل کن تا پرهیزکارترین مردم باشی.»
و در کتاب وسائل، از امام باقرعلیه السلام، نقل شده که در مورد اهم واجبات از جهت وجوب فرمود: «اسلام بر پنج چیز پایه گذاری شده است: 1- برپاداشتن نماز؛ 2- پرداختن زکات؛ 3- انجام حج واجب خدا؛ 4- روزه ماه مبارک رمضان؛ 5- پذیرفتن ولایت و امامت ما خانواده [همراه با محبت و دوستی].
پس خداوند در چهار واجب اول تخفیف و رخصت تعیین نموده و در ولایت هیچ تخفیف و رخصتی قرار نداده است. از این رو، کسی که مال ندارد، زکات و حج بر او نیست و کسی که مریض است، نماز خود را نشسته می خواند و در ماه رمضان روزه نمی گیرد، ولی ولایت آل محمّدعلیهم السلام بر فقیر و غنی و سالم و مریض لازم است.» سپس فرمود: «ولایت از همه آنها افضل است بلکه کلید و راهنمای آنها چون مسأله امامت و ولایت پیامبر و اوصیای اوعلیهم السلام اهمیت بیشتری دارد و رخصتی در آن داده نشده ترک آن بسیار خطرناک و مساوی با کفر می باشد چنان که ترک نماز و زکات و حج نیز چنانچه خواهد آمد در عده ای از روایات مساوی با کفر معرفی گردیده است.»
انکار شود]، موجب کفر خواهد بود [و اگر از روی تنبلی ترک کنند گناه کبیره انجام داده اند ولی موجب کفر نمی شود و اخباری که تارک الصلاة را کافر معرفی نموده ناظر به صورت اول است].
رسول خداصلی الله علیه وآله در پاسخ شخصی که درخواست نصیحت نمود، فرمود: «نماز را از روی عمد ترک مکن؛ چرا که اگر چنین کنی از اسلام خارج شده ای.»
و در سخن دیگری فرمود: «فاصله بین ایمان و کفر این است که کسی نماز واجب خود را از روی عمد ترک نماید و یا نسبت به آن سستی کند و نخواند.»
خداوند در سوره مدّثر می فرماید: «اهل بهشت به دوزخیان می گویند: چه چیز شما را داخل عذاب سقر نمود؟ آنان می گویند: ما از نمازگزاران و اطعام کنندگان به مساکین نبودیم و همیشه با اهل باطل می نشستیم و سخن به باطل می راندیم و قیامت را انکار می کردیم تا این که مرگ ما فرا رسید.»
شیخ بهایی، در کتاب حبل المتین، از عبیدبن زراره نقل نموده که گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «گناهان کبیره هفت چیز است: 1- کافر شدن به خدا؛ 2- آدم کشی؛ 3- عاق والدین؛ 4- رباخواری ؛ 5- خوردن مال یتیم از روی ظلم؛ 6- فرار از جنگ؛ 7- تعرّب و دوری از یاد گرفتن احکام خدا.»
عبیدبن زراره گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا یک درهم از مال یتیم خوردن بزرگ تر است یا نماز نخواندن؟ فرمود: «نماز نخواندن بزرگ تر است.» گفتم: پس چگونه شما نماز نخواندن را در بین گناهان کبیره ذکر نفرمودید؟ امام علیه السلام فرمود: «اول چیزی که برای تو شمردم
ص :116
چه بود؟» گفتم: کافرشدن به خدا بود. فرمود: «تارک نماز از روی عمد کافر می باشد.»
در همان کتاب، از زراره، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «روزی رسول خداصلی الله علیه وآله در مسجد نشسته بود که ناگاه مردی وارد مسجد شد و به نماز ایستاد و چون رکوع و سجده نماز خود را به طور کامل انجام نداد [و با شتاب نماز خود را تمام نمود ]رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «این مرد مانند کلاغ دهان به زمین زد، اگر او بمیرد و نماز او چنین باشد، هرگز با دین من نمرده است.»
صاحب کتاب حدائق، از صدوق نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله وارد مسجد شد و به اصحاب خود فرمود: «آیا می دانید خدای شما چه فرموده است؟» آنان گفتند: خدا و رسول او بهتر می دانند.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پروردگار شما می فرماید: هرکس نمازهای شبانه روزی واجب را در اوقات خود بخواند و بر آنها مواظبت کند، روز قیامت چون مرا ملاقات می کند پیمانی نزد من خواهد داشت که به وسیله آن او را داخل بهشت خواهم نمود، و کسی این نمازها را در وقت خود نخواند و بر آنها مواظبت نکند، اگر خواستم او را عذاب می کنم و اگر خواستم او را می بخشم.»
کند، فاسق است و اگر وجوب آن را نیز انکار نماید، کافر و نجس خواهد بود؛ چرا که زکات نیز همانند نماز از واجبات ضروری و مسلم اسلام است و منکر ضروری اسلام کافر است.
بعضی از فقها فرموده اند: روایاتی که تارک زکات را کافر شمرده است مربوط به انکار وجوب آن می باشد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «ربّ إرجعون لعلیّ أعمل صالحاً فیما ترکت» می فرماید: «کسی که قیراط از زکات را ندهد، نه مؤمن خواهد بود و نه مسلمان و در وقت مرگ می گوید: پروردگارا! مرا به دنیا بازگردان تا شاید اعمال صالح و شایسته ای که باید انجام می دادم انجام دهم. پس خداوند در پاسخ او می فرماید: هرگز چنین چیزی امکان پذیر نیست و این تنها سخنی است که او می گوید و پس از مرگ برای آنان عالم برزخ شروع می شود و تا قیامت ادامه خواهد داشت.»
در کتاب کافی، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «دو خون است که از طرف خداوند حلال شمرده شده و کسی حکم به ریختن آن نمی کند تا هنگامی که قائم اهل بیت علیهم السلام قیام نماید و چون او قیام نماید حکم خداوند را در باره آنها اجرا خواهد نمود: یکی زنای محصنه است که آن حضرت زانی را سنگسار خواهد نمود، و دیگری مانع الزکات است که گردن او را خواهد زد.»
مرحوم نوری، در کتاب مستدرک، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه شریفه «ویل للمشرکین الذین لایؤتون الزکات» فرمود:
ص :118
«سوگند به آن خدایی که مرا آفرید، کسی در مورد زکات مال خود به خداوند خیانت نمی کند، جز آن که مشرک به خدا خواهد بود.»
و در کتاب وسائل الشیعه از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «سوگند به آن خدایی که مخلوق را آفرید و روزی آنها را تقسیم نمود، هیچ مالی در خشکی و دریا از بین نمی رود جز به واسطه نپرداختن زکات.»
و در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «خداوند سهم فقرا را در اموال اغنیا واجب نموده و آبرو و حیثیت آنان به آن وابسته است و آن زکات است که به وسیله آن مسلمانان مسلمان نامیده می شوند و از ریختن خون آنان جلوگیری می شود.»
در باره شأن نزول آیات، 76، 77، 78 سوره توبه: وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ *
فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ * فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ * در تفسیر منهج الصادقین آمده است: ثعلبة بن خاطب انصاری که به زهد و عبادت مشهور بود خدمت پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله آمده، از تهیدستی خود شکایت کرد و به آن حضرت التماس کرد که از خدا توانگری او را بخواهد. حضرت او را نصیحت فرمود. تا «از این حاجت منصرف شود و بر فقر خود صبر کند که توانگری در معرض خطر است و اگر به آنچه دارد قناعت کند و بر [دارایی ]اندک، شکرگزاری کند بهتر از بسیاری [دارایی] است که شکرش رابه جا نیاورد.» و سپس به او فرمود: به خدا قسم، اگر بخواهم کوه ها طلا و نقره شود و با من حرکت کند، حق تعالی چنین می فرماید، اما می دانم عاقبت فقر خیر است و عاقبت غنا در مظنه
ص :119
شر. پس به رسول خداصلی الله علیه وآله اقتدا کن.» ثعلبه نصیحت آن حضرت را نپذیرفت و روز دیگر باز همان خواهش را از آن حضرت تکرار کرد و گفت: یا رسول الله(ص)! من با خداوند عهد می کنم که اگر مال فراوان به من دهد حقوق مستحقین را ادا کنم و به آن رعایت صله رحم نمایم.
چون زیاد اصرار کرد، حضرت برایش دعا نمود و توانگریش را از خداوند خواست. خدا هم به گوسفندانش برکت داد، به طوری که برای محافظت آنها نتوانست، که پنج نماز را با پیغمبرصلی الله علیه وآله بخواند و به نماز صبح و شام اکتفا کرد تا کارش به جایی رسید که به واسطه زیاد شدن گوسفندانش در حوالی مدینه جا کم بود و رو به بادیه آورد و به واسطه کثرت مشاغل و بُعد مسافت، از خواندن نماز پنج وقت با رسول خداصلی الله علیه وآله محروم گردید و جز روز جمعه نمی توانست به مدینه بیاید و فقط نماز جمعه را با پیغمبر می خواند. بالاخره از آن وادی بالاتر رفت و از نماز جمعه هم محروم گردید.
روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله احوالش را پرسید که چه شده ثعلبه به نماز ما حاضر نمی شود. گفتند: به قدری گوسفند دارد که در هیچ وادی نمی گنجد و در فلان وادی رفته و همان جا مانده است. حضرت سه بار فرمود: «وای بر ثعلبه»! چون آیه زکات نازل شد حضرت آن را به مردی جهنی داد و یک نفر از بنی سلیم را همراهش کرد و به جهنی امر فرمود: «چون از ثعلبه زکات گرفتید، نزد فلان مرد سلیمی بروید و زکات او را هم بگیرید.» هر دو آمدند و آیه زکات را با نامه پیغمبرصلی الله علیه وآله که شرایط زکات در آن نوشته شده بود، بر ثعلبه خواندند و مطالبه زکات کردند. مال دوستی او را وادشت که از فرمان خدا و رسول سرکشی کند. بدین جهت گفت: این که محمدصلی الله علیه وآله از ما می طلبد جزیه (مالیات) است. و زکات نداد و گفت: به جای دیگر روید تامن در این باب فکر کنم. ایشان نزد آن مرد سلیمی رفتند و آیه قرآن ونامه پیغمبرصلی الله علیه وآله را بر او خواندند. گفت: «سمعاً و طاعة لامرالله و رسوله». آن گاه به میان شتران رفت و آنچه پیغمبر نوشته بود خوب تر و بهترش را جدا کرد و گفت: اینها را به نزد پیغمبرصلی الله علیه وآله ببرید.گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله ما را امر نفرموده که بهترین مال را بستانیم. گفت: حاشا که من جز بهترین مالم را به خدا و رسول دهم! ایشان گرفتند و باز نزد ثعلبه
ص :120
برگشتند. آن بدبخت همان حرف اول را زد و زکات نداد. آن دو نفر برگشتند و صورت حال ثعلبه را به عرض رسانیدند: فرمود: «وای بر ثعلبه!» و سپس سلیمی را دعای خیر فرمود. اصحاب متعجب شدند و حق تعالی این سه ایه، که گذشت در باره ثعلبه نازل فرمود. (پاورقی گناهان کبیره، ص 334)
مؤلّف گوید: تردیدی نیست که آنچه انسان در راه خدا می دهد، خداوند، علاوه بر پاداش آخرت، در دنیا نیز به او عوض خواهد داد، بلکه چندین برابر آن را به او عطا خواهد فرمود: نگارنده، خود، فراوان این حقیقت را تجربه نموده ام.
در قرآن نیز خداوند فرموده است: «آنچه شما در راه خدا بدهید، خدا جای آن را پرخواهد نمود و خداوند بهترین روزی دهنده شماست.»
در کتاب کافی نیز از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که در انفاق و دستگیری از فقرا و انجام کارهای خیر دست خود را بگشاید و چون کار خیری پیش آید از انفاق و پرداخت مال خود دریغ نکند، خداوند در دنیا به او عوض خواهد داد و در آخرت نیز پاداش مضاعف و دوچندان به او می دهد.»
حج خانه خدا برای افراد مستطیع، از واجبات مسلّم و ضروری اسلام است و در طول عمر یک بار باید انجام شود و ترک آن از روی عمد و انکار وجوب، موجب کفر است و بدون انکار وجوب و از روی بی مبالاتی، در زمره گناهان کبیره است.
در روایات صحیح و فراوانی اهمیت و وجوب فوری حج در نخستین سال استطاعت
ص :121
با اولین قافله حج وارد شده است و تأخیر آن از سال اول استطاعت نیز از گناهان کبیره است، بلکه از بعضی از روایات استفاده می شود که بر افراد متمکّن همه ساله حج واجب می شود؛ چنان که از ظاهر آیه شریفه «.. من إستطاع إلیه سبیلاً...» نیز چنین برداشت می شود.
خداوند در قرآن حج را به خود نسبت داده و آن را حق خود بر مردم قرار داده است و می فرماید: «هرکس استطاعت حج دارد و راه حج به روی او باز است، باید به حج برود و اگر [با انکار وجوب] حج را ترک کند کافر خواهد شد و خداوند از همه مردم و مخلوق خود بی نیاز است.»
در کتاب کافی، علی بن جعفر، از برادر خود موسی بن جعفرعلیهما السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود: «خداوند حج را برای افراد متمکّن همه ساله واجب نموده و فرموده است: «و للّه علی الناس حج البیت...».» علی بن جعفر گوید: به آن حضرت گفتم: اگر کسی از ما [مستطیع باشد و] حج نرود کافر خواهد بود؟ امام علیه السلام فرمود: «در صورتی که وجوب آن را انکار کند کافر خواهد بود.»
اسحاق بن عمار می گوید: من از امام صادق علیه السلام در باره کسی که استطاعت حج دارد و تاکنون به حج نرفته سؤال نمودم. امام علیه السلام فرمود: چنین کسی مطابق آیه قرآن در قیامت کور وارد خواهد شد.» گفتم: سبحان اللّه! او در قیامت کور خواهد بود؟! فرمود: «خداوند او را از راه بهشت و دخول در آن کور خواهد نمود.»
محمّدبن فضیل گوید: به امام کاظم علیه السلام گفتم: مقصود خداوند از این که می فرماید:
ص :122
هرکس در این دنیا کور باشد، در آخرت نیز کور بلکه گمراه تر خواهد بود چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «این آیه در باره کسی نازل شده که تمکّن حج دارد و این سال و آن سال می کند تا این که بدون انجام دادن حج از دنیا می رود.»
علاّمه مجلسی نیز در کتاب بحار، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «هرکس کاری از کارهای دنیا را حج مقدّم کند، کار او انجام نخواهد گرفت تا آن که حجاج با سرهای تراشیده از حج باز گردند.»
در کتاب احتجاج نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله، در سال حجة الوداع، در خطبه غدیر فرمود: «ای مردم! به حج خانه خدا بروید تا بی نیاز گردید، و از انجام حج خودداری نکنید که فقیر خواهید شد.»
تردیدی نیست که بیزاری از خدا و پیامبر و جانشینان اوعلیهم السلام در حال اختیار بسیار خطرناک و موجب خارج شدن از دین می شود، چنان که دشنام به آنان نیز چنین است. از سوی دیگر، شکی نیست که در صورت تقیّه و خطر جانی، دشنام دادن به اولیای خدا و یا مؤمنین در ظاهر مانعی ندارد بلکه برای نجات خود و مؤمنین دیگر واجب و ضروری است.
اما برائت و بیزاری از اولیای خدا [یعنی پیامبر اسلام و امامان معصوم علیهم السلام] در صورت
ص :123
تقیّه و خطر جانی محل اشکال است و ظاهر بعضی از روایات این است که در هیچ حالی نباید کسی از خدا و رسول او امامان معصوم علیهم السلام بیزاری به جوید.
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد می گوید: روایت های فراوانی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که به اصحاب خود فرمود: «زود است که پس از من شما را بین کشته شدن و دشنام دادن به من مخیّر نمایند. در چنین حالی به من دشنام دهید تا از کشته شدن نجات یابید.»
سپس فرمود: «و اما اگر کسی را بین کشته شدن و بیزاری از من مخیر نمودند باید گردن خود را آماده بگیرد تا او را بکشند و از من بیزاری بجوید؛ چرا که اگر از من بیزاری بجوید دنیا و آخرت خود راتباه نموده است.»
شیخ مفید پس از نقل این روایت می گوید: ظاهر روایت فوق این است که تقیّه در مساله بیزاری مانند تقیّه در خون مردم است که جایز نیست و کسی حق ندارد برای این که او را نکشند بی گناهی را به قتل برساند.
ولکن شیخ اعظم انصاری در کتاب طهارت در پاسخ شیخ مفید می گوید: اولاً می توان این گونه روایات را حمل نمود بر این که در صورت تقیّه و خطرجانی، بیزاری از اولیای خدا در باطن حرام است ولی در ظاهر برای نجات از کشته شدن مانعی نداشته
ص :124
باشد؛ ثانیاً در بعضی از روایات دیگر آمده که روایت فوق که به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده شده قابل قبول نیست؛ چرا که در روایت موثق دیگری آمده که شخصی به نام مسعدة بن صدقه گفته است: من به امام صادق علیه السلام گفتم: مردم می گویند علی علیه السلام بر بالای منبر کوفه فرموده است: «ای مردم! زود است که بعد از من شما را مخیّر بین کشته شدن و دشنام دادن به من کنند...» [و روایت را همانگونه که گذشت نقل می کند] و امام صادق علیه السلام می فرماید: «مردم دروغ های فراوانی به جدّم علی علیه السلام نسبت داده اند و هرگز جدم علی علیه السلام نفرمود از من بیزاری نجویید و کشته شوید.» سپس فرمود: «چنین کسی در صورت تقیّه باید همان عملی را که عمار در مقابل مشرکین مکه انجام داد انجام بدهد. او بیزاری ظاهری جست، در حالی که قلب او مؤمن بود.»
مؤلّف گوید: از بعضی روایات و ماجرای عمار و پدر او با مشرکین استفاده می شود که در صورت تقیّه [و اجبار بین بیزاری و کشته شدن] مخیّر است بین این که بیزاری بجوید و یا تن به کشته شدن بدهد؛ چنان که عمار به ظاهر بیزاری جست و آزاد گردید و پدر او بیزاری نجست و کشته شد و به بهشت سبقت گرفت.
عبداللّه بن عطا می گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: دو نفر از شیعیان کوفه گرفتار [ینی امیه] شدند و به آنان گفته شد باید از امیرالمومنین علی علیه السلام بیزاری بجویید تا کشته نشوید. پس یکی از آن دو بیزاری جست و آزاد گردید و دیگری بیزاری نجست و کشته شد، عمل کدام یک صحیح بوده است؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «آن که بیزاری جست مردی فقیه و دانای در امر دین خود بوده و گناهی نکرده و آن که بیزاری نجسته نیز گناهی نکرده و زودتر خود را به بهشت رسانده است.»
ص :125
مرحوم مفید در کتاب ارشاد می فرماید: از معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام این است که آن حضرت به دوستان خود خبر داده که «شما را بعد از من مجبور خواهند نمود که مرا دشنام دهید، پس در آن صورت مرا دشنام دهید. ولی اگر از شما خواستند که از من بیزاری، جویید بیزاری نجویید. همانا من بر فطرت پاک متولد شده ام و هر کس را اجبار کنند که از من بیزاری جوید باید گردن خود را برای کشته شدن آماده کند و از من بیزاری نجوید؛ چرا که هر که از من بیزاری جوید دنیا و آخرت خود را تباه نموده است» و این خبر بعد از او به وقوع پیوسته است.
طاووس یمانی می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام به حجربن عدیّ فرمود: «چه حالی خواهی داشت هنگامی که تو را اجبار کنند که بر منبر صنعا بالا روی و مرا دشنام دهی و از من بیزاری جویی؟» حجربن عدی گفت: به خدا پناه می برم از چنین چیزی. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، چنین خواهد شد و در آن وقت تو مجازی که مرا دشنام دهی،
ص :126
لکن از من بیزاری مجوی، چرا که هر کس در دنیا از من بیزاری جوید من در آخرت از او بیزار خواهم بود.»
طاووس یمانی می گوید: حجاج، حجربن عدی را دستگیر نمود و به او گفت: باید بالای منبر بروی و علی علیه السلام را دشنام دهی. پس حجر بن عدی بالای منبر رفت و گفت ای مردم! امیر شما، حجاج، مرا امر نموده که علی علیه السلام را دشنام دهم و لعنت کنم پس آگاه باشید که لعنت خدا بر او باد و شما نیز او را لعنت کنید!
مؤلّف گوید: حجربن عدی با لطافت خاصی توریه نموده و خود را از لعنت به امیرالمؤمنین علیه السلام نجات داده است.
در مناقب ابن شهر آشوب، از اسحاق عدل نقل شده که گوید: در زمان خلافت هشام بن عبدالملک خطیبی بود که همیشه بر بالای منبر رسول صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را لعنت می نمود. پس روزی چون آن حضرت را بر بالای منبر رسول خداصلی الله علیه وآله لعنت نمود، دستی از قبر آن حضرت خارج گردید و با انگشت سبّابه به او اشاره نمود و سخنی از قبر مطهر بلند شد و به آن خطیب فرمود: «وای بر تو، ای اموی! آیا به خدایی که تو را از خاک آفرید و از نطفه ای تو را به انسانی تبدیل نمود کافر شدی؟ و سپس دودی از آن دست بر آن خطیب ریخته شد و او از منبر پایین نیامد جز آن که نابینا شد و پس از سه روز به هلاکت رسید.
صاحب مناقب در همان کتاب، از یکی از سادات و هاشمیین نقل نموده که گوید: در شهر شام مردی را دیدم که نصف صورت او سیاه بود و آن را می پوشاند و چون من از علت سیاهی صورت او سوال نمودم گفت: آری، من با خود عهد کرده ام که هر کس از علت سیاه شدن صورت من سئوال کند قصه خود را برای او بیان کنم. سپس گفت: من علی بن ابیطالب علیه السلام را خیلی لعنت می نمودم و از او بدگویی می کردم تا این که شبی در
ص :127
خواب دیدم که شخصی به من گفت: «تویی که به علی بن ابی طالب علیه السلام لعنت و توهین می کنی؟» و سپس با دست خود به یک طرف صورت من زد و چون بیدار شدم نصف صورت من چنان که می بینی سیاه شده بود.
در همان کتاب، از اعمش نقل شده که گوید: منصور برای من نقل کرد که عمامه مردی از سر او افتاد و من دیدم سر او مانند سر خوک است. پس من علت آن را سئوال نمودم، او گفت: من سی سال اذان می گفتم و علی علیه السلام را بین اذان و اقامه یکصد مرتبه لعنت می کردم. و به این ترتیب در هر شبانه روز پانصد مرتبه او را لعنت می نمودم تا این که یک بار در شب جمعه او را هزار مرتبه لعنت کردم. پس در آن شب رسول خداعلیهم السلام و علی و حسن و حسین علیهم السلام را در خواب دیدم و سخت تشنه بودم. پس به امام حسن و امام حسین: گفتم: به من آب بدهید و آنان پاسخی به من ندادند. سپس نزدیک علی علیه السلام رفتم و گفتم: یا ابا الحسن! به من آب بدهید. پس او نیز با من سخن نگفت و به من آب نداد و چون نزد رسول خداصلی الله علیه وآله رفتم و گفتم: به من آب بدهید، آن حضرت سر مبارک خود را بلند نمود و به من نگاهی کرد و فرمود:
«تویی که در هر روز پانصد مرتبه علی را لعنت می کنی و دیشب هزار مرتبه او را لعنت کردی؟» پس من جوابی ندادم و آن حضرت آب دهان به صورت من انداخت و فرمود: «دور شوای، خوک!» و پس از آن، به خدا سوگند، صورت و سر من مانند سر و صورت خوک شده است.
در همان کتاب نقل نموده که ابوجعفر منصور گوید: قصه پردازی بود که طبق عادت، هر گاه از قصه پردازی خود فارغ می شد به علی علیه السلام دشنام می داد. آن شخص ناگهان این
ص :128
عمل را ترک نمود. از علت آن سؤال کردند، گفت: به خدا سوگند، هرگز بعد از این به علی علیه السلام دشنام نخواهم داد؛ چرا که در خواب دیدم مردم گرد رسول خداصلی الله علیه وآله اجتماع نموده بودند و آن حضرت به مردی می فرمود:
«این ها را سیرآب کن.» و چون من خدمت آن حضرت رسیدم، به آن مرد فرمود: «او را سیراب کن.» پس آن مرد مرا طرد نمود و آبی به من نداد و چون من به رسول خداصلی الله علیه وآله شکایت نمودم رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «او را سیراب کن.» پس او از آب جوشان مرا سیراب نمود و من چون بیدار شدم از دهان و پایین من آب جوشان خارج می شد.
مولف می گوید: توهین و لعن و دشنام به امیرالمومنین علیه السلام از گناهان بزرگ و خطرناک است و صاحب آن باید اعدام گردد. و حکم آن در بحث حدود اسلامی بیان گردیده است.
نور خورشید را نمی توان انکار نمود و آثار و برکات آن را نمی توان پنهان کرد و اگر کسی نخواهد از نور آن استفاده کند یا باید چیزی مقابل خود بگیرد و یا خود را پنهان نماید، ولی در هر صورت، نمی تواند نور خورشید و یا اصل وجود آن را انکار نماید؛ چرا که خورشید را همه می بینند و آثار و برکات آن را مشاهده می نمایند.
خاندان نبوت علیه السلام نیز که خورشیدهای فروزنده (الشموس الطالعه) نامیده شده اند، هرگز نورانیتشان قابل انکار نبوده و نخواهد بود.
ص :129
آری، دشمنان اسلام و منافقین کوشیده اند که نور آنان را خاموش نمایند، ولی هرگز آن انوار مقدسه خاموش نشده و حتی جلوه های بیشتری پیدا کرده است و مردم بیشتر از آنها بهره مند شده اند. بنی امیه- طبق آنچه در تفسیر آیه «لیلة القدر خیر من الف شهر» آمده - هشتاد و اندی سال کوشیدند که این انوار مقدسه را خاموش کنند و مردم را از ارتباط و علاقه به آنان جدا سازند و به دشمنی و لعنت به آنان وا دارند و مقام بلند و والای علمی و معنوی آنان را انکار نمایند، ولی موفق به این عمل نشدند، بلکه خود نیز ناچار به اقرار به مقام آنان شدند و ثناگوی آنان گردیدند.
معاویة تمام کوشش خود را به کار گرفت تا شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام را از بین ببرد و او را کافر و خارج از دین معرفی کند و سران کفر و منافقین را به نیکی یاد کند و سال ها خطبا را امر کرد تا علی علیه السلام و فرزندان او را دشنام دهند و آل ابوسفیان را به نیکی یاد کنند، ولی این عمل ذره ای از شخصیت علی علیه السلام را کم نکرد و حتی حقیقت و مظلومیت آن حضرت را روشن تر گردانید و مردم چون خیانت معاویه را دانستند او را لعنت نمودند.
چنان که یزید نیز همانند پدرش و بدتر از او با اهل بیت پیامبر خداصلی الله علیه وآله بر خورد نمود و چون مردم خیانت و ظلم او را دانستند او را نیز لعنت کردند تا جایی که ناچار شد بگوید: «من دستور کشتن فرزند پیامبرصلی الله علیه وآله را نداده بودم، بلکه عبیداللّه زیاد - که لعنت خدا بر او باد - از پیش خود این کار را انجام داد.»
می توان گفت: از صدراسلام تاکنون، هیچ شخصیتی، مانند امیرالمؤمنین علیه السلام مورد طعن و دشنام و هتک حرمت واقع نشده است. او مظلوم ترین فردی است که در تاریخ اسلام مورد ظلم و ستم واقع گردیده و پیش از آن که شخص او را به شهادت برسانند شخصیت او را تیر باران کردند، ولی - چنان که گذشت - دوست و دشمن به مقام بلند و
ص :130
شخصیّت والای او اعتراف داشته و دارند. ابن ابی الحدید سنّی معتزلی در آغاز شرح نهج البلاغه، در توصیف شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام چنان زیبا آن حضرت را توصیف می کند که در باره احدی چنین توصیفی نداشته است و ما خلاصه آن را در ابتدای کتاب میزان الحق آورده ایم، ولی به نظر نویسنده هیچ بیانی در باره شخصیت امیرالمؤمنین و فرزندان اوعلیهم السلام بهتر و گویاتر از بیان خود آن حضرت نیست. بنابراین از جان و دل به سخنان آن حضرت گوش فرا می دهیم.
مرحوم صدوق، در کتاب خصال، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که آن حضرت به عبداللّه بن سبا فرمود... «تنها ماییم خزینه داران [معارف] دین خدا، و ماییم چراغ ها و مشعل های علم و دانش. همواره ما [خاندان نبوت ]بین مردم خواهیم بود و اگر یکی از ما، که نشانه های حق هستیم، از بین مردم برویم، نشانه دیگری از ما ظاهر خواهد گردید [و زمین خالی از حجت نخواهد شد].
سپس فرمود: «کسی که از ما پیروی کند گمراه نمی شود، و کسی که امامت و حق ما را انکار کند هدایت نمی یابد، و کسی که به دشمن ما کمک کند نجات نمی یابد، و کسی که از یاری ما دریغ نماید پناهی پیدا نمی کند. پس بپرهیزید و برای طمع به دنیا و مال فانی آن از ما جدا نشوید و از اطاعت ما سرپیچی نکنید؛ چرا که هر که ما را رها کند و دنیا را بر آخرت مقدّم نماید، فردای قیامت، حسرت او بزرگ خواهد بود. چنین کسی، چنان که خداوند در قرآن فرموده، روز قیامت می گوید: ای وای بر من که از اطاعت ولی خدا کوتاهی نمودم و به دوستان و اولیای او سخریه و استهزاء کردم.»
امیرالمؤمنین علیه السلام به ابن کوّاء فرمود: «مقصود از «اعراف» ما هستیم. ما روز قیامت بین بهشت و دوزخ خواهیم ایستاد و در آن روز داخل بهشت نمی شود جز کسی که حق ما را شناخته باشد و ما او را پذیرفته باشیم، و نیز داخل دوزخ نمی شود جز کسی که حق ما را انکار نموده باشد و ما نیز او را نپذیرفته باشیم، و البته اگر خدا می خواست خود را به مردم معرفی می نمود تا او را بشناسند و به یگانگی او اعتراف نمایند و او را پرستش کنند، لکن او ما را درهای رحمت و صراط مستقیم دین و باب رسیدن به قرب خود قرار داده است.» (بحار، ج 8/338)
ص :131
در تفسیر آیه شریفه «یوم یدعی کلّ أناس باءمامهم»، از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده که فرموده اند: در روز قیامت منکرین امامت امیرالمؤمنین و فرزندان اوعلیهم السلام - که دیگران را به خلافت و امامت بعد از پیامبر خداصلی الله علیه وآله برگزیده اند - به طرف دوزخ رهسپار خواهند شد و راهی برای نجات و دخول در بهشت برای آنان نخواهد بود.»
مفهوم سخن رسول خداصلی الله علیه وآله نیز که فرمود: «اءنّی تارک فیکم الثقلین...» همین است، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من کتاب خدا و عترت و اهل بیت خود را برای هدایت شما باقی گذاردم و تا وقتی که شما به آنها تمسّک جویید و از آنها جدا نشوید، گمراه نخواهید شد»؛ یعنی کسانی که به آنان تمسّک نکنند و امامت آنها را نپذیرند، گمراه خواهند شد و در قیامت راهی برای نجات آنان نخواهد بود.
مردم را خدا بداند نیز اهل غلّو و کافر خواهد بود. همچنین خارجی نیز کافر محسوب می شود و آن کسی است که به جنگ با امام علیه السلام بر می خیزد، مانند خوارج نهروان که با علی علیه السلام به جنگ برخاستند. ناصبی نیز مانند غالی و خارجی کافر و نجس است. و او کسی است که دشمن یکی از امامان باشد و یا یکی از آنان را دشنام دهد، مانند فرقه اسماعیلیه که به موسی بن جعفرعلیه السلام دشنام می دهند.
علاّمه حلی درکتاب معتبر می فرماید: خوارج کسانی هستند که به علی علیه السلام توهین می کنند و این عمل به ضرورت دین، حرام است. از این رو آنان کافر هستند. و به آنان ناصبی نیز گفته می شود، و امّا غلاّة که در باره امیرالمؤمنین و یا امامان دیگرعلیهم السلام زیاده روی می نمایند و آنان را خدا می دانند از دین خارج هستند، گرچه خود را مسلمان می دانند [و شهادتین می گویند].
علامه در کتاب منتهی نیز همین سخن را تکرار نموده اند.
مرحوم علاّمه سبزواری نیز در کتاب ذخیرة المعاد می فرماید: راه اثبات نجاست خوارج و غلاة این است که آنها کافر هستند به دلیل این که منکر ضروری دین [یعنی حرمت توهین به امام علیه السلام] هستند و غلاة نیز معتقد به الوهیت غیر خدا می باشند و چون کفر آنان ثابت شود نجس بودن آنان نیز ثابت می شود.
مفرط [که مرا خدا می داند]؛ و دشمن معاند [که به من نسبت ناروا می دهد].»
و فرمود: «زود است که دو دسته از مردم در باره من هلاک [و گمراه ]شوند: دوست مفرط که دوستی اش او را به انحراف کشانده باشد؛ و دشمن مفرط که دشمنی اش او را به انحراف کشیده باشد. و بهترین مردم در باره من کسانی هستند که در جاده وسط و اعتدال حرکت می کنند؛ پس شما باید به آنان اقتدا کنید و از آنان جدا نشوید.»
مرحوم صدوق، از عبداللّه بن سنان نقل نموده که گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «ناصبی تنها کسی نیست که دشمن ما خانواده باشد؛ چرا که تو کسی را نمی یابی که بگوید: من محمّد و آل اوصلی الله علیه وآله را دشمن می دارم، بلکه ناصبی کسی است که دشمن شما شیعیان باشد و بداند که شما ما را دوست می دارید و شیعه ما هستید.»
شهید ثانی، در کتاب روض الجنان، پس از نقل حدیث فوق می فرماید: خوارج از جمله نواصب هستند؛ چرا که اعلان دشمنی با علی علیه السلام را نموده اند بلکه اعتقاد آنان بر جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام از دشمنی آنان بالاتر است. غلاة، نیز از جهت ظاهر و باطن خارج از اسلام هستند، گرچه یکی از گروه های اسلامی شمرده می شوند.
آیة اللّه بهجت می فرماید: مذاهب مختلف مسلمانان از یکدیگر ارث می برند مگر
ص :134
غلاة و خوارج و نواصب و کسانی که یکی از ضروریات اسلام را انکار کنند؛ چرا که همه آنان محکوم به کفر هستند و کافر از مسلمان ارث نمی برد ولی مسلمان از کافر ارث می برد.
طبق گواهی قرآن اهل کتاب انحراف زیادی از دین خود پیدا کردند. آنان سخنان پیامبران وکتاب های آسمانی خود را نپذیرفتند و مشرک شدند. از آن جا که خداوند حضرت عیسی علیه السلام را برخلاف روال طبیعی و همانند حضرت آدم علیه السلام بدون داشتن پدر به وجود آورد و روح اللّه و کلمةاللّه نامیده شد یهودیان در باره او گفتند که او از راه نامشروع و غیرحلال به وجود آمده است و نصارا نیز در باره او غلو نمودند و او را خدا دانستند.
از این رو، خداوند در قرآن از آنان مذمت نموده و می فرماید: «ای اهل کتاب! در دین
ص :135
خود غلّو نکنید و در باره خداوند جز به حق سخن نگویید، همانا مسیح، یعنی عیسی بن مریم، رسول خدا و کلمة اللّه و روح اللّه است [و خدای شما نیست]. پس به خدای خود و پیامبران اوایمان بیاورید و به تثلیث، یعنی سه خدا، قایل نشوید [و مسیح را فرزند خدا ندانید] و نگویید خدا سه چیز است [اب و ابن روح القدس]. او منزه از آن است که فرزند [و یا شریکی] داشته باشد؛ چرا که آسمان ها و زمین مخلوق اویند [و چگونه می توان گفت که بعضی از مخلوقات او فرزند او و یا شریک او باشند؟].»
و در آیه دیگری می فرماید: «یهودی ها عزیر را [به علت این که خداوند او را یکصد سال میراند و سپس زنده نمود] فرزند خدا دانستند و نصارا حضرت مسیح را فرزند خدا دانستند [چنان که مشرکین عرب نیز ملائکه را دختران خدا دانستند]، در حالی که خدا از همه این مسائل منزه است.»
هنگامی که آن شخص را از گمراهی باز نگرداند بخشوده نخواهد شد. چنین کسی، طبق فرموده قرآن، گناه گمراه نمودن مردم و گناه کسانی را که گمراه نموده نیز به عهده دارد و چه بدتوشه ای برای آخرت خود فراهم نموده است.
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که دری از گمراهی را به سوی مردم باز کند و مردم را به انحراف از دین دعوت نماید، به اندازه گناهی که آنان می کنند به عهده او خواهد آمد، در حالی که چیزی از گناهان آنان کم نمی شود؛ چنان که اگر مردم را هدایت کند نیز پاداش خود را دارد و پاداش اعمال نیکی که آنان به وسیله راهنمایی او انجام داده اند را نیز دارد و از پاداش عمل کنندگان چیزی کم نمی شود.»
امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر آیه (من قتل نفساً بغیر نفس...) فرمود: «اگر انسان کسی را از ضلالت و گمراهی نجات دهد مانند این است که او را زنده نموده باشد و خداوند پاداش زنده کردن همه مردم را به او می دهد و اگر کسی را به گمراهی بکشاند مانند این است که او را کشته باشد و خداوند کیفر کشتن همه مردم را به او خواهد نمود.»
از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که مردم را به گمراهی دعوت کند همواره در خشم خداوند خواهد بود تا بازگردد [و کسانی را که به انحراف کشیده نیز باز گرداند].»
امام عسگری علیه السلام نیز می فرماید: «گمراه نمودن مردم از کشتن آنان خطرناک تر است.»
در بخش های گذشته بیان شد که حفظ کتاب های گمراه کننده و خرید و فروش و تجارت آنها حرام و به منزله گمراه نمودن مردم است و همان کیفر را خواهد داشت.
ص :137
مرحوم مجلسی در کتاب بحار می فرماید: مقصود خداوند از آیاتی که می فرماید: (یضلّ من یشاء و یهدی من یشاء) و نسبت اضلال را به خود می دهد این است که خداوند [مؤمنین را هدایت می نماید] و فاسقان و کافران وستمگران و معصیت کاران را به واسطه فسق و کفر و ظلم و اسراف و گناهشان [به خود وا میگذارد ]و آنان گمراه می شوند. [چرا که او به احدی ظلم نمی کند بلکه به هر کس زمینه استحقاق رحمت داشته باشد به او ترحم می نماید.]
در کتاب کافی نقل شده که هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به یمن فرستاد به او فرمود: «یا علی! هرگز با کسی مقاتله و جنگ مکن جز آن که قبل از آن او را نصیحت و دعوت به حق نمایی.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر از آنچه خواهد بود که خورشید بر آن می تابد و غروب می کند و تو بر او ولایت خواهی داشت.»
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: در جنگ صفین هنگامی که آب در
ص :138
اختیار امیرالمؤمنین علیه السلام بود بزرگواری نمود و برای هدایت مردم شام و انعطاف آنان آب را در اختیار شان قرار داد. روزهایی گذشت و آن حضرت کسی را نزد معاویه نفرستاد و از سوی معاویه نیز پیامی برای او نیامد تا این که اهل عراق [اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام] خسته شدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! آیا ما زنان و فرزندان خود را در کوفه رها نمودیم و آمدیم تا اطراف شام را برای خود وطن بگیریم؟ به ما اجازه جنگ بدهید همانا مردم در باره جنگ شما با شامیان سخنانی می گویند امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مردم چه می گویند؟» اهل عراق گفتند: «بعضی از مردم گمان کرده اند که شما از ترس مرگ از جنگ کراهت دارید و بعضی گمان کرده اند شما در جنگ با شامیان شک و تردید پیدا کرده اید.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «عجبا! چه زمانی شما مرا یافته اید که از جنگ کراهت داشته ام؟» همانا من درجوانی و میان سالی به جهاد و جنگ علاقه داشته ام. چگونه اکنون که پیر شده ام و عمرم نزدیک به تمام شدن است از آن کراهت داشته باشم.» سپس فرمود:
«اگر من در باره اینان شک می داشتم باید درباره اهل بصره نیز شک می نمودم. به خدا سوگند، من وضعیت معاویه و اهل شام را به دقت مطالعه نمودم و راهی جز جنگ با آنان را صلاح ندیدم. جز آن که به خواهم خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله را نافرمانی کنم و با آنان مخالفت نمایم، [و من هرگز چنین نخواهم نمود] لکن من به این امید جنگ را به تأخیر انداخته ام که بلکه آنان یا عده ای از آنان هدایت یابند و به ما بپیوندند، چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله در جنگ خیبر به من فرمود: اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت نماید برای تو بهتر از آنچه خواهد بود که خورشید بر آن می تابد.»
ص :139
رسول خداصلی الله علیه وآله پاسخ شخصی که از آن حضرت درخواست نصیحت نمود فرمود: «من به تو وصیت و توصیه می نمایم که هرگز به خدای خود مشرک نشوی [نه در ذات و نه در افعال و نه در صفات و نه در عبادت و نه در طاعت].» و پس از سفارش های دیگری به او فرمود:
«من به تو توصیه می نمایم که مردم را به اسلام دعوت کنی و از افراد گمراه و نادان دستگیری نمایی و آنان را ارشاد کنی.» تا این که فرمود: «بدان که در آن صورت برای تو نزد خداوند به عدد کسانی که سخن تو را بشنوند و هدایت شوند پاداش آزاد نمودن بنده ای از فرزندان یعقوب پیامبرعلیه السلام خواهد بود.»
و در کتاب بحار، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که کلمه حقی را به دیگری نمی آموزد جز آن که شنونده اگر آن کلمه حق را بپذیرد و به آن عمل کند گوینده نیز پاداش او را خواهد داشت [در حالی که چیزی از پاداش عمل کننده کاسته نمی شود]، و هم چنین است اگر کلمه باطل و ضلالتی را به او یاد دهد و او به آن عمل کند، گوینده نیز همان گناهی را خواهد داشت که شنونده و عمل کننده، به آن کلمه باطل دارد.»
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید: پدرم حضرت علی بن محمّد هادی علیه السلام فرمود: «اگر در زمان غیبت [فرزندم] مهدی قائم علمای شیعه مردم را نسبت به فرزندم دعوت و راهنمایی نمی کردند و با استدلال های محکم پاسخ دشمنان او را نمی دادند و ضعفا و
ص :140
عوام مردم را از دام های شیاطین و شیطان صفتان و دشمنان اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله نجات نمی دادند احدی بر آیین تشیّع باقی نمی ماند و همه مردم از دین خارج می شدند و مرتد می گردیدند، لکن علمای شیعه در آن زمان همانند کشتیبانی که مهار کشتی را در دست می گیرد تا غرق نشود قلوب ضعفای شیعه را از انحراف و ارتداد حفظ خواهند نمود و از گمراهی آنان جلوگیری می کنند و این دسته از علما در پیشگاه خداوند افضل از دیگران خواهند بود.»
تأیید و پیروی از ستمگران و گمراهان و گمراه کنندگان حتی رضایت به ظلم ستمگر و ماندن او نیز حرام وموجب تشریک در ظلم او خواهد بود. از این رو، وظیفه هر مسلمانی است که از ظالم و ستمگر دوری نماید و در صورتی که قدرت اصلاح و ارشاد او را داشته باشد او را ارشاد کند. به هر حال، پیروی از ستمگران و گمراهان در صورتی که تقیه و خطری در بین نباشد حرام و موجب تشریک در گناه آنان خواهد شد.
این معنا از تعدادی از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود. خداوند در قرآن ستمگران و گمراهان و پیروان آنان را به چند گروه تقسیم نموده است:
1- شیطان و پیروان او.
2- طاغوت ها [حاکمان ستمگر] و پیروان آنان.
3- مدعیان باطل و پیروان آنان.
4- منحرفین از مکتب اهل البیت علیه السلام و پیروان آنان.
5- نفس اماره [خواسته های نفسانی] و پیروی از آن.
امکان دارد که موارد فوق در یک نفر و در یک عمل جمع شود؛ به این معنی که
ص :141
شخصی در یک عمل از همه موارد یاد شده و یا بیشتر آنها پیروی کند.
از قرآن استفاده می شود که در زمان هر پیامبری گروهی بوده اند که مردم را به راه باطل دعوت می نموده اند و بعد از هر پیامبری نیز گروهی بوده اند که مردم را ازآن پیامبر منحرف می نموده و به باطل سوق می داده اند. در این امت نیز چنین بوده و این مفاد آیه شریفه «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ» و آیه «وَلِتَصْغَی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ» [انعام /113]. و آزمایش الهی است نسبت به همه امت ها.
از این رو همه، بر امت ها لازم بوده و هست که سخنان دشمنان پیامبران علیهم السلام، را نپذیرند و تنها به آنچه از طرف خداوند بر پیامبران خدا فرستاده شده گوش فرا دهند.
وگرنه اعتقاد آنان پذیرفته نمی شود و از ممترین، یعنی از اهل شک و تردید خواهند بود؛ چنان که خداوند در آیه پس از آن می فرماید: «أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنَزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» [انعام /114]
خداوند در باره انحراف این امت نیز می فرماید: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا» [آل عمران /144]
و در باره این پیامبرصلی الله علیه وآله و انحراف امت او نیز می فرماید: «وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا * وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الُْمجْرِمِینَ وَکَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ
ص :142
نَصِیرًا» [فرقان /31]؛ یعنی: «این پیامبرصلی الله علیه وآله [در روز قیامت] به خدای خود خواهد گفت: خدایا، قوم من این قرآن را مهجور نمودند و به آن توجه نکردند.» سپس خداوند می فرماید: «و این چنین ما [برای آزمایش مردم ]در مقابل هر پیامبری دشمنی از مجرمان و ستمکاران قرار دادیم. [ای رسول من! ]پروردگارت برای هدایت و یاری مؤمنان کافی خواهد بود [و او آنان را از شر مجرمان و گمراه کنندگان حفظ خواهد نمود.]»
آری، کسانی که در آغاز دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله ایمان درونی پیدا نکردند و پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله مردم را به گمراهی کشاندند، در روز قیامت سخت خود را ملامت می کنند و به فرموده قرآن می گویند: «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِیلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا»؛ یعنی: «روز قیامت ظالم و ستمگر [یعنی ابوبکر ]دست به دندان می گزد و می گوید: ای کاش من در دنیا از رسول خداصلی الله علیه وآله پیروی نموده [و ولایت علی علیه السلام را پذیرفته] بودم. وای بر من! ای کاش فلانی [یعنی دومی] را دوست خود نگرفته بودم، همانا او مرا از ذکر خدا [یعنی ولایت علی علیه السلام] بعد از آن که آن را دانستم باز نمود و شیطان [یعنی سومی ]همشه انسان را به خواری می کشد.»
در تفسیر قمی، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که می فرماید: «مقصود خداوند از این آیه این است که اولی در روز قیامت می گوید: «ای کاش من در دنیا از پیامبر خداصلی الله علیه وآله پیروی نموده بودم و ولایت علی علیه السلام را پذیرفته بودم». و هنگامی که عذاب خدا را مشاهده می کند می گوید: «وای بر من! ای کاش من عمر را دوست خود نگرفته بودم، همانا او مرا از ولایت علی علیه السلام گمراه نمود و او برای من شیطانی بود که مرا به خواری و عذاب کشاند.»
ص :143
و در روضه کافی آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه وسیله می فرماید: «خداوند فضایلی در من قرارداده که اگر آنها را باز گو نمایم مقام بلند من آشکار می شود و شنیدن آنها به طول می انجامد.» سپس می فرماید: «اگر آن دو نفر [ابوبکر و عمر] به ناحق لباس خلافت را به تن نمودند و مرا از آن منع کردند و از روی گمراهی و جهالت خلافت را به دست گرفتند، [در پایان عمر] برای خود عذاب سختی را آماده نمودند و چون از دنیا رفتند یکدیگر را لعنت نمودند و از همدیگر بیزاری جستند و چون در قیامت یکدیگر را ملاقات نمایند یکی از آنان به دیگری خواهد گفت: «یا لیت بینی و بیتک بعد المشرقین فبئس القرین»؛ یعنی [دومی به اولی می گوید:] ای کاش بین من و تو فاصله مشرق تا مغرب می بود و من با تو قرین و رفیق نمی شدم. پس اولی فوراً در پاسخ او خواهد گفت: «یا لیتنی لم اتخذک خلیلاً...»؛ یعنی ای کاش من تو را رفیق خود قرار نمی دادم، چرا که تو مرا گمراه نمودی و از پذیرفتن ذکر یعنی ولایت ولی خدا [علی بن ابی طالب علیه السلام ]بازم داشتی.»
سپس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مقصود از «ذکر» این در آیه که او از آن گمراه گردید من هستم و مقصود از «سبیل» نیز که او از آن جدا گردید من هستم و مقصود از «ایمان» که او به آن کافر گردید من هستم و مقصود از «قرآن» که او آن را مهجور نمود نیز من هستم و مقصود از دینی که آن را تکذیب نمود من هستم و مقصود از صراطی که او از آن منحرف گردید نیز من هستم.» [کافی ج27/8]
مؤلّف گوید: مسایل مربوط به سایر گمراه کنندگان و پیروان آنان، مانند پیروان شیطان و
ص :144
طاغوت ها و مدعیان باطل و علمای اهل کتاب و پیروان هوا و هوس در بخش های دیگر بیان شده و در این جا تکرار نمی شود.
تردیدی نیست که هیچ تحول و تغییری بدون اراده خداوند انجام نمی گیرد، ولی از طرف دیگر هیچ تغییر و تحولی نیز نیست مگر آن که معلول چیزی می باشد و آن شایستگی و یا فساد و دگرگونی جامعه و افراد است مهیا باشد. در یک جمله معلول اعمال و روحیات خوب و بد خود انسان هاست و خداوند هرگز وضعیت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد مگر به سبب تغییر وضعیت انسان های آن جامعه: «إنّ اللّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم».
بنابراین آنچه بین مردم معروف است که فلان چیز و فلان گفتار و صدای فلان حیوان سبب و علت فلان چیز است، اگر سببیّت آن در شرع مقدّس تأیید نشده باشد قابل قبول نیست و کسی نباید به آن اعتنا نماید. و از این نمونه است فال بد زدن و تکیه بر آن نمودن و چیزهایی نظیر آن که در بین عوام مردم فراوان دیده می شود.
قرآن از فال بد زدن مذّمت نموده و کسانی را که به پیامبران خدا فال بد می زده اند و دعوت و سخن آنان را شوم می دانسته اند را ملامت کرده و می فرماید: «آثار فال بد شما به خودتان باز خواهد گشت.»
از آیات سوره یس و اعراف و روایات ظاهر می شود که اگر کسی به تأثیر فال بد اعتقاد داشته باشد برای او تأثیر خواهد داشت و اگر آن را مؤثر نداند تأثیری نخواهد داشت.
ص :145
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «فال بد زدن [و اعتقاد به تأثیر آن] شرک به خدا است.»
و در سخن دیگری می فرماید: «کسی که به سبب فال بد از کار خود صرف نظر کند مشرک خواهد شد.»
و در سخن دیگری می فرماید: «کسی که اراده مسافرتی داشته باشد و به واسطه صدای پرنده ای از سفر خود صرف نظر کند، همانا به آنچه برپیامبر خدا محمّدصلی الله علیه وآله نازل شده کافر گردیده است.»
و در سخن دیگری می فرماید: «از ما نیست کسی که فال بد بزند و یا فال بد برای او زده شود.» و در سخن دیگری فرمود: «کفّاره فال بد توکلّ بر خداوند است.» و روایت شده که فرمود: «تفأل به خیر بزنید تا آن را بیابید.»
علاّمه مجلسی، در کتاب شریف بحار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت فال نیک را دوست می داشت و از فال بد کراهت داشت و می فرمود: کسی که از فال بد و آثاری [مانند صدای کلاغ و امثال آن] هراس دارد برای دفع آن بگوید: «ألّلهمّ لایوتی الخیر إلاّ أنت و لا یدفع السیّئات إلاّ أنت، و لا حول ولاقوّة إلاّ بک».
امام صادق علیه السلام می فرماید: «تفأل و فال بد زدن [و چیزهایی را که مردم از آنها هراس
ص :146
پیدا می کنند] اگر به آنها توجه نکردی و بی اثر پنداشتی بی اثر خواهد بود و اگر به آنها اهمیت دادی و مؤثر دانستی اثر خواهد داشت.»
تشکیک در عقاید مردم بدترین گناه و خیانت به مردم و همکاری با شیطان خواهد بود. خداوند در آیات بسیاری از قرآن از علمای اهل کتاب نکوهش و مذمّت نموده و آنان را به این عمل نسبت داده است.
در سوره بقره می فرماید: «حق و باطل را به یکدیگر آمیخته نکنید و آگاهانه حق را کتمان ننمایید.»
و در سوره کهف آنان را کافر معرفی نموده و می فرماید: «کسانی که از دین خدا بازگشتند و کافر شدند با سخنان باطل خود می خواهند حق را دگرگون کنند و با جدال خود آن را ضایع نمایند.»
و در سوره غافر نسبت به مکذّبین و منکرین پیامبران می فرماید: «آنان [یعنی قوم نوح و احزاب بعد از آنان] می کوشیدند تا پیامبر خود را بگیرند [و از بین ببرند ]و با سخنان باطل خود دین خدا را دگرگون کنند. پس ما آنان را به عذاب خود گرفتار ساختیم و کیفر سختی به آنان دادیم.»
ص :147
و در سوره نحل در باره آنان می فرماید: «[ما آنان را مهلت دادیم] تا در قیامت کیفر کامل گمراه نمودن مردم و کیفر کسانی که ناآگاه فریب آنان را خورده اند را نیز به دوش بگیرند. پس آگاه باشید که چه بد کیفری خواهند داشت.»
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا» فرمود: «کسی که انسان گمراهی را از گمراهی نجات دهد و هدایت کند مانند این است که او را زنده نموده باشد و کسی که انسان مؤمنی را گمراه کند مانند این است که او را کشته باشد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «خداوند دو دسته از مردم را نمی بخشد و توبه آنان پذیرفته نمی شود: 1- کسی که در دین خدا بدعت وارد کند و مردم را به گمراهی بکشد؛ 2- کسی که دارای اخلاق زشت باشد [و خود را از آن جدا نکند].» گفته شد: چرا توبه آنان پذیرفته نیست؟ فرمود: «به این علت که دوستی و محبت بدعت و اخلاق زشت در دل های آنان رسوخ نموده است.»
ص :148
امام صادق علیه السلام می فرماید: «در زمان های پیشین مردی بود که از راه حلال دنیا را طلب نمود و به آن نرسید و از راه حرام نیز هرچه کوشید به آن دست نیافت. پس شیطان [به صورت انسانی] نزد او آمد و به او گفت: می خواهی من تو را به چیزی راهنمایی کنم که مال دنیا نزد تو فراوان گردد و پیروان زیادی نیز پیدا کنی؟ گفت: آری. شیطان گفت: دینی را اختراع کن و مردم را به آن دعوت نما. پس آن مرد چنین کرد، و مردم گرد او جمع شدند و از او اطاعت نمودند و مال فراوانی به دست آورد.تا این که روزی با خود فکر نمود و به خود گفت:
چه کار خطرناکی انجام دادی؟ دینی را از پیش خود تراشیدی و مردم را به آن دعوت کردی!؟ و راهی برای توبه تو نیست مگر آن که هر که را گمراه نموده ای از آن گمراهی باز گردانی. پس شروع کرد و نزد یکایک آنان رفت و گفت: دینی که من شما را به آن دعوت نمودم باطل و خود ساخته بود. و حقیقت نداشت پس آنان گفتند: دروغ می گویی، حق همان بود، لکن تو در دین خود شک پیدا کرده ای و می خواهی از آن دست برداری!
آن مرد چون چنین دید، زنجیری به گردن خود بست و آن را به دیواری کوبید و گفت: خود را باز نخواهم نمود تا وقتی که خداوند توبه مرا بپذیرد. پس خداوند به پیامبری از پیامبران خود وحی نمود و فرمود: به او بگو:به عزّتم سوگند که اگر آن قدر مرا بخوانی که
ص :149
بندهای بدنت از یکدیگر جدا شود من تو را اجابت نخواهم نمود تا کسانی که گمراه نموده ای و با گمراهی تو ازدنیا رفته اند را زنده کنی و آنان را از گمراهی باز گردانی.»
مرحوم صدوق، در کتاب معانی الاخبار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «کسی که در دین خدا بدعتی وارد کند و یا بدعت گذاری را پناه دهد لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد، و خداوند در قیامت هیچ عدل و صرفی را از او نمی پذیرد.» گفته شد: مقصود شما از «عدل» چیست؟ فرمود: «فدیه و عوض.» گفته شد: مقصود از «صرف» چیست؟ فرمود: «توبه.»
بدعت به معنای نوآوری در دین است و به تعبیر دیگر چیزی است که از دین نباشد در دین داخل کنند و یا چیزی است که جزء دین باشد و آن را از دین خارج کنند [إدخال ما لیس فی الدین فی الدین و إخراج شیٍ ء من الدین عن الدین] و آن را تشریع نیز می نامند.
دین مجموعه ای است که به زبان مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله صادر گردیده و ائمه معصومین علیهم السلام حدود آن را برای مردم بیان نموده اند و اجمال و ابهام آن را برطرف کرده اند. بنابراین توضیحاتی که در بیان معصومین علیهم السلام برای احکام کلی بیان شده بدعت محسوب نمی شود؛ چراکه آنان مبیّن و روشن کننده احکام اسلام ونگهبانان حدود آن هستند؛ و کلیات قرآن با بیان رسول خداصلی الله علیه وآله و یا اوصیای آن حضرت روشن شده است.
ص :150
ولی دیگران حق ندارند چیزی را به عنوان دین در احکام و عبادات و سایر قوانین اسلامی داخل نمایند و یا چیزی را از آن کم کنند و اگر چنین کنند گناه بزرگی را مرتکب شده اند و بر علما نیز واجب است که حقیقت را بیان نمایند و آن بدعت را از بین ببرند و شخص بدعت گذار را محکوم و او را به مردم معرفی کنند تا عوام الناس فریب گفته های او را مخورند و طبق سخن معروف رسول خداصلی الله علیه وآله: «إذا ظهرت البدع فعلی العالم أن یظهر علمه و الاّ فعلیه لعنة اللّه...»؛ علمای هر زمان باید از بدعت ها جلوگیری کنند تا مورد لعنت خدا واقع نشوند.
قرآن نیز در آیات زیادی، این عمل را حرام و ممنوع دانسته و صاحب آن را کافر و فاسق و ظالم و فروشنده آخرت به دنیا معرفی نموده است که در بحث حکم به غیر ما انزل اللّه خواهد آمد. در سخنان معصومین علیهم السلام نیز این عمل بسیار مذمّت شده است که به بخشی از آنها اشاره می شود.
محدث بزرگوار قمی، در کتاب سفینة البحار، از امیرالمومنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «مقصود از سنّت چیزی است که رسول خداصلی الله علیه وآله بیان فرموده است و مقصود از بدعت چیزی است که بعد از آن حضرت به وجود آمده باشد.»
مؤلف گوید: مقصود امیرالمؤمنین علیه السلام از بدعت در این سخن، چیزهائیست که خلفای غاصب بردین خدا افزوده و یا حذف نموده و به اسم اجتهاد قانون جدیدی در مقابل صریح سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله ایجاد نموده اند. آری بیشتر این بدعت ها در زمان خلیفه دوم به وجود آمده که او صریحاً می گفت: پیامبرخداصلی الله علیه وآله چنین کردند و من چنین می کنم. بدعت های او به قدری زیاد بود که امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ظاهری خود فرمود: «اگر من بخواهم بدعت های عمر را کنار گذارم یک نفر نیروی مدافع برای من باقی نمی ماند.»
مرحوم سیّد شرف الدین عاملی، در کتاب «النص و الإجتهاد»، بدعت های عمر و ابابکر و عثمان را جمع آوری نموده و ما نیز در کتاب «میزان الحق» بخشی از آنها را به
ص :151
عنوان نمونه آورده ایم لکن مع الاسف علمای اهل سنّت، امروز ما را متهم به بدعت گذاری در دین می نمایند، درحالی که شیعه هرچه می گوید از ناحیه اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله است که آن حضرت پیروی از آنان را برای ما لازم نموده است. ای کاش انسان منصفی پیدا می شد و به آنها می گفت: آیا خلفای شما بدعت در دین نگذاردند؟ و آیا مذاهب چهارگانه شما با رأی و قیاس و استحسانات پایه گذاری نشده است؟ و آیا رؤسای مذاهب چهارگانه شما مقید شده اید تا قیامت طبق گفته های آنان عمل کنید، مورد تأیید رسول خداصلی الله علیه وآله بوده اند؟ و یا سخنی و یا اشاره ای از آن حضرت در باره آنان رسیده است؟ و آیا پیامبر خداصلی الله علیه وآله برای هدایت امت خود کسی را جز اهل بیت و عترت خود معرفی نموده است؟ و آیا شما آیات قرآن را با رأی خود تفسیر نمی کنید؟ در حالی که می دانید رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «قرآن را از اهل بیت من یاد بگیرید» و یا فرمود: «علی علیه السلام با قرآن است و قرآن با علی است»؟ و این جمله را برای احدی جز او نفرمود.
آری رسول خداصلی الله علیه وآله در سخنی که صدوق در کمال الدین از آن حضرت نقل نموده فرمود: «هرکس قرآن را با رأی و فکر خود تفسیر کند، به خدای خود افترا بسته، و هرکس فتوای بدون علم بدهد ملائکه آسمان ها و زمین او را لعنت می کنند.»
و فرمود: «هر بدعتی ضلالت و گمراهی است و هر ضلالت وگمراهی به آتش منتهی می شود.»
در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «با اهل بدعت مجالست نکنید و با آنان همنشین نشوید؛ چرا که در آن صورت شما نزد مردم از آنها محسوب می شوید و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «دین هر کسی دین رفیق و دوست اوست.»
در روایت دیگری آمده که فرمود: «کسی که نزد صاحب بدعتی برود و به او احترام کند، در حقیقت برای نابود کردن اسلام کوشیده است.»
ص :152
رسول خداصلی الله علیه فرمود: «هنگامی که بدعت بین بین امت من ظاهر می گردد، بر هر عالم و دانشمندی واجب است که با دانش خود با او مقابله کند و اگر چنین نکند لعنت خدا بر او باد.»
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «یکی از گناهان کبیره، بدعت گذاردن در دین است؛ چراکه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: کسی که در صورت اهل بدعت تبّسم نماید، به راستی بر نابودی دین خود کمک کرده است.»
و در بعضی از روایات آمده که توبه او نیز قبول نخواهد شد.
اجتهاد های خلفا پس از رسول خداصلی الله علیه وآله فراوان است و در این کتاب مجال بیان آنها نیست، لکن برای عبرت، بخشی از آنها را بیان می کنیم ؛ چرا که اهل تسنّن خود را دارای اسلام راستین و عامل به سنّت رسول خداصلی الله علیه وآله می دانند و شیعیان و پیروان اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله را به جرم اطاعت از اهل بیت آن حضرت و اعتقاد به امامت و عصمت و احاطه داشتن آنها به جمیع علوم اسلامی و حق شفاعت در قیامت و افضلیت بر همه مردم و... اهل بدعت و تحریف و تأویل قرآن و خارج از دین و اسلام و جماعت مسلمین می شمارند.
ص :153
اهل تسنّن از این نکته غفلت ورزیده اند که آنان از همان آغاز اهل بدعت و خارج از دین بوده اند؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله هیچ توصیه ای نسبت به آنچه آنان مبنای دینی خود قرار داده اند نفرموده است. بدعت هایی که آنان بعد از پیامبر خداصلی الله علیه وآله ایجاد نموده اند و کسانی را که خلیفه و جانشین آن حضرت می دانند هرگز مورد سفارش پیامبرصلی الله علیه وآله نبوده بلکه وصایای آن حضرت تنها مربوط به خاندان خود بوده است.
رسول خداصلی الله علیه وآله علوم اسلامی و معارف حقه آن را نزد خاندان خود به ودیعت نهاده و امامت و خلافت را مخصوص آنها نموده و دیگران را غاصب و ظالم و خارج از صراط مستقیم دین دانسته است. آن حضرت مردم را به قبول امامت و پیروی از اهل بیت خود امر نموده و از مراجعه به دیگران و پذیرفتن خلافت آنان نهی فرموده است.
از سویی چنان که مشاهده می شود، حقایق و معارف اسلام تنها از خاندان آن حضرت منتشر شده و کسانی که خود را رهبر مسلمانان و جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله معرفی کرده اند بهره ای از آن معارف الهی را نداشته، بلکه نیازمند به علوم و معارف خاندان نبوت بوده اند.
از سویی بدعت هایی که از سوی این مدعیان دروغگو در اسلام وارد گردیده قابل شماره نیست، و لکن به بخش هایی از آنها اشاره می شود تا معلوم گردد اهل بدعت و تحریف و تأویل کیانند و منحرفین از اسلام و قرآن و سنت رسول خداصلی الله علیه وآله کدامند:
1- امام اشاعره، فوشجی، در شرح تجرید می گوید: عمربن خطاب به مردم گفت: سه چیز در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله مجاز بود و من از آنها جلوگیری می کنم و آنها را حرام
ص :154
می نمایم و هر کس که مرتکب آنها شود کیفر خواهم داد: تمتع در حج، عقد موقت، گفتن «حیّ علی خیر العمل».
مؤلّف گوید: ای کاش من می دانستم این منافق چگونه جرأت چنین سخنی را پیدا نموده که با این صراحت به مخالفت با خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله قیام کند و کسی قدرت بر مخالفت با او را نداشته باشد. مگر او پیامبر بوده و یا خلاف آنچه بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل می شده بر او نازل گردیده که با این گستاخی با رسول خداصلی الله علیه وآله مخالفت می کند؟
عجیب تر این که ارادتمندان او گفته های او را بر دستور خدا و رسول صلی الله علیه وآله مقدم می دارند، آنها سخن رسول خداصلی الله علیه وآله را رها می کنند و به گفته او عمل می کنند و چنان که امام صادق فرموده است، محبت گوساله سامری چنان در دل های آنان رسوخ نموده که گفته او را بر همه چیز مقدم می دارند و مخالفت صریح او را با رسول خدا اجتهاد او می دانند و او را معذور می شمارند!
2- جمله «الصلاة خیر من النوم» در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و
ص :155
در زمان خلافت ابوبکر و حتی مدتی از زمان خلافت عمر جزء اذان نبوده، ولی عمر اندکی بعد از خلافت خود، آن را داخل اذان صبح نموده.
رزقانی در شرح موطؤ می گوید: روزی عمر بن خطاب هنگام نماز صبح از خواب بیدار نشد و مؤذّن او به در خانه او رفت و به او گفت: «الصلاة خیر من النوم»؛ یعنی نماز بهتر از خواب است.
عمر این جمله را پسندید و دستور داد از آن پس آن را در اذان صبح قرار دهند. از این رو: از آن زمان تاکنون، اذان و اقامه آنان بر خلاف اذان و اقامه اهل البیت علیهم السلام است و علت آن این است که آنها رأی و قیاس و استحسان عمر را بهتر از فرموده رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل البیت علیهم السلام دانسته اند و گرنه اذان و اقامه رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت او نزد همه صحابه مشهود و معلوم بوده است که به برخی از روایات آن اشاره می شود.
صاحب وسائل، با سند صحیح، در ابواب اذان و اقامه، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«جبرئیل علیه السلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و اذان و اقامه را برای آن حضرت قرائت نمود و رسول خداصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود: «بلال را خبر کن.» چون بلال خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسید، رسول خداصلی الله علیه وآله اذان و اقامه را به او تعلیم نمود و فرمود: «این چنین اذان بگو»، و فصول اذان و اقامه همان فصولی است که اکنون بین شیعیان معروف است.
ص :156
مرحوم کلینی و صدوق و علی بن ابراهیم قمی و شیخ طوسی و شهید اول و دیگران در کتب خود اذان را به این کیفیت نقل نموده اند، لکن عمر جمله «حی علی خیر العمل» را از اذان بر داشت و گفت:
بهترین عمل جهاد است نه نماز و گفت: اگر مردم بدانند بهترین عمل نماز است اهتمامی به جهاد نخواهند نمود و گفت: من می ترسم مردم چون «حیّ علی خیر العمل» را بشنوند و بدانند که نماز بهترین عمل است به جهاد توجه نکنند.
آنچه گفته شد در کتاب النص و الاجتهاد و کتاب ایضاح ابن شاذان و کتاب «حیّ علی خیر العمل» از محمّد سالم عزان، نقل شده است.
3- از بدعت های دیگر عمر این است که او چون دید مردم زیاد زن های خود را در یک جلسه سه طلاقه می کنند برای تادیب و مجازات آنها دستور داد: سه طلاقه نمودن زن نیاز به سه جلسه طلاق و رجوع در دو عده ندارد و همین که مرد به زن خود بگوید: من تو را سه طلاقه نمودم آن زن بر او حرام می شود، جز آن که مرد دیگری بعد از گذشت عده با آن زن ازدواج کند و با او همبستر شود و سپس او را طلاق دهد و بعد از گذشتن عده آن مرد اول با آن زن ازدواج نماید. در حالی که قرآن صریحاً فرموده است: [در یک جلسه نمی توان زن را سه طلاقه نمود، بلکه ]طلاق تا دو مرتبه قابل رجوع است. «الطلاق مرّتان»
و اگر کسی در مرتبه سوم طلاق دهد، آن زن بر او حرام می شود و دیگر در ایام عده
ص :157
نمی تواند به او مراجعه کند و با او ادامه زندگی دهد تا این که آن زن با همسر دیگری ازدواج نماید [و با او همبستر شود] و سپس همسر دوم او را طلاق دهد و در ایام عده نیز مراجعه نکند که در آن صورت آن مرد اول می تواند بعد از گذشتن عده آن زن با او ازدواج نماید.»
عجیب این است که معنای سه طلاقه، در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و زمان ابوبکر و مدتی از زمان حکومت عمر همان چیزی بوده که از آیه استفاده می شده است، ولی عمر، به گمان اهل تسنّن، اجتهاد نموده و بر خلاف قرآن و عمل رسول خداصلی الله علیه وآله برای مجازات و تأدیب مردم معنای سه طلاقه را تغییر داده و گفته است: اگر مردی در یک جلسه به زن خود بگوید: من تو را سه طلاقه نمودم، سه طلاقه می شود!
4- از بدعت های دیگر عمر این است که دستور داد نمازهای مستحبی را به جماعت بخوانند، در حالی که جماعت در نمازهای مستحبی غیر مشروع و حرام است. او در یکی از شب های ماه مبارک رمضان وارد مسجد شد و چون دید مردم نافله های ماه رمضان را می خوانند و همانند زمان رسول خداصلی الله علیه وآله بعضی در حال رکوع و بعضی در حال سجده و
ص :158
بعضی نشسته و بعضی ایستاده اند، به گمان خود خواست این سنّت را اصلاح کند. پس دستور داد نوافل را به جماعت بخوانند و این حکم را به تمام شهرها اعلان نمود و در مدینه نیز دو نفر را برای امامت نمازهای نافله تعیین نمود و گفت: از این پس باید مردها و زن ها نمازهای نافله را به جماعت بخوانند. اکنون بین اهل تسنّن، این عمل، متداول و معمول است و آن را نماز تراویح می نامند.
مرحوم سیّد شرف الدین، در کتاب «النصّ والاجتهاد» می گوید: بخاری در کتاب خود [معروف به صحیح بخاری]، از عبدالرحمان بن عبدالقاری نقل کرده که گوید: شبی از شب های ماه رمضان با عمربن خطاب وارد مسجد شدیم و چون عمر دید مردم به طور متفرق مشغول خواندن نمازهای نافله هستند، گفت: من فکر می کنم که اگر این جمعیت را پشت سر امام جماعتی قرار دهم بهتر باشد. پس دستور داد نمازهای نافله را پشت سر ابّی بن کعب بخوانند عبدالرحمان می گوید: این دستور چون اجرا شد، شب دیگری من با او وارد مسجد شدیم و عمر چون دید مردم نمازهای نافله را به جماعت می خوانند خرسند شد و گفت: این خوب بدعتی بود که من انجام دادم.
مرحوم سید شرف الدین سپس می گوید: قسطلانی، در شرح بخاری، پس از نقل جمله عمر: (این خوب بدعتی است) می گوید: علت این که عمر جماعت در نوافل را بدعت شمرده این است که رسول خداصلی الله علیه وآله چنین سنّتی را قرار نداده بود و در زمان آن حضرت کسی نماز نافله را به جماعت نمی خواند، چنان که در زمان ابوبکر نیز چنین چیزی نبود، حتی وقت نمازهای نافله ماه رمضان نیز اول شب که اکنون مرسوم است نبود و مقدار آن نیز این مقدار نبود.
ص :159
5- از بدعت های دیگر عمربن خطاب این است که رسول خداصلی الله علیه وآله در نمازهای میّت پنج تکبیر می گفت، ولی عمر دستور داد تا چهار تکبیر گفته شود.
احمد بن حنبل در کتاب مسند خود، از عبدالاعلی نقل نموده که گوید: من پشت سر زیدبن ارقم بر جنازه ای نماز خواندم و چون او در نماز میّت پنج تکبیر گفت، عبدالرحمان بن ابی لیلا برخاست و دست او را گرفت و به او گفت: مگر دستور عمر را فراموش کردی؟ زیدبن ارقم گفت: نه، ولی من چون پشت سر رسول خداصلی الله علیه وآله نماز میّت خواندم و دیدم آن حضرت پنج تکبیر گفتند، هرگز از آن تخلف نخواهم نمود.
6- معیار تقسیم ارث در قرآن این است که مال میّت شش قسمت فرض می شود و صاحبان ارث هر کدام سهمی از آن را به دست خواهند آورد. البته معلوم است خدایی که طبق فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام از دانه های رمل بیابان عالج مطلع و آگاه است می داند که نباید سهام ورّاث بیش از ترکه میّت که شش قسمت فرض شده است باشد. بنابراین اگر وارث میّت زوج و دو خواهر بود و میت فرزندی نداشت، سهم زوج نصف [یعنی سه
ص :160
سهم ]و سهم دو خواهر دو ثلث [یعنی چهار سهم ]می باشد و در این صورت در ظاهر یک سدس کم می آید، ولی ائمه اهل البیت علیه السلام فرموده اند سهم زوج نصف و سهم دو خواهر بقیه مال است و در حقیقت ترکه کمتر از سهام نیست، لکن عمر در این مساله متحّیر ماند و چون ندانست چه باید بکند، نقص را بر همه وراث وارد نمود، در حالی که زن و شوهر سهمشان با داشتن اولاد و نداشتن اولاد متفاوت است و هرگز چیزی از سهم آنها کم نمی شود، ولی کسانی که سهم دوّمی ندارند، در چنین فرضی، نقص بر آنها وارد می شود و زن و شوهر چون با داشتن و نداشتن اولاد سهم دومی دارند از آنها چیزی کم نمی شود و آنچه عمر دراین مورد نظر داد بر خلاف قانون ارث و دلیل جهالت اوست. و عمل او را عول در فرائض گویند و بدعت و حرام است و اگر ترکه میت بیش از صاحبان سهام باشد. در آن صورت نیز نظر اهل البیت علیهم السلام این است که باقیمانده ارث، مطابق سهام صاحبان ارث بر همه وراث تقسیم می شود، ولی اهل تسنّن می گویند: اضافه به خویشان پدری میّت اختصاص پیدا می کند. و این را در اصلاح فقهی تعصیب می گویند که همانند عول بدعت و حرام است.
مؤلّف گوید: اشتباهات خلفا و بدعت های آنان در ارث فراوان است که به دلیل رعایت اختصار به همین اندازه اکتفا می شود.
ص :161
7- یکی دیگر از بدعت های عمر، تغییر محل مقام ابراهیم علیه السلام است. مقام ابراهیم علیه السلام همان سنگی است که آن حضرت در وقت ساختن کعبه بر روی آن می ایستاده و کعبه را بنا می نموده است و خداوند فرموده است: حجاج، نماز طواف خود را پشت مقام ابراهیم علیه السلام بخوانند. «و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلّی»
مقام ابراهیم علیه السلام ابتدا در کنار کعبه قرار داشته است، لکن عرب های جاهلی، بعد از حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام، آن را به محلی که اکنون در آن قرار دارد منتقل نموده اند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، طبق آنچه نقل شده، هنگامی که مکه را فتح نمود، مقام را به جای اصلی آن قرار داد و تا زمان خلافت عمر نیز چنین بود تا این که باز عمر آن را به جایی که اکنون هست، همانند زمان جاهلی، باز گرداند. این مسأله، در سال هفدهم هجری اتفاق افتاد که عمر مسجد الحرام را با تصّرف در خانه های اطراف آن بدون رضایت صاحبانش توسعه داد و چون آنها حاضر به فروش خانه های خود نشدند عمر آنها را به زور از خانه هایشان خارج نمود و پول آن خانه ها را در بیت المال قرار داد و آنان بعداً به ناچار آن پول را گرفتند.
ص :162
8- از بدعت های دیگر عمر این است که او از گریه گردن بر اموات جلوگیری و آن را حرام نمود و گفت: اموات از گریه کردن زنده ها بر آنان آزار می بینند.
علاّمه بزرگوار، سیّد شرف الدین عاملی، در کتاب «النص والاجتهاد» می گوید: اندوه و حزن انسان بر مرگ دوستان و خویشان و گریه نمودن برای فقدان آنان از لوازم عاطفه بشری و مقتضای روح رحمتی است که در وجود انسان نهفته است. البته باید مواظب بود که همراه آن گناهانی مانند شکایت و خراش صورت و پاره نمودن گریبان و رعایت نکردن قانون حجاب و امثال آنها اتفاق نیفتد. ولی نفس گریه هیچ منع شرعی ندارد و رسول خداصلی الله علیه وآله طبق آنچه در مسند احمد بن حنبل موجود است می فرماید: «آنچه از آثار حزن از سوزش قلب و اشک چشم ظاهر می شود از ناحیه خداوند و روح رحمت انسانی است و آنچه ازدست و زبان صادر می شود از ناحیه شیطان است.»
سپس می گوید: روش و سیره مسلّم مسلمانان و غیر آنان تاکنون بر این اساس بوده و هیچ کس از معصومین علیهم السلام و غیر آنها انکاری بر آن نداشته اند و مقتضای اصل اباحه نیز همین است و رسول خداصلی الله علیه وآله در جاهای مختلفی برای اموات و گذشتگان خود گریه کرده اند و دیگران را نیز به آن امر فرموده است.
ص :163
آن حضرت برای عموی گرامی خود، حضرت حمزه که شیر خدا و رسول او نامیده می شد، گریه نمودند.
در کتاب استیعاب از ابن عبدالبرّ و غیر او نقل شده که گویند: هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله جنازه حمزه را دید، گریه نمود و چون دید او را مثله کرده اند ناله زد و پریشان گردید.
ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه، ازواقدی نقل نموده که گوید: هنگامی که حضرت حمزه شهید شد، هر وقت خواهر او صفیّه برای او گریه می کرد و ناله می زد، پیامبر خداصلی الله علیه وآله نیز مانند او گریه و ناله می نمود و چون فاطمه علیها السلام برای حمزه گریه می نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله نیز بر او گریه می کرد.
در همان کتاب، از انس بن مالک نقل شده که گوید: در جنگ موته، به دستور رسول
ص :164
خداصلی الله علیه وآله اول زید پرچم را گرفت و شهید شد و سپس جعفر آن را گرفت و شهید شد و پس از او عبداللَّه ابن رواحه آن را گرفت و شهید شد و هر کدام از آنها که شهید می شدند رسول خداصلی الله علیه وآله بر او گریه می نمود.
با این حال، عمر گریه کردن بر مرده را منع نمود و آن را حرام کرد تا حایی که او حتی در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله برای جلوگیری از این عمل با عصا و سنگ بر سر زنان می کوبید و خاک بر آنان می ریخت و بعد از آن نیز تا آخر عمر چنین می کرد.
احمد بن حنبل، در حدیثی، از ابن عباس نقل می کند که چون رقیّه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله از دنیا رفت و زن ها بر او گریه کردند، عمر با تازیانه آنان را می زد، تا این که رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «ای عمر! رها کن زن ها را تا گریه کنند.» و خود نیز در کنار قبر رقیّه نشست و چون دید فاطمه علیها السلام بر خواهر خود گریه می کند بر او ترحم نمود و با پیراهن خود اشک او را پاک کرد.
احمد بن حنبل نیز در کتاب خود نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله روزی به جنازه ای برخورد نمود که عده ای در کنار آن گریه می کردند و عمر آنها را از گریه کردن منع می نمود.
پس رسول خداصلی الله علیه وآله به عمر فرمود: «رها کن آنان را تا گریه کنند، چرا که اینها مصیبت زده اند و چون دل می سوزد اشک جاری می شود.»
9- خداوند در قرآن می فرماید: «اگر خواستید همسر خود را طلاق دهید و همسر دیگری انتخاب نمایید، باید مهر همسر اول خود را کامل بپردازید، و اگر پرداخته اید چیزی از آن را باز نگیرید، آیا می خواهید به وسیله افترا و گناهی آشکار مال او را بگیرید، در حالی که از او بهره مند شده اید و آنان از شما در وقت عقد نکاح پیمان و عهد شدیدی گرفته اند؟»
ص :165
از آیه فوق روشن می شود که برای مهر اندازه ای به صورت الزام تعیین نشده و زوج باید به آنچه در وقت اجرای عقد یا بعد از آن با همسر خود توافق نموده وفا کند؛ گرچه مال فراوانی باشد. آری، مستحب است که مهر از ابتدا بیش از مهر السنه [فاطمه علیها السلام] که پانصد درهم است نباشد.
لکن مثل این که این آیات به گوش عمر بن خطاب نرسیده بود که برای تسهیل امر ازدواج، به گمان خود، خواست مقدار مهر را به مهرهای زنان پیامبرصلی الله علیه وآله محدود کند ابن ابی الحدید می گوید: عمر در ایام خلافت خود در این باره ایراد سخن نمود و گفت: نبینم مهریه زنی بیش از مهریه زن های پیامبرصلی الله علیه وآله باشد و اگر کسی بیش از آن مهر قرار دهد من از او بازخواهم گرفت. پس زنی برخاست و به او گفت: به خدا سوگند، خداوند چنین حقی را به تو نداده است و سپس آیه فوق را قرائت نمود. عمر چون آیه قرآن را شنید گفت: آیا تعجب نمی کنید که امام شما اشتباه کرد و این زن حقیقت را یافت؟ پس عمر از گفته خود باز گشت و سپس گفت: زنی با امام شما به بحث و مجادله برخاست و او را محکوم نمود.
فخر رازی در تفسیر خود می گوید: زنی در پاسخ عمر گفت: ای پسر خطاب [زنا زاده]! آیا خداوند چیزی را به ما عطا می کند و تو پس می گیری؟ و سپس آیه فوق را قرادت نمود.
عمر چون این سخن را شنید، گفت: همه مردم از عمر به احکام خدا داناترند و سپس از گفته خود صرف نظر نمود.
10- خداوند در قرآن بندگان خود را از گمان بد و تجسس و غیبت نهی نموده و غیبت
ص :166
کردن مؤمن را همانند خوردن گوشت مرده او دانسته است.
اهل سنّت نیز در کتاب های خود، با سند صحیح، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده اند که آن حضرت فرمود: «از گمان بد بپرهیزید که گمان بد بزرگترین دروغ محسوب می شود، و از تفتیش و تجسس از عیوب مردم نیز دوری کنید...»
لکن عمر بن خطاب، در زمان خلافت خود، تجسس از داخل خانه های مردم را صلاح امت می دانست و شب ها گوش فرا می داد تا ببیند در داخل خانه های مردم چه می گذرد و در روزها نیز از عیوب آنان تجسس می نمود.
عمر، یک شب، در کوچه های مدینه گوش فرا داد و صدای مردی را که در داخل خانه خود آواز می خواند شنید. پس به بالای دیوار رفت و به داخل خانه او نگاه نمود و چون دید مردی در کنار همسر خود نشسته و ظرفی از شراب مقابل خود نهاده به او گفت: ای دشمن خدا! آیا گمان کردی خداوند تو را از این معصیت مصون می دارد و آبروی تو را حفظ می کند؟ صاحب خانه چون عمر را دید به او گفت:
ص :167
شتاب مکن! اگر من یک خطا نمودم، تو که امیرالمؤمنین هستی سه خطا را مرتکب شدی: 1- خداوند فرموده: تجسس از عیوب مردم نکنید و تو تجسس نمودی؛ 2- خداوند فرموده: از درها وارد خانه شوید و تو از دیوار وارد شدی)؛ 3- خداوند فرموده: هنگامیکه وارد خانه ای می شوید بر اهل آن سلام کنید و تو بدون سلام وارد شدی.
پس عمر شرمنده گشت و گفت: اگر من تو را رها کنم تو از خطای من می گذاری؟ و چون آن مرد گفت: من گذشتم، عمر خارج گردید.
مؤلّف گوید: از عجایب امور این است که اهل سنّت این عمل را فضیلتی برای عمر می دانند، در حالی که این مخالف صریح آیات قرآن است و اگر خیری در آن می بود رسول خداصلی الله علیه وآله آن را ترک نمی نمود و خداوند پیامبر خودصلی الله علیه وآله را به آن امر می نمود، ولی اهل سنّت رأی عمر را بر حکم خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله ترجیح می دهند و این چیزی جز کفر نمی باشد.
11- مفسرین در تفسیر آیه «أُحِلّت لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِسائِکُمْ»می گویند: در صدر اسلام، هنگامی که روزه بر مردم واجب گردید، چون شب می رسید، تا وقت عشا، خوردن و آشامیدن و بهره گیری از زن ها و سایر مفطرات دیگر بر روزه دار حلال می شد، مشروط بر آن که بعد از مغرب به خواب نرفته باشد. بنابراین اگر کسی اول مغرب به
ص :168
خواب می رفت و یا وقت نماز عشا می رسید، باید تا مغرب روز بعد روزه دار می ماند، لکن عمر شبی از شب ها بعد از نماز عشا با همسر خود همبستر شد و پس از آن پشیمان گردید و نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: یا رسول اللَّه! من نسبت به خطایی که کرده ام از شما و از خدا معذرت می جویم و چون خطای خویش را برای آن حضرت بیان نمود، عده ای از مردان دیگر نیز اعتراف نمودند که همانند عمر مرتکب آن خطا شده اند. و پس از آن، قانون روزه تغییر نمود و آیه (احلت لکم...) نازل گردید و خداوند فرمود: «مساله زناشویی در تمام شب برای شما مجاز گردید. همانا زن ها برای شما به منزله لباس شما هستند که آبروی شما را حفظ می کند و شما نیز برای آنان به منزله لباس هستید که آبروی آنان را حفظ می کنید. البته خداوند به خیانت شما نسبت به خود آگاه بود و شما را عفو نمود. اکنون مجاز هستید که با همسران خود مجامعت کنید و از خداوند درخواست فرزند نمایید و از اول شب بخورید و بیاشامید تا اذان صبح شود و سفیده صبح روشن گردد. پس از آن روزه خود را ادامه دهید تا [دوباره] شب فرا رسد.»
در آیه فوق به «خیانت» آنها تصریح شده، گرچه به عفو خداوند نیز تصریح شده و خداوند [بعد از این آزمایش] تکلیف آنان را در روزه سبک نموده است.
12- علاّمه مجلسی، در کتاب شریف بحار می گوید: در همه کتب اهل تسنن ثبت
ص :169
شده است که عمر بن خطاب برای نبودن آب، نماز خود را ترک نمود و دستور داد کسانی که جنب می شوند و آب پیدا نمی کنند، نماز نخوانند. بدون این که به کوچکترین دلیل و یا شبهه ای استناد کند و این از زشت ترین و روشن ترین مطاعن و زشتی های او محسوب می شود.
سپس می گوید: بخاری و مسلم و ابوداود و نسائی و صاحب جامع الاصول، از شقیق نقل کرده اند که گوید: من در کنار عبداللَّه [عمر ] و ابوموسی اشعری نشسته بودم که ابوموسی به عبداللَّه گفت: اگر کسی جنب شود و یک ماه آب پیدا نکند، آیا نباید تیمم نماید و نماز خود را بخواند؟ مگر خداوند در سوره مائده نمی فرماید: (فلم تجدوا ماء فتیمّموا صعیدا طیّبا) یعنی اگر با زن های خود همبستر شدید و برای غسل آبی نیافتید تیمم کنید. عبداللَّه عمر گفت: به مردم اجازه داده شود که با نبودن آب تیمم کنند، آنها در وقتی که هوا سرد است و باید از آب سرد استفاده کنند دنبال تیمم خواهند رفت! شقیق می گوید: من به عبداللَّه عمر گفتم: شما برای این که مردم از آب سرد استفاده نکنند می گویید: در صورت نبودن آب نیز تیمم نکنند و نماز نخوانند؟!
آن گاه ابوموسی اشعری به او گفت: مگر تو قصه عمّار را نمی دانی که به عمر گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله مرا برای انجام کاری فرستاد و من جنب شدم و چون برای غسل آب پیدا نکردم همانند چهار پاها خود را در خاک غلتاندم و چون قصّه خود را به رسول خداصلی الله علیه وآله گفتم فرمود: کافی بود تو دو دست خود را بر خاک می زدی و بر صورت و پشت دست های خود می کشیدی؟ عبداللَّه گفت: مگر ندیدی که در آن زمان عمر به گفته عمّار قانع نگردید؟
ص :170
مؤلّف گوید: دنیا به خود چنین جهالتی ندیده که خلیفه مسلمین نادان تر و پست تر از همه مردم باشد و آنان کورکورانه، به علّت تعصّب و پیروی از پیشینیان خود، از او پیروی کنند، بلکه گفته و عمل او را بر فرموده و عمل رسول خداصلی الله علیه وآله مقدم بدارند.!
13- از اجتهاد هایی در مقابل نص عثمان و یا معاویه، گفتن اذان دوم برای نماز جمعه بوده است که اکنون بین اهل سنت متعارف و معمول است.
شیخ طوسی در کتاب مبسوط آن را حرام و بدعت دانسته و ابن ادریس حلی نیز در کتاب سرائر آن را حرام دانسته و عموم علمای متأخر بعد از علامه حلی نیز آن را حرام دانسته اند.
در کتاب صحیح بخاری نقل شده که نخستین کسی که اذان دوم را در روز جمعه انجام داده عثمان بوده است.
و در روایات ما نیز در کافی و تهذیب، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «اذان ثالث [به اعتبار اقامه] در روز جمعه، بدعت و حرام است.»
مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه نیز در کتاب شریف تحریرالوسیله می فرماید: اذان دوم در روز جمعه بدعت و حرام است و این همان اذانی است که اهل سنت بعد از اذان اول انجام می دهند وبسا اذان ثالث نیز به آن گفته می شود [به اعتبار اقامه].
ص :171
ص :172
مرحوم آیة اللّه خویی رضوان اللّه علیه، در تفسیر آیه مبارکه (ایّاک نعبد و ایّاک نستعین)، در معنای «عبادت واطاعت» و «عبادت و خضوع»، و «سجده برای غیر خدا» و «شرک به خداوند» می فرماید:
اطاعت از غیر خدا اقسامی دارد:
ص :173
1- اطاعت از غیر خدا، مانند اطاعت از رسول خداصلی الله علیه وآله و اوصیای اوعلیهم السلام در حقیقت اطاعت از خدا می باشد، به حکم عقل واجب خواهد بود. از این رو، خداوند همیشه اطاعت از رسول خود را در کنار اطاعت خود قرار داده و آیات قرآن شاهد بر آن است. «اطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول...»
2- اطاعت از غیر خدا به معنای اطاعت از شیطان و اطاعت از هر که انسان را به نافرمانی خداوند امر می کند. روشن است که این عمل حرام و قبیحی است، بلکه می تواند کفر و یا شرک باشد و آیات قرآنی شاهد بر آن است.
3- اطاعت از غیر خدا در اموری که نهی و امری بر آنها نیامده است که این اطاعت نه واجب و نه حرام، بلکه جایز است. [و معلوم است که هیچ کدام از اقسام فوق عبادت و پرستش نیست.]
چیزی است که عقل و شرع آن را امضا نموده اند. اما خضوع و تذلّل در مقابل مخلوق اقسامی دارد:
1- خضوع در مقابل مخلوق به معنای تواضع نه به معنای پرستش، مانند خضوع و احترام به پدر و مادر و استاد و مولی که بین مردم متداول است و شکی در جواز آن نیست، جز مواردی که از آن نهی شده باشد، مانند خضوع به صورت سجده کردن مقابل پدر و مادر. ولی در غیر این صورت هرگونه احترام و خضوع در مقابل پدر و مادر و امثال آنها منعی ندارد بلکه خداوند در قرآن به پیامبر خودصلی الله علیه وآله نسبت به مؤمنین امر به تواضع نموده است و می فرماید: (واخفض جناحک لمن إتبعک من المؤمنین)، چنان که به فرزندان در مقابل پدر و مادر امر به تواضع نموده و می فرماید: (واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة).
آشکار است که خضوع در مقابل پدر و مادر به معنای پرستش آنان نیست و خداوند در یک آیه پرستش را مخصوص به خود قرار داده و احسان و احترام به پدر و مادر را نیز واجب نموده است: (وقضی ربّک أن لاتعبد و الاّ إیّاه و بالوالدین إحساناً) و هرگز خضوع مقابل پدر و مادر به معنای پرستش آنان نیست.
2- خضوع در مقابل مخلوق و ارتباط دادن او به خداوند از روی عقیده فاسد، مانند خضوع اهل ادیان فاسده در مقابل رؤسای خود و پنداشتن مقامی از پیش خود برای آنان نزد خداوند به ادله اربعه حرام و تشریع خواهد بود: (و من أظلم ممّن افتری علی اللَّه کذباً).
ص :175
3- خضوع و احترام به مخلوق به امر الهی، مانند احترام و خضوع در مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله و اوصیای اوعلیهم السلام بلکه در مقابل مؤمنین، و هم چنین احترام به چیزهایی که ارتباطی با خداوند دارد، مانند مسجد و حرم و قرآن و حجرالاسود و امثال اینها که در حقیقت این عمل خضوع در مقابل خداوند خواهد بود و هیچ شبهه ای ندارد. بنابر این کسی که معتقد به یگانگی خداوند باشد و زنده شدن و مردن و خلقت و رزق و تقدیرات امور و آمرزش و عقوبت و کیفر را به دست و بداند - و پیامبر خداصلی الله علیه وآله و اوصیای او را بندگان گرامی خداوند بداند که هرگز از امر او تخلف نمی کنند - و برای رسیدن به حوایج خود به آنان توسّل جوید و آنان را به اذن الهی شفیعان خود به درگاه خدا بداند، چنین کسی، هرگز از حدود ایمان خارج نشده و غیر خدا را نپرستیده است.
از سویی، هر مسلمانی می داند که رسول خداصلی الله علیه وآله حجرالاسود را می بوسید و به
ص :176
دست خود استلام می نمود و به آن احترام می کرد؛ چنان که قبور مؤمنین و شهدا و صالحین را زیارت می نمود و بر آنان سلام می کرد و به آنان دعا می فرمود و این سنّت بین صحابه و تابعین مستمر و جاری بوده و آنان نیز قبر رسول خداصلی الله علیه وآله را زیارت می نموده و به آن تبرّک می جسته اند و مرقد او را می بوسیده و به آن استشفا می نموده اند و همین گونه قبور ائمه علیهم السلام و اولیای خدا را زیارت می کرده اند و کسی از صحابه و تابعین و اعلام تا قبل از پیدا شدن این تیمیه بر آنان انکاری نداشته است.
ولی ابن تیمیه سفر برای زیارت قبور و بوسیدن قبور و استشفای به صاحب قبور را حرام و شرک می داند تا جایی که زیارت قبر پیامبرصلی الله علیه وآله و بوسیده قبر او و تبرّک جستن به آن را یک بار شرک اصغر و بار دیگر شرک اکبر می داند. از این رو، مورد اعتراض همگان واقع شد و علمای زمان او چون این عقیده را از او دیدند، - که خلاف موازین دینی و عمل رسول خداصلی الله علیه وآله بوده - همگی او را ملامت نموده و از او
ص :177
بیزاری جستند و او را گمراه دانسته و امر به توبه نمودند بلکه او را زندانی کردند تا توبه کند؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله خود سفارش به زیارت مؤمنین نموده و برای زیارت خود نیز فرموده: «هرکس پس از رحلت من از دنیا، قبر مرا زیارت کند، مانند این است که در زمان حیات من مرا زیارت نموده باشد.»
می توان گفت: علت انحراف این تیمیه - اگر جاسوسی از سوی دشمن برای اختلاف کلمه بین مسلمانان نبوده باشد- این است که او به گمان فاسد خود فکر کرده این گونه امور شرک است و توجه نکرده که آنهایی که به زیارت پیامبرصلی الله علیه وآله و اوصیای او می روند معتقد به یگانگی خداوند هستند و می گویند: خالق و رازق خداوند است و مقدرات امور تنها به دست اوست و این امور، یعنی زیارت و احترام به قبور اولیای خدا و درخواست شفاعت از آنان وسیله تقرّب و خشنودی خدا و تعظیم شعایر دین است و هرگز شرک نخواهد بود؛ چرا که شرک به خداوند پرستش نمودن غیر اوست و پرستش این است که در مقابل کسی به عنوان بندگی خضوع کنند، در حالی که زیارت و درخواست شفاعت و امثال اینها پیامبر و یا امام علیهما السلام را از بنده خالص خدا بودن خارج نمی کند و مقام الوهیت به آنان نمی دهد.
ص :178
خلاصه سخن این که: بوسیدن ضریح و قیر و زیارت نمودن صاحب آن جز احترام و تعظیم به صاحب قبر نیست وگرنه باید احترام به زنده ها نیز شرک باشد و ابن تیمیه و پیروان او نیز باید مشرک باشند و شخصیتی مانند رسول خداصلی الله علیه وآله را نیز باید مشرک بدانند؛ چرا که او نیز به زیارت قبور می رفته و بر اهل قبور سلام می نموده و حجرالاسود را می بوسیده و دیگران را نیز امر به زیارت و دعا و این گونه کارها می نموده است.
از بیانات قبل روشن شد که خضوع در مقابل هر مخلوقی به شکل پرستش، اگر نهی شده باشد، گرچه به قصد پرستش نباشد، مانند سجده نمودن در مقابل غیر خدا که همه مسلمانان آن را شرک می دانند حرام است و خداوند نیز در قرآن می فرماید:«به خورشید و ماه سجده نکنید، بلکه در مقابل خالق آنها سجده کنید؛ اگر خدا پرست هستید.» از این آیه آشکار می شود که سجده مخصوص خداوند است و چنین خضوعی را در مقابل هیچ کس نباید انجام داد.
و در آیه دیگر می فرماید: «مساجد، یعنی هفت موضعی که برای سجده بر زمین گذارده می شود، مخصوص خداوند است و دیگری، جز او را، نباید به این گونه سجده نمود.»
ص :179
و اما نسبتی که به شیعیان داده می شود که آنان مقابل قبور امامان خود سجده می کنند جز تهمت و افترا نیست و حساب آنان در قیامت باخدا خواهد بود؛ چنان که نسبت سجده نمودن آنان به خاک قبور اولیای خدا نیز افترا و تهمتی است به آنان؛ چرا که کتاب های فقهی شیعه همه جا منتشر و همه می دانند که در آنها نوشته شده که سجده در مقابل غیر خداوند حرام و شرک است و کسی که چنین نسبتی را به شیعه می دهد، یا از روی دشمنی و تهمت است، و یا نادانی است که فرق بین سجده کردن برای چیزی و سجده کردن بر روی چیزی را نمی فهمد و شیعه معتقد است که برای سجده باید پیشانی
ص :180
را بر زمین گذارد و سجده بر روی غیر خاک و سنگ و رمل و کلوخ و گیاه صحیح نیست، بنابراین سجده بر خوراکیها و پوشیدنی ها جایز نمی باشد و سجده بر خاک، به ویژه تربت امام حسین علیه السلام، بهتر از همه چیز است و شیعیان در این عمل از اهل بیت پیامبر خودصلی الله علیه وآله پیروی می کنند، چرا که آنان را امام خود می دانند. و آنان بر خاک بالأخص خاک قبر امام حسین علیه السلام سجده می نموده اند.
از سویی، تربت امام حسین علیه السلام جز خاک چیز دیگری نیست و خداوند خاک را برای پیامبر خودصلی الله علیه وآله پاک و محل سجده قرار داده است: (جعلت لی الارض مسجداً و طهوراً) البته شرافت آن خاک زیاد است؛ چرا که خون شهیدی مانند فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و فرزندان و یاران او که در راه احیای دین خدا کشته شده اند، بر آن ریخته شده است و از اهل البیت علیهم السلام نیز روایاتی در شرافت آن رسیده و اگر این روایات هم نمی بود، انتخاب این خاک برای سجده رمزی
برای پیروی از راه آن شهیدان پاک بود.
تردیدی نیست که دانش و علوم الهیه و معارف اسلامی که خداوند توسط جبرائیل بر قلب مبارک رسول خود حضرت محمّدبن عبداللّه صلی الله علیه وآله نازل نموده مخصوص آن حضرت و اهل بیت و جانشینان او بوده و به همین علت رسول خداصلی الله علیه وآله امّت خود را امر نموده که برای کسب معارف اسلامی تنها به اهل بیت او مراجعه کنند نه به دیگران.
ص :181
بنابراین همه امّت برای فهم معارف و حقایق اسلام نیازمند به آنان بوده و هستند، در حالی که آنها در دانش و علم به احدی نیازمند نبوده، و از کسی کسب علم و دانش نکرده و آنچه می دانسته اند از ناحیه خداوند به آنان افاضه گردیده است و برای احدی این حقیقت پوشیده نیست.
خداوند نیز در قرآن مردم را مأمور نموده که به اهل ذکر مراجعه کنند و آنچه را نمی دانند از آنان سؤال نمایند و «اهل الذکر»، طبق تفاسیر شعیه و اهل تسنّن، جز اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله نیستند.
رسول خداصلی الله علیه وآله نیز در حدیث متواتر و قطعی ثقلین که احدی در باره آن تردیدی ندارد فرموده است: «من [برای هدایت شما] پس از خود، کتاب خدا، قرآن، و عترت و اهل بیت خویش را جایگزین خود می نمایم و تا زمانی که شما از کتاب خدا و اهل بیت من پیروی کنید و در معارف و حقایق دین خود به آنان تمسّک جویید هرگز گمراه نخواهید شد.»
این سخن و سخنان دیگری که از رسول خداصلی الله علیه وآله در باره اهل بیت آن حضرت رسیده سبب شده که شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام در جمیع معارف اسلامی خود تنها به اهل بیت پیامبر خودعلیهم السلام مراجعه کنند و به آنان که عالم به حقایق دین و معارف قرآن هستند تمسّک جویند.
تمام جرمی که شیعه دارد همین است که همه چیز خود را از اهل بیت علیهم السلام گرفته است. مابه دشمنانمان می گوییم: اگر شما ما را مشرک و نجس و... می دانید باید اهل بیت پیامبر خودصلی الله علیه وآله را العیاذ بالله مشرک و نجس بدانید، چرا که آنچه ما می کنیم و می گوییم از آنان گرفته ایم، پس بهتر این است که شما به وضع حال خود و پدرانتان بنگرید که خود را
ص :182
از مراجعه به اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله بی نیاز دانستید و از سخن عمربن خطاب که گفت: «حسبنا کتاب اللّه» و از علوم امیرالمؤمنین علیه السلام مردم را منع نمود، پیروی نمودید، گرچه او طبق اعتراف شما بیش از هفتاد مرتبه گفته است:
«اگر دانش علی و راهگشایی های او نبود من هلاک و رسوا شده بودم.» و ابوبکر نیز هنگامی که از پاسخ پیروان علی علیه السلام عاجز ماند گفت: «اقیلونی اقیلونی لست بخیرکم و علیّ فیکم»؛ یعنی: «بیعت خود را از دوش من بردارید. من بهتر شما نیستم در حالی که شخصیتی مانند علی بن ابی طالب علیه السلام بین شماست.»
حاصل این که شما با جدا شدن از علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام بنیاد انحراف و گمراهی را پایه گذاری نمودید و در بیان احکام خدا به قیاس و آرای فاسد و گمان های بی اعتبار خود تکیه نمودید و مردم را گمراه و احکام خدا را دگرگون کردید و بدعت های بی شماری را در دین خدا وارد نمودید تا جایی که سخنان بی پایه بعضی را که خود اعتراف نمودند که «پیامبر خداصلی الله علیه وآله چیزی را حلال کرده و من آن راحرام می کنم» و یا گفتند: «این عمل بدعت در دین است لکن نیکو بدعتی است» راپذیرفتید و سخن رسول خداصلی الله علیه وآله را رها نمودید!
عجیب آن است که در قرون اخیر نیز چون حجت بر شما تمام می شود و چاره ای ندارید همانند مشرکین می گویید: «انّا وجدنا آبائنا علی هذا...»؛ یعنی: «پدران ما چنین کرده اند و ما نیز به پیروی از آنان حرکت می کنیم»!
ص :183
به هر صورت، با جدا شدن مردم از معارف اهل بیت پیامبرعلیهم السلام در بسیاری از مسایل اعتقادی و فقهی و سیاسی و غیره اختلاف های گوناگونی پدید آمد و مذاهب چهارگانه اهل سنت نمودار آن است.
در پایان این بخش لازم دیدن قصه عجیبی را [در رابطه با انحراف فکری اهل سنّت] که در روایات ما از یکی از دانشمندان اهل تسنّن نقل شده است بیان نمایم. مرحوم صدوق، در کتاب معانی الاخبار، از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم» نقل نموده که آن حضرت فرمود: «معنای «إهدنا الصراط المستقیم» این است که خدایا، ما را کمک کن تا در راه مستقیم که منتهی به محبت تو و دین تو می شود و ما را از هوس ها و پیروی از آرای خویش نجات می دهد پایدار باشیم.»
سپس فرمود: «نمونه کسی که اهل انحراف و رأی و قیاس است شخصی است که من
ص :184
دیدم مردم عوام گرد او جمع می شدند و او را تعظیم و احترام می نمودند. من نیز علاقه پیدا نمودم که به طور ناشناخته او را ملاقات کنم و از نزدیک به حال او آگاه شوم. پس روزی دیدم عده زیادی از مردم او را احاطه نموده و او برای آنان سخن می گوید [و افکار فاسد خود را به آنان منتقل می نماید] من در حالی که صورت خود را پوشانده بودم، در کناری به احوال اونگریستم تا مردم از گرد او متفرّق شدند و چون او حرکت نمود، همراهش رفتم تا این که دیدم به مغازه نانوایی رسید و او را سرگرم نمود و دو قرص نان از دکان او برداشت. از او تعجب نمودم و پیش خود گفتم: شاید معامله ای بود؟
سپس راه خود را ادامه داد و چون به دکان انارفروشی رسید او را نیز سرگرم نمود و دو دانه انار از مغازه او برداشت. من این بار نیز از کار او تعجب نمودم و پیش خود گفتم: شاید معامله ای بوده است؟ سپس با خود گفتم: اگر معامله ای می بود برای چه او را سرگرم نمود و به صورت سرقت مال او را برداشت. باز همراه او رفتم تا این که دیدم آن نان ها و انارها را نزد فقیر مریضی گذارد و از او گذشت. این بار نیز همراه او رفتم تا به بقعه ای در صحرا وارد شد. پس نزد او رفتم و به او گفتم:
من در باره تو چیزهایی را شنیده بودم و می خواستم تو را ملاقات نمایم، ولی از تو چیزهایی را مشاهده نمودم که قلب مرا مشغول نمود واکنون می خواهم از علّت آنها سؤال نمایم تا فکرم آسوده گردد. او گفت: مگر از من چه دیدی؟
گفتم: من تو را دیدم که دو قرص نان از خبّازی و دو دانه انار از انارفروشی سرقت
ص :185
نمودی [و سپس به مستمند مریضی دادی]. او گفت: قبل از هر چیز شما خود را معرفی کنید. گفتم: من مردی از فرزندان آدم علیه السلام و از امّت محمّدصلی الله علیه وآله هستم. او گفت: کاملاً خود را معرفی کن. گفتم: مردی از اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله هستم. گفت: از کدام شهر هستی؟ گفتم: اهل مدینه هستم. پس گفت: آیا تو جعفربن محمّد علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام نیستی؟ گفتم: آری.
پس گفت: عجیب این است که تو با داشتن شرف نسب از دانش پدر و جدّ خود نادان و بی بهره هستی و عملی را که باید ستایش کنی و انجام دهنده آن را تمجید نمایی انکار می نمایی! گفتم: من از چه چیز جاهل و نادان مانده ام؟ او گفت: از قرآن، گفتم: از کدام آیه از آیات آن؟ او گفت: از آیه «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا».
سپس گفت: من با سرقت دو نان و دو انار تنها چهار گناه انجام دادم، ولی چون آنها را در راه خدا دادم، خداوند به واسطه هر کدام ده حسنه و پاداش برای من نوشت. پس من چهل حسنه و پاداش به دست آوردم و چون چهارگناه را از آن کم کنیم سی و شش حسنه و پاداش برای من باقی خواهد ماند!
امام صادق علیه السلام می فرماید: من به او گفتم: مادرت به عزایت بنشیند! تو نسبت به کتاب خدا نادان و جاهل هستی! آیا نشنیدی که خدای عزوجل می فرماید: «إنما یتقبّل اللّه من المتقیّن»؟ [یعنی: خداوند عبادت را تنها از پرهیزکاران می پذیرد] تو چون دو قرص نان و
ص :186
دو انار را سرقت نمودی چهار گناه را مرتکب شدی و چون بدون رضایت صاحبانش به غیر صاحبان آنها رد نمودی چهار گناه دیگر نیز به آن افزودی [و هیچ گونه عبادتی را انجام ندادی]. پس او با شنیدن این سخنان نگاهی به من نمود [و سکوت کرد] و من از او جدا شدم.»
امام صادق علیه السلام پس از بیان این قصه می فرماید: «آن ها با مثل چنین تأویل زشت و قبیحی آیات قرآن را معنا می کنند و خود و دیگران را گمراه می نمایند.»
القاب علی بن ابی طالب علیه السلام فراوان است و مشهورترین آنها «امیرالمؤمنین» می باشد.
ماالقاب آن حضرت را در اول کتاب میزان الحق جمع آوری نمودیم و در این کتاب این سخن مطرح می شود که تنها علی بن ابی طالب علیه السلام را می توان «امیرالمؤمنین» نامید و حرام است به دیگری جزاو، حتی پیامبران و اوصیای آنان علیهم السلام، «امیرالمؤمنین» گفته شود.
صاحب وسائل، از کافی و تفسیر عیاشی، دو روایت نقل نموده که مفاد آنها همین معناست که جز علی بن ابی طالب علیه السلام را نمی توان امیرالمؤمنین نامید، گرچه امام معصوم باشد و این لقب مخصوص به آن حضرت است. سپس می گوید: روایات در این موضوع زیاد است.
علاّمه مجلسی نیز در کتاب بحار روایات زیادی را نقل نموده که دلالت دارد بر حرمت این عمل. سپس می گوید: بعضی از فقها فرموده اند همه علمای امامیه این عمل را حرام می دانند.
ص :187
مؤلّف گوید: در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «کسی که خود را امیرالمؤمنین بنامد و یا راضی شود که به او امیرالمؤمنین بگویند، اهل اُبنه می باشد و همانند قوم لوط خواهد بود.»
شخصی از امام صادق علیه السلام سؤال نمود: آیا به حضرت بقیه اللَّه علیه السلام می توان با لقب امیرالمؤمنین سلام داد؟
امام صادق علیه السلام فرمود: «خیر، این نامی است که خداوند مخصوص علی بن ابی طالب علیه السلام قرار داده است و به دیگری قبل از او و بعد از او این لقب گفته نشده، جز این که کافر بوده است.» پرسیده شد: فدای شما شوم! پس چگونه باید حضرت بقیه اللَّه علیه السلام را سلام بدهیم امام صادق علیه السلام فرمود: «بگویید: السلام علیک با بقیّه اللَّه.»
مرحوم کلینی، در تفسیر آیه شریفه (فلّما رأه زلفةً سیئت وجوه الذین کفروا و قیل هذا الّذی کنتم به تدعون)، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که می فرماید: «این آیه در باره امیرالمؤمنین علیه السلام و مسلمانان زمان او نازل شده که آن حضرت را رها کردند و دیگران را به
ص :188
جای او به عنوان خلیفه پیامبرصلی الله علیه وآله تأیید نمودند. آنان چون مقام امیرالمؤمنین علیه السلام و منزلت او را در قیامت مشاهده می کنند [از شرمساری ]صورت هایشان سیاه می شود. پس به آنان گفته می شود این همان آقایی است که شما نام او را بر خود نهادید و خود را به جای او امیرالمؤمنین نامیدید.»
امام باقرعلیه السلام به فضیل می فرماید: «ای فضیل! تاکنون هر کس جز علی بن ابی طالب علیه السلام ، امیرالمؤمنین نامیده شده مفتری و کذّاب بوده است.»
مؤلّف گوید: تفصیل این موضوع در کتاب آیات الفضائل، ص 699، در ذیل آیه 27 سوره ملک بیان شده است. به آن کتاب مراجعه شود.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «با اهل بدعت رفاقت و مجالست نکنید و گرنه مردم شما را از آنان می دانند.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «دین هر کسی را از رفیق و هم نشین او به دست آورید.»
امیر المؤمنین علیه السلام نیز فرمود: «هر کس با اهل بدعت ملاقات کند و او را احترام نماید، در حقیقت، برای خراب کردن اسلام و نابود کردن آن کوشیده است.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پس از من، چون اهل بدعت و شک را می بینید از آنان
ص :189
بیزاری جویید و بسیار به آنان دشنام دهید و از آنان بدگویی کنید و با استدلال صحیح چنان آنان را محکوم و مجاب کنید که دیگر طمع در فساد بین مسلمانان و فریب دادن مردم را پیدا نکنند و مردم نیز از آنان دور شوند و بدعت های آنان را یاد نگیرند، و اگر با اهل بدعت این چنین برخورد کنید خداوند برای شما پاداش عمل نیک می نویسد و درجات شما را در آخرت بال می برد.»
ابوهاشم جعفری که از نیکان و بزرگان اصحاب حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضاعلیه السلام است می گوید:
موسی بن جعفرعلیه السلام به من فرمود:«برای چه با عبدالرحمان بن یعقوب رفت و آمد می کنی؟»
گفتم: او دایی من (برادر مادرم) است امام علیه السلام فرمود: «او در باره خداوند حرف خطرناکی می زند و خدا را تشبیه به مخلوق می نماید، تو یا باید یا با ما رفت و آمد کنی و او را ترک نمایی و یا با او رفت و آمد کنی و ما را رها نمایی.» گفتم: اگر من اعتقاد او را نپذیرم، باز ملامتی بر من هست؟ امام علیه السلام فرمود: «آیا نمی ترسی که عذاب و کیفری بر سر او فرود آید و تو را نیز بگیرد؟»
سپس فرمود: «مگر قصه آن مردی را که از اصحاب موسی علیه السلام بود نمی دانی که پدر او از فرعونیان بود و چون لشکر فرعون با موسی علیه السلام ملاقات نمود آن مرد از لشکر موسی علیه السلام جدا شد و به طرف لشکر فرعون رفت تا پدر خود را نصیحت کند و به لشکر موسی ملحق نماید، پس آن پدر گوش به حرف فرزند خود نداد و آن فرزند او را ملامت می نمود تا هر دو به کنار دریا رسیدند و غرق شدند و چون خبر به موسی علیه السلام رسید فرمود: آن فرزند در
ص :190
رحمت خدا خواهد بود، و لکن عذاب چون نازل شود هر کس در کنار گنهکار باشد گرفتار آن خواهد شد؟»
تردیدی نیست که مسؤولیت فتوا و قضاوت و حکم و اجرای حدود الهی برعهده فقیه جامع الشرایط است و فقیه جامع الشرایط کسی است که عارف به حلال و حرام و اجتهاد در احکام باشد و قدرت ردّ فروع به اصول واستنباط احکام راداشته باشد و از نظر دیانت و تقوا نیز در حد عالی و مصداق حدیث مرویّ از حضرت بقیةاللّه عجل الله فرجه الشریف بوده باشد که می فرماید: «من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه فللعوام أن یقلّدوه»؛ یعنی «مردم باید از فقهایی تقلید کنند که چهار خصلت در آنها وجود داشته باشد:
1- مصون از انحراف و خطا باشند؛ 2- دین خود را بتوانند در مواقع خطر و فتنه حفظ کنند؛ 3- از پیروی هوا وهوس دور بوده و قدرت مخالفت باخواسته های نفسانی خویش را داشته باشند؛ 4- در عمل به احکام ودستورات واجب و حرام اسلام کوتاهی نکنند و مطیع امر مولای خود باشند.»
و امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «[برای قضاوت و حکم] از بین خودتان [یعنی شیعیان] شخصی را انتخاب کنید که عارف به حلال و حرام ما باشد و من چنین شخصی را برای شما قاضی قرار دادم.»
ص :191
البته چنین فقیهی هرگز فتوای بدون دلیل و قضاوت خارج از موازین شرعی نخواهد داشت وفقهای ما تاکنون چنین بوده اند و ان شاء اللّه خواهند بود و هرگز آن آقای بزرگوار که ناظر به احوال شیعیان و اشراف بر امور آنان دارند نخواهند گذارد که افراد بی کفایت چنین منصبی را اشغال کنند؛ چراکه فقها نوّاب و وکلای آن بزرگوارند و امکان ندارد آن حضرت نسبت به وکلا و نوّاب خود بی توجه باشند و در تعیین آنان برای چنین مسؤولیتی دخالت نفرمایند، و البته برای ما ثابت شده است که تاکنون دخالت فرموده اند و خواهند فرمود.
به هر حال، این خطر برای فقها و قضات وجود دارد که خدای ناخواسته، بدون دقت کافی مدرک صحیح ومعتبری قضاوت کنند و یا فتوا بدهند از این رو، لازم است که به این خطر توجه شود و روایاتی راکه در مورد فتوا و یا حکم به غیر ما انزل دهند وارد شده است را بیشتر ملاحظه فرمایند.
می توان گفت که این روایات در مورد نقل مسایل و احکام فهی نیز جاری است، و مسأله گو نیز باید در نقل حکم خدا کاملاً دقت نماید.
اینک به بعضی از روایات این بخش اشاره می کنیم و از خداوند، عصمت و تأیید می طلبیم. فانّه خیر ناصر و معین.
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از ابوبصیر و ابن ابی یعفور نقل نموده که آنها گویند: امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که دارای قدرت و سوط و عصا باشد و در باره دو درهم حکم بی جا و به غیر ما انزل اللّه بکند، نسبت به آنچه بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده کافر خواهد بود.»
در همان کتاب، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که در باره دو درهم به باطل حکم کند و سپس با قدرتی که دارد آن را اجرا نماید، مصداق این آیه شریفه خواهد
ص :192
بود: «و من لم یحکم بما انزل اللّه فأولئک هم الکافرون»؛ یعنی کسانی که برخلاف آنچه خدا بر پیامبرش نازل نموده حکم کنند، به خدا کافر خواهند بود.»
در همان کتاب، از معاویة بن وهب نقل شده که گوید: ازامام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «هر قاضی و حاکمی که به خطا بین دو نفر قضاوت کند، بیش از فاصله زمین تا آسمان سقوط می کند.»
در همان کتاب، از سعیدبن بجلی نقل شده که گوید: من با ابن ابی لیلی قاضی همتای کجاوه و همسفر بودم تا به مدینه رسیدیم و ناگهان در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله به امام صادق علیه السلام برخورد نمودیم. پس من به ابن ابی لیلای قاضی گفتم: برخیز تا خدمت آن حضرت برویم. او گفت: برای چه نزد او برویم؟ گفتم: با او سخن می گوییم مسایلی را از او سؤال می کنیم. چون حرکت کردیم و خدمت آن حضرت رسیدیم، امام علیه السلام به من فرمود: «این کیست که با خود آورده ای؟» عرض کردم: این ابن ابی لیلا قاضی مسلمین است.
پس آن حضرت روی مبارک به او نمود و فرمود: «تو ابن ابی لیلا، قاضی مسلمانان هستی؟» او گفت: آری. امام علیه السلام به او فرمود: «آیا مال این را می گیری و به او می دهی و حکم به قتل دیگری می کنی و بین زن و شوهر ار با حکم خود جدایی می اندازی و از کسی نمی ترسی؟» او گفت: آری امام صادق علیه السلام فرمود: «با چه چیز قضاوت می کنی؟» او
ص :193
گفت: به آنچه از رسول خداصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام و ابی بکر و عمر به من رسیده قضاوت می کنم.
امام علیه السلام فرمود: «آیا از رسول خداصلی الله علیه وآله به تو رسیده است که علی علیه السلام از همه امت به قضاوت داناتر است؟» او گفت: آری. امام علیه السلام فرمود: «پس چگونه با چنین روایتی که شینده ای بر خلاف قضاوت علی علیه السلام قضاوت می کنی؟» سپس به او فرمود: «چه خواهی گفت در قیامت، هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله دست تو را بگیرد و تو را در پیشگاه خداوند برای حساب آماده کند و بگوید: خدایا! این شخص به غیر آنچه من قضاوت نمودم قضاوت نمود؟» پس رنگ صورت ابن ابی لیلا مانند زعفران زرد شد و به من گفت: من دیگر با تو همسفر نیستم و با تو سخن نخواهم گفت. پس برای خود همسفری فراهم کن.
غاصبان حق امیرالمؤمنین علیه السلام و پیروان آنان، به واسطه جدا شدن از خاندان وحی و حاملان قرآن و عالمان به تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن، هنگامی که بر مسند حکومت غاصبانه و ظالمانه خود نشستند و از فهم آیات قرآن و احکام الهی عاجز ماندند، احکام خدا را به فکر ناقص و گمان واهی خود زیر و رو کردند و بدعت های فراوان در دین خدا وارد نمودند و از آن خشنود بودند.
آنان، در حالی که ولی خدا و دانای به احکام او و مبیّن آیات قرآن در کنارشان بود، از دانش و علم او استفاده نکردند.
و دیگران را بر او مقدم داشتند پیروان آنان نیز از آن زمان تاکنون راه آنان را ادامه داده و نظر آنان را حتی بر فرموده رسول خداصلی الله علیه وآله- چنان که گذشت و خواهد آمد- مقدم داشته و مقدم می دارند. مردم نیز از آنان پیروی کردند و بر آنان انکار
ص :194
و اعتراض نکردند و شریک جنایت و ظلم آنان شدند. حقاً که لعنت خدا و ملائکه و همه مخلوق او بر آنان باد.
خداوند در آیاتی از قرآن آنان را مذمّت نموده و در سوره محمّدصلی الله علیه وآله می فرماید: «[ای مردم] آیا شخصیتی که دارای علوم الهی و نشانه های حق می باشد، مانند کسی است که عمل خویش را نیکو پنداشته و از هوای نفس خویش پیروی می کند؟!»
علی بن ابراهیم قمی می گوید: مقصود از (أفمن کان علی بینّةٍ من ربّه) امیرالمؤمنین علیه السلام است و مقصود از (کمن زیّن له سوء عمله و اتبّعوا أهوائهم) غاصبین خلاقت هستند.
در تفسیر مجمع البیان، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که می فرماید: «مقصود از آیه (کمن زیّن له سوء عمله) منافقین هستند.»
و در سوره نجم نیز می فرماید: آنان «[غاصبان خلافت] در احکام خدا از گمان و خواسته نفس خود پیروی کردند، در حالی که از سوی خداوند برای آنان هادی و رسول و کتاب آمده بود.»
علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از نهج البلاغه و احتجاج نقل نموده که
ص :195
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«مردم حادثه ای را نزدیکی از قضات آنان [یعنی اهل تسنّن] می برند و او به رأی خود در باره آن حکم می کند و عین همان حادثه را نزد قاضی دیگری می برند و او نیز به رأی خود چیزی بر خلاف قاضی اول حکم می کند. سپس این قاضیان نزد قاضی القضاتی که آنان را منصوب نموده جمع می شوند و او آرای همه آنان را تصویب و تأیید می کند، در حالی که خدای آنان یکی است و کتاب آنان یکی است!
شگفتا! آیا خداوند آنان را امر به اختلاف نموده و آنها از او اطاعت می کنند؟ و یا آنان را از اختلاف نهی نموده و آنها نافرمانی او را می کنند؟ و یا برای آنان دین ناقصی فرستاده و از آنان کمک خواسته که آن را تکمیل نمایند؟ و یا آنان شرکای اویند و حق دارند هر چه می خواهند در دین خدا بگویند و خداوند گفته آنان را تأیید کند؟ و یا خداوند دین کاملی را فرستاده و رسول خداصلی الله علیه وآله در رساندن آن به مردم کوتاهی نموده؟
در حالی که خداوند در قرآن می فرماید: ما در قرآن از هیچ حکمی فروگذار نکردیم، و یا می فرماید: حکم هر چیزی در قرآن بیان شده است، و یا می فرماید: آیات قرآن همدیگر را تصدیق و تأیید می نماید و اختلافی بین آنها نیست و اگر این قرآن از ناحیه غیر خداوند نازل شده بود مردم اختلاف فراوانی در آن می دیدند.»
سپس فرمود: «ظاهر قرآن زیبا و شگفت آور است و باطن آن عمیق و بی نهایت است و شگفتی های آن تمام شدنی نیست و تاریکی ها و حقایق پنهان جز با قرآن بر طرف نمی شود.»
ص :196
در کتاب بحار، از احتجاج نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مبغوض ترین و بدترین مردم نزد خداوند دو نفر می باشند: نخست، کسی که خداوند او را به خود واگذارد و لطف خود را از او قطع نماید و او از راه صحیح دیانت خارج گردد و مردم برای بدعت ها و سخنان کفرآمیز او به او احترام کنند، چنین کسی فتنه ای است برای هر کس که فریفته اش شود و از راه خوبان منحرف گردد. چنین کسی سبب انحراف مردم و ضامن خطاهای خود و دیگران خواهد بود.
دوم، کسی که نادانی ها و جهالت ها را یکجا در خود جمع نمود و به وسیله آن جاهلان و نادان های امت را فریب داد. او خود را اسیر فتنه نمود [و از خطر آن غافل ماند] و کور و نابینا گردید و نامردان نادان او را عالم شمردند، در حالی که او از علم هیچ بهره ای نداشت...»
مؤلّف گوید: مقصود آن حضرت از این دو نفر که مبغوض ترین مردم نزد خدا هستند اولی و دومی می باشد. البته مراد آن حضرت از شخص اول ظاهراً عمربن خطاب است و از شخص دوم ابوبکر ابن ابی قحافه است که با نادانی و جهالت خود را در فتنه بزرگی انداخت و مردم نیز از او پیروی نمودند و کردند آنچه کردند:
در کتاب احتجاج نیز از آن حضرت نقل شده که بعد از سخنان گذشته فرمود:
«ای مردم! بر شما واجب است نسبت به کسانی که غدری در قیامت نسبت به
ص :197
معرفت به آنان ندارید به آنان معرفت و شناخت پیدا کنید و از آنان پیروی و اطاعت نمایید؛ چرا که علوم همه پیامبران خدا- از آدم تا خاتم پیامبران حضرت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه وآله - نزد عترت و اهل بیت پیامبر شما نهفته است. پس برای چه به گمراهی کشیده می شوید و به این سو و آن سو می روید؟!»
آن گاه فرمود: «ای کسانی که از نسل سوار شدگان در کشتی نوح هستید! اکنون مَثَل کشتی نوح علیه السلام اهل بیت پیامبر شما هستند و چنان که در آن زمان همراهان آن حضرت در کشتی نجات یافتند امروز نیز هر کس همراه ما اهل پیامبرصلی الله علیه وآله شود نجات خواهد یافت و من به راستی نجات آنان را ضمانت می کنم و بر آن سوگند یاد می نمایم و نسبت به کسانی که از آنان تخلّف نمایند اعلان خطر و عذاب می نمایم.»
سپس فرمود: «مگر به شما اطلاع نرسید که رسول خداصلی الله علیه وآله به شما در حج الوداع فرمود: من دو چیز بزرگ و ارزشمند را بین شما باقی می گذارم و آنها کتاب خدا، قرآن، و عترت و اهل بیت من هستند و از یکدیگر جدا نخواهد شد تا در قیامت نزد کوثر مرا
ص :198
ملاقات نمایند و تا زمانی که شما به قرآن و عترت و اهل بیت من تمسّک و توسل جویید و از آنها پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد پس به دقت بنگرید که بعد از من با آنها چه خواهید کرد؟»
آن گاه فرمود: «پیروی از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله رو تمسّک به قرآن همانند آب شیرین و گوارایی است پس از آن بنوشید تا نجات یابید. و جدا شدن از آنها نیز همانند آب شور و تلخ و ناگوار است و شما باید از آن دور شوید تا هلاک نگردید.»
بدعت به معنای نوآوری در دین و یا کم کردن چیزی از آن است و تفسیر به رأی این است که کسی آیات متشابه و مجمل قرآن را که اسراری در آن ها نهفته است و جز خدا و رسول او و اوصیا و جانشینان آن حضرت اسرار و حقایق آنها را نمی دانند، با فکر ناقص خود معنا کند و آن را معنای آیه قرآن بداند. این عمل - چنان که گذشت - حرام و از گناهان بزرگ می باشد.
خداوند در قرآن می فرماید: «کسانی که در قلوب آنان انحراف از حق و میل به باطل می باشد برای فتنه انگیزی از ظاهر آیات متشابه استفاده می نمایند و به ظاهر آن ها تمسّک می جویند و تأویل آن آیات را مطابق خواسته خود معرفی می کنند، در حالی که تأویل و معنای واقعی این آیات را جز خداوند «والراسخون فی العلم» [یعنی امیرالمؤمنین و امامان بعد از او ]نمی دانند.»
ص :199
و اما در باره حرمت تفسیر به رأی و بدعت - چنان که گذشت و خواهد آمد - روایات فراوانی از معصومین علیهم السلام به ما رسیده که به جهت اختصار به بعضی از آنها اشاره می شود.
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی به آتش و عذاب الهی منتهی می شود.»
مرحوم صدوق، در کتاب عیون، از حضرت رضا، از پدرانش، ازامیرالمؤمنین، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت می فرماید: «خداوند عزّ و جلّ فرمود: ایمان به من نیاورده کسی که کلام مرا به رأی خود تفسیر کند، و مرا نشناخته است کسی که مرا به مخلوق تشبیه نماید، و بر دین من نخواهد بود کسی که در دین من قیاس کند.»
علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «از اهل رأی و قیاس پرهیز کنید، چرا که آنان چون از حفظ سنّت های دین [و سخنان ما ]عاجز ماندند حلال و حرام را با رأی و گمان خود بیان کردند. از این رو، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نمودند و گمراه شدند و دیگران را نیز گمراه کردند.»
و در همان کتاب، از علل الشرایع نقل شده که رسول صلی الله علیه وآله فرمود: «صاحب بدعت توبه نمی کند و خداوند نیز توبه او را نمی پذیرد.» گفته شد: برای چه؟ فرمود: «چون محبت به آن بدعت در قلب او جایگزین می گردد. از این رو، موفق به توبه نمی شود.»
امیر المؤمنین علیه السلام درباره اسرار بدعت و تفسیر به رأی و بروز فتنه و انحراف فرمود:
ص :200
«ای مردم! شروع فتنه ها از هواها و هوس ها و از بدعت هایی است که بر خلاف کتاب خدا انجام می گیرد و مردم از یکدیگر نسبت به آنها تقلید می کنند. البته اگر باطل به صورت واقعی خود می ماند و به شکل حق نشان داده نمی شد، و اگر حق نیز آمیخته به باطل نمی گردید، حقیقت بر مردم پوشیده نمی شد، و لکن [منافقان و اهل فتنه] حق و باطل را مخلوط می کنند و آن مخلوط را نشان مردم می دهند و در آن صورت شیطان مسلّط بر اولیای خود خواهد شد و آنان را گمراه خواهد نمود، جز کسانی که خداوند دل های آنان را بر ایمان ثابت نموده باشد.»
تردیدی نیست که علم تأویل و تنزیل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن تنها نزد خاندان نبوت صلوات اللَّه علیهم اجمعین قرار دارد و دیگران طبق فرموده رسول خداصلی الله علیه وآله باید به آنان مراجعه نمایند واز معدن علم و دانش آنان استفاده کنند. بدیهی است که فرق اسلامی - جز شیعیان و پیروان اهل البیت علیهم السلام - در فهم آیات قرآن، به خاندان نبوت مراجعه نمی کنند و از فهم ناقص خود استفاده می نمایند و بدین علت اشتباهات آنان در ابعاد مختلف اسلامی فراوان بوده و خواهد بود و عجیب آن است که آنها شیعیان را متهم می کنند که
ص :201
شما قرآن را تأویل می کنید، در حالی که آنچه در تفاسیر شیعه از تأویل و تفسیر و بیان ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه هست از اهل البیت و ائمه معصومین علیهم السلام گرفته شده است.
شبی در مسجدالحرام نشسته بودم. ناگهان یکی از شیوخ وهابی ها در کنار من قرار گرفت و جزوه ای به من داد که در آن تیترهایی از اعتقادات وهابیت و تهمت هایی که به شیعه می زنند نوشته شده بود. من مقداری از آن جزوه را نگاه کردم، دیدم نوشته خدا بر روی عرش نشسته است. به او گفتم: این جمله کفرآمیز چیست که در این جزوه نوشته اید؟ او گفت: چه کفری؟ گفتم: نوشته ای خدا بر بالای عرش نشسته است. آیا خدایی که بر بالای عرش نشسته اینجا نزد ما هست یا نیست؟ او متحیر ماند و گفت:
این ظاهر قرآن است که می گوید: (إنّ اللَّه علی العرش استوی). سپس اضافه کرد: شما شیعه ها قرآن را تأویل می کنید و از پیش خود معنایی بر آن می افزائید. سپس صحبت او به طول انجامید و ما را متهم به شرک و تحریف و تأویل قرآن و... نمود تا این که من در پاسخ همه سخنان او گفتم: فرق بین ما و شما این است که شما قرآن را با فکر خود معنا می کنید و مثلاً معنای جمله (انّ اللَّه علی العرش استوی) را می گویید: «خدا روی عرش نشسته است»، در حالی که این کفر محض است و خداوند هرگز جسم نیست و نیاز به مکان ندارد و در آیه دیگر می فرماید: (اینما تولّوا فثم و جه اللَّه) یعنی از هر سو بنگری خدا در آن سو خواهد بود. ولی ما شیعیان قرآن را از خاندان نبوت می گیریم و طبق تفسیر آنان قرآن را معنا می کنیم و این گونه سخنان کفرآمیز را نمی گوییم.
خداوند در سوره آل عمران به رسول خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «از نشانه های حق این است که خداوند این کتاب را بر تو نازل نمود که آیات آن برخی محکم و روشن است - و آن ها اساس این کتاب است - و برخی متشابه و مجمل می باشد که نیاز به بیان و توضیح دارد [و برای فهم آن ها باید به خاندان وحی مراجعه نمود که جز آن ها کسی از حقایق این گونه آیات مطلع نیست]، اما کسانی که از صراط مستقیم دین خارجند و به دنبال فتنه گری هستند، چنین آیاتی را [بدون مراجعه به اهلش ]معنا می کنند و از خود معنایی برای آن ها بیان می نمایند، در حالی که مقصود از این آیات را جز خداوند و راسخان در علم [یعنی کسانی که علم و دانش آنها از طرف خداوند افاضه شده است ]نمی دانند.»
ص :202
مؤلّف گوید: این آیه تصریح به حرمت تفسیر به رأی و پیروی از هوای نفس و فتنه انگیزی برای گمراه کردن دیگران نیز دارد و روایاتی که درباره تفسیر به رأی وارد شده و به کسانی که آیات متشابه قرآن را با فکر خود تأویل و تفسیر می کنند و عده عذاب داده مفاد همین آیه را بیان می نماید.
امیر المؤمنین علیه السلام در بیان مفصلی می فرماید: «خداوند به واسطه رحمت واسعه و رأفت خود به بندگانش [و از آن جا که ] می دانسته افراد منحرف اراده نموده اند آیات او را تغییر دهند، کلام خود را در قرآن سه گونه قرار داده است:
برخی را روشن و واضح که عالم و جاهل می فهمند و از آن استفاده می کنند [و آن ها محکمات قرآن است] ؛ و برخی را به گونه ای قرار داده که تنها افراد تیز بین و مؤمنان پاکدل که صاحب شرح صدر هستند می فهمند؛ و برخی را مجمل و متشابه قرار داده که جز او و پیامبران او و اوصیای پیامبرانش از آن اطلاعی ندارند. این گونه آیات را به این علت فرستاده که اهل باطل و کسانی که بعد رسول خداصلی الله علیه وآله با استبداد و سلطه حاکم می شوند نتوانند ادعای علم کتاب خدا را بکنند و به این وسیله [ولی خدا برای مردم شناخته شود] و حاکمان ستمگر که از پیروی ولی خدا امتناع نموده و به دروغ خود را خلیفه پیامبرصلی الله علیه وآله می دانند و به وسیله حمایت مردم از آنان مغرور شده اند ناچار شوند برای فهم این گونه آیات در مقابل ولی خدا خاضع شوند و از سخن او پیروی کنند.»
ص :203
مؤلّف گوید: در تاریخ فراوان آمده که خلفای غاصب در دوران حکومت خود ناچار می شده اند به امیرالمؤمنین و فرزندان اوعلیهم السلام مراجعه کنند و به مقام و منزلت آنان اعتراف نمایند تا جایی که خلیفه دوّم بارها می گفته: «لو لا علیّ لهلک عمر».
مرحوم صدوق، در کتاب توحید، از ابومعمر سعدانی نقل نموده که گوید: مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! من در آیات کتاب خدا گرفتار شک شده ام [و معنای بعضی از آیات برای من روشن نگردیده است]. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:«مادرت به عزایت بنشیند! [تو می خواهی از پیش خود قرآن را تفسیر کنی؟] سپس فرمود:
«قرآن را قبل از مراجعه به اهلش تفسیر مکن، چرا که بسا آیه ای شباهت به کلام بشر دارد، در حالی که آن کلام خداست و کلام بشر نیست و تأویل آن نیز مانند تأویل کلام بشر نیست و هم چنان که هیچ چیز شباهت به خدا ندارد و او نیز شباهت به خلق خود ندارد، هیچ عمل و سخنی از خداوند نیز شباهت به عمل و سخن مخلوق ندارد.»
در تفسیر عیّاشی، از برید عجلی نقل شده که گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: آیه شریفه (قل کفی باللَّه شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب) در باره کیست؟ و مقصود خداوند از کسی که علم کتاب نزد او نهفته است کیست؟» امام باقرعلیه السلام فرمود: مقصود از این آیه امیرالمؤمنین و امامان بعد از اوعلیهم السلام هستند و امیرالمؤمنین علیه السلام بود که به همه علوم کتاب خدا عالم و دانا بود.
ص :204
ابوبصیر می گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: آیا مقصود از آیه (بل هو آیات بینّات فی صدور الذین أوتوالعلم) [یعنی این قرآن آیات روشنی است که ما آن را در سینه صاحبان علم قرار دادیم] شما هستید؟ امام باقر علیه السلام فرمود: جز ما چه کسی می تواند باشد، در حالی که ما معنای (والراسخون فی العلم) هستیم؟»
مؤلّف گوید: تفصیل این گونه روایات را ما در کتاب «آیات الفضائل» ذکر کرده ایم، مراجعه شود.
در اوایل قرن چهارم هجری، فقهای اهل سنت فراوان شدند و هر کدام داعیه فقاهت و اجتهاد داشتند و مردم را به سوی خود دعوت می کردند. طبق آنچه بعضی از فقها و مؤرخین بیان نموده اند، در آن زمان بیش از پنجاه قصه در بین اهل سنّت مدعی فقاهت بودند و هر کدام از آنان را عده ای حمایت می کردند. رفته رفته اختلاف در بین آنان فراوان گردید و حاکم آن زمان الزام نمود که چهار نفر از آنان حق فقاهت داشته و سایرین باید از نظر آنان پیروی کنند و به همین علت باب اجتهاد مسدود گشت و همه مردم موظف شدند که از یکی از چهار مذهب حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی پیروی نمایند. در نتیجه، مذاهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی به عنوان مذاهب رسمی معرفی شدند و شیعیان حق اعلان موجودیت پیدا نکردند و مذهب آنان غیر رسمی اعلام شد.
این وضعیت تازمانی پادشاهی سلطان محمد خدابنده ادامه داشت. این پادشاه یک روز از یکی از همسران خود عصبانی گشت و او را در یک جلسه سه طلاقه
ص :205
کرد، اما بعد پشیمان گردید. علمای چهار مذهب به او گفتند: همسرت برای تو حرام شد و تنها برای حلال شدن او این است که شخصی با او ازدواج کند و سپس او راطلاق دهد تا تو بتوانی مجدداً با او ازدواج نمایی. وزیر او به پادشاه گفت: تنها در مذهب شیعه این گونه طلاق صحیح نیست. سلطان جلسه ای تشکیل داد و علمای چهار مذهب حاضر شدند. از میان علمای شیعه علامه حلّی در جلسه حضور داشت. علمای سنّی گفتند: اینها عقل و درایتی ندارند و سزاوار نیست سلطان آنها را در مجلس خود راه دهد. سلطان محمد خدابنده گفت: باید سخنان او را بشنویم تا حقیقت روشن شود. پس علامه وارد آن مجلس شد و در مقابل سلطان سجده نکرد و کفش خود را نیز همراه برد و منتظر اجازه جلوس نگردید و سلام کرد و در کنار سلطان نشست.
علمای سنّی گفتند: ما به شما گفتیم که اینها عقل و درایتی ندارند و اکنون با این رفتار او روشن گردید که درست می گفتیم؛ چرا که او در مقابل سلطان خضوع نکرد و بدون اجازه در کنار او نشست و کفش خود را نیز برخلاف شوؤن مجلس همراه برد.
پادشاه گفت: دلیل آنچه گفتید را از او سؤال کنید. علامه حلّی در پاسخ آنان فرمود: پیامبر خداصلی الله علیه وآله با مقامی که داشت اجازه نمی داد کسی در مقابل او رکوع و یا سجده نماید؛ چرا که سجده در مقابل غیر خدا شرک است و من چون وارد شدم طبق دستور قرآن سلام کردم و چون جایی پیدا نکردم در کنار پادشاه نشستم. گفتند: چرا کفش خود را همراه بردی؟ علامه فرمود: شنیده بودم که رؤسای مذاهب اهل سنّت در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله کفش آن حضرت را دزدیده بودند [و ترسیدم این جا نیز با من چنین کنند]. در این هنگام همه علمای مذاهب برآشفتند و گفتند: رؤسای مذاهب چهارگانه یکصد سال پس از رسول خداصلی الله علیه وآله به دنیا آمده اند، چگونه کفش پیامبرصلی الله علیه وآله را دزدیده اند؟ علامه فوری به پادشاه گفت: شما شنیدید که اینها گفتند: رؤسای چهار مذهب یکصد سال پس از رحلت پیامبر خداصلی الله علیه وآله به دینا آمده اند؟ سپس گفت: اکنون من به شما می گویم که رسول خداصلی الله علیه وآله هیچ نامی از آنان نبرد. و سفارشی در باره آنان نکرده است، ولی من کسی را به شما معرفی می کنم که آن حضرت به صراحت در باره او توصیه و سفارش نموده است؛ او نفس پیامبرصلی الله علیه وآله و برادر و پسرعم و جانشین او علی بن ابی طالب علیه السلام است و
ص :206
سپس پاسخ علمای سنّی را داد و همه را محکوم نمود و گفت: همسر شما بر شما حلال است؛ چرا که طلاق با حضور شهود عدل انجام نگرفته است. پس پادشاه و همه همراهان او با سخنان علامه شیعه شدند و پادشاه دستور داد سکه ای به نام اهل البیت علیهم السلام زدند و کتیبه های مساجد را به نام و ذکر فضایل آنان مزین نمودند و شیعیان شاد و سرافراز گردیدند.
هدف ما از نقل این قصّه طولانی این است که علامه به سلطان محمد خدابنده گفت: اینها راه اجتهاد و بررسی و دقت در احکام خدا را مسدود نموده و می گویند: تنها باید از یکی از رؤسای چهارمذهب پیروی نمود؛ گرچه داناتر از آنان بین مردم یافت شود و این معنای تقلید کورکورانه و بی اساس است.
در بحث بدعت گذشت که بدعت وارد نمودن چیزی در دین و یا خارج نمودن چیزی از دین است و اعم از مسأله تحریم حلال و تحلیل حرام است لکن چون این موضوع در روایات و سخنان معصومین علیهم السلام مطرح شده و فراوان از آن سخن گفته شده است ما به طور مستقل آن را بیان می نماییم.
ص :207
تردیدی نیست که آنچه در اسلام، به اصل اولیه، حرام و یا حلال و یا واجب و یا مستحب و یا مکروه شمرده شده است تا قیامت به همان عنوان باقی خواهد بود، حتی با ظهور حضرت بقیةاللّه عجّل اللّه فرجه الشریف تغییری در آن داده نمی شود. و اگر در بعضی از روایات آمده که آن حضرت دین جدیدی می آورند به معنای این نیست که با دین جدشان رسول خداصلی الله علیه وآله مغایرت داشته باشد، بلکه به این معناست که آنچه آن حضرت از اسلام ارائه می دهند با آنچه تا آن زمان به عنوان دین معروف شده و آمیخته به بدعت ها و تغییرها گشته مغایرت دارد؛ چرا که پس از پیامبر خداصلی الله علیه وآله، مسلمانان به هفتاد و سه فرقه تقسیم شدند و یک فرقه آنان در مسیر حق قرار گرفته اند و سایر فرقه ها در مسیرهای باطل قرار دارند و فرقه حقه که از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله جدا نشدند و معارف اسلام را در اعتقادات و مسایل حقوقی و فقهی و سیاسی و غیره از آنان اخذ کردند و در زمان غیبت امام زمان علیه السلام نیز طبق دستور آن حضرت از فقهای شیعه پیروی نمودند و فقها نیز در فتاوای خود از قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده کردند، در اعتقادات و مسایل دیگر با امام زمان علیه السلام مخالفتی نخواهند داشت.
آری، آنان که از خاندان وحی فاصله گرفتند و در هیچ یک از مسایل اعتقادات و فقه و مسایل دیگر اسلام از معارف اهل بیت علیهم السلام استفاده نکردند و تنها روایات نبوی صلی الله علیه وآله، آن هم آمیخته به جعلیات فراوان را - که طبق تحقیق بعضی از بزرگان در کل فقه تنها پانصد حدیث نبوی در اختیار دارند - با کمک قیاس و استحسان، مدرک فقه خود قرار دادند، اشتباهات فراوانی داشته و دارند و هرگز فقه آنان با آنچه حضرت بقیةاللّه علیه السلام می آورد تطبیق نخواهد نمود.
ص :208
از این رو، تحلیل حرام و تحریم حلال بین آنان فراوان دیده می شود، البته در فِرَق شیعه نیز بعضاً دیده شده که بعضی از محرّمات خدا را به جهت راحت طلبی و یا حبّ ریاست و مال و اهل و اولاد و امثال آن برای خود حلال دانسته اند و یا بعضی از متفقهیّن و متصدّیان قضاوت که توانایی و شرایط فتوا و قضاوت در آنان نبوده نیز تحلیل حرام و تحریم حلال نموده اند.
به هرحال، حرام نمودن حلال و حلال نمودن حرام چیزی بسیار خطرناک و از محرّمات و گناهان بزرگ محسوب می شود و خداوند به طور کلی حکم به غیر ما انزل اللّه را حرام و صاحب آن را کافر و فاسق و ظالم معرفی نموده است تا جایی که در باره پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «اگر او سخنی از پیش خود بگوید و به ما نسبت دهد ما با دست قدرت خود او را مؤاخذه می کنیم و سپس رگ حیات او را قطع خواهیم نمود.»
و به صورت خطاب نیز به آن حضرت می فرماید: «باید بین مردم به آنچه خدا بر تو نازل نموده حکم نمایی.»
و در آیه دیگر در باره آن حضرت می فرماید: «او هیچ سخنی را از روی هوای نفس خویش نمی گوید و آنچه می گوید وحی الهی می باشد.»
با وجود آن همه آیات قرآنی و سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله در حجةالوداع در باره تکمیل دین، مشاهده می کنی که بین رؤسای مذاهب اهل سنّت، قیاس و رأی و استحسان فراوان به کار رفته و ادله احکام آنان بیشتر مبنی بر این قبیل امور بوده است.
راستی، اگر خداوند می خواست احکام دین با رأی و قیاس و استحسان به دست آید، چگونه این اجازه را به رسول خود نداد و او را ممنوع نمود که از پیش خود کلمه ای در دین خدا وارد کند؟
اکنون جای آن دارد که مذّمت هایی را که در سخنان بعضی از معصومین علیهم السلام درباره این موضوع رسیده بشنویم تا بدانیم که احکام الهی دارای حکمت هایی است که بشر از پیش خود نمی تواند اسرار آن ها را درک کند. از این رو، نباید با نظر قاصر خود در احکام خدا دخالت و یا نقادی نماید.
ص :209
در کتاب احتجاج، از ابن ابی لیلا نقل شده که گوید: من و ابوحنیفه بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم. پس امام علیه السلام به ما خوش آمد گفت و سپس فرمود: «ای ابولیلا! این مرد کیست؟» گفتم: فدای شما شوم! او مردی از اهل کوفه است و اهل رأی و نظر و بصیرت می باشد. امام علیه السلام فرمود: «این همان شخصی نیست که احکام دین را با رأی خود قیاس می کند؟» او گفت: خیر. امام علیه السلام فرمود: «من در تو نمی بینم که بتوانی چیزی را با چیز دیگری مقایسه کنی و از راه قیاس راهی به جایی ببری، جز آن که دیگری تو را راهنمایی کند.»
سپس فرمود: «آیا می دانی برای چه آب چشم شور است و جرم داخل گوش تلخ است و داخل بینی مرطوب است و لعاب دهن شیرین است؟» ابوحنیفه گفت: خیر. امام علیه السلام فرمود: «آن کدام کلام است که اول آن کفر است و آخر آن ایمان؟» ابوحنیفه گفت: نمی دانم. ابن ابی لیلا می گوید: من به امام علیه السلام گفتم: ما را در حیرت باقی نگذارید و پاسخ آنچه را که فرمودید خودتان بیان نمایید. پس امام صادق علیه السلام فرمود:
«پدرم، از پدران خود، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نمود که فرمود: خداوند چشمان انسان
ص :210
را از پیه آفرید و در آن شوری قرار داد و اگر چنین نمی کرد چشم ها ذوب می شد، و چون آب چشم ها شور است هرچه در آن قرار گیرد یا ذوب می شود و یا بیرون می افتد. و جرم داخل گوش ها را تلخ قرار داد تا حجابی باشد برای مغز؛ چرا که هر حیوان ریزی داخل گوش برود فوراً به علّت تلخی خارج خواهد شد و اگر چنین نبود حیوانات ریز داخل دماغ و مغز سر می شدند. و بینی ها را نیز مرطوب قرار داد تا رطوبت آنها مانع بیرون آمدن دماغ شوند. و با لطف و کرم خود، لعاب دهان بنی آدم را شیرین قرار داد تا لذّت آب و غذا را بچشد.»
سپس فرمود: «و اما جمله ای که اول آن کفر و آخر آن ایمان می باشد، گفتن «لا اله الاّ اللّه» است که اول آن نفی هر معبودی است و آخر آن ایمان به ذات مقدّس پروردگار است.»
سپس فرمود: «ای ابوحنیفه! از قیاس نمودن پرهیز کن؛ چرا که پدر من، از پدرانش نقل نمود که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: کسی که حکمی از احکام خدا را با رأی و نظر خود قیاس کند و از روی قیاس نظری و حکمی از احکام دین را بیان کند، خداوند او را در آتش دوزخ کنار ابلیس قرار خواهد داد؛ چرا که او نخستین کسی بود که قیاس نمود [و چون مأمور به سجده بر آدم شد سجده نکرد و گفت: من از او افضل هستم؛ چرا که او را از خاک آفریدی و مرا از آتش و آتش بر خاک فضیلت دارد]. پس قیاس و رأی را کنار گذارید که دین خدا براساس قیاس قرار نگرفته است.»
ص :211
جدال مذموم و مناظره غیرصحیح و خصومت و لجاج و نزاع و تشاجر، همانند فحش و سبّ و توهین، روابط دوستی و برادری دینی را از بین می برد و موجب کینه و عداوت و دشمنی می شود. از روایات ظاهر می گردد که خصومت و نزاع سبب از بین رفتن دین و حبط اعمال و شک در عقاید و غافل شدن از خداوند و نفاق و کینه و دروغ می گردد و بسا راه آمرزش خدا را مسدود می نماید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «خصومت نمی کند مگر کسی که از خدا نمی ترسد و یا اهل شک می باشد.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «خصومت ونزاع [یعنی پرخاشگری و کشمکش] دین را از بین می برد و عبادات را ضایع می نماید و موجب شک می گردد.»
امام کاظم علیه السلام می فرماید: «از خصومت در دین [و قیل و قال های جاهلانه و خلاف اخلاق اسلامی] بپرهیزید که موجب غافل شدن از خدا و نفاق و کینه و تجویز دروغ می شود.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «از خصومت بترس که موجب شک و حبط اعمال و گمراهی می گردد و بسا انسان سخنی می گوید که پس ازآن خداوند او رانخواهد بخشید.»
ص :212
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «ادامه دادن خصومت، گناه است و تقصیر در آن ظلم است و کسی که وارد خصومت می شود نمی تواند خدا را از یاد نبرد.»
امام صادق علیه السلام هنگامی که به عده ای برخورد می نمود که مشغول نزاع و خصومت بودند سه مرتبه با صدای بلند به آنان می فرمود: «از خدا بترسید! از خدا بترسید! از خدا بترسید!»
کلمه رهبانیت، در لغت، به معنای ترس است و مسیحیان آن را اختراع نموده اند. عده ای از آنان - چنانکه قرآن می فرماید - از پیش خود بر خود لازم دانستند که خود را از مشاغل دنیا جدا سازند و کار و کسب را رها کنند و عزلت اختیار نمایند و از زن و فرزند جدا شوند و کارهای سخت و طاقت فرسا را به دوش خود گذارند. حتی بعضی از آنها خود را اخته کرده و به گردن خود زنجیر می انداخته و این را ریاضت می دانسته اند که به وسیله آن به خدا تقرّب پیدا کنند. قرآن صریحاً از این مسأله مذمت نموده و آن را بدعتی
ص :213
دانسته که آنها بر خود لازم کرده اند و خداوند چنین چیزی را بر آنان لازم نکرده است.
در کتاب کافی، از امام کاظم علیه السلام نقل شده که آنها نماز شب را بر خود واجب نموده بودند تا به وسیله آن به خدا تقرّب پیدا کنند. بعضی گفته اند: عده ای از آنها از ازدواج و مسأله زناشویی نیز پرهیز کرده اند. در حالی که اسلام شدیداًاین مسأله را محکوم نموده و اجازه چنین کاری را به احدی نداده است.
در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «همسر عثمان بن مظعون، خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: یا رسول اللّه! شوهر من روزها روزه می گیرد و شب ها به عبادت مشغول است [و به من توجهی نمی کند]. رسول خداصلی الله علیه وآله با شنیدن این سخن خشمناک گردید، و بدون این که کفش خود را به پا کند، فوراً نزد عثمان بن مظعون رفت و او را در حال نماز دید. او چون رسول خدا را دید، دست از نماز کشید.
رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «ای عثمان! خدا مرا با دین رهبانیت [و ریاضت کشی] مبعوث نفرموده، بلکه مرا با دین سهل و آسان فرستاده است. من خود روزه می گیرم و نماز می خوانم و کنار همسران خود نیز می روم و از آنها بهره می گیرم. پس هرکس مرا دوست می دارد باید به سنّت من عمل کند و یکی از سنت های من نکاح و ازدواج است.»
در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله به مردی از اصحاب خود فرمود: «[امروز] روزه گرفته ای؟» گفت: خیر. فرمود: «فقیری را غذا داده ای؟» گفت: خیر. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پس برگرد، کنار خانواده خود باش که این برای تو صدقه خواهد بود.»
ص :214
اسحاق بن ابراهیم جعفی می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله وارد خانه ام سلمه شد و چون بوی خوشی را استشمام نمود، فرمود: «آیا آن زن حولا [که همیشه با خود عطر می آورد] آمده است؟» امّ سلمه گفت: آری، او آمده و از شوهر خود شکایت دارد. پس آن زن حولا نزدیک آمد و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! شوهر من از من دوری می کند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «بیش از این خود را برای او بیارا.» آن زن گفت: من برای او از هیچ چیزی کوتاهی نکرده ام و هر بوی خوشی را برای او مصرف نموده ام ولی او باز به من توجه نمی کند.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «ای کاش او می دانست که توجه و اظهار علاقه او به تو چه پاداش بزرگی دارد؟» آن زن گفت: پاداش او چه خواهد بود؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او چون رو به تو می آورد دو ملک او را در آغوش می گیرند و پاداش او همانند مجاهد در راه خداست، و چون مشغول عمل زناشویی می شود، گناهان او، همانند برگ خزان می ریزد، و چون غسل می کند از گناهان خود پاک شده است.»
مؤلّف گوید: در باره این موضوع برای تفصیل بیشتر به کتاب «آیین همسرداری و آداب زندگی در اسلام» مراجعه شود.
ص :215
ناامیدی از رحمت خدا از بزرگ ترین گناهان است و طبق ترتیبی که در بعضی از روایات گذشته بیان شد، پس از شرک به خداوند، گناهی از آن بزرگ تر نیست. علت ناامیدی از رحمت و عفو خداوند انجام گناهان بزرگ و ظلم فراوان است که موجب تکذیب آیات الهی و استهزاء به آنها می شود و سلب توفیق و ناامیدی از رحمت خداوند می گردد.
صفوان جمال می گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که روی مبارک خود را به طرف قبله نموده بود و قبل از تکبیر نماز خود می فرمود: «خدایا، مرا از رحمت خود مأیوس مکن واز مکر خود ایمن مفرما؛ چرا که جز زیانکاران کسی از مکر تو ایمن نمی شود.»
صفوان می گوید: گفتم: فدای شما شوم من قبل از شما از کسی چنین سخنی را نشنیده بودم. امام صادق علیه السلام فرمود: بزرگترین گناهان نزد خداوند، نا امیدی از رحمت خدواند و ایمن بودن از مکر و حیله او می باشد.
خداوند در قرآن از قول حضرت یعقوب به فرزندان خود می فرماید: «از رحمت
ص :216
خداوند مأیوس نشوید؛ چرا که جز کافران از رحمت خداوند مأیوس نمی شوند.»
به نظر می رسد گناه زیاد و توبه نکردن به تدریج روح امید به رحمت الهی را از انسان سلب و سبب غافل شدن از کیفر قیامت می شود در حالی که رحمت الهی همه چیز را احاطه نموده، ولی در اثر گناه زیاد، انسان از چنین رحمتی مأیوس می گردد. از این رو، باید از گناه پرهیز کرد و بعد از هر گناه و خطایی از توبه و جبران گناه دریغ ننمود. گناه زیاد چه بسا موجب سقوط و کفر و یأس از رحمت الهی می شود و این خطر بزرگی خواهد بود.
در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله با اصحاب خود در سرزمین بدون گیاه و درختی به اصحاب خود فرمود: برای من هیزم جمع آوری کنید. آنان گفتند: یا رسول اللّه! ما در سرزمین بدون گیاهی هستیم و در آن هیزم یافت نمی شود. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هرکسی هر چه می یابد جمع آوری کند. پس هر کدام به اندازه ای که می توانست از خاشاک و هیزم های ریز آن سرزمین جمع آوری نمود و همه را نزد آن حضرت ریختند. پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: [من می خواستم به شما گوشزد کنم که] گناهان نیز این گونه جمع می شود.
سپس فرمود: بترسید از گناهانی که کوچک شمرده می شود؛ چرا که هر عملی را طالب و حافظی است و او اعمال گذشته مردم و آثار آنان را ثبت می نماید سپس به این آیه استشهاد فرمود: «و کلّ شی ءٍ احصیناه فی امام مبین» [یس /12].»
مؤلف گوید: برای جلوگیری از روح یأس و ناامیدی باید به وعده های رحمت الهی در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام توجه نمود تا روح امید و انتظار رحمت الهی در انسان قوی گردد و موجب توفیق اعمال خیر و توجه به خداوند شود. ان شاءاللّه.
ص :217
خداوند در قرآن بندگان خود را از قنوط و ناامیدی از رحمت خود نهی فرموده و به آنان نوید داده که همه گناهانشان را خواهد بخشید. از آن سو، آنان را از یأس از رحمت خود نیز نهی نموده و یأس از رحمت الهی را مخصوص کافران گردانیده است.
تفاوت قنوط و یأس با خیبه چنان که در مجمع البحرین آمده، این است که قنوط ناامیدی شدید است. در کتاب «الفروق اللغویّه» نیز آمده است که قنوط، شدت یأس و ناامیدی است. اما خیبه، ناامیدی پس از امیدواری است، برخلاف یأس که ناامیدی پس از امید و یا پیش از آن است و خلاصه سخن در این بحث این است که یأس و ناامیدی موردنهی و حرام بلکه از گناهان کبیره است. از آن طرف، امید به رحمت خداوند و عفو او مورد سفارش است، گرچه غفلت از گناه نیز خطرناک است؛ چرا که حساب قیامت بسیار سخت است و آیه مبارکه سوره زلزال که می فرماید: «فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّةٍ شراً یره» را نمی توان نادیده گرفت.
روایت معروفی از رسول خداصلی الله علیه وآله در شرح اصول کافی [ج 9/231 ]نقل شده است که آن حضرت روزی به اصحاب خود فرمود: «آیا می دانید آدم بیچاره و ورشکسته کیست؟» گفتند: ورشکسته بین ما کسی است که درهم و دینار و مالی ندارد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: ورشکسته از امت من کسی است که روز قیامت نماز و روزه و زکات و خود آورده لکن به آن برادر خود فحش داده و به دیگری تهمت زده و مال دیگری را خورده و خون دیگری را ریخته و به دیگری آزار رسانده، و در آن روز حسنات و عبادات او را به آنان می دهند و چون حسناتش تمام می شود گناهان آنان را نیز به دوش او می گذارند و به آتش برده می شود!!»
ص :218
علی بن یونس عاملی، از کتاب «الجمع بین الصحیحین» نقل نموده که خداوند یکصد رحمت دارد و یک رحمت از یکصد رحمت خود را بین بندگان خود قرار داده که به وسیله آن یک رحمت مردم به یکدیگر ترّحم می کنند و حیوانات نیز به بچه های خود تمایل دارند، و نود و نه رحمت دیگر را برای خود ذخیره نموده تا در روز قیامت به وسیله آن به بندگان خود ترّحم نماید.
در همان کتاب نقل شده که روز قیامت خداوند به بنده خود می فرماید: «ای بنده من! من مریض شدم و تو از من عیادت نکردی و گرسنه شدم و تو به من غذا ندادی و تشنه شدم و تو مرا سیراب نکردی!» پس آن بنده می گوید: چگونه چنین چیزی در حق تو ممکن است، در حالی که تو پروردگار عالم هستی؟
پس به او خطاب می شود: «فلان بنده من مریض شد و تو از او عیادت نکردی و فلان بنده من از تو غذا خواست و به او غذا و طعام ندادی و فلان بنده من از تو آب طلب نمود و تو به او آب ندادی. آیا نمی دانی که اگر به بنده من احسان کرده بودی مانند آن بود که به من احسان کرده باشی؟»
ص :219
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ببین خداوند چه اندازه بندگان خود را دوست می دارد که احسان به آنان را احسان به خود می داند.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «اگر کسی در سرزمین بی پناهی بخوابد و چون بیدار شود زاد و توشه و مرکب خود را نیابد و در جستجوی آن بکوشد تا این که ناامید شود و به امید مرگ باز بخوابد ولی چون بیدار شود زاد و توشه و مرکب خویش را نزد خود بیابد، همانا خشنودی او از نجات از مرگ به اندازه خشنودی خداوند از توبه بنده خود نخواهد بود.»
در کتاب کافی، ازمحمّدبن مسلم نقل شده که گوید: امام باقرعلیه السلام به من فرمود: «ای محمّدبن مسلم! مؤمن و شیعه چون توبه کند خداوند ازاو می گذرد. پس باید بعد از توبه و آمرزش مراقب اعمال و احوال خود باشد.» سپس فرمود: «آگاه باش که قبولی توبه مخصوص به مؤمن شیعه است.»
محمّدبن مسلم گوید: گفتم: اگر مؤمن شیعه بعد از توبه و استغفار باز گناه کند و توبه نماید چگونه خواهد بود؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «تو گمان می کنی بنده مؤمن شیعه اگر گناه کند و بعد از گناه پشیمان شود و توبه و استغفار نماید و خداوند توبه او را قبول نمی کند؟!» گفتم: مؤمن شیعه بسا بارها گناه می کند و سپس توبه می نماید. فرمود: «آری، مؤمن شیعه اگر پس از هر گناه توبه و استغفار نماید، بخشوده خواهد شد؛ چرا که خداوند بسیار بخشنده و مهربان است و توبه بنده مومن خود را می پذیرد و از گناهان او می گذرد. پس تو مواظب باش بندگان مؤمن را از رحمت خدا ناامید نکنی.»
ص :220
امام باقرعلیه السلام فرمود: «خداوند به داودعلیه السلام وحی نمود: به دانیال بنده من بگو: یک بار گناه کردی [و توبه نمودی] و من تو را بخشیدم. باز گناه کردی [و توبه نمودی] و من تو را بخشیدم. مرتبه سوم نیز گناه کردی [و توبه نمودی] و من تو را بخشیدم. اکنون اگر در مرتبه چهارم گناه کنی من تو را نخواهم بخشید. دانیال گفت: ای داود! تو پیام خدا را به من رساندی.
و چون سحر و نیمه شب رسید، برخاست و با خدای خود مناجات نمود و گفت: خدایا! پیامبر تو، داود، به من خبر داد که فرموده ای: من سه مرتبه گناه کرده ام و تو مرا بخشیده ای و اگر برای چهارمین بار گناه کنم تو مرا نخواهی بخشید. خدایا! به عزّت و کبریایی تو سوگند که اگر مرا حفظ نکنی من گناه خواهم نمود و گناه خواهم نمود و گناه خواهم نمود.»
معاویة بن وهب گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «چون بنده مؤمن، توبه صادق و خالصانه کند، خداوند او را دوست خواهد داشت و بر خطاهای او پرده خواهد افکند.» گفتم: چگونه بر خطاهای او پرده می افکند؟ فرمود: «دو ملکی که مأمور ضبط اعمال هستند را فراموشی می دهد و به اعضا و جوارح او و به زمینی که بر روی آن
ص :221
معصیت نموده می گوید: گناهان او را کتمان کنید و علیه او شهادت ندهید. از این رو، چون خدا را ملاقات می کند، گناهی در نامه او نخواهد بود و کسی علیه او نیز شهادت نخواهد داد.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «روزی حضرت داودعلیه السلام نشسته بود و جوانی ژولیده با ظاهری فقیرانه که نزد آن حضرت زیاد رفت و آمد می کرد نیز در محضر حضرتش بود. در این هنگام، ملک الموت وارد شد و نگاه تندی به آن جوان کرد و بر وی خیره شد. حضرت داود به ملک الموت فرمود: به این جوان خیره شدی؟
گفت: آری، من مأمورم هفت روز دیگر جان این جوان را در همین جا بگیرم.
داود پیغمبر که از این سخن دلش به حال جوان سوخت رو به او کرده، فرمود: ای جوان! زن گرفته ای؟ پاسخ داد: نه، هنوز ازدواج نکرده ام.
داودعلیه السلام به او فرمود: نزد فلان مرد [که از بزرگان بنی اسرائیل است] برو و از طرف من به او بگو که داود به تو دستور داده دخترت را به من بدهی، و همین امشب نزد آن دختر می روی و مخارج ازدواجت نیز هرچه می شود بردار، و همچنان نزد همسرت باش تا هفت روز دیگر. پس از هفت روز همین جا نزد من بیا.
جوان به دنبال مأموریت رفت و پیغام حضرت داودعلیه السلام را به آن مرد بنی اسرائیل رسانید. آن مرد نیز دخترش را به او داد و همان شب عروسی واقع شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز پیش حضرت داودعلیه السلام بازگشت.
داودعلیه السلام از وی پرسید: وضع تو [در این چند روزه] چگونه بود؟
پاسخ داد: هیچ گاه در خوشی و نعمتی مانند خوشی و نعمت این چند روزه نبوده ام! داودعلیه السلام فرمود: اکنون بنشین! جوان نشست و داود چشم به راه آمدن ملک الموت بود که طبق خبری که داده بود بیاید و جان این جوان را بگیرد؛ اما دید مدتی گذشت و ملک الموت نیامد. از این رو، رو به جوان کرده، فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره نزد من بیا.
جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داودعلیه السلام بازگشت و همچنان
ص :222
نشست و خبری از ملک الموت نشد. این جریان سه هفته تکرار شد، تا این که ملک الموت به نزد داودعلیه السلام آمد. داود به او فرمود: مگر تو نگفتی که من مأمورم تا هفت روز دیگر جان این جوان را بگیرم؟ پاسخ داد: چرا.
فرمود: تاکنون سه دوره هشت روزه گذشته است. ملک الموت گفت: ای داود! چون تو براین جوان رحم کردی خداوند نیز او را مورد مهر خویش قرارداد و سی سال بر عمرش افزود.»(1)
پس از شرک به خداوند و یأس و ناامیدی از رحمت او، بزرگ ترین گناه ایمن بودن از
ص :223
عقوبت الهی است. خداوند در عقوبت و کیفر عجله و شتاب نمی کند تا جایی که گناهکار فکر می کند کیفر و عقوبتی برای او نخواهد بود. و به این ترتیب، به گناه خود ادامه می دهد و ندامت و پشیمانی و توبه ای هم برای او حاصل نمی شود. تا این که یکباره، در حال معصیت و غفلت، مورد مؤاخذه خدا قرار می گیرد، و این معنای استدراج و مکر خداوند است.
از این رو، باید از گناه و نافرمانی خداوند ترسید و پس از هر گناهی توبه و استغفار و جبران آن گناه را از یاد نبرد و از خداوند در خواست عصمت و فضل و کرم و رحمت نمود و از او خواست که ما را به خود واگذار نفرماید، وگرنه زیانکار و گرفتار شیطان خواهیم شد و راهی برای نجات پیدا نخواهیم کرد.
اگر انسان در پیشگاه خداوند به ناتوانی و جهل و نادانی و فقر و بیچارگی خود معترف و از گناهان خود در هراس باشد و همیشه توبه و استغفار نماید و از خدای خود درخواست رحمت و تفضّل و عصمت نماید، خداوند او را به خود واگذار نخواهد نمود و گرفتار گناه و غفلت و یأس و ناامیدی از رحمت خداوند نخواهد شد: «و لولا فضل اللّه و رحمته علیکم لکنتم من الخاسرین».
البته - چنان که پیش تر گفته شد- اگر خداوند بنده خود را دوست داشته باشد، هنگامی که گناه و خلافی انجام می دهد او را به بلایی گرفتار می کند تا به یاد توبه و استغفار بیفتد و بخشوده شود، و اگر بنده ای را دوست نداشته باشد و او گناه و نافرمانی بکند، خداوند نعمت های دنیا را بیش از پیش به او می دهد تا از یاد توبه و استغفار خارج گردد و سپس یکباره او را می گیرد و این را استدراج و املاء می گویند.
ص :224
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند خداوند عذاب و کیفری سخت تر از املاء و استدراج نسبت به گناهکار [نازل] نمی کند.»
خداوند در سوره اعراف می فرماید: «آیا اهل قریه ها و روستاها ایمن هستند از این که عذاب ما شبانه، در حالی که آنان در خواب باشند، بر سرشان فرود آید، و یا در بین روز، در حالی که به بازی و خوشگذرانی مشغول باشند، آنان را بگیرد؟ آیا آنان خود را از مکر خداوند ایمن دانسته اند؟ [باید همگان بدانند که هیچ کس] جز زیانکاران خود را از مکر خداوند ایمن نخواهد دانست. همانا من به آنان مهلت می دهم و کید من استوار خواهد بود.»
و در سوره آل عمران می فرماید: «کافران نباید گمان ببرند که مهلتی که ما به آنان داده ایم برای آنها خوب است؛ چرا که ما به آنان مهلت دادیم تا گناه آنها فراوان شود و عذاب و کیفر خوارکننده خود را ببینند.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند عذاب و کیفری برای گنهکاران بدتر از مهلت خداوند نیست.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که خداوند خیر بنده خود را بخواهد و او گناهی
ص :225
را مرتکب شود بلا و نکبتی بر او می فرستد تا او را به یاد توبه و استغفار اندازد، و اگر بنده ای مورد عنایت خداوند نباشد و گناهی انجام دهد، خداوند به دنبال آن گناه، نعمتی از نعمت های دنیا را به او می دهد تا از توبه و استغفار غافل گردد و به گناه خود ادامه دهد.» سپس فرمود: «این است معنای آیه شریفه «سنستدرجهم من حیث لایعلمون».»
در کتاب وسایل نقل شده که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: استدراج چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «استدراج این است که خداوند بنده ای را که گناه می کند مهلت دهد و نعمت خود را بر او زیاد نماید تا از توبه و استغفار غافل گردد.» [و یکباره او را بگیرد]
در کتاب بحار، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که خداوند به او وسعت مالی دهد و او خود را [در خطر و] در معرض ادراج و غافل گیر شدن نداند، فرد بی باکی خواهد بود که خود را از خطر درامان دانسته است.»
مؤلف گوید: به نظر می رسد راه رشد و سعادت این است که بنده همیشه بین خوف و رجا باشد؛ نه از رحمت خداوند مأیوس باشد ونه از عذاب او ایمن گردد که هر دو خطرناک خواهد بود.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «هیچ بنده ای نیست جز آن که خداوند در قلب او دو نور قرار داده: نور ترس و نور امید، و آن دو نور با یکدیگر برابر و مساوی اند. [نه ترس او از امید او بیشتر
ص :226
است و نه امید او از ترس او زیادتر است].
در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مؤمن، مؤمن نخواهد بود تا زمانی که در وجود او ترس و امید [به طور یکسان] وجود داشته باشد، و ترس و امید در وجود او [تحقق پیدا نمی کند و] به وجود نمی آید تا نسبت به آنچه امید دارد عمل کند و نسبت به آنچه از آن هراس دارد پرهیز نماید.»
در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «باید آن چنان از خدا بترسی که اگر عبادت جن و انس را کرده باشی او تو را عذاب نماید، و چنان به او امیدوار باشی که اگر گناه جن و انس را انجام داده باشی به تو ترحّم نماید و تو را ببخشد.»
و فرمود: «مؤمن بین دو خوف و ترس به سر می برد؛ گناهی کرده که نمی داند خداوند با او چه خواهد نمود، و عمری از او باقی مانده که نمی داند چه خواهد کرد [و یا چه خطایی از او سر خواهد زد]. پس او همیشه در حال خوف و هراس است و صلاح او جز در آن نمی باشد.»
در بعضی از روایات آمده است که امام علیه السلام اشاره به گلوی مبارک خود نمود و فرمود: «مؤمن تا جان او به اینجا نرسد نمی داند جایگاه او در آن عالم چه خواهد بود.»
ص :227
در تعدادی از روایات و سخنان معصومین علیهم السلام آمده که خداوند می فرماید: «من نزد گمان بنده خود هستم، اگر او گمان خیر و رحمت و مغفرت و... به من داشته باشد، من نیز مطابق گمان او با او عمل می کنم. و اگر گمان او به من خوب نباشد و امید رحمت و آمرزش و... نداشته باشد، من نیز مطابق گمان او با او عمل خواهم نمود.»
در قرآن نیز به این معنی اشاره شده و خداوند به زیانکاران در قیامت می فرماید: «[جرأت بر گناه و عمل خلاف شما ]به علت بدگمانی شما نسبت به پروردگارتان بود که شما را پست و زیانکار نمود.»
ص :228
حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «گمان خود را به پروردگارت نیکو قرار ده، چرا که او می فرماید: من منتظر گمان بنده خود هستم، اگر گمان او به من خوب باشد با او خوبی می کنم و رحمت من شامل حال او می شود و اگر گمان او به من خوب نباشد رحمت من به او نخواهد رسید.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید:«ما در کتاب علی علیه السلام یافتیم که رسول خداصلی الله علیه وآله بر بالای منبر فرمود: سوگند به خدایی که جز او پروردگاری نیست، هیچ مؤمنی به خیر دنیا و آخرت نمی رسد، جز به واسطه گمان خوب او به خداوند و امید او به رحمت الهی و حسن خلق او و خودداری او از غیبت کردن.»
سپس فرمود: «سوگند به خدایی که جز او پروردگاری نیست، خداوند هیچ بنده مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نخواهد نمود، جز به علت بدگمانی او به خداوند و تقصیر او در امیدوار نبودن به رحمت خداوند و بدخلقی او با مردم و غیبت کردن او از دیگران.
آن گاه فرمود: «سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، گمان هیچ بنده ای به خداوند نیکو نمی شود جز آن که خداوند مطابق گمان او با او عمل می کند، چرا که خداوند کریم است و هر نعمتی از ناحیه او به بندگانش می رسد و خداوند حیا می کند که بنده او امیدوار به رحمت او باشد و او بر خلاف امید و گمان او با او معامله کند. پس
ص :229
بگوشید تا گمان خود را به خداوند نیکو گردانید و به رحمت او امیدوار باشید.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «آخرین بنده ای که به طرف دوزخ روانه می شود روی خود را برمی گرداند. پس خداوند دستور می دهد او را باز گردانید و به او می فرماید: بنده من! برای چه صورت خود را باز گرداندی؟ آن بنده گناهکار می گوید: خدایا، گمان من به تو این نبود که مرا به آتش بفرستی. خطاب می شود: بنده من! گمان تو به من چه بود؟ آن گنهکار می گوید: خدایا، گمان من به تو این بود که مرا بیامرزی و به بهشت به بری. پس خداوند به ملائکه می فرماید: ای ملائکه! سوگند به عزّت و بزرگواری و عظمت و جلالم که این بنده هرگز در طول زندگی خود در دنیا چنین گمانی به من نداشت و اگر ساعتی در دنیا به من گمان خوب می داشت من او را از آتش دوزخ نمی ترساندم و در رحمت خود داخل می کردم، لکن دروغ او را بپذیرید و او را به بهشت ببرید.»
امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «هیچ بنده ای به خدای خود گمان خوب نمی برد جز آن که خداوند طبق گمان او با او رفتار می کند، و هیچ بنده ای به خدای خود بدگمان نمی شود جز آن که خداوند مطابق گمان او با او عمل می کند.»
سپس فرمود: «و همین است معنای آیه شریفه «و ذلکم ظنّکم الذی ظنتم بربّکم أرداکم فأصبحتم من الخاسرین»
ص :230
راضی نبودن به تقدیرات خداوند یک نوع شرک است؛ چنان که رضایت از تقدیرات خداوند بهترین مقام و ارزش برای یک مؤمن است. خداوند در آخر سوره بیّنه می فرماید: «به راستی آنان که به خداوند ایمان آورده و کارهای شایسته ای انجام می دهند بهترین مخلوق خدا هستند. خداوند پاداش آنان را باغستان های بهشتی قرار می دهد که در زیر آنها جویبارهایی جاری است و آنان برای همیشه از آن نعمت ها استفاده می کنند. و این [نعمت ها] برای این است که خداوند از آنان راضی و خشنود است و آنان نیز از خداوند راضی و خشنود هستند و از خدای خود می ترسند.»
در کتاب کافی، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که به قضا و تقدیر الهی راضی باشد قضای الهی بر او جاری می شود و خداوند پاداش بزرگی برای او قرار می دهد، و کسی که از قضای الهی راضی نباشد قضای الهی بر او جاری می شود. در حالی که برای او پاداشی نزد خداوند نخواهد بود [و خداوند پاداش او را حبط می نماید].»
و در همان کتاب، از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده که فرمود: «زهد ده درجه دارد و بالاترین درجه آن پایین ترین درجه ورع است و بالاترین درجه ورع پایین ترین درجه یقین است و بالاترین درجه یقین پایین ترین درجه رضا و خشنودی از تقدیرات خداوند است.»
ص :231
امام صادق علیه السلام فرمود: روزی امام حسن علیه السلام عبداللّه جعفر را دید و به او فرمود: «مؤمن چگونه می تواند مؤمن باشد در حالی که از تقدیر خداوند خشم دارد و منزلت پروردگار خویش را ناچیز می شمارد؟ در صورتی که کسی جز خدا براو حاکم نیست.» سپس فرمود: «من ضمانت می کنم برای کسی که در قلب او جز خشنودی خدا نیست که اگر دعا کند خداوند دعای او را مستجاب نماید.»
و در همان کتاب نقل شده که شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: از چه راهی دانسته می شود که مؤمن مؤمن است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «از راه تسلیم و راضی بودن از تقدیرات خداوند؛ چه تلخ باشد و چه شیرین.»
و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «هیچ گاه رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به چیزی که به تقدیر خداوند انجام شده بود نمی فرمود: ای کاش غیر آن انجام گرفته بود.»
و در همان کتاب، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: «تو هرگز به وسیله چیزی به من تقرّب پیدا نمی کنی که نزد من محبوب تر از رضای به قضای من باشد.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «هنگامی که کار بر مسلمان سخت می شود نباید از خدای خود شکایت کند، بلکه باید به پروردگار خویش پناه ببرد، چرا که کلیدها و تدبیرهای همه امور به دست اوست.»
ص :232
و فرمود: «از خدای خود [حیاکنید و] بترسید از این که در مشکلات خود به مخلوقی شکایت کنید که قدرت حل مشکل شما را ندارد و نمی تواند نسبت به تقدیر خدا برای شما تدبیری بیندیشد.»
و فرمود: «کسی که از مصیبت خود نزد مردم شکایت کند، در حقیقت از خدای خود شکایت نموده است.» و فرمود: «شکایت خود را نزد کسی ببر که قادر به بی نیاز کردن تو باشد.»
بیعت نمودند و چون زن ها برای بیعت آمدند، خداوند این آیه را نازل نمود: «یا أیّها النبیّ اءذا جائک المؤمنات یبایعتک...» ؛ یعنی «ای پیامبر! هنگامی که زن های مؤمنه برای بیعت کردن نزد تو می آیند با آنان بیعت کن، مشروط به آن که شرک به خدا نیاورند،[بت، نپرستند]، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترا به کسی، نبندند [و نسبت زنا به کسی ندهند]. در هیچ عمل پسندیده ای از تو نافرمانی نکنند.»
پس زنی به نام ام حکیم سؤال کرد: ان عمل پسندیده چیست که ما باید در آن از تو نافرمانی نکنیم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مقصود این است که در مصیبت ها لطمه به صورت نزنید و صورت، نخراشید و موهای خود را نکنید و گریبان پاره نکنید و لباس سیاه نپوشید.»
صاحب جواهر، در احکام اموات می فرماید: حرام است در مصیبت کسی، لطمه به صورت بزند و یا صورت خود را بخراشد و یا موی خود را بکند و دلیل آن این است که این عمل نشانه خشم از قضای الهی است و چنان که شیخ طوسی در کتاب مبسوط نقل نموده حرمت آن اجماعیست.
صاحب عروة الوثقی و علمای دیگری که در این کتاب نظر خود را بیان نموده اند نیز می فرمایند: اگر زنی، در مصیبت، موی خود را قطع کند مرتکب حرام شده است و کفاره آن مانند کفاره روزه خواری است و اگر موی خود را بکند و یا صورت خود را بخراشد کفاره آن کفاره قسم می باشد.
صاحب عروة الوثقی نیز می فرماید: حرام است کسی برای غیر پدر و برادر گریبان
ص :234
پاره کند و برای پدر و برادر نیز احتیاط این است که چنین نکند. و در این مسأله بیشتر علما باصاحب عروة الوثقی موافقت نموده و همین سخن را فرموده اند.
صاحب عروة الوثقی اضافه می کند که لطمه به صورت زدن نیز حرام است و فریاد کردن اگر بیش از حد معمول باشد، بنابراحتیاط واجب، حرام می باشد.
صاحب جواهر نیز می فرماید: ظاهر اخبار- و کلام فقها این است که فریاد زدن در مصیبت حرام است .
مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: جایز نیست و حرام است در مصیبت کسی لطمه به صورت بزند و یا صورت بخراشد و یا موی خود را قطع کند و یا بکند و یا شیون کند [ بنابر احتیاط واجب] و یا گریبان پاره کند، در مصیبت غیر پدر و برادر. و بعضی از آنچه گذشت کفاره نیز دارد؛ اگر زنی موی خود را در مصیبت قطع کند باید شصت روز روزه بگیرد و یا شصت فقیر را اطعام کند، و اگر موی خود را بکند باید به ده فقیر اطعام کند و یا لباس بدهد. و اگر نمی تواند سه روز روزه بگیرد و هم چنین است اگر صورت خود را بخراشد و یا مرد در مرگ همسر و یا فرزند خود پیراهن پاره کند.
حرام است و رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که گفتار منّجم و یا کاهنی را تصدیق کند، همانا او به آنچه بر پیامبر اسلام نازل شده کافر شده است.»
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «منّجم و کاهن و ساحر ملعون هستند.»
در نهج البلاغة، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که هنگامی که آن حضرت خواست برای بعضی از سفرهای خود حرکت کند، یکی از اصحاب او که اهل نجوم بود به آن حضرت گفت: اگر شما در این ساعت حرکت کنی، من - براساس محاسبه علم نجوم - می ترسم که به مقصود خود نرسی.
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ او فرمود: «آیا تو می توانی کسی را نسبت به ساعتی که اگر در آن ساعت مسافرت کند خطری بر او نباشد و یا ساعتی که اگر در آن مسافرت کند آسیبی به او برسد راهنمایی کنی؟ هرکس تو را در این سخن تصدیق کند قرآن را تکذیب نموده و از دعا به درگاه الهی برای نجات از خطر و رسیدن به مقصود و مطلوب خود بی نیاز شده است.
سپس فرمود: «ای مردم! از یاد گرفتن علم نجوم پرهیز کنید، - جز مقداری که به وسیله آن در دریا و خشکی راه خود را بیابید -؛ چرا که یادگرفتن آن به کهانت منتهی می شود و منجم همانند کاهن می باشد و کاهن همانند ساحر است و ساحر همانند کافر است و کافر در آتش جای دارد.» سپس به اصحاب خود فرمود: «با نام خدا حرکت کنید.» و به سفر خود ادامه داد.
ص :236
و در سخن دیگری نیز آن حضرت به منجم دیگری که او را از حرکت و شروع سفر نهی می نمود و می گفت: در این ساعت حرکت نکنید که برای شما خطرناک خواهد بود، فرمود: «آیا تو می دانی که فرزندی که در شکم این حیوان است فرزند ماده است و یا فرزند نر؟ «منجم گفت: اگر حساب کنم خواهم دانست. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: «هرکس تو را در این سخن تصدیق کند قرآن را تکذیب نموده که می فرماید: علم قیامت و نزول باران و فرزندی که در شکم مادران است و وقت مرگ و محلی که انسان در آن جا از دنیا می رود را تنها خدا می داند و اوست که علیم و خبیر به همه امور است.»
سپس به او فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله [نیز] چنین ادعایی را که تو می کنی نمی کرد. تو گمان می کنی که از ساعت خیر و ساعت شرّ برای سفر نمودن اطلاع داری؟ هرکس تو را تصدیق کند باید از خدا بی نیاز باشد و برای نجات و دوری از خطر به تو پناه ببرد!»
مرحوم صاحب وسایل، از عبدالملک بن اعین روایت نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: من مبتلا به علم نجوم شده ام و چون برای خود طالع شرّ می بینم توقّف می کنم و چون طالع خیر می بینم، برای انجام کار خود حرکت می نمایم. امام صادق علیه السلام فرمود: «آیا جداً به آن اعتماد می کنی؟» گفتم: آری. فرمود: «باید کتاب های خود را در علم نجوم بسوزانی.»
ص :237
مرحوم شیخ انصاری، پس از نقل روایاتی که گذشت، می فرماید: مقتضای روایات گذشته این است که حکم قطعی نمودن به این که فلان اتصال نجومی و فلان حرکت و اتصال و یا انفصال ستارگان علت فلان حادثه خواهد بود، برای ستاره شناس و کسی که حرف او را تصدیق می کند حرام است. اما به صورت احتمال و مظنّه و حتی با قطع و یقین به واقع شدن حادثه، اگر با توجه به آیه شریفه «یمحواللّه ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب» باشد و دست خدا را از تغییر وضعیت به وسیله دعا و آزمایش و غیره بسته نداند دلیلی بر حرمت آن نیست، جز بعضی از اطلاقات که قابل تقیید خواهد بود.
مؤلّف گوید: تقیید اطلاق دلیل روشنی می خواهد و ما دلیلی بر آن نیافتیم.
شیخ بهایی رحمه اللّه نیز اعتقاد منجم را نسبت به اوضاع ستارگان در تأثیر بالااستقلال یا شرکت در تأثیر، خلاف اعتقاد یک مسلمان می داند و می فرماید: علم نجومی که بر این اساس مبتنی باشد کفر خواهد بود.
علاّمه مجلسی علیه الرحمه نیز می فرماید: اختلافی بین شیعه نیست که اگر کسی معتقد باشد که ستاره ها مدّبر این عالم هستند و حوادث عالم از خیر و شر مربوط به آنهاست، کافر خواهد بود.
ص :238
مرحوم صاحب وسایل نیز می گوید: علمای شیعه به حرمت علم نجوم و عمل به آن و کفر کسانی که اعتقاد به تأثیر و یا مدخلیت آنها در تأثیر داشته باشند، تصریح نموده و آن را از ضروریات دانسته اند.
شیخ انصاری رحمه اللّه پس از ذکر کلمات علما می فرماید: از روایات ظاهر نمی شود که منجم را به طور کلی کافر دانسته باشند، بلکه باید ملاحظه شود که یکی از موجبات کفر سبب کفر او باشد، مانند انکار قدرت خدا و یا چیز دیگری از ضروریات دین وگرنه کافر محسوب نمی شود.
نظر مرحوم امام خمینی نیز در باره سحر و احضار جن و ملائکه و ارواح مؤمنین و کفار
ص :239
و شعبده و کهانت و قیافه و تنجیم حرمت آنهاست نامبرده در کتاب شریف تحریرالوسیله می فرماید:
عمل سحر و تعلیم و تعلّم و درآمد آن حرام است و سحر نوشتن و یا خواندن و یا دود کردن و یا تصویر چیزی و یا دمیدن در چیزی و یا گره زدن چیزی به چیز دیگر است که در عقل و قلب طرف مسحور اثر می گذارد و روح او را احضار می کنند و یا او را به خواب می برند و یا بی هوش می شود و یا بین او و دیگری محبت و یا دشمنی ایجاد می گردد و همه اینها حرام می باشد و سحر محسوب می شود. چنان که استخدام ملائکه و احضار جن و ارواح مردگان، بلکه شعبده نیز که یک نوع خلاف واقع نشان دادن است، حرام و سحر محسوب می شود.
همچنین کهانت که به معنی خبردادن از آینده است، به گمان این که از ناحیه اجنّه چیزی به او می رسد و یا خود با مقدمات و اسبابی به آنها پی می برد نیز سحر محسوب می شود. و همچنین قیافه شناسی که به این معنا است که برخلاف موازین شرعی، به وسیله علامات و نشانه هایی که قیافه شناس گمان کرده و می گوید: فلانی فرزند فلانی است و یا فرزند او نیست، سحر محسوب می شود. تنجیم نیز که از راه ستاره شناسی کسی خبر حتمی از حوادث آینده، بدهد مانند آن که گرانی و ارزانی و خشک سالی و آب سالی و کثرت و یا قلت باران را مستند به حرکات افلاک و ستارگان نماید و معتقد باشد که اوضاع افلاک بالاستقلال و یا بالاشتراک در حوادث روی زمین مؤثر هستند سحر شمرده می شود و حرام است. سپس می گوید: ولی خبر دادن از خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی اگر از روی محاسبه دقیق باشد حرام نیست.
ص :240
ولیجه و بطان با دشمنان، اسلام به معنای ارتباط و اعتماد به آنان است و یک نوع خیانت به اسلام و خدا و رسول او و مؤمنین می باشد و بر هر مسلمانی واجب است که به خدا و رسول او و امام زمان خود اعتماد داشته باشد، و با آنان باشد و همه نیازهای خود را به وسیله آنان تأمین نماید و با دشمنان آنان رابطه برقرار نکند.
خداوند در سوره توبه می فرماید: «آیا گمان کردید خداوند شما را رها می کند [و نمی آزماید] و افراد مجاهد در راه او و کسانی که جز با خدا و رسول او و مؤمنین رابطه دوستی برقرار نمی کنند را نمی شناسد؟ البته خداوند به کرده های [درونی و عملی ]شما آگاه است.»
سفیان بن محمّد ضبعی گوید: من نامه ای به حضرت عسکری علیه السلام نوشتم و از معنای «ولیجه» سؤال نمودم و پیش خود گفتم: مقصود از مؤمنان در این آیه کیست، لکن آن را در نامه خود ننوشتم. پس جواب آن حضرت چنین آمد، «مقصود از ولیجه، امام باطل است که در مقابل امام حق و امام من عنداللّه قرار می گیرد و پیش خود گفتی: مقصود از مؤمنین در این آیه چیست؟ بدان که مقصود از آن امامان به حقی هستند که چون برای کسی از
ص :241
خداوند امان بگیرند خداوند امان آنان را امضا می نماید.»
از آیه و روایت فوق، ظاهر می شود که باید پناهگاه و واسطه نجات هرکسی در دنیا اولیای خدا باشند و از آنان پیروی کند، و اگر با دشمنان آنان رابطه ای برقرار نماید و از آنان پیروی کند، مورد خشم خداوند واقع خواهد شد و ذلّت دنیا و کیفر آخرت برای او مسلّم خواهد بود و روز قیامت هر جمعیتی را با نام امام خود صدا می زنند. پس اگر امام آنها امام من عنداللّه و رهبری الهی باشد، به طرف بهشت خواهند رفت، و اگر امامی که انتخاب نموده اند، مانند فرعون و امثال او باشد، آنان را با خود به دوزخ خواهد برد. از این رو، خداوند در قرآن می فرماید: «ای مؤمنان! از خدا بترسید و همیشه همراه راستگویان باشید.»
در کتاب کامل الزیاره، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره نمود و به اصحاب خود فرمود: «دامن این آقا را بگیرید، همانا او صدّیق اکبر و هادی پیروان خود خواهد بود. کسی که بر او سبقت بگیرد از دین خدا منحرف می شود، و کسی که او را یاری نکند خداوند او را هلاک می نماید، و کسی که به او پناهنده شود به خدا پناهنده شده، و کسی که ولایت و امامت او را بپذیرد خدا او را هدایت خواهد نمود، وکسی که ولایت او را رها کند خداوند او را گمراه خواهد نمود.»
سپس فرمود: «دو سبط امت من، حسن و حسین، از اویند و آنان فرزندان من می باشند
ص :242
و امامان دیگر و قائم مهدی علیهم السلام از فرزندان حسین خواهند بود. پس آنان را دوست بدارید و با دشمنان آنان رابطه دوستی [و ولیجه] برقرار مکنید که غضب خداوند و ذلّت دنیا و عذاب آخرت بر شما خواهد بود.»
و در زیارت جامعه می خوانیم: «فمعکم معکم لامع غیرکم...؛ یعنی من با شما هستم نه با غیر شما، و به اول و آخر شما ایمان دارم، و ولایت شما را پذیرفته ام، و هرگز با غیر شما [یعنی امامان طاغوت و رهبران دوزخیان] رابطه دوستی برقرار نمی کنم، بلکه از آنان بیزاری می جویم. خداوند مرا تا زنده هستم به محبت و ولایت شما ثابت بدارد...
هم چنان که ولایت و دوستی خداوند و پیامبران و جانشینان آنان علیهم السلام بر مؤمنین واجب و لازم است، رابطه دوستی با کفار و مشرکین و اهل کتاب، به ویژه قوم یهود، ممنوع و حرام می باشد. این قانون زمینه وحدت و همدلی اهل ایمان را با یکدیگر فراهم نموده است.
خداوند در چندین آیه از قرآن مردم مسلمان را از رابطه با کافران و مشرکان و اهل
ص :243
کتاب مانند یهود و نصاری نهی نموده و آنان را دشمن خود و دشمن مسلمانان معرفی کرده و ارتباط و دوستی با آنان را بی ارزش و بی اساس و همانند خانه عنکبوت یاد نموده و کسانی را که در پنهان و یا آشکار با آنان رابطه دوستی برقرار می کنند خارج از ایمان دانسته است گرچه کفار و یااهل کتاب پدران و یا فرزندان و یا برادران و یا اهل قبیله مسلمانان باشند. در این میان، خطرناک ترین دشمن را برای مسلمانان یهود و مشرکین معرفی نموده است.
هنگامی که انسان به این آیات شریفه می نگرد شدیداً بر وضع مسلمانان تأسف می خورد که با داشتن چنین دستوراتی چگونه خود را مقابل کفار و مشرکین و اهل کتاب به ویژه یهود ذلیل کرده اند. البته مقصر حقیقی در این میدان زمامداران و سلاطین و رؤسای جمهور کشورهای اسلامی هستند که در اثر حبّ دنیا و جاه طلبی
و برای حفظ قدرت و ریاست خود این وضعیت را به وجود آورده اند!
مؤلّف گوید: چون این آیات در موضوع تولّی و تبّری و رابطه دوستانه و پنهای با دشمنان خدا (ولیجه) بیان شده است ترجمه نمی شود و به بیان مضامین آنها اکتفا می گردد.
در سخنان معصومین علیهم السلام نیز مضامین آیات گذشته با توضیح بیشتری در مورد توّلی و تبّری دیده می شود. از این رو در اینجا به گوشه هایی از آنها اشاره می کنیم.
حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: «در بین کسانی که خود را شیعه ما خانواده می دانند
ص :244
افرادی هستند که خطرشان برای شیعیان ما از دجّال بیشتر می باشد.» راوی می گوید: به آن حضرت گفتم: برای چه؟ فرمود: «چون آنها با دشمنان مادوست و با دوستان ما دشمن می باشند و با این عمل، حق و باطل مخلوط می گردد و مؤمن از منافق شناخته نمی شود.»
و در سخن دیگری فرمود: «دوستی با اولیای خداوند و دشمنی و بیزاری از دشمنان خدا و پیشوایان آنان بر هر مسلمانی واجب و لازم است.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «نشستن در مجلسی که در آن به اولیای خدا توهین می شود گناه و معصیت خداوند خواهد بود.»
در تفسیر آیه شریفه «و قد نزّل علیکم فی الکتاب...»؛ یعنی در کتاب آسمانی [یعنی قرآن] از طرف خداوند بر شما واجب گردید که چون دیدید در مجلسی آیات خداوند مورد انکار و استهزاء قرار می گیرد باید از آن مجلس دور شوید، فرمود: «مقصود این است که اگر دیدی کسی حقایق دین را انکار و تکذیب می کند و به امامان معصوم علیهم السلام توهین می نماید، از نزد او برخیز و کنار او ننشین؛ هر که خواهد باشد.»
و فرمود: «کسی که به خدا و قیامت ایمان داشته باشد نباید در مجلسی بنشیند که در آن مجلس به امام معصوم و یا مومنی توهین می شود.» و فرمود: «اگر گرفتار مجلس دشمنان ما شدی باید خود را روی آهن داغ شده بدانی تا وقتی که نجات یابی، چرا که خداوند از آنان خشم دارد و آنها را لعنت می نماید. و اگر
ص :245
دیدی مشغول به توهین به ما شدند اگر می توانی برخیز چرا که در آن وقت خشم خداوند بر آنان فرود می آید.»
حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: کسی که با مخالفین ما رابطه برقرار کند و از کسانی که با ما رابطه دارند قطع رابطه نماید و یا از کسانی که ما را مذمت می کنند ستایش کند و یامخالفین ما را احترام و اکرام نماید، از ما نیست و ما نیز از او نیستیم.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که عبداللّه ابّی منافق از دنیا رفت، رسول خداصلی الله علیه وآله نزد جنازه او حاضر شدند. پس عمربن خطاب به آن حضرت گفت: مگر خداوند شما را نهی نفرموده که نزد قبر او حاضر نشوید؟ پیامبر خداصلی الله علیه وآله سکوت نمود و چون عمر حرف خود را تکرار کرد رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: وای برتو، ای عمر! تو ندانستی که من کنار او چه گفتم؟ من گفتم: خدایا، شکم او و قبر او را پر از آتش گردان و او را به دوزخ برسان. امام صادق علیه السلام می فرماید: در این سخن کراهت رسول خداصلی الله علیه وآله از عمربن خطاب ظاهر گردید.
در تفسیر آیه شریفه «یا أیّها الذین آمنوا لاتتّخذوا عدوّی و عدوّکم أولیاء...» علی بن
ص :246
ابراهیم قمی می گوید: حاطب بن ابی بلتعه که به مدینه هجرت نموده بود عیال و فرزندان او در مکه بین مشرکین بودند و مشرکین از حمله رسول خداصلی الله علیه وآله به آنان هراس داشتند پس از عیال حاطب خواستند که نامه ای به حاطب بنویسند و از وضع حال رسول خداصلی الله علیه وآله آگاه شوند پس آنان نامه ای به حاطب نوشتند و حاطب در پاسخ نامه آنان نوشت.
آری رسول خداصلی الله علیه وآله اراده نموده که به شما حمله کند و نامه خود را به زنی بنام صفیه داد و او در بین گیسوان خود پنهان نمود و به طرف مکه حرکت کرد تا این که جبرئیل علیه السلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و خبر نامه حاطب را به مشرکین به او رساند و آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و زبیر را مأمور نمود و آنان نامه را از او گرفتند و خدمت پیامبر آوردند... و رسول خداصلی الله علیه وآله حاطب را سرزنش کرد و این آیه در باره او نازل گردید. (خلاصه قصه بیان شد)
اصبغ بن نباته می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود: «اگر مایل نیستی از خدا و خالق خود اطاعت کنی پس روزی او را مخور و اگر می خواهی با دشمنان او دوست باشی از ملک او خارج شو و اگر به خشنودی و تقدیر او راضی نیستی پروردگار دیگری برای خود بجوی.»
امام صادق علیه السلام در باره محکم ترین دستگیره ایمان فرمود: «محکم ترین دستگیره ایمان این است که دوستی مؤمن با مردم برای خدا و دشمنی او نیز با آنان برای خدا باشد و اگر
ص :247
احسانی نیز به کسی می کند برای خدا باشد و اگر کسی را احسان نمی کند و محروم می نماید نیز برای خدا باشد.»
امام صادق علیه السلام در باره ارزش دوستی با دوستان خداوند و تأثیر آن در نجات و سعادت انسان، به بعضی از شیعیان و دوستان خود فرمود: «بسا شخصی شما را دوست می دارد، در حالی که افکار و اعتقادات شما را نمی داند و خداوند به وسیله همان دوستی او را به بهشت می برد. و بسا می شود شخصی دشمنی و بغض شما را در دل می گیرد، در حالی که او افکار و اعتقادات شما را نمی داند و خداوند او را به وسیله دشمنی با شما به دوزخ می فرستد.»
مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریر می فرماید: نگهداری و حفظ کتاب های انحرافی و خواندن و نسخه برداری نمودن و تدریس و تعلیم و تعلّم آنها حرام است، مگر این که هدف صحیحی در آن باشد، مانند ردّ و ابطال و پاسخ به شبهات آنها برای کسانی که استعداد و قدرت ابطال و پاسخ گویی داشته باشند. اما صرف اطلاع پیدا کردن از مطالب آنها برای عوام الناس که خطرانحراف و گمراهی برای آنان هست و ممکن است
ص :248
تحت تأثیر شبهات آنها قرار گیرند حرام و گناه می باشد؛ به ویژه آن کتاب هایی که مشتمل بر شبهات پیچیده و مغالطات فریبنده است و مردم از پاسخ و جواب آنها عاجز هستند. خریدن و نگهداری نمودن و مطالعه کردن چنین کتاب هایی نیز حرام و اتلاف و از بین بردن آنها واجب است.
مرحوم آیه اللّه خوانساری، در کتاب جامع المدارک می فرماید: اختلافی در حرمت حفظ و نگهداری کتب ضلال و انحرافی نیست و دلیل حرمت آن حکم عقل به وجوب قطع ماده فساد و مذّمت و لحن آیه «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه...» و منطوق روایت تحف العقول: «انّما حرّم اللّه الصناعة التی یجیئی منه الفساد محضاً» و جمله «او ما یقوی به الکفر و الشرک فی جمیع وجوه المعاصی» و جمله «أو باب یوهن به الحقّ» می باشد. سپس می فرماید: از ادله فوق استفاده می شود که اگر کسی در مقام رد و پاسخ باشد و اهلیت آن را داشته باشد، حرمتی برای او نیست، بلکه برای حفظ دین واجب است بداند و پاسخگو باشد.
ص :249
ص :250
ص :251
ص :252
یکی از گناهان، اخلاق زشت است؛ [گرچه عموم مردم آن را گناه نمی دانند]. بنابراین بر طرف نمودن خوی حسد و تکبّر و بدبینی و بدخواهی و بدزبانی و امثال اینها بر هر مسلمانی واجب و اظهار و ابراز حسد و کبر حرام است.
اینک نکوهش اخلاق زشت و آثار آن را از سخنان معصومین علیه السلام می شنویم:
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند توبه مسلمان بداخلاق را نمی پذیرد.» شخصی سؤال کرد: علت آن چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «علت آن این است که آدم بدخلق از هر گناهی خارج شود فوراً داخل گناه بزرگ تری می شود.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «بدخلقی ایمان را فاسد می کند؛ چنان که سرکه عسل را فاسد می نماید.»
مؤلّف گوید: چه نیکوست که ارزش و آثار اخلاق نیک را نیز از سخنان معصومین علیهم السلام بشنویم تا این که در اصلاح اخلاق خود بیشتر بکوشیم.
ص :253
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «کامل ترین مؤمنان از جهت ایمان، خوش خلق ترین آنان هستند.»
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «روز قیامت هیچ عملی در میزان اعمال گذارده نمی شود که بهتر از اخلاق نیک باشد.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: مؤمن در قیامت، بعد از انجام واجبات، هیچ عملی بهتر از حسن خلق با خود نمی آورد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید:«پاداش صاحب خلق نیک همانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.» و فرمود: «بیشتر چیزی که امت مرا به بهشت می کشاند تقوا و حسن خلق است.»
دروغ گفتن و دروغ نوشتن و نقل کردن دروغ و گوش فرا دادن به سخن دروغگو حرام و از گناهان کبیره است و در تمام ادیان آسمانی حرام و ممنوع بوده و هست. این گناه به ادله اربعه، یعنی کتاب و سنّت و اجماع و عقل، حرام، بلکه از بزرگ ترین محرمات اسلام است و چنان که در بحث شراب خواهد آمد، امام علیه السلام می فرماید: «خداوند برای شرور و گناهان قفل هایی قرار داده و کلید همه آنها شراب است و دروغ بدتر از شراب می باشد.»
ص :254
خداوند در قرآن، آیات فراوانی را به حرمت دروغ اختصاص داده و دروغگو را ملعون و از هدایت خود ساقط و او را همتای کافر معرفی نموده است.
در سوره زمر می فرماید: «خدا دروغگو و کفّار [یعنی کسی که بسیار کفر می ورزد و یا بسیار نعمت های خدا را کفران می کند] را هدایت نخواهد نمود و آن ها از عنایت خداوند بی بهره خواهند ماند.»
و در سوره نمل می فرماید: «دروغ بستن و نسبت دروغ به دیگران دادن از کسانی صادر می شود که ایمان به خداوند و آیات او پیدا نکرده اند.»
و در سوره آل عمران، در قصّه مباهله رسول خداصلی الله علیه وآله بانصاری نجران می فرماید: «ما لعنت خدا را بر دروغگویان می فرستیم.»
و در سوره نور، در مورد لعان زن و شوهر می فرماید: «هر کدام در شهادت پنجم به خود لعنت می کنند، اگر دروغگو باشند.»
و در سوره مائده از قوم یهود مذمت می نماید که آنان فراوان به دروغ گوش فرا می دهند.
و فرمود: «سزاوار است که مسلمان از دوستی و رفاقت با کسی که زیاد دروغ می گوید پرهیز نماید، زیرا کسی که زیاد دروغ می گوید اگر روزی راست هم بگوید از او پذیرفته نمی شود.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هنگامی که مؤمن، بدون عذر دروغ می گوید هفتاد هزار ملک او را لعنت می کنند و از قلب او بوی بدی خارج می گردد و به عرش می رسد و خداوند به سبب آن دروغ هفتاد زنا در نامه عمل او می نویسد که سبک ترین آنها، از جهت عقوبت و کیفر، زنای با مادر می باشد.»
و فرمود: «خداوند برای شرور قفل هایی قرار داده و کلید آن فقل ها را شراب قرار داده و دروغ را بدتر از شراب دانسته است.»
و همسر که به آنان وعده ای بدهد و نخواهد انجام دهد.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: مصلح دروغگو محسوب نمی شود و حضرت یوسف که برای نگهداشتن برادر خود، ابن یامین، به برادران ناتنی خود گفت: شما سرقت کرده اید، به خدا سوگند، او دروغ نگفت و آنها نیز سرقت نکرده بودند [بلکه چون مصلحت چنین ایجاب می نمود حضرت یوسف چنین سخنی را به آنان فرمود].
سپس فرمود: «حضرت ابراهیم علیه السلام نیز که بعد از شکستن بت ها به مردم فرمود: بزرگ آنان بقیه را شکست دروغ نگفت، در حالی که نه بزرگ بت ها بقیه را شکسته بود و نه آن حضرت سخن به دروغ گفت [بلکه چون در حال تقیه بود دروغگو محسوب نشد].» در روایت دیگری آمده است که خداوند دروغ را در وقت اصلاح دوست می دارد؛ هم چنان که سخن راست را گر موجب فساد شود دشمن می دارد.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «مصلح و کسی که در مقام اصلاح بین دو نفر می کوشد، اگر در رابطه با اصلاح دروغی بگوید دروغگو محسوب نمی شود.»
و فرمود: «سخن سه قسم است: 1- سخن راست و حقیقت؛ 2- سخن دروغ و خلاف حقیقت؛ 3- سخن در رابطه با اصلاح بین مردم [که اگر دروغ هم باشد مانعی ندارد و دروغ به حساب نمی آید].» گفته شد: اصلاح بین مردم چگونه است؟ امام علیه السلام فرمود: «اصلاح این است که تو اطلاع می یابی که شخصی در غیاب برادر دینی تو چیزی گفته و او از آن سخن آزرده شده است پس چون تو به او برخورد می کنی به دروغ به او می گویی: من از
ص :257
فلانی نسبت به تو زیاد تعریف و ذکر خیر شنیدم و او تو را فراوان ستایش می کرد.»
مؤلّف گوید: چون این بحث در کتاب «امام الشهدا» به طور مفصّل بیان شده در این جا به همین اندازه اکتفا نمودیم. طالبین می توانند به آن کتاب مراجعه فرمایند.
امام باقرعلیه السلام به شخصی به نام ابونعمان فرمود: «دروغ بر ما مبند که روح ایمان از تو گرفته می شود، و دنبال ریاست مباش که خوار خواهی شد، و با نام ما از مردم اخّاذی و کلاّشی مکن که فقیر خواهی شد؛ چرا که روزی، تو را برای حساب در پیشگاه خداوند حاضر می کنند، پس اگر راست گفته باشی ما سخنان تو را تصدیق می کنیم و اگر دروغ گفته باشی ما تو را تکذیب خواهیم نمود.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: پدرم زین العابدین علیه السلام به فرزندان خود می فرمود: «از دروغ کوچک و بزرگ، چه از روی شوخی و چه از روی جدّی، پرهیز کنید؛ چرا که وقتی انسان بر دروغ کوچک جرأت پیدا نمود بر دروغ بزرگ هم جرأت پیدا می کند. مگر نمی دانید که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: پیاپی بنده خدا راست می گوید تا این که خداوند او را صدّیق می نامد و پیاپی دروغ می گوید تا این که او را کذّاب می نویسد؟»
ص :258
سوگند دروغ با نام خدا، - مانند این که بگوید: و اللّه و یا به خدا سوگند که در گذشته چنین شده و یا چنین کرده ام و یا چنان خواهم کرد و یا این مال من است و امثال این ها، - از گناهان کبیره و خطرناک است.
در روایات این نوع از قسم را «یمین کاذبه» و «یمین حالقه» و «یمین غموس» نامیده اند. از همین تعبیرات آشکار می گردد که این نوع سوگند بسیار خطرناک است. وصفت حالقه و غموس نشان دهنده تاثیر این نوع قسم در از بین بردن دین و ایمان و وارد شدن در خطر عذاب و گناه می باشد. از این رو، امام صادق علیه السلام، در مورد سوگند دروغ، به آیه شریفه «إنّ الذین یشترون بعهد اللّه...» تمسّک نموده که خداوند می فرماید:
«آنان که پیمان ها و سوگندهای خود را با نام خدا به اندکی از مال دنیا می فروشند، برای آنان، بهره ای در قیامت نیست و خداوند با آنان سخن نخواهد گفت و نظر رحمت نخواهد نمود و اعمال آنان را نمی پذیرد و عذاب و کیفر دردناکی خواهند داشت.»
و در سخن دیگری فرمود: «کسی که به دروغ سوگند بخورد و بداند که دروغ می گوید، در حقیقت، برای جنگ با خدا برخاسته است.»
ص :259
و فرمود: «سوگند با نام خدا نخورید، چه راستگو باشید و چه دروغگو؛ چرا که خداوند در قرآن می فرماید: نام خدا را وسیله سوگندهای خود قرار ندهید.»
و فرمود: «سوگند دروغی که سبب دخول در آتش می شود، سوگندی است که برای تصرّف و حبس مال مردم خورده شود.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند ملکی دارد که جاهای پاهای او در پایین ترین نقطه زمین مسافت پانصد سال راه را اشغال نموده و سر او در آسمان بالا نیز مسافت هزار سال را اشغال نموده است و سخن او این است که می گوید: سبحانک! سبحانک!...؛ یعنی خدایا تو منزه از هر عیبی هستی وچه بزرگ است منزلت تو! پس خداوند به او خطاب می کند: به عظمت من پی نبرده است کسی که با نام من سوگند دروغ می خورد.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که به دروغ از تو ادّعای مالی را بکند و بخواهد تو را سوگند دهد؛ اگر مالی که ادعا می کند تنها به سی درهم می رسد آن مال را به او بپرداز و به نام خدا احترام کن و سوگند مخور و اگر به بیش از سی درهم می رسد سوگند بخور و آن مال را به او مده.»
ص :260
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «از سوگند دروغ بپرهیزید که آن خانه ها را بی صاحب خواهد نمود [یعنی سبب نابودی صاحب آن خواهد شد].»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که به دروغ بگوید: خدا می داند، و خدا را شاهد بر دروغ خود قرار دهد، عرش خدا به واسطه عظمت الهی به لرزه درخواهد آمد و خداوند می فرماید آیا کسی را جز من نیافتی که بر او دروغ ببندی و او را شاهد سخن دروغ خود قرار دهی؟.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «جز با نام خدا سوگند مخورید و کسی که با نام خدا سوگند می خورد باید راستگو باشد و دیگران نیز باید سوگند او را تصدیق کنند وگرنه به نام خداوند احترام نکرده اند و رابطه خود را با خداوند برهم زده اند.»
نیز در آیه شریفه «واجتنبوا قول الزور» و آیه شریفه «والذین لایشهدون الزور»، در روایات به همین معنی تفسیر شده است. مطابق آیه شریفه «و اقیموا الشهادة لله»، هر مسلمانی وظیفه دارد که تنها برای خشنودی خدا و بدون گرفتن اجرت، اگر از او گواهی و شهادت درخواست شود، به آنچه دیده و می داند برای اثبات حق برادر دینی خود شهادت بدهد و از شهادت دروغ و یا کتمان شهادت و یا تحمل نکردن شهادت و یا شهادت دادن نسبت به چیزی که به حقیقت آن آگاه نیست خودداری نماید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «هرگز شهادت و گواهی بر چیزی مده جز آن که آن چیز را همانند کف دست خود شناخته و یافته باشی.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «کسی که به نا حق نسبت به مال مردم گواهی دهد تا این که آن مال را از صاحب آن بگیرند، در همان وقت، خداوند برای او حواله دخول در آتش دوزخ را صادر خواهد نمود.»
و از رسول خداصلی الله علیه وآله نیز نقل شده که می فرماید: «سخن شاهد دروغ نزد حاکم تمام نمی شود، جز آن که جایگاه او در آتش دوزخ آماده می گردد، و همچنین است حال کسی که از شهادت دادن برای اثبات حق دیگران خودداری کند.»
به امام صادق علیه السلام گفته شد: توبه کسی که به دروغ شهادت داده است چیست؟
امام علیه السلام فرمود: «باید مالی که به سبب شهادت او از بین رفته به صاحبش رد کند.»
در مورد کتمان شهادت نیز از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که نسبت به حق برادر خود از گواهی و شهادت امتناع
ص :262
ورزد و حق او را کتمان کند و یا به وسیله شهادت خود خون مسلمانی را هدر دهد و یا مال او را به ناحق از او بگیرد، چون وارد قیامت می شود، به شدت صورت او سیاه و در آن خدشه و نشانی خواهد بود که همه اهل محشر او را با اسم و نسب می شناسند.»
سپس فرمود: «و کسی که برای احیای حق برادر مسلمان خود گواهی دهد، صورت او روز قیامت به شدت نورانی خواهد بود و همه خلایق و اهل محشر او را با اسم و نسب می شناسند.»
امام باقرعلیه السلام در پایان این حدیث می فرماید: «مگر نمی بینی خداوند در قرآن می فرماید: «و اقیموا الشهادة للّه»؛ یعنی تنها برای خدا اقامه شهادت کنید؟»
رسول خداصلی الله علیه وآله در سخن دیگری می فرماید: «ای مردم! شهادت دروغ، همتای شرک و بت پرستی است.» سپس این آیه را تلاوت نمود: «وأجتنبوا قول الزور».
امام صادق علیه السلام می فرماید: گواهی دهندگان به دروغ را امام به اندازه ای که صلاح می داند به شدت شلاق می زند و آنان را به مردم معرفی می فرماید تا دیگر شهادت آنان را نپذیرند، جز آن که طبق فرموده خداوند توبه کنند و در وقت شلاق خوردن از شهادت خود باز گردند و خود را تکذیب نمایند و استغفار کنند که در آن صورت، توبه آنان پذیرفته می گردد.»
ص :263
قیام به حق و عدالت اگر برای خدا باشد، از بهترین ارزش ها و خصلت های نیکوی اسلامی است. اگر انسان در حمایت از حق به تعصّب و قومیت و مسایل مربوط به ارتباطات دنیوی و مالی مبتلا نشود و حق کسی را ضایع نکند واز کسی نیز بدون دلیل حمایت نکند، گرچه پدر و یا مادر و یا خویشان او باشند، و برای رضای خدا آنچه را حق یافته است بگوید و عمل کند، عالی ترین ارزش و رشد اسلامی را پیدا کرده است.
مؤلف گوید: دراین موضوع باید از وساوس شیطانی و حب دنیا به خدا پناه ببریم و عاجزانه از او بخواهیم که ما را در این راه کمک دهد که اگر کمک او نباشد هیهات است کسی نجات پیدا کند: «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین»، «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتبّعتم الشیطان»، «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته مازکی منکم من احد أبداً».
اینک به متن آیات قرآن و سخنان اولیای خدا در باره این مسأله می نگریم و از آنها پند می گیریم و توفیق عمل و پیروی از این دستورات نورانی را از او خواهانیم.
خداوند در سوره نساء، خطاب به مؤمنان می فرماید: «برای حق و عدالت قیام کنید و برای خدا شهادت و گواهی به حق و قسط بدهید، گرچه در ظاهر به ضرر شما و پدر و مادر و خویشان شما باشد، و در شهادت به حق ملاحظه فقیر و غنی را مکنید؛ چرا که خداوند سزاوارتر به آنان است [و خود می تواند از آنها حمایت کند]. بنابراین، در شهادت
ص :264
به حق و عدل، از خواسته های نفسانی خویش پیروی نکنید و تنها گواه و حامی حق و عدل باشید. و اگر از شهادت به حق اعراض کنید، خداوند به کرده های شما آگاه است.»
و در سوره مائده می فرماید: «ای اهل ایمان! همیشه با کمال دقت، برای خشنودی خداوند، از حق و عدالت حمایت کنید و بر آن گواهی دهید، و هرگز دشمنی های شما [با بعضی از مردم] سبب بی عدالتی نسبت به آنان نشود. عدالت را از دست ندهید که آن از هر عملی به تقوا نزدیک تر است و از خدا بترسید همانا او به اعمال شما آگاه است.»
و در سوره بقره می فرماید: «هرگز از شهادت به حق، خودداری مکنید؛ چرا که هرکس از شهادت به حق خودداری کند قلب او گنهکار [و کافر ]خواهد بود و خداوند به اعمال شما آگاه است.»
و در سوره بقره می فرماید: «کسی که بر چیزی آگاه شده و حقیقتی را شاهد بوده، باید آن را امانت خدا بداند و در وقت نیاز بر آن گواهی دهد و اگر آن را کتمان کند و بر آن گواهی ندهد ظالم ترین مردم خواهد بود.»
و در سوره بقره می فرماید: «بر شاهدان ماجرا واجب است که اگر آنان را برای گواهی دعوت کنند اجابت نمایند.»
و در سوره نساء می فرماید: «خداوند شما را امر می کند که امانت ها را به اهلش باز گردانید و هر کس گواه چیزی بوده آن امانت خداست نزد او و باید آن را در وقت خود به اهلش بازگرداند.»
ص :265
مناظره بدون دانش که در قرآن نکوهش شده و به نام «جدال بغیراحسن» معروف گردیده است به این دلیل حرام است که مناظره کننده دانش کافی ندارد و برهان شرعی و منطقی را نمی داند و چه بسا حقی را انکار کند و یا به باطلی اقرار نماید و سبب تضعیف حق و اهل آن شود و ممکن است خود نیز - در اثر بی اطلاعی - در باطل فرو رود و راهی برای خروج از آن نداشته باشد. از این رو، خداوند در آیاتی از قرآن از آن نهی نموده است.
در سوره حج می فرماید: «بعضی از مردم با نداشتن علم و دانش و هدایت کافی و مکتوب روشنی در باره خداوند مجادله و مناظره می نمایند.»
و در همان سوره می فرماید: «بعضی از مردم با نداشتن دانش در باره خداوند مناظره می کنند و از هر شیطان [پلید و] مریدی پیروی می نمایند.»
براین اساس، بر اهل علم و دانش واجب است که هنگامی که انحراف ها و بدعت های منحرفین را مشاهده می کنند در مقابل آنان قیام نمایند و از حریم حق و دین خدا حمایت کنند. چنان که برافراد بی اطلاع و کسانی که قدرت مناظره و اثبات حقانیت مسائل اعتقادی را ندارند نیز حرام است که وارد چنین مباحثی شوند و در اثر ناتوانی سبب سستی اعتقادات مردم شوند.
ص :266
در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «هنگامی که بدعت ها [و انحراف های گوناگون توسط دشمنان] بین مردم آشکار می گردد، بر عالم و دانشمند واجب است که دانش خویش را ظاهر نماید [و با منطق صحیح به شبهات دشمنان پاسخ بدهد] و اگر چنین نکند مورد لعنت خداوند خواهد بود.»
از آن جا که دین اسلام دارای منطق گویا و صحیح است اهل دانش نیز باید در دفاع از حریم دین از همان منطق استفاده کنند و به دشمنان و تشنه های حقیقت پاسخ گویند؛ چنان که قرآن در سوره عنکبوت می فرماید: «هرگز با اهل کتاب [یعنی یهود و نصاری] جز با استدلال صحیح و برهان منطقی سخن نگویید [که در غیر آن صورت ممکن است حقی را انکار کنیدو یا باطلی را تأیید نمایید و یا در عقاید اهل حق شبه های وارد کنید و آنان را در مقابل دشمنان خوار و ناچیز نمایید و به اهل باطل جرأت انکار حقایق و استهزای به اهل حق را بدهید و همه این امور حرام و مبغوض الهی خواهد بود].»
صادق علیه السلام گفت: روایت شده که رسول خداصلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام از بحث و مناظره نهی نموده اند. امام صادق علیه السلام فرمود: «آنها به طور کلی از بحث و مناظره نهی نکرده اند و تنها از مناظره غیر صحیح نهی نموده اند.» گفته شد: ای فرزند رسول خدا! مناظره صحیح و غیرصحیح چیست؟
امام صادق علیه السلام فرمود: «مناظره و مجادله غیرصحیح این است که تو با شخص منحرفی بحث کنی و چون او حرف باطلی را مطرح می کند تو در پاسخ او دلیل صحیح و حجتی که خدا در پاسخ او معین نموده را بیان نکنی، بلکه برای انکار سخن او به جای پاسخ صحیح حقیقتی را انکار کنی به گمان این که او می خواهد آن حقیقت را دلیل سخن خود قرار دهد و این برای این است که تو راه رد سخن او را نمی دانی. چنین مناظره ای برای شیعیان ما حرام است چرا که سبب فتنه و سستی اعتقادات برادران شیعه خود خواهند شد و منحرفین و دشمنان ما آن را دلیل حقانیت سخن خود قرار خواهند داد، و از سویی دل های عوام از شیعیان ما از ناتوانی شما محزون خواهد گردید.
و اما جدال و مناظره صحیح چیزی است که خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله امر نموده که
ص :268
در مقابل کسی که منکر قیامت و زنده شدن مردم بعد از مرگ بوده انجام دهد. خداوند از قول آن منکر می گوید: «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ» ؛ یعنی: منکر قیامت استخوان پوسیده ای را آورد و [در حالی که آن را می سایید] گفت: چه کسی می تواند این استخوان های پوسیده را زنده کند؟ خداوند به پیامبر خود فرمود: در پاسخ او بگو: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ...» ؛ یعنی: این استخوان پوسیده را همان خدایی که در آغاز آفریده دوباره در قیامت لباس خلقت خواهد پوشاند، چرا که او به خلقت و آفرینش هر چیزی [قادر ]و داناست.
او خدایی است که از شاخه درخت سبز برای شما آتش خارج می کند و شما از آن استفاده می کنید [در حالی که هیچ سنخیتی بین چوب سبز و تازه و آتش وجود ندارد].»
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: «خدا به پیامبر خودصلی الله علیه وآله دستور می دهد که در مقابل کسی که می گوید: چگونه ممکن است خداوند این استخوان های پوسیده را دوباره به انسانی [زنده] مبدّل کند؟ بگوید: آیا کسی که این انسان را از عدم و نیستی به وجود آورده نمی تواند باز بعد از پوسیدگی استخوان هایش دوباره به او لباس خلقت بپوشاند، در حالی که نزد شما خلقت اول سخت تر از اعاده آن است؟
سپس برای پی بردن به قدرت خداوند [که هرچیزی را به اراده خود خلق می کند و نیازی به سابقه خلقت و تناسب بین حالت قبل از خلقت و بعد از آن ندارد می فرماید: آن
ص :269
خدایی که آتش سوزنده را در داخل شاخه سبز قرار می دهد تا شما از آن استفاده کنید به آسانی می تواند انسان را بعد از پوسیده شدن بازسازی کند.]
سپس می فرماید: «أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَهُوَ الْخَلاقُ الْعَلِیمُ»؛ یعنی: آیا کسی که آسمان ها و زمین را بدون سابقه خلقت آفریده نمی تواند مثل آنها را بعد از نابود شدن بیافریند، در حالی که شما معتقد هستید که آفریدن ابتدایی سخت تر از اعاده خلقت است؟ پس چگونه نسبت به خداوند باور نمی کنید که عالم را بعد از نابودی دوباره بیافریند و استخوان پوسیده را مجدداً لباس خلقت بپوشاند؟»
امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «به وسیله این جدال که جدال احسن و صحیح است عذر کافر برطرف گردیده و شبهه ای برای کسی باقی نمانده است.»
سپس فرمود: «اما جدال غیرصحیح و غیراحسن این است که کسی توانایی تشخیص جدا نمودن حق از باطل را نداشته باشد و بخواهد با انکار حقی پاسخ دشمن را بدهد که در حقیقت او نیز مانند دشمن حقی را انکار نموده است. چنین جدال و مناظره ای را غیراحسن و حرام می گویند.»
از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام آشکار می شود که احترام و احسان به پدر و مادر واجب و آزار به آنان از گناهان کبیره است. از روایات استفاده می شود کسی که عاق پدر و مادر شود، مورد لعنت و دور از رحمت خداوند است و ایمان و اعمال و عبادات او نیز بدون رضایت آنان پذیرفته نمی شود.
ص :270
آنچه گفته شد مربوط به پدر و مادر جسمانی و نسبی است و حق پدر و مادر روحانی بسیار بالاتر و بزرگ تر است که در مباحث آینده به آن اشاره خواهد شد. اکنون به بعضی از آیات قرآن در مورد پدر و مادر گوش فرا می دهیم و از خداوند استمداد می کنیم که توفیق عمل به آنها را به ما عطا کند.
خداوند در سوره اسراء می فرماید: «ای رسول من! پروردگارت حکم نموده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید و اگر آنان به پیری رسیدند از آنان خسته نشوید و آنان را از خود دور نکنید و با محبت با آنها سخن بگویید و از روی علاقه و ترحّم در مقابلشان خضوع کنید و بگویید: خدایا، به آنان ترحّم کن، هم چنان که آنان در کودکی به من ترحّم نمودند و در مقابل احسانی که به من نمودند، تو به آنان احسان کن و از خطاهای آنان درگذر.»
در سوره عنکبوت می فرماید: «ما انسان را سفارش نمودیم که به پدر و مادر خود احسان کند. [این سفارش به قدری با اهمیت است که] اگر آنان بکوشند و تو را به شرک به خداوند دعوت کنند تو نباید از آنان پیروی کنی [لکن باید در دنیا با آنان برخورد نیکویی داشته باشی]؛ چرا که بازگشت شما به سوی من خواهد بود و من در قیامت شما را به اعمالتان آگاه خواهم نمود [و پاداش آنها را خواهید دید].»
در سوره لقمان می فرماید: «ما انسان را به احسان به پدر و مادرش توصیه نمودیم. مادر با زحمت های زیاد او را بارداری نموده و تا دو سال به او شیر داده و او را در آغوش گرفته است.» [از این رو، نسبت به شکر ما و شکر پدر و مادرت غافل مباش؛ چرا که بازگشت تو به سوی خدا
ص :271
خواهد بود...]
در سوره احقاف می فرماید: «ما انسان را سفارش نمودیم که به پدر و مادر خود احسان کند، همانا مادر، او را با زحمت بارداری و با زحمت زایمان نموده و دوران بارداری و شیرخوارگی او سی ماه به طول انجامیده است.»
منصور بن حازم می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: بهترین اعمال چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: بهترین اعمال سه چیز است: نماز اول وقت، احسان به پدر و مادر، و جهاد در راه خداوند.»
حضرت کاظم علیه السلام می فرماید: مردی از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال کرد: حق پدر بر فرزند چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او را با نام صدا نزند، بلکه به نام پدر و والد صدا بزند، مقابل او راه نرود، قبل از او ننشیند، کاری که سبب دشنام به او شود انجام ندهد.»
محمّدبن مروان می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «چرا برخی از شما از احسان
ص :272
به پدر و مادر خود در حال حیات و بعد از مردن دریغ می کنید، در حالی که وظیفه دارید برای آنان نماز بخوانید و صدقه بدهید و حج به جا آورید و روزه بگیرید، تا این که پاداش این اعمال برای شما و برای پدر و مادر شما باشد و خداوند به سبب این احسان پاداش بیشتر و خیر فراوانی به شما مرحمت کند؟»
معمربن خلاّد می گوید: به حضرت رضاعلیه السلام گفتم: آیا من وظیفه دارم که به پدر و مادرم دعا کنم، در حالی که آنان به شما معرفت ندارند [و شیعه نیستند]؟ امام علیه السلام فرمود: «آری، به آنان دعا کن و برایشان صدقه بده و اگر زنده هستند با آنان مدارا کن؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند مرا برای رحمت مبعوث نموده، نه برای عقوق و آزار.»
امام صادق علیه السلام فرمود: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: یا رسول اللّه! من به چه کسی احسان و نیکی کنم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «به مادرت» او گفت: پس از آن به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: «به مادرت.» او گفت: بعد از آن به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: «به مادرت.» او گفت: بعد از آن به چه کسی احسان نمایم؟ فرمود: «به پدرت.»
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: ای رسول خدا! من به جهاد و جنگ در راه خدا بسیار علاقه دارم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «در راه خدا
ص :273
جهاد کن، اگر کشته شوی نزد خداوند زنده هستی و روزی می خوری و اگر مرگ تو را در راه جهاد فرار رسد پاداش تو بر خدا خواهد بود و اگر زنده باز گردی از گناهان خود پاک شده ای همانند وقتی که از مادر متولد شده ای.» او گفت: ای رسول خدا! من پدر و مادر پیری دارم که به من اظهار علاقه می کنند و از جهاد و به جنگ رفتن من کراهت دارند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «در کنار پدر و مادر خود باش! سوگند به خدایی که جان من در اختیار اوست، یک شبانه روز انس تو با آنان بهتر از جهاد یک سال است.»
مردی به نام ذکریا بن ابراهیم می گوید: من نصرانی بودم. سپس مسلمان شدم. چون به حج رفتم، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و به آن حضرت گفتم: من پیش تر نصرانی بودم و اکنون مسلمان شده ام. امام صادق علیه السلام فرمود: «از اسلام چه دیدی که مسلمان شدی؟» گفتم: آیه شریفه «ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان ولکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء»را دیدم که خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «تو قبل از نبوت از کتاب و ایمان چیزی نمی دانستی، لکن ما [حقیقت و ایمان و ]هدایت را نوری قرار دادیم در دل تو و آن را در دل هر کس خواهیم وارد می کنیم و او را هدایت می نماییم.
پس امام صادق علیه السلام فرمود: «به راستی خدا تو را هدایت نموده است.» سپس سه
ص :274
مرتبه فرمود: «خدایا، او را هدایت فرما.» آن گاه فرمود: فرزندم! آنچه می خواهی بپرس.»
گفتم: پدر و مادر من نصرانی هستند و مادر و اهل بیت من نابینا می باشند. و من با آنان زندگی می کنم و در ظروف آنان غذا می خورم. امام صادق علیه السلام فرمود: «آیا آنان از گوشت خوک استفاده می کنند؟» گفتم: خیر، با آن تماس هم نمی گیرند. امام علیه السلام فرمود: «باکی نیست، تو با آنان باش و به مادر خود احسان کن و چون از دنیا رفت، خودت تجهیز و دفن او را به عهده بگیر و کسی را با خبر مکن که نزد من آمده ای تا در منی مرا ملاقات کنی، ان شاءاللّه.» پس من آن حضرت را در منی ملاقات نمودم و دیدم مردم اطراف او را مانند معلّم گرفته اند و هر کدام از او چیزی را سؤال می کنند. این گذشت تا من به کوفه بازگشتم و به مادرم محبت کردم و به او غذا دادم و شپش ها را از لباس و سر او دور و به او خدمت می کردم. چون مادرم چنین دید به من گفت: تو قبلاً که در دین نصرانیت بودی این چنین به من احسان نمی کردی، چه شده که بعد از مسلمان شدن این اندازه به من رسیدگی می نمایی؟ به او گفتم: مردی از فرزندان پیامبر ما به من چنین دستور داده است. مادرم گفت: آیا او پیامبراست؟ گفتم: او پیامبر نیست، لکن فرزند پیامبر است. مادرم گفت: او باید پیامبر باشد؛ چرا که اینها دستورهای پیامبران است. گفتم: ای مادر! بعد از پیامبر ما، پیامبری نیست و او فرزند آن پیامبراست. مادرم گفت: فرزندم! دین تو بهترین دین ها است، آن را بر من عرضه کن و به من تعلیم نما. پس من اسلام را بر او عرضه کردم و او مسلمان شد و به اندازه ای که او را تعلیم داده بودم، نماز
ص :275
ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند و نیمه شب حال او تغییر نمود و به من گفت: اسلام را دوباره بر من عرضه کن. پس من عقایداسلامی را به او تلقین نمودم و او اقرار نمود و سپس از دنیا رفت و چون صبح شد مسلمان ها او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و به دست خود او را دفن نمودم.
مؤلّف گوید: احترام به پدر و مادر به قدری ارزشمند است که عمّاربن حیّان می گوید: به امام صادق علیه السلام اطلاع دادم که فرزندم اسماعیل به من احترام و احسان می کند. امام علیه السلام فرمود: «من از قبل او را دوست می داشتم و اکنون بیش از قبل به او علاقه مند شدم.» سپس فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله یک خواهر رضاعی داشتند [که فرزند حلیمه سعدیه بود] چون بر آن حضرت وارد شد، رسول خداصلی الله علیه وآله با دیدن او خشنود شدند و برای او فرشی انداختند و او را بر آن نشاندند و با او صحبت کردند و در صورت او خندیدند. سپس او برخاست و رفت. پس از آن، برادر او وارد شد و پیامبر خداصلی الله علیه وآله با او آن گونه رفتار نکردند پس به آن حضرت گفته شد: به خواهر او زیاد احترام کردید و به او که مرد بود احترام زیادی نکردید؟! رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: این احترام ها به علت این است که اوبیش از برادر خود به پدر و مادر خویش احسان می کند.»
خطرناک و موجب عقوق خواهد بود. امام صادق علیه السلام می فرماید: «کمترین آزار به آنان گفتن اُف و اظهار انزجار و بی میلی به آنها می باشد و اگر توهینی کمتر از آن می بود خداوند از آن نهی می نمود.»
از روایات ظاهر می شود که فاصله بین احسان به پدر و مادر و آزار به آنان، فاصله بین بهشت و دوزخ است. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله به یکی از یاران خود فرمود: [اگر خواهی] اهل احسان به پدر و مادر باش و داخل بهشت شو [و اگر خواهی] به پدر و مادر خود آزار کن [و با آنان با خشونت برخورد کن] و داخل جهنم و دوزخ شو.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «هنگامی که قیامت برپا می شود، خداوند یکی از پرده های بهشت را کنار می زند و بوی بهشت برای هر صاحب روحی از مسیر پانصد سال راه احساس می شود و یک گروه از مردم آن را احساس نمی کنند.» راوی گوید: به آن حضرت گفتم: آن گروه کیانند؟ فرمود: «آنهایی که عاق پدر و مادر شده باشند.»
و فرمود: «کسی که به صورت پدر و مادر خود با خشم نگاه کند و آنان در حق او ظلم کرده باشند، خداوند هیچ نمازی را از او نمی پذیرد.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: پدرم شخصی را دیدند که همراه پدر خود بود و بر او تکیه داده بود. پس نسبت به او خشمناک شدند و تا آخر عمر با او سخن نگفتند.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «عقوق و آزار به پدر و مادر از گناهان بزرگ (کبیره) است؛
ص :277
چرا که خداوند در قرآن صاحب آن را گنهکار و شقیّ معرفی نموده است.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «سه گناه است که قبل از قیامت عقوبت و کیفر آن شروع می شود: ظلم به پدر و مادر، آزار و تجاوز به حق مردم، ناسپاسی در مقابل احسان مردم»
در وقت مرگ حاضر شد و چند مرتبه به او فرمود: «بگو: لااله الاّ اللّه.» پس زبان آن جوان بسته شد و نتوانست سخن بگوید. رسول خداصلی الله علیه وآله به زنی که بالای سر آن جوان بود، فرمود: «آیا این جوان مادر دارد؟» آن زن گفت: آری، من مادر او هستم. فرمود: «آیا تو از او خشمناک و ناراضی هستی؟» آن زن گفت: آری، من شش سال است که با او سخن نگفته ام. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:
«از او راضی باش» آن زن گفت: خدا به برکت شما از او راضی شود. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به آن جوان فرمود: «بگو: لا إله إلاّ اللّه». و چون آن جوان گفت: «لا اله الاّ اللّه، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «چه می بینی؟» آن جوان گفت: مرد سیاه رو و زشت و چرکین لباس و بدبویی را می بینم که در کنار من قرار گرفته و گلوی مرا فشار می دهد. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «بگو: یا من یقبل الیسیر و یعغو عن الکثیر إقبل منّی الیسیر و اعف عنّی الکثیر انّک انت الغفور الرحیم» چون آن جوان این کلمات را گفت، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «چه می بینی؟» آن جوان گفت:
مرد سفید و نیکو صورت و خوشبو و صاحب لباس زیبایی را می بینم که در کنار من قرار گرفته و آن مرد سیاه از من دور می شود. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آن جملات را تکرار کن.» و چون تکرار نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «چه می بینی؟» جوان گفت: دیگر آن مرد سیاه را نمی بینم و آن مرد سفید را می بینم که در کنار من قرار گرفته است. این را گفت و از دنیا رفت.
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام، به نام «ابن مهزم» می گوید: شبی با مادرم در مدینه،
ص :279
از خدمت امام صادق علیه السلام به خانه خود باز می گشتیم. در بین راه بین من و مادرم سخنانی پیش آمد که من با مادرم تندی کردم و چون فردای آن روز نماز صبح را خواندم و به خانه امام صادق علیه السلام رفتم، آن حضرت شروع به سخن نمود و فرمود: «چرا دیشب با مادر خود تندی کردی؟! مگر نمی دانی که قبلاً تو در شکم او ساکن بودی و دامن او گهواره تو و پستان او ظرف غذای تو بود که از آن می نوشیدی؟» گفتم: آری. فرمود: «پس نباید با او تندی کنی.»
انس بن مالک می گوید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله بالای منبر رفت و چون قدم مبارک خود را بر پله اول منبر گذارد، فرمود: «آمین.» سپس به پله دوم قدم نهاد و فرمود: «آمین.» و پس از آن به پله سوم قدم نهاد و فرمود: «آمین.» و چون بر منبر قرار گرفت، اصحاب گفتند: یا رسول اللّه! برای چه آمین گفتید؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت: کسی که نام تو را بشنود و بر تو درود و صلوات نفرستد، باید بینی او به خاک مالیده شود، پس من گفتم: آمین. جبرئیل علیه السلام گفت: کسی که پدر و مادر خود را درک کند و اهل بهشت نشود باید بینی او به خاک مالیده شود، پس من گفتم: آمین. جبرئیل علیه السلام گفت: کسی که ماه رمضان را درک کند و آمرزیده نشود باید بینی او به خاک مالیده شود، پس من گفتم: آمین.»
ص :280
حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: من از هیچ عمل خلافی خودداری نکرده ام، آیا راهی برای توبه من هست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آیا پدر و یا مادر تو زنده اند؟» آن مرد گفت: آری، پدرم زنده است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «به او احسان کن، شاید وسیله آمرزش تو شود.» پس آن مرد خارج شد و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «ای کاش مادر او زنده می بود.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «بسا شخصی در زمان حیات پدر و مادر، عاق آنان بوده و چون آنان از دنیا می روند برای آنان روزه می گیرد و نماز می خواند و دین و بدهکاری های آنان را ادا می کند. برای چنین فرزندی نوشته می شود که نسبت به پدر و مادر نیکوکار بوده است. و بسا شخصی در زمان حیات پدر و مادر اهل احسان و نیکی به آنان است و چون آنان از دنیا می روند، او دین و بدهکاری آنان را ادا نمی کند و هیچ کار خیری برای آنان انجام نمی دهد و خداوند او را نسبت به آنان عاق می نویسد.»
اهمیت احترام و احسان به پدر و مادر به قدری است که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که دوست داشته باشد عمر او طولانی و رزق او وسیع شود، باید به پدر و مادر و خویشان خود احسان کند که احسان به آنان اطاعت از خدا خواهد بود.»
ص :281
امام هشتم صلی الله علیه وآله می فرماید: «بدان که حق مادر لازم تر و واجب تر از همه حقوق می باشد؛ چرا که او فرزند خود را در زمانی بارداری نموده که کسی چنین کاری را تحمل نمی کند و با گوش و چشم و همه اعضای خویش با کمال رضایت و خشنودی از او حمایت نموده و بارگران حمل او را تحمل نموده که احدی حاضر به تحمل آن نبوده است تا جایی که راضی شده خود گرسنه باشد و فرزند او سیر باشد و خود تشنه باشد و فرزند او تشنه نباشد و خود برهنه باشد و فرزند او پوشیده باشد و خود زیر آفتاب به سر برد و فرزند او زیر سایه راحت باشد. پس لازم است که به اندازه احسان و ارفاق او از او تشکر شود؛ گرچه شما قدرت قدردانی از کمترین خدمات او را ندارید، مگر با کمک خداوند.»
مردی به رسول خداصلی الله علیه وآله گفت: مادر من پیر شده و من او را نگهداری می کنم واکنون وضع او چنین است که من او را به دوش می گیرم و از درآمد خود او را غذا می دهم و بادست خود او را نظافت می کنم و بعد از دستشویی او را تمیز می نمایم و برای احترام و
ص :282
رعایت حیا صورت خود را در آن حال بر می گردانم. آیا با این وضعیت حق او را ادا کرده ام؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «با تمام این خدمات، تو حق او را ادا نکرده ای؛ چرا که او شکم خود را در دوران حمل محل زندگی تو قرار داده و پستان او بعد از آمدن تو به دنیا سقای تو بوده و او با تمام وجود از تو حمایت می کرده و تمام این مشکلات را با عشق و آرزو و امید حیات و سلامت تو انجام می داده است، ولی تو با مختصر خدمتی که به او می کنی انتظار و امید مردن او را داری.»
مؤلّف گوید: عظمت حق مادر به قدری است که رسول خداصلی الله علیه وآله در سخن دیگری می فرماید: «اگر تو مشغول نماز مستحبی بودی و پدرت تو را برای کاری صدا زد، نماز خود را باطل مکن، لکن اگر مادر تو برای انجام کاری تو را صدا زد، نماز خود را قطع کن و خواسته او را انجام بده.»
در روایت دیگری آمده است که شخصی به رسول خداصلی الله علیه وآله گفت: حق پدر بر فرزند چیست و چگونه است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تا زنده است بایداز او اطاعت کنی.» گفته شد: حق مادر چیست و چگونه است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هیهات! هیهات! کسی بتواند حق مادر را ادا نماید.» سپس فرمود: «اگر فرزند به اندازه دانه های رمل بیابان عالج و دانه های باران، روزهایی در دنیا زنده باشد و در تمام این مدت مقابل مادر خود آماده خدمت باشد، به اندازه یک روز بارداری او از او تشکر نکرده است.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: خداوند فرزند دختری به من داد و من او را تربیت نمودم تا به سنّ بلوغ و رشد رسید. پس لباس پاکیزه و
ص :283
زینت به او پوشاندم و او را نزد چاه خطرناکی بردم و یکباره او رابه داخل آن چاه انداختم و آخرین سخنی که از او شنیدم این بود که مرا صدا زد و گفت: بابا! کفّاره این عمل چه می تواند باشد؟ رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «آیا مادر تو زنده است؟» او گفت: خیر. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آیا خاله تو (خواهر مادرت) زنده است؟» گفت: آری. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «به او احسان کن که او به منزله مادر تواست. اگر چنین کنی کفاره این عمل خواهد بود.»
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «فرزند حقّی بر پدر دارد و پدر نیز حقی برفرزند خود دارد. حق پدر بر فرزند این است که در همه چیز از اواطاعت کند، جز در معصیت خداوند، و حق فرزند بر پدر این است که نام نیکو بر او بگذارد و آداب نیکوی اسلامی را به او یاد دهد و قرآن را به او تعلیم نماید.»
امام هشتم علیه السلام می فرماید: «بر تو باد به اطاعت از پدر و احسان به او و تواضع و خضوع و اکرام و اعظام او. با او به نرمی سخن بگو؛ چرا که پدر اصل فرزند است و فرزند فرع اوست و اگر پدر نبود فرزند نیز نبود. پس با استمداد از خداوند، مال و جان و آبروی خود را در اختیار پدران [و مادرانتان] قرار دهید.» [فقه الرضا، 334]
ابوولاّد می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره آیه «و بالوالدین احساناً» سؤال نمودم.
ص :284
امام علیه السلام فرمود: «احسان به پدر و مادر این است که با آنان نیکو معاشرت کنی و آنان را مجبور نکنی تا نیاز خود را به تواظهار کنند، بلکه هرگونه نیاز آنان را قبل از درخواست آنان انجام دهی؛ گرچه از نظر مالی بی نیاز باشند.» سپس فرمود: «مگر سخن خدا را نشنیدی که فرمود: هرگز به بهشت راه پیدا نمی کنی تا آنچه دوست داری در راه خدا بدهی؟» آن گاه فرمود: «معنای آیه «و إمّا یبلغّن عندک الکبر أحدهما او کلاهما فلا تقل لهّما أفٍّ ولا تنهرهما» این است که اگر آنان بر تو فشار آوردند، به آنان رو ترش نکنی، و اگر تو را کتک زدند، از آنان دوری نکنی، بلکه به آنان بگویی «خدا شما را بیامرزد»، و هرگز نگاه تند به آنان نکنی، بلکه با محبت و دلسوزی به آنان بنگری، و صدای خود را بلندتر از صدای آنان نگردانی، و دست خود را بالای دست آنان قرار ندهی، و هنگام راه رفتن از آنان پیشی نگیری.»
محمّدبن مروان می گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسید و گفت: یا رسول اللّه! مرا نصیحت نمایید. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هرگز به خدای خود مشرک مشو؛ گرچه تو را عذاب کنند و به آتش بسوزانند، جز آن که تقیه کنی و قلب تو مطمئن به ایمان باشد. و از پدر و مادر خود اطاعت و به آنان نیکی کن، چه زنده باشند و چه مرده، و اگر تو را امر کنند تا از اهل و مال خود صرف نظر کنی، از آنان اطاعت کن که آن از ایمان خواهد بود.»
ص :285
تردیدی نیست که والدین روحانی حق بزرگ تری بر ما دارند و آزار و تضییع حق آنها نیز بزرگ تر و خطرناک تر است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من و علی دو پدر این امت هستیم.» امامان بعد از آن دو بزرگوار نیز پدران روحانی این امت هستند. در مرتبه پایین تر علمای ربّانی نیز که با نشر معارف اسلام مردم را نسبت به تعلیمات مکتب اهل بیت علیهم السلام و صراط مستقیم دین راهنمایی می کنند پدران روحانی مردم محسوب می شوند و احترام آنان نیز لازم تر از احترام به پدر و مادر جسمانی می باشد.
اساساً، نعمت رسالت و امامت از بزرگ ترین نعمت های خداوند است که اگر این نعمت نباشد هیچ نعمتی نعمت نخواهد بود. از این رو، خداوند در قرآن نسبت به نعمت رسالت بر مردم منّت نهاده و می فرماید: «خداوند بر مؤمنان منّت نهاده که پیامبری از بین آنان به رسالت مبعوث نموده تا آیات قرآن و نشانه های حقانیت [دین] او را بیان کنند و مردم را که در ضلالت و گمراهی آشکاری به سر می بردند از آلودگی های اخلاقی دور و به آنان کتاب وحکمت تعلیم نمایند.»
بلکه سزاوار است گفته شود: نعمت رسالت و امامت بزرگ تر از آن است که با نعمت های دنیوی مقایسه شود؛ چرا که آنها وسیله زندگی دنیا هستند و نعمت رسالت و امامت وسیله زندگی و سعادت جاوید وابدی است براین اساس عقوق و آزار به پدران روحانی بسیار خطرناک تر از عقوق و آزار به پدران جسمانی است. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «من و تو دو پدر این امت هستیم. هرکس رعایت حق ما را نکند و به ما آزار رساند ملعون و از رحمت خداوند دور خواهد بود.»
یونس به یعقوب به امام صادق علیه السلام گفت: ولایت و معرفت من نسبت به شما نزد من
ص :286
از همه دنیا ارزشمندتر است. امام علیه السلام چون این سخن را شنید آثار خشم در چهره او ظاهر شد و فرمود: «تو ما را با دنیا مقایسه کردی، در حالی که دنیا و هر چه در آن هست چیزی جز برای سد جوع و ستر عورت نیست و تو با داشتن محبت و ولایت ما به حیات ابدی خواهی رسید.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: یا اباالحسن! آگاه باش که من و تو دو پدر این امت هستیم پس هرچه که عاق ما شود و حق ما را ادا نکند لعنت خدا بر او خواهد بود، و من و تو دو مولای این امت هستیم پس هرکه از اطاعت ما بگریزد لعنت خدا بر او باد، و من وتو دو اجیر این امت هستیم پس هرکه در اجرت ما ظلم کند لعنت خدا بر او باد.
حق ذرّیه رسول خداصلی الله علیه وآله به قدری بزرگ است که علاّمه حلّی رحمه اللّه در آخر کتاب شریف قواعد به فرزند خود، فخرالمحققین، نصیحت می فرماید و می گوید: بر تو باد که از احسان و احترام به ذرّیه علوّیه دریغ ننمایی؛ چرا که خداوند در باره آنان سفارش اکید نموده و پاداش زحمات پیامبر خود را احسان و محبت به آنان قرار داده است و فرموده: «قل لأ اسألکم علیه أجراً إلاّ المودّة فی القربی»؛ «یعنی ای رسول من! به مردم بگو: من پاداشی از شما برای رسالت خود نمی خواهم جز محبت و دوستی ذوی القربی و خویشان خود».
ص :287
رسول خداصلی الله علیه وآله نیز فرمود: «من در قیامت برای چهار صنف از امت خود شفاعت می کنم، گرچه گناهان اهل دنیا را با خود آورده باشند: 1- کسی که ذرّیه و فرزندان مرا یاری کرده باشد؛ 2- کسی که از مال خود در هنگام تنگدستی به آنان کمک نموده باشد؛ 3- کسی که با زبان و قلب خود ذرّیه مرا دوست داشته باشد؛ 4- کسی که در وقت بیچارگی و بی پناهی ذرّیه من، نیاز و حاجت آنان را برآورده کرده باشد.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «چون روز قیامت شود، منادی از طرف خداوند صدا می زند: ای مردم! سکوت کنید تا پیامبر خداصلی الله علیه وآله با شما سخن بگوید. پس همه خلایق سکوت می کنند و آن حضرت قیام می کند و می فرماید: ای مردم! هر که بر من حقی یا منّتی دارد و یا برای من عمل خیری انجام داده است آماده شود تا من پاداش او را بدهم. پس مردم می گویند: پدران و مادران ما فدای شما باد! ما چه منّت و چه حقی بر شما داریم و چه احسانی به شما نموده ایم؟ این خدا و رسول اویند که بر ماو بر همه خلایق حق منّت دارند و به ما احسان نموده اند!
پس رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: آری، کسی که به یکی از اهل بیت من پناه داده و یا احسانی نموده و یا او را پوشانده و یا به او غذا داده است برخیزد تا من پاداش او را بدهم. پس عده ای که چنین اعمالی را انجام داده اند به پا می خیزند و از طرف خداوند به رسول
ص :288
او صلی الله علیه وآله خطاب می شود: ای محمّد! من پاداش آنان را به تو واگذار نمودم، پس در هرجایی از بهشت که می خواهی آنان را ساکن گردان. سپس آن حضرت آنان را [در وسط بهشت]، در مقام وسیله [و حظیرة القدس] در کنار خود، اسکان می دهد، در حالی که آنان از آن حضرت و اهل بیت او جدا نیستند.»
یکی از گناهان بزرگ و خطرناک که عذاب و کیفر آن، هم در دنیا و هم در آخرت خواهد بود، قطع ارتباط و یا دشمنی وآزار به خویشان است. همان گونه که صله رحم و ارتباط باخویشان واحسان به آنان از اسباب آمرزش و خشنودی خداوند و طول عمر و توسعه روزی و حل مشکلات دنیا و آخرت است.
خداوند در قرآن، قاطع رحم را در چند جا لعنت نموده و وعده عذاب و خسران در آخرت و کوری دل وناشنوایی باطن به او داده است و می فرماید: «آنان که پیمان خود را با خداوند می شکنند و آنچه را خداوند به وصل و پیوستگی آن امر نموده [مانند ارتباط خویشاوندی] قطع می کنند و همواره ایجاد فساد می نمایند، مستحق لعنت خداوند و کیفر قیامت خواهند بود.»
و یا می فرماید: «چگونه امید نجات دارید، در حالی که از خدا و قانون او روی گردانده و در زمین فساد می کنید و روابط خویشاوندی راقطع می کنید؟ البته چنین افرادی مورد لعنت خداوند هستند و خداوند گوش و چشم دل آنان را کر و کور نموده است.»
ص :289
و یا می فرماید: «از خطر مخالفت خداوند و ضایع نمودن حق خویشان خود بترسید، همانا شما در قیامت مورد سؤال واقع خواهید شد و خداوند نگهبان و آگاه به اعمال شماست.»
امام صادق علیه السلام نیز به یکی از یاران خود فرمود: «از قطع رحم و جدایی از خویشان و ظلم به آنان بترسید که سبب به گور رفتن مردان شما می شود [و مرگ آنان قبل از پایان عمرشان فرا می رسد].»
یکی از اصحاب و یاران امام صادق علیه السلام می گوید: به آن حضرت گفتم: برادران و عموزادگان من، مرا در خانه ای که بین من و آنان مشترکاست، در مضیقه وسختی قرار داده اند تا جایی که مرا مجبور نموده اند که [با اهل خود ]در یک اتاق به سر ببرم. البته اگر سخن از شکایت باز کنم حق خود را از آنان خواهم گرفت [وظیفه من چیست؟] امام صادق علیه السلام فرمود: «صبر کن! خداوند برای تو فرحی خواهد رساند.» پس من از خدمت آن حضرت بازگشتم [و با خویشان خود به نزاع برنخاستم] تا این که در سال 131 وبایی آمد و به خدا سوگند، همه آنان مردند. پس من خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و چون بر آن حضرت
ص :290
فرمود: «حال خویشان تو چگونه است؟» گفتم: به خدا سوگند، همه آنان مردند و احدی از آنان باقی نماند. امام علیه السلام فرمود: «این به سبب آن فشار و آزاری بود که در باره تو انجام دادند.» سپس فرمود: «دوست می داشتی زنده می ماندند و بر تو فشار می آوردند؟» گفتم: آری. به خدا سوگند، [نمی خواستم آنها گرفتار این عقوبت شوند].
امام باقرعلیه السلام می فرماید: در کتاب [جدّما] علی علیه السلام نوشته شده: «سه خصلت است که صاحب آنها نمی میرد تا وبال و نکبت آنها در دنیا ببیند: ظلم و تجاوز به حق مردم، قطع رحم، سوگند دروغ.» سپس فرمود: «اثر هیچ عمل خیر و طاعتی سریع تر از اثر صله رحم به انسان باز نمی گردد؛ چرا که اگر مردمی فاسق و فاجر باشند و به یکدیگر ترحّم و صله رحم نمایند، خداوند اموال آنان را زیاد می کند و به آنان وسعت می دهد، لکن قطم دروغ و قطع رحم خانه ها را خالی و نسل انسان ها را قطع می کند.»
شخصی به نام عنبسة بن عابد می گوید: مردی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و از خویشان خود به آن حضرت شکایت نمود. امام علیه السلام فرمود: «خونسردی خود را حفظ کن و به کار خود مشغول باش.»
او گفت: خویشان من با من چنین و چنان کرده اند. امام صادق علیه السلام فرمود: «تو نیز می خواهی مثل آنها باشی تا خداوند به هیچ کدام از شما نظر رحمت نکند؟»
ابوحمزه ثمالی می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام خطبه ای خواند و در آن خطبه فرمود: «من
ص :291
به خدا پناه می برم از گناهانی که سبب فنا و نابودی می شوند.» یکی از سران خوارج گفت: یا امیرالمؤمنین! آیا گناهانی هست که سبب فنا ونابودی شود؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وای بر تو! مگر نمی دانی قطع رحم این چنین است؟» سپس فرمود: «[بسا] خانواده ای اهل فسق وگناه هستند، ولی به سبب روابط خوب و احسانی که به یکدیگر می کنند خداوند به آنها روزی می دهد، و خانواده ای هم هستند که اهل دین و تقوا هستند، ولی دراثر جدایی و قطع رابطه و رسیدگی نکردن به امور همدیگر خداوند آنان رامحروم می نماید [و زندگی بر آنها سخت خواهد بود].»
امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی از قبیله خثعم نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: چه عملی بیشتر موردخشم خداوند است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «شرک به خداوند.» او گفت: پس از آن چه عملی بیشتر مورد خشم خداوند است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «قطع رحم.» او گفت: پس از آن چه عملی مورد خشم خداوند است؟ فرمود: «امر به منکر و نهی از معروف.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: پدرم زین العابدین علیه السلام به من فرمود: «فرزند عزیزم! با پنج
ص :292
دسته از مردم هم نشین و هم سخن همراه مشو. گفتم: پدرجان! آنها کدامند؟ فرمود: از هم نشینی با دروغگو بپرهیز که او همانند سراب (آب نما) می ماند و با دروغ، دور را برای تو نزدیک و نزدیک را دور می نماید. و از هم نشینی با فاسق و بی تقوا نیز بپرهیز؛ چرا که او تو را به یک لقمه یا کمتر می فروشد (و حیثیت و آبروی تو را حفظ نمی کند). و از هم نشینی با بخیل نیز پرهیز کن، چرا که او در وقت تنگدستی تو را رها می کند و از مال خود به تو نخواهد داد. و از هم نشینی با احمق نیز دوری کن؛ چرا که او از روی نادانی می خواهد به تو احسان کند، ولی به تو ضرر می رساند. و از هم نشین شدن با قاطع رحم پرهیز کن که من او را در سه جای از قرآن ملعون یافتم [سپس آیات مربوط به آنها را قرائت نمود].»
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که بوی بهشت از فاصله هزار سال راه به اهل آن می رسد، لکن به عاق پدر و مادر و قاطع رحم و پیر زناکار نمی رسد.»
در ادامه این بحث لازم دیدم که به طور اختصار آثار بعضی از گناهان را از زبان معصومین علیهم السلام بیان نمایم. به امید آن که نویسنده و خوانندگان محترم از آن بهره مند گردند.
1- حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید: «و الذنوب التی تعجل الفناء: قطیعة الرحم، و الیمین الفاجرة، و الأقوال الکاذبة، و الزنا، و سدّ طرق المسلمین، و إدّعاء الإمامة بغیرحقّ.» (معانی الأخبار، ص 271)
یعنی: «گناهانی که سبب کوتاهی عمر می شود [چند چیز است] قطع رحم، سوگند دروغ، سخن دروغ، زنا، مسدود کردن راه های مردم، ادعای امامت بدون حق.»
2- امام صادق علیه السلام به منصور دوانیقی فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «إنّ الرجل لیصل
ص :293
رحمه و قدبقی من عمره ثلاث سنین فیصیّرها اللّه عزّوجلّ ثلاثین سنة، و یقطها و قدبقی من عمره ثلاثون سنة فیصیّرها اللّه ثلاث سنین... (سفینة البحار، ج 1/514)
یعنی: همانا مردی صله رحم می کند و سه سال بیش از عمر او باقی نمانده و خداوند به وسیله صله رحم آن سه سال را سی سال قرار می دهد و اگر سی سال از عمر او باقی مانده باشد چون قطع رحم می کند خداوند آن راسه سال قرار می دهد.»
امام صادق علیه السلام چون این حدیث را برای منصور دوانیقی بیان نمود، او گفت: این نیکو حدیثی است، ولی مقصود من این حدیث نبود.
3- امام صادق علیه السلام فرمود: «قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله «صلة الرحم تعمر الدیار، و تزید فی الأعمار و إن کان أهلها غیر أخیار.» (همان)
یعنی: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: صله رحم خانه ها را آباد می کند و عمرهای مردم را افزایش می دهد گرچه صله رحم کنندگان از خوبان نباشند.» منصور گفت: این نیز حدیث نیکویی است، ولی مقصود من این نبود.
4- امام صادق علیه السلام فرمود: «قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله صلة الرحم تهوّن الحساب و تقی میتة السوء» (همان)
یعنی: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: صله رحم حساب قیامت را آسان و از مرگ بدجلوگیری می کند.» منصور گفت: مقصود من همین حدیث است.
5- امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: «صلة الارحام تزّکی الأعمال، و تنمی الأموال و تدفع البلوی، و تیّسر الحساب، و تنسی فی الأجل.» (ترجمه کافی، ج 3/ 221)
یعنی: «صله رحم عبادت و اعمال انسان را پاک می کند [و مورد قبول واقع می شود] و به اموال برکت می دهد و بلاها را دور می نماید و حساب قیامت را آسان می کند و عمر را طولانی می گرداند.»
6- و در سخن دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می فرماید که فرمود: «أوصی الشاهد من أمّتی و الغائب و من فی اصلاب الرجال و ارحام النساء الی یوم القیامة أن یصل الرحم و إن کانت منه علی مسیرة سنة فإنّ ذلک من الدین.» (همان)
یعنی: «من به حاضرین و غایبین از امت خود [بلکه] به کسانی که در پشت پدرها و رحم مادرها تا قیامت خواهند آمد سفارش می نمایم که نسبت به خویشان خود صله رحم
ص :294
بکنند، گرچه فاصله آنها با رحم خود یک سال راه باشد. همانا صله رحم جزءدیانت مسلمان است.»
هارون الرّشید پسرش محمّد امین رابرای تعلیم و تربیت نزد محمّدبن جعفر بن اشعث گذاشته بود و چون وی را به ولیعهدی خود برگزید یحیی بن خالد برمکی به محمّد بن جعفر رشک بردو با خود گفت: با مرگ هارون خلافت به امین خواهد رسید و چون محمّد بن جعفر استاد وی بوده است قهراً ما را از وزارت خلع و این منصب را به او واگذار خواهد نمود.» از این رو، درصدد برآمد تا به وسیله ای محمّد بن جعفر را از نظر هارون بیندازد و هارون را نسبت به وی خشمگین سازد.
این بود که رفت و آمد خود را با محمّدبن جعفرزیاد کرد و تدریجاً دانست که وی جزء شیعیان موسی بن جعفرعلیه السلام و قایل به امامت آن حضرت است. پس این جریان را به هارون الرشید گزارش داد و به دنبال آن در صدد برآمد تا با کسب اطلاعاتی از وضع زندگی حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام گزارش کامل تری برای هارون تهیّه کند. به همین سبب، به یکی از نزدیکان خود گفت: آیا کسی از فرزندان ابوطالب راسراغ دارید که تنگدست باشد تا من از وی مطالبی را که نیاز دارم تحقیق کنم؟ نام علی بن اسماعیل بن جعفر (برادر زاده آن حضرت) را نزد وی بردند. یحیی بن خالد پولی برای او فرستاد و وی را به رفتن نزد هارون و مسافرت به بغداد تشویق کرد.
پس از رسیدن پول یحیی برمکی و پیغام وی، علی بن اسماعیل آماده حرکت به سوی بغداد شد. از قضا حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام که با علی ابن اسماعیل مأنوس بود و پیوسته به وی احسان و نیکی می کرد از جریان مطلع شد و او را طلبید و به او فرمود: ای برادرزاده! قصد کجا داری؟ عرض کرد: می خواهم به بغداد بروم. فرمود: برای چه می خواهی به آنجا بروی؟ گفت: بدهکارم و پولی ندارم.
حضرت فرمود: من بدهی تو را می دهم اضافه بر آن هم به تو احسان خواهم کرد. علی بن اسماعیل توجّهی به فرمایش امام علیه السلام نکرد و آماده سفر به بغداد شد. پس
ص :295
حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام مجدّداً وی را خواسته، به او فرمود: می روی؟ عرض کرد: آری، چاره ای جز رفتن ندارم.
فرمود: پس ای برادرزاده! نیک بنگر و از خدا بترس و بچه های مرا یتیم نکن. پس از گفتن این سخن دستور داد سیصد دینار طلا و چهارصد درهم نقره دیگر نیز به او بدهند. اما چون از نزد آن حضرت برخاست امام علیه السلام به کسانی که نزدش بودند فرمود: به خدا سوگند، او در ریختن خود من سعایت خواهد نمود و، بچه هایم را یتیم خواهد کرد.
آنها عرض کردند: قربانت گردیم، شما این وضع را می دانید ولی با این حال به او احسان و نیکی می کنید؟
فرمود: آری، پدرم برای من، از پدرانش، از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت کرد که آن حضرت فرمود: ارتباط و علاقه رَحم اگر بریده شود و سپس پیوند گردد، آن گاه دوباره بریده شود، خدا آن را قطع می کند، و من خواستم پس از آن که او از من بُرید، من آن راپیوند دهم تا اگر دوباره از من بُرید خدا آن را قطع کند.
علی بن اسماعیل به بغداد آمد و پیش یحیی بن خالد رفت و یحیی وضع موسی بن جعفرعلیه السلام را از وی پرسید و آنچه از او شنیده بود با چیزهایی که خود بر آن می افزود به هارون گزارش می داد تا سرانجام خودِ علی بن اسماعیل رابه نزد هارون برد و چون هارون وضع عمویش موسی بن جعفر رااز وی پرسید در پاسخ شروع به سعایت آن حضرت کرده و گفت:
پول ها و اموال است که از مشرق و مغرب برایش می آورند، و اخیراً مزرعه ای در مدینه به سی هزار دینار خریداری کرده و چون پول آن را برای صاحب مزرعه بردند وی گفت من این دینارها را نمی خواهم و دینارهای دیگری می خواهم که سکه اش غیر از این باشد، و موسی بن جعفر فوری دستور داد آن پول ها را برگردانند و پول دیگری از همان سکه ای که صاحب مزرعه خواسته بود برایش آوردند.
هارون این سخن را شنید و او را از نزد خود مرخّص کرد و دستور داد دویست هزار درهم به او بدهند تا با آن مبلغ در ناحیه ای از بغداد زندگی کند.
علی بن اسماعیل جایی از مشرق بغداد را برای سکونت اختیار کرد وگماشتگان خود رابرای تحویل گرفتن پول ها به دربار هارون فرستاد و خود به انتظار رسیدن پول ها
ص :296
روزشماری می کرد. در خلال این احوال، روزی به بیت الخلا رفت و ناگهان دچار اسهال شدیدی شد و تمام احشاء و روده های او خارج شد و در افتاد و چون کسان او مطلع شدند، آمدند او را از جا بلند کردند و هرچه کوشیدند امعاء و احشاء را به جای خود باز گردانند، نشد و به ناچار او را به همان حال از بیت الخلا بیرون بردند. در این حال که علی بن اسماعیل مشغول جان کندن بود فرستادگان هارون پول ها را برایش آوردند. او وقتی از رسیدن پول ها مطلع شد، گفت: اکنون که من مشغول جان کندن هستم این پول ها را برای چه می خواهم؟ این را گفت و ازدنیا رفت! (ارشاد مفید مترجم ج 2/228)
تکبر از گناهانی است که به بزرگی و کبیره بودن آن تصریح شده و در آیات زیادی از قرآن وعده عذاب بر آن آمده است، قرآن جایگاه متکبران را دوزخ معرفی نموده و به آنان در قیامت گفته می شود از درهای دوزخ وارد شوید که آن بدجایگاهی است برای متکبران و را متکبر جبّار خداوند مهر (گمراهی) می زند و شیطان به سبب تکبر از سجده کردن بر آدم علیه السلام امتناع ورزیده و کافر شده است.
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: عزت و بزرگی لباس پروردگار است پس کسی که چیزی از آن را بر تن کند خداوند او را در جهنم می افکند.
ص :297
امام صادق علیه السلام فرمود: در دوزخ برای متکبران جایگاهی است به نام سقر که از شدت حرارت به خدای خود شکایت نموده و اجازه خواسته که یکبار تنفس کند و چون تنفس نموده دوزخ را به آتش کشیده است.
امام صادق علیه السلام فرمود: افراد متکبر در روز قیامت به صورت ذرّه در زیر پاهای اهل محشر قرار خواهند گرفت تا خداوند از حساب خلایق فارغ گردد.
خودستایی و تزکیه نفس عمل ناپسندی است انسان مؤمن همیشه باید هراس داشته باشد که آیا اعمال او پذیرفته شده و یا مردود گشته است و نسبت به خود نیز باید بدبین باشد و از اعمال برونی و درونی خود بترسد و دیگران رابهتر از خویش بداند و خود را بدتر از همه مردم بپندارد تا آخر عمر بین خوف و رجا و ترس و امید باشد؛ چرا که مؤمن تا مرگ او نرسد نمی داند با او چه خواهد شد.
خداوند در قرآن می فرماید: «فلا تزکّوا أنفسکم هو أعلم بمن إتّقی»؛ یعنی: «خودستایی نکنید؛ چرا که تنها خدا می داند اهل تقوا کیانند.»
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود: «خودستایی این است که شخصی بگوید: من دیشب نماز خواندم و روز قبل روزه گرفتم.» سپس فرمود: «عده ای در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام با یکدیگر چنین می گفتند و امیرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود: ولکن من شب می خوابم و روز نیز می خوابم و اگر بین آن دو نیز فرصتی پیدا کنم می خوابم.» [تفسیر برهان، ج 4/254]
ص :298
از این رو، در روایت آمده که امام کاظم علیه السلام به هشام می فرماید: «یاهشام! ما قسمّ بین العباد أفضل من العقل، نوم العاقل أفضل من سهرالجاهل...» یعنی: «ای هشام! خداوند چیزی بهتر از عقل بین مردم تقسیم نکرده است، و خواب عاقل بهتر از شب بیداری جاهل است.» [بحار، ج 75/312]
ظاهراً مراد آن حضرت این است که نادان چون شب را به عبادت سپری می کند به خود مغرور می شود و خودستایی می کند، لکن عاقل با شرمساری می خوابد و اگر عبادت هم بکند مغرور نمی شود.
اساساً عجب و خودستایی بیماری خطرناک و مقدمه سقوط و تهی شدن از ارزش های انسانی است و علاج آن تواضع و فروتنی است. امام هشتم علیه السلام می فرماید: «التواضع درجات منها أن یعرف المرأ قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم...»؛ یعنی: «تواضع درجاتی دارد و پایین ترین آنها این است که انسان اندازه و قدر خود را بشناسد و خود را در جای خود قرار دهد و به آن راضی باشد.» [کافی، ج 2/124]
چنان که بزرگان آن را «امّ الصفات» و رأس کلّ خیر» دانسته اند و اگر این خوی شریف در انسان وجود پیدا کند همه مشکلات اخلاقی او حل خواهد شد و اگر وجود پیدا نکند نمی تواند ارزش های دیگر در خود به وجود بیاورد.
در کتاب کافی، از امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرمود:«دو نفر وارد مسجد شدند؛ یکی عابد و دیگری فاسق، و چون از مسجد خارج گردیدند فاسق، صدّیق بود و عابد، فاسق.
و علت آن این بود که عابد با عجب و خودپسندی وارد شده، و به عبادت خویش مغرور گردیده بود و فاسق پشیمان و شرمنده بود و از خداوند نسبت به گناهان خود استغفار می نمود.» [کافی، ج 2/314]
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «روزی شیطان نزد حضرت موسی علیه السلام آمد... حضرت موسی از او پرسید: کدام گناه است که اگر فرزند آدم انجام دهد تو بر او مسلّط خواهی
ص :299
شد؟ شیطان گفت: هنگامی که او به خود ببالد وعجب پیدا کندو عمل خود را بزرگ پندارد و گناه خویش را ناچیز شمارد.» [همان]
حضرت سلیمان علیه السلام از خدای خود خواست که سلطنتی به او بدهد که همانند آن را به دیگری نداده باشد. دعای او مستجاب گردید و خداوند سلطنتی بی نظیر به او داد، به طوری که دنیا مسخّر او گردی و همه چیز در اختیار او قرار گرفت. او زبان حیوانات را می دانست و همه آن ها در خدمت او بودند، روزی سراغ هدهد را گرفت و گفت:
«هدهد را نمی بینم، آیا از فرمان ما تخلّف نموده است؟ اگر چنین باشد او را کیفر خواهم نمود و یا سر از تن او جدا خواهم کرد.» پس هدهد به حضور او آمد و گفت: ای سلیمان! من از مملکت سبأ می آیم و برای تو خبر تازه ای آورده ام. مردم آن دیار خورشید را می پرستند و زنی بر آنان حکومت می کند. سلیمان چون این سخن را شنید به یاران خود، از مؤمنان جنی و انسی، گفت: «کدام یک از شما می تواند تخت ملکه سبأ را نزد من بیاورد؟» پس یکی از مؤمنان جنّی (عفریت من الجن) گفت: من قبل از آن که تو این مجلس را ترک کنی آن را نزد تو حاضر می کنم. سلیمان علیه السلام قانع نگردید. تا این که وزیر او، عاصف برخیا، که یکی از نام های خداوند نزد او بود، گفت: من آن را نزد تو حاضر می کنم قبل از آن که تو چشم خود را بر هم بزنی، و چون سلیمان تخت بلقیس، یعنی ملکه سبا را نزد خود آماده دید، گفت: این [قدرت و نعمت ] از فضل پروردگار من است، او می خواهد مرا بیازماید که او را شکر می گویم و یا کفران می کنم.»
ص :300
مؤلّف گوید: همه قصه های قرآن جنبه تربیتی و علمی و اعتقادی دارد. خداوند به سلیمان و ذوالقرنین سلطنت همه روی زمین را عطا نمود و آنان هرگز از یاد خدا غافل نشدند و ریاست و قدرت، آن ها را وابسته به دنیا نکرد چرا که هدف آنان جز خدمت نبود و این برای صاحبان قدرت حجت و درسی است که اگر بخواهند با قدرت و سلطه ای که دارند به مردم خدمت بکنند و از دین خدا حمایت نمایند امکان پذیر است، لکن هیهات که این انسان از هوای نفس و حبّ دنیا نماید جدا شود و همه چیز خود را از خدا بداند و برای او کار کند و به بندگان او خدمت نمابد!
خداوند وعده های قیامت و درجات بهشتی و رحمت واسعه خود را در آن سرا، مشروط به این نمود که انسان ها روی زمین تکبّر و سرکشی و فساد نکنند و عاقبت نیک را برای پرهیز کاران قرار داده است.
امیرالمومین علیه السلام نیز در نهج البلاغه به سردمداران و حاکمان توجه می دهد و می فرماید: «آگاه باشید! سوگند به خدایی که دانه را شکافته و انسان را آفریده، اگر مردم گرد من جمع نشده بودند و با اجتماع و حمایت آنان حجت بر من تمام نشده بود و خداوند از اهل علم و دانش پیمان نگرفته بود که در مقابل شکم باره گی ستمگر و گرسنگی ستمدیده آرام نگیرند، هر آینه، من افسار خلافت و ریاست را بر پشت مرکب صاحب آن قرار می دادم و همان گونه که با اول آن برخورد نمودم با آخر آن نیز بر خورد می کردم و از آن دوری می جستم و شما مشاهده می کردید که این دنیا [و ریاست و خلافت آن ]برای من به اندازه عطسه بزی ارزش ندارد.»
ص :301
و در سخن دیگری فرمود: «خدایا، تو آگاهی که پذیرفتن این خلافت از ناحیه ما به جهت حرص به دنیا و به دست آوردن قدرت و مال آن نبود، بلکه می خواستیم دین تو و نشانه های آن را به جایگاه خود باز گردانیم [و حقایق را همان گونه که رسول خداصلی الله علیه وآله بیان نموده آشکار سازیم] و بین بندگان تو اصلاح و امنیت برقرار نماییم تا ستمدیدگان از بندگان تو در امان باشند و احکام و دستورات دین تو که [در اثر حکومت ستم پیشه ها ]معطل مانده بر پا گردد.»
امام حسین علیه السلام نیز [برای آگاهی دوستان و خنثی کردن تبلیغات بنی امیه]، قبل از حرکت خود به طرف عراق، فرمود: «من برای شرارت و خوش گذرانی و فساد و ظلم حرکت نکردم، بلکه تنها برای اصلاح امت جدم رسول خداصلی الله علیه وآله حرکت نمودم. من می خواهم امر به معروف و نهی منکر کنم و به سیره و روش جدم رسول خداصلی الله علیه وآله و پدرم امیرالمومنین علیه السلام عمل نمایم. پس هر کس می خواهد مقاله مرا بپذیرد و با من حرکت کند...»
عبداللَّه بن مسکان می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «از این افراد ریاست طلب دور شوید. به خدا سوگند، هر کس دوست داشته باشد مردم به دنبال او حرکت کنند و او پیشوا و رییس آنان باشد، خود و دیگران را هلاک خواهد نمود.»
محمّد بن مسلم می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «آیا تو گمان می کنی من افراد شایسته و غیر شایسته را بین شما نمی شناسم؟ آری، به خدا سوگند، بدترین شما کسی است که دوست بدارد مردم به دنبال او حرکت کنند و او رییس آنان باشد.
چنین کسی ناگزیر یا گدّاب و دروغگوست و یا کوته فکر و نادان است.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «ریاست طلب و صاحب ریاست و هر کس فکر ریاست دارد ملعون هستند.»
و در کتاب خصال، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «نافرمانی خداوند به وسیله شش چیز شروع شد: 1- حبّ دنیا؛ 2- حبّ ریاست ؛ 3- حبّ طعام؛ 4- حبّ زن؛ 5- حبّ خواب؛ 6- حبّ راحت.»
ص :303
خداوند ستار العیوب است و بندگان خود را که مرتکب گناه و معصیت می شوند به زودی رسوا نمی کند، بلکه به ملائکه مأمور ثبت اعمال دستور می دهد که گناه بنده من را تا هفت ساعت ثبت نکنید تا شاید توبه کند و نامه او آلوده نگردد و کسی از گناه او مطّلع نشود. پس از ثبت گناه نیز راه توبه را تا آخر عمر برای او باز گذارده و حتی به طور مطلق به بندگان خود وعده آمرزش داده است و توبه را مشروط به چیزی جز ندامت و پشیمانی نفرموده است.
خداوند همان گونه که در این عالم آبروی بندگان عاصی و گنهکار را حفظ می فرماید، در قیامت نیز آبروی بنده گنهکار خود را بین خلایق حفظ می فرماید و چون در قیامت می خواهد بنده خود را بیامرزد گناهان او را به مردم نشان نمی دهد و مستقیماً به بنده خود می فرماید توچنین و چنان کردی و چون او به گناهان خود اقرار می کند، خداوند به ملائکه مامور دستور می دهد که گناهان او را از نامه عمل او برطرف کنید و به جای آن ها، اعمال نیک و حسنات ثبت کنید و سپس نامه او را به مردم نشان دهید و چون مردم نامه عمل او را مشاهده می کنند و می بینند که هیچ گناهی در آن وجود ندارد به یکدیگر می گویند: آیا این بنده یک گناه نداشته است که این چنین نامه او سفید و نورانی است؟!
با توجه به آنچه گفته شد، حرام بودن گمان بد به بندگان خدا و تجسّس در عیوب آنان و غیبت کردن از آنها بسیار روشن است. بنابراین چگونه ممکن است خدای متعال که این گونه آبروی بنده خود را حفظ می کند، به ما اجازه دهد که ما به بندگان او بدگمان باشیم و یا از عیوب آنان تجسّس کنیم و یا اگر احیاناً از عیوب آنان مطلع شدیم غیبت آنان را بکنیم و آنچه را دوست نمی دارند از آنها فاش شود و در پنهانی انجام داده اند برای دیگران بازگو نماییم؟!
ص :304
از این رو، خداوند در سوره حجرات، این سه موضوع را در یک آیه بیان نموده و می فرماید: «ای کسانی که [به خدا و قیامت و وعدهای او] ایمان دارید! از بسیاری از گمان های خود [که در حق دیگران می برید] بپرهیزید؛ چرا که بعضی از گمان های شما گناه است، و از عیوب مردم تجسس نکنید [و اگر عیوب آنان بر شما روشن گردید] به دیگران منتقل ننمایید و غیبت همدیگر را نکنید. آیا دوست می دارید [که به وسیله غیبت] گوشت مرده برادر خود را بخورید؟ شما که چنین چیزی را خوش ندارید، پس از خدا بترسید [و آبروی برادران خود را حفظ نمایید که اگر چنین کنید ]همانا خداوند [نسبت به شما ]بخشنده و مهربان خواهد بود.»
و در سوره نور می فرماید: «کیفر کسانی که دوست می دارند زشتی ها بین مردم شایع شود عذابی دردناک خواهد بود.»
و در سوره همزه می فرماید: «وای بر هر عیب جو و عیب گوی ثروت اندوزی که گمان می کند مال و ثروت، او را در دنیا باقی نگه می دارد. هرگز چنین نخواهد بود. او از این دنیا به عالم دیگری منتقل می شود و به آتش دوزخ وارد خواهد شد.»
در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مقصود از آیه شریفه «انّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة...» این است که آنچه چشم دیده و گوش شنیده نسبت به برادران دینی بازگو شود.»
در کتاب مستدرک، از تفسیر حضرت عسکری علیه السلام نقل شده که آن حضرت در
ص :305
تفسیر آیه شریفه «و لا یغتب بعضکم بعضاً...» فرمود: «بدانید که غیبت کردن از برادر مؤمن و شیعه آل محمّدصلی الله علیه وآله خطرناک تر از خودرن گوشت مردار است.»
شیخ اعظم انصاری در کتاب مکاسب محرمه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «غیبت از زنا خطرناک تر است؛ همانا زناکار توبه می کند و خداوند توبه او را می پذیرد، ولی صاحب غیبت و کسی که غیبت مردم را کرده آمرزیده نمی شود تا وقتی که طرف غیبت او را ببخشد.»
و در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «کسی که غیبت مؤمنی را بکند، خداوند بین او و آن مؤمن را در بهشت جمع نخواهد نمود، و اگر در باره او چیزی بگوید که در او نیست ارتباط او با آن مؤمن قطع خواهد شد و غیبت کننده برای همیشه در دوزخ خواهد بود و چه بدجایگاهی است.»
و فرمود: «دروغ می گوید کسی که گمان می کند فرزند حلال زاده است، در حالی که گوشت مردم را به غیبت می خورد.» سپس فرمود: «از غیبت بپرهیز که آن نان خورشت سگ های دوزخ است.»
و فرمود: «کسی که برای غیبت و ضایع کردن آبروی برادر مؤمن خود حرکت می کند، نخستین گامی که بر می دارد در دوزخ و جهنم می گذارد.»
ص :306
و فرمود: «غیبت کننده اگر توبه کند آخرین نفری است که داخل بهشت می شود و اگر توبه نکند نخستین کسی است که وارد جهنم می شود.»
و فرمود: «به دنبال کشف لغزش های مؤمنین نباشید که هر کس چنین باشد خداوند لغزش های او را آشکار می سازد و او را رسوا خواهد نمود ولو در داخل خانه خود باشد.»
قانون خیرخواهی از برادران مؤمن اقتضا می کند که مسلمان از برادر دینی خود دفاع کند و راضی نشود که هیچ آسیبی به او برسد و هر ضرر و خطری را از او دفع کند. از این رو، اگر مشاهده کند که از او بدگویی می کنند و عیب او رابازگو می نمایند باید از او دفاع نماید و از غیبت نمودن پشت سراو جلوگیری کند.
شیخ بزرگوار انصاری در کتاب مکاسب می فرماید: از روایات زیادی استفاده می شود که رد غیبت برادر مؤمن واجب است و یاری نکردن او حرام و گناه است؛ چنان که صاحب کتاب مجالس، از ابوذر، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «کسی که بشنود که از برادر دینی و غیبت می شود، اگر از او دفاع کند و از غیبت آنان جلوگیری نماید خداوند در دنیا و آخرت او را یاری خواهد نمود، و اگر قدرت جلوگیری داشته باشد و از برادر خود دفاع نکند خداوند در دنیا و آخرت او را خوار خواهد نمود؛ هم چنان که او برادر دینی خود را خوار نموده است.»
ص :307
مرحوم صدوق نیز در کتاب «عقاب الأعمال» از رسول خداصلی الله علیه وآله نموده که فرمود: «کسی که در مجلسی بشنود که از برادر دینی او غیبت می شود و از او دفاع کند و از غیبت غیبت کننده جلوگیری نماید، خداوند در دنیا و آخرت هزار در از درهای شرّو خطر را از او دفع می کند، و اگر از او دفاع نکند و آنان را تشویق به غیبت نماید گناه او همانند گناه غیبت کننده خواهد بود.»
و در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: «گناه او هفتاد برابر گناه غیبت کننده است.»
خطرناک یاد شده و غیبت از بسیاری از گناهان کبیره بزرگ تر نامیده شده این است که غیبت مشتمل بر مفاسد بزرگ و خطرناک است و با هدف خدای حکیم [نسبت به تحکیم وحدت دل ها و ارتباط ها] منافات دارد؛ برخلاف سایر گناهان که چنین خطری را ندارد و مفسده آنها شخصی و جزیی است.
اجتماع نفوس و دل های مردم است که بریک هدف و انگیزه و یک مسیر - که مسیر الی الله است - حرکت کنند و با انجام واجبات و ترک محرمات همگی یکصدا و یکدل در یک مسیر قرار گیرند، و این امکان پذیر نیست مگر این که روح تعاون و تعاضد و تقویت یکدیگر بین افراد جامعه اسلامی حاکم باشد و آنها در باطن اهل صفا و صمیمیت و الفت و محبت باشند، به طوری که همگی در مقابل پروردگار خویش مانند عبد واحدی باشند در اطاعت از مولای خود این امر نیز امکان پذیر نیست مگر این که افراد جامعه و کینه ها و حسدها و بدخواهی ها و بدبینی ها و بدگویی ها را از خود دور کنند، در حالی که غیبت دل ها را پراکنده و کینه ها را ایجاد می نماید، از همین رو، خداوند در سوره «همزة» می فرماید: «وای بر کسانی که اهل بدگویی هستند و به وسیله غیبت گوشت برادر خود را می خورند.»
و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «به خدا سوگند، تأثیر غیبت در دین مؤمن از بیماری خوره و آکله بدتر خواهد بود.»
به همین سبب بعضی از علمای گذشته عبادت را به انجام نماز و روزه نمی دانسته اند بلکه به خودداری از تضییع آبروی مردم می دانسته اند.
ص :309
شیخ بزرگوار انصاری در کتاب مکاسب می فرماید: از سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که حرمت غیبت به علّت توهین و آزار به مؤمن است و اگر در مقابل آن مصلحت اهم و بالاتری که مربوط به حق غیبت کننده و یا غیبت شونده و یا شخص ثالثی که عقل و شرع مقدس آن را بزرگ تر از مصلحت حفظ حرمت آبروی مؤمن دانسته وجود داشته باشد، ناچار باید مصلحت هر کدام اهمیت بیشتری دارد مورد توجه قرارگیرد؛ همان گونه که در اجتماع برای معاصی و حقوق خدا و حقوق مردم همین قانون حاکم است [یعنی قانون اهم و مهم].
شهید ثانی نیز در کتاب «کشف الریبة» می فرماید: مجوّز غیبت و ذکر عیب مؤمن باید با هدف و غرض صحیح شرعی باشد به گونه ای که برای رسیدن به آن غرض راهی جز غیبت نباشد [و یا این که نیاز به حفظ آبروی مؤمن وجود نداشته باشد، مانند غیبت متجاهر به فسق در مورد همان فسق].
از این رو، موارد جواز غیبت قابل پیش بینی و شماره نیست. با این حال، می توان موارد ذیل را نام برد:
همان گناه جایز است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که فاسق آشکارا گناه می کند برای او حرمتی نیست و غیبت او جایز است.»
و در سخن دیگری فرمود: «سه گروه ار مردم حرمت و احترامی ندارند: 1- اهل بدعت؛ 2- حاکم جابر و ستمگر؛ 3- فاسقی که فسق و گناه خود را آشکارا انجام دهد.»
اطلاق این روایات اقتضا می کند که غیبت متجاهر به فسق جایز باشد؛ گرچه غیبت کننده غرص صحیحی نداشته باشد.
خداوند در قرآن می فرماید: «کسی که مظلوم واقع شده باشد حق دارد [نزد حاکم و...] از ظالم شکایت نماید و این ستمگران هستند که حق ندارند به ناحق به حق دیگران تجاوز نمایند.»
البته بعضی از فقها فرموده اند: تظلّم مظلوم باید نزد کسی باشد که امید نجات مظلوم در او باشد. در کتاب کافی و تهذیب از حمّادبن عثمان نقل شده که گوید: مردی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و از یکی از اصحاب و یاران آن حضرت شکایت
ص :311
نمودو در همان حال شخص مورد شکایت وارد شد پس امام علیه السلام به او فرمود: «برادر تو از تو شکایت دارد.» او گفت: آیا برای این که طلب خود را از او مطالبه نموده ام شکایت می نماید؟ امام علیه السلام با حال خشم نشست و به او فرمود: تو فکر می کنی با مطالبه حق خود از کسی که توانایی پرداخت دین خود را ندارد گناهی نکرده ای؟ آیا گمان می کنی آیه (ویخافون سوء الحساب) که خداوند می فرماید: «مردم در قیامت از سختی حساب می ترسند از این می ترسند که خداوند ظلمی در حق آنان روا دارد؟ به خدا سوگند، چنین نیست بلکه ترس آنان از سختگیری و حساب دقیق آن روز است. بنابراین کسی که در دنیا به برادر خود سختگیری کند [و در حال ناتوانی مال خود را از او مطالبه نماید ]گناه کرده [و در قیامت خداوند بر او سخت می گیرد].
تردیدی نیست که خیرخواهی برای مشورت کننده لازم و خیانت به او حرام و گناه آن از غیبت نمودن بالاتر است و حتی خیرخواهی از کسی که درمعرض خطر واقع شد گرچه مشورت نکرده باشد نیز لازم است بنابراین حرمت غیبت هرگز نمی تواند مانع از خیرخواهی از برادر دینی و جلوگیری خطر از او باشد.
خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: من نمی توانم مادرم را از عمل خلاف باز دارم، وظیفه من چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «او را حبس کن تا گناه نکند.» او گفت: چنین کرده ام و سودی نداشته است. فرمود: «در را بر او ببند تا کسی براو وارد نشود.» او گفت چنین کرده ام و سودی نداشته است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او رادر خانه ببند تا نتواند از آن خارج شود؛ اگرچنین کنی بهترین احسان را به او کرده ای که او را از محارم الهی باز داشته ای.»
این نوع غیبت در حقیقت احسانی است به گنهکار تا گرفتار معصیت خداوند نشود و مهم تر از بدگویی نکردن از اوست و می توان گفت که مصداق نهی از منکر نیز هست. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که منکر و گناهی را مشاهده می کند اگر می تواند باید با دست خود ازآن جلوگیری کند و اگر نمی تواند با زبان خود و اگر نمی تواند با قلب خود نسبت به آن منزجر باشد.»
غیبت کردن از کسی که با شبهات خود مردم را گمراه می کند و بیان وضعیت حال او نزد حاکم و یا دیگران برای این که مردم فریب او را نخورند و گمراه نشوند واجب تر از حفظ آبروی آن شخص است و روایات آن در بحث بدعت در دین بیان گردید.
[لوچی] و اعمش [کسی که ضعف باصره دارد] مشروط به آن که به قصد توهین و سبک نمودن او نباشد، جایز است.
غیبت کردن از کسی که مدعی نسب دروغی شده، مانند کسی که به دروغ خود را سیّد می داند جایز است. زینب کذاّبه که خود را زینب دختر فاطمه و علی علیهما السلام می دانست و حضرت رضاعلیه السلام او را مفتضح نمود و فرمود: «اگر او فرزند فاطمه علیها السلام باشد درّندگان او را نمی خورند پس او را نزد درندگان بیندازید که حقیقت روشن شود.» و او ترسید و گفت: شما بین درّندگان بروید تا معلوم شود فرزند فاطمه علیها السلام هستید یا خیر. پس امام هشتم علیه السلام در برکة السباع رفت وحیوانات درّنده گرد او جمع شدند و صورت های خود را مقابل او روی زمین گذاردند ولی زینب کذاّبه را فوری درّیدند و خوردند.
این مورد از موارد جواز غیبت برای احقاق حق مظلوم است و احقاق حق مظلوم مقدم بر حفظ آبروی مغتاب است.
مؤلف گوید: موارد فوق را بعضی از فقها ازحرمت غیبت خارج نموده اند، ولی در بعضی از آنها شبهه غیبت حرام وجود دارد و احتیاط در آن ها لازم است. و الله العالم.
در پایان یادآور می شویم که شنیدن غیبت نیز حرام است و از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «شنونده غیبت مانند غیبت کننده است.»
از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که فرمود: «غیبت از برادر دینی کفر است و شنونده آن و کسی که راضی به آن غیبت باشد مشرک خواهند بود.»
شهید ثانی در کتاب «رسائل العشر»، بعد از بیان حرمت غیبت و این که غیبت کننده در حقیقت حق برادر دینی خود را ضایع نموده و مدیون او می باشد، می فرماید: بدان که بر غیبت کننده واجب است که از عمل خویش پشیمان و نادم باشد و به درگاه خدا توبه کند و نسبت به عملی که انجام داده متأسف و نگران باشد تا این که خداوند از او بگذرد. سپس باید از کسی که غیبت او را نموده باشد بندگی و ندامت درخواست رضایت و حلالیت نماید تا از حق او نیز خارج گردد؛ چرا که امکان دارد درخواست رضایت او [نیز شیطانی باشد] و برای اظهار ورع و تقوا چنین درخواستی را بکند و در باطن از عمل خویش پشیمانی و ندامت نداشته باشد که در آن صورت گناهی بر گناه خود افزوده و از گناه خود خارج نگردیده است.
سپس می فرماید: برای پاک شدن از گناه غیبت دو دسته روایت وارد شده است:
ص :315
1- روایاتی که می فرماید: کفّاره غیبت استغفار نمودن برای مغتاب است؛ چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کفاره غیبت این است که برای مغتاب از خداوند درخواست مغفرت و آمرزش نمایی.»
2- روایاتی که می فرماید: باید از مغتاب و کسی که غیبت او را کرده ای حلالیت طلب کنی؛ چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که آبرو و یا مال برادر دینی خود را ضایع نموده باشد باید در دنیا از او حلالیت بطلبد ؛ قبل از آن که کار او به قیامت و حساب کشیده شود و در آنجا از اعمال نیک و حسنات او بگیرند و به مغتاب بدهند و اگر اعمال نیک وحسناتی نداشته باشد گناهان او را به نامه اعمال غیبت کنند بیفرایند.»
شهید ثانی پس از نقل این روایات می فرماید: ممکن است استغفار مربوط به غیبتی باشد که به گوش مغتاب نرسیده است که اگر بخواهد از او استحلال کند فتنه و دشمنی ایجاد می شود و یا دسترسی به مغتاب نداشته باشد، و روایاتی که می فرماید باید از او حلالیت و رضایت بخواهد مربوط به غیبتی است که به گوش طرف رسیده و امکان دسترسی به او نیز وجود دارد.
سپس می فرماید: برای مغتاب نیز مستحب مؤکد است که عذرخواهی غیبت کننده را
ص :316
بپذیرد و از او راضی شود؛ چنان که خداوند در قرآن به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «خذ العفو و أمر بالعرف...»؛ یعنی «از عفو و گذشت دریغ مکن و به کار نیک امر کن و از جاهلان دوری نما.» هنگامی که این آیه نازل شد رسول خداصلی الله علیه وآله به جبرئیل فرمود: «مقصود خداوند از عفو چیست؟» جبرئیل عرض کرد: «خداوند تو را امر نموده که اگر کسی به تو ستم و ظلمی نمود از او بگذری و اگر خویشان از تو بریدند تو با آنان صله و احسان داشته باشی و اگر کسی تو را محروم کند تو به او احسان نمایی.»
و در روایت دیگری نقل شده که هنگامی که مردم برای حساب قیامت آماده می شوند از ناحیه خداوند خطاب می شود: «هر که بر خدای خویش حقی پیدا نموده برخیزد» پس کسی پاسخ نمی دهد و قیام نمی کند مگر آنهایی که در دنیا اهل گذشت و عفو بوده اند.
شیخ بزرگوار انصاری نیز در پایان بحث غیبت در کتاب مکاسب می فرماید: مقتضای حق الناس بودن غیبت این است که از صاحب غیبت حلالیت تحصیل شود همان گونه که شهید در کتاب خود بیان نموده و روایتی نیز به دست ما رسیده که گناه غیبت بخشوده نمی شود تا هنگامی که صاحب غیبت از غیبت کننده بگذرد. و نیز روایت شده که غیبت اعمال نیک غیبت کننده را به نامه عمل مغتاب منتقل می کند و گناهان
(2)و از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نقل شده که می فرماید: من از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: «بسا یکی از شما حقی از حقوق برادر دینی خویش را ضایع می کند و او چون در قیامت مطالبه حق خود را می نماید به نفع او حکم می شود.»
ص :317
مغتاب را به نامه عمل غیبت کننده وارد می نماید. و در روایت دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که غیبت مرد و زن مسلمانی را بکند خداوند چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمی کند جز آن که صاحب غیبت از او بگذرد.» ولی در بعضی از روایات دیگر آمده که استغفار کفاره غیبت است:
از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کفاره غیبت این است که هر وقت به یاد مغتاب آمدی برای او از خدا استغفار نمایی.»
و مرحوم نراقی [در کتاب جامع السعادات] از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «اگر غیبت به گوش مغتاب رسیده باشد باید از او حلالیت بخواهید وگرنه برای او استغفار کنید.»
و در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هرکس به کسی ظلم کند و او را نیابد [که از او حلالیت طلب کند] باید از خداوند برای او طلب آمرزش نماید و این کفاره گناه او خواهد بود.»
شیخ بزرگوار انصاری پس از آنچه گذشت می فرماید: انصاف این است که روایات این بحث کلاً ضعیف است و از سویی اصالت البرائة اقتضا می کند که استحلال واجب نباشد و از سوی دیگر اصالت بقای حق مغتاب اقتضا می کند که حق او جز با استحلال برطرف نشود، گرچه احتیاط در لزوم استحلال خالی از قوت نیست؛ چرا که روایات زیادی دلالت بر وجوب استحلال دارد و سند بعضی از آنها معتبر است. بنابراین احتیاط در صورت
ص :318
امکان این است که از مغتاب استحلال شود و اگر استحلال امکان نداشت [به علت فتنه و یا دسترسی نداشتن به مغتاب] برای او استغفار شود. و در نهایت می فرماید: خداوند کسانی را که از ما غیبت نموده اند و یا ما از آنان غیبت نموده ایم به آبروی محمد و آل محمدعلیهم السلام بیامرزد.
بدگمانی نسبت به مؤمنین عملی زشت و نکوهیده است و منشأ آن خباثت باطن و پلیدی روح است و کسانی که دارای قلبی پاک و روحی مصفا و باطنی نیکو باشند از بدبینی و بدگمانی دوری می کنند. بدگمانی اگر نسبت به ذات مقدس پروردگار کریم و رحیم باشد بسی خطرناک و سبب هلاکت خواهد بود؛ چراکه منشأ آن فساد عقیده و انحراف فکر انسان است.
گمان نیک نسبت به بندگان خدا و حمل فعل آنان بر صحت نیز فراوان سفارش شده است و چنان که گذشت قرآن می فرماید: «از بسیاری از گمان های خود پرهیز کنید که بعضی از آنها گناه خواهد بود.» و در آیه دیگری می فرماید: «و لا تقف ما لیس لک به علم إنّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسئولاً» [اسراء /38]؛ یعنی: «نسبت به آنچه آگاهی و علم نداری قضاوت و تکیه مکن؛ چرا که در قیامت گوش و چشم و دل مورد سؤال واقع خواهند شد.»
مرحوم شهید ثانی در کتاب «کشف الربیه» از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود:
ص :319
«کار برادر دینی خود را بر بهترین و نیکوترین نیت و عمل بپندار تا وقتی که دلیل قاطعی بر خلاف آن به دست آوری، و اگر سخنی از برادر خود می شنوی، اگر جای حمل بر صحت دارد به او بدبین مشو [چه بسا گمان هایی که از حقیقت دور بوده است].»
تجسّس و ردیابی در اسرار و امور پنهان مردم عملی حرام بسیار زشت است. خداوند در سوره حجرات مؤمنان را امر نموده که از گمان بد نسبت به دیگران و تجسّس در احوال آنها و غیبت نمودن از آنان پرهیز نمایند.
و در سوره اسراء می فرماید: «چیزی که از برادر خود به یقین نمی دانی دنبال مکن [و برای روش شدن امور پنهان در احوال او تجسّس نداشته باش، بلکه اگر غیب پنهانی در بدن او یافتی سرّ او را حفظ کن، و اگر عیبی در عمل و اخلاق او دیدی افشا مکن و در پنهانی او را نصیحت کن تا او را زینت کرده باشی؛ چرا که آبروی او نزد تو امانت است پس در امانت خیانت مکن و تا ممکن است عمل او را حمل بر صحت کن ]همانا [در قیامت] گوش نسبت به آنچه شنیده وچشم نسبت به آنچه دیده و دل نسبت به آنچه گمان برده همگی مورد سؤال خواهند بود.»
شهید ثانی در کتاب «رسایل العشر» می فرماید: تجسّس این است که تو راضی نشوی
ص :320
مردم در زیر ستر الهی باقی بمانند [و در مقابل خدای ستّار العیوب به مبارزه برخیزی و تجسّس نمایی] و اسرار پنهان و عیوب مردم را آشکار سازی، در حالی که مستور بودن آنان برای دین و قلب تو سالم تر و بهتر خواهد بود.
توجه به این نکته لازم است که اگر انسان در مقام اصلاح عیوب خود باشد هرگز وقت و حوصله ای برای تجسّس و بدگمانی و غیبت و امثال اینها پیدا نمی کند.
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «خوشا به حال آن بنده ای که توجه به عیوب خود داشته باشد و با توجه به عیوب و زشتی های خود همیشه مشغول اصلاح خویشتن باشد و از توجه به عیوب دیگران غافل بماند.»
امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: «پاداش نیکی و احسان سریع تر از هر چیزی به انسان می رسد؛ چنان که پاداش و کیفر شر و ظلم و آزار به مردم نیز سریع تر از همه چیز به انسان می رسد.» سپس فرمود: «برای زشتی و نکوهش همین بس که انسان به مردم چشم بدوزد و عیوب مردم را ببیند و از غیب خود غافل باشد و دیگران را نسبت به چیزی که خود نمی تواند از آن جدا شود ملامت نماید.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «ای کسانی که بازبان مسلمان شده و با قلب های خویش اسلام را نپذیرفته اید! به دنبال لغزش های مسلمانان نباشید؛ همانا هر کس در مقام تجسّس و جستجوی عیوب و لغزش های دیگران باشد خداوند لغزش های او را آشکار می سازد و او را رسوا می نماید [گرچه درون خانه خود باشد].»
ص :321
مؤلف گوید: چون تجسّس در عیوب مؤمنین مخالف با وظیفه خیرخواهی و حفظ آبرو و گمان نیک و حمل فعل مؤمن بر صحت و... است خداوند با افرادی که تجسّس از عیوب دیگران می کنند معامله به مثل خواهد نمود و آنها رسوا خواهند شد از زشتی های اخلاقی به خدا پناه می بریم.
یکی از کارهای زشت و خطرناک که موجب خشم خداوند می شود تفرقه افکنی و ایجاد دشمنی و کینه و جدایی بین بندگان خداوند است که در بیشتر موارد با انجام محرماتی مانند سخن چینی و غیبت و دشنام و توهین و امثال اینها انجام می گیرد.
در کتاب کافی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت اصحاب خود را فراوان نصیحت نمود و در بخشی از سخنان خود به آنان فرمود: «سخن نیک و پسندیده بگویید تا به آن شناخته شوید، و عمل نیک انجام دهید تا اهل خیر و نیکی شوید، و شتاب نکنید و اسرار دیگران را فاش نسازید. همانا نیکان شما کسانی هستند که چون مردم آنان را می بینند به یاد خدا می افتند، و بدان شما [و بدترین شما] کسانی هستند که با سخن چینی بین دوستان جدایی و تفرقه ایجاد می کنند و افراد بی گناه را به اعمال زشت و خلاف متهم می سازند.»
رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحاب خود فرمود: «آیا می خواهید من بدترین شما را معرفی
ص :322
کنم؟» گفتند: آری، یا رسول اللّه! رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «بدترین شما کسانی هستند که با سخن چینی بین دوستان جدایی می اندازند و افراد بی گناه را متهم به اعمال خلاف می نمایند.»
در کتاب وسائل الشیعه، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: من از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: «بدترین مردم کسانی هستند که در دل های خود کینه بندگان خدا را دارند. [از این رو،] در دل های مردم جایی ندارند و مردم آنان را مبغوض می دارند. آنان کسانی هستند که با سخن چینی بین دوستان تفرقه و جدایی می اندازند و از مردم عیب جویی می کنند. خداوند به چنین افرادی نظر رحمت نمی افکند و اعمال آنان را در قیامت نمی پذیرد.» سپس رسول خداصلی الله علیه وآله آیه «هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» را تلاوت فرمود. یعنی: «پروردگار تو آن خدایی است که با یاری خود و کمک مؤمنین تو را تأیید نمود و او دل های بندگان خود را با یکدیگر مهربان گردانید.»
مؤلّف گوید: بزرگ ترین تفرقه - که قرآن از آن نهی نموده و می فرماید: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لاتفرّقوا» جدایی از امیرالمؤمنین علیه السلام و جدا نمودن مردم از آن حضرت و فرزندان اوست که رسول خداصلی الله علیه وآله نجات امت را در تمسک به او و فرزندان او دانسته است.
ص :323
خداوند در قرآن مسلمانان و مؤمنین را برادر [و خواهر] یکدیگر قرار داده است. همان گونه که در موضوع بدگمانی و تجسس و غیبت گفته شد او ستار العیوب است و هرگز راضی به هتک حرمت و بی احترامی نسبت به بندگان خود نیست. از این رو، لقب زشت دادن و استهزای بندگان خدا و هتک حرمت آنان از گناهان کبیره و مورد نکوهش است.
خداوند در قرآن خطاب به مؤمنان می فرماید: «هیچ گروهی از مردها و زن ها نباید گروه دیگری را استهزا و توهین کنند؛ چرا که ممکن است گروه مورد استهزا بهتر از استهزاکنندگان باشند.» و می فرماید: «نباید از یکدیگر عیب جویی کنید و لقب های زشت به یکدیگر نسبت دهید؛ همانا پس از ایمان به خداوند یکدیگر را به اسم زشت صدا زدن بسیار نکوهیده و ناپسند است و کسانی که از این عمل توبه نکنند ستمگر خواهند بود.»
و در آیه دیگر خداوند در روز قیامت، خطاب به کافران می فرماید: «شما مؤمنان را به سخریه و استهزا گرفتید و به آنان خندیدید تا این که ما شما را از یاد خود غافل نمودیم و به علت صبر و شکیبایی امروز ما به آنان پاداش نیک دادیم و آنان به راستی رستگارانند.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند مؤمن را از عظمت جلال و قدرت خویش آفرید از
ص :324
این رو هرکس او را متهم کند و یا سخن او را رد نماید، در حقیقت، سخن خدا را رد نموده است.»
و فرمود: «هرکس مؤمنی را خواری دهد، خداوند او را ذلیل خواهد نمود.»
و فرمود: «هرکس مؤمنی را ذلیل نماید و یا به علت فقر و تنگدستی او را کوچک کند، خداوند روز قیامت او را بین مردم رسوا خواهد نمود.»
مرحوم علی بن ابراهیم قمی، در تفسیر آیه «لایسخر قوم من قوم» نقل نموده که این آیه در باره صفیّه، دختر حّی بن اخطب، همسر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و علت آن این بود که عایشه و حفصه، دختران ابوبکر و عمر، او را اذیت می کردند و دشنام می دادند و می گفتند: تو دختر زن یهودی هستی. وقتی صفیّه خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد از آنان شکایت نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «چرا پاسخ آنان را ندادی؟» صفیّه عرض کرد: به آنان چه بگویم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله «به آنان بگو: پدر من هارون علیه السلام پیامبر خدا است و عمویم موسی علیه السلام کلیم اللّه و همسرم محمّدرسول اللّه صلی الله علیه وآله می باشد. شما چگونه می توانید
ص :325
ارتباط من را با آنان انکار کنید؟» پس او سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله را به آنها گفت و آنها گفتند: این سخنان را رسول خداصلی الله علیه وآله به تو آموخته است. سپس این آیه نازل شد: «یا أیّها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم...»
علامه مجلسی در کتاب بحار از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان نموده است 1 - خشنودی خود را در بین طاعات و اعمال خیر 2 - خشم خود را در بین گناهان 3 - دوست خود را در بین مردم پس هیچدام شما نباید هیچ عبادت و عمل خیری را کوچک بداند شاید خشنودی خداوند در آن باشد، و هیچ گناهی را نیز نباید کوچک شمرد شاید خشم خداوند در آن باشد و هیچ کسی را نیز نباید حقیر و ناچیز بداند شاید او دست و ولی خدا باشد.
از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که سخن چینی و سعایت کردن نسبت به مردم از بدترین و زشت ترین گناهان است؛ همان گونه که حفظ آبروی مردم و دفاع از حرمت و شخصیت آنها به صورت رد غیبت و شکستن سخن کسی که از مؤمنی بدگویی می کند از عبادات بزرگ و از اسباب نجات است.
از سویی، سخن چینی و سعایت موجب قطع ارتباط و علاقه و محبت می شود و مسلمانان را از برادری و دوستی خارج می کند، در حالی که خداوند آنان را برادر نامیده و سفارش نموده که اگر بین دو برادر دینی کدورتی بود شما آنها را اصلاح دهید.
اصلاح بین مردم در روایات، فراوان سفارش شده است تا جایی که امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیّت نامه خود به فرزندانش فرمود: «اصلاح بین دو برادر مسلمان بهتر از تمام نمازها و روزه های شماست.» و یا «بهتر از یک سال نماز و روزه است.»
مقصود از شفاعت حسنه، در آیه شریفه «و من یشفع شفاعة حسنةً» مطابق روایات،
ص :326
اصلاح بین مردم است و مقصود از شفاعت سیئة نیز سخن چینی است. همچنین مقصود از «و الفتنة اکبر من القتل» و «و الفتنة اشدّ من القتل» و «همّاز مشّاءٍ بنمیم» نیز همین معنا است.
در سخنان معصومین ماعلیهم السلام نیز از سخن چینی بسیار نکوهش شده است. که برای نمونه به بعضی از آنها اشاره می شود.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «چهار دسته از مردم داخل بهشت نمی شوند: کاهن، منافق، شرابخوار، سخن چین.»
روایت شده که آن حضرت به منصور دوانیقی که در اثر سعایت و سخن چینی عده ای، نسبت به آن حضرت بدبین شده بود، فرمود: «تو نباید سخن کسی را در باره خویشان و اهل صلاح از اهل بیت خود بپذیری که خداوند بهشت را برای او حرام نموده و جایگاه او را دوزخ قرار داده است؛ چرا که سخن چین شاهد دروغگو محسوب می شود و مانند شیطان بین مردم فتنه انگیزی می کند و خداوند فرموده است که اگر فاسقی برای شما خبری را نقل نمود از او نپذیرید تا حقیقت برای شما روشن شود و در غیر این صورت ممکن است از روی جهالت کاری را انجام دهید و سپس از کرده خود پشیمان شوید.»
و از وصیّت های رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحاب خود در باره امیرالمؤمنین علیه السلام این است
ص :327
که فرمود: «بدترین شما کسانی هستند که اهل نمیمه و سخن چینی باشند و به وسیله آن محبت ها را تبدیل به دشمنی کنند و افراد بی گناه را متهم نمایند.»
و از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «عذاب قبر بسا به دلیل سخن چینی و یا بی مبالاتی به نجاست (بول) و دوری از همسر و خانواده است.»
در روایتی آمده که مردی نامه ای به دست امیرالمؤمنین علیه السلام داد که در آن از شخصی سعایت نموده بود. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: «اگر راست گفته باشی ما را خشمگین کرده ای، و اگر دروغ گفته باشی ما تو را کیفر خواهیم نمود، و اگر از سخن خود دست برداری ما تو را آزاد خواهیم نمود و از تو می گذریم. آن مرد با شنیدن این سخنان گفت: یا امیرالمؤمنین! من از سخن خود گذشتم شما نیز اگر از من بگذرید برای من بهتر است.
خداوند در سوره تحریم، افشای سرّ پیامبر خودصلی الله علیه وآله را توسط یکی از همسران آن حضرت بیان نموده و آن را نکوهیده و فرموده است: «پیامبر خداصلی الله علیه وآله سرّی را به یکی از همسران خود سپرد و او آن را آشکار نمود وچون خداوند از افشا نمودن او خبر داد پیامبر خداصلی الله علیه وآله از بعضی از گفته های همسر خود اعراض نمود و بعضی را آشکار ساخت.»
ص :328
امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه فوق می فرماید: «رسول خداعلیه السلام با «حرّه» به صورت موقت ازدواج نمود و چون یکی از همسران آن حضرت به این مساله آگاه شد آن حضرت به او فرمود: این را کتمان کن و به کسی بازگو مکن. ولی او این سرّ را آشکار نمود و آن حضرت را متهم به عمل خلاف کرد. رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: او برای من حلال بود و من با او ازدواج موقت نموده بودم.»
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه (و إذا جائهم أمر من الأمن أوالخوف أذاعوا به» فرمود: «کسی که اسرار ما را نزد دشمنانمان فاش سازد [و ما را گرفتار نماید] مانند کسی خواهد بود که با شمشیر برهنه بر ما حمله نماید.» سپس فرمود: «خدا رحمت کند بنده ای را که اسرار علم ما را بشنود و هرگز نزد دشمنانمان بازگو نکند.»
امام صادق علیه السلام فرمود:«کسی که سر برادر مومن خود را حفظ کند و آبروی او را درباره چیزی که از آن هراس دارد نگهداری نماید خداوند در دنیا و آخرت بر هفتاد مورد از اسرار او پرده می اندازد و آبروی او را نسبت به چیز هایی که هراس دارد حفظ می کند.»
سپس فرمود:«همواره خداوند از مومن پشتیبانی می کند و به او کمک می نماید مادامی که او به برادران مومن خود کمک نماید پس از این جمله پند بگیرید و در کارهای خیر کوشا باشید.»
ص :329
مؤلّف گوید: این گونه روایات در باره حفظ اسرار معصومین علیهم السلام زیاد است، ولی به نظر می رسد مربوط به همه زمان ها نیست بلکه مربوط به زمان حکومت بنی امیه و بنی عباس است که تقیّه بر شیعیان واجب بوده است لذا در کتاب مستدرک الوسائل از جابر نقل شده که گوید: من در زمان جوانی خدمت امام باقرعلیه السلام رسیدم. امام باقرعلیه السلام به من فرمود:
«اهل کجا هستی؟» گفتم: اهل کوفه هستم، آمده ام از شما علم بیاموزم. پس آن حضرت نوشته ای را به من دادو فرمود: «اگر این نوشته را قبل از هلاکت و نابودی بنی امیه آشکار سازی لعنت من و لعنت پدران من بر تو خواهد بود و اگر چیزی از آن را بعد از هلاکت بنی امیه کتمان کنی و به مردم نگویی لعنت من و لعنت پدران من بر تو خواهد بود.»
حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: «مؤمن به کمال ایمان نمی رسد تا این که سه خصلت در او جمع شود: خصلتی از خدا، خصلتی از رسول خداصلی الله علیه وآله، و خصلتی از امام و ولی خدا. اما خصلت خدایی او کتمان سرّ است که خداوند در قرآن می فرماید: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً)؛ و اما خصلتی که باید از پیامبر خداصلی الله علیه وآله در او باشد مدارا نمودن با مردم است که خداوند پیامبر خودصلی الله علیه وآله را مأمور به آن نموده است و می فرماید: (خذ العفو و امر
ص :330
بالمعروف و اعرض عن الجاهلین)؛ و اما خصلتی که باید از امام و ولی خدا در او باشد صبر در سختی ها و بلاهاست که خداوند می فرماید: (و الصابرین فی الباساء و الضراء).»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «کسی که سرّ خود را پنهان دارد انتخاب به دست او خواهد بود.»
و می فرماید: «موفقیت و پیروزی با صبر و خودداری است و صبر به این است که زود رأی و نظر خود را نگوید و رأی و نظر صحیح این است که اسرار را حفظ نماید.»
و می فرماید: «زشت ترین خیانت ها فاش نمودن سرّ مردم است.»
و می فرماید: «سرّ تو اسیر تو است و چون آن را آشکار سازی تو اسیر آن خواهی بود.»
و می فرماید: «کتمان سرّ وسیله خشنودی تو است و افشای سرّ وسیله هلاکت توست.»
امام صادق علیه السلام در سخنی که بعضی از شیعیان آن را نثرالدرر، یعنی عالی ترین سخن می نامند می فرماید: «خرده گیری موجب جدایی می شود، و انتقاد موجب دشمنی می گردد، و کم صبری رسوایی ایجاد می کند، و فاش نمودن اسرار موجب سقوط می گردد، و سخاوت دلیل دانایی و عقل است، و ملامت و سرزنش دلیل غفلت است.»
تو از تو سخن چینی می کند. از او حذر کن. حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: خدایا! من او را نمی شناسم، تو او را به من معرفی کن. خطاب شد: ای موسی! من او را برای سخن چینی ملامت نمودم، تو می خواهی من نیز سخن چینی کنم؟ موسی علیه السلام عرض کرد: پس چگونه او را بیابم؟ خطاب شد: اصحاب خود را به گروه های ده نفری تقسیم کن و سپس بین آنان قرعه بینداز تا روشن شود او در کدام گروه است. سپس بین آن گروه قرعه بینداز تا او را بیابی.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «آن مرد چون دید قرعه به نام او در خواهد آمد برخاست و گفت: یا رسول اللّه! من همان شخص سخن چین هستم. به خدا سوگند، دیگر چنین کاری نخواهم کرد.»
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس به مردم خیانت و خدعه کند خیانت و خدعه او به او باز خواهد گشت.»
از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «بدترین مردم کسانی هستند که در دل با مردم دشمن هستند و مردم نیز با آنان دشمن می باشند و آنان عبارت اند از: 1- سخن چین ها و اهل سعایت ؛ 2- کسانی که با نسبت های دروغ محبت ها و برادری ها را از بین می برند. خداوند به آنان در قیامت نظر رحمت نمی کند و اعمالشان
ص :332
را نمی پذیرد.» سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه شریفه را تلاوت نمود: هو الذی ایدک بنصره و بالمومنین و الف بین قلوبهم.
در بحث کهانت گذشت که پیش از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله شیاطین اخبار آسمان را استراق سمع می کردند [و می ربودند] و به کاهن ها منتقل می کردند و مردم از کاهن ها اخبار آینده را می شنیدند. هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله مبعوث گردید شیاطین از ورود به آسمان ها ممنوع گردیدند و کهانت باطل گردید. این معنا از آیه 6 تا آیه 9 سوره جن روشن می شود.
شیخ اعظم انصاری در کتاب مکاسب می فرماید: ممنوع شدن شیاطین از رفت و
ص :333
آمد در آسمان ها و استراق سمع به این علت بوده که در روی زمین چیزی به شکل وحی از خبرهای آسمانی وجود نداشته باشد تا برای مردم تشخیص سخن پیامبران و سخن کاهنان مشکل شود و حجت برای آنان تمام نگردد؛ چرا که شیاطین کلمه ای را از آسمان استراق می کردند که حاکی از حادثه ای در آینده بود. و چون تحویل کاهن می دادند در روی زمین چیزهایی به آن افزوده می شد و حق و باطل آمیخته می گردید. از این رو، پس از بعثت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله شیاطین از رفت و آمد به آسمان ها ممنوع گردیدند سپس می گوید: اما امروز شیاطین مطالبی را از گفتگوهای مردم و خبرهای آنان می گیرند و به شیاطین دیگری که در مناطق دور هستند خبر می دهند؛ مانند این که سارقی سرقت نموده و قاتلی کسی را کشته و شخصی ناپدید گردیده و شیاطین به کاهنان خبر می دهند [و کاهنان با این خبرها اسرار مردم را فاش و فتنه و فساد ایجاد می نمایند].
مؤلّف گوید: در بحث سحر گذشت که کهانت نیز بخشی از سحراست و ساحر کافر است. و استراق سمع نیز مانند تجسس و سعایت و سخن چینی و غیبت، حرام و از اعمال شیطانی است که حرمت آنها در جای خود بیان گردیده است.
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «بدترین مردم سه گروه هستند [که مثلث شوم نامیده می شوند].» گفته شد: یا رسول اللّه! آنان کیانند؟ فرمودک «کسی که نزد سلطان ستمگری از برادر خود سعایت می کند و در نتیجه خود را هلاک می کند و برادر خود را نیز گرفتار می نماید و سلطان را نیز هلاک می نماید.»
آن حضرت نقل شده که به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یا علی! ده نفر از این امت به
ص :334
خدای بزرگ کافر شدند: 1- نمّام و سخن چین؛ 2- ساحر؛ 3- دیوث 4- کسی که از روی حرمت با زنی از پشت همبستر می شود؛ 5- کسی که با چهارپایی همبستر شود؛ 6- کسی که با محرم خود ازدواج کند؛ 7- کسی که سعایت و فتنه گری کند؛ 8- کسی که اسلحه به دشمن بفروشد؛ 9- کسی که زکات مال خود را ندهد؛ 10- کسی که توانایی مالی پیدا کند و بمیرد و حج بجا نیاورد.»
(1)و در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که به مالک اشتر فرمود: «در پذیرفتن سخن ساعی و کسی که نزد تو از دیگری سعایت می نماید شتاب مکن؛ چرا که سعایت کننده خیانتگر است، گرچه در ظاهر به شکل افراد خیرخواه خود را نشان می دهد.»
تردیدی نیست که بزرگ ترین عبادت و ارزش یک مسلمان، خیرخواهی او نسبت به دین خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله و اولیای دین و سایر بندگان خداست. این موضوع در رساله حقوق حضرت زین العابدین علیه السلام توصیه شده است. و باید سخنان آن حضرت مورد توجه همه ما باشد، و به موازنه ارزش والایی که این موضوع دارد، مسأله مکر و حیله و غش و خیانت نیز از زشتی بالایی برخوردار است و در قرآن وعده عذاب شدید و هلاکت برای صاحب آن داده شده است.
ص :335
در روایات نیز آمده است که مسلمان مکر و خدعه و خیانت نمی کند، و صاحب مکر و خدعه در آتش است.
از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «از ما نیست کسی که اهل غش و خیانت باشد، چنین کسی در قیامت با یهودی ها محشور خواهد شد.» سپس فرمود: «کسی که در قلب او نیّت خیانت و غش باشد و شب که می خوابد و یا صبح که بین مردم می آید نسبت به مسلمانی قصد خیانت داشته باشد در خشم خداوند به سر خواهد برد تا این که توبه کند و از این نیت زشت منصرف شود.»
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «مؤمن نسبت به برادر خود خیانت و غش نمی کند و هرگز برادر دینی خود را خوار نمی کند و او را متهم نمی نماید و از او بیزاری نمی جوید.»
در روایتی آمده که امیرالمؤمنین بالای منبر کوفه می فرمود: «اگر حیله و مکر زشت نمی بود، من از همه مردم داناتر به آن بودم، ولی حیله و خیانت فجور است و فجور کفر است [وصاحب] هر سه در آتش خواهد بود.»
ص :336
مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریر، در باره غش و خیانت در معاملات می فرماید: آمیخته کردن شیر به آب و گندم پست به گندم خوب و پیه به روغن و یا روغن نباتی به روغن حیوانی و امثال اینها، غش و حرام است، مگر آن که فروشنده به خریدار اعلام کند، و اگر اعلام نکند مشتری حق به هم زدن معامله را دارد، لکن معامله از اصل باطل نمی شود و مگر این که جنسی را به جای جنس دیگری فروخته باشد، مثلاً فلزی را به شکل طلا و نقره درآورده باشد و بفروشد که در آن صورت اصل معامله باطل است.
غبن و خدعه و غشّ و خیانت و غلّ و غدر و مکر از نظر لغوی معانی نزدیک به یکدیگر دارند، لکن کلمه «غبن» بیشتر در مورد کمفروشی و خدعه در معامله به کار می رود که نوعاً فروشنده اگر مالی رابیش از قیمت معمول آن بفروشد آن را غبن در معامله می گویند و خریدار در آن صورت حق دارد که معامله را به هم بزند.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «گول زدن مؤمن [درمعامله ]حرام است.» و یا می فرماید: «گول زدن کسی که قیمت را به فروشنده واگذار می کند حرام و درآمد و سودی که می گیرد نیز پلید و ناپاک است.»
و یا می فرماید: «گول زدن چنین شخصی و گران فروختن به او ربا محسوب می شود.»
روز قیامت نیز از آن رو روز «تغابن» نامیده شده که مردم در آن روز به کیفر خیانت به یکدیگر گرفتار می شوند.
ص :337
اما «خیانت» در تمام معانی فوق استعمال می شود، و بیشتر در مقابل امانت استعمال می شود مانند این که گفته می شود: «خیانت در امانت» ویا گفته می شود: «مجالس امانت است و افشای اسرار آن خیانت است.»
«عذر» در جایی استعمال می شود که خیانت بسیار نکوهیده و زشت و ناجوانمردانه است.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «غدر زشت ترین خیانت هاست.»
و یا می فرماید: «زشت ترین خیانت ها خیانت در امانت است.»
و یا می فرماید: «هنگامی که خیانت فراوان گردد برکات از بین می رود.»
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «بدترین مردم، تجار خیانتکار هستند.»
در این میان، خیانت در علم از همه، خیانت ها نکوهیده تر است و مقصود ار آن حفظ نکردن اسرار علوم از نااهلان و دشمنان، و یا تغییر واقعیات و تصرّف در نقل و نوشتار و یا بخل در تعلیم علوم و یا تحریف و یا پنهان نمودن آنهاست.
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «در نگهداری [و حفظ] علوم و حقایق و تعلیم آنها به دیگران خیرخواهی کنید؛ چراکه خیانت در علم بدتر از خیانت در مال است.»
و اما «غشّ» نوعاً در مورد خرید و فروش استعمال می شود و مقصود از آن این است که کسی متاع خود را خلاف واقع جلوه دهد و یا عیب آن را بپوشاند. این مساله در روایات مورد مذّمت و نکوهش فراوانی واقع شده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «غشّ بدترین حیله هاست.»
ص :338
و فرمود: «غشّ از شیوه و اخلاق افراد پست و لئیم است.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است و نباید چیزی را که به برادر خود می فروشد دارای عیبی باشد، مگر این که آن عیب را به او خبر دهد.»
و در روایت دیگری آمده است که روزی رسول خداصلی الله علیه وآله به فروشنده ای فرمود: «آیا زیر این متاع تو مانند روی آن است؟» سپس فرمود: «کسی که با مسلمانان در معامله غشّ و خیانت کند مسلمان نیست.»
گرچه صفت زشت «فریب دادن مردم» مورد نکوهش شرع و عقل است و چنان که گذشت وعده عذاب و آتش و خروج از اسلام برآن داده شده است، لکن فریب دادن افراد ناآگاه و بی اطلاع که مصلحت اندیشی کار خود را به دیگری واگذار می کنند، زشت تر و نکوهیده تر است.
به این مسأله، درسخنان معصومین علیهم السلام اشاره شده و امام صادق علیه السلام در این باره
ص :339
می فرماید: «فریب دادن افراد ناآگاه که کار خود را به دیگری واگذار می کنند، حرام و پول اضافه ای که ازاو گرفته می شود، پلید و نجس و حرام است؛ چنان که گول زدن مؤمن نیز حرام است، بلکه گول زدن افراد ناآگاه و پول اضافه از آنان گرفتن همانند رباست.»
در بعضی از روایات آمده که اگر فروشنده ای به کسی بگوید: بیا از من خریداری کن تا من در معامله به تو احسان کنم، حرام است در چیزی که به او می فروشد سود بگیرد.
صاحب کتاب مجمع البحرین در معنای تملّق می گوید: «تملق این است که کسی به دیگری اظهار علاقه و محبت کند و در باطن او را دوست نداشته باشد.» تملّق نوعی نفاق و دورویی است و از زشت ترین اخلاق ناپسند و رذیله است.
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «در صورت تملّق گویان و چاپلوسان خاک بپاشید.»
و فرمود: «کسی که سلطان ستمگری را ستایش کند و در مقابل او خضوع نماید و برای گرفتن چیزی از او اطراف چیزی بگردد، در جهنم همنشین او خواهد بود.»
امیرالمؤمنین علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود: «از تملّق گویی بپرهیز که آن از
ص :340
خوی های ایمانی نیست.» [و مؤمن اهل تملق نمی باشد]
و فرمود: «تعریف و احترام بیش از حد استحقاق، تملّق است، و کوتاهی در ادای احترام یا از زبونی و ناتوانی است و یا از حسد انسان است.»
و فرمود: «مؤمن جز در طلب علم تملّق نمی گوید.»
در روایات معصومین علیهم السلام از حسد فراوان مذمت شده و صفت حسد از صفاتی است که حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام را گرفتار نمود و سبب سقوط او از جوار رحمت الهی گردید.
صفت زشت حسد از صفاتی است که علما بیشتر گرفتار آن خواهند بود. از این رو به خدا
ص :341
مرحوم محقق، در کتاب شرایع، در باره عدالت شاهد می فرماید: حسد و کینه با مؤمن معصیت و گناه است و تظاهر به آن ها عدالت را از بین می برد.
صاحب جواهر، در شرح عبارت محقق می فرماید: این به این علت است که در روایات از دشمنی و قطع رابطه با مؤمن نهی شده و دوستی و محبت با مؤمن واجب گردیده است و روایات آن قابل شماره نیست.
ص :342
صاحب کتاب کشف اللثام و بعضی از فقهای دیگر می گویند: علت این که تظاهر به حسد و دشمنی با مؤمن، عدالت را نقض می کند این است که این ها اموری قلبی هستند و لذا محقق فرموده: «والتظاهر بذلک قادح فی العدالة» و گرنه گناه بودن آن ها مسلّم است، لذا شهید در مسالک می فرماید: بدون اظهار نیز دشمنی و حسد، گناه است.
شیخ طوسی نیز در کتاب مبسوط می فرماید: اگر از شاهد، دشنام و یا فحش ظاهر شود، فاسق می شود و شهادت او به علت دشمنی با مؤمن پذیرفته نمی گردد و اگر دشنام و فحشی از او ظاهر نگردد، فاسق نخواهد بود و شهادت او پذیرفته می شود.
بعضی از علما فرموده اند: شاید علت این که شیخ در مبسوط فرموده: «ان ظهر منه شبّ و قول فحش فهو فاسق» روایت حمزة بن حمران از امام صادق علیه السلام باشد که فرمود: سه چیز است که هیچ پیامبر و غیر پیامبری از آن نجات نخواهد داشت:
1- وسوسه و تفکر در خلقت [که اگر خداوند همه چیز را آفریده پس خدا را که آفریده است؟]؛ 2- طیره و فال بد زدن؛ 3- حسد. که البته مؤمن از حسد خود پیروی نمی کند.»
و از مسالک شهید ثانی نقل شده که می فرماید: شادی برای مصیبت مؤمن و اندوه برای شادی او معصیت و گناه می باشد.
ص :343
یکی از بدترین صفات زشت، غرور و خودپسندی و مباهات بر دیگران و بزرگی نمودن است. خوی تکبّر بدترین و مبغوض ترین صفات نزد خداوند است خداوند به واسطه تکبّر شیطان را طرد نمود و مورد لعنت خود قرار داد.
خداوند در آیه 74 سوره ص بعد از بیان قصه سجده نکردن شیطان در مقابل آدم علیه السلام می فرماید: «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاّ إِبْلِیسَ إسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ»؛ یعنی: «جمیع ملائکه به امر خداوند در مقابل آدم سجده نمودند مگر شیطان که تکبّر نمود و از سجده امتناع ورزید به دلیل کفری که در وجود او بود [و یا به این سبب کافر گردید].»
مؤلّف گوید: از و وسوسه های نفس و شر شیاطینی که در سینه های مردم وسوسه می کنند و آنان را به راه های انحراف و سقوط می کشند به خدا پناه می بریم. خداوند نیز به پیامبر خودصلی الله علیه وآله امر فرموده است: «بگو: پناه می برم به پروردگار انسان ها از شرّ وسواس خنّاسی که در سینه های مردم وسوسه می کند؛ چه از جنس جن باشد و چه از جنس انس و از شر صاحب حسد هنگامی که حسد خود را آشکار می سازد.»
به راستی اگر فضل و رحمت خداوند بر بنده خود نباشد، از خاسرین و زیانکارها و پیروان شیطان خواهد شد و هرگز راهی برای نجاتش نخواهد بود. چه خوب است که ما همیشه به آیات شریفه قرآن توجه کنیم که می فرماید:
«ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین»، «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته لإتبّعتم الشیطان»، «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته ما زکی منکم من أحدٍ أبداً».
ص :344
بنابراین سزاوار است ما همواره خود را در پناه خداوند قرار دهیم وگرنه از خطر وسوسه شیاطین جنّی و انسی نجات نخواهیم یافت.
از این رو، در روایات از حرص و کبر زیاد مذمّت شده، چرا که تکبّر شیطان را گرفتار لعنت خداوند نمود و حرص نیز آدم علیه السلام و همسر او را از بهشت خارج کرد. خداوند نیز در قرآن پس از آن که زندگی دنیا را [اگر دور از ایمان به خدا و وعده های قیامت باشد] جز بازی و هوس و زینت [پرستی] و مباهات مردم با یکدیگر در مال ها و فرزندان ندانسته و مباهات و تکاثررا سبب غفلت و گمراهی دانسته و اعلان نموده است که هرگز افراد متکبّر و فخرفروش را دوست نمی دارد [و البته دوست نداشتن خداوند مساوی با دشمن داشتن اوست].
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «فخر و مباهات بر دیگران دلیل ناچیزی و ناتوانی است.»
و می فرماید: «فخر و مباهات را کنار بگذار و از تکبّر دوری کن و به یاد خانه قبر باش.»
و می فرماید: «کسی که اهل مفاخرت و مباهات باشد و کاری را که انجام می دهد برای مفاخرت انجام دهد روز قیامت با صورت سیاه محشور خواهد شد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله هنگامی که مکه را فتح نمود به مردم فرمود: «خداوند به برکت اسلام
ص :345
نخوت [و خوی های] زمان جاهلیت را از شما برطرف نمود و از تفاخر و مباهات نمودن به پیشینیان و اقوام گذشته نهی فرمود.» سپس فرمود: «ای مردم! شما فرزندان آدم هستید و آدم از گل آفریده شده و بهترین شما نزد خداوند کسانی هستند که بیشتر در اطاعت خداوند و دوری از نافرمانی او بکوشند.»
به نظر می رسد که بهترین راه برای معالجه بیماری تکبر و غرور خصلت شریف تواضع و فروتنی و حق شناسی می باشد تواضع مادر خصلت های نیک است امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند به داودعلیه السلام وحی نمود که نزدیک ترین مردم به من افراد متواضع می باشند چنان که دورترین آنان از من متکبران می باشند حضرت رضاعلیه السلام نیز می فرماید: تواضع درجاتی دارد 1- انسان حد خود را به شناسد و با رضایت خود را در جایگاه خویش قرار دهد 2- برای دیگران نخواهد جز آنچه برای خویش می خواهد 3- بدی های دیگران را با خوبی های خود برطرف کند 4- خشم خود را فرو برد 5- اهل گذشت باشد تا خداوند او را دوست بدارد.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند به من وحی نموده که به مردم بگویم: «در مقابل یکدیگر تواضع و فروتنی داشته باشید تا کسی بر دیگری فخر و مباهات نکند و تجاوز و ظلمی بین مردم نباشد.»
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «چگونه فرزند آدم فخر می کند، در حالی که در آغاز نطفه ای
ص :346
بیش نبود و در پایان [عمر] جیفه و مرداری بیش نخواهد بود؟ از سویی، روزی او به دست او نیست و از نابودی و هلاکت خویش نیز نمی تواند جلوگیری کند.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «شگفتا از حال انسان متکبّری که به خود می بالد، در حالی که او تنها از نطفه متعفّنی آفریده شده و در نهایت به جیفه و مرداری تبدیل خواهد شد و بین این دو مرحله [حامل کثافات است و] نمی داند که بر سر او چه خواهد آمد!»
مردی از حضرت رضاعلیه السلام درخواست نمود که به طور اختصار چیزی را به او یاد بدهد که خیر دنیا و آخرت او را تأمین نماید. امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «از خشم و غضب خود پرهیز کن.»
مقدّس اردبیلی، در کتاب مجمع الفایده، با سند صحیح، از اسحاق بن عمار نقل نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در کتاب تورات حضرت موسی علیه السلام نوشته شده است:
ای فرزند آدم! هنگامی که خشم می کنی مرا به یاد بیاور تا من نیز تو را هنگام خشم خود به یاد بیاورم و تو را از هلاکت و نابودی نجات دهم،
ص :347
و هنگامی که مظلوم واقع می شوی کار خود را به من واگذار تا من از تو دفاع نمایم، چرا که دفاع من برای تو بهتر خواهد بود.»
و در کتاب کافی نقل شده که مردی از صحرانشینان خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله و رسید و گفت: یا رسول اللّه! من در بیابان زندگی می کنم . [و نمی توانم همیشه خدمت شما بیایم] سخن جامعی را به من یاد بدهید [تا من بهره مند گردم]پس رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «من تو را امر می کنم که خشم خود را فرو بری» و چون آن مرد اعرابی سه مرتبه سخن خود را تکرار نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله نیز همان پاسخ را به او فرمود.
مرد اعرابی فکری کرد و گفت: من سؤال دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله نمی کنم، چرا که آن حضرت آنچه صلاح وخیر من بود به من امر نمودند.
در همان کتاب از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: پدرم فرمود: «هیچ عملی از خشم و غضب خطرناک تر نیست، چرا که انسان در حال خشم و غضب بسا کسی را می کشد و یا به بی گناهی نسبت ناروا می دهد.»
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «غضب ایمان را فاسد می کند، چنان که سرکه عسل را فاسد می نماید.»
مؤلّف گوید: در بسیاری از روایات آمده که مؤمن برای خشم خدا خشم می کند و برای خشنودی خداوند خشنود می شود، یعنی برای چیزی که خدا از انجام آن خشم دارد او نیز خشم می کند و برای عملی که خداوند از انجام آن خشنود می گردد او نیز خشنود می شود.
ص :348
اسلام مردم را به دوستی و محبت وبرادری و خیرخواهی امر نموده واز کینه و عداوت و دشمنی و بدخواهی و بدبینی و جدایی نهی نموده است.
در آیات قرانی آمده است که مؤمنین باید در حق یکدیگر دعای خیر به کنند و در دل های خود کینه و خیانت و دشمنی نسبت به برادران مؤمن خود نداشته باشند. در سوره حشر از قول بندگان شایسته خداوند نقل شده که می گویند: «پروردگارا، ما را ببخش و برادران گذشته ما را نیز که در ایمان به تو برما سبقت گرفتند ببخش و در دل های ما نسبت به مؤمنین کینه و عداوتی باقی مگذار. همانا تو رؤوف و مهربان هستی.»
در سوره حمد که در تمام نمازها خوانده می شود، همه مسلمانان از خداوند برای برادران خود درخواست هدایت می نمایند و می گویند: «اهدنا الصراط المستقیم» ودر پایان همه نمازها نیز برای آنان درخواست سلامتی می نمایند و می گویند: «السلام علینا و علی عباداللّه الصالحین» و در نماز جماعت نیز اهل جماعت برای همدیگر درخواست سلامتی و رحمت و برکت می کنند و می گویند: «السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته».
خیف به مسلمانان فرمود: «به وسیله سه چیز کینه و خیانت از دل ها خارج می شود: 1- خالص نمودن نیّت در عمل؛ 2- خیرخواهی نسبت به ائمه مسلمین [و برادران دینی]؛ 3- جدا نشدن از جماعت مسلمانان.»
و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مؤمن برادر مؤمن است و باید چشم او و راهنمای او باشد و هرگز به او خیانت و ظلم نکند و اگر وعده و قراری با او بگذارد به آن عمل کند.»
و فرمود: «مسلمان باید برادر مسلمان باشد و هرگز به برادر خود ظلم و خیانت نکند و از او غیبت ننماید و در وقت گرفتاری او را محروم و خوار ننماید.»
در پایان این بحث، یادآوری می شود که کلمه «غلّ»، چنان که بعضی از شرّاح و اهل لغت گفته اند، می تواند از «غلول» و «اغلال» به معنای خیانت [عملی] باشد که در بخش دیگری بیان گردید و می تواند از «غلّ» به معنای حقه و شحناء و کینه و دشمنی باشد که در این بخش بیان شد.
ص :350
تردیدی نیست که دوستی و محبت و برداری بین مؤمنان از ارزش های والای اسلامی و موجب خشنودی خداوند دست ؛ چنان که دشمنی و کینه توزی و حسادت آنان با یکدیگر مورد خشم خداوند و مبغوض او می باشد. این معنا در آیات قرآنی و سخنان معصومین: فراوان به چشم می خورد.
خداوند در سوره حجرات می فرماید:«جز این نیست که مؤمنان برادر یکدیگر می باشند و شما باید بین دو برادر مسلمان خود را اصلاح بدهید [و در انجام این وظیفه] از خدا بترسید تا بلکه مورد ترحّم او قرار گیرید.»
و در سوره مائده می فرماید: «تنها شیطان است که می خواهد به وسیله شرابخواری و قمار بازی بین شما دشمنی و عداوت قرار دهد و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. آیا [با شنیدن این سخن] نمی خواهید از عداوت و دشمنی و اسباب آنها دوری کنید؟!»
و در سوره مائده، در باره مذمت یهود و مجازات آنان، می فرماید:«ما تا قیامت بین و آنان دشمنی و عداوت قرار دادیم، [چرا که ] آنان [آتش افروز و فتنه گر هستند] هر چه آنان آتش جنگ را افروخته می کنند خداوند آن را خاموش می کند. و آنان می کوشند تا روی زمین فساد دایر نمایند [لکن] خداوند مفسدین را دوست نمی دارد.»
مؤلّف می گوید: از این آیات روشن می شود که عداوت و دشمنی، مورد خشم خداوند است و محبت و دوستی و برادری موجب خشنودی او می باشند، لکن برای توضیح
ص :351
بیشتر باید به سخنان معصومین: بنگریم، چرا که آنان مفسّران و بیان کنندگان آیات قرآن و حقایق دین هستند.
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «آگاه باشید که به وسیله دشمنی ها و کینه ها دین شما از بین می رود.»
امام هشتم علیه السلام می فرماید: «در بین مدعیان دوستی و ولایت ما کسانی هستند که خطر آن ها برای شیعیان ما از خطر دجّال بیشتر است.» راوی حدیث می گوید: به آن حضرت گفتم: برای چه؟ امام هشتم علیه السلام فرمود: «برای آن که آنان با دشمنان ما دوست هستند و با دوستان ما دشمنی می کنند و با این عمل حق و باطل را مخلوط و حقیقت را برای مردم مشتبه می گردانند و مؤمن از منافق شناخته نمی شود.»
مؤلّف گوید: مسأله محبت و دوستی و عداوت و دشمنی به قدری حسّاس و با اهمیت است که امام صادق علیه السلام به بعضی از شیعیان خود می فرماید: «اگر کسی شما را نشناخته باشد و اعتقاد شما را نداند و شما را دوست بدارد، خداوند به این وسیله او را به بهشت می برد، و اگر کسی شما را نشناخته باشد و اعتقاد شما را نداند و شما را دشمن بدارد، خداوند به این وسیله او را به آتش می برد.»
ابی نجران گوید: از امام کاظم علیه السلام شنیدم که فرمود: «هر کس با شیعیان ما دشمنی کند
ص :352
با ما دشمنی کرده و هر کس آنان را دوست بدارد ما را دوست داشته، چرا که آنان از ما هستند و از طینت ما آفریده شده اند، و هر کس آنان را دوست بدارد از ما خواهد بود و هر کس آنان را دشمن بدارد از ما نخواهد بود و هر کس [سخن حق] آنان را رد کند خدا را رد کرده است، و هر کس توهین و تهمتی به آنان وارد کند بر خدا توهین و تهمت وارد نموده، چرا که آنان بندگان راستین و اولیای خداوند هستند.»
سپس فرمود: «به خدا سوگند، یکی از آنان می تواند شفاعت دو قبیله بزرگ عرب، ربیعه و مضر، را بکند و خداوند از کرامتی که بر او دارد شفاعت او را می پذیرد.»
اسلام مردم را از گمان بد به برادران مسلمان نهی نموده و آن را گناه شمرده و تجسّس از عیوب پنهانی مردم را نیز منع کرده، و اگر احیاناً مسلمانی از عیوب و خطای برادران خود مطلع شد، غیبت کردن و اظهار عیوب آنان را نیز حرام دانسته و همانند خوردن گوشت مرده آنان قرار داده است و خوش بینی و حمل به صحت نمودن کارهای مردم و
ص :353
دفاع از آبروی آنان را از اعمال نیک و پسندیده شمرده است. بنابراین تهمت زدن و متهم نمودن آنان بسیار زشت و خطرناک است و خداوند در قرآن با صراحت آن را گناه آشکار معرفی نموده است.
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از ابی المأمون حارثی نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «حق مؤمن بر مؤمن [چند چیز است]:
1- مودّت و محبت باطنی نسبت به او؛ 2- مواسات با او در مال [که اگر نیازی دارد تأمین کند]؛ 3- اگر برادر او در مسافرت بود در برآوردن نیازهای خانواده و فرزندان او جانشین او باشد؛ 4- اگر او مظلوم واقع شود از او حمایت کند؛ 5- اگر سهمیه ای [از غنایم و غیره] بین مسلمانان تقسیم شود سهم او را بگیرد و برای او نگهداری کند؛ 6- چون از دنیا می رود به زیارت قبر او برود؛ 7- به او ظلم و خیانت نکند؛ 8- او را در وقت تنگدستی و بیچارگی رها نکند؛ 9- سخن او را تکذیب ننماید و یا به او دروغ نگوید؛ 10- به او اف نگوید یعنی از او اظهار انزجار ننماید.»
سپس فرمود: «و اگر به او اُف بگوید ولایت بین آنان قطع می شود، واگر به او بگوید: تو دشمن من هستی، یکی از آنان کافر شده است و اگر او را به عملی متهم کند که او آن عمل را انجام نداده، ایمان در قلب او آب می شود، همانند نمک که در آب حل می شود و از بین می رود.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «هرکس برادر و یا خواهر مؤمن و بی گناه خود را به چیزی و یا عملی متهم کند، خداوند در قیامت او را در طینت پست و خبال محشور خواهد نمود تا نسبتی را که به برادر و یا خواهر خود داده اثبات نماید.» ابن ابی یعفور گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: طینت خبال چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «چرکی است که از زن های فاجرات و آلوده دوزخ خارج می شود.»
ص :354
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که از برادر مؤمن خود چیزی نقل کند و مقصود او سبک کردن و از بین بردن شخصیت او باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج می کند و در ولایت شیطان داخل می نماید و شیطان نیز او را نمی پذیرد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «کسی که مال او دزدیده می شود، اگر اتهام و نسبتی به افراد بی گناه وارد کند، گناهش بیش از گناه دزد خواهد بود.»
حضرت زین العابدین علیه السلام و مرد راهزن
شیخ طوسی، در کتاب امالی نقل نموده که حضرت زین العابدین علیه السلام به قصد حج به طرف مکه حرکت نمود و چون به منطقه ای بین مکه و مدینه رسید، مرد راهزنی مقابل او ایستاد و گفت: پیاده شوید! امام علیه السلام فرمود: «چه می خواهی؟» آن مرد گفت: می خواهم شما را بکشم و اموال شما را ببرم. امام علیه السلام به او فرمود: «من نصف آنچه دارم را با رضایت به تو می دهم.» راهزن گفت: نمی پذیرم. امام علیه السلام فرمود: «پس مقداری از این مال را به من بده تا به وطن بازگردم و بقیه برای تو باشد.» هنگامی که این سخن را نیز نپذیرفت امام علیه السلام به او فرمود: «فکر می کنی پروردگار تو کجاست؟» مرد راهزن گفت: پروردگار من به خواب رفته است. همین که این سخن را گفت، ناگهان دو شیر درنده به طرف او آمدند و یکی سر او را گرفت و دیگری پاهای او را. امام علیه السلام در آن حال به او فرمود: «گمان می کردی پروردگار تو به خواب رفته است؟ [اکنون بدان که او بیدار بوده است].»
توهین و آزار به مؤمن، چه در قالب دشنام و لعنت و اتهام و چه به عناوین دیگر، حرام و طبق روایات گذشته توهین به خدا و رسول او و ائمه معصومین علیهم السلام می باشد. همان گونه که احترام و اکرام مؤمن، به هر عنوانی باشد، مطلوب و ارزشمند است و در حقیقت احترام و تکریم به خدا و رسول او و ائمه معصومین علیهم السلام خواهد بود.
خداوند در قرآن می فرماید: «به مشرکین دشنام ندهید که آنان نیز ندانسته به خدای شما سبّ و دشنام بدهند.»
امیرالمؤمنین در جنگ صفیّن به یاران خاص خود، که به اصحاب و یاران معاویه
ص :355
دشنام می دادند، فرمود: «من دوست نمی دارم شما به آنان دشنام دهید، بلکه با بیان رسا و استدلال متین خود آنها را محکوم کنید و حقایق را برای آنان روشن سازید [و لا تکونوا سبّابین..].» و هرگز به آنان دشنام ندهید.
خداوند در باره سبّ و اتهام و لعن به مؤمن و آزار او می فرماید: «کسانی که مؤمنین را می آزارند و آنان را به ناحق متهم می سازند، گناه تهمت و اثم آشکاری را به دوش گرفته اند.»
از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «دشنام دادن به مؤمن، گناه، و جنگ با او، کفر، و غیبت کردن و خوردن گوشت او، معصیت است.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «دشنام دادن به مؤمن، مقدمه هلاکت و بدبختی است.»
و فرمود: «به مردم دشنام ندهید که موجب دشمنی و عداوت بین آنان خواهد شد.»
امام کاظم علیه السلام در باره کسانی که به یکدیگر فحش می دهند، فرمود: «آن که ابتدای به دشنام نموده ظالم تر و گناه او و گناه صاحبش که پاسخ او را می دهد به عهده او خواهد بود تا وقتی که او از مظلوم عذرخواهی نکرده باشد.»
و از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که به شخصی فرمود: «هرگز به کسی دشنام مده و اگر کسی تو را به ناحق دشنام داد تو او را به چیزی که از او می دانی دشنام مده، و اگر چنین کنی برای تو نزد خداوند پاداش و برای دشنام دهنده تو گناه می باشد.»
ص :356
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «با مردم به بهترین سخن و نیکوترین بیان که دوست می دارید با شما سخن گفته شود سخن بگویید؛ چرا که خداوند کسی را که اهل لعنت و تهمت به مؤمنان است مبغوض می دارد.»
و از امام کاظم علیه السلام نقل است که فرمود: «هیچ گاه دو نفر به یکدیگر دشنام نمی دهند جز آن که هر کدام از مرتبه بالای خود به مرتبه پایین سقوط می کند.»
لعنت و بیزاری از دشمنان خدا و اولیای او شرط ایمان به خدا و ولایت اولیای اوست و در آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام، به آنان لعنت شده است.
خداوند در سوره احزاب می فرماید: «کسانی که خدا و رسول او را بیازارند، خداوند در دنیا و آخرت آنان را لعنت می نماید و عذاب دردناکی برای آنان آماده نموده است.»
صاحب مستدرک، از حضرت رضاعلیه السلام نقل نموده که آن حضرت در دعای خود می فرمود: «خدایا، دشمنان آل محمّدصلی الله علیه وآله و کشندگان آنان را لعنت کن و عذاب و پستی و خواری آنان را بیش از همه قرار ده.»
و فرمود: «خدایا، کشندگان امیرالمؤمنین و حسن و حسین و اهل بیت پیامبر خود را لعنت کن و آنان را در عذاب خود فرو بر و با پیروانشان یکباره به دوزخ وارد نما.»
و در زیارت عاشورا و زیارت های دیگر، فراوان به دشمنان خدا و اولیای او لعنت و از
ص :357
آنان بیزاری جسته شده است. از سویی ثواب فراوانی برای لعنت و بیزاری از دشمنان خدا و اولیای او مقرر شده و ثواب لعنت بیش از ثواب صلوات قرار داده شده و آثار و برکاتی نیز بر آن مترتب گردیده است.
از طرف دیگر، بیزاری از اولیای خدا و مؤمنین و لعنت کردن به آنان، کاری خطرناک و گناهی بزرگ است و هر کسی به آنان لعنت کند لعنت او به خودش باز می گردد.
خداوند و اولیای او عده ای را مانند قاطع رحم و عاق پدر و مادر و اهل بدعت در دین و... به علت زشتی عمل آنان، لعنت نموده اند که تفصیل هر کدام در این کتاب بیان شده است.
ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود:«لعنت چون از دهان لعنت کننده خارج می شود، اگر طرف لعنت شایسته نباشد، به صاحبش باز می گردد.»
علی بن عاصم که مردی نابینا و از دوستان اهل بیت علیهم السلام است، به حضرت عسکری علیه السلام می گوید: من از یاری شما ناتوان شده ام و کاری جز موالات و دوستی شما و بیزاری از دشمنانتان و لعنت به آنان در خلوت و پنهان از من ساخته نیست وضعیت من چگونه خواهد بود و آیا من حق شما را ادا نموده ام.
حضرت عسکری علیه السلام فرمود: «پدرم، از جدم، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نمود که فرمود:
ص :358
کسی که از یاری ما خانواده ناتوان باشد و در اوقات خلوت خود به دشمنان ما لعنت کند، خداوند صدای او را به گوش همه ملائکه می رساند. از این رو، هر کدام از شما شیعیان ما که به دشمنان ما لعنت می کند ملائکه نیز با او همراهی می کنند و به کسانی که او لعنت نکرده نیز لعنت می نمایند و چون ملائکه صدای لعنت شیعیان ما را می شنوند برای آنان استغفار می کنند و بر آنان درود می فرستاند و می گویند:
خدایا، بر روح این بنده ات که در حد توان با لعنت خود اولیای تو را یاری نمود درود فرست، او اگر بیش از این می توانست به دشمنان اولیای تو لعنت می فرستاد. پس از ناحیه خداوند به ملائکه خطاب می شود: ای ملائکه! من دعای شما را در حق بنده ام مستجاب نمودم و بر روح او همراه ارواح نیکان درود فرستادم و او را از بندگان برگزیده و نیک خود قرار دادم.»
ص :359
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرماید: «یا علی! بنی امیه در این نزدیکی به تو لعنت خواهند نمود، لکن ملکی از ملائکه مأمور است که در مقابل هر لعنتی که آنان به تو می کنند هزار مرتبه آنان را لعنت کند و چون قائم ما حضرت مهدی علیه السلام قیام نماید چهل سال آنان را لعنت خواهد نمود.»
و در کتاب کافی، از حسین بن ثور و ابوسلمه نقل شده که گویند: ما امام صادق علیه السلام را دیدیم که پس از هر نماز واجب چهار نفر از مردها و چهار نفر از زن ها را لعنت می کرد.
از مردها، ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و از زن ها، عایشه و حفصه [دختران ابوبکر و عمر] و هند [مادر معاویه] و امّ الحکم[خواهر معاویه] را لعنت می نمود.
اسلام آسیب رساندن و ضرر زدن مسلمانان به یکدیگر را حرام دانسته و از آن منع نموده و حتی ضرر زدن به غیر مسلمان را نیز ممنوع شمرده است و بر هر مسلمانی لازم نموده که خیر خواه برادر دینی خود باشد. و یکی از شرایط اساسی دیانت را در اسلام خیرخواهی و اهتمام به امور مسلمانان و برآوردن نیازها و خواسته های آنان قرارداده است.
ظلم واژه ی جامعی است که شامل انواع خلاف ها و تضییع حقوق می شود؛ گرچه
ص :360
استعمال آن بیشتر در آزار و تضییع حق مردم می باشد. ریشه این لغت از ظلمت و تاریکی است. از این رو، در روایت آمده که ظلم سبب تاریکی های روز قیامت است. برای ظلم مراتب و درجاتی است و بالاترین مرتبه آن شرک به ذات مقدس الهی است که خداوند آن را ظلم بزرگ نامیده است. چون کلمه ظلم، کلمه جامع وسیعی است و در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام بسیار استعمال شده، ما در این جا به مواردی از آن که بیشتر جنبه تربیتی دارد می پردازیم و از اطاله کلام در این بخش صرف نظر می کنیم.
امام رضاعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که خواسته برادر مؤمن خود را انجام ندهد و برای او خیرخواهی نکند مانند کسی است که با خدا و رسول او به جنگ برخواسته باشد.»
و در سخن دیگری فرمود: «کسی که صبح کند و در اصلاح امور مسلمانان نکوشد از آنان محسوب نمی شود.»
و فرمود: «خداوند عبادت کسی را که در قلب خود نیّت بدی نسبت به برادر مسلمان خود پنهان نموده باشد نمی پذیرد.»
و فرمود: «از ما نیست کسی که به مؤمنی خیانت کند و یا به او آسیبی برساند و یا با او خدعه کند و یا او را فریب دهد.»
«تو [ای رسول ما!] بنگر چگونه شد عاقبت و سرانجام کار ستمگران پیشین.»
«اگر ستمگر مالک روی زمین باشد و همه آن را برای نجات خود از عذاب الهی بدهد، سودی برای او ندارد.»
«ستمگران چون عذاب الهی را مشاهده می کنند سخت در باطن خود ندامت پیدا می کنند و خداوند بین آنها به حق و عدل حکم می فرماید و هرگز ستمی به آنان نمی شود.»
«کسانی که مورد ظلم و ستم واقع شده باشند حق دارند که از ستم ظالم شکایت و تظلّم کنند باکی بر آنان نیست و مؤاخذه نخواهند شد. مؤاخذه و مجازات تنها مربوط به کسانی است که در روی زمین ظلم و فساد می کنند. همانا برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود.»
«خداوند فریاد ناپسند را دوست ندارد، مگر از مظلوم [که فریاد مظلومیت و دادخواهی خود را بلند کند].»
«[ای رسول ما!] پروردگارت در کمین ستمگران است.»
سینه خود چسبانید و فرمود: «ای فرزند عزیزم! من تو را به چیزی سفارش می کنم که پدرم حسین بن علی علیهما السلام نزدیک رحلت خو مرا به آن سفارش نمود، و آن چیزی بود که پدر او امیرالمؤمنین در چنین وقتی به او سفارش نموده و فرموده بود: عزیزم! بپرهیز از ظلم به کسی که یاوری جز خدا ندارد [چنین ظلمی را خداوند در دنیا و آخرت مؤاخذه خواهد نمود].»
امام صادق علیه السلام، در تفسیر آیه شریفه «إنّ ربّک لبالمرصاد» فرمود: «مرصاد گردنه ای است بر صراط [و آن آخرین گردنه آن است] که هیچ بنده ای با داشتن بدهکاری و مظلمه مردم نمی تواند از آن عبور کند.»
در کتاب کافی نقل شده که شیخی از نخع گوید: به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: من از زمان حجاج تا امروز از طرف حکومت وقت والی و حاکم بوده ام، آیا راهی برای توبه من هست؟ امام علیه السلام سکوت نمودند تا این که من سخن خود را تکرار کردم. امام علیه السلام [این بار در پاسخ] فرمود: «توبه تو پذیرفته نمی شود تا هر حقی را که تضییع کرده ای به صاحبش برگردانی.»
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «خداوند به عیسی بن مریم وحی نمود که به عده ای از
ص :363
بنی اسرائیل بگو: به خانه های من [یعنی مساجد] داخل نشوند جز با قلب های پاک و چشم های خاشع و دست های پاکیزه. و به آنان بگو: آگاه باشید که من دعای کسی را که مظلمه بنده ای از بندگانم به عهده اوست نخواهم پذیرفت.»
مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «ظلم سه قسم است: ظلمی که خداوند از آن می گذرد، ظلمی که خداوند نمی بخشد و از آن نمی گذرد، ظلمی که خداوند صاحب آن را رها نمی کند.
اما ظلمی که خداوند از آن می گذرد، ظلمی است که بین بنده و خدای خود باشد؛ و اما ظلمی که از آن نمی گذرد، شرک به ذات مقدّس اوست؛ و اما ظلمی که صاحب آن را در قیامت رها نمی کنند، دین و بدهکاری های مردم است به همدیگر.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «آنچه مظلوم از دین ظالم می گیرد بیش از آن است که ظالم از دنیای مظلوم گرفته است.»
مؤلّف گوید: شاید مراد ازاین حدیث این باشد که مظلوم در قیامت عبادات ظالم را به جای دین خود می گیرد، به گونه ای که او مفلس و ورشکسته می شود تا حدی که گناهان مظلوم را نیز بسا به دوش می گیرد.
ص :364
در همان کتاب، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «ظالم و کمک ظالم و راضی به ظلم ظالم، هر سه، در ظلم شریک هستند و ظالم محسوب می شوند.»
در کتاب ثواب الأعمال، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که به شخصی ظلم کند و او را نیابد، باید برای او استغفار نماید تا کفاره گناه او شود.»
مفضّل گوید: روزی امام صادق علیه السلام از پیش خود آغاز سخن نمود و فرمود: «هر کس ظلم کند خداوند ظالمی را بر او و یا فرزندان و یا فرزندان فرزندان او مسلّط خواهد نمود.»
مفضّل گوید: با شنیدن این سخن من با خود گفتم: او ظلم کرده، چگونه فرزندان او مورد عقوبت واقع می شوند؟! پس امام صادق علیه السلام قبل از آن که من چیزی بگویم فرمود: «خداوند در قرآن می فرماید: ستمکاران باید بترسند، زیرا فرزندان آنان پس از آنان گرفتار [آثار عمل پدران خود] می شوند. پس [پدرها] باید در هراس [این عقوبت ]باشند و چون سخن می گویند [و وصیت می کنند] به حق [و براساس قانون خدا] سخن بگویند و حق کسی را ضایع نکنند.»
ص :365
(1)علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که حق مؤمنی را حبس کند [و یا مال او را به او ندهد] خداوند، روز قیامت، پانصد سال او را روی پاهایش نگه می دارد تا عرق او جاری شود و از طرف خداوند اعلام می گردد: این است آن ظالمی که حق خدا را حبس نموده بود. پس چهل شبانه روز او را ملامت می کنند وسپس او را در آتش می افکنند.»
(2)در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «هر مؤمنی که حق مؤمنی را حبس کند و مال او را نزد خود نگه دارد، درحالی که آن مؤمن نیاز به آن مال داشته باشد، به خدا سوگند، چنین کسی از غذای بهشتی نخواهد چشید و از ظرف های مهرکرده آن نخواهد نوشید.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: شخصی به نام سمرة بن جندب در باغ یکی از انصار مدینه درخت خرمایی داشت و چون منزل مرد انصاری در مسیر و در کنار در آن باغ بود و صاحب درخت خرما [سمرة بن جندب] بدون اطلاع و اجازه وارد آن باغ می شد مرد انصاری از او خواست که با اجازه وارد شود و او نپذیرفت وهمواره بدون اطلاع وارد باغ می شد و خانواده مرد انصاری از این عمل رنج می بردند.
تا اینکه مرد انصاری خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله شرفیاب شد و از او شکایت نمود. و رسول خداصلی الله علیه وآله او را خواست و به او فرمود: «هنگامی که می خواهی وارد باغ مرد انصاری شوی اجازه بگیر.» و چون سمرة نپذیرفت. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «درخت خود را به من بفروش.» [باز سمرة نپذیرفت و] رسول خدا پیاپی قیمت آن را بالا می برد و سمره نمی پذیرفت تا اینکه رسول خداصلی الله علیه وآله به مرد انصاری فرمود: «درخت او را بکن و نزد او بینداز؛ چرا که در اسلام ضرر رساندن ممنوع و حرام است.»
و در روایت دیگری آمده که رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «تو مرد اذیت کننده ای هستی و آزار رساندن در اسلام حرام است.» و سپس دستور داد تا درخت او را کندند و فرمود: «اکنون برو هر کجا که می خواهی آن را غرس کن.»
ص :366
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه شریفه «و أمّا من بخل و استغنی و کذّب بالحسنی» می گوید: این آیه در باره مردی از اهل مدینه نازل گردید که در خانه یکی از انصار مدینه درخت خرمایی داشت و بدون اجازه وارد خانه او می شد تا این که صاحب خانه خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و از او شکایت نمود. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به صاحب درخت خرما فرمود: «درخت خرمای خود را به من بفروش تا درختی از خرما در بهشت به تو بدهم.» او گفت: نمی فروشم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «درخت خرمای خود رابه باغستانی در بهشت بفروش.» او گفت: نمی فروشم و از نزد آن حضرت رفت.
پس ابن ابی الدحداح [نزد او رفت و گفت: آیا حاضری درخت خود را با باغی که من دارم معاوضه کنی؟] او پذیرفت. و ابی الدحداح باغ خود را به او داد و آن درخت را از او خریداری نمود و سپس نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: یا رسول اللّه! این درخت را از من بگیرید و باغستانی که می خواستید در بهشت به او بدهید به من بدهید. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من به عوض این درخت به تو چندین باغستان بهشتی می دهم.» پس این آیه نازل گردید: «فأمّا من أعطی و إتّقی و صدّق بالحسنی) مقصود خداوند از کسی که تقوا پیشه نمود و مال خود را در راه خدا داد و وعده رسول خداصلی الله علیه وآله را تصدیق نمود ابن ابی الدحداح بود و مقصود او از «و ما یغنی عنه ماله إذا تردّی» صاحب درخت خرما بود که چون از دنیا می رود مال دنیا به فریاد او نمی رسد و در دوزخ سقوط می نماید.
ص :367
استاد من مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد رضوان اللّه تعالی علیه که به منزله پدر بنده نیز بود، ظاهراً از قول مرحوم آیة اللّه ارباب اصفهانی نقل نمود که در قحطی دوم [که حدود هشتاد سال پیش بوده] خانواده محترمی همه اموال خود را با قیمت های ناچیز صرف تهیه غذا و خریدن گندم می کند تا این که اموال آنها تمام می شود و فرزندان خانواده در گرسنگی به سر می برند و بزرگ خانواده به همسر خود می گوید: آیا چیزی داریم که با آن گندم تهیه کنیم؟
می گوید: جز یک دیگ بزرگ چیزی باقی نمانده است. مرد خانواده می گوید: آن را نزد گندم دار ببر و به جای آن گندم بگیر.
وقتی آن زن دیگ را نزد گندم دار می برد گندم دار می گوید: ما این دیگ را وارونه می کنیم و گندم به پشت آن می ریزیم هر مقدار گندم که به پشت آن قرار گرفت به همان مقدار می خریم. آن زن گریان می شود و دیگ را به خانه باز می گرداند و چون سخن گندم دار را به همسر خود می گوید: او به یاد می آورد که در قحطی اول همین دیگ را خانواده فقیری از بیچارگی و گرسنگی نزد پدر [و یا جد او] آوردند که به جای آن گندم بگیرند و همین گونه با آنها معامله شد. پس به همسر خود می گوید: چاره ای نیست این دیگ را بیش از این نباید از ما بخرند، چرا که پدر یا جد ما همین معامله را با بیچاره ای نموده است. برو و آن را به همین کیفیت به او بفروش.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «عمر را زیاد نمی کند مگر نیکی و احسان به مردم.»
و از آن حضرت نقل شده که فرمود: «پاداش هیچ عمل خیری سریع تر از نیکی و
ص :368
احسان به مردم، به انسان باز نمی گردد و کیفر هیچ گناهی زودتر و سریع تر از ظلم به مردم، به انسان باز نمی گردد.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «احسان به دیگران و صدقه پنهانی فقر و تنگدستی را برطرف می کند و عمر را زیاد می نماید و هفتاد مرگ بد را از انسان دور می کند.»
مؤلّف گوید: بهترین احسان به مردم امر به معروف و نهی از منکر است و زشت ترین گناه و ظلم، امر به منکر و نهی از معروف است و زشت ترین از آن این است که انسان معروف و کار نیک را بد بداند و منکر و کار زشت را نیک پندارد و این نهایت تباهی و فساد است.
شیخ صدوق(ره) در امالی، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «حضرت عیسی علیه السلام بر جمعی گذشت که شادی می کردند. حضرت سبب شادی آنها را پرسید. عرض کردند: یا روح اللّه! دختر فلانی را امشب برای فلان مرد به عروسی می برند. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: امروز شادی می کنند، ولی فردا گریان خواهند بود. سؤال شد برای چه ای پیامبر خدا؟!
فرمود: به جهت آن که عروس آنها امشب خواهد مرد. این سخن سبب اختلافی میان پیروان آن حضرت و منافقان گردید. و چون چند روز دیگر شد و به نزد آن حضرت آمدند و او را سالم در جای خود دیدید. از این رو، به نزد عیسی رفته، گفتند: یا روح اللّه! آن عروسی را که دیروز گفتی خواهد مرد. نمرده است.
عیسی علیه السلام فرمود: خدا هرچه بخواهد می کند. اکنون ما را به نزد وی به برید.
ص :369
آنان با عجله عیسی علیه السلام را به آنجا آوردند و درِ خانه را زدند. شوهر آن زن [تازه عروس] بیرون آمد و حضرت عیسی به او فرمود: از همسرت اجازه بگیر تا من به نزدش بروم.
داماد به داخل خانه رفت و به همسرش گفت: حضرت روح الله با جمعی بر درِ خانه اند.
آن زن در چادر رفت و عیسی داخل شد و از او پرسید: دیشب چه کار خیری کردی؟
پاسخ داد: اضافه بر کارهای قبلی خود کاری نکردم. هرشب جمعه سائلی بر درِ خانه می آمد و ما خوراک یک هفته را به او می دادیم. دیشب نیز سائل مزبور آمد و من و اهل خانه هر کدام به کاری سرگرم بودیم و کسی متوجه او نشد. یک بار فریاد زد، کسی پاسخش را نداد، بار دوم صدا زد، کسی جوابش را نداد. تا چند بار صدا زد و من که صدای او را شنیدم به طور ناشناس برخاستم و به اندازه معمولِ هر هفته به او خوراکی دادم و رفت.
عیسی علیه السلام که این سخن را شنید به او فرمود: از جای خود برخیز! چون آن زن از جا برخاست، افعی [بزرگی] چون تنه درخت در زیر جایگاه او بود که دُم خود را به دندان گرفته بود. عیسی فرمود: به خاطر آن عملی که انجام دادی خداوند این بلا را از تو دور گردانید.»(1)
عبدالرّحمان بن حجّاج از امام موسی بن جعفرعلیه السلام روایت کرده است که فرمود: «در میان بنی اسرائیل مرد صالحی بود که همسری مانند خود صالحه داشت. این مرد شبی در خواب دید که [شخصی به نزد او آمد و به او گفت:] خدای تعالی عمر تو را فلان مقدار مقدّر فرموده و مقرّر داشته است که نیمی از عمر تو در وسعت و فراخی بگذرد و نیم دیگر آن در سختی و فشار. اکنون تو در مقدّم داشتن هریک از این دو مخیّری [یا آن نیمی را که در فراخی می گذرد مقدّم بدار و نیم دوم زندگی را در سختی بگذران، و یا سختی را مقدّم بدار و نیم دوم زندگی را در فراخی و وسعت بگذران].
مرد صالح گفت: من زنی صالحه دارم که با من در زندگی شریک است. با وی مشورت می کنم و اطلاع می دهم. چون صبح شد به زن خود گفت: من چنین خوابی دیده ام.
ص :370
زن به او گفت: همان فراخی و وسعت را در نیمه اول زندگی اختیار کن. شاید خدا به ما رحم کند و نعمت خویش را بر ما تمام گرداند! چون شب دوم شد همان شخص به خواب وی آمد و پرسید: کدام را انتخاب گردی؟ مرد صالح گفت: من فراخی را در نیمه اوّل انتخاب کردم.
پس او هم پذیرفت و رفت. و روز دیگر دنیا از هر طرف به مرد صالح روی آورد و نعمت او زیاد شد. زن که چنین دید به او گفت: به وسیله این اموال به خویشان خود و نیازمندان رسیدگی کن و به همسایگان و برادرانت از این اموال بده.
[از آن پس نیز زن پیوسته او را به صله رَحم و احسان و انجام کارهای نیک وادار می کرد] تا چون نیمی از عمر او گذشت همان مرد را در خواب دید که به وی گفت: خدای تعالی به خاطر قدردانی از رفتاری که در این مدّت انجام دادی [و احسانی که کردی] همه عمر تو را در فراخی و نعمت مقرّر فرمود و تا پایان عمر مقدر داشت که به همین وضع به سر ببری. (بحار، ج 14/491؛ کیفر گناه، ص 201)
آزار رساندن به خود همانند آزار رساندن به دیگران حرام و گناه است و فرقی بین آزار به جسم و آزار به روح و جان انسان نیست. بنابراین استعمال هرچیزی که موجب آزار به جسم و یا روح انسان باشد حرام و گناه است.
شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب رسائل فقهیه می فرماید: فقهای ما در قاعده معروف [لاضرر] که از سخن رسول خداصلی الله علیه وآله: «لاضرر و لاضرار فی الإسلام» استفاده نموده اند فرقی
ص :371
بین اضرار به غیر و اضرار به نفس نگذارده اند و از ادلّه عقلیّه و نقلیّه استفاده می شود که اضرار به نفس نیز [همانند اضرار به غیر] حرام است.
بلکه بین فقها و متکلمین ما مشهور است که دفع ضرر محتمل نیز عقلاً واجب است، چه رسد به ضرر معلوم. و می توان حرمت اضرار به نفس را از مفهوم کلام امام باقرعلیه السلام در کتاب کافی استفاده نمود.
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «من در کتاب جدّم علی علیه السلام خواندم که رسول خداصلی الله علیه وآله بین مهاجرین و انصار [و مسلمانان بعد از آنان] مکتوب نمود که همسایه انسان حکم خود انسان را دارد و حرمت او مانند حرمت پدر و مادر انسان است و نباید همسایه به همسایه خود آسیب و آزاری وارد نماید.»
مرحوم آیة اللّه اراکی می فرماید: اضرار به نفس حدوثاً و بقاءً حرام است، یعنی ادامه استعمال چیزی که مضرّ است مانند شروع آن حرام است اما مرحوم آیة اللّه خویی می فرماید: اضرار به نفس جز در موارد هلاکت و جاهایی که مبغوض شارع است حرام نیست.
ص :372
از آیات کریمه قرآن و سخنان پیامبر خداصلی الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام آشکار می شود که مؤمن نزد خداوند، عزیز و جان و مال و آبروی او محترم است. خداوند در یکی از آیات قرآن، عزّت را مخصوص خود و رسول خود و مؤمنان قرار داده و خود را ولی و مولای مؤمن معرفی فرموده است و در تعبیر دیگری، مؤمنان پاک و شایسته و اهل عمل صالح را بهترین مخلوق خود در روی زمین یاد نموده است.
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «خداوند مؤمن را از عظمت جلال و قدرت خویش آفریده بنابراین هرکس به او توهین نماید و یا سخن او را رد کند، سخن خدا را رد نموده و به ذات مقدّس او توهین نموده است.»
از امام کاظم علیه السلام نقل شده که آن حضرت بر کوه های [اطراف] کعبه ایستاد و فرمود: «ای کعبه! چقدر منزلت و حق تو بزرگ است.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، حق مؤمن و منزلت او نزد خداوند بزرگ تر از تو می باشد.»
ص :373
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مؤمن از هر جهت نزد خداوند عزیز و محترم است و تعرّض به جان و مال وآبروی او حرام است.»
در سخن دیگری، امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر مؤمنی به برادر مؤمن خود اُفّ بگوید، یعنی از او اظهار انزجار کند، از ولایت او خارج خواهد شد و اگر به او بگوید: تو دشمن من هستی، یکی از آنان کافر شده است،و این بدین علت است که خداوند عمل کسی را که عجله می کند و آبروی برادر مؤمن خود را ضایع می کند و یا درقلب خود قصد سویی نسبت به او دارد نمی پذیرد.»
سپس فرمود: «اگر پرده ها کنار رود، مردم خواهند دید که رابطه مؤمن با خدای خود چگونه است و در آن وقت همه مردم در مقابل او خضوع و احترام می کنند و اطاعت از او برای آنان آسان می شود، و اگر - با کنار رفتن حجاب ها - مشاهده کنند که چقدر از مردم [در اثر رعایت نکردن آداب و شرایط قبولی اعمال] در اعمال خود مردود می شوند، هر آینه خواهند گفت: خداوند از احدی چیزی را قبول نمی کند.»
شیخ اعظم انصاری، در کتاب مکاسب می گوید: ریختن آبروی مؤمن و تحقیر نمودن او به ادلّه اربعه، یعنی قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام و حکم عقل و اجماع مسلمین حرام می باشد؛ چرا که مصداق عیب جویی و غیب و سرزنش و آبروریزی [و دشنام و
ص :374
هتک حرمت] خواهد بود و همه این عناوین حرام است؛ خواه به صورت شعر باشد و یا سخن دیگر، در حضور آن مومن باشد و یا در غیاب او، آنچه به او نسبت می دهد در او باشد یا نباشد. و البته اگر نسبتی که به او می دهد خلاف واقع باشد تهمت محسوب می گردد و گناه آن بیشتر خواهد بود.
در کتاب روضة الواعظین و بحارالانوار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که آن حضرت به کعبه نگاه نمود و فرمود: «مرحبا بالبیت! چه قدر مقام توبلند است و تو نزد خداوند بزرگی!» سپس فرمود: «[لکن] به خدا سوگند، مقام مؤمن نزد خداوند بزرگ تر از تو است؛ چرا که او برای تو یک حرمت قرار داده، ولی برای مؤمن سه حرمت تعیین نموده است: مال او محترم است، خون او محترم است، گمان بد بردن به او نیز حرام است.»
در کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «خدای تبارک و تعالی می فرماید: کسی که به ولی من اهانت کند به جنگ بامن برخاسته است.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که به یک مؤمن فقیر و یا غیرفقیر توهین کند و او را سبک نماید، خداوند همیشه او را تحقیر و توهین می نماید و مورد خشم او خواهد بود تا زمانی که از توهین خود دست بردارد.»
و فرمود: «کسی که مؤمنی را خوار نماید و به جهت فقر و ناداری، او را حقیر و ناچیز
ص :375
شمارد، خداوند روز قیامت مقابل خلایق او را رسوا خواهد نمود.»
شیخ بزرگوار انصاری سپس می فرماید: توهین و سلب شخصیت از کسی که اهل بدعت باشد، به آنچه در او هست جایز است؛ چرا که در روایت آمده: «آنان را متهم کنید تا در گمراه کردن شما طمع پیدا نکنند [و مردم بدعت های آنان را نپذیرند].»
مطابق این سخن، احتمالاً می توان از آنان سلب شخصیت نمود و مردم را به این وسیله از گرد آنان دور کرد ولو با نسبت های خلاف واقع و دروغ؛ چرا که مصلحت دور نمودن مردم از اطراف آنها و جلوگیری از اضلال و بدعتشان قوی تر از مفسده دروغ است.
مؤلّف گوید: این احتمال قابل قبول نیست و به نظر می رسد جمله «باهتوهم» از ماده «بهت»، به معنای «تحیر» باشد، نه به معنای «بهتان و نسبت دروغ»؛ چنان که در آیه شریفه «فبهت الذی کفر» آمده است. و بسیار بعید به نظر می رسد که برای جلوگیری از شخص بدعتگذار، اجازه دروغ و افترا داده باشند؛ چرا که این عمل بین مردم دلیل مظلومیت و حقانیت آن بدعتگذار و محکومیت تهمت زننده می گردد و نتیجه آن خلاف مقصود خواهد بود.
در کتاب کافی، از ابوحمزه نقل شده که گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: بعضی از دوستان ما به اهل سنت و مخالفین تهمت می زنند و نسبت های خلاف می دهند؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «خودداری از چنین سخنانی بهتر است.»
ص :376
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به اصحاب خود، مانند حجربن عدی و عمروبن حمق که به طرفداران معاویه در جنگ صفیّن لعنت و شتم می کردند، فرمود: «من دوست نمی دارم شما زبان به لعنت و دشمنام به آنان بگشایید، لکن اگر اعمال خلاف آنان را مطرح کنید و بگویید که چنین کردند و چنین گفتند، بهتر و مؤثرتر خواهد بود.»
تردیدی نیست که توهین و بدگویی و مسخره نمودن مؤمن از گناهان بزرگ است و اگر آن مؤمن عالم و دانشمند باشد گناه آن بزرگ تر خواهد بود و اگر توهین همراه با تهمت و بدگویی باشد چند گناه بزرگ خواهد بود.
در سخنان معصومین علیهم السلام آمده که می فرمایند: «بهترین نیکان، نیکان از علما هستند»؛ «خیرالاخیار اخیار العلماء» و یا «عالم شایسته جامعه را اصلاح می کند»؛ «إذا صلح العالم صلح العالم»، و در سخنی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله آمده که فرمود: «اکرام و احترام به عالم، احترام و اکرام به من خواهد بود و توهین به عالم و بدگویی واستهزای به او توهین و بدگویی و استهزای بر من خواهد بود.»؛ «من أکرم عالماً فقد أکرمنی و من أهان عالماً فقد أهاننی.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «علمای شیعه مرزبانان و جهادگرانی هستند که مقابل شیاطین
ص :377
می ایستند و آنان را از گمراه نمودن ضعفای شیعیان باز می دارند و نمی گذارند که شیاطین و پیروان آنان و دشمنان ناصبی ما بر آنان مسلّط شوند و آنان را گمراه نمایند.»
سپس فرمود: «آگاه باشید که هر کدام از علمای شیعیان ما خود را در سنگر دفاع از حریم شیعیان ما قرار دهد و از مکتب تشیّع دفاع نماید، ارزش و مقام او هزارهزار برابر کسی است که اهل جهاد باشد و با دشمنان اسلام مانند روم و ترک و خزر بجنگد، چراکه علمای شیعه از دین مردم دفاع می کنند و مجاهدین از جسم مردم و امنیت آنان دفاع می نمایند.»
مؤلّف گوید: مفاد روایت فوق در روایات فراوان دیگری نیز از حضرت زهرا و حضرت عسگری علیهما السلام نقل شده که به دلیل رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر گردید.
در بخش های گذشته بیان شد که مردم آخرالزمان از علما و دانشمندان خود بدگویی می نمایند و عالم در آن زمان قیمت و ارزشی بین مردم ندارد.
علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از جامع الاخبار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «... زود باشد زمانی بر امّت من بیاید که مردم آن زمان از علما فرار می کنند مانند این که گوسفند از گرگ فرار می نماید. چنین مردمی را خداوند به سه بلا گرفتار خواهد نمود: 1- برکت از اموال آنان برداشته می شود؛ 2- خداوند سلطان ستمگری را بر آنان مسلّط می نماید؛ 3- بدون ایمان از دنیا می روند.»
ص :378
و در سخن دیگر فرمود: «زمانی بر امّت من خواهد رسید که مردم آن زمان علما را تنها به وسیله لباس زیبا می شناسند، و قرآن را تنها به وسیله صوت زیبا می شناسند، و خدا را عبادت نمی کنند مگر در ماه رمضان.»
بالاترین مقام در زمان غیبت امام زمان علیه السلام برای علما و فقهای عادل جامع الشرایط نیابت آنان از امام زمان علیه السلام است. در روایات زیادی تصریح شده که آنان نوّاب عامّه امام علیه السلام هستند و مردم باید از آنان پیروی کنند. در بخشی از روایت مقبولة ابن حنظله آمده است که امام صادق علیه السلام می فرماید: «بنگرید! از بین علما کسی را که احادیث و سخنان مارا می داند و حلال و حرام و احکام ما را می شناسند، بین خود حاکم قرار دهید و سخنان او را بپذیرید. همانا من چنین عالمی را بر شما حاکم نمودم [و چون او بین شما حکم کند مانند آن است که ما حکم نموده باشیم]، و اگر او حکم کند و کسی حکم او را نپذیرد [و او را رد نماید] همانا او به حکم خدا توهین کرده و سخن ما را رد نموده است و کسی که [سخن] ما را رد نماید [سخن] خدا را رد نموده و چنین کاری در حد شرک به خداست.»
اکنون این سؤال مطرح می شود که ایا توهین به مراجع تقلید و فقهای جامع الشرایط که نوّاب امام زمان علیه السلام هستند توهین به امام زمان علیه السلام محسوب می شود یا خیر؟
ص :379
پاسخ صحیح این سؤال این است که آری، این کار توهین به آن حضرت خواهد بود، زیرا توهین کننده توجّه ندارد که به یک بنده خدا و یک مسلمان و یک مؤمن و یک عالم و یک فقیه جامع الشرایط و کسی که جانشین امام زمان اوست و باید از او اطاعت کند و دین خود را از اوبگیرد توهین نموده است. باید از غفلت ها و تبلیغات شیاطین به خدا پناه ببریم.
توهین به مؤمن نیز حرام است، چه رسد آن مؤمن عالم دینی و فقیه جامع الشرایط باشد. در بخش های گذشته حرمت توهین به مؤمن بیان گردید. دراین جا به طور اختصار به برخی از روایات آن اشاره می شود.
در کتاب کافی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که خدای تبارک و تعالی می فرماید: «کسی که به یک ولیّ از اولیای من اهانت کند در حقیقت به جنگ با من برخاسته است.»
و در همان کتاب از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که مؤمنی را به علّت ناداری و فقر او تحقیر و توهین نماید، خداوند روز قیامت مقابل خلایق آبروی او را می برد و او را به مردم معرفی می کند.»
و در همان کتاب از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «خدا مرا به معراج برد و با من سخن گفت.» و به من فرمود: «ای محمّد! هرکس ولیّ و دوستی از دوستان من را خوار و سبک نماید با من به جنگ برخاسته و هرکس به جنگ با من برخیزد من نیز به جنگ با او خواهم رفت.»
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «به خدای خود گفتم: خدایا، ولیّ تو کیست که اگر کسی به او توهین کند در حقیقت به جنگ با تو برخاسته است و تو نیز به جنگ با او خواهی رفت؟ خطاب شد: ولیّ من همان کسی است که من برای تو و وصیّ تو و ذریّه شما از او میثاق و پیمان ولایت گرفته ام و او ولایت شما را پذیرفته است.»
ص :380
یکی از گناهان بسیار خطرناک این است که ندانسته به مؤمنی نسبت کفر داده شود، مثلاً به او گفته شود: «تو دین نداری» و یا «تو خدا را نمی شناسی و یا باور نداری» و یا «تو مسلمان نیستی» و یا «تو کافر هستی» و امثال این تعبیرات که علاوه بر تکفیر، توهین و تحقیر او نیز خواهد بود.
خداوند در سوره نساء می فرماید: «ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید! هنگامی که برای جهاد در راه خدا حرکت می کنید ندانسته در پاسخ کسی که به شما سلام می کند [و اظهار اسلام می نماید] نگویید تو ایمان نیاورده ای [و هدف شما این باشد که مال او را بگیرید]، چرا که نزد خداوند اموال و غنایم بسیاری هست [از او به خواهید]. این عمل را شما قبل از اسلام انجام می دادید و خداوند [به برکت اسلام ]بر شما منّت نهاد و گذشته های شما را بخشید پس اکنون بدون تحقیق کسی را متهم به کفر نکنید. خداوند به اعمال شما آگاه است.»
مرحوم محقق اردبیلی، در کتاب زبدة البیان می فرماید: مشهور بین مفسّرین این است که آیه فوق در باره اسامة بن زید و یاران او نازل شد و رسول خداصلی الله علیه وآله آنها را برای جنگی اعزام نمود. پس اسامه [در آن منطقه و یا بین راه] چوپانی را دید که با گله خود
ص :381
به کوه پناه برده بود و او قبلاً مسلمان شده بود و چون لشکر اسلام را دید از ترس گفت: «السلام علیکم. لا اله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه» پس اسامه به سخن او اعتنا نکرد و او را کافر پنداشت و به قتل رساند و گوسفندان او را به غنیمت برداشت [و آیه فوق بدین علت نازل گردید].
محقق اردبیلی پس از نقل این ماجرا می گوید: آیه فوق دلالت می کند که هرکس به ظاهر اظهار اسلام نماید باید از او پذیرفته شود و کسی حق ندارد بگوید: او از روی تقیه و یا اکراه و امثال اینها شهادتین گفته است و در باطن مسلمان نیست و نسبت کفر به او بدهد.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «ملعون است و ملعون است کسی که مؤمنی را به کفر نسبت به دهد.» سپس فرمود: «نسبت کفر دادن به یک مؤمن با کشتن او برابر است.»
امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: «هیچ کسی شهادت و گواهی به کفر دیگری نمی دهد جز آن که یکی از آنان کافر خواهند بود.»
توضیح این که اگر در حقیقت شهادت بر کافری داده باشد صادق خواهد بود و اگر بر مؤمنی شهادت به کفر داده باشد آن شهادت به خود او باز می گردد و او کافر محسوب می شود.
سپس فرمود: «از نسبت کفر دادن به مؤمنین بترسید که خطرناک خواهد بود.»
مؤلّف گوید: در بحث لعنت به مؤمنین نیز گذشت که امام صادق علیه السلام فرمود: «هنگامی که لعنت از دهان لعنت کننده خارج شود، اگر طرف سزاوار آن نباشد به خود لعنت کننده باز می گردد.»
ص :382
خداوند، اجل از آن است که مانند مخلوق از کسی آزار و آسیبی ببیند. و معنای آزار به او می تواند آزار به اولیای او و یا تخلف از فرمان او باشد. از این رو، خداوند در قرآن آزار به رسول خود را در ردیف آزار به خود ذکر نموده است و می فرماید:
«کسانی که خدا و رسول او را آزار دهند، در دنیا و آخرت مورد لعنت خداوند هستند و خداوند برای آنان عذاب و کیفر خوارکننده ای آماده نموده است.»
رسول خداصلی الله علیه وآله نیز آزار به اهل بیت خود را آزار به خود دانسته و می فرماید: «کسانی که به فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام و سایر فرزندان من آزار به رسانند، به من آزار رسانده اند.» بلکه می فرماید: «کسانی که به مؤمنین آزار به رسانند، همانند آن است که به من آزار رسانده باشند.
این سخن خلاصه روایاتی است که از آن حضرت در باره اهل بیت و دوستان آنان نقل شده است.
در سخنان اهل بیت نیز فراوان دیده می شود که توهین و آزار به دوستان و شیعیانشان را توهین و آزار به خود می دانند که در بخش بعدی خواهد آمد.
توجه به این نکته لازم است که خداوند در آیات فراوانی از قرآن، آداب معاشرت و برخورد با پیامبر خود را بیان نموده است. و در این آیات دستور احترام و تعظیم و توقیر و تجلیل از آن حضرت را در زمان حیات و پس از رحلت آن حضرت داده است. روشن است که تخلّف از مفاهیم این آیات، آزار به آن بزرگوار محسوب می گردد. از این
ص :383
رو، بخشی از آن آیات را که نشان دهنده مقام بلند آن حضرت نزد خداوند است و احترام و تعظیم و تجلیل از او را بر ما واجب می نماید یادآور شویم تا معنای آزار و اذیت به آن حضرت نیز روشن گردد.
خداوند در سوره نور می فرماید: «به راستی مؤمنان کسانی هستند که به خدا و رسول او ایمان آورده و هنگامی که در خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله برای انجام وظیفه ای هستند [مانند جنگ و امثال آن] از او جدا نمی شوند، مگر با اجازه آن حضرت.»
در همان سوره می فرماید: «نباید رسول خدا را [با صدای بلند] همان گونه که یکدیگر را صدا می زنید صدا بزنید. همانا خداوند... پس کسانی که از امر او تخلّف می کنند باید از عذاب خداوند و یا فتنه ای که دامن گیر آنان می شود بترسند و از آن هراس داشته باشند.»
از این آیه استفاده می شود که بی احترامی و تخلّف از امر رسول خداصلی الله علیه وآله موجب فتنه در دنیا و عذاب آخرت خواهد شد.
در همان سوره می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه های پیامبرصلی الله علیه وآله
ص :384
وارد نشوید تا اینکه به شما اجازه داده شود. [و چون ]برای خوردن طعامی به شما اجازه داده شد [شتاب مکنید و] منتظر ظرف های غذا نباشید. آری هنگامی که دعوت به طعام شدید، وارد شوید و چون طعام و غذای آن حضرت را خوردید متفرق گردید و آن جا را جلسه سخن و گفتگو قرار ندهید که این عمل موجب آزار پیامبرصلی الله علیه وآله خواهد بود و او از شما [که میهمان او هستید] حیا می کند لکن خداوند از بیان حق حیا نمی کند.»
«و هنگامی که می خواهید از همسران پیامبرصلی الله علیه وآله متاع و غذایی را درخواست کنید، با آنان روبه رو نشوید و از پشت پرده با آنان سخن بگویید. این برای پاکی قلب های شما و آنان بهتر خواهد بود.» سپس می فرماید:
«شما حق ندارید رسول خداصلی الله علیه وآله را آزار دهید و یا پس از او با همسران او ازدواج نمایید؛ چرا که این عمل نزد خداوند بزرگ خواهد بود.»
از این آیات استفاده می شود که بر مسلمان واجب است نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله ادب و احترام را کاملاً رعایت کنند و او را در محذور حیا قرار ندهند؛ چنان که به احترام آن حضرت، لازم است به خانواده و همسران او نیز احترام کنند تا حدی که پس از رحلت او با همسران او ازدواج نکنند که تخلّف از آن نزد خداوند بزرگ خواهد بود.
در همان سوره می فرماید: «خدا و ملائکه بر پیامبر درود و صلوات می فرستند. شما مؤمنان [نیز] باید بر او صلوات بفرستید و تسلیم امر او باشید.»
و در سوره حجرات می فرماید: بر خدا و رسول او پیشی نگیرید واز خدا بترسید
ص :385
که او شنوا و داناست. و در همان سوره می فرماید: ای مؤمنین صدای خود را بالای صدای پیامبرصلی الله علیه وآله بلند مکنید و او را مانند همدیگر بلند صدا مزنید چرا که این کار اعمال شما را ضایع می کند و شما نمی دانید.
ودر همان سوره می فرماید: آنانکه مقابل پیامبرخداصلی الله علیه وآله صدای خویش را کوتاه می کنند خداوند دل هایشان را به تقوی آزموده و برای آنان آمرزش و پاداش بزرگی خواهد بود، سپس می فرماید: ای رسول من آنان که از پشت دیوارها تو را صدا می زنند بیشترشان عقل ندارند و اگر صبر می کردند تا شما بر آنان وارد شوید بهتر می بود و خداوند بخشنده و مهربان است.
از عبادات اجتماعی، بلکه بهترین آنها اصلاح امور مسلمانان و کمک به آنان است. این عمل توفیق بزرگی است که هرکسی موفق به آن نخواهد شد و معصومین علیهم السلام کسانی را که موفق به خدمت به مسلمانان و امور خیریه هستند، اهل معروف نامیده اند. آنان هم چنان که در دنیا اهل خیر و اصلاح امور مسلمانان بوده اند، در آخرت نیز خداوند این توفیق را به آنان می دهد و اهل خیر و معروف خواهند بود.
در روایتی آمده است که روز قیامت از ناحیه پروردگار ندایی می رسد که هرکسی بر خدا حق واجبی دارد آماده شود و به پا خیزد تا خداوند پاداش او را عطا فرماید و آن پاداش
ص :386
جز بهشت چیز دیگری نمی باشد. پس هیچ کس جز کسانی که در دنیا اهل معروف بوده اند قیام نمی کند.»
روایات و سخنان معصومین علیهم السلام در باره این موضوع فراوان است و اکنون مجال ذکر آنها نیست لکن باید توجه نمود. که به همان اندازه که احسان و کمک به مردم و اصلاح امور آنان ارزشمند است، آزار و اذیت به آنان نیز گناه و خطرناک خواهد بود و مصادیق و نمونه های آن فراوان است.
اکنون موضوع بحث ما آزار و ایذاء به مؤمنین است و چون مصادیق عالی مؤمنین، امیرالمؤمنین و فرزندان آن حضرت علیهم السلام هستند ما نیز سخن را این گونه شروع می کنیم.
خداوند در سوره احزاب می فرماید: «کسانی که مؤمنین و مؤمنان را [به وسیله تهمت و اتهام] می آزارند، همانا بار تهمت و گناه آشکاری را به دوش گرفته اند.»
روشن است که به مقتضای این آیه و آیات دیگر، توهین به رسول خداصلی الله علیه وآله و تخلّف از امر او بسیار بزرگ و خطرناک می باشد و هرگز بخشودنی نخواهد بود و منافقینی که سخت ترین آزار را نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله روا داشتند و حرمت او را نگه نداشتند و به جای درود و صلوات بر او، نسبت هذیان به آن حضرت دادند و روح مبارک ایشان را در آخرین لحظات عمر شریف آن حضرت آزردند، مورد عقوبت و عذاب الهی واقع خواهند شد و راهی برای نجات آنان نخواهد بود.
خداوند در سوره حجرات می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از امر و دستور خدا و رسول او تخلّف مکنید و از خدا بترسید که او شنوا و داناست [و به اعمال شما آگاه است].»
چه زیباست روایتی که از حضرت عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه نقل شده
ص :387
است را نقل کنیم تا اهمیت مسأله تهمت و آزار به مؤمنان روشن گردد و مصداق اتم و اکمل آن معلوم شود.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله [در باره امیرالمؤمنین علیه السلام و مقام بلند او] فرمود: «یکی از کسانی که اجل [و عمر او] و عمل و روش او در دنیا و مقدار روزی او و سعادت و عاقبت نیک او ثبت شده علی بن ابی طالب علیه السلام است، که در باره عمل و رفتار و سیره او نوشته شده که او هرگز تا آخر عمر گناهی انجام نخواهد داد.»
این سخن را رسول خداصلی الله علیه وآله به بریده اسلمی هنگامی فرمود که او از علی علیه السلام شکایت آورده بود و آن این گونه بود که رسول خداصلی الله علیه وآله روزی لشکری را به فرماندهی امیرالمؤمنین علیه السلام برای جنگ فرستاد و عادت رسول خداصلی الله علیه وآله چنین بود که هرجنگی که امیرالمؤمنین علیه السلام در آن شرکت داشت او از سوی رسول خداصلی الله علیه وآله فرمانده آن جنگ بود.
هنگامی که در آن جنگ پیروزی حاصل شد و غنیمتی به دست آمد، امیرالمؤمنین علیه السلام خواستند یکی از کنیزان را که در آن جنگ اسیر شده بود خریداری کنند و قیمت آن را در بین غنایم قرار دهند. پس دو نفر از لشکریان، به نام حاطب و بریده، با یکدیگر حیله کردند و قیمت آن کنیز را بالا بردند و چون امیرالمؤمنین علیه السلام چنین دیدند صبر کردند تا قیمت آن به قیمت عادلانه رسید و سپس آن را خریداری کردند.
ص :388
و چون آن دو نفر به مدینه بازگشتند، با یکدیگر توطئه نمودند که خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله از امیرالمؤمنین علیه السلام شکایت نمایند. پس بریده آمد و مقابل رسول خداصلی الله علیه وآله ایستاد و گفت: یا رسول اللّه! آیا ندیدید علی کنیزی را از میان غنیمت ها، بیش از سهم خود، برداشت؟
پس رسول خداصلی الله علیه وآله روی مبارک خود را از او برگرداند، ولی او باز در طرف راست آن حضرت ایستاد و سخن خود را تکرار نمود. و رسول خداصلی الله علیه وآله دوباره روی مبارک خود را از او برگرداند. پس بریده، در طرف چپ آن حضرت ایستاد و باز سخن خود را تکرار نمود و رسول خداصلی الله علیه وآله باز روی خود را از او برگرداند، و چون به او توجه نفرمود، او از پشت سر مبارک آن حضرت آمد و سخن خود را تکرار نمود و باز رسول خداصلی الله علیه وآله روی خود را از او برگرداند. در نهایت، چون مقابل روی مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و سخن خود را تکرار نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله سخت خشمناک گردید، به گونه ای که تاکنون کسی او را چنین ندیده بود. پس رنگ مبارک صورت او تغییر کرد و رگ های گردن او متوّرم و اعضای بدن او به حرکت درآمد و فرمود: «ای بریده! چرا از آغاز این روز رسول خدا را آزار نمودی؟ مگر نمی دانی که خداوند می فرماید: کسانی که خدا و رسول او را بیازارند خداوند در دنیا و آخرت آنان را لعنت
ص :389
می کند و عذاب خوارکننده ای برای آنها خواهد بود؟ و کسانی که مؤمنین و مؤمنات را بیازارند و آنان را به چیزی متهم سازند که آنان آن چیز و آن عمل را انجام نداده اند همانا بهتان و گناه آشکاری را به دوش گرفته اند؟»
بریده گفت: یا رسول اللّه! من هرگز نسبت به شما نیّت اذیت نداشته ام. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تو گمان می کنی، کسی که تنها قصد اذیت مرا داشته باشد، من از او آزار می بینم؟ مگر نمی دانی علی علیه السلام از من است و من از اویم و هرکس علی علیه السلام را اذیت کند مرا اذیت نموده و هرکس مرا اذیت نماید خدا را اذیت کرده است و هرکس خدا را اذیت نماید بر خداوند حق است که او را با عذاب دردناک جهنم بیازارد؟»
سپس فرمود: «ای بریده! تو داناتری یا خداوند؟ تو داناتری یا قراّء لوح محفوظ؟ تو داناتری یا ملک ارحام؟» بریده گفت: خداوند و قراّء لوح محفوظ و ملک ارحام داناتر از من هستند.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تو داناتری یا حفظه [و ملائکه حافظین اعمال ]علی بن ابی طالب؟» بریده گفت: بلکه ملائکه حفظه علی از من داناترند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پس چگونه تو او را تخطئه می کنی و به او تهمت می زنی و او را در عملی که انجام داده ملامت و توبیخ و سرزنش می نمایی؟» آن گاه فرمود: «اکنون این جبرئیل است که به من خبر می دهد:
ملائکه نگهبانان علی، از زمان ولادت تاکنون، برای او خطایی ننوشته اند و ملک ارحام نیز می گوید: چون خلقت علی در شکم مادر کامل شد، قبل از آن که به دنیا بیاید، بر [پیشانی] او نوشته شد که او هرگز تا آخر عمر خطایی نخواهد داشت، و این ملائکه قاریان لوح محفوظ هستند که در شب معراج به من گفتند: ما در لوح محفوظ یافتیم که علی از هر خطا و لغزشی معصوم می باشد. پس ای بریده! تو چگونه او را خطاکار دانستی،
ص :390
در حالی که پروردگار عالم و ملائکه مقرّب او او را نیکوکار معرفی نموده اند؟ سپس فرمود: «ای بریده! در باره علی جز نیکی و زیبایی مگو. همانا او امیرمؤمنان و آقا و سرور اوصیا و صالحین است. او تنها رزم آور دلیر مسلمانان و پیشوای سفید رویان و تقسیم کننده جنّت و نار است. او روز قیامت به آتش می گوید: این شخص [که ولی من است] از من و آن [که دشمن من است] از تو.»
سپس فرمود: «ای بریده! تو گمان می کنی که علی بر شما مسلمانان حق [لازم و واجب] ندارد؟ پس [بترسید و] با او کید و مکر و دشمنی مکنید و شخصیت او را پایین نیاورید.»
سپس فرمود: «هیهات! هیهات! همانا قدر و منزلت علی نزد خداوند بیش از آن است که شما می پندارید. آیا می خواهید از مقام و منزلت او برای شما بگویم؟» اصحاب عرض کردند: بلی، یا رسول اللّه!
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند عده ای را روز قیامت مبعوث می کند که نامه های عمل آنان پر از گناه می باشد و هیچ عمل نیکی در آنها یافت نمی شود. پس به آنان گفته می شود: آیا با داشتن این گناهان حسناتی برای خود آورده اید که گرفتار عذاب نشوید؟ آنان می گویند: پروردگارا! ما حسناتی از خود سراغ نداریم. ناگهان از طرف پروردگار ندا
ص :391
می رسد: اگر شما حسناتی برای خود نمی دانید، من حسنه و عمل نیکی از شما می دانم که پاداش آن فراوان است.
سپس بادی می وزد و رقعه و نوشته کوچکی را در کفّه حسنات آنان قرار می دهد که در مقابل گناهان و سیئات آنان بیش از فاصله زمین تا آسمان بزرگ تر و سنگین تر است و به وسیله آن عمل نیک به هر کدام آنان گفته می شود: دست پدر و مادر و برادران و خواهران و مخصوصین و خویشان و دوستان و آشنایان خود را بگیر و آنان را داخل بهشت ببر.
پس اهل محشر می گویند: خدایا! ما گناهان آنان را شناختیم، حسنات آنان چه بود، پس از ناحیه پروردگار ندایی می رسد که ای بندگان من! عمل نیک آنان این بود که یکی از آنان بقیه بدهی خود را برای برادر خود آماده نمود و به او گفت: بگیر طلب خود را که من تو را به سبب دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام دوست می دارم و بدین جهت طلب تو را می پردازم. پس آن برادر در پاسخ او گفت: اگر به این علت دین خود را می پردازی من به واسطه علی بن ابی طالب علیه السلام از طلب خود گذشتم و هر چه می خواهی از مال من بردار. از این رو، خداوند از عمل آنان تشکر نمود و همه گناهان آنان را بخشید و این عمل نیک را در گوشه ای از نامه عمل آنان قرار داد و به وسیله آن بهشت را بر آنان و پدر و مادر و ذریه آنان واجب نمود.»
سپس رسول خداصلی الله علیه وآله به بریده فرمود: «ای بریده! کسانی که به وسیله دشمنی با
ص :392
علی علیه السلام به دوزخ می روند بیش از ریگ هایی هستند که در کنار جمرات جمع می شوند. پس تو بترس که از آنان باشی.»
مؤلّف گوید: در صورتی که خداوند به کسی که برای دوستی امیرالمؤمنین علیه السلام دین خود را بپردازد و یا به طلبکاری که به خاطر دوستی امیرالمؤمنین علیه السلام از طلب خود صرف نظر کند و مال خود را در اختیار دوست امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دهد چنین پاداشی را عطا می فرماید، پس به کسی که از دوستان آن حضرت خیرخواهی نماید و از ظلم آنان بگذرد و از خداوند نیز بخواهد که به جهت دوستی علی علیه السلام آنان را به بخشد چه پاداشی خواهد داد؟
اکنون جای این سخن است که گفته شود: ای بندگان خدا! به فرزندان و شیعیان و دوستان علی علیه السلام احسان و احترام کنید تا خداوند پاداش فراوانی در دنیا و آخرت به شما بدهد، و از دشمنی و ضایع نمودن حق آنان بپرهیزید که در حقیقت دشمنی با امیرالمؤمنین نموده اید و حق او را ضایع کرده اید، و این سخن پیامبرصلی الله علیه وآله را از یاد نبرید که به بریده فرمود: «کسانی که به وسیله دشمنی با علی علیه السلام به دوزخ می روند بیش از ریگ های کنار جمرات منا هستند. پس بترس که تو از آنان باشی.»
از خداوند توفیق احسان و گذشت و خیرخواهی نسبت به دوستان امیرالمؤمنین علیه السلام را خواستاریم و همه آنان را به خاطر دوستی آنان با آن حضرت بخشیدیم. خدایا، تو نیز طبق وعده خود که فرموده ای: «فلیعفوا ولیصفحوا ألا تحبّون ان یغفراللّه لکم» ما را عفو بفرما.
ص :393
خداوند در قرآن می فرماید: «تعظیم و تجلیل از شعایر خداوند دلیل تقوای قلب هاست.» و در آیه دیگر می فرماید: «کسی که حرمت های خداوند، یعنی چیزهایی که خداوند محترم شمرده است را تجلیل و احترام کند، این عمل برای او نزد خداوند از هر عملی بهتر خواهد بود.»
شعایر و حرمات خداوند فراوان است و ما بعداً حرمت اهانت به حرم و کعبه و مسجدالحرام و مسجد نبوی صلی الله علیه وآله و مکه و مدینه و مشاهد مشرّفه و مساجد را بیان خواهیم نمود، ولی به نظر می رسد که حرمت دین و اسلام و قرآن و اولیای خداوند بزرگ تر از آنها باشد، بلکه می توان گفت حرمت کعبه و حرم از ناحیه رسول خداصلی الله علیه وآله و خاندان او است و بعد از قرآن و دین هیچ چیزی به اندازه رسول خدا و خاندان او حرمت ندارد، چرا که در زیارت رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می خوانیم:
«خدایا، بر پیامبر خود درود فرست، چنان که به وسیله او گناهان را بخشیدی و
ص :394
عیب ها را پنهان نمودی و بلاها و مصیبت ها را بر طرف کردی؛ و بر او درود فرست، چنان که به وسیله او از بدبختی ها و افسردگی ها جلوگیری نمودی و دعاها را مستجاب و بلاها را رفع نمودی؛ و بر او درود فرست، چنان که به وسیله او به بندگان خود ترحّم کردی و شهرها را آباد نمودی و کمر جبّاران را شکستی و فرعون ها را هلاک نمودی؛ و بر او درود فرست، چنان که به وسیله او مال ها را برکت دادی و ترس ها را زدودی و بت ها را شکستی و به بندگان خویش ترّحم نمودی؛ و بر او درود فرست، چنان که او را به بهترین ادیان مبعوث نمودی و به وسیله او ایمان را عزّت دادی و بت ها را شکستی و کعبه را عظمت بخشیدی.»
و در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «ای خاندان نبوت!... هر شریفی در مقابل شما سر به زیر می افکند و هر مخلوقی در مقابل شما ذلیل می باشد... رستگاران به وسیله شما رستگار می شوند... شما نور خوبان و هادی نیکان و حجت های خدا هستید...
خداوند شما را به بالاترین مقام و منزلت مقربین و درجات پیامبران رسانده که دست هیچ کس به آن مقام نمی رسد.»
مؤلّف گوید: از مضامین این زیارات، مقام بلند پیامبر خداصلی الله علیه وآله و آل اوعلیهم السلام و تقرّب آنان به درگاه الهی و نیاز توسل به آنان برای رسیدن به هر مقام بلندی آشکار است؛ همان گونه که اهانت و آزار به آنان نیز مطابق ادله قطعیّه در کتب فریقین، حرام و اهانت و توهین به خداوند محسوب می شود.
آیة اللّه تبریزی ایدّه اللّه، در کتاب «صراط النجاة» می فرماید: سزاوار است مؤمنین نسبت به
ص :395
همدیگر محبت و احسان داشته باشند و در انجام نیازهای برادران خود بکوشند و از خطاهای آنان درگذرند؛ چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «مؤمنان برادر یکدیگرند» و می فرماید: «آنان خشم خود را فرو می برند و از مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.»
و سزاوار است در اعمال خیر و احسان به مردم و اقامة شعایر دین کوشا باشند و مساجد و حسینیه ها[و [مراکز پخش معارف شیعه] را تأمین و قداست آنها را حفظ نمایند؛ چنان که خداوند فرموده: «در کارهای خیر سبقت بگیرید» و فرموده: «تعظیم شعایر الهی دلیل تقوای قلب ها می باشد.»
سپس می گوید: سزاوار است مؤمنین علمای دینی را احترام کنند و به نصایح و ارشادات آنها گوش فرا دهند؛ چرا که در حدیثی آمده: «روز قیامت مسجدی که متروک مانده باشد و کسی در آن نماز نخواند و قرآن یکه معطل مانده و قرائت نشده باشد و عالمی که مردم از او استفاده نکرده باشند، به درگاه خداوند شکایت خواهند نمود و شکایت آنان پذیرفته می شود.»
مؤلّف گوید: اما مع الاسف فرقه وهّابی که پیرو محمّد بن عبدالوهاب و شاگرد او
ص :396
ابن تیمیه هستند، سفر برای زیارت قبور اولیای خدا و تماس با قبر آنان و بوسیدن ضریح و دیوار متعلّق به حرم های مبارک و استشفای از صاحبان آن قبور را حرام و شرک می دانند تا جایی که زائر قبر رسول خداصلی الله علیه وآله را نیز مشرک می شمارند، در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله خود به زیارت قبور می رفتند [و نزد قبر عموی خود حمزه سیّدالشهدا ]درخواست حاجت می نمودند و می فرمودند:
«کسی که مرا بعد از مرگ زیارت کند مانند کسی است که در زمان حیات مرا زیارت کند» و خداوند نیز در قرآن می فرماید: «اگر کسانی که به خود ظلم نموده اند استغفار نمایند و از رسول ما بخواهند تا او نیز برای آنان استغفار نماید، همانا خدای خود را بخشنده و مهربان خواهند یافت.»
فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام نیز طبق آنچه قرآن نقل نموده از پدر خود خواستند که برای آنان استغفار نماید و او نیز پذیرفت و فرمود: «برای شما استغفار خواهم نمود.»
یکی از علمای وهابی به من می گفت: شما مشرک هستید و مردم را نیز به شرک وامی دارید. حتی به من خطاب نمود و گفت: تو شیطان هستی که مردم را به بوسیدن و پرستش سنگ و چوب و آهن و خاک و... وا می داری! به او گفتم: من از شعور تو تعجب می کنم که نمی فهمی این مردم از شدت علاقه ای که به پیامبر خداصلی الله علیه وآله دارند این در و دیوارها را می بوسند و هرگز قصد پرستش ندارند. او گفت: آری، با این بوسیدن مشرک می شوند. گفتم: آیا تو حجرالاسود را نبوسیده ای؟ گفت: آری. گفتم: طبق آنچه گفتی، تو نیز مشرک هستی. او گفت: بوسیدن حجرالاسود شرک نیست. گفتم: تو تاکنون فرزند خود را نبوسیده ای؟ گفت: آری. گفتم: طبق آنچه گفتی، با این عمل مشرک شده ای. او گفت: با بوسیدن فرزند کسی مشرک نمی شود. گفتم: آیا تو همسر خود را نبوسیده ای؟ او متحیّر ماند که اگر بگوید بوسیده ام، من می گویم: تو مشرک هستی، و اگر بگوید نبوسیده ام، همه می دانند که دروغ می گوید.
ص :397
مرحوم آیة اللّه خویی رضوان اللَّه تعالی علیه، در کتاب «البیان فی تفسیر القرآن»، پاسخ این فرقه گمراه و گمراه کننده را با بیان بسیار زیبایی داده که عین عبارات معظم له برای استفاده خوانندگان و اهل ادب بیان می گردد.
قرآن به دلیل این که از سوی خداوند نازل شده و سخن اوست و بر بهترین بندگان او حضرت خاتم الانبیاصلوات اللّه علیه و آله فرود آمده است، شایسته احترام و تعظیم بسیار خواهد بود. قرآن کتاب خدا و قانون الهی و بزرگ ترین معجزه رسول خداصلی الله علیه وآله و وسیله سعادت دنیا و آخرت ونشان دهنده شخصیت اولیای خداوند، مانند رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن وحسین و سایر ائمه و پیامبران گذشته علیهم السلام است و احترام به آن در حقیقت احترام به آنها و بی احترامی به آن بی احترامی به آنان است.
بهترین احترام به قرآن، رعایت دستورات و مقررات آن است. بنابراین، بی
ص :398
احترامی به آن تنها این نیست که بدون طهارت و وضو با آن تماس حاصل شود و یا آن را در جای نامناسبی قرار دهند و یا بدون تدّبر آن را قرائت نمایند، بلکه مهم ترین بی احترامی به آن عمل نکردن به دستورات آن است.
محدّث قمی، در کتاب سفینة البحار، ذیل لغت «جَبَر»، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که آن حضرت به جابر جعفی فرمود: «ای جابر! تو هرگز از موالیان و پیروان ما نخواهی بود تا این که اگر همه اهل شهر تو جمع شوند و بگویند: تو مرد شایسته ای هستی، از گفته آنان محزون و غمناک نشوی، و اگر بگویند: تو مرد صالح و شایسته ای هستی، از گفته آنان خشنود نشوی. لکن تو باید خود را بر قرآن عرضه کنی؛
پس اگر در راهی که او معین نموده می روی و از آن چیزی که قرآن نهی نموده پرهیز می کنی و به آنچه او ترغیب کرده رغبت داری و از آنچه او ترسانده می ترسی، پس خود را بشارت ده و بر آن ثابت بمان؛ چرا که گفته های مردم به تو آسیبی نمی رساند؛
و اگر با قرآن جدایی داری و به آیات آن عمل نمی کنی، برای چه خود مغرور شده ای؟ [مگر نمی دانی ]هدف مؤمن مجاهده با نفس است تا بر هوای نفس خود غالب شود؟ و چون با نفس خود مبارزه می کند گاهی بر او چیره شده و برای خدا
ص :399
با او مخالفت می کند و او را زمین می زند، و گاهی با پیروی از هوای نفس خود، مغلوب می شود و نفس او را زمین می زند لکن خداوند به فریاد او می رسد و او را از شرّ نفس اماره نجات می بخشد و لغزش او را جبران می نماید. تا این که او به خود آید و به وسیله توبه و ترس از خداوند بصیرت و معرفت بیشتری پیدا کند.
و این است معنای آیه شریفه «إنّ الذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فإذا هم مبصرون»... [الأعراف/200] ؛ یعنی اهل تقوا کسانی هستند که چون طایفه ای از شیاطین [برای اغوا و گمراه نمودن] به آنان برخورد می کنند، آنها به یاد خدا می افتند و به راه حق و اعتقاد به آن بینا می گردند.»
در این جا مناسب است که روایت شریفه ای را که در باره شفاعت و خصومت قرآن وارد شده بیان کنم. امید که نویسنده و خوانندگان محترم از آن بهره مند شوند.
مرحوم کلینی در کتاب کافی، حدیث مفصلی را در باره آمدن قرآن در قیامت، به صورت مجسّم، از حضرت باقرعلیه السلام نقل می نماید که در آغاز آن حدیث، امام باقرعلیه السلام به شخصی به نام سعد می فرماید:
«ای سعد! قرآن را فرا بگیرید [و در آن تدبّر کنید]، زیرا قرآن در روز قیامت با بهترین صورت می آید و مردم به آن می نگرند و از صفوف اهل محشر می گذرد... تا این که در مقابل عرش خدا و عظمت ذات مقدّس او به سجده می افتد. پس خداوند به او خطاب
ص :400
می فرماید: ای حجت من و ای کلام حق من! سر خود را بلند کن و هرچه می خواهی از من طلب نما و برای هر کس می خواهی شفاعت کن تا تو را اجابت نمایم.
پس قرآن سر خود را بلند می کند و خداوند به او می فرماید: بندگان مرا چگونه دیدی؟ قرآن می گوید: پروردگارا! بعضی از آنان مرا نگهداری نمودند و از من مراقبت کردند و چیزی از حقوق من را ضایع نکردند، و برخی از آنان مرا ضایع نمودند و به من استخفاف و توهین کردند و مرا دروغ پنداشتند، در حالی که من حجت تو بودم بر بندگانت.
پس خداوند در پاسخ او می فرماید: به عزّت و جلال و بزرگواریم سوگند، من امروز به هرکس از تو متابعت و پیروی نموده بهترین پاداش را می دهم و به هرکس با تو مخالفت نموده سخت ترین کیفر را خواهم داد...»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «قرآن را در روز قیامت با بهترین صورت و زیباترین
ص :401
شکل می آورند. پس در پیشگاه با عظمت پروردگار، از مقابل صفوف خلایق می گذرد... تااین که خداوند به او خطاب می فرماید: پیروان خود را داخل بهشت نما و هر کدام را در منازل و جایگاه خود قرار ده! پس قرآن حرکت می کند و پیروان او همراه او می روند و او به مؤمن می گوید: بخوان و بالا برو. پس او هر آیه ای که می خواند بالا می رود تا این که اهل قرآن به منازل خود می رسند.»
در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «در روز قیامت مردم سه دفتر دارند: دفتر نعمت ها، دفتر حسنات وکارهای نیک، دفترگناهان و اعمال خلاف. هنگامی که دفتر نعمت ها را مقابل دفتر حسنات وکارهای خوب قرار می دهند، نعمت ها افزون خواهد بود. پس دیوان سیّات و گناهان باقی می ماند، و چون مؤمن را مقابل حساب قرار می دهند قرآن، با بهترین صورت، مقابل او حاضر می شود و می گوید:
خدایا! من قرآن هستم و این بنده تو همیشه به تلاوت من مشغول بود و شب ها با
ص :402
چشم گریان فراوان قرآن می خواند. پس امروز او را خشنود فرما، چنان که او مرا خشنود نمود. از این رو، خداوند عزیز جبّار، به بنده مؤمن خود می گوید: دست خود را باز کن. پس دست راست او را از رضوان خود و دست چپ او را از رحمت خود پر می فرماید و به او گفته می شود: بهشت برای تو مباح گردیده، هر چه از قرآن می دانی بخوان و بالا رو.»
مؤلّف گوید: روایات مربوط به فضیلت قرآن و مقام حافظین وعمل کنندگان به قرآن فراوان است. علاقه مندان می توانند به کتاب کافی، بخش فضیلت قرآن، مراجعه فرمایند.
خداوند کعبه را خانه خود دانسته و آن را محترم شمرده و نخستین خانه ای قرار داده که برای مردم ملجأ و پناه و محل رحمت و آمرزش و هدایت و برکت باشد و در حرم نشانه هایی از توحید و خداشناسی، مانند مقام ابراهیم علیه السلام و حجر اسماعیل و زمزم و صفا و مروه را قرار داده و آن را محل امن و حصن خود تعیین نموده است، به طوری که هر مجرمی به آن پناهنده شود کسی حق ندارد او را مجازات نماید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: حرمات الهی - که چیزی در حرمت و عظمت به آنها نمی رسد- سه چیز است:
1- کتاب خدا، قرآن، که حکمت و نور الهی است برای مردم.
2- خانه خدا، کعبه، که قبله مردم برای پرستش خداوند است و در نمازها تنها باید به آن توجه شود.
ص :403
3- عترت رسول خداصلی الله علیه وآله، که هادیان و راهمایان و بیان کنندگان معارف دین خدا برای مردم هستند.
در حدیث دیگری ار رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «حرمت های الهی سه چیز است و هرکس آنها را حفظ کند و حرمت آنها را نگه دارد، خداوند دین و دنیای او را حفظ خواهد نمود، و هرکس حرمت آنها را حفظ نکند، خداوند هیچ چیزی را برای او حفظ نخواهد نمود:
1- حرمت اسلام؛ 2- حرمت من که پیامبر خدا هستم؛ 3- حرمت عترت و اهل بیت من.»
در حدیث دیگری، امام صادق علیه السلام می فرماید: «برای خداوند در روی زمین پنج چیز حایز حرمت و عظمت است و احترام به آنها واجب است:
1- حرمت رسول خداصلی الله علیه وآله [که کعبه به وسیله آن حضرت حرمت و شرافت پیدا نموده است].
2- حرمت آل پیامبرصلی الله علیه وآله و اهل بیت آن حضرت [که حرمت و احترام به آنان احترام به شخص پیامبرصلی الله علیه وآله خواهد بود].
3- حرمت کتاب خدا، قرآن، [که وسیله هدایت و نجات و شفا و رحمت برای مؤمنین است].
4- حرمت کعبه خانه خدا [که قبله مردم و حرم امن الهی و محل نزول رحمت و آمرزش خداوند است].
5- حرمت و احترام مؤمن [که شرافت و حرمت او از کعبه بیشتر است].
بنابراین حرمت کعبه بر هر مسلمانی واجب و هتک حرمت آن از گناهان بزرگ
ص :404
می باشد. چنان که خداوند در قرآن فرموده است: «و من یرد فیه بالحادٍ بظلمٍ نذقه من عذابٍ ألیم»؛ یعنی اگر کسی در درون کعبه اراده کفر و ظلم کند، ما عذاب دردناک خود را به او خواهیم چشاند.
در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «این آیه در باره کسانی نازل شد که داخل کعبه عهد و پیمان بستند که بر شرک و کفر خود باقی باشند و آنچه از طرف خداوند در باره امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت و امامت او نازل شده انکار کنند و با چنین عمل. که ظلم به رسول خداصلی الله علیه وآله و ولیّ او امیرالمؤمنین علیه السلام بود، کافر گردیدند. خدا آنان را از رحمت خود دور نماید که حقاً ستمکار بودند.»
مؤلّف گوید: مقصود از عهد و پیمان آنان در داخل کعبه، صحیفه ملعونه آنان یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و معاذبن جبل و سالم بود، که در داخل کعبه عهد و پیمان بستند که بر اعتقاد شرک خود و پرستش «لات و عزّی» باقی باشند و هرگز نگذارند بعد از پیامبر خداصلی الله علیه وآله خلافت و امامت در دست امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گیرد. برای توضیح بیشتربه کتاب «میزان الحق» و «أسوة النساء» مراجعه شود.
در روایات، نسبت به خاک قبر هیچ پیامبر و امامی نیامده که موجب شفای هر دردی
ص :405
و احترام به آن واجب و تنجیس آن حرام باشد، جز تربت و خاک قبر مطهر حضرت سیدالشهداعلیه السلام که در روایات زیادی وسیله شفای از هر دردی معرفی شده است و بی احترامی به آن خطرناک توصیف شده است.
بسیار تجربه شده که آن تربت، شفابخش امراض صعب العلاج شده و معصومین علیهم السلام سفارش فرموده اند که با آداب خاصی آن را مصرف کنند و شفا به وسیله آن قطعی است. از سویی، کسانی که به آن تربت اهانت نموده و تأثیر آن را به مسخره گرفته اند مورد عقوبت و مؤاخذه واقع شده و باعث هلاکت خود گردیده اند.
از این رو در اینجا به بخشی از روایاتی که در این مورد در کتاب «امام الشهدا» آورده ایم اشاره می کنیم.
محمد بن مسلم میگوید: من با حال بیماری وارد مدینه شدم و چون به امام باقرعلیه السلام
ص :406
خبر دادند که محمد بن مسلم بیمار است آن حضرت شربت سرپوشیده ای را توسط غلام خود برای من فرستاد. غلام شربت را به دست من داد و گفت: امام علیه دستور داده که من بازنگردم تا تو آن را بنوشی. پس من دیدم بوی مشک از آن بلند می شود و بسیار مطبوع و خنک است و چون نوشیدم، غلام گفت: مولایم فرموده: «چون نوشیدی نزد من بیا» پس من به فکر افتادم که قادر بر بلند شدن و حرکت کردن نیستم، ولی چون آن شربت را نوشیدم و در درون من قرار گرفت خود را یکباره سالم دیدم. پس به در خانهة امام لیلا رفتم و چون اجازهة ورود خواستم آن حضرت از داخل خانه صدا زد: «تو شفا یافتی داخل شوا» پس من با چشمی گریان وارد شدم و سلام کردم و سر و دست مبارک آن حضرت را بوسیدم. امام علیه فرمود: «برای چه گریه می کنی؟» گفتم: فدای شما شوم، برای این گریه می کنم که فاصلهة من با شما زیاد است و من نمی توانم نزد شما بمانم. از این رو به جمال شما مینگرم. امام علیه فرمود: «اما این که می گویی نمی توانی نزد ما بمانی خداوند مصلحت دانسته که دوستان و اهل ولایت ما همواره گرفتار بلا و از ما دور باشند، و اما این که گفتی غریب افتادهای همانا مؤمن در این دنیا و بین این مردم منکوس و وارونه غریب خواهد بود تا به رحمت خدا برسد: و اما این که گفتی فاصلهة تو از ما زیاد است پس باید به جد ما امام حسین طبقه بنگری که از ما دور افتاده و در کنار فرات قرار گرفته است، و اما این که گفتی دوست داری نزد ما باشی و ما را ببینی و قدرت آن را نداری همانا خداوند از قلب تو آگاه است و پاداش تو بر او خواهد بود.» سپس فرمود: «آیا به زیارت امام حسین علیه می روی؟» گفتم: آری، با ترس و وحشت آن حضرت را زیارت می کنم. فرمود: «هرچه بیشتر در این راه سختی ببینی پاداش تو بیشتر خواهد بود و هرکس آن حضرت را با ترس و خطر زیارت کند خداوند در روز قیامت او را از ترس امان خواهد داد و چون باز میگردد بخشوده می شود. و ملائکه بر او سلام خواهند نمود و رسول خدایة او را زیارت می نماید و هرکس را رسول خدای زیارت کند و به او دعا کند مشمول نعمت خدا و فضل او خواهد شد و هرگز ناگواری نخواهد
دیل و به رضوان خداوند خواهد رسید.)
ص :407
سپس امام صادق لایه به من فرمود: «آن شربت را چگونه یافتی؟» گفتم: من گواهی می دهم که شما خانوادهة رحمت هستید و تو وصین اوصیایی. هنگامی که غلام شما نزد من آمد و آن شربت را برای من آورد من به قدری ناتوان بودم که نمی توانستم روی پاهای خود بایستم و از خود ناامید گردیده بودم و هنگامی که آن شربت شفا را نوشیدم چنان خوشبو و خوش طعم و خنک بود که من تاکنون چنین شربتی ندیده بودم و یکباره بعد از ناامیدی شفا یافتم. پس من خدا را ستایش می کنم که او شما را برای شیعیانتان رحمت قرار داده است.
امام صادق لایه فرمود: «آن شربتی که تو نوشیدی به تربت امام حسین علیه آمیخته بود و آن بهترین وسیلهة شفاست. پس قدر آن را بدان. همانا ما به وسیلهة آن فرزندان و زنان خود را معالجه می نماییم و آن سبب علاج هر دردی و وسیلهة هر خیری است.»
گفتم: فدای شما شوم، آن را به ما بدهید تا به وسیلهة آن شفا پیدا کنیم. امام صادق لایه فرمود: «آیا بدهم تا شما آن را به هر کسی نشان دهی و هر صاحب دردی از جن و انس آن را ببوید و برکت آن از بین برود و دیگران از آن استفاده کنند؟ من هرگز چنین نخواهم نمود، چرا که در آن صورت دیگران از آن استفاده خواهند نمود و برای صاحب آن اثری (1)
ص :408
نخواهد داشت.» تا این که فرمود: «اگر این تربت از تماس و چشم اغیار مستور بماند تأثیر آن قطعی خواهد بود و از شما شیعیان هر کس آن را مسح کند و یا بنوشد در همان ساعت شفا خواهد یافت چنان که حجر الاسود نیز چنین بود تا این که دست اهل کفر و مردم جاهلیت به آن رسید و نورانیت و تأثیر آن از بین رفت وگرنه حجرالاسود سفید و نورانی و شفابخش بندگان خدا بود و اکنون چنان که می بینی سیاه و تاریک گشته است.» گفتم: فدای شما شوم، پس چگونه باید من از تربت امام حسین باقیه استفاده کنم؟ فرمود: «اگر من مقداری از آن را به تو بدهم چگونه آن را حفظ خواهی نمود؟» گفتم: آن را در لباس خود قرار می دهم. فرمود: «باز همان اشتباه را تکرار کردی. ما چیزی از آن را به تو نمی دهیم که با خود ببری بلکه باید تا نزد ما هستی به اندازهة نیاز خود از آن بنوشی.» پس آن حضرت دو مرتبه آن را به من نوشاند و پس از آن من هیچ گونه دردی در خود احساس نکردم و از خدمت آن حضرت مرخص گردیدم.
زیارت قبور پیامبران و اوصیای آنان، به ویژه زیارت قبر مطهر حضرت خاتم الانبیا محمّدبن عبداللّه صلی الله علیه وآله و قبور اوصیای آن حضرت، مورد تأکید و سفارش خود آن بزرگواران و دلیل محبت و علاقه به آنان و ادای حق آنهاست.
ما معتقدیم که رسول خداصلی الله علیه وآله و خلفا و جانشینان آن حضرت، همانند شهدا، زنده هستند و در پیشگاه خداوند روزی می خورند و هنگامی که ما به زیارت آنان می رویم و مقابل قبورشان می ایستیم و سلام می کنیم ما را مشاهده می کنند و سخن ما را می شنوند و
ص :409
سلام ما را پاسخ می دهند، ولی خداوند مقابل چشم ها و گوش های ما پرده انداخته و از این رو سخن آنان را نمی شنویم. و در عوض، خداوند دل های ما را برای درک لذّت مناجات و سخن گفتن با آنان باز نموده است و همین امر باعث شده که با عشق و محبت آنان رازیارت کنیم.
مؤلّف گوید: دلیل وجوب احترام به مشاهد مشرّفه و قبور معصومین علیهم السلام، همان ادله ای است که برای احترام به آنان در زمان حیات و زندگی آنان رسیده است و تفاوتی میان زمان حیات و بعد از رحلت آنان از دنیا وجود ندارد.
تردیدی نیست که بی احترامی به قبور آن بزرگواران پس از مرگ و آن ها را جماد و بی خاصیت پنداشتن و حرام دانستن خطاب به آنان، و صدا زدنشان و مشرک دانستن زوّارشان و سرزنش نمودن آنها، و تخریب قبور و جلوگیری از زیارت آنها، همگی دلیل عدم معرفت و دشمنی بااولیای خدا و دوستان آنهاست و چنین کسانی در زمره نصّاب و دشمنان اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله بلکه دشمنان خدا و رسول او محسوب می شوند.
اینک برای روشن شدن موضوع به بعضی از روایات در باره ارزش و ثواب زیارت قبور اولیای خدا اشاره می کنیم:
رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، تو در سرزمین عراق کشته می شوی ودر همان دیار مدفون خواهی شد.» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یا رسول اللّه! پاداش کسی که قبرهای ما را زیارت و تعمیر و آباد می نماید چیست؟» رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «علی جانم! بدان که خداوند قبر تو و قبر فرزندان تو را بقعه هایی از بهشت و عرصه هایی از عرصه های آن قرار داده است، او دل های بندگان نیک و پاکان از مخلوق خود را متوجه شما [و عاشق شما] نموده است. آنها در راه محبت و زیارت و تعمیر قبور شما به خدا تقرّب می جویند و شما را فراوان زیارت می کنند و در این راه از ازار و تحقیر دشمنان ما باکی ندارند.»
سپس فرمود: «یا علی! آنان، در قیامت، مخصوص به شفاعت من هستند و از کوثر
ص :410
سیراب خواهند شد و در بهشت نیز زوّار من خواهند بود. یا علی! هرکس قبور شما را تعمیر و آباد کند همانند آن است که سلیمان بن داود را در بنای بیت المقدس کمک کرده باشد و هرکس به زیارت قبور شما برود، پاداش هفتاد حج مستحبی خواهد داشت و چون از زیارت شما بازگردد از گناهان خود پاک شده، همانند وقتی که از مادر متولد شده است. سپس فرمود:
یاعلی! من تو را بشارت می دهم و تو نیز شیعیان و دوستان خود را به نعمت های بهشتی، که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده ونه بر قلب کسی خطور نموده، بشارت ده تا چشم آنان روشن شود.
لکن، یا علی!گروه پستی از این مردم زوّار قبور شما را ملامت و سرزنش می کنند، - همانند سرزنشی که به زن زناکار می کنند. - آنان بدترین امت من هستند. خدا شفاعت من را به آنان نرساند واز کوثر من سیراب نشوند.»
عبدالرحمان بن مسلم گوید: خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم و عرض کردم: زیارت
ص :411
امیرالمؤمنین علیه السلام افضل و بهتر است یا زیارت امام حسین و یا دیگران از ائمه علیهم السلام؟ و نام یکایک آنان را بردم.
امام کاظم علیه السلام فرمود: «ای عبدالرحمان بن مسلم! هرکس نخستین شخص از ما [یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام] را زیارت کند، همانند آن است که آخرین ما [یعنی حضرت بقیةاللّه علیه السلام] را زیارت نموده باشد، و هرکس آخرین شخص ما را زیارت کند، همانند آن است که نخستین شخص ما را زیارت کرده باشد، و هر که نخستین شخص ما را دوست بدارد، همانند آن است که آخرین شخص ما را دوست داشته باشد، و هرکس آخرین شخص ما را دوست داشته باشد، مانند آن است که اولین شخص ما را دوست داشته است، و هرکس حاجت یکی از دوستان ما را برآورده کند، همانند آن است که آن حاجت را برای همه ما انجام داده است.»
سپس فرمود: «ای عبدالرحمان بن مسلم! تو ما را دوست بدار و برای ما دوستان ما را نیز دوست بدار، و هرکس ما را دشمن می دارد تو او رادشمن بدار، و آگاه باش که هرکس ما را [یا سخن ما را] رد می کند، همانند آن است که جدّ ما رسول خداصلی الله علیه وآله را ردّ نموده باشد، و هرکس رسول خداصلی الله علیه وآله را رد کند، خدا را ردّ نموده است، و آگاه باش که هرکس با ما دشمن باشد با جدّ ما دشمن بوده، و هرکس با جدّ ما دشمن باشد با خدا دشمنی نموده، و هرکس با خدا دشمنی کند بر خدا حق است که او را به دوزخ و جهنم ببرد و هیچ یاور و پناهی برای او نباشد.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند هیچ مخلوقی به اندازه ملائکه خلق نکرده است و هر
ص :412
روز هفتاد هزار ملک گرد بیت المعور طواف می کنند، و سپس گرد کعبه طواف خواهند نمود، و پس از آن نزد قبر رسول خداصلی الله علیه وآله می آیند و بر آن حضرت سلام می کنند، و بعد از آن نزد قبر امیرالمؤمنین می روند و بر آن حضرت نیز سلام می کنند، و در پایان نزد قبر حسین علیه السلام می روند و بر او سلام می کنند، وپس از آن به آسمان عروج می نمایند، و همانند آنان پیاپی تا قیامت از آسمان نزول می نمایند و آن قبور مطهر را زیارت می نمایند.»
مؤلّف گوید: با توجه به این روایات و فرموده رسول خداصلی الله علیه وآله در ثواب این زیارات و سیره عملی آن حضرت نسبت به زیارت عموی خود حضرت حمزه و قبور مؤمنین در بقیع، که اسناد آن در کتب اهل تسنّن نیز موجود است، عمل و برخورد وهّابی های سعودی یا زایرین ایرانی و غیرایرانی، جز از روی دشمنی و انحراف فکری و پیروی از ابن تیمیه و محمّدبن عبدالوهّاب نخواهد بود.
ظالم ترین مردم کسی است که مردم را از رفتن به مساجد که نام خداوند در آنها برده می شود منع نماید و سعی در خراب نمودن و توهین به آنها داشته باشد.
در تفسیر صافی آمده است که مقصود از آیه شریفه «و من اظلم ممّن منع مساجداللّه...» مساجد مؤمنان شایسته در مکه بوده است که مشرکین آنان را از عبادت در آن مساجد منع کردند و رسول خداصلی الله علیه وآله را مجبور نمودند که از مکه خارج شود.
صاحب تفسیر مجمع البیان، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «آنان مشرکین قریش بودند که رسول خداصلی الله علیه وآله را از دخول مکه و مسجد الحرام منع نمودند.»
مرحوم صدوق، در کتاب علل الشرایع، از ابوبصیر نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: علت وجوب تعظیم مساجد چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «مردم مأمور شده اند که مساجد را تعظیم و احترام کنند، به این علت که مساجد خانه های خدا در روی زمین هستند.»
در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «در تورات نوشته شده که خداوند می فرماید: خانه های من در روی زمین [همان] مساجد است و خوشا به حال کسی که در خانه خود وضو بگیر و در مساجد به زیات من بیاید و در آن صورت واجب است که صاحب خانه به میهمان خود اکرام نماید.»
است و امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که مسجدی به اندازه خانه مرغ قطاة بنا کند خداوند در بهشت خانه ای برای او بنا خواهد نمود. سپس می فرماید: «رفتن به مساجد مستحب و مورد سفارش است.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: کسی که همواره به مسجد برود یکی از هشت چیز [و یا همه آن] را به دست خواهد آورد: 1- برادری خدایی و نیک؛ 2- دانشی ظریف و قیمتی؛ 3- نشانه ای از حقیقت و خداشناسی؛ 4- رحمتی از ناحیه خداوند؛ 5- کلمه حقی که او را از گمراهی نجات دهد؛ 6- کلمه حقی که او را به راه خیر و خوبی هدایت نماید؛ 7- کلمه خیری که در او ترس از نافرمانی خداوند و گناه ایجاد نماید؛ 8- کلمه خیری که سبب حیا نمودن او از خدا و یا دوستی و عشق او به خدا شود و دست از گناه خود بردارد.»
سپس می افزاید: چند چیز در باره مساجد سفارش شده و مستحب است: 1- تأمین روشنایی مسجد در شب؛ 2- وارسی نمودن کفش در وقت وارد شدن به مسجد؛ 3- هنگام ورود به مسجد پای راست را مقدم داشتن 4- با وضو وارد مسجد شدن؛ 5- در هنگام ورود به مسجد بگوید: «بسم اللّه و باللّه السلام علیک أیّها النبّی و رحمة اللّه و برکاته الّلهمّ صلّ علی محمّدٍ و آل محمّد و افتح لنا باب رحمتک و اجعلنا من عمّار مساجدک جلّ ثناء وجهک و تقدست أسمائک و لا إله غیرک»؛ 6- هنگامی که از مسجد خارج می شود پای چپ را مقدم بدارد و بگوید: «الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و افتح لنا باب فضلک.»
آن گاه می فرماید: خواندن نماز واجب در مسجد افضل از منزل است و خواندن نماز
ص :415
نافله و مستحب مخصوصاً نماز شب، در منزل افضل می باشد و ثواب نماز در مسجد بیت المقدس معادل هزارنماز است و در مسجد بزرگ [جامعه ]معادل یکصد نماز است و ثواب نماز در مسجد محلّه و قبیله معادل بیست و پنج نماز است و ثواب نماز در مسجد بازار معادل دوازده نماز است و در خانه ثواب اضافه ای ندارد.
مؤلّف گوید: ثواب نماز در مسجدالحرام نیز معادل یکصد هزار نماز ودر مسجد نبوی صلی الله علیه وآله معادل ده هزار نماز است. بلکه در بعضی از روایات آمده که نماز در مسجد الحرام معادل یک میلیون نماز است که در مساجد دیگر خوانده شود.
مرحوم علاّمه در کتاب قواعد می فرماید: چند چیز در مورد مساجد مکروه و نکوهیده است: 1- بالا بردن ساختمان مساجد؛ 2- مسقّف نمودن مساجد؛ 3- قراردادن بالکن برای مساجد؛ 4- قراردادن مناره در وسط مسجد؛ 5- مساجد را راه قرار دادن؛ 6- قراردادن محراب مسجد در داخل دیوار؛ 7- چاه فاضلاب را در داخل مسجد قرار دادن؛ 8- خوابیدن در مسجد، به ویژه مسجدالحرام و مسجدالنبیّ صلی الله علیه وآله 9- بیرون بردن ریگ و خاک از مسجد؛ 10- انداختن آب دهان و بینی در مسجد؛ 11- برهنه نمودن شمشیر در مسجد؛ 12- کاسبی نمودن و خرید و فروش در مسجد؛ 13- راه دادن دیوانگان
فی بیت المقدّس تعدل ألف صلاة، و فی المسجد الأعظم مأة و فی مسجد القبیلة خمساً و عشرین، و فی مسجد السوق إثنی (1)
ص :416
و بچه ها به مساجد؛ 14- انفاذ و اجرای احکام در مساجد؛ 15- تعریف گمشده در مساجد؛ 16- شعر خواندن در مساجد؛ 17- فریاد کشیدن در مساجد؛ 18- وارد شدن به مساجد با خوردن سیر و یا پیاز؛ 19- پوشیدن کفش در مساجد در حال ایستاده؛ 20- کشف عورت نمودن در مساجد؛ 21- پرتاب ریگ نمودن در مساجد.
ص :417
مرحوم محقق در کتاب معتبر می فرماید: جماعت در همه نمازهای واجب مستحب است و در نمازهای یومیه مورد تأکید بیشتری است و جز در نماز جمعه و عید فطر و قربان با شرایطی که در فقه شیعه ذکر شده است جماعت واجب نیست.
سپس می گوید: من تاکنون ندیده ام احدی از فقهای اسلام کسی را که نماز فرادا می خواند فاسق بدانند و آنچه بعضی راجع به وجوب آن نقل نموده اند قابل قبول نیست.
مرحوم محقق نراقی نیز در کتاب مستند می گوید: جماعت تنها در نماز جمعه و عید فطر و قربان برکسی که قرائت نماز خود را صحیح نمی داند و وقت آن که آن را یاد بگیرد ندارد واجب است و در غیر اینها اجماعاً واجب نیست.
آن گاه می گوید: آنچه از روایات که در ظاهر بر حرام بودن ترک جماعت به طور کلی یا در خصوص نمازهای یومیه دلالت می کند قابل تأویل است. آری، جماعت در جمیع نمازهای واجب به اجماع شیعه مستحب است.
علاّمه حلی نیز در کتاب منتهی می فرماید: سزاوار نیست بدون عذر نماز جماعت
ص :418
ترک شود، چرا که تأکید فراوانی در باره آن شده است.
سپس می گوید: مرحوم صدوق از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که می فرماید: «کسی که نمازهای شبانه روزی را به جماعت می خواند برای هر کار خیری به او گمان نیک ببرید.»
و در روایت صحیح از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «نماز همسایگان مسجد که به جماعت حاضر نمی شوند نماز نیست جز آن که یا مریض و یا گرفتار باشند و یا باران آنان را ناچار نموده باشد که به جماعت حاضر نشوند.»
مؤلّف گوید: ظاهر تعدادی از روایات و کلام شهید در روضه این است که اعراض از نماز جماعت و ترک کلی آن جایز نیست و گناه است، بلکه ظاهر تعداد دیگری از روایات وجوب حضور در نمازجماعت و حرمت ترک آن است مگر در صورت عذر. و اللّه العالم.
اکنون شماری از این روایت ها را برای اعتبار و ترغیب به شرکت در نماز جماعت بیان می کنیم، و خواننده را به قضاوت می خوانیم.
مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از امام باقرعلیه السلام نموده که فرمود: «کسی که از روی بی اعتنایی از شرکت در جماعت اعراض کند و عذری برای او نباشد نماز او نماز نیست.»
و فرمود: «نماز جمعه با وجود امام عادل واجب است و کسی که بدون عذر در سه
ص :419
جمعه به نماز جمعه حاضر نشود سه واجب از او ترک شده است و کسی که بدون عذر سه واجب را ترک کند منافق خواهد بود. [و در بعضی از روایات آمده که مهر نفاق بر دل او زده خواهد شد].»
و در همان کتاب، از امام صادق، از پدرانش علیهم السلام نقل شده که فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله از همسایگان مسجد تعهّد گرفت که در نمازهای جماعت شرکت کنند و فرمود: «باید کسانی که به جماعت حاضر نمی شوند از عمل خود دست بردارند و در جماعت شرکت نمایند وگرنه من مردی از اهل بیت خود [یعنی علی بین ابی طالب ]را امر می کنم که خانه های آنان را به وسیله هیزم بر سر آنان آتش بزند.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله نماز صبح را خواند و صورت مبارک خود را به سوی مردم برگرداند و از عده ای که در نمازهای جماعت شرکت نکرده بودند سؤال نمود و فرمود: «آیا آنان به جماعت ما حاضر نشده اند؟» اصحاب گفتند: خیر. فرمود: «آیا در سفر هستند؟» گفتند: خیر. فرمود: «آگاه باشید که هیچ نمازی مانند این نماز صبح و نماز عشا بر منافقین سخت تر نیست.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که بدون عذر به مساجد مسلمانان وارد نمی شود و در
ص :420
جماعت آنان شرکت نمی کند نماز اونماز نیست و غیبت او به دلیل اعراض از جماعت مسلمانان جایز است و هرکس از جماعت مسلمانان اعراض کند از عدالت ساقط خواهد شد و واجب است. مسلمانان از او فاصله بگیرند و اگر امام مسلمین از اواطلاع یابد باید به او اعلان خطر نماید و او را از چنین عملی بر حذر دارد. لکن کسی که اهل نماز جماعت است عادل محسوب می شود و غیبت از او جایز نیست.»
و در همان کتاب، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «ملعون است و ملعون است و ملعوناست کسی که از شرکت درجماعت مسلمانان اعراض نماید.»
و فرمود: «هیچ گروه سه نفری [در روستا و بیابان] نیستند که جماعت بین آنان تشکیل نشود، جز آن که شیطان بر آنان مسلّط خواهد بود. پس بر تو باد به جماعت، چرا که گرگ همیشه گوسفندی را می خورد که از گلّه دور افتاده باشد.»
مؤلّف گوید: تعبیر روایات فوق به «سلب عدالت» و «نفاق» و «وجوب هجران» و «انذار امام علیه السلام» و «استیلای شیطان» در باره کسی که در نماز جماعت مسلمانان شرکت نمی کند، چیز خطرناکی است و ظاهراً حرمت ترک کلی جماعت را می رساند. و اللّه العالم.
صحت است و در نماز استسقاء نیز - گرچه مستحب است - جماعت شرط صحت آن است، ولی در نمازهای یومیه جماعت واجب نیست و شرط صحت آن ها نیز نمی باشد و این نظر مشهور فقهای شیعه است. با این وجود از برخی از روایات استفاده می شود که شرکت نکردن در جماعت نمازهای یومیه خطرناک است.
مرحوم صدوق، در کتاب عقاب الاعمال، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله بر همسایگان مسجد شرط نمود که در نمازهای جماعت شرکت کنند و فرمود: «باید کسانی که در نمازهای جماعت شرکت نمی کنند[بترسند و ]در نمازهای جماعت شرکت کنند و گرنه دستور خواهم داد مؤذّنی اذان و اقامه بگوید و سپس مردی از اهل خود را - که او علی بن ابی طالب است - امر کنم که خانه های کسانی که به جماعت حاضر نمی شوند را آتش بزند.»
در کتاب محاسن نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله نماز صبح را خواند و سپس روی مبارک خود را به اصحاب نمود و فرمود: «فلانی و فلانی... [و سپس نام عده ای از منافقین را برد و فرمود: آیا این ها ]در جماعت شرکت کرده اند؟» اصحاب گفتند: خیر. فرمود: «آیا در مسافرت به سر می برند.» گفتند: خیر. فرمود: «آگاه باشید که هیچ نمازی برای منافقین سخت تر از نماز صبح و نماز عشا نیست و اگر منافقین به فضیلت جماعت صبح و عشا [معتقد و ]آگاه بودند، هر آینه در آن ولو به صورت سینه خیز شرکت می نمودند.»
ص :422
نموده و گفته اند که رسول خداصلی الله علیه وآله مطابق مصلحت زمان چنین فرموده است، ولکن این سخن با مضامین روایات سازگار نیست.
صاحب حدائق می فرماید: ترک جماعت فسق و گناه است؛ گرچه مشهور فقها آن را گناه ندانسته و تصریح نموده اند که ترک مستحبات مانع از عدالت نیست، ولی ظاهر اخبار فراوانی دلالت در فسق و گناه بودن آن دارد تا جایی که اجازه داده شده خانه کسی را که در جماعت شرکت نمی کند آتش بزنند.
زراره از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که از شرکت در جماعات و اجتماعات مسلمین اعراض نماید، نماز او نماز نیست.»
از امام باقرعلیه السلام نیز نقل شده که فرمود: «نماز همسایگان مسجد، که بدون علت، مانند مریضی و یا مشکل دیگری در جماعات مسجد شرکت نمی کنند نماز نیست.»
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «کسی که صدای اذان نماز جماعت را بشنود و عذری نداشته باشد و در جماعت شرکت نکند، نماز او نماز نیست.»
ص :423
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که بدون عذر در جماعت مسلمانان شرکت نمی کند، نماز او نماز نیست؛ چنان که نماز همسایه مسجد، جز در مسجد، نماز نیست.»
شیخ طوسی، در کتاب تهذیب، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله اراده نمود خانه های کسانی که در جماعت مسلمین شرکت نمی کنند و در خانه های خود نماز می خوانند را آتش بزند. پس مرد نابینایی نزد آن حضرت آمد و گفت: یا رسول اللَّه! من نابینا هستم و بسا صدای اذان را می شنوم و کسی نیست مرا به مسجد ببرد تا نماز خود را با شما در مسجد به جماعت بخوانم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: ریسمانی از منزل خود تا مسجد قرار ده و به جماعت حاضر شو!»
اکنون این سؤال مطرح می شود که اگر شرکت در نماز جماعت طبق نظر مشهور مستحب است، این گونه روایات را چگونه باید معنا کرد؟
مرحوم آیه اللَّه فقیه همدانی، صاحب مصباح الفقیه، می گوید: شاید تعبیرات این روایات مانند آتش زدن خانه های کسانی که در نماز جماعت شرکت نمی کنند برای این بوده که متخلّصین از منافقین بوده اند و یا مذمّت، مربوط به اعراض از جماعت بوده و یا شنیدن صدای اذان و شرکت نکردن در جماعت و یا همسایه مسجد بودن علت آن بوده است و گرنه با قطع به استحباب شرکت در جماعت، جز در جمعه و عیدین، این روایات قابل توجیه نیست.
ص :424
مؤلّف گوید: می توان گفت که علت این تأکیدات و کیفرها این است که اجتماعات اسلامی مانند اجتماع حج و عید فطر و قربان و جمعه و نمازهای واجب شبانه روزی، تنها اجتماعات عبادی نیست بلکه سیاسی نیز هستند و حاضر نشدن مردم در این اجتماعات بسا موجب تضعیف قدرت و حکومت اسلامی است چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت نامه خود در مورد حج و کعبه فرمود:«اگر حج را رها کنید و اطراف کعبه خلوت شود عذاب بر شما فرود می آید:»
خداوند در سوره جمعه می فرماید:«ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که صدای اذان روز جمعه بلند می شود به [سوی] نماز بشتابید و خرید و فروش را رها کنید، همانا شرکت در نماز جمعه برای شما بهتر از خرید و فروش است، اگر بدانید.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که بدون عذر، در نماز جمعه حاضر نشود، خداوند بر قلب او مهر نفاق می زند.»
ص :425
مؤلّف گوید: آیه فوق و روایات زیادی که در کتب حدیث ثبت شده که دلالت بر وجوب عینی نماز جمعه دارد و ترک آن بدون عذر گناه و حرام خواهد بود، و روایات وارده اقتضا می کند که حضور امام معصوم علیه السلام شرط نیست.
زراره می گوید: امام صادق علیه السلام ما را ترغیب و تحریص به نماز جمعه نمود، به طوری که من گمان کردم مقصود او این است که برای نماز جمعه نزد او حاضر شویم و چون به آن حضرت گفتم: فردا برای نماز جمعه نزد شما بیاییم؟ فرمود: «مقصود من این بود که خودتان اقامه کنید.»
شهید ثانی، در کتاب شرح لمعه می فرماید: گرچه ظاهر اخبار وجوب عینی نماز جمعه است، لکن چون اجماع قائم است بر عدم وجوب عینی، ناچاریم وجوب را تخییری بگوییم. مؤلف گوید: مقتضای احتیاط با اختلاف نظرهایی که در باره وجوب نماز جمعه در زمان غیبت وجود دارد شرکت در نمازهای جمعه می باشد و اللّه الموفّق.
مؤلف گوید: از احادیث فراوانی که دربارهة ترک جماعت نقل شده ظاهر می شود که ترک جماعت بدون عذر، حرام و گناه است.
امام صادق لایه فرمود: «عده ای در زمان رسول خدایی از حضور در جماعت امتناع ورزیدند و چون آن حضرت دستور داد که خانه ها را بر آنان آتش بزنند آنها در جماعت حضور پیدا کردند.» مستدرک، باب دوم از نماز جماعت]
علامهة مجلسی در کتاب «بحار» پس از نقل روایت یاد شده می فرماید: ظاهر این روایت و روایات دیگر وجوب جماعت در نمازهای یومیه است، هرچند هیچ کدام از فقها قایل به این مسأله نیستند. و بعضی از فقها این اخبار را حمل بر جماعت واجب نموده اند و بعضی گفته اند ترک جماعت در صورتی حرام است که از روی بیاعتنایی و سبک شمردن جماعت باشد. علامه مجلسی سپس می فرماید: احتیاط اقتضا می کند که نماز جماعت، جز در صورت عذر، ترک نشود.
مرحوم صاحب «حدائق» پس از نقل مطالب فوق میفرماید: بر اهل اطلاع پوشیده نیست که ائمه معصومین طبیلا دربارهة انجام مستحبات سفارش می نموده و از مکروهات نیز منع می کرده اند؛ به اندازه ای که مستحبات نزدیک به واجبات و مکروهات نزدیک به محرومات تلقی می شده است و این برای این بوده که دوستانشان از انجام مستحبات و ترک مکروهات خودداری نکنند و بعید نیست که این گونه اخبار مربوط به بی مبالاتی و استخفاف به مستحبات و مکروهات بوده باشد. و الله العالم.
ظاهر برخی از روایات و فتاوای بعضی از فقها این است که نمازگزار نباید امام لایه و یا
ص :427
ظاهر برخی از روایات و فتاوای بعضی از فقها این است که نماز گزار نباید امام علیهم السلام و یا
ص :427
قبر او را پشت سر خود قرار دهد، ولی طرف راست و یا طرف چپ و یا پشت قبر امام نمازخواندن مانعی ندارد ولی نظر عده ای از فقها این است که اگر توهین محسوب نشود مانعی ندارد.
مرحوم آیه اللَّه حکیم، در کتاب مستمسک العروة و دیگران، از حمیری نقل کرده اند که گوید: من نامه ای توسط یکی از نوّاب امام زمان علیهم السلام خدمت آن حضرت فرستادم و سؤال کردم: آیا کسی که به زیارت ائمه علیهم السلام می رود، جایز است در نماز، قبر امام را پشت سر خود قرار دهد؟ پس جواب به خط مبارک آن حضرت آمد: «حرام است کسی جلوی قبر امام نماز بخواند، چرا که مقدّم شدن بر امام جایز نیست، بلکه باید طرف راست و یا طرف چپ قبر نماز بخواند.»
و در همان کتاب، با سند صحیح، از زراره، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «قبر مرا قبله قرار ندهید و بر روی آن نیز نماز نخوانید، همانا خداوند لعنت نموده به کسانی که قبور پیامبران خود را مسجد قرار می دهند.»
بعضی از فقها فرموده اند: چنین نمازی علاوه بر حرام بودن باطل نیز می باشد.
صاحب عروة الوثقی نیز در بحث مکان نماز گزار می فرماید: احتیاطاً نماز گزار نباید
ص :428
مقدّم بر قبر امام معصوم علیه السلام، بایستد، بلکه اگر حایلی بین او و قبر نباشد که مانع از هتک حرمت شود مساوی او نیز نباید بایستد. البته صندوق قبر و پارچه روی آن و ضریح، حائل محسوب نمی شود. مرحوم آیه اللَّه خمینی و آیة اللَّه خویی می فرمایند: اگر تقدّم بر قبر معصوم در نماز هتک حرمت و بی ادبی نباشد، مانعی ندارد.
صاحب مصباح الفقیه، از صاحب حدائق نقل نموده که گوید: شیخ بهایی و عده ای بعد از او، از جمله علامه مجلسی قایل به حرمت شده اند. صاحب حدائق سپس می گوید: به نظر من نیز چنین است، زیرا روایت حمیری - که گذشت - معارضی ندارد، بلکه در اخبار مؤیّد نیز دارد، مانند روایت کامل الزیارات که در آن آمده است: «نمار گذار باید پشت قبر بایستد و نباید جلوی قبر، بایستد.»
این است که اگر نام او برده می شد به جستجوی او می آمدند و این برای خانواده و شیعیان او - با شدت تقیه در مورد آن حضرت در آن زمان - زیانبار بوده است.
مؤلّف گوید: این تعلیل ایجاب می کند که تنها در زمان ها و مکان هایی که این خطر وجود داشته و یا خواهد داشت ذکر نام آن بزرگوار حرام باشد و در زمان ها و مکان های دیگر ذکر نام او جایز باشد، و در بعضی از روایات، این موضوع، به طور مطلق و همراه با لعنت و کفر آمده و بعضی از فقها این ممنوعیت را تا زمان ظهور آن موعود الهی ذکر نموده اند. از این رو، راهی برای جواز و رفع ممنوعیت باز نمی شود. اکنون متن روایات در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
صاحب وسائل، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که می فرماید:«[در زمان غیبت نام صاحب این امر را نمی برد جز کافر.»
و در روایت دیگری می فرماید: «[در آن زمان] شما شخص او را نمی بینید و نام او را نمی توانید ببرید.» راوی گوید: پس چگونه او را یاد کنیم؟ امام صادق علیه السلام می فرماید: «بگویید حجت آل محمّدعلیهم السلام.»
در صحیحه حمیری آمده است که گوید: من به نایب امام زمان علیه السلام، عثمان بن سعید عمروی، گفتم: نام او چیست؟ او گفت: بر شما حرام است که از نام او سوال کنید. سپس اضافه کرد: این سخن من نیست، بلکه سخن شخص آن آقا می باشد، چرا که من حق این که چیزی را حلال و یا حرام کنم ندارم و اگر شما نام او را ببرید خلیفه وقت به جستجوی او می آید، زیرا خلیفه فکر کرده از حضرت عسکری علیه السلام فرزندی باقی نمانده است.
امام کاظم علیه السلام می فرماید:«ولادت آن آقا [بعضی امام زمان علیه السلام] مخفی خواهد بود و
ص :430
کسی حق ندارد نام او را ببرد تا وقتی که خداوند به او اجازه قیام دهد و او پس از آن که زمین پر از ظلم و جور شده باشد عدل و قسط را در آن گسترده می کند.»
و در همان کتاب، از نایب آن حضرت محمدبن عثمان عمروی نقل شده که می گوید: نامه ای از ناحیه امام زمان علیه السلام، به دست من رسیده که من خط مبارک او را می شناسم و در آن مرقوم فرموده: «هر کس در مجلسی از مجالس نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.»
مؤلّف گوید: تفصیل این موضوع در کتاب «دولة المهدی علیه السلام» ذکر شده، مراجعه شود.
شکستن سوگند و پیمان (عهد) از گناهان است و برای آن کفاره و جریمه نیز تعیین شده است، ولی در حرمت خلف وعده و قرار اختلاف است؛ گرچه زشتی آن از نظر اخلاقی مسلم است بعضی خواسته اند از آیه مبارکه اول سوره صفّ استفاده کنند که تخلّف از وعده نیز جایز نیست لکن مشهور فقها تخلّف از وعده و قرار را حرام نمی دانند.
ص :431
در تفسیر آیه مبارکه «و لا تنقضوا الأیمان بعد توکیدها» در کتاب کافی، از زیدبن جهم نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «هنگامی که از طرف خداوند ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام اعلام گردید [و آیه مبارکه «یا أیّها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته» نازل شد] و رسول خداصلی الله علیه وآله به مسلمانان فرمود: به علی بن ابی طالب به نام امیرالمؤمنین سلام دهید و او را رهبر و امیر مؤمنان بدانید و از طرف خداوند نسبت به آن دو نفر دستور اکید داده شد که برخیزید و با نام «امیرالمؤمنین» به علی علیه السلام سلام دهید.
هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله این دستور را به آن دو نفر ابلاغ نمود، آنها گفتند: آیا این عمل از ناحیه خدا و رسول اوست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: آری، از ناحیه خدا و رسول اوست. پس آنان [با کراهت] با علی علیه السلام، به نام امیرالمؤمنین، بیعت کردند و سپس آیه «و لاتنقضوا الأیمان بعد توکیدها» نازل گردید؛ یعنی پیمان خود را با خدا و رسول او بعد از تأکید و اصرار [که گفتید: آیا از طرف خدا و رسول اوست؟ ]نقض نکنید، زیرا شما در بیعت خود خدا را کفیل و شاهد قرار دادید و او از عمل شما آگاه و داناست.»
روشن است که پس از پیمان عبودیت با خداوند در عالم ذرّ و پیمان نبوت نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله، هیچ پیمانی بزرگ تر و با اهمیت تر از پیمان مسلمانان و بیعت آنان نسبت به ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام نبوده است که بیشتر مسلمانان آن را نقض نموده و نادیده گرفتند.
ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «هنگامی که دوران نبوت رسول خداصلی الله علیه وآله به پایان رسید، خداوند به او وحی نمود: ای محمّد! نبوت خود را به
ص :432
انجام رساندی و عمر تو به پایان رسید. پس باید دانش و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار نبوت را به اهل بیت خود، یعنی علی بن ابی طالب بسپاری؛ چرا که من هرگز دانش و علم و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار نبوت را از ذریّه تو قطع نخواهم نمود؛ چنانکه از ذریّه پیامبران گذشته نیز قطع ننمودم.»
مؤلّف گوید: جامع ترین سخن در مسأله پیمان گرفتن رسول خداصلی الله علیه وآله از امت خود در باره ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم بوده است و ما خطبه غدیر را در پایان کتاب «مژده های رحمت» نقل نمودیم.
از بعضی از روایات آشکار می شود که پیمان ولایت امیرالمؤمنین و امامان پس از آن حضرت علیهم السلام، همانند پیمان عبودیت الهی است که در عالم ذرّ، قبل از خلقت دنیا، از بنی آدم گرفته شده است، و آن پیمانی که رسول خداصلی الله علیه وآله در روی زمین از آنان گرفته تجدید همان پیمان بوده است.
در کتاب کافی، درتفسیر آیه مبارکه «و أذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی...» خداوند به رسول خود می فرماید: به یاد بیاور هنگامی را که پروردگارت از بنی آدم در عالم ذرّ پیمان گرفت و آنان را بر خویشتن گواه نمود و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتند: آری، چنین است و ما به آن گواهی می دهیم که اگر در قیامت به ما بگویید که ما در دنیا از آن غافل بوده ایم، تصدیق خواهیم نمود، در باره این پیمان آمده است که امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود:
«شما شیعیان، به آن
ص :433
پیمانی که خداوند نسبت به ولایت ما در عالم ذرّ از شما گرفت وفا نمودید و دیگران را به جای ما امام خود قرار ندادید و اگر چنین نکرده بودید خداوند شما را نیز سرزنش نموده بود؛ هم چنان که در آیه شریفه «و ما وجدنا لأکثرهم من عهدٍ و إن وجدنا أکثرم لفاسقین» آنان را سرزنش نموده و می فرماید: [پس از آن پیمان که در عالم ذرّ از آنان گرفته شد ]ما بیشتر آنان را شکننده آن پیمان یافتیم و فاسق گردیدند.»
مؤلّف گوید: وعده و قرار نیزیک پیمانی است و روایات زیادی در باره اهمیت آن وارد شده است.
در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «هرکس به خدا و قیامت ایمان دارد باید به وعده و قرار خود پایدار باشد.» و چون علما و فقها این پیمان را واجب الوفا ندانسته اند ما به ذکر همین یک روایت اکتفا نمودیم.
یکی از گناهان کبیره، شکستن عهد و پیمان است. در قرآن برای کسانی که این گناه را مرتکب شوند وعده خسران و عذاب و لعنت و خشم خداوند داده شده است.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه مبارکه «و إذا أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم...» فرمود: «خداوند در عالم ذرّ از مردم برای خود پیمان ربوبیت و برای پیامبر خودصلی الله علیه وآله پیمان رسالت و برای علی علیه السلام پیمان امامت گرفته است.»
و در تفسیر آیه مبارکه «الذین ینقضون عهداللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما امراللّه به أن
ص :434
یوصل» فرموده اند: «مقصود از این آیه شکستن پیمان و قطع رحم با خویشان است.»
و از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که به عهد و پیمان خود پایبند نیست دین ندارد.» امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «در سه چیز برای احدی عذری نیست: 1- ادای امانت به افراد نیک و بد؛ 2- وفای به عهد نسبت به صالح و فاجر؛ 3 - احسان به پدر و مادر، خواه نیکوکار باشند و خواه ظالم و ستمگر.»
هشام بن سالم می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «کسی که با برادر مؤمن خود وعده و قراری می گذارد، همانند این است که با خدای خود پیمان نذری را برقرار کرده باشد. پس اگر با برادر خود خلف وعده کند، همانند آن است که با خدای خود خلف وعده نموده و او را به خشم آورده باشد.»
ص :435
امیرالمؤمنین علیه السلام، در تفسیر آیه شریفه «کبر مقتاً عنداللّه أن تقولوا مالا تفعلون» نقل شده که فرمود: «خلف وعده و پیمان سبب خشم خداوند و خشم مردم خواهد بود.» و سپس این آیه را تلاوت فرمود: «کبر مقتاً عنداللّه...».
بعضی از آیات قرآن که دستور وفای به عهد و پیمان را داده و می فرماید: «أوفوا بالعقود» و یا می فرماید: «و الذین هم لأماناتهم وعهدهم راعون»، شامل مطلق عهد و پیمان می شود، خواه به صورت عهد باشد و یا به صورت نذر و قسم و یا معامله و شرط ضمن آن، بلکه مطلق عقود لازمه را نیز شامل می شود و رعایت همه آنها لازم و واجب است و عهد و از سویی مخالفت با نذر و قسم، کفاره نیز دارد، و کفاره، برای جبران آسیبی است که بر رابطه خدا با بنده خود وارد شده است. از این رو، در بعضی از روایات آمده است: «چیزی را که خداوند بر شما واجب نکرده، شما بر خود واجب نکنید؛ چرا که شیطان حریص است که رابطه شما را با خداوند خراب نماید. بنابراین اگر تعهدی با خدای خود نمودید به آن عمل کنید و اگر عمل نکردید. بعد از استغفار، کفّاره آن را بدهید و کفاره نذر و عهد، همان کفاره روزه خواری ماه رمضان می باشد و کفاره قسم این است که ده فقیر را سیر کند و یا به آنها لباس بدهد و یا یک بنده آزاد کند و اگر هیچ کدام را نمی تواند انجام دهد سه روز روزه بگیرد.»
گفتند: اگر خداوند از فضل خود به ما مرحمت کند [و از مال دنیا به ما فراوان بدهد]، همانا ما در راه او صدقه خواهیم داد واز صالحین خواهیم بود، و چون خداوند از فضل خود به آنان مرحمت نمود بخل ورزیدند و از حکم خداوند روی برگرداندند. پس خداوند نفاق را تا وقت مرگ در دل های آنان ثبت نمود و این به سبب دروغ و خلف وعده ای بود که با خدای خود انجام داده اند.»
در کتاب خصال، از ابن مسعود نقل شده که گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «چهار خصلت هست که در وجود هرکس باشد منافق خواهد بود و اگر یکی از آنها در او باشد خصلتی از نفاق در او خواهد ماند تا این که آن را ترک کند و از آن خصلت جدا شود:
1- کسی که چون سخن می گوید دروغ بگوید؛ 2- کسی که چون وعده می کند تخلّف نماید؛ 3- کسی که چون پیمان و عهدی می بندد خیانت کند؛ 4- کسی که چون نزاع و مخاصمه می کند ناحق گوید و فاسق شود.»
خیانت در امانت، بلکه هر نوع از خیانت - که به آن غلول نیز گفته می شود - از گناهان کبیره و بزرگ است و در قرآن وعده عذاب و دوزخ و خشم خداوند بر آن داده شده است. به نظر می رسد که خیانت مراتب زیادی دارد و برای همه مراتب آن وعده عذاب و آتش داده
ص :437
شده و پایین ترین مرتبه آن این است که انسان برای انجام حاجت برادر مسلمان خود خیرخواهی نکند و برای انجام کار او همانند کار خود نکوشد.
امام صادق علیه السلام در باره چنین کسی می فرماید: «در حقیقت، به خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله خیانت نموده و خدا و رسول او دشمن او خواهند بود.»
مؤلف گوید: از خداوند توفیق خدمت به دین خدا و حمایت از اولیا و دوستان و بندگان او را خواستاریم و از او می خواهیم که به آبروی محمّد و آل محمّدصلوات اللّه علیهم اجمعین به ما توفیق خیرخواهی نسبت به دین خدا و اولیا و بندگان خود را مرحمت فرماید. انّه خیر ناصر و معین و هو ارحم الراحمین.
اینک به بخش هایی از آیات و سخنان معصومین علیهم السلام رو می کنیم تا خداوند به برکت این سخنان نورانی نظر لطفی بفرماید و ان شاءاللّه این توفیق رفیق ما گردد و روح محبت و خیرخواهی در وجود ما بیشتر شود.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «أحادیثنا تعطف بعضکم علی بعضٍ فإن أخذتم بها رشدتم و نجوتم و إن ترکتموها ضللتم و هلکتم فخذوا بها و أنا بنجاتکم زعیم»؛ یعنی سخنان ما را بین خود مذاکره کنید تا دل های شما با یکدیگر مهربان گردد، و به آنها عمل کنید تا من نجات شما را ضمانت نمایم.
خداوند در قرآن می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! دانسته به خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله و به برادران خود در مورد امانت های آنان خیانت مکنید.»
و می فرماید: «هر کس خیانت کند، خیانت خود را در قیامت با خود خواهد آورد و به حساب هر کسی رسیدگی خواهد شد، در حالی که هیچگونه ظلمی به آنان نمی شود و آنان تنها جزای اعمال خویش را می بینند.»
و می فرماید: «آیا کسی که با امانت داری و خیرخواهی به خشنودی خداوند می رسد، مانند کسی است [که در اثر خیانت] خشم خداوند را با خود آورده و جایگاه او دوزخ خواهد بود؟ البته آن بدجایگاهی است [برای افراد خیانتکار].»
ص :438
در تفسیر این آیات، رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «کسی که در دنیا در امانتی خیانت کند و آن را به اهلش باز نگرداند، چون از دنیا می رود با دین من از دنیا نرفته و خداوند از او خشمناک خواهد بود. و کسی که مال دزدی و خیانت شده ای را دانسته بخرد [ملک او نمی شود] و او نیز همانند همان دزد و خائنی که آن را دزدیده محسوب می گردد.»
و فرمود: «امانتداری موجب ثروت و خیانت موجب فقر و تنگدستی می شود.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «از خدا بترسید و هرکس به شما امانتی سپرده به او باز گردانید.» سپس فرمود: «اگر قاتل [جدّم] علی علیه السلام امانتی نزد من سپرده باشد، من امانت او را به او بازخواهم گرداند.»
رسول خداصلی الله علیه وآله نیز امانتداری را شرط مسلمانی دانسته و می فرماید: «مسلمان خیانت و مکر و خدعه نمی کند؛ چرا که من از جبرییل شنیدم که گفت: مگر و خیانت در آتش می باشد.» سپس فرمود: «از ما نیست کسی که با مسلمان و مؤمنی غش او خیانت بکند.»
امام صادقعلیه السلام فرومود: کسی که برای انجام حاجت برادر دینی خود حرکت کند و از او خیرخواهی ننماید مثل کسی خواهد بود مثل کسی خواهد بود که بر خدا و رسول او خیانت کرده باشد و خداوند دشمن او خواهد بود.
ص :439
بزرگ ترین خیانت، خیانت به خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله است و زشت ترین آنها خیانتی است که همراه با نفاق انجام گیرد. این گونه خیانت ها در صدر اسلام از عده ای صادر گردید که مع الأسف اهل تسنّن آنها را بهترین این امت می دانند. دو نفر از همسران پیامبر خداصلی الله علیه وآله به نام عایشه و حفصه، دختران ابوبکر و عمر، در پنهانی به آن حضرت خیانت کردند. آنان همراه با پدرانشان [هر چهار نفر] تصمیم بر کشتن و مسموم نمودن پیامبرصلی الله علیه وآله را داشتند که توطئه و خیانت آنان به وسیله جبرییل علیه السلام آشکار گردید.
در کتاب امالی صدوق و تفسیر مجمع البیان، در تفسیر آیه شریفه «و إن تظاهرا علیه»، از ابن عباس نقل شده که گوید: از عمربن خطاب پرسیدم: آن دو زنی که در مقام آزار و خیانت و از بین بردن پیامبر خداصلی الله علیه وآله بوده اند کیانند؟ عمربن خطاب گفت: عایشه و حفصه هستند.
از امام باقرعلیه السلام، در تفسیر قمی نقل شده که فرمود: «مقصود از «صالح المؤمنین» در این آیه نیز علی بن ابی طالب علیهما السلام است.»
مرحوم فیض، در تفسیر این آیه می گوید: روایاتی در کتب شیعه و سنی موجود است که مقصود از صالح المؤمنین، امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد.
مؤلّف گوید: خیانت عده ای از منافقین نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله، در کتب فریقین فراوان ثبت شده از بین آنها می توان موضوع غصب خلافت و نادیده گرفتن سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم و بیعت گرفتن از آنان و گفتن بخٍّ بخٍّ
ص :440
آنها را به امیرالمؤمنین علیه السلام و انکار همه سخنان پیامبر خداصلی الله علیه وآله در سقیفه و توطئه آنان برای کشتن رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام و تخلّف آنان از لشکر اسامه و آزارشان به حضرت صدیقه علیهما السلام را نام برد.
مرحوم فیض، در تفسیر آیه شریفه «و إذ أسرّ النبیّ إلی بعض أزواجه حدیثاً» می گوید: حفصه و عایشه، دختران عمر و ابوبکر، به رسول خداصلی الله علیه وآله خیانت کردند و سخنان سرّی او را آشکار نمودند. رسول خداصلی الله علیه وآله در پنهانی به حفصه فرموده بودند: «بعد از من ابوبکر و سپس پدر تو غاصبانه بر مردم حکومت می کنند.» این خبر را حفصه به عایشه و عایشه به ابوبکر و ابوبکر به عمر منتقل نمودند و پس از آن همگی تصمیم گرفتند که رسول خداصلی الله علیه وآله را مسموم نمایند.
تا این که جبرییل بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و سوره مبارکه تحریم را آورد و مسأله افشای سرّ آن حضرت توسط حفصه و تصمیم آن چهارنفر برای کشتن رسول خداصلی الله علیه وآله را آشکار نمود.
ما این آیات و آیات دیگری که مربوط به خیانت های منافقین است را در کتاب آیات الفضائل ذکر نموده ایم. علاقه مندان می توانند به آن کتاب مراجعه فرمایند.
آن در بعضی از موارد و یا در همه موارد بسیار نکوهیده و نزدیک به حرام قلمداد شده است. حتی طبق بعضی از سخنان معصومین علیهم السلام، خطرناک و موجب محرومیت از رحمت الهی و دخول به بهشت است. در قرآن کریم نیز، رعایت نکردن این مسأله، جزء صفات کسانی ذکر شده که دین خدا را انکار می کنند.» (أرأیت الذی یکذّب بالدین... و یمنعون الماعون)
در قرآن سوره ای به نام سوره «ماعون» وجود دارد که در آن، منکر دین نکوهش شده و صفات او شمارش گردیده که او به یتیم رحم نمی کند، و برای اطعام فقرا نمی کوشد و نماز را سبک می شمارد، و ریاکاری می کند، و ماعون را [که نیازهای معمول مردم است از آنان منع می کند.]
در این سوره، برای ضایع نمودن نماز و ریاکاری و خودداری از ماعون، تعبیر «ویل» آمده، که به معنای اعلان خطر محسوب می شود و احتمال دارد که «ویل» یکی از طبقات دوزخ باشد.
مرحوم صدوق، در کتاب فقیه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت نهی نمود کسی از ماعون [و عاریه دادن و تأمین نیازهای همسایگان ]خودداری نماید و فرمود: «کسی که از تأمین نیاز همسایگان خود دریغ نماید، خداوند روز قیامت او را از خیر خود محروم و به خودش واگذار می نماید، و هرکس را خداوند به حال خود واگذار کند وضع او بسیار خطرناک خواهد بود.»
ابن عباس و دیگران می گویند: رسول خداصلی الله علیه وآله در آخرین خطبه خود قبل از رحلت از
ص :442
دنیا فرمود: «کسی که ماعون را از همسایه خود منع کند و هنگامی که او نیاز به وسیله ای دارد از تأمین نیاز او خودداری نماید، خداوند او را از فضل خود در روز قیامت منع خواهد نمود و او را به خود واگذار می نماید، و هرکس را خداوند به خود واگذارد هلاک خواهد شد، و خداوند نماز و اعمال نیک او را نمی پذیرد تا همسایه خود را راضی و نیاز او را تأمین نماید.
چنین کسی اگر تمام عمر خود را روزه گرفته و همه شب ها به عبادت مشغول بوده باشد و غلامانی را در راه خدا آزاد نموده و زکات خود را پرداخته و اموالی را در راه خدا انفاق نموده باشد، نخستین کسی خواهد بود که وارد دوزخ و عذاب می شود.»
در کتاب وسائل، از «عقاب الأعمال» صدوق، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «آگاه باشید که خداوند در قیامت از بنده خود نسبت به حق همسایه او سؤال خواهد نمود و هرکس حق همسایه خود را ضایع نماید از ما خانواده نخواهد بود. و هرکس ماعون را از همسایه خود دریغ کند، خداوند او را از فضل خود در قیامت محروم و به خود وامی گذارد، و هرکس را خداوند به خود واگذارد هلاک خواهد شد، و خداوند عذری را از او نمی پذیرد.»
مؤلف گوید: با این گونه اعلان خطرها چگونه می توان این عمل را صرفاً مستحب دانست؟!
خدا و رسالت پیامبران و امامت ائمه طاهرین علیهم السلام و انجام واجبات، خدمت و خیرخواهی نسبت به بندگان خداست که بسا به برکت آن توفیق های فراوانی برای انسان حاصل می گردد.
خداوند، مؤمنان و بندگان خود را برادر یکدیگر قرارداده و دستور داده است که اگر بین دو نفر مسلمان کدورتی و یا نزاعی رخ دهد، مسلمانان باید بکوشند بین آنها را اصلاح نمایند تا آن کدورت ادامه پیدا نکند و برادری آنها برقرار بماند.
رسول خداصلی الله علیه وآله نیز در حجة الوداع، ضمن سخنان مفصّلی که برای مردم بیان کرد، فرمود: «مؤمنان برادر یکدیگرند و مال آنان محترم است و کسی حق ندارد مال برادر مؤمن خود را تصرّف کند، مگر با رضایت او.»
سپس فرمود: «مؤمنان برادر یکدیگرند و باید نیازهای یکدیگر را برطرف کنند و اگر چنین کنند خداوند نیز حوایج آنان را برطرف خواهد نمود.»
عبدالمؤمن انصاری گوید: خدمت حضرت کاظم علیه السلام رسیدم و دیدم محمّدبن عبداللّه جعفری نزد آن حضرت نشسته است. پس من از روی علاقه ای که به او داشتم، در صورت او تبسم نمودم. امام علیه السلام فرمود: «آیا او را دوست می داری؟» گفتم: آری، او را فقط
ص :444
به خاطر شما دوست می دارم. فرمود: «او برادر تو است و مؤمن از ناحیه پدر و مادر» برادر مؤمن است.
سپس فرمود: «ملعون است، ملعون است کسی که به برادر خود تهمت بزند. و معلون است، ملعون است کسی که به برادر خود خیانت کند. و ملعون است، ملعون است کسی که از برادر خود خیرخواهی نکند. و ملعون است، ملعون است کسی که خود را بر برادر خود مقدم دارد. و ملعون است، ملعون است کسی که از انجام حاجت برادر خود پنهان شود. و ملعون است، ملعون است کسی که غیبت برادر خود را بکند.»
مرحوم مفید، در کتاب اختصاص، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که برای حاجتی و یا برای سلام کردن به برادر مؤمن خود نزد او برود و آن مؤمن خود راپنهان کند و با او ملاقات ننماید، همیشه در لعنت خدا خواهد بود تا مرگ او فرا رسد.»
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «هر مؤمنی که بین خود و برادر مؤمن خود حجابی قرار دهد [و حاضر نشود با او ملاقات کند]، خداوند بین او و بین بهشت هفتاد هزار حجاب و دیوار قرار می دهد که بین هر کدام تا دیگری هزار سال راه است.»
در همان کتاب، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «هر مسلمانی که برای زیارت و یا حاجتی به درخانه برادر مسلمان خود برود و او در خانه باشد و بیرون نیاید که با برادر خود ملاقات کند، در لعنت خدا خواهد بود تا با او ملاقات کند.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مؤمنان برادر یکدیگرند و باید حوایج یکدیگر را برآورده
ص :445
کنند تا خداوند نیز حوایج آنان را در قیامت برآورده سازد.»
و در همان کتاب، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «هیچ مسلمانی حاجت برادر مسلمان خود را برآورده نمی کند، جز آن که خداوند به او خطاب می فرماید: پاداش تو به عهده من می باشد و من جز بهشت را برای تو نمی پسندم.»
قصه علی بن یقطین و ابراهیم جمال و سخنان حضرت کاظم علیه السلام در سن بزرگی است برای شیعیان و به دلیل رعایت اختصار از ذکر آن خودداری می شود.
یکی از اسباب مسلّم نجات و خشنودی خداوند و آمرزش گناهان، کمک کردن و یاری نمودن برادران مؤمن و انجام دادن حاجت آنان است. از آن طرف، یاری نکردن برادران مؤمن و انجام ندادن نیاز و حاجت آنان، بدون عذر چنانچه گذشت، بسیار خطرناک و سبب گرفتاری دنیا و آخرت خواهد بود.
از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «برادر مؤمن خود را یاری کن، خواه ظالم باشد و خواه مظلوم.» گفته شد: یاری کردن آنان اگر مظلوم باشند صحیح و پذیرفته است، ولی اگر ظالم باشند، برای چه آنان را یاری کنیم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آنان را از ظلم و آزار به دیگران منع کنید، این یاری شما نسبت به آنان خواهد بود.»
امام صادق علیه السلام، در پاسخ نامه نجاشی که نوشته بود: من به حکومت و ولایت اهواز
ص :446
مبتلا و مشغول شده ام و از خطر آن در هراس هستم، مرا راهنمایی فرمایید، نوشت: «نامه تو به دست من رسید و بر آنچه مکتوب نموده بودی آگاه شدم. سخنان تو از سویی مرا خشنود و از سویی مرا محزون و نگران نمود.
اما خشنودی من از ولایت و حکومت تو در اهواز برای این است که پیش خود گفتم: شاید خداوند به وسیله او انسان پریشان و یا خائفی از دوستان آل محمّدعلیهم السلام را نجات دهد و ذلیلی را عزیز و برهنه ای را پوشانده و گرفتار و ناتوانی را نجات دهد و آتش خشم و کینه دشمنان و مخالفین را از آنان برطرف نماید.
و اما چیزی که موجب هراس من شد [و من برای تو احساس [خطر] نمودم] این بود که مبادا تو را در مورد اصلاح امور برادران خود گرفتار لغزش شوی و حاجات آنان را برآورده نسازی و در آن صورت بوی بهشت به تو نرسد واز سعادت دور بمانی.»
صاحب مستدرک، با سند خود، از علی بن یقطین، وزیر هارون، نقل نموده که او نامه ای به حضرت کاظم علیه السلام نوشت و اجازه خواست که از دربار هارون خارج گردد. پس موسی بن جعفرعلیه السلام در جواب او نوشت: «من به تو اجازه چنین کاری را نمی دهم.» سپس فرمود: «همیشه خداوند در کنار جبّاران کسانی را قرار می دهد که به وسیله آنان از اولیای خود دفاع کند و چنین افرادی از آتش دوزخ آزاد خواهند بود. پس تو از خدا بترس و از برادران دینی خود حمایت و دلجویی کن.»
ص :447
یکی از وظایف مسلمانان، حمایت از مظلوم و دشمنی و مبارزه با ظالم و ستمگر است. امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت نامه خود به فرزندانش فرمود: «کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً».
گناه و خطر حمایت نکردن از مظلوم و یا حمایت از ظالم به قدری بزرگ است که خداوند در قرآن به مسلمانان می فرماید: «همدیگر را در اعمال نیک و تقوا یاری دهید و در اعمال خلاف و گناه و ظلم کمک نکنید و از خدا بترسید که عذاب و کیفر او سخت خواهد بود.»
علی بن جعفر می گوید: از برادرم موسی بن جعفرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «کسی که برادر مؤمن او به او پناه ببرد و از او بخواهد که به بعضی از مشکلات او رسیدگی کند، و او با داشتن قدرت و توان، او را پناه ندهد و به کار او رسیدگی نکند، همانا ارتباط و ولایت خدا را با خود قطع نموده است.»
و در سخن دیگری فرمود: «حاجت برادران دینی رحمت خداوند است که به طرف مؤمن سوق داده شده است. پس اگر مؤمن این رحمت را بپذیرد و حاجت برادر خود را
ص :448
برآورده کند، ولایت خود را به ولایت ما متصل نموده و ولایت ما به ولایت خداوند متصل خواهد بود، و اگر این رحمت را از خود دور کند و حاجت برادر مؤمن خود را، با داشتن توان و قدرت، برآورده نکند، خداوند در قبر ماری را از آتش بر او مسلّط خواهد نمود که تا قیامت او را نیش خواهد زد، خواه در نهایت بخشوده شود یا معذّب گردد. و اگر برای صاحب حاجت به دروغ عذری بتراشد، حال او بدتر خواهد بود.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که دارای خانه ای باشد و برادر مؤمن او نیاز به سکونت در آن را داشته باشد و او برادر خود را به آن خانه راه ندهد، خداوند عزّوجلّ به ملائکه خود می فرماید: او از اسکان بنده من در خانه خود بخل ورزید، به عزت و جلالم سوگند، من نیز هرگز او را در بهشت خود جای نخواهم داد.»
و در سخن دیگری فرمود: «هر مؤمنی که برادر مؤمن خود را از آنچه درخواست نموده و نیاز به آن دارد محروم کند، در حالی که می تواند نیاز او را از سوی خود و یا دیگری برطرف کند، خداوند او را در قیامت با صورت سیاه و چشمان زشت [مانند گربه]، در حالی که دست های او به گردن او غلّ شده باشد، محشور خواهد نمود، و سپس خائن به خدا و رسول او معرفی می شود و او را به دوزخ خواهند برد.»
مؤلّف گوید: روایات این باب و باب مواسات با برادران مؤمن و ادخال سرور در قلوب مؤمنین فراوان است. از خداوند توفیق عمل به این روایات را درخواست می نماییم.
ص :449
دوری از فهم معارف اسلامی و وظایف دینی در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام شدیداً مورد نکوهش واقع شده است. در حقیقت، کسی که از یاد گرفتن دستورات و ارزش های اسلامی خودداری می کند و نیاز فکر و عقل خود را با دانستن احکام نورانی اسلام تأمین نمی کند ظلم بزرگی به خود روا داشته و از رشد عقلانی، فکری، روحی و روانی خود جلوگیری کرده است.
رسول خداصلی الله علیه وآله، قبل از هجرت به مدینه و نجات از فشارها و شکنجه های مشرکین، مسلمانان را آزاد گذارد که اگر می خواهند به بلاد دیگر مانند حبشه و یمن بروند تا از آزار مشرکین مکه در امان بمانند. آنان در آن بلاد از استفاده از وجود پیامبر خداصلی الله علیه وآله و اطلاع از معارف اسلامی محروم و معذور بودند.
اما پس از هجرت آن حضرت از مکه به مدینه مسلمانان موظف شدند که هرکجا هستند به مدینه هجرت نمایند و در مکه و بلاد دیگر نمانند تا بتوانند از وجود مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله بهره مند گردند و معارف و احکام اسلام را فرا گیرند. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله پس از هجرت به مدینه بادیه نشینی و در بیابان ها زندگی کردن را ممنوع فرمودند و خداوند در قرآن می فرماید: «الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً و أجد رأن لایعلموا حدود ما انزل اللّه علی رسوله و اللّه علیم حکیم» [التوبة/96]
در تفسیر این آیه، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «ما بنی هاشم و شیعیان ما عربیم و سایر مردم اعراب هستند [و از معارف اسلام و معرفت به ولی خدا دورند].»
و نیز فرمود: «بر شما باد به یاد گرفتن و تفقّه در دین و بکوشید که اعرابی و بی اطلاع از
ص :450
معارف دین و شناخت ولیّ خدا نباشید؛ چرا که چنین افرادی را خداوند در قیامت مورد رحمت خود قرار نمی دهد و هیچ عملی را از آنان نمی پذیرد.» (تفسیر نورالثقلین، ج 2/254)
از بعضی از روایات نیز استفاده می شود که مقصود از تعرّب، ترک معرفت امام علیه السلام است و معادل شرک به خداست.
از بعضی از روایات نیز استفاده می شود که تعرّب بعد از هجرت اختصاص به زمان رسول خداصلی الله علیه وآله نداشته و تا قیام حضرت مهدی علیه السلام ادامه خواهد داشت.
در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «همان گونه که در صدر اسلام هجرت به مدینه [برای فهم احکام اسلام و معرفت به امام علیه السلام] واجب بوده، در زمان های بعد نیز همانگونه واجب می باشد، و مهاجر کسی است که امام زمان خود را شناخته باشد و جز او، بقیه، اعرابی خواهند بود.»
مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه، در باب وجوب تقلید، از کتاب تحریرالوسیله می فرماید: یادگرفتن مسایل عبادات و اجزا و شرایط و موانع و مقدمات آنها به مقداری که غالباً محل ابتلا و نیاز مکلّف باشد واجب است.
ص :451
و در باب مکاسب محرّمه، از همان کتاب می فرماید: بر هر کسی که شغل او تجارت و یا سایر شغل ها باشد واجب و لازم است که احکام تجارت و شغل مربوطه و مسایل متعلق به آن را یاد بگیرد تا صحیح آن را از فاسد تشخیص دهد و از ربا سالم بماند. و مقدار واجب آن این است که - ولو از روی تقلید - حکم تجارت و معامله ای را که انجام می دهد بداند، بلکه واجب است بعد از انجام معامله نیز اگر در صحت و فساد معامله شک باشد، احکام آن معامله را یاد بگیرد تا از صحت و بطلان آن آگاه شود و اگر در حرمت و حلّیت آن شک باشد واجب است قبل از اطلاع از حلّیت از آن پرهیز کند تا مبتلای به حرمت نشود، مانند این که شک کند فلان که معامله ربوی است یا غیر ربوی؛ که در این صورت اصل معامله نیز بنابر احتیاط حرمت پیدا می کند.
امام صادق علیه السلام آن حضرت در تفسیر آیه شریفه «قل فللّه الحجة البالغة» فرمود: «خداوند متعال روز قیامت به بنده گناهکار خود می فرماید: بنده من! آیا تو حکم خدا را می دانستی و چنین کردی؟ پس اگر بگوید: آری، به او گفته می شود: چگونه به آنچه می دانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید: نمی دانستم، به او گفته می شود: چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟ پس او محکوم می شود و این است معنای حجت بالغه الهی.»
اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که بر منبر کوفه می فرمود: «ای جمعیت تجّار! اول مسایل حلال و حرام را یاد بگیرید و سپس به بازار بروید.» و این جمله
ص :452
را سه مرتبه تکرار می فرمود و سپس می فرمود: «به خدا سوگند، ربا در این امت پنهان تر از راه رفتن مورچه بر روی سنگ صاف است.»
سپس فرمود: «ایمان خود را با صدق و راستی آمیخته کنید، همانا تاجر فاجر است و فاجر در آتش جای دارد، جز آن که حق بگیرد و حق بدهد.»
در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «کسی که بدون اطلاع از مسایل حلال و حرام مشغول تجارت شود، سخت گرفتار ربا خواهد شد.»
در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام همیشه می فرمود: «کسی حق ندارد در بازار دکّه تجارت باز کند، جز آن که از احکام خرید و فروش آگاه باشد.»
ابان بن تغلب می گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود: «من دوست می دارم که با تازیانه بر سر شیعیان و اصحاب من زده شود تا حلال و حرام و احکام خدا را یاد بگیرند.»
و از آن حضرت نقل شده که به اصحاب خود می فرمود: «بر شما باد که احکام خدا و حلال و حرام دین خود را بدانید و مانند بادیه نشینان (صحرانشینان) از احکام خدا غافل نباشید؛ چرا که در آن صورت خداوند در روز قیامت به شما نظر رحمت نمی فرماید و اعمالتان را نمی پذیرد.»
و فرمود: «ای کاش تازیانه بالای سر اصحاب من می بود تا حلال و حرام دین خود را یاد می گرفتند.»
و فرمود: «اگر من جوانی از جوانان شیعه را ببینم که مسایل دینی خود را نمی داند هرآینه او را تأدیب خواهم نمود.»
ص :453
و فرمود: «نشانه آدم کذّاب و دروغگو این است که از آسمان و زمین و شرق و غرب عالم به تو خبر می دهد، اما اگر از او مسأله ای از حلال و حرام سؤال کنی چیزی نمی داند.»
خطر گناه و عقوبت و کیفر آن بسیار بزرگ و وحشتناک است. اساساً مخالفت با ذات مقدّس پروردگار و جرأت برگناه در مقابل عظمت و کبریایی و جبارّیت او که فرموده: «عذاب من شدید والیم است» باید برای مؤمن ترس و وحشت داشته باشد. گرچه خداوند خود را ارحم الراحمین معرفی نموده است، چرا که او ارحم الراحمین است «فی موضع العفو و الرحمه».
و «أشدّ المعاقبین است فی موضع النکال و النقمة» البته اگر بنده اقرار به گناه داشته و از آن اظهار ندامت کرده نیز نموده باز باید از عقوبت الهی ترس داشته باشد و هرگز هیچ گناهی را کوچک نشمارد از سویی اگر حالت ندامت و پشیمانی و ترس از عقوبت و درخواست بخشش نداشته باشد هیچ گناهی از او بخشوده نمی شود، گرچه گناه صغیره و کوچک باشد.
از این رو، عقل، انسان را از چنین خطری می ترساند و واجب می کند که انسان فوری از گناه خود توبه کند و ترک آن را یک خطر غیرقابل تحمل بداند. قرآن و معصومین علیهم السلام نیز این حکم عقل را امضاء نموده و فراوان به مردم دستور توبه داده اند و ترک آن را موجب
ص :454
عذاب و کیفر دنیا و آخرت دانسته اند.
خداوند در قرآن فرموده است: «ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید [از گناه خود] توبه کنید و به اطاعت او باز گردید. امید آن که خداوند شما را از گناه پاک کند و در جوار رحمت خود جای دهد.»
مرحوم آیة اللّه مقدّس اردبیلی، در کتاب زبدة البیان می فرماید: این آیه، به ظاهر دلالت بر وجوب توبه می کند و معنای توبه «نصوح» در این آیه این است که تائب بکوشد و از خود خیرخواهی کند و با توبه خود را از عذاب الهی برهاند. سپس می گوید: از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال شد: توبه نصوح چیست؟ آن حضرت فرمود: «توبه نصوح این است که توبه کننده به آن گناه باز نگردد؛ همانند آن که شیر وقتی از پستان حیوان دوشیده شود به آن باز نمی گردد.»
در نهج البلاغه، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که شخصی مقابل آن حضرت گفت: «استغفراللّه» پس آن حضرت به او فرمود: «مادرت به حال تو گریه کند! آیا می دانی معنای استغفار چیست؟ استغفار درجه علیّین و افراد بلند مرتبه است و برای آن شش شرط لازم است:
1- ندامت و پشیمانی از خطاهای گذشته.
2- تصمیم بر این که هرگز تا آخر عمر به آن گناه روی نیاوری.
ص :455
3- حق مخلوق را ادا کنی به طوری که چون خدا را ملاقات می کنی دینی و حقی از مردم بر تو باقی نباشد.
4- به دقت بنگری هر واجبی را که ضایع نموده ای جبران کنی.
5- بکوشی تا به وسیله ندامت و اندوه گوشتی که از حرام بر بدن تو روییده آب شود، به طوری که پوست بدن تو به استخوان بچسبد و سپس از حلال، در بدن تو گوشت روییده شود.
6- باید به جای لذت هایی که بدن تو از معصیت چشیده با طاعت و بندگی خداوند تلخی ها را به او بچشانی [تا به حقیقت از آلودگی گناه پاک شوی] و پس از آن بگویی: «أستغفراللّه».
محقق اردبیلی سپس می گوید: ظاهر آیه شریفه «توبوا إلی اللّه توبةً نصوحاً...» و سایر آیات، وجوب قبول توبه و سقوط عقاب است نسبت به آن گناهی که بنده از آن توبه کرده است؛ چرا که خداوند در چند آیه نوید قبول توبه داده است، مانند آیات:
1- «إنّ اللّه یقبل التوبة عن عباده...» (توبة /104)
2- «ا«نّ اللّه یحبّ التوّابین» (بقره /222)
3- «توبو الی اللّه توبة نصوحاً عسی ربّکم أن یکفرّ عنکم سیّئاتکم» (تحریم /8)
و اخبار نیز راجع به قبول توبه در کتب فریقین فراوان نقل شده و معروف و مشهور است که اولیای خدا فرموده اند: «التائب من الذنب کمن لاذنب له»؛ یعنی تائب از گناه مانند
ص :456
کسی است که گناه نکرده باشد. و در بعضی از روایات آمده که فرموده اند: توبه از گناه پذیرفته است تا وقتی که گنهکار مرگ را مشاهده نکرده باشد؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله دست مبارک خود را به گلوی خود گذارد و فرمود: «تا چنین وقتی.»
مؤلّف گوید: از الطاف الهی این است که توفیق توبه نیز از ناحیه خداوند است. البته تردیدی نیست که او حکیم است و توفیق عمل خیر را به کسی نمی دهد جز آن که مستحق آن باشد. از این رو، ممکن است بنده ای هفتاد سال نافرمانی خدا را بکند و پس از آن خداوند مطابق حکمت و رحمت خود به او توفیق توبه بدهد، و ممکن است هفتاد سال عبادت او را نموده باشد و پس از آن به جهت قساوت و ظلم و... ایمان از او سلب شود، از این باید به خدا پناه ببریم و از او حسن عاقبت به خواهیم.
جرأت بر گناه و ناچیز شمردن آن بسیار خطرناک و نابخشودنی است. این عمل معلول غفلت انسان از علم و قهر الهی است. باید توجه نمود که خداوند علاوه بر آن که بر همه ذرات عالم و آگاه است «و لایعزب عن علمه مثقال ذرّة» شهود و گواهان فراوانی برای اعمال انسان قرار داده است. اعضای بدن انسان و زمین و اشیایی که در اطراف انسان هستند و ملائکه که مأمور حفظ اعمال انسان می باشند به اعمال انسان گواهند و آن ها را ضبط می نمایند و خداوند نیز به اسرار باطنی و آنچه در فکر انسان می گذرد آگاهی دارد و همه وجود انسان در محضر اوست و بدون اراده او انسان نمی تواند حیات و زندگی داشته باشد. «الم یعلم بان الله یری»
ص :457
ابوبصیر می گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید؛ چرا که برای آنها نگهبان و طالبی هست.» سپس در توضیح و بیان آن فرمود: «سبک شمردن گناه این است که یکی ازشما بگوید: گناه می کنم و سپس استغفار می نمایم، در حالی که خداوند در سوره یس می فرماید: «سنکتب ما قدموا و آثارهم...) یعنی: «ما آنچه از انسان صادر گردید [از اعمال درونی و بیرونی] و آثار آنان را خواهیم نوشت [بلکه ]اعمال او را بدون کم و کاست نزد امام مبین [و حجت خود در روی زمین جمع خواهیم نمود و او را به همه اعمال مردم آگاه خواهیم ساخت از این رو امام علیه السلام نیز یکی از شاهدان و گواهان اعمال است.]»
و در سوره لقمان می فرماید: «اگر [اعمال انسان] به اندازه مثقال حبّه خردل [که کوچک ترین چیز است] باشد و بین کوه ها و یا در آسمان ها و اعماق زمین پنهان شده باشد خداوند آن را به حساب می آورد، چرا که او لطیف و خبیر است.»
و در همان کتاب، از اسامة بن زید شحام نقل شده که می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید؛ چرا که آنها بخشوده نمی گردد.» گفتم: آنها کدامند؟ فرمود: «گناهی که کوچک شمرده می شود این است که شخص گناه کند [و چون به او گفته شود گناه مکن او آن گناه را ناچیز به شمارد و] بگوید: خوشا به حال من، اگر جز این گناه گناهی نداشته باشم.»
سماعه گوید: از موسی بن جعفرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «کارهای خیر خود را زیاد نشمارید و گناهان خود رانیز ناچیز ندانید؛ چرا که گناهان کم و کوچک هنگامی که ادامه
ص :458
یافت زیاد خواهد شد. و در پنهانی از خدا بترسید تا در باره خود به انصاف و عدالت عمل کرده باشید [و به خود ظلم و ستم نکرده باشید].»
و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله با اصحاب خود به سرزمین خشکی وارد شدند که هیچ گیاهی در آن وجود نداشت. پس آن حضرت به اصحاب خود فرمود: «برای من هیزم بیاورید.» اصحاب گفتند: یا رسول اللّه! ما در زمینی واقع شده ایم که هیزمی در آن وجود ندارد!
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هرکسی هراندازه که می تواند بیاورد.» پس اصحاب آنچه را یافتند جمع آوری نمودند و نزد آن حضرت ریختند و چون روی هم انباشته گردید، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «گناهان شما نیز این چنین جمع می شود.» سپس فرمود: «از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید؛ چرا که هر چیزی را طالب و نگهبانی است و [خداوند که نگهبان گناه است] اعمال گذشته مردم و آثار آن را ثبت می نماید او می فرماید: ما همه چیز را نزد امام مبین جمع خواهیم نمود.»
در کتاب کافی از حضرت باقرعلیه السلام در تفسیر آیه «و لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون» نقل شده که فرمود: «اصرار بر گناه این است که گناه کننده نه استغفار نماید و نه در فکر توبه باشد. این معنای اصرار بر گناه است.»
ص :459
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «به خدا سوگند، خداوند هیچ طاعتی را از بندگان خود با اصرار بر گناهان نمی پذیرد.»
و فرمود: «هیچ گناه صغیره ای با اصرار بر آن صغیره نیست؛ چنان که هیچ گناه کبیره ای با استغفار کبیره و بزرگ نخواهد بود.»
اصرار بر گناهان صغیره، مطابق تعدادی از روایات گناه کبیره محسوب می شود.
حضرت رضاعلیه السلام یکی از گناهان کبیره را همین گناه شمرده و می فرماید: «والإصرار علی الذنوب» و در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «گناه صغیره، در صورت اصرار، کبیره است و گناه کبیره در صورت استغفار بخشوده است.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «[علت آن این است که ]اصرار بر گناه موجب می شود که شخص اصرارکننده خود را از مؤاخذه خداوند ایمن بداند و کسی خود را از مکر خدا ایمن نمی داند مگر آن که زیانکار خواهد بود.»
ص :460
به هر حال، خداوند در قرآن بشارت داده که اگر از گناهان بزرگ پرهیز کنید ما گناهان دیگر شما را می بخشیم و شما را به جایگاه کرامت خود داخل می کنیم.
و در آیه دیگری می فرماید: «[بندگان شایسته ما] چون کار زشت و یا ستمی به خود می کنند خدای خود را به یاد می آورند و از گناهان خویش توبه می نمایند و جز خداوند کسی بخشنده گناهان نیست. آنان دانسته اصرار بر گناه خود نمی کنند. [از این رو،] پاداش آنان آمرزش پروردگار و باغستان های بهشتی است که نهرها و چشمه سارهایی از زیر آنها جاری است و آنان در باغستان های بهشتی جاوید هستند و چه نیکو جایگاهی است برای عمل کنندگان به دستورات الهی.»
در آیه دیگری بندگان شایسته خود را می ستاید و می فرماید: «آنان از گناهان بزرگ و اعمال زشت جز لمم [که گناه کوچک می باشد] پرهیز می کنند، همانا رحمت پروردگار تو واسع و فراوان است.»
پوشیده نماند که مخالفت با خدای بزرگ، بزرگ است و جرأت بر گناه، گرچه گناه صغیره باشد، بزرگ تر و خطرناک تر است و مؤمن باید پس از خطای خود فوراً توبه کند و از عقوبت الهی بترسد از این رو در تعدادی از روایات، اصرار بر گناهان خطرناک توصیف شده که به بعضی از آنها اشاره می شود:
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «بزرگ ترین گناهان گناهی است که صاحب آن بر آن گناه اصرار ورزد.»
و فرمود: «کسی که بر گناه خود اصرار ورزد، از خشم خداوند بی باک شده است.»
و فرمود: «تکرار گناه اصرار محسوب می شود.»
ص :461
و فرمود: «از اصرار بر گناه پرهیز کن که اصرار بزرگ ترین گناه کبیره است.»
در کتاب کافی، از ابوبصیر نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «به خدا سوگند، با اصرار بر گناه، خداوند هیچ عبادتی را از کسی نمی پذیرد.»
و در کتاب تحف العقول، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «اصرار بر گناه، [به معنی] ایمن شدن از مکر الهی است، [و کسی خود را از مکر خداوند ایمن نمی پندارد مگر زیانکار باشد.»]
یادآور می شویم که علمای حدیث و فقها رضوان اللّه علیهم اجمعین، مصادیق گناه صغیره را ذکر نکرده اند و حتی بعضی از آنان فرموده اند: مخالفت خدا بزرگ است و هیچ گناهی کوچک نیست و گناهان نسبت به یکدیگر کوچک و بزرگ شمرده می شوند.
البته به نظر می رسد که گناهان کبیره و بزرگ، طبق روایاتی مشخص شده است و جز آنها باید سایر گناهان دیگر، صغایر محسوب شوند، و اللّه العالم.
تردیدی نیست که مؤمنین گرفتار وسوسه های شیطان جنّی و انسی بوده و هستند. شیطان، به واسطه سجده نکردن بر آدم علیه السلام، از درگاه خداوند رانده شد و سوگند یاد نمود و به خدای خود گفت: حال که من به واسطه آدم گمراه گردیدم، در کمین فرزندان او خواهم نشست و زینت های دنیا را برای آنان جلوه خواهم داد و همه آنان را گمراه خواهم نمود، جز کسانی که بندگان خالص تو باشند. از این رو، انسان مؤمن گرفتار دشمن خطرناک و قسم خورده ای است که می کوشد او را گمراه نماید.
نجات از این دشمن آشکار هیچ راهی ندارد، مگر پناهنده شدن به ذات مقدّس الهی و درخواست فضل و رحمت او، و اگر او ما را نگهداری نکند ما از حیله های شیاطین جنّی و
ص :462
همدستان او از شیاطن انسی نجات نخواهیم یافت. از این رو خداوند در قرآن به صراحت می فرماید: «و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته مازکی منکم من أحدٍ أبداً»
آن قدر این مسأله حایز اهمیت است که خداوند در قرآن به پیامبر خودصلی الله علیه وآله دستور می دهد و می فرماید: «بگو: پناه می برم به پروردگار مردم - که او صاحب قدرت و سلطنت و معبود آنهاست - ازشرّ وسوسه کننده ای که پنهان است و در سینه های مردم [پیاپی ]وسوسه و شبهه ایجاد می کند.»
شیطان هرکسی را از همان نقطه ضعف و محل نفوذی که در او می بیند وسوسه می کند. بعضی را از راه مال دنیا و بعضی را از راه غریره جنسی و بعضی را از راه شبهه در اعتقادات و بعضی را از راه ریاست و جاه طلبی و بعضی را از راه غرور و تکبّر و حسد گمراه می نماید و اگر انسان از شرّ او به خدا پناه نبرد گرفتار دام های او خواهد شد.
امام سجادعلیه السلام، در دعای خود برای نجات از وسایل هلاکت و وسوسه شیطان، می فرماید: «خدایا! به تو پناه می برم از غفلت و قساوت قلب و ناداری و ذلّت و ناتوانی و کفر و فقر و از وسوسه شیطان در سینه و از پراکنده شدن امور و نابسامان بودن آنها.»
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از ابوحمزه ثمالی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: شخصی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت یا رسول اللّه! من سخت گرفتار وسوسه سینه شده ام، در حالی که مردی بدهکار و نیازمند و صاحب عیال هستم. رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «این جملات را زیاد بخوان و تکرار کن: «توکّلت علی
ص :463
الحیّ الذی لایموت و الحمد للّه الذی لم یتخّذ صاحبةً ولا ولداً و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ من الذلّ و کبرّه تکبیراً.» پس چیزی نگذشت که آن مرد باز نزد آن حضرت آمد و گفت: خداوند وسوسه سینه مرا برطرف و دین و بدهکاری که داشتم را ادا نمود و روزی مرا نیز وسعت داد.
در همان کتاب، از ابواسامه نقل شده که گوید: من در مسافرتی خدمت امام صادق علیه السلام بودم. پس آن حضرت به من فرمود: «قرآن بخوان.» و چون سوره ای از قرآن را خواندم، امام علیه السلام رقّت پیدا نمود و گریه کرد و سپس به من فرمود: «ای ابواسامه! دل های خود را با یاد خداوند و ذکر او نگهداری کنید واز نقطه های [سیاه ]بترسید؛ چرا که اگر چنین نکنید بسا ساعات و اوقاتی برای قلوب شما رخ بدهد که همانند لباس کهنه و استخوان پوسیده [در اثر غفلت و وسوسه شیطان] نه ایمان در آن موجود باشد و نه کفر.»
سپس فرمود: «ای ابا اسامه! آیا بعضی از اوقات به قلب خود توجه نکرده ای که خالی
ص :464
از تمایل به خیر و شرّ است و تو نمی دانی آن چه حالتی است؟» گفتم: آری، این حالت را در خود و دیگران یافته ام. فرمود: «هرکسی چنین است.» سپس فرمود: «چون چنین حالتی را در خود دیدی، خدا را به یاد بیاور و به او توجّه کن [و از او درخواست هدایت نما] و بترس از نقطه سیاهی که در قلب تو وارد شود چرا که خداوند اگر بنده ای را دوست بدارد و اراده خیر به او نموده باشد، نقطه نورانی ایمان را در دل او ثبت می کند، و اگر چیز دیگری برای او اراده نموده باشد نقطه دیگری را در قلب او ثبت می کند.» گفتم: فدای شما شوم! آن نقطه دیگر چیست؟ فرمود: «اگر [در اثر عدم لیاقت و اعمال زشت] اراده کفر برای او شده باشد، نقطه تاریک کفر را در دل او ثبت می نماید.»
مرحوم مجلسی، در کتاب مرآت القلوب، در شرح این حدیث می فرماید: مقصود از نقطه دیگر وسوسه و شبهاتی است که شیطان در قلب وارد می کند.
اما حالت وسواس که در بعضی از مؤمنین دیده می شود، نشانه شدت تسلّط شیطان بر روح و اراده آنها است و در حقیقت این یک بیماری خطرناکی است. چراکه شخص وسواس فکر می کند که برای دیانت خود احتیاط می نماید، در حالی که احدی از فقها چنین احتیاطهایی را مطلوب ندانسته بلکه از آن ها مذمت نموده و حکم به حرمت آنها کرده اند و احتیاط را در همه چیز راه نجات و وسیله موفقیت دانسته اند، جز احتیاطهای شخص وسواس را که مذموم و حرام می دانند.
تردیدی نیست که عمل وسواس موجب سلب آسایش دیگران و مضرّ به عقل و جسم شخص وسواس است و دارویی برای نجات از آن، جز دعا و توسّلات و ترک نمودن آن، وجود ندارد.
در کتاب کافی نقل شده که عبداللّه بن سنان می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مردی است مبتلای به وسواس در وضو و نماز و او مرد عاقلی است. امام صادق علیه السلام با شنیدن این جمله، فرمود: «چگونه او عاقل است، در حالی که از شیطان اطاعت می کند؟» گفتم: چگونه او از شیطان اطاعت می کند؟ فرمود: «تو از او سؤال کن که این اعمال را به چه دلیل انجام می دهد؟ او خود به تو خواهد گفت: که شیطان او را وادار می نماید.»
بعضی از دوستان نقل کردند که در زمان مرجعیت مرحوم میرزای بزرگ قمی، یکی از
ص :465
طلاب خدمت آن مرد عالم آمد و گفت: من از نیت کردن برای نماز عاجز مانده ام و نمی توانم نیت بکنم. مرحوم آیةاللّه قمی به او فرمود: تو از که تقلید می کنی؟ آن طلبه گفت: از شما تقلید می کنم.
مرحوم آیة الله میرزای قمی فرمود: اگر از من تقلید می کنی من نیّت کردن را برای تو حرام کردم و پس از آن باید نمازهای خود را بدون نیت انجام دهی. پس آن طلبه با فکر راحت رفت که نماز بدون نیّت بخواند، ولی هرچه به خود فشار آورد نتوانست نیّت نماز را از خود سلب کند و نماز بدون نیّت بخواند. لذا باز خدمت آن مردعالم آمد و گفت: کار من سخت تر شد و من هرچه می خواهم بدون نیّت نماز بخوانم نمی توانم و نیّت، خود به خود در فکر من آماده می شود. مرحوم میرزای قمی به او فرمود: آنچه بی اختیار می آید مانعی ندارد و من آن را حرام نکردم، ولی آنچه تو منتظر آمدن آن می شدی را من حرام کردم.
در تعدادی از روایات و سخنان معصومین علیهم السلام نقل شده که هر کس سنّت نیک و راه خیری را پایه گذاری کند، پاداش عمل خود و پاداش کسانی که از آن سنّت و راه خیر پیروی می کنند را خواهد داشت و از پاداش آنان نیز چیزی کم نمی شود، و اگر سنّت و روش و راه فساد و شر و گناهی را پایه گذاری کند، کیفر گناه خود را خواهد داشت و کیفر کسانی که به آن فساد و گناه عمل می کنند را نیز خواهد داشت و از کیفر آنان نیز چیزی کم نمی شود.
ص :466
راه شرّ و فساد ممکن است عمل شری باشد و یا تعلیم فرهنگ باطلی، مانند مذاهب فاسد و آرای منحرف و یا اماکن فساد و معصیت و امثال اینها باشد.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «کسی که راه خیر و هدایتی را عمل کند و یا به دیگران یاد دهد و آنها از او پیروی کنند، پاداش خود را خواهد داشت و پاداش کسانی که از او پیروی نموده اند را نیز خواهد داشت و از پاداش آنان چیزی کم نمی شود، و اگر کسی راه شر و جور و ستمی را پایه گذاری کند، او نیز کیفر عمل خود و کیفر کسانی که از او پیروی نموده اند را خواهد داشت و از کیفر عمل کنندگان چیزی کم نمی شود.»
ص :467
ص :468
ص :469
ص :470
تردیدی نیست که عناوین حرام در مال ها فراوان است و بیان آنها در یک بخش امکان پذیر نیست. از این رو، به بعضی از موارد مورد ابتلا و ضروری اشاره می شود و سایر موارد و مباحث تحت عناوین دیگر بیان می گردد.
مقصود از اکل مال به باطل این است که کسی مالی را بدون هیچ وجه شرعی و موازین حقوقی به دست بیاورد که آن را درآمد و کسب کاذب و دروغین می نامند، مانند اجرت گرفتن برای کارهای بی ارزشی که هیچ نتیجه عقلایی و عرفی ندارد؛ مثلاً سنگی را از جا بلند کند و یا در تاریکی وحشتناکی به جایی برود و بازگردد و یا به دور جایی به شیوه خاصی بگردد. این گونه کارها در زمان ما فراوان دیده می شود و مع الأسف آن را هنر می نامند و صاحب آن را هنرمند می دانند!
می توان گفت که یکی از مصادیق «اکل مال به باطل» این است که کسی برای انجام کاری که وظیفه دارد آن کار را انجام دهد اجرت بگیرد، مانند اجرت گرفتن بر قضاوت که
ص :471
آیه شریفه به آن اشاره نموده است. البته اگر پول بگیرد و به ناحق حکم کند آن را رشوه حرام می گویند و در روایت چنین کاری کفر به خداوند نامیده شده است.
خداوند در پایان یکی از دو آیه مربوط به «اکل مال به باطل» حرمت رشوه دادن و رشوه گرفتن را مطرح نموده و در پایان آیه راه درآمد حلال را بیان نموده و می فرماید: «اگر شما تجارت مشروعی را همراه با رضایت انجام دهید درآمد آن حلال و پاک خواهد بود.»
در روایات نیز سفارش زیادی نسبت به تجارت و درآمدهای مشروع است شده است و چه خوب است در اینجا به برخی از آنها اشاره شود:
در کتاب کافی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که می فرماید: «به دنبال تجارت بروید تا نیازهای شما از مردم برطرف شود.» [کافی، ج 5/149]
فضیل بن یسار می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: من دست از تجارت برداشته ام. امام علیه السلام فرمود: «برای چه؟ مگر عاجز شده ای؟» سپس فرمود: «این کار سبب تنگدستی شما خواهد شد.» آن گاه «فرمود: هرگز دست از تجارت برندارید و به فضل خداوند امیدوار باشید.» [همان]
در همان کتاب، از ابن ابی قره نقل شده که گوید: من در حضور امام صادق علیه السلام بودم که آن حضرت از حال یکی از اصحاب خود سؤال نمود و فرمود: «برای چه او از حج دست برداشته و به حج نمی رود؟» گفته شد: او چون تجارت را رها نموده تهیدست شده ومالی ندارد که به حج برود. امام علیه السلام چون این سخن را شنید برآشفت و فرمود: «کار و تجارت را رها نکنید تا آبروی اجتماعی شما حفظ گردد و خداوند به شما برکت بدهد.»
مؤلّف گوید: این گونه روایات در کتب حدیث فراوان است و ما آنها را در مباحث دیگر این کتاب بیان نموده ایم. البته تجار و کسبه باید توجه داشته باشند که تجارت و درآمد آنان از راه های حلال و مشروع باشد، حلال بدهند و حلال بگیرند و حرص و آز را نیز از خود دور نمایند، و به تقدیر خداوند راضی و قانع باشند این عمل برای آنان یک عبادت و یک ارزش بزرگ محسوب می شود، یکی از درآمدهای حرام [شغل های حرام و] درآمدهای کاذب است: امام هشتم علیه السلام می فرماید: عبادت ده جزء است و نه جزء آن در جستجوی روزی حلال به دست می آید.
ص :472
2- تصرف غاصبانه در مال مردم که مصادیق فراوانی دارد و ممکن است به صورت های مختلف انجام بگیرد. مانند این که کسی مال مردم را بگیرد و بدون هیچ وجه شرعی به صاحبش باز نگرداند.
مانند این که کسی مال مردم را بگیرد و بدون هیچ وجه شرعی به صاحبش بازنگرداند.
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «کسی که مال برادر دینی خود را از روی ظلم بخورد و به او باز نگرداند، روز قیامت پاره ای از آتش را خواهد خورد.»
اساساً هیچ مالی را بدون رضایت صاحب آن نمی توان تصرف نمود، چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «مال هیچ مسلمانی بدون رضایت او بر کسی حلال نیست.» جز در مواردی که شرع مقدس بدون اذن اجازه تصرف داده است.
مرحوم علاّمه در کتاب قواعد می فرماید: اگر پدر ناتوان باشد می تواند از مال فرزند خود که توانایی مالی دارد به اندازه نیاز خودبردارد، ولی فرزند نمی تواند بدون اجازه پدر چیزی از مال او را بردارد. همچنین مادر نیز نمی تواند بدون اجازه فرزند خود چیزی از مال او را بردارد و فرزند نیز نمی تواند بدون اجازه مادر چیزی از مال او را بر دارد، بلکه مادر نیز
ص :473
نمی تواند از مال فرزند صغیر خود به صورت قرض بردارد. [جز با اذن پدر آن فرزند اگر صلاح بداند].
سپس می فرماید: زن نمی تواند بدون اجازه چیزی از مال شوهر خود را بردارد ولو کم باشد، ولی می تواند مختصری از خوراکی های خانه را، اگر شوهر از او منع نکند، صدقه بدهد. و اگر او زا منع کند حرام خواهد بود. مرد نیز نمی تواند در مال همسر خود بدون اجازه او تصرف نماید.
مؤلّف گوید: در بحثهای قبل گذشت که طبق آنچه خداوند در قرآن فرموده: «ولیس علیکم جناح ان تأکلوا...» انسان می تواند بدون اجازه از خانه های عده ای از خویشان و دوستان خود غذا بخورد.
3- نپرداختن سهم مبارک امام علیه السلام و سادات [زادهم الله شرفا و عزا] و تصرف در مالی که سهم امام و سادات به آن تعلق گرفته است.
فقهای ما طبق مدارک زیادی از قرآن واحادیث خمس را در چند مورد واجب دانسته اند و در زمان غیبت امام زمان علیه السلام فرموده اند باید آن را به نوّاب آن حضرت که فقها و مراجع تقلید هستند تحویل دهند تا در مصالح مورد نیاز مانند تأمین سادات فقیر و تقویت دین و فرهنگ تشیّع مصرف شود. حتی بعضی از آنان خمس را در عین مال می دانند و بعضی در ذمه مکلّف می دانند بنابراین تصرّف در مالی که خمس آن پرداخت نشده طبق نظر اول تصرّف غاصبانه و حرام است و با آن مال بدون اجازه حاکم شرع و یا وکیل او هیچگونه تصرّفی جایز نیست.
محمّدبن زید طبری می گوید: شخصی از دوستان و شیعیان حضرت رضاعلیه السلام از
ص :474
اهالی فارس نامه ای به آن حضرت نوشت و از آن حضرت درخواست نمود که خمس مال خود را نپردازد. و امام علیه السلام در پاسخ او چنین نوشت:
«بسم اللّه الرّحمن الرحیم... کرم و فضل خداوند وسیع و فراگیر است. او برای کسی که اهل عمل شایسته باشد ضمانت پاداش نیک نموده و برای کسی که از پرداخت حقوق واجب خویش خودداری کند گرفتاری و اندوه تقدیر نموده است. هیچ مالی حلال نیست مگر از راهی که خدا آن را حلال دانسته است. همانا خمس را خداوند برای تأمین نیازهای دینی ما و عیالات و دوستان ما قرار داده و ما به وسیله آن آبروی خویش را در مقابل دشمنان تأمین می نماییم.
پس شما تا می توانید خمس را از ما منع کنید و خود را ازدعای ما محروم ننمایید، چرا که پرداخت خمس کلید روزی شما و آمرزش گناهان و ذخیره قیامتتان است و مسلمان کسی است که به عهد و پیمان خود با خداوند پایدار باشد نه آن که تنها به زبان دستور خدا را اجابت نماید و در قلب و باطن [و عمل خود ]مخالفت نماید.»
محمّدبن زید می گوید: عده ای از خراسان خدمت حضرت رضاعلیه السلام رسیدند و از آن حضرت خواستند که آنها را از پرداخت خمس معاف نماید و خمس را به آنان ببخشد. پس حضرت رضاعلیه السلام به آنان فرمود: «چه قدر این سخن دارای حیله و کید است!» سپس فرمود: «شما با زبان های خود به ما اظهار محبّت می کنید، ولی حقی را که خدا برای ما قرار داده است از ما دریغ می نمایید و حاضر نیستید خمس اموال خود را بپردازید.» سپس فرمود: «ما احدی را از پرداخت خمس معاف نمی کنیم و حق خود را حلال نمی نماییم.»
ص :475
4- نپرداختن زکات واجب
در مورد زکات نیز در آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام فراوان سخن گفته شده که به بخشی از آنها اشاره می شود.
خداوند در آیه 180 سوره آل عمران می فرماید: «کسانی که از انفاق مال خود که داده خداست بخل می ورزند گمان نکنند که کار خوبی می کنند، بلکه این بخل است و چیز خطرناکی برای آنان خواهد بود، چرا که در روز قیامت همان مال وبال گردن آنان خواهند نمود.»
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: «کسی که بخل ورزد و مال خود را در راه خدا انفاق نکند آن مال در روز قیامت طوقی از آتش خواهد گردید و به گردن او آویخته خواهد شد.»
و در سخن دیگر می فرماید: «هیچ کس از پرداخت حق واجبی که در مال اوست منع نمی کند مگر آن که آن مال را خداوند در قیامت ماری از آتش قرار خواهد داد و بر گردن او آویخته خواهد گردید.
ص :476
در کتاب کافی از امام باقرعلیه السلام نقل شده که می فرماید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله در مسجد از جای خود برخاست و نام پنج نفر را یکایک صدا زد و فرمود: «برخیزید و از مسجد ما بیرون روید و در این مسجد نماز نخوانید، چرا که شما زکات مال خود را نمی پردازید.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که قیراطی از زکات را ندهد نه مؤمن خواهد بود ونه مسلمان. بلکه
او در وقت مردن، چنان که خداوند در قرآن فرموده، خواهد گفت: «ربّ ارجعون لعلیّ اعمل صالحاً فیما ترکت» [؛ یعنی: خدایا مرا باز گردان تا شاید کار خود را جبران نمایم.» و خداوند در پاسخ او می فرماید: «هرگز بر او بازگشتی نیست و او بیهوده سخن می گوید و در برزخ در عذاب به سر خواهد برد تا قیامت برپا گردد].»
امام باقرعلیه السلام نیز در تفسیر آیه شریفه «و اقیموالصلاة و آتوا الزکاة» می فرماید: «خداوند زکات را در کنار نماز بیان نموده. پس کسی که نماز بخواند و زکات ندهد در حقیقت نماز هم نخوانده است.»
حرام خواری براساس آیات قرآن و تعدادی از روایات، از گناهان کبیره است و وعده عذاب نیز برآن داده شده است. خداوند در قرآن از یهود مذمّت فرموده و می فرماید: «بسیاری از آنان را مشاهده می کنی که نسبت به گناه و ظلم و حرام خواری شتاب می کنند و علمای آنها از آنان جلوگیری نمی کنند، و چه زشت است اعمال آنان.»
ص :477
قرآن به همه مسلمانان خطاب می نماید که اموال یکدیگر را به حرام و باطل نخورید و برای خوردن مال مردم به حکام رشوه ندهید که به نفع شما حکم کنند؛ در حالی که می دانید به ناحق مال مردم را می گیرید.»
در روایات زیادی، نسبت به حلال خواری و انتخاب راه های حلال و شغل حلال سفارش شده است که به بعضی از آن ها اشاره می شود.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هرکس حلال بخورد، ملکی بالای سر او ایستاده و برای او استغفار می کند تا از غذای خود فارغ شود.»
و فرمود: «چون لقمه حرام وارد شکم بنده ای شود، همه ملائکه آسمان ها و زمین او را لعنت می کنند و تا وقتی آن لقمه در شکم اوست خداوند نظر رحمت به او نمی افکند.»
و فرمود: «کسی که یک لقمه حرام بخورد، خداوند به او خشم می کند. پس اگر توبه کند خداوند توبه او را می پذیرد، و اگر بدون توبه [و ردکردن مال مردم ]بمیرد آتش به او سزاوار است.
و فرمود: «کسی که یک لقمه حرام بخورد، چهل شبانه روز نماز و دعای او پذیرفته نمی شود و گوشتی که از آن در بدن او روییده می شود، سزاوار آتش خواهد بود سپس فرمود: از یک لقمه نیز گوشت در بدن روییده می شود.» و فرمود: «هرکس خود را از شرّ زبان و شکم و آلت خود حفظ کند اهل بهشت می باشد.»
ص :478
و فرمود: «امور سه قسم است: حلال روشن و حرام روشن و شبهاتی که مرّدد بین حلال و حرام است. پس هرکس از شبهات پرهیز کند از حرام نجات می یابد، و هرکس شبهات را انجام دهد مرتکب محرّمات خواهد شد و هلاک خواهد گردید، در حالی که نمی داند.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «احتیاط در وقت شبهه بهتر از فرو رفتن در هلاکت است.»
مؤلف گوید: دیانت مؤمن در وقت مواجه شدن با درآمدهای حرام روشن میگردد و سخت ترین امتحان مؤمن، چنان که در روایات آمده، دربارهة پرهیز از حرام است. رسول خدایی می فرماید: خداوند فرموده است: «کسی که باکی نداشته باشد که از چه راهی درهم و دینار خود را به دست آورد و هرچه به دست او آمد بگیردامن هم باکی ندارم که در روز قیامت او را از هر دری می خواهم به آتش بفرستم.» و فرمود: « هنگامی که لقمهة حرام در شکم کسی قرار میگیرد همهة ملائکهة آسمان ها و
و فرمود: «بزرگترین حسرت ها روز قیامت حسرت کسی است که مالی را از غیر راه
ص :479
محمّدبن بابویه، در کتاب «المقنع»، در بحث دین می فرماید: پدرم علی بن بابویه در وصیت خود به من چنین فرمود: فرزند عزیزم! از خدا بترس و در طلب روزی تقوا و اعتدال را از دست مده و برای تهیه معاش خود حرص و شتاب نداشته باش و بدان که رزق و روزی دو نوع است:
1- رزقی که توبه دنبال آن می روی؛ 2- رزقی که او به دنبال تو می آید. پس آنچه تو وظیفه داری به دنبال آن بروی آن است که سعی کنی از حلال به دست آوری و اگر از حلال به دست نیاوری [و به آن قانع نشوی] ناچار حرام به دست تو خواهد آمد و تو آن حرام را خواهی خورد.
و فرمود: بدان که اگر کسی که بکوشد تا از راه حلال برای اهل و عیال خود تأمین معاش کند پاداش مجاهد فی سبیل اللّه را خواهد داشت.
و امام صادق علیه السلام فرمود:«کسی که تجارت کند، از مردم بی نیاز خواهد شد.»
و فرمود: «هرگز تجارت را تا آخر عمر رها مکن و به وسیله آن برای اهل خود وسعت و توسعه ایجاد کن و بدان که ترک تجارت موجب سستی عقل تو خواهد شد.»
ص :480
به دست آوردن مال حلال از عبادات بزرگ و بهترین آنهاست، بلکه اگر عبادت هفتاد قسمت شود بهترین آنها جستجوی مال حلال است. از روایات استفاده می شود که خوردن مال حلال وسیله نورانیت و قبولی عبادت و استجابت دعا است.
در این باره سه نکته مهم وجود دارد که به ذکر آنها می پردازیم:
امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که تنبلی کند و سراغ کار و تلاش نرود خداوند نظر رحمت به او نمی افکند و دعای او رامستجاب نمی نماید.»
در روایت دیگری آمده است که روزی امام صادق علیه السلام از حال یکی از اصحاب خود سؤال نمود و معلوم گردید که [در اثر بیکاری] فقر و تنگدستی او را فرا گرفته است. امام صادق علیه السلام فرمود: «اکنون چه می کند؟» گفته شد: او در خانه نشسته و عبادت خدا را می نماید. امام علیه السلام فرمود: «پس معاش او از کجا تأمین می شود؟» گفته شد: بعضی از برادران دینی او را تأمین می نمایند. امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، عبادت کسیکه او را تأمین می کند بیش از او خواهد بود.»
و از معصومین علیهم السلام روایت شده که می فرمایند: «تاجر فاجر است و فاجر در آتش خواهد بود جز آن که حق بگیرد و حق بدهد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «جبرئیل از ناحیه خداوند مرا آگاه نموده که هیچ انسانی از دنیا نخواهد رفت جز آن که روزی خود را کامل خورده باشد.» سپس فرمود: «پس از خدا بترسید و در تحصیل روزی، آبرومند و زیبا حرکت کنید [و از حرام و حرص و طمع پرهیز نمایید] و مواظب باشید که کندی روزی شما را گرفتار حرام نکند چرا که وعده های خداوند [و نعمت های بهشتی] بدون اطاعت از او به کسی نمی رسد.»
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام سدیر می گوید: به امام علیه السلام عرض کردم: وظیفه انسان در طلب معاش چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «همین اندازه که درب مغازه خود را بگشایی و متاع خود را در اختیار [مراجعان] قرار دهی به وظیفه خویش عمل کرده ای.»
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری به یکی از اصحاب خود [در مورد اعتدال و میانه روی در کسب و کار] می فرماید: طلب معاش تو باید معتدل باشد، نه این که حریص باشی و تمام خواسته ات دنیا باشد و دل به دنیا بسته باشی و نه در طلب معاش خود کوتاهی به کنی بلکه باید عفّت خویش را حفظ نمایی و سستی نکنی و حریص نیز نباشی و آنچه را خدا از مال دنیا به تو می دهد شکر آن را به جای آوری وگرنه [خیری از آن به تو نمی رسد و] مانند این است که مالی به دست نیاورده باشی.»
دنیا می رویم و دوست می داریم که مال دنیا را به دست بیاوریم [آیا این دنیاطلبی است؟] امام علیه السلام فرمود:
«مقصود شما از جمع آوری مال دنیا چیست؟» عبداللّه بن ابی یعفور می گوید: گفتم: مقصودمن این است که با مالی که به دست می آورم زندگی خود و خانواده ام را تأمین کنم و از آن به خویشان خود نیز بدهم و انفاق نمایم و حج و عمره به جای آورم. امام علیه السلام فرمود: «هراس مکن، این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است.»
مرحوم محقق اردبیلی پس از ذکر روایات فوق می فرماید: مؤمن باید بعد از تلاش و به دست آوردن مال، تکیه و اعتماد او به توان بدن و مال خود نباشد و بداند که او بیش از آنچه را خداوند تقدیر نموده نمی تواند به دست آورد و این معنای زهد در دنیاست.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«زهد در دنیا این نیست که کسی مال خود را ضایع کند وحلال خدا را بر خود حرام نماید، بلکه زهد این است که اعتماد او به وعده های خداوند بیش از چیزی باشد که در دست خود دارد.»
و در سخن دیگری می فرماید: «به آنچه امید نداری امیدوارتر باش تا آنچه به آن امیدواری، چرا که حضرت موسی علیه السلام [در آن شب تاریک و سرما که راه را گم کرده بود ]چون از دور آتشی دید رفت که برای گرم شدن اهل و عیال خود آتشی بیاورد ولی چون بازگشت پیامبر مرسل خدا بود.» [و هرگز چنین چیزی را فکر نمی کرد]
از سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که تلاش برای تامین معاش از راه حلال
ص :483
یکی از عبادت های بزرگ است. حضرت رضا علیه السلام می فرماید: عبادت ده جزء است و نه جزء آن در تحصیل روزی حلال به دست می آید.
ابن عباس می گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمانی را می دید و او را خوش می آمد می فرمود: آیا او حرفه و شغلی دارد؟ پس اگر می گفتند: حرفه ای نمی داند و بیکار است، می فرمود: از چشم من افتاد و چون علت آن را سوال می کردند می فرمود: مومن اگر صاحب حرفه و شغل نباشد به وسیله دین خود تامین معاش می کند [و آن مایه سقوط و گرفتاری او خواهد شد].
در تعدادی از روایات آمده که تامیین معاش از راه تلاش بدنی فضیلت فراوان دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که از دسترنج خود تامین معاش کند روز قیامت مانند برق خاطف از صراط خواهد گذشت.
و فرمود کسی که از دسترنج خود تامین معاش کند خداوند به او نظر رحمت می افکند و هرگز او را عذاب نخواهد نمود.
و فرمود: کسی که از دسترنج خود بخورد روز قیامت در ردیف پیامبران خواهد بود و پاداش آنان را به او خواهند داد.
مولف گوید: تکمیل این بحث در مباحث گذشته بیان شد از این رو به همین اندازه اکتفا می شود.
ص :484
ربا از گناهان کبیره بلکه از بزرگ ترین آنهاست که در قرآن و روایات، بلکه همه کتاب های آسمانی وعده عذاب جاوید دوزخ و جنگ با خداوند برای صاحب آن داده شده است و همه پیامبران الهی آن را حرام و موجب خشم خدا دانسته و صاحب آن در قرآن همتای کافر معرفی گردیده است. رباخوار در قیامت همانند دیوانه محشور می شود. رباخوار دین خود را نابود می کند. بدترین اثراجتماعی ربا ضربه اقتصادی به مردم و دور ساختن آنان از کارهای خیر و دادن وام بی بهره به یکدیگر و اصلاح امور برادران دینی خود می باشد، باید از خطر آن به خدا پناه ببریم.
خداوند در سوره بقره می فرماید: «ای اهل ایمان! از خدا بترسید و بعد از نزول آیات ربا از گرفتن و دادن ربا خودداری کنید، و اگر خودداری نمی کنید آماده جنگ با خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله باشید»
و در سوره آل عمران می فرماید: «ای اهل ایمان! از خدا بترسید و از ربای مضاعف [یعنی گرفتن ربا روی ربا] بپرهیزید [و اموال مردم را نابود نکنید] اگر دست از رباخواری بردارید. و از آتشی که خداوند برای کافران آماده کرده بپرهیزید شاید رستگار شوید.»
و در سوره بقره می فرماید: «رباخوار در قیامت به صورت دیوانه و جن زده محشور
ص :485
می شود و این به این علت است که رباخوار می گوید: خرید و فروش نیز همانند رباست، در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام نموده است. پس هر کس - با شنیدن قانون خداوند و موعظه او - از رباخواری خودداری کند گذشته های او بخشوده خواهد شد و هر کس ادامه دهد [و به قانون خداوند توجّه نکند] همیشه در آتش دوزخ معذّب خواهد شد.»
و در همان سوره می فرماید: «خداوند برکت را از ربا برداشته و [ربا را وسیله نابودی دین و زندگی رباخوار قرار داده است] و برکت را در صدقات و انفاقات قرار داده، او هرگز گنهکار ناسپاس را دوست نمی دارد.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «کیفر و عذاب یک درهم از ربا، سخت تر از کیفر هفتاد زنای با مادر و خواهر و امثال آنان است.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «رباخوار و ربا دهنده و نوسنده قرارداد و شاهد آن در کیفر و عذاب یکسان هستند.»
سماعة می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: چگونه است که خداوند حرمت ربا را در چند آیه از قرآن تکرار نموده است؟ امام علیه السلام فرمود: «می دانی برای چیست؟» گفتم: خیر.
ص :486
فرمود «خداوند به این علت ربا را حرام نموده که مردم از کار خیر خودداری نکنند.»
به امام صادق علیه السلام گفته شد: خداوند در قرآن فرموده: «یمحق اللّه الربا» در حالی که ما می بینیم مال رباخوار زیاد می شود. امام علیه السلام فرمود: «کدام نابودی و از بین رفتنی بدتر از نابودی و از بین رفتن دین است؟ سپس فرمود: کسی که یک درهم ربا بخورد، دین او از بین می رود و اگر توبه کند مال او از بین می رود و فقیر خواهد شد، در حالی که خداوند در صدقات برکت قرار داده و صدقه مال را زیاد می کند و پاداش آن نیز دو چندان خواهد بود.»
رسول خداصلی الله علیه وآله درباره صدقه فرمود: «هیچ عملی نیست جز آن که خداوند ملکی را مأمور آن نموده است، جز صدقه، که خداوند صدقه را به دست خود می گیرد و تربیت می کند؛ هم چنان که شما فرزند خود را تربیت می کنید. از این رو، صاحب صدقه در قیامت صدقه خود را مانند یک کوه مشاهده می کند.»
تأخیر در پرداخت دیرکرد می گیرند و توجیه می کنند که این به عنوان جریمه گرفته می شود، در حالی که بیشتر فقها این عمل را حرام می دانند.
می توان از میان فقها این چند نفر را نام برد: 1- مرحوم امام خمینی در رساله های فارسی و عربی؛ 2- آیةاللّه اراکی در توضیح المسائل [ص 561]؛ 3- آیة اللّه فاضل که شخصاً بنده از نامبرده شنیدم؛ 4- آیةاللّه بهجت در چند جا از رساله فارسی خود و بسیاری از علما که این مساله را به صورت فرع فقهی در رساله خود و یا در پاسخ به سؤال کتبی مردم بیان نموده اند.
رسول خداصلی الله علیه وآله، ضمن سخنان مفصلی که در باره آخرالزمان بیان نمود، به سلمان فارسی فرمود: «ای سلمان! در آخرالزمان ربا آشکار می شود و مردم با غیبت و رشوه معامله می کنند.»
و فرمود: «زمانی بر این مردم خواهد آمد که همه آنان اهل ربا خواهند بود و اگر کسی رباخوار هم نباشد غباری از ربا براو خواهد نشست.»
و فرمود: «هیچ مردمی اهل ربا نمی شوند جز آن که مبتلای به غفلت و دوری از حق و دین می گردند و این کیفر آنان خواهد بود. و هیچ مردمی اهل رشوه نخواهند شد جز آن که گرفتار ترس و هراس خواهند شد و این کیفر آنان خواهد بود.» و فرمود: «سخت ترین چیزی که من، پس از خود، برای امت خویش می ترسم، درآمدهای حرام و شهوت پنهانی (عشق بازی های نامشروع) و رباخواری می باشد.»
مردی خدمت امام باقرعلیه السلام رسید و گفت: مالی از راه ارث به من رسیده و من می دانم
ص :488
که صاحب آن اهل ربا بوده است... [این مال برای من چه حکمی دارد؟] امام باقرعلیه السلام فرمود: «اگر مقدار ربا و صاحب آن را می شناسی اصل مال خود را بگیر و مقدار ربا را رها کن [و به مالک اصلی آن باز گردان]، و اگر مقدار ربای آن [و یا اصل ربایی بودن آن] معلوم نیست آن مال برای تو گوارا خواهد بود و مال تو محسوب می شود، ولی تو خود از رباخواری پرهیز کن؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله رباهای قبل از اسلام را حلال اعلان نمود. پس کسی که نداند مالی ربایی می باشد تصرّف او حلال خواهد بود، اما زمانی که ربایی بودن آن را دانست اگر در آن تصرّف کند مانند همان رباخوار خواهد بود.»
مؤلّف گوید: چه خوب است که انسان مال خود را به برادران مؤمن نیازمند قرض بدهد و پاداش افزون [و ربای] آن را از خداوند بگیرد و از وام ربایی که یک درهم آن گناه هفتاد زنای با محارم را دارد پرهیز نماید.
امام هشتم علی بن موسی الرضاعلیه السلام می فرماید: «خداوند پاداش وام بدون بهره را هیجده برابر می دهد [، در حالی که پاداش بخشش را ده برابر می دهد] و این بدین علت است که قرض به دست کسی داده می شود که از صدقه گرفتن خودداری می کند.»
و فرمود: «کسی که وامی به برادر خود بدهد و در مدت معین شده به او مراجعه نکند،
ص :489
پاداش او در هر روز به اندازه صدقه یک دینار طلا می باشد.»
و فرمود: «اگر بدهکار نیّت پرداخت داشته باشد، خداوند دو ملک را مأمور نموده که او را در پرداخت بدهکاری کمک کنند، و اگر نیّت او در پرداخت کند شود، آنان نیز در کمک به او کند خواهند شد.»
و فرمود: «ربا بین پدر و فرزند و بین زن و شوهر و بین مولی و عبد و بین مسلمان و کافر نیست.»
حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: مردی نزد پدرم، موسی بن جعفرعلیه السلام، از بدهکاری شکایت نمود و پدرم به او فرمود: «زیاد نماز بخوان تا بدهکاری های تو داده شود.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که حق برادر مؤمن خود را حبس کند، خداوند روز قیامت پانصد سال او را بر روی دو پایش نگه می دارد تا عرق یا خون او جاری شود واز سوی خداوند ندا می شود که این کسی است که از روی ظلم حق خدا را حبس نموده است. پس چهل روز او را ملامت می کنند و سپس او را در آتش می افکنند.»
و فرمود: «هر مومنی که حق مومنی را حبس کند و مال او را نزد خود نگه دارد، در حالی که آن مومن نیاز به آن مال داشته باشد، به خدا سوگند چنین کسی از طعام بهشتی نمی خورد و از ظرف های مهرکرده آن نمی نوشد.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «کسی که مال مسلمانی را، در حالی که توانایی بر پرداخت آن را دارد، حبس کند و به او پرداخت ننماید، به این انگیزه که گمان کند اگر مال برادر مسلمان خود را پرداخت نماید فقیر خواهد شد، همانا خداوند تواناتر از آن است که او را به وسیله این عمل به فقر و نابودی مبتلا نماید.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که مال برادر مسلمان خود را بخورد و به او رد نکند، روز قیامت آتش خواهد خورد.»
و فرمود: «به خدا سوگند، از طعام بهشتی نمی چشد و از آشامیدنی های مهرکرده آن نمی نوشد کسی که مال برادر خود را که نیازمند به آن است نزد خود نگهدارد و به او رد نکند.»
محقق ثانی در کتاب «جامع المقاصد» گوید: اگر کسی از روی ظلم مال دیگری را حبس نموده او نمی تواند مال ظالم را حبس کند چرا که ظلم به ظالم نیز حرام است. [و تقاص در ظلم مجاز نیست.]
ص :491
اختلافی بین فقها در حرمت غصب نیست؛ خواه غصب اموال باشد، مانند تصرّف و تملّک ظالمانه در مال مردم، و خواه غصب منافع، مانند استفاده کردن و در اختیار گرفتن منافع خانه و یا مغازه و یا چیز دیگر، و خواه غصب حق، مانند محروم نمودن کسی که خواسته است قبل از دیگران از مسجد و یا مدرسه و یا موقوفات دیگر و یا راههای عمومی استفاده کند. امثال این موضوعات در اجتماعات ما فراوان دیده می شود مع الاسف بسیاری ازمردم از غصب منافع و حقوق و اموال مردم پرهیز نمی کنند.
مرحوم ابن ادریس حلّی، در کتاب سرایر می فرماید: غصب به ادله اربعه؛ یعنی قرآن و روایات و اجماع و عقل، حرام است و تردیدی در آن نیست. (سرایر؛ 2/481)
مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: غصب، استیلای عدوانی بر مال و یا حق غیر است و از مصادیق بارز ظلم می باشد و عقل و شرع آن را حرام می دانند از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «کسی که یک وجب از زمین مردم را غصب کند، خدا آن را به طول هفت طبقه زمین در قیامت به گردن او طوق می کند.»
و در روایت دیگر از آن حضرت نقل شده که می فرماید: «کسی که به انداره یک وجب از زمین همسایه خود را غصب کند، خداوند آن را با طبقات هفتگانه به گردن او طوق می کند و به همان صورت در قیامت خدا را ملاقات خواهد نمود، مگر آن که توبه کند و مال مردم را به صاحبش باز گرداند.»
و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یک قطعه سنگ غصبی اگر در بنایی قرار گیرد سبب خراب شدن آن خواهد شد.» (تحریر، ج 2/172)
نپرداختن اموال و حبس نمودن حقوق مردم بدون عذر گناه است. این گناه بین بیشتر مردم دایر و رایج است و کمتر کسی از این گناه دوری می کند و مال مردم را در اسرع وقت
ص :492
به آنان می پردازد. از این رو، بسیاری از مردم، در وقت مرگ مدیون هستند و با دین و بدهکاری از دنیا می روند.
قرآن در این باره می فرماید: «[در روز قیامت ]انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان خود [به علت بدهکاری و تضییع حقوقی که از آنها نموده] فرار می کند» [و البته این فرار برای او سودی نخواهد داشت].»
و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که بدون عذر، حق [و مال] مردم را حبس کند هر روز برای او گناه راهزن نوشته می شود.»
ابوثمامه گوید: به حضرت جوادعلیه السلام گفتم: من می خواهم در مکه و یا مدینه مجاور شوم، ولی دینی به عهده من است، نظر شما چیست؟
امام جوادعلیه السلام فرمود: «مؤمن
ص :493
خیانت نمی کند؛ برگرد و بدهی خود را بپرداز تا مدیون از دنیا نروی.»
و از حضرت ابی جعفر امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «نخستین قطره خون شهید کفاره همه گناهان اوست، جز دین و بدهکاری که کفاره آن پرداخت آن است.»
یکی از مظالم و آزارهایی که بین مردم رایج است سدّ معبر در راه های عمومی است. این عمل در اسلام یک گناه محسوب می شود؛ چنان که اگر سواره به پیاده بگوید: کنار برو و راه را در اختیار من بگذار، ظلم محسوب می گردد.
مرحوم صدوق، در کتاب فقیه، به صورت مرسل، از معصومین علیهم السلام نقل نموده که فرموده اند: «کسی که سد معبر کند خداوند عمر او را کوتاه می نماید.»
و در کتاب وسائل، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «سه گروه از مردم مورد لعنت خداوند می باشند.» 1- کسی که در زیر سایه بان و محل نزول مسافرین تغوّط کند؛ 2- کسی که از آب رایگان جلوگیری نماید؛ 3- کسی که راه عمومی مردم را مسدود نماید، یعنی سدّ معبر کند.»
و در کتاب خصال، [در مورد حق تقدم] از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «اگر سواره به پیاده بگوید: کنار برو و راه را در اختیار من قرار ده، به او ظلم کرده است.»
ص :494
مرحوم آیة اللّه گلپایگانی در رساله مجمع المسائل می فرماید: نماز خواندن و کاسبی کردن در معابر عمومی در صورتی که موجب سدّ معبر و یا مزاحمت با عابرین باشد گناه و حرام خواهد بود.
مؤلّف گوید: مسأله سدّ معبر و مزاحمت مردم در راه های عمومی نوعی از آزار و تضییع حق و مظالم محسوب می شود و روز قیامت قطعاً از آن سؤال خواهد شود.
یکی از گناهان کبیره و بزرگ، خوردن مال یتیم از روی ظلم است. در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام برای آن وعده عذاب و آتش داده شده است و در روایت حضرت رضاعلیه السلام وعده خلود در دوزخ برای آن ذکر شده است.
خداوند خوردن مال یتیم را همانند خوردن آتش قرار داده و می فرماید: «کسانی که از روی ظلم، مال یتیم را می خورند، در حقیقت، آتش می خورند، و زود است که در آتش شعله ور جهنم افکنده شوند.»
یکی از گناهانی که افزون بر عذاب قیامت، آثار وضعی دنیایی نیز دارد همین گناه
ص :495
است. خداوند می فرماید: «کسانی که از مظلومیت و بی پناهی فرزندان خردسال خود هراس دارند، باید نسبت به فرزندان دیگران از خدا بترسند و در حق آنان ستم نکنند و با همان محبت و علاقه ای که با فرزندان خود برخورد می کنند با آنان نیز برخورد کنند.» از اینرو، خداوند می فرماید:
«نزدیک مال یتیم نروید.» یعنی کوچک ترین تصرّف و خسارتی را به آن وارد نکنید، جز آن که مصلحت یتیم در آن باشد و تصرّف شما خیرخواهانه انجام گیرد و چون یتیم به بلوغ و رشد کافی رسید ما او راتحویل او دهید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که به یتیمی ستم کند، خداوند ستمگری را بر او و یا بر فرزند او و یا بر فرزند فرزند او مسلّط خواهد نمود.» سپس فرمود: «خداوند در قرآن فرموده: از خدا بترسند و به فرزندان یتیم مردم ستم نکنند تا به فرزندان آنان ستم نشود.»
و در سخن دیگری فرمود: «تردیدی نیست که هر کس مال یتیمی را بخورد وبال [و نکبت] آن را در دنیا و آخرت خواهد دید. و بال دنیایی او این است که خداوند فرموده: باید بترسد که این ستم به فرزندان او باز خواهد گشت، و وبال آخرت او را نیز خداوند بیان نموده و می فرماید: آنان که مال یتیم را از روی ظلم می خورند، در حقیقت، آتش می خورند و زود است که به آتش دوزخ وارد شوند.»
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «هنگامی که مرا به معراج بردند [و حقایق آن عالم را به من
ص :496
نشان دادند] مردمی را دیدم که آتش وارد دهان آنان می شد و از عقب آنان خارج می گردید پس من به جبرئیل گفتم: اینها کیانند؟ جبرئیل گفت: اینها کسانی هستند که از روی ظلم مال یتیم را خورده اند.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «خورنده مال یتیم چون وارد قیامت می شود، آتش از شکم او شعله ور است و شعله های آن از دهان او خارج می گردد و همه اهل محشر او را می شناسند که او خورنده مال یتیم است.
مرحوم صدوق، در کتاب «المقنع» [ص 297]، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «گناهان کبیره نه چیز است: 1 - شرک به خدای بزرگ؛ 2- قتل نفس محترمه از روی ظلم؛ 3- قسم دروغ؛ 4- خوردن مال یتیم؛ 5- سحر؛ 6- عقوق والدین؛ 7- نسبت زنا و لواط دادن به بی گناه؛ 8- فرار از جنگ؛ 9- انکار حق ما خاندان نبوت [یعنی انکار امامت و وجوب اطاعت از آنان].»
مؤلف گوید: تمام شدن دوران یتیمی یتیم در رساله های عملیه برای خروج از تکفل و تحویل اموال به او به وسیله احتلام و یا بلوغ سنی دختر و پسر بیان شده است مشروط به آن که سفیه و یا دیوانه نباشد.
ص :497
قمار از گناهان کبیره و حرمت آن از ضروریات اسلام و مقتضای ادله اربعه است. در بسیاری از آیات و سخنان معصومین علیهم السلام، قمار همراه شراب و بت پرستی ذکر شده و خداوند در قرآن آن را عمل شیطان و پلید و موجب دشمنی و عداوت و مانع از ذکر خداوند و اقامه نماز معرفی نموده است.
مرحوم علی بن ابراهیم قمی، در تفسیر آیه «إنّما الخمر و المیسر...» می فرماید: مقصود از «میسر» نرد و شطرنج است و هر گونه قماری «میسر» می باشد، و مقصود از «انصاب» بت هایی است که مشرکین آنها را می پرستیده اند...
امام صادق علیه السلام می فرماید: «مؤمن هرگز اهل بازی با شطرنج نیست.»
و در سخن دیگر می فرماید: «شطرنج و نرد از آلات قمار است.»
مردی از اهل بصره خدمت حضرت کاظم علیه السلام رسید و گفت: فدای شما شوم! من کنار
ص :498
عده ای که با شطرنج بازی می کنند می نشینم، لکن بازی نمی کنم، بلکه فقط به آنان نگاه می کنم، آیا این کار من کار حرام است؟
امام کاظم علیه السلام به او فرمود: [آری تو نیز با آن شریک خواهی بود] «تو را چه به مجلسی که خداوند نظر رحمت به اهل آن نمی کند؟!»
حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: «ساختن شطرنج کفر به خدای بزرگ است و بازی با آن شرک و گناه کبیره و موجب هلاکت خواهد بود، و سلام کردن بر بازی کنندگان آن کفر و زیرورو نمودن آن مانند نگاه به عورت مادر می باشد.»
در کتاب فقیه آمده است که حضرت کاظم علیه السلام فرمود: «تعلیم شطرنج نیز گناه کبیره وموجب هلاکت خواهد بود.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند درماه رمضان هر گنهکاری را می آمرزد جز شراب خوار و صاحب شطرنج و مشاحن، یعنی کسی که در مقام نابودی و از بین بردن آبروی مردم است.»
شرط، حرام و قمار محسوب می شود؛ گرچه بعضی از فقها بازی با غیرآلات قمار را بدون شرط حلال دانسته و در بازی با آلات قمار بدون شرط تردید پیدا کرده اند.
برای روشن شدن این مسأله، عین سخنان معصومین علیهم السلام بیان می شود تا خواننده اهمیت مساله را بیابد و از بازی با آلات مخصوص قمار و بازی با غیرآلات قمار پرهیز نماید. در پایان نیز نظر عده ای از فقهای معروف یادآوری می شود تا مکلّف وظیفه خود را بداند و خود را از حرام و گناه دور بدارد.
به این نکته نیز باید توجه شود که روایات مربوط به حرمت قمار بسیار زیاد و دارای لحن شدید و تندی است و بجاست که در موارد شبهه انسان مؤمن برای حفظ دین خود احتیاط کند و از همه موارد شبهه پرهیز نماید.
رسول خداصلی الله علیه وآله درسخنی که پیش از این ذکر کردیم و در آغاز کتاب نیز نقل شد فرمود: «امور سه قسم است: حلال روشن و حرام روشن و شبهات (یعنی چیزهایی که مردد بین حلال و حرام است) پس هرکس از موارد شبهه پرهیز کند، از حرام نجات خواهد یافت، و هرکس مورد شبهه را انجام دهد، وارد حرام می شود و نمی داند.»
اینک به متن سخنان معصومین علیهم السلام در این باره توجه می کنیم.
امام کاظم علیه السلام می فرماید: «حکم نرد و شطرنج و چهارده خانه یکسان است و با هر وسیله ای که قمار انجام گیرد، میسر و حرام خواهد بود.»
در کتاب کافی نقل شده که بعضی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله به آن حضرت گفتند: میسر [که خداوند در قرآن فرموده: پلید و از اعمال شیطانی است] چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هر وسیله ای که با آن قمار انجام گیرد، حتی کعاب [یعنی قام که با آن قمار می کنند] و گردو، اگر با آن قمار انجام گیرد، میسر و حرام خواهد بود.»
ص :500
امام هادی علیه السلام نیز فرمود: «هرچیزی که با آن قمار انجام شود همان میسر است که خداوند در قرآن حرام نموده؛ چنان که هر مست کننده ای نیز خمر و شراب محسوب می شود و حرام می باشد.»
امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه «انّما الخمر و المیسر و الأنصاب...» فرمود: «میسر همان نرد و شطرنج است و هر قمار دیگری نیز [با هر وسیله ای انجام شود] میسر خواهد بود.» تا این که فرمود: «تمام ابزار قمار [اگر به قصد قمار داد و ستد شود ]خریدن و فروختن و استفاده از آنها حرام مسلّم و پلید و عمل شیطان خواهد بود.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد مردی که به چند نفر گفته بود: اگر این گوسفند را بخورید مال شما باشد و اگر نتوانستید بخورید باید فلان مبلغ را بپردازید، چنین حکم فرمود: «این عمل باطل است و شرط در آن چه، کم باشد و چه زیاد، غرامتی نخواهد داشت.»
مؤلّف گوید: از این روایات، در فرض تأیید سند، حرمت مطلق قمار استفاده می شود و تردیدی در آن نیست. و اللّه العالم.
بازی با غیر وسایلی که مخصوص قمار است نیز با شرطبندی، [در غیر اسب دوانی و تیراندازی] حرام است. انواع بازی هایی که به صورت مسابقات ورزشی، از قبیل کشتی،
ص :501
وزنه برداری و چوگان و نظایر آن، انجام می گیرد اگر با شرط بندی باشد، حرام است و کسی که بازی را برده پولی را که می گیرد آن پول بر او حرام است و باید آن رابه صاحبش برگرداند.
مرحوم آیة اللّه دستغیب در مورد اسب دوانی و تیراندازی می گوید: در حلال بودن آن شکی نیست و پولی را که می برند گرفتن آن جایز است و مالک آن پول هم می شوند. اسلام به منظور تقویت نیرو و استعداد جنگی مسلمانان و تولید روح سلحشوری و مقاومت این دو مورد را تجویز فرموده و برای آن احکامی قرار داده که در کتاب سبق و رمایه فقه موجود است. غیر از این دومورد، تمام مسابقات، اگر به عنوان برد و باخت انجام گیرد، حرام و پولی که برنده از این راه می گیرد حرام و خوردن مال به باطل است. شهید ثانی، در مسالک، براین حکم دعوی اجماع فرموده است.
در روایت جابر، از حضرت باقرعلیه السلام آمده است که پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود: «آنچه که با آن قمار شود، حتی گردو و کعب، میسر است.» پس چیزهایی مثل تخم مرغ یا گردو، هرچند آلت قمار هم نباشد، بازی کردن به آن به شرط برد و باخت یقیناً حرام است.
بعضی از بزرگان احتمال داده اند که اینها از آلات قمار به شمار می روند؛ چنانچه بازی کردن با آنها در بین قماربازان شایع و مرسوم است. بنابراین اینها نیز داخل در فرع اول می شود که بازی کردن با آنها هرچند برد و باختی هم در کار نباشد حرام است.
مرحوم دستغیب سپس می گوید: نظر فقهای شیعه در باره بازی هائی که با وسایل قمار و بدون شرط بندی، به صورت مسابقه انجام می گیرد مختلف است. بیشتر فقها حکم به حرمت فرموده اند و از علاّمه در تذکرة نقل شده که مسابقه در کشتی گرفتن جایز نیست هرچند بدون برد و باخت باشد و این مسأله مورد اجماع علما است. و نیز فرمود:
مسابقه بر سنگ پرانی به دست یا به چیز دیگر جایز نیست و نیز مسابقه بر مرکب ها وکشتی ها و طیاره ها، هرچند بدون عوض باشد جایز نیست و نیز مسابقه و به جنگ انداختن خروس یا شاخ زدن گوسفند جایز نیست و نیز مسابقه به آنچه را که نتیجه سلحشوری نداشته باشد، مانند مسابقه در ایستادن روی یک پا و خبر دادن به آنچه در دست بسته است از طاق و جفت و مسابقه در توقف زیر آب و سایر بازی ها جایز نیست. و بطور کلی، جواز مسابقه را مطلقاً، خواه با عوض یا بدون عوض، در تیراندازی و اسب دوانی و آنچه را که مانند این ها باشد، یعنی در تقویت نیرو و استعداد جنگی نافع باشد منحصر دانسته است.
جمعی دیگر از فقها، مانند شهید ثانی، حرمت مسابقه به غیرآلات قمار و بدون عوض را مسلم نمی دانند بلکه مایل به جواز آن شده اند و این قول خالی از قوت نیست. خصوصاً در کارهایی که غرض عقلایی و مصلحتی در آن باشد، مانند خط نوشتن و خواندن و دوزندگی و بنایی و درخت کاری و کشتی رانی و دویدن. لیکن چون بیشتر فقها مطلق مسابقه را در غیر تیراندازی و اسب دوانی منع فرموده اند، چنانچه نقل شد، به منظور رعایت احتیاط لازم است این بازی ها نیز ترک شود.
ناگفته نماند آنچه در مورد جواز مسابقه بدون عوض گفته شد، در صورتی است که خوف ضرری نباشد و اگر خوف ضرر باشد حرام قطعی است. برای
ص :502
توضیح چند مثال بیان می شود: 1- مسابقه با اتومبیل یا اتوبوس در جاده های باریک که خوف اصطکاک به یکدیگر و تلف نفوس در آن است حرام می باشد؛ 2- مسابقه در خوردن که بسا خوف ضرر و بیماری و تلف شدن در آن باشد حرام است؛ 3- بازی و مسابقه به نام دیوار مرگ که موجب تلف شدن و یا نقص عضو می شود نیز شیطانی و حرام است.
مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه، در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: خرید و فروش هرچیزی که آلت حرام باشد و منفعت و استفاده از آن منحصر به عمل حرام باشد، مانند آلات لهو و بازی گری، همانند عیدان و مزامیر و برابط و امثال آنها، حرام است. همچنین خرید و فروش آلات قمار، مثل نرد و شطرنج و مانند آنها حرام است؛ چنانکه ساختن و اجرت گرفتن بر آنها نیز حرام می باشد، بلکه شکستن و تغییر دادن هیئت آنها واجب است.
مرحوم صدوق، در کتاب فقه الرضا، از حضرت رضاعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که چهل روز در خانه خود طنبور و عود یا هر وسیله لهو و بازی گری را، مانند شطرنج و امثال آن نگهداری کند، مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت و اگر در بین چهل روز از دنیا برود فاجر و فاسق مرده است و جایگاه او آتش خواهد بود و چه بدجایگاه و بازگشتی خواهد داشت.»
امام هشتم، از جد خود امام صادق علیه السلام نقل می فرماید که یکی از اصحاب او به آن
ص :503
حضرت گفت: فدای شما شوم! در همسایگی من خانه هایی است که در آن ها زن های خواننده، همراه با نواختن عود آواز می خوانند و چون من به بیت الخلا می روم صدای آنان را می شنوم. پس بیشتر می نشینم که صدای آنان را گوش کنم. امام صادق علیه السلام به او فرمود: «چنین مکن.» او گفت: به خدا سوگند، من برای چنین کاری نمی روم، ولی صدای آنان به گوشم می رسد. امام صادق علیه السلام فرمود: «شگفتا! مگر تو سخن خدا را در قرآن نشنیده ای که می فرماید: همانا در قیامت گوش و چشم و دل همگی مورد سؤال واقع می شوند؟»
سپس امام علیه السلام در توضیح سخن خدا فرمود: «از گوش سؤال می شود نسبت به آنچه شنیده، و از چشم سؤال می شود نسبت به آنچه دیده، و از دل و قلب سؤال می شود نسبت به آنچه باور نموده است.» پس آن مرد گفت: مثل این که من تاکنون این آیه را از کسی نشنیده بودم و اکنون چنین عملی را انجام نخواهم داد و از خدای خود درخواست مغفرت می نمایم.
امام صادق علیه السلام به او فرمود: «باید غسل کنی و پس از آن نماز بخوانی [و
ص :504
توبه کنی]؛ چرا که تو کارخطرناک و بزرگی را انجام می داده ای. چقدر وضع تو خطرناک بود، اگر با آن حال از دنیا می رفتی! پس به درگاه خداوند از هر کار زشتی که انجام داده ای استغفار و توبه کن و آن کار زشت را برای اهل آن واگذار؛ چرا که هر کار زشتی را اهلی است [و تو نباید اهل آن می بودی].»
در کتاب سرائر ابن ادریس و وسائل الشیعه شیخ حرّ عاملی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «خرید و فروش شطرنج حرام و خوردن پول آن سحت و نجس و نگهداری آن کفر و بازی نمودن با آن شرک و سلام کردن بر اهل آن معصیت و گناه بزرگ و موجب هلاکت است، و کسی که دست خود را در آن فرو می برد مانند کسی است که دست خود را در گوشت خوک فرو برده باشد و باید دست خود را همانند کسی که دست خود را در گوشت خوک فرو برده برای نماز تطهیر کند، و کسی که به شطرنج نگاه کند مانند کسی است که به فرج مادر خود نگاه کرده باشد، و کسی که با آن بازی کند مانند کسی است که با مادر خود زنا نماید، و کسی که بر سر میز شطرنج بنشیند جایگاه خود را در آتش فراهم نموده است و زندگی او در روز قیامت برای او حسرت خواهد بود.»
سپس فرمود: «از نشستن با اهل شطرنج بپرهیز که جلسه آنان مورد خشم خداست و هر لحظه ای انتظار عذاب برای آن خواهد بود که شامل تو نیز خواهد شد.»
شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب مکاسب، بعد از تقسیم قمار به چهار قسم و ذکر
ص :505
آیات و روایات وارده و این که مقتضای اطلاق آنها حرمت همه اقسام آن می باشد، می گوید: اگر ادعا شود که در قمار یکی از دو چیز باید وجود داشته باشد تا حرمت آن ثابت گردد: 1- بازی و قمار با آلات معروف قمار باشد، گرچه برد و باخت و شرطی انجام نشود؛ 2- در بازی برد و باخت باشد، اگرچه با آلات قمار نباشد، چنین ادعایی، بسیار دور و ضعیف است بلکه به نظر ما قمار به هر کیفیتی باشد همین اندازه که برد و باخت محسوب شود، خواه با عوض یا بدون عوض و خواه با آلات قمار یا با غیرآلات قمار باشد، حرام خواهد بود؛ چرا که قید عوض خصوصیت آلات در مفهوم قمار داخل نیستند. افزون بر این که ظاهر روایات و آیات، بلکه صریح بعضی از آنها، مانند روایت جابر از رسول خداصلی الله علیه وآله که فرمود: «کلّما تقومر به حتیّ الکعاب و الجوز فهو المیسر»، دلالت بر قمار بودن همه اقسام یاد شده دارد.
مرحوم آیة اللّه خویی، در کتاب «منیة المسائل» در پاسخ سؤال شخصی که از بازی با شطرنج بدون شرط سؤال نموده بود و گفته بود اگر تنها برای تفریح بازی کنند چه حکمی دارد؟ نوشته اند: اگر با شطرنج بازی کنند و فقط برای سرگرمی و تفریح باشد، باز حرام خواهد بود.و نظر ما در بازی با آلات قمار، چه با شرط انجام شود و چه بدون شرط، حرمت است.
مرحوم آیة اللّه شهید دستغیب درکتاب گناهان کبیره در بحث قمار می نویسد: بازی کردن با آلات و وسایل مخصوص قمار، بدون شرط و برد و باخت و فقط به منظور سرگرمی و تفریح هم حرام است وحرمت آن مورد اتفاق فقها می باشد.
مرحوم آیة اللّه دستغیب سپس می گوید: از روایات روشن می شود که فرقی بین نرد و
ص :506
شطرنج و سایر آلات قمار نیست. بنابراین به کاربردن آلات قمار، خواه به شرط برد و باخت یا بدون شرط حرام است؛ چنانچه در ضمن روایت تحف العقول، صریحاً هرگونه استعمالی را نسبت به آلات مخصوصه قمار تحریم فرموده است.
حضرت باقرعلیه السلام در تفسیر آیه تحریم خمر و قمار می فرماید: «میسر، نرد و شطرنج و هر نوع قمار دیگر است و تمام آنها حرام و خرید و فروش و بهره برداری از آنها [هرچند بدون شرط و فقط به منظور سرگرمی باشد] حرام است.»
سپس می گوید: استعمال جمیع آلات و وسایل مخصوص قمار، مانند ساختن و اجرت گرفتن و فروختن و خریدن آنها حرام بلکه نگهداری آلات قمار نیز حرام واز بین بردنش واجب است، بلکه نشستن در مجلس قمار و نظر کردن به آن حرام و بیرون رفتن ازآن مجلس از باب نهی از منکر نیز واجب است.
در بعضی از روایات آمده اگر تصادفاً چشم انسان به آلات قمار بیفتد، مستحب است که حضرت سیدالشهداءعلیه السلام را یاد کند و یزید پلید را لعنت نماید. چنانچه در کتاب عیون اخبارالرضا، از فضل بن شاذان روایت شده که گفت: شنیدم از حضرت رضاعلیه السلام که فرمود: «چون سر مقدّس حضرت سیدالشهداءعلیه السلام را به شام بردند، یزید امر کرد تا سر آن حضرت را گذاشتند و بر آن سفره طعام قرار دادند و یزید با یارانش به خوردن طعام و آشامیدن شراب مشغول شدند و چون فارغ شدند امر کرد تا سر آن حضرت را در طشت، در زیر تخت او گذاردند و بساط شطرنج را بر آن پهن نمودند و یزید به بازی با شطرنج
ص :507
مشغول شد و آن حضرت و پدر و جدش را یاد می کرد و استهزا و مسخره می نمود و هر وقت از هم بازی خود می برد سه جام شراب می خورد و آن مقدار از شراب که در جام مانده بود نزدیک آنطشت بر زمین می ریخت. پس شیعیان ما باید از خوردن شراب پرهیز کنند و از بازی با شطرنج دوری نمایند و هر کس چشمش به شراب [و فقاع] یا به شطرنج می افتد باید یاد حسین علیه السلام کند و یزید و آل زیاد را لعنت کند و اگر چنین کند خداوند گناهان او را پاک کند، هرچند به شماره ستارگان باشد.»
اسلام در مورد مبارزه با بلای بنیان کن قمار تنها به تحریم آن اکتفا ننموده، بلکه به منظور ریشه کن ساختن و از میان بردن این عامل فساد، وسایل و آلات قمار را نیز به طورکلی تحریم فرموده و نگهداری و خرید و فروش آنها را ممنوع و گناه دانسته است.
عده ای می پرسند چرا بازی با شطرنج و امثال آن که بدون برد و باخت باشد، حرام است، مخصوصاً امروز که به صورت یک نوع ورزش فکری درآمده است؟
باید در پاسخ این عده گفت: اسلام به منظور مبارزه اساسی باقمار و جلوگیری از رواج آن، تمام وسایل قمار را تحریم نموده تابدین وسیله ریشه قمار از جامعه کنده شود و مردم از آن متنفر باشند، و اگر وسایل قمار در میان مردم به طور آزاد خرید و فروش به شود و در خانه ها نگهداری شود و برای تفریح و سرگرمی - ولو بدون شرط بندی - از آن استفاده شود قابل تردید نیست که این وضع زمینه را برای شیوع قمار آماده می سازد و در این صورت جلوگیری از قمار خالی از اشکال نیست، از این رو اسلام مبارزه را اساسی تر انجام داده و زمینه شیوع قمار را با تحریم وسایل قمار از بین برده است. چنان که اسلام در زمینه مبارزه با بت پرستی و شرک نیز همین راه را پیموده و روی این اصلّ اساسی هر نوع مجسمه و مجسمه سازی را- ولو این که روی مقاصد هنری باشد، نه برای پرستش - تحریم فرموده تا از این راه ریشه بت پرستی از بین مردم رخت بربندد. (نقل از کتاب بلاهای اجتماعی، صفحه 244).
ص :508
اگر بدهکار تهی دست شده باشد و مالی جز لوازم زندگی و خانه مسکونی خود نداشته باشد، طلبکار حق مطالبه طلب خود را از او ندارد و باید صبر کند تا او توان پرداخت پیدا کند و بدهی خود را بپردازد و هرگز نباید به او فشار بیاورد تا خانه خود را بفروشد و دین خود را پرداخت کند، مگر آن که بدهکار آن مال را صرف معصیت نموده باشد که در آن صورت بر طلبکار واجب نیست که به او مهلت بدهد. در این زمینه اختلافی بین فقهای شیعه، بلکه علمای اسلام نیست.
خداوند در سوره بقره می فرماید: «اگر بدهکار در مضیقه و سختی واقع شود، طلبکار باید منتظر بماند تا او توانایی مالی پیدا کند و بدهی خود را بدهد و اگر نسبت به چنین بدهکاری گذشت کنید برای شما بهتر خواهد بود [اگر ارزش آن را بدانید]، و بترسید از روزی که در پیشگاه خداوند حاضر گردید و با [عدل الهی] اعمال مردم محاسبه شود و هیچ ظلم و ستمی در حق آنان نشود.»
مؤلّف گوید: مفاد این آیه، طبق روایاتی که به این مضمون رسیده است، این است که اگر شما در این دنیا نسبت به مدیون و بدهکار سخت گیری کنید، خداوند نیز در قیامت به شما سخت گیری خواهد نمود و گرفتار عذاب خواهید شد، و اگر با بدهکار سازگاری کنید و یا اگر در او توان پرداخت را نمی بینید او را حلال نمایید و از او بگذرید، خداوند نیز در قیامت از شما گذشت خواهد نمود.
امام صادق علیه السلام به اصحاب خود سفارش نموده بود که نباید خانه کسی برای دین و بدهکاری فروخته شود. از این رو، محمّدبن ابی عمیر که مدت ها گرفتار زندان بود و حکومت عباسی اموال و کتاب های او را مصادره نموده بود، چون از زندان آزاد شد، از
ص :509
شخصی مبلغ سنگینی طلبکار بود. او چون وضعیت محمّدبن ابی عمیر را دید فوراً خانه خود را فروخت و آن مبلغ را نزد محمّدبن ابی عمیر آورد. محمّدبن ابی عمیر گفت: شاید خانه خود را فروختی تا بدهی خود را به من پرداخت کنی؟ او گفت: آری، چون وضع شما را دیدم که با دست تهی از زندان خارج شدید چنین کردم. محمّدبن ابی عمیر گفت: به خدا سوگند، الان حتی به دو درهم این مال نیاز دارم، اما چون امام ما، حضرت جعفربن محمّدعلیه السلام، فرموده است: «خانه کسی نباید برای بدهی فروخته شود این مال را» نخواهم گرفت. برگرد، خانه خود را پس بگیر و من صبر خواهم نمود.
مرحوم صدوق، در کتاب فقه الرضا، در بحث دین و قرض، از حضرت رضاعلیه السلام نقل نموده که می فرماید: «بدان که هرکسی که قرض و وامی بگیرد و نیّت پرداخت آن را داشته باشد، در امان خدا خواهد بود تا پرداخت نماید، و اگر نیّت پرداخت آن را نداشته باشد، سارق و دزد محسوب می شود.»
سپس به یکی از اصحاب خود فرمود: «از خدا بترس و به هر کس بدهکاری بپرداز و به کسی که از او طلب داری ارفاق کن تا با آبرومندی، در وقت توان، دین خود را بپردازد، و اگر بدهکار تو در سختی و مضیقه بود و آن مال را در راه عبادت خدا مصرف نموده بود، تا وقت توان و تمکّن به او مهلت بده تا خبر او به امام برسد و امام دین او را ادا کند و یا خود توانایی پرداخت پیدا کند و مال تو را بپردازد؛ و اگر آنچه از تو گرفته در راه معصیت خدا صرف نموده، پس مال خود را از او مطالبه کن ؛ چرا که او اهل این آیه: «و إن کان ذوعسرةٍ فنظرة إلی میسرة» نخواهد بود.»
تا خبر اوبه امام برسد و امام دین او را ادا کند و یا خود توانایی پرداخت پیدا کند و مال تو را بپردازد؛ واگر آنچه از تو گرفته در راه معصیت خدا صرف نموده، پس مال خود را از او مطالبه کن؛ چرا که او اهل این آیه: «و ان کان ذوعسرةٍ فنظرة الی میسرة» نخواهد بود.»
مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریرالوسیله، در بحث دین می فرماید: بر بدهکار
ص :510
واجب است که چون تاریخ دین رسید و طلبکار دین خود را مطالبه نمود، بکوشد به هر وسیله ای ولو با فروختن اموال منقول یا غیرمنقول خود و یا وصول طلب ها و یا اجاره دادن املاک خود دین و بدهکاری خویش را بپردازد و احوط بلکه اقوی این است که اگر امکان دارد مشغول کاسبی و شغل مناسبی به شود و دین خود را بپردازد.
آری، واجب نیست برای پرداخت دین خود خانه و لباس و مرکب سواری و وسایل مورد نیاز و ضروریات خانه، مانند فرش و روانداز و ظروف و وسایل آشپزخانه [که مورد نیاز اوست و با نداشتن آنها به زحمت می افتد و یا آبروی او ضربه می بیند] را بفروشد، بلکه بعید نیست که کتاب های مورد نیاز او نیز از این قبیل باشد و اگر جز اینها اموال دیگری دارد واجب است به وسیله فروش آنها دین خود را پرداخت نماید.
و هم چنان که بر بدهکار تهی است، با شرایط یاد شده، ادای دین واجب نیست، برای طلبکار نیز حرام است که دین خود را مطالبه کند و واجب است به او مهلت دهد تا برای پرداخت تمکن پیدا کند.
سپس می فرماید: بدهکار، در صورت قدرت، حرام است که بدهی خود را به تأخیر اندازد، بلکه در صورت ناتوانی از پرداخت نیز واجب است که نیت پرداخت دین خود را در وقت تمکّن داشته باشد.
ص :511
خداوند پیامبر خودصلی الله علیه وآله و خویشان آن حضرت را از فرزندان هاشم و بعد از او تکریم نموده واز مصرف زکات که چرک اموال مردم است منع کرده و به جای آن خمس را برای آنان مقرّر نموده است. خداوند و برای تأمین عزت آنان خمس را اول به خود نسبت داده و سپس برای رسول خود و خویشان آن حضرت تعیین نموده می فرماید: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی...».
از این رو، خمس برای بنی هاشم واجب گردیده و زکات برای آنان حرام شده است. خداوند زکات را تنها برای فقرا و مساکین و عاملین [جمع کنندگان زکات] و مولفة قلوبهم [یعنی برای به دست آوردن دل کفار] و آزاد نمودن غلامان و کنیزانی که در بند [و تحت فشار موالی قرار گرفته اند] و بدهکارانی که راهی برای پرداخت دین خود ندارند و سایر راه های خیر و کسانی که در سفر تهیدست شده اند قرار داده است. او به مصالح بندگان خود داناست و هیچ دستوری از دستورات او بدون حکمت و مصلحت نیست. آری، اگر بنی هاشم از خمس تأمین نشوند می توانند از زکات نیز مصرف نمایند.
شیخ مفید در کتاب مقنعه می فرماید: زکات واجب [یعنی زکات مال و زکات فطره] بر بنی هاشم [حتی] فرزندان امیرالمؤمنین علی ابن طالب علیه السلام و فرزندان جعفر و عقیل و عباس [الی یوم القیامة] حرام است. این در صورتی است که حق آنان از خمس داده شود و اگر از خمس ممنوع گردند و تأمین نشوند می توانند از زکات استفاده کنند. آری،
ص :512
بنی هاشم می توانند زکات خود را به یکدیگر بدهند، چنان که صدقات مستحبی نیز برای آنان حلال است.
شیخ مفید سپس از جعفربن ابراهیم هاشمی نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا صدقه بر بنی هاشم حلال است؟ امام علیه السلام فرمود: «صدقه واجبه [یعنی زکات] بر آنها حرام است، اما صدقات مستحبّه مانعی ندارد.» سپس فرمود: «اگر صدقات مستحبّه برای آنان حرام می بود بنی هاشم نمی توانستند از مدینه تا مکه از آب هایی که نوعاً برای استفاده عابرین وقف شده است استفاده کنند.»
شیخ مفید در پایان حدیث می گوید: از این حدیث روشن می شود که صدقات مستحبّه برای بنی هاشم آزاد و بلامانع است.
سیّد مرتضی نیز در کتاب انتصار می فرماید: علمای شیعه اتفاق دارند که بنی هاشم در صورتی که بتوانند از خمس استفاده کنند زکات بر آنان حرام خواهد بود و خداوند خمس را برای آنان عوض زکات قرار داده است. بنابراین اگر از خمس محروم شدند می توانند از زکات استفاده کنند.
مرحوم محقق نیز در شرایع همین گونه فرموده و در «رسائل تسع» فرموده است: دلیل حرمت زکات بر بنی هاشم سخن امام باقر و امام صادق علیهما السلام است که می فرمایند:
ص :513
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «زکات چرک اموال مردم است و خداوند آن را بر من و فرزندان عبدالمطلب حرام نموده است.»
اسماعیل بن فضل هاشمی می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: صدقه ای که بر بنی هاشم حرام است چیست؟ فرمود: «زکات است.» گفتم: آیا صدقه بنی هاشم بر بنی هاشم حلال است؟ فرمود: «آری.»
مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله در باره صفات مستحقین زکات می فرماید: چهارم این است که اگر زکات دهنده غیر سیّد باشد زکات گیرنده نباید سیّد هاشمی باشد. اما اگر زکات دهنده سیّد باشد می تواند زکات خود را به سیّد بدهد؛ چنان که سیّد می تواند در صورت اضطرار نیز زکات بگیرد، لکن احتیاط این است که به اندازه ضرورت، روز به روز بگیرد. همان گونه که احتیاط مستحب این است که سادات از صدقه ای که به واسطه نذر و امثال آن واجب شده باشد نیز پرهیز کنند. آری، صدقات مستحبّه برای آنان مانعی ندارد.
مرحوم مفید در کتاب مقنعه می فرماید: انسان نمی تواند زکات خود را به پدر و مادر
ص :514
و فرزند و همسر و جدّ و جدّه و مملوک خود بدهد، چرا که اینها واجب النفقه او هستند. آری، می تواند زکات خود را به برادر و خواهر و عمو و عمه و دایی و خاله و فرزندان آنان و خویشان دیگر، در صورتی که شیعه باشند بدهد.
دزدی نیز از گناهان کبیره شمرده شده و ظاهر آیات و روایات بیانگر این است که مقصود از آن دزدی مال است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «در حین سرقت، ایمان از سارق گرفته می شود.» دزدی از گناهانی است که با شرایط خاصی مجازات خواهد داشت. درمرتبه اول دست راست سارق قطع می شود و اگر باز دزدی کرد پای چپ او، از انگشتان تا نصف قدم، قطع می شود و اگر باز دزدی نمود محکوم به حبس ابد می شود و اگر در زندان نیز دزدی کرد اعدام می شود و در صورتی که حدی بر او جاری نشده باشد همان حد اول بر او جاری خواهد شد.
در تعدادی از روایات، کسی که زکات مال خود را نمی دهد و یا مهریه همسر خویش را نمی پردازد و یا وامی را می گیرد و نیّت پرداخت آن را ندارد و یا نماز خود را ناقص می گذارد و کامل انجام نمی دهد، دزد نامیده شده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «دزد سه قسم است: 1- مانع زکات؛ 2- کسی که مهر زن ها
ص :515
را حلال می داند؛ 3- کسی که وامی می گیرد و نمی خواهد بپردازد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «دزدترین دزدها کسی است که از نماز خود می دزدد. چنین نمازی رامانند لباس کهنه ای می پیچند و به صورت صاحبش می زنند.»
خداوند در قرآن می فرماید: دست مرد سارق و زن سارق را قطع کنید. همانا کیفر عمل آنان از سوی خدای عزیز و حکیم چنین است. آری، کسی که بعد از گناه سرقت توبه کند و مالی را که سرقت نموده به صاحبش بازگرداند خداوند توبه او را می پذیرد. البته او بخشنده و مهربان است.»
شیخ طوسی، در کتاب تهذیب، از محمّدبن مسلم نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: دست دزد را برای چه مبلغی قطع می کنند؟ امام علیه السلام فرمود: «برای یک چهارم دینار.»
گفتم: برای دو درهم نیز قطع می کنند؟ فرمود: «تنها برای ربع دینار [و یا بیشتر ]قطع می کنند. خواه قیمت ربع دینار به اندازه دو درهم باشد یا بیشتر و یا کمتر.» گفتم: اگر کسی کمتر از ربع دینار دزدی کند، سارق محسوب می شود؟ فرمود: «هرکس چیزی از مال مردم را که در صندوق و امثال آن نگهداری شده به سرقت ببرد، نزد خداوند دزد خواهد بود، ولی حد سرقت جاری نمی شود جز با سرقت یک ربع دینار و یا بیشتر.»
سپس فرمود: «اگر برای کمتر از ربع دینار حد سرقت جاری شود تو بیشتر مردم [و یا
ص :516
همه آنان] را دست بریده خواهی دید.»
مرحوم صدوق، در کتاب عیون، از حضرت رضاعلیه السلام نقل نموده که آن حضرت در باره حرمت دزدی و حکمت و فلسفه حد سارق به محمّدبن سنان چنین فرمود: «علت و فلسفه حرمت دزدی و سرقت، فساد اموال، و قتل نفس، و نزاع، و حسد، و ترک تجارت و صنعت و کسب و کار است. اگر دزدی حلال باشد حرمتی برای مال های مردم باقی نمی ماند [و امنیت مالی ضایع و مالکیت بی اعتبار خواهد شد].»
سپس فرمود: «علت این که دست راست دزد قطع می شود این است که انسان بیشتر کارها را با دست راست خود انجام می دهد و دست راست افضل اعضای بدن و سودمندترین آنهاست. دست راست را قطع می کنند تا مجازاتی برای سارق و عبرتی برای دیگران باشد و مردم از این عمل پرهیز نمایند.» [عیون الأخبار، ج 2/96]
در تاریخ آمده است که ابوالعلای معرّی، کافر معروف، به عالم بزرگوار سیّد مرتضی علم الهدی در مورد حد سرقت اعتراض نمود و در شعر خود گفت: دستی که اگر بریده شود دیه آن نصف دیه انسان کامل است، چگونه برای ربع دینار قطع می شود؟!
سید مرتضی در پاسخ او فرمود: آری، آن دست در هنگامی که دزدی نکرده بود اگر قطع می شد دیه و جریمه آن پانصد دینار [نصف دیه انسان کامل] می بود، لکن همین
ص :517
دست در اثر دزدی بی ارزش گردیده و به خاطر ربع دینار قطع شد پس تو در حکمت این قانون خوب دقت کن!
در روایت دیگری، مرحوم سیّد در پاسخ او فرمود: تا آن دست دزدی نکرده بود، قانون حراست و حرمت خون، قیمت او را بالا برده بود و چون دزدی کرد برای حراست و حرمت مال مردم آن را قطع کردند. در این حکم دقیق بنگر تا حکمت قانون خدا را بدانی. شخص دیگری از اهل مجلس مرحوم سیّد نیز پاسخ ابوالعلا را چنین داد: این دست هنگامی که مظلوم واقع شد [و قطع گردید]، قیمتی والا داشت، لکن هنگامی که در اثر دزدی ظالم معرفی شد نزد خداوند خوار و بی مقدار گردید [و برای ربع دینار آن را قطع نمودند].
برخی از غربی ها و یا غرب زده ها که در معارف و حقوق و مجازات های اسلامی دقت نکرده و به حقایق قوانین کیفری اسلام پی نبرده اند، نسبت به مجازات و کیفر، گناهانی مانند آدمکشی و زنا و دزدی و امثال آنها می گویند: دزدی معلول بی عدالتی ها و ظلم هایی است که در نظام های ظالمانه اقتصادی وجود دارد و در حقیقت وقوع جرم یک نوع بیماری روحی و انحراف اخلاقی است و وظیفه ما، در باره شخص گناهکار و مجرم این است که در مقام علاج او بر آییم نه آن که او را در چنگال چنین کیفرهایی قرار دهیم.
ص :518
در پاسخ به این سخنان یکی از بزرگان می فرماید می گوید:
ما منکر نیستیم که محیط تربیت و اوضاع اجتماع در تأسیس و تکوین شخصیت اخلاقی افراد اثر عمیقی دارد و همچنین انکار نمی کنیم که در بسیاری از موارد مظالم اجتماعی و حق شکنی ها عقده های روحی به وجود می آورد و روح را بیمار و اخلاق را منحرف می سازد و شخص را به ارتکاب گناه وامی دارد. به همین مناسبت، اسلام نیز کلیه این جهات را در تشریع کیفرها رعایت کرده است.
ولی با وجود این نمی توانیم اراده افراد را نادیده فرض کنیم و انسان را موجودی فاقد قدرت و شعور و مسلوب الاراده بشماریم و به تقلید مکتب روان شناسی تحلیلی، تنها جنبه محرکه انسان یا به اصطلاح «ینامو» را به حساب بیاوریم، ولی نیروی ضبط و قوه کنترل «فرامل» را از نظر دور داریم. آن نیرو و قدرتی که کودک را پس از رسیدن به سن معینی از ادرار کردن در بستر خود باز می دارد، همان نیرو یا نظیر آن است که دستگاه اعمال و تصرّفات انسان را نیز تحت کنترل و مراقبت قرار می دهد و او را از پیروی شهوات و تسلیم شدن در برابر طغیان و توفان هوی و هوس باز می دارد.
به همین مناسبت است که در کشورهای غربی، یعنی در همان سرزمین هایی که «فلسفه روان شناسی تحلیلی» پدید آمده و نشو و نما کرده، هیچ گاه مجرمی را بدون کیفر رها نمی کنند و جاسوس و خائنی را به عنوان این که عقده های روحی و سوء نظامات اجتماعی باعث خیانت و جنایت او شده مورد لطف و نوازش قرار نمی دهند، بلکه او را به زندان و دار و شکنجه و مسلسل می سپارند.
همچنین ما منکر نیستیم که عوامل و شرایط اقتصادی در تکوین و تأسیس مشاعر و
ص :519
عواطف و مهندسی افکار و اعمال ما آثاری غیر قابل انکار دارد و محرومیت مستمر و فقر و گرسنگی و کینه و بغض شدید از اجتماع در اعماق روح تأثیر غیرقابل انکار دارد و محرومیت مستمر و فقر و گرسنگی، کینه و بغض شدید از اجتماع را در اعماق روح پدید می آورد و شخص را برای ارتکاب بیشتر به جنایات آماده می سازد.
ولی با وجود این، نمی توانیم قبول کنیم که عامل اقتصادی تنها عاملی باشد که سلوک و اعمال انسان را تحت تأثیر قرار دهد زیرا ما بسیاری از مردم فقیر و محروم را می شناسیم که در عین تحمل شدت فقر و مرارت، محرومیت پرده تقوا و عصمت خود را نمی درند و با کمال عفاف و پرهیزگاری و در منتهای راستی و درستی وظایف خود راانجام می دهند.
به علاوه، هر گاه عامل اقتصادی به تنهایی متصرّف در اعمال و سلوک افراد باشد، می باید در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی که بنا به ادعای مبلّغین و هوادران نظام کمونیزم فقر و گرسنگی و بی عدالتی ها ومحرومیت های اقتصادی از آنها رخت بربسته، هیچ گونه اثری از جرایم و جنایات وجود نداشته باشد. در صورتی که واقع امر برخلاف این است و در آن جا نیز انواع جرم ها و جنایت ها به وقوع می پیوندد.
با توجه به این حقایق، وقتی سیاست اسلام را در باره کلیه حدود کیفرها مورد مطالعه قرار دهیم، به این حقیقت می رسیم که اولا این شریعت کوشش خود را مصروف آن می دارد که اجتماع را از اسباب و موجبات ارتکاب گناه محفوظ دارد، و ثانیاً پس از کوشش فراوانی که در این راه مبذول می دارد، حدود و کیفرهایی را برای جلوگیری از شیوع گناه مقرر می سازد و روی این اصل اطمینان کامل دارد که آن حد و کیفر بر آیین عدالت جریان خواهد یافت، زیرا چنین حد و کیفری در باره کسی اجرا می شود که هیچ گونه داعی و مجوّزی برای ارتکاب گناه نداشته است. اما در صورتی که اجتماع، به جهتی از جهات، قادر نباشد که از موجبات ارتکاب گناه جلوگیری کند، کیفر گناه نیز ساقط می شود و شخص گناهکار یا آزاد خواهد شد و یا به صرف تعزیر و گوشمالی در باره او اکتفا خواهد شد.
مثلاً وقتی در باره دزدی و حد آن دقت کنیم می بینیم که اسلام برای جلوگیری از دزدی، پیش از هرچیز، ثروت را از روی عدالت توزیع کرده و دولت را مسؤول تأمین معاش همگی افراد، صرفنظر از نژاد و زبان و رنگ و مقام اجتماعی، قرارداده و همچنین مقرر داشته که دولت برای هریک از افراد شغلی متناسب فراهم کند و در صورت نبودن کار، معاش ایشان را از بیت المال تأمین کند.
علاّمه مجلسی، در جلد دوازدهم بحارالانوار، نقل کرده و ما اکنون ترجمه آن را در معرض مطالعه خوانندگان گرامی این کتاب قرار می دهیم:
محمّدبن سنان گفت: من در خراسان نزد مولایم حضرت رضا(ع) بودم و مأمون آن
ص :520
حضرت را در سمت راست خود می نشانید. اتفاقاً روزی به مأمون خبر دادند که مردی از صوفیان دست به دزدی گشوده است. مأمون به احضار او فرمان داد. پس چون در او بنگریست او را مردی در کسوت زهد یافت که آثار سجده در پیشانی داشت. مأمون گفت:
اف براین آثار زیبا و براین کار زشت! آیا با چنین آثاری زیبا که از تو می بینم تو را به دزدی نسبت می دهند؟ مرد صوفی گفت: من این کار را از سر اضطرار کرده ام، نه از روی اختیار، و به هنگامی دست به این کار بردم که تو حق مرا از خمس و غنایم بازداشتی. مأمون گفت: تو در خمس و غنایم چه حقی داری؟ مرد صوفی گفت: خدای عزّوجّل خمس را به شش قسمت تقسیم کرده و فرموده است: «بدانید که هر غنیمت که به دست آورید خمس آن برای خدا و پیغمبر او و ذی القربی و یتیمان و بینوایان و درماندگان در سفر واجب است» و همچنین غنیمت رابه شش قسمت تقسیم کرده و فرموده: «غنیمتی که خدا از أهل قریه ها به پیغمبر خود بخشد، برای خدا و پیغمبر او و ذوی القربی و یتیمان و بینوایان و درماندگان در سفر است، و این برای آن است که غنیمت ها و اموال تنها در دست توانگران شما به گردش نباشد». آن گاه گفت: تو مرا - که به راه سفر درمانده ام و بینوا و تهیدستم و از جمله حمله قرآنم - از حقم محروم ساخته ای.
مأمون گفت: آیا من حدی از حدود و حکمی از أحکام خدا را به این افسانه های تو ترک کنم؟! مرد صوفی گفت: أوّل به کار خویش بپرداز و خود را تطهیر کن و آن گاه به تطهیر دیگران بپرداز و نخست حد خدا را بر نفس خود بران و آن گاه دیگران را حد بزن.
پس مأمون از حجت فروماند و رو به حضرت رضا(ع) کرد و گفت: شما در این باره چه می گویی. آن سرور فرمود: «مقصود این مرد آن است که چون تو دزدی کرده ای او نیز دزدی کرده.» مأمون از این سخن سخت برآشفت و آن گاه به مرد صوفی گفت: به خدا قسم، دست تو را خواهم برید. صوفی گفت: آیا تو دست مرا خواهی برید، در صورتی که تو خود بنده من هستی؟ مأمون گفت:
وای بر تو! از کجا من بنده تو شده ام؟ صوفی گفت: از آن جا که مادر تو از مال مسلمانان خریده شده و از این جهت تو بنده کلیه مسلمین مشرق و مغربی تا آن گاه که تو را آزاد کنند و من تو را آزاد نکرده ام، و دیگر آن که تو خمس را بلعیده ای. پس نه حق آل رسول(ص) را
ص :521
ادا کرده ای و نه حق من و امثال مرا داده ای، و دیگر آن که شخص پلید نمی تواند پلیدی چون خود را پاک کند و کسی که خود سزاوار حد باشد بر دیگری نمی تواند حد بزند، مگر آن که أوّل از خود شروع کند.مگر نشنیده ای که خدای عزّوجّل می فرماید: «آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خویش را فراموش می کنید و حال آن که کتاب خدا را تلاوت می کنید»؟
در این هنگام، مأمون روبه حضرت رضا کرد و گفت: رأی شما در باره این مرد چیست؟ حضرت رضا(ع) فرمود: «خدای تعالی به محمّد(ص) فرمود: خدای را حجت بالغه است و حجت بالغه حجتی است که چون به شخص نادان برسد همچون شخص دانا آن را بفهمد و دنیا و آخرت قائم بر همین حجت است و اکنون این مرد بر تو حجت آورد.» چون سخن به اینجا پیوست، مأمون فرمان داد تا مرد صوفی را رها کنند و خود روی از مردم بپوشید و دل در کار حضرت رضا(ع) مشغول داشت تا آن سرور را مسموم و شهید ساخت.
علت این که بعضی از معترضین، به قانون کیفری اسلام بریدن دست دزد را وحشتناک می شمارند این است که از قوانین شرع و مقررات فقه اسلامی بی اطلاعند و در اثر همین بی اطلاعی وقتی این حکم را می شنوند پیش خود تصور می کنند که اسلام با تشریع این قانون سلاخ خانه ای به وجود آورده که همه روزه دست عده ای در آن سلاخ خانه بریده می شود. غافل از این که این قانون آن قدر شروط و قیود دارد که به ندرت ممکن است به مرحله عمل درآید و به همین جهت در آن روزگار که حدود و قوانین کیفری اسلام جاری بود، در ظرف چهار صدسال، فقط شش بار این حکم اجرا شده است.
بی مناسبت نیست که یک خبر کوچک و در عین حال پرمعنی را با شیفتگان تمدن عصر اتم و نازکدلان قرن بیستم در میان گذاریم و فصلی در باره آن گفتگو کنیم.
در اواخر جنگ جهانی دوم، ضمن اخبار روز، خبری به این مضمون در جراید منتشر شد: دولت شوری از کارخانه های امریکا خواسته است که چهارمیلیون پا برای سربازانی که پای خود را در جنگ از دست داده اند بسازد.
بنابرنقل روزنامه اطلاعات، مورخ 19/9/39، تعداد کسانی که در پایان این جنگ فقط در
ص :522
انگلستان از چشم های مصنوعی شیشه ای استفاده کرده اند بالغ بر یک میلیون نفر می باشند.
از کتاب تاریخ جنگ جهانی دوم نقل شده که در این جنگ 35 میلیون نفر کشته و بیست میلیون نفر از داشتن دست و پا محروم گردیدند و 17 میلیون لیتر خون خالص به زمین ریخت و 12 میلیون نفر از ضایعه سقط جنین به خانواده بشر آسیب وارد گشت].
3- این تلفات اختصاصی به سربازان شوروی نداشته، بلکه سربازان سایر ممالک نیز به همین نسبت اعضای خود را از دست داده اند.
ما از آقایان اروپایی و مقلّدین و اذناب ایشان سؤال می کنیم: چرا و به چه مناسبت شما از حد سرقت و قطع دست که آن هم از نظر فقه شیعه محدود به چهار انگشت است و انگشت ابهام و کف دست از آن مستثنی است و چنانچه گفته شد در ظرف مدت یکهزار و چهارصد سال تنها، شش بار اجرا شده انتقاد می کنید و تنفّر و وحشت دارید، ولی از اعمال وحشیانه ای که در ظرف مدتی کوتاه این همه اعضا و نفوس بشری را به باد فنا داده متنفّر و منزجر و وحشت زده نیستید؟
یکی از گناهان کبیره و خطرناک، کم فروشی و خیانت در ترازو است. خداوند در سوره مطفّفین که به نام کم فروشان نام گذاری شده، برای کم فروشی تعبیر به «ویل» و «وای» نموده و «ویل»، چنان که در روایت خواهد آمد، یکی از دلایل کفر است. در سوره هود، نیز از قول شعیب علیه السلام برای کم فروشی وعده صریح عذاب داده شده است. کم فروشی، خیانت نیز محسوب می شود و براین اساس تمام آیات و روایاتی که در مورد خیانت گفته شد شامل کم فروشی نیز می شود.
ص :523
خداوند در سوره مطفّفین می فرماید: «وای بر کم فروشان! آنان که چون مالی را می خرند تمام می گیرند و چون می فروشند ناقص می دهند. آیا نمی دانند که روز بزرگی را در پیش دارند و در آن روز، در مقابل خدای ربّ العالمین برای حساب خواهند ایستاد؟»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هیچ مردمی عهد و پیمان خود را نمی شکنند، جز آن که خداوند دشمن را بر آنها مسلّط خواهد نمود، وهیچ مردمی برخلاف حکم خداوند قضاوت نمی کنند، جز آن که فقر بین آنان شایع می شود، و بین هیچ مردمی فحشا و زنا شایع نمی شود، جز آن که مرگ و میر بین آنان فراوان می گردد، و هیچ مردمی خیانت در ترازو نمی کنند، جز آن که گرفتار قحطی و بی ابی می شوند، و هیچ مردمی از پرداخت زکات خودداری نمی کنند، جز آن که از باران رحمت خداوند محروم می شوند.»
یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام، به نام «وشیکه» می گوید: علی علیه السلام را در بازار کوفه دیدم که همانند معلّم بچه ها لباس خود را بالا زده و تازیانه ای در دست دارد و در بازار می گردد و به مردم و اهل بازار می فرماید: «از خدا بترسید و کم فروشی نکنید.»
دیگری می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام همیشه در بازار کوفه می فرمود: «ای جماعت تجّار! از سوگند دروغ بپرهیزید. همانا سوگند دروغ مال شما را تباه و برکت را از شما دور می کند.»
ص :524
و در سخن دیگری نقل شده که آن حضرت اهل بازار را نصیحت می نمود و می فرمود: «ای جماعت تجّار! قبل از همه چیز از خداوند درخواست خیر و برکت به کنید و در خرید و فروش سخت گیر نباشید تا مال شما برکت پیدا کند، و با حلم و بردباری به طرف فروشندگان بروید، و از دروغ و سوگند و ظلم به مردم پرهیز کنید، و نسبت به افراد ضعیف و ستمدیده انصاف را رعایت کنید، و نزدیک ربا نروید، و کم فروشی نکنید، و به مردم ضرر وارد ننمایید، و از فساد در روی زمین پرهیز نمایید.»
خداوند در قرآن از قول شعیب می فرماید: «او به قوم خود می گفت: جز خدای یگانه را نپرستید، و کم فروشی نکنید؛ چرا که من شما را در رفاه و فراوانی مال می بینم و برای شما از عذاب و کیفری که شما را احاطه می کند می ترسم.»
امام باقرعلیه السلام، در تفسیر این آیه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که می فرماید: «از پنج چیز به خدا پناه ببرید که هر کدام آفتی و کیفری در دنیا خواهد داشت. سپس فرمود: «هیچ مردمی کم فروشی نمی کنند، جز آن که گرفتار قحطی و بی آبی و سختی زندگی و فشار و ظلم سلطان خواهند شد.»
مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که می فرماید: «کسی که در خرید و فروش به مسلمانی خیانت کند از ما نیست و در قیامت با یهودی ها محشور خواهد شد؛ چرا که آن ها خیانت کارترین مردم نسبت به مسلمانان هستند.»
ص :525
امام باقرعلیه السلام فرمود: «خداوند هنگامی که به رسول خودصلی الله علیه وآله اجازه هجرت به مدینه را داد، آیات مربوط به حدود وارث و گناهانی که سبب آتش دوزخ می شود را به او گوشزد نمود و در مورد کم فروشی فرمود: وای بر کم فروشان! و کلمه ویل را بر احدی نام نبرد جز آن که او را کافر نامید و برای کافران در قرآن فرمود: وای بر کسانی که کافر شدند! همانا آنان در روز بزرگی برای کیفر عمل خود حاضر خواهند شد.»
ترازوی اعمال و وسیله ای که با آن خوب و بد اعمال مردم سنجش می شود، اولیای خدا هستند. آنان میزان الأعمال و صراط مستقیم نامیده شده اند. خداوند در باره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید: «و لکم فی رسول اللّه أسوة حسنة».
در تفسیر آیه شریفه «لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»، در تفسیر قمی آمده است که می فرماید: «المیزان الإمام».
و آیه شریفه «و اُمرت لأعدل بینکم» نیز به همین معنا اشاره دارد.
در بعضی از روایات در مورد حقوق دیگران آمده است که هرکسی باید خود را میزان قرار بدهد و آنچه برای خود نمی پسندد برای دیگران نیز نپسندد و آنچه برای خود می پسندد برای دیگران نیز بپسندد.
امیرالمؤمنین علیه السلام، به فرزند خود، امام حسن علیه السلام می فرماید: «فرزند عزیزم! تو باید خود را میزان قرار دهی و آنچه برای خود می خواهی برای دیگران نیز بخواهی و آنچه برای خود نمی خواهی برای دیگران نیز نخواهی. به دیگران ظلم نکنی، هم چنان که
ص :526
نمی خواهی آنان به تو ظلم کنند، و به دیگران احسان نمایی، هم چنان که دوست می داری آنان به تو احسان نمایند، و از خود زشت بدانی آنچه را که از دیگران زشت می دانی، و آنچه برای خود می پسندی برای آنان نیز بپسندی و راضی باشی.»
[نهج البلاغه، نامه 31]
در بعضی از سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام، از میزان و عدالت فوق تعبیر به انصاف شده است و فرموده اند: «العدل الأنصاف» [نهج البلاغه، ج 4/51]
مالک دینار می گوید: مرا همسایه ای بود. بیمار شد. به عیادتش رفتم. او در حال جان دادن بود و بانگ می زد که دو کوه آتش قصد من می کنند. گفتم: ای مرد! این محض خیال است که به تو می نماید. گفت: نه چنین است، بلکه حق است، زیرا مرا دو مکیال بود، یکی ناقص و دیگری زاید. به ناقص می دادم و به زاید می گرفتم و این عقوبت آن است.
کم دادن با شماره نیز در حکم کم دادن با کیل و وزن است. کم دادن به شماره در چیزهایی که مانند پارچه و زمین به ذرع و متر داد و ستد می شود. در این نوع معاملات اگر یک سانتیمتر هم کم بدهد کم فروشی بر او صدق می کند و چیزهایی که به شماره معامله می شود، مانند تخم مرغ، اگر کمتر بدهد و صاحبش نفهمد، کم فروش است و آنچه در باره کم فروشان گفته شد شامل او هم می شود؛ چنانچه شیخ انصاری در مکاسب محرمه بیان فرموده است.
کم فروش نسبت به آن مقداری که کم داده، ذمه اش مشغول و بدهکار است و واجب است آن را به مشتری بپردازد و اگر مرده است باید به ورثه اش بدهد و در صورتی که اصلاً او را نمی شناسد [بنابر احتیاط، با اجازه حاکم شرع] از طرف صاحبش صدقه به دهد. و در صورتی که مقداری را که کم داده اصلاً نمی داند باید با مشتری به مبلغی مصالحه کند.
حقیقت کم فروشی، چنان که گذشت، آن است که صاحب مال آن مقدار جنسی که بر آن معامله واقع شده به مشتری ندهد، بلکه کمتر بدهد، خواه به حسب کیل و وزن، درست و مطابق باشد، خواه نباشد، مثلاً چیز بی قیمتی را جزء آن جنس کرده و به مشتری داده باشد. مثلاً صدمن گندم فروخته و همان صدمن را تسلیم مشتری کرده، لیکن پنج من خاک جزئش کرده است که در این صورت پنج من گندم کم داده است، یا ده من شیر به مشتری فروخته و داده، لیکن یک من آب داخلش کرده و در حقیقت نه من شیر داده است، یا حلب روغنی به وزن پنج من فروخته، در حالی که سنگی به وزن
ص :527
نیم من در آن انداخته است، یا قصاب یک من گوشت بفروشد، ولی استخوانش را از مقدار معمول بیشتر بدهد، یا جنس خشکباری که باید به همان حالت خشکی وزن شود را جای مرطوبی بگذارد یا مقداری آب به آن مخلوط کند تا سنگین تر شود. تمام این موارد کم فروشی و گناه کبیره است.
و در صورتی که مقداری از جنس دیگر را که ارزشش کمتر است جزء آن کند و به همان وزن مورد نظر به مشتری تحویل دهد، غش در معامله کرده است، مثلاً صد من گندم اعلا را می فروشد، در حالی که ده من گندم متوسط به آن ضمیمه کرده، یا یک من روغن حیوانی اعلا می فروشد، در حالی که مقداری روغن نباتی یا پیه به آن مخلوط کرده است. این موارد و نظایریش حرام و غش در معامله است.
شیخ در مکاسب محرمه می فرماید: اخباری که در حرمت غش رسیده متواتر است. از آن جمله صدوق نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که با مسلمانی در خرید و فروش غش کند از ما نیست و روز قیامت با طایفه یهود محشور می شود، زیرا کسی که با مردم غش می کند مسلمان نیست.» و سه مرتبه فرمود: «کسی که با ما غش کند از ما نیست، و کسی که با برادر مسلمانش غش کند، خداوند برکت را از روزی او بر می دارد و معیشت و زندگی او را خراب و او را به خودش واگذارش می فرماید.»
رسول خداصلی الله علیه وآله در بازار مدینه به گندم فروشی عبور کرد و فرمود: «خوب گندمی داری!» پس دست وسط آن نمود و مقداری بیرون آورد، دید وسطش گندم خرابی است. پس به صاحب آن فرمود:
ما أریک إلاّ وقد جمعت خیانة و غشّاً (کافی ج 3/375).«خیانت کردی و با مسلمانان غش نمودی»
و در روایت است که شخصی از حضرت صادق علیه السلام پرسید: شخصی که دو نوع از یک
ص :528
جنس دارد: یکی گران و خوب، و دیگری پست و ارزان. اگر هر دو را مخلوط کند و به یک قیمت بفروشد. چگونه است؟ حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «نباید با مسلمانان غش کند و این طور معامله نکند مگر این که مخلوط بودن آن را به مشتری بگوید».
داود بن سرحان از آن حضرت پرسید: دو قسم مشک داشتم، یکی تر و دیگری خشک. پس مشک تر را فروختم و مشک خشک را به همان قیمت نمی خرند، آیا جایز است که آن را تر کنم تا به مصرف فروش برسد؟ حضرت فرمود: «جایز نیست، مگر آن که مشتری را خبر دهی که آن راتر کرده ای.» (اقتباس از کتاب گناهان کبیره)
در کتاب دارالسلام عراقی، صفحه 309، می نویسد: خبر داد مراثقه عادل، ملا عبدالحسین خوانساری که شخصی از معتبرین عطارهای کربلا مریض شد به مرضی که جمیع اطباء از معالجه آن عاجز شدند. هرچه داشت در راه معالجه گذاشت و مفید نیفتاد تا آن که روزی به عبادت او رفتم و حالت او را پریشان یافتم و او را دیدم که به بعض اولاد خود می گفت که فلان چیز را هم ببرید و بفروشید و خرج من کنید تا آن که کار من از مردن یا خوب شدن یکسره شود. چون این سخن را از او شنیدم به او گفتم:
معنی این کلام را نفهمیدم. چگونه به فروختن آن مال حال تو معلوم می شود؟ چون این بشنید، آه سردی کشید و گفت: بدان که من در ابتدا سرمایه درستی نداشتم و سبب دارایی من آن شد که در فلان سال در کربلا تب غش یا مرض دیگری بسیار شد و معالجه آن را اطباء به آب لیموی شیرازی می کردند. لهذا آبلیمو در ولایت کربلا کم و گران شد و من دوغ را با آب لیمو داخل می کردم آن قدری که عطر لیمو در آن ظاهر شود و به قیمت آبلیمو می فروختم. تا این که آب لیمو در کربلا منحصر گردید به دکان من و هرکس آبلیمو می خواست به دکان من حواله اش می دادند. پس طولی نکشید که از آبلیموی مصنوعی که در حقیقت آب دوغ بی قیمت بود، دکان و سرمایه من معتبر گردید و در نزد همکاران ابوالالوف گشتم تا آن که عاقبت کار به اینجا کشید که ناخوش شده، و هرچیزی که از آن اندوخته بودم خرج کردم تا آن که چیز دیگری باقی نماند، مگر آن چیز که امروز متوجه آن
ص :529
شدم که آن هم از فواید آن می باشد. پس پیش خود گفتم آن هم برود، شاید من خلاص شوم. راوی گوید: پس طولی نکشید که آن مرد دار دنیا را وداع کرد و به چنگال کسانی که آب لیمو به آنها فروخته بود مبتلا گردید. (1)
رشوه خواری از گناهان کبیره و مورد نهی قرآن است. و احدی از بزرگان دین و علمای اسلام تاکنون تردیدی در حرمت آن نداشته است و در عده ای از روایات در ردیف گناهان کبیره شمرده شده و حرمت آن از ضروریات اسلام محسوب می شود و در روایات زیادی رشوه دهنده و رشوه گیرنده و واسطه رشوه مورد لعنت قرار گرفته اند. حتی در روایتی آن را سبب کفر دانسته و فرموده اند: «بوی بهشت به صاحب رشوه نمی رسد.» و در بعضی از روایات، از رشوه تعبیر به سُخت شده و فرموده اند: «کسی که حاجتی را برای برادر دینی خود انجام دهد و سپس هدیه او را بپذیرد، آن هدیه رشوه است و برای او حرام و سُخت خواهد بود.»
خداوند در سوره بقره می فرماید: «اموال یکدیگر را از روی باطل نخورید و با رشوه دادن به حکّام، به ناحق و دانسته اموال مردم را تصرف ننمایید.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند رشوه دهنده و رسوه گیرنده و واسطه رشوه را لعنت نموده است.
ص :530
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «والی و کسی که خون و ناموس و ثروت و بیت المال مسلمین در دست اوست و امام و قاضی آنان است، نباید بخیل باشد که در اثر آن اموال [بیت المال] نزد او جمع شود و به اهل آن نرساند، و نباید جاهل و نادان باشد که به سبب آن مردم را گمراه کند، و نباید ظالم و جفاکار باشد و به این علت حق مردم را ضایع کند، و نباید به خاطر تأمین نظر عده ای حق دیگران را ضایع نماید، و نباید برای قضاوت و اجرای حکم خدا رشوه بگیرد و حقوق صاحبان حق را از بین ببرد، و نباید سنّت ها و دستورات اسلام را معطّل گذارد و سبب هلاکت و انحراف مردم از دین خدا شود.»
و در بعضی از روایات آمده که امام علیه السلام می فرماید: رشوه گرفتن برای تغییر حکم خدا کفر به ذات مقدس پروردگار است.
مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: اگر پدر نیازمند باشد نفقه او بر فرزندش واجب است؛ چنان که اگر فرزند نیازمند باشد نفقه او بر پدر واجب است؛ همان گونه که نفقه زن در ازدواج دایم بر مرد واجب است، مشروط بر آن که در آنچه بر او واجب است از شوهر اطاعت کند وگرنه ناشزه خواهد بود و نفقه او بر مرد واجب نیست.
سپس می فرماید: کسی که اندوخته ای برای معاش خود نداشته باشد واجب است به هر وسیله مشروعی نیاز خود را برطرف نماید.
مرحوم آیة اللّه خویی نیز می فرماید: اگر مرد اندوخته ای برای تأمین همسر خود نداشته باشد واجب است با شغل و تجارت مناسب نیاز او را تأمین بنماید وگرنه مدیون او خواهد بود.
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «.. چند خصلت است که در هر مؤمنی باشد خداوند او را در بالاترین و شریف ترین مقامات بهشتی قرار می دهد: 1- کسی که یتیمی را پناه بدهد و مانند پدر مهربانی به او توجه نماید؛ 2- کسی که به ضعیف و ناتوانی کمک کند و او را
ص :532
تأمین نماید؛ 3- کسی که مخارج پدر و مادر خود راتأمین کند و به آنان احسان و ارفاق نماید و هرگز آنان را آزرده نکند.»
تردیدی نیست که سؤال از مخلوق نکوهیده و مذموم و موجب ذلّت خواهد بود، ولو سائل نیازمند و راستگو باشد. ولی، سؤال از خداوند و استغنای از مخلوق محض توحید و عزّت بنده و توفیقی است از ناحیه خداوند، البته اگر بنده از مخلوق قطع امید کند و توکل و در خواست او از خداوند باشد، خداوند نیاز او را بر طرف خواهد نمود، بلکه در دل او غنایی قرار خواهد داد که خود را محتاج به غیر خداوند نداند و غنای نفس برای او بهتر از همه چیز است.
با این وجود، جایز است کسی که نیازمند باشد از مردم درخواست کمک کند و فراوان سفارش شده که سائل را رد نکنید ولو با سخن نیکوی خود، و در روایتی آمده که «لو صدق السائل لما افلح من ردّه»؛ یعنی «اگر سائل راست بگوید، کسی که او را رد می کند رستگار نمی شود.»
و در روایات زیادی آمده است که اگر سائل نیازمند نباشد سؤال کردن و اظهار نیاز نمودن او حرام است عده ای از فقها نیز طبق این روایات فتوا داده اند و آن را حرام دانسته اند.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «هیچ بنده ای بدون حاجت از کسی درخواست کمک نمی کند، جز آن که وقتی از دنیا می رود خداوند او را محتاج به آن چیز خواهد نمود و
ص :533
عذاب آتش نیز برای او ثابت خواهد بود.»
امام باقرعلیه السلام به محمّد بن مسلم می فرماید: «ای محمّد بن مسلم! اگر سائل می دانست سؤال او از مردم چه قدر نکوهیده است، هرگز از کسی سؤال نمی کرد، و اگر دهنده می دانست که احسان او چه قدر ارزشمند است، هرگز سائلی را رد نمی کرد.» سپس فرمود: ای محمّد! کسی که بدون نیاز، از مردم درخواست کمک کند، در قیامت خدا را با صورت [مجروح] و سیلی خورده ملاقات خواهد نمود سپس فرمود و کسی که نیاز سه روز او تأمین باشد و از مردم در خواست کمک کند، روز قیامت گوشت بر صورت او نخواهد بود.»
و فرمود: «خداوند به سه گروه از مردم در قیامت نظر لطف نمی کند و اعمال آنان را نمی پذیرد و برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود: 1- دیّوت و بی غیرت؛ 2- کسی که باکی از فحش دادن و فحش شنیدن نداشته باشد؛ 3- کسی که بدون نیاز، از مردم درخواست کمک کند.»
آن که روح توکل و استغنای از مخلوق دردل ها زنده شود.
صاحب وسائل، از کتاب عدة الداعی، با سند خود، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «عده ای از انصار خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمدند و بر آن حضرت سلام کردند و چون رسول خداصلی الله علیه وآله به سلام آنان پاسخ داد عرض کردند: یا رسول اللَّه! ما حاجتی داریم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: حاجت خود را بگویید. انصار گفتند: حاجت ما بزرگ است. فرمود: بگویید چیست؟ گفتند: حاجت ما این است که شما برای ما بهشت را ضمانت کنید. پس رسول خداصلی الله علیه وآله سر مبارک به زیر انداخت و خطی روی زمین کشید و سپس سر مبارک بالا نمود و فرمود: ضمانت می کنم، مشروط به این که شما جز از خداوند از کسی چیزی درخواست نکنید.» امام صادق علیه السلام می فرماید: «انصار این شرط را پذیرفتند، به طوری که اگر تازیانه از دست یکی از آنان می افتاد، خود پیاده می شد و بر می داشت و اگر در سر سفره آب می خواست به کسی نمی گفت، بلکه خود بلند می شد و آب را بر می داشت و از کسی در خواست نمی کرد.»
آیه اللَّه سیستانی، در کتاب منهاج الصالحین می فرماید: اظهار حاجت و نیاز کسی که نیاز ندارد حرام است.
ص :535
آیه اللَّه صافی گلپایگانی، در کتاب هدایةالعباد می فرماید: سؤال کردن کسی که نیاز ندارد حرام است.
آیه اللَّه حکیم، در کتاب منهاج الصالحین می فرماید: از تعدادی از روایات استفاده می شود که سؤال کردن کسی که نیاز ندارد حرام است، بلکه از بعضی از روایات استفاده می شود که مقصود از نیاز، نیاز به معنای فقر شرعی نیست، بلکه نیاز عرفی مقصود است، چرا که در حدیثی [که گذشت ]وارد شده که معصوم می فرماید: «کسی که قوت و غذای سه روز خود را داشته باشد و از مردم سؤال کند، روز قیامت چون وارد محشر می شود، گوشت به صورت او نخواهد بود.»
از موضوعات بسیار با اهمیت و اساسی دیانت، پرهیز از اسراف و مصرف های غیرصحیح است. و اندازه گیری در معاش و اقتصاد در مصرف و زندگی، نشانه کمال ایمان و ارزش والای یک مسلمان است. در اسلام، عدالت در مصرف دلیل کمال دیانت شمرده شده است.
در سوره اعراف می فرماید: خداوند در چند جای قرآن از اسراف و تبذیر نهی نموده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:
1- «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.»
2- در سوره اسراء می فرماید: نعمت های خدا را ضایع مکن که از بین بردن و تبذیر نعمت حرام است و مبذّرین برادران شیطان هستند و شیطان به پروردگار خود کفر می ورزید.»
ص :536
3- در سوره مؤمن می فرماید: «اسراف کنندگان اهل دوزخ می باشند.»
در روایات نیز به طور فراوان از اسراف مذمّت و نکوهش شده که به بعضی از آنها اشاره می شود:
در کتاب مستدرک الوسائل، از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت به بعضی از اصحاب خود فرمود: «آیا گمان می کنی اگر خداوند به عده ای مال داده به دلیل خوبی آنها بوده و یا اگر عده ای را تهی دست قرار داده، آنها نزد خداوند بی ارزش بوده اند؟ هرگز چنین نیست، بلکه مال مال خداوند است و او آن را نزد افرادی امانت سپرده و به آنها اجازه داده تا به اندازه بخورند و به اندازه بیاشامند و به اندازه [وسایل] ازدواج خود را تأمین کنند و به اندازه و شأن خود مرکب تهیه کنند و آنچه اضافه بر آن باشد به فقرای مؤمنین برسانند و آنان را از فقر نجات دهند.
پس هر کس چنین کند آنچه می خورد و می آشامد و مرکبی که تهیه می کند و ازدواجی که انجام می دهد برای او حلال است و اگر جز این کند آن اموال برای او حرام خواهد بود.»
سپس فرمود: «اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.»
[و در پایان برای توضیح مسأله فوق] فرمود: «آیا گمان می کنی خداوند مالی را در اختیار کسی قرار داده و به او اجازه داده که مرکبی به قیمت ده هزار درهم تهیه کند، در حالی که مرکب بیست درهمی او را کفایت می کند؟ و یا کنیزی را به هزار دینار بخرد، در حالی که کنیزی به قیمت بیست دینار او را کفایت می کند؟» سپس فرمود: «اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.»
ص :537
امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه خود به زیادبن ابیه [که والی او در بصره بود] نوشت: «از اسراف پرهیز کن و رعایت اقتصاد را در مصرف از دست مده و به فکر فردای خود باش و از بیت المال به اندازه ضرورت بردار و اضافه را برای روز نیاز واگذار.» سپس فرمود:
«تو امیدواری که خداوند پاداش متواضعین را به تو بدهد، در حالی که نزد او از متکبرّان و غرق در ناز و نعمت هستی و به ضعفا و افراد بی سرپرست کمک نمی کنی؟ آیا طمع می کنی که خداوند پادش اهل خیر و متصدقین را به تو بدهد؟ تردیدی نیست که هرکسی پاداش کار خود را خواهد دید و هر چه فرستاده همان را دریافت خواهد نمود.»
است. از سوی دیگر، عقل، تضییع و از بین بردن آن نعمت ها را نیز جایز نمی داند. اسلام نیز این حکم را که برخاسته از عقل سلیم است امضا نموده و ضایع نمودن هیچ نعمتی را اجازه نداده و شکر هر نعمتی را مصرف صحیح آن قرار داده است. خداوند شکر نعمت های خود را وسیله ازدیاد آن ها شمرده و برای کفران نعمت و تضییع آن ها وعده عذاب و کیفر داده است.
در کتاب کافی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «کفر در قرآن به پنج معنا آمده است.» سپس فرمود: «یکی از آنها کفران نعمت های الهی است و خداوند در قرآن از قول حضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام نقل نموده که چون عاصف برخیا، وزیر او، تخت بلقیس را از مملکت سبا در فاصله چشم برهم زدن نزد او آورد، حضرت سلیمان چون چنین دیدگفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که نسبت به نعمت های او شاکر هستم و یا کفران می کنم و البته هر کس شاکر باشد به سود او خواهد بود و هر کس کفران کند پروردگار من بی نیاز از او و کریم می باشد.»
سپس فرمود: «در آیه دیگر نیز که می فرمایدک «مرا به یاد آورید تا من شما را به یاد آورم و شاکر [نعمت های] من باشید و کفران مکنید»، همین معنا مقصود است.»
در آیه شریفه «لإن شکرتم لازیدنّکم و لان کفرتم إنّ عذابی لشدید» نیز شاید همین معنا می باشد.
در سخنان معصومین علیهم السلام آثار شگفتی برای شکر نعمت های خداوند و کفران آن ها ذکر شده که به گوشه هایی از آنها اشاره می شود.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پاداش بنده متنعّم شاکر، نزد خداوند، همانند پاداش روزه دار
ص :539
مخلص است، و پاداش بنده ای که در سلامت به سر می برد و شاکر نعمت خداست، همانند پاداش بنده مبتلای صابر است، و پاداش صاحب نعمتی که شاکر نعمت خداست، همانند پاداش محروم قانع است.»
در همان کتاب، از عبیداللّه بن ولید نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «سه چیز است که با وجود سه چیز دیگر به انسان آسیب نمی رساند:
1- بلا و مصیبت با [توفیق] دعا؛ 2- گناه با [توفیق] استغفار؛ 3- خطر زوال نعمت با [توفیق] شکر آن نعمت.»
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید: «هیچ بنده ای نیست که خداوند به او نعمتی داده باشد و او در باطن خود آن نعمت را از خدای خود بداند و در ظاهر نیز حمد خدا را به زبان جاری کند، جز آن که خداوند فوراً دستور می دهد که نعمت را بر او بیفرایند.»
از آن حضرت نیز نقل شده که در معنای شکر نعمت می فرماید: «شکر نعمت های خداوند پرهیز از محارم و گناهان است و تکمیل آن به این است که بعد از استفاده نمودن از نعمت خدا بگوید: الحمدللّه ربّ العالمین.»
امام صادق علیه السلام به ابان بن تغلب فرمود: «تو گمان می کنی خداوند به هر کس نعمتی از نعمت های دنیا را داده به او عنایتی داشته، و او را دوست می داشته است و هرکس را از آن نعمت محروم نموده او نزد خداوند خوار و بی مقدار بوده است؟ هرگز چنین نیست،
ص :540
بلکه مال مال خداست و او آن را نزد هرکس خواسته است امانت سپرده و به آنان اجازه داده که به اندازه بخورند و بیاشامند و بپوشند و ازدواج کنند و مرکب سواری تهیه نمایند و... و آنچه اضافه بود به فقرای مؤمن خود باز گردانند و غبار فقر را از صورت های آنان برطرف نمایند. پس هرکس چنین کند آنچه می خورد و می آشامد و مرکبی که تهیه می کند و ازدواجی که با آنان انجام می دهد براو حلال خواهد بود، و آن مال بر کسانی که در مصرف آن زیاده روی می کنند و حقوق فقرا را نمی پردازند حرام خواهد بود.»
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: «ای ابان بن تغلب بدان که [خداوند فرموده است: ]اسراف نکنید، همانا خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد. آیا تو گمان می کنی خداوند کسی را بر مالی گماشته و او را امین قرار داده و به او اجازه داده که اسبی تهیه کند به قیمت ده هزار درهم، در حالی که اسب بیست درهمی او را کفایت می کند؟ و یا کنیزی خریداری کند به هزار دینار، در حالی که کنیز بیست دیناری او را کفایت می کند؟»
سپس فرمود: «اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.»
مؤلّف گوید: این حدیث در بحث اسراف نیز ذکر شده بود و در این جا نیز به جهت مناسبت آن با موضوع شکر آورده شد.
عده ای گمان کرده اند که اسلام در باره روش زندگی واندازه گیری در کار و معاش و
ص :541
مصرف قانونی ندارد و یا اگر قانونی دارد غیر الزامی می باشد. از این رو، عده ای در کسب و کار و اندازه گیری سرمایه و کار و مصرف، خود را آزاد می دانند و در اثر حرص و عدم توکل خود را به آب و آتش می زنند و از همه ارزش های اسلامی و رعایت قوانین دین، حتی استراحت خود و زن و بچه، خود و رعایت حقوق آنها، باز می مانند.
بسا خود را گرفتار ورشکستگی و بدهکاری های فراوان می کنند و همه را به عهده بدبختی و بدشانسی خود می گذارند و یا عده ای را بدون دلیل مقصر و متهم می کنند که این ها ما را بدبخت نمودند، در حالی که تنها دلیل بدبختی و گرفتاری آنها بلند پروازی و عدم رعایت تقدیر و اندازه گیری در معاش و کار و سرمایه و مصرف و یا اعتماد نمودن به افراد غیر قابل اعتماد بوده است و همه اینها خطاها و اشتباهاتی بوده که خود انجام داده اند و اسلام از آنها نهی نموده است.
اکنون به آیات قرآن و سخنان معصومین: می نگریم تا این حقیقت روشن گردد.
خداوند در سوره فرقان نشانه ها و صفات بنده گان شایسته خود را بیان نموده و می فرماید: «..آنان نه در انفاق زیاده روی می کنند و نه بر خود سخت می گیرند، بلکه میانه رو و معتدل هستند.»
و در سوره اسراء به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید:«دست خود را [از انفاق] مبند و به نهایت نیز باز مکن تا گرفتار ملامت و حسرت نشوی.»
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «اندازه گیری نداشتن در معاش و زندگی، موجب فقر و تنگدستی می شود.» و فرمود: «اندازه گیری در زندگی و معاش، نصف نیاز زندگی را تأمین می کند.»
ص :542
و فرمود: «کسی که در زندگی رعایت اقتصاد و میانه روی را می کند هرگز، گرفتار فقر نمی شود.» و در وصیت خود به فرزندانش، در وقت مرگ، فرمود: «اقتصاد در زندگی را از یاد نبرید.»
در بحث اسراف گذشت که امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند اموال را نزد مردم امانت سپرده تا به اندازه بخورند و به اندازه بیاشامند و به اندازه ازدواج کنند و... و اگر جز این کنند آن اموال برای آنان حرام خواهد بود.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «همه کمالات و ارزش های یک مسلمان را می توان در سه چیز جمع نمود: 1- آگاهی از مسایل و ارزش های دینی؛ 2- صبر و بردباری در مشکلات؛ 3- اندازه گیری در معاش و زندگی.»
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «خداوند دعای چهار دسته از مردم را مستجاب نمی کند:
1- کسی که در خانه بنشیند و بگوید: خدایا، رزق من را برسان. خداوند به او می فرماید: مگر تو را امر نکردم که به جستجوی روزی بروی؟
2- کسی که به همسر خود نفرین کند. خداوند می فرماید: مگر اختیار او را به دست تو قرار ندادم؟
3- کسی که به سبب رعایت نکردن موازین دینی مال خود را از بین ببرد و سپس بگوید: خدایا، به من مال دیگری بده. خداوند به او می گوید: مگر من تو را به اقتصاد و میانه روی و تعدیل در کار و کسب و مصرف امر نکردم؟ [چرا زیاده روی نمودی و از حد اعتدال خارج شدی؟] سپس امام صادق علیه السلام آیه شریفه سوره فرقان را قرائت نمود: (والذین إذا انفقوا لم یسرفوا...).
ص :543
4- کسی که مال خود را بدون شاهد و مدرک به دست دیگری به دهد [و چون مال او را انکار کنند فریاد بر آورد و از خداوند درخواست انتقام نماید]. پس خداوند به او می فرماید: مگر تو را امر نکردم که مال خود را بدون شاهد و مدرک تحویل کسی ندهی؟.»
تردیدی نیست که فضایل اخلاقی اساس ارزش های اسلامی و انسانی است گرچه کسی رعایت نکردن آنها را رسماً حرام ندانسته است، ولی بیشتر آنها به گونه ای است که اگر رعایت نشود ملازم با گناه و انجام حرام خواهد بود و حتی ممکن است موجب انحراف اعتقادی نیز بشود. از این رو، مسایل اخلاقی در قرآن در ردیف مسایل اعتقادی واحکام اسلامی قرار گرفته و خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله دستور داده که بعد از خداشناسی و توحید اخلاق خوب رابه مردم بیاموزد و پس از آن احکام و حکمت ها را به مردم تعلیم دهد. در سوره جمعه می فرماید: «یتلو علیهم آیاته و یزکیّهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». رسول خدا نیز در سخن معروفی که از آن حضرت نقل شده فرمود: «خداوند مرا برای تکمیل اخلاق نیک مبعوث نموده است: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق.» بنابراین وظیفه هر مسلمانی است که خود را از همه اخلاق زشت دور نگهدارد و اخلاق نیک را در خود جمع نماید.
در مورد حرص و بخل و طمع و جبن فراوان سخن گفته شده که به بعضی از آنها به طور اختصار اشاره می شود. امید آن که خداوند توفیق استفاده از سخنان معصومین علیهم السلام را به ما عطا فرماید.
ص :544
رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یا علی! بدان که جبن [ترس] و بخل و حرص صفاتی است که جامع مشترک آنها سوء ظن و بدگمانی به خداوند است.»
از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد: حرص چیست؟ فرمود: «حرص این است که انسان برای به دست آوردن چیز کمی خسارت زیادی را به خود وارد کند.»
و فرمود: «حرص و بخل دلیل شک و بی اعتمادی به خداوند است.»
امام صادق علیه السلام برای علاج حرص به ابوبصیر فرمود: «آیا تو اندوه وناراحتی و بیماری پیدا نمی کنی؟» ابوبصیر گفت: به خدا سوگند، آری امام علیه السلام فرمود: «هنگامی که چنین می شوی به یاد مرگ و تنهایی در قبر و متلاشی شدن بدن خود در قبر و تبدیل آن به کرم ها و وضعیت اسفبار خود و جدا شدن از دنیا فکر کن تا تو را به عمل صالح وابدارد و از حرص به دنیا دور نماید.»
امیرالمؤمنین علیه السلام در باره طمع فرمود: «از طمع بپرهیز، چرا که بسا طمع انسان را برای یک لقمه [تحقیر می کند] و از لقمه های زیادی باز می دارد.»
ص :545
و فرمود: «طمع ریشه هر شرّ می باشد عفّت و عفیف بودن و دوری از طمع وسیله هرخیری است و فرمود: «اصل شره و بی باکی طمع است و نتیجه آن ملامت و سرزنش خواهد بود.»
احتکار یعنی انبار کردن کالاها و نیازمندی های مردم، یا طبق نظر بعضی از فقها انبارکردن غذای مردم به انتظار گرانی.
احتکار طبق نظر تمام فقهای شیعه و سنی حرام است. چنان که مرحوم صدوق و شیخ طوسی و شهیدین و دیگران تصریح به حرمت آن نموده اند.
قبل از آن که حرمت احتکار از نظر فقهی روشن شود لازم است گفته شود که احتکار یک عمل خلاف اخلاق نیز محسوب می شود. اسلام - چنان که گذشت - نسبت به خیرخواهی از برادران دینی و حتی غیردینی دستورات فراوانی به ما داده و نسبت به کمک و احسان و محبت و دوستی مسلمانان نسبت به یکدیگر بسیار ترغیب نموده است. در حالی که این عمل (احتکار) نقطه مقابل، بلکه یک خیانت بزرگ محسوب می شود. از این رو، در روایات و سخنان معصومین علیهم السلام مذّمت فراوانی از آن شده است.
از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که دنبال
ص :546
تجارت و طلب روزی برود خداوند روزی او را می رساند، و کسی که احتکار کند و به انتظار گرانی نیازهای مردم راحبس نماید مورد لعنت خدا قرار می گیرد.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله غذای مردم در بازار نایاب شد و به آن حضرت عرض کردند: گندم [در انبارها وجود ندارد و] تمام شده است، جز آنچه نزد فلانی (محتکر) موجود است. شما او را امر کنید تا آنچه را نگه داشته بفروشد.
پس رسول خداصلی الله علیه وآله خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای فلان! مردم می گویند: غذای عمومی تمام شده، جز آنچه تو انبار کرده ای، پس بر تو لازم است آنها را بیرون بیاوری و به هر قیمتی که می خواهی بفروشی و نگهداری و احتکار نکنی.»
از روایات و فتاوای فقها استفاده می شود که حرمت احتکار در صورتی است که طعام و غذا در بازار نباشد و یا کمیاب باشد و در صورتی که فراوان باشد حرمتی ندارد.
ضمناً موارد احتکار در روایات ده چیز ذکر شده است: گندم، جو، خرما، کشمش، ذّرت، روغن، عسل، پنیر، گردو، روغن زیتون.
و احتمال دارد که در هر زمانی آنچه مورد نیاز مردم است اگر کمیاب شود و کسی انبار کرده باشد احتکار محسوب شود.
و محتمل است که احتکار به طور مطلق حرام باشد و اختصاص به کمیاب بودن نداشته باشد. چنان که از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که چهل روز غذای مردم را برای گران شدن انبار کند، از خدای خود بیزار شده و خداوند نیز ازاو بیزار گشته است.»
ص :547
مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه، در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: احتکار حرام است و آن انبار کردن غذای مردم به انتظار گرانی می باشد، در صورتی که مردم نیاز به آن دارند و کسی نیست که ازاو خریداری کنند. واگر در بازار غذا وجود داشته باشد، احتکار حرام نیست، بلکه مکروه است، و اگر صاحب طعام آنچه انبار کرده برای تأمین نیاز خود باشد، نه برای فروختن، کراهت هم ندارد. و احتکار جز در گندم و جو و خرما و کشمش و روغن و زیتون نیست. آری، احتکار در کلیه چیزهایی که مردم نیاز به آن دارند کراهت دارد لکن احکام احتکار در آنها جاری نیست.
در موارد ده گانه، محتکر را باید مجبور به فروختن به کنند لکن بنابراحتیاط نرخی برای او معین نشود بلکه مال خود را به هر قیمتی که می خواهد بفروشد، جز آن که اجحاف کند. که در آن صورت، او را به پایین آوردن قیمت اجبار می کنند و اگر قیمت را پایین نیاورد حاکم قیمت مال او را معین می نماید.
ص :548
خداوند در سوره توبه می فرماید: «ای رسول من! کسانی را که طلاها و نقره ها [و هر نوع پول و مالی] را جمع می کنند و در راه خدا انفاق نمی نمایند را به عذاب دردناک قیامت بشارت ده؛ روزی که آن مال ها در آتش دوزخ سرخ می شود و به صورت ها و پشت ها و پهلوهای آنان گذارده می شود و به آنان گفته می شود: این ها اموالی است که در دنیا برای خود می اندوختید. پس کیفر و عذاب زراندوزی خود را بچشید.»
بعضی گفته اند: این کیفر مربوط به کسانی است که حق لازم مال را، مانند زکات و خمس و موونه عیال و جهاد و حج و حفظ نفس محترمه و کفّارات و ضمانات وصله ارحام و حفظ حکومت اسلامی از سقوط و... نمی پردازند.
در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که در تفسیر آیه شریفه (أفتؤمنون یبعض الکتاب و تکفرون ببعض) می فرماید، «ترک بعضی از واجبات خدا کفر عملی محسوب می شود.» و آن قول خداوند متعال است که می فرماید: «افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض».
ص :549
در تفسیر مجمع البیان، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که چون آیه فوق نازل شد سه مرتبه فرمود: «نابود باد طلا و نابود باد نقره.» پس این سخن بر یاران و اصحاب گران آمد تا این که بعضی از اصحاب گفتند: پس ما چه مالی را انتخاب کنیم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «[بهترین مال و سرمایه] زبانی است که ذکر خدا گوید، و قلبی است که شاکر او باشد، و همسر مؤمنه ای است که شما را در دین تان کمک دهد.»
و در کتاب خصال، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «دینار و درهم، امت های قبل از شما را هلاک نمود و شما را نیز هلاک خواهد نمود.»
ابوذر در برخورد خود با عثمان که اموالی را انباشته کرده بود، گفت ای عثمان!به یاد داری که شبی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسیدیم و آن حضرت را محزون و افسرده دیدیم و چون روز بعد آن حضرت را دیدیم شاد و خرّم و خندان بود و چون علت آن را سؤال کردیم، فرمود: «آری، چهار دینار از بیت المال نزد من مانده بود و آن را قسمت نکرده بودم و ترس آن داشتم که مرگ من فرا رسد و آن چهار دینار نزد من مانده باشد و امروز آن را تقسیم نمودم و راحت شدم؟» سپس گفت:
ای عثمان چهار دیناری که نزد رسول خداصلی الله علیه وآله مانده بود بیشتر است و یا یکصد هزار درهمی که تو نزد خود نگه داشته ای ؟
عثمان به عالم در بار خود، کعب الأحبار، گفت آیا بر کسی که زکات مال خود را داده باشد چیزی هست؟ و چون کعب الأحبار گفت: اگر خشتی از طلا و خشتی از نقره روی هم انباشته کند مانعی ندارد.
ابوذر عصای خود را بر سر کعب الاحبار زد و گفت: ای یهودی زاده! تو را چه به دخالت در احکام مسلمین؟ سخن خدا بهتر از هر سخنی است، او می فرماید: «به آنان
ص :550
که طلا و نقره ها را جمع می کنند و در راه خدا نمی دهند بشارت عذاب دهید، چرا که روز قیامت آنها را سرخ می کنند و بر صورت و پشت و پهلوی آنان می گذارند و می گویند: بچشید عذاب آنچه را که جمع می کردید.
در تفسیر نورالثقلین، از امالی طوسی نقل شده که چون آیه شریفه (الذین یکنزون الذهب...) نازل شد، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هر مالی که زکات آن داده شود گنج محسوب نمی شود، گر چه زیر هفت طبقه زمین پنهان باشد، و هر مالی که زکات آن داده نشود گنج محسوب می شود، گرچه روی زمین باشد.»
و در همان کتاب، از مجمع البیان نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:«بیش از چهار هزار دینار [یا درهم] گنج محسوب می شود، خواه زکات آن داده شده باشد و خواه داده نشده باشد و کمتر از آن نفقه و هزینه زندگی محسوب می شود.»
در همان کتاب، از کافی از معاذبن کثیر نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:«شیعیان ما آزادند که از اموالی که در اختیار دارند، صرف راه های خیر بکنند، لکن هنگامی که امام زمان علیه السلام قیام می کند حرام است کسی مالی را نزد خود انباشته کند، بلکه باید تحویل آن حضرت بدهد تا به وسیله آن با دشمنان اسلام مبارزه نماید.» سپس فرمود: «و این است معنای آیه شریفه (والذین یکنزون الذهب و الفضّة...).»
مؤلّف گوید: می توان گفت که در همین زمان ها نیز گنج و زرانداوزی مفهوم دارد؛
ص :551
همان گونه که از ظاهر آیه فوق و سخن امیرالمؤمنین علیه السلام و سخنان ابوذر با عثمان ظاهر می شود. البته تا وقتی امام زمان علیه السلام قیام نفرموده اند، شیعیان باید اموال اضافی خود را صرف فقرا و راه های خیر و تقویت اسلام نمایند و بدون دلیل آن ها را انباشته نکنند.
مرحوم ابن ادریس در کتاب سرایر می فرماید: ساختن معبد یهود و نصارا، مانند کلیسا و اجرت گرفتن بر آنهاحرام است همچنین ساختن صلیب و اسباب قمار و بت ها نیز حرام است و اجرت گرفتن برای کم فروشی و غشّ و تدلیس و ساختن اسلحه برای دشمنان و فروختن به آنان در حالی که جنگ بین مسلمانان و آنان برقرار است - چنان که گذشت - حرام است.
مؤلّف گوید: آنچه ذکر شد مصداق تعاون و کمک بر گناه و حرام است و شکی در
ص :552
حرمت آن نیست، چرا که قرآن به صراحت فرموده است: «وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»؛ یعنی: «یکدیگر را بر عمل خیر و انجام دستورات خداوند کمک دهید و هرگز برای گناه و ظلم به یکدیگر کمک نکنید و از خدا بترسید که عذاب و کیفر او شدید خواهد بود.»
خرید و فروش و معامله بعد از شنیدن اذان نماز جمعه (در فرض وجوب عینی نماز جمعه) حرام است. خداوند در سوره جمعه می فرماید: «هنگامی که اذان نماز جمعه گفته شد، برای حضور در نماز جمعه خرید و فروش را کنار گذارید، چرا که شرکت در نماز جمعه برای شما بهتر از خرید و فروش است، اگر دانا باشید.»
صاحب حدائق می گوید: ظاهر این است که هیچ اختلافی بین علمای شیعه در حرام بودن خرید و فروش بعد از بلند شدن صدای اذان نماز جمعه نیست، بلکه علاّمه در کتاب منتهی و تذکره نقل نموده که این مسأله اجماعیست، چنان که آیه شریفه (اءذا نودی للصلاة) نیز بر آن دلالت دارد.
مؤلّف گوید: ظاهر این است که حرمت در اینجا نفسی و ذاتی است و برای درک نماز
ص :553
جمعه نیست و اختصاص به بیع هم ندارد، بلکه شامل خرید و فروش و معاملات و ایقاعات دیگر، مانند صلح و اجاره و طلاق نیز می شود و حتی می توان گفت: این آیه دلالت بر وجوب سعی با فوریت دارد و هر عملی که منافات با آن داشته باشد حرام است و اگر قایل به حرمت آن هم نشویم، دست کم احتیاط لازم آن است که هر کار مزاحم با نماز جمعه را حرام بدانیم.
خرید و فروش آلات قمار و لهو و هر چه وسیله حرام باشد چنانچه گذشت حرام است.
خرید و فروش و استعمال ظرف های طلا و نقره و ظروف هایی که آب طلا و نقره داده شده باشند حرام است.
مرحوم علاّمه در کتاب مختلف می فرماید:دلیل حرمت آن ها روایت حلبی از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «در ظرف هایی که از نقره ساخته شده و یا آب نقره به آن ها داده شده غذا نخورید.»
مرحوم صدوق نیز در کتاب فقیه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت از استعمال ظرف های طلا و نقره نهی فرموده است.
سماعه می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «کتاب خدا را خریداری مکن، بلکه جلد و کاغذ و ظرف آن را خریداری کن و پول خود را در مقابل اصل قرآن مده که حرام است.»
ابوبصیر نیز می گوید: از آن حضرت در باره خرید و فروش قرآن سؤال نمودم، فرمود: «... من قرآن را بخرم بهتر از آن است که بفروشم.»
مؤلف گوید: بعضی خواسته اند بگویند ظاهر این روایات کراهت خرید و فروش قرآن است و بهتر است که جلد و ورق و ظرف آن خرید و فروش شود، لکن مشهور بین بزرگان علما حرمت آن است و مقتضای احتیاط چنین است و اللّه العالم.
شیخ بزرگوار، انصاری، در کتاب مکاسب می گوید: عده ای از علما خرید و فروش قرآن را حرام دانسته اند و ظاهر روایات زیادی دلالت بر آن دارد.
سماعة بن مهران می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «قرآن ها را نفروشید، چرا که فروختن آن ها حرام است،» گفتم: در باره خرید آن ها چه می فرمایید؟ فرمود: «جلد و ظرف و غلاف آن ها را خریداری کن و هرگز ورق را که در آن قرآن نوشته شده خریداری مکن که بر تو و بر فروشنده حرام خواهد بود.»
ص :555
تردیدی نیست که هرنوع کمک به دشمنان اسلام و کفار به معنای دشمنی با مسلمین و اسلام و تضعیف آن محسوب می شود براین اساس، فروختن اسلحه به دشمنان دین تقویت آنان و جنگ با اسلام محسوب می گردد، مگر آن که فروختن سلاح به آنان در زمانی باشد که آنان با دشمنان ما می جنگند.
مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: فروختن اسلحه به دشمنان اسلام، در حالی که آنان با مسلمانان می جنگند، حرام است، بلکه در حال تیرگی رابطه و ترس آن که با آن اسلحه با مسلمانان بجنگند فروختن اسلحه به آنان حرام است، اما در حال صلح و یا زمانی که جنگ بین دشمنان اسلام باشد و بعضی از آنها با بعضی دیگر در جنگ باشند، باید به مصالح اسلام و مسلمانان توجه بشود و آنچه صلاح است انجام گیرد و در این مسأله باید والی و حاکم مسلمین صلاح اندیشی کند و دیگری حق اعمال نظر ندارد.
سایر فرقه های اسلامی نیز اگر در مقام دشمنی و جنگ با فرقه شیعه باشند به کفار ملحق می شوند، بلکه بعید نیست که قطّاع طریق و راهزن ها نیز همانند کفار باشند؛ چنان که بعید نیست حرمت، اختصاص به فروش اسلحه نداشته باشد و فروختن هر چیزی که سبب تقویت آنان شود و قدرت بر اهل حق پیدا کنند حرام باشد.
ص :556
هند سرّاج گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: خدا شما را به صلاح بدارد. کار من از قدیم حمل سلاح به شام بوده و من به آنان اسلحه می فروخته ام و چون خداوند توفیق قبول ولایت شما را به من داد، این کار برای من ناگوار شد و پیش خود گفتم: دیگر سلاح برای دشمنان خدا نمی برم. امام باقرعلیه السلام فرمود: «مانعی نیست، تو سلاح برای آنان ببر تا خداوند به واسطه آنان دشمنان ما و شما را نابود کند، لکن اگر جنگ بین ما و آنان بود نباید سلاح به آنان بفروشید و اگر کسی سلاح به آنان بفروشد مشرک خواهد بود.»
در همان کتاب، از شخصی به نام سرّاد نقل شده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: شغل من فروختن سلاح است. امام علیه السلام فرمود: «در زمان فتنه و خطر [برای مسلمانان] به دشمنان اسلام سلاح نفروش.»
مؤلّف گوید: چون این موضوع یک موضوع فقهی است به همین اندازه اکتفا شد.
را مصرف نماید مرتکب یک نوع حرام خواری و اکل مال به باطل شده و چیزی را که در مقابل آن می گیرد مالک نخواهد شد. و اگر با عین اسکناس جعلی معامله انجام شده باشد، آن ها معامله باطل خواهد بود، ولی اگر معامله با قیمت و ثمن کلی انجام گرفته باشد خریدار موظف است اسکناس سالم تهیه کند و به فروشنده بدهد. و اگر ناآگاهانه با اسکناس جعلی چیزی را خریده باشد باید اسکناس سالم به فروشنده بدهد وگرنه مدیون او خواهد بود.
این عمل، در زمان های قدیم نیز وجود داشته و در روایات نسبت به درهم و دینار مغشوش که نقره و یا طلای خالص نبوده و بین مردم برای معامله پذیرفته نمی شده نهی شده است.
صاحب وسائل، از ابی العباس نقل نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام در باره دراهم مورد معامله سؤال نمودم. امام علیه السلام فرمود: «اگر اهل شهر با آن معامله می کنند باکی نیست، ولی اگر پولی است که اهل شهر و مردم با آن معامله نمی کنند و رایج بازار نیست، حق نداری آن را مصرف کنی.»
مرحوم محقق، در کتاب شرایع می فرماید: درهم های مغشوش در صورتی که مقدار غشّ آن معلوم نباشد و در بازار مورد معامله باشد، خرید و فروش با آنها مانعی ندارد، ولی اگر رایج بودن آنها معلوم نباشد، نمی توان با آنها معامله نمود، مگر آن که مقدار غش آنها روشن گردد [و معلوم شود که نقره خالص آن چه مقدار است].
مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریر می فرماید: پول هایی که از اعتبار خارج شده و یا جعلی و یا مغشوش است، معامله با آنها حرام است و نمی توان آنها را در معامله عوض و یا معوّض قرار داد.
ص :558
شیخ اعظم انصاری رضوان اللّه علیه، در کتاب مکاسب می فرماید: مشهور از علما می فرمایند: اجرت گرفتن بر عملی که بر انسان به نحو وجوب عینی و یا کفایی واجب شده باشد، چه تعبّدی باشد، مانند نماز و چه توصّلی، مانند دفن اموات، حرام است و دلیل حرمت آن رابعضی از فقها اجماع و منافات داشتن اجرت با اخلاص و عدم مالکیت اجیر نسبت به عمل خود دانسته اند.
سپس مرحوم شیخ، نسبت به ادّله فوق خدشه نموده و می فرماید: منافات با اخلاص پذیرفته نیست؛ چرا که اجرت بر اعمال مستحب و واحب توصّلی را علما جایز می دانند. و عدم مالکیت اجیر نیز پذیرفته نیست؛ چراکه مقصود اجیر کننده انجام واجب است در وقت خاص یا مکان خاص و یا به کیفیت خاص و این خصوصیات برای تأمین نظر اوست و اجرت برای آنها پرداخت می کند. بنابراین منافات با اخلاص فقط به واجبات و مستحبات تعبدّی مربوط می شود نه توصّلی.
مؤلّف گوید: تصور اخلاص در تعبدیات نیز ممکن است و در این مسأله، هیچ گونه
ص :559
دلیل روایی بر منع وجود ندارد و شهرت برای اثبات حرمت آن کافی نیست واجماع منقول نیز قابل تمسّک نیست؛ گرچه احتیاط در ترک آن می باشد، و العلم عنداللّه.
سپس شیخ می فرماید: لکن از روایات ظاهر می شود که اجرت گرفتن مکلّف بر اذان گفتن و یا برای اعلام وقت جایز نیست و در کتاب روضه (شرح لمعه) و کتاب خلاف شیخ طوسی، نسبت به آن ادعای شهرت بلکه اجماع شده است، و در روایت زیدبن علی، از پدر خود، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که مردی خدمت آن حضرت آمد و گفت: به خدا سوگند من شما را برای خدا دوست می دارم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «لکن من تو را برای خدا دشمن می دارم.» آن مرد گفت: برای چه؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «برای این که تو برای اذان و تعلیم قرآن اجرت می گیری.»
سپس مرحوم شیخ می فرماید: از روایات نیز ظاهر می شود که اجرت گرفتن بر امامت و شهادت و تحمّل شهادت (شاهد ماجرا شدن)، حرام است از آن رو که این دو طبق آیه «و لایأبی الشهداء إذا ما دعوا»؛ یعنی شاهدان ماجرا اگر دعوت برای شهادت شدند نباید از آن امتناع ورزند، واجب می باشند.
لکن بسیاری از فقها تصریح نموده اند که تأمین معاش از بیت المال یرای زیادی از
ص :560
واجبات مانند قضاوت و فتوا دادن و اذان و اقامه گفتن و امثال اینها جایز است؛ چرا که انجام این امور برای نیاز مسلمانان است و بیت المال نیز برای تأمین نیاز و مصالح مسلمین مصروف می شود؛ مشروط بر آن که به اندازه نیاز بگیرد. بعضی هم به طور مطلق فرموده اند: اجرت از بیت المال مانعی ندارد.
مؤلّف گوید: این مسأله نیز جای احتیاط دارد و احتیاط طریقه نجات خواهد بود و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «و من ترک الشبهات نجی من المحرمات...»
مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه، در کتاب تحریر می فرماید: اجرت گرفتن بر عملی که عیناً بر مکلّف واجب است، مثل نماز واجب، حرام است، و بنابراحتیاط واجب اجرت گرفتن بر واجب کفایی، مانند غسل و کفن و دفن اموات نیز حرام است. آری، اگر واجب توصّلی باشد، مانند این که اجرت دفن اموات را برای اصل دفن نگیرد بلکه برای این که در محل خاصی و یا با کیفیت خاصی دفن کند بگیرد، مانعی ندارد، مانند طبیب که بهتر است
ص :561
برای اصل طبابت و معالجه پول نگیرد.
اما اگر واجب تعبّدی باشد، مانند غسل دادن میّت، به هیچ عنوان نمی توان برای آن اجرت بگیرد، مگر آن که اجرت رابرای انجام بعضی از مستحبات آن بگیرد.
سپس می فرماید: و از چیزهایی که بر انسان واجب است تعلیم مسایل حلال و حرام است که اجرت گرفتن بر آن ها حرام می باشد. اما اجرت گرفتن برای تعلیم قرآن مانعی ندارد، چه رسد به تعلیم کتابت و خط و قرائت خط و امثال اینها که بلاشک جایز است.
سپس می فرماید: مقصود از واجباتی که اجرت گرفتن بر آنها حرام است، واجباتی است که بر خود اجیر واجب باشد. اما آنچه بر دیگری واجب باشد و بر آن دیگری واجب نباشد که شخصاً انجام دهد، اجرت گرفتن برآن حرام نیست؛ در عباداتی که قابل نیابت باشد، مانند حج و روزه و نماز برای میت [و یا قربانی برای حاجی و یا طواف و رمی جمرات برای او، در صورتی که مجاز به نیابت گرفتن باشد] که اجرت گرفتن بر آنها حرام نخواهد بود.
خیانت و ضرر به مسلمانان از گناهان بزرگ و خطرناک است و مصادیق و موارد این گناه پراکنده و فراوان می باشد. و یکی از مصادیق آن «نجش» است. نجش، مطابق فرموده مرحوم صدوق آن است که صاحب مال کسی را بگمارد که نرخ و قیمت مال او را
ص :562
بالا ببرد و پیاپی به صورت خریدار درخواست خرید با قیمت بالاتری را بکند تا مردم آن مال را باقیمت بیشتر خریداری کنند.
شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب مکاسب می فرماید: این عمل طبق نظر مشهور علما حرام است و علامه حلی، در کتاب منتهی و محقق ثانی در کتاب جامع المقاصد، می فرمایند: حرمت آن اجماعی است و دلیل آن روایت ابن سنان، از امام صادق علیه السلام است که می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله دو گروه از مردم را ملعون و ناامید از رحمت خدا نامید و فرمود: «آنان طبق آیین من از رحمت خدا دورند: 1- خال کوب و کسی که تن به آن می دهد؛ 2- ناجش، یعنی کسی که بازار سازی می کند و قیمت مال فروشنده را بالا می برد. او و صاحب مال، هر دو، ملعون و محروم از رحمت خدا می باشند.»
شیخ بزرگوار سپس می فرماید: دلیل بر قبح و زشتی آن افزون بر روایت یاد شده این است که عقل انسان این عمل را زشت و خیانت و خدعه و اضرار به مسلمانان می داند.
مرحوم آیةاللّه خویی رضوان اللّه تعالی علیه نیز در کتاب «مصباح الفقاهة» طبق ادلّه ای که ذکر شد، آن را حرام می داند و می فرماید: هیچ اختلافی بین علمای شیعه و اهل سنّت در حرام بودن آن نیست.
مؤلّف گوید: مناسب می دانم که در پایان این بحث به دو قصه تاریخی اشاره کنم:
1- در کتاب خلاف شیخ رحمه اللّه [ج 3/354]، از حضرت رسول صلی الله علیه وآله نقل شده که آن بزرگوار روزی یک دینار به شخصی به نام عروه بارقی داد و فرمود: «برای من با این دینار گوسفندی خریداری کن.» عروه بارقی دینار را به بازار برد و با آن دو گوسفند خریداری نمود و سپس یکی از آن دو گوسفند را به یک دینار فروخت و آن دینار را با گوسفند دیگر خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آورد و چون قصه خود را خدمت آن حضرت گفت، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «خداوند به دست معامله گر تو برکت دهد.»
ص :563
علمای ما این قصه را دلیل صحت معامله فضولی دانسته اند لکن ما اینجا بدین جهت نقل کردیم که در بازار آزاد هرکس مال خود را با رضایت به هر قیمتی بفروشد مجاز و حلال خواهد بود.
2- در کتاب کافی [ج 5/61]، از امام صادق علیه السلام نقل شده که روزی آن حضرت به شخصی به نام مصادف فرمود: «هزینه زندگی ما زیاد شده بیا و این هزار دینار را بگیر و همراه تجّار دیگر با آن تجارتی انجام ده تا از سود آن بتوانیم هزینه های زندگی خود را تأمین نماییم.» پس مصادف، آن هزار دینار را گرفت و همراه تجّار دیگر اجناسی خریداری نمود و به شام و یا یمن حرکت کردند.
آنان قبل از رسیدن به آن شهر مقصود از شخصی سؤال کردند که قیمت این اجناس در آن شهر چگونه است؟ آن شخص گفت: اجناس شما در این شهر کمیاب است و طالبین زیادی دارد. مصادف می گوید: پس ما همگی توافق نمودیم که آنچه خریده ایم دو برابر بفروشیم و کسی جز این نکند و من چون آن اجناس را دوبرابر فروختم قیمت آنها را در دو کیسه قرار دادم و خدمت امام صادق علیه السلام بازگشتم و آنها را مقابل آن حضرت گذاردم و گفتم: این هزار دینار سرمایه ای که شما به من دادید و این هزار دینار نیز استفاده آن می باشد.
امام صادق علیه السلام تعجب نمود و فرمود: «مصادف! مگر چه کردی که این همه سود به دست آوردی؟» هنگامی که من قصه خود را با آن تجّار توضیح دادم، امام علیه السلام برآشفت و فرمود: «شما گرد هم جمع شدید که به مسلمانان فشار بیاورید؟!من این درآمد را نمی خواهم.» و سپس یکی از آن کیسه ها را برداشت و فرمود: «ای مصادف! بدان که مقابل شمشیر رفتن آسان تر از تحصیل روزی حلال است.»
مؤلّف گوید: این دو قضیه نمودار این است که معامله آزاد و با رضایت و بدون توطئه و بازار سیاه، مانند معامله عروه بارقی، حلال و بی اشکال است لکن معامله ای که با توطئه و فشار بر مسلمانان انجام شود، مانند معامله مصادف و تجار دیگری که با او بوده اند، مورد اشکال و مصداق خیانت و بازار سیاه خواهد بود. از این رو، امام صادق علیه السلام مصادف را توبیخ نمود و درآمد چنین معامله ای را نپذیرفت.
ص :564
ص :565
ص :566
نشوز، در لغت، به معنای حرکت و قیام و بلند شدن از حالت نشسته به حالت ایستاده است. در احکام اسلامی، نشوز زن و مرد این است که از وظیفه خود خارج شوند؛ گو این که هر کدام با تخلّف از وظیفه خود، خود را بالا برده و تن به انجام وظیفه نداده باشند نشوز در صورتی است که یکی از آنان (زن و یا مرد) از انجام وظیفه خود خارج شود و اگر هر دو خارج شوند آن را شقاق و جدایی می گویند. این اعمال، هر دو اگر بدون وجه شرعی باشد، حرام و گناه است.
اگر نشوز از سوی زن باشد، مرد باید او را موعظه کند[و از خطاهای او بگذرد ]و اگر
ص :567
مؤثر واقع نشد در بستر به او پشت کند و اگر این نیز مؤثر نبود می تواند او را بزند، بلکه از اول نیز اگر می داند که موعظه و پشت کردن به او مؤثر نیست می تواند او را تأدیب کند، به طوری که زخم و سیاهی و کبودی و سرخ شدن در بدن او ایجاد نشود.
و اگر نشوز از سوی مرد باشد و او از ادای حقوق زن تخلّف نماید، حاکم شرعی او را اجبار می کند تا حقوق همسر خود را بپردازد.
و اگر نشوز از هر دو باشد، حاکم دستور می دهد تا هر کدام آنان نماینده و حکمی را برای خود معرفی کنند و آن دو حکم برای اصلاح و صلاح آنان می کوشند و در نهایت یا ادامه زندگی آنان را صلاح می بینند و یا فراق و جدایی و طلاق را. پس هر چه را صلاح دیدند طبق آن حکم می کنند و به آن عمل می شود.
ص :568
مؤلّف گوید: سزاوار است که در پایان این بخش پاداش و ارزش اصلاح بین مردم، به ویژه، اصلاح بین زن و شوهر را از سخنان معصومین علیهم السلام بیان کنیم.
در کتاب کافی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت در وصیت نامه خود به فرزندان خویش می فرماید: «همگی به ریسمان خدا اعتصام کنید و متفّرق نشوید. همانا من از جدّ شما شنیدم که می فرمود: صلاح [واصلاح] بین مردم از همه نمازها و روزه ها بهتر است[از یک سال نماز و روزه بهتر است]، و فساد و اختلاف دین شما را از بین می برد «ولاقوة إلاّ باللَّه العلیّ العظیم...»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «صدقه و احسانی که خداوند آن را دوست می دارد این است که چون روابط و برداری ها از بین برود و جدایی حاصل شود، تو بکوشی تا بین
ص :569
بندگان خدا اصلاح برقرار کنی و برداری آنان را به جای خود باز گردانی.»
امام صادق علیه السلام به مفضّل فرمود: «اگر دیدی بین دو نفر از شیعیان ما اختلافی در مال پیدا شده تو آن مبلغ مورد اختلاف را از ناحیه من پرداخت کن تا آنان نزاع نکنند.» از این رو، شخصی به نام سابق الحاج می گوید: من با داماد خود، بر سر میراث، نزاع و درگیری داشتیم و اختلاف بین ما شدید شده بود، تا این که مفضّل به ما بر خورد نمود و گفت:
به خانه من بیائید، و چون به خانه او رفتیم، مبلغ چهارصد درهم که مورد اختلاف ما بود از خود پرداخت نمود و نزاع ما را بر طرف کرد و چون ما مطمئن شدیم گفت: این مال از من نبود، بلکه از امام صادق علیه السلام بود. او مرا امر نموده که هر گاه بین شیعیان ما بر سر مال دنیا نزاع و اختلافی بود من با مال او اختلاف را بر طرف کنم [تا برداری آنان مصون بماند].
از قوانین بسیار ارزشمند اسلام و همه ادیان آسمانی، قانون حفظ عفّت اجتماعی و خانواده است. اسلام برای حفظ عفّت عمومی و مصونیت افراد و خانواده و اجتماع مقررات فراوانی را مانند پوشش و حجاب زن و جلوگیری از برخوردهای شهوانی و غریزی، مانند نگاه و مصافحه و... تعیین نموده که اگر مردم به این دستورات آسمانی و الهی پایبند باشند، به طور مسلّم، زندگی شایسته و همراه با عفت خواهند داشت و امنیت ناموسی آنان حفظ خواهد شد.
از این رو، قرآن در آیات متعددی از حجاب و پوشش و نگاه غیرمشروع و بهره برداری
ص :570
غیرقانونی زن و مرد از یکدیگر یاد کرده و در باره مساله زنا که خطر ناک ترین انحراف اخلاقی و جنسی است می فرماید: «هرگز نزدیک زنا نروید که بسیار زشت [و خلاف عفّت] است.» روشن است که مقصود از جمله «لا تقربوا الزنا» این است که از مقدمات زنا نیز پرهیز کنید تا گرفتار آن نشوید.
و در سوره فرقان، صفات بندگان شایسته خود راشماره می فرماید و می گوید: «آنان اهل زنا نیستند و هر کس اهل زنا [و شرک و آدمکشی] باشد، گرفتار عذاب دوچندان قیامت خواهد شد و همیشه در آن مخلّد خواهد بود.»
در این آیه، زنا همتای شرک و آدمکشی قرار گرفته است.
و در سوره انعام نیز می فرماید: «نزدیک فواحش و اعمال خلاف عفّت [مانند زنا و لواط و مساحقه] نروید؛ چه ظاهر باشد، مانند زنا؛ و چه پنهان باشد، مانند دوستی های غیرمشروع، یعنی ارتباط و دوستی زن و مردی که با یکدیگر محرم و حلال نیستند.» و در آیه «لا تواعدوهنّ سرّاً» و آیه «ولا متخذی أخدانٍ» به آن اشاره شده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «زناکار سه کیفر و عقوبت در دنیا دارد و سه کیفر و عقوبت در آخرت. در دنیا نور صورت از او گرفته می شود، و فقر و تنگدستی پیدا می کند، و عمر او نیز کوتاه می گردد. و در قیامت و آخرت نیز خداوند از او خشمناک است، و حساب سختی خواهد داشت و همیشه در دوزخ و جهنم خواهد ماند.»
و فرمود: «کسی که نطفه خود را در رحم زن نامحرمی بریزد، در قیامت، سخت ترین عذاب را خواهد داشت.»
ص :571
امام کاظم علیه السلام فرمود: «از زنا بترس که روزی تو راتنگ می کند و دین تو را از بین می برد.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «ما در کتاب علی علیه السلام یافتیم که رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: هنگامی که زنا در امت من فراوان شود، مرگ های ناگهانی نیز فراوان خواهد شد.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که زنا می کند [،در حال زنا] از ایمان به خدا خارج می گردد.»
محمّدبن عبده می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا ایمان از زناکار [، در حال زنا] گرفته می شود؟ فرمود: «آری، هنگامی که مشغول زنا می شود ایمان از او سلب می گردد و چون جدا می شود ایمان به او باز می گردد.» گفتم: او اراده نموده که بعد از زنا [توبه کند] به ایمان بازگردد. [آیا باز ایمان از او سلب می شود؟]
امام علیه السلام فرمود: «چه بسیارند آنان که می خواهند بعد از گناه توبه و بازگشت به خدا کنند لکن هرگز موفق به آن نمی شوند.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: خداوند به موسی بن عمران علیه السلام وحی نمود: «هرکس زنا کند، با او
ص :572
زنا خواهد شد و اگر با او زنا نشود با فرزندان او زنا خواهد شد.» سپس فرمود: ای موسی! عفیف و پاکدامن باش تا خانواده تو نیز چنین باشند.» و فرمود: «ای موسی! اگر می خواهی خانه تو با برکت باشد از زنا دوری کن.» و فرمود: «ای موسی! هر دستی که می دهی بازخواهی گرفت [یعنی هرچه نسبت به مردم می کنی به سوی تو باز خواهد گشت و به آن خواهی رسید].»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «حواریین [یعنی یاران مخلص حضرت عیسی علیه السلام نزد او جمع شدند و گفتند: ای معلم خیر! ما را ارشاد کن. حضرت عیسی علیه السلام به آنان فرمود: موسی علیه السلام شما را امر نمود که سوگند دروغ با نام خدا نخورید و من شما را امر می کنم که با نام خدا سوگند نخورید؛ چه صادق باشید و چه کاذب. گفتند: بیش از این ما را نصیحت کن. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: حضرت موسی علیه السلام شما را امر کرد که زنا نکنید ومن شما را امر می کنم که فکر زنا را هم نکنید؛ چرا که هرکس فکر زنا بکند مانند این است که در اتاق زینت شده ای آتش روشن کند و به وسیله دود آن زیبایی آن اتاق از بین به رود، گرچه اتاق آتش نگیرد.»
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بزرگ ترین زنا این است که زنی به وسیله زنا از مرد نامحرمی فرزندی به دست آورد و آن را به عهده شوهر خود قرار دهد. خداوند با چنین زنی سخن
ص :573
نخواهد گفت و به او نظر رحمت نخواهد نمود و اعمال او را نخواهد پذیرفت و عذاب دردناکی برای او خواهد بود.»
از روایات ظاهر می شود که شیطان در نطفه فرزندی که از زنا متولد می شود شریک است و بدین سبب عاقبت خوبی پیدا نخواهد کرد و تمایل او به شر بیش از تمایل به خیر است.
عبدالملک بن اعین گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «هنگامی که مرد زنا می کند شیطان نیز همانند او آلت خود را داخل می کند و فرزند از نطفه آن دو به وجود می آید. از این رو، آن فرزند را شرک شیطان می نامند؛ چرا که شیطان در نطفه او شریک بوده است.»
مؤلّف گوید: برای توجه بیشتر به ارزش های اسلامی و قوانین نجاتبخش آیین محمّدی صلی الله علیه وآله خوب است به مفاسد خطرناک و بی بند و باری های مردم دنیا، به ویژه کشورهای غربی، و آلودگی های جوامع متمدّن و صنعتی و پیشرفته اشاره نماییم تا نورانیت قوانین اسلامی را بیشتر لمس کنیم. قرآن در تعبیر ظریف خود می فرماید: «نزدیک زنا نروید که عملی زشت و مسیری ناشایسته و نادرست است.» اینک زشتی ها و انحراف زنا را ازمسیر فطرت و نظام خلقت مشاهده کنید:
صاحب دایرة المعارف بریتانیا می نویسد: طبق تحقیقاتی که در ایالت متحده آمریکا انجام شده، نود درصد مردم این کشور به بیماری های مقاربتی مبتلا می شوند. از این رقم، عده ای در بیمارستان های آمریکا معالجه می شوند که عدد آنان به 360 هزار نفر می رسد و ششصد و پنجاه بیمارستان از بیمارستان های آن کشور مربوط به امراض مقاربتی و
ص :574
آمیزش های غیرقانونی می باشد و بیش از یک و نیم برابر آنها در بیمارستان های خصوصی و یا مطب های شخصی معالجه می شوند. [دایرة المعارف بریتانیا، ج 23/45]
صاحب کتاب «قوانین جنسی»، در صفحه 304 می نویسد: هر سال در آمریکا تعداد سی تا چهل هزار کودک در اثر بیماری های مقاربتی و موروثی تلف می شوند. این تلفات پس از تلفاتی که به علت سل به وجود می آید، از تلفات سایر بیماری ها بیشتر است.
در روزنامه کیهان، شماره 5356 می نویسد: دکتر مولنز که در قسمت جنوبی لندن [در انگلستان] مشغول معالجه بیماران است در مقاله ای نوشته است: هر سال در لندن پنجاه هزار سقط جنین انجام می گیرد و از هر بیست کودک که متولد می شوند یک نفر نامشروع است.
در روزنامه اطلاعات، شماره 10414 می نویسد: در سال 1957 تعداد 201700 طفل نامشروع در آمریکا به وجود آمده و در بیست سال گذشته پنج درصد افزایش یافته است. در همین سال، تعداد مادرهایی که غیرقانونی باردار شده اند به 44000 نفر می رسد که سن بیشتر آنان کمتر ازهیجده سال می باشد. در پاریس نیز از 43515 نفر کودک، 4145 نفر آنها غیرقانونی به وجود آمده اند.
مؤلّف گوید: آنچه گفته شد مربوط به حدود سی سال پیش از نوشتن این کتاب است و اکنون اگر کسی بررسی کند، آمار این گونه انحراف ها ده ها برابر بیشتر خواهد بود. آنچه بیش از همه ما را رنج می دهد رقم های بالایی از ارتباطهای نامشروع در کشورهای اسلامی است مع الأسف مسلمانان ارزش های مکتب خود را رها نموده و از کشورهای غربی تقلید می کنند و نمی دانند آنها در چه لجن زارهایی غوطه ورند. خدا ما را از خود باختگی نجات دهد و به قوانین نورانی اسلام آگاه سازد.
تردیدی نیست که پیشگیری از خطر و آسیب بهتر از علاج واقعه بعد از وقوع است.
ص :575
از این رو، اسلام، برای جلوگیری از خطر فساد و از بین رفتن آبروی خانواده ها و تباهی نسل ها به وسیله زنا و تجاوز به حریم دیگران، دستوراتی را برای حفظ عفت و پاکی روح انسان ها و دوری از فساد و آلودگی جامعه و خانواده لازم شمرده است. این دستورات و محدودیت ها برای صیانت و حفظ روح و روان و آبروی اجتماعی ماست و هرگز به معنای سلب آزادی و ظلم به مردم نیست بلکه عین آزادی و حفظ امنیت ناموسی و آبروی خانواده ها و جامعه و افراد است. آنچه امروز در دنیا به نام آزادی مطرح می شود که هرکس هر هوسی دارد باید آزاد باشد و بتواند دست به هر عمل خلاف عفتی بزند، در حقیقت سلب آزادی از جامعه و دیگران است و اگر این آزادی برای همه افراد تجویز شود هیچ گونه ارزش و امنیتی برای جامعه باقی نمی ماند و زندگی انسان ها بدتر از زندگی حیوانات وحشی خواهد شد.
اینک، به طور اختصار، به دستوراتی که اسلام برای پیشگیری از خطر فساد اخلاقی جامعه بیان فرموده است توجه می کنیم.
خداوند در سوره نور می فرماید: «باید زن ها با چادرها و خمارهای خود گریبان های خویش را بپوشانند و زینت های خود را جز برای شوهران و یا پدران و یا فرزندان و یا محارم خود آشکار نسازند.»
و در سوره احزاب می فرماید: «ای پیامبر [ما]! به همسران و دختران خود و زن های مؤمنان بگو پوشش های خویش را به خود گیرند تا شناخته نشوند و آزاری نبینند.»
و در همان سوره، به همسران رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «شما همانند زن های دیگر نیستید. پس اگر می خواهید اهل تقوا باشید، نباید به نرمی و ناز سخن بگویید تا افراد مریض [و گرفتار شهوت] به شما طمع کنند، بلکه ساده و بی آلایش و بدون تحریک سخن
ص :576
بگویید و در خانه های خود بمانید و همانند زمان جاهلیت بدون حجاب از خانه ها خارج نگردید.»
و در همان سوره می فرماید: [هنگامی که می خواهید وارد خانه رسول خداصلی الله علیه وآله شوید اجازه بگیرید، و چون وارد شدید با همسران رسول خداصلی الله علیه وآله روبه رو نشوید بلکه] طعام و غذا را از پس پرده و حجاب از آنان طلب کنید. این برای پاکی شما و آنان مؤثرتر خواهد بود.»
و در سوره نور می فرماید: «ای رسول من! به مردهای مؤمن بگو چشم های خود را [از نامحرم] حفظ کنند و عفت خویش را نگه دارند. همانا این عمل برای پاکی دل های آنان موثرتر خواهد بود. خداوند از اعمال آنان آگاه است.»
سپس به رسول خود می فرماید: «و به زن های مؤمنه [نیز] بگو چشم های خویش را از نامحرم نگه دارند و عفت خود را حفظ نمایند و زینت های خویش را، جز آنچه ظاهر است [مانند سورمه و انگشتر و لباس]، در مقابل نامحرمان آشکار نسازند.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «نگاه به نامحرم تیری از تیرهای مسموم شیطان است و چه بسا که یک نگاه حسرت طولانی در پی داشته باشد.»
و فرمود: «هیچ کس نیست جز این که سهمی از زنا را خواهد داشت؛ چرا که زنای
ص :577
چشم نگاه است و زنای دهان بوسیدن است و زنای دست ها تماس با نامحرم است؛ خواه زنای واقعی انجام گیرد یا نگیرد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که دو چشم خود را از نگاه به نامحرم پرکند، خداوند در قیامت چشمان او را با میخ های آتشین از آتش پر خواهد نمود تا حساب اهل محشر تمام شود و سپس او را به آتش ببرند.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که به زن نامحرمی برخورد کند و چشم خود را به طرف آسمان نماید و یا چشم خود را ببندد و به او نگاه نکند، چشم خود را باز نخواهد نمود تا خداوند او را به حورالعین تزویج نماید.»
و در روایت دیگری آمده که فرمود: «هنگامی که چشم خود را از نامحرم می بندد خداوند ایمانی به او عطا می کند که طعم آن را در وجود خود می یابد.»
و فرمود: «نگاه اول [که بی اختیار می افتد] ضرری ندارد و نگاه دوم خطر دارد و نگاه سوم سبب هلاکت خواهد بود.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند بر زن شوهرداری که چشم خود را از نگاه به غیرشوهر و غیرمحرم خود پرکند خشم خواهد نمود و همه اعمال و عبادات او را از بین خواهد برد [و پاداشی برای او باقی نخواهد ماند].»
ص :578
و فرمود: «هرکسی به خدا و قیامت ایمان دارد نباید در جایی که صدای نفس زن نامحرمی را می شنود بماند.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله چون از زن ها بیعت گرفت با آنان شرط نمود که با هیچ مرد نامحرمی خلوت نکنند.»
و در کتاب دعائم الاسلام نقل شده که از آنان بیعت گرفت مشروط برای آن که جز با محارم خود با مردهای دیگر سخن نگویند.
خواهد بود: 1- مادر؛ 2- جده مادری یاپدری، هرچه بالاتر رود؛ 3- دختر تنی و دختران او، هر چه پایین بیایند؛ 4- دختران پسر، هرچه پایین بیایند؛ 5- خواهران، چه پدر و مادری و یا پدری تنها و یا مادری تنها و دختران آنها و دختران فرزندان آنها؛ 6- عمّه ها، یعنی خواهران پدر، خواه پدری باشند و خواه مادری و خواه پدر و مادری و هم چنین خواهران اجداد، هرچه بالا روند، و خاله های پدری یا مادری و یا هر دو و هم چنین خاله های پدر و مادر، هرچه بالا روند؛ 7- دختران برادر، هرچه پایین روند، از پسر و دختر، چه برادر پدری باشد و یا مادری و یا هردو. و مثل آنچه گفته شد، از مردها نیز بر زن ها حرام خواهند بود. بنابراین برای زن نیز پدر و پدر پدر، هرچه بالا رود، و فرزند و فرزند فرزند، هرچه پایین آید، و نیز برادر و پسران برادر و پسران خواهر، هرچه پایین روند، و عمو و دایی تا اخر... محرم خواهند بود. [و ازدواج با آنان حرام می باشد].
دوم - رضاع و شیرخوردن. و کیفیت آن این است که کودکی پانزده مرتبه [و یا ده مرتبه طبق قول بعضی] - بدون فاصله شدن غذای دیگری - از پستان زنی شیر بخورد و یا یک شبانه روز کامل شیر بخورد [و یا طبق قول بعضی آن قدر شیربخورد که به سبب آن استخوان او محکم شود و گوشت بر بدن او بروید].
دلیل این حکم روایتی است که از رسول خداصلی الله علیه وآله رسیده که می فرماید: «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب»؛ یعنی: «هر عنوانی از عناوین نسب و خویشی که شرعاً سبب محرمیت و ممنوعیت از ازدواج می شود، اگر از ناحیه رضاع و شیرخوردن حاصل شود نیز سبب محرمیت و ممنوعیت از ازدواج خواهد بود.» بنابراین همان گونه که فرزند و خواهر و مادر و عمه و خاله نسبی با انسان محرم هستند و ازدواج با آنان حرام است، فرزند و خواهر و
ص :580
مادر و عمه و خاله رضاعی نیز محرم هستند و ازدواج با آنان حرام خواهد بود.
درکتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «از رضاع و شیرخوردن [با شرایط خود] محرمیّت و ممنوعیت ازدواج حاصل می شود؛ همان گونه که از قرابت و خویشی حاصل می شود.»
مؤلّف گوید: به این معنا و مضمون روایات زیادی در کتب روایت نقل شده و فقها در این مسأله به آنها استدلال نموده اند که به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر گردید.
سوم - مصاهره. [یعنی ازدواج قانونی که به سبب آن عده ای از خویشان زن بر مرد و عده ای از خویشان مرد بر زن حرام می شوند] و این حرمت بعضاً به سبب وطی و همبستری صحیح حاصل می شود. یعنی کسی که با زنی از راه حلال همبستر شود مادران آن زن، هرچه بالا روند، و دختران او، هرچه پایین آیند، چه آن هایی که قبل از ازدواج از مرد دیگری به دنیا آمده باشند و یا بعد از آن به دنیا بیایند برای او محرم ابدی می شوند و نمی تواند با آنها ازدواج کند.
و بر آن زن نیز پدران شوهر، هرچه بالا روند، و فرزندان او هرچه پایین آیند، حرام ابدی می شوند و اگر صرفاً عقد نکاح جاری شده باشد و با یکدیگر همبستر نشده باشند، آن زن بر پدر مرد و فرزندان او حرام می شود، لکن دختران آن زن تنها در زمان عقد بر آن مرد حرام هستند. و اگر بدون همبستر شدن طلاق و جدایی حاصل شود آنها می توانند با
ص :581
آن مرد ازدواج کنند، لکن مادر آن زن برای همیشه برآن مرد حرام خواهد شد و محرمیت بین آنان برقرار می شود، گرچه همبستر نشده باشند.
چهارم - جمع بین دو خواهر. به این معنی که اگر با زنی ازدواج نمود نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.
پنجم - کسی که همسر آزادی دارد بدون اجازه او حرام است با کنیزی ازدواج کند.
ششم - افضای صبیّة. اگر کسی با دختر غیر بالغه ای ازدواج کند حرام است قبل از بلوغ با او همبستر شود و اگر با او همبستر شود و او را افضا نماید، یعنی مخرج منی و حیض او را با مخرج بول یکی کند و پرده ای را که بین آنها هست (پرده بکارت) پاره نماید دیگر نمی تواند و حرام است با او همبستر شود، لکن آن دختر از حباله و همسری آن مرد خارج نمی شود و آن مرد تنها می تواند لذّت های جنسی دیگر از او ببرد و نفقه او را نیز باید تامین نماید.
مرحوم امام خمینی نیز در تحریرالوسیله می فرماید: همبستر شدن با دختر، قبل از تمام شدن سنّ نه سال حرام است، ولی استمتاعات دیگر جایز است. سپس اسباب دیگری از حرمت را بیان می فرماید که ما به صورت اختصار بیان می کنیم.
1- ازدواج نمودن با زنی که در عدّه دیگری است اگر علم به حکم و موضوع داشته
ص :582
باشد حرام است و آن زن برای همیشه بر او حرام خواهد شد خواه عدهة او عدهة وفات باشد و یا طلاق، نکاح او دایم باشد یا منقطع، طلاق او رجعی باشد و یا باین، حتی اگر عدهة او برای وطی به شبهه بوده باشد نیز چنین است، و اگر علم نداشته و دخول نیز نکرده باشد فقط عقد او باطل می شود لکن حرمت ابدی پیدا نمی کند، ولی اگر دخول کرده باشد نیز آن زن برای او حرمت ابدی پیدا می کند گرچه جاهلی به حکم و موضوع بوده باشد.
لازم به تذکر است زنی که شوهر او از دنیا می رود، چه با او همبستر شده باشد و چه همبستر نشده باشد حرام است با مرد دیگری ازدواج نماید تا این که عدهة وفات که چهار ماه و ده روز است بگذرد.
ة- اگر کسی با زن شوهرداری ازدواج کند، اگر بداند که آن زن شوهردار است، برای همیشه بر او حرام می شود؛ خواه دخول کرده باشد یا نه ولی اگر نداند که او شوهردار است در صورتی که دخول نکرده باشد بر او حرام ابدی نیست ولی اگر دخول کرده باشد باز هم بر او حرام ابدی خواهد شد.
ة- اگر کسی با زن شوهرداری زنا کند، آن زن برای همیشه بر او حرام می شود؛ خواه بداند آن زن صاحب شوهر است و یا نداند.
ص :583
4ة- کسی که با پسری لواط کند، مادر و خواهر و دختر ملوط (لواط دهنده) بر لواط کننده حرام ابدی خواهند شد. ولی بر مردی که با او لواط شده است ازدواج با مادر و دختر و خواهر لواط کننده حرام نمی شود.
ة- اگر کسی که در حال احرام است آگاهانه با زنی عقد نکاح جاری کند، آن زن برای همیشه بر او حرام می شود و اگر ناآگاه باشد یعنی نداند که در حال احرام عقد نکاح بستن حرام است ] عقد او باطل خواهد بود ولی آن زن بر او حرام نمی شود.
ة- کسی که چهار زن دایمی گرفته است حرام است با زن دیگری ازدواج دایم انجام دهد.
ة- کسی که سه مرتبه زن خود را طلاق دهد برای مرتبهة چهارم نمی تواند با او ازدواج نماید و یا در عده به او مراجعه کند، جز آن که بعد از عده، مرد دیگری با او ازدواج نماید و بعد از همبستر شدن او را طلاق دهد.
ة- زنی که سه مرتبه سه طلاقه شده باشد برای شوهر اول حرام ابدی می شود.
ة- مردی که با زن خود لعان کند یعنی سوگند بخورد که دیگر با او همبستر نشود آن زن برای همیشه بر او حرام می شود.(1)
5(2)
ص :584
10- ازدواج با زن های کافر کلا حرام است. و با زن های اهل کتاب مانند یهود و نصارا و مجوس به طور دایم حرام است و به صورت موقت جایز است. و بنابر قولی ازدواج با زن مجوسی حرام است.
همچنین ازدواج زنهای مسلمان، با کفار و مشرکین حرام است.
11- اگر زن یا شوهر بعد از عقد و قبل از همبستر شدن مرتد شوند یعنی از دین خارج گردند همان ساعت عقد آنان فسخ می شود. پس اگر زن مرتد شده باشد تمام مهر او ساقط میگردد و اگر مرد مرتد شده باشد نصف آن ساقط می شود و اگر بعد از همبستر شدن مرتد شوند با گذشت عده فسخ حاصل می شود و چیزی از مهر ساقط نمیگردد، چرا که مهر با انجام دخول ثابت میگردد، و اگر ارتداد مرد فطری باشد یعنی او مسلمان زاده باشد و مرتد گردد ازدواج او فوراً فسخ می شود، گرچه بعد از دخول باشد، چرا که توبهة مرتد فطری ظاهرا پذیرفته نمی شود.
مرحوم آیةالله خویی نیز در «منهاج الصالحین» میفرماید: اگر زن و یا مرد قبل از
ص :585
دخول و همبستر شدن مرتد شوند عقد آنان باطل می شود و بعد از دخول نیز اگر مرد مسلمان زاده باشد و مرتد شود عقد آنان باطل می شود و اما در غیر این صورت مشهور از علما فرموده اند: فسخ عقد مشروط به گذشتن عده است. سپس می فرماید: مسألهة فوق محلی اشکال است و احتیاط ترک نشود.
12- کسی که همسری گرفته است بدون اجازهة او نباید با دختر برادر و یا دختر خواهر او ازدواج کند.
13- نکاح شغار باطل او حرام است و آن این است که کسی به دیگری بگوید: دختر و یا خواهر خود را به من تزویج کن تا من در عوض به جای مهر او دختر و یا خواهر خود را به تو تزویج نمایم.
14- اگر کسی با زنی زنا کند، مادر و دختر آن زن بر او حرام می شوند، ولی اگر با مادر و یا خواهر همسر خود زنا کند همسر او بر او حرام نمی شود.
15- اگر کسی با زنی زنا کند، آن زن بر پدر و فرزند او حرام می شود.
ص :586
16- ازدواج با همسران پیامبریتانی برای همهة مردم حرام است و آن گناهی بزرگ و عورةجب آزار رسول خدایی خواهد بود؛ خواه از عده خارج شده باشند و خواه در عذه باشند.
17- ازدواج با همسر پدر و جد هر چه بالا رود و همچنین ازدواج با همسر فرزند و فرزند فرزند - هر چه پایین بیاید - خواه ازدواج آنان دایم بوده باشد و یا موقت و خواه همبستر شده باشند و یا همبستر نشده باشند حرام است و در آیات قرآن به حرمت آنها تصریح شده است.
18- ازدواج با مادر زن و مادر مادر او و مادر پدر او - هر چه بالا رود - حرام است؛
(1)(الاحزاب / 2م)
ص :587
خواه عقد او با همسرش دایم باشد یا موقت و خواه با همسر خود همبستر شده باشد یا نه و خواه زن خود را طلاق بدهد یا نه. 19- ازدواج با دختران همسری که با او همبستر شده است حرام است و همچنین ازدواج با دختران دختر همسر نیز هر چه پایین آید حرام است؛ گرچه آنها بعد از طلاق مادر خود به دنیا آمده باشند.
20- کسی که زن مسلمان دارد حرام است زن یهودی یا نصرانی بر سر او بیاورد، مگر بارضصایت او.
21- ازدواج با زن ناصبی و دختر دادن به مرد ناصبی حرام است و ناصبی کسی است که با پیامبر و یا اهل بیت او طیلا دشمن باشد.
22- ازدواج با کسی که خطر گمراه شدن زن و یا مرد مسلمان در آن باشد حرام است.
ص :588
23- آمیزش با حیوان بلکه استمنا با او حرام و گناه است.
24- بعضی گفته اند حرام است کسی با همسر خود که مرده است همبستر شود.
برخی از اسباب حرمت در سخنان حضرت جواد لایه هنگامی که مأمون عباسی خواست دختر خود ام الفضل را برای اهداف سیاسی خویش به حضرت جواد الائمه لایه تزویج نماید، بزرگان بنی عباس به او اعتراض نمودند و گفتند: این عمل صحیح نیست، چرا که اولاً او یعنی حضرت جواد طاقة 1 درسن را از تن ما بیرون می کند و به بنی هاشم میپوشاند. مأمون گفت: چه قدر شما نادانید. مسرن او بهتر از شما می شناسم. او از خانوادهای
است که دانش آنها از ناحیهة خداوند به آنان افاضه میشود. سپس گفت: اگر حرف مرا
ص :589
نمی پذیرید می توانید او را آزمایش کنید. بنی عباس گفتند: ما حاضریم او را آزمایش کنیم. سپس از قاضی القضات آن وقت [یحیی بن اکثم] خواستند که مسأله ای را از او سوال کند که او پاسخ آن را نداند و وعده اموال سنگینی را به او دادند. پس مأمون جلسه ای تشکیل داد و در آن جایگاهی برای خود و جایگاهی برای حضرت جوادعلیه السلام آماده نمود. در آن جلسه یحیی بن اکثم به حضرت جوادعلیه السلام گفت:
فدای شما شوم! نظر شما در باره محرمی که صید کند چیست؟ حضرت جوادعلیه السلام فرمود: آیا او در حرم صید نموده یا خارج از حرم؟ به حرمت آن عالم بوده یا جاهل؟ عمداً صید نموده یا از روی اشتباه و فراموشی؟ صید کننده آزاد بوده و یا غلام؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ نخستین بار بوده یا قبلاً نیز صید نموده؟ صید او از پرندگان بوده یا غیر پرندگان، حیوانی که صید نموده کوچک بوده یا بزرگ؟ پس از انجام صید نادم بوده یا باز بر آن اصرار داشته؟ در شب صید نموده یا در روز؟ احرام او برای عمره بوده و یا برای حج؟
یحیی بن اکثم با شنیدن این تفاصیل متحیّر ماند و گفت: چیزی نمی دانم. پس مأمون از آن حضرت درخواست نمود [که تفاصیل مسأله را پاسخ گوید] و آن حضرت چنان که خواهد آمد همه را پاسخ داد.
سپس مأمون از حضرت جوادعلیه السلام درخواست نمود که او نیز از یحیی بن اکثم سوالی بپرسد. پس حضرت جوادعلیه السلام به یحیی بن اکثم فرمود: «این کدام مردی است که زنی اول روز برای او حرام است و پس از ساعتی حلال می شود و وقت ظهر باز حرام می گردد و چون عصر می شود حلال است و نزدیک غروب حرام می گردد و پاسی از شب که
ص :590
می گذرد حلال می شود و نیمه شب حرام می گردد و چون طلوع فجر می شود حلال است و ساعتی بعد از آن حرام است و در وقت ظهر حلال می گردد؟»
یحیی بن اکثم متحیّر ماند و گفت: ای فرزند رسول خدا! شما خودتان بیان فرمایید.
حضرت جوادعلیه السلام فرمود: «این مردی است که اول روز به کنیز مردم نگاه کرد و آن کنیز بر او حرام بود، و چون او را خریداری نمود برای او حلال شد، و چون او را آزاد نمود براو حرام گردید، و چون با او رسماً ازدواج کرد حلال شد، و چون با او ظهار نمود بر او حرام شد، و چون کفاره ظهار را پرداخت نمود بر او حلال شد، و چون او را طلاق داد براو حرام شد، و چون در طلاق خود مراجعه نمود بر او حلال شد، و چون او را طلاق خلع داد حرام شد، و چون بعد از عده باز با او ازدواج نمود حلال شد [و یا چون مرتد شد بر او حرام گردید و چون توبه نمود باز بر او حلال شد].»
در کتاب وسایل الشیعه نقل شده که چون یحیی بن اکثم از پاسخ به مسأله صید محرم عاجز گردید مأمون به حضرت جوادعلیه السلام گفت: فدای شما شوم! اگر مایل باشید خودتان پاسخ فروعی که بیان فرمودید را بیان فرمایید تا ما آگاه شویم.
پس حضرت جوادعلیه السلام فرمود: «کسی که در حال احرام است اگر درخارج حرم صید کند و آن را بکشد و آن از پرنده های بزرگ باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر این عمل را در حرم انجام دهد کیفر او دوچندان می شود... تا آخر سخنان آن حضرت که در کتب فقهی موجود است.
ص :591
علامه حلی در کتاب القواعد می فرماید: بیرون ریختن نطفه، بدون رضایت همسر حرام است و باید دیه آن را که ده مثقال طلاست به همسر خود بدهد [جز اینکه در عقد قرار داد با او شرط نموده باشد که بتواند نطفه را خارج رحم بریزد].
لواط و هم جنس بازی مرد با مرد زشت تر و خطرناک تر از زنا است. لواط از گناهانی است که خداوند وعده عذاب بر آن داده و قومی را به سبب آن هلاک و شهرهای آنان را زیر و رو نموده است. کیفر لواط در دنیا سخت تر از کیفر زناست. خطر این گناه به قدری است که عرش خدا به واسطه آن به لرزه درمی آید.
خداوند در قرآن، در سوره اعراف، از قوم لوط که اهل عمل زشت لواط بوده اند
ص :592
سخت مذمّت و سرزنش نموده و می فرماید: «حضرت لوط به قوم خود گفت: قبل از شما کسی اهل این عمل نبوده است. شما زن ها را رها کرده و به این عمل زشت روی آورده اید؟ شما در فساد از حد گذرانده و به عملی که کسی روی نیاورده روی آورده اید. و چون پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند لوط و پیروان او را از شهر خارج کنید؛ چرا که آنان از عمل لواط دوری می جویند، پس ما لوط و اهل او را - جز همسرش - نجات دادیم و بر قوم او باران عذاب باریدیم. پس تو از عاقبت آن مجرمین و گنهکاران پند بگیر.»
مشابه این آیات در سوره هود و سوره حجر نیز آمده است که به جهت اختصار از ترجمه آنها خودداری می کنیم.
ابراهیم علیه السلام چون آنان را جوانانی زیبا و در هیئت نیکو دید، فرمود: من خود باید به این میهمانان خدمت کنم. پس آنان را برای ضیافت به خانه خود برد و گوساله سمینی را برای آنان طبخ نمود و چون دید آنان دست به آن دراز نمی کنند، از آنان وحشت نمود. پس جبرییل علیه السلام عمامه از صورت خود کنار زد و ابراهیم علیه السلام فرمود: تو جبرییل هستی؟ جبرییل علیه السلام گفت: آری. و سپس به ساره، همسر ابراهیم علیه السلام، بشارت اسحاق و سپس یعقوب را داد. ساره گفت: آیا در حال پیری من و ابراهیم صاحب فرزند می شویم؟ آنان گفتند: از امر خداوند تعجّب می کنی؟ رحمت و برکات او بر شما خانواده سرازیر است.
سپس ابراهیم علیه السلام به آنان فرمود: برای چه به زمین فرود آمده اید؟ گفتند: برای هلاک نمودن قوم لوط. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر صد نفر مؤمن بین آنان باشد، همه آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل علیه السلام گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر پنجاه نفر مؤمن بین آنان باشند. آنهارا هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام گفت: اگر سی نفر مؤمن بین آنان باشد، آنهارا هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر بیست نفر مؤمن بین آنان باشد، آنها را هلاک می کنید، جبرییل گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر ده نفر مؤمن بین آنان باشد، آنها را هلاک می کنید؟ جبرییل علیه السلام گفت خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر پنج نفر مؤمن بین آنان باشد، آنها را هلاک می کنید؟ جبرییل علیه السلام گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر یک نفر مؤمن بین آنان باشد، آنها را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: خیر. پس ابراهیم علیه السلام فرمود: همانا لوط بین آنان است. آنان گفتند: ما آگاه تریم به کسانی که بین آنان هستند. ما لوط و اهل او را - جز همسرش- نجات خواهیم داد...
پس آنان (فرشتگان) ناشناخته نزد لوط آمدند و او نزدیک قریه مشغول زراعت بود.
ص :594
آنان به لوط سلام کردند و لوطعلیه السلام چون آنان را دارای هیئت نیکو ولباس سفید دید، به خانه خود دعوت نمود و آنان پذیرفتند و همراه او به طرف منزل لوط حرکت کردند. پس لوطعلیه السلام پشیمان شد و با خود گفت: آیا من با اطلاعی که از عمل قوم خود دارم اینان را به خانه خود ببرم؟
سپس به آنان گفت: شما به طرف بدترین خلق خدا می روید. پس جبرییل گفت: ما شتاب نمی کنیم تا لوط سه مرتبه بر آنان گواهی دهد [که بدترین خلق خدا هستند] و چون لوط در بین راه سه مرتبه بر آنان شهادت داد و آنان وارد منزل او شدند، همسر او با دیدن آنها بر بالای بام رفت و هرچه دست بر دست زد مردم صدای او را نشنیدند. پس به زیر آمد و آتش افروخت تا دود آن را مردم دیدند و دانستند که برای لوط میهمان وارد شده است.
پس مردم به طرف خانه لوط دویدند و زن لوط به آنان گفت: میهمانان زیبایی بر لوط
ص :595
وارد شده اند ومن تاکنون زیباتر از آنان را ندیده ام. وقتی قوم لوط خواستند وارد خانه او شوند، لوطعلیه السلام به آنان فرمود: از خدا بترسید و مرا در مقابل میهمانانم شرمسار نکنید. آیا یک مرد با غیرت و رشید بین شما نیست؟
سپس آنان را به حلال دعوت نمود و فرمود: اینها دختران من هستند، با اینها ازدواج کنید برای شما بهتر خواهد بود. آنان گفتند: تو می دانی که ما به دنبال چه هستیم و به دختران تو حقی نداریم. در این حال، حضرت لوطعلیه السلام درمانده شد و فرمود: ای کاش قدرتی بر شما می داشتیم و یا برای خود پناهگاهی می یافتم. پس جبرییل علیه السلام فرمود: ای کاش لوط می دانست که چه قدرتی در اختیار اوست و چون قوم لوط هجوم آوردند و بدون اجازه وارد خانه لوط شدند و لوطعلیه السلام سخت در هراس بود، جبرییل علیه السلام فریاد کرد و گفت:
ای لوط! رها کن آنان را تا داخل خانه شوند! و چون داخل شدند جبرییل با انگشت خود به آنان اشاره نمود، و چنانکه قرآن بیان نموده، همه آنان کور شدند. سپس جبرییل علیه السلام خود را به لوط معرفی نمود و فرمود: ما فرستادگان خدا هستیم. تو را باکی نباشد. تو را تو با اهل خود نیمه شب از این سرزمین خارج شوید و ما قوم تو را هلاک خواهیم نمود. حضرت لوط فرمود: ای جبرییل! در هلاکت آنان شتاب کن.
ص :596
جبرییل علیه السلام فرمود: وعده گاه هلاکت آنان صبح خواهد بود و آن دور نیست. سپس به لوطعلیه السلام دستور داد که با اهل خود - جز همسرش - خارج شود. آن گاه شهر را با بال خود تا هفت طبقه از جا کند و بالا برد تا جایی که صدای خروس ها و سگ های آنان را اهل آسمان دنیا شنیدند و سپس شهر و اهل آن را وارونه نمود وبر آنان و کسانی که در اطراف آنان بودند باران عذاب بارید.»
امام صادق علیه السلام، در تفسیر آیات مربوط به لواط می فرماید: «کسی که بر عمل لواط اصرار داشته باشد [و از آن توبه نکند] نمی میرد تا خداوند با همان عذابی که قوم لوط را عذاب نموده او را عذاب نماید و هلاک شود و چون می میرد [پس از سه روز، بدن او به میان قوم لوط منتقل می شود و ]کسی او را نخواهد دید.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که پسر بچه ای را از روی شهوت ببوسد، خداوند در قیامت دهانه آتشین به دهن او خواهد انداخت.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «حرمت لواط از حرمت زنا بزرگ تر و خطرناک تر است؛ چرا
ص :597
که خداوند هیچ قومی را به علّت زنا هلاک نکرده است، در حالی که قوم لوط را به علت عمل لواط هلاک نموده است.»
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «کسی که با پسری لواط کند، جنب وارد قیامت خواهد شد و آب های دنیا نمی تواند او را پاک کند، و مورد خشم و لعنت خداوند است و دوزخ برای او آماده شده و آن بدجایگاهی است.» سپس فرمود: «هنگامی که مرد با مرد لواط می کند، عرش خداوند به لرزه در می آید و کسی که تن به چنین عملی بدهد خداوند او را بر روی جسر جهنم محبوس می کند تا از حساب خلایق فارغ گردد. سپس دستور داده می شود او را به دوزخ ببرند و در تمام طبقات آن یکی پس از دیگری عذاب می شود تا به پایین ترین جای آن می رسد و دیگراز آن خارج نخواهد شد.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «لواط [با این عذاب و کیفری که دارد] مربوط به قبل از دخول در دبر و نشیمنگاه است و اما دخول در دبر و نشیمنگاه کفر به خداوند خواهد بود.»
زن ها شهوت لواط را در وجود او قرار می دهد و همیشه به دنبال کسی می گردد که با او لواط کند.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی را خداوند مبتلای به اُبنه نمی کند جز آن که خیری در او نمی بیند.» سپس فرمود: «چنین افرادی همانند زن ها در پشت خود رحم دارند، ولی رحم آنان وارونه و منکوس است و در نطفه آنان یکی از فرزندان شیطان به نام زوال شریک بوده است و هرکس که زوال در نطفه او شریک شود، اگر مرد باشد صاحب اُبنه خواهد بود و اگر زن باشد زناکار خواهد بود، و چنین افرادی اگر از مردها باشند [حتی ]در سن چهل سالگی [نیز] دست از لواط بر نمی دارند و آنان باقی مانده قوم لوط و از طینت آنها هستند.»
راوی می گوید: گفتم: او از طینت مردم شهر سدوم است که خداوند آن را زیر و رو نمود؟ فرمود: «اهل لواط از چهار شهر بودند: سدوم، صریم، لدماء، عمیراء که جبرییل علیه السلام بال خود را زیر آن شهرها قرار داد و آنها را بالا برد تا اهل آسمان دنیا، صدای خروس ها و سگ های آنان را شنیدند و سپس آنها راوارونه کرد [و هلاک شدند].«
امام صادق علیه السلام می فرماید: «رسول خداصلی الله علیه وآله مردهای اهل اُبنه و زن های اهل مساحقه را لعنت نمود.»
ص :599
و در سخن دیگری فرمود: مردی نزد پدرم آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! من به دردی مبتلا شده ام، شما برای نجات من دعا کنید. پس به امام علیه السلام گفته شد: او مبتلا به اُبنه می باشد.
پدرم به او فرمود: «خداوند در کسی خیری ببیند او را مبتلای به این بلا نمی کند.» سپس فرمود: «خداوند به عزّت و جلال خود سوگند یاد نموده که اهل اُبنه را در بهشت جای ندهد.»
شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: فدای شما شوم! من بچه های پسر را دوست می دارم. امام علیه السلام فرمود: «برای چه آنها را دوست می داری؟» او گفت: آنها را به پشت خود سوار می کنم. امام صادق علیه السلام دست خود را مقابل صورت مبارک گرفت و روی خود را از او گرداند. از این رو، آن مرد گریه کرد و امام علیه السلام به او ترّحم نمود و فرمود: «چون به شهر
ص :600
خود باز می گردی شتر سمینی را خریداری کن و پاهای او را سخت ببند و با شمشیر پوست روی کوهان او را بردار و فوراً بر روی آن بنشین.» آن مرد می گوید: چون من چنین کردم چیزی کوچک تر از وزغ از من خارج شد و من از آن بیماری نجات یافتم.
همان طور که برای مردها عمل لواط گناه و حرام است، برای زن ها نیز عمل مساحقه و ارضای زن با زن دیگر حرام است و همان طور که عمل استمناء و خودارضایی مرد حرام و گناه است، خود ارضایی زن نیز - که با خود کاری بکند تا جنب شود - حرام و گناه است.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «کذبّت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرّس» فرمود: «رسّ» به معنای مساحقه و ارضای زن با زن دیگر است.» سپس آن حضرت یکی از دو دست خود را بر دست دیگر کشید و فرمود: «مقصود از مساحقه این است که زن فرج خود را به فرج زن دیگر بمالد تا جنب شوند.»
اسحاق بن جریر گوید: زنی از من درخواست نمود که برای او از امام صادق علیه السلام اجازه
ص :601
ملاقات بگیرم. پس امام علیه السلام به او اجازه دادند و او همراه کنیز خود خدمت آن حضرت رسید و گفت: مقصود خداوند از آیه شریفه «زیتونةٍ لا شرقیّةٍ و لا غربیّةٍ» چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند این مثل ها را برای بنی آدم زده است و مقصود او درخت زیتون نیست تو از آنچه اراده کرده ای سؤال کن.» پس آن زن گفت: به من خبر دهید که مجازات و حدّ زن هایی که با یکدیگر مساحقه می کنند چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «حدّ آنهاحد زنا می باشد و در روز قیامت لباسی از پاره های آتش و چادرها و شلوارهایی از آتش به آنان می پوشانند و در درون بدن آنها تا مغز سرشان عمودی از آتش فرو می رود و سپس در آتش دوزخ انداخته می شوند.»
سپس فرمود: «ای زن! بدان که نخستین کسی که این عمل را انجام داد نه قوم لوط بودندو هنگامی که مردهای آنان با یکدیگر لواط کردند، زن های آنها نیز از مردها بی بهره شدند و دست به عمل مساحقه زدند.»
در همان کتاب، از بشیر بنّال نقل شده که گوید: مردی را نزد امام صادق علیه السلام دیدم که به آن حضرت می گفت: فدای شما شوم! در باره زن هایی که عمل مساحقه انجام می دهند؟ چه می فرمایید؟
امام علیه السلام فرمود: «پاسخ تو را نمی دهم تا سوگند یادکنی که آنچه می گویم به زن ها خبر دهی.» و چون آن مرد سوگند یاد نمود، امام صادق علیه السلام فرمود: «آنها در آتش خواهند بود و بر آنها هفتاد حلّه آتشین قرار می گیرد و بر بالای آن حلّه ها جلد غلیظی از آتش و دو تاج آتشین قرار دارد و بر پای آنان چکمه هایی از آتش می باشد.»
یعقوب بن جعفر گوید: مردی از امام صادق و یا امام کاظم علیهما السلام در باره مساحقه زن با
ص :602
زن سؤال نمود. امام صادق علیه السلام که تکیه زده بود نشست و فرمود: «فاعل و مفعول ملعون اند تا از یکدیگر جدا شوند و خدا و ملائکه و اولیای او و من و هرکس در صلب مردها و ارحام زن ها می باشند آنها را لعنت می کنند.»
سپس فرمود: «به خدا سوگند، این عمل، زنای بزرگ است و توبه ای هم ندارد. خدا لاقیس، دختر ابلیس را لعنت کند که این عمل را به زن ها یاد داد.» پس آن مرد به امام علیه السلام عرض کرد: این عمل را اهل عراق اختراع نمودند.
امام علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، قبل از عراق، این عمل در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله وجود داشت و آن حضرت فرمود خدا لعنت کند زن هایی که خود را شبیه مردها می کنند و خدا لعنت کند مردهایی را که خود را شبیه زن ها می کنند.»
قیادت و قوادی یعنی دلالی و واسطه گری برای زناو لواط و اعمال خلاف می باشد و آن گناهی بزرگ و عملی خطرناک است و حدّ آن از زنا سنگین تر است.
مرحوم امام خمینی می فرماید: حدّ قیادت و جاکشی در مرتبه اول هفتاد و پنج ضربه شلاق است و در مرتبه دوم تبعید از شهر می باشد و مشهور فقها فرموده اند: علاوه بر آن
ص :603
باید سر او را بتراشند و او را به مردم معرفی کنند و برای زن تراشیدن سر و معرفی نمودن نیست بلکه فقط او را تازیانه می زنند.
در کتاب وسائل، از ابراهیم کرخی نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله زن زناکار و زنی که دلالی برای زنا می کند را لعنت فرمود.»
در کتاب عقاب الأعمال صدوق، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «هرکس بین زن و مردی را برای زنا جمع کند، بهشت برای او حرام می شود و جایگاه او جهنم خواهد بود و آن بدجایگاهی است [برای گنهکاران] و چنین کسی همیشه در لعنت خداوند است تا بمیرد.»
در کتاب کافی، از عبداللّه بن سنان نقل شده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مجازات و حدّ کسی که قوادّی (جاکشی) می کند چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «باید هفتاد و پنج تازیانه به او بزنند و او را از شهر تبعید کنند.»
راهنمایی و کمک برای گناه و ظلم و عمل حرام، مانند راهنمایی ظالم برای انجام ظلم و راهنمایی زانی برای انجام گناه و یا معرفی به ظالم و یا راهنمایی دیوانه و یا حیوان درّنده برای آزار و یا کشتن انسان بی گناه و یا راهنمایی دزد برای سرقت و غارت اموال مردم. تمام موارد فوق گناه و حرام و بسا موجب ضمانت و قصاص نیز خواهد بود و اختلافی در حرمت آنها بین فقها وجود ندارد.
ص :604
دیاثة: یعنی بی غیرتی نسبت به ناموس خود ودیگران، مانند این که شخصی بداند همسر و یا محارم او مورد تجاوز ناموسی و یا برخوردهای غیرمشروع قرار می گیرند و از آن جلوگیری نکند و بی تفاوت باشد.
قیادة: یعنی جاکشی خواه برای زنا باشد یا لواط و یا مساحقه، دیاثه و قیاده در این کتاب به طور تفصیل بیان گردیده، و چون از مصادیق کمک به حرام بود به آنها اشاره شد.
در کتاب محاسن، در بحث دیاثه و قیاده و کیفر بی غیرتی، روایاتی نقل شده که به برخی از آنها اشاره می شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام به اهل عراق فرمود: «من شنیده ام زن های شما در راه ها بامردها برخورد می کنند و در فشار قرار می گیرند، آیا حیا نمی کنید [و غیرت ندارید].»
و فرمود: «لعنت خدا بر کسانی باد که غیرت ندارند.»
و در باره کیفر و عذاب دیوّث، از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «خداوند نماز سه گروه از مسلمانان را نمی پذیرد... و از آنهاست دیوّث، یعنی کسی که می داند به همسر او تجاوز می شود و از آن جلوگیری نمی کند.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «خداوند چون بهشت را آفرید و اشجار و قصور و نهرهای آن را برقرار نمود به او خطاب نمود: سخن بگو. پس بهشت گفت: «قد أفلح المؤمنون» و خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند که دیوّث داخل بهشت نخواهد شد.» [محاسن، ج 1/115]
است و اگر ازدواج قانونی طبق شرایطی که در اسلام تعیین شده در وقت خود انجام گیرد این غریزه به انحراف کشیده نمی شود، لکن مع الاسف با شرایطی که امروزه مردم برای ازدواج لازم می دانند بیشتر جوان ها توان ازدواج را ندارند و اگر قدرت تقوا و دیانت آنها در حدی نباشد که بتواند آنها را از انحراف و اعمال خلاف نگهداری کند طبعاً غریزه خود را از راه های غیرمشروع ارضا می کنند. می توان گفت که درگناه این دسته از جوانان، عده ای شریک خواهند بود؛ به دلیل این که شرایط ازدواج شرعی را برای آنها سخت نموده و آداب و رسومی بر آن افزوده اند که جوانان با وجود این آداب و رسوم نمی توانند ازدواج کنند. به هر حال مشکل جوان ها از ناحیه قانون خدا و حتی از ناحیه مقررات رسمی دولتی نیست، بلکه مشکل تنها از ناحیه رسوم و مقررات خود مردم است.
در صدر اسلام و تا چندین قرن بعد از آن، این سنّت، یعنی سنّت ازدواج، به آسانی انجام می شده تا جایی که رسول خداصلی الله علیه وآله به جوانی که می خواست با دختری ازدواج کند فرمود: «مهر او را چه قرار می دهی؟» او گفت: چیزی ندارم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من او را به تو تزویج می کنم که چند سوره از قرآن را به او یاد بدهی.» و با این مهریه، در همان وقت، آن ازدواج عملی شد و آنها زندگی خود را شروع نمودند.
از سویی، ازدواج امیرالمؤمنین با فاطمه زهراعلیهما السلام که با نظارت رسول خداصلی الله علیه وآله انجام گرفت و تمام ابعاد آن برای ما نقل شده الگوی روشنی است که می توانیم آن را سرمشق قرار دهیم. ولکن مع الأسف ما مسلمان ها به جای این که رسول خدا و خاندان آن
ص :606
حضرت علیهم السلام را اسوه و مقتدای خود در این امر و امور دیگر قرار دهیم از پیش خود چیزهایی به این مسأله افزوده ایم و کار را بر خود و دیگران مشکل نموده ایم.
چه خوب است که ما به پیروی از قرآن که فرموده «ولکم فی رسول اللّه أسوة حسنة»، آن حضرت را مقتدای خود قرار دهیم و آنچه را او در ازدواج امیرالمؤمنین و فاطمه زهراعلیهما السلام انجام داده ما نیز انجام دهیم و از کسی هراس نکنیم تا دیگران نیز با این عمل، از این کارهای غلط و متعارف نجات پیدا کنند. در گناهان و انحرافات جوانان شریک نشویم و محرومیت های آنان معلول عمل غلط ما نبشاد. لکن هیهات و هیهات و صد هیهات که ما دست از جهالت های خود برداریم!
اینک به بخشی از سخنان معصومین علیهم السلام در باره انحراف های جنسی، مانند استمناء و امثال آن توجه می کنیم:
در کتاب وسائل الشیعه نقل شده که شخصی از امام صادق علیه السلام در باره جماع با حیوان و یا تماس با او به طوری که جنابت حاصل شود [و یا تمال با انسان دیگری ]سؤال نمود و امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «هر عملی که به وسیله آن مانند آنچه گفتی و شبه آن - انزال منی شود، زنا محسوب می گردد و گناه است.»
در همان کتاب، از کافی نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود: «شخصی را خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آوردند که با دست خویش با آلت خود بازی کرده بود [تا جنب شده بود].
پس امیرالمؤمنین علیه السلام با تازیانه بر دست او زد تا قرمز شد و سپس از بیت المال برای او همسری فراهم نمود.»
راوی حدیث فوق، صلحة بن زید می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره استمنا سؤال نمودم آن حضرت فرمود: «استمنا از اعمال خلاف و فواحش محسوب می شود و نکاح با کنیز بهتر از آن است.»
در همان کتاب، از ابوبصیر نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «خداوند در روز قیامت با سه نفر سخن نمی گوید و به آنان نظر رحمت نمی فرماید و اعمال آنان را نمی پذیرد و برای آنها عذاب دردناکی خواهد بود: کسی که موی سفید خود را [که علامت پیری و وسیله تنبّه و بیداری است] بکند، و کسی که استمناء کند، و کسی که حاضر شود با او لواط انجام گیرد.»
ص :607
مرحوم علامه سیّد کاظم یزدی، در کتاب عروة الوثقی، استمناء را مفطر و باطل کننده روزه می داند و می فرمایدم استمناء این است که عملاً کسی با تماس [با نامحرم] و یا بوسیدن و یا تفخیذ نمودن و یا نگاه کردن و یا تصوّر صحنه ای و یا تخیل صورت زنی و امثال اینها خود را جنب نماید.
روشن است که اعمال گذشته اگر در غیر روزه ماه رمضان و با همسر انجام شود حرام نیست، ولی در روزه ماه رمضان با همسر نیز حرام است و روزه را باطل می کند و کفاره نیز دارد و اگر با غیر همسر باشد استمناء و حرام محسوب می شود؛ در صورت یکه عمداً و با اختیار انجام گیرد.
یکی از محرمات و گناهان کبیره قذف است. قذف یعنی آن که کسی به مرد و یا زن مسلمان نسبت زنا و یا لواط بدهد. البته اگر چهار نفرمرد، به طور یکسان، در یک جلسه، نزد حاکم شرعی شهادت بدهند که ما مثل میلی که در سرمه دان می رود دیدیم که زنا و یا لواط انجام گرفت و یا شخص زانی چهارمرتبه نزد حاکم اقرار به زنا و یا لواط نماید، قذف به حساب می آید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام حکم نمود که قذف سه قسم است:
ص :608
1- نسبت زنا [و یا نسبت لواط] دادن به زن و یا مرد مسلمان؛ 2- نسبت زنا دادن به مادر کسی، مانند آن که بگوید: ای مادر فلان!، 3- کسی را به غیر پدر او نسبت دادن، مانند آن که به او بگوید: پدر فلان! در همه این سه قسم باید بر نسبت دهنده حد جاری شود و آن هشتاد تازیانه است.»
خداوند در قرآن به حد قذف تصریح نموده و می فرماید: «آنان که به زن های مؤمنه پاکدامن نسبت زنا می دهند و چهار شاهد برای سخن خود نمی آورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید و پس از آن هرگز شهادت آنان را در چیزی نپذیرید؛ چرا که آنان فاسق شناخته می شوند، جز آن که بعد از آن توبه کنند و از حرف خود بازگردند که در آن صورت خداوند نسبت به آنها بخشنده و مهربان خواهد بود.»
و در آیه دیگری می فرماید: «به راستی کسانی که به زن های مؤمنه و پاکدامن نسبت زنا می دهند، در دنیا و آخرت، مورد لعنت خداوند می باشند و برای آنان عذاب و کیفر بزرگی خواهد بود و در روز واپسین، زبان ها و دست ها و پاهای آنان بر کرده هایشان گواهی خواهند داد.»
امام هشتم علیه السلام در باره کیفر قذف و نسبت زنا دادن به دیگران می فرماید: «علت این که قاذف و نسبت دهنده به زنا و شرابخوار را هشتاد تازیانه می زنند این است که در قذف و نسبت زنا، فرزندان از پدر یامادر جدا می شوند و نسل منقطع می گردد و نسب ها از بین می رود، و شرابخوار نیز چون عقل خود را از دست می دهد او نیز نسبت زنا به دیگران می دهد. از این رو، حد قذف بر او جاری می شود.»
امام صادق علیه السلام در باره نسبت لواط دادن به دیگران می فرماید: «کسی که به مردی تهمت بزند و بگوید: تو عمل قوم لوط را انجام می دهی، همانند حد زنا، هشتاد تازیانه بر او زده می شود.»
ص :609
رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «کسی که به زن و یا مرد مسلمان و پاکدامنی نسبت زنا بدهد، خداوند همه اعمال و عبادات او را ضایع می کند و در قیامت هفتاد هزار ملک از مقابل و پشت سر او به او تازیانه می زنند و سپس او را به دوزخ خواهند برد.»
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «زنی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: ای رسول خدا! من به کنیز خود گفتم: ای زناکار! رسول خداصلی الله علیه وآله به اوفرمود: آیا زنایی از او دیده بودی؟ او گفت: خیر. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: در قیامت به واسطه این عمل حد خدا بر تو جاری خواهد شد. پس آن زن نزد کنیز خود رفت و تازیانه ای به دست او داد و گفت: حد خدا را بر من جاری کن و چون آن کنیز از این کار خودداری نمود، آن زن او را آزاد نمود و باز خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و چون قصه خود را با آن کنیز بیان نمود و گفت: او را آزاد نمودم، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: شاید به این وسیله جبران شود.»
که نسبت زنا به دیگران می دهد، هشتاد تازیانه است و شهادت او پس از آن در هیچ دادگاهی پذیرفته نیست، جز آن که توبه کند و یا سخن خود را تکذیب نماید. و اگر سه نفر برای زنا شهادت دادند و چهارمی از شهادت، خودداری نمود، آن سه نفر را حد قذف می زنند و شهادت آنان دیگر پذیرفته نیست، جز آن که چهار نفر دیگر شهادت به زنای او [یعنی آن متهم] بدهند و بگویند: ما مانند میلی که در سرمه دان می رود زنا را مشاهده نمودیم.»
سپس فرمود: «کسی که اقرار به زنا کند نیز از او پذیرفته نمی شود تا چهارمرتبه اقرار خود را تکرار نماید. [و در آن صورت حد بر او جاری خواهد شد].»
عمروبن نعمان جعفی می گوید: امام صادق علیه السلام رفیقی داشت که همیشه با آن حضرت بود و از او جدا نمی شد. روزی او همراه امام صادق علیه السلام حرکت می کرد و غلام او از او دور شده بود. پس غلام خود را صدا زد و گفت: ای زنا زاده! کجایی؟ امام صادق علیه السلام چون این سخن را از او شنید بر آشفت و با دست خود به صورت مبارک زد و فرمود: «سبحان اللّه! آیا مادر او را به زنا نسبت می هی؟!»
سپس به او فرمود: «من گمان می کردم تو اهل تقوا و ورع هستی و اکنون دانستم که اهل تقوا و ورع نیستی.» او گفت: فدای شما شوم! مادر این غلام زنگی و مشرک است [و آنان مقیّد به قانون ازدواج نیستند]. امام صادق علیه السلام فرمود: «مگر نمی دانی که هر جمعیت و قومی برای خود قانونی در ازدواج دارند؟» و سپس به او فرمود: «دور شو از من!» ابن نعمان می گوید: من پس از آن ندیدم که امام علیه السلام با او همراه باشد تا هنگامی که مرگ میان آنان جدایی انداخت.
ص :611
ابوحمزه ثمالی می گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: بعضی از اصحاب شما به مخالفین و اهل تسنن نسبت زنا می دهند، آیا چنین عملی صحیح است؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «خود داری از چنین سخنانی بهتر وزیباتر است.»
سپس فرمود: «ای ابوحمزه! به خدا سوگند، همه مردم فرزندان حرام اند جز شیعیان ما.» سپس علّت آن را بیان نمود و فرمود: «ما اصحاب خمس هستیم و خمس مربوط به ما می باشد و ما تصرّف در آن را برای شیعیان خود حلال و برای دیگران حرام نمودیم.»
مؤلّف گوید: در روایات آمده است که نطفه ای که با مال حرام منعقد شود فرزندی که از آن به وجود می آید، حرام زاده خواهد بود. از این رو، امام علیه السلام فرمود: «همه مردم فرزندان حرام هستند.»
خداوند در سوره نساء از زنانی که حفظ اسرار می کنند ستایش نموده و می فرمایند: «قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» [نساء/ 34]
یکی از صفات زنان صالحه این است که حفظ اسرار می نمایند؛ و به گفته قرآن آنان زنانی عابد و خاشع و حافظ سرند همان گونه که خداوند حافظ اسرار است و مهم ترین اسراری که باید حفظ شود اسرار مخصوص زن و شوهر است که هرگز حتی دوستان و فامیل نیز نباید از آنها آگاه شوند.
از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید:«ان شر الناس منزله عندالله یوم القیامه الرجل یفضی الی المراة و تفضی الیه ثم ینشر سرها»، بدترین مردم نزد خداوند در روز قیامت فردی است که با همسر خود عمل زناشویی انجام می دهد و از او بهره می گیرد و سپس اسرار زناشووی را فاش می کند.
ص :612
شیخ اعظم انصاری، در کتاب مکاسب محرمه می فرماید: تشبیب، یعنی ذکر محاسن و زیبایی های زن مؤمنه نامحرم و اظهار محبت و عشق به او در قالب شعر و یا نثر، حرام و گناه است؛ چنان که شیخ طوسی در مبسوط و جماعتی از فقها، مانند علاّمه و محقق و شهید اول و دوم و محقق ثانی، یعنی محقق کرکی، آن را حرام دانسته اند. سپس می گوید: و به چند دلیل بر آن استدلال شده است: اول از بین بردن آبروی آن زن؛ دوم هتک حرمت و حیثیت او؛ سوم اذیت و آزار به او؛ چهارم تحریک افراد فاسق نسبت به او؛ پنجم ضربه خوردن شخصیت او و اهل او، مخصوصاً نسبت به کسانی که برای آنها سخت دشوار است که بین مردم نام آنها چنین برده شود.
مرحوم شیخ سپس می فرماید: می توان برای حرمت این عمل به ادلّه ای که دلالت بر حرمت لهو و باطل و فحشا می کند و ادلّه ای که بر وجوب حفظ عفّت و منع از تحریک شهوت نسبت به غیر همسر دلالت دارد نیز استدلال نمود.
ص :613
مطابق شرع مقدس اسلام زنی که طلاق گرفته و یا شوهر او از دنیا رفته و عدهة او تمام
شده، و یا غیر مدخوله بوده و یا یائسه بوده و عدهای برای او نبوده و یا تاکنون ازدواج نکرده است می تواند ازدواج نماید و کسی حق ندارد از ازدواج او جلوگیری کند. مگر آن که باکره باشد و پدر و یا جد پدری او از راه مصلحت اندیشی ازدواج او را با فرد معینی صلاح نداند البته در آن صورت طبق نظر عدهای از فقها - و نه تمام آنان - باید با اجازهة پدر و یا جذ پدری ازدواج کند. از این رو خداوند در سورهة بقره، آیه ةةة میفرماید: «و اذاطلقتم النساء فبلغان آجلهن فلاتعضلوهن آن اینکحن آزواجهن اذاتراضوابینهم بالمعروف ذللی یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الاخر ذلکم آزکی لکم و آطهر و الله یعلم و آنتم لاتعلمون» یعنی: هنگامی که زنانتان را طلاق دادید و عدهة آنان سپری شد آنان را از ازدواج با همسران دیگر که مطابق رضایت وصلاح خود با انان توافق نموده اند منع نکنید. این نصیحتی است که خداوند به کسانی از شما که به خدا و قیامت ایمان دارند می نماید. از سویی ازدواج مجدد آنان برای طهارت و پاکی آنان و جامعه مؤثر خواهد بود و خداوند چیزهایی را میداند که شما نمیدانید.» مرحوم فیض در «تفسیر صافی» میفرماید: بعضی گفته اند: این آیه یا خطاب به شوهرانی است که همسران خود را طلاق داده اند و یا خطاب به اولیایی است که مانع از رجوع آنان به شوهران قبلی خود می شوند و یا خطاب به هر دو دسته است و یا خطاب به عموم مردمی است که از ازدواج زن ها جلوگیری می کنند.
در بسیاری از روایات چهار موضوع فوق به طور یکسان مورد نهی و مذمت واقع شده
ص :614
است و از بسیاری از آیات و روایات معصومین علیهم السلام می توان حرمت آنها را استفاده نمود، لکن فقها برای هیچ کدام به طور کلی حکم به حرمت نکرده اند، جز این که عنوان دیگری، مانند قمار و یا رقص و یا نواختن تار و یا شطرنج و امثال اینها در ضمن آنها انجام شود.
شیخ اعظم انصاری می فرماید: می توان برای حرمت لهو به اموری استدلال نمود:
1- سفر صید، سفر معصیت نامیده شده و نماز در آن شکسته نیست به دلیل این که سفر لهوی است.
2- اخبار زیادی در حرمت لهو آمده، مانند روایت تحف العقول که می فرماید: «آنچه منشأ و منبع فساد است و راه صلاحی در آن وجود ندارد، تعلیم و تعلّم و عمل به آن و اجرت گرفتن بر آن حرام می باشد.»
3- روایت اعمش، که اشتغال به ملاهی را [که یاد خدا را از انسان سلب می کند، ]مانند غنا و نواختن تار، از گناهان کبیره دانسته است.
4- در روایات حرمت قمار آمده که امام علیه السلام فرمود: «هر عمل لهوی که انسان را از یاد خدا باز دارد، قمار محسوب می شود.»
5- در روایت حرمت غنا، حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: «غنا بدین علّت حرام است که در بردارنده لهو و باطل است.»
الاوّل: تعلیل التمام فی سفر الصید بکونه حراماً من حیث اللهو.
ص :615
6- امام صادق علیه السلام در ردّ سخن کسانی که گمان کرده اند رسول خداصلی الله علیه وآله اجازه داده اند این سرود خوانده شود: «جئناکم جئناکم حیوّنا نحیّکم»، فرمود: «دروغ گفتند؛ چرا که خداوند می فرماید: «لو أردنا أن نتّخذ لهواً لاّتخذناه من لدنّا»؛ یعنی اگر ما می خواستیم لهو را مجاز قرار دهیم خود آن را انجام می دادیم.»
7- علی بن جعفر می گوید: از برادر خود، موسی بن جعفرعلیهما السلام در باره بازی با جدول چهارده خانه ای و امثال آن سؤال نمودم. موسی جعفرعلیه السلام در پاسخ من فرمود: «هیچ کدام از بازی ها پسندیده نیست مگر اسب دوانی و تیراندازی.»
8- در بعضی از روایات آمده که امام علیه السلام می فرماید: «هر لهوی برای مؤمن باطل محسوب می شود، جز مسابقه [اسب دوانی و تیراندازی] و بازی مرد با همسر خود و تأدیب و بازی با اسب».
9- امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که آدم از دنیا رفت، شیطان و قابیل به او شماتت نمودند و برای شماتت آلات لهو و بازی گری را ساختند و اکنون آنچه روی زمین از این آلات موجود است و مردم از آنها لذّت می برند به دست آنها ساخته شده است.»
ص :616
شیخ انصاری در پایان می فرماید: لکن اشکال در معنای لهو است که اگر مراد از آن مطلق لعب و بازی گری باشد، قول به حرمت آن بسیارکمیاب است، و اگر مراد خوشگذرانی و شدّت فرح و شادی باشد، اقوی حرمت آن است، و رقص و کف زدن و دست زدن به پشت طشت به جای دف و هر چه فایده آلات لهو را داشته باشد نیز داخل در آن خواهد بود.
مؤلّف گوید: اگر حرمت ثابت نشود، شکی نیست که از شبهات محسوب می شود و احتیاط بهتر از واقع شدن در حرام می باشد؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تنها، کسی که از شبهات پرهیز کند، از محرمات نجات خواهد یافت.»
آزادی زن در جامعه نخواهد بود؛ چراکه نگهداری و حفظ ارزش های انسانی و اسلامی او اقتضا می کند که پوشیده و پنهان باشد. حجاب برای زن همانند آن است که شما یک گوهر ارزشمند را هرگز در محل دید و دستبرد افراد خیانتکار و فرصت طلب قرار ندهید، بلکه آن را در درون جعبه و یا محل امنی که از دستبرد دزدها درامان باشد بگذارید و چنین چیزی البته توهین به آن گوهر ارزشمند نخواهد بود، زیرا موجب نگهداری و مصونیت او می شود.
روشن است که اگر غریزه جنسی مرد و زن را آزاد گذارند و محدودیتی برای آن قایل نباشند، مفاسد زیانباری در پی خواهد داشت و امنیت هیچ خانواده ای تأمین نخواهد شد و در اثر هرج و مرج در مسایل جنسی هیچ زنی همسر و شوهر و هیچ فرزندی پدر و مادر معلومی نخواهد داشت. از این رو، اسلام مقدمات این انحراف خطرناک را ممنوع نموده و از تماس هایی که منجر به فساد و انحراف جنسی می شود، مانند بی حجابی و بدحجابی و آرایش زن در خارج خانه و گفتگو و تماس های تحریک کننده و حتی نگاه عمیق و... جلوگیری نموده است.
این پیشگیری برای زن و مرد یک عمل بازدارنده است، نه یک محدودیت و ظلم و سلب آزادی. قانون حجاب و تحفّظ زن، یک قانون قرآنی و آسمانی است، نه یک قانون بشری که از فکر انسانی به دست آمده باشد و معلوم است که آفریدگار عالم و خالق بشر، مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی او را بهتر از هرکسی می داند.
وانگهی مگر دنیای غرب با آزادی مسایل جنسی چه بهره ای برده است که ما بخواهیم از آنها پیروی کنیم؟ خوب است آمار فساد و طلاق و جدایی و سرگردانی زن ها و فرزندان را در آن جا مطالعه کنیم تا ارزش قوانین و مقررات نورانی اسلام را بدانیم.
رسول خداصلی الله علیه وآله، ضمن یکی از سخنان خود، فرمود: «سخت ترین و خطرناک ترین چیزی که من پس از خود برامت خویش هراس دارم، درآمدهای حرام و ربا و تحریک غریزه جنسی در باطن و درون آنها است [الشهوة الخفیّة].»
روشن است که غریزه های زودرس و تحریک آن ها در باطن جوانان و نوجوانان، معلول جلوه ها و برخوردهایی است که مرد از زن و زن از مرد مشاهده می کند و به دنبال آن، غریزه جنسی طغیان می کند و کنترل آن بسیار سخت و دشوار می گردد.
ص :618
خداوند در قرآن خطاب به زن های پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید: «شما اگر اهل تقوا و پرهیز از گناه باشید، مانند زن های دیگر نخواهید بود [چرا که شما همسران پیامبرصلی الله علیه وآله هستید]. پس باید تحریک آمیز سخن نگویید تا قلب های بیمار به شما طمع ننمایند و در خانه های خویش قرار گیرید و مانند زن های زمان جاهلیت خود را نیارایید و نماز را برپا دارید و زکات مال خود را بپردازید و از خدا و رسول او اطاعت نمایید.»
شیخ مفید علیه الرحمه که از اعاظم علما و مورد عنایت حضرت بقیةاللّه علیه السلام است، در کتاب «احکام النساء» می فرماید: بر زن مسلمان واجب است که در خانه بماند و خود را به وسیله آن مستور نماید و از خانه خارج نشود، جز آن که حقی از او ضایع شده باشد و برای احقاق حق خود خارج شود، و چون خارج می شود خود را نیاراید و با مردان نامحرم سخن نگوید و برای خرید و فروش با آنان روبه رو نشود، جز آن که ناچار شود، و در آن صورت باید صدای خود را نرم نکند و چشم در چشم طرف مقابل نیندازد.
و خوب است افراد امینی را برای انجام شؤون خود بگمارد تا این که گوید: زن می تواند برای احقاق حق خود با حاکم سخن بگوید و اگر برای این کار نیز کسی را نایب خود گرداند بهتر و پاداش آن بیشتر خواهد بود. زن نباید چشم خود را به نامحرمان بدوزد و با لطافت و نرمی با آنان سخن بگوید؛ همان گونه که خداوند به
ص :619
زن های پیامبر خود صلی الله علیه وآله نیز همین سفارش را کرده و فرموده است: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض».
سپس می گوید: برای زن مسلمان جایز نیست که زینت های خود را بر کسی ظاهر کند، مگر آنهایی که خداوند برای او حلال دانسته است و در قرآن نام آنان را برده و می فرماید: «زن ها نباید زینت های خویش را برای کسی ظاهر کنند، مگر برای شوهران و پدران و پدر شوهران و فرزندان و فرزندان شوهر و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران و زن های دیگر و غلامان خود و نوکران و اطفالی که هنوز مسایل زنانه را نمی فهمند. و نباید پاهای خود را به زمین به زنند به گونه ای که زینت هایشان معلوم شود. و ای مؤمنان! همگی به درگاه خداوند توبه کنید شاید رستگار شوید.»
سپس می گوید: زن نباید در خیابان ها و کوچه ها همراه با مردها راه برود، مگر این که ناچار باشد، در چنین صورتی باید از مردها فاصله بگیرد و در کنار آنها راه نرود.
فرمود: «من و فاطمه علیها السلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شدیم، من دیدم آن حضرت سخت گریان است، گفتم: یا رسول اللَّه، پدر و مادرم فدای شما! چه چیز شما را گریان نموده است؟
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: یا علی! شبی که مرا به معراج بردند زن هایی از امت خود را در عذاب سختی دیدم که برای من گران آمد، گریه من از آن عذاب سختی است که بر آنها دیدم، زنی را دیدم که به موهای خود آویخته بود و دماغ و مغز سر او از آتش می جوشید، زن [دیگری ]را دیدم که در آتش به زبان خود آویخته بود و آب جوشان بر حلق او فرو می ریخت؛ زن [دیگری] را دیدم که در آتش به پستان های خود آویخته بود؛ زن [دیگری] را دیدم که گوشت بدن خود را می خورد و آتش از زیر او زبانه می کشید؛ زن [دیگری] را دیدم که پاهای او را به دستهایش بسته بودند و مارها و عقربها بر او مسلّط بودند؛
زن [دیگری ]را دیدم که کر و کور و گنگ بود و در تابوتی از آتش قرار داشت و مغز سر او از
ص :621
بینی اش خارج می شد و بدن او از جزام و برص پاره پاره شده بود؛ زن [دیگری ]را دیدم که به پاهای خود در تنوری از آتش آویخته بود؛ زن [دیگری ]را دیدم که با مقراض آتشین گوشت بدن خود را از جلو و عقب می برید؛ زن دیگری را دیدم که صورت و دست های او به آتش می سوخت و مشغول خوردن روده های خود بود؛ زن [دیگری] را دیدم که سر او سر خوک و بدن او بدن الاغ بود و هزار هزار نوع از آتش بر او مسلّط بود؛ زنی را دیدم که به صورت سگ بود و آتش از عقب او داخل و از دهان او خارج می گردید و ملائکه آتش با گرزهای آتشین بر سر و بدن او می کوبیدند.
پس فاطمه علیها السلام به پدر خود فرمود: ای حبیب من و نور چشم من! به من بگویید عمل و روش آنان چه بوده که خداوند چنین عذابی بر آنان قرار داده است؟
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: دختر عزیزم! آن که با موی سر خود در آتش آویزان بود زنی بود که موی سر خود را از مردان نمی پوشید، آن که به زبان خود در آتش آویخته بود زنی بود که با زبان خود شوهر خویش را آزار می داد؛ آن که با پستان های خود در آتش آویخته بود زنی بود که از بستر شوهر خود دوری می جست؛
آن که با پاهای خود در آتش آویخته شده بود زنی بود که بدون اجازه شوهر خود از خانه خارج می شد؛
آن که گوشت بدن خود را در آتش می خورد زنی بود که خود را برای نامحرمان آراسته و آرایش می نمود؛ آن که دست های او به پاهایش بسته شده بود و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند زن
ص :622
آلوده ای بود که لباس خود را نظافت نمی کرد و غسل حیض و جنابت انجام نمی داد و نماز خود را سبک می شمرد؛
زنی که کر و کور و گنگ بود زنی بود که از زنا فرزندی می آورد و به عهده شوهر خود قرار می داد؛ آن که گوشت خود را با مقراض جدا می کرد زنی بود که خود را بر مردان نامحرم عرضه می نمود؛
آن که آتش صورت و بدن او را می سوزاند و خود مشغول خوردن روده های خویش بود زنی بود که زن های دیگر را برای زنای با نامحرمان آماده می نمود؛ زنی که سر او مانند خوک و بدن او مانند الاغ بود زنی بود که اهل دروغ و سخن چینی بود، و آن زنی که به شکل سگ بود و آتش از عقب او وارد و از دهان او خارج می گردید زنی آوازه خوان و اهل حسد بود.
سپس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «وای بر زنی که شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که شوهر او از او خشنود باشد.»
پسران جوان است که بسا منجر به فساد و ضایع شدن آبروی چندین خانواده می گردد و مع الاسف مانند فسادهای دیگر آشکارا انجام می شود وپدرها و مادرها برای آن قبحی قایل نیستند. پسری با دختری دوست می شود و بسا در دانشگاه و مراکز دیگر از همدیگر بهره مند می شوند و این عمل را ترّقی فکری و یا روشن فکری می پندارند، در حالی که موارد فساد و انحراف آن فراوان بوده و بسا فرزندهای نامشروعی از آن به وجود آمده و یا جلوگیری شده و یا سقط گردیده است و عجیب این است که هزاران گناه به وسیله این عمل انجام می شود و آن را حرام نمی دانند. اکنون به ایات قرآنی می نگریم تا ببینیم خداوند اجازه چنین عملی را داده است یا خیر؟
خداوند در سوره نساء، در باره کسانی که قادر به ازدواج با زن های آزاد نیستند، می فرماید: «با کنیزان عفیفه و پاکدامنی که اهل زنا نیستند و برای خود در پنهانی دوستی نگرفته اند ازدواج کنید، مشروط به آن که با اجازه مالکین باشد و مهر آنان را به طور شایسته بپردازید.»
و در سوره مائده نیز در باره ازدواج موقت می فرماید: «.. مجازید با زن ها ازدواج موقت انجام دهید، در صورتی که آن زن ها پاکدامن باشند و از زنا دوری جسته و دارای دوستان سرّی [برای بهره گیری] نباشند.»
البته مسلمان نباید با بودن زن های مسلمان با زنان مجوسی و نصرانی و یهودی ازدواج موقت انجام دهد.
ص :624
خلاصه سخن این که از آیات فوق حرمت اتّخاذ اخدان (دوست پسر و دوست دختر گرفتن) روشن است و از سویی شکی نیست که آیه شریفه «لاتقربوا الزنا...»؛ یعنی نزدیک زنا نشوید به حرمت آن اشاره دارد، بلکه می توان گفت که این کار مصداق روشن نزدیک شدن به زنا است.
بعضی از فقها عشق به غیرخدا و رسول و ائمه معصومین علیهم السلام و همسر حلال و پدر و مادر و صلحا و نیکان را، اگر در حد جنون یا نزدیک به جنون باشد، مانند عشق لیلی و مجنون، حرام دانسته اند. این نوعی گونه عشق ها بیماری محسوب می شود و ضرر آن قطعی و بسا موجب فضیحت و رسوایی خواهد بود و اگر نسبت به زن و یا مرد اجنبی باشد حرمت آن شدیدتر خواهد بود. از این رو، در قرآن آمده است که خداوند به همسران پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض» (احزاب/32)؛ یعنی «همسران پیامبرصلی الله علیه وآله نباید با نرمی و ناز سخن بگویند تا کسی که در قلب او بیماری شهوت است به آنان طمع کند.» روشن است که این گرچه این عمل نسبت به همسران رسول خداصلی الله علیه وآله زشت تر خواهد بود.
علامه مجلسی، در کتاب بحار، بابی به نام «ذم العشق و علّته» باز نموده و از امالی صدوق، از مفضل، نقل نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام در باره عشق سؤال نمودم و آن حضرت فرمود: «قلوب خلت عن ذکر اللّه فاذاقها اللّه حبّ غیره»؛ یعنی:
«هنگامی که قلب ها از
ص :625
یاد خدا خالی می شود خداوند آنها را به محبت غیر خود مبتلا می نماید.» (علل، ج 1/140)
و از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «إنّ أخوف ما أتخوّف علی أمتی من بعدی هذه المکاسب المحرمة و الشهوة الخفیّة و الربا.» یعنی: «خطرناک ترین چیزی که من برای امت خود از آن هراس دارم شغل ها و مکاسب حرام و عشق بازی و ربا است.» (بحار، 70/158)
آری عشق به خدا و اولیای او شیرین ترین نعمت های خداست و با بودن آن عشق به مسائل مادی برای مؤمن شیرینی ندارد.
در کتاب کافی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «أفضل الناس من عشق العبادة فعانقهاو أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها، فهو لایبالی علی ما أصبح من الدنیا، علی عسر أم علی یسرٍ»؛ یعنی «بهترین مردم کسی است که به عبادت خدا عشق بورزد و آن را در آغوش بگیرد و قلباً آن را دوست بدارد و در عمل نیز به عبادت خدا مشغول باشد، بلکه خود را برای عبادت خداوند آماده ساخته باشد. چنین کسی نسبت به مشکلات دنیا باکی نخواهد داشت.» (کافی، ج 2/83)
در همان کتاب، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که می فرماید: «طوبی لمن أخلص للّه العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بماتری عیناه و لم ینس ذکراللّه بما تسمع أذناه و لم یحزن صدره بما أعطی غیره.»؛ یعنی: «خوشا به حال کسی که عبادت و دعای خود را خالصاً برای خدا انجام دهد، به واسطه آنچه بین مردم می بیند قلب او غافل نشود و به واسطه آنچه می شنود خدا را فراموش نکند و به واسطه نعمت هایی که خداوند به دیگران داده سینه او تنگ نگردد.» (کافی، ج 2/16)
یکی از گناهانی که وعده عذاب و کیفر دنیا و آخرت برای آن داده شده، شایع نمودن
ص :626
و ترویج اعمال خلاف و زشتی هاست. از روایات استفاده می شود که اشاعه فحشا اختصاص به ترویج و انتشار اعمال جنسی ندارد. شایع کننده عمل زشت همانند انجام دهنده آن عمل است محسوب می شود.
از آیات و روایاتی که در باره گمان بد و تجسّس و غیبت و حفظ حرمت و آبروی مؤمن و امثال آنها بیان شده، ظاهر می شود که خداوند از پخش هر عیب و زشتی و گناه و اعمال خلاف و منکرات و تضییع آبروی مردم، به هر عنوان و کیفیتی که باشد، منع نموده و نخواسته آبروی کسی ضایع منکرات و کارهای زشت شایع شود.
خداوند در سوره نور می فرماید: «برای کسانی که دوست می دارند زشتی ها و فساد بین مردم شایع شود، عذاب و کیفر دردناکی در دنیا و آخرت خواهد بود. خداوند [زشتی این عمل را] می داند و شما نمی دانید، و اگر فضل و رحمت و مهربانی او بر شما نبود [شما را مؤاخذه می فرمود].»
و در آیه بعد از آن می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! به دنبال شیطان حرکت نکنید و اگر به دنبال او حرکت کنید و به وسوسه های او گوش فرا دهید، او شما را به اعمال خلاف و ناپسند امر خواهد نمود، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نمی بود، احدی از شما به سعادت و نجات دست نمی یافت.»
در تفسیر آیه فوق، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که در باره مؤمنی، آنچه چشم او دیده و گوش او شنیده است را به دیگران بازگو کند [و از او عیب جویی نماید]، از کسانی خواهد بود که خداوند در باره آنان فرموده: «إنّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا و الآخرة...»
شخصی امام کاظم علیه السلام شخصی به آن حضرت گفت: در باره یکی از برادران دینی خطایی به گوش من
ص :627
می رسد و چون از او سؤال می کنم او انکار می نماید، در حالی که افراد مورد وثوق و اطمینان چنین خبری را به من داده اند، [کدام یک را بپذیرم؟] امام کاظم علیه السلام فرمود: «چشم و گوش خود را نسبت به برادر خود تکذیب کن و اگر پنجاه نفر نزد تو علیه او شهادت داده باشند و او انکار کند، تو باید حرف او را تصدیق کنی و حرف بدگویان را تکذیب نمایی، و هرگز با پخش سخنان آنها آبرو و حیثیت او را از بین نبری وگرنه مصداق این آیه قرآن خواهی بود: «إنّ الذّین یحبّون أن تشیع الفاحشة...».»
امام صادق علیه السلام می فرماید: کسی که عمل زشتی را شایع می کند مانند کسی است که آن عمل را انجام داده است.
در حرمت این عمل شکی نیست و چنین زنی مورد لعنت خداوند و مستحق عذاب خواهد بود. در روایات فراوانی زینت کردن زن برای غیر شوهر و یا خوشبو نمودن و یا بدون اجازه همسر خود از خانه او خارج شدن حرام شمرده شده و فقها نیز فتوای به حرمت این سه چیز داده اند که برای تنبّه و توجه به برخی از آنها اشاره می شود.
ص :628
رسول صلی الله علیه وآله فرمود: «هر زنی که خود را خوشبو کند و از خانه خارج شود مورد لعنت خدا و... خواهد بود تا وقتی که به خانه خود باز گردد.»
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «هر زنی که خود را برای غیر شوهر خود خوشبو نماید هیچ نمازی از او قبول نمی شود تا این که از این عمل دست بردارد و غسل توبه به جا آورد، همانند این که غسل جنابت انجام می دهد.
و هم چنین اگر هر زینت دیگری را برای غیر شوهر خود انجام دهد یا با هر زینتی از خانه خارج شود و خود را در معرض دید اجانب قرار دهد، مورد لعنت خواهد بود تا به خانه باز گردد.»
صاحب وسائل، با سند خود، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت نهی نمود که زنی بدون اجازه همسر خود از خانه خارج شود و فرمود: «اگر چنین کند ملائکه آسمان ها و جن و انس او را لعنت می کنند تا به خانه خود باز گردد.» همچنین آن حضرت حرام نمود که زنی برای غیر شوهر خود زینت نماید و فرمود:«اگر چنین کند بر خداوند حق است که او را به آتش بسوزاند.»
مؤلّف گوید: آنچه ذکر شد از حرمت زینت و خوشبو نمودن زن برای غیر شوهر و
ص :629
خروج از خانه بدون اجازه او مورد اتفاق همه فقها می باشد. تفصیل این بحث در کتاب «آیین همسرداری و آداب زندگی» بیان شده، مراجعه شود.
به اتفاق همه فقها، زینت کردن مرد با حریر و طلا و آنچه مخصوص به زن هاست، مانند دست بند و سینه بند و خلخال و گردن بند و پوشیدن لباس هایی که مخصوص زن هاست، حرام است؛ چنان که پوشیدن لباس های مخصوص مردها، برای زن حرام می باشد.
شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب مکاسب محرمه می فرماید: زینت نمودن مرد با حریر و طلا و آنچه مخصوص به زن هاست، مانند دست بند و خلخال و لباس های مخصوص به آنها طبق عادت های محلی، حرام است؛ چنان که زینت نمودن زن ها نیز به آنچه مخصوص به مردهاست، حرام و گناه است.
سپس می گوید: حرمت زینت نمودن مرد با حریر و طلا معلوم است؛ چنان که در بحث لباس نماز گذار بیان گردیده، و اما حرمت زینت مرد و زن به آنچه گفته شد از روایت نبوی مشهوری که در کتاب کافی و علل الشرایع نقل شده ظاهر می گردد.
تا این که گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند لعنت نموده [لعنت نماید ]مردهایی را که خود را شبیه به زن ها می کنند و زن هایی را که خود را شبیه به مردها می نمایند.»
ص :630
امیرالمومنین علیه السلام در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله مردی را مشاهده نمود که لباس زن ها را پوشیده بود. پس به او فرمود: «از مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله خارج شو که من از آن حضرت شنیدم می فرمود: خدا لعنت نموده [لعنت نماید] مردهایی را که خود را شبیه به زن ها می کنند و زن هایی را که خود را شبیه به مردها می نمایند.»
و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام، از پدرانش، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که آن حضرت شدیداً نسبت به این مسأله نهی می فرمود و اجازه نمی داد مردی خود را شبیه به زن ها و یا زنی خود را شبیه به مردها کند و یا مرد لباس زن و زن لباس مرد را بپوشد.
خواه با قصد لذّت باشد و یا بدون قصد لذّت و نگاه به محارم، مانند مادر و خواهر و خواهر زاده و بردار زاده و مادر زن و زن پدر و عمّه و خاله و همسر و فرزندان همسر از شوهر دیگر و فرزند و فرزندان فرزند، در صورتی که با قصد لذّت نباشد حلال است. همچنین نگاهی که بدون اختیار می افتد نیز حلال است، اما ادامه آن و نگاه بعد از نگاه حرام می باشد.
بعضی از فقها، نگاه به صورت و دست های زن های نامحرم را، اگر بدون قصد لذّت باشد حلال می دانند، چنان که نگاه بدون لذّت به زن های صحرا نشین و روستاییانی که خود را نمی پوشانند و اگر به آنان نهی شود نمی پذیرند و نگاه به زن مجنون و دیوانه را نیز بدون قصد لذّت حلال می دانند.
نگاه به عورت دیگران، گرچه از محارم باشند، حرام است، ولی به عورت غیر مسلمان، مانند نگاه به عورت الاغ است.
نگاه به غیر محارم، در صورت ضرورت، مانند معالجه و نجات از غرق شدن و آتش سوزی و امثال آنها، اگر بدون قصد لذّت باشد، حلال است.
آنچه گفته شد از رساله های عملیه و آیات و روایات معصومین علیهم السلام استفاده می شود. اینک برای تیمّن و تبرّک توجه شما را به آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام معطوف می داریم.
امام صادق علیه السلام می فرماید:«نگاه به نامحرم تیری از تیرهای مسموم شیطان است و بسا یک نگاه آلوده و حرام حسرت بسیار طولانی را همراه خواهد داشت.»
ص :632
و فرمود: «آیا کسانی که به پشت سر زن های نامحرم نگاه می کنند نمی ترسند که دیگران به پشت سر زن های آنان نگاه کنند؟!»
و فرمود:«نگاه بعد از نگاه تخم شهوت را در قلب می کارد و کافی است که سبب فتنه و گرفتاری و افتادن در دام شیطان شود.»
بزنطی می گوید: به امام هستم علیه السلام گفتم: آیا مرد می تواند به موهای خواهر زن خود نگاه کند؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر از «قواعد»، یعنی زن های مسن و از کار افتاده باشد مانعی ندارد.» گفتم: آیا خواهر زن با زن غریبه یکسان است؟ فرمود: «آری.»
امام صادق علیه السلام در مورد کسی که می خواهد با زنی ازدواج کند، فرمود: «می تواند به صورت و مواضع زینت او نگاه کند.»
و فرمود: «نگاه به زن های اهل بادیه، یعنی صحرانشینان و روستاییانی که مقیّد به پوشش نیستند و به امر و نهی کسی نیز گوش نمی دهند، مانعی ندارد، چنان که نگاه به زن دیوانه که عقل خود را از دست داده، اگر از روی شهوت نباشد، مانعی ندارد.»
و فرمود: «نگاه به عورت غیر مسلمان، مانند نگاه به عورت الاغ است.»
و فرمود: هر کجا در قرآن مسأله حفظ فرج آمده، مقصود دوری از زنا می باشد، جز آیه (قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یخفظوا فروجهم - و قل للمؤمنات یفضضن من أبصارهنّ) که مقصود پرهیز از نگاه مرد به عورت برادر خود و پرهیز زن از نگاه به عورت خواهر خود می باشد.»
ابوحمزه ثمالی می گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: زنی که در جاهای حساس بدن او
ص :633
شکستگی یا زخمی باشد و مرد برای معالجه او سزاوارتر و داناتر است، آیا آن مرد معالج می تواند به بدن چنین زنی برای معالجه نگاه کند؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «اگر آن زن چاره ای جز آن نداشته باشد مانعی ندارد.»
علی بن جعفر می گوید: از برادرم موسی بن جعفرعلیه السلام سؤال کردم: آیا مرد می تواند زنی را که در ران و یا شکم و یا بازوی او جراحتی باشد معالجه کند؟ فرمود: «خیر.» گفتم: آیا زن می تواند مردی را که در شکم و یا ران و یا باسن او زخم و جراحتی هست معالجه کند؟ فرمود: «اگر در عورت او نباشد مانعی ندارد.»
مؤلّف گوید: فقها و مراجع تقلید، مجاز نمی دانند که طبیب بدون اضطرار و ناچاری با بدن مریض نامحرم تماس پیدا کند و در صورت اضطرار نیز در حد اضطرار اجازه می دهند تا جایی که می فرمایند اگر معالجه به وسیله نگاه انجام می گیرد تماس پیدا نکند و اگر به وسیله تماس انجام می گیرد نگاه نکند.
مرحوم آیةاللَّه گلپایگانی در کتاب «مختصرالاحکام» می فرماید: اگر طبیب برای
ص :634
معالجه زن نامحرمی چاره ای جز نگاه به بدن او ندارد، نگاه به او مانعی ندارد، لکن اگر با نگاه تنها امکان معالجه هست تماس پیدا کردن با آن مریض نامحرم حرام است و اگر با تماس، معالجه امکان پذیر است، نگاه کردن به او حرام می باشد.
سایر مراجع نیز همین گونه فرموده اند.
سالخورده و موارد ضرورت، مانند معالجه و امثال آن، بیان گردید مشروط به آن است که با قصد لذّت همراه نباشد و گرنه این نگاه ها نیز حرام خواهد بود و بر حرمت آنها ادعای اجماع شده است.
اگر گفته شود: «موارد جو از نظر خالی از تلذّد نیست و ریبه به معنای خوف وقوع در حرام است، بنابراین محظوری جز خوف وقوع در حرام نیست و این نگاه ها اگر همراه با لذّت هم باشد مانعی ندارد»، چنین سخنی، هرگز قابل قبول نیست؛ چرا که نگاه به محارم اگر همراه با لذّت باشد تیری از تیرهای شیطان است - چنان که در روایت آمده- و نگاه بعد از نگاه و یا ادامه دادن نگاه - مطابق سخن معصوم علیه السلام تخم شهوت را در دل غرس می کند و موجب فتنه خواهد بود و شکی نیست که نگاه دوم و یا ادامه دادن نگاه، از روی عمد و لذّت است لذا رسول خداصلی الله علیه وآله به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود «یا علی! نگاه اول برای تو خطری ندارد، ولی نگاه دوم[که از روی عمد انجام می گیرد] خطرناک است.»
فقیه بزرگوار سیّد یزدی، در کتاب عروة الوثقی می گوید: زن هایی که ازدواج با آنان به علت نسب و یا شیر خوردن و یا ازدواج حرام است نگاه به غیر عورت آنها، اگر بدون قصد لذّت و ریبه باشد، جایز است؛ چنان که نگاه آنان نیز به محارم خود به این کیفیت جایز می باشد.
ص :636
سپس می گوید: شنیدن صدای زن نامحرم، اگر بدون لذّت و ریبه باشد، جایز است. و بر او نیز جایز است صدای خود را در مقابل نامحرم بلند کند، اگر ترس از فتنه و فساد نباشد.
گرچه احتیاط این است که در غیر موارد ضرورت این عمل ترک شود؛ مخصوصاً در مورد زن جوان. آری، صحبت کردن زن با مردهای نامحرم، اگر با صدای مهیج و تحریک آمیز باشد، حرام خواهد بود.
بنابر صریح آیات قرآن واجماع همه مسلمین همبستر شدن مرد با همسر حایض خود حرام است وبر زن نیزحرام است که تمکین نماید ولی بهره های دیگر جز جماع حلال است.
خداوند در سوره بقره می فرماید: «ای رسول من! مردم از تو در باره حیض سوال خواهند نمود، در پاسخ آنان بگو: آلودگی حیض (پریود) برای مرد موجب آزار و تنفراست. بنابراین در این حالت از زن ها کناره گیری کنید و با آنان نزدیکی نکنید تا از این آلودگی پاک شوند [و غسل کنند] و چون پاک شدند [و غسل کردند] با آنان از راهی که خدا شما را امر نموده همبستر شوید. همانا خداوند توّابین [یعنی کسانی که فراوان توبه می کنند] و متطهرین [یعنی کسانی که بدن خود را با آب شستشو می کنند و از پلیدها
ص :637
دوری می جویند] را دوست می دارد.»
در کتاب کافی نقل شده که از امام صادق علیه السلام سوال شد: مرد از همسر حایض خود چه بهره ای می تواند ببرد؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «هر بهره ای می تواند از او ببرد جز همبستر شدن از جلو.» و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: «هر بهره ای می تواند از او ببرد جز از محل آلودگی و خون.»
و در همان کتاب نقل شده که از آن حضرت سؤال شد: نزدیکی با زنی که ازآلودگی پاک شده و غسل نکرده است چگونه است؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر همسر او مشتاق به همبستر شدن با او باشد باید او را امر کند تا محل خون را تطهیر نماید و سپس با او همبستر شود.» و در روایت دیگری نیز آمده که فرمود: «اگر بعد از انجام غسل همبستر شود بهتر خواهد بود.»
مرحوم آیة اللّه فقیه یزدی در کتاب عروة الوثقی می فرماید: همبستر شدن مرد با همسر خود از جلو در حال حیض حرام است، گرچه به اندازه حشفه داخل کند و انزال نیز نشود، بلکه احتیاط این است که کمتر از حشفه هم داخل نشود و برای زن نیز تمکین حرام است، ولی بهره های دیگر، مانند بوسیدن و... جایز است و اما همبستر شدن از پشت محل اشکال می باشد.
مؤلّف گوید: اصل مسأله حرمت نسبت به جماع حایض مورد اتفاق و اجماع علمای اسلام است، لکن در بعضی از فروعات آن اختلاف است که باید به رساله های عملیه مراجعه شود.
ص :638
علاّمه حلی در کتاب قواعد می فرماید: برای مرد حرام است که در حال اختیار بیش از چهارماه از همبستر شدن با همسر خود امتناع ورزد؛ چنان که حرام است مسافرتی به کند که بیش از چهارماه به طول بینجامد، جز آنکه یا همسر راضی باشد و یا او را همراه خود ببرد و یا سفر او واجب و ضروری باشد.
مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: حرام است مرد از همسر خود کناره گیری کند، و با او همستبر نشود بلکه بر او واجب است که در هر چهار ماه یک مرتبه با همسر دایمی خود همبستر شود واگر چهار همسر داشته باشد در صورتی که یک شب نزد، یکی از آنان بخوابد باید نزد بقیه نیز به همان اندازه بخوابد و حرام است که بعضی از آنان را بر بعض دیگر ترجیح دهد، لکن اگر کمتر از چهار همسر داشته باشد لازم نیست این مساوات را رعایت کند.
صفوان بن یحیی گوید: من از حضرت رضاعلیه السلام در باره مردی که همسر جوانی دارد و به علت مصیبتی که بر او وارد شده ماه ها، بلکه تا یک سال، با همسر خود آمیزش نمی کند
ص :639
و قصد او آزار دادن آن زن نیست سؤال نمودم و گفتم: آیا آن مرد در این عمل گناهکار خواهد بود؟
امام علیه السلام فرمود: «اگر چهار ماه بگذرد و با او همبستر نشود گناهکار است.» فقیه یزدی صاحب کتاب عروة الوثقی نیز می فرماید: حایز نیست کسی بیش از چهار ماه از آمیزش با همسر خود خودداری کند، خواه همسر او دایمی باشد و یا موقت و خواه جوان باشد و خواه پیر و خواه مرد در وطن باشد و یا در سفر، جز سفر واجب، مانند حج. سپس می گوید: همبستر شدن با همسر متوقف بر مطالبه او نیست، او چه مطالبه کند و چه نکند، این وظیفه بر عهده مرد ثابت است. البته در موارد زیر این گونه نیست:
1- رضایت زن به ترک زناشویی؛ 2- در ضمن عقد نکاح با او شرط شده باشد که عمل زناشویی انجام نگیرد؛ 3- زناشویی برای زن و یا برای مرد ضرر داشته باشد؛ 4- زن به اختیار خود در مسافرت و غیبت باشد ؛ 5- زن ناشزه و نافرمان شده باشد.
لکن اگر عمل زناشویی، به هر دلیل، انجام نشده باشد، قضا و جبران آن واجب نیست.
مرحوم امام خمینی نیز در رساله تحریر الوسیله می فرماید: حق مرد بر زن چند چیز است:
1- از او اطاعت کند و نافرمانی او را نکند؛ 2- بدون اجاره او از خانه خارج نشود، حتی اگر برای ملاقات پدر و مادر و یا عیادت از آنان و یا شرکت در مراسم فوت آن ها باشد؛ 3- خود
ص :640
را کاملاً در اختیار او قرار دهد و از هیچ گونه بهره گیری مشروع از او جلوگیری نکند.
و اما حق زن بر مرد نیز چند چیز است: 1- خوراک و پوشاک [و مسکن] او را طبق متعارف تأمین کند؛ 2- از خطاهای او بگذرد؛ 3- با او بداخلاقی نکند و با صورت گرفته با او برخورد ننماید.
سپس می فرماید: [حق دیگری ندارد جز این که] در هر چهار ماه، واجب است، ولو یک مرتبه با او جماع کند، [گرچه به اندازه حسفه باشد].
خواستگاری و پیشنهاد ازدواج کردن نسبت به زن شوهر دار و یا زنی که در دوران عده رجعیه به سر می برد و همسر او در آن مدت می تواند با زن خود ادامه زندگی دهد حرام است، گرچه پیشنهاد معلّق به جدا شدن از شوهر اول و گذشتن مدت عده باشد، چرا که زن مطلّقه رجعیّه در حکم زوجه و همسر می باشد.
صاحب جواهر، بعد از بیان این مسأله، می فرماید: این حرمت به صورت اجماع از بسیاری از فقها نقل شده و [اگر اجماع محصّل محسوب نشود باز] حجت خواهد بود. افزون آن که پیشنهاد ازدواج به زن شوهر دار با حرمت عرض مؤمن منافات دارد و عرض مؤمن همانند مال و خون او محترم است و بسا با این عمل زندگی آن مرد گرفتار فتنه و فساد می شود و ممکن است آن زن برای نجات و جدا شدن خود از شوهر اول بکوشد تا او را به وسیله سمّ و یا چیز دیگری از بین ببرد و این حوادث معلول آن پیشنهاد خواهد بود.
ص :641
زنی که شوهر او از دنیا رفته باید عدّه وفات نگه دارد، یعنی چهار ماه و ده روز صبر کند و با مرد دیگری ازدواج ننماید و اگر بار دار باشد باید تا وضع حمل فرزند نیز صبر کند و اگر قبل از گذشتن چهار ماه و ده روز، فرزند او به دنیا بیاید باید صبر کند تا مدت چهار ماه و ده روز بگذرد و در این مدت برای زن حرام است لباس های زینتی بپوشد و هر زینت دیگری را در خود ایجاد کند.
ابن ابی یعفور می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: وظیفه زنی که شوهر خود را از دست داده چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «در دوران عده، برای زینت سرمه نکشد و بوی خوش استعمال نکند و لباس زینت نپوشد و در غیر خانه شوهر نماند، [ولی ] باید حقوقی که بر او واجب است انجام دهد و حج به جا آورد و چون غسل می کند می تواند موی خود را شانه بزند.»
در بعضی از روایات آمده که اگر خضاب و سرمه و لباس رنگین و بوی خوش برای زینت نمودن برای همسر نباشد، مانعی ندارد.
ص :642
مرحوم سیّد یزدی، در عروة الوثقی می فرماید: بر زنی که شوهر او از دنیا رفته است واجب است، در دوران عده وفات، از زینت کردن در بدن و لباس، مانند سرمه کشیدن و استعمال بوی خوش و امثال این ها، خود داری کند و معیار زینت، زمان و مکانی است که در آن زندگی می کند. سپس می گوید: دلیل حرمت زینت برای چنین زنی، اجماع و اخباری است که به دست ما رسیده است.
مؤلّف گوید: آنچه گفته شد مربوط به زنی است که شوهر او از دنیا رفته است، امّا دیگران مطابق روایات و سخنان معصومین علیهم السلام حق ندارند بیش از سه روز برای فوت ارحام و خویشان خود ترک زینت کنند و لباس سیاه بپوشند و اساساً لباس سیاه هیچ دستوری ندارد، و چنان که گذشت پوشیدن، لباس سیاه مذموم و مکروه نیز می باشد.
محمّد بن مسلم گوید: امام صادق و یا امام باقرعلیه السلام فرمود: «هیچ کس حق ندارد[برای
ص :643
مرگ کسی ] بیش از سه روز ترک زینت کند، جز زنی که شوهر او از دنیا رحلت نموده باشد که باید در ایام عده وفات، زینت را ترک کند.»
آری، در زمان ما، یکی از نادانی ها همین است که برای کسی که از دنیا می رود تا چهل روز و یا تا یک سال ترک زینت می کنند و لباس سیاه می پوشند و تا یک هفته مراسم تعزیه بر قرار می کنند، در حالی که امام باقرعلیه السلام می فرماید:«از وقت مرگ تا سه روز بیشتر برای میت نباید ماتم بگیرند.»
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «رسول خداصلی الله علیه وآله به فاطمه علیها السلام [در مرگ بعضی از بنی هاشم] فرمود که نزد اسماء بنت عمیس به رود و بگوید که او و زن های دیگر بیایند و طعامی برای آنان تهیه شود و تا سه روز عزا و ماتم برگزار کنند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «پس از این دستور سنّت بین مسلمانان بر آن جاری شد.»
مرد حرام است و خلافی در حرمت آن دیده نشده، بلکه حرمت آن اجماعی است.
صاحب وسائل، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «مرد نباید لباس طلا بافت، بپوشه و نباید با آن نماز بخواند، چرا که لباس طلا بافت مخصوص اهل بهشت است.»
در همان کتاب، از علی بن جعفر نقل شده که گوید: از امام کاظم علیه السلام سؤال کردم: آیا صحیح است مرد انگشتری طلا به دست به خود کند؟ فرمود: «خیر.»
مرحوم سید یزدی، صاحب عروة الوثقی، یکی از شرایط لباس نماز گزار را آن می داند که اگر مرد است لباس او طلا بافت نباشد. سپس می فرماید: در غیر نماز نیز پوشیدن لباس طلا بافت برای مردها حرام است.
سپس می افزاید: برای مردها نیز حرام است که در لباس حریر محض نماز بخوانند، خواه به اندازه ساتر عورت باشد یا نباشد، بلکه در غیر نماز نیز پوشیدن آن برای مردها حرام است.
آن گاه می فرماید: زینت به طلا برای مردها کلاً حرام است، خواه لباس باش و یا انگشتر و مانند آن.
مرحوم آیة اللَّه خمینی و آیة اللَّه گلپایگانی نیز در کتاب تحریر و هدایة العباد می فرمایند: از شرایط لباس نماز گزار، اگر مرد باشد، این است که لباس او طلا بافت نباشد، بلکه زینت به طلا، مانند انگشتر و حلقه و زنجیر، برای مردها در حال نماز و غیر نماز حرام است.
ص :645
صاحب عروة الوثقی می فرماید: پوشیدن لباس شهرت حرام است و آن این است که مرد لباسی که از جهت جنس یا رنگ یا کیفیت و یا دوخت خلاف زیّ اوست بپوشد، مانند این که عالم دینی لباس ارتشی بپوشد و یا ارتشی لباس روحانی بپوشد. همچنین حرام است مردها لباس مخصوص به زن ها را بپوشند و یا زن ها لباس مخصوص به مردها را بپوشند و بهتر است که در آنها نماز نیر نخوانند .
صاحب وسائل، با سند صحیح، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «خداوند از پوشیدن لباس شهرت خشم دارد.»
مؤلّف گوید: روایات این بخش در کتاب وسائل نقل شده و به علت رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر می شود، لکن در پایان این بخش روایتی را که از نشانه های آخرالزمان و ظهور امام زمان علیه السلام است ذکر می کنیم.
مرحوم صدوق، در کتاب علل الشرایع، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که آن
ص :646
حضرت در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله مردی را دیدند که خود را به شکل زن در آورده بود. پس به او فرمود: «ای کسی که رسول خدا به او لعنت نموده! از مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله خارج شو!» سپس فرمود: من از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: «خداوند مردهایی را که خود را به شکل زن در می آورند و زن هایی را که خود را به شکل مرد در می آورند را لعنت نموده است.»
مرحوم صدوق، در کتاب «فضائل الأشهر الثلاثة»، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «زمانی بر این مردم خواهد آمد که زنا بین آنان آشکار می شود و مردها به شکل زن ها و زن ها به شکل مردها در می آیند. در آن زمان کسی به نماز و احکام دین و دستورات آن توجه نمی کند.»
غنا و آوازه خوانی وموسیقی و هر صدا و صوتی که لهو و بازی و مناسب مجالس لهوی و خوشگذرانی باشد، حرام و از گناهان کبیره و بزرگ است.
خداوند در قرآن برای آوازه خوانی وعده عذاب خوارکننده ای داده و مؤمنین را امر نموده که از آن دوری کنند و آن را در ردیف بت پرستی قرار داده است.
حضرت رضاعلیه السلام، ضمن بیان گناهان کبیره فرمود: «اشتغال به ملاهی از گناهان کبیره است.» [عیون الاخبار الرضا ج 127/2 ؛ بحار ج 12/76]
ص :647
امام صادق علیه السلام فرمود: «مقصود از قول زور در آیه شریفه «والذین لایشهدون الزور» و آیه شریفه « و اجتنبوا قول الزور» غنا و آوازه خوانی است.» و فرمود: «غنا منشأ نفاق است.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «غنا از گناهانی است که خداوند برای آن وعده آتش دوزخ داده است.» و سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «و من الناس من یشتری لهو الحدیث...».
در کتاب شریف کافی نقل شده که مردی به امام صادق علیه السلام گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! من همسایگانی دارم که زن های آوازه خوان در خانه های آنها آوازه خوانی می کنند و تنبک و دایره می زنند. گاهی من در دستشویی و توالت که می روم بیشتر می نشینم که صدای آنان را بشنوم، آیا این کار برای من حرام است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «چنین کاری رامکن.» آن مرد گفت: به خدا سوگند، من در مجالس آنان شرکت نمی کنم و تنها صدای آنان به گوش من می رسد و من بیشتر می نشینم که صدای آن ها را بشنوم.
امام علیه السلام فرمود: «شگفتا! مگر نشنیدی که خداوند می فرماید: فردای قیامت گوش و چشم و دل مورد سؤال واقع می شوند؟» آن مرد گفت: صحیح فرمودید. به خدا سوگند، مثل این که تاکنون من این آیه را از کسی نشنیده بودم. اکنون با کمک خداوند چنین کاری را تکرار نمی کنم و استغفار خواهم نمود.
ص :648
امام علیه السلام فرمود: «برخیز و غسل [توبه] کن و آنچه می توانی استغفار کن که تو عمل بزرگ و خطرناکی را انجام می داده ای. چه بد می بود حال تو اگر با این عمل از دنیا می رفتی. پس خدا را ستایش کن و از آنچه خداوند را خوش نیاید توبه نما که خداوند جز از کار زشت و گناه کراهت ندارد، و هرکاری را اهلی است، تو این کار را به اهلش واگذار.»
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری، در باره آثار غنا و موسیقی فرمود: «خانه ای که در آن غنا و موسیقی باشد، از رسوایی ایمن نیست و دعا در آن مستجاب نمی شود و ملائکه رحمت در آن وارد نمی گردند.»
حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «کسی که در دنیا از غنا و موسیقی پرهیز کند، خداوند بادها را امر می کند تا درختی رادر بهشت به حرکت در آورند و او از آن درخت صدایی خواهد شنید که مثل آن را نشنیده است و کسی که از غنا و موسیقی پرهیز نکند آن نوای دلپذیر رانخواهد شنید.»
امام باقرعلیه السلام ،در باره گوش فرا دادن به غنا و موسیقی می فرماید: «کسی که به سخن گوینده ای گوش فرا دهد، [در حقیقت] او را پرستیده است. پس اگر گوینده از ناحیه خدا سخن بگوید او خدا را پرستش نموده و اگر از ناحیه شیطان سخن بگوید او شیطان را پرستش نموده است.»
مردی به امام باقرعلیه السلام گفت: غنا چیست و چگونه است؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر خداوند
ص :649
حق و باطل رااز یکدیگر جدا کند، غنا در طرف باطل قرار می گیرد یا در طرف حق؟» آن مرد گفت: در طرف باطل قرار می گیرد. امام علیه السلام فرمود: «به راستی به حق حکم کردی، همانا غنا از گروه باطل است.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که در کنار نعمت های خداوند، از وسایل موسیقی و غنا استفاده کند، نعمت های خداوند را کفران نموده است.»
و فرمود: «استفاده از اسباب لهو و موسیقی موجب روییده شدن نفاق در قلب می شود؛ چنان که آب موجب روییدن سبزی می شود.»
و فرمود: «کسی که چهل روز در خانه اش موسیقی و غنا نواخته شود، خداوند شیطانی را به نام «قفندر» بر او مسلط می کند و او اعضای خود را بر جمیع اعضای او قرار می دهد و هیچ عضوی نمی ماند جز آن که شیطان عضوی از خود را بر روی آن قرار می دهد و در چنین زمانی خداوند حیا را از او می گیرد و او بعد از آن باکی ندارد نسبت به آنچه می گوید و آنچه نسبت به او گفته می شود. [یعنی غیرت از وجود او دور خواهد شد].»
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید: «هنگامی که چهل روز در منزل کسی
ص :650
آلات موسیقی نواخته شود و مردها در آن خانه وارد شوند، شیطانی به نام «قفندر» که قیافه زشتی دارد، هر عضوی از بدن خود را بر اعضای صاحب خانه قرار می دهد و سپس در آنها می دمد و غیرت از صاحب آن خانه سلب می شود، به گونه ای که اگر کسی به همسران او تجاوز کند باکی ندارد.»
و فرمود: «مجلس غنا و موسیقی مجلسی است که خداوند به اهل آن نظر رحمت نخواهد نمود و آن مصداق آیه شریفه «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه...» می باشد.»
تردیدی نیست که آنچه از ناحیه وحی توسط پیامبران خداعلیهم السلام برای بشر بیان گردیده، مطابق مصالح دنیایی و آخرتی او بوده و پیامبران خداعلیهم السلام راهنمایان و خیرخواهان واقعی انسان بوده اند.
ممکن است انسان ها از این مسیر حرکت نکرده و به ادیان آسمانی معتقد نبوده و گرفتار خواسته های نفسانی خود شده باشند و ارزش را در آزاد گذاردن غرایز جنسی و خواسته های نفسانی خود بدانند و ممنوعیت هایی را که در مکتب انبیا و پیامبران خداعلیهم السلام آمده خلاف آزادی و ظلم به بشر و موجب محرومیت او بدانند.
البته در جای خود روشن شده که چنین تفکری، جاهلی و حیوانی و ضد ارزش است. از سویی، فراوان بوده و هستند دانشمندان و فرهیختگانی که اگر ایمان به مکاتب وحی هم نداشته و ندارند به حکمت هایی که در ممنوعیت های ادیان آسمانی آمده پی برده و خطرهای تخلف از آنها را گوشزد نموده و انسان را از آسیب های آنها برحذر داشته اند.
ص :651
در کتاب گناهان کبیره، از کتاب «مناظره دکتر ویپر» و کتاب «بلاهای اجتماعی قرن ما» و کتاب «موسیقی و اسلام» و کتاب «تأثیر موسیقی بر اعصاب» چنین آمده است:
علمای علم فیزیولوژی دستگاه عصبی انسان را به دو قسمت تقسیم کرده اند: سلسله اعصاب ارتباطی و سلسله اعصاب نباتی. سلسله اعصاب ارتباطی، شامل ستون مرکزی عصبی، از نخاع گرفته تا نیم کره های مغز و نیز اعصاب محیطی می باشد و سلسله اعصاب نباتی، شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک می باشد.
سیستم اعصاب سمپاتیک فقط از ابتدای ستون فقرات آغاز گردیده و دنباله آن به سایر اعضا پخش می گردد، اما سلسله اعصاب پاراسمپاتیک از مغز و دماغ شروع شده و بعد از ستون فقرات گذشته به موازی سمپاتیک به تمام بدن منقسم می گردد. عمل سمپاتیک عبارت است از تنگ کردن رگها، اتساع عضلات صاف، جلوگیری از ترشح و فشار خون؛ و کارپاراسمپاتیک گشاد کردن رگ ها، انقباض عضلات صاف، ایجاد ترشح و تقلیل فشار خون می باشد.
پاراسمپاتیک پس از این که از دماغ و مخ جدا شد، همین که با سمپاتیک، یعنی همان اعصابی که از ستون فقرات شروع می شود مصادف شد، از همان جا این دو عصب به موازات یکدیگر در تمام اعضای بدن، دوش به دوش و همراه یکدیگر، حرکت می کنند و چون اعمال این دو عصب مخالف یکدیگر است تا هنگامی که تحریکاتی از خارج بر آنها وارد نیاید و هر دو به موازات یکدیگر کار کنند تعادل بدن را حفظ نموده و این تعادل در صحت و سلامتی روحی و جسمی انسان مدخلیت تام دارد، ولی هرگاه، یکی از این دو، تعادل و توازن خود را از دست داد، آن گاه به نسبت عدم تعادل هر یک، اختلال روانی و کالبدی (روحی و جسمی) برای شخص ایجاد می نماید.
کار حساس اعصاب سمپاتیک، ایجاد امور فعاله بدن است، از قبیل بیداری و جدیت و فعالیت در کارها (که در اصطلاح طب قدیم صاحب آن را حرارتی مزاج و خون گرم می نامند)، ولی کار حساس اعصاب پاراسمپاتیک درست مخالف سمپاتیک است، یعنی عمل آن ایجاد سستی، بی حالی، خواب، غفلت، سهو، نسیان، اندوه، حزن، بیهوشی، نزع و بالاخره مرگ است.
ص :652
وقتی که از خارج تحریکاتی در روی اعصاب شروع می شود، اعصاب سمپاتیک یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجی، تعادل خود را از دست داده، پایین یا بالا می روند. بدیهی است به هر اندازه که بین این دو سیستم اعصاب فاصله ایجاد شود، به همان اندازه، نگرانی های روانی، اغتشاشات فکری، و خلاصه، عدم تعادل روحی آغاز می گردد.
از جمله علل تحریکات خارجی که عدم تعادل بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک ایجاد می کند ارتعاشات موسیقی است. موسیقی وقتی که با آهنگهای نشاطانگیز یا نواهای حزن آمیز و مخصوصاً اگر با ارتعاشات عجیب و غریب موسیقی (سمفونیک) همراه گردد، به طور مسلّم، تعادل لازمی را که بایستی بین دو دسته عصب سمپاتیک و پاراسمپاتیک وجود داشته باشد برهم زده، و در نتیجه، اصول حساس زندگی را، اعم از هضم و جذب و دفع و ترشحات و ضربان قلب و وضع فشار مایعات بدن، از جمله خون و غیره را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتاری ها و امراضی نزدیک می سازد که طب جدید با تمام پیشرفت های حیرت انگیز خود در اغلب موارد از معالجه آن عاجز می ماند.
(نقل از رساله تأثیر موسیقی بر اعصاب صفحه 3)
و در صفحه 6 چنین می نگارد: امراض مختلف روانی، اغتشاشات فکری، عدم تعادل روحی، انواع و اقسام دیوانگی ها، وفور سکته های قلبی و مغزی که در تمام دنیا روز به روز رو به فزونی است و فکر پزشکان بزرگ را به خود جلب نموده است، نود و پنج درصد آنها، نتیجه آثار همین تمدن شوم جدید است که قسمت حساس آن تعمیم موسیقی به وسیله رادیوها و ازدیاد مجالس ساز و آواز و کنسرت می باشد. در اثر ایجاد سر و صداها، کنسرت ها، موسیقی های گوناگون و فیلم ها و کاباره ها و دانستگی ها است که آمار دیوانگان و بیماران روانی در تمام کشورها روبه ازدیاد رفته و هر روز بر شمار تیمارستان های کشورهای بزرگ جهان، مخصوصاً اروپا و امریکا، افزوده می شود.
و در صفحه 10 می نویسد: ای کاش بشر می فهمید که استعمارگران به منظور تسلّط براعصاب و نیروی فکری ملت ها چگونه از راه موسیقی و الکل در تخدیر و ضعف اعصاب و ایجاد اغتشاشات فکری و بیماری های روانی فعالیت می کنند، و ای کاش انسان عصر
ص :653
اتم به خود می آمد که برای ساعتی کیف و عیش و نوش چگونه نیروهای فعاله خویش را با دست خود در اختیار دشمنان خود گذاشته است.
پروفسور دانشگاه کلمبیا، دکتر ولف آدلر، ثابت کرده که بهترین و دلکش ترین نواهای موسیقی، شوم ترین آثار را روی سلسله اعصاب انسان می گذارد، مخصوصاً اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرّب، خیلی بیشتر می شود و در مناطق حارّه، مانند عربستان و بعضی از نقاط ایران منتهای سوء اثر را دارد.
دکتر آدلر رساله مفصلی در بیان زیان های موسیقی منتشر نموده و در آمریکا هزاران تن از مردم پیرو او شده و موسیقی را بر خود حرام نموده و لایحه مفصلّی تهیه کرده به مجلس سنای آمریکا تقدیم داشتند که برای نجات جامعه و جلوگیری از ضعف اعصاب که یکی از بدبختی های دنیای متمدن امروزی است لازم است هرگونه کنسرت عمومی قدغن گردد. (کتاب «تأثیر موسیقی بر اعصاب» ص 6)
مؤلف گوید: در زمان حاضر سیاست فوق از ناحیه دشمنان اسلام بسیار وسیع تر گشته و به طور گسترده با اشاعه فسادهای جنسی و موادمخدر و تخریب عقاید مذهبی و ایجاد بدبینی به دین و مذهب و علما و توسعه بی حجابی و بدحجابی و... ملت ها را به فساد و جدایی از دین سوق داده اند و با شعار دموکراسی و آزادی خواهی و اتهام های واهی مانند حمایت از تروریست و از بین رفتن حقوق بشر دولت های اسلامی را نیز با سرنگون و یا وابسطه به خود نموده اند. رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «صاحب طنبور روز قیامت با روی سیاه وارد محشر
ص :654
می شود. او در حالی وارد محشر می شود که به دست او طنبوری از آتش است و بالای سر او هفتاد هزار ملک ایستاده اند و دست هر کدام آنها عمودی از آهن می باشد و بر سر و صورت او می کوبند و چون از قبر خارج می شود کور و لال و گنگ خواهد بود و اهل زنا و مزمار (نی) و دف (تنبک) نیز چنین خواهند بود.»
امام صادق علیه السلام، در روایت مفصّلی که نشانه های قیام حضرت مهدی علیه السلام را شماره می کند، می فرماید: «در آن زمان ملاهی و آلات لهو و موسیقی و نوازش ظاهر می گردد و مردم از آنها پروایی ندارند و چون به آنها برخورد می کنند از آنها جلوگیری نمی کنند و کسی قدرت منع آن را نیز ندارد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله نیز در حدیث مفصّلی که در باره نشانه های قیامت بیان نمود، به سلمان فرمود: «در آن زمان، آوازه خوانی و زن های آوازه خوان و آلات موسیقی و غنا آشکار خواهد شد و مردم از آنها پروایی نخواهند داشت.»
امام صادق علیه السلام، در سخنان خود به منصور دوانیقی، در باره نشانه های قیام حضرت مهدی علیه السلام فرمود: «... در آن، زمان در حرمین شریفین، مکه و مدینه، گناهانی انجام
ص :655
می گیرد و کسی از آنها جلوگیری نمی کند. آلات لهو و موسیقی در آن دو شهر مقدّس آشکار می گردد و کسی نمی تواند از آنها جلوگیری کند و اگر کسی در آن زمان سخنی در طرفداری از دین بگوید و یا امر به معروف و یا نهی از منکر نماید، به او خواهند گفت: تو وظیفه ای نداری و خدا از تو مؤاخذه نمی کند. مردم آن زمان به یکدیگر نگاه می کنند و از اهل گناه و معصیت پیروی می کنند.»
مؤلّف گوید: اکنون ما در چنین زمانی واقع شده ایم، زیرا بیشتر مردم روبه گناه آورده و کسی از حریم خدا و دین حمایت نمی کند و اگر احیاناً شخص متدیّنی حرفی بزند و نهی از منکری به کند، مورد استهزا و انکار و توهین و ضرب و شتم قرار می گیرد. خداوند دین و اخلاق ما را نگهداری و عاقبت ما را به خیر منتهی نماید. او کریم و رحیم و رؤف است.
آواره خوانی است و این به اعتبار لهو و باطلی است که در آوازه خوانی دیده می شود.
سپس می گوید: غنا و آوازه خوانی در صورتی حرام است که با لحن اهل گناه و معصیت خوانده شود و اگر قرآن نیز آن چنان خوانده شود حرام است و در روایات از آن نهی شده است.
سپس می گوید: مقصود از مطرب بودن غنا و آوازه خوانی این است که یا برای خواننده و یا برای شنونده تحریک آور باشد و یا عرفاً مردم آن را غنا بدانند و این صحیح نیست که بگوییم باید برای همه افراد تحریک آور باشد و با شنیدن آن بدن آنها سست شود و تغییر حال پیدا کنند؛ چرا که در آن صورت، بسیاری از مصادیق عرفی غنا حرمت پیدا نخواهد نمود.
از این رو، مرحوم شهید ثانی، در روضه و در مسالک فرموده است: آنچه در عرف غنا محسوب می شود حرام خواهد بود.
شیخ انصاری سپس می فرماید: از حرمت غنا دو مورد استثنا شده است: یکی آوازی که برای شتر خوانده می شود که ما دلیلی برای استثنای آن نیافتیم، و دیگری آوازی که در مجالس عروسی و بردن عروس به خانه شوهر خوانده می شود که مطابق چند روایت استثنای آن را می توان پذیرفت؛ گرچه احتیاط در ترک آن است. چنان که شهید اول نیز در کتاب دروس، به جهت ضعیف بودن روایات، فرموده است: احتیاط در ترک آن است.
ص :657
مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: غنا و آوازه خوانی حرام است و آن عبارت از کشیدن صدا و چرخاندن آن در حنجره است با کیفیت مخصوصی که در مجالس لهو و خوشگذرانی انجام می شود. سپس می فرماید: بعضی از فقها غنا و آوازه خوانی زن ها را در مجالس عروسی حلال دانسته اند و آن دور از حقیقت نیست، لکن باید احتیاط کنند و فقط در موقع زفاف عروس و مجلسی که قبل از آن و بعد از آن برگذار می شود انجام دهند، نه در همه مجالس مربوط به آن، بلکه احتیاط مستحب آن است که به طور کلی از آوازه خوانی و غنا و موسیقی پرهیز شود.
مرحوم آیةاللّه دستغیب در کتاب گناهان کبیره می گوید: بین فقهای شیعه در حرام بودن غنا اختلافی نیست و اجماع و اتفاق ایشان در حرمت غنا مسلّم است و صاحب مستند حرمت غنا را از جمله ضروریات دین دانسته و صاحب ایضاح اخبار وارده در حرمت غنا را به حد تواتر شمرده است.
بلی، در معنای غنا و حقیقت آن مختصر اختلافی است و آنچه را که شیخ انصاری علیه الرحمه در معنی غنا بیان فرموده مورد تأیید و فتوای اکثر مراجع و علمای اعلام است. چنانچه قبلا هم اشاره شد، غنا عبارت است از آوازی که طرب آور باشد [یعنی بالقوّه، هرچند بالفعل هم بسبب موانعی طرب آور نباشد] و مطابق بالحن فساق و فجار و مناسب با آلات موسیقی و رقص [مانند اقسام تصنیف ها] باشد و چنانچه در عرف آن را آواز پای تار یا تنبک گویند و شخص با شنیدن آن تحریک شده و به التذاذات شهوانیه مایل می شود، قطعاً حرام خواهد بود.
سپس می گوید: فرقی در حرمت خواندن به این کیفیت بین شعر و نثر نیست، خواه مدح اهلبیت و مرثیه و دعا و قرآن باشد یا چیز دیگر، بلکه خواندن دعا و قرآن و مرثیه و
ص :658
اذان به این کیفیت گناهش بیشتر است، زیرا علاوه بر حرمت غنا موجب استخفاف و اهانت به قرآن مجید و یا اهلبیت علیهم السلام خواهد بود.
ولی اگر تنها صدای خوب و کشانیدن و گردانیدن در حلق، بدون کیفیت مزبور باشد (و طرب آور نباشد)، مانعی ندارد. چنانچه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «قرآن را با لحن و لهجه عرب بخوانید و از خواندن با لهجه اهل فسق و گناهان کبیره بپرهیزید. به درستی که مردمانی می آیند که در خواندن قرآن ترجیع می کنند، مانند ترجیع غنایی [یعنی به کیفیت غنا قرآن را می خوانند ]و خواندن نوحه گر و رهبانیه [چنانچه بین نصارا متداول است] و قرآن از گلوی آنها نمی گذرد [یعنی مقصودشان تدبر در معانی قرآن نیست بلکه آوازه خوانی است]، دل های ایشان و کسانی که کارشان را می پسندند وارونه و از حق منحرف است.»
سپس می گوید: حدیثی را عامه به پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله نسبت داده و در کتابهای خود نوشته اند که فرمود: «من لم یتغن باالقرآن فلیس منا» کسی که به سبب قرآن از غیر آن بی نیاز شود از مانیست. پس بر فرض صحت حدیث ربطی به غنا ندارد.
آری رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره آخر الزمان فرمود: «... فعندها یکون اقوام یتعلمون القرآن لغیر الله و یتخذونه مزامیر و یتغننون باالقرآن.(وسائل ، کتاب تجارت ، باب 27). ولکن صوت حسن و صدای زیبا در روایات تخسین شده است.
مانند روایات ابس بصیر از حضرت صادق علیه السلام رجع بالقرآن صوتک فان الله یحب الصوت الحسن و مانند مرسله ابن ابی عمیر:«ان القرآن نزل بالحزن فاقرئوه بالحزن». (مسند، کتاب شهادات ص 465)
ص :659
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله درباره نشانه های نزدیکی قیامت می فرماید: «مردمانی می آیند که قرآن را برای اهداف دنیوی یاد می گیرند و قرآن را مانند خواندن و نواختن در آلات موسیقی و به طرز غنا می خوانند.»
سپس گوید: احادیث وارده در استحباب نیکو خواندن قرآن منافاتی با حرمت غنا در قرآن ندارد، زیرا مجرد تحسین صوت و کشیدن و یا ترجیع و گردانیدن صدا که آواز را نیکو گرداند، غنا نیست؛ چنانچه بیان گردید.(گناهان کبیره)
عده ای از فقها غنا را در مجلس عروسی به سه شرط از موضوع حرمت خارج کرده اند:
اول این که مرد، هرچند محرم باشد، در آن مجلس نباشد؛
دوم این که باطلی نگویند (مانند دروغ و فحش)؛
سوم این که آلات لهو و وسایل موسیقی استعمال نکنند.
جمعی از فقها استعمال دف (دایره) را در مجلس عروسی جایز دانسته اند و شهید و محقق ثانی فرموده اند: به شرط آن که حلقه نداشته باشد.
لیکن احتیاط در ترک هر دو است؛ یعنی استعمال آلات لهو، حتی در مجلس عروسی، و آوازه خواندن زنان در مجلس مزبور، حتی با اجتماع شرایط سه گانه بنابراحتیاط باید ترک شود؛ چنانچه شیخ انصاری علیه الرحمه، در مکاسب و شهید، در کتاب دروس و سید، در رساله وسیله فرموده اند.
امام صادق علیه السلام، در باره علت ممنوعیت غنا و موسیقی می فرماید: «خداوند شغل ها و
ص :660
ابزاری را که خاصیت آنها فقط فساد بوده باشد حرام نموده است؛ نظیر آلت های موسیقی که موسیقی با آنها نواخته می شود و مانند مزمار و نی و شطرنج و جمیع آلات لهو و صلیب نصارا و بت های مشرکین و امثال آنها که به دلیل فسادی که در آنها و بت هایی که در جاهلیت در مقابل آنها پرستش می کرده اند و ابزار فساد بوده بر ما حرام می باشد و واجب است که ما آن ها را از بین ببریم.»
سپس فرمود: «خرید و فروش آلات موسیقی و پولی که برای آنها گرفته می شود و درآمدهای آنها کلاً حرام می باشد.»
مؤلّف گوید: این دستوری که خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله داده برای نابود کردن منشأ فساد است و از آن آشکار می شود که در هیچ زمانی صلاح جامعه در استفاده از این گونه وسایل نبوده و نیست؛ چرا که آثار خطرناکی برای استفاده از این ابزار بیان شده است.
ص :661
ص :662
ص :663
ص :664
1- خوردن و آشامیدن در ظرف های طلا و نقره، بلکه استعمالات دیگر آنها مانند ظرف طلا و نقره ای که در آن عطر بریزند حرام است.
در روایت صحیح، از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت از این عمل نهی فرمود و حتی استعمال ظرفی که به آب طلا و یا نقره زینت داده شده باشد نیز طبق این روایت حرام است. صاحب حدائق می فرماید: اختلافی در حرمت این عمل نیست، بلکه علاّمه در کتاب تذکره و غیر آن فرموده: حرمت آن اجماعی است.
2- خوردن خبایث: خبایث به هر چیز حرام گفته می شود. و می توان گفت که هر چه را عرف خبیث می داند، خوردن آن حرام خواهد بود.
ص :665
مرحوم آیة اللّه خویی فرموده است: خبایث چیزهایی است که مفسده و یا پستی و دنائت در آن باشد، گرچه از افعال ناپسند باشد و آیه شریفه «یحرّم علیهم الخبائث» و آیه «و نجینّاه من القریة التی تعمل الخبائث» می تواند ناظر به این معنا باشد.
راغب اصفهانی در کتاب مفردات می گوید: خبیث، چیز پست را گویند و آن شامل اعتقادات فاسد و سخنان و اعمال زشت نیز می شود.
در کتاب کافی، از معصوم علیه السلام نقل شده که می فرماید: «مقصود از خبائث سخنان باطلی است که مخالفین، یعنی اهل تسنن می گویند.
مؤلّف گوید: بعید نیست که مقصود از آیه «یحرّم علیهم الخبائث» همه این معانی باشد.
3- خوردن و آشامیدن هر چیزی که مضرّ به بدن و یا روح و عقل انسان باشد.
امام هشتم علیه السلام می فرماید: «هرچیزی که در آن فساد باشد و از خوردن و آشامیدن و پوشیدن و ازدواج نمودن و نگهداشتن آن - مانند مردار و خون و گوشت خوک و درندگان و ربا و اعمال خلاف عفت و شراب و امثال اینها - منع شده باشد حرام و مضرّ به بدن انسان می باشد.»
ص :666
4- خوردن درندگان چهارپا، گرچه صاحب نیش نباشند.
5- خوردن هر حیوان وحشی که صاحب نیش باشد.
6- خوردن پرندگانی که در حال پرواز بال برهم نمی زنند بلکه بال های خود را صاف نگه می دارند.
7- صاحب شرایع و صاحب جواهر در باره حیوانات حرام گوشت می فرمایند: اختلافی بین شیعه و بیشتر مسلمانان نیست که گوشت سگ به دلیل نجس بودن و درنده بودن و از مسوخ بودن، حرام است و اجماع مسلمانان [شیعه] بر آن قائم است. چنان که در باره گوشت گربه نیز اختلافی نیست؛ خواه اهلی باشد یا وحشی و دلیل حرمت آن نص خاص و درنده بودن آن است...
سپس می فرمایند: گوشت خرگوش و ضبّ (سوسمار) و همه حشرات زمینی که در
ص :667
زمین لانه می گذارند، مانند مار و موش و عقرب و خنافس (سوسک ها) و صواصر ( ) و بنات و ردان (کرم ها) و براغیث (کک ها) و شپش ها حرام است و اجماع بر حرمت آنها قائم است، بلکه بعضاً مندرج در خبائث و مسوخ نیز می باشند..
آن گاه می فرمایند: گوشت یربوع (نوعی از موش) و قنفذ (خارپشت) و وبر (حیوان صحرایی شبیه به گربه) و خزّ (حیوان چهارپای آبی شبیه به خرگوش) وفتک (حیوانی شبیه به روباه) و سمّور (حیوانی که از پوست اوپوستین تهیه می شود) و سنجاب (حیوانی شبیه موش) و غطائة (حیوانی که مقابل خورشید قرار می گیرد و با حرکت آن حرکت می کند) و لحکه (حیوان کوچکی که خود را در رمل پنهان می کند) و...حرام است. تا این که می فرمایند: اختلافی در حرمت خوردن زنبورها و کرم ها، حتی کرم داخل میوه ها، نیست.
7- چیزهایی که از حیوانات حلال گوشت حرام است.
در «محاسن» و «کافی»، از حضرت رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «از گوسفند هفت چیز حرام است: 1- خون؛ 2- بیضه ها؛ 3- آلت نری؛ 4- مثانه؛ 5- طحال؛ 6- غده ها؛ 7- مرارة.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «ده چیز از گوسفند حرام است: 1- فضولات؛ 2- خون؛ 3- طحال؛ 4- نخاع؛ 5- علباء (یعنی عصب گردن تا پشت)؛ 6- غده ها؛ 7- آلت نری؛ 8- بیضه ها؛ 9- فرج حیوان ماده (و یا رحم او که فرزند در آن قرار دارد)؛ 10-مراره.»
ص :668
9- حیواناتی که به سبب آمیزش و غیره حرام می شوند مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: چند چیز سبب حرمت حیوانات چهارپای حلال گوشت می شود:
الف - حیوانی که انسانی با او آمیزش کرده باشد، گوشت آن حرام بلکه گوشت فرزندان بعد از آمیزش آن وهم چنین شیر و پشم و موی آنها نیز حرام است.
سپس می فرماید: چنین حیوانی اگر مانند گوسفند و گاو و شیر باشد باید آن را ذبح کنند و بسوزانند و کسی که چنین عملی را با آن حیوان انجام داده اگر غیر مالک آن باشد باید قیمت آن رابه مالک بپردازد.
ب - اگر حیوان حلال گوشتی از شیر خوک بخورد، به قدری که استخوان و گوشت آن قوی گردد، گوشت آن حیوان و فرزندان آن و شیر آنها حرام خواهد بود البته این حکم اختصاص به خوک دارد و در سگ و کافر جاری نیست و اگر استخوان و گوشت آن با خوردن و نوشیدن شیر خوک محکم نگردد خوردن گوشت آن کراهت دارد و کراهت برطرف می شود به این که هفت روز آن را از خوردن شیر خوک منع کنند.
ج - اگر حیوان حلال گوشتی شراب بنوشد تا مست شود، پس اگر آن را فوراً ذبح کنند
ص :669
باید گوشت آن را تطهیر نمایند، لکن خوردن آنچه در شکم آن است، مانند جگر و قلب و کبد و... حرام است و اگر آن حیوان حلال گوشت بول بنوشد، گوشت آن حلال و پاک است، لکن محتویات داخل شکم آن را باید تطهیر کنند.
و اگر حیوان حلال گوشتی شیر زنی را بنوشد تا بزرگ شود گوشت آن حرام نمی شود، لکن مکروه خواهد بود.
ایشان در مورد چیزهایی که از حیوان حلال گوشت حرام می باشد می فرماید: چهارده چیز از حیوان حلال گوشت حرام است: 1- خون؛ 2- فضولات 3- طحال (سپرز)؛ 4- آلت نری ؛ 5- فرج حیوان ماده؛ 6- بیضه ها؛ 7- مثانه؛ 8- مراره (زهره دان)؛ 9- نخاع؛ 10- غده ها ؛ 11- مشیمه (بچه دان) ؛ 12- علباوان (دو پی زرد رنگ پشت کمر از گردن تا دم)؛ 13- غدّه مغز که به اندازه نخود می باشد؛ 14- دانه وسط چشم. سپس می فرماید: آنچه گفته شد مربوط به حیوانی است که آن را ذبح یا نحر می کنند، ولی در ماهی و ملخ این چیزها حرام نیست، جز فضولات و خون که احتیاط واجب حرمت آنهاست.
و در پرندگان، فضولات و خون، حرام وبقیه بنابر احتیاط واجب حرام است، و در ذبیحه، جز آنچه ذکر شد، بقیه حلال خواهد بود؛ چنان که خوردن بول و فضولات حیوانات حلال گوشت حرام است، لکن خوردن بول شتر برای استشفا بدون اشکال
ص :670
حلال می باشد و خوردن چرک زخم و چرک بدن و آب بلغم و بینی هر حیوانی حرام است، اما آب دهن و عرق غیر حیوان نجس العین حلال است، خصوصاً آب دهن انسان و حیوان حلال گوشت.
فقهای ما فرموده اند خوردن چهارده چیز از حیوان حلال گوشتی که خون جهنده دارد حرام است: 1- خون. جز خونی که در لابه لای گوشت حیوان بعد از سربریدن می ماند. 2- طحال: سپرز. 3- مشیمه: بچه دان. 4- فرث: فضولات حیوان. 5- مرارة: زهره دان [المثانة: بول دان]. 6- قضیب: آلت حیوان نر. 7- انثیان: دنبلان [بیضه (خایه) حیوان]. 8- فرج: آلت حیوان ماده. 9- علباء یا علباوان: دو عصب سفیدی است که در دوطرف فقرات
ص :671
پشت قرار دارد. 10- غدد: دشول های داخل بدن حیوان. 11- نخاع: مغز حرام که در میان تیره پشت است واز گردن تا مقعد ادامه دارد. 12- ذوات الاشاجع: چیزی که در میان سمّ حیوان قراردارد. 13- حدق: سیاهی چشم [مردمک چشم]. 14- خرزه: غدّه کوچکی است که در مغز است.
مؤلّف گوید: آنچه ذکر شد را عده ای از فقها حرام دانسته اند، لکن صاحب شرایع می فرماید: بعضی از اصحاب، فرج و نخاع و علباء و غدد و خزرة و حدق را حرام دانسته اند لکن حق این است که مکروه است.
حرمت بعضی از مذکورات به نظر بعضی از فقها به دلیل خبیثه بودن و تنفّر طبع انسان از آنهاست و احتیاط این است که از همه آنها اجتناب شود.
مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریرالوسیله آنچه نقل شد را حرام می داند و می فرماید: حرمت آنچه ذکر شد مخصوص حیوانی است که ذبح و یا نحر شود. بنابراین در مثل ماهی و ملخ خوردن جز منی و خون آنها حرام نیست، گرچه حرمت این دو نیز محل اشکال است.
سپس می فرماید: در پرندگان منی و خون قطعاً حرام است و در بقیه احتیاط ترک نشود.
از روایات نیز استفاده می شود که نباید پوست حیوان را قبل از جان دادن بکنند واگر
ص :672
چنین کنند - طبق بعضی از روایات - گوشت آن حیوان حرام خواهد شد؛ چنان که شیخ طوسی و پیروان او بر آن فتوا داده اند و بعضی مانند ابن حمزه آن را مکروه دانسته و بعضی مانند شهید ثانی در شرح لمعه حرمت بلکه کراهت آن را نیز ممنوع دانسته اند. لکن انصاف این است که با وجود نهی در روایات و تعذیب حیوان، سلخ و اکل حرام است جز این که روایت یاد شده مجهول الطریق می باشد. و اللّه العالم.
حیوانات حرام گوشت زمینی و دریایی و هوایی فراوان هستند. برای روشن شدن حکم خوردن گوشت حیوانات بهتر است حیوانات حلال گوشت، که تعداد آنها زیاد نیست، شماره شود تا وضع سایر حیوانات از نظر حکم خدا روشن گردد.
نخست محرّماتی را که در آیه شریفه قرآن، در سوره مائده آمده بیان می کنیم، سپس فهرستی از حیوانات حلال گوشت را بیان می نماییم تا حکم حیوانات دیگر نیز روشن گردد.
خداوند در سوره مائده می فرماید: «مردار، و خون، و گوشت خوک، و آن حیوانی که در وقت کشته شدن نام غیر خداوند برآن برده شود، و منخنقه، و موقوذة، و مترّدیة، و نطیحة، و نیم خورده درنده، جز آن که شما [مطابق دستور اسلام آن را ]ذبح کنید، و آنچه به احترام آتش و یا بت ها کشته می شود، و آنچه به صورت قمار بعد از کشته شدن تقسیم می نمایند [حرام و] پلید است، مگر برای کسی که مضطر باشد و از روی لذّت و یا بیش از حد اضطرار از آن نخورد.»
امام باقرعلیه السلام درتفسیر آیه فوق می فرماید: «حرمت میته و خون وگوشت خوک
ص :673
معروف و روشن است، و مقصود از «ما أهلّ لغیراللّه» حیوانی است که برای بت ها کشته می شود.
و مقصود از «منخنقة» حیوانی است که خفه می کنند و از آن استفاده می نمایند [آتش پرستان گوسفند و گاو را خفه می کرده اند و سپس از گوشت آنها می خورده اند.]
و مقصود از «موقوذة» حیوانی است که پاهای او را می بسته اند و او رامی زدند تا بمیرد و چون می مرده از گوشت آن استفاده می کرده اند.
و مقصود از «مترّدیة» حیوانی است که چشم او را می بسته اند واز بام او را پایین می انداخته اند و چون می مرده است از گوشت آن استفاده می نموده اند.
و مقصود از «نطیحة» حیوانی بوده که بر سر او می کوبیده اند تا بمیرد و سپس از آن می خورده اند. و مقصود از «و ما اکل السبع» نیم خورده گرگ و شیر است که مردم جاهلی برخود حلال می دانسته اند و خداوند آن را حرام فرموده است.
و مقصود از «ماذبح علی النصب» حیوانی بوده است که آتش پرستان برای آتشکده های خود
ص :674
می کشته اند و قریش نیز که از درخت و سنگ بت می ساخته اند برای بت های چوبی و سنگی خود ذبح می نموده اند.
و مقصود از «و ان تستقسموا بالأزلام» این است که مشرکین شتر پنج ساله ای را می کشته اند و آن را ده قسمت می کرده و بر هر قسمت آن نامی می گذارده اند، هفت قسمت آن صاحب سهم داشته است و چون در قرعه به دست هرکس می رسیده صاحب آن سهم می شده است و سه قسمت آن پوچ و بی نصیب بوده و صاحبان آن سهمی نداشته اند، بلکه قیمت آن شتر نیز به عهده آنان بوده است و این عمل قماری بوده بین آنان و خداوند آن را حرام نموده است.»
تردیدی نیست که کشتن حیوانات حلال گوشت، طبق دستور شرعی، برای استفاده از گوشت آنها جایز است و اساساً خداوند آنها را برای استفاده انسان ها آفریده و در اختیارشان قرار داده است تا از گوشت و شیر و پوست و همه چیز آنها بهره مند شوند و شاکر خدای خود باشند؛ چنان که در قرآن می فرماید: «وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَکُوبُهُمْ وَمِنْهَا یَأْکُلُونَ (72) وَلَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلا یَشْکُرُونَ» (یس 72/73) یعنی: «ما این حیوانات چهارپا رابرای آنها ذلیل نمودیم تا از بعضی استفاده سواری کنند و از گوشت بعضی دیگر بهره مند شوند و بهره های دیگری نیز از آنان ببرند و شاکر خدای خود باشند.»
ولکن آزار حیوانات حلال گوشت ویا کوتاهی کردن در آب و غذا و نگهداری آنان حرام است، بلکه آزار به حیوانات حرام گوشت نیز جز در مواردی که اجازه کشتن آنها داده شده است، جایز نیست.
علاّمه مجلسی در کتاب شریف بحار می فرماید: از روایات ظاهر می شود که کشتن
قال العلاّمةالمجلسی فی البحار: الظاهر جواز قتل الحیّات مطلقاً إلاّ عوامرالبیوت إذا لم تؤذ أصحاب البیت فإنّه یحتمل أن تکون فیها کراهة إلی قوله: و أمّا سائر المؤذیات فلابأس بقتلهنّ، و
ص :675
مارها کلاً جایز است جز آنهایی که در خانه ها مسکن می گزینند و آزاری به اهل خانه نمی رسانند که احتمال می رود کشتن آنها خوب نباشد.
سپس می فرماید: اما کشتن سایر حیوانات موذی مانعی ندارد، ولی آزار و شکنجه آنها بدون دلیل و یا ضرورت از نظر عقلی زشت و نکوهیده است و از روایات معصومین علیهم السلام نیز استفاده می شود که آزار به آنان صحیح نیست. البته بیشتر علما متعرض این گونه مسایل نشده اند.
مؤلّف گوید: ما متن تعدادی از سخنان معصومین علیهم السلام را که در کتب حدیث نقل شده در معرض دید خوانندگان محترم قرار می دهیم تاحکم کشتن و یا آزار به حیوانات و آثار وجودی بعضی از آنان روشن گردد.
علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله از داغ نمودن [داغ گذاردن] در صورت حیوانات و زدن به صورت آنها نهی نمود و فرمود: «آنها پروردگار خود را تسبیح می گویند.»
و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: «خدا لعنت نموده [و یا خدا لعنت نماید] کسی را که به صورت حیوانات داغ می گذارد.»
و فرمود: «مورچه ها را نکشید، چرا که حضرت سلیمان علیه السلام روزی برای دعای باران به
ص :676
صحرا رفت ناگهان دید مورچه ای به پشت خوابیده و دست و پای خود را به درگاه خداوند بالا نموده و می گوید: خدایا! ما نیز مخلوقی از مخلوقات تو و نیازمند فضل و رحمت تو هستیم. خدایا! ما را به سبب گناهان بندگان گنهکارت مؤاخذه نفرما و بارانی برای ما فرو فرست که به وسیله آن گیاهان و درختان بروید و ما را از میوه های آنها سیر فرما. حضرت سلیمان علیه السلام چون این منظره را مشاهده نمود به همراهان و یاران خود فرمود: باز گردید که به واسطه دیگران سیرآب شدید.» [و خداوند دعای این مورچه مستجاب نمود]
و در همان کتاب نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله از کشتن شش حیوان نهی فرمود: 1- زنبور عسل؛ 2- مورچه؛ 3- ضفدع، یعنی قورباغه؛ 4- صدر، یعنی سبزقبا [مرغی که سر بزرگی دارد و گنجشک را شکار می کند]؛ 5- هدهد، یعنی شانه به سر؛ 6- خطاف، یعنی پرستو.» سپس فرمود: «اما زنبور عسل، پس او پاک ترین چیز را می خورد و پاک ترین غذا را تولید می نماید و تنها حیوانی که خداوند بعد از جن و انس به او وحی نموده این حیوان است. [که خداوند در قرآن می فرماید: «وَأَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا...»].»
رسول خداصلی الله علیه وآله از ذبح حیوانی که هدف از آن استفاده خوراکی نباشد نهی فرمود، و نیز از کشتن حیوان با زجر و شکنجه نهی فرمود.
و فرمود: «کسی که می خواهد حیوانی را ذبح کند باید کارد او بسیار برنده باشد و زود حیوان را راحت نماید.»
امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: «هنگامی که می خواهی حیوانی را ذبح کنی، او را مقابل
ص :677
قبله قرار ده و کادر خود را آماده کن تا برنده باشد و حیوان زجر نبیند و او را زجر مده که به صورت خفگی بمیرد [وگرنه حرام خواهد بود و تو در حق او ظلم کرده ای].»
و از آن حضرت نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که گنجشکی را بیهوده بکشد خداوند روز قیامت آن گنجشک را مبعوث می نماید و او فریاد می کند و می گوید: خدایا، از این قاتل من سؤال کن که برای چه مرا بدون سر بریدن کشته است؟» سپس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «از مثله نمودن حیوان پرهیز کنید [و او را با شکنجه نکشید] و هنگامی که می خواهید حیوانی را ذبح کنید کارد را آماده نمایید تا بریده باشد و حیوان زجر نبیند.»
و از آن حضرت نقل شده که فرمود: «کسی که گنجشک و یا حیوان دیگری را بیهوده و به ناحق بکشد روز قیامت خداوند از او مؤاخذه خواهد نمود.» گفته شد: یا رسول اللّه! حق آن حیوان چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «حق او این است که او را ذبح کنید و از گوشت او استفاده نمایند نه این که با کندن سر، او را بکشند.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «بدترین گناهان سه گناه است: 1- کشتن چهارپا بر خلاف قانون شرعی [و به صورت زجر و شکنجه]؛ 2- نپرداختن مهریه همسر؛ 3- نپرداختن اجرت اجیر.»
امام کاظم علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله به عده ای برخورد نمود که مرغ زنده ای را در
ص :678
جایی قرار داده بودند و به او تیراندازی می کردند. پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «اینها کیانند؟ خدا لعنت کند آنها را!»
امام کاظم علیه السلام نیز می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من [در شب معراج] زنی را در آتش دیدم که چون گربه ای را در دنیا محبوس نموده بود و آب و غذا به او نمی داد و او را رها نمی کرد تا غذایی برای خود پیدا کند آن گربه او را از جلو و عقب گاز می گرفت.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «رسول خداصلی الله علیه وآله از کشتن پنج حیوان نهی نمود: 1- صرد و صُوّام، یعنی سبزه قبا؛ 2- هدهد؛ 3- زنبور عسل؛ 4- مورچه؛ 5- ضفدع. و به کشتن پنج حیوان نیز امر نمود: 1- کلاغ؛ 2- حدأة، یعنی عقاب؛ 3- مار؛ 4- عقرب؛ 5- سگ درّنده.»
از حضرت رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «در بال های هدهد به زبان سریانی نوشته شده: «آل محمّد خیرالبریّة»؛ یعنی: آل محمّدعلیهم السلام بهترین خلق روی زمین هستند.»
گفته شده که پرستو برای تأسف و اندوه بر مظلومیت اهل بیت پیامبرعلیهم السلام در هوا گردش می کند و تسبیح او سوره حمد است.
از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «پرستو را احترام کنید، چرا که او از همه مرغان هوایی به مردم بیشتر انس دارد و ذکر او سوره حمد است.»
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هدهد [شانه به سر] در تسبیح خود می گوید: لعن اللّه مبغضی آل محمّدعلیهم السلام.»
و در بعضی از روایات آمده که فاخته را بکشید [و یا از خود دور کنید]، چرا که او به اهل خانه نفرین می کند و می گوید: «نابود شوید! نابود شوید!»
ص :679
مرحوم صدوق، در کتاب مجالس، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله در حدیث مناهی از زدن بر صورت چهارپایان و داغ کردن صورت آنها و از کشتن زنبور عسل نهی فرمود.
شیخ مفید، در کتاب ارشاد، از ابراهیم بن علی نقل نموده که گوید: در رکاب حضرت زین العابدین علیه السلام به حج رفتم و مشاهده نمودم که چون شتر آن حضرت در راه رفتن کندی نمود امام علیه السلام با چوب خود به او اشاره نمود و سپس فرمود: «آه! اگر قصاص نمی بود!» و سپس چوب را برگرداند [و به حیوان نزد].»
و روایت شده که آن حضرت با آن شتر بیست مرتبه به حج رفت و یک تازیانه نیز به او نزد و در وقت رحلت از دنیا به فرزند خود امام باقرعلیهما السلام فرمود: «من با این شتر بیست مرتبه به حج رفتم و یک تازیانه به او نزدم. پس هنگامی که این شتر می میرد جسد او را دفن کن که حیوانات درّنده آن را نخورند. [چرا که] رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر شتری که هفت سال موقف عرفات را درک کند خداوند او را از حیوانات بهشت قرار می دهد و در نسل او برکت خواهد بود [هنگامی که شتر حضرت زین العابدین علیه السلام مرد، امام باقرعلیه السلام قبری برای او آماده نمود و او را دفن کرد].»
ص :680
در بعضی از روایات آمده که در خانه ها مرغ خانگی و کبوتر و گوسفند را نگهداری کنید که در آنها برکت خواهد بود.
و در بحار، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «از کلاغ سه خصلت را یاد بگیرید: 1- پنهان شدن در وقت آمیزش؛ 2- صبحگاه در طلب روزی رفتن؛ 3- احتیاط و پرهیز از خطر.»
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «خیری در سگ نیست، مگر سگ صید و سگ گله.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «در خانه ای که سگ نگهداری می شود و یا عکس و یا مجسمه و یا ظرفی از بول در آن باشد، ملائکه رحمت وارد آن خانه نمی شوند.» [مستدرک، ج 9/144].
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «احدی نیست که سگی را نگهداری کند، مگر آن که در هر روزی قیراطی از عمل او کاسته خواهد شد.» [همان]
در کتاب بحار نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله مقتولی را دید و چون از حال او سؤال نمود گفتند: او گوسفندی را از گله بنی زهره گرفته و سگ آن گله او را دریده است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او خود را کشته و دین خویش را تباه کرده و نافرمانی خدا را انجام داده و به برادر خود خیانت نموده و آن سگ بهتر از او بوده است.»
در کتاب بحار، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: «هنگامی که صدای سگ و الاغ بلند شد به خدا پناه ببرید از شرّ شیطان، چرا که آنها چیزی را می بینند که شما نمی بینید. پس به این دستور عمل کنید.» [بحار، ج 62/64]
ص :681
دفع شر هر ستمگری لازم است. حیوانات موذی نیز گرچه خلقت آنها آثار و حکمت هایی دارد، دفع شرشان لازم و کشتن آنان مجازاست.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: عقربی پیامبر خداصلی الله علیه وآله را در حال نماز نیش زد. پیامبر خداصلی الله علیه وآله چون از نماز فارغ گردید فرمود: «خدا عقرب را لعنت کند که از نمازگزار و پیامبر و غیره پیامبر نمی گذرد تا او را نیش به زند.» سپس کفش خود را بر آن عقرب زد و آن را کشت و فرمود: تا آب و نمک آوردند و بر جای نیش او مالید و سوره «قل هواللّه أحد» و سوره «قل أعوذ بربّ الناس» و سوره «قل أعوذ بربّ الفلق» را قرائت فرمود.
ابن عباس می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «وزغ را بکشید ولو در داخل کعبه باشد.»
علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، پس از نقل روایت فوق، روایتی را از مرحوم صدوق در کتاب فقیه نقل نموده که می فرماید: روایت شده که هرکس وزغی را بکشد باید غسل کند. سپس می گوید: بعضی از مشایخ ما فرموده اند علت آن این است که چون او با کشتن وزغ از گناهان خود خارج می گردد باید غسل کند.
و در همان کتاب، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که آن حضرت [چنان که گذشت امر
ص :682
فرمود تا پنج حیوان را بکشند: 1- کلاغ؛ 2- عقاب؛ 3- مار؛ 4- عقرب؛ 5- سگ درّنده.»
در کتاب مجمع الفائدة مرحوم محقق اردبیلی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت فرمود: «در نماز هم که باشید مار و عقرب را بکشید.»
و در مستدرک، از فقه الرضاعلیه السلام نقل شده که حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «شخصی که در حال احرام است می تواند مار و عقرب و موش را بکشد، چنان که می تواند عقاب و کلاغ و سگ درّنده را نیز از خود دفع نماید.»
شراب خواری و خوردن هر چه مسکر و موجب زوال عقل و مستی باشد، حرام و از گناهان کبیره است و خداوند آن را همراه بت پرستی و قمار ذکر نموده و آن را عمل شیطان و سبب دشمنی و دوری از یاد خدا و نماز معرفی کرده است و در آیاتی از قرآن خطر آن را برای مردم بیان نموده است.
خداوند در سوره بقره، به رسول خود می فرماید: «مردم از تو نسبت به شراب و قمار سؤال می کنند، به آنان بگو: در شراب و قمار گناه بزرگی است، [گرچه ]مردم از آنها بهره مالی می برند و [لکن] گناه آنها بزرگ تر از بهره مالی است که مردم از آنها می برند.»
و در سوره مائده می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! [بدانید که ]شراب و قمار و
ص :683
بت پرستی از ناحیه شیطان و فریب اوست. پس شما از آنها بپرهیزید، شاید رستگار شوید. همانا شیطان اراده نموده که به وسیله شراب و قمار عداوت و دشمنی بین شما ایجاد کند و شما را از یاد خداوند ونماز باز دارد. آیا [با این خطرها ]باز از شراب و قمار دوری نمی کنید؟!»
و در سوره اعراف می فرماید: «ای رسول من! به مردم بگو: پروردگار من زشتی های ظاهری [مانند زنا] و زشتی های باطنی [مانند ازدواج با محارم ]و شرابخواری و قماربازی و ظلم به مردم را حرام نموده است.»
مؤلّف گوید: زشتی شراب خواری و بزرگی گناه آن، از آیات فوق روشن می شود و چون شراب، در زمان نزول آیات، بین مردم شایع و فراوان بوده و مردم جاهلی به آن عادت داشته اند، خداوند، حرمت و خطر آن را به تدریج بیان نموده و در نهایت رسول خداصلی الله علیه وآله به مردم فرموده است: شراب خوار همانند مشرک و کسی است که بت می پرستد.»
علی بن یقطین می گوید: مهدی عباسی به امام کاظم علیه السلام گفت: آیا شراب در کتاب خدا حرام شناخته شده است؟ امام کاظم علیه السلام فرمود: «آری.» او گفت: در کدام آیه از قرآن حرمت آن بیان شده است؟
امام کاظم علیه السلام فرمود: «در آیه «قل إنّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغی...».»
سپس فرمود: «مقصود از اثم وگناه در این آیه شراب خواری است.»
ص :684
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله در خطبه خود فرمود: «خوردن هر چیز مست کننده ای حرام است.»
و فرمود: «شراب خوار همانند بت پرست است.»
و فرمود: «خداوند همان طور که خوردن مردار و خون و گوشت خوک را حرام نموده، شراب را نیز حرام نموده است؛ چه کم باشد و چه زیاد.» سپس فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله آشامیدن هرچیز مست کننده ای را حرام نمود و آنچه را رسول خداصلی الله علیه وآله حرام معرفی نموده خداوند آن را حرام نموده است.»
علی بن یقطین می گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود: «خداوند شراب را برای نام آن حرام نفرمود، بلکه به علّت زیان ها و عاقبت زشت آن حرام فرمود. بنابراین هرچیز دیگری نیز اگر مانند شراب [مست کننده باشد و عقل انسان را از کار بیندازد] حرام خواهد بود، گرچه نام آن خمر و شراب نباشد.»
شما شوم! من به درد شکم و بیماری قراقر مبتلا هستم و پزشکان عراق گفته اند : باید شراب را با سویق بیامیزی و بخوری تا شفا یابی و من چون می دانستم که شما از خوردن آن کراهت دارید توقف نمودم تا از شما سؤال کنم. امام صادق علیه السلام فرمود: «برای تو چه مانعی بود از خوردن آن؟» آن زن گفت: من دین خود را از شما گرفته ام و هرکاری می کنم فردای قیامت می گویم جعفربن محمّدعلیه السلام به من چنین فرمود و مرا امر و نهی نمود.
ابوبصیر می گوید: امام صادق علیه السلام با شنیدن سخن آن زن به من فرمود: «ای ابوبصیر! آیا به سخن این زن و مسایل او گوش دادی؟» وسپس به آن زن فرمود: «به خدا سوگند، خوردن قطره ای از آن را به تواجازه نمی دهم و برای تو حرام است که قطره ای از آن را بنوشی و اگر بنوشی هنگامی پشیمان می شوی که جان به گلوی تو رسیده باشد.» سپس دست مبارک خود را به گلوی خویش گذارد و سه مرتبه این جمله را تکرار نمود و به آن زن فرمود: «فهمیدی چه گفتم؟» او گفت: آری. سپس امام علیه السلام سه مرتبه فرمود: «نجس، هرچه کم باشد باز نجس است و چیزهای دیگر به واسطه آن نجس خواهد شد [کنایه از این که شراب اگر کم هم باشد تاثیر خود را دارد و حرام خواهد بود].»
امام صادق علیه السلام فرمود: «شراب اساس هر گناه و کلید هر شری خواهد بود.» و فرمود: «خداوند برای زشتی ها و اعمال ناپسند قفل هایی قرار داده و کلید همه آنها شراب است. [و به واسطه شراب انسان به طرف همه زشتی ها و فسادها خواهد رفت].»
و فرمود: «سخت ترین گناهان، خوردن شراب است؛ چرا که شراب خوار بسا نماز واجب
ص :686
خود را ترک می کند و بسا با مادر و یا خواهر و یا دختر خود همبستر می شود و نمی فهمد.»
و فرمود: «شراب خواری از بی نمازی بدتر است؛ چرا که شراب خوار، در حال مستی، اگر نماز هم بخواند خدای خود را نمی شناسد.»
اسلام نشستن بر سر سفره ای که در آن شراب قرار دارد را نیز حرام دانسته، گرچه از آن شراب نوشیده نشود؛ حتی خوردن از غذای آن سفره نیز حرام می باشد.
مرحوم محقق، صاحب کتاب شرایع الاسلام، می فرماید: خوردن از غذای سفره ای که در آن شراب و یایکی از مسکرات دیگر مانند فقاع نوشیده می شود حرام است.
مرحوم محقق حلی نیز در کتاب سرائر می فرماید: خوردن غذا از سفره ای که غذای حرام در آن گذارده می شود و یاغذای حرام و یاهر معصیت دیگری انجام می شود حرام است.
صاحب وسائل، با سند خود، از هارون بن جهم نقل نموده که گوید: [در مجلسی از
ص :687
مجالس منصور دواینقی] شراب تقسیم کردند وچون قدح شراب نزدیک امام صادق علیه السلام رسید آن حضرت از سر سفره غذا برخاست و چون از علت آن سوال شد، فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: «ملعون است و ملعون است کسی که بر سر سفره ای بنشیند که در آن شراب نوشیده می شود.»
مرحوم کلینی رحمه اللّه نیز در کتاب کافی، از عمار نقل نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام در باره خوردن غذا از سفره ای که در آن شراب و یا هر مست کننده دیگری نوشیده می شود سوال شد، امام علیه السلام فرمود: «خوردن غذا از چنین سفره ای حرام است.»
شراب و فروختن چوب برای ساختن بت و یا صلیب و آلت و ابزار لهو و قمار و امثال آنها حرام است. و مورد حرمت جایی است که فروشنده یا خریدار بگوید: برای مصرف حرام می فروشم و یا می خرم، و یا در ضمن معامله شرط کنند و یا بنای آنان این باشد که در حرام صرف شود، مثلاً مشتری به فروشنده بگوید: یک من انگور به من بفروش تا آن را شراب نمایم و فروشنده با این نیت انگور را به او بفروشد و یا فروشنده بداند که خریدار برای چنین کاری می خرد.
هم چنین اجاره دادن انبار و دکان برای فروش و نگهداری و یا انجام بعضی از محرّمات دیگر نیز حرام است؛ هم چنان که خرید و فروش و اجاره دادن مسکن و مغازه برای تهیه شراب و نگهداری آن حرام است، اصل معامله یاد شده و اجاره محل برای نگهداری و فروش نیز باطل می باشد. بنابراین فروشنده مالک قیمت و اجاره دهنده مالک مال الاجاره نخواهند شد و تصرّف آنان در آنها حرام و ممنوع خواهد بود.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «شراب خوار چون وارد قیامت می شود، صورت او سیاه است و زبان او از دهانش آویزان شده و آب دهان او بر سینه اش جاری است، و خداوند بر خود لازم نموده که او را از طینت خبال سیرآب کند.» گفته شد: طینت خبال چیست؟ فرمود: «چرک و خونی است که از رحم زن های زناکار خارج می شود.»
ص :689
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسانی که در دنیا از شراب سیرآب می شوند، تشنه از دنیا می روند و تشنه در قیامت محشور می شوند و تشنه داخل دوزخ خواهند شد.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند مرا برای رحمت به مردم مبعوث نمود و به من دستور داد تا وسایل گناه [مانند تار و مزمار و امثال آن که در جاهلیت از آنها استفاده می شد. را نابود کنم. سپس فرمود: پروردگار من سوگند یاد نموده که هیچ بنده ای دردنیا شراب نمی خورد جز آن که من در قیامت به همان اندازه از آب جوشان دوزخ به او خواهم خورانید؛ چه آمرزیده شود و چه معذّب گردد.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که شراب بخورد و آن را حلال بداند، در دوزخ، مخلّد و جاوید خواهد ماند، و کسی که شراب بخورد و آن را حرام بداند به آتش دوزخ عذاب خواهد شد.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «کسی که بدون توبه بمیرد و در شکم او قطره ای از شراب مانده باشد، در قیامت، دیوانه محشور می شود و زبان او از دهانش بیرون و آب دهانش سرازیر و فریاد ویل و وای او بلند می باشد.»
زیدبن علی، از پدران خود، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت شراب و
ص :690
سازنده و گیرنده و فروشنده و خریدار و ساقی و خورنده و آورنده و استفاده کننده از پول آن را لعنت نمود.
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی یک جرعه از شراب بنوشد، خدای عزّوجلّ و همه ملائکه و پیامبران و مؤمنین او را لعنت خواهند نمود، و اگر به اندازه ای بنوشد که مست شود، روح ایمان از بدن او جدا می شود و روح پست و خبیث و ملعونی به جای آن قرار می گیرد و در آن صورت نماز را ترک می کند، و چون نماز را ترک نمود، ملائکه پروردگار او را سرزنش می نمایند و خداوند به او خطاب می کند: بنده من! کافر شدی و ملائکه تو را سرزنش نمودند؟! بدا به حال تو، ای بنده من!»
امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «بدا به حالش! بدا به حالش! او رسوا شد، به خدا سوگند، یک لحظه سرزنش خداوند سخت تر از هزار سال عذاب خواهد بود.» سپس فرمود: «شراب خواران هر که باشند ملعونندو باید سخت مؤاخذه و مجازات شوند.»
تا این که فرمود: «ملعون است و ملعون است کسی که از امر خداوند تخلّف نماید. او اگر به صحرا رود صحرا او را هلاک خواهد نمود و اگر به دریا رود دریا او را غرق خواهد نمود؛ چرا که صحرا و دریا [بلکه همه موجودات] به واسطه خشم خداوند خشم خواهند نمود.» (فروع کافی، ج 6/399)
به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: شما گمان می کنید که شراب از زنا و سرقت خطرناک تر است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «آری؛ چرا که زناکار ممکن است از زنا تجاوز نکند، ولی شراب خوار هنگامی که شراب می نوشد [و مست می شود ]مرتکب زنا و سرقت و آدمکشی و ترک نماز نیز می شود.» (همان، ص 403)
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید: «خداوند هیچ پیامبری را به پیامبری مبعوث نفرموده جز آن که برای تکمیل دین او شراب را [بر امت او ]حرام کرده است، و شراب همواره در تمام ادیان الهی حرام بوده [و هست].» (تهذیب شیخ طوسی، ج 9/102)
طبق بررسی بعضی از بزرگان، در تورات و انجیل فعلی نیز، با آن همه تحریفاتی که
ص :691
دارد، ممنوعیت شرب خمر دیده می شود؛ چنان که در اصحاح 23، از امثال سلیمان علیه السلام، آیه 20 آمده است: «بین شراب خواران مباش.» و در آیه 39 آمده: «برای کیست بدبختی؟ برای کیست جنگ و نزاع؟ برای کیست اندوه و بد روزگاری؟ برای کیست جراحت بدن بی سبب و بی جهت؟ برای کیست سرخی چشم؟» یعنی شراب خوار، در حال مستی، خود یا دیگری را زخمی می سازد یا می کشد یا کار زشت دیگری از او سر می زند. تمام این حالات و بدبختی ها و مفاسد برای کسانی است که به آشامیدن شراب عادت نموده اند.
و در هیمن اصحاح، آیه 31 و 32 می نویسد: «هنگامی که شراب سرخ فام است و رنگ حیات خود را در جام ظاهر ساخته و صاف و رقیق است، به آن ننگر، چه آنکه او عاقبت تو را مثل مار می گزد و مانند افعی نیش می زند.»
و در کتاب پولس هل افس، باب پنجم، آیه 18 چنین نوشته است: «مست شراب نشوید که در آن فساد است.» (گناهان کبیره، ج 1/257)
مؤلّف گوید: اسلام بیش از ادیان گذشته مردم را از زشتی ها و پلیدها نهی نموده است. امام صادق علیه السلام فرمود: «هر مست کننده ای حرام است. پس چیزی که زیادش مست کننده است، کمش نیز حرام خواهد بود.» راوی می گوید: به آن حضرت گفتم: من مستی آن را به وسیله آب از بین می برم.
امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگز چنین چیزی صحیح نیست و آب نمی تواند حرام را حلال کند. از خدا بترس و از شراب پرهیز کن.» (کافی ج 6/410)
کشورهای پیشرفته به کشورهای اسلامی وارد می شود تا ارزش های دینی و اعقتادات جوانان و زن های مسلمان را دگرگون و هویت آنان را تباه و روح آزادی خواهی و استقلال را از آنان سلب نماید و تعبّد و تقیّد به دین و ارزش های آن را نابود یا تضعیف کند.
مفاسد اخلاقی و جنسی و اعتیاد به موادمخدر از جمله این آفت هاست. مع الاسف بعضی از جوانان ها با مشاهده آثار شوم اعتیاد، به مواد مخدر روی می آورند و خود را گرفتار دام شیاطین می نمایند. ممکن است عده ای گمان کنند که استعمال این مواد از نظر شرعی مانعی ندارد. از این رو، لازم دیدیم آثار شوم وخطر ابتلای به این مواد را از نظر شرعی بیان کنیم
در روایتی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «زمانی بر امت من خواهد رسید که چیزی به نام بنگ را می خورند [و همه چیز خود را از دست می دهند]. من از آنان بیزارم و آنان نیز از من بیزار هستند.»
و در سخن دیگری فرمود: «به یهودیان و نصارا سلام کنید، ولی به کسی که مواد مخدّر (بنگ) مصرف می کند سلام نکنید.»
و در سخن دیگری فرمود: «کسی که گناه بنگ و مواد مخدر را کوچک به شمارد کافر شده است.»
و در سخن دیگری فرمود: «کسی که موادمخدر (بنگ) استعمال کند مانند این است که هفتاد مرتبه کعبه را خراب نموده و هفتاد ملک مقرّب و پیامبر مرسل خدا را کشته و هفتادکتاب آسمانی را آتش زده و هفتاد سنگ و یا تیر را به طرف خداوند پرتاب نموده باشد. چنین کسی بیش از شرابخوار و رباخوار و زناکار و سخن چین از رحمت خدا دور است.»
ص :693
مؤلّف گوید: در آن زمان تنها ماده مخدر بنگ بوده است. و در قاموس لغت آمده که بنگ علفی است که عقل را از بین می برد و جنون و دیوانگی می آورد. ولی مسکن دردهای ورم و امثال آن است.
فقها نیز در رساله های عملیه استعمال مواد مخدر را تحریم نموده اند. مرحوم آیة اللّه گلپایگانی در رساله مجمع المسائل خود می فرماید: استعمال تریاک و هرویین و حشیش و تزریق مواد مخدّر حرام است و ترک آنها در صورت امکان واجب و شروع آنها برای غیر معتادین اگر در معرض اعتیاد باشند حرام است.
با فرض حرمت استعمال این مواد، بدون تردید کمک به انجام چنین عمل حرامی نیز حرام خواهد بود. بنابراین تجارت و پخش این مواد که در واقع کمک به انجام این عمل محسوب می شود نیز حرام خواهد بود.
اکنون به طور مستقل می گوییم: اسلام هر چیز پاک و پاکیزه و مفید و نجات بخشی را حلال و هر چیز پلید و فاسد و هلاک کننده ای را حرام نموده است. خداوند خصلت ها و ویژگی های پیامبر خود حضرت محمّدبن عبداللّه صلی الله علیه وآله و آیین او را در کتب آسمانی قبل از اسلام به امّت های پیشین معرفی نموده و در قرآن نیز پیروان آن حضرت را از اهل کتاب ستوده و می فرماید:
«آنان از پیامبر امّی [اهل امّ القری، یعنی مکه، و یا پیامبری که معلّمی از بشر او را تعلیم نکرده] که اوصاف او را در تورات و انجیل یافته بودند پیروی نمودند. سپس می فرماید: «آنها در کتاب تورات و انجیل یافته بودند که آن پیامبر آنان را به کارهای نیک و پسندیده امر می نماید و از کارهای زشت نهی می کند و طیّبات رابر آنان حلال و خبایث و پلیدی ها را بر آنان حرام و ممنوع می نماید و بارهای گران جاهلیت و زنجیرهای اسارت را از دوش آنان بر می دارد...»
تردیدی نیست که «طیّبات تنها شامل خوردنی ها و آشامیدنی ها نمی شود، بلکه مطابق سخنان معصومین علیهم السلام، «طیّبات» در آیه فوق، دانش های پاک و نورانی را نیز در بر می گیرد. دانشی که از ناحیه خداوند و به واسطه اولیای او [از راه وحی] به ما رسیده دانش طیّب و پاکیزه است و دانشی که از دشمنان و مخالفین گرفته شود خبیث و فاسد و مضرّ است.
اعمال زشت نیز از خبایث شمرده شده چنان که در آیه مربوط به قوم لوط آمده است: «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ»؛ یعنی: «ما لوط پیامبر را از قریه و روستایی که اهل آن همواره اهل خبایث بودند نجات دادیم.» در تفسیر قمی نقل شده که آنها مردم فاسد و فاسقی بودند و مردان آنان با مردان دیگر ازدواج می کردند.
ص :695
در روایات و سخنان معصومین علیهم السلام آمده است که رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «شراب بدترین خبایث و پلیدی هاست و کسی که شراب بنوشد خداوند چهل روز نماز او را قبول نمی کند.»
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «شراب مادر همه خبایث و مایه هر شری است.»
بعضی از علمای ما [مانند ابن فهد حلی] فرده اند: علّت حرمت در آیه فوق خبیثه بودن است. بنابراین هر خبیثه ای حرام خواهد بود.
مرحوم علاّمه حلی در کتاب منتهی می فرماید: آیه «و یحرم علیهم الخبائث» که خبایث را حرام نموده، شامل جمیع تصرّفات و استعمالات آن می شود.
بعضی دیگر [مانند محقق نراقی] فرموده اند: نمی توان گفت که خبایث هر
ص :696
چیزی است که طبع مردم از آن تنفر دارد، چرا که مردم از باقی مانده غذا در دهان دیگران و یا آنچه دیگری جویده و از دهان خود بیرون ریخته تنفّر دارند، در حالی که حرمت آن ثابت نیست.
از این رو، مرحوم محقق اردبیلی می فرماید: می توان گفت که خبایث چیزهایی است که بیشتر مردم شهرنشین آنها را پلید می دانند و از آنها تنفّر دارند. و اللّه العالم.
ص :697
ص :698
ص :699
ص :700
اعتکاف از عبادت های مستحب و زیبا و ارزشمند است و در هر ماهی می توان انجام داد، جز آنکه در ماه رجب و ماه مبارک رمضان فضیلت بیشتری دارد و روایت شده که اعتکاف در دههة آخر ماه رمضان پاداش دور حج و دو عمره دارد. (وسائل ج ةة/ ةة؛ فقیه ج ةةة/ة)
اعتکاف باید در مسجد انجام گیرد و کمتر از سه روز نیست و چون دو روز اول تمام شود روز سوم واجب می شود و اگر پنج روز بگذرد روز ششم واجب می شود و هکذا.
معتکف نباید از مسجد خارج شود مگر برای عیادت مریض و یا تشییع جنازه و یا کار ضروری که برای او رخ میدهد و چون از مسجد خارج می شود نباید جایی بنشیند و یا
زیر سفف برود تا بازگردد.(1)
ص :701
بر معتکف واجب است که از هر گناهی خودداری کند و به عبادت و ذکر و اعمال خیر مشغول باشد. و اعتکاف، بدون روزه و در غیر مسجد اعظم -که نماز جمعه در آن برقرار می شود - صحیح نیست. و روایت شده تنها در مسجد جامعی که امام یا پیامبر طبیق در آن اقامهة نماز جمعه نموده باشند اعتکاف 2~~ است، مانند: مسجد الحرام و مسجل النبی تی و مسجد کوفه و مسجد بصره که رسول خدا و یا امیرالمؤمنین طریق در آنها اقامهة نماز جمعه نموده اند. بعضی از فقها مانند مرحوم سید یزدی خانهة در کتاب «عروة الوثقی» و عدهای از فقهای دیگر میگویند: در مسجد جامع هر شهری اعتکاف صحیح است و احتیاط این است که در یکی از مساجد یاد شده انجام گیرد و در مسجد بازار و قبیله و امثال آن صحیح نیست. بر معتکف چند چیز حرام است: ة- بحث و جدال و کشمکش بر سر امور دنیایی و یا آخرتی، اگر در مقام اظهار حق و ابطال باطل نباشد. ة- استمنا ولو با حلال خود باشد، بنابر احتیاط. ة- تماس با زن ها به صورت زناشویی و یا استمتاعات دیگر مانند بوسیدن و لمس کردن با شهوت و.... خداوند در سورهة بقره می فرماید: «با زنها ی خود در حال اعتکاف همبستر نشوید» و بدین سبب اختلافی بین علما نیست که اعتکاف به سبب عمل زناشویی باطل می شود. حسن بن جهم گوید: از موسی بن جعفرعلیه دربارهة کسی که در حال اعتکاف با همسر خود همبستر شده بود سؤال نمودم، امام طاقة فرمود: (حرام است معتکف با همسر خود جماع کند، خواه شب باشد و خواه روز.» زراره نیز میگوید: از امام باقر لایه دربارهة کسی که در حال اعتکاف جماع کرده بود سؤال نمودم، فرمود: «معتکف نباید در شب و یا در روز مجامعت کند و اگر چنین کند باید کفارهة ظهار بدهد، یعنی شصت روز روزه بگیرد و یا شصت فقیر را غذا به دهد و یا یک بنده آزاد کند، همانند خوردن روزهة ماه مبارک رمضان ا.» مرحوم صدوق می فرماید: روایت شده که اگر معتکف در شب جماع کند باید یک
ص :702
کفاره بدهد و اگر در روز جماع کند باید دو کفاره بدهد. ة- بوییدن بوی خوشی، و جدال و نزاع و خرید و فروش. امام باقر لایه فرمود: «معتکف نباید از بوی خوش و بوی گل استفاده کند و نباید جدال و کشمکش کند و نباید چیزی را بخرد و یا بفروشد. ة - مرحوم سید یزدی، در کتاب «عروة الوثقی» میفرماید: خرید و فروش برای معتکف حرام است، بلکه بنابر احتیاط واجب مطلق تجارت و کاسبی نیز بر او حرام است، مگر در صورت ضرورت. مرحوم علامهة حلی در کتاب «تذکره» میفرماید: صنایع و تجارت هایی که معتکف را از
عبادت باز می دارد، مانند دوزندگی و امثال آن، جز در حد ضرورت، بر او حرام است.
قرآن با صراحت جنگ با مسلمانان و اهل قبله را بزرگ دانسته و آن را جنگ با خدا و(1)
ص :703
رسول اوصلی الله علیه وآله شمرده است. در سوره مائده، آیه 33 می فرماید: «کیفر کسانی که به جنگ با خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله برمی خیزند و در روی زمین فساد می کنند جز کشته شدن و به دار آویختن و یا بریدن دست و پای آنان برخلاف یکدیگر و یا تبعید آنان به شهرهای دیگر نیست. این مجازات و خواری آنها در دنیاست و در آخرت و قیامت نیز عذاب و کیفر بزرگی خواهند داشت، جز کسانی که قبل از دستگیری توبه کنند و خود را تسلیم نمایند، که در آن صورت خداوند نسبت به آنان بخشنده و مهربان خواهد بود.»
در شأن نزول آیه فوق، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «عده ای از قبیله بنی ضبّه خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسیدند [و پس از تشرّف به اسلام ]چون بیمار بودند رسول خداصلی الله علیه وآله به آنان فرمود: در مدینه بمانید تا هنگامی که بهبودی یافتید شما را به جنگ بفرستم. آنان گفتند: [چون هوای مدینه برای ما سازگار نیست] ما را به خارج مدینه بفرست. پس رسول خداصلی الله علیه وآله دستور داد که آنان را در خارج مدینه در کنار شتران زکات به فرستند تا از بول و شیر شتران بنوشند و بهبودی یابند.»
امام صادق علیه السلام در ادامه این حدیث فرمود: «هنگامی که آنان بهبودی یافتند سه نفر از مراقبین اموال زکوی را کشتند و شترهای زکات را به سرقت بردند و چون رسول خداصلی الله علیه وآله اطلاع یافت امیرالمؤمنین علیه السلام را [همراه با عده ای] برای دستگیری آنان فرستاد. امیرالمؤمنین علیه السلام آنان را در بیابانی نزدیک یمن، در حالی که راه را گم کرده و متحیر بودند، یافت. و وقتی آنها را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آورد آیه فوق نازل گردید. از این رو، رسول
ص :704
خداصلی الله علیه وآله دست ها و پاهای آنان را برخلاف یکدیگر قطع نمود.»
در همان کتاب، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس در شب سلاح حمل کند، محارب محسوب می شود [و باید طبق آیه فوق با او معامله شود]، جز آن که از اهل ریبه، یعنی از افراد مشکوک باشد [و هدف او تهدید و تجاوز به مردم نباشد].»
در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «هرکس در شهری از شهرهای مسلمین به روی مردم اسلحه باز کند، اگر حیوانی را بکشد تبعید و قصاص می شود و اگر در غیر از شهرها به روی مردم اسلحه باز کند و آسیبی وارد کند و حیوانی را پی و مالی را غارت نماید و کسی را نکشد او نیز محارب محسوب می شود و امام علیه السلام مخیّر است که او را بکشد و یا به دار آویزد و یا دست و پای او را برخلاف یکدیگر قطع نماید.
و اگر آسیبی وارد کند و کسی را بکشد و مالی را غارت نماید، امام علیه السلام باید اول دست راست او را برای سرقت قطع کند. و سپس او را تحویل اولیای مقتول دهد تا اموال خود را از او بگیرند و پس از آن او را بکشند.»
مؤلّف گوید: احکام سرقت و ارعاب با اسلحه و آدم کشی در رساله های عملیه موجود است، مراجعه شود.
می نمایند این است که [به دستور پیامبر یا امام علیه السلام] یا کشته شوند و یا به دار آویخته گردند و یا دست و پای آنان به صور مخالف قطع شود [یعنی دست راست و پای چپ و یا پای چپ و دست راست] و یا تبعید شوند و این خواری و عذاب دنیای آنان است و عذاب و کیفر قیامت آنان نیز بزرگ خواهد بود.»
مرحوم صدوق در کتاب مقنع نقل نموده که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق می فرماید: «این مجازات ها در اختیار امام علیه السلام است که یا بکشد و یا به دار بیاویزد و یا تبعید نماید.» راوی پرسید: مقصود از تبعید چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «از شهری به شهر دیگری تبعید می کند؛ چنان که علی علیه السلام دو نفر از اهل کوفه را به بصره تبعید نمود.»
شیخ طوسی در کتاب مبسوط می فرماید: مقصود از آیه فوق طبق روایات شیعه کسانی هستند که در روی زمین و دریا و صحرا و شهرها با آشکار نمودن اسلحه خود مردم را بترسانند. سپس می فرماید: دزدها و راهزن ها نیز طبق روایات محکوم به همین مجازات هستند.
مؤلّف گوید: در کیفیت اجرای مجازات های گذشته بین شیخ مفید و شاگرد او شیخ
ص :706
طوسی اختلاف است. شیخ مفید مطابق بعضی از روایات و ظاهر آیه شریفه می فرماید: امام علیه السلام مختار است که هر کدام از این مجازات ها را برای جانی انتخاب کند، لکن شیخ طوسی می فرماید: امام علیه السلام، طبق بعضی از روایات، هر کدام از این مجازات ها را در جای خود انجام می دهد، یعنی اگر محارب سلاح برگیرد و فساد نماید و کسی را بکشد امام علیه السلام او را می کشد و اگر مال او را نیز بگیرد، بعد از کشته شدن به دار آویخته می شود و اگر سلاح برگیرد و فقط مال کسی را بگیرد دست و پای او برخلاف یکدیگر قطع می شود و اگر سلاح برگیرد و کسی را نکشد و مال کسی را نیز نگیرد، یکسال به شهر دیگری تبعید می شود و به اهل آن شهر گفته می شود: با او معاشرت و خرید و فروش و ازدواج نکنند و با او هم غذا نشوند و تا یسکال با او چنین خواهند نمود.
مرحوم امام خمینی در رساله تحریرالوسیله می فرماید: تردیدی نیست که انسان حق دارد در برابر محارب و مهاجم و دزد و امثال آنان که قصد تجاوز به او و خانواده او و سرقت مال او را دارند به دفاع برخیزد و به هر وسیله ممکن از خود دفاع کند ولو مهاجم کشته شود. هرچند بنابراحتیاط واجب باید در دفاع از خود از مراحل پایین شروع کند و
ص :707
اگر مؤثر واقع نشد به مراحل سخت تر قدم گذارد. مرحوم آیة اللّه گلپایگانی نیز در کتاب مجمع المسائل همین نظر را بیان کرده است.
حضرت زین العابدین علیه السلام به قصد حج به طرف مکه حرکت نمود و چون به منطقه بین مکه و مدینه رسید، مرد راهزنی مقابل او ایستاد و گفت: پیاده شوید! امام علیه السلام فرمود: «چه میخواهی؟» آن مرد گفت: میخواهم شما را بکشم و اموال شما را ببرم. امام علیه السلام به او فرمود: من نصف آنچه دارم را با رضایت به تو می دهم. راهزن گفت نمی پذیرم. امام علیه السلام فرمود: پس مقداری از این مال را به من بده تا به وطن بازگردم و بقیه برای تو باشد. هنگامی که این سخن را نیز نپذیرفت امام علیه السلام به او فرمود: فکر میکنی پروردگار تو کجاست؟ مرد راهزن گفت: پروردگار من به خواب رفته است. همین که این سخن را گفت، ناگهان دو شیر درنده به طرف او آمدند و یکی از آنان سر او را گرفت و دیگری پاهای او را، تا اینکه او را دریدند.
امام علیه السلام در آن حال به او فرمود: گمان می کردی پروردگار تو به خواب رفته است؟ [اکنون بدان که او بیدار است].
مولف گوید: از خیر خواهی و گذشت امام علیه السلام نسبت به این راهزن باید درس گرفت.
ص :708
در تفسیر صافی، در معنای آیه (یسئلونک عن الشهر الحرام) نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله عبد الرحمان بن جحش پسر عمه خود را همراه لشکری، در جمادی الثانی، دو ماه قبل از جنگ بدر فرستاد تا منتظر قافله قریش و مشرکین مکه که بین آنها عمر و بن عبداللَّه حضرمی و سه نفر دیگر بودند بمانند و با آنان، بجنگند. پس عبدالرحمان و همراهانش عمروبن عبداللَّه را کشتند و دو نفر دیگر را اسیر گرفتند و قافله را نیز مصادره کردند و فکر می کردند که در جمادی الثانیه هستند، در حالی که وارد رجب (از ماه های حرام) شده بودند پس قریش زبان به اعتراض و شکایت باز نمودند که در ماه های حرام جنگ کردید، در حالی که جنگ و خون ریزی در آنها حرام است. از این رو، اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله در این جنگ ناراحت شدند و گفتند ما به مدینه باز نمی گردیم تا خداوند توبه ما را قبول نماید. رسول خداصلی الله علیه وآله نیز آن قافله و اسیران قریش را به مکه باز گرداند و این آیه نازل شد: و یسئلونک عن الشهر الحرام...)، یعنی مشرکین در باره جنگ در ماه های حرام از اتو سؤال می کنند [پس توبه آنان] بگو: جنگ در ماه حرام گناهی بزرگ است [جز این که به صورت عمد انجام نگرفته باشد] و لکن [عمل شما] که از راه خدا و اسلام جلوگیری می کنید و به خدای خود کافر می گردید و از دخول مسلمانان به مسجد الحرام مانع می شوید و مسلمانان را از آن اخراج می نمایید نزد خداوند گناه بزرگ تری است. از
ص :709
سویی فتنه بزرگتر از قتل است [یعنی فتنه مشرکین مکه بزرگتر از قتل در ماه حرام است که عمداً انجام نگرفته است].
مؤلّف گوید: طبق این آیات، جنگ در ماه های حرام مانند رجب و ذیقعده و ذی حجه و محرم و در حرم حرام است، جز آن که دشمن ابتدای به آن کرده باشد.
طبق مدارک صحیح، اطاعت از امام معصوم علیه السلام، شرط ایمان و نجات و قبولی اعمال است و اگر کسی عبادت جن و انس را انجام داده باشد و ولایت و اطاعت امام علیه السلام را رها کند و نپذیرد، هیچ عبادتی از او پذیرفته نیست و راهی برای نجات او نخواهد بود. و اگر کسی به جنگ با امام زمان خود برخیزد، بر همه مردم واجب است که اگر امام علیه السلام و یا نایب او امر کنند، با او به جنگ برخیزند. و مقصود از «خارجی»، در لسان روایات، چنین فردی است که کافر و مرتد محسوب می شود؛ چرا که ضروری دین را که وجوب اطاعت و مودّت و محبت امام علیه السلام است، ترک نموده و دشمنی و جنگ با امام علیهم السلام را که از محرمات بزرگ الهی است، جایز دانسته است.
ص :710
خداوند در قرآن می فرماید: «اگردو گروه از مؤمنین با یکدیگر به جنگ برخاستند. شما باید بین آنان را اصلاح دهید، و اگر یکی از آنان به دیگری تجاوز نمود با او به جنگ برخیزید تا به قانون الهی تن دهد، و اگر چنین کرد بین آنان صلح و عدالت و قسط را نسبت به آنها رعایت کنید؛ چرا که خداوند عدالت خواهان را دوست می دارد.»
قابل توجه است که مسأله تجاوز و خروج بر امام و احکام آن، از جنگ امیرالمؤمنین علیه السلام با معاویه و خوارج و عایشه که بر امام زمان خود خروج نمودند ظاهر می شود.
در تفسیر صافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: بعضی از شما، پس از من، براساس تأویل قرآن جنگ خواهد نمود، چنان که من براساس تنزیل قرآن جنگ نمودم. از آن حضرت سؤال شد: آن که بر اساس تأویل جنگ خواهد نمود کیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: آن کس که کفش خود را پینه می زند، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام.
ص :711
در آن هنگام، عمّار گفت: در کنار این پرچم خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله سه نوبت جنگیدم و این مرتبه چهارم است. سپس گفت: به خدا سوگند، اگر بر ما بتازند تا به نهایت ناتوانی برسیم، ما یقین داریم که در طریق حق هستیم و آنها در باطل می باشند.»
در تفسیر صافی، از کتاب کافی نقل شده که سیره امیرالمؤمنین علیه السلام با امثال معاویه و عایشه و خوارج، همان سیره رسول خداصلی الله علیه وآله بود با اهل مکه بعد از فتح آن، که هیچ خانواده ای را اسیر نکرد و هر کس در خانه خود پنهان شد و یا اسلحه خود را کنار گذارد و یا به خانه ابوسفیان پناهنده شد درامان بود؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام نیز روز فتح بصره فرمود: «کسی را اسیر نگیرید و هیچ مجروحی را نکشید و کسی را که فرار می کند دنبال نکنید، و هرکس در خانه خود پنهان شد و سلاح خویش را کنار گذارد در امان خواهد بود.»
فقیه جامع الشرایط، اگر از روی اجتهاد صحیح، فتوایی در احکام فرعی اسلام بدهد، بر مقلّدین او لازم است که به آن عمل کنند، ولی بر فقهای دیگر، اگر نظر آنان بر خلاف نظر او باشد، لازم نیست از او پیروی کنند، بلکه حرام نیز می باشد، لکن اگر فقیه جامع الشرائط برای حفظ اسلام و نجات مسلمین از خطر، مصلحت اندیشی کند و حکمی را صادر نماید، مثلاً حلالی را حرام کند، پیروی از او بر همه مردم، حتی فقهای دیگر نیز لازم است، مگر این که فقیهی بداند که او در مبنا و یا موضوع اشتباه نموده است. در این صورت، بر او لازم نیست از آن حکم پیروی نماید.
ص :712
مؤلف گوید: دلیل آنچه گفته شد را می توان از ادله ای که در پی می آید استفاده نمود.
صاحب وسائل، با سند صحیح، از عمربن حنظله نقل نموده که گوید: من به امام صادق علیه السلام گفتم: وظیفه دو نفر از شیعیان شما که در دین یا میراث [و امثال اینها ]اختلاف می کنند [و دسترسی به شما ندارند] چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «باید بنگرند از بین شیعیان ما کسی که در فهم سخنان ما و حلال و حرام اسلام اهل دقت و اجتهاد است را بیابند و به آنچه او حکم می کند راضی شوند، چرا که من چنین کسی را بر شما حاکم نمودم و تخلّف از حکم او را برای شما حرام کردم.
بنابراین اگر او حکمی کرد کسی که حکم او را رد کند به حکم خداوند توهین کرده و سخن ما را رد نموده است و کسی که سخن ما را رد کند مانند آن است که سخن خدا را رد نموده باشد. و آن در حد شرک به خدا خواهد بود.»
صاحب وسایل در همان کتاب، با سند خود، از ابوخدیجه نقل نموده که گوید: امام صادق علیه السلام مرا نزد عده ای از شیعیان خود فرستاد و فرمود:«به آنان بگو: هرگز مرافعات و دعواهای خود را نزد هیچ یک از حکّام جور نبرید، بلکه از بین خودتان شخصی که حلال و حرام ما را می شناسد برگزینید و از گفته او پیروی کنید، چرا که من او را برای شما قاضی و حاکم قرار دادم.»
اسحاق بن یعقوب گوید: من از محمّدبن عثمان عمری، نایب امام زمان علیه السلام، در
ص :713
خواست نمودم که او نامه ای که من مسایل مشکل خود را در آن نوشته بودم را خدمت امام زمان علیه السلام برساند و پاسخ آن را برای من بگیرد. او چنین کرد و پاسخ نامه من به خط مبارک آن حضرت به دست من رسید. در آن پاسخ نوشته شده بود:
«.. و امّا حوادث و مسایلی که برای شما رخ می دهد را از راویان حدیث ما سؤال کنید، چرا که آنان از سوی من بر شما حجت هستند و من از سوی خداوند بر آنان حجت می باشم. و امّا محمّد بن عثمان، که خداوند از او و از پدر او خشنود باد - مورد اطمینان من است و نوشته او نوشته من می باشد.»
فقیه بزرگوار آشتیانی، صاحب کتاب قضاة، می گوید: همانگونه که اجماع بر عدم جواز نقض حکم حاکم و وجوب امضای آن ثابت است، مقبوله عمربن حنظله نیز از جهات متعدی دلالت بر عدم جواز نقض حکم حاکم دارد:
1- وجوب رجوع به فقیه جامع الشرایط در مساله قضاوت اقتضا می کند که حکم او در باره محکوم علیه نافذ و غیر قابل رد باشد.
ص :714
2- امر امام علیه السلام بعد از ارجاع مردم به فقیه جامع الشرایط به این که «باید به حکم او راضی شوند و من او را بر شما حاکم قرار دادم»، دلالت روشنی بر عدم جواز نقض حکم او دارد.
3- تصریح امام علیه السلام نیز که فرمود:«حکم او را نقض نکنند و هر که حکم او را نقض کند مثل آن است که سخن ما را نقض کرده باشد و آن در حد شرک به خداوند است»، دلالت روشنی دارد بر عدم جواز ردّ حکم او.
سپس می گوید: در این جا یک مسأله دقیق وجود دارد که باید به آن توجه شود و آن این است که بعد از امر امام علیه السلام به مراجعه به فقیه در مرافعات و امضای حکم او و نهی از نقض آن، چگونه امکان دارد در چیزی که او فصل خصومت نموده، باز به حال قبل از فصل خصومت برگردد و حکم او نادیده گرفته شود؟ همان گونه که به مقتضای (أوفوا بالعقود)، هنگامی که عقد معامله صحیحاً انجام گرفت، راهی برای بر هم زدن آن نیست.
مؤلف گوید: حاصل سخن این فقیه این است که با فرض این که امام علیه السلام حق فصل خصومت را به فقیه جامع الشرایط داده و از مراجعه به غیر او نهی نموده است، چگونه امکان دارد که نقض حکم او جایز باشد، در حالی که امام علیه السلام رد حکم او را رد حکم خدا و در حد شرک دانسته است؟!
ص :715
آدمکشی و قتل نفس از روی ظلم از بزرگ ترین گناهان کبیره است که در روایاتی که گناهان کبیره به پنج عدد و یا هفت عدد و یا پانزده عدد و بیشتر شماره شده بود در شمار این گناهان بود.
در آیات قرآنی نیز خداوند با شدیدترین لحن از آدمکشی نهی نموده که به بعضی از آنها اشاره می شود.
کیفر آدم کشی در قرآن
خداوند در سوره نساء می فرماید: «کسی که از روی عمد مؤمنی را بکشد، کیفر او خلود در دوزخ و خشم و لعنت خداوند است و در دوزخ عذاب بزرگی برای او آماده شده است.»
و در سوره مائده می فرماید: «کسی که انسان بی گناهی را که نه کسی را کشته و نه فسادی روی زمین نموده بکشد، همانند آن است که همه مردم را کشته باشد، و کسی که انسانی را از کشته شدن نجات دهد و یا به هر وسیله ای از او حمایت کند و جان او را حفظ نماید، مانند این است که همه مردم را از مرگ نجات داده باشد.»
و در سوره نساء می فرماید: [ای مردم] «یکدیگر را نکشید؛ چرا که خداوند به شما
ص :716
رحیم است [پس شما نیز به همدیگر ترحّم کنید] و کسی که از روی ظلم و دشمنی برادر خود را بکشد برای خداوند آسان است که او را به آتش دوزخ مجازات کند.»
مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از حمران بن اعین نقل نموده که گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: معنای آیه «فکانّما قتل الناس جمیعاً» چیست و چگونه کسی که یک نفر را کشته عذاب او همانند کسی است که همه مردم را کشته باشد؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «او را در جایی از جهنم قرار می دهند که اگر همه مردم را کشته بود در آن جا قرار می گرفت.» گفتم: اگر دیگری را بکشد عذاب او چگونه خواهد بود؟ فرمود: «عذاب او دو چندان می شود.»
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «نخستین چیزی که در روز قیامت در باره آن حکم می شود
و قال سبحانه: «ولا تقتلوا النفس التی حرم اللّه إلاّ بالحقّ ذلکم وصّاکم به لعلّکم تعقلون» (الإسراء /32)
تفسیر الآیات
ص :717
خون هایی است که ناحق ریخته شده است. پس خداوند ابتدا بین هابیل و قابیل (فرزندان آدم علیه السلام) حکم می کند و سپس بین دیگران و پس از آن که بین همه قاتل ها و مقتول ها حکم می کند به کار دیگران می پردازد.»
سپس فرمود: «روز قیامت هر مقتولی قاتل خود را همراه خویش می آورد، و در حالی که صورت خود را به خون خویش آغشته نموده، می گوید: خدایا! این شخص مرا کشته است. پس به آن شخص خطاب می شود: آیا تو او را کشته ای؟ پس او راهی برای انکار نخواهد داشت [و معذّب خواهد شد].»
و در همان کتاب از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: هر انسانی که در دنیا کشته شده باشد چه خوب باشد و چه بد قاتل خود را در قیامت همراه خویش می آورد در حالی که خون از رگ های او فرو می ریزد سپس می گوید: پروردگارا از قاتل من سؤال کن برای چه مرا کشته است؟ پس اگر او را به حق کشته باشد خداوند به قاتل پاداش بهشت می دهد و مقتول به دوزخ فرستاده می شود و اگر قاتل بگوید: من به دستور فلان ستمگر او را کشتم به مقتول گفته می شود همان گونه که او تو را کشته است او را قصاص کن سپس خداوند هرچه می خواهد در باره آنان انجام می دهد.
در همان کتاب، از ابوحمزه ثمالی، از امام سجاد نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «فکر نکنید خداوند از کسی که برای ریختن خون مردم آستین بالا زده است غافل است؛ چرا که خداوند قاتلی بر او قرار داده که هرگز نمی میرد.» گفته شد: قاتلی که هرگز نمی میرد کیست؟ فرمود: «آتش دوزخ که هرگز تمام نمی شود.»
در همان کتاب، هشام بن سالم گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «مؤمن همیشه در دین خود گشایش دارد تا وقتی که خون حرامی را نریخته باشد و چون از روی عمد مؤمنی را بکشد دیگر موفق به توبه نخواهد شد.»
ص :718
ابوحمزه ثمالی می گوید: امام صادق(امام باقر)علیه السلام فرمود: به رسول خداصلی الله علیه وآله خبر داده شد که در قبیله جهینه کشته ای افتاده است. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به مسجد آن قبیله رفت و چون مردم گرد او جمع شدند به آنان فرمود: «قاتل او کیست؟» گفتند: ما نمی دانیم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کشته ای بین شما افتاده و نمی دانید قاتل او کیست؟» سوگند به آن خدایی که مرا به رسالت مبعوث نموده، اگر اهل آسمان ها و زمین در خون مسلمانی شرکت کنند و به آن راضی باشند خداوند همه آنان را همراه او در آتش خواهد افکند.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «به قاتل مؤمن گفته می شود: بمیر هرگونه که می خواهی؛ اگر می خواهی یهودی بمیر و اگر می خواهی نصرانی و اگر می خواهی مجوسی.»
امام باقرعلیه السلام فرمود: «روز قیامت مردی همراه او به اندازه آلت حجامت خون خواهد بود وارد پس می گوید: به پروردگارم سوگند من کسی را نکشته ام و در خون کسی نیز شریک نبوده ام. پس از سوی خداوند به او گفته می شود: تو نام بنده من را بردی تا سرّ او [نزد دشمن ] آشکار گردید و او را کشتند و تو نیز در خون او شریک گردیدی.»
ص :719
امام صادق علیه السلام فرمود: سه دسته از مردم به بهشت نخواهند رفت: 1- کسی که خون ناحقی را ریخته باشد؛ 2- شرابخوار؛ 3- سخن چین.»
مؤلّف گوید: شاید مراد این حدیث این باشد که کسی که این چیزها را حلال شمرده باشد و یا بدون توبه مرده باشد، و یا به علّت حرام ندانستن آن ها موفق به توبه نخواهد شد و به بهشت نخواهد رفت وگرنه در صورتی که توبه نماید طبق نظر مشهور فقها توبه او مقبول خواهد بود.
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله بعد از اعمال منی در حجة الوداع توقّف نمود و به مردم فرمود: «ای مردم! به گفته من گوش فرا دهید و در آن تعقّل کنید؛ شاید این سال، سال آخر عمر من باشد و بعد از این مرا در این جا ملاقات نکنید.»
سپس فرمود: «حرمت چه روزی از همه روزها بزرگ تر است؟» گفتند: حرمت این روز (عید قربان). فرمود: «حرمت چه ماهی از همه بیشتر است؟» گفتند: حرمت این ماه (ماه ذی حجّه). فرمود: «حرمت کدام شهر از همه شهرها بالاتر است؟» گفتند: حرمت شهر مکه.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «همانا حرمت خون های شما و اموال شما بر یکدیگر، همانند حرمت این روز و این ماه و این شهر است تا خدا را ملاقات کنید و خداوند از
ص :720
اعمال شما سؤال کند.» سپس فرمود: «آیا رسالت خود را ابلاغ نمودم؟» گفتند: آری. فرمود: خدایا! تو گواه باش!»
سپس فرمود: «هرکس امانتی از مردم نزد اوست به صاحبش برگرداند؛ چرا که خون و مال کسی حلال نمی شود جز با رضایت او. پس به یکدیگر ظلم نکنید و بعد از من [به وسیله حلال دانستن خون و مال یکدیگر] کافر نگردید.»
دو سال پس از شهادت حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام مختاربن ابی عبیده ثقفی در کوفه قیام کرد و به عنوان خونخواهی آن حضرت گروه بسیاری رابا خود همراه کرد و کشندگان آن بزرگوار را به قتل رسانید. در همان زمان عبداللّه بن زبیر در مکّه مدّعی خلافت شد و طولی نکشید که جزیرة العرب را گرفت و برادرش مصعب بن زبیر را به سوی عراق گسیل داشت.
مصعب که مردی شجاع و دلاور بود در جایی به نام «حرورا» - نزدیکی کوفه - بین او و مختار جنگ سختی درگرفت و سرانجام مختار شکست خورد و به کوفه گریخت و پس از چند روز در کوفه به دست یاران مصعب کشته شد و سرتاسر کوفه به دست مصعب افتاد. مصعب نیز پس از چند سال در صدد جنگ با عبدالملک بن مروان خلیفه اموی برآمد و به همین منظور از کوفه بیرون آمد و در جایی به نام «مسکن» جنگی میان او و لشکرعبدالملک درگرفت و مصعب در آن معرکه کشته شد و سرش را برای عبدالملک بردند.
عبدالملک پس از قتل مصعب به کوفه آمد و مردم آن شهر را مطیع خود ساخت و داخل دارالاماره شد و سر مصعب بن زبیر را پیش روی خود گذارد، در حالی که غروری بر وی مستولی شده بود. شخصی به نام عبدالملک بن عُمیر که در مجلس حاضر بود با مشاهده آن منظره لرزه بر بدنش افتاد و روبه عبدالملک بن مروان کرده، گفت:
من از این دارالاماره داستان عجیبی به خاطر دارم. و سپس چنین ادامه داد: زمانی که به دستور عبیداللّه بن زیاد سرحضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام را به کوفه آوردند من در این قصر بودم و سرآن حضرت را پیش روی عبیدالله دیدم. پس از چندی که مختار بر این
ص :721
شهر مسلّط شد سر عبیدالله بن زیاد را در همین قصر پیش روی مختار دیدم. پس از قتل مختار من نزد صاحب این سر (مصعب) بودم که سرمختار پیش رویش بود. و اینک در محضر تو در این قصر نشسته ام و سر مصعب پیش روی ما است! من تو را از شرّ این قصر به خدا می سپارم!
عبدالملک بن مروان نیز از شنیدن این داستان لرزه براندامش افتاد و فوری از جا برخاست و دستور داد تا آن قصر را ویران کردند. (کیفرگناه ص 182)
یک سره مردی زعرب هوشمند
گفت به عبدالملک از روی پند
روی همین مسند و این تکیه گاه
زیر همین قبّه و این بارگاه
بودم و دیدم برِ ابن زیاد
آه چه دیدم که دو چشمم مباد
تازه سری چون سپر آسمان
طلعت خورشید ز رویش نهان
بعد ز چندی سر آن خیره سر
بُد برِمختار به روز سپر
بعد که مصعب سر و سردار شد
دست خوش او سر مختار شد
این سر مصعب به تقاضای کار
تا چه کند با تو دگر روزگار
شیخ صدوق از عبیدالله بن بزاز نیشابوری که مرد سالمندی بود روایت کرده که گفت: میان من و حمیدبن قحطبه معامله ای انجام شده بود و من روزی برای دیدن او به منزلش رفتم. حمید که از ورود من مطلع شد مرا نزد خود خواند و من نیز با همان جامه های سفر پیش او رفتم.
اتفاقاً ایّام ماه مبارک رمضان و هنگام ظهر بود که من بر او وارد شدم. جایی که برای پذیرایی من مهیّا کرده بود تالاری بود که از وسط آن جوی آبی می گذشت و من وارد تالار
ص :722
شده، سلام کردم و در کنار او نشستم. در این وقت دیدم آفتابه ولگن حاضر کردند و حمید دست های خود را شست و به من هم دستور داد دست های خود را بشویم. سپس سفره غذا آوردند و حمید شروع به خوردن غذا نمود و به من نیز گفت غذا به خورم من که در آغاز فراموش کرده بودم ماه رمضان است دست دراز کردم، ولی ناگهان یادم افتاد که ماه رمضان است و از این رو دست کشیده، از صرف غذا خودداری کردم.
حمید گفت: چرا نمی خوری؟ گفتم: ماه رمضان است و من نه بیمارم و نه عذر دیگری دارم، اما شما شاید از گرفتن روزه معذور باشید! حمید پاسخ داد: من هم عذری ندارم و بیمار هم نیستم. و بلافاصله به دنبال این سخنان اشکش سرازیر شد و گریه کرد. من صبر کردم تا غذایش تمام شد، آن گاه شروع به سخن کرده، گفتم: ای امیر! سبب گریه شما چه بود؟
حمید گفت: هنگامی که هارون در طوس بود شبی به سراغ من فرستاد و چون به نزدش رفتم دیدم شمعی پیش رویش می سوزد و شمشیری برهنه درجلوش گذارده و خادمی هم نزد او ایستاده است. چون من وارد شدم سر خود را بلند کرد وگفت: تاچه حدّ در اطاعت ما آماده ای؟ گفتم: به جان و مال آماده خدمتگزاری هستم!
هارون سر به زیر انداخت و لختی اندیشید؛ آن گاه اجازه بازگشت به من داد و مرخّصم کرد. من به جایگاه خود آمدم و طولی نکشید دیدم برای بار دوّم خادم مخصوص او آمد و مرا خواست. من با خود گفتم: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون» لابد هارون قصد کشتن مرا داشته و چون مرا روبه روی خود دیده شرم کرده و از کشتنم امتناع کرده است. و چون نزد او رفتم گفت: تا چه اندازه در اطاعت ما هستی؟ گفتم: تا حد جان و مال و دین پس خوشحال شد و گفت: این شمشیر را بگیر و همراه این غلام برو و هر دستوری به تو می دهد انجام ده. پس من همراه آن غلام رفتم تامرا داخل خانه ای برد و درب اطاقی راباز نمود که بیست نفر از سادات و فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله در آن زندانی بودند پس به من گفت: باید همه این ها را گردن بزنی و در چاهی که در آن خانه بود بیندازی و چون من دستور او را انجام دادم درب اطاق دوم و سوم را باز نمود که در هر کدام بیست نفر از سادات زندانی بودند و من به دستور او همه آنان را گردن زدم و چون آخرین نفر را خارج نمودم که گردن او را بزنم دیدم
ص :723
پیرمردی است که سرخود را بلند کرده، به من گفت: خدایت نابود کند ای نابکار! در روز قیامت جواب جدّ ما رسول خداصلی الله علیه وآله را چه خواهی داد، که شصت تن از فرزندانش را بدون جرم و گناه کشتی؟
حمید گفت: در این وقت دست من لرزید و رعشه اندامم را گرفت. خادم هارون که بالای سرم ایستاده و ناظر کارم بود نگاه تند و خشمناکی به من انداخت و فریادی بر سرم زد. پس من تأمّل نکرده، آن پیرمرد را هم به قتل رساندم و خادم، سر و بدن او را نیز به دنبال دیگران در چاه انداخت...!
این بود داستان من، و با چنین جنایتی که من کردم و شصت تن از فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله را به این وضع دلخراش به قتل رساندم دیگر روزه و نماز برای من چه سودی دارد؟ و من یقین دارم که مخلّد در دوزخ خواهم بود! (کیفر گناه، ص 301، به نقل از عیون، ج 1/108)
ابوالفرج از قاسم بن اصبغ بن نباته روایت کرده است که گفت: من مردی را از قبیله بنی دارم می شناختم که چهره ای زیبا و رویی سفید داشت و پس از واقعه کربلا او را دیدم که چهره اش سیاه شده بود. به او گفتم: تو مردی خوش سیما و سفیدرو بودی، چه شد که رویت این گونه سیاه گشته است؟
گفت: من جوان نورسی از همراهان حسین علیه السلام را در کربلا به قتل رساندم که در پیشانی اش جای سجده مشاهده می شد. از آن روز تا به حال که آن جوان را کشته ام هر شب به بالینم می آید و گریبانم را می گیرد و به سوی دوزخم می کشاند و به دوزخم می افکند، و من چنان در خواب از وحشت فریاد می کشم که تمام همسایگان صدایم را می شنوند.
راوی حدیث می گوید: جوانی که به دست این مرد کشته شده بود عباس ابن علی علیه السلام بود.
مولف گوید: شیخ صدوق؛ نیز این حدیث را با اضافاتی از قاسم بن اصبغ در کتاب «ثواب الاعمال»(ص 259) روایت کرده و محدث نوری؛ پس از نقل دو روایت در «داراسلام» (ج1/ص 247و248) نظریه راوی را که مقتول حضرت ابولفضل علیه السلام باشد، غلط دانسته است.
ص :724
دمیری روایت کرده است که حجّاج در پایان عمر (پس از قتل سعیدبن جُبیر) در بستر بیماری افتاده بود و هرگاه خوابش می برد فوری سعیدبن جبیر را می دید که به نزدش می آمد و جامه او را محکم گرفته، می گفت: «ای دشمن خدا! به چه جرمی مرا کشتی؟» و همین سبب می شد که وحشت زده از خواب می پرید.
و نیز نقل کرده است که هنگام مرگ پیوسته بیهوش می شد و ناگهان به هوش می آمد و در هر بار می گفت: «مالی ولسعید بن جُبیر» (مرا با سعیدبن جبیر چه کار؟)
مولف گوید: شاید بسیاری از خوانندگان بدانند که سعید بن جبیر یکی از بزرگان زهاد و دانشمندان و محدثان بزرگواری بود که به جرم طرفداری از اهل بیت عصمت علیهم السلام به دست حجاج کشته شد. او دارای کرامات زیادی بود که از آن جمله همین داستان است.
برای اطلاع بیشتر از فضایل او و داستان هایی که با حجاج داشت و سرانجام منجر به شهادتش گردید به تواریخ مفصلی که در این باره نوشته اند چون «روضات الجنات» و «ناسخ التواریخ» مراجعه شود.
اکنون از تاریخ گذشتگان می گذریم و نمونه ای از زمان خودمان برای شما ذکر می کنیم.
شاید بسیاری از خوانندگان محترم داستان بمباران شهر ناکازاکی و هیروشیمای ژاپن را شینده و یا به خاطر داشته باشند که در سال 1945 میلادی یک خلبان آمریکایی با پرتاب کردن بمب اتمی بر آن دو شهر، ده ها هزار زن و مرد و کودک را نابود کرد و همه با انفجار این بمب زنده زنده سوختند.
چند سالی از این جریان نگذشت که خبر گزاریها گزارش دادند خلبان مزبور در اثر ناراحتی های روحی دیوانه و بستری گردید. اینک عین گزارش خبرگزاری ها را نقل می کنیم:
«کلود ایترلی آمریکایی که در سال 1945 میلادی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی را با نخستین بمب اتمی بمباران کرد از روز 23 نوامبر ناپدید شده است. وی از مدتی پیش به
ص :725
اختلال مشاعر مبتلا شده بود... پس از پایان جنگ که تلفات و ضایعات وارده بر شهر هیروشیما فاش شد ضربات روحی شدیدی بر سرگرد کلود ایترلی وارد گردید. او همیشه خود را مسؤول کشتار مردم این شهر می دانست. معالجات پزشکان در بهبود حال او تأثیری نکرد و ناچار در بیمارستان امراض روحی بستری گردید.» و بالاخره جراید نوشتند:
«پلیس آمریکا از مردم استمداد طلبید که در بازداشت کلود ایترلی با پلیس همکاری کنند؛ زیرا پزشکان امراض روحی اظهار داشته بودند: از آنجا که این خلبان نیروی هوایی به مرض روحی شدیدی دچار شده است امکان دارد دست به اعمال خطرناکی بزند که امنیّت عمومی را به خطر بیندازد. خلبانی که در سال 1945 میلادی دو شهر ژاپن را بمباران کرد از مدّتی قبل این جمله را دائماً تکرار می کند: «من قاتل 150 هزار نفر هستم و هرگز خود را به خاطر این گناه بزرگ نمی بخشم.»
در بمباران اتمی شهرهای ژاپن حداقل 150 هزار نفر کشته شده اند و کلود ایترلی خود را مسؤول این کشتار دسته جمعی می داند.» (روزنامه اطلاعات، شماره 10392)
با توجه به این چند داستان که مربوط به گذشته و حال است. این مطلب به خوبی روشن می شود که یکی از عواقب سوء گناه و جنایت، ناراحتی های روانی و روحی است و شخص جنایتکار هیچ گاه از شکنجه ملامت و سرزنش وجدان، آرام و قرار ندارد. (کیفر گناه، ص 334)
گناه آدم کشی و گناه آن، چنان که بیان شد، از گناهان کبیره و بزرگ است و بعد از گناه شرک، گناهی از آن بزرگ تر نیست. و کشتن جنین از موارد قتل مظلوم، بلکه بزرگ ترین مصداق آن
ص :726
است و روز قیامت، طبق بعضی از روایات، نخستین چیزی که مورد حساب قرار می گیرد کشتن مظلوم است و هیچ مظلومی مظلومتر از جنین نیست. خداوند در قرآن می فرماید: «به یاد آور روزی را که از قاتل سؤال خواهد شد که به چه جرمی او را کشته است؟»
در قرآن، آیات فراوانی در باره گناه آدم کشی آمده و در بعضی از آنها آمده است که اگر کسی مؤمنی را از روی عمد و ظالمانه بکشد، کیفر او خلود در آتش است و خداوند بر او خشم می نماید و او را لعنت می کند و عذاب و کیفر بزرگی برای او آماده نموده است.
شیخ طوسی، در کتاب مبسوط می گوید: ابن عباس به این آیه استدلال نموده که توبه قاتل پذیرفته نمی شود؛ چرا که این آیه شش ماه بعد از آیه «و لاتقتلوا النفس التی حرّم اللّه» که در پایان آن آمده: «الاّ من تاب» نازل شده است، و برای گفته خود از سخن رسول خداصلی الله علیه وآله نیز استفاده نموده که فرمود: «من با خدای خود در هیچ چیز [و بخشوده شدن هیچ گناهی ]به اندازه ای که برای توبه قاتل اصرار کردم، اصرار نکردم، لکن خداوند از من نپذیرفت و توبه او را قبول نفرمود.»
شیخ طوسی رحمه اللّه پس از نقل کلام ابن عباس می گوید: صحیح آن است که بگوییم توبه او پذیرفته می شود؛ چرا که خداوند [به طور کلی ]فرموده است: «و هو الذی یقبل التوبة عن عباده».
ص :727
عبداللّه بن مسعود گوید: از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال نمودم: در بین گناهان کبیره کدام یک از همه آنها بزرگ تر است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «بزرگ ترین گناهان کبیره این است که برای پروردگار خود که تو را آفریده شریکی بیاوری و مشرک شوی.» گفتم: پس از آن، کدام گناه، بزرگ تر است؟ فرمود: «این که فرزند خود را برای این که در کنار سفره تو می نشیند بکشی.»
ابن مسعود نیز از آن حضرت روایت نموده که فرمود: «نخستین چیزی که در قیامت مورد حساب قرار می گیرد خون های به ناحق ریخته شده است.»
و فرمود: «هر کس در قتل مسلمانی به اندازه نصف کلمه ای شرکت داشته باشد، هنگامی که خدا را ملاقات می کند، بین دو چشم او نوشته شده است: او از رحمت خدا ناامید است.»
شیخ طوسی، پس از آن، از ابوسعید خدری نقل می نماید که رسول خداصلی الله علیه وآله کشته ای را دید و فرمود: «قاتل او کیست؟» و چون کسی پاسخ او را نداد، خشم نمود و فرمود: «سوگند به آن خدایی که جان من در دست اوست، اگر در کشتن او اهل آسمان ها و اهل زمین شرکت نموده باشند، خداوند همه آنان را با صورت در آتش می افکند.»
نفس...» و آیه «و لا یقتلون النفس التی حرّم اللّه» و آیه «ولا تقتلوا أنفسکم» استفاده می شود.
در صحیحه ابی ولاّد آمده است که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «کسی که از روی [اختیار] و عمد خودکشی کند برای همیشه در آتش دوزخ معذّب خواهد بود.»
کمک نمودن بر قتل دیگری نیز از گناهان بزرگ است و همانند آدمکشی است. در روایات آمده است که اگر مردم از مشرق تا مغرب زمین در کشته شدن کسی مؤثر باشند و یا به کشتن او راضی شده باشند در قتل او شریک خواهند بود.
محمّدبن ابی عمیر، از بسیاری از یاران امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که به وسیله کلمه ای در قتل مؤمنی شریک شود، روز قیامت در حالی محشور می شود که بین دو چشم او نوشته شده است: او از رحمت خداوند مأیوس است.»
در روایت دیگری آمده است که فرمود: «روز قیامت مردی در کنار مرد دیگری حاضر می شود و او را آغشته به خون می نماید. پس آن مرد می گوید: مرا با تو چه کار است؟ پس صاحب خون می گوید: تو در فلان روز با سخن خود سبب کشته شدن من شدی.»
در کتاب دعائم الاسلام، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله در کنار خانه های انصار در مدینه کشته ای را مشاهده نمود. پس به اصحاب خود فرمود: او از مسلمانان است؟ گفتند: آری. فرمود: اگر تمام امت من در قتل مؤمنی شرکت کنند خداوند همه آنان را با صورت در آتش دوزخ خواهد افکند.»
ص :729
کمک به ستمگران و وارد شدن در حکومت آنان و انجام نیازهای شخصی و تشکیلاتی آنان و رضایت به حکومت و اعمال آنها و تأیید و تحکیم قدرت و حاکمیت آنها از گناهان کبیره و معادل کفر است و حتی نگاه به آنان با رضایت به اعمالشان گناه بزرگ و سبب دخول در آتش خواهد بود. اساساً ستمگر و کسی که او را یاری می دهد و یا راضی و خشنود به ظلم اوست، هر سه، شریک ظلم خواهند بود و ستمگر محسوب می شوند.
خداوند در سوره هود می فرماید: «از ستمگران اطاعت نکنید [و دوست و خیرخواه آنان نباشید] وگرنه گرفتار آتش دوزخ می شوید و پناهی در قیامت نخواهید داشت.»
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: «همین که کسی نزد سلطانی برود و دوست داشته باشد که او زنده بماند تا به او چیزی بدهد، یاور آن ظالم محسوب خواهد شد.»
یونس بن حمّاد می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: بعضی از شیعیان شما از کارپردازان سلطان، یعنی بنی عباس هستند. آیا شما کار آنان را تایید می فرمایید؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «آیا بعد از وارد شدن در حکومت به شما ارفاق می کنند و مشکلات
ص :730
شما را اصلاح می نمایند؟» گفتم: بعضی از آنان چنین می کنند. و بعضی هم چنین نمی کنند. امام صادق علیه السلام فرمود: «باید از آنهایی که به کار شما رسیدگی نمی کنند و از شما حمایت نمی نمایند بیزاری بجویید.»
زیادبن ابی سلمه می گوید: روزی من خدمت امام کاظم علیه السلام رفتم. و آن حضرت به من فرمود: «تو کارمند حکومت هستی؟» گفتم: آری. فرمود: «برای چه در حکومت ستمگران داخل شده ای؟» گفتم: من مرد آبرومند و با مروّت و صاحب فرزندان و عیال هستم و درآمدی جز آن برای من نیست. امام علیه السلام فرمود: «ای زیاد ابی سلمه! اگر مرا از کوه پرت کنند و بدن من قطعه قطعه شود، بهتر از آن است که کارمند ستمگران باشم و یا قدم در زندگی یکی از آنان بگذارم، جز برای یک چیز.» گفتم: برای چه؟ فرمود: «جز برای این که اندوهی را از دل مؤمنی برطرف کنم و یا او را از بند آنان نجات دهم و یا حاجت او را برآورده نمایم.»
سپس فرمود: «ای زیاد بن ابی سلمه! کمترین عقوبت و کیفر کسی که به ستمگر کمک می کند این است که خداوند در قیامت او را در خیمه ای از آتش قرار می دهد تا از حساب خلایق فارغ شود.» سپس فرمود: «ای زیاد! اگر تو کارپرداز آنان شدی، باید به برادران مؤمن خود احسان کنی تا جبران آن بشود و خداوند ناظر اعمال تو خواهد بود.» تا این که فرمود: «ای زیاد! هر کدام از شما اگر در حکومت ستمگران داخل شود و فرقی بین
ص :731
شیعیان و غیر شیعیان نگذارد، از طرف من به او بگویید: تو شیعه کذّاب و دروغگویی هستی.»
سپس فرمود: «ای زیاد! هنگامی که داخل حکومت آنان شدی و احساس قدرت نمودی، باید به یاد قدرت خداوند در قیامت، و ضایع شدن خدمات تو به ستمکاران، و باقی ماندن گناه احسان به آنها باشی.
سلیمان جعفری می گوید: به حضرت رضاعلیه السلام گفتم: نظر شما درباره وارد شدن در حکومت های ظالمانه چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «وارد شدن در حکومت آنها و کمک و کوشش در انجام امورشان معادل کفر است و نگاه به آنها و اظهار رضایت از آنان از گناهان کبیره ای است که صاحب آن مستحق آتش خواهد بود.»
مرحوم طبرسی در تفسیر آیه «ولا ترکنوا الی الذین ظلموا» از معصومین علیهم السلام نقل نموده که مقصود از رکون به ظالم، دوستی و خیر خواهی و اطلاعت از اوست.
و در «تفسیر عیاشی» از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل شده که فرمود: معنای فتمسکم النار، خلود در دوزخ نیست؛ بلکه ورود به آتش است ولکن اگر میخواهید به آتش دوزخ وارد نشوید، به آنان خدمت نکنید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند در کنار هر ستمگر جباری مؤمنی را قرار داده که به وسیله او از بندگان خود دفاع کند [و آن مؤمن در اثر دفاع از بندگان خدا بخشوده
ص :732
خواهد شد]، ولی او به سبب هم نشینی با حاکم جبّار، نسبت به مؤمنین دیگر، در قیامت، بهره کمتری خواهد داشت. [و آخرین کسی خواهد بود که وارد بهشت می شود].»
مؤلّف گوید: قصه صفوان جمال با هارون الرشید و سخن امام کاظم علیه السلام به صفوان که فرمود: «همین که تو دوست می داری هارون زنده بماند تا کرایه شتران تو را بدهد، تو نیز شریک ظلم او خواهی بود بیانگر همین نکته است.»
همان گونه که کمک به مظلوم و نجات دادن او از دست ظالم و ستمگر یک عمل ارزشمند و عبادت بسیار بزرگ است، کمک به ظالم و ستمگر نیز یک گناه بزرگ و ظلم به مظلوم بلکه به مظلومان و ستم کشان است از سویی وظیفه هر مسلمان این است که یار ستمدیده و دشمن ستمگر باشد؛ آن گونه که اولیای دین ما بوده اند. آنان هرگز از یاری و کمک به ستمدیده دریغ ننموده و از مبارزه با ستمگر نیز کوتاهی نکرده اند، مگر آن که مردم از آنان حمایت نکرده باشند.
می توان گفت اگر مردم از پیامبران و جانشینان آنان حمایت نموده بودند هیچ ستمگری قدرت پیدا نمی کرد و هیچ مظلومی روی زمین وجود نمی داشت.
این مسأله از حساب های ظریف قیامت است که ستم هایی مردم از ستمگران کشیده اند به دلیل حمایت نکردن از پیامبران و اوصیای آنان بوده و گناه آن در نامه های اعمال آنان نیز نوشته شده و برای آنان روز قیامت بارگرانی خواهد بود. هم چنان که اگر کسی سلطان ستمگری را ارشاد کند و او را از کیفر ستمکاری بترساند تا دست از ستم خود بردارد، خداوند پاداش عبادت جنّ و انس را به او خواهد داد، و اگر به ستمگر کمک کند و یا عمل او را تأیید نماید در کیفر و عذاب او شریک خواهد بود.
ص :733
خداوند در سوره مائده بر مسلمانان واجب نموده که برای عمل نیک و تقوا به یکدیگر کمک کنند و آنان را از کمک به گناه و تجاوز به حق دیگران نهی نموده و می فرماید: «از خدا بترسید که عذاب و کیفر او شدید خواهد بود.»
و در سوره هود می فرماید: «از کمک به ستمگران بپرهیزید که آتش شما را خواهد گرفت.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «هرکس ستمگری را نسبت به ظلم او معذور بداند، خداوند ستمگری را بر او مسلّط خواهد نمود و دعای او را مستجاب نخواهد کرد و پاداشی برای مظلومیت خود نخواهد داشت.»
عبداللّه بن سنان می گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود: «هرکس ستمگری را برای ظلم و ستم به مظلومی یاری دهد، همیشه مورد خشم خدا خواهد بود تا دست از یاری خود بردارد.»
و در باره پاداش حمایت از مظلوم، امام صادق علیه السلام، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می فرماید که فرمود: «بهترین صدقه، صدقه زبان است که به وسیله آن از ریخته شدن خون و آزار به مردم جلوگیری شود و یا بهره ای به مسلمانان برسد.»
اکنون در باره خطر کمک به ظالم و ستمگر به دو حادثه تاریخی اشاره می شود:
ص :734
1- علی بن ابی حمزه می گوید: دوستی داشتم که از کار پردازان دولت بنی امیه بود. روزی به من گفت: برای من از امام صادق علیه السلام اجازه ملاقات بگیر. پس من برای او اجازه گرفتم و او خدمت آن حضرت رسید و چون سلام کرد و نشست به امام صادق علیه السلام گفت: فدای شما شوم! من سال هایی است که از کارمندان حکومت بنی امیه بوده ام و اموال فراوانی را به دست آورده و توجه به حلال و حرام آن نکرده ام.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر بنی امیه کسانی [امثال تو] را پیدا نمی کردند که برای آنان مالیات جمع کنند و یا از آنان دفاع کنند و به جماعت آنان حاضر شوند، هرگز حق ما [یعنی حاکمیت و امامت ما] را غضب نمی کردند، و اگر مردم آنان را رها می کردند چنین قدرتی را به دست نمی آوردند! [پس در حقیقت مردم بنی امیه را بر ما مسلّط نموده اند].»
پس آن جوان به امام صادق علیه السلام گفت: فدای شما شوم! آیا راهی برای نجات و توبه من هست؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر راه نجات تو را بگویم عمل می کنی؟» گفت: آری. امام علیه السلام فرمود: «باید آنچه از مال دنیا در این مدت به دست آورده ای، اگر صاحبان آن را می شناسی، به آنان بازگردانی، و اگر نمی شناسی از سوی آنان صدقه بدهی، و اگر چنین کنی من برای تو نزد خداوند ضمانت بهشت خواهم نمود.»
علی بن ابی حمزه، می گوید: با شنیدن این سخن آن جوان مدتی سرخود را به پایین
ص :735
انداخت و سپس گفت: فدای شما شوم! چنین خواهم نمود. و چون با ما به کوفه بازگشت، هرچه داشت، از مال دنیا، حتی لباس های بدن خود را در راه خدا داد[و یا به صاحبان اصلی آنها باز گرداند] و ما چون چنین دیدیم بین خود مالی را جمع آوری نمودیم و لباس و خوراک برای او تهیه کردیم تا این که چند ماهی بیش نگذشت که مریض شد و ما به عیادت او می رفتیم و من در روزهای آخر عمر او که در حال جان دادن بود کنار او بودم که چشمان خود را باز نمود و گفت: ای علی بن ابی حمزه! به خدا سوگند، آقای تو برای من به ضمانت خود عمل نمود و سپس از دنیا رفت. و چون او را دفن کردیم، باز من در سفر دیگری خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. امام علیه السلام چون مرا دید فرمود: «ما برای رفیق تو به آنچه گفته بودیم عمل کردیم.» من گفتم: فدای شما شوم! راست می گویید. به خدا سوگند، او نیز در وقت مردن چنین گفت و از دنیا رفت.
مؤلّف گوید: این حسن عاقبت این جوان بود، لکن راوی این قصه، علی بن ابی حمزه بطائنی، به جهت علاقه به دنیا، اموالی راکه از موسی بن جعفرعلیهما السلام نزد او بود، پس از شهادت آن حضرت به امام هشتم پرداخت نکرد و بدین سبب توفیق قبول امامت حضرت رضاعلیه السلام را پیدا ننمود و بدعاقبت از دنیا رفت و چون قصه او در این کتاب قبلاً ذکر شده تکرار نمی شود.
2- صفوان جمال می گوید: روزی خدمت حضرت کاظم علیه السلام رسیدم و امام علیه السلام به من
ص :736
فرمود: «ای صفوان! همه چیز تو خوب است، جز یک چیز.» گفتم: فدای شما شوم! آن چیست؟ فرمود: «این که تو شترهای خود را به هارون کرایه داده ای.» گفتم: به خدا سوگند، برای تفریح و سیاحت و صید و عمل خلاف به او گرایه نداده ام، بلکه برای سفر حج کرایه داده ام و خود نیز همراه او نمی روم، بلکه غلامان خود را می فرستم.
امام کاظم علیه السلام فرمود: «ای صفوان! آیا کرایه شتران خود را می خواهی؟» گفتم: آری، فدای شما شوم. فرمود: «آیا دوست می داری هارون و اطرافیان او زنده بمانند تا کرایه شتران تو را بدهند؟» گفتم: آری. فرمود: «هرکس زنده ماندن آنان را دوست داشته باشد از آنان محسوب می شود و هرکس از آنان محسوب شود جایگاه او آتش خواهد بود.»
صفوان می گوید: با شنیدن سخنان موسی بن جعفرعلیه السلام من تمام شتران خود را فروختم [که چنین کمکی را به ستمگر نکرده باشم] و هارون چون دانست که من چنین کرده ام مرا احضار نمود وگفت: شنیده ام شترهای خود را فروخته ای؟ گفتم: آری. چون پیر و ناتوان شده ام و غلامان من نیز توان اداره آنها را ندارند. هارون گفت: من می دانم به دستور که فروخته ای، تو آنها را به دستور موسی بن جعفر فروخته ای. گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار است؟ هارون گفت: رهاکن این سخنان را، اگر رفاقت قبلی تو با من نبود الآن گردن تو را می زدم.
ص :737
امیرالمؤمنین علیه نزدیک رحلت از این دنیا به فرزندان و یاران خود فرمود: «تعاونوا علی البز و التقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العد وان» و سپس همواره کلمهة «لاله الاالله» را تکرار نمود تا از دنیا رحلت کرد. امام باقر لیتا ة فرمود: ( مادر کتاب رسول خدالنبیصلی الله علیه وسلم یافته ایم که فرموده است: هنگامی که بعد از من زنا فراوان و آشکار گردد مرگ های ناگهانی زیاد می شود، و هنگامی که مردم کم فروشی کنند خداوند آنها را به قحطی و کم شدن برکات زمین و آسمان مبتلا می کند، و هنگامی که از پرداختن زکات خودداری کنند برکت از میوه ها و زراعت ها و معادن آنان گرفته می شود، و هنگامی که در احکام خدا به ناحق حکم کنند گرفتار کمک به ظلم و عد وان می شوند، و هنگامی که عهد و پیمان های خود را با خدا و ولی خدا و مردم بشکنند خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط خواهد نمود، و هنگامی که با خویشان خود قطع رحم کنند مال ها و سرمایه ها در دست اشرار قرار می گیرد، و هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر نکنند و از نیکان اهل بیت من یعنی ائمهة معصومین عاقبلا ] پیروی ننمایند خداوند اشرار و ستمگران را بر آنان مسلط می نماید، و چون نیکان آنها دعا کنند دعای آنان مستجاب نگردد.» مؤلف گوید: چون تفصیل این بحث قبلا بیان گردید به همین اندازه اکتفا شد.
ص :738
فرار از جنگ و معرکه از گناهان کبیره بلکه از کبایر منصوصه شمرده شده است. در سوره انفال تصریح شده که فرار از جنگ سبب خشم خداوند و دخول در آتش دوزخ خواهد بود و در سوره احزاب آمده که مسلمانان با خدای خود پیمان بستند که به دشمن پشت نکنند و این پیمان در قیامت مورد سؤال واقع خواهد شد.
و در سوره انفال خداوند به مؤمنان می فرماید: «هنگامی که در جنگ، با کفار روبه رو می شوید به آنان پشت نکنید، جز آن که برای تحکیم موقعیت جنگی و یا پیوستن به گروه مجاهدین باشد، و هرکس از میدان کارزار بگریزد، بازگشت او به خشم خداوند و دوزخ خواهد بود و آن بدجایگاهی است.»
و در سوره احزاب می فرماید: «به راستی، آنان، از پیش با خدای خود پیمان بستند که در میدان کارزار به دشمن پشت نکنند و البته آن پیمان مورد سؤال واقع خواهد شد. پس تو، ای رسول من! به آنان بگو: «فرار از مرگ و یا کشته شدن برای شما سودی ندارد و اگر فرار کنید جز اندکی در دنیا باقی نخواهید ماند» و به آنان بگو: چه کسی می تواند شما را از تقدیر خداوند مصون بدارد، اگر او اراده عذاب و یا رحمت به کسی نموده باشد؟ البته معلوم است که آنان برای خود یاوری جز خداوند پیدا نخواهند نمود.»
ص :739
در سوره صف در تشویق مؤمنان به جهاد می فرماید: «خداوند کسانی را که در راه او می جنگند و مانند صفی آهنین در مقابل دشمن جهاد می کنند دوست می دارد.»
و در همان سوره می فرماید: «ای کسانی که به خدای خود ایمان آورده اید! آیا من شما را به تجارتی که نجاتبخش از عذاب دردناک دوزخ باشد آگاه سازم؟ باید به خدا و رسول او ایمان بیاورید و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنید؛ چرا که آن برای شما، اگر اهل دانش باشید، بهتر از هر چیزی خواهد بود، و در آن صورت، خداوند شما را می بخشد و در بهشت ها و باغستان هایی که جویبارها در زیر آن جاری است و در مساکن پاک بهشت عدن جای خواهد داد و آن رستگاری بزرگی می باشد.»
امیرالمؤمنین علیه السلام در تشویق و تحریص یاران خود در جنگ صفیّن می فرمود: «به خدا سوگند، اگر از شمشیرهای دنیا فرار کنید، از شمشیرهای آخرت نخواهید توانست فرار نمایید. شما باید به وسیله صبر و صداقت و راستی از خداوند کمک بجویید. همانا پیروزی به وسیله صبر نازل می شود. پس در راه خدا بکوشید که نیروئی جز نیروی او نیست.»
و در سخن دیگری فرمود: «کسی که در جنگ با دشمنان خدا به دشمن پشت کند،
باید بداند که خدا را به خشم آورده و خود را هلاک نموده و ذلت و عار همیشگی و تلخی زندگی را برای خود فراهم کرده است و هرگز چیزی به عمر او افزوده نمی شود و از بلا و آفت دور نمی گردد، چنین کسی خدای خویش را از خود خشنود نکرده است، و اگر انسان با عقیده صحیح پیش از این گونه خصلت ها [و گرفتار شدن به چنین ننگ هایی] بمیرد بهتر از زنده ماندن در دنیا همراه این همه ننگ و عار خواهد بود.»
یکی از گناهان بزرگ خذلان امام علیه السلام است. خذلان امام این است که مردم امام خود را در وقت جنگ و مقابله با دشمن یاری نکنند و در اثر آن حوادثی بر امام و اسلام و مسلمین رخ دهد، مانند یاری نکردن مردم از امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ با معاویه که به دنبال آن قصه حکمین و سلطه معاویه و حرکت خوارج ایجاد شد و امیرالمؤمنین علیه السلام به دست یکی از خوارج شهید گردید، و یا مانند یاری نکردن مردم از امام حسن علیه السلام و رخدادهایی مانند جنایات و سلطه معاویه و شهادت امام حسن و حوادث تلخ دیگر، و یا
ص :741
مانند یاری نکردن مردم از امام حسین علیه السلام و آن همه حوادث ناگوار که در تاریخ مثل و مانندی نداشته است و تا قیامت چشم مردم مؤمن بر آن گریان است.
تردیدی نیست که زیان های این عمل و جنایات و حوادث تلخی که پس از آن رخ داده به عهده کسانی است که امام خود را در آن موقعیت حساس یاری نکرده اند و به دنبال آن، آن همه ظلم و جنایت و خونریزی رخ داده است. حتی مصایب و گرفتاری های دیگری که بعد از حوادث گذشته، در زمان هر کدام از ائمه معصومین علیهم السلام رخ داده و تاکنون نیز در اثر آنها شیعیان آنها گرفتار مشکلات و مصایب فراوانی هستند و خواهند بود، به عهده همان افرادی است که بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین و فرزندان او را یاری نکردند. اکنون نیز یاری نکردن نوّاب امام زمان علیه السلام همین گونه است و تردیدی در آن نیست.
از خداوند می خواهیم که توفیق و عصمت و ثبات ایمان به ما عنایت فرماید و ما را در این گونه امتحان ها کمک نماید و از لغزش مصون بدارد.
کسانی که انتظار فرج امام زمان علیه السلام را دارند و برای فرج آن حضرت دعا می کنند، باید بیش از هر چیزی به آمادگی خود برای اطاعت و حمایت از آن بزرگوار توجه نمایند، و اگر دوست دارند که بدانند از حامیان آن موعود الهی هستند یا نه، باید بینند اکنون نسبت به نواب آن حضرت چگونه هستند.
دوستی داشتم که اکنون سال هایی است از دنیا رفته است. او مرد با حقیقت و صداقتی بود. او می گفت: ای کاش تا من زنده ام امام زمان علیه السلام قیام نکنند؛ چرا که من به خود اطمینان ندارم که دستورات ایشان را انجام دهم، و هراس دارم که با سرپیچی از فرمان او گرفتار انحراف و عذاب گردم.
اکنون به بخشی از حوادث بسیار تلخ و ناگواری که پس از رحلت پیامبراسلام صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده اشاره می کنیم؛ حوادثی که تمام مصایب تلخ دیگر که از آن زمان تاکنون در تاریخ اسلام به وجود آمده، معلول آنهاست.
شیخ طوسی، در کتاب امالی، با سند خود، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود: «هنگامی که آیه شریفه (إذا جاء نصراللَّه و الفتح) بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد، به من فرمود:
یا علی! خداوند چنان که جهاد با مشرکین را بر مؤمنین واجب نموده است، جهاد با اهل فتنه را نیز
ص :742
بعد از من بر آنان واجب نموده است.
من گفتم: یا رسول اللَّه! فتنه بعد از شما چیست که خداوند جهاد را برای آن بر مؤمنین واجب نموده است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: فتنه مردمی است که بعد از من شهادت به یگانگی خداوند و رسالت من می دهند، لکن با سنّت های من مخالفت می کنند و در دین من ضربه وارد می نمایند!
گفتم: یا رسول اللَّه! اگر آنها به یگانگی خداوند و رسالت شما شهادت می دهند، من برای چه باید با آنان به جنگ برخیزم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: به علت بدعت هایی که در دین من وارد می کنند و از امر من تخلّف می نمایند و ریختن خون عترت و اهل بیت مرا حلال می دانند.
گفتم: یا رسول اللَّه! شما قبلاً به من وعده شهادت داده اید، اکنون از خدا بخواهید که هر چه زودتر شهادت برای من میسر شود. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: آری، من به تو وعده شهادت داده ام، لکن صبر تو چگونه خواهد بود در آن وقتی که محاسن تو به خون سرت رنگین شود؟ سپس با دست مبارک خود به سر و صورت من اشاره نمود. پس من گفتم: یا رسول اللَّه! با این خبری که شما به من دادید، این حادثه برای من جای صبر نیست بلکه جای بشارت و شکر است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: آری، پس آماده درگیری و خصومت با این امت باش...»
ما شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام را در کتاب میزان الحق، در بخش مجاهدات آن حضرت، بیان نمودیم و اکنون می گوییم احدی نگفته که آن حضرت در جنگی از جنگ ها از معرکه کارزار فرار کرده باشد، بلکه طبق تاریخ شیعه و سنّی، در بعضی از جنگ ها، مانند
ص :743
جنگ احد که همه مسلمانان فرار کردند، تنها کسی که فرار نکرد و یک تنه از اسلام و پیامبرخداصلی الله علیه وآله حمایت نمود او بود. او به تنهایی از جان رسول خداصلی الله علیه وآله حفاظت نمود و آن قدر شمشیر زد تا شمشیر او شکست و به پیامبرخداصلی الله علیه وآله عرض کرد: یا رسول اللّه! مرد جنگی با شمشیر خود می جنگد و من اکنون شمشیری ندارم، و رسول خداصلی الله علیه وآله از آن پس ذوالفقار خود را به او داد و او هم چنان می جنگید تا جبرییل بین آسمان و زمین صدا زد: «لافتی إلاّ علی لاسیف إلاّ ذوالفقار» و درجنگ احزاب چنان با دشمن مبارزه نمود که رسول خداصلی الله علیه وآله آن حضرت را «کرّار غیرفرّار» نامید؛ یعنی کسی که پیاپی به دشمن حمله می کند و هرگز فرار نمی نماید. ولی مدعیان خلافت، مانند ابوبکر و عمر و عثمان، از فراریان جنگ احد و خیبر و حنین و ذات السلاسل و... بودند و ابن ابی الحدید در شعر خود به فرار ابوبکر در جنگ ها
اشاره می کند و می گوید:
مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از امام حسن علیه السلام نقل نموده که می فرماید: «هیچ لشگری در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام قرار نگرفت، جز آن که خداوند آن را سرنگون و مغلوب و ذلیل نمود، و امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر خود ذوالفقار را بر کسی فرود نیاورد، جز آن که هلاک شد، و چون آن حضرت مشغول جنگ می شد، جبرییل در طرف راست و میکاییل در طرف چپ و ملک الموت از پیش روی او حرکت می کردند و می جنگیدند.»
در همان کتاب، از عبداللّه، پسر عمر و بن عاص، نقل شده که گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله در جنگ خیبر، [نخست] پرچم اسلام را به دست یکی از اصحاب خود [یعنی ابوبکر] داد و او مغلوب و منهزم شد و بازگشت. سپس به دست دیگری [یعنی عمر ]داد، او نیز یاران
ص :744
خود را ترساند و آنان نیز او را ترساندند و با شکست و ذلّت باز گشتند. سپس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «فردا پرچم اسلام را به دست مردی خواهم داد که او خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می دارند. او از جنگ باز نخواهد گشت تا خداوند پیروزی را نصیب او کند.» و چون صبح شد، فرمود: «علی علیه السلام را بگویید نزد من بیاید.» گفته شد: یا رسول اللّه! او مبتلای به درد چشم است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «بگویید بیاید.» و چون علی علیه السلام خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد، آن حضرت آب دهان مبارک خود را به چشم او مالید و فرمود: «خدایا، آسیب سرما و گرما را از علی دور فرما!» سپس پرچم را به او داد و آن حضرت بازنگشت، مگر با فتح خیبر.
سپس می گوید: علی علیه السلام چون به طرف خیبر حرکت نمود و به وادی قموص رسید، یهودی ها او را تیرباران کردند و با سنگ او را نشان گرفتند. پس او بر آنان حمله نمود تا به خیبر نزدیک شد و سپس پیاده شد و با حالت خشم در خیبر را از جا کند و در فاصله بیست متری به پشت سرخود پرتاب نمود.
عبداللّه، پسر عمر وبن عاص می گوید: ما از فتح خیبر به دست علی علیه السلام تعجّب نکردیم، ولی از این تعجب نمودیم که او با دست خود در خیبر را [که چهل نفر باید آن را تکان می دادند] گرفت و از جا کند و بیست متر پشت سر خود انداخت و چون این خبر به رسول خداصلی الله علیه وآله رسید فرمود: «سوگند به خدایی که جان من به دست قدرت اوست، چهل نفر از ملائکه علی را در کندن در خیبر کمک کردند.»
ص :745
در کتاب امالی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که در نامه خود به سهل بن حنیف فرمود: «به خدا سوگند، من با قوه جسمانی و حرکت غذایی درب خیبر را از جای نکندم و چهل ذراع (بیست متر) به پشت سر خود نینداختم، جز با قدرت ملکوتی و نورانیت نفسانی.»
سپس فرمود: «مقام و نسبت من به رسول خداصلی الله علیه وآله همانند دو نوری است که در کنار یک دیگر قرار گیرند و نور واحد گردند.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، اگر همه عرب ها به هم دیگر کمک دهند و به جنگ با من برخیزند، من به آنها پشت نخواهم نمود و اگر با آنها روبه رو شوم، همه آنان را نابود خواهم نمود.»
سپس فرمود: «کسی که از آمدن مرگ باکی ندارد سختی های دنیا برای او بهشت است.»
علاّمه مجلسی، در کتاب شریف بحار نقل نموده که عبداللّه بن نافع ازرق، رییس خوارج می گفت: اگر من در سرتاسر دنیا مردی را پیدا می کردم که بتواند بر من ثابت کند که علی بن ابی طالب در جنگ نهروان ظالم نبوده و اهل نهروان را به حق کشته است، با شتر خود حرکت می کردم و نزد او می رفتم. پس شخصی به او گفت: باید نزد فرزند او محمّد باقرعلیه السلام بروی [تا او این حقیقت را برای تو روشن نماید].
پس عبداللّه نافع نزد امام باقرعلیه السلام آمد و چون سؤال خود را مطرح نمود، امام باقرعلیه السلام در مقابل مهاجرین و انصار
ص :746
فرمود: «ستایش خدای را که ما را از خاندان نبوت و مخصوص به ولایت فرمود.» سپس فرمود: «ای مهاجرین و انصار! هرکس هر فضیلتی از امیرالمؤمنین علیه السلام می داند برخیزد و بیان کند.» پس مهاجرین و انصار برخاستند و فضایلی را از امیرالمؤمنین علیه السلام بیان کردند تا رسیدند به سخن رسول خداصلی الله علیه وآله که در جنگ خیبر فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که او خدا و رسول او را دوست می دارد و خدا و رسول او نیز او را دوست می دارند.»
سخن که به این حدیث رسید، امام باقرعلیه السلام به عبداللّه نافع ازرق فرمود: «آیا خداوند که در جنگ خیبر علی را دوست می داشته می دانسته که او اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی دانسته؟ اگر بگویی نمی دانسته کافر شده ای.» عبداللّه ارزق گفت: او می دانسته. امام باقرعلیه السلام فرمود: «آیا خداوند او را به این جهت دوست می داشته که او از خدای خود اطاعت خواهد نمود و یا به این علت که او معصیت خدا را خواهد نمود؟» عبداللّه ازرق گفت: خدا او را به این علت دوست می داشته که اطاعت او را خواهد نمود.
امام باقرعلیه السلام با شنیدن این سخن فرمود: «برخیز که محکوم و مجاب گردیدی و هیچ راهی برای تو نیست جز اعتراف به مقام امیرالمؤمنین علیه السلام، پس عبداللّه ازرق برخاست و گفت: خدا می داند که رسالت [و امامت را] در کجا قرار دهد، سپس این آیه را تلاوت نمود: «حتّی یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الأسود».
ص :747
مرحوم محقق در کتاب مختصرالنافع می فرماید: جنگ در ماه های حرام، یعنی ماه های رجب، ذوالقعده، ذوالحجه و محرم جز با کسانی که حرمت این ماه ها را حفظ نمی کنند حرام است.
همچنین کشتن بچه ها و زن ها و دیوانگان در جنگ ها حرام است، جز آن که دشمن آنان را سپر قرار داده باشد و برای جنگ و پیروزی راهی جز کشتن آنها نباشد؛ چنان که اگر دشمن اسرای مسلمانان را نیز سپر قرار دهد و چاره ای جز کشتن آنان نباشد کشتن آنها جایز است و دیه ای برای آنها نیست و در مساله کفّاره اختلاف است.
سپس می فرماید: مثله کردن، یعنی بریدن گوش و بینی و اعضای بدن کفّار حرام است. همچنین خدعه و خیانت به آنان نیز حرام است.
فرار از جنگ نیز در صورتی که نیروی دشمن دوبرابر مسلمانان و یا کمتر باشند حرام است و اگر بیش از دو برابر باشند جایز است. ولکن روگردندان از دشمن برای آمادگی و سنگرسازی و تأمین نیرو جایزاست.
ص :747
از سفارشات اکید اولیای خدا سفارش به تقیّه است. در بین مخالفین و اهل سنّت، در صورت خطر، باید در ظاهر با آنان در حد امکان موافقت و سازش نمود. اولیای خدا این مسأله را روش خود و پدران خود نامیده اند و ترک آن را خطرناک دانسته و فرموده اند: «از ما نیست کسی که در جای لازم تقیه را ترک کند.»
قرآن نیز تقیه را مجاز نموده و گفتار خلاف ایمان را از روی تقیه موجب کفر ندانسته و مؤمن آل فرعون را که ایمان خویش را پنهان می داشت ستوده است. بلکه حتی پاداش آنان را دو چندان قرار داده و می فرماید: «أولئک یؤتون أجرهم مرّتین بما صبروا و یدرؤن بالحسنه السیّئة»؛ یعنی آنان برای صبر و خویشتن داری در مقابل مخالفان و سخنان ملایم و اخلاق نیک خود با آنان، پاداش دوچندان خواهند داشت.
نخستین مصداق تقیّه در اسلام، تقیّه عموی پیامبر حضرت ابوطالب علیهما السلام است که خداوند پاداش او را دوچندان قرار داد : «کفلین من رحمته»؛ چرا که او برای حفظ اسلام وحمایت از رسول خداصلی الله علیه وآله، اسلام خود را پنهان نمود و خود را از مشرکان معرفی می کرد. در حالی که او قبل از اسلام، به دین حضرت ابراهیم علیه السلام معتقد بود و چون پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به رسالت مبعوث گردید، از روی میل، به آن حضرت ایمان آورد و به فرزند خود امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود: «فرزند عزیزم! تا می توانی دست از یاری این پیامبر برندار.»
ص :749
امام صادق علیه السلام می فرماید: «از سفارشات حضرت لقمان به فرزند خود این بود که می گفت: ای فرزند عزیز من! تو باید برای زمین زدن دشمن خود، از اسلحه تقیّه و مدارا و اعلان رضایت استفاده کنی، و با خشونت با او برخورد نکنی تا او از باطن تو مطلع شود و خود را برای نابودی تو آماده کند.»
شخصی به نام ابن صدقه می گوید: به امام صادق علیه السلام گفته شد: مردم روایت می کنند که امیرالمؤمنین علیه السلام بالای منبر کوفه فرمود: «ای مردم! زود است شما را اجبار کنند که مرا دشنام دهید. پس من اجازه می دهم که [برای نجات خود]، به ظاهر، مرا دشنام دهید. سپس فرمود: از شما می خواهندکه از من بیزاری بجویید لکن من اجازه نمی دهم که از من بیزاری بجویید.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «جدم امیرالمؤمنین علیه السلام) بالای منبر کوفه فرمود: زود باشد که شما را به دشنام به من اجبار کنند،پس مرا دشنام دهید. سپس از شما خواهند خواست که از من بیزاری بجویید [پس شما بیزای نجویید]؛ چرا که من بر آیین محمّدصلی الله علیه وآله می باشم.»
سائل گفت: اگر بیزاری بجوید و او را بکشند چگونه است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، او همانند عمار مجاز است که تقیّه کندو یا کشته شود و عمّار چون اهل مکه او را اکراه نمودند تقیّه نمود، در حالی که قلب او مطمئن به ایمان بود وخداوند در باره او آیه «الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالإیمان» رانازل نمود. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود:
ص :750
خداوند در قرآن تو را معذور نموده، پس اگراهل مکه باز تو را اکراه نمودند تقیّه کن و خواسته آنان را انجام ده.»
علی علیه السلام نیز به اصحاب خود فرمود: «اگر می دانستید که برای تقیّه و صبر بین دشمنان و تحمّل آزار آنان خداوند چه پاداشی برای شما قرار داده، هر آینه، با دیدن آن چشمانتان روشن می گردید.» و فرمود: «بر شما باد که صبر و نماز و تقیّه را از دست ندهید.»
در کتاب بحار، از محاسن، از هشام بن سالم، از امام صادق علیه السلام نقل شده که در تفسیر آیه «یؤتون اجرهم مرّتین بما صبروا» فرمود: «مقصود، صبر بر تقیّه است.» و در تفسیر آیه «و یدرؤن بالحسنة السیئة» فرمود: «مقصود از حسنه، تقیّه است و مقصود از سیّئة، ترک تقیّه است.» و در تفسیر آیه «إدفع بالتی هی أحسن السیئة» نیز فرمود: «مقصود، تقیّه است. و مقصود از آیه «فاذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولیّ حمیم». اشاره به آثار تقیه است که دشمن سرسخت، با رعایت تقیّه، دوست و پشتیبان خواهد گردید.»
برخی از اصحاب امام باقر علیه السلام مانند محمد بن مسلم و اسماعیل جعفی می گویند: از امام باقر علیه السلام شنیدیم که فرمود: «هرچند فرزند آدم به آن اضطرار پیدا کند، تقیه در آن وارد است و خداوند آن را برای او حلال نموده است.»
ص :751
ترویج باطل و معصیت همانند کمک به ظالم و حمایت از ستمگر حرام است چنان که کمک به گمراهان و گمراه کنندگان حرام و صاحب آن درآن گناه و باطل شریک و همانند گناه کننده خواهد بود و در قیامت نیز همراه او کیفر خواهد شد؛ چنان که تعاون و ترویج عمل خیر و حمایت از اهل آن عبادت محسوب می شود و صاحب آن در عمل خیر شریک خواهد بود. خداوند در قرآن می فرماید: «تعاونوا علی البرّ و التقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان».
در کتاب خصال، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که
ص :752
امر به معروف یا نهی از منکر کند و یا کسی را به راه خیر دلالت و راهنمایی نماید، در آن معروف و عمل خیر شریک خواهد بود و کسی که امر به کار زشت نماید و یا کسی را به کار زشت راهنمایی کند، در آن کار زشت شریک خواهد بود.»
در کتاب ثواب الاعمال، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «چون روز قیامت شود ندا کننده ای از طرف خداوند ندا می کند: کجایند ستمکاران و یاوران آنان؟ پس خطاب می شود: کسانی که دوات آنها را مرکب نموده و یا قلم آنها را اصلاح کرده و یا کیسه آنها را بسته و آماده نموده اند را با ستمکاران محشور کنید [و به دوزخ بفرستید].»
مرحوم آیه اللّه خویی، در کتاب منهاج الصالحین می فرماید: وصیت برای انجام عمل گناه و معصیت صحیح نیست. پس اگر کسی مالی را برای کمک به ظالم و یا ترویج باطل وصیّت کند وصیّت او باطل خواهد بود.
مؤلّف گوید: در بحث های کمک به ظالم و رضایت به ظلم او و همراهی و کمک به اهل بدعت نیز مطالبی مناسب این موضوع بیان شده است.
ص :753
سحر، از گناهان کبیره، بلکه طبق روایات زیادی موجب کفر و خروج از دین است و ساحر در روایات کافر نامیده شده است.
خداوند در قرآن می فرماید: «یهودیان از آنچه شیاطین در زمان حضرت سلیمان علیه السلام بر مردم می خواندند [یعنی سحر] پیروی نمودند، در حالی که سلیمان کافر نشد [و سحر را که موجب کفر است انجام نداد] لکن شیاطین کافر شدند؛ چه، آن که سحر را به مردم یاد دادند و آنان را گمراه کردند و از آنچه بر دو فرشته، «هاروت و ماروت» در بابل از راه الهام نازل شده بود پیروی کردند، در حالی که آن دو فرشته هرگاه می خواستند به کسی سحر را یاد دهند او را از انجام آن پرهیز می دادند و می گفتند: مواظب باش، ما برای آزمایش آمده ایم، به آن عمل مکن [و فقط برای جلوگیری از سحر دیگران استفاده کن] وگرنه کافر خواهی شد. پس آنها قسمت هایی از سحر را از آن دو فرشته آموختند و به وسیله آن میان زن و شوهر جدایی می انداختند.
ص :754
گرچه کسی بدون اذن خداوند نمی تواند به احدی آسیب برساند [لکن] آنان از آن دو ملک آنچه را که به زیان آنها بود آموختند در حالی که می دانستند که خریدار سحر در سرای دیگر بهره ای نخواهد داشت و چه بد بود عمل آنان که خود را به چنین عمل زشتی فروختند و به عذاب خدا گرفتار نمودند اگر بدانند.»
از این آیه ظاهر می شود که ساحر در آخرت بهره ای از ایمان و راهی برای نجات ندارد و او نیز همانند شیاطین خواهد بود که به وسیله عمل سحر کافر شدند.
مرحوم صدوق، در کتاب عیون، از حضرت صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت ضمن سخنانی فرمود: «پس از حضرت نوح علیه السلام ساحران فراوان شدند و خداوند دو ملک (هاروت و ماروت) را بر پیامبر آن زمان نازل نمود تا معنای سحر و چیزی که آن را باطل و بی اثر می کند به او یاد دهند و آن پیامبر نیز آنچه آنان گفته بودند را به مردم یاد داد، ولی آنان را از عمل به سحر منع نمود و دستور داد به وسیله آنچه آموخته اند فقط سحر ساحران را باطل کنند و هرگز کسی را سحر نکنند.»
و در کتاب بحار، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس چیزی از علم سحر را کم یا زیاد یاد بگیرد کافر شده و آن آخرین عهد او با خدا خواهد بود و کیفر و حدّ آن این است که کشته شود، جز آن که توبه کند.»
در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که به ساحری فرمود: «سحر مکن، ولی سحر دیگران را باطل کن.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «... همانا از بزرگ ترین سحرها سخن چینی است، زیرا به وسیله آن بین دوستان جدایی انداخته می شود و موجب عداوت و دشمنی آنان می گردد و به وسیله آن خون ها
ص :755
ریخته می شود و خانه ها خراب می گردد و پرده ها دریده می شود و آبروها از بین می رود، و سخن چین بدترین کسی است که روی زمین راه می رود.»
علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از عبایه اسدی نقل نموده که گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که به بعضی از اصحاب خود که از سحر شکایت داشتند، فرمود: «این دعا را بر پوست آهو بنویس و برگردن خود بیاویز.» همانا [سحر او] به تو آسیبی نمی رساند و تأثیری نخواهد داشت: «بسم اللّه و بالله بسم اللّه و ما شاءاللّه...»
و در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که به اصبغ بن نباته فرمود: «ای اصبغ! برای دفع سحر و نجات از شرّ سلطان ظالم هفت مرتبه این اذکار [وعوذه] را بخوان تا آسیبی به تو نرسد: بسم اللّه و باللّه سنشدّ عضدک...» سپس فرمود: «این اذکار را بعد از نماز شب و قبل از خواندن نماز صبح هفت مرتبه مقابل آب بخوان. ان شاءاللّه آسیبی به تو نخواهد رسید.»
ص :756
کهانت از گناهان کبیره است و در روایات از اقسام سحر شمرده شده است. کهانت عبارت از پیشگویی نسبت به امور آینده و سرنوشت افراد است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «کاهن و کسی که به او مراجعه می کند از دین حضرت محمّدصلی الله علیه وآله بیزار است.» ابوبصیر می گوید: به آن حضرت گفتم: وضع کسانی که از روی قیافه، آینده افراد را تعیین می کنند چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «من دوست نمی دارم که تو نزد آنان بروی [و به سخنان آنها گوش کنی].
و در روایت دیگری فرمود: «منّجم و کاهن و ساحر ملعون هستند و زن آوازه خوان نیز ملعون است و کسی که او را پناه دهد و از درآمد او استفاده کند نیز ملعون خواهد بود.»
و فرمود: «منّجم مانند کاهن است و کاهن مانند ساحر است و ساحر کافر است و کافر در آتش خواهد بود.»
مرحوم صدوق، پس از نقل روایت فوق می فرماید: منّجم ملعون کسی است که معتقد به وجود خداوند نباشد و عالم را قدیم بداند.
در کتاب سفینة البحار و مکاسب شیخ اعظم انصاری، در روایت صحیحی، که از
ص :757
هیثم نقل شده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: نزد ما مردی است که مردم از او راجع به اموال گمشده و امثال آن سؤال می کنند [و پاسخ صحیح می دهد]، آیا ما نیز به او مراجعه کنیم؟ امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هر کس به ساحر و یا کاهن و یا کذّابی مراجعه کند و گفته او را تصدیق نماید، به کتاب های آسمانی کافر شده است.»
مؤلّف گوید: طبق روایات و فتاوا، کهانت و تنجیم و قیافه و تسخیر جن و شعبده حکم سحر را دارد. برای توضیح بیشتر به تحریرالوسیله امام خمینی و مکاسب شیخ انصاری مراجعه شود.
شیخ بزرگوار، انصاری می فرماید: قیافه شناسی در صورتی که موجب عمل حرام و خلاف شرع مقدّس شود حرام است و علاّمه حلی، در کتاب منتهی دلیل، حرمت آن را اجماع می داند. معنای کهانت، مطابق گفته اهل لغت، مانند نهایة ابن اثیر و مجمع البحرین طریحی این است که قیافه شناس از آثاری که در فردی می بیند حکم می کند که او فرزند فلانی است [و یا دارای چنین و چنان صفاتی است]. شهید اول و محقق کرکی
ص :758
حرمت آن را مقیّد به آن دانسته اند که حرامی بر آن مترتب شود.
مرحوم محقق اردبیلی، در مجمع الفایده می فرماید: می توان گفت که اگر قیافه شناس بلندی پیشانی و پشت سر و گردن را نشانه حافظه و ذکاوت و یا کودنی و امثال آن قرار دهد نیز قیافه شناسی به حساب می آید.
سپس می گوید: شاید دلیل حرمت آن، اجماع باشد که در کتاب منتهی ادعا شده است و یا این که با این عمل قیافه شناس، نسب ها را مختلط می کند و به گمان خود شخصی را فرزند شخصی معرفی می کند، در حالی که دلیلی شرعی بر آن وجود ندارد، بلکه برخلاف آن، دلیل موجود است. و یا حکم می کند به کودن بودن شخصی به صرف علامتی که گمان کرده است، و این عمل توهین و حرام است.
مؤلّف گوید: در بعضی از روایات رفتن نزد قیافه شناس و پذیرفتن حرف او چنان که گذشت نهی شده است و عده ای از فقها قیافه شناسی را همراه کهانت و استخدام ملائکه و جن و ارواح و شعبده و تنجیم را به سحر ملحق نموده اند؛ چنانکه از بحث حرمت سحر، از کتاب تحریرالوسیله امام خمینی گذشت.
ص :759
شیخ بزرگوار انصاری می فرماید: ساختن مجسمه حرام است و خلافی در حرمت آن از جهت سخنان معصومین علیهم السلام و فتوای علما وجود ندارد.
رسول خداصلی الله علیه وآله نهی فرمود که بر روی نگین انگشتر صورت حیوانی را نقش کنند.
از آن حضرت نقل شده که فرمود: «جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت: ای محمّد! پروردگارت تو را سلام می رساند و می فرماید: نباید مردم خانه های خود را به صورت های انسان و حیوان زینت کنند.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «هرکس صورت انسان و یا حیوانی را بسازد، روز قیامت او را تکلیف می کنند که در آن روح بدمد، [و چون قدرت آن را ندارد گرفتار عذاب خواهد شد.]»
شیخ انصاری سپس می فرماید: ظاهر این دو روایت این است که نقاشی به صورت غیر مجسّمه نیز حرام خواهد بود. محمّدبن مسلم می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره نقاشی صورت درخت و خورشید و ماه سؤال نمودم. آن حضرت فرمود: «اگر صورت حیوان و یا انسان نباشد مانعی ندارد.»
ص :760
مرحوم شیخ انصاری پس از نقل اخبار مربوط به تماثیل و نقش صورت می گوید: از روایات زیادی استفاده می شود که نماز در اتاقی که در آن عکس و یا صورت انسان و یا حیوانی باشد کراهت دارد، جز آن که پارچه ای بر آن قرار گیرد و یا آن را تغییر دهند و یا ناقص باشد، مثلاً دارای یک چشم باشد، و از این روایات استفاده می شود که نگهداری آنها مانعی ندارد و تنها ساختن آن ها حرام است.
مرحوم امام خمینی در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: ساختن مجسمه انسان و حیوان با سنگ و چوب و آهن و امثال اینها حرام و گناه است و اگر مجسمه نباشد و تنها تصویر باشد حرام نیست ولی بهتر آن است که از آن نیز پرهیز شود.
ولکن تصویر و نقاشی های غیر انسان و حیوان مانند درخت و گل و امثال اینها مانعی ندارد خواه به صورت مجسمه باشد و یا نقاشی چنان که عکاسی معمول با وسائل روز نیز مانعی ندارد.
سپس می فرماید: ساختن مجسمه حیوان و انسان حرام است و درآمد آن نیز حرام است و اما فروختن و نگهداری و نگاه به مجسمه انسان و حیوان جایز است آری نگهداری مجسمه در خانه مکروه است.
ص :761
مرحوم علاّمه حلی در کتاب «تذکرة الفقهاء» می گوید: فروختن انسان حرّ و آزاد به اجماع علمای شیعه حرام است و دلیل آن سخن رسول خداصلی الله علیه وآله است که فرمود: «من نسبت به سه دسته از مردم در قیامت دشمن خواهم بود: 1- کسی که به او احسانی بشود و او خیانت کند؛ 2- کسی که انسان آزادی را به عنوان غلام زرخرید بفروشد و از پول آن استفاده کند؛ 3- کسی که شخصی را اجیر کند و کار خود را به وسیله او انجام دهد و مزد او راکامل نپردازد.»
شهید اول نیز در کتاب دروس خود می گوید: خرید و فروش انسان آزاد حرام است، گرچه کافر حربی باشد و خود اجازه بدهد که او را بفروشند.
مرحوم آیة اللّه خویی در کتاب تکملة المنهاج می گوید: کسی که انسان آزادی را- چه کوچک یا بزرگ و چه مرد یا زن - بفروشد باید به عنوان سارق دست او قطع شود؛ چنان که از شیخ طوسی و جماعتی از فقها نقل شده است، بلکه طبق نقل شیخ طوسی در تنقیح، نظر مشهور فقها نیز چنین است و روایاتی برآن دلالت می کند که به بعضی از آنها اشاره می شود:
ص :762
امام صادق علیه السلام می فرماید: «امیرالمؤمنین علیه السلام دستور داد دست مردی را که شخص حر و آزادی را فروخته بود قطع نمودند.»
شیخ کلینی و شیخ صدوق وشیخ طوسی در کتاب های خود از امام باقرعلیه السلام نقل نموده اند که آن حضرت در باره کسی که مرد آزادی را دزدیده و به عنوان غلام و مملوک خود فروخته بود، فرمود: «او دزد محسوب می شود و باید دست او قطع گردد.»
حرمت، علاوه بر اجماع، سیره قطعیه بین متدینین است که به زمان رسول خداصلی الله علیه وآله متصل می شود، چرا که اهل دیانت، حتی معصومین علیهم السلام در طول زمان، ملتزم به داشتن ریش بوده اند و کسی که ریش خود را می تراشیده با او معامله فاسق می نموده و او را عادل نمی دانسته اند .
در روایت صحیح آمده که علی بن جعفر از برادر خود، موسی بن جعفرعلیه السلام: سؤال کرد: آیا صحیح است کسی چیزی از ریش و محاسن خود را بگیرد و بتراشد؟ امام کاظم علیه السلام در پاسخ برادر خود فرمود: «اگر از عارض و اطراف صورت باشد باکی نیست، اما از بقیه جایز نیست و حرام است.
مؤلّف گوید: این روایت را آیةاللَّه خویی مهم ترین دلیل حرمت تراشیدن ریش دانسته است و از روایات دیگری نیز می توان استفاده حرمت نمود، چنان که فقها از آن ها استفاده حرمت نموده اند و چه خوب است ما عین سخنان معصومین علیهم السلام را مقابل چشم دوستانشان قرار دهیم و قضاوت را به خود آنان واگذاریم.
مرحوم صدوق، در کتاب «من لایحضره الفقیه»، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «شارب ها را بزنید و محاسن را واگذارید و خود را شبیه به یهود [و مجوس ]نکنید.»
صاحب حدایق نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود: «مجوسی ها ریش های خود را می تراشیدند و سبیل و شارب را بلند می گذاردند و ما شارب ها را می زنیم و محاسن و ریش را باقی می گذاریم و این مطابق با فطرت خداوندی است.»
صاحب وسائل، از کافی، از امیر المؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «[در گذشته ]
ص :764
مردمانی در اثر این که ریش های خود را تراشیدند و سبیل و شارب را بلند گذاردند و پیچیدند، خداوند آنان را مسخ نمود و به صورت بوزینه و امثال آن شدند و چنین مردمی از لشکر بنی مروان می باشند.»
در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:«نباید کسی شارب خود را بلند بگذارد، چرا که شیطان خود را زیر آن پنهان می کند.»
و از آن حضرت نقل شده که فرمود: «محاسن نور صورت است و هر کس این نور را از خود جدا کند نور اسلام را از خود جدا نموده است.»
و فرمود: «هر کس سبیل خود را بلند گذارد، چهار عقوبت خواهد داشت: 1- به شفاعت من نمی رسد؛ 2- از حوض کوثر من سیراب نمی شود؛ 3- در قبر عذاب خواهد شد؛ 4- منکر و نکیر با خشم و غضب بر او وارد می شوند.»
مرحوم آیة اللَّه خوئی، در مصباح الفقاهه، و مرحوم آیةاللَّه نمازی، در مستدرک
ص :765
سفینه نقل نموده اند که پادشاه دوم - کسری- دو نفر را خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله فرستاد که ریش های خود را تراشیده بودند و شارب ها را باقی گذارده بودند رسول خداصلی الله علیه وآله به آنان فرمود: «وای بر شما! چه کسی شما را به این کار امر نموده؟» گفتند: خدای ما کسری ما را به این عمل واداشته است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «لکن پروردگار من مرا امر نموده به این که محاسن خود را رها کنم و شارب و سبیل را کوتاه نمایم.»
مؤلّف گوید: به نظر می رسد که سیره رسول خدا و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام، بلکه متشرعه و متدینین از پیروان آنان، به حفظ محاسن و کوتاه کردن شارب، و صحت بعضی از روایات گذشته برای حرمت این عمل کافی باشد.و اللَّه العالم.
شهید ثانی در کتاب مسالک می فرماید: در اصل وجوب ختنه اختلافی بین علما نیست. اختلاف تنها در این است که آیا قبل از تکلیف بر پدر و مادر واجب است که فرزند پسر خود را ختنه کنند، به طوری که هنگام بلوغ ختنه شده باشد، و یا بر خود فرزند واجب است که بعد از بلوغ خود را ختنه کند؟
نظر صاحب شرایع قول اول است، چرا که قبل از بلوغ، وجوب بر پدر و مادر امکان پذیراست و این که فرموده «مستحب است روز هفتم او را ختنه کنند» برای این است که وقت وجوب تا قبل از بلوغ موسّع است، و مستحب است که روز هفتم انجام گیرد.
ص :766
علاّمه حلی نیز در کتاب تحریر می فرماید: تأخیر ختنه تا وقت بلوغ جایز نیست. صاحب جواهر نیز می فرماید: وجوب ختنه اجماعی است، بلکه از ضروریات مذهب و دین شمرده شده است.
در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «فرزندان خود را روز هفتم ختنه کنید که آن در پاکی و رشد آنان مؤثر خواهد بود و زمین از بول پسری که ختنه نشده باشد انزجار و کراهت دارد.»
از رسول خداصلی الله علیه وآله، در ذیل حدیث گذشته، آمده است که فرمود: «زمین تا چهل روز از بول پسری که ختنه نشده آلوده خواهد بود.»
امام صادق علیه السلام فرمود: «فرزندان خود را روز هفتم ختنه کنید تا پاکیزه شوند؛ چرا که زمین از بول پسری که ختنه نشده به خدا شکایت می کند.»
کسی که سخن خطیب را می شنود حرام و گوش دادن به خطبه برای او واجب است، چرا که خطبه ها به جای دو رکعت دیگر نماز ظهر است.
مرحوم مفید نیز در مقنعه می فرماید: [کسی که صدای خطیب را می شنود واجب است انصات داشته باشد، یعنی سکوت کند و گوش فرار دهد.
ابن ادریس نیز می فرماید: هنگامی که خطیب مشغول خواندن خطبه است سخن گفتن حرام و سکوت واجب است.
سیّد مرتضی نیز همین نظر را دارد ابن حمزه نیز می فرماید: برای امام و حاضرین حرام است که بین دو خطبه و یا لابه لای خطبه ها سخن بگویند و بر حاضرین واجب است که سکوت کنند و به خطبه ها گوش فرا دهند.
مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: گوش گردن به خطبه ها واجب است و احتیاط مستحب این است که بین خطبه ها سخن نگویند.
صاحب وسایل، بابی را با عنوان «وجوب استماع خطبه ها» و سخن گفتن بین خطبه ها باز نموده و در آن باب از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که می فرماید: «در بین خطبه ها و سخنان خطیب نباید کسی سخن بگوید و مردم باید در حال خطبه ها خود را در حال نماز بدانند و این که نمازجمعه دورکعت است برای این است که خطبه ها
به جای دو رکعت باقیمانده نماز است. بنابراین خطبه ها نماز محسوب می شود تا امام [و خطیب] پایین بیاید.»
ص :768
امام صادق علیه السلام، از رسول خدا صلی الله علیه وآلة نقل نموده که آن حضرت در حدیث مناهی از سخن گفتن در حال خطبه نماز جمعه نهی نمود و فرمود: «هرکس در حالی که امام جمعه خطبه می خواند سخن بگوید نماز جمعه خود را ضایع نموده است.»
تغییر وصیت از سوی وصی و یا ورثه و یا انجام ندادن آن گناه است؛ چنان که ظلم در وصیت و یا محروم نمودن بعضی از ورثه از ارث از سوی وصیت کننده نیز گناه، بلکه از کبایر محسوب شده است. چه خوب است که مسلمان وصی خویش باشد و آنچه می خواهد به آن وصیت کند به دست خود انجام دهد و تنها همانند معصومین علیهم السلام وصیت او به تقوا و پرهیزگاری باشد.
خداوند در سوره بقره می فرماید: «هنگامی که نشانه های مرگ بر شما ظاهر می شود اگر مال [فراوان] دارید لازم است برای پدر و مادر و خویشان خود [به نیکی ]وصیت کنید و در وصیت خود جور و ستمی روا مدارید. این وظیفه لازمی است بر پرهیزگاران و وظیفه بازماندگان است که به وصیت او عمل کنند وگرنه گناهکار خواهند بود و البته خداوند شنوا و دانا[ی به کار شما] می باشد و کسانی که [در هنگام وصیت حضور دارند] اگر بدانند و یا بترسند که وصیت کننده در وصیت خود از موازین شرعی انحراف پیدا
ص :769
می کند اگر او را به راه راست و صلاح باز گردانند گناه نکرده اند و خداوند [نسبت به آنان] بخشنده و مهربان خواهد بود.»
در تفسیر آیه فوق از معصومین علیهم السلام سخنانی رسیده است که به آنها گوش فرا می دهیم.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر کسی وصیت نموده باشد که مال او در راه خدا صرف شود باید به همان راهی که گفته صرف نمایند، گرچه گفته باشد به یهودی و یا نصرانی بدهند؛ چرا که خداوند تغییر دهنده وصیت را گناهکار نامیده است.»
امیرالمؤمنین علیه السلام در باره وصیت کننده می فرماید: «ظلم در وصیت از گناهان کبیره است.» و می فرماید: «خوب است که وصیت بیش از یک پنجم نباشد، چنان که خداوند برای خویش نیز به یک پنجم از مال مردم راضی شده است.»
و می فرماید: «یک پنجم، عدالت و میانه روی است و یک چهارم فشار به وارث است و یک سوم ظلم به آنان خواهد بود.»
ریّان بن شبیب می گوید: به امام هشتم علیه السلام گفتم: خواهرم برای [فقرای] نصارا وصیت
ص :770
نموده و من می خواهم مال او را به فقرای مسلمانان بدهم؟ امام هشتم علیه السلام فرمود: «باید طبق وصیت او عمل کنی وگرنه خداوند تو را گناهکار معرفی نموده است.»
امام باقرعلیه السلام در باره شخصی که غلام خود را قبل از مرگ آزاد و بیش از ثلث وصیت نموده بود، فرمود: «غلام او آزاد است، ولی وصیت او به ثلث باز می گردد.»
مؤلّف گوید: از آیات و روایات و سخنان فقها ظاهر می شود که مستحب است انسان برای خویشان غیر وارث خود نیز چیزی از مال خود را وصیت کند تا عمل او به نیکی پایان پذیرد.
مؤلّف گوید: احکام وصیت دررساله های عملیه نوشته شده، به آنها مراجعه شود.
خداوند برای تمرین تعبّد و تقوای بنده خود در جاهایی او رااز چیزهایی که بسا حرام ذاتی نیست منع نموده است، مثلاً روزه دار را از ده چیز مانند خوردن و آشامیدن و مسایل جنسی و... در روز منع نموده است و در قرآن نتیجه آن را تقوا و پرهیزگاری بنده خود دانسته و فرموده است: «لعلّکم تتّقون» و در حج نیز هنگامی که حاجی در میقات محرم می شود و حج خود را شروع می نماید بیست و پنج چیز را بر او حرام نموده است که تفصیل آنها در مناسک مربوط به حج ذکر شده است.
این گونه محرمات، در حقیقت، ریاضت های مشروع یک مسلمان است که به وسیله آن روح تقوا و تعبّد و بندگی خداوند در او تقویت می گردد. اکنون به فهرستی از محرمات احرام اشاره می کنیم:
1- شکار حیوان صحرایی؛ 2- زناشویی و یا هرگونه لذت بردن از زن ولو همسر او باشد؛ 3- عقد نکاح بستن برای خود و یا برای دیگری؛ 4- شاهد عقد نکاح شدن؛
ص :771
5- استمناء کردن؛ 6- استفاده از بوی خوش؛ 7- پوشیدن لباس دوخته برای مردها؛ 8- سورمه کشیدن؛ 9- نگاه در آیینه؛ 10- پوشیدن چیزی که تمام روی پاها را بپوشاند (برای مردها)؛ 11- دروغ گفتن، فحش دادن و خودستایی کردن؛ 12- قسم خوردن؛ 13- کشتن جانوران بدن؛ 14- انگشتر در دست کردن برای زینت؛ 15- پوشیدن لباس زیور و زینت (برای زن)؛ 16- مالیدن روغن به بدن؛ 17- جداکردن مو از بدن؛ 18- پوشانیدن سر و گردن (برای مرد)؛ 19- پوشانیدن صورت (برای زن)؛ 20- زیر سایه رفتن در حال حرکت و راه پیمودن (برای مرد)؛ 21- بیرون آوردن خون از بدن؛ 22- ناخن گرفتن؛ 23- کندن دندان، هرچند خون ریزی نداشته باشد؛ 24- کندن درخت و یا گیاهی که در حرم روییده است؛ 25- اسلحه با خود حمل کردن. [آداب حج و زیارت، ص 60]
مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: دفن میّت در زمین غصبی، یعنی زمینی که عین آن مال دیگری است، بدون رضایت او حرام است و همچنین زمینی که منفعت آن متعلّق به دیگری است، مثل این که آن زمین را اجاره نموده است، نیز بدون رضایت مستأجر حرام می باشد. همچنین دفن میّت در مساجد، گرچه ضرر و یا مزاحمتی برای نمازگذاران نداشته باشد، حرام است.
سپس می فرماید: دفن کفّار و فرزندان آنان در قبرستان مسلمانان حرام است و اگر
ص :772
دفن شده باشند واجب است آنان را از قبرستان مسلمانان خارج نمایند و همچنین دفن مسلمانان در قبرستان کفار حرام است و اگر عمداً و یا از روی فراموشی دفن شده باشند جایز است نبش قبر شود و آنان رابه قبرستان مسلمانان منتقل کنند و اگر ماندن آنان در آن قبرستان توهین محسوب شود نبش قبر و انتقال آنان واجب خواهد بود.
در همان کتاب می فرماید: نبش قبر مسلمانان و فرزندان آنان حرام است جز آن که بدانیم اجساد آنان خاک شده و چیزی از آثار آنان باقی نمانده است، لکن نبش قبور پیامبران و ائمّه علیهم السلام مطلقاً حرام است گرچه زمان زیادی از آن گذشته باشد. همچنین نبش قبور امامزادگان و صلحا و شهدا که محل زیارت مؤمنین و ملجأ آنان قرارگرفته حرام است و مراد از نبش قبر کشف جسد میّت است.
مرحوم امام خمینی در باره بازماندگان میّت نیز احکامی را بیان نموده اند که به صورت اختصار بیان می شود:
1- بازماندگان میّت بنابراحتیاط نباید به صورت خود لطمه بزنند و یا صورت خود را بخراشند و یا موی سر و صورت خود را بکنند و یا صدای خود را از حد متعارف بلند کنند [و فریاد بزنند] و حرام است برای غیر پدر و برادر پیراهن چاک کنند، بلکه در صورت انجام بعضی از این ها اضافه برحرام بودن کفاره نیز واجب است؛ چنان که اگر زنی موی خود را ببرد کفّاره آن مانند کفاره خوردن روزه ماه رمضان است و اگر موی خود را بکند کفّاره قسم دارد.
ص :773
و اگر زن صورت خود را بخراشد به طوری که صورتش خونی شود، بلکه بنابراحتیاط اگر خونی هم نشود، کفاره قسم خواهد داشت. همچنین اگر مرد در مرگ همسر و یا فرزند خود گریبان پاره کند کفاره قسم خواهد داشت و کفاره قسم این است که ده فقیر را غذا و یا لباس به دهد و یا یک بنده را در راه خدا آزاد نماید و اگر نتوانست سه روز روزه بگیرد.
شیخ طوسی در کتاب «رسائل العشر» می فرماید: روزه های حرام ده مورد است: 1- روزه روز عید فطر؛ 2- روزه روز عید قربان؛ 3- روزه روزی که معلوم نیست آخر ماه شعبان است و یا اول ماه رمضان. چنین روزی را اگر کسی به نیّت ماه رمضان روزه بگیرد حرام است؛ 4- 5-6- روزه روزهای یازده و دوازده و سیزده ماه ذی حجه برای کسی که در منی باشد؛ 7- روزه ای که کسی برای انجام گناه نذر نموده باشد؛ 8- روزه سکوت؛ 9- روزه وصال، یعنی وصل نمودن دو روزه به یکدیگر که بین آنها افطاری انجام نشود؛ 10- روزه تمام سال، به دلیل این که روزه های حرام بین آن خواهد بود.
مرحوم محقق در کتاب شرایع این موارد را به موارد بالا اضافه نموده است:
ص :774
11- روزه زن بدون اذن شوهر و یا با نهی شوهر؛ 12- روزه مملوک بدون اذن مولای خود؛ 13- روزه گرفتن در سفر جز موارد استثناء.
14- بعضی از فقها نیز روزه فرزند با نهی پدر را به احتیاط واجب حرام دانسته و در صورت ایذاء پدر، حرمت را قطعی دانسته اند.
15- بعضی نیز روزه روز عاشورا را به قصد تبرّک و یا مستحب مؤکد حرام دانسته اند.
16 و 17- مؤلّف گوید: روه گرفتن مریضی که روزه بیماری او را تشدید می کند و یا روزه غیرمریض که موجب بیماری او می شود نیز حرام است؛ چنان که روزه بیش از مقدار معیّن از روز به قصد اضافه نمودن مقدار آن نیز حرام است.
مرحوم محقق در کتاب شرایع می فرماید: تزیین مساجد به طلا و نقش آنها به صورت های [انسانی و حیوانی] حرام است و فروختن وسایل و آلات آنها نیز حرام است. همچنین رها نمودن مساجد و قراردادن زمین آن در راه و املاک مردم حرام است و کسی که چیزی از اموال مساجد را بردارد واجب است به آن مسجد و یا اگر امکان ندارد به مسجد دیگری باز
ص :775
گرداند و اگر آثار مسجد از بین برود تملّک آن برای کسی حلال نمی شود.
سپس می فرماید: نجس نمودن مسجد حرام و تطهیر نمودن چیز نجس در مسجد و بیرون بردن ریگ [و اجزای دیگر] مسجد حرام است و واجب است به مسجد باز گردانده شود. آن گاه می فرماید: توقّف جنب و زن حایض و نفسا در مساجد حرام است و بر آنان نیز حرام است که چیزی را در مسجد بگذارند، لکن عبور آنان از مساجد جایز است، مگر مسجدالحرام و مسجدنبوی صلی الله علیه وآله که در این دو مسجد عبور آنان نیز جایز نیست و حرام است.
مرحوم آیة اللّه گلپایگانی نیز در کتاب هدایة العباد می فرماید: نجس نمودن مساجد حرام است و برطرف نمودن نجاست از جمیع اجزای مساجد، مانند زمین و ساختمان آن واجب است. و احتیاط واجب آن است که دیوارهای بیرونی آنها نیز دارای همین حکم است.
سپس می فرماید: در حکم مساجد است حرم ها و ضریح های مقدّسه ائمه علیهم السلام و هر چیزی که در شرع مقدّس تعظیم واحترام به آن لازم باشد و تنجیس نمودن آن منافات با حرمت آن داشته باشد نجس نمودن آن نیز حرام است، مانند خاک قبر مطهر رسول خدا صلی الله علیه وآله و
ص :776
سایر ائمه علیهم السلام، به ویژه تربت و خاک قبر امام حسین علیه السلام که هتک حرمت و تنجیس آن قطعاً حرام است.
آن گاه می فرماید: هتک حرمت و تنجیس قرآن و جلد و غلاف آن حرام است. و کتاب های حدیث نیز که سخنان معصومین علیهم السلام در آنها جمع آوری شده چنین است.
مرحوم علاّمه در قواعد اضافه نموده و می فرماید: حرام است که مسجد را معبد یهود و نصارا قرار دهند و یا اموات را در آن دفن نمایند.
مرحوم علاّمه حلّی در کتاب قواعد می فرماید: ماندن در بلاد شرک و کفر برای کسی که از اظهار شعایر اسلامی ناتوان است و توانایی مهاجرت به بلاد اسلامی را دارد حرام است. مرحوم محقق ثانی (محقق کرکی) نیز در کتاب جامع المقاصد همین را فرموده و سپس اضافه نموده است که اصل در این حرمت آیه ای است که در سوره نساء خداوند می فرماید: «ملائکه چون عده ای را که به خود ستم نموده اند قبض روح می نمایند به آنان می گویند:
شما در دنیا چه می کردید؟ [و چگونه شد که خود را گرفتار عذاب نمودید؟ ]پس آنان در پاسخ می گویند: ما زیر سلطه ستمگران قرار گرفتیم [و نتوانستیم به دستورات خداوند
ص :777
عمل کنیم]. پس ملائکه به آنان می گویند: مگر زمین خدا وسیع و پهناور نبود که شما مهاجرت کنید؟ [و جای امنی برای عبادت و پرستش خداوند به دست بیاورید؟ و چون پاسخ صحیحی ندارند] گفته می شود: جایگاه آنان در دوزخ خواهد بود و چه بدجایگاهی دارند. جز مردها و زن ها و فرزندانی که زیر سلطه دشمن گرفتار شده و راهی و چاره ای برای نجات خود نمی یابند. که امید می روداین دسته از مستضعفین را خداوند مورد عفو خود قرار دهد. البته او اهل گذشت و عفو و آمرزش است.»
مؤلف گوید: می توان از سخن رسول خداصلی الله علیه وآله که فرمود: «لاهجرة بعدالفتح» استفاده نمود که پس از استقرار حکومت اسلامی در مدینه و یا پس از فتح مکه و برطرف شدن فشارهای مشرکین برای مسلمانان صحیح نبوده که به بلاد شرک و کفر مهاجرت نمایند، به گونه ای که نتوانند شعایر اسلامی خود را اظهار نمایند و عمل کنند.
البته کسانی که مطابق آیه شریفه از مستضعفین باشند و قدرت و چاره ای جز ماندن در بلاد کفر و شرک را نداشته باشند، معذور هستند؛ همانند این که رسول خداصلی الله علیه وآله قبل از هجرت به مدینه، به علّت فشارهای مشرکین بر مسلمانان اجازه دادند عده ای از مکه به حبشه و یمن و جاهای دیگر مهاجرت نمایند، لکن چون این مشکل برطرف گردید مسلمانان موظف شدند به مدینه باز گردند. از این رو، شهید اول در کتاب لمعه می فرماید: بر کسانی که در بلاد کفر اقامت نموده اند و از اظهار شعایر دینی خود عاجز هستند واجب است به بلاد اسلامی باز گردند.
ص :778
مرحوم محقق درکتاب شرایع می فرماید: اشعاری که متضمّن دروغ و یا توهین به مؤمن و یا جلوه دادن زن مؤمنه محترمه ای برای تحریک فسّاق و غرایز جنسی باشد گناه و حرام است و در غیر این صورت مباح و حلال خواهد بود. البته زیاد شعر خواندن و سرودن مگروه است.
در بعضی از روایات آمده است که شعری که برای فضایل و مصایب اهل بیت علیهم السلام گفته شود، به ازای هر بیتی از آن، خداوند خانه ای در بهشت به گوینده پاداش می دهد. و مقصود از شعرایی که در قرآن از آنها مذمّت شده و خداوند آنان را در ردیف طاغوت ها و ستمگران معرفی نموده است، ستایش کنندگان سلاطین و کسانی هستند که در هر میدانی - بدون استثنا - وارد می شوند و هر چیزی را به نظم می کشند و سخنان گزافی می بافند که به آن عمل نمی کنند. از این رو، خداوند شعرای مؤمن را استثنا نموده و می فرماید: «إلاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا اللّه کثیراً».
مرحوم فیض در تفسیر خود می گوید: شیاطین اطراف رهبران گمراه و ستمگر می گردند و به آنان دروغ و تهمت می آموزند. و به همان اندازه نیز ملائکه رحمت در هر روز و شب اطراف ائمّه معصومین علیهم السلام می گردند و آنان را زیارت می کنند.
ص :779
در تفسیر آیه «و الشعراء یتّبعهم الغاوون» از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «مقصودر از شعرا کسانی هستند که دانش و بینش آنان از راه صحیح انجام نمی گیرد و گمراه و گمراه کننده هستند.» در روایت دیگری آمده است: «آنان بیهوده گویان و بافندگان سخن هستند که مردم را در مجالس خود به اباطیل مشغول می سازند و در هر میدانی سخن پروری می کنند و دین خدا را به اباطیل خود می آمیزند و مردم را گمراه می نمایند؛ آنان غاصبان حق آل محمّدعلیهم السلام هستند.»
مرحوم فیض سپس می فرماید: خداوند آنان را شعرا نامیده به این علت که سخنان آنان خیالی و شعری است، مانند شعرایی که پادشاهان ستمگر را با خیال بافی هایشان می ستایند.
مؤلّف گوید: از تعدادی از روایات ظاهر می شود که خواندن شعر در شب جمعه و روز جمعه و در ماه رمضان و به طور کلی در شب کراهت دارد، ولی از بعضی از روایات
ص :780
استفاده می شود که اشعار مرثیه خوانی و مداحی اهل بیت علیهم السلام و اشعار حکمت آمیز در این اوقات کراهت ندارد. ازاین رو، مرحوم صاحب حدایق پس از بیان این مطلب، روایتی از خلف بن حمّاد نقل نموده که گوید: به امام هشتم علیه السلام گفتم:
دوستان ما روایت نموده اند که خواندن شعر در شب و روز جمعه ودر ماه رمضان و در شب مکروه است و من می خواهم که برای پدرتان موسی بن جعفر مرثیه بخوانم لکن در ماه رمضان هستیم. حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «مانعی نیست، تو در شب جمعه و ماه رمضان برای پدرم شعر مرثیه بخوان. همانا خداوند پاداش تو را خواهد داد.»
خداوند از قول شیطان نقل نموده که او گفته است: «و لامر نهم فلیغیرن خلق الله»؛ یعنی: «من بنی آدم را امر خواهم نمود تا خلقت خدا را تغییر دهند.»
در تفسیر این آیه از امام صادق لایه نقل شده که فرمود: «مقصود تغییر امر خداست.» و از امام باقرطانیلا نیز نقل شده که فرمود: «مقصود تغییر دین خداست.» مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» می فرماید: مؤید این دو روایت آیهة شریفهة «فطرة الله التی فطر الناس علیهالا تبدیل لخلق الله» میباشد و مقصود از آنها تحریم حلال و تحلیل حرام است.
بعضی نیز گفته اند: مقصود عقیم نمودن است، و بعضی گفته اند: مقصود خالکوبی و امثال آن است. اجمالاً شیطان حریص است که بنیآدم را به فساد و انواع تغییر و تبدیل احکام دین و تغییر و خلقت و ابدارد. از این رو، همواره باید از شاز او به خدا پناه برد.
برای روشن شدن این مسأله ابتدا روایتی را از «تفسیر عیاشی» نقل می کنیم و سپس حکم آن را از نظر فقها بیان می نماییم.
در «تفسیر عیاشی» از جابر، از رسول خدایی نقل شده که فرمود: «ابلیس نخستین کسی بود که نوحه سرایی و آوازه خوانی نمود و نخستین کسی بود که حدی خواند.» سپس فرمود: هنگامی که آدم لایه از آن شجره منهیه خورد ابلیس آوازه خوانی کرد و چون آدم به زمین هبوط نمود او حدی خواند و چون بر روی زمین قرار گرفت نوحه خواند و آدم را به
ص :781
یاد نعمت های بهشتی انداخت. پس آدم لایه به خدای خود گفت: «خدایا، این ابلیس همان کسی است که تو بین من و او دشمنی قرار دادی و من در بهشت بر او پیروز نشدام و اکنون نیز اگر تو به من کمک نکنی من بر او قدرت پیدا نخواهم نمود. پس خداوند در پاسخ آدم لایه فرمود: من برای تو جزای یک گناه را یک کیفر قرار دادم ولکن جزای یک عمل نیک را ده تا هفتصد برابر قراردادم. آدم علیلا گفت: خدایا، لطف خویش را بر من بیفزا. خطاب شد! هیچ فرزندی از فرزندان تو به دنیا نمی آید جز آن که دو ملک در کنار او قرار می دهم تا او را حفظ نمایند. آدم لایه گفت: خدایا، لطف خویش را بر من بیفزا! خطاب شد: من توبه را برای فرزندان تو تا زمانی که جان در بدن آنهاست مجاز نمودم. آدم لایه ندارم. پہس آدم لیلا گفت: خدایا، همین مرا ہمسر باشد. سپس ابلیس گفت: پروردگارا، آدم را بر من فضیلت دادی و او را گرامی داشتی و اگر بر من نیز تفضل نکنی من بر او قدرت پیدا نخواهم نمود. خطاب شد: آدم فرزندی پیدا نمی کند جز آن که من ابرای اغوای او دو فرزند تو خواهم داد. ابلیس گفت: بیش از این تفضل کن ! خطاب شد: تو می توانی همانند خونی که در رگ های او جاری است در وجود او جاری باشی. ابلیس گفت: بیش از این تفضل کن! خطاب شد: تو و فرار دانت میتوانید در سینه های فرزندان آدم ساکن شوید. ابلیس گفت: بیش از این تفضل کن ! خطاب شد: به آنان وعده و آرزوهای درازا می دهی و آنان را از یاد قیامت غافل می نمایی.» سپس خداوند میفرماید: «وعده های شیطان جز فریب و گول نیست.» تفسیر عیاشی، ج ةةة/ة] اکنون به روایات مربوط به تغییر خلقت در کتب فریقین توجه می کنیم: روایت شده که رسول خدای خال کوبها و کسانی که خال بر بدن آنان کوبیده ة می شود را لعنت نموده است و همچنین کسانی که برای زیبایی دندانهای دیگران باریک و کوچک می نمایند و یا اجازه میدهند که دندان هایشان را باریک و کوچک کنند را لعنت نموده است و در روایت دیگری آمده که آن حضرت کسانی را که برای زینت و زیبایی بین دندان های خود را فاصله می اندازند لعنت نموده است؛ «لعنتی المتفلجات للحسن المغیرات خلق الله». آن حضرت نیز زن نامصة و متن مصه را نیز لعنت نموده است. و
ص :782
«نامصه» زنی را گویند که ابرو بر می دارد و «متن مصه» زنی را گویند که اجازه می دهد ابروی او را باریک نمایند؛ «لعن رسول الله ییة النامصة و المتن مصة». و فرمود: «خداوند زنی را که موی زنی را به موی دیگری وصل می کند و زنی که حاضر می شود موی دیگری را به موی او وصل کنند را لعنت نموده است؛ «و قالبنیة: لعن الله الواصلة و المستوصل». [تحریر الاحکام، ج ةة/ة]. و «واشمه» یعنی زنی که خال میکوبد، نیز لعنت شده است. مؤلف گوید: بعضی از فقهای شیعه گفته اند: اگر زن همسر نداشته باشد علت حرمت اتهام او میباشد و اگر شوهر داشته باشد علت حرمت تدلیس بر شوهر خواهد بود و اگر شوهر اجازه دهد حرام نخواهد بود. التحریر للعلامة، ج ةةة/ة] از فقهای معاصر نیز بعضی در مورد نامصة و واصلة و واشمة می فرمایند: تنها اگر مستلزم حرام و یا تدلیس باشد حرام است، لکن عقیم کردن و تغییر جنسیت قطعاً حرام خواهد بود. مؤلف گوید: تردیدی نیست که با توجه به روایات یاد شده و تعبیر لعن از ناحیهة خدایی شبهه حرمت وجود دارد و احتیاط در شبهات مقتضی پرهیز نمودن از این گونه سفارشات حضرت عسگری بالیه به شیعیان در پایان کتاب با توصیهة بعضی از دوستان لازم دیدم وصایا و سفارشات حضرت
ص :783
در پایان کتاب با توصیه بعضی ازدوستان لازم دیدم وصایا و سفارشات حضرت
ص :783
عسگری علیه السلام را به شیعیان خود ذکر نمایم تا از نصایح آن حضرت همگان بهره مند شوند.
شیخ بزرگوار در کتاب انوار البهیه و بحارالانوار و برخی از کتب حدیث دیگر نقل شده که حضرت امام حسن عسگری علیه السلام نامه ای به شیخ بزرگوار علی بن حسین بن بابویه قمی مرقوم فرمود و در آن نامه به علی بن بابویه قمی و شیعیان خود این چنین توصیه نمود:
«ای علی بن حسین قمی! تو شیخ ومعتمد و فقیه من هستی. خداوند تو را موفق به مرضات خویش گرداند و از صلب تو فرزندان شایسته ای قرار دهد، من تو را به تقوای خدا، و به پاداشتن نماز، و پرداختن زکات سفارش می نمایم. همانا خداوند نماز کسی را که زکات نمی دهد نمی پذیرد. من تو را به گذشت و عفو و فرو بردن خشم، وصله رحم، رعایت احوال برادران دینی و کوشش در انجام نیازهای آنان در سختی و آسانی، و حلم و بردباری در مقابل جاهلان، و تفقّه و بینش در دین، و دقت در امور، و ارتباط با قرآن، و حسن خلق وامر به معروف و نهی از منکر سفارش می نمایم. خداوند در قرآن می فرماید:
در بسیاری از نجواها و سخنان سرّی شما خیری نیست جز آنکه یکدیگر را به صدقه وکارخیر و اصلاح بین مردم دعوت کنید». من تو را سفارش می کنم که از همه کارهای زشت و ناپسند دوری کنی، و نماز شب را برخود لازم بدانی، همانا رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین سفارش نمودو سه مرتبه به او فرمود: «یا علی! بر تو
ص :784
باد به نماز شب! بر تو باد به نماز شب! بر تو باد به نماز شب! سپس فرمود: «از ما نیست کسی که نماز شب را سبک بشمارد.»
پس توبه سفارش های من عمل کن و آنچه را به تو گفتم به همه شیعیان من امر کن تا آنان نیز به آن عمل کنند. و بر تو باد به صبر و شکیبایی و انتظار فرج [فرزندم مهدی علیه السلام]؛ همانا رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود «بهترین اعمال امت من انتظار فرج [فرزندم مهدی علیه السلام] است.»
حضرت عسگری علیه السلام سپس فرمود: «همواره شیعیان ما در غم واندوه به سر خواهند برد تا این که فرزندم [مهدی علیه السلام] ظاهر گردد؛ همانا رسول خداصلی الله علیه وآله امت خویش را به قیام او بشارت داده و فرموده است: او با قیام خود زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود؛ هم چنان که پر از ظلم و جور شده باشد.»
آن گاه حضرت عسگری علیه السلام به علی بن بابویه قمی فرمود: ای شیخ مورد اعتماد و ای ابوالحسن! من تو را و جمیع شیعیانم را به صبر و خویشتن داری سفارش می نمایم! پس تو سفارش ها و وصیت های من را به آنان برسان و به آنان بگو: خداوند می فرماید: «زمین [و حکومت بر روی آن] ملک خداوند است و او حکومت آن را به هر یک از بندگان خود بخواهد می دهد و عاقبت نیک برای پرهیزگاران خواهد بود.»
سلام من و رحمت خدا و برکات او بر تو و برهمه شیعیان باد؛ همانا او ما را کافی خواهد بود و او نیکو وکیل و مولی و یاوری برای ما است.
و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبّدل لکماته و له الحمد أوّلاً و آخراً إنّه حمید مجید و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین و عجلّ اللّه فی فرجهم الشریف.
ص :785
1 - الحجّ و الزیارة، عربی
2 - آداب حج و زیارت حرمین شریفین، فارسی
3 - میزان الحق یا حقیقت مظلوم، فارسی عربی
4 - آیات الفضائل یا فضائل علی علیه السلام در قرآن، عربی فارسی
5 - دولة المهدی علیه السلام یا حکومت امام زمان عجل اللّه فرجه الشریف، فارسی عربی
6 - اسوةالنساء، بانوی نمونه عالم، فارسی عربی
7 - امام الشهدا و سالار شهیدان، فارسی عربی
8- انتظار مهدی علیه السلام و نشانه های ظهور، فارسی عربی
9 - شهید خراسان و پناه شیعیان، فارسی عربی
10- عاشقان کربلا، زیارات عتبات عالیات عراق
11- آیین همسرداری و آداب زندگی در اسلام، فارسی عربی
12- بشارت های معصومین علیهم السلام فارسی عربی
13 - مژده های رحمت فارسی عربی
14- محرمات اسلام فارسی عربی (کتاب حاضر)