محرمات اسلام: (مجموعه ای از معارف اسلامی اعتقادی - فقهی - اخلاقی - تاریخی - اقتصادی)

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی بهارانچی، محمد، - 1323

عنوان و نام پدیدآور : محرمات اسلام: (مجموعه ای از معارف اسلامی اعتقادی - فقهی - اخلاقی - تاریخی - اقتصادی)/ نویسنده محمدحسین بهارانچی

مشخصات نشر : قم : عطر عترت ، 1385.

مشخصات ظاهری : ص 831

شابک : 964-794-37-443000 ریال :

یادداشت : فهرست نویسی براساس اطلاعات فیپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

عنوان دیگر : مجموعه ای از معارف اسلامی - اعتقادی - فقهی

موضوع : حلال و حرام

موضوع : اسلام -- عقاید

موضوع : اخلاق اسلامی

رده بندی کنگره : BP194/ح5م3 1385

رده بندی دیویی : 297/374

شماره کتابشناسی ملی : م 85-20025

ص :1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

محرمات اسلام

مجموعه ای از معارف اسلامی

اعتقادی- فقهی- اخلاقی- اقتصادی

نویسنده:

سید محمد حسینی بهارانچی

ص :3

ص : 4

ص : 5

ص : 6

ص : 7

ص : 8

ص : 9

ص : 10

ص : 11

ص : 12

ص : 13

ص : 14

ص : 15

ص : 16

ص : 17

ص : 18

ص : 19

ص : 20

خطبة الکتاب

الحمدللّه الّذی هدانا إلی معرفته و أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و أوجب علینا ولایة أولیاءه ألّذین أذهب اللّه عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً بقوله: إنّما ولیّکم اللّه و رسوله وألّذین آمنوا ألّذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون ثمّ أوجب علینا أن نکون معهم و فی ضوء هدایتهم بقوله: یا أیّها ألّذین آمنوا اتقواللّه و کونوا مع الصادقین.

و حرّم علینا إتباع خطوات الشیاطین و من تبعهم من الضالیّن المضلّین بل أوجب علینا أن نکفربهم بقوله: و من یکفر بالطاعوت و یؤمن باللّه فقد إستمسک بالعروة الوثقی لاانفصام لها و اللّه سمیع علیم و الصلوات الدائمة علی سیّدخلقه و علی الطیّبین من عترته و اللعن علی أعدائهم إلی یوم لقائه. سیّما من لعنهم أمیرالمؤمنین و امام المتقّین و قائد الغرِّ المحجّلین و ابوالأئّمة الطاهرین علیهم افضل صلوات المصلیّن فإنّه علیه السلام کان یقول فی قنوته:

الّلهمّ العن صَنَمَی قریش و جبتَیْها و طاغوتَیْها و إفکیْها، و ابنتیْهما اللذیْن خالفا أمرک و أنکرا وحیک، وجحدا إنعامک، و عصیا رسولک، وقلّبا دینک و حرّفا کتابک، وعطّلا أحکامک، وأبطلا فرائضک، وألحدا فی آیاتک، وعادیا أولیاءک و والیا أعداءک، و خرّبا بلادک، وأفسدا عبادک.

الّلهمّ العنهما وأنصارهما فقد أخربا بیت النبوّة، و ردّما بابه، ونقضا سقفه، وألحقا سماءه بأرضه وعالیه بسافله و ظاهره بباطنه واستأصلا أهله وأبادا أنصاره وقتلا أطفاله وأخلیا منبره من وصیّه ووارثه وجحدا نبوّته وأشرکا بربّهما فعظِّم ذنبهما وخلّدهما فی سقر وما أدریک ما سقر لا تبقی ولا تذر.

ص :21

الّلهمّ العنهم بعدد کلّ منکر أتوه و حقٍ ّ أخفوه و منبرٍ علوه و منافق ولوّه ومؤمن أرجوه و ولیٍ ّ آذوه و طرید آووه و صادق طرّدوه و کافر نصروه و إمامٍ قهروه و فرض غیّروه وأثرٍ أنکروه و شرٍّ أضمروه ودمٍ أراقوه وخبر بدّلوه و حکم قلّبوه و کفر أبدعوه و کذب دلّسوه و إرث غصبوه و فییٍ اقتطعوه و سحتٍ أکلوه و خمسٍ استحلّوه و باطلٍ أسّسوه وجورٍ بسطوه و ظلمٍ نشروه، ووعد أخلفوه و عهد نقضوه و حلال حرّموه و حرام حلّلوه و نفاق أسرّوه وغدرٍ أضمروه وبطن فتقوه وضلع کسروه وصکّ مزّقوه و شمل بدّدوه و ذلیل أعزّوه و عزیز أذلّوه و حقّ منعوه وإمام خالفوه.

الّلهمّ العنهما بکلّ آیة حرّفوها و فریضة ترکوها، وسنّة غیّروها وأحکام عطّلوها وأرحام قطعوها و شهادات کتموها و وصیّة ضیّعوها وأیمان نکثوها ودعوی أبطلوها وبیّنة أنکروها وحیلة أحدثوها وخیانة أوردوها وعقبة ارتقوها ودباب دحرجوها وأزیاف لزموها [وأمانة خانوها].

الّلهمّ العنهما فی مکنون السرّ و ظاهر العلانیة لعناً کثیراً دائباً أبداً دائماً سرمداً لا انقطاع لأمده ولا نفاد لعدده ویغدو أوّله ولا یروح آخره لهم ولأعوأنّهم و أنصارهم و محبّیهم و موالیهم و المسلّمین لهم والمائلین إلیهم و الناهضین بأجنحتهم و المقتدین بکلامهم و المصدّقین بأحکامهم. (البلد الأمین ص 551 البحار ج 82/260)

إنّ نبیّنا صلی الله علیه وآله أتّم الحجّة لأمّته و بیّن جمیع مقاصده فی آخر عمره فقال صلی الله علیه وآله: إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی أبداً ولن یفترقا حتّی یردا علّی الحوض.(1)

و قال صلی الله علیه وآله: أیّها الناس ما من شی ءٍ یقرّبکم إلی الجنّة و یباعدکم عن النّار إلاّ و قد أمرتکم به و ما من شی ءٍ یقرّبکم إلی النّار و یباعدکم عن الجنّة إلاّ و قد نهیتکم عنه ألا و إنّ روح الأمین نفث فی روعی أنّه لن تموت نفس حتّی تستکمل رزقها فاتّقوا اللّه و أجملوا فی الطلب و لا یحملّنکم إستبطاء شی ءٍ من الرزق أن تطلبوه بغیر حلّه فإنّه لایدرک ما عنداللّه إلاّ بطاعته(2).

فالواجب علینا أن نؤمن باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و نهتدی بهدی أولیاءه ألّذین هم ولاة أمره و أدلاء علی صراطه و شهداء علی خلقه و صفوة اللّه و أنوار معرفته و مصابیح الهدی و سفن النجاة لمن أتّبعهم من عباده و هم الراسخون فی العلم من أولیاءه فرجعنا إلیهم فأوضحوا لنا الحلال

ص :22


1- مسند احمد ج 3/ 14
2- الکافی ج 2 / 74

و الحرام و المعارف من دینه و المتشابهات من کتابه فعلمنا بأنّهم ولاة أمره، من أتاهم نجاومن لم یأتهم هلک و دخل فی عذابه.

ثمّ إنّ أقلّ الطلبة علماً و أضعفهم إعتباراً جمع عدّة من المحرمات رجاء ان یستفید منه الناس و یکون حاجزاً بینه و بین النّار و ذخیرة له فی یوم المعاد و قد الهمت لذلک بما قاله بعض الأعاظم (و هو السیّد الشریف الحجّة آیة اللّه محمّدرضا الگلپایگانی) بقوله: لعدّة من تلامذته: «بیّنوا للنّاس ما حرّم اللّه علیهم» (محرمات اسلام را برای مردم بیان کنید) فأردت ان أطیع ما أمر به رحمه اللّه بحول اللّه و قوّته، و أسأله العصمة و التوفیق لتحصیل مرضاته.

ص :23

پیشگفتار

تردیدی نیست که پرهیز از خطر و ضرر و آفت - گرچه محتمل و یا مظنون باشد- وجوب عقلانی دارد واگر یقینی و مسلم باشد - گرچه در آینده ای دور هم رخ دهد - بنابر عقل سلیم باید از آن اجتناب نمود آری حکم عقل این مسئله در مورد ضررهای دنیایی و موقت و قابل جبران این گونه است و در مورد ضررها و خطرهای اخروی و قطعی که از سوی خداوند و اولیای او بیان شده قطعاً حکم عقل برای وجوب اجتناب و پرهیز از آنها شدیدتر خواهد بود.

آگاهی از گناهان و آثارتلخ آنها در دنیا و کیفر و عذاب آنها در آخرت بر هر مسلمانی لازم و واجب است و اساساً هر انسانی برای زندگی سالم و حیات طیبه خود در دنیا و آخرت به آشنایی و شناخت مقرراتی نیاز دارد که او را درمسیر تکامل و سعادت قرار دهد و از پیامدهای ناگوار و آنچه موجب رکود شخصیت و مانع حرکت وی به سوی کمال می گردد جلوگیری کند.

به نظر می رسد بیشتر مردم به سبب بی اطلاعی از گناهان و خطرات آنها گرفتار معصیت و نافرمانی خدا می شوند و در دام شیطان قرار می گیرند. از سوئی برخی از مردم حرمت و ممنوعیت گناهان را مربوط به زمان و یا مکان خاصی می دانند که این نیز یکی از دام های شیطان است و البته شیطان همیشه برای انسان توجیهاتی را آماده می کند تا او را گرفتار آلودگی نماید و از دستیابی به رشد و سعادت محروم سازد.

از سوی دیگر، امام صادق علیه السلام فرموده است: «لو علم الناس محاسن کلامنا لاتّبعونا»؛ یعنی اگر مردم [حقیقت و] زیبایی سخنان ما را [نسبت به معارف اسلامی ]می دانستند و

ص :24

[معارف اسلامی را آن گونه که ما گفته ایم می یافتند] حتماً از ما پیروی می نمودند [و رعایت محرمات و دستورات الهی را می کردند].

بر این اساس، نگارنده، در حد استطاعت و توان خود، با استمداد از خداوند رحمان، آنچه از محرمات را که یافتم با شیوه ای تازه و همراه با بیان فتاوای مشهور و ذکر آیات و روایات مربوط به آنها به ترتیب حروف الفبا در این کتاب گرد آوردم و متون و مدارک هر کدام را نیز جهت آگاهی اهل ادب و تأثیر بیشتر و بهره مندی از متن سخنان خدا و اولیای اوعلیهم السلام در پاورقی قرار دادم.

امید آن که دوستان اهل البیت علیهم السلام از مطالب کتاب استفاده کنند و با دعای خیر خود نگارنده را مشمول رحمت الهی گردانند و اگر به اشتباه و لغزشی برخوردند با تذکر آن، این ناچیز را قرین منّت خویش سازند.

یادآور می شوم کتاب حاضر از آن رو که بیان کننده محرمات و گناهان و کیفر اهل معصیت و گناه است ممکن است برای خوانندگان یأس و هراس ایجاد کند و یا سبب ملالت و خستگی روح آنان شود، ولی باید توجه نمود که به همان اندازه که مؤمن باید دارای نشاط و شادی و امید باشد، باید روح خوف و ترس و هراس از کیفر و عذاب نیز در او وجود داشته باشد. به عبارتی، مؤمن باید بین ترس و امید و خوف و رجا به سر ببرد تا زمینه رشد و تعالی او فراهم گردد.

از سویی، نگارنده پیش از این کتابی به نام «بشارت های معصومین علیهم السلام و کتابی به نام مژده های رحمت در قرآن» در باره بشارت ها و نویدها به رشته تحریر درآورده است. بنابراین اگر خواندن کتاب حاضر برای دوستان ملالتی ایجاد نماید و خوف و ترس آنان از حد اعتدال خارج شود می توانند به آن دو کتاب مراجعه نمایند و با خواندن آن ها امید را در دل خود زنده نگه دارند و ترس و امیدشان را متعادل گردانند.

خادم اهل البیت علیهم السلام

سید محمّد حسینی بهارانچی

ص :25

شیوه بیان محرمات

خوانندگان محترم برای آگاهی اجمالی از وضعیت کتاب به نکات ذیل توجه فرمایند:

1- در این کتاب گناهان کبیره و ترتیب آنها از جهت اهمیت، طبق تصریح معصومین علیهم السلام بیان گردیده است.

2- نظر مشهور فقها و یا بعضی از معروفین آنان در ابتدا و یا پایان بحث در باره حرمت هر کدام از گناهان بیان شده است.

3- برای اثبات هر کدام از محرمات نمونه هایی از آیات قران و روایات معصومین علیهم السلام و کیفیت استدلال فقها به آنها بیان گردیده است.

4- علت و فلسفه بعضی از محرمات که در روایات و سخنان بزرگان به آنها تصریح بیان شده است.

5- بعضی از قصص و حکایات و یا حوادثی که در طول تاریخ برای مرتکبین به بعضی از گناهان رخ داده بیان شده است.

6- از آن جا که مقابل هر کدام از گناهان در اسلام عمل ارزشمندی وجود دارد مثلاً مقابل ربا قرض نیکو و مقابل تکبر تواضع قرار دارد دراین کتاب نیز در حد ضرورت به آن اشاره شده است.

7- در تفسیر آیاتی که برای اثبات هر کدام از محرمات ذکر شده از بیانات و سخنان معصومین علیهم السلام استفاده شده است.

8- محرماتی که در این کتاب بیان شده است از آیات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام و فتاوای شیعه استفاده شده و موارد شبهه و احتیاط نیز روشن گردیده و کوچک ترین توجهی به وضع زمان این نوشتار وپیش از آن نشده است.از این رو، ممکن است برخی از محرمات این کتاب برای خواننده با مشاهده وضه موجود با این زمان و یا زمان های آینده که عده ای از محرمات حلال شمرده می شود و یا چیز هایی که در شرع مقدس اسلام حرام نیست، ممنوع و حرام نامیده می شوند، شگفت آور باشد. چنین خوتننده ای باید بداند که یکی از نشانه های آخرالزمان طبق سخن رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله: حلال شدن حرام ها و حرام شدن حلال ها می باشد.

ص :26

9- برای استفاده اهل ادب و کسانی که دوست دارند متن کلام خدا و سخنان معصومین علیهم السلام را ببینند و از نورانیت آنها استفاده کنند، متون عربی، با ذکر منابع، در پاورقی قرار گرفته است.

10- متن عبارات و نظرات فقها از کتاب های منسوب به آنان و یا در هر کتاب دیگری اگر بوده با آدرس دقیق بیان شده است.

11- برای سهولت و دسترسی خوانندگان به مطالب کتاب؛ سه فهرست آماده شده است؛ فهرستی به ترتیب اهمیت گناهان در آخر کتاب، و دو فهرست دیگر به ترتیب حروف الفبا (فارسی و عربی) در اول کتاب قرارگرفته است.

12- جهت اطلاع خوانندگان محترم، حرمت برخی از محرمات از ضروریات اسلام محسوب می شود و برخی مطابق با نظر مشهور فقها و یا بعضی از معروفین آنان می باشد و برخی مورد اختلاف بوده و یا تنها شبهه حرمت داشته که در جای خود مشخص گردیده است. بلکه برخی را یک و یا چندنفر قایل به حرمت آن بوده اند ولی نویسنده برای توجه دادن برادران دینی به واضع شبهه و احتیاط ادله حرمت آنها را همراه با نظر فقها - رضوان الله علیهم اجمعین- بیان نموده است تا این که خواننده محترم از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام بهرمند گردند و در مواضع شبهه طبق فرموده معصومین علیهم السلام که فرموده اند: «من ترک الشبهات نجی من المحرمات» [کافی ج67/1] و«اورع الناس من وقف عند الشبهه» [وسائل شیعه ج 162/27] و «اخوک دینک فاحتط لدینک» [کافی ج 67/1] و «الامور ثلاثه: حلال بین و حرام بین و شبهات بین ذلک فمن ترک الشبهات نجا من المحرمات و من اخذ بالشبهات دخل فی المحرمات و هلک من حیث لا یعلم» [کافی ج 67/1] و یا «دخل فی الریا و هو لا یعلم» برای نجات از حرام و ربا و افتادن در مهالک دنیا و آخرت احتیاط را رعایت نمایید.

از خداوند توفیق پرهیز از محرمات و تقوای قلبی و بهره مند شدن از آیات قران و سخنان معصومین علیهم السلام را خواستاریم. و الحمدللّه اوّلاً و آخراً.

ص :27

ص :28

مقدمات

اشاره

ص :29

ص :30

آثار گناه و حرام

یکی از آفت های دین وایمان و علاقه به خدا و عبادت و توفیق اعمال نیک، خوردن مال حرام و انجام دادن هر حرام دیگری است. اساساً خوردن مال حرام برای دین مؤمن از کارد برنده نسبت به بدن انسان خطرناک تر است و اگر کسی بخواهد سرمایه ایمان و اعتقاد و علاقه به خداوند و اولیای او را در وجود خود زنده نگه دارد چاره ای جز پرهیز مال حرام و از گناه ندارد.

با بی تقوایی و پرهیز نکردن از حرام رفته رفته دین و اعتقادات انسان ضعیف می گردد تا جایی که آیات و نشانه های خدا و حقانیت دین را انکار می کند و اهل دین و احکام الهی را مسخره می نماید؛ چنان که خداوند در قرآن به این مسأله اشاره فرموده است:

«ثمّ کان عاقبه الذین أساؤا السوی أن کذّبوا بآیات اللّه و کانوا بها یستهزؤن»؛ «سرانجام کار کسانی که مرتکب گناه و ظلم [و حرام] شدند تکذیب نمودن و استهزای به آیات الهی است.»

علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از موسی بن جعفر، از پدرانش، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «سخت ترین چیزی که من برای امت خود از آن هراس دارم درآمدهای حرام و شهوت خفیّه [یعنی عشق به گناه] و رباخواری است.»

(1)

ص :31


1- المکاسب المحرّمة قال سبحانه: لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلاّ أن تکون تجارة عن تراضٍ منکم. (النساء /29) و فی البحار عن موسی بن جعفر عن آباءه علیهم السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ أخوف ما أتخوّف علی أمتّی من بعدی هذه المکاسب المحرّمة، و الشهوة الخفیّة و الربّا. (البحار ج 70/159)

رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «عابدترین مردم کسانی هستند که واجبات دینی خود را اقامه نمایند [و به بهترین وجه انجام دهند]، و سخی ترین آنان کسانی هستند که زکات مال خود را بپردازند، و زاهدترین آنان کسانی هستند که از حرام پرهیز نمایند، و کوشاترین آنان کسانی هستند که از گناه پرهیز کنند.»

در سخنان معصومین علیهم السلام تاثیر گناه و خطر حرام در روح انسان فراوان گوشزد شده است تا جایی که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی یک لقمه حرام بخورد خداوند تا چهل شبانه روز نماز او را نمی پذیرد و دعاهای او را مستجاب نمی کند و اگر از حرام در بدن او گوشت روییده شود - هراندازه که باشد - سزاوار آتش و عذاب الهی خواهد بود و البته از یک لقمه حرام نیز در بدن گوشت روییده می شود.»

در باره ارزش پرهیز از گناه و حرام از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «ترک یک لقمه حرام نزد خداوند بهتر از دو هزار رکعت نماز مستحبی است.»

از سویی بهترین راه برای استجابت دعا، پرهیز از حرام است؛ چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله در پاسخ شخصی که به آن حضرت عرض کرد: من دوست می دارم خداوند دعای مرا مستجاب نماید، فرمود: «باید درآمد خود را پاک نمایی و [غذای] حرام در درون شکم خود نریزی تا خداوند دعای تو را مستجاب نماید.»

(1)مرحوم صدوق، در کتاب فقیه، از

(2)

(3)

ص :32


1- و فی الفقیه عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: أعبدالناس من أقام الفرائض و أسخی الناس من أدیّ زکاة ماله و أزهد الناس من إجتنب الحرام و أشدّ الناس إجتهاداً من ترک الذنوب. (البحار ج 70/347 الفقیه ج 4/395)
2- و فی البحار عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: من أکل لقمة حرام لم تقبل له صلاة أربعین لیلة، و لم تستجب له دعوة أربعین صباحاً، و کلّ لحم ینبته الحرام فالنار أولی به، و إنّ اللقمة الواحدة تنبت اللحم. (البحار ج 62/315) و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: ترک لقمة حرام أحبّ إلی اللّه تعالی من صلاة ألفی رکعة تطوّع.
3- و فیه: قال النبیّ صلی الله علیه وآله لمن قال له: أحبّ أن یستجاب دعائی: طهرّ مأ کلک و لا تدخل بطنک الحرام. (البحار ج 90/372)

معیارهای حرام

در تعدادی از کتب حدیث، مانند تحف العقول و دعائم الاسلام و فقه الرضاعلیه السلام روایاتی در باره معیارهای کلی محرّمات و شغل های حرام نقل شده که گوشه هایی از آنها در اینجا بیان می شود.

صاحب کتاب وسائل و حدائق، از کتاب تحف العقول، از امام صادق علیه السلام نقل نموده اند که آن حضرت ضمن بیان معیار محرّمات می فرماید: «موارد حرام از خرید و فروش هرجایی است که در آن فساد باشد، و از خوردن و آشامیدن و تجارت و ازدواج و مالکیت و نگهداری و بخشش و عاریه [هر چیزی است که از ]آن نهی شده باشد و یا وجهی از وجوه فساد در آن وجود داشته باشد، مانند معامله ربوی و خرید و فروش مردار و خون و گوشت خوک و درندگان زمینی و هوایی و شراب و نجاسات که همگی حرام است. و حرمت آنها به دلیل نهی شارع از خوردن و آشامیدن و پوشیدن و مالکیت و نگهداری آنهاست و هرگونه تصرفی در آنها نیز حرام می باشد.»

سپس فرمود: «همین گونه است هر چیزی که برای لهو [و بازیگری ]معامله شود، و همچنین هر چیزی که مورد نهی شارع مقدّس واقع شده باشد و برای تقرّب به غیر خدا و یا تقویت کفر و شرک به کار گرفته شود و یا دین خدا به وسیله آن تضعیف شود، حرمت قطعی دارد و خرید و فروش و نگهداری و تملک و بخشش و عاریه و جمیع

(1)

ص :33


1- العناوین الکلیّة فی المحرمات الوسائل و الحدائق عن تحف العقول عن الصّادق علیه السلام قال: و أمّا وجوه الحرام من البیع و الشراء فکلّ أمرٍ یکون فیه الفساد ممّا هو منهیّ عنه من جهة أکله و شربه أوکسبه أو نکاحه أوملکه أو إمساکه أوهبته أوعاریته أو شی ء یکون فیه وجه من وجوه الفساد نظیر البیع بالربا أوبیع المیتة أوالدم او لحم الخنزیر أو لحوم السباع من صنوف سباع الوحش أو الطیر اوجلودها او الخمر او شی ء من وجوه النجس فهذا کلّه حرام محرّم لآنّ ذلک کلّه منهّی عن أکله و شربه و لبسه و ملکه و إمساکه و التقلّب فیه فجمیع تقلّبه فی ذلک حرام و کذلک کلّ مبیع ملهوّ به و کلّ منهیّ عنه ممّا یتقرّب به لغیر اللّه عزّوجّل أو یقوی به الکفر و الشرک فی جمیع وجوه المعاصی أوباب یوهن به الحقّ، فهو حرام محرّم بیعه و شراءه و إمساکه و ملکه و هبته و عاریته و جمیع التقلّب فیه إلاّ فی حال تدعو الضرورة فیه إلی ذلک. إلی أن قال علیه السلام: و کل أمرٍ منهّی عنه من جهة من الجهات فمحرّم علی الإنسان إجارة نفسه فیه أو له أو شی ء منه أوله. (الوسائل ج 12/54-58)

تصرفات دیگر آنها نیز حرام خواهد بود جز در مواردی که ضرورت ایجاب کند.»

آن گاه فرمود: «هر چیزی که از جهتی از جهات گذشته مورد نهی [شارع ]باشد اجیر شدن و کمک نمودن برای انجام تمام یا بخشی از آن حرام است.»

در کتاب فقه الرضاعلیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: «هرچیزی که فساد در آن باشد و یا از جهت خوردن و آشامیدن و پوشیدن و ازدواج و نگهداری مورد نهی شارع باشد، مانند مردار و خون و گوشت خوک و ربا و کلیه اعمال خلاف جنسی و خوردن گوشت درّندگان و شراب و امثال اینها، حرام و مضرّ به جسم خواهد بود.»

امام صادق علیه السلام فرمودند: «حلال از معاملات آنهایی است که از جهت خوردن و آشامیدن و غیره حلال و قوام زندگی مردم وابسته به آنها باشد. از این رو، آنچه اصل آن حرام و مورد نهی قرار گرفته باشد خرید و فروش آن نیز جایز نیست و حرام است.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: «هرچه را خداوند حرام نموده خرید و فروش آن نیز حرام است و پولی که در مقابل آن گرفته می شود نیز حرام می باشد.»

مؤلّف گوید: مشهور از فقها برآنند که هر وسیله ای که مقصود از آن فقط استفاده حرام باشد خرید و فروش و نگهداری و هر تصرف دیگری در آن حرام خواهد بود و اگر مشترک باشد، یعنی استفاده حلال نیز در آن باشد، اگر هدف از خرید و فروش استفاده حرام آن

(1)

(2)

(3)

ص :34


1- و فی المستدرک عن الفقه المنسوب إلی مولانا الرضا صلوات اللّه و سلامه علیه... قال: و کلّ أمرٍ یکون فیه الفساد ممّا قدنهی عنه من جهة أکله و شربه و لبسه و نکاحه و إمساکه بوجه الفساد مثل المیتة و الدم و لحم الخنزیر و الرّبا و جمیع الفواحش و لحوم السباع والخمر و ما أشبه ذلک فحرام ضارّ للجسم. (المستدرک ج 2/425)
2- و فی دعائم الاسلام عن مولانا الصّادق علیه السلام قال: إنّ الحلال من البیوع کلّما کان حلالاً من المأکول و المشروب و غیر ذلک ممّا هو قوام للنّاس و یباح لهم الإنتفاع، و ما کان محرّماً أصله منهیّاً عنه لم یجز بیعه و لاشرائه. (دعائم الاسلام ج 2/18) و فی المستدرک عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: إنّ اللّه إذا حرّم شیئاً حرّم ثمنه. (المستدرک ج 2/427)
3- أقول: و المشهور علی أنّ ما یقصد منه الحرام محضاً فحرام بیعه و شراءه و إقتناءه و جمیع التقلّب فیه و ما کان مشترکاً و قصد به وجه الحرام منه فهوأیضاً حرام.

باشد، خرید و فروش آن حرام خواهد بود و اگر هدف، استفاده حلال آن باشد، خرید و فروش آن حلال خواهد بود.

مرحوم امام خمینی در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: اگر انگور و خرما را برای تولید شراب و یا چوب را برای ساختن بت و یا آلت لهو و قمار تهیّه کنند خرید و فروش آنها حرام و بلکه معامله و اجاره آنها نیز فاسد می باشد و پولی که در مقابل آنها گرفته می شود نیز حرام است.»

معیار کبیره و بزرگ بودن گناه

بعضی از بزرگان، کبیره بودن گناه را به این می دانند که در قرآن و یا سخنان معصومین علیهم السلام وعده عذاب بر آن داده شده باشد. که در بعضی از روایات نیز به این معنی اشاره شده است.

با این معیار، تعداد گناهان کبیره به حدود یکصد گناه می رسد. و در بعضی از روایات، به طور مشخص، گناهان کبیره هفت و پا پنج چیز شمرده شده است. و در بعضی دیگر تعداد گناهان کبیره با ذکر ترتیب و مراتب اهمیت آنها پانزده چیز ذکر شده است.

برخی از علما نیز گفته اند: هیچ گناهی کوچک نیست و مخالفت با خداوند - هرچه باشد - بزرگ است و صغیره و کبیره بودن گناه به اعتبار مراتب اهمیت است. ولی از آیه «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم». و روایت: «لاصغیرة مع الإصرار و لاکبیرة مع الأستغفار» و روایت: «اتقّوا المحقّرات من الذنوب فانّها لاتغفر» خلاف آن ظاهر می شود و به نظر می رسد گناهان کبیره همان گناهانی است که به طور منصوص در سخنان معصومین علیهم السلام گناه کبیره نامیده شده است و بقیه گناهان طبق این روایات صغیره و کوچک خواهد بود؛

آری ما تاکنون در هیچ روایتی تعبیر گناه صغیره ندیده ایم، جز تعبیری که در آیه مبارکه

(1)

ص :35


1- قال الأمام الخمینی فی تحریرالوسیلة: یحرم بیع العنب و التمر لیعمل خمراً و الخشب مثلاً لیعمل صنماً أو آلة لللّهو أو القمار و کما یحرم البیع و الإجارة فیما ذکر یفسدان أیضاً فلا یحلّ له الثمن و الأجرة. (التحریر ج 1/496)

«إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً» (سوره نساء /آیه 30)؛ یعنی «اگر شما از گناهان بزرگی که نهی شده اید دوری جوئید ما گناهان دیگر شما را می بخشیم و شما را در کرامت خود داخل می کنیم.» آمده و روایت «لا صغیرة مع الإصرار» آمده است.

در آیه فوق گرچه کلمه «صغیره» نیامده لکن به قرینه مقابله «کبایر» با گناهان دیگر معلوم می شود که تعدادی از گناهان، کبیره و بقیه غیرکبیره، یعنی همان گناهان صغیره هستند.

در باره کلمه «لَمَم» نیز در آیه «الذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلاّ اللَمَم...» [النجم /31 ]، صاحب تفسیر صافی می فرماید: «الاّ ما قلّ و صغر فانّه مغفور»؛ یعنی آنان که از گناهان کبیره و کارهای خلاف عفّت پرهیز کنند، جز «لمم» که گناه کوچک است و آمرزیده می شود.

گناهان کبیره در باره اهل البیت علیهم السلام

امام صادق علیه السلام فرمود: «گناهان کبیره هفت چیز است و خداوند آنها را به خاطر ما حرام نموده و انجام آنها هتک حرمت ما خواهد بود و آنها عبارتند از شرک به خداوند بزرگ و کشتن افراد بی گناه و خوردن مال یتیم، و آزار به پدر و مادر، و نسبت زنا دادن به زن های پاکدامن، و فرار از جنگ، و انکار حق ما. سپس می فرماید:

اما مسأله شرک به خدا درباره ما این است که خداوند در قرآن ولایت ما را بر مردم واجب نمود و رسول او نیز آن را بیان فرمود و از مردم برای ما بیعت گرفت و آنان ولایت ما را نپذیرفتند و خدا و رسول او را تکذیب کردند و ولایت دیگران را پذیرفتند و مشرک شدند. [یعنی در اطاعت از خداوند مشرک گردیدند]

(1)

ص :36


1- الکبائر المنصوصة فی القرآن فی العلل بسنده عن عبداللّه بن کثیر عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ الکبائر سبع، فینا أنزلت و منّا استحلّت فأولّها: الشرک باللّه العظیم، و قتل النفس التی حرّم اللّه قتلها، و أکل مال الیتیم، و عقوق الوالدین، و قذف المحصنة، و الفرار من الزحف، و انکار حقّنا،

و اما قتل نفس و آدم کشی که خداوند حرام نموده بود نسبت به ما انجام دادند و حسین بن علی صلوات اللّه علیه و فرزندان و یاران او را کشتند.

و اما خوردن مال یتیم در باره ما این بود که مردم حق ذی القربای رسول خداصلی الله علیه وآله را - مانند خمس و فدک و انفال - که خداوند برای ما قرار داده بود از ما گرفتند و به دست دیگران دادند.

و اما عقوق والدین این بود که خداوند در قرآن فرموده بود: «النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم» و پیامبر خود را پدر این امت و همسر خود خدیجه علیها السلام را مادر آنان قرار داده بود و آنها به پیامبر خودصلی الله علیه وآله که پدر آنان محسوب می شد ظلم کردند و حق ذریه او را گرفتند و به فرزندان مادر خود حضرت خدیجه نیز ظلم نمودند و عاق والدین خویش شدند.

و امّا قذف و نسبت ناروا دادن به زن مؤمنه همانا آنان بر سر منبرها به فاطمه علیها السلام نسبت ناروا دادند.

و امّا فرار از جنگ این بود که آنها بدون هیچ اکراه و اجباری با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نمودند اما در وقت کارزار و جنگ فرار کردند و او را تنها گذاردند.

و امّا حق ولایت و امامت ما چیزی است که در آن نزاعی و اختلافی نداشته و همگی آن را انکار نمودند.»(1)

(2)

ص :37


1- فأمّا الشرک باللّه فقد أنزل اللّه فینا ما أنزل، و قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله فینا ما قال فکذّبوا اللّه و رسوله، و أشرکوا باللّه، و أمّا قتل النفس الّتی حرّم اللّه قتلها فقد قتلوا الحسین بن علیّ صلوات اللّه علیه و أصحابه، و أمّا أکل مال الیتیم فقد ذهبوا بفیئنا الذی جعله اللّه لنا و أعطوه غیرنا، و أمّا عقوق الوالدین فقد أنزل اللّه ذلک فی کتابه، فقال: «النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم»
2- فعقّوا رسول اللّه صلی الله علیه وآله فی ذریّته و عقوّا أمّهم خدیجه فی ذریّتها، و أمّا قذف المحصنة فقد قذفوا فاطمةعلیها السلام علی منابرهم، و أمّا الفرار من الزحف فقد أعطوا أمیرالمؤمنین بیعتهم طائعین غیر مکرهین، ففرّوا عنه و خذلوه، و أمّا إنکار حقّنا فهذا مالاینازعون فیه. (العلل ج 2/474)

عدد گناهان کبیره در سخنان معصومین علیهم السلام

اشاره

امام صادق علیه السلام کبایر را پنج چیز نام برده است چنان که مرحوم صدوق، در کتاب علل الشرایع، از عبیدبن زراره نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: گناهان کبیره را برای من معرفی نمایید.

و در سخن دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: «گناهان کبیره پنج چیز است و آنها گناهانی است که خداوند وعده عذاب و آتش برای آنها داده است:

[1-] خوردن مال یتیم که خداوند در باره آن فرموده است: «إنّ الذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً».

[2-] فرار از جنگ که خداوند در قرآن می فرماید: «یا أیّها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین

(1)

(2)

(3)

ص :38


1- عدد الکبائر فی الروایات العلل بسنده عن عبیدبن زرارة قال: قلت لأبیعبداللّه علیه السلام: أخبرنی عن الکبائر، فقال: هنّ خمس و هنّ ما أوجب اللّه علیهنّ النّار، قال اللّه تعالی: «إنّ ألّذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً» و قال: «یا أیّها ألّذین آمنوا إذا لقیتم ألّذین کفروا زحفاً فلا توّلوهم الأدبار» إلی آخر الآیة و قوله عزّوجّل: «یا أیّها ألّذین آمنوا اتّقوا اللّه و ذروا ما بقی من الرّبا» إلی آخرالأیة و رمی المحصنات الغافلات المؤمنات، و قتل مؤمنٍ متعّمداً علی دینه. (المصدر ص 475) و فیه عن إبن أبی عمیر عن بعض أصحابه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: «وجدنا فی کتاب علیّ علیه السلام الکبائر خمسة: الشرک، و عقوالوالدین، و أکل الرّبا بعدالبیّنة، و الفرار من الزحف، و التعرّب بعد الهجرة. (المصدر)
2- الکافی عن الحلبی عن أبی عبداللّه صلی الله علیه وآله فی قول اللّه عزّوجّل: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً (النساء /31) قال: الکبائر، الّتی أوجب اللّه عزّوجلّ علیها النّار. (تفسیر نورالثقلین ج 1/473 الکافی ج 2/276)
3- و فیه عن إبن محبوب قال: کتب معی بعض أصحابنا إلی أبی الحسن علیه السلام یسأله عن الکبائر کم هی و ماهی؟ فکتب: الکبائر: من اجتنب ما وعداللّه علیه النّار کفّر عنه سیّئاته إذا کان مؤمناً و السبع الموجبات: قتل النفس الحرام و عقوق الوالدین و أکل الرّبا، والتعرُّب بعدالهجرة [التعرّب بعدالهجرة هو أن یعود إلی البادیة و یقیم مع الاعراب بعد أن کان مهاجراً و کان من رجع بعد الهجرة إلی موضعه من غیرعذر یعدّونه کالمرتد. کذا قاله ابن الاثیر فی نهایته ولایبعد تعمیمه لکلّ من تعلّم

کفروا زحفاً فلا تولّوهم الأدبار...».

رباخواری که خداوند در باره رباخواران می فرماید: «یا أیّها الذین آمنوا اتّقوا اللّه و ذروا ما بقی من الربوا...».

[4-] قذف یعنی نسبت زنا دادن به زن های مؤمنه خداوند می فرماید: «الذین یرمون المحصنات المؤمنات... لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم».

[5-] قتل نفس و آدم کشی که خداوند در قرآن فرموده است: «و من یقتل مؤمناً متعّمداً فجزاءه جهّنم...».»

امام صادق علیه السلام فرمود: «ما در کتاب علی علیه السلام گناهان کبیره را پنج چیز یافتیم: شرک به

آداب الشرع و سننه ثمّ ترکها و أعرض عنها و لم یعمل بها و یؤّیده مارواه الصّدوق طاب ثراه فی معانی الاخبار باسناده إلی الصّادق علیه السلام انّه قال:

المتعرّب بعد الهجرة: التارک لهذا الأمر بعد معرفته. و التعرّب إنّما نهی عنه لاستلزامه ترک الدین و البعد عن العلم و الآداب کما قال اللّه تعالی: «الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً و أجدر أن لایعلموا حدود ما أنزل اللّه» و أمّا إذا کان بعد الفقه و العلم فلا یکون تعرّباً و لذا وردأنّ التعرّب هو ترک التعلّم أو ترک الدین و قال بعض أصحابنا: التعرّب بعد الهجرة فی زماننا هذا أن یشتغل الانسان بتحصیل العلم ثمّ یترکه و یصیر منه غریباً. و قال العلاّمة (قدس سره) فی المنتهی: لمّا نزل قوله تعالی: «ألم تکن أرض اللّه واسعة فتهاجروا فیها» أوجب النبیّ صلی الله علیه وآله المهاجرة علی من یضعف عن إظهار شعائرالاسلام.(1)و قدف المحصنة بفتح الصاد: رمی العفیفة غیرالمشهورة بالزنا و ظاهر الخبر شموله لما إذا کان القاذف رجلا أو امرأة و إن کان ظاهر الایات التخصیص بالرجال لکن أجمعوا علی أن حکم النساء و حکم الرجال أیضاً فی الحد کذلک. و قذف المحصنات، و أکل مال الیتیم، و الفرار من الزَّحف [الزحف: المشی یقال: زحف إلیه زحفاً و زحوفاً من باب منع أی مشی. و یطلق علی الجیش الکبیر تسمیة بالمصدر. و الفرار من العدوّ بعدالالتقاء بشرط أن لایزیدوا علی الضعف کبیرة الاّ فی التحرّف لقتال أوالتحیّز إلی فئة و المراد بالتحرّف لقتال، الاستعداد له بأن یصلح آلات الحرب أویطلب الطعام و الماء لجوعه أو عطشه أو یجتنب عن مواجهة الشمس و الریح أو یطلب مکاناً أحسن أو نحو ذلک (آت)]. (الکافی ج 2/276)(2)و فیه عن محمّدبن مسلم، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: سمعته یقول: الکبائر سبع: قتل المؤمن متعمّداً [قد وقع فی بعض الروایات أنّ المتعمّد هو أن یقتله لایمانه لیکون الخلود بمعناه (آت). أراد

ص :39


1-
2- [3-]

خدا، عقوق والدین، رباخواری بعد از اعلان حرمت، فرار از جنگ، تعرّب بعد از هجرت.»

در کتاب عیون الاخبار صدوق، [ج 2/127] نیز از حضرت رضاعلیه السلام نقل شده که آن حضرت در مورد شرایع و معارف دین و پرهیز از گناهان برای مأمون الرشید مطالب بسیار زیبا و کاملی را مرقوم فرمود و گناهان کبیره را چنین شماره نمود:

1- قتل نفس (آدم کشی)؛ 2- سرقت (دزدی)؛ 3- شرب الخمر (شرابخواری)؛ 4- عقوق الوالدین (آزار به پدر و مادر)؛ 5- الفرار من الزحف (فرار از جنگ)؛ 6- أکل مال الیتیم ظلماً (خوردن مال یتیم از روی ظلم)؛ 7- أکل المیتة (خوردن مردار)؛ 8- أکل الدم (خوردن خون)؛ 9- أکل لحم الخنزیر (خوردن گوشت خوک) 10- و ما أهلّ لغیراللّه من غیر ضرورة (خوردن گوشت حیوانی که نام خدا بر آن برده نشده)؛ 11- أکل الربا (رباخواری)؛ 12- السحت (خوردن مال حرام)؛ 13- المیسر (قماربازی)؛ 14- البخس فی المکیال

به قوله تعالی: «و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزاؤه جهنّم خالداً فیها» و القاعدة المسلّمة أنّ الخلود لمن کفر باللّه تعالی أو أشرک أو الحدفی دینه فقط و من قتل مؤمنا إن قتله لایمانه فهو کافر باللّه و إن قتله لغیرذلک فهو فسق جزاؤه دخول النّار لاالخلود].

و قذف المحصنة، و الفرار من الزَّحف، و التعرّب بعد الهجرة، و أکل مال الیتیم ظلماً، و أکل الرّبا بعدالبیّنة [أی بعد أن تبیّن له تحریمه کما یستفاد من بعض الاخبار و لمّا کان ما سوی هذه الست من الکبائر لیس فی مرتبة هذه الست فی الکبر و لافی عدادها لم یعدّ معها مفصّلاً کأنّها بمجموعها کواحد مثلها.(فی)]. و کل ما أوجب اللّه علیه النّار. (الکافی ج 2/277)(1)و فیه عن یونس، عن عبداللّه بن سنان قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: إنّ من الکبائر عقوق الوالدین، و الیأس من روح اللّه، و الأمن لمکراللّه [«الأ من لمکراللّه» أی عذابه و إستدراجه و إمهاله عندالمعاصی (آت)]. و قد روی [أنَ] أکبر الکبائر الشرک باللّه. (المصدر ص 278)

و فیه عن نعمان الرَّازی قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: من زنی خرج من الایمان، و من شرب الخمر خرج من الایمان، و من أفطر یوماً من شهر رمضان متعمّداً خرج من الإیمان. (المصدر)(2)و فیه عن یونس، عن محمّدبن عبده قال: قلت لأبی عبداللّه علیه السلام: لایزنی الزّانی و هو مؤمن؟ قال: لا، إذا کان علی بطنها سُلب الإیمان فإذا قام رُدَّ إلیه فاذا عاد سُلب قلت: فإنّه یرید أن یعود؟ فقال: ما أکثر من یرید أن یعود فلا یعود إلیه أبداً. (المصدر)(3)و فیه عن یونس، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّوجّل: «ألّذین

ص :40


1-
2-
3-

(کم فروشی)؛ 15- قذف المحصنات (نسبت زنا به دیگران دادن)؛ 16- اللواط (همبستری مرد با مرد)؛ 17- شهادة الزور (گواهی دروغ و یا برای دروغ)؛ 18- الیأس من روح اللّه (ناامیدی از رحمت خدا)؛ 19- الأمن من مکراللّه) (ایمن شدن از عذاب و مکر الهی)؛ 20- معونة الظالمین (کمک کردن به ستمکاران)؛ 21- الرکون إلی الظلمة (اعتماد و مراجعه به ستمکاران)؛ 22- الیمین الغموس (سوگند دروغ)؛ 23- حبس الحقوق من غیر عسر (نگاه داشتن مال مردم بدون عذر)؛ 24- الکذب (دروغ گفتن)؛ 25- الکبر (تکبر)؛ 26- الإسراف (زیاده روی در مصرف نعمت های خدا)؛ 27- التبذیر (ضایع نمودن نعمت های خدا)؛ 28- الخیانة (خیانت به مال و حق و آبروی مردم)؛ 29- الإستخفاف

یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلاّ اللّمم [اللمم: صغار الذنوب قال الراغب: اللمم: مقاربة المعصیة و عبّربه عن الصغیرة. و یقال: فلان یفعل کذا لمماً أی حیناً بعد حین و ذلک قوله: «الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش إلاّ اللمم» و هو من قولک: ألممت بکذا إذا نزلت به و قاربته من غیرمواقعة.]

قال: الفواحش الزّنی و السرّقة، و اللّمم: الرجل یلمُّ بالذّنب فیستغفراللّه منه. قلت: بین الضّلال و الکفر منزلة؟ فقال: ما أکثر عری الإیمان [أراد السائل هل یوجد ضال لیس بکافر أو کلّ من کان ضالاّ فهو کافر فأشارعلیه السلام فی جوابه باختیار فی جوابه باختیار الشقّ الأوّل و بیّن ذلک بانّ عری الایمان کثیرة منها ماهو بحیث من یترکها لایصیر کافراً بل یصیر ضالاّ. فقد تحقق المنزلة بینهما بتحقّق بعض عری الایمان دون بعض. و المراد بعری الایمان مراتبه تشبیهاً تعروة الکوز فی احتیاج إلی التمسک بها. ](المصدر)(1)و فیه عن عبیدبن زرارة قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن الکبائر. فقال: هنَّ فی کتاب علیّ علیه السلام سبع: الکفر باللّه، و قتل النّفس، و عقوق الوالدین، و أکل الرّبا بعد البیّنة و أکل مال الیتیم ظلماً، و الفرار من الزَّحف، و التعرب بعد الهجرة، قال: فقلت: فهذا أکبر المعاصی؟ قال: نعم قلت: فأکل درهم من مال الیتیم ظلماً أکبر أم ترک الصلاة؟ قال: ترک الصلاة، قلت: فما عددت ترک الصلاة فی الکبائر؟ فقال: أی شی ء أوّل ما قلت لک؟ قال قلت: الکفر، قال: فانّ تارک الصلاة کافر. یعنی من غیرعلّة. (المصدر)(2)و فیه عن عبداللّه بن مسکان، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال أمیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه: ما من عبدإلاّ و علیه أربعون جنّة [الجنّة بالضمّ: السترة و الجمع جنن بضمّ الجیم و فتح النون. و کأنّ المراد بالجنن الطافه سبحانه التی تصیر سبباً لترک المعاصی و امتناعه، فبکلّ کبیرة - کانت من نوع واحد أو أنواع

ص :41


1-
2-

بالحّج (سبک شمردن حج)؛ 30- المحاربة لأولیاء اللّه تعالی (جنگ با اولیای خداوند)؛ 31- الإشتغال بالملاهی (استفاده از اسباب غنا و موسیقی)؛ 32- الإصرار علی الذنوب (اصرار بر گناهان). [بحار، 76/12]

مولف گوید: در کاب کافی نیز درباره عدد کبائر روایات مشروحی آمده که متن آنها

مختلفة - یستحقّ منع لطف من ألطافه أورحماته تعالی و عفوه و غفرانه فلایفضحه اللّه بها فاذا استحق غضب اللّه سلبت عنه لکن یرحمه سبحانه و یأمر الملائکة بستره و لکن لیس سترهم کستراللّه تعالی. أو المراد بالجنن ترک الکبائر فانّ ترکها موجب لغفران الصغائر عنداللّه و سترها عن الناس فاذا عمل بکبیرة لم یتحتّم علی اللّه مغفرة صغائره و شرع الناس فی تجسّس عیوبه و هکذا إلی أن یعمل جمیع الکبائر و هی أربعون تقریباً فیفتضح عنداللّه و عندالناس بکبائره و صغائره.

أو أراد بالجنن الطاعات التی هی مکفرّة لذنوبه عنداللّه و ساترة لعیوبه عندالناس و یؤیّده ما ورد عن الصّادق علیه السلام أنّ الصلاة سترة و کفّارة لما بینها من الذنوب فهذه ثلاثة وجوه خطر بالبال علی سبیل الامکان و الاحتمال (آت). (1)و قال الفیض (ره): کأنّ الجنن کنایة عن نتائج أخلاقه الحسنة و ثمرات اعماله الصالحة التی تخلق منها الملائکة. و أجنحة الملائکة کنایة عن معارفه الحقه التی بهایرتقی فی الدرجات و ذلک لان العمل أسرع زوالا من المعرفة و إنّما یأخذ فی بغض اهل البیت لانّهم الحائلون بینه و بین الذنوب التی صارت محبوبة له و معشوقة لنفسه الخبیثة بمواعظهم و وصایاهم علیهم السلام انتهی.

و قیل: إنّ تلک الجنن أجنحة الملائکة و هو السادس من الوجوه التی ذکروه و هو أنّ المراد بالجنن الملائکة أنفسهم لانّهم جنن له من دفع شرّالشیطان و وساوسه فإذا عمل کبیرة فارق عنه ملک إلی أن یفارق الجمیع فاذا فارقوه جمیعاً أوحی اللّه إلیهم أن استروه بأجنحتکم من بعید لیکون محفوظاً فی الجملة من شرّ الشیطان فضمیر إلیهم فی قوله: «فیوحی اللّه إلیهم» راجع إلی الجنن.]

حتّی یعمل أربعین کبیرة فإذا عمل أربعین کبیرة إنکشفت عنه الجنن فیوحی اللّه إلیهم أن أستروا عبدی بأجنحتکم فتستره الملائکة بأجنحتها، قال: فما یدع شیئاً من القبیح إلاّقارفه اقترف [الذنب: أتاه و فعله. وقارفه: قاربه. وقوله: «حتی یمتدح» فی القاموس تمدح: تکلف أن یمدح و افتخر و تشبع بما لیس عنده و قال: مدحه کمنعه: أحسن الثناء علیه کمدحه و امتدحه و تمدحه. فالامتداح استعمل هنا بمعنی التمدّح و فی بعض النسخ [یتمدح ]و هو أظهر].

حتیّ یمتدح إلی النفس بفعله القبیح، فیقول الملائکة: یا ربّ هذا عبدک ما یدع شیئاً إلاّرکبه و إنّا لنستحیی ممّا یصنع، فیوحی اللّه عزّوجّل إلیهم أن ارفعوا أجنحتکم عنه فإذا فعل ذلک أخذ فی بعضنا أهل البیت فعندذلک ستره فی السماء و ستره فی الأرض، فیقول الملائکة: یا ربّ هذا عبدک قد بقی مهتوک الستر [لایقال: قول الملائکة هذا بناء علی أنّهم یریدون ستره و هذا ینافی قولهم المذکور قبله لاشعاره بانهم یریدون هتک ستره، لأنّا نقول: دلالة قولهم الأوّل علی ذلک ممنوع

ص :42


1- ]

در پاورقی ذکر نمودیم و برای اختصار از ترجمه آنها صرف نظر کردیم.

(1) (2)

ص :43


1- لاحتمال أن یکون طلباً لإصلاحه و توفیقه کما یؤمی إلیه قوله تعالی: «لو کان للّه فی حاجة» أی کان مستحقّاً للطف و التوفیق (آت)]. فیوحی اللّه عزّوجّل إلیهم: لو کانت للّه فیه حجّة ما أمرکم أن ترفعوا أجنحتکم عنه. (الکافی ج 1/279)
2- و فیه عن مسعدة بن صدقة قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: الکبائر: القنوط من رحمة اللّه، و الیأس [و فی بعض النسخ: والایاس و لعلّ الثانیة عطف بیان للاولی لعدم التغایر بینهما فی المعنی إذلا فرق بیّناً بین الیأس و القنوط و لابین الروح و الرحمة و ربّما یخصّ الیأس بالامور الدنیویه و القنوط بالامور الاخرویة]. من روح اللّه و الأمن من مکراللّه، و قتل النفس الّتی حرم اللّه، و عقوق الوالدین، و أکل مال الیتیم ظلماً، و أکل الربا بعد البیّنة، و التعرّب بعد الهجرة، و قذف المحصنة، و الفرار من الزَّحف. فقیل له: أرأیت المرتکب للکبیرة یموت علیها، أتخرجه من الإیمان، و إن عذّب بها فیکون عذابه کعذاب المشرکین، أوله إنقطاع؟ قال: یخرج من الإسلام إذا زعم أنّها حلال و لذلک یعذّب أشدّ العذاب و إن کان معترفاً بأنّها کبیرة و هی علیه حرام و أنّه یعذّب علیها و أنّها غیرحلال، فإنّه معذّب علیها و هو أهون عذاباً من الأوّل و یخرجه من الایمان و لایخرجه من الاسلام. (المصدر ص 280) و فیه عن إبن بکیر قال: قلت لأبی جعفرعلیه السلام فی قول رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إذا زنی الرَّجل فارقه روح الإیمان؟ قال: هو قوله:«و أیّدهم بروح منه» ذاک الّذی یفارقه. (المصدر)

مراتب گناهان کبیره در قرآن

حضرت کاظم علیهم السلام فرمود: «عمروبن عبید بصری خدمت پدرم حضرت صادق علیه السلام رسید و چون سلام نمود و نشست این آیه را قرائت نمود: «الذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش». سپس سکوت نمود. امام صادق علیه السلام به او فرمود: برای چه ساکت ماندی؟ عمروبن عبید گفت: دوست دارم که گناهان کبیره در قرآن را بدانم.

پس پدرم فرمود: بزرگ ترین گناهان کبیره در قرآن شرک به خداوند است و خداوند در قرآن می فرماید: «من یشرک باللّه فقد حرّم اللّه علیه الجنّة و مأواه النّار»؛ یعنی کسی که برای خدا شریکی در خلقت و ربوبیت و قدرت و علم و ... او قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام خواهد کرد و جایگاه او را آتش قرار خواهد داد.

و پس از آن یأس و ناامیدی از رحمت خدا می باشد. و خداوند در قرآن می فرماید: «ولا تیأسوا من روح اللّه إنّه لاییأس من روح اللّه الاّ القوم الکافرون»؛ یعنی از رحمت خداوند مأیوس و ناامید مشوید که جز کافران از رحمت او مأیوس و ناامید نمی شوند.

و پس از آن ایمن شدن از مکر الهی [و غفلت از عقوبت او] می باشد و خداوند در قرآن می فرماید: «و لایأمن مکراللّه الاّ القوم الخاسرون»؛ یعنی ایمن از مکر و عقوبت و کیفر خداوند نمی شوند جز زیانکاران.

و پس از آن عقوق و ظلم به پدر و مادر است. و خداوند در قرآن می فرماید: «و بّراً

(1)

ص :44


1- ألّذین یجتنبون کبائر الإثم والفواحش...» ثمّ أمسک عنه فقال له أبوعبداللّه علیه السلام: ما أسکتک؟ قال: أحبّ أن أعرف الکبائر من کتاب اللّه. فقال: نعم، یا عمرو أکبر الکبائر الشرک باللّه یقول اللّه تبارک و تعالی: «إنّه من یشرک باللّه فقد حرّم اللّه علیه الجنّة و مأواه النّار» و بعده الإیاس من روح اللّه لأنّ اللّه تعالی یقول: «ولاتیأسوا من روح اللّه إنّه لاییأس من روح اللّه إلاّ القوم الکافرون» و الأمن من مکراللّه لأنّ اللّه یقول: «و لایامن مکراللّه إلاّ القوم الخاسرون» و منها عقوق الوالدین لأنّ اللّه تعالی جعل العاقّ جبّاراً شقیّاً،

بوالدتی و لم یجعلنی جبّاراً شقیّاً»؛ یعنی حضرت عیسی علیه السلام چون از مادر متولد شد [و مردم به مادر او بدگمان بودند] فرمود: من بنده خدا هستم و خداوند به من کتاب داده و مرا پیامبر خود قرار داده است. من هرکجا باشم مایه برکت خواهم بود و خداوند به من سفارش به نماز و زکات و احسان به مادرم را نموده و مرا جبّار شقی قرار نداده است. [خداوند در این آیه عاق والدین را جبار شقی معرفی نموده است].

و سپس قتل نفس و آدم کشی است. و خداوند در قرآن می فرماید: «من قتل مؤمناً متعّمداً فجزاءه جهنّم خالداً فیها»؛ یعنی هر که از روی عمد مؤمنی را بکشد کیفر او جهنم است و او در آن مخلّد خواهد بود.

و پس از آن قذف و نسبت زنا دادن به زن های مؤمنه است. خداوند در قرآن می فرماید: «و الذین یرمون المحصنات المؤمنات الغافلات... لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم»؛ یعنی کسانی که به زن های مؤمنه پاکدامن نسبت زنا بدهند، در دنیا و آخرت ملعون خواهند بود و عذاب بزرگی برای آنها آماده شده است.

و پس از آن خوردن مال یتیم از روی ظلم است. و خداوند در قرآن می فرماید: «إنّ الذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً»؛ یعنی کسانی که اموال یتیمان را به ناحق می خورند، در حقیقت، آتش می خورند و زود است که به عذاب سعیر شعله ور دوزخ گرفتار شوند.

و پس از آن فرار از جنگ است. و خداوند می فرماید: «و من یوّلهم یومئذٍ دبره الاّ متحّرفاً لقتال او متحّیزاً الی فئةٍ فقد باء بغضبٍ من اللّه و مأواه جهّنم و بئس المصیر»؛ یعنی هرکس در هنگام کارزار و جهاد مسلمانان پشت به جنگ کند و فرار نماید گرفتار خشم خداوند خواهد شد و

(1)

ص :45


1- و قتل النفس الّتی حرّم اللّه إلاّ بالحقّ لأنّ اللّه تعالی یقول: «فجزائهم جهنّم خالداً فیها» و قذف المحصنات لأنّ اللّه تعالی یقول: «وألّذین یرمون المحصنات المؤمنات الغافلات» إلی قوله: «لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم» و أکل مال الیتیم ظلماً لقوله تعالی: «إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً» و الفرار من الزحف لأنّ اللّه تعالی یقول: «و من یولّهم یومئذٍ دبره إلاّ متحرّفاً لقتالٍ او متحیّزاً إلی فئةٍ فقدباء بغضبٍ من اللّه و مأواه جهنّم و بئس المصیر»

جایگاه او دوزخ می باشد و آن بدجایگاهی است؛ جز این که بازگشت او برای ملحق شدن به نیروهای اسلام و یا قرارگرفتن در پشت سنگر باشد.

و پس از آن رباخواری است. و خداوند در قرآن می فرماید: «الذین یأکلون الرّبا لایقومون الاّ کما یقوم الذی یتخبّطه الشیطان من المسّ»؛ یعنی کسانی که ربا می خورند [آرامش و آسایشی ندارند] و زندگی آنان مانند زندگی افراد جن زده است.

و پس از آن سحر است. و خداوند در قرآن در باره ساحران می فرماید: «و لقد علموا لمن إشتراه ماله فی الآخرة من خلاق»؛ یعنی اهل کتاب می دانند که ساحر در قیامت بهره ای از رحمت خدا ندارد [و او در عذاب خواهد بود].

و پس از آن زناست. و خداوند در قرآن می فرماید: «و من یفعل ذلک یلق أثاماً یضاعف له العذاب یوم القیامة و یخلّد فیه مهاناً الاّ من تاب»؛ یعنی، کسی که زنا کند [و یا زنا بدهد] و بدون توبه بمیرد روز قیامت گنهکار نامیده می شود و عذاب او دو چندان خواهد بود و با خواری به دوزخ می رود و در آن مخلّد و جاودان می باشد.

و پس از آن سوگند دروغ است. و خداوند در قرآن می فرماید: «إنّ الذّین یشترون بعهداللّه و أیمانهم ثمناً قلیلاً أولئک لاخلاق لهم فی الآخرة»؛ یعنی، کسانی که برای بهره ناچیز دنیا عهد و پیمان خود را با خداوند بشکنند و سوگندهای دروغ بخورند در قیامت بهره ای از رحمت خداوند نخواهند داشت [و گرفتار عذاب خواهند بود].

و پس از آن خیانت است. خداوند در قرآن می فرماید: «و من یغلل یأت بماغلّ یوم القیامة»؛ یعنی هر که خیانت کار باشد در قیامت خیانت خود را به دوش خواهد کشید و با خود خواهد آورد [و کیفر آن را خواهد دید].

(1)

ص :46


1- و أکل الرّبا لأنّ عزّوجّل یقول: «ألّذین یأکلون الرّبا لایقومون إلاّ کما یقوم الذی یتخبّطه الشیطان من المسّ» و السحر، لأنّ اللّه تعالی یقول: «و لقد علموا لمن إشتراه ماله فی الآخرة من خلاق» و الزنا لأنّ اللّه عزّوجلّ یقول: «و من یفعل ذلک یلق أثاماً یضاعف له العذاب یوم القیامة و یخلد فیه مهانا إلاّ من تاب» و الیمین الغموس، لأنّ عزّوجّل یقول: «إنّ ألّذین یشترون بعهداللّه و أیمانهم ثمناً قلیلاً أولئک لاخلاق لهم فی الآخرة» و الغلول. یقول اللّه عزّوجّل: «و من یغلل یأت بما غلّ یوم القیامة»

و پس از آن نپرداختن زکات است خداوند در قرآن می فرماید: «انّ الذیّن یکنزون الذهب و الفضّة و لاینفقونها فی سبیل اللّه فبّشرهم بعذاب ألیم یوم یحمی علیها فی نار جهّنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون»؛ یعنی ای رسول من! تو به کسانی که اموال فراوان (مانند طلاها و نقره ها) را جمع می نمایند و در راه خداوند نمی دهند [و حق فقرا را به عنوان زکات از آن نمی پردازند] بشارت عذاب دردناک دوزخ را بده [و به آنان بگو] که در قیامت آن اموال و طلاها و نقره ها را سرخ می کنند و به پیشانی و پهلوی آنان می گذارند و به آنان می گویند: اینها همان اموالی است که در دنیا می اندوختید پس بچشید عذاب آنچه را که اندوخته می کردید.

و پس از آن شهادت به دروغ و کتمان شهادت است. و خداوند می فرماید: «و من یکتمها فانّه آثم قلبه»؛ یعنی، [کسانی که شهادت و گواهی به دروغ بدهند و یا ]اگر شاهد حق کسی بوده اند چون از آنها گواهی بخواهند آن را کتمان کنند، دل های آنان گنهکار خواهد بود.

و پس از آن شرابخواری است. خداوند در قرآن می فرماید:«یا أیّها الذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجسٌ من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون * إنّما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکراللّه و عن الصلاة فهل انتم منتهون» [المائده 90/91]؛ یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید، [بدانید که] شراب خواری و قماربازی و آنچه برای بت ها قربانی و بین خود تقسیم می کنید، عمل [و وسوسه] شیطان است پس از آنها بپرهیزید به امید آن که رستگار شوید. همانا شیطان اراده نموده که به وسیله شرابخواری و قماربازی بین شما دشمنی و عداوت ایجاد کند

(1)

(2)

ص :47


1- و منع الزکاة المفروضة، لأنّ اللّه تعالی یقول: «فتکوی بها جباههم و جنوبهم» و شهادة الزور و کتمان الشهادة، لأنّ اللّه عزّوجّل یقول: «و من یکتمها فإنّه آثم قلبه» و شرب الخمر لأنّ عزّوجّل عدل بها عبادة الأوثان و ترک الصلاة متعمّداً أو شی ء ممّا فرض اللّه، لأنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال:
2- «من ترک الصلاة متعمّداً فقد برئ من ذمّة اللّه و ذمّة رسول اللّه صلی الله علیه وآله» و نقض العهد، و قطیعة الرحم، لأنّ عزّوجّل یقول: «اولئک لهم اللعنة و لهم سوءالدار» قال: فخرج عمرو و له صراخ من بکائه و هو یقول: هلک من قال برأیه و ناز عکم فی الفضل و العلم. (العیون ج 2/258)

و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. آیا شما پذیرای این نصیحت نیستید و از این گونه اعمال زشت خودداری نمی کنید؟»

امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «خداوند در این آیات شربخواری را با عبادت بت ها و ترک نماز از روی عمد و ترک واجبات دیگر همگون و معادل نموده است، در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر که نماز را از روی عمد ترک کند از ذمّه [و ارتباط] با خدا و رسول او بیزاری جسته است.»

و پس از آن پیمان شکنی و قطع رابطه با خویشان است. خداوند در قرآن می فرماید: «و الذین ینقضون عهداللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما امراللّه به ان یوصل و یفسدون فی الأرض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار» [الرعد /24]؛ یعنی آنان که پیمان خود را با خدا می شکنند و با آنان که خداوند فرموده پیوند [خویشی ]داشته باشید قطع رابطه می کنند مورد لعنت خداوند می باشند و عاقبت بدی خواهند داشت.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم چون سخنان فوق را بیان فرمود، عمروبن عبید برخاست و در حالی که فریاد می کرد و با صدای بلند گریه می نمود گفت: هر که با رأی و قیاس سخن بگوید و با شما خانواده در مسأله علم و فضیلت منازعه کند هلاک خواهد شد.»

از بین رفتن عبادت به واسطه گناه

تردیدی نیست که بعضی از گناهان کارهای نیک و عبادات انسان را از بین می برد؛ چنان که اگر کسی بعد از ایمان به خدا مشرک و یا کافر شود عبادت های او تباه خواهد شد: «لئن أشرک لیحبطنّ عملل و لتکوننّ من الخاسرین» (زمر /65).

در بعضی از روایات آمده که حرام خواری نیز چنین است. در تفسیر آیه شریفه «وَقَدِمْنَا

(1)

ص :48


1- حبط الاعمال الصالحة بالسیّئات أقول: حبط الأعمال عند من یقول به من المعتزلة و بعض الزیدّیة و الخوارج - بمعنی: أنّ المعصیة اللاحقة مطلقاً تحبط الثواب السابق، و القول بالحبط بالإطلاق غیرصحیح.

إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا» نقل شده که در قیامت عبادت های کسانی که حرام می خورده اند مانند ذرّه هایی که در هوا پراکنده است نابود می گردد. این سخن در مورد هر گناه و هر عبادتی جاری نیست. بنابراین گروه معتزله و بعضی از زیدیّه و خوارج که چنین عقیده ای دارند [و قابل به حبط اعمال هستند] در اشتباهند. آنها معتقدند که به وسیله هرگناهی تمام عبادت های گذشته انسان از بین می رود.

مرحوم شیخ مفید در مورد ابطال این عقیده می گوید: مردمی که وارد قیامت می شوند و مستحق دوزخ و آتش هستند دو گروهند: گروه اول کفّار هستند که با تمام طبقات و اختلافاتی که بین آنان هست اهل دوزخ هستند و تردیدی در آن نیست.

گروه دوم گناهکارانی هستند که با داشتن اعتقاد به توحید و معرفت به خدا و رسول و امامان علیهم السلام و... گناهانی را نیز انجام داده اند و بدون توبه و اصلاح گذشته های خود از دنیا رفته اند. این گروه همیشه همراه گناه به خود وعده می داده اند که توبه خواهند نمود و دست از گناه خود برخواهند داشت ولی در نهایت مرگ بین آنان و چنین وعده ای که به خود می دادند فاصله انداخت وبا گناهان خود وارد قیامت شدند.

برای این گروه [به اعتقاد شیعه امامیه] امید عفو خداوند و شفاعت پیامبر و ائمه علیهم السلام هست و خطر دخول در دوزخ و آتش نیز هست گرچه اگر اینها به واسطه زیادی گناهان خود به دوزخ هم کشیده شوند برای همیشه در دوزخ باقی نخواهند ماند و در اثر اعتقادات صحیح و اعمال نیکی که داشته اند به بهشت باز خواهند گشت، چرا که از عدل الهی دور است که بنده ای را برای گناهانی که داشته عقوبت کند و برای عبادات و اعمال نیکی که داشته پاداش ندهد.

این مانند آن است که کسی طلب خود را کامل بگیرد و دین

(1)

ص :49


1- قال الشیخ المفید رحمه اللّه فی المسائل السروّیة: ردّاً للقول بالحبط: إنّ ألّذین یردون القیامة مستحقیّن العقاب و دخول النار صنفان: أحدهما: الکافر علی إختلاف کفره و إختلاف أحکامهم فی الدنیا و ألثّانی: أصحاب ذنوب قدضموّها إلی التوحید و معرفة اللّه تعالی و رسوله و الأئمّة الهدی علیهم السلام خرجوا من الدنیا من غیر توبة و کانوا قبل ذلک یسوّفون التوبة و یحدّثون أنفسهم بالاقلاع عن المعصیة ففاتهم ذلک لإخترام المنیّة لهم دونه فهذا الصنف مرجوّ لهم العفو من اللّه تعالی و الشفاعة من رسول اللّه صلی الله علیه وآله و من أئمّة الهدی علیهم السلام و مخوف علیهم العقاب.

و بدهکاری خود را ادا نکند. چنین چیزی از ذات مقدّس پروردگار عادل و رؤوف و رحیم دور است. اضافه براین که از آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام این حقیقت روشن است و همه شیعیان نیز برآن اتفاق دارند.

سپس می فرماید: مخالفین این مسأله تنها معتزله و فرقه هایی از زیدیّه و خوارج هستند [که به سخن آنان اعتنایی نیست، چرا که آنها و امثال آنها دراثر دوری از مکتب و معارف اهل بیت پیامبرعلیهم السلام گرفتار انواع اشتباهات و انحرافات شده اند ].

شیخ مفید سپس می فرماید: استحقاق ثواب با استحقاق عقاب تضادی ندارد و اگر تضادی می داشت معاصی و طاعات در یک نفر جمع نمی شد و چون در خارج می بینیم که شخصی بین عبادت و گناه جمع نموده می دانیم که هرکدام اثر خود را خواهد داشت. از این رو، سخن گروه معتزله که به طور کلی می گویند:

«گناه عبادات و اعمال خیر را محو می کند» سخن باطلی است. در حالی که خداوند می فرماید: «هرکس یک حسنه و عمل خیری را انجام دهد ما ده برابر به او پاداش می دهیم و هر کس یک گناه و معصیت را انجام دهد بیش از یک کیفر نخواهد داشت و خداوند در حق بندگان خود هیچ ستمی نخواهد

(1)

ص :50


1- غیر أنّهم إن عوقبوا فلا بدّ من إنقطاع عقابهم و نقلهم من النار إلی الجنّة لیوفّیهم اللّه تبارک و تعالی جزاء أعمالهم الحسنة الصالحة التی وافوا بها الآخرة: من المعارف و التوحید و الإقرار بالنبوّة و الأئمّة و الأعمال الصالحات. لأنّه لایجوز فی حکم العدل أن یأتی العبد بطاعة و معصیة ف یخلّد فی النار بالمعصیة و لایعطی الثواب علی الطاعة، لأنّ من منع ما علیه و استوفی ما له کان ظالماً مبغیاً و تعالی اللّه عن ذلک علّواً کبیراً و بهذا قضت العقول و نزل الکتاب المسطور و ثبتت الأخبار به عن ائمّة أهل البیت علیهم السلام و أجمع شیعتهم بذلک إلی قوله: و المخالف فی ذلک هم المعتزلة و فرق من الزیدّیة و الخوارج إلی قوله: إنّ إستحقاق الثواب لایضادّ إستحقاق العقاب إذ لوضادّه لتضادّ الجمع بین المعاصی و الطاعات إذ بهما یستحقّ الثواب و العقاب و إذا ثبت إجتماع الطاعة و المعصیة، دلّ علی إستحقاق الثواب و العقاب و هذا یبطل قول المعتزلة فی التحابط و قد قال اللّه عزّوجلّ: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء بالسیّئة فلا یجزی إلاّ مثلها و هم لایظلمون» (انعام /160) و قال سبحانه: «إنّ اللّه لایظلم مثقال ذرّة و إن تک حسنةً یضاعفها و یؤت من لدنه أجراً عظمیاً. (نساء /107)

نمود»: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها...». و در آیه دیگری می فرماید: «نیکی ها زشتی ها را می شویند.» «إنّ الحسنات یذهبن السیّئات». و یا می فرماید: «خداوند سرسوزنی به کسی ظلم و ستم نمی کند واگر بنده او عمل نیکی انجام دهد او آن را دوچندان [و بیشتر] می کند و از پیش خود پاداش بزرگی به او می دهد». «انّ اللّه لایظلم مثقال ذرّة...» و یا می فرماید: «هرکس کوچک ترین کار خیری انجام دهد آن را خواهد دید و هرکس کوچک ترین کار زشتی و شرّی انجام دهد نیز آن را خواهد دید»: «فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره...».

و یا می فرماید: «من عمل هیچ کدام از شما را ضایع نمی کنم خواهد عمل کننده مرد باشد یا زن [اگر خیری به یکدیگر رسانده و یا آسیبی بر یکدیگر وارد نموده باشند کیفر و پاداش آن را خواهند دید]»: «إنّی لا أضیع عمل عامل منکم...».

در این آیات خداوند خبر داده که هرگز پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند، بلکه به آنان پاداش بی حساب می دهد، و هرگز کوچک ترین ظلم و ستمی به آنان نخواهد نمود.

این آیات به روشنی سخن معتزله را که می گویند: «خداوند به وسیله انجام هر گناهی اعمال نیک عمل کنندگان را از بین می برد و پاداشی به آنان نخواهد داد» باطل خواهد نمود. البته معلوم است که این سخن معتزله و خوارج و زیدیه قطعاً نمی تواند به مؤمنین خالص که گناهی نمی کنند و یا کفّاری که خداوند وعده خلود در آتش به آنان داده مربوط باشد و ناچار باید مربوط به گنهکاران از اهل توحید و معرفت بوده باشد [چنان که گذشت].

(1)

ص :51


1- و قال سبحانه: «فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شرّاً یره» (زلزال /7) و قال سبحانه: إنّی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکرٍ أو أنثی بعضکم من بعضٍ» (آل عمران/195) فاخبر اللّه تعالی: أنّه لایضیع أجرالمحسنین، و أنّه یوفّی العاملین أجرهم بغیرحساب، و أنّه لایظلم مثقال ذرّةٍ فأبطل هذه الآیات دعوی المعتزلة علی اللّه تعالی أنّه یحبط الأعمال الصالحات أوبعضها و لایعطی علیها أجراً. إلی أن قال: و هذا القول لایجوز أن یکون متوجّهاً إلی المؤمنین ألّذین لاتبعة بینهم و بین اللّه تعالی، و لا متوجّهاً إلی الکافرین ألّذین قدقطع اللّه علی خلودهم فی النار، فلم یبق إلاّ أنّه توجّه إلی مستحقّ العقاب من أهل المعرفة و التوحید. (المسائل السرویة للمفید ص 101)

از بین رفتن گناهان با اعمال نیک

از آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام به طور اجمال ظاهر می گردد که تعدادی از گناهان به وسیله بعضی از اعمال نیک بخشوده خواهد شد. چنانچه برخی از گناهان اعمال نیک و عبادات را بی ارزش می کند و از بین می برد خداوند در سوره نساء می فرماید: «اگر از گناهان بزرگ دوری کنیدما گناهان کوچک و سیّئات شما را بر شما می بخشیم.» و در سوره هود می فرماید: «نماز را در دو طرف روز و پاسی از شب به پای دار. همانا خوبی ها و عبادت ها گناهان [کوچک] را از بین می برد.»

معنای صحیح حبط و تکفیر

مؤلّف گوید: تردیدی نیست که بعضی از حسنات و اعمال نیک گناهان را می شوید؛ چنان که بعضی از گناهان نیز حسنات و اعمال نیک انسان را تباه می کند. البته صحیح نیست که گفته شود هرگناهی عبادات و حسنات گذشته انسان را ضایع و هر عبادت و عمل نیکی گناهان گذشته را می شوید. آری، در مواردی که شرع مقدّس اسلام چنین فرموده است صحیح است، ولی به صورت قاعده کلی قابل قبول نیست.

(1)

(2)

ص :52


1- تکفیر السیّئات بالحسنات قال اللّه سبحانه: إِن تَجْتَنِبُواْ کَبآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلاً کَرِیمًا.(نساء /31) و قال سبحانه: وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ. (هود /114) و قال سبحانه: وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. (بقره /217) و قال سبحانه: وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا». (الفرقان /23)
2- أقول: لاریب أنّ حبط الحسنات بالسیّئات و تکفیر السیّئات بالحسنات المذکورتین فی الآیات و الروایات حقّ فی الجملة ولکن لابمعنی الذی یقول به المتزلة و بعض الزیّدیة و الخوارج فإنّهم یقولون بهما بالإطلاق و نحن نقول بهما فی الموارد التی صرّح بها الشرع المقدّس فی القرآن و کلمات المعصومین علیهم السلام.

علاّمه مجلسی در توضیح این مساله می گوید: هیچ اختلافی نیست که هر مسلمان مؤمن شایسته ای برای همیشه اهل بهشت خواهد بود و هر کافری نیز اگر با کفر از دنیا برود برای همیشه اهل دوزخ خواهد بود. اما [سرنوشت] شخص مؤمنی که اعمال خوب و بد رابه هم آمیخته و بدون توبه وارد قیامت شده است مورد اختلاف است. بعضی از خوارج و زیدیه و معتزله می گویند: ایمان اوسبب می شود که همه لغزش های او بخشوده گردد و کیفری برای او نباشد، چنان که اگر بعد از ایمان کافر می شد پاداشی برای ایمان او نمی ماند.

ولی سایر مسلمین چنین نکفته اند، بلکه گفته اند: مؤمن گنهکار برای عبادات و اعمال خیر خود پاداش دارد و برای گناهانش نیز کیفر خواهد داشت و حق هم همین است.

آن گاه می گوید: ما معتقد نیستیم که هر گناهی عبادات گذشته را محو می کند و یا هر عبادتی گناهان گذشته را می شوید، بلکه ما می گوییم: هر کجا دلیل خاصی رسیده باشد که عبادتی و یا عمل خیری گناهان گذشته را می شوید و یا گناه خاصی عبادت ها و اعمال خیر انسان را تباه می نماید ما می پذیریم.

(1)

(2)

(3)

ص :53


1- قال العلاّمة المجلسی رحمةاللّه فی بحارالأنوار: «قد اشتهر بین المتکلّمین أنّ الوعیدیّة من المعتزلة و غیرهم [مثل بعض الزیدیّة و الخوارج] یقولون بالإحباط و التکفیر دون من سواهم من الأشاعرة و غیرهم و هذا علی إطلاقه غیر صحیح فإنّ أصلّ الإحباط و التکفیر ممّا لایمکن إنکاره لأحد من المسلمین» إلی قوله: «فلا بدّ أن یحرّر مقصود کلّ طائفة لیتبیّن ما هو الحقّ فنقول:
2- لا خلاف بین من یعتدّبه من أهل الإسلام فی أنّ کلّ مؤمن صالح یدخل الجنّة خالداً فیها حقیقة، و کلّ کافر یدخل النار خالداً فیها کذلک، و أمّا المؤمن الذی خلط عملاً صالحاً بعمل غیر صالح. فاختلفوا فیه فذهب بعض المرجئة (یعنی الخوارج) [و الزیدیّة و المعتزلة] إلی أنّ الإیمان یحبط الزّلات، فلا عقاب علی زلّة مع الإیمان کما لاثواب لطاعة مع الکفر، و ذهب الآخرون إلی ثبوت الثواب و العقاب فی حقّه. [و هو الحقّ و علیه أئمّة أهل البیت علیهم السلام] إلی قوله:
3- لانقول: بإذهاب کلّ معصیة کلّ طاعة و بالعکس کما ذهب إلیه المعتزلة بل نتّبع فی ذلک النصوص الواردة فی ذلک فکلّ معصیة وردت فی الکتاب أو فی الآثار الصحیحة أنّها ذاهبة أو منقصّة لثواب جمیع الحسنات أو بعضها نقول به و بالعکس تابعین للنصّ فی جمیع ذلک. (البحار ج 38/197 - 199 طبع ایران)

موارد حبط و تکفیر در آیات و روایات

اشاره

مؤلّف گوید: خوب است که برای تنبّه و بیداری موارد احباط و تکفیر را از آیات و روایات بیان کنیم تا بهره بیشتری برده شود.

1- پاک شدن گناهان به وسیله تشرّف به اسلام

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «اسلام گناهانی را که انسان قبل از اسلام انجام داده است می شوید.»

مرحوم مجلسی می فرماید: در صورتی که با مسلمان شدن شخص مشرک، خداوند گناه شرک را از او ببخشد، گناهان دیگر به طریق اولی بخشوده خواهد شد.

2- حبط اعمال به علّت حرام خواری:

در کتاب کافی از سلیمان بن خالد نقل شده که می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره آیه «وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا» سؤال نمودم. امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، اگر اعمال آنها [یعنی کسانی که از حرام پرهیز نمی کنند] سفیدتر از پارچه های سفید مصری باشد پذیرفته نخواهد شد، چرا که آنها همواره این چنین بودند که چون مال حرام بر آنان عرضه می شد آن را رها نمی کردند.»

حذیقة بن یمان از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «عده ای از مردم هنگامی که

(1)

(2)

(3)

ص :54


1- و إلیک ما ورد فی الحبط و التکفیر البحار: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: «الإسلام یجبّ ما کان قبله» أی یمحو لأنّ أعظم الذنوب عنداللّه هو الشرک باللّه فإذا قبلت توبة المشرک قبل موته قبلت فیما سواه عنه. (البحار ج 6/23)
2- الکافی... عن سلیمان بن خالد قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن قول اللّه عزّوجلّ: «و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثوراً» (فرقان /23) قال: أما واللّه إن کانت أعمالهم أشدّ بیاضاً من القباطی (القباطی: الثیاب البیض الرقاق المصریّة) ولکن کانوا إذا عرض لهم الحرام لم یدعوه، (الکافی ج 2/81)
3- و فی المستدرک الوسائل عن إرشاد القلوب عن حذیفة الیمان رفعه عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: إنّ قوماً یجیئون یوم القیامة و لهم من الحسنات أمثال الجبال، فیجعلها اللّه هباءً منثوراً، ثمّ یؤمر بهم إلی النار فقال سلمان: صفهم لنا یا رسول اللّه فقال: أما أنّهم قدکانوا یصومون و یصلّون، و یأخذون اهبة

وارد قیامت می شوند اعمال نیکی دارند که از سنگینی مانند کوه هاست، لکن خداوند آن اعمال را مانند ذرّات پراکنده در هوا تباه می کند. و سپس دستور داده می شود که آنان را به دوزخ ببرند.»

سلمان به رسول خداصلی الله علیه وآله گفت: یا رسول اللّه! آنان کیانند؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آگاه باشید که آنها کسانی اند که در دنیا روزه می گرفته و نماز می خوانده اند و پاسی از شب را نیز به عبادت مشغول بوده اند، لکن اگر حرامی مقابل آنان قرار می گرفته آن را رها نمی کرده اند.»

3- حبط اعمال به سبب بی تقوایی:

قرآن می فرماید: «خداوند عبادت را تنها از متقین و پرهیزکاران می پذیرد.» رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «پرهیز کار باش تا عابدترین مردم محسوب شوی و در رعایت تقوا بیش از همه چیز بکوش؛ چراکه عمل تو اگر همراه با تقوا باشد کم نخواهد بود، و چگونه می توان ناچیز دانست عملی را که خداوند قبول می فرماید.»

4- حبط اعمال به وسیله معصیت خدا:

از معصومین علیهم السلام نقل شده که می فرمایند: «بکوشید و خود را از گناه حفظ کنید و اگر عبادت نمی کنید معصیت نکنید، چرا که اگر انسان بنایی را به تدریج هم بسازد روزی به اتمام خواهد رسید، اما اگر [به سرعت بسازد و ]پیاپی خراب کند هرگز به پایان نمی رسد.»

5- پرداخت حسنات به طلبکارها و ورشکستگی در قیامت:

روزی رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحاب خود فرمود: «آیا می دانید انسان ورشکسته

من اللیل، و لکنّهم کانوا إذا عرض لهم شی ء من الحرام و ثبوا علیه. (المستدرک ج 11/280)(1)و مثله فی فقه الرضا ص 256 مع إختلاف بعض العبارات.

و فی البحار... قال النبیّ صلی الله علیه وآله کن ورعاً تکن أعبد الناس، وکن بالعمل بالتقوی أشدّ إهتماماً منک بالعمل بغیره، فإنّه لایقلّ عمل بالتقوی، و کیف یقلّ عمل یتقبّل؟ لقول اللّه عزّوجلّ: «إنّما یتقبّل اللّه من المتقّین. (البحار ج 67/286)(2)و فیه: عنهم علیهم السلام: جدّوا واجتهدوا و إن لم تعملوا فلا تعصوا فإنّ من یبنی ولایهدم یرتفع بناءه، و إن کان یسیراً و إنّ [من یبنی و یهدم یوشک أن لایرتفع بناءه.] (المصدر)(3)و فی کنز العمّال: قال النبیّ صلی الله علیه وآله: أتدرون من المفلّس؟ إن المفلّس من أمّتی من یأتی یوم القیامة

ص :55


1-
2-
3-

کیست؟» [اصحاب گفتند: او کسی است که مال و سرمایه و باغستان و کشتزاری نداشته باشد].

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او کسی است که در قیامت با نماز و روزه و زکات بیاید، لکن کسی را دشنام و دیگری را نسبت ناروا داده و مال دیگری را خورده و خون دیگری را ریخته است. پس حسنات و اعمال نیک او به آنان داده می شود. و اگر حسنات و اعمال نیک او قبل از پرداخت شدن بدهکاری ها تمام شود، گناهان طلبکارها رابه دوش او می گذارند و او گرفتار دوزخ می شود.»

از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تا می توانید از مظالم و بدهکاری ها و حقوق مردم پرهیز کنید. همانا بعضی از مردم روز قیامت اعمال نیک و حسناتی رابا خود می آورند و گمان می کنند به واسطه آنها نجات می یابند، اما پیاپی گفته می شود: فلان شخص به تو حقی دارد و یا دینی از او به گردن تو مانده است. پس از حسنات او برداشته می شود و به آنان داده می شود تا این که حسنه و عمل نیکی برای او باقی نمی ماند.»[و ورشکسته می شود]

بزرگ ترین عبادت و بزرگت ترین معصیت

از سخنان معصومین علیهم السلام ظاهر می شود که اگر بزرگ ترین عبادت خداوند را انسان انجام دهد و بزرگ ترین معصیت ها را ترک کند، خداوند سایر گناهان او را می بخشد.

(1)

(2)

ص :56


1- بصلاة و صیام و زکاة، و یأتی و قد شتم هذا، و قذف هذا، و أکل مال هذا، و سفک دم هذا، فیعطی هذا من حسناته، و هذا من حسناته، فإن فنیت حسناته قبل أن یقضی ماعلیه أخذ من خطایاهم فطرحت علیه ثمّ طرح فی النار. (کنز العمال ج 4/237) و فیه قال صلی الله علیه وآله: إتقّوا المظالم ما استطعتم، فانّ الرجل یجئی یوم القیامة بحسنات یری أنّها ستنجیه، فما یزال عند ذلک یقول: إنّ لفلان قبلک مظلمة فیقال: إمحوا من حسناته، فما تبقی له حسنة! الحدیث. (المصدر)
2- أعظم الطاعات و أعظم المعاصی قال النبیّ صلی الله علیه وآله... قال اللّه عزّوجلّ: یا عبادی إعملوا أفضل الطاعات و أعظمها، لأسامحکم و ان قصرتم فیما سواها، و اترکوا أعظم المعاصی و أقبحها لئلاّ أنا قشکم فی رکوب ما عداها، إنّ أعظم الطاعات توحیدی و تصدیق نبییّ و التسلیم لمن ینصبه بعده و هو علیّ بن ابیطالب علیه السلام و الائمّة الطاهرون من نسله علیهم السلام و إنّ أعظم المعاصی عندی الکفربی و بنبیّی و منابذة ولیّ محمّد بعده علیّ بن ابیطالب و أولیاءه بعده. الحدیث (البحار ج 27/96 عن تفسیر العسکری ص 15/42)

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند می فرماید: ای بندگان من! بهترین و بزرگ ترین طاعات من را انجام دهید تا من به شما تفضّل نمایم و گناهان دیگر شما را ببخشم. و از بزرگ ترین و زشت ترین گناهان پرهیز کنید تا من از گناهان دیگر شما درگذرم. همانا بزرگ ترین طاعات من اقرار به یگانگی من وتصدیق به نبوت و پیامبری پیامبر من(صلی الله علیه وآله) و اطاعت از جانشینان پاک از نسل اوست و بزرگ ترین گناهان نزد من، کافر شدن به من و به پیامبر من و دشمنی و جنگ با اوصیای پیامبر من علی بن ابی طالب و جانشینان پس از او می باشد.»

مؤلف گوید: حدیث فوق مفاد آیه شریفه ای است که خداوند می فرماید: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم...» و بیان آن گذشت، و اکبر کبایر طبق آنچه در روایات آمده چنین است.

مرحوم شیخ مفید، در کتاب مقنعه، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «بزرگ ترین گناهان کبیره هفت چیز است که در باره ما نازل گشته و حرمت آنها نسبت به ما شکسته شده است. 1- شرک به خداوند؛ 2- قتل نفس و آدمکشی؛ 3- عقوق والدین؛ 4- نسبت زنا دادن به زن های پاک و مؤمن؛ 5- خوردن مال یتیم از روی ظلم؛ 6- فرار از جنگ؛ 7- انکار حق ما اهل بیت.»

سپس فرمود: «و امّا شرک به خداوند در مورد ما این بوده که خداوند مقام ما را در قرآن بیان نمود و پیامبرخداصلی الله علیه وآله نیز آن را به مردم ابلاغ فرمود، ولی مردم خدا و رسول او را تکذیب نمودند وبرخلاف گفته آنان عمل کردند [و این شرک در فرمان و طاعت الهی است].

و اما قتل نفس محترمه که خداوند حرام نموده بود در باره ما این بود که مردم جدّم امام حسین علیه السلام و اهل بیت او را از روی ظلم کشتند.

و اما عقوق والدین در باره ما این بود که مردم ذرّیه رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام را

(1)

ص :57


1- قال اللّه سبحانه: «إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَ آئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلاً کَرِیمًا» (نساء /31) و قال الصّادق علیه السلام قال: أکبر الکبائر سبعة - فینانزلت و بنا إستحلّت أوّلها: الشرک باللّه عزّوجلّ و الثانیة: قتل النفس الّتی حرّم اللّه، و الثالثة: عقوق الوالدین و الرابعة: قذف المحصنات و الخامسة: أکل مال الیتیم، و السادسة: الفرار من الزحف و السابعة: إنکار حقّنا أهل البیت. (الحدیث فی المقنعة للمفید ص 280) و قدمرّ فی بحث الشرک تمامه.

آزار دادند و آنان را کشتند و عاق پیامبر خدا و امیرالمؤمنین علیهما السلام گردیدند.

و اما قذف محصنات در باره ما این بود که آنها بر سرمنبرهای خود نسبت به فاطمه زهراعلیهما السلام اهانت نمودند.

و اما خوردن مال یتیم در باره ما این بود که خداوند انفال [یعنی اشیای نفیسه جنگ و غنیمت هایی که مجاهدان برای گرفتن آنها جنگ و ستیز نکرده اند ] را برای رسول خود قرار داد و سپس رسول او برای امام بعد از خود [یعنی علی بن ابی طالب و فرزندان آن حضرت] قرار داد و خمس را نیز برای ذرّیه او حلال نمود و مردم حق ذی القربای پیامبر را منع نمودند و به آنها تحویل ندادند.

و اما فرار از جنگ در باره ما این بود که به خدا سوگند، مردم با علی علیه السلام بیعت نمودند و سپس فرار کردند و از او اطاعت ننمودند.

و اما انکار حق ما نیز برکسی پوشیده نیست [و همه مردم دانستند که چگونه امانت و رهبری را از محور اصلی خود منحرف و اسلام را دگرگون کردند].»

گناه شناسی

اشاره

در قوانین طبیعی[و مجمع حقوقی دنیا] واجتماعی به تخلف هایی گفته می شود که در حدود ناموس طبیعت و مرز امنیّت و اجتماع صورت گیرد. به عبارت روشن تر، در امور طبیعی آن چیزهایی گناه محسوب می شود که مخالف با نوامیس طبیعت باشد، و در امور اجتماعی به چیزهایی گناه گفته می شود که اختلالی در امنیّت اجتماعی وارد سازد.

مثال اول:

نوشیدن مشروبات الکلی یا پرت شدن از بالای بام هر دو با ناموس طبیعت مخالف است؛ زیرا اوّلی با قوانین بهداشتی و سلامت مغز و کلیه و کبد و سایر اعضای بدن مخالفت دارد و دومی با قانون جاذبه زمین. در نتیجه، این هر دو، گناه طبیعت محسوب می شود و متخلّف به کیفر سرپیچی از قانون، سلامتی و عمر خویش را از دست می دهد.

مثال دوم:

دزدی، چاقوکشی، آدم کشی و امثال این امور که به امنیّت عمومی لطمه می زند و از نظر قانون، جرم و گناه محسوب می شود و متخلّف آن به زندان و پرداخت جریمه و احیاناً اعدام محکوم می گردد.

ص :58

به طور خلاصه، گناه از نظر قوانین طبیعی و اجتماعی، به تجاوزهایی اطلاق می شود که در حدود امور مادّی باشد، اما از نظر مذهب و دین آنچه، مخالف با قوانین طبیعی [بهداشتی و غیره] و قوانین اجتماعی و امنیت عمومی باشد و یا بافضیلت اخلاقی و شرف انسانی و عفّت عمومی و سعادت اجتماعی منافات داشته باشد، گناه محسوب می شود و متخلف آن کیفر می گردد، و این بدان جهت است که مذهب و دین با بینش وسیع تری به وضع انسان ها می نگرد و همان طور که به سلامت جسم و آسایش اجتماع توجّه دارد به سلامت روح و آرامش فکر و جان نیز اهمیّت می دهد.

در قوانین امروزه دنیا، حتّی در کشورهای پیشرفته، برای خودکشی قانونی وضع نشده است و یا شخصی که در خلوت مشروبات الکلی بنوشد و یا زن یا مردی که با رضایت یکدیگر تن به بی عفّتی داده و آلوده به عمل ناشایست زنا گردند مجرم محسوب نمی شوند و گناهکار نیستند، چون به گفته قانونگذاران عمل آنها به امنیت اجتماعی لطمه نمی زند، ولی در منطق اسلام همه این کارها گناه محسوب می شود، چون شرف انسانی و فضیلت اخلاقی افراد را لکه دار می سازد، گذشته از آن که به طور غیرمستقیم پایه های امنیّت اجتماعی و عمومی را نیز متزلزل می کند.

امروزه برای گناهانی مانند دروغ، غیبت، تهمت، افترا، خشم، حسد، ریا، حرص، تکبّر، کینه و امثال این گناهان که گاهی هر کدام برای نابودی ملّتی کافی است، قانونی وضع نشده و درنظر قانونگذاران جهان جرم و بزهکاری محسوب نمی شود، چون دنیا و مردم آن را از پشت عینک مادّیات می نگرند، ولی اسلام همانگونه که به مسایل مربوط به مادیات توجه نموده به مسایل معنوی نیز توجه نموده است و انحرافات هر دو را درنظر گرفته، بلکه به امور معنوی بیشتر اهمیّت داده است و برخی از گناهانی را - که نام برده شد - ریشه همه گناهان می داند مثلاً امام باقرعلیه السلام در حدیثی در باره دروغ می فرماید:

«خداوند برای شرور و بدی ها قفل هایی قرار داده [که مردم بدان ها دچار نشوند ]و کلید این قفل ها شراب است و خطر دروغ از شراب بدتر است.»

(1)

ص :59


1- إنّ اللّه عزّوجلّ للشرّ اقفال؛ و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشّراب و الکذبُ شرٌّ من الشّراب. جامع السّعادات نراقی، ج 2/ ص 323.

و در حدیث دیگری امام عسگری علیه السلام می فرماید:

«تمام گناهان در خانه ای جمع شده و کلید آن خانه دروغ است.»[ کیفر گناه، ص 23] با اصلاح بعضی از عبارات.

نیت و اندیشه گناه

دومین فرقی که میان گناه در قوانین اجتماعی [دنیا] و قوانین مذهبی وجود دارد آن است که در اجتماع، تمام کیفرها روی عمل متمرکز شده؛ یعنی کسی که گناه کرد تحت پیگرد کیفری قرار می گیرد، اما در اسلام پیامبر بزرگوار و أئمّه طاهرین ما صلوات اللّه علیهم اجمعین حتّی از اندیشه و فکر گناه نیز جلوگیری کرده اند ؛ چون اندیشه گناه، شخص را به گناه وادار می کند و کسی که اندیشه گناه را در سر پرورانید، تدریجاً به صورت فردی گناهکار در می آید.

علی علیه السلام می فرمود: «کسی که در مورد گناهان زیاد فکر کرد گناهان او را به سوی خود می کشند.»

اساساً فکر گناه دل را تیره و پاکی و صفای آن را از بین می برد. به عبارت روشن تر، اسلام می خواهد گناه را از سرچشمه خشک کند و آلودگی را در نطفه خفه سازد و به طور کلّی اسلام و رهبران بزرگوار آن پایه اعمال را از نظر کیفر و پاداش روی اندیشه و نیّت افراد بنا نهاده اند.

قرآن کریم در هر مورد که نام عمل صالح را به میان آورده، قبل از آن ایمان را ذکر کرده و عمل را به دنبال آن آورده است، مانند: «إنّ الّذینّ آمنوا و عملُوا الصّالحات...». چون عملی که براساس ایمان به خدا پایه گذاری نشود ارزش و ثمری ندارد. اعمال نیک باید متکی به ایمان و اعتقاد به خدا و ناشی از سرچشمه روحانی ایمان باشد؛ زیرا اگر کارنیک از روی ریا و خودنمایی انجام شود و برای خدا نباشد، دوامی نخواهد داشت و به زودی از بین خواهد رفت. امروزه دانشمندان نیز کم و بیش به این حقیقت واقف گشته اند. (کیفر گناه، ص 27)

مؤلّف گوید: ارزش عبادت تنها مربوط به نیت خالص آن است و هر عمل خیری اگر با انگیزه ایمان و خلوص و برای خشنودی خداوند نباشد هیچ ارزشی ندارد،

(1)

(2)

ص :60


1- جعلت الخبائث فی بیت و جعل مفتاحه الکذب. مستدرک، ج 2/ص 100.
2- من کثر فکره فی المعاصی دعته الیها. (غررالحکم، ص 664.)

بلکه عملی شرک آمیز خواهد بود؛ چرا که ریا شرک خفّی و بسیار خطرناک است. در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام نیّت، اساس و ارزش هر عملی محسوب شده است. خداوند در قرآن می فرماید:

«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً» (اسراء /83)

یعنی: رسول من! به مردم بگو: ارزش عمل هر کسی براساس شاکله و نیّت اوست. از این رو، تنها پروردگار شما می داند که کدام یک از شما بهتر هدایت یافته است [چرا که تنها او از نیت های شما آگاه است.]»

در سخنان معصومین علیهم السلام نیز فراوان آمده که ارزش اعمال به نیت هاست بلکه تمام ارزش عمل همین نیّت است.

قال النبیّ صلی الله علیه وآله: «إنّما الاعمال بالنیّات، و لکّل امراءٍ ما نوی.» (تهذیب، ج 4/186)

و قال الصادق علیه السلام: «و النیّة أفضل من العمل الا و إنّ النیّة هی العمل» ثمّ تلا قوله عزّوجلّ: «قل کلّ یعمل علی شاکلته» یعنی علی نیّته.» (الکافی، ج 2/16).

خداوند در آخر سوره مبارکه بیّنه می فرماید: «و ما أمروا إلاّ لیعبدواللّه مخلصین له الدین» (بینه /4).

امام هشتم علی بن موسی الرضاعلیه السلام نیز می فرماید: «طوبی لمن أخلص للّه العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بماتری عیناه و لم ینس ذکراللّه بما تسمع أذناه.» (کافی ج 2/16)

نیت های زشت و زیبا

عاصم بن قتاده می گوید: در میان قبیله ما (در شهر مدینه) مردی بود به نام «قزمان» که نسبش کاملاً روشن نبود و هرگاه ذکری از او می شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می فرمود: «او اهل دوزخ است.» چون جنگ احد پیش آمد، آن مرد در دفاع از لشکر اسلام شهامت عجیبی از خود نشان داد و به تنهایی هفت یا هشت تن از مشرکان را به قتل رسانید و سرانجام زخم های سنگینی برداشت و همراهانش او را به خانه های بنی ظفر بردند.

مسلمانان اطراف بستر او را گرفتند و به او می گفتند: ای قزمان! به خدا امروز در راه خدا کوشش و فداکاری زیادی کردی. و او را به بهشت مژده می دادند.

قزمان گفت: به چه چیز مرا مژده می دهید؟ به خدا این فداکاری من تنها به خاطر

ص :61

دفاع از شرف فامیل و قبیله ام بود و اگر بدان خاطر نبود اصلاً به جنگ حاضر نمی شدم.

و هنگامی که دید زخم های وارده او را آزار می دهد تیری از تیردان خود بیرون آورد و با آن رگی از بدن خود را قطع کرد و به زندگی خویش خاتمه داد.

جنگ تبوک یکی از جنگ های بسیار سخت مسلمانان بود، زیرا با هوای گرم تابستان و هنگام برداشت محصول خرمای مدینه و تنگدستی مسلمانان و نبودن آذوقه مصادف شده و رفتن به آن جنگ برای مسلمانان کار بسیار دشواری بود، به طوری که گروهی از رفتن تخلّف کردند و بعداً مورد توبیخ و سرزنش قرار گرفتند و دسته ای نیز در اثر فشار گرما و تشنگی در بین راه تصمیم به بازگشت گرفتند، ولی لطف خدا شامل حالشان شد و از این تصمیم منصرف شدند، که تفصیل آن را خدای تعالی در سوره توبه بیان فرموده است.

چون رسول خداصلی الله علیه وآله برای رفتن به سوی تبوک از مدینه خارج شد، رو به همراهان کرده، فرمود: «در مدینه مردمی هستند که در تمام اعمال ما - از حرکت در بیابان و مخارجی که می کنیم تا گرسنگی هایی که می کشیم - با ما شریکند، در صورتی که در مدینه [و در خانه های خود] به سر می برند.»

اصحاب گفتند: یا رسول اللّه! چگونه با این که با ما نیستند در اعمال ما شریکند؟

فرمود: «آنها معذورند، ولی به خاطر همان نیّت های خیری که دارند با ما شریک هستند.»

مردی از مسلمانان در یکی از جنگ ها به دست کافری به قتل رسید و میان مسلمانان به «قتیلُ الحمار» (کشته راه خر معروف شد، و علت آن این بود که او به جنگ یکی از کفّار

(1)

ص :62


1- شیخ طبرسی(ره) در مجمع البیان (ج 5 / ص 79) در شأن نزول آیه 118 سوره توبه فرموده است: این آیه در باره جنگ تبوک و سختی هایی که به مسلمانان رسید نازل شد و حسن گفته است: سختی کار آنها به جایی رسید که هر ده نفر یک شتر داشتند و هر کدام به نوبت ساعتی سوار می شدند. آذوقه آنها عبارت بود از جو و خرمای کرم زده و پیه بدبو، وچنان بود که به هر دسته مقداری خرما رسیده بود و چون یکی از آنها سخت گرسنه می شد یک دانه از آن خرماها را در دهان می گذاشت و قدری می مکید که دهانش شیرین شود سپس آن را از دهان بیرون آورده، به رفیقش می داد و به دنبالش جرعه ای آب سر می کشید. رفیقش نیز پس از قدری مکیدن خرما، آن را به دیگری می داد تا به آخرین نفر که می رسید از خرما هسته اش به جای مانده بود.

رفت بدین قصد که او را بکشد و الاغش را تصاحب کند، و چون به دست همان کافر کشته شد بدین نام معروف گشت.(1)

پس از آن که حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام در کربلا شهید شد و خبر شهادت آن حضرت به مدینه رسید جابربن عبداللّه انصاری، از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله، به قصد زیارت قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام به سمت کوفه حرکت کرد. او روز اربعین به کربلا رسید و به گفته شیخ طوسی نخستین کسی بود که امام علیه السلام را زیارت کرد. در این سفر، عطیّة بن سعدبن جناده کوفی، یکی از دانشمندان و مفسّران عالی قدر اسلام - که برخی از روی بی اطلاعی او را غلام جابر معرفی کرده اند - نیز همراه جابر بود، و ممکن است جابر در کوفه به خانه او رفته باشد و از آنجا برای زیارت قبر حضرت سیّدالشّهداء همراه شده باشند.

دنباله حدیث را عماد الدّین طبری در کتاب بشارة المصطفی از قول عطیّه این گونه نقل می کند: چون به کربلا رسیدیم جابر کنار شطّ فرات رفت و غسل کرد و جامه خود را پوشید. آن گاه پارچه ای را گشود که در آن مقداری «سعد» بود؛ آن را بر بدن خود پاشید و به راه افتاد و هیچ گامی برنمی داشت جز آن که ذکر خدا می نمود. چون نزدیک قبر رسید به من گفت: دست مرا روی قبر بگذار! من دست جابر را روی قبر گذاردم. در این حال، جابر روی قبر افتاد و از حال رفت. من قدری آب بر او پاشیدم تابه حال آمد. آن گاه سه بار گفت: یا حسین و سپس گفت: چگونه است که پاسخ دوست خود را نمی دهی؟ آن گاه خود پاسخ داد و گفت: چگونه جواب مرا بدهی در صورتی که رگ های گردنت را بریده و میان سر و بدنت جدایی افکنده اند؟ گواهی می دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و پسر امیرالمؤمنین و پنجمین اصحاب کسائی...

تا آن جا که عطیّه می گوید: سپس دیدم جابر دیده خود را به اطراف قبر گرداند و [شهدای کربلا را مخاطب ساخت و] گفت:

«السلام علیکم أیّتُها الأرواح الّتی حلّت بفناء الحسین و أناخت برحله و أشهد أنّکم أقمتم الصلواة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم اللّه حتّی أتاکم

ص :63


1- جامع السعادات نراقی، ج 3/ص 113.

الیقین و الّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه.»

یعنی: «درود بر شما، ای جان هایی که به آستان حسین علیه السلام فرود آمدید و به منزلگاه او بار انداختید! گواهی می دهم که شما به راستی نماز را برپا داشتید و زکات را پرداختید و امر به معروف و نهی از منکر کردید و با بی دینان پیکار نمودید و خدای تعالی را تا هنگام مرگتان پرستش کردید. سوگند به آن که محمّدصلی الله علیه وآله را به حقیقت به پیامبری مبعوث فرمود، ما نیز در این راهی که شما رفتید با شما شریک بودیم!»

عطیّه [که از این سخن جابر به شگفت آمده بود] گوید: به او گفتم: ای جابر! چگونه ما با اینها شریک هستیم با این که ما پستی و بلندی راه را طی نکرده و شمشیری نزده ایم، اما اینان شهید گشته اند و میان سر و بدن هایشان جدایی افتاده و فرزندانشان یتیم و زنانشان بی سرپرست شده اند؟

جابر در پاسخ گفت: «یا عطیّة سمعت حبیبی رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول: من أحبّ قوماً حشر معهم و من أحبّ عمل قومٍ اشرک فی عملهم و الّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً نیّتی و نیّةُ اصحابی علی ما مضی علیه الحسینُ علیه السلام و أصحابه.»(1)

یعنی: ای عطیّه! من از حبیب خود رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: هرکس مردمی را دوست داشته باشد با آنان محشور می شود، و هر کس عمل یک ملّتی را دوست بدارد در عمل آنان شریک گشته است. سوگند به آن خدایی که محمّدصلی الله علیه وآله را به حقیقت به پیامبری مبعوث فرمود، نیّت و اندیشه من و دوستانم برهمان راهی بود که حسین علیه السلام و یارانش رفتند...

باری، اسلام کسانی را هم که راضی به گناه دیگران باشند شریک آنان دانسته است.

علی علیه السلام در حدیثی می فرماید: «إنّما یجمع النّاس الرّضا و السّخط فمن رضی أمراً فقد دخلَ فیه و من سخطهُ فقد خرج منه.» (2)

یعنی: «تنها رضا و خشم است که مردم را با یکدیگر جمع می کند [و آنان را از یکدیگر جدا می سازد]. هرکس به کاری رضایت داشته باشد در آن کار داخل گشته و هر چه مورد خشمش باشد از آن بیرون رفته است.

و در حدیث دیگری می فرماید: «الرّاضی بفعل قومٍ کالدّاخل فیه معهم و علی کلّ داخلٍ فی باطلٍ إثمان: إثم العمل به و اثم الرّضابه.»(3)

ص :64


1- بشارة المصطفی، ص 89.
2- محاسن برقی، ص 262.
3- نهج البلاغة، ص 1154.

یعنی: «کسی که به کار مردمی راضی باشد همانند کسی است که بدان کار دست زده و با آنان بوده است، و کسی که دست به کار نادرستی زند مرتکب دوگناه شده است: [یکی] گناه انجام آن کار [و دیگر] گناه رضایت و خشنودی بدان کار.» (کیفر گناه ص 32)

بیماری گناه

اشاره

بعضی از روانکاوان گناه را یک بیماری می دانند و چنین می گویند: «امروز دیگر این مطلب از لحاظ علمی و فلسفی ثابت و مسلّم شده است و جای کمترین تردیدی در آن باقی نیست که آدم بد وجود ندارد، فقط آدم مریض وجود دارد. اهمیّت درک این مطلب به قدری است که بدون مبالغه می شود گفت:

در دنیا از اوّل خلقت بشر تاکنون هیچ کشفی و هیچ اختراعی به اندازه این موضوع در سعادت بشر مؤثر نبوده و نخواهد بود. یعنی روزی که مردم این حقیقت را واقعاً درک کنند و اساس سازمان جامعه و دستگاه های گرداننده آن بر روی این حقیقت مسلّم استوار شود، قسمت اعظم رنج ها، بدبختی ها، دشمنی ها، کشمکش ها و مجازات ها تعدیل خواهد شد. چرا؟

برای این که وقتی بر همه معلوم شود که مثلاً خسّت، حسادت، تنبلی، ترس، حیله گری، اجحاف، یأس، کم رویی، تلون خلق، بی انصافی، عیب جویی، بی وفایی و صدها عیب دیگر از این قبیل، نتایج منطقی آزارهای روحی است و عیناً مثل زکام و گلودرد و سوء هاضمه و غیره قابل علاج است، آن روز، دو نتیجه قطعی و مهمّ و مفید حاصل خواهد شد:

یکی این که خود این اشخاص مریض که امروز آنها را بد می خوانند، با کمال امیدواری به معالجه خواهند پرداخت و به نسبت کوششی که در این راه می کنند آدم های سالم و خوبی می شوند؛ دوم این که مردم به این اشخاص به نظر بد و با حالت بغض و عناد نگاه نمی کنند، بلکه به نظر مریض بیچاره قابل ترحّمی خواهند نگریست.

لازم به گفتن نیست که تفاوت این دو نظر و نتایج آن از زمین تا آسمان است. چون امروز شما نسبت به آدم خسیس و حسود و عیبجو (که آدم بدی محسوبش می دارید) با

ص :65

نفرت و عناد می نگرید، ولی اگر او را آدمی مریض و مجبور دیدید (مثلاً مثل مریض مسلول) در آن صورت بارقّت و ترحّم به او نظر خواهید کرد؛ یعنی عناد که موجب تمام خشونت ها و زشتی های اخلاقی است جای خود را در اغلب موارد به رقت و ترحّم که باعث عطوفت ها و مهربانی ها است خواهد داد...»(1)

مؤلّف گوید: این واقعیت را قبل از این که روانکاوان و دانشمندان امروزی بگویند اسلام چهارده قرن قبل با عبارات ساده ای به مسلمانان تفهیم نموده است، ولی مع الأسف بعضی از غرب زده های جامعه و بسیاری از مردم مسلمان ما به گفته های دانشمندان غربی بیش از فرموده های قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام توجه می کنند و فکر می کنند العیاذ باللّه آنها حقایق را بهتر از پیامبران ومنابع وحی به دست آورده اند! در حالی که آنها اگر چیزی به دست آورده اند جز از منابع وحی و سخنان پیامبران و اولیای خدا نبوده است. در هر حال، بیماری روحی چیزی است که خداوند در قرآن فراوان به آن اشاره نموده و می فرماید: «کلاّ بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون» (مطففین /14)

یعنی: «آنان [یعنی تکذیب کنندگان پیامبر خداعلیهم السلام] پذیرای حق نیستند، چرا که در اثر گناه قلب های آنان زنگار گرفته [و بیمار شده اند].»

و در باره منافقین می فرماید: «فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً» (بقره /80)

یعنی: «قلب های آنان [به علت نفاق و گناهان دیگر] بیمار گردیده و خداوند به بیماری آنان افزوده است.»

و نیز در باره منافقین می فرماید: «وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاّ غُرُورًا» (احزاب /12)

یعنی: «منافقان و کسانی که [در اثر گناه] بیماری قلبی پیدا کرده اند می گویند: خدا و رسول او با وعده های خود جز فریب به ما نداده اند.» در روایات نیز فراوان آمده که گناه یک بیماری قلبی و درونی است. رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید:

«ألا أدلّکم علی دائکم و دوائکم؟ الا إنّ دائکم الذنوب، و دوائکم الإستغفار.» (میزان الحکمة، ج 3/ 2275)

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می فرماید: «لا وجع أوجع للقلوب من الذنب» (البحار ج 73/342) یعنی: «هیچ

ص :66


1- روانکاوی خواجه نوری، صص 7 و8.

بیماری برای قلب ها خطرناک تر از گناه نیست.» و در سخن دیگری می فرماید:

«الذنوب الداء و الدواء الإستغفار و الشفاء أن لاتعود.» (غررالحکم ص 79)

اخلاق زشت و ناپسند نیز گناه و بیماری قلب شمرده شده است چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در باره حسد می فرماید:

«الحسد داءعیّاء لایزول إلاّ بهلک الحاسد أوموت المحسود.» (غررالحکم ص 79)

یعنی: «حسد یک بیماری خطرناکی است که از ناتوانی و زبونی حاسد به وجود می آید و جز با مرگ حاسد و یا مرگ محسود برطرف نمی شود.»

و در باره کینه می فرماید: «الحقد داء دوّی و مرض موبی» (المصدر)

یعنی کینه دردی مهلک و همانند وباست.

و در باره تکبر می فرماید: «الکبر داء إلی النقم فی الذنوب» (المصدر)

یعنی: تکبر دردی است که انسان را به گناه وا می دارد.»

و در باره گناهان غریزی می فرماید: «الشهوات أعلال قاتلات و أفضل دوائها إقتناء الصبر.» (المصدر ص 72)

یعنی: گناهان شهوانی دردهایی کشنده است و بهترین داروی آنها صبر و شکیبایی و خودداری است.» (کیفرگناه ص 56)

درمان بیماری گناه

در مورد درمان بیماری گناه نیز می بینیم که اسلام نه در این مورد بلکه در مورد تمام بیماری های روحی و عقده های روانی مؤثرترین و صحیح ترین راه را پیموده است و شاید سال ها بگذرد تا دانشمندان غرب به اصول درمانی اسلام واقف گردند.

روان پزشکان وقتی با یک بیمار روانی روبه رو می شوند برای گشودن عقده های درونی و رفع بیماری او ابتدا از طریق تجزیه و تحلیل عوامل بیماری وارد می شوند و سپس با برنامه های علمی درصدد احیای شخصیّت و تقویت روح وی بر می آیند و با بیان یک سلسله مطالب روانی، او را به خودشناسی وا می دارند.

البته جای انکار نیست که این برنامه های علمی تاحدودی می تواند بیماری های روحی را مداوا کند، اما چنانچه مشاهده شده فاقد آن نیرویی است که بتواند در برابر طغیان احساسات درونی مقاومت کند و چنانچه مَثَل زده اند همچون چراغ کم فروغی

ص :67

است که در برابر طوفانی سهمگین قرار گیرد و یا مانند تخته چوبی است که در مسیر سیل بنیان کنی واقع شود.

از این رو، بسیار دیده شده است که یک بیمار روانی پس از ماه ها تمرین و تلقینات روحی و به کار بستن دستورات اساتید فنّ، باز در وقت هجوم همان بیماری قدرت دفاع نداشته و به بیماری دچار گشته است.

اسلام همان طور که برای رفع همه گرفتاری ها و نگرانی ها و عقده های روحی ابتدا نیروی ایمان به خدا را که ریشه فطری دارد در وجود انسان تقویت می کند و سپس او را به پناه آن سنگر محکم می برد و از آن نیروی عظیم برای رفع مشکلات و نگرانی ها استفاده می کند، برای درمان شخص گناهکار نیز که به بیماری گناه دچار شده و پس از ابتلای به این بیماری احساس حقارت و شکست و زبونی در خود می کند، ابتدا او را به پناه خدا می برد و به لطف وی امیدوارش می سازد و در دلش شوق و امیدی ایجاد و به آمرزش و استغفار وادارش می سازد، و سپس از برنامه های علمی و روانی نیز کمک می گیرد و نیروی اراده و تصمیم بر ترک گناه را در او ایجاد می کند.

در این جا شاید دقّت در همان حدیثی که از علی علیه السلام نقل کردیم که فرمود: «الذنوب الدّاء و الدّواء الاستغفار و الشّفاء أن لاتعود» ما را از توضیح بیشتر بی نیاز سازد؛ زیرا علی علیه السلام به صراحت داروی درد گناه را استغفار و توجّه به حقّ معرّفی کرده و سپس بهبودی را در عدم بازگشت و تکرار آن دانسته است و آیه «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ و من یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَی مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»(1) نیز همین معنا را می رساند.

اساساً به نظر پیشوایان اسلام بیماری گناه مولود انحراف و جدا شدن از پناهگاه ایمان به خدا است و داروی آن نیز توجّه و بازگشت به سوی همین پناهگاه است. این مطلب را به تعبیرهای مختلفی در مورد بسیاری از گناهان مانند زنا، سرقت و شرب خمر بیان داشته اند که از باب نمونه حدیثی را که از امام باقرعلیه السلام در باره زنا رسیده است در این جا برای شما نقل می کنیم:

عن ابی جعفرعلیه السلام قال: «إذا زنی الزّانی خرج منهُ روحُ الایمانِ و ان اِستغفرَ عادَ الیه.»(2)

ص :68


1- آل عمران /135.
2- وسائل، ج 3 / ص 93.

یعنی: «هنگامی که زنا کار زنا می کند روح ایمان از کالبد وی خارج می گردد و چون استغفار می کند آن روح به او باز می گردد.»

مؤلّف گوید: در آثار گناه خواهد آمد که خطرناک ترین اثر گناه دوری از خداست.

برخورد با گناهکار

در باره مواجه شدن با گناهکاران امام صادق از امیرالمؤمنین علیهما السلام روایت کرده است که فرمود: «أمرنا رسول اللّه صلی الله علیه وآله أن نلقی أهل المعاصی بوجوهٍ مکفهرّةٍ»(1)

یعنی: رسول خداصلی الله علیه وآله به ما دستور داد که با گناهکاران با ترشرویی برخورد کنیم.»

و در حدیث دیگری از آن حضرت روایت شده است که فرمود: «أدنی الإنکارأن یلقی أهل المعاصی بوجوهٍ مکفهرّةٍ»(2)

یعنی: «کمترین حدّ انکار گناه [و نهی از منکر] آن است که با مردم گناهکار با روی ترش برخورد کنید.»

حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:

«تَحبّبوا إلی اللّه ببُغض أهل المعاصی، و تقرّبُوا إلی اللّه بالتّباعُد عنهُم و التَمِسُوا رضا اللّه بِسَخطهم.»(3)

یعنی: «به وسیله تنفر از گناهکاران، محبّت خدای تعالی را نسبت به خود جلب کنید و با دوری کردن از آنها به خدای خود تقرّب جویید و خشنودی خدا را در خشم با آنان جستجو نمایید.»

رهبران بزرگوار اسلام به طور کلّی مسلمانان را از مجالست با مردم گناهکار و فاسد نهی کرده و با بیان های مختلف پیروان خود را از آمیزش با آنها برحذر داشته اند. در یک جا رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «المرءُ علی دین خلیلهِ و قرینه.»(4)

و در حدیث دیگری علی علیه السلام به حارث همدانی سفارش می کند: «إیّاک و مصاحبة الفُسّاق فانّ الشرّ بالشّرّ ملحقٌ.»(5)

یعنی: «از رفاقت با بدکاران بپرهیز که بدی به بدی می پیوندد.»

رفافت و دوستی با گناهکار

ابوهاشم جعفری می گوید: حضرت ابوالحسن علیه السلام [امام رضا یا امام هادی] به من

ص :69


1- کافی، ج 5 / ص 58 و59.
2- تهذیب، ج 6 / ص 176.
3- جامع السعادات، ج 3/ ص 187.
4- کافی مترجم، ج 4 / ص 83.
5- نهج البلاغه فیض / ص 1061.

فرمود: «می بینم که تو نزد عبدالرّحمان بن یعقوب هستی؟» در جواب گفتم: او دایی من است. حضرت فرمود: «او در باره خدا سخنان ناهنجار می گوید و خدا را [به صورت اجسام و اوصاف آن] وصف می کند. پس تو یا با او همنشین شو و ما را واگذار، یا با ما بنشین و او را ترک کن.» عرض کردم: او هرچه می خواهد بگوید، به من چه زیانی دارد وقتی که من نگویم آنچه را که او می گوید؟ امام علیه السلام فرمود:

«آیا نمی ترسی از این که به او عذابی نازل گردد و هر دوی شما را فراگیرد؟ آیا [داستان ]آن کس را نمی دانی که خود از یاران موسی علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون؟ و هنگامی که لشکر فرعون به موسی علیه السلام و یارانش رسیدند، آن پسر از موسی علیه السلام جدا شد که پدرش را پند دهد و او را به موسی علیه السلام و یارانش ملحق سازد. پدر آن جوان در لشکر فرعون می رفت و این جوان با او [در باره مذهبش] ستیزه می کرد، تا این که هر دو به کنار دریا رسیدند [و همین که لشکر فرعون غرق شدند ] آن دو نیز با هم غرق شدند. پس خبر به موسی علیه السلام رسید، فرمود: او در رحمت خدا است، ولی چون عذاب نازل گردد از آن که نزدیک گناهکار است دفاعی نمی شود.»(1) (کیفر گناه، ص 72)

مؤلّف گوید: تردیدی نیست که با گناهکار نباید سازش نمود و گرنه در گناه او شریک خواهیم بود؛ چرا که سازش با او امضای عمل او محسوب خواهد شد؛ همان گونه که رضایت به عمل خلاف و گناه نیز سبب شرکت در گناه می شود.

البته باید توجه داشت که اسلام دین خشونت نیست و برهمین اساس مسلمانان را موظف به خیرخواهی از همدیگر نموده است. و این که مسلمانان را تکلیف کرده که همدیگر را از عمل خلاف باز دارند و امر به معروف و نهی از منکر را بر آنان واجب کرده نیز به دلیل همین وظیفه خیرخواهی است.

و اگر ما به سیره معصومین علیهم السلام توجه کنیم فراوان می یابیم که آنها افراد فاسد و گناهکار را با سخنان زیبا و اخلاق شیرین خود جذب نموده و از خلاف آنان جلوگیری کرده اند و با وعده های رحمت و آمرزش خداوند آنان را امیدوار نموده و از ناامیدی آنان جلوگیری کرده اند. حتی نسبت به مشرکین نیز اگر آمادگی داشته باشند دستور خیرخواهی داده شده است.

ص :70


1- کافی / ص 374

خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره حتّی یسمع کلام اللّه» (توبه /6).

یعنی: ای رسول من! اگر یکی ازمشرکان [برای هدایت] به تو پناهنده شد تو باید به او پناه دهی تا کلام خدا را بشنود.»

و در باره مؤمنین می فرماید: «وَإِذَا جَاءکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (انعام /54).

یعنی: ای رسول من! هنگامی که مؤمنین نزد تو می آیند بر آنان سلام کن و به آنان بگو: پروردگار شما رحمت را بر خود حتم نموده است. پس هر کدام از شما اگر از روی جهالت و نادانی کار خلاف و زشتی را انجام دهد و سپس توبه کند خداوند نسبت به او بخشنده و مهربان خواهد بود.»

و یا می فرماید: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (زمر/53)

یعنی: رسول من! به آن دسته از بندگان من که در حق خود ظلم و اسراف نموده اند بگو: از رحمت خداوند ناامید نشوید. همانا خداوند همه گناهان را می بخشد و او بخشنده و مهربان است.»

از این آیات روشن می گردد که اسلام دین رحمت و گذشت و خیرخواهی است و هرگز دین خشونت و انتقام و سخت گیری نیست و اگر زمینه خیر و خوبی درکسی باشد خداوند راه خیر و صلاح و هدایت و سعادت را برای او باز خواهد نمود. آری، اگر چاره ای جز خشونت و انتقام نباشد برای جلوگیری از فتنه و فساد و آلودگی جامعه و صلاح مردم باید ریشه فتنه و فساد وانحراف قطع شود تا جامعه اسلامی از فساد پاک گردد و آیات و روایاتی که در باره کیفر گناه و گناهکار آمده نیز به همین معناست.

آثار گناه

در مکتب پیامبران خداعلیهم السلام این مسأله فراوان به چشم می خورد که اگر مردم به گناه

ص :71

آلوده شوند براساس سنّت الهی، خداوند نعمت های خود را ازآنان خواهد گرفت و انواع گرفتاری و بلا و ناامنی و اضطراب را بر آنان فرود خواهد آورد. البته اگر آنان به وسیله این بلاها و سختی ها از اعمال زشت خود استغفار و توبه نمایند خداوند بلاها را از آنان برطرف خواهد نمود، ولی اگر آن چنان غافل شوند که اعمال زشت و گناهان خویش را نیکو دانسته و به نصیحت های پیامبران و بندگان شایسته خدا گوش فرا ندهند، بلکه آنان را مسخره نمایند، مستحق عذاب و کیفر الهی خواهند شد. این سنّت الهی در تمام امّت های گذشته جاری بوده و هرگز قابل تغییر نخواهد بود.

دریک سخن، ارتباط بین اعمال مردم و خوشبختی ها و بدبختی ها و حوادث تلخ و شیرین زندگی قابل انکار نیست. این حقیقت از آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام و قصه های فراوانی از تاریخ پیشینیان آشکار است و ما برای رعایت اختصار در این کتاب به برخی از آنها اشاره می کنیم و قبل از هر سخن به قرآن که نسخه شفا و نجاتبخش زندگی دنیا و آخرت انسان است توجه می کنیم.

خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11)

یعنی: «خداوند وضع هیچ امتی را تغییر نمی دهد و نعمت های خود را از آنان نمی گیرد [و نعمت جدیدی به آنان نمی دهد] جز در صورتی که آن امت و ملّت خود وضعشان را تغییر دهند.»

و یا می فرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا». (طه /124)

یعنی: «هرکس از یاد من غافل شود [و از دستورات من روی گرداند] زندگی سختی برای او خواهد بود.»

و یا می فرماید: «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا (2) وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق /2)

یعنی: «هرکس تقوای خدا را رعایت کند [و به دستورات دین خود پایبند باشد ]خداوند در امور او گشایش قرار می دهد [و زندگی او به آسانی می گذرد] و خداوند از راه بی گمان به او روزی می دهد و هرکس بر خدای خود توکل کند خداوند او را بس خواهد بود.» [و کار او را سامان خواهد داد].

ص :72

و یا می فرماید: «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبَِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ» (شوری /30)

یعنی: «آنچه از بلا و گرفتاری بر شما وارد می شود به واسطه اعمال شماست، در حالی که بسیاری از آنها را خداوند بر شما می بخشد.»

می توان گفت: گرفتاری های انسان در دنیا و آخرت مربوط به ناسپاسی اوست که نعمت های خداوند را صرف معصیت و نافرمانی او می کند.

بنابراین، اگر انسان به آنچه خداوند به او عطا نموده توجه کند و نعمت ها را از خدا بداند و راضی به داده ها و تقدیرات الهی باشد و اصرار در مخالفت و نافرمانی خدا نداشته باشد، خداوند نعمت های خود را از او نمی گیرد، بلکه نعمت را بر او می افزاید؛ چنان که می فرماید: «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» (ابراهیم /7)

یعنی: «اگر شما شاکر نعمت های ما باشید ما نعمت خود را بر شما می افزاییم و اگر کفران کنید [و نعمت ها را صرف معصیت و نافرمانی من کنید ]عذاب من بر شما سخت خواهد بود.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «إنّ اللّه قضی قضاء حتماً أن لاینعّم علی العبد بنعمة فیسلبها إیّاه حتّی یحدث العبد ذنباً یستحقّ بذلک النقمة.» (کافی ج 2/273)

یعنی: «خداوند حکم حتم نموده که اگر نعمتی را به بنده خود عطا نمود از او باز نگیرد جز آن که بنده گناهی انجام دهد که مستحق سلب آن نعمت شود.

و در سخن دیگری می فرماید: «إذا وصلت إلیکم أطراف النعم فلا تنفروا أقصاها بقلّة الشکر.» (نهج البلاغة، ج 4/5)

یعنی: «هنگامی که نعمت های خداوند به شما روی می آورد به وسیله ناسپاسی از ادامه آنها مانع نشوید.

گناه و انواع گرفتاری ها

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «توقّوا الذنوب فما من بلیّةٍ و لانقص رزقٍ إلاّ بذنب حتّی الخدش و الکبوة و المصیبة.» (خصال، ج 2/616)

یعنی: «از گناه و نافرمانی خدا پرهیز کنید، چرا که هیچ بلا و کمبودی نیست مگر آن که

ص :73

به سبب گناه به انسان رو می آورد حتی خراش بدن و زمین خوردن و هر مصیبت دیگری برای انسان رخ دهد به سبب گناه خواهد بود.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «من یموت بالذنوب أکثر ممّن یموت بالآجال.» (بحار، ج 5/140)

یعنی: «مردم بیش از آنچه به وسیله اجل و تمام شدن عمر بمیرند، به وسیله گناه می میرند.»

و در سخن دیگری می فرماید: «یعیش الناس بإحسانهم أکثر ممّا یعیشون بأعمارهم و یموتون بذنوبهم أکثر ممّا یموتون بآجالهم.» (المصدر)

یعنی: «بعضی از مردم به واسطه احسان و نیکوکاری بیش از عمرهای معین خود زندگی می کنند، چنان که بیشتر آنان به واسطه گناه زودتر از عمرهای معین خود می میرند.»

سازش با گهنکاران و اهل باطل

کلمه «مداهنه» و «ادهان» و «تداهن» در قرآن و حدیث زیاد استعمال شده است و مراد از آن سازگاری با اهل باطل و حق پوشی و اظهار خلاف ما فی الضمیر است. ریشه لغت آن از دهن و ادهان، یعنی روغن مالی نمودن است. کانّه شخص مداهن با نوعی از نفاق عمل خلاف و کفر طرف را به نحوی توجیه می نماید. و با او همراهی می کند تا به مقاصد دنیایی خود برسد. شخص مداهِن ناچار از بیان حقیقت خودداری می نماید و این بسیار خطرناک و مورد خشم خداوند است.

خداوند در سوره قلم به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «از مکذّبین و کافران پیروی مکن. آنان دوست می دارند که تو با آنان سازگاری و مداهنه کنی تا آنان نیز باتو سازگاری و مداهنه نمایند.»

و در سوره کافرون به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «به کافران بگو: من هرگز آنچه را شما می پرستید نمی پرستم و شما نیز خدای مرا نمی پرستید [من هرگز به دین شما تمایل پیدا

(1)

ص :74


1- و قال سبحانه: قل یا أیّها الکافرون لا أعبد ما تعبدون الآیات.

نمی کنم و شما نیز به آیین من تمایل پیدا نخواهید نمود. بنابراین] دین شما [و بت پرستی شما] برای شما و دین من [و خداپرستی من] برای من.»

در شأن نزول این سوره آمده است که مشرکین مکه به حضرت ابوطالب گفتند: به پسربرادر خود بگو: به بت های ما توهین نکند و با ما سازگار باشد تا ما نیز با او سازگار باشیم و به او آزاری نرسانیم. چون این پیام به رسول خداصلی الله علیه وآله رسید فرمود: «اگر آنها خورشید را در یک دست من و ماه را در دست دیگرم قرار دهند من دست از توحید و آیین خود برنخواهم داشت.»

در کتاب کافی نقل شده که خداوند به حضرت عیسی علیه السلام خطاب نمود: «ای عیسی! به کسانی که از امر من تمرّد و نافرمانی می کنند و با کافران و معصیت کاران سازش و مداهنه می نمایند بگو: منتظر عقوبت و کیفر من باشند که هلاکت در انتظار آنان خواهد بود.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «بعد از آن که حق را شناختید و حقیقت برای شما روشن گردید، با مخالفان و معصیت کاران سازش و مداهنه نکنید که هلاکت و زیانکاری برای شما حتمی خواهد بود.»

و فرمود: «با دشمنان مداهنه و سازش نکنید که به سبب آن بلا و مصیبت بر شما وارد خواهد شد.»

و فرمود: «به جان خودم سوگند، من در جنگ با مخالفین و دشمنان هرگز سازش و سستی نخواهم نمود.

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :75


1- و فی الکافی: قال اللّه لعیسی علیه السلام: یا عیسی قل لمن تمرّد بالعصیان و عمل بالإدهان لیتوّقع عقوبتی و ینتظر إهلاکی إیّاه. (الکافی ج 8/134)
2- و قال علیّ علیه السلام: لاتداهنوا فی الحقّ إذا ورد علیکم و عرفتموه فتخسروا خسراناً مبیناً. (میزان الحکمة ج 2/932 البحار ج 77/291)
3- و قال علیه السلام: و لا تداهنوا فیهجم بکم الإدهان علی المعصیبة. (نهج البلاغة خ 86)
4- و قال علیه السلام: ولعمری ما علیّ من قتال من خالف الحقّ و خابط الغیّ من إدهان و لاإیهان. (الصمدر عن نهج البلاغة خ 24)

و در سخن دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام به یاران خود دعا می کند و می فرماید: «شما در زمانی واقع شده اید که گوینده حق کمیاب و زبان ها از راستی و حقیقت گویی ناتوان و اهل حق ذلیل و خوار هستند و مردم بر نافرمانی خداوند خو گرفته و بر حق پوشی و سازش با اهل باطل عادت نموده اند.»

و در سخن دیگری می فرماید: «خداوند از اولیای خود راضی نخواهد شد، اگر روی زمین معصیت شود و آنها بدانند و سکوت کنند [و با اهل معصیت سازش نمایند ]و از امر به معروف و نهی از منکر خودداری نمایند.»

و در کتاب کافی نقل شده که خداوند به پیامبر خود حضرت شعیب وحی نمود: «من از قوم تو یکصد هزار نفر را هلاک خواهم نمود چهل هزار نفر از اشرار و گنهکاران و شصت هزار نفر از نیکان و خوبان را.»

شعیب علیه السلام عرض کرد: خدایا، اشرار را به جهت گناهانشان هلاک می کنی، نیکان و خوبان را برای چه هلاک می نمایی؟! خطاب شد: «آنان نیز با اهل معصیت مداهنه و سازش نمودند و برای خشم من خشم نکردند [و امر به معروف و نهی از منکر ننمودند].»

رضایت به گناه و ظلم

مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: رضایت به گناه و منکر

(1)

(2)

(3)

ص :76


1- و قال علیه السلام: إعلموا رحمکم اللّه أنّکم فی زمانٍ القائل فیه بالحقّ قلیل، و اللسان عن الصدق کلیل، و اللازم للحقّ ذلیل، أهله معتکفون علی العصیان، مصطلحون علی الإدهان. (المصدر ص 933 الخطبة)
2- و قال علیه السلام: إنّ اللّه تعالی ذکره لم یرض من أولیاءه أن یعصی فی الأرض و هم سکوت مذعنون لایأمرون بمعروف و لاینهون عن منکر. (الکنی و الالقاب ج 1/316)
3- و فی الکافی: أوحی اللّه تعالی إلی شعیب النبیّ صلی الله علیه وآله: «إنّی معذّب من قومک مأة ألفٍ، أربعین ألفاً من شرارهم و ستیّن ألفاً من خیارهم. فقال(علیه السلام): یا ربّ هؤلاء الأشرار فما بال الأخیار؟! فأوحی اللّه عزّوجلّ إلیه: داهنوا أهل المعاصی ولم یغضبوا لغضبی. (الکافی ج 5/56)

[یعنی عمل حرام] و ترک واجب حرام است، بلکه واجب است که مؤمن قلباً از انجام گناه و ترک واجب منزجر باشد و این دو واجب غیر از وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و هیچ شرطی نیز ندارد، بلکه به طور کلی مؤمن باید همیشه از انجام گناه و ترک واجب کراهت داشته باشد.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مؤمن را همین اندازه عزّت کافی است که چون منکر و عمل حرامی را مشاهده می کند خداوند از قلب و باطن او بیابد که از آن کراهت و انکار دارد.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «کسی که منکر و حرامی را مشاهده کند و با قلب و دست و زبان خود آن را انکار نکند و نهی ننماید، در حقیقت، مرده ای است که بین زنده ها حرکت می کند.»

رسول خداصلی الله علیه فرمود: «کسی که حرامی را مشاهده کند و از آن کراهت داشته باشد مانند این است که از آن دوری نموده و غایب باشد، و کسی که در حضور او حرامی انجام شود و به انجام آن حرام راضی شود مانند آن است که او آن حرام را انجام داده باشد.»

عبدالسلام هروی گوید: به حضرت رضاعلیه السلام گفتم: چه می فرمایید در باره حدیثی که از

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :77


1- و فی الکافی (باب إنکار المنکر بالقلب) عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: حسب المؤمن عزّاً، إذا رأی منکراً أن یعلم اللّه عزّوجلّ من قلبه إنکاره. (الکاف ی ج 5/60)
2- وفی التهذیب: و قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: من ترک إنکار المنکر بقلبه ویده و لسانه فهو میّت بین الأحیاء.(التهذیب ج 6/181)
3- و فی الوسائل... عن علیّ علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من شهد أمراً فکرهه کان کمن غاب عنه، و من غاب عن أمرٍ فرضیه کان کمن شهده. (وسائل ج 16/138)
4- و فی العیون و العلل عن عبدالسلام الهرویّ قال: قلت لأبی الحسن علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام: یابن رسول اللّه ماتقول فی حدیث روی عن الصّادق علیه السلام قال: إذا خرج القائم قتل ذراری قتلة الحسین علیه السلام بفعال آبائها؟ فقال علیه السلام: هو کذلک فقلت: قول اللّه عزّوجلّ: «ولا تزر وازرة وزر أخری» ما معناه؟ قال: صدق اللّه فی جمیع أقواله ولکن ذراری قتلة الحسین علیه السلام یرضون بفعال آبائهم و

جدّ شما امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام قیام می کند فرزندان قاتلین جدّ خود امام حسین علیه السلام را به سبب اعمال پدرانشان می کشد»؟ حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «گفته جدّم امام صادق علیه السلام صحیح است.» گفتم: پس معنای آیه شریفه (لاتزر وازرة وزر اخری) چیست که خداوند می فرماید: کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد؟ حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «خداوند در جمیع اقوال خود صادق است ولکن فرزندان قاتلین جدم امام حسین علیه السلام از عمل پدران خود خشنود شدند و به آن افتخار نمودند و کسی که به انجام کاری راضی شود مثل کسی خواهد بود که آن کار را انجام داده است.»

سپس فرمود: «اگر کسی در مشرق زمین [به ناحق] کشته شود و دیگری در مغرب زمین باشد و به کشته شدن او راضی شود، چنین کسی، در گناه با قاتل او شریک خواهد بود.

و فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام چون به عمل پدران خود راضی می شوند امام زمان علیه السلام آنان را می کشند.»

و از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «ظالم و کمک کننده به ظالم و کسی که راضی به ظلم ظالم است در ظلمی که انجام می گیرد شریک خواهد بود.»

محمّدبن ارقط کوفی می گوید: امام صادق علیه السلام از من پرسید: در کوفه ساکن هستی؟» گفتم: آری، فرمود: «قاتلین امام حسین علیه السلام را بین خود می بینید؟» گفتم: فدای شما شوم!

(1)

(2)

ص :78


1- یفتخرون بها، و من رضی شیئاً کان کمن أتاه، ولو أنّ رجلاً قتل بالمشرق فرضی بقتله رجل بالمغرب لکان الراضی عنداللّه عزّوجلّ شریک القاتل، و إنّما یقتلهم القائم علیه السلام إذا خرج لرضاهم بفعل آبائهم. الحدیث (وسائل ج 16/139) و فیه عن علیّ علیه السلام قال: العامل بالظلم و الراضی به والمعین علیه شرکاء ثلثة. (المصدر ص 140)
2- و فیه عن محمّدبن الأرقط قال: قال لی أبوعبداللّه علیه السلام: تنزل الکوفة؟ فقلت: نعم فقال: ترون قتلة الحسین علیه السلام بین أظهرکم؟ قلت: جعلت فداک مابقی منهم أحد. قال علیه السلام: فأنت إذاً لاتری القائل إلاّ من قتل أو من ولی القتل؟! ألم تسمع إلی قوله اللّه: «قل قدجائکم رسل من قبلی بالبیّنات و بالذی قلتم فَلِمَ قتلتموهم إن کنتم صادقین» (آل عمران /183) فأیّ رسول قتله ألّذین کان محمّد بین اظهرهم ولم یکن بینه و بین عیسی رسول؟ و انّما رضوا قتل أولئک فسّموا قاتلین. (الوسائل ج 16/142)

احدی از آنان زنده نیستند. امام علیه السلام فرمود: «آیا فکر می کنی قاتل امام حسین علیه السلام تنها همان کسی است که در کربلا در قتل او شرکت داشته و یا دستور قتل او را داده است؟ مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «قل قد جائکم رسل من قبلی بالبینات و بالذی قلتم فلم قتلتموهم إن کنتم صادقین»؟ در این آیه خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: به مردم مکه بگو: قبل از من پیامبرانی با معجزات و نشانه های حق آمدند و آن معجزه ای که اکنون شما از من می طلبید را نیز آوردند پس اگر شما راست می گویید برای چه آنان را کشتید؟ در حالی که مخاطبین رسول خداصلی الله علیه وآله از اهل مکه پیامبری را نکشته بودند، چرا که بین پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و حضرت عیسی علیه السلام پیامبری نبوده که آنان کشته باشند و تنها چیزی که سبب شده خداوند آنان را قاتل پیامبران گذشته معرفی کند این بوده که آنها به کشته شدن آن پیامبران راضی شده بودند.»

آشکار نمودن گناه [تجاهر به فسق]

از سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که پوشاندن گناه سبب آمرزش آن گناه می شود؛ چنان که آشکار نمودن آن سبب بخشوده نشدن و خواری گناهکار می گردد و چنین کسی حرمتی نخواهد داشت و اگر فقیر باشد حقوق مالی واجب را نمی توان به او داد.

در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که عمل نیک خود را پنهان کند پاداش او هفتاد برابر می شود، و کسی که گناه خود را آشکار کند خوار و ذلیل می گردد، و کسی که آن را بپوشاند [و در پنهانی گناه کند] آمرزیده می شود.»

شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب مکاسب می فرماید: در اخبار زیادی وارد شده که

(1)

(2)

ص :79


1- التجاهر بالذنوب الکافی - باب ستر الذنوب - عن الرضاعلیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: المستتر بالحسنة یعدل سبعین حسنة و المذیع بالسیئة مخذول، و المستتر بها مغفور له. (الکافی ج 2/428)
2- قال الشیخ الأنصاری فی المکاسب: و قد ورد فی الأخبار المستفیضة جواز غیبة المتجاهر منها قول الصّادق علیه السلام: إذا جاهر الفاسق بفسقه فلاحرمة له و لاغیبة. (الوسائل ج 8/604)

غیبت متجاهر به فسق [و کسی که آشکارا گناه می کند] جایز است. سپس روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل می نماید که آن حضرت می فرماید: «هنگامی که فاسق و گنهکار گناه خویش را آشکار نماید حرمتی برای او نیست و غیبت او جایز است.»

و در روایت دیگری آمده که امام باقرعلیه السلام می فرماید: «برای سه دسته از مردم حرمت و احترامی نیست: 1- صاحبان بدعت و هوسرانان؛ 2- پیشوایان جائر و ستمگر؛ 3- فاسقانی که آشکارا بین مردم گناه می کنند.»

در کتاب عروة الوثقی، از علاّمه کاشف الغطا نقل شده که می فرماید: هیچ یک از حقوق مالی به متجاهر به فسق داده نمی شود و هرگز برای او حرمتی نیست.

اعتراف به گناه نزد مردم

اعتراف به گناه نزد مردم، بلکه نزد اولیای خدا، مذموم و نکوهیده است و بسا موجب تأخیر در آمرزش می شود. لکن اگر گناه در پنهانی انجام گیرد و گنهکار نزد خداوند اعتراف به گناه خود نماید و پشیمان باشد آمرزش برای او نزدیک خواهد بود. حتی اگر کسی در خود عمل خیری نیابد که موجب خشنودی خداوند و آمرزش او باشد، باید اعتراف به گناه و پشیمانی خود را در پیشگاه خداوند وسیله آمرزش خود قرار دهد.

امام صادق علیه السلام به اصحاب خود می فرماید: «هیچ کدام از شما نباید از خدای خود درخواستی نسبت به امور دنیا و آخرت داشته باشد مگر آن که قبل از آن حمد و ثنای

(1)

(2)

ص :80


1- و منها قول الباقرعلیه السلام: ثلاثة لیس لهم حرمة: صاحب هوی مبتدع، و الإمام الجائر، و الفاسق المعلن بفسقه. (المصدر ص 605)
2- أقول: الإعتراف بالذنب عندالناس مذموم و عنداللّه ممدوح و موجب للغفران ففی المستدرک الوسائل عن الصّادق علیه السلام قال: إیّاکم أن یسأل أحد منکم ربّه شیئاً من حوائج الدنیا و الآخرة حتّی یبدأ بالثناء علی اللّه و المدحة له، و الصلاة علی النبیّ و آله ثمّ الإعتراف بالذنب و التوبة ثمّ المسألة. (المستدرک ج 5/216) و قد مضی ما یناسب هذا فی بحث التوبة و وجوبها و حرمة التسویف و الغفلة عن الذنوب.

خداوند و صلوات بر محمّد و آل او (علیهم السلام) را انجام دهد و سپس به گناه خود اعتراف نماید و توبه کند و پس از آن حاجت خود را طلب نماید.»

در کتاب عدة الداعی نقل شده است که عابدی هفتاد سال خدا را عبادت نمود؛ به گونه ای که همه روزها را روزه می گرفت و همه شب ها را به عبادت مشغول بود و چون از خداوند درخواستی نمود و اجابت نگردید خود را ملامت نمود و به خود گفت: مشکل از ناحیه تو است اگر خیری در تو می بود خداوند حاجت تو را برآورده نموده بود. پس خداوند ملکی را نزد او فرستاد و به او گفت: «ای فرزند آدم! این ساعتی که تو خود را ملامت نمودی نزد خداوند بهتر از هفتاد سال عبادت تو بود.»

(عدة الداعی، ص 165)

در یکی از دعاها و مناجات امام امیرالمؤمنین علیه السلام آمده که می فرماید: «الهی ان کان قددنا أجلی و لم یقرّبنی منک عملی فقد جعلت الإعتراف بالذنب وسائل عللی فإن عفوت فمن أولی منک بذلک و إن عذّبت فمن أعدل منک فی الحکم هنالک...» (بحار، ج 91/106)

امیرالمؤمنین علیه السلام در مناجات خود طبق نقل حضرت عسگری علیه السلام می فرماید: «خدایا، اگر مرگ من نزدیک شده و هنوز عمل من نتوانسته مرا به تو نزدیک کند پس من اعتراف به گناهان خویش را وسیله تقرب به تو قرار می دهم. اکنون اگر مرا ببخشی، چه کسی شایسته تر از تو است به عفو و گذشت و اگر عذابم کنی، چه کسی عادل تر از تو است در حکم؟»

از آنچه گذشت ظاهر می شود که اعتراف به گناه و پشیمانی از آن در پیشگاه خداوند اساس توبه و تقرّب به خداوند است.

و اعتراف به گناه نزد مردم نکوهیده و مذموم می باشد.

ص :81

ص :82

محرمات اعتقادی

اشاره

ص :83

ص :84

یکی از گناهان کبیره بلکه بزرگ ترین آنها شرک به خداوند است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «خدا گناه شرک را نمی آمرزد و گناهان دیگر را بر هرکس بخواهد می بخشد.» و یا می فرماید: «کسی که به خدای خود مشرک باشد و برای او شریک قرار دهد بهشت برای او حرام است و جایگاه او آتش خواهد بود و هیچ پناهی نخواهد داشت.»

به نظر می رسد که آیات قرآن بیشتر نسبت به شرک در ذات مقدّس الهی نظر دارد، ولی شرک در افعال و صفات و عبادت و طاعت نیز بسیار خطرناک است و در تعدادی از آیات و روایات به آنها اشاره شده است و ما به طور اختصار آنها را ذکر خواهیم نمود.

توحید ذاتی و شرک در ذات:

توحید در ذات مقدّس الهی این است که انسان جز خدای آفریدگار عالم را مؤثر و

(1)

(2)

ص :85


1- الشرک باللّه سبحانه و تعالی و اقسامه الکافی عن أبی بصیر وإسحاق بن عمّار، عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّوجّل: «و ما یؤمن أکثرهم باللّه إلاّ و هم مشرکون (یوسف: 106)» قال: یطیع الشیطان من حیث لایعلم فیشرک (الکافی ج 2/397)
2- الکافی: عن ضریس، عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّوجّل: «و ما یؤمن أکثرهم باللّه إلاّ و هم مشرکون» قال: شرک طاعة و لیس شرک عبادة. و عن قوله عزّوجّل: «و من الناس من یعبداللّه علی حرف (الحج: 11) [«علی حرف» أی علی طرف من الدین لافی وسطه و هذا مثل لکونهم

مدبّر و خالق و رازق و معبود و قابل پرستش نداند و هرگز در مقابل بت و آتش و خورشید و حیوان و شیطان و ستاره و... خضوع و پرستش نکند و مثل و مانندی برای خداوند نداند و او را در ذات و صفات و افعال یگانه بداند و همان گونه که خداوند در قرآن خود را معرفی نموده و می فرماید: «لیس کمثله شی ء» و یا می فرماید: «قل هواللّه احد اللّه الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد»، خدا رابه چیزی از مخلوق تشبیه نکند و مثل و مانندی برای او تصور ننماید؛ چرا که هر چه را انسان در فکر و اندیشه خود مجسم نماید، خدا نخواهد بود بلکه او نیز مخلوقی است همانند او و به همین معنا اشاره دارد سخن امام باقرعلیه السلام که می فرماید:

«کلّما میّز تموه بأوها مکم فی أدّق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم و لعلّ النمل الصغار تتوّهم أنّ للّه تعالی زبانیتین فإنّ ذلک کما لها و یتوّهم أنّ عدمها نقصان لمن لایتصّف بهما و هذا حال العقلاء فیما یصفون اللّه تعالی به.» [البحار، ج 69/293]

یعنی آنچه را که شما با تمام سنجش و دقت و تعقّل در فکر خویش بیاورید و آن را خدای خود پندارید او نیز همانند خودتان مخلوق و مصنوع فکر شماست و خدای شما نخواهد بود؛ چنانچه مورچه کوچک فکر می کند که برای خدا دو زبانیه [یعنی دو شاخ] می باشد، زیرا او آن را کمال خود می داند و نداشتن آن رانقصی می پندارد. عقلا نیز در باره خداوند همانند آن مورچه کوچک هستند و خدا را همانند اوتصور می کنند، [درحالی که خداوند جسم نیست که در تصور کسی قرار گیرد]. از این رو، اولین شخصیت عالم وجود، یعنی حضرت خاتم النبیّین صلی الله علیه وآله، فرمود: «ما عرفناک حقّ معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک». یعنی خدایا ما تو را به حقیقت و آن گونه که شایسته تو بود نشناختیم و عبادت نکردیم.

(1)

ص :86


1- علی قلق و اضطراب فی دینهم مثل الذی یکون علی طرف من العسکر، إن أحسّ بظفر و غنیمة إطمأنّ وقرّ وإلاّ إنهزم وفرّ].» قال: إنّ الآیة تنزل فی الرجل ثمّ تکون فی أتباعه ثمّ قلت: کلُّ من نصب دونکم شیئاً فهو ممّن یعبداللّه علی حرف؟ فقال: نعم و قد یکون محضاً (محضاً» [أی شرکاً محضاً، و یحتمل أن یکون تتمة کلامه سابقاً أی وقد یکون فی الرجل محضاً و لایکون فی أتباعه. و فی بعض النسخ [مختصّاً ]فهو صریح فی المعنی الاخیر.] (المصدر)

مؤلّف گوید: حق معرفت و عبادت همین است که مخلوق و ممکن اعتراف کند که نمی تواند ذات مقدّس حق را همانند اجسام دیگر درک کند چنان که حق پرستش او را نیز نمی تواند انجام دهد چرا که انسان به ذات او نمی تواند پی ببرد و نعمت های او را نمی تواند شماره کند تا بتواند حق شکر او را ادا کند جز این که در مقابل عظمت و جلال او اعتراف به عجز و ناتوانی و تقصیر نماید، و این حق معرفت و شکر و کمال عبودیت او خواهد بود. خوشبختانه در سخنان معصومین علیهم السلام آمده که این امت شرک در ذات پیدا نخواهند نمود و خورشید و ماه و ستاره و آتش و امثال آنها را خدای خود نخواهد دانست ولی از شرک در افعال و صفات و عبادت و طاعت چنان که خواهد آمد دور نیست.

توحید افعالی و شرک در افعال

توحید افعالی این است که انسان تنها قدرت و تأثیر در عالم وجود را از جانب خداوند بداند و یگانه امید او برای نجات و رسیدن به خواسته های دنیایی و آخرتی خداوند باشد و دیگران را بالاصالة مؤثر در چیزی نداند و بالأصالة چیزی را از آنان نخواهد. آری، خداوند برای انجام امور و نظام عالم وجود، اسباب و کارپردازهایی قرار داده است؛ گرچه نیازی به آنان ندارد و این قدرت را دارد که بدون واسطه امور عالم را مرتب نماید، ولی عظمت و جلال و کبریایی او اقتضا می کند که برای خود اعوان و کارپردازانی داشته باشد. از این رو، نباید انسان بپندارد که واسطه ها بالأصالة قدرت انجام

(1)

6(2)

ص :87


1- 5- الکافی: یونس، عن داودبن فرقد، عن حسّان الجمّال، عن عمیرة، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: سمعته یقول: أمر النّاس بمعرفتنا و الردّ إلینا و التسلیم لنا، ثمّ قال: و إن صاموا و صلّوا و شهدوا أن لاإله إلاّاللّه و جعلوا فی أنفسهم أن لایردُّوا إلینا کانوا بذلک مشرکین. (الکافی ج 2/398)
2- - الکافی: علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمدبن محمّدبن أبی نصر، عن عبداللّه بن یحیی الکاهلی قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: لو أنَّ قوماً عبدوا اللّه وحده لاشریک له و أقاموا الصلاة و آتوا الزَّکاة و حجّوا البیت و صاموا شهررمضان ثمَّ قالوا لشی ء صنعه اللّه أوصنعه النبیّ صلی الله علیه وآله: ألاّ صنع خلاف الّذی صنع؟ أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین، ثمَّ لایجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً (النسا: 64)» ثمَّ قال أبوعبداللّه علیه السلام: فعلیکم بالتسلیم. (المصدر)

چیزی را دارند، بلکه باید بداند که موثر واقعی ذات مقدّس پروردگار است.

بنابراین باید برای نجات از خطرها و مشکلات به خداوند توجه نمود و از او درخواست حاجت و نیاز کرد و به غیر او امیدوار نبود. پس اگر ما کسی و یا چیزی را مستقل در تأثیر بدانیم و از قدرت خداوند غافل شویم مشرک خواهیم بود و این را شرک در افعال می گویند.

در کتاب بحار، از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که در تفسیر آیه شریفه «و ما یؤمن اکثرهم باللّه إلاّوهم مشرکون» فرمود: «اگر کسی بگوید: لولا فلان لهلکت و لولا فلان لما أصبت کذا و کذا و لولا فلان لضاع عیالی... ؛ یعنی اگر فلانی نبود من هلاک شده بودم و به فلان بهره و درآمد نمی رسیدم و زن و بچه من ضایع می شدند و... چنین کسی مشرک خواهد بود؛ چرا که برای خدا در عالم ملک شریک قرار داده است.» آری اگر بگوید: اگر خداوند فلان وسیله رابرای من فراهم نکرده بود و یافلان کس را واسطه کار من قرار نداده بود من هلاک شده بودم مشرک نخواهد بود.

توحید در صفات و شرک در صفات

توحید در صفات این است که صفات ذات مقدّس حق، مانند حیات و قدرت و علم و اراده و کبریایی و امثال اینها عین ذات اوست، در حالی که این صفات در مخلوق از ناحیه خداوند افاضه می شود و مخلوق در همه چیز محتاج به پروردگار خود می باشد. و اگر انسان از روی غفلت و غرور، این گونه صفات را از خود بداند مشرک خواهد بود؛ چنان که اگر صفات ذات مقدّس الهی را زاید بر ذات او بداند نیز مشرک می باشد. هم

(1)

ص :88


1- الکافی عن أبی بصیر قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن قول اللّه عزّوجّل: «إتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون اللّه (التوبة: 32)» فقال: أما واللّه ما دعوهم إلی عبادة أنفسهم ولو دعوهم إلی عبادة أنفسهم لما أجابوهم ولکن أحلوا لهم حراماً و حرَّموا علیهم حلالاً فعبدوهم من حیث لایشعرون. (المصدر) الکافی عن إبن أبی عمیر، عن رجل، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من أطاع رجلاً فی معصیة فقد عبده. (المصدر)

چنان که خداوند در ذات خود شریک و مثلی ندارد، در صفات خود نیز شریک و مثلی ندارد. او چنان که در قرآن فرموده: «یا ایّها الناس أنتم الفقراء إلی اللّه و اللّه هو الغنیّ الحمید». غنی و بی نیاز مطلق است، و مخلوقات او نیازمند و فقیر مطلق هستند و در همه چیز به او نیازمند می باشند.

توحید در طاعت و شرک در طاعت

توحید در اطاعت این است که انسان اساساً باید از خداوند اطاعت و فرمانبرداری کند و اگر از انبیا و پیامبران و امامان و یا علما اطاعت می کند بدان جهت است که اطاعت از آنان در طول اطاعت خداوند است؛ یعنی اطاعت و تعظیم از اولیای خدا و احترام به پدر و مادر و امثال آنان نیز به امر خداوند است و انسان آنان را مستقلاً و بالذات اطاعت نمی کند، بلکه چون خداوند امر به اطاعت آنان نموده از آنان اطاعت می نماید. بنابراین اگر از کسی که نباید از او اطاعت کند، مانند شیطان و طاغوت ها، و یا از هر مخلوق دیگری که اطاعت از او در مسیر اطاعت از خداوند نباشد، مانند این که اگر برخلاف حکم خدا اطاعت از زن و فرزند و رفیق و غیره، نماید، مشرک در طاعت خواهد شد؛ چرا که شیطان و امثال او را در طاعت و فرمانبرداری شریک خدا نموده است از این رو، امام صادق علیه السلام در باره آیه مبارکه «و ما یؤمن اکثرهم باللّه الاّ و هم مشرکون» می فرماید: «مقصود اطاعت از شیطان است که بیشتر مردم به آن مبتلا هستند.»

تردیدی نیست که در مسأله اطاعت باید کمال دقت بشود و انسان در باطن نیز همانند ظاهر، مطیع بی چون و چرای خداوند باشد و هیچ نگرانی و نارضایتی نسبت به دستورات خدا و رسول او و رهبران منصوب از ناحیه او نداشته باشد.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر مردمی خدای خود را عبادت کنند، نماز بخوانند و روزه بگیرند و حج بروند و زکات بدهند و سپس نسبت به چیزی که خداوند و یا رسول او انجام داده و یا نسبت به دستوری از دستورات خدا و اولیای او گلایه ای داشته باشند - گرچه این گلایه در قلب ها و دل های آنان باشد - مشرک خواهند بود؛ چرا که از دایره

ص :89

تسلیم خارج شده و به تدبیر و حکم الهی راضی نبوده اند.»

سپس امام صادق علیه السلام این آیه را قرأئت فرمود: «فلا و ربّک لایؤمنون حتّی یحکمّوک فیما شجربینهم ثمّ لایجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قضیت ویسلّموا تسلیماً» [النساء /64]؛ یعنی ای رسول من! به پروردگارت سوگند، ایمان این مردم ایمان نخواهد بود تا وقتی که دستور و حکم تو را نسبت به آنچه بین آنان روی می دهد بپذیرند و برای آنان گران نیاید و در همه چیز تسلیم حکم و فرمان تو باشند.

سپس فرمود: «بر شما باد به تسلیم [در مقابل حکم خدا و رسول او و جانشینان آن حضرت علیهم السلام].»

بنابراین اگر کسی از خدا و رسول و اولیای او اطاعت نکند، یااز شیطان اطاعت نموده و یا از زن و فرزند و یا خواسته نفس خود را برآورده است و همه اینها اطاعت از شیطان محسوب می شود و خداوند فرموده است: «ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لاتعبدوا الشیطان انّه لکم عدوّ مبین و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم و لقد اضلّ منکم جبّلاً کثیراً...».

توحید در عبادت و شرک در عبادت

توحید در عبادت این است که آنچه عبادت و پرستش محسوب می شود، و قصد قربت در آن شرط است مانند نماز و روزه و زکات و حج و عبادات دیگر، تنها برای انجام دستور خدا و تقرّب به ذات مقدّس او انجام گیرد و هیچ انگیزه دیگری در آن راه پیدا نکند وگرنه عبادت باطل خواهد بود و صاحب آن ریاکار و مشرک محسوب می شود.

خداوند در قرآن می فرماید: «و ما اُمروا إلاّ لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین...» [بیّنه /4]؛ یعنی مردم امر شده اند که عبادت را جز برای خدا انجام ندهند و با این عمل دین خود را خالص گردانند. و یا می فرماید: «فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربّه احداً»؛ یعنی، کسی که امید دارد رحمت الهی را دریابد، باید عمل صالح و نیکو انجام دهد و هرگز در عبادت خود شریکی برای خدا قرار ندهد و عبادت را تنها برای خدای خود انجام دهد. بنابراین شرک در عبادت، ریا و گناه بزرگی محسوب می شود.

ص :90

از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت شده که فرمود: «إنّ أخوف ما أخاف علیکم الشرک الأصغر قیل: و ما الشرک الأصغر؟ فقال صلی الله علیه وآله: الریاء یقول اللّه تعالی یوم القیامة اذا جازی العباد بأعمالهم: إذهبوا الی الذین کنتم تراؤن لهم فی الدنیا هل تجدون عندهم ثواب اعمالکم؟ [البحار، ج 69/266]؛ یعنی «خطرناک ترین چیزی که من برای شما هراس دارم شرک کوچک است.» گفته شد: شرک کوچک چیست؟ فرمود: «ریاکاری.» سپس فرمود: «هنگامی که خداوند در قیامت پاداش اعمال مردم را می دهد، به اهل ریا می فرماید: بروید نزد کسانی که در دنیا اعمال خود را به خاطر آنان انجام می دادید، ببینید پاداشی برای اعمال خود نزد آنان می یابید؟!»

تفکّر در ذات مقدّس الهی

از چیزهایی که فکر بشر در آن متحیّر می ماند و راهی برای درک آن ندارد، درک ذات مقدّس پروردگار است. که تنها از راه آثار و نشانه های قدرت و عجایب خلقت می توان به ذات مقدّس الهی پی برد. اگر کسی بخواهد حقیقت ذات مقدّس الهی را درک کند درمانده و گمراه می گردد. در روایتی نقل شده که معصوم علیه السلام می فرماید: «کلّما میّز تموه بأوها مکم فی أدقّ معاینه فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم»؛ یعنی «هرچه را شما با کمال دقت فکر کنید و خدای خود تصور کنید، مخلوقی همانند خودتان خواهد بود.

از این رو، در روایات از تفکر در ذات مقدّس الهی نهی شده و سفارش فراوان شده که

(1)

(2)

ص :91


1- التفکّر فی ذات اللّه تعالی قال اللّه سبحانه: «و إنّ إلی ربّک المنتهی) (نجم /43) و قال سبحانه: «لیس کمثله شی ء» و قال سبحانه: «ولم یکن له کفواً احد» و قال سبحانه: و لیس کمثله شی ء.
2- الکافی عن أبی بصیر قال: قال أبوجعفرعلیه السلام تکلّموا فی خلق اللّه و لاتتکلّموا فی اللّه فإنّ الکلام فی اللّه لایزداد صاحبه إلاّ تحیّراً. (الکافی ج 1/92) و فیه عن سلیمان بن خالد قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: إنّ اللّه عزّوجلّ یقول: «و إنّ إلی ربّک المنتهی» فإذا إنتهی الکلام إلی اللّه فأمسکوا. (المصدر)

به عجایب صنع او که در همه چیز و در همه جا موجود است فکر کنید. البته نشانه های ذات مقدّس او در هیچ چیزی روشن تر از خلقت خود انسان نیست. و اگر انسان در وجود خود مطالعه و دقت کند خدای خود را به چشم دل و تصدیق عقل خود خواهد دید و به وجود او یقین خواهد نمود، همان گونه که به وجود روح در بدن خودیقین پیدا می کند؛ با آن که روح در جای معیّنی از بدن نیست و هیچ جایی از آن نیز خالی از روح نیست و الا انسان زنده نخواهد ماند.

بشر در هر چیزی می تواند بیندیشد و از اندیشه خود چیزی به دست آورد جز ذات مقدّس الهی که راهی برای اندیشه در آن ندارد؛ همان گونه که خداوند در قرآن فرموده است:، «و إنّ إلی ربّک المنتهی» و «لیس کمثله شی» و «لم یکن له کفواً احد».

امام صادق علیه السلام می فرماید: «در مخلوقات خداوند، در هرچه می خواهید فکر کنید و سخن بگویید، لکن در باره ی ذات مقدّس الهی سخن نگویید که جز تحیر و درماندگی چیزی به دست نمی آورید.» در سخن دیگری به سلیمان بن خالد فرمود: «خداوند فرموده است: «و إنّ إلی ربّک المنتهی»، پس شما باید بدانید که چون سخن به ذات مقدّس الهی رسید توقف کنید و چیزی نگویید. [چرا که راهی برای فهم آن ندارید].»

محمّدبن مسلم می گوید: امام باقرعلیه السلام به من فرمود: «از فکر کردن نسبت به ذات مقدّس الهی بپرهیزید، لکن اگر می خواهید به عظمت پروردگارتان بنگرید به عظمت مخلوقات او بنگرید [و در آثار خلقت و صنع او فکر کنید تا به عظمت و قدرت و علم و حکمت او آگاه شوید].»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «یکی از یهودیان به نام سبحت نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و

(1)

(2)

ص :92


1- و فیه عن محمّدبن مسلم عن أبی جعفرعلیه السلام قال: إیّاکم و التفکّر فی اللّه ولکن أذا أردتم أن تنظروا إلی عظمته فانظروا إلی عظیم خلقه. (المصدر ص 93)
2- و فیه عن عبدالأعلی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ یهودّیاً یقال له: سَبْحَت جاء إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال: یا رسول اللّه! جئت أسألک عن ربّک فإن أنت أجتبنی عمّا أسألک عنه و إلاّ

گفت: من آمده ام در باره خدای تو از تو سوال کنم، اگر پاسخ مرا می دهی سؤال کنم و اگر نمی دهی می روم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: از هرچه می خواهی سؤال کن. مرد یهودی کفت: پروردگار تو کجاست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: او در همه جا حاضر است و در هیچ مکان معین و محدودی متجسم نیست. مرد یهودی گفت: پس او چگونه است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: من چگونه پروردگار خود را به چگونگی و کیفیت توصیف کنم، در حالی که کیفیت و چگونگی، مخلوق اوست و خداوند به صفات مخلوق خود توصیف نمی شود؟ مرد یهودی گفت: پس از کجا باید دانست که تو پیامبر او هستی؟» امام صادق صلی الله علیه وآله می فرماید:

«چون مرد یهودی این سخن را گفت هر سنگ و کلوخی که در اطراف او بود به زبان درآمد و با زبان عربی فصیح گفت: ای سبحت! او رسول خداست! [این شهادت و گواهی به قدری شگفت آور بود که] سبحت گفت: من تاکنون معجزه ای روشن تر از این ندیده بودم. سپس گفت: أشهد أن لا إله ألاّ اللّه و انّک رسول اللّه.» و مسلمان شد.

عاصم بن حمید می گوید: شخصی از حضرت زین العابدین علیه السلام در باره توحید سؤال نمود. پس حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود: «خداوند چون می دانست که در آخر الزمان مردمی می آیند که اهل تحقیق و تعمّق هستند [و در اثر آن گرفتار شبهه و اشکال می شوند] برای روشن شدن مساله توحید سوره «قل هواللّه أحد» و آیاتی از سوره حدید را تا «علیم

رجعت قال صلی الله علیه وآله: سل عمّا شئت: قال:

(1)

(2)

ص :93


1- أین ربّک؟ قال: هو فی کلّ مکان ولیس فی شی ءٍ من المکان المحدود (المعیّن و المحدود بالحدود) قال: و کیف هو؟ قال: و کیف أصف ربّی بالکیف و الکیف مخلوق و اللّه لایوصف بخلقه، قال: فمن این یعلم أنّک نبیّ اللّه؟ قال (یعنی أبوعبداللّه علیه السلام) فما بقی حوله صلی الله علیه وآله حجر و لاغیر ذلک إلاّ تکلّم بلسان عربیّ مبین: یا سبحت إنّه رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال سبحت: ما رأیت کالیوم أمراً أبین من هذا ثمّ قال: أشهد أنّ لا إله إلاّ اللّه و أنّک رسول اللّه. (المصدر ص 94)
2- و فیه عن عاصم بن حمید قال: سئل علّی بن الحسین علیهما السلام عن التوحید فقال: إنّ اللّه عزّوجلّ علم أنّه یکون فی آخر الزمان أقوام متعمّقون فأنزل اللّه تعالی: «قل هواللّه أحد، و الآیات من سورة الحدید إلی قوله: «و هو علیم بذات الصدور» فمن رام و راء ذلک فقد هلک. (المصدر ص 91)

بذات الصدور» نازل نمود. پس هرکس در مساله توحید و خداشناسی بیش از این تعمّق کند خود را هلاک نموده است.»

عبدالعزیز مهتدی می گوید: از امام هشتم حضرت رضاعلیه السلام در باره توحید سؤال نمودم. حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «هرکس سوره قل هواللّه احد را بخواند و به معنای آن ایمان داشته باشد به خداوند معرفت پیدا نموده و توحید او صحیح خواهد بود.» گفتم: چگونه قرائت کند؟ فرمود: «چنانکه مردم قرائت می کنند.» سپس اضافه نمود و فرمود: «پس از آن بگوید: «کذلک اللّه ربّی.»

مرحوم صدوق در کتاب هدایه می گوید: به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: از چه راهی به خدای خود معرفت پیدا نمودی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «از همان راهی که خداوند مرا به آن آگاه نمود.» گفته شد: چگونه خداوند خود را به تو معرفی نمود؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «هیچ صورت و شکلی شبیه او نیست و او با چشم و گوش و دیگر حواس درک نمی شود و هرگز شباهتی به مردم ندارد. سپس فرمود: او اگرچه سنخیتی با آنان ندارد به آنان نزدیک است [و بر آنان احاطه دارد] و در حالی که به آنان نزدیک است [و بر آنان احاطه دارد] سخنیّتی با آنان ندارد. او فوق هرچیزی است و چیزی فوق او نیست. او مقدم بر هر چیزی است و چیزی بر او مقدم نیست. علم اوبه همه چیز احاطه دارد؛ و او داخل در هر چیزی است، نه مانند داخل بودن اجسام در یکدیگر؛ و خارج از هر چیزی است، نه مانند جسمی که از جسم دیگری خارج است. او

(1)

(2)

ص :94


1- و فین عن عبدالعزیز بن المهتدی قال: سألت الرضاعلیه السلام عن التوحید فقال: کلّ من قرأ قل هواللّه أحد و آمن بها فقد عرف التوحید قلت: کیف یقرؤها؟ قال: «کما یقرؤها الناس» و زاد فیه: کذلک اللّه ربّی [کذلک اللّه ربّی]. (المصدر)
2- و فیه الهدایة للصدوق علیه السلام: سئل أمیرالمؤمنین علیه السلام: بم عرفت ربّک فقال علیه السلام: بما عرّفنی نفسه قیل: و کیف عرّفک نفسه؟ فقال علیه السلام: لاتشبهه صورة، و لایحسّ بالحواش، و لایقاس بالناس، قریب فی بعده، بعید فی قربه، فوق کلّ شی ءٍ و لایقال شی ء فوقه، أمام کلّ شی ءٍ و لایقال له أمام، داخل فی الأشیاء لاکشی ءٍ فی شی ءٍ داخل، و خارج من الأشیاء لاکشی ءٍ من شی ءٍ خارج، سبحان من هو هکذا و لاهکذا غیره، و لکلّ شی ءٍ مبتدء (الهدایة ص 15)

از هر عیبی منزه است. او پروردگاری این چنین است و هیچ کس جز او چنین نیست.» [یعنی او مثل و مانندی ندارد].

ریا

اشاره

یکی از گناهان خطرناک این است که انسان عبادت خدا را برای خشنودی مخلوق او انجام دهد و یا هدف او از عبادت، هم خدا و هم خلق خدا باشد خواه عبادت او مانند نماز و روزه و حج و زکات واجب باشد و یا مانند صدقه و احسان به مردم و صله رحم و احترام به والدین و استاد و بزرگ تر مستحب باشد. در هر صورت، عبادت اگر خالصاً برای خدا نباشد ریا محسوب می شود و عمل ریاکار شرک و باطل و ضایع است و نفس ریا نیز یک عمل حرام است و در آیه آخر سوره کهف خداوند آن را شرک نامیده است.

خداوند در سوره منافقین ریاکاری را از صفات منافقین شمرده و در چند آیه ریاکار را مومن به خدا و قیامت ندانسته است.

در سوره بقره می فرماید: «ای اهل ایمان! صدقات خود را به وسیله منت نهادن و اذیت به فقیر باطل نکنید و مانند کسی نباشید که مال خود را برای خشنودی مردم انفاق می کند و به خدا و قیامت ایمان ندارد.»

(1)

ص :95


1- حرمة الریاء قال اللّه تبارک و تعالی: یا أیّها ألّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لایؤمن بالله و الیوم الآخر». (البقره /267) و قال سبحانه: وألّذین ینفقون أموالهم رئاء الناس و لایؤمنون باللّه و الیوم الاخر (النساء /43) و قال سبحانه: «انّ المنافقین یخادعون اللّه... یراؤن الناس» (النساء /142)

و در سوره ماعون می فرماید: «وای بر ضایع کنندگان نماز و ریاکاران و کسانی که از ماعون (عاریه دادن) خودداری می کنند.» کلمه «ویل» در این سوره یا نوعی از عذاب های سخت دوزخ است و یا به معنای وای و اعلان خطر می باشد. در هر صورت، از آیات فوق حرمت ریاکاری ظاهر و روشن است و نیاز به نهی صریح ندارد؛ چنان که بعضی دلالت آیات فوق را برای حرمت ریا کافی ندانسته و گفته اند تنها از آیه آخر سوره کهف می توان استفاده حرمت نمود، در حالی که آیات فوق در دلالت بر حرمت ریا صریح تر و قوی تر به نظر می رسد.

آری، آیه آخر سوره کهف «فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربّه أحداً» و آیه چهارم سوره مبارکه حمد «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» نیز دلالت بر حرمت ریا دارند.

سمعه

ص :96

ص :97

کیفر ریا در سخنان معصومین علیهم السلام

امام صادق علیه السلام در مورد ریاکار می فرماید: «خداوند به ریاکار فرموده است: من خوب شریکی هستم. کسی که عملی را برای من و برای غیر من انجام دهد من سهم خود را به شریکی که او برای من قرار داده وا می گذارم [پس او باید مزد خود را از آن شریک بگیرد].»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال شد: در قیامت نجات به چه چیز خواهد بود؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «نجات به این است که با خدای خود خدعه و نیرنگ نداشته باشید وگرنه او نیز با شما خدعه خواهد نمود و شما را از ایمان محروم خواهد کرد. البته کسی که با خدای خود خدعه می کند، در حقیقت با خود خدعه نموده اما نمی داند.» پس شخصی عرض کرد: چگونه می توان با خداوند خدعه نمود؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خدعه نمودن با خداوند این است که کسی دستور خدا را انجام دهد

ص :98

ولی نیّت او غیر خدا باشد.» سپس فرمود: «از خدا بترسید و از ریاکاری پرهیز نمایید که آن شرک به خداوند است و ریاکار را در قیامت کافر و فاجر و غادر و خاسر می شناسند و به او می گویند:

ای زیانکار! عمل تو از بین رفت و پاداش تو باطل شد و امروز بهره ای نخواهی داشت. پس پاداش خود را از کسی طلب کن که برای او کار می کردی!» از روایات ظاهر می شود که واجبات توصلی و کارهای عادی زندگی نینز گرچه مشروط به اخلاص نیست، لکن ریا در آنها نیز حرام است و اگر برای خدا انجام گیرد پاداش عبادت خواهد داشت.

مؤلّف گوید: چون در بحث شرک این موضوع به طور مشروح بیان شده به همین اندازه اکتفا می شود.

نفاق و منافقین

اشاره

تردیدی نیست که نفاق و دورویی از گناهان بزرگ بلکه بزرگ ترین گناه محسوب می شود.

خداوند در قرآن می فرماید: «منافقان با خدای خود خدعه و مکر می کنند و خداوند نیز با آنان خدعه خواهد نمود. آنان از عبادت خدا کراهت دارند و با کسالت و خستگی نماز می خوانند و با مردم و یا کاری می کنند و جز اندکی، خدای خود را یاد نمی کنند.» و یا می فرماید: «منافقین در پایین ترین طبقات دوزخ قرار خواهند گرفت و پناهی نخواهند داشت.»

(1)

(2)

ص :99


1- النفاق و المنافقین قال اللّه سبحانه: «إنّ المنافقین یخادعون اللّه و هو خادعهم و إذا قاموا إلی الصلاة قاموا کسالا یراؤن الناس و لایذکرون اللّه إلاّ قلیلاً» (نساء /142)
2- و قال سبحانه: «إنّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النّار و لن تجدلهم نصیراً.» (المصدر /145) و قال سبحانه: «وعداللّه المنافقین و المنافقات و الکفّار نار جهنّم خالدین فیها هی حسبهم و لعنهم اللّه و لهم عذاب مقیم.» (توبة /68)

و یا می فرماید: «خداوند به منافقین و کفّار وعده دوزخ داده و آنان برای همیشه در آن معذّب خواهند بود. خداوند آنان را لعنت نموده و عذاب پایداری در دوزخ خواهند داشت و دوزخ برای آنان کافی است.»

و یا می فرماید: «منافقین و منافقات[ یعنی مردها و زن های منافق] از یکدیگر نشات گرفته اند. آنان [به جای امر به معروف و نهی از منکر] امر به منکر و نهی از معروف می کنند و در انفاق و دستگیری از فقرا دست هایشان بسته است و خدا را فراموش نموده اند و خدا نیز آنان را فراموش نموده است آنان فاسقان واقعی هستند.»

منافقین صدر اسلام

مؤلّف گوید: آنچه گفته شد ترجمه بخشی از آیات قرآن در باره نفاق و منافقین بود که حرمت نفاق از آنها مشهود و روشن می گردد و تردیدی در این زمینه باقی نمی گذارد.

روایات و سخنان معصومین علیه السلام نیز در حرمت نفاق و مذمت از

(1)

(2)

(3)

ص :100


1- و قال سبحانه: المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم نسوا اللّه فنسیهم إنّ المنافقین هم الفاسقون.» (توبه /67)
2- أقول: لاشک أنّ المنافقین کانوا من أصحاب رسول اللّه صلی الله علیه وآله و قد ذّمهم اللّه و لعنهم و أعدّلهم فی الدرک الأسفل من النّار عذاباً مقیماً و لم تجدلهم نصیراً و هم فیها خالدون، و المراد منهم من کان بظاهره مسلماً و لکن أبطن فی قلبه الکفر و العداوة و هذا أمر ظاهر لاریب فیه ولکن أهل السنّة و الجماعة یقولون: إنّ أصحاب النبیّ صلی الله علیه وآله کلّهم عدول و مؤمنون و لایقولون هذا إلاّلتصحیح إیمان شیوخهم و من سمّوهم خلفاء النبیّ صلی الله علیه وآله و غیرهم من أضرابهم مثل معاویة و غیره من اعداء النبیّ صلی الله علیه وآله کخالدین الولید و امثاله و حینئذٍ لایبقی مصداق للنفاق و المنافقین!! و إلیک بعض مایشیرإلی نفاق بعض أصحاب النبیّ صلی الله علیه وآله و عداوتهم له و کفرهم باللّه و برسوله صلی الله علیه وآله.
3- قال النبیّ صلی الله علیه وآله فی حجّة الوداع إتماماً للحجّة و إکمالاً للدین و تبلیغاً للرسالة... معاشرالناس إنّی أنذرکم أنی رسول اللّه إلیکم قد خلت من قبلی الرسل أفان متّ او قتلت إنقلبتم علی أعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّ اللّه شیئاً و سیجزی اللّه الشاکرین

منافق بسیار روشن است و نیازی به توضیح ندار. با این وجود، عده ای از اهل تسنّن چنان که نگارنده نیز با آنان برخورد نموده است- می گویند: اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله به طور کلی عادل بوده اند. آنان افرادی مانند معاویه و عمروبن عاص و خالدبن ولید و امثال آنان را نیز به دلیل این که از صحابه بوده اند عادل می دانند. اگر چنین باشد، این سوال مطرح می شود که اگر همه صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله عادل بوده اند، جایگاه منافقین کجاست؟

آیا در زمان پیامبر خداصلی الله علیه وآله منافقی وجود نداشته و یا نفاق با عدالت منافات ندارد و منافق نیز عادل است؟ روشن است که هیچ کدام از این دو مسأله قابل قبول نیست و این سخن اهل تسنن فقط برای تصحیح عمل خلفای غاصب و تنزیه آنان از نفاق و کرده های زشت و ناپسند آنان بیان شده است. اهل تسنن یا باید معنای عدالت را توسعه دهند و آن را از معنای واقعی خود خارج نمایند تا شامل شیوخ منافق آنان نیز بشود و یا شرطیت آن را برای پیامبران و اوصیای

(1)

(2)

ص :101


1- ألا و إن علیّاًعلیه السلام الموصوف بالصبر و الشکرثمّ من بعده ولدی من صلبه. معاشر الناس لاتمنّوا علی اللّه تعالی إسلامکم فیسخط علیکم و یصیبکم بعذاب من عنده إنّه لبالمرصاد. معاشر الناس سیکون من بعدی أئمّة یدعون إلی النّار و یوم القیامة لاینصرون. معاشر الناس إنّ اللّه و أنا بریئان منهم.
2- معاشر الناس إنّهم و أشیاعهم و أتباعهم و أنصارهم فی الدرک الأسفل من النّار لبئس مثوی المتکبّرین. ألا إنّهم أصحاب الصحیفة فلینظر احدکم فی صحیفته. قال الباقرعلیه السلام فذهب علی الناس - إلاّ شرذمة منهم - أمر الصحیفة (ای خفی علیهم و لم یدروا ما الصحیفة و ما فیها؟) معاشر الناس إنّی أدعها (یعنی الخلافة و الإمامة) أمانةً و وراثةً فی عقبی إلی یوم القیامة و قد بّلغت ما أمرت بتبلیغه حجّة علی کلّ حاضر و غائبٍ و علی کلّ أحدممّن شهد أولم یشهد ولد أولم یولد فلیبلغ الحاضر الغائب و الوالد الولد إلی یوم القیامة و سیجعلونها مُلکاً إغتصاباً ألا لعن اللّه الغاصبین و المغتصبین و عندها سنفرغ لکم أیّها الثقلان و یرسل علیکما شواظ من نار ونحاس فلا تنتصران. الحدیث (الإحتجاج ج 1/68) و للخطبة مصادر کثیرة و مسانید متواترة ذکرنا ها فی کتابنا«مژده های رحمت در قرآن»

آنان لازم ندانند و پیامبران خدا را متهم به عمل خلاف و گناه به کنند ؛ همان گونه که از قدیم چنین کرده اند.

معنای عدالت و نفاق و مؤمن و منافق بر کسی پوشیده نیست، همان طور که زشتی تهمت و افترا به ساخت مقدّس پیامبران و اوصیای آنان علیه السلام نیز روشن و آشکار است

(1)

ص :102


1- أقول: أوضح صلی الله علیه وآله فی هذه الخطبة کل شی ءٍ من أمرالخلافة و الإمامة و بیّن فیها بیاناً شافیاً لم یبیّن مثله فی غیر هذا الموقف و أتّم الحّجة فیها إلی یوم القیامة و أوضح فیها ایضاً المنافق من هذه الأمّة من غیره، و من نظر إلی هذه الخطبة المتواترة و خلع لباس التعصب و القومیّة عن فکره و عقله یعلم أنّ ما وقع بعد وفاة النبیّ صلی الله علیه وآله من إغتصاب حقّ أهل البیت علیهم السلام و جعل الإمامة الإلهیّة الحکومة الإستبدادیة- هوالذی أخبر به النبیّ صلی الله علیه وآله قبل وفاتة لایزید و لاینقص و هذا من معجزاته صلی الله علیه وآله. و الخطبة فی کتاب الغدیر ج 1/216 و فی تفسیرالصافی ج 2/62 فی تفسیر آیة «یا ایها الرسول بلّغ...» و إلیک أسامی رؤوس المنافقین الاوّلین ألّذین أسّسوا بنفاقهم الخلاف و أضاعوا الحقّ و أحیوا الباطل و قلّدوا أمورالمسلمین علی أعناق المنافقین و خلعوها عن صاحبه الذی أوصی له النبیّ صلی الله علیه وآله و أبان فضله عن اللّه سبحانه علی رؤوس الاشهاد للعالمین لیهلک من هلک عن بیّنةٍ و یحیی من حیّ عن بیّنة و بالجمله فرؤس المنافقین الأوّلین علی ما فی عدّه من المصادر کالإحتجاج و کتاب سلیم و غیرهما هم: أصحاب الصحیفة و أصحاب العقبة و أصحاب الشوری فی السقیفة و هم: 1- أبوبکر 2- عمر 3- أبوعبیدة الجراّح 4- معاذبن جبل 5- سالم مولا أبی حذیفة 6- عثمان 7- عبدالرحمان بن عوف 8- سعدبن أبی وقّاص 9- طلحه 10- زبیر 11- معاویة بن أبی اسفیان 12- عمروبن العاص. (کتاب سلیم ص 272) و هولاء، الجمع المشترک من أصحاب السقیفة و العقبة و الصحیفة إلاّ أنّ أصحاب العقبة بأنفسهم أربعة عشر رجلاً او خمسة عشر رجلاً و هم علی ما فی الخصال: ألّذین نفروا برسول اللّه ناقته فی منصرفه من تبوک و أسمائهم بالإشارة و الصراحة هذه: 1- أبوالشرور (ابوبکر) 2- أبوالدواهی (عمر) 3- أبوالمعازف (معاویه) 4- أبوه 5- طلحه 6- سعدبن أبی وّقاص 7- أبوعبیدة 8- أبوالأعور 9- المغیرة 10- سالم مولا أبی حذیفة 11- خالدبن الولید 12- عمروبن العاص 13- أبوموسی الاشعری 14- عبدالرحمان بن عوف، و هم ألّذین أنزل اللّه عزّوجّل فیهم: «و همّوا بمالم ینالوا.» (توبة /74) (الخصال /499 البحار ج 21/223)

واحدی نمی تواند در این که پیامبر و امام علیه السلام باید عادل و صادق و پاک و بهترین مردم باشند تردید کند و همچنین آشکار است که اگر کوچکترین خطایی در عمل و روحیات آنان دیده شود کسی سخن آنها را نمی پذیرد و به همین منظور خداوند آنان را برگزیدگان خود معرفی نموده و از هر خطایی مصون داشته است.

آری سخن در باره مصداق منافق باقی خواهد ماند و چه نیکوست که از سخنان شخص پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم، که مورد قبول همه طوایف و مذاهب مسلمین است و کسی قدرت انکار آن را ندارد، استفاده شود و مصادیق منافقین از بیان ایشان آشکار گردد. [خطبه رسول خداصلی الله علیه وآله در غدیر خم در آخر کتاب مژده های رحمت در قرآن بیان گردیده مراجعه شود.]

کتمان حق امیرالمؤمنین علیه السلام

در مباحث گذشته، بخشی از سخنان معصومین علیهم السلام، در باره کتمان شهادت بیان

(1)

(2)

ص :103


1- قال فی الکشاف فی تفسیر الآیة (و همّوا بمالم ینالوا): تواثق خمسة عشرمنهم علی أن یدفعوه صلی الله علیه وآله عن راحلته إلی الوادی إذا تسنّم العقبة باللیل. الحدیث (الکشاف ج 2/203 الطرائف ص 389 الخصال ص 499) و هؤلاء رؤس المنافقین الأوّلین و من بعدهم أیضاً أناس مردوا علی النفاق لایحصیهم إلاّ اللّه و الراسخون فی العلم. و قد ذکرنا تفصیل بعض ذلک فی کتاب «میران الحق» و کتاب «أسوة النساء» فلیراجع الطالب و علیک بمطالعه خطبة الغدیر فانّ «کل الصید فی جوف الفر» و ذکرنا خطبة الغدیر فی آخر کتاب «البشارات القرآنیّة» مع ترجمتها فلیراجع الطالب.
2- کتمان حقّ امیرالمؤمنین علیه السلام الإرشاد... عن طلحة بن عمیر قال: نشد علیّ علیه السلام عدّة من أصحاب النبیّ صلی الله علیه وآله فی قوله لعلیّ علیهما السلام: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» فشهد إثناعشر رجلاً من الأنصار و أنس بن مالک فی القوم و لم یشهد فقال له أمیرالمؤمنین علیه السلام: یا انس قال: لبیّک، قال: ما یمنعک أن تشهد و قد سمعت ما سمعوا؟ فقال: یا أمیرالمؤمنین، کبرت و نسیت، فقال أمیرالمومنین علیه السلام: أللّهمّ ان کان کاذباً فاضربه ببیاضٍ - او بوضح - لاتواریه العمامة.

خواهد شد. از این رو، آنها را تکرار نمی کنیم، ولی در این جا بعضی از نمونه های کتمان حق را در باره ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام یادآور می شویم شکی نیست که کتمان کنندگان حق امیرالمؤمنین علیه السلام خود را از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، بلکه از ایمان به خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله محروم نمودند و با نفرین آن حضرت به کوری و یا پیسی در دنیا [و کیفر آخرت ]مبتلا شدند.

شیخ مفید، در کتاب ارشاد، از طلحة بن عمیر نقل کرده که گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام به عده ای از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله سوگند داد و فرمود: «هر کدام از شما از رسول خداصلی الله علیه وآله جمله «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» را در باره من شنیده است، بیاید و گواهی بدهد.» پس دوازده نفر از انصار گواهی دادند و انس بن مالک گواهی نداد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: «ای انس! برای چه گواهی ندادی، در حالی که تو نیز همانند آنان این جمله را از پیامبر خداصلی الله علیه وآله شنیده بودی؟» انس گفت: یا امیرالمؤمنین! من پیر شده ام و فراموش نموده ام. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «خدایا، اگر دروغ می گوید او را به پیسی مبتلا کن که به وسیله عمامه پوشیده نشود.»

طلحه بن عمیر می گوید: به خدا سوگند، من بعد از دعای امیرالمؤمنین علیه السلام انس را دیدم که پیسی صورت و سر او را گرفته بود.»

و در همان کتاب، از زیدبن ارقم نقل شده که گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد مردم را سوگند داد و فرمود: «هر کسی از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیده که فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه...»، برخیزد و گواهی دهد.» پس دوازده نفر از بدریون یعنی کسانی که در جنگ بدر شرکت کرده بودند برخاستند؛ شش نفر از طرف راست و شش نفر از طرف چپ، و گواهی دادند. زیدبن ارقم می گوید: من نیز این سخن را از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیده بودم ولی کتمان نمودم و بعد از آن نابینا شدم.

(1)

ص :104


1- و فیه... عن زیدبن ارقم قال: نشد علیّ علیه السلام الناس فی المسجد فقال: أنشد اللّه رجلاً سمع النبیّ صلی الله علیه وآله یقول: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» فقام إثنا عشر بدّریاً ستّة من الجانب الأیمین و ستّة من الجانب الأیسر فشهدوا بذلک قال زیدبن أرقم: و کنت أنا فیمن سمع ذلک فکتمته فذهب بصری. و کان ینتدم علی ما فاته من الشهادة و یستغفر. (المصدر ص 352 شرح ابن ابی الحدید ج 4/74)

صاحب کتاب ارشاد می گوید: زیدبن ارقم، پس از آن، از کتمان شهادت خود پشیمان بود و استغفار می نمود.

در همان کتاب، از عثمان بن سعید و عبداللّه بن حارث، از عبداللّه بن بکیر از حکیم بن جبیر نقل شده که گویند: امیرالمؤمنین علیه السلام بالای منبر فرمود: «من بنده خدا و برادر رسول خداصلی الله علیه وآله و وارث او و همسر فاطمه، سرور زنان عالم هستم. من سیّد اوصیا و آخرین جانشین پیامبران خدایم. چنین چیزی را احدی ادعا نخواهد کرد جز آن که خداوند او را به بلایی گرفتار خواهد نمود.»

پس مردی به آن حضرت گفت: هر کسی می تواند چنین ادعایی بکند و بگوید: من بنده خدا و برادر رسول او هستم. و چون چنین گفت، از جای خود حرکت نکرد جز این که جن زده و دیوانه شد و پای او را گرفتند و کشیدند و از مسجد خارج نمودند. پس ما به خویشان او گفتیم: آیا او قبلا چنین حالتی داشت؟ آنان گفتند: خدا داند که چنین حالتی نداشت.

مؤلّف گوید: مناسب این سخنان روایتی است که در تفسیر آیه «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع من اللّه ذی المعارج» و آیه «اللّهم ان کان هذا هو الحقّ من عندک فأمطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم» آمده و ما در کتاب آیات الفضائل روایات مربوط به تفسیر این آیات را ذکر نموده ایم. مراجعه شود.

(1)

(2)

(3)

ص :105


1- و فیه عن عبداللّه بن الحارث و عثمان بن سعید، عن عبداللّه بن بکیر عن حکیم بن جبیر قالوا: شهدنا علیّاًعلیه السلام علی المنبر یقول: «أنا عبداللّه و أخی رسول اللّه، ورثت نبیّ الرحمة و نکحت سیّدة نساء أهل الجنّة، و أنا سیّد الوصیّین، و آخر أوصیاء النبیّین، لایدعی ذلک غیری إلاّ أصابه اللّه بسوءٍ.»
2- فقال رجل: «من لایحسن أن یقول هذا؟ أنا عبداللّه و أخو رسول اللّه فلم یبرح مکانه حتّی تخبّطه الشیطان، فجرّ برجله إلی باب المسجد، فسألنا قومه عنه فقلنا: هل تعرفون به عرضاً قبل هذا؟ قالوا: أللّهمّ لا. (المصدر ص 353)
3- و یناسب هذا ما ورد فی تفسیر قوله تعالی: «سأل سائل بعذابٍ واقع للکافرین لیس له دافع من اللّه ذی المعارج. (سورة المعارج) و قوله تعالی: «أللّهمّ إن کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجارة من السماء او إئتنا بعذاب» الآیات و قد ذکرناها فی کتابنا «آیات الفضائل» فلیراجع الطالب.

انکار نشانه های پروردگار

اشاره

علت کفر و انکار آیات خدا را می توان در چندچیز جستجو نمود:

1- گناه زیاد و غفلت از توبه.

گناه پیاپی نقطه های تاریکی را در صفحه دل ایجاد می کند تا این که نور باطن و روشنایی قلب مبدل به تاریکی می شود و در اثر توبه نکردن، عاقبت به کفر و انکار آیات الهی منتهی می گردد. چنین معنایی در روایات و آیات قرآنی به روشنی دیده می شود.

خداوند در سوره روم سرانجام کار اهل گناه را تکذیب و استهزاء به آیات الهی دانسته است؛ همان گونه که عاقبت نیک را برای متقین و پرهیزگاران قرار داده و می فرماید: «و العاقبة للمتقین».

2- بغی و ظلم.

ظلم و تجاوز به حق مردم سبب اختلاف و انحراف از حق خواهد شد. خداوند در سوره آل عمران می فرماید: «دین [حق] نزد خداوند اسلام است و اختلاف اهل کتاب - بعد از روشن شدن آیات الهی برای آنان - به علت ظلم و تجاوز به حق دیگران است و هرکس به آیات خداوند کافر شود [باید بداند که ]خداوند به سرعت او را محاسبه [و عقاب] خواهد نمود.»

(1)

ص :106


1- الکفر و الجحود بآیات اللّه قال اللّه سبحانه: ثمّ کان عاقبة ألّذین أساؤا السوأی أن کذّبوا بایات اللّه وکانوا بها یستهزؤن» (الروم /10) و قال سبحانه: «ویل یومئذٍ للمکذّبین» (المرسلات /15) و قال سبحانه: «إنّ الدّین عنداللّه الإسلام و ما اختلف ألّذین أوتوا الکتاب إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم و من یکفر بآیات اللّه فإنّ اللّه سریع الحساب. (آل عمران/19)

3- هم نشینی و موافقت با منحرفین و کافران.

خداوند در سوره نساء و در سوره انعام از نشستن و موافقت با کافران و کسانی که آیات الهی را به مسخره می گیرند نهی نموده و می فرماید: «اذا سمعتم آیات اللّه یکفربها...» و می فرماید: «و اذا رأیت الذین یخوصون فی آیاتنا...» و «فلا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین» و می فرماید: «لکم دینکم ولی دین» یعنی با کسانی آیات خدا و مقدسات دین را به مسخره می گیرند ننشین.

4- تعصّب و تکبّر.

فراوان دیده شده که عده ای در اثر تعصّب و تکبّر، از قبول حق و ایمان به خدا و قیامت امتناع ورزیده و کافر شده اند. برای مثال عده ای در صدر اسلام از قبول و پذیرش مقام امامت امیرالمؤمنین علیه السلام امتناع نمودند و کافر شدند و عذاب الهی بر آنان نازل گردید. رسول خداصلی الله علیه وآله چون علی علیه السلام را از طرف خداوند جانشین و خلیفه خود معرفی نمود، شخصی به نام نعمان بن حرث گفت: «خدایا، اگر امامت علی حق است سنگی از آسمان بر سرما فرود آور.» پس ناگهان سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد و هلاک گردید و این در اثر تعصب و کبر او بود که نمی توانست امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند.

5- افترا و دروغ بستن به اولیای خداوند.

خداوند در سوره نحل می فرماید: «إنّما یفتری الکذب الذین لایؤمنون»؛ یعنی افرادی

که ایمان به خداوند ندارند به خدا و اولیای او دروغ می بندند. به راستی، چنین افرادی دروغگو می باشند.

در کتاب کافی، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که آن حضرت به مردی از اهل شام فرمود: «ای برادر شامی! به سخن ما گوش فرا ده و بر ما دروغ مبند. همانا کسی که بر ما دروغ ببندد بر رسول خداصلی الله علیه وآله دروغ بسته است و کسی که بر رسول خداصلی الله علیه وآله دروغ ببندد بر خدا دروغ بسته و کسی که بر خدا دروغ ببندد خداوند او را عذاب خواهد نمود.»

(1)

(2)

ص :107


1- أقول: ظاهر الآیة کفر أهل الکتاب ومن إبتعی غیرالإسلام دیناً. و قال سبحانه: «و قد نزّل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم آیات اللّه یکفربها و یستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره إنّکم إذاً مثلهم.» (النساء /139)
2- و قال سبحانه: «و إذا رأیت ألّذین یخوضون فی آیاتنا فأعرض عنهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره» (الأنعام /68)

کفر و انکار حق

امام صادق علیه السلام فرمود:

کفر در کتاب خدا پنج قسم است:

(1)

(2)

(3)

ص :108


1- و قال سبحانه: «و إمّا ینسیّنک الشیطان فلاتقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین (المصدر) و قال سبحانه: «قل یا أیّها الکافرون لا أعبد ما تعبدون... (سورة الکافرون) و قال سبحانه: «و إذ قالوا أللّهمّ إن کان هذا هو الحقّ من عندک فأمطرعلینا حجارة من السماء أوئتنا بعذاب ألیم. (الانفال /32) و قال سبحانه: «سئل سائل بعذاب واقع...» (سوره معارج)
2- الکافی... عن الباقرعلیه السلام إنّه قال لرجل من أهل الشام... یا أخا أهل الشام إسمع حدیثنا و لاتکذب علینا فإنّه من کذب علینا فی شی ء فقد کذب علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله و من کذب علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقد کذب علی اللّه ومن کذب علی اللّه عذّبه اللّه عزّوجّل. الحدیث (الکافی ج 4/187)
3- أقسام الکفر فی مقالة الصادق علیه السلام الکافی... عن أبی عمرو الزبیری عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قلت له: أخبرنی عن وجوه الکفر فی کتاب اللّه عزّوجّل قال: الکفر فی کتاب اللّه علی خمسة أوجه: فمنها کفر الجحود و الجحود علی وجهین، و الکفر بترک ما أمراللّه، و کفر البرائة، و کفر النعم فأمّا کفر الجحود فهو الجحود بالربوبیّة و هو قول من یقول: لاربّ و لاجنّة و لانار و هو قول صنفین من الزنادقة یقال لهم: الدهریّة و هم ألّذین یقولون: «و ما یهلکنا إلاّ الدهر» (الجاثیه/23)

1- کفر جحود، به معنای انکار ذات مقدّس الهی و بهشت و دوزخ که دهریه و مادیین بر آنند و می گویند: طبیعت [ما را آورده و] ما را از بین می برد و این اعتقادی است که آنها بدون تحقیق و بررسی به آن گراییده و گمان کرده اند که آیین حق همان است و خداوند در قرآن در باره آنان می فرماید: «آنان که کافر شدند تو آنان را انذار کنی و یا انذار نکنی به خدای خود ایمان نخواهند آورد.»

2- کفر جحود، به معنای انکار دین [و یا انکار اسلام و نبوت پیامبرصلی الله علیه وآله] با علم به حقانیت آن از روی ظلم و سرگشی این نوع کفر مربوط به اهل کتاب و بعضی از مشرکین است که در اثر ظلم و سرکشی [و فسادی که در عمل دارند] حقانیت اسلام را انکار نموده اند، در حالی که به حقیقت آن از قبل پی برده بودند و به دیگران می گفتند: «چنین پیامبر و آئینی خواهد آمد و ما قبل از دیگران به آن ایمان خواهیم آورد» لکن هنگامی که آن آیین آمد و حقانیت آن را مطابق آنچه در کتب آسمانی دیده بودند دانستند [به علت حبّ دنیا و ریاست آن را انکار نمودند و] به آن کافر شدند. پس لعنت خداوند بر آنان باد.

3- کفر به نعمت های الی که خداوند در قرآن از قول حضرت سلیمان به آن اشاره نموده و می فرماید: «سلیمان چون تخت بلقیس را مقابل خود حاضر دید، گفت: این

(1)

(2)

(3)

ص :109


1- و هو دین وضعوه لانفسهم بالإستحسان علی غیر تثبّتٍ منهم و لاتحقیق لشی ء ممّا یقولون قال اللّه عزّوجّل: «إن هم إلاّ یظنون» أنّ ذلک کما یقولون و قال: «إنّ ألّذین کفروا سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون» (البقره /6) یعنی بتوحید اللّه تعالی فهذا أحد وجوه الکفر.
2- و أمّا الوجه الآخر من الجحود (فهو الجحود) علی معرفة و هو أن یجحد الجاحد و هو یعلم أنّه حقّ قد إستقرّ عنده و قد قال اللّه عزّوجّل: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلماً و علوّ! (النمل/14) و قال اللّه عزّوجّل: «و کانوا من قبل یستفتحون علی ألّذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة اللّه علی الکافرین (البقرة/89)» فهذا تفسیر وجهی الجحود.
3- و الوجه ألثّالث من الکفر کفر النعم و ذلک قوله تعالی یحکی قول سلیمان علیه السلام «هذا من فضل ربّی لیبلونی أأشکرأم أکفر و من شکرفإنّما یشکر لنفسه و من کفر فإنّ ربّی غنیّ کریم(النمل /40) و قال: «لئن شکرتم لأزیدنّکم و لئن کفرتم إنّ عذابی لشدیدٌ(ابراهیم /7)» و قال: «فاذکرونی أذکرکم و اشکروا لی و لاتکفرون (البقره /152)».

[ قدرت که آصف برخیا و زیر من بتواند در کوتاه ترین مدت تخت بلقیس را نزد من آماده کند] فضل الهی است بر من. او می خواهد مرا بیازماید که آیا شکر می کنم و یا این نعمت را کفران می نمایم. البته هر که [نعمت خدا را] شکر کند خود بهره مند شده است [و سودی به خداوند نرسانده ]و هر که کفران کند، خداوند کریم از او بی نیاز خواهد بود و خود فرموده است: اگر نسبت به نعمت های ما شاکر بودید ما نعمت خود را بر شما می افزاییم و اگر نعمت های ما را کفران کنید عذاب [ما] سخت خواهد بود. پس به یاد ما باشید تا ما شما را یاد کنیم و ما را شاکر باشید و کفران نعمت های ما را نکنید.» [کلمه کفر در این موارد به معنای ناسپاسی کردن و نادیده گرفتن و از بین بردن نعمت های الهی است].

4- کفر در انجام فرمان الهی. خداوند در قرآن می فرماید: «ما از قبل، از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از خانه و شهر و دیار خود آواره نکنید و شما آن پیمان را پذیرفتید و به آن اعتراف نمودید [لکن] پس از آن خون همدیگر را ریختید و مردم را از خانه و دیار خود آواره کردید و از روی ظلم و دشمنی بر آنان مسلّط شدید...» تا این که می فرماید: «آیا در عمل، به بعضی از دستورات کتاب خدا ایمان آوردید و به بعضی دیگر کافر شدید؟ آیا پاداش چنین کسانی جز خواری در دنیا و عذاب آخرت چه خواهد بود؟

امام صادق علیه السلام می فرماید: «در این آیه خداوند آنان را به ایمان نسبت داده و فرموده: (أفتؤمنون ببعض الکتاب...) لکن به علت ترک فرمان الهی چنین ایمانی را از آنان نپذیرفته و

(1)

(2)

ص :110


1- و الوجه الرابع من الکفر ترک ما أمراللّه عزّوجّل به وهو قول اللّه عزّوجّل: «و إذ أخذنا میثاقکم لاتسفکون دماءکم و لاتخرجون أنفسکم من دیارکم ثمّ أقررتم و أنتم تشهدون * ثمّ أنتم هؤلاء تقتلون أنفسکم و تخرجون فریقاً منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالإثم و العدوان و إن یأتوکم أساری تفادوهم و هو محرمٌ علیکم إخراجهم أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فماجزاء من یفعل ذلک منکم (البقره /84 و قوله: «ثم أقررتم» ای بالمیثاق و قوله: «تظاهرون» أی تعاونون.»
2- فکفّرهم بترک ما أمراللّه عزّوجّل به و نسبهم إلی الایمان ولم یقبله منهم ولم ینفعهم عنده فقال: «فماجزاء من یفعل ذلک منکم إلاّ خزیٌ فی الحیاة الدنیا و یوم القیامة یردّون إلی أشدّ العذاب و ما اللّه بغافل عمّا تعملون (البقره /85).

نسبت کفر به آنان داده و فرموده است: چنین افرادی چه پاداشی جز خواری در دنیا و عذاب سخت آخرت خواهند داشت و البته خداوند از اعمال شما غافل نخواهد بود.»

5- کفر برائت. [تولّی و تبرّی دو اصل مهم فقهی بلکه اعتقادی شیعه است و خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:«ابراهیم [به مشرکین زمان خود ]فرمود: ما به آنچه شما به آن معتقد هستید کافریم و تا هنگامی که شما به یگانگی خداوند ایمان نیاورید عداوت و دشمنی بین ما و شما آشکار خواهد بود.» در این آیه «کفرنا» به معنای «تبرّأنا» می باشد ؛ چنان که سخن شیطان که در قیامت به پیروان خود می گوید: (اءنّی کفرت بما أشر کتمون من قبل) به معنای بیزاری می باشد و سخن خداوند نیز که در باره مشرکین می فرماید: «اءنّما اتّخذتم من دون اللَّه أوثاناً... ثمّ یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض» نیز به معنای بیزاری مشکرین در قیامت از همدیگر است.

کتمان حق

علمای یهود، به دلیل حبّ دنیا و ریاست و جاه طلبی از دیرزمان آمدن حضرت مسیح و اقرار به نبوت او و نشانه هایی را که در تورات برای آن حضرت ذکر شده بود منکر شدند و همچنان انکار می نمایند. چنان که علمای یهود و کشیش های مسیحی، نیز نسبت به اسلام این گونه بوده و هستند. این در حالی است که در تورات و انجیل کنونی نیز نشان های صریح آمدن پیامبراسلام صلی الله علیه وآله با نام و صفات خاص او موجود است و ما

(1)

(2)

ص :111


1- ]و الوجه الخامس من الکفر کفر البراءة و ذلک قوله عزّوجّل یحکی قول إبراهیم علیه السلام: «کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء أبداً حتیّ تؤمنوا باللّه وحده (الممتحنة/4).» یعنی تبرّأنا منکم، و قال یذکر إبلیس و تبرئته من أولیائه من الإنس یوم القیامة. «إنیّ کفرت بما أشرکتمون من قبل» (ابراهیم /22) و قال: «إنّما اتّخذتم من دون اللّه أوثاناً مودّه بینکم فی الحیاة الدنیا ثمّ یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض ویلعن بعضکم بعضاً» (العنکبوت /25) یعنی یتبرّأ بعضکم من بعضٍ. (الکافی ج 2/389)
2- إنکار الحق و کتمانه قال اللّه سبحانه: إنّ ألّذین یکتمون ما أنزلنا من البیّنات و الهدی من بعد مابیّناه للنّاس فی الکتاب أولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون. (البقره /159)

بخش هایی از آن را در کتاب «بشارات های معصومین علیهم السلام» نقل نموده ایم. قرآن در آیات فراوانی کتمان علمای یهود و نصارا را نسبت به اسلام براساس دنیاطلبی و حبّ ریاست و فروختن دین به دنیا یادآور شده است که در بحث قضاوت و حکم به غیر ما انزال اللّه بعضی از آیات و روایات مربوط به آن بیان خواهد شد.

اکنون نیز به عنوان انکار حق و کتمان آن به بعضی از آیات و سخنان معصومین علیهم السلام در این باره توجه می کنیم.

در سوره بقره خداوند می فرماید: «کسانی که آیات و نشانه های حق و هدایت را که ما در کتاب [یعنی قرآن و یا کتب انبیا] برای [هدایت] مردم فرستاده ایم، انکار و کتمان می کنند [و حقایق را آن گونه که هست برای مردم روشن نمی نمایند]، مورد لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان خواهند بود.»

مرحوم فیض در تفسیر خود می گوید: مقصود از این آیه، علمای یهود هستند که نشانه های نبوت و امامت حضرت محمّد و علی علیهما السلام را در تورات کتمان می کنند، و نیز مقصود از آن دشمنان علی علیه السلام [ناصبی ها نیز] هستند که شخصیت امیرالمؤمنین و آنچه دلالت بر وجوب پیروی از او دارد را انکار می نمایند، و مقصود از لعنت کنندگان، هر لعنت کننده ای است از ملائکه و جن و انس که آنان را لعنت می کنند.

در تفسیر عیاشی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «ماییم لعنت کنندگان، و دیگران گفته اند: مقصود، حشرات و جنبده های روی زمین هستند.»

درباره علمای فاسد و اهل دنیا و علمای صالح وشایسته، در احتجاج و تفسیر

(1)

(2)

ص :112


1- قال الفیض فی تفسیره: المراد بقوله: «یکتمون ما أنزلنا من البیّنات» أحبار الیهود الکاتمین للآیات الشاهدة علی أمر محمّد و علیّ علیهما السلام و النواصب ألّذین کتمواما نزل فی فضل علیّ علیه السلام و ما یدّل علی وجوب إتّباعهما و الایمان بهما. قال: و المراد باللاعنون کلّ من یتأتّی منه اللعن علیهم من الملائکة و الثقلین حتّی أنفسهم فإنّ الکافرین یقولون: لعن اللّه الکافرین.
2- و العیاشی عن الصّادق علیه السلام قال: نحن هم وقدقالوا: هوامّ الأرض. و فی الإحتجاج و تفسیر الإمام علیه السلام قال أبومحمّد(العسکری علیه السلام: قیل لأمیرالمؤمنین علیه السلام: من

حضرت عسکری علیه السلام آمده که به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: بهترین خلق خدا پس از امامان، که راهنما و چراغ هدایت هستند، کیانند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «علمای شایسته و با صلاحیت.» گفته شد: بدترین خلق خدا پس از ابلیس و فرعون و قوم ثمود و کسانی که خود را به نام و لقب شما منسوب نمودند و امامت از شما از غضب کردند و به جای شما بر مردم حکومت نمودند چه کسانی هستند؟

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «علمای فاسد هستند که حقایق را کتمان می کنند و [برای تأمین مقاصد خود]، سخنان باطل را بین مردم اظهار می نمایند و خداوند در باره آنان فرموده است: آنان مورد لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان می باشند.»

ترک واجبات

اشاره

ترک کردن واجبی از واجبات خداوند در تعدادی از روایات گناه کبیره شمرده شده است؛ چنان که در صحیحه، عبدالعظیم علیه السلام، از حضرت جواد و حضرت رضا و حضرت کاظم و حضرت صادق علیهم السلام نقل شده که می فرمایند: «ترک کردن واجبی از واجبات خداوند، گناه کبیره است و رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: هرکس عمداً نماز خود را ترک کند از ذمّه و امان خداوند خارج شده است.»

این روایت در کتاب کافی [ج 2/287] چنین آمده است: «.. و شیئاً ممّا فرض اللّه لأنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: من ترک الصلاة متعمّداً فقد برئ من ذمّة اللّه و ذمّة رسول اللّه صلی الله علیه وآله...»

امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند به بنده خود نظر رحمت نمی افکند و او را پاک

(1)

(2)

ص :113


1- خیرخلق اللّه بعد أئمّة الهدی و مصابیح الدجی قال علیه السلام: العلماء إذا صلحوا قیل فمن شرّ خلق اللّه بعد إبلیس و فرعون و ثمود و بعد المتسمّین بأسمائکم و المتلقّبین بألقابکم و الأخدین لأمانتکم و المتأمّرین فی ممّالککم؟ قال علیه السلام: العلماء إذا فسدوا، هم المظهرون للأباطیل الکاتمون للحقایق و فیهم قال اللّه عزّوجّل: اولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون (تفسیر الصافی ج 1/206)
2- ترک الواجبات الوسائل عن المفضّل عن الصّادق علیه السلام: و لا ینظراللّه إلی عبده و لایزکیّه لو ترک فریضهً من

نمی کند [و عملی را از او نمی پذیرد] اگر واجبی از واجبات او را ترک کند و یا کبیره ای از محرّمات او را انجام دهد.

مفضّل می گوید: گفتم: به راستی خدا به او نظر رحمت نمی افکند؟ فرمود: «آری، او مشرک شده است.» گفتم: او مشرک شده است؟ فرمود: «آری، خداوند او را به چیزی امر نموده و شیطان او را به چیز دیگری. پس او امر خدا را رها نموده و از شیطان اطاعت کرده است. پس او همراه با شیطان در پایین ترین درکات دوزخ خواهند بود.»

مؤلّف گوید: این مسأله به طور اجمال چنین است و امکان دارد مربوط به بعضی از واجبات باشد.

مانند این که خداوند در قرآن می فرماید: «کسانی که با امر خدا [و رسول خداصلی الله علیه وآله ]مخالفت می کنند، باید از فتنه و عذاب دردناک خداوند بترسند.» و معلوم است که مقصود از این آیه امر حکومتی رسول خداصلی الله علیه وآله می باشد.

در مورد ترک نهی از منکر نیز از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: خداوند از مؤمن ضعیفی که دین ندارد خشم می کند.» گفته شد: او کیست؟ فرمود: «کسی که است که نهی از منکر نمی کند.»

از سویی، انجام واجبات دینی نیز بهترین وسیله تقرّب به خداوند است.

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «خداوند در شب معراج به من فرمود: «بنده من، به چیزی بهتر از انجام واجبات به من تقرّب پیدا نمی کند.»

(1)

(2)

ص :114


1- فرائض اللّه أو إرتکب کبیرة من الکبائر قلت: لاینظر اللّه إلیه؟ قال علیه السلام: نعم قد أشرک باللّه قلت: أشرک باللّه؟ قال علیه السلام: نعم إنّ اللّه أمره بأمرٍ و أمره إبلیس بأمرٍ فترک ما أمراللّه عزّوجّل به وصار إلی ما أمر به إبلیس فهذا مع إبلیس فی الدرک الأسفل من النّار. قال اللّه تعالی: فلیحذرألّذین یخالفون عن أمره أن تصیبهم فتنة أو یصیبهم عذاب ألیم. (النور /63)
2- الکافی... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: قال اللّه تعالی لیلة المعراج: و ما یتقرّب إلیّ عبد من عبادی بشی ءٍ أحبّ إلیّ ممّا إفترضت علیه. (الکافی 2/352)

و رسول خداصلی الله علیه وآله نیز به شخصی فرمود: «به واجبات خدا عمل کن تا پرهیزکارترین مردم باشی.»

و در کتاب وسائل، از امام باقرعلیه السلام، نقل شده که در مورد اهم واجبات از جهت وجوب فرمود: «اسلام بر پنج چیز پایه گذاری شده است: 1- برپاداشتن نماز؛ 2- پرداختن زکات؛ 3- انجام حج واجب خدا؛ 4- روزه ماه مبارک رمضان؛ 5- پذیرفتن ولایت و امامت ما خانواده [همراه با محبت و دوستی].

پس خداوند در چهار واجب اول تخفیف و رخصت تعیین نموده و در ولایت هیچ تخفیف و رخصتی قرار نداده است. از این رو، کسی که مال ندارد، زکات و حج بر او نیست و کسی که مریض است، نماز خود را نشسته می خواند و در ماه رمضان روزه نمی گیرد، ولی ولایت آل محمّدعلیهم السلام بر فقیر و غنی و سالم و مریض لازم است.» سپس فرمود: «ولایت از همه آنها افضل است بلکه کلید و راهنمای آنها چون مسأله امامت و ولایت پیامبر و اوصیای اوعلیهم السلام اهمیت بیشتری دارد و رخصتی در آن داده نشده ترک آن بسیار خطرناک و مساوی با کفر می باشد چنان که ترک نماز و زکات و حج نیز چنانچه خواهد آمد در عده ای از روایات مساوی با کفر معرفی گردیده است.»

ترک نماز

نماز از واجبات ضروری اسلام است و ترک عمدی آن، [در صورتی که وجوب آن نیز

(1)

(2)

(3)

ص :115


1- و فیه... قال صلی الله علیه وآله: إعمل بالفرائض تکن أتقی الناس. (الکافی ج 2/82) و فیه عنه صلی الله علیه وآله قال: إنّ اللّه عزّوجلّ لیبغض المؤمن الضعیف الذی لادین له فقیل: و ما المؤمن الضعیف الذی لادین له؟ قال صلی الله علیه وآله: الذی لاینهی عن المنکر. (الکافی ج 5/59)
2- و فی الوسائل عن أبی جعفرعلیه السلام: بنی الإسلام علی خمس: إقام الصلاة، و إیتاء الزکاة، و حج البیت، و صوم شهر رمضان، و الولایة لنا أهل البیت فجعل فی أربع منها رخصة و لم یجعل فی الولایة رخصة، من لم یکن له مال لم تکن علیه الزکاة، و من لم یکن له مال فلیس علیه حجّ، و من کان مریضاً صلّی قاعداً، و أفطر شهر رمضان و الولایة صحیحاً کان أو مریضاً أو ذامال أو لامال له فهی لازمة. (الوسائل ج 1/23)
3- ترک الصلاة عملاً قال اللّه سبحانه: کلّ نفسٍ بما کسبت رهینة إلاّ أصحاب الیمین فی جنّاتٍ یتسائلون عن

انکار شود]، موجب کفر خواهد بود [و اگر از روی تنبلی ترک کنند گناه کبیره انجام داده اند ولی موجب کفر نمی شود و اخباری که تارک الصلاة را کافر معرفی نموده ناظر به صورت اول است].

رسول خداصلی الله علیه وآله در پاسخ شخصی که درخواست نصیحت نمود، فرمود: «نماز را از روی عمد ترک مکن؛ چرا که اگر چنین کنی از اسلام خارج شده ای.»

و در سخن دیگری فرمود: «فاصله بین ایمان و کفر این است که کسی نماز واجب خود را از روی عمد ترک نماید و یا نسبت به آن سستی کند و نخواند.»

خداوند در سوره مدّثر می فرماید: «اهل بهشت به دوزخیان می گویند: چه چیز شما را داخل عذاب سقر نمود؟ آنان می گویند: ما از نمازگزاران و اطعام کنندگان به مساکین نبودیم و همیشه با اهل باطل می نشستیم و سخن به باطل می راندیم و قیامت را انکار می کردیم تا این که مرگ ما فرا رسید.»

شیخ بهایی، در کتاب حبل المتین، از عبیدبن زراره نقل نموده که گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «گناهان کبیره هفت چیز است: 1- کافر شدن به خدا؛ 2- آدم کشی؛ 3- عاق والدین؛ 4- رباخواری ؛ 5- خوردن مال یتیم از روی ظلم؛ 6- فرار از جنگ؛ 7- تعرّب و دوری از یاد گرفتن احکام خدا.»

عبیدبن زراره گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا یک درهم از مال یتیم خوردن بزرگ تر است یا نماز نخواندن؟ فرمود: «نماز نخواندن بزرگ تر است.» گفتم: پس چگونه شما نماز نخواندن را در بین گناهان کبیره ذکر نفرمودید؟ امام علیه السلام فرمود: «اول چیزی که برای تو شمردم

(1)

(2)

ص :116


1- المجرمین ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلّین و لم نک نطعم المسکین و کنّا نخوض مع الخائضین و کنّا نکذّب بیوم الدّین حتّی أتانا الیقین (المدثر 40/47)
2- و فی «الحبل المتین» عن عبیدبن زراره عن الصّادق علیه السلام: إنّ الکبائر سبع: الکفر باللّه، و قتل النفس، و عقوق الوالدین، و أکل الربا، و أکل مال الیتیم ظلماً و الفرار من الزحف، و التعرّب بعد الهجرة قال: قلت: فأکل درهم من مال الیتیم أکبر أم ترک الصلاة؟ قال: ترک الصلاة قلت: فما عددّت فی الکبائر؟ قال: أیّ شی ء (أوّل) ما قلت لک؟ قال: قلت: الکفر قال: فإنّ تارک الصلاة کافر. یعنی من غیر علّةٍ. (التفسیر الصافی عند قوله ان تجتنبوا کبائر... الحبل المتین ص 9 الوسائل ج 15/321)

چه بود؟» گفتم: کافرشدن به خدا بود. فرمود: «تارک نماز از روی عمد کافر می باشد.»

در همان کتاب، از زراره، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «روزی رسول خداصلی الله علیه وآله در مسجد نشسته بود که ناگاه مردی وارد مسجد شد و به نماز ایستاد و چون رکوع و سجده نماز خود را به طور کامل انجام نداد [و با شتاب نماز خود را تمام نمود ]رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «این مرد مانند کلاغ دهان به زمین زد، اگر او بمیرد و نماز او چنین باشد، هرگز با دین من نمرده است.»

صاحب کتاب حدائق، از صدوق نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله وارد مسجد شد و به اصحاب خود فرمود: «آیا می دانید خدای شما چه فرموده است؟» آنان گفتند: خدا و رسول او بهتر می دانند.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پروردگار شما می فرماید: هرکس نمازهای شبانه روزی واجب را در اوقات خود بخواند و بر آنها مواظبت کند، روز قیامت چون مرا ملاقات می کند پیمانی نزد من خواهد داشت که به وسیله آن او را داخل بهشت خواهم نمود، و کسی این نمازها را در وقت خود نخواند و بر آنها مواظبت نکند، اگر خواستم او را عذاب می کنم و اگر خواستم او را می بخشم.»

ترک زکات

اشاره

زکات از واجبات ضروری اسلام است و کسی که زکات را با اعتقاد به وجوب آن ترک

(1)

(2)

(3)

ص :117


1- و فیه عن زرارة عن أبی جعفرعلیه السلام قال: بینا رسول اللّه صلی الله علیه وآله جالس فی المسجد اذ دخل رجل فقام فصلّی فلم یتمّ رکوعه و لاسجوده فقال صلی الله علیه وآله: نقر کنقر الغراب لئن مات هذا و هکذا صلاته لیموتنّ علی غیر دینی. (الحبل المتین ص 9)
2- و فی الحدائق عن الفقیه... قال: دخل رسول اللّه صلی الله علیه وآله المسجد و فیه ناس من أصحابه فقال: أتدرون ما قال ربّکم؟ قالوا: اللّه و رسوله أعلم فقال: إنّ ربّکم جلّ جلاله یقول: إنّ هذه الصلوات الخمس المفروضات من صلاّهنّ لوقتهنّ و حافظ علیهنّ لقینی یوم القیامة و له عندی عهد أدخله به الجنّة و من لم یصلّهنّ لوقتهنّ و لم یحافظ علیهنّ فذاک الیّ ان شئت عذّبته و إن شئت غفرت له. (الحدائق ج 6/93)
3- ترک الزکاة عمداً قال اللّه سبحانه و تعالی: قال ربّ إرجعون لعلّی اعمل صالحاً فیما ترکت کلاّ إنّها کلمة هو

کند، فاسق است و اگر وجوب آن را نیز انکار نماید، کافر و نجس خواهد بود؛ چرا که زکات نیز همانند نماز از واجبات ضروری و مسلم اسلام است و منکر ضروری اسلام کافر است.

بعضی از فقها فرموده اند: روایاتی که تارک زکات را کافر شمرده است مربوط به انکار وجوب آن می باشد.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «ربّ إرجعون لعلیّ أعمل صالحاً فیما ترکت» می فرماید: «کسی که قیراط از زکات را ندهد، نه مؤمن خواهد بود و نه مسلمان و در وقت مرگ می گوید: پروردگارا! مرا به دنیا بازگردان تا شاید اعمال صالح و شایسته ای که باید انجام می دادم انجام دهم. پس خداوند در پاسخ او می فرماید: هرگز چنین چیزی امکان پذیر نیست و این تنها سخنی است که او می گوید و پس از مرگ برای آنان عالم برزخ شروع می شود و تا قیامت ادامه خواهد داشت.»

در کتاب کافی، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «دو خون است که از طرف خداوند حلال شمرده شده و کسی حکم به ریختن آن نمی کند تا هنگامی که قائم اهل بیت علیهم السلام قیام نماید و چون او قیام نماید حکم خداوند را در باره آنها اجرا خواهد نمود: یکی زنای محصنه است که آن حضرت زانی را سنگسار خواهد نمود، و دیگری مانع الزکات است که گردن او را خواهد زد.»

مرحوم نوری، در کتاب مستدرک، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه شریفه «ویل للمشرکین الذین لایؤتون الزکات» فرمود:

(1)

(2)

(3)

ص :118


1- قائلها و من ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون. (المؤمنون 99/100) الوسائل... عن الصّادق علیه السلام قال: من منع قیراطاً من الزکاة فلیس بمؤمن و لامسلم و هو قول اللّه: ربّ إرجعون لعلّی أعمل صالحاً فیما ترکت. (الوسائل ج 9/32)
2- الکافی... و قال علیه السلام دمان فی الإسلام حلال من اللّه لایقضی فیهما أحد حتّی یبعث اللّه قائم أهل البیت فإذا بعث اللّه قائماً حکم فیهما بحکم اللّه الزانی المحصن یرجمه و مانع الزکاة یضرب عنقه.(الکافی ج 3/503)
3- المستدرک عن النبیّ صلی الله علیه وآله فی تفسیر قوله تعالی: «و ویل للمشرکین ألّذین لایؤتون الزکاة و هم بالآخرة هم کافرون (فصلّت آیه 6/7) قال صلی الله علیه وآله: والذی نفس محمّدٍ بیده ما خان اللّه أحد شیئاً من زکاة ماله إلاّ مشرک باللّه. (المستدرک ج 7/24)

«سوگند به آن خدایی که مرا آفرید، کسی در مورد زکات مال خود به خداوند خیانت نمی کند، جز آن که مشرک به خدا خواهد بود.»

و در کتاب وسائل الشیعه از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «سوگند به آن خدایی که مخلوق را آفرید و روزی آنها را تقسیم نمود، هیچ مالی در خشکی و دریا از بین نمی رود جز به واسطه نپرداختن زکات.»

و در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «خداوند سهم فقرا را در اموال اغنیا واجب نموده و آبرو و حیثیت آنان به آن وابسته است و آن زکات است که به وسیله آن مسلمانان مسلمان نامیده می شوند و از ریختن خون آنان جلوگیری می شود.»

قصه ثعلبه و مردی از بنی سلیم

در باره شأن نزول آیات، 76، 77، 78 سوره توبه: وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ *

فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ * فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ * در تفسیر منهج الصادقین آمده است: ثعلبة بن خاطب انصاری که به زهد و عبادت مشهور بود خدمت پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله آمده، از تهیدستی خود شکایت کرد و به آن حضرت التماس کرد که از خدا توانگری او را بخواهد. حضرت او را نصیحت فرمود. تا «از این حاجت منصرف شود و بر فقر خود صبر کند که توانگری در معرض خطر است و اگر به آنچه دارد قناعت کند و بر [دارایی ]اندک، شکرگزاری کند بهتر از بسیاری [دارایی] است که شکرش رابه جا نیاورد.» و سپس به او فرمود: به خدا قسم، اگر بخواهم کوه ها طلا و نقره شود و با من حرکت کند، حق تعالی چنین می فرماید، اما می دانم عاقبت فقر خیر است و عاقبت غنا در مظنه

(1)

ص :119


1- الوسائل... عن الصّادق علیه السلام قال: و أقسم بالذی خلق الخلق و بسط الرزق انّه ما ضاع مال فی برٍّ و لابحرٍ إلاّ بمنع الزکاة. (الوسائل ج 9/12) و فیه عنه علیه السلام قال: إنّ اللّه فرض للفقراء فی أموال الأغنیاء فریضة لایحمدون إلاّ بأدائها و هی الزکاةبها حقنوا دمائهم و بها سمّوا مسلمین. (الوسائل ج 9/32)

شر. پس به رسول خداصلی الله علیه وآله اقتدا کن.» ثعلبه نصیحت آن حضرت را نپذیرفت و روز دیگر باز همان خواهش را از آن حضرت تکرار کرد و گفت: یا رسول الله(ص)! من با خداوند عهد می کنم که اگر مال فراوان به من دهد حقوق مستحقین را ادا کنم و به آن رعایت صله رحم نمایم.

چون زیاد اصرار کرد، حضرت برایش دعا نمود و توانگریش را از خداوند خواست. خدا هم به گوسفندانش برکت داد، به طوری که برای محافظت آنها نتوانست، که پنج نماز را با پیغمبرصلی الله علیه وآله بخواند و به نماز صبح و شام اکتفا کرد تا کارش به جایی رسید که به واسطه زیاد شدن گوسفندانش در حوالی مدینه جا کم بود و رو به بادیه آورد و به واسطه کثرت مشاغل و بُعد مسافت، از خواندن نماز پنج وقت با رسول خداصلی الله علیه وآله محروم گردید و جز روز جمعه نمی توانست به مدینه بیاید و فقط نماز جمعه را با پیغمبر می خواند. بالاخره از آن وادی بالاتر رفت و از نماز جمعه هم محروم گردید.

روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله احوالش را پرسید که چه شده ثعلبه به نماز ما حاضر نمی شود. گفتند: به قدری گوسفند دارد که در هیچ وادی نمی گنجد و در فلان وادی رفته و همان جا مانده است. حضرت سه بار فرمود: «وای بر ثعلبه»! چون آیه زکات نازل شد حضرت آن را به مردی جهنی داد و یک نفر از بنی سلیم را همراهش کرد و به جهنی امر فرمود: «چون از ثعلبه زکات گرفتید، نزد فلان مرد سلیمی بروید و زکات او را هم بگیرید.» هر دو آمدند و آیه زکات را با نامه پیغمبرصلی الله علیه وآله که شرایط زکات در آن نوشته شده بود، بر ثعلبه خواندند و مطالبه زکات کردند. مال دوستی او را وادشت که از فرمان خدا و رسول سرکشی کند. بدین جهت گفت: این که محمدصلی الله علیه وآله از ما می طلبد جزیه (مالیات) است. و زکات نداد و گفت: به جای دیگر روید تامن در این باب فکر کنم. ایشان نزد آن مرد سلیمی رفتند و آیه قرآن ونامه پیغمبرصلی الله علیه وآله را بر او خواندند. گفت: «سمعاً و طاعة لامرالله و رسوله». آن گاه به میان شتران رفت و آنچه پیغمبر نوشته بود خوب تر و بهترش را جدا کرد و گفت: اینها را به نزد پیغمبرصلی الله علیه وآله ببرید.گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله ما را امر نفرموده که بهترین مال را بستانیم. گفت: حاشا که من جز بهترین مالم را به خدا و رسول دهم! ایشان گرفتند و باز نزد ثعلبه

ص :120

برگشتند. آن بدبخت همان حرف اول را زد و زکات نداد. آن دو نفر برگشتند و صورت حال ثعلبه را به عرض رسانیدند: فرمود: «وای بر ثعلبه!» و سپس سلیمی را دعای خیر فرمود. اصحاب متعجب شدند و حق تعالی این سه ایه، که گذشت در باره ثعلبه نازل فرمود. (پاورقی گناهان کبیره، ص 334)

مؤلّف گوید: تردیدی نیست که آنچه انسان در راه خدا می دهد، خداوند، علاوه بر پاداش آخرت، در دنیا نیز به او عوض خواهد داد، بلکه چندین برابر آن را به او عطا خواهد فرمود: نگارنده، خود، فراوان این حقیقت را تجربه نموده ام.

در قرآن نیز خداوند فرموده است: «آنچه شما در راه خدا بدهید، خدا جای آن را پرخواهد نمود و خداوند بهترین روزی دهنده شماست.»

در کتاب کافی نیز از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که در انفاق و دستگیری از فقرا و انجام کارهای خیر دست خود را بگشاید و چون کار خیری پیش آید از انفاق و پرداخت مال خود دریغ نکند، خداوند در دنیا به او عوض خواهد داد و در آخرت نیز پاداش مضاعف و دوچندان به او می دهد.»

ترک حج

حج خانه خدا برای افراد مستطیع، از واجبات مسلّم و ضروری اسلام است و در طول عمر یک بار باید انجام شود و ترک آن از روی عمد و انکار وجوب، موجب کفر است و بدون انکار وجوب و از روی بی مبالاتی، در زمره گناهان کبیره است.

در روایات صحیح و فراوانی اهمیت و وجوب فوری حج در نخستین سال استطاعت

(1)

(2)

ص :121


1- الکافی عن أمیرالمؤمنین علیه السلام: من بسط یده بالمعروف إذا وجده یخلف اللّه له ما انفق فی دنیا و یضاعف له فی آخرته. (تفسیر نورالثقلین ج 4/339 و الصافی ج 4/223 عن الکافی)
2- ترک الحج عمداً قال اللّه سبحانه و تعالی: و للّه علی الناس حجّ البیت من إستطاع إلیه سبیلاً و من کفر فإنّ اللّه غنّی عن العالمین. (سوره 3/91/92) الکافی... عن علیّ بن جعفر عن أخیه موسی علیه السلام قال: انّ اللّه فرض الحجّ علی أهل الجدة فی کلّ عامٍ و ذلک قوله عزّوجّل «وللّه علی الناس... الآیة» قال: قلت: فمن لم یحجّ منّا فقدکفر؟ قال علیه السلام: لا ولکن من قال: لیس هذا هکذا فقدکفر/ (الکافی ج 4/265)

با اولین قافله حج وارد شده است و تأخیر آن از سال اول استطاعت نیز از گناهان کبیره است، بلکه از بعضی از روایات استفاده می شود که بر افراد متمکّن همه ساله حج واجب می شود؛ چنان که از ظاهر آیه شریفه «.. من إستطاع إلیه سبیلاً...» نیز چنین برداشت می شود.

خداوند در قرآن حج را به خود نسبت داده و آن را حق خود بر مردم قرار داده است و می فرماید: «هرکس استطاعت حج دارد و راه حج به روی او باز است، باید به حج برود و اگر [با انکار وجوب] حج را ترک کند کافر خواهد شد و خداوند از همه مردم و مخلوق خود بی نیاز است.»

در کتاب کافی، علی بن جعفر، از برادر خود موسی بن جعفرعلیهما السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود: «خداوند حج را برای افراد متمکّن همه ساله واجب نموده و فرموده است: «و للّه علی الناس حج البیت...».» علی بن جعفر گوید: به آن حضرت گفتم: اگر کسی از ما [مستطیع باشد و] حج نرود کافر خواهد بود؟ امام علیه السلام فرمود: «در صورتی که وجوب آن را انکار کند کافر خواهد بود.»

اسحاق بن عمار می گوید: من از امام صادق علیه السلام در باره کسی که استطاعت حج دارد و تاکنون به حج نرفته سؤال نمودم. امام علیه السلام فرمود: چنین کسی مطابق آیه قرآن در قیامت کور وارد خواهد شد.» گفتم: سبحان اللّه! او در قیامت کور خواهد بود؟! فرمود: «خداوند او را از راه بهشت و دخول در آن کور خواهد نمود.»

محمّدبن فضیل گوید: به امام کاظم علیه السلام گفتم: مقصود خداوند از این که می فرماید:

(1)

(2)

ص :122


1- الفقیه... عن اسحاق بن عمّار قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن رجل له مال و لم یحجّ قطّ؟ قال علیه السلام: هو ممّن قال اللّه تعالی «و نحشره یوم القیامة أعمی» قال: قلت: سبحان اللّه أعمی؟ قال علیه السلام: أعماه عن طریق الجنّة. (الققیه ج 2/447)
2- الفقیه... عن محمّدبن الفضیل قال سألت اباالحسن علیه السلام عن قول اللّه تعالی: «من کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی و أضلّ سبیلاً»؟ فقال علیه السلام: نزل فیمن سوّف الحجّ حجّة الإسلام و عنده ما یحجّ به فقال: العام احجّ العام أحجّ، حتّی یموت قبل أن یحجّ. (الفقیه ج 2/447)

هرکس در این دنیا کور باشد، در آخرت نیز کور بلکه گمراه تر خواهد بود چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «این آیه در باره کسی نازل شده که تمکّن حج دارد و این سال و آن سال می کند تا این که بدون انجام دادن حج از دنیا می رود.»

علاّمه مجلسی نیز در کتاب بحار، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «هرکس کاری از کارهای دنیا را حج مقدّم کند، کار او انجام نخواهد گرفت تا آن که حجاج با سرهای تراشیده از حج باز گردند.»

در کتاب احتجاج نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله، در سال حجة الوداع، در خطبه غدیر فرمود: «ای مردم! به حج خانه خدا بروید تا بی نیاز گردید، و از انجام حج خودداری نکنید که فقیر خواهید شد.»

بیزاری از خدا و رسول و اوصیای اوعلیهم السلام

تردیدی نیست که بیزاری از خدا و پیامبر و جانشینان اوعلیهم السلام در حال اختیار بسیار خطرناک و موجب خارج شدن از دین می شود، چنان که دشنام به آنان نیز چنین است. از سوی دیگر، شکی نیست که در صورت تقیّه و خطر جانی، دشنام دادن به اولیای خدا و یا مؤمنین در ظاهر مانعی ندارد بلکه برای نجات خود و مؤمنین دیگر واجب و ضروری است.

اما برائت و بیزاری از اولیای خدا [یعنی پیامبر اسلام و امامان معصوم علیهم السلام] در صورت

(1)

(2)

(3)

ص :123


1- و فی البحار... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: ما من عبد یؤثر علی الحجّ حاجةً من حوائج الدنیا إلاّ نظر إلی المحلّقین قد إنصرفوا قبل أن تقضی له تلک الحاجة. (الفقیه ج 2/220)
2- الإحتجاج... قال النبیّ صلی الله علیه وآله فی خطبة الغدیر... «معاشرالناس حجّوا البیت فماورده أهل بیتٍ إلاّ إستغنوا و لاتخلّفوا عنه إلاّ إفتقروا. (البحار ج 37/214)
3- البرائة من اللّه تعالی و رسوله صلی الله علیه وآله و الائمّةعلیهم السلام لاشکّ فی حرمة البرائة من اللّه تعالی و من رسوله صلی الله علیه وآله و أوصیاء رسوله علیهم السلام إختیاراً و لاشکّ فی جواز السبّ علی أولیاء اللّه و المؤمنین مع التقیّة لحفظ النفس من القتل، و فی جواز البرائة منهم مع التقیّة لحفظ النفس عن القتل إشکال، ظاهر بعض الروایات عدم جواز البرائة منهم مطلقا.

تقیّه و خطر جانی محل اشکال است و ظاهر بعضی از روایات این است که در هیچ حالی نباید کسی از خدا و رسول او امامان معصوم علیهم السلام بیزاری به جوید.

مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد می گوید: روایت های فراوانی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که به اصحاب خود فرمود: «زود است که پس از من شما را بین کشته شدن و دشنام دادن به من مخیّر نمایند. در چنین حالی به من دشنام دهید تا از کشته شدن نجات یابید.»

سپس فرمود: «و اما اگر کسی را بین کشته شدن و بیزاری از من مخیر نمودند باید گردن خود را آماده بگیرد تا او را بکشند و از من بیزاری بجوید؛ چرا که اگر از من بیزاری بجوید دنیا و آخرت خود راتباه نموده است.»

شیخ مفید پس از نقل این روایت می گوید: ظاهر روایت فوق این است که تقیّه در مساله بیزاری مانند تقیّه در خون مردم است که جایز نیست و کسی حق ندارد برای این که او را نکشند بی گناهی را به قتل برساند.

ولکن شیخ اعظم انصاری در کتاب طهارت در پاسخ شیخ مفید می گوید: اولاً می توان این گونه روایات را حمل نمود بر این که در صورت تقیّه و خطرجانی، بیزاری از اولیای خدا در باطن حرام است ولی در ظاهر برای نجات از کشته شدن مانعی نداشته

(1)

(2)

ص :124


1- فعن المفید فی الإرشاد انّه قال: قد إستفاض عن أمیرالمؤمنین علیه السلام إنّه قال لأصحابه: «ستعرضون من بعدی علی سبّی فسبّونی و من عرض علیه البرائة فلیمدد عنقه فإن برء منّی فلا دنیاله و لاآخرة» قال: و ظاهرها حرمة التقیّة فیها کالدماء.
2- و قال الشیخ الأعظم الانصاری: و یمکن حمل هذه الروایات علی البرائة الباطنیّة مضافاً إلی أنّ المرویّ فی بعض الأخبار: أنّ النهی من التبرّی مکذوب علی أمیرالمؤمنین علیه السلام کما ورد فی موثّقة مسعدة بن صدقة إنّه قال لأبی عبداللّه علیه السلام: إنّ الناس یروون أنّ علیّاًعلیه السلام قال علی منبرالکوفة: أیّها الناس ستدعون إلی سبّی ... الحدیث فقال الصّادق علیه السلام: ما أکثر ما یکذب الناس علی علیّ علیه السلام إلی أن قال علیه السلام: ولم یقل علیّ علیه السلام: لاتبرؤا منّی إلی أن قال الصّادق علیه السلام: و اللّه ما ذاک علیه و لاله إلاّ ما مضی علیه عمّار حیث أکرهه أهل مکّة و قلبه مطمئنّ بالإیمان. الحدیث (کتاب الطهارة للشیخ الأنصاری ج 2/402)

باشد؛ ثانیاً در بعضی از روایات دیگر آمده که روایت فوق که به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده شده قابل قبول نیست؛ چرا که در روایت موثق دیگری آمده که شخصی به نام مسعدة بن صدقه گفته است: من به امام صادق علیه السلام گفتم: مردم می گویند علی علیه السلام بر بالای منبر کوفه فرموده است: «ای مردم! زود است که بعد از من شما را مخیّر بین کشته شدن و دشنام دادن به من کنند...» [و روایت را همانگونه که گذشت نقل می کند] و امام صادق علیه السلام می فرماید: «مردم دروغ های فراوانی به جدّم علی علیه السلام نسبت داده اند و هرگز جدم علی علیه السلام نفرمود از من بیزاری نجویید و کشته شوید.» سپس فرمود: «چنین کسی در صورت تقیّه باید همان عملی را که عمار در مقابل مشرکین مکه انجام داد انجام بدهد. او بیزاری ظاهری جست، در حالی که قلب او مؤمن بود.»

مؤلّف گوید: از بعضی روایات و ماجرای عمار و پدر او با مشرکین استفاده می شود که در صورت تقیّه [و اجبار بین بیزاری و کشته شدن] مخیّر است بین این که بیزاری بجوید و یا تن به کشته شدن بدهد؛ چنان که عمار به ظاهر بیزاری جست و آزاد گردید و پدر او بیزاری نجست و کشته شد و به بهشت سبقت گرفت.

عبداللّه بن عطا می گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: دو نفر از شیعیان کوفه گرفتار [ینی امیه] شدند و به آنان گفته شد باید از امیرالمومنین علی علیه السلام بیزاری بجویید تا کشته نشوید. پس یکی از آن دو بیزاری جست و آزاد گردید و دیگری بیزاری نجست و کشته شد، عمل کدام یک صحیح بوده است؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «آن که بیزاری جست مردی فقیه و دانای در امر دین خود بوده و گناهی نکرده و آن که بیزاری نجسته نیز گناهی نکرده و زودتر خود را به بهشت رسانده است.»

(1)

(2)

ص :125


1- أقول: ویستفاد من بعض الروایات و قصّة عمّار و أبیه بین المشرکین حیث اختار عمّار البرائة باللسان و قلبه مطمئنّ بالایمان و اختار أبوه القتل و لم یبرء بلسانه و قتل: أنّ کلا الأمرین جایزان.
2- ففی الکافی عن عبداللّه بن عطاء قال: قلت لأبی جعفرعلیه السلام: رجلان من أهل الکوفة أخذا فقیل لهما: إبرئا من أمیرالمؤمنین فبری ء واحد منهما و أبی الآخر فخلّی سبیل الذی بری ء و قتل الآخر؟ فقال: أمّا الذی بری ء فرجل فقیه فی دینه و أمّا الذی لم یبرء فرجل تعجّل إلی الجنّة. (الکافی ج 2/221)

بیزاری و لعنت به امیرالمؤمنین علیه السلام

اشاره

مرحوم مفید در کتاب ارشاد می فرماید: از معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام این است که آن حضرت به دوستان خود خبر داده که «شما را بعد از من مجبور خواهند نمود که مرا دشنام دهید، پس در آن صورت مرا دشنام دهید. ولی اگر از شما خواستند که از من بیزاری، جویید بیزاری نجویید. همانا من بر فطرت پاک متولد شده ام و هر کس را اجبار کنند که از من بیزاری جوید باید گردن خود را برای کشته شدن آماده کند و از من بیزاری نجوید؛ چرا که هر که از من بیزاری جوید دنیا و آخرت خود را تباه نموده است» و این خبر بعد از او به وقوع پیوسته است.

طاووس یمانی می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام به حجربن عدیّ فرمود: «چه حالی خواهی داشت هنگامی که تو را اجبار کنند که بر منبر صنعا بالا روی و مرا دشنام دهی و از من بیزاری جویی؟» حجربن عدی گفت: به خدا پناه می برم از چنین چیزی. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، چنین خواهد شد و در آن وقت تو مجازی که مرا دشنام دهی،

(1)

(2)

ص :126


1- اللعن و البراءة من أمیرالمؤمنین علیه السلام البحار عن الإرشاد... من معجزات أمیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه ما استفاض عنه من قوله: «إنّکم لتعرضون من بعدی علی سبّی فسبّونی فإن عرض علیکم البرائة منّی فلاتبرؤا منّی فإنّی ولدت علی الإسلام فمن عرض علیه البراءة فلیمدد عنقه فمن تبرّأ منّی فلا دنیا له و لاآخرة» و کان الأمر فی ذلک کما قال علیه السلام. (البحارج 39/317) و قد مضی مافیه.
2- و فی البحار عن المناقب... عن طاووس الیمانی قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام لحجر البدریّ: «یا حجر کیف بک إذا أوقفت علی منبر صنعاء و أمرت بسبّی و البرائة منّی»؟ قال: فقلت: أعوذ باللّه من ذلک قال: «و اللّه إنّه کائن فإذا کان ذلک فسبّنی و لاتبرأ منّی فإنّه من تبرّأ منّی فی الدنیا برأت منه فی الآخرة»

لکن از من بیزاری مجوی، چرا که هر کس در دنیا از من بیزاری جوید من در آخرت از او بیزار خواهم بود.»

طاووس یمانی می گوید: حجاج، حجربن عدی را دستگیر نمود و به او گفت: باید بالای منبر بروی و علی علیه السلام را دشنام دهی. پس حجر بن عدی بالای منبر رفت و گفت ای مردم! امیر شما، حجاج، مرا امر نموده که علی علیه السلام را دشنام دهم و لعنت کنم پس آگاه باشید که لعنت خدا بر او باد و شما نیز او را لعنت کنید!

مؤلّف گوید: حجربن عدی با لطافت خاصی توریه نموده و خود را از لعنت به امیرالمؤمنین علیه السلام نجات داده است.

قضایای عجیبی درباره لعنت به کنندگان علی علیه السلام

در مناقب ابن شهر آشوب، از اسحاق عدل نقل شده که گوید: در زمان خلافت هشام بن عبدالملک خطیبی بود که همیشه بر بالای منبر رسول صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را لعنت می نمود. پس روزی چون آن حضرت را بر بالای منبر رسول خداصلی الله علیه وآله لعنت نمود، دستی از قبر آن حضرت خارج گردید و با انگشت سبّابه به او اشاره نمود و سخنی از قبر مطهر بلند شد و به آن خطیب فرمود: «وای بر تو، ای اموی! آیا به خدایی که تو را از خاک آفرید و از نطفه ای تو را به انسانی تبدیل نمود کافر شدی؟ و سپس دودی از آن دست بر آن خطیب ریخته شد و او از منبر پایین نیامد جز آن که نابینا شد و پس از سه روز به هلاکت رسید.

صاحب مناقب در همان کتاب، از یکی از سادات و هاشمیین نقل نموده که گوید: در شهر شام مردی را دیدم که نصف صورت او سیاه بود و آن را می پوشاند و چون من از علت سیاهی صورت او سوال نمودم گفت: آری، من با خود عهد کرده ام که هر کس از علت سیاه شدن صورت من سئوال کند قصه خود را برای او بیان کنم. سپس گفت: من علی بن ابیطالب علیه السلام را خیلی لعنت می نمودم و از او بدگویی می کردم تا این که شبی در

(1)

(2)

ص :127


1- و فیه عن مناقب عن إسحاق العدل: انّه کان فی خلافة هشام خطیب یلعن علیّاً(علیه السلام) علی المنبر قال: فخرجت کفّ من قبر رسول اللّه صلی الله علیه وآله یری الکف و لایری الزراع عاقدةً علی ثلاث و ستیّن و إذا کلام من قبر النبیّ صلی الله علیه وآله: ویلک من أمویّ أکفرت بالذی خلقک من ترابٍ ثمّ من نطفة ثمّ سواّک رجلاً؟ و ألقت ما فیها و إذا دخان أزرق، قال: فما نزل عن منبره إلاّ و هو أعمی یقاد قال: و ما مضت له ثلاثة أیّام حتّی مات. (المصدر ص 319 عن المناقب ج 1/478 و ج 2/167)
2- أقول: و المراد من العقد علی ثلاث و ستّین عقد الخنصر و البنصر و الابهام علی الوسطی و الإشار بالمسبّحة التی هی اصبع الشهادة. (البحار ج 35/79) و فیه قال هاشمی: رأیت رجلاً بالشام قد إسوّد نصف وجهه و هو یغطیه فسألته عن سبب ذلک؟ فقال: نعم قد جعلت علیّ أن لایسألنی أحد عن ذلک إلاّ أخبرته: کنت شدید الوقیعة فی علیّ بن ابیطالب کثیر الذکرله بالمکروه فبینا أنا ذات لیلةٍ نائم إذا أتانی آتٍ فی منامی فقال: أنت صاحب الوقیعة فی علیّ؟ فضرب شقّ وجهی فاصبحت و شقّ وجهی أسود کماتری. (المصدر ص 168)

خواب دیدم که شخصی به من گفت: «تویی که به علی بن ابی طالب علیه السلام لعنت و توهین می کنی؟» و سپس با دست خود به یک طرف صورت من زد و چون بیدار شدم نصف صورت من چنان که می بینی سیاه شده بود.

در همان کتاب، از اعمش نقل شده که گوید: منصور برای من نقل کرد که عمامه مردی از سر او افتاد و من دیدم سر او مانند سر خوک است. پس من علت آن را سئوال نمودم، او گفت: من سی سال اذان می گفتم و علی علیه السلام را بین اذان و اقامه یکصد مرتبه لعنت می کردم. و به این ترتیب در هر شبانه روز پانصد مرتبه او را لعنت می نمودم تا این که یک بار در شب جمعه او را هزار مرتبه لعنت کردم. پس در آن شب رسول خداعلیهم السلام و علی و حسن و حسین علیهم السلام را در خواب دیدم و سخت تشنه بودم. پس به امام حسن و امام حسین: گفتم: به من آب بدهید و آنان پاسخی به من ندادند. سپس نزدیک علی علیه السلام رفتم و گفتم: یا ابا الحسن! به من آب بدهید. پس او نیز با من سخن نگفت و به من آب نداد و چون نزد رسول خداصلی الله علیه وآله رفتم و گفتم: به من آب بدهید، آن حضرت سر مبارک خود را بلند نمود و به من نگاهی کرد و فرمود:

«تویی که در هر روز پانصد مرتبه علی را لعنت می کنی و دیشب هزار مرتبه او را لعنت کردی؟» پس من جوابی ندادم و آن حضرت آب دهان به صورت من انداخت و فرمود: «دور شوای، خوک!» و پس از آن، به خدا سوگند، صورت و سر من مانند سر و صورت خوک شده است.

در همان کتاب نقل نموده که ابوجعفر منصور گوید: قصه پردازی بود که طبق عادت، هر گاه از قصه پردازی خود فارغ می شد به علی علیه السلام دشنام می داد. آن شخص ناگهان این

(1)

ص :128


1- و فی مناقب آل بی طالب: الأ عمش إنّه حدّثه المنصور: وقع عمامة رجل فاذا رأسه رأس خنزیر فسأله عن قصّته فقال: کنت مؤذّناً ثلاثین سنة و کنت العن علیّاً بین الأذان و الإقامة ماة مرّةٍ کلّ یوم خمسمأة مرّة و لعنته لیلة الجمعة الف لعنة فبینما أنا نائم و قد لحقنی العطش فاذا أنا برسول الله وعلی و الحسن و الحسین فقلت للحسنین: إسقیانی فلم یکلّمانی فدنوت من علیّ فقلت :یا ابا الحسن إسقنی فلم یسقنی ولم یکلّمنی فدنوت من النبیّ فقلت: إسقنی فرفع رأسه فبصربی و قال: أنت اللاعن علیّاً فی کلّ یوم خمسمأة مرّه و قد لعنته البارحة ألف مرّه؟ فلم أحر إلیه جواباً فتفل فی وجهی و قال: إخسأ یا خنزیر فواللّه ما اصبحت إلاّ وجهی و رأسی کخنزیر. (مناقب آل ابی طالب ج 2/169)

عمل را ترک نمود. از علت آن سؤال کردند، گفت: به خدا سوگند، هرگز بعد از این به علی علیه السلام دشنام نخواهم داد؛ چرا که در خواب دیدم مردم گرد رسول خداصلی الله علیه وآله اجتماع نموده بودند و آن حضرت به مردی می فرمود:

«این ها را سیرآب کن.» و چون من خدمت آن حضرت رسیدم، به آن مرد فرمود: «او را سیراب کن.» پس آن مرد مرا طرد نمود و آبی به من نداد و چون من به رسول خداصلی الله علیه وآله شکایت نمودم رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «او را سیراب کن.» پس او از آب جوشان مرا سیراب نمود و من چون بیدار شدم از دهان و پایین من آب جوشان خارج می شد.

مولف می گوید: توهین و لعن و دشنام به امیرالمومنین علیه السلام از گناهان بزرگ و خطرناک است و صاحب آن باید اعدام گردد. و حکم آن در بحث حدود اسلامی بیان گردیده است.

انکار امامت اهل بیت پیامبرعلیهم السلام

نور خورشید را نمی توان انکار نمود و آثار و برکات آن را نمی توان پنهان کرد و اگر کسی نخواهد از نور آن استفاده کند یا باید چیزی مقابل خود بگیرد و یا خود را پنهان نماید، ولی در هر صورت، نمی تواند نور خورشید و یا اصل وجود آن را انکار نماید؛ چرا که خورشید را همه می بینند و آثار و برکات آن را مشاهده می نمایند.

خاندان نبوت علیه السلام نیز که خورشیدهای فروزنده (الشموس الطالعه) نامیده شده اند، هرگز نورانیتشان قابل انکار نبوده و نخواهد بود.

(1)

ص :129


1- إنکار إمامة أهل البیت علیهم السلام الخصال... قال أمیرالمؤمنین علیه السلام لعبداللّه بن سبا... و نحن الخزّان لدین اللّه و نحن مصابیح العلم إذا مضی منّا علم بدی علمٌ لایضلّ من اتبعنا و لایهتدی من أنکرنا و لاینجومن أعان علینا عدوّنا، و لایعان من أسلمنا فلا تتخلفّوا عنّا لطمع دنیا و حطامٍ زائلٍ عنکم و أنتم تزولون عنه فإنّ من آثر الدنیا علی آلاخرة و اختارها علینا عظمت حسرته غداً و ذلک قول اللّه عزّوجّل: «أن تقول نفس یا حسرتی علی ما فرّطت فی جنب اللّه و إن کنت لمن الساخرین» (الزمر //56) (الخصال ص 631 تحف العقول ص 121)

آری، دشمنان اسلام و منافقین کوشیده اند که نور آنان را خاموش نمایند، ولی هرگز آن انوار مقدسه خاموش نشده و حتی جلوه های بیشتری پیدا کرده است و مردم بیشتر از آنها بهره مند شده اند. بنی امیه- طبق آنچه در تفسیر آیه «لیلة القدر خیر من الف شهر» آمده - هشتاد و اندی سال کوشیدند که این انوار مقدسه را خاموش کنند و مردم را از ارتباط و علاقه به آنان جدا سازند و به دشمنی و لعنت به آنان وا دارند و مقام بلند و والای علمی و معنوی آنان را انکار نمایند، ولی موفق به این عمل نشدند، بلکه خود نیز ناچار به اقرار به مقام آنان شدند و ثناگوی آنان گردیدند.

معاویة تمام کوشش خود را به کار گرفت تا شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام را از بین ببرد و او را کافر و خارج از دین معرفی کند و سران کفر و منافقین را به نیکی یاد کند و سال ها خطبا را امر کرد تا علی علیه السلام و فرزندان او را دشنام دهند و آل ابوسفیان را به نیکی یاد کنند، ولی این عمل ذره ای از شخصیت علی علیه السلام را کم نکرد و حتی حقیقت و مظلومیت آن حضرت را روشن تر گردانید و مردم چون خیانت معاویه را دانستند او را لعنت نمودند.

چنان که یزید نیز همانند پدرش و بدتر از او با اهل بیت پیامبر خداصلی الله علیه وآله بر خورد نمود و چون مردم خیانت و ظلم او را دانستند او را نیز لعنت کردند تا جایی که ناچار شد بگوید: «من دستور کشتن فرزند پیامبرصلی الله علیه وآله را نداده بودم، بلکه عبیداللّه زیاد - که لعنت خدا بر او باد - از پیش خود این کار را انجام داد.»

می توان گفت: از صدراسلام تاکنون، هیچ شخصیتی، مانند امیرالمؤمنین علیه السلام مورد طعن و دشنام و هتک حرمت واقع نشده است. او مظلوم ترین فردی است که در تاریخ اسلام مورد ظلم و ستم واقع گردیده و پیش از آن که شخص او را به شهادت برسانند شخصیت او را تیر باران کردند، ولی - چنان که گذشت - دوست و دشمن به مقام بلند و

(1)

ص :130


1- و فی مختصر بصائرالدرجات... قال علیّ علیه السلام لإبن الکوّاء... و نحن الأعراف نوقف یوم القیامة بین الجنّة و النّار فلایدخل الجنّة إلاّ من عرفنا و عرفناه و لایدخل النّار إلاّ من انکرنا و انکرناه و ذلک لأنّ اللّه عزّوجّل لوشاء عرّف الناس نفسه حتّی یعرفوه و یوحّدوه و یأتوه من بابه و لکنّه جعلنا أبوابه و صراطه و سبیله و بابه الذی یوتی منه. (مختصر بصائرالدرجات ص 55)

شخصیّت والای او اعتراف داشته و دارند. ابن ابی الحدید سنّی معتزلی در آغاز شرح نهج البلاغه، در توصیف شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام چنان زیبا آن حضرت را توصیف می کند که در باره احدی چنین توصیفی نداشته است و ما خلاصه آن را در ابتدای کتاب میزان الحق آورده ایم، ولی به نظر نویسنده هیچ بیانی در باره شخصیت امیرالمؤمنین و فرزندان اوعلیهم السلام بهتر و گویاتر از بیان خود آن حضرت نیست. بنابراین از جان و دل به سخنان آن حضرت گوش فرا می دهیم.

مرحوم صدوق، در کتاب خصال، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که آن حضرت به عبداللّه بن سبا فرمود... «تنها ماییم خزینه داران [معارف] دین خدا، و ماییم چراغ ها و مشعل های علم و دانش. همواره ما [خاندان نبوت ]بین مردم خواهیم بود و اگر یکی از ما، که نشانه های حق هستیم، از بین مردم برویم، نشانه دیگری از ما ظاهر خواهد گردید [و زمین خالی از حجت نخواهد شد].

سپس فرمود: «کسی که از ما پیروی کند گمراه نمی شود، و کسی که امامت و حق ما را انکار کند هدایت نمی یابد، و کسی که به دشمن ما کمک کند نجات نمی یابد، و کسی که از یاری ما دریغ نماید پناهی پیدا نمی کند. پس بپرهیزید و برای طمع به دنیا و مال فانی آن از ما جدا نشوید و از اطاعت ما سرپیچی نکنید؛ چرا که هر که ما را رها کند و دنیا را بر آخرت مقدّم نماید، فردای قیامت، حسرت او بزرگ خواهد بود. چنین کسی، چنان که خداوند در قرآن فرموده، روز قیامت می گوید: ای وای بر من که از اطاعت ولی خدا کوتاهی نمودم و به دوستان و اولیای او سخریه و استهزاء کردم.»

امیرالمؤمنین علیه السلام به ابن کوّاء فرمود: «مقصود از «اعراف» ما هستیم. ما روز قیامت بین بهشت و دوزخ خواهیم ایستاد و در آن روز داخل بهشت نمی شود جز کسی که حق ما را شناخته باشد و ما او را پذیرفته باشیم، و نیز داخل دوزخ نمی شود جز کسی که حق ما را انکار نموده باشد و ما نیز او را نپذیرفته باشیم، و البته اگر خدا می خواست خود را به مردم معرفی می نمود تا او را بشناسند و به یگانگی او اعتراف نمایند و او را پرستش کنند، لکن او ما را درهای رحمت و صراط مستقیم دین و باب رسیدن به قرب خود قرار داده است.» (بحار، ج 8/338)

ص :131

در تفسیر آیه شریفه «یوم یدعی کلّ أناس باءمامهم»، از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده که فرموده اند: در روز قیامت منکرین امامت امیرالمؤمنین و فرزندان اوعلیهم السلام - که دیگران را به خلافت و امامت بعد از پیامبر خداصلی الله علیه وآله برگزیده اند - به طرف دوزخ رهسپار خواهند شد و راهی برای نجات و دخول در بهشت برای آنان نخواهد بود.»

مفهوم سخن رسول خداصلی الله علیه وآله نیز که فرمود: «اءنّی تارک فیکم الثقلین...» همین است، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من کتاب خدا و عترت و اهل بیت خود را برای هدایت شما باقی گذاردم و تا وقتی که شما به آنها تمسّک جویید و از آنها جدا نشوید، گمراه نخواهید شد»؛ یعنی کسانی که به آنان تمسّک نکنند و امامت آنها را نپذیرند، گمراه خواهند شد و در قیامت راهی برای نجات آنان نخواهد بود.

غلوّ و کفر غالی و خارجی و ناصبی

مرحوم محقق در کتاب شرایع می فرماید: غلو کنندگان کسانی هستند که علی علیه السلام و یا امامان دیگر را خدا می دانند [و یا می گویند آنان همانند خدا هستند] و اگر کسی یکی از

(1)

(2)

ص :132


1- و ورد فی تفسیر قوله تعالی: «یوم یدعی کلّ أناس بإمامهم» أنّ المنکرین لإمامتهم المتمسّکین بغیرهم یحشرون إلی النّار فی القیامة و لا سبیل لهم إلی الجنّه أبداً. و مفهوم قول النبیّ صلی الله علیه وآله: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی أبداً...» إنّ من لم یتمسّک بحبلهم و لم یقبل إمامتهم فهو الضالّ الذی لایتهدی فی الدنیا و لاسبیل له فی الآخرة إلی الجنّة أبداً.
2- حرمة الغلوّ و کفر الغالی و الخارجی و الناصبیّ قال المحّقق فی الشرایع: و الغلاة هم ألّذین قالوا بألوهیّة علیٍ علیه السلام أو ألوهیّة أحد الأئمّةعلیهم السلام بل کلّ من قال بألوهیّة أحد من الناس، و مثله الخارجی و من یخرج علی قتال الإمام [کالخوارج ألّذین حاربوا أمیرالمومنین علیه السلام] و بحکمهما فی الکفر و النجاسة النواصب و هم ألّذین یعادون و یسبّون واحداً من الائمّة المعصومین علیهم السلام کفرقة من الإسماعیلیة الذّین یسبّون الإمام موسی بن جعفرعلیهما السلام. (شرایع الاسلام ج 1/12)

مردم را خدا بداند نیز اهل غلّو و کافر خواهد بود. همچنین خارجی نیز کافر محسوب می شود و آن کسی است که به جنگ با امام علیه السلام بر می خیزد، مانند خوارج نهروان که با علی علیه السلام به جنگ برخاستند. ناصبی نیز مانند غالی و خارجی کافر و نجس است. و او کسی است که دشمن یکی از امامان باشد و یا یکی از آنان را دشنام دهد، مانند فرقه اسماعیلیه که به موسی بن جعفرعلیه السلام دشنام می دهند.

علاّمه حلی درکتاب معتبر می فرماید: خوارج کسانی هستند که به علی علیه السلام توهین می کنند و این عمل به ضرورت دین، حرام است. از این رو آنان کافر هستند. و به آنان ناصبی نیز گفته می شود، و امّا غلاّة که در باره امیرالمؤمنین و یا امامان دیگرعلیهم السلام زیاده روی می نمایند و آنان را خدا می دانند از دین خارج هستند، گرچه خود را مسلمان می دانند [و شهادتین می گویند].

علامه در کتاب منتهی نیز همین سخن را تکرار نموده اند.

مرحوم علاّمه سبزواری نیز در کتاب ذخیرة المعاد می فرماید: راه اثبات نجاست خوارج و غلاة این است که آنها کافر هستند به دلیل این که منکر ضروری دین [یعنی حرمت توهین به امام علیه السلام] هستند و غلاة نیز معتقد به الوهیت غیر خدا می باشند و چون کفر آنان ثابت شود نجس بودن آنان نیز ثابت می شود.

سخنان معصومین علیه السلام درباره غالی و ناصبی و خارجی

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «دو دسته از مردم در باره من هلاک [و گمراه] شدند: دوست

(1)

(2)

(3)

ص :133


1- و قال العلاّمة الحلّی فی المعتبر: أمّا الخوارج: فیقدحون فی علیّ علیه السلام و قد علم من الدّین تحریم ذلک فهم بهذا الإعتبار داخلون فی الکفر و هم المعنیوّن بالنصّاب و أمّا الغلاة: فخارجون عن الإسلام و إن انتحلوه. (المعتبر ج 1/98) و قال فی المنتهی: و أمّا الغلاة: فإنّهم و إن أقرّوا بالشهادة إلاّ أنّهم خارجون عن الإسلام. (المنتهی ج 1/26)
2- و قال السبزواری فی ذخیرة المعاد: و اعلم أنّ الطریق إلی اثبات نجاسة الخوارج و الغلاة إنّهم کفّار لإنکار الخوارج ماهو من ضروریّات الدّین و إعتقاد الغلاة ألوهیّة غیراللّه سبحانه و إذا ثبت کفرهم ثبت نجاستهم. (ذخیرالمعاد ج 1/152)
3- و قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: هلک فیّ رجلان محبّ غالٍ و مبغض قالٍ. (نهج البلاغة حکمت، 117)

مفرط [که مرا خدا می داند]؛ و دشمن معاند [که به من نسبت ناروا می دهد].»

و فرمود: «زود است که دو دسته از مردم در باره من هلاک [و گمراه ]شوند: دوست مفرط که دوستی اش او را به انحراف کشانده باشد؛ و دشمن مفرط که دشمنی اش او را به انحراف کشیده باشد. و بهترین مردم در باره من کسانی هستند که در جاده وسط و اعتدال حرکت می کنند؛ پس شما باید به آنان اقتدا کنید و از آنان جدا نشوید.»

مرحوم صدوق، از عبداللّه بن سنان نقل نموده که گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «ناصبی تنها کسی نیست که دشمن ما خانواده باشد؛ چرا که تو کسی را نمی یابی که بگوید: من محمّد و آل اوصلی الله علیه وآله را دشمن می دارم، بلکه ناصبی کسی است که دشمن شما شیعیان باشد و بداند که شما ما را دوست می دارید و شیعه ما هستید.»

شهید ثانی، در کتاب روض الجنان، پس از نقل حدیث فوق می فرماید: خوارج از جمله نواصب هستند؛ چرا که اعلان دشمنی با علی علیه السلام را نموده اند بلکه اعتقاد آنان بر جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام از دشمنی آنان بالاتر است. غلاة، نیز از جهت ظاهر و باطن خارج از اسلام هستند، گرچه یکی از گروه های اسلامی شمرده می شوند.

آیة اللّه بهجت می فرماید: مذاهب مختلف مسلمانان از یکدیگر ارث می برند مگر

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :134


1- و قال علیه السلام: یهلک فیّ رجلان محبّ مفرط و باهت مفترٍ. (المصدر حکمت 469)
2- و قال علیه السلام: سیهلک فیّ صنفان محبّ مفرط یذهب به الحبّ إلی غیرالحقّ، و مبغض مفرط یذهب به البغض إلی غیرالحقّ، و خیرالناس فیّ حالاً النمط الأوسط فالزموه. (المصدر خطبة 127)
3- و روی الصدوق عن عبداللّه بن سنان عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت لأنّک لاتجد رجلاً یقول: أنا أبغض محمّداً و آل محمّد ولکنّ الناصب من نصب لکم و هو یعلم أنّکم توالوننا و أنّکم من شیعتنا.
4- ثمّ قال الشهید ألثّانی فی روض الجنان: و الخوارج من جملة النواصب لإعلانهم ببغض علیّ علیه السلام بل إنّما هو أبلغ من البغض و أمّا الغلاة فخارجون من الإسلام إسماً و معنیً و ذکرهم فی فرق المسلمین تجوّز. (روض الجنان ص 157 و علل الشرایع ج 2/601)
5- و قال الشیخ الفقیه الزاهد محمّدتقی البهجت: المذاهب المختلفة من المسلمین یرث بعضهم من بعض إلاّ الغلاة و الخوارج و النواصب و من أنکر ضروریّاً من الدّین فانّهم محکومون بالکفر و

غلاة و خوارج و نواصب و کسانی که یکی از ضروریات اسلام را انکار کنند؛ چرا که همه آنان محکوم به کفر هستند و کافر از مسلمان ارث نمی برد ولی مسلمان از کافر ارث می برد.

شرک و غلّو اهل کتاب

طبق گواهی قرآن اهل کتاب انحراف زیادی از دین خود پیدا کردند. آنان سخنان پیامبران وکتاب های آسمانی خود را نپذیرفتند و مشرک شدند. از آن جا که خداوند حضرت عیسی علیه السلام را برخلاف روال طبیعی و همانند حضرت آدم علیه السلام بدون داشتن پدر به وجود آورد و روح اللّه و کلمةاللّه نامیده شد یهودیان در باره او گفتند که او از راه نامشروع و غیرحلال به وجود آمده است و نصارا نیز در باره او غلو نمودند و او را خدا دانستند.

از این رو، خداوند در قرآن از آنان مذمت نموده و می فرماید: «ای اهل کتاب! در دین

(1)

(2)

(3)

ص :135


1- لایرثون من المسلمین ولکن یرثهم المسلمون کما یرثون الکفّار و لایرثهم الکفّار. (توضیح المسائل ص 452)
2- غلّو أهل الکتاب و شرکهم باللّه سبحانه قال اللّه تعالی: «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَامِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَیْرًا لَّکُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَات وَمَا فِی الأَرْضِ وَکَفَی بِاللّهِ وَکِیلاً».(نساء /171)
3- و قال سبحانه: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ». (توبه /30) و قال سبحانه: «لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا». (مائده 17و 72) و قال سبحانه: «لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ یَنتَهُواْ عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ». (مائده /73) و قال سبحانه: «وَجَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُواْ لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَصِفُونَ». (انعام /10)

خود غلّو نکنید و در باره خداوند جز به حق سخن نگویید، همانا مسیح، یعنی عیسی بن مریم، رسول خدا و کلمة اللّه و روح اللّه است [و خدای شما نیست]. پس به خدای خود و پیامبران اوایمان بیاورید و به تثلیث، یعنی سه خدا، قایل نشوید [و مسیح را فرزند خدا ندانید] و نگویید خدا سه چیز است [اب و ابن روح القدس]. او منزه از آن است که فرزند [و یا شریکی] داشته باشد؛ چرا که آسمان ها و زمین مخلوق اویند [و چگونه می توان گفت که بعضی از مخلوقات او فرزند او و یا شریک او باشند؟].»

و در آیه دیگری می فرماید: «یهودی ها عزیر را [به علت این که خداوند او را یکصد سال میراند و سپس زنده نمود] فرزند خدا دانستند و نصارا حضرت مسیح را فرزند خدا دانستند [چنان که مشرکین عرب نیز ملائکه را دختران خدا دانستند]، در حالی که خدا از همه این مسائل منزه است.»

گمراه نمودن مردم

گمراه نمودن مردم از گناهان کبیره و خطرناک است. کسی که انسانی را گمراه نماید تا

(1)

(2)

ص :136


1- و الحاصلّ أنّ أهل الغلّو و الشرک و الکفر بعد کلّ نبیّ من الأنبیاء کثیرون فإنّ المشرکین فی مکّة قالوا: الملائکة بنات اللّه و أهل الکتابین قالوا: عزیرإبن اللّه و المسیح إبن اللّه و جهلوا بأنّه منزّه عن أن یکون له ولد أو شریک هو بدیع السماوات و الأرض و غنّی عن کلّ شی ءٍ و کیف یمکن أن یکون مخلوقه ولده لیست له صاحبة، أو شریک و هو غنّی عن مخلوقه.
2- إضلال الناس و إغوائهم قال اللّه سبحانه: لیحملوا أوزارهم کاملةً یوم القیامة و من أوزار ألّذین یضلّونهم بغیر علم ألاساء ما یزرون. (نحل /25) و قال سبحانه: «من قتل نفساً بغیر نفس أو فسادٍ فی الأرض فکأنّما قتل الناس جمیعاً و من أحیاها فکأنّما أحیی الناس جمیعاً» (مائده /32)

هنگامی که آن شخص را از گمراهی باز نگرداند بخشوده نخواهد شد. چنین کسی، طبق فرموده قرآن، گناه گمراه نمودن مردم و گناه کسانی را که گمراه نموده نیز به عهده دارد و چه بدتوشه ای برای آخرت خود فراهم نموده است.

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که دری از گمراهی را به سوی مردم باز کند و مردم را به انحراف از دین دعوت نماید، به اندازه گناهی که آنان می کنند به عهده او خواهد آمد، در حالی که چیزی از گناهان آنان کم نمی شود؛ چنان که اگر مردم را هدایت کند نیز پاداش خود را دارد و پاداش اعمال نیکی که آنان به وسیله راهنمایی او انجام داده اند را نیز دارد و از پاداش عمل کنندگان چیزی کم نمی شود.»

امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر آیه (من قتل نفساً بغیر نفس...) فرمود: «اگر انسان کسی را از ضلالت و گمراهی نجات دهد مانند این است که او را زنده نموده باشد و خداوند پاداش زنده کردن همه مردم را به او می دهد و اگر کسی را به گمراهی بکشاند مانند این است که او را کشته باشد و خداوند کیفر کشتن همه مردم را به او خواهد نمود.»

از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که مردم را به گمراهی دعوت کند همواره در خشم خداوند خواهد بود تا بازگردد [و کسانی را که به انحراف کشیده نیز باز گرداند].»

امام عسگری علیه السلام نیز می فرماید: «گمراه نمودن مردم از کشتن آنان خطرناک تر است.»

در بخش های گذشته بیان شد که حفظ کتاب های گمراه کننده و خرید و فروش و تجارت آنها حرام و به منزله گمراه نمودن مردم است و همان کیفر را خواهد داشت.

(1)

(2)

(3)

ص :137


1- الکافی: قال أبوجعفرعلیه السلام: و من علّم باب ضلال کان علیه مثل أوزار من عمل به ولاینقص أولئک من أوزارهم شیئاً. (الکافی ج 1/35)
2- قال الصّادق علیه السلام فی تفسیر قوله تعالی: «من قتل نفساً بغیرنفس» الآیة: من أخرجها من ضلالٍ إلی هدیً فقد أحیاها و من أخرجها من هدیً إلی ضلال فقد قتلها. (البحار ج 2/20)
3- و عن الّنبیّ صلی الله علیه وآله قال: من دعا إلی ضلال لم یزل فی سخط اللّه حتّی یرجع منه. و عن العسکری علیه السلام قال: الإضلال أعظم من القتل. (المصدر ج 2/316)

معنای گمراه کردن خداوند

مرحوم مجلسی در کتاب بحار می فرماید: مقصود خداوند از آیاتی که می فرماید: (یضلّ من یشاء و یهدی من یشاء) و نسبت اضلال را به خود می دهد این است که خداوند [مؤمنین را هدایت می نماید] و فاسقان و کافران وستمگران و معصیت کاران را به واسطه فسق و کفر و ظلم و اسراف و گناهشان [به خود وا میگذارد ]و آنان گمراه می شوند. [چرا که او به احدی ظلم نمی کند بلکه به هر کس زمینه استحقاق رحمت داشته باشد به او ترحم می نماید.]

پاداش هدایت و ارشاد مردم

در کتاب کافی نقل شده که هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به یمن فرستاد به او فرمود: «یا علی! هرگز با کسی مقاتله و جنگ مکن جز آن که قبل از آن او را نصیحت و دعوت به حق نمایی.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر از آنچه خواهد بود که خورشید بر آن می تابد و غروب می کند و تو بر او ولایت خواهی داشت.»

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: در جنگ صفین هنگامی که آب در

(1)

(2)

(3)

ص :138


1- أقول: و قال العلاّمة المجلسی: و ما نسب اللّه سبحانه من الإضلال إلی نفسه فی عدّةٍ من الآیات هو إضلاله تعالی للفسّاق و الکفّار و المجرمین جزاءً لفسقهم و کفرهم و جرمهم و إسرافهم. (البحار ج 69/16)
2- ثواب الهدایة و الإرشاد قال الّنبیّ صلی الله علیه وآله لعلّی علیه السلام لمّا بعثه إلی الیمن: یا علّی لاتقاتلنّ أحداً حتّی تدعوه، و أیم اللّه لأن یهدی اللّه علی یدیک رجلاً خیرلک ممّا طلعت علیه الشمس و غربت ولک ولاؤه یا علّی. (الکافی ج 5/28)
3- و لمّا ملک أمیرالمؤمنین علیه السلام الماء بصفیّن ثمّ سمح لأهل الشام بالمشارکة فیه رجاء أن یعطفوا إلیه فمکث ایّاماً لایرسل إلی معاویة، و لایأتیه من عند معاویة أحد، و قال أهل العراق: یا أمیرالمؤمنین خلّفنا ذرارینا و نساءنا بالکوفة و جئنا إلی أطراف الشام لنتخّذها وطناً؟! إئذن لنا فی القتال، فإنّ الناس قدقالوا قولهم، فقال علیه السلام: ما قالوا؟ فقال: فعن قائل: إنّ الناس یظنّون أنّک تکره

اختیار امیرالمؤمنین علیه السلام بود بزرگواری نمود و برای هدایت مردم شام و انعطاف آنان آب را در اختیار شان قرار داد. روزهایی گذشت و آن حضرت کسی را نزد معاویه نفرستاد و از سوی معاویه نیز پیامی برای او نیامد تا این که اهل عراق [اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام] خسته شدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! آیا ما زنان و فرزندان خود را در کوفه رها نمودیم و آمدیم تا اطراف شام را برای خود وطن بگیریم؟ به ما اجازه جنگ بدهید همانا مردم در باره جنگ شما با شامیان سخنانی می گویند امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مردم چه می گویند؟» اهل عراق گفتند: «بعضی از مردم گمان کرده اند که شما از ترس مرگ از جنگ کراهت دارید و بعضی گمان کرده اند شما در جنگ با شامیان شک و تردید پیدا کرده اید.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «عجبا! چه زمانی شما مرا یافته اید که از جنگ کراهت داشته ام؟» همانا من درجوانی و میان سالی به جهاد و جنگ علاقه داشته ام. چگونه اکنون که پیر شده ام و عمرم نزدیک به تمام شدن است از آن کراهت داشته باشم.» سپس فرمود:

«اگر من در باره اینان شک می داشتم باید درباره اهل بصره نیز شک می نمودم. به خدا سوگند، من وضعیت معاویه و اهل شام را به دقت مطالعه نمودم و راهی جز جنگ با آنان را صلاح ندیدم. جز آن که به خواهم خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله را نافرمانی کنم و با آنان مخالفت نمایم، [و من هرگز چنین نخواهم نمود] لکن من به این امید جنگ را به تأخیر انداخته ام که بلکه آنان یا عده ای از آنان هدایت یابند و به ما بپیوندند، چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله در جنگ خیبر به من فرمود: اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت نماید برای تو بهتر از آنچه خواهد بود که خورشید بر آن می تابد.»

(1)

(2)

ص :139


1- الحرب کراهیة الموت، و إنّ من الناس من یظّن أنّک فی شکٍ من قتال أهل الشام فقال علیه السلام: و متی کنت کارهاً للحرب قطّ؟! إنّ من العجب حبّی لها غلاماً و یعفاً و کراهیّتی لها شیخاً بعد نفاد العمر و قرب الوقت؟!
2- و أمّا شکّی فی القوم، فلو شککت فیهم لشککت فی أهل البصرة، و اللّه لقد ضربت هذا الأمر ظهراً و بطناً، فما وجدت یسعنی إلاّ القتال أو أن أعصی اللّه و رسوله، ولکنّی أستأنی بالقوم عسی أن یهتدوا أو تهتدی منهم طائفة فإنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال لی یوم خیبر: لأن یهدی اللّه بک رجلاً واحداً خیرلک ممّا طلعت علیه الشمس. (شرح نهج البلاغة للحدیدی ج 4/13)

رسول خداصلی الله علیه وآله پاسخ شخصی که از آن حضرت درخواست نصیحت نمود فرمود: «من به تو وصیت و توصیه می نمایم که هرگز به خدای خود مشرک نشوی [نه در ذات و نه در افعال و نه در صفات و نه در عبادت و نه در طاعت].» و پس از سفارش های دیگری به او فرمود:

«من به تو توصیه می نمایم که مردم را به اسلام دعوت کنی و از افراد گمراه و نادان دستگیری نمایی و آنان را ارشاد کنی.» تا این که فرمود: «بدان که در آن صورت برای تو نزد خداوند به عدد کسانی که سخن تو را بشنوند و هدایت شوند پاداش آزاد نمودن بنده ای از فرزندان یعقوب پیامبرعلیه السلام خواهد بود.»

و در کتاب بحار، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که کلمه حقی را به دیگری نمی آموزد جز آن که شنونده اگر آن کلمه حق را بپذیرد و به آن عمل کند گوینده نیز پاداش او را خواهد داشت [در حالی که چیزی از پاداش عمل کننده کاسته نمی شود]، و هم چنین است اگر کلمه باطل و ضلالتی را به او یاد دهد و او به آن عمل کند، گوینده نیز همان گناهی را خواهد داشت که شنونده و عمل کننده، به آن کلمه باطل دارد.»

حضرت عسکری علیه السلام می فرماید: پدرم حضرت علی بن محمّد هادی علیه السلام فرمود: «اگر در زمان غیبت [فرزندم] مهدی قائم علمای شیعه مردم را نسبت به فرزندم دعوت و راهنمایی نمی کردند و با استدلال های محکم پاسخ دشمنان او را نمی دادند و ضعفا و

(1)

(2)

(3)

ص :140


1- و قال الّنبیّ صلی الله علیه وآله لرجل سأله أن یوصیه: أوصیک أن لاتشرک باللّه شیئاً... وادع الناس إلی الإسلام، و اعلم أنّ لک بکلّ من أجابک عتق رقبةٍ من ولد یعقوب. (وسائل الشیعه ج 11/448)
2- و قال الصّادق علیه السلام: لایتکلّم الرجل بکلمة حقّ یؤخذبها إلاّ کان له مثل أجر من أخذبها، و لایتکلّم بکلمة ضلال یؤخذبها إلاّ کان علیه مثل وزر من أخذبها. (بحار ج 2/19)
3- قال الإمام العسکری: قال علّی بن محمّد (الهادی)علیهما السلام: لولا من یبقی بعد غیبة قائمناعلیه السلام من العلماء الداعین إلیه، و الدالّین علیه و الذابّین عن دینه بحجج اللّه و المنقذین لضعفاء عباداللّه من شبّاک إبلیس و مردته و من فخاخ النواصب لما بقی أحد إلاّ إرتدّ عن دین اللّه و لکنّهم ألّذین یمسّکون ازمّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکّانها أولئک هم الأفضلون عنداللّه عزّوجلّ. (بحار ج 2/6)

عوام مردم را از دام های شیاطین و شیطان صفتان و دشمنان اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله نجات نمی دادند احدی بر آیین تشیّع باقی نمی ماند و همه مردم از دین خارج می شدند و مرتد می گردیدند، لکن علمای شیعه در آن زمان همانند کشتیبانی که مهار کشتی را در دست می گیرد تا غرق نشود قلوب ضعفای شیعه را از انحراف و ارتداد حفظ خواهند نمود و از گمراهی آنان جلوگیری می کنند و این دسته از علما در پیشگاه خداوند افضل از دیگران خواهند بود.»

پیروی و اطاعت از گمراهان

تأیید و پیروی از ستمگران و گمراهان و گمراه کنندگان حتی رضایت به ظلم ستمگر و ماندن او نیز حرام وموجب تشریک در ظلم او خواهد بود. از این رو، وظیفه هر مسلمانی است که از ظالم و ستمگر دوری نماید و در صورتی که قدرت اصلاح و ارشاد او را داشته باشد او را ارشاد کند. به هر حال، پیروی از ستمگران و گمراهان در صورتی که تقیه و خطری در بین نباشد حرام و موجب تشریک در گناه آنان خواهد شد.

این معنا از تعدادی از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود. خداوند در قرآن ستمگران و گمراهان و پیروان آنان را به چند گروه تقسیم نموده است:

1- شیطان و پیروان او.

2- طاغوت ها [حاکمان ستمگر] و پیروان آنان.

3- مدعیان باطل و پیروان آنان.

4- منحرفین از مکتب اهل البیت علیه السلام و پیروان آنان.

5- نفس اماره [خواسته های نفسانی] و پیروی از آن.

امکان دارد که موارد فوق در یک نفر و در یک عمل جمع شود؛ به این معنی که

(1)

ص :141


1- حرمة اتّباع الضالّین و المضلّین الضالّین و المضلّین طوائف کثیرة من الجنّ والإنس بل فی داخل الانسان ایضاً نفسه الأمّارة بالسوة مضلّة له.

شخصی در یک عمل از همه موارد یاد شده و یا بیشتر آنها پیروی کند.

از قرآن استفاده می شود که در زمان هر پیامبری گروهی بوده اند که مردم را به راه باطل دعوت می نموده اند و بعد از هر پیامبری نیز گروهی بوده اند که مردم را ازآن پیامبر منحرف می نموده و به باطل سوق می داده اند. در این امت نیز چنین بوده و این مفاد آیه شریفه «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ» و آیه «وَلِتَصْغَی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ» [انعام /113]. و آزمایش الهی است نسبت به همه امت ها.

از این رو همه، بر امت ها لازم بوده و هست که سخنان دشمنان پیامبران علیهم السلام، را نپذیرند و تنها به آنچه از طرف خداوند بر پیامبران خدا فرستاده شده گوش فرا دهند.

وگرنه اعتقاد آنان پذیرفته نمی شود و از ممترین، یعنی از اهل شک و تردید خواهند بود؛ چنان که خداوند در آیه پس از آن می فرماید: «أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنَزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» [انعام /114]

خداوند در باره انحراف این امت نیز می فرماید: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا» [آل عمران /144]

و در باره این پیامبرصلی الله علیه وآله و انحراف امت او نیز می فرماید: «وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا * وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الُْمجْرِمِینَ وَکَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ

(1)

(2)

ص :142


1- قال اللّه سبحانه عن قول یوسف النبیّ علیه السلام: و ما أبرّء نفسی إنّ النفس لأمّارة بالسوة إلاّ ما رحم ربّی إنّ ربّی غفور رحیم. (یوسف /53)
2- و قال سبحانه: و من أضلّ ممّن إتبّع هواه بغیر علم من اللّه إنّ اللّه لایهدی القوم الظالمین. (قصص /50) و لکل نبیّ من الأنبیاء أعداء لإضلال أمّته من الجنّ و الإنس. قال اللّه سبحانه: و کذلک جعلنا لکلّ نبیّ عدوّاً شیاطین الإنس و الجنّ یوحی بعضهم إلی بعض زخرف القول غروراً ولو شاء ربّک ما فعلوه فذرهم و ما یفترون * و لتصغی إلیه أفئدة ألّذین لایؤمنون بالآخرة و لیرضوه ولیقترفوا ما هم مقترفون. (انعام 113/112)

نَصِیرًا» [فرقان /31]؛ یعنی: «این پیامبرصلی الله علیه وآله [در روز قیامت] به خدای خود خواهد گفت: خدایا، قوم من این قرآن را مهجور نمودند و به آن توجه نکردند.» سپس خداوند می فرماید: «و این چنین ما [برای آزمایش مردم ]در مقابل هر پیامبری دشمنی از مجرمان و ستمکاران قرار دادیم. [ای رسول من! ]پروردگارت برای هدایت و یاری مؤمنان کافی خواهد بود [و او آنان را از شر مجرمان و گمراه کنندگان حفظ خواهد نمود.]»

آری، کسانی که در آغاز دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله ایمان درونی پیدا نکردند و پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله مردم را به گمراهی کشاندند، در روز قیامت سخت خود را ملامت می کنند و به فرموده قرآن می گویند: «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِیلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا»؛ یعنی: «روز قیامت ظالم و ستمگر [یعنی ابوبکر ]دست به دندان می گزد و می گوید: ای کاش من در دنیا از رسول خداصلی الله علیه وآله پیروی نموده [و ولایت علی علیه السلام را پذیرفته] بودم. وای بر من! ای کاش فلانی [یعنی دومی] را دوست خود نگرفته بودم، همانا او مرا از ذکر خدا [یعنی ولایت علی علیه السلام] بعد از آن که آن را دانستم باز نمود و شیطان [یعنی سومی ]همشه انسان را به خواری می کشد.»

در تفسیر قمی، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که می فرماید: «مقصود خداوند از این آیه این است که اولی در روز قیامت می گوید: «ای کاش من در دنیا از پیامبر خداصلی الله علیه وآله پیروی نموده بودم و ولایت علی علیه السلام را پذیرفته بودم». و هنگامی که عذاب خدا را مشاهده می کند می گوید: «وای بر من! ای کاش من عمر را دوست خود نگرفته بودم، همانا او مرا از ولایت علی علیه السلام گمراه نمود و او برای من شیطانی بود که مرا به خواری و عذاب کشاند.»

(1)

ص :143


1- و فی تفسیرالصافی عن الکافی عن الصّادق علیه السلام قال: من لم یجعله اللّه من أهل صفة الحقّ فأولئک شیاطین الإنس و الجنّ. (تفسیرالصافی ج 2/150) و قال سبحانه فی صفة الشیطان و إضلاله: «ولاتتبّعوا خطوات الشیطان انّه لکم عدوّ مبین.» (بقره /168 و قال سبحانه: «ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لاتعبدوا الشیطان إنّه لکم عدوّ مبین و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم.» (یس /61)

و در روضه کافی آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه وسیله می فرماید: «خداوند فضایلی در من قرارداده که اگر آنها را باز گو نمایم مقام بلند من آشکار می شود و شنیدن آنها به طول می انجامد.» سپس می فرماید: «اگر آن دو نفر [ابوبکر و عمر] به ناحق لباس خلافت را به تن نمودند و مرا از آن منع کردند و از روی گمراهی و جهالت خلافت را به دست گرفتند، [در پایان عمر] برای خود عذاب سختی را آماده نمودند و چون از دنیا رفتند یکدیگر را لعنت نمودند و از همدیگر بیزاری جستند و چون در قیامت یکدیگر را ملاقات نمایند یکی از آنان به دیگری خواهد گفت: «یا لیت بینی و بیتک بعد المشرقین فبئس القرین»؛ یعنی [دومی به اولی می گوید:] ای کاش بین من و تو فاصله مشرق تا مغرب می بود و من با تو قرین و رفیق نمی شدم. پس اولی فوراً در پاسخ او خواهد گفت: «یا لیتنی لم اتخذک خلیلاً...»؛ یعنی ای کاش من تو را رفیق خود قرار نمی دادم، چرا که تو مرا گمراه نمودی و از پذیرفتن ذکر یعنی ولایت ولی خدا [علی بن ابی طالب علیه السلام ]بازم داشتی.»

سپس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مقصود از «ذکر» این در آیه که او از آن گمراه گردید من هستم و مقصود از «سبیل» نیز که او از آن جدا گردید من هستم و مقصود از «ایمان» که او به آن کافر گردید من هستم و مقصود از «قرآن» که او آن را مهجور نمود نیز من هستم و مقصود از دینی که آن را تکذیب نمود من هستم و مقصود از صراطی که او از آن منحرف گردید نیز من هستم.» [کافی ج27/8]

مؤلّف گوید: مسایل مربوط به سایر گمراه کنندگان و پیروان آنان، مانند پیروان شیطان و

(1)

(2)

ص :144


1- و قال سبحانه فی وصف الطواغیت و من إتّبعهم: «ألم تر إلی ألّذین یزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إلیک وما أنزل من قبلک یریدون أن یتحاکموا إلی الطاغوت و قد أمروا أن یکفروا به و یرید الشیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیداً» (نساء /60) و قال سبحانه: «یوم تقلّب وجوههم فی النار یقولون یا لیتنا أطعنا اللّه و أطعنا الرسولا و قالوا ربّنا إنّا أطعنا سادتنا و کبراءنا فأضلّونا السبیلاً. (احزاب /66)
2- و قال سبحانه فی وصف المضلّین و من إتبعهم بعد النبیّ صلی الله علیه وآله: و یوم یعضّ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی إتخذت مع الرسول سبیلاً یا ویلتا لیتنی لم أتّخذ فلانا خلیلاً لقد أضلّنی عن الذکر بعد إذ جائنی و کان الشیطان للإنسان خذولاً. (الفرقان /28)

طاغوت ها و مدعیان باطل و علمای اهل کتاب و پیروان هوا و هوس در بخش های دیگر بیان شده و در این جا تکرار نمی شود.

اعتقاد به فال بد و تطیّر

تردیدی نیست که هیچ تحول و تغییری بدون اراده خداوند انجام نمی گیرد، ولی از طرف دیگر هیچ تغییر و تحولی نیز نیست مگر آن که معلول چیزی می باشد و آن شایستگی و یا فساد و دگرگونی جامعه و افراد است مهیا باشد. در یک جمله معلول اعمال و روحیات خوب و بد خود انسان هاست و خداوند هرگز وضعیت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد مگر به سبب تغییر وضعیت انسان های آن جامعه: «إنّ اللّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم».

بنابراین آنچه بین مردم معروف است که فلان چیز و فلان گفتار و صدای فلان حیوان سبب و علت فلان چیز است، اگر سببیّت آن در شرع مقدّس تأیید نشده باشد قابل قبول نیست و کسی نباید به آن اعتنا نماید. و از این نمونه است فال بد زدن و تکیه بر آن نمودن و چیزهایی نظیر آن که در بین عوام مردم فراوان دیده می شود.

قرآن از فال بد زدن مذّمت نموده و کسانی را که به پیامبران خدا فال بد می زده اند و دعوت و سخن آنان را شوم می دانسته اند را ملامت کرده و می فرماید: «آثار فال بد شما به خودتان باز خواهد گشت.»

از آیات سوره یس و اعراف و روایات ظاهر می شود که اگر کسی به تأثیر فال بد اعتقاد داشته باشد برای او تأثیر خواهد داشت و اگر آن را مؤثر نداند تأثیری نخواهد داشت.

(1)

ص :145


1- الطیرة و التطیّر [فال بد زدن] قال اللّه سبحانه: قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ. (یس /18) و قال سبحانه: فَإِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَی وَمَن مَّعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللّهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ. (اعراف /136)

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «فال بد زدن [و اعتقاد به تأثیر آن] شرک به خدا است.»

و در سخن دیگری می فرماید: «کسی که به سبب فال بد از کار خود صرف نظر کند مشرک خواهد شد.»

و در سخن دیگری می فرماید: «کسی که اراده مسافرتی داشته باشد و به واسطه صدای پرنده ای از سفر خود صرف نظر کند، همانا به آنچه برپیامبر خدا محمّدصلی الله علیه وآله نازل شده کافر گردیده است.»

و در سخن دیگری می فرماید: «از ما نیست کسی که فال بد بزند و یا فال بد برای او زده شود.» و در سخن دیگری فرمود: «کفّاره فال بد توکلّ بر خداوند است.» و روایت شده که فرمود: «تفأل به خیر بزنید تا آن را بیابید.»

علاّمه مجلسی، در کتاب شریف بحار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت فال نیک را دوست می داشت و از فال بد کراهت داشت و می فرمود: کسی که از فال بد و آثاری [مانند صدای کلاغ و امثال آن] هراس دارد برای دفع آن بگوید: «ألّلهمّ لایوتی الخیر إلاّ أنت و لا یدفع السیّئات إلاّ أنت، و لا حول ولاقوّة إلاّ بک».

امام صادق علیه السلام می فرماید: «تفأل و فال بد زدن [و چیزهایی را که مردم از آنها هراس

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :146


1- و قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: الطیرة شرک. (میزان الحکمة ج 2/176 کنزالعمال ج 28556) و قال صلی الله علیه وآله: من ردّته الطیرة عن حاجته فقد أشرک. (المصدر)
2- و قال صلی الله علیه وآله: من خرج یرید سفراً فرجع من طیر فقد کفربما أنزل علی محمّد. (المصدر)
3- و قال صلی الله علیه وآله: لیس منّا من تطیّر ولا من تطیّرله، أوتکهّن أوتکهّن له، أوسحر أو سحرله. (المصدر)
4- و قال صلی الله علیه وآله: کفّارة الطیرة التوکّل. (الکافی ج 7/197 /235/236) و روی: تفأّلوا بالخیر تجدوه. و فی البحار: إنّ النبیّ صلی الله علیه وآله کان یحبّ الفأل الحسن ویکره الطیرة و کان یأمرمن رأی شیّئاً یکرهه ویتطیّر منه أن یقول: «ألّلهمّ لایوتی الخیر إلاّ أنت و لایدفع السیّئات إلاّ أنت، و لاحول و لاقوّة إلاّ بک. (المصدر البحار ج 77/153 و کنز العمال ج 7/136)
5- و قال الصّادق علیه السلام: الطیرة علی ما تجعلها إن هوّنتها تهوّنت و إن شدّدتها تشدّدت و ان لم تجعلها شیّئاً لم تکن شیئاً. (المصدر الکافی ج 8/197)

پیدا می کنند] اگر به آنها توجه نکردی و بی اثر پنداشتی بی اثر خواهد بود و اگر به آنها اهمیت دادی و مؤثر دانستی اثر خواهد داشت.»

تشکیک در عقاید مردم

تشکیک در عقاید مردم بدترین گناه و خیانت به مردم و همکاری با شیطان خواهد بود. خداوند در آیات بسیاری از قرآن از علمای اهل کتاب نکوهش و مذمّت نموده و آنان را به این عمل نسبت داده است.

در سوره بقره می فرماید: «حق و باطل را به یکدیگر آمیخته نکنید و آگاهانه حق را کتمان ننمایید.»

و در سوره کهف آنان را کافر معرفی نموده و می فرماید: «کسانی که از دین خدا بازگشتند و کافر شدند با سخنان باطل خود می خواهند حق را دگرگون کنند و با جدال خود آن را ضایع نمایند.»

و در سوره غافر نسبت به مکذّبین و منکرین پیامبران می فرماید: «آنان [یعنی قوم نوح و احزاب بعد از آنان] می کوشیدند تا پیامبر خود را بگیرند [و از بین ببرند ]و با سخنان باطل خود دین خدا را دگرگون کنند. پس ما آنان را به عذاب خود گرفتار ساختیم و کیفر سختی به آنان دادیم.»

(1)

(2)

(3)

ص :147


1- التشکیک فی الحقّ و اضلال الناس قال اللّه سبحانه: وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ. (بقره /42) و قال سبحانه: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ. (آل عمران /71)
2- و قال سبحانه: وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ. (کهف /65)
3- و قال سبحانه: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ. (غافر /5)

و در سوره نحل در باره آنان می فرماید: «[ما آنان را مهلت دادیم] تا در قیامت کیفر کامل گمراه نمودن مردم و کیفر کسانی که ناآگاه فریب آنان را خورده اند را نیز به دوش بگیرند. پس آگاه باشید که چه بد کیفری خواهند داشت.»

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا» فرمود: «کسی که انسان گمراهی را از گمراهی نجات دهد و هدایت کند مانند این است که او را زنده نموده باشد و کسی که انسان مؤمنی را گمراه کند مانند این است که او را کشته باشد.»

دین تراشی و بدعت گذاردن در دین

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «خداوند دو دسته از مردم را نمی بخشد و توبه آنان پذیرفته نمی شود: 1- کسی که در دین خدا بدعت وارد کند و مردم را به گمراهی بکشد؛ 2- کسی که دارای اخلاق زشت باشد [و خود را از آن جدا نکند].» گفته شد: چرا توبه آنان پذیرفته نیست؟ فرمود: «به این علت که دوستی و محبت بدعت و اخلاق زشت در دل های آنان رسوخ نموده است.»

(1)

(2)

(3)

ص :148


1- و قال سبحانه: لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا یَزِرُونَ. (نحل /25)
2- و فی المحاسن عن سماعة عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قلت له: قول اللّه تبارک و تعالی: «من قتل نفساً بغیر نفس» إلی قوله: «فکأنّما قتل الناس جمیعاً و من أحیاها فکأنّما احیی الناس جمیعاً» فقال علیه السلام: من أخرجها من ضلال إلی هدیً فقد أحیاها و من أخرجها من هذیً إلی ضلال فقد قتلها. (مائده /32 البحار ج 2/20)
3- و فی البحار عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: أبی اللّه لصاحب البدعة و لصاحب الخلق السیّئی ء بالتوبة. قیل: یا رسول اللّه و کیف ذلک؟ قال: إنّه قد أشرب قلبه حبّها. (البحار ج 110/78)

امام صادق علیه السلام می فرماید: «در زمان های پیشین مردی بود که از راه حلال دنیا را طلب نمود و به آن نرسید و از راه حرام نیز هرچه کوشید به آن دست نیافت. پس شیطان [به صورت انسانی] نزد او آمد و به او گفت: می خواهی من تو را به چیزی راهنمایی کنم که مال دنیا نزد تو فراوان گردد و پیروان زیادی نیز پیدا کنی؟ گفت: آری. شیطان گفت: دینی را اختراع کن و مردم را به آن دعوت نما. پس آن مرد چنین کرد، و مردم گرد او جمع شدند و از او اطاعت نمودند و مال فراوانی به دست آورد.تا این که روزی با خود فکر نمود و به خود گفت:

چه کار خطرناکی انجام دادی؟ دینی را از پیش خود تراشیدی و مردم را به آن دعوت کردی!؟ و راهی برای توبه تو نیست مگر آن که هر که را گمراه نموده ای از آن گمراهی باز گردانی. پس شروع کرد و نزد یکایک آنان رفت و گفت: دینی که من شما را به آن دعوت نمودم باطل و خود ساخته بود. و حقیقت نداشت پس آنان گفتند: دروغ می گویی، حق همان بود، لکن تو در دین خود شک پیدا کرده ای و می خواهی از آن دست برداری!

آن مرد چون چنین دید، زنجیری به گردن خود بست و آن را به دیواری کوبید و گفت: خود را باز نخواهم نمود تا وقتی که خداوند توبه مرا بپذیرد. پس خداوند به پیامبری از پیامبران خود وحی نمود و فرمود: به او بگو:به عزّتم سوگند که اگر آن قدر مرا بخوانی که

ص :149

بندهای بدنت از یکدیگر جدا شود من تو را اجابت نخواهم نمود تا کسانی که گمراه نموده ای و با گمراهی تو ازدنیا رفته اند را زنده کنی و آنان را از گمراهی باز گردانی.»

مرحوم صدوق، در کتاب معانی الاخبار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «کسی که در دین خدا بدعتی وارد کند و یا بدعت گذاری را پناه دهد لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد، و خداوند در قیامت هیچ عدل و صرفی را از او نمی پذیرد.» گفته شد: مقصود شما از «عدل» چیست؟ فرمود: «فدیه و عوض.» گفته شد: مقصود از «صرف» چیست؟ فرمود: «توبه.»

بدعت گذاردن در دین

اشاره

بدعت به معنای نوآوری در دین است و به تعبیر دیگر چیزی است که از دین نباشد در دین داخل کنند و یا چیزی است که جزء دین باشد و آن را از دین خارج کنند [إدخال ما لیس فی الدین فی الدین و إخراج شیٍ ء من الدین عن الدین] و آن را تشریع نیز می نامند.

دین مجموعه ای است که به زبان مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله صادر گردیده و ائمه معصومین علیهم السلام حدود آن را برای مردم بیان نموده اند و اجمال و ابهام آن را برطرف کرده اند. بنابراین توضیحاتی که در بیان معصومین علیهم السلام برای احکام کلی بیان شده بدعت محسوب نمی شود؛ چراکه آنان مبیّن و روشن کننده احکام اسلام ونگهبانان حدود آن هستند؛ و کلیات قرآن با بیان رسول خداصلی الله علیه وآله و یا اوصیای آن حضرت روشن شده است.

(1)

(2)

ص :150


1- و فی معانی الأخبار: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من أحدث حدثاً أو آوی محدثاً فعلیه لعنة اللّه و الملائکة و الناس أجمعین، لایقبل منه عدل و لا صرف یوم القیامة فقیل: یا رسول اللّه و ما الحدث؟ قال... أو إبتدع بدعة بغیر سنّة.. قیل: ما العدل؟ قال: الفدیة، و الصرف التوبة. (معانی الأخبار ص 265) و فیه: قال النبیّ صلی الله علیه وآله: إنّ اللّه غافر کلّ ذنبٍ إلاّ من أحدث دینا الحدیث
2- البدعة فی الدین مستدرک سفینة البحار عن معانی الأخبار عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: السنّة ماسنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله و البدعة ما أحدث من بعده الخبر. (المستدرک ج 1/302 البحار ج 2/266) و فیه عن اکمال الدّین عن النبیّ صلی الله علیه وآله فی حدیثٍ قال: من فسّر القرآن برایه فقد إفتری علی اللّه اکذب، و من أفتی الناس بغبر علمٍ لعنه ملائکة السماوات و الارض، و کلّ بدعة ضلالة و کلّ ضلالُ سبیلها إلی النار. (المصدر ج 1/302 و رواه فی البحار ج 36/227/289)

ولی دیگران حق ندارند چیزی را به عنوان دین در احکام و عبادات و سایر قوانین اسلامی داخل نمایند و یا چیزی را از آن کم کنند و اگر چنین کنند گناه بزرگی را مرتکب شده اند و بر علما نیز واجب است که حقیقت را بیان نمایند و آن بدعت را از بین ببرند و شخص بدعت گذار را محکوم و او را به مردم معرفی کنند تا عوام الناس فریب گفته های او را مخورند و طبق سخن معروف رسول خداصلی الله علیه وآله: «إذا ظهرت البدع فعلی العالم أن یظهر علمه و الاّ فعلیه لعنة اللّه...»؛ علمای هر زمان باید از بدعت ها جلوگیری کنند تا مورد لعنت خدا واقع نشوند.

قرآن نیز در آیات زیادی، این عمل را حرام و ممنوع دانسته و صاحب آن را کافر و فاسق و ظالم و فروشنده آخرت به دنیا معرفی نموده است که در بحث حکم به غیر ما انزل اللّه خواهد آمد. در سخنان معصومین علیهم السلام نیز این عمل بسیار مذمّت شده است که به بخشی از آنها اشاره می شود.

محدث بزرگوار قمی، در کتاب سفینة البحار، از امیرالمومنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «مقصود از سنّت چیزی است که رسول خداصلی الله علیه وآله بیان فرموده است و مقصود از بدعت چیزی است که بعد از آن حضرت به وجود آمده باشد.»

مؤلف گوید: مقصود امیرالمؤمنین علیه السلام از بدعت در این سخن، چیزهائیست که خلفای غاصب بردین خدا افزوده و یا حذف نموده و به اسم اجتهاد قانون جدیدی در مقابل صریح سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله ایجاد نموده اند. آری بیشتر این بدعت ها در زمان خلیفه دوم به وجود آمده که او صریحاً می گفت: پیامبرخداصلی الله علیه وآله چنین کردند و من چنین می کنم. بدعت های او به قدری زیاد بود که امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ظاهری خود فرمود: «اگر من بخواهم بدعت های عمر را کنار گذارم یک نفر نیروی مدافع برای من باقی نمی ماند.»

مرحوم سیّد شرف الدین عاملی، در کتاب «النص و الإجتهاد»، بدعت های عمر و ابابکر و عثمان را جمع آوری نموده و ما نیز در کتاب «میزان الحق» بخشی از آنها را به

ص :151

عنوان نمونه آورده ایم لکن مع الاسف علمای اهل سنّت، امروز ما را متهم به بدعت گذاری در دین می نمایند، درحالی که شیعه هرچه می گوید از ناحیه اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله است که آن حضرت پیروی از آنان را برای ما لازم نموده است. ای کاش انسان منصفی پیدا می شد و به آنها می گفت: آیا خلفای شما بدعت در دین نگذاردند؟ و آیا مذاهب چهارگانه شما با رأی و قیاس و استحسانات پایه گذاری نشده است؟ و آیا رؤسای مذاهب چهارگانه شما مقید شده اید تا قیامت طبق گفته های آنان عمل کنید، مورد تأیید رسول خداصلی الله علیه وآله بوده اند؟ و یا سخنی و یا اشاره ای از آن حضرت در باره آنان رسیده است؟ و آیا پیامبر خداصلی الله علیه وآله برای هدایت امت خود کسی را جز اهل بیت و عترت خود معرفی نموده است؟ و آیا شما آیات قرآن را با رأی خود تفسیر نمی کنید؟ در حالی که می دانید رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «قرآن را از اهل بیت من یاد بگیرید» و یا فرمود: «علی علیه السلام با قرآن است و قرآن با علی است»؟ و این جمله را برای احدی جز او نفرمود.

آری رسول خداصلی الله علیه وآله در سخنی که صدوق در کمال الدین از آن حضرت نقل نموده فرمود: «هرکس قرآن را با رأی و فکر خود تفسیر کند، به خدای خود افترا بسته، و هرکس فتوای بدون علم بدهد ملائکه آسمان ها و زمین او را لعنت می کنند.»

و فرمود: «هر بدعتی ضلالت و گمراهی است و هر ضلالت وگمراهی به آتش منتهی می شود.»

در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «با اهل بدعت مجالست نکنید و با آنان همنشین نشوید؛ چرا که در آن صورت شما نزد مردم از آنها محسوب می شوید و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «دین هر کسی دین رفیق و دوست اوست.»

در روایت دیگری آمده که فرمود: «کسی که نزد صاحب بدعتی برود و به او احترام کند، در حقیقت برای نابود کردن اسلام کوشیده است.»

(1)

ص :152


1- و فیه عن الکافی عن الصادق علیه السلام إنّه قال: لاتصحبوا أهل البدع و لاتجالسوهم فتصیروا عندالناس کواحدٍ منهم قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: المرائمع دین خلیله و قرینه. (المصدر) و فیه: فی روایةٍ أخری: من أتی ذابدعةٍ فغطمه فانّما سعی فی هدم الإسلام (المستدرک ج 1/303 البحار ج 7/201)

رسول خداصلی الله علیه فرمود: «هنگامی که بدعت بین بین امت من ظاهر می گردد، بر هر عالم و دانشمندی واجب است که با دانش خود با او مقابله کند و اگر چنین نکند لعنت خدا بر او باد.»

امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «یکی از گناهان کبیره، بدعت گذاردن در دین است؛ چراکه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: کسی که در صورت اهل بدعت تبّسم نماید، به راستی بر نابودی دین خود کمک کرده است.»

و در بعضی از روایات آمده که توبه او نیز قبول نخواهد شد.

اجتهاد های در مقایب نصّ، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آلة

اجتهاد های خلفا پس از رسول خداصلی الله علیه وآله فراوان است و در این کتاب مجال بیان آنها نیست، لکن برای عبرت، بخشی از آنها را بیان می کنیم ؛ چرا که اهل تسنّن خود را دارای اسلام راستین و عامل به سنّت رسول خداصلی الله علیه وآله می دانند و شیعیان و پیروان اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله را به جرم اطاعت از اهل بیت آن حضرت و اعتقاد به امامت و عصمت و احاطه داشتن آنها به جمیع علوم اسلامی و حق شفاعت در قیامت و افضلیت بر همه مردم و... اهل بدعت و تحریف و تأویل قرآن و خارج از دین و اسلام و جماعت مسلمین می شمارند.

(1)

(2)

(3)

ص :153


1- و فیه عن المحاسن... قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إذا ظهرت البدعة فی أمّتی فلیظهر العالم علمه فان لم یفعل فعلیه لعنة اللّه. (المصدر البحار ج 2/72)
2- و فیه: عدّ الصادق علیه السلام من الکبائر البدعة لقوله: (صلی الله علیه وآله: من تبسّم فی وجه مبدعٍ فقد أعان علی هدم دینه. (المصدر البحار ج 47/217) و فی بعض الأخبار ما یدلّ علی عدم قبول توبته. (البحار ج 2/297)
3- البدع و الفتن بعد رسول اللّه صلی الله علیه وآله أقول: الفتن و البدع بعد رسول اللّه صلی الله علیه وآله کثیرة جدّاً و لامجال هنا لذکرها ولکن نذکر شطراً منها للاعتبار و ذلک لأنّ أهل السنّة یظنّون أنّهم علی محض الإسلام و أنّ شیعة أهل البیت علیهم السلام خارجون عن الاسلام و الدّین ببدعهم و اعتقادهم بإمامة أهل البیت و عصمتهم و علمهم و شفاعتهم فی القیامة و بأنّهم أقرب عباداللّه إلیه!!

اهل تسنّن از این نکته غفلت ورزیده اند که آنان از همان آغاز اهل بدعت و خارج از دین بوده اند؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله هیچ توصیه ای نسبت به آنچه آنان مبنای دینی خود قرار داده اند نفرموده است. بدعت هایی که آنان بعد از پیامبر خداصلی الله علیه وآله ایجاد نموده اند و کسانی را که خلیفه و جانشین آن حضرت می دانند هرگز مورد سفارش پیامبرصلی الله علیه وآله نبوده بلکه وصایای آن حضرت تنها مربوط به خاندان خود بوده است.

رسول خداصلی الله علیه وآله علوم اسلامی و معارف حقه آن را نزد خاندان خود به ودیعت نهاده و امامت و خلافت را مخصوص آنها نموده و دیگران را غاصب و ظالم و خارج از صراط مستقیم دین دانسته است. آن حضرت مردم را به قبول امامت و پیروی از اهل بیت خود امر نموده و از مراجعه به دیگران و پذیرفتن خلافت آنان نهی فرموده است.

از سویی چنان که مشاهده می شود، حقایق و معارف اسلام تنها از خاندان آن حضرت منتشر شده و کسانی که خود را رهبر مسلمانان و جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله معرفی کرده اند بهره ای از آن معارف الهی را نداشته، بلکه نیازمند به علوم و معارف خاندان نبوت بوده اند.

از سویی بدعت هایی که از سوی این مدعیان دروغگو در اسلام وارد گردیده قابل شماره نیست، و لکن به بخش هایی از آنها اشاره می شود تا معلوم گردد اهل بدعت و تحریف و تأویل کیانند و منحرفین از اسلام و قرآن و سنت رسول خداصلی الله علیه وآله کدامند:

1- امام اشاعره، فوشجی، در شرح تجرید می گوید: عمربن خطاب به مردم گفت: سه چیز در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله مجاز بود و من از آنها جلوگیری می کنم و آنها را حرام

(1)

(2)

ص :154


1- و الحال أنّ أهل السنّة بأصلهم و وجودهم الأولیّة بدعة یقیناً لأنّ النبیّ صلی الله علیه وآله لم یوص بهم و بما إبتدعوه و أسّسوه من عندهم و لیس لأحدمن خلفائهم وصایة من النّبی صلی الله علیه وآله و لیس عندهم من العلم و معارف الدّین ما یغنی من الحقّ شیئاً نعم إنّ ما ابتدعوه فی الدّین خلافاً لسیّد المرسلین صلوات اللّه علیه و آله و سلمّ أکثر من أن تحصی و إلیک قلیلاً من کثیرها:
2- 1- تحریم عمر ثلاثة أشیاء من عنده خلافاً لرسول اللّه صلی الله علیه وآله: قال إمام الاشاعرة المعروف بالقوشجی فی شرح التجرید: قال عمربن الخطّاب: أیّها الناس ثلاث کنّ علی عهد رسول اللّه صلی الله علیه وآله و أنا أنهی و أحرّمهنّ و أعاقب علیهنّ: متعة الحجّ، و متعة النساء و حیّ علی خیرالعمل. (النص والاجتهاد ص 179 عمربن خطاب ص 108)

می نمایم و هر کس که مرتکب آنها شود کیفر خواهم داد: تمتع در حج، عقد موقت، گفتن «حیّ علی خیر العمل».

مؤلّف گوید: ای کاش من می دانستم این منافق چگونه جرأت چنین سخنی را پیدا نموده که با این صراحت به مخالفت با خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله قیام کند و کسی قدرت بر مخالفت با او را نداشته باشد. مگر او پیامبر بوده و یا خلاف آنچه بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل می شده بر او نازل گردیده که با این گستاخی با رسول خداصلی الله علیه وآله مخالفت می کند؟

عجیب تر این که ارادتمندان او گفته های او را بر دستور خدا و رسول صلی الله علیه وآله مقدم می دارند، آنها سخن رسول خداصلی الله علیه وآله را رها می کنند و به گفته او عمل می کنند و چنان که امام صادق فرموده است، محبت گوساله سامری چنان در دل های آنان رسوخ نموده که گفته او را بر همه چیز مقدم می دارند و مخالفت صریح او را با رسول خدا اجتهاد او می دانند و او را معذور می شمارند!

2- جمله «الصلاة خیر من النوم» در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و

(1)

(2)

(3)

ص :155


1- أقول: لیت شعری کیف یجتری ء الرجل بمخالفة رسول اللّه صلی الله علیه وآله بالصراحة و هل کان نبیّاً نزل علیه الوحی علی خلاف ما نزل علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله؟ و أعجب من ذلک ممّن یعتقد بخلاقته و یأخذ بقوله فی ذلک و لایأخذ بقول النبیّ صلی الله علیه وآله!
2- لکنّ العلّة ما قاله الصّادق علیه السلام من أنّه: «اشرب فی قلوبهم محبّة العجل و السامریّ» و أعجب الأعاجیب أنّهم یجعلون بدع الخلفاء و مخالفتهم الصریحة للنبیّ صلی الله علیه وآله إجتهادهم فی أحکام اللّه و انّهم معذورون فی ذلک لأنّ اجتهادهم فی حال الحکومة أوجب ذلک!!
3- 2- التصرّف فی الأذان بزیادة فصل فیه و نقیصة فصل آخر: اقول: لم یکن فی الأذان فی عهد رسول اللّه صلی الله علیه وآله بل فی عهد أبی بکر قول: «الصلاة خیر من النوم» و إنما أمر به عمر بعد مضیّ شطر من خلافته حیث إستحبّه و إستحسنه فی أذان الفجر. و فی شرح الموطأ للزرقانی (ج 1/25): «إنّ المؤذّن جاء إلی عمربن الخطّاب یؤذنه بصلاة الصبح فوجده نائماً فقال: «الصلاة خیر من النوم» فأمره عمر أن یجعلها فی نداء الصبح». و بالجمله إن سننهم فی الأذان و الإقامة یناقض المأثور الثابت عن أهل البیت علیهم السلام و العلّة فی ذلک أنّهم خالفوا أهل البیت برأیهم و قیاسهم و إستحسانهم فی کل شی ءٍ کأنّهم یرون أنّ الرشد فی

در زمان خلافت ابوبکر و حتی مدتی از زمان خلافت عمر جزء اذان نبوده، ولی عمر اندکی بعد از خلافت خود، آن را داخل اذان صبح نموده.

رزقانی در شرح موطؤ می گوید: روزی عمر بن خطاب هنگام نماز صبح از خواب بیدار نشد و مؤذّن او به در خانه او رفت و به او گفت: «الصلاة خیر من النوم»؛ یعنی نماز بهتر از خواب است.

عمر این جمله را پسندید و دستور داد از آن پس آن را در اذان صبح قرار دهند. از این رو: از آن زمان تاکنون، اذان و اقامه آنان بر خلاف اذان و اقامه اهل البیت علیهم السلام است و علت آن این است که آنها رأی و قیاس و استحسان عمر را بهتر از فرموده رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل البیت علیهم السلام دانسته اند و گرنه اذان و اقامه رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت او نزد همه صحابه مشهود و معلوم بوده است که به برخی از روایات آن اشاره می شود.

صاحب وسائل، با سند صحیح، در ابواب اذان و اقامه، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:

«جبرئیل علیه السلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و اذان و اقامه را برای آن حضرت قرائت نمود و رسول خداصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود: «بلال را خبر کن.» چون بلال خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسید، رسول خداصلی الله علیه وآله اذان و اقامه را به او تعلیم نمود و فرمود: «این چنین اذان بگو»، و فصول اذان و اقامه همان فصولی است که اکنون بین شیعیان معروف است.

(1)

(2)

ص :156


1- خلاف ما قاله أهل بیت نبیهّم علیهم السلام و أمّا ما رواه الشیعة عن أهل البیت علیهم السلام فی فصول الأذان فهو الحّجة و الصواب و الطریق المستقیم الذی لازلل فیه و إلیک خلاصة ما رووه فی ذلک:
2- ففی الوسائل فی باب الأذان و الإقامة بالسند الصحیح عن الإمام أبی عبداللّه علیه السلام قال: لمّا هبط جبرائیل علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله بالأذان أذّن جبرائیل و أقام و عندها أمر رسول اللّه صلی الله علیه وآله علیّاًعلیه السلام ان یدعوله بلالاً فدعاه فعلّمه رسول اللّه صلی الله علیه وآله الأذان و أمره به و فصولهما ما هو المعروف بین الشیعة الأن. و رواه الکلینی و الصّدوق و القمّی و الطوسی و الشهید فی کتبهم. و قد اسقط عمر من الأذان قول: «حی علی خیرالعمل» و قال: إنّ خیر العمل الجهاد لاالصلاة و قال: «انّ الناس لو علموا أنّ خیرالعمل الصلاة لما همّوا بالجهاد» و قال:إنّی أخاف أن یتّکل الناس علی الصلاة إذا قیل: «حیّ علی خیرالعمل». (هذا خلاصة ما فی کتاب النصّ و الاجتهاد ص 188 والتفصیل فی کتاب «حی علی خیرالعمل» لمحمد سالم عزان ص 35. و ص 207 و فی الایضاح لابن شاذان ص 201)

مرحوم کلینی و صدوق و علی بن ابراهیم قمی و شیخ طوسی و شهید اول و دیگران در کتب خود اذان را به این کیفیت نقل نموده اند، لکن عمر جمله «حی علی خیر العمل» را از اذان بر داشت و گفت:

بهترین عمل جهاد است نه نماز و گفت: اگر مردم بدانند بهترین عمل نماز است اهتمامی به جهاد نخواهند نمود و گفت: من می ترسم مردم چون «حیّ علی خیر العمل» را بشنوند و بدانند که نماز بهترین عمل است به جهاد توجه نکنند.

آنچه گفته شد در کتاب النص و الاجتهاد و کتاب ایضاح ابن شاذان و کتاب «حیّ علی خیر العمل» از محمّد سالم عزان، نقل شده است.

3- از بدعت های دیگر عمر این است که او چون دید مردم زیاد زن های خود را در یک جلسه سه طلاقه می کنند برای تادیب و مجازات آنها دستور داد: سه طلاقه نمودن زن نیاز به سه جلسه طلاق و رجوع در دو عده ندارد و همین که مرد به زن خود بگوید: من تو را سه طلاقه نمودم آن زن بر او حرام می شود، جز آن که مرد دیگری بعد از گذشت عده با آن زن ازدواج کند و با او همبستر شود و سپس او را طلاق دهد و بعد از گذشتن عده آن مرد اول با آن زن ازدواج نماید. در حالی که قرآن صریحاً فرموده است: [در یک جلسه نمی توان زن را سه طلاقه نمود، بلکه ]طلاق تا دو مرتبه قابل رجوع است. «الطلاق مرّتان»

و اگر کسی در مرتبه سوم طلاق دهد، آن زن بر او حرام می شود و دیگر در ایام عده

(1)

ص :157


1- 3- رأی عمر ایّام خلافته تهافت الناس علی طلاق ازواجهم ثلاثاً بإنشاءٍ واحد فألزمهم بما ألزموا به أنفسهم عقوبة أو تأدیباً و الحال أنّ الآیة الشریفة «الطلاق مرّتان فإمساک بمعروف أو تسریح بإحسان» إلی ان قال اللّه سبحانه: «فإن طلّقها فلاتحلّ له من بعد حتّی تنکح زوجاً غیره» بیّن معنی الطلاق الثلاث و به فسّر المفسّرون کافّة و لایمکن أن یکون قوله تعالی: «فإن طلّقها فلا تحل له من بعد» متناولاً لقول القائل لزوجته فی جلسة واحدة: «أنتِ طالق ثلاثاً». و العجب أنّ الطلاق الثلاث فی زمن رسول اللّه صلی الله علیه وآله و زمن أبی ابکر و مدّة من زمن عمرکان بالمعنی الذی یظهر من الآیة المبارکة إلاّ أنّ عمر إجتهد بزعمهم علی خلاف الآیة و خلاف ما عمل به النبیّ صلی الله علیه وآله لتأدیب الناس و عقوبتهم و جعل الطلاق الثلاث بإنشاء واحد کما ذکرناه. (النص و الاجتهاد ص 210)

نمی تواند به او مراجعه کند و با او ادامه زندگی دهد تا این که آن زن با همسر دیگری ازدواج نماید [و با او همبستر شود] و سپس همسر دوم او را طلاق دهد و در ایام عده نیز مراجعه نکند که در آن صورت آن مرد اول می تواند بعد از گذشتن عده آن زن با او ازدواج نماید.»

عجیب این است که معنای سه طلاقه، در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و زمان ابوبکر و مدتی از زمان حکومت عمر همان چیزی بوده که از آیه استفاده می شده است، ولی عمر، به گمان اهل تسنّن، اجتهاد نموده و بر خلاف قرآن و عمل رسول خداصلی الله علیه وآله برای مجازات و تأدیب مردم معنای سه طلاقه را تغییر داده و گفته است: اگر مردی در یک جلسه به زن خود بگوید: من تو را سه طلاقه نمودم، سه طلاقه می شود!

4- از بدعت های دیگر عمر این است که دستور داد نمازهای مستحبی را به جماعت بخوانند، در حالی که جماعت در نمازهای مستحبی غیر مشروع و حرام است. او در یکی از شب های ماه مبارک رمضان وارد مسجد شد و چون دید مردم نافله های ماه رمضان را می خوانند و همانند زمان رسول خداصلی الله علیه وآله بعضی در حال رکوع و بعضی در حال سجده و

(1)

ص :158


1- 4- الجماعة فی النوافل المعروف بینهم الیوم بصلاة التراویج و ذلک إنّ عمربن الخطّاب أتی المسجد فی بعض لیالی شهر رمضان المبارک فرأی الناس یصلّون النوافل و هم بین راکع و ساجد و قائم و مکبّر و مسلّم کما کان فی زمن رسول اللّه صلی الله علیه وآله یصلّون النوافل فی غیر جماعة فرأی بزعمه إصلاح هذه السنّة فأمرهم بالجماعة فی نوافل الشهر المبارک و کتب بذلک إلی البلدان و نصب للنّاس فی المدینة إمامین یصلّیان بهم التراویح إماماً للرجال و إماماً للنساء و هذه البدعة من عمر امر معروف بینهم. و إلیک ما قاله البخاری فی ذلک قال السیّد شرف الدّین فی «النصّ و الاجتهاد»: اخرج البخاری فی کتاب التراویح من الصحیح عن عبدالرحمان بن عبدالقاری قال: خرجت مع عمرلیلة فی رمضان إلی المسجد فإذا الناس أوزاع متفرّقون. إلی ان قال: فقال عمر: إنّی أری لو جمعت هولاء علی قارٍ واحد کان أمثل، ثمّ عزم فجمعهم علی أبّی بن کعب (قال:) ثمّ خرجت معه لیلة أخری و الناس یصلّون بصلاة قارئهم، قال عمر: نعمت البدعة هذه... الحدیث. (و رواه الشهرستانی فی کتاب وضوء النبیّ صلی الله علیه وآله ج 2/172)

بعضی نشسته و بعضی ایستاده اند، به گمان خود خواست این سنّت را اصلاح کند. پس دستور داد نوافل را به جماعت بخوانند و این حکم را به تمام شهرها اعلان نمود و در مدینه نیز دو نفر را برای امامت نمازهای نافله تعیین نمود و گفت: از این پس باید مردها و زن ها نمازهای نافله را به جماعت بخوانند. اکنون بین اهل تسنّن، این عمل، متداول و معمول است و آن را نماز تراویح می نامند.

مرحوم سیّد شرف الدین، در کتاب «النصّ والاجتهاد» می گوید: بخاری در کتاب خود [معروف به صحیح بخاری]، از عبدالرحمان بن عبدالقاری نقل کرده که گوید: شبی از شب های ماه رمضان با عمربن خطاب وارد مسجد شدیم و چون عمر دید مردم به طور متفرق مشغول خواندن نمازهای نافله هستند، گفت: من فکر می کنم که اگر این جمعیت را پشت سر امام جماعتی قرار دهم بهتر باشد. پس دستور داد نمازهای نافله را پشت سر ابّی بن کعب بخوانند عبدالرحمان می گوید: این دستور چون اجرا شد، شب دیگری من با او وارد مسجد شدیم و عمر چون دید مردم نمازهای نافله را به جماعت می خوانند خرسند شد و گفت: این خوب بدعتی بود که من انجام دادم.

مرحوم سید شرف الدین سپس می گوید: قسطلانی، در شرح بخاری، پس از نقل جمله عمر: (این خوب بدعتی است) می گوید: علت این که عمر جماعت در نوافل را بدعت شمرده این است که رسول خداصلی الله علیه وآله چنین سنّتی را قرار نداده بود و در زمان آن حضرت کسی نماز نافله را به جماعت نمی خواند، چنان که در زمان ابوبکر نیز چنین چیزی نبود، حتی وقت نمازهای نافله ماه رمضان نیز اول شب که اکنون مرسوم است نبود و مقدار آن نیز این مقدار نبود.

(1)

ص :159


1- و قال القسطلانی فی شرح البخاری عند هذه الجملة من عمر ما هذا لفظه: سمّاها بدعةً لأنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله لم یسنّ لهم الإجتهاد لها، و لا کانت فی زمن الصدّیق (لا) رضی اللّه عنه و لا اوّل اللیل و لا هذا العدد الخ. (النصّ و الاجتهاد ص 216-218)

5- از بدعت های دیگر عمربن خطاب این است که رسول خداصلی الله علیه وآله در نمازهای میّت پنج تکبیر می گفت، ولی عمر دستور داد تا چهار تکبیر گفته شود.

احمد بن حنبل در کتاب مسند خود، از عبدالاعلی نقل نموده که گوید: من پشت سر زیدبن ارقم بر جنازه ای نماز خواندم و چون او در نماز میّت پنج تکبیر گفت، عبدالرحمان بن ابی لیلا برخاست و دست او را گرفت و به او گفت: مگر دستور عمر را فراموش کردی؟ زیدبن ارقم گفت: نه، ولی من چون پشت سر رسول خداصلی الله علیه وآله نماز میّت خواندم و دیدم آن حضرت پنج تکبیر گفتند، هرگز از آن تخلف نخواهم نمود.

6- معیار تقسیم ارث در قرآن این است که مال میّت شش قسمت فرض می شود و صاحبان ارث هر کدام سهمی از آن را به دست خواهند آورد. البته معلوم است خدایی که طبق فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام از دانه های رمل بیابان عالج مطلع و آگاه است می داند که نباید سهام ورّاث بیش از ترکه میّت که شش قسمت فرض شده است باشد. بنابراین اگر وارث میّت زوج و دو خواهر بود و میت فرزندی نداشت، سهم زوج نصف [یعنی سه

(1)

(2)

ص :160


1- 5- تکبیرهم علی الجنائز أربع تکبیرات. و ذلک أنّ عمربن الخطّاب راقه أن یکون التکبیر علی الجنائز أربعاً فجمع الناس علی الأربع خلافاً لرسول اللّه صلی الله علیه وآله حیث انّه کان یکبر علی الجنائز خمساً. و قد أخرج الإمام أحمدبن حنبل فی مسنده حدیث زیدبن أرقم عن عبدالأعلی قال: صلّیت خلف زیدبن أرقم علی جنازة فکبّر خمساً فقام إلیه أبوعیسی عبدالرحمان بن أبی لیلا فأخذ بیده فقال: أنسیت؟ قال :لا ولکنّی صلّیت خلف أبی القاسم خلیلی صلی الله علیه وآله فکبّر خمساً فلا أترکها أبداً. (المصدر عن مسد احمدبن حنبل ج 4/370)
2- 6- العول فی الفرائض (ای سهام الارث) العول: ان تنقص الترکه عن ذوی السهام کأختین و زوج فللاختین الثلثان و للزوج النصف فینقص سدس فاختلفوا فی انّ النقص یرجع علی الکلّ أو یرجع علی الأختین فقط فالأوّل یسّمی عولاً ای نقصاً یرجع علی ذوی السهام و هو مرام أهل السنّة و ألثّانی - و هو مرام أهل البیت علیهم السلام و هم أدری بمافی البیت - لیس عولاً و لایرجع النقص إلاّ علی الأختین و فی الحقیقة لیس للأختین مع الزوج الثلثان بل ما یبقی لهما بعد نصیب الزوج لأنّ الزوج له نصیبان مع الأولاد و لا معهم فنصیبه ما عین له الشارع لایزید و لاینقص و أمّا الأختان فلیس لهما نصیبان فاذا اجتمعامع الزوج فیأخذ الزوج نصفه و یکون الباقی سهمهما و لانقص فی الحقیقه.

سهم ]و سهم دو خواهر دو ثلث [یعنی چهار سهم ]می باشد و در این صورت در ظاهر یک سدس کم می آید، ولی ائمه اهل البیت علیه السلام فرموده اند سهم زوج نصف و سهم دو خواهر بقیه مال است و در حقیقت ترکه کمتر از سهام نیست، لکن عمر در این مساله متحّیر ماند و چون ندانست چه باید بکند، نقص را بر همه وراث وارد نمود، در حالی که زن و شوهر سهمشان با داشتن اولاد و نداشتن اولاد متفاوت است و هرگز چیزی از سهم آنها کم نمی شود، ولی کسانی که سهم دوّمی ندارند، در چنین فرضی، نقص بر آنها وارد می شود و زن و شوهر چون با داشتن و نداشتن اولاد سهم دومی دارند از آنها چیزی کم نمی شود و آنچه عمر دراین مورد نظر داد بر خلاف قانون ارث و دلیل جهالت اوست. و عمل او را عول در فرائض گویند و بدعت و حرام است و اگر ترکه میت بیش از صاحبان سهام باشد. در آن صورت نیز نظر اهل البیت علیهم السلام این است که باقیمانده ارث، مطابق سهام صاحبان ارث بر همه وراث تقسیم می شود، ولی اهل تسنّن می گویند: اضافه به خویشان پدری میّت اختصاص پیدا می کند. و این را در اصلاح فقهی تعصیب می گویند که همانند عول بدعت و حرام است.

مؤلّف گوید: اشتباهات خلفا و بدعت های آنان در ارث فراوان است که به دلیل رعایت اختصار به همین اندازه اکتفا می شود.

(1)

(2)

ص :161


1- و قد إلتبس الأمر فی هذه المسألة علی عمر فلم یدر بانّ النقص یرجع إلی الزوج او الأختین فقضی بتوزیع النقص علی الجمیع بنسبة سهامهم لکن أئمّة أهل البیت علیهم السلام و علمائهم عرفوا المقدّم عنداللّه فقدموه و عرفوا المؤخّر فاخّروه. قال الباقرعلیه السلام: کان أمیرالمؤمنین علیه السلام یقول: إنّ الذی أحصی رمل عالج لیعلم أنّ السهام لاتعول علی ستّة لویبصرون وجهها. (الکافی ج 7/79) فأخذ أهل السنّة فی المسألة قول عمر و أخذ الشیعة قول علیّ أمیرالمؤمنین و أولاده علیهم السلام. و التعصیب أن تزید الترکة عن ذوی السهام فأهل البیت علیهم السلام یجعلون الزیادة لجمیع ذوی الفروض بنسبة سهامهم و أهل السنّة یجعلونها لذوی السهام من الأب. (مسند احمدبن حنبل ج 1/325)
2- أقول: و للخلفاء مواضع أخری من الخطأ فی الإرث لم نذکرها للإختصار.

7- یکی دیگر از بدعت های عمر، تغییر محل مقام ابراهیم علیه السلام است. مقام ابراهیم علیه السلام همان سنگی است که آن حضرت در وقت ساختن کعبه بر روی آن می ایستاده و کعبه را بنا می نموده است و خداوند فرموده است: حجاج، نماز طواف خود را پشت مقام ابراهیم علیه السلام بخوانند. «و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلّی»

مقام ابراهیم علیه السلام ابتدا در کنار کعبه قرار داشته است، لکن عرب های جاهلی، بعد از حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام، آن را به محلی که اکنون در آن قرار دارد منتقل نموده اند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، طبق آنچه نقل شده، هنگامی که مکه را فتح نمود، مقام را به جای اصلی آن قرار داد و تا زمان خلافت عمر نیز چنین بود تا این که باز عمر آن را به جایی که اکنون هست، همانند زمان جاهلی، باز گرداند. این مسأله، در سال هفدهم هجری اتفاق افتاد که عمر مسجد الحرام را با تصّرف در خانه های اطراف آن بدون رضایت صاحبانش توسعه داد و چون آنها حاضر به فروش خانه های خود نشدند عمر آنها را به زور از خانه هایشان خارج نمود و پول آن خانه ها را در بیت المال قرار داد و آنان بعداً به ناچار آن پول را گرفتند.

(1)

(2)

ص :162


1- 7-تأخیر مقام ابراهیم عن موضعه اقول: مقام ابراهیم علیه السلام هو الحجر الذی یصلی الحاجّ عنده بعد الطواف عملاً بقوله تعالی: «و اتّخذوا من مقام ابراهیم مصلّی» و کان إبراهیم و اسماعیل علیهم السلام. لمّا بنیا البیت و إرتفع بناؤه - یقفان علیه لمناوله الحجر و الطین، و کان ملصقاً بالکعبة أعزّها اللّه تعالی، لکن العرب بعد إبراهیم و إسماعیل أخّروه إلی مکانه الیوم، فلمّا بعث اللّه محمّداًصلی الله علیه وآله و فتح له مکّة ألصقه بالبیت، کما کان علی عهد أبویه إبراهیم و إسماعیل، فلمّا ولیّ عمر أخّره إلی موضعه الیوم، و کان علی عهد النبیّ صلی الله علیه وآله وأبی بکر ملصقاً بالبیت(کما نصّ علیه ابن سعد فی ترجمة عمرمن طبقاته فی ص 204 من جزئه الثالث، و السیوطی فی أحوال عمر من کتابه - تاریخ الخلفاء - ص 53 منه، و ابن أبی الحدید فی أحوال عمرص 113 من المجلد الثالث من شرح نهج البلاغة، و الدمیری فی مادة الدیک من کتابه حیاة الحیوان.و أبو الفرج ابن الجوزی أوّل ص 60 من کتابه - تاریخ عمر-.
2- و فی السنّة السابعة عشرة للهجرة وسّع عمرالمسجد الحرام بإضافة دور جماعة من حوله إلیه، و کانوا أبوا بیعها فهدمها علیهم(کما نصّ علیه ابن الاثیر فی حوادث تلک السنة من کامله، و غیر واحد من أهل السیر و الأخبار) و وضع اثمانها فی بیت المال حتّی اخذوها. (النص و الاجتهاد ص 243)

8- از بدعت های دیگر عمر این است که او از گریه گردن بر اموات جلوگیری و آن را حرام نمود و گفت: اموات از گریه کردن زنده ها بر آنان آزار می بینند.

علاّمه بزرگوار، سیّد شرف الدین عاملی، در کتاب «النص والاجتهاد» می گوید: اندوه و حزن انسان بر مرگ دوستان و خویشان و گریه نمودن برای فقدان آنان از لوازم عاطفه بشری و مقتضای روح رحمتی است که در وجود انسان نهفته است. البته باید مواظب بود که همراه آن گناهانی مانند شکایت و خراش صورت و پاره نمودن گریبان و رعایت نکردن قانون حجاب و امثال آنها اتفاق نیفتد. ولی نفس گریه هیچ منع شرعی ندارد و رسول خداصلی الله علیه وآله طبق آنچه در مسند احمد بن حنبل موجود است می فرماید: «آنچه از آثار حزن از سوزش قلب و اشک چشم ظاهر می شود از ناحیه خداوند و روح رحمت انسانی است و آنچه ازدست و زبان صادر می شود از ناحیه شیطان است.»

سپس می گوید: روش و سیره مسلّم مسلمانان و غیر آنان تاکنون بر این اساس بوده و هیچ کس از معصومین علیهم السلام و غیر آنها انکاری بر آن نداشته اند و مقتضای اصل اباحه نیز همین است و رسول خداصلی الله علیه وآله در جاهای مختلفی برای اموات و گذشتگان خود گریه کرده اند و دیگران را نیز به آن امر فرموده است.

(1)

(2)

ص :163


1- 8- منع عمر البکاء علی الموتی قال السیّد العلاّمة شرف الدّین العاملی فی کتابه «النص و الاجتهاد»: حزن الانسان عند موت أحبّته، و بکاؤه علیهم من لوازم العاطفة البشریة و هما من مقتضیات الرحمة، ما لم یصحبهما شی ء من منکرات الأقوال أو الأفعال. و قد قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله فی حدیث عنه صحیح أخرجه الإمام أحمد عن إبن عبّاس(فی ص 335 من الجزء الاول من مسنده). مهما یکن من القلب و العین فمن اللّه و الرحمة، ومهما یکن من الید و اللسان فمن الشیطان. و السیرة القطعیّة بین المسلمین و غیرهم مستمرّة علی ذلک من غیر نکیر و إصالة الإباحة تقتضیه.
2- علی أنّ النبیّ صلی الله علیه وآله نفسه بکی فی مقامات عدیدة علی الأموات و أقرّ غیره علی البکاء فی موارد، و استحسنه فی موارد أخر، و ربّما دعاإلیه، بکی صلی الله علیه وآله علی عمّه الحمزة أسد اللّه و أسد رسوله، قال إبن عبدالبرّ(فی ترجمة حمزة من الاستیعاب) و غیره: لمّا رأی النبیّ صلی الله علیه وآله حمزة قتیلاً بکی، فلمّا رأی ما مثل به شهق.

آن حضرت برای عموی گرامی خود، حضرت حمزه که شیر خدا و رسول او نامیده می شد، گریه نمودند.

در کتاب استیعاب از ابن عبدالبرّ و غیر او نقل شده که گویند: هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله جنازه حمزه را دید، گریه نمود و چون دید او را مثله کرده اند ناله زد و پریشان گردید.

ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه، ازواقدی نقل نموده که گوید: هنگامی که حضرت حمزه شهید شد، هر وقت خواهر او صفیّه برای او گریه می کرد و ناله می زد، پیامبر خداصلی الله علیه وآله نیز مانند او گریه و ناله می نمود و چون فاطمه علیها السلام برای حمزه گریه می نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله نیز بر او گریه می کرد.

در همان کتاب، از انس بن مالک نقل شده که گوید: در جنگ موته، به دستور رسول

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :164


1- و ذکر الواقدی (کما فی اوائل الجزء الخامس عشر من شرح النهج للحمیدی فی أواخر ص 387 من مجلده الثالث).: أنّ النبیّ صلی الله علیه وآله کان یومئذ إذا بکت صفیة یبکی، وإذا نشجت ینشج (قال:) و جعلت فاطمةعلیها السلام تبکی فلمّا بکت بکی رسول اللّه صلی الله علیه وآله. (شرح نهج البلاغة لابن ابی الحدید ج 15/387)
2- و فیه عن أنس قال: قال النبیّ صلی الله علیه وآله أذا کان جیش المسلمین فی موتة: أخذ الرایة زید فأصیب ثمّ أخذها جعفر فأصیب، ثمّ أخذها عبداللّه بن رواحة فأصیب، و إنّ عینی رسول اللّه صلی الله علیه وآله لتذرفان... الحدیث (النص و الاجتهاد ص 244/245)
3- هذا ولکن کان من رأی الخلیفة عمربن الخطّاب النهی عن البکاء علی المیّت مهما کان عظیماً حتّی أنّه کان یضرب فیه بالعصا، و یرمی بالحجارة، و یحثی بالتراب یفعل هذا علی عهد رسول اللّه صلی الله علیه وآله و استمرّ علیه طیلة حیاتة. و قد أخرج الإمام أحمدبن حنبل من حدیث إبن عباس: ذکر فیه موت رقیة بنت رسول اللّه صلی الله علیه وآله و بکاء النساء علیها قال: فجعل عمر یضربهنّ بسوطه، فقال النبیّ صلی الله علیه وآله: دعهنّ یبکین، و قعد علی شفیر القبر و فاطمة إلی جنبه تبکی قال: فجعل النبیّ صلی الله علیه وآله یمسح عین فاطمة بثوبه رحمة لها الخ.(مسند احمد ج 1/335)
4- و أخرج أیضاً: أنّه مرّ علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله جنازة معها بواکی فنهرهنّ عمر، فقال: رسول اللّه صلی الله علیه وآله: دعهنّ فإنّ النفس مصابة و العین دامعة.(المصدر ج 2/333)

خداصلی الله علیه وآله اول زید پرچم را گرفت و شهید شد و سپس جعفر آن را گرفت و شهید شد و پس از او عبداللَّه ابن رواحه آن را گرفت و شهید شد و هر کدام از آنها که شهید می شدند رسول خداصلی الله علیه وآله بر او گریه می نمود.

با این حال، عمر گریه کردن بر مرده را منع نمود و آن را حرام کرد تا حایی که او حتی در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله برای جلوگیری از این عمل با عصا و سنگ بر سر زنان می کوبید و خاک بر آنان می ریخت و بعد از آن نیز تا آخر عمر چنین می کرد.

احمد بن حنبل، در حدیثی، از ابن عباس نقل می کند که چون رقیّه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله از دنیا رفت و زن ها بر او گریه کردند، عمر با تازیانه آنان را می زد، تا این که رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «ای عمر! رها کن زن ها را تا گریه کنند.» و خود نیز در کنار قبر رقیّه نشست و چون دید فاطمه علیها السلام بر خواهر خود گریه می کند بر او ترحم نمود و با پیراهن خود اشک او را پاک کرد.

احمد بن حنبل نیز در کتاب خود نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله روزی به جنازه ای برخورد نمود که عده ای در کنار آن گریه می کردند و عمر آنها را از گریه کردن منع می نمود.

پس رسول خداصلی الله علیه وآله به عمر فرمود: «رها کن آنان را تا گریه کنند، چرا که اینها مصیبت زده اند و چون دل می سوزد اشک جاری می شود.»

9- خداوند در قرآن می فرماید: «اگر خواستید همسر خود را طلاق دهید و همسر دیگری انتخاب نمایید، باید مهر همسر اول خود را کامل بپردازید، و اگر پرداخته اید چیزی از آن را باز نگیرید، آیا می خواهید به وسیله افترا و گناهی آشکار مال او را بگیرید، در حالی که از او بهره مند شده اید و آنان از شما در وقت عقد نکاح پیمان و عهد شدیدی گرفته اند؟»

(1)

ص :165


1- 9- تشریع عمر و تحدیده لمهور النساء من عنده قال اللّه سبحانه: «و إن أردتم إستبدال زوج مکان زوج و آتیتم إحداهنّ قنطاراً فلا تأخذوا منه شیئاً أتأخذونه بهتاناً وإثماً مبیناً و کیف تأخذونه و قد أفضی بعضکم إلی بعضٍ وأخذن منکم میثاقاً غلیظاً.» (سورة النساء) ظاهر الآیة أنّه لاتقدیر بالإلزام علی مقدار المهر فما تراضیا علیه حین إجراء الصیغة أو بعدها فهو اللازم علی الزوج و إن کان قنطاراً ای مالاً کثیراً نعم یستحبّ ان لایزید علی مهر السنّه و هو خمسمأة درهم.

از آیه فوق روشن می شود که برای مهر اندازه ای به صورت الزام تعیین نشده و زوج باید به آنچه در وقت اجرای عقد یا بعد از آن با همسر خود توافق نموده وفا کند؛ گرچه مال فراوانی باشد. آری، مستحب است که مهر از ابتدا بیش از مهر السنه [فاطمه علیها السلام] که پانصد درهم است نباشد.

لکن مثل این که این آیات به گوش عمر بن خطاب نرسیده بود که برای تسهیل امر ازدواج، به گمان خود، خواست مقدار مهر را به مهرهای زنان پیامبرصلی الله علیه وآله محدود کند ابن ابی الحدید می گوید: عمر در ایام خلافت خود در این باره ایراد سخن نمود و گفت: نبینم مهریه زنی بیش از مهریه زن های پیامبرصلی الله علیه وآله باشد و اگر کسی بیش از آن مهر قرار دهد من از او بازخواهم گرفت. پس زنی برخاست و به او گفت: به خدا سوگند، خداوند چنین حقی را به تو نداده است و سپس آیه فوق را قرائت نمود. عمر چون آیه قرآن را شنید گفت: آیا تعجب نمی کنید که امام شما اشتباه کرد و این زن حقیقت را یافت؟ پس عمر از گفته خود باز گشت و سپس گفت: زنی با امام شما به بحث و مجادله برخاست و او را محکوم نمود.

فخر رازی در تفسیر خود می گوید: زنی در پاسخ عمر گفت: ای پسر خطاب [زنا زاده]! آیا خداوند چیزی را به ما عطا می کند و تو پس می گیری؟ و سپس آیه فوق را قرادت نمود.

عمر چون این سخن را شنید، گفت: همه مردم از عمر به احکام خدا داناترند و سپس از گفته خود صرف نظر نمود.

10- خداوند در قرآن بندگان خود را از گمان بد و تجسس و غیبت نهی نموده و غیبت

(1)

(2)

(3)

ص :166


1- و لکن عمر عزم علی النهی عن الغلّو فی مهور النساء تسهیلاً لأمر النکاح بزعمه فقام فی أیّام خلافته و قال: لایبلغنی أنّ إمرأة تجاوز صداقها صداق زوجات رسول اللّه صلی الله علیه وآله فمن تجاوز أرجعت ذلک منها فقامت إلیه أمرأة فقالت: و اللّه ما جعل اللّه ذلک لک لأنّه یقول فی کتابه: «و إن اردتم...» فعدل عمر عن حکمه و قال: الا تعجبون من إمام أخطأ و امرأة أصابت؟! ناضلت إمامکم فنضلته. (شرح النج لإبن أبی الحدید ج 3/96)
2- و ذکر الرازی فی تفسیره ج 3/175 أنّه قامت إمرأة فقالت: یابن الخطّاب، اللّه یعطینا و أنت تمنع و تلت هذه الآیة فقال عمر: «کلّ الناس أفقه من عمر» و رجع عن حکمه.
3- 10- تجسّس عمرو تسوّره علی البیوت: قال اللّه عزّوجّل: «یا أیّها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً

کردن مؤمن را همانند خوردن گوشت مرده او دانسته است.

اهل سنّت نیز در کتاب های خود، با سند صحیح، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده اند که آن حضرت فرمود: «از گمان بد بپرهیزید که گمان بد بزرگترین دروغ محسوب می شود، و از تفتیش و تجسس از عیوب مردم نیز دوری کنید...»

لکن عمر بن خطاب، در زمان خلافت خود، تجسس از داخل خانه های مردم را صلاح امت می دانست و شب ها گوش فرا می داد تا ببیند در داخل خانه های مردم چه می گذرد و در روزها نیز از عیوب آنان تجسس می نمود.

عمر، یک شب، در کوچه های مدینه گوش فرا داد و صدای مردی را که در داخل خانه خود آواز می خواند شنید. پس به بالای دیوار رفت و به داخل خانه او نگاه نمود و چون دید مردی در کنار همسر خود نشسته و ظرفی از شراب مقابل خود نهاده به او گفت: ای دشمن خدا! آیا گمان کردی خداوند تو را از این معصیت مصون می دارد و آبروی تو را حفظ می کند؟ صاحب خانه چون عمر را دید به او گفت:

(1)

(2)

(3)

ص :167


1- من الظنّ إن بعض الظنّ إثمّ ولاتجسسُوا ولا یغتب بعضکم بعضاً أیحبُ احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً فکرهتموه و اتقواللّه إنّ اللّه توّاب رحیم».
2- و فی الصحیح عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إیّاکم و الظنّ، فإن الظنّ أکذب الحدیث، و لاتحسّسوا ولاتجسّسوا، و لاتناجشوا، ولا تحاسدوا، و لاتدابروا، ولاتباغضوا، و کونواعباداللّه إخواناً... الحدیث.
3- اقول: ولکن عمر رأی فی أیّام خلافته أن للتجسّس نفعاً للأمة، و صلاحاً للدولة، فکان یعسّ لیلاً، و یتجسّس نهاراً، حتّی سمع و هو یعسّ فی المدینة صوت رجل یتغنّی فی بیته فتسوّر علیه، فوجد عنده امرأة و زقّاً من خمر، فقال: أی عدوّاللّه أظننت أنّ اللّه یسترک و أنت علی معصیته؟ فقال: لا تعجل یا أمیرالمؤمنین إن کنت أخطأت فی واحدة، فقد أخطأت أنت فی ثلاث. قال اللّه تعالی: «و لا تجسّسُوا»، و قد تجسّست. و قال: «و أتُوا البُیوتَ من ابوابها»، و قد تسوّرت. و قال: «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا» و ما سلّمت. فقال: هل عندک من خیر إن عفوت عنک؟ قال: نعم. فعفا عنه و خرج.(أخرجه الخرائطی فی کتاب مکارم الاخلاق و هو الحدیث 3696 من أحادیث الکنز فی ص 167 من جزئه الثانی، و أورده ابن أبی الحدید فی ص 96 من المجلد الثالث من شرح نهج البلاغة، وذکره الغزالی فی ص 137 من کتابه احیاء العلوم. (النص و الإجتهاد ص 278)

شتاب مکن! اگر من یک خطا نمودم، تو که امیرالمؤمنین هستی سه خطا را مرتکب شدی: 1- خداوند فرموده: تجسس از عیوب مردم نکنید و تو تجسس نمودی؛ 2- خداوند فرموده: از درها وارد خانه شوید و تو از دیوار وارد شدی)؛ 3- خداوند فرموده: هنگامیکه وارد خانه ای می شوید بر اهل آن سلام کنید و تو بدون سلام وارد شدی.

پس عمر شرمنده گشت و گفت: اگر من تو را رها کنم تو از خطای من می گذاری؟ و چون آن مرد گفت: من گذشتم، عمر خارج گردید.

مؤلّف گوید: از عجایب امور این است که اهل سنّت این عمل را فضیلتی برای عمر می دانند، در حالی که این مخالف صریح آیات قرآن است و اگر خیری در آن می بود رسول خداصلی الله علیه وآله آن را ترک نمی نمود و خداوند پیامبر خودصلی الله علیه وآله را به آن امر می نمود، ولی اهل سنّت رأی عمر را بر حکم خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله ترجیح می دهند و این چیزی جز کفر نمی باشد.

11- مفسرین در تفسیر آیه «أُحِلّت لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِسائِکُمْ»می گویند: در صدر اسلام، هنگامی که روزه بر مردم واجب گردید، چون شب می رسید، تا وقت عشا، خوردن و آشامیدن و بهره گیری از زن ها و سایر مفطرات دیگر بر روزه دار حلال می شد، مشروط بر آن که بعد از مغرب به خواب نرفته باشد. بنابراین اگر کسی اول مغرب به

(1)

ص :168


1- 11- خیانة عمر فی مسأله الصیام فی بدء الإسلام: و ذلک أنّ الصائم کان إذا أمسی حلّ له فی شهر رمضان الأکل و الشرب و النساء و سائر المفطرات إلی أن یصلّی العشاء الآخرة او یرقد فإذا صلاّها أو رقد حرم علیه ما یحرم علی الصائم إلی اللیلة القابلة، لکن عمر أتی أهله بعد العشاء و اغتسل فندم علی ما فعل، فأتی النبیّ صلی الله علیه وآله قائلاً: یا رسول اللّه إنّی اعتذر إلی اللّه و إلیک من نفسی هذه الخاطئة، و أخبره بما فعل، و حینئذ قام رجال فاعترفوا بأنّهم کانوا یصنعون کما صنع عمربعد العشاء، فأنزل اللّه عزّوجّل «اُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِسائِکُمْ هُّنَ لِباسٌ لَکُمْ وَ اَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ اَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ اَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفی عَنْکُمْ فَالْانَ باشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمْ الخَیْطُ الْاَبْیَضُ مِنَ الخَیْطِ الْاَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِثُمَّ اَتِمُّوا الصِّیامَ اِلیَ الْلَّیْلِ» (و هی الآیة 186 من سوره البقرة فلیراجع تفسیرها فی الکشاف و غیره من سائر التفاسیر، و قد أخرجه الإمام الواحدی فی کتابه أسباب النزول ص 33 منه.

خواب می رفت و یا وقت نماز عشا می رسید، باید تا مغرب روز بعد روزه دار می ماند، لکن عمر شبی از شب ها بعد از نماز عشا با همسر خود همبستر شد و پس از آن پشیمان گردید و نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: یا رسول اللَّه! من نسبت به خطایی که کرده ام از شما و از خدا معذرت می جویم و چون خطای خویش را برای آن حضرت بیان نمود، عده ای از مردان دیگر نیز اعتراف نمودند که همانند عمر مرتکب آن خطا شده اند. و پس از آن، قانون روزه تغییر نمود و آیه (احلت لکم...) نازل گردید و خداوند فرمود: «مساله زناشویی در تمام شب برای شما مجاز گردید. همانا زن ها برای شما به منزله لباس شما هستند که آبروی شما را حفظ می کند و شما نیز برای آنان به منزله لباس هستید که آبروی آنان را حفظ می کنید. البته خداوند به خیانت شما نسبت به خود آگاه بود و شما را عفو نمود. اکنون مجاز هستید که با همسران خود مجامعت کنید و از خداوند درخواست فرزند نمایید و از اول شب بخورید و بیاشامید تا اذان صبح شود و سفیده صبح روشن گردد. پس از آن روزه خود را ادامه دهید تا [دوباره] شب فرا رسد.»

در آیه فوق به «خیانت» آنها تصریح شده، گرچه به عفو خداوند نیز تصریح شده و خداوند [بعد از این آزمایش] تکلیف آنان را در روزه سبک نموده است.

12- علاّمه مجلسی، در کتاب شریف بحار می گوید: در همه کتب اهل تسنن ثبت

(1)

(2)

ص :169


1- والایة و ان کانت صریحة بأنّهم کانوا یختاتون أنفسهم غیر مّرة، لکنّها نصّت بالتوبة علیهم و العفو عنهم، و قد وسع اللّه علیهم، و خفّف ممّا کان قد کلّفهم به. فالحمداللّه علی عفوه و مغفرته، و له الآلاء علی سعة رحمته. (النص و الاجتهاد ص 253)
2- 12- ما ورد فی جمیع صحاحهم - و ان لم یتعرّض له أکثر أصحابنا و هو عندی من أفحش مطاعنه و أنبتها - و هو انّه [أعنی عمر] ترک الصلاة لفقد الماء و أمر من أجنب و لم یجد الماء أن لایصلّی من غیر إستنادٍ إلی شبهة کما روی البخاری و مسلم و أبوداود و النسائی و صاحب جامع الأصول عن شقیق قال: کنت جالساً مع عبداللّه بن عمر و أبی موسی الأشعری فقال له أبوموسی: لو أنّ رجلاً أجنب و لم یجد الماء شهراً أما کان یتیمّم و یصلّی؟ و کیف تصنعون بهذه الآیة فی سورة المائدة «فلم تجدوا ماءً فتیمّموا صعیداً طیّباً» فقال عبداللّه بن عمر: لورخصّ لهم فی هذا لأوشکوا

شده است که عمر بن خطاب برای نبودن آب، نماز خود را ترک نمود و دستور داد کسانی که جنب می شوند و آب پیدا نمی کنند، نماز نخوانند. بدون این که به کوچکترین دلیل و یا شبهه ای استناد کند و این از زشت ترین و روشن ترین مطاعن و زشتی های او محسوب می شود.

سپس می گوید: بخاری و مسلم و ابوداود و نسائی و صاحب جامع الاصول، از شقیق نقل کرده اند که گوید: من در کنار عبداللَّه [عمر ] و ابوموسی اشعری نشسته بودم که ابوموسی به عبداللَّه گفت: اگر کسی جنب شود و یک ماه آب پیدا نکند، آیا نباید تیمم نماید و نماز خود را بخواند؟ مگر خداوند در سوره مائده نمی فرماید: (فلم تجدوا ماء فتیمّموا صعیدا طیّبا) یعنی اگر با زن های خود همبستر شدید و برای غسل آبی نیافتید تیمم کنید. عبداللَّه عمر گفت: به مردم اجازه داده شود که با نبودن آب تیمم کنند، آنها در وقتی که هوا سرد است و باید از آب سرد استفاده کنند دنبال تیمم خواهند رفت! شقیق می گوید: من به عبداللَّه عمر گفتم: شما برای این که مردم از آب سرد استفاده نکنند می گویید: در صورت نبودن آب نیز تیمم نکنند و نماز نخوانند؟!

آن گاه ابوموسی اشعری به او گفت: مگر تو قصه عمّار را نمی دانی که به عمر گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله مرا برای انجام کاری فرستاد و من جنب شدم و چون برای غسل آب پیدا نکردم همانند چهار پاها خود را در خاک غلتاندم و چون قصّه خود را به رسول خداصلی الله علیه وآله گفتم فرمود: کافی بود تو دو دست خود را بر خاک می زدی و بر صورت و پشت دست های خود می کشیدی؟ عبداللَّه گفت: مگر ندیدی که در آن زمان عمر به گفته عمّار قانع نگردید؟

(1)

ص :170


1- إذا برد علیهم الماء ان یتیمّموا الصعید قلت: و إنما کرهتم هذا لذا؟ قال: نعم فقال له ابوموسی ألم تسمع قول عمّار لعمر: بعثنی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فی حاجة فأجنبت فلم أجد الماء فتمرّغت فی الصعید کما یتمرّغ الدابّة فذکرت ذلک للنبیّ صلی الله علیه وآله فقال: إنّما کان یکفیک ان تصنع هکذا... فضرب بکفّه ضربةً علی الأرض ثمّ نفضها ثمّ مسخ ظهر کفّه بشماله او ظهر شماله بکفّه ثمّ مسح بهما وجهه فقال عبداللّه: ألم تر عمر لم یقنع بقول عمّار؟. (البحار ج 30/666)

مؤلّف گوید: دنیا به خود چنین جهالتی ندیده که خلیفه مسلمین نادان تر و پست تر از همه مردم باشد و آنان کورکورانه، به علّت تعصّب و پیروی از پیشینیان خود، از او پیروی کنند، بلکه گفته و عمل او را بر فرموده و عمل رسول خداصلی الله علیه وآله مقدم بدارند.!

اذان ثانی (دوم) در روز جمعه

13- از اجتهاد هایی در مقابل نص عثمان و یا معاویه، گفتن اذان دوم برای نماز جمعه بوده است که اکنون بین اهل سنت متعارف و معمول است.

شیخ طوسی در کتاب مبسوط آن را حرام و بدعت دانسته و ابن ادریس حلی نیز در کتاب سرائر آن را حرام دانسته و عموم علمای متأخر بعد از علامه حلی نیز آن را حرام دانسته اند.

در کتاب صحیح بخاری نقل شده که نخستین کسی که اذان دوم را در روز جمعه انجام داده عثمان بوده است.

و در روایات ما نیز در کافی و تهذیب، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «اذان ثالث [به اعتبار اقامه] در روز جمعه، بدعت و حرام است.»

مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه نیز در کتاب شریف تحریرالوسیله می فرماید: اذان دوم در روز جمعه بدعت و حرام است و این همان اذانی است که اهل سنت بعد از اذان اول انجام می دهند وبسا اذان ثالث نیز به آن گفته می شود [به اعتبار اقامه].

(1)

(2)

ص :171


1- 13- الاذان الثانی یوم الجمعة و هو من بدع عثمان او معاویة و هوالمعمول به الآن بین أهل السنّة فی یوم الجمعة و قال الشیخ فی المبسوط إنّه بدعة و حرام و قال إبن إدریس فی السرائر إنّه محرّم و به قال عامّة المتأخّرین لانّ النبیّ صلی الله علیه وآله لم یفعله و لاأمر بفعله فکانت بدعة کالأذان للنافلة لانّ العبادات توقیفیّة و قد روی أنّ اوّل من فعل ذلک عثمان کما فی صحیح البخاری (ج 2/10) و ربّما یقال له الاذان ألثّالث لأنّه ثالث بالنسبة إلی الاقامة.
2- ففی الکافی ج 3/421 و التهذیب ج 3/19 عن حفص بن غیاث عن الصّادق علیه السلام عن أبیه علیه السلام قال: الأذان ألثّالث یوم الجمعة بدعة. و فیه ایضاً ص 424 عن محمّدبن مسلم قال: سألته عن الجمعة فقال: أذان و إقامة یخرج الإمام بعد الأذان فیصعد المنبر فیخطب الحدیث. و قال الإمام الخمینی رحمه اللّه فی تحریرالوسیله: الأذان ألثّانی یوم الجمعة بدعة محرمّة و هو الأذان الذی یأتی المخالفون به بعد الأذان الموظّف و قدیطلق علیه الأذان ألثّالث (تحریرالوسیله ج 1/240). أقول: بدع الخلفاء کثیرة جدّاً و قدجمعها السیّد العلامة فی کتابه: «النصّ و الإجتهاد» فلیراجع الطالب، فان کل فی جوف الفرا

ص :172

سخنان مرحوم آیة اللّه خویی در پاسخ به اشکالات وهابی ها

اشاره

مرحوم آیة اللّه خویی رضوان اللّه علیه، در تفسیر آیه مبارکه (ایّاک نعبد و ایّاک نستعین)، در معنای «عبادت واطاعت» و «عبادت و خضوع»، و «سجده برای غیر خدا» و «شرک به خداوند» می فرماید:

اطاعت از غیر خدا اقسامی دارد:

(1)

ص :173


1- وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد فَازَ فَوزاً عَظیماً «33:71» و قال: یا اَیُّهاَالَّذِینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُول وَ اُولِی الأَمرِ مِنْکُمْ 4: 59».

1- اطاعت از غیر خدا، مانند اطاعت از رسول خداصلی الله علیه وآله و اوصیای اوعلیهم السلام در حقیقت اطاعت از خدا می باشد، به حکم عقل واجب خواهد بود. از این رو، خداوند همیشه اطاعت از رسول خود را در کنار اطاعت خود قرار داده و آیات قرآن شاهد بر آن است. «اطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول...»

2- اطاعت از غیر خدا به معنای اطاعت از شیطان و اطاعت از هر که انسان را به نافرمانی خداوند امر می کند. روشن است که این عمل حرام و قبیحی است، بلکه می تواند کفر و یا شرک باشد و آیات قرآنی شاهد بر آن است.

3- اطاعت از غیر خدا در اموری که نهی و امری بر آنها نیامده است که این اطاعت نه واجب و نه حرام، بلکه جایز است. [و معلوم است که هیچ کدام از اقسام فوق عبادت و پرستش نیست.]

معنای عبادت و خضوع

تردیدی نیست که مخلوق باید در مقابل خالق خود خضوع وتدلّل داشته باشد و این

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :174


1- ألثّانی: أن تکون إطاعة غیراللّه منهیّاً عنها، کإطاعة الشیطان و إطاعة کلّ من یأمر بمعصیة اللّه، و لا شک فی حرمة هذا القسم شرعاً، و قبحه عقلاً، بل قد تکون کفراً أو شرکاً، کما إذا امر بالشرک أو الکفر قال سبحانه: «یا اَیُّهاَالنبیّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الکَافِرِینَ و المُنافِقِینَ 33:1. فَاصبِر لِحُکمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِع مِنْهُم آثمِاً أو کَفُوراً 76: 24. وَ إن جَاهَداکَ عَلی أن تُشرِک بِی ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِمْهُما 31:15».
2- ألثّالث: أن تکون إطاعة غیراللّه مجرّدة لا أمربها من اللّه و لا نهی، و هی حینئذ تکون جائزة لا واجبة و لامحرمة.
3- الا ان قال: لا ینبغی الریب فی انّه لابد للمخلوق من أن یخضع و یتذلّل لخالقه، فإن ذلک ممّا حکم به العقل، و ندب إلیه الشرع. و أما الخضوع و التذلل للمخلوق فهو علی أقسام: أحدها: الخضوع لمخلوق من دون إضافة ذلک المخلوق إلی الله بإضافة خاصة و ذلک: کخضوع الولد لوالده، و الخادم لسیّده و المتعلّم لمعلّمه، و غیر ذلک من الخضوع المتداول بین الناس، و لا ینبغی الشک فی جواز هذا القسم مالم یرد فیه نهی کالسجود لغیر الله، بل جواز هذا القسم مقتضی الضرورة، و لیس فیه أدنی شائبة للشرک، و قد قال عزّ من قائل:
4- واخفض لهما جناح الذل من

چیزی است که عقل و شرع آن را امضا نموده اند. اما خضوع و تذلّل در مقابل مخلوق اقسامی دارد:

1- خضوع در مقابل مخلوق به معنای تواضع نه به معنای پرستش، مانند خضوع و احترام به پدر و مادر و استاد و مولی که بین مردم متداول است و شکی در جواز آن نیست، جز مواردی که از آن نهی شده باشد، مانند خضوع به صورت سجده کردن مقابل پدر و مادر. ولی در غیر این صورت هرگونه احترام و خضوع در مقابل پدر و مادر و امثال آنها منعی ندارد بلکه خداوند در قرآن به پیامبر خودصلی الله علیه وآله نسبت به مؤمنین امر به تواضع نموده است و می فرماید: (واخفض جناحک لمن إتبعک من المؤمنین)، چنان که به فرزندان در مقابل پدر و مادر امر به تواضع نموده و می فرماید: (واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة).

آشکار است که خضوع در مقابل پدر و مادر به معنای پرستش آنان نیست و خداوند در یک آیه پرستش را مخصوص به خود قرار داده و احسان و احترام به پدر و مادر را نیز واجب نموده است: (وقضی ربّک أن لاتعبد و الاّ إیّاه و بالوالدین إحساناً) و هرگز خضوع مقابل پدر و مادر به معنای پرستش آنان نیست.

2- خضوع در مقابل مخلوق و ارتباط دادن او به خداوند از روی عقیده فاسد، مانند خضوع اهل ادیان فاسده در مقابل رؤسای خود و پنداشتن مقامی از پیش خود برای آنان نزد خداوند به ادله اربعه حرام و تشریع خواهد بود: (و من أظلم ممّن افتری علی اللَّه کذباً).

(1)

ص :175


1- الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیراً 17:24». أفتری أنه سبحانه أمر بعبادة الوالدین، حیث أمر بالتذلّل لهما؟ مع أنّه قد نهی عن عبادة من سواه قبل ذلک؟ «و قضی ربک أن لا تعبدوا إلاّ ایّاه و بالوالدین احساناً 17: 23». ام تری ان خفض الجناح من الذلّ - کما تفعله صغار الطیر- هو من الإحسان الذی أمرت به الآیة الکریمة، و جعلته مقابلاً للعبادة، و إذا فلا یکون کلّ خضوع و تذلّل لغیرالله شرکاً بالله تعالی. ثانیها: الخضوع للمخلوق باعتقاد انّ له اضافة خاصّة الی الله یستحقّ من أجلها ان یخضع له، مع انّ العقیدة باطلة، و أنّ هذا الخضوع بغیر إذن من الله کما فی خضوع أهل الأدیان و المذاهب الفاسدة لرؤسائهم. و لاریب فی أنّه إدخال فی الدّین لما لم یکن منه، فهو تشریع محرّم بالأدلة الأرعة، و افتراء علی اللّه تعالی. «فَمَنْ أظلّمُ مِمَّنِ افتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً » [الکهف/ 15].

3- خضوع و احترام به مخلوق به امر الهی، مانند احترام و خضوع در مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله و اوصیای اوعلیهم السلام بلکه در مقابل مؤمنین، و هم چنین احترام به چیزهایی که ارتباطی با خداوند دارد، مانند مسجد و حرم و قرآن و حجرالاسود و امثال اینها که در حقیقت این عمل خضوع در مقابل خداوند خواهد بود و هیچ شبهه ای ندارد. بنابر این کسی که معتقد به یگانگی خداوند باشد و زنده شدن و مردن و خلقت و رزق و تقدیرات امور و آمرزش و عقوبت و کیفر را به دست و بداند - و پیامبر خداصلی الله علیه وآله و اوصیای او را بندگان گرامی خداوند بداند که هرگز از امر او تخلف نمی کنند - و برای رسیدن به حوایج خود به آنان توسّل جوید و آنان را به اذن الهی شفیعان خود به درگاه خدا بداند، چنین کسی، هرگز از حدود ایمان خارج نشده و غیر خدا را نپرستیده است.

از سویی، هر مسلمانی می داند که رسول خداصلی الله علیه وآله حجرالاسود را می بوسید و به

(1)

(2)

ص :176


1- ثالثها: الخضوع للمخلوق و التذلّل له بأمر من اللّه و إرشاده، کما فی الخضوع للنبی صلی الله علیه وآله و لأوصیائه الطاهرین علیهم السلام بل الخضوع لکلّ مؤمن، أو کلّ ما له إضافة إلی اللّه توجب له المنزلة و الحرمة، کالمسجد و القرآن و الحجر الأسود و ما سواها من الشعائر الإلهیة. و هذا القسم من الخضوع محبوب للّه فقد قال تعالی: «فَسَوْفَ یَأتِی اللَّه بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرینَ 5:45».
2- بل هو لدی الحقیقة خضوع للّه، و إظهار للعبودیّة له فمن اعتقد بالوحدانیة الخالصة للّه، و اعتقد أن الإحیاء و الإماتة و الخلق و الرزق و القبض و البسط و المغفرة و العقوبة کلّها بیده، ثمّ اعتقد بأن النبیّ صلی الله علیه وآله و أوصیاءه الکرام علیهم السلام. «عِبادٌ مُّکرَمُون لا یَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِامرِهِ یَعمَلوُنَ 21: 27». و توسّل بهم إلی اللّه، وجعلهم شفعاء إلیه بإذنه، تجلیلاً لشأنهم و تعظیماً لمقامهم، لم یخرج بذلک عن حدّ الإیمان، و لم یعبد غیراللّه. و لقد علم کل مسلم أن رسول اللّه صلی الله علیه وآله کان یقبّل الحجر الأسود، و یستلمه بیده إجلالاً لشأنه و تعظیماً لأمره. و کان صلی الله علیه وآله یزور قبور المؤمنین و الشهداء و الصالحین، و یسلم علیهم، ویدعو لهم. و علی هذا جرت الصحابة و التابعون خلفاً عن سلف، فکانوا یزورون قبر النبیّ صلی الله علیه وآله و یتبرکون به ویقبلونه، و یستشفعون برسول اللّه، کما کانوا یستشفعون به فی حیاته. وهکذا کانوا یفعلون مع قبور ائمّة الدین و أولیاء اللّه الصالحین، و لم ینکر ذلک احد من الصحابة، و لا أحد من التابعین أو الأعلام، إلی أن ظهر أحمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن عبدالله بن تیمیة الحرانی فحرم شدّ

دست خود استلام می نمود و به آن احترام می کرد؛ چنان که قبور مؤمنین و شهدا و صالحین را زیارت می نمود و بر آنان سلام می کرد و به آنان دعا می فرمود و این سنّت بین صحابه و تابعین مستمر و جاری بوده و آنان نیز قبر رسول خداصلی الله علیه وآله را زیارت می نموده و به آن تبرّک می جسته اند و مرقد او را می بوسیده و به آن استشفا می نموده اند و همین گونه قبور ائمه علیهم السلام و اولیای خدا را زیارت می کرده اند و کسی از صحابه و تابعین و اعلام تا قبل از پیدا شدن این تیمیه بر آنان انکاری نداشته است.

ولی ابن تیمیه سفر برای زیارت قبور و بوسیدن قبور و استشفای به صاحب قبور را حرام و شرک می داند تا جایی که زیارت قبر پیامبرصلی الله علیه وآله و بوسیده قبر او و تبرّک جستن به آن را یک بار شرک اصغر و بار دیگر شرک اکبر می داند. از این رو، مورد اعتراض همگان واقع شد و علمای زمان او چون این عقیده را از او دیدند، - که خلاف موازین دینی و عمل رسول خداصلی الله علیه وآله بوده - همگی او را ملامت نموده و از او

(1)

(2)

ص :177


1- الرحال إلی زیارة القبور، و تقبیلها، و مسّها، و الاستشفاع بمن دفن فیها، حتّی أنّه شدّد النکیر علی من زار قبر النبیّ صلی الله علیه وآله أو تبرک به بتقبیل أو لمس، و جعل ذلک من الشرک الاصغر تارة و من الشرک الأکبر أخری.
2- و لما رأی علماء عصره عامّة انّه قد خالف فی رأیه هذا ما ثبت من الدین، و ضرورة المسلمین، لانّهم قد رووا عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله حثّه علی زیارة المؤمنین عامّه و علی زیارته خاصّة بقوله صلی الله علیه وآله: «من زارنی بعد مماتی کان کمن زارنی فی حیاتی، و ما یؤدّی هذا المعنی بالفاظ أخر تبرّاوا منه، و حکموا بضلاله، و أوجبوا علیه التوبة، فأمروا بحبسه إمّا مطلقاً أو علی تقدیر أن لایتوب. و الذی أوقع ابن تیمیة فی الغلط - إن لم یکن عامداً لتفریق کلمة المسلمین تخیّله انّ الامور المذکورة شرک باللّه، و عبادة لغیره. و لم یدرک أن هؤلاء الذین یأتون بهذه الأعمال یعتقدون توحید اللّه، و أنّه لاخالق و لا رازق سواه، و أنّ له الخلق و الأمر، و إنّما یقصدون بأفعالهم هذه تعظیم شعائر اللّه، و قد علمت أنّها راجعة إلی تعظیم اللّه و الخضوع له و التقرّب إلیه سبحانه، و الخلوص لوجهه الکریم، و انّه لیس فی ذلک أدنی شائبة للشرک، لأنّ الشرک - کما عرفت - ان یعبد الإنسان غیراللّه. و العباده انّما تتحقّق بالخضوع لشی ء علی أنّه ربّ یعبد،و أین هذا من تعظیم النبیّ الأکرم و أوصیائه الطاهرین - ع - بما هو نبی و هم أوصیاء، و بما أنّهم عباد مکرمون، و لاریب فی أن المسلم لایعبد النبیّ أو الوصی فضلاً عن أن یعبد قبورهم.

بیزاری جستند و او را گمراه دانسته و امر به توبه نمودند بلکه او را زندانی کردند تا توبه کند؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله خود سفارش به زیارت مؤمنین نموده و برای زیارت خود نیز فرموده: «هرکس پس از رحلت من از دنیا، قبر مرا زیارت کند، مانند این است که در زمان حیات من مرا زیارت نموده باشد.»

خلاصه سخن درباره ابن تیمیه و امثال او

می توان گفت: علت انحراف این تیمیه - اگر جاسوسی از سوی دشمن برای اختلاف کلمه بین مسلمانان نبوده باشد- این است که او به گمان فاسد خود فکر کرده این گونه امور شرک است و توجه نکرده که آنهایی که به زیارت پیامبرصلی الله علیه وآله و اوصیای او می روند معتقد به یگانگی خداوند هستند و می گویند: خالق و رازق خداوند است و مقدرات امور تنها به دست اوست و این امور، یعنی زیارت و احترام به قبور اولیای خدا و درخواست شفاعت از آنان وسیله تقرّب و خشنودی خدا و تعظیم شعایر دین است و هرگز شرک نخواهد بود؛ چرا که شرک به خداوند پرستش نمودن غیر اوست و پرستش این است که در مقابل کسی به عنوان بندگی خضوع کنند، در حالی که زیارت و درخواست شفاعت و امثال اینها پیامبر و یا امام علیهما السلام را از بنده خالص خدا بودن خارج نمی کند و مقام الوهیت به آنان نمی دهد.

(1)

(2)

ص :178


1- و صفوة القول: أنّ التقبیل و الزیارة و ما یضاهیهما من وجوه التعظیم لاتکون شرکاً بأیّ وجه من الوجوه، وبأیّ داع من الدواعی، ولو کان کذلک لکان تعظیم الحی من الشرک أیضاً، إذ لافرق بینه و بین المیت من هذه الجهة - و لا یلتزم إبن تیمیة و أتباعه بهذا- و للزم نسبة الشرک إلی الرسول الأعظم صلی الله علیه وآله و حاشاه فقد کان یزور القبور، و یسلّم علی أهلها، و قبّل الحجر الأسود کما سبق و علی هذا فیدور الأمر بین الحکم بأنّ بعض الشرک جائز لا محذور فیه،و بین أن یکون التقبیل و التعظیم - لا بعنوان العبودیة - خارجاً عن الشرک و حدوده، و حیث أنّه مجال للأوّل لظهور بطلانه فلا بدّ وأن یکون الحق هو ألثّانی، فإذاً تکون الأمور المذکورة داخلة فی عبادة اللّه و تعظیمه: [قال اللّه سبحانه]
2- وَ مَن یُعَظّم شَعائِرَ اللَّهِ فَإنَّها مِن تَقویَ القُلُوبِ 22: 32» و قد مرّت الروایات الداّلة علی استحباب زیارة قبر النبیّ صلی الله علیه وآله و أولیاء اللّه الصالحین، السجود لغیراللّه:

خلاصه سخن این که: بوسیدن ضریح و قیر و زیارت نمودن صاحب آن جز احترام و تعظیم به صاحب قبر نیست وگرنه باید احترام به زنده ها نیز شرک باشد و ابن تیمیه و پیروان او نیز باید مشرک باشند و شخصیتی مانند رسول خداصلی الله علیه وآله را نیز باید مشرک بدانند؛ چرا که او نیز به زیارت قبور می رفته و بر اهل قبور سلام می نموده و حجرالاسود را می بوسیده و دیگران را نیز امر به زیارت و دعا و این گونه کارها می نموده است.

سجده برای غیر خداوند

از بیانات قبل روشن شد که خضوع در مقابل هر مخلوقی به شکل پرستش، اگر نهی شده باشد، گرچه به قصد پرستش نباشد، مانند سجده نمودن در مقابل غیر خدا که همه مسلمانان آن را شرک می دانند حرام است و خداوند نیز در قرآن می فرماید:«به خورشید و ماه سجده نکنید، بلکه در مقابل خالق آنها سجده کنید؛ اگر خدا پرست هستید.» از این آیه آشکار می شود که سجده مخصوص خداوند است و چنین خضوعی را در مقابل هیچ کس نباید انجام داد.

و در آیه دیگر می فرماید: «مساجد، یعنی هفت موضعی که برای سجده بر زمین گذارده می شود، مخصوص خداوند است و دیگری، جز او را، نباید به این گونه سجده نمود.»

(1)

ص :179


1- لقد إتّضح ممّا قدّمنا أنّ الخضوع لأیّ مخلوق إذا نهی عنه فی الشریعة لم یجز فعله، و إن لم یکن علی نحو التأله، و من هذا القبیل السجود لغیر اللّه، فقد أجمع المسلمون علی حرمة السجود لغیراللّه، قال عزّ من قائل: «لا تَسجدُوا للشمس و لا للقمرِ وَ اسْجُدُوا لِلهِ الذِی خَلَقَهُنَّ إن کُنْتُم إیّاهُ تَعْبُدُون 41: 37». فإنّ المستفاد منه أنّ السجود ممّا یختصّ بالخالق، و لا یجوز للمخلوق و قال تعالی: «و أنّ المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً 72: 18». و دلالة هذه الآیة الکریمة علی المقصود مبنیّة علی أنّ المراد بالمسجد المساجد السبعة، و هی الأعضاء التی یضعها الإنسان علی الأرض فی سجوده و هذا هو الظاهر، و یدلّ علیه المأثور و کیف کان فلا ریب فی هذا الحکم و انّه لایجوز السجود لنبیّ أو وصیّ فضلاً عن غیرهما.

و اما نسبتی که به شیعیان داده می شود که آنان مقابل قبور امامان خود سجده می کنند جز تهمت و افترا نیست و حساب آنان در قیامت باخدا خواهد بود؛ چنان که نسبت سجده نمودن آنان به خاک قبور اولیای خدا نیز افترا و تهمتی است به آنان؛ چرا که کتاب های فقهی شیعه همه جا منتشر و همه می دانند که در آنها نوشته شده که سجده در مقابل غیر خداوند حرام و شرک است و کسی که چنین نسبتی را به شیعه می دهد، یا از روی دشمنی و تهمت است، و یا نادانی است که فرق بین سجده کردن برای چیزی و سجده کردن بر روی چیزی را نمی فهمد و شیعه معتقد است که برای سجده باید پیشانی

(1)

(2)

(3)

ص :180


1- و أمّا ما ینسب إلی الشیعة الإمامیة من أنّهم یسجدون لقبور أئتهم، فهو بهتان محض، و لسوف یجمع الله بینهم و بین من إفتری علیهم و هو أحکم الحاکمین و لقد أفرط بعضهم فی الفریة، فنسب إلیهم ما هو أدهی و أمضّ، وإدعی: «أنّهم یأخذون التراب من قبور أئمّتهم، فیسجدون له» سبحانک اللهم هذا بهتان عظیم و هذه کتب الشیعة: قدیمها و حدیثها مطبوعها و مخطوطها، و هی منتشرة فی أرجاء العالم متفّقة علی تحریم السجود لغیرالله، فمن نسب إلیهم جواز السجود للتربة فهو إما مفتر یتعمّد البهت علیهم، و إمّا غافل لایفرّق بین السجود لشی ء و السجود علیه.
2- و الشیعة یعتبرون فی سجود الصلاة أن یکون علی أجزاء الأرض الأصلیة: من حجر أو مدر أو رمل أو تراب، أو علی نبات الأرض غیرالمأکول و الملبوس و یرون أنّ السجود علی التراب أفضل من السجود علی غیره، کما أنّ السجود علی التربة الحسینیّة أفضل من السجود علی غیرها. و فی کلّ ذلک إتبعوا أئمّة مذهبم الأوصیاء المعصومین و مع ذلک کیف تصحّ نسبة الشرک إلیهم و أنّهم یسجدون لغیراللّه؟!
3- و التربة الحسینّیة لیست الاّ جزء من أرض اللّه الواسعة التی جعلها لنبّیه مسجداً و طهوراً(راجع سنن البیهقی باب التیمّم بالصعید الطیّب ج 1ص 212، 213). و لکنّها تربة ما أشرفها و أعظمها قدراً، حیث تضمنّت ریحانة رسول اللّه صلی الله علیه وآله و سیّد شباب أهل الجنّة من فدی بنفسه و نفوس اولاده و عشیرته و أصحابه فی سبیل الدّین و إحیاء کلمة سیّد المرسلین. و قد وردت من الطریقین فی فضل هذه التربة عدة روایات عن رسول اللّه(راجع الوسائل باب استحباب السجود علی تربة الحسین -ع-ج 1 ص 236،، هب أنّه لم یرد عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله و لا عن أوصیائه ما یدل علی فضل هذه التربة، أفلیس من الحقّ أن یلازم المسلم هذه التربة،و یسجد علیها فی مواقع السجود؟ فإنّ فی السجود علیها - بعد کونها ممّا یصحّ السجود علیه فی نفسه - رمزاً و إشارة إلی أن ملازمها علی منهاج صاحبها الذی قتل فی سبیل ألّدین و إصلاح المسلمین. (البیان فی تفسیر القرآن ص 466)

را بر زمین گذارد و سجده بر روی غیر خاک و سنگ و رمل و کلوخ و گیاه صحیح نیست، بنابراین سجده بر خوراکیها و پوشیدنی ها جایز نمی باشد و سجده بر خاک، به ویژه تربت امام حسین علیه السلام، بهتر از همه چیز است و شیعیان در این عمل از اهل بیت پیامبر خودصلی الله علیه وآله پیروی می کنند، چرا که آنان را امام خود می دانند. و آنان بر خاک بالأخص خاک قبر امام حسین علیه السلام سجده می نموده اند.

از سویی، تربت امام حسین علیه السلام جز خاک چیز دیگری نیست و خداوند خاک را برای پیامبر خودصلی الله علیه وآله پاک و محل سجده قرار داده است: (جعلت لی الارض مسجداً و طهوراً) البته شرافت آن خاک زیاد است؛ چرا که خون شهیدی مانند فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و فرزندان و یاران او که در راه احیای دین خدا کشته شده اند، بر آن ریخته شده است و از اهل البیت علیهم السلام نیز روایاتی در شرافت آن رسیده و اگر این روایات هم نمی بود، انتخاب این خاک برای سجده رمزی

برای پیروی از راه آن شهیدان پاک بود.

راه صحیح برای فهم حقایق و معارف اسلام

تردیدی نیست که دانش و علوم الهیه و معارف اسلامی که خداوند توسط جبرائیل بر قلب مبارک رسول خود حضرت محمّدبن عبداللّه صلی الله علیه وآله نازل نموده مخصوص آن حضرت و اهل بیت و جانشینان او بوده و به همین علت رسول خداصلی الله علیه وآله امّت خود را امر نموده که برای کسب معارف اسلامی تنها به اهل بیت او مراجعه کنند نه به دیگران.

(1)

ص :181


1- الطریق الصحیح فی فهم حقایق الدین أقول: لاریب أنّ المعارف الإلهیّة التی نزل بها جبرئیل علیه السلام عن اللّه تبارک و تعالی علی قلب نبیّه محمّدصلی الله علیه وآله علمها مخصوص بالنبیّ و بأوصیاءه علیهم السلام و أمرالنبیّ صلی الله علیه وآله أمّته فی ذلک بالرجوع إلی أهل بیته و عترته لا إلی غیرهم فکلّ الأمّة محتاجون فی فهم معارف الإسلام إلیهم و هم لایحتاجون إلی أحد فی ذلک. و قال سبحانه: «و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحی إلیهم فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون بالبینّات و الزبر. الایة (نحل /43)و أهل الذکر آل محمّدصلی الله علیه وآله و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی أبداً کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی». [مسند احمد ج 3/14]

بنابراین همه امّت برای فهم معارف و حقایق اسلام نیازمند به آنان بوده و هستند، در حالی که آنها در دانش و علم به احدی نیازمند نبوده، و از کسی کسب علم و دانش نکرده و آنچه می دانسته اند از ناحیه خداوند به آنان افاضه گردیده است و برای احدی این حقیقت پوشیده نیست.

خداوند نیز در قرآن مردم را مأمور نموده که به اهل ذکر مراجعه کنند و آنچه را نمی دانند از آنان سؤال نمایند و «اهل الذکر»، طبق تفاسیر شعیه و اهل تسنّن، جز اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله نیستند.

رسول خداصلی الله علیه وآله نیز در حدیث متواتر و قطعی ثقلین که احدی در باره آن تردیدی ندارد فرموده است: «من [برای هدایت شما] پس از خود، کتاب خدا، قرآن، و عترت و اهل بیت خویش را جایگزین خود می نمایم و تا زمانی که شما از کتاب خدا و اهل بیت من پیروی کنید و در معارف و حقایق دین خود به آنان تمسّک جویید هرگز گمراه نخواهید شد.»

این سخن و سخنان دیگری که از رسول خداصلی الله علیه وآله در باره اهل بیت آن حضرت رسیده سبب شده که شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام در جمیع معارف اسلامی خود تنها به اهل بیت پیامبر خودعلیهم السلام مراجعه کنند و به آنان که عالم به حقایق دین و معارف قرآن هستند تمسّک جویند.

تمام جرمی که شیعه دارد همین است که همه چیز خود را از اهل بیت علیهم السلام گرفته است. مابه دشمنانمان می گوییم: اگر شما ما را مشرک و نجس و... می دانید باید اهل بیت پیامبر خودصلی الله علیه وآله را العیاذ بالله مشرک و نجس بدانید، چرا که آنچه ما می کنیم و می گوییم از آنان گرفته ایم، پس بهتر این است که شما به وضع حال خود و پدرانتان بنگرید که خود را

(1)

ص :182


1- و فی ضوء هذا الکلام تمسّک الشیعة فی جمیع معارف دینهم بأهل بیت نبیّهم علیهم السلام ولکن غیرهم من المسلمین إستغنوا بعد رسول اللّه بآرائهم و إتبّعوا قول ألثّانی الذی قال: حسبنا کتاب اللّه ففارقوا أهل بیت نبیّهم علیهم السلام و لم یرجعوا فیما جهلوه إلیهم و أسسّوا بنیان الأنحراف و إلتجئوا بالآراء و المقاییس فی أحکا اللّه تعالی فضلّوا و أضلّوا کثیراً والعجب انّ من جاء من بعدهم إتبّعوهم أیضاً و قالوا: إنّا وجدنا آبائنا علی هذا و إنّا علی آثارهم مهتدون!!

از مراجعه به اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله بی نیاز دانستید و از سخن عمربن خطاب که گفت: «حسبنا کتاب اللّه» و از علوم امیرالمؤمنین علیه السلام مردم را منع نمود، پیروی نمودید، گرچه او طبق اعتراف شما بیش از هفتاد مرتبه گفته است:

«اگر دانش علی و راهگشایی های او نبود من هلاک و رسوا شده بودم.» و ابوبکر نیز هنگامی که از پاسخ پیروان علی علیه السلام عاجز ماند گفت: «اقیلونی اقیلونی لست بخیرکم و علیّ فیکم»؛ یعنی: «بیعت خود را از دوش من بردارید. من بهتر شما نیستم در حالی که شخصیتی مانند علی بن ابی طالب علیه السلام بین شماست.»

حاصل این که شما با جدا شدن از علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام بنیاد انحراف و گمراهی را پایه گذاری نمودید و در بیان احکام خدا به قیاس و آرای فاسد و گمان های بی اعتبار خود تکیه نمودید و مردم را گمراه و احکام خدا را دگرگون کردید و بدعت های بی شماری را در دین خدا وارد نمودید تا جایی که سخنان بی پایه بعضی را که خود اعتراف نمودند که «پیامبر خداصلی الله علیه وآله چیزی را حلال کرده و من آن راحرام می کنم» و یا گفتند: «این عمل بدعت در دین است لکن نیکو بدعتی است» راپذیرفتید و سخن رسول خداصلی الله علیه وآله را رها نمودید!

عجیب آن است که در قرون اخیر نیز چون حجت بر شما تمام می شود و چاره ای ندارید همانند مشرکین می گویید: «انّا وجدنا آبائنا علی هذا...»؛ یعنی: «پدران ما چنین کرده اند و ما نیز به پیروی از آنان حرکت می کنیم»!

ص :183

به هر صورت، با جدا شدن مردم از معارف اهل بیت پیامبرعلیهم السلام در بسیاری از مسایل اعتقادی و فقهی و سیاسی و غیره اختلاف های گوناگونی پدید آمد و مذاهب چهارگانه اهل سنت نمودار آن است.

امام صادق علیه السلام و دانشمندی از اهل تسنّن

در پایان این بخش لازم دیدن قصه عجیبی را [در رابطه با انحراف فکری اهل سنّت] که در روایات ما از یکی از دانشمندان اهل تسنّن نقل شده است بیان نمایم. مرحوم صدوق، در کتاب معانی الاخبار، از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم» نقل نموده که آن حضرت فرمود: «معنای «إهدنا الصراط المستقیم» این است که خدایا، ما را کمک کن تا در راه مستقیم که منتهی به محبت تو و دین تو می شود و ما را از هوس ها و پیروی از آرای خویش نجات می دهد پایدار باشیم.»

سپس فرمود: «نمونه کسی که اهل انحراف و رأی و قیاس است شخصی است که من

(1)

(2)

ص :184


1- الإمام الصادق 7 و العالم السنّی روی الصدوق علیه الرحمة فی معانی الأخبار عن الصّادق علیه السلام أنّه قال فی تفسیر قوله عزّوجلّ: «إهدنا الصراط المستقیم»: [یعنی] أرشدنا [إلی الصراط المستقیم، أرشدنا للزوم الطریق المؤدّی إلی محبّتک و المبلّغ إلی دینک و المانع من أن نتّبع أهواءنا فنعطب أو نأخذ بآرائنا فنهلک ثمّ قال علیه السلام]:
2- فإنّ من إتّبع هواه وأعجب برأیه کان کرجل سمعت غثاء العامّة (الغثاء مایکون فوق الماء من الزبد والوسخ و غیرهما) تعظّمه و تصفه فأحببت لقاءه من حیث لایعرفنی لأنظر مقداره و محلّه، فرأیته قد أحدق به خلق [کثیر] من غثاء العامّة فوقفت منتبذاً عنهم متغشّیاً بلثام أنظر إلیه و إلیهم، فمازال یراوغهم حتّی خالف طریقهم و فارقهم و لم یقرّ فتفرّقت العوام عنه لحوائجهم، و تبعته أقتفی أثره فلم یلبث أن مرّ بخبّازٍ فتغفّله فأخذ من دکاّنه رغیفین مسارقةً فتعّجبت منه ثمّ قلت فی نفسی: لعلّه معاملة؟ ثمّ مرّ بعده بصاحب رمّان فمازال به حتّی تغفّله فأخذ من عنده رمّانیتن مسارقةً، فتعجّبت منه ثمّ قلت فی نفسی: لعلّه معاملة، ثمّ أقول: و ما حاجته إذاً إلی المسارقة؟ ثمّ لم أزل أتّبعه حتّی مرّ بمریضٍ فوضع الرغیفتین و الرمّانتین بین یدیه و مضی و تبعته حتّی استقرّ فی بقعة من الصحراء فقلت له: یا عبداللّه لقد سمعت بک و أحببت لقاءک فلقیتک و لکنّنی رأیت

دیدم مردم عوام گرد او جمع می شدند و او را تعظیم و احترام می نمودند. من نیز علاقه پیدا نمودم که به طور ناشناخته او را ملاقات کنم و از نزدیک به حال او آگاه شوم. پس روزی دیدم عده زیادی از مردم او را احاطه نموده و او برای آنان سخن می گوید [و افکار فاسد خود را به آنان منتقل می نماید] من در حالی که صورت خود را پوشانده بودم، در کناری به احوال اونگریستم تا مردم از گرد او متفرّق شدند و چون او حرکت نمود، همراهش رفتم تا این که دیدم به مغازه نانوایی رسید و او را سرگرم نمود و دو قرص نان از دکان او برداشت. از او تعجب نمودم و پیش خود گفتم: شاید معامله ای بود؟

سپس راه خود را ادامه داد و چون به دکان انارفروشی رسید او را نیز سرگرم نمود و دو دانه انار از مغازه او برداشت. من این بار نیز از کار او تعجب نمودم و پیش خود گفتم: شاید معامله ای بوده است؟ سپس با خود گفتم: اگر معامله ای می بود برای چه او را سرگرم نمود و به صورت سرقت مال او را برداشت. باز همراه او رفتم تا این که دیدم آن نان ها و انارها را نزد فقیر مریضی گذارد و از او گذشت. این بار نیز همراه او رفتم تا به بقعه ای در صحرا وارد شد. پس نزد او رفتم و به او گفتم:

من در باره تو چیزهایی را شنیده بودم و می خواستم تو را ملاقات نمایم، ولی از تو چیزهایی را مشاهده نمودم که قلب مرا مشغول نمود واکنون می خواهم از علّت آنها سؤال نمایم تا فکرم آسوده گردد. او گفت: مگر از من چه دیدی؟

گفتم: من تو را دیدم که دو قرص نان از خبّازی و دو دانه انار از انارفروشی سرقت

(1)

(2)

ص :185


1- منک ما شغل قلبی وإنّی سأئلک عنه لیزول به شغل قلبی، قال: ما هو؟ قلت: رأیتک مررت بخبّازٍ و سرقت منه رغیفتین، ثمّ بصاحب الرّمان و سرقت منه رمّانتین! قال: فقال لی: قبل کلّ شی ءٍ حدّثنی من أنت؟ قلت: رجل من ولد آدم علیه السلام من أمّة محمّدصلی الله علیه وآله. قال: حدّثنی من أنت؟ قلت: رجل من أهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه وآله. قال:
2- أین بلدک؟ قلت: المدینة. قال: لعلّک جعفربن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبیطالب صلوات اللّه علیهم؟ قلت: بلی. فقال لی: فما ینفعک شرف أصلک مع جهلک بما شرّفت به و ترکک علم جدّک و أبیک لئلاّ تنکرما یجب أن یحمد و یمدح علیه فاعله؟ قلت: و ما هو؟ قال: القرآن کتاب اللّه! قلت و ما الذی جهلت منه؟ قال: قول اللّه عزّوجل؟: «من جاء بالحسنة فله عشرأمثالها و من جاء بالسیّئة فلا یجزی

نمودی [و سپس به مستمند مریضی دادی]. او گفت: قبل از هر چیز شما خود را معرفی کنید. گفتم: من مردی از فرزندان آدم علیه السلام و از امّت محمّدصلی الله علیه وآله هستم. او گفت: کاملاً خود را معرفی کن. گفتم: مردی از اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله هستم. گفت: از کدام شهر هستی؟ گفتم: اهل مدینه هستم. پس گفت: آیا تو جعفربن محمّد علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام نیستی؟ گفتم: آری.

پس گفت: عجیب این است که تو با داشتن شرف نسب از دانش پدر و جدّ خود نادان و بی بهره هستی و عملی را که باید ستایش کنی و انجام دهنده آن را تمجید نمایی انکار می نمایی! گفتم: من از چه چیز جاهل و نادان مانده ام؟ او گفت: از قرآن، گفتم: از کدام آیه از آیات آن؟ او گفت: از آیه «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا».

سپس گفت: من با سرقت دو نان و دو انار تنها چهار گناه انجام دادم، ولی چون آنها را در راه خدا دادم، خداوند به واسطه هر کدام ده حسنه و پاداش برای من نوشت. پس من چهل حسنه و پاداش به دست آوردم و چون چهارگناه را از آن کم کنیم سی و شش حسنه و پاداش برای من باقی خواهد ماند!

امام صادق علیه السلام می فرماید: من به او گفتم: مادرت به عزایت بنشیند! تو نسبت به کتاب خدا نادان و جاهل هستی! آیا نشنیدی که خدای عزوجل می فرماید: «إنما یتقبّل اللّه من المتقیّن»؟ [یعنی: خداوند عبادت را تنها از پرهیزکاران می پذیرد] تو چون دو قرص نان و

(1)

(2)

ص :186


1- إلا مثلها» (انعام /162) إلی أن قال:
2- و إنّی لمّا سرقت الرغیفتین کانت سیّئیتن و لمّا سرقت الرّمانتین کانت سیّئتین فهذه أربع سیّئات فلمّا تصدّقت بکلّ واحد منهما کان لی بها أربعین حسنة فانتقص من أربعین حسنة أربع بأربع سیئات بقی لی ستّ و ثلثون حسنة. قلت: ثکلتک أمّک! أنت الجاهل بکتاب اللّه أما سمعت أنّه عزّوجلّ یقول «إنّما یتقبّل اللّه من المتقیّن»؟ (مائده /31) إنّک لمّا سرقت رغیفتین کانت سیّئتین و لمّا سرقت رمّانتین کانت أیضاً سیّئتین و لمّا دفعتهما إلی غیر صاحبیهما بغیر أمر صاحبیهما کنت إنما أضفت أربع سیّئات إلی أربع سیّئات، فجعل یلاحظنی فانصرفت و ترکته. [ثمّ] قال الصّادق علیه السلام: بمثل هذا التأویل القبیح [المستنکر ]المستکره یضلّون و یُضلّون. (معانی الأخبار ص 35)

دو انار را سرقت نمودی چهار گناه را مرتکب شدی و چون بدون رضایت صاحبانش به غیر صاحبان آنها رد نمودی چهار گناه دیگر نیز به آن افزودی [و هیچ گونه عبادتی را انجام ندادی]. پس او با شنیدن این سخنان نگاهی به من نمود [و سکوت کرد] و من از او جدا شدم.»

امام صادق علیه السلام پس از بیان این قصه می فرماید: «آن ها با مثل چنین تأویل زشت و قبیحی آیات قرآن را معنا می کنند و خود و دیگران را گمراه می نمایند.»

نامیدن غیر علی بن ابی طالب علیه السلام به امیرالمؤمنین

القاب علی بن ابی طالب علیه السلام فراوان است و مشهورترین آنها «امیرالمؤمنین» می باشد.

ماالقاب آن حضرت را در اول کتاب میزان الحق جمع آوری نمودیم و در این کتاب این سخن مطرح می شود که تنها علی بن ابی طالب علیه السلام را می توان «امیرالمؤمنین» نامید و حرام است به دیگری جزاو، حتی پیامبران و اوصیای آنان علیهم السلام، «امیرالمؤمنین» گفته شود.

صاحب وسائل، از کافی و تفسیر عیاشی، دو روایت نقل نموده که مفاد آنها همین معناست که جز علی بن ابی طالب علیه السلام را نمی توان امیرالمؤمنین نامید، گرچه امام معصوم باشد و این لقب مخصوص به آن حضرت است. سپس می گوید: روایات در این موضوع زیاد است.

علاّمه مجلسی نیز در کتاب بحار روایات زیادی را نقل نموده که دلالت دارد بر حرمت این عمل. سپس می گوید: بعضی از فقها فرموده اند همه علمای امامیه این عمل را حرام می دانند.

(1)

ص :187


1- تسمیة غیر علیّ بن أبیطالب علیه السلام بأمیرالمؤمنین روی فی الوسائل عن العیاشی و الکافی روایتین دالّتین علی حرمة تسمیة أحد بأمیرالمؤمنین و لو کان إماماً و إنّ هذا اللقب مخصوص بعلیّ بن أبیطالب علیه السلام ثمّ قال: و الروایات فی ذلک کثیرة. (الوسائل ج 11/470) و روی العلاّمة المجلسی فی البحار روایات کثیرة دالّة علی منع تسمیة غیر علیّ علیه السلام بأمیرالمؤمنین و قال: و نسب بعضهم عدم الجواز إلی الاصحاب. (البحار ج 37/290 - 340)

مؤلّف گوید: در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «کسی که خود را امیرالمؤمنین بنامد و یا راضی شود که به او امیرالمؤمنین بگویند، اهل اُبنه می باشد و همانند قوم لوط خواهد بود.»

شخصی از امام صادق علیه السلام سؤال نمود: آیا به حضرت بقیه اللَّه علیه السلام می توان با لقب امیرالمؤمنین سلام داد؟

امام صادق علیه السلام فرمود: «خیر، این نامی است که خداوند مخصوص علی بن ابی طالب علیه السلام قرار داده است و به دیگری قبل از او و بعد از او این لقب گفته نشده، جز این که کافر بوده است.» پرسیده شد: فدای شما شوم! پس چگونه باید حضرت بقیه اللَّه علیه السلام را سلام بدهیم امام صادق علیه السلام فرمود: «بگویید: السلام علیک با بقیّه اللَّه.»

مرحوم کلینی، در تفسیر آیه شریفه (فلّما رأه زلفةً سیئت وجوه الذین کفروا و قیل هذا الّذی کنتم به تدعون)، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که می فرماید: «این آیه در باره امیرالمؤمنین علیه السلام و مسلمانان زمان او نازل شده که آن حضرت را رها کردند و دیگران را به

(1)

(2)

ص :188


1- أقول: و فی بعض الروایات عن الصّادق علیه السلام: انّ من سمیّ نفسه بأمیرالمؤمنین او رضی بان یقال له هذا اللقب یکون مأبوناً. و إلیک نصّ بعض الروایات: المستدرک... سئل الصّادق علیه السلام عن القائم علیه السلام یسلّم علیه بإمرة المؤمنین؟ قال: لا، ذاک إسم سمیّ اللّه به أمیرالمؤمنین علیه السلام لم یسمّ به أحد قبله و لایتسمّی به بعده إلاّ کافر قال: جعلت فداک کیف یسلّم علیه؟ قال: یقولون: السلام علیک یا بقیّة اللّه. (المستدرک ج 1/179)
2- الکافی... عن أبی جعفرعلیه السلام فی قوله: «فلّما رأوه زلفة سیئت وجوه ألّذین کفروا و قیل هذا الذی کنتم به تدّعون (الملک /27) قال: هذه نزلت فی أمیرالمؤمنین و أصحابه ألّذین عملوا ما عملوا یرون أمیرالمؤمنین علیه السلام فی أغبط الاماکن لهم فیسی ء وجوههم ویقال لهم: «هذا الذی کنتم به تدّعون» الذی إنتحلتم إسمه. (الکافی ج 1/425) و فیه... قال ابوجعفرعلیه السلام لفضیل: یا فضیل لم یتسمّ بهذا الإسم غیر علیّ(علیه السلام) إلاّ مفتر کذاّب إلی یوم الناس هذا. (المصدر ج 8/288) أقول: ذکرنا تفصیل هذا فی «آیات الفضائل ص 699) فی ذیل الآیة الماضیة فلیراجع الطالب.

جای او به عنوان خلیفه پیامبرصلی الله علیه وآله تأیید نمودند. آنان چون مقام امیرالمؤمنین علیه السلام و منزلت او را در قیامت مشاهده می کنند [از شرمساری ]صورت هایشان سیاه می شود. پس به آنان گفته می شود این همان آقایی است که شما نام او را بر خود نهادید و خود را به جای او امیرالمؤمنین نامیدید.»

امام باقرعلیه السلام به فضیل می فرماید: «ای فضیل! تاکنون هر کس جز علی بن ابی طالب علیه السلام ، امیرالمؤمنین نامیده شده مفتری و کذّاب بوده است.»

مؤلّف گوید: تفصیل این موضوع در کتاب آیات الفضائل، ص 699، در ذیل آیه 27 سوره ملک بیان شده است. به آن کتاب مراجعه شود.

هم نشینی با اهل بدعت

امام صادق علیه السلام می فرماید: «با اهل بدعت رفاقت و مجالست نکنید و گرنه مردم شما را از آنان می دانند.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «دین هر کسی را از رفیق و هم نشین او به دست آورید.»

امیر المؤمنین علیه السلام نیز فرمود: «هر کس با اهل بدعت ملاقات کند و او را احترام نماید، در حقیقت، برای خراب کردن اسلام و نابود کردن آن کوشیده است.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پس از من، چون اهل بدعت و شک را می بینید از آنان

(1)

(2)

(3)

ص :189


1- مصاحبة اهل البدع الکافی... قال الصّادق علیه السلام: لاتصحبوا أهل البدع و لاتجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم، قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: المرأ علی دین خلیلة و قرینه. (الکافی ج 2/375)
2- البحار... قال علیّ علیه السلام: من مشی إلی صاحب بدعة فوقرّه فقد سعی فی هدم الاسلام. البحار ج 2/304)
3- و فیه و الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البرائة منهم و أکثروا من سبّهم والقول فیهم و الوقیعة و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفسادفی الإسلام و یحذرهم الناس و لایتعلّمون من بدعهم یکتب اللّه لکم بذلک الحسنات ویرفع لکم به الدرجات فی الآخرة. (الکافی ج 2/375)

بیزاری جویید و بسیار به آنان دشنام دهید و از آنان بدگویی کنید و با استدلال صحیح چنان آنان را محکوم و مجاب کنید که دیگر طمع در فساد بین مسلمانان و فریب دادن مردم را پیدا نکنند و مردم نیز از آنان دور شوند و بدعت های آنان را یاد نگیرند، و اگر با اهل بدعت این چنین برخورد کنید خداوند برای شما پاداش عمل نیک می نویسد و درجات شما را در آخرت بال می برد.»

ابوهاشم جعفری که از نیکان و بزرگان اصحاب حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضاعلیه السلام است می گوید:

موسی بن جعفرعلیه السلام به من فرمود:«برای چه با عبدالرحمان بن یعقوب رفت و آمد می کنی؟»

گفتم: او دایی من (برادر مادرم) است امام علیه السلام فرمود: «او در باره خداوند حرف خطرناکی می زند و خدا را تشبیه به مخلوق می نماید، تو یا باید یا با ما رفت و آمد کنی و او را ترک نمایی و یا با او رفت و آمد کنی و ما را رها نمایی.» گفتم: اگر من اعتقاد او را نپذیرم، باز ملامتی بر من هست؟ امام علیه السلام فرمود: «آیا نمی ترسی که عذاب و کیفری بر سر او فرود آید و تو را نیز بگیرد؟»

سپس فرمود: «مگر قصه آن مردی را که از اصحاب موسی علیه السلام بود نمی دانی که پدر او از فرعونیان بود و چون لشکر فرعون با موسی علیه السلام ملاقات نمود آن مرد از لشکر موسی علیه السلام جدا شد و به طرف لشکر فرعون رفت تا پدر خود را نصیحت کند و به لشکر موسی ملحق نماید، پس آن پدر گوش به حرف فرزند خود نداد و آن فرزند او را ملامت می نمود تا هر دو به کنار دریا رسیدند و غرق شدند و چون خبر به موسی علیه السلام رسید فرمود: آن فرزند در

(1)

ص :190


1- و فی الکافی... عن الجعفری (ای داود بن القاسم الجعفری من اجلّه أصحاب الرضاعلیه السلام) قال: سمعت ابالحسن علیه السلام یقول: ما لی رأیتک عند عبدالرحمان بن یعقوب؟ فقال: انّه خالی فقال: إنّه یقول فی اللّه قولاً عظیماً یصف اللّه و لایوصف فإمّا جلست معه و ترکتنا و إمّا جلست معنا و ترکته؟ فقلت: هو یقول ما شاء أیّ شی ء علیّ منه إذا لم أقل ما یقول؟ فقال ابوالحسن علیه السلام: أما تخاف ان تنزل به نقمة فتصیبکم جمیعاً؟ اما علمت بالذی کان من أصحاب موسی علیه السلام و کان ابوه من أصحاب فرعون فلّما لحقت خیل فرعون موسی تخلّف عنه لیعظ أباه فیلحقه بموسی فمضی ابوه و هو یراغمه حتّی بلغا طرفا من البحر فغرقا جمیعا فأتی موسی علیه السلام الخبر فقال: هو فی رحمة اللّه ولکن النقمة إذا نزلت لم یکن لها عمّن قارب المذنب دفاع. (المصدر)

رحمت خدا خواهد بود، و لکن عذاب چون نازل شود هر کس در کنار گنهکار باشد گرفتار آن خواهد شد؟»

حکم به غیر ما انزل الله

تردیدی نیست که مسؤولیت فتوا و قضاوت و حکم و اجرای حدود الهی برعهده فقیه جامع الشرایط است و فقیه جامع الشرایط کسی است که عارف به حلال و حرام و اجتهاد در احکام باشد و قدرت ردّ فروع به اصول واستنباط احکام راداشته باشد و از نظر دیانت و تقوا نیز در حد عالی و مصداق حدیث مرویّ از حضرت بقیةاللّه عجل الله فرجه الشریف بوده باشد که می فرماید: «من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه فللعوام أن یقلّدوه»؛ یعنی «مردم باید از فقهایی تقلید کنند که چهار خصلت در آنها وجود داشته باشد:

1- مصون از انحراف و خطا باشند؛ 2- دین خود را بتوانند در مواقع خطر و فتنه حفظ کنند؛ 3- از پیروی هوا وهوس دور بوده و قدرت مخالفت باخواسته های نفسانی خویش را داشته باشند؛ 4- در عمل به احکام ودستورات واجب و حرام اسلام کوتاهی نکنند و مطیع امر مولای خود باشند.»

و امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «[برای قضاوت و حکم] از بین خودتان [یعنی شیعیان] شخصی را انتخاب کنید که عارف به حلال و حرام ما باشد و من چنین شخصی را برای شما قاضی قرار دادم.»

(1)

ص :191


1- الحکم بغیر ما أنزل اللّه الکافی: علیّ بن ابراهیم عن أبیه عن ابن فضّال عن ثعلبه عن صباح الأزرق عن حکم الحنّاط عن أبی بصیر عن أبی جعفرعلیه السلام و (عن) حکم عن أبی أبی یعفور عن أبی عبداللّه علیه السلام قالا: من حکم فی در همین بغیر ما أنزل اللّه عزّوجلّ ممّن له سوط أوعصا فهو کافر بما أنزل اللّه عزّوجلّ علی محمّدصلی الله علیه وآله. (الکافی ج 7/407)

البته چنین فقیهی هرگز فتوای بدون دلیل و قضاوت خارج از موازین شرعی نخواهد داشت وفقهای ما تاکنون چنین بوده اند و ان شاء اللّه خواهند بود و هرگز آن آقای بزرگوار که ناظر به احوال شیعیان و اشراف بر امور آنان دارند نخواهند گذارد که افراد بی کفایت چنین منصبی را اشغال کنند؛ چراکه فقها نوّاب و وکلای آن بزرگوارند و امکان ندارد آن حضرت نسبت به وکلا و نوّاب خود بی توجه باشند و در تعیین آنان برای چنین مسؤولیتی دخالت نفرمایند، و البته برای ما ثابت شده است که تاکنون دخالت فرموده اند و خواهند فرمود.

به هر حال، این خطر برای فقها و قضات وجود دارد که خدای ناخواسته، بدون دقت کافی مدرک صحیح ومعتبری قضاوت کنند و یا فتوا بدهند از این رو، لازم است که به این خطر توجه شود و روایاتی راکه در مورد فتوا و یا حکم به غیر ما انزل دهند وارد شده است را بیشتر ملاحظه فرمایند.

می توان گفت که این روایات در مورد نقل مسایل و احکام فهی نیز جاری است، و مسأله گو نیز باید در نقل حکم خدا کاملاً دقت نماید.

اینک به بعضی از روایات این بخش اشاره می کنیم و از خداوند، عصمت و تأیید می طلبیم. فانّه خیر ناصر و معین.

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از ابوبصیر و ابن ابی یعفور نقل نموده که آنها گویند: امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که دارای قدرت و سوط و عصا باشد و در باره دو درهم حکم بی جا و به غیر ما انزل اللّه بکند، نسبت به آنچه بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده کافر خواهد بود.»

در همان کتاب، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که در باره دو درهم به باطل حکم کند و سپس با قدرتی که دارد آن را اجرا نماید، مصداق این آیه شریفه خواهد

(1)

ص :192


1- و فیه عن عبداللّه بن مسکان رفعه قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من حکم فی در همین بحکم جور ثمّ جبر علیه کان من أهل هذه الآیة «و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الکافرون (المائده /44). فقلت: و کیف یجبر علیه؟ فقال: یکون له سوط و سجن فیحکم علیه فإذا رضی بحکومته و إلاّ ضربه بسوطه و حبسه فی سجنه. (المصدر ص 408)

بود: «و من لم یحکم بما انزل اللّه فأولئک هم الکافرون»؛ یعنی کسانی که برخلاف آنچه خدا بر پیامبرش نازل نموده حکم کنند، به خدا کافر خواهند بود.»

در همان کتاب، از معاویة بن وهب نقل شده که گوید: ازامام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «هر قاضی و حاکمی که به خطا بین دو نفر قضاوت کند، بیش از فاصله زمین تا آسمان سقوط می کند.»

در همان کتاب، از سعیدبن بجلی نقل شده که گوید: من با ابن ابی لیلی قاضی همتای کجاوه و همسفر بودم تا به مدینه رسیدیم و ناگهان در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله به امام صادق علیه السلام برخورد نمودیم. پس من به ابن ابی لیلای قاضی گفتم: برخیز تا خدمت آن حضرت برویم. او گفت: برای چه نزد او برویم؟ گفتم: با او سخن می گوییم مسایلی را از او سؤال می کنیم. چون حرکت کردیم و خدمت آن حضرت رسیدیم، امام علیه السلام به من فرمود: «این کیست که با خود آورده ای؟» عرض کردم: این ابن ابی لیلا قاضی مسلمین است.

پس آن حضرت روی مبارک به او نمود و فرمود: «تو ابن ابی لیلا، قاضی مسلمانان هستی؟» او گفت: آری. امام علیه السلام به او فرمود: «آیا مال این را می گیری و به او می دهی و حکم به قتل دیگری می کنی و بین زن و شوهر ار با حکم خود جدایی می اندازی و از کسی نمی ترسی؟» او گفت: آری امام صادق علیه السلام فرمود: «با چه چیز قضاوت می کنی؟» او

(1)

(2)

(3)

ص :193


1- و فیه عن معاویة بن وهب قال: سمعت ابا عبداللّه علیه السلام یقول: أی قاض قضی بین إثنین فأخطأ سقط أبعد من السماء (المصدر)
2- و فیه عن سعیدبن أبی الخضیب البجلی قال: کنت مع أبن أبی لیلی مزاملة حتّی جئنا إلی المدینة فبینا نحن فی مسجد الرسول صلی الله علیه وآله إذا دخل جعفربن محمدعلیهما السلام فقلت لابن أبی لیلی: تقوت بنا إلیه فقال: و ما نصنع عنده؟ فقلت: نسائله و نحدّثه، فقال: قم فقمنا إلیه، فسائلنی عن نفسی و أهلی، ثمّ قال: من هذا معک؟ فقلت: أبی أبی لیلی قاضی المسلمین فقال له.
3- انت ابن أبی لیلی قاضی المسلمین؟ قال: نعم، قال: تأخذ مال هذا فتعطیه هذا؟ و تقتل و تفرّق بین المرء و زوجه؟ لاتخاف فی ذلک أحداً قال: نعم، قال: فبای شی ء تقضی؟ قال: بما بلغنی عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله و عن علیّ علیه السلام و عن أبی بکر و عمر قال: فبلغک عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله أنّه قال: إنّ علیّاًعلیه السلام أقضاکم؟ قال: نعم، قال: فکیف تقضی بغیر قضاء علی علیه السلام و قد بلغک هذا، فما تقول: إذا جیی ء بأرض من فضّه و سماء من فضّة ثمّ أخذ رسول اللّه صلی الله علیه وآله بیدک فأوقفک بین یدی ربّک فقال:

گفت: به آنچه از رسول خداصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام و ابی بکر و عمر به من رسیده قضاوت می کنم.

امام علیه السلام فرمود: «آیا از رسول خداصلی الله علیه وآله به تو رسیده است که علی علیه السلام از همه امت به قضاوت داناتر است؟» او گفت: آری. امام علیه السلام فرمود: «پس چگونه با چنین روایتی که شینده ای بر خلاف قضاوت علی علیه السلام قضاوت می کنی؟» سپس به او فرمود: «چه خواهی گفت در قیامت، هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله دست تو را بگیرد و تو را در پیشگاه خداوند برای حساب آماده کند و بگوید: خدایا! این شخص به غیر آنچه من قضاوت نمودم قضاوت نمود؟» پس رنگ صورت ابن ابی لیلا مانند زعفران زرد شد و به من گفت: من دیگر با تو همسفر نیستم و با تو سخن نخواهم گفت. پس برای خود همسفری فراهم کن.

قیاس و استحسان

غاصبان حق امیرالمؤمنین علیه السلام و پیروان آنان، به واسطه جدا شدن از خاندان وحی و حاملان قرآن و عالمان به تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن، هنگامی که بر مسند حکومت غاصبانه و ظالمانه خود نشستند و از فهم آیات قرآن و احکام الهی عاجز ماندند، احکام خدا را به فکر ناقص و گمان واهی خود زیر و رو کردند و بدعت های فراوان در دین خدا وارد نمودند و از آن خشنود بودند.

آنان، در حالی که ولی خدا و دانای به احکام او و مبیّن آیات قرآن در کنارشان بود، از دانش و علم او استفاده نکردند.

و دیگران را بر او مقدم داشتند پیروان آنان نیز از آن زمان تاکنون راه آنان را ادامه داده و نظر آنان را حتی بر فرموده رسول خداصلی الله علیه وآله- چنان که گذشت و خواهد آمد- مقدم داشته و مقدم می دارند. مردم نیز از آنان پیروی کردند و بر آنان انکار

ص :194

و اعتراض نکردند و شریک جنایت و ظلم آنان شدند. حقاً که لعنت خدا و ملائکه و همه مخلوق او بر آنان باد.

خداوند در آیاتی از قرآن آنان را مذمّت نموده و در سوره محمّدصلی الله علیه وآله می فرماید: «[ای مردم] آیا شخصیتی که دارای علوم الهی و نشانه های حق می باشد، مانند کسی است که عمل خویش را نیکو پنداشته و از هوای نفس خویش پیروی می کند؟!»

علی بن ابراهیم قمی می گوید: مقصود از (أفمن کان علی بینّةٍ من ربّه) امیرالمؤمنین علیه السلام است و مقصود از (کمن زیّن له سوء عمله و اتبّعوا أهوائهم) غاصبین خلاقت هستند.

در تفسیر مجمع البیان، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که می فرماید: «مقصود از آیه (کمن زیّن له سوء عمله) منافقین هستند.»

و در سوره نجم نیز می فرماید: آنان «[غاصبان خلافت] در احکام خدا از گمان و خواسته نفس خود پیروی کردند، در حالی که از سوی خداوند برای آنان هادی و رسول و کتاب آمده بود.»

علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از نهج البلاغه و احتجاج نقل نموده که

(1)

(2)

ص :195


1- البحار عن نهج البلاغة عن أمیرالمؤمنین علیه السلام أنّه قال: ترد علی أحدهم القضیّه فی حکم من الأحکام فیحکم فیها برأیه، ثمّ تردتلک القضیّة بعینها علی غیره فیحکم فیها بخلاف قوله، ثمّ تجتمع القضاة بذلک عندالإمام الّذی إستقضاهم فیصوّب آراءهم جمیعاً و إلههم واحدٌ، و کتابهم واحدٌ، أفأمرهم اللّه سبحانه بالإختلاف فأطاعوه أم نهاهم عنه فعصوه؟ أم انزل اللّه دیناً ناقصاً فاستعان بهم علی إتمامه؟ أم کانوا شرکاء له فلهم أن یقولوا و علیه أن یرضی؟ أم أنزل دینا تاماً فقصرالرسول صلی الله علیه وآله عن تبلیغه و أدائه؟ و اللّه سبحانه یقول: ما فرَّطنا فی الکتاب من شی ء. وفیه تبیان کلّ شیٍ ء، و ذکر أنَّ الکتاب یصدِّق بعضه بعضاً و أنّه لاإختلاف فیه فقال سبحانه: و لو کان من عندغیراللّه لوجدوا فیه إختلافاً کثیراً. و إنّ القرآن ظاهره أنیق و باطنه عمیق لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه و لاتکشف الظلمات إلاّ به. (البحار ج 2/284، نهج البلاغة 1/54)
2- قال العلاّمة المجلسی: هذا تشنیع علی من یحکم برأیه و عقله من غیر رجوع إلی الکتاب و السنّة و إلی أئمّه الهدی علیهم السلام فإنّ حقیّة هذا إنّما یکون إمّا بإله آخر بعثهم أنبیاء و أمرهم بعدم الرجوع إلی هذا النبیّ المبعوث و أوصیائه علیهم السلام، أوبأن یکون اللّه شرّک بینهم و بین النبیّ صلی الله علیه وآله فی النبوّة، أو

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

«مردم حادثه ای را نزدیکی از قضات آنان [یعنی اهل تسنّن] می برند و او به رأی خود در باره آن حکم می کند و عین همان حادثه را نزد قاضی دیگری می برند و او نیز به رأی خود چیزی بر خلاف قاضی اول حکم می کند. سپس این قاضیان نزد قاضی القضاتی که آنان را منصوب نموده جمع می شوند و او آرای همه آنان را تصویب و تأیید می کند، در حالی که خدای آنان یکی است و کتاب آنان یکی است!

شگفتا! آیا خداوند آنان را امر به اختلاف نموده و آنها از او اطاعت می کنند؟ و یا آنان را از اختلاف نهی نموده و آنها نافرمانی او را می کنند؟ و یا برای آنان دین ناقصی فرستاده و از آنان کمک خواسته که آن را تکمیل نمایند؟ و یا آنان شرکای اویند و حق دارند هر چه می خواهند در دین خدا بگویند و خداوند گفته آنان را تأیید کند؟ و یا خداوند دین کاملی را فرستاده و رسول خداصلی الله علیه وآله در رساندن آن به مردم کوتاهی نموده؟

در حالی که خداوند در قرآن می فرماید: ما در قرآن از هیچ حکمی فروگذار نکردیم، و یا می فرماید: حکم هر چیزی در قرآن بیان شده است، و یا می فرماید: آیات قرآن همدیگر را تصدیق و تأیید می نماید و اختلافی بین آنها نیست و اگر این قرآن از ناحیه غیر خداوند نازل شده بود مردم اختلاف فراوانی در آن می دیدند.»

سپس فرمود: «ظاهر قرآن زیبا و شگفت آور است و باطن آن عمیق و بی نهایت است و شگفتی های آن تمام شدنی نیست و تاریکی ها و حقایق پنهان جز با قرآن بر طرف نمی شود.»

(1)

(2)

ص :196


1- بأن لایکون اللّه عزّوجّل بین لرسوله صلی الله علیه وآله جمیع ما یحتاج إلیه الاُمة، أوبأن بیّنه له لکن النبیّ قصر فی تبلیغ ذلک و لم یترک بین الاُمّة أحداً یعلم جمیع ذلک، و قد أشارعلیه السلام إلی بطلان جمیع تلک الصور، فلم یبق إلا أن یکون بین الاُمّه من یعرف جمیع ذلک و یلزمهم الرجوع إلیه فی جمیع احکامهم.
2- ثمّ قال: و أمّا الاختلاف الناشی ء من الجمع بین الأخبار بوجوه مختلفة أو العلم بالاخبار المتعارضة باختلاف المرجحات التی تظهر لکل عالم بعد بذل جهدهم و عدم تقصیرهم فلیس من ذلک فی شی ء، و قد عرفت ذلک فی باب إختلاف الأخبار، و یندفع بذلک إذا أمعنت النظر کثیر من التشنیعات الّتی شنّعها بعض المتأخّرین علی أجلّة العلماء الأخیار(البحار ج 284/2).

در کتاب بحار، از احتجاج نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مبغوض ترین و بدترین مردم نزد خداوند دو نفر می باشند: نخست، کسی که خداوند او را به خود واگذارد و لطف خود را از او قطع نماید و او از راه صحیح دیانت خارج گردد و مردم برای بدعت ها و سخنان کفرآمیز او به او احترام کنند، چنین کسی فتنه ای است برای هر کس که فریفته اش شود و از راه خوبان منحرف گردد. چنین کسی سبب انحراف مردم و ضامن خطاهای خود و دیگران خواهد بود.

دوم، کسی که نادانی ها و جهالت ها را یکجا در خود جمع نمود و به وسیله آن جاهلان و نادان های امت را فریب داد. او خود را اسیر فتنه نمود [و از خطر آن غافل ماند] و کور و نابینا گردید و نامردان نادان او را عالم شمردند، در حالی که او از علم هیچ بهره ای نداشت...»

مؤلّف گوید: مقصود آن حضرت از این دو نفر که مبغوض ترین مردم نزد خدا هستند اولی و دومی می باشد. البته مراد آن حضرت از شخص اول ظاهراً عمربن خطاب است و از شخص دوم ابوبکر ابن ابی قحافه است که با نادانی و جهالت خود را در فتنه بزرگی انداخت و مردم نیز از او پیروی نمودند و کردند آنچه کردند:

در کتاب احتجاج نیز از آن حضرت نقل شده که بعد از سخنان گذشته فرمود:

«ای مردم! بر شما واجب است نسبت به کسانی که غدری در قیامت نسبت به

(1)

(2)

ص :197


1- و فیه عن الاحتجاج: روی أن أمیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه قال: إنّ ابغض الخلائق إلی اللّه تعالی رجلان: رجل و کله اللّه إلی نفسه فهو جائر عن قصدالسبیل، سائر بغیر علم و لادلیل مشعوف بکلام بدعة و دعاء ضلالة، قد لهج بالصوم و الصلاة فهو فتنة لمن افتتن به، ضالّ عن هدی من کان قبله، مضلّ لمن اقتدی به فی حیاته و بعد وفاته، حمّال خطایا غیره، رهن بخطیئته.
2- و رجل قمش جهلاً فوضعه فی جهّال الامّة، غارّ فی أغباش الفتنة، عمّ بما فی عقد الهدنة، قد سمّاه اشباه الرجال عالماً و لیس به، بکر فاستکثر ماقلّ منه خیرٌ ممّا کثر، حتّی إذا ارتوی من آجن و أکثر من غیر طائل. جلس بین الناس قاضیاً ضامناً لتخلیص ما التبس علی غیره، إن خالف من سبقه لم یأمن من نقض حکمه من یأتی من بعده، کفعله بمن کان قبله، و إن نزل به إحدی المبهمات هیّألها حشواً رثّاً من رایه ثمّ قطع به، فهو من لبس الشبهات فی مثل نسج العنکبوت لایدری أصاب أم أخطا، إن أصاب خاف أن یکون قد أخطأ، و إن أخطأ رجا أن یکون قد أصاب، جاهل خبّاط

معرفت به آنان ندارید به آنان معرفت و شناخت پیدا کنید و از آنان پیروی و اطاعت نمایید؛ چرا که علوم همه پیامبران خدا- از آدم تا خاتم پیامبران حضرت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه وآله - نزد عترت و اهل بیت پیامبر شما نهفته است. پس برای چه به گمراهی کشیده می شوید و به این سو و آن سو می روید؟!»

آن گاه فرمود: «ای کسانی که از نسل سوار شدگان در کشتی نوح هستید! اکنون مَثَل کشتی نوح علیه السلام اهل بیت پیامبر شما هستند و چنان که در آن زمان همراهان آن حضرت در کشتی نجات یافتند امروز نیز هر کس همراه ما اهل پیامبرصلی الله علیه وآله شود نجات خواهد یافت و من به راستی نجات آنان را ضمانت می کنم و بر آن سوگند یاد می نمایم و نسبت به کسانی که از آنان تخلّف نمایند اعلان خطر و عذاب می نمایم.»

سپس فرمود: «مگر به شما اطلاع نرسید که رسول خداصلی الله علیه وآله به شما در حج الوداع فرمود: من دو چیز بزرگ و ارزشمند را بین شما باقی می گذارم و آنها کتاب خدا، قرآن، و عترت و اهل بیت من هستند و از یکدیگر جدا نخواهد شد تا در قیامت نزد کوثر مرا

(1)

(2)

ص :198


1- جهلات، عاش رکاب عشوات، لم یعض علی العلم بضرس قاطع، یذری الروایات إذراء الریح الهشیم، لاملی ء و اللّه بإصدار ما ورد علیه، لایحسب العلم فی شی ء أنکره، و لایری أنّ من وراء ما بلغ منه مذهباً لغیره، و إن قاس شیئاً بشی ء لم یکذب رأیه، و إن أظلم علیه أمراکتتم به لما یعلم من جهل نفسه، یصرخ من جور قضائه الدماء، و تعجُّ منه المواریث، إلی اللّه أشکومن معشریعیشون جهّالاً و یموتون ضلاّلاً. (الإحتجاج - ج 1/390 الکافی ج 1/55)
2- و فیه: و روی أنّه علیه السلام قال بعد ذلک: أیّها الناس علیکم بالطاعة و المعرفة بمن لا تعتذرون بجهالته، فإنّ العلم الّذی هبط به آدم و جمیع ما فضّلت به النبیّون إلی خاتم النبیّین فی عترة نبیّکم محمّدصلی الله علیه وآله فأنّی یتاه بکم؟! بل أین تذهبون؟! یا من نسخ من أصلاب السفینة، هذه مثلها فیکم فارکبوها، فکمانجا فی هاتیک من نجا فکذلک ینجو فی هذه من دخلها، أنا رهین بذلک قسماً حقّاً، و ما أنا من المتکلّفین، و الویل لمن تخلّف ثمّ الویل لمن تخلّف، أما بلغکم ما قال فیکم نبیّکم صلی الله علیه وآله حیث یقول فی حجّة الوداع: «انّی تارکٌ فیکم الثقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا، کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقاحتّی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما»، ألا هذا عذب فرات فاشربوا، و هذا ملحٌ أجاج فاجتنبوا. (المصدر ص 391 نهج البلاغة ج 1/154 البحار ج 2/285)

ملاقات نمایند و تا زمانی که شما به قرآن و عترت و اهل بیت من تمسّک و توسل جویید و از آنها پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد پس به دقت بنگرید که بعد از من با آنها چه خواهید کرد؟»

آن گاه فرمود: «پیروی از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله رو تمسّک به قرآن همانند آب شیرین و گوارایی است پس از آن بنوشید تا نجات یابید. و جدا شدن از آنها نیز همانند آب شور و تلخ و ناگوار است و شما باید از آن دور شوید تا هلاک نگردید.»

تفسیر به رای

بدعت به معنای نوآوری در دین و یا کم کردن چیزی از آن است و تفسیر به رأی این است که کسی آیات متشابه و مجمل قرآن را که اسراری در آن ها نهفته است و جز خدا و رسول او و اوصیا و جانشینان آن حضرت اسرار و حقایق آنها را نمی دانند، با فکر ناقص خود معنا کند و آن را معنای آیه قرآن بداند. این عمل - چنان که گذشت - حرام و از گناهان بزرگ می باشد.

خداوند در قرآن می فرماید: «کسانی که در قلوب آنان انحراف از حق و میل به باطل می باشد برای فتنه انگیزی از ظاهر آیات متشابه استفاده می نمایند و به ظاهر آن ها تمسّک می جویند و تأویل آن آیات را مطابق خواسته خود معرفی می کنند، در حالی که تأویل و معنای واقعی این آیات را جز خداوند «والراسخون فی العلم» [یعنی امیرالمؤمنین و امامان بعد از او ]نمی دانند.»

(1)

ص :199


1- البدعة فی الدین و التفسیر بالرأی قال اللّه سبحانه: فأمّا ألّذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه إبتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و مایعلم تأویله إلاّ اللّه و الراسخون فی العلم. الکافی... قال الباقرعلیه السلام: کلّ بدعة ضلالة و کلّ ضلالة سبیلها إلی النّار. (الکافی ج 1/54 البحار ج 2/303 و308)

و اما در باره حرمت تفسیر به رأی و بدعت - چنان که گذشت و خواهد آمد - روایات فراوانی از معصومین علیهم السلام به ما رسیده که به جهت اختصار به بعضی از آنها اشاره می شود.

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی به آتش و عذاب الهی منتهی می شود.»

مرحوم صدوق، در کتاب عیون، از حضرت رضا، از پدرانش، ازامیرالمؤمنین، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت می فرماید: «خداوند عزّ و جلّ فرمود: ایمان به من نیاورده کسی که کلام مرا به رأی خود تفسیر کند، و مرا نشناخته است کسی که مرا به مخلوق تشبیه نماید، و بر دین من نخواهد بود کسی که در دین من قیاس کند.»

علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «از اهل رأی و قیاس پرهیز کنید، چرا که آنان چون از حفظ سنّت های دین [و سخنان ما ]عاجز ماندند حلال و حرام را با رأی و گمان خود بیان کردند. از این رو، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نمودند و گمراه شدند و دیگران را نیز گمراه کردند.»

و در همان کتاب، از علل الشرایع نقل شده که رسول صلی الله علیه وآله فرمود: «صاحب بدعت توبه نمی کند و خداوند نیز توبه او را نمی پذیرد.» گفته شد: برای چه؟ فرمود: «چون محبت به آن بدعت در قلب او جایگزین می گردد. از این رو، موفق به توبه نمی شود.»

امیر المؤمنین علیه السلام درباره اسرار بدعت و تفسیر به رأی و بروز فتنه و انحراف فرمود:

(1)

(2)

(3)

ص :200


1- البحار عن العلل... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: أبی اللّه لصاحب البدعة بالتوبة قیل: یا رسول اللّه و کیف ذاک؟ قال: إنّه قد أشرب قلبه حبّها. (البحار ج 2/296) البحار عن العیون... عن الرضا عن آباءه عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال اللّه جلّ جلاله: ما آمن بی من فسّر برآیه کلامی، وما عرفنی من شبّهنی بخلقی و ما علی دینی من إستعمل القیاس فی دینی. (المصدر ص 297)
2- البحار... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: إیّاکم و أصحاب الرأی فإنّهم أعیتهم السنن أن یحفظوها فقالوا فی الحلال و الحرام برأیهم، فأحلّوا ما حرّم اللّه و حرّموا ما أحّل اللّه فضلّوا و أضلّوا. (المصدر ص 308)
3- البحار عن المحاسن... عن محمّدبن مسلم عن أبی جعفرعلیه السلام قال: خطب علیّ أمیرالمؤمنین علیه السلام الناس فقال: أیّها الناس إنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتبّع و أحکام تبتدع یخالف فیها کتاب اللّه، یقلّد فیها رجال رجالاً، و لو أنّ الباطل خلص لم یخف علی ذی حجی، و لو أنّ الحقّ خلص لم یکن

«ای مردم! شروع فتنه ها از هواها و هوس ها و از بدعت هایی است که بر خلاف کتاب خدا انجام می گیرد و مردم از یکدیگر نسبت به آنها تقلید می کنند. البته اگر باطل به صورت واقعی خود می ماند و به شکل حق نشان داده نمی شد، و اگر حق نیز آمیخته به باطل نمی گردید، حقیقت بر مردم پوشیده نمی شد، و لکن [منافقان و اهل فتنه] حق و باطل را مخلوط می کنند و آن مخلوط را نشان مردم می دهند و در آن صورت شیطان مسلّط بر اولیای خود خواهد شد و آنان را گمراه خواهد نمود، جز کسانی که خداوند دل های آنان را بر ایمان ثابت نموده باشد.»

استفاده از قرآن از غیر طریق اهل البیت علیهم السلام

تردیدی نیست که علم تأویل و تنزیل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن تنها نزد خاندان نبوت صلوات اللَّه علیهم اجمعین قرار دارد و دیگران طبق فرموده رسول خداصلی الله علیه وآله باید به آنان مراجعه نمایند واز معدن علم و دانش آنان استفاده کنند. بدیهی است که فرق اسلامی - جز شیعیان و پیروان اهل البیت علیهم السلام - در فهم آیات قرآن، به خاندان نبوت مراجعه نمی کنند و از فهم ناقص خود استفاده می نمایند و بدین علت اشتباهات آنان در ابعاد مختلف اسلامی فراوان بوده و خواهد بود و عجیب آن است که آنها شیعیان را متهم می کنند که

(1)

(2)

ص :201


1- إختلاف، و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فیجیئان معاً فهنالک إستحوذ الشیطان علی أولیاءه و نجی ألّذین سبقت لهم من اللّه الحسنی. (البحار ص 315)
2- فی جوف الفرأ تفسیر القرآن من غیر طریق اهل البیت علیهم السلام قال اللّه سبحانه: هوالذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ أمّ الکتاب و اُخر متشابهات فأمّا ألّذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه إبتغاء الفتنة و إبتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلاّ اللّه و الراسخون فی العلم. (آل عمران /6) أقول: و لعلّ الحرمة من جهة تفسیر القرآن بالرأی و إتّباع الهوی و ابتغاء الفتنه کما قال اللّه سبحانه: فلا تتبّعوا الهوی أن تعدلوا. (النساء /514) و لا تتّبغوا أهواء قومٍ قد ضلّوا من قبل و أضلّوا کثیراً. (المائده /77) و قولهم علیهم السلام: من فسرّ القرآن برآیة فلیتبوء مقعده من النّار.

شما قرآن را تأویل می کنید، در حالی که آنچه در تفاسیر شیعه از تأویل و تفسیر و بیان ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه هست از اهل البیت و ائمه معصومین علیهم السلام گرفته شده است.

شبی در مسجدالحرام نشسته بودم. ناگهان یکی از شیوخ وهابی ها در کنار من قرار گرفت و جزوه ای به من داد که در آن تیترهایی از اعتقادات وهابیت و تهمت هایی که به شیعه می زنند نوشته شده بود. من مقداری از آن جزوه را نگاه کردم، دیدم نوشته خدا بر روی عرش نشسته است. به او گفتم: این جمله کفرآمیز چیست که در این جزوه نوشته اید؟ او گفت: چه کفری؟ گفتم: نوشته ای خدا بر بالای عرش نشسته است. آیا خدایی که بر بالای عرش نشسته اینجا نزد ما هست یا نیست؟ او متحیر ماند و گفت:

این ظاهر قرآن است که می گوید: (إنّ اللَّه علی العرش استوی). سپس اضافه کرد: شما شیعه ها قرآن را تأویل می کنید و از پیش خود معنایی بر آن می افزائید. سپس صحبت او به طول انجامید و ما را متهم به شرک و تحریف و تأویل قرآن و... نمود تا این که من در پاسخ همه سخنان او گفتم: فرق بین ما و شما این است که شما قرآن را با فکر خود معنا می کنید و مثلاً معنای جمله (انّ اللَّه علی العرش استوی) را می گویید: «خدا روی عرش نشسته است»، در حالی که این کفر محض است و خداوند هرگز جسم نیست و نیاز به مکان ندارد و در آیه دیگر می فرماید: (اینما تولّوا فثم و جه اللَّه) یعنی از هر سو بنگری خدا در آن سو خواهد بود. ولی ما شیعیان قرآن را از خاندان نبوت می گیریم و طبق تفسیر آنان قرآن را معنا می کنیم و این گونه سخنان کفرآمیز را نمی گوییم.

خداوند در سوره آل عمران به رسول خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «از نشانه های حق این است که خداوند این کتاب را بر تو نازل نمود که آیات آن برخی محکم و روشن است - و آن ها اساس این کتاب است - و برخی متشابه و مجمل می باشد که نیاز به بیان و توضیح دارد [و برای فهم آن ها باید به خاندان وحی مراجعه نمود که جز آن ها کسی از حقایق این گونه آیات مطلع نیست]، اما کسانی که از صراط مستقیم دین خارجند و به دنبال فتنه گری هستند، چنین آیاتی را [بدون مراجعه به اهلش ]معنا می کنند و از خود معنایی برای آن ها بیان می نمایند، در حالی که مقصود از این آیات را جز خداوند و راسخان در علم [یعنی کسانی که علم و دانش آنها از طرف خداوند افاضه شده است ]نمی دانند.»

ص :202

مؤلّف گوید: این آیه تصریح به حرمت تفسیر به رأی و پیروی از هوای نفس و فتنه انگیزی برای گمراه کردن دیگران نیز دارد و روایاتی که درباره تفسیر به رأی وارد شده و به کسانی که آیات متشابه قرآن را با فکر خود تأویل و تفسیر می کنند و عده عذاب داده مفاد همین آیه را بیان می نماید.

امیر المؤمنین علیه السلام در بیان مفصلی می فرماید: «خداوند به واسطه رحمت واسعه و رأفت خود به بندگانش [و از آن جا که ] می دانسته افراد منحرف اراده نموده اند آیات او را تغییر دهند، کلام خود را در قرآن سه گونه قرار داده است:

برخی را روشن و واضح که عالم و جاهل می فهمند و از آن استفاده می کنند [و آن ها محکمات قرآن است] ؛ و برخی را به گونه ای قرار داده که تنها افراد تیز بین و مؤمنان پاکدل که صاحب شرح صدر هستند می فهمند؛ و برخی را مجمل و متشابه قرار داده که جز او و پیامبران او و اوصیای پیامبرانش از آن اطلاعی ندارند. این گونه آیات را به این علت فرستاده که اهل باطل و کسانی که بعد رسول خداصلی الله علیه وآله با استبداد و سلطه حاکم می شوند نتوانند ادعای علم کتاب خدا را بکنند و به این وسیله [ولی خدا برای مردم شناخته شود] و حاکمان ستمگر که از پیروی ولی خدا امتناع نموده و به دروغ خود را خلیفه پیامبرصلی الله علیه وآله می دانند و به وسیله حمایت مردم از آنان مغرور شده اند ناچار شوند برای فهم این گونه آیات در مقابل ولی خدا خاضع شوند و از سخن او پیروی کنند.»

(1)

ص :203


1- روی فی تفسیر نور الثقلین عن الإحتجاج عن أمیرالمؤمنین علیه السلام حدیث طویل و فیه: ثمّ إنّ اللّه جلّ ذکره لسعة رحمته و رأفته بخلقه و علمه بما یحدثه المبطلون من تغییر کلامه قسّم کلامه ثلاثة أقسام فجعل قسماً منه یعرفه العالم و الجاهل و قسماً لایعرفه إلاّ من صفی ذهنه و لطف حسّه وصح تمیزه ممّن شرح اللّه صدره للإسلام و قسماً لایعرفه إلاّ اللّه و أنبیاءه و الراسخون فی العلم، و إنّما فعل ذلک لئلاّ یدّعی أهل الباطل من المستولین علی میراث رسول اللّه صلی الله علیه وآله من علم الکتاب ما لم یجعله اللّه لهم، و لیقودهم الإضطرار إلی الإیتمار لمن ولاّه أمرهم فاستکبروا عن طاعته تعزّزاً و إفتراءً علی اللّه و اغتراراً بکثرة من ظاهرهم و عاونهم و عاند اللّه جلّ إسمه و رسوله صلی الله علیه وآله. (تفسیر نورالثقلین ج 1/313 الاحتجاج 1/376 البحار ج 89/45)

مؤلّف گوید: در تاریخ فراوان آمده که خلفای غاصب در دوران حکومت خود ناچار می شده اند به امیرالمؤمنین و فرزندان اوعلیهم السلام مراجعه کنند و به مقام و منزلت آنان اعتراف نمایند تا جایی که خلیفه دوّم بارها می گفته: «لو لا علیّ لهلک عمر».

مرحوم صدوق، در کتاب توحید، از ابومعمر سعدانی نقل نموده که گوید: مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! من در آیات کتاب خدا گرفتار شک شده ام [و معنای بعضی از آیات برای من روشن نگردیده است]. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:«مادرت به عزایت بنشیند! [تو می خواهی از پیش خود قرآن را تفسیر کنی؟] سپس فرمود:

«قرآن را قبل از مراجعه به اهلش تفسیر مکن، چرا که بسا آیه ای شباهت به کلام بشر دارد، در حالی که آن کلام خداست و کلام بشر نیست و تأویل آن نیز مانند تأویل کلام بشر نیست و هم چنان که هیچ چیز شباهت به خدا ندارد و او نیز شباهت به خلق خود ندارد، هیچ عمل و سخنی از خداوند نیز شباهت به عمل و سخن مخلوق ندارد.»

در تفسیر عیّاشی، از برید عجلی نقل شده که گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: آیه شریفه (قل کفی باللَّه شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب) در باره کیست؟ و مقصود خداوند از کسی که علم کتاب نزد او نهفته است کیست؟» امام باقرعلیه السلام فرمود: مقصود از این آیه امیرالمؤمنین و امامان بعد از اوعلیهم السلام هستند و امیرالمؤمنین علیه السلام بود که به همه علوم کتاب خدا عالم و دانا بود.

(1)

(2)

ص :204


1- روی الصّدوق فی کتاب التوحید عن أبی معمّر السعدانی: إنّ رجلاً أتی أمیرالمؤمنین علیه السلام فقال: یا أمیرالمؤمنین إنّی قد شککت فی کتاب اللّه المنزل، فقال له علیّ علیه السلام: ثکلتک أمّک إلی أن قال علیه السلام: فإیّاک أن تفسّر القرآن برأیک حتّی تفقهه عن العلماء فإنّه ربّ تنزیل یشبه کلام البشر و هو کلام اللّه، و تأویله لایشبه کلام البشر، کما لیس شی ء من خلقه یشبهه، کذلک لایشبه فعله تبارک و تعالی شیئاً من أفعال البشر، و لایشبه شی ء من کلامه کلام البشر. (التوحید ص 254)
2- المستدرک الوسائل عن تفسیر العیاشی عن بریدبن معاویة العجلی قال: قلت لأبی جعفرعلیه السلام: «قل کفی باللّه شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب (الرعد /43) فقال: نزلت فی علیّ بعد رسول اللّه صلی الله علیه وآله و فی الائمّة بعده و علیّ عنده علم الکتاب. (المستدرک ج 17/334)

ابوبصیر می گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: آیا مقصود از آیه (بل هو آیات بینّات فی صدور الذین أوتوالعلم) [یعنی این قرآن آیات روشنی است که ما آن را در سینه صاحبان علم قرار دادیم] شما هستید؟ امام باقر علیه السلام فرمود: جز ما چه کسی می تواند باشد، در حالی که ما معنای (والراسخون فی العلم) هستیم؟»

مؤلّف گوید: تفصیل این گونه روایات را ما در کتاب «آیات الفضائل» ذکر کرده ایم، مراجعه شود.

تقلید بی اساس [و سدّ باب اجهتاد]

در اوایل قرن چهارم هجری، فقهای اهل سنت فراوان شدند و هر کدام داعیه فقاهت و اجتهاد داشتند و مردم را به سوی خود دعوت می کردند. طبق آنچه بعضی از فقها و مؤرخین بیان نموده اند، در آن زمان بیش از پنجاه قصه در بین اهل سنّت مدعی فقاهت بودند و هر کدام از آنان را عده ای حمایت می کردند. رفته رفته اختلاف در بین آنان فراوان گردید و حاکم آن زمان الزام نمود که چهار نفر از آنان حق فقاهت داشته و سایرین باید از نظر آنان پیروی کنند و به همین علت باب اجتهاد مسدود گشت و همه مردم موظف شدند که از یکی از چهار مذهب حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی پیروی نمایند. در نتیجه، مذاهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی به عنوان مذاهب رسمی معرفی شدند و شیعیان حق اعلان موجودیت پیدا نکردند و مذهب آنان غیر رسمی اعلام شد.

این وضعیت تازمانی پادشاهی سلطان محمد خدابنده ادامه داشت. این پادشاه یک روز از یکی از همسران خود عصبانی گشت و او را در یک جلسه سه طلاقه

(1)

ص :205


1- و فیه... عن أبی بصیر عن أبی جعفرعلیه السلام فی قوله عزّوجّل: «بل هو آیات بیّنات فی صدور ألّذین أوتو العلم» (العنکبوت /49) فقلت له: أنتم هم؟ فقال أبوجعفرعلیه السلام: من عسی ان یکونوا؟! و نحن «الراسخون»؟ (المستدرک ج 17/327) أقول: و فی معناها روایات مستفیضه تدلّ علی أنّ علم الکتاب مخصوص بالنبیّ و أوصیاءه علیهم السلام و الناس کلّهم محتاجون الیهم فی ذلک و ذکرنا عدّة من هذه الأخبار فی کتابنا «آیات الفضائل»

کرد، اما بعد پشیمان گردید. علمای چهار مذهب به او گفتند: همسرت برای تو حرام شد و تنها برای حلال شدن او این است که شخصی با او ازدواج کند و سپس او راطلاق دهد تا تو بتوانی مجدداً با او ازدواج نمایی. وزیر او به پادشاه گفت: تنها در مذهب شیعه این گونه طلاق صحیح نیست. سلطان جلسه ای تشکیل داد و علمای چهار مذهب حاضر شدند. از میان علمای شیعه علامه حلّی در جلسه حضور داشت. علمای سنّی گفتند: اینها عقل و درایتی ندارند و سزاوار نیست سلطان آنها را در مجلس خود راه دهد. سلطان محمد خدابنده گفت: باید سخنان او را بشنویم تا حقیقت روشن شود. پس علامه وارد آن مجلس شد و در مقابل سلطان سجده نکرد و کفش خود را نیز همراه برد و منتظر اجازه جلوس نگردید و سلام کرد و در کنار سلطان نشست.

علمای سنّی گفتند: ما به شما گفتیم که اینها عقل و درایتی ندارند و اکنون با این رفتار او روشن گردید که درست می گفتیم؛ چرا که او در مقابل سلطان خضوع نکرد و بدون اجازه در کنار او نشست و کفش خود را نیز برخلاف شوؤن مجلس همراه برد.

پادشاه گفت: دلیل آنچه گفتید را از او سؤال کنید. علامه حلّی در پاسخ آنان فرمود: پیامبر خداصلی الله علیه وآله با مقامی که داشت اجازه نمی داد کسی در مقابل او رکوع و یا سجده نماید؛ چرا که سجده در مقابل غیر خدا شرک است و من چون وارد شدم طبق دستور قرآن سلام کردم و چون جایی پیدا نکردم در کنار پادشاه نشستم. گفتند: چرا کفش خود را همراه بردی؟ علامه فرمود: شنیده بودم که رؤسای مذاهب اهل سنّت در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله کفش آن حضرت را دزدیده بودند [و ترسیدم این جا نیز با من چنین کنند]. در این هنگام همه علمای مذاهب برآشفتند و گفتند: رؤسای مذاهب چهارگانه یکصد سال پس از رسول خداصلی الله علیه وآله به دنیا آمده اند، چگونه کفش پیامبرصلی الله علیه وآله را دزدیده اند؟ علامه فوری به پادشاه گفت: شما شنیدید که اینها گفتند: رؤسای چهار مذهب یکصد سال پس از رحلت پیامبر خداصلی الله علیه وآله به دینا آمده اند؟ سپس گفت: اکنون من به شما می گویم که رسول خداصلی الله علیه وآله هیچ نامی از آنان نبرد. و سفارشی در باره آنان نکرده است، ولی من کسی را به شما معرفی می کنم که آن حضرت به صراحت در باره او توصیه و سفارش نموده است؛ او نفس پیامبرصلی الله علیه وآله و برادر و پسرعم و جانشین او علی بن ابی طالب علیه السلام است و

ص :206

سپس پاسخ علمای سنّی را داد و همه را محکوم نمود و گفت: همسر شما بر شما حلال است؛ چرا که طلاق با حضور شهود عدل انجام نگرفته است. پس پادشاه و همه همراهان او با سخنان علامه شیعه شدند و پادشاه دستور داد سکه ای به نام اهل البیت علیهم السلام زدند و کتیبه های مساجد را به نام و ذکر فضایل آنان مزین نمودند و شیعیان شاد و سرافراز گردیدند.

هدف ما از نقل این قصّه طولانی این است که علامه به سلطان محمد خدابنده گفت: اینها راه اجتهاد و بررسی و دقت در احکام خدا را مسدود نموده و می گویند: تنها باید از یکی از رؤسای چهارمذهب پیروی نمود؛ گرچه داناتر از آنان بین مردم یافت شود و این معنای تقلید کورکورانه و بی اساس است.

حرام نمودن حلال و حلال نمودن حرام

در بحث بدعت گذشت که بدعت وارد نمودن چیزی در دین و یا خارج نمودن چیزی از دین است و اعم از مسأله تحریم حلال و تحلیل حرام است لکن چون این موضوع در روایات و سخنان معصومین علیهم السلام مطرح شده و فراوان از آن سخن گفته شده است ما به طور مستقل آن را بیان می نماییم.

(1)

ص :207


1- تحریم ما احلّ اللّه و تحلیل ما حرّمه و هما تارةً بالقیاس و الإستحسان المنهییّن و تارةً بانکار ما احلّه اللّه و ما حرّمه لدواعی النفس من حبّ الراحة و الریاسة و حبّ المال و الاولاد و الاهل و غیر ذلک و تارةً بالفتوا او القضاء بغیر علم و احاطة أو نقلها کذلک و الکلّ حرام فی غایة الحرمة قال اللّه سبحانه: «و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الکافرون.» (مائده /44) و قال سبحانه: «و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الفاسقون.» (مائده /47) و قال سبحانه: «و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الظالمون.» (مائده /45) و قال سبحانه: «و لو تقوّل علینا بعض الأقاویل لأخذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا منه الوتین.» (الحاقة 45/46)

تردیدی نیست که آنچه در اسلام، به اصل اولیه، حرام و یا حلال و یا واجب و یا مستحب و یا مکروه شمرده شده است تا قیامت به همان عنوان باقی خواهد بود، حتی با ظهور حضرت بقیةاللّه عجّل اللّه فرجه الشریف تغییری در آن داده نمی شود. و اگر در بعضی از روایات آمده که آن حضرت دین جدیدی می آورند به معنای این نیست که با دین جدشان رسول خداصلی الله علیه وآله مغایرت داشته باشد، بلکه به این معناست که آنچه آن حضرت از اسلام ارائه می دهند با آنچه تا آن زمان به عنوان دین معروف شده و آمیخته به بدعت ها و تغییرها گشته مغایرت دارد؛ چرا که پس از پیامبر خداصلی الله علیه وآله، مسلمانان به هفتاد و سه فرقه تقسیم شدند و یک فرقه آنان در مسیر حق قرار گرفته اند و سایر فرقه ها در مسیرهای باطل قرار دارند و فرقه حقه که از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله جدا نشدند و معارف اسلام را در اعتقادات و مسایل حقوقی و فقهی و سیاسی و غیره از آنان اخذ کردند و در زمان غیبت امام زمان علیه السلام نیز طبق دستور آن حضرت از فقهای شیعه پیروی نمودند و فقها نیز در فتاوای خود از قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده کردند، در اعتقادات و مسایل دیگر با امام زمان علیه السلام مخالفتی نخواهند داشت.

آری، آنان که از خاندان وحی فاصله گرفتند و در هیچ یک از مسایل اعتقادات و فقه و مسایل دیگر اسلام از معارف اهل بیت علیهم السلام استفاده نکردند و تنها روایات نبوی صلی الله علیه وآله، آن هم آمیخته به جعلیات فراوان را - که طبق تحقیق بعضی از بزرگان در کل فقه تنها پانصد حدیث نبوی در اختیار دارند - با کمک قیاس و استحسان، مدرک فقه خود قرار دادند، اشتباهات فراوانی داشته و دارند و هرگز فقه آنان با آنچه حضرت بقیةاللّه علیه السلام می آورد تطبیق نخواهد نمود.

(1)

ص :208


1- و قال سبحانه: «و أن احکم بینهم بما أنزل اللّه.» هذا و قدتری ما هو المعمول بین ائمّة المذاهب من الرأی و القیاس و الإستحسان فی أحکام اللّه» سبحانه و الحال انّه لوجعل اللّه الرآی لأحد لجعله لرسوله صلی الله علیه وآله و لم یجعل له ذلک فکیف یجوز لأحد ان یحکم بغیر ما انزل اللّه سبحانه؟! و قد قال فی حق رسوله صلی الله علیه وآله: «ما ینطق عن الهوی ان هو الاُوحی یوحی.» و قال: «ولو تقوّل علینا بعض الأقاویل لأخذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا منه الوتین»

از این رو، تحلیل حرام و تحریم حلال بین آنان فراوان دیده می شود، البته در فِرَق شیعه نیز بعضاً دیده شده که بعضی از محرّمات خدا را به جهت راحت طلبی و یا حبّ ریاست و مال و اهل و اولاد و امثال آن برای خود حلال دانسته اند و یا بعضی از متفقهیّن و متصدّیان قضاوت که توانایی و شرایط فتوا و قضاوت در آنان نبوده نیز تحلیل حرام و تحریم حلال نموده اند.

به هرحال، حرام نمودن حلال و حلال نمودن حرام چیزی بسیار خطرناک و از محرّمات و گناهان بزرگ محسوب می شود و خداوند به طور کلی حکم به غیر ما انزل اللّه را حرام و صاحب آن را کافر و فاسق و ظالم معرفی نموده است تا جایی که در باره پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «اگر او سخنی از پیش خود بگوید و به ما نسبت دهد ما با دست قدرت خود او را مؤاخذه می کنیم و سپس رگ حیات او را قطع خواهیم نمود.»

و به صورت خطاب نیز به آن حضرت می فرماید: «باید بین مردم به آنچه خدا بر تو نازل نموده حکم نمایی.»

و در آیه دیگر در باره آن حضرت می فرماید: «او هیچ سخنی را از روی هوای نفس خویش نمی گوید و آنچه می گوید وحی الهی می باشد.»

با وجود آن همه آیات قرآنی و سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله در حجةالوداع در باره تکمیل دین، مشاهده می کنی که بین رؤسای مذاهب اهل سنّت، قیاس و رأی و استحسان فراوان به کار رفته و ادله احکام آنان بیشتر مبنی بر این قبیل امور بوده است.

راستی، اگر خداوند می خواست احکام دین با رأی و قیاس و استحسان به دست آید، چگونه این اجازه را به رسول خود نداد و او را ممنوع نمود که از پیش خود کلمه ای در دین خدا وارد کند؟

اکنون جای آن دارد که مذّمت هایی را که در سخنان بعضی از معصومین علیهم السلام درباره این موضوع رسیده بشنویم تا بدانیم که احکام الهی دارای حکمت هایی است که بشر از پیش خود نمی تواند اسرار آن ها را درک کند. از این رو، نباید با نظر قاصر خود در احکام خدا دخالت و یا نقادی نماید.

ص :209

در کتاب احتجاج، از ابن ابی لیلا نقل شده که گوید: من و ابوحنیفه بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم. پس امام علیه السلام به ما خوش آمد گفت و سپس فرمود: «ای ابولیلا! این مرد کیست؟» گفتم: فدای شما شوم! او مردی از اهل کوفه است و اهل رأی و نظر و بصیرت می باشد. امام علیه السلام فرمود: «این همان شخصی نیست که احکام دین را با رأی خود قیاس می کند؟» او گفت: خیر. امام علیه السلام فرمود: «من در تو نمی بینم که بتوانی چیزی را با چیز دیگری مقایسه کنی و از راه قیاس راهی به جایی ببری، جز آن که دیگری تو را راهنمایی کند.»

سپس فرمود: «آیا می دانی برای چه آب چشم شور است و جرم داخل گوش تلخ است و داخل بینی مرطوب است و لعاب دهن شیرین است؟» ابوحنیفه گفت: خیر. امام علیه السلام فرمود: «آن کدام کلام است که اول آن کفر است و آخر آن ایمان؟» ابوحنیفه گفت: نمی دانم. ابن ابی لیلا می گوید: من به امام علیه السلام گفتم: ما را در حیرت باقی نگذارید و پاسخ آنچه را که فرمودید خودتان بیان نمایید. پس امام صادق علیه السلام فرمود:

«پدرم، از پدران خود، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نمود که فرمود: خداوند چشمان انسان

(1)

ص :210


1- و فی البحار عن الإحتجاج عن بشیربن یحیی العامری، عن إبن أبی لیلی، قال: دخلت أنا و النعمان أبو حنیفة علی جعفربن محمّدعلیهما السلام فرحب بنافقال: یا إبن أبی لیلی من هذا الرجل؟ فقلت: جعلت فداک هذا رجل من أهل الکوفة، له رأی و بصیرة و نفاذ (و فی نسخة: و نقاد) قال: فلعّله الّذی یقیس الأشیاء برأیه، ثمّ قال: یا نعمان هل تحسن أن تقیس رأسک؟ قال: لا، قال: ما أراک تحسن أن تقیس شیئاً و لاتهتدی إلاّ من عند غیرک، فهل عرفت الملوحة فی العینین، و المرارة فی الاُذنین، و البرودة فی المنخرین، و العذوبة فی الفم؟ قال: لا. قال: فهل عرفت کلمة أولها کفر و آخرها إیمان؟ قال لا. قال إبن أبی لیلا: فقلت: جعلت فداک لا تدعنا فی عمیاء ممّا وصفت لنا. قال: نعم حدّثنی أبی، عن آبائی علیهم السلام: أنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: إنّ اللّه خلق عینی إبن آدم شحمتین فجعل فیهما الملوحة فلولا ذلک لذابتا و لم یقع فیهما شی ء من القذی إلاّ أذا بهما، و الملوحة تلفظ ما یقع فی العینین من القذی، و جعل المرارة فی الاُذنین حجاباً للدماغ، و لیس من دابة تقع فی الاُذن

را از پیه آفرید و در آن شوری قرار داد و اگر چنین نمی کرد چشم ها ذوب می شد، و چون آب چشم ها شور است هرچه در آن قرار گیرد یا ذوب می شود و یا بیرون می افتد. و جرم داخل گوش ها را تلخ قرار داد تا حجابی باشد برای مغز؛ چرا که هر حیوان ریزی داخل گوش برود فوراً به علّت تلخی خارج خواهد شد و اگر چنین نبود حیوانات ریز داخل دماغ و مغز سر می شدند. و بینی ها را نیز مرطوب قرار داد تا رطوبت آنها مانع بیرون آمدن دماغ شوند. و با لطف و کرم خود، لعاب دهان بنی آدم را شیرین قرار داد تا لذّت آب و غذا را بچشد.»

سپس فرمود: «و اما جمله ای که اول آن کفر و آخر آن ایمان می باشد، گفتن «لا اله الاّ اللّه» است که اول آن نفی هر معبودی است و آخر آن ایمان به ذات مقدّس پروردگار است.»

سپس فرمود: «ای ابوحنیفه! از قیاس نمودن پرهیز کن؛ چرا که پدر من، از پدرانش نقل نمود که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: کسی که حکمی از احکام خدا را با رأی و نظر خود قیاس کند و از روی قیاس نظری و حکمی از احکام دین را بیان کند، خداوند او را در آتش دوزخ کنار ابلیس قرار خواهد داد؛ چرا که او نخستین کسی بود که قیاس نمود [و چون مأمور به سجده بر آدم شد سجده نکرد و گفت: من از او افضل هستم؛ چرا که او را از خاک آفریدی و مرا از آتش و آتش بر خاک فضیلت دارد]. پس قیاس و رأی را کنار گذارید که دین خدا براساس قیاس قرار نگرفته است.»

(1)

ص :211


1- إلاّ التمست الخروج، و لولا ذلک لوصلت إلی الدماغ، و جعل البرودة فی المنخرین حجاباً للدماغ، و لولا ذلک لسال الدماغ، و جعل العذوبة فی الفم منّاً من اللّه تعالی علی إبن آدم، لیجدلذة الطعام و الشراب. و أمّا کلمة اوّلها کفرٌ و آخرها إیمان فقول «لا إله إلااللّه» أولها کفرو آخرها إیمان، ثمّ قال: یا نعمان إیّاک و القیاس فانّ أبی حدثنی عن آبائه علیهم السلام أنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: من قال شیئاً من الدّین برأیه قرنه اللّه تبارک و تعالی مع إبلیس فی النّار، فإنّه أوّل من قاس حیث قال: خلقتنی من نارٍ و خلقته من طین. فدعوا الرای و القیاس فانّ دین اللّه لم یوضع علی القیاس. (البحار ج 2/286)

خصومت و درگیری

جدال مذموم و مناظره غیرصحیح و خصومت و لجاج و نزاع و تشاجر، همانند فحش و سبّ و توهین، روابط دوستی و برادری دینی را از بین می برد و موجب کینه و عداوت و دشمنی می شود. از روایات ظاهر می گردد که خصومت و نزاع سبب از بین رفتن دین و حبط اعمال و شک در عقاید و غافل شدن از خداوند و نفاق و کینه و دروغ می گردد و بسا راه آمرزش خدا را مسدود می نماید.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «خصومت نمی کند مگر کسی که از خدا نمی ترسد و یا اهل شک می باشد.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «خصومت ونزاع [یعنی پرخاشگری و کشمکش] دین را از بین می برد و عبادات را ضایع می نماید و موجب شک می گردد.»

امام کاظم علیه السلام می فرماید: «از خصومت در دین [و قیل و قال های جاهلانه و خلاف اخلاق اسلامی] بپرهیزید که موجب غافل شدن از خدا و نفاق و کینه و تجویز دروغ می شود.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «از خصومت بترس که موجب شک و حبط اعمال و گمراهی می گردد و بسا انسان سخنی می گوید که پس ازآن خداوند او رانخواهد بخشید.»

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :212


1- الخصومة و النزاع قدمرّ الکلام فی الجدال المذموم و بغیرالتی هی أحسن و هنا نذکر شطراً ممّا ورد فی ذمّ الخصومة، التی توجب الضغائن و العداوة فی قلب المؤمن لأخیه، أعاذنا اللّه منها.
2- قال الصّادق علیه السلام: لایخاصم إلاّ رجل لیس له ورع أورجل شاکّ. (میزان الحکمة ج 1/748 عن کتاب التوحید ص 461)
3- و قال الباقرعلیه السلام: الخصومة تمحق الدّین و تحبط العمل و تورث الشکّ. (المصدر و التوحید للصدوق ص 458)
4- و قال الکاظم علیه السلام: إیّاکم و الخصومة فی الدّین فإنّها تشغل القلب عن ذکراللّه عزّوجلّ و تورث النفاق، وتکسب الضغائن، و تستجیز الکذب. (المصدر و الآمالی للصدوق ص 340)
5- و قال الباقرعلیه السلام: إیّاک و الخصومة ،فإنّها تورث الشکّ، و تحبط العمل، وتردی صاحبها، و عسی أن یتکلّم الرجل بالشی ء لایغفرله. (المصدر)

امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «ادامه دادن خصومت، گناه است و تقصیر در آن ظلم است و کسی که وارد خصومت می شود نمی تواند خدا را از یاد نبرد.»

امام صادق علیه السلام هنگامی که به عده ای برخورد می نمود که مشغول نزاع و خصومت بودند سه مرتبه با صدای بلند به آنان می فرمود: «از خدا بترسید! از خدا بترسید! از خدا بترسید!»

رهبانیت و ریاضت های غیرشرعی

کلمه رهبانیت، در لغت، به معنای ترس است و مسیحیان آن را اختراع نموده اند. عده ای از آنان - چنانکه قرآن می فرماید - از پیش خود بر خود لازم دانستند که خود را از مشاغل دنیا جدا سازند و کار و کسب را رها کنند و عزلت اختیار نمایند و از زن و فرزند جدا شوند و کارهای سخت و طاقت فرسا را به دوش خود گذارند. حتی بعضی از آنها خود را اخته کرده و به گردن خود زنجیر می انداخته و این را ریاضت می دانسته اند که به وسیله آن به خدا تقرّب پیدا کنند. قرآن صریحاً از این مسأله مذمت نموده و آن را بدعتی

(1)

(2)

(3)

ص :213


1- و قال علیّ علیه السلام: من بالغ فی الخصومة أثم و من قصر فیها ظلم، ولایستطیع أن یتقیّ اللّه من خاصم. (المصدر نهج البلاغة الحکمة 298)
2- کان أبوعبداللّه علیه السلام إذا مرّ بجماعة یختصمون لایجوزهم حتّی یقول ثلاثاً: إتّقوا اللّه یرفع بها صوته. (میزان الحکمة ج 1/748 عن تنبیه الخواطرج 2/125)
3- الرهبانیة و الإعتزال قال اللّه سبحانه: و رهبانیّة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الآیة. (الحدید /26) و فی الکافی عن إبن الحسن الکاظم علیه السلام قال: یعنی صلاة اللیل (التی أوجبوها علی أنفسهم ابتغاء مرضاة اللّه. (الکافی ج 3/488) و قیل :الرهبانیة: ترک الباه و النکاح. قال فی النهایة: الرهبانیّة هی من رهبنة النصاری و اصلها من الرهبة و الخوف کانوا یترهبّون بالتخلّی من اشتغال الدنیا و ترک ملاذها و الزهد فیها و العزلة عن أهلها و تعّمد مشاقّها حتّی انّ منهم من کان یخصی نفسه و یضع السلسلة فی عنقه و غیر ذلک من انواع التعذیب فنفاها النبیّ صلی الله علیه وآله عن الإسلام و نهی المسلمین عنها.

دانسته که آنها بر خود لازم کرده اند و خداوند چنین چیزی را بر آنان لازم نکرده است.

در کتاب کافی، از امام کاظم علیه السلام نقل شده که آنها نماز شب را بر خود واجب نموده بودند تا به وسیله آن به خدا تقرّب پیدا کنند. بعضی گفته اند: عده ای از آنها از ازدواج و مسأله زناشویی نیز پرهیز کرده اند. در حالی که اسلام شدیداًاین مسأله را محکوم نموده و اجازه چنین کاری را به احدی نداده است.

در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «همسر عثمان بن مظعون، خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: یا رسول اللّه! شوهر من روزها روزه می گیرد و شب ها به عبادت مشغول است [و به من توجهی نمی کند]. رسول خداصلی الله علیه وآله با شنیدن این سخن خشمناک گردید، و بدون این که کفش خود را به پا کند، فوراً نزد عثمان بن مظعون رفت و او را در حال نماز دید. او چون رسول خدا را دید، دست از نماز کشید.

رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «ای عثمان! خدا مرا با دین رهبانیت [و ریاضت کشی] مبعوث نفرموده، بلکه مرا با دین سهل و آسان فرستاده است. من خود روزه می گیرم و نماز می خوانم و کنار همسران خود نیز می روم و از آنها بهره می گیرم. پس هرکس مرا دوست می دارد باید به سنّت من عمل کند و یکی از سنت های من نکاح و ازدواج است.»

در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله به مردی از اصحاب خود فرمود: «[امروز] روزه گرفته ای؟» گفت: خیر. فرمود: «فقیری را غذا داده ای؟» گفت: خیر. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پس برگرد، کنار خانواده خود باش که این برای تو صدقه خواهد بود.»

(1)

(2)

ص :214


1- و فی الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: جاءت امرأة عثمان بن مظعون إلی النبیّ صلی الله علیه وآله فقالت: یا رسول اللّه إنّ عثمان یصوم النهار و یقوم اللیل فخرج رسول اللّه صلی الله علیه وآله مغضباً یحمل نعلیه حتّی جاء إلی عثمان فوجده یصلّی، فانصرف عثمان حین رأی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال له: یا عثمان لم یرسلنی اللّه تعالی بالرهبانیّة ولکن بعثنی بالحنیفة السهلة السمحة أصوم و أصلی و المس اهلی، فمن احبّ فطرتی فلیستنّ بسنّتی و من سنّتی النکاح. (الکافی ج 5/494)
2- و فی الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله لرجلٍ: اصبحت صائماً؟ قال: لا قال: فاطعمت مسکیناً؟ قال: لا قال: فارجع إلی اهلک فإنّه منک علیهم صدقة. (الکافی ج 5/495)

اسحاق بن ابراهیم جعفی می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله وارد خانه ام سلمه شد و چون بوی خوشی را استشمام نمود، فرمود: «آیا آن زن حولا [که همیشه با خود عطر می آورد] آمده است؟» امّ سلمه گفت: آری، او آمده و از شوهر خود شکایت دارد. پس آن زن حولا نزدیک آمد و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! شوهر من از من دوری می کند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «بیش از این خود را برای او بیارا.» آن زن گفت: من برای او از هیچ چیزی کوتاهی نکرده ام و هر بوی خوشی را برای او مصرف نموده ام ولی او باز به من توجه نمی کند.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «ای کاش او می دانست که توجه و اظهار علاقه او به تو چه پاداش بزرگی دارد؟» آن زن گفت: پاداش او چه خواهد بود؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او چون رو به تو می آورد دو ملک او را در آغوش می گیرند و پاداش او همانند مجاهد در راه خداست، و چون مشغول عمل زناشویی می شود، گناهان او، همانند برگ خزان می ریزد، و چون غسل می کند از گناهان خود پاک شده است.»

مؤلّف گوید: در باره این موضوع برای تفصیل بیشتر به کتاب «آیین همسرداری و آداب زندگی در اسلام» مراجعه شود.

(1)

ص :215


1- و فیه عن اسحاق بن ابراهیم الجعفی قال: سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله دخل بیت أمّ سلمة فشمّ ریحاً طیّبة فقال: أتتکم الحولاء؟ فقالت: هو ذا وهی تشکو زوجها، فخرجت علیه الحولاء، فقالت: بأبی انت و امّی إنّ زوجی عنّی معرض، فقال: زیدیه یا حولاء، قالت: ما أترک شیئاً طیّباً الاّ أتطیّب له به و هو عنّی معرض، فقال: أما لویدری ماله بإقباله علیک؟! قالت: و ما له بإقباله علیّ؟ فقال: أما أنّه إذا أقبل إکتفه ملکان فکان کالشاهر سیفه فی سبیل اللّه فإذا هو جامع تحاتّ عنه الذنوب کما یتحاتّ ورق الشجر فإذا هو اغتسل إنسلخ من الذنوب. (الکافی ج 5/496) أقول: و الأخبار فی هذا المعنی کثیرة جدّاً لم نذکرها إختصاراً ولیراجع الطالب إلی کتابنا «آئین همسرداری و آداب زندگی در اسلام»

ناامیدی از رحمت خداوند

اشاره

ناامیدی از رحمت خدا از بزرگ ترین گناهان است و طبق ترتیبی که در بعضی از روایات گذشته بیان شد، پس از شرک به خداوند، گناهی از آن بزرگ تر نیست. علت ناامیدی از رحمت و عفو خداوند انجام گناهان بزرگ و ظلم فراوان است که موجب تکذیب آیات الهی و استهزاء به آنها می شود و سلب توفیق و ناامیدی از رحمت خداوند می گردد.

صفوان جمال می گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که روی مبارک خود را به طرف قبله نموده بود و قبل از تکبیر نماز خود می فرمود: «خدایا، مرا از رحمت خود مأیوس مکن واز مکر خود ایمن مفرما؛ چرا که جز زیانکاران کسی از مکر تو ایمن نمی شود.»

صفوان می گوید: گفتم: فدای شما شوم من قبل از شما از کسی چنین سخنی را نشنیده بودم. امام صادق علیه السلام فرمود: بزرگترین گناهان نزد خداوند، نا امیدی از رحمت خدواند و ایمن بودن از مکر و حیله او می باشد.

خداوند در قرآن از قول حضرت یعقوب به فرزندان خود می فرماید: «از رحمت

(1)

(2)

ص :216


1- الیأس من روح اللّه الکافی بسنده عن صفوان الجمال قال: شهدت أباعبداللّه علیه السلام و استقبل القبلة قبل التکبیر و قال: الّلهمّ لاتؤیسنی من روحک و لا تقنطنی من رحمتک و لا تؤمنی مکرک فإنّه لایأمن مکراللّه إلاّ القوم الخاسرون» قلت: جعلت فداک ما سمعت بهذا من احدٍ قبلک، فقال: إنّ من اکبر الکبائر عنداللّه الیأس من روح اللّه و القنوط من رحمة اللّه و الأمن من مکراللّه. (الکافی ج 2/544)
2- و قال اللّه سبحانه ناقلاً عن یعقوب علیه السلام انّه قال لبنیه: یا بنیّ اذهبوا فتحسّسوا من یوسف و أخیه و لاتیأسوا من روح اللّه إنّه لایأیس من روح اللّه إلاّ القوم الکافرون. (سوره یوسف آیه 87) و الیأس من رحمة اللّه من کثرة الذنوب و عدم التوبة کما أنّ الأمن مکراللّه تعالی ایضاً من کثرة الذنوب و الأصرار فیها بل الصحیح ان یقال: انّ کل مکروه یصیب المؤمن من کثرة ذنوبه و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: «ألا ادلّکم علی دائکم و دوائکم؟ ألا إنّ دائکم الذنوب و دوائکم الإستغفار. (میزان الحکمة ج 3/2275)

خداوند مأیوس نشوید؛ چرا که جز کافران از رحمت خداوند مأیوس نمی شوند.»

به نظر می رسد گناه زیاد و توبه نکردن به تدریج روح امید به رحمت الهی را از انسان سلب و سبب غافل شدن از کیفر قیامت می شود در حالی که رحمت الهی همه چیز را احاطه نموده، ولی در اثر گناه زیاد، انسان از چنین رحمتی مأیوس می گردد. از این رو، باید از گناه پرهیز کرد و بعد از هر گناه و خطایی از توبه و جبران گناه دریغ ننمود. گناه زیاد چه بسا موجب سقوط و کفر و یأس از رحمت الهی می شود و این خطر بزرگی خواهد بود.

در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله با اصحاب خود در سرزمین بدون گیاه و درختی به اصحاب خود فرمود: برای من هیزم جمع آوری کنید. آنان گفتند: یا رسول اللّه! ما در سرزمین بدون گیاهی هستیم و در آن هیزم یافت نمی شود. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هرکسی هر چه می یابد جمع آوری کند. پس هر کدام به اندازه ای که می توانست از خاشاک و هیزم های ریز آن سرزمین جمع آوری نمود و همه را نزد آن حضرت ریختند. پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: [من می خواستم به شما گوشزد کنم که] گناهان نیز این گونه جمع می شود.

سپس فرمود: بترسید از گناهانی که کوچک شمرده می شود؛ چرا که هر عملی را طالب و حافظی است و او اعمال گذشته مردم و آثار آنان را ثبت می نماید سپس به این آیه استشهاد فرمود: «و کلّ شی ءٍ احصیناه فی امام مبین» [یس /12].»

مؤلف گوید: برای جلوگیری از روح یأس و ناامیدی باید به وعده های رحمت الهی در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام توجه نمود تا روح امید و انتظار رحمت الهی در انسان قوی گردد و موجب توفیق اعمال خیر و توجه به خداوند شود. ان شاءاللّه.

(1)

(2)

ص :217


1- اقول: و إلیک ما قاله النبی صلی الله علیه وآله فی خطر الذنوب و تحقیرها و نسیان الإستغفار و النبیّ صلی الله علیه وآله هو الطبیب الدوّار بطبّه: روی المحدّث الجلیل الشیخ الکلینی
2- فی الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله نزل بأرض قرعاء (ای التی لانبات فیها) فقال لأصجابه: إئتوا بحطبٍ فقالوا: یا رسول اللّه نحن بأرض قرعاء ما بها من حطبٍ قال صلی الله علیه وآله: فلیأت کلّ انسان» بما قدر علیه فجاؤا به حتّی رموا بین یدیه بعضه علی بعض فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: هکذا تجتمع الذنوب ثمّ قال صلی الله علیه وآله ایّاکم و المحقرات من الذنوب فانّ لکلّ شی ء طالباً ألا و إنّ طالبها یکتب ما قدّموا و آثارهم و کلّ شی ءٍ أحصیناه فی إمام مبین. (الکافی ج 2/288)

تفاوت یأس و قنوط و خیبه

خداوند در قرآن بندگان خود را از قنوط و ناامیدی از رحمت خود نهی فرموده و به آنان نوید داده که همه گناهانشان را خواهد بخشید. از آن سو، آنان را از یأس از رحمت خود نیز نهی نموده و یأس از رحمت الهی را مخصوص کافران گردانیده است.

تفاوت قنوط و یأس با خیبه چنان که در مجمع البحرین آمده، این است که قنوط ناامیدی شدید است. در کتاب «الفروق اللغویّه» نیز آمده است که قنوط، شدت یأس و ناامیدی است. اما خیبه، ناامیدی پس از امیدواری است، برخلاف یأس که ناامیدی پس از امید و یا پیش از آن است و خلاصه سخن در این بحث این است که یأس و ناامیدی موردنهی و حرام بلکه از گناهان کبیره است. از آن طرف، امید به رحمت خداوند و عفو او مورد سفارش است، گرچه غفلت از گناه نیز خطرناک است؛ چرا که حساب قیامت بسیار سخت است و آیه مبارکه سوره زلزال که می فرماید: «فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّةٍ شراً یره» را نمی توان نادیده گرفت.

روایت معروفی از رسول خداصلی الله علیه وآله در شرح اصول کافی [ج 9/231 ]نقل شده است که آن حضرت روزی به اصحاب خود فرمود: «آیا می دانید آدم بیچاره و ورشکسته کیست؟» گفتند: ورشکسته بین ما کسی است که درهم و دینار و مالی ندارد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: ورشکسته از امت من کسی است که روز قیامت نماز و روزه و زکات و خود آورده لکن به آن برادر خود فحش داده و به دیگری تهمت زده و مال دیگری را خورده و خون دیگری را ریخته و به دیگری آزار رسانده، و در آن روز حسنات و عبادات او را به آنان می دهند و چون حسناتش تمام می شود گناهان آنان را نیز به دوش او می گذارند و به آتش برده می شود!!»

ص :218

رحمت و مغفرت الهی

علی بن یونس عاملی، از کتاب «الجمع بین الصحیحین» نقل نموده که خداوند یکصد رحمت دارد و یک رحمت از یکصد رحمت خود را بین بندگان خود قرار داده که به وسیله آن یک رحمت مردم به یکدیگر ترّحم می کنند و حیوانات نیز به بچه های خود تمایل دارند، و نود و نه رحمت دیگر را برای خود ذخیره نموده تا در روز قیامت به وسیله آن به بندگان خود ترّحم نماید.

در همان کتاب نقل شده که روز قیامت خداوند به بنده خود می فرماید: «ای بنده من! من مریض شدم و تو از من عیادت نکردی و گرسنه شدم و تو به من غذا ندادی و تشنه شدم و تو مرا سیراب نکردی!» پس آن بنده می گوید: چگونه چنین چیزی در حق تو ممکن است، در حالی که تو پروردگار عالم هستی؟

پس به او خطاب می شود: «فلان بنده من مریض شد و تو از او عیادت نکردی و فلان بنده من از تو غذا خواست و به او غذا و طعام ندادی و فلان بنده من از تو آب طلب نمود و تو به او آب ندادی. آیا نمی دانی که اگر به بنده من احسان کرده بودی مانند آن بود که به من احسان کرده باشی؟»

(1)

ص :219


1- سعة رحمة اللّه و مغفرته فی کتاب «الصراط المستقیم» لعلیّ بن یونس العاملی عن کتاب «الجمع بین الصحیحین» عن النبیّ صلی الله علیه وآله إنّه قال...إنّ للّه مأة رحمة أنزل منها واحدة إلی خلقه یتراحمون بها و بها تعطف الوحوش علی أولاده، و أخرّ لنفسه تسعة و تسعین، یرحم بها عباده یوم القیامة. و فیه أیضا یقول اللّه یوم القیامة: یا إبن آدم مرضت فلم تعدنی، وجعت فلم تطعمنی، و عطشت فلم تسقنی، فیقول: کیف ذلک و أنت ربّ العالمین؟ فیقول: «مرض فلان فلم تعده، و استطعمک فلان شیئا فلم تطعمه، و استسقاک فلان فلم تسقه، أما علمت أنّک لو فعلت ذلک لوجدته عندی.» فانظر ما فی شفقته علیهم أن جعل کالوا صلّ إلیه ما یصل إلیهم. و فیه لو نام رجل فی أرض دویّة فانتبه فلم یجد راحلته ولا زاده، فطلبهما حتّی اشتدّ جهده، فرجع فنام لیموت فانتبه فرأهما عنده، فاللّه أشدّ فرحاً بتوبة عبده المؤمن من هذا براحلته. (الصراط المستقیم ج 3/69)

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ببین خداوند چه اندازه بندگان خود را دوست می دارد که احسان به آنان را احسان به خود می داند.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «اگر کسی در سرزمین بی پناهی بخوابد و چون بیدار شود زاد و توشه و مرکب خود را نیابد و در جستجوی آن بکوشد تا این که ناامید شود و به امید مرگ باز بخوابد ولی چون بیدار شود زاد و توشه و مرکب خویش را نزد خود بیابد، همانا خشنودی او از نجات از مرگ به اندازه خشنودی خداوند از توبه بنده خود نخواهد بود.»

در کتاب کافی، ازمحمّدبن مسلم نقل شده که گوید: امام باقرعلیه السلام به من فرمود: «ای محمّدبن مسلم! مؤمن و شیعه چون توبه کند خداوند ازاو می گذرد. پس باید بعد از توبه و آمرزش مراقب اعمال و احوال خود باشد.» سپس فرمود: «آگاه باش که قبولی توبه مخصوص به مؤمن شیعه است.»

محمّدبن مسلم گوید: گفتم: اگر مؤمن شیعه بعد از توبه و استغفار باز گناه کند و توبه نماید چگونه خواهد بود؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «تو گمان می کنی بنده مؤمن شیعه اگر گناه کند و بعد از گناه پشیمان شود و توبه و استغفار نماید و خداوند توبه او را قبول نمی کند؟!» گفتم: مؤمن شیعه بسا بارها گناه می کند و سپس توبه می نماید. فرمود: «آری، مؤمن شیعه اگر پس از هر گناه توبه و استغفار نماید، بخشوده خواهد شد؛ چرا که خداوند بسیار بخشنده و مهربان است و توبه بنده مومن خود را می پذیرد و از گناهان او می گذرد. پس تو مواظب باش بندگان مؤمن را از رحمت خدا ناامید نکنی.»

(1)

ص :220


1- و فی الکافی بسنده عن محمّدبن مسلم قال: قال لی ابوجعفرالباقرعلیه السلام: یا محمّدبن مسلم! ذنوب المؤمن إذاتاب منها مغفورة له فلیعمل المؤمن لما یستأنف بعدالتوبة و المغفرة أما و اللّه إنّها لیست إلاّ لأهل الإیمان قلت: فان عاد بعد التوبة و الاستغفار من الذنوب و عاد فی التوبة؟! فقال: یا محمّدبن مسلم أتری العبد المؤمن یندم علی ذنبه و یستغفر منه ویتوب ثمّ لایقبل اللّه توبته؟ قلت: فإنّه فعل ذلک مراراً، یذنب ثمّ یتوب و یستغفراللّه فقال: کلما عاد المؤمن بالإستغفار و التوبة عاد اللّه علیه بالمغفرة، و إنّ اللّه غفور رحیم، یقبل التوبة و یعفو عن السیّئات فایّاک أن تقنّط المؤمنین من رحمة اللّه. (الکافی ج 2/434)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «خداوند به داودعلیه السلام وحی نمود: به دانیال بنده من بگو: یک بار گناه کردی [و توبه نمودی] و من تو را بخشیدم. باز گناه کردی [و توبه نمودی] و من تو را بخشیدم. مرتبه سوم نیز گناه کردی [و توبه نمودی] و من تو را بخشیدم. اکنون اگر در مرتبه چهارم گناه کنی من تو را نخواهم بخشید. دانیال گفت: ای داود! تو پیام خدا را به من رساندی.

و چون سحر و نیمه شب رسید، برخاست و با خدای خود مناجات نمود و گفت: خدایا! پیامبر تو، داود، به من خبر داد که فرموده ای: من سه مرتبه گناه کرده ام و تو مرا بخشیده ای و اگر برای چهارمین بار گناه کنم تو مرا نخواهی بخشید. خدایا! به عزّت و کبریایی تو سوگند که اگر مرا حفظ نکنی من گناه خواهم نمود و گناه خواهم نمود و گناه خواهم نمود.»

معاویة بن وهب گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «چون بنده مؤمن، توبه صادق و خالصانه کند، خداوند او را دوست خواهد داشت و بر خطاهای او پرده خواهد افکند.» گفتم: چگونه بر خطاهای او پرده می افکند؟ فرمود: «دو ملکی که مأمور ضبط اعمال هستند را فراموشی می دهد و به اعضا و جوارح او و به زمینی که بر روی آن

(1)

(2)

ص :221


1- و فیه عن أبی حمزة عن أبی جعفرعلیه السلام أیضاً قال: إنّ اللّه عزّوجّل أوحی إلی داودعلیه السلام: ان إئت عبدی دانیال فقل له: إنّک عصیتنی فغفرت لک و عصیتنی فغفرت لک و عصیتنی فغفرت لک فإن أنت عصیتنی الرابعة لم اغفرلک، فأتاه داودعلیه السلام فقال: یا دانیال انّنی رسول اللّه الیک و هو یقول لک: إنّک عصیتنی فغفرت لک و عصیتنی فغفرت لک و عصیتنی فغفرت لک فإن أنت عصیتنی الرابعة لم أغفر لک، فقال له دانیال: قد أبلغت یا نبیّ اللّه فلما کان فی السحر قام دانیال فناجی ربّه فقال: یا ربّ إنّ داود نبیّک اخبرنی عنک انّنی قد عصیتک فغفرت لی و عصیتک فغفرت لی و عصیتک فغفرت لی و اخبرنی عنک: أنّنی إن عصیتک الرابعة لم تغفر لی، فوعزّتک لئن لم تعصمنی لأعصینّک ثمّ لأعصینّک ثمّ لأعصینّک. (المصدرص 435)
2- و فیه عن معاویة بن وهب قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: أذا تاب العبد توبة نصوحاً أحّبه اللّه فسترعلیه فقلت: و کیف یستر علیه؟ قال: ینسی ملکیه ما کانا یکتبان علیه و یوحی اللّه إلی جوارحه و إلی بقاع الأرض: أن اکتمی علیه ذنوبه فیلقی اللّه عزّوجّل حین یلقاه و لیس شی ء یشهد علیه بشی ءٍ من الذنوب (المصدر ص 436 و 431)

معصیت نموده می گوید: گناهان او را کتمان کنید و علیه او شهادت ندهید. از این رو، چون خدا را ملاقات می کند، گناهی در نامه او نخواهد بود و کسی علیه او نیز شهادت نخواهد داد.»

سعه رحمت الهی

امام باقرعلیه السلام فرمود: «روزی حضرت داودعلیه السلام نشسته بود و جوانی ژولیده با ظاهری فقیرانه که نزد آن حضرت زیاد رفت و آمد می کرد نیز در محضر حضرتش بود. در این هنگام، ملک الموت وارد شد و نگاه تندی به آن جوان کرد و بر وی خیره شد. حضرت داود به ملک الموت فرمود: به این جوان خیره شدی؟

گفت: آری، من مأمورم هفت روز دیگر جان این جوان را در همین جا بگیرم.

داود پیغمبر که از این سخن دلش به حال جوان سوخت رو به او کرده، فرمود: ای جوان! زن گرفته ای؟ پاسخ داد: نه، هنوز ازدواج نکرده ام.

داودعلیه السلام به او فرمود: نزد فلان مرد [که از بزرگان بنی اسرائیل است] برو و از طرف من به او بگو که داود به تو دستور داده دخترت را به من بدهی، و همین امشب نزد آن دختر می روی و مخارج ازدواجت نیز هرچه می شود بردار، و همچنان نزد همسرت باش تا هفت روز دیگر. پس از هفت روز همین جا نزد من بیا.

جوان به دنبال مأموریت رفت و پیغام حضرت داودعلیه السلام را به آن مرد بنی اسرائیل رسانید. آن مرد نیز دخترش را به او داد و همان شب عروسی واقع شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز پیش حضرت داودعلیه السلام بازگشت.

داودعلیه السلام از وی پرسید: وضع تو [در این چند روزه] چگونه بود؟

پاسخ داد: هیچ گاه در خوشی و نعمتی مانند خوشی و نعمت این چند روزه نبوده ام! داودعلیه السلام فرمود: اکنون بنشین! جوان نشست و داود چشم به راه آمدن ملک الموت بود که طبق خبری که داده بود بیاید و جان این جوان را بگیرد؛ اما دید مدتی گذشت و ملک الموت نیامد. از این رو، رو به جوان کرده، فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره نزد من بیا.

جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داودعلیه السلام بازگشت و همچنان

ص :222

نشست و خبری از ملک الموت نشد. این جریان سه هفته تکرار شد، تا این که ملک الموت به نزد داودعلیه السلام آمد. داود به او فرمود: مگر تو نگفتی که من مأمورم تا هفت روز دیگر جان این جوان را بگیرم؟ پاسخ داد: چرا.

فرمود: تاکنون سه دوره هشت روزه گذشته است. ملک الموت گفت: ای داود! چون تو براین جوان رحم کردی خداوند نیز او را مورد مهر خویش قرارداد و سی سال بر عمرش افزود.»(1)

ایمن بودن از مکر و عذاب الهی

پس از شرک به خداوند و یأس و ناامیدی از رحمت او، بزرگ ترین گناه ایمن بودن از

(2)

ص :223


1- بحارالانوار ج 4 / ص 111؛ کیفرگناه، ص 198
2- الأمن من مکراللّه و هو من الکبائر العظام و فیه خطر عظیم أعاذنا اللّه من مکره و بطشه و سطوته و إستدراجه عبده المذنب و اسأله أن یرحمنا و یعصمنا عن معاصیه و عن الغفلة و نسیان الذنوب و الاستدراج فیها و تواتر النعم و الغفلة عن شکرها و أداء حقّها فإنّا عباد ضعفاء ولولا فضله و رحمته لکنّا من الخاسرین و لولا فضله و رحمته لاتّبعنا الشیطان و لولا فضله و رحمته ما زکی منّا من أحد أبداً و لا حیلة لنا إلاّ رجاء رحمته و قد وسعت رحمته کلّ شی ءٍ و سبقت رحمته غضبه و نقول ما قاله الإمام الباقرعلیه السلام: «یا أجود من أعطی و یا خیر من سُئل و یا أرحم من أسترحم إرحم ضعفی و قلّة حیلتی و أعفنی من وجعی» و أقول له متضرّعاً باکیاً لذنوبی و خطایای التی لم أحصها و قد أحصاها و ملائکته الحفظة: أنت یا ربّ أرحم الراحمین و أکرم الأکرمین و وعدت لعبادک العفو و الرحمة و نهیتهم عن القنوت و الیأس من رحمتک فیامن عظمت رحمته و غفرانه إرحم و اغفرلمن عظمت ذنوبه و عصیانه فإنّ مغفرّتک اعظم من ذنوبی و رحمتک اوسع من خطایای فلا تؤاخذنی بسوء عملی و لا تستدرجنی بالعقوبة و قد تعلم جرمی و ضعفی و فقری و فاقتی و ذلّی و مسکنتی و لا تحرمنی ما رجوت من رحمتک و عفوک ولا تخّیبنی فیما دعوت لعفوک و مغفرتک و استرنی بسترک الساتر و إرحمنی فیمن ترحمه و اغفرلی فیمن تغفره و تفضّل علیّ فیمن تتفضّل علیه فقد عظم جرمی ولکن عفوک أعظم منها و لا ینفعک الإنتقام منّی و أنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین الخائف المستجیر.

عقوبت الهی است. خداوند در عقوبت و کیفر عجله و شتاب نمی کند تا جایی که گناهکار فکر می کند کیفر و عقوبتی برای او نخواهد بود. و به این ترتیب، به گناه خود ادامه می دهد و ندامت و پشیمانی و توبه ای هم برای او حاصل نمی شود. تا این که یکباره، در حال معصیت و غفلت، مورد مؤاخذه خدا قرار می گیرد، و این معنای استدراج و مکر خداوند است.

از این رو، باید از گناه و نافرمانی خداوند ترسید و پس از هر گناهی توبه و استغفار و جبران آن گناه را از یاد نبرد و از خداوند در خواست عصمت و فضل و کرم و رحمت نمود و از او خواست که ما را به خود واگذار نفرماید، وگرنه زیانکار و گرفتار شیطان خواهیم شد و راهی برای نجات پیدا نخواهیم کرد.

اگر انسان در پیشگاه خداوند به ناتوانی و جهل و نادانی و فقر و بیچارگی خود معترف و از گناهان خود در هراس باشد و همیشه توبه و استغفار نماید و از خدای خود درخواست رحمت و تفضّل و عصمت نماید، خداوند او را به خود واگذار نخواهد نمود و گرفتار گناه و غفلت و یأس و ناامیدی از رحمت خداوند نخواهد شد: «و لولا فضل اللّه و رحمته علیکم لکنتم من الخاسرین».

البته - چنان که پیش تر گفته شد- اگر خداوند بنده خود را دوست داشته باشد، هنگامی که گناه و خلافی انجام می دهد او را به بلایی گرفتار می کند تا به یاد توبه و استغفار بیفتد و بخشوده شود، و اگر بنده ای را دوست نداشته باشد و او گناه و نافرمانی بکند، خداوند نعمت های دنیا را بیش از پیش به او می دهد تا از یاد توبه و استغفار خارج گردد و سپس یکباره او را می گیرد و این را استدراج و املاء می گویند.

(1)

ص :224


1- و قد کان من ظنّی بک أن ترحمنی و تغفرلی و تتجاوز عنّی ولا تفضحنی عند اولیائک و ملائکتک و عبادک الصالحین بخفّی ما اطّلعت علیه من سرّی و سریرتی فیاربّ أسألک بحقّ محمّد و أهل بیته صلواتک علیهم أجمعین أن تحقّق ظنّی بک و رجائی لعفوک و رحمتک و إعصمنی بعصمتک و احفظنی بحفظک و لاتمکربی و وفّقنی للتوبة و الإنابة إلیک فإنّک أنت أرحم الراحمین.

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند خداوند عذاب و کیفری سخت تر از املاء و استدراج نسبت به گناهکار [نازل] نمی کند.»

ایمن بودن از مکر خداوند در کلمات معصومین

خداوند در سوره اعراف می فرماید: «آیا اهل قریه ها و روستاها ایمن هستند از این که عذاب ما شبانه، در حالی که آنان در خواب باشند، بر سرشان فرود آید، و یا در بین روز، در حالی که به بازی و خوشگذرانی مشغول باشند، آنان را بگیرد؟ آیا آنان خود را از مکر خداوند ایمن دانسته اند؟ [باید همگان بدانند که هیچ کس] جز زیانکاران خود را از مکر خداوند ایمن نخواهد دانست. همانا من به آنان مهلت می دهم و کید من استوار خواهد بود.»

و در سوره آل عمران می فرماید: «کافران نباید گمان ببرند که مهلتی که ما به آنان داده ایم برای آنها خوب است؛ چرا که ما به آنان مهلت دادیم تا گناه آنها فراوان شود و عذاب و کیفر خوارکننده خود را ببینند.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند عذاب و کیفری برای گنهکاران بدتر از مهلت خداوند نیست.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که خداوند خیر بنده خود را بخواهد و او گناهی

(1)

(2)

ص :225


1- و یشیر إلی عظم هذا الذنب و خطره آیات من القرآن: 1- قوله تعالی: أفأمن أهل القری أن یأتیهم بأسنا بیاتاً و هم نائمون. (الاعراف 97) 2- قوله تعالی: أو أمن أهل القری أن یأتیهم بأسنا ضحیً و هم یلعبون. (98) 3- قوله تعالی: أفأمنوا مکراللّه فلایأمن مکراللّه إلاّ القوم الخاسرون. (99) 4- قوله تعالی: و لایحسبّن ألّذین کفروا أنّما نملی لهم خیراً لأنفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثماً و لهم عذاب مهین. (آل عمران /172) 5- قوله تعالی: و أملی لهم إنّ کیدی متین. (الأعراف /183)
2- أقول: و قد ورد من کلمات المعصومین فی ذلک أعنی الأمن من مکراللّه و عقوبته کثیر من الروایات نذکر شطراً منها للإعتبار. سفینة البحار عن الباقرعلیه السلام: و اللّه ما عذّبهم اللّه بشی ءٍ اشدّ من الإملاء. (سفینة البحار ج 2/551)

را مرتکب شود بلا و نکبتی بر او می فرستد تا او را به یاد توبه و استغفار اندازد، و اگر بنده ای مورد عنایت خداوند نباشد و گناهی انجام دهد، خداوند به دنبال آن گناه، نعمتی از نعمت های دنیا را به او می دهد تا از توبه و استغفار غافل گردد و به گناه خود ادامه دهد.» سپس فرمود: «این است معنای آیه شریفه «سنستدرجهم من حیث لایعلمون».»

در کتاب وسایل نقل شده که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: استدراج چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «استدراج این است که خداوند بنده ای را که گناه می کند مهلت دهد و نعمت خود را بر او زیاد نماید تا از توبه و استغفار غافل گردد.» [و یکباره او را بگیرد]

در کتاب بحار، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که خداوند به او وسعت مالی دهد و او خود را [در خطر و] در معرض ادراج و غافل گیر شدن نداند، فرد بی باکی خواهد بود که خود را از خطر درامان دانسته است.»

مؤلف گوید: به نظر می رسد راه رشد و سعادت این است که بنده همیشه بین خوف و رجا باشد؛ نه از رحمت خداوند مأیوس باشد ونه از عذاب او ایمن گردد که هر دو خطرناک خواهد بود.

امام باقرعلیه السلام فرمود: «هیچ بنده ای نیست جز آن که خداوند در قلب او دو نور قرار داده: نور ترس و نور امید، و آن دو نور با یکدیگر برابر و مساوی اند. [نه ترس او از امید او بیشتر

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :226


1- 2- و فیه عن الصّادق علیه السلام قال: أذا اراد اللّه بعبدٍ خیراً فأذنب ذنباً اتبعه بنقمةٍ و یذکّره الأستغفار و إذا أراد اللّه بعبدٍ شرّاً فأذنب ذنباً أتبعه بنعمةٍ لینسیه الإستغفار و یتمادی به و هو قوله تعالی: سنستدرجهم من حیث لایعلمون. (الکافی ج 2/452)
2- و فی الوسائل... سئل أبوعبداللّه علیه السلام عن الإستدراج فقال: هوالعبد یذنب الذنب فیملی له و یجدّد له عندها النعم فیلهیه عن الإستغفار فهو مستدرج من حیث لایعلم.
3- و فی البحار عن علی علیه السلام قال: انّه من وسّع له فی ذات یده فلم یر ذلک إدراجاً فقد أمن مخوفاً. (البحار ج 15/162)
4- أقول: والذی یصلح للعبد هو أن یکون خائفاً من ذنوبه و راجیاً لرحمة ربّه و غفرانه لم یکن آیساً ولاقانطاً ولا آمناً من عذاب ربّه و لامغروراً بعمله. ففی الکافی عن الباقرعلیه السلام قال: انّه لیس من عبدٍ مؤمنٍ إلاّ و فی قلبه نوران نور خیفةٍ و نور رجاءٍ لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزدعلی هذا. (الکافی ج 2/55)

است و نه امید او از ترس او زیادتر است].

در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مؤمن، مؤمن نخواهد بود تا زمانی که در وجود او ترس و امید [به طور یکسان] وجود داشته باشد، و ترس و امید در وجود او [تحقق پیدا نمی کند و] به وجود نمی آید تا نسبت به آنچه امید دارد عمل کند و نسبت به آنچه از آن هراس دارد پرهیز نماید.»

در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «باید آن چنان از خدا بترسی که اگر عبادت جن و انس را کرده باشی او تو را عذاب نماید، و چنان به او امیدوار باشی که اگر گناه جن و انس را انجام داده باشی به تو ترحّم نماید و تو را ببخشد.»

و فرمود: «مؤمن بین دو خوف و ترس به سر می برد؛ گناهی کرده که نمی داند خداوند با او چه خواهد نمود، و عمری از او باقی مانده که نمی داند چه خواهد کرد [و یا چه خطایی از او سر خواهد زد]. پس او همیشه در حال خوف و هراس است و صلاح او جز در آن نمی باشد.»

در بعضی از روایات آمده است که امام علیه السلام اشاره به گلوی مبارک خود نمود و فرمود: «مؤمن تا جان او به اینجا نرسد نمی داند جایگاه او در آن عالم چه خواهد بود.»

(1)

(2)

(3)

ص :227


1- و فیه عن الصّادق علیه السلام قال: لایکون المؤمن مؤمناً حتّی یکون خائفاً راجیاً و لایکون خائفاً راجیاً حتّی یکون عاملاً لما یخاف و یرجو. (المصدر ص 57)
2- و فیه عنه علیه السلام قال: خف اللّه عزّوجّل خیفةً لوجئته ببرّ الثقلین لعذّبک و ارج اللّه رجاءً لوجئته بذنوب الثقلین لرحمک. (المصدر /55)
3- و فیه عنه علیه السلام قال: المؤمن بین مخافتین ذنب قد مضی لایدری ما صنع اللّه فیه و عمر قد بقی لایدری ما یکتسب فیه من المهالک فهو لایصبح إلاّ خائفاً ولا یصلحه إلاّ الخوف. (المصدر ص 57)

بدگمانی به ذات مقدّس پروردگار

در تعدادی از روایات و سخنان معصومین علیهم السلام آمده که خداوند می فرماید: «من نزد گمان بنده خود هستم، اگر او گمان خیر و رحمت و مغفرت و... به من داشته باشد، من نیز مطابق گمان او با او عمل می کنم. و اگر گمان او به من خوب نباشد و امید رحمت و آمرزش و... نداشته باشد، من نیز مطابق گمان او با او عمل خواهم نمود.»

در قرآن نیز به این معنی اشاره شده و خداوند به زیانکاران در قیامت می فرماید: «[جرأت بر گناه و عمل خلاف شما ]به علت بدگمانی شما نسبت به پروردگارتان بود که شما را پست و زیانکار نمود.»

(1)

ص :228


1- سوء الظن بالله تبارک وتعالی فی عدّه من الروایات الصحاح: إنّ اللّه تبارک و تعالی عند ظنّ عبده إن خیراً فخیر و ان شرّاً فشرّ. و قال سبحانه: «و ذلکم ظنّکم الذی ظننتم بربّکم أردیکم فأصبحتم من الخاسرین. (سوره فصلت /22)

حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «گمان خود را به پروردگارت نیکو قرار ده، چرا که او می فرماید: من منتظر گمان بنده خود هستم، اگر گمان او به من خوب باشد با او خوبی می کنم و رحمت من شامل حال او می شود و اگر گمان او به من خوب نباشد رحمت من به او نخواهد رسید.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید:«ما در کتاب علی علیه السلام یافتیم که رسول خداصلی الله علیه وآله بر بالای منبر فرمود: سوگند به خدایی که جز او پروردگاری نیست، هیچ مؤمنی به خیر دنیا و آخرت نمی رسد، جز به واسطه گمان خوب او به خداوند و امید او به رحمت الهی و حسن خلق او و خودداری او از غیبت کردن.»

سپس فرمود: «سوگند به خدایی که جز او پروردگاری نیست، خداوند هیچ بنده مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نخواهد نمود، جز به علت بدگمانی او به خداوند و تقصیر او در امیدوار نبودن به رحمت خداوند و بدخلقی او با مردم و غیبت کردن او از دیگران.

آن گاه فرمود: «سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، گمان هیچ بنده ای به خداوند نیکو نمی شود جز آن که خداوند مطابق گمان او با او عمل می کند، چرا که خداوند کریم است و هر نعمتی از ناحیه او به بندگانش می رسد و خداوند حیا می کند که بنده او امیدوار به رحمت او باشد و او بر خلاف امید و گمان او با او معامله کند. پس

(1)

ص :229


1- وفی صحیحة إبن بزیع عن الرضاعلیه السلام قال: أحسن الظنّ باللّه فإنّ اللّه عزّوجّل یقول: انا عند ظنّ عبدی المؤمن بی إن خیراً فخیراً و إن شرّاً فشرّاً. (الوسائل ج 11/180)

بگوشید تا گمان خود را به خداوند نیکو گردانید و به رحمت او امیدوار باشید.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «آخرین بنده ای که به طرف دوزخ روانه می شود روی خود را برمی گرداند. پس خداوند دستور می دهد او را باز گردانید و به او می فرماید: بنده من! برای چه صورت خود را باز گرداندی؟ آن بنده گناهکار می گوید: خدایا، گمان من به تو این نبود که مرا به آتش بفرستی. خطاب می شود: بنده من! گمان تو به من چه بود؟ آن گنهکار می گوید: خدایا، گمان من به تو این بود که مرا بیامرزی و به بهشت به بری. پس خداوند به ملائکه می فرماید: ای ملائکه! سوگند به عزّت و بزرگواری و عظمت و جلالم که این بنده هرگز در طول زندگی خود در دنیا چنین گمانی به من نداشت و اگر ساعتی در دنیا به من گمان خوب می داشت من او را از آتش دوزخ نمی ترساندم و در رحمت خود داخل می کردم، لکن دروغ او را بپذیرید و او را به بهشت ببرید.»

امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «هیچ بنده ای به خدای خود گمان خوب نمی برد جز آن که خداوند طبق گمان او با او رفتار می کند، و هیچ بنده ای به خدای خود بدگمان نمی شود جز آن که خداوند مطابق گمان او با او عمل می کند.»

سپس فرمود: «و همین است معنای آیه شریفه «و ذلکم ظنّکم الذی ظنتم بربّکم أرداکم فأصبحتم من الخاسرین»

(1)

(2)

ص :230


1- و فی صحیحة إبن الحجاج عن الصّادق علیه السلام قال: إنّ آخر عبد یؤمر به إلی النّار یلتفت فیقول اللّه جلّ جلاله: أعجلوه فاذا أتی به قال له: عبدی لم التفت؟ فیقول: یا ربّ ما کان ظنیّ بک هذا فیقول اللّه جلّ جلاله: عبدی ما کان ظنّک بی؟ فیقول: یا ربّ ظنّی بک أن تغفر لی خطیئتی و تدخلنی جنّتک قال: فیقول اللّه جلّ جلاله: ملائکتی و عزّتی و جلالی و آلائی و إرتفاع مکانی ما ظنّ بی هذا من حیاته خیراً قطّ، لو ظنّ بی ساعة من حیاته خیرا ما روّعته بالنار اجیزوا له کذبه و أدخلوه الجنّة.
2- ثمّ قال أبوعبداللّه علیه السلام: ما ظنّ عبدباللّه خیراً إلاّ کان له عندظنّه و ما ظنّ به سوأً إلاّ کان اللّه عند ظنّه به و ذلک قول اللّه عزّوجّل: «و ذلکم ظنّکم الذی ظننتم بربّکم أردیکم فاصبحتم من الخاسرین. (المصدر ص 182 و فی تفسیر البرهان ج 4/108 و رواها فی تفسیر الصافی ج 4/357)

شکایت از تقدیر الهی

راضی نبودن به تقدیرات خداوند یک نوع شرک است؛ چنان که رضایت از تقدیرات خداوند بهترین مقام و ارزش برای یک مؤمن است. خداوند در آخر سوره بیّنه می فرماید: «به راستی آنان که به خداوند ایمان آورده و کارهای شایسته ای انجام می دهند بهترین مخلوق خدا هستند. خداوند پاداش آنان را باغستان های بهشتی قرار می دهد که در زیر آنها جویبارهایی جاری است و آنان برای همیشه از آن نعمت ها استفاده می کنند. و این [نعمت ها] برای این است که خداوند از آنان راضی و خشنود است و آنان نیز از خداوند راضی و خشنود هستند و از خدای خود می ترسند.»

در کتاب کافی، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که به قضا و تقدیر الهی راضی باشد قضای الهی بر او جاری می شود و خداوند پاداش بزرگی برای او قرار می دهد، و کسی که از قضای الهی راضی نباشد قضای الهی بر او جاری می شود. در حالی که برای او پاداشی نزد خداوند نخواهد بود [و خداوند پاداش او را حبط می نماید].»

و در همان کتاب، از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده که فرمود: «زهد ده درجه دارد و بالاترین درجه آن پایین ترین درجه ورع است و بالاترین درجه ورع پایین ترین درجه یقین است و بالاترین درجه یقین پایین ترین درجه رضا و خشنودی از تقدیرات خداوند است.»

(1)

(2)

(3)

ص :231


1- الشکوة من اللّه سبحانه قال اللّه سبحانه: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ (7) جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ. (سوره بیّنه آیه آخر)
2- و فی الکافی عن أبی جعفرعلیه السلام قال: من رضی بالقضاء أتی علیه القضاء و عظّم اللّه أجره و من سخط القضاء مضی علیه القضاء و أحبط اللّه أجره. (الکافی ج 2/62)
3- و فیه عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما: الزهد عشرة أجزاء: أعلی درجة الزهد أدنی درجة الورع، و أعلی درجة الورع أدنی درجة الیقین، و أعلی درجة الیقین أدنی درجة الرضا. (المصدر)

امام صادق علیه السلام فرمود: روزی امام حسن علیه السلام عبداللّه جعفر را دید و به او فرمود: «مؤمن چگونه می تواند مؤمن باشد در حالی که از تقدیر خداوند خشم دارد و منزلت پروردگار خویش را ناچیز می شمارد؟ در صورتی که کسی جز خدا براو حاکم نیست.» سپس فرمود: «من ضمانت می کنم برای کسی که در قلب او جز خشنودی خدا نیست که اگر دعا کند خداوند دعای او را مستجاب نماید.»

و در همان کتاب نقل شده که شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: از چه راهی دانسته می شود که مؤمن مؤمن است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «از راه تسلیم و راضی بودن از تقدیرات خداوند؛ چه تلخ باشد و چه شیرین.»

و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «هیچ گاه رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به چیزی که به تقدیر خداوند انجام شده بود نمی فرمود: ای کاش غیر آن انجام گرفته بود.»

و در همان کتاب، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: «تو هرگز به وسیله چیزی به من تقرّب پیدا نمی کنی که نزد من محبوب تر از رضای به قضای من باشد.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «هنگامی که کار بر مسلمان سخت می شود نباید از خدای خود شکایت کند، بلکه باید به پروردگار خویش پناه ببرد، چرا که کلیدها و تدبیرهای همه امور به دست اوست.»

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :232


1- و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لقی الحسن بن علیّ علیهما السلام عبداللّه بن جعفر فقال: یا عبداللّه! کیف یکون المؤمن مؤمناً و هو یسخط قِسمه و یحقّر منزلته؟ و الحاکم علیه اللّه و أنا الضامن لمن لم یهجس فی قلبه إلاّ الرضا أن یدعو اللّه فیستجاب له. (المصدر)
2- و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قیل له: بأیّ شی ءٍ یعلم المؤمن بأنّه مؤمن؟ قال: بالتسلیم للّه و الرضا فیما ورد علیه من سرور أو سخط. (المصدر)
3- و فیه عنه علیه السلام قال: لم یکن رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول لشی ءٍ قد مضی لو کان غیره. و عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: أوحی اللّه إلی موسی صلوات اللّه علیه انّک لن تتقرّب إلیّ بشی ءٍ أحبّ إلیّ من الرضا بقضائی. (شرح الکافی للمازندرانی ج 1/222 و رواه فی الکافی فی باب الرضا بالقضاء)
4- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: إذا ضاق المسلم فلا یشکُوَنّ ربّه عزّوجلّ و لیشک إلی ربّه الذی بیده مقالید الأمور و تدبیرها. (البحار 69/326الخصال ج 2/162)

و فرمود: «از خدای خود [حیاکنید و] بترسید از این که در مشکلات خود به مخلوقی شکایت کنید که قدرت حل مشکل شما را ندارد و نمی تواند نسبت به تقدیر خدا برای شما تدبیری بیندیشد.»

و فرمود: «کسی که از مصیبت خود نزد مردم شکایت کند، در حقیقت از خدای خود شکایت نموده است.» و فرمود: «شکایت خود را نزد کسی ببر که قادر به بی نیاز کردن تو باشد.»

بی صبری در مصیبت

امام صادق علیه السلام می فرماید: هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله مکه را فتح نمود مردها با او

(1)

(2)

(3)

ص :233


1- و قال علیه السلام... فاللّه اللّه أن تشکوا إلی من لا یشکی شجوکم و لاینقص برآیه ما قد أبرم لکم. (نهج البلاغة خطبة /105)
2- و قال علیه السلام: و من أصبح یشکو مصیبة نزلت به فإنّما یشکوربّه. (المصدر حکمة /228) و قال علیه السلام: إجعل شکواک إلی من یقدر علی غناک. (غررالحکم رقم /247) وجدت فی الفهرست من النسخ الحطیّة من مکتبة السماحة آیة اللّه الگلپایگانی (ص 98): أذا ضاقت بک الأحوال یوماً - نشق بالرازق الفرد العلیّ و قال آخر: إذا ضاقت بک الأحوال یوماً ففکّر فی ألم نشرح تجد یسدین بعد العسر إن فکّرتها تفرح
3- عدم الصبر علی المصیبة فی صحیحة البزنطی عن أبان عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لمّا فتح رسول اللّه صلی الله علیه وآله مکة بایع الرجال ثمّ جاء النساء فأنزل اللّه عزّوجّل: «یا أیّها النبیّ إذا جائک المؤمنات یبایعنک علی أن لایشرکن باللّه شیئاً و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن أولادهنّ و لایأتین ببهتان یفترینه بین أیدیهنّ و أرجلهنّ و لایعصینک فی معروف فبایعهنّ...» فقالت أمّ حکیم: ما ذلک المعروف الذی أمرنا اللّه ان لا نعصیک فیه؟ قال صلی الله علیه وآله: لا تلطمن خدّاً و لاتخمشن وجهاً و لا تنتفن شعراً و لاتشققن جیباً و لاتسودّن ثوباً الحدیث. (الوسائل ج 14/154)

بیعت نمودند و چون زن ها برای بیعت آمدند، خداوند این آیه را نازل نمود: «یا أیّها النبیّ اءذا جائک المؤمنات یبایعتک...» ؛ یعنی «ای پیامبر! هنگامی که زن های مؤمنه برای بیعت کردن نزد تو می آیند با آنان بیعت کن، مشروط به آن که شرک به خدا نیاورند،[بت، نپرستند]، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترا به کسی، نبندند [و نسبت زنا به کسی ندهند]. در هیچ عمل پسندیده ای از تو نافرمانی نکنند.»

پس زنی به نام ام حکیم سؤال کرد: ان عمل پسندیده چیست که ما باید در آن از تو نافرمانی نکنیم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مقصود این است که در مصیبت ها لطمه به صورت نزنید و صورت، نخراشید و موهای خود را نکنید و گریبان پاره نکنید و لباس سیاه نپوشید.»

صاحب جواهر، در احکام اموات می فرماید: حرام است در مصیبت کسی، لطمه به صورت بزند و یا صورت خود را بخراشد و یا موی خود را بکند و دلیل آن این است که این عمل نشانه خشم از قضای الهی است و چنان که شیخ طوسی در کتاب مبسوط نقل نموده حرمت آن اجماعیست.

صاحب عروة الوثقی و علمای دیگری که در این کتاب نظر خود را بیان نموده اند نیز می فرمایند: اگر زنی، در مصیبت، موی خود را قطع کند مرتکب حرام شده است و کفاره آن مانند کفاره روزه خواری است و اگر موی خود را بکند و یا صورت خود را بخراشد کفاره آن کفاره قسم می باشد.

صاحب عروة الوثقی نیز می فرماید: حرام است کسی برای غیر پدر و برادر گریبان

(1)

(2)

(3)

ص :234


1- قال فی الجواهر فی أحکام الاموات: لایحوز اللطم و الخدش و جزّ الشعر إجماعاً حکاه فی المبسوط و لما فیه من السخط لقضاء اللّه تعالی. (الجواهر ج 4/367)
2- و قال فی العروة بعد القول بالحرمة هو و من تبعه من المحشیّن: فی جزّ المرأة شعرها فی المصیبة کفّارة شهر رمضان و فی نتفه کفّارة الیمین و کذا فی خدشها وجهها و قیّد السیّد الحکیم الأخیر بقوله: إذا أدمته کما فی الروایة.
3- و قال السیّد الیزدی فی العروة: و کذا لایجوز شقّ الثوب علی غیر الأب و الاخ و الاحوط ترکه فیهما أیضاً و وافقه اکثر المحشیّن و قال أیضاً: لایجوز اللطم... بل و الصراخ الخارج عن حدّ الإعتدال علی الاحوط.

پاره کند و برای پدر و برادر نیز احتیاط این است که چنین نکند. و در این مسأله بیشتر علما باصاحب عروة الوثقی موافقت نموده و همین سخن را فرموده اند.

صاحب عروة الوثقی اضافه می کند که لطمه به صورت زدن نیز حرام است و فریاد کردن اگر بیش از حد معمول باشد، بنابراحتیاط واجب، حرام می باشد.

صاحب جواهر نیز می فرماید: ظاهر اخبار- و کلام فقها این است که فریاد زدن در مصیبت حرام است .

مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: جایز نیست و حرام است در مصیبت کسی لطمه به صورت بزند و یا صورت بخراشد و یا موی خود را قطع کند و یا بکند و یا شیون کند [ بنابر احتیاط واجب] و یا گریبان پاره کند، در مصیبت غیر پدر و برادر. و بعضی از آنچه گذشت کفاره نیز دارد؛ اگر زنی موی خود را در مصیبت قطع کند باید شصت روز روزه بگیرد و یا شصت فقیر را اطعام کند، و اگر موی خود را بکند باید به ده فقیر اطعام کند و یا لباس بدهد. و اگر نمی تواند سه روز روزه بگیرد و هم چنین است اگر صورت خود را بخراشد و یا مرد در مرگ همسر و یا فرزند خود پیراهن پاره کند.

پیشگویی نمودن منجّمین (تنجیم)

شیخ اعظم انصاری، در کتاب مکاسب می فرماید: «تنجیم، یعنی اعتقاد به ارتباط و تأثیر وضع ستارگان در حوادث و وضع مردم [به طور جزم و بدون توجه به اراده خداوند]

(1)

(2)

ص :235


1- و قال فی الجواهر: إنّ الظاهر من الأخبار و کلام الاصحاب حرمة الصراخ. (الوسائل ج 2/915) اقول: راجع لزیادة التفصیل (الحدائق ج 4/165 و تحریرالوسیلة ج 1/93)
2- التنجیم قال الشیخ الأعظم الأنصاری قدسّ سرّه: التنجیم حرام فعن النبیّ صلی الله علیه وآله: من صدّق منجّماً أو کاهناً فقد کفر بما انزل علی محمّدصلی الله علیه وآله. (الوسائل ج 12/104) و فی روایة نصربن قابوس عن الصّادق علیه السلام: إنّ المنّجم ملعون و الکاهن ملعون و الساحر ملعون. (المصدر)

حرام است و رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که گفتار منّجم و یا کاهنی را تصدیق کند، همانا او به آنچه بر پیامبر اسلام نازل شده کافر شده است.»

امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «منّجم و کاهن و ساحر ملعون هستند.»

در نهج البلاغة، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که هنگامی که آن حضرت خواست برای بعضی از سفرهای خود حرکت کند، یکی از اصحاب او که اهل نجوم بود به آن حضرت گفت: اگر شما در این ساعت حرکت کنی، من - براساس محاسبه علم نجوم - می ترسم که به مقصود خود نرسی.

امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ او فرمود: «آیا تو می توانی کسی را نسبت به ساعتی که اگر در آن ساعت مسافرت کند خطری بر او نباشد و یا ساعتی که اگر در آن مسافرت کند آسیبی به او برسد راهنمایی کنی؟ هرکس تو را در این سخن تصدیق کند قرآن را تکذیب نموده و از دعا به درگاه الهی برای نجات از خطر و رسیدن به مقصود و مطلوب خود بی نیاز شده است.

سپس فرمود: «ای مردم! از یاد گرفتن علم نجوم پرهیز کنید، - جز مقداری که به وسیله آن در دریا و خشکی راه خود را بیابید -؛ چرا که یادگرفتن آن به کهانت منتهی می شود و منجم همانند کاهن می باشد و کاهن همانند ساحر است و ساحر همانند کافر است و کافر در آتش جای دارد.» سپس به اصحاب خود فرمود: «با نام خدا حرکت کنید.» و به سفر خود ادامه داد.

(1)

(2)

ص :236


1- و فی نهج البلاغة إنّ علیّاًعلیه السلام لمّا اراد المسیر إلی بعض أسفاره فقال له بعض أصحابه: «إن سرت فی هذه الوقت خشیت ان لاتظفر بمرادک من طریق علم النجوم» فقال علیه السلام له: أتزعم أنّک تهدی إلی الساعة التی من سار فیها صرف عنه السوء و تخوّف من الساعة الّتی من سار فیها حاق به الضرّ فمن صدّق بهذا فقد کذّب القرآن و استغنی عن الإعانة باللّه فی نیل المحبوب و دفع المکروه، (مراده علیه السلام من تکذیب القرآن قوله تعالی: «یمحواللّه ما یشاء و یثبت الآیه (الرعد /39) إلی أن قال علیه السلام:
2- أیّها الناس إیّاکم و تعلّم النجوم إلاّ ما یهتدی به فی برٍّ أو بحرٍ فإنّها تدعو إلی الکهانة و المنجّم کالکاهن و الکاهن کالساحر و الساحر کالکافر و الکافر فی النّار سیروا علی اسم اللّه. (نهج البلاغه عبده ج 1/125)

و در سخن دیگری نیز آن حضرت به منجم دیگری که او را از حرکت و شروع سفر نهی می نمود و می گفت: در این ساعت حرکت نکنید که برای شما خطرناک خواهد بود، فرمود: «آیا تو می دانی که فرزندی که در شکم این حیوان است فرزند ماده است و یا فرزند نر؟ «منجم گفت: اگر حساب کنم خواهم دانست. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: «هرکس تو را در این سخن تصدیق کند قرآن را تکذیب نموده که می فرماید: علم قیامت و نزول باران و فرزندی که در شکم مادران است و وقت مرگ و محلی که انسان در آن جا از دنیا می رود را تنها خدا می داند و اوست که علیم و خبیر به همه امور است.»

سپس به او فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله [نیز] چنین ادعایی را که تو می کنی نمی کرد. تو گمان می کنی که از ساعت خیر و ساعت شرّ برای سفر نمودن اطلاع داری؟ هرکس تو را تصدیق کند باید از خدا بی نیاز باشد و برای نجات و دوری از خطر به تو پناه ببرد!»

مرحوم صاحب وسایل، از عبدالملک بن اعین روایت نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: من مبتلا به علم نجوم شده ام و چون برای خود طالع شرّ می بینم توقّف می کنم و چون طالع خیر می بینم، برای انجام کار خود حرکت می نمایم. امام صادق علیه السلام فرمود: «آیا جداً به آن اعتماد می کنی؟» گفتم: آری. فرمود: «باید کتاب های خود را در علم نجوم بسوزانی.»

(1)

(2)

ص :237


1- و قریب منه ما وقع بینه و بین منجّم آخر نهاه أیضاً عن المسیر فقال علیه السلام له: أتدری ما فی بطن هذه الدابّة أذکر أم انثی؟ قال: إن حسبت علمت: فقال أمیرالمؤمنین علیه السلام: من صدّقک علی هذا القول فقد کذّب القرآن قال اللّه: «إنّ اللّه عنده علم الساعة و ینزّل الغیث و یعلم ما فی الأرحام و ماتدری نفس ماذا تکسب غداً و ما تدری نفس بأیّ ارضٍ تموت إنّ اللّه علیم خبیر.» (لقمان /34) إلی أن قال علیه السلام: ما کان محمّدصلی الله علیه وآله یدّعی ما ادعیت أتزعم أنّک تهدی إلی الساعة التی من سار فیها صرف عنه السوء و الساعة التی من سار فیها حاق به الضرّ؟ من صدّقک بهذا إستغنی بقولک عن الإستعانة باللّه فی ذلک الوجه و أحوج إلی الرغبة إلیک فی دفع المکروه عنه. (الوسائل ج 8/269)
2- و فی روایة عبدالملک بن أعین المرویّة عن الفقیه: قلت لأبی عبداللّه علیه السلام: إنّی قد إبتلیت بهذا العلم فأرید الحاجة فإذا نظرت إلی الطالع و رأیت الطالع الشرّ جلست و لم أذهب فیها و إذا رأیت طالع الخیر ذهبت فی الحاجة. فقال لی: تقضی؟ قلت: نعم قال: أحرق کتبک. (المصدر)

مرحوم شیخ انصاری، پس از نقل روایاتی که گذشت، می فرماید: مقتضای روایات گذشته این است که حکم قطعی نمودن به این که فلان اتصال نجومی و فلان حرکت و اتصال و یا انفصال ستارگان علت فلان حادثه خواهد بود، برای ستاره شناس و کسی که حرف او را تصدیق می کند حرام است. اما به صورت احتمال و مظنّه و حتی با قطع و یقین به واقع شدن حادثه، اگر با توجه به آیه شریفه «یمحواللّه ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب» باشد و دست خدا را از تغییر وضعیت به وسیله دعا و آزمایش و غیره بسته نداند دلیلی بر حرمت آن نیست، جز بعضی از اطلاقات که قابل تقیید خواهد بود.

مؤلّف گوید: تقیید اطلاق دلیل روشنی می خواهد و ما دلیلی بر آن نیافتیم.

شیخ بهایی رحمه اللّه نیز اعتقاد منجم را نسبت به اوضاع ستارگان در تأثیر بالااستقلال یا شرکت در تأثیر، خلاف اعتقاد یک مسلمان می داند و می فرماید: علم نجومی که بر این اساس مبتنی باشد کفر خواهد بود.

علاّمه مجلسی علیه الرحمه نیز می فرماید: اختلافی بین شیعه نیست که اگر کسی معتقد باشد که ستاره ها مدّبر این عالم هستند و حوادث عالم از خیر و شر مربوط به آنهاست، کافر خواهد بود.

(1)

(2)

(3)

ص :238


1- قال الشیخ رحمه اللّه بعد ذکرهذه الأخبار: مقتضی الروایات المتقدّمة: أنّ حکم القطعی بأنّ مقتضی الإتصال الفلانی أو الحرکة الفلانیّة، الحادثة الواقعیّة حرام نظراً و تصدیقاً و أمّا بنحو الإحتمال و المظنّة أو القطع ولکن مع التوّجه إلی قوله تعالی: «یمحواللّه ما یشاء و یثبت و عنده أمّ الکتاب فلا دلیل علی حرمته إلاّ بعض الإطلاقات القابلة للتقیید.
2- و قال شیخنا البهائی رحمه اللّه: ما زعمه المنجّمون من إرتباط بعض الحوادث السفلیّة بالأجرام العلویّة، إن زعموا أنّها هی العلّة المؤثّرة فی تلک الحوادث بالإستقلال أو أنّها شریکة فی التأثیر فهذا لایحلّ للمسلم إعتقاده و علم النجوم المبتنی علی هذا کفر.
3- و قال العلاّمة المجلسی رحمه اللّه فی البحار: لانزاع بین الأمّة فی أنّ من إعتقد أنّ الکواکب هی المدبّرة لهذا العالم و الخالقة لما فیه من الحوادث و الخیر و الشرّ فإنّه یکون کافراً علی الإطلاق. (البحار ج 58/291)

مرحوم صاحب وسایل نیز می گوید: علمای شیعه به حرمت علم نجوم و عمل به آن و کفر کسانی که اعتقاد به تأثیر و یا مدخلیت آنها در تأثیر داشته باشند، تصریح نموده و آن را از ضروریات دانسته اند.

شیخ انصاری رحمه اللّه پس از ذکر کلمات علما می فرماید: از روایات ظاهر نمی شود که منجم را به طور کلی کافر دانسته باشند، بلکه باید ملاحظه شود که یکی از موجبات کفر سبب کفر او باشد، مانند انکار قدرت خدا و یا چیز دیگری از ضروریات دین وگرنه کافر محسوب نمی شود.

نظر مرحوم امام خمینی نیز در باره سحر و احضار جن و ملائکه و ارواح مؤمنین و کفار

(1)

(2)

(3)

ص :239


1- و قال صاحب الوسائل رحمه اللّه: قد صرّح علمائنا بتحریم علم النجوم و العمل بها و بکفر من اعتقد تأثیرها أو مدخلیّتها فی التأثیر و ذکروا أنّ بطلان ذلک من ضرورّیات الدّین. (الوسائل ج 12/101)
2- قال الشیخ رحمه اللّه بعد ذکر الکلمات المتقدمة: لم یظهر من الروایات تکفیر المنجّم کفراً حقیّقیاً مطلقاً فالواجب الرجوع فیمایعتقده المنجّم إلی ملاحظة مطابقته لأحد موجبات الکفر من انکار الصانع أو غیره ممّا علم من الدّین بدیهةً. أقول: و جاء فی بعض الروایات أنّه بعد ردّ الشمس لیوشع بن نون و لأمیرالمؤمنین علیهما السلام بطل حساب المنجّمین.
3- و قال الإمام الخمینی فی التحریر: مسألة -16 عمل السحر و تعلیمه و تعلّمه و التکسّب به حرام، والمراد به ما یعمل من کتابة أو تکلّم أو دخنة أو تصویر أو نفث أوعقد و نحو ذلک یؤثّر فی بدن المسحور او قلبه أو عقله، فیؤثّر فی إحضاره أو إنامته أو إعمائه أو تحبیبه أو تبغیضه و نحو ذلک. و یلحق بذلک استخدام الملائکة و إحضار الجن و تسخیرهم و إحضار الأرواح و تسخیرها و أمثال ذلک. إلی أن قال: بل یلحق به أو یکون منه الشعبذة و هی إرائة غیرالواقع واقعاً بسبب الحرکة السریعة، و کذلک الکهانة، و هی تعاطی الأخبار عن الکائنات فی مستقبل الزمان بزعم أنّه یلقی إلیه الأخبار عنها بعض الجانّ، أو بزعم أنّه یعرف الأمور بمقدمات و أسباب یستدلّ بها علی مواقعها، و القیافة، و هی الاستناد إلی علامات خاصّة فی إلحاق بعض الناس ببعض و سلب بعض عن بعض علی خلاف ما جعله الشارع میزاناً للإلحاق و عدمه من الفراش و عدمه، و التنجیم، و هو الأخبار البتّ و الجزم عن حوادث الکون من الرخص و الغلاء و الجدب و الخصب و کثرة الأمطار و قلّتها

و شعبده و کهانت و قیافه و تنجیم حرمت آنهاست نامبرده در کتاب شریف تحریرالوسیله می فرماید:

عمل سحر و تعلیم و تعلّم و درآمد آن حرام است و سحر نوشتن و یا خواندن و یا دود کردن و یا تصویر چیزی و یا دمیدن در چیزی و یا گره زدن چیزی به چیز دیگر است که در عقل و قلب طرف مسحور اثر می گذارد و روح او را احضار می کنند و یا او را به خواب می برند و یا بی هوش می شود و یا بین او و دیگری محبت و یا دشمنی ایجاد می گردد و همه اینها حرام می باشد و سحر محسوب می شود. چنان که استخدام ملائکه و احضار جن و ارواح مردگان، بلکه شعبده نیز که یک نوع خلاف واقع نشان دادن است، حرام و سحر محسوب می شود.

همچنین کهانت که به معنی خبردادن از آینده است، به گمان این که از ناحیه اجنّه چیزی به او می رسد و یا خود با مقدمات و اسبابی به آنها پی می برد نیز سحر محسوب می شود. و همچنین قیافه شناسی که به این معنا است که برخلاف موازین شرعی، به وسیله علامات و نشانه هایی که قیافه شناس گمان کرده و می گوید: فلانی فرزند فلانی است و یا فرزند او نیست، سحر محسوب می شود. تنجیم نیز که از راه ستاره شناسی کسی خبر حتمی از حوادث آینده، بدهد مانند آن که گرانی و ارزانی و خشک سالی و آب سالی و کثرت و یا قلت باران را مستند به حرکات افلاک و ستارگان نماید و معتقد باشد که اوضاع افلاک بالاستقلال و یا بالاشتراک در حوادث روی زمین مؤثر هستند سحر شمرده می شود و حرام است. سپس می گوید: ولی خبر دادن از خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی اگر از روی محاسبه دقیق باشد حرام نیست.

(1)

ص :240


1- و غیر ذلک من الخیر و الشرّ و النفع والضرّ مستنداً إلی الحرکات الفلکیّة و النظرات و الاتصالات الکوکبیّة معتقداً تأثیرها فی هذا العالم علی نحو الإستقلال أو الإشتراک مع اللّه تعالی عمّا یقول الظالمون، دون مطلق التأثیر ولو باعطاء اللّه تعالی إیّاها إذا کان عن دلیل قطعی و لیس منه الأخبار عن الخسوف والکسوف والأهلّة و إقتران الکواکب و إنفصالها بعد کونه ناشئاً عن أصول و قواعد سدیدة، و الخطأ الواقع منهم أحیاناً ناشٍ من الخطأ فی الحساب و إعمال القواعد کسائر العلوم. (التحریر ج 1/498)

رابطه پنهانی با دشمنان اسلام (ولیجه)

ولیجه و بطان با دشمنان، اسلام به معنای ارتباط و اعتماد به آنان است و یک نوع خیانت به اسلام و خدا و رسول او و مؤمنین می باشد و بر هر مسلمانی واجب است که به خدا و رسول او و امام زمان خود اعتماد داشته باشد، و با آنان باشد و همه نیازهای خود را به وسیله آنان تأمین نماید و با دشمنان آنان رابطه برقرار نکند.

خداوند در سوره توبه می فرماید: «آیا گمان کردید خداوند شما را رها می کند [و نمی آزماید] و افراد مجاهد در راه او و کسانی که جز با خدا و رسول او و مؤمنین رابطه دوستی برقرار نمی کنند را نمی شناسد؟ البته خداوند به کرده های [درونی و عملی ]شما آگاه است.»

سفیان بن محمّد ضبعی گوید: من نامه ای به حضرت عسکری علیه السلام نوشتم و از معنای «ولیجه» سؤال نمودم و پیش خود گفتم: مقصود از مؤمنان در این آیه کیست، لکن آن را در نامه خود ننوشتم. پس جواب آن حضرت چنین آمد، «مقصود از ولیجه، امام باطل است که در مقابل امام حق و امام من عنداللّه قرار می گیرد و پیش خود گفتی: مقصود از مؤمنین در این آیه چیست؟ بدان که مقصود از آن امامان به حقی هستند که چون برای کسی از

(1)

(2)

ص :241


1- الولیجة مع الأعداء قال اللّه سبحانه: «یا أیّها ألّذین آمنوا اتقوا اللّه و کونوا مع الصادقین» (توبه /119) و قال سبحانه: أم حسبتم أن تترکوا و لمّا یعلم اللّه ألّذین جاهدوا منکم و لم یتّخذوا من دون اللّه و لارسوله و لاالمؤمنین و لیجة و اللّه خبیر بما تعمولن. (التوبة /15)
2- و فی الکافی... عن سفیان بن محمّد الضبعی قال: کتبت إلی أبی محمّد(العسکری)علیه السلام عن الولیجة فی الآیة و قلت فی نفسی - لافی کتابٍ -: من تری المؤمنین ههنا؟ (یعنی فی آلایة) فرجع الجواب: الولیجة: الذی یقام دون ولیّ الأمر، و حدّثتک نفسک عن المؤمنین: من هم فی هذا الموضع؟ فهم الائمّة ألّذین یؤمنون علی اللّه فیجیز أمانهم. (الکافی ج 1/508) أقول: یحرم البطان و الولیجة مع الاعداء و یجب مع اللّه و رسوله و المؤمنین و الولیجة: المعتمد و من تتّخذه مصدرک و معتمدک و صاحب سرّک.)

خداوند امان بگیرند خداوند امان آنان را امضا می نماید.»

از آیه و روایت فوق، ظاهر می شود که باید پناهگاه و واسطه نجات هرکسی در دنیا اولیای خدا باشند و از آنان پیروی کند، و اگر با دشمنان آنان رابطه ای برقرار نماید و از آنان پیروی کند، مورد خشم خداوند واقع خواهد شد و ذلّت دنیا و کیفر آخرت برای او مسلّم خواهد بود و روز قیامت هر جمعیتی را با نام امام خود صدا می زنند. پس اگر امام آنها امام من عنداللّه و رهبری الهی باشد، به طرف بهشت خواهند رفت، و اگر امامی که انتخاب نموده اند، مانند فرعون و امثال او باشد، آنان را با خود به دوزخ خواهد برد. از این رو، خداوند در قرآن می فرماید: «ای مؤمنان! از خدا بترسید و همیشه همراه راستگویان باشید.»

در کتاب کامل الزیاره، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره نمود و به اصحاب خود فرمود: «دامن این آقا را بگیرید، همانا او صدّیق اکبر و هادی پیروان خود خواهد بود. کسی که بر او سبقت بگیرد از دین خدا منحرف می شود، و کسی که او را یاری نکند خداوند او را هلاک می نماید، و کسی که به او پناهنده شود به خدا پناهنده شده، و کسی که ولایت و امامت او را بپذیرد خدا او را هدایت خواهد نمود، وکسی که ولایت او را رها کند خداوند او را گمراه خواهد نمود.»

سپس فرمود: «دو سبط امت من، حسن و حسین، از اویند و آنان فرزندان من می باشند

(1)

ص :242


1- ففی کامل الزیارات عن أبی جعفرعلیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: خذوا بحجزة هذا الأنزع فإنّه الصدّیق الأکبر و الهادی لمن إتبّعه و من سبقه مرق من دین اللّه و من خذله محقه اللّه و من اعتصم به فقد إعتصم باللّه و من اخذ بولایته هداه اللّه و من ترک ولایته أضلّه اللّه و منه سبطا أمّتی الحسن والحسین و هما إبنای و من ولد الحسین الأئمّة الهداة و القائم المهدی فأحبّوهم و توالوهم و لاتتّخذوا عدّوهم ولیجة من دونهم فیحلّ علیکم غضب من ربّکم و ذلّه فی الحیاة الدنیا و قد خاب من إفتری. (کمال الزیارات ص 115) و فی زیارة الجامعة «فمعکم معکم لامع غیرکم آمنت بأوّلکم و تولّیت آخرکم بما تولّیت به أوّلکم و أبرأ من کلّ ولیجة دونکم و من الأئمّة ألّذین یدعون إلی النّار فثبّتی اللّه علی ما حییت بموالاتکم و محبّتکم...» (الزیارة الجامعة الکبیرة المنقولة عن الإمام الهادی علیه السلام)

و امامان دیگر و قائم مهدی علیهم السلام از فرزندان حسین خواهند بود. پس آنان را دوست بدارید و با دشمنان آنان رابطه دوستی [و ولیجه] برقرار مکنید که غضب خداوند و ذلّت دنیا و عذاب آخرت بر شما خواهد بود.»

و در زیارت جامعه می خوانیم: «فمعکم معکم لامع غیرکم...؛ یعنی من با شما هستم نه با غیر شما، و به اول و آخر شما ایمان دارم، و ولایت شما را پذیرفته ام، و هرگز با غیر شما [یعنی امامان طاغوت و رهبران دوزخیان] رابطه دوستی برقرار نمی کنم، بلکه از آنان بیزاری می جویم. خداوند مرا تا زنده هستم به محبت و ولایت شما ثابت بدارد...

رابطه دوستانه با کفار و اهل کتاب

هم چنان که ولایت و دوستی خداوند و پیامبران و جانشینان آنان علیهم السلام بر مؤمنین واجب و لازم است، رابطه دوستی با کفار و مشرکین و اهل کتاب، به ویژه قوم یهود، ممنوع و حرام می باشد. این قانون زمینه وحدت و همدلی اهل ایمان را با یکدیگر فراهم نموده است.

خداوند در چندین آیه از قرآن مردم مسلمان را از رابطه با کافران و مشرکان و اهل

(1)

ص :243


1- إتّخاذالکفّار و أهل الکتاب أولیاء من دون المؤمنین قال اللّه سبحانه: لایتّخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من اللّه فی شی ء إلاّ أن تتقّوا منهم تقاة ویحذّرکم اللّه نفسه و إلی اللّه المصیر. (آل عمران /27) و قال سبحانه: مثل ألّذین اتّخذوا من دون اللّه أولیاء کمثل العنکبوت إتخذت بیتاً و إنّ أوهن البیوت لبیت العنکبوت لوکانوا یعلمون. (العنکبوت /41)

کتاب مانند یهود و نصاری نهی نموده و آنان را دشمن خود و دشمن مسلمانان معرفی کرده و ارتباط و دوستی با آنان را بی ارزش و بی اساس و همانند خانه عنکبوت یاد نموده و کسانی را که در پنهان و یا آشکار با آنان رابطه دوستی برقرار می کنند خارج از ایمان دانسته است گرچه کفار و یااهل کتاب پدران و یا فرزندان و یا برادران و یا اهل قبیله مسلمانان باشند. در این میان، خطرناک ترین دشمن را برای مسلمانان یهود و مشرکین معرفی نموده است.

هنگامی که انسان به این آیات شریفه می نگرد شدیداً بر وضع مسلمانان تأسف می خورد که با داشتن چنین دستوراتی چگونه خود را مقابل کفار و مشرکین و اهل کتاب به ویژه یهود ذلیل کرده اند. البته مقصر حقیقی در این میدان زمامداران و سلاطین و رؤسای جمهور کشورهای اسلامی هستند که در اثر حبّ دنیا و جاه طلبی

و برای حفظ قدرت و ریاست خود این وضعیت را به وجود آورده اند!

مؤلّف گوید: چون این آیات در موضوع تولّی و تبّری و رابطه دوستانه و پنهای با دشمنان خدا (ولیجه) بیان شده است ترجمه نمی شود و به بیان مضامین آنها اکتفا می گردد.

در سخنان معصومین علیهم السلام نیز مضامین آیات گذشته با توضیح بیشتری در مورد توّلی و تبّری دیده می شود. از این رو در اینجا به گوشه هایی از آنها اشاره می کنیم.

حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: «در بین کسانی که خود را شیعه ما خانواده می دانند

(1)

ص :244


1- و قال سبحانه: لاتتّخذوا آبائکم و إخوانکم أولیاء إن استحبّوا الکفر علی الایمان و من یتولّهم منکم فأولئک هم الظالمون. (التوبة /23) و قال سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا لاتتخذوا عدوّی و عدوّکم أولیاء تلقون الیهم بالمودّة و قد کفروا بما جاءکم من الحق یخرجون الرسول و إیّاکم أن تؤمنوا بالله ربّکم... تسرّون إلیهم بالمودة و أنا أعلم بما أخفیتم و ما أعلنتم و من یفعله منکم فقد ضلّ سواء السبیل. (الممتحنه/1) و قال سبحانه: لاتجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادّون من حادّ اللّه و رسوله و لوکانوا آبائهم أو أبنائهم أو إخوأنّهم أو عشیرتهم الآیة (المجادلة /24)

افرادی هستند که خطرشان برای شیعیان ما از دجّال بیشتر می باشد.» راوی می گوید: به آن حضرت گفتم: برای چه؟ فرمود: «چون آنها با دشمنان مادوست و با دوستان ما دشمن می باشند و با این عمل، حق و باطل مخلوط می گردد و مؤمن از منافق شناخته نمی شود.»

و در سخن دیگری فرمود: «دوستی با اولیای خداوند و دشمنی و بیزاری از دشمنان خدا و پیشوایان آنان بر هر مسلمانی واجب و لازم است.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «نشستن در مجلسی که در آن به اولیای خدا توهین می شود گناه و معصیت خداوند خواهد بود.»

در تفسیر آیه شریفه «و قد نزّل علیکم فی الکتاب...»؛ یعنی در کتاب آسمانی [یعنی قرآن] از طرف خداوند بر شما واجب گردید که چون دیدید در مجلسی آیات خداوند مورد انکار و استهزاء قرار می گیرد باید از آن مجلس دور شوید، فرمود: «مقصود این است که اگر دیدی کسی حقایق دین را انکار و تکذیب می کند و به امامان معصوم علیهم السلام توهین می نماید، از نزد او برخیز و کنار او ننشین؛ هر که خواهد باشد.»

و فرمود: «کسی که به خدا و قیامت ایمان داشته باشد نباید در مجلسی بنشیند که در آن مجلس به امام معصوم و یا مومنی توهین می شود.» و فرمود: «اگر گرفتار مجلس دشمنان ما شدی باید خود را روی آهن داغ شده بدانی تا وقتی که نجات یابی، چرا که خداوند از آنان خشم دارد و آنها را لعنت می نماید. و اگر

(1)

(2)

(3)

ص :245


1- تفسیر الآیات الوسائل... عن الخزّار عن الرضاعلیه السلام: إنّ ممّن ینتحل مودّتنا أهل البیت من هو أشدّ فتنةً علی شیعتنا من الدجال فقلت: بماذا؟ قال: بموالاة أعداءنا و معاداة أولیائنا فإنّه أذا کان کذلک إختلط الحقّ بالباطل و اشتبه الأمر فلم یعرف مومن من منافقٍ. (الوسائل ج 11/441) و فیه قال علیه السلام: و حبّ أولیاء اللّه واجب و کذلک بغض أعداءاللّه و البرائه منهم و من أئمّتهم. (المصدر ص 443)
2- الوسائل... قال الصّادق علیه السلام: من قعد عند سبّاب أولیاء اللّه فقد عصی اللّه. (الوسائل ج 11/502)
3- الکافی قال علیه السلام فی قوله تعالی: «و قد نزّل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم آیات اللّه یکفربها و یستهزءبها فلا تقعدوا معهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره» (نساء /139) إنّما عنی بهذا، الرجل یجحد الحقّ و یکذّب به ویقع فی الائمّة فقم من عنده و لاتقاعده کائناً من کان. (الکافی ج 2/377) و فیه قال علیه السلام: من کان یؤمن باللّه و الیوم الاخر فلایجلس مجلساً ینتقص فیه إمام او یعاب فیه مؤمن. (المصدر)

دیدی مشغول به توهین به ما شدند اگر می توانی برخیز چرا که در آن وقت خشم خداوند بر آنان فرود می آید.»

حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: کسی که با مخالفین ما رابطه برقرار کند و از کسانی که با ما رابطه دارند قطع رابطه نماید و یا از کسانی که ما را مذمت می کنند ستایش کند و یامخالفین ما را احترام و اکرام نماید، از ما نیست و ما نیز از او نیستیم.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که عبداللّه ابّی منافق از دنیا رفت، رسول خداصلی الله علیه وآله نزد جنازه او حاضر شدند. پس عمربن خطاب به آن حضرت گفت: مگر خداوند شما را نهی نفرموده که نزد قبر او حاضر نشوید؟ پیامبر خداصلی الله علیه وآله سکوت نمود و چون عمر حرف خود را تکرار کرد رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: وای برتو، ای عمر! تو ندانستی که من کنار او چه گفتم؟ من گفتم: خدایا، شکم او و قبر او را پر از آتش گردان و او را به دوزخ برسان. امام صادق علیه السلام می فرماید: در این سخن کراهت رسول خداصلی الله علیه وآله از عمربن خطاب ظاهر گردید.

در تفسیر آیه شریفه «یا أیّها الذین آمنوا لاتتّخذوا عدوّی و عدوّکم أولیاء...» علی بن

(1)

(2)

(3)

ص :246


1- و فیه قال علیه السلام: إذا إبتلیت بأهل النصب و مجالستهم فکن کأنّک علی الرضف (و هی الحجارة المحماة) حتّی تقوم فانّ اللّه یمقتهم و یلعنهم فإذا رأیتهم یخوضون فی ذکر امام من الائمة فقم فإنّ سخط اللّه ینزل هناک علیهم. (الکافی ج 2/379)
2- الوسائل... قال الرضاعلیه السلام: من واصلّ لنا قاطعاً أو قطع لنا واصلاً أو مدح لنا عائباً أو أکرم لنا مخالفاً فلیس منّا و لسنامنه. (الوسائل ج 11/507) و فیه... فی صحیح الحلبی عن الصّادق علیه السلام قال: لمّا مات عبداللّه بن أبیّ بن سلول (المنافق) حضرالنبیّ صلی الله علیه وآله جنازته فقال عمر: یا رسول اللّه ألم ینهک اللّه أن تقوم علی قبره؟ فسکت فقال: ألم ینهک اللّه أن تقوم علی قبره؟ فقال صلی الله علیه وآله له: ویلک مایدریک ما قلت؟ إنّی قلت: أللهم احش جوفه ناراً و املأ قبره ناراً و أصله ناراً. قال أبوعبداللّه علیه السلام: فأبدی من رسول اللّه صلی الله علیه وآله ما کان یکره. (الوسائل ج 2/770)
3- قوله تعالی:... لا تتّخذوا عدوّی و عدوّکم أولیاء...» نزلت فی حاطب بن أبی بلتعه لمودّته مع المشرکین سرّاً و إفشاءه سرّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله و إرساله الکتاب إلی المشرکین و القصّة معروفة مذکورة فی التفاسیر.

ابراهیم قمی می گوید: حاطب بن ابی بلتعه که به مدینه هجرت نموده بود عیال و فرزندان او در مکه بین مشرکین بودند و مشرکین از حمله رسول خداصلی الله علیه وآله به آنان هراس داشتند پس از عیال حاطب خواستند که نامه ای به حاطب بنویسند و از وضع حال رسول خداصلی الله علیه وآله آگاه شوند پس آنان نامه ای به حاطب نوشتند و حاطب در پاسخ نامه آنان نوشت.

آری رسول خداصلی الله علیه وآله اراده نموده که به شما حمله کند و نامه خود را به زنی بنام صفیه داد و او در بین گیسوان خود پنهان نمود و به طرف مکه حرکت کرد تا این که جبرئیل علیه السلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و خبر نامه حاطب را به مشرکین به او رساند و آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و زبیر را مأمور نمود و آنان نامه را از او گرفتند و خدمت پیامبر آوردند... و رسول خداصلی الله علیه وآله حاطب را سرزنش کرد و این آیه در باره او نازل گردید. (خلاصه قصه بیان شد)

نصایح معصومین علیهم السلام در باره توّلی و تبرّی

اصبغ بن نباته می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود: «اگر مایل نیستی از خدا و خالق خود اطاعت کنی پس روزی او را مخور و اگر می خواهی با دشمنان او دوست باشی از ملک او خارج شو و اگر به خشنودی و تقدیر او راضی نیستی پروردگار دیگری برای خود بجوی.»

امام صادق علیه السلام در باره محکم ترین دستگیره ایمان فرمود: «محکم ترین دستگیره ایمان این است که دوستی مؤمن با مردم برای خدا و دشمنی او نیز با آنان برای خدا باشد و اگر

(1)

ص :247


1- نصایحهم علیهم السلام فی التوّلی و التبرّی تفسیر نورالثقلین... عن الأصبغ بن نباته قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام لرجل: إن کنت لاتطیع خالقک فلا تأکل رزقه، و إن کنت والیت عدوّه فاخرج من ملکه، و إن کنت غیر قانع برضاه و قدره فاطلب ربّاً سواه. (ج 5/301) و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من أوثق عری الإیمان أن یحبّ فی اللّه و یبغض فی اللّه و یعطی فی اللّه ویمنع فی اللّه عزّوجّل. (المصدر ص 302) و فیه عنه علیه السلام قال: إنّ الرجل لیحبّکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه عزّوجّل الجنّة بحبّکم و إنّ الرجل لیبغضکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه ببغضکم النّار. (المصدر ص 302)

احسانی نیز به کسی می کند برای خدا باشد و اگر کسی را احسان نمی کند و محروم می نماید نیز برای خدا باشد.»

امام صادق علیه السلام در باره ارزش دوستی با دوستان خداوند و تأثیر آن در نجات و سعادت انسان، به بعضی از شیعیان و دوستان خود فرمود: «بسا شخصی شما را دوست می دارد، در حالی که افکار و اعتقادات شما را نمی داند و خداوند به وسیله همان دوستی او را به بهشت می برد. و بسا می شود شخصی دشمنی و بغض شما را در دل می گیرد، در حالی که او افکار و اعتقادات شما را نمی داند و خداوند او را به وسیله دشمنی با شما به دوزخ می فرستد.»

نگهداری و استفاده از کتاب های گمراه کننده

مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریر می فرماید: نگهداری و حفظ کتاب های انحرافی و خواندن و نسخه برداری نمودن و تدریس و تعلیم و تعلّم آنها حرام است، مگر این که هدف صحیحی در آن باشد، مانند ردّ و ابطال و پاسخ به شبهات آنها برای کسانی که استعداد و قدرت ابطال و پاسخ گویی داشته باشند. اما صرف اطلاع پیدا کردن از مطالب آنها برای عوام الناس که خطرانحراف و گمراهی برای آنان هست و ممکن است

(1)

ص :248


1- حفظ کتب الضلال قال فی التحریر: یحرم حفظ کتب الضلال و نسخها وقراءتها و درسها و تدریسها إن لم یکن غرض صحیح فی ذلک کأن یکون قاصداً لنقضها و إبطالها و کان أهلاً لذلک و مأموناً من الضلال و أمّا مجرّد الإطلاع علی مطالبها فلیس من الاغراض الصحیحة المجوّزة لحفظها لغالب الناس من العوام ألّذین یخشی علیهم الضلال و الزلل فاللازم علی امثالهم التجنّب عن الکتب المشتملة علی ما یخالف عقائد المسلمین خصوصاً ما اشتمل منها علی شبهات و مغالطات عجزوا عن حلّها و دفعها و لایحوز لهم شرائها و إمساکها و حفظها بل یجب علیهم إتلافها. (التحریر ج 1/498)

تحت تأثیر شبهات آنها قرار گیرند حرام و گناه می باشد؛ به ویژه آن کتاب هایی که مشتمل بر شبهات پیچیده و مغالطات فریبنده است و مردم از پاسخ و جواب آنها عاجز هستند. خریدن و نگهداری نمودن و مطالعه کردن چنین کتاب هایی نیز حرام و اتلاف و از بین بردن آنها واجب است.

مرحوم آیه اللّه خوانساری، در کتاب جامع المدارک می فرماید: اختلافی در حرمت حفظ و نگهداری کتب ضلال و انحرافی نیست و دلیل حرمت آن حکم عقل به وجوب قطع ماده فساد و مذّمت و لحن آیه «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه...» و منطوق روایت تحف العقول: «انّما حرّم اللّه الصناعة التی یجیئی منه الفساد محضاً» و جمله «او ما یقوی به الکفر و الشرک فی جمیع وجوه المعاصی» و جمله «أو باب یوهن به الحقّ» می باشد. سپس می فرماید: از ادله فوق استفاده می شود که اگر کسی در مقام رد و پاسخ باشد و اهلیت آن را داشته باشد، حرمتی برای او نیست، بلکه برای حفظ دین واجب است بداند و پاسخگو باشد.

(1)

ص :249


1- قال السیّد الخوانساری فی کتاب جامع المدارک: و أمّا حرمة حفظ کتب الضلال و نسخها فلا خلاف فیها و یدّل علیها مضافا إلی حکم العقل بوجوب قطع مادّة الفساد و الذّم المستفاد من قوله تعالی: «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه» قوله علیه السلام فی روایة تحف العقول: إنّما حرم اللّه الصناعة التی یجئی منه الفساد محضاً و غیرهذه الفقرة من فقراتها مثل قوله علیه السلام: او ما یقوی به الکفر و الشرک فی جمیع وجوه المعاصی - او باب یوهن به الحق. إلی ان قال رحمه اللّه: فالعقل الحاکم بوجوب قطع مادّة الفساد یحکم بالجواز فی صورة غلبة المصلحة بل یحکم بالوجوب حفظاً للدین و التقیید بمجیی ء الفساد منه محضاً دلیل لجواز الحفظ للرّد لمن کان من أهله. (جامع المدارک ج 3/21)

ص :250

ص :251

ص :252

محرمات اخلاقی

بدخلقی

یکی از گناهان، اخلاق زشت است؛ [گرچه عموم مردم آن را گناه نمی دانند]. بنابراین بر طرف نمودن خوی حسد و تکبّر و بدبینی و بدخواهی و بدزبانی و امثال اینها بر هر مسلمانی واجب و اظهار و ابراز حسد و کبر حرام است.

اینک نکوهش اخلاق زشت و آثار آن را از سخنان معصومین علیه السلام می شنویم:

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند توبه مسلمان بداخلاق را نمی پذیرد.» شخصی سؤال کرد: علت آن چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «علت آن این است که آدم بدخلق از هر گناهی خارج شود فوراً داخل گناه بزرگ تری می شود.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «بدخلقی ایمان را فاسد می کند؛ چنان که سرکه عسل را فاسد می نماید.»

مؤلّف گوید: چه نیکوست که ارزش و آثار اخلاق نیک را نیز از سخنان معصومین علیهم السلام بشنویم تا این که در اصلاح اخلاق خود بیشتر بکوشیم.

(1)

(2)

(3)

ص :253


1- سوء الخلق الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ سوء الخلق لیفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل. (الکافی ج 2/321)
2- و فیه عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: أبی اللّه عزّوجلّ لصاحب الخلق السیّئی بالتوبة. قیل: و کیف ذاک یا رسول اللّه؟ قال: لأنّه إذا تاب من ذنبٍ وقع فی ذنبٍ أعظم منه. (المصدر)
3- و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ سوء الخلق لیفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل. (المصدر) و الیک بعض ما ورد فی حسن الخلق.

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «کامل ترین مؤمنان از جهت ایمان، خوش خلق ترین آنان هستند.»

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «روز قیامت هیچ عملی در میزان اعمال گذارده نمی شود که بهتر از اخلاق نیک باشد.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: مؤمن در قیامت، بعد از انجام واجبات، هیچ عملی بهتر از حسن خلق با خود نمی آورد.»

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید:«پاداش صاحب خلق نیک همانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.» و فرمود: «بیشتر چیزی که امت مرا به بهشت می کشاند تقوا و حسن خلق است.»

دروغ و اقسام آن

اشاره

دروغ گفتن و دروغ نوشتن و نقل کردن دروغ و گوش فرا دادن به سخن دروغگو حرام و از گناهان کبیره است و در تمام ادیان آسمانی حرام و ممنوع بوده و هست. این گناه به ادله اربعه، یعنی کتاب و سنّت و اجماع و عقل، حرام، بلکه از بزرگ ترین محرمات اسلام است و چنان که در بحث شراب خواهد آمد، امام علیه السلام می فرماید: «خداوند برای شرور و گناهان قفل هایی قرار داده و کلید همه آنها شراب است و دروغ بدتر از شراب می باشد.»

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :254


1- و فیه عن الباقرعلیه السلام قال: أکمل المؤمنین إیماناً أحسنهم خلقاً. (المصدر ج 2/99)
2- و فیه قال النبیّ صلی الله علیه وآله: ما یوضع فی میزان إمری ءٍ یوم القیامة أفضل من حسن الخلق. (المصدر)
3- و فیه قال أبوعبداللّه علیه السلام: ما یقدم المؤمن علی اللّه عزّوجلّ بعمل بعد الفرائض أحبّ إلی اللّه تعالی من أن یسع الناس بخلقه. (المصدر ص 100)
4- و فیه... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: إنّ صاحب الخلق الحسن له مثل أجرالصائم القائم. (المصدر) و قال صلی الله علیه وآله: أکثر ما تلج به أمّتی الجنّة، تقوی اللّه و حسن الخلق. (المصدر)
5- الکذب و اقسامه قال اللّه سبحانه: إنما یفتری الکذب ألّذین لایؤمنون بآیات اللّه. (النحل /117) و قال سبحانه: إنّ اللّه لایهدی من هو کاذب کفّار. (الزمر /5)

خداوند در قرآن، آیات فراوانی را به حرمت دروغ اختصاص داده و دروغگو را ملعون و از هدایت خود ساقط و او را همتای کافر معرفی نموده است.

در سوره زمر می فرماید: «خدا دروغگو و کفّار [یعنی کسی که بسیار کفر می ورزد و یا بسیار نعمت های خدا را کفران می کند] را هدایت نخواهد نمود و آن ها از عنایت خداوند بی بهره خواهند ماند.»

و در سوره نمل می فرماید: «دروغ بستن و نسبت دروغ به دیگران دادن از کسانی صادر می شود که ایمان به خداوند و آیات او پیدا نکرده اند.»

و در سوره آل عمران، در قصّه مباهله رسول خداصلی الله علیه وآله بانصاری نجران می فرماید: «ما لعنت خدا را بر دروغگویان می فرستیم.»

و در سوره نور، در مورد لعان زن و شوهر می فرماید: «هر کدام در شهادت پنجم به خود لعنت می کنند، اگر دروغگو باشند.»

و در سوره مائده از قوم یهود مذمت می نماید که آنان فراوان به دروغ گوش فرا می دهند.

آثار خطرناک دروغ

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «دروغ بنیادایمان انسان را خراب می کند.»

امیرالمؤمنین علیه السلام فرماید: هیچ بنده ای طعم ایمان را نمی چشد تا از دروغ خودداری کند؛ چه دروغ جدّی و چه دورغ شوخی.»

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :255


1- و قال سبحانه: فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین (آل عمران /61)
2- إنّ لعنة اللّه علیه إن کان من الکاذبین. (سوره نور آیه 5) و قال سبحانه: و من ألّذین هادوا سمّاعون للکذب (المائده /5)
3- تفسیر الآیات الکافی... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: إنّ الکذب هو خراب الإیمان. (الکافی ج 2/339)
4- الکافی... قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: لایجد عبد طعم الإیمان حتّی یترک الکذب هزله وجدّه. (الکافی ج 2/340)

و فرمود: «سزاوار است که مسلمان از دوستی و رفاقت با کسی که زیاد دروغ می گوید پرهیز نماید، زیرا کسی که زیاد دروغ می گوید اگر روزی راست هم بگوید از او پذیرفته نمی شود.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هنگامی که مؤمن، بدون عذر دروغ می گوید هفتاد هزار ملک او را لعنت می کنند و از قلب او بوی بدی خارج می گردد و به عرش می رسد و خداوند به سبب آن دروغ هفتاد زنا در نامه عمل او می نویسد که سبک ترین آنها، از جهت عقوبت و کیفر، زنای با مادر می باشد.»

و فرمود: «خداوند برای شرور قفل هایی قرار داده و کلید آن فقل ها را شراب قرار داده و دروغ را بدتر از شراب دانسته است.»

دروغ های مجاز

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر دروغی روز قیامت مورد سؤال واقع خواهد شد، جز دروغ در جنگ برای غافلگیر کردن دشمن و دروغ برای اصلاح بین دو نفر که به هر کدام چیزی بگوید، خلاف آنچه به دیگری گفته و مقصود او اصلاح بین آنان باشد و دروغ به خانواده

(1)

(2)

(3)

ص :256


1- الکافی... قال أمیرالمؤمنین علیه السلام ینبغی للرجل المسلم ان یجتنب مواخاة الکذّاب فإنّه یکذب حتّی یجیی ء بالصدق فلایصدّق. (المصدر ص 341)
2- البحار... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: إنّ المؤمن إذا کذب بغیر عذر لعنه سبعون ألف ملک و خرج من قلبه نتن حتّی یبلغ العرش و کتب اللّه علیه بتلک الکذبة سبعین زنیةً أهونها کمن زنی بأمّه. (المصدر)
3- الکافی... عنه علیه السلام قال: انّ اللّه عزّوجّل جعل للشر أقفالاً و جعل مفاتیح تلک الأقفال الشراب، و الکذب شرّ من الشراب. (المصدر) الکافی... عن عیسی بن حسّان قال: سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: کلّ کذبٍ مسئول عنه صاحبه یوماً إلاّ [کذباً] فی ثلاثة: رجل کائد فی حربه فهو موضوع عنه، او رجل أصلح بین إثنین یلقی هذا بغیر ما یلقی به هذا، یرید بذلک الإصلاح ما بینهما، اورجل وعد أهله شیئاً و هو لایرید أن یتمّ لهم. (الکافی ج 2/342)

و همسر که به آنان وعده ای بدهد و نخواهد انجام دهد.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: مصلح دروغگو محسوب نمی شود و حضرت یوسف که برای نگهداشتن برادر خود، ابن یامین، به برادران ناتنی خود گفت: شما سرقت کرده اید، به خدا سوگند، او دروغ نگفت و آنها نیز سرقت نکرده بودند [بلکه چون مصلحت چنین ایجاب می نمود حضرت یوسف چنین سخنی را به آنان فرمود].

سپس فرمود: «حضرت ابراهیم علیه السلام نیز که بعد از شکستن بت ها به مردم فرمود: بزرگ آنان بقیه را شکست دروغ نگفت، در حالی که نه بزرگ بت ها بقیه را شکسته بود و نه آن حضرت سخن به دروغ گفت [بلکه چون در حال تقیه بود دروغگو محسوب نشد].» در روایت دیگری آمده است که خداوند دروغ را در وقت اصلاح دوست می دارد؛ هم چنان که سخن راست را گر موجب فساد شود دشمن می دارد.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «مصلح و کسی که در مقام اصلاح بین دو نفر می کوشد، اگر در رابطه با اصلاح دروغی بگوید دروغگو محسوب نمی شود.»

و فرمود: «سخن سه قسم است: 1- سخن راست و حقیقت؛ 2- سخن دروغ و خلاف حقیقت؛ 3- سخن در رابطه با اصلاح بین مردم [که اگر دروغ هم باشد مانعی ندارد و دروغ به حساب نمی آید].» گفته شد: اصلاح بین مردم چگونه است؟ امام علیه السلام فرمود: «اصلاح این است که تو اطلاع می یابی که شخصی در غیاب برادر دینی تو چیزی گفته و او از آن سخن آزرده شده است پس چون تو به او برخورد می کنی به دروغ به او می گویی: من از

(1)

(2)

(3)

ص :257


1- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لاکذب علی مصلح، ثمّ تلا «أیّتها العیر إنّکم لسارقون» ثمّ قال: و اللّه ما سرقوا و ما کذب، ثمّ تلا «بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم إن کانوا ینطقون» ثمّ قال: و اللّه ما فعلوه و ما کذب. (المصدر ص 343) البحار... ورد فی الخبر: إنّ اللّه یحبّ الکذب فی الصلاح، و یبغض الصدق فی الفساد. (البحار ج 78/358)
2- المصلح لیس بکذّاب الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: المصلح لیس بکذّاب. (المصدر ص 342)
3- الکافی... عنه علیه السلام قال: الکلام ثلاثة: صدق و کذب و اصلاح بین الناس قیل له: جعلت فداک ما الإصلاح بین الناس؟ قال: تسمع من الرجل کلاماً یبلغه فتخبث نفسه فتلقاه فتقول: سمعت من فلان قال فیک من الخیر: کذا و کذا خلاف ما سمعت منه. (الکافی ج 2/341)

فلانی نسبت به تو زیاد تعریف و ذکر خیر شنیدم و او تو را فراوان ستایش می کرد.»

مؤلّف گوید: چون این بحث در کتاب «امام الشهدا» به طور مفصّل بیان شده در این جا به همین اندازه اکتفا نمودیم. طالبین می توانند به آن کتاب مراجعه فرمایند.

دروغ بستن به اولیای خدا

امام باقرعلیه السلام به شخصی به نام ابونعمان فرمود: «دروغ بر ما مبند که روح ایمان از تو گرفته می شود، و دنبال ریاست مباش که خوار خواهی شد، و با نام ما از مردم اخّاذی و کلاّشی مکن که فقیر خواهی شد؛ چرا که روزی، تو را برای حساب در پیشگاه خداوند حاضر می کنند، پس اگر راست گفته باشی ما سخنان تو را تصدیق می کنیم و اگر دروغ گفته باشی ما تو را تکذیب خواهیم نمود.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: پدرم زین العابدین علیه السلام به فرزندان خود می فرمود: «از دروغ کوچک و بزرگ، چه از روی شوخی و چه از روی جدّی، پرهیز کنید؛ چرا که وقتی انسان بر دروغ کوچک جرأت پیدا نمود بر دروغ بزرگ هم جرأت پیدا می کند. مگر نمی دانید که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: پیاپی بنده خدا راست می گوید تا این که خداوند او را صدّیق می نامد و پیاپی دروغ می گوید تا این که او را کذّاب می نویسد؟»

(1)

(2)

ص :258


1- أقول: و قذ ذکرنا البحث فی الکذب مع التفصیل التامّ فی کتابنا «إمام الشهداء» فلیراجع الطالب.
2- الکافی... عن أبی النعمان قال: قال أبوجعفرعلیه السلام: یا ابا النعمان لاتکذب علینا کذبه فتسلب الحنیفیّة، و لاتطلبّن أن تکون رأساً فتکون ذنباً، و لاتستأکل الناس بنا فتفتقر، فإنّک موقوف لامحالّة و مسئول، فان صدقت صدّقناک و إن کذبت کذّبناک. (الکافی ج 2/338) الکافی... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: کان علیّ بن الحسین(صلوات اللّه علیهما) یقول لولده: إتقوا الکذب، الصغیر منه و الکبیر فی کلّ جدّ و هزل، فإنّ الرجل إذا کذب فی الصغیر إجترئ علی الکبیر، أما علمتم أنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: ما یزال العبد یصدق حتّی یکتبه اللّه صدیقاً، و ما یزال العبد یکذب حتّی یکتبه اللّه کذّاباً؟ (المصدر ص 339)

سوگند دروغ[ بی احترامی به نام خداوند]

سوگند دروغ با نام خدا، - مانند این که بگوید: و اللّه و یا به خدا سوگند که در گذشته چنین شده و یا چنین کرده ام و یا چنان خواهم کرد و یا این مال من است و امثال این ها، - از گناهان کبیره و خطرناک است.

در روایات این نوع از قسم را «یمین کاذبه» و «یمین حالقه» و «یمین غموس» نامیده اند. از همین تعبیرات آشکار می گردد که این نوع سوگند بسیار خطرناک است. وصفت حالقه و غموس نشان دهنده تاثیر این نوع قسم در از بین بردن دین و ایمان و وارد شدن در خطر عذاب و گناه می باشد. از این رو، امام صادق علیه السلام، در مورد سوگند دروغ، به آیه شریفه «إنّ الذین یشترون بعهد اللّه...» تمسّک نموده که خداوند می فرماید:

«آنان که پیمان ها و سوگندهای خود را با نام خدا به اندکی از مال دنیا می فروشند، برای آنان، بهره ای در قیامت نیست و خداوند با آنان سخن نخواهد گفت و نظر رحمت نخواهد نمود و اعمال آنان را نمی پذیرد و عذاب و کیفر دردناکی خواهند داشت.»

و در سخن دیگری فرمود: «کسی که به دروغ سوگند بخورد و بداند که دروغ می گوید، در حقیقت، برای جنگ با خدا برخاسته است.»

(1)

(2)

ص :259


1- الیمین الغموس و ذمّ الحلف باللّه قال اللّه سبحانه: إنّ ألّذین یشترون بعهداللّه و أیمانهم ثمناً قلیلاً أولئک لاخلاق لهم فی الآخرة و لایکلّمهم اللّه و لاینظر الیهم و لایزکیّهم و لهم عذاب ألیهم. (آل عمران/76) و قال سبحانه: لاتجعلو اللّه عرضة لأیمانکم أن تبروّا و تتقّوا و تصلحوا بین الناس و اللّه سمیع علیم. (بقره / 224)
2- الکافی... قال ابوعبداللّه علیه السلام: من حلف علی یمین و هو یعلم أنّه کاذب فقد بارز اللّه عزّوجّل. (الکافی ج 7/435)

و فرمود: «سوگند با نام خدا نخورید، چه راستگو باشید و چه دروغگو؛ چرا که خداوند در قرآن می فرماید: نام خدا را وسیله سوگندهای خود قرار ندهید.»

و فرمود: «سوگند دروغی که سبب دخول در آتش می شود، سوگندی است که برای تصرّف و حبس مال مردم خورده شود.»

احترام به نام خداوند

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند ملکی دارد که جاهای پاهای او در پایین ترین نقطه زمین مسافت پانصد سال راه را اشغال نموده و سر او در آسمان بالا نیز مسافت هزار سال را اشغال نموده است و سخن او این است که می گوید: سبحانک! سبحانک!...؛ یعنی خدایا تو منزه از هر عیبی هستی وچه بزرگ است منزلت تو! پس خداوند به او خطاب می کند: به عظمت من پی نبرده است کسی که با نام من سوگند دروغ می خورد.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که به دروغ از تو ادّعای مالی را بکند و بخواهد تو را سوگند دهد؛ اگر مالی که ادعا می کند تنها به سی درهم می رسد آن مال را به او بپرداز و به نام خدا احترام کن و سوگند مخور و اگر به بیش از سی درهم می رسد سوگند بخور و آن مال را به او مده.»

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :260


1- الکافی... عنه علیه السلام قال: لاتحلفوا باللّه صادقین و لاکاذبین فإنّه عزّوجّل یقول: «و لاتجعلو اللّه عرضةً لأیمانکم». (البقرة /224 الکافی ج 7/434)
2- الکافی... عنه علیه السلام قال: الیمین الغموس الّتی توجب النّار، الرجل یحلف علی حقّ امری ءٍ مسلم علی حبس ماله. (المصدرص 436)
3- ذمّ الحلف باللّه صادقاً و کاذباً الکافی... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ للّه ملکاً رجلاه فی الأرض السفلی مسیرة خمسمأة عام و رأسه فی السماء العلیا مسیرة ألف سنة یقول: سبحانک سبحانک حیث کنت فما أعظمک؟! قال: فیوحی اللّه عزّوجّل إلیه: ما یعلم ذلک من یحلف بی کاذباً. (المصدر)
4- کافی... قال الصّادق علیه السلام: إذا ادّعی علیک مال و لم یکن له علیک فأراد أن یحلفک فإن بلغ مقدار ثلاثین درهماً فأعظه و لاتحلف و إن کان اکثر من ذلک فاحلف و لاتعطه. ( المصدر ص 435)

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «از سوگند دروغ بپرهیزید که آن خانه ها را بی صاحب خواهد نمود [یعنی سبب نابودی صاحب آن خواهد شد].»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که به دروغ بگوید: خدا می داند، و خدا را شاهد بر دروغ خود قرار دهد، عرش خدا به واسطه عظمت الهی به لرزه درخواهد آمد و خداوند می فرماید آیا کسی را جز من نیافتی که بر او دروغ ببندی و او را شاهد سخن دروغ خود قرار دهی؟.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «جز با نام خدا سوگند مخورید و کسی که با نام خدا سوگند می خورد باید راستگو باشد و دیگران نیز باید سوگند او را تصدیق کنند وگرنه به نام خداوند احترام نکرده اند و رابطه خود را با خداوند برهم زده اند.»

شهادت و گواهی بر دروغ و باطل

شهادت و گواهی بر دروغ و باطل و یا چیزی که حقیقت آن برای شهادت دهنده معلوم نیست از گناهان کبیره است؛

در کتاب عیون الأخبار، حضرت رضاعلیه السلام آن را از گناهان کبیره شمرده اند و قول زور

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :261


1- و فیه عن أبی جعفرعلیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إیّاکم و الیمین الفاجرة فانّها تدع الدیار من اهلها بلاقع. (البلاقع: جمع بلقع و بلقعة و هی الارض القفر التی لاشی ء بها) (المصدر ص 436)
2- و فیه: قال أبوعبداللّه علیه السلام: إذا قال العبد: «علم اللّه» و کان کاذباً قال اللّه عزّوجّل: أما وجدت أحداً تکذب علیه غیری؟! (المصدر ص 437) و فیه قال علیه السلام: من قال: «علم اللّه» ما لم تعلم إهتزّ العرش إعظاماً له. (المصدر)
3- و فیه: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لاتحلفوا إلاّ باللّه و من حلف باللّه فلیصدّق... و من لم یرض فلیس من اللّه. (المصدر ص 438)
4- الشهادة علی الکذب و الباطل قال اللّه سبحانه: «إجتنبوا الرجس من الأوثان و اجتنبوا قول الزور». (حج /30) و قال سبحانه: «وألّذین لایشهدون الزور». (فرقان /72) و قال سبحانه: «و أقیموا الشهادة للّه». (طلاق /2)

نیز در آیه شریفه «واجتنبوا قول الزور» و آیه شریفه «والذین لایشهدون الزور»، در روایات به همین معنی تفسیر شده است. مطابق آیه شریفه «و اقیموا الشهادة لله»، هر مسلمانی وظیفه دارد که تنها برای خشنودی خدا و بدون گرفتن اجرت، اگر از او گواهی و شهادت درخواست شود، به آنچه دیده و می داند برای اثبات حق برادر دینی خود شهادت بدهد و از شهادت دروغ و یا کتمان شهادت و یا تحمل نکردن شهادت و یا شهادت دادن نسبت به چیزی که به حقیقت آن آگاه نیست خودداری نماید.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «هرگز شهادت و گواهی بر چیزی مده جز آن که آن چیز را همانند کف دست خود شناخته و یافته باشی.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «کسی که به نا حق نسبت به مال مردم گواهی دهد تا این که آن مال را از صاحب آن بگیرند، در همان وقت، خداوند برای او حواله دخول در آتش دوزخ را صادر خواهد نمود.»

و از رسول خداصلی الله علیه وآله نیز نقل شده که می فرماید: «سخن شاهد دروغ نزد حاکم تمام نمی شود، جز آن که جایگاه او در آتش دوزخ آماده می گردد، و همچنین است حال کسی که از شهادت دادن برای اثبات حق دیگران خودداری کند.»

به امام صادق علیه السلام گفته شد: توبه کسی که به دروغ شهادت داده است چیست؟

امام علیه السلام فرمود: «باید مالی که به سبب شهادت او از بین رفته به صاحبش رد کند.»

در مورد کتمان شهادت نیز از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که نسبت به حق برادر خود از گواهی و شهادت امتناع

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :262


1- الکافی... عن الصّادق علیه السلام قال: لاتشهدنّ بشهادة حتّی تعرفها کما تعرف کفّک. (الکافی ج 7/383)
2- الکافی... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: ما من رجل یشهد بشهادة زورٍ علی مال رجلٍ مسلم لیقطعه إلاّ کتب اللّه له مکانه صکّاً إلی النّار. (الکافی ج 7/383)
3- و الکافی... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لاینقضی کلام شاهد الزور من بین یدی الحاکم حتّی یتبوّء مقعده من النّار، و کذلک من کتم الشهادة. (المصدر)
4- الکافی... قیل لأبی عبداللّه علیه السلام: ما توبة شاهد الزور؟ قال: یؤدّی من المال الذیشهد علیه بقدر ما ذهب من ماله. الحدیث (المصدر)
5- الکافی... عن جابرعن أبی جعفرعلیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من کتم شهادة أو شهد بها لیهدر

ورزد و حق او را کتمان کند و یا به وسیله شهادت خود خون مسلمانی را هدر دهد و یا مال او را به ناحق از او بگیرد، چون وارد قیامت می شود، به شدت صورت او سیاه و در آن خدشه و نشانی خواهد بود که همه اهل محشر او را با اسم و نسب می شناسند.»

سپس فرمود: «و کسی که برای احیای حق برادر مسلمان خود گواهی دهد، صورت او روز قیامت به شدت نورانی خواهد بود و همه خلایق و اهل محشر او را با اسم و نسب می شناسند.»

امام باقرعلیه السلام در پایان این حدیث می فرماید: «مگر نمی بینی خداوند در قرآن می فرماید: «و اقیموا الشهادة للّه»؛ یعنی تنها برای خدا اقامه شهادت کنید؟»

رسول خداصلی الله علیه وآله در سخن دیگری می فرماید: «ای مردم! شهادت دروغ، همتای شرک و بت پرستی است.» سپس این آیه را تلاوت نمود: «وأجتنبوا قول الزور».

امام صادق علیه السلام می فرماید: گواهی دهندگان به دروغ را امام به اندازه ای که صلاح می داند به شدت شلاق می زند و آنان را به مردم معرفی می فرماید تا دیگر شهادت آنان را نپذیرند، جز آن که طبق فرموده خداوند توبه کنند و در وقت شلاق خوردن از شهادت خود باز گردند و خود را تکذیب نمایند و استغفار کنند که در آن صورت، توبه آنان پذیرفته می گردد.»

(1)

(2)

(3)

ص :263


1- (لها) بها دم إمری ء مسلم أو لیزوی مال امری ءٍ مسلم أتی یوم القیامة و لوجهه ظلمة مدّ البصر و فی وجهه کدوح تعرفه الخلائق بإسمه و نسبه، و من شهد شهادة حقّ لیحیی بها حقّ إمری ء مسلم أتی یوم القیامة و لوجهه نور مدّ البصر تعرفه الخلائق بإسمه و نسبه ثمّ قال أبوجعفرعلیه السلام: الاتری أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: «و اقیموا الشهادة للّه. (الطلاق /2)
2- البحار روی أیمن بن خریم عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله أنّه خطب فقال: أیّها الناس عدلت شهادة الزور بالشرک باللّه ثمّ قرأ: [فاجتبوا الرجس من الأوثان] «واجتنبوا قول الزور» (البحار ج 76 ص 239)
3- الوسائل... عن سماعة قال: قال الصّادق علیه السلام: انّ شهود الزور یجلدون جلداً لیس له وقت، ذلک إلی الإمام و یطاف بهم حتیّ تعرفهم الناس و تلا قوله تعالی: «ولا تقبلوا لهم شهادة ابداً و اولئک هم الفاسقون إلاّ ألّذین تابوا» قلت: بم یعرف توبته؟ قال: یکذّب نفسه علی رؤس الأشهاد حیث یضرب و یستغفر ربّه عزّوجّل فاذا هو فعل ذلک فثمّ ظهرت توبته. (الوسائل ج 18/244)

خودداری از شهادت به حق

قیام به حق و عدالت اگر برای خدا باشد، از بهترین ارزش ها و خصلت های نیکوی اسلامی است. اگر انسان در حمایت از حق به تعصّب و قومیت و مسایل مربوط به ارتباطات دنیوی و مالی مبتلا نشود و حق کسی را ضایع نکند واز کسی نیز بدون دلیل حمایت نکند، گرچه پدر و یا مادر و یا خویشان او باشند، و برای رضای خدا آنچه را حق یافته است بگوید و عمل کند، عالی ترین ارزش و رشد اسلامی را پیدا کرده است.

مؤلف گوید: دراین موضوع باید از وساوس شیطانی و حب دنیا به خدا پناه ببریم و عاجزانه از او بخواهیم که ما را در این راه کمک دهد که اگر کمک او نباشد هیهات است کسی نجات پیدا کند: «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین»، «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتبّعتم الشیطان»، «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته مازکی منکم من احد أبداً».

اینک به متن آیات قرآن و سخنان اولیای خدا در باره این مسأله می نگریم و از آنها پند می گیریم و توفیق عمل و پیروی از این دستورات نورانی را از او خواهانیم.

خداوند در سوره نساء، خطاب به مؤمنان می فرماید: «برای حق و عدالت قیام کنید و برای خدا شهادت و گواهی به حق و قسط بدهید، گرچه در ظاهر به ضرر شما و پدر و مادر و خویشان شما باشد، و در شهادت به حق ملاحظه فقیر و غنی را مکنید؛ چرا که خداوند سزاوارتر به آنان است [و خود می تواند از آنها حمایت کند]. بنابراین، در شهادت

(1)

(2)

ص :264


1- کتمان الشهادة قال اللّه سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا کونوا قواّمین بالقسط شهداء للّه و لو علی أنفسکم اوالوالدّین و الأقربین إن یکن غنیّاً او فقیراً فاللّه اولی بهما فلا تتّبعوا الهوی ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فإنّ اللّه کان بما تعملون خبیراً. (سوره نساء /134)
2- و قال اللّه سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا کونوا قوّامین لله شهداء بالقسط و لایجرمنّکم شنئآن قومٍ علی ألاّ تعدلوا إعدلوا هو أقرب للتقوی و إتقّوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون. (مائده /11)

به حق و عدل، از خواسته های نفسانی خویش پیروی نکنید و تنها گواه و حامی حق و عدل باشید. و اگر از شهادت به حق اعراض کنید، خداوند به کرده های شما آگاه است.»

و در سوره مائده می فرماید: «ای اهل ایمان! همیشه با کمال دقت، برای خشنودی خداوند، از حق و عدالت حمایت کنید و بر آن گواهی دهید، و هرگز دشمنی های شما [با بعضی از مردم] سبب بی عدالتی نسبت به آنان نشود. عدالت را از دست ندهید که آن از هر عملی به تقوا نزدیک تر است و از خدا بترسید همانا او به اعمال شما آگاه است.»

و در سوره بقره می فرماید: «هرگز از شهادت به حق، خودداری مکنید؛ چرا که هرکس از شهادت به حق خودداری کند قلب او گنهکار [و کافر ]خواهد بود و خداوند به اعمال شما آگاه است.»

و در سوره بقره می فرماید: «کسی که بر چیزی آگاه شده و حقیقتی را شاهد بوده، باید آن را امانت خدا بداند و در وقت نیاز بر آن گواهی دهد و اگر آن را کتمان کند و بر آن گواهی ندهد ظالم ترین مردم خواهد بود.»

و در سوره بقره می فرماید: «بر شاهدان ماجرا واجب است که اگر آنان را برای گواهی دعوت کنند اجابت نمایند.»

و در سوره نساء می فرماید: «خداوند شما را امر می کند که امانت ها را به اهلش باز گردانید و هر کس گواه چیزی بوده آن امانت خداست نزد او و باید آن را در وقت خود به اهلش بازگرداند.»

(1)

(2)

(3)

ص :265


1- و قال سبحانه: و لاتکتموا الشهادة و من یکتمها فإنّه آثم قلبه و اللّه بما تعملون علیم. (بقره /284)
2- و قال سبحانه: و من أظلم ممّن کتم شهادةً عنده من اللّه. (بقره /140) و قال سبحانه: و لایأب الشهداء إذا ما دعوا. (بقره /140) و قال سبحانه: إن اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمات إلی أهلها. (نساء /57)
3- أقول: قد مضی فی الشهادة علی الکذب ما یناسب ذلک فلانعیده.

بحث و مناظره بدون دانش

مناظره بدون دانش که در قرآن نکوهش شده و به نام «جدال بغیراحسن» معروف گردیده است به این دلیل حرام است که مناظره کننده دانش کافی ندارد و برهان شرعی و منطقی را نمی داند و چه بسا حقی را انکار کند و یا به باطلی اقرار نماید و سبب تضعیف حق و اهل آن شود و ممکن است خود نیز - در اثر بی اطلاعی - در باطل فرو رود و راهی برای خروج از آن نداشته باشد. از این رو، خداوند در آیاتی از قرآن از آن نهی نموده است.

در سوره حج می فرماید: «بعضی از مردم با نداشتن علم و دانش و هدایت کافی و مکتوب روشنی در باره خداوند مجادله و مناظره می نمایند.»

و در همان سوره می فرماید: «بعضی از مردم با نداشتن دانش در باره خداوند مناظره می کنند و از هر شیطان [پلید و] مریدی پیروی می نمایند.»

براین اساس، بر اهل علم و دانش واجب است که هنگامی که انحراف ها و بدعت های منحرفین را مشاهده می کنند در مقابل آنان قیام نمایند و از حریم حق و دین خدا حمایت کنند. چنان که برافراد بی اطلاع و کسانی که قدرت مناظره و اثبات حقانیت مسائل اعتقادی را ندارند نیز حرام است که وارد چنین مباحثی شوند و در اثر ناتوانی سبب سستی اعتقادات مردم شوند.

(1)

(2)

ص :266


1- المجادلة بغیرعلم [و الخوض فی الباطل] أقول: و من المجادلة التی تسمّی بغیر أحسن، المجادلة بغیر علم وحجّة و هی مبغوضة محرّمة و قد تسمّی: بالخوض فی الباطل و قد أمر اللّه سبحانه بالإعراض عن أهلها. قال اللّه سبحانه: «وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ». (انعام /68)
2- و قال سبحانه: (وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًی وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ). (حج /8 لقمان /20) و قال سبحانه: (وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ) (حج /3) و قال سبحانه: (ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ). (النحل /125)

در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «هنگامی که بدعت ها [و انحراف های گوناگون توسط دشمنان] بین مردم آشکار می گردد، بر عالم و دانشمند واجب است که دانش خویش را ظاهر نماید [و با منطق صحیح به شبهات دشمنان پاسخ بدهد] و اگر چنین نکند مورد لعنت خداوند خواهد بود.»

از آن جا که دین اسلام دارای منطق گویا و صحیح است اهل دانش نیز باید در دفاع از حریم دین از همان منطق استفاده کنند و به دشمنان و تشنه های حقیقت پاسخ گویند؛ چنان که قرآن در سوره عنکبوت می فرماید: «هرگز با اهل کتاب [یعنی یهود و نصاری] جز با استدلال صحیح و برهان منطقی سخن نگویید [که در غیر آن صورت ممکن است حقی را انکار کنیدو یا باطلی را تأیید نمایید و یا در عقاید اهل حق شبه های وارد کنید و آنان را در مقابل دشمنان خوار و ناچیز نمایید و به اهل باطل جرأت انکار حقایق و استهزای به اهل حق را بدهید و همه این امور حرام و مبغوض الهی خواهد بود].»

معنای مناظره غیرصحیح

مرحوم سیّد عبداللّه جزایری در کتاب تحفة السنیة نقل نموده که شخصی به اما

(1)

(2)

ص :267


1- أقول: و ربّما ینتهی المجادلة التی بغیر علم إلی إنکار الحقّ و قبول الباطل و الإهانة بأهل الحقّ و التشکیک فی عقائدهم و خذلانهم فی مقابل أهل الباطل و إلی جرآة المعاندین لإنکار الحقّ و الإستهزاء بأهله و... و کلّ ذلک من أسباب الحرمة. فعند ذلک یجب علی العالم إظهار علمه و الدفاع عن الحقائق الدینیّة وردّ قول أهل الباطل و تشکیکهم للضعفاء و إلاّ فعلیه لعنة اللّه کما ورد فی الحدیث عن النبیّ صلی الله علیه وآله انّه قال: إذا ظهرت البدع فعلی العالم أن یظهر علمه و إلاّ فعلیه لعنة اللّه. (الکافی ج 1/54) و قال اللّه تعالی: (وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ). (عنکبوت /46)
2- معنی المجادلة بغیرالتی هی أحسن روی فی التحفة السنیّة للسیّد عبداللّه الجزائری: أنّه ذکرعند أبی عبداللّه علیه السلام: الجدال فی الدّین و أنّ رسول اللّه و الأئمّةصلی الله علیه وآله قدنهوا عنه فقال علیه السلام: لم ینه عنه مطلقا و إنّما نهی عن الجدال بغیرالتی هی أحسن. قیل: یابن رسول اللّه فما الجدال بالتی هی أحسن و التی لیست بأحسن؟ فقال:

صادق علیه السلام گفت: روایت شده که رسول خداصلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام از بحث و مناظره نهی نموده اند. امام صادق علیه السلام فرمود: «آنها به طور کلی از بحث و مناظره نهی نکرده اند و تنها از مناظره غیر صحیح نهی نموده اند.» گفته شد: ای فرزند رسول خدا! مناظره صحیح و غیرصحیح چیست؟

امام صادق علیه السلام فرمود: «مناظره و مجادله غیرصحیح این است که تو با شخص منحرفی بحث کنی و چون او حرف باطلی را مطرح می کند تو در پاسخ او دلیل صحیح و حجتی که خدا در پاسخ او معین نموده را بیان نکنی، بلکه برای انکار سخن او به جای پاسخ صحیح حقیقتی را انکار کنی به گمان این که او می خواهد آن حقیقت را دلیل سخن خود قرار دهد و این برای این است که تو راه رد سخن او را نمی دانی. چنین مناظره ای برای شیعیان ما حرام است چرا که سبب فتنه و سستی اعتقادات برادران شیعه خود خواهند شد و منحرفین و دشمنان ما آن را دلیل حقانیت سخن خود قرار خواهند داد، و از سویی دل های عوام از شیعیان ما از ناتوانی شما محزون خواهد گردید.

و اما جدال و مناظره صحیح چیزی است که خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله امر نموده که

(1)

(2)

ص :268


1- أمّا الجدال بغیرالتی هی أحسن فأن تجادل مبطلاً فیورد علیک باطلاً فلا تردّه بحّجة قد نصبه اللّه تعالی ولکن تجحد قوله أو تجحد حقّاً یرید ذلک المبطل أن یعین به باطله فتجحد ذلک الحقّ مخافة أن یکون له علیک حجّة لأنّک لاتدری کیف المخلص منه فذلک حرام علی شیعتنا أن یصیروا فتنة علی ضعفاء إخوأنّهم و علی المبطلین أمّا المبطلون فیجعلون ضعف الضعیف منکم إذا تعاطی مجادلته و ضعف ما فی یده حجّة له علی باطله و أمّا الضعفاء فتغمّ قلوبهم لما یرون من ضعف المحقّ فی یدالمبطل وأمّا الجدال بالتی هی أحسن و هو ما أمراللّه به نبیّه صلی الله علیه وآله أن یجادل به من جحد البعث بعدالموت و إحیاء اللّه له فقال اللّه له حاکیاً عنه: «و ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم» فقال اللّه فی الرّد علیه: «قل یا محمّد: یحییها الذی أنشاها أوّل مرّة و هو بکلّ خلق علیم الذی جعل لکم من الشجر الأخضرناراً فإذا أنتم منه توقدون» إلی آخر السورة فأراد اللّه من نبیّه أن یجادل المبطل الذی قال: «کیف یجوز أن یبعث هذه العظام و هی رمیم»؟
2- فقال اللّه: «قل یحییها الذی أنشأها أوّل مرّة أفیعجز من إبتداه لامن شی ءٍ أن یعیده بعد أن یبلی؟ بل إبتداءه أصعب عندکم من إعادته، ثمّ قال: «الذی جعل لکم من الشجر الأخضر ناراً فإذا أنتم منه توقدون»

در مقابل کسی که منکر قیامت و زنده شدن مردم بعد از مرگ بوده انجام دهد. خداوند از قول آن منکر می گوید: «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ» ؛ یعنی: منکر قیامت استخوان پوسیده ای را آورد و [در حالی که آن را می سایید] گفت: چه کسی می تواند این استخوان های پوسیده را زنده کند؟ خداوند به پیامبر خود فرمود: در پاسخ او بگو: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ...» ؛ یعنی: این استخوان پوسیده را همان خدایی که در آغاز آفریده دوباره در قیامت لباس خلقت خواهد پوشاند، چرا که او به خلقت و آفرینش هر چیزی [قادر ]و داناست.

او خدایی است که از شاخه درخت سبز برای شما آتش خارج می کند و شما از آن استفاده می کنید [در حالی که هیچ سنخیتی بین چوب سبز و تازه و آتش وجود ندارد].»

سپس امام صادق علیه السلام فرمود: «خدا به پیامبر خودصلی الله علیه وآله دستور می دهد که در مقابل کسی که می گوید: چگونه ممکن است خداوند این استخوان های پوسیده را دوباره به انسانی [زنده] مبدّل کند؟ بگوید: آیا کسی که این انسان را از عدم و نیستی به وجود آورده نمی تواند باز بعد از پوسیدگی استخوان هایش دوباره به او لباس خلقت بپوشاند، در حالی که نزد شما خلقت اول سخت تر از اعاده آن است؟

سپس برای پی بردن به قدرت خداوند [که هرچیزی را به اراده خود خلق می کند و نیازی به سابقه خلقت و تناسب بین حالت قبل از خلقت و بعد از آن ندارد می فرماید: آن

(1)

(2)

ص :269


1- أی إذا کنّ النار الحارّة فی الشجر الأخضر الرطب ثمّ یستخرجها فعرّفکم أنّه علی إعادة ما یبلی أقدر.
2- ثمّ قال (سبحانه): «أولیس الذی خلق السماوات و الأرض بقادرٍ علی أن یخلق مثلهم بلی و هو الخلاّق العلیم» ای إذا کان خلق السماوات و الأرض أعظم و أبعد فی أوهامکم و قدرکم أن تقدروا علیه من إعادة البالی فکیف جوّزتم من اللّه خلق هذا الأعجب عندکم و أصعب لدیکم ولم تجوّزوا منه ما هوأسهل عندکم من إعادة البالی قال: فهذا الجدال بالتی هی أحسن لأنّ فیها قطع عذر الکافرین وإزالة شبههم و أمّا الجدال بغیرالتی هی أحسن فأن تجحد حقّاً لایمکنک أن تفرّق بینه وبین باطل من تجادله و إنّما تدفعه عن باطله بأن تجحد الحقّ فهذا هوالمحرّم لأنّک مثله جحد هو حقّاً وجحدت أنت حقّاً آخر. (التحفة السنیّة ص 10 وهی مخطوط)

خدایی که آتش سوزنده را در داخل شاخه سبز قرار می دهد تا شما از آن استفاده کنید به آسانی می تواند انسان را بعد از پوسیده شدن بازسازی کند.]

سپس می فرماید: «أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَهُوَ الْخَلاقُ الْعَلِیمُ»؛ یعنی: آیا کسی که آسمان ها و زمین را بدون سابقه خلقت آفریده نمی تواند مثل آنها را بعد از نابود شدن بیافریند، در حالی که شما معتقد هستید که آفریدن ابتدایی سخت تر از اعاده خلقت است؟ پس چگونه نسبت به خداوند باور نمی کنید که عالم را بعد از نابودی دوباره بیافریند و استخوان پوسیده را مجدداً لباس خلقت بپوشاند؟»

امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «به وسیله این جدال که جدال احسن و صحیح است عذر کافر برطرف گردیده و شبهه ای برای کسی باقی نمانده است.»

سپس فرمود: «اما جدال غیرصحیح و غیراحسن این است که کسی توانایی تشخیص جدا نمودن حق از باطل را نداشته باشد و بخواهد با انکار حقی پاسخ دشمن را بدهد که در حقیقت او نیز مانند دشمن حقی را انکار نموده است. چنین جدال و مناظره ای را غیراحسن و حرام می گویند.»

ظلم به پدر و مادر (عقوق الوالدین)

اشاره

از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام آشکار می شود که احترام و احسان به پدر و مادر واجب و آزار به آنان از گناهان کبیره است. از روایات استفاده می شود کسی که عاق پدر و مادر شود، مورد لعنت و دور از رحمت خداوند است و ایمان و اعمال و عبادات او نیز بدون رضایت آنان پذیرفته نمی شود.

(1)

ص :270


1- عقوق الوالدین و برّهما والإحسان إلیهما قال اللّه سبحانه: و قضی ربّک ألاّ تعبدوا إلاّ إیّاه و بالوالدین إحساناً إمّا یبلغنّ عندک الکبر أحدهما او کلاهما فلاتقل لهما أفّ و لاتنهرهما و قل لهما قولاً کریماً و اخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة و قل ربّ إرحمهما کما ربّیانی صغیراً و اجزهما بالإحسان إحساناً و بالسّیئات غفراناً. (الاسراء 23/24)

آنچه گفته شد مربوط به پدر و مادر جسمانی و نسبی است و حق پدر و مادر روحانی بسیار بالاتر و بزرگ تر است که در مباحث آینده به آن اشاره خواهد شد. اکنون به بعضی از آیات قرآن در مورد پدر و مادر گوش فرا می دهیم و از خداوند استمداد می کنیم که توفیق عمل به آنها را به ما عطا کند.

خداوند در سوره اسراء می فرماید: «ای رسول من! پروردگارت حکم نموده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید و اگر آنان به پیری رسیدند از آنان خسته نشوید و آنان را از خود دور نکنید و با محبت با آنها سخن بگویید و از روی علاقه و ترحّم در مقابلشان خضوع کنید و بگویید: خدایا، به آنان ترحّم کن، هم چنان که آنان در کودکی به من ترحّم نمودند و در مقابل احسانی که به من نمودند، تو به آنان احسان کن و از خطاهای آنان درگذر.»

در سوره عنکبوت می فرماید: «ما انسان را سفارش نمودیم که به پدر و مادر خود احسان کند. [این سفارش به قدری با اهمیت است که] اگر آنان بکوشند و تو را به شرک به خداوند دعوت کنند تو نباید از آنان پیروی کنی [لکن باید در دنیا با آنان برخورد نیکویی داشته باشی]؛ چرا که بازگشت شما به سوی من خواهد بود و من در قیامت شما را به اعمالتان آگاه خواهم نمود [و پاداش آنها را خواهید دید].»

در سوره لقمان می فرماید: «ما انسان را به احسان به پدر و مادرش توصیه نمودیم. مادر با زحمت های زیاد او را بارداری نموده و تا دو سال به او شیر داده و او را در آغوش گرفته است.» [از این رو، نسبت به شکر ما و شکر پدر و مادرت غافل مباش؛ چرا که بازگشت تو به سوی خدا

(1)

(2)

ص :271


1- و قال سبحانه: و وصیّنا الإنسان بوالدیه حسناً و إن جاهداک لتشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعهما إلیّ مرجعکم فأنبّئکم بما کنتم تعملون. (العنکبوت /8)
2- و قال سبحانه: و وصّینا الإنسان بوالدیه حملته أمّه وهناً علی وهنٍ و فصاله فی عامین أن اشکرلی و لوالدیک إلیّ المصیر و إن جاهداک علی أن تشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفاً. (لقمان /13 و 14)

خواهد بود...]

در سوره احقاف می فرماید: «ما انسان را سفارش نمودیم که به پدر و مادر خود احسان کند، همانا مادر، او را با زحمت بارداری و با زحمت زایمان نموده و دوران بارداری و شیرخوارگی او سی ماه به طول انجامیده است.»

بزرگی حق پدر و مادر

منصور بن حازم می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: بهترین اعمال چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: بهترین اعمال سه چیز است: نماز اول وقت، احسان به پدر و مادر، و جهاد در راه خداوند.»

حضرت کاظم علیه السلام می فرماید: مردی از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال کرد: حق پدر بر فرزند چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او را با نام صدا نزند، بلکه به نام پدر و والد صدا بزند، مقابل او راه نرود، قبل از او ننشیند، کاری که سبب دشنام به او شود انجام ندهد.»

محمّدبن مروان می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «چرا برخی از شما از احسان

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :272


1- و قال سبحانه: و وصّینا الإنسان بوالدیه احساناً حملته أمّه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً. (الأحقاف /15)
2- الکافی عن منصوربن حازم، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قلت: أیّ الأعمال أفضل؟ قال: الصلاة لوقتها و برّ الوالدین و الجهاد فی سبیل اللّه عزّوجّل.
3- الکافی عن أبی الحسن موسی علیه السلام قال: سأل رجلٌ رسول اللّه صلی الله علیه وآله ما حقّ الوالد علی ولده؟ قال لایسمیّه باسمه؛ و لایمشی بین یدیه؛ و لایجلس قبله و لایستسبّ له(أی لایفعل ما یسیر سببالسب الناس له کان یسبهم أو آباءهم و قد یسبّ الناس والدمن یفعل فعلا شنیعاً قبیحاً (آت) (الکافی ج 2/159).
4- الکافی عن محمّد بن مروان قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: ما یمنع الرّجل منکم أن یبرَّ والدیه حیّین و میّتین؛ یصلّی عنهما، و یتصدّق عنهما؛ و یحجّ عنهما؛ و یصوم عنهما، فیکون الّذی صنع لهما، و له مثل ذلک فیزیده اللّه عزّوجّل ببرّه وصلته خیراً کثیراً. (المصدر)

به پدر و مادر خود در حال حیات و بعد از مردن دریغ می کنید، در حالی که وظیفه دارید برای آنان نماز بخوانید و صدقه بدهید و حج به جا آورید و روزه بگیرید، تا این که پاداش این اعمال برای شما و برای پدر و مادر شما باشد و خداوند به سبب این احسان پاداش بیشتر و خیر فراوانی به شما مرحمت کند؟»

معمربن خلاّد می گوید: به حضرت رضاعلیه السلام گفتم: آیا من وظیفه دارم که به پدر و مادرم دعا کنم، در حالی که آنان به شما معرفت ندارند [و شیعه نیستند]؟ امام علیه السلام فرمود: «آری، به آنان دعا کن و برایشان صدقه بده و اگر زنده هستند با آنان مدارا کن؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند مرا برای رحمت مبعوث نموده، نه برای عقوق و آزار.»

امام صادق علیه السلام فرمود: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: یا رسول اللّه! من به چه کسی احسان و نیکی کنم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «به مادرت» او گفت: پس از آن به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: «به مادرت.» او گفت: بعد از آن به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: «به مادرت.» او گفت: بعد از آن به چه کسی احسان نمایم؟ فرمود: «به پدرت.»

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: ای رسول خدا! من به جهاد و جنگ در راه خدا بسیار علاقه دارم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «در راه خدا

(1)

(2)

(3)

ص :273


1- الکافی عن معمّربن خلاّد قال: قلت لأبی الحسن الرّضاعلیه السلام: أدعو لوالدّی إذا کانا لایعرفان الحقّ؟ قال: أدع لهما و تصدّق عنهما؛ و إن کانا حیّین لایعرفان الحقّ فدارهما، فإنَّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: إنّ اللّه بعثنی بالرّحمة لابالعقوق. (المصدر)
2- الکافی عن هشام بن سالم، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: جاء رجلٌ إلی النبیّ صلی الله علیه وآله فقال: یا رسول اللّه من أبرٌ؟ قال: اُمّک، قال: ثمّ من؟ قال: اُمّک، قال: ثمّ من؟ قال: اُمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أباک. (المصدر)
3- الکافی عن جابر، عن أبی عبداللّه علیه السلام، قال: أتی رجلٌ رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال: یا رسول اللّه إنّی راغب فی الجهاد نشیط(فی المصباح نشط فی عمله من باب تعب: خف و أسرع، فهو نشیط. قال: فقال له النبیّ صلی الله علیه وآله: فجاهد فی سبیل اللّه فإنّک إن تقتل تکن حیّاً عنداللّه تّرزق و إن تمت فقد وقع أجرک علی اللّه و إن رجعت رجعت من الذّنوب کما وُلدت، قال: یا رسول اللّه إنّ لی والدین کبیرین یزعمان أنّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی، فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: فقرّ مع والدیک فوالّذی نفسی بیده لأنسهما بک یوماً ولیلة خیرٌ من جهاد سنة. (الکافی ج 2/160)

جهاد کن، اگر کشته شوی نزد خداوند زنده هستی و روزی می خوری و اگر مرگ تو را در راه جهاد فرار رسد پاداش تو بر خدا خواهد بود و اگر زنده باز گردی از گناهان خود پاک شده ای همانند وقتی که از مادر متولد شده ای.» او گفت: ای رسول خدا! من پدر و مادر پیری دارم که به من اظهار علاقه می کنند و از جهاد و به جنگ رفتن من کراهت دارند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «در کنار پدر و مادر خود باش! سوگند به خدایی که جان من در اختیار اوست، یک شبانه روز انس تو با آنان بهتر از جهاد یک سال است.»

مردی به نام ذکریا بن ابراهیم می گوید: من نصرانی بودم. سپس مسلمان شدم. چون به حج رفتم، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و به آن حضرت گفتم: من پیش تر نصرانی بودم و اکنون مسلمان شده ام. امام صادق علیه السلام فرمود: «از اسلام چه دیدی که مسلمان شدی؟» گفتم: آیه شریفه «ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان ولکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء»را دیدم که خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «تو قبل از نبوت از کتاب و ایمان چیزی نمی دانستی، لکن ما [حقیقت و ایمان و ]هدایت را نوری قرار دادیم در دل تو و آن را در دل هر کس خواهیم وارد می کنیم و او را هدایت می نماییم.

پس امام صادق علیه السلام فرمود: «به راستی خدا تو را هدایت نموده است.» سپس سه

(1)

(2)

ص :274


1- الکافی عن زکریّا بن إبراهیم قال: کنت نصرانیّاً فأسلمت و حججت فدخلت علی أبی عبداللّه علیه السلام فقلت: إنّی کنت علی النصرانیّة و إنّی أسلمت، فقال: و أیّ شی ءٍ رأیت فی الإسلام (ای من الحجّة و البرهان حتّی صار سبباً لاسلامک) قلت: قول اللّه عزّوجّل: «ما کنت تدری ما الکتاب و لاالایمان ولکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء» (الشوری: 52 أی انّ اللّه ألقی الهدایة فی قلبی و هدانی للإسلام کما هو مضمون الایة الکریمة فصدّقه علیه السلام بقوله: لقد هداک اللّه، ثم قال: اللهم اهده ای زدفی هدایته أو أثبته علیها.) فقال: لقد هداک اللّه،
2- ثمّ قال: أللّهمّ إهده - ثلاثاً - سل عمّا شئت یا بنیّ فقلت: إنّ أبی و اُمّی علی النصرانیّة و أهل بیتی؛ و اُمّی مکوفة البصر فأکون معهم و آکل فی آنیتهم؟ فقال یأکلون لحم الخنزیر؟ فقلت: لا ولایمسّونه، فقال: لابأس (تجویزه علیه السلام الاکل فی آنیة أهل الکتاب معهم لایدل علی طهارتهم و طهارة طعامهم مع مباشرتهم له بالرطوبة ولا عدم سرایة النجاسة لامکان أن یأکل فی آنیتهم طعاماً طاهراً مع عدم مباشرتهم أمّاما یأکله برطوبة و إن کان خلاف الظاهر، فلاینا فی ماهو المشهور فتوی وله روایة فی نجاستهم و نجاسة ما باشروه بالرطوبه (لح).فانظر اُمّک فبرّها، فاذا ماتت فلاتکلها إلی غیرک، کن أنت الّذی تقوم بشأنها و لاتخبرنّ أحداً أنّک أتیتنی حتّی تأتینی بمنی إنشاء اللّه قال: فأتیته بمنی و النّاس حوله کأنّه معلّم صبیان هذا یسأله و هذا یسأله، فلمّا قدمت الکوفة ألطفت

مرتبه فرمود: «خدایا، او را هدایت فرما.» آن گاه فرمود: فرزندم! آنچه می خواهی بپرس.»

گفتم: پدر و مادر من نصرانی هستند و مادر و اهل بیت من نابینا می باشند. و من با آنان زندگی می کنم و در ظروف آنان غذا می خورم. امام صادق علیه السلام فرمود: «آیا آنان از گوشت خوک استفاده می کنند؟» گفتم: خیر، با آن تماس هم نمی گیرند. امام علیه السلام فرمود: «باکی نیست، تو با آنان باش و به مادر خود احسان کن و چون از دنیا رفت، خودت تجهیز و دفن او را به عهده بگیر و کسی را با خبر مکن که نزد من آمده ای تا در منی مرا ملاقات کنی، ان شاءاللّه.» پس من آن حضرت را در منی ملاقات نمودم و دیدم مردم اطراف او را مانند معلّم گرفته اند و هر کدام از او چیزی را سؤال می کنند. این گذشت تا من به کوفه بازگشتم و به مادرم محبت کردم و به او غذا دادم و شپش ها را از لباس و سر او دور و به او خدمت می کردم. چون مادرم چنین دید به من گفت: تو قبلاً که در دین نصرانیت بودی این چنین به من احسان نمی کردی، چه شده که بعد از مسلمان شدن این اندازه به من رسیدگی می نمایی؟ به او گفتم: مردی از فرزندان پیامبر ما به من چنین دستور داده است. مادرم گفت: آیا او پیامبراست؟ گفتم: او پیامبر نیست، لکن فرزند پیامبر است. مادرم گفت: او باید پیامبر باشد؛ چرا که اینها دستورهای پیامبران است. گفتم: ای مادر! بعد از پیامبر ما، پیامبری نیست و او فرزند آن پیامبراست. مادرم گفت: فرزندم! دین تو بهترین دین ها است، آن را بر من عرضه کن و به من تعلیم نما. پس من اسلام را بر او عرضه کردم و او مسلمان شد و به اندازه ای که او را تعلیم داده بودم، نماز

(1)

ص :275


1- لأمّی و کنت أطعمها و اُفلی (فی القاموس فلا رأسه یفلیه فلوة: بحثه عن القمل کفلاه (آت). ثوبها و رأسها و أخدمها فقالت لی: یا بنیّ ما کنت تصنع بی هذا و أنت علی دینی فما الّذی أری منک منذهاجرت فدخلت فی الحنیفیّة؟ فقلت: رجلٌ من ولدنبیّنا أمرنی بهذا، فقالت: هذا الرجل هو نبیّ؟ فقلت: لاولکنّه إبن نبیّ، فقالت: یا بنیّ إنّ هذا نبیٌ إنّ هذه وصایا الأنبیاء، فقلت: یا اُمّه (اصله یا امّاه) إنّه لیس یکون بعد نبیّنا نبی ولکنّه ابنه فقالت: یا بنیّ دینک خیر دین، إعرضه علیّ فعرضته علیها فدخلت فی الاسلام و علّمتها، فصلّت الظهر و العصر و المغرب و العشاء الآخرة، ثمّ عرض لها عارضٌ فی اللّیل، فقالت، یا بنی أعد علیّ ما علّمتنی فأعدته علیها، فأقرّت به وماتت، فلمّا أصبحت کان المسلمون الّذین غسّلوها و کنت أنا الّذی صلّیت علیها و نزلت فی قبرها. (المصدر ص 160)

ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند و نیمه شب حال او تغییر نمود و به من گفت: اسلام را دوباره بر من عرضه کن. پس من عقایداسلامی را به او تلقین نمودم و او اقرار نمود و سپس از دنیا رفت و چون صبح شد مسلمان ها او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و به دست خود او را دفن نمودم.

مؤلّف گوید: احترام به پدر و مادر به قدری ارزشمند است که عمّاربن حیّان می گوید: به امام صادق علیه السلام اطلاع دادم که فرزندم اسماعیل به من احترام و احسان می کند. امام علیه السلام فرمود: «من از قبل او را دوست می داشتم و اکنون بیش از قبل به او علاقه مند شدم.» سپس فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله یک خواهر رضاعی داشتند [که فرزند حلیمه سعدیه بود] چون بر آن حضرت وارد شد، رسول خداصلی الله علیه وآله با دیدن او خشنود شدند و برای او فرشی انداختند و او را بر آن نشاندند و با او صحبت کردند و در صورت او خندیدند. سپس او برخاست و رفت. پس از آن، برادر او وارد شد و پیامبر خداصلی الله علیه وآله با او آن گونه رفتار نکردند پس به آن حضرت گفته شد: به خواهر او زیاد احترام کردید و به او که مرد بود احترام زیادی نکردید؟! رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: این احترام ها به علت این است که اوبیش از برادر خود به پدر و مادر خویش احسان می کند.»

معنای عاق والدین

یکی از گناهان بزرگ (کبیره) آزار به پدر و مادر است. و کوچک ترین آزار به پدر و مادر

(1)

(2)

ص :276


1- الکافی عن عمّاربن حیّان (المذکور فی رجال الشیخ من اصحاب الصّادق علیه السلام عماربن جناب بالجیم و النون و الباء (آت). قال: خبرّت أبا عبداللّه علیه السلام ببرّ إسماعیل ابنی بی، فقال: لقد کنت اُحبّه و قد ازددت له حبّاً، إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله أتته اُختٌ له من الرضاعة (اخته و أخوه صلی اللّه علیه و آله من الرضاعة هما ولدا حلیمة السعدیة. فلمّا نظر إلیها سرّبها و بسط ملحفته (فی القاموس الملحفة و الملحف بکسرهما ما یلتحف به) لها فأجلسها علیها ثمّ أقبل یحدّثها و یضحک فی وجهها، ثمّ قامت و ذهبت و جاء أخوها، فلم یصنع به ما صنع بها، فقیل له: یا رسول اللّه صنعت باُخته مالم تصنع به و هو رجلٌ؟! فقال: لأنّها کانت أبرّبوالدیها منه. (المصدر ص 161)
2- معنی العقوق للوالدین الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: ادنی العقوق اُفّ ولو علم اللّه عزّوجّل شیئاً أهون منه لنهی عنه. (الکافی ج 2/348)

خطرناک و موجب عقوق خواهد بود. امام صادق علیه السلام می فرماید: «کمترین آزار به آنان گفتن اُف و اظهار انزجار و بی میلی به آنها می باشد و اگر توهینی کمتر از آن می بود خداوند از آن نهی می نمود.»

از روایات ظاهر می شود که فاصله بین احسان به پدر و مادر و آزار به آنان، فاصله بین بهشت و دوزخ است. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله به یکی از یاران خود فرمود: [اگر خواهی] اهل احسان به پدر و مادر باش و داخل بهشت شو [و اگر خواهی] به پدر و مادر خود آزار کن [و با آنان با خشونت برخورد کن] و داخل جهنم و دوزخ شو.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هنگامی که قیامت برپا می شود، خداوند یکی از پرده های بهشت را کنار می زند و بوی بهشت برای هر صاحب روحی از مسیر پانصد سال راه احساس می شود و یک گروه از مردم آن را احساس نمی کنند.» راوی گوید: به آن حضرت گفتم: آن گروه کیانند؟ فرمود: «آنهایی که عاق پدر و مادر شده باشند.»

و فرمود: «کسی که به صورت پدر و مادر خود با خشم نگاه کند و آنان در حق او ظلم کرده باشند، خداوند هیچ نمازی را از او نمی پذیرد.»

امام باقرعلیه السلام فرمود: پدرم شخصی را دیدند که همراه پدر خود بود و بر او تکیه داده بود. پس نسبت به او خشمناک شدند و تا آخر عمر با او سخن نگفتند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «عقوق و آزار به پدر و مادر از گناهان بزرگ (کبیره) است؛

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :277


1- الکافی... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله کن بارّاً و اقتصر علی الجنّة و ان کنت عاقّاً [فظّاً] فاقتصر علی النّار. (المصدر)
2- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: أذا کان یوم القیامة کشف غطاء من اغطیة الجنّة فوجد ریحها من کانت له روح من میسرة خمسمأة عام إلاّ صنف واحد، قلت: من هم؟ قال: العاقّ لوالدیه. (المصدر)
3- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من نظر إلی ابویه نظر ما قتٍ و هما ظالمان له لم یقبل اللّه له صلاة. (المصدر ص 349) الکافی... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: إنّ أبی نظر إلی رجل و معه إبنه یمشی و الإبن متّکی علی ذراع الأب، قال: فما کلّمه أبی علیه السلام مقتاً له حتّی فارق الدنیا. (المصدر)
4- الصّدوق فی علل الشرائع: بسنده عن عبدالعظیم الحسنی، عن أبی جعفر ألثّانی، عن آبائه، عن

چرا که خداوند در قرآن صاحب آن را گنهکار و شقیّ معرفی نموده است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «سه گناه است که قبل از قیامت عقوبت و کیفر آن شروع می شود: ظلم به پدر و مادر، آزار و تجاوز به حق مردم، ناسپاسی در مقابل احسان مردم»

قصه های شگفتی در باره آزار به پدر و مادر

قصه های فراوانی در روایات و تاریخ در باره آثار ظلم به پدر و مادر آمده است که به بخشی از آنها اشاره می شود.

صاحب مستدرک، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله، بالین سرجوانی

(1)

(2)

(3)

ص :278


1- الصّادق(علیهم السلام)، قال: «عقوق الوالدین من الکبائر، لأنّ اللّه عزّوجّل جعل العاقّ عصیّاً شقیاً». (مستدرک الوسائل ج 15/189)
2- الشیخ المفید فی أمالیه: عن أبی اسحاق الهمدانی، عن أبیه، عن أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب(علیه السلام)، قال: «قال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): ثلاثة من الذنوب تعجّل عقوبتها، و لا تؤخّر إلی الآخرة، عقوق الوالدین، و البغی علی الناس، و کفرالإحسان». (المصدر)
3- القصص العجبیة فی العقوق عن سعیدبن یسار، عن أبی عبداللّه(علیه السلام): «أنّ رسول اللّه(صلی اللّه علیه وآله)، حضر شابّاً عند وفاته فقال له: قل: لا إله إلاّ اللّه، قال: فاعتقل لسانه مراراً، فقال: لامرأة عند رأسه: هل لهذا اُمّ؟ قالت: نعم، أنا اُمّه، قال صلی الله علیه وآله: أفساخطة [أنت] علیه؟ قالت: نعم، ما کلمته منذست حجج، قال لها: ارضی عنه، قالت: رضی اللّه عنه برضاک عنه یا رسول اللّه، فقال له رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): قل: لا اله الااللّه، قال: فقالها، فقال [له] النبیّ (صلی اللّه علیه و آله): ماتری؟ فقال: أری رجلاً أسود [الوجه ]قبیح المنظر، و سخ الثیاب، نتن الریح، قد ولینی الساعة، یأخذ بکظمی (الکظم بفتح الکاف و الضاد: مخرج النفس من الحلق (النهایة ج 4 ص 178). فقال له النبیّ (صلی اللّه علیه و اله)، قل: یا من یقبل الیسیر و یعقو عن الکثیر، إقبل منیّ الیسیر وأعف عنّی الکثیر، إنّک أنت الغفور الرحیم، فقالها الشاب، فقال له النبیّ (صلّی اللّه علیه و آله): أنظر ماتری؟ قال: أری رجلاً أبیض اللون، حسن الوجه، طیّب الریح، حسن الثیاب، قد ولینی، و أری الأسود قد تولّی عنّی، قال: أعد، فأعاد، قال: ماتری؟ قال: لست أری الأسود، و أری الأبیض قد ولینی، ثمّ طفا(طفا: مات (القاموس المحیط ج 4 ص 359) علی تلک الحال». (المصدر)

در وقت مرگ حاضر شد و چند مرتبه به او فرمود: «بگو: لااله الاّ اللّه.» پس زبان آن جوان بسته شد و نتوانست سخن بگوید. رسول خداصلی الله علیه وآله به زنی که بالای سر آن جوان بود، فرمود: «آیا این جوان مادر دارد؟» آن زن گفت: آری، من مادر او هستم. فرمود: «آیا تو از او خشمناک و ناراضی هستی؟» آن زن گفت: آری، من شش سال است که با او سخن نگفته ام. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:

«از او راضی باش» آن زن گفت: خدا به برکت شما از او راضی شود. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به آن جوان فرمود: «بگو: لا إله إلاّ اللّه». و چون آن جوان گفت: «لا اله الاّ اللّه، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «چه می بینی؟» آن جوان گفت: مرد سیاه رو و زشت و چرکین لباس و بدبویی را می بینم که در کنار من قرار گرفته و گلوی مرا فشار می دهد. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «بگو: یا من یقبل الیسیر و یعغو عن الکثیر إقبل منّی الیسیر و اعف عنّی الکثیر انّک انت الغفور الرحیم» چون آن جوان این کلمات را گفت، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «چه می بینی؟» آن جوان گفت:

مرد سفید و نیکو صورت و خوشبو و صاحب لباس زیبایی را می بینم که در کنار من قرار گرفته و آن مرد سیاه از من دور می شود. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آن جملات را تکرار کن.» و چون تکرار نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «چه می بینی؟» جوان گفت: دیگر آن مرد سیاه را نمی بینم و آن مرد سفید را می بینم که در کنار من قرار گرفته است. این را گفت و از دنیا رفت.

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام، به نام «ابن مهزم» می گوید: شبی با مادرم در مدینه،

(1)

(2)

ص :279


1- الشیخ الطوسی فی أمالیه: عن عیسی بن أحمدبن عیسی، عن أبی الحسن ألثّالث، عن آبائه قال: «قال الصّادق(علیهم السلام): ثلاث دعوات لایحجبن عن اللّه تعالی: دعاء الوالد لولده أذا برّه، و دعوته علیه إذا عقّه» الخبر. (المصدرص 190)
2- عن إبن مهزم قال: خرجت من عند أبی عبداللّه(علیه السلام) لیلة ممسیاً فأتیت منزلی بالمدینة و کأنت أمّی معی فوقع بینی و بینها کلام فأغلظت لها، فلما أن کان من الغد صلّیت الغداة و أتیت

از خدمت امام صادق علیه السلام به خانه خود باز می گشتیم. در بین راه بین من و مادرم سخنانی پیش آمد که من با مادرم تندی کردم و چون فردای آن روز نماز صبح را خواندم و به خانه امام صادق علیه السلام رفتم، آن حضرت شروع به سخن نمود و فرمود: «چرا دیشب با مادر خود تندی کردی؟! مگر نمی دانی که قبلاً تو در شکم او ساکن بودی و دامن او گهواره تو و پستان او ظرف غذای تو بود که از آن می نوشیدی؟» گفتم: آری. فرمود: «پس نباید با او تندی کنی.»

انس بن مالک می گوید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله بالای منبر رفت و چون قدم مبارک خود را بر پله اول منبر گذارد، فرمود: «آمین.» سپس به پله دوم قدم نهاد و فرمود: «آمین.» و پس از آن به پله سوم قدم نهاد و فرمود: «آمین.» و چون بر منبر قرار گرفت، اصحاب گفتند: یا رسول اللّه! برای چه آمین گفتید؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت: کسی که نام تو را بشنود و بر تو درود و صلوات نفرستد، باید بینی او به خاک مالیده شود، پس من گفتم: آمین. جبرئیل علیه السلام گفت: کسی که پدر و مادر خود را درک کند و اهل بهشت نشود باید بینی او به خاک مالیده شود، پس من گفتم: آمین. جبرئیل علیه السلام گفت: کسی که ماه رمضان را درک کند و آمرزیده نشود باید بینی او به خاک مالیده شود، پس من گفتم: آمین.»

(1)

(2)

ص :280


1- أباعبداللّه(علیه السلام)، فلما دخلت علیه قال لی مبتدئاً: «یا أبا مهزم مالک و لخالدة! أغلظت فی کلامها البارحة، أما علمت أن بطنها منزل قد سکنته؟! و أن حجرها مهد قد غمرته؟! وثدیها و عاء قد شربته؟!» قال: قلت: بلی، قال: «فلا تغلظ لها». (مستدرک الوسائل ج 15/190)
2- الراوندی فی نوادره، عن سلمة بن وردان قال: سمعت أنس بن مالک یقول: إرتقی رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله) المنبر درجة فقال: «آمین» ثمّ إرتقی الثانیة فقال: «آمین» ثمّ إرتقی الثالثة فقال: «آمین» ثمّ إستوی فجلس، فقال أصحابه: علی ما أمنّت؟ فقال: «أتانی جبرائیل فقال: رغم أنف امری ء ذکرت عنده فلم یصل علیک، فقلت: آمین، فقال: رغم أنف امری ء أدرک أبویه فلم یدخل الجنّة، فقلت: آمین، فقال: رغم أنف إمری ءٍ أدرک رمضان فلم یغفر له، فقلت: آمین».(مستدرک الوسائل 15/192)

احسان به مادر و آمرزش گناهان

حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: من از هیچ عمل خلافی خودداری نکرده ام، آیا راهی برای توبه من هست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آیا پدر و یا مادر تو زنده اند؟» آن مرد گفت: آری، پدرم زنده است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «به او احسان کن، شاید وسیله آمرزش تو شود.» پس آن مرد خارج شد و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «ای کاش مادر او زنده می بود.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «بسا شخصی در زمان حیات پدر و مادر، عاق آنان بوده و چون آنان از دنیا می روند برای آنان روزه می گیرد و نماز می خواند و دین و بدهکاری های آنان را ادا می کند. برای چنین فرزندی نوشته می شود که نسبت به پدر و مادر نیکوکار بوده است. و بسا شخصی در زمان حیات پدر و مادر اهل احسان و نیکی به آنان است و چون آنان از دنیا می روند، او دین و بدهکاری آنان را ادا نمی کند و هیچ کار خیری برای آنان انجام نمی دهد و خداوند او را نسبت به آنان عاق می نویسد.»

اهمیت احترام و احسان به پدر و مادر به قدری است که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که دوست داشته باشد عمر او طولانی و رزق او وسیع شود، باید به پدر و مادر و خویشان خود احسان کند که احسان به آنان اطاعت از خدا خواهد بود.»

(1)

(2)

(3)

ص :281


1- کفّارة الذنوب فی برّالأمّ الدعوات للراوندی... عن علیّ بن الحسین علیه السلام قال: أتی رسول اللّه صلی الله علیه وآله رجل فقال: ما بقی من الشرّ شی ء إلاّ عملته، فهل من توبةٍ؟ فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: فهل بقی من والدیک أحد؟ قال: أبی قال: فبرّه فلعلّه یغفرلک فولّی الرجل، فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لو کانت أمّه. (الدعوات ص 126 البحار 74/82)
2- و فیه عن الصّادق علیه السلام: یکون الرجل عاقّاً لوالدیه فی حیاتهما فیقوم (فیصوم) عنهما بعد موتهما، و یصلّی و یقضی عنهما الدّین فلایزال کذلک حتّی یکتب بارّاً و یکون بارّاً فی حیاتهما فاذا مات (ماتا) لایقضی (عنه) عنهما دینه و لایبرّه بوجهٍ من وجوه البرّ فلایزال کذلک حتّی یکتب عاقّاً. (المصدر البحار 74/84)
3- و فیه... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: من سرّه ان یمدّله فی عمره و یلبسط فی رزقه فلیصل ابویه، فانّ صلتهما طاعة اللّه، و لیصل ذا رحمه. (المصدر)

امام هشتم صلی الله علیه وآله می فرماید: «بدان که حق مادر لازم تر و واجب تر از همه حقوق می باشد؛ چرا که او فرزند خود را در زمانی بارداری نموده که کسی چنین کاری را تحمل نمی کند و با گوش و چشم و همه اعضای خویش با کمال رضایت و خشنودی از او حمایت نموده و بارگران حمل او را تحمل نموده که احدی حاضر به تحمل آن نبوده است تا جایی که راضی شده خود گرسنه باشد و فرزند او سیر باشد و خود تشنه باشد و فرزند او تشنه نباشد و خود برهنه باشد و فرزند او پوشیده باشد و خود زیر آفتاب به سر برد و فرزند او زیر سایه راحت باشد. پس لازم است که به اندازه احسان و ارفاق او از او تشکر شود؛ گرچه شما قدرت قدردانی از کمترین خدمات او را ندارید، مگر با کمک خداوند.»

مردی به رسول خداصلی الله علیه وآله گفت: مادر من پیر شده و من او را نگهداری می کنم واکنون وضع او چنین است که من او را به دوش می گیرم و از درآمد خود او را غذا می دهم و بادست خود او را نظافت می کنم و بعد از دستشویی او را تمیز می نمایم و برای احترام و

(1)

(2)

ص :282


1- و فی المستدرک عن فقه الرضاعلیه السلام قال: و اعلم أنّ حقّ الأمّ ألزم الحقوق و أوجب لأنّها حملت حیث لایحمل أحد احداً و وقیت بالسمع و البصر و جمیع الجوارح، مسرورة مستبشرة بذلک فحملته بما فیه من المکروه الذی لایصبر علیه احد، و رضیت بأن تجوع و یشبع، و تظمأ و یروی، و تعری و یکتسی، و تظلّه و تضحی فلیکن الشکر لها و البرّ و الرفق بها علی قدر ذلک و ان کنتم لاتطیقون بأدنی حقّها إلاّ بعون اللّه. (المستدرک الوسائل ج 15/180)
2- و فیه... قال رجل لرسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ والدتی بلغها الکبر و هی عندی الآن أحملها علی ظهری، و أطعمها من کسبی، و أمیط عنها الأذی بیدی، و أصرف عنها مع ذلک وجهی استحیاءً منها و اعظاماً لها، فهل کافیتها؟ قال: لا لأنّ بطنها کان لک وعاء وثدیها کان لک سقاء، و قدمهالک حذاء، و یدها لک وقاء، و حجرها لک حواء، و کانت تصنع ذلک لک و هی تمنّی حیاتک، و أنت تصنع هذا و تحبّ ممّاتها. (المصدر) و فیه... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: الجنّه تحت أقدام الأمّهات. و فیه... قال صلی الله علیه وآله: إذا کنت فی صلاة التطّوع فإن دعاک والدک فلا تقطعها، و إن دعتک والدتک فاقطعها. (المصدر ص 181)

رعایت حیا صورت خود را در آن حال بر می گردانم. آیا با این وضعیت حق او را ادا کرده ام؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «با تمام این خدمات، تو حق او را ادا نکرده ای؛ چرا که او شکم خود را در دوران حمل محل زندگی تو قرار داده و پستان او بعد از آمدن تو به دنیا سقای تو بوده و او با تمام وجود از تو حمایت می کرده و تمام این مشکلات را با عشق و آرزو و امید حیات و سلامت تو انجام می داده است، ولی تو با مختصر خدمتی که به او می کنی انتظار و امید مردن او را داری.»

مؤلّف گوید: عظمت حق مادر به قدری است که رسول خداصلی الله علیه وآله در سخن دیگری می فرماید: «اگر تو مشغول نماز مستحبی بودی و پدرت تو را برای کاری صدا زد، نماز خود را باطل مکن، لکن اگر مادر تو برای انجام کاری تو را صدا زد، نماز خود را قطع کن و خواسته او را انجام بده.»

در روایت دیگری آمده است که شخصی به رسول خداصلی الله علیه وآله گفت: حق پدر بر فرزند چیست و چگونه است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تا زنده است بایداز او اطاعت کنی.» گفته شد: حق مادر چیست و چگونه است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هیهات! هیهات! کسی بتواند حق مادر را ادا نماید.» سپس فرمود: «اگر فرزند به اندازه دانه های رمل بیابان عالج و دانه های باران، روزهایی در دنیا زنده باشد و در تمام این مدت مقابل مادر خود آماده خدمت باشد، به اندازه یک روز بارداری او از او تشکر نکرده است.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: خداوند فرزند دختری به من داد و من او را تربیت نمودم تا به سنّ بلوغ و رشد رسید. پس لباس پاکیزه و

(1)

(2)

ص :283


1- و فیه... قیل للنبی صلی الله علیه وآله: ما حقّ الوالد؟ قال: ان تطیعه ما عاش فقیل: و ما حقّ الوالدة؟ فقال: هیهات هیهات، لوأنّه عدد رمل عالج و قطر المطر ایّام الدنیا قام بین یدیها، ما عدل ذلک یوم حملته فی بطنها- (المصدر ص 182)
2- و فی الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: جاء رجل إلی النبیّ صلی الله علیه وآله فقال: انّی قد ولدت بنتاً و ربّیتها حتّی إذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثمّ جئت بها إلی قلیبٍ فدفعتها فی جوفه و کان آخرما سمعت منها و هی تقول: یاأبتاه فما کفّارة ذلک؟ قال: ألک امّ حیّة؟ قال: لا، قال: فلک خالة حیّة؟ قال: نعم، قال: فأبررها فإنّها بمنزلة الأمّ یکفرّ عنک ما صنعت. الحدیث (الکافی ج 2/163)

زینت به او پوشاندم و او را نزد چاه خطرناکی بردم و یکباره او رابه داخل آن چاه انداختم و آخرین سخنی که از او شنیدم این بود که مرا صدا زد و گفت: بابا! کفّاره این عمل چه می تواند باشد؟ رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «آیا مادر تو زنده است؟» او گفت: خیر. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آیا خاله تو (خواهر مادرت) زنده است؟» گفت: آری. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «به او احسان کن که او به منزله مادر تواست. اگر چنین کنی کفاره این عمل خواهد بود.»

حقوق لازم بین پدر و فرزند

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «فرزند حقّی بر پدر دارد و پدر نیز حقی برفرزند خود دارد. حق پدر بر فرزند این است که در همه چیز از اواطاعت کند، جز در معصیت خداوند، و حق فرزند بر پدر این است که نام نیکو بر او بگذارد و آداب نیکوی اسلامی را به او یاد دهد و قرآن را به او تعلیم نماید.»

امام هشتم علیه السلام می فرماید: «بر تو باد به اطاعت از پدر و احسان به او و تواضع و خضوع و اکرام و اعظام او. با او به نرمی سخن بگو؛ چرا که پدر اصل فرزند است و فرزند فرع اوست و اگر پدر نبود فرزند نیز نبود. پس با استمداد از خداوند، مال و جان و آبروی خود را در اختیار پدران [و مادرانتان] قرار دهید.» [فقه الرضا، 334]

ابوولاّد می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره آیه «و بالوالدین احساناً» سؤال نمودم.

(1)

(2)

ص :284


1- الحقوق المتقابلة بین الوالد و الولد نهج البلاغة عن علی علیه السلام: إنّ للولد علی الوالد حقّاً و انّ للوالد علی الولد حقّاً فحقّ الوالد علی الولد ان یطیعه فی کلّ شی ءٍ إلاّ فی معصیة اللّه سبحانه و حقّ الولد علی الوالد أن یحسّن إسمه و یحسّن أدبه و یعلّمه القرآن. (نهج البلاغة ص 546 کلمة /399)
2- الکافی عن أبی ولاّد الحنّاط قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن قول اللّه عزّوجلّ: «و بالوالدین إحساناً» ما هذه الإحسان؟ فقال: الإحسان ان تحسن صحبتهما و ان لاتکلّفهما أن یسألاک شیئاً ممّا یحتاجان إلیه و أن کانا مستغنین ألیس یقول اللّه عزّوجّل: لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» قال: ثمّ قال ابوعبداللّه: و اما قول اللّه عزّوجّل: «إمّا یبلغنّ عندک الکبر. أحدهما أو کلاهما فلا تقل

امام علیه السلام فرمود: «احسان به پدر و مادر این است که با آنان نیکو معاشرت کنی و آنان را مجبور نکنی تا نیاز خود را به تواظهار کنند، بلکه هرگونه نیاز آنان را قبل از درخواست آنان انجام دهی؛ گرچه از نظر مالی بی نیاز باشند.» سپس فرمود: «مگر سخن خدا را نشنیدی که فرمود: هرگز به بهشت راه پیدا نمی کنی تا آنچه دوست داری در راه خدا بدهی؟» آن گاه فرمود: «معنای آیه «و إمّا یبلغّن عندک الکبر أحدهما او کلاهما فلا تقل لهّما أفٍّ ولا تنهرهما» این است که اگر آنان بر تو فشار آوردند، به آنان رو ترش نکنی، و اگر تو را کتک زدند، از آنان دوری نکنی، بلکه به آنان بگویی «خدا شما را بیامرزد»، و هرگز نگاه تند به آنان نکنی، بلکه با محبت و دلسوزی به آنان بنگری، و صدای خود را بلندتر از صدای آنان نگردانی، و دست خود را بالای دست آنان قرار ندهی، و هنگام راه رفتن از آنان پیشی نگیری.»

محمّدبن مروان می گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود: مردی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسید و گفت: یا رسول اللّه! مرا نصیحت نمایید. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هرگز به خدای خود مشرک مشو؛ گرچه تو را عذاب کنند و به آتش بسوزانند، جز آن که تقیه کنی و قلب تو مطمئن به ایمان باشد. و از پدر و مادر خود اطاعت و به آنان نیکی کن، چه زنده باشند و چه مرده، و اگر تو را امر کنند تا از اهل و مال خود صرف نظر کنی، از آنان اطاعت کن که آن از ایمان خواهد بود.»

(1)

(2)

ص :285


1- لهما اُفّ ولاتنهرهما (ای لاتزجرهما باغلاظ و صیاح)» قال: إن أضجراک فلا تقل لهما: اُفّ؛ ولاتنهر هما إن ضرباک، قال: «و قل لهما قولاً کریماً» قال: إن ضرباک فقل لهما: غفراللّه لکما، فذلک منک قولٌ کریم؛ قال «واخفض لهما جناح الذُّلّ من الرحمة» قال: لا تملأ عینیک من النظر إلیهما إلاّ رحمة ورقّة ولا ترفع صوتک أصواتهما ولا یدک فوق أیدیهما ولاتقدَّم قدَّامهما. (الکافی ج 2/157)
2- و فیه عن الکافی عن محمّدبن مروان قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: إنّ رجلاً أتی النبیّ صلی الله علیه وآله فقال: یا رسول اللّه أوصنی فقال: لاتشرک باللّه شیئاً و إن حرّقت بالنّار و عذّبت إلا و قلبک مطمئنِّ بالایمان؛ و والدیک فأطعهما(الظاهر ان والدیک منصوب بفعل مقدر یفسره الفعل المذکور و الکلام یفید الحصر و التاکید إن قدرّالمحذوف بعده و التاکید فقط إن قدر قبله کذا قیل و أقول: یمکن أن یقدر فعل آخر أی وراع والدیک فاطعهما بصیغة الامر من باب علم و نصر (آت). و برَّهما حیّین کانا أومیّتین و إن أمراک أن تخرج من أهلک و مالک فافعل فإنَّ ذلک من الإیمان. (المصدر ص 158)

عقوق والدین روحانی

تردیدی نیست که والدین روحانی حق بزرگ تری بر ما دارند و آزار و تضییع حق آنها نیز بزرگ تر و خطرناک تر است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من و علی دو پدر این امت هستیم.» امامان بعد از آن دو بزرگوار نیز پدران روحانی این امت هستند. در مرتبه پایین تر علمای ربّانی نیز که با نشر معارف اسلام مردم را نسبت به تعلیمات مکتب اهل بیت علیهم السلام و صراط مستقیم دین راهنمایی می کنند پدران روحانی مردم محسوب می شوند و احترام آنان نیز لازم تر از احترام به پدر و مادر جسمانی می باشد.

اساساً، نعمت رسالت و امامت از بزرگ ترین نعمت های خداوند است که اگر این نعمت نباشد هیچ نعمتی نعمت نخواهد بود. از این رو، خداوند در قرآن نسبت به نعمت رسالت بر مردم منّت نهاده و می فرماید: «خداوند بر مؤمنان منّت نهاده که پیامبری از بین آنان به رسالت مبعوث نموده تا آیات قرآن و نشانه های حقانیت [دین] او را بیان کنند و مردم را که در ضلالت و گمراهی آشکاری به سر می بردند از آلودگی های اخلاقی دور و به آنان کتاب وحکمت تعلیم نمایند.»

بلکه سزاوار است گفته شود: نعمت رسالت و امامت بزرگ تر از آن است که با نعمت های دنیوی مقایسه شود؛ چرا که آنها وسیله زندگی دنیا هستند و نعمت رسالت و امامت وسیله زندگی و سعادت جاوید وابدی است براین اساس عقوق و آزار به پدران روحانی بسیار خطرناک تر از عقوق و آزار به پدران جسمانی است. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «من و تو دو پدر این امت هستیم. هرکس رعایت حق ما را نکند و به ما آزار رساند ملعون و از رحمت خداوند دور خواهد بود.»

یونس به یعقوب به امام صادق علیه السلام گفت: ولایت و معرفت من نسبت به شما نزد من

(1)

(2)

ص :286


1- عقوق محمّد و آل محمّدعلیهم السلام قال اللّه سبحانه: لقد منّ اللّه علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیّهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و إن کانوا من قبل لفی ضلال مبین. (آل عمران /164)
2- تحف العقول... و قال یونس بن یعقوب للصادق علیه السلام: لولائی لکم و ما عرّفنی اللّه من حقّکم

از همه دنیا ارزشمندتر است. امام علیه السلام چون این سخن را شنید آثار خشم در چهره او ظاهر شد و فرمود: «تو ما را با دنیا مقایسه کردی، در حالی که دنیا و هر چه در آن هست چیزی جز برای سد جوع و ستر عورت نیست و تو با داشتن محبت و ولایت ما به حیات ابدی خواهی رسید.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: یا اباالحسن! آگاه باش که من و تو دو پدر این امت هستیم پس هرچه که عاق ما شود و حق ما را ادا نکند لعنت خدا بر او خواهد بود، و من و تو دو مولای این امت هستیم پس هرکه از اطاعت ما بگریزد لعنت خدا بر او باد، و من وتو دو اجیر این امت هستیم پس هرکه در اجرت ما ظلم کند لعنت خدا بر او باد.

حق ذرّیه رسول خداصلی الله علیه وآله به قدری بزرگ است که علاّمه حلّی رحمه اللّه در آخر کتاب شریف قواعد به فرزند خود، فخرالمحققین، نصیحت می فرماید و می گوید: بر تو باد که از احسان و احترام به ذرّیه علوّیه دریغ ننمایی؛ چرا که خداوند در باره آنان سفارش اکید نموده و پاداش زحمات پیامبر خود را احسان و محبت به آنان قرار داده است و فرموده: «قل لأ اسألکم علیه أجراً إلاّ المودّة فی القربی»؛ «یعنی ای رسول من! به مردم بگو: من پاداشی از شما برای رسالت خود نمی خواهم جز محبت و دوستی ذوی القربی و خویشان خود».

(1)

(2)

(3)

ص :287


1- أحبّ إلیّ من الدنیا بحذافیرها. قال یونس فتبّینت الغضب فیه ثمّ قال:علیه السلام: یا نونس قستنا بغیر قیاس ما الدنیا و ما فیها هل هی إلاّ سدّ فورةٍ أو سترعورة؟ و أنت لک بمحّبتنا الحیاة الدائمة؟ (تحف العقول ص 379 البحار ج 75/266)
2- البحار... قال (النبیّ صلی الله علیه وآله): یا أبالحسن ألا و إنّی وأنت أبواهذه الأمّه فمن عقّنا فلعنة اللّه علیه، ألا و إنّی و انت مولیا هذه الأمّة فعلی من أبق عنّا لعنة اللّه ألا و إنّی و أنت أجیرا هذه الأمّة فمن ظلمنا اجرتنا فلعنة اللّه علیه. الحدیث. (البحار ج 40/45 الوسائل ج 19/332)
3- القواعد للعلامة الحلی... أوصی العلاّمه لولده فخرالمحقّقین و علیک بصلة الذّریة العلوّیة فإنّ اللّه تعالی قد أکّد الوصیّة فیهم و جعل مودّتهم أجرالرسالة و الإرشاد فقال: «قل لا أسالکم علیه أجراً إلاّ المودّة فی القربی» (الشوری /23)

رسول خداصلی الله علیه وآله نیز فرمود: «من در قیامت برای چهار صنف از امت خود شفاعت می کنم، گرچه گناهان اهل دنیا را با خود آورده باشند: 1- کسی که ذرّیه و فرزندان مرا یاری کرده باشد؛ 2- کسی که از مال خود در هنگام تنگدستی به آنان کمک نموده باشد؛ 3- کسی که با زبان و قلب خود ذرّیه مرا دوست داشته باشد؛ 4- کسی که در وقت بیچارگی و بی پناهی ذرّیه من، نیاز و حاجت آنان را برآورده کرده باشد.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «چون روز قیامت شود، منادی از طرف خداوند صدا می زند: ای مردم! سکوت کنید تا پیامبر خداصلی الله علیه وآله با شما سخن بگوید. پس همه خلایق سکوت می کنند و آن حضرت قیام می کند و می فرماید: ای مردم! هر که بر من حقی یا منّتی دارد و یا برای من عمل خیری انجام داده است آماده شود تا من پاداش او را بدهم. پس مردم می گویند: پدران و مادران ما فدای شما باد! ما چه منّت و چه حقی بر شما داریم و چه احسانی به شما نموده ایم؟ این خدا و رسول اویند که بر ماو بر همه خلایق حق منّت دارند و به ما احسان نموده اند!

پس رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: آری، کسی که به یکی از اهل بیت من پناه داده و یا احسانی نموده و یا او را پوشانده و یا به او غذا داده است برخیزد تا من پاداش او را بدهم. پس عده ای که چنین اعمالی را انجام داده اند به پا می خیزند و از طرف خداوند به رسول

(1)

(2)

ص :288


1- و قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّی شافع یوم القیامة لأربعة أصناف و لو جاؤا بذنوب أهل الدنیا: رجل نصر ذریّتی، و رجل بذل ماله لذریّتی عند المضیق، و رجل احبّ ذریّتی باللسان و القلب و رجل سعی فی حوائج ذریّتی إذا طرّدوا أو شرّدوا. (الکافی ج 4/60)
2- و قال الصّادق علیه السلام: أذا کان یوم القیامة نادی منادٍ: أیّها الخلائق انصتوا فإنّ محمّداً یکلّمکم، فینصت الخلائق فیقوم النبیّ صلی الله علیه وآله فیقول: یا معشر الخلائق من کانت له عندی ید اومنّة او معروف فلیقم حتّی أکافیه، فیقولون: بآبائنا و أمّهاتنا و أیّ منّة وایّ معروف لنا، بل الید و المنّه و المعروف للّه و لرسوله علی جمیع الخلائق، فیقول: بلی من آوی أحداً من أهل بیتی أو برّهم أو کساهم من عری أو أشبع جائعهم فلیقم حتّی أکافیه، فیقوم أناس قد فعلوا ذلک، فیأتی النداء من عنداللّه: یا محمّد یا حبیبی قد جعلت مکافاتهم إلیک، فاسکنهم من الجنّه حیث شئت، فیسکنهم فی الوسیلة حیث لایحجبون بحقّ محمّد و أهل بیته صلوات اللّه علیهم. (قواعد الأحکام ج 1/153 الفقیه ج 2/69)

او صلی الله علیه وآله خطاب می شود: ای محمّد! من پاداش آنان را به تو واگذار نمودم، پس در هرجایی از بهشت که می خواهی آنان را ساکن گردان. سپس آن حضرت آنان را [در وسط بهشت]، در مقام وسیله [و حظیرة القدس] در کنار خود، اسکان می دهد، در حالی که آنان از آن حضرت و اهل بیت او جدا نیستند.»

قطع رحم و جدایی از خویشان

اشاره

یکی از گناهان بزرگ و خطرناک که عذاب و کیفر آن، هم در دنیا و هم در آخرت خواهد بود، قطع ارتباط و یا دشمنی وآزار به خویشان است. همان گونه که صله رحم و ارتباط باخویشان واحسان به آنان از اسباب آمرزش و خشنودی خداوند و طول عمر و توسعه روزی و حل مشکلات دنیا و آخرت است.

خداوند در قرآن، قاطع رحم را در چند جا لعنت نموده و وعده عذاب و خسران در آخرت و کوری دل وناشنوایی باطن به او داده است و می فرماید: «آنان که پیمان خود را با خداوند می شکنند و آنچه را خداوند به وصل و پیوستگی آن امر نموده [مانند ارتباط خویشاوندی] قطع می کنند و همواره ایجاد فساد می نمایند، مستحق لعنت خداوند و کیفر قیامت خواهند بود.»

و یا می فرماید: «چگونه امید نجات دارید، در حالی که از خدا و قانون او روی گردانده و در زمین فساد می کنید و روابط خویشاوندی راقطع می کنید؟ البته چنین افرادی مورد لعنت خداوند هستند و خداوند گوش و چشم دل آنان را کر و کور نموده است.»

(1)

(2)

ص :289


1- قطیعة الرحم قال اللّه سبحانه: و ألّذین ینقضون عهداللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما أمراللّه به أن یوصلّ و یفسدون فی الأرض أولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار. (الرعد /26) و قال سبحانه: فهل عسیتم إن تولّیتم أن تفسدوا فی الأرض و تقطّعوا أرحامکم أولئک ألّذین لعنهم اللّه فأصّمهم و أعمی أبصارهم. (محمّد /24)
2- و قال سبحانه: و اتّقوا اللّه الذی تسائلون به والأرحام إنّ اللّه کان علیکم رقیباً. (النساء /2)

و یا می فرماید: «از خطر مخالفت خداوند و ضایع نمودن حق خویشان خود بترسید، همانا شما در قیامت مورد سؤال واقع خواهید شد و خداوند نگهبان و آگاه به اعمال شماست.»

سخنان معصومین علیهم السلام در باره خطر قطع رحم

امام صادق علیه السلام نیز به یکی از یاران خود فرمود: «از قطع رحم و جدایی از خویشان و ظلم به آنان بترسید که سبب به گور رفتن مردان شما می شود [و مرگ آنان قبل از پایان عمرشان فرا می رسد].»

یکی از اصحاب و یاران امام صادق علیه السلام می گوید: به آن حضرت گفتم: برادران و عموزادگان من، مرا در خانه ای که بین من و آنان مشترکاست، در مضیقه وسختی قرار داده اند تا جایی که مرا مجبور نموده اند که [با اهل خود ]در یک اتاق به سر ببرم. البته اگر سخن از شکایت باز کنم حق خود را از آنان خواهم گرفت [وظیفه من چیست؟] امام صادق علیه السلام فرمود: «صبر کن! خداوند برای تو فرحی خواهد رساند.» پس من از خدمت آن حضرت بازگشتم [و با خویشان خود به نزاع برنخاستم] تا این که در سال 131 وبایی آمد و به خدا سوگند، همه آنان مردند. پس من خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و چون بر آن حضرت

(1)

(2)

ص :290


1- الکافی... عن حذیفة بن منصور قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: إتّقوا الحالقة فإنّها تمیت الرجال، قلت: و ماالحالقة؟ قال: قطیعة الرحم. (المصدر)
2- الکافی... عن عثمان بن عیسی عن بعض أصحابنا عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قلت له: إنّ إخوتی و بنی عمیّ قد ضیّقوا علیّ الدار و ألجأونی منها إلی بیتٍ و لو تکلّمت أخذت ما فی أیدیهم قال: فقال لی: إصبر فانّ اللّه سیجعل لک فرجاً، قال: فانصرفت و وقع الوباء فی سنة إحدی و ثلاثین [و مأة] فما توا واللّه کلّهم فما بقی منهم أحدٌ، قال: فخرجت فلمّا دخلت علیه قال: ما حال أهل بیتک؟ قال: قلت له: قدماتوا و اللّه کلّهم، فما بقی منهم أحدٌ، فقال: هو بما صنعوابک و بعقوقهم إیاک وقطع رحمهم بتروا(البتر بالباء الموحدة و التاء المثناة الفوقیة و الراء: القطع و الاستئصال) أتحبُ أنّهم بقوا و أنّهم ضیّقوا علیک؟ قال: قلت: إی و اللّه. (المصدر)

فرمود: «حال خویشان تو چگونه است؟» گفتم: به خدا سوگند، همه آنان مردند و احدی از آنان باقی نماند. امام علیه السلام فرمود: «این به سبب آن فشار و آزاری بود که در باره تو انجام دادند.» سپس فرمود: «دوست می داشتی زنده می ماندند و بر تو فشار می آوردند؟» گفتم: آری. به خدا سوگند، [نمی خواستم آنها گرفتار این عقوبت شوند].

امام باقرعلیه السلام می فرماید: در کتاب [جدّما] علی علیه السلام نوشته شده: «سه خصلت است که صاحب آنها نمی میرد تا وبال و نکبت آنها در دنیا ببیند: ظلم و تجاوز به حق مردم، قطع رحم، سوگند دروغ.» سپس فرمود: «اثر هیچ عمل خیر و طاعتی سریع تر از اثر صله رحم به انسان باز نمی گردد؛ چرا که اگر مردمی فاسق و فاجر باشند و به یکدیگر ترحّم و صله رحم نمایند، خداوند اموال آنان را زیاد می کند و به آنان وسعت می دهد، لکن قطم دروغ و قطع رحم خانه ها را خالی و نسل انسان ها را قطع می کند.»

شخصی به نام عنبسة بن عابد می گوید: مردی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و از خویشان خود به آن حضرت شکایت نمود. امام علیه السلام فرمود: «خونسردی خود را حفظ کن و به کار خود مشغول باش.»

او گفت: خویشان من با من چنین و چنان کرده اند. امام صادق علیه السلام فرمود: «تو نیز می خواهی مثل آنها باشی تا خداوند به هیچ کدام از شما نظر رحمت نکند؟»

ابوحمزه ثمالی می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام خطبه ای خواند و در آن خطبه فرمود: «من

(1)

(2)

ص :291


1- و فیه عن أبی عبیدة عن أبی جعفرعلیه السلام قال: فی کتاب علیّ علیه السلام: ثلاث خصال لایموت صاحبهنَّ أبداً حتّی یری و بالهنّ: البغی، و قطیعة الرّحم، و الیمین الکاذبة یبارزاللّه بها؛ و إنَّ أعجل الطاعة ثواباً لصلة الرّحم، و إنّ القوم لیکونون فجّاراً فیتواصلون فتنمی أموالهم و یثرون (من الثروة و هی کثرة المال) و إنّ الیمین الکاذبة و قطیعة الرّحم لتذران الدّیار بلاقع (بلاقع» جمع بلقع و بلقعة و هی الارض القفر التی لاشی ء بها) من أهلها و تنقل الرّحم و إنّ نقل الرحم إنقطاع النسل.
2- عن أبیه رفعه، عن أبی حمزة الثمالی قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام فی خطبته: أعوذباللّه من الذنوب الّتی تعجّل الفناء، فقام إلیه عبداللّه بن الکوّاء الیشکری (کان من رؤوس الخوارج و یشکر

به خدا پناه می برم از گناهانی که سبب فنا و نابودی می شوند.» یکی از سران خوارج گفت: یا امیرالمؤمنین! آیا گناهانی هست که سبب فنا ونابودی شود؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وای بر تو! مگر نمی دانی قطع رحم این چنین است؟» سپس فرمود: «[بسا] خانواده ای اهل فسق وگناه هستند، ولی به سبب روابط خوب و احسانی که به یکدیگر می کنند خداوند به آنها روزی می دهد، و خانواده ای هم هستند که اهل دین و تقوا هستند، ولی دراثر جدایی و قطع رابطه و رسیدگی نکردن به امور همدیگر خداوند آنان رامحروم می نماید [و زندگی بر آنها سخت خواهد بود].»

امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی از قبیله خثعم نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: چه عملی بیشتر موردخشم خداوند است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «شرک به خداوند.» او گفت: پس از آن چه عملی بیشتر مورد خشم خداوند است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «قطع رحم.» او گفت: پس از آن چه عملی مورد خشم خداوند است؟ فرمود: «امر به منکر و نهی از معروف.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: پدرم زین العابدین علیه السلام به من فرمود: «فرزند عزیزم! با پنج

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :292


1- اسم أبی قبیلتین کان هذا الملعون من احداهما) فقال: یا أمیرالمؤمنین أو تکون ذنوب تعجّل الفناء؟ فقال: نعم ویلک قطیعة الرحم، إنّ أهل البیت لیجتمعون و یتواسون و هم فجرة فیرزقهم اللّه و إنّ أهل البیت لیتفرّقون و یقطع بعضهم بعضاً فیحرمهم و هم أتقیاء. (الکافی ج 2/348)
2- و فیه عن عنسبة العابد قال: جاء رجلٌ فشکا إلی أبی عبداللّه علیه السلام أقاربه، فقال له: إکظم غیظک و إفعل، فقال: إنّهم یفعلون و یفعلون، فقال: أتریدأن تکون مثلهم فلاینظراللّه إلیکم. (المصدر)
3- المحاسن... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ رجلاً من خثعم جاء إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله و قال: أیّ الأعمال أبغض إلی اللّه؟ فقال: الشرک باللّه قال: ثمّ ماذا؟ قال: قطیعة الرحم، قال، ثمّ ماذا؟ قال: الأمر بالمنکر و النهی عن المعروف. (المحاسن ج 1/295)
4- الکافی... عن الباقرعلیه السلام قال: قال لی علیّ بن الحسین (صلوات اللّه علیهما) یا بنیّ أنظر خمسة فلاتصاحبهم ولاتحادثهم و لا ترافقهم فی طریق فقلت: یا أبه من هم؟ قال:... و إیّاک و مصاحبة القاطع لرحمه فانّی وجدته ملعوناً فی کتاب اللّه عزّوجّل فی ثلاث مواضع: قال اللّه عزّوجّل: «فهل عسیتم ان تولّیتم أن تفسدوا فی الارض و تقطّعوا أرحامکم * أولئک ألّذین لعنهم اللّه فاصمّهم و أعمی أبصارهم. (محمّد/23) و قال: «ألّذین ینقضون عهداللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما أمراللّه به أن یوصلّ و یفسدون فی الأرض أولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار». (الرعد /24) و قال فی البقرة: ألّذین

دسته از مردم هم نشین و هم سخن همراه مشو. گفتم: پدرجان! آنها کدامند؟ فرمود: از هم نشینی با دروغگو بپرهیز که او همانند سراب (آب نما) می ماند و با دروغ، دور را برای تو نزدیک و نزدیک را دور می نماید. و از هم نشینی با فاسق و بی تقوا نیز بپرهیز؛ چرا که او تو را به یک لقمه یا کمتر می فروشد (و حیثیت و آبروی تو را حفظ نمی کند). و از هم نشینی با بخیل نیز پرهیز کن، چرا که او در وقت تنگدستی تو را رها می کند و از مال خود به تو نخواهد داد. و از هم نشینی با احمق نیز دوری کن؛ چرا که او از روی نادانی می خواهد به تو احسان کند، ولی به تو ضرر می رساند. و از هم نشین شدن با قاطع رحم پرهیز کن که من او را در سه جای از قرآن ملعون یافتم [سپس آیات مربوط به آنها را قرائت نمود].»

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که بوی بهشت از فاصله هزار سال راه به اهل آن می رسد، لکن به عاق پدر و مادر و قاطع رحم و پیر زناکار نمی رسد.»

گناهانی که سبب کوتاهی عمر می شود

در ادامه این بحث لازم دیدم که به طور اختصار آثار بعضی از گناهان را از زبان معصومین علیهم السلام بیان نمایم. به امید آن که نویسنده و خوانندگان محترم از آن بهره مند گردند.

1- حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید: «و الذنوب التی تعجل الفناء: قطیعة الرحم، و الیمین الفاجرة، و الأقوال الکاذبة، و الزنا، و سدّ طرق المسلمین، و إدّعاء الإمامة بغیرحقّ.» (معانی الأخبار، ص 271)

یعنی: «گناهانی که سبب کوتاهی عمر می شود [چند چیز است] قطع رحم، سوگند دروغ، سخن دروغ، زنا، مسدود کردن راه های مردم، ادعای امامت بدون حق.»

2- امام صادق علیه السلام به منصور دوانیقی فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «إنّ الرجل لیصل

(1)

(2)

ص :293


1- ینقضون عهداللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما أمراللّه به أن یوصلّ و یفسدون فی الأرض أولئک هم الخاسرون. (البقره /27) (البحار ج 7/196 الکافی ج 2/376)
2- البحار... إنّ النبیّ صلی الله علیه وآله قال: أخبرنی جبرئیل أنّ ریح الجنّة توجد من مسیرة ألف عام ما یجدها عاقّ ولا قاطع الرحم و لاشیخ زان. (البحار ج 76/24 عن معانی الأخبار ص 200)

رحمه و قدبقی من عمره ثلاث سنین فیصیّرها اللّه عزّوجلّ ثلاثین سنة، و یقطها و قدبقی من عمره ثلاثون سنة فیصیّرها اللّه ثلاث سنین... (سفینة البحار، ج 1/514)

یعنی: همانا مردی صله رحم می کند و سه سال بیش از عمر او باقی نمانده و خداوند به وسیله صله رحم آن سه سال را سی سال قرار می دهد و اگر سی سال از عمر او باقی مانده باشد چون قطع رحم می کند خداوند آن راسه سال قرار می دهد.»

امام صادق علیه السلام چون این حدیث را برای منصور دوانیقی بیان نمود، او گفت: این نیکو حدیثی است، ولی مقصود من این حدیث نبود.

3- امام صادق علیه السلام فرمود: «قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله «صلة الرحم تعمر الدیار، و تزید فی الأعمار و إن کان أهلها غیر أخیار.» (همان)

یعنی: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: صله رحم خانه ها را آباد می کند و عمرهای مردم را افزایش می دهد گرچه صله رحم کنندگان از خوبان نباشند.» منصور گفت: این نیز حدیث نیکویی است، ولی مقصود من این نبود.

4- امام صادق علیه السلام فرمود: «قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله صلة الرحم تهوّن الحساب و تقی میتة السوء» (همان)

یعنی: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: صله رحم حساب قیامت را آسان و از مرگ بدجلوگیری می کند.» منصور گفت: مقصود من همین حدیث است.

5- امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: «صلة الارحام تزّکی الأعمال، و تنمی الأموال و تدفع البلوی، و تیّسر الحساب، و تنسی فی الأجل.» (ترجمه کافی، ج 3/ 221)

یعنی: «صله رحم عبادت و اعمال انسان را پاک می کند [و مورد قبول واقع می شود] و به اموال برکت می دهد و بلاها را دور می نماید و حساب قیامت را آسان می کند و عمر را طولانی می گرداند.»

6- و در سخن دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می فرماید که فرمود: «أوصی الشاهد من أمّتی و الغائب و من فی اصلاب الرجال و ارحام النساء الی یوم القیامة أن یصل الرحم و إن کانت منه علی مسیرة سنة فإنّ ذلک من الدین.» (همان)

یعنی: «من به حاضرین و غایبین از امت خود [بلکه] به کسانی که در پشت پدرها و رحم مادرها تا قیامت خواهند آمد سفارش می نمایم که نسبت به خویشان خود صله رحم

ص :294

بکنند، گرچه فاصله آنها با رحم خود یک سال راه باشد. همانا صله رحم جزءدیانت مسلمان است.»

اثر قطع رَحِم با امام زمان علیه السلام

هارون الرّشید پسرش محمّد امین رابرای تعلیم و تربیت نزد محمّدبن جعفر بن اشعث گذاشته بود و چون وی را به ولیعهدی خود برگزید یحیی بن خالد برمکی به محمّد بن جعفر رشک بردو با خود گفت: با مرگ هارون خلافت به امین خواهد رسید و چون محمّد بن جعفر استاد وی بوده است قهراً ما را از وزارت خلع و این منصب را به او واگذار خواهد نمود.» از این رو، درصدد برآمد تا به وسیله ای محمّد بن جعفر را از نظر هارون بیندازد و هارون را نسبت به وی خشمگین سازد.

این بود که رفت و آمد خود را با محمّدبن جعفرزیاد کرد و تدریجاً دانست که وی جزء شیعیان موسی بن جعفرعلیه السلام و قایل به امامت آن حضرت است. پس این جریان را به هارون الرشید گزارش داد و به دنبال آن در صدد برآمد تا با کسب اطلاعاتی از وضع زندگی حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام گزارش کامل تری برای هارون تهیّه کند. به همین سبب، به یکی از نزدیکان خود گفت: آیا کسی از فرزندان ابوطالب راسراغ دارید که تنگدست باشد تا من از وی مطالبی را که نیاز دارم تحقیق کنم؟ نام علی بن اسماعیل بن جعفر (برادر زاده آن حضرت) را نزد وی بردند. یحیی بن خالد پولی برای او فرستاد و وی را به رفتن نزد هارون و مسافرت به بغداد تشویق کرد.

پس از رسیدن پول یحیی برمکی و پیغام وی، علی بن اسماعیل آماده حرکت به سوی بغداد شد. از قضا حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام که با علی ابن اسماعیل مأنوس بود و پیوسته به وی احسان و نیکی می کرد از جریان مطلع شد و او را طلبید و به او فرمود: ای برادرزاده! قصد کجا داری؟ عرض کرد: می خواهم به بغداد بروم. فرمود: برای چه می خواهی به آنجا بروی؟ گفت: بدهکارم و پولی ندارم.

حضرت فرمود: من بدهی تو را می دهم اضافه بر آن هم به تو احسان خواهم کرد. علی بن اسماعیل توجّهی به فرمایش امام علیه السلام نکرد و آماده سفر به بغداد شد. پس

ص :295

حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام مجدّداً وی را خواسته، به او فرمود: می روی؟ عرض کرد: آری، چاره ای جز رفتن ندارم.

فرمود: پس ای برادرزاده! نیک بنگر و از خدا بترس و بچه های مرا یتیم نکن. پس از گفتن این سخن دستور داد سیصد دینار طلا و چهارصد درهم نقره دیگر نیز به او بدهند. اما چون از نزد آن حضرت برخاست امام علیه السلام به کسانی که نزدش بودند فرمود: به خدا سوگند، او در ریختن خود من سعایت خواهد نمود و، بچه هایم را یتیم خواهد کرد.

آنها عرض کردند: قربانت گردیم، شما این وضع را می دانید ولی با این حال به او احسان و نیکی می کنید؟

فرمود: آری، پدرم برای من، از پدرانش، از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت کرد که آن حضرت فرمود: ارتباط و علاقه رَحم اگر بریده شود و سپس پیوند گردد، آن گاه دوباره بریده شود، خدا آن را قطع می کند، و من خواستم پس از آن که او از من بُرید، من آن راپیوند دهم تا اگر دوباره از من بُرید خدا آن را قطع کند.

علی بن اسماعیل به بغداد آمد و پیش یحیی بن خالد رفت و یحیی وضع موسی بن جعفرعلیه السلام را از وی پرسید و آنچه از او شنیده بود با چیزهایی که خود بر آن می افزود به هارون گزارش می داد تا سرانجام خودِ علی بن اسماعیل رابه نزد هارون برد و چون هارون وضع عمویش موسی بن جعفر رااز وی پرسید در پاسخ شروع به سعایت آن حضرت کرده و گفت:

پول ها و اموال است که از مشرق و مغرب برایش می آورند، و اخیراً مزرعه ای در مدینه به سی هزار دینار خریداری کرده و چون پول آن را برای صاحب مزرعه بردند وی گفت من این دینارها را نمی خواهم و دینارهای دیگری می خواهم که سکه اش غیر از این باشد، و موسی بن جعفر فوری دستور داد آن پول ها را برگردانند و پول دیگری از همان سکه ای که صاحب مزرعه خواسته بود برایش آوردند.

هارون این سخن را شنید و او را از نزد خود مرخّص کرد و دستور داد دویست هزار درهم به او بدهند تا با آن مبلغ در ناحیه ای از بغداد زندگی کند.

علی بن اسماعیل جایی از مشرق بغداد را برای سکونت اختیار کرد وگماشتگان خود رابرای تحویل گرفتن پول ها به دربار هارون فرستاد و خود به انتظار رسیدن پول ها

ص :296

روزشماری می کرد. در خلال این احوال، روزی به بیت الخلا رفت و ناگهان دچار اسهال شدیدی شد و تمام احشاء و روده های او خارج شد و در افتاد و چون کسان او مطلع شدند، آمدند او را از جا بلند کردند و هرچه کوشیدند امعاء و احشاء را به جای خود باز گردانند، نشد و به ناچار او را به همان حال از بیت الخلا بیرون بردند. در این حال که علی بن اسماعیل مشغول جان کندن بود فرستادگان هارون پول ها را برایش آوردند. او وقتی از رسیدن پول ها مطلع شد، گفت: اکنون که من مشغول جان کندن هستم این پول ها را برای چه می خواهم؟ این را گفت و ازدنیا رفت! (ارشاد مفید مترجم ج 2/228)

تکبر و بزرگی نمودن

تکبر از گناهانی است که به بزرگی و کبیره بودن آن تصریح شده و در آیات زیادی از قرآن وعده عذاب بر آن آمده است، قرآن جایگاه متکبران را دوزخ معرفی نموده و به آنان در قیامت گفته می شود از درهای دوزخ وارد شوید که آن بدجایگاهی است برای متکبران و را متکبر جبّار خداوند مهر (گمراهی) می زند و شیطان به سبب تکبر از سجده کردن بر آدم علیه السلام امتناع ورزیده و کافر شده است.

از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: عزت و بزرگی لباس پروردگار است پس کسی که چیزی از آن را بر تن کند خداوند او را در جهنم می افکند.

(1)

(2)

ص :297


1- الکبر و الخیلاء قال اللّه سبحانه: ألیس فی جهنّم مثویً للمتکبرین. (39/61) و قال سبحانه: أدخلوا أبواب جهنّم خالدین فیها فلبئس مثوی المتکبرین. (39/72) و قال سبحانه: کذلک یطبع اللّه علی کلّ قلب متکبّر جبار. (40/37) و قال سبحانه: أبی و استکبر و کان من الکافرین. (2/32)
2- الکافی... عن الباقرعلیه السلام: العزّ رداءاللّه و الکبر ازاره فمن تناول شیئاً منه اکبّه اللّه فی جهنّم (الکافی ج 2/309)

امام صادق علیه السلام فرمود: در دوزخ برای متکبران جایگاهی است به نام سقر که از شدت حرارت به خدای خود شکایت نموده و اجازه خواسته که یکبار تنفس کند و چون تنفس نموده دوزخ را به آتش کشیده است.

امام صادق علیه السلام فرمود: افراد متکبر در روز قیامت به صورت ذرّه در زیر پاهای اهل محشر قرار خواهند گرفت تا خداوند از حساب خلایق فارغ گردد.

عجب و غرور و خودستایی [تزکیة النفس]

خودستایی و تزکیه نفس عمل ناپسندی است انسان مؤمن همیشه باید هراس داشته باشد که آیا اعمال او پذیرفته شده و یا مردود گشته است و نسبت به خود نیز باید بدبین باشد و از اعمال برونی و درونی خود بترسد و دیگران رابهتر از خویش بداند و خود را بدتر از همه مردم بپندارد تا آخر عمر بین خوف و رجا و ترس و امید باشد؛ چرا که مؤمن تا مرگ او نرسد نمی داند با او چه خواهد شد.

خداوند در قرآن می فرماید: «فلا تزکّوا أنفسکم هو أعلم بمن إتّقی»؛ یعنی: «خودستایی نکنید؛ چرا که تنها خدا می داند اهل تقوا کیانند.»

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود: «خودستایی این است که شخصی بگوید: من دیشب نماز خواندم و روز قبل روزه گرفتم.» سپس فرمود: «عده ای در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام با یکدیگر چنین می گفتند و امیرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود: ولکن من شب می خوابم و روز نیز می خوابم و اگر بین آن دو نیز فرصتی پیدا کنم می خوابم.» [تفسیر برهان، ج 4/254]

(1)

ص :298


1- و فیه... عن الصّادق علیه السلام: انّ فی جهنّم لوادیاً للمتکبرین یقال له سقر شکی إلی اللّه عزّوجّل شدة حرّه و سأله ان یأذن له ان یتنفّس فتنفس فاحرق جهنّم. (الکافی ج 2/310) و فیه قال علیه السلام: إنّ المتکبرین یجعلون فی صور الذّر یتوطاهم الناس حتّی یفرغ اللّه من الحساب. (المصدر ص 3119

از این رو، در روایت آمده که امام کاظم علیه السلام به هشام می فرماید: «یاهشام! ما قسمّ بین العباد أفضل من العقل، نوم العاقل أفضل من سهرالجاهل...» یعنی: «ای هشام! خداوند چیزی بهتر از عقل بین مردم تقسیم نکرده است، و خواب عاقل بهتر از شب بیداری جاهل است.» [بحار، ج 75/312]

ظاهراً مراد آن حضرت این است که نادان چون شب را به عبادت سپری می کند به خود مغرور می شود و خودستایی می کند، لکن عاقل با شرمساری می خوابد و اگر عبادت هم بکند مغرور نمی شود.

اساساً عجب و خودستایی بیماری خطرناک و مقدمه سقوط و تهی شدن از ارزش های انسانی است و علاج آن تواضع و فروتنی است. امام هشتم علیه السلام می فرماید: «التواضع درجات منها أن یعرف المرأ قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم...»؛ یعنی: «تواضع درجاتی دارد و پایین ترین آنها این است که انسان اندازه و قدر خود را بشناسد و خود را در جای خود قرار دهد و به آن راضی باشد.» [کافی، ج 2/124]

چنان که بزرگان آن را «امّ الصفات» و رأس کلّ خیر» دانسته اند و اگر این خوی شریف در انسان وجود پیدا کند همه مشکلات اخلاقی او حل خواهد شد و اگر وجود پیدا نکند نمی تواند ارزش های دیگر در خود به وجود بیاورد.

در کتاب کافی، از امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرمود:«دو نفر وارد مسجد شدند؛ یکی عابد و دیگری فاسق، و چون از مسجد خارج گردیدند فاسق، صدّیق بود و عابد، فاسق.

و علت آن این بود که عابد با عجب و خودپسندی وارد شده، و به عبادت خویش مغرور گردیده بود و فاسق پشیمان و شرمنده بود و از خداوند نسبت به گناهان خود استغفار می نمود.» [کافی، ج 2/314]

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «روزی شیطان نزد حضرت موسی علیه السلام آمد... حضرت موسی از او پرسید: کدام گناه است که اگر فرزند آدم انجام دهد تو بر او مسلّط خواهی

ص :299

شد؟ شیطان گفت: هنگامی که او به خود ببالد وعجب پیدا کندو عمل خود را بزرگ پندارد و گناه خویش را ناچیز شمارد.» [همان]

ریاست طلبی و غفلت از حساب قیامت

اشاره

حضرت سلیمان علیه السلام از خدای خود خواست که سلطنتی به او بدهد که همانند آن را به دیگری نداده باشد. دعای او مستجاب گردید و خداوند سلطنتی بی نظیر به او داد، به طوری که دنیا مسخّر او گردی و همه چیز در اختیار او قرار گرفت. او زبان حیوانات را می دانست و همه آن ها در خدمت او بودند، روزی سراغ هدهد را گرفت و گفت:

«هدهد را نمی بینم، آیا از فرمان ما تخلّف نموده است؟ اگر چنین باشد او را کیفر خواهم نمود و یا سر از تن او جدا خواهم کرد.» پس هدهد به حضور او آمد و گفت: ای سلیمان! من از مملکت سبأ می آیم و برای تو خبر تازه ای آورده ام. مردم آن دیار خورشید را می پرستند و زنی بر آنان حکومت می کند. سلیمان چون این سخن را شنید به یاران خود، از مؤمنان جنی و انسی، گفت: «کدام یک از شما می تواند تخت ملکه سبأ را نزد من بیاورد؟» پس یکی از مؤمنان جنّی (عفریت من الجن) گفت: من قبل از آن که تو این مجلس را ترک کنی آن را نزد تو حاضر می کنم. سلیمان علیه السلام قانع نگردید. تا این که وزیر او، عاصف برخیا، که یکی از نام های خداوند نزد او بود، گفت: من آن را نزد تو حاضر می کنم قبل از آن که تو چشم خود را بر هم بزنی، و چون سلیمان تخت بلقیس، یعنی ملکه سبا را نزد خود آماده دید، گفت: این [قدرت و نعمت ] از فضل پروردگار من است، او می خواهد مرا بیازماید که او را شکر می گویم و یا کفران می کنم.»

(1)

ص :300


1- حبّ الرئاسة إلاّ للخدمة قال اللّه سبحانه عن قول سلیمان النبیّ علیه السلام فی قصّة هدهد: قال یا أیّها الملأایّکم یأتینی بعرشها قبل أن یأتونی مسلمین، قال عفریت من الجنّ أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک و إنّی علیه لقویّ امین و قال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتدّ الیک طرفک فلمّا رآها مستقرّاً عنده قال هذا من فضل ربّی لیبلونی أ أشکر أم أکفر. الآیة (النمل /37)

مؤلّف گوید: همه قصه های قرآن جنبه تربیتی و علمی و اعتقادی دارد. خداوند به سلیمان و ذوالقرنین سلطنت همه روی زمین را عطا نمود و آنان هرگز از یاد خدا غافل نشدند و ریاست و قدرت، آن ها را وابسته به دنیا نکرد چرا که هدف آنان جز خدمت نبود و این برای صاحبان قدرت حجت و درسی است که اگر بخواهند با قدرت و سلطه ای که دارند به مردم خدمت بکنند و از دین خدا حمایت نمایند امکان پذیر است، لکن هیهات که این انسان از هوای نفس و حبّ دنیا نماید جدا شود و همه چیز خود را از خدا بداند و برای او کار کند و به بندگان او خدمت نمابد!

خداوند وعده های قیامت و درجات بهشتی و رحمت واسعه خود را در آن سرا، مشروط به این نمود که انسان ها روی زمین تکبّر و سرکشی و فساد نکنند و عاقبت نیک را برای پرهیز کاران قرار داده است.

امیرالمومین علیه السلام نیز در نهج البلاغه به سردمداران و حاکمان توجه می دهد و می فرماید: «آگاه باشید! سوگند به خدایی که دانه را شکافته و انسان را آفریده، اگر مردم گرد من جمع نشده بودند و با اجتماع و حمایت آنان حجت بر من تمام نشده بود و خداوند از اهل علم و دانش پیمان نگرفته بود که در مقابل شکم باره گی ستمگر و گرسنگی ستمدیده آرام نگیرند، هر آینه، من افسار خلافت و ریاست را بر پشت مرکب صاحب آن قرار می دادم و همان گونه که با اول آن برخورد نمودم با آخر آن نیز بر خورد می کردم و از آن دوری می جستم و شما مشاهده می کردید که این دنیا [و ریاست و خلافت آن ]برای من به اندازه عطسه بزی ارزش ندارد.»

(1)

ص :301


1- و قال سبحانه: تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لایریدون علوّاً فی الأرض و لافساداً و العاقبة للمتقین. (القصص /83) نهج البلاغة... فی الخطبة الشقشقیّة قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: أما والذی فلق الحبّه و برأ النسمة لو لاحضور الحاضر و قیام الحجّه بوجود الناصر و ما أخذ اللّه علی العلماء ان لا یقاروّا علی کظّة ظالم و لاسغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس أوّلها، و لألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عطفة عنزٍ. (نهج البلاغة خطبة /3)

و در سخن دیگری فرمود: «خدایا، تو آگاهی که پذیرفتن این خلافت از ناحیه ما به جهت حرص به دنیا و به دست آوردن قدرت و مال آن نبود، بلکه می خواستیم دین تو و نشانه های آن را به جایگاه خود باز گردانیم [و حقایق را همان گونه که رسول خداصلی الله علیه وآله بیان نموده آشکار سازیم] و بین بندگان تو اصلاح و امنیت برقرار نماییم تا ستمدیدگان از بندگان تو در امان باشند و احکام و دستورات دین تو که [در اثر حکومت ستم پیشه ها ]معطل مانده بر پا گردد.»

امام حسین علیه السلام نیز [برای آگاهی دوستان و خنثی کردن تبلیغات بنی امیه]، قبل از حرکت خود به طرف عراق، فرمود: «من برای شرارت و خوش گذرانی و فساد و ظلم حرکت نکردم، بلکه تنها برای اصلاح امت جدم رسول خداصلی الله علیه وآله حرکت نمودم. من می خواهم امر به معروف و نهی منکر کنم و به سیره و روش جدم رسول خداصلی الله علیه وآله و پدرم امیرالمومنین علیه السلام عمل نمایم. پس هر کس می خواهد مقاله مرا بپذیرد و با من حرکت کند...»

خطرهای ریاست طلبی

در کتاب وسائل نقل شده که معمر بن خلاد خدمت امام کاظم علیه السلام نام مردی را برد و گفت: او مرد ریاست طلبی است. پس امام کاظم علیه السلام فرمود: «خطر حبّ ریاست برای دین مسلمان بیش از خطر دو گرگی است که به گله بدون چوپانی حمله کنند.»

(1)

(2)

(3)

ص :302


1- و قال فی خطبة: 131... أللّهمّ إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی کان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شی ءٍ من فضول الحطام و لکن لنردّ المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک الخطبة.
2- البحار: قال الحسین علیه السلام: إنّی لم أخرج أشراً و لابطراً و لامفسداً و لا ظالماً و انّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی(صلی الله علیه وآله) أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدّی و أبی علی بن أبیطالب فمن قبلی... الحدیث (البحار ج 44/330)
3- آفات حبّ الریاسة و فی صحیحة معمّربن خلاّد عن أبی الحسن علیه السلام انّه ذکر رجلاً فقال: إنّه یحبّ الریاسة فقال: ما ذئبان ضاریان فی غنمٍ قد تفرّق رعاءها بأضرّ فی دین المسلم من الریاسة. (الوسائل ج 11/279)

عبداللَّه بن مسکان می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «از این افراد ریاست طلب دور شوید. به خدا سوگند، هر کس دوست داشته باشد مردم به دنبال او حرکت کنند و او پیشوا و رییس آنان باشد، خود و دیگران را هلاک خواهد نمود.»

محمّد بن مسلم می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «آیا تو گمان می کنی من افراد شایسته و غیر شایسته را بین شما نمی شناسم؟ آری، به خدا سوگند، بدترین شما کسی است که دوست بدارد مردم به دنبال او حرکت کنند و او رییس آنان باشد.

چنین کسی ناگزیر یا گدّاب و دروغگوست و یا کوته فکر و نادان است.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «ریاست طلب و صاحب ریاست و هر کس فکر ریاست دارد ملعون هستند.»

و در کتاب خصال، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «نافرمانی خداوند به وسیله شش چیز شروع شد: 1- حبّ دنیا؛ 2- حبّ ریاست ؛ 3- حبّ طعام؛ 4- حبّ زن؛ 5- حبّ خواب؛ 6- حبّ راحت.»

(1)

(2)

(3)

ص :303


1- و فی الوسائل ایضاً عن عبداللّه بن مسکان قال: سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: إیّاکم و هؤلاء الرؤساء ألّذین یترأّسون، فواللّه ما خفقت النعال خلف الرجل إلاّ هلک و اهلک. (المصدر)
2- و فیه عن محمّدبن مسلم قال: سمعت أبا عبداللّه علیه السلام یقول: أتری لا أعرف خیارکم من شرارکم؟ بلی و اللّه إنّ شرارکم من أحبّ أن یوطأ عقبه، إنّه لابدّ من کذاّب أو عاجز الرأی. (المصدر ص 280 و رواه فی البحار ج 70/152) الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من طلب الریاسة هلک. (الکافی ج 2/297) و فیه عنه علیه السلام قال: ملعون من ترأّس، ملعون من همّ بها، ملعون کلّ من حدّث بها نفسه. (المصدر و رواه فی البحار ج 70/151)
3- و فی الخصال... عنه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: أوّل ما عصی اللّه تبارک و تعالی بستّ خصال: حبّ الدنیا، و حبّ الریاسة، و حبّ الطعام، و حبّ النساء، و حبّ النوم، و حبّ الراحة. (الخصال ج 1/106 البحار ج 70/153)

غیبت کردن از برادران مسلمان

اشاره

خداوند ستار العیوب است و بندگان خود را که مرتکب گناه و معصیت می شوند به زودی رسوا نمی کند، بلکه به ملائکه مأمور ثبت اعمال دستور می دهد که گناه بنده من را تا هفت ساعت ثبت نکنید تا شاید توبه کند و نامه او آلوده نگردد و کسی از گناه او مطّلع نشود. پس از ثبت گناه نیز راه توبه را تا آخر عمر برای او باز گذارده و حتی به طور مطلق به بندگان خود وعده آمرزش داده است و توبه را مشروط به چیزی جز ندامت و پشیمانی نفرموده است.

خداوند همان گونه که در این عالم آبروی بندگان عاصی و گنهکار را حفظ می فرماید، در قیامت نیز آبروی بنده گنهکار خود را بین خلایق حفظ می فرماید و چون در قیامت می خواهد بنده خود را بیامرزد گناهان او را به مردم نشان نمی دهد و مستقیماً به بنده خود می فرماید توچنین و چنان کردی و چون او به گناهان خود اقرار می کند، خداوند به ملائکه مامور دستور می دهد که گناهان او را از نامه عمل او برطرف کنید و به جای آن ها، اعمال نیک و حسنات ثبت کنید و سپس نامه او را به مردم نشان دهید و چون مردم نامه عمل او را مشاهده می کنند و می بینند که هیچ گناهی در آن وجود ندارد به یکدیگر می گویند: آیا این بنده یک گناه نداشته است که این چنین نامه او سفید و نورانی است؟!

با توجه به آنچه گفته شد، حرام بودن گمان بد به بندگان خدا و تجسّس در عیوب آنان و غیبت کردن از آنها بسیار روشن است. بنابراین چگونه ممکن است خدای متعال که این گونه آبروی بنده خود را حفظ می کند، به ما اجازه دهد که ما به بندگان او بدگمان باشیم و یا از عیوب آنان تجسّس کنیم و یا اگر احیاناً از عیوب آنان مطلع شدیم غیبت آنان را بکنیم و آنچه را دوست نمی دارند از آنها فاش شود و در پنهانی انجام داده اند برای دیگران بازگو نماییم؟!

(1)

ص :304


1- الغیبة قال اللّه سبحانه و تعالی: یا أیّها ألّذین آمنوا إجتنبوا کثیراً من الظنّ إنّ بعض الظنّ اثم و لاتجسّسوا و لایغتب بعضکم بعضاً أیحبّ أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتاً فکرهتموه و اتقّوا اللّه إنّ اللّه تواّب رحیم. (الحجرات 12)

از این رو، خداوند در سوره حجرات، این سه موضوع را در یک آیه بیان نموده و می فرماید: «ای کسانی که [به خدا و قیامت و وعدهای او] ایمان دارید! از بسیاری از گمان های خود [که در حق دیگران می برید] بپرهیزید؛ چرا که بعضی از گمان های شما گناه است، و از عیوب مردم تجسس نکنید [و اگر عیوب آنان بر شما روشن گردید] به دیگران منتقل ننمایید و غیبت همدیگر را نکنید. آیا دوست می دارید [که به وسیله غیبت] گوشت مرده برادر خود را بخورید؟ شما که چنین چیزی را خوش ندارید، پس از خدا بترسید [و آبروی برادران خود را حفظ نمایید که اگر چنین کنید ]همانا خداوند [نسبت به شما ]بخشنده و مهربان خواهد بود.»

و در سوره نور می فرماید: «کیفر کسانی که دوست می دارند زشتی ها بین مردم شایع شود عذابی دردناک خواهد بود.»

و در سوره همزه می فرماید: «وای بر هر عیب جو و عیب گوی ثروت اندوزی که گمان می کند مال و ثروت، او را در دنیا باقی نگه می دارد. هرگز چنین نخواهد بود. او از این دنیا به عالم دیگری منتقل می شود و به آتش دوزخ وارد خواهد شد.»

در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مقصود از آیه شریفه «انّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة...» این است که آنچه چشم دیده و گوش شنیده نسبت به برادران دینی بازگو شود.»

در کتاب مستدرک، از تفسیر حضرت عسکری علیه السلام نقل شده که آن حضرت در

(1)

(2)

(3)

ص :305


1- و قال سبحانه: أنّ ألّذین یحبّون ان تشیع الفاحشة فی الدّین آمنوا لهم عذاب ألیم. (سوره نور آیه 19)
2- و قال سبحانه: ویل لکلّ همزة اللمزة الّذی جمع مالاً وعدّده... کلاّ لینبذنّ فی الحطمه... (سورة الهمزة) الکافی عن الصّادق علیه السلام: من قال فی مؤمن مارأته عیناه و سمعته أذناه فهو من ألّذین قال اللّه عزوجلّ: إنّ ألّذین یحبّون أن تشیع الفاحشة الآیه. (الکافی ج 2/357)
3- المستدرک عن تفسیر العسکری علیه السلام قال: و اعلموا أنّ غیبتکم لأخیکم المؤمن من شیعة آل محمّدصلی الله علیه وآله أعظم فی التحریم من المیتة قال اللّه تعالی: «ولا یغتب بعضکم بعضاً» الآیة. (المستدرک 9/113)

تفسیر آیه شریفه «و لا یغتب بعضکم بعضاً...» فرمود: «بدانید که غیبت کردن از برادر مؤمن و شیعه آل محمّدصلی الله علیه وآله خطرناک تر از خودرن گوشت مردار است.»

شیخ اعظم انصاری در کتاب مکاسب محرمه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «غیبت از زنا خطرناک تر است؛ همانا زناکار توبه می کند و خداوند توبه او را می پذیرد، ولی صاحب غیبت و کسی که غیبت مردم را کرده آمرزیده نمی شود تا وقتی که طرف غیبت او را ببخشد.»

و در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «کسی که غیبت مؤمنی را بکند، خداوند بین او و آن مؤمن را در بهشت جمع نخواهد نمود، و اگر در باره او چیزی بگوید که در او نیست ارتباط او با آن مؤمن قطع خواهد شد و غیبت کننده برای همیشه در دوزخ خواهد بود و چه بدجایگاهی است.»

و فرمود: «دروغ می گوید کسی که گمان می کند فرزند حلال زاده است، در حالی که گوشت مردم را به غیبت می خورد.» سپس فرمود: «از غیبت بپرهیز که آن نان خورشت سگ های دوزخ است.»

و فرمود: «کسی که برای غیبت و ضایع کردن آبروی برادر مؤمن خود حرکت می کند، نخستین گامی که بر می دارد در دوزخ و جهنم می گذارد.»

(1)

(2)

ص :306


1- المکاسب... عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: الغیبة أشدّ من الزنا و انّ الرجل یزنی فیتوب و یتوب اللّه علیه و انّ صاحب الغیبة لایغفرله حتّی یغفرله صاحبه. (المکاسب ج 1/315 / مستدرک السفینة ج 8/89) و فیه عنه صلی الله علیه وآله قال: من اغتاب مؤمناً بما فیه لم یجمع اللّه بینهما فی الجنّة و من اغتاب مؤمناً بما لیس فیه إنقطعت العصمة بینهما و کان المغتاب خالداً فی النّار و بئس المصیر.(المکاسب ج 1/316 / الوسائل ج 8/602)
2- و فیه عنه صلی الله علیه وآله: کذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو یأکل لحوم الناس بالغیبة فاجتنب الغیبة فإنّها إدام کلاب النّار. (البحار 72/248) و فیه عنه صلی الله علیه وآله: من مشی فی غیبة أخیه و کشف عورته کانت أوّل خطوةٍ خطأها وضعها فی جهنّم. (الوسائل ج 8/602 المکاسب للشیخ الأعظم ج 1/326)) و فیما أوحی اللّه إلی موسی علیه السلام: إنّ المغتاب أذا تاب فهو آخر من یدخل الجنة و ان لم یتب فهو أوّل من یدخل النّار. (البحار ج 72/222)

و فرمود: «غیبت کننده اگر توبه کند آخرین نفری است که داخل بهشت می شود و اگر توبه نکند نخستین کسی است که وارد جهنم می شود.»

و فرمود: «به دنبال کشف لغزش های مؤمنین نباشید که هر کس چنین باشد خداوند لغزش های او را آشکار می سازد و او را رسوا خواهد نمود ولو در داخل خانه خود باشد.»

وجوب رد غیبت

قانون خیرخواهی از برادران مؤمن اقتضا می کند که مسلمان از برادر دینی خود دفاع کند و راضی نشود که هیچ آسیبی به او برسد و هر ضرر و خطری را از او دفع کند. از این رو، اگر مشاهده کند که از او بدگویی می کنند و عیب او رابازگو می نمایند باید از او دفاع نماید و از غیبت نمودن پشت سراو جلوگیری کند.

شیخ بزرگوار انصاری در کتاب مکاسب می فرماید: از روایات زیادی استفاده می شود که رد غیبت برادر مؤمن واجب است و یاری نکردن او حرام و گناه است؛ چنان که صاحب کتاب مجالس، از ابوذر، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «کسی که بشنود که از برادر دینی و غیبت می شود، اگر از او دفاع کند و از غیبت آنان جلوگیری نماید خداوند در دنیا و آخرت او را یاری خواهد نمود، و اگر قدرت جلوگیری داشته باشد و از برادر خود دفاع نکند خداوند در دنیا و آخرت او را خوار خواهد نمود؛ هم چنان که او برادر دینی خود را خوار نموده است.»

(1)

(2)

ص :307


1- عن الکافی عن الصّادق علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لاتطلبوا عثرات المؤمنین فإنّه من یتبع عثرات أخیه یتبع اللّه عثرته و من یتبع اللّه عثرته یفضحه ولو فی جوف بیته. (الکافی ج 2/355)
2- وجوب ردّ الغیبة و ثوابها قال الشیخ الأعظم الأنصاری فی المکاسب: یظهر من الأخبار المستفیضة وجوب ردّ الغیبة فغن المجالس باسناده عن أبی ذرّ رضوان اللّه تعالی عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: «من أغتیب عنده أخوه المؤمن و هو یستطیع نصره فنصره، نصره اللّه تعالی فی الدنیا و الآخرة، و إن خذله و هو یستطیع نصره خذله اللّه فی الدنیا و الآخرة. (و رواه الطوسی فی الأمال ج 2/150) و نحوه عن الصدوق باسناده عن الصادق عن آبائه علیهم السلام فی وصیّة النبیّ صلی الله علیه وآله لعلیّ علیه السلام (الفقیه ج 4/372)

مرحوم صدوق نیز در کتاب «عقاب الأعمال» از رسول خداصلی الله علیه وآله نموده که فرمود: «کسی که در مجلسی بشنود که از برادر دینی او غیبت می شود و از او دفاع کند و از غیبت غیبت کننده جلوگیری نماید، خداوند در دنیا و آخرت هزار در از درهای شرّو خطر را از او دفع می کند، و اگر از او دفاع نکند و آنان را تشویق به غیبت نماید گناه او همانند گناه غیبت کننده خواهد بود.»

و در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: «گناه او هفتاد برابر گناه غیبت کننده است.»

علاج غیبت و نجات غیبت کننده

شهید ثانی در کتاب «رسائل العشر» خود می فرماید: علت این که کیفر غیبت بزرگ و

(1)

(2)

ص :308


1- و عن عقاب الأعمال بسنده عن النبیّ صلی الله علیه وآله: «من ردّ عن أخیه غیبة سمعها فی مجلسٍ ردّ اللّه عنه ألف باب من الشرّ فی الدنیا و الآخرة فإن لم یردّ عنه و أعجبه کان علیه کوزر من إغتابه.» (عقاب الأعمال ص 335) و عن الصدوق باسناده عن الصادق علیه السلام - فی حدیث المناهی - عن النبیّ صلی الله علیه وآله مثله إلاّ أن فی آخره: فإن هو لم یردّها و هو قادر علی ردّها کان علیه کوزر من إغتابه سبعین مرّة. (کتاب المکاسب للشیخ الأنصاری ج 1/362)
2- علاج المغتاب قال الشهید الثانی فی رسائل العشر: إعلم أنّ السبب الموجب للتشدید فی أمرالغیبة وجعلها أعظم من کثیر من المعاصی الکبیرة هو اشتمالها علی المفاسد الکلیّة لغرض الحکیم سبحانه بخلاف باقی المعاصی فإنّها مستلزمة لمفاسد جزئیة بیان ذلک إنّ المقاصد المهمّة للشارع إجتماع النفوس علی همٍّ واحد و طریقة واحدة و هی سلوک سبیل اللّه بسائر وجوه الأوامر و النواهی و لایتمّ ذلک إلاّ بالتعاون و التعاضد بین أبناء النوع الإنسانی و ذلک یتوّقف علی اجتماع همّهم و تصافی بواطنهم و اجتماعهم علی الألفة بالمحبّة حتّی یکونوا [للّه] بمنزلة عبد واحد وفی طاعة مولاه ولن یتمّ ذلک إلاّ بنفی الضغاین و الأحقاد والحسد و نحوه و کانت الغیبة من کلّ منهم لأخیه مثیرة لضغنة و مستدعیة منه بمثلها فی حقّه. (رسائل الشهید ص 289)

خطرناک یاد شده و غیبت از بسیاری از گناهان کبیره بزرگ تر نامیده شده این است که غیبت مشتمل بر مفاسد بزرگ و خطرناک است و با هدف خدای حکیم [نسبت به تحکیم وحدت دل ها و ارتباط ها] منافات دارد؛ برخلاف سایر گناهان که چنین خطری را ندارد و مفسده آنها شخصی و جزیی است.

اجتماع نفوس و دل های مردم است که بریک هدف و انگیزه و یک مسیر - که مسیر الی الله است - حرکت کنند و با انجام واجبات و ترک محرمات همگی یکصدا و یکدل در یک مسیر قرار گیرند، و این امکان پذیر نیست مگر این که روح تعاون و تعاضد و تقویت یکدیگر بین افراد جامعه اسلامی حاکم باشد و آنها در باطن اهل صفا و صمیمیت و الفت و محبت باشند، به طوری که همگی در مقابل پروردگار خویش مانند عبد واحدی باشند در اطاعت از مولای خود این امر نیز امکان پذیر نیست مگر این که افراد جامعه و کینه ها و حسدها و بدخواهی ها و بدبینی ها و بدگویی ها را از خود دور کنند، در حالی که غیبت دل ها را پراکنده و کینه ها را ایجاد می نماید، از همین رو، خداوند در سوره «همزة» می فرماید: «وای بر کسانی که اهل بدگویی هستند و به وسیله غیبت گوشت برادر خود را می خورند.»

و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «به خدا سوگند، تأثیر غیبت در دین مؤمن از بیماری خوره و آکله بدتر خواهد بود.»

به همین سبب بعضی از علمای گذشته عبادت را به انجام نماز و روزه نمی دانسته اند بلکه به خودداری از تضییع آبروی مردم می دانسته اند.

(1)

ص :309


1- و قیل فی تفسیر قوله تعالی: «ویل لکلّ همزةٍ لمزة»: الهمزة: الطعّان فی الناس و اللمزة: الذی یأکل لحوم الناس [بالغیبة] و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: و اللّه الغیبة أسرع فی دین المؤمن من الآکلة فی جوفه. (الکافی ج 2/356) و قال بعضهم: أدرکنا السلف لایرون العبادة فی الصوم و لا فی الصلاة ولکن فی الکفّ عن أعراض الناس. (رسائل الشهید ص 289)

غیبت های مجاز

اشاره

شیخ بزرگوار انصاری در کتاب مکاسب می فرماید: از سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که حرمت غیبت به علّت توهین و آزار به مؤمن است و اگر در مقابل آن مصلحت اهم و بالاتری که مربوط به حق غیبت کننده و یا غیبت شونده و یا شخص ثالثی که عقل و شرع مقدس آن را بزرگ تر از مصلحت حفظ حرمت آبروی مؤمن دانسته وجود داشته باشد، ناچار باید مصلحت هر کدام اهمیت بیشتری دارد مورد توجه قرارگیرد؛ همان گونه که در اجتماع برای معاصی و حقوق خدا و حقوق مردم همین قانون حاکم است [یعنی قانون اهم و مهم].

شهید ثانی نیز در کتاب «کشف الریبة» می فرماید: مجوّز غیبت و ذکر عیب مؤمن باید با هدف و غرض صحیح شرعی باشد به گونه ای که برای رسیدن به آن غرض راهی جز غیبت نباشد [و یا این که نیاز به حفظ آبروی مؤمن وجود نداشته باشد، مانند غیبت متجاهر به فسق در مورد همان فسق].

از این رو، موارد جواز غیبت قابل پیش بینی و شماره نیست. با این حال، می توان موارد ذیل را نام برد:

1- غیبت متجاهر به فسق:

در روایات زیادی آمده است که غیبت کسی که علنی و آشکارا گناه می کند در مورد

(1)

(2)

ص :310


1- ما استثنی من الغیبة فی الحرمة قال الشیخ الأعظم فی المکاسب: إعلم أنّ المستفاد من الأخبار انّ حرمة الغیبة لأجل إنتقاص المؤمن و تأذیه منه فإذا فرض هناک مصلحة راجعة إلی المغتاب بالکسر أو الفتح - أو ثالث دلّ العقل أو الشرع علی کونها أعظم من مصلحة إحترام المؤمن وجب کون الحکم علی طبق أقوی المصلحتین کما هو الحال فی کلّ معصیة من حقوق اللّه و حقوق الناس. قال: و فی کشف الریبة: «إعلم أنّ المرخّص فی ذکر مساءة الغیر هو غرض صحیح فی الشرع لایمکن التوصّل إلیه إلاّ به» إلی أن قال: فموارد الإستثناء لاتنحصر فی عدد.
2- 1- و من موارد الإستثناء غیبة المتجاهر بالفسق: و قد ورد فی الأخبار المستفیضة جواز غیبة المتجاهر منها قول الصادق علیه السلام: إذا جاهر الفاسق بفسقه فلاحرمة له و لاغیبة. (الوسائل ج 8/604)

همان گناه جایز است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که فاسق آشکارا گناه می کند برای او حرمتی نیست و غیبت او جایز است.»

و در سخن دیگری فرمود: «سه گروه ار مردم حرمت و احترامی ندارند: 1- اهل بدعت؛ 2- حاکم جابر و ستمگر؛ 3- فاسقی که فسق و گناه خود را آشکارا انجام دهد.»

اطلاق این روایات اقتضا می کند که غیبت متجاهر به فسق جایز باشد؛ گرچه غیبت کننده غرص صحیحی نداشته باشد.

2- غیبت برای نجات از ظلم:

خداوند در قرآن می فرماید: «کسی که مظلوم واقع شده باشد حق دارد [نزد حاکم و...] از ظالم شکایت نماید و این ستمگران هستند که حق ندارند به ناحق به حق دیگران تجاوز نمایند.»

البته بعضی از فقها فرموده اند: تظلّم مظلوم باید نزد کسی باشد که امید نجات مظلوم در او باشد. در کتاب کافی و تهذیب از حمّادبن عثمان نقل شده که گوید: مردی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و از یکی از اصحاب و یاران آن حضرت شکایت

(1)

(2)

(3)

ص :311


1- و قوله علیه السلام: من ألقی جلباب الحیاء فلا غیبة له. (مستدرک الوسائل ج 9/129) و قوله علیه السلام: ثلثة لیس لهم حرمة: صاحب هویً مبتدع، و الإمام الجائر، و الفاسق المعلن بفسقه. (الوسائل ج 8/605) و مقتضی إطلاق الروایات جواز غیبة المتجاهر فیما تجاهر به ولومع عدم غرض صحیح.
2- 2- و منها تظلّم و إظهار ما فعل به الظالم و إن کان مستتراً به لقوله تعالی: «و لمن إنتصر بعد ظلمه فأولئک ما علیهم من سبیل إنّما السبیل علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الأرض بغیرالحق» (شوری /41) و لقوله تعالی: «لایحبّ اللّه الجهر بالسوء من القول إلاّ من ظلم» (النساء /148)
3- و قیدّه بعضهم بکونه عند من یرجو إزالة الظلم عنه إقتصاراً فیما خالف الأصل علی موضع الیقین. و فی الکافی والتهذیب عن حمّاد بن عثمان قال: دخل رجل علی أبی عبداللّه علیه السلام فشکا إلیه رجلاً من أصحابه فلم یلبث أن جاء المشکوّ علیه فقال له أبوعبداللّه علیه السلام: ما لفلان یشکوک؟ فقال: یشکونی أنّی استقضیت منه حقّی؟ فجلس أبوعبدالله علیه السلام مغضباً فقال: کأنّک إذا إستقضیت حقّک

نمودو در همان حال شخص مورد شکایت وارد شد پس امام علیه السلام به او فرمود: «برادر تو از تو شکایت دارد.» او گفت: آیا برای این که طلب خود را از او مطالبه نموده ام شکایت می نماید؟ امام علیه السلام با حال خشم نشست و به او فرمود: تو فکر می کنی با مطالبه حق خود از کسی که توانایی پرداخت دین خود را ندارد گناهی نکرده ای؟ آیا گمان می کنی آیه (ویخافون سوء الحساب) که خداوند می فرماید: «مردم در قیامت از سختی حساب می ترسند از این می ترسند که خداوند ظلمی در حق آنان روا دارد؟ به خدا سوگند، چنین نیست بلکه ترس آنان از سختگیری و حساب دقیق آن روز است. بنابراین کسی که در دنیا به برادر خود سختگیری کند [و در حال ناتوانی مال خود را از او مطالبه نماید ]گناه کرده [و در قیامت خداوند بر او سخت می گیرد].

3- غیبت در مورد مشورت

تردیدی نیست که خیرخواهی برای مشورت کننده لازم و خیانت به او حرام و گناه آن از غیبت نمودن بالاتر است و حتی خیرخواهی از کسی که درمعرض خطر واقع شد گرچه مشورت نکرده باشد نیز لازم است بنابراین حرمت غیبت هرگز نمی تواند مانع از خیرخواهی از برادر دینی و جلوگیری خطر از او باشد.

4- غیبت درسؤال از مساله شرعی

در روایت صحیحی نقل شده که عبدالله بن سنان می گوید: مردی خدمت رسول

(1)

(2)

(3)

ص :312


1- لم تسئی؟! أرأیت قوله اللّه عزّوجلّ: «و یخافون سوء الحساب» أتری أنّهم خافوا اللّه عزّوجلّ أن یحور علیهم؟ لا واللّه! ما خافوا إلاّ الإستقضاء فسمّاه اللّه عزّوجلّ: سوء الحساب فمن استقضی فقد أساء. (الکافی ج 5/100)
2- 3- نصح المستشیر فإنّ النصیح ء واجبة له و الخیانة علیه أقوی مفسدةً من الوقوع فی الغیبة بل النصیحة له واجبة و إن لم یستشر.
3- 4- الإستفتاء بان یقول للمفتی: ظلمی فلان حقّی فکیف طریقی فی الخلاص؟ ففی صحیحة ابن سنان: جاء رجل إلی النبیّ صلی الله علیه وآله فقال: إنّ أمّی لاتدفع ید لامسٍ؟ فقال صلی الله علیه وآله: إحبسها قال: قد فعلت، فقال صلی الله علیه وآله: فامنع من یدخل علیها، قال: قد فعلت، قال صلی الله علیه وآله: فقیّدها فإنّک لاتبّرها بشی ءٍ أفضل من أن تمنعها عن محارم اللّه (وسائل ج 18/414)

خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: من نمی توانم مادرم را از عمل خلاف باز دارم، وظیفه من چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «او را حبس کن تا گناه نکند.» او گفت: چنین کرده ام و سودی نداشته است. فرمود: «در را بر او ببند تا کسی براو وارد نشود.» او گفت چنین کرده ام و سودی نداشته است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او رادر خانه ببند تا نتواند از آن خارج شود؛ اگرچنین کنی بهترین احسان را به او کرده ای که او را از محارم الهی باز داشته ای.»

5- غیبت برای جلوگیری از منکر وگناه:

این نوع غیبت در حقیقت احسانی است به گنهکار تا گرفتار معصیت خداوند نشود و مهم تر از بدگویی نکردن از اوست و می توان گفت که مصداق نهی از منکر نیز هست. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که منکر و گناهی را مشاهده می کند اگر می تواند باید با دست خود ازآن جلوگیری کند و اگر نمی تواند با زبان خود و اگر نمی تواند با قلب خود نسبت به آن منزجر باشد.»

6- غیبت برای جلوگیری از شر وفساد مغتاب:

غیبت کردن از کسی که با شبهات خود مردم را گمراه می کند و بیان وضعیت حال او نزد حاکم و یا دیگران برای این که مردم فریب او را نخورند و گمراه نشوند واجب تر از حفظ آبروی آن شخص است و روایات آن در بحث بدعت در دین بیان گردید.

7- صدا زدن و نام بردن کسی که نام زشتی دارد و جز با آن نام شناخته نمی شود:

صدا زدن افرادی که به نام های زشت معروف شده اند مانند أعرج [لنگی] و احول

(1)

(2)

(3)

ص :313


1- 5- و منها قصد ردع المغتاب عن المنکر: فإنّه أولی من سترالمنکر علیه، فهو فی الحقیقة إحسان فی حقّه مضافاً إلی عموم أدلة النهی عن المنکر مثل قوله صلی الله علیه وآله: من رأی منکم منکراً فلینکر بیده إن استطاع، فان لم یستطیع فبلسانه، فان لم یستطع فبقلبه. (رواه فی الوسائل ج 11/407)
2- 6- و منها قصد حسم مادّة فساد المغتاب عن الناس کالمبتدع الذی یخاف من إضلاله الناس، و قد مرّ فی حکم المبدع و اهل البدع فی الدین ما یناسب هذا.
3- 7- و منها ذکره بعیب لایعرف إلاّ به لابقصد التعییب و التنقیص مثل الأعرج و الأحول و المشلول و الأعمش و أمثالها.

[لوچی] و اعمش [کسی که ضعف باصره دارد] مشروط به آن که به قصد توهین و سبک نمودن او نباشد، جایز است.

8- غیبت کردن از کسی که مدعی نسبت دروغی شده است:

غیبت کردن از کسی که مدعی نسب دروغی شده، مانند کسی که به دروغ خود را سیّد می داند جایز است. زینب کذاّبه که خود را زینب دختر فاطمه و علی علیهما السلام می دانست و حضرت رضاعلیه السلام او را مفتضح نمود و فرمود: «اگر او فرزند فاطمه علیها السلام باشد درّندگان او را نمی خورند پس او را نزد درندگان بیندازید که حقیقت روشن شود.» و او ترسید و گفت: شما بین درّندگان بروید تا معلوم شود فرزند فاطمه علیها السلام هستید یا خیر. پس امام هشتم علیه السلام در برکة السباع رفت وحیوانات درّنده گرد او جمع شدند و صورت های خود را مقابل او روی زمین گذاردند ولی زینب کذاّبه را فوری درّیدند و خوردند.

9- غیبت برای اقامه شهادت نزد حاکم:

این مورد از موارد جواز غیبت برای احقاق حق مظلوم است و احقاق حق مظلوم مقدم بر حفظ آبروی مغتاب است.

10- غیبت برای اثبات عدالت و یا فسق راوی:

این مورد نیز برای اثبات حقایق ومعارف واحکام الهی است و مقدم بر حفظ آبروی مغتاب است.

11- غیبت نزد کسی که از حال مغتاب آگاه است:

این مورد نیز به این علت جایز است که هتک جدیدی از مغتاب نمی شود و چیزی بر آگاهی شونده افزوده نمی گردد.

(1)

(2)

ص :314


1- 8- غیبة من ادّعی نسباً لیس له مثل الزینب الکذّابة التی تقول أنا الزینب التی کانت بنت علیّ و فاطمةعلیهما السلام و قصتها مع الرضاعلیه السلام مشهورة و أظهر کذبهاعلیه السلام بقوله إن کانت هی فلاتأکلها السباع و قد أکلها السباح و لم تأکلوا الإمام علیه السلام.
2- 9- فی الشهادة عند الحکام 10- جرح الراوی 11- الغیبة عند من یعلم حال المغتاب و فعله. و الحاصل انّه تجوز الغیبة إذا کان مصلحتها أقوی من مصلحة سترعیب المؤمن. و لاریب أنّ إستماع الغیبة أیضاً حرام لقوله و السامع أحد المغتابین و قوله علیه السلام أعنی الصادق علیه السلام: الغیبة کفر و المستمع لها و الراضی بها مشرک. (المستدرک کتاب الحج باب 126)

مؤلف گوید: موارد فوق را بعضی از فقها ازحرمت غیبت خارج نموده اند، ولی در بعضی از آنها شبهه غیبت حرام وجود دارد و احتیاط در آن ها لازم است. و الله العالم.

در پایان یادآور می شویم که شنیدن غیبت نیز حرام است و از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «شنونده غیبت مانند غیبت کننده است.»

از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که فرمود: «غیبت از برادر دینی کفر است و شنونده آن و کسی که راضی به آن غیبت باشد مشرک خواهند بود.»

کفاره غیبت

شهید ثانی در کتاب «رسائل العشر»، بعد از بیان حرمت غیبت و این که غیبت کننده در حقیقت حق برادر دینی خود را ضایع نموده و مدیون او می باشد، می فرماید: بدان که بر غیبت کننده واجب است که از عمل خویش پشیمان و نادم باشد و به درگاه خدا توبه کند و نسبت به عملی که انجام داده متأسف و نگران باشد تا این که خداوند از او بگذرد. سپس باید از کسی که غیبت او را نموده باشد بندگی و ندامت درخواست رضایت و حلالیت نماید تا از حق او نیز خارج گردد؛ چرا که امکان دارد درخواست رضایت او [نیز شیطانی باشد] و برای اظهار ورع و تقوا چنین درخواستی را بکند و در باطن از عمل خویش پشیمانی و ندامت نداشته باشد که در آن صورت گناهی بر گناه خود افزوده و از گناه خود خارج نگردیده است.

سپس می فرماید: برای پاک شدن از گناه غیبت دو دسته روایت وارد شده است:

(1)

ص :315


1- کفارة الغیبة قال الشهید فی «رسائل العشر» إعلم أنّ علی المغتاب أن یندم و یتوب و یتأسف علی ما فعله لیخرج من حقّ اللّه تعالی ثمّ یستحلّ المغتاب عنه لیحلّه فیخرج عن مظلمته و ینبغی أن یستحلّه و هو حزین متأسّف نادم علی فعله إذا المرأء قد یستحلّ لیظهر من نفسه الورع و فی الباطن لایکون نادماً فیکون قد قارن معصیته أخری. و قد ورد فی کفارتها حدیثان أحدهما قوله صلی الله علیه وآله: کفّارة من استغتبته أن تستغفرله. و الثانی قوله صلی الله علیه وآله: من کانت لأخیه عنده مظلمة فی عرض أو مال فلیستحلّها منه من قبل أن یأتی یوم لیس

1- روایاتی که می فرماید: کفّاره غیبت استغفار نمودن برای مغتاب است؛ چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کفاره غیبت این است که برای مغتاب از خداوند درخواست مغفرت و آمرزش نمایی.»

2- روایاتی که می فرماید: باید از مغتاب و کسی که غیبت او را کرده ای حلالیت طلب کنی؛ چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که آبرو و یا مال برادر دینی خود را ضایع نموده باشد باید در دنیا از او حلالیت بطلبد ؛ قبل از آن که کار او به قیامت و حساب کشیده شود و در آنجا از اعمال نیک و حسنات او بگیرند و به مغتاب بدهند و اگر اعمال نیک وحسناتی نداشته باشد گناهان او را به نامه اعمال غیبت کنند بیفرایند.»

شهید ثانی پس از نقل این روایات می فرماید: ممکن است استغفار مربوط به غیبتی باشد که به گوش مغتاب نرسیده است که اگر بخواهد از او استحلال کند فتنه و دشمنی ایجاد می شود و یا دسترسی به مغتاب نداشته باشد، و روایاتی که می فرماید باید از او حلالیت و رضایت بخواهد مربوط به غیبتی است که به گوش طرف رسیده و امکان دسترسی به او نیز وجود دارد.

سپس می فرماید: برای مغتاب نیز مستحب مؤکد است که عذرخواهی غیبت کننده را

(1)

(2)

(3)

ص :316


1- هناک دینار و لادرهم یؤخذ من حسناته، فان لم یکن له حسنات أخذ من سیئات صاحبه فیزید علی سیّئاته.
2- إلی قوله: و یمکن أن یکون طریق الجمع: حمل الإستغفار له علی من لم یبلغ غیبته المغتاب فینبغی الأقتصار علی الدعاء له و الإستغفار لأنّ فی محالّته إثارة الفتنة و جلباً للضغائن و فی حکم من لم یبلغه من لم یقدر علی الوصول إلیه بموت أو غیبة و حمل المحالّة علی من یمکن التوّصل إلیه مع بلوغه الغیبة.
3- و یستحبّ للمعتذر إلیه قبول العذر و المحالّة استحباباً مؤکّداً قال اللّه تعالی: «خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین» فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: یا جبرییل ما هذا الغفو؟ قال: إنّ اللّه یأمرک أن تعفو عمّن ظلمک و تصل من قطعک و تعطی من حرمک. و فی خبر آخر: إذا جثی الأمم بین یدی اللّه تعالی یوم القیامة نودوا لیقم من کان اجره علی اللّه فلایقوم إلاّ من عفی فی الدنیا. (رسائل الشهید ص 321)

بپذیرد و از او راضی شود؛ چنان که خداوند در قرآن به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «خذ العفو و أمر بالعرف...»؛ یعنی «از عفو و گذشت دریغ مکن و به کار نیک امر کن و از جاهلان دوری نما.» هنگامی که این آیه نازل شد رسول خداصلی الله علیه وآله به جبرئیل فرمود: «مقصود خداوند از عفو چیست؟» جبرئیل عرض کرد: «خداوند تو را امر نموده که اگر کسی به تو ستم و ظلمی نمود از او بگذری و اگر خویشان از تو بریدند تو با آنان صله و احسان داشته باشی و اگر کسی تو را محروم کند تو به او احسان نمایی.»

و در روایت دیگری نقل شده که هنگامی که مردم برای حساب قیامت آماده می شوند از ناحیه خداوند خطاب می شود: «هر که بر خدای خویش حقی پیدا نموده برخیزد» پس کسی پاسخ نمی دهد و قیام نمی کند مگر آنهایی که در دنیا اهل گذشت و عفو بوده اند.

شیخ بزرگوار انصاری نیز در پایان بحث غیبت در کتاب مکاسب می فرماید: مقتضای حق الناس بودن غیبت این است که از صاحب غیبت حلالیت تحصیل شود همان گونه که شهید در کتاب خود بیان نموده و روایتی نیز به دست ما رسیده که گناه غیبت بخشوده نمی شود تا هنگامی که صاحب غیبت از غیبت کننده بگذرد. و نیز روایت شده که غیبت اعمال نیک غیبت کننده را به نامه عمل مغتاب منتقل می کند و گناهان

(1)

(2)و از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نقل شده که می فرماید: من از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: «بسا یکی از شما حقی از حقوق برادر دینی خویش را ضایع می کند و او چون در قیامت مطالبه حق خود را می نماید به نفع او حکم می شود.»

(3)

(4)

ص :317


1- و قال الشیخ الأعظم الأنصاری فی المکاسب: و مقتضی کونها من حقوق الناس توقّف رفعها علی إسقاط صاحبها. و یدلّ علیه ما تقدّم عن الشهید من وجوب الإستحلال المعتضد بالأصل، و ما روی من أنّ الغیبة لاتغفر حتّی یغفر صاحبها.
2- و ما روی أنّها ناقلة للحسنات و السیئات. و ما روی عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنّه قال: سمعت رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول: إنّ احدکم لیدع من حقوق أخیه شیئاً فیطالبه به یوم القیامة فیقضی له علیه. وما روی فی نبوّی آخر «من اغتاب مسلماً او مسلمةً لم یقبل اللّه صلاته و لاصیامه اربعین یوماً و لیلةً إلاّ أن یغفر له صاحبه.
3- لکن روی السکونی عن أبی عبدالله علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه وآله إنّه قال: کفّارة الإغتیاب أن تستغفر لمن إغتبته کلّما ذکرته. إلی قوله: و أرسل بعض من قارب عصرنا [یعنی النراقی الکبیر فی جامع السعادات] عن الصادق علیه السلام انّه قال: إنّک إن إغتبت فبلغ المغتاب فاستحلّ منه و إن لم یبلغه فاستغفراللّه له.»
4- و فی روایة السکونی المروّیة فی الکافی فی باب الظلم عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من ظلم أحداً ففاته فلیستغفر اللّه له، فإنّه کفّارة له. إلی أن قال رحمه اللّه:

مغتاب را به نامه عمل غیبت کننده وارد می نماید. و در روایت دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که غیبت مرد و زن مسلمانی را بکند خداوند چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمی کند جز آن که صاحب غیبت از او بگذرد.» ولی در بعضی از روایات دیگر آمده که استغفار کفاره غیبت است:

از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کفاره غیبت این است که هر وقت به یاد مغتاب آمدی برای او از خدا استغفار نمایی.»

و مرحوم نراقی [در کتاب جامع السعادات] از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «اگر غیبت به گوش مغتاب رسیده باشد باید از او حلالیت بخواهید وگرنه برای او استغفار کنید.»

و در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هرکس به کسی ظلم کند و او را نیابد [که از او حلالیت طلب کند] باید از خداوند برای او طلب آمرزش نماید و این کفاره گناه او خواهد بود.»

شیخ بزرگوار انصاری پس از آنچه گذشت می فرماید: انصاف این است که روایات این بحث کلاً ضعیف است و از سویی اصالت البرائة اقتضا می کند که استحلال واجب نباشد و از سوی دیگر اصالت بقای حق مغتاب اقتضا می کند که حق او جز با استحلال برطرف نشود، گرچه احتیاط در لزوم استحلال خالی از قوت نیست؛ چرا که روایات زیادی دلالت بر وجوب استحلال دارد و سند بعضی از آنها معتبر است. بنابراین احتیاط در صورت

(1)

ص :318


1- و الإنصاف أنّ الأخبار الواردة فی هذا الباب کلّها غیر نقیّة السند و أصالة البرائة تقتضی عدم وجوب الإستحلال و لا الإستغفار و أصالة بقاء الحق الثابت للمغتاب [بالفتح] علی المغتاب [بالکسر] تقتضی عدم الخروج منه إلا بالاستحلال خاصّة الی قوله: و إن کان الإحتیاط فی لزوم الإستحلال بل لایخلو عن قرب من جهة کثرة الأخبار الدالة علی وجوب الإستبراء منها. بل اعتبار سند بعضها، و الأحوط الإستحلال إن تیسّر و الاّ فالإستغفار. غفراللّه لمن إغتبناه و لمن إغتابنا بحقّ محمّد و آله الطاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین. (المکاسب ج 1/341)

امکان این است که از مغتاب استحلال شود و اگر استحلال امکان نداشت [به علت فتنه و یا دسترسی نداشتن به مغتاب] برای او استغفار شود. و در نهایت می فرماید: خداوند کسانی را که از ما غیبت نموده اند و یا ما از آنان غیبت نموده ایم به آبروی محمد و آل محمدعلیهم السلام بیامرزد.

بدگمانی نسبت به مومنین

بدگمانی نسبت به مؤمنین عملی زشت و نکوهیده است و منشأ آن خباثت باطن و پلیدی روح است و کسانی که دارای قلبی پاک و روحی مصفا و باطنی نیکو باشند از بدبینی و بدگمانی دوری می کنند. بدگمانی اگر نسبت به ذات مقدس پروردگار کریم و رحیم باشد بسی خطرناک و سبب هلاکت خواهد بود؛ چراکه منشأ آن فساد عقیده و انحراف فکر انسان است.

گمان نیک نسبت به بندگان خدا و حمل فعل آنان بر صحت نیز فراوان سفارش شده است و چنان که گذشت قرآن می فرماید: «از بسیاری از گمان های خود پرهیز کنید که بعضی از آنها گناه خواهد بود.» و در آیه دیگری می فرماید: «و لا تقف ما لیس لک به علم إنّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسئولاً» [اسراء /38]؛ یعنی: «نسبت به آنچه آگاهی و علم نداری قضاوت و تکیه مکن؛ چرا که در قیامت گوش و چشم و دل مورد سؤال واقع خواهند شد.»

مرحوم شهید ثانی در کتاب «کشف الربیه» از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود:

(1)

(2)

(3)

ص :319


1- سوء الظن باللّه و بالمؤمنین قال الله سبحانه: «یا أیّه الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظنّ إنّ بعض الظنّ إثم الآیه
2- قد وردت روایات کثیرة فی حسن الظنّ بالمؤمنین و لکنّ الآیة کافیة فی حرمة سوء الظنّ بالمؤمنین و التجسّس فی عوراتهم و غیبتهم أعاذنا اللّه منها.
3- و فی کشف الریبة عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال: ضع أمر أخیک علی أحسنه حتّی یأتیک ما یغلبک منه و لاتظنّن بکلمة خرجت من أخیک سوءً و أنت تجدلها فی الخیر محملاً. (کشف الریبة ص )

«کار برادر دینی خود را بر بهترین و نیکوترین نیت و عمل بپندار تا وقتی که دلیل قاطعی بر خلاف آن به دست آوری، و اگر سخنی از برادر خود می شنوی، اگر جای حمل بر صحت دارد به او بدبین مشو [چه بسا گمان هایی که از حقیقت دور بوده است].»

تجسّس در اسرار مومنین

تجسّس و ردیابی در اسرار و امور پنهان مردم عملی حرام بسیار زشت است. خداوند در سوره حجرات مؤمنان را امر نموده که از گمان بد نسبت به دیگران و تجسّس در احوال آنها و غیبت نمودن از آنان پرهیز نمایند.

و در سوره اسراء می فرماید: «چیزی که از برادر خود به یقین نمی دانی دنبال مکن [و برای روش شدن امور پنهان در احوال او تجسّس نداشته باش، بلکه اگر غیب پنهانی در بدن او یافتی سرّ او را حفظ کن، و اگر عیبی در عمل و اخلاق او دیدی افشا مکن و در پنهانی او را نصیحت کن تا او را زینت کرده باشی؛ چرا که آبروی او نزد تو امانت است پس در امانت خیانت مکن و تا ممکن است عمل او را حمل بر صحت کن ]همانا [در قیامت] گوش نسبت به آنچه شنیده وچشم نسبت به آنچه دیده و دل نسبت به آنچه گمان برده همگی مورد سؤال خواهند بود.»

شهید ثانی در کتاب «رسایل العشر» می فرماید: تجسّس این است که تو راضی نشوی

(1)

(2)

(3)

ص :320


1- و قال سبحانه: «و لا تقف مالیس لک به علم إنّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسئولاً». (الإسراء /38)
2- التجسّس لعیوب المؤمنین و ملامتهم قال اللّه سبحانه: یا أیّها الذین آمنوا إجتنبوا کثیراً من الظنّ إنّ بعض الظنّ إثم و لاتجسّسوا و لا یغتب بعضکم بعضاً الآیة (حجرات /11)
3- قال الشهید الثانی: و معنی التجسّس: أن لاتترک عباداللّه تحت سرّ اللّه فتتوصل إلی الأطلاع و هتک الستر حتّی ینکشف لک مالو کان مستوراً عنک کان أسلم لقلبک و لدینک. (رسائل الشهید ص 294)

مردم در زیر ستر الهی باقی بمانند [و در مقابل خدای ستّار العیوب به مبارزه برخیزی و تجسّس نمایی] و اسرار پنهان و عیوب مردم را آشکار سازی، در حالی که مستور بودن آنان برای دین و قلب تو سالم تر و بهتر خواهد بود.

توجه به این نکته لازم است که اگر انسان در مقام اصلاح عیوب خود باشد هرگز وقت و حوصله ای برای تجسّس و بدگمانی و غیبت و امثال اینها پیدا نمی کند.

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «خوشا به حال آن بنده ای که توجه به عیوب خود داشته باشد و با توجه به عیوب و زشتی های خود همیشه مشغول اصلاح خویشتن باشد و از توجه به عیوب دیگران غافل بماند.»

امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: «پاداش نیکی و احسان سریع تر از هر چیزی به انسان می رسد؛ چنان که پاداش و کیفر شر و ظلم و آزار به مردم نیز سریع تر از همه چیز به انسان می رسد.» سپس فرمود: «برای زشتی و نکوهش همین بس که انسان به مردم چشم بدوزد و عیوب مردم را ببیند و از غیب خود غافل باشد و دیگران را نسبت به چیزی که خود نمی تواند از آن جدا شود ملامت نماید.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «ای کسانی که بازبان مسلمان شده و با قلب های خویش اسلام را نپذیرفته اید! به دنبال لغزش های مسلمانان نباشید؛ همانا هر کس در مقام تجسّس و جستجوی عیوب و لغزش های دیگران باشد خداوند لغزش های او را آشکار می سازد و او را رسوا می نماید [گرچه درون خانه خود باشد].»

(1)

(2)

(3)

ص :321


1- و فیه عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس. (المصدر ص 297) و عن الباقرعلیه السلام قال: إنّ اسرع الخیر ثواباً البرّ، و إنّ أسرع الشرّ عقاباً البغی و کفی بالمرأ عیباً أن یبصر من الناس ما یعمی عنه من نفسه و أن یعیّر الناس بما لا یستطیع ترکه. (الکافی ج 2/460)
2- قال العلماء: التجسّس: الإستماع لحدیث القوم و التجسّس: البحث عن العورات و قیل: هو التفتیش عن بواطن الأمور و أکثر مایقال فی الشرّ.
3- و عن النبیّ صلی الله علیه وآله: یا معشر من أسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه لاتتّبعوا عثرات المسلمین فإنّه من تتبّع عثرات المسلمین تتبّع اللّه عثرته، و من تتبّع اللّه عثرته یفضحه [و لو فی جوف بیته] (الکاف ج 2/355)

مؤلف گوید: چون تجسّس در عیوب مؤمنین مخالف با وظیفه خیرخواهی و حفظ آبرو و گمان نیک و حمل فعل مؤمن بر صحت و... است خداوند با افرادی که تجسّس از عیوب دیگران می کنند معامله به مثل خواهد نمود و آنها رسوا خواهند شد از زشتی های اخلاقی به خدا پناه می بریم.

تفرقه انگیزی و ایجاد دشمنی

یکی از کارهای زشت و خطرناک که موجب خشم خداوند می شود تفرقه افکنی و ایجاد دشمنی و کینه و جدایی بین بندگان خداوند است که در بیشتر موارد با انجام محرماتی مانند سخن چینی و غیبت و دشنام و توهین و امثال اینها انجام می گیرد.

در کتاب کافی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت اصحاب خود را فراوان نصیحت نمود و در بخشی از سخنان خود به آنان فرمود: «سخن نیک و پسندیده بگویید تا به آن شناخته شوید، و عمل نیک انجام دهید تا اهل خیر و نیکی شوید، و شتاب نکنید و اسرار دیگران را فاش نسازید. همانا نیکان شما کسانی هستند که چون مردم آنان را می بینند به یاد خدا می افتند، و بدان شما [و بدترین شما] کسانی هستند که با سخن چینی بین دوستان جدایی و تفرقه ایجاد می کنند و افراد بی گناه را به اعمال زشت و خلاف متهم می سازند.»

رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحاب خود فرمود: «آیا می خواهید من بدترین شما را معرفی

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :322


1- اقول: و حیث أنّ التجسّس لعیوب المؤمنین یخالف النصیحة لهم و الستر علیهم و حسن الظنّ بهم و حمل فعلهم علی الصحّة أوعد اللّه صاحبه أن یعامله بما عمل هو مع أخیه و یفضحه. أعاذاللّه منه.
2- التفرقة بین المؤمنین أقول: قد مضی و یأتی مایناسب هذا فی حرمة قطع الرحم و النمیمة و السبّ و إیذاء المؤمنین و تذکرهنا بعض ما یناسب هذا الموضوع بالإختصار.
3- الکافی عن أبی الحسن الإصبهانی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام:... قولوا الخیر تعرفوا به، و اعملوا الخیر تکونوا من أهله و لاتکونوا عَجِلاً مذاییع فإنّ خیارکم ألّذین إذا نظر إلیهم ذکر اللّه، و شرارکم المشّأؤون بالنمیمة، المفرّقون بین الأحبّة، المبتغون للبراء المعایب. (الکافی ج 2/225)
4- و فیه عن عبداللّه بن سنان عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: ألا أنبّئکم بشرارکم؟

کنم؟» گفتند: آری، یا رسول اللّه! رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «بدترین شما کسانی هستند که با سخن چینی بین دوستان جدایی می اندازند و افراد بی گناه را متهم به اعمال خلاف می نمایند.»

در کتاب وسائل الشیعه، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: من از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: «بدترین مردم کسانی هستند که در دل های خود کینه بندگان خدا را دارند. [از این رو،] در دل های مردم جایی ندارند و مردم آنان را مبغوض می دارند. آنان کسانی هستند که با سخن چینی بین دوستان تفرقه و جدایی می اندازند و از مردم عیب جویی می کنند. خداوند به چنین افرادی نظر رحمت نمی افکند و اعمال آنان را در قیامت نمی پذیرد.» سپس رسول خداصلی الله علیه وآله آیه «هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» را تلاوت فرمود. یعنی: «پروردگار تو آن خدایی است که با یاری خود و کمک مؤمنین تو را تأیید نمود و او دل های بندگان خود را با یکدیگر مهربان گردانید.»

مؤلّف گوید: بزرگ ترین تفرقه - که قرآن از آن نهی نموده و می فرماید: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لاتفرّقوا» جدایی از امیرالمؤمنین علیه السلام و جدا نمودن مردم از آن حضرت و فرزندان اوست که رسول خداصلی الله علیه وآله نجات امت را در تمسک به او و فرزندان او دانسته است.

(1)

(2)

(3)

ص :323


1- قالوا: بلی یا رسول اللّه قال: المشّاؤون بالنمیمة المفرّقون بین الأحبّة، الباغون للبرآء المعایب. (المصدر ص 369)
2- و فی الوسائل... قال علیّ علیه السلام: سمعت رسول اللّه صلی الله علیه وآله... یقول: شرار الناس من یبغض المؤمنین و تبغضه قلوبهم، المشّاؤون بالنمیمة، المفرّقون بین الأحبّة، الباغون للناس العیب أولئک لاینظر اللّه إلیهم و لایزکیّهم یوم القیامة. ثمّ تلاعلیه السلام: «هو الذی أیّدک بنصره و بالمؤمنین و ألّف بین قلوبهم».
3- أقول: وأعظم التفرقة فی الإسلام، التفرّق عن حبل اللّه المتین الذی لو إجتمعوا علی إمامته و ولایته فازروا فی الدنیا و الآخرة قال اللّه سبحانه: و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاًو لاتفرّقوا.

نام زشت دادن و مسخره کردن

خداوند در قرآن مسلمانان و مؤمنین را برادر [و خواهر] یکدیگر قرار داده است. همان گونه که در موضوع بدگمانی و تجسس و غیبت گفته شد او ستار العیوب است و هرگز راضی به هتک حرمت و بی احترامی نسبت به بندگان خود نیست. از این رو، لقب زشت دادن و استهزای بندگان خدا و هتک حرمت آنان از گناهان کبیره و مورد نکوهش است.

خداوند در قرآن خطاب به مؤمنان می فرماید: «هیچ گروهی از مردها و زن ها نباید گروه دیگری را استهزا و توهین کنند؛ چرا که ممکن است گروه مورد استهزا بهتر از استهزاکنندگان باشند.» و می فرماید: «نباید از یکدیگر عیب جویی کنید و لقب های زشت به یکدیگر نسبت دهید؛ همانا پس از ایمان به خداوند یکدیگر را به اسم زشت صدا زدن بسیار نکوهیده و ناپسند است و کسانی که از این عمل توبه نکنند ستمگر خواهند بود.»

و در آیه دیگر خداوند در روز قیامت، خطاب به کافران می فرماید: «شما مؤمنان را به سخریه و استهزا گرفتید و به آنان خندیدید تا این که ما شما را از یاد خود غافل نمودیم و به علت صبر و شکیبایی امروز ما به آنان پاداش نیک دادیم و آنان به راستی رستگارانند.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند مؤمن را از عظمت جلال و قدرت خویش آفرید از

(1)

(2)

(3)

ص :324


1- التنابز بالآلقاب و السخرّیة و اللمز قال اللّه سبحانه و تعالی: یا أیّها ألّذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسی أن یکونوا خیراً منهم و لانساء من نساء عسی أن یکنّ خیراً منهنّ ولا تلمزوا انفسکم و لاتنابزوا بالألقاب بئس الإسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظالمون. (الحجرات 9/11)
2- و قال سبحانه: فاتّخذتموهم سخرّیاً حتّی أنسوکم ذکری و کنتم منهم تضحکون إنّی جزیتهم الیوم بما بصبروا انّهم هم الفائزون. (المؤمنون /110)
3- البحار عن الأمالی للطوسی عن الصّادق علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: إنّ اللّه عزّوجّل خلق المؤمن من عظمة جلاله و قدرته فمن طعن علیه أو ردّ علیه قوله، فقد ردّ علی اللّه. و فیه عنه عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: من أذلّ مؤمناً أذّله اللّه. (البحار ج 75/142)

این رو هرکس او را متهم کند و یا سخن او را رد نماید، در حقیقت، سخن خدا را رد نموده است.»

و فرمود: «هرکس مؤمنی را خواری دهد، خداوند او را ذلیل خواهد نمود.»

و فرمود: «هرکس مؤمنی را ذلیل نماید و یا به علت فقر و تنگدستی او را کوچک کند، خداوند روز قیامت او را بین مردم رسوا خواهد نمود.»

مرحوم علی بن ابراهیم قمی، در تفسیر آیه «لایسخر قوم من قوم» نقل نموده که این آیه در باره صفیّه، دختر حّی بن اخطب، همسر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و علت آن این بود که عایشه و حفصه، دختران ابوبکر و عمر، او را اذیت می کردند و دشنام می دادند و می گفتند: تو دختر زن یهودی هستی. وقتی صفیّه خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد از آنان شکایت نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «چرا پاسخ آنان را ندادی؟» صفیّه عرض کرد: به آنان چه بگویم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله «به آنان بگو: پدر من هارون علیه السلام پیامبر خدا است و عمویم موسی علیه السلام کلیم اللّه و همسرم محمّدرسول اللّه صلی الله علیه وآله می باشد. شما چگونه می توانید

(1)

ص :325


1- و فیه عن العیون عن الرضا عن آباءه علیهم السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من استذلّ مؤمناً أو حقّره لفقره و قلّة ذات یده. شهره اللّه یوم القیامة ثمّ یفضحه. (المصدر عن العیون ج 2/33) و فیه عن تفسیر القمی: إنّ قوله سبحانه: «لایسخر قوم من قومٍ...» نزلت فی صفیّه بنت حّی بن أخطب و کانت زوجة رسول اللّه صلی الله علیه وآله و ذلک أنّ عایشة و حفصة کانتا تؤذیانها و تشتمان و تقولان لها: یا بنت الیهودیّة فشکت ذلک إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال لها: ألا تجیبینهما؟ فقالت: ما ذا یا رسول اللّه؟ قال: قولی: أبی هارون نبیّ اللّه و عمّی موسی کلیم اللّه، و زوجی محمّد رسول اللّه فما تنکران منّی؟ فقالت لهما فقالتا: هذا علمک رسول اللّه؟ فأنزل اللّه فی ذلک: «یا أیّها ألّذین آمنوا لایسخر قوم من قومٍ عسی أن یکونوا خیراً منهم» إلی قوله: «و لا تنابزوا بالألقاب بئس الإسم الفسوق بعد الأیمان» (البحار ج 75/144 / تفسیر القمی فی آیة الحجرات 10/11) و فیه عن کنز الکراجکی عن أحدهم علیهم السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ اللّه عزّوجّل کتم ثلاثة فی ثلاثةٍ: کتم رضاه فی طاعته و کتم سخطه فی معصیته و کتم ولیّه فی خلقه، فلا یستخفّنّ أحدکم شیئاً من الطاعات فإنّه لایدری فی أیّها رضا اللّه و لایستقلّنّ أحدکم شیئاً من المعاصی فإنّه لایدری فی أیّها سخط اللّه و لایزرأنّ احدکم بأحدٍ من خلق اللّه فإنّه لایدری أیّهم ولیّ اللّه (البحار ج 75/147).

ارتباط من را با آنان انکار کنید؟» پس او سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله را به آنها گفت و آنها گفتند: این سخنان را رسول خداصلی الله علیه وآله به تو آموخته است. سپس این آیه نازل شد: «یا أیّها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم...»

علامه مجلسی در کتاب بحار از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان نموده است 1 - خشنودی خود را در بین طاعات و اعمال خیر 2 - خشم خود را در بین گناهان 3 - دوست خود را در بین مردم پس هیچدام شما نباید هیچ عبادت و عمل خیری را کوچک بداند شاید خشنودی خداوند در آن باشد، و هیچ گناهی را نیز نباید کوچک شمرد شاید خشم خداوند در آن باشد و هیچ کسی را نیز نباید حقیر و ناچیز بداند شاید او دست و ولی خدا باشد.

سخن چینی و سعایت

از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که سخن چینی و سعایت کردن نسبت به مردم از بدترین و زشت ترین گناهان است؛ همان گونه که حفظ آبروی مردم و دفاع از حرمت و شخصیت آنها به صورت رد غیبت و شکستن سخن کسی که از مؤمنی بدگویی می کند از عبادات بزرگ و از اسباب نجات است.

از سویی، سخن چینی و سعایت موجب قطع ارتباط و علاقه و محبت می شود و مسلمانان را از برادری و دوستی خارج می کند، در حالی که خداوند آنان را برادر نامیده و سفارش نموده که اگر بین دو برادر دینی کدورتی بود شما آنها را اصلاح دهید.

اصلاح بین مردم در روایات، فراوان سفارش شده است تا جایی که امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیّت نامه خود به فرزندانش فرمود: «اصلاح بین دو برادر مسلمان بهتر از تمام نمازها و روزه های شماست.» و یا «بهتر از یک سال نماز و روزه است.»

مقصود از شفاعت حسنه، در آیه شریفه «و من یشفع شفاعة حسنةً» مطابق روایات،

(1)

ص :326


1- النمیمة و السعایة قال اللّه سبحانه و تعالی: و من یشفع شفاعة حسنةً تکن له خیر منها و من یسفع شفاعة سیئةً تکن له کفل منها. (النساء /85)

اصلاح بین مردم است و مقصود از شفاعت سیئة نیز سخن چینی است. همچنین مقصود از «و الفتنة اکبر من القتل» و «و الفتنة اشدّ من القتل» و «همّاز مشّاءٍ بنمیم» نیز همین معنا است.

در سخنان معصومین ماعلیهم السلام نیز از سخن چینی بسیار نکوهش شده است. که برای نمونه به بعضی از آنها اشاره می شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «چهار دسته از مردم داخل بهشت نمی شوند: کاهن، منافق، شرابخوار، سخن چین.»

روایت شده که آن حضرت به منصور دوانیقی که در اثر سعایت و سخن چینی عده ای، نسبت به آن حضرت بدبین شده بود، فرمود: «تو نباید سخن کسی را در باره خویشان و اهل صلاح از اهل بیت خود بپذیری که خداوند بهشت را برای او حرام نموده و جایگاه او را دوزخ قرار داده است؛ چرا که سخن چین شاهد دروغگو محسوب می شود و مانند شیطان بین مردم فتنه انگیزی می کند و خداوند فرموده است که اگر فاسقی برای شما خبری را نقل نمود از او نپذیرید تا حقیقت برای شما روشن شود و در غیر این صورت ممکن است از روی جهالت کاری را انجام دهید و سپس از کرده خود پشیمان شوید.»

و از وصیّت های رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحاب خود در باره امیرالمؤمنین علیه السلام این است

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :327


1- و قال تعالی: و لا تطع کلّ حلاّف مهین همّاز مشّاءٍ بنمیم. (القلم 10/11)
2- و قال تعالی: و الفتنة اکبر من القتل - و الفتنة أشدّ من القتل. (البقره /191)
3- الامالی للصدوق:... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: اربعة لایدخلون الجنّة: الکاهن، و المنافق، و مدمن الخمر، و القتات و هو النمّام. (الأمالی ص 243 البحار ج 75/263)
4- و فیه:... قال الصّادق علیه السلام للمنصور: لا تقبل فی ذی رحمک و أهل الرعایة من أهل بیتک قول من حرّم اللّه علیه الجنّة، و جعل مأواه النّار فإنّ النمام شاهد زورٍ، و شریک إبلیس فی الإغراء بین الناس فقد قال اللّه تعالی: «یا أیّها ألّذین آمنوا إن جائکم فاسق بنباءٍ فتبیّنوا ان تصیبوا قوماً بجهالةٍ فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین». (الحجرات /7 المصدر)
5- و فی البحار عن الخصال فی وصایا النبیّ صلی الله علیه وآله لعلیّ علیه السلام انّه قال لأصحابه: «ألا أخبرکم بشرارکم؟ قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: المشّائون بالنمیمة المفرّقون بین الأحبّه، الباغون للبراء العیب. (البحار ج 75/264/ الخصال ج 4/86)

که فرمود: «بدترین شما کسانی هستند که اهل نمیمه و سخن چینی باشند و به وسیله آن محبت ها را تبدیل به دشمنی کنند و افراد بی گناه را متهم نمایند.»

و از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «عذاب قبر بسا به دلیل سخن چینی و یا بی مبالاتی به نجاست (بول) و دوری از همسر و خانواده است.»

در روایتی آمده که مردی نامه ای به دست امیرالمؤمنین علیه السلام داد که در آن از شخصی سعایت نموده بود. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: «اگر راست گفته باشی ما را خشمگین کرده ای، و اگر دروغ گفته باشی ما تو را کیفر خواهیم نمود، و اگر از سخن خود دست برداری ما تو را آزاد خواهیم نمود و از تو می گذریم. آن مرد با شنیدن این سخنان گفت: یا امیرالمؤمنین! من از سخن خود گذشتم شما نیز اگر از من بگذرید برای من بهتر است.

افشا نمودن اسرار مردم

خداوند در سوره تحریم، افشای سرّ پیامبر خودصلی الله علیه وآله را توسط یکی از همسران آن حضرت بیان نموده و آن را نکوهیده و فرموده است: «پیامبر خداصلی الله علیه وآله سرّی را به یکی از همسران خود سپرد و او آن را آشکار نمود وچون خداوند از افشا نمودن او خبر داد پیامبر خداصلی الله علیه وآله از بعضی از گفته های همسر خود اعراض نمود و بعضی را آشکار ساخت.»

(1)

(2)

ص :328


1- و فیه عن العلل عن علیّ علیه السلام قال: عذاب القبر یکون من النمیمة، و البول، و عزب الرجل عن اهله. (البحار ج 75/265 علل الشرایع ج 1/291) و فیه عن الاختصاص: رفع رجل إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام کتاباً فیه سعایة فنظر إلیه أمیرالمؤمنین علیه السلام ثمّ قال: یا هذا ان کنت صادقاً مقتناک، و ان کنت کاذباً عاقبناک و ان احسنت القیلة أقلناک، قال: بلی تقیلنی یا أمیرالمؤمنین. (البحار ج 75/266 الاختصاص ص 228)
2- إفشاء السرّ و اذاعته [و ترک التقیّة] قال اللّه سبحانه: و إذ أسرّ النبیّ إلی بعض أزواجه حدیثاً فلمّا نّبأت به و أظهره اللّه علیه عرّف بعضه و أعرض عن بعضٍ الآیة. (التحریم /3)

امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه فوق می فرماید: «رسول خداعلیه السلام با «حرّه» به صورت موقت ازدواج نمود و چون یکی از همسران آن حضرت به این مساله آگاه شد آن حضرت به او فرمود: این را کتمان کن و به کسی بازگو مکن. ولی او این سرّ را آشکار نمود و آن حضرت را متهم به عمل خلاف کرد. رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: او برای من حلال بود و من با او ازدواج موقت نموده بودم.»

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه (و إذا جائهم أمر من الأمن أوالخوف أذاعوا به» فرمود: «کسی که اسرار ما را نزد دشمنانمان فاش سازد [و ما را گرفتار نماید] مانند کسی خواهد بود که با شمشیر برهنه بر ما حمله نماید.» سپس فرمود: «خدا رحمت کند بنده ای را که اسرار علم ما را بشنود و هرگز نزد دشمنانمان بازگو نکند.»

امام صادق علیه السلام فرمود:«کسی که سر برادر مومن خود را حفظ کند و آبروی او را درباره چیزی که از آن هراس دارد نگهداری نماید خداوند در دنیا و آخرت بر هفتاد مورد از اسرار او پرده می اندازد و آبروی او را نسبت به چیز هایی که هراس دارد حفظ می کند.»

سپس فرمود:«همواره خداوند از مومن پشتیبانی می کند و به او کمک می نماید مادامی که او به برادران مومن خود کمک نماید پس از این جمله پند بگیرید و در کارهای خیر کوشا باشید.»

(1)

(2)

ص :329


1- قال الباقرعلیه السلام فی تفسیر الآیة: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله تزوّج بالحرّة متعة فأطلّع علیه بعض نسائه فاتّهمته بالفاحشة، فقال لها رسول اللّه ص صلی الله علیه وآله: إنّها لی حلال، إنّه نکاح بأجل مسمّی فاکتمیه فأطلعت علیه بعض نساءه. (خلاصة الإیجاز للمفید ص 25)
2- و قال الصّادق علیه السلام فی تفسیر قوله تعالی: «و إذا جائهم أمر من الأ من أو الخوف أذاعوا به (نساء /83): المذیع علینا سرّنا کالشاهر بسیفه علینا، رحم اللّه عبداً سمع بمکنون علمنا فدفنه تحت قدمیه. (مستدرک الوسائل ج 12/295)

مؤلّف گوید: این گونه روایات در باره حفظ اسرار معصومین علیهم السلام زیاد است، ولی به نظر می رسد مربوط به همه زمان ها نیست بلکه مربوط به زمان حکومت بنی امیه و بنی عباس است که تقیّه بر شیعیان واجب بوده است لذا در کتاب مستدرک الوسائل از جابر نقل شده که گوید: من در زمان جوانی خدمت امام باقرعلیه السلام رسیدم. امام باقرعلیه السلام به من فرمود:

«اهل کجا هستی؟» گفتم: اهل کوفه هستم، آمده ام از شما علم بیاموزم. پس آن حضرت نوشته ای را به من دادو فرمود: «اگر این نوشته را قبل از هلاکت و نابودی بنی امیه آشکار سازی لعنت من و لعنت پدران من بر تو خواهد بود و اگر چیزی از آن را بعد از هلاکت بنی امیه کتمان کنی و به مردم نگویی لعنت من و لعنت پدران من بر تو خواهد بود.»

حفظ اسرار مردم

حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: «مؤمن به کمال ایمان نمی رسد تا این که سه خصلت در او جمع شود: خصلتی از خدا، خصلتی از رسول خداصلی الله علیه وآله، و خصلتی از امام و ولی خدا. اما خصلت خدایی او کتمان سرّ است که خداوند در قرآن می فرماید: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً)؛ و اما خصلتی که باید از پیامبر خداصلی الله علیه وآله در او باشد مدارا نمودن با مردم است که خداوند پیامبر خودصلی الله علیه وآله را مأمور به آن نموده است و می فرماید: (خذ العفو و امر

(1)

(2)

ص :330


1- و الروایات فی رعایة التقیّة و حفظ السرّ کثیرة جدّاً ولکن هذا فی زمن التقیّه یعنی زمن بنی أمیّة لعنهم اللّه تعالی و قدمضت روایاته فلا نعیدها. و الیک واحدة منها. المستدرک عن جابر قال: دخلت علی أبی جعفرعلیه السلام و أنا شابّ فقال: من أنت؟ قلت: من أهل الکوفة جئتک لطلب العلم فدفع إلیّ کتاباً و قال لی: إن أنت حدّثت به حتّی تهلک بنو أمیّه فعلیک لعنتی و لعنة آبائی، و إن أنت کتمت منه شیئاً بعد هلاک بنی أمیّة فعلیک لعنتی و لعنة أبائی الحدیث. (مستدرک الوسائل ج 12/299)
2- نصایح المعصومین علیهم السلام فی حفظ السرّ قال الرضاعلیه السلام لایکون المؤمن مؤمناً حتّی یکون فیه ثلاث خصال: سنّة من ربّه، و سنّة من نبیّه، و سنّة من ولیّه، فالسنّة من ربّه: کتمان سرّه قال اللّه عزّوجلّ: «عالم الغیب فلایظهر علی غیبه أحداً إلاّ من إرتضی من رسول»... الحدیث (بحار 75/68)

بالمعروف و اعرض عن الجاهلین)؛ و اما خصلتی که باید از امام و ولی خدا در او باشد صبر در سختی ها و بلاهاست که خداوند می فرماید: (و الصابرین فی الباساء و الضراء).»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «کسی که سرّ خود را پنهان دارد انتخاب به دست او خواهد بود.»

و می فرماید: «موفقیت و پیروزی با صبر و خودداری است و صبر به این است که زود رأی و نظر خود را نگوید و رأی و نظر صحیح این است که اسرار را حفظ نماید.»

و می فرماید: «زشت ترین خیانت ها فاش نمودن سرّ مردم است.»

و می فرماید: «سرّ تو اسیر تو است و چون آن را آشکار سازی تو اسیر آن خواهی بود.»

و می فرماید: «کتمان سرّ وسیله خشنودی تو است و افشای سرّ وسیله هلاکت توست.»

امام صادق علیه السلام در سخنی که بعضی از شیعیان آن را نثرالدرر، یعنی عالی ترین سخن می نامند می فرماید: «خرده گیری موجب جدایی می شود، و انتقاد موجب دشمنی می گردد، و کم صبری رسوایی ایجاد می کند، و فاش نمودن اسرار موجب سقوط می گردد، و سخاوت دلیل دانایی و عقل است، و ملامت و سرزنش دلیل غفلت است.»

داستان موسی علیه السلام و شخص سخن چین

امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی نمود که یکی از اصحاب

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

(6)

ص :331


1- و قال علیّ علیه السلام: من کتم سرّه کانت الخیرة فی یده. (شرح النهج لابن ابی الحدید ج 18 /384)
2- و قال علیه السلام: الظفر بالحزم، و الحزم بإجالة الرأی، و الرأی بتحصین الأسرار. (المصدر ص 177) و قال علیه السلام: أقبح الغدر إضاعة السرّ. (غررالحکم /1864)
3- و قال علیه السلام: سرّک أسیرک فان أفشیته صرت أسیره. (غررالحکم کلمة /5630)
4- و قال علیه السلام: سرّک سرورک إن کتمته، و إن أذعته کان ثبورک. (المصدر کلمة 5616)
5- و من کلام الصّادق علیه السلام سمّاه بعض الشیعه نثرالدرر: الإستقصاء فرقة، الانتقاد عداوة، قلّه الصبر فضیحة، إفشاء السرّ سقوط، السخاء فطنة، اللوم تغافل. (تحف العقول ص 315)
6- و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی اوحی إلی موسی علیه السلام: إنّ بعض أصحابک

تو از تو سخن چینی می کند. از او حذر کن. حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: خدایا! من او را نمی شناسم، تو او را به من معرفی کن. خطاب شد: ای موسی! من او را برای سخن چینی ملامت نمودم، تو می خواهی من نیز سخن چینی کنم؟ موسی علیه السلام عرض کرد: پس چگونه او را بیابم؟ خطاب شد: اصحاب خود را به گروه های ده نفری تقسیم کن و سپس بین آنان قرعه بینداز تا روشن شود او در کدام گروه است. سپس بین آن گروه قرعه بینداز تا او را بیابی.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «آن مرد چون دید قرعه به نام او در خواهد آمد برخاست و گفت: یا رسول اللّه! من همان شخص سخن چین هستم. به خدا سوگند، دیگر چنین کاری نخواهم کرد.»

از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس به مردم خیانت و خدعه کند خیانت و خدعه او به او باز خواهد گشت.»

از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «بدترین مردم کسانی هستند که در دل با مردم دشمن هستند و مردم نیز با آنان دشمن می باشند و آنان عبارت اند از: 1- سخن چین ها و اهل سعایت ؛ 2- کسانی که با نسبت های دروغ محبت ها و برادری ها را از بین می برند. خداوند به آنان در قیامت نظر رحمت نمی کند و اعمالشان

(1)

(2)

ص :332


1- ینمّ علیک فاحذره فقال: یا ربّ لا أعرفه فأخبرنی به حتّی اعرفه فقال: یا موسی عبت علیه النمیمة و تکلّفنی أن أکون نمّاماً؟! فقال: یا ربّ و کیف اصنع؟ قال اللّه تعالی: فرّق أصحابک عشرةً عشرةً ثمّ تقرع بینهم، فانّ السهم یقع علی العشرة التی هو فیهم ثمّ تفرّقهم و تقرع بینهم فإنّ السهم یقع علیه قال: فلمّا رأی الرجل أنّ السهام تقرع قام فقال: یا رسول اللّه انا صاحبک لا و اللّه لا أعود أبداً. (المصدر ص 266)
2- الغرر: عن علیّ علیه السلام قال: من مکربالناس ردّ اللّه سبحانه مکره فی عنقه. (غررالحکم 8832) و فیه عن امالی الطوسی: قال النبیّ صلی الله علیه وآله: شرار الناس من یبغض الناس و تبعضه قلوبهم: المشاؤن بالنمیمة و المفرّقون بین الأحبّة الباغون للبراء العیب، اولئک لاینطر اللّه الیهم یوم القیامة و لایزکیّهم. ثمّ تلاصلی الله علیه وآله: «و هوالذّی ایّدک بنصره و بالمؤمنین و ألّف بین قلوبهم. (الأنفال/62 البحار 75/265 الأمالی ج 2/77)

را نمی پذیرد.» سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه شریفه را تلاوت نمود: هو الذی ایدک بنصره و بالمومنین و الف بین قلوبهم.

استراق سمع

در بحث کهانت گذشت که پیش از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله شیاطین اخبار آسمان را استراق سمع می کردند [و می ربودند] و به کاهن ها منتقل می کردند و مردم از کاهن ها اخبار آینده را می شنیدند. هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله مبعوث گردید شیاطین از ورود به آسمان ها ممنوع گردیدند و کهانت باطل گردید. این معنا از آیه 6 تا آیه 9 سوره جن روشن می شود.

شیخ اعظم انصاری در کتاب مکاسب می فرماید: ممنوع شدن شیاطین از رفت و

(1)

(2)

ص :333


1- إستراق السمع اقول: قد مضی فی حرمة الکهانة أنّ الشیاطین کانوا قبل بعثة النبیّ صلی الله علیه وآله یسترقون السمع من أخبار السماء و یجعلونها عندالکهنة فلمّا بعث النبیّ صلی الله علیه وآله حرست السماء و بطلت الکهانة. (تفسیر مجمع البیان) و قد قال اللّه سبحانه: «وأنّه کان رجال من الإنس یعوذون برجال من الجنّ فزادوهم رهقاً إلی قوله تعالی: و أنّا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرساً شدیداً و شهباً * و أنّا کنّا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الآن یجدله شهاباً رصداً.» (سوره الجن آیه 6 الی 9)
2- و فی المکاسب للشیخ الأعظم الأنصاری: و إنّما منعت الشیاطین من إستراق السمع لئلاّیقع فی الأرض سبب یشاکل الوحی من خبرالسماء فیلبس علی أهل الأرض ما جائهم عن اللّه تعالی لإثبات الحجّة و نفی الشبه و کان الشیطان یسترق الکلمة الواحدة من خبرالسماءبما یحدث اللّه فی خلقه فیختطفها ثمّ یهبط بها إلی الأرض فیقذفها إلی الکاهن فاذا قد زاد کلمات من عنده فیخلط الحقّ بالباطل إلی أن قال: و الیوم إنّما تودّی الشیاطین إلی کهّانها أخباراً للناس ممّا یتحدّثون به و ما یحدّثونه و الشیاطین تؤدّی إلی الشیاطین ما یحدث فی البعد من الحوادث من سارقٍ. سرق و من قاتلٍ قتل و من غائبٍ غاب و هم ایضاً بمنزلة الناس. (المکاسب المحرمة ج 2/35)

آمد در آسمان ها و استراق سمع به این علت بوده که در روی زمین چیزی به شکل وحی از خبرهای آسمانی وجود نداشته باشد تا برای مردم تشخیص سخن پیامبران و سخن کاهنان مشکل شود و حجت برای آنان تمام نگردد؛ چرا که شیاطین کلمه ای را از آسمان استراق می کردند که حاکی از حادثه ای در آینده بود. و چون تحویل کاهن می دادند در روی زمین چیزهایی به آن افزوده می شد و حق و باطل آمیخته می گردید. از این رو، پس از بعثت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله شیاطین از رفت و آمد به آسمان ها ممنوع گردیدند سپس می گوید: اما امروز شیاطین مطالبی را از گفتگوهای مردم و خبرهای آنان می گیرند و به شیاطین دیگری که در مناطق دور هستند خبر می دهند؛ مانند این که سارقی سرقت نموده و قاتلی کسی را کشته و شخصی ناپدید گردیده و شیاطین به کاهنان خبر می دهند [و کاهنان با این خبرها اسرار مردم را فاش و فتنه و فساد ایجاد می نمایند].

مؤلّف گوید: در بحث سحر گذشت که کهانت نیز بخشی از سحراست و ساحر کافر است. و استراق سمع نیز مانند تجسس و سعایت و سخن چینی و غیبت، حرام و از اعمال شیطانی است که حرمت آنها در جای خود بیان گردیده است.

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «بدترین مردم سه گروه هستند [که مثلث شوم نامیده می شوند].» گفته شد: یا رسول اللّه! آنان کیانند؟ فرمودک «کسی که نزد سلطان ستمگری از برادر خود سعایت می کند و در نتیجه خود را هلاک می کند و برادر خود را نیز گرفتار می نماید و سلطان را نیز هلاک می نماید.»

آن حضرت نقل شده که به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یا علی! ده نفر از این امت به

(1)

(2)

(3)

ص :334


1- أقول: و قد مضی أنّ الکهانة قسم من السحر و الساحر کافر باللّه العظیم. و أمّا استراق السمع بین الناس فهو حرام کما یحرم التجسّس و السعایة و کلّها من عمل الشیطان و قد مضت حرمتها فی محلّها: و إلیک بعض ما ورد فیها.
2- فی سفینة البحار عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: شرّ الناس المثلّث قیل: یا رسول اللّه و ما المثلّث؟ قال: الذی یسعی بأخیه إلی السلطان فیهلک نفسه و یهلک أخاه و یهلک السلطان. (سفینة البحار ج 1/625)
3- و فی الخصال عنه صلی الله علیه وآله قال: یا علیّ کفر باللّه العظیم من هذه الأمّة عشرة: القتّات و الساحر و الدیّوث و ناکح المرأة حراماً فی دبرها و ناکح البهیمة و من نکح ذات محرم منه و الساعی فی الفتنة

خدای بزرگ کافر شدند: 1- نمّام و سخن چین؛ 2- ساحر؛ 3- دیوث 4- کسی که از روی حرمت با زنی از پشت همبستر می شود؛ 5- کسی که با چهارپایی همبستر شود؛ 6- کسی که با محرم خود ازدواج کند؛ 7- کسی که سعایت و فتنه گری کند؛ 8- کسی که اسلحه به دشمن بفروشد؛ 9- کسی که زکات مال خود را ندهد؛ 10- کسی که توانایی مالی پیدا کند و بمیرد و حج بجا نیاورد.»

(1)و در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که به مالک اشتر فرمود: «در پذیرفتن سخن ساعی و کسی که نزد تو از دیگری سعایت می نماید شتاب مکن؛ چرا که سعایت کننده خیانتگر است، گرچه در ظاهر به شکل افراد خیرخواه خود را نشان می دهد.»

مکر و حیله و غش و خیانت

تردیدی نیست که بزرگ ترین عبادت و ارزش یک مسلمان، خیرخواهی او نسبت به دین خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله و اولیای دین و سایر بندگان خداست. این موضوع در رساله حقوق حضرت زین العابدین علیه السلام توصیه شده است. و باید سخنان آن حضرت مورد توجه همه ما باشد، و به موازنه ارزش والایی که این موضوع دارد، مسأله مکر و حیله و غش و خیانت نیز از زشتی بالایی برخوردار است و در قرآن وعده عذاب شدید و هلاکت برای صاحب آن داده شده است.

(2)

(3)

ص :335


1- و فی نهج البلاغة قال علیّ علیه السلام للمالک الأشتر: و لاتعجلّن إلی تصدیق ساع فإنّ الساعی غاشّ و إن تشبّه بالناصحین. (کتاب 53 من نهج البلاغة)
2- و بایع السلاح من أهل الحرب و مانع الزکات ومن وجد سعةً فمات و لم یحجّ. (الخصال ج 2/61 البحار ج 72/121)
3- المکر و الخدیعة و الغشّ و الخیانة قال اللّه سبحانه و تعالی: و ألّذین یمکرون السیّئات لهم عذاب شدید و مکر أولئک هو یبور. (الفاطر /10) و قال سبحانه: فانظر کیف کان عاقبة مکرهم إنّا دمّرناهم و قومهم أجمعین. (النمل /50)

در روایات نیز آمده است که مسلمان مکر و خدعه و خیانت نمی کند، و صاحب مکر و خدعه در آتش است.

از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «از ما نیست کسی که اهل غش و خیانت باشد، چنین کسی در قیامت با یهودی ها محشور خواهد شد.» سپس فرمود: «کسی که در قلب او نیّت خیانت و غش باشد و شب که می خوابد و یا صبح که بین مردم می آید نسبت به مسلمانی قصد خیانت داشته باشد در خشم خداوند به سر خواهد برد تا این که توبه کند و از این نیت زشت منصرف شود.»

از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «مؤمن نسبت به برادر خود خیانت و غش نمی کند و هرگز برادر دینی خود را خوار نمی کند و او را متهم نمی نماید و از او بیزاری نمی جوید.»

در روایتی آمده که امیرالمؤمنین بالای منبر کوفه می فرمود: «اگر حیله و مکر زشت نمی بود، من از همه مردم داناتر به آن بودم، ولی حیله و خیانت فجور است و فجور کفر است [وصاحب] هر سه در آتش خواهد بود.»

(1)

(2)

ص :336


1- و فی البحار عن العیون عن الرضاعلیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من کان مسلماً فلا یمکر و لایخدع، فانّی سمعت جبرئیل علیه السلام یقول: انّ المکر و الخدیعة فی النّار. ثمّ قال صلی الله علیه وآله: لیس منّا من غشّ مسلماً، و لیس منّا من خان مسلماً. (البحار ج 75/284) و فیه عن امالی الصّدوق فی مناهی النبیّ صلی الله علیه وآله إنّه قال: من غشّ مسلماً فی شراءٍ او بیع فلیس منّا، و یحشریوم القیامة مع الیهود، لأنّه اغشّ الخلق للمسلمین. و قال علیه السلام: من بات و فی قلبه غشّ لأخیه المسلم، بات فی سخط اللّه وأصبح کذلک حتّی یتوب. (المصدر الأمالی ص 257)
2- و فیه عن الخصال فی حدیث أربعمأة، قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: المؤمن لایغشّ أخاه و لایخونه و لایخذله و لایتّهمه، و لایقول له: أنا منک بریٌ. (المصدر الخصال ج 2/161) و فیه عن الکافی عن اصبغ بن نباتة قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام ذات یوم و هو یخطب علی المنبر بالکوفة: یا أیّها الناس لولا کراهیّة الغدر لکنت من أدهی الناس، ألا إنّ لکلّ غدرةٍ فجرة و لکلّ فجرةٍ کفرة، ألا و إنّ الغدر و الفجور و الخیانة فی النّار. (البحار ج 75/290 الکافی ج 2/338)

مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریر، در باره غش و خیانت در معاملات می فرماید: آمیخته کردن شیر به آب و گندم پست به گندم خوب و پیه به روغن و یا روغن نباتی به روغن حیوانی و امثال اینها، غش و حرام است، مگر آن که فروشنده به خریدار اعلام کند، و اگر اعلام نکند مشتری حق به هم زدن معامله را دارد، لکن معامله از اصل باطل نمی شود و مگر این که جنسی را به جای جنس دیگری فروخته باشد، مثلاً فلزی را به شکل طلا و نقره درآورده باشد و بفروشد که در آن صورت اصل معامله باطل است.

غبن و خدعه و غشّ و خیانت و غلّ و غدر و مکر از نظر لغوی معانی نزدیک به یکدیگر دارند، لکن کلمه «غبن» بیشتر در مورد کمفروشی و خدعه در معامله به کار می رود که نوعاً فروشنده اگر مالی رابیش از قیمت معمول آن بفروشد آن را غبن در معامله می گویند و خریدار در آن صورت حق دارد که معامله را به هم بزند.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «گول زدن مؤمن [درمعامله ]حرام است.» و یا می فرماید: «گول زدن کسی که قیمت را به فروشنده واگذار می کند حرام و درآمد و سودی که می گیرد نیز پلید و ناپاک است.»

و یا می فرماید: «گول زدن چنین شخصی و گران فروختن به او ربا محسوب می شود.»

روز قیامت نیز از آن رو روز «تغابن» نامیده شده که مردم در آن روز به کیفر خیانت به یکدیگر گرفتار می شوند.

(1)

(2)

ص :337


1- قال الإمام الخمینی فی التحریر: یحرم الغشّ بما یخفی فی البیع و الشراء کشوب اللبن بالماء و خلط الطعام الجیّد بالردیّ و مزج الدهن بالشحم او بالدهن النباتی و نحوذلک من دون اعلام و لایفسد المعاملة به و إن حرم فعله و أوجب الخیار للطرف بعد الإطلاع نعم لو کان الغشّ بإظهار الشی ء علی خلاف جنسه کبیع الممّوه علی أنّه ذهب أو فضّة و نحو ذلک فسد أصلّ المعاملة. (تحریر الوسیلة ج 1/497)
2- قال الصّادق علیه السلام: غبن المؤمن حرام. (میزان الحکمة ج 3/226 الکافی ج 5/153) و قال علیه السلام: غبن المسترسل سحت. (المصدر) و قال علیه السلام: غبن المسترسل رباً. (المصدر)

اما «خیانت» در تمام معانی فوق استعمال می شود، و بیشتر در مقابل امانت استعمال می شود مانند این که گفته می شود: «خیانت در امانت» ویا گفته می شود: «مجالس امانت است و افشای اسرار آن خیانت است.»

«عذر» در جایی استعمال می شود که خیانت بسیار نکوهیده و زشت و ناجوانمردانه است.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «غدر زشت ترین خیانت هاست.»

و یا می فرماید: «زشت ترین خیانت ها خیانت در امانت است.»

و یا می فرماید: «هنگامی که خیانت فراوان گردد برکات از بین می رود.»

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «بدترین مردم، تجار خیانتکار هستند.»

در این میان، خیانت در علم از همه، خیانت ها نکوهیده تر است و مقصود ار آن حفظ نکردن اسرار علوم از نااهلان و دشمنان، و یا تغییر واقعیات و تصرّف در نقل و نوشتار و یا بخل در تعلیم علوم و یا تحریف و یا پنهان نمودن آنهاست.

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «در نگهداری [و حفظ] علوم و حقایق و تعلیم آنها به دیگران خیرخواهی کنید؛ چراکه خیانت در علم بدتر از خیانت در مال است.»

و اما «غشّ» نوعاً در مورد خرید و فروش استعمال می شود و مقصود از آن این است که کسی متاع خود را خلاف واقع جلوه دهد و یا عیب آن را بپوشاند. این مساله در روایات مورد مذّمت و نکوهش فراوانی واقع شده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «غشّ بدترین حیله هاست.»

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

(6)

ص :338


1- و قال علیّ علیه السلام: الغدر أقبح الخیانتین. (میزان الحکمة ج 1/836 غررالحکم /1690)
2- و قال علیه السلام: من أفحش الخیانة خیانة الودائع. (المصدر غررالحکم /9310)
3- و قال علیه السلام: إذا ظهرت الخیانات إرتفعت البرکات. (المصدر غررالحکم ص 312)
4- و قال الصّادق علیه السلام: شرّ الرجال التجّار الخونة. (المصدر غررالحکم ص 312)
5- و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: تناصحوا فی العلم فإنّ خیانة أحدکم فی علمه أشدّ من خیانته فی ماله. (المصدر ج 1/8361 البحارج 2/68)
6- و قال علی علیه السلام: الغشّ شرّ المکر. (غررالحکم ص 740)

و فرمود: «غشّ از شیوه و اخلاق افراد پست و لئیم است.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است و نباید چیزی را که به برادر خود می فروشد دارای عیبی باشد، مگر این که آن عیب را به او خبر دهد.»

و در روایت دیگری آمده است که روزی رسول خداصلی الله علیه وآله به فروشنده ای فرمود: «آیا زیر این متاع تو مانند روی آن است؟» سپس فرمود: «کسی که با مسلمانان در معامله غشّ و خیانت کند مسلمان نیست.»

فریب دادن ناآگاه

گرچه صفت زشت «فریب دادن مردم» مورد نکوهش شرع و عقل است و چنان که گذشت وعده عذاب و آتش و خروج از اسلام برآن داده شده است، لکن فریب دادن افراد ناآگاه و بی اطلاع که مصلحت اندیشی کار خود را به دیگری واگذار می کنند، زشت تر و نکوهیده تر است.

به این مسأله، درسخنان معصومین علیهم السلام اشاره شده و امام صادق علیه السلام در این باره

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :339


1- و قال علیه السلام: الغشّ من أخلاق اللئام. (المصدر)
2- و قال النّبی صلی الله علیه وآله: المسلم أخو المسلم و لایحلّ لمسلم باع من أخیه بیعاً فیه عیب إلاّ بینّه له. (کنزالعمال: 9502)
3- و عنه صلی الله علیه وآله: یا صاحب الطعام أسفل هذا مثل أعلاه؟ من غشّ المسلمین فلیس منهم.(المصدر: 9512)
4- غبن المسترسل الفقیه: قال الصّادق علیه السلام: غبن المسترسل سحت و غبن المؤمن حرام. (الفقیه ج 3/272 و رواه فی الکافی ج 5/153) و فیه عنه علیه السلام قال: غبن المسترسل رباً. (المصدر) و فیه: قال علیه السلام: إذا قال الرجل للرجل: هلّم أحسن بیعک فقد حرم علیه الربح. (المصدر. قال المجلسی علیه الرحمه: و حملها الأصحاب علی الکراهة)

می فرماید: «فریب دادن افراد ناآگاه که کار خود را به دیگری واگذار می کنند، حرام و پول اضافه ای که ازاو گرفته می شود، پلید و نجس و حرام است؛ چنان که گول زدن مؤمن نیز حرام است، بلکه گول زدن افراد ناآگاه و پول اضافه از آنان گرفتن همانند رباست.»

در بعضی از روایات آمده که اگر فروشنده ای به کسی بگوید: بیا از من خریداری کن تا من در معامله به تو احسان کنم، حرام است در چیزی که به او می فروشد سود بگیرد.

تملق گویی و چاپلوسی

صاحب کتاب مجمع البحرین در معنای تملّق می گوید: «تملق این است که کسی به دیگری اظهار علاقه و محبت کند و در باطن او را دوست نداشته باشد.» تملّق نوعی نفاق و دورویی است و از زشت ترین اخلاق ناپسند و رذیله است.

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «در صورت تملّق گویان و چاپلوسان خاک بپاشید.»

و فرمود: «کسی که سلطان ستمگری را ستایش کند و در مقابل او خضوع نماید و برای گرفتن چیزی از او اطراف چیزی بگردد، در جهنم همنشین او خواهد بود.»

امیرالمؤمنین علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود: «از تملّق گویی بپرهیز که آن از

(1)

(2)

ص :340


1- التملّق قال فی مجمع البحرین: المَلَق محرّکةً: الودّ و اللطف، و أن یعطی فی اللسان ما لیس فی القلب. مکارم الأخلاق عن النبیّ صلی الله علیه وآله إنّه نهی عن المدح و قال: أحثوا فی وجوه المدّاحین التراب. (مکارم الأخلاق 428) و قال صلی الله علیه وآله: من مدح سلطاناً جائراً و احتفّ به و تضعضع له طماً فیه کان قرینه فی النار. (المصدر) و قال علیّ علیه السلام: الثناء بأکثر من الإستحقاق ملق و التقصیر عن الإستحقاق عیّ أوحسد. و قال علیه السلام: ربّ مفتون بحسن القول فیه. (مستدرک السفینة ج 9/343)
2- و فی نهج البلاغة: مدحه(علیه السلام) قوم فی وجهه، فقال: أللّهم إنک أعلم بی من نفسی و أنا أعلم بنفسی منهم أللّهم اجعلنا خیراً ممّا یظنون و اغفرلنا مالا یعلمون. (المصدر ص 344)

خوی های ایمانی نیست.» [و مؤمن اهل تملق نمی باشد]

و فرمود: «تعریف و احترام بیش از حد استحقاق، تملّق است، و کوتاهی در ادای احترام یا از زبونی و ناتوانی است و یا از حسد انسان است.»

و فرمود: «مؤمن جز در طلب علم تملّق نمی گوید.»

حسد

در روایات معصومین علیهم السلام از حسد فراوان مذمت شده و صفت حسد از صفاتی است که حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام را گرفتار نمود و سبب سقوط او از جوار رحمت الهی گردید.

صفت زشت حسد از صفاتی است که علما بیشتر گرفتار آن خواهند بود. از این رو به خدا

(1)

ص :341


1- أقول: التملّق علی ما یظهر من معناه نوع من النفاق و هو من أقبح الرذائل الخلقیّة و قد قال اللّه سبحانه: «إنّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النار» (نساء /145) و قد مرّ أنّ إبلیس و رجل عن یمینه و رجل عن یساره من المنافقین فی الدرک الأسفل من النار. (بحار ج 30/188 - ثواب الأعمال ص 215 مستدرک سفینة البحار ج 2/413) و قد ورد أنّ المؤمن لایتملّق إلاّ فی طلب العلم.

حسد از نظر فقها

مرحوم محقق، در کتاب شرایع، در باره عدالت شاهد می فرماید: حسد و کینه با مؤمن معصیت و گناه است و تظاهر به آن ها عدالت را از بین می برد.

صاحب جواهر، در شرح عبارت محقق می فرماید: این به این علت است که در روایات از دشمنی و قطع رابطه با مؤمن نهی شده و دوستی و محبت با مؤمن واجب گردیده است و روایات آن قابل شماره نیست.

(1)

ص :342


1- آراء الفقهاء فی الحسد قال المحقق فی الشرایع فی عدالة الشاهد فی بحث الشهادة: الحسد معصیة و کذا بغضة المؤمن و التظاهر بذلک قادح فی العدالة. و قال فی الجواهر فی شرحه: للنهی عن التعادی و التهاجر و الأمر بالتحابب و التعاطف فی النصوص التی لاتحصی.

صاحب کتاب کشف اللثام و بعضی از فقهای دیگر می گویند: علت این که تظاهر به حسد و دشمنی با مؤمن، عدالت را نقض می کند این است که این ها اموری قلبی هستند و لذا محقق فرموده: «والتظاهر بذلک قادح فی العدالة» و گرنه گناه بودن آن ها مسلّم است، لذا شهید در مسالک می فرماید: بدون اظهار نیز دشمنی و حسد، گناه است.

شیخ طوسی نیز در کتاب مبسوط می فرماید: اگر از شاهد، دشنام و یا فحش ظاهر شود، فاسق می شود و شهادت او به علت دشمنی با مؤمن پذیرفته نمی گردد و اگر دشنام و فحشی از او ظاهر نگردد، فاسق نخواهد بود و شهادت او پذیرفته می شود.

بعضی از علما فرموده اند: شاید علت این که شیخ در مبسوط فرموده: «ان ظهر منه شبّ و قول فحش فهو فاسق» روایت حمزة بن حمران از امام صادق علیه السلام باشد که فرمود: سه چیز است که هیچ پیامبر و غیر پیامبری از آن نجات نخواهد داشت:

1- وسوسه و تفکر در خلقت [که اگر خداوند همه چیز را آفریده پس خدا را که آفریده است؟]؛ 2- طیره و فال بد زدن؛ 3- حسد. که البته مؤمن از حسد خود پیروی نمی کند.»

و از مسالک شهید ثانی نقل شده که می فرماید: شادی برای مصیبت مؤمن و اندوه برای شادی او معصیت و گناه می باشد.

(1)

ص :343


1- و فی کشف اللثام و غیره انّه لما کان کلّ منهما قلبیّاً قال: «و التظاهر بذلک قادح فی العدالة. و فی المسالک: و إن کانوا مجرمین بدون الإظهار. و فی المبسوط: إن ظهر منه سبّ و قول فحش فهو فاسق و ردّت شهادته للعداوة. و لعلة لما قال الصّادق علیه السلام فی خبر حمزة بن حمران: ثلثة لم ینج منها نبیّ فمن دونه: التفکرّ فی الوسوسة فی الخلق، و الطیرة و الحسد إلاّ أنّ المؤمن لایستعمل الحسد. (حدود الشریعة ج 1/122) و روی عن المسالک: «إنّ الفرح بمساءة المؤمن و الحزن بسمرّته معصیته».

فخر و غرور

یکی از بدترین صفات زشت، غرور و خودپسندی و مباهات بر دیگران و بزرگی نمودن است. خوی تکبّر بدترین و مبغوض ترین صفات نزد خداوند است خداوند به واسطه تکبّر شیطان را طرد نمود و مورد لعنت خود قرار داد.

خداوند در آیه 74 سوره ص بعد از بیان قصه سجده نکردن شیطان در مقابل آدم علیه السلام می فرماید: «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاّ إِبْلِیسَ إسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ»؛ یعنی: «جمیع ملائکه به امر خداوند در مقابل آدم سجده نمودند مگر شیطان که تکبّر نمود و از سجده امتناع ورزید به دلیل کفری که در وجود او بود [و یا به این سبب کافر گردید].»

مؤلّف گوید: از و وسوسه های نفس و شر شیاطینی که در سینه های مردم وسوسه می کنند و آنان را به راه های انحراف و سقوط می کشند به خدا پناه می بریم. خداوند نیز به پیامبر خودصلی الله علیه وآله امر فرموده است: «بگو: پناه می برم به پروردگار انسان ها از شرّ وسواس خنّاسی که در سینه های مردم وسوسه می کند؛ چه از جنس جن باشد و چه از جنس انس و از شر صاحب حسد هنگامی که حسد خود را آشکار می سازد.»

به راستی اگر فضل و رحمت خداوند بر بنده خود نباشد، از خاسرین و زیانکارها و پیروان شیطان خواهد شد و هرگز راهی برای نجاتش نخواهد بود. چه خوب است که ما همیشه به آیات شریفه قرآن توجه کنیم که می فرماید:

«ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین»، «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته لإتبّعتم الشیطان»، «ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته ما زکی منکم من أحدٍ أبداً».

(1)

ص :344


1- الفخر و الإغترار والخیلاء قال اللّه سبحانه: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأَمْوَالِ وَالاوْلادِ.... (حدید /20) و قال سبحانه: أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ (1) حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ الآیات. و قال سبحانه: إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ. (لقمان /18)

بنابراین سزاوار است ما همواره خود را در پناه خداوند قرار دهیم وگرنه از خطر وسوسه شیاطین جنّی و انسی نجات نخواهیم یافت.

از این رو، در روایات از حرص و کبر زیاد مذمّت شده، چرا که تکبّر شیطان را گرفتار لعنت خداوند نمود و حرص نیز آدم علیه السلام و همسر او را از بهشت خارج کرد. خداوند نیز در قرآن پس از آن که زندگی دنیا را [اگر دور از ایمان به خدا و وعده های قیامت باشد] جز بازی و هوس و زینت [پرستی] و مباهات مردم با یکدیگر در مال ها و فرزندان ندانسته و مباهات و تکاثررا سبب غفلت و گمراهی دانسته و اعلان نموده است که هرگز افراد متکبّر و فخرفروش را دوست نمی دارد [و البته دوست نداشتن خداوند مساوی با دشمن داشتن اوست].

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «فخر و مباهات بر دیگران دلیل ناچیزی و ناتوانی است.»

و می فرماید: «فخر و مباهات را کنار بگذار و از تکبّر دوری کن و به یاد خانه قبر باش.»

و می فرماید: «کسی که اهل مفاخرت و مباهات باشد و کاری را که انجام می دهد برای مفاخرت انجام دهد روز قیامت با صورت سیاه محشور خواهد شد.»

رسول خداصلی الله علیه وآله هنگامی که مکه را فتح نمود به مردم فرمود: «خداوند به برکت اسلام

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :345


1- و قال علیّ علیه السلام: الإفتخار من صغر الإقتدار. (میزان الحکمة 3/2380 غررالحکم 2201)
2- و قال علیه السلام: ضع فخرک و احطط کبرک و اذکر قبرک. (المصدر نهج البلاغة کلمة /398)
3- و قال علیه السلام: من صنع شیئاً للمفاخرة حشره اللّه یوم القیامة أسود. (البحار ج 73/292)
4- و قال النبیّ صلی الله علیه وآله یوم فتح مکّة: إنّ اللّه تبارک وتعالی قد أذهب عنکم بالإسلام نخوة الجاهلیّة، والتفاخر بآبائها و عشائرها، أیّها الناس إنّکم من آدم و آدم من طین ألا و إنّ خیرکم عنداللّه و أکرمکم علیه الیوم أتقاکم و أطوعکم له الحدیث. (کتاب الزهد ص 56)

نخوت [و خوی های] زمان جاهلیت را از شما برطرف نمود و از تفاخر و مباهات نمودن به پیشینیان و اقوام گذشته نهی فرمود.» سپس فرمود: «ای مردم! شما فرزندان آدم هستید و آدم از گل آفریده شده و بهترین شما نزد خداوند کسانی هستند که بیشتر در اطاعت خداوند و دوری از نافرمانی او بکوشند.»

معالجه کبر و غرور

به نظر می رسد که بهترین راه برای معالجه بیماری تکبر و غرور خصلت شریف تواضع و فروتنی و حق شناسی می باشد تواضع مادر خصلت های نیک است امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند به داودعلیه السلام وحی نمود که نزدیک ترین مردم به من افراد متواضع می باشند چنان که دورترین آنان از من متکبران می باشند حضرت رضاعلیه السلام نیز می فرماید: تواضع درجاتی دارد 1- انسان حد خود را به شناسد و با رضایت خود را در جایگاه خویش قرار دهد 2- برای دیگران نخواهد جز آنچه برای خویش می خواهد 3- بدی های دیگران را با خوبی های خود برطرف کند 4- خشم خود را فرو برد 5- اهل گذشت باشد تا خداوند او را دوست بدارد.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند به من وحی نموده که به مردم بگویم: «در مقابل یکدیگر تواضع و فروتنی داشته باشید تا کسی بر دیگری فخر و مباهات نکند و تجاوز و ظلمی بین مردم نباشد.»

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «چگونه فرزند آدم فخر می کند، در حالی که در آغاز نطفه ای

(1)

(2)

ص :346


1- الکافی عن الحسن بن الجهم عن أبی الحسن الرضاعلیه السلام قال: قلت ماحدّ التواضع الذی إذا فعله العبد کان متواضعاً؟ فقال: التواضع درجات منها أن یعرف المرأ قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم لایحبّ أن یأتی الی أحد إلاّ مثل ما یؤتی إلیه إن رأی سیّئة درأها بالحسنة، کاظم الغیظ عاف عن الناس و اللّه یحبّ المحسنین. (الکافی ج 2/124)
2- و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: إنّ اللّه أوحی إلیّ: أن تواضعوا، حتّی لایفخر أحد علی أحد و لایبغی أحد علی أحد.(الترغیب ج 3/558)

بیش نبود و در پایان [عمر] جیفه و مرداری بیش نخواهد بود؟ از سویی، روزی او به دست او نیست و از نابودی و هلاکت خویش نیز نمی تواند جلوگیری کند.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «شگفتا از حال انسان متکبّری که به خود می بالد، در حالی که او تنها از نطفه متعفّنی آفریده شده و در نهایت به جیفه و مرداری تبدیل خواهد شد و بین این دو مرحله [حامل کثافات است و] نمی داند که بر سر او چه خواهد آمد!»

غضب و خشم بی جا

مردی از حضرت رضاعلیه السلام درخواست نمود که به طور اختصار چیزی را به او یاد بدهد که خیر دنیا و آخرت او را تأمین نماید. امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «از خشم و غضب خود پرهیز کن.»

مقدّس اردبیلی، در کتاب مجمع الفایده، با سند صحیح، از اسحاق بن عمار نقل نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در کتاب تورات حضرت موسی علیه السلام نوشته شده است:

ای فرزند آدم! هنگامی که خشم می کنی مرا به یاد بیاور تا من نیز تو را هنگام خشم خود به یاد بیاورم و تو را از هلاکت و نابودی نجات دهم،

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :347


1- و قال علیّ علیه السلام: ما لأبن آدم والفخر: أوّله نطفة، وآخره جیفة، و لایرزق نفسه، و لایدفع حتفه. (نهج البلاغة حکمه 454)
2- و قال الباقرعلیه السلام: عحباً للمختال الفخور! و إنّما خلق من نطفة ثمّ یعود جیفة و هو فیما بین ذلک لایدری ما یصنع به؟ (الکافی ج 2/329)
3- الغضب فی غیر محلّه فی فقه الرضاعلیه السلام لعلیّ بن بابویه قال: و أروی أنّ رجلاً سأل العالم علیه السلام أن یعلّمه ما ینال به خیرالدنیا و الآخرة، و لایطوّل علیه فقال: لاتغضب. (فقه الرضا ص 354)
4- قال المحقّق الأردبیلی فی مجمع الفائدة: و فی الصحیح عن إسحاق بن عمّار قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: إنّ فی التوراة مکتوباً: یابن آدم أذکرنی حین تغضب أذکرک عند غضبی فلا أمحقک فیما أمحق، و إذا ظلمت بمظلمة فارض بإنتصاری لک فإنّ إنتصاری لک خیر من إنتصارک لنفسک. (ج 12/369 الوسائل باب 54 من الجهاد)

و هنگامی که مظلوم واقع می شوی کار خود را به من واگذار تا من از تو دفاع نمایم، چرا که دفاع من برای تو بهتر خواهد بود.»

و در کتاب کافی نقل شده که مردی از صحرانشینان خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله و رسید و گفت: یا رسول اللّه! من در بیابان زندگی می کنم . [و نمی توانم همیشه خدمت شما بیایم] سخن جامعی را به من یاد بدهید [تا من بهره مند گردم]پس رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «من تو را امر می کنم که خشم خود را فرو بری» و چون آن مرد اعرابی سه مرتبه سخن خود را تکرار نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله نیز همان پاسخ را به او فرمود.

مرد اعرابی فکری کرد و گفت: من سؤال دیگری از رسول خداصلی الله علیه وآله نمی کنم، چرا که آن حضرت آنچه صلاح وخیر من بود به من امر نمودند.

در همان کتاب از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: پدرم فرمود: «هیچ عملی از خشم و غضب خطرناک تر نیست، چرا که انسان در حال خشم و غضب بسا کسی را می کشد و یا به بی گناهی نسبت ناروا می دهد.»

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «غضب ایمان را فاسد می کند، چنان که سرکه عسل را فاسد می نماید.»

مؤلّف گوید: در بسیاری از روایات آمده که مؤمن برای خشم خدا خشم می کند و برای خشنودی خداوند خشنود می شود، یعنی برای چیزی که خدا از انجام آن خشم دارد او نیز خشم می کند و برای عملی که خداوند از انجام آن خشنود می گردد او نیز خشنود می شود.

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :348


1- و فی الکافی... أتی رسول اللّه رجل بدویّ فقال: إنّی أسکن البادیة فعلّمنی جوامع الکلام. فقال: آمرک أن لاتغضب. فأعاد علیه الأعرابی المسألة ثلاث مرّات حتّی رجع الرجل إلی نفسه فقال: لا أسأل عن شی ءٍ بعدهذا، ما أمرنی رسول اللّه صلی الله علیه وآله إلاّ بالخیر. (الکافی ج 2/203)
2- و فیه قال الصّادق علیه السلام: وکان أبی یقول: أیّ شی ءٍ أشدّ من الغضب؟ إنّ الرجل لیغضب فیقتل النفس التی حرّم اللّه و یقذف المحصنة. (المصدر)
3- و عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: الغضب یفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل. (الوسائل ج 11/287)
4- أقول: و المؤمن یغضب لغضب اللّه ویرضی لرضاه و هذا فی عدّة من الروایات.

کینه توزی و بدخواهی

اسلام مردم را به دوستی و محبت وبرادری و خیرخواهی امر نموده واز کینه و عداوت و دشمنی و بدخواهی و بدبینی و جدایی نهی نموده است.

در آیات قرانی آمده است که مؤمنین باید در حق یکدیگر دعای خیر به کنند و در دل های خود کینه و خیانت و دشمنی نسبت به برادران مؤمن خود نداشته باشند. در سوره حشر از قول بندگان شایسته خداوند نقل شده که می گویند: «پروردگارا، ما را ببخش و برادران گذشته ما را نیز که در ایمان به تو برما سبقت گرفتند ببخش و در دل های ما نسبت به مؤمنین کینه و عداوتی باقی مگذار. همانا تو رؤوف و مهربان هستی.»

در سوره حمد که در تمام نمازها خوانده می شود، همه مسلمانان از خداوند برای برادران خود درخواست هدایت می نمایند و می گویند: «اهدنا الصراط المستقیم» ودر پایان همه نمازها نیز برای آنان درخواست سلامتی می نمایند و می گویند: «السلام علینا و علی عباداللّه الصالحین» و در نماز جماعت نیز اهل جماعت برای همدیگر درخواست سلامتی و رحمت و برکت می کنند و می گویند: «السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته».

کینه زدایی و تطهیر باطن

در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که آن حضرت در خطبه خود در مسجد

(1)

(2)

ص :349


1- الغلّ و الوغرو الحسیکة و الضغن و الحقد و العداوة والشحناء قال اللّه سبحانه: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالإِیمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاً لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ. (حشر /10) قال فی البحار: الغلّ: الحقد و الغشّ و العداوة.
2- و لاریب أنّ السابق فی الایمان أمیرالمؤمنین علیه السلام و قد آمن برسول اللّه صلی الله علیه وآله حین لم یؤمن به من الرجال أحد من الناس وصلّی هو و خدیجه معه سبع سنین. الکافی... قال النبیّ صلی الله علیه وآله فی مسجد الخیف... ثلاث لایغلّ علیهنّ قلب امری ءٍ مسلم: اخلاص العمل للّه، و النصیحة لأئمّة المسلمین و اللزوم لجماعتهم الحدیث. (الکافی ج 1/403)

خیف به مسلمانان فرمود: «به وسیله سه چیز کینه و خیانت از دل ها خارج می شود: 1- خالص نمودن نیّت در عمل؛ 2- خیرخواهی نسبت به ائمه مسلمین [و برادران دینی]؛ 3- جدا نشدن از جماعت مسلمانان.»

و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مؤمن برادر مؤمن است و باید چشم او و راهنمای او باشد و هرگز به او خیانت و ظلم نکند و اگر وعده و قراری با او بگذارد به آن عمل کند.»

و فرمود: «مسلمان باید برادر مسلمان باشد و هرگز به برادر خود ظلم و خیانت نکند و از او غیبت ننماید و در وقت گرفتاری او را محروم و خوار ننماید.»

در پایان این بحث، یادآوری می شود که کلمه «غلّ»، چنان که بعضی از شرّاح و اهل لغت گفته اند، می تواند از «غلول» و «اغلال» به معنای خیانت [عملی] باشد که در بخش دیگری بیان گردید و می تواند از «غلّ» به معنای حقه و شحناء و کینه و دشمنی باشد که در این بخش بیان شد.

(1)

(2)

(3)

ص :350


1- و ظاهر الحدیث انّه مع اخلاص النیّة و النصحیة لأئمّة المسلمین و أوصیاء النبیّ صلی الله علیه وآله لایبقی فی قلب المسلم غلّ و حقد لاحد من المؤمنین. قال بعض الشرّاح قوله: «لایغلّ» من الغلول أوالإغلال ای لایخون و یحتمل أن یکون من الغلّ بمعنی الحقد و الشحناء إی لایدخله حقد یزیله عن الحقّ
2- و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: المؤمن أخوا المؤمن، عینه و دلیله، لایخونه و لایظلمه و لایغشّه و لایعده عدةً فیخلفه. (المصدر ج 2/166)
3- و فیه عنه علیه السلام: المسلم أخوالمسلم لایظلمه و لایغشّه و لایخذله و لایغتابه ولایخونه و لایحرمه. (المصدر ص 167) الکافی... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: ما کان جبرئیل یأیتنی إلاّقال: یا محمّد إتّق شحناء الرجال و عدواتهم. (الکافی ج 2/301)

دشمنی با مؤمنان

تردیدی نیست که دوستی و محبت و برداری بین مؤمنان از ارزش های والای اسلامی و موجب خشنودی خداوند دست ؛ چنان که دشمنی و کینه توزی و حسادت آنان با یکدیگر مورد خشم خداوند و مبغوض او می باشد. این معنا در آیات قرآنی و سخنان معصومین: فراوان به چشم می خورد.

خداوند در سوره حجرات می فرماید:«جز این نیست که مؤمنان برادر یکدیگر می باشند و شما باید بین دو برادر مسلمان خود را اصلاح بدهید [و در انجام این وظیفه] از خدا بترسید تا بلکه مورد ترحّم او قرار گیرید.»

و در سوره مائده می فرماید: «تنها شیطان است که می خواهد به وسیله شرابخواری و قمار بازی بین شما دشمنی و عداوت قرار دهد و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. آیا [با شنیدن این سخن] نمی خواهید از عداوت و دشمنی و اسباب آنها دوری کنید؟!»

و در سوره مائده، در باره مذمت یهود و مجازات آنان، می فرماید:«ما تا قیامت بین و آنان دشمنی و عداوت قرار دادیم، [چرا که ] آنان [آتش افروز و فتنه گر هستند] هر چه آنان آتش جنگ را افروخته می کنند خداوند آن را خاموش می کند. و آنان می کوشند تا روی زمین فساد دایر نمایند [لکن] خداوند مفسدین را دوست نمی دارد.»

مؤلّف می گوید: از این آیات روشن می شود که عداوت و دشمنی، مورد خشم خداوند است و محبت و دوستی و برادری موجب خشنودی او می باشند، لکن برای توضیح

(1)

(2)

(3)

ص :351


1- بغض المؤمنین و معاداتهم (التباغض) قال اللّه سبحانه: إنّما المؤمنون إخوة فأصلحوا بین أخویکم و اتّقوا اللّه لعلّکم ترحمون. (الحجرات /10)
2- و قال سبحانه: إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکراللّه و عن الصلاة فهل أنتم منتهون. (المائدة /91)
3- و قال سبحانه فی ذمّ الیهود:... و ألقینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة کلّما أوقدوا ناراً للحرب أطفأها اللّه و یسعون فی الاررض فساداً و اللّه لایحبّ المفسدین (المائده /64)

بیشتر باید به سخنان معصومین: بنگریم، چرا که آنان مفسّران و بیان کنندگان آیات قرآن و حقایق دین هستند.

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «آگاه باشید که به وسیله دشمنی ها و کینه ها دین شما از بین می رود.»

امام هشتم علیه السلام می فرماید: «در بین مدعیان دوستی و ولایت ما کسانی هستند که خطر آن ها برای شیعیان ما از خطر دجّال بیشتر است.» راوی حدیث می گوید: به آن حضرت گفتم: برای چه؟ امام هشتم علیه السلام فرمود: «برای آن که آنان با دشمنان ما دوست هستند و با دوستان ما دشمنی می کنند و با این عمل حق و باطل را مخلوط و حقیقت را برای مردم مشتبه می گردانند و مؤمن از منافق شناخته نمی شود.»

مؤلّف گوید: مسأله محبت و دوستی و عداوت و دشمنی به قدری حسّاس و با اهمیت است که امام صادق علیه السلام به بعضی از شیعیان خود می فرماید: «اگر کسی شما را نشناخته باشد و اعتقاد شما را نداند و شما را دوست بدارد، خداوند به این وسیله او را به بهشت می برد، و اگر کسی شما را نشناخته باشد و اعتقاد شما را نداند و شما را دشمن بدارد، خداوند به این وسیله او را به آتش می برد.»

ابی نجران گوید: از امام کاظم علیه السلام شنیدم که فرمود: «هر کس با شیعیان ما دشمنی کند

(1)

(2)

(3)

ص :352


1- الوسائل... عن مسمع عن الصّادق علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: ألا إنّ فی التباغض الحالقة، لا أعنی حالقة الشعر ولکن حالقة الدّین. (الوسائل ج 8/570) و فیه فی صحیحة الخزاز قال: سمعت الرضاعلیه السلام یقول: إنّ ممّن ینتحل مودّتنا أهل البیت من هو أشدّ فتنةً علی شیعتنا من الدجّال، فقلت: بما ذا؟ قال: بموالاة أعدائنا و معاداة أولیاءنا إنّه إذا کان کذلک إختلط الحقّ بالباطل و اشتبه الأمر فلم یعرف مؤمن من منافق. (الوسائل ج 11/441)
2- و فیه فی صحیحة هشام بن سالم عن الصّادق علیه السلام قال: إنّ الرجل لیحبّکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه الجنّة بحبّکم و إنّ الرجل یبغضکم و ما یعلم ما أنتم علیه فیدخله اللّه ببغضکم النّار. (الوسائل ج 11/439)
3- و فیه فی صحیحة أبی نجران قال: سمعت أباالحسن علیه السلام یقول: من عادی شیعتنا فقد عادانا و من والاهم والانا لأنّهم منّا، خلقوا من طینتنا من أحبّهم فهو منّا و من أبغضهم فلیس منّا... و من ردّ

با ما دشمنی کرده و هر کس آنان را دوست بدارد ما را دوست داشته، چرا که آنان از ما هستند و از طینت ما آفریده شده اند، و هر کس آنان را دوست بدارد از ما خواهد بود و هر کس آنان را دشمن بدارد از ما نخواهد بود و هر کس [سخن حق] آنان را رد کند خدا را رد کرده است، و هر کس توهین و تهمتی به آنان وارد کند بر خدا توهین و تهمت وارد نموده، چرا که آنان بندگان راستین و اولیای خداوند هستند.»

سپس فرمود: «به خدا سوگند، یکی از آنان می تواند شفاعت دو قبیله بزرگ عرب، ربیعه و مضر، را بکند و خداوند از کرامتی که بر او دارد شفاعت او را می پذیرد.»

تهمت به مؤمن

اسلام مردم را از گمان بد به برادران مسلمان نهی نموده و آن را گناه شمرده و تجسّس از عیوب پنهانی مردم را نیز منع کرده، و اگر احیاناً مسلمانی از عیوب و خطای برادران خود مطلع شد، غیبت کردن و اظهار عیوب آنان را نیز حرام دانسته و همانند خوردن گوشت مرده آنان قرار داده است و خوش بینی و حمل به صحت نمودن کارهای مردم و

(1)

(2)

ص :353


1- علیهم فقد ردّ علی اللّه و من طعن علیهم فقد طعن علی اللّه لأنّهم عباداللّه حقّاً و أولیاءه صدقاً و اللّه و إنّ أحدهم لیشفع فی مثل ربیعة و مضرّ فیشفّعه اللّه فیهم لکرامته علی اللّه عزّوجّل. (المصدر ص 441)
2- الافتراء و التهمة علی المؤمن قال اللّه سبحانه: «إنّ ألّذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد إحتملوا بهتاناً و اثماً مبیناً. الکافی عن أبی المأمون الحارثی قال: قلت لأبی عبداللّه علیه السلام: ما حق المؤمن علی المؤمن؟ قال: إنّ من حقّ المؤمن علی المؤمن: المودّه له فی صدره، و المواساة له فی ماله، و الخلف له فی اهله، و النصرة له علی من ظلمه، و ان کان نافلةً (ای غنیمةً) فی المسلمین و کان غائباً أخذله بنصیبه، و اذامات، الزیارة إلی قبره، و أن لایظلمه، و أن لایغشّه، و أن لایخونه، و أن لایخذله، و أن لایکذبه، و أن لایقول له: أفّ، و أذا قال له: أفّ فلیس بینهما و لایة، و أذا قال له: أنت عدوّی فقد کفر أحدهما، و إذا اتّهمه إنماث الایمان فی قلبه کما ینماث الملح فی الماء. (الکافی ج 2/171)

دفاع از آبروی آنان را از اعمال نیک و پسندیده شمرده است. بنابراین تهمت زدن و متهم نمودن آنان بسیار زشت و خطرناک است و خداوند در قرآن با صراحت آن را گناه آشکار معرفی نموده است.

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از ابی المأمون حارثی نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «حق مؤمن بر مؤمن [چند چیز است]:

1- مودّت و محبت باطنی نسبت به او؛ 2- مواسات با او در مال [که اگر نیازی دارد تأمین کند]؛ 3- اگر برادر او در مسافرت بود در برآوردن نیازهای خانواده و فرزندان او جانشین او باشد؛ 4- اگر او مظلوم واقع شود از او حمایت کند؛ 5- اگر سهمیه ای [از غنایم و غیره] بین مسلمانان تقسیم شود سهم او را بگیرد و برای او نگهداری کند؛ 6- چون از دنیا می رود به زیارت قبر او برود؛ 7- به او ظلم و خیانت نکند؛ 8- او را در وقت تنگدستی و بیچارگی رها نکند؛ 9- سخن او را تکذیب ننماید و یا به او دروغ نگوید؛ 10- به او اف نگوید یعنی از او اظهار انزجار ننماید.»

سپس فرمود: «و اگر به او اُف بگوید ولایت بین آنان قطع می شود، واگر به او بگوید: تو دشمن من هستی، یکی از آنان کافر شده است و اگر او را به عملی متهم کند که او آن عمل را انجام نداده، ایمان در قلب او آب می شود، همانند نمک که در آب حل می شود و از بین می رود.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هرکس برادر و یا خواهر مؤمن و بی گناه خود را به چیزی و یا عملی متهم کند، خداوند در قیامت او را در طینت پست و خبال محشور خواهد نمود تا نسبتی را که به برادر و یا خواهر خود داده اثبات نماید.» ابن ابی یعفور گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: طینت خبال چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «چرکی است که از زن های فاجرات و آلوده دوزخ خارج می شود.»

(1)

ص :354


1- و فیه عن إبن أبی یعفور عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من بهت مؤمناً أو مؤمنةً بمالیس فیه بعثه اللّه فی طینة خبالٍ حتّی یخرج ممّا قال: قلت: و ما طینة الخبال؟ قال: صدید یخرج من فروج المومسات (یعنی الفاجرات) (الکافی ج 2/357)

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که از برادر مؤمن خود چیزی نقل کند و مقصود او سبک کردن و از بین بردن شخصیت او باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج می کند و در ولایت شیطان داخل می نماید و شیطان نیز او را نمی پذیرد.»

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «کسی که مال او دزدیده می شود، اگر اتهام و نسبتی به افراد بی گناه وارد کند، گناهش بیش از گناه دزد خواهد بود.»

حضرت زین العابدین علیه السلام و مرد راهزن

شیخ طوسی، در کتاب امالی نقل نموده که حضرت زین العابدین علیه السلام به قصد حج به طرف مکه حرکت نمود و چون به منطقه ای بین مکه و مدینه رسید، مرد راهزنی مقابل او ایستاد و گفت: پیاده شوید! امام علیه السلام فرمود: «چه می خواهی؟» آن مرد گفت: می خواهم شما را بکشم و اموال شما را ببرم. امام علیه السلام به او فرمود: «من نصف آنچه دارم را با رضایت به تو می دهم.» راهزن گفت: نمی پذیرم. امام علیه السلام فرمود: «پس مقداری از این مال را به من بده تا به وطن بازگردم و بقیه برای تو باشد.» هنگامی که این سخن را نیز نپذیرفت امام علیه السلام به او فرمود: «فکر می کنی پروردگار تو کجاست؟» مرد راهزن گفت: پروردگار من به خواب رفته است. همین که این سخن را گفت، ناگهان دو شیر درنده به طرف او آمدند و یکی سر او را گرفت و دیگری پاهای او را. امام علیه السلام در آن حال به او فرمود: «گمان می کردی پروردگار تو به خواب رفته است؟ [اکنون بدان که او بیدار بوده است].»

دشنام و لعنت به مؤمن

توهین و آزار به مؤمن، چه در قالب دشنام و لعنت و اتهام و چه به عناوین دیگر، حرام و طبق روایات گذشته توهین به خدا و رسول او و ائمه معصومین علیهم السلام می باشد. همان گونه که احترام و اکرام مؤمن، به هر عنوانی باشد، مطلوب و ارزشمند است و در حقیقت احترام و تکریم به خدا و رسول او و ائمه معصومین علیهم السلام خواهد بود.

خداوند در قرآن می فرماید: «به مشرکین دشنام ندهید که آنان نیز ندانسته به خدای شما سبّ و دشنام بدهند.»

امیرالمؤمنین در جنگ صفیّن به یاران خاص خود، که به اصحاب و یاران معاویه

(1)

(2)

(3)

ص :355


1- و فیه عن المفضّل قال: قال لی أبوعبداللّه علیه السلام: من روی علی مؤمن روایةً یرید بها شینه و هدم مروّته لیسقط من اعین الناس أخرجه اللّه من ولایته إلی ولایة الشیطان فلایقبله الشیطان. (المصدر ص 358)
2- البحار... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: لایزول المسروق منه فی تهمة من هو بری ء حتّی یکون أعظم جرماً من السارق. (البحار ج 77/139) و الروایات فی ذلک کثیرة جداً إکتفینا بذلک للاختصار.
3- سبّ المؤمن و لعنه قال اللّه سبحانه: و لاتسبّوا ألّذین یدعون من دون اللّه فیسبّوا اللّه عدواً بغیرعلم...» (الأنعام /108) و قال سبحانه: إنّ ألّذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتاناً و اثماً مبیناً.

دشنام می دادند، فرمود: «من دوست نمی دارم شما به آنان دشنام دهید، بلکه با بیان رسا و استدلال متین خود آنها را محکوم کنید و حقایق را برای آنان روشن سازید [و لا تکونوا سبّابین..].» و هرگز به آنان دشنام ندهید.

خداوند در باره سبّ و اتهام و لعن به مؤمن و آزار او می فرماید: «کسانی که مؤمنین را می آزارند و آنان را به ناحق متهم می سازند، گناه تهمت و اثم آشکاری را به دوش گرفته اند.»

از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «دشنام دادن به مؤمن، گناه، و جنگ با او، کفر، و غیبت کردن و خوردن گوشت او، معصیت است.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «دشنام دادن به مؤمن، مقدمه هلاکت و بدبختی است.»

و فرمود: «به مردم دشنام ندهید که موجب دشمنی و عداوت بین آنان خواهد شد.»

امام کاظم علیه السلام در باره کسانی که به یکدیگر فحش می دهند، فرمود: «آن که ابتدای به دشنام نموده ظالم تر و گناه او و گناه صاحبش که پاسخ او را می دهد به عهده او خواهد بود تا وقتی که او از مظلوم عذرخواهی نکرده باشد.»

و از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که به شخصی فرمود: «هرگز به کسی دشنام مده و اگر کسی تو را به ناحق دشنام داد تو او را به چیزی که از او می دانی دشنام مده، و اگر چنین کنی برای تو نزد خداوند پاداش و برای دشنام دهنده تو گناه می باشد.»

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :356


1- البحار عن الباقرعلیه السلام: سباب المؤمن فسوق، و فتاله کفر رأکل لحمه من معصیة اللّه. (البحار ج 75/148) و فیه عن الکافی عن الصّادق علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: سباب المؤمن کالمشرف علی الهلکة. (مستدرک السفینة ج 4/426 وسائل الشیعه 12/298)
2- و فیه: النبوّی الباقری علیه السلام: لاتسبّوا الناس فتکسبوا العداوة بینهم. (المصدر)
3- و فیه عن الکاظم علیه السلام فی رجلین یتسابّان قال: البادی منهما اظلم و وزره و وزر صاحبه علیه ما لم یعتذر إلی المظلوم. (المصدر)
4- و عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: لاتسبّن احداً و إن إمرؤ سبّک بأمر لایعلم فیک فلاتسبّه بأمرٍ تعلمه فیه فیکون لک الأجر و علیه الوزر. (المصدر)

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «با مردم به بهترین سخن و نیکوترین بیان که دوست می دارید با شما سخن گفته شود سخن بگویید؛ چرا که خداوند کسی را که اهل لعنت و تهمت به مؤمنان است مبغوض می دارد.»

و از امام کاظم علیه السلام نقل است که فرمود: «هیچ گاه دو نفر به یکدیگر دشنام نمی دهند جز آن که هر کدام از مرتبه بالای خود به مرتبه پایین سقوط می کند.»

لعن و نفرین مومن

لعنت و بیزاری از دشمنان خدا و اولیای او شرط ایمان به خدا و ولایت اولیای اوست و در آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام، به آنان لعنت شده است.

خداوند در سوره احزاب می فرماید: «کسانی که خدا و رسول او را بیازارند، خداوند در دنیا و آخرت آنان را لعنت می نماید و عذاب دردناکی برای آنان آماده نموده است.»

صاحب مستدرک، از حضرت رضاعلیه السلام نقل نموده که آن حضرت در دعای خود می فرمود: «خدایا، دشمنان آل محمّدصلی الله علیه وآله و کشندگان آنان را لعنت کن و عذاب و پستی و خواری آنان را بیش از همه قرار ده.»

و فرمود: «خدایا، کشندگان امیرالمؤمنین و حسن و حسین و اهل بیت پیامبر خود را لعنت کن و آنان را در عذاب خود فرو بر و با پیروانشان یکباره به دوزخ وارد نما.»

و در زیارت عاشورا و زیارت های دیگر، فراوان به دشمنان خدا و اولیای او لعنت و از

(1)

(2)

ص :357


1- و عن الباقرعلیه السلام قال: قولوا للنّاس أحسن ما تحبّون أن یقال لکم فانّ اللّه یبغض اللعّان السبّاب الطعّان علی المؤمنین... الحدیث. (المصدر) و عن الکاظم علیه السلام قال: ما تسابّ إثنان إلاّ إنحطّ الأعلی إلی مرتبة الأسفل. (المصدر)
2- اللعن فی غیر محلّه و فی محلّه اللعن و البرأته إذا کانا فی محلّهما فهما من الإیمان کاللعن و البراءة من أعداءاللّه و أعداء رسوله و أعداء أوصیاءه و أعداء المؤمنین سیّما آل محمّدعلیهم السلام فقد ورد اللعن علیهم صریحاً فی قول الإمام الرضاعلیه السلام: أللّهم اللعن أعداء آل محمّد و قتلتهم وزدهم عذاباً فوق العذاب و هواناً فوق هوان و ذلاً فوق ذلّ و خزیاً فوق خزی. (مستدرک الوسائل ج 5/139)

آنان بیزاری جسته شده است. از سویی ثواب فراوانی برای لعنت و بیزاری از دشمنان خدا و اولیای او مقرر شده و ثواب لعنت بیش از ثواب صلوات قرار داده شده و آثار و برکاتی نیز بر آن مترتب گردیده است.

از طرف دیگر، بیزاری از اولیای خدا و مؤمنین و لعنت کردن به آنان، کاری خطرناک و گناهی بزرگ است و هر کسی به آنان لعنت کند لعنت او به خودش باز می گردد.

خداوند و اولیای او عده ای را مانند قاطع رحم و عاق پدر و مادر و اهل بدعت در دین و... به علت زشتی عمل آنان، لعنت نموده اند که تفصیل هر کدام در این کتاب بیان شده است.

ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود:«لعنت چون از دهان لعنت کننده خارج می شود، اگر طرف لعنت شایسته نباشد، به صاحبش باز می گردد.»

علی بن عاصم که مردی نابینا و از دوستان اهل بیت علیهم السلام است، به حضرت عسکری علیه السلام می گوید: من از یاری شما ناتوان شده ام و کاری جز موالات و دوستی شما و بیزاری از دشمنانتان و لعنت به آنان در خلوت و پنهان از من ساخته نیست وضعیت من چگونه خواهد بود و آیا من حق شما را ادا نموده ام.

حضرت عسکری علیه السلام فرمود: «پدرم، از جدم، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نمود که فرمود:

(1)

(2)

ص :358


1- و قوله علیه السلام فی من قتل آل محمّدعلیهم السلام: أللّهم اللعن قتلة أمیرالمؤمنین و قتلة الحسن و الحسین و قتلة أهل بیت نبیّک أللّهم دعّهم إلی النّار دعّاً و أرکسهم فی عذابک رکساً و احشرهم و أتباعهم إلی جهنّم زمراً. (المصدر ص 140) و قال اللّه سبحانه: إنّ ألّذین یؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فی الدنیا و الآخرة وأعدّ لهم عذاباً مهیناً. (الاحزاب /56) و قد ورد فی زیارة العاشور موارد اللعن و المستحقین له و وجوب البراءه منهم بالامزید علیه.
2- و لکنّ اللعن بالمؤمنین یعنی شیعة أمیرالمؤمنین علیه السلام فهو حرام و لایؤثّر فیهم بل یرجع إلی اللاعن فلایجوز اللعن علیهم و البرائة منهم نعم قد ورد أنّه تعالی لعن العاق و قاطع الرحم و المبدع...

کسی که از یاری ما خانواده ناتوان باشد و در اوقات خلوت خود به دشمنان ما لعنت کند، خداوند صدای او را به گوش همه ملائکه می رساند. از این رو، هر کدام از شما شیعیان ما که به دشمنان ما لعنت می کند ملائکه نیز با او همراهی می کنند و به کسانی که او لعنت نکرده نیز لعنت می نمایند و چون ملائکه صدای لعنت شیعیان ما را می شنوند برای آنان استغفار می کنند و بر آنان درود می فرستاند و می گویند:

خدایا، بر روح این بنده ات که در حد توان با لعنت خود اولیای تو را یاری نمود درود فرست، او اگر بیش از این می توانست به دشمنان اولیای تو لعنت می فرستاد. پس از ناحیه خداوند به ملائکه خطاب می شود: ای ملائکه! من دعای شما را در حق بنده ام مستجاب نمودم و بر روح او همراه ارواح نیکان درود فرستادم و او را از بندگان برگزیده و نیک خود قرار دادم.»

(1)

(2)

ص :359


1- و إلیک بعض ما ورد فی هذا المعنی. ففی الوسائل بسند صحیح عن الثمالی قال: سمعت الباقرعلیه السلام یقول:إنّ اللعنة إذا خرجت من فی صاحبها تردّدت فیها بینهما فإن وجدت مساغاً و إلاّ رجعت علی صاحبها. (الوسائل ج 8/613)
2- البحار... عن علی بن عاصم الأعمی... إنّه قال للإم أبی محمّد العسکری علیه السلام: إنّی عاجز عن نصرتکم بیدی، و لیس املک غیر موالاتکم و البرائة من اعدائکم و اللعن علیهم فی خلواتی فکیف حالی یا سیّدی؟ فقال علیه السلام حدّثنی أبی عن جدّی عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: من ضعف علی نصرتنا أهل البیت و لعن فی خلواته اعدائنا بلغ اللّه صوته إلی جمیع الملائکة فکلّما لعن أحدکم اعدائنا صاعدته الملائکة و لعنوا من لایلعنهم فإذا بلغ صوته إلی الملائکة استغفروا له و أثنوا علیه و قالوا: أللّهم صلّ علی روح عبدک هذا الذی بذل فی نصرة اولیاءه جهده ولو قدر علی اکثرمن ذلک لفعل فإذا النداء من قبل اللّه تعالی یقول: یا ملائکتی انّی قد أجبت دعائکم فی عبدی هذا وسمعت ندائکم و صلیّت علی روحه مع أرواح الأبرار و جعلته من المصطفین الأخبار (البحار ج 5/316)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرماید: «یا علی! بنی امیه در این نزدیکی به تو لعنت خواهند نمود، لکن ملکی از ملائکه مأمور است که در مقابل هر لعنتی که آنان به تو می کنند هزار مرتبه آنان را لعنت کند و چون قائم ما حضرت مهدی علیه السلام قیام نماید چهل سال آنان را لعنت خواهد نمود.»

و در کتاب کافی، از حسین بن ثور و ابوسلمه نقل شده که گویند: ما امام صادق علیه السلام را دیدیم که پس از هر نماز واجب چهار نفر از مردها و چهار نفر از زن ها را لعنت می کرد.

از مردها، ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و از زن ها، عایشه و حفصه [دختران ابوبکر و عمر] و هند [مادر معاویه] و امّ الحکم[خواهر معاویه] را لعنت می نمود.

ظلم و آزار به مردم

اشاره

اسلام آسیب رساندن و ضرر زدن مسلمانان به یکدیگر را حرام دانسته و از آن منع نموده و حتی ضرر زدن به غیر مسلمان را نیز ممنوع شمرده است و بر هر مسلمانی لازم نموده که خیر خواه برادر دینی خود باشد. و یکی از شرایط اساسی دیانت را در اسلام خیرخواهی و اهتمام به امور مسلمانان و برآوردن نیازها و خواسته های آنان قرارداده است.

ظلم واژه ی جامعی است که شامل انواع خلاف ها و تضییع حقوق می شود؛ گرچه

(1)

(2)

ص :360


1- و فی الخصال... عن علی علیه السلام... فإنّی سمعت رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول: یا علیّ سیلعنک بنو أمیّة و یردّ علیهم ملک بکلّ لعنة ألف لعنة فاذا قام القائم لعنهم أربعین سنة. (الخصال ص 579) و فی الکافی عن حسین بن ثویر و أبی سلمة السراج قال: سمعنا اباعبداللّه علیه السلام و هو یلعن فی دبر کلّ مکتوبة أربعة من الرجال و أربعاً من النساء فلان و فلان و فلان و معاویة و یسمیّهم و فلانه و فلانه و هذا و أمّ الحکم أخت معاویة. (الکافی ج 3/342)
2- الظلم و الاضرار بالناس قال اللّه سبحانه و تعالی: و لقد اهلکنا القرون من قبلکم لمّا ظلموا (یونس/13) و قال سبحانه: فانظر کیف کان عاقبة الظالمین. (یونس /49)

استعمال آن بیشتر در آزار و تضییع حق مردم می باشد. ریشه این لغت از ظلمت و تاریکی است. از این رو، در روایت آمده که ظلم سبب تاریکی های روز قیامت است. برای ظلم مراتب و درجاتی است و بالاترین مرتبه آن شرک به ذات مقدس الهی است که خداوند آن را ظلم بزرگ نامیده است. چون کلمه ظلم، کلمه جامع وسیعی است و در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام بسیار استعمال شده، ما در این جا به مواردی از آن که بیشتر جنبه تربیتی دارد می پردازیم و از اطاله کلام در این بخش صرف نظر می کنیم.

امام رضاعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که خواسته برادر مؤمن خود را انجام ندهد و برای او خیرخواهی نکند مانند کسی است که با خدا و رسول او به جنگ برخواسته باشد.»

و در سخن دیگری فرمود: «کسی که صبح کند و در اصلاح امور مسلمانان نکوشد از آنان محسوب نمی شود.»

و فرمود: «خداوند عبادت کسی را که در قلب خود نیّت بدی نسبت به برادر مسلمان خود پنهان نموده باشد نمی پذیرد.»

و فرمود: «از ما نیست کسی که به مؤمنی خیانت کند و یا به او آسیبی برساند و یا با او خدعه کند و یا او را فریب دهد.»

کیفر ظالمین و ستمگران

در آیات ذیل از قرآن به کیفر ظالمین اشاره شده است:

«ما امت های پیشین را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم.»

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :361


1- و قال سبحانه: و لو أنّ لکلّ نفسٍ ظلمت ما فی الارض لإفتدت به و اسرّوا الندامة لمّا رأوا العذاب و قضی بینهم بالقسط و هم لایظلمون.» یونس /54
2- و فی البحار عن فقه الرضاعلیه السلام: من مشی فی حاجة أخیه فلم یناصحه کان کمن حارب اللّه ورسوله. (فقد الرضاعلیه السلام ص 369 البحار ج 72/66)
3- و قال علیه السلام: من أصبح لایهتّم بأمرالمسلمین فلیس منهم. (المصدر)
4- و قال علیه السلام: لایقبل اللّه عمل عبدٍ و هو یضمر فی قلبه علی مؤمن سوأً. (المصدر)
5- و قال علیه السلام: لیس منّا من غشّ مؤمناً أو ضرّه أو ماکره. (البحار ج 72/66)

«تو [ای رسول ما!] بنگر چگونه شد عاقبت و سرانجام کار ستمگران پیشین.»

«اگر ستمگر مالک روی زمین باشد و همه آن را برای نجات خود از عذاب الهی بدهد، سودی برای او ندارد.»

«ستمگران چون عذاب الهی را مشاهده می کنند سخت در باطن خود ندامت پیدا می کنند و خداوند بین آنها به حق و عدل حکم می فرماید و هرگز ستمی به آنان نمی شود.»

«کسانی که مورد ظلم و ستم واقع شده باشند حق دارند که از ستم ظالم شکایت و تظلّم کنند باکی بر آنان نیست و مؤاخذه نخواهند شد. مؤاخذه و مجازات تنها مربوط به کسانی است که در روی زمین ظلم و فساد می کنند. همانا برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود.»

«خداوند فریاد ناپسند را دوست ندارد، مگر از مظلوم [که فریاد مظلومیت و دادخواهی خود را بلند کند].»

«[ای رسول ما!] پروردگارت در کمین ستمگران است.»

ظلم خطرناک

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «هنگامی که وقت رحلت پدرم زین العابدین علیه السلام رسید، او مرا به

(1)

(2)

ص :362


1- و قال سبحانه: و لمن انتصر بعد ظلمه فأولئک ما علیهم من سبیل إنّما السبیل علی الّذین یظلمون الناس و یبغون فی الأرض بغیرالحقّ أولئک لهم عذاب الیم. (الشوراء /45) و قال سبحانه: لا یحبّ اللّه الجهر بالسوء من القول إلاّ من ظلم. و قال سبحانه: انّ ربّک لبالمرصاد. (الفجر /13)
2- تفسیر الآیات البحار عن أمالی الصّدوق عن الثمالی عن أبی جعفرعلیه السلام قال: لمّا حضرت علیّ بن الحسین علیهما السلام الوفاة ضمّنی إلی صدره ثمّ قال: یا بنیّ أوصیک بما اوصانی به أبی علیه السلام حین حضرته الوفاة، و بما ذکر أنّ أباه أوصاه به فقال: یا بنیّ ایّاک و ظلم من لایجد علیک ناصراً إلاّ اللّه. (البحار ج 75/308 الامالی ص 110)

سینه خود چسبانید و فرمود: «ای فرزند عزیزم! من تو را به چیزی سفارش می کنم که پدرم حسین بن علی علیهما السلام نزدیک رحلت خو مرا به آن سفارش نمود، و آن چیزی بود که پدر او امیرالمؤمنین در چنین وقتی به او سفارش نموده و فرموده بود: عزیزم! بپرهیز از ظلم به کسی که یاوری جز خدا ندارد [چنین ظلمی را خداوند در دنیا و آخرت مؤاخذه خواهد نمود].»

آخرین گردنه صراط در قیامت

امام صادق علیه السلام، در تفسیر آیه شریفه «إنّ ربّک لبالمرصاد» فرمود: «مرصاد گردنه ای است بر صراط [و آن آخرین گردنه آن است] که هیچ بنده ای با داشتن بدهکاری و مظلمه مردم نمی تواند از آن عبور کند.»

دعا و توبه با داشتن مظلمه

در کتاب کافی نقل شده که شیخی از نخع گوید: به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: من از زمان حجاج تا امروز از طرف حکومت وقت والی و حاکم بوده ام، آیا راهی برای توبه من هست؟ امام علیه السلام سکوت نمودند تا این که من سخن خود را تکرار کردم. امام علیه السلام [این بار در پاسخ] فرمود: «توبه تو پذیرفته نمی شود تا هر حقی را که تضییع کرده ای به صاحبش برگردانی.»

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «خداوند به عیسی بن مریم وحی نمود که به عده ای از

(1)

(2)

(3)

ص :363


1- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّوجلّ: «إنّ ربّک لبالمرصاد» قال: قنطرة علی الصراط لایحوزها عبد بمظلمة (عبدٍ). (الکافی ج 2/331)
2- و فیه... عن شیخ من النخع قال: قلت لأبی جعفرعلیه السلام: إنّی لم ازل والیاً منذ زمن الحجّاج إلی یومی هذا فهل لی من توبةٍ؟ قال: فسکت ثمّ اعدت علیه فقال: لا حتّی تؤدّی إلی کلّ ذی حقّ حقّه. (المصدر)
3- و فی البحار عن الخصال عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال: إنّ اللّه اوحی إلی عیسی بن مریم: قل للملاء من بنی إسرائیل لایدخلوا بیتاً من بیوتی إلاّ بقلوبٍ طاهرة، و ابصارٍ خاشعة و أکفٍّ نقیّة، و قل لهم: إعلموا أنّی غیر مستجیب لأحدٍ منکم دعوةً و لأحدٍ من خلقی قبله مظلمة... الحدیث (البحار ج 75/311 الخصال ج 1/164)

بنی اسرائیل بگو: به خانه های من [یعنی مساجد] داخل نشوند جز با قلب های پاک و چشم های خاشع و دست های پاکیزه. و به آنان بگو: آگاه باشید که من دعای کسی را که مظلمه بنده ای از بندگانم به عهده اوست نخواهم پذیرفت.»

اقسام ظلم و ستم

مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «ظلم سه قسم است: ظلمی که خداوند از آن می گذرد، ظلمی که خداوند نمی بخشد و از آن نمی گذرد، ظلمی که خداوند صاحب آن را رها نمی کند.

اما ظلمی که خداوند از آن می گذرد، ظلمی است که بین بنده و خدای خود باشد؛ و اما ظلمی که از آن نمی گذرد، شرک به ذات مقدّس اوست؛ و اما ظلمی که صاحب آن را در قیامت رها نمی کنند، دین و بدهکاری های مردم است به همدیگر.»

تاثیر ظلم در دین ظالم

امام باقرعلیه السلام فرمود: «آنچه مظلوم از دین ظالم می گیرد بیش از آن است که ظالم از دنیای مظلوم گرفته است.»

مؤلّف گوید: شاید مراد ازاین حدیث این باشد که مظلوم در قیامت عبادات ظالم را به جای دین خود می گیرد، به گونه ای که او مفلس و ورشکسته می شود تا حدی که گناهان مظلوم را نیز بسا به دوش می گیرد.

(1)

ص :364


1- و فیه عن امالی الصّدوق... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: الظلم ثلاثة: ظلم یغفره اللّه، و ظلم لایغفره اللّه، و ظلم لایدعه، فامّا الظلم الذی لایغفره اللّه عزّوجّل فالشرک باللّه، و أمّا الظلم الذی یغفره اللّه عزّوجّل فظلم الرجل نفسه فیما بینه و بین اللّه عزّوجلّ، و أمّا الظلم الذی لایدعه اللّه عزّوجلّ فالمداینه بین العباد. و قال علیه السلام: ما یأخذ المظلوم من دین الظالم اکثر ممّا یأخذ الظالم من دنیا المظلوم. (المصدر الامالی ص 154)

شریکان در ظلم

در همان کتاب، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «ظالم و کمک ظالم و راضی به ظلم ظالم، هر سه، در ظلم شریک هستند و ظالم محسوب می شوند.»

کفاره ظلم

در کتاب ثواب الأعمال، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که به شخصی ظلم کند و او را نیابد، باید برای او استغفار نماید تا کفاره گناه او شود.»

پیامدهای ظلم در فرزندان ظالم

مفضّل گوید: روزی امام صادق علیه السلام از پیش خود آغاز سخن نمود و فرمود: «هر کس ظلم کند خداوند ظالمی را بر او و یا فرزندان و یا فرزندان فرزندان او مسلّط خواهد نمود.»

مفضّل گوید: با شنیدن این سخن من با خود گفتم: او ظلم کرده، چگونه فرزندان او مورد عقوبت واقع می شوند؟! پس امام صادق علیه السلام قبل از آن که من چیزی بگویم فرمود: «خداوند در قرآن می فرماید: ستمکاران باید بترسند، زیرا فرزندان آنان پس از آنان گرفتار [آثار عمل پدران خود] می شوند. پس [پدرها] باید در هراس [این عقوبت ]باشند و چون سخن می گویند [و وصیت می کنند] به حق [و براساس قانون خدا] سخن بگویند و حق کسی را ضایع نکنند.»

(1)

(2)

(3)

ص :365


1- و فیه عن الخصال عن الصّادق عن آبائه علیهم السلام قال: کان علیّ علیه السلام یقول: العامل بالظم، و المعین علیه، و الراضی به شرکاء ثلاثة. (المصدر ص 312 الخصال ج 1/53)
2- و فیه عن ثواب الأعمال... عن الصّادق عن آباءه علیهم السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من ظلم أحداً ففاته فلیستغفر اللّه عزّوجّل له، فإنّه کفّارة له. (المصدر ثواب الأعمال ص 244)
3- و فیه عن العیّاشی قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام مبتدئاً: من ظلم سلّط اللّه علیه من یظلمه، أو علی عقبه، أو علی عقب عقبه، قال: فذکرت فی نفسی فقلت: یظلم هو فیسلّط اللّه علی عقبه أو عقب عقبه؟! فقال لی قبل أن أتکلّم: إنّ اللّه یقول: «و لیخش ألّذین لو ترکوا من خلفهم ذریّة ضعافاً خافوا علیهم فلیتّقوا اللّه و لیقولوا قولاً سدیداً. (البقره /205 البحار ج 75/315)

9- [کیفر حبس حق مؤمن]

(1)علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که حق مؤمنی را حبس کند [و یا مال او را به او ندهد] خداوند، روز قیامت، پانصد سال او را روی پاهایش نگه می دارد تا عرق او جاری شود و از طرف خداوند اعلام می گردد: این است آن ظالمی که حق خدا را حبس نموده بود. پس چهل شبانه روز او را ملامت می کنند وسپس او را در آتش می افکنند.»

(2)در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «هر مؤمنی که حق مؤمنی را حبس کند و مال او را نزد خود نگه دارد، درحالی که آن مؤمن نیاز به آن مال داشته باشد، به خدا سوگند، چنین کسی از غذای بهشتی نخواهد چشید و از ظرف های مهرکرده آن نخواهد نوشید.»

دو حکایت تاریخی آموزنده

امام باقرعلیه السلام فرمود: شخصی به نام سمرة بن جندب در باغ یکی از انصار مدینه درخت خرمایی داشت و چون منزل مرد انصاری در مسیر و در کنار در آن باغ بود و صاحب درخت خرما [سمرة بن جندب] بدون اطلاع و اجازه وارد آن باغ می شد مرد انصاری از او خواست که با اجازه وارد شود و او نپذیرفت وهمواره بدون اطلاع وارد باغ می شد و خانواده مرد انصاری از این عمل رنج می بردند.

تا اینکه مرد انصاری خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله شرفیاب شد و از او شکایت نمود. و رسول خداصلی الله علیه وآله او را خواست و به او فرمود: «هنگامی که می خواهی وارد باغ مرد انصاری شوی اجازه بگیر.» و چون سمرة نپذیرفت. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «درخت خود را به من بفروش.» [باز سمرة نپذیرفت و] رسول خدا پیاپی قیمت آن را بالا می برد و سمره نمی پذیرفت تا اینکه رسول خداصلی الله علیه وآله به مرد انصاری فرمود: «درخت او را بکن و نزد او بینداز؛ چرا که در اسلام ضرر رساندن ممنوع و حرام است.»

و در روایت دیگری آمده که رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «تو مرد اذیت کننده ای هستی و آزار رساندن در اسلام حرام است.» و سپس دستور داد تا درخت او را کندند و فرمود: «اکنون برو هر کجا که می خواهی آن را غرس کن.»

(3)

(4)

ص :366


1- و فیه عن المحاسن: قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: من حبس حقّ المؤمن أقامه اللّه یوم القیامة خمسمأة عامٍ علی رجلیه، حتّی یسیل من عرقه أودیة، و ینادی منادٍ من عنداللّه: هذا الظالم الذّی حبس عن اللّه حقّه، قال: فیوبّخ أربعین یوماً ثمّ یؤمر به إلی النّار. (البحار ج 75/214 المحاسن)
2- و فیه عنه فی روایة المفضّل قال: قال ابوعبداللّه علیه السلام أیّما مؤمن حبس مؤمناً عن ماله و هو یحتاج إلیه لم یذق و اللّه من طعام الجنّة، و لایشرب من الرحیق المختوم. (المصدر المحاسن ص 100)
3- و فی الکافی عن زرارة عن أبی جعفرعلیه السلام قال: إنّ سمرة بن جندب کان له عذق فی حائط لرجل (العذق: النخل بحملها) من الأنصار و کان منزل الأنصاری بباب البستان و کان یمرّ به إلی نخلته و لایستأذن فکلّمه الأنصاری أن یستأذن إذا جاء فأبی سمرة فلمّا تأبّی جاء الأنصاری إلی رسول اللّه علیه السلام و خبرّه الخبر فارسل إلیه رسول اللّه صلی الله علیه وآله و خبرّه بقول الإنصاری و ما شکی و قال: إن أردت الدخول فاستأذن فأبی فلمّا أبی ساومه حتّی بلغ به من الثمن ما شاءاللّه فأبی أن یبیع فقال: لک بها عذق یمدّلک فی الجنّة فأبی أن یقبل فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله للأنصاری: إذهب فاقلعها و إرم بها إلیه فإنّه لاضرر و لاضرار. (الکافی ج 5/294 البحار ج 22/143)
4- و فی روایة أخری قال صلی الله علیه وآله له: إنّک رجل مضّار و لا ضرر و لاضرار علی مؤمن ثمّ أمر بهاصلی الله علیه وآله فقلعت ثمّ رمی بها إلیه و قال له: إنطلق فأغرسها حیث شئت. (الکافی ج 5/292)

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه شریفه «و أمّا من بخل و استغنی و کذّب بالحسنی» می گوید: این آیه در باره مردی از اهل مدینه نازل گردید که در خانه یکی از انصار مدینه درخت خرمایی داشت و بدون اجازه وارد خانه او می شد تا این که صاحب خانه خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و از او شکایت نمود. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به صاحب درخت خرما فرمود: «درخت خرمای خود را به من بفروش تا درختی از خرما در بهشت به تو بدهم.» او گفت: نمی فروشم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «درخت خرمای خود رابه باغستانی در بهشت بفروش.» او گفت: نمی فروشم و از نزد آن حضرت رفت.

پس ابن ابی الدحداح [نزد او رفت و گفت: آیا حاضری درخت خود را با باغی که من دارم معاوضه کنی؟] او پذیرفت. و ابی الدحداح باغ خود را به او داد و آن درخت را از او خریداری نمود و سپس نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: یا رسول اللّه! این درخت را از من بگیرید و باغستانی که می خواستید در بهشت به او بدهید به من بدهید. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من به عوض این درخت به تو چندین باغستان بهشتی می دهم.» پس این آیه نازل گردید: «فأمّا من أعطی و إتّقی و صدّق بالحسنی) مقصود خداوند از کسی که تقوا پیشه نمود و مال خود را در راه خدا داد و وعده رسول خداصلی الله علیه وآله را تصدیق نمود ابن ابی الدحداح بود و مقصود او از «و ما یغنی عنه ماله إذا تردّی» صاحب درخت خرما بود که چون از دنیا می رود مال دنیا به فریاد او نمی رسد و در دوزخ سقوط می نماید.

(1)

ص :367


1- و فی تفسیر قوله تعالی: «و أمّا من بخل و استغنی و کذّب بالحسنی الآیة» قال علی بن ابراهیم القمّی: نزلت فی رجل من الأنصار کانت له نخلة فی دار رجل آخرو کان یدخل علیه بغیر إذن فشکا ذلک إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله لصاحب النخلة: بعنی نخلتک هذه بنخلةٍ فی الجنّة فقال: لا أفعل فقال: فبعها بحدیقةٍ فی الجنّة فقال: لا أفعل و انصرف فمضی إلیه إبن (ابی) الدحداح و إشتراها منه و أتی إبن أبی الدحداح إلی النبیّ صلی الله علیه وآله و قال: یا رسول اللّه خذها و إجعل لی فی الجنّة الحدیقة التی قلت لهذا فلم یقبله. فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لک فی الجنّة حدائق و حدائق فأنزل (اللّه) فی ذلک: «فأمّا من أعطی و اتّقی و صدّق بالحسنی». یعنی إبن الدحداح «و ما یغنی عنه ماله إذا تردّی» یعنی صاحب النخلة إذا مات. (القمی ج 2/426)

مکافات عمل

استاد من مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد رضوان اللّه تعالی علیه که به منزله پدر بنده نیز بود، ظاهراً از قول مرحوم آیة اللّه ارباب اصفهانی نقل نمود که در قحطی دوم [که حدود هشتاد سال پیش بوده] خانواده محترمی همه اموال خود را با قیمت های ناچیز صرف تهیه غذا و خریدن گندم می کند تا این که اموال آنها تمام می شود و فرزندان خانواده در گرسنگی به سر می برند و بزرگ خانواده به همسر خود می گوید: آیا چیزی داریم که با آن گندم تهیه کنیم؟

می گوید: جز یک دیگ بزرگ چیزی باقی نمانده است. مرد خانواده می گوید: آن را نزد گندم دار ببر و به جای آن گندم بگیر.

وقتی آن زن دیگ را نزد گندم دار می برد گندم دار می گوید: ما این دیگ را وارونه می کنیم و گندم به پشت آن می ریزیم هر مقدار گندم که به پشت آن قرار گرفت به همان مقدار می خریم. آن زن گریان می شود و دیگ را به خانه باز می گرداند و چون سخن گندم دار را به همسر خود می گوید: او به یاد می آورد که در قحطی اول همین دیگ را خانواده فقیری از بیچارگی و گرسنگی نزد پدر [و یا جد او] آوردند که به جای آن گندم بگیرند و همین گونه با آنها معامله شد. پس به همسر خود می گوید: چاره ای نیست این دیگ را بیش از این نباید از ما بخرند، چرا که پدر یا جد ما همین معامله را با بیچاره ای نموده است. برو و آن را به همین کیفیت به او بفروش.

احسان و نیکی به مردم

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «عمر را زیاد نمی کند مگر نیکی و احسان به مردم.»

و از آن حضرت نقل شده که فرمود: «پاداش هیچ عمل خیری سریع تر از نیکی و

(1)

ص :368


1- و فی البحار عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: لایزید فی العمر إلاّ البرّ. (البحار ج 77/166) و قال صلی الله علیه وآله: إنّ اسرع الخیر ثواباً البرّ و إنّ أسرع الشرّ عقاباً البغی. (الخصال /110)

احسان به مردم، به انسان باز نمی گردد و کیفر هیچ گناهی زودتر و سریع تر از ظلم به مردم، به انسان باز نمی گردد.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «احسان به دیگران و صدقه پنهانی فقر و تنگدستی را برطرف می کند و عمر را زیاد می نماید و هفتاد مرگ بد را از انسان دور می کند.»

مؤلّف گوید: بهترین احسان به مردم امر به معروف و نهی از منکر است و زشت ترین گناه و ظلم، امر به منکر و نهی از معروف است و زشت ترین از آن این است که انسان معروف و کار نیک را بد بداند و منکر و کار زشت را نیک پندارد و این نهایت تباهی و فساد است.

صدقه، ونجات عروس از مرگ

شیخ صدوق(ره) در امالی، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «حضرت عیسی علیه السلام بر جمعی گذشت که شادی می کردند. حضرت سبب شادی آنها را پرسید. عرض کردند: یا روح اللّه! دختر فلانی را امشب برای فلان مرد به عروسی می برند. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: امروز شادی می کنند، ولی فردا گریان خواهند بود. سؤال شد برای چه ای پیامبر خدا؟!

فرمود: به جهت آن که عروس آنها امشب خواهد مرد. این سخن سبب اختلافی میان پیروان آن حضرت و منافقان گردید. و چون چند روز دیگر شد و به نزد آن حضرت آمدند و او را سالم در جای خود دیدید. از این رو، به نزد عیسی رفته، گفتند: یا روح اللّه! آن عروسی را که دیروز گفتی خواهد مرد. نمرده است.

عیسی علیه السلام فرمود: خدا هرچه بخواهد می کند. اکنون ما را به نزد وی به برید.

(1)

(2)

ص :369


1- و قال الباقرعلیه السلام: البرّ و صدقة السرّ ینفیان الفقر، و یزیدان فی العمر و یدفعان سبعین میتة سوءٍ. (میزان الحکمة ج 1/248)
2- أقول: و من أحسن الإعانة علی البرّ الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و من أقبح الإعانة علی الإثم و العدوان الأمر بالمنکر و النهی عن المعروف و أقبح من ذلک ان یری الإنسان المعروف منکراً و المنکر معروفاً و هو تمام الأمر.

آنان با عجله عیسی علیه السلام را به آنجا آوردند و درِ خانه را زدند. شوهر آن زن [تازه عروس] بیرون آمد و حضرت عیسی به او فرمود: از همسرت اجازه بگیر تا من به نزدش بروم.

داماد به داخل خانه رفت و به همسرش گفت: حضرت روح الله با جمعی بر درِ خانه اند.

آن زن در چادر رفت و عیسی داخل شد و از او پرسید: دیشب چه کار خیری کردی؟

پاسخ داد: اضافه بر کارهای قبلی خود کاری نکردم. هرشب جمعه سائلی بر درِ خانه می آمد و ما خوراک یک هفته را به او می دادیم. دیشب نیز سائل مزبور آمد و من و اهل خانه هر کدام به کاری سرگرم بودیم و کسی متوجه او نشد. یک بار فریاد زد، کسی پاسخش را نداد، بار دوم صدا زد، کسی جوابش را نداد. تا چند بار صدا زد و من که صدای او را شنیدم به طور ناشناس برخاستم و به اندازه معمولِ هر هفته به او خوراکی دادم و رفت.

عیسی علیه السلام که این سخن را شنید به او فرمود: از جای خود برخیز! چون آن زن از جا برخاست، افعی [بزرگی] چون تنه درخت در زیر جایگاه او بود که دُم خود را به دندان گرفته بود. عیسی فرمود: به خاطر آن عملی که انجام دادی خداوند این بلا را از تو دور گردانید.»(1)

انفاق و احسان و نغییر سرنوشت

عبدالرّحمان بن حجّاج از امام موسی بن جعفرعلیه السلام روایت کرده است که فرمود: «در میان بنی اسرائیل مرد صالحی بود که همسری مانند خود صالحه داشت. این مرد شبی در خواب دید که [شخصی به نزد او آمد و به او گفت:] خدای تعالی عمر تو را فلان مقدار مقدّر فرموده و مقرّر داشته است که نیمی از عمر تو در وسعت و فراخی بگذرد و نیم دیگر آن در سختی و فشار. اکنون تو در مقدّم داشتن هریک از این دو مخیّری [یا آن نیمی را که در فراخی می گذرد مقدّم بدار و نیم دوم زندگی را در سختی بگذران، و یا سختی را مقدّم بدار و نیم دوم زندگی را در فراخی و وسعت بگذران].

مرد صالح گفت: من زنی صالحه دارم که با من در زندگی شریک است. با وی مشورت می کنم و اطلاع می دهم. چون صبح شد به زن خود گفت: من چنین خوابی دیده ام.

ص :370


1- امالی صدوق، ص 600؛ کیفر گناه، ص 199.

زن به او گفت: همان فراخی و وسعت را در نیمه اول زندگی اختیار کن. شاید خدا به ما رحم کند و نعمت خویش را بر ما تمام گرداند! چون شب دوم شد همان شخص به خواب وی آمد و پرسید: کدام را انتخاب گردی؟ مرد صالح گفت: من فراخی را در نیمه اوّل انتخاب کردم.

پس او هم پذیرفت و رفت. و روز دیگر دنیا از هر طرف به مرد صالح روی آورد و نعمت او زیاد شد. زن که چنین دید به او گفت: به وسیله این اموال به خویشان خود و نیازمندان رسیدگی کن و به همسایگان و برادرانت از این اموال بده.

[از آن پس نیز زن پیوسته او را به صله رَحم و احسان و انجام کارهای نیک وادار می کرد] تا چون نیمی از عمر او گذشت همان مرد را در خواب دید که به وی گفت: خدای تعالی به خاطر قدردانی از رفتاری که در این مدّت انجام دادی [و احسانی که کردی] همه عمر تو را در فراخی و نعمت مقرّر فرمود و تا پایان عمر مقدر داشت که به همین وضع به سر ببری. (بحار، ج 14/491؛ کیفر گناه، ص 201)

آزار رساندن به خود

آزار رساندن به خود همانند آزار رساندن به دیگران حرام و گناه است و فرقی بین آزار به جسم و آزار به روح و جان انسان نیست. بنابراین استعمال هرچیزی که موجب آزار به جسم و یا روح انسان باشد حرام و گناه است.

شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب رسائل فقهیه می فرماید: فقهای ما در قاعده معروف [لاضرر] که از سخن رسول خداصلی الله علیه وآله: «لاضرر و لاضرار فی الإسلام» استفاده نموده اند فرقی

(1)

ص :371


1- الإضرار بالنفس قال الشیخ الأعظم الأنصاری فی «رسائل الفقهیّة»: لافرق فی کلام الفقهاء فی القاعدة المعروفة (لا ضرر) المتّخذة من قوله صلی الله علیه وآله: «لاضرر و لاضرار فی الإسلام» بین الإضرار بالغیر و الإضرار بالنفس و قال: قد أستفید من الأدلّة العقلیّة و النقلیّة تحریم الإضرار بالنفس. (الرسائل الفقهیّة ص 116)

بین اضرار به غیر و اضرار به نفس نگذارده اند و از ادلّه عقلیّه و نقلیّه استفاده می شود که اضرار به نفس نیز [همانند اضرار به غیر] حرام است.

بلکه بین فقها و متکلمین ما مشهور است که دفع ضرر محتمل نیز عقلاً واجب است، چه رسد به ضرر معلوم. و می توان حرمت اضرار به نفس را از مفهوم کلام امام باقرعلیه السلام در کتاب کافی استفاده نمود.

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «من در کتاب جدّم علی علیه السلام خواندم که رسول خداصلی الله علیه وآله بین مهاجرین و انصار [و مسلمانان بعد از آنان] مکتوب نمود که همسایه انسان حکم خود انسان را دارد و حرمت او مانند حرمت پدر و مادر انسان است و نباید همسایه به همسایه خود آسیب و آزاری وارد نماید.»

مرحوم آیة اللّه اراکی می فرماید: اضرار به نفس حدوثاً و بقاءً حرام است، یعنی ادامه استعمال چیزی که مضرّ است مانند شروع آن حرام است اما مرحوم آیة اللّه خویی می فرماید: اضرار به نفس جز در موارد هلاکت و جاهایی که مبغوض شارع است حرام نیست.

(1)

(2)

ص :372


1- أقول: قد إشتهر وجوب دفع الضرر المحتمل عقلاً فضلاً عن الضرر المعلوم. و قدیفهم الحرمة فی ذلک من فحوی ما روی عن الباقرعلیه السلام انّه قال: قرات فی کتاب علیّ علیه السلام: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله کتب بین المهاجرین و الأنصار و من لحق بهم من أهل یثرب: «إنّ الجار کالنفس غیر مضارّ و لا آثمٍ و حرمة الجار علی الجار کحرمة أمّه و أبیه. (الکافی ج 2/666)
2- قال بعض الشارحین: إنّ المعنی انّه کما یحرم الإضرار بالنفس فکذلک یحرم اضرار الجار و الجار ظاهر فی الجار بمعنی من قرب من المنازل و له حقوق کثیرة وردت بها احادیث متظافرة بل متواترة. (مکاتیب الرسول ص 3/46) و قال المجلسی رحمةاللّه: «و یحتمل ان یکون الجار هنا من یجیره المسلم فی الحرب». و هذا خلاف ظاهر الحدیث و اللّه العالم. و قال الفقیه الأراکی: الاضرار بالنفس حرام حدوثاً و بقاءً. (توضیح المسائل ص 601) و قال بعضهم: الإضرار بالنفس لایحرم إلاّ فی موارد التهلکه و ما هو مبغوض فی الشریعة المقدّسة لا مطلقاً. (کتاب الطهاره للسیدالخوئی ج 4/420)

حرمت جان و مال و آبروی مؤمن

از آیات کریمه قرآن و سخنان پیامبر خداصلی الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام آشکار می شود که مؤمن نزد خداوند، عزیز و جان و مال و آبروی او محترم است. خداوند در یکی از آیات قرآن، عزّت را مخصوص خود و رسول خود و مؤمنان قرار داده و خود را ولی و مولای مؤمن معرفی فرموده است و در تعبیر دیگری، مؤمنان پاک و شایسته و اهل عمل صالح را بهترین مخلوق خود در روی زمین یاد نموده است.

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «خداوند مؤمن را از عظمت جلال و قدرت خویش آفریده بنابراین هرکس به او توهین نماید و یا سخن او را رد کند، سخن خدا را رد نموده و به ذات مقدّس او توهین نموده است.»

از امام کاظم علیه السلام نقل شده که آن حضرت بر کوه های [اطراف] کعبه ایستاد و فرمود: «ای کعبه! چقدر منزلت و حق تو بزرگ است.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، حق مؤمن و منزلت او نزد خداوند بزرگ تر از تو می باشد.»

(1)

(2)

(3)

ص :373


1- حرمة المؤمن فی عرضه و ماله و دمه قال اللّه سبحانه: و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین. (سوره 63 آیه 8) و قال سبحانه: اللّه ولیّ ألّذین آمنوا... (سوره 2/257) و قال سبحانه: ذلک بأنّ اللّه مولی ألّذین آمنوا. (سوره محمّد آیه 11)
2- فی الوسائل... عن النبیّ صلی الله علیه وآله: انّ اللّه خلق المؤمن من عظمة جلاله و قدرته فمن طعن علیه او ردّ علیه قوله فقدردّ علی اللّه. (الوسائل ج 12/300)
3- و فی سفینة البحار عن الکاظم علیه السلام إنّه وقف حبال الکعبة ثمّ قال: ما اعظم حقّک یا کعبة و واللّه إنّ حقّ المؤمن لأعظم من حقّک. (السفینة ج 1/290) و فی مستدرک السفینة:... عن الصّادق علیه السلام قال: قال النبیّ صلی الله علیه وآله: المؤمن حرام کلّه: عرضه و ماله و دمه. (المستدرک ج 9/136)

امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مؤمن از هر جهت نزد خداوند عزیز و محترم است و تعرّض به جان و مال وآبروی او حرام است.»

در سخن دیگری، امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر مؤمنی به برادر مؤمن خود اُفّ بگوید، یعنی از او اظهار انزجار کند، از ولایت او خارج خواهد شد و اگر به او بگوید: تو دشمن من هستی، یکی از آنان کافر شده است،و این بدین علت است که خداوند عمل کسی را که عجله می کند و آبروی برادر مؤمن خود را ضایع می کند و یا درقلب خود قصد سویی نسبت به او دارد نمی پذیرد.»

سپس فرمود: «اگر پرده ها کنار رود، مردم خواهند دید که رابطه مؤمن با خدای خود چگونه است و در آن وقت همه مردم در مقابل او خضوع و احترام می کنند و اطاعت از او برای آنان آسان می شود، و اگر - با کنار رفتن حجاب ها - مشاهده کنند که چقدر از مردم [در اثر رعایت نکردن آداب و شرایط قبولی اعمال] در اعمال خود مردود می شوند، هر آینه خواهند گفت: خداوند از احدی چیزی را قبول نمی کند.»

شیخ اعظم انصاری، در کتاب مکاسب می گوید: ریختن آبروی مؤمن و تحقیر نمودن او به ادلّه اربعه، یعنی قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام و حکم عقل و اجماع مسلمین حرام می باشد؛ چرا که مصداق عیب جویی و غیب و سرزنش و آبروریزی [و دشنام و

(1)

(2)

ص :374


1- و فیه عنه أعنی الصّادق علیه السلام قال: أذا قال المؤمن لأخیه: أفّ خرج من ولایته، فاذا قال: انت لی عدوّ کفر أحدهما لأنه لایقبل اللّه عزّوجّل عملاً من أحد یعجل فی تثریبٍ علی مؤمن بفضیحته و لایقبل من مؤمن عملاً و هو یضمر فی قلبه علی المؤمن سوء ولو کشف الغطاء عن الناس لنظروا إلی (وصلّ ما) بین اللّه عزّوجّل و بین المؤمن و خضعت للمؤمنین رقابهم... و تسهلّت لهم أمورهم و لانت لهم طاعتهم، و لو نظروا إلی مردود الأعمال من السماء لقالوا: ما یقبل اللّه من أحدٍ عملاً. (المستدرک ج 9/139)
2- هجاء المؤمن قال الشیخ الأعظم فی المکاسب: هجاء المؤمن حرام بالأدّلة الأربعة لأنّه همزٌ و لمزٌ و اکل اللحم و تعییر و إذاعة سرٍّ و کلّ ذلک کبیرة موبقة سواء کان بالشعر او بغیره و سواء کان ما یذکره من الشتم و ذکر العیب فی الحضور او فی المغیب و ما فیه و مالیس فیه و فیما لیس فیه، الحرمة أشدّ لکونه بهتاناً.

هتک حرمت] خواهد بود و همه این عناوین حرام است؛ خواه به صورت شعر باشد و یا سخن دیگر، در حضور آن مومن باشد و یا در غیاب او، آنچه به او نسبت می دهد در او باشد یا نباشد. و البته اگر نسبتی که به او می دهد خلاف واقع باشد تهمت محسوب می گردد و گناه آن بیشتر خواهد بود.

در کتاب روضة الواعظین و بحارالانوار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که آن حضرت به کعبه نگاه نمود و فرمود: «مرحبا بالبیت! چه قدر مقام توبلند است و تو نزد خداوند بزرگی!» سپس فرمود: «[لکن] به خدا سوگند، مقام مؤمن نزد خداوند بزرگ تر از تو است؛ چرا که او برای تو یک حرمت قرار داده، ولی برای مؤمن سه حرمت تعیین نموده است: مال او محترم است، خون او محترم است، گمان بد بردن به او نیز حرام است.»

در کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «خدای تبارک و تعالی می فرماید: کسی که به ولی من اهانت کند به جنگ بامن برخاسته است.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که به یک مؤمن فقیر و یا غیرفقیر توهین کند و او را سبک نماید، خداوند همیشه او را تحقیر و توهین می نماید و مورد خشم او خواهد بود تا زمانی که از توهین خود دست بردارد.»

و فرمود: «کسی که مؤمنی را خوار نماید و به جهت فقر و ناداری، او را حقیر و ناچیز

ص :375

شمارد، خداوند روز قیامت مقابل خلایق او را رسوا خواهد نمود.»

شیخ بزرگوار انصاری سپس می فرماید: توهین و سلب شخصیت از کسی که اهل بدعت باشد، به آنچه در او هست جایز است؛ چرا که در روایت آمده: «آنان را متهم کنید تا در گمراه کردن شما طمع پیدا نکنند [و مردم بدعت های آنان را نپذیرند].»

مطابق این سخن، احتمالاً می توان از آنان سلب شخصیت نمود و مردم را به این وسیله از گرد آنان دور کرد ولو با نسبت های خلاف واقع و دروغ؛ چرا که مصلحت دور نمودن مردم از اطراف آنها و جلوگیری از اضلال و بدعتشان قوی تر از مفسده دروغ است.

مؤلّف گوید: این احتمال قابل قبول نیست و به نظر می رسد جمله «باهتوهم» از ماده «بهت»، به معنای «تحیر» باشد، نه به معنای «بهتان و نسبت دروغ»؛ چنان که در آیه شریفه «فبهت الذی کفر» آمده است. و بسیار بعید به نظر می رسد که برای جلوگیری از شخص بدعتگذار، اجازه دروغ و افترا داده باشند؛ چرا که این عمل بین مردم دلیل مظلومیت و حقانیت آن بدعتگذار و محکومیت تهمت زننده می گردد و نتیجه آن خلاف مقصود خواهد بود.

در کتاب کافی، از ابوحمزه نقل شده که گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: بعضی از دوستان ما به اهل سنت و مخالفین تهمت می زنند و نسبت های خلاف می دهند؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «خودداری از چنین سخنانی بهتر است.»

(1)

(2)

ص :376


1- قال: و یحوز هجاء الفاسق المبدع لئلاّ یؤخذ ببدعه لقوله علیه السلام: «باهتوهم کیلا یطمعوا فی إضلالکم» (الوسائل ج 11/39) و یحتمل جواز ذکر مالیس فیه لأجل المصلحة فانّ مصلحة تنفیر الخلق عنهم أقوی من مفسدة الکذب.
2- أقول: و یحتمل ان یکون «باهتوهم» بمعنی الحیرةای حیرّوهم بالدلیل القاطع حتّی لایطمعوا فی اضلال الناس کما فی قوله تعالی: «فبهت الذی کفر» و من البعیدان یجوّزوا الکذب لردّ المبدع فانّ ذلک یوجب توجّه الناس إلیه و انکارهم من یکذب علیه و فی روایة أبی حمزة عن أبی جعفرعلیه السلام قال: قلت له: إنّ بعض أصحابنا یفترون و یقذفون من خالفهم فقال علیه السلام: الکف عنهم اجمل. (الکافی ج 8/285)

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به اصحاب خود، مانند حجربن عدی و عمروبن حمق که به طرفداران معاویه در جنگ صفیّن لعنت و شتم می کردند، فرمود: «من دوست نمی دارم شما زبان به لعنت و دشمنام به آنان بگشایید، لکن اگر اعمال خلاف آنان را مطرح کنید و بگویید که چنین کردند و چنین گفتند، بهتر و مؤثرتر خواهد بود.»

توهین و تحقیر به علما

تردیدی نیست که توهین و بدگویی و مسخره نمودن مؤمن از گناهان بزرگ است و اگر آن مؤمن عالم و دانشمند باشد گناه آن بزرگ تر خواهد بود و اگر توهین همراه با تهمت و بدگویی باشد چند گناه بزرگ خواهد بود.

در سخنان معصومین علیهم السلام آمده که می فرمایند: «بهترین نیکان، نیکان از علما هستند»؛ «خیرالاخیار اخیار العلماء» و یا «عالم شایسته جامعه را اصلاح می کند»؛ «إذا صلح العالم صلح العالم»، و در سخنی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله آمده که فرمود: «اکرام و احترام به عالم، احترام و اکرام به من خواهد بود و توهین به عالم و بدگویی واستهزای به او توهین و بدگویی و استهزای بر من خواهد بود.»؛ «من أکرم عالماً فقد أکرمنی و من أهان عالماً فقد أهاننی.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «علمای شیعه مرزبانان و جهادگرانی هستند که مقابل شیاطین

(1)

(2)

ص :377


1- و قال أمیرالمؤمنین علیه السلام لحجربن عدّی و عمروبن الحمق اللذین یظهر ین البرائة و اللعن من أهل الشام و أصحاب معاویة: کرهت لکم ان تکونوا لعّانین شتّامین تشهدون و تتبرّؤون ولکن لو وصفتم مساوی أعمالهم فقلتم: من سیرتهم کذا و کذا کان أصوب فی القول و أبلغ فی العذر الحدیث (المستدرک ج 12/306)
2- تحقیر العلماء و القدح فیهم و استهزائهم فی الإحتجاج عن الصّادق علیه السلام قال: علماء شیعتنا مرابطون فی الثغر الذی یلی إبلیس و عفاریته، یمنعونهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا و عن أن یتسلّط علیهم إبلیس و شیعته و النواصب، ألا فمن إنتصب لذلک من شیعتنا کان أفضل ممّن جاهد الروم و الترک و الخزر ألف ألف مرّة لأنّه یدفع عن أدیان محبّینا و ذلک یدفع عن أبدأنّهم. (الإحتجاج ج 1/8)

می ایستند و آنان را از گمراه نمودن ضعفای شیعیان باز می دارند و نمی گذارند که شیاطین و پیروان آنان و دشمنان ناصبی ما بر آنان مسلّط شوند و آنان را گمراه نمایند.»

سپس فرمود: «آگاه باشید که هر کدام از علمای شیعیان ما خود را در سنگر دفاع از حریم شیعیان ما قرار دهد و از مکتب تشیّع دفاع نماید، ارزش و مقام او هزارهزار برابر کسی است که اهل جهاد باشد و با دشمنان اسلام مانند روم و ترک و خزر بجنگد، چراکه علمای شیعه از دین مردم دفاع می کنند و مجاهدین از جسم مردم و امنیت آنان دفاع می نمایند.»

مؤلّف گوید: مفاد روایت فوق در روایات فراوان دیگری نیز از حضرت زهرا و حضرت عسگری علیهما السلام نقل شده که به دلیل رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر گردید.

بدگویی از علما در آخر الزمان

در بخش های گذشته بیان شد که مردم آخرالزمان از علما و دانشمندان خود بدگویی می نمایند و عالم در آن زمان قیمت و ارزشی بین مردم ندارد.

علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از جامع الاخبار، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «... زود باشد زمانی بر امّت من بیاید که مردم آن زمان از علما فرار می کنند مانند این که گوسفند از گرگ فرار می نماید. چنین مردمی را خداوند به سه بلا گرفتار خواهد نمود: 1- برکت از اموال آنان برداشته می شود؛ 2- خداوند سلطان ستمگری را بر آنان مسلّط می نماید؛ 3- بدون ایمان از دنیا می روند.»

(1)

(2)

ص :378


1- أقول: و فی هذا المعنی روایات کثیرة لم نذکرها للإختصار و هذه الروایة کافیة فی فضل علماء الشیعة ألّذین هم یعلّمون الشیعة و یدفون عنهم اضلال. المضلّین و وساوس الشیاطین. و إلیک بعض ما ورد فی ذمّ من یقدح فیهم و یهون و یستهزأبهم.
2- البحار عن جامع الأخبار: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله... و سیأتی زمان علی أمّتی یفرّون من العلماء کما یفرّ الغنم من الذئب فإذا کان کذلک إبتلاهم اللّه بثلاثة أشیاء الأوّل یرفع البرکة من أموالهم و ألثّانی سلّط اللّه علیهم سلطاناً جائراً و ألثّالث یخرجون من الدنیا بلا إیمان. (البحار ج 22/453)

و در سخن دیگر فرمود: «زمانی بر امّت من خواهد رسید که مردم آن زمان علما را تنها به وسیله لباس زیبا می شناسند، و قرآن را تنها به وسیله صوت زیبا می شناسند، و خدا را عبادت نمی کنند مگر در ماه رمضان.»

ترک اطاعت از فقها

بالاترین مقام در زمان غیبت امام زمان علیه السلام برای علما و فقهای عادل جامع الشرایط نیابت آنان از امام زمان علیه السلام است. در روایات زیادی تصریح شده که آنان نوّاب عامّه امام علیه السلام هستند و مردم باید از آنان پیروی کنند. در بخشی از روایت مقبولة ابن حنظله آمده است که امام صادق علیه السلام می فرماید: «بنگرید! از بین علما کسی را که احادیث و سخنان مارا می داند و حلال و حرام و احکام ما را می شناسند، بین خود حاکم قرار دهید و سخنان او را بپذیرید. همانا من چنین عالمی را بر شما حاکم نمودم [و چون او بین شما حکم کند مانند آن است که ما حکم نموده باشیم]، و اگر او حکم کند و کسی حکم او را نپذیرد [و او را رد نماید] همانا او به حکم خدا توهین کرده و سخن ما را رد نموده است و کسی که [سخن] ما را رد نماید [سخن] خدا را رد نموده و چنین کاری در حد شرک به خداست.»

اکنون این سؤال مطرح می شود که ایا توهین به مراجع تقلید و فقهای جامع الشرایط که نوّاب امام زمان علیه السلام هستند توهین به امام زمان علیه السلام محسوب می شود یا خیر؟

(1)

(2)

ص :379


1- و قال صلی الله علیه وآله: سیأتی زمان علی أمّتی لایعرفون العلماء إلاّ بثوب حسن، و لایعرفون القرآن إلاّ بصوت حسن، و لایعبدون اللّه إلاّ فی شهر رمضان. الحدیث (المصدر ص 454 عن جامع الأخبار 129)
2- ترک اطاعة الفقیه فی زمن الغیبة و قد ورد فی روایات حجّیة فتوی الفقیه و حکمه ما یناسب هذا و إلیک ما فی الکافی عن عمربن حنظلة عن الصّادق علیه السلام قال: أنظروا إلی من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فارضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً فإذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فإنّما بحکم اللّه قد إستخفّ و علینا ردّ و الرادّ علینا الرادّ علی اللّه و هو علی حدّ الشرک باللّه. (الکافی ج 7/412)

پاسخ صحیح این سؤال این است که آری، این کار توهین به آن حضرت خواهد بود، زیرا توهین کننده توجّه ندارد که به یک بنده خدا و یک مسلمان و یک مؤمن و یک عالم و یک فقیه جامع الشرایط و کسی که جانشین امام زمان اوست و باید از او اطاعت کند و دین خود را از اوبگیرد توهین نموده است. باید از غفلت ها و تبلیغات شیاطین به خدا پناه ببریم.

توهین به مؤمن نیز حرام است، چه رسد آن مؤمن عالم دینی و فقیه جامع الشرایط باشد. در بخش های گذشته حرمت توهین به مؤمن بیان گردید. دراین جا به طور اختصار به برخی از روایات آن اشاره می شود.

در کتاب کافی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که خدای تبارک و تعالی می فرماید: «کسی که به یک ولیّ از اولیای من اهانت کند در حقیقت به جنگ با من برخاسته است.»

و در همان کتاب از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که مؤمنی را به علّت ناداری و فقر او تحقیر و توهین نماید، خداوند روز قیامت مقابل خلایق آبروی او را می برد و او را به مردم معرفی می کند.»

و در همان کتاب از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «خدا مرا به معراج برد و با من سخن گفت.» و به من فرمود: «ای محمّد! هرکس ولیّ و دوستی از دوستان من را خوار و سبک نماید با من به جنگ برخاسته و هرکس به جنگ با من برخیزد من نیز به جنگ با او خواهم رفت.»

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «به خدای خود گفتم: خدایا، ولیّ تو کیست که اگر کسی به او توهین کند در حقیقت به جنگ با تو برخاسته است و تو نیز به جنگ با او خواهی رفت؟ خطاب شد: ولیّ من همان کسی است که من برای تو و وصیّ تو و ذریّه شما از او میثاق و پیمان ولایت گرفته ام و او ولایت شما را پذیرفته است.»

(1)

(2)

(3)

ص :380


1- أضف إلی ذلک ما ورد فی حرمة تحقیر المؤمن و القدح فیه فمنها ما فی الکافی عن حمّادبن بشیر عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: قال اللّه تبارک و تعالی: من أهان لی ولیّاً فقد أرصد لمحاربتی. (الکافی ج 2/351)
2- و فیه عن الصّادق علیه السلام قال: من إستذلّ مؤمناً و استحقره لقلّة ذات یده و لفقره شهرّه اللّه یوم القیامة علی رؤوس الخلائق. (المصدر ص 353)
3- و فیه عنه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله :لقد أسری ربّی بی فأوحی إلیّ من وراء الحجاب ما أوحی و شافهنی إلی أن قال لی: یا محمّد من أذلّ لی ولیّاً فقد أرصدنی بالمحاربة و من حاربنی حاربته قلت: یا ربّ و من ولیّک هذا فقد علمت أنّ من حاربک حاربته؟ قال لی: ذاک من أخذت میثاقه لک و لو صیّک و لذرّیتکما بالولایة. (المصدر)

تکفیر اهل ایمان [نسبت کفر دادن به مؤمنان]

یکی از گناهان بسیار خطرناک این است که ندانسته به مؤمنی نسبت کفر داده شود، مثلاً به او گفته شود: «تو دین نداری» و یا «تو خدا را نمی شناسی و یا باور نداری» و یا «تو مسلمان نیستی» و یا «تو کافر هستی» و امثال این تعبیرات که علاوه بر تکفیر، توهین و تحقیر او نیز خواهد بود.

خداوند در سوره نساء می فرماید: «ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید! هنگامی که برای جهاد در راه خدا حرکت می کنید ندانسته در پاسخ کسی که به شما سلام می کند [و اظهار اسلام می نماید] نگویید تو ایمان نیاورده ای [و هدف شما این باشد که مال او را بگیرید]، چرا که نزد خداوند اموال و غنایم بسیاری هست [از او به خواهید]. این عمل را شما قبل از اسلام انجام می دادید و خداوند [به برکت اسلام ]بر شما منّت نهاد و گذشته های شما را بخشید پس اکنون بدون تحقیق کسی را متهم به کفر نکنید. خداوند به اعمال شما آگاه است.»

مرحوم محقق اردبیلی، در کتاب زبدة البیان می فرماید: مشهور بین مفسّرین این است که آیه فوق در باره اسامة بن زید و یاران او نازل شد و رسول خداصلی الله علیه وآله آنها را برای جنگی اعزام نمود. پس اسامه [در آن منطقه و یا بین راه] چوپانی را دید که با گله خود

(1)

(2)

ص :381


1- تکفیر اهل الایمان و التوحید قال اللّه سبحانه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا. (نساء /94) و المشهور أنّها نزلت فی أسامة بن زید و أصحابه بعثهم رسول اللّه صلی الله علیه وآله سرّیة فلقوا رجلاً قد ألجأ بغنم له إلی جبل و کان قد أسلم فقال لهم: «السلام علیکم لا إله إلاّ اللّه محمّد رسول اللّه» فبرز إلیه أسامة فقتله و استاقوا غنمه. (زبدة البیان للأردبیلی ص 312)
2- قال المحقق الأردبیلی: فی الآیة دلالة علی قبول الإیمان ممّن قال بلفظه (الشهادتین) من غیر تعرّض له إنّه مکره أوقاصد لذلک، و هل هو الحقیقة أم لا؟. (المصدر)

به کوه پناه برده بود و او قبلاً مسلمان شده بود و چون لشکر اسلام را دید از ترس گفت: «السلام علیکم. لا اله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه» پس اسامه به سخن او اعتنا نکرد و او را کافر پنداشت و به قتل رساند و گوسفندان او را به غنیمت برداشت [و آیه فوق بدین علت نازل گردید].

محقق اردبیلی پس از نقل این ماجرا می گوید: آیه فوق دلالت می کند که هرکس به ظاهر اظهار اسلام نماید باید از او پذیرفته شود و کسی حق ندارد بگوید: او از روی تقیه و یا اکراه و امثال اینها شهادتین گفته است و در باطن مسلمان نیست و نسبت کفر به او بدهد.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «ملعون است و ملعون است کسی که مؤمنی را به کفر نسبت به دهد.» سپس فرمود: «نسبت کفر دادن به یک مؤمن با کشتن او برابر است.»

امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: «هیچ کسی شهادت و گواهی به کفر دیگری نمی دهد جز آن که یکی از آنان کافر خواهند بود.»

توضیح این که اگر در حقیقت شهادت بر کافری داده باشد صادق خواهد بود و اگر بر مؤمنی شهادت به کفر داده باشد آن شهادت به خود او باز می گردد و او کافر محسوب می شود.

سپس فرمود: «از نسبت کفر دادن به مؤمنین بترسید که خطرناک خواهد بود.»

مؤلّف گوید: در بحث لعنت به مؤمنین نیز گذشت که امام صادق علیه السلام فرمود: «هنگامی که لعنت از دهان لعنت کننده خارج شود، اگر طرف سزاوار آن نباشد به خود لعنت کننده باز می گردد.»

(1)

(2)

ص :382


1- و فی البحار... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: ملعون ملعون من رمی مؤمناً بکفر و من رمی مؤمناً بکفر فهو کقتله. (البحار ج 69/209) و فیه عن جابر عن أبی جعفرعلیه السلام قال: ما شهد رجل علی رجل بکفر قطّ إلاّ باء به أحدهما: إن کان شهد علی کافر صدق، و إن کان مؤمناً رجع الکفر علیه، و إیّاکم و الطعن علی المؤمنین.(المصدر ثواب الأعمال ص 242)
2- أقول: واللعنة أیضاً کذلک ففی ثواب الأعمال عن الصّادق علیه السلام قال: إنّ اللعنة إذا خرجت من فی صاحبها تردّدت، فإن وجدت مساغاً و إلاّ رجعت علی صاحبها. (ثواب الأعمال ص 240)

آزار به خدا و رسول و اولیا علیهم السلام

خداوند، اجل از آن است که مانند مخلوق از کسی آزار و آسیبی ببیند. و معنای آزار به او می تواند آزار به اولیای او و یا تخلف از فرمان او باشد. از این رو، خداوند در قرآن آزار به رسول خود را در ردیف آزار به خود ذکر نموده است و می فرماید:

«کسانی که خدا و رسول او را آزار دهند، در دنیا و آخرت مورد لعنت خداوند هستند و خداوند برای آنان عذاب و کیفر خوارکننده ای آماده نموده است.»

رسول خداصلی الله علیه وآله نیز آزار به اهل بیت خود را آزار به خود دانسته و می فرماید: «کسانی که به فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام و سایر فرزندان من آزار به رسانند، به من آزار رسانده اند.» بلکه می فرماید: «کسانی که به مؤمنین آزار به رسانند، همانند آن است که به من آزار رسانده باشند.

این سخن خلاصه روایاتی است که از آن حضرت در باره اهل بیت و دوستان آنان نقل شده است.

در سخنان اهل بیت نیز فراوان دیده می شود که توهین و آزار به دوستان و شیعیانشان را توهین و آزار به خود می دانند که در بخش بعدی خواهد آمد.

توجه به این نکته لازم است که خداوند در آیات فراوانی از قرآن، آداب معاشرت و برخورد با پیامبر خود را بیان نموده است. و در این آیات دستور احترام و تعظیم و توقیر و تجلیل از آن حضرت را در زمان حیات و پس از رحلت آن حضرت داده است. روشن است که تخلّف از مفاهیم این آیات، آزار به آن بزرگوار محسوب می گردد. از این

(1)

(2)

ص :383


1- من آذی اللّه و رسوله صلی الله علیه وآله و أهل بیته علیهم السلام قال اللّه سبحانه: إنّ ألّذین یؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فی الدنیا و الاخرة و أعّدلهم عذاباً مهیناً. (الاحزاب /57)
2- أقول: آداب العشرة مع النبیّ صلی الله علیه وآله و تعظیمه و تفخیمه و توقیره فی حیاته و بعد وفاته کثیرة و قد ذکراللّه سبحانه آیات کثیرة فی ذلک ویفهم منها موارد إیذاءه صلوات اللّه علیه و آله فنوردها هنا للتوجّه بمرتبته العظمی عنداللّه و وجوب تعظیمه و تکریمه فی حیاته و بعد وفاته صلی الله علیه وآله.

رو، بخشی از آن آیات را که نشان دهنده مقام بلند آن حضرت نزد خداوند است و احترام و تعظیم و تجلیل از او را بر ما واجب می نماید یادآور شویم تا معنای آزار و اذیت به آن حضرت نیز روشن گردد.

خداوند در سوره نور می فرماید: «به راستی مؤمنان کسانی هستند که به خدا و رسول او ایمان آورده و هنگامی که در خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله برای انجام وظیفه ای هستند [مانند جنگ و امثال آن] از او جدا نمی شوند، مگر با اجازه آن حضرت.»

در همان سوره می فرماید: «نباید رسول خدا را [با صدای بلند] همان گونه که یکدیگر را صدا می زنید صدا بزنید. همانا خداوند... پس کسانی که از امر او تخلّف می کنند باید از عذاب خداوند و یا فتنه ای که دامن گیر آنان می شود بترسند و از آن هراس داشته باشند.»

از این آیه استفاده می شود که بی احترامی و تخلّف از امر رسول خداصلی الله علیه وآله موجب فتنه در دنیا و عذاب آخرت خواهد شد.

در همان سوره می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه های پیامبرصلی الله علیه وآله

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :384


1- قال سبحانه: إنّما المؤمنون ألّذین آمنوا باللّه و رسوله و إذا کان معه علی أمرٍ جامعٍ لم یذهبوا حتّی یستأذنوه الآیة (النور /61)
2- و قال سبحانه: لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعظکم بعضاً قد یعلم اللّه ألّذین یتسلّلون منکم لواذاً فلیحذر ألّذین یخالفون عن امره أن تصیبهم فتنة أو عذاب الیم. (النور 62/63)
3- مطابق این آیه کسانی که از رفتن به جنگ و جهاد خودداری می کنند و یا بدون اجازه رسول خداصلی الله علیه وآله از رفتن به جنگ و یا ادامه آن تخلّف می نمایند به آن حضرت توهین و آزار نموده اند.
4- و قال سبحانه: یا ایّها ألّذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبیّ إلاّ أن یوذن لکم إلی طعام غیرناظرین إناه ولکن إذا دعیتم فادخلوا فإذا طعمتم فانتشروا و لامستأنسین لحدیث إنّ ذلکم کان یوذی النبیّ فیستحیی منکم و اللّه لافیستحیی من الحقّ و أذا سألتموهنّ متاعاً فاسألوهنّ من وراء حجابٍ ذلکم اطهر لقوبکم قلوبهنّ وماکان لکم أن توذوا رسول اللّه و لا أن تنکحوا أزواجه من بعده أبداً إنّ ذلکم کان عنداللّه عظیماً. (احزاب /53)

وارد نشوید تا اینکه به شما اجازه داده شود. [و چون ]برای خوردن طعامی به شما اجازه داده شد [شتاب مکنید و] منتظر ظرف های غذا نباشید. آری هنگامی که دعوت به طعام شدید، وارد شوید و چون طعام و غذای آن حضرت را خوردید متفرق گردید و آن جا را جلسه سخن و گفتگو قرار ندهید که این عمل موجب آزار پیامبرصلی الله علیه وآله خواهد بود و او از شما [که میهمان او هستید] حیا می کند لکن خداوند از بیان حق حیا نمی کند.»

«و هنگامی که می خواهید از همسران پیامبرصلی الله علیه وآله متاع و غذایی را درخواست کنید، با آنان روبه رو نشوید و از پشت پرده با آنان سخن بگویید. این برای پاکی قلب های شما و آنان بهتر خواهد بود.» سپس می فرماید:

«شما حق ندارید رسول خداصلی الله علیه وآله را آزار دهید و یا پس از او با همسران او ازدواج نمایید؛ چرا که این عمل نزد خداوند بزرگ خواهد بود.»

از این آیات استفاده می شود که بر مسلمان واجب است نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله ادب و احترام را کاملاً رعایت کنند و او را در محذور حیا قرار ندهند؛ چنان که به احترام آن حضرت، لازم است به خانواده و همسران او نیز احترام کنند تا حدی که پس از رحلت او با همسران او ازدواج نکنند که تخلّف از آن نزد خداوند بزرگ خواهد بود.

در همان سوره می فرماید: «خدا و ملائکه بر پیامبر درود و صلوات می فرستند. شما مؤمنان [نیز] باید بر او صلوات بفرستید و تسلیم امر او باشید.»

و در سوره حجرات می فرماید: بر خدا و رسول او پیشی نگیرید واز خدا بترسید

(1)

(2)

ص :385


1- إنّ ألّذین ینادونک من وراء الحجرات أکثرهم لایعقلون ولو أنّهم صبروا حتّی تخرج إلیهم لکان خیراً لهم و اللّه غفور رحیم. (حجرات /5) و قال سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا إذا ناجیتم الرسول فقدمّوا بین یدی نجویکم صدقةً ذلکم خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فإنّ اللّه غفور رحیم الآیة المجادله 7/12
2- إنّ ألّذین ینادونک من وراء الحجرات أکثرهم لایعقلون ولو أنّهم صبروا حتّی تخرج إلیهم لکان خیراً لهم و اللّه غفور رحیم. (حجرات /5) و قال سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا إذا ناجیتم الرسول فقدمّوا بین یدی نجویکم صدقةً ذلکم خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فإنّ اللّه غفور رحیم الآیة المجادله 7/12

که او شنوا و داناست. و در همان سوره می فرماید: ای مؤمنین صدای خود را بالای صدای پیامبرصلی الله علیه وآله بلند مکنید و او را مانند همدیگر بلند صدا مزنید چرا که این کار اعمال شما را ضایع می کند و شما نمی دانید.

ودر همان سوره می فرماید: آنانکه مقابل پیامبرخداصلی الله علیه وآله صدای خویش را کوتاه می کنند خداوند دل هایشان را به تقوی آزموده و برای آنان آمرزش و پاداش بزرگی خواهد بود، سپس می فرماید: ای رسول من آنان که از پشت دیوارها تو را صدا می زنند بیشترشان عقل ندارند و اگر صبر می کردند تا شما بر آنان وارد شوید بهتر می بود و خداوند بخشنده و مهربان است.

کیفر آزار به اولیای خدا

از عبادات اجتماعی، بلکه بهترین آنها اصلاح امور مسلمانان و کمک به آنان است. این عمل توفیق بزرگی است که هرکسی موفق به آن نخواهد شد و معصومین علیهم السلام کسانی را که موفق به خدمت به مسلمانان و امور خیریه هستند، اهل معروف نامیده اند. آنان هم چنان که در دنیا اهل خیر و اصلاح امور مسلمانان بوده اند، در آخرت نیز خداوند این توفیق را به آنان می دهد و اهل خیر و معروف خواهند بود.

در روایتی آمده است که روز قیامت از ناحیه پروردگار ندایی می رسد که هرکسی بر خدا حق واجبی دارد آماده شود و به پا خیزد تا خداوند پاداش او را عطا فرماید و آن پاداش

(1)

(2)

ص :386


1- و قال سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا لاترفعوا أصواتکم فوق صوت النبیّ و لاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعضٍ أن تحبط أعمالکم و أنتم لاتشعرون إنّ ألّذین یغضّون اصواتهم عند رسول اللّه اولئک ألّذین امتحن اللّه قلوبهم للتقوی لهم مغفرة و أجرعظیم.
2- إیذاء أولیاء اللّه قال اللّه سبحانه: و ألّذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر مااکتسبوا فقد احتملوا بهتاناً و إثماً مبیناً. (الاحزاب /58) أقول: و یعجببی أن أذکر فی تفسیر الآیة ما روی من شکایة بریدة الأسلمی عن علیّ بن ابیطالب علیه السلام عند النبیّ صلی الله علیه وآله و ما قاله النبیّ صلی الله علیه وآله فی وصف علیّ علیه السلام.

جز بهشت چیز دیگری نمی باشد. پس هیچ کس جز کسانی که در دنیا اهل معروف بوده اند قیام نمی کند.»

روایات و سخنان معصومین علیهم السلام در باره این موضوع فراوان است و اکنون مجال ذکر آنها نیست لکن باید توجه نمود. که به همان اندازه که احسان و کمک به مردم و اصلاح امور آنان ارزشمند است، آزار و اذیت به آنان نیز گناه و خطرناک خواهد بود و مصادیق و نمونه های آن فراوان است.

اکنون موضوع بحث ما آزار و ایذاء به مؤمنین است و چون مصادیق عالی مؤمنین، امیرالمؤمنین و فرزندان آن حضرت علیهم السلام هستند ما نیز سخن را این گونه شروع می کنیم.

خداوند در سوره احزاب می فرماید: «کسانی که مؤمنین و مؤمنان را [به وسیله تهمت و اتهام] می آزارند، همانا بار تهمت و گناه آشکاری را به دوش گرفته اند.»

روشن است که به مقتضای این آیه و آیات دیگر، توهین به رسول خداصلی الله علیه وآله و تخلّف از امر او بسیار بزرگ و خطرناک می باشد و هرگز بخشودنی نخواهد بود و منافقینی که سخت ترین آزار را نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله روا داشتند و حرمت او را نگه نداشتند و به جای درود و صلوات بر او، نسبت هذیان به آن حضرت دادند و روح مبارک ایشان را در آخرین لحظات عمر شریف آن حضرت آزردند، مورد عقوبت و عذاب الهی واقع خواهند شد و راهی برای نجات آنان نخواهد بود.

خداوند در سوره حجرات می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از امر و دستور خدا و رسول او تخلّف مکنید و از خدا بترسید که او شنوا و داناست [و به اعمال شما آگاه است].»

چه زیباست روایتی که از حضرت عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه نقل شده

(1)

ص :387


1- ففی تفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ ممّن کتب أجله و عمله و رزقه و سعادة خاتمته علیّ بن ابیطالب علیه السلام، کتبوا من عمله انّه لایعمل ذنباً ابداً إلی أن یموت قال علیه السلام: و ذلک قول رسول اللّه صلی الله علیه وآله یوم شکاه بریدة و ذلک أنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله بعث جیشاً ذات یومٍ لغزاةٍ، أمرّ علیّاًعلیه السلام، و ما بعث جیشاً قطّ فیهم علیّ بن ابیطالب علیه السلام إلاّ جعله أمیرهم، فلمّا غنموا رغب علیّ علیه السلام أن یشتری من جملة الغنائم جاریة یجعل ثمنها فی جملة الغنائم فکایده فیها حاطب بن أبی بلتعة و بریدة الأسلمی و زایداه فلّما نظر الیهما یکایدانه و یزیدانه، إنتظر إلی أن بلغت قیمتها

است را نقل کنیم تا اهمیت مسأله تهمت و آزار به مؤمنان روشن گردد و مصداق اتم و اکمل آن معلوم شود.

امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله [در باره امیرالمؤمنین علیه السلام و مقام بلند او] فرمود: «یکی از کسانی که اجل [و عمر او] و عمل و روش او در دنیا و مقدار روزی او و سعادت و عاقبت نیک او ثبت شده علی بن ابی طالب علیه السلام است، که در باره عمل و رفتار و سیره او نوشته شده که او هرگز تا آخر عمر گناهی انجام نخواهد داد.»

این سخن را رسول خداصلی الله علیه وآله به بریده اسلمی هنگامی فرمود که او از علی علیه السلام شکایت آورده بود و آن این گونه بود که رسول خداصلی الله علیه وآله روزی لشکری را به فرماندهی امیرالمؤمنین علیه السلام برای جنگ فرستاد و عادت رسول خداصلی الله علیه وآله چنین بود که هرجنگی که امیرالمؤمنین علیه السلام در آن شرکت داشت او از سوی رسول خداصلی الله علیه وآله فرمانده آن جنگ بود.

هنگامی که در آن جنگ پیروزی حاصل شد و غنیمتی به دست آمد، امیرالمؤمنین علیه السلام خواستند یکی از کنیزان را که در آن جنگ اسیر شده بود خریداری کنند و قیمت آن را در بین غنایم قرار دهند. پس دو نفر از لشکریان، به نام حاطب و بریده، با یکدیگر حیله کردند و قیمت آن کنیز را بالا بردند و چون امیرالمؤمنین علیه السلام چنین دیدند صبر کردند تا قیمت آن به قیمت عادلانه رسید و سپس آن را خریداری کردند.

(1)

(2)

ص :388


1- قیمة عدل فی یومها فاخذها بذلک، فلمّا رجعوا إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله تواطئا علی أن یقول ذلک بریدة لرسول اللّه صلی الله علیه وآله فوقف بریدة قدّام رسول اللّه صلی الله علیه وآله و قال: یا رسول اللّه ألم تر أنّ علیّ بین ابیطالب أخذ جاریة من المغنم دون المسلمین؟ فاعرض عنه رسول اللّه صلی الله علیه وآله، ثمّ جاء عن یمینه فقالها، فأعرض عنه رسول اللّه صلی الله علیه وآله فجاءه عن یساره و قالها، فأعرض عنه، و جاء من خلفه فقالها فأعرض عنه ثمّ عاد إلی ما بین یدیه فقالها فغضب رسول اللّه صلی الله علیه وآله غضباً لم یُر قبله و لابعده غضب مثله و تغیّر لونه و تربّد، و انتفخت اوداجه، و ارتعدت اعضاءه و قال:
2- مالک یا بریدة آذیت رسول اللّه منذ الیوم؟ أما سمعت اللّه عزّوجّل یقول: «إنّ ألّذین یؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فی الدنیا و الأخرة و أعدّلهم عذاباً مهیناً، و ألّذین یوذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتاناً و اثماً مبیناً (الاحزاب 57)

و چون آن دو نفر به مدینه بازگشتند، با یکدیگر توطئه نمودند که خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله از امیرالمؤمنین علیه السلام شکایت نمایند. پس بریده آمد و مقابل رسول خداصلی الله علیه وآله ایستاد و گفت: یا رسول اللّه! آیا ندیدید علی کنیزی را از میان غنیمت ها، بیش از سهم خود، برداشت؟

پس رسول خداصلی الله علیه وآله روی مبارک خود را از او برگرداند، ولی او باز در طرف راست آن حضرت ایستاد و سخن خود را تکرار نمود. و رسول خداصلی الله علیه وآله دوباره روی مبارک خود را از او برگرداند. پس بریده، در طرف چپ آن حضرت ایستاد و باز سخن خود را تکرار نمود و رسول خداصلی الله علیه وآله باز روی خود را از او برگرداند، و چون به او توجه نفرمود، او از پشت سر مبارک آن حضرت آمد و سخن خود را تکرار نمود و باز رسول خداصلی الله علیه وآله روی خود را از او برگرداند. در نهایت، چون مقابل روی مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و سخن خود را تکرار نمود، رسول خداصلی الله علیه وآله سخت خشمناک گردید، به گونه ای که تاکنون کسی او را چنین ندیده بود. پس رنگ مبارک صورت او تغییر کرد و رگ های گردن او متوّرم و اعضای بدن او به حرکت درآمد و فرمود: «ای بریده! چرا از آغاز این روز رسول خدا را آزار نمودی؟ مگر نمی دانی که خداوند می فرماید: کسانی که خدا و رسول او را بیازارند خداوند در دنیا و آخرت آنان را لعنت

(1)

(2)

ص :389


1- قال بریده: یا رسول اللّه صلی الله علیه وآله ما علمت أنّنی قصدتک بأذی. قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: أو تظنّ یا بریدة أنّه لایؤذینی إلاّ من قصد ذات نفسی أما علمت أنّ علیاً منّی و أنا منه، و أنّ من آذی علیّاً فقد آذانی [و من آذانی] فقد آذی اللّه، و من آذی اللّه فحقّ علی اللّه أن یؤذیه بألیم عذابه فی نار جهنّم؟! یا بریدة انت أعلم أم اللّه عزّوجّل؟ أنت أعلم أم قراّء اللوح المحفوظ؟
2- أنت أعلم أم ملک الأرحام؟ قال بریدة: بل اللّه أعلم، و قرّاء اللوح المحفوظ أعلم، و ملک الأرحام أعلم. قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: فأنت أعلم یا بریدة أم حفظه علیّ بن أبیطالب؟ قال: بل حفظة علیّ بن ابیطالب، قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: فکیف تخطئه، و تلومه و توبّخه و تشنع علیه فی فعله، و هذا جبرئیل أخبرنی عن حفظة علیّ علیه السلام أنّه ماکتبوا علیه قط خطیئة منذ [یوم] وُلد، و هذا ملک الأرحام حدّثنی أنّهم کتبوا قبل أن یولد، حین استحکم فی بطن أمّه: أنّه لایکون منه خطیئة أبداً، و هؤلاء قراّء اللوح المحفوظ أخبرونی لیلة أسری بی أنّهم وجدوا فی اللوح المحفوظ: «علیّ المعصوم من کلّ خطأٍ و زلّةٍ»

می کند و عذاب خوارکننده ای برای آنها خواهد بود؟ و کسانی که مؤمنین و مؤمنات را بیازارند و آنان را به چیزی متهم سازند که آنان آن چیز و آن عمل را انجام نداده اند همانا بهتان و گناه آشکاری را به دوش گرفته اند؟»

بریده گفت: یا رسول اللّه! من هرگز نسبت به شما نیّت اذیت نداشته ام. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تو گمان می کنی، کسی که تنها قصد اذیت مرا داشته باشد، من از او آزار می بینم؟ مگر نمی دانی علی علیه السلام از من است و من از اویم و هرکس علی علیه السلام را اذیت کند مرا اذیت نموده و هرکس مرا اذیت نماید خدا را اذیت کرده است و هرکس خدا را اذیت نماید بر خداوند حق است که او را با عذاب دردناک جهنم بیازارد؟»

سپس فرمود: «ای بریده! تو داناتری یا خداوند؟ تو داناتری یا قراّء لوح محفوظ؟ تو داناتری یا ملک ارحام؟» بریده گفت: خداوند و قراّء لوح محفوظ و ملک ارحام داناتر از من هستند.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تو داناتری یا حفظه [و ملائکه حافظین اعمال ]علی بن ابی طالب؟» بریده گفت: بلکه ملائکه حفظه علی از من داناترند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پس چگونه تو او را تخطئه می کنی و به او تهمت می زنی و او را در عملی که انجام داده ملامت و توبیخ و سرزنش می نمایی؟» آن گاه فرمود: «اکنون این جبرئیل است که به من خبر می دهد:

ملائکه نگهبانان علی، از زمان ولادت تاکنون، برای او خطایی ننوشته اند و ملک ارحام نیز می گوید: چون خلقت علی در شکم مادر کامل شد، قبل از آن که به دنیا بیاید، بر [پیشانی] او نوشته شد که او هرگز تا آخر عمر خطایی نخواهد داشت، و این ملائکه قاریان لوح محفوظ هستند که در شب معراج به من گفتند: ما در لوح محفوظ یافتیم که علی از هر خطا و لغزشی معصوم می باشد. پس ای بریده! تو چگونه او را خطاکار دانستی،

(1)

ص :390


1- فکیف تخطئه [أنت] یا بریدة و قد صوّبه ربّ العالمین و الملائکة المقرّبون؟ یا بریدة لاتعرض لعلیّ بخلاف الحسن الجمیل فإنّه أمیرالمؤمنین وسیّد الوصیّین [و سیّد الصالحین ]و فارس المسلمین، و قائد الغرّ المحجلّین و قسیم الجنّة و النّار، و یقول یوم القیامة للنار: هذا لی و هذا لک.

در حالی که پروردگار عالم و ملائکه مقرّب او او را نیکوکار معرفی نموده اند؟ سپس فرمود: «ای بریده! در باره علی جز نیکی و زیبایی مگو. همانا او امیرمؤمنان و آقا و سرور اوصیا و صالحین است. او تنها رزم آور دلیر مسلمانان و پیشوای سفید رویان و تقسیم کننده جنّت و نار است. او روز قیامت به آتش می گوید: این شخص [که ولی من است] از من و آن [که دشمن من است] از تو.»

سپس فرمود: «ای بریده! تو گمان می کنی که علی بر شما مسلمانان حق [لازم و واجب] ندارد؟ پس [بترسید و] با او کید و مکر و دشمنی مکنید و شخصیت او را پایین نیاورید.»

سپس فرمود: «هیهات! هیهات! همانا قدر و منزلت علی نزد خداوند بیش از آن است که شما می پندارید. آیا می خواهید از مقام و منزلت او برای شما بگویم؟» اصحاب عرض کردند: بلی، یا رسول اللّه!

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند عده ای را روز قیامت مبعوث می کند که نامه های عمل آنان پر از گناه می باشد و هیچ عمل نیکی در آنها یافت نمی شود. پس به آنان گفته می شود: آیا با داشتن این گناهان حسناتی برای خود آورده اید که گرفتار عذاب نشوید؟ آنان می گویند: پروردگارا! ما حسناتی از خود سراغ نداریم. ناگهان از طرف پروردگار ندا

(1)

(2)

ص :391


1- ثمّ قال: یا بریدة أتری لیس لعلیًّ من الحقّ علیکم معاشر المسلمین؟ [ألا ] لا تکایدوه و لاتعاندوه و لاتزایلوه هیهات [هیهات] إنّ قدر علیٍّ عنداللّه تعالی أعظم من قدره عندکم أولا أخبرکم؟ قالوا: بلی یا رسول اللّه قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: فإنّ اللّه یبعث یوم القیامة أقواماً تمتلی ء من جهة السیئات موازینهم فیقال لهم: هذا السیّئات فأین الحسنات؟ و إلاّ فقد عطبتم فیقولون: یا ربّنا ما نعرف لنا حسنات.
2- فإذا النداء من قبل اللّه عزّوجّل: «لئن لم تعرفوا لأنفسکم عبادی حسنات فإنّی أعرفها لکم و أوفّرها علیکم» ثمّ تأتی الریح برقعة صغیرةٍ [و] تطرحها فی کفّة حسناتهم فترجّح بسیّئاتهم بأکثر ممّا بین السماء و الأرض فیقال لأحدهم: خذ بید أبیک و أمّک و إخوانک و اخواتک و خاصّتک و قراباتک و أخدانک و معارفک فأدخلهم الجنّة فیقول أهل المحشر: یا ربّنا أما الذنوب فقد عرفناها، فماذا کانت حسناتهم؟

می رسد: اگر شما حسناتی برای خود نمی دانید، من حسنه و عمل نیکی از شما می دانم که پاداش آن فراوان است.

سپس بادی می وزد و رقعه و نوشته کوچکی را در کفّه حسنات آنان قرار می دهد که در مقابل گناهان و سیئات آنان بیش از فاصله زمین تا آسمان بزرگ تر و سنگین تر است و به وسیله آن عمل نیک به هر کدام آنان گفته می شود: دست پدر و مادر و برادران و خواهران و مخصوصین و خویشان و دوستان و آشنایان خود را بگیر و آنان را داخل بهشت ببر.

پس اهل محشر می گویند: خدایا! ما گناهان آنان را شناختیم، حسنات آنان چه بود، پس از ناحیه پروردگار ندایی می رسد که ای بندگان من! عمل نیک آنان این بود که یکی از آنان بقیه بدهی خود را برای برادر خود آماده نمود و به او گفت: بگیر طلب خود را که من تو را به سبب دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام دوست می دارم و بدین جهت طلب تو را می پردازم. پس آن برادر در پاسخ او گفت: اگر به این علت دین خود را می پردازی من به واسطه علی بن ابی طالب علیه السلام از طلب خود گذشتم و هر چه می خواهی از مال من بردار. از این رو، خداوند از عمل آنان تشکر نمود و همه گناهان آنان را بخشید و این عمل نیک را در گوشه ای از نامه عمل آنان قرار داد و به وسیله آن بهشت را بر آنان و پدر و مادر و ذریه آنان واجب نمود.»

سپس رسول خداصلی الله علیه وآله به بریده فرمود: «ای بریده! کسانی که به وسیله دشمنی با

(1)

(2)

ص :392


1- فیقول اللّه عزّوجّل: یا عبادی مشی أحدهم ببقیّة دین علیه لأخیه إلی أخیه فقال: خذها فانّی أحبّک بحبّک لعلیّ بین أبیطالب علیه السلام فقال له الاخر: قد ترکتها لک بحبّک لعلی بن ابیطالب علیه السلام و لک من مالی ما شئت فشکر اللّه تعالی ذلک لهما فحطّ به خطایاهما و جعل ذلک فی حشوصحائفما و موازینهما، و أوجب لهما و لوالدیهما و لذریّتهما الجنّة ثمّ قال: یا بریدة إنّ من یدخل النّار ببغض علیٍّ(علیه السلام) أکثر من حصی الخذف التی یرمی بها عند الحجرات، فأیّاک ان تکون منهم. (التفسیر المنسوب الی الأمام العسکری علیه السلام ص 139)
2- أقول: فإذا أعطی اللّه تبارک و تعالی لمن أدّی دین أخیه لحبّ أمیرالمؤمنین علیه السلام و لمن إستقال أخاه عن دینه لحّبه علیه السلام ذلک الثواب و الاجر الجزیل فما یفعل بمن یعفو عن ظلم أخیه و یناصحه و یسئل اللّه تعالی أن یعفو عنه لحبّه لأمیر المؤمنین علیه السلام؟

علی علیه السلام به دوزخ می روند بیش از ریگ هایی هستند که در کنار جمرات جمع می شوند. پس تو بترس که از آنان باشی.»

مؤلّف گوید: در صورتی که خداوند به کسی که برای دوستی امیرالمؤمنین علیه السلام دین خود را بپردازد و یا به طلبکاری که به خاطر دوستی امیرالمؤمنین علیه السلام از طلب خود صرف نظر کند و مال خود را در اختیار دوست امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دهد چنین پاداشی را عطا می فرماید، پس به کسی که از دوستان آن حضرت خیرخواهی نماید و از ظلم آنان بگذرد و از خداوند نیز بخواهد که به جهت دوستی علی علیه السلام آنان را به بخشد چه پاداشی خواهد داد؟

اکنون جای این سخن است که گفته شود: ای بندگان خدا! به فرزندان و شیعیان و دوستان علی علیه السلام احسان و احترام کنید تا خداوند پاداش فراوانی در دنیا و آخرت به شما بدهد، و از دشمنی و ضایع نمودن حق آنان بپرهیزید که در حقیقت دشمنی با امیرالمؤمنین نموده اید و حق او را ضایع کرده اید، و این سخن پیامبرصلی الله علیه وآله را از یاد نبرید که به بریده فرمود: «کسانی که به وسیله دشمنی با علی علیه السلام به دوزخ می روند بیش از ریگ های کنار جمرات منا هستند. پس بترس که تو از آنان باشی.»

از خداوند توفیق احسان و گذشت و خیرخواهی نسبت به دوستان امیرالمؤمنین علیه السلام را خواستاریم و همه آنان را به خاطر دوستی آنان با آن حضرت بخشیدیم. خدایا، تو نیز طبق وعده خود که فرموده ای: «فلیعفوا ولیصفحوا ألا تحبّون ان یغفراللّه لکم» ما را عفو بفرما.

(1)

ص :393


1- فیا عباداللّه أحسنوا إلی أولاد أمیرالمؤمنین علیه السلام و شیعته و محبیّه لحبّهم أمیرالمؤمنین علیه السلام یجزیکم اللّه جزاءً و افراً فی الدنیا و الآخرة و احذروا معاداتهم و بغضهم فإنّ معاداتهم و بغضهم تضییع لحقّهم و ترک لمواساتهم و موالاتهم و فی الحقیقة معاداة لأمیرالمؤمنین علیه السلام و تضییع لحقّه و ترک لمواساته علیه السلام. و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: «فانّ من یدخل النّار ببغض علیّ علیه السلام أکثر من حصی الخذف التی یرمی بها عند الجمرات فإیّاکم أن تکونوا منهم» (البحارج 7/248) اعاذنا اللّه من ذلک و وفقّنا للعفو و الصفح عنهم و إن ظلمونا و ضیّعوا حقّنا و أکلوا أموالنا قال اللّه سبحانه: «فلیعفوا و لیصفحوا ألا تحبّون أن یغفراللّه لکم».

اهانت به مقدسات و شعایر اسلامی

خداوند در قرآن می فرماید: «تعظیم و تجلیل از شعایر خداوند دلیل تقوای قلب هاست.» و در آیه دیگر می فرماید: «کسی که حرمت های خداوند، یعنی چیزهایی که خداوند محترم شمرده است را تجلیل و احترام کند، این عمل برای او نزد خداوند از هر عملی بهتر خواهد بود.»

شعایر و حرمات خداوند فراوان است و ما بعداً حرمت اهانت به حرم و کعبه و مسجدالحرام و مسجد نبوی صلی الله علیه وآله و مکه و مدینه و مشاهد مشرّفه و مساجد را بیان خواهیم نمود، ولی به نظر می رسد که حرمت دین و اسلام و قرآن و اولیای خداوند بزرگ تر از آنها باشد، بلکه می توان گفت حرمت کعبه و حرم از ناحیه رسول خداصلی الله علیه وآله و خاندان او است و بعد از قرآن و دین هیچ چیزی به اندازه رسول خدا و خاندان او حرمت ندارد، چرا که در زیارت رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می خوانیم:

«خدایا، بر پیامبر خود درود فرست، چنان که به وسیله او گناهان را بخشیدی و

(1)

(2)

ص :394


1- هتک حرمات اللّه و الشعائر الإسلامیّة قال اللّه سبحانه: و من یعظّم شعائراللّه فإنّها من تقوی القلوب (الحج /32) و قال سبحانه: و من یعظّم حرمات اللّه فهو خیرله عند ربّه. (الحج /30)
2- و قد یأتی البحث فی حرمة هتک الحرم و الکعبة و المسجد الحرام و المسجد النبوّیّ صلی الله علیه وآله و مکّه والمدینة و المشاهد المشرّفة و المساجد و ظنّی أن حرمة الدّین و حرمة القرآن و حرمة أولیاء اللّه أعظم من الکلّ بل حرمة الکعبة و الحرم من حرمة النبیّ صلی الله علیه وآله لأنّ فی زیارة الّنبیّ صلی الله علیه وآله المأثورة عن المعصومین علیهم السلام. و صلّ علی محمّدٍ کما غفرت به الذنوب و سترت به العیوب و فرّجت به الکروب و صلّ علی محمّدٍ کمادفعت به الشقاء و کشفت به الغّماء و أجبت به الدعاء و نجیّت به من البلاء. و صلّ علی محمّد کما رحمت به العباد و أحییت به البلاد و قصمت به الجبابرة و أهکلت به الفراغنة. و صلّ علی محمّد کما أضعفت به الأموال و أحرزت به من الأهوال و کسرت به الاصنام و رحمت به الانام، و صلّ علی محمّد کما بعثته بخیر الأدیان و أعززت به الایمان و تبرّت به الأوثان و عظمت به البیت الحرام.

عیب ها را پنهان نمودی و بلاها و مصیبت ها را بر طرف کردی؛ و بر او درود فرست، چنان که به وسیله او از بدبختی ها و افسردگی ها جلوگیری نمودی و دعاها را مستجاب و بلاها را رفع نمودی؛ و بر او درود فرست، چنان که به وسیله او به بندگان خود ترحّم کردی و شهرها را آباد نمودی و کمر جبّاران را شکستی و فرعون ها را هلاک نمودی؛ و بر او درود فرست، چنان که به وسیله او مال ها را برکت دادی و ترس ها را زدودی و بت ها را شکستی و به بندگان خویش ترّحم نمودی؛ و بر او درود فرست، چنان که او را به بهترین ادیان مبعوث نمودی و به وسیله او ایمان را عزّت دادی و بت ها را شکستی و کعبه را عظمت بخشیدی.»

و در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «ای خاندان نبوت!... هر شریفی در مقابل شما سر به زیر می افکند و هر مخلوقی در مقابل شما ذلیل می باشد... رستگاران به وسیله شما رستگار می شوند... شما نور خوبان و هادی نیکان و حجت های خدا هستید...

خداوند شما را به بالاترین مقام و منزلت مقربین و درجات پیامبران رسانده که دست هیچ کس به آن مقام نمی رسد.»

مؤلّف گوید: از مضامین این زیارات، مقام بلند پیامبر خداصلی الله علیه وآله و آل اوعلیهم السلام و تقرّب آنان به درگاه الهی و نیاز توسل به آنان برای رسیدن به هر مقام بلندی آشکار است؛ همان گونه که اهانت و آزار به آنان نیز مطابق ادله قطعیّه در کتب فریقین، حرام و اهانت و توهین به خداوند محسوب می شود.

آیة اللّه تبریزی ایدّه اللّه، در کتاب «صراط النجاة» می فرماید: سزاوار است مؤمنین نسبت به

(1)

(2)

ص :395


1- و فی زیارة الجامعة الکبیرة المأثورة: طأطأ کلّ شریف لشرفکم... و ذلّ کلّ شی ءٍ لکم... و فاز الفائزون بولایتکم... أنتم نور الأخیار و هداة الابرار و حجج الجبار... فبلغ اللّه بکم أشرف محلّ المکرمین و أعلی منازل المقربین و أرفع درجات المرسلین حیث لایلحقه لاحق...
2- قال الشیخ الحّجة آیة اللّه المیرزا جواد التبریزی فی کتاب «صراط النجاة». ینبغی للمومنین... التعاطف و التراحم فیما بینهم، و المسارعة لقضاء حوائج إخوأنّهم المؤمنین، و التسامع عن خطایاهم، قال اللّه تعالی: «إنّما المؤمنون إخوة» و قال تعالی: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و اللّه یحبّ المحسنین»

همدیگر محبت و احسان داشته باشند و در انجام نیازهای برادران خود بکوشند و از خطاهای آنان درگذرند؛ چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «مؤمنان برادر یکدیگرند» و می فرماید: «آنان خشم خود را فرو می برند و از مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.»

و سزاوار است در اعمال خیر و احسان به مردم و اقامة شعایر دین کوشا باشند و مساجد و حسینیه ها[و [مراکز پخش معارف شیعه] را تأمین و قداست آنها را حفظ نمایند؛ چنان که خداوند فرموده: «در کارهای خیر سبقت بگیرید» و فرموده: «تعظیم شعایر الهی دلیل تقوای قلب ها می باشد.»

سپس می گوید: سزاوار است مؤمنین علمای دینی را احترام کنند و به نصایح و ارشادات آنها گوش فرا دهند؛ چرا که در حدیثی آمده: «روز قیامت مسجدی که متروک مانده باشد و کسی در آن نماز نخواند و قرآن یکه معطل مانده و قرائت نشده باشد و عالمی که مردم از او استفاده نکرده باشند، به درگاه خداوند شکایت خواهند نمود و شکایت آنان پذیرفته می شود.»

مؤلّف گوید: اما مع الاسف فرقه وهّابی که پیرو محمّد بن عبدالوهاب و شاگرد او

(1)

(2)

ص :396


1- کما ینبغی لهم الإهتمام بالقربات و الخیرات، وإقامة الشعائر، و منها الإهتمام بالمساجد و الحسینیّات بتشدیدها، و المحافظة علی قداستها فقد قال اللّه تعالی: «واستبقوا الخیرات» و قال تعالی: «و من یعظّم شعائر اللّه فإنّها من تقوی القلوب» کما ینبغی لهم الإلتفات حول العلماء، و الإستماع لنصائحهم و ارشاداتهم فقد ورد فی الحدث: ثلاثة یشکون إلی اللّه یوم القیامة، مسجد مهجور، و مصحف معطّل، و عالم ضاع بین الجّهال، کما ینبغی لهم الإهتمام بطلاّب العلوم الدینیّة، و کذلک خطباء المنبر الحسینی الداعین للتمسّک بأهل البیت علیهم السلام. (صراط النجاة ج 3/455)
2- هذا ولکنّ الوهابیّین من أتباع محمّدبن عبدالوّهاب النجدی و تلمیزه المعروف بإبن تیمیّة حرّموا شدّالرجال لزیارة قبور الأولیاء و تقبیلها و مسّها، و الإستشفاء بمن دفن فیها حتّی أنّهم شددّوا النکیر علی من یزور قبر النبیّ صلی الله علیه وآله او یتبرّک به بتقبیل و لمس و نحوهماو جعلوها من الشرک الأصغر تارة و من الشرک الأکبر أخری و یقولون: صاحبه بذلک إنّه یکون صاحبه بذلک مشرکاً باللّه سبحانه لأنّه طلب حاجته من غیراللّه او خضع لغیره و الحال أنّ النبیّ صلی الله علیه وآله کان یزور القبور و کان

ابن تیمیه هستند، سفر برای زیارت قبور اولیای خدا و تماس با قبر آنان و بوسیدن ضریح و دیوار متعلّق به حرم های مبارک و استشفای از صاحبان آن قبور را حرام و شرک می دانند تا جایی که زائر قبر رسول خداصلی الله علیه وآله را نیز مشرک می شمارند، در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله خود به زیارت قبور می رفتند [و نزد قبر عموی خود حمزه سیّدالشهدا ]درخواست حاجت می نمودند و می فرمودند:

«کسی که مرا بعد از مرگ زیارت کند مانند کسی است که در زمان حیات مرا زیارت کند» و خداوند نیز در قرآن می فرماید: «اگر کسانی که به خود ظلم نموده اند استغفار نمایند و از رسول ما بخواهند تا او نیز برای آنان استغفار نماید، همانا خدای خود را بخشنده و مهربان خواهند یافت.»

فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام نیز طبق آنچه قرآن نقل نموده از پدر خود خواستند که برای آنان استغفار نماید و او نیز پذیرفت و فرمود: «برای شما استغفار خواهم نمود.»

یکی از علمای وهابی به من می گفت: شما مشرک هستید و مردم را نیز به شرک وامی دارید. حتی به من خطاب نمود و گفت: تو شیطان هستی که مردم را به بوسیدن و پرستش سنگ و چوب و آهن و خاک و... وا می داری! به او گفتم: من از شعور تو تعجب می کنم که نمی فهمی این مردم از شدت علاقه ای که به پیامبر خداصلی الله علیه وآله دارند این در و دیوارها را می بوسند و هرگز قصد پرستش ندارند. او گفت: آری، با این بوسیدن مشرک می شوند. گفتم: آیا تو حجرالاسود را نبوسیده ای؟ گفت: آری. گفتم: طبق آنچه گفتی، تو نیز مشرک هستی. او گفت: بوسیدن حجرالاسود شرک نیست. گفتم: تو تاکنون فرزند خود را نبوسیده ای؟ گفت: آری. گفتم: طبق آنچه گفتی، با این عمل مشرک شده ای. او گفت: با بوسیدن فرزند کسی مشرک نمی شود. گفتم: آیا تو همسر خود را نبوسیده ای؟ او متحیّر ماند که اگر بگوید بوسیده ام، من می گویم: تو مشرک هستی، و اگر بگوید نبوسیده ام، همه می دانند که دروغ می گوید.

(1)

ص :397


1- یسأل اللّه الحاجة عندها و کان یقول:صلی الله علیه وآله من زارنی بعد ممّاتی کان کمن زارنی فی حیاتی و قال اللّه سبحانه: «ولو أنّهم إذا ظلموا أنفسهم جاؤک فاستغفروا اللّه وإستغفرلهم الرسول لوجدوا اللّه تواّباً رحیماً».

مرحوم آیة اللّه خویی رضوان اللَّه تعالی علیه، در کتاب «البیان فی تفسیر القرآن»، پاسخ این فرقه گمراه و گمراه کننده را با بیان بسیار زیبایی داده که عین عبارات معظم له برای استفاده خوانندگان و اهل ادب بیان می گردد.

بی احترامی به قرآن

قرآن به دلیل این که از سوی خداوند نازل شده و سخن اوست و بر بهترین بندگان او حضرت خاتم الانبیاصلوات اللّه علیه و آله فرود آمده است، شایسته احترام و تعظیم بسیار خواهد بود. قرآن کتاب خدا و قانون الهی و بزرگ ترین معجزه رسول خداصلی الله علیه وآله و وسیله سعادت دنیا و آخرت ونشان دهنده شخصیت اولیای خداوند، مانند رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن وحسین و سایر ائمه و پیامبران گذشته علیهم السلام است و احترام به آن در حقیقت احترام به آنها و بی احترامی به آن بی احترامی به آنان است.

بهترین احترام به قرآن، رعایت دستورات و مقررات آن است. بنابراین، بی

(1)

(2)

ص :398


1- وجوب تعظیم القرآن و حرمة هتکه الکافی: عن سعد الخفّاف، عن أبی جعفرعلیه السلام قال: یا سعد تعلّموا القرآن فإنّ القرآن یأتی یوم القیامة فی أحسن صورة نظر إلیها الخلق و الناس صفوف عشرون و مائة ألف صفّ؛ ثمانون ألف صفّ امّة محمّد و أربعون ألف صف من سائر الاُمم فیأتی علی صفّ المسلمین فی صورة رجل فیسلّم فینظرون إلیه ثمّ یقولون: لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم إنّ هذا الرّجل من المسلمین نعزفه بنعته وصفته غیر أنّه کان أشد اجتهاداً منا فی القرآن فمن هناک اُعطی من البهاء و الجمال و النور مالم نعطه ثمّ یجاوز حتّی یأتی علی صفّ الشهداء فینظرون إلیه [الشهداء ]ثمّ یقولون: لا إله إلاّاللّه الربّ الرحیم إن هذا الرجل من الشهداء نعرفه بسمته (السمت: الطریق و یستعار لهیئة أهل الخیر). و صفته غیر أنّه من شهداء البحر فمن هناک اُعطی من البهاء و الفضل مالم نعطه، قال: فیتجاوز حتّی یأتی [علی] صف شهداء البحر فی صورة شهید فینظر إلیه شهداء البحر فیکثر تعجبهم و یقولون:
2- إنّ هذا من شهداء البحر نعرفه بسمته وصفته غیر أن الجزیرة الّتی اُصیب فیها کانت أعظم هولاً من الجزیرة الّتی اُصبنا فیها فمن هناک اُعطی من البهاء و الجمال و النّور مالم نعطه، ثمّ یجاوز حتّی

احترامی به آن تنها این نیست که بدون طهارت و وضو با آن تماس حاصل شود و یا آن را در جای نامناسبی قرار دهند و یا بدون تدّبر آن را قرائت نمایند، بلکه مهم ترین بی احترامی به آن عمل نکردن به دستورات آن است.

محدّث قمی، در کتاب سفینة البحار، ذیل لغت «جَبَر»، از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که آن حضرت به جابر جعفی فرمود: «ای جابر! تو هرگز از موالیان و پیروان ما نخواهی بود تا این که اگر همه اهل شهر تو جمع شوند و بگویند: تو مرد شایسته ای هستی، از گفته آنان محزون و غمناک نشوی، و اگر بگویند: تو مرد صالح و شایسته ای هستی، از گفته آنان خشنود نشوی. لکن تو باید خود را بر قرآن عرضه کنی؛

پس اگر در راهی که او معین نموده می روی و از آن چیزی که قرآن نهی نموده پرهیز می کنی و به آنچه او ترغیب کرده رغبت داری و از آنچه او ترسانده می ترسی، پس خود را بشارت ده و بر آن ثابت بمان؛ چرا که گفته های مردم به تو آسیبی نمی رساند؛

و اگر با قرآن جدایی داری و به آیات آن عمل نمی کنی، برای چه خود مغرور شده ای؟ [مگر نمی دانی ]هدف مؤمن مجاهده با نفس است تا بر هوای نفس خود غالب شود؟ و چون با نفس خود مبارزه می کند گاهی بر او چیره شده و برای خدا

(1)

(2)

(3)

ص :399


1- یأتی صف النبیّین و المرسلین فی صورة نبی مرسل فینظر النبیّون و المرسلون إلیه فیشتد لذلک تعجّبهم و یقولون:
2- لا إله إلا اللّه الحلیم الکریم إنّ هذا النبیّ مرسل نعرفه بسمته و صفته غیر أنّه اُعطی فضلا کثیراً، قال: فیجتمعون فیأتون رسول اللّه صلی الله علیه وآله فیسألونه و یقولون: یا محمّد من هذا؟ فیقول لهم: أو ماتعرفونه؟ فیقولون ما نعرفه هذا ممّن لم یغضب اللّه علیه، فیقول رسول اللّه صلی الله علیه وآله: هذا حجة اللّه علی خلقه فیسلّم ثمّ یجاوز حتّی یأتی علی صف الملائکة فی سورة ملک مقرب فتنظر إلیه الملائکة فیشتد تعجبهم و یکبر ذلک علیهم لما رأوا من فضله و یقولون: تعالی ربّنا و تقدّس إنّ هذا العبد من الملائکة نعرفه بسمته و صفته غیر أنّه کان أقرب الملائکة إلی اللّه عزّوجّل مقاماً فمن هناک اُلبس من النور و الجمال ما لم نلبس،
3- ثمّ یجاوز حتّی ینتهی إلی ربّ العزة تبارک و تعالی فیخر تحت العرش فینادیه تبارک و تعالی یا حجّتی فی الأرض و کلامی الصّادق الناطق ارفع رأسک و سل تعط واشفع تشفّع فیرفع رأسه فیقول اللّه تبارک و تعالی: کیف رأیت عبادی؟ فیقول:

با او مخالفت می کند و او را زمین می زند، و گاهی با پیروی از هوای نفس خود، مغلوب می شود و نفس او را زمین می زند لکن خداوند به فریاد او می رسد و او را از شرّ نفس اماره نجات می بخشد و لغزش او را جبران می نماید. تا این که او به خود آید و به وسیله توبه و ترس از خداوند بصیرت و معرفت بیشتری پیدا کند.

و این است معنای آیه شریفه «إنّ الذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فإذا هم مبصرون»... [الأعراف/200] ؛ یعنی اهل تقوا کسانی هستند که چون طایفه ای از شیاطین [برای اغوا و گمراه نمودن] به آنان برخورد می کنند، آنها به یاد خدا می افتند و به راه حق و اعتقاد به آن بینا می گردند.»

در این جا مناسب است که روایت شریفه ای را که در باره شفاعت و خصومت قرآن وارد شده بیان کنم. امید که نویسنده و خوانندگان محترم از آن بهره مند شوند.

مرحوم کلینی در کتاب کافی، حدیث مفصلی را در باره آمدن قرآن در قیامت، به صورت مجسّم، از حضرت باقرعلیه السلام نقل می نماید که در آغاز آن حدیث، امام باقرعلیه السلام به شخصی به نام سعد می فرماید:

«ای سعد! قرآن را فرا بگیرید [و در آن تدبّر کنید]، زیرا قرآن در روز قیامت با بهترین صورت می آید و مردم به آن می نگرند و از صفوف اهل محشر می گذرد... تا این که در مقابل عرش خدا و عظمت ذات مقدّس او به سجده می افتد. پس خداوند به او خطاب

(1)

(2)

ص :400


1- یا ربّ منهم من صاننی و حافظ علی ولم یضیع شیئاً و منهم من ضیعنی و استخف بحقی و کذب بی و أنا حجتّک علی جمیع خلقک، فیقول اللّه تبارک و تعالی: و عزّتی و جلالی و ارتفاع مکانی لأثیبنّ علیک الیوم أحسن الثواب و لاُعاقبن علیک الیوم ألیم العقاب قال: فیرجع (فی بعض النسخ [فیرفع].) القرآن رأسه فی صورة اُخری؛ قال:
2- فقلت له: یا أبا جعفر فی أیّ صورة یرجع؟ قال: فی صورة رجل شاحب متغیر یبصره أهل الجمع (شحب لونه کمنع و نصر و کرم و عمی: تغیر من هزال أو جوع أوسفر و فی بعض النسخ [شاحب متغیر ینکره أهل الجمع]). فیأتی الرجل من شیعتنا الّذی کان یعرفه و یجادل به أهل الخلاف فیقوم بین یدیه فیقول: ما تعرفنی؟ فینظر إلیه الرجل فیقول: ما أعرفک یا عبداللّه، قال: فیرجع فی صورته الّتی کانت فی الخلق ألأوّل و یقول: ما تعرفنی؟ فیقول: نعم، فیقول القرآن:

می فرماید: ای حجت من و ای کلام حق من! سر خود را بلند کن و هرچه می خواهی از من طلب نما و برای هر کس می خواهی شفاعت کن تا تو را اجابت نمایم.

پس قرآن سر خود را بلند می کند و خداوند به او می فرماید: بندگان مرا چگونه دیدی؟ قرآن می گوید: پروردگارا! بعضی از آنان مرا نگهداری نمودند و از من مراقبت کردند و چیزی از حقوق من را ضایع نکردند، و برخی از آنان مرا ضایع نمودند و به من استخفاف و توهین کردند و مرا دروغ پنداشتند، در حالی که من حجت تو بودم بر بندگانت.

پس خداوند در پاسخ او می فرماید: به عزّت و جلال و بزرگواریم سوگند، من امروز به هرکس از تو متابعت و پیروی نموده بهترین پاداش را می دهم و به هرکس با تو مخالفت نموده سخت ترین کیفر را خواهم داد...»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «قرآن را در روز قیامت با بهترین صورت و زیباترین

(1)

(2)

ص :401


1- أنا الّذی أسهرت لیلک و أنصبت عیشک سمعت الأذی و رجمت بالقول فیّ، الا و إنّ کل تاجر قد استوفی تجارته و انا و راک الیوم، قال: فینطلق به إلی ربّ العزة تبارک و تعالی فیقول: یا رب یا رب عبدک و أنت أعلم به قد کان نصباً بی(فی بعض النسخ [فی] و نصب الرجل بالکسر: نصباً، تعب و أنصبه غیره، مواظباً علی، یعادی بسببی و یحبّ فیّ و یبغض، فیقول اللّه عزّوجّل: أدخلوا عبدی جنتی واکسوه حله من حلل الجنة و توجّوه بتاج، فإذا فعل به ذلک عرض علی القرآن فیقال له: هل رضیت بما صنع بولیک؟ فیقول: یا ربّ إنی أستقل هذا له فزده مزید الخیر کلّه، فیقول: و عزتی وجلالی و علوی و ارتفاع مکانی لأنحلنّ له الیوم خمسة أشیاء مع المزید له و لمن کان بمنزلته، إلاّ أنّهم شبّاب لایهرمون و أصحّاء لایسقمون و أغنیاء لایفتقرون و فرحون لایحزنون و أحیاء لایموتون. ثمّ تلا هذه الآیة «لایذوقون فیها الموت إلاّ الموته الأولی(الدخان /56)» قال:
2- قلت: جعلت فداک یا أبا جعفر و هل یتکلّم القرآن فتبسمّ ثمّ قال: رحم اللّه الضعفاء من شیعتنا إنّهم أهل تسلیم ثمّ قال: نعم یا سعد و الصلاة تتکلّم و لها صورة و خلق تأمر و تنهی، قال سعد: فتغیر لذلک لونی و قلت، هذا شی ء لا أستطیع [أنا] أتکلم به فی الناس فقال أبوجعفر: و هل الناس إلاّ شیعتنا فمن لم یعرف الصلاة فقد أنکر حقنا ثمّ قال: یا سعد اُسمعک کلام القرآن؟ قال سعد: فقلت: بلی صلی اللّه علیک، فقال: «إن الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر اللّه أکبر» فالنهی کلام و الفحشاء و المنکر رجال و نحن ذکر اللّه ونحن أکبر. (الکافی ج 2/596)

شکل می آورند. پس در پیشگاه با عظمت پروردگار، از مقابل صفوف خلایق می گذرد... تااین که خداوند به او خطاب می فرماید: پیروان خود را داخل بهشت نما و هر کدام را در منازل و جایگاه خود قرار ده! پس قرآن حرکت می کند و پیروان او همراه او می روند و او به مؤمن می گوید: بخوان و بالا برو. پس او هر آیه ای که می خواند بالا می رود تا این که اهل قرآن به منازل خود می رسند.»

در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «در روز قیامت مردم سه دفتر دارند: دفتر نعمت ها، دفتر حسنات وکارهای نیک، دفترگناهان و اعمال خلاف. هنگامی که دفتر نعمت ها را مقابل دفتر حسنات وکارهای خوب قرار می دهند، نعمت ها افزون خواهد بود. پس دیوان سیّات و گناهان باقی می ماند، و چون مؤمن را مقابل حساب قرار می دهند قرآن، با بهترین صورت، مقابل او حاضر می شود و می گوید:

خدایا! من قرآن هستم و این بنده تو همیشه به تلاوت من مشغول بود و شب ها با

(1)

(2)

ص :402


1- الکافی: عن جابر، عن أبی جعفرعلیه السلام قال: یجیی ء القرآن یوم القیامة فی أحسن منظور إلیه صورةً فیمر بالمسلمین فیقولون: هذا الرجل منّا فیجاوزهم إلی النبیّین فیقولون: هو منّا فیجاوزهم إلی الملائکة المقرّبین فیقولون: هو منّا حتّی ینتهی إلی ربّ العزّه عزّوجّل فیقول: یا ربّ فلان بن فلان أظمأت هواجره و أسهرت لیله فی دار الدنیا و فلان بن فلان لم أظمأ هواجره و أسهرت لیله فی دار الدنیا و فلان بن فلان لم أظمأ هواجره (جمع الهاجرة و هی شدّة حرّالنهار) و لم أسهر لیله، فیقول تبارک و تعالی: أدخلهم الجنّة علی منازلهم فیقوم فیتّبعونه، فیقول للمؤمن: اقرأ و ارقه (الهاء للوقف) قال: فیقرأ و یرقی حتّی یبلغ کلّ رجل منهم منزلته الّتی هی له فینزلها. (الکافی ج 2/601)
2- و فیه... عن یونس بن عمّار قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: إنّ الدواوین یوم القیامة ثلاثة: دیوان فیه النعم و دیوان فیه الحسنات و دیوان فیه السیئات، فیقابل دیوان النعم و دیوان الحسنات فتستقرق النعم عامّة الحسنات و یبقی دیوان السیئات فیدعی بإبن آدم المؤمن للحساب فیتقدم القران أمامه فی أحسن صورة فیقول: یا ربّ أنا القرآن و هذا عبدک المؤمن قد کان یتعب نفسه بتلاوتی و یطیل لیله بترتیلی و تفیض عیناه إذا تهجّد فأرضه کما ارضانی قال: فیقول العزیز الجبّار: عبدی أبسط یمینک فیملأها من رضوان اللّه العزیز الجبّار و یملأ شماله من رحمة اللّه ثمّ یقال: هذه الجنّة مباحة لک فاقرأ و اصعد فإذا قرأ آیةً صعد درجة. (الکافی ج 2/602)

چشم گریان فراوان قرآن می خواند. پس امروز او را خشنود فرما، چنان که او مرا خشنود نمود. از این رو، خداوند عزیز جبّار، به بنده مؤمن خود می گوید: دست خود را باز کن. پس دست راست او را از رضوان خود و دست چپ او را از رحمت خود پر می فرماید و به او گفته می شود: بهشت برای تو مباح گردیده، هر چه از قرآن می دانی بخوان و بالا رو.»

مؤلّف گوید: روایات مربوط به فضیلت قرآن و مقام حافظین وعمل کنندگان به قرآن فراوان است. علاقه مندان می توانند به کتاب کافی، بخش فضیلت قرآن، مراجعه فرمایند.

بی احترامی به کعبه

خداوند کعبه را خانه خود دانسته و آن را محترم شمرده و نخستین خانه ای قرار داده که برای مردم ملجأ و پناه و محل رحمت و آمرزش و هدایت و برکت باشد و در حرم نشانه هایی از توحید و خداشناسی، مانند مقام ابراهیم علیه السلام و حجر اسماعیل و زمزم و صفا و مروه را قرار داده و آن را محل امن و حصن خود تعیین نموده است، به طوری که هر مجرمی به آن پناهنده شود کسی حق ندارد او را مجازات نماید.

امام صادق علیه السلام می فرماید: حرمات الهی - که چیزی در حرمت و عظمت به آنها نمی رسد- سه چیز است:

1- کتاب خدا، قرآن، که حکمت و نور الهی است برای مردم.

2- خانه خدا، کعبه، که قبله مردم برای پرستش خداوند است و در نمازها تنها باید به آن توجه شود.

(1)

ص :403


1- حرمة هتک الکعبة و وجوب تعظیمها قال اللّه سبحانه: «إنّ اوّل بیتٍ وضع للنّاس للذی ببکّة مبارکاً و هدیً للعالمین فیه آیاتٍ بینّاتٌ مقام إبراهیم و من دخله کان آمناً و للّه علی النّاس حجّ البیت...» و قال سبحانه: و من یعظّم حرمات اللّه فهو خیر له عند ربّه. (الحج /30) البحار عن الخصال عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: للّه عزّوجّل حرمات ثلاث لیس مثلهنّ شی ء: کتابه و هو حکمته و نوره، و بیته الذی جعله قبلةً للنّاس لایقبل من أحدٍ توجّهاً إلی غیره، و عترة نبیّکم صلی الله علیه وآله. (البحار ج 24/185 الخصال 1/71)

3- عترت رسول خداصلی الله علیه وآله، که هادیان و راهمایان و بیان کنندگان معارف دین خدا برای مردم هستند.

در حدیث دیگری ار رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «حرمت های الهی سه چیز است و هرکس آنها را حفظ کند و حرمت آنها را نگه دارد، خداوند دین و دنیای او را حفظ خواهد نمود، و هرکس حرمت آنها را حفظ نکند، خداوند هیچ چیزی را برای او حفظ نخواهد نمود:

1- حرمت اسلام؛ 2- حرمت من که پیامبر خدا هستم؛ 3- حرمت عترت و اهل بیت من.»

در حدیث دیگری، امام صادق علیه السلام می فرماید: «برای خداوند در روی زمین پنج چیز حایز حرمت و عظمت است و احترام به آنها واجب است:

1- حرمت رسول خداصلی الله علیه وآله [که کعبه به وسیله آن حضرت حرمت و شرافت پیدا نموده است].

2- حرمت آل پیامبرصلی الله علیه وآله و اهل بیت آن حضرت [که حرمت و احترام به آنان احترام به شخص پیامبرصلی الله علیه وآله خواهد بود].

3- حرمت کتاب خدا، قرآن، [که وسیله هدایت و نجات و شفا و رحمت برای مؤمنین است].

4- حرمت کعبه خانه خدا [که قبله مردم و حرم امن الهی و محل نزول رحمت و آمرزش خداوند است].

5- حرمت و احترام مؤمن [که شرافت و حرمت او از کعبه بیشتر است].

بنابراین حرمت کعبه بر هر مسلمانی واجب و هتک حرمت آن از گناهان بزرگ

(1)

(2)

(3)

ص :404


1- و فیه عنه عن أبی سعید الخدری قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ للّه حرمات ثلاث من حفظهنّ حفظ اللّه له امر دینه و دنیاه، و من لم یحفظهنّ لم یحفظ اللّه له شیئاً: حرمة الأسلام و حرمتی و حرمة عترتی. (المصدر)
2- و فیه عن الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: للّه عزّوجّل فی بلاده خمس حرم: حرمة رسول اللّه صلی الله علیه وآله، و حرمة آل الرسول صلی الله علیه وآله، و حرمة کتاب اللّه عزّوجّل، و حرمة کعبة اللّه، و حرمة المؤمن. (المصدر ص 186 روضة الکافی ص 107)
3- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّوجّل: «و من یردفیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم (الحج /25) قال: نزلت فیهم حیث دخلوا الکعبة فتعاهدوا و تعاقدوا علی کفرهم و جحودهم بما نزل فی أمیرالمؤمنین علیه السلام فالحدوا فی البیت بظلمهم الرسول و ولیّه فبعداً للقوم الظالمین. (الکافی ج 1/421)

می باشد. چنان که خداوند در قرآن فرموده است: «و من یرد فیه بالحادٍ بظلمٍ نذقه من عذابٍ ألیم»؛ یعنی اگر کسی در درون کعبه اراده کفر و ظلم کند، ما عذاب دردناک خود را به او خواهیم چشاند.

در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «این آیه در باره کسانی نازل شد که داخل کعبه عهد و پیمان بستند که بر شرک و کفر خود باقی باشند و آنچه از طرف خداوند در باره امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت و امامت او نازل شده انکار کنند و با چنین عمل. که ظلم به رسول خداصلی الله علیه وآله و ولیّ او امیرالمؤمنین علیه السلام بود، کافر گردیدند. خدا آنان را از رحمت خود دور نماید که حقاً ستمکار بودند.»

مؤلّف گوید: مقصود از عهد و پیمان آنان در داخل کعبه، صحیفه ملعونه آنان یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و معاذبن جبل و سالم بود، که در داخل کعبه عهد و پیمان بستند که بر اعتقاد شرک خود و پرستش «لات و عزّی» باقی باشند و هرگز نگذارند بعد از پیامبر خداصلی الله علیه وآله خلافت و امامت در دست امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گیرد. برای توضیح بیشتربه کتاب «میزان الحق» و «أسوة النساء» مراجعه شود.

بی احترامی به تربت امام حسین علیه السلام

در روایات، نسبت به خاک قبر هیچ پیامبر و امامی نیامده که موجب شفای هر دردی

(1)

ص :405


1- حرمة التربة الحسینیّة و آثارها و فضل زیارة صاحبهاعلیه السلام کامل الزیارات: عن محمّدبن مسلم قال: خرجت إلی المدینة و أنا وجع فقیل له: محمّدبن مسلم وجع فأرسل إلیّ أبوجعفرعلیه السلام شراباً مع غلامٍ مغطّیً بمندیلٍ فناولنیه الغلام و قال لی: إشربه فإنّه قد أمرنی أن لا ابرح حتّی تشربه فتناولته فاذا رائحة المسک منه و إذا شراب طیّب الطعم بارد فلّما شربته قال لی الغلام: یقول لک مولای: إذا شربت فتعال ففکرّت فیما قال لی و ما أقدر علی النهوض قبل ذلک علی رجل فلّما إستفرّ الشراب فی جوفی فکأنّما نشطت من عقال فأتیت بابه فاستأذنت علیه فصوّت بی صحّ الجسم أدخل فدخلت علیه و أناباکٍ فسلّمت علیه و قبّلت یده و رأسه. الحدیث (البحار ج 98/122 عن کامل الزیارات ص 462)

و احترام به آن واجب و تنجیس آن حرام باشد، جز تربت و خاک قبر مطهر حضرت سیدالشهداعلیه السلام که در روایات زیادی وسیله شفای از هر دردی معرفی شده است و بی احترامی به آن خطرناک توصیف شده است.

بسیار تجربه شده که آن تربت، شفابخش امراض صعب العلاج شده و معصومین علیهم السلام سفارش فرموده اند که با آداب خاصی آن را مصرف کنند و شفا به وسیله آن قطعی است. از سویی، کسانی که به آن تربت اهانت نموده و تأثیر آن را به مسخره گرفته اند مورد عقوبت و مؤاخذه واقع شده و باعث هلاکت خود گردیده اند.

از این رو در اینجا به بخشی از روایاتی که در این مورد در کتاب «امام الشهدا» آورده ایم اشاره می کنیم.

محمد بن مسلم میگوید: من با حال بیماری وارد مدینه شدم و چون به امام باقرعلیه السلام

(1)

(2)

(3)

ص :406


1- فقال لی: وما یبکیک یا محمد؟ قلت: جعلت فداک أبکی علی اغترابی و بعد الشقة وقلة القدرة علی المقام عندک أنظر إلیک! فقال لی: أما قلّة القدرة فکذلک جعل الله أولیائنا وأهل مودّتنا وجعل البلاء إلیهم سریعاً وأما ما ذکرت من الغریة فإنّ المؤمن فی هذه الدنیا غریب و فی هذا الخلق المنکوس حتی یخرج من هذه الدّار الی رحمة الله وأما ما ذکرت من بعد الشقة فلک بأبی عبدالله لیلا أسوة بأرض نائیة عنا بالفرات.
2- و أمّا ما ذکرت من حبّک قربنا و النظر إلینا و إنک لاتقدر علی ذلک فالله یعلم ما فی قلبک و جزا ولد علیه. ثم قال لی: هل تأتی قبر الحسین لایه ؟ قلت: نعم علی خوف و وجل، فقال: ماکان فی هذا أشدّ فالثواب فیه علی قدر الخوف و من خاف فی اتیانه أمن الله روعته یوم یقوم الناس لرب العالمین و انصرف بالمغفرة وسلّمت علیه الملائکة وزاره النبی تینیة و ما یصنع ودعا له انقلب بنعمة من الله وفضل لم یمسسه سوء و اتبع رضوان الله. ثم قال لی:
3- کیف وجدت الشراب؟ فقلت: آشهد آنکم أهل بیت الرّحمة و آله وصی الاوصیاء و لقد آتانی الغلام بما بعثته و ما آقدر علی آن استقل علی قدمی و لقد کنت آیس من نفسی فناولنی الشراب فشربته فما وجدت مثل ریحه و لا أطیب من ذوقه ولا طعمه ولا أبرد منه فلمّا شربته قال لی الغلام: إنه أمرنی أن أقول لک إذا شربته فأقبل إلی. وقد علمت شدّة ما بی، فقلت: لأذهبن إلیه و لو ذهبت نفسی فاقبلت إلیک فکانی نشطت من عقال فالحمد الله الذی جعلکم رحمة لشیعتکم ورحمة علی فقال: یا محمّدا إن الشراب الذی شربته فیه من طین قبر الحسین لیلا وهو أفضل ما استشفی به فلاتعدل به فانا نسقیه صبیاننا و نساونا فنری فیه کل خیر فقلت له:

خبر دادند که محمد بن مسلم بیمار است آن حضرت شربت سرپوشیده ای را توسط غلام خود برای من فرستاد. غلام شربت را به دست من داد و گفت: امام علیه دستور داده که من بازنگردم تا تو آن را بنوشی. پس من دیدم بوی مشک از آن بلند می شود و بسیار مطبوع و خنک است و چون نوشیدم، غلام گفت: مولایم فرموده: «چون نوشیدی نزد من بیا» پس من به فکر افتادم که قادر بر بلند شدن و حرکت کردن نیستم، ولی چون آن شربت را نوشیدم و در درون من قرار گرفت خود را یکباره سالم دیدم. پس به در خانهة امام لیلا رفتم و چون اجازهة ورود خواستم آن حضرت از داخل خانه صدا زد: «تو شفا یافتی داخل شوا» پس من با چشمی گریان وارد شدم و سلام کردم و سر و دست مبارک آن حضرت را بوسیدم. امام علیه فرمود: «برای چه گریه می کنی؟» گفتم: فدای شما شوم، برای این گریه می کنم که فاصلهة من با شما زیاد است و من نمی توانم نزد شما بمانم. از این رو به جمال شما مینگرم. امام علیه فرمود: «اما این که می گویی نمی توانی نزد ما بمانی خداوند مصلحت دانسته که دوستان و اهل ولایت ما همواره گرفتار بلا و از ما دور باشند، و اما این که گفتی غریب افتادهای همانا مؤمن در این دنیا و بین این مردم منکوس و وارونه غریب خواهد بود تا به رحمت خدا برسد: و اما این که گفتی فاصلهة تو از ما زیاد است پس باید به جد ما امام حسین طبقه بنگری که از ما دور افتاده و در کنار فرات قرار گرفته است، و اما این که گفتی دوست داری نزد ما باشی و ما را ببینی و قدرت آن را نداری همانا خداوند از قلب تو آگاه است و پاداش تو بر او خواهد بود.» سپس فرمود: «آیا به زیارت امام حسین علیه می روی؟» گفتم: آری، با ترس و وحشت آن حضرت را زیارت می کنم. فرمود: «هرچه بیشتر در این راه سختی ببینی پاداش تو بیشتر خواهد بود و هرکس آن حضرت را با ترس و خطر زیارت کند خداوند در روز قیامت او را از ترس امان خواهد داد و چون باز میگردد بخشوده می شود. و ملائکه بر او سلام خواهند نمود و رسول خدایة او را زیارت می نماید و هرکس را رسول خدای زیارت کند و به او دعا کند مشمول نعمت خدا و فضل او خواهد شد و هرگز ناگواری نخواهد

دیل و به رضوان خداوند خواهد رسید.)

ص :407

سپس امام صادق لایه به من فرمود: «آن شربت را چگونه یافتی؟» گفتم: من گواهی می دهم که شما خانوادهة رحمت هستید و تو وصین اوصیایی. هنگامی که غلام شما نزد من آمد و آن شربت را برای من آورد من به قدری ناتوان بودم که نمی توانستم روی پاهای خود بایستم و از خود ناامید گردیده بودم و هنگامی که آن شربت شفا را نوشیدم چنان خوشبو و خوش طعم و خنک بود که من تاکنون چنین شربتی ندیده بودم و یکباره بعد از ناامیدی شفا یافتم. پس من خدا را ستایش می کنم که او شما را برای شیعیانتان رحمت قرار داده است.

امام صادق لایه فرمود: «آن شربتی که تو نوشیدی به تربت امام حسین علیه آمیخته بود و آن بهترین وسیلهة شفاست. پس قدر آن را بدان. همانا ما به وسیلهة آن فرزندان و زنان خود را معالجه می نماییم و آن سبب علاج هر دردی و وسیلهة هر خیری است.»

گفتم: فدای شما شوم، آن را به ما بدهید تا به وسیلهة آن شفا پیدا کنیم. امام صادق لایه فرمود: «آیا بدهم تا شما آن را به هر کسی نشان دهی و هر صاحب دردی از جن و انس آن را ببوید و برکت آن از بین برود و دیگران از آن استفاده کنند؟ من هرگز چنین نخواهم نمود، چرا که در آن صورت دیگران از آن استفاده خواهند نمود و برای صاحب آن اثری (1)

(2)

ص :408


1- جعلت فداکا إنا لنأخذ منه ونستشفی به، فقال: یأخذ الرّجل فیخرجه من الحایر وقد أظهره فلایمز با حد من الجن به عاهة ولادابه و لاشی فیه آفة الاً شته فتذهب برکته فیصیر برکته لغیره و هذا الذی یتعالج به لیس هکذا و لولا ما ذکرت لک ما یمسح به شیء ولا شرب منه شیء إلأ أفاق من ساعته و ما هو إلأ کحجر الأسود أتاه صاحب العاهات والکفر و الجاهلیة وکان لایتمسح به أحد إلأ أفاق وکان کأبیض یاقوتة فاسودّت حتی صار إلی ما رأیت فقلت:
2- جعلت فداکا وکیف أصنع به؟ فقال: تصنع به مع إظهارک إیاه ما یصنع غیرک تستخفت به فتطرحه فی خرجک و فی أشیاء دنسة فیذهب ما فیه ممّا تریده له. فقلت: صدقت جعلت فداک. قال: لیس یأخذه أحد إلاً و هو جاهل بأخذه. فقال لی: أعطیک منه شیئاً؟ فقلت: نعم. قال: إذا أخذته فکیف تصنع به ؟ فقلت: آذهب به معی، فقال: فی آیا شیء تجعله؟ فقلت: فی ثیابی، قال: فقد رجعت الی ما کنت تصنع اشرب عندنا منه حاجتل و لا تحمله فانه لایسلم لا فسقانی منه موتین فما آعلم انی وجدت شیناً متا کنت آجد حتی انصرفت. (کامل الزیارات ص ةةة؛ البحار ج ةةة/ةة؛ الکافی ج ةة/ة)

نخواهد داشت.» تا این که فرمود: «اگر این تربت از تماس و چشم اغیار مستور بماند تأثیر آن قطعی خواهد بود و از شما شیعیان هر کس آن را مسح کند و یا بنوشد در همان ساعت شفا خواهد یافت چنان که حجر الاسود نیز چنین بود تا این که دست اهل کفر و مردم جاهلیت به آن رسید و نورانیت و تأثیر آن از بین رفت وگرنه حجرالاسود سفید و نورانی و شفابخش بندگان خدا بود و اکنون چنان که می بینی سیاه و تاریک گشته است.» گفتم: فدای شما شوم، پس چگونه باید من از تربت امام حسین باقیه استفاده کنم؟ فرمود: «اگر من مقداری از آن را به تو بدهم چگونه آن را حفظ خواهی نمود؟» گفتم: آن را در لباس خود قرار می دهم. فرمود: «باز همان اشتباه را تکرار کردی. ما چیزی از آن را به تو نمی دهیم که با خود ببری بلکه باید تا نزد ما هستی به اندازهة نیاز خود از آن بنوشی.» پس آن حضرت دو مرتبه آن را به من نوشاند و پس از آن من هیچ گونه دردی در خود احساس نکردم و از خدمت آن حضرت مرخص گردیدم.

بی احترامی به مشاهد مشرّفه

زیارت قبور پیامبران و اوصیای آنان، به ویژه زیارت قبر مطهر حضرت خاتم الانبیا محمّدبن عبداللّه صلی الله علیه وآله و قبور اوصیای آن حضرت، مورد تأکید و سفارش خود آن بزرگواران و دلیل محبت و علاقه به آنان و ادای حق آنهاست.

ما معتقدیم که رسول خداصلی الله علیه وآله و خلفا و جانشینان آن حضرت، همانند شهدا، زنده هستند و در پیشگاه خداوند روزی می خورند و هنگامی که ما به زیارت آنان می رویم و مقابل قبورشان می ایستیم و سلام می کنیم ما را مشاهده می کنند و سخن ما را می شنوند و

(1)

ص :409


1- فضل زیارة المشاهد المشرّفة و حرمة هتکها البحار عن أبی عامر التبانی واعظ أهل الحجاز قال: أتیت أباعبدالله جعفربن محمدانیلا و قلت له: یا ابن رسول اللها ما لمن زار قبره - یعنی أمیرالمؤمنین لیلا - و عمر تربته؟ قال: یا أبا عامر حدّثنی أبی عن أبیه، عن جدّه الحسین بن علی، عن علی أنّ رسول الله قال له: والله لتقتلن بأرض العراق و تدفن بها، قلت: یا رسول الله ما لمن زار قبورنا و عمرها وتعاهدها؟

سلام ما را پاسخ می دهند، ولی خداوند مقابل چشم ها و گوش های ما پرده انداخته و از این رو سخن آنان را نمی شنویم. و در عوض، خداوند دل های ما را برای درک لذّت مناجات و سخن گفتن با آنان باز نموده است و همین امر باعث شده که با عشق و محبت آنان رازیارت کنیم.

مؤلّف گوید: دلیل وجوب احترام به مشاهد مشرّفه و قبور معصومین علیهم السلام، همان ادله ای است که برای احترام به آنان در زمان حیات و زندگی آنان رسیده است و تفاوتی میان زمان حیات و بعد از رحلت آنان از دنیا وجود ندارد.

تردیدی نیست که بی احترامی به قبور آن بزرگواران پس از مرگ و آن ها را جماد و بی خاصیت پنداشتن و حرام دانستن خطاب به آنان، و صدا زدنشان و مشرک دانستن زوّارشان و سرزنش نمودن آنها، و تخریب قبور و جلوگیری از زیارت آنها، همگی دلیل عدم معرفت و دشمنی بااولیای خدا و دوستان آنهاست و چنین کسانی در زمره نصّاب و دشمنان اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله بلکه دشمنان خدا و رسول او محسوب می شوند.

اینک برای روشن شدن موضوع به بعضی از روایات در باره ارزش و ثواب زیارت قبور اولیای خدا اشاره می کنیم:

رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، تو در سرزمین عراق کشته می شوی ودر همان دیار مدفون خواهی شد.» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یا رسول اللّه! پاداش کسی که قبرهای ما را زیارت و تعمیر و آباد می نماید چیست؟» رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «علی جانم! بدان که خداوند قبر تو و قبر فرزندان تو را بقعه هایی از بهشت و عرصه هایی از عرصه های آن قرار داده است، او دل های بندگان نیک و پاکان از مخلوق خود را متوجه شما [و عاشق شما] نموده است. آنها در راه محبت و زیارت و تعمیر قبور شما به خدا تقرّب می جویند و شما را فراوان زیارت می کنند و در این راه از ازار و تحقیر دشمنان ما باکی ندارند.»

سپس فرمود: «یا علی! آنان، در قیامت، مخصوص به شفاعت من هستند و از کوثر

(1)

ص :410


1- فقال لی: یا أبا الحسن إنّ اللّه تعالی جعل قبرک و قبر ولدک بقاعاً من بقاع الجنّة و عرصة من

سیراب خواهند شد و در بهشت نیز زوّار من خواهند بود. یا علی! هرکس قبور شما را تعمیر و آباد کند همانند آن است که سلیمان بن داود را در بنای بیت المقدس کمک کرده باشد و هرکس به زیارت قبور شما برود، پاداش هفتاد حج مستحبی خواهد داشت و چون از زیارت شما بازگردد از گناهان خود پاک شده، همانند وقتی که از مادر متولد شده است. سپس فرمود:

یاعلی! من تو را بشارت می دهم و تو نیز شیعیان و دوستان خود را به نعمت های بهشتی، که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده ونه بر قلب کسی خطور نموده، بشارت ده تا چشم آنان روشن شود.

لکن، یا علی!گروه پستی از این مردم زوّار قبور شما را ملامت و سرزنش می کنند، - همانند سرزنشی که به زن زناکار می کنند. - آنان بدترین امت من هستند. خدا شفاعت من را به آنان نرساند واز کوثر من سیراب نشوند.»

عبدالرحمان بن مسلم گوید: خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم و عرض کردم: زیارت

(1)

(2)

ص :411


1- عرصاتها، و إنّ اللّه جعل قلوب نجباء من خلقه وصفوة من عبادة تحنّ إلیکم و تحتمل المذلّة و الأذی فیعمرون قبورکم و یکثرون زیارتها تقرّباً منهم إلی اللّه و مودّة منهم لرسوله، أولئک یا علیّ المخصوصون بشفاعتی الواردون حوضی و هم زوّاری غداً فی الجنّة. یا علی من عمر قبورکم و تعاهدها فکأنّما أعان سلیمان بن داود علی بناء بنت المقدس و من زار قبورکم عدل ذلک ثواب سبعین حجّة بعد حجّة الاسلام و خرج من ذنوبه حتّی یرجع من زیارتکم کیوم ولدته أمّه، فأبشر و بشرّ أولیاءک و محبیّک من النعیم و قرّة العین بما لاعین رأت و لا اُذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر و لکن حثالة من الناس یعیّرون زوّار قبورکم کما تعیّر الزانیة بزنائها اولئک شرار اُمتّی لا أنالهم اللّه شفاعتی و لایردون حوضی (فرحة الغریّ ص 31) و الحثالة: بضم الحاء، الردی ء من کلّ شی ء و منه حثالة الشعیر و الأرز و التمر و کلّ ذی قشر (النهایة ج 1 ص 233 (حثل).
2- البحار: إبن نصرالمداینی، عن عبدالرحمن بن مسلم قال: دخلت علی الکاظم علیه السلام فقلت له: أیّما أفضل الزّیارة لأمیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه أولأ بی عبداللّه علیه السلام أولفلان أولفلان و سمیّت الأئمة واحدا واحدا؟ فقال لی: یا عبدالرحمن بن مسلم من زار أوّلنا فقد زارآخرنا، و من زار آخرنا فقد زار أوّلنا و من تولّی أوّلنا فقد تولّی آخرنا و من تولّی آخرنا فقد تولّی أوّلنا، و من قضی حاجة لأحد من أولیائنا فکانما قضاها لجمیعنا.

امیرالمؤمنین علیه السلام افضل و بهتر است یا زیارت امام حسین و یا دیگران از ائمه علیهم السلام؟ و نام یکایک آنان را بردم.

امام کاظم علیه السلام فرمود: «ای عبدالرحمان بن مسلم! هرکس نخستین شخص از ما [یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام] را زیارت کند، همانند آن است که آخرین ما [یعنی حضرت بقیةاللّه علیه السلام] را زیارت نموده باشد، و هرکس آخرین شخص ما را زیارت کند، همانند آن است که نخستین شخص ما را زیارت کرده باشد، و هر که نخستین شخص ما را دوست بدارد، همانند آن است که آخرین شخص ما را دوست داشته باشد، و هرکس آخرین شخص ما را دوست داشته باشد، مانند آن است که اولین شخص ما را دوست داشته است، و هرکس حاجت یکی از دوستان ما را برآورده کند، همانند آن است که آن حاجت را برای همه ما انجام داده است.»

سپس فرمود: «ای عبدالرحمان بن مسلم! تو ما را دوست بدار و برای ما دوستان ما را نیز دوست بدار، و هرکس ما را دشمن می دارد تو او رادشمن بدار، و آگاه باش که هرکس ما را [یا سخن ما را] رد می کند، همانند آن است که جدّ ما رسول خداصلی الله علیه وآله را ردّ نموده باشد، و هرکس رسول خداصلی الله علیه وآله را رد کند، خدا را ردّ نموده است، و آگاه باش که هرکس با ما دشمن باشد با جدّ ما دشمن بوده، و هرکس با جدّ ما دشمن باشد با خدا دشمنی نموده، و هرکس با خدا دشمنی کند بر خدا حق است که او را به دوزخ و جهنم ببرد و هیچ یاور و پناهی برای او نباشد.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند هیچ مخلوقی به اندازه ملائکه خلق نکرده است و هر

(1)

(2)

ص :412


1- یا عبدالرحمن أحببنا و أحبب فینا و أحبب لنا و تولّنا و تولّ من یتولاّنا و أبغض من یبغضنا ألا و إنّ الرادّ علینا کالرادّ علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله جدّنا و من ردّ علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقد ردّ علی اللّه، ألا یا عبدالرحمن من أبغضنا فقد أبغض محمّداً و من أبغض محمّداً فقد أبغض اللّه جلّ و علا، و من أبغض اللّه جلّ و علا کان حقّاً علی اللّه أن یصلیه النّار و ماله من نصیر (کامل الزیارات، ص 335). (البحار ج 97/121)
2- و فیه: عن محمّدبن مسلم عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: ما خلق اللّه خلقاً أکثر من الملائکة و إنّه لینزل کلّ یوم سبعون ألف ملک فیأتون البیت المعمور فیطوفون به فاذاهم طافوا به نزلوا فطافوا

روز هفتاد هزار ملک گرد بیت المعور طواف می کنند، و سپس گرد کعبه طواف خواهند نمود، و پس از آن نزد قبر رسول خداصلی الله علیه وآله می آیند و بر آن حضرت سلام می کنند، و بعد از آن نزد قبر امیرالمؤمنین می روند و بر آن حضرت نیز سلام می کنند، و در پایان نزد قبر حسین علیه السلام می روند و بر او سلام می کنند، وپس از آن به آسمان عروج می نمایند، و همانند آنان پیاپی تا قیامت از آسمان نزول می نمایند و آن قبور مطهر را زیارت می نمایند.»

مؤلّف گوید: با توجه به این روایات و فرموده رسول خداصلی الله علیه وآله در ثواب این زیارات و سیره عملی آن حضرت نسبت به زیارت عموی خود حضرت حمزه و قبور مؤمنین در بقیع، که اسناد آن در کتب اهل تسنّن نیز موجود است، عمل و برخورد وهّابی های سعودی یا زایرین ایرانی و غیرایرانی، جز از روی دشمنی و انحراف فکری و پیروی از ابن تیمیه و محمّدبن عبدالوهّاب نخواهد بود.

بی احترامی به مساجد

مسجد در روی زمین خانه خداوند محسوب می شود و طبق آیه شریفه قرآن،

(1)

(2)

(3)

ص :413


1- بالکعبة، فإذا طافوا أتوا قبرالنبیّ صلی الله علیه وآله فسلّموا علیه، ثمّ أتواقبر أمیرالمؤمنین علیه السلام فسلّموا علیه، ثمّ أتوا قبرالحسین علیه السلام فسلّموا علیه ثمّ عرجوا و ینزل مثلهم أبدا إلی یوم القیامة (بشارة المصطفی ص 108 الطبعة الثانیة سنة 1383 فی النجف)
2- هتک حرمة المساجد قال اللّه سبحانه: و من یعظّم حرمات اللّه فهو خیرله عند ربّه. (الحج /30) و قال اللّه سبحانه: و من اظلم ممّن منع مساجد اللّه ان یذکرفیها إسمه و سعی فی خرابها. (البقره /108)
3- و فی تفسیر الصافی فی قوله تعالی: «و من اظلم ممّن منع مساجد اللّه...» هی مساجد خیارالمؤمنین بمکّة منعوهم (یعنی المشرکین) من التعبّد فیها بأن ألجأوا رسول اللّه صلی الله علیه وآله إلی الخروج عن مکّة. و فی المجمع عن الصّادق علیه السلام و القمّی: إنّهم قریش حین منعوا رسول اللّه صلی الله علیه وآله دخول مکة و المسجد الحرام (التفسیر الصافی)

ظالم ترین مردم کسی است که مردم را از رفتن به مساجد که نام خداوند در آنها برده می شود منع نماید و سعی در خراب نمودن و توهین به آنها داشته باشد.

در تفسیر صافی آمده است که مقصود از آیه شریفه «و من اظلم ممّن منع مساجداللّه...» مساجد مؤمنان شایسته در مکه بوده است که مشرکین آنان را از عبادت در آن مساجد منع کردند و رسول خداصلی الله علیه وآله را مجبور نمودند که از مکه خارج شود.

صاحب تفسیر مجمع البیان، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «آنان مشرکین قریش بودند که رسول خداصلی الله علیه وآله را از دخول مکه و مسجد الحرام منع نمودند.»

مرحوم صدوق، در کتاب علل الشرایع، از ابوبصیر نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: علت وجوب تعظیم مساجد چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «مردم مأمور شده اند که مساجد را تعظیم و احترام کنند، به این علت که مساجد خانه های خدا در روی زمین هستند.»

در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «در تورات نوشته شده که خداوند می فرماید: خانه های من در روی زمین [همان] مساجد است و خوشا به حال کسی که در خانه خود وضو بگیر و در مساجد به زیات من بیاید و در آن صورت واجب است که صاحب خانه به میهمان خود اکرام نماید.»

آداب متعلّق به مساجد

مرحوم علاّمه حلّی در کتاب قواعد می فرماید: ساختن مسجد، مستحب موکد

(1)

(2)

ص :414


1- و فی علل الشرایع عن أبی بصیر قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن العلّة فی تعظیم المساجد فقال: إنّما اُمر بتعظیم المساجد لأنّها بیوت اللّه فی الأرض. (العلل ج 2/318) و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: مکتوب فی التوراة: إنّ بیوتی فی الأرض المساجد، فطوبی لمن تطهرّ فی بیته ثمّ زارنی فی بیتی و حقّ المزورأن یکرم الزائر. (المصدر)
2- المستحبّات التی تتعلّق بالمساجد قال العلاّمة فی القواعد: یستحبّ إتخاذ المساجد إستحباباً مؤکّداً قال الصّادق علیه السلام: من بنی مسجداً کمفحص قطاة بنی اللّه له بیتاً فی الجنّة. (الفقیه ج 1/235) و قصدها أیضاً مستحّب قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: من إختلف إلی المسجد أصاب إحدی الثمان: أخاً مستفاداً فی اللّه، أو علماً مستطرفاً، أو آیة محکمة، أو رحمة منتظرة، أو کلمة ترّده عن ردی، أو

است و امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که مسجدی به اندازه خانه مرغ قطاة بنا کند خداوند در بهشت خانه ای برای او بنا خواهد نمود. سپس می فرماید: «رفتن به مساجد مستحب و مورد سفارش است.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: کسی که همواره به مسجد برود یکی از هشت چیز [و یا همه آن] را به دست خواهد آورد: 1- برادری خدایی و نیک؛ 2- دانشی ظریف و قیمتی؛ 3- نشانه ای از حقیقت و خداشناسی؛ 4- رحمتی از ناحیه خداوند؛ 5- کلمه حقی که او را از گمراهی نجات دهد؛ 6- کلمه حقی که او را به راه خیر و خوبی هدایت نماید؛ 7- کلمه خیری که در او ترس از نافرمانی خداوند و گناه ایجاد نماید؛ 8- کلمه خیری که سبب حیا نمودن او از خدا و یا دوستی و عشق او به خدا شود و دست از گناه خود بردارد.»

سپس می افزاید: چند چیز در باره مساجد سفارش شده و مستحب است: 1- تأمین روشنایی مسجد در شب؛ 2- وارسی نمودن کفش در وقت وارد شدن به مسجد؛ 3- هنگام ورود به مسجد پای راست را مقدم داشتن 4- با وضو وارد مسجد شدن؛ 5- در هنگام ورود به مسجد بگوید: «بسم اللّه و باللّه السلام علیک أیّها النبّی و رحمة اللّه و برکاته الّلهمّ صلّ علی محمّدٍ و آل محمّد و افتح لنا باب رحمتک و اجعلنا من عمّار مساجدک جلّ ثناء وجهک و تقدست أسمائک و لا إله غیرک»؛ 6- هنگامی که از مسجد خارج می شود پای چپ را مقدم بدارد و بگوید: «الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و افتح لنا باب فضلک.»

آن گاه می فرماید: خواندن نماز واجب در مسجد افضل از منزل است و خواندن نماز

(1)

(2)

(3)

ص :415


1- یسمع کلمة تدلّه علی هدیً، أو یترک ذنباً خشیةً، أوحیاءً [أوحبّاً]. (رواه فی الوسائل ج 3/486 باب 8 من ابواب احکام المساجد)
2- و یستحّب الإسراج فیها لیلاً، و تعاهدالنعل، و تقدیم الیمنی، و الطهارة، و قول: «بسم اللّه و باللّه السلام علیک أیّها النبیّ و رحمة اللّه و برکائه ألّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و افتح لنا باب رحمتک و اجعلنا من عمّار مساجدک جلّ ثناء وجهک و تقدّست أسماؤک و لا إله غیرک.» عندالدخول. و إذا خرج قدّم الیسری و قال: «ألّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و افتح لنا باب فضلک» (رواه فی الوسائل ج 3/515)
3- و صلاة المکتوبة فی المسجد أفضل من المنزل و النافلة بالعکس خصوصاً نافلة اللیل، و الصلاة

نافله و مستحب مخصوصاً نماز شب، در منزل افضل می باشد و ثواب نماز در مسجد بیت المقدس معادل هزارنماز است و در مسجد بزرگ [جامعه ]معادل یکصد نماز است و ثواب نماز در مسجد محلّه و قبیله معادل بیست و پنج نماز است و ثواب نماز در مسجد بازار معادل دوازده نماز است و در خانه ثواب اضافه ای ندارد.

مؤلّف گوید: ثواب نماز در مسجدالحرام نیز معادل یکصد هزار نماز ودر مسجد نبوی صلی الله علیه وآله معادل ده هزار نماز است. بلکه در بعضی از روایات آمده که نماز در مسجد الحرام معادل یک میلیون نماز است که در مساجد دیگر خوانده شود.

مرحوم علاّمه در کتاب قواعد می فرماید: چند چیز در مورد مساجد مکروه و نکوهیده است: 1- بالا بردن ساختمان مساجد؛ 2- مسقّف نمودن مساجد؛ 3- قراردادن بالکن برای مساجد؛ 4- قراردادن مناره در وسط مسجد؛ 5- مساجد را راه قرار دادن؛ 6- قراردادن محراب مسجد در داخل دیوار؛ 7- چاه فاضلاب را در داخل مسجد قرار دادن؛ 8- خوابیدن در مسجد، به ویژه مسجدالحرام و مسجدالنبیّ صلی الله علیه وآله 9- بیرون بردن ریگ و خاک از مسجد؛ 10- انداختن آب دهان و بینی در مسجد؛ 11- برهنه نمودن شمشیر در مسجد؛ 12- کاسبی نمودن و خرید و فروش در مسجد؛ 13- راه دادن دیوانگان

فی بیت المقدّس تعدل ألف صلاة، و فی المسجد الأعظم مأة و فی مسجد القبیلة خمساً و عشرین، و فی مسجد السوق إثنی (1)

(2)

ص :416


1- عشرة و فی البیت صلاة واحدة. (القواعد ج 1/261) أقول: و روی أنّ الصلاة فی المسجد الحرام بمأة ألف و فی النبوّی صلی الله علیه وآله بعشرة آلاف.
2- قال فی القواعد: و یکره تعلیة المساجد - بل تنبی وسطاً - و تظلیلها - بل تکون مکشوفة - و الشرف - بل تبنی جمّاً - [لاشرف لها] و جعل المنارة فی وسطها - بل مع الحائط - و جعلها طریقاً، و المحاریب الداخلة فی الحائط، و جعل المیضاة فی وسطها - بل خارجها - و النوم فیها خصوصاً فی المسجدین، وإخراج الحصی منها فتعاد إلیها أو إلی غیرها، و البصاق فیها، و التنخّم - فیغطیّه بالتراب - وقصع القمّل - فیدفنه - وسلّ السیف، وبری ء النبل، و سائر الصناعات فیها، و کشف العورة، ورمی الحصا خذفاً، و البیع و الشراء، و تمکین المجانین و الصبیان، و إنفاذ الأحکام، و تعریف الضالّة، و إقامة الحدود، و إنشاد الشعر، و رفع الصوت، و الدخول مع رائحة الثوم و البصل و شبهه، و التنعّل فائماً بل قاعداً. (القواعد ج 1/262)

و بچه ها به مساجد؛ 14- انفاذ و اجرای احکام در مساجد؛ 15- تعریف گمشده در مساجد؛ 16- شعر خواندن در مساجد؛ 17- فریاد کشیدن در مساجد؛ 18- وارد شدن به مساجد با خوردن سیر و یا پیاز؛ 19- پوشیدن کفش در مساجد در حال ایستاده؛ 20- کشف عورت نمودن در مساجد؛ 21- پرتاب ریگ نمودن در مساجد.

ص :417

ترک جماعت از روی بی اعتنایی

مرحوم محقق در کتاب معتبر می فرماید: جماعت در همه نمازهای واجب مستحب است و در نمازهای یومیه مورد تأکید بیشتری است و جز در نماز جمعه و عید فطر و قربان با شرایطی که در فقه شیعه ذکر شده است جماعت واجب نیست.

سپس می گوید: من تاکنون ندیده ام احدی از فقهای اسلام کسی را که نماز فرادا می خواند فاسق بدانند و آنچه بعضی راجع به وجوب آن نقل نموده اند قابل قبول نیست.

مرحوم محقق نراقی نیز در کتاب مستند می گوید: جماعت تنها در نماز جمعه و عید فطر و قربان برکسی که قرائت نماز خود را صحیح نمی داند و وقت آن که آن را یاد بگیرد ندارد واجب است و در غیر اینها اجماعاً واجب نیست.

آن گاه می گوید: آنچه از روایات که در ظاهر بر حرام بودن ترک جماعت به طور کلی یا در خصوص نمازهای یومیه دلالت می کند قابل تأویل است. آری، جماعت در جمیع نمازهای واجب به اجماع شیعه مستحب است.

علاّمه حلی نیز در کتاب منتهی می فرماید: سزاوار نیست بدون عذر نماز جماعت

(1)

(2)

(3)

ص :418


1- ترک الجماعة بالکلیّة رغبةً عنها قال المحقّق الحلیّ فی المعتبر: الجماعة مستحبّة فی الفرائض متأکّدة فی الخمس و لاتجب إلاّ فی الجمعة و العیدین مع الشرائط عندنا. إلی أن قال: لم نر أحداً من فقهاء الإسلام یحکم بفسوق من صلّی منفرداً و ما رووه لاحجّة فیه علی الوجوب. (المعتبر ج 2/414)
2- و قال المحقّق النراقی فی مستند الشیعة: تجب الجماعة فی الجمعة و العیدین مع الشرائط و علی جاهل القرائة [وجوب الجماعة] مع ضیق الوقت عن التعلّم، ولاتجب الجماعة فی غیرهما بالإجماع إلی أن قال: و ما دلّ بظاهره علی حرمة الترک مطلقاً أو فی الیومیّة مؤوّلّة، و تستحبّ فی الفرائض کلّها ذهب إلیه علمائنا أجمع. (مستند الشیعة ج 8/13)
3- و قال العلاّمة الحلّی فی المنتهی: لاینبغی ترک الجماعة إلاّ مع العذر عامّاً کان [العذر ]کالمطر و الوحل و خاصّاً کالمرض و الخوف ومدافعة الأخبثین و فوات الرفقة و هلاک الطعام و غیر ذلک لشدّة إستحبابها.

ترک شود، چرا که تأکید فراوانی در باره آن شده است.

سپس می گوید: مرحوم صدوق از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که می فرماید: «کسی که نمازهای شبانه روزی را به جماعت می خواند برای هر کار خیری به او گمان نیک ببرید.»

و در روایت صحیح از امام باقرعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «نماز همسایگان مسجد که به جماعت حاضر نمی شوند نماز نیست جز آن که یا مریض و یا گرفتار باشند و یا باران آنان را ناچار نموده باشد که به جماعت حاضر نشوند.»

مؤلّف گوید: ظاهر تعدادی از روایات و کلام شهید در روضه این است که اعراض از نماز جماعت و ترک کلی آن جایز نیست و گناه است، بلکه ظاهر تعداد دیگری از روایات وجوب حضور در نمازجماعت و حرمت ترک آن است مگر در صورت عذر. و اللّه العالم.

اکنون شماری از این روایت ها را برای اعتبار و ترغیب به شرکت در نماز جماعت بیان می کنیم، و خواننده را به قضاوت می خوانیم.

مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از امام باقرعلیه السلام نموده که فرمود: «کسی که از روی بی اعتنایی از شرکت در جماعت اعراض کند و عذری برای او نباشد نماز او نماز نیست.»

و فرمود: «نماز جمعه با وجود امام عادل واجب است و کسی که بدون عذر در سه

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :419


1- روی إبن بابویه عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من صلّی الصلاة الخمس جماعة فظنّوا به کلّ خیر.
2- و روی فی الصحیح عن محمّدبن مسلم عن أبی جعفرعلیه السلام قال: لاصلاه لمن لایشهد الصلاة من جیران المسجد إلاّ مریض أو مشغول أمّا مع المطر بشبهة فإنّه یجوز ترکها للضرورة. (المنتهی ج 1 ص 363)
3- أقول: و ظاهر عدّة من الروایات و کلام الشهید فی الروضة حرمة الترک رغبة عنها بل ظاهر عدّة من الروایات وجوب الحضور فی الجماعة و حرمة الترک إلاّ مع العذر و اللّه العالم و نذکر عدّة من هذه الروایات للإعتبار و المراقبة للجماعة و إن إستفدت منها الوجوب فأنت و شأنک.
4- ففی الأمالی للصدوق عن زرارة عن أبی جعفرعلیه السلام قال: من ترک الجماعة رغبةً عنها و عن جماعة المسلمین من غیر علةٍ فلاصلاة له. (الأمالی ص 573 و عقاب الأعمال ص 232 و البحار عنه ج 89/184)
5- و فیه عنه علیه السلام قال: صلاة الجمعة فریضة مع الإمام، فإن ترک رجل من غیر علّةٍ ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرائض، و لایدع ثلاث فرائض من غیر علّة إلاّ منافق. (الامالی ص 573 المحاسن 85/23 و فی عقاب الأعمال: طبع اللّه علی قلبه. ص 232)

جمعه به نماز جمعه حاضر نشود سه واجب از او ترک شده است و کسی که بدون عذر سه واجب را ترک کند منافق خواهد بود. [و در بعضی از روایات آمده که مهر نفاق بر دل او زده خواهد شد].»

و در همان کتاب، از امام صادق، از پدرانش علیهم السلام نقل شده که فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله از همسایگان مسجد تعهّد گرفت که در نمازهای جماعت شرکت کنند و فرمود: «باید کسانی که به جماعت حاضر نمی شوند از عمل خود دست بردارند و در جماعت شرکت نمایند وگرنه من مردی از اهل بیت خود [یعنی علی بین ابی طالب ]را امر می کنم که خانه های آنان را به وسیله هیزم بر سر آنان آتش بزند.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله نماز صبح را خواند و صورت مبارک خود را به سوی مردم برگرداند و از عده ای که در نمازهای جماعت شرکت نکرده بودند سؤال نمود و فرمود: «آیا آنان به جماعت ما حاضر نشده اند؟» اصحاب گفتند: خیر. فرمود: «آیا در سفر هستند؟» گفتند: خیر. فرمود: «آگاه باشید که هیچ نمازی مانند این نماز صبح و نماز عشا بر منافقین سخت تر نیست.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که بدون عذر به مساجد مسلمانان وارد نمی شود و در

(1)

(2)

(3)

ص :420


1- و فیه عن عبداللّه بن میمون عن الصّادق علیه السلام عن آبائه علیهم السلام قال: اشترط رسول اللّه صلی الله علیه وآله علی جیران المسجد شهود الصلاة و قال: لینتهینّ أقوام لایشهدون الصلوات أو لآمرنّ مؤذّناً یؤذّن ثمّ و یقیم ثمّ آمر رجلاً من أهل بیتی - و هو علیّ - فلیحرقنّ علی أقوام بیوتهم بحزم الحطب لأنّهم لایأتون الصلاة. (المصدر و المحاسن /85 و عقاب الاعمال ص 232)
2- و فیه عنه علیه السلام قال: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله صلّی الفجر فلمّا إنصرف أقبل بوجهه علی أصحابه فسأل عن أناس هل حضروا؟ فقالوا: لایا رسول اللّه. فقال: أغیّب هم؟ قالوا: لا. فقال: أما انّه لیس من صلاةٍ أشدّ علی المنافقین من هذه الصلاة و العشاء. (المصدر ص 574 المحاسن /84 عقاب الأعمال 232)
3- و فی مجمع الفائده للمقدس الاردبیلی عن الصّادق علیه السلام قال: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: لاصلاة لمن لایصلّی فی المسجد مع المسلمین إلاّ من علّة، و لاغیبة إلاّ لمن صلّی فی بیته و رغب عن جماعتنا و من رغب عن جماعة المسلمین سقطت عدالته و وجب هجرانه و إن رفع إلی إمام المسلمین أنذره و حذّره و من لزم جماعة المسملین حرمت [علیهم] غیبته و ثبتت عدالته. (مجمع الفائده ج 3/240)

جماعت آنان شرکت نمی کند نماز اونماز نیست و غیبت او به دلیل اعراض از جماعت مسلمانان جایز است و هرکس از جماعت مسلمانان اعراض کند از عدالت ساقط خواهد شد و واجب است. مسلمانان از او فاصله بگیرند و اگر امام مسلمین از اواطلاع یابد باید به او اعلان خطر نماید و او را از چنین عملی بر حذر دارد. لکن کسی که اهل نماز جماعت است عادل محسوب می شود و غیبت از او جایز نیست.»

و در همان کتاب، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «ملعون است و ملعون است و ملعوناست کسی که از شرکت درجماعت مسلمانان اعراض نماید.»

و فرمود: «هیچ گروه سه نفری [در روستا و بیابان] نیستند که جماعت بین آنان تشکیل نشود، جز آن که شیطان بر آنان مسلّط خواهد بود. پس بر تو باد به جماعت، چرا که گرگ همیشه گوسفندی را می خورد که از گلّه دور افتاده باشد.»

مؤلّف گوید: تعبیر روایات فوق به «سلب عدالت» و «نفاق» و «وجوب هجران» و «انذار امام علیه السلام» و «استیلای شیطان» در باره کسی که در نماز جماعت مسلمانان شرکت نمی کند، چیز خطرناکی است و ظاهراً حرمت ترک کلی جماعت را می رساند. و اللّه العالم.

ترک نمازهای جماعت بدون عذر

تردیدی نیست که جماعت تنها در نماز جمعه و عید فطر و قربان واجب و شرط

(1)

(2)

(3)

ص :421


1- و فیه عنه صلی الله علیه وآله: ملعون ملعون - ثلاثاً - من رغب عن جماعة المسلمین. (المصدر) و فیه عنه صلی الله علیه وآله: ما من ثلاثةٍ فی قریةٍ و لابدوٍ لاتقام فیهم الجماعة إلاّ قد استحوذ علیهم الشیطان فعلیک بالجماعة فانّما یأکل الذئب القاصیة. (المصدر)
2- أقول: تعبیر هذه الروایات بعدم عدالة من لایدخل فی جماعة المسلمین و بالنفاق و بجواز غیبته و بوجوب هجرانه و بانذار الإمام له و باستیلاء الشیطان علیه... ظاهر فی حرمة ترک الجماعه رغبةً عنها. و اللّه العالم
3- ترک الجماعة بالکلیّة بغیر عذر روی الصّدوق فی عقاب الأعمال بسندٍ صحیح عن عبداللّه بن میمون عن أبی عبداللّه علیه السلام عن ابیه قال: إشترط رسول اللّه صلی الله علیه وآله علی جیران المسجد شهود الصلاة و قال: لینتهینّ أقوام لایشهدون

صحت است و در نماز استسقاء نیز - گرچه مستحب است - جماعت شرط صحت آن است، ولی در نمازهای یومیه جماعت واجب نیست و شرط صحت آن ها نیز نمی باشد و این نظر مشهور فقهای شیعه است. با این وجود از برخی از روایات استفاده می شود که شرکت نکردن در جماعت نمازهای یومیه خطرناک است.

مرحوم صدوق، در کتاب عقاب الاعمال، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله بر همسایگان مسجد شرط نمود که در نمازهای جماعت شرکت کنند و فرمود: «باید کسانی که در نمازهای جماعت شرکت نمی کنند[بترسند و ]در نمازهای جماعت شرکت کنند و گرنه دستور خواهم داد مؤذّنی اذان و اقامه بگوید و سپس مردی از اهل خود را - که او علی بن ابی طالب است - امر کنم که خانه های کسانی که به جماعت حاضر نمی شوند را آتش بزند.»

در کتاب محاسن نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله نماز صبح را خواند و سپس روی مبارک خود را به اصحاب نمود و فرمود: «فلانی و فلانی... [و سپس نام عده ای از منافقین را برد و فرمود: آیا این ها ]در جماعت شرکت کرده اند؟» اصحاب گفتند: خیر. فرمود: «آیا در مسافرت به سر می برند.» گفتند: خیر. فرمود: «آگاه باشید که هیچ نمازی برای منافقین سخت تر از نماز صبح و نماز عشا نیست و اگر منافقین به فضیلت جماعت صبح و عشا [معتقد و ]آگاه بودند، هر آینه در آن ولو به صورت سینه خیز شرکت می نمودند.»

(1)

(2)

ص :422


1- روایات دیگری نیز به همین مضمون هست که بعضی از فقهای جوان آن ها را حمل بر حکم سیاسی الصلاة أو لآمرنّ مؤذّناً یؤذّن ثمّ یقیم ثمّ آمر رجلاً من أهل بیتی - و هو علی علیه السلام - فلیحرقنّ علی أقوام بیوتهم تحرز من الحطب لایأتون الصلاة. (عقاب الاعمال ص 209)
2- و فی المحاسن... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: صلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله الفجر فلما انصرف أقبل بوجهه علی أصحابه فسأل عن أناس هل حضروا الصلاة؟ قالوا: لا یا رسول اللّه قال: أغیّب هم؟ قالوا: لا یا رسول اللّه فقال: أما انّه لیس من صلاة أشدّ علی المنافقین من هذه الصلاة و العشاء ولو علموا أیّ فضل فیهما لأتوهما و لوحبواً. (المجالس ج 1/84 مصباح الفقیه ج 2/624) أقول: و فی معناها روایات أخر و حملها بعض المتفقّهة علی الحکم الصادر من النبیّ صلی الله علیه وآله بعنوان الحاکم لابعنوان مبیّن الاحکام الأوّلیّة فیکون حکماً سیاسیّاً صدر عن مصلحة فی ذلک الوقت و هو کماتری.

نموده و گفته اند که رسول خداصلی الله علیه وآله مطابق مصلحت زمان چنین فرموده است، ولکن این سخن با مضامین روایات سازگار نیست.

صاحب حدائق می فرماید: ترک جماعت فسق و گناه است؛ گرچه مشهور فقها آن را گناه ندانسته و تصریح نموده اند که ترک مستحبات مانع از عدالت نیست، ولی ظاهر اخبار فراوانی دلالت در فسق و گناه بودن آن دارد تا جایی که اجازه داده شده خانه کسی را که در جماعت شرکت نمی کند آتش بزنند.

زراره از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که از شرکت در جماعات و اجتماعات مسلمین اعراض نماید، نماز او نماز نیست.»

از امام باقرعلیه السلام نیز نقل شده که فرمود: «نماز همسایگان مسجد، که بدون علت، مانند مریضی و یا مشکل دیگری در جماعات مسجد شرکت نمی کنند نماز نیست.»

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «کسی که صدای اذان نماز جماعت را بشنود و عذری نداشته باشد و در جماعت شرکت نکند، نماز او نماز نیست.»

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :423


1- قال فی الحدائق:... و إن ترک الجماعة فسق و إن لم یقل به الأصحاب فیما أعلم حیث إنّهم صرحوا بأنّ ترک المستحبّاب لایمنع من العدالة إلاّ أنّ ظاهر الأخبار خلافه لتظافرها بجواز حرق بیته علیه. (الحدائق ج 18/168)
2- و فی مصباح الفقیه: فی صحیحة زرارة: من ترک الجماعة رغبة عنها و عن جماعة المسلمین فلاصلاة له. (مصباح الفقیه ج 2/624)
3- و فی روضة الواعظین... قال الباقرعلیه السلام لاصلوة لمن لم یشهد الصلاة من جیران المسجد إلاّ مریض او مشغول. (روضة الواعظین ص 335) و فی صحیحة زراره عن الباقر عن علی علیه السلام قال: من سمع النداء فلم یجبه من غیر علّة فلا صلاة له.
4- إلی أن قال: و من ترکها رغبة عنها و عن جماعة المؤمنین من غیر علة فلا صلاة له. (الکافی ج 2/372) و فی تتمة الحدائق عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: لا صلاة لجار المسجد إلاّ فی المسجد. (تتمة الحدائق ص 207 کشف الغطاء ج 1/211) و فی الفقیه و العلل: قال صلی الله علیه وآله: لا صلاة لمن لم یصلّ فی المسجد مع المسلمین إلاّ من علّة. (الفقیه ج 3/39 العلل ج 2/325)

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که بدون عذر در جماعت مسلمانان شرکت نمی کند، نماز او نماز نیست؛ چنان که نماز همسایه مسجد، جز در مسجد، نماز نیست.»

شیخ طوسی، در کتاب تهذیب، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله اراده نمود خانه های کسانی که در جماعت مسلمین شرکت نمی کنند و در خانه های خود نماز می خوانند را آتش بزند. پس مرد نابینایی نزد آن حضرت آمد و گفت: یا رسول اللَّه! من نابینا هستم و بسا صدای اذان را می شنوم و کسی نیست مرا به مسجد ببرد تا نماز خود را با شما در مسجد به جماعت بخوانم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: ریسمانی از منزل خود تا مسجد قرار ده و به جماعت حاضر شو!»

اکنون این سؤال مطرح می شود که اگر شرکت در نماز جماعت طبق نظر مشهور مستحب است، این گونه روایات را چگونه باید معنا کرد؟

مرحوم آیه اللَّه فقیه همدانی، صاحب مصباح الفقیه، می گوید: شاید تعبیرات این روایات مانند آتش زدن خانه های کسانی که در نماز جماعت شرکت نمی کنند برای این بوده که متخلّصین از منافقین بوده اند و یا مذمّت، مربوط به اعراض از جماعت بوده و یا شنیدن صدای اذان و شرکت نکردن در جماعت و یا همسایه مسجد بودن علت آن بوده است و گرنه با قطع به استحباب شرکت در جماعت، جز در جمعه و عیدین، این روایات قابل توجیه نیست.

(1)

(2)

ص :424


1- و فی تهذیب الشیخ: قال الصّادق علیه السلام: همّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله باحراق قومٍ کانوا یصلّون فی منازلهم و لایصلّون الجماعة فأتاه رجل أعمی فقال: یا رسول اللّه إنّی ضریر البصر و ربّما أسمع النداء و لا أری من یقودنی إلی الجماعة و الصلاة معک؟ فقال صلی الله علیه وآله: شدّ من منزلک إلی المسجد حبلاً و احضر الجماعة. (تهذیب الشیخ ج 3/266)
2- قال الفقیه الهمدانی فی مصباح الفقیه: و ما فی هذه الأخبار من الأمر بإحراق بیوت من لم یحضر الجماعة و... فلعلّه لأجل أنّ المتخلّفین المنافقون کما فی بعضها او لأجل الإعراض و عدم الرغبة کما فی بعضها الآخر او المذّمة لمن سمع النداء أو کان من جیران المسجد و الحاصلّ انّه مع القطع بعدم وجوب الجماعة إلاّ فی الجمعة و العیدین لایلائم هذه الأخبار مع الإستحباب.

مؤلّف گوید: می توان گفت که علت این تأکیدات و کیفرها این است که اجتماعات اسلامی مانند اجتماع حج و عید فطر و قربان و جمعه و نمازهای واجب شبانه روزی، تنها اجتماعات عبادی نیست بلکه سیاسی نیز هستند و حاضر نشدن مردم در این اجتماعات بسا موجب تضعیف قدرت و حکومت اسلامی است چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت نامه خود در مورد حج و کعبه فرمود:«اگر حج را رها کنید و اطراف کعبه خلوت شود عذاب بر شما فرود می آید:»

ترک نماز جمعه بدون عذر

خداوند در سوره جمعه می فرماید:«ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که صدای اذان روز جمعه بلند می شود به [سوی] نماز بشتابید و خرید و فروش را رها کنید، همانا شرکت در نماز جمعه برای شما بهتر از خرید و فروش است، اگر بدانید.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که بدون عذر، در نماز جمعه حاضر نشود، خداوند بر قلب او مهر نفاق می زند.»

(1)

(2)

(3)

ص :425


1- أقول: و یمکن القول: بأنّ الجماعات الإسلامیة فی الحجّ و العیدین و الجمعة و الیومیة عبادیّة سیاسیّة و عدم الحضور فی بعض الأحوال یوجب تضعیف الحکومة و القدرة و... کما فی ترک الحجّ فانّ أمیرالمومنین علیه السلام قال فی وصیّته: فإنّه إن ترک لم تناظروا... (خطبة /47)
2- ترک صلاة الجمعة بلاعذر قال اللّه سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا إذا نُودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا إلی ذکراللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم إن کنتم تعلمون. (سوره الجمعة)
3- و قال الصّادق علیه السلام: من ترک الجمعة ثلاثاً من غیر علةٍ طبع اللّه علی قلبه. (الوسائل ج 5/4) أقول: و ظاهر الآیة و الروایات الکثیرة التی ذکروها فی کتب الحدیث وجوب الجمعة عیناً و عدم جواز ترکه من غیر علّةٍ و الظاهر ایضاً عدم شرطّیة حضور الإمام المعصوم علیه السلام للآیة و لما فی روایة زرارة بن أعین قال: حثّنا أبوعبداللّه علیه السلام علی صلاة الجمعة حتّی ظننت أنّه یرید أن نأتیه فقلت: نغدوا علیک؟ فقال: لا إنّما عنیت ذلک عندکم. (المقنعة للمفید ص 164 الوسائل ج 5/12)

مؤلّف گوید: آیه فوق و روایات زیادی که در کتب حدیث ثبت شده که دلالت بر وجوب عینی نماز جمعه دارد و ترک آن بدون عذر گناه و حرام خواهد بود، و روایات وارده اقتضا می کند که حضور امام معصوم علیه السلام شرط نیست.

زراره می گوید: امام صادق علیه السلام ما را ترغیب و تحریص به نماز جمعه نمود، به طوری که من گمان کردم مقصود او این است که برای نماز جمعه نزد او حاضر شویم و چون به آن حضرت گفتم: فردا برای نماز جمعه نزد شما بیاییم؟ فرمود: «مقصود من این بود که خودتان اقامه کنید.»

شهید ثانی، در کتاب شرح لمعه می فرماید: گرچه ظاهر اخبار وجوب عینی نماز جمعه است، لکن چون اجماع قائم است بر عدم وجوب عینی، ناچاریم وجوب را تخییری بگوییم. مؤلف گوید: مقتضای احتیاط با اختلاف نظرهایی که در باره وجوب نماز جمعه در زمان غیبت وجود دارد شرکت در نمازهای جمعه می باشد و اللّه الموفّق.

ترک کامل مستحبات

بعضی از فقها ترک مستحبات را به طور کامل حرام دانسته اند و بعضی از آنان فرموده اند: اگر از روی بی اعتنایی و اهانت باشدحرام است.

(1)

(2)

ص :426


1- و قال الشهید فی الروضة: الاخبار صریحة فی الوجوب العینی و لولا الاجماع علی عدم وجوب العینی لقلنا به فلا آقل من الوجوب التخییری.
2- أقول: وفیه تأمل لأن القول بالوجوب العینی کان موجوداً فی جمیع الأزمنة فلا حجیة للإجماع إلاً من حیث الشهرة ولا دلیل علی الوجوب التخییری. و الله العالم

مؤلف گوید: از احادیث فراوانی که دربارهة ترک جماعت نقل شده ظاهر می شود که ترک جماعت بدون عذر، حرام و گناه است.

امام صادق لایه فرمود: «عده ای در زمان رسول خدایی از حضور در جماعت امتناع ورزیدند و چون آن حضرت دستور داد که خانه ها را بر آنان آتش بزنند آنها در جماعت حضور پیدا کردند.» مستدرک، باب دوم از نماز جماعت]

علامهة مجلسی در کتاب «بحار» پس از نقل روایت یاد شده می فرماید: ظاهر این روایت و روایات دیگر وجوب جماعت در نمازهای یومیه است، هرچند هیچ کدام از فقها قایل به این مسأله نیستند. و بعضی از فقها این اخبار را حمل بر جماعت واجب نموده اند و بعضی گفته اند ترک جماعت در صورتی حرام است که از روی بیاعتنایی و سبک شمردن جماعت باشد. علامه مجلسی سپس می فرماید: احتیاط اقتضا می کند که نماز جماعت، جز در صورت عذر، ترک نشود.

مرحوم صاحب «حدائق» پس از نقل مطالب فوق میفرماید: بر اهل اطلاع پوشیده نیست که ائمه معصومین طبیلا دربارهة انجام مستحبات سفارش می نموده و از مکروهات نیز منع می کرده اند؛ به اندازه ای که مستحبات نزدیک به واجبات و مکروهات نزدیک به محرومات تلقی می شده است و این برای این بوده که دوستانشان از انجام مستحبات و ترک مکروهات خودداری نکنند و بعید نیست که این گونه اخبار مربوط به بی مبالاتی و استخفاف به مستحبات و مکروهات بوده باشد. و الله العالم.

تقدم بر قبور معصومین ایلا در نماز

ظاهر برخی از روایات و فتاوای بعضی از فقها این است که نمازگزار نباید امام لایه و یا

(1)

ص :427


1- الصلاة بین یدی قبر النبی و الامام عقلیة قد استدل للحرمة بروایات نذکرها آولاً ثم نذکر فتوی الفقهاء فی ذیلها. روی السید الحکیم فی مستمسلک العروة عن الحمیری قال: کتبت الی الفقیه (یعنی الحجة الیه)

تقدّم بر قبر پیامبرصلی الله علیه وآله و یا امام معصوم علیه السلام در نماز

ظاهر برخی از روایات و فتاوای بعضی از فقها این است که نماز گزار نباید امام علیهم السلام و یا

(1)

ص :427


1- الصلاة بین یدی قبر النبی و الامام علیه السلام قد استدلّ للحرمة بروایات نذکرها أوّلاً ثمّ نذکر فتوی الفقهاء فی ذیلها. روی السیّد الحکیم فی مستمسک العروة عن الحمیری قال: کتبت إلی الفقیه (یعنی الحجةعلیه السلام)

قبر او را پشت سر خود قرار دهد، ولی طرف راست و یا طرف چپ و یا پشت قبر امام نمازخواندن مانعی ندارد ولی نظر عده ای از فقها این است که اگر توهین محسوب نشود مانعی ندارد.

مرحوم آیه اللَّه حکیم، در کتاب مستمسک العروة و دیگران، از حمیری نقل کرده اند که گوید: من نامه ای توسط یکی از نوّاب امام زمان علیهم السلام خدمت آن حضرت فرستادم و سؤال کردم: آیا کسی که به زیارت ائمه علیهم السلام می رود، جایز است در نماز، قبر امام را پشت سر خود قرار دهد؟ پس جواب به خط مبارک آن حضرت آمد: «حرام است کسی جلوی قبر امام نماز بخواند، چرا که مقدّم شدن بر امام جایز نیست، بلکه باید طرف راست و یا طرف چپ قبر نماز بخواند.»

و در همان کتاب، با سند صحیح، از زراره، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «قبر مرا قبله قرار ندهید و بر روی آن نیز نماز نخوانید، همانا خداوند لعنت نموده به کسانی که قبور پیامبران خود را مسجد قرار می دهند.»

بعضی از فقها فرموده اند: چنین نمازی علاوه بر حرام بودن باطل نیز می باشد.

صاحب عروة الوثقی نیز در بحث مکان نماز گزار می فرماید: احتیاطاً نماز گزار نباید

(1)

(2)

(3)

ص :428


1- أسأله عن الرجل یزور قبور الائمةعلیهم السلام... و هل یجوز أن یتقدّم القبر؟... فأجاب... و لایجوز أن تصلّی بین یدیه لأنّ الإمام لایتقدّم و یصلّی عن یمینه و شماله. (المستمسک ج 3/455)
2- و فیه بسندٍ صحیح عن زراره عن الباقرعلیه السلام قال... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لاتتّخذوا قبری قبلة و لامسجداً فإنّ اللّه عزّوجّل لعن ألّذین إتّخذوا قبور أنبیاتهم مساجد. (مستمسک العروة ج 3/303) و الظاهر أنّ الحرمة التکلیفیّة تستلزم الوضعیّة أیضاً فیکون التقدّم حراماً و موجبا لبطلان الصلاة.
3- و قال السیّد الیزدی فی العروة: السابع: ان لایکون (المصلّی) مقدّماً علی قبر معصوم و لا مساویاً له مع عدم الحائل المانع الرافع لسوء الأدب علی الأحوط و لایکفی فی الحائل الشبابیک و الصندوق الشریف و ثوبه. (العروة الوثقی مکان المصلی). و قال السیّد الخمینی و الخوئی الأظهر الجواز مع عدم استلزامه الهتک. (هامش العروة) أقول: ظاهرهما و ظاهر المتن من السیّد الیزدی عدم الحرمة ذاتاً و أنّ الحرمة من حیث استلزامه الهتک.

مقدّم بر قبر امام معصوم علیه السلام، بایستد، بلکه اگر حایلی بین او و قبر نباشد که مانع از هتک حرمت شود مساوی او نیز نباید بایستد. البته صندوق قبر و پارچه روی آن و ضریح، حائل محسوب نمی شود. مرحوم آیه اللَّه خمینی و آیة اللَّه خویی می فرمایند: اگر تقدّم بر قبر معصوم در نماز هتک حرمت و بی ادبی نباشد، مانعی ندارد.

صاحب مصباح الفقیه، از صاحب حدائق نقل نموده که گوید: شیخ بهایی و عده ای بعد از او، از جمله علامه مجلسی قایل به حرمت شده اند. صاحب حدائق سپس می گوید: به نظر من نیز چنین است، زیرا روایت حمیری - که گذشت - معارضی ندارد، بلکه در اخبار مؤیّد نیز دارد، مانند روایت کامل الزیارات که در آن آمده است: «نمار گذار باید پشت قبر بایستد و نباید جلوی قبر، بایستد.»

بردن نام مبارک حضرت بقیّه اللَّه (عجل اللَّه فرجه الشریف)

در برخی از روایات از ذکر نام مبارک حضرت بقیه اللَّه عجلّ اللَّه فرجه الشریف نهی شده است. در بعضی از این روایات آمده است که علت حرام بودن ذکر نام آن حضرت

(1)

(2)

ص :429


1- و عن الحدائق: و قال بالتحریم الشیخ البهائی ثمّ اقتفاه جمع ممّن تأخّر عنه منهم شیخنا المجلسی و هو الأقرب عندی إذلامعارض للخبر المذکور (للحمیری) بلی فی الأخبار ما یؤیّده... مثل ما فی کامل الزیارات حیث قال فیه: «یصلّی خلقه و لایتقدّم علیه» (مصباح الفقیه ج 2/191 الحدائق ج 7/220)
2- تمسیة الحجّة صلوات اللّه علیه بإسمه حرمة التسمیة بإسمه عجّل اللّه فرجه الشریف مذکورة فی عدّة من الروایات بعضها مطلقة و بعضها معللّه بأنّه إذا ذکرالاسم وقع الطلب فیکون إضرارا بهم و بشیعتهم علیهم السلام و الحال انّ التقیة کانت شدیدة فی هذا الأمر، و الیک عدّه من الروایات فی هذا المقام. الوسائل... فی صحیح إبن رئاب عن الصّادق علیه السلام قال: صاحب هذا الأمر لایسمیّه باسمه اِلاّ کافر. (الوسائل ج 11/487) و لاریت انّ المراد بصاحب هذا الامر الحجّه صلوات اللّه علیه.

این است که اگر نام او برده می شد به جستجوی او می آمدند و این برای خانواده و شیعیان او - با شدت تقیه در مورد آن حضرت در آن زمان - زیانبار بوده است.

مؤلّف گوید: این تعلیل ایجاب می کند که تنها در زمان ها و مکان هایی که این خطر وجود داشته و یا خواهد داشت ذکر نام آن بزرگوار حرام باشد و در زمان ها و مکان های دیگر ذکر نام او جایز باشد، و در بعضی از روایات، این موضوع، به طور مطلق و همراه با لعنت و کفر آمده و بعضی از فقها این ممنوعیت را تا زمان ظهور آن موعود الهی ذکر نموده اند. از این رو، راهی برای جواز و رفع ممنوعیت باز نمی شود. اکنون متن روایات در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.

صاحب وسائل، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که می فرماید:«[در زمان غیبت نام صاحب این امر را نمی برد جز کافر.»

و در روایت دیگری می فرماید: «[در آن زمان] شما شخص او را نمی بینید و نام او را نمی توانید ببرید.» راوی گوید: پس چگونه او را یاد کنیم؟ امام صادق علیه السلام می فرماید: «بگویید حجت آل محمّدعلیهم السلام.»

در صحیحه حمیری آمده است که گوید: من به نایب امام زمان علیه السلام، عثمان بن سعید عمروی، گفتم: نام او چیست؟ او گفت: بر شما حرام است که از نام او سوال کنید. سپس اضافه کرد: این سخن من نیست، بلکه سخن شخص آن آقا می باشد، چرا که من حق این که چیزی را حلال و یا حرام کنم ندارم و اگر شما نام او را ببرید خلیفه وقت به جستجوی او می آید، زیرا خلیفه فکر کرده از حضرت عسکری علیه السلام فرزندی باقی نمانده است.

امام کاظم علیه السلام می فرماید:«ولادت آن آقا [بعضی امام زمان علیه السلام] مخفی خواهد بود و

(1)

(2)

ص :430


1- ]و فیه عن إبن رئاب ایضاً صحیحاً عنه علیه السلام قال: لأنّکم لاترون شخصه و لایحلّ لکم ذکره بإسمه قلت: کیف نذکره؟ قال: قولوا: الحجّه من آل محمّدعلیهم السلام. و فی صحیحة الحمیری عن العمروی النائب رضی اللّه عنه... قلت: فالإسم؟ قال محرّم علیکم عن تسألوا عن ذلک و لا أقول هذا من عندی فلیس إلیّ أن أحلّل و أحرّم و لکن عنه علیه السلام فإنّ الأمر عند السلطان: أنّ أبا محمّد (یعنی العسکری علیه السلام) مضی و لم یخلف ولداً إلی أن قال: و إذا وقع الاسم وقع الطلب. (المصدر)
2- و فیه عن إبن أبی عمیر عن الکاظم علیه السلام قال... تخفی علی الناس ولادته و لاتحلّ لهم تسمیته حتّی یظهره اللّه تعالی فیملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً. (المصدر ص 488)

کسی حق ندارد نام او را ببرد تا وقتی که خداوند به او اجازه قیام دهد و او پس از آن که زمین پر از ظلم و جور شده باشد عدل و قسط را در آن گسترده می کند.»

و در همان کتاب، از نایب آن حضرت محمدبن عثمان عمروی نقل شده که می گوید: نامه ای از ناحیه امام زمان علیه السلام، به دست من رسیده که من خط مبارک او را می شناسم و در آن مرقوم فرموده: «هر کس در مجلسی از مجالس نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.»

مؤلّف گوید: تفصیل این موضوع در کتاب «دولة المهدی علیه السلام» ذکر شده، مراجعه شود.

شکستن سوگند و پیمان

شکستن سوگند و پیمان (عهد) از گناهان است و برای آن کفاره و جریمه نیز تعیین شده است، ولی در حرمت خلف وعده و قرار اختلاف است؛ گرچه زشتی آن از نظر اخلاقی مسلم است بعضی خواسته اند از آیه مبارکه اول سوره صفّ استفاده کنند که تخلّف از وعده نیز جایز نیست لکن مشهور فقها تخلّف از وعده و قرار را حرام نمی دانند.

(1)

(2)

ص :431


1- و فیه عن العمروی نائب الحجّة صلوات اللّه علیه قال: خرج توقیع بخطٍّ أعرفه: من سمّانی فی مجمع من الناس فعلیه لعنة اللّه. (المصدرص 489) أقول: و ذکرنا تفصیل هذه الروایات فی کتابنا دولة المهدی فلیراجع الطالب.
2- نقض الأیمان و العهود قال اللّه سبحانه: و لاتنقضوا الأیمان بعد توکیدها. (النحل /92) الکافی... عن زیدبن الجهم الهلالی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: سمعته یقول: لمّا نزلت ولایة علیّ بن أبیطالب علیه السلام و کان من قول رسول اللّه صلی الله علیه وآله: سلّموا علی علیٍّ بإمرة المؤمنین فکان ممّا اکدّ اللّه علیهما فی ذلک الیوم یازید: قول رسول اللّه صلی الله علیه وآله لهما (یعنی ابابکر و عمر): قوما فسلّما علیه بإمرة المؤمنین فقالا: أمن اللّه أو من رسوله یا رسول اللّه؟ فقال لهما رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من اللّه و من رسوله، فأنزل اللّه عزّوجّل: «ولاتنقضوا الأیمان بعد توکیدها و قد جعلتم اللّه علیکم کفیلاً إنّ اللّه یعلم ماتفعلون» یعنی به قول رسول اللّه صلی الله علیه وآله لهما و قولهما: «أمن اللّه او من رسوله» (الکافی ج 1/292)

در تفسیر آیه مبارکه «و لا تنقضوا الأیمان بعد توکیدها» در کتاب کافی، از زیدبن جهم نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «هنگامی که از طرف خداوند ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام اعلام گردید [و آیه مبارکه «یا أیّها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته» نازل شد] و رسول خداصلی الله علیه وآله به مسلمانان فرمود: به علی بن ابی طالب به نام امیرالمؤمنین سلام دهید و او را رهبر و امیر مؤمنان بدانید و از طرف خداوند نسبت به آن دو نفر دستور اکید داده شد که برخیزید و با نام «امیرالمؤمنین» به علی علیه السلام سلام دهید.

هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله این دستور را به آن دو نفر ابلاغ نمود، آنها گفتند: آیا این عمل از ناحیه خدا و رسول اوست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: آری، از ناحیه خدا و رسول اوست. پس آنان [با کراهت] با علی علیه السلام، به نام امیرالمؤمنین، بیعت کردند و سپس آیه «و لاتنقضوا الأیمان بعد توکیدها» نازل گردید؛ یعنی پیمان خود را با خدا و رسول او بعد از تأکید و اصرار [که گفتید: آیا از طرف خدا و رسول اوست؟ ]نقض نکنید، زیرا شما در بیعت خود خدا را کفیل و شاهد قرار دادید و او از عمل شما آگاه و داناست.»

روشن است که پس از پیمان عبودیت با خداوند در عالم ذرّ و پیمان نبوت نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله، هیچ پیمانی بزرگ تر و با اهمیت تر از پیمان مسلمانان و بیعت آنان نسبت به ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام نبوده است که بیشتر مسلمانان آن را نقض نموده و نادیده گرفتند.

ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «هنگامی که دوران نبوت رسول خداصلی الله علیه وآله به پایان رسید، خداوند به او وحی نمود: ای محمّد! نبوت خود را به

(1)

ص :432


1- و فیه عن أبی حمزة الثمالی عن أبی جعفرعلیه السلام قال: سمعته یقول: لمّا ان قضی محمّدصلی الله علیه وآله بنبوّته، و استکمل أیّامه أوحی اللّه تعالی إلیه أن یا محمّد قد قضیت نبوّتک و استکملت أیّامک فاجعل العلم الذی عندک و الایمان و الإسم الأکبر و میراث العلم و آثار علم النبوّة فی أهل بیتک عند علیّ بن أبی طالب، فإنّی لن أقطع العلم و الایمان و الإسم الأکبر و میراث العلم و آثار علم النبوّة من العقب من ذریّتک کما لم أقطعها من ذریّات الانبیاء (الکافی ج 1/293)

انجام رساندی و عمر تو به پایان رسید. پس باید دانش و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار نبوت را به اهل بیت خود، یعنی علی بن ابی طالب بسپاری؛ چرا که من هرگز دانش و علم و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار نبوت را از ذریّه تو قطع نخواهم نمود؛ چنانکه از ذریّه پیامبران گذشته نیز قطع ننمودم.»

مؤلّف گوید: جامع ترین سخن در مسأله پیمان گرفتن رسول خداصلی الله علیه وآله از امت خود در باره ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم بوده است و ما خطبه غدیر را در پایان کتاب «مژده های رحمت» نقل نمودیم.

از بعضی از روایات آشکار می شود که پیمان ولایت امیرالمؤمنین و امامان پس از آن حضرت علیهم السلام، همانند پیمان عبودیت الهی است که در عالم ذرّ، قبل از خلقت دنیا، از بنی آدم گرفته شده است، و آن پیمانی که رسول خداصلی الله علیه وآله در روی زمین از آنان گرفته تجدید همان پیمان بوده است.

در کتاب کافی، درتفسیر آیه مبارکه «و أذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی...» خداوند به رسول خود می فرماید: به یاد بیاور هنگامی را که پروردگارت از بنی آدم در عالم ذرّ پیمان گرفت و آنان را بر خویشتن گواه نمود و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتند: آری، چنین است و ما به آن گواهی می دهیم که اگر در قیامت به ما بگویید که ما در دنیا از آن غافل بوده ایم، تصدیق خواهیم نمود، در باره این پیمان آمده است که امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود:

«شما شیعیان، به آن

(1)

(2)

ص :433


1- الکافی فی تفسیر قوله تعالی: و أذا اخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین. (الاعراف /172)
2- و روی فی الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام انّه قال لأبی بصیر: إنّکم وفیتم بما أخذ اللّه علیه میثاقکم من ولایتنا و إنّکم لم تبدّلوا بنا غیرنا، و لو لم تفعلوا لعیّرکم اللّه کما عیرّهم حیث یقول: «و ما وجدنا لأکثرهم من عهدٍ و ان وجدنا أکثرهم لفاسقین» (تفسیر نورالثقلین ج 2/53 عن الکافی ج 8/35) ففی الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیف أذا وعد. (الکافی ج 2/364)

پیمانی که خداوند نسبت به ولایت ما در عالم ذرّ از شما گرفت وفا نمودید و دیگران را به جای ما امام خود قرار ندادید و اگر چنین نکرده بودید خداوند شما را نیز سرزنش نموده بود؛ هم چنان که در آیه شریفه «و ما وجدنا لأکثرهم من عهدٍ و إن وجدنا أکثرم لفاسقین» آنان را سرزنش نموده و می فرماید: [پس از آن پیمان که در عالم ذرّ از آنان گرفته شد ]ما بیشتر آنان را شکننده آن پیمان یافتیم و فاسق گردیدند.»

مؤلّف گوید: وعده و قرار نیزیک پیمانی است و روایات زیادی در باره اهمیت آن وارد شده است.

در کتاب کافی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «هرکس به خدا و قیامت ایمان دارد باید به وعده و قرار خود پایدار باشد.» و چون علما و فقها این پیمان را واجب الوفا ندانسته اند ما به ذکر همین یک روایت اکتفا نمودیم.

کیفر شکستن عهد و پیمان

یکی از گناهان کبیره، شکستن عهد و پیمان است. در قرآن برای کسانی که این گناه را مرتکب شوند وعده خسران و عذاب و لعنت و خشم خداوند داده شده است.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه مبارکه «و إذا أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم...» فرمود: «خداوند در عالم ذرّ از مردم برای خود پیمان ربوبیت و برای پیامبر خودصلی الله علیه وآله پیمان رسالت و برای علی علیه السلام پیمان امامت گرفته است.»

و در تفسیر آیه مبارکه «الذین ینقضون عهداللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما امراللّه به أن

(1)

(2)

ص :434


1- عقوبة نقض العهد و عقوبته قال اللّه سبحانه: و إذا أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین. (اعراف /172)
2- و قال سبحانه: ألّذین ینقضون عهداللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما أمراللّه به أن یوصلّ و یفسدون فی الأرض أولئک هم الخاسرون. (البقره /27) و قال سبحانه فی سورة رعد بعد قوله: و یفسدون فی الارض: أولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار. (الرعد /25)

یوصل» فرموده اند: «مقصود از این آیه شکستن پیمان و قطع رحم با خویشان است.»

و از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که به عهد و پیمان خود پایبند نیست دین ندارد.» امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «در سه چیز برای احدی عذری نیست: 1- ادای امانت به افراد نیک و بد؛ 2- وفای به عهد نسبت به صالح و فاجر؛ 3 - احسان به پدر و مادر، خواه نیکوکار باشند و خواه ظالم و ستمگر.»

هشام بن سالم می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «کسی که با برادر مؤمن خود وعده و قراری می گذارد، همانند این است که با خدای خود پیمان نذری را برقرار کرده باشد. پس اگر با برادر خود خلف وعده کند، همانند آن است که با خدای خود خلف وعده نموده و او را به خشم آورده باشد.»

(1)

(2)

ص :435


1- و قال سبحانه: و الذینهم لأماناتهم و عهدهم راعون. (المؤمنون) و قال سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتاً عنداللّه أن تقولوا مالا تفعلون. (الصف / آیه 2) تفسیرالآیات تفسیر نورالثقلین: قال الصّادق علیه السلام: أخذ علیهم فی الذرّ للّه بالربوبیّة و لمحمّدصلی الله علیه وآله بالنبوّة و لعلّی(علیه السلام) بالإمامة. (نورالثقلین ج 2/501) (و رواه القمی و الفیض فی تفسیرهما) و قال علیه السلام فی قوله: «ألّذین ینقضون عهداللّه» هو نقض العهد و قطیعة الرحم. (المصدر) وقال النبیّ صلی الله علیه وآله: لادین لمن لاعهدله. (البحار ج 72/96) البحار... قال ابوعبداللّه علیه السلام: ثلاثة لاعذر لأحدفیها: أداء الأمانة إلی البرّ و الفاجر، و الوفاء و بالعهد للبرّ و الفاجر، و برّ الوالدین برّین کانا أوفاجرین. (البحار ج 72/92)
2- الکافی... عن هشام بن سالم قال سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: عدة المؤمن أخاه نذر لاکفّارة له فمن أخلف فبخلف اللّه بدأ و لمقته تعرضّ و ذلک قوله تعالی: «یا أیّها ألّذین آمنوا لم تقولون مالا تفعلون کبرمقتاً عنداللّه ان تقولوا مالاتفعون» (الکافی ج 2/363) الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخرفلیف إذا وعد. (المصدر ص 364)

امیرالمؤمنین علیه السلام، در تفسیر آیه شریفه «کبر مقتاً عنداللّه أن تقولوا مالا تفعلون» نقل شده که فرمود: «خلف وعده و پیمان سبب خشم خداوند و خشم مردم خواهد بود.» و سپس این آیه را تلاوت فرمود: «کبر مقتاً عنداللّه...».

بعضی از آیات قرآن که دستور وفای به عهد و پیمان را داده و می فرماید: «أوفوا بالعقود» و یا می فرماید: «و الذین هم لأماناتهم وعهدهم راعون»، شامل مطلق عهد و پیمان می شود، خواه به صورت عهد باشد و یا به صورت نذر و قسم و یا معامله و شرط ضمن آن، بلکه مطلق عقود لازمه را نیز شامل می شود و رعایت همه آنها لازم و واجب است و عهد و از سویی مخالفت با نذر و قسم، کفاره نیز دارد، و کفاره، برای جبران آسیبی است که بر رابطه خدا با بنده خود وارد شده است. از این رو، در بعضی از روایات آمده است: «چیزی را که خداوند بر شما واجب نکرده، شما بر خود واجب نکنید؛ چرا که شیطان حریص است که رابطه شما را با خداوند خراب نماید. بنابراین اگر تعهدی با خدای خود نمودید به آن عمل کنید و اگر عمل نکردید. بعد از استغفار، کفّاره آن را بدهید و کفاره نذر و عهد، همان کفاره روزه خواری ماه رمضان می باشد و کفاره قسم این است که ده فقیر را سیر کند و یا به آنها لباس بدهد و یا یک بنده آزاد کند و اگر هیچ کدام را نمی تواند انجام دهد سه روز روزه بگیرد.»

پیمان شکنی و نفاق

خداوند در سوره توبه می فرماید: «بعضی از مردم با خدای خود پیمان بستند و

(1)

(2)

ص :436


1- خلف العهد یوجب النفاق قال اللّه سبحانه: و منهم من عاهد اللّه لئن آتانا من فضله لنصّدقنّ و لنکوننّ من الصالحین فلّما آتاهم من فضله بخلوا به وتولّوا و هم معرضون فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه بما أخلفوا اللّه ما وعدوه و بما کانوا یکذبون. (توبه 76/78)
2- الخصال... عن عبداللّه بن مسعود عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: أربع من کنّ فیه فهو منافق، فإن کانت فیه واحدة منهنّ کان فیه خصلة من النفاق حتّی یدعها، من إذا حدّث کذب، و إذا وعد أخلف، و إذا عاهد غدر، و إذا خاصم فجر. (الخصال ص 254)

گفتند: اگر خداوند از فضل خود به ما مرحمت کند [و از مال دنیا به ما فراوان بدهد]، همانا ما در راه او صدقه خواهیم داد واز صالحین خواهیم بود، و چون خداوند از فضل خود به آنان مرحمت نمود بخل ورزیدند و از حکم خداوند روی برگرداندند. پس خداوند نفاق را تا وقت مرگ در دل های آنان ثبت نمود و این به سبب دروغ و خلف وعده ای بود که با خدای خود انجام داده اند.»

در کتاب خصال، از ابن مسعود نقل شده که گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «چهار خصلت هست که در وجود هرکس باشد منافق خواهد بود و اگر یکی از آنها در او باشد خصلتی از نفاق در او خواهد ماند تا این که آن را ترک کند و از آن خصلت جدا شود:

1- کسی که چون سخن می گوید دروغ بگوید؛ 2- کسی که چون وعده می کند تخلّف نماید؛ 3- کسی که چون پیمان و عهدی می بندد خیانت کند؛ 4- کسی که چون نزاع و مخاصمه می کند ناحق گوید و فاسق شود.»

خیانت در امانت

خیانت در امانت، بلکه هر نوع از خیانت - که به آن غلول نیز گفته می شود - از گناهان کبیره و بزرگ است و در قرآن وعده عذاب و دوزخ و خشم خداوند بر آن داده شده است. به نظر می رسد که خیانت مراتب زیادی دارد و برای همه مراتب آن وعده عذاب و آتش داده

(1)

ص :437


1- الخیانة فی الأمانة قال اللّه سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا لاتخونوا اللّه و الرسول و تخونوا أماناتکم و أنتم تعلمون. (الانفال /27) و قال سبحانه: و من یغلل یأت بما غلّ یوم القیامة ثمّ توفّی کلّ نفسٍ ما کسبت و هم لایظلمون * أفمن إتّبع رضوان اللّه کمن باء بسخط من اللّه و مأواه جهنّم و بئس المصیر. (آل عمران 160/161)

شده و پایین ترین مرتبه آن این است که انسان برای انجام حاجت برادر مسلمان خود خیرخواهی نکند و برای انجام کار او همانند کار خود نکوشد.

امام صادق علیه السلام در باره چنین کسی می فرماید: «در حقیقت، به خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله خیانت نموده و خدا و رسول او دشمن او خواهند بود.»

مؤلف گوید: از خداوند توفیق خدمت به دین خدا و حمایت از اولیا و دوستان و بندگان او را خواستاریم و از او می خواهیم که به آبروی محمّد و آل محمّدصلوات اللّه علیهم اجمعین به ما توفیق خیرخواهی نسبت به دین خدا و اولیا و بندگان خود را مرحمت فرماید. انّه خیر ناصر و معین و هو ارحم الراحمین.

اینک به بخش هایی از آیات و سخنان معصومین علیهم السلام رو می کنیم تا خداوند به برکت این سخنان نورانی نظر لطفی بفرماید و ان شاءاللّه این توفیق رفیق ما گردد و روح محبت و خیرخواهی در وجود ما بیشتر شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «أحادیثنا تعطف بعضکم علی بعضٍ فإن أخذتم بها رشدتم و نجوتم و إن ترکتموها ضللتم و هلکتم فخذوا بها و أنا بنجاتکم زعیم»؛ یعنی سخنان ما را بین خود مذاکره کنید تا دل های شما با یکدیگر مهربان گردد، و به آنها عمل کنید تا من نجات شما را ضمانت نمایم.

خداوند در قرآن می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! دانسته به خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله و به برادران خود در مورد امانت های آنان خیانت مکنید.»

و می فرماید: «هر کس خیانت کند، خیانت خود را در قیامت با خود خواهد آورد و به حساب هر کسی رسیدگی خواهد شد، در حالی که هیچگونه ظلمی به آنان نمی شود و آنان تنها جزای اعمال خویش را می بینند.»

و می فرماید: «آیا کسی که با امانت داری و خیرخواهی به خشنودی خداوند می رسد، مانند کسی است [که در اثر خیانت] خشم خداوند را با خود آورده و جایگاه او دوزخ خواهد بود؟ البته آن بدجایگاهی است [برای افراد خیانتکار].»

ص :438

در تفسیر این آیات، رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «کسی که در دنیا در امانتی خیانت کند و آن را به اهلش باز نگرداند، چون از دنیا می رود با دین من از دنیا نرفته و خداوند از او خشمناک خواهد بود. و کسی که مال دزدی و خیانت شده ای را دانسته بخرد [ملک او نمی شود] و او نیز همانند همان دزد و خائنی که آن را دزدیده محسوب می گردد.»

و فرمود: «امانتداری موجب ثروت و خیانت موجب فقر و تنگدستی می شود.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «از خدا بترسید و هرکس به شما امانتی سپرده به او باز گردانید.» سپس فرمود: «اگر قاتل [جدّم] علی علیه السلام امانتی نزد من سپرده باشد، من امانت او را به او بازخواهم گرداند.»

رسول خداصلی الله علیه وآله نیز امانتداری را شرط مسلمانی دانسته و می فرماید: «مسلمان خیانت و مکر و خدعه نمی کند؛ چرا که من از جبرییل شنیدم که گفت: مگر و خیانت در آتش می باشد.» سپس فرمود: «از ما نیست کسی که با مسلمان و مؤمنی غش او خیانت بکند.»

امام صادقعلیه السلام فرومود: کسی که برای انجام حاجت برادر دینی خود حرکت کند و از او خیرخواهی ننماید مثل کسی خواهد بود مثل کسی خواهد بود که بر خدا و رسول او خیانت کرده باشد و خداوند دشمن او خواهد بود.

(1)

(2)

(3)

ص :439


1- الوسائل... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: من خان أمانة فی الدنیا و لم یردّها إلی أهلها ثمّ أدرکه الموت مات علی غیر ملّتی و یلقی اللّه و هو علیه غضبان، و من إشتری خیانة و هو یعلم فهو کالذی خانها. (الوسائل کتاب الودیعة ص 641 البحار ج 72/171)
2- و قال صلی الله علیه وآله: الأمانة تجلب الغنی و الخیانة تجلب الفقر. (المصدر)
3- و قال الصّادق علیه السلام: إتقوا اللّه و أدوّا الأمانة إلی من إئتمنکم فلو أنّ قاتل علیّ علیه السلام إئتمننی علی أمانةٍ لادّیتها إلیه. (المصدر) و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: من کان مسلماً فلایمکر و لایخدع فانّی سمعت جبرئیل یقول: إنّ المکر و الخدیعة فی النّار. ثمّ قال صلی الله علیه وآله: لیس منّا من غشّ مسلماً ولیس منّا من خان مؤمناً. (الوسائل ج 19/77) المحاسن... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من مشی فی حاجة أخیه المسلم ثمّ لم یناصحه فیها کان کمن خان اللّه و رسوله و کان اللّه خصمه. (المحاسن ج 1/98)

بزرگ ترین خیانت در تاریخ اسلام

بزرگ ترین خیانت، خیانت به خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله است و زشت ترین آنها خیانتی است که همراه با نفاق انجام گیرد. این گونه خیانت ها در صدر اسلام از عده ای صادر گردید که مع الأسف اهل تسنّن آنها را بهترین این امت می دانند. دو نفر از همسران پیامبر خداصلی الله علیه وآله به نام عایشه و حفصه، دختران ابوبکر و عمر، در پنهانی به آن حضرت خیانت کردند. آنان همراه با پدرانشان [هر چهار نفر] تصمیم بر کشتن و مسموم نمودن پیامبرصلی الله علیه وآله را داشتند که توطئه و خیانت آنان به وسیله جبرییل علیه السلام آشکار گردید.

در کتاب امالی صدوق و تفسیر مجمع البیان، در تفسیر آیه شریفه «و إن تظاهرا علیه»، از ابن عباس نقل شده که گوید: از عمربن خطاب پرسیدم: آن دو زنی که در مقام آزار و خیانت و از بین بردن پیامبر خداصلی الله علیه وآله بوده اند کیانند؟ عمربن خطاب گفت: عایشه و حفصه هستند.

از امام باقرعلیه السلام، در تفسیر قمی نقل شده که فرمود: «مقصود از «صالح المؤمنین» در این آیه نیز علی بن ابی طالب علیهما السلام است.»

مرحوم فیض، در تفسیر این آیه می گوید: روایاتی در کتب شیعه و سنی موجود است که مقصود از صالح المؤمنین، امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد.

مؤلّف گوید: خیانت عده ای از منافقین نسبت به رسول خداصلی الله علیه وآله، در کتب فریقین فراوان ثبت شده از بین آنها می توان موضوع غصب خلافت و نادیده گرفتن سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم و بیعت گرفتن از آنان و گفتن بخٍّ بخٍّ

(1)

(2)

ص :440


1- أعظم الخیانات فی التاریخ الاسلامی فی الامالی و المجمع عن إبن عباس فی قوله تعالی: «و إن تظاهرا علیه» إنّه سأل عمربن الخطّاب من اللتان تظاهرتا علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال عمر: عایشة و حفضة. (الامالی للطوسی ص 151) و فی قوله تعالی: «فإنّ اللّه هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین» روی القمی فی تفسیره عن الباقرعلیه السلام انّه قال: و صالح المؤمنین هو علیّ بن أبیطالب علیه السلام. (دررالسمطین ص 91)
2- قال الفیض و وردت الروایة من طریق العامّ و الخاصّ: أنّ المراد بصالح المؤمنین علیّ بن أبیطالب علیه السلام. (رواه الفیض فی تفسیر سورة التحریم و رواه فی نور الثقلین ج 5/370)

آنها را به امیرالمؤمنین علیه السلام و انکار همه سخنان پیامبر خداصلی الله علیه وآله در سقیفه و توطئه آنان برای کشتن رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام و تخلّف آنان از لشکر اسامه و آزارشان به حضرت صدیقه علیهما السلام را نام برد.

مرحوم فیض، در تفسیر آیه شریفه «و إذ أسرّ النبیّ إلی بعض أزواجه حدیثاً» می گوید: حفصه و عایشه، دختران عمر و ابوبکر، به رسول خداصلی الله علیه وآله خیانت کردند و سخنان سرّی او را آشکار نمودند. رسول خداصلی الله علیه وآله در پنهانی به حفصه فرموده بودند: «بعد از من ابوبکر و سپس پدر تو غاصبانه بر مردم حکومت می کنند.» این خبر را حفصه به عایشه و عایشه به ابوبکر و ابوبکر به عمر منتقل نمودند و پس از آن همگی تصمیم گرفتند که رسول خداصلی الله علیه وآله را مسموم نمایند.

تا این که جبرییل بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و سوره مبارکه تحریم را آورد و مسأله افشای سرّ آن حضرت توسط حفصه و تصمیم آن چهارنفر برای کشتن رسول خداصلی الله علیه وآله را آشکار نمود.

ما این آیات و آیات دیگری که مربوط به خیانت های منافقین است را در کتاب آیات الفضائل ذکر نموده ایم. علاقه مندان می توانند به آن کتاب مراجعه فرمایند.

بی اعتنایی به نیازهای مسمان

از مسائل بسیار مهم و ارزشمند اخلاقی اسلام، انجام درخواست برادران مؤمن و حل مشکل و تأمین نیازهای آنان است. این مسأله از مستحبات شمرده می شود، ولی ترک

(1)

(2)

ص :441


1- أقول: خیانة الرجلین رسول اللّه صلی الله علیه وآله فی مواقف عدیدة مثل نقض کلّ منهما ما أوصاه النبیّ صلی الله علیه وآله فی علیّ علیه السلام و أولاده علیهم السلام و ما أوصاه فی حقّ فاطمه علیهما السلام، ممّا ریب فیه کما لاریب فی خیانة إبنتیهما لرسول اللّه صلی الله علیه وآله و تظاهرهما له، و قد خانتاه فی الحروب کثیراً و آخرها تخلّفهما عن جیش أسامة و قد أمرا بقبول إمارته. و ذکر فی تفسیر قوله تعالی: «و إذ أسرّ النبیّ إلی بعض أزواجه حدیثاً...» إنّ حفصة و عایشة خانتا النبیّ صلی الله علیه وآله فی إفشاء سرّه بما أخبر حفضة أنّ أبابکر و عمر سیلیان و یملکان بعده الخلافة (غصباً و ظلماً) فاجتمعتا و أبواهما جمیعاً علی أن یسمّوا رسول اللّه صلی الله علیه وآله فنزل جبرئیل علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله بسورة التحریم و قال: «و أظهره اللّه علیه» یعنی أظهره اللّه علی ما اخبرت (حفصة) به و ما هموّا به من قتله (التفسیر الصافی ج 5/195) و قد ذکرنا الآیات فی کتابنا آیات الفضائل فلیراجع الطالب.
2- منع الماعون عن الإخوان قال اللّه سبحانه: بسم اللّه الرحمن الرحیم أرأیت الذی یکذّب بالدین فذلک الذی یدعّ الیتیم و لایحضّ علی طعام المسکین فویل للمصلّین ألّذین هم عن صلاتهم ساهون الذینهم یُراؤن و یمنعون الماعون. (سورة الماعون)

آن در بعضی از موارد و یا در همه موارد بسیار نکوهیده و نزدیک به حرام قلمداد شده است. حتی طبق بعضی از سخنان معصومین علیهم السلام، خطرناک و موجب محرومیت از رحمت الهی و دخول به بهشت است. در قرآن کریم نیز، رعایت نکردن این مسأله، جزء صفات کسانی ذکر شده که دین خدا را انکار می کنند.» (أرأیت الذی یکذّب بالدین... و یمنعون الماعون)

در قرآن سوره ای به نام سوره «ماعون» وجود دارد که در آن، منکر دین نکوهش شده و صفات او شمارش گردیده که او به یتیم رحم نمی کند، و برای اطعام فقرا نمی کوشد و نماز را سبک می شمارد، و ریاکاری می کند، و ماعون را [که نیازهای معمول مردم است از آنان منع می کند.]

در این سوره، برای ضایع نمودن نماز و ریاکاری و خودداری از ماعون، تعبیر «ویل» آمده، که به معنای اعلان خطر محسوب می شود و احتمال دارد که «ویل» یکی از طبقات دوزخ باشد.

مرحوم صدوق، در کتاب فقیه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت نهی نمود کسی از ماعون [و عاریه دادن و تأمین نیازهای همسایگان ]خودداری نماید و فرمود: «کسی که از تأمین نیاز همسایگان خود دریغ نماید، خداوند روز قیامت او را از خیر خود محروم و به خودش واگذار می نماید، و هرکس را خداوند به حال خود واگذار کند وضع او بسیار خطرناک خواهد بود.»

ابن عباس و دیگران می گویند: رسول خداصلی الله علیه وآله در آخرین خطبه خود قبل از رحلت از

(1)

(2)

(3)

ص :442


1- فی النهایة: الماعون: اسم جامع لمنافع البیت کالقدر و غیرها ممّا جرت العادة بعاریته.
2- روی الصّدوق فی «من لایحضره الفقیه» عن النبیّ صلی الله علیه وآله انّه نهی أن یمنع أحد الماعون عن جاره و قال: من منع الماعون جاره منعه اللّه خیره یوم القیامة و وکله إلی نفسه، و من وکله إلی نفسه فما أسوأ حاله. (ج 4/14)
3- و فی ثواب الأعمال عن إبن عباس و غیره قال خطبنا رسول اللّه صلی الله علیه وآله قبل موته و هی آخر خطبة خطبها و قال صلی الله علیه وآله:... و من منع الماعون من جاره أذا احتاج إلیه منعه اللّه فضله یوم القیامة و وکله إلی نفسه و من وکله اللّه عزّوجّل إلی نفسه هلک و لایقبل اللّه صلاته و لاحسناته و لا من عمله

دنیا فرمود: «کسی که ماعون را از همسایه خود منع کند و هنگامی که او نیاز به وسیله ای دارد از تأمین نیاز او خودداری نماید، خداوند او را از فضل خود در روز قیامت منع خواهد نمود و او را به خود واگذار می نماید، و هرکس را خداوند به خود واگذارد هلاک خواهد شد، و خداوند نماز و اعمال نیک او را نمی پذیرد تا همسایه خود را راضی و نیاز او را تأمین نماید.

چنین کسی اگر تمام عمر خود را روزه گرفته و همه شب ها به عبادت مشغول بوده باشد و غلامانی را در راه خدا آزاد نموده و زکات خود را پرداخته و اموالی را در راه خدا انفاق نموده باشد، نخستین کسی خواهد بود که وارد دوزخ و عذاب می شود.»

در کتاب وسائل، از «عقاب الأعمال» صدوق، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «آگاه باشید که خداوند در قیامت از بنده خود نسبت به حق همسایه او سؤال خواهد نمود و هرکس حق همسایه خود را ضایع نماید از ما خانواده نخواهد بود. و هرکس ماعون را از همسایه خود دریغ کند، خداوند او را از فضل خود در قیامت محروم و به خود وامی گذارد، و هرکس را خداوند به خود واگذارد هلاک خواهد شد، و خداوند عذری را از او نمی پذیرد.»

مؤلف گوید: با این گونه اعلان خطرها چگونه می توان این عمل را صرفاً مستحب دانست؟!

پنهان شدن از انجام حاجت برادران مؤمن

ظاهر قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام این است که بهترین اعمال نیک، پس از ایمان به

(1)

(2)

(3)

ص :443


1- حتّی یعینه و یرضیه و إن صام الدهر و قام اللیل و أعتق الرقاب و آتی الزکاة و أنفق الأموال فی سبیل اللّه و کان أوّل من یردالنّار. (ثواب الاعمال ص 284)
2- الوسائل عن عقاب الأعمال عن النبیّ صلی الله علیه وآله... ألا و انّ اللّه یسأل الرجل عن حقّ جاره، و من ضیّع حقّ جاره فلیس منّا، و من منع الماعون من جاره أذا احتاج إلیه منعه اللّه فضله یوم القیامة و وکله إلی نفسه، و من وکله اللّه عزّوجلّ إلی نفسه هلک، و لا یقبل اللّه عزّوجلّ له عذراً. (الوسائل ج 5/340 عقاب الأعمال ص 333)
3- الإحتجاب عن قضاء حوائج المؤمنین قال اللّه سبحانه: إنّما المؤمنون إخوة فأصلحوا بین أخویکم و اتقّوا اللّه لعلّکم ترحمون. (الحجرات 9)

خدا و رسالت پیامبران و امامت ائمه طاهرین علیهم السلام و انجام واجبات، خدمت و خیرخواهی نسبت به بندگان خداست که بسا به برکت آن توفیق های فراوانی برای انسان حاصل می گردد.

خداوند، مؤمنان و بندگان خود را برادر یکدیگر قرارداده و دستور داده است که اگر بین دو نفر مسلمان کدورتی و یا نزاعی رخ دهد، مسلمانان باید بکوشند بین آنها را اصلاح نمایند تا آن کدورت ادامه پیدا نکند و برادری آنها برقرار بماند.

رسول خداصلی الله علیه وآله نیز در حجة الوداع، ضمن سخنان مفصّلی که برای مردم بیان کرد، فرمود: «مؤمنان برادر یکدیگرند و مال آنان محترم است و کسی حق ندارد مال برادر مؤمن خود را تصرّف کند، مگر با رضایت او.»

سپس فرمود: «مؤمنان برادر یکدیگرند و باید نیازهای یکدیگر را برطرف کنند و اگر چنین کنند خداوند نیز حوایج آنان را برطرف خواهد نمود.»

عبدالمؤمن انصاری گوید: خدمت حضرت کاظم علیه السلام رسیدم و دیدم محمّدبن عبداللّه جعفری نزد آن حضرت نشسته است. پس من از روی علاقه ای که به او داشتم، در صورت او تبسم نمودم. امام علیه السلام فرمود: «آیا او را دوست می داری؟» گفتم: آری، او را فقط

(1)

(2)

ص :444


1- قال النبیّ صلی الله علیه وآله فی حجّة الوداع: إنّما المؤمنون إخوة و لا یحلّ لمؤمن مال أخیه إلاّ عن طیب نفس منه (الوسائل ج 3/425) و قال صلی الله علیه وآله: المؤمنون إخوة یقضون بعضهم حوائج بعض فإذا قضی بعضهم حوائج بعض قضی اللّه لهم حاجاتهم. (المستدرک ج 12/401)
2- البحار عن العدّة الداعی... قال عبدالمؤمن الأنصاری: دخلت علی الإمام أبی الحسن موسی بن جعفرعلیه السلام و عنده محمّد بن عبداللّه بن محمّد الجعفری فتبسّمت إلیه فقال: أتحبّه؟ قلت: نعم و ما أحببته إلاّ لکم قال علیه السلام: هو أخوک و المؤمن أخ المؤمن لأبیه و أمّه (ثم قال علیه السلام): ملعون ملعون من إتّهم أخاه، ملعون ملعون من غشّ أخاه ملعون ملعون من غشّ اخاه ملعون ملعون من لم ینصح أخاه، ملعون ملعون من استاثر علی أخیه ملعون ملعون من احتجب عن أخیه ملعون ملعون من إغتاب أخاه. (الوسائل ج 12/231 البحار ج 71/237)

به خاطر شما دوست می دارم. فرمود: «او برادر تو است و مؤمن از ناحیه پدر و مادر» برادر مؤمن است.

سپس فرمود: «ملعون است، ملعون است کسی که به برادر خود تهمت بزند. و معلون است، ملعون است کسی که به برادر خود خیانت کند. و ملعون است، ملعون است کسی که از برادر خود خیرخواهی نکند. و ملعون است، ملعون است کسی که خود را بر برادر خود مقدم دارد. و ملعون است، ملعون است کسی که از انجام حاجت برادر خود پنهان شود. و ملعون است، ملعون است کسی که غیبت برادر خود را بکند.»

مرحوم مفید، در کتاب اختصاص، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که برای حاجتی و یا برای سلام کردن به برادر مؤمن خود نزد او برود و آن مؤمن خود راپنهان کند و با او ملاقات ننماید، همیشه در لعنت خدا خواهد بود تا مرگ او فرا رسد.»

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «هر مؤمنی که بین خود و برادر مؤمن خود حجابی قرار دهد [و حاضر نشود با او ملاقات کند]، خداوند بین او و بین بهشت هفتاد هزار حجاب و دیوار قرار می دهد که بین هر کدام تا دیگری هزار سال راه است.»

در همان کتاب، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «هر مسلمانی که برای زیارت و یا حاجتی به درخانه برادر مسلمان خود برود و او در خانه باشد و بیرون نیاید که با برادر خود ملاقات کند، در لعنت خدا خواهد بود تا با او ملاقات کند.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مؤمنان برادر یکدیگرند و باید حوایج یکدیگر را برآورده

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :445


1- الإختصاص... عن الصّادق علیه السلام قال: من صار إلی أخیه المؤمن فی حاجته او مسلماً فحجبه لم یزل فی لعنة اللّه إلی ان حضرته الوفاة. (الاختصاص 31/47)
2- الکافی... عن الصّادق علیه السلام قال: ایّما مؤمن کان بینه و بین مؤمن حجاب ضرب اللّه عزّوجّل بینه و بین الجنّه سبعین الف سورٍ ما بین السور إلی السور مسیرة الف عامٍ. (الکافی ج 2/364)
3- و فیه عن الباقرعلیه السلام قال: ایّما مسلم أتی مسلماً زائراً او طالب حاجة و هو فی منزله فاستأذن له و لم یخرج إلیه لم یزل فی لعنة اللّه عزّوجّل حتّی یلتقیا. (المصدر)
4- المستدرک... عن الصّادق علیه السلام عن ابیه قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: المؤمنون اخوة یقضی بعضهم حوائج بعضٍ فبقضاء بعضهم حوائج بعضٍ یقضی اللّه حوائجهم یوم القیامة. (المستدرک ج 12/403)

کنند تا خداوند نیز حوایج آنان را در قیامت برآورده سازد.»

و در همان کتاب، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «هیچ مسلمانی حاجت برادر مسلمان خود را برآورده نمی کند، جز آن که خداوند به او خطاب می فرماید: پاداش تو به عهده من می باشد و من جز بهشت را برای تو نمی پسندم.»

قصه علی بن یقطین و ابراهیم جمال و سخنان حضرت کاظم علیه السلام در سن بزرگی است برای شیعیان و به دلیل رعایت اختصار از ذکر آن خودداری می شود.

تأکید اولیای خدا در باره یاری نمودن مؤمن

یکی از اسباب مسلّم نجات و خشنودی خداوند و آمرزش گناهان، کمک کردن و یاری نمودن برادران مؤمن و انجام دادن حاجت آنان است. از آن طرف، یاری نکردن برادران مؤمن و انجام ندادن نیاز و حاجت آنان، بدون عذر چنانچه گذشت، بسیار خطرناک و سبب گرفتاری دنیا و آخرت خواهد بود.

از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «برادر مؤمن خود را یاری کن، خواه ظالم باشد و خواه مظلوم.» گفته شد: یاری کردن آنان اگر مظلوم باشند صحیح و پذیرفته است، ولی اگر ظالم باشند، برای چه آنان را یاری کنیم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «آنان را از ظلم و آزار به دیگران منع کنید، این یاری شما نسبت به آنان خواهد بود.»

امام صادق علیه السلام، در پاسخ نامه نجاشی که نوشته بود: من به حکومت و ولایت اهواز

(1)

(2)

(3)

ص :446


1- و فیه عن الاختصاص عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال: ما قضی مسلم لمسلم حاجة إلاّ ناداه اللّه: علیّ ثوابک و لا ارضی لک بدون الجنّة. المصدر)
2- تأکیدهم علیهم السلام علی إعانة المؤمن عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: أنصر أخاک ظالماً کان أو مظلوماً فقیل: یا رسول اللّه ننصره مظلوماً فما بالنا ننصره ظالماً؟! فقال صلی الله علیه وآله خذوا علی یدیه و امنعوه عن الظلم فهذا نصرتکم لأخیکم. (الانوار النعمانیة ج 3/44)
3- و قال الصّادق علیه السلام فی جواب عبداللّه النجاشی حاکم أهواز حین کتب إلیه و سأله النصح و الهدایة:... أمّا بعد فقد جائنی رسولک بکتابک فقرأته و فهمت جمیع ما ذکرته و سألت عنه و ذکرت

مبتلا و مشغول شده ام و از خطر آن در هراس هستم، مرا راهنمایی فرمایید، نوشت: «نامه تو به دست من رسید و بر آنچه مکتوب نموده بودی آگاه شدم. سخنان تو از سویی مرا خشنود و از سویی مرا محزون و نگران نمود.

اما خشنودی من از ولایت و حکومت تو در اهواز برای این است که پیش خود گفتم: شاید خداوند به وسیله او انسان پریشان و یا خائفی از دوستان آل محمّدعلیهم السلام را نجات دهد و ذلیلی را عزیز و برهنه ای را پوشانده و گرفتار و ناتوانی را نجات دهد و آتش خشم و کینه دشمنان و مخالفین را از آنان برطرف نماید.

و اما چیزی که موجب هراس من شد [و من برای تو احساس [خطر] نمودم] این بود که مبادا تو را در مورد اصلاح امور برادران خود گرفتار لغزش شوی و حاجات آنان را برآورده نسازی و در آن صورت بوی بهشت به تو نرسد واز سعادت دور بمانی.»

صاحب مستدرک، با سند خود، از علی بن یقطین، وزیر هارون، نقل نموده که او نامه ای به حضرت کاظم علیه السلام نوشت و اجازه خواست که از دربار هارون خارج گردد. پس موسی بن جعفرعلیه السلام در جواب او نوشت: «من به تو اجازه چنین کاری را نمی دهم.» سپس فرمود: «همیشه خداوند در کنار جبّاران کسانی را قرار می دهد که به وسیله آنان از اولیای خود دفاع کند و چنین افرادی از آتش دوزخ آزاد خواهند بود. پس تو از خدا بترس و از برادران دینی خود حمایت و دلجویی کن.»

(1)

(2)

ص :447


1- أنّک بلیت بولایة الأهواز فسرّنی ذلک و سائنی و سأخبرک بما سائنی من ذلک و ما سرّنی إنشاء اللّه، و أمّا سروری بولایتک فقلت: عسی أن یغیث اللّه بک ملهوفا خائفاً من أولیاء آل محمّدصلی الله علیه وآله و یعزّبک ذلیلهم و یکسوبک عاریهم و یقوی بک ضعیفهم و یطفی ء بک نار المخالفین عنهم، و أمّا الذی سأئنی من ذلک فإنّ أدنی ما أخاف علیک أن تعثر بولیٍّ لنا فلاتشمّ رائحة حظیرة القدس... (البحار ج 72/361)
2- مستدرک الوسائل... کتب علیّ بن یقطین إلی أبی الحسن موسی بن جعفرعلیهما السلام فی الخروج من عمل السلطان فأجابه علیه السلام: إنّی لا أری لک الخروج من عمل السلطان فإنّ للّه بأبواب الجبابرة من یدفع بهم عن أولیاءه و هم عتقاءه من النّار فاتّق اللّه فی إخوانک. (المستدرک الوسائل ج 13/131)

حمایت نکردن از مظلوم و ستمدیده

یکی از وظایف مسلمانان، حمایت از مظلوم و دشمنی و مبارزه با ظالم و ستمگر است. امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت نامه خود به فرزندانش فرمود: «کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً».

گناه و خطر حمایت نکردن از مظلوم و یا حمایت از ظالم به قدری بزرگ است که خداوند در قرآن به مسلمانان می فرماید: «همدیگر را در اعمال نیک و تقوا یاری دهید و در اعمال خلاف و گناه و ظلم کمک نکنید و از خدا بترسید که عذاب و کیفر او سخت خواهد بود.»

علی بن جعفر می گوید: از برادرم موسی بن جعفرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «کسی که برادر مؤمن او به او پناه ببرد و از او بخواهد که به بعضی از مشکلات او رسیدگی کند، و او با داشتن قدرت و توان، او را پناه ندهد و به کار او رسیدگی نکند، همانا ارتباط و ولایت خدا را با خود قطع نموده است.»

و در سخن دیگری فرمود: «حاجت برادران دینی رحمت خداوند است که به طرف مؤمن سوق داده شده است. پس اگر مؤمن این رحمت را بپذیرد و حاجت برادر خود را

(1)

(2)

(3)

ص :448


1- ترک إعانة المظلوم قال اللّه سبحانه: و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الأثم و العدوان و اتّقوا اللّه إنّ اللّه شدید العقاب. (المائده /2)
2- الکافی... علی بن جعفرعن أخیه أبی الحسن موسی بن جعفرعلیهم السلام قال: سمعته یقول: من قصد إلیه رجل من إخوانه مستجیراً به فی بعض أحواله فلم یجره بعد أن یقدر علیه فقد قطع ولایة اللّه عزّوجّل. (الکافی ج 2/367)
3- الکافی... عنه علیه السلام: من أتاه أخوه المؤمن فی حاجة فإنّما هی رحمة من اللّه عزّوجّل ساقها إلیه فإن قبل ذلک فقد وصله بولایتنا و هو موصول بولایة اللّه عزّوجّل و إن ردّه عن حاجته و هو یقدر علی قضاءها سلّط اللّه علیه شجاعاً من نارٍ ینهشه فی قبره إلی یوم القیامة مغفوراً له أو معذّباً فإنّ عذّر الطالب کان أسوء حالاً. (المصدر ص 368)

برآورده کند، ولایت خود را به ولایت ما متصل نموده و ولایت ما به ولایت خداوند متصل خواهد بود، و اگر این رحمت را از خود دور کند و حاجت برادر مؤمن خود را، با داشتن توان و قدرت، برآورده نکند، خداوند در قبر ماری را از آتش بر او مسلّط خواهد نمود که تا قیامت او را نیش خواهد زد، خواه در نهایت بخشوده شود یا معذّب گردد. و اگر برای صاحب حاجت به دروغ عذری بتراشد، حال او بدتر خواهد بود.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که دارای خانه ای باشد و برادر مؤمن او نیاز به سکونت در آن را داشته باشد و او برادر خود را به آن خانه راه ندهد، خداوند عزّوجلّ به ملائکه خود می فرماید: او از اسکان بنده من در خانه خود بخل ورزید، به عزت و جلالم سوگند، من نیز هرگز او را در بهشت خود جای نخواهم داد.»

و در سخن دیگری فرمود: «هر مؤمنی که برادر مؤمن خود را از آنچه درخواست نموده و نیاز به آن دارد محروم کند، در حالی که می تواند نیاز او را از سوی خود و یا دیگری برطرف کند، خداوند او را در قیامت با صورت سیاه و چشمان زشت [مانند گربه]، در حالی که دست های او به گردن او غلّ شده باشد، محشور خواهد نمود، و سپس خائن به خدا و رسول او معرفی می شود و او را به دوزخ خواهند برد.»

مؤلّف گوید: روایات این باب و باب مواسات با برادران مؤمن و ادخال سرور در قلوب مؤمنین فراوان است. از خداوند توفیق عمل به این روایات را درخواست می نماییم.

(1)

(2)

ص :449


1- الکافی... قال أبوعبداللّه علیه السلام: من کانت له دار فاحتاج مؤمن إلی سکناها فمنعه إیّاها قال اللّه عزّوجّل: یا ملائکتی أبخل عبدی علی عبدی بسکنی الدار الدنیا و عزّتی و جلالی لایسکن جنانی أبداً. (المصدر ج 2/376)
2- الکافی... قال أبوعبداللّه علیه السلام: أیّما مؤمن منع مؤمناً شیئاً ممّا یحتاج إلیه و هو یقدر علیه من عنده أو من عند غیره أقامه اللّه یوم القیامة مسودّاً وجهه مزرقة عیناه مغلولة یداه إلی عنقه فیقال: هذا الخائن الذی خان اللّه و رسوله ثمّ یؤمر به إلی النّار. (المصدر ص 367)

دوری از فهم معارف اسلامی

دوری از فهم معارف اسلامی و وظایف دینی در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام شدیداً مورد نکوهش واقع شده است. در حقیقت، کسی که از یاد گرفتن دستورات و ارزش های اسلامی خودداری می کند و نیاز فکر و عقل خود را با دانستن احکام نورانی اسلام تأمین نمی کند ظلم بزرگی به خود روا داشته و از رشد عقلانی، فکری، روحی و روانی خود جلوگیری کرده است.

رسول خداصلی الله علیه وآله، قبل از هجرت به مدینه و نجات از فشارها و شکنجه های مشرکین، مسلمانان را آزاد گذارد که اگر می خواهند به بلاد دیگر مانند حبشه و یمن بروند تا از آزار مشرکین مکه در امان بمانند. آنان در آن بلاد از استفاده از وجود پیامبر خداصلی الله علیه وآله و اطلاع از معارف اسلامی محروم و معذور بودند.

اما پس از هجرت آن حضرت از مکه به مدینه مسلمانان موظف شدند که هرکجا هستند به مدینه هجرت نمایند و در مکه و بلاد دیگر نمانند تا بتوانند از وجود مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله بهره مند گردند و معارف و احکام اسلام را فرا گیرند. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله پس از هجرت به مدینه بادیه نشینی و در بیابان ها زندگی کردن را ممنوع فرمودند و خداوند در قرآن می فرماید: «الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً و أجد رأن لایعلموا حدود ما انزل اللّه علی رسوله و اللّه علیم حکیم» [التوبة/96]

در تفسیر این آیه، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «ما بنی هاشم و شیعیان ما عربیم و سایر مردم اعراب هستند [و از معارف اسلام و معرفت به ولی خدا دورند].»

و نیز فرمود: «بر شما باد به یاد گرفتن و تفقّه در دین و بکوشید که اعرابی و بی اطلاع از

(1)

(2)

ص :450


1- التعرّب بعد الهجرة التحفة السنیّة... عن أبی بصیر عن أبیعبداللّه علیه السلام قال: التعرّب و الشرک واحد. و فیه عنه علیه السلام قال: التعرّب بعد الهجرة: التارک لهذا الأمر. (التحفة السنیة ص 18) (معانی الأخبار ص 77)
2- و فی جامع الشتات: روی عن النبیّ صلی الله علیه وآله: «لاینقطع الهجرة حتّی ینقطع التوبة و لاینقطع التوبة حتّی تطلع الشمس من مغربها».

معارف دین و شناخت ولیّ خدا نباشید؛ چرا که چنین افرادی را خداوند در قیامت مورد رحمت خود قرار نمی دهد و هیچ عملی را از آنان نمی پذیرد.» (تفسیر نورالثقلین، ج 2/254)

از بعضی از روایات نیز استفاده می شود که مقصود از تعرّب، ترک معرفت امام علیه السلام است و معادل شرک به خداست.

از بعضی از روایات نیز استفاده می شود که تعرّب بعد از هجرت اختصاص به زمان رسول خداصلی الله علیه وآله نداشته و تا قیام حضرت مهدی علیه السلام ادامه خواهد داشت.

در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «همان گونه که در صدر اسلام هجرت به مدینه [برای فهم احکام اسلام و معرفت به امام علیه السلام] واجب بوده، در زمان های بعد نیز همانگونه واجب می باشد، و مهاجر کسی است که امام زمان خود را شناخته باشد و جز او، بقیه، اعرابی خواهند بود.»

مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه، در باب وجوب تقلید، از کتاب تحریرالوسیله می فرماید: یادگرفتن مسایل عبادات و اجزا و شرایط و موانع و مقدمات آنها به مقداری که غالباً محل ابتلا و نیاز مکلّف باشد واجب است.

(1)

(2)

ص :451


1- و فی نهج البلاغة:... الهجرة قائمة علی حدّها الأوّل ما کان فی أهل الأرض حاجة من مستسرّ الامّة و معلنها، لایقع إسم الهجرة علی أحدٍ إلاّ بمعرفة الحجّة فی الأرض فمن عرفها وأقرّبها فهو مهاجر، و لایقع إسم الإستضعاف علی من بلغته الحجّة فسمعتها أذنه و وعاها قلبه. (نهج البلاغة ج 2 ص 129 البحار ج 66/227)
2- قال الإمام الخمینی فی التحریر فی باب وجوب التقلید: یجب تعلّم مسائل... العبادات و اجزائها و شرائطها و موانعها و مقدّماتها ممّا هو محل الابتلاء غالباً. (التحریر ج 1/9) و قال فی باب المکاسب المحرمة: یجب علی کلّ من یباشر التجارة و سائر انواع التکسّب تعلّم أحکامها و المسائل المتعلّقة بها لیعرف صحیحها عن فاسدها، و یسلم من الربا و القدر اللازم أن یکون عالماً و لو عن تقلید بحکم التجارة و المعاملة التی یوقعها حین ایقاعها بل ولو بعد ایقاعها إذا کان الشکّ فی الصحّة و الفساد فقط و أمّا إذا اشتبه حکمها من جهة الحرمة و الحلیّه لامن جهة مجرّد الصحة و الفساد یجب الإجتناب عنها کموارد الشک فی أنّ المعاملة ربویّة بناءً علی حرمة نفس المعاملة ایضاً کما هو کذلک علی الأحوط. (التحریر ج 1/500)

و در باب مکاسب محرّمه، از همان کتاب می فرماید: بر هر کسی که شغل او تجارت و یا سایر شغل ها باشد واجب و لازم است که احکام تجارت و شغل مربوطه و مسایل متعلق به آن را یاد بگیرد تا صحیح آن را از فاسد تشخیص دهد و از ربا سالم بماند. و مقدار واجب آن این است که - ولو از روی تقلید - حکم تجارت و معامله ای را که انجام می دهد بداند، بلکه واجب است بعد از انجام معامله نیز اگر در صحت و فساد معامله شک باشد، احکام آن معامله را یاد بگیرد تا از صحت و بطلان آن آگاه شود و اگر در حرمت و حلّیت آن شک باشد واجب است قبل از اطلاع از حلّیت از آن پرهیز کند تا مبتلای به حرمت نشود، مانند این که شک کند فلان که معامله ربوی است یا غیر ربوی؛ که در این صورت اصل معامله نیز بنابر احتیاط حرمت پیدا می کند.

امام صادق علیه السلام آن حضرت در تفسیر آیه شریفه «قل فللّه الحجة البالغة» فرمود: «خداوند متعال روز قیامت به بنده گناهکار خود می فرماید: بنده من! آیا تو حکم خدا را می دانستی و چنین کردی؟ پس اگر بگوید: آری، به او گفته می شود: چگونه به آنچه می دانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید: نمی دانستم، به او گفته می شود: چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟ پس او محکوم می شود و این است معنای حجت بالغه الهی.»

اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که بر منبر کوفه می فرمود: «ای جمعیت تجّار! اول مسایل حلال و حرام را یاد بگیرید و سپس به بازار بروید.» و این جمله

(1)

(2)

(3)

ص :452


1- و فی امالی الشیخ المفید عن الصّادق علیه السلام فی تفسیر قوله تعالی: «قل فللّه الحجّة البالغة» (انعام /149) قال: إنّ اللّه تعالی یقول للعبد یوم القیامة: «عبدی أکنت عالماً؟ فإن قال: نعم قال له: أفلا عملت بما علمت؟ و إن قال: کنت جاهلاً قال له: أفلا تعلّمت حتّی تعمل؟ فیخصمه و ذلک الحجّة البالغة. (الأمالی للشیخ المفید ص 228)
2- و فیه قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: من إتّجر بغیر علم إرتطم فی الربا ثمّ إرتطم.
3- و فی مجمع الفائده عن الاصبغ بن نباته قال: سمعت أمیرالمؤمنین علیه السلام یقول علی المنبر: یا معشر التجّار الفقه ثمّ المتجر، الفقه ثمّ المتجر، الفقه ثمّ المتجر، و اللّه للربا فی هذه الأمّة أخفی من دبیب النمل علی الصفا، شوبوا ایمانکم بالصدق، التاجر فاجر و الفاجر فی النّار إلاّ من أخذ الحقّ و اعطی الحقّ. (مجمع الفائدة ج 8/116)

را سه مرتبه تکرار می فرمود و سپس می فرمود: «به خدا سوگند، ربا در این امت پنهان تر از راه رفتن مورچه بر روی سنگ صاف است.»

سپس فرمود: «ایمان خود را با صدق و راستی آمیخته کنید، همانا تاجر فاجر است و فاجر در آتش جای دارد، جز آن که حق بگیرد و حق بدهد.»

در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «کسی که بدون اطلاع از مسایل حلال و حرام مشغول تجارت شود، سخت گرفتار ربا خواهد شد.»

در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام همیشه می فرمود: «کسی حق ندارد در بازار دکّه تجارت باز کند، جز آن که از احکام خرید و فروش آگاه باشد.»

ابان بن تغلب می گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود: «من دوست می دارم که با تازیانه بر سر شیعیان و اصحاب من زده شود تا حلال و حرام و احکام خدا را یاد بگیرند.»

و از آن حضرت نقل شده که به اصحاب خود می فرمود: «بر شما باد که احکام خدا و حلال و حرام دین خود را بدانید و مانند بادیه نشینان (صحرانشینان) از احکام خدا غافل نباشید؛ چرا که در آن صورت خداوند در روز قیامت به شما نظر رحمت نمی فرماید و اعمالتان را نمی پذیرد.»

و فرمود: «ای کاش تازیانه بالای سر اصحاب من می بود تا حلال و حرام دین خود را یاد می گرفتند.»

و فرمود: «اگر من جوانی از جوانان شیعه را ببینم که مسایل دینی خود را نمی داند هرآینه او را تأدیب خواهم نمود.»

(1)

(2)

(3)

ص :453


1- و قال الصّادق علیه السلام و کان أمیرالمؤمنین علیه السلام یقول: لایقعدنّ فی السوق إلا من یعقل الشراء و البیع. (المصدر) و فیه عن ابان بن تغلب عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لوددت أنّ أصحابی ضربت رؤوسهم بالسیاط حتّی یتفقهوا. (المصدر ج 1/5)
2- و روی الفیض فی کتاب «الحق المبین» عن الصّادق علیه السلام انّه قال لأصحابه: علیکم بالتفقّه فی دین اللّه و لا تکونوا اعراباً فإنّه من لم یتفقّه فی دین اللّه لم ینظر اللّه إلیه یوم القیامة و لم یزکّ له عملاً. و قال علیه السلام: لیت السیاط علی رؤس أصحابی حتّی یتفقّهوا فی الحلال و الحرام.
3- و قال علیه السلام: لو اتیت بشابّ من شباب الشیعة لایتفقّه لأدّبته.

و فرمود: «نشانه آدم کذّاب و دروغگو این است که از آسمان و زمین و شرق و غرب عالم به تو خبر می دهد، اما اگر از او مسأله ای از حلال و حرام سؤال کنی چیزی نمی داند.»

ترک توبه و غفلت از گناه

خطر گناه و عقوبت و کیفر آن بسیار بزرگ و وحشتناک است. اساساً مخالفت با ذات مقدّس پروردگار و جرأت برگناه در مقابل عظمت و کبریایی و جبارّیت او که فرموده: «عذاب من شدید والیم است» باید برای مؤمن ترس و وحشت داشته باشد. گرچه خداوند خود را ارحم الراحمین معرفی نموده است، چرا که او ارحم الراحمین است «فی موضع العفو و الرحمه».

و «أشدّ المعاقبین است فی موضع النکال و النقمة» البته اگر بنده اقرار به گناه داشته و از آن اظهار ندامت کرده نیز نموده باز باید از عقوبت الهی ترس داشته باشد و هرگز هیچ گناهی را کوچک نشمارد از سویی اگر حالت ندامت و پشیمانی و ترس از عقوبت و درخواست بخشش نداشته باشد هیچ گناهی از او بخشوده نمی شود، گرچه گناه صغیره و کوچک باشد.

از این رو، عقل، انسان را از چنین خطری می ترساند و واجب می کند که انسان فوری از گناه خود توبه کند و ترک آن را یک خطر غیرقابل تحمل بداند. قرآن و معصومین علیهم السلام نیز این حکم عقل را امضاء نموده و فراوان به مردم دستور توبه داده اند و ترک آن را موجب

(1)

(2)

ص :454


1- و قال علیه السلام: إنّ آیة الکذّاب أن یخبرک بخبر السماء و الأرض و المشرق و المغرب فاذا سألته عن حرام اللّه تعالی و حلاله لم یکن عنده شی ء (الحق المبین ص 2)
2- ترک التوبة و التسویف فیها قال اللّه سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا توبوا إلی اللّه توبةً نصوحاً عسی ربّکم أن یکفّر عنکم سیّئاتکم و یدخلکم جنّات تجری من تحتها الأنهار الآیة. (سوره تحریم آیه 8) قال العلاّمة المحقّق الأردبیلی فی زبدة البیان: «و الآیة تدلّ بظاهرها علی وجوب التوبة و عدم قبول العذر فی القیامة، و النصوح مبالغة فی النصح و هو صفة للتائب لأنّه ینصح نفسه بالتوبة. و قیل للنبیّ صلی الله علیه وآله: ما التوبة النصوح؟ فقال: أن یتوب التائب ثمّ لایرجع کما لایعود اللبن إلی الضرع.

عذاب و کیفر دنیا و آخرت دانسته اند.

خداوند در قرآن فرموده است: «ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید [از گناه خود] توبه کنید و به اطاعت او باز گردید. امید آن که خداوند شما را از گناه پاک کند و در جوار رحمت خود جای دهد.»

مرحوم آیة اللّه مقدّس اردبیلی، در کتاب زبدة البیان می فرماید: این آیه، به ظاهر دلالت بر وجوب توبه می کند و معنای توبه «نصوح» در این آیه این است که تائب بکوشد و از خود خیرخواهی کند و با توبه خود را از عذاب الهی برهاند. سپس می گوید: از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال شد: توبه نصوح چیست؟ آن حضرت فرمود: «توبه نصوح این است که توبه کننده به آن گناه باز نگردد؛ همانند آن که شیر وقتی از پستان حیوان دوشیده شود به آن باز نمی گردد.»

در نهج البلاغه، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که شخصی مقابل آن حضرت گفت: «استغفراللّه» پس آن حضرت به او فرمود: «مادرت به حال تو گریه کند! آیا می دانی معنای استغفار چیست؟ استغفار درجه علیّین و افراد بلند مرتبه است و برای آن شش شرط لازم است:

1- ندامت و پشیمانی از خطاهای گذشته.

2- تصمیم بر این که هرگز تا آخر عمر به آن گناه روی نیاوری.

(1)

ص :455


1- و عن أمیرالمؤمنین علیه السلام فی نهج البلاغة: انّه لمّا قال قائل بحضرته: «أستغفراللّه» قال: ثکلتک أمّک أتدری ما الأستغفار؟ إنّ الاستغفار درجة العلیّین و هو اسم علی ستّة معان أوّلها: الندم علی ما مضی و ألثّانی: العزم علی ترک العود إلیه أبداً و ألثّالث: أن تؤدّی إلی المخلوقین حقوقهم حتّی تلقی اللّه و لیس علیک تبعة الرابع: ان تعمد إلی کلّ فریضةٍ ضیّعتها فتؤدّی حقّها و الخامس: إن تعمد إلی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالأحزان حتّی یلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید السادس: أن تذیق الجسم ألم الطاعة کما اذقته حلاوة المعصیة فعند ذلک تقول: استغفراللّه. (نهج البلاغة الحکم رقم 417) و سئل عنه علیه السلام عن التوبة، فقال: تجمعها ستّة أشیاءٍ: علی الماضی من الذنوب الندامة، و للفرائض الإعادة، وردّ المظالم و إستحلال الخصوم، و أن یعزم علی أن لایعود، و أن تذیب نفسک فی طاعة اللّه کما ربیّتها فی المعصیة، و أن تذیقها مرارة الطاعات کما اذقتها حلاوة المعاصی (زبدة البیان ص 573)

3- حق مخلوق را ادا کنی به طوری که چون خدا را ملاقات می کنی دینی و حقی از مردم بر تو باقی نباشد.

4- به دقت بنگری هر واجبی را که ضایع نموده ای جبران کنی.

5- بکوشی تا به وسیله ندامت و اندوه گوشتی که از حرام بر بدن تو روییده آب شود، به طوری که پوست بدن تو به استخوان بچسبد و سپس از حلال، در بدن تو گوشت روییده شود.

6- باید به جای لذت هایی که بدن تو از معصیت چشیده با طاعت و بندگی خداوند تلخی ها را به او بچشانی [تا به حقیقت از آلودگی گناه پاک شوی] و پس از آن بگویی: «أستغفراللّه».

محقق اردبیلی سپس می گوید: ظاهر آیه شریفه «توبوا إلی اللّه توبةً نصوحاً...» و سایر آیات، وجوب قبول توبه و سقوط عقاب است نسبت به آن گناهی که بنده از آن توبه کرده است؛ چرا که خداوند در چند آیه نوید قبول توبه داده است، مانند آیات:

1- «إنّ اللّه یقبل التوبة عن عباده...» (توبة /104)

2- «ا«نّ اللّه یحبّ التوّابین» (بقره /222)

3- «توبو الی اللّه توبة نصوحاً عسی ربّکم أن یکفرّ عنکم سیّئاتکم» (تحریم /8)

و اخبار نیز راجع به قبول توبه در کتب فریقین فراوان نقل شده و معروف و مشهور است که اولیای خدا فرموده اند: «التائب من الذنب کمن لاذنب له»؛ یعنی تائب از گناه مانند

(1)

(2)

ص :456


1- و قال المحقق الأردبیلی: إنّ ظاهر هذه الآیة و سائر الآیات وجوب قبول التوبة علی اللّه بمعنی سقوط العقاب عن الذنب الذی تاب العبد عنه لأنّه وعد القبول (بقوله:) «إنّ اللّه یقبل التوبة» (و قوله:) «إنّ اللّه یحبّ التوّابین» و الأخبار عن الفریقین فی ذلک کثیر و اشتهر بین الخاصة و العامة (قولهم علیهم السلام) «التائب من الذنب کمن لاذنب له» و فیها ما یدلّ علی أنّها مقبولة إلی أن یعاین المؤمن الموت لأنّه صلی الله علیه وآله وضع یده علی حلقه و قال: و إلی هنا. (المصدر ص 574)
2- أقول: و توفیق التوبة ایضاً من اللّه سبحانه و لاریب انّه حکیم و لایوفّق احداً لعمل و لایرحمه إلاّ استحقّ ذلک فی حکمته و قدیعصیه العبد سبعین سنة ثمّ یوفّقه للتوبة و قد یعبده سبعین سنة ثمّ یسلبه الایمان لقساوته و ظلمه و... اللّهم أعوذبک من الخذلان و سوء العاقبه.

کسی است که گناه نکرده باشد. و در بعضی از روایات آمده که فرموده اند: توبه از گناه پذیرفته است تا وقتی که گنهکار مرگ را مشاهده نکرده باشد؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله دست مبارک خود را به گلوی خود گذارد و فرمود: «تا چنین وقتی.»

مؤلّف گوید: از الطاف الهی این است که توفیق توبه نیز از ناحیه خداوند است. البته تردیدی نیست که او حکیم است و توفیق عمل خیر را به کسی نمی دهد جز آن که مستحق آن باشد. از این رو، ممکن است بنده ای هفتاد سال نافرمانی خدا را بکند و پس از آن خداوند مطابق حکمت و رحمت خود به او توفیق توبه بدهد، و ممکن است هفتاد سال عبادت او را نموده باشد و پس از آن به جهت قساوت و ظلم و... ایمان از او سلب شود، از این باید به خدا پناه ببریم و از او حسن عاقبت به خواهیم.

جرأت بر گناه و ناچیز شمردن آن

جرأت بر گناه و ناچیز شمردن آن بسیار خطرناک و نابخشودنی است. این عمل معلول غفلت انسان از علم و قهر الهی است. باید توجه نمود که خداوند علاوه بر آن که بر همه ذرات عالم و آگاه است «و لایعزب عن علمه مثقال ذرّة» شهود و گواهان فراوانی برای اعمال انسان قرار داده است. اعضای بدن انسان و زمین و اشیایی که در اطراف انسان هستند و ملائکه که مأمور حفظ اعمال انسان می باشند به اعمال انسان گواهند و آن ها را ضبط می نمایند و خداوند نیز به اسرار باطنی و آنچه در فکر انسان می گذرد آگاهی دارد و همه وجود انسان در محضر اوست و بدون اراده او انسان نمی تواند حیات و زندگی داشته باشد. «الم یعلم بان الله یری»

(1)

ص :457


1- تحقیر الذنوب و الجرأةعلیها الکافی عن أبی بصیرعن أبی جعفرعلیه السلام قال: سمعته یقول: إتّقوا المحقرّات من الذنوب فإنّ لها طالباً، یقول أحدکم: «أذنب و أستغفر» إنّ اللّه عزّوجلّ یقول: «سنکتب ما قدّموا و آثارهم و کلّ شی ءٍ أحصیناه فی إمام مبین» (یس /12)

ابوبصیر می گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید؛ چرا که برای آنها نگهبان و طالبی هست.» سپس در توضیح و بیان آن فرمود: «سبک شمردن گناه این است که یکی ازشما بگوید: گناه می کنم و سپس استغفار می نمایم، در حالی که خداوند در سوره یس می فرماید: «سنکتب ما قدموا و آثارهم...) یعنی: «ما آنچه از انسان صادر گردید [از اعمال درونی و بیرونی] و آثار آنان را خواهیم نوشت [بلکه ]اعمال او را بدون کم و کاست نزد امام مبین [و حجت خود در روی زمین جمع خواهیم نمود و او را به همه اعمال مردم آگاه خواهیم ساخت از این رو امام علیه السلام نیز یکی از شاهدان و گواهان اعمال است.]»

و در سوره لقمان می فرماید: «اگر [اعمال انسان] به اندازه مثقال حبّه خردل [که کوچک ترین چیز است] باشد و بین کوه ها و یا در آسمان ها و اعماق زمین پنهان شده باشد خداوند آن را به حساب می آورد، چرا که او لطیف و خبیر است.»

و در همان کتاب، از اسامة بن زید شحام نقل شده که می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید؛ چرا که آنها بخشوده نمی گردد.» گفتم: آنها کدامند؟ فرمود: «گناهی که کوچک شمرده می شود این است که شخص گناه کند [و چون به او گفته شود گناه مکن او آن گناه را ناچیز به شمارد و] بگوید: خوشا به حال من، اگر جز این گناه گناهی نداشته باشم.»

سماعه گوید: از موسی بن جعفرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «کارهای خیر خود را زیاد نشمارید و گناهان خود رانیز ناچیز ندانید؛ چرا که گناهان کم و کوچک هنگامی که ادامه

(1)

(2)

(3)

ص :458


1- و قال عزّوجلّ: «إنّها إن تک مثقال حبّة من خردل فتکن فی صخرةٍ أوفی السماوات أوفی الارض یأت بها اللّه إنّ اللّه لطیف خبیر. (لقمان /16) (الکافی ج 2/27)
2- و فیه عن أسامة زید الشّحام قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: إتّقوا المحقرّات من الذنوب فإنّها لاتغفر، قلت: و ما المحقرّات؟ قال: الرجل یذنب الذنب فیقول: طوبی لی لولم یکن لی غیر ذلک (المصدر ص 287)
3- و فیه عن سماعة قال: سمعت أباالحسن علیه السلام یقول: لاتستکثروا کثیرالخیر و لاتستقلّوا قلیل الذنوب، فإنّ قلیل الذنوب یجتمع حتّی یکون کثیراً، و خافوا اللّه فی السرّ حتّی تعطوا من أنفسکم النصف. (المصدر)

یافت زیاد خواهد شد. و در پنهانی از خدا بترسید تا در باره خود به انصاف و عدالت عمل کرده باشید [و به خود ظلم و ستم نکرده باشید].»

و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله با اصحاب خود به سرزمین خشکی وارد شدند که هیچ گیاهی در آن وجود نداشت. پس آن حضرت به اصحاب خود فرمود: «برای من هیزم بیاورید.» اصحاب گفتند: یا رسول اللّه! ما در زمینی واقع شده ایم که هیزمی در آن وجود ندارد!

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هرکسی هراندازه که می تواند بیاورد.» پس اصحاب آنچه را یافتند جمع آوری نمودند و نزد آن حضرت ریختند و چون روی هم انباشته گردید، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «گناهان شما نیز این چنین جمع می شود.» سپس فرمود: «از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید؛ چرا که هر چیزی را طالب و نگهبانی است و [خداوند که نگهبان گناه است] اعمال گذشته مردم و آثار آن را ثبت می نماید او می فرماید: ما همه چیز را نزد امام مبین جمع خواهیم نمود.»

در کتاب کافی از حضرت باقرعلیه السلام در تفسیر آیه «و لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون» نقل شده که فرمود: «اصرار بر گناه این است که گناه کننده نه استغفار نماید و نه در فکر توبه باشد. این معنای اصرار بر گناه است.»

(1)

(2)

ص :459


1- و فیه عن زیاد قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله نزل بأرض قرعاء (و هی الأرض التی لانبات فیها) فقال لأصحابه: إئتوا بحطبٍ فقالوا: یا رسول اللّه نحن بأرض قرعاء مابها من حطب. قال صلی الله علیه وآله: فلیأت کلّ إنسان بما قدر علیه فجاؤا به حتّی رموا بین یدیه بعضه علی بعض فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: هکذا تجتمع الذنوب، ثمّ قال: إیّاکم و المحقرّات من الذنوب، فإنّ لکلّ شی ءٍ طالباً ألا و إنّ طالبها یکتب ما قدّموا و آثارهم «و کلّ شی ءٍ أحصیناه فی إمام مبین*. (المصدر ص 288)
2- أقول: وأمّا الجرأة و الإصرار علی الذنب فهی من أعظم الذنوب و خطرها عظیم أعاذنا اللّه منها، ففی الکافی عن جابرعن أبی جعفرعلیه السلام فی قوله عزّوجلّ: «و لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون» (آل عمران /135) قال: الإصرار هو أن یذنب الذنب فلا یستغفر اللّه و لایحدّث نفسه بتوبةٍ فذلک الإصرار. (الکافی ج 2/288)

ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «به خدا سوگند، خداوند هیچ طاعتی را از بندگان خود با اصرار بر گناهان نمی پذیرد.»

و فرمود: «هیچ گناه صغیره ای با اصرار بر آن صغیره نیست؛ چنان که هیچ گناه کبیره ای با استغفار کبیره و بزرگ نخواهد بود.»

اصرار بر انجام گناهان کوچک

اصرار بر گناهان صغیره، مطابق تعدادی از روایات گناه کبیره محسوب می شود.

حضرت رضاعلیه السلام یکی از گناهان کبیره را همین گناه شمرده و می فرماید: «والإصرار علی الذنوب» و در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «گناه صغیره، در صورت اصرار، کبیره است و گناه کبیره در صورت استغفار بخشوده است.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «[علت آن این است که ]اصرار بر گناه موجب می شود که شخص اصرارکننده خود را از مؤاخذه خداوند ایمن بداند و کسی خود را از مکر خدا ایمن نمی داند مگر آن که زیانکار خواهد بود.»

(1)

(2)

(3)

ص :460


1- و فیه عن أبی بصیر قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: لا واللّه لایقبل شیئاً من طاعته علی الإصرار علی شی ءٍ من معاصیه. (المصدر)
2- و فیه عنه علیه السلام قال: لاصغیرة مع الإصرار و لاکبیرة مع الإستغفار. (المصدر) أقول: و الإصرار جرأة و الجرأة ذنب عظیم و الإستغفار ندامة یمحوالکبیرة بل الکبائر و ان کثرت، فإنّ اللّه یغفرالذنوب جمیعاً إنّه هوالغفور الرحیم.
3- الإصرار علی صغائر الذنوب قال اللّه سبحانه و تعالی: ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفرّ عنکم سیّئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً. (النساء / 31) و قال سبحانه: و ألّذین إذا فعلوا فاحشةً أو ظلموا أنفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفرالذنوب إلاّ اللّه و لم یصرّوا علی فعلوا و هم یعلمون أولئک جزائهم مغفرة من ربّهم و جنّات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و نعم أجر العاملین. (سوره 3/135) و قال سبحانه: ألّذین یجتنبون کبائر الاثم والفواحش إلاّ اللمم إنّ ربّک واسع المغفرة. (النجم /31)

به هر حال، خداوند در قرآن بشارت داده که اگر از گناهان بزرگ پرهیز کنید ما گناهان دیگر شما را می بخشیم و شما را به جایگاه کرامت خود داخل می کنیم.

و در آیه دیگری می فرماید: «[بندگان شایسته ما] چون کار زشت و یا ستمی به خود می کنند خدای خود را به یاد می آورند و از گناهان خویش توبه می نمایند و جز خداوند کسی بخشنده گناهان نیست. آنان دانسته اصرار بر گناه خود نمی کنند. [از این رو،] پاداش آنان آمرزش پروردگار و باغستان های بهشتی است که نهرها و چشمه سارهایی از زیر آنها جاری است و آنان در باغستان های بهشتی جاوید هستند و چه نیکو جایگاهی است برای عمل کنندگان به دستورات الهی.»

در آیه دیگری بندگان شایسته خود را می ستاید و می فرماید: «آنان از گناهان بزرگ و اعمال زشت جز لمم [که گناه کوچک می باشد] پرهیز می کنند، همانا رحمت پروردگار تو واسع و فراوان است.»

پوشیده نماند که مخالفت با خدای بزرگ، بزرگ است و جرأت بر گناه، گرچه گناه صغیره باشد، بزرگ تر و خطرناک تر است و مؤمن باید پس از خطای خود فوراً توبه کند و از عقوبت الهی بترسد از این رو در تعدادی از روایات، اصرار بر گناهان خطرناک توصیف شده که به بعضی از آنها اشاره می شود:

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «بزرگ ترین گناهان گناهی است که صاحب آن بر آن گناه اصرار ورزد.»

و فرمود: «کسی که بر گناه خود اصرار ورزد، از خشم خداوند بی باک شده است.»

و فرمود: «تکرار گناه اصرار محسوب می شود.»

(1)

ص :461


1- فی المستدرک، قال علیّ علیه السلام: المعاودة للذنب اصرار. و قال علیه السلام: إیّاک و الإصرار فإنّه من أکبر الکبائر و أعظم الجرائم. و قال علیه السلام: من أصرّ علی ذنبه إجترأ علی سخط ربّه. (المستدرک ج 11/368) و فی الکافی... عن أبی بصیر قال: سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: لا و اللّه لایقبل شیئاً من طاعته علی الإصرار علی شی ءٍ من معاصیه. (الکافی ج 2/288) و فی تحف العقل عن الباقرعلیه السلام قال: الإصرار علی الذنب أمن من مکراللّه و لایأمن مکراللّه إلاّ القوم الخاسرون. (تحف العقول ص 423)

و فرمود: «از اصرار بر گناه پرهیز کن که اصرار بزرگ ترین گناه کبیره است.»

در کتاب کافی، از ابوبصیر نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «به خدا سوگند، با اصرار بر گناه، خداوند هیچ عبادتی را از کسی نمی پذیرد.»

و در کتاب تحف العقول، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «اصرار بر گناه، [به معنی] ایمن شدن از مکر الهی است، [و کسی خود را از مکر خداوند ایمن نمی پندارد مگر زیانکار باشد.»]

یادآور می شویم که علمای حدیث و فقها رضوان اللّه علیهم اجمعین، مصادیق گناه صغیره را ذکر نکرده اند و حتی بعضی از آنان فرموده اند: مخالفت خدا بزرگ است و هیچ گناهی کوچک نیست و گناهان نسبت به یکدیگر کوچک و بزرگ شمرده می شوند.

البته به نظر می رسد که گناهان کبیره و بزرگ، طبق روایاتی مشخص شده است و جز آنها باید سایر گناهان دیگر، صغایر محسوب شوند، و اللّه العالم.

وسواس و پیروی از شیطان

تردیدی نیست که مؤمنین گرفتار وسوسه های شیطان جنّی و انسی بوده و هستند. شیطان، به واسطه سجده نکردن بر آدم علیه السلام، از درگاه خداوند رانده شد و سوگند یاد نمود و به خدای خود گفت: حال که من به واسطه آدم گمراه گردیدم، در کمین فرزندان او خواهم نشست و زینت های دنیا را برای آنان جلوه خواهم داد و همه آنان را گمراه خواهم نمود، جز کسانی که بندگان خالص تو باشند. از این رو، انسان مؤمن گرفتار دشمن خطرناک و قسم خورده ای است که می کوشد او را گمراه نماید.

نجات از این دشمن آشکار هیچ راهی ندارد، مگر پناهنده شدن به ذات مقدّس الهی و درخواست فضل و رحمت او، و اگر او ما را نگهداری نکند ما از حیله های شیاطین جنّی و

(1)

ص :462


1- الوسواس و وسوسة الصدر قال اللّه سبحانه: بسم اللّه الرحمن الرحیم قل أعوذ بربّ الناس ملک الناس إله الناس من شرّ الوسواس الخنّاس الذی یوسوس فی صدور الناس من الجنّة والناس.

همدستان او از شیاطن انسی نجات نخواهیم یافت. از این رو خداوند در قرآن به صراحت می فرماید: «و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته مازکی منکم من أحدٍ أبداً»

آن قدر این مسأله حایز اهمیت است که خداوند در قرآن به پیامبر خودصلی الله علیه وآله دستور می دهد و می فرماید: «بگو: پناه می برم به پروردگار مردم - که او صاحب قدرت و سلطنت و معبود آنهاست - ازشرّ وسوسه کننده ای که پنهان است و در سینه های مردم [پیاپی ]وسوسه و شبهه ایجاد می کند.»

شیطان هرکسی را از همان نقطه ضعف و محل نفوذی که در او می بیند وسوسه می کند. بعضی را از راه مال دنیا و بعضی را از راه غریره جنسی و بعضی را از راه شبهه در اعتقادات و بعضی را از راه ریاست و جاه طلبی و بعضی را از راه غرور و تکبّر و حسد گمراه می نماید و اگر انسان از شرّ او به خدا پناه نبرد گرفتار دام های او خواهد شد.

امام سجادعلیه السلام، در دعای خود برای نجات از وسایل هلاکت و وسوسه شیطان، می فرماید: «خدایا! به تو پناه می برم از غفلت و قساوت قلب و ناداری و ذلّت و ناتوانی و کفر و فقر و از وسوسه شیطان در سینه و از پراکنده شدن امور و نابسامان بودن آنها.»

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از ابوحمزه ثمالی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: شخصی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت یا رسول اللّه! من سخت گرفتار وسوسه سینه شده ام، در حالی که مردی بدهکار و نیازمند و صاحب عیال هستم. رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «این جملات را زیاد بخوان و تکرار کن: «توکّلت علی

(1)

(2)

ص :463


1- قال الإمام السجادعلیه السلام فی وسوسة الصدر: الّلهمّ إنّی أعوذبک من الغفلة و القسوة و العلیة و الذّلة و المسکنة، و أعوذبک من الکفر و الفقر و من وسوسة الصدر و تشتیت الأمر. (الصحیفة السجادیة (ابطحی) ص 281)
2- و فی الکافی عن أبی حمزة الثمالی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: جاء رجل إلی النبیّ صلی الله علیه وآله فقال: یا رسول اللّه قد لقیت شدّةً من وسوسة الصدر وانا رجل مدین معیل محوج فقال له: کرّر هذه الکلمات: «توکلّت علی الحیّ الذی لایموت و الحمدللّه الذی لم یتخّذ صاحبة و لاولداً ولم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ من الذلّ و کبّره تکبیراً.» فلم یلبث ان جاءه فقال: أذهب اللّه عنّی وسوسة صدری و قضی عنّی دینی و وسّع علیّ رزقی. (الکافی ج 2/555)

الحیّ الذی لایموت و الحمد للّه الذی لم یتخّذ صاحبةً ولا ولداً و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ من الذلّ و کبرّه تکبیراً.» پس چیزی نگذشت که آن مرد باز نزد آن حضرت آمد و گفت: خداوند وسوسه سینه مرا برطرف و دین و بدهکاری که داشتم را ادا نمود و روزی مرا نیز وسعت داد.

در همان کتاب، از ابواسامه نقل شده که گوید: من در مسافرتی خدمت امام صادق علیه السلام بودم. پس آن حضرت به من فرمود: «قرآن بخوان.» و چون سوره ای از قرآن را خواندم، امام علیه السلام رقّت پیدا نمود و گریه کرد و سپس به من فرمود: «ای ابواسامه! دل های خود را با یاد خداوند و ذکر او نگهداری کنید واز نقطه های [سیاه ]بترسید؛ چرا که اگر چنین نکنید بسا ساعات و اوقاتی برای قلوب شما رخ بدهد که همانند لباس کهنه و استخوان پوسیده [در اثر غفلت و وسوسه شیطان] نه ایمان در آن موجود باشد و نه کفر.»

سپس فرمود: «ای ابا اسامه! آیا بعضی از اوقات به قلب خود توجه نکرده ای که خالی

(1)

(2)

ص :464


1- و فیه عن أبی أسامة قال: زاملت أباعبداللّه علیه السلام قال: فقال لی: إقرأ [قال: ]فافتتحت سورةً من القرآن فقرأتها فرّق و بکی ثمّ قال: یا أبا أسامة إرعوا قلوبکم بذکر اللّه عزّوجّل و احذروا النکت فإنّه یأتی علی القلب تارات أو ساعات الشکّ من صباحٍ لیس فیه إیمان و لاکفر شبه الخرقة البالیة او العظم النخر. یا أباأسامة ألیس ربّما تفّقدت قلبک فلاتذکر به خیراً و لا شراً و لاتدری این هو؟ قال: قلت له: بلی إنه لیصیبنی و أراه یصیب الناس، قال: أجل لیس یعری منه احد، قال: فاذا کان ذلک فاذکروا اللّه عزّوجّل و احذروا النکت فإنّه إذا أراد بعبدٍ خیراً نکت ایماناً و إذا اراد به غیر ذلک نکت غیر ذلک، قال: قلت: ما غیر ذلک جعلت فداک؟ [ما هو] قال: أذا أراد کفراً نکت کفراً. (الکافی ج 8/167)
2- قوله: «ارعوا قلوبکم بذکراللّه» قال فی المرآت: ای احفظوها بذکره تعالی من وساوس الشیطان و النکت: ما یلقیه الشیطان فی القلب من الوسواس و الشبهات. و الوسواس هو الذی یطیع الشیطان ویزعم أنّه یحتاط و یطیع اللّه تبارک و تعالی و عمله حرام یضّر بالعقل و الجسم و یسلب الراحة بل یضرّ بالأهل و الأولاد و غیرهم. ففی الکافی عن عبداللّه بن سنان قال: ذکرت لأبی عبداللّه علیه السلام رجلاً مبتلاً بالوضوء و الصلاة و قلت: هو رجل عاقل، فقال أبوعبداللّه علیه السلام: و أیّ عقل له و هو یطیع الشیطان؟! فقلت له: و کیف یطیع الشیطان؟ فقال: سله هذا الذی یأتیه من أیّ شی ءٍ هو؟ فإنّه یقول لک: من عمل الشیطان. (الکافی ج 1/12)

از تمایل به خیر و شرّ است و تو نمی دانی آن چه حالتی است؟» گفتم: آری، این حالت را در خود و دیگران یافته ام. فرمود: «هرکسی چنین است.» سپس فرمود: «چون چنین حالتی را در خود دیدی، خدا را به یاد بیاور و به او توجّه کن [و از او درخواست هدایت نما] و بترس از نقطه سیاهی که در قلب تو وارد شود چرا که خداوند اگر بنده ای را دوست بدارد و اراده خیر به او نموده باشد، نقطه نورانی ایمان را در دل او ثبت می کند، و اگر چیز دیگری برای او اراده نموده باشد نقطه دیگری را در قلب او ثبت می کند.» گفتم: فدای شما شوم! آن نقطه دیگر چیست؟ فرمود: «اگر [در اثر عدم لیاقت و اعمال زشت] اراده کفر برای او شده باشد، نقطه تاریک کفر را در دل او ثبت می نماید.»

مرحوم مجلسی، در کتاب مرآت القلوب، در شرح این حدیث می فرماید: مقصود از نقطه دیگر وسوسه و شبهاتی است که شیطان در قلب وارد می کند.

اما حالت وسواس که در بعضی از مؤمنین دیده می شود، نشانه شدت تسلّط شیطان بر روح و اراده آنها است و در حقیقت این یک بیماری خطرناکی است. چراکه شخص وسواس فکر می کند که برای دیانت خود احتیاط می نماید، در حالی که احدی از فقها چنین احتیاطهایی را مطلوب ندانسته بلکه از آن ها مذمت نموده و حکم به حرمت آنها کرده اند و احتیاط را در همه چیز راه نجات و وسیله موفقیت دانسته اند، جز احتیاطهای شخص وسواس را که مذموم و حرام می دانند.

تردیدی نیست که عمل وسواس موجب سلب آسایش دیگران و مضرّ به عقل و جسم شخص وسواس است و دارویی برای نجات از آن، جز دعا و توسّلات و ترک نمودن آن، وجود ندارد.

در کتاب کافی نقل شده که عبداللّه بن سنان می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مردی است مبتلای به وسواس در وضو و نماز و او مرد عاقلی است. امام صادق علیه السلام با شنیدن این جمله، فرمود: «چگونه او عاقل است، در حالی که از شیطان اطاعت می کند؟» گفتم: چگونه او از شیطان اطاعت می کند؟ فرمود: «تو از او سؤال کن که این اعمال را به چه دلیل انجام می دهد؟ او خود به تو خواهد گفت: که شیطان او را وادار می نماید.»

بعضی از دوستان نقل کردند که در زمان مرجعیت مرحوم میرزای بزرگ قمی، یکی از

ص :465

طلاب خدمت آن مرد عالم آمد و گفت: من از نیت کردن برای نماز عاجز مانده ام و نمی توانم نیت بکنم. مرحوم آیةاللّه قمی به او فرمود: تو از که تقلید می کنی؟ آن طلبه گفت: از شما تقلید می کنم.

مرحوم آیة الله میرزای قمی فرمود: اگر از من تقلید می کنی من نیّت کردن را برای تو حرام کردم و پس از آن باید نمازهای خود را بدون نیت انجام دهی. پس آن طلبه با فکر راحت رفت که نماز بدون نیّت بخواند، ولی هرچه به خود فشار آورد نتوانست نیّت نماز را از خود سلب کند و نماز بدون نیّت بخواند. لذا باز خدمت آن مردعالم آمد و گفت: کار من سخت تر شد و من هرچه می خواهم بدون نیّت نماز بخوانم نمی توانم و نیّت، خود به خود در فکر من آماده می شود. مرحوم میرزای قمی به او فرمود: آنچه بی اختیار می آید مانعی ندارد و من آن را حرام نکردم، ولی آنچه تو منتظر آمدن آن می شدی را من حرام کردم.

پایه گذاری شر و فساد

در تعدادی از روایات و سخنان معصومین علیهم السلام نقل شده که هر کس سنّت نیک و راه خیری را پایه گذاری کند، پاداش عمل خود و پاداش کسانی که از آن سنّت و راه خیر پیروی می کنند را خواهد داشت و از پاداش آنان نیز چیزی کم نمی شود، و اگر سنّت و روش و راه فساد و شر و گناهی را پایه گذاری کند، کیفر گناه خود را خواهد داشت و کیفر کسانی که به آن فساد و گناه عمل می کنند را نیز خواهد داشت و از کیفر آنان نیز چیزی کم نمی شود.

(1)

ص :466


1- من سنّ سنّة الشرّ و الظلم و العصیان أقول: فی عدّه من الروایات: إنّ من سنّ سنّة حسنةً فله أجره و أجر من عمل به و لاینقص من هؤلاء شی ء و من سنّ سنّةً سیّئة فعلیه وزره و وزر من عمل به ولاینقص من هؤلاء شی ء. و هو یشمل العمل و التعلیم کالمذاهب الفاسدة و الآراء المنحرفة و أماکن الفساد و مواضع المعصیة و ما یجری مجری ذلک و إلیک بعض ما ورد فیها:

راه شرّ و فساد ممکن است عمل شری باشد و یا تعلیم فرهنگ باطلی، مانند مذاهب فاسد و آرای منحرف و یا اماکن فساد و معصیت و امثال اینها باشد.

امام باقرعلیه السلام فرمود: «کسی که راه خیر و هدایتی را عمل کند و یا به دیگران یاد دهد و آنها از او پیروی کنند، پاداش خود را خواهد داشت و پاداش کسانی که از او پیروی نموده اند را نیز خواهد داشت و از پاداش آنان چیزی کم نمی شود، و اگر کسی راه شر و جور و ستمی را پایه گذاری کند، او نیز کیفر عمل خود و کیفر کسانی که از او پیروی نموده اند را خواهد داشت و از کیفر عمل کنندگان چیزی کم نمی شود.»

(1)

ص :467


1- الوسائل... محمّدبن مسلم عن الباقرعلیه السلام: من عمل (علم) باب هدیً کان له أجرمن عمل به، و لاینقص أولئک من أجورهم و من عمل (علّم) باب ضلال کان علیه وزر من عمل به ولاینقص اولئک من اوزارهم. (الوسائل ج 11/438 ثواب الاعمال ص 132) و فیه: أخرج البرقی فی محاسنه عن إبن محبوب عن إسماعیل الجعفی قال: سمعت أباجعفرعلیه السلام یقول:... و من إستنّ سنّة جور فاتّبع کان علیه مثل وزر من عمل به من غیر ان ینقص من أوزارهم شی ء. (المصدر ص 437 تحف العقول ص 243)

ص :468

محرمات اقتصادی و مالی

اشاره

ص :469

ص :470

تصرف در مال حرام

اشاره

تردیدی نیست که عناوین حرام در مال ها فراوان است و بیان آنها در یک بخش امکان پذیر نیست. از این رو، به بعضی از موارد مورد ابتلا و ضروری اشاره می شود و سایر موارد و مباحث تحت عناوین دیگر بیان می گردد.

1- اکل مال به باطل [درآمدهای کاذب]

مقصود از اکل مال به باطل این است که کسی مالی را بدون هیچ وجه شرعی و موازین حقوقی به دست بیاورد که آن را درآمد و کسب کاذب و دروغین می نامند، مانند اجرت گرفتن برای کارهای بی ارزشی که هیچ نتیجه عقلایی و عرفی ندارد؛ مثلاً سنگی را از جا بلند کند و یا در تاریکی وحشتناکی به جایی برود و بازگردد و یا به دور جایی به شیوه خاصی بگردد. این گونه کارها در زمان ما فراوان دیده می شود و مع الأسف آن را هنر می نامند و صاحب آن را هنرمند می دانند!

می توان گفت که یکی از مصادیق «اکل مال به باطل» این است که کسی برای انجام کاری که وظیفه دارد آن کار را انجام دهد اجرت بگیرد، مانند اجرت گرفتن بر قضاوت که

(1)

(2)

ص :471


1- الاموال المحرمة قال اللّه سبحانه: وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ. (بقره /188) و قال سبحانه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا. (نساء /29)
2- و قد مضی فی بحث الإسراف و التبذیر و الرشوة تفصیل ذلک و تذکرهنا بعض ما یناسب هذا استدراکاً.

آیه شریفه به آن اشاره نموده است. البته اگر پول بگیرد و به ناحق حکم کند آن را رشوه حرام می گویند و در روایت چنین کاری کفر به خداوند نامیده شده است.

خداوند در پایان یکی از دو آیه مربوط به «اکل مال به باطل» حرمت رشوه دادن و رشوه گرفتن را مطرح نموده و در پایان آیه راه درآمد حلال را بیان نموده و می فرماید: «اگر شما تجارت مشروعی را همراه با رضایت انجام دهید درآمد آن حلال و پاک خواهد بود.»

در روایات نیز سفارش زیادی نسبت به تجارت و درآمدهای مشروع است شده است و چه خوب است در اینجا به برخی از آنها اشاره شود:

در کتاب کافی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که می فرماید: «به دنبال تجارت بروید تا نیازهای شما از مردم برطرف شود.» [کافی، ج 5/149]

فضیل بن یسار می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: من دست از تجارت برداشته ام. امام علیه السلام فرمود: «برای چه؟ مگر عاجز شده ای؟» سپس فرمود: «این کار سبب تنگدستی شما خواهد شد.» آن گاه «فرمود: هرگز دست از تجارت برندارید و به فضل خداوند امیدوار باشید.» [همان]

در همان کتاب، از ابن ابی قره نقل شده که گوید: من در حضور امام صادق علیه السلام بودم که آن حضرت از حال یکی از اصحاب خود سؤال نمود و فرمود: «برای چه او از حج دست برداشته و به حج نمی رود؟» گفته شد: او چون تجارت را رها نموده تهیدست شده ومالی ندارد که به حج برود. امام علیه السلام چون این سخن را شنید برآشفت و فرمود: «کار و تجارت را رها نکنید تا آبروی اجتماعی شما حفظ گردد و خداوند به شما برکت بدهد.»

مؤلّف گوید: این گونه روایات در کتب حدیث فراوان است و ما آنها را در مباحث دیگر این کتاب بیان نموده ایم. البته تجار و کسبه باید توجه داشته باشند که تجارت و درآمد آنان از راه های حلال و مشروع باشد، حلال بدهند و حلال بگیرند و حرص و آز را نیز از خود دور نمایند، و به تقدیر خداوند راضی و قانع باشند این عمل برای آنان یک عبادت و یک ارزش بزرگ محسوب می شود، یکی از درآمدهای حرام [شغل های حرام و] درآمدهای کاذب است: امام هشتم علیه السلام می فرماید: عبادت ده جزء است و نه جزء آن در جستجوی روزی حلال به دست می آید.

ص :472

2- تصرف غاصبانه در مال مردم

2- تصرف غاصبانه در مال مردم که مصادیق فراوانی دارد و ممکن است به صورت های مختلف انجام بگیرد. مانند این که کسی مال مردم را بگیرد و بدون هیچ وجه شرعی به صاحبش باز نگرداند.

مانند این که کسی مال مردم را بگیرد و بدون هیچ وجه شرعی به صاحبش بازنگرداند.

ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «کسی که مال برادر دینی خود را از روی ظلم بخورد و به او باز نگرداند، روز قیامت پاره ای از آتش را خواهد خورد.»

اساساً هیچ مالی را بدون رضایت صاحب آن نمی توان تصرف نمود، چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «مال هیچ مسلمانی بدون رضایت او بر کسی حلال نیست.» جز در مواردی که شرع مقدس بدون اذن اجازه تصرف داده است.

مرحوم علاّمه در کتاب قواعد می فرماید: اگر پدر ناتوان باشد می تواند از مال فرزند خود که توانایی مالی دارد به اندازه نیاز خودبردارد، ولی فرزند نمی تواند بدون اجازه پدر چیزی از مال او را بردارد. همچنین مادر نیز نمی تواند بدون اجازه فرزند خود چیزی از مال او را بردارد و فرزند نیز نمی تواند بدون اجازه مادر چیزی از مال او را بر دارد، بلکه مادر نیز

(1)

(2)

(3)

ص :473


1- الکافی عن أبی بصیر قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام: من أکل مال أخیه ظلماً و لم یردّه إلیه أکل جذوة من النار یوم القیامة. (الکافی ج 2/333)
2- و فی غوإلی اللآلی عن النّبی صلی الله علیه وآله قال: لا یحلّ مال امری ءٍ مسلم إلاّ بطیب نفس منه. (غوالی اللآلی ص 113)
3- قال العلاّمة فی القواعد: و للأب المعسر التناول من مال ولده الموسر قدر مؤنته و یحرم علی الولد أن یأخذ من مال والده شیئاً إلاّ بإذنه، و یحرم علی الأمّ أن تأخذ من مال ولدها شیئاً و بالعکس إلاّ مع الإذن، و لیس لها أن تقترض من مال ولدها الصغیر. و یحرم علی الزوجة أن تأخذ من مال زوجها بغیر إذنه شیئاً و ان قلّ و یجوزلها أن تأخذ المادوم و تتصدّق به مالم تجحف إلاّ أن یمنعها فیحرم و یحرم علی الزوج أن یأخذ من مال زوجته شیئاً إلاّ بإذنها. (القواعد ج 2/13)

نمی تواند از مال فرزند صغیر خود به صورت قرض بردارد. [جز با اذن پدر آن فرزند اگر صلاح بداند].

سپس می فرماید: زن نمی تواند بدون اجازه چیزی از مال شوهر خود را بردارد ولو کم باشد، ولی می تواند مختصری از خوراکی های خانه را، اگر شوهر از او منع نکند، صدقه بدهد. و اگر او زا منع کند حرام خواهد بود. مرد نیز نمی تواند در مال همسر خود بدون اجازه او تصرف نماید.

مؤلّف گوید: در بحثهای قبل گذشت که طبق آنچه خداوند در قرآن فرموده: «ولیس علیکم جناح ان تأکلوا...» انسان می تواند بدون اجازه از خانه های عده ای از خویشان و دوستان خود غذا بخورد.

3- نپرداختن سهم مبارک امام علیه السلام و سادات [زادهم اللّه شرفاً و عزّاً]

3- نپرداختن سهم مبارک امام علیه السلام و سادات [زادهم الله شرفا و عزا] و تصرف در مالی که سهم امام و سادات به آن تعلق گرفته است.

فقهای ما طبق مدارک زیادی از قرآن واحادیث خمس را در چند مورد واجب دانسته اند و در زمان غیبت امام زمان علیه السلام فرموده اند باید آن را به نوّاب آن حضرت که فقها و مراجع تقلید هستند تحویل دهند تا در مصالح مورد نیاز مانند تأمین سادات فقیر و تقویت دین و فرهنگ تشیّع مصرف شود. حتی بعضی از آنان خمس را در عین مال می دانند و بعضی در ذمه مکلّف می دانند بنابراین تصرّف در مالی که خمس آن پرداخت نشده طبق نظر اول تصرّف غاصبانه و حرام است و با آن مال بدون اجازه حاکم شرع و یا وکیل او هیچگونه تصرّفی جایز نیست.

محمّدبن زید طبری می گوید: شخصی از دوستان و شیعیان حضرت رضاعلیه السلام از

(1)

ص :474


1- منع الخمس و فی الکافی: محمّدبن زید الطبری قال: کتب رجل من تجاّر فارس من بعض موإلی أبی الحسن الرضاعلیه السلام یسأله الإذن فی الخمس فکتب إلیه: بسم اللّه الّرحمن الّرحیم، إنّ اللّه واسع کریم، ضمن علی العمل الثواب و علی الضیق الهمّ، لایحلّ مال إلاّ من وجه أحلّه اللّه، و إنّ الخمس عوننا علی دیننا و علی عیالاتنا و علی موالینا، و ما نبذله و نشتری من أعراضنا ممّن نخاف سطوته فلاتزووه

اهالی فارس نامه ای به آن حضرت نوشت و از آن حضرت درخواست نمود که خمس مال خود را نپردازد. و امام علیه السلام در پاسخ او چنین نوشت:

«بسم اللّه الرّحمن الرحیم... کرم و فضل خداوند وسیع و فراگیر است. او برای کسی که اهل عمل شایسته باشد ضمانت پاداش نیک نموده و برای کسی که از پرداخت حقوق واجب خویش خودداری کند گرفتاری و اندوه تقدیر نموده است. هیچ مالی حلال نیست مگر از راهی که خدا آن را حلال دانسته است. همانا خمس را خداوند برای تأمین نیازهای دینی ما و عیالات و دوستان ما قرار داده و ما به وسیله آن آبروی خویش را در مقابل دشمنان تأمین می نماییم.

پس شما تا می توانید خمس را از ما منع کنید و خود را ازدعای ما محروم ننمایید، چرا که پرداخت خمس کلید روزی شما و آمرزش گناهان و ذخیره قیامتتان است و مسلمان کسی است که به عهد و پیمان خود با خداوند پایدار باشد نه آن که تنها به زبان دستور خدا را اجابت نماید و در قلب و باطن [و عمل خود ]مخالفت نماید.»

محمّدبن زید می گوید: عده ای از خراسان خدمت حضرت رضاعلیه السلام رسیدند و از آن حضرت خواستند که آنها را از پرداخت خمس معاف نماید و خمس را به آنان ببخشد. پس حضرت رضاعلیه السلام به آنان فرمود: «چه قدر این سخن دارای حیله و کید است!» سپس فرمود: «شما با زبان های خود به ما اظهار محبّت می کنید، ولی حقی را که خدا برای ما قرار داده است از ما دریغ می نمایید و حاضر نیستید خمس اموال خود را بپردازید.» سپس فرمود: «ما احدی را از پرداخت خمس معاف نمی کنیم و حق خود را حلال نمی نماییم.»

(1)

(2)

ص :475


1- عنّا، و لاتحرموا أنفسکم دعاءنا ما قدرتم علیه، فإنّ إخراجه مفتاح رزقکم وتمحیص ذنوبکم، و ما تمهدون لأنفسکم لیوم فاقتکم، و المسلم من یفی للّه بما عهد إلیه، و لیس المسلم من أجاب باللسان و خالف بالقلب و السلام. (الکافی ج 1/548)
2- و فیه عن محمّد بن زید قال: قدم قوم من خراسان علی أبی الحسن الرضاعلیه السلام فسألوه أن یجعلهم فی حلّ من الخمس، فقال: ما أمحل هذا؟! تمحّضونا بالمودّة بألسنتکم و تزوون عنّا حقّاً جعله اللّه لنا وجعلنا له و هو الخمس لانجعل، لا نجعل، لانجعل لأحد منکم فی حلّ. (المصدر)

4- پرداختن زکات واجب

4- نپرداختن زکات واجب

در مورد زکات نیز در آیات قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام فراوان سخن گفته شده که به بخشی از آنها اشاره می شود.

خداوند در آیه 180 سوره آل عمران می فرماید: «کسانی که از انفاق مال خود که داده خداست بخل می ورزند گمان نکنند که کار خوبی می کنند، بلکه این بخل است و چیز خطرناکی برای آنان خواهد بود، چرا که در روز قیامت همان مال وبال گردن آنان خواهند نمود.»

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: «کسی که بخل ورزد و مال خود را در راه خدا انفاق نکند آن مال در روز قیامت طوقی از آتش خواهد گردید و به گردن او آویخته خواهد شد.»

و در سخن دیگر می فرماید: «هیچ کس از پرداخت حق واجبی که در مال اوست منع نمی کند مگر آن که آن مال را خداوند در قیامت ماری از آتش قرار خواهد داد و بر گردن او آویخته خواهد گردید.

(1)

(2)

(3)

ص :476


1- منع الزکاة الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من منع قیراطاً من الزکاة فلیس بمؤمنٍ و لامسلم و هوقوله: عزّوجلّ: «ربّ ارجعون لعلیّ أعمل صالحاً فیما ترکت.» (المومنون/102 الکافی ج 3/503) و فی الوسائل عن أبی جعفر علیه السلام قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی قرن الزکاة بالصلاة فقال: «أقیموا الصلاة و آتوا الزکاء» فمن أقام الصلاة و لم یؤت الزکاة فکأنّه لم یقم الصلاة. (الوسائل باب 3 من ابواب ما تجب فیه الزکاة)
2- و قال الصّادق علیه السلام فی تفسیر قوله: «و لایحسبنّ ألّذین یبخلون بما آتاهم اللّه من فضله» الآیة: و من بخل و لم ینفق ماله فی طاعة اللّه صار ذلک یوم القیامة طوقاً من نار فی عنقه و هو قوله: «سیطوّقون ما بخلوا به یوم القیامة» (تفسیرالقمی آل عمران /180)
3- و عنه علیه السلام: ما من رجل منع حقّاً فی ماله إلاّ طوّقه اللّه به حیّة من نار یوم القیامة. (الوسائل ج 6 أبواب ما تجب فیه الزکاة)

در کتاب کافی از امام باقرعلیه السلام نقل شده که می فرماید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله در مسجد از جای خود برخاست و نام پنج نفر را یکایک صدا زد و فرمود: «برخیزید و از مسجد ما بیرون روید و در این مسجد نماز نخوانید، چرا که شما زکات مال خود را نمی پردازید.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که قیراطی از زکات را ندهد نه مؤمن خواهد بود ونه مسلمان. بلکه

او در وقت مردن، چنان که خداوند در قرآن فرموده، خواهد گفت: «ربّ ارجعون لعلیّ اعمل صالحاً فیما ترکت» [؛ یعنی: خدایا مرا باز گردان تا شاید کار خود را جبران نمایم.» و خداوند در پاسخ او می فرماید: «هرگز بر او بازگشتی نیست و او بیهوده سخن می گوید و در برزخ در عذاب به سر خواهد برد تا قیامت برپا گردد].»

امام باقرعلیه السلام نیز در تفسیر آیه شریفه «و اقیموالصلاة و آتوا الزکاة» می فرماید: «خداوند زکات را در کنار نماز بیان نموده. پس کسی که نماز بخواند و زکات ندهد در حقیقت نماز هم نخوانده است.»

حرام خواری

حرام خواری براساس آیات قرآن و تعدادی از روایات، از گناهان کبیره است و وعده عذاب نیز برآن داده شده است. خداوند در قرآن از یهود مذمّت فرموده و می فرماید: «بسیاری از آنان را مشاهده می کنی که نسبت به گناه و ظلم و حرام خواری شتاب می کنند و علمای آنها از آنان جلوگیری نمی کنند، و چه زشت است اعمال آنان.»

(1)

(2)

(3)

ص :477


1- و فی الکافی عن أبی جعفرعلیه السلام قال: بینا رسول اللّه صلی الله علیه وآله فی المسجد إذ قال: قم یا فلان، قم یا فلان، قم یا فلان حتّی أخرج خمسة نفر فقال: أخرجوا من مسجدنا لاتصلّوا فیه و أنتم لاتزکّون. (الکافی ج 3/503)
2- عقوبة أکل الحرام قال اللّه سبحانه: و لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها إلی الحکّام لتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالإثم و انتم تعلمون. (البقره /188)
3- و قال سبحانه: و تری کثیراً منهم یسارعون فی الإثم و العدوان و أکلهم السحت لبئس ماکانوا یعملون و لاینهیهم الربّانیون و الأحبار عن قولهم الأثم و أکلهم السحت لبئس ماکانوا یصنعون. (المائده، 67/68)

قرآن به همه مسلمانان خطاب می نماید که اموال یکدیگر را به حرام و باطل نخورید و برای خوردن مال مردم به حکام رشوه ندهید که به نفع شما حکم کنند؛ در حالی که می دانید به ناحق مال مردم را می گیرید.»

در روایات زیادی، نسبت به حلال خواری و انتخاب راه های حلال و شغل حلال سفارش شده است که به بعضی از آن ها اشاره می شود.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هرکس حلال بخورد، ملکی بالای سر او ایستاده و برای او استغفار می کند تا از غذای خود فارغ شود.»

و فرمود: «چون لقمه حرام وارد شکم بنده ای شود، همه ملائکه آسمان ها و زمین او را لعنت می کنند و تا وقتی آن لقمه در شکم اوست خداوند نظر رحمت به او نمی افکند.»

و فرمود: «کسی که یک لقمه حرام بخورد، خداوند به او خشم می کند. پس اگر توبه کند خداوند توبه او را می پذیرد، و اگر بدون توبه [و ردکردن مال مردم ]بمیرد آتش به او سزاوار است.

و فرمود: «کسی که یک لقمه حرام بخورد، چهل شبانه روز نماز و دعای او پذیرفته نمی شود و گوشتی که از آن در بدن او روییده می شود، سزاوار آتش خواهد بود سپس فرمود: از یک لقمه نیز گوشت در بدن روییده می شود.» و فرمود: «هرکس خود را از شرّ زبان و شکم و آلت خود حفظ کند اهل بهشت می باشد.»

(1)

(2)

(3)

ص :478


1- البحار... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله من أکل الحلال قام علی رأسه ملک یستغفرله حتّی یفرغ من أکله. و قال صلی الله علیه وآله: إذا وقعت اللقمة من حرام فی جوف العبد لعنه کلّ ملک فی السماوات و الأرض و ما دامت اللقمة فی جوفه لاینظر اللّه إلیه.
2- و فیه قال صلی الله علیه وآله: من أکل اللقمة من الحرام فقدباء بغضبٍ من اللّه، فان تاب تاب اللّه علیه و ان مات فالنار أولی به. (البحار ج 63/314)
3- و فیه قال صلی الله علیه وآله: من أکل لقمة حرام لم تقبل له صلاة أربعین لیلة، و لم تستجب له دعوة أربعین صباحا و کلّ لحم ینبته الحرام فالنار أولی به و إنّ اللقمة الواحدة تنبت اللحم. (المصدر ص 315)

و فرمود: «امور سه قسم است: حلال روشن و حرام روشن و شبهاتی که مرّدد بین حلال و حرام است. پس هرکس از شبهات پرهیز کند از حرام نجات می یابد، و هرکس شبهات را انجام دهد مرتکب محرّمات خواهد شد و هلاک خواهد گردید، در حالی که نمی داند.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «احتیاط در وقت شبهه بهتر از فرو رفتن در هلاکت است.»

کیفر حرام خواری

مؤلف گوید: دیانت مؤمن در وقت مواجه شدن با درآمدهای حرام روشن میگردد و سخت ترین امتحان مؤمن، چنان که در روایات آمده، دربارهة پرهیز از حرام است. رسول خدایی می فرماید: خداوند فرموده است: «کسی که باکی نداشته باشد که از چه راهی درهم و دینار خود را به دست آورد و هرچه به دست او آمد بگیردامن هم باکی ندارم که در روز قیامت او را از هر دری می خواهم به آتش بفرستم.» و فرمود: « هنگامی که لقمهة حرام در شکم کسی قرار میگیرد همهة ملائکهة آسمان ها و

و فرمود: «بزرگترین حسرت ها روز قیامت حسرت کسی است که مالی را از غیر راه

(1)

(2)

(3)

ص :479


1- و قال نیایی: حلال بین و حرام بین و شبهات تتردّد بین ذل فمن ترلد الشبهات نجا من المحرّمات و من أخذ بالشبهات ارتکب المحرّمات وهلک من حیث لایعلم. (الکافی ج 1 /68) و قال الصادق الإ:... فإن الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات. (مستدرک الوسائل )
2- عقوبة من لایبالی بالحرام وقال قتیلاً: قال الله عز وجل: من لم یبال من أی باب اکتسب الدینار و الدرهم لم أبال یوم القیامة عن ای أبواب النار آدخالته. (المصدر ص ةة)
3- وقال تینیة: إذا وقعت القمة من حرام فی جوف العبد لعنه کل ملک فی السماوات وفی الأرض. المصدر ص ةة) و قال تیّة: إن أعظم الحسرات یوم القیامة حسرة رجل کسب مالاً فی غیر طاعة الله فورثه رجلاً فأنفقه فی طاعة الله سبحانه فدخل به الجنة ودخل به الأوّل النار. (المصدر)

آداب به دست آوردن روزی حلال

محمّدبن بابویه، در کتاب «المقنع»، در بحث دین می فرماید: پدرم علی بن بابویه در وصیت خود به من چنین فرمود: فرزند عزیزم! از خدا بترس و در طلب روزی تقوا و اعتدال را از دست مده و برای تهیه معاش خود حرص و شتاب نداشته باش و بدان که رزق و روزی دو نوع است:

1- رزقی که توبه دنبال آن می روی؛ 2- رزقی که او به دنبال تو می آید. پس آنچه تو وظیفه داری به دنبال آن بروی آن است که سعی کنی از حلال به دست آوری و اگر از حلال به دست نیاوری [و به آن قانع نشوی] ناچار حرام به دست تو خواهد آمد و تو آن حرام را خواهی خورد.

و فرمود: بدان که اگر کسی که بکوشد تا از راه حلال برای اهل و عیال خود تأمین معاش کند پاداش مجاهد فی سبیل اللّه را خواهد داشت.

و امام صادق علیه السلام فرمود:«کسی که تجارت کند، از مردم بی نیاز خواهد شد.»

و فرمود: «هرگز تجارت را تا آخر عمر رها مکن و به وسیله آن برای اهل خود وسعت و توسعه ایجاد کن و بدان که ترک تجارت موجب سستی عقل تو خواهد شد.»

(1)

(2)

ص :480


1- قال الصّدوق فی کتاب المقنع فی باب الدّین: أوصانی والدی علیّ بن الحسین رحمه اللّه فی وصیّته إلیّ: إتّق اللّه یا بنیّ و أجمل فی الطلب و اخفض فی المکتسب و إعلم أنّ الرزق رزقان فرزق تطلبه و رزق یطلبک فامّا الذی تطلبه فاطلبه من حلال فإنّک أکلته حلالاً إن طلبته من وجهه، و إلاّ اکلته حراماً، و هو رزقک لابدّلک من أکله. (الفقه الرضا ص 251 البحار ج 103/31)
2- إلی أن قال: و اعلم أنّ الکادّ علی عیاله من حلال کالمجاهد فی سبیل اللّه. (الکافی ج 5/88) و قال الصّادق علیه السلام: من لزم التجارة استغنی عن الناس. (الکافی ج 5/148) و قال علیه السلام: لاتترک التجارة فانّ ترکها مذهبة للعقل و اوسع علی عیالک. (المستدرک 13/11)

پاداش به دست آوردن مال حلال

اشاره

به دست آوردن مال حلال از عبادات بزرگ و بهترین آنهاست، بلکه اگر عبادت هفتاد قسمت شود بهترین آنها جستجوی مال حلال است. از روایات استفاده می شود که خوردن مال حلال وسیله نورانیت و قبولی عبادت و استجابت دعا است.

در این باره سه نکته مهم وجود دارد که به ذکر آنها می پردازیم:

1- لزوم تلاش و کوشش برای به دست آوردن مال.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که تنبلی کند و سراغ کار و تلاش نرود خداوند نظر رحمت به او نمی افکند و دعای او رامستجاب نمی نماید.»

در روایت دیگری آمده است که روزی امام صادق علیه السلام از حال یکی از اصحاب خود سؤال نمود و معلوم گردید که [در اثر بیکاری] فقر و تنگدستی او را فرا گرفته است. امام صادق علیه السلام فرمود: «اکنون چه می کند؟» گفته شد: او در خانه نشسته و عبادت خدا را می نماید. امام علیه السلام فرمود: «پس معاش او از کجا تأمین می شود؟» گفته شد: بعضی از برادران دینی او را تأمین می نمایند. امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، عبادت کسیکه او را تأمین می کند بیش از او خواهد بود.»

2- جستجوی مال حلال نمودن و قانع بودن به آن.

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «عبادت هفتاد جزء است و بهترین آنها جستجوی حلال است.»

(1)

(2)

ص :481


1- فضل طلب الحلال قال الصّادق علیه السلام: إنّ تارک الطلب لایستجاب له دعوة. (مجمع الفائده ج 8/4) و سأل أبوعبداللّه علیه السلام عن رجل أصابته الحاجة و قال: فما یصنع الیوم؟ قیل: [هو جالس] فی البیت یعبد ربّه عزّوجلّ قال: فمن أین قوته؟ قیل من عند بعض إخوانه فقال علیه السلام: و اللّه للذی یقوته أشدّ عبادة منه. (رواه فی الوسائل ج 12/ باب 5 ح 3)
2- و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: العبادة سبعون جزأ أفضلها طلب الحلال. (المصدر) و روی عنهم علیهم السلام: التاجر فاجر و الفاجر فی النار إلاّ من أخذ الحقّ و أعطی الحقّ. و عن سدیر قال: قلت لأبی عبداللّه: أیّ شی ءٍ علی الرجل فی طلب الرزق؟ فقال: إذا فتحت بابک و بسطت بساطک فقد قضیت ما علیک. (المصدر باب 15)

و از معصومین علیهم السلام روایت شده که می فرمایند: «تاجر فاجر است و فاجر در آتش خواهد بود جز آن که حق بگیرد و حق بدهد.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «جبرئیل از ناحیه خداوند مرا آگاه نموده که هیچ انسانی از دنیا نخواهد رفت جز آن که روزی خود را کامل خورده باشد.» سپس فرمود: «پس از خدا بترسید و در تحصیل روزی، آبرومند و زیبا حرکت کنید [و از حرام و حرص و طمع پرهیز نمایید] و مواظب باشید که کندی روزی شما را گرفتار حرام نکند چرا که وعده های خداوند [و نعمت های بهشتی] بدون اطاعت از او به کسی نمی رسد.»

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام سدیر می گوید: به امام علیه السلام عرض کردم: وظیفه انسان در طلب معاش چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «همین اندازه که درب مغازه خود را بگشایی و متاع خود را در اختیار [مراجعان] قرار دهی به وظیفه خویش عمل کرده ای.»

امام صادق علیه السلام در سخن دیگری به یکی از اصحاب خود [در مورد اعتدال و میانه روی در کسب و کار] می فرماید: طلب معاش تو باید معتدل باشد، نه این که حریص باشی و تمام خواسته ات دنیا باشد و دل به دنیا بسته باشی و نه در طلب معاش خود کوتاهی به کنی بلکه باید عفّت خویش را حفظ نمایی و سستی نکنی و حریص نیز نباشی و آنچه را خدا از مال دنیا به تو می دهد شکر آن را به جای آوری وگرنه [خیری از آن به تو نمی رسد و] مانند این است که مالی به دست نیاورده باشی.»

3- پرهیز از حبّ دنیا

عبداللّه بن ابی یعفور می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: به خدا سوگند، ما به دنبال

(1)

(2)

ص :482


1- و قال علیه السلام: لیکن طلبک للمعیشة فوق کسب المضیّع دون طلب الحریص الراضی بدنیاه المطمئنّ إلیها ولکن أنزل نفسک من ذلک بمنزلة النصف (المنصف) المتعفّف ترفع نفسک عن منزلة الواهن الضعیف و تکسب مالابدّ للمؤمن منه، إنّ ألّذین أعطوا المال ثمّ لم یشکروا لامال لهم. (الوسائل ج 12 باب 13 ح 3)
2- و عن عبداللّه بن أبی یغفور قال: قال رجل لأبی عبداللّه علیه السلام: و اللّه إنا لنطلب الدنیا و نحبّ أن نؤتی بها [نؤتاها - کا، نوتی منها- ئل] فقال: أتحبّ أن تصنع بها ماذا؟ قال: أعودبها علی نفسی و عیالی و أصلّ منها و أتصدّق بها و أحجّ و أعتمر، فقال أبوعبداللّه علیه السلام: لیس هذا طلب الدنیا، هذا طلب الآخرة. (الوسائل ج 12 باب 7 ح 3)

دنیا می رویم و دوست می داریم که مال دنیا را به دست بیاوریم [آیا این دنیاطلبی است؟] امام علیه السلام فرمود:

«مقصود شما از جمع آوری مال دنیا چیست؟» عبداللّه بن ابی یعفور می گوید: گفتم: مقصودمن این است که با مالی که به دست می آورم زندگی خود و خانواده ام را تأمین کنم و از آن به خویشان خود نیز بدهم و انفاق نمایم و حج و عمره به جای آورم. امام علیه السلام فرمود: «هراس مکن، این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است.»

4- خدا را رازق بداند و به او اعتماد نماید

مرحوم محقق اردبیلی پس از ذکر روایات فوق می فرماید: مؤمن باید بعد از تلاش و به دست آوردن مال، تکیه و اعتماد او به توان بدن و مال خود نباشد و بداند که او بیش از آنچه را خداوند تقدیر نموده نمی تواند به دست آورد و این معنای زهد در دنیاست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«زهد در دنیا این نیست که کسی مال خود را ضایع کند وحلال خدا را بر خود حرام نماید، بلکه زهد این است که اعتماد او به وعده های خداوند بیش از چیزی باشد که در دست خود دارد.»

و در سخن دیگری می فرماید: «به آنچه امید نداری امیدوارتر باش تا آنچه به آن امیدواری، چرا که حضرت موسی علیه السلام [در آن شب تاریک و سرما که راه را گم کرده بود ]چون از دور آتشی دید رفت که برای گرم شدن اهل و عیال خود آتشی بیاورد ولی چون بازگشت پیامبر مرسل خدا بود.» [و هرگز چنین چیزی را فکر نمی کرد]

از سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که تلاش برای تامین معاش از راه حلال

(1)

ص :483


1- قال المحقق الاردبیلی فی مجمع الفائدة بعد ذکرما تقدّم من الأحادیث: ولیکن مع الطلب لایعتمد علی کدّه و ما فی یده بل علی اللّه و أیقن أنّه لایزید علی ما سمّی فی الذکر الحکیم. ثمّ روی عن إسماعیل بن مسلم انّه قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: لیس الزهد فی الدنیا بإضاعة المال، و لاتحریم الحلال بل الزهد فی الدنیا أن لاتکون بما یدک أوثق منک بما عنداللّه عزّوجلّ (المصدر ب 8) و روی عنه علیه السلام أنّه قال: کن لما لاترجو أرجی منک لما ترجو، فإنّ موسی علیه السلام ذهب لیقتبس ناراً فانصرف إلیهم و هو نبیّ مرسل. (مجمع الفائدة ج 7/6 -7- 8، المصدر ج 12/ب 14 ح 3)

یکی از عبادت های بزرگ است. حضرت رضا علیه السلام می فرماید: عبادت ده جزء است و نه جزء آن در تحصیل روزی حلال به دست می آید.

ابن عباس می گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمانی را می دید و او را خوش می آمد می فرمود: آیا او حرفه و شغلی دارد؟ پس اگر می گفتند: حرفه ای نمی داند و بیکار است، می فرمود: از چشم من افتاد و چون علت آن را سوال می کردند می فرمود: مومن اگر صاحب حرفه و شغل نباشد به وسیله دین خود تامین معاش می کند [و آن مایه سقوط و گرفتاری او خواهد شد].

در تعدادی از روایات آمده که تامیین معاش از راه تلاش بدنی فضیلت فراوان دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که از دسترنج خود تامین معاش کند روز قیامت مانند برق خاطف از صراط خواهد گذشت.

و فرمود کسی که از دسترنج خود تامین معاش کند خداوند به او نظر رحمت می افکند و هرگز او را عذاب نخواهد نمود.

و فرمود: کسی که از دسترنج خود بخورد روز قیامت در ردیف پیامبران خواهد بود و پاداش آنان را به او خواهند داد.

مولف گوید: تکمیل این بحث در مباحث گذشته بیان شد از این رو به همین اندازه اکتفا می شود.

ص :484

رباخواری

اشاره

ربا از گناهان کبیره بلکه از بزرگ ترین آنهاست که در قرآن و روایات، بلکه همه کتاب های آسمانی وعده عذاب جاوید دوزخ و جنگ با خداوند برای صاحب آن داده شده است و همه پیامبران الهی آن را حرام و موجب خشم خدا دانسته و صاحب آن در قرآن همتای کافر معرفی گردیده است. رباخوار در قیامت همانند دیوانه محشور می شود. رباخوار دین خود را نابود می کند. بدترین اثراجتماعی ربا ضربه اقتصادی به مردم و دور ساختن آنان از کارهای خیر و دادن وام بی بهره به یکدیگر و اصلاح امور برادران دینی خود می باشد، باید از خطر آن به خدا پناه ببریم.

آیات قرآن درباره ربا

خداوند در سوره بقره می فرماید: «ای اهل ایمان! از خدا بترسید و بعد از نزول آیات ربا از گرفتن و دادن ربا خودداری کنید، و اگر خودداری نمی کنید آماده جنگ با خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله باشید»

و در سوره آل عمران می فرماید: «ای اهل ایمان! از خدا بترسید و از ربای مضاعف [یعنی گرفتن ربا روی ربا] بپرهیزید [و اموال مردم را نابود نکنید] اگر دست از رباخواری بردارید. و از آتشی که خداوند برای کافران آماده کرده بپرهیزید شاید رستگار شوید.»

و در سوره بقره می فرماید: «رباخوار در قیامت به صورت دیوانه و جن زده محشور

(1)

(2)

(3)

ص :485


1- أکل الربا بعد البینّة قال اللّه سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا اتّقوا اللّه وذروا ما بقی من الربا إن کنتم مؤمن فان لم تفعلوا فأذنوا بحرب من اللّه و رسوله. (البقره /278)
2- و قال سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا لاتأکلوا الربا أضعافاً مضاعفة و اتقّوا اللّه لعلّکم تفلحون و اتقّوا النّار التی أعدّت للکافرین (آل عمران 125/126)
3- و قال سبحانه: ألّذین یأکلون الربا لایقومون إلاّ کما یقوم الذی یتخبّطه الشیان من المسّ ذلک

می شود و این به این علت است که رباخوار می گوید: خرید و فروش نیز همانند رباست، در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام نموده است. پس هر کس - با شنیدن قانون خداوند و موعظه او - از رباخواری خودداری کند گذشته های او بخشوده خواهد شد و هر کس ادامه دهد [و به قانون خداوند توجّه نکند] همیشه در آتش دوزخ معذّب خواهد شد.»

و در همان سوره می فرماید: «خداوند برکت را از ربا برداشته و [ربا را وسیله نابودی دین و زندگی رباخوار قرار داده است] و برکت را در صدقات و انفاقات قرار داده، او هرگز گنهکار ناسپاس را دوست نمی دارد.»

ربا در سخنان معصومین علیهم السلام

امام صادق علیه السلام می فرماید: «کیفر و عذاب یک درهم از ربا، سخت تر از کیفر هفتاد زنای با مادر و خواهر و امثال آنان است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «رباخوار و ربا دهنده و نوسنده قرارداد و شاهد آن در کیفر و عذاب یکسان هستند.»

سماعة می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: چگونه است که خداوند حرمت ربا را در چند آیه از قرآن تکرار نموده است؟ امام علیه السلام فرمود: «می دانی برای چیست؟» گفتم: خیر.

(1)

(2)

(3)

ص :486


1- بأنّهم قالوا إنّما البیع مثل الربا و أحلّ اللّه البیع و حرّم الربا فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهی فله ما سلف و أمره إلی اللّه و من عاد فأولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون. (البقره /275) و قال سبحانه یمحق اللّه الربی و یربی الصدقات و اللّه لایحبّ کلّ کفّارٍ أثیم. (البقره /276)
2- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: درهم رباً أشدّ من سبعین زنیة کلّها بذات محرم. (الکافی ج 5/144) وفیه... عن أبی جعفرعن أمیرالمؤمنین علیهما السلام قال: آکل الربا و مؤکله و کاتبه و شاهده فیه سواء. (المصدر)
3- و فیه... عن سماعة قال: قلت لأبیعبداللّه علیه السلام: إنّی رأیت اللّه تعالی قد ذکرالرّبا فی غیر آیةٍ و کرّره فقال: أو تدری لم ذاک؟ قلت: لا قال: لئلاّ یمتنع الناس من اصطناع المعروف.(المصدر ص 146)

فرمود «خداوند به این علت ربا را حرام نموده که مردم از کار خیر خودداری نکنند.»

به امام صادق علیه السلام گفته شد: خداوند در قرآن فرموده: «یمحق اللّه الربا» در حالی که ما می بینیم مال رباخوار زیاد می شود. امام علیه السلام فرمود: «کدام نابودی و از بین رفتنی بدتر از نابودی و از بین رفتن دین است؟ سپس فرمود: کسی که یک درهم ربا بخورد، دین او از بین می رود و اگر توبه کند مال او از بین می رود و فقیر خواهد شد، در حالی که خداوند در صدقات برکت قرار داده و صدقه مال را زیاد می کند و پاداش آن نیز دو چندان خواهد بود.»

رسول خداصلی الله علیه وآله درباره صدقه فرمود: «هیچ عملی نیست جز آن که خداوند ملکی را مأمور آن نموده است، جز صدقه، که خداوند صدقه را به دست خود می گیرد و تربیت می کند؛ هم چنان که شما فرزند خود را تربیت می کنید. از این رو، صاحب صدقه در قیامت صدقه خود را مانند یک کوه مشاهده می کند.»

دیرکرد و ربا در آخر الزمان

در زمان جاهلیت، برای وام و برای دیرکرد آن ربا می گرفته اند که اکنون نیز همین عمل حرام مع الاسف بین ما مسلمانان دایر و شایع شده است. بیشتر مراکز اداری نیز برای

(1)

(2)

ص :487


1- و فیه و فی الفقیه: سئل الصّادق علیه السلام عن قول اللّه تعالی: «یمحق اللّه الربا الآیة» و قیل له: قدأری من یأکل الرّبا یربو ماله؟! قال علیه السلام: فأیّ محق أمحق من درهم رباً یمحق الدّین و ان تاب منه ذهب ماله و افتقر، و یربی الصدقات: یضاعف ثوابها و یبارک فیما أخرجت منه. (تفسیر الصافی ج 1/303)
2- و فیه عن العیّاشی عن الصّادق علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: انّه لیس شی ء إلاّ وقد وکلّ به ملک غیرالصدقة فإنّ اللّه یأخذه بیده و یربیّه کما یربّی أحدکم ولده حتّی تلقاه یوم القیامة و هی مثل أحد. (المصدر) (و رواه فی تفسیرنورالثقلین ج 1/294)

تأخیر در پرداخت دیرکرد می گیرند و توجیه می کنند که این به عنوان جریمه گرفته می شود، در حالی که بیشتر فقها این عمل را حرام می دانند.

می توان از میان فقها این چند نفر را نام برد: 1- مرحوم امام خمینی در رساله های فارسی و عربی؛ 2- آیةاللّه اراکی در توضیح المسائل [ص 561]؛ 3- آیة اللّه فاضل که شخصاً بنده از نامبرده شنیدم؛ 4- آیةاللّه بهجت در چند جا از رساله فارسی خود و بسیاری از علما که این مساله را به صورت فرع فقهی در رساله خود و یا در پاسخ به سؤال کتبی مردم بیان نموده اند.

رسول خداصلی الله علیه وآله، ضمن سخنان مفصلی که در باره آخرالزمان بیان نمود، به سلمان فارسی فرمود: «ای سلمان! در آخرالزمان ربا آشکار می شود و مردم با غیبت و رشوه معامله می کنند.»

و فرمود: «زمانی بر این مردم خواهد آمد که همه آنان اهل ربا خواهند بود و اگر کسی رباخوار هم نباشد غباری از ربا براو خواهد نشست.»

و فرمود: «هیچ مردمی اهل ربا نمی شوند جز آن که مبتلای به غفلت و دوری از حق و دین می گردند و این کیفر آنان خواهد بود. و هیچ مردمی اهل رشوه نخواهند شد جز آن که گرفتار ترس و هراس خواهند شد و این کیفر آنان خواهد بود.» و فرمود: «سخت ترین چیزی که من، پس از خود، برای امت خویش می ترسم، درآمدهای حرام و شهوت پنهانی (عشق بازی های نامشروع) و رباخواری می باشد.»

مردی خدمت امام باقرعلیه السلام رسید و گفت: مالی از راه ارث به من رسیده و من می دانم

(1)

(2)

(3)

ص :488


1- و قال صلی الله علیه وآله... لیأتینّ علی الناس زمان لایبقی أحد إلاّ أکل الربا، فان لم یأکله أصابه غباره... (نهج الفصاحة ج 2/500)
2- و قال صلی الله علیه وآله: ما من قومٍ یظهر فیهم الرّبا إلاّ أخذوا بالسنة (ای الغفلة عن الحق او القحط) و ما من قوم یظهر فیهم الرشی إلاّ أخذوا بالرعب... (المصدر ص 557) و قال صلی الله علیه وآله إنّ أخوف ما أتخوّف علی أمّتی من بعدی هذه المکاسب المحرّمة، و الشهوة الخفیّة، و الربا. (البحار ج 70/159)
3- الکافی... إنّ رجلاً أتی اباجعفرعلیه السلام فقال: إنّی قد ورثت مالاً و قد علمت أنّ صاحبه کان یربو...

که صاحب آن اهل ربا بوده است... [این مال برای من چه حکمی دارد؟] امام باقرعلیه السلام فرمود: «اگر مقدار ربا و صاحب آن را می شناسی اصل مال خود را بگیر و مقدار ربا را رها کن [و به مالک اصلی آن باز گردان]، و اگر مقدار ربای آن [و یا اصل ربایی بودن آن] معلوم نیست آن مال برای تو گوارا خواهد بود و مال تو محسوب می شود، ولی تو خود از رباخواری پرهیز کن؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله رباهای قبل از اسلام را حلال اعلان نمود. پس کسی که نداند مالی ربایی می باشد تصرّف او حلال خواهد بود، اما زمانی که ربایی بودن آن را دانست اگر در آن تصرّف کند مانند همان رباخوار خواهد بود.»

پاداش وام بدون بهره و صبر بر بدهکار

مؤلّف گوید: چه خوب است که انسان مال خود را به برادران مؤمن نیازمند قرض بدهد و پاداش افزون [و ربای] آن را از خداوند بگیرد و از وام ربایی که یک درهم آن گناه هفتاد زنای با محارم را دارد پرهیز نماید.

امام هشتم علی بن موسی الرضاعلیه السلام می فرماید: «خداوند پاداش وام بدون بهره را هیجده برابر می دهد [، در حالی که پاداش بخشش را ده برابر می دهد] و این بدین علت است که قرض به دست کسی داده می شود که از صدقه گرفتن خودداری می کند.»

و فرمود: «کسی که وامی به برادر خود بدهد و در مدت معین شده به او مراجعه نکند،

(1)

(2)

(3)

ص :489


1- فقال أبوجعفرعلیه السلام: إن کنت تعرف منه شیئاً معزولاً تعرف أهله وتعرف أنّه رباً فخذ رأس مالک ودع ما سواه و ان کان المال مختلطاً فکله هنیئاً مریئاً فإنّ المال مالک و اجتنب ما کان یصنع صاحبک فانّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله قد وضع ما مضی من الربا فمن جهله وسعه أکله فإذا عرفه حرم علیه أکله فإنّ آکله بعد المعرفة وجب علیه ما وجب علی آکل الربا. (الکافی ج 5/146)
2- ثواب القرض و الصبر علی المدیون فقه الرضاعلیه السلام: و روی: أنّ أجرالقرض ثمانیة عشر ضعفاً من أجرالصدقة لأنّ القرض یصل إلی من لایضع نفسه للصدقة [لأخذ الصدقة] (فقه الرضاعلیه السلام ص 256)
3- و فیه: و روی أنّه من أقرض قرضاً وضرب له أجلاً فلم یردّ علیه عند إنقضاء الأجل، کان له من الثواب فی کلّ یومٍ مثل صدقة دینارٍ (المصدر ص 257).

پاداش او در هر روز به اندازه صدقه یک دینار طلا می باشد.»

و فرمود: «اگر بدهکار نیّت پرداخت داشته باشد، خداوند دو ملک را مأمور نموده که او را در پرداخت بدهکاری کمک کنند، و اگر نیّت او در پرداخت کند شود، آنان نیز در کمک به او کند خواهند شد.»

و فرمود: «ربا بین پدر و فرزند و بین زن و شوهر و بین مولی و عبد و بین مسلمان و کافر نیست.»

حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: مردی نزد پدرم، موسی بن جعفرعلیه السلام، از بدهکاری شکایت نمود و پدرم به او فرمود: «زیاد نماز بخوان تا بدهکاری های تو داده شود.»

حبس اموال مردم

امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که حق برادر مؤمن خود را حبس کند، خداوند روز قیامت پانصد سال او را بر روی دو پایش نگه می دارد تا عرق یا خون او جاری شود واز سوی خداوند ندا می شود که این کسی است که از روی ظلم حق خدا را حبس نموده است. پس چهل روز او را ملامت می کنند و سپس او را در آتش می افکنند.»

و فرمود: «هر مومنی که حق مومنی را حبس کند و مال او را نزد خود نگه دارد، در حالی که آن مومن نیاز به آن مال داشته باشد، به خدا سوگند چنین کسی از طعام بهشتی نمی خورد و از ظرف های مهرکرده آن نمی نوشد.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «کسی که مال مسلمانی را، در حالی که توانایی بر پرداخت آن را دارد، حبس کند و به او پرداخت ننماید، به این انگیزه که گمان کند اگر مال برادر مسلمان خود را پرداخت نماید فقیر خواهد شد، همانا خداوند تواناتر از آن است که او را به وسیله این عمل به فقر و نابودی مبتلا نماید.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که مال برادر مسلمان خود را بخورد و به او رد نکند، روز قیامت آتش خواهد خورد.»

و فرمود: «به خدا سوگند، از طعام بهشتی نمی چشد و از آشامیدنی های مهرکرده آن نمی نوشد کسی که مال برادر خود را که نیازمند به آن است نزد خود نگهدارد و به او رد نکند.»

محقق ثانی در کتاب «جامع المقاصد» گوید: اگر کسی از روی ظلم مال دیگری را حبس نموده او نمی تواند مال ظالم را حبس کند چرا که ظلم به ظالم نیز حرام است. [و تقاص در ظلم مجاز نیست.]

(1)

(2)

(3)

ص :491


1- الکافی عن أبی حمزة قال: سمعت أباجعفرعلیه السلام یقول: من حبس مال إمرءٍ مسلم و هو قادر علی أن یعطیه إیّاه مخافة إن خرج ذلک الحق من یده أن یفتقر کان اللّه عزّوجّل أقدر علی ان یفقره منه علی ان یفنی نفسه بحبسه ذلک الحقّ (الکافی ج 5/101)
2- و فیه: و لیس بین الوالد و ولده رباً، ولابین الزوج و المرأة رباً، و لابین المولی و العبد، و لا بین المسلم و الذمّی. (المصدر ص 258 المقنع ص 126)
3- و فیه عن أبی بصیر قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول من أکل مال أخیه ظلماً و لم یردهّ إلیه أکل جذوةً من النّار یوم القیامة. (الکافی ج 2/333) المحاسن... قال المفضّل: قال ابوعبداللّه علیه السلام: أیّما مؤمنٍ حبس مؤمناً عن ماله و هو یحتاج إلیه لم یذق و اللّه من طعام الجنّة ولایشرب من الرحیق المختوم. (المحاسن ج 1/100)

غصب اموال و حقوق و منافع

اختلافی بین فقها در حرمت غصب نیست؛ خواه غصب اموال باشد، مانند تصرّف و تملّک ظالمانه در مال مردم، و خواه غصب منافع، مانند استفاده کردن و در اختیار گرفتن منافع خانه و یا مغازه و یا چیز دیگر، و خواه غصب حق، مانند محروم نمودن کسی که خواسته است قبل از دیگران از مسجد و یا مدرسه و یا موقوفات دیگر و یا راههای عمومی استفاده کند. امثال این موضوعات در اجتماعات ما فراوان دیده می شود مع الاسف بسیاری ازمردم از غصب منافع و حقوق و اموال مردم پرهیز نمی کنند.

مرحوم ابن ادریس حلّی، در کتاب سرایر می فرماید: غصب به ادله اربعه؛ یعنی قرآن و روایات و اجماع و عقل، حرام است و تردیدی در آن نیست. (سرایر؛ 2/481)

مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: غصب، استیلای عدوانی بر مال و یا حق غیر است و از مصادیق بارز ظلم می باشد و عقل و شرع آن را حرام می دانند از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «کسی که یک وجب از زمین مردم را غصب کند، خدا آن را به طول هفت طبقه زمین در قیامت به گردن او طوق می کند.»

و در روایت دیگر از آن حضرت نقل شده که می فرماید: «کسی که به انداره یک وجب از زمین همسایه خود را غصب کند، خداوند آن را با طبقات هفتگانه به گردن او طوق می کند و به همان صورت در قیامت خدا را ملاقات خواهد نمود، مگر آن که توبه کند و مال مردم را به صاحبش باز گرداند.»

و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یک قطعه سنگ غصبی اگر در بنایی قرار گیرد سبب خراب شدن آن خواهد شد.» (تحریر، ج 2/172)

نپرداختن اموال و حبس نمودن حقوق مردم بدون عذر گناه است. این گناه بین بیشتر مردم دایر و رایج است و کمتر کسی از این گناه دوری می کند و مال مردم را در اسرع وقت

(1)

ص :492


1- عقوبة حبس الحقوق و الأموال قال اللّه سبحانه: یوم یفرّ المرأ من أخیه و أمّه و أبیه و صاحبته و بنیه لکل امرأٍ منهم یومئذٍ شأن یغنیه. (سوره 80 آیه 34-36)

به آنان می پردازد. از این رو، بسیاری از مردم، در وقت مرگ مدیون هستند و با دین و بدهکاری از دنیا می روند.

قرآن در این باره می فرماید: «[در روز قیامت ]انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان خود [به علت بدهکاری و تضییع حقوقی که از آنها نموده] فرار می کند» [و البته این فرار برای او سودی نخواهد داشت].»

و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که بدون عذر، حق [و مال] مردم را حبس کند هر روز برای او گناه راهزن نوشته می شود.»

ابوثمامه گوید: به حضرت جوادعلیه السلام گفتم: من می خواهم در مکه و یا مدینه مجاور شوم، ولی دینی به عهده من است، نظر شما چیست؟

امام جوادعلیه السلام فرمود: «مؤمن

(1)

(2)

(3)

ص :493


1- الکافی... قال أبوعبداللّه علیه السلام: من حبس حق المؤمن أقامه اللّه عزّوجّل یوم القیامة خمسمأة عام علی رجلیه حتّی یسیل عرقه أودمه و ینادی منادٍ من عنداللّه: هذا الظالم الذی حبس عن اللّه حقّه قال: فیوبّخ أربعین یوماً ثمّ یؤمر به إلی النّار. (الکافی ج 2/367) البحار... عنه علیه السلام قال: أیّما مؤمن حبس مومناً عن ماله و هو یحتاج إلیه لم یذق و اللّه من طعام الجنّة و لایشرب من الرحیق المختوم. (البحار ج 72/314 المحاسن ص 100)
2- الوسائل... عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: من مطل علی ذی حقّ حقّه و هو یقدر علی أداء حقّه فعلیه کلّ یومٍ خطئیة عشّار (هدایة العباد للسید الگلپایگانی ج 2/70 الوسائل ج 18/233)
3- الکافی عن أبی ثمامة قال: قلت لأبی جعفرألثّانی (یعنی الجواد)علیه السلام: إنّی أرید أن ألزم مکّة أو المدینة و علیّ دین فما تقول؟ فقال: إرجع فأدّه إلی مؤدّی دینک و انظر ان تلقی اللّه تعالی و لیس علیک دین، إنّ المؤمن لایخون. (الکافی ج 5/94)

خیانت نمی کند؛ برگرد و بدهی خود را بپرداز تا مدیون از دنیا نروی.»

و از حضرت ابی جعفر امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «نخستین قطره خون شهید کفاره همه گناهان اوست، جز دین و بدهکاری که کفاره آن پرداخت آن است.»

سد معبر، راه بندان

یکی از مظالم و آزارهایی که بین مردم رایج است سدّ معبر در راه های عمومی است. این عمل در اسلام یک گناه محسوب می شود؛ چنان که اگر سواره به پیاده بگوید: کنار برو و راه را در اختیار من بگذار، ظلم محسوب می گردد.

مرحوم صدوق، در کتاب فقیه، به صورت مرسل، از معصومین علیهم السلام نقل نموده که فرموده اند: «کسی که سد معبر کند خداوند عمر او را کوتاه می نماید.»

و در کتاب وسائل، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «سه گروه از مردم مورد لعنت خداوند می باشند.» 1- کسی که در زیر سایه بان و محل نزول مسافرین تغوّط کند؛ 2- کسی که از آب رایگان جلوگیری نماید؛ 3- کسی که راه عمومی مردم را مسدود نماید، یعنی سدّ معبر کند.»

و در کتاب خصال، [در مورد حق تقدم] از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «اگر سواره به پیاده بگوید: کنار برو و راه را در اختیار من قرار ده، به او ظلم کرده است.»

(1)

(2)

(3)

ص :494


1- الوسائل... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: أوّل قطرة من دم الشهید کفّارة لذنوبه إلاّ الدّین فإنّ کفّارته قضاءه. (الوسائل ج 18/327)
2- سدّ الطریق فی الفقیه: من سدّ طریقاً بتراللّه عمره. (بتره ای قطعه) (الفقیه ج 1/26 و رواه فی الوسائل ج 1/326). و فی الوسائل عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: ثلث ملعون من فعلهّن: المتغوّظ فی ظلّ النزّال و المانع الماء المنتاب و سادّ الطریق المسلوک. (وسائل ج 1/325) و فی بعض الروایات الطریق المعربة.
3- أقول: و الطریق المعربة بالعین علی بناء المفعول ای الواضحة التی ظهرفیها أثر الإستطراق. و فی اکثر النسخ المقربة بالقاف ای الطرق القصیرة او المعتادة بالسلوک. الخصال عن الصّادق علیه السلام قال: من الجور قول الراکب للراجل: الطریق. (الخصال ص 3)

مرحوم آیة اللّه گلپایگانی در رساله مجمع المسائل می فرماید: نماز خواندن و کاسبی کردن در معابر عمومی در صورتی که موجب سدّ معبر و یا مزاحمت با عابرین باشد گناه و حرام خواهد بود.

مؤلّف گوید: مسأله سدّ معبر و مزاحمت مردم در راه های عمومی نوعی از آزار و تضییع حق و مظالم محسوب می شود و روز قیامت قطعاً از آن سؤال خواهد شود.

خوردن مال یتیم از روی ظلم

یکی از گناهان کبیره و بزرگ، خوردن مال یتیم از روی ظلم است. در قرآن و سخنان معصومین علیهم السلام برای آن وعده عذاب و آتش داده شده است و در روایت حضرت رضاعلیه السلام وعده خلود در دوزخ برای آن ذکر شده است.

خداوند خوردن مال یتیم را همانند خوردن آتش قرار داده و می فرماید: «کسانی که از روی ظلم، مال یتیم را می خورند، در حقیقت، آتش می خورند، و زود است که در آتش شعله ور جهنم افکنده شوند.»

یکی از گناهانی که افزون بر عذاب قیامت، آثار وضعی دنیایی نیز دارد همین گناه

(1)

(2)

ص :495


1- و قال السیّد الگپایگانی فی رسالة مجمع المسائل: یحرم الصلاة و التکسّب فی المعابر العامّة أذا کان فیه سدّ الطریق أوالمزاحمة للعابرین. (مجمع المسائل ج 3/100) أقول: و هو نوع من الأذی و تضییع لحق الناس و من المظالم التی تکون صاحبه مسئولاً عنها یوم القیامة و هو حرام قطعاً.
2- أکل مال الیتیم ظلماً قال اللّه سبحانه: إنّ ألّذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً. (سوره نساء /12) و قال سبحانه: و لیخش ألّذین لوترکواذریّةً ضعافاً خافوا علیهم فلیتّقوا اللّه و لیقولوا قولاً سدیداً. (سوره نساء /9) و قال سبحانه: و لاتقربوا مال الیتیم إلاّ بالّتی هی احسن حتّی یبلغ اشدّه. (انعام /152)

است. خداوند می فرماید: «کسانی که از مظلومیت و بی پناهی فرزندان خردسال خود هراس دارند، باید نسبت به فرزندان دیگران از خدا بترسند و در حق آنان ستم نکنند و با همان محبت و علاقه ای که با فرزندان خود برخورد می کنند با آنان نیز برخورد کنند.» از اینرو، خداوند می فرماید:

«نزدیک مال یتیم نروید.» یعنی کوچک ترین تصرّف و خسارتی را به آن وارد نکنید، جز آن که مصلحت یتیم در آن باشد و تصرّف شما خیرخواهانه انجام گیرد و چون یتیم به بلوغ و رشد کافی رسید ما او راتحویل او دهید.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که به یتیمی ستم کند، خداوند ستمگری را بر او و یا بر فرزند او و یا بر فرزند فرزند او مسلّط خواهد نمود.» سپس فرمود: «خداوند در قرآن فرموده: از خدا بترسند و به فرزندان یتیم مردم ستم نکنند تا به فرزندان آنان ستم نشود.»

و در سخن دیگری فرمود: «تردیدی نیست که هر کس مال یتیمی را بخورد وبال [و نکبت] آن را در دنیا و آخرت خواهد دید. و بال دنیایی او این است که خداوند فرموده: باید بترسد که این ستم به فرزندان او باز خواهد گشت، و وبال آخرت او را نیز خداوند بیان نموده و می فرماید: آنان که مال یتیم را از روی ظلم می خورند، در حقیقت، آتش می خورند و زود است که به آتش دوزخ وارد شوند.»

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «هنگامی که مرا به معراج بردند [و حقایق آن عالم را به من

(1)

(2)

(3)

ص :496


1- تفسیر الآیات الصافی عن الکافی و العیاشی عن الصّادق علیه السلام قال: من ظلم یتیماً سلّط اللّه علیه من یظلمه أو علی عقبه أو علی عقب عقبه. ثمّ تلا هذه الآیة «فلیتقّوا اللّه» و قوله تعالی: «و الذین یأکلون أموال الیتامی إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً» الآیة.
2- و فیه عن الفقیه عنه علیه السلام قال: إنّ آکل مال الیتیم سیلحقه و بال ذلک فی الدنیا و الآخرة أمّا فی الدنیا فانّ اللّه یقول: «و لیخش ألّذین الآیة و أمّا فی الآخرة فانّ اللّه یقول: إنّ الدّین یأکلون الآیة. (تفسیرالصافی)
3- و فیه عن تفسیر القمی عنه علیه السلام قال قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لمّا أسری بی إلی السماء رأیت قوماً تقذف فی أجوافهم النّار و تخرج من أدبارهم فقلت: من هؤلاء یا جبرئیل؟ فقال: هؤلاء ألّذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً. (المصدر)

نشان دادند] مردمی را دیدم که آتش وارد دهان آنان می شد و از عقب آنان خارج می گردید پس من به جبرئیل گفتم: اینها کیانند؟ جبرئیل گفت: اینها کسانی هستند که از روی ظلم مال یتیم را خورده اند.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «خورنده مال یتیم چون وارد قیامت می شود، آتش از شکم او شعله ور است و شعله های آن از دهان او خارج می گردد و همه اهل محشر او را می شناسند که او خورنده مال یتیم است.

مرحوم صدوق، در کتاب «المقنع» [ص 297]، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «گناهان کبیره نه چیز است: 1 - شرک به خدای بزرگ؛ 2- قتل نفس محترمه از روی ظلم؛ 3- قسم دروغ؛ 4- خوردن مال یتیم؛ 5- سحر؛ 6- عقوق والدین؛ 7- نسبت زنا و لواط دادن به بی گناه؛ 8- فرار از جنگ؛ 9- انکار حق ما خاندان نبوت [یعنی انکار امامت و وجوب اطاعت از آنان].»

مؤلف گوید: تمام شدن دوران یتیمی یتیم در رساله های عملیه برای خروج از تکفل و تحویل اموال به او به وسیله احتلام و یا بلوغ سنی دختر و پسر بیان شده است مشروط به آن که سفیه و یا دیوانه نباشد.

(1)

(2)

ص :497


1- و فیه عن الکافی عن الباقرعلیه السلام: إنّ آکل مال الیتیم یجیی ء یوم القیامة و النّار تلتهب فی بطنه حتّی یخرج لهب النّار من فیه یعرفه أهل الجمع إنّه آکل مال الیتیم. قال الفیض رحمه اللّه: فی تفسیر قوله تعالی: «ولیخش الذین لوترکوا ذریّةً ضعافاً» الآیة یعنی یقولون للیتامی مثل ما یقولون لأولادهم بالشفقة و حسن الأدب. و قال: الاصلاء: الإلقاء فیها. و سعرالنّار: الهابها.
2- قال: و فی الفقیه و التهذیب عن الصّادق علیه السلام: إنقطاع یتم الیتیم: الإحتلام و هو أشدّه و إن إحتلم و لم یؤنس منه رشده و کان سفیهاً او ضعیفاً فلیمسک عنه ولیّه ماله. (و رواه فی الکافی ج 7/68) قال و فیها و فی الکافی عنه علیه السلام: إذا بلغ أشدّه ثلاث عشرة سنة و دخل فی الأربع عشرة وجب علیه ما وجب علی المحتلمین إحتلم اولم یحتلم و کتبت علیه السیّئات و کتبت له الحسنات و جازله کلّ شی ءٍ إلاّ أن یکون ضعیفاً أو سفیهاً. (المصدر ص 69)

قمار و بازی با شطرنج

قمار از گناهان کبیره و حرمت آن از ضروریات اسلام و مقتضای ادله اربعه است. در بسیاری از آیات و سخنان معصومین علیهم السلام، قمار همراه شراب و بت پرستی ذکر شده و خداوند در قرآن آن را عمل شیطان و پلید و موجب دشمنی و عداوت و مانع از ذکر خداوند و اقامه نماز معرفی نموده است.

مرحوم علی بن ابراهیم قمی، در تفسیر آیه «إنّما الخمر و المیسر...» می فرماید: مقصود از «میسر» نرد و شطرنج است و هر گونه قماری «میسر» می باشد، و مقصود از «انصاب» بت هایی است که مشرکین آنها را می پرستیده اند...

امام صادق علیه السلام می فرماید: «مؤمن هرگز اهل بازی با شطرنج نیست.»

و در سخن دیگر می فرماید: «شطرنج و نرد از آلات قمار است.»

مردی از اهل بصره خدمت حضرت کاظم علیه السلام رسید و گفت: فدای شما شوم! من کنار

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :498


1- القمار و اللعب بالشطرنج قال اللّه سبحانه: یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما إثم کبیر و منافع للنّاس و إثمهما أکبر من نفعهما. (البقره /219) و قال سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجسٌ من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون * إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکر اللّه و عن الصلاة فهل أنتم منتهون. (المائده /93)
2- قال علی بن ابراهیم القمی فی تفسیره: فأمّا المیسر فالنرد و الشطرنج و کلّ قمار میسر و أمّا الأنصاب: فالأوثان التی یعبدها المشرکون و أمّا الأزلام: فالقداح التی کانت یستقسم بها مشرکوا العرب فی الأمور فی الجاهلیّة.
3- البحار... عن بکیر قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن اللعب بالشطرنج؟ فقال: إنّ المؤمن لفی شغل عن اللعب. (البحار ج 76/230) الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: الشطرنج میسر و النرد میسر. (الکافی ج 6/437)
4- و فیه... دخل رجل من البصریتّن علی إبی الحسن ألأوّل علیه السلام فقال له: جعلت فداک إنّی أقعد مع

عده ای که با شطرنج بازی می کنند می نشینم، لکن بازی نمی کنم، بلکه فقط به آنان نگاه می کنم، آیا این کار من کار حرام است؟

امام کاظم علیه السلام به او فرمود: [آری تو نیز با آن شریک خواهی بود] «تو را چه به مجلسی که خداوند نظر رحمت به اهل آن نمی کند؟!»

حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: «ساختن شطرنج کفر به خدای بزرگ است و بازی با آن شرک و گناه کبیره و موجب هلاکت خواهد بود، و سلام کردن بر بازی کنندگان آن کفر و زیرورو نمودن آن مانند نگاه به عورت مادر می باشد.»

در کتاب فقیه آمده است که حضرت کاظم علیه السلام فرمود: «تعلیم شطرنج نیز گناه کبیره وموجب هلاکت خواهد بود.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند درماه رمضان هر گنهکاری را می آمرزد جز شراب خوار و صاحب شطرنج و مشاحن، یعنی کسی که در مقام نابودی و از بین بردن آبروی مردم است.»

بازی با آلات قمار بدون شرط

از اطلاقات آیات و سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود که اقسام چهارگانه قمار، یعنی بازی با آلات قمار با شرط و بدون شرط و بازی با غیرآلات قمار با شرط و بدون

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :499


1- قوم یلعبون بالشطرنج و لست ألعب بها و لکن أنظر؟ فقال علیه السلام: مالک و المجلس الذی لاینظر اللّه إلی أهله؟ (المصدر)
2- و فی فقه الرضاعلیه السلام قال: فأمّا الشطرنج فانّ إتخاذها کفرباللّه العظیم و اللعب بها شرک، و تقلّبها کبیرة موبقة، و السلام علی اللاهی بها کفر، و مقلّبها کالناظر إلی فرج أمّه الحدیث و فی الفقیة: و تعلیمها کبیرة موبقة. (البحار ج 76/233)
3- و فی الکافی... قال أبوعبداللّه علیه السلام: یغفر اللّه فی شهر رمضان إلاّ لثلثة صاحب مسکر أو صاحب شاهین أو مشاحن قلت: و أیّ شی ء صاحب شاهین؟ فقال: الشطرنج. (الکافی ج 6/435)
4- اللعب بآلات القمار بدون الرهان و بغیرها مع الرهان الرسائل... قال الکاظم علیه السلام: النرد و الشطرنج و الأربعة عشر بمنزلة واحدة و کلمّا قومر علیه فهو میسر. و رواه فی الکافی ج 6/435).

شرط، حرام و قمار محسوب می شود؛ گرچه بعضی از فقها بازی با غیرآلات قمار را بدون شرط حلال دانسته و در بازی با آلات قمار بدون شرط تردید پیدا کرده اند.

برای روشن شدن این مسأله، عین سخنان معصومین علیهم السلام بیان می شود تا خواننده اهمیت مساله را بیابد و از بازی با آلات مخصوص قمار و بازی با غیرآلات قمار پرهیز نماید. در پایان نیز نظر عده ای از فقهای معروف یادآوری می شود تا مکلّف وظیفه خود را بداند و خود را از حرام و گناه دور بدارد.

به این نکته نیز باید توجه شود که روایات مربوط به حرمت قمار بسیار زیاد و دارای لحن شدید و تندی است و بجاست که در موارد شبهه انسان مؤمن برای حفظ دین خود احتیاط کند و از همه موارد شبهه پرهیز نماید.

رسول خداصلی الله علیه وآله درسخنی که پیش از این ذکر کردیم و در آغاز کتاب نیز نقل شد فرمود: «امور سه قسم است: حلال روشن و حرام روشن و شبهات (یعنی چیزهایی که مردد بین حلال و حرام است) پس هرکس از موارد شبهه پرهیز کند، از حرام نجات خواهد یافت، و هرکس مورد شبهه را انجام دهد، وارد حرام می شود و نمی داند.»

اینک به متن سخنان معصومین علیهم السلام در این باره توجه می کنیم.

امام کاظم علیه السلام می فرماید: «حکم نرد و شطرنج و چهارده خانه یکسان است و با هر وسیله ای که قمار انجام گیرد، میسر و حرام خواهد بود.»

در کتاب کافی نقل شده که بعضی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله به آن حضرت گفتند: میسر [که خداوند در قرآن فرموده: پلید و از اعمال شیطانی است] چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هر وسیله ای که با آن قمار انجام گیرد، حتی کعاب [یعنی قام که با آن قمار می کنند] و گردو، اگر با آن قمار انجام گیرد، میسر و حرام خواهد بود.»

(1)

ص :500


1- الکافی... قال بعض أصحاب النبیّ صلی الله علیه وآله: یا رسول اللّه و أیّ شی ء المیسر؟ قال صلی الله علیه وآله: کلمّا تقوم به حتّی الکعاب و الجوز... (الکافی ج 5/123) الوسائل... عن علی بن محمّد الهادی علیه السلام قال: کلمّا قومر به فهو المیسر و کلّ مسکر حرام. (الوسائل ج 12/243)

امام هادی علیه السلام نیز فرمود: «هرچیزی که با آن قمار انجام شود همان میسر است که خداوند در قرآن حرام نموده؛ چنان که هر مست کننده ای نیز خمر و شراب محسوب می شود و حرام می باشد.»

امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه «انّما الخمر و المیسر و الأنصاب...» فرمود: «میسر همان نرد و شطرنج است و هر قمار دیگری نیز [با هر وسیله ای انجام شود] میسر خواهد بود.» تا این که فرمود: «تمام ابزار قمار [اگر به قصد قمار داد و ستد شود ]خریدن و فروختن و استفاده از آنها حرام مسلّم و پلید و عمل شیطان خواهد بود.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد مردی که به چند نفر گفته بود: اگر این گوسفند را بخورید مال شما باشد و اگر نتوانستید بخورید باید فلان مبلغ را بپردازید، چنین حکم فرمود: «این عمل باطل است و شرط در آن چه، کم باشد و چه زیاد، غرامتی نخواهد داشت.»

مؤلّف گوید: از این روایات، در فرض تأیید سند، حرمت مطلق قمار استفاده می شود و تردیدی در آن نیست. و اللّه العالم.

بازی با غیر وسایلی که مخصوص قمار است نیز با شرطبندی، [در غیر اسب دوانی و تیراندازی] حرام است. انواع بازی هایی که به صورت مسابقات ورزشی، از قبیل کشتی،

(1)

(2)

ص :501


1- البحار... عن الباقرعلیه السلام فی تفسیر آیة تحریم الخمر و المیسر قال: و أمّا المیسر فالنرد و الشطرنج و کلّ قمار میسر إلی ان قال علیه السلام: و کلّ هذا بیعه و شراءه و الإنتفاع بشی ءٍ من هذا حرام محرّم و هو رجس من عمل الشیطان. (البحار ج 76/132)
2- التهذیب ... عن الباقرعلیه السلام: قضی أمیرالمؤمنین علیه السلام فی رجل أکل هو و أصحابه شاة فقال: إن أکلتموها فهی لکم و إن لم تأکلوها فعلیکم کذا فقضی علیه السلام فیه: إنّ ذلک باطل لاشی ء فی المواکلة من الطعام قلّ منه أو کثر و منع غرامة فیه (التهذیب ج 6/290)

وزنه برداری و چوگان و نظایر آن، انجام می گیرد اگر با شرط بندی باشد، حرام است و کسی که بازی را برده پولی را که می گیرد آن پول بر او حرام است و باید آن رابه صاحبش برگرداند.

مرحوم آیة اللّه دستغیب در مورد اسب دوانی و تیراندازی می گوید: در حلال بودن آن شکی نیست و پولی را که می برند گرفتن آن جایز است و مالک آن پول هم می شوند. اسلام به منظور تقویت نیرو و استعداد جنگی مسلمانان و تولید روح سلحشوری و مقاومت این دو مورد را تجویز فرموده و برای آن احکامی قرار داده که در کتاب سبق و رمایه فقه موجود است. غیر از این دومورد، تمام مسابقات، اگر به عنوان برد و باخت انجام گیرد، حرام و پولی که برنده از این راه می گیرد حرام و خوردن مال به باطل است. شهید ثانی، در مسالک، براین حکم دعوی اجماع فرموده است.

در روایت جابر، از حضرت باقرعلیه السلام آمده است که پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود: «آنچه که با آن قمار شود، حتی گردو و کعب، میسر است.» پس چیزهایی مثل تخم مرغ یا گردو، هرچند آلت قمار هم نباشد، بازی کردن به آن به شرط برد و باخت یقیناً حرام است.

بعضی از بزرگان احتمال داده اند که اینها از آلات قمار به شمار می روند؛ چنانچه بازی کردن با آنها در بین قماربازان شایع و مرسوم است. بنابراین اینها نیز داخل در فرع اول می شود که بازی کردن با آنها هرچند برد و باختی هم در کار نباشد حرام است.

مرحوم دستغیب سپس می گوید: نظر فقهای شیعه در باره بازی هائی که با وسایل قمار و بدون شرط بندی، به صورت مسابقه انجام می گیرد مختلف است. بیشتر فقها حکم به حرمت فرموده اند و از علاّمه در تذکرة نقل شده که مسابقه در کشتی گرفتن جایز نیست هرچند بدون برد و باخت باشد و این مسأله مورد اجماع علما است. و نیز فرمود:

مسابقه بر سنگ پرانی به دست یا به چیز دیگر جایز نیست و نیز مسابقه بر مرکب ها وکشتی ها و طیاره ها، هرچند بدون عوض باشد جایز نیست و نیز مسابقه و به جنگ انداختن خروس یا شاخ زدن گوسفند جایز نیست و نیز مسابقه به آنچه را که نتیجه سلحشوری نداشته باشد، مانند مسابقه در ایستادن روی یک پا و خبر دادن به آنچه در دست بسته است از طاق و جفت و مسابقه در توقف زیر آب و سایر بازی ها جایز نیست. و بطور کلی، جواز مسابقه را مطلقاً، خواه با عوض یا بدون عوض، در تیراندازی و اسب دوانی و آنچه را که مانند این ها باشد، یعنی در تقویت نیرو و استعداد جنگی نافع باشد منحصر دانسته است.

جمعی دیگر از فقها، مانند شهید ثانی، حرمت مسابقه به غیرآلات قمار و بدون عوض را مسلم نمی دانند بلکه مایل به جواز آن شده اند و این قول خالی از قوت نیست. خصوصاً در کارهایی که غرض عقلایی و مصلحتی در آن باشد، مانند خط نوشتن و خواندن و دوزندگی و بنایی و درخت کاری و کشتی رانی و دویدن. لیکن چون بیشتر فقها مطلق مسابقه را در غیر تیراندازی و اسب دوانی منع فرموده اند، چنانچه نقل شد، به منظور رعایت احتیاط لازم است این بازی ها نیز ترک شود.

ناگفته نماند آنچه در مورد جواز مسابقه بدون عوض گفته شد، در صورتی است که خوف ضرری نباشد و اگر خوف ضرر باشد حرام قطعی است. برای

ص :502

توضیح چند مثال بیان می شود: 1- مسابقه با اتومبیل یا اتوبوس در جاده های باریک که خوف اصطکاک به یکدیگر و تلف نفوس در آن است حرام می باشد؛ 2- مسابقه در خوردن که بسا خوف ضرر و بیماری و تلف شدن در آن باشد حرام است؛ 3- بازی و مسابقه به نام دیوار مرگ که موجب تلف شدن و یا نقص عضو می شود نیز شیطانی و حرام است.

خرید و فروش وسایل گناه

مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه، در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: خرید و فروش هرچیزی که آلت حرام باشد و منفعت و استفاده از آن منحصر به عمل حرام باشد، مانند آلات لهو و بازی گری، همانند عیدان و مزامیر و برابط و امثال آنها، حرام است. همچنین خرید و فروش آلات قمار، مثل نرد و شطرنج و مانند آنها حرام است؛ چنانکه ساختن و اجرت گرفتن بر آنها نیز حرام می باشد، بلکه شکستن و تغییر دادن هیئت آنها واجب است.

مرحوم صدوق، در کتاب فقه الرضا، از حضرت رضاعلیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که چهل روز در خانه خود طنبور و عود یا هر وسیله لهو و بازی گری را، مانند شطرنج و امثال آن نگهداری کند، مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت و اگر در بین چهل روز از دنیا برود فاجر و فاسق مرده است و جایگاه او آتش خواهد بود و چه بدجایگاه و بازگشتی خواهد داشت.»

امام هشتم، از جد خود امام صادق علیه السلام نقل می فرماید که یکی از اصحاب او به آن

(1)

(2)

ص :503


1- التعامل بآلات الحرام قال السیّد الخمینی رضوان اللّه تعالی علیه فی التحریر: یحرم بیع کلّ ما کان آلة للحرام بحیث کانت منفعته المقصودة منحصرة فیه مثل آلات اللهو کالعیدان و المزأمیر و البرابط و نحوها وآلات القمار کالنرد و الشطرنج و نحوهما و کما یحرم بیعها و شرائها یحرم صنعتها والأجرة علیها بل یجب کسرها و تغییر هیئتها (التحریر ج 1/495)
2- ففی فقه الرضاعلیه السلام قال: و نروی أنّه من أبقی فی بیته طنبوراً أوعوداً أو شیئاً من الملاهی: من

حضرت گفت: فدای شما شوم! در همسایگی من خانه هایی است که در آن ها زن های خواننده، همراه با نواختن عود آواز می خوانند و چون من به بیت الخلا می روم صدای آنان را می شنوم. پس بیشتر می نشینم که صدای آنان را گوش کنم. امام صادق علیه السلام به او فرمود: «چنین مکن.» او گفت: به خدا سوگند، من برای چنین کاری نمی روم، ولی صدای آنان به گوشم می رسد. امام صادق علیه السلام فرمود: «شگفتا! مگر تو سخن خدا را در قرآن نشنیده ای که می فرماید: همانا در قیامت گوش و چشم و دل همگی مورد سؤال واقع می شوند؟»

سپس امام علیه السلام در توضیح سخن خدا فرمود: «از گوش سؤال می شود نسبت به آنچه شنیده، و از چشم سؤال می شود نسبت به آنچه دیده، و از دل و قلب سؤال می شود نسبت به آنچه باور نموده است.» پس آن مرد گفت: مثل این که من تاکنون این آیه را از کسی نشنیده بودم و اکنون چنین عملی را انجام نخواهم داد و از خدای خود درخواست مغفرت می نمایم.

امام صادق علیه السلام به او فرمود: «باید غسل کنی و پس از آن نماز بخوانی [و

(1)

(2)

(3)

ص :504


1- المعزفة و الشطرنج و أشباهه أربعین یوماً فقد باء بغضبٍ من اللّه فإن مات فی أربعین مات فاجراً فاسقاً، مأواه النّار و بئس المصیر. (فقه الرضا ص 282 وروی مضمونه فی الفقیه ج 4/42)
2- و فیه أیضاً قال علیه السلام: نروی عن أبی عبداللّه علیه السلام انّه سأله بعض أصحابه فقال: جعلت فداک، إنّ لی جیراناً و لهم جوارٍ قیناتٍ [مغنیّات] یتغّنین ویضربن بالعود، فربّما دخلت الخلاء فأطیل الجلوس إستماعاً منّی لهنّ؟ قال: فقال له أبوعبداللّه علیه السلام: (لاتفعل) فقال الرجل: و اللّه ما هو شی ء أتیته برجلی، إنّما هو شی ء أسمع بأذنی؟ فقال أبوعبداللّه علیه السلام: باللّه أنت أما سمعت قول اللّه تبارک و تعالی: «إنّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسئولاً؟» (الإسراء /36)
3- إلی أن قال علیه السلام: و أروی فی تفسیر هذه الآیة: أنّه یسأل السمع عمّا سمع و البصر عمّا نظر و القلب عمّا عقدعلیه. فقال الرجل: کأنّی لم أسمع بهذه الآیة فی کتاب اللّه من عجمّی و عربیّ لا جرم إنّی قدترکتها، و إنّی أستغفراللّه. فقال أبوعبداللّه علیه السلام: إذهب فاغتسل وصلّ ما بدالک فلقد کنت مقیماً علی أمرٍ عظیم، ما کان أسوأ حالک لو کنت متّ علی هذا؟! إستغفراللّه و إسأل اللّه التوبة من کلّ ما یکره، فإنّه لایکره إلاّ القبیح، و القبیح دعه لأهله فإنّ لکل قبیح أهلاً. (فقه الرضا ص 281 و الفقیه ج 1/45 و الکافی ج 6/432)

توبه کنی]؛ چرا که تو کارخطرناک و بزرگی را انجام می داده ای. چقدر وضع تو خطرناک بود، اگر با آن حال از دنیا می رفتی! پس به درگاه خداوند از هر کار زشتی که انجام داده ای استغفار و توبه کن و آن کار زشت را برای اهل آن واگذار؛ چرا که هر کار زشتی را اهلی است [و تو نباید اهل آن می بودی].»

در کتاب سرائر ابن ادریس و وسائل الشیعه شیخ حرّ عاملی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «خرید و فروش شطرنج حرام و خوردن پول آن سحت و نجس و نگهداری آن کفر و بازی نمودن با آن شرک و سلام کردن بر اهل آن معصیت و گناه بزرگ و موجب هلاکت است، و کسی که دست خود را در آن فرو می برد مانند کسی است که دست خود را در گوشت خوک فرو برده باشد و باید دست خود را همانند کسی که دست خود را در گوشت خوک فرو برده برای نماز تطهیر کند، و کسی که به شطرنج نگاه کند مانند کسی است که به فرج مادر خود نگاه کرده باشد، و کسی که با آن بازی کند مانند کسی است که با مادر خود زنا نماید، و کسی که بر سر میز شطرنج بنشیند جایگاه خود را در آتش فراهم نموده است و زندگی او در روز قیامت برای او حسرت خواهد بود.»

سپس فرمود: «از نشستن با اهل شطرنج بپرهیز که جلسه آنان مورد خشم خداست و هر لحظه ای انتظار عذاب برای آن خواهد بود که شامل تو نیز خواهد شد.»

شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب مکاسب، بعد از تقسیم قمار به چهار قسم و ذکر

(1)

(2)

ص :505


1- و فی السرائر و الوسائل عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: بیع الشطرنج حرام، و أکل ثمنه سحت، وإتّخاذها کفر، و اللعب بها شرک، و السلام علی اللاهی بها معصیة و کبیرة موبقة و الخائض یده فیها کالخائض یده فی لحم الخنزیز، ولا صلاة له حتّی یغسل یده کما یغسلها من مسّ لحم الخنزیر، و الناظر إلیها کالناظر فی فرج أمّه، مقعده من النّار، و کان عیشه ذلک حسرة علیه فی القیامة، و إیّاک و مجالسة اللاهی المغرور بلعبها فإنّه من المجالس التی قد باء أهلها بسخط من اللّه، یتوّقعونه کلّ ساعةٍ فیعمّک معهم. (السرائر ج 3/577 الوسائل باب 103 من ابواب مایکتسب به و رواه فی البحار 76/234).
2- قال شیخنا الأعظم الأنصاری فی المکاسب بعد ذکر الأقسام الأربعة للقمار و ذکر مامضی من الآیات و الروایات الواردة فی الحرمة و قوله أنّ إطلاق أکثرها یوجب الحرمة مطلقا: و دعوی أنّه یشترط فی صدق القمار أحد الأمرین: إمّا المغالبة بالألات المعدة للقمار و إن کانت بدون الرهن و إمامع العوض و الرهن و إن لم یکن بالألات فی غایة البعدبل الأظهر أنّ القمار مطلق المغالبة لأنّ الرهن و الآلة

آیات و روایات وارده و این که مقتضای اطلاق آنها حرمت همه اقسام آن می باشد، می گوید: اگر ادعا شود که در قمار یکی از دو چیز باید وجود داشته باشد تا حرمت آن ثابت گردد: 1- بازی و قمار با آلات معروف قمار باشد، گرچه برد و باخت و شرطی انجام نشود؛ 2- در بازی برد و باخت باشد، اگرچه با آلات قمار نباشد، چنین ادعایی، بسیار دور و ضعیف است بلکه به نظر ما قمار به هر کیفیتی باشد همین اندازه که برد و باخت محسوب شود، خواه با عوض یا بدون عوض و خواه با آلات قمار یا با غیرآلات قمار باشد، حرام خواهد بود؛ چرا که قید عوض خصوصیت آلات در مفهوم قمار داخل نیستند. افزون بر این که ظاهر روایات و آیات، بلکه صریح بعضی از آنها، مانند روایت جابر از رسول خداصلی الله علیه وآله که فرمود: «کلّما تقومر به حتیّ الکعاب و الجوز فهو المیسر»، دلالت بر قمار بودن همه اقسام یاد شده دارد.

مرحوم آیة اللّه خویی، در کتاب «منیة المسائل» در پاسخ سؤال شخصی که از بازی با شطرنج بدون شرط سؤال نموده بود و گفته بود اگر تنها برای تفریح بازی کنند چه حکمی دارد؟ نوشته اند: اگر با شطرنج بازی کنند و فقط برای سرگرمی و تفریح باشد، باز حرام خواهد بود.و نظر ما در بازی با آلات قمار، چه با شرط انجام شود و چه بدون شرط، حرمت است.

مرحوم آیة اللّه شهید دستغیب درکتاب گناهان کبیره در بحث قمار می نویسد: بازی کردن با آلات و وسایل مخصوص قمار، بدون شرط و برد و باخت و فقط به منظور سرگرمی و تفریح هم حرام است وحرمت آن مورد اتفاق فقها می باشد.

مرحوم آیة اللّه دستغیب سپس می گوید: از روایات روشن می شود که فرقی بین نرد و

(1)

(2)

ص :506


1- غیر داخلین فی مفهوم القمار مضافاً إلی ظاهر الإطلاقات بل صریح بعضها - مثل قوله صلی الله علیه وآله لجابر: «کلّ ما تقومر به حتّی الکعاب و الجوز فهو المیسر».
2- و قال السیّد الخوئی فی «منیة المسائل»: فی جواب من سئل عن الشطرنج و اللعب به لامع المراهنه بل لترویح النفس: إذا لعب به لامع المراهنه بل لترویح النفس مثلاً (الذی هو محل السؤال) الأقوی عندنا الحرمة مطلقا و لومن دون الرهان. (ص 164)

شطرنج و سایر آلات قمار نیست. بنابراین به کاربردن آلات قمار، خواه به شرط برد و باخت یا بدون شرط حرام است؛ چنانچه در ضمن روایت تحف العقول، صریحاً هرگونه استعمالی را نسبت به آلات مخصوصه قمار تحریم فرموده است.

حضرت باقرعلیه السلام در تفسیر آیه تحریم خمر و قمار می فرماید: «میسر، نرد و شطرنج و هر نوع قمار دیگر است و تمام آنها حرام و خرید و فروش و بهره برداری از آنها [هرچند بدون شرط و فقط به منظور سرگرمی باشد] حرام است.»

سپس می گوید: استعمال جمیع آلات و وسایل مخصوص قمار، مانند ساختن و اجرت گرفتن و فروختن و خریدن آنها حرام بلکه نگهداری آلات قمار نیز حرام واز بین بردنش واجب است، بلکه نشستن در مجلس قمار و نظر کردن به آن حرام و بیرون رفتن ازآن مجلس از باب نهی از منکر نیز واجب است.

در بعضی از روایات آمده اگر تصادفاً چشم انسان به آلات قمار بیفتد، مستحب است که حضرت سیدالشهداءعلیه السلام را یاد کند و یزید پلید را لعنت نماید. چنانچه در کتاب عیون اخبارالرضا، از فضل بن شاذان روایت شده که گفت: شنیدم از حضرت رضاعلیه السلام که فرمود: «چون سر مقدّس حضرت سیدالشهداءعلیه السلام را به شام بردند، یزید امر کرد تا سر آن حضرت را گذاشتند و بر آن سفره طعام قرار دادند و یزید با یارانش به خوردن طعام و آشامیدن شراب مشغول شدند و چون فارغ شدند امر کرد تا سر آن حضرت را در طشت، در زیر تخت او گذاردند و بساط شطرنج را بر آن پهن نمودند و یزید به بازی با شطرنج

ص :507

مشغول شد و آن حضرت و پدر و جدش را یاد می کرد و استهزا و مسخره می نمود و هر وقت از هم بازی خود می برد سه جام شراب می خورد و آن مقدار از شراب که در جام مانده بود نزدیک آنطشت بر زمین می ریخت. پس شیعیان ما باید از خوردن شراب پرهیز کنند و از بازی با شطرنج دوری نمایند و هر کس چشمش به شراب [و فقاع] یا به شطرنج می افتد باید یاد حسین علیه السلام کند و یزید و آل زیاد را لعنت کند و اگر چنین کند خداوند گناهان او را پاک کند، هرچند به شماره ستارگان باشد.»

اسلام در مورد مبارزه با بلای بنیان کن قمار تنها به تحریم آن اکتفا ننموده، بلکه به منظور ریشه کن ساختن و از میان بردن این عامل فساد، وسایل و آلات قمار را نیز به طورکلی تحریم فرموده و نگهداری و خرید و فروش آنها را ممنوع و گناه دانسته است.

عده ای می پرسند چرا بازی با شطرنج و امثال آن که بدون برد و باخت باشد، حرام است، مخصوصاً امروز که به صورت یک نوع ورزش فکری درآمده است؟

باید در پاسخ این عده گفت: اسلام به منظور مبارزه اساسی باقمار و جلوگیری از رواج آن، تمام وسایل قمار را تحریم نموده تابدین وسیله ریشه قمار از جامعه کنده شود و مردم از آن متنفر باشند، و اگر وسایل قمار در میان مردم به طور آزاد خرید و فروش به شود و در خانه ها نگهداری شود و برای تفریح و سرگرمی - ولو بدون شرط بندی - از آن استفاده شود قابل تردید نیست که این وضع زمینه را برای شیوع قمار آماده می سازد و در این صورت جلوگیری از قمار خالی از اشکال نیست، از این رو اسلام مبارزه را اساسی تر انجام داده و زمینه شیوع قمار را با تحریم وسایل قمار از بین برده است. چنان که اسلام در زمینه مبارزه با بت پرستی و شرک نیز همین راه را پیموده و روی این اصلّ اساسی هر نوع مجسمه و مجسمه سازی را- ولو این که روی مقاصد هنری باشد، نه برای پرستش - تحریم فرموده تا از این راه ریشه بت پرستی از بین مردم رخت بربندد. (نقل از کتاب بلاهای اجتماعی، صفحه 244).

ص :508

طلبکاری از مدیون تهی دست

اگر بدهکار تهی دست شده باشد و مالی جز لوازم زندگی و خانه مسکونی خود نداشته باشد، طلبکار حق مطالبه طلب خود را از او ندارد و باید صبر کند تا او توان پرداخت پیدا کند و بدهی خود را بپردازد و هرگز نباید به او فشار بیاورد تا خانه خود را بفروشد و دین خود را پرداخت کند، مگر آن که بدهکار آن مال را صرف معصیت نموده باشد که در آن صورت بر طلبکار واجب نیست که به او مهلت بدهد. در این زمینه اختلافی بین فقهای شیعه، بلکه علمای اسلام نیست.

خداوند در سوره بقره می فرماید: «اگر بدهکار در مضیقه و سختی واقع شود، طلبکار باید منتظر بماند تا او توانایی مالی پیدا کند و بدهی خود را بدهد و اگر نسبت به چنین بدهکاری گذشت کنید برای شما بهتر خواهد بود [اگر ارزش آن را بدانید]، و بترسید از روزی که در پیشگاه خداوند حاضر گردید و با [عدل الهی] اعمال مردم محاسبه شود و هیچ ظلم و ستمی در حق آنان نشود.»

مؤلّف گوید: مفاد این آیه، طبق روایاتی که به این مضمون رسیده است، این است که اگر شما در این دنیا نسبت به مدیون و بدهکار سخت گیری کنید، خداوند نیز در قیامت به شما سخت گیری خواهد نمود و گرفتار عذاب خواهید شد، و اگر با بدهکار سازگاری کنید و یا اگر در او توان پرداخت را نمی بینید او را حلال نمایید و از او بگذرید، خداوند نیز در قیامت از شما گذشت خواهد نمود.

امام صادق علیه السلام به اصحاب خود سفارش نموده بود که نباید خانه کسی برای دین و بدهکاری فروخته شود. از این رو، محمّدبن ابی عمیر که مدت ها گرفتار زندان بود و حکومت عباسی اموال و کتاب های او را مصادره نموده بود، چون از زندان آزاد شد، از

(1)

ص :509


1- مطالبة المعسر فی الدین قال اللّه سبحانه: و إن کان ذوعسرة فنظرة إلی میسرة و أن تصدّقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون، و اتقّوا یوماً ترجعون فیه إلی اللّه ثمّ توفّی کلّ نفسٍ ما کسبت و هم لایظلمون. (البقره /280)

شخصی مبلغ سنگینی طلبکار بود. او چون وضعیت محمّدبن ابی عمیر را دید فوراً خانه خود را فروخت و آن مبلغ را نزد محمّدبن ابی عمیر آورد. محمّدبن ابی عمیر گفت: شاید خانه خود را فروختی تا بدهی خود را به من پرداخت کنی؟ او گفت: آری، چون وضع شما را دیدم که با دست تهی از زندان خارج شدید چنین کردم. محمّدبن ابی عمیر گفت: به خدا سوگند، الان حتی به دو درهم این مال نیاز دارم، اما چون امام ما، حضرت جعفربن محمّدعلیه السلام، فرموده است: «خانه کسی نباید برای بدهی فروخته شود این مال را» نخواهم گرفت. برگرد، خانه خود را پس بگیر و من صبر خواهم نمود.

مرحوم صدوق، در کتاب فقه الرضا، در بحث دین و قرض، از حضرت رضاعلیه السلام نقل نموده که می فرماید: «بدان که هرکسی که قرض و وامی بگیرد و نیّت پرداخت آن را داشته باشد، در امان خدا خواهد بود تا پرداخت نماید، و اگر نیّت پرداخت آن را نداشته باشد، سارق و دزد محسوب می شود.»

سپس به یکی از اصحاب خود فرمود: «از خدا بترس و به هر کس بدهکاری بپرداز و به کسی که از او طلب داری ارفاق کن تا با آبرومندی، در وقت توان، دین خود را بپردازد، و اگر بدهکار تو در سختی و مضیقه بود و آن مال را در راه عبادت خدا مصرف نموده بود، تا وقت توان و تمکّن به او مهلت بده تا خبر او به امام برسد و امام دین او را ادا کند و یا خود توانایی پرداخت پیدا کند و مال تو را بپردازد؛ و اگر آنچه از تو گرفته در راه معصیت خدا صرف نموده، پس مال خود را از او مطالبه کن ؛ چرا که او اهل این آیه: «و إن کان ذوعسرةٍ فنظرة إلی میسرة» نخواهد بود.»

تا خبر اوبه امام برسد و امام دین او را ادا کند و یا خود توانایی پرداخت پیدا کند و مال تو را بپردازد؛ واگر آنچه از تو گرفته در راه معصیت خدا صرف نموده، پس مال خود را از او مطالبه کن؛ چرا که او اهل این آیه: «و ان کان ذوعسرةٍ فنظرة الی میسرة» نخواهد بود.»

مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریرالوسیله، در بحث دین می فرماید: بر بدهکار

(1)

(2)

(3)

ص :510


1- و فی فقه الرضاعلیه السلام فی باب الدّین والقرض: و اعلم أنّه من استدان دیناً و نوی قضاءه فهو فی أمان اللّه حتّی یقضیه، فإن لم ینو قضاءه فهو سارق، فاتّق اللّه وأدّ إلی من له علیک وارفق بمن لک علیه حتّی تأخذه منه فی عفاف و کفافٍ.
2- فان کان غریمک معسراً و کان أنفق ما أخذ منک فی طاعة اللّه فأنظره إلی میسرةٍ، و هی أن یبلغ خبره الإمام فیقضی عنه أو یجد الرجل طولاً فیقضی دینه وإن کان أنفق ما أخذه منک فی معصیة اللّه فطالبه بحقّک فلیس هو من أهل هذه الآیة. (یعنی آیة «و ان کان ذوعسرة فنظرة الی میسرة) (فقهالرضا ص 268
3- و قال السیّد الخمینی فی تحریرالوسیلة فی باب الدّین: کما لایجب علی المعسر الأداء یحرم علی الدائن إعساره بالمطالبة و الإقتضاء بل یجب ان ینظره إلی الیسار.

واجب است که چون تاریخ دین رسید و طلبکار دین خود را مطالبه نمود، بکوشد به هر وسیله ای ولو با فروختن اموال منقول یا غیرمنقول خود و یا وصول طلب ها و یا اجاره دادن املاک خود دین و بدهکاری خویش را بپردازد و احوط بلکه اقوی این است که اگر امکان دارد مشغول کاسبی و شغل مناسبی به شود و دین خود را بپردازد.

آری، واجب نیست برای پرداخت دین خود خانه و لباس و مرکب سواری و وسایل مورد نیاز و ضروریات خانه، مانند فرش و روانداز و ظروف و وسایل آشپزخانه [که مورد نیاز اوست و با نداشتن آنها به زحمت می افتد و یا آبروی او ضربه می بیند] را بفروشد، بلکه بعید نیست که کتاب های مورد نیاز او نیز از این قبیل باشد و اگر جز اینها اموال دیگری دارد واجب است به وسیله فروش آنها دین خود را پرداخت نماید.

و هم چنان که بر بدهکار تهی است، با شرایط یاد شده، ادای دین واجب نیست، برای طلبکار نیز حرام است که دین خود را مطالبه کند و واجب است به او مهلت دهد تا برای پرداخت تمکن پیدا کند.

سپس می فرماید: بدهکار، در صورت قدرت، حرام است که بدهی خود را به تأخیر اندازد، بلکه در صورت ناتوانی از پرداخت نیز واجب است که نیت پرداخت دین خود را در وقت تمکّن داشته باشد.

(1)

(2)

ص :511


1- و قال رحمه اللّه: ممّاطلة الدائن مع القدرة معصیة بل یجب علیه نیّة القضاء مع عدم القدرة بأن یکون من نیتة الأداء عندها. (تحریرالوسیلة ج 1/651)
2- و قال رحمه اللّه: یجب علی المدیون عند حلول الدّین و مطالبة الدائن السعی فی أداءه بکلّ وسیلة ولو ببیع سلعته و متاعه و عقاره أو مطالبة عزیم له أو إجارة املاکه و غیر ذلک، و هل یجب علیه التکسّب اللایق بحاله من حیث الشرف و المقدرة؟ و جهان بل قولان، أحوطهما ذلک خصوصاً فیما لایحتاج إلی تکلّف و فیمن شغله التکسّب، بل وجوبه حینئذٍ قویّ، نعم یستثنی من ذلک بیع دار سکناه و ثیابه المحتاج إلیها و لوللتجمّل و دابّة رکوبه إذا کان من أهله و إحتاج إلیه بل و ضروریّات بیته من فراشه و غطائه و ظروفه و إناءه لأکله و شربه و طبخه و لو لاضیافه مراعیاً فی ذلک کلّه مقدار الحاجة بحسب حاله و شرفه، و إنّه لو کلفّ بیعها لوقع فی عسر و شدّة و حزازة و منقصةٍ و هذه کلّها من مستثنیات الدّین لاخصوص بعض المذکورات بل لایبعدان یعدّ منها الکتب العلمیّة لأهلها بمقدار حاجته بحسب حاله و مرتبته. (التحریر ج 1/650)

صدقه [زکات واجب] برای سادات

خداوند پیامبر خودصلی الله علیه وآله و خویشان آن حضرت را از فرزندان هاشم و بعد از او تکریم نموده واز مصرف زکات که چرک اموال مردم است منع کرده و به جای آن خمس را برای آنان مقرّر نموده است. خداوند و برای تأمین عزت آنان خمس را اول به خود نسبت داده و سپس برای رسول خود و خویشان آن حضرت تعیین نموده می فرماید: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی...».

از این رو، خمس برای بنی هاشم واجب گردیده و زکات برای آنان حرام شده است. خداوند زکات را تنها برای فقرا و مساکین و عاملین [جمع کنندگان زکات] و مولفة قلوبهم [یعنی برای به دست آوردن دل کفار] و آزاد نمودن غلامان و کنیزانی که در بند [و تحت فشار موالی قرار گرفته اند] و بدهکارانی که راهی برای پرداخت دین خود ندارند و سایر راه های خیر و کسانی که در سفر تهیدست شده اند قرار داده است. او به مصالح بندگان خود داناست و هیچ دستوری از دستورات او بدون حکمت و مصلحت نیست. آری، اگر بنی هاشم از خمس تأمین نشوند می توانند از زکات نیز مصرف نمایند.

شیخ مفید در کتاب مقنعه می فرماید: زکات واجب [یعنی زکات مال و زکات فطره] بر بنی هاشم [حتی] فرزندان امیرالمؤمنین علی ابن طالب علیه السلام و فرزندان جعفر و عقیل و عباس [الی یوم القیامة] حرام است. این در صورتی است که حق آنان از خمس داده شود و اگر از خمس ممنوع گردند و تأمین نشوند می توانند از زکات استفاده کنند. آری،

(1)

(2)

ص :512


1- الصدقة علی بنی هاشم قال اللّه سبحانه: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. (توبه /60)
2- قال المفید فی المقنعة: و تحرم الزکاة الواجبة علی بنی هاشم جمیعاً من ولد أمیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب علیه السلام، و جعفر، و عقبل، و العبّاس رضی اللّه عنهم إذا کانوا متمکنّین من حقّهم فی الخمس... فإذا منعوه و اضطرّوا إلی الصدقة حلّت لهم الزکاة، و تحلّ صدقة بعضهم علی بعض، و جمیع ما یتطوّع به علیهم من الصدقات. (المقنعة ص 243)

بنی هاشم می توانند زکات خود را به یکدیگر بدهند، چنان که صدقات مستحبی نیز برای آنان حلال است.

شیخ مفید سپس از جعفربن ابراهیم هاشمی نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا صدقه بر بنی هاشم حلال است؟ امام علیه السلام فرمود: «صدقه واجبه [یعنی زکات] بر آنها حرام است، اما صدقات مستحبّه مانعی ندارد.» سپس فرمود: «اگر صدقات مستحبّه برای آنان حرام می بود بنی هاشم نمی توانستند از مدینه تا مکه از آب هایی که نوعاً برای استفاده عابرین وقف شده است استفاده کنند.»

شیخ مفید در پایان حدیث می گوید: از این حدیث روشن می شود که صدقات مستحبّه برای بنی هاشم آزاد و بلامانع است.

سیّد مرتضی نیز در کتاب انتصار می فرماید: علمای شیعه اتفاق دارند که بنی هاشم در صورتی که بتوانند از خمس استفاده کنند زکات بر آنان حرام خواهد بود و خداوند خمس را برای آنان عوض زکات قرار داده است. بنابراین اگر از خمس محروم شدند می توانند از زکات استفاده کنند.

مرحوم محقق نیز در شرایع همین گونه فرموده و در «رسائل تسع» فرموده است: دلیل حرمت زکات بر بنی هاشم سخن امام باقر و امام صادق علیهما السلام است که می فرمایند:

(1)

(2)

(3)

ص :513


1- ثمّ روی عن جعفربن إبراهیم الهاشمیّ عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قلت له: تحلّ الصدقة لبنی هاشم؟ فقال: أمّا الصدقة الواجبة فلا تحلّ لنا و أمّا غیر ذلک فلیس به بأس، و لوکان ذلک ما استطاعوا (یعنی بنی هاشم) أن یخرجوا إلی مکة، هذه المیاه عامّتها صدقة. فبیّن علیه السلام أنّ التطوّع علیهم طلق جائز لیس به بأس. (المصدر)
2- و قال السیّد المرتضی فی الإنتصار: إنفردت الإمامیّة بأنّ الصدقة إنّما تحرم علی بنی هاشم إذا تکمنّوا من الخمس الذی جعل لهم عوضاً عن الصدقة فإذا حرموه حلّت لهم الصدقة. (الإنتصار ص 222)
3- و قال المحقّق فی الشرایع: و الصدقة المفروضة محرّمة علی بنی هاشم إلاّ صدقة الهاشمیّ أو صدقة غیره عند الإضطرار و لابأس بالصدقة المندوبة علیهم. (الشرایع ج 2/454) و قال المحقّق فی الرسائل التسع: و یدلّ علی تحریمها [ای الصدقة الواجبة علی بنی هاشم] ما روی عن أبی جعفر و أبی عبداللّه علیهما السلام قالا: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ الصدقة أوساخ أیدی الناس و إنّ اللّه حرّم علیّ منها و من غیرها ما حرّمه و إنّ الصدقة لاتحلّ لبنی عبدالمطلب. (الرسائل التسع ص 297)

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «زکات چرک اموال مردم است و خداوند آن را بر من و فرزندان عبدالمطلب حرام نموده است.»

اسماعیل بن فضل هاشمی می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: صدقه ای که بر بنی هاشم حرام است چیست؟ فرمود: «زکات است.» گفتم: آیا صدقه بنی هاشم بر بنی هاشم حلال است؟ فرمود: «آری.»

مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله در باره صفات مستحقین زکات می فرماید: چهارم این است که اگر زکات دهنده غیر سیّد باشد زکات گیرنده نباید سیّد هاشمی باشد. اما اگر زکات دهنده سیّد باشد می تواند زکات خود را به سیّد بدهد؛ چنان که سیّد می تواند در صورت اضطرار نیز زکات بگیرد، لکن احتیاط این است که به اندازه ضرورت، روز به روز بگیرد. همان گونه که احتیاط مستحب این است که سادات از صدقه ای که به واسطه نذر و امثال آن واجب شده باشد نیز پرهیز کنند. آری، صدقات مستحبّه برای آنان مانعی ندارد.

مرحوم مفید در کتاب مقنعه می فرماید: انسان نمی تواند زکات خود را به پدر و مادر

(1)

(2)

(3)

ص :514


1- و روی إسماعیل بن الفضل الهاشمی عن أبی عبداللّه علیه السلام [قال:] سألته عن الصدقة التی حرّمت علی بنی هاشم ماهی؟ فقال: هی الزکاة. قلت: فیحلّ صدقة بعضهم علی بعض؟ قال: نعم. (المصدر، التهذیب ج 4/58 الکافی ج 4/59)
2- و قال السیّد الخمینی فی تحریرالوسیلة فی صفات المستحقیّن للزکاة: الرابع - ان لایکون هاشمیّاً لوکانت الزکاة من غیره أمّا زکاة الهاشمیّ فلابأس بتناولها منه، کما لابأس بتناولها من غیره مع الإضطرار ولکن الأحوط إن لم یکن الأقوی الإقتصار علی قدر الضرورة یوماً فیوماً کما أنّ الأحوط له إجتناب مطلق الصدقة الواجبة و لو کان بالعارض و إن کان الأ قوی خلافه، نعم لابأس بدفع الصدقات المندوبة إلیهم. (تحریرالوسیله ج 1/341)
3- و قال المفید فی المقنعة: و تحرم الزکاة علی الأب، و الأمّ، و الإبن، و البنت، و الزوجة، والجدّ، و الجدّة، و المملوک، لأنّ هؤلاء جمعیاً ممّن یجبر الإنسان علی نفقتهم عند إضطرارهم إلیها فلأجل ذلک لم یجزلهم منه الزکاة. و تحلّ الزکاة للأخ، و الأخت و العمّ، و العمّة، والخال، و الخالة، و أبنائهم، و قراباتهم، إذا کانوا مؤمنین. (المقنعة ص 242)

و فرزند و همسر و جدّ و جدّه و مملوک خود بدهد، چرا که اینها واجب النفقه او هستند. آری، می تواند زکات خود را به برادر و خواهر و عمو و عمه و دایی و خاله و فرزندان آنان و خویشان دیگر، در صورتی که شیعه باشند بدهد.

دزدی و سرقت

دزدی نیز از گناهان کبیره شمرده شده و ظاهر آیات و روایات بیانگر این است که مقصود از آن دزدی مال است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «در حین سرقت، ایمان از سارق گرفته می شود.» دزدی از گناهانی است که با شرایط خاصی مجازات خواهد داشت. درمرتبه اول دست راست سارق قطع می شود و اگر باز دزدی کرد پای چپ او، از انگشتان تا نصف قدم، قطع می شود و اگر باز دزدی نمود محکوم به حبس ابد می شود و اگر در زندان نیز دزدی کرد اعدام می شود و در صورتی که حدی بر او جاری نشده باشد همان حد اول بر او جاری خواهد شد.

در تعدادی از روایات، کسی که زکات مال خود را نمی دهد و یا مهریه همسر خویش را نمی پردازد و یا وامی را می گیرد و نیّت پرداخت آن را ندارد و یا نماز خود را ناقص می گذارد و کامل انجام نمی دهد، دزد نامیده شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «دزد سه قسم است: 1- مانع زکات؛ 2- کسی که مهر زن ها

(1)

(2)

ص :515


1- السرقة قال اللّه سبحانه: و السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاءًبما کسبا نکالاً من اللّه و اللّه عزیز حکیم فمن تاب من بعد ظلمه و أصلح فإنّ اللّه یتوب علیه إنّ اللّه غفور رحیم. (المائده 42/43)
2- البحار... قال الصّادق علیه السلام: السراق ثلثة: مانع الزکاة، و مستحلّ مهور النساء و کذلک من إستدان و لم ینوقضاءه. (البحار ج 103/146) الوسائل... قال علی علیه السلام: إنّ اسرق الناس من سرق من صلاته. (الوسائل ج 4/36)

را حلال می داند؛ 3- کسی که وامی می گیرد و نمی خواهد بپردازد.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «دزدترین دزدها کسی است که از نماز خود می دزدد. چنین نمازی رامانند لباس کهنه ای می پیچند و به صورت صاحبش می زنند.»

مجازات سارق و حکمت آن

خداوند در قرآن می فرماید: دست مرد سارق و زن سارق را قطع کنید. همانا کیفر عمل آنان از سوی خدای عزیز و حکیم چنین است. آری، کسی که بعد از گناه سرقت توبه کند و مالی را که سرقت نموده به صاحبش بازگرداند خداوند توبه او را می پذیرد. البته او بخشنده و مهربان است.»

شیخ طوسی، در کتاب تهذیب، از محمّدبن مسلم نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: دست دزد را برای چه مبلغی قطع می کنند؟ امام علیه السلام فرمود: «برای یک چهارم دینار.»

گفتم: برای دو درهم نیز قطع می کنند؟ فرمود: «تنها برای ربع دینار [و یا بیشتر ]قطع می کنند. خواه قیمت ربع دینار به اندازه دو درهم باشد یا بیشتر و یا کمتر.» گفتم: اگر کسی کمتر از ربع دینار دزدی کند، سارق محسوب می شود؟ فرمود: «هرکس چیزی از مال مردم را که در صندوق و امثال آن نگهداری شده به سرقت ببرد، نزد خداوند دزد خواهد بود، ولی حد سرقت جاری نمی شود جز با سرقت یک ربع دینار و یا بیشتر.»

سپس فرمود: «اگر برای کمتر از ربع دینار حد سرقت جاری شود تو بیشتر مردم [و یا

(1)

(2)

(3)

ص :516


1- الوسائل... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: أسرق الناس من سرق من صلاته، تلفّ کما یلفّ الثوب الخلق فیضرب بها وجهه. (الوسائل ج 0/479 البحار ج 84/349)
2- حدّ السارق التهذیب... عن محمّدبن مسلم قال: قلت لأبیعبداللّه علیه السلام: فی کم یقطع یدالسارق؟ فقال علیه السلام: فی ربع دینار قال: قلت له: فی درهمین؟ فقال علیه السلام: فی ربع دینار بلغ الدینار ما بلغ قال: فقلت له: أرأیت من سرق أقلّ من ربع الدینار هل یقع علیه إسم السارق؟
3- فقال علیه السلام: کلّ من سرق من مسلم شیئاًقد حواه و أحرزه فهو یقع علیه إسم السارق و هو عنداللّه سارق ولکن لاتقطع إلاّ فی ربع دینار أوأکثر ولو قطعت یدالسارق فیما هو أقلّ من ربع دینار

همه آنان] را دست بریده خواهی دید.»

مرحوم صدوق، در کتاب عیون، از حضرت رضاعلیه السلام نقل نموده که آن حضرت در باره حرمت دزدی و حکمت و فلسفه حد سارق به محمّدبن سنان چنین فرمود: «علت و فلسفه حرمت دزدی و سرقت، فساد اموال، و قتل نفس، و نزاع، و حسد، و ترک تجارت و صنعت و کسب و کار است. اگر دزدی حلال باشد حرمتی برای مال های مردم باقی نمی ماند [و امنیت مالی ضایع و مالکیت بی اعتبار خواهد شد].»

سپس فرمود: «علت این که دست راست دزد قطع می شود این است که انسان بیشتر کارها را با دست راست خود انجام می دهد و دست راست افضل اعضای بدن و سودمندترین آنهاست. دست راست را قطع می کنند تا مجازاتی برای سارق و عبرتی برای دیگران باشد و مردم از این عمل پرهیز نمایند.» [عیون الأخبار، ج 2/96]

در تاریخ آمده است که ابوالعلای معرّی، کافر معروف، به عالم بزرگوار سیّد مرتضی علم الهدی در مورد حد سرقت اعتراض نمود و در شعر خود گفت: دستی که اگر بریده شود دیه آن نصف دیه انسان کامل است، چگونه برای ربع دینار قطع می شود؟!

سید مرتضی در پاسخ او فرمود: آری، آن دست در هنگامی که دزدی نکرده بود اگر قطع می شد دیه و جریمه آن پانصد دینار [نصف دیه انسان کامل] می بود، لکن همین

(1)

(2)

ص :517


1- لألقیت عامّة الناس مقطّعین. (التهذیب ج 10/99 الکافی ج 7/222)
2- و قال أبوالعلا المعرّی بإلحاده إعتراضاً علی السیّد الشریف المرتضی رضی اللّه عنه فی قطع یدالسارق: «ید بخمس مئین عسجدودیت - ما بالها قطّعت فی ربع دینارٍ؟ فأجابه السیّد رحمه اللّه: عزّ الأمانة أغلاها و أرخصها - ذلّ الخیانة فافهم حکمة الباری.» و فی روایة قال السیّد فی جوابه: «حراسة الدم أغلاها و أرخصها - حراسة المال فانظر حکمة الباری» و أجا به رجل آخر من أهل مجلس السیّد بقوله: هناک مظلومة غالت بقیمتها - و ههنا ظلمت هانت علی الباری (البحار ج 104/9/10)

دست در اثر دزدی بی ارزش گردیده و به خاطر ربع دینار قطع شد پس تو در حکمت این قانون خوب دقت کن!

در روایت دیگری، مرحوم سیّد در پاسخ او فرمود: تا آن دست دزدی نکرده بود، قانون حراست و حرمت خون، قیمت او را بالا برده بود و چون دزدی کرد برای حراست و حرمت مال مردم آن را قطع کردند. در این حکم دقیق بنگر تا حکمت قانون خدا را بدانی. شخص دیگری از اهل مجلس مرحوم سیّد نیز پاسخ ابوالعلا را چنین داد: این دست هنگامی که مظلوم واقع شد [و قطع گردید]، قیمتی والا داشت، لکن هنگامی که در اثر دزدی ظالم معرفی شد نزد خداوند خوار و بی مقدار گردید [و برای ربع دینار آن را قطع نمودند].

پاسخ عتراض غربی ها به قوانین کیفری اسلام

برخی از غربی ها و یا غرب زده ها که در معارف و حقوق و مجازات های اسلامی دقت نکرده و به حقایق قوانین کیفری اسلام پی نبرده اند، نسبت به مجازات و کیفر، گناهانی مانند آدمکشی و زنا و دزدی و امثال آنها می گویند: دزدی معلول بی عدالتی ها و ظلم هایی است که در نظام های ظالمانه اقتصادی وجود دارد و در حقیقت وقوع جرم یک نوع بیماری روحی و انحراف اخلاقی است و وظیفه ما، در باره شخص گناهکار و مجرم این است که در مقام علاج او بر آییم نه آن که او را در چنگال چنین کیفرهایی قرار دهیم.

(1)

ص :518


1- این خلاصه شبهه و اعتراض آنان است که ترقی و تمدن قرن حاضر را مطرح می کنند و می گویند: این قوانین، یعنی قوانین کیفری اسلام، با روح عاطفه و اصلاح سازگار نیست. ولی آنها از این نکته غفلت کرده اند که در همین قرن بیستم و به دست همان طرفداران ترقی و تمدن و مدعی اصلاح و حقوق بشر فجایع و جنایاتی صورت می گیرد که شدت و سختی کیفرهای اسلامی در برابر آن ها قابل بحث و مناقشه نیست. گویا معترضین به قوانین کیفری اسلام و طرفداران ترقی و تمدن توجه ندارند که همین فرانسه که خود را علمدار آزادی و سمبل بشر دوستی معرفی می کند، چهل هزار نفر از مردم شمال افریقا را بدون هیچ گونه جرم و گناهی، به علت مطالبه حقوق حقه خود به مسلسل می بندند و به خاک و خون می کشد

در پاسخ به این سخنان یکی از بزرگان می فرماید می گوید:

ما منکر نیستیم که محیط تربیت و اوضاع اجتماع در تأسیس و تکوین شخصیت اخلاقی افراد اثر عمیقی دارد و همچنین انکار نمی کنیم که در بسیاری از موارد مظالم اجتماعی و حق شکنی ها عقده های روحی به وجود می آورد و روح را بیمار و اخلاق را منحرف می سازد و شخص را به ارتکاب گناه وامی دارد. به همین مناسبت، اسلام نیز کلیه این جهات را در تشریع کیفرها رعایت کرده است.

ولی با وجود این نمی توانیم اراده افراد را نادیده فرض کنیم و انسان را موجودی فاقد قدرت و شعور و مسلوب الاراده بشماریم و به تقلید مکتب روان شناسی تحلیلی، تنها جنبه محرکه انسان یا به اصطلاح «ینامو» را به حساب بیاوریم، ولی نیروی ضبط و قوه کنترل «فرامل» را از نظر دور داریم. آن نیرو و قدرتی که کودک را پس از رسیدن به سن معینی از ادرار کردن در بستر خود باز می دارد، همان نیرو یا نظیر آن است که دستگاه اعمال و تصرّفات انسان را نیز تحت کنترل و مراقبت قرار می دهد و او را از پیروی شهوات و تسلیم شدن در برابر طغیان و توفان هوی و هوس باز می دارد.

به همین مناسبت است که در کشورهای غربی، یعنی در همان سرزمین هایی که «فلسفه روان شناسی تحلیلی» پدید آمده و نشو و نما کرده، هیچ گاه مجرمی را بدون کیفر رها نمی کنند و جاسوس و خائنی را به عنوان این که عقده های روحی و سوء نظامات اجتماعی باعث خیانت و جنایت او شده مورد لطف و نوازش قرار نمی دهند، بلکه او را به زندان و دار و شکنجه و مسلسل می سپارند.

همچنین ما منکر نیستیم که عوامل و شرایط اقتصادی در تکوین و تأسیس مشاعر و

(1)

ص :519


1- [در روزنامه کیهان، مورخ 25/1/39 آمده است: در مبارزات دلیرانه ای که ملت مجاهد و آزادیخواه الجزایر برای استخلاص از چنگال اهریمنانه دولت جبار و ستمگر فرانسه در این مدت شش سال از خود نشان داده اند یک میلیون از ده میلیون جمعیت رشید خود را به جرم دفاع از حدود و حقوق طبیعی خود از دست داده است]. اگر آنان به این وحشیگری فاحش و جنایات فجیع توجه داشتند اسلام را از جهت کیفر دادن بعضی از افراد متجرّی و جنایتکار مورد اعتراض و انتقاد نمی دانستند.

عواطف و مهندسی افکار و اعمال ما آثاری غیر قابل انکار دارد و محرومیت مستمر و فقر و گرسنگی و کینه و بغض شدید از اجتماع در اعماق روح تأثیر غیرقابل انکار دارد و محرومیت مستمر و فقر و گرسنگی، کینه و بغض شدید از اجتماع را در اعماق روح پدید می آورد و شخص را برای ارتکاب بیشتر به جنایات آماده می سازد.

ولی با وجود این، نمی توانیم قبول کنیم که عامل اقتصادی تنها عاملی باشد که سلوک و اعمال انسان را تحت تأثیر قرار دهد زیرا ما بسیاری از مردم فقیر و محروم را می شناسیم که در عین تحمل شدت فقر و مرارت، محرومیت پرده تقوا و عصمت خود را نمی درند و با کمال عفاف و پرهیزگاری و در منتهای راستی و درستی وظایف خود راانجام می دهند.

به علاوه، هر گاه عامل اقتصادی به تنهایی متصرّف در اعمال و سلوک افراد باشد، می باید در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی که بنا به ادعای مبلّغین و هوادران نظام کمونیزم فقر و گرسنگی و بی عدالتی ها ومحرومیت های اقتصادی از آنها رخت بربسته، هیچ گونه اثری از جرایم و جنایات وجود نداشته باشد. در صورتی که واقع امر برخلاف این است و در آن جا نیز انواع جرم ها و جنایت ها به وقوع می پیوندد.

با توجه به این حقایق، وقتی سیاست اسلام را در باره کلیه حدود کیفرها مورد مطالعه قرار دهیم، به این حقیقت می رسیم که اولا این شریعت کوشش خود را مصروف آن می دارد که اجتماع را از اسباب و موجبات ارتکاب گناه محفوظ دارد، و ثانیاً پس از کوشش فراوانی که در این راه مبذول می دارد، حدود و کیفرهایی را برای جلوگیری از شیوع گناه مقرر می سازد و روی این اصل اطمینان کامل دارد که آن حد و کیفر بر آیین عدالت جریان خواهد یافت، زیرا چنین حد و کیفری در باره کسی اجرا می شود که هیچ گونه داعی و مجوّزی برای ارتکاب گناه نداشته است. اما در صورتی که اجتماع، به جهتی از جهات، قادر نباشد که از موجبات ارتکاب گناه جلوگیری کند، کیفر گناه نیز ساقط می شود و شخص گناهکار یا آزاد خواهد شد و یا به صرف تعزیر و گوشمالی در باره او اکتفا خواهد شد.

مثلاً وقتی در باره دزدی و حد آن دقت کنیم می بینیم که اسلام برای جلوگیری از دزدی، پیش از هرچیز، ثروت را از روی عدالت توزیع کرده و دولت را مسؤول تأمین معاش همگی افراد، صرفنظر از نژاد و زبان و رنگ و مقام اجتماعی، قرارداده و همچنین مقرر داشته که دولت برای هریک از افراد شغلی متناسب فراهم کند و در صورت نبودن کار، معاش ایشان را از بیت المال تأمین کند.

علاّمه مجلسی، در جلد دوازدهم بحارالانوار، نقل کرده و ما اکنون ترجمه آن را در معرض مطالعه خوانندگان گرامی این کتاب قرار می دهیم:

محمّدبن سنان گفت: من در خراسان نزد مولایم حضرت رضا(ع) بودم و مأمون آن

ص :520

حضرت را در سمت راست خود می نشانید. اتفاقاً روزی به مأمون خبر دادند که مردی از صوفیان دست به دزدی گشوده است. مأمون به احضار او فرمان داد. پس چون در او بنگریست او را مردی در کسوت زهد یافت که آثار سجده در پیشانی داشت. مأمون گفت:

اف براین آثار زیبا و براین کار زشت! آیا با چنین آثاری زیبا که از تو می بینم تو را به دزدی نسبت می دهند؟ مرد صوفی گفت: من این کار را از سر اضطرار کرده ام، نه از روی اختیار، و به هنگامی دست به این کار بردم که تو حق مرا از خمس و غنایم بازداشتی. مأمون گفت: تو در خمس و غنایم چه حقی داری؟ مرد صوفی گفت: خدای عزّوجّل خمس را به شش قسمت تقسیم کرده و فرموده است: «بدانید که هر غنیمت که به دست آورید خمس آن برای خدا و پیغمبر او و ذی القربی و یتیمان و بینوایان و درماندگان در سفر واجب است» و همچنین غنیمت رابه شش قسمت تقسیم کرده و فرموده: «غنیمتی که خدا از أهل قریه ها به پیغمبر خود بخشد، برای خدا و پیغمبر او و ذوی القربی و یتیمان و بینوایان و درماندگان در سفر است، و این برای آن است که غنیمت ها و اموال تنها در دست توانگران شما به گردش نباشد». آن گاه گفت: تو مرا - که به راه سفر درمانده ام و بینوا و تهیدستم و از جمله حمله قرآنم - از حقم محروم ساخته ای.

مأمون گفت: آیا من حدی از حدود و حکمی از أحکام خدا را به این افسانه های تو ترک کنم؟! مرد صوفی گفت: أوّل به کار خویش بپرداز و خود را تطهیر کن و آن گاه به تطهیر دیگران بپرداز و نخست حد خدا را بر نفس خود بران و آن گاه دیگران را حد بزن.

پس مأمون از حجت فروماند و رو به حضرت رضا(ع) کرد و گفت: شما در این باره چه می گویی. آن سرور فرمود: «مقصود این مرد آن است که چون تو دزدی کرده ای او نیز دزدی کرده.» مأمون از این سخن سخت برآشفت و آن گاه به مرد صوفی گفت: به خدا قسم، دست تو را خواهم برید. صوفی گفت: آیا تو دست مرا خواهی برید، در صورتی که تو خود بنده من هستی؟ مأمون گفت:

وای بر تو! از کجا من بنده تو شده ام؟ صوفی گفت: از آن جا که مادر تو از مال مسلمانان خریده شده و از این جهت تو بنده کلیه مسلمین مشرق و مغربی تا آن گاه که تو را آزاد کنند و من تو را آزاد نکرده ام، و دیگر آن که تو خمس را بلعیده ای. پس نه حق آل رسول(ص) را

ص :521

ادا کرده ای و نه حق من و امثال مرا داده ای، و دیگر آن که شخص پلید نمی تواند پلیدی چون خود را پاک کند و کسی که خود سزاوار حد باشد بر دیگری نمی تواند حد بزند، مگر آن که أوّل از خود شروع کند.مگر نشنیده ای که خدای عزّوجّل می فرماید: «آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خویش را فراموش می کنید و حال آن که کتاب خدا را تلاوت می کنید»؟

در این هنگام، مأمون روبه حضرت رضا کرد و گفت: رأی شما در باره این مرد چیست؟ حضرت رضا(ع) فرمود: «خدای تعالی به محمّد(ص) فرمود: خدای را حجت بالغه است و حجت بالغه حجتی است که چون به شخص نادان برسد همچون شخص دانا آن را بفهمد و دنیا و آخرت قائم بر همین حجت است و اکنون این مرد بر تو حجت آورد.» چون سخن به اینجا پیوست، مأمون فرمان داد تا مرد صوفی را رها کنند و خود روی از مردم بپوشید و دل در کار حضرت رضا(ع) مشغول داشت تا آن سرور را مسموم و شهید ساخت.

علت این که بعضی از معترضین، به قانون کیفری اسلام بریدن دست دزد را وحشتناک می شمارند این است که از قوانین شرع و مقررات فقه اسلامی بی اطلاعند و در اثر همین بی اطلاعی وقتی این حکم را می شنوند پیش خود تصور می کنند که اسلام با تشریع این قانون سلاخ خانه ای به وجود آورده که همه روزه دست عده ای در آن سلاخ خانه بریده می شود. غافل از این که این قانون آن قدر شروط و قیود دارد که به ندرت ممکن است به مرحله عمل درآید و به همین جهت در آن روزگار که حدود و قوانین کیفری اسلام جاری بود، در ظرف چهار صدسال، فقط شش بار این حکم اجرا شده است.

بی مناسبت نیست که یک خبر کوچک و در عین حال پرمعنی را با شیفتگان تمدن عصر اتم و نازکدلان قرن بیستم در میان گذاریم و فصلی در باره آن گفتگو کنیم.

در اواخر جنگ جهانی دوم، ضمن اخبار روز، خبری به این مضمون در جراید منتشر شد: دولت شوری از کارخانه های امریکا خواسته است که چهارمیلیون پا برای سربازانی که پای خود را در جنگ از دست داده اند بسازد.

بنابرنقل روزنامه اطلاعات، مورخ 19/9/39، تعداد کسانی که در پایان این جنگ فقط در

ص :522

انگلستان از چشم های مصنوعی شیشه ای استفاده کرده اند بالغ بر یک میلیون نفر می باشند.

از کتاب تاریخ جنگ جهانی دوم نقل شده که در این جنگ 35 میلیون نفر کشته و بیست میلیون نفر از داشتن دست و پا محروم گردیدند و 17 میلیون لیتر خون خالص به زمین ریخت و 12 میلیون نفر از ضایعه سقط جنین به خانواده بشر آسیب وارد گشت].

3- این تلفات اختصاصی به سربازان شوروی نداشته، بلکه سربازان سایر ممالک نیز به همین نسبت اعضای خود را از دست داده اند.

ما از آقایان اروپایی و مقلّدین و اذناب ایشان سؤال می کنیم: چرا و به چه مناسبت شما از حد سرقت و قطع دست که آن هم از نظر فقه شیعه محدود به چهار انگشت است و انگشت ابهام و کف دست از آن مستثنی است و چنانچه گفته شد در ظرف مدت یکهزار و چهارصد سال تنها، شش بار اجرا شده انتقاد می کنید و تنفّر و وحشت دارید، ولی از اعمال وحشیانه ای که در ظرف مدتی کوتاه این همه اعضا و نفوس بشری را به باد فنا داده متنفّر و منزجر و وحشت زده نیستید؟

کم فروشی

یکی از گناهان کبیره و خطرناک، کم فروشی و خیانت در ترازو است. خداوند در سوره مطفّفین که به نام کم فروشان نام گذاری شده، برای کم فروشی تعبیر به «ویل» و «وای» نموده و «ویل»، چنان که در روایت خواهد آمد، یکی از دلایل کفر است. در سوره هود، نیز از قول شعیب علیه السلام برای کم فروشی وعده صریح عذاب داده شده است. کم فروشی، خیانت نیز محسوب می شود و براین اساس تمام آیات و روایاتی که در مورد خیانت گفته شد شامل کم فروشی نیز می شود.

(1)

ص :523


1- البخس فی المکیال قال اللّه سبحانه: ویل للمطفّفین ألّذین إذا اکتالوا علی الناس یستوفون و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون الا یظنّ أولئک أنّهم مبعوثون لیوم عظیم یوم یقوم الناس لربّ العالمین. (سوره مطففین/5)

خداوند در سوره مطفّفین می فرماید: «وای بر کم فروشان! آنان که چون مالی را می خرند تمام می گیرند و چون می فروشند ناقص می دهند. آیا نمی دانند که روز بزرگی را در پیش دارند و در آن روز، در مقابل خدای ربّ العالمین برای حساب خواهند ایستاد؟»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هیچ مردمی عهد و پیمان خود را نمی شکنند، جز آن که خداوند دشمن را بر آنها مسلّط خواهد نمود، وهیچ مردمی برخلاف حکم خداوند قضاوت نمی کنند، جز آن که فقر بین آنان شایع می شود، و بین هیچ مردمی فحشا و زنا شایع نمی شود، جز آن که مرگ و میر بین آنان فراوان می گردد، و هیچ مردمی خیانت در ترازو نمی کنند، جز آن که گرفتار قحطی و بی ابی می شوند، و هیچ مردمی از پرداخت زکات خودداری نمی کنند، جز آن که از باران رحمت خداوند محروم می شوند.»

نصایح امیرالمؤمنین علیه السلام به اهل بازار و کم فروشان

یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام، به نام «وشیکه» می گوید: علی علیه السلام را در بازار کوفه دیدم که همانند معلّم بچه ها لباس خود را بالا زده و تازیانه ای در دست دارد و در بازار می گردد و به مردم و اهل بازار می فرماید: «از خدا بترسید و کم فروشی نکنید.»

دیگری می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام همیشه در بازار کوفه می فرمود: «ای جماعت تجّار! از سوگند دروغ بپرهیزید. همانا سوگند دروغ مال شما را تباه و برکت را از شما دور می کند.»

(1)

(2)

(3)

ص :524


1- البحار... قال النّبی صلی الله علیه وآله: ما نقض قوم العهد إلاّ سلط اللّه علیهم عدوّهم و ما حکموا بغیر ما أنزل اللّه إلاّ فشافیهم الفقر و ما ظهرت الفاحشة إلاّ فشافیهم الموت و لاطّففوا الکیل إلاّ منعوا البنات وأخذوا بالسنین ولا منعوا الزکاة إلاّ حبس عنهم القطر. (البحار ج 70/270 الذکری للشهید الاوّل ص 250)
2- البحار... عن و شیکة قال: رأیت علیّاًعلیه السلام یتزّر فوق سرّته و یرفع إزاره إلی أنصاف ساقیه و بیده درّه یدور فی السوق یقول: «إتقوا اللّه و أوفوا الکیل» کأنّه معلّم صبیان. (البحار ج 76/311)
3- البحار... کان أمیرالمؤمنین علیه السلام یقول فی السوق: یا معشرالتجار إیّاکم و الیمین الفاجرة فإنّها تنفق السلعة وتمحق البرکة. (البحار ج 103/93)

و در سخن دیگری نقل شده که آن حضرت اهل بازار را نصیحت می نمود و می فرمود: «ای جماعت تجّار! قبل از همه چیز از خداوند درخواست خیر و برکت به کنید و در خرید و فروش سخت گیر نباشید تا مال شما برکت پیدا کند، و با حلم و بردباری به طرف فروشندگان بروید، و از دروغ و سوگند و ظلم به مردم پرهیز کنید، و نسبت به افراد ضعیف و ستمدیده انصاف را رعایت کنید، و نزدیک ربا نروید، و کم فروشی نکنید، و به مردم ضرر وارد ننمایید، و از فساد در روی زمین پرهیز نمایید.»

خداوند در قرآن از قول شعیب می فرماید: «او به قوم خود می گفت: جز خدای یگانه را نپرستید، و کم فروشی نکنید؛ چرا که من شما را در رفاه و فراوانی مال می بینم و برای شما از عذاب و کیفری که شما را احاطه می کند می ترسم.»

امام باقرعلیه السلام، در تفسیر این آیه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که می فرماید: «از پنج چیز به خدا پناه ببرید که هر کدام آفتی و کیفری در دنیا خواهد داشت. سپس فرمود: «هیچ مردمی کم فروشی نمی کنند، جز آن که گرفتار قحطی و بی آبی و سختی زندگی و فشار و ظلم سلطان خواهند شد.»

مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که می فرماید: «کسی که در خرید و فروش به مسلمانی خیانت کند از ما نیست و در قیامت با یهودی ها محشور خواهد شد؛ چرا که آن ها خیانت کارترین مردم نسبت به مسلمانان هستند.»

(1)

(2)

ص :525


1- و قال علیه السلام: یا معشرالتجّار قدّموا الإستخارة، و تبرّکوا بالسهولة، و اقربوا من المبتاعین و تزیّنوا بالحلم، و تناهوا عن الکذب و الیمین و تجافوا عن الظلم و أنصفوا المظلومین، و لاتقربوا الرباء «أوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس أشیائهم و لاتعثوا فی الارض مفسدین. (المصدر ص 94)
2- و عن الباقرعلیه السلام فی تفسیرقوله تعالی: «عن قول شعیب النبیّ علیه السلام: قال یا قوم اعبدوا اللّه مالکم من إله غیره ولاتنقصوا المکیال و المیزان إنّی أریکم بخیرٍ و إنّی أخاف علیکم عذاب یوم محیط» (سوره هود/85) و قال علیه السلام: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: خمس إن أدرکتموهنّ فتعوّذوا باللّه منهنّ إلی أن قال: و لم ینقصوا المکیال و المیزان إلاّ أخذوا بالسنین» و شدّة المؤنة و جور السلطان. (تفسیر نورالثقلین ج 2/389) و السنینن: القحط لقلّة الأمطار و المیاه قال اللّه: «و لقد أخذنا آل فرعون بالسنین» (الاعراف /130)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «خداوند هنگامی که به رسول خودصلی الله علیه وآله اجازه هجرت به مدینه را داد، آیات مربوط به حدود وارث و گناهانی که سبب آتش دوزخ می شود را به او گوشزد نمود و در مورد کم فروشی فرمود: وای بر کم فروشان! و کلمه ویل را بر احدی نام نبرد جز آن که او را کافر نامید و برای کافران در قرآن فرمود: وای بر کسانی که کافر شدند! همانا آنان در روز بزرگی برای کیفر عمل خود حاضر خواهند شد.»

ترازوی اعمال نیک و بد

ترازوی اعمال و وسیله ای که با آن خوب و بد اعمال مردم سنجش می شود، اولیای خدا هستند. آنان میزان الأعمال و صراط مستقیم نامیده شده اند. خداوند در باره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید: «و لکم فی رسول اللّه أسوة حسنة».

در تفسیر آیه شریفه «لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»، در تفسیر قمی آمده است که می فرماید: «المیزان الإمام».

و آیه شریفه «و اُمرت لأعدل بینکم» نیز به همین معنا اشاره دارد.

در بعضی از روایات در مورد حقوق دیگران آمده است که هرکسی باید خود را میزان قرار بدهد و آنچه برای خود نمی پسندد برای دیگران نیز نپسندد و آنچه برای خود می پسندد برای دیگران نیز بپسندد.

امیرالمؤمنین علیه السلام، به فرزند خود، امام حسن علیه السلام می فرماید: «فرزند عزیزم! تو باید خود را میزان قرار دهی و آنچه برای خود می خواهی برای دیگران نیز بخواهی و آنچه برای خود نمی خواهی برای دیگران نیز نخواهی. به دیگران ظلم نکنی، هم چنان که

(1)

ص :526


1- و فی البحار عن أمالی الصّدوق قال النبیّ صلی الله علیه وآله: من غشّ مسلماً فی شراءٍ او بیع فلیس منّا و یحشریوم القیامة مع الیهود لأنّهم أغشّ الخلق للمسلمین. (البحار ج 100/80 عن الامالی ص 423 و 425) فی الکافی عن الباقرعلیه السلام قال: إنّ اللّه لمّا أذن لمحمدصلی الله علیه وآله فی الخروج من مکة إلی المدینة أنزل علیه الحدود و قسمة الفرائض و أخبره بالمعاصی التی أوجب اللّه علیها و بها النّار لمن عمل بها إلی قوله: و أنزل فی الکیل: «ویل للمطفّفین» لم یجعل الویل لأحد حتّی یسمیّه کافراً قال اللّه تعالی: فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم. الحدیث (الکافی ج 2/32 البحار ج 66/89)

نمی خواهی آنان به تو ظلم کنند، و به دیگران احسان نمایی، هم چنان که دوست می داری آنان به تو احسان نمایند، و از خود زشت بدانی آنچه را که از دیگران زشت می دانی، و آنچه برای خود می پسندی برای آنان نیز بپسندی و راضی باشی.»

[نهج البلاغه، نامه 31]

در بعضی از سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام، از میزان و عدالت فوق تعبیر به انصاف شده است و فرموده اند: «العدل الأنصاف» [نهج البلاغه، ج 4/51]

کم فروشی و پیامدهای آن

مالک دینار می گوید: مرا همسایه ای بود. بیمار شد. به عیادتش رفتم. او در حال جان دادن بود و بانگ می زد که دو کوه آتش قصد من می کنند. گفتم: ای مرد! این محض خیال است که به تو می نماید. گفت: نه چنین است، بلکه حق است، زیرا مرا دو مکیال بود، یکی ناقص و دیگری زاید. به ناقص می دادم و به زاید می گرفتم و این عقوبت آن است.

کم دادن با شماره نیز در حکم کم دادن با کیل و وزن است. کم دادن به شماره در چیزهایی که مانند پارچه و زمین به ذرع و متر داد و ستد می شود. در این نوع معاملات اگر یک سانتیمتر هم کم بدهد کم فروشی بر او صدق می کند و چیزهایی که به شماره معامله می شود، مانند تخم مرغ، اگر کمتر بدهد و صاحبش نفهمد، کم فروش است و آنچه در باره کم فروشان گفته شد شامل او هم می شود؛ چنانچه شیخ انصاری در مکاسب محرمه بیان فرموده است.

کم فروش نسبت به آن مقداری که کم داده، ذمه اش مشغول و بدهکار است و واجب است آن را به مشتری بپردازد و اگر مرده است باید به ورثه اش بدهد و در صورتی که اصلاً او را نمی شناسد [بنابر احتیاط، با اجازه حاکم شرع] از طرف صاحبش صدقه به دهد. و در صورتی که مقداری را که کم داده اصلاً نمی داند باید با مشتری به مبلغی مصالحه کند.

حقیقت کم فروشی، چنان که گذشت، آن است که صاحب مال آن مقدار جنسی که بر آن معامله واقع شده به مشتری ندهد، بلکه کمتر بدهد، خواه به حسب کیل و وزن، درست و مطابق باشد، خواه نباشد، مثلاً چیز بی قیمتی را جزء آن جنس کرده و به مشتری داده باشد. مثلاً صدمن گندم فروخته و همان صدمن را تسلیم مشتری کرده، لیکن پنج من خاک جزئش کرده است که در این صورت پنج من گندم کم داده است، یا ده من شیر به مشتری فروخته و داده، لیکن یک من آب داخلش کرده و در حقیقت نه من شیر داده است، یا حلب روغنی به وزن پنج من فروخته، در حالی که سنگی به وزن

ص :527

نیم من در آن انداخته است، یا قصاب یک من گوشت بفروشد، ولی استخوانش را از مقدار معمول بیشتر بدهد، یا جنس خشکباری که باید به همان حالت خشکی وزن شود را جای مرطوبی بگذارد یا مقداری آب به آن مخلوط کند تا سنگین تر شود. تمام این موارد کم فروشی و گناه کبیره است.

و در صورتی که مقداری از جنس دیگر را که ارزشش کمتر است جزء آن کند و به همان وزن مورد نظر به مشتری تحویل دهد، غش در معامله کرده است، مثلاً صد من گندم اعلا را می فروشد، در حالی که ده من گندم متوسط به آن ضمیمه کرده، یا یک من روغن حیوانی اعلا می فروشد، در حالی که مقداری روغن نباتی یا پیه به آن مخلوط کرده است. این موارد و نظایریش حرام و غش در معامله است.

شیخ در مکاسب محرمه می فرماید: اخباری که در حرمت غش رسیده متواتر است. از آن جمله صدوق نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که با مسلمانی در خرید و فروش غش کند از ما نیست و روز قیامت با طایفه یهود محشور می شود، زیرا کسی که با مردم غش می کند مسلمان نیست.» و سه مرتبه فرمود: «کسی که با ما غش کند از ما نیست، و کسی که با برادر مسلمانش غش کند، خداوند برکت را از روزی او بر می دارد و معیشت و زندگی او را خراب و او را به خودش واگذارش می فرماید.»

رسول خداصلی الله علیه وآله در بازار مدینه به گندم فروشی عبور کرد و فرمود: «خوب گندمی داری!» پس دست وسط آن نمود و مقداری بیرون آورد، دید وسطش گندم خرابی است. پس به صاحب آن فرمود:

ما أریک إلاّ وقد جمعت خیانة و غشّاً (کافی ج 3/375).«خیانت کردی و با مسلمانان غش نمودی»

و در روایت است که شخصی از حضرت صادق علیه السلام پرسید: شخصی که دو نوع از یک

(1)

ص :528


1- فی عقاب الأعمال عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: من غشّ مسلماً فی بیع او شراء فلیس منّا و یحشر مع الیهود یوم القیامة لأنّه من غشّ الناس فلیس بمسلم إلی أن قال صلی الله علیه وآله: و من غشّنا فلیس منّا قالها ثلاثاً و من غشّ أخاه المسلم نزع اللّه برکة رزقه و أفسد معیشته و وکله إلی نفسه. (عقاب الاعمال):

جنس دارد: یکی گران و خوب، و دیگری پست و ارزان. اگر هر دو را مخلوط کند و به یک قیمت بفروشد. چگونه است؟ حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «نباید با مسلمانان غش کند و این طور معامله نکند مگر این که مخلوط بودن آن را به مشتری بگوید».

داود بن سرحان از آن حضرت پرسید: دو قسم مشک داشتم، یکی تر و دیگری خشک. پس مشک تر را فروختم و مشک خشک را به همان قیمت نمی خرند، آیا جایز است که آن را تر کنم تا به مصرف فروش برسد؟ حضرت فرمود: «جایز نیست، مگر آن که مشتری را خبر دهی که آن راتر کرده ای.» (اقتباس از کتاب گناهان کبیره)

در کتاب دارالسلام عراقی، صفحه 309، می نویسد: خبر داد مراثقه عادل، ملا عبدالحسین خوانساری که شخصی از معتبرین عطارهای کربلا مریض شد به مرضی که جمیع اطباء از معالجه آن عاجز شدند. هرچه داشت در راه معالجه گذاشت و مفید نیفتاد تا آن که روزی به عبادت او رفتم و حالت او را پریشان یافتم و او را دیدم که به بعض اولاد خود می گفت که فلان چیز را هم ببرید و بفروشید و خرج من کنید تا آن که کار من از مردن یا خوب شدن یکسره شود. چون این سخن را از او شنیدم به او گفتم:

معنی این کلام را نفهمیدم. چگونه به فروختن آن مال حال تو معلوم می شود؟ چون این بشنید، آه سردی کشید و گفت: بدان که من در ابتدا سرمایه درستی نداشتم و سبب دارایی من آن شد که در فلان سال در کربلا تب غش یا مرض دیگری بسیار شد و معالجه آن را اطباء به آب لیموی شیرازی می کردند. لهذا آبلیمو در ولایت کربلا کم و گران شد و من دوغ را با آب لیمو داخل می کردم آن قدری که عطر لیمو در آن ظاهر شود و به قیمت آبلیمو می فروختم. تا این که آب لیمو در کربلا منحصر گردید به دکان من و هرکس آبلیمو می خواست به دکان من حواله اش می دادند. پس طولی نکشید که از آبلیموی مصنوعی که در حقیقت آب دوغ بی قیمت بود، دکان و سرمایه من معتبر گردید و در نزد همکاران ابوالالوف گشتم تا آن که عاقبت کار به اینجا کشید که ناخوش شده، و هرچیزی که از آن اندوخته بودم خرج کردم تا آن که چیز دیگری باقی نماند، مگر آن چیز که امروز متوجه آن

ص :529

شدم که آن هم از فواید آن می باشد. پس پیش خود گفتم آن هم برود، شاید من خلاص شوم. راوی گوید: پس طولی نکشید که آن مرد دار دنیا را وداع کرد و به چنگال کسانی که آب لیمو به آنها فروخته بود مبتلا گردید. (1)

رشوه خواری

رشوه خواری از گناهان کبیره و مورد نهی قرآن است. و احدی از بزرگان دین و علمای اسلام تاکنون تردیدی در حرمت آن نداشته است و در عده ای از روایات در ردیف گناهان کبیره شمرده شده و حرمت آن از ضروریات اسلام محسوب می شود و در روایات زیادی رشوه دهنده و رشوه گیرنده و واسطه رشوه مورد لعنت قرار گرفته اند. حتی در روایتی آن را سبب کفر دانسته و فرموده اند: «بوی بهشت به صاحب رشوه نمی رسد.» و در بعضی از روایات، از رشوه تعبیر به سُخت شده و فرموده اند: «کسی که حاجتی را برای برادر دینی خود انجام دهد و سپس هدیه او را بپذیرد، آن هدیه رشوه است و برای او حرام و سُخت خواهد بود.»

خداوند در سوره بقره می فرماید: «اموال یکدیگر را از روی باطل نخورید و با رشوه دادن به حکّام، به ناحق و دانسته اموال مردم را تصرف ننمایید.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند رشوه دهنده و رسوه گیرنده و واسطه رشوه را لعنت نموده است.

(2)

(3)

ص :530


1- (نقل از منهج الصادقین با تغییرمختصر)
2- أخذ الرشوة و إعطاءها قال اللّه سبحانه: ولاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها إلی الحکام لتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالإثم و أنتم تعلمون. (البقره /188)
3- البحار... قال النبیّ صلی الله علیه وآله: لعن اللّه الراشی و المرتشی و الماشی بینهما. (البحار ج 101/274) و قال صلی الله علیه وآله: إیّاکم و الرشوة فإنّها محض الکفر و لایشمّ صاحب الرشوة ریح الجنّة. (المصدر) و قال علیّ علیه السلام فی نفسیر قوله: «أکالون للسحت»: هوالرجل یقضی لأخیه حاجته ثمّ یقبل هدّیته. (المصدر ص 273)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «والی و کسی که خون و ناموس و ثروت و بیت المال مسلمین در دست اوست و امام و قاضی آنان است، نباید بخیل باشد که در اثر آن اموال [بیت المال] نزد او جمع شود و به اهل آن نرساند، و نباید جاهل و نادان باشد که به سبب آن مردم را گمراه کند، و نباید ظالم و جفاکار باشد و به این علت حق مردم را ضایع کند، و نباید به خاطر تأمین نظر عده ای حق دیگران را ضایع نماید، و نباید برای قضاوت و اجرای حکم خدا رشوه بگیرد و حقوق صاحبان حق را از بین ببرد، و نباید سنّت ها و دستورات اسلام را معطّل گذارد و سبب هلاکت و انحراف مردم از دین خدا شود.»

و در بعضی از روایات آمده که امام علیه السلام می فرماید: رشوه گرفتن برای تغییر حکم خدا کفر به ذات مقدس پروردگار است.

ترک کسب واجب

مرحوم شهید اول در کتاب دروس می فرماید: کسی که معاش او و اهل و عیالش - که نفقه آنان براو واجب است - متوقف بر تجارت و کسب باشد، تجارت و کسب بر او واجب خواهد بود.

(1)

(2)

ص :531


1- البحار... عن أبی عبداللّه علیه السلام: الرشا فی الحکم هوالکفر باللّه. (المصدر) نهج البلاغة قال أمیرالمؤمنین علیه السلام:... لاینبغی أن یکون الوإلی علی الفروج و الدماء و المغانم و الاحکام و إمامة المسلمین البخیل فتکون فی اموالهم نهمته (و هی إفراط الشهوة و الحرص) و لاالجاهل فیضلّهم بجهله، و لاالجافی فیقطعهم بجفاءه و لاالحائف للدول فیتخّذ قوماً دون قومٍ، ولا المرتشی فی الحکم فیذهب بالحقوق و یقف بها دون المقاطع ولا المعطّل للسنّة فیهلک الأمّة. (نهج البلاغة ج 2/14 کلام رقم 131)
2- ترک التکّسب لمن علیه دین أو نفقه واجبة قال الشهید فی الدروس: قد یجب التکّسب إذا توقّف تحصیل قوته وقوت عیاله الواجبی النفقة علیه. (الدروس ج 2/162)

مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: اگر پدر نیازمند باشد نفقه او بر فرزندش واجب است؛ چنان که اگر فرزند نیازمند باشد نفقه او بر پدر واجب است؛ همان گونه که نفقه زن در ازدواج دایم بر مرد واجب است، مشروط بر آن که در آنچه بر او واجب است از شوهر اطاعت کند وگرنه ناشزه خواهد بود و نفقه او بر مرد واجب نیست.

سپس می فرماید: کسی که اندوخته ای برای معاش خود نداشته باشد واجب است به هر وسیله مشروعی نیاز خود را برطرف نماید.

مرحوم آیة اللّه خویی نیز می فرماید: اگر مرد اندوخته ای برای تأمین همسر خود نداشته باشد واجب است با شغل و تجارت مناسب نیاز او را تأمین بنماید وگرنه مدیون او خواهد بود.

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «.. چند خصلت است که در هر مؤمنی باشد خداوند او را در بالاترین و شریف ترین مقامات بهشتی قرار می دهد: 1- کسی که یتیمی را پناه بدهد و مانند پدر مهربانی به او توجه نماید؛ 2- کسی که به ضعیف و ناتوانی کمک کند و او را

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :532


1- و قال السیّد الخمینی فی التحریر: یجب علی الولد نفقة والده دون أولاده لأنّهم إخوته و دون زوجته و یجب علی الوالد نفقة ولده و أولاده دون زوجته. (ج 2/322) و قال: إنّما نفقة الزوجة علی الزوج بشرط أن تکون دائمة و أن تکون مطیعة له فیما یجب إطاعتها له فلا نفقة للناشزة. (المصدر ص 313)
2- و قال: لو لم یکن عنده ما ینفقه علی نفسه وجب علیه التوسّل إلی تحصیله بأیّ وسیلةٍ مشروعة حتّی الإستعطاء و السؤال فضلاً عن الإکتساب اللایق بحاله. (المصدر ص 321)
3- و قال السیّد الخوئی: إذا لم یکن للزوج مال ینفق منه علی زوجته و کان یتمکّن من الکسب وجب علیه إلاّ إذا کان لایلیق به فتبقی النفقة دیناً علیه. (منهاج الصالحین ج 2/295)
4- البحار عن أبی جعفرعلیه السلام قال: أربع من کنّ فیه کمل اسلامه... و هی الوفاء بما یجعل للّه علی نفسه و صدق اللسان مع الناس و الحیاء ممّا یقبح عنداللّه و عندالناس و حسن الخلق مع الأهل و الناس، و أربع من کنّ فیه من المؤمنین أسکنه اللّه فی أعلی علیّین فی غرف فوق غرف فی محلّ الشرف کلّ الشرف: من آوی الیتیم و نظرله فکان له أباً [رحیماً]، و من رحم الضعیف و أعانه و کفاه، و من أنفق علی والدیه و رفق بهما و برّهما و لم یحزنهما الحدیث. (الأمالی للشیخ المفید ص 167)

تأمین نماید؛ 3- کسی که مخارج پدر و مادر خود راتأمین کند و به آنان احسان و ارفاق نماید و هرگز آنان را آزرده نکند.»

تکدّی و گدایی بدون نیاز

تردیدی نیست که سؤال از مخلوق نکوهیده و مذموم و موجب ذلّت خواهد بود، ولو سائل نیازمند و راستگو باشد. ولی، سؤال از خداوند و استغنای از مخلوق محض توحید و عزّت بنده و توفیقی است از ناحیه خداوند، البته اگر بنده از مخلوق قطع امید کند و توکل و در خواست او از خداوند باشد، خداوند نیاز او را بر طرف خواهد نمود، بلکه در دل او غنایی قرار خواهد داد که خود را محتاج به غیر خداوند نداند و غنای نفس برای او بهتر از همه چیز است.

با این وجود، جایز است کسی که نیازمند باشد از مردم درخواست کمک کند و فراوان سفارش شده که سائل را رد نکنید ولو با سخن نیکوی خود، و در روایتی آمده که «لو صدق السائل لما افلح من ردّه»؛ یعنی «اگر سائل راست بگوید، کسی که او را رد می کند رستگار نمی شود.»

و در روایات زیادی آمده است که اگر سائل نیازمند نباشد سؤال کردن و اظهار نیاز نمودن او حرام است عده ای از فقها نیز طبق این روایات فتوا داده اند و آن را حرام دانسته اند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «هیچ بنده ای بدون حاجت از کسی درخواست کمک نمی کند، جز آن که وقتی از دنیا می رود خداوند او را محتاج به آن چیز خواهد نمود و

(1)

ص :533


1- السؤال من غیر حاجة الوسائل... قال ابوعبداللّه علیه السلام: ما من عبد یسأل من غیر حاجة فیموت حتّی یحوجه اللّه إلیها و یثبت اللّه له بها النّار. (الوسائل ج 6/305) و فیه عن محمّدبن مسلم قال: قال أبوجعفرعلیه السلام: یا محمّد لو یعلم السائل ما فی المسألة ما سأل أحد أحداً ولو یعلم المعطی ما فی العطیّة ما ردّ أحداً ثمّ قال: یامحمّد إنّه من سأل و هو بظهر غنیً لقی اللّه مخموشاً وجهه یوم القیامة. (المصدر)

عذاب آتش نیز برای او ثابت خواهد بود.»

امام باقرعلیه السلام به محمّد بن مسلم می فرماید: «ای محمّد بن مسلم! اگر سائل می دانست سؤال او از مردم چه قدر نکوهیده است، هرگز از کسی سؤال نمی کرد، و اگر دهنده می دانست که احسان او چه قدر ارزشمند است، هرگز سائلی را رد نمی کرد.» سپس فرمود: ای محمّد! کسی که بدون نیاز، از مردم درخواست کمک کند، در قیامت خدا را با صورت [مجروح] و سیلی خورده ملاقات خواهد نمود سپس فرمود و کسی که نیاز سه روز او تأمین باشد و از مردم در خواست کمک کند، روز قیامت گوشت بر صورت او نخواهد بود.»

و فرمود: «خداوند به سه گروه از مردم در قیامت نظر لطف نمی کند و اعمال آنان را نمی پذیرد و برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود: 1- دیّوت و بی غیرت؛ 2- کسی که باکی از فحش دادن و فحش شنیدن نداشته باشد؛ 3- کسی که بدون نیاز، از مردم درخواست کمک کند.»

پاداش قطع امید از مردم

سزاوار دانستم که در پایان این بحث، روایتی را از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نمایم، به امید

(1)

(2)

ص :534


1- و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من سأل الناس و عنده قوت ثلاثة أیّام لقی اللّه یوم یلقاه و لیس علی وجهه لحم. (المصدر) و فیه قال أبوعبداللّه علیه السلام: ثلثة لاینظر اللّه إلیهم یوم القیامة و لایزکیّهم و لهم عذاب ألیم: الدیّوث من الرجل، و الفاحش المتفحّش، و الذی یسأل الناس و فی یده ظهر غنیً. (المصدر ص 306) و عنه علیه السلام قال: من سئل من غیر فقر فکأنّما یأکل الخمر. (الوسائل ج 6/306 عن عدّة الداعی)
2- فضل ترک المسألة فی روایة صحیحة فی الوسائل عن أبی بصیر عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: جاءت فخذ (عدّة) من الانصار إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فسلّموا علیه فردّعلیهم السلام فقالوا: یا رسول اللّه إنّ لنا إلیک حاجة فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: هاتوا حاجتکم قالوا: فإنّها حاجة عظیمة فقال: هاتوها ما هی؟ قالوا: تضمن لنا علی ربّک الجنّة؟ قال: فنکس رسول اللّه صلی الله علیه وآله رأسه ثمّ نکت فی الأرض ثمّ رفع رأسه فقال: أفعل ذلک بکم علی أن

آن که روح توکل و استغنای از مخلوق دردل ها زنده شود.

صاحب وسائل، از کتاب عدة الداعی، با سند خود، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «عده ای از انصار خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمدند و بر آن حضرت سلام کردند و چون رسول خداصلی الله علیه وآله به سلام آنان پاسخ داد عرض کردند: یا رسول اللَّه! ما حاجتی داریم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: حاجت خود را بگویید. انصار گفتند: حاجت ما بزرگ است. فرمود: بگویید چیست؟ گفتند: حاجت ما این است که شما برای ما بهشت را ضمانت کنید. پس رسول خداصلی الله علیه وآله سر مبارک به زیر انداخت و خطی روی زمین کشید و سپس سر مبارک بالا نمود و فرمود: ضمانت می کنم، مشروط به این که شما جز از خداوند از کسی چیزی درخواست نکنید.» امام صادق علیه السلام می فرماید: «انصار این شرط را پذیرفتند، به طوری که اگر تازیانه از دست یکی از آنان می افتاد، خود پیاده می شد و بر می داشت و اگر در سر سفره آب می خواست به کسی نمی گفت، بلکه خود بلند می شد و آب را بر می داشت و از کسی در خواست نمی کرد.»

آیه اللَّه سیستانی، در کتاب منهاج الصالحین می فرماید: اظهار حاجت و نیاز کسی که نیاز ندارد حرام است.

(1)

(2)

ص :535


1- لاتسألوا أحداً شیئاً قال: فکان الرجل منهم یکون فی السفر فیسقط سوطه فیکره أن یقول لإنسان ناولنیه، فراراً من المسألة و ینزل فیأخذه، و یکون علی المائدة و یکون بعض جلسائه أقرب إلی الماء منه فلا یقول: ناولنی حتّی یقوم فیشرب. (الوسائل ج 6/307)
2- قال السیّد السیستانی فی منهاج الصالحین: التظاهر بالحاجة من غیر حاجة حرام. (ج 2/427) و قال الحجّة الشیخ لطف اللّه الصافی فی هدایة العباد: حرمة السؤال من غیر احتیاج لایخلو من قوّة. (هدایه العباد ج 2/127) و قال السیّد الحکیم فی منهاج الصالحین: یظهر من جملة من النصوص حرمة السئوال مع عدم الحاجة بل یظهر من بعضها أنّه لیس المراد بالحاجة الفقر الشرعی بل الحاجة العرفیة القریبة ففی الحدیث عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من سأل الناس و عنده قوت ثلثة أیّام لقی اللّه تعالی یوم یلقاه و لیس فی وجهه لحم.» (ج 2/296 عقاب الأعمال ص 276)

آیه اللَّه صافی گلپایگانی، در کتاب هدایةالعباد می فرماید: سؤال کردن کسی که نیاز ندارد حرام است.

آیه اللَّه حکیم، در کتاب منهاج الصالحین می فرماید: از تعدادی از روایات استفاده می شود که سؤال کردن کسی که نیاز ندارد حرام است، بلکه از بعضی از روایات استفاده می شود که مقصود از نیاز، نیاز به معنای فقر شرعی نیست، بلکه نیاز عرفی مقصود است، چرا که در حدیثی [که گذشت ]وارد شده که معصوم می فرماید: «کسی که قوت و غذای سه روز خود را داشته باشد و از مردم سؤال کند، روز قیامت چون وارد محشر می شود، گوشت به صورت او نخواهد بود.»

اسراف و تبذیر

از موضوعات بسیار با اهمیت و اساسی دیانت، پرهیز از اسراف و مصرف های غیرصحیح است. و اندازه گیری در معاش و اقتصاد در مصرف و زندگی، نشانه کمال ایمان و ارزش والای یک مسلمان است. در اسلام، عدالت در مصرف دلیل کمال دیانت شمرده شده است.

در سوره اعراف می فرماید: خداوند در چند جای قرآن از اسراف و تبذیر نهی نموده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:

1- «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.»

2- در سوره اسراء می فرماید: نعمت های خدا را ضایع مکن که از بین بردن و تبذیر نعمت حرام است و مبذّرین برادران شیطان هستند و شیطان به پروردگار خود کفر می ورزید.»

(1)

ص :536


1- الإسراف و التبذیر قال اللّه سبحانه: کلوا و اشربوا و لاتسرفوا إنّه لایحبّ المسرفین. (الاعراف /31) و قال سبحانه: و لاتبدّر تبذیراً انّ المبذّرین کانوا اخوان الشیاطین و کان الشیطان لرّبه کفوراً. (اسراء /27) و قال سبحانه: و إنّ المسرفین هم أصحاب النّار. (سورة المؤمن آیه 46)

3- در سوره مؤمن می فرماید: «اسراف کنندگان اهل دوزخ می باشند.»

در روایات نیز به طور فراوان از اسراف مذمّت و نکوهش شده که به بعضی از آنها اشاره می شود:

در کتاب مستدرک الوسائل، از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت به بعضی از اصحاب خود فرمود: «آیا گمان می کنی اگر خداوند به عده ای مال داده به دلیل خوبی آنها بوده و یا اگر عده ای را تهی دست قرار داده، آنها نزد خداوند بی ارزش بوده اند؟ هرگز چنین نیست، بلکه مال مال خداوند است و او آن را نزد افرادی امانت سپرده و به آنها اجازه داده تا به اندازه بخورند و به اندازه بیاشامند و به اندازه [وسایل] ازدواج خود را تأمین کنند و به اندازه و شأن خود مرکب تهیه کنند و آنچه اضافه بر آن باشد به فقرای مؤمنین برسانند و آنان را از فقر نجات دهند.

پس هر کس چنین کند آنچه می خورد و می آشامد و مرکبی که تهیه می کند و ازدواجی که انجام می دهد برای او حلال است و اگر جز این کند آن اموال برای او حرام خواهد بود.»

سپس فرمود: «اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.»

[و در پایان برای توضیح مسأله فوق] فرمود: «آیا گمان می کنی خداوند مالی را در اختیار کسی قرار داده و به او اجازه داده که مرکبی به قیمت ده هزار درهم تهیه کند، در حالی که مرکب بیست درهمی او را کفایت می کند؟ و یا کنیزی را به هزار دینار بخرد، در حالی که کنیزی به قیمت بیست دینار او را کفایت می کند؟» سپس فرمود: «اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.»

(1)

(2)

ص :537


1- و فی مستدرک الوسائل عن أبان بن تغلب قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام أتری اللّه تعالی أعطی من أعطی من کرامة علیه، و منع من منع من هوان علیه؟، و لکنّ المال مال اللّه یضعه عندالرجل و دایع وجوّز لهم أن یأکلوا قصداً و یشربوا قصداً و ینکحوا قصداً و یرکبوا قصداً و یعودوا بما سوی ذلک علی فقراء المؤمنین و یلموّا به شعثهم فمن فعل ذلک کان ما یأکل حلالاً و یشرب حلالاً و یرکب و ینکح حلالاً و من عدا ذلک کان علیه حراماً.
2- ثمّ قال علیه السلام: لاتسرفوا انّ اللّه لایحبّ المسرفین أتری اللّه إئتمن رجلاً علی مال خوّل له أن یشتری فرساً بعشرة آلاف درهم و یجزیه بعشرین درهماً؟ و یشتری جاریة بألف دینارٍ و یجزیه بعشرین دیناراً؟ و قال: لاتسرفوا إنّ اللّه لایحبّ المسرفین. (المستدرک ج 15/270 البحار ج 72/305)

امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه خود به زیادبن ابیه [که والی او در بصره بود] نوشت: «از اسراف پرهیز کن و رعایت اقتصاد را در مصرف از دست مده و به فکر فردای خود باش و از بیت المال به اندازه ضرورت بردار و اضافه را برای روز نیاز واگذار.» سپس فرمود:

«تو امیدواری که خداوند پاداش متواضعین را به تو بدهد، در حالی که نزد او از متکبرّان و غرق در ناز و نعمت هستی و به ضعفا و افراد بی سرپرست کمک نمی کنی؟ آیا طمع می کنی که خداوند پادش اهل خیر و متصدقین را به تو بدهد؟ تردیدی نیست که هرکسی پاداش کار خود را خواهد دید و هر چه فرستاده همان را دریافت خواهد نمود.»

ضایع نمودن نعمت های خدا

یکی از چیزهایی که عقل انسان آن را واجب می شمارد، شکر نعمت های خداوند

(1)

(2)

ص :538


1- و فی نهج البلاغة من کتاب له علیه السلام إلی زیادبن أبیه: فدع الإسراف مقتصداً، و اذکر فی الیوم عذاً و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدّم الفضل لیوم حاجتک أترجو أن یعطیک اللّه أجرالمتواضعین و أنت عنده من المتکبّرین و تطمع و أنت متمرّغ من النعیم تمنعه الضعیف و الأرملة أن یوجب لک ثواب المتصدّقین؟ و إنّما المرأ مجزیّ بما أسلف و قادم علی ما قدّم. (نهج البلاغة ج 3/20)
2- کفران النعم فی الکافی عن امیرالمؤمنین علیه السلام انّه قال: و امّا الکفر المذکور فی کتاب اللّه تعالی فخمسة وجوهٍ...و منها: کفر النعم و ذلک قوله تعالی یحکی قوله سلیمان(علیه السلام): «هذا من فضل ربّی لیبلونی أشکر ام أکفر و من شکر فإنّما یشکر لنفسه و من کفر فإنّ ربّی غنیّ کریم.» (النمل آیه 40) و قال: «فاذکرونی اذکرکم و اشکروالی و لاتکفرون.» (البقره /152) (البحار ج 69/100 الکافی ج 2/390) قال اللّه سبحانه: لإن شکرتم لازیدنّکم و لئن کفرتم إنّ عذابی لشدید. و فیه عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: الطاعم الشاکر له من الاجر کاجر الصائم المحتسب، و المعافی الشاکر له من الأجر کأجر المبتلی الصابر و المعطی الشاکر له من الأجر کأجر المحروم القانع. (الکافی ج 2/94) و فیه عن عبیداللّه بن الولید قال: سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: ثلاث لایضرّ معهنّ شی ء: الدعاء عندالکرب و الإستغفار عندالذنب و الشکر عند النعمة. (المصدر ص 95)

است. از سوی دیگر، عقل، تضییع و از بین بردن آن نعمت ها را نیز جایز نمی داند. اسلام نیز این حکم را که برخاسته از عقل سلیم است امضا نموده و ضایع نمودن هیچ نعمتی را اجازه نداده و شکر هر نعمتی را مصرف صحیح آن قرار داده است. خداوند شکر نعمت های خود را وسیله ازدیاد آن ها شمرده و برای کفران نعمت و تضییع آن ها وعده عذاب و کیفر داده است.

در کتاب کافی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «کفر در قرآن به پنج معنا آمده است.» سپس فرمود: «یکی از آنها کفران نعمت های الهی است و خداوند در قرآن از قول حضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام نقل نموده که چون عاصف برخیا، وزیر او، تخت بلقیس را از مملکت سبا در فاصله چشم برهم زدن نزد او آورد، حضرت سلیمان چون چنین دیدگفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که نسبت به نعمت های او شاکر هستم و یا کفران می کنم و البته هر کس شاکر باشد به سود او خواهد بود و هر کس کفران کند پروردگار من بی نیاز از او و کریم می باشد.»

سپس فرمود: «در آیه دیگر نیز که می فرمایدک «مرا به یاد آورید تا من شما را به یاد آورم و شاکر [نعمت های] من باشید و کفران مکنید»، همین معنا مقصود است.»

در آیه شریفه «لإن شکرتم لازیدنّکم و لان کفرتم إنّ عذابی لشدید» نیز شاید همین معنا می باشد.

در سخنان معصومین علیهم السلام آثار شگفتی برای شکر نعمت های خداوند و کفران آن ها ذکر شده که به گوشه هایی از آنها اشاره می شود.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پاداش بنده متنعّم شاکر، نزد خداوند، همانند پاداش روزه دار

(1)

(2)

ص :539


1- و فیه عنه علیه السلام قال: ما انعم اللّه علی عبدٍ من نعمةٍ فعرفها بقلبه و حمداللّه ظاهراً بلسانه فتمّ کلامه حتی یومر له بالمزید. (المصدر)
2- و فیه عنه علیه السلام قال: شکرالنعمة اجتناب المحارم و تمام الشکر قول الرجل: الحمداللّه ربّ العالمین. (المصدر)

مخلص است، و پاداش بنده ای که در سلامت به سر می برد و شاکر نعمت خداست، همانند پاداش بنده مبتلای صابر است، و پاداش صاحب نعمتی که شاکر نعمت خداست، همانند پاداش محروم قانع است.»

در همان کتاب، از عبیداللّه بن ولید نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «سه چیز است که با وجود سه چیز دیگر به انسان آسیب نمی رساند:

1- بلا و مصیبت با [توفیق] دعا؛ 2- گناه با [توفیق] استغفار؛ 3- خطر زوال نعمت با [توفیق] شکر آن نعمت.»

امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید: «هیچ بنده ای نیست که خداوند به او نعمتی داده باشد و او در باطن خود آن نعمت را از خدای خود بداند و در ظاهر نیز حمد خدا را به زبان جاری کند، جز آن که خداوند فوراً دستور می دهد که نعمت را بر او بیفرایند.»

از آن حضرت نیز نقل شده که در معنای شکر نعمت می فرماید: «شکر نعمت های خداوند پرهیز از محارم و گناهان است و تکمیل آن به این است که بعد از استفاده نمودن از نعمت خدا بگوید: الحمدللّه ربّ العالمین.»

امام صادق علیه السلام به ابان بن تغلب فرمود: «تو گمان می کنی خداوند به هر کس نعمتی از نعمت های دنیا را داده به او عنایتی داشته، و او را دوست می داشته است و هرکس را از آن نعمت محروم نموده او نزد خداوند خوار و بی مقدار بوده است؟ هرگز چنین نیست،

(1)

ص :540


1- البحار عن تفسیر العیاشی: عن ابان بن تغلب قال: قال ابوعبداللّه علیه السلام: أتری اللّه اعطی من أعطی من کرامته علیه و منع من منع من هوان به علیه؟ لا، و لکن المال مال اللّه یضعه عندالرجل و دایع، و جوّز لهم أن یأکلوا قصداً و یشربوا قصداً و یلبسوا قصداً و ینکحوا قصداً و یرکبوا قصداً و یعودوا بما سوی ذلک علی فقراء المؤمنین و یلمّوا به شعثهم، فمن فعل ذلک کان ما یأکل حلالاً و یشرب حلالاً و یرکب و ینکح حلالاً، و من عدا ذلک کان علیه حراماً. ثمّ قال: «لا تسرفوا إنه لایحبّ المسرفین» أتری اللّه إئتمن رجلاً علی ما خوّل له ان یشتری فرساً بعشرة آلاف درهم، و یجزیه فرس بعشرین درهماً؟ و یشتری جاریةً بالف دینار و یجزیه بعشرین دیناراً؟ وقال: «لاتسرفوا إنّه لایحبّ المسرفین». (البحار ج 72/305) اقول: قد مرّ هذا الحدیث فی باب الإسراف ایضاً و ذکرناه هنا ایضاً بالمناسبة.

بلکه مال مال خداست و او آن را نزد هرکس خواسته است امانت سپرده و به آنان اجازه داده که به اندازه بخورند و بیاشامند و بپوشند و ازدواج کنند و مرکب سواری تهیه نمایند و... و آنچه اضافه بود به فقرای مؤمن خود باز گردانند و غبار فقر را از صورت های آنان برطرف نمایند. پس هرکس چنین کند آنچه می خورد و می آشامد و مرکبی که تهیه می کند و ازدواجی که با آنان انجام می دهد براو حلال خواهد بود، و آن مال بر کسانی که در مصرف آن زیاده روی می کنند و حقوق فقرا را نمی پردازند حرام خواهد بود.»

سپس امام صادق علیه السلام فرمود: «ای ابان بن تغلب بدان که [خداوند فرموده است: ]اسراف نکنید، همانا خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد. آیا تو گمان می کنی خداوند کسی را بر مالی گماشته و او را امین قرار داده و به او اجازه داده که اسبی تهیه کند به قیمت ده هزار درهم، در حالی که اسب بیست درهمی او را کفایت می کند؟ و یا کنیزی خریداری کند به هزار دینار، در حالی که کنیز بیست دیناری او را کفایت می کند؟»

سپس فرمود: «اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.»

مؤلّف گوید: این حدیث در بحث اسراف نیز ذکر شده بود و در این جا نیز به جهت مناسبت آن با موضوع شکر آورده شد.

ترک اعتدال و اندازه گیری در زندگی

عده ای گمان کرده اند که اسلام در باره روش زندگی واندازه گیری در کار و معاش و

(1)

ص :541


1- ترک التقدیر فی المعیشة قال اللّه سبحانه: و عباد الرحمان ألّذین...و ألّذین إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً. (الفرقان /67) و قال سبحانه: و لاتجعل یدک مغلولةً إلی عنقک و لاتبسطها کلّ البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (الاسراء/29) و فی الحدیث: ضمّ الصّادق علیه السلام یده فقال: هکذا... و بسط راحته عند قوله: «ولا تبسطها کلّ البسط» و قال: هکذا. البحار... قال علی علیه السلام: ترک التقدیر فی المعیشة یورث الفقر. و قال علیه السلام: التقدیر نصف العیش. و قال علیه السلام: ما عال امرؤ إقتصد. و قال علیه السلام فی وصیّته عند موته: و اقتصد یا بنیّ فی معیشتک. (البحار ج 68/348 تفسیر نورالثقلین ج 3/159)

مصرف قانونی ندارد و یا اگر قانونی دارد غیر الزامی می باشد. از این رو، عده ای در کسب و کار و اندازه گیری سرمایه و کار و مصرف، خود را آزاد می دانند و در اثر حرص و عدم توکل خود را به آب و آتش می زنند و از همه ارزش های اسلامی و رعایت قوانین دین، حتی استراحت خود و زن و بچه، خود و رعایت حقوق آنها، باز می مانند.

بسا خود را گرفتار ورشکستگی و بدهکاری های فراوان می کنند و همه را به عهده بدبختی و بدشانسی خود می گذارند و یا عده ای را بدون دلیل مقصر و متهم می کنند که این ها ما را بدبخت نمودند، در حالی که تنها دلیل بدبختی و گرفتاری آنها بلند پروازی و عدم رعایت تقدیر و اندازه گیری در معاش و کار و سرمایه و مصرف و یا اعتماد نمودن به افراد غیر قابل اعتماد بوده است و همه اینها خطاها و اشتباهاتی بوده که خود انجام داده اند و اسلام از آنها نهی نموده است.

اکنون به آیات قرآن و سخنان معصومین: می نگریم تا این حقیقت روشن گردد.

خداوند در سوره فرقان نشانه ها و صفات بنده گان شایسته خود را بیان نموده و می فرماید: «..آنان نه در انفاق زیاده روی می کنند و نه بر خود سخت می گیرند، بلکه میانه رو و معتدل هستند.»

و در سوره اسراء به پیامبر خودصلی الله علیه وآله می فرماید:«دست خود را [از انفاق] مبند و به نهایت نیز باز مکن تا گرفتار ملامت و حسرت نشوی.»

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «اندازه گیری نداشتن در معاش و زندگی، موجب فقر و تنگدستی می شود.» و فرمود: «اندازه گیری در زندگی و معاش، نصف نیاز زندگی را تأمین می کند.»

(1)

ص :542


1- و قد مرّ فی معنی الإسراف و التبذیر من کلام الإمام الصّادق علیه السلام: إنّ اللّه جعل الأموال و دیعة عندالناس لیأکلوا قصداً، و یشربوا قصداً، و ینکحوا قصداً... و ما سوا ذلک فهو علیهم حرام. (البحار ج 72/305)

و فرمود: «کسی که در زندگی رعایت اقتصاد و میانه روی را می کند هرگز، گرفتار فقر نمی شود.» و در وصیت خود به فرزندانش، در وقت مرگ، فرمود: «اقتصاد در زندگی را از یاد نبرید.»

در بحث اسراف گذشت که امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند اموال را نزد مردم امانت سپرده تا به اندازه بخورند و به اندازه بیاشامند و به اندازه ازدواج کنند و... و اگر جز این کنند آن اموال برای آنان حرام خواهد بود.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «همه کمالات و ارزش های یک مسلمان را می توان در سه چیز جمع نمود: 1- آگاهی از مسایل و ارزش های دینی؛ 2- صبر و بردباری در مشکلات؛ 3- اندازه گیری در معاش و زندگی.»

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «خداوند دعای چهار دسته از مردم را مستجاب نمی کند:

1- کسی که در خانه بنشیند و بگوید: خدایا، رزق من را برسان. خداوند به او می فرماید: مگر تو را امر نکردم که به جستجوی روزی بروی؟

2- کسی که به همسر خود نفرین کند. خداوند می فرماید: مگر اختیار او را به دست تو قرار ندادم؟

3- کسی که به سبب رعایت نکردن موازین دینی مال خود را از بین ببرد و سپس بگوید: خدایا، به من مال دیگری بده. خداوند به او می گوید: مگر من تو را به اقتصاد و میانه روی و تعدیل در کار و کسب و مصرف امر نکردم؟ [چرا زیاده روی نمودی و از حد اعتدال خارج شدی؟] سپس امام صادق علیه السلام آیه شریفه سوره فرقان را قرائت نمود: (والذین إذا انفقوا لم یسرفوا...).

(1)

(2)

ص :543


1- و قال الباقرعلیه السلام: الکمال کلّ الکمال: التفقّه فی الدّین و الصبر علی النائبة، و تقدیر المعیشة. (الکافی ج 1/32)
2- و فی الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: أربعة لاتستجاب لهم دعوة: رجل جالس فی بیته یقول: أللهم أرزقنی فیقال له: ألم آمرک بالطلب؟ و رجل کانت له إمرأة فدعا علیها فیقال له: ألم أجعل أمرها إلیک؟ و رجل کان له مال فأفسده فیقول: أللهم أرزقنی، فیقال له: ألم آمرک بالإقتصاد؟ ألم آمرک بالإصلاح؟ ثمّ قال: «وألّذین إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً» و رجل کان مال فأدانه بغیر بینّة فیقال له: ألم آمرک بالشهادة؟ (الکافی ج 2/511)

4- کسی که مال خود را بدون شاهد و مدرک به دست دیگری به دهد [و چون مال او را انکار کنند فریاد بر آورد و از خداوند درخواست انتقام نماید]. پس خداوند به او می فرماید: مگر تو را امر نکردم که مال خود را بدون شاهد و مدرک تحویل کسی ندهی؟.»

حرص، بخل، ترس، طمع

تردیدی نیست که فضایل اخلاقی اساس ارزش های اسلامی و انسانی است گرچه کسی رعایت نکردن آنها را رسماً حرام ندانسته است، ولی بیشتر آنها به گونه ای است که اگر رعایت نشود ملازم با گناه و انجام حرام خواهد بود و حتی ممکن است موجب انحراف اعتقادی نیز بشود. از این رو، مسایل اخلاقی در قرآن در ردیف مسایل اعتقادی واحکام اسلامی قرار گرفته و خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله دستور داده که بعد از خداشناسی و توحید اخلاق خوب رابه مردم بیاموزد و پس از آن احکام و حکمت ها را به مردم تعلیم دهد. در سوره جمعه می فرماید: «یتلو علیهم آیاته و یزکیّهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». رسول خدا نیز در سخن معروفی که از آن حضرت نقل شده فرمود: «خداوند مرا برای تکمیل اخلاق نیک مبعوث نموده است: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق.» بنابراین وظیفه هر مسلمانی است که خود را از همه اخلاق زشت دور نگهدارد و اخلاق نیک را در خود جمع نماید.

در مورد حرص و بخل و طمع و جبن فراوان سخن گفته شده که به بعضی از آنها به طور اختصار اشاره می شود. امید آن که خداوند توفیق استفاده از سخنان معصومین علیهم السلام را به ما عطا فرماید.

(1)

ص :544


1- الحرص و الشرة [و الطمع] والبخل و الجبن قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله لعلیّ علیه السلام: إعلم یا علیّ! إنّ الجبن والبخل و الحرص غریزة واحدة یجمعها سوء الظنّ [باللّه.] (میزان الحکمة ج 1/588 عن علل الشرایع ص 559)

رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یا علی! بدان که جبن [ترس] و بخل و حرص صفاتی است که جامع مشترک آنها سوء ظن و بدگمانی به خداوند است.»

از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد: حرص چیست؟ فرمود: «حرص این است که انسان برای به دست آوردن چیز کمی خسارت زیادی را به خود وارد کند.»

و فرمود: «حرص و بخل دلیل شک و بی اعتمادی به خداوند است.»

امام صادق علیه السلام برای علاج حرص به ابوبصیر فرمود: «آیا تو اندوه وناراحتی و بیماری پیدا نمی کنی؟» ابوبصیر گفت: به خدا سوگند، آری امام علیه السلام فرمود: «هنگامی که چنین می شوی به یاد مرگ و تنهایی در قبر و متلاشی شدن بدن خود در قبر و تبدیل آن به کرم ها و وضعیت اسفبار خود و جدا شدن از دنیا فکر کن تا تو را به عمل صالح وابدارد و از حرص به دنیا دور نماید.»

امیرالمؤمنین علیه السلام در باره طمع فرمود: «از طمع بپرهیز، چرا که بسا طمع انسان را برای یک لقمه [تحقیر می کند] و از لقمه های زیادی باز می دارد.»

(1)

(2)

(3)

ص :545


1- و سئل علیّ علیه السلام عن الحرص ماهو؟ فقال: هوطلب القلیل بإضاعة الکثیر. (المصدر ص 588) و عنه علیه السلام: قال: علی الشکّ و قلّة الثقة باللّه مبنی الحرص و الشحّ. (المصدر عن غررالحکم)
2- و قال الصّادق علیه السلام - فی علاج الحرص - لأبی بصیر: أما تحزن؟ أماتهتّم؟ أما تألم؟ قال: قلت: بلی واللّه قال: فإذا کان ذلک منک فاذکر الموت و وحدتک فی قبرک، و سیلان عینیک علی خدّیک، و تقطع أوصالک، و أکل الدود من لحمک، و بلاک، و انقطاعک عن الدنیا، فإنّ ذلک یحثّک علی العمل، و یردعک عن کثیر من الحرص علی الدنیا. (المصدر ص 589 البحار ج 76/322)
3- و قال علیّ علیه السلام: إحذر الشرة فکم أکلة منعت أکلات. (المصدر ج 2/146 غررالحکم ص 730) و قال علیه السلام: الشرة أسّ کلّ شرٍّ و العفّة رأس کلّ خیرٍ. (المصدر غرالحکم کلمة /1167) و قال علیه السلام: أصلّ الشرة الطمع و ثمرته الملامة. (المصدر و غررالحکم /3094)

و فرمود: «طمع ریشه هر شرّ می باشد عفّت و عفیف بودن و دوری از طمع وسیله هرخیری است و فرمود: «اصل شره و بی باکی طمع است و نتیجه آن ملامت و سرزنش خواهد بود.»

حرمت احتکار

احتکار یعنی انبار کردن کالاها و نیازمندی های مردم، یا طبق نظر بعضی از فقها انبارکردن غذای مردم به انتظار گرانی.

احتکار طبق نظر تمام فقهای شیعه و سنی حرام است. چنان که مرحوم صدوق و شیخ طوسی و شهیدین و دیگران تصریح به حرمت آن نموده اند.

قبل از آن که حرمت احتکار از نظر فقهی روشن شود لازم است گفته شود که احتکار یک عمل خلاف اخلاق نیز محسوب می شود. اسلام - چنان که گذشت - نسبت به خیرخواهی از برادران دینی و حتی غیردینی دستورات فراوانی به ما داده و نسبت به کمک و احسان و محبت و دوستی مسلمانان نسبت به یکدیگر بسیار ترغیب نموده است. در حالی که این عمل (احتکار) نقطه مقابل، بلکه یک خیانت بزرگ محسوب می شود. از این رو، در روایات و سخنان معصومین علیهم السلام مذّمت فراوانی از آن شده است.

از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که دنبال

(1)

(2)

ص :546


1- حرمة الإحتکار و هو حبس الشی انتظاراً لغلائه و منهم من خصّه بالطعام و هو حرام و فاقاً للصدوق و الشیخ و الشهیدین و غیرهم و علی حرمته إجماع المسلمین. الإستبصار... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال النبیّ صلی الله علیه وآله: الجالب مرزوق و المحتکرملعون. (الاستبصار ص 114)
2- و فیه... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: نفد الطعام علی عهد رسول اللّه صلی الله علیه وآله فأتی المسلمون فقالوا: یا رسول اللّه قدفقد الطعام و لم یبق شی ء إلاّ عند فلان فمره یبیع قال: فحمداللّه و اثنی علیه ثمّ قال: یا فلان إنّ المسلمین ذکروا أنّ الطعام قد فقد إلاّ شیئاً عندک فأخرجه و بعه کیف شئت و لاتحبسه. (المصدر)

تجارت و طلب روزی برود خداوند روزی او را می رساند، و کسی که احتکار کند و به انتظار گرانی نیازهای مردم راحبس نماید مورد لعنت خدا قرار می گیرد.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله غذای مردم در بازار نایاب شد و به آن حضرت عرض کردند: گندم [در انبارها وجود ندارد و] تمام شده است، جز آنچه نزد فلانی (محتکر) موجود است. شما او را امر کنید تا آنچه را نگه داشته بفروشد.

پس رسول خداصلی الله علیه وآله خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای فلان! مردم می گویند: غذای عمومی تمام شده، جز آنچه تو انبار کرده ای، پس بر تو لازم است آنها را بیرون بیاوری و به هر قیمتی که می خواهی بفروشی و نگهداری و احتکار نکنی.»

از روایات و فتاوای فقها استفاده می شود که حرمت احتکار در صورتی است که طعام و غذا در بازار نباشد و یا کمیاب باشد و در صورتی که فراوان باشد حرمتی ندارد.

ضمناً موارد احتکار در روایات ده چیز ذکر شده است: گندم، جو، خرما، کشمش، ذّرت، روغن، عسل، پنیر، گردو، روغن زیتون.

و احتمال دارد که در هر زمانی آنچه مورد نیاز مردم است اگر کمیاب شود و کسی انبار کرده باشد احتکار محسوب شود.

و محتمل است که احتکار به طور مطلق حرام باشد و اختصاص به کمیاب بودن نداشته باشد. چنان که از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «کسی که چهل روز غذای مردم را برای گران شدن انبار کند، از خدای خود بیزار شده و خداوند نیز ازاو بیزار گشته است.»

(1)

ص :547


1- و فیه عنه علیه السلام قال الحلبی: قلت له: الرجل یحتکر الطعام و یتربصّ به هل یجوز ذلک؟ فقال علیه السلام: إن کان الطعام کثیراً یسع الناس فلابأس به وان کان الطعام قلیلاً لایسع الناس فإنّه یکره أن یحتکر الطعام و یترک الناس لیس لهم طعام. (المصدر ص 116) البحار عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: الإحتکار فی عشرة: البرّ، و الشعیر، و التمر، و الزبیب، و الذرّة، و السمن، و العسل، و الجبن، و الجوز، و الزیت. (البحار ج 59/292) و قال صلی الله علیه وآله: من جمع طعاماً یترّبص به الغلاء أربعین یوماً فقد بری ء من اللّه و بری ء اللّه منه. (المصدر)

مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه، در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: احتکار حرام است و آن انبار کردن غذای مردم به انتظار گرانی می باشد، در صورتی که مردم نیاز به آن دارند و کسی نیست که ازاو خریداری کنند. واگر در بازار غذا وجود داشته باشد، احتکار حرام نیست، بلکه مکروه است، و اگر صاحب طعام آنچه انبار کرده برای تأمین نیاز خود باشد، نه برای فروختن، کراهت هم ندارد. و احتکار جز در گندم و جو و خرما و کشمش و روغن و زیتون نیست. آری، احتکار در کلیه چیزهایی که مردم نیاز به آن دارند کراهت دارد لکن احکام احتکار در آنها جاری نیست.

در موارد ده گانه، محتکر را باید مجبور به فروختن به کنند لکن بنابراحتیاط نرخی برای او معین نشود بلکه مال خود را به هر قیمتی که می خواهد بفروشد، جز آن که اجحاف کند. که در آن صورت، او را به پایین آوردن قیمت اجبار می کنند و اگر قیمت را پایین نیاورد حاکم قیمت مال او را معین می نماید.

(1)

ص :548


1- قال الإمام الخمینی رضوان اللّه تعالی علیه فی التحریر: یحرم الإحتکار، و هو حبس الطعام و جمعه یتربّص به الغلاء مع ضرورة المسلمین و حاجتهم و عدم وجود من یبذل لهم قدر کفایتهم نعم مجرّد حبس الطعام إنتظاراً لعلّو السعر مع عدم ضرورة الناس و وجود الباذل لیس بحرام و إن کان مکروهاً و لو حبسه فی زمان الغلاء لصرفه فی حوائجه لا للبیع فلا حرمة فیه و لا کراهة و إلاّ قوی عدم تحقّقه إلاّ فی الغلاّت الأربع و السمن و الزیت نعم هو أمر مرغوب عنه فی مطلق ما یحتاج إلیه الناس، لکن لایثبت لغیر ما ذکر أحکام الاحتکار. و یجبر المحتکر علی البیع و لایعیّن علیه السعر علی الأحوط بل له ان یبیع بماشاء إلاّ إذا أجحف، فیجبر علی النزول من دون تسعیر علیه و مع عدم تعیینه یعیّن الحاکم بما یری المصلحة. (التحریر ج 1/501)

زراندوزی و انباشته کردن ثروت

خداوند در سوره توبه می فرماید: «ای رسول من! کسانی را که طلاها و نقره ها [و هر نوع پول و مالی] را جمع می کنند و در راه خدا انفاق نمی نمایند را به عذاب دردناک قیامت بشارت ده؛ روزی که آن مال ها در آتش دوزخ سرخ می شود و به صورت ها و پشت ها و پهلوهای آنان گذارده می شود و به آنان گفته می شود: این ها اموالی است که در دنیا برای خود می اندوختید. پس کیفر و عذاب زراندوزی خود را بچشید.»

بعضی گفته اند: این کیفر مربوط به کسانی است که حق لازم مال را، مانند زکات و خمس و موونه عیال و جهاد و حج و حفظ نفس محترمه و کفّارات و ضمانات وصله ارحام و حفظ حکومت اسلامی از سقوط و... نمی پردازند.

در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که در تفسیر آیه شریفه (أفتؤمنون یبعض الکتاب و تکفرون ببعض) می فرماید، «ترک بعضی از واجبات خدا کفر عملی محسوب می شود.» و آن قول خداوند متعال است که می فرماید: «افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض».

(1)

(2)

(3)

ص :549


1- کنز الذهب و الفضّة قال اللّه سبحانه: «و ألّذین یکنزون الذهب و الفضّة ولاینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب ألیم یوم یحمی علیها فی نار جهنّم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون» (التوبة 43/44)
2- قیل: «المبشّر به النّار: کنز الذهب و الفضّة و عدم إنفاقها فی الزکاة و الخمس و مؤنة العیال و مؤنة الجهاد و مؤنه الحجّ الواجب و مؤنة حفظ النفس المحترمة، و الکفّارات، و الضمانات، و صلة الأرحام و حفظ الحکومة الاسلامیّة عن السقوط».
3- و جاء فی تفسیر الآیة: «إنّ ألّذین یکنزون الذهب...» فی الکافی عن الصّادق علیه السلام انّه قال: الرابع من (وجوه) الکفر ترک ما أمراللّه و هو قول اللّه عزّوجّل أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض الآیة فقال: فکفرّهم بترک ما أمراللّه و نسبهم إلی الایمان و لم یقبله منهم و لم ینفعهم عنده. (تفسیرالصافی ج 1/157 عن الکافی ج 2/389)

در تفسیر مجمع البیان، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که چون آیه فوق نازل شد سه مرتبه فرمود: «نابود باد طلا و نابود باد نقره.» پس این سخن بر یاران و اصحاب گران آمد تا این که بعضی از اصحاب گفتند: پس ما چه مالی را انتخاب کنیم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «[بهترین مال و سرمایه] زبانی است که ذکر خدا گوید، و قلبی است که شاکر او باشد، و همسر مؤمنه ای است که شما را در دین تان کمک دهد.»

و در کتاب خصال، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «دینار و درهم، امت های قبل از شما را هلاک نمود و شما را نیز هلاک خواهد نمود.»

ابوذر در برخورد خود با عثمان که اموالی را انباشته کرده بود، گفت ای عثمان!به یاد داری که شبی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسیدیم و آن حضرت را محزون و افسرده دیدیم و چون روز بعد آن حضرت را دیدیم شاد و خرّم و خندان بود و چون علت آن را سؤال کردیم، فرمود: «آری، چهار دینار از بیت المال نزد من مانده بود و آن را قسمت نکرده بودم و ترس آن داشتم که مرگ من فرا رسد و آن چهار دینار نزد من مانده باشد و امروز آن را تقسیم نمودم و راحت شدم؟» سپس گفت:

ای عثمان چهار دیناری که نزد رسول خداصلی الله علیه وآله مانده بود بیشتر است و یا یکصد هزار درهمی که تو نزد خود نگه داشته ای ؟

عثمان به عالم در بار خود، کعب الأحبار، گفت آیا بر کسی که زکات مال خود را داده باشد چیزی هست؟ و چون کعب الأحبار گفت: اگر خشتی از طلا و خشتی از نقره روی هم انباشته کند مانعی ندارد.

ابوذر عصای خود را بر سر کعب الاحبار زد و گفت: ای یهودی زاده! تو را چه به دخالت در احکام مسلمین؟ سخن خدا بهتر از هر سخنی است، او می فرماید: «به آنان

(1)

(2)

ص :550


1- و فی المجمع عن النبیّ صلی الله علیه وآله لمّا نزلت هذه الآیة قال: تبّاً للذهب تبّاً للفضّة یکررّها ثلاثاً، فشقّ ذلک علی أصحابه فسأله عمر أیّ المال نتخّذه؟ فقال: لساناً ذاکراً و قلباً شاکراً، و زوجة مؤمنة تعین أحدکم علی دینه.
2- و فی الخصال عنه صلی الله علیه وآله: الدینار والدرهم أهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم. (الخصال ص 43) و القمی: نظر عثمابن عفّان إلی کعب الأحبار فقال له:... (تفسیر الصافی ج 2/340) أقول: قصّة أبی ذرّ رحمه اللّه مع عثمان معروفة مفصّلة ذکرها فی تفسیر الصافی ذیل الایة فلیراجع الطالب.

که طلا و نقره ها را جمع می کنند و در راه خدا نمی دهند بشارت عذاب دهید، چرا که روز قیامت آنها را سرخ می کنند و بر صورت و پشت و پهلوی آنان می گذارند و می گویند: بچشید عذاب آنچه را که جمع می کردید.

در تفسیر نورالثقلین، از امالی طوسی نقل شده که چون آیه شریفه (الذین یکنزون الذهب...) نازل شد، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هر مالی که زکات آن داده شود گنج محسوب نمی شود، گر چه زیر هفت طبقه زمین پنهان باشد، و هر مالی که زکات آن داده نشود گنج محسوب می شود، گرچه روی زمین باشد.»

و در همان کتاب، از مجمع البیان نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:«بیش از چهار هزار دینار [یا درهم] گنج محسوب می شود، خواه زکات آن داده شده باشد و خواه داده نشده باشد و کمتر از آن نفقه و هزینه زندگی محسوب می شود.»

در همان کتاب، از کافی از معاذبن کثیر نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:«شیعیان ما آزادند که از اموالی که در اختیار دارند، صرف راه های خیر بکنند، لکن هنگامی که امام زمان علیه السلام قیام می کند حرام است کسی مالی را نزد خود انباشته کند، بلکه باید تحویل آن حضرت بدهد تا به وسیله آن با دشمنان اسلام مبارزه نماید.» سپس فرمود: «و این است معنای آیه شریفه (والذین یکنزون الذهب و الفضّة...).»

مؤلّف گوید: می توان گفت که در همین زمان ها نیز گنج و زرانداوزی مفهوم دارد؛

(1)

(2)

(3)

ص :551


1- و فی تفسیر نورالثقلین عن امالی الطوسی... لما نزلت هذه الآیة «وألّذین یکنزون الذهب و الفضّة...» قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: کلّ مال تؤدّی زکاته فلیس بکنز و ان کان تحت سبع أرضین و کلّ مال لاتؤدّی زکاته فهو کنز و إن کان فوق الارض. (ج 2/213) و فیه عن مجمع البیان: روی عن علیّ علیه السلام: ما زاد علی أربعة آلاف فهو کنز آدّی زکاته أولم یؤدّها وما دونها فهی نفقة. (المصدر)
2- و فیه عن الکافی بسنده عن معاذبن کثیر قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: موسّع علی شیعتنا أن ینفقوا ممّا فی أیدیهم بالمعروف، فإذا قام قائمنا حرم علی کلّ ذی کنزٍ کنزه حتّی یأتیه به فیستعین به علی عدّوه و هو قول اللّه عزّوجّل فی کتابه: «وألّذین یکنزون الذهب و الفضّه الآیه. (المصدر)
3- أقول: و یحتمل أن یکون نفس الکنز و جمع المال الکثیر و عدم انفاقه فی سبیل اللّه حراماً کما

همان گونه که از ظاهر آیه فوق و سخن امیرالمؤمنین علیه السلام و سخنان ابوذر با عثمان ظاهر می شود. البته تا وقتی امام زمان علیه السلام قیام نفرموده اند، شیعیان باید اموال اضافی خود را صرف فقرا و راه های خیر و تقویت اسلام نمایند و بدون دلیل آن ها را انباشته نکنند.

ساختن بناها و وسایل معصیت و گمراهی

مرحوم ابن ادریس در کتاب سرایر می فرماید: ساختن معبد یهود و نصارا، مانند کلیسا و اجرت گرفتن بر آنهاحرام است همچنین ساختن صلیب و اسباب قمار و بت ها نیز حرام است و اجرت گرفتن برای کم فروشی و غشّ و تدلیس و ساختن اسلحه برای دشمنان و فروختن به آنان در حالی که جنگ بین مسلمانان و آنان برقرار است - چنان که گذشت - حرام است.

مؤلّف گوید: آنچه ذکر شد مصداق تعاون و کمک بر گناه و حرام است و شکی در

(1)

(2)

(3)

ص :552


1- هو ظاهر الآیة و سیرة أولیاء اللّه و ما تقدّم من کلام أمیرالمؤمنین علیه السلام بأنّ مازاد علی أربعة آلاف فهو کنز أدّی زکاته أولم یؤدّها... و ما تقدّم من کلام أبی ذرّ لعثمان وردّه ما قاله کعب الأحبار: بأنّ من ادّی زکاة ماله یجوز له أن یبنی لبنةً من ذهب و لبنةً من فضّة. و اللّه العالم.
2- حرمة بناء الکنائس و البیع و ما یوجب الضلال والعصیان قال إبن إدریس فی السرائر: ویحرم بناء الکنائس، و البیع، و الأجرة علی ذلک، و کلّ ما یکون معبداً لأهل الضلال، و الصلبان، و العیدان، و الأوثان، و الأنصاب، و الأزلام، و الأصنام، و التطفیف فی الوزن و الکیل، و الغشّ فی جمیع الأشیاء، و عمل المواشط بالتدلیس بأن یشمنّ الخدود و یحمرّنها و ینقشن الأیدی و الأرجل و یصلن شعر النساء بشعورغیرهنّ، و ما جری مجری ذلک ممّا یلبسن به علی الرجال فی ذلک، و عمل السلاح مساعدةً و معونةً لأعداء الدّین، و بیعه لهم إذا کانت الحرب قائمة بیننا و بینهم. (السرائر ج 2/216)
3- أقول: لا ریب فی حرمة ما ذکر لقوله تعالی: «تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتقّوا اللّه إنّ اللّه شدید العقاب.» (مائده /2) و کلّها إعانة علی الإثم و العدوان و الشرک باللّه سبحانه و الفعل المحرّم و کما یحرم ماذکر یحرم بناء الأبنیة لها و أخذ الأجرة لعملها.

حرمت آن نیست، چرا که قرآن به صراحت فرموده است: «وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»؛ یعنی: «یکدیگر را بر عمل خیر و انجام دستورات خداوند کمک دهید و هرگز برای گناه و ظلم به یکدیگر کمک نکنید و از خدا بترسید که عذاب و کیفر او شدید خواهد بود.»

خرید و فروش در وقت اذان نماز جمعه

خرید و فروش و معامله بعد از شنیدن اذان نماز جمعه (در فرض وجوب عینی نماز جمعه) حرام است. خداوند در سوره جمعه می فرماید: «هنگامی که اذان نماز جمعه گفته شد، برای حضور در نماز جمعه خرید و فروش را کنار گذارید، چرا که شرکت در نماز جمعه برای شما بهتر از خرید و فروش است، اگر دانا باشید.»

صاحب حدائق می گوید: ظاهر این است که هیچ اختلافی بین علمای شیعه در حرام بودن خرید و فروش بعد از بلند شدن صدای اذان نماز جمعه نیست، بلکه علاّمه در کتاب منتهی و تذکره نقل نموده که این مسأله اجماعیست، چنان که آیه شریفه (اءذا نودی للصلاة) نیز بر آن دلالت دارد.

مؤلّف گوید: ظاهر این است که حرمت در اینجا نفسی و ذاتی است و برای درک نماز

(1)

(2)

ص :553


1- البیع عندالنداء لصلاة الجمعة قال اللّه سبحانه: «و إذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا إلی ذکراللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون. (الجمعة /9) قال صاحب الحدائق: الظاهر انّه لاخلاف بین الأصحاب فی تحریم البیع بعد النداء للصلاة یوم الجمعة. بل نقل الاجماع علیه فی المنتهی و التذکرة و یدّل علیه قوله تعالی: «أذا نودی...» (الحدائق ج 10/172)
2- أقول: و الظاهر أنّ الحرمة نفسیّة و لایختصّ بالبیع و یشمل الشراء أیضاً بل یشمل بقیّة العقود و الإیقاعات کالصلح و الإجارة و الطلاق و یمکن أن نقول بأنّ الآیة تدلّ علی وجوب السعی بعد النداء علی الفور فیکون کلّ ما هو مناف له حراماً و اللّه العالم و لایترک الإحتیاط.

جمعه نیست و اختصاص به بیع هم ندارد، بلکه شامل خرید و فروش و معاملات و ایقاعات دیگر، مانند صلح و اجاره و طلاق نیز می شود و حتی می توان گفت: این آیه دلالت بر وجوب سعی با فوریت دارد و هر عملی که منافات با آن داشته باشد حرام است و اگر قایل به حرمت آن هم نشویم، دست کم احتیاط لازم آن است که هر کار مزاحم با نماز جمعه را حرام بدانیم.

خرید و فروش ظرف نقره و طلا

خرید و فروش آلات قمار و لهو و هر چه وسیله حرام باشد چنانچه گذشت حرام است.

خرید و فروش و استعمال ظرف های طلا و نقره و ظروف هایی که آب طلا و نقره داده شده باشند حرام است.

مرحوم علاّمه در کتاب مختلف می فرماید:دلیل حرمت آن ها روایت حلبی از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «در ظرف هایی که از نقره ساخته شده و یا آب نقره به آن ها داده شده غذا نخورید.»

مرحوم صدوق نیز در کتاب فقیه، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت از استعمال ظرف های طلا و نقره نهی فرموده است.

خرید و فروش قرآن

از تعدادی از روایات استفاده می شود که خرید و فروش خط قرآن حرام است.

(1)

(2)

ص :554


1- بیع آلات القمار و یجب إتلافها و قد مضی فی بحث القمار فلانغیده و کذابیع الات اللهو. و بیع الخشب و العنب ممّن یتّخذه صنماً او خمراً و قد مضی مع تفصیلها. بیع أوانی الذهب و الفضّة و إستعمالهما، و قد مرضی حرمة الأکل فیهما. قال العلاّمة فی المختلف: و یدل علی التحریم ما رواه الحلبی عن الصّادق علیه السلام قال: لاتأکل فی آنیة من فضّة و لا فی مفضضّة. (التهذیب ج 9/90) و عن النبیّ صلی الله علیه وآله: انّه نهی عن إستعمال أوانی الذهب و الفضّة. (الفقیه ج 4/4)
2- بیع المصحف ففی موثقة سماعه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: سألته عن بیع المصاحف و شرائها فقال: لاتشتر

سماعه می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «کتاب خدا را خریداری مکن، بلکه جلد و کاغذ و ظرف آن را خریداری کن و پول خود را در مقابل اصل قرآن مده که حرام است.»

ابوبصیر نیز می گوید: از آن حضرت در باره خرید و فروش قرآن سؤال نمودم، فرمود: «... من قرآن را بخرم بهتر از آن است که بفروشم.»

مؤلف گوید: بعضی خواسته اند بگویند ظاهر این روایات کراهت خرید و فروش قرآن است و بهتر است که جلد و ورق و ظرف آن خرید و فروش شود، لکن مشهور بین بزرگان علما حرمت آن است و مقتضای احتیاط چنین است و اللّه العالم.

شیخ بزرگوار، انصاری، در کتاب مکاسب می گوید: عده ای از علما خرید و فروش قرآن را حرام دانسته اند و ظاهر روایات زیادی دلالت بر آن دارد.

سماعة بن مهران می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «قرآن ها را نفروشید، چرا که فروختن آن ها حرام است،» گفتم: در باره خرید آن ها چه می فرمایید؟ فرمود: «جلد و ظرف و غلاف آن ها را خریداری کن و هرگز ورق را که در آن قرآن نوشته شده خریداری مکن که بر تو و بر فروشنده حرام خواهد بود.»

(1)

(2)

(3)

ص :555


1- کتاب اللّه، و لکن إشتر الحدید و الورق و الدّفتین و قل أشتری منک هذا بکذا و کذا. (الوسائل ج 12/114) و فی صحیحة أبی بصیر قال: سألت أبا عبداللّه علیه السلام عن بیع المصاحف و شرائها؟ فقال:... أشتریه أحبّ إلیّ من أن أبیعه. (المصدر ص 115 و 116)
2- و قد یقال: انّ ظاهرهما کراهة اشتراء القرآن و إنّ الأحس اشتراء الجلد و الدّفتین و الحدید و الورق و بیع القرآن أشدّ کراهة من إشتراءه و لکن المشهور بین أکابر الاصحاب حرمة البیع و هو أحوط. و اللّه العالم.
3- قال الشیخ الاعظم الانصاری فی المکاسب: صرّح جماعة بحرمة بیع المصاحف و علیه تدّل ظواهر الأخبار المستفیضة ففی موثقة سماعة عن الصّادق علیه السلام قال: «لاتبیعوا المصاحف فإنّ بیعها حرام قلت: فما تقول فی شرائها؟ قال: إشتر منه الدفّیتن و الحدید و الغلاف و إیّاک أن تشتری منه الورق و فیه القرآن مکتوب فیکون علیک حراماً و علی من باعه حراماً. (الوسائل ج 12/116)

فروختن اسلحه به دشمنان دین

تردیدی نیست که هرنوع کمک به دشمنان اسلام و کفار به معنای دشمنی با مسلمین و اسلام و تضعیف آن محسوب می شود براین اساس، فروختن اسلحه به دشمنان دین تقویت آنان و جنگ با اسلام محسوب می گردد، مگر آن که فروختن سلاح به آنان در زمانی باشد که آنان با دشمنان ما می جنگند.

مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: فروختن اسلحه به دشمنان اسلام، در حالی که آنان با مسلمانان می جنگند، حرام است، بلکه در حال تیرگی رابطه و ترس آن که با آن اسلحه با مسلمانان بجنگند فروختن اسلحه به آنان حرام است، اما در حال صلح و یا زمانی که جنگ بین دشمنان اسلام باشد و بعضی از آنها با بعضی دیگر در جنگ باشند، باید به مصالح اسلام و مسلمانان توجه بشود و آنچه صلاح است انجام گیرد و در این مسأله باید والی و حاکم مسلمین صلاح اندیشی کند و دیگری حق اعمال نظر ندارد.

سایر فرقه های اسلامی نیز اگر در مقام دشمنی و جنگ با فرقه شیعه باشند به کفار ملحق می شوند، بلکه بعید نیست که قطّاع طریق و راهزن ها نیز همانند کفار باشند؛ چنان که بعید نیست حرمت، اختصاص به فروش اسلحه نداشته باشد و فروختن هر چیزی که سبب تقویت آنان شود و قدرت بر اهل حق پیدا کنند حرام باشد.

(1)

ص :556


1- بیع السلاح من اعداء الدین قال السیّد الخمینی رضوان اللّه علیه فی تحریرالوسیله: یحرم بیع السلاح من أعداء الدّین حال مقاتلتهم مع المسلمین، بل حال مباینتهم معهم بحیث یخاف منهم علیهم، و أمّا فی حال الهدنه معهم او زمان وقوع الحرب بین أنفسهم و مقاتلة بعضهم مع بعضٍ فلابدّ فی بیعه من مراعات مصالح الإسلام و المسلمین و مقتضیات الیوم، و الأمر فیه موکول إلی نظر وإلی المسلمین و لیس لغیره الإستبداد بذلک. و یلحق بالکفّار من یعادی الفرقة الحقّة من سائر الفرق المسلمة و لایبعد التعدیّ إلی قطاع الطریق و أشباههم، بل لایبعد التعدّی من بیع السلاح إلی بیع غیره لهم ممّا یکون سبباً لتقویتهم علی أهل الحق کالزاد و الراحلة و الحمولة و نحوها. (تحریرالوسیلة ج 1/496)

هند سرّاج گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: خدا شما را به صلاح بدارد. کار من از قدیم حمل سلاح به شام بوده و من به آنان اسلحه می فروخته ام و چون خداوند توفیق قبول ولایت شما را به من داد، این کار برای من ناگوار شد و پیش خود گفتم: دیگر سلاح برای دشمنان خدا نمی برم. امام باقرعلیه السلام فرمود: «مانعی نیست، تو سلاح برای آنان ببر تا خداوند به واسطه آنان دشمنان ما و شما را نابود کند، لکن اگر جنگ بین ما و آنان بود نباید سلاح به آنان بفروشید و اگر کسی سلاح به آنان بفروشد مشرک خواهد بود.»

در همان کتاب، از شخصی به نام سرّاد نقل شده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: شغل من فروختن سلاح است. امام علیه السلام فرمود: «در زمان فتنه و خطر [برای مسلمانان] به دشمنان اسلام سلاح نفروش.»

مؤلّف گوید: چون این موضوع یک موضوع فقهی است به همین اندازه اکتفا شد.

جعل اسکناس و معامله با آن

جعل اسکناس یک نوع خیانت به دولت و ملّت یک کشور است و کسی که آگاهانه آن

(1)

(2)

(3)

ص :557


1- الکافی... عن هند السراج قال: قلت لأبی جعفرعلیه السلام: اصلحک اللّه إنّی کنت احمل السلاح إلی الشام فأبیعه منهم فلمّا عرّفنی اللّه هذا الأمر ضقت بذلک و قلت: لا إحمل إلی اعداءاللّه فقال إحمل إلیهم فإنّ اللّه یدفع بهم عدوّنا و عدوکم - یعنی الروم - و بعضهم ببعض فإذا کانت الحرب بیننا فلا تحملوا، فمن حمل إلی عدوّنا سلاحاً یستعینون به علینا فهو مشرک. (الکافی ج 5/112)
2- و فیه عن السراد عن أبی عبداللّه علیه السلام قلت له: إنّی ابیع السلاح؟ قال: لاتبعه فی فتنةٍ (المصدر ص 113) و اکتفینا بذلک لأنّ المساله فقهیة فلیراجع الطالب إلی الکتب المعّدة لها.
3- جعل الدراهم المغشوشة قال اللّه سبحانه: «ولا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلاّ أن تکون تجارة عن تراضٍ منکم» (بقره /187) قال فی التحریر: الدراهم الخارجة عن الإعتبار أو المغشوشة المعمولة لأجل غشّ الناس تحرم المعاملة بها و جعلها عوضاً أو معوّضاً فی المعاملات مع جهل من تدفع إلیه، بل مع علمه و إطلاّعه أیضاً علی الأحوط لولم یکن الأقوی. (التحریز ج 1/495)

را مصرف نماید مرتکب یک نوع حرام خواری و اکل مال به باطل شده و چیزی را که در مقابل آن می گیرد مالک نخواهد شد. و اگر با عین اسکناس جعلی معامله انجام شده باشد، آن ها معامله باطل خواهد بود، ولی اگر معامله با قیمت و ثمن کلی انجام گرفته باشد خریدار موظف است اسکناس سالم تهیه کند و به فروشنده بدهد. و اگر ناآگاهانه با اسکناس جعلی چیزی را خریده باشد باید اسکناس سالم به فروشنده بدهد وگرنه مدیون او خواهد بود.

این عمل، در زمان های قدیم نیز وجود داشته و در روایات نسبت به درهم و دینار مغشوش که نقره و یا طلای خالص نبوده و بین مردم برای معامله پذیرفته نمی شده نهی شده است.

صاحب وسائل، از ابی العباس نقل نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام در باره دراهم مورد معامله سؤال نمودم. امام علیه السلام فرمود: «اگر اهل شهر با آن معامله می کنند باکی نیست، ولی اگر پولی است که اهل شهر و مردم با آن معامله نمی کنند و رایج بازار نیست، حق نداری آن را مصرف کنی.»

مرحوم محقق، در کتاب شرایع می فرماید: درهم های مغشوش در صورتی که مقدار غشّ آن معلوم نباشد و در بازار مورد معامله باشد، خرید و فروش با آنها مانعی ندارد، ولی اگر رایج بودن آنها معلوم نباشد، نمی توان با آنها معامله نمود، مگر آن که مقدار غش آنها روشن گردد [و معلوم شود که نقره خالص آن چه مقدار است].

مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریر می فرماید: پول هایی که از اعتبار خارج شده و یا جعلی و یا مغشوش است، معامله با آنها حرام است و نمی توان آنها را در معامله عوض و یا معوّض قرار داد.

(1)

(2)

ص :558


1- الوسائل بسنده عن أبی العباس قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن الدارهم المحمول علیها قال: إذا أنفقت ما یجوز بین أهل البلد فلابأس و إن أنفقت مالا یجوز بین أهل البلد فلا. (الوسائل ج 12/474) و بهذا المعنی روایات لم نذکرها اختصاراً
2- و قال المحقق فی الشرایع: و یجوز اخراج الدراهم المغشوشة مع جهالة الغشّ إذا کانت معلومة الصرف بین الناس، و إن کانت مجهولة الصرف لم یجزإنفاقها إلاّ بعد إبانة حالها. (شرایع الاسلام ج 2/303)

اجرت گرفتن بر واجبات

شیخ اعظم انصاری رضوان اللّه علیه، در کتاب مکاسب می فرماید: مشهور از علما می فرمایند: اجرت گرفتن بر عملی که بر انسان به نحو وجوب عینی و یا کفایی واجب شده باشد، چه تعبّدی باشد، مانند نماز و چه توصّلی، مانند دفن اموات، حرام است و دلیل حرمت آن رابعضی از فقها اجماع و منافات داشتن اجرت با اخلاص و عدم مالکیت اجیر نسبت به عمل خود دانسته اند.

سپس مرحوم شیخ، نسبت به ادّله فوق خدشه نموده و می فرماید: منافات با اخلاص پذیرفته نیست؛ چرا که اجرت بر اعمال مستحب و واحب توصّلی را علما جایز می دانند. و عدم مالکیت اجیر نیز پذیرفته نیست؛ چراکه مقصود اجیر کننده انجام واجب است در وقت خاص یا مکان خاص و یا به کیفیت خاص و این خصوصیات برای تأمین نظر اوست و اجرت برای آنها پرداخت می کند. بنابراین منافات با اخلاص فقط به واجبات و مستحبات تعبدّی مربوط می شود نه توصّلی.

مؤلّف گوید: تصور اخلاص در تعبدیات نیز ممکن است و در این مسأله، هیچ گونه

(1)

(2)

(3)

ص :559


1- أخذ الأجرة علی الواجبات قال الشیخ الأعظم رحمه اللّه: المشهور حرمة أخذ الأجرة علی ما یجب علی الإنسان فعله عیناً أو کفایة تعبّداً أو توصّلاً و ادّعی بعضهم الإجماع علیه و منافاته مع الاخلاص المأمور به فی قوله: «و ما أمروا إلاّ لیعبدوا للّه مخلصین له الدّین» و لعدم ما لکیة الأجیر لعمله حتّی یصّح أن یوجر نفسه فی هذا العمل للغیر.
2- ولکنّه اشکل علی ما ذکر بقوله: أمّا المنافات للإخلاص فمنقوض بالمندوب و الواجب التوصلی مع ما فی الروایة من استیجار الصّادق علیه السلام بعض أصحابة للحج عن اسماعیل ابنه و أمّا عدم المالکیّه فلیست بمانع لأنّ المستاجر یستأجر لوقوع العمل فی وقت خاصّ او مکان خاص او بکیفیة خاصّه مثلاً و الفرض أنّ له نفع فی هذه الخصوصیّات، والمنافات مع الإخلاص یصّح فی التعبّدیات الواجبة و المندوبة فقط.
3- أقول: و یمکن تصورّ الإخلاص فی التعبدیات ایضاً و لیس فی المسألة دلیل روائی علی المنع و

دلیل روایی بر منع وجود ندارد و شهرت برای اثبات حرمت آن کافی نیست واجماع منقول نیز قابل تمسّک نیست؛ گرچه احتیاط در ترک آن می باشد، و العلم عنداللّه.

سپس شیخ می فرماید: لکن از روایات ظاهر می شود که اجرت گرفتن مکلّف بر اذان گفتن و یا برای اعلام وقت جایز نیست و در کتاب روضه (شرح لمعه) و کتاب خلاف شیخ طوسی، نسبت به آن ادعای شهرت بلکه اجماع شده است، و در روایت زیدبن علی، از پدر خود، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که مردی خدمت آن حضرت آمد و گفت: به خدا سوگند من شما را برای خدا دوست می دارم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «لکن من تو را برای خدا دشمن می دارم.» آن مرد گفت: برای چه؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «برای این که تو برای اذان و تعلیم قرآن اجرت می گیری.»

سپس مرحوم شیخ می فرماید: از روایات نیز ظاهر می شود که اجرت گرفتن بر امامت و شهادت و تحمّل شهادت (شاهد ماجرا شدن)، حرام است از آن رو که این دو طبق آیه «و لایأبی الشهداء إذا ما دعوا»؛ یعنی شاهدان ماجرا اگر دعوت برای شهادت شدند نباید از آن امتناع ورزند، واجب می باشند.

لکن بسیاری از فقها تصریح نموده اند که تأمین معاش از بیت المال یرای زیادی از

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :560


1- الشهرة غیر کافیة و الإجماع المنقول کماتری والعلم عنداللّه و الأحوط الإجتناب.
2- ثمّ قال الشیخ: و أمّا أخذ الأجرة علی أذان المکلّف لصلاة نفسه أو للإعلام فقد ظهر ممّا تقدّم من الروایات عدم جوازه و ادّعی علیه الشهرة بل الإجماع فی الروضة و الخلاف. و فی روایة زید بن علیّ عن أبیه عن آبائه عن علیّ علیهم السلام أنّه أتاه رجل فقال له: و اللّه إنّی أحبّک (فی اللّه) للّه فقال علیه السلام له: لکنّی أبغضک للّه قال: و لم؟ قال: لأنک تبغی فی الأذان أجراً و تأخذ علی تعلیم القرآن أجراً وسمعت رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول: من أخذ علی تعلیم القرآن اجراً کان خطّه یوم القیامة. (رواه فی الوسائل ج 4/666 و ج 17/157)
3- و قال الشیخ أیضاً: و یظهر ممّا تقدّم (من الروایات) حرمة أخذ الاجرةعلی الإمامة و علی الشهادة و تحمّلها بناءً وجوبهما لقوله تعالی: «و لایأبی الشهداء إذا ما دعوا» (البقرة 282)
4- هذا و لکن صرّح کثیر من الأصحاب بجواز الإرتزاق من بیت المال فی کثیر من الواجبات لما فیها من مصالح المسلمین کالقضاء و الإفتاء و الأذان و الإقامة و نحوها مقیّداً بالحاجة او مطلقاً. (المکاسب ج 2/123)

واجبات مانند قضاوت و فتوا دادن و اذان و اقامه گفتن و امثال اینها جایز است؛ چرا که انجام این امور برای نیاز مسلمانان است و بیت المال نیز برای تأمین نیاز و مصالح مسلمین مصروف می شود؛ مشروط بر آن که به اندازه نیاز بگیرد. بعضی هم به طور مطلق فرموده اند: اجرت از بیت المال مانعی ندارد.

مؤلّف گوید: این مسأله نیز جای احتیاط دارد و احتیاط طریقه نجات خواهد بود و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «و من ترک الشبهات نجی من المحرمات...»

مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه، در کتاب تحریر می فرماید: اجرت گرفتن بر عملی که عیناً بر مکلّف واجب است، مثل نماز واجب، حرام است، و بنابراحتیاط واجب اجرت گرفتن بر واجب کفایی، مانند غسل و کفن و دفن اموات نیز حرام است. آری، اگر واجب توصّلی باشد، مانند این که اجرت دفن اموات را برای اصل دفن نگیرد بلکه برای این که در محل خاصی و یا با کیفیت خاصی دفن کند بگیرد، مانعی ندارد، مانند طبیب که بهتر است

(1)

(2)

ص :561


1- أقول: و الإحتیاط فی مواضع الشبهة طریق النجاة و الحمدللّه ربّ العالمین. قال الإمام الخمینی رضوان اللّه تعالی علیه فی تحریرالوسیله: یحرم أخذ الاجرة علی ما یجب علیه فعله عیناً، بل ولو کفائیّاً علی الأحوط فیه کتغسیل الموتی و تکفینهم و دفنهم، نعم لو کان الواجب توصلیّاً کالدفن و لم یبذل المال لأجل أصلّ العمل، بل لاختیار عمل خاصّ لابأس به، فالمحرّم أخذ الأجرة لأصلّ الدفن، و أمّا لو اختار الولیّ مکاناً خاصّاً و قبراً مخصوصاً و أعطی المال لحفر ذلک المکان الخاصّ فالظاهر أنّه لابأس به، کما لابأس بأخذ الطبیب الأجرة للحضور عند المریض و إن أشکل أخذها لأصلّ المعالجة و إن کان الأقوی جوازه.
2- ولو کان العمل تعبدیّاً یشترط فیه التقرّب کالتغسبل فلا یجوز أخذها علیه علی أیّ حال، نعم لابأس بأخذها علی بعض الأمور غیر الواجبة کما تقدّم فی غسل المیّت، و ممّا یجب علی الانسان، تعلیم مسائل الحلال و الحرام، فلا یجوز أخذها علیه، و أمّا تعلیم القرآن فضلاً عن غیره من الکتابة و قرائة الخطّ و غیر ذلک فلابأس بأخذها علیه و المراد بالواجبات المذکورة ما وجب علی نفس الأجیر، و أماما وجب علی غیره و لایعتبر فیه المباشرة فلابأس بأخذ الأجرة علیه حتّی فی العبادات التّی یشرع فیها النیابة، فلابأس بالاستیجار للأموات فی العبادات کالحجّ و الصوم و الصلاة. (تحریرالوسیلة ج 1/499)

برای اصل طبابت و معالجه پول نگیرد.

اما اگر واجب تعبّدی باشد، مانند غسل دادن میّت، به هیچ عنوان نمی توان برای آن اجرت بگیرد، مگر آن که اجرت رابرای انجام بعضی از مستحبات آن بگیرد.

سپس می فرماید: و از چیزهایی که بر انسان واجب است تعلیم مسایل حلال و حرام است که اجرت گرفتن بر آن ها حرام می باشد. اما اجرت گرفتن برای تعلیم قرآن مانعی ندارد، چه رسد به تعلیم کتابت و خط و قرائت خط و امثال اینها که بلاشک جایز است.

سپس می فرماید: مقصود از واجباتی که اجرت گرفتن بر آنها حرام است، واجباتی است که بر خود اجیر واجب باشد. اما آنچه بر دیگری واجب باشد و بر آن دیگری واجب نباشد که شخصاً انجام دهد، اجرت گرفتن برآن حرام نیست؛ در عباداتی که قابل نیابت باشد، مانند حج و روزه و نماز برای میت [و یا قربانی برای حاجی و یا طواف و رمی جمرات برای او، در صورتی که مجاز به نیابت گرفتن باشد] که اجرت گرفتن بر آنها حرام نخواهد بود.

ایجاد بازار سیاه (نجش)

خیانت و ضرر به مسلمانان از گناهان بزرگ و خطرناک است و مصادیق و موارد این گناه پراکنده و فراوان می باشد. و یکی از مصادیق آن «نجش» است. نجش، مطابق فرموده مرحوم صدوق آن است که صاحب مال کسی را بگمارد که نرخ و قیمت مال او را

(1)

ص :562


1- النجش قال الشیخ الاعظم فی المکاسب یحرم النجش علی المشهور کما فی الحدائق بل عن المنتهی و جامع المقاصد أنّه محرّم إجماعاً لروایة إبن سنان عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: الواشمة و المؤتشمة و الناجش و المنجوش ملعونون علی لسان محمّدصلی الله علیه وآله. (الوسائل ج 12/337)و الوشم ان تعزز الجلد بابرةٍ ثمّ یحشی بالکحل (خال کوبی) و فی معانی الأخبار عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: لا تناجشو و لاتدابروا. (المصدر ص 338 و معانی الاخبار ص 284) قال الصّدوق علی الرحمة: و معناه: أن یزید الرجل فی ثمن السعلة و هو لایرید شرائها لیسمع غیره فیزید بزیادته، و الناجش خائن، و التدابر: الهجران. (المصدر)

بالا ببرد و پیاپی به صورت خریدار درخواست خرید با قیمت بالاتری را بکند تا مردم آن مال را باقیمت بیشتر خریداری کنند.

شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب مکاسب می فرماید: این عمل طبق نظر مشهور علما حرام است و علامه حلی، در کتاب منتهی و محقق ثانی در کتاب جامع المقاصد، می فرمایند: حرمت آن اجماعی است و دلیل آن روایت ابن سنان، از امام صادق علیه السلام است که می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله دو گروه از مردم را ملعون و ناامید از رحمت خدا نامید و فرمود: «آنان طبق آیین من از رحمت خدا دورند: 1- خال کوب و کسی که تن به آن می دهد؛ 2- ناجش، یعنی کسی که بازار سازی می کند و قیمت مال فروشنده را بالا می برد. او و صاحب مال، هر دو، ملعون و محروم از رحمت خدا می باشند.»

شیخ بزرگوار سپس می فرماید: دلیل بر قبح و زشتی آن افزون بر روایت یاد شده این است که عقل انسان این عمل را زشت و خیانت و خدعه و اضرار به مسلمانان می داند.

مرحوم آیةاللّه خویی رضوان اللّه تعالی علیه نیز در کتاب «مصباح الفقاهة» طبق ادلّه ای که ذکر شد، آن را حرام می داند و می فرماید: هیچ اختلافی بین علمای شیعه و اهل سنّت در حرام بودن آن نیست.

مؤلّف گوید: مناسب می دانم که در پایان این بحث به دو قصه تاریخی اشاره کنم:

1- در کتاب خلاف شیخ رحمه اللّه [ج 3/354]، از حضرت رسول صلی الله علیه وآله نقل شده که آن بزرگوار روزی یک دینار به شخصی به نام عروه بارقی داد و فرمود: «برای من با این دینار گوسفندی خریداری کن.» عروه بارقی دینار را به بازار برد و با آن دو گوسفند خریداری نمود و سپس یکی از آن دو گوسفند را به یک دینار فروخت و آن دینار را با گوسفند دیگر خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آورد و چون قصه خود را خدمت آن حضرت گفت، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: «خداوند به دست معامله گر تو برکت دهد.»

(1)

ص :563


1- و قال الشیخ: و یدّل علی قبحه العقل، لأنّه غشّ و تلبیس و اضرار. و قال السیّد الخوئی فی مصباح الفقاهة بحرمة ذلک و استدلّ له بما ذکر و قال: لاخلاف فی حرمته بین الفریقین. (مصباح الفقاهة ح 1/43)

علمای ما این قصه را دلیل صحت معامله فضولی دانسته اند لکن ما اینجا بدین جهت نقل کردیم که در بازار آزاد هرکس مال خود را با رضایت به هر قیمتی بفروشد مجاز و حلال خواهد بود.

2- در کتاب کافی [ج 5/61]، از امام صادق علیه السلام نقل شده که روزی آن حضرت به شخصی به نام مصادف فرمود: «هزینه زندگی ما زیاد شده بیا و این هزار دینار را بگیر و همراه تجّار دیگر با آن تجارتی انجام ده تا از سود آن بتوانیم هزینه های زندگی خود را تأمین نماییم.» پس مصادف، آن هزار دینار را گرفت و همراه تجّار دیگر اجناسی خریداری نمود و به شام و یا یمن حرکت کردند.

آنان قبل از رسیدن به آن شهر مقصود از شخصی سؤال کردند که قیمت این اجناس در آن شهر چگونه است؟ آن شخص گفت: اجناس شما در این شهر کمیاب است و طالبین زیادی دارد. مصادف می گوید: پس ما همگی توافق نمودیم که آنچه خریده ایم دو برابر بفروشیم و کسی جز این نکند و من چون آن اجناس را دوبرابر فروختم قیمت آنها را در دو کیسه قرار دادم و خدمت امام صادق علیه السلام بازگشتم و آنها را مقابل آن حضرت گذاردم و گفتم: این هزار دینار سرمایه ای که شما به من دادید و این هزار دینار نیز استفاده آن می باشد.

امام صادق علیه السلام تعجب نمود و فرمود: «مصادف! مگر چه کردی که این همه سود به دست آوردی؟» هنگامی که من قصه خود را با آن تجّار توضیح دادم، امام علیه السلام برآشفت و فرمود: «شما گرد هم جمع شدید که به مسلمانان فشار بیاورید؟!من این درآمد را نمی خواهم.» و سپس یکی از آن کیسه ها را برداشت و فرمود: «ای مصادف! بدان که مقابل شمشیر رفتن آسان تر از تحصیل روزی حلال است.»

مؤلّف گوید: این دو قضیه نمودار این است که معامله آزاد و با رضایت و بدون توطئه و بازار سیاه، مانند معامله عروه بارقی، حلال و بی اشکال است لکن معامله ای که با توطئه و فشار بر مسلمانان انجام شود، مانند معامله مصادف و تجار دیگری که با او بوده اند، مورد اشکال و مصداق خیانت و بازار سیاه خواهد بود. از این رو، امام صادق علیه السلام مصادف را توبیخ نمود و درآمد چنین معامله ای را نپذیرفت.

ص :564

محرمات جنسی و ناموسی

اشاره

ص :565

ص :566

نشوز زن و نشوز مرد

نشوز، در لغت، به معنای حرکت و قیام و بلند شدن از حالت نشسته به حالت ایستاده است. در احکام اسلامی، نشوز زن و مرد این است که از وظیفه خود خارج شوند؛ گو این که هر کدام با تخلّف از وظیفه خود، خود را بالا برده و تن به انجام وظیفه نداده باشند نشوز در صورتی است که یکی از آنان (زن و یا مرد) از انجام وظیفه خود خارج شود و اگر هر دو خارج شوند آن را شقاق و جدایی می گویند. این اعمال، هر دو اگر بدون وجه شرعی باشد، حرام و گناه است.

اگر نشوز از سوی زن باشد، مرد باید او را موعظه کند[و از خطاهای او بگذرد ]و اگر

(1)

(2)

ص :567


1- النشوز و الشقاق قال اللّه سبحانه: و اللاتی تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فی المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً إنّ اللّه کان علیّاً کبیراً. (النساء /34) و النشوز کما یظهر من الآیة بالنسبة إلی الزوجة الخروج عن الطاعة و عدم التمکین و بالنسبة إلی الزوج ترک النفقه الواجبة علیه و استعمال النشوز بالنسبة إلی الزوج بالمناسبة لا الحقیقة فانّ الرجال کما قال اللّه سبحانه: «قوّامون علی النساء بما فضل اللّه بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم» فلاریب أنّ وجوب الإطاعة علی الزوجة للزوج لا علی الزوج للزوجة فلا یحرم علی الزوج ترک إطاعة زوجته بل هو ممدوح لبعض المصالح کما ذکر فی محلّه.
2- و أمّا الشقاق فی قوله تعالی: «و إن خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکماً من أهله و حکماً من أهلها إن یریدا إصلاحاً یوفّق اللّه بینهما إنّ اللّه کان علیماً خبیراً» (النساء /34) فهو الفراق و الخلاف منهما فیأمرهما الحاکم بأن یبعثا حکماً من أهله و حکما من أهلها فیصلحا بینهما او یفرّقا.

مؤثر واقع نشد در بستر به او پشت کند و اگر این نیز مؤثر نبود می تواند او را بزند، بلکه از اول نیز اگر می داند که موعظه و پشت کردن به او مؤثر نیست می تواند او را تأدیب کند، به طوری که زخم و سیاهی و کبودی و سرخ شدن در بدن او ایجاد نشود.

و اگر نشوز از سوی مرد باشد و او از ادای حقوق زن تخلّف نماید، حاکم شرعی او را اجبار می کند تا حقوق همسر خود را بپردازد.

و اگر نشوز از هر دو باشد، حاکم دستور می دهد تا هر کدام آنان نماینده و حکمی را برای خود معرفی کنند و آن دو حکم برای اصلاح و صلاح آنان می کوشند و در نهایت یا ادامه زندگی آنان را صلاح می بینند و یا فراق و جدایی و طلاق را. پس هر چه را صلاح دیدند طبق آن حکم می کنند و به آن عمل می شود.

(1)

ص :568


1- قال فی التحریر: لو وقع النشوز من الزوجین بحیث خیف الشقاق و الفراق بینهما وانجرّ أمرهما إلی الحاکم بعث حکمین حکماً من جانبه و حکماً من جانبها للإصلاح و رفع الشقاق بما رأیاه من الصلاح من الجمع أو الفراق و یجب علیهما البحث و الإجتهاد فی حالهما و فیما هو السبب و العلّة لحصول ذلک بینهما... فکلمّا إستقرّ علیه رأیهما و حکما به نفذ علی الزوجین إلی آخرما قاله رحمه اللّه. (التحریر ج 2/307)

مؤلّف گوید: سزاوار است که در پایان این بخش پاداش و ارزش اصلاح بین مردم، به ویژه، اصلاح بین زن و شوهر را از سخنان معصومین علیهم السلام بیان کنیم.

در کتاب کافی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت در وصیت نامه خود به فرزندان خویش می فرماید: «همگی به ریسمان خدا اعتصام کنید و متفّرق نشوید. همانا من از جدّ شما شنیدم که می فرمود: صلاح [واصلاح] بین مردم از همه نمازها و روزه ها بهتر است[از یک سال نماز و روزه بهتر است]، و فساد و اختلاف دین شما را از بین می برد «ولاقوة إلاّ باللَّه العلیّ العظیم...»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «صدقه و احسانی که خداوند آن را دوست می دارد این است که چون روابط و برداری ها از بین برود و جدایی حاصل شود، تو بکوشی تا بین

ص :569

بندگان خدا اصلاح برقرار کنی و برداری آنان را به جای خود باز گردانی.»

امام صادق علیه السلام به مفضّل فرمود: «اگر دیدی بین دو نفر از شیعیان ما اختلافی در مال پیدا شده تو آن مبلغ مورد اختلاف را از ناحیه من پرداخت کن تا آنان نزاع نکنند.» از این رو، شخصی به نام سابق الحاج می گوید: من با داماد خود، بر سر میراث، نزاع و درگیری داشتیم و اختلاف بین ما شدید شده بود، تا این که مفضّل به ما بر خورد نمود و گفت:

به خانه من بیائید، و چون به خانه او رفتیم، مبلغ چهارصد درهم که مورد اختلاف ما بود از خود پرداخت نمود و نزاع ما را بر طرف کرد و چون ما مطمئن شدیم گفت: این مال از من نبود، بلکه از امام صادق علیه السلام بود. او مرا امر نموده که هر گاه بین شیعیان ما بر سر مال دنیا نزاع و اختلافی بود من با مال او اختلاف را بر طرف کنم [تا برداری آنان مصون بماند].

حرمت زنا

از قوانین بسیار ارزشمند اسلام و همه ادیان آسمانی، قانون حفظ عفّت اجتماعی و خانواده است. اسلام برای حفظ عفّت عمومی و مصونیت افراد و خانواده و اجتماع مقررات فراوانی را مانند پوشش و حجاب زن و جلوگیری از برخوردهای شهوانی و غریزی، مانند نگاه و مصافحه و... تعیین نموده که اگر مردم به این دستورات آسمانی و الهی پایبند باشند، به طور مسلّم، زندگی شایسته و همراه با عفت خواهند داشت و امنیت ناموسی آنان حفظ خواهد شد.

از این رو، قرآن در آیات متعددی از حجاب و پوشش و نگاه غیرمشروع و بهره برداری

(1)

ص :570


1- حرمة الزنا قال اللّه سبحانه: و لاتقربوا الزنا إنّه کان فاحشة و ساء سبیلاً. (الإسراء /34) و قال سبحانه: و لایزنون و من یفعل ذلک یلق أثاماً یضاعف له العذاب یوم القیامة و یخلد فیه مهاناً. (الفرقان /68) و قال سبحانه: ولا تقربوا الفواحش ما ظهرمنها و ما بطن. (الانعام ص 151)

غیرقانونی زن و مرد از یکدیگر یاد کرده و در باره مساله زنا که خطر ناک ترین انحراف اخلاقی و جنسی است می فرماید: «هرگز نزدیک زنا نروید که بسیار زشت [و خلاف عفّت] است.» روشن است که مقصود از جمله «لا تقربوا الزنا» این است که از مقدمات زنا نیز پرهیز کنید تا گرفتار آن نشوید.

و در سوره فرقان، صفات بندگان شایسته خود راشماره می فرماید و می گوید: «آنان اهل زنا نیستند و هر کس اهل زنا [و شرک و آدمکشی] باشد، گرفتار عذاب دوچندان قیامت خواهد شد و همیشه در آن مخلّد خواهد بود.»

در این آیه، زنا همتای شرک و آدمکشی قرار گرفته است.

و در سوره انعام نیز می فرماید: «نزدیک فواحش و اعمال خلاف عفّت [مانند زنا و لواط و مساحقه] نروید؛ چه ظاهر باشد، مانند زنا؛ و چه پنهان باشد، مانند دوستی های غیرمشروع، یعنی ارتباط و دوستی زن و مردی که با یکدیگر محرم و حلال نیستند.» و در آیه «لا تواعدوهنّ سرّاً» و آیه «ولا متخذی أخدانٍ» به آن اشاره شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «زناکار سه کیفر و عقوبت در دنیا دارد و سه کیفر و عقوبت در آخرت. در دنیا نور صورت از او گرفته می شود، و فقر و تنگدستی پیدا می کند، و عمر او نیز کوتاه می گردد. و در قیامت و آخرت نیز خداوند از او خشمناک است، و حساب سختی خواهد داشت و همیشه در دوزخ و جهنم خواهد ماند.»

و فرمود: «کسی که نطفه خود را در رحم زن نامحرمی بریزد، در قیامت، سخت ترین عذاب را خواهد داشت.»

(1)

ص :571


1- تفسیر الآیات الکافی... قال الصّادق علیه السلام: للزانی ستّ خصال ثلاث فی الدنیا و ثلث فی الآخرة أمّا التی فی الدنیا فیذهب بنورالوجه و یورث الفقر و یعجّل الفناء و أمّا التی فی الآخرة فسخط الربّ و سوء الحساب و الخلود فی النّار. (الکافی ج 5/541) و فیه... عن أبی عبداللّه علیه السلام: قال: إنّ اشدّ الناس عذاباً یوم القیامة رجل أقرّ نطفته فی رحم یحرم علیه.(المصدر)

امام کاظم علیه السلام فرمود: «از زنا بترس که روزی تو راتنگ می کند و دین تو را از بین می برد.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «ما در کتاب علی علیه السلام یافتیم که رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: هنگامی که زنا در امت من فراوان شود، مرگ های ناگهانی نیز فراوان خواهد شد.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که زنا می کند [،در حال زنا] از ایمان به خدا خارج می گردد.»

محمّدبن عبده می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا ایمان از زناکار [، در حال زنا] گرفته می شود؟ فرمود: «آری، هنگامی که مشغول زنا می شود ایمان از او سلب می گردد و چون جدا می شود ایمان به او باز می گردد.» گفتم: او اراده نموده که بعد از زنا [توبه کند] به ایمان بازگردد. [آیا باز ایمان از او سلب می شود؟]

امام علیه السلام فرمود: «چه بسیارند آنان که می خواهند بعد از گناه توبه و بازگشت به خدا کنند لکن هرگز موفق به آن نمی شوند.»

امام باقرعلیه السلام فرمود: خداوند به موسی بن عمران علیه السلام وحی نمود: «هرکس زنا کند، با او

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

(6)

ص :572


1- و فیه... عن موسی بن جعفرعلیه السلام إتّق الزنا فإنّه یمحق الرزق و یبطل الدّین. (المصدر)
2- و فیه عن أبی جعفرعلیه السلام قال: وجدنا فی کتاب علیّ علیه السلام «قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إذا کثر الزنا من بعدی کثر موت الفجأة. (المصدر) و روی القمیّ فی تفسیر قوله تعالی: «وألّذین لایدعون مع اللّه... ولایزنون و من یفعل ذلک یلق أثاماً... إنّ «أثاماً» وادٍ من أودیة جهنّم من صفر مذاب قدّامها خدّة فی جهنّم یکون فیه من عبد غیراللّه، و من قتل النفس التّی حرّم اللّه و یکون فیه الزناة و یضاعف لهم فیه العذاب. (الخدة: الحفرة المستطیلة) (تفسیر القمی ج 2/116)
3- الکافی... قال الصّادق علیه السلام: من زنی خرج من الإیمان...(الکافی ج 2/278)
4- و فیه عن محمّدبن عبده قال: قلت لأبیعبداللّه علیه السلام: لایزنی الزانی و هو مؤمن؟ قال: لا، أذا کان علی بطنها سلب الإیمان فاذا قام ردّ إلیه فاذا عاد سلب، قلت: فإنّه یرید ان یعود؟ فقال: مااکثر من یرید ان یعود فلایعود إلیه أبداً. (المصدر)
5- و قال علیه السلام فی قوله تعالی: «ألّذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلاّ اللمم»: الفواحش الزنا و السرقة، و اللمم: الرجل یلمّ بالذنب فیستغفراللّه منه. (المصدر)
6- دعام الإسلام... قال الباقرعلیه السلام: کان فیما أوحی اللّه تعالی إلی موسی بن عمران: یا موسی... من

زنا خواهد شد و اگر با او زنا نشود با فرزندان او زنا خواهد شد.» سپس فرمود: ای موسی! عفیف و پاکدامن باش تا خانواده تو نیز چنین باشند.» و فرمود: «ای موسی! اگر می خواهی خانه تو با برکت باشد از زنا دوری کن.» و فرمود: «ای موسی! هر دستی که می دهی بازخواهی گرفت [یعنی هرچه نسبت به مردم می کنی به سوی تو باز خواهد گشت و به آن خواهی رسید].»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «حواریین [یعنی یاران مخلص حضرت عیسی علیه السلام نزد او جمع شدند و گفتند: ای معلم خیر! ما را ارشاد کن. حضرت عیسی علیه السلام به آنان فرمود: موسی علیه السلام شما را امر نمود که سوگند دروغ با نام خدا نخورید و من شما را امر می کنم که با نام خدا سوگند نخورید؛ چه صادق باشید و چه کاذب. گفتند: بیش از این ما را نصیحت کن. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: حضرت موسی علیه السلام شما را امر کرد که زنا نکنید ومن شما را امر می کنم که فکر زنا را هم نکنید؛ چرا که هرکس فکر زنا بکند مانند این است که در اتاق زینت شده ای آتش روشن کند و به وسیله دود آن زیبایی آن اتاق از بین به رود، گرچه اتاق آتش نگیرد.»

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بزرگ ترین زنا این است که زنی به وسیله زنا از مرد نامحرمی فرزندی به دست آورد و آن را به عهده شوهر خود قرار دهد. خداوند با چنین زنی سخن

(1)

(2)

(3)

ص :573


1- زنی زنی به، أو بالعقب من بعده، یا موسی! عفّ یعفّ أهلک، یا موسی ان اردت ان یکثر خیر بیتک فایّاک و الزنا، یا موسی بن عمران کما تدین تدان. (دعائم الإسلام ج 2/449)
2- ]الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إجتمع الحواریّون إلی عیسی علیه السلام فقالوا له: یا معلّم الخیر أرشدنا فقال لهم: إنّ موسی کلیم اللّه علیه السلام أمرکم أن لاتحلفوا باللّه تبارک و تعالی کاذبین و أنا آمرکم أن لاتحلفوا باللّه کاذبین و لاصادقین قالوا: یا روح اللّه زدنا فقال: إنّ موسی نبیّ اللّه علیه السلام أمرکم أن لاتزنوا و أنا آمرکم أن لاتحدّثوا أنفسکم بالزنا فضلاً عن أن تزنوا فإنّ من حدّث نفسه بالزنا کان کمن أوقد فی بیت مزوّق فأفسد التزاویق الدخان و إن لم یحترق البیت. (المصدر ص 542)
3- الکافی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: ألا أخبرکم بأکبرالزنا؟ قالوا: بلی قال: هی إمرأة توطی ء فراش زوجها فتأتی بولدٍ من غیره فتلزمه زوجها فتلک التی لایکلّمها اللّه و لاینظر إلیها یوم القیامة و لایزکیّها و لها عذاب ألیم. (المصدر ص 543)

نخواهد گفت و به او نظر رحمت نخواهد نمود و اعمال او را نخواهد پذیرفت و عذاب دردناکی برای او خواهد بود.»

از روایات ظاهر می شود که شیطان در نطفه فرزندی که از زنا متولد می شود شریک است و بدین سبب عاقبت خوبی پیدا نخواهد کرد و تمایل او به شر بیش از تمایل به خیر است.

عبدالملک بن اعین گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «هنگامی که مرد زنا می کند شیطان نیز همانند او آلت خود را داخل می کند و فرزند از نطفه آن دو به وجود می آید. از این رو، آن فرزند را شرک شیطان می نامند؛ چرا که شیطان در نطفه او شریک بوده است.»

آثار خطرناک زنا و بی بندوباری

مؤلّف گوید: برای توجه بیشتر به ارزش های اسلامی و قوانین نجاتبخش آیین محمّدی صلی الله علیه وآله خوب است به مفاسد خطرناک و بی بند و باری های مردم دنیا، به ویژه کشورهای غربی، و آلودگی های جوامع متمدّن و صنعتی و پیشرفته اشاره نماییم تا نورانیت قوانین اسلامی را بیشتر لمس کنیم. قرآن در تعبیر ظریف خود می فرماید: «نزدیک زنا نروید که عملی زشت و مسیری ناشایسته و نادرست است.» اینک زشتی ها و انحراف زنا را ازمسیر فطرت و نظام خلقت مشاهده کنید:

صاحب دایرة المعارف بریتانیا می نویسد: طبق تحقیقاتی که در ایالت متحده آمریکا انجام شده، نود درصد مردم این کشور به بیماری های مقاربتی مبتلا می شوند. از این رقم، عده ای در بیمارستان های آمریکا معالجه می شوند که عدد آنان به 360 هزار نفر می رسد و ششصد و پنجاه بیمارستان از بیمارستان های آن کشور مربوط به امراض مقاربتی و

(1)

ص :574


1- البحار... عن عبدالملک بن أعین قال: سمعت أبا جعفرعلیه السلام یقول: إذا زنا الرجل أدخل الشیطان ذکره فعملا جمیعاً، و کانت النطفة واحدة و خلق منها الولد و یکون شرک شیطان. (البحار ج 79/26 و رواه فی ثواب الأعمال ص 235)

آمیزش های غیرقانونی می باشد و بیش از یک و نیم برابر آنها در بیمارستان های خصوصی و یا مطب های شخصی معالجه می شوند. [دایرة المعارف بریتانیا، ج 23/45]

صاحب کتاب «قوانین جنسی»، در صفحه 304 می نویسد: هر سال در آمریکا تعداد سی تا چهل هزار کودک در اثر بیماری های مقاربتی و موروثی تلف می شوند. این تلفات پس از تلفاتی که به علت سل به وجود می آید، از تلفات سایر بیماری ها بیشتر است.

در روزنامه کیهان، شماره 5356 می نویسد: دکتر مولنز که در قسمت جنوبی لندن [در انگلستان] مشغول معالجه بیماران است در مقاله ای نوشته است: هر سال در لندن پنجاه هزار سقط جنین انجام می گیرد و از هر بیست کودک که متولد می شوند یک نفر نامشروع است.

در روزنامه اطلاعات، شماره 10414 می نویسد: در سال 1957 تعداد 201700 طفل نامشروع در آمریکا به وجود آمده و در بیست سال گذشته پنج درصد افزایش یافته است. در همین سال، تعداد مادرهایی که غیرقانونی باردار شده اند به 44000 نفر می رسد که سن بیشتر آنان کمتر ازهیجده سال می باشد. در پاریس نیز از 43515 نفر کودک، 4145 نفر آنها غیرقانونی به وجود آمده اند.

مؤلّف گوید: آنچه گفته شد مربوط به حدود سی سال پیش از نوشتن این کتاب است و اکنون اگر کسی بررسی کند، آمار این گونه انحراف ها ده ها برابر بیشتر خواهد بود. آنچه بیش از همه ما را رنج می دهد رقم های بالایی از ارتباطهای نامشروع در کشورهای اسلامی است مع الأسف مسلمانان ارزش های مکتب خود را رها نموده و از کشورهای غربی تقلید می کنند و نمی دانند آنها در چه لجن زارهایی غوطه ورند. خدا ما را از خود باختگی نجات دهد و به قوانین نورانی اسلام آگاه سازد.

پیشگیری اسلام از فساد

تردیدی نیست که پیشگیری از خطر و آسیب بهتر از علاج واقعه بعد از وقوع است.

(1)

ص :575


1- التبرّج و النظر و الخلوة مع الأجنبی قال اللّه سبحانه: و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ أو آبائهنّ أو ابنائهنّ... (سورة نور آیه 30)

از این رو، اسلام، برای جلوگیری از خطر فساد و از بین رفتن آبروی خانواده ها و تباهی نسل ها به وسیله زنا و تجاوز به حریم دیگران، دستوراتی را برای حفظ عفت و پاکی روح انسان ها و دوری از فساد و آلودگی جامعه و خانواده لازم شمرده است. این دستورات و محدودیت ها برای صیانت و حفظ روح و روان و آبروی اجتماعی ماست و هرگز به معنای سلب آزادی و ظلم به مردم نیست بلکه عین آزادی و حفظ امنیت ناموسی و آبروی خانواده ها و جامعه و افراد است. آنچه امروز در دنیا به نام آزادی مطرح می شود که هرکس هر هوسی دارد باید آزاد باشد و بتواند دست به هر عمل خلاف عفتی بزند، در حقیقت سلب آزادی از جامعه و دیگران است و اگر این آزادی برای همه افراد تجویز شود هیچ گونه ارزش و امنیتی برای جامعه باقی نمی ماند و زندگی انسان ها بدتر از زندگی حیوانات وحشی خواهد شد.

اینک، به طور اختصار، به دستوراتی که اسلام برای پیشگیری از خطر فساد اخلاقی جامعه بیان فرموده است توجه می کنیم.

خداوند در سوره نور می فرماید: «باید زن ها با چادرها و خمارهای خود گریبان های خویش را بپوشانند و زینت های خود را جز برای شوهران و یا پدران و یا فرزندان و یا محارم خود آشکار نسازند.»

و در سوره احزاب می فرماید: «ای پیامبر [ما]! به همسران و دختران خود و زن های مؤمنان بگو پوشش های خویش را به خود گیرند تا شناخته نشوند و آزاری نبینند.»

و در همان سوره، به همسران رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «شما همانند زن های دیگر نیستید. پس اگر می خواهید اهل تقوا باشید، نباید به نرمی و ناز سخن بگویید تا افراد مریض [و گرفتار شهوت] به شما طمع کنند، بلکه ساده و بی آلایش و بدون تحریک سخن

(1)

(2)

ص :576


1- و قال سبحانه: یا أیّها النبیّ قل لأزوجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیهنّ ذلک أدنی أن یعرفن فلایؤذین... (الأحزاب /59)
2- و قال سبحانه: یا نساء النبیّ لستنّ کاحد من النساء إن اتقیتنّ فلاتخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً و قرن فی بیوتکنّ و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الأولی... (الاحزاب /32)

بگویید و در خانه های خود بمانید و همانند زمان جاهلیت بدون حجاب از خانه ها خارج نگردید.»

و در همان سوره می فرماید: [هنگامی که می خواهید وارد خانه رسول خداصلی الله علیه وآله شوید اجازه بگیرید، و چون وارد شدید با همسران رسول خداصلی الله علیه وآله روبه رو نشوید بلکه] طعام و غذا را از پس پرده و حجاب از آنان طلب کنید. این برای پاکی شما و آنان مؤثرتر خواهد بود.»

و در سوره نور می فرماید: «ای رسول من! به مردهای مؤمن بگو چشم های خود را [از نامحرم] حفظ کنند و عفت خویش را نگه دارند. همانا این عمل برای پاکی دل های آنان موثرتر خواهد بود. خداوند از اعمال آنان آگاه است.»

سپس به رسول خود می فرماید: «و به زن های مؤمنه [نیز] بگو چشم های خویش را از نامحرم نگه دارند و عفت خود را حفظ نمایند و زینت های خویش را، جز آنچه ظاهر است [مانند سورمه و انگشتر و لباس]، در مقابل نامحرمان آشکار نسازند.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «نگاه به نامحرم تیری از تیرهای مسموم شیطان است و چه بسا که یک نگاه حسرت طولانی در پی داشته باشد.»

و فرمود: «هیچ کس نیست جز این که سهمی از زنا را خواهد داشت؛ چرا که زنای

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :577


1- و قال سبحانه: و إذا سألتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وراء حجاب ذلکم أطهر لقلوبکم و قلوبهنّ. (الاحزاب /54)
2- و قال سبحانه: قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم إنّ اللّه خبیر بما یعملون و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ و یحفظن فروجهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهرمنها. (النور 30/31)
3- تفسیر الأیات قال الصّادق علیه السلام: النظر سهم من سهام إبلیس مسموم وکم من نظرةٍ أورثت حسرةً طویلة. (الکافی ج 5/559)
4- و قال علیه السلام: ما من أحد إلاّ و هو یصیب حظّاً من الزنا فزناء العین النظر، و زناء الفم القبلة و زناء الیدین اللمس، صدق الفرج ام لا. (المصدر)

چشم نگاه است و زنای دهان بوسیدن است و زنای دست ها تماس با نامحرم است؛ خواه زنای واقعی انجام گیرد یا نگیرد.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که دو چشم خود را از نگاه به نامحرم پرکند، خداوند در قیامت چشمان او را با میخ های آتشین از آتش پر خواهد نمود تا حساب اهل محشر تمام شود و سپس او را به آتش ببرند.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که به زن نامحرمی برخورد کند و چشم خود را به طرف آسمان نماید و یا چشم خود را ببندد و به او نگاه نکند، چشم خود را باز نخواهد نمود تا خداوند او را به حورالعین تزویج نماید.»

و در روایت دیگری آمده که فرمود: «هنگامی که چشم خود را از نامحرم می بندد خداوند ایمانی به او عطا می کند که طعم آن را در وجود خود می یابد.»

و فرمود: «نگاه اول [که بی اختیار می افتد] ضرری ندارد و نگاه دوم خطر دارد و نگاه سوم سبب هلاکت خواهد بود.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند بر زن شوهرداری که چشم خود را از نگاه به غیرشوهر و غیرمحرم خود پرکند خشم خواهد نمود و همه اعمال و عبادات او را از بین خواهد برد [و پاداشی برای او باقی نخواهد ماند].»

(1)

(2)

(3)

ص :578


1- قال النبیّ صلی الله علیه وآله: من ملأعینیه من إمرأةٍ حراماً حشاهما اللّه یوم القیامة بمسامیر من نارٍ و حشاهما ناراً حتّی یقضی بین الناس ثمّ یؤمر به إلی النّار. (البحار ج 73/366)
2- و قال الصّادق علیه السلام: من نظر إلی إمرأة فرفع بصره إلی السماء أوغمض بصره لم یرتدّ إلیه بصره حتّی یزوجّه اللّه من الحورالعین، و فی خبر آخر: لم یرتدّ إلیه طرفه حتّی یعقبّه اللّه إیماناً یجد طعمه. (الفقیه ج 3/474) و قال علیه السلام: أوّل النظرة لک، و الثانیة علیک و لالک و الثالثة فیها الهلاک (المصدر)
3- و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: إشتدّ غضب اللّه عزّوجّل علی إمرأةٍ ذات بعل ملأت عینها من غیر زوجها أو غیر ذی رحم منها، فإنّها إن فعلت ذلک أحبط اللّه کلّ عمل عملته... (البحار ج 73/366) و قال صلی الله علیه وآله: من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلایبیت فی موضع یسمع نفس إمرأة لیست له بمحرم. (الوسائل ج 20/185)

و فرمود: «هرکسی به خدا و قیامت ایمان دارد نباید در جایی که صدای نفس زن نامحرمی را می شنود بماند.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله چون از زن ها بیعت گرفت با آنان شرط نمود که با هیچ مرد نامحرمی خلوت نکنند.»

و در کتاب دعائم الاسلام نقل شده که از آنان بیعت گرفت مشروط برای آن که جز با محارم خود با مردهای دیگر سخن نگویند.

ازدواج های حرام

مرحوم محقق در کتاب شرایع می فرماید: اسباب حرمت و محرمیت شش چیز است: اول - نسب و از ناحیه نسب هفت گروه از زن ها محرم می شوند و ازدواج با آنان حرام

(1)

(2)

(3)

ص :579


1- و قال الصّادق علیه السلام: أخذ رسول اللّه صلی الله علیه وآله البیعة علی النساء... [شرط علیهنّ أن] و لایقعدن مع الرجال فی الخلاء. (المصدر) و أخذصلی الله علیه وآله علیهنّ البیعة ان لایحدّثن مع الرجال إلاّ ذات محرم. (دعائم الاسلام ج 2/214)
2- ما یحرم من النساء بالنسب و الرضاع و المصاهرة و غیرها قال المحقّق الحلّی فی الشرایع: أسباب التحریم ستّة الأوّل: النسب و یحرم بالنسب سبعة أصناف من النساء: الأم، و الجدّة و إن علت لأب کانت أو لأمّ، و البنت للصلب و بناتها و إن نزلن، و بنات الإبن و إن نزلن، و الأخوات لأبٍ کنّ أولأمّ أولهما و بناتهنّ و بنات أولادهنّ و العمّات سواءکنّ أخوات أبیه لأبیه أو لاّمّه أولهما و کذا أخوات أجداده و إن علون، و الخالات للأب أو للأمّ أولهما و کذا خالات الأب و الأمّ و ان إرتفعن، و بنات الأخ سواء کان الأخ للأب أو للأمّ أولهما و سواء کانت بنته لصلبه أو بنت بنته أو بنت إبنه و بناتهنّ و إن سفلن.
3- و مثلهنّ من الرجال یحرم علی النساء فیحرم الأب و إن علا و الولد و إن سفل و الأخ و إبنه و إبن الأخت و العّم و إن إرتفع و کذا الخال. (الشرایع ج 2/506)

خواهد بود: 1- مادر؛ 2- جده مادری یاپدری، هرچه بالاتر رود؛ 3- دختر تنی و دختران او، هر چه پایین بیایند؛ 4- دختران پسر، هرچه پایین بیایند؛ 5- خواهران، چه پدر و مادری و یا پدری تنها و یا مادری تنها و دختران آنها و دختران فرزندان آنها؛ 6- عمّه ها، یعنی خواهران پدر، خواه پدری باشند و خواه مادری و خواه پدر و مادری و هم چنین خواهران اجداد، هرچه بالا روند، و خاله های پدری یا مادری و یا هر دو و هم چنین خاله های پدر و مادر، هرچه بالا روند؛ 7- دختران برادر، هرچه پایین روند، از پسر و دختر، چه برادر پدری باشد و یا مادری و یا هردو. و مثل آنچه گفته شد، از مردها نیز بر زن ها حرام خواهند بود. بنابراین برای زن نیز پدر و پدر پدر، هرچه بالا رود، و فرزند و فرزند فرزند، هرچه پایین آید، و نیز برادر و پسران برادر و پسران خواهر، هرچه پایین روند، و عمو و دایی تا اخر... محرم خواهند بود. [و ازدواج با آنان حرام می باشد].

دوم - رضاع و شیرخوردن. و کیفیت آن این است که کودکی پانزده مرتبه [و یا ده مرتبه طبق قول بعضی] - بدون فاصله شدن غذای دیگری - از پستان زنی شیر بخورد و یا یک شبانه روز کامل شیر بخورد [و یا طبق قول بعضی آن قدر شیربخورد که به سبب آن استخوان او محکم شود و گوشت بر بدن او بروید].

دلیل این حکم روایتی است که از رسول خداصلی الله علیه وآله رسیده که می فرماید: «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب»؛ یعنی: «هر عنوانی از عناوین نسب و خویشی که شرعاً سبب محرمیت و ممنوعیت از ازدواج می شود، اگر از ناحیه رضاع و شیرخوردن حاصل شود نیز سبب محرمیت و ممنوعیت از ازدواج خواهد بود.» بنابراین همان گونه که فرزند و خواهر و مادر و عمه و خاله نسبی با انسان محرم هستند و ازدواج با آنان حرام است، فرزند و خواهر و

(1)

ص :580


1- ألثّانی: الرضاع: و تنشر الحرمة إن بلغ خمس عشر رضعة أو رضع یوماً و لیلة کاملّة متوالیة من الثدی و قال الفقهاء: «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب» و المراد المحرمیّة و حرمة النکاح و لیس المراد من قوله صلی الله علیه وآله: «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب» أنّ نفس ما یحرم من جهة النسب یحرم من جهة الرضاع بل المراد أنّ کلّ عنوان من العناوین النسبیّة المحرّمة شرعاً إذا حصل نظیره بسبب الرضاع یکون حکمه حکمه.

مادر و عمه و خاله رضاعی نیز محرم هستند و ازدواج با آنان حرام خواهد بود.

درکتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «از رضاع و شیرخوردن [با شرایط خود] محرمیّت و ممنوعیت ازدواج حاصل می شود؛ همان گونه که از قرابت و خویشی حاصل می شود.»

مؤلّف گوید: به این معنا و مضمون روایات زیادی در کتب روایت نقل شده و فقها در این مسأله به آنها استدلال نموده اند که به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر گردید.

سوم - مصاهره. [یعنی ازدواج قانونی که به سبب آن عده ای از خویشان زن بر مرد و عده ای از خویشان مرد بر زن حرام می شوند] و این حرمت بعضاً به سبب وطی و همبستری صحیح حاصل می شود. یعنی کسی که با زنی از راه حلال همبستر شود مادران آن زن، هرچه بالا روند، و دختران او، هرچه پایین آیند، چه آن هایی که قبل از ازدواج از مرد دیگری به دنیا آمده باشند و یا بعد از آن به دنیا بیایند برای او محرم ابدی می شوند و نمی تواند با آنها ازدواج کند.

و بر آن زن نیز پدران شوهر، هرچه بالا روند، و فرزندان او هرچه پایین آیند، حرام ابدی می شوند و اگر صرفاً عقد نکاح جاری شده باشد و با یکدیگر همبستر نشده باشند، آن زن بر پدر مرد و فرزندان او حرام می شود، لکن دختران آن زن تنها در زمان عقد بر آن مرد حرام هستند. و اگر بدون همبستر شدن طلاق و جدایی حاصل شود آنها می توانند با

(1)

(2)

(3)

ص :581


1- الکافی باب الرضاع بسنده عن عبداللّه بن سنان عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: سمعته یقول: یحرم من الرضاع ما یحرم من القرابة. (الکافی ج 5/437)
2- و فیه عن أبی الصباح الکنانی عن أبی عبداللّه علیه السلام أنّه سئل عن الرضاع فقال: یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب. (المصدر) و بهذه العبارة او المعنی روایات فی المصادر لم نذکرها اختصاراً.
3- ألثّالث: المصاهرة و هی تتحقّق مع الوطی ء الصحیح و تحرم به علی الواطی أمّ الموطوئة و إن علت و بناتها و إن سفلن تقدّمت ولادتهنّ أو تأخرّت و یحرم علی الموطوئة أبوالواطی و إن علا و أولاده و إن سفلوا تحریماً موبّداً و لو تجرّد العقد عن الوطی ء حرمت الزوجة علی أب الواطی و ولده و لم تحرم بنت الزوجه عیناً علی الزوج بل جمعاً ولو فارقها جازله نکاح بنتها و الأشهر أنّه تحرم أمّها بنفس العقد. (شرایع ج 2/514)

آن مرد ازدواج کنند، لکن مادر آن زن برای همیشه برآن مرد حرام خواهد شد و محرمیت بین آنان برقرار می شود، گرچه همبستر نشده باشند.

چهارم - جمع بین دو خواهر. به این معنی که اگر با زنی ازدواج نمود نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

پنجم - کسی که همسر آزادی دارد بدون اجازه او حرام است با کنیزی ازدواج کند.

ششم - افضای صبیّة. اگر کسی با دختر غیر بالغه ای ازدواج کند حرام است قبل از بلوغ با او همبستر شود و اگر با او همبستر شود و او را افضا نماید، یعنی مخرج منی و حیض او را با مخرج بول یکی کند و پرده ای را که بین آنها هست (پرده بکارت) پاره نماید دیگر نمی تواند و حرام است با او همبستر شود، لکن آن دختر از حباله و همسری آن مرد خارج نمی شود و آن مرد تنها می تواند لذّت های جنسی دیگر از او ببرد و نفقه او را نیز باید تامین نماید.

مرحوم امام خمینی نیز در تحریرالوسیله می فرماید: همبستر شدن با دختر، قبل از تمام شدن سنّ نه سال حرام است، ولی استمتاعات دیگر جایز است. سپس اسباب دیگری از حرمت را بیان می فرماید که ما به صورت اختصار بیان می کنیم.

1- ازدواج نمودن با زنی که در عدّه دیگری است اگر علم به حکم و موضوع داشته

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :582


1- الرابع: الجمع بین الأختین بالعقد أو أحدهما بالملک و الثانیة بالعقد.
2- الخامسة: نکاح الأمة علی الحرّة إلاّ بإذن الحرّة.
3- السادسة م إفضاء الصبیّة فإذا أفضاها حرم علیه و طؤها و لم تخرج عن حبالته. (المصدر ص 518)
4- قال فی التحریر: لایجوز و طی الزوجة قبل إکمال التسع و یجوز سایر الاستمتاعات. (التحریر ج 2/241) ثمّ قال: و یحرم:
5- 1- تزویج المرأة فی عدّتها فتحرم مؤبّداً. فإن جهل و لم یدخل بها بطل العقد فقط.

باشد حرام است و آن زن برای همیشه بر او حرام خواهد شد خواه عدهة او عدهة وفات باشد و یا طلاق، نکاح او دایم باشد یا منقطع، طلاق او رجعی باشد و یا باین، حتی اگر عدهة او برای وطی به شبهه بوده باشد نیز چنین است، و اگر علم نداشته و دخول نیز نکرده باشد فقط عقد او باطل می شود لکن حرمت ابدی پیدا نمی کند، ولی اگر دخول کرده باشد نیز آن زن برای او حرمت ابدی پیدا می کند گرچه جاهلی به حکم و موضوع بوده باشد.

لازم به تذکر است زنی که شوهر او از دنیا می رود، چه با او همبستر شده باشد و چه همبستر نشده باشد حرام است با مرد دیگری ازدواج نماید تا این که عدهة وفات که چهار ماه و ده روز است بگذرد.

ة- اگر کسی با زن شوهرداری ازدواج کند، اگر بداند که آن زن شوهردار است، برای همیشه بر او حرام می شود؛ خواه دخول کرده باشد یا نه ولی اگر نداند که او شوهردار است در صورتی که دخول نکرده باشد بر او حرام ابدی نیست ولی اگر دخول کرده باشد باز هم بر او حرام ابدی خواهد شد.

ة- اگر کسی با زن شوهرداری زنا کند، آن زن برای همیشه بر او حرام می شود؛ خواه بداند آن زن صاحب شوهر است و یا نداند.

(1)

(2)

(3)

ص :583


1- النکاح و حرمت علیه أبداً سواء دخل بها أو لا، وکذا إن جهلا بهما أو باحدهما ودخل بها و لو دیراً، وأمّا لو لم یدخل بها بطل العقد ولکن لم تحرم علیه أبداً، فله استئناف العقد علیها بعد انقضاء العذة التی کانت فیها. (التحریر ج ةةة/ة)
2- الفقیه: قضی أمیرالمؤمنین لیلا فی امرأة توفی عنها زوجها ولم یمسّها قال: لاتنکح حتی تعتدّ أربعة أشهر و عشرة أیام عدّة المتوفی عنها زوجها. (الفقیه ج8/2. م)
3- 2- یلحق بالتزویج فی العدّة فی إیجاب الحرمة الأبدیة التزویج بذات البعل فلو تزوّجها مع العلم یأتها ذات بعل حرمت علیه أبداً سواء دخل بها أم لا و لو تزوّجها مع الجهل لم تحرم علیه إلاً مع لدخول بها. (المصدر ص ةةة) 1 ة- لو زنی بذات البعلی حرمت علیه مؤی

4ة- کسی که با پسری لواط کند، مادر و خواهر و دختر ملوط (لواط دهنده) بر لواط کننده حرام ابدی خواهند شد. ولی بر مردی که با او لواط شده است ازدواج با مادر و دختر و خواهر لواط کننده حرام نمی شود.

ة- اگر کسی که در حال احرام است آگاهانه با زنی عقد نکاح جاری کند، آن زن برای همیشه بر او حرام می شود و اگر ناآگاه باشد یعنی نداند که در حال احرام عقد نکاح بستن حرام است ] عقد او باطل خواهد بود ولی آن زن بر او حرام نمی شود.

ة- کسی که چهار زن دایمی گرفته است حرام است با زن دیگری ازدواج دایم انجام دهد.

ة- کسی که سه مرتبه زن خود را طلاق دهد برای مرتبهة چهارم نمی تواند با او ازدواج نماید و یا در عده به او مراجعه کند، جز آن که بعد از عده، مرد دیگری با او ازدواج نماید و بعد از همبستر شدن او را طلاق دهد.

ة- زنی که سه مرتبه سه طلاقه شده باشد برای شوهر اول حرام ابدی می شود.

ة- مردی که با زن خود لعان کند یعنی سوگند بخورد که دیگر با او همبستر نشود آن زن برای همیشه بر او حرام می شود.(1)

5(2)

(3)

ص :584


1- 4- نکاح أم الملوط وإن علت و بنته وإن نزلت و أخته ولم تحرم هؤلاء من اللاطی علی الملوط. من فجر بغلام فأوقبه حرم علی الواطئ أم الموطوء و أخته وبنته. (المصدر)
2- - إذا عقد المحرم علی امرأة عالماً بالتحریم حرمت علیه أبداً، ولو کان جاهلاً فسد عقده و لم تحرم. (المصدر)
3- 6-إذا استکمل الحرّ أربعاً بالعقد الدائم حرم علیه ما زاد علی الأربع. 7-إذا استکملت الحرّة ثلاث طلقات حرمت علی المطلق حتی تنکح زوجاً غیره. 8- إذا استکملت المطلقة تسعاً لعدّة - ینکحها بینهما رجلان - حرمت علی المطلق أبداً و المطلقة ثلاثاً مع الرجوعین تحرم علی الرّوج إلأ أن تتزوج مع زوج آخر فإن طلقها جاز أن تتزوّج مع الأول. ة - من لاعن إمرأته حرمت علیه مؤی 1 (المصدر ص ةةة)

10- ازدواج با زن های کافر کلا حرام است. و با زن های اهل کتاب مانند یهود و نصارا و مجوس به طور دایم حرام است و به صورت موقت جایز است. و بنابر قولی ازدواج با زن مجوسی حرام است.

همچنین ازدواج زنهای مسلمان، با کفار و مشرکین حرام است.

11- اگر زن یا شوهر بعد از عقد و قبل از همبستر شدن مرتد شوند یعنی از دین خارج گردند همان ساعت عقد آنان فسخ می شود. پس اگر زن مرتد شده باشد تمام مهر او ساقط میگردد و اگر مرد مرتد شده باشد نصف آن ساقط می شود و اگر بعد از همبستر شدن مرتد شوند با گذشت عده فسخ حاصل می شود و چیزی از مهر ساقط نمیگردد، چرا که مهر با انجام دخول ثابت میگردد، و اگر ارتداد مرد فطری باشد یعنی او مسلمان زاده باشد و مرتد گردد ازدواج او فوراً فسخ می شود، گرچه بعد از دخول باشد، چرا که توبهة مرتد فطری ظاهرا پذیرفته نمی شود.

مرحوم آیةالله خویی نیز در «منهاج الصالحین» میفرماید: اگر زن و یا مرد قبل از

(1)

(2)

(3)

ص :585


1- 10- تحرم نکاح غیر الکتابیّة من الکافرات مطلقاً إجماعاً و تحرم الکتابیّة و المجوسیّة دائماً لا متعة القوله تعالی: «و لاتنکحوا المشرکات حتی یؤمن». (البقرة / ةةة).
2- انکاح المشرکین و الکافرین المسلمات حرام. 11-لو ارتدّ أحد الزوجین قبل الدّخول وقع الفسخ فی الحال وسقط المهر إن کان من المرأة و تصفه إن کان من الرّجل ولو وقع بعد الدّخول وقف الفسخ علی انقضاء العدّة من أنهما کان ولایسقط شیء من المهر لاستقراره بالدخول. و اِن کان الژوج ولد علی الفطرة فارتڈ انفسح النکاح فی الحال ولو کان بعد الڈخول لعدم التوبة له ظاهراً. (المصدر)
3- قال السیّد الخوئی: لو ارتدّ أحد الزوجین قبل الدخول الفسخ العقدا فی الحال وکذلک بعد الدّخول إذا ارتدّ الرّوج عن فطرة وأما فی غیر ذلک فالمشهور علی أنّ الانفساخ یتوقف علی انقضاء العدة و فیه اشکال و الاحتیاط لایترالی. (منهاج الصالحین ج ةةة/ة) وقال له: إذا ارتدّ الرّوج عن فطرة فینفسخ العقد من حینه فالعدّة عدّة الوفاة أما إذا کان الارتداد و الفسخ قبل الدخول فلا عدّة علیها. أو مع الارتداد یحرم التمکین من الزوجة لانفساخ العقد] (المصدر )

دخول و همبستر شدن مرتد شوند عقد آنان باطل می شود و بعد از دخول نیز اگر مرد مسلمان زاده باشد و مرتد شود عقد آنان باطل می شود و اما در غیر این صورت مشهور از علما فرموده اند: فسخ عقد مشروط به گذشتن عده است. سپس می فرماید: مسألهة فوق محلی اشکال است و احتیاط ترک نشود.

12- کسی که همسری گرفته است بدون اجازهة او نباید با دختر برادر و یا دختر خواهر او ازدواج کند.

13- نکاح شغار باطل او حرام است و آن این است که کسی به دیگری بگوید: دختر و یا خواهر خود را به من تزویج کن تا من در عوض به جای مهر او دختر و یا خواهر خود را به تو تزویج نمایم.

14- اگر کسی با زنی زنا کند، مادر و دختر آن زن بر او حرام می شوند، ولی اگر با مادر و یا خواهر همسر خود زنا کند همسر او بر او حرام نمی شود.

15- اگر کسی با زنی زنا کند، آن زن بر پدر و فرزند او حرام می شود.

(1)

(2)

(3)

ص :586


1- 12- لایتمتع علی العتة بنت أخیها، ولا علی الخالة بنت أختها إلاً بإذنهما أو إجازتهما. (التحریر) ةة- نکاح الشغار باطل و هو آن تزوج امرآتان برجلین علی آن یکون مهر کل واحد منهما نکاح الأخری و لایکون بینهما مهر غیر التکاحین مثل أن یقول أحد الرّجلین للآخر: زوّجتک بنتی أو آختی علی أن تزوجنی بنتلی أو أختک. (التحریر ج ةةة/ة)
2- 14- من زنی بامرأة حرمت علیه أمها وبنتها، ولکن إن کانت عنده امرأة ثم فجر بأمها أو أختها لم تحرم علیه امراته. الوسائل... بسند صحیح عن محمّد بن مسلم عن أحدهما انه سئل عن الرّجل یفجر بامرأة أیتزوّج بابنتها؟ قال: لا، ولکن إن کانت عنده امرأة ثم فجر بأمها أو أختها لم تحرم علیه إمرأته إن الحرام لاتفسد الحلال. (الوسائل ج ةةة/ة)
3- و فیه بسند صحیح عنه عن أحدهمانیلا قال: سألته عن رجل فجر بإمرأة أیتزوّج أمّها من الرضاعة او بنتها؟ قال: لا. (المصدر ص ةةة) 15- المزنی بها تحرم لاب الزانی و لابن الزانی.

16- ازدواج با همسران پیامبریتانی برای همهة مردم حرام است و آن گناهی بزرگ و عورةجب آزار رسول خدایی خواهد بود؛ خواه از عده خارج شده باشند و خواه در عذه باشند.

17- ازدواج با همسر پدر و جد هر چه بالا رود و همچنین ازدواج با همسر فرزند و فرزند فرزند - هر چه پایین بیاید - خواه ازدواج آنان دایم بوده باشد و یا موقت و خواه همبستر شده باشند و یا همبستر نشده باشند حرام است و در آیات قرآن به حرمت آنها تصریح شده است.

18- ازدواج با مادر زن و مادر مادر او و مادر پدر او - هر چه بالا رود - حرام است؛

(1)(الاحزاب / 2م)

(2)(3)

ص :587


1- الوسائل... عن أبی بصیر قال: سألته عن الرجل یفجر بإمرأه أتحل لإبنه، أو یفجر بها الإبن أتحل لأبیه ؟ قال: لا إن کان الأب أو الإبن متها واحد منهما فلاتحلل. (المصدر ص 229) 16- تحرم أزواج النبئنیة لغیره قال الله تعالی: (و ما کان لکم أن تؤذوا رسول الله و لا أن تتکحوا أزواجه من بعده أبداً إن ذلکم کان عند الله عظیماً».
2- 17- تحرم زوجة کل من الاب والإبن علی الآخر فصاعداً فی الأول و نازلاً فی الثانی نسباً و رضاعاً دواماً ومتعة بمجرّد العقد وإن لم یکن قد دخل بها ولا خلاف فیه ظاهراً. قال الله تعالی: (و لاتنکحوا ما نکح آبائکم من النساء إلاً ما قد سلف إنه کان فاحشة و مقتاً و ساء سبیلاً». (النساء / ه2) و قال تعالی: وحرّمت علیکم أمهاتکم. و حلائل أبنائکم الذین من أصلابکم». (النساء /27)
3- الوسائل... بسند صحیح عن محمّد بن مسلم عن أحدهما: لو لم یحرم علی الناس أزواج النبی غیة بقول الله عزوجل: (و ما کان لکم أن تؤذوا رسول الله و لا أن تنکحوا أزواجه من بعده أبداً» حرم علی الحسن و الحسین بقول الله تبارک و تعالی: (و لاتنکحوا ما نکح آباءکم من النساء» و لایصلح للرجل ان ینکح إمرأة جذه. (الوسائل ج ةةة/ة) وقوله: «من أصلابکم» المراد به الأولاد النسبی لا التبنی المتداول بین العرب والأبناء یشمل الرضاعی أیضاً ولا فرق فی الحلیلة بین المدخول بها وغیرها. ةة- تحرم أم الزوجة علی الزوج لقوله تعالی: «حرمت علیکم... و آمّهات نسانکم» (النساء/ةة) و لم یفرّقوا بین أمها و جدّاتها و لایبعد ذلک من إطلاقها کما أنّ مقتضاه عدم الفرق بین الدائمة و المنقطعة و المدخولة و غیر المدخولة.

خواه عقد او با همسرش دایم باشد یا موقت و خواه با همسر خود همبستر شده باشد یا نه و خواه زن خود را طلاق بدهد یا نه. 19- ازدواج با دختران همسری که با او همبستر شده است حرام است و همچنین ازدواج با دختران دختر همسر نیز هر چه پایین آید حرام است؛ گرچه آنها بعد از طلاق مادر خود به دنیا آمده باشند.

20- کسی که زن مسلمان دارد حرام است زن یهودی یا نصرانی بر سر او بیاورد، مگر بارضصایت او.

21- ازدواج با زن ناصبی و دختر دادن به مرد ناصبی حرام است و ناصبی کسی است که با پیامبر و یا اهل بیت او طیلا دشمن باشد.

22- ازدواج با کسی که خطر گمراه شدن زن و یا مرد مسلمان در آن باشد حرام است.

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :588


1- الوسائل... بسند صحیح عن غیاث عن الضادق عن أبیه عن علی بقیة قال: إذا تزوّج الرجل المرأة حرمت علیه إبنتها إذا دخل بالأم، فإذا لم یدخل بالأم فلابأس أن یتزوّج بالإبنة وإذا تزوّج بالإبنة فدخل بها أو لم یدخل فقد حرمت علیه الأم. (الوسائل ج 252/14)
2- وفیه...یسند صحیح عن أبی بصیر قال: سألته عن رجل تزوّج امرأة ثم طلقها قبل أن یدخل بها فقال: تحل له اینتها و لاتحل له آنها. (المصدر ص ةةة)
3- ولکن فی صحیحة محمّد بن إسحاق قال: قلت له... فرجل تزوّج إمرأة فهلکت قبل أن یدخل بها تحل له آنها ؟ قال: و ما الذی یحرم علیه منها و لم یدخل بها؟ (لوسائل ج ةةة/ة)
4- 19- بنت الزوجة المدخول بها: قال الله سبحانه: «حرمت علیکم... و ریائیکم اللاتی فی حجور کم من نسائکم اللاتی دخلتم بھننا فإن لم تکونوا دخلتم بھی فلاجناح علیکمة .(النساء/26)
5- واطلاقها یشمل البنت المتولدة بعد خروج الأم عن زوجیته وقالوا بعدم الفرق بین الربیبة وبنتها S'ةة و بنت بنتها و بنت اینها و هکذا 20- تحرم نکاح الکتابیة إلأ مع رضاء المسلمة. 21- تحرم نکاح الناصب و الناصبیة. 22- تحرم نکاح من یخاف لأجله الضلال علی المؤمن أو المؤمنة.

23- آمیزش با حیوان بلکه استمنا با او حرام و گناه است.

24- بعضی گفته اند حرام است کسی با همسر خود که مرده است همبستر شود.

برخی از اسباب حرمت در سخنان حضرت جواد لایه هنگامی که مأمون عباسی خواست دختر خود ام الفضل را برای اهداف سیاسی خویش به حضرت جواد الائمه لایه تزویج نماید، بزرگان بنی عباس به او اعتراض نمودند و گفتند: این عمل صحیح نیست، چرا که اولاً او یعنی حضرت جواد طاقة 1 درسن را از تن ما بیرون می کند و به بنی هاشم میپوشاند. مأمون گفت: چه قدر شما نادانید. مسرن او بهتر از شما می شناسم. او از خانوادهای

است که دانش آنها از ناحیهة خداوند به آنان افاضه میشود. سپس گفت: اگر حرف مرا

(1)

(2)

(3)

ص :589


1- 23- تحرم نکاح البهیمة بل دلکها حتی ینزل الماء بل کل ما أنزل به الرجل ماءه من هذا و شبهه فهو زنا. (الوسائل ج 265/14) 24- تحرم وطی الزوجة المیتة ولم نجد له دلیلاً.
2- عدّة من أسباب الحرمة فی کلام أبی جعفر الجوادانیلا لمّا اراد المأمون (علیه اللعنة) تزویج بنته أم الفضل بأبی جعفر الجوادانیلا اعترض علیه العبّاسیون. وقالوا: لاتفعل هذا فإنه (یعنی الجوادانیلا) فی صغر السن و لا علم له بالدّین و هذا العمل یخرج لباس الخلافة عنا. فقال المأمون: ویحکم إنی أعرف به منکم وإن أهل هذا البیت علمهم من الله فان شئتم فامتحنوه. فقالوا: قد رضینا بذلک واجتمع رأیهم علی أن یسأله قاضی القضاة یحیی بن أکثم مسالة لایعرف الجواب فیها و وعدوه باموال نفیسة علی ذلک فجلس المامون فی دست و ابو جعفر شبیه فی دست فسأله یحیی و قال:
3- ما تقول جعلت فداک فی محرم قتل صیداً؟ فقال بیلا: قتل فی حل أو حرم، عالماً کان المحرم أم جاهلاً، عمداً کان أو خطأ. حراً کان أو عبداً، صغیراً کان أم کبیراً، مبتدأ أو معیداً، من ذوات الطیر کان الصید أم غیرها من ذوات الظلف، من صغار الصید کان أم من کبارها، مصرّاً علی ما فعل أو نادماً، لیلاً کان قتله للصید أم نهاراً، محرماً کان بالعمرة إذ قتله أم بالحج کان محرماً؟

برخی از اسباب حرمت در سخنان حضرت جواد علیه السلام

نمی پذیرید می توانید او را آزمایش کنید. بنی عباس گفتند: ما حاضریم او را آزمایش کنیم. سپس از قاضی القضات آن وقت [یحیی بن اکثم] خواستند که مسأله ای را از او سوال کند که او پاسخ آن را نداند و وعده اموال سنگینی را به او دادند. پس مأمون جلسه ای تشکیل داد و در آن جایگاهی برای خود و جایگاهی برای حضرت جوادعلیه السلام آماده نمود. در آن جلسه یحیی بن اکثم به حضرت جوادعلیه السلام گفت:

فدای شما شوم! نظر شما در باره محرمی که صید کند چیست؟ حضرت جوادعلیه السلام فرمود: آیا او در حرم صید نموده یا خارج از حرم؟ به حرمت آن عالم بوده یا جاهل؟ عمداً صید نموده یا از روی اشتباه و فراموشی؟ صید کننده آزاد بوده و یا غلام؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ نخستین بار بوده یا قبلاً نیز صید نموده؟ صید او از پرندگان بوده یا غیر پرندگان، حیوانی که صید نموده کوچک بوده یا بزرگ؟ پس از انجام صید نادم بوده یا باز بر آن اصرار داشته؟ در شب صید نموده یا در روز؟ احرام او برای عمره بوده و یا برای حج؟

یحیی بن اکثم با شنیدن این تفاصیل متحیّر ماند و گفت: چیزی نمی دانم. پس مأمون از آن حضرت درخواست نمود [که تفاصیل مسأله را پاسخ گوید] و آن حضرت چنان که خواهد آمد همه را پاسخ داد.

سپس مأمون از حضرت جوادعلیه السلام درخواست نمود که او نیز از یحیی بن اکثم سوالی بپرسد. پس حضرت جوادعلیه السلام به یحیی بن اکثم فرمود: «این کدام مردی است که زنی اول روز برای او حرام است و پس از ساعتی حلال می شود و وقت ظهر باز حرام می گردد و چون عصر می شود حلال است و نزدیک غروب حرام می گردد و پاسی از شب که

(1)

(2)

ص :590


1- فانقطع یحیی. فسأله المأمون عن بیانه فأجابه بما هو یأتی و ما هو مسطور فی کتب الفقه ثمّ إلتمس منه أن یسأل یحیی فقال علیه السلام لیحیی:
2- رجل نظر أوّل النهار إلی إمرأة فکان نظرة إلیها حراماً فلمّا إرتفع النهار حلّت له و عند الزوال حرمت و عند العصر حلّت و عند الغروب حرمت و عند العشاء حلّت و عند إنتصاف اللیل حرمت و عند الفجر حلّت و عند إرتفاع النهار حرمت و عند الظهر حلّت. [فتحیّر یحیی بن اکثم و قال: بیّنها یابن رسول اللّه صلی الله علیه وآله و خلاصة ما قاله علیه السلام انّه قال: ]

می گذرد حلال می شود و نیمه شب حرام می گردد و چون طلوع فجر می شود حلال است و ساعتی بعد از آن حرام است و در وقت ظهر حلال می گردد؟»

یحیی بن اکثم متحیّر ماند و گفت: ای فرزند رسول خدا! شما خودتان بیان فرمایید.

حضرت جوادعلیه السلام فرمود: «این مردی است که اول روز به کنیز مردم نگاه کرد و آن کنیز بر او حرام بود، و چون او را خریداری نمود برای او حلال شد، و چون او را آزاد نمود براو حرام گردید، و چون با او رسماً ازدواج کرد حلال شد، و چون با او ظهار نمود بر او حرام شد، و چون کفاره ظهار را پرداخت نمود بر او حلال شد، و چون او را طلاق داد براو حرام شد، و چون در طلاق خود مراجعه نمود بر او حلال شد، و چون او را طلاق خلع داد حرام شد، و چون بعد از عده باز با او ازدواج نمود حلال شد [و یا چون مرتد شد بر او حرام گردید و چون توبه نمود باز بر او حلال شد].»

در کتاب وسایل الشیعه نقل شده که چون یحیی بن اکثم از پاسخ به مسأله صید محرم عاجز گردید مأمون به حضرت جوادعلیه السلام گفت: فدای شما شوم! اگر مایل باشید خودتان پاسخ فروعی که بیان فرمودید را بیان فرمایید تا ما آگاه شویم.

پس حضرت جوادعلیه السلام فرمود: «کسی که در حال احرام است اگر درخارج حرم صید کند و آن را بکشد و آن از پرنده های بزرگ باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر این عمل را در حرم انجام دهد کیفر او دوچندان می شود... تا آخر سخنان آن حضرت که در کتب فقهی موجود است.

(1)

(2)

ص :591


1- هذا رجل نظر إلی أمة غیره ثمّ إبتاعها ثمّ أعتقها ثمّ تزوّجها ثمّ ظاهرها ثمّ کفرّ عن الظهار ثمّ طلّقها طلقة واحدة ثمّ راجعها ثمّ خلعها ثمّ إستأنف العقد [و ذلک بالاجماع و فی روایة إنّه إرتدّ عن الاسلام ثمّ تاب]. (روضة الواعظین ص 239 تحف العقول ص 451 ورواه فی مناقب آل ابی طالب ج 3/489)
2- و فی الوسائل: لمّا عجر یحیی بن أکثم عن [جواب] وجوه قتل الصید قال المأمون لأبیجعفرعلیه السلام: إن رأیت جعلت فداک تذکر الفقه فیما فصلّته من وجوه قتل المحرم الصید لنعلمه؟ فقال أبوجعفرعلیه السلام: إنّ المحرم إذا قتل صیداً فی الحلّ و کان الصید من ذوات الطیر و کان الطیر من کبارها فعلیه شاة و إن أصابه فی الحرم فعلیه الجزاء مضاعفاً الحدیث. (الوسائل ج 13/14 من الطبعة التی صارت ثلثین جزءً)

از بین نطفه بدون رضایت همسر

علامه حلی در کتاب القواعد می فرماید: بیرون ریختن نطفه، بدون رضایت همسر حرام است و باید دیه آن را که ده مثقال طلاست به همسر خود بدهد [جز اینکه در عقد قرار داد با او شرط نموده باشد که بتواند نطفه را خارج رحم بریزد].

لواط و هم جنس بازی مرد با مرد

لواط و هم جنس بازی مرد با مرد زشت تر و خطرناک تر از زنا است. لواط از گناهانی است که خداوند وعده عذاب بر آن داده و قومی را به سبب آن هلاک و شهرهای آنان را زیر و رو نموده است. کیفر لواط در دنیا سخت تر از کیفر زناست. خطر این گناه به قدری است که عرش خدا به واسطه آن به لرزه درمی آید.

خداوند در قرآن، در سوره اعراف، از قوم لوط که اهل عمل زشت لواط بوده اند

(1)

(2)

(3)

ص :592


1- یحرم العزل عن الحرّة بدون رضاها (او بغیرشرط) فتجب دیة النطفة لها عشرة دناینر. (القواعد ج 3/49/50)
2- حرمة اللواط قال اللّه سبحانه: «و لوطاً إذ قال لقومه أتأتون الفاحشة ماسبقکم بها من أحدٍ من العالمین * إنّکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل أنتم قوم مسرفون. و ما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا أخرجوهم من قریتکم إنّهم أناس یتطهرّون فأنجیناه و أهله إلاّ امرأته کانت من الغابرین * و أمطرنا علیهم مطراً فانظر کیف کان عاقبة المجرمین.» (الاعراف 80/84)
3- و قال سبحانه: «فلمّا ذهب عن إبراهیم الروع و جاءته البشری یجادلنا فی قوم لوط * إنّ إبراهیم لحلیم أوّاه منیب * یا إبراهیم أعرض عن هذا إنّه قدجاء أمر ربّک و إنّهم آتیهم عذاب غیر مردود * و لمّا جائت رسلنا لوطاً سی ء بهم و ضاق بهم ذرعاً و قال هذا یوم عصیب و جاءه قومه یهرعون إلیه و من قبل کانوا یعملون السیّئات قال یا قوم هؤلاء بناتی هنّ أطهرلکم فاتّقوا اللّه و لاتخزنون فی

سخت مذمّت و سرزنش نموده و می فرماید: «حضرت لوط به قوم خود گفت: قبل از شما کسی اهل این عمل نبوده است. شما زن ها را رها کرده و به این عمل زشت روی آورده اید؟ شما در فساد از حد گذرانده و به عملی که کسی روی نیاورده روی آورده اید. و چون پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند لوط و پیروان او را از شهر خارج کنید؛ چرا که آنان از عمل لواط دوری می جویند، پس ما لوط و اهل او را - جز همسرش - نجات دادیم و بر قوم او باران عذاب باریدیم. پس تو از عاقبت آن مجرمین و گنهکاران پند بگیر.»

مشابه این آیات در سوره هود و سوره حجر نیز آمده است که به جهت اختصار از ترجمه آنها خودداری می کنیم.

ماجرای عذاب قوم لوط در قرآن

امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند جبرییل و میکاییل و اسرافیل و کروبیل ملک را برای هلاکت قوم لوط فرستاد. پس آنان ناشناخته بر ابراهیم علیه السلام وارد شدند و بر او سلام کردند.

(1)

(2)

ص :593


1- ضیفی ألیس منکم رجل رشید *قالوا لقد علمت مالنا فی بناتک من حقّ و إنّک لتعلم ما نرید * قال لو أنّ لی بکم قوّة أو آوی إلی رکنٍ شدید * قالوا یا لوط إنّا رسل ربّک لن یصلوا إلیک فأسر بأهلک بقطع من اللیل إلی قوله: فلمّا جاء أمرنا جعلنا عالیها سافلها و أمطرنا علیها حجارة من سجیّل منضود * مسوّمة عند ربّک و ما هی من الظالمین ببعید. (هود 74/83)
2- الکافی: علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن إبن فضّال، عن داودبن فرقد، عن أبی یزید الحمّار عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ اللّه عزّوجّل بعث أربعة أملاک فی إهلاک قوم لوط: جبرئیل و میائیل و إسرافیل و کروبیل فمرّوا بإبراهیم علیه السلام و هم معتمّون فسلّموا علیه فلم یعرفهم و رأی هیئة حسنة فقال: لا یخدم هؤلاء إلاّ أنا بنفسی، و کان صاحب ضیافة فشوی لهم عجلاً سمیناً؛ حتّی أنضجه ثمّ قرّبه إلیهم فلمّا وضعه بین أیدیهم و «رأی أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم و أوجس منهم خیفة» فلمّا رأی ذلک جبرئیل حسر العمامة عن وجهه فعرفه إبراهیم فقال أنت هو؟ قال: نعم، و مرت سارة أمرأته فبشّرها بإسحاق و من وراء إسحاق یعقوب، فقالت: ما قال اللّه عزّوجّل؟ فأجابوها بما فی الکتاب فقال لهم إبراهیم: لما ذا جئتم؟

ابراهیم علیه السلام چون آنان را جوانانی زیبا و در هیئت نیکو دید، فرمود: من خود باید به این میهمانان خدمت کنم. پس آنان را برای ضیافت به خانه خود برد و گوساله سمینی را برای آنان طبخ نمود و چون دید آنان دست به آن دراز نمی کنند، از آنان وحشت نمود. پس جبرییل علیه السلام عمامه از صورت خود کنار زد و ابراهیم علیه السلام فرمود: تو جبرییل هستی؟ جبرییل علیه السلام گفت: آری. و سپس به ساره، همسر ابراهیم علیه السلام، بشارت اسحاق و سپس یعقوب را داد. ساره گفت: آیا در حال پیری من و ابراهیم صاحب فرزند می شویم؟ آنان گفتند: از امر خداوند تعجّب می کنی؟ رحمت و برکات او بر شما خانواده سرازیر است.

سپس ابراهیم علیه السلام به آنان فرمود: برای چه به زمین فرود آمده اید؟ گفتند: برای هلاک نمودن قوم لوط. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر صد نفر مؤمن بین آنان باشد، همه آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل علیه السلام گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر پنجاه نفر مؤمن بین آنان باشند. آنهارا هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام گفت: اگر سی نفر مؤمن بین آنان باشد، آنهارا هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر بیست نفر مؤمن بین آنان باشد، آنها را هلاک می کنید، جبرییل گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر ده نفر مؤمن بین آنان باشد، آنها را هلاک می کنید؟ جبرییل علیه السلام گفت خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر پنج نفر مؤمن بین آنان باشد، آنها را هلاک می کنید؟ جبرییل علیه السلام گفت: خیر. ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر یک نفر مؤمن بین آنان باشد، آنها را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: خیر. پس ابراهیم علیه السلام فرمود: همانا لوط بین آنان است. آنان گفتند: ما آگاه تریم به کسانی که بین آنان هستند. ما لوط و اهل او را - جز همسرش- نجات خواهیم داد...

پس آنان (فرشتگان) ناشناخته نزد لوط آمدند و او نزدیک قریه مشغول زراعت بود.

(1)

ص :594


1- قالوا: فی إهلاک قوم لوط، فقال لهم: إن کان فیهم مائة من المؤمنین أتهلکونهم؟ فقال: جبرئیل: لا، قال: فإن کان فیها خمسون؟ قال: لا، قال: فإن کان فیها ثلاثون؟ قال: لا، قال: فإن کان فیها عشرون؟ قال: لا، قال: فإن کان فیها عشرة؟ قال: لا، قال: فإن کان فیها خمسة؟ قال: لا، قال: فإن کان فیها واحد؟ قال لا، قال فإنّ «فیها لوطاً قالوا نحن أعلم بمن فیها لننجیّنه و أهله إلاّ امرأته کانت من الغابرین(العنکبوت: 32)

آنان به لوط سلام کردند و لوطعلیه السلام چون آنان را دارای هیئت نیکو ولباس سفید دید، به خانه خود دعوت نمود و آنان پذیرفتند و همراه او به طرف منزل لوط حرکت کردند. پس لوطعلیه السلام پشیمان شد و با خود گفت: آیا من با اطلاعی که از عمل قوم خود دارم اینان را به خانه خود ببرم؟

سپس به آنان گفت: شما به طرف بدترین خلق خدا می روید. پس جبرییل گفت: ما شتاب نمی کنیم تا لوط سه مرتبه بر آنان گواهی دهد [که بدترین خلق خدا هستند] و چون لوط در بین راه سه مرتبه بر آنان شهادت داد و آنان وارد منزل او شدند، همسر او با دیدن آنها بر بالای بام رفت و هرچه دست بر دست زد مردم صدای او را نشنیدند. پس به زیر آمد و آتش افروخت تا دود آن را مردم دیدند و دانستند که برای لوط میهمان وارد شده است.

پس مردم به طرف خانه لوط دویدند و زن لوط به آنان گفت: میهمانان زیبایی بر لوط

(1)

(2)

(3)

ص :595


1- قوم لوط (هود: 74)» فأتوا لوطاً و هو فی زراعة قرب القریة فسلّموا علیه وهم معتمون فلمّا رأی هیئة حسنة علیهم ثیاب بیض و عمائم بیض فقال لهم: المنزل؟ فقالوا: نعم، فتقدّمهم و مشوا خلفه فندم علی عرضه المنزل علیهم، فقال: أیٌ شی ء صنعت آتی بهم قومی و أنا أغرفهم فالتفت إلیهم فقال: إنّکم لتأتون شراراً من خلق اللّه، قال: فقال جبرئیل:
2- لاتعجل علیهم حتّی یشهد علیهم - ثلاث مرّات - فقال جبرئیل: هذه واحدة، ثمّ مشی ساعة ثمّ التفت إلیهم فقال: إنّکم لتأتون شراراً من خلق اللّه فقال جبرئیل علیه السلام هذه الثانیة ثمّ مشی ساعة ثمّ التفت إلیهم فقال: إنّکم لتأتون شراراً من خلق اللّه، فقال: جبرئیل علیه السلام: هذه الثالثة ثمّ دخل و دخلوا معه حتّی دخل منزله فلمّا رأتهم إمراته رأت هیئة حسنة فصعدت فوق السطح و صفقت فلم یسمعوا فدخنت فلمّا رأوا الدخان أقبلوا إلی الباب یهرعون حتّی جاؤوا إلی الباب فنزلت إلیهم فقالت: عنده قوم ما رأیت قوماً قطٌ أحسن هیئة منهم فجاؤوا إلی الباب لیدخلوا؛ فلمّا رآهم لوطٌ قام إلیهم فقال لهم:
3- یاقوم «إتقّوا اللّه و لاتخزون فی ضیفی ألیس منکم رجلٌ رشیدٌ» و قال: «هؤلاء بناتی هنّ أطهرلکم» فدعاهم إلی الحلال، فقالوا: «ما لنا فی بناتک من حق و إنک لتعلم ما نرید» فقال لهم: «لو أنّ لی بکم قوّة أو آوی إلی رکن شدید» فقال جبرئیل: لو یعلم أیّ قوّة له، قال: فکاثروه حتّی دخلوا البیت

وارد شده اند ومن تاکنون زیباتر از آنان را ندیده ام. وقتی قوم لوط خواستند وارد خانه او شوند، لوطعلیه السلام به آنان فرمود: از خدا بترسید و مرا در مقابل میهمانانم شرمسار نکنید. آیا یک مرد با غیرت و رشید بین شما نیست؟

سپس آنان را به حلال دعوت نمود و فرمود: اینها دختران من هستند، با اینها ازدواج کنید برای شما بهتر خواهد بود. آنان گفتند: تو می دانی که ما به دنبال چه هستیم و به دختران تو حقی نداریم. در این حال، حضرت لوطعلیه السلام درمانده شد و فرمود: ای کاش قدرتی بر شما می داشتیم و یا برای خود پناهگاهی می یافتم. پس جبرییل علیه السلام فرمود: ای کاش لوط می دانست که چه قدرتی در اختیار اوست و چون قوم لوط هجوم آوردند و بدون اجازه وارد خانه لوط شدند و لوطعلیه السلام سخت در هراس بود، جبرییل علیه السلام فریاد کرد و گفت:

ای لوط! رها کن آنان را تا داخل خانه شوند! و چون داخل شدند جبرییل با انگشت خود به آنان اشاره نمود، و چنانکه قرآن بیان نموده، همه آنان کور شدند. سپس جبرییل علیه السلام خود را به لوط معرفی نمود و فرمود: ما فرستادگان خدا هستیم. تو را باکی نباشد. تو را تو با اهل خود نیمه شب از این سرزمین خارج شوید و ما قوم تو را هلاک خواهیم نمود. حضرت لوط فرمود: ای جبرییل! در هلاکت آنان شتاب کن.

(1)

(2)

ص :596


1- فصاح به جبرئیل فقال: یا لوط دعهم یدخلوا، فلمّا دخلوا أهوی جبرئیل علیه السلام بإصبعه نحوهم فذهبت أعینهم و هو قول اللّه عزّوجّل:
2- فطمسنا (علی) أعینهم» (فی سورة القمر: 38 «قطمسنا اعینهم» و لعل ذکر «علی» زیدت من النساخ. ثم ناداه جبرئیل فقال له: «إنّا رسل ربک لن یصلوا إلیک فأسر بأهلک بقطع من اللّیل» و قال له جبرئیل: إنّا بعثنا فی إهلاکهم، فقال: یا جبرئیل عجّل فقال: «إنّ موعدهم الصبح ألیس الصبح بقریب» فأمره فیحمل هو و من معه إلاّ إمرأته، ثمّ إقتلعها - یعنی المدینة - جبرئیل بجناحیه من سبعة أرضین ثمّ رفعها حتّی سمع أهل سماء الدنیا نباح الکلاب و صراخ الدیوک، ثمّ قلّبها و أمطرعلیها و علی من حول المدینة حجارة من سجّیل. (الکافی ج 5/546) و فیه: عن یعقوب إبن شعیب، عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول لوطعلیه السلام: «هؤلاء بناتی هن أطهرلکم(هود: 78). قال: عرض علیهم التزویج. (المصدر ص 548)

جبرییل علیه السلام فرمود: وعده گاه هلاکت آنان صبح خواهد بود و آن دور نیست. سپس به لوطعلیه السلام دستور داد که با اهل خود - جز همسرش - خارج شود. آن گاه شهر را با بال خود تا هفت طبقه از جا کند و بالا برد تا جایی که صدای خروس ها و سگ های آنان را اهل آسمان دنیا شنیدند و سپس شهر و اهل آن را وارونه نمود وبر آنان و کسانی که در اطراف آنان بودند باران عذاب بارید.»

کیفر لواط در سخنان معصومین علیهم السلام

امام صادق علیه السلام، در تفسیر آیات مربوط به لواط می فرماید: «کسی که بر عمل لواط اصرار داشته باشد [و از آن توبه نکند] نمی میرد تا خداوند با همان عذابی که قوم لوط را عذاب نموده او را عذاب نماید و هلاک شود و چون می میرد [پس از سه روز، بدن او به میان قوم لوط منتقل می شود و ]کسی او را نخواهد دید.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که پسر بچه ای را از روی شهوت ببوسد، خداوند در قیامت دهانه آتشین به دهن او خواهد انداخت.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «حرمت لواط از حرمت زنا بزرگ تر و خطرناک تر است؛ چرا

(1)

(2)

ص :597


1- بعض ما روی فی عذاب اللاطی و الملوط علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن عثمان بن سعید، عن محمّدبن سلیمان، عن میمون البان قال کنت عند أبی عبداللّه علیه السلام فقری ء عنده آیات من هود فلمّا بلغ «و أمطرنا علیها حجارة من سجّیل منضود (منضود أی بعضهم علی بعض و «مسوّمة» ای معلّمة للعذاب ممتازة عن حجارة الارض). مسوّمة عند ربّک و ما هی من الظالمین ببعید» قال: فقال: من مات مصرا علی اللواط لم یمت حتّی یرمیه اللّه بحجر من تلک الحجارة تکون فیه منیّته و لایراه احد. (المصدر)
2- و فیه: محمّدبن یحیی: عن أحمدبن محمّد، عن محمّدبن یحیی، عن طلحة بن زید، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من قبل غلاماً من شهوة ألجمه اللّه یوم القیامة بلجام من نار. (المصدر) الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: حرمة الدبر اعظم من حرمة الفرج إنّ اللّه أهلک أمّة بحرمة الدبر و لم یهلک أحداً بحرمة الفرج. (الکافی ج 5/543)

که خداوند هیچ قومی را به علّت زنا هلاک نکرده است، در حالی که قوم لوط را به علت عمل لواط هلاک نموده است.»

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «کسی که با پسری لواط کند، جنب وارد قیامت خواهد شد و آب های دنیا نمی تواند او را پاک کند، و مورد خشم و لعنت خداوند است و دوزخ برای او آماده شده و آن بدجایگاهی است.» سپس فرمود: «هنگامی که مرد با مرد لواط می کند، عرش خداوند به لرزه در می آید و کسی که تن به چنین عملی بدهد خداوند او را بر روی جسر جهنم محبوس می کند تا از حساب خلایق فارغ گردد. سپس دستور داده می شود او را به دوزخ ببرند و در تمام طبقات آن یکی پس از دیگری عذاب می شود تا به پایین ترین جای آن می رسد و دیگراز آن خارج نخواهد شد.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «لواط [با این عذاب و کیفری که دارد] مربوط به قبل از دخول در دبر و نشیمنگاه است و اما دخول در دبر و نشیمنگاه کفر به خداوند خواهد بود.»

تن دادن به لواط

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که با میل و رضایت تن به لواط بدهد، خداوند همانند

(1)

(2)

(3)

ص :598


1- الکافی... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من جامع غلاماً جاء جنباً یوم القیامة لاینقیّه ماء الدنیا و غضب اللّه علیه و لعنه و أعدّله جهنّم و ساءت مصیراً ثمّ قال: إنّ الذکر لیرکب الذکر فیهتزّ العرش لذلک و إنّ الرجل لیؤتی فی حقبه فیحبسه اللّه علی جسر جهنّم حتّی یفرغ من حساب الخلائق، ثمّ یؤمر به إلی جهنّم فیعذّب بطبقاتها طبقةً طبقةً حتّی یرد إلی أسفلها و لا یخرج منها. (الکافی ج 5/544)
2- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: اللواط مادون الدبر و الدبر هو الکفر. (المصدر)
3- عذاب من امکن من نفسه الکافی: محمّدبن یحیی، عن أحمدبن محمّد، عن محمّدبن یحیی، عن طلحة بن زید، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من أمکن من نفسه طائعاً یلعب به ألقی اللّه علیه شهوة النساء. (الکافی ج 5/549)

زن ها شهوت لواط را در وجود او قرار می دهد و همیشه به دنبال کسی می گردد که با او لواط کند.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی را خداوند مبتلای به اُبنه نمی کند جز آن که خیری در او نمی بیند.» سپس فرمود: «چنین افرادی همانند زن ها در پشت خود رحم دارند، ولی رحم آنان وارونه و منکوس است و در نطفه آنان یکی از فرزندان شیطان به نام زوال شریک بوده است و هرکس که زوال در نطفه او شریک شود، اگر مرد باشد صاحب اُبنه خواهد بود و اگر زن باشد زناکار خواهد بود، و چنین افرادی اگر از مردها باشند [حتی ]در سن چهل سالگی [نیز] دست از لواط بر نمی دارند و آنان باقی مانده قوم لوط و از طینت آنها هستند.»

راوی می گوید: گفتم: او از طینت مردم شهر سدوم است که خداوند آن را زیر و رو نمود؟ فرمود: «اهل لواط از چهار شهر بودند: سدوم، صریم، لدماء، عمیراء که جبرییل علیه السلام بال خود را زیر آن شهرها قرار داد و آنها را بالا برد تا اهل آسمان دنیا، صدای خروس ها و سگ های آنان را شنیدند و سپس آنها راوارونه کرد [و هلاک شدند].«

امام صادق علیه السلام می فرماید: «رسول خداصلی الله علیه وآله مردهای اهل اُبنه و زن های اهل مساحقه را لعنت نمود.»

(1)

(2)

ص :599


1- الکافی: عن عطیّة أخی أبی العرام قال: ذکرت لأبی عبداللّه علیه السلام: المنکوح من الرجال فقال: لیس یبلی اللّه بهذا البلاء أحداً و له فیه حاجة إنّ فی أدبارهم أرحاماً منکوسة و حیاء أدبارهم کحیاء المرأة قد شرک فیهم إبن لإبلیس یقال له: زوال فمن شرک فیه من الرجال کان منکوحاً و من شرک فیه من النساء کانت من الموارد و العامل علی هذا من الرجال إذا بلغ أربعین سنة لم یترکه و هم بقیّة سدوم أما إنّی لست أعنی بهم أنّه ولدهم و لکنّهم من طینتهم، قال: قلت: سدوم الّتی قلّبت؟ قال: هی أربع مدائن: سدوم و صریم ولدماء و عمیراء، قال: فأتاهنّ جبرئیل علیه السلام و هنّ مقلوعات إلی تخوم الأرض السابعة فوضع جناحه تحت السفلی منهنّ و رفعهنّ جمیعاً حتّی سمع أهل سماء الدنیا نباح کلابهم ثمّ قلّبها.
2- الکافی: عن أبی خدیجة، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لعن رسول اللّه صلی الله علیه وآله المتشبّهین من الرجال بالنساء و المتشبّهات من النساء بالرجال قال: و هم المخنّثون و اللاتی ینکحن بعضهنّ بعضاً (المصدر ص 550)

و در سخن دیگری فرمود: مردی نزد پدرم آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! من به دردی مبتلا شده ام، شما برای نجات من دعا کنید. پس به امام علیه السلام گفته شد: او مبتلا به اُبنه می باشد.

پدرم به او فرمود: «خداوند در کسی خیری ببیند او را مبتلای به این بلا نمی کند.» سپس فرمود: «خداوند به عزّت و جلال خود سوگند یاد نموده که اهل اُبنه را در بهشت جای ندهد.»

علاج بیماری اُبنه

شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: فدای شما شوم! من بچه های پسر را دوست می دارم. امام علیه السلام فرمود: «برای چه آنها را دوست می داری؟» او گفت: آنها را به پشت خود سوار می کنم. امام صادق علیه السلام دست خود را مقابل صورت مبارک گرفت و روی خود را از او گرداند. از این رو، آن مرد گریه کرد و امام علیه السلام به او ترّحم نمود و فرمود: «چون به شهر

(1)

(2)

ص :600


1- الکافی: عن إبن القداح، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: جاء رجلٌ إلی أبی فقال: یا إبن رسول اللّه إنی ابتلیت ببلاء فادع اللّه لی فقیل له: إنّه یؤتی فی دبره، فقال: ما أبلی اللّه عزّوجّل بهذا البلاء أحداً له فیه حاجة ثمّ قال أبی: قال اللّه عزّوجّل: و عزتی و جلالی لایقعد علی استبرقها و حریرها من یؤتی فی دبره. (المصدر)
2- علاج الأبنة الکافی: عدّة من أصحابنا، عن أحمدبن محمّد، عن الحسین بن سعید؛ و محمّدبن یحیی، عن موسی بن الحسن، عن عمربن علی بن عمر بن یزید، عن محمّدبن عمر، عن أخیه الحسین، عن أبیه عمربن یزید قال: کنت عند أبی عبداللّه علیه السلام و عنده رجلٌ فقال له: جعلت فداک إنّی أحبٌ الصبیان، فقال له أبوعبداللّه علیه السلام: فتصنع ماذا؟ قال: أحملهم علی ظهری فوضع أبوعبداللّه علیه السلام یده علی جبهته و ولی وجهه عنه، فبکی الرجل فنظر إلیه أبوعبداللّه علیه السلام کأنه رحمه فقال: إذا أتیت بلدک فاشتر جزوراً سمیناً و أعقله عقالاً شدیداً و خذ السیف فاضرب السنام ضربة تقشر عنه الجلدة و اجلس علیه بحرارته، فقال عمر: فقال الرجل: فأتیت بلدی فاشتریت جزوراً فعقلته عقالاً شدیداً و أخذت السیّف فضربت به السنام ضربة و قشرت عنه الجلد و جلست علیه بحرارته فسقط منّی علی ظهر البعیر شبه الوزغ أصغر من الوزغ و سکن مابی. (المصدر)

خود باز می گردی شتر سمینی را خریداری کن و پاهای او را سخت ببند و با شمشیر پوست روی کوهان او را بردار و فوراً بر روی آن بنشین.» آن مرد می گوید: چون من چنین کردم چیزی کوچک تر از وزغ از من خارج شد و من از آن بیماری نجات یافتم.

ارضای زن با زن دیگر (مساحقه)

همان طور که برای مردها عمل لواط گناه و حرام است، برای زن ها نیز عمل مساحقه و ارضای زن با زن دیگر حرام است و همان طور که عمل استمناء و خودارضایی مرد حرام و گناه است، خود ارضایی زن نیز - که با خود کاری بکند تا جنب شود - حرام و گناه است.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «کذبّت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرّس» فرمود: «رسّ» به معنای مساحقه و ارضای زن با زن دیگر است.» سپس آن حضرت یکی از دو دست خود را بر دست دیگر کشید و فرمود: «مقصود از مساحقه این است که زن فرج خود را به فرج زن دیگر بمالد تا جنب شوند.»

اسحاق بن جریر گوید: زنی از من درخواست نمود که برای او از امام صادق علیه السلام اجازه

(1)

(2)

ص :601


1- المساحقة 1- الکافی... عن هشام الصیدنانی عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سأل رجلٌ عن هذه الآیة «کذبّت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرّس» فقال بیده: هکذا فمسح احداهما بالأخری فقال: هنّ اللواتی با للواتی یعنی النساء بالنساء. (الکافی ج 5/551)
2- 2- و فیه عن اسحاق بن جریر قال: سألتنی امرأة أن أستأذن لها علی أبی عبدالله علیه السلام فأذن لها فدخلت و معها مولاة لها؛ فقال: یا أباعبدالله قول الله عزّوجلّ: «زیتونة لا شرقیّة و لا غربیّة» (النور/35) ما عنی بهذا؟ فقال: أیّتها المرأة إنّ الله لم یضرب الأمثال للشجر إنّما ضرب الامثال لبنی آدم سلی عمّا تریدین، فقالت: أخبرنی عن اللّواتی مع اللّواتی ماحدٌهن فیه؟ قال: حدالزّنا إنّه إذا کان یوم القیامة یؤتی بهنّ قد ألبسن مقطّعات من نار و قنّعن بمقانع من نار و سرولن من النار و أدخل فی أجوافهنّ الی رؤوسهن أعمدة من نار و قذف بهن فی النار، أیتها المراء إنّ أول من عمل هذا العمل قوم لوط فاستغنی الرّجال بالرّجال فبقی النساء بغیر رجال ففعلن کما فعل رجالهنّ. (المصدر ص 552)

ملاقات بگیرم. پس امام علیه السلام به او اجازه دادند و او همراه کنیز خود خدمت آن حضرت رسید و گفت: مقصود خداوند از آیه شریفه «زیتونةٍ لا شرقیّةٍ و لا غربیّةٍ» چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند این مثل ها را برای بنی آدم زده است و مقصود او درخت زیتون نیست تو از آنچه اراده کرده ای سؤال کن.» پس آن زن گفت: به من خبر دهید که مجازات و حدّ زن هایی که با یکدیگر مساحقه می کنند چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «حدّ آنهاحد زنا می باشد و در روز قیامت لباسی از پاره های آتش و چادرها و شلوارهایی از آتش به آنان می پوشانند و در درون بدن آنها تا مغز سرشان عمودی از آتش فرو می رود و سپس در آتش دوزخ انداخته می شوند.»

سپس فرمود: «ای زن! بدان که نخستین کسی که این عمل را انجام داد نه قوم لوط بودندو هنگامی که مردهای آنان با یکدیگر لواط کردند، زن های آنها نیز از مردها بی بهره شدند و دست به عمل مساحقه زدند.»

در همان کتاب، از بشیر بنّال نقل شده که گوید: مردی را نزد امام صادق علیه السلام دیدم که به آن حضرت می گفت: فدای شما شوم! در باره زن هایی که عمل مساحقه انجام می دهند؟ چه می فرمایید؟

امام علیه السلام فرمود: «پاسخ تو را نمی دهم تا سوگند یادکنی که آنچه می گویم به زن ها خبر دهی.» و چون آن مرد سوگند یاد نمود، امام صادق علیه السلام فرمود: «آنها در آتش خواهند بود و بر آنها هفتاد حلّه آتشین قرار می گیرد و بر بالای آن حلّه ها جلد غلیظی از آتش و دو تاج آتشین قرار دارد و بر پای آنان چکمه هایی از آتش می باشد.»

یعقوب بن جعفر گوید: مردی از امام صادق و یا امام کاظم علیهما السلام در باره مساحقه زن با

(1)

(2)

ص :602


1- و فیه عن علی بن ابراهیم، عن أبیه، عن عمرو بن عثمان، عن یزید النخعی، عن بشیر النبّال قال: رأیت عند أبی عبدالله علیه السلام رجلاً فقال له: جعلت فداک ما تقول فی اللّواتی مع اللّواتی؟ فقال له: لا اخبرک حتّی تحلف لتخبرنّ بما أحدثک به النساء قال: فحلف له، قال: فقال: هما فی النّار و علیهما سبعون حلّة من نار فوق تلک الحلل جلد جاف غلیظ من نار، علیهما نطاقان من ناروتاجان من نار فوق تلک الحلل و خفّان من نار و همافی النار. (المصدر)
2- و فیه عنه، عن أبیه، عن علیّ بن القاسم، عن جعفربن محمّد، عن الحسین بن زیاد، عن یعقوب بن جعفرقال: سأل رجلٌ أبا عبدالله أو أباإبراهیم علیهما السلام عن المرأة تساحق المرأة و کان متّکئا فجلس فقالم ملعونة الرّاکبة و المرکوبة و ملعونه حتّی تخرج من أثوابها الراکبة و المرکوبة فانّ الله تبارک و تعالی و الملائکة و أولیاة یلعنونهما و أنا و من بقی فی أصلاب الرجال و

زن سؤال نمود. امام صادق علیه السلام که تکیه زده بود نشست و فرمود: «فاعل و مفعول ملعون اند تا از یکدیگر جدا شوند و خدا و ملائکه و اولیای او و من و هرکس در صلب مردها و ارحام زن ها می باشند آنها را لعنت می کنند.»

سپس فرمود: «به خدا سوگند، این عمل، زنای بزرگ است و توبه ای هم ندارد. خدا لاقیس، دختر ابلیس را لعنت کند که این عمل را به زن ها یاد داد.» پس آن مرد به امام علیه السلام عرض کرد: این عمل را اهل عراق اختراع نمودند.

امام علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، قبل از عراق، این عمل در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله وجود داشت و آن حضرت فرمود خدا لعنت کند زن هایی که خود را شبیه مردها می کنند و خدا لعنت کند مردهایی را که خود را شبیه زن ها می کنند.»

قیادت و جاکشی

قیادت و قوادی یعنی دلالی و واسطه گری برای زناو لواط و اعمال خلاف می باشد و آن گناهی بزرگ و عملی خطرناک است و حدّ آن از زنا سنگین تر است.

مرحوم امام خمینی می فرماید: حدّ قیادت و جاکشی در مرتبه اول هفتاد و پنج ضربه شلاق است و در مرتبه دوم تبعید از شهر می باشد و مشهور فقها فرموده اند: علاوه بر آن

(1)

(2)

ص :603


1- أرحام النساء فهو و الله الزنا الأکبر و لا و الله مالهنّ توبة قاتل الله لاقیس بنت إبلیس ماذا جاءت به فقال الرّجل: هذا ما جاء به أهل العراق، فقال: و اللّه لقد کان علی عهد رسول اللّه صلی الله علیه وآله قبل أن یکون العراق و فیهنّ، قال رسول الله صلی الله علیه وآله: لعن الله المتشبهات بالرجال من النساء و لعن الله المتشبهین من الرجال بالنساء. (المصدر)
2- القیادة الوسائل... عن ابراهیم بن زیاد الکرخی قال سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: «لعن رسول اللّه صلی الله علیه وآله الواصلة و المستوصلة یعنی الزانیة و القوادة. (الوسائل ج 2/351)

باید سر او را بتراشند و او را به مردم معرفی کنند و برای زن تراشیدن سر و معرفی نمودن نیست بلکه فقط او را تازیانه می زنند.

در کتاب وسائل، از ابراهیم کرخی نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله زن زناکار و زنی که دلالی برای زنا می کند را لعنت فرمود.»

در کتاب عقاب الأعمال صدوق، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «هرکس بین زن و مردی را برای زنا جمع کند، بهشت برای او حرام می شود و جایگاه او جهنم خواهد بود و آن بدجایگاهی است [برای گنهکاران] و چنین کسی همیشه در لعنت خداوند است تا بمیرد.»

در کتاب کافی، از عبداللّه بن سنان نقل شده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مجازات و حدّ کسی که قوادّی (جاکشی) می کند چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «باید هفتاد و پنج تازیانه به او بزنند و او را از شهر تبعید کنند.»

راهنمایی برای انجام گناه

راهنمایی و کمک برای گناه و ظلم و عمل حرام، مانند راهنمایی ظالم برای انجام ظلم و راهنمایی زانی برای انجام گناه و یا معرفی به ظالم و یا راهنمایی دیوانه و یا حیوان درّنده برای آزار و یا کشتن انسان بی گناه و یا راهنمایی دزد برای سرقت و غارت اموال مردم. تمام موارد فوق گناه و حرام و بسا موجب ضمانت و قصاص نیز خواهد بود و اختلافی در حرمت آنها بین فقها وجود ندارد.

(1)

ص :604


1- و فین عن عقاب الأعمال عن النبی صلی الله علیه وآله فی حدیث قال: و من قادبین امرأةٍ و رجل حراماً حرّم اللّه علیه الجنّة و مأواه جهنّم و ساءت مصیراً و لم یزل فی سخط الله حتّی یموت. (المصدر)

بی غیرتی و دیاثت

دیاثة: یعنی بی غیرتی نسبت به ناموس خود ودیگران، مانند این که شخصی بداند همسر و یا محارم او مورد تجاوز ناموسی و یا برخوردهای غیرمشروع قرار می گیرند و از آن جلوگیری نکند و بی تفاوت باشد.

قیادة: یعنی جاکشی خواه برای زنا باشد یا لواط و یا مساحقه، دیاثه و قیاده در این کتاب به طور تفصیل بیان گردیده، و چون از مصادیق کمک به حرام بود به آنها اشاره شد.

در کتاب محاسن، در بحث دیاثه و قیاده و کیفر بی غیرتی، روایاتی نقل شده که به برخی از آنها اشاره می شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام به اهل عراق فرمود: «من شنیده ام زن های شما در راه ها بامردها برخورد می کنند و در فشار قرار می گیرند، آیا حیا نمی کنید [و غیرت ندارید].»

و فرمود: «لعنت خدا بر کسانی باد که غیرت ندارند.»

و در باره کیفر و عذاب دیوّث، از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «خداوند نماز سه گروه از مسلمانان را نمی پذیرد... و از آنهاست دیوّث، یعنی کسی که می داند به همسر او تجاوز می شود و از آن جلوگیری نمی کند.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «خداوند چون بهشت را آفرید و اشجار و قصور و نهرهای آن را برقرار نمود به او خطاب نمود: سخن بگو. پس بهشت گفت: «قد أفلح المؤمنون» و خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند که دیوّث داخل بهشت نخواهد شد.» [محاسن، ج 1/115]

خودارضایی (استمناء)

خداوند راه صحیح و مشروع ارضای غریزه جنسی انسان را مشخص و تأمین نموده

(1)

ص :605


1- الإستمناء و الخصخضة الوسائل عن عمّار عن أبی عبداللّه علیه السلام فی الرجل ینکح بهیمةً أو یدلک فقال: کلّ ما أنزل به الرجل ماءه من هذا و شبهه فهو زنا. (الوسائل ج 20/352) و فیه عن الکافی عن طلحة بین زید عن أبی عبداللّه علیه السلام إنّ امیرالمؤمنین علیه السلام أتی برجلٍ عبث بذکره فضرب (علیه السلام) یده حتّی إحمرّت ثمّ زوّجه من بیت المال. (المصدر)

است و اگر ازدواج قانونی طبق شرایطی که در اسلام تعیین شده در وقت خود انجام گیرد این غریزه به انحراف کشیده نمی شود، لکن مع الاسف با شرایطی که امروزه مردم برای ازدواج لازم می دانند بیشتر جوان ها توان ازدواج را ندارند و اگر قدرت تقوا و دیانت آنها در حدی نباشد که بتواند آنها را از انحراف و اعمال خلاف نگهداری کند طبعاً غریزه خود را از راه های غیرمشروع ارضا می کنند. می توان گفت که درگناه این دسته از جوانان، عده ای شریک خواهند بود؛ به دلیل این که شرایط ازدواج شرعی را برای آنها سخت نموده و آداب و رسومی بر آن افزوده اند که جوانان با وجود این آداب و رسوم نمی توانند ازدواج کنند. به هر حال مشکل جوان ها از ناحیه قانون خدا و حتی از ناحیه مقررات رسمی دولتی نیست، بلکه مشکل تنها از ناحیه رسوم و مقررات خود مردم است.

در صدر اسلام و تا چندین قرن بعد از آن، این سنّت، یعنی سنّت ازدواج، به آسانی انجام می شده تا جایی که رسول خداصلی الله علیه وآله به جوانی که می خواست با دختری ازدواج کند فرمود: «مهر او را چه قرار می دهی؟» او گفت: چیزی ندارم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من او را به تو تزویج می کنم که چند سوره از قرآن را به او یاد بدهی.» و با این مهریه، در همان وقت، آن ازدواج عملی شد و آنها زندگی خود را شروع نمودند.

از سویی، ازدواج امیرالمؤمنین با فاطمه زهراعلیهما السلام که با نظارت رسول خداصلی الله علیه وآله انجام گرفت و تمام ابعاد آن برای ما نقل شده الگوی روشنی است که می توانیم آن را سرمشق قرار دهیم. ولکن مع الأسف ما مسلمان ها به جای این که رسول خدا و خاندان آن

(1)

ص :606


1- و فیه عنه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: سألته الخضخصة فقال: هی من الفواحش و نکاح الأمة خیرمنه. (المصدر ص 353) و فیه عن أبی بصیر قال: سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول: ثلاثة لایکلمهم اللّه یوم القیامة و لاینظر إلیهم و لایزکیّهم و لهم عذاب ألیم. الناتف شیبه، و الناکح نفسه، و المنکوح فی دبره. (المصدر ص 354) و قال السید الیزدی فی العروة الوثقی: من المفطرات الإستمناء ای إنزال المنّی متعّمداً بملامسة أو قبلة أو تفخیذ أو نظر أو تصویر صورة الواقعة او تخیّل صورة إمرأةٍ أو نحوذلک من الأفعال التی یقصد بها حصوله فإنّه مبطل للصوم بجمیع أفراده. (العروة الوثقی ج 2/179)

حضرت علیهم السلام را اسوه و مقتدای خود در این امر و امور دیگر قرار دهیم از پیش خود چیزهایی به این مسأله افزوده ایم و کار را بر خود و دیگران مشکل نموده ایم.

چه خوب است که ما به پیروی از قرآن که فرموده «ولکم فی رسول اللّه أسوة حسنة»، آن حضرت را مقتدای خود قرار دهیم و آنچه را او در ازدواج امیرالمؤمنین و فاطمه زهراعلیهما السلام انجام داده ما نیز انجام دهیم و از کسی هراس نکنیم تا دیگران نیز با این عمل، از این کارهای غلط و متعارف نجات پیدا کنند. در گناهان و انحرافات جوانان شریک نشویم و محرومیت های آنان معلول عمل غلط ما نبشاد. لکن هیهات و هیهات و صد هیهات که ما دست از جهالت های خود برداریم!

اینک به بخشی از سخنان معصومین علیهم السلام در باره انحراف های جنسی، مانند استمناء و امثال آن توجه می کنیم:

در کتاب وسائل الشیعه نقل شده که شخصی از امام صادق علیه السلام در باره جماع با حیوان و یا تماس با او به طوری که جنابت حاصل شود [و یا تمال با انسان دیگری ]سؤال نمود و امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «هر عملی که به وسیله آن مانند آنچه گفتی و شبه آن - انزال منی شود، زنا محسوب می گردد و گناه است.»

در همان کتاب، از کافی نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود: «شخصی را خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آوردند که با دست خویش با آلت خود بازی کرده بود [تا جنب شده بود].

پس امیرالمؤمنین علیه السلام با تازیانه بر دست او زد تا قرمز شد و سپس از بیت المال برای او همسری فراهم نمود.»

راوی حدیث فوق، صلحة بن زید می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره استمنا سؤال نمودم آن حضرت فرمود: «استمنا از اعمال خلاف و فواحش محسوب می شود و نکاح با کنیز بهتر از آن است.»

در همان کتاب، از ابوبصیر نقل شده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «خداوند در روز قیامت با سه نفر سخن نمی گوید و به آنان نظر رحمت نمی فرماید و اعمال آنان را نمی پذیرد و برای آنها عذاب دردناکی خواهد بود: کسی که موی سفید خود را [که علامت پیری و وسیله تنبّه و بیداری است] بکند، و کسی که استمناء کند، و کسی که حاضر شود با او لواط انجام گیرد.»

ص :607

مرحوم علامه سیّد کاظم یزدی، در کتاب عروة الوثقی، استمناء را مفطر و باطل کننده روزه می داند و می فرمایدم استمناء این است که عملاً کسی با تماس [با نامحرم] و یا بوسیدن و یا تفخیذ نمودن و یا نگاه کردن و یا تصوّر صحنه ای و یا تخیل صورت زنی و امثال اینها خود را جنب نماید.

روشن است که اعمال گذشته اگر در غیر روزه ماه رمضان و با همسر انجام شود حرام نیست، ولی در روزه ماه رمضان با همسر نیز حرام است و روزه را باطل می کند و کفاره نیز دارد و اگر با غیر همسر باشد استمناء و حرام محسوب می شود؛ در صورت یکه عمداً و با اختیار انجام گیرد.

نسبت زنا دادن به مردم [قذف]

یکی از محرمات و گناهان کبیره قذف است. قذف یعنی آن که کسی به مرد و یا زن مسلمان نسبت زنا و یا لواط بدهد. البته اگر چهار نفرمرد، به طور یکسان، در یک جلسه، نزد حاکم شرعی شهادت بدهند که ما مثل میلی که در سرمه دان می رود دیدیم که زنا و یا لواط انجام گرفت و یا شخص زانی چهارمرتبه نزد حاکم اقرار به زنا و یا لواط نماید، قذف به حساب می آید.

امام صادق علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام حکم نمود که قذف سه قسم است:

(1)

(2)

ص :608


1- حرمة القذف قال سبحانه: وألّذین یرمون المحصنات ثمّ لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدةً و لاتقبلوا لهم شهادةً أبداً و أولئک هم الفاسقون، إلاّ ألّذین تابوا من بعد ذلک و أصلحوا فإنّ اللّه غفور الرحیم. (سوره نور/3) و قال اللّه سبحانه: إنّ ألّذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فی الدنیا و الاخرة و لهم عذاب عظیم یوم تشهد علیهم ألسنتهم و أیدیهم و أرجلهم بما کانوا یعملون. (سوره نور /22)
2- تفسیرالآیات الدر المنضود... عن عبداللّه بن سنان قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: قضی أمیرالمؤمنین علیه السلام: أنّ الفریة ثلاث (یعنی ثلاث وجوه): إذا رمی الرجل بالزنا، و إذا قال: إنّ أمّه زانیه، و إذا دعاه لغیر أبیة، فذلک فیه حدّ ثمانون. (و رواه فی الوسائل ج 18 باب 2 من ابواب حدّ القذف)

1- نسبت زنا [و یا نسبت لواط] دادن به زن و یا مرد مسلمان؛ 2- نسبت زنا دادن به مادر کسی، مانند آن که بگوید: ای مادر فلان!، 3- کسی را به غیر پدر او نسبت دادن، مانند آن که به او بگوید: پدر فلان! در همه این سه قسم باید بر نسبت دهنده حد جاری شود و آن هشتاد تازیانه است.»

خداوند در قرآن به حد قذف تصریح نموده و می فرماید: «آنان که به زن های مؤمنه پاکدامن نسبت زنا می دهند و چهار شاهد برای سخن خود نمی آورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید و پس از آن هرگز شهادت آنان را در چیزی نپذیرید؛ چرا که آنان فاسق شناخته می شوند، جز آن که بعد از آن توبه کنند و از حرف خود بازگردند که در آن صورت خداوند نسبت به آنها بخشنده و مهربان خواهد بود.»

و در آیه دیگری می فرماید: «به راستی کسانی که به زن های مؤمنه و پاکدامن نسبت زنا می دهند، در دنیا و آخرت، مورد لعنت خداوند می باشند و برای آنان عذاب و کیفر بزرگی خواهد بود و در روز واپسین، زبان ها و دست ها و پاهای آنان بر کرده هایشان گواهی خواهند داد.»

امام هشتم علیه السلام در باره کیفر قذف و نسبت زنا دادن به دیگران می فرماید: «علت این که قاذف و نسبت دهنده به زنا و شرابخوار را هشتاد تازیانه می زنند این است که در قذف و نسبت زنا، فرزندان از پدر یامادر جدا می شوند و نسل منقطع می گردد و نسب ها از بین می رود، و شرابخوار نیز چون عقل خود را از دست می دهد او نیز نسبت زنا به دیگران می دهد. از این رو، حد قذف بر او جاری می شود.»

امام صادق علیه السلام در باره نسبت لواط دادن به دیگران می فرماید: «کسی که به مردی تهمت بزند و بگوید: تو عمل قوم لوط را انجام می دهی، همانند حد زنا، هشتاد تازیانه بر او زده می شود.»

(1)

(2)

ص :609


1- و فی الوسائل عن العلل و العیون عن الرضاعلیه السلام فیما کتب إلیه قال: و علّة ضرب القاذف، و شارب الخمر ثمانین جلدة، لأنّ فی القذف نفی الولد و قطع النسل، وذهاب النسب و کذلک شارب الخمر، لأنّه إذا شرب هذی، و إذا هذی، إفتری فوجب علیه حدّ المتفری. (الوسائل ج 18/176)
2- و فی الوسائل... عن جعفربن محمّدعلیهما السلام قال: إذا قذف الرجل الرجل فقال: إنّک تعمل عمل قوم لوط تنکح الرجال، قال: یجلّد حدّ القاذف ثمانین جلدة. (المصدر ص 177)

کیفر نسبت زنا دادن به مردم

رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «کسی که به زن و یا مرد مسلمان و پاکدامنی نسبت زنا بدهد، خداوند همه اعمال و عبادات او را ضایع می کند و در قیامت هفتاد هزار ملک از مقابل و پشت سر او به او تازیانه می زنند و سپس او را به دوزخ خواهند برد.»

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «زنی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و گفت: ای رسول خدا! من به کنیز خود گفتم: ای زناکار! رسول خداصلی الله علیه وآله به اوفرمود: آیا زنایی از او دیده بودی؟ او گفت: خیر. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: در قیامت به واسطه این عمل حد خدا بر تو جاری خواهد شد. پس آن زن نزد کنیز خود رفت و تازیانه ای به دست او داد و گفت: حد خدا را بر من جاری کن و چون آن کنیز از این کار خودداری نمود، آن زن او را آزاد نمود و باز خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و چون قصه خود را با آن کنیز بیان نمود و گفت: او را آزاد نمودم، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: شاید به این وسیله جبران شود.»

قانون اسلام در اجرای حدّ قذف و زنا

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «والذین یرمون المحصنات...» فرمود: «کیفر کسی

(1)

(2)

(3)

ص :610


1- البحار... عن النبیّ صلی الله علیه وآله... و من رمی محصناً أو محصنةً أحبط اللّه تعالی عمله و جلّده یوم القیامة سبعون ألف ملک من بین یدیه و من خلفه ثمّ یؤمر به إلی النّار (البحار ج 7/215)
2- الوسائل... عن الباقرعلیه السلام قال: جاءت إمرأة إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقالت: یا رسول اللّه إنّی قلت لأمتی: یا زانیة، فقال: هل رأیت علیها زنا؟ فقالت: لا فقال: أما أنّها ستقاد منک یوم القیامة، فرجعت إلی أمتها فاعطتها سوطاً ثمّ قالت: إجلدینی، فأبت الأمة فأعتقتها، ثمّ أتت إلی النبیّ صلی الله علیه وآله فأخبرته فقال: عسی أن یکون به. (الوسائل ج 18/431)
3- ما یعتبر فی الإقرار و الشهادة بالزنا القمی عن الصّادق علیه السلام قال: القاذف یجلّد ثمانین جلدة و لایقبل له شهادة أبداً إلاّ بعد التوبة أو یکذّب نفسه و إن شهد ثلاثة و أبی واحد یجلّد الثلاثة و لاتقبل شهادتهم حتّی یقول أربعة رأینا مثل المیل فی المکحلة و من شهد علی نفسه أنّه زنی لم تقبل شهادته حتّی یعیدها أربع مراّت. (تفسیر القمی ج 2/96)

که نسبت زنا به دیگران می دهد، هشتاد تازیانه است و شهادت او پس از آن در هیچ دادگاهی پذیرفته نیست، جز آن که توبه کند و یا سخن خود را تکذیب نماید. و اگر سه نفر برای زنا شهادت دادند و چهارمی از شهادت، خودداری نمود، آن سه نفر را حد قذف می زنند و شهادت آنان دیگر پذیرفته نیست، جز آن که چهار نفر دیگر شهادت به زنای او [یعنی آن متهم] بدهند و بگویند: ما مانند میلی که در سرمه دان می رود زنا را مشاهده نمودیم.»

سپس فرمود: «کسی که اقرار به زنا کند نیز از او پذیرفته نمی شود تا چهارمرتبه اقرار خود را تکرار نماید. [و در آن صورت حد بر او جاری خواهد شد].»

عمروبن نعمان جعفی می گوید: امام صادق علیه السلام رفیقی داشت که همیشه با آن حضرت بود و از او جدا نمی شد. روزی او همراه امام صادق علیه السلام حرکت می کرد و غلام او از او دور شده بود. پس غلام خود را صدا زد و گفت: ای زنا زاده! کجایی؟ امام صادق علیه السلام چون این سخن را از او شنید بر آشفت و با دست خود به صورت مبارک زد و فرمود: «سبحان اللّه! آیا مادر او را به زنا نسبت می هی؟!»

سپس به او فرمود: «من گمان می کردم تو اهل تقوا و ورع هستی و اکنون دانستم که اهل تقوا و ورع نیستی.» او گفت: فدای شما شوم! مادر این غلام زنگی و مشرک است [و آنان مقیّد به قانون ازدواج نیستند]. امام صادق علیه السلام فرمود: «مگر نمی دانی که هر جمعیت و قومی برای خود قانونی در ازدواج دارند؟» و سپس به او فرمود: «دور شو از من!» ابن نعمان می گوید: من پس از آن ندیدم که امام علیه السلام با او همراه باشد تا هنگامی که مرگ میان آنان جدایی انداخت.

(1)

ص :611


1- الوسائل عن الکافی عن عمروبن نعمان الجعفی قال: کان لأبی عبداللّه علیه السلام صدیق لایکاد یفارقه «إلی أن قال:» فقال یوماً لغلامه: یا إبن الفاعلة أین کنت؟ قال: فرفع ابوعبداللّه علیه السلام یده فصکّ بها جبهة نفسه ثمّ قال: سبحان اللّه تقذف أمّه؟ قد کنت أری أنّ لک ورعاً فإذاً لیس لک ورع فقال: جعلت فداک إنّ أمّه سندیّة مشرکة فقال: أما علمت أنّ لکلّ أمّةٍ نکاحاً؟ تنحّ عنّی فما رأیته یمشی معه حتّی فرّق بینهما الموت. (الوسائل ج 16/36)

ابوحمزه ثمالی می گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: بعضی از اصحاب شما به مخالفین و اهل تسنن نسبت زنا می دهند، آیا چنین عملی صحیح است؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «خود داری از چنین سخنانی بهتر وزیباتر است.»

سپس فرمود: «ای ابوحمزه! به خدا سوگند، همه مردم فرزندان حرام اند جز شیعیان ما.» سپس علّت آن را بیان نمود و فرمود: «ما اصحاب خمس هستیم و خمس مربوط به ما می باشد و ما تصرّف در آن را برای شیعیان خود حلال و برای دیگران حرام نمودیم.»

مؤلّف گوید: در روایات آمده است که نطفه ای که با مال حرام منعقد شود فرزندی که از آن به وجود می آید، حرام زاده خواهد بود. از این رو، امام علیه السلام فرمود: «همه مردم فرزندان حرام هستند.»

افشای اسرار بین زن و شوهر

خداوند در سوره نساء از زنانی که حفظ اسرار می کنند ستایش نموده و می فرمایند: «قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» [نساء/ 34]

یکی از صفات زنان صالحه این است که حفظ اسرار می نمایند؛ و به گفته قرآن آنان زنانی عابد و خاشع و حافظ سرند همان گونه که خداوند حافظ اسرار است و مهم ترین اسراری که باید حفظ شود اسرار مخصوص زن و شوهر است که هرگز حتی دوستان و فامیل نیز نباید از آنها آگاه شوند.

از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید:«ان شر الناس منزله عندالله یوم القیامه الرجل یفضی الی المراة و تفضی الیه ثم ینشر سرها»، بدترین مردم نزد خداوند در روز قیامت فردی است که با همسر خود عمل زناشویی انجام می دهد و از او بهره می گیرد و سپس اسرار زناشووی را فاش می کند.

ص :612

هتک حرمت از زن مؤمنه

شیخ اعظم انصاری، در کتاب مکاسب محرمه می فرماید: تشبیب، یعنی ذکر محاسن و زیبایی های زن مؤمنه نامحرم و اظهار محبت و عشق به او در قالب شعر و یا نثر، حرام و گناه است؛ چنان که شیخ طوسی در مبسوط و جماعتی از فقها، مانند علاّمه و محقق و شهید اول و دوم و محقق ثانی، یعنی محقق کرکی، آن را حرام دانسته اند. سپس می گوید: و به چند دلیل بر آن استدلال شده است: اول از بین بردن آبروی آن زن؛ دوم هتک حرمت و حیثیت او؛ سوم اذیت و آزار به او؛ چهارم تحریک افراد فاسق نسبت به او؛ پنجم ضربه خوردن شخصیت او و اهل او، مخصوصاً نسبت به کسانی که برای آنها سخت دشوار است که بین مردم نام آنها چنین برده شود.

مرحوم شیخ سپس می فرماید: می توان برای حرمت این عمل به ادلّه ای که دلالت بر حرمت لهو و باطل و فحشا می کند و ادلّه ای که بر وجوب حفظ عفّت و منع از تحریک شهوت نسبت به غیر همسر دلالت دارد نیز استدلال نمود.

(1)

(2)

ص :613


1- التشبیب قال الشیخ الأعظم الأنصاری رحمه اللّه فی المکاسب: التشبیب بالمرأة المؤمنة المعروفة المحترمة بذکر محاسنها و إظهار شدّة حبّها بالشعر أوالنثر حرام کما عن المبسوط و جماعة کالفاضلین و الشهیدین و المحقّق ألثّانی.
2- و استدّل علیه بأمورٍ خمسة ألأوّل لزوم تفضیحها ألثّانی هتک حرمتها ألثّالث إیذائها الرابع إغراء الفساق بها الخامس ادخال النقص علیها و علی أهلها سیّما النفوس الآبیة عن ذلک. قال: و یمکن أن یستدلّ للحرمة بعمومات اللهو و الباطل و الفحشاء و العفاف و بمنع تهییج القوّة الشهویّة بالنسبة إلی غیر الحلیلة. (المکاسب ج 1/177)

جلوگیری از ازدواج زنان

مطابق شرع مقدس اسلام زنی که طلاق گرفته و یا شوهر او از دنیا رفته و عدهة او تمام

شده، و یا غیر مدخوله بوده و یا یائسه بوده و عدهای برای او نبوده و یا تاکنون ازدواج نکرده است می تواند ازدواج نماید و کسی حق ندارد از ازدواج او جلوگیری کند. مگر آن که باکره باشد و پدر و یا جد پدری او از راه مصلحت اندیشی ازدواج او را با فرد معینی صلاح نداند البته در آن صورت طبق نظر عدهای از فقها - و نه تمام آنان - باید با اجازهة پدر و یا جذ پدری ازدواج کند. از این رو خداوند در سورهة بقره، آیه ةةة میفرماید: «و اذاطلقتم النساء فبلغان آجلهن فلاتعضلوهن آن اینکحن آزواجهن اذاتراضوابینهم بالمعروف ذللی یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الاخر ذلکم آزکی لکم و آطهر و الله یعلم و آنتم لاتعلمون» یعنی: هنگامی که زنانتان را طلاق دادید و عدهة آنان سپری شد آنان را از ازدواج با همسران دیگر که مطابق رضایت وصلاح خود با انان توافق نموده اند منع نکنید. این نصیحتی است که خداوند به کسانی از شما که به خدا و قیامت ایمان دارند می نماید. از سویی ازدواج مجدد آنان برای طهارت و پاکی آنان و جامعه مؤثر خواهد بود و خداوند چیزهایی را میداند که شما نمیدانید.» مرحوم فیض در «تفسیر صافی» میفرماید: بعضی گفته اند: این آیه یا خطاب به شوهرانی است که همسران خود را طلاق داده اند و یا خطاب به اولیایی است که مانع از رجوع آنان به شوهران قبلی خود می شوند و یا خطاب به هر دو دسته است و یا خطاب به عموم مردمی است که از ازدواج زن ها جلوگیری می کنند.

لهو لعحب، لغو باطل

در بسیاری از روایات چهار موضوع فوق به طور یکسان مورد نهی و مذمت واقع شده

(1)

ص :614


1- اللهو و اللعب و اللغو و الباطل قال الشیخ الأعظمیه فی المکاسب: ویمکن أن یستدل لحرمة اللهو بأمور:

در بسیاری از روایات چهار موضوع فوق به طور یکسان مورد نهی و مذمّت واقع شده

(1)

ص :614


1- اللهو و اللعب و اللغو و الباطل قال الشیخ الأعظم رحمةاللّه فی المکاسب: و یمکن ان یستدلّ لحرمة اللهو بامورٍ:

است و از بسیاری از آیات و روایات معصومین علیهم السلام می توان حرمت آنها را استفاده نمود، لکن فقها برای هیچ کدام به طور کلی حکم به حرمت نکرده اند، جز این که عنوان دیگری، مانند قمار و یا رقص و یا نواختن تار و یا شطرنج و امثال اینها در ضمن آنها انجام شود.

شیخ اعظم انصاری می فرماید: می توان برای حرمت لهو به اموری استدلال نمود:

1- سفر صید، سفر معصیت نامیده شده و نماز در آن شکسته نیست به دلیل این که سفر لهوی است.

2- اخبار زیادی در حرمت لهو آمده، مانند روایت تحف العقول که می فرماید: «آنچه منشأ و منبع فساد است و راه صلاحی در آن وجود ندارد، تعلیم و تعلّم و عمل به آن و اجرت گرفتن بر آن حرام می باشد.»

3- روایت اعمش، که اشتغال به ملاهی را [که یاد خدا را از انسان سلب می کند، ]مانند غنا و نواختن تار، از گناهان کبیره دانسته است.

4- در روایات حرمت قمار آمده که امام علیه السلام فرمود: «هر عمل لهوی که انسان را از یاد خدا باز دارد، قمار محسوب می شود.»

5- در روایت حرمت غنا، حضرت رضاعلیه السلام می فرماید: «غنا بدین علّت حرام است که در بردارنده لهو و باطل است.»

الاوّل: تعلیل التمام فی سفر الصید بکونه حراماً من حیث اللهو.

(1)

(2)

ص :615


1- ألثّانی: الأخبار الواردة الکثیرة فی حرمة اللهو منها ما فی روایة تحف العقول من قوله علیه السلام: و ما یکون منه و فیه الفساد محضاً و لایکون منه و فیه شی ء من وجوه الصلاح فحرام تعلیمه و تعلّمه و العمل به و أخذ الأجرة علیه و منها: ما فی روایة الأعمش حیث عدّ فی الکبائر الإشتغال بالملاهی التی تصدّ عن ذکر اللّه کالغناء و ضرب الأوتار و الروایة صحیحة. (البحار ج 10/229) و منها: ما تقدّم فی روایات القمار فی قوله علیه السلام: کلّ ما الهی عن ذکراللّه فهوالمیسر. (الوسائل ج 12/235)
2- و مافی روایة الغناء عن الرضاعلیه السلام فی جواب من سأله عن السماع فقال علیه السلام: لأهل الحجاز فیه رأی و هو فی حیّز الباطل و اللهو. (الوسائل باب 9 من ابواب صلاة المسافر ج 1)

6- امام صادق علیه السلام در ردّ سخن کسانی که گمان کرده اند رسول خداصلی الله علیه وآله اجازه داده اند این سرود خوانده شود: «جئناکم جئناکم حیوّنا نحیّکم»، فرمود: «دروغ گفتند؛ چرا که خداوند می فرماید: «لو أردنا أن نتّخذ لهواً لاّتخذناه من لدنّا»؛ یعنی اگر ما می خواستیم لهو را مجاز قرار دهیم خود آن را انجام می دادیم.»

7- علی بن جعفر می گوید: از برادر خود، موسی بن جعفرعلیهما السلام در باره بازی با جدول چهارده خانه ای و امثال آن سؤال نمودم. موسی جعفرعلیه السلام در پاسخ من فرمود: «هیچ کدام از بازی ها پسندیده نیست مگر اسب دوانی و تیراندازی.»

8- در بعضی از روایات آمده که امام علیه السلام می فرماید: «هر لهوی برای مؤمن باطل محسوب می شود، جز مسابقه [اسب دوانی و تیراندازی] و بازی مرد با همسر خود و تأدیب و بازی با اسب».

9- امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که آدم از دنیا رفت، شیطان و قابیل به او شماتت نمودند و برای شماتت آلات لهو و بازی گری را ساختند و اکنون آنچه روی زمین از این آلات موجود است و مردم از آنها لذّت می برند به دست آنها ساخته شده است.»

(1)

(2)

(3)

ص :616


1- و منها: قول الصّادق علیه السلام فی ردّ من زعم أنّ النبیّ صلی الله علیه وآله رخّص فی أن یقال: «جئناکم جئناکم حیّونا نحیّکم...» قال علیه السلام: کذبوا إنّ اللّه یقول: «لو أردنا أن نتّخذ لهواً لاتّخدناه من لدّنا» (الکافی ج 6/434 الوسائل ج 12/229)
2- و منها: ما فی روایة علی بن جعفرعن أخیه علیه السلام قال: سألته عن اللعب بالأربعة عشر و شبهها؟ قال: لاتستحبّ شیئاً من اللعب غیرالرهان و الرمی. (المکاسب للشیخ الانصاری) و منها: ما فی بعض الروایات من أنّ کلّ لهو المؤمن من الباطل ما خلاثلثة المسابقة و ملاعبة الرجل اهله و تأدیبک فرسک. (الوسائل ج 13/347 و السمتدرک ج 14/221)
3- و منها ما فی روایة سماعة قال: قال أبوعبداللّه علیه السلام: لمّا مات آدم علیه السلام شمت به إبلیس و قابیل فاجتمعا فی الأرض فجعل إبلیس و قابیل المعازف و الملاهی شماتةً بآدم علی نبیّنا و آله وعلیه السلام فکلّ ما کان فی الأرض من هذا الضرب الذی یتلذّذ به الناس فإنّما هو من ذلک. (الوسائل ج 12/235)

شیخ انصاری در پایان می فرماید: لکن اشکال در معنای لهو است که اگر مراد از آن مطلق لعب و بازی گری باشد، قول به حرمت آن بسیارکمیاب است، و اگر مراد خوشگذرانی و شدّت فرح و شادی باشد، اقوی حرمت آن است، و رقص و کف زدن و دست زدن به پشت طشت به جای دف و هر چه فایده آلات لهو را داشته باشد نیز داخل در آن خواهد بود.

مؤلّف گوید: اگر حرمت ثابت نشود، شکی نیست که از شبهات محسوب می شود و احتیاط بهتر از واقع شدن در حرام می باشد؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تنها، کسی که از شبهات پرهیز کند، از محرمات نجات خواهد یافت.»

بی حجابی و بدحجابی زن ها

تردیدی نیست که حجاب برای زن یک مصونیت است و رعایت آن موجب تأمین امنیت و آبروی او خواهد بود. حجاب هرگز محدودیت و ظلم و سلب

(1)

(2)

ص :617


1- ثمّ قال الشیخ علیه الرحمه: لکنّ الإشکال فی معنی اللهو فإن أرید به مطلق اللعب فالقول بالحرمة شاذّ و إن أرید به ما یکون من بطرٍ و فسرّ بشدّة الفرح کان الأقوی تحریمه و یدخل فی ذلک الرقص و التصفیق و الضرب بالطست بدل الدفّ و کلّ ما یفید فائدة آلات اللهو. و یقول المؤلف: قال النبیّ صلی الله علیه وآله: حلال بینّ و حرام بیّن و شبهات بین ذلک فمن ترک الشبهات نجی من المحرمات و من أخذ بالشبهات إرتکب المحرّمات وهلک من حیث لایعلم. (الکافی ج 1/68)
2- التبرّج الجاهلیّة و إختلاط النساء بالرجال قال اللّه سبحانه: یا نساء النبیّ لستنّ کأحد من النساء إن اتقیتنّ فلاتخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض وقلن قولاً معروفاً، و قرن فی بیوتکنّ و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الأولی و اقمن الصلاة و آتین الزکاة و أطعن اللّه و رسوله الآیة.

آزادی زن در جامعه نخواهد بود؛ چراکه نگهداری و حفظ ارزش های انسانی و اسلامی او اقتضا می کند که پوشیده و پنهان باشد. حجاب برای زن همانند آن است که شما یک گوهر ارزشمند را هرگز در محل دید و دستبرد افراد خیانتکار و فرصت طلب قرار ندهید، بلکه آن را در درون جعبه و یا محل امنی که از دستبرد دزدها درامان باشد بگذارید و چنین چیزی البته توهین به آن گوهر ارزشمند نخواهد بود، زیرا موجب نگهداری و مصونیت او می شود.

روشن است که اگر غریزه جنسی مرد و زن را آزاد گذارند و محدودیتی برای آن قایل نباشند، مفاسد زیانباری در پی خواهد داشت و امنیت هیچ خانواده ای تأمین نخواهد شد و در اثر هرج و مرج در مسایل جنسی هیچ زنی همسر و شوهر و هیچ فرزندی پدر و مادر معلومی نخواهد داشت. از این رو، اسلام مقدمات این انحراف خطرناک را ممنوع نموده و از تماس هایی که منجر به فساد و انحراف جنسی می شود، مانند بی حجابی و بدحجابی و آرایش زن در خارج خانه و گفتگو و تماس های تحریک کننده و حتی نگاه عمیق و... جلوگیری نموده است.

این پیشگیری برای زن و مرد یک عمل بازدارنده است، نه یک محدودیت و ظلم و سلب آزادی. قانون حجاب و تحفّظ زن، یک قانون قرآنی و آسمانی است، نه یک قانون بشری که از فکر انسانی به دست آمده باشد و معلوم است که آفریدگار عالم و خالق بشر، مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی او را بهتر از هرکسی می داند.

وانگهی مگر دنیای غرب با آزادی مسایل جنسی چه بهره ای برده است که ما بخواهیم از آنها پیروی کنیم؟ خوب است آمار فساد و طلاق و جدایی و سرگردانی زن ها و فرزندان را در آن جا مطالعه کنیم تا ارزش قوانین و مقررات نورانی اسلام را بدانیم.

رسول خداصلی الله علیه وآله، ضمن یکی از سخنان خود، فرمود: «سخت ترین و خطرناک ترین چیزی که من پس از خود برامت خویش هراس دارم، درآمدهای حرام و ربا و تحریک غریزه جنسی در باطن و درون آنها است [الشهوة الخفیّة].»

روشن است که غریزه های زودرس و تحریک آن ها در باطن جوانان و نوجوانان، معلول جلوه ها و برخوردهایی است که مرد از زن و زن از مرد مشاهده می کند و به دنبال آن، غریزه جنسی طغیان می کند و کنترل آن بسیار سخت و دشوار می گردد.

ص :618

خداوند در قرآن خطاب به زن های پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید: «شما اگر اهل تقوا و پرهیز از گناه باشید، مانند زن های دیگر نخواهید بود [چرا که شما همسران پیامبرصلی الله علیه وآله هستید]. پس باید تحریک آمیز سخن نگویید تا قلب های بیمار به شما طمع ننمایند و در خانه های خویش قرار گیرید و مانند زن های زمان جاهلیت خود را نیارایید و نماز را برپا دارید و زکات مال خود را بپردازید و از خدا و رسول او اطاعت نمایید.»

شیخ مفید علیه الرحمه که از اعاظم علما و مورد عنایت حضرت بقیةاللّه علیه السلام است، در کتاب «احکام النساء» می فرماید: بر زن مسلمان واجب است که در خانه بماند و خود را به وسیله آن مستور نماید و از خانه خارج نشود، جز آن که حقی از او ضایع شده باشد و برای احقاق حق خود خارج شود، و چون خارج می شود خود را نیاراید و با مردان نامحرم سخن نگوید و برای خرید و فروش با آنان روبه رو نشود، جز آن که ناچار شود، و در آن صورت باید صدای خود را نرم نکند و چشم در چشم طرف مقابل نیندازد.

و خوب است افراد امینی را برای انجام شؤون خود بگمارد تا این که گوید: زن می تواند برای احقاق حق خود با حاکم سخن بگوید و اگر برای این کار نیز کسی را نایب خود گرداند بهتر و پاداش آن بیشتر خواهد بود. زن نباید چشم خود را به نامحرمان بدوزد و با لطافت و نرمی با آنان سخن بگوید؛ همان گونه که خداوند به

(1)

ص :619


1- قال الشیخ المفید رضوان اللّه تعالی علیه فی کتاب «أحکام النساء» و علی المرأة الحرّة المسلمة أن تستتر فی بیتها و تلزمه و لاتخرج منه إلاّ فی حقّ تقتضیه، و لاتتبرّج فی خروجها منه، و لایحلّ لها کلام من لیس لها بمحرم من الرجال، و لاتتوّلی معه خطاباً فی بیع و لاابتیاع، إلاّ أن تضطرّ إلی ذلک و لاتجد عنه مندوحة فیکون کلامها فیه علی خفضٍ من صوتها و غضٍّ من بصرها عمّن تحاوره، ولها ان تسترسل أهل الأمانة فیما تحتاج إلیه لدینها، و تکلّم الحاکم عند حاجتها إلی ذلک، و إن استنابت فیه محرماً لها کان أفضل و أعظم أجراً. و تغضّ بصرها عن النظر إلی من لیس لها بمحرم من الرجال فلاتملأ طرفها منه و لاتخضع له بالقول فی مکالمته کما أوصی اللّه تعالی أزواج نبیّه صلی الله علیه وآله بذلک فقال: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض الآیات»

زن های پیامبر خود صلی الله علیه وآله نیز همین سفارش را کرده و فرموده است: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض».

سپس می گوید: برای زن مسلمان جایز نیست که زینت های خود را بر کسی ظاهر کند، مگر آنهایی که خداوند برای او حلال دانسته است و در قرآن نام آنان را برده و می فرماید: «زن ها نباید زینت های خویش را برای کسی ظاهر کنند، مگر برای شوهران و پدران و پدر شوهران و فرزندان و فرزندان شوهر و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران و زن های دیگر و غلامان خود و نوکران و اطفالی که هنوز مسایل زنانه را نمی فهمند. و نباید پاهای خود را به زمین به زنند به گونه ای که زینت هایشان معلوم شود. و ای مؤمنان! همگی به درگاه خداوند توبه کنید شاید رستگار شوید.»

سپس می گوید: زن نباید در خیابان ها و کوچه ها همراه با مردها راه برود، مگر این که ناچار باشد، در چنین صورتی باید از مردها فاصله بگیرد و در کنار آنها راه نرود.

کیفر و عذاب زنان گناه کار

حضرت رضا، از پدرانش، از امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام نقل نموده که

(1)

(2)

ص :620


1- و لایحل للمرأة المسلمة أن تبدی زینتها إلاّ لمن أباحها اللّه ذلک له و قدسمّاهم فی کتابه فی قوله: «و لایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ، او آبائهنّ، أو بنی اخوانهنّ، أو بنی أخواتهنّ، أو نسائهنّ، أو ما ملکت أیمانهنّ، أو التابعین غیر أولی الإربة من الرجال، أو الطفل ألّذین لم یظهروا علی عورات النساء، ولا یضربن بأرجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ و توبوا إلی اللّه جمیعاً أیّها المؤمنون لعلّکم تفلحون (سوره النور/34) إلی أن قال: و لتجتنب المرأة الحرّة المسلمة سلوک الطرق علی إختلاط بالرجال، و لاتسلکها معهم إلاّعلی اضطرار إلی ذلک دون الإختیار، و إذا اضطرّت إلی ذلک فلتبعد من سلوکها عن الرجال و لاتقاربهم. (احکام النساء ص 55/56) و فی تفسیرنورالثقلین عن عیون الأخبار عن الرضاعلیه السلام انّه روی عن النبیّ صلی الله علیه وآله فی حدیث طویل قال بعد ان ذکر لیلة اسری به الی السماء: و رأیت امرأة معلّقة برجلیها فی تنوّرٍ من نار إلی قوله صلی الله علیه وآله: و أمّا المعلقة برجلیها فانّها کانت تخرج من بیتها بغیر اذن زوجها. (تفسیر نورالثقلین ج 4/269)
2- 8 - العیون ج 2/10: حدّثنا علیّ بن عبداللّه الورّاق رضی اللّه عنه قال حدّثنا محمّدبن ابی عبداللّه الکوفی عن سهل بن زیاد الادمی، عن عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی عن محمّدبن علیّ الرضا، عن ابیه الرضا، عن ابیه

فرمود: «من و فاطمه علیها السلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شدیم، من دیدم آن حضرت سخت گریان است، گفتم: یا رسول اللَّه، پدر و مادرم فدای شما! چه چیز شما را گریان نموده است؟

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: یا علی! شبی که مرا به معراج بردند زن هایی از امت خود را در عذاب سختی دیدم که برای من گران آمد، گریه من از آن عذاب سختی است که بر آنها دیدم، زنی را دیدم که به موهای خود آویخته بود و دماغ و مغز سر او از آتش می جوشید، زن [دیگری ]را دیدم که در آتش به زبان خود آویخته بود و آب جوشان بر حلق او فرو می ریخت؛ زن [دیگری] را دیدم که در آتش به پستان های خود آویخته بود؛ زن [دیگری] را دیدم که گوشت بدن خود را می خورد و آتش از زیر او زبانه می کشید؛ زن [دیگری] را دیدم که پاهای او را به دستهایش بسته بودند و مارها و عقربها بر او مسلّط بودند؛

زن [دیگری ]را دیدم که کر و کور و گنگ بود و در تابوتی از آتش قرار داشت و مغز سر او از

(1)

ص :621


1- موسی بن جعفر عن ابیه جعفربن محمّد عن ابیه محمّدبن علی عن ابیه علیّ بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی عن ابیه امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام قال: دخلت انا و فاطمة علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله، فوجدته یبکی بکاءاً شدیداً، فقلت: فداک ابی و امّی یا رسول اللّه ماالذی ابکاک؟ فقال: یا علیّ لیلة اسری بی الی السماء رایت نساءً من امّتی فی عذاب شدید، فانکرت شأنهنّ؛ فبکیت لما رأیت من شدّة عذابهنّ، و رأیت امرأة معلّقة بشعرها یغلی دماغ رأسها، و رأیت امرأة معلقّة بلسانها والحمیم یصبّ فی حلقها ورایت امرأة معلّقة بثدییها، و رأیت امرأة تأکل لحم جسدها و النارتوقدمن تحتها، و رأیت امرأة قدشدّ رجلاهاالی یدیها و قد سلّط علیها الحیّات والعقارب، و رأیت امرأة صمّاء عمیاء خرساء فی تابوت من نار یخرج دماغ رأسها من منخرها و بدنها منقطع من الجذام والبرص، ورأیت إمرأة معلقّة بر جلیها فی تنّور من نار، ورایت امرأة تقطع لحم جسدها من مقدّمها و مؤخّرها بمقاریض من نار، ورأیت امرأة یحرق وجهها ویداها و هی تأکل امعائها، ورأیت امرأة رأسها رأس الخنزیر و بدنها بدن الحمار و علیها الف الف لون من العذاب؛ و رأیت امرأة علی صورة الکلب و النار تدخل فی دبرها و تخرج من فیها والملائکة یضربون رأسها و بدنها بمقامع (المقمعة کمکنسة:العمود من الحدید «گرزآهن»). من نار

بینی اش خارج می شد و بدن او از جزام و برص پاره پاره شده بود؛ زن [دیگری ]را دیدم که به پاهای خود در تنوری از آتش آویخته بود؛ زن [دیگری ]را دیدم که با مقراض آتشین گوشت بدن خود را از جلو و عقب می برید؛ زن دیگری را دیدم که صورت و دست های او به آتش می سوخت و مشغول خوردن روده های خود بود؛ زن [دیگری] را دیدم که سر او سر خوک و بدن او بدن الاغ بود و هزار هزار نوع از آتش بر او مسلّط بود؛ زنی را دیدم که به صورت سگ بود و آتش از عقب او داخل و از دهان او خارج می گردید و ملائکه آتش با گرزهای آتشین بر سر و بدن او می کوبیدند.

پس فاطمه علیها السلام به پدر خود فرمود: ای حبیب من و نور چشم من! به من بگویید عمل و روش آنان چه بوده که خداوند چنین عذابی بر آنان قرار داده است؟

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: دختر عزیزم! آن که با موی سر خود در آتش آویزان بود زنی بود که موی سر خود را از مردان نمی پوشید، آن که به زبان خود در آتش آویخته بود زنی بود که با زبان خود شوهر خویش را آزار می داد؛ آن که با پستان های خود در آتش آویخته بود زنی بود که از بستر شوهر خود دوری می جست؛

آن که با پاهای خود در آتش آویخته شده بود زنی بود که بدون اجازه شوهر خود از خانه خارج می شد؛

آن که گوشت بدن خود را در آتش می خورد زنی بود که خود را برای نامحرمان آراسته و آرایش می نمود؛ آن که دست های او به پاهایش بسته شده بود و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند زن

(1)

(2)

ص :622


1- فقالت فاطمه علیها السلام: حبیبی و قرّة عینی اخبرنی ما کن عملهنّ و سیرتهنّ حتی وضع اللّه علیهنّ هذا العذاب؟! فقال صلی الله علیه وآله :
2- یابنیّتی امّاالمعلّقة بشعرها فانّها کانت لاتغطّی شعرها من الرجال، و امّاالمعلقة بلسانهافانّها کانت تؤذی زوجها و امّاالمعلّقة بثدییها فانّها کانت تمتنع من فراش زوجها، و امّا المعلّقة برجلیها فانّها کانت تخرج من بیتهابغیر اذن زوجها، و امّا اَلتّی کانت تأکل لحم جسدها فانّهاکانت تزیّن بدنها للنّاس و امّااَلتّی شدّ (هکذا فی اکثر النسخ، ولکن فی النسخة المطبوعة الجدیدة: «شدّت»). یداها الی رجلیها وسلّط علیها الحیّات و العقارب فانّها کانت قذرةالوضوء قذرةالثیاب و کانت لاتغتسل من الجنابة و الحیض و لاتنتظف و کانت تستهین بالصلوة،

آلوده ای بود که لباس خود را نظافت نمی کرد و غسل حیض و جنابت انجام نمی داد و نماز خود را سبک می شمرد؛

زنی که کر و کور و گنگ بود زنی بود که از زنا فرزندی می آورد و به عهده شوهر خود قرار می داد؛ آن که گوشت خود را با مقراض جدا می کرد زنی بود که خود را بر مردان نامحرم عرضه می نمود؛

آن که آتش صورت و بدن او را می سوزاند و خود مشغول خوردن روده های خویش بود زنی بود که زن های دیگر را برای زنای با نامحرمان آماده می نمود؛ زنی که سر او مانند خوک و بدن او مانند الاغ بود زنی بود که اهل دروغ و سخن چینی بود، و آن زنی که به شکل سگ بود و آتش از عقب او وارد و از دهان او خارج می گردید زنی آوازه خوان و اهل حسد بود.

سپس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «وای بر زنی که شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که شوهر او از او خشنود باشد.»

ارتباط های نامشروع و حرام

یکی از فتنه ها و فسادهای بسیار خطرناک، ارتباطهای غیر مشروع بین دختران و

(1)

(2)

ص :623


1- و امّا الصمّاء العمیاء الخرساء فانّهاکانت تلد من الزناء فتعلّقه فی عنق زوجها و امّا التّی کانت تقرض لحمهابالمقاریض فانّهاکانت تعرض نفسهاعلی الرجال، و امّا التّی کانت تحرق وجهها و بدنهاوهی تأکل امعائها. فانّهاکانت قواّدة، و امّاالتّی کان رأسها رأس الخنزیر و بدنها بدن الحمار فانّها کانت نمّامة کذّابة و امّاالتّی کانت علی صورة الکلب والنار تدخل فی دبرها و تخرج من فیها فانّهاکانت قینة (القینة: الامةالمغنّیة). نواّحة حاسدة ثمّ قال صلی الله علیه وآله: ویل لإمرأة اغضبت زوجها وطوبی لامرأة رضی عنها زوجها.
2- إتّخاذ الاخدان قال اللّه سبحانه: فانکحوهنّ بإذن أهلهنّ و أتوهنّ أجورهنّ بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لامتّخذات أخدان. (النساء /25) أقول: و الایة ظاهرة فی الحرمة و هی فیمن لم یقدر علی الحرائر فیجوزله تزویج الإماء إذا کنّ

پسران جوان است که بسا منجر به فساد و ضایع شدن آبروی چندین خانواده می گردد و مع الاسف مانند فسادهای دیگر آشکارا انجام می شود وپدرها و مادرها برای آن قبحی قایل نیستند. پسری با دختری دوست می شود و بسا در دانشگاه و مراکز دیگر از همدیگر بهره مند می شوند و این عمل را ترّقی فکری و یا روشن فکری می پندارند، در حالی که موارد فساد و انحراف آن فراوان بوده و بسا فرزندهای نامشروعی از آن به وجود آمده و یا جلوگیری شده و یا سقط گردیده است و عجیب این است که هزاران گناه به وسیله این عمل انجام می شود و آن را حرام نمی دانند. اکنون به ایات قرآنی می نگریم تا ببینیم خداوند اجازه چنین عملی را داده است یا خیر؟

خداوند در سوره نساء، در باره کسانی که قادر به ازدواج با زن های آزاد نیستند، می فرماید: «با کنیزان عفیفه و پاکدامنی که اهل زنا نیستند و برای خود در پنهانی دوستی نگرفته اند ازدواج کنید، مشروط به آن که با اجازه مالکین باشد و مهر آنان را به طور شایسته بپردازید.»

و در سوره مائده نیز در باره ازدواج موقت می فرماید: «.. مجازید با زن ها ازدواج موقت انجام دهید، در صورتی که آن زن ها پاکدامن باشند و از زنا دوری جسته و دارای دوستان سرّی [برای بهره گیری] نباشند.»

البته مسلمان نباید با بودن زن های مسلمان با زنان مجوسی و نصرانی و یهودی ازدواج موقت انجام دهد.

(1)

(2)

ص :624


1- عفائف غیر مجاهرات بالزنا و لامتخذات أخدان یعنی أخلاّء فی السرّ للزنا و الاخدان جمع خِدِن بالکسر و المخادنة: المصادقة.
2- و قال سبحانه:... إذا آتیتموهنّ أجورهنّ محصنین غیر مسافحین ولامتخذی أخدان. (المائده /5) و هی مثل الایة المتقدّمة وردت فی التمتّع بالنساء اللاتی غیر الزانیات و لامتّخذات أخدان و المسلم ینبغی له التمتع بالمسلمة و یجوز التمتع بالنصرانیّه و المجوسیّة و الیهودیّة محصنین بالنکاح غیر مسافحین یعنی غیر مجاهرین بالزنا و لامتّخذین أخدان فی السرّ و لاشکّ فی ظهورها فی حرمة اتّخاذ أخدان هذا ما قاله المفسرون.

خلاصه سخن این که از آیات فوق حرمت اتّخاذ اخدان (دوست پسر و دوست دختر گرفتن) روشن است و از سویی شکی نیست که آیه شریفه «لاتقربوا الزنا...»؛ یعنی نزدیک زنا نشوید به حرمت آن اشاره دارد، بلکه می توان گفت که این کار مصداق روشن نزدیک شدن به زنا است.

عشق حرام

بعضی از فقها عشق به غیرخدا و رسول و ائمه معصومین علیهم السلام و همسر حلال و پدر و مادر و صلحا و نیکان را، اگر در حد جنون یا نزدیک به جنون باشد، مانند عشق لیلی و مجنون، حرام دانسته اند. این نوعی گونه عشق ها بیماری محسوب می شود و ضرر آن قطعی و بسا موجب فضیحت و رسوایی خواهد بود و اگر نسبت به زن و یا مرد اجنبی باشد حرمت آن شدیدتر خواهد بود. از این رو، در قرآن آمده است که خداوند به همسران پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض» (احزاب/32)؛ یعنی «همسران پیامبرصلی الله علیه وآله نباید با نرمی و ناز سخن بگویند تا کسی که در قلب او بیماری شهوت است به آنان طمع کند.» روشن است که این گرچه این عمل نسبت به همسران رسول خداصلی الله علیه وآله زشت تر خواهد بود.

علامه مجلسی، در کتاب بحار، بابی به نام «ذم العشق و علّته» باز نموده و از امالی صدوق، از مفضل، نقل نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام در باره عشق سؤال نمودم و آن حضرت فرمود: «قلوب خلت عن ذکر اللّه فاذاقها اللّه حبّ غیره»؛ یعنی:

«هنگامی که قلب ها از

(1)

ص :625


1- أقول: مفروض الآیتین حرمة السفاح و إتّخاذ الأخدان و لاشبهة فیه و العجب ممّن یقول: إنّ الآیتین لاتدّلان علی حرمة إتّخاذ الأخدان إلاّ من حیث الزنا ولکنّی أقول لهذا القائل فما معنی قوله تعالی: و لاتقربوا الزنا و هل تکون حرمة النظر و اللمس و التقبیل و المصافحة من مصادیق القرب بالزنا و کلّها محرمة بالإجماع ولو لم یقع الزنا؟

یاد خدا خالی می شود خداوند آنها را به محبت غیر خود مبتلا می نماید.» (علل، ج 1/140)

و از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «إنّ أخوف ما أتخوّف علی أمتی من بعدی هذه المکاسب المحرمة و الشهوة الخفیّة و الربا.» یعنی: «خطرناک ترین چیزی که من برای امت خود از آن هراس دارم شغل ها و مکاسب حرام و عشق بازی و ربا است.» (بحار، 70/158)

آری عشق به خدا و اولیای او شیرین ترین نعمت های خداست و با بودن آن عشق به مسائل مادی برای مؤمن شیرینی ندارد.

در کتاب کافی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که می فرماید: «أفضل الناس من عشق العبادة فعانقهاو أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها، فهو لایبالی علی ما أصبح من الدنیا، علی عسر أم علی یسرٍ»؛ یعنی «بهترین مردم کسی است که به عبادت خدا عشق بورزد و آن را در آغوش بگیرد و قلباً آن را دوست بدارد و در عمل نیز به عبادت خدا مشغول باشد، بلکه خود را برای عبادت خداوند آماده ساخته باشد. چنین کسی نسبت به مشکلات دنیا باکی نخواهد داشت.» (کافی، ج 2/83)

در همان کتاب، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که می فرماید: «طوبی لمن أخلص للّه العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بماتری عیناه و لم ینس ذکراللّه بما تسمع أذناه و لم یحزن صدره بما أعطی غیره.»؛ یعنی: «خوشا به حال کسی که عبادت و دعای خود را خالصاً برای خدا انجام دهد، به واسطه آنچه بین مردم می بیند قلب او غافل نشود و به واسطه آنچه می شنود خدا را فراموش نکند و به واسطه نعمت هایی که خداوند به دیگران داده سینه او تنگ نگردد.» (کافی، ج 2/16)

اشاعه فحشا و زشتی ها

یکی از گناهانی که وعده عذاب و کیفر دنیا و آخرت برای آن داده شده، شایع نمودن

(1)

ص :626


1- إشاعة الفحشاء قال اللّه سبحانه: إنّ ألّذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی ألّذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا و الآخرة و اللّه یعلم و أنتم لاتعلمون ولولا فضل اللّه علیکم و رحمته و أنّ اللّه لرؤف رحیم.

و ترویج اعمال خلاف و زشتی هاست. از روایات استفاده می شود که اشاعه فحشا اختصاص به ترویج و انتشار اعمال جنسی ندارد. شایع کننده عمل زشت همانند انجام دهنده آن عمل است محسوب می شود.

از آیات و روایاتی که در باره گمان بد و تجسّس و غیبت و حفظ حرمت و آبروی مؤمن و امثال آنها بیان شده، ظاهر می شود که خداوند از پخش هر عیب و زشتی و گناه و اعمال خلاف و منکرات و تضییع آبروی مردم، به هر عنوان و کیفیتی که باشد، منع نموده و نخواسته آبروی کسی ضایع منکرات و کارهای زشت شایع شود.

خداوند در سوره نور می فرماید: «برای کسانی که دوست می دارند زشتی ها و فساد بین مردم شایع شود، عذاب و کیفر دردناکی در دنیا و آخرت خواهد بود. خداوند [زشتی این عمل را] می داند و شما نمی دانید، و اگر فضل و رحمت و مهربانی او بر شما نبود [شما را مؤاخذه می فرمود].»

و در آیه بعد از آن می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! به دنبال شیطان حرکت نکنید و اگر به دنبال او حرکت کنید و به وسوسه های او گوش فرا دهید، او شما را به اعمال خلاف و ناپسند امر خواهد نمود، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نمی بود، احدی از شما به سعادت و نجات دست نمی یافت.»

در تفسیر آیه فوق، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که در باره مؤمنی، آنچه چشم او دیده و گوش او شنیده است را به دیگران بازگو کند [و از او عیب جویی نماید]، از کسانی خواهد بود که خداوند در باره آنان فرموده: «إنّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا و الآخرة...»

شخصی امام کاظم علیه السلام شخصی به آن حضرت گفت: در باره یکی از برادران دینی خطایی به گوش من

(1)

(2)

ص :627


1- یا أیّها ألّذین آمنوا لاتتّبعوا خطوات الشیطان و من یتّبع خطوات الشیطان فإنّه یأمربالفحشاء و المنکر و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته مازکی منکم من أحدٍ أبداً. (النور آیه 19/20)
2- فی الکافی و الأمالی و القمیّ عن الصّادق علیه السلام قال: من قال فی مؤمن ما رأته عیناه و سمعته أذناه فهو من ألّذین قال اللّه عزّوجّل: «إنّ ألّذین یحبّون...» و فی الکافی عن الکاظم علیه السلام انّه قیل له: الرجل من اخوانی بلغنی عنه الشی ء الذی اکرهه فأسئله عنه فینکر ذلک و قد أخبرنی عنه قوم ثقات؟ فقال علیه السلام: کذّب سمعک و بصرک عن أخیک و إن شهد عندک خمسون قسامة و قال لک قولاً فصدّقه و کذبّهم ولاتذیعنّ علیه شیئاً تشینه به و تهدم به مروّته فتکون من ألّذین قال اللّه تعالی: «انّ ألّذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم (النور/18) (الکافی ج 8/147)»

می رسد و چون از او سؤال می کنم او انکار می نماید، در حالی که افراد مورد وثوق و اطمینان چنین خبری را به من داده اند، [کدام یک را بپذیرم؟] امام کاظم علیه السلام فرمود: «چشم و گوش خود را نسبت به برادر خود تکذیب کن و اگر پنجاه نفر نزد تو علیه او شهادت داده باشند و او انکار کند، تو باید حرف او را تصدیق کنی و حرف بدگویان را تکذیب نمایی، و هرگز با پخش سخنان آنها آبرو و حیثیت او را از بین نبری وگرنه مصداق این آیه قرآن خواهی بود: «إنّ الذّین یحبّون أن تشیع الفاحشة...».»

امام صادق علیه السلام می فرماید: کسی که عمل زشتی را شایع می کند مانند کسی است که آن عمل را انجام داده است.

آرایش و زینت زن برای غیر شوهر

در حرمت این عمل شکی نیست و چنین زنی مورد لعنت خداوند و مستحق عذاب خواهد بود. در روایات فراوانی زینت کردن زن برای غیر شوهر و یا خوشبو نمودن و یا بدون اجازه همسر خود از خانه او خارج شدن حرام شمرده شده و فقها نیز فتوای به حرمت این سه چیز داده اند که برای تنبّه و توجه به برخی از آنها اشاره می شود.

(1)

(2)

ص :628


1- و عن الصّادق علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من أذاع فاحشةً کان کمبتدیها. (تفسیر الصافی ج 3/426) أقول: ظاهر الآیات و ما بعدها فی هذا الموضع و غیرها فی المواضع المتعددة ترغیبه تعالی فی حفظ حرمة المؤمنین و المنع عن تضییع أعراضهم و إشاعة الفحشاء بینهم و الحال انّه تعالی یعلم السرّ و أخفی ولکنّه ستّار العیوب و الزمنا أیضاً ذلک مهما أمکن بین عباده.
2- تطیّب المرأة و تزیّنها لغیر زوجها أقول: وردت فی حرمتها روایات نذکر بعضها للاعتبار:

رسول صلی الله علیه وآله فرمود: «هر زنی که خود را خوشبو کند و از خانه خارج شود مورد لعنت خدا و... خواهد بود تا وقتی که به خانه خود باز گردد.»

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «هر زنی که خود را برای غیر شوهر خود خوشبو نماید هیچ نمازی از او قبول نمی شود تا این که از این عمل دست بردارد و غسل توبه به جا آورد، همانند این که غسل جنابت انجام می دهد.

و هم چنین اگر هر زینت دیگری را برای غیر شوهر خود انجام دهد یا با هر زینتی از خانه خارج شود و خود را در معرض دید اجانب قرار دهد، مورد لعنت خواهد بود تا به خانه باز گردد.»

صاحب وسائل، با سند خود، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت نهی نمود که زنی بدون اجازه همسر خود از خانه خارج شود و فرمود: «اگر چنین کند ملائکه آسمان ها و جن و انس او را لعنت می کنند تا به خانه خود باز گردد.» همچنین آن حضرت حرام نمود که زنی برای غیر شوهر خود زینت نماید و فرمود:«اگر چنین کند بر خداوند حق است که او را به آتش بسوزاند.»

مؤلّف گوید: آنچه ذکر شد از حرمت زینت و خوشبو نمودن زن برای غیر شوهر و

(1)

(2)

(3)

ص :629


1- الوسائل... بسند صحیح عن الولید عن الصّادق علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: أیّ إمراةٍ تطیّبت لغیر زوجها ثمّ خرجت من بیتها فهی تلعن حتّی ترجع إلی بیتها متی ما رجعت. (الکافی ج 5/518 الوسائل ج 9/94 و ج 14/114)
2- الکافی... قال أبوعبداللّه علیه السلام... و أیّما إمرأةٍ تطیّبت لغیر زوجها لم تقبل منها صلاة حتّی تغتسل من طیبها کغسلها من جنابتها. (الکافی ج 5/507) و کذا لوتزیّنت بأیّ زینة لغیر زوجها أو خرجت من بیتها مع إظهار زینتها للأجانب فهی أیضا تلعن حتّی ترجع إلی بیتها و کذا لوخرجت من بیتها بغیر إذن زوجها کمامرّ. ففی الوسائل... نهی رسول اللّه صلی الله علیه وآله أن تخرج المرأة من بیتها بغیر إذن زوجها فإن خرجت لعنها کلّ ملک فی السماء و کلّ شی ءٍ تمرّ علیه من الجنّ و الإنس حتّی ترجع إلی بیتها، و نهی أن تتزیّن لغیر زوجها فإن فعلت کان حقّاً علی اللّه أن یحرقهابالنار. (الوسائل ج 20/162 و الکافی ج 5/506)
3- و قد ذکرنا هذه الروایات بالتفصیل فی کتاب «اخلاق زندگی و همسرداری» فلیراجع الطالب.

خروج از خانه بدون اجازه او مورد اتفاق همه فقها می باشد. تفصیل این بحث در کتاب «آیین همسرداری و آداب زندگی» بیان شده، مراجعه شود.

تشبّه مرد به زن و زن به مرد

به اتفاق همه فقها، زینت کردن مرد با حریر و طلا و آنچه مخصوص به زن هاست، مانند دست بند و سینه بند و خلخال و گردن بند و پوشیدن لباس هایی که مخصوص زن هاست، حرام است؛ چنان که پوشیدن لباس های مخصوص مردها، برای زن حرام می باشد.

شیخ بزرگوار انصاری، در کتاب مکاسب محرمه می فرماید: زینت نمودن مرد با حریر و طلا و آنچه مخصوص به زن هاست، مانند دست بند و خلخال و لباس های مخصوص به آنها طبق عادت های محلی، حرام است؛ چنان که زینت نمودن زن ها نیز به آنچه مخصوص به مردهاست، حرام و گناه است.

سپس می گوید: حرمت زینت نمودن مرد با حریر و طلا معلوم است؛ چنان که در بحث لباس نماز گذار بیان گردیده، و اما حرمت زینت مرد و زن به آنچه گفته شد از روایت نبوی مشهوری که در کتاب کافی و علل الشرایع نقل شده ظاهر می گردد.

تا این که گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند لعنت نموده [لعنت نماید ]مردهایی را که خود را شبیه به زن ها می کنند و زن هایی را که خود را شبیه به مردها می نمایند.»

(1)

ص :630


1- تزیّن الرجل بما یحرم علیه و تشبّهه بالمرأة و تشبّه المرأة بالرجل قال الشیخ الأعظم الأنصاری فی المکاسب: المسالة الثانیة: تزیّن الرجل بما یحرم علیه من الحریر و الذهب و ما یختصّ بالنساء من اللباس کالسوار و الخلخال و الثیاب المختصّة بهنّ فی العادات و کذا العکس و الأوّلان ظاهران من حیث الحرمة کما ثبت فی کتاب الصلاة و الدلیل علی الأخیر النبویّ المشهور المحکی عن الکافی و العلل قال صلی الله علیه وآله: لعن اللّه المتشبّهین من الرجال بالنساء و المتشبّهات من النساء بالرجال. (الکافی ج 8/69)

امیرالمومنین علیه السلام در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله مردی را مشاهده نمود که لباس زن ها را پوشیده بود. پس به او فرمود: «از مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله خارج شو که من از آن حضرت شنیدم می فرمود: خدا لعنت نموده [لعنت نماید] مردهایی را که خود را شبیه به زن ها می کنند و زن هایی را که خود را شبیه به مردها می نمایند.»

و در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام، از پدرانش، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که آن حضرت شدیداً نسبت به این مسأله نهی می فرمود و اجازه نمی داد مردی خود را شبیه به زن ها و یا زنی خود را شبیه به مردها کند و یا مرد لباس زن و زن لباس مرد را بپوشد.

نگاه های حرام و نگاه های حلال

تردیدی نیست که نگاه به زن های غیر محارم، از روی تعمّد و اختیار، حرام است؛

(1)

(2)

ص :631


1- و المحکیّ عن العلل: إنّ علیّاًعلیه السلام رأی رجلاً تأنّث فی مسجد رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال له: أخرج من مسجد رسول اللّه صلی الله علیه وآله فإنّی سمعت رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول: لعن اللّه المتشبّهین... الحدیث. (رواه فی الوسائل ج 12/211)
2- النظر الی غیرالمحارم الکافی قال أبوعبداللّه علیه السلام: النظر سهم من سهام إبلیس مسموم و کم من نظرةٍ أورثت حسرة طویله. (الکافی ج 5/559) الوسائل... بسندٍ صحیح عن الصّادق علیه السلام قال: ما یأمن ألّذین ینظرون فی أدبار النساء أن ینظر بذلک فی نسائهم. (الوسائل ج 14/145) و فیه عنه علیه السلام فی حسنة الکاهلی قال: النظرة بعد النظرة تزرع فی القلب الشهوة و کفی بها لصاحبها فتنةً. (المصدر ج 14/139) و فیه بسند صحیح عن البزنطی عن الرضاعلیه السلام قال: سألته عن الرجل یحلّ له أن ینظر إلی شعر أخت إمراته؟ فقال: لا إلاّ أن تکون من القواعد قلت له: أخت إمرأته و الغریبة سواء؟ قال: نعم. (المصدر ص 144)

خواه با قصد لذّت باشد و یا بدون قصد لذّت و نگاه به محارم، مانند مادر و خواهر و خواهر زاده و بردار زاده و مادر زن و زن پدر و عمّه و خاله و همسر و فرزندان همسر از شوهر دیگر و فرزند و فرزندان فرزند، در صورتی که با قصد لذّت نباشد حلال است. همچنین نگاهی که بدون اختیار می افتد نیز حلال است، اما ادامه آن و نگاه بعد از نگاه حرام می باشد.

بعضی از فقها، نگاه به صورت و دست های زن های نامحرم را، اگر بدون قصد لذّت باشد حلال می دانند، چنان که نگاه بدون لذّت به زن های صحرا نشین و روستاییانی که خود را نمی پوشانند و اگر به آنان نهی شود نمی پذیرند و نگاه به زن مجنون و دیوانه را نیز بدون قصد لذّت حلال می دانند.

نگاه به عورت دیگران، گرچه از محارم باشند، حرام است، ولی به عورت غیر مسلمان، مانند نگاه به عورت الاغ است.

نگاه به غیر محارم، در صورت ضرورت، مانند معالجه و نجات از غرق شدن و آتش سوزی و امثال آنها، اگر بدون قصد لذّت باشد، حلال است.

آنچه گفته شد از رساله های عملیه و آیات و روایات معصومین علیهم السلام استفاده می شود. اینک برای تیمّن و تبرّک توجه شما را به آیات قرآنی و سخنان معصومین علیهم السلام معطوف می داریم.

امام صادق علیه السلام می فرماید:«نگاه به نامحرم تیری از تیرهای مسموم شیطان است و بسا یک نگاه آلوده و حرام حسرت بسیار طولانی را همراه خواهد داشت.»

(1)

ص :632


1- و فیه بسند صحیح قال الصّادق علیه السلام: لابأس بأن ینظر إلی وجهها و معاصمها إذا اراد ان تیزوّجها. (المصدر ص 59) وفیه عن عبّادبن صهیب قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: لابأس بالنظر إلی رؤس أهل تهامة و الاعراب و أهل السواد و العلوج لأنّهم إذا نهوا لاینتهون قال: و المجنونة و المغلوبة علی عقلها لابأس بالنظر إلی شعرها و جسدها مالم یتعمّد. (المصدر ص 150) و فیه بسندٍ صحیح عن إبن أبی عمیر عن غیر واحد عن الصّادق علیه السلام قال: النظر إلی عورة من لیس بمسلم مثل النظر إلی عورة الحمار. (المصدر ص 365)؟

و فرمود: «آیا کسانی که به پشت سر زن های نامحرم نگاه می کنند نمی ترسند که دیگران به پشت سر زن های آنان نگاه کنند؟!»

و فرمود:«نگاه بعد از نگاه تخم شهوت را در قلب می کارد و کافی است که سبب فتنه و گرفتاری و افتادن در دام شیطان شود.»

بزنطی می گوید: به امام هستم علیه السلام گفتم: آیا مرد می تواند به موهای خواهر زن خود نگاه کند؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر از «قواعد»، یعنی زن های مسن و از کار افتاده باشد مانعی ندارد.» گفتم: آیا خواهر زن با زن غریبه یکسان است؟ فرمود: «آری.»

امام صادق علیه السلام در مورد کسی که می خواهد با زنی ازدواج کند، فرمود: «می تواند به صورت و مواضع زینت او نگاه کند.»

و فرمود: «نگاه به زن های اهل بادیه، یعنی صحرانشینان و روستاییانی که مقیّد به پوشش نیستند و به امر و نهی کسی نیز گوش نمی دهند، مانعی ندارد، چنان که نگاه به زن دیوانه که عقل خود را از دست داده، اگر از روی شهوت نباشد، مانعی ندارد.»

و فرمود: «نگاه به عورت غیر مسلمان، مانند نگاه به عورت الاغ است.»

و فرمود: هر کجا در قرآن مسأله حفظ فرج آمده، مقصود دوری از زنا می باشد، جز آیه (قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یخفظوا فروجهم - و قل للمؤمنات یفضضن من أبصارهنّ) که مقصود پرهیز از نگاه مرد به عورت برادر خود و پرهیز زن از نگاه به عورت خواهر خود می باشد.»

ابوحمزه ثمالی می گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: زنی که در جاهای حساس بدن او

(1)

(2)

ص :633


1- و فی صحیح أبی بصیر عن الصّادق علیه السلام قال: کلّ آیة فی القرآن فی ذکرالفرج فهی من الزنا إلاّ هذه آلایة «قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم و قل للمومنات یغضضن من أبصارهنّ...» فإنّها من النظر فلایحلّ للرجل المؤمن أن ینظر إلی فرج أخیه و لایحلّ للمرأة أن تنظر إلی فرج اختها. (تفسیر القمی ص ج 2/101)
2- و فیه صحیحاً عن الثمالی عن الباقرعلیه السلام قال: سألته عن المرأة المسلمة یصیبها البلاء فی جسدها إمّا کسر و إمّا جرح فی مکان لایصلح النظر إلیه یکون الرجل أوفق بعلاجه من النساء أیصلح له النظر إلیها؟ قال: إذا اضطرّت إلیه فلیعالجها إن شاءت. (الوسائل ج 14/172)

شکستگی یا زخمی باشد و مرد برای معالجه او سزاوارتر و داناتر است، آیا آن مرد معالج می تواند به بدن چنین زنی برای معالجه نگاه کند؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «اگر آن زن چاره ای جز آن نداشته باشد مانعی ندارد.»

علی بن جعفر می گوید: از برادرم موسی بن جعفرعلیه السلام سؤال کردم: آیا مرد می تواند زنی را که در ران و یا شکم و یا بازوی او جراحتی باشد معالجه کند؟ فرمود: «خیر.» گفتم: آیا زن می تواند مردی را که در شکم و یا ران و یا باسن او زخم و جراحتی هست معالجه کند؟ فرمود: «اگر در عورت او نباشد مانعی ندارد.»

مؤلّف گوید: فقها و مراجع تقلید، مجاز نمی دانند که طبیب بدون اضطرار و ناچاری با بدن مریض نامحرم تماس پیدا کند و در صورت اضطرار نیز در حد اضطرار اجازه می دهند تا جایی که می فرمایند اگر معالجه به وسیله نگاه انجام می گیرد تماس پیدا نکند و اگر به وسیله تماس انجام می گیرد نگاه نکند.

مرحوم آیةاللَّه گلپایگانی در کتاب «مختصرالاحکام» می فرماید: اگر طبیب برای

(1)

(2)

ص :634


1- و فیه صحیحاً عن علیّ بن جعفر انّه سأل أخاه عن المرأة یکون بهاالجرح فی فخذها أوبطنها أو عضدها هل یصلح للرجل أن ینظر إلیه یعالجه؟ قال: لا. و قال: سألته عن الرجل یکون ببطن فخذه أو إلیته الجرح هل یصلح للمرأة أن تنظر إلیه و تداویه؟ قال: إذا لم یکن عورة فلابأس. (المصدر ص 173)
2- قال السیّد الگلپایگانی فی مختصر الأحکام: إذا اضطرّ الطبیب إلی النظر إلی الأجنبیّة لعلاجها و مسّ بدنها فلا إشکال فی ذلک و لکن لو إستطاع أن یعالجها بالنظر فقط فلا یحلّ له مسّ بدنها و کذا العکس (أی إذا توقف علاجها علی مسّ بدنها بدون النظر فلایجوز له النظر حینئذٍ). (مختصر الأحکام ص 136) و فی رسائل غیره من المراجع عین هذه العباره او مایشبهه. أقول: و یستثنی من حرمة النظر ما یلی إذا لم یکن بریبةٍ و تلذّذ. 1- النظر إلی المرأة التی یراد تزوجها، إلی وجهها و معاصمها و محاسنها بل فی صحیح محمّدبن مسلم قال سألت أباجعفرعلیه السلام عن الرجل یرید أن یتزوج المرأة أینظر إلیها؟ قال: نعم إنّما یشتریها بأعلی الثمن. (الوسائل ج 14/59 و رواه فی تفسیر نورالثقلین ج 3/591) 2- النظر إلی النساء الکافرات. 3- النظر إلی رؤس النساء اللاتی إذا نهین لاینتهین.

معالجه زن نامحرمی چاره ای جز نگاه به بدن او ندارد، نگاه به او مانعی ندارد، لکن اگر با نگاه تنها امکان معالجه هست تماس پیدا کردن با آن مریض نامحرم حرام است و اگر با تماس، معالجه امکان پذیر است، نگاه کردن به او حرام می باشد.

سایر مراجع نیز همین گونه فرموده اند.

نگاه به محارم با قصد لذّت

تردیدی نیست که آنچه در مورد نگاه های حلال، مانند نگاه به محارم و زن های

(1)

(2)

ص :635


1- 4- النظر إلی النساء عند الإضطرار. 5- النظر إلی الوجه والیدین إلی موضع السوار. 6- النظر إلی المحارم التی یحرم نکاحهنّ نسباً و رضاعاً. 7- النظر إلی النساء اللاتی یحرم نکاحهن بالمصاهرة کزوجة الولد و زوجة الوالد و امّ الزوجة و... لااخت الزوجة. 8- النظر إلی النساء القواعد غیر متبرّجات بزینة. 9- النظر إلی الصغیرة غیر البالغة خمس سنین.
2- النظر بریبةٍ الی غیر الزوجة إنّما جاز النظر فی الموارد المتقدم ذکرها إذا لم یکن بتلذّذ و ریبة و إلاّ حرم إجماعاً کما إدّعاه غیر واحد کمافی مستمسک العروة ج 9/24-25 و ما یقال من انّ النظر فی عدة من الموارد المتقدّمة لاینفکّ عن التلذّذ و الریبة و فسرّت فی کلامهم بخوف الوقوع فی الحرام فلا محظور إلاّ خوف الوقوع فی الحرام لاالتلذّذ الذی لاینفکّ النظر عنه مدفوع بأنّ النظر إذا کان بتلذّذٍ و تعمّد فهوسهم من سهام إبلیس و النظرة بعد النظرة تزرع فی القلب الشهوة و کفی بها لصاحبها فتنةً کما سبق فی الروایة و لاریب أنّ النظرة الثانیة نظرة عمدٍ و تلذّذ و هو الذی قال النبیّ صلی الله علیه وآله لعلیّ علیه السلام: یا علیّ النظرة الأولی لک و الثانیة علیک (رواه فی المبسوط ج 4/160)

سالخورده و موارد ضرورت، مانند معالجه و امثال آن، بیان گردید مشروط به آن است که با قصد لذّت همراه نباشد و گرنه این نگاه ها نیز حرام خواهد بود و بر حرمت آنها ادعای اجماع شده است.

اگر گفته شود: «موارد جو از نظر خالی از تلذّد نیست و ریبه به معنای خوف وقوع در حرام است، بنابراین محظوری جز خوف وقوع در حرام نیست و این نگاه ها اگر همراه با لذّت هم باشد مانعی ندارد»، چنین سخنی، هرگز قابل قبول نیست؛ چرا که نگاه به محارم اگر همراه با لذّت باشد تیری از تیرهای شیطان است - چنان که در روایت آمده- و نگاه بعد از نگاه و یا ادامه دادن نگاه - مطابق سخن معصوم علیه السلام تخم شهوت را در دل غرس می کند و موجب فتنه خواهد بود و شکی نیست که نگاه دوم و یا ادامه دادن نگاه، از روی عمد و لذّت است لذا رسول خداصلی الله علیه وآله به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود «یا علی! نگاه اول برای تو خطری ندارد، ولی نگاه دوم[که از روی عمد انجام می گیرد] خطرناک است.»

فقیه بزرگوار سیّد یزدی، در کتاب عروة الوثقی می گوید: زن هایی که ازدواج با آنان به علت نسب و یا شیر خوردن و یا ازدواج حرام است نگاه به غیر عورت آنها، اگر بدون قصد لذّت و ریبه باشد، جایز است؛ چنان که نگاه آنان نیز به محارم خود به این کیفیت جایز می باشد.

(1)

ص :636


1- قال فی العروة الوثقی: یجوز النظر إلی المحارم التی یحرم علیه نکاحهنّ نسباً أو رضاعاً أو مصاهرة ما عداالعورة مع عدم تلذّذ وریبةٍ و کذا نظرهنّ إلیه. (العروة ج 2/803) و قال فی تحریرالوسیلة: یجوز للرجل أن ینظر إلی جسد محارمه ما عدالعورة إذا لم یکن مع تلذّذ و ریبةٍ، و المراد بالمحارم من یحرم علیه نکاحهنّ من جهة النسب أو الرضاع أو المصاهرة و کذا یجوز لهنّ النظر إلی ما عدا العورة من جسده بدون تلذّذ و ریبةٍ. (تحریرالوسیلة ج 2/243)

سپس می گوید: شنیدن صدای زن نامحرم، اگر بدون لذّت و ریبه باشد، جایز است. و بر او نیز جایز است صدای خود را در مقابل نامحرم بلند کند، اگر ترس از فتنه و فساد نباشد.

گرچه احتیاط این است که در غیر موارد ضرورت این عمل ترک شود؛ مخصوصاً در مورد زن جوان. آری، صحبت کردن زن با مردهای نامحرم، اگر با صدای مهیج و تحریک آمیز باشد، حرام خواهد بود.

همبستر شدن با زن حایض

بنابر صریح آیات قرآن واجماع همه مسلمین همبستر شدن مرد با همسر حایض خود حرام است وبر زن نیزحرام است که تمکین نماید ولی بهره های دیگر جز جماع حلال است.

خداوند در سوره بقره می فرماید: «ای رسول من! مردم از تو در باره حیض سوال خواهند نمود، در پاسخ آنان بگو: آلودگی حیض (پریود) برای مرد موجب آزار و تنفراست. بنابراین در این حالت از زن ها کناره گیری کنید و با آنان نزدیکی نکنید تا از این آلودگی پاک شوند [و غسل کنند] و چون پاک شدند [و غسل کردند] با آنان از راهی که خدا شما را امر نموده همبستر شوید. همانا خداوند توّابین [یعنی کسانی که فراوان توبه می کنند] و متطهرین [یعنی کسانی که بدن خود را با آب شستشو می کنند و از پلیدها

(1)

(2)

ص :637


1- ثمّ قال: و الأ قوی جواز سماع صوت الأجنبیّه مالم یکن تلذّذ و ریبة، و کذا یجوزلها إسماع صوتها للاجانب إذا لم یکن خوف فتنةٍ و ان کان الاحوط الترک فی غیر مقام الضرورة خصوصاً فی الشابّة و ذهب جماعة إلی حرمة السماع و الإسماع و هو ضعیف نعم یحرم علیها المکالمة مع الرجال بکیفیّه مهیّجة بترقیق القول و تلیین الکلام و تحسین الصوت. (التحریر ج 2/245)
2- جماع الحائض قال اللّه سبحانه: و یسئلونک عن المحیض قل هو أذی فاعتزلوا النساء فی المحیض ولا تقربوهنّ حتّی یطهرن فاذا تطهرّن فأتوهنّ من حیث أمرکم اللّه إنّ اللّه یحبّ التوابین و یحبّ المتطهرین. (البقره /222)

دوری می جویند] را دوست می دارد.»

در کتاب کافی نقل شده که از امام صادق علیه السلام سوال شد: مرد از همسر حایض خود چه بهره ای می تواند ببرد؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «هر بهره ای می تواند از او ببرد جز همبستر شدن از جلو.» و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: «هر بهره ای می تواند از او ببرد جز از محل آلودگی و خون.»

و در همان کتاب نقل شده که از آن حضرت سؤال شد: نزدیکی با زنی که ازآلودگی پاک شده و غسل نکرده است چگونه است؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر همسر او مشتاق به همبستر شدن با او باشد باید او را امر کند تا محل خون را تطهیر نماید و سپس با او همبستر شود.» و در روایت دیگری نیز آمده که فرمود: «اگر بعد از انجام غسل همبستر شود بهتر خواهد بود.»

مرحوم آیة اللّه فقیه یزدی در کتاب عروة الوثقی می فرماید: همبستر شدن مرد با همسر خود از جلو در حال حیض حرام است، گرچه به اندازه حشفه داخل کند و انزال نیز نشود، بلکه احتیاط این است که کمتر از حشفه هم داخل نشود و برای زن نیز تمکین حرام است، ولی بهره های دیگر، مانند بوسیدن و... جایز است و اما همبستر شدن از پشت محل اشکال می باشد.

مؤلّف گوید: اصل مسأله حرمت نسبت به جماع حایض مورد اتفاق و اجماع علمای اسلام است، لکن در بعضی از فروعات آن اختلاف است که باید به رساله های عملیه مراجعه شود.

(1)

(2)

ص :638


1- و فی الصافی عن الکافی... سئل الصّادق علیه السلام: ما یحلّ لصاحب المرأة الحائض منها؟ فقال: کلّ شی ء ماعدا القبل بعینه. و فی روایة: فلیأتها حیث شاء ما اتّقی موضع الدم. (تفسیر الصافی ج 1/252) و فیه عن الکافی عنه علیه السلام فی المرأه ینقطع عنها دم الحیض فی آخر ایّامها؟ قال: إذا اصاب زوجها شبق فلیأمرها فلتغتسل فرجها ثمّ یمسّها إن شاء قبل ان تغتسل. و فی روایة أخری: و الغسل أحبّ إلیّ. (المصدر)
2- و قال السیّد الیزدی فی کتاب عروة الوثقی: السابع و [یحرم] طؤها- ای الحائض - فی القبل حتّی بإدخال الحشفة من غیر إنزال بل بعضها علی الأحوط و یحرم علیها أیضاً و یجوز الإستمتاع بغیر الوطی من التقبیل و التفخید... و أمّا الوطی فی دبرها فجوازه محلّ اشکال.

حرام های مربوط به زن و شوهر

علاّمه حلی در کتاب قواعد می فرماید: برای مرد حرام است که در حال اختیار بیش از چهارماه از همبستر شدن با همسر خود امتناع ورزد؛ چنان که حرام است مسافرتی به کند که بیش از چهارماه به طول بینجامد، جز آنکه یا همسر راضی باشد و یا او را همراه خود ببرد و یا سفر او واجب و ضروری باشد.

مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: حرام است مرد از همسر خود کناره گیری کند، و با او همستبر نشود بلکه بر او واجب است که در هر چهار ماه یک مرتبه با همسر دایمی خود همبستر شود واگر چهار همسر داشته باشد در صورتی که یک شب نزد، یکی از آنان بخوابد باید نزد بقیه نیز به همان اندازه بخوابد و حرام است که بعضی از آنان را بر بعض دیگر ترجیح دهد، لکن اگر کمتر از چهار همسر داشته باشد لازم نیست این مساوات را رعایت کند.

صفوان بن یحیی گوید: من از حضرت رضاعلیه السلام در باره مردی که همسر جوانی دارد و به علت مصیبتی که بر او وارد شده ماه ها، بلکه تا یک سال، با همسر خود آمیزش نمی کند

(1)

(2)

ص :639


1- ترک وطی ء الزوجة اکثر من أربعة أشهر فی صحیحه صفوان بن یحیی عن أبی الحسن الرضاعلیه السلام انّه سأله عن الرجل تکون عنده المرأة الشابّة فیمسک عنها الأشهر و السنّة لایقربها، لایرید الإضرار بها یکون لهم مصیبة أیکون فی ذلک آثماً؟ قال علیه السلام: إذا ترکها أربعة أشهر کان آثماً بعد ذلک. (الوسائل ج 14/100)
2- و قال فی التحریر: یحرم أن یهجر الرجل زوجته فیذرها کالمعلّقة لاهی ذات بعل و لامطلّقة و لها علیه حقّ المواقعة فی کلّ أربعة أشهر مرّة، و إن کانت عنده أکثر من واحدة فان بات عند إحداهنّ یجب علیه أن یبیت عند غیرها أیضاً إن کنّ أربعاً و یحرم علیه أن یفضلّ بعضهنّ علی بعض و إن لم تکنّ أربع یجوزله تفضیل بعضهنّ علی بعض فی القسم. (تحریرالوسیله ج 2/303)

و قصد او آزار دادن آن زن نیست سؤال نمودم و گفتم: آیا آن مرد در این عمل گناهکار خواهد بود؟

امام علیه السلام فرمود: «اگر چهار ماه بگذرد و با او همبستر نشود گناهکار است.» فقیه یزدی صاحب کتاب عروة الوثقی نیز می فرماید: حایز نیست کسی بیش از چهار ماه از آمیزش با همسر خود خودداری کند، خواه همسر او دایمی باشد و یا موقت و خواه جوان باشد و خواه پیر و خواه مرد در وطن باشد و یا در سفر، جز سفر واجب، مانند حج. سپس می گوید: همبستر شدن با همسر متوقف بر مطالبه او نیست، او چه مطالبه کند و چه نکند، این وظیفه بر عهده مرد ثابت است. البته در موارد زیر این گونه نیست:

1- رضایت زن به ترک زناشویی؛ 2- در ضمن عقد نکاح با او شرط شده باشد که عمل زناشویی انجام نگیرد؛ 3- زناشویی برای زن و یا برای مرد ضرر داشته باشد؛ 4- زن به اختیار خود در مسافرت و غیبت باشد ؛ 5- زن ناشزه و نافرمان شده باشد.

لکن اگر عمل زناشویی، به هر دلیل، انجام نشده باشد، قضا و جبران آن واجب نیست.

مرحوم امام خمینی نیز در رساله تحریر الوسیله می فرماید: حق مرد بر زن چند چیز است:

1- از او اطاعت کند و نافرمانی او را نکند؛ 2- بدون اجاره او از خانه خارج نشود، حتی اگر برای ملاقات پدر و مادر و یا عیادت از آنان و یا شرکت در مراسم فوت آن ها باشد؛ 3- خود

(1)

(2)

ص :640


1- أقول: و فی المسألة روایات لم اذکرها اختصاراً فلیراجع الطالب إلی کتاب «وسائل الشیعة» و قال السیّد الفقیه الیزدی فی العروة الوثقی: لایحوز ترک وطی الزوجة أکثر من أربعة أشهر من غیر فرق بین الدائمة و الممتتّع بها و لا الشابّة و الشائبة علی الأظهر... لإطلاق الخبر کما أنّ مقتضاه عدم الفرق بین الحاضر و المسافر فی غیر سفر واجب إلی ان قال: و الظاهر عدم توقّف الوجوب علی مطالبتها و یحوز ترکه مع رضاها أو إشتراط ذلک حین العقد علیها أو مع خوف الضرر علیه أو علیها أو مع غیبتها باختیارها أو مع نشوزها، إلی ان قال: و إذا ترک مواقعتها لمانع أو عصیاناً لایجب علیه القضاء.
2- و قال الإمام الخمینی رضوان اللّه تعالی علیه:... حقّ الزوج علی الزوجة أن تطیعه و لا تعصیه و لاتخرج من بیتها إلاّ بإذنه ولو إلی أهلها لعیادة والدها أو فی عزائه و... و أمّا حقّها علیه فهو ان یشبعها و یکسوها و أن یغفر لها إذا جهلت ولایقبح لها وجهاً... إلی أن قال: نعم لها علیه حقّ المواقعة فی کلّ أربعة أشهر مرّةً. (التحریر ج 2/303)

را کاملاً در اختیار او قرار دهد و از هیچ گونه بهره گیری مشروع از او جلوگیری نکند.

و اما حق زن بر مرد نیز چند چیز است: 1- خوراک و پوشاک [و مسکن] او را طبق متعارف تأمین کند؛ 2- از خطاهای او بگذرد؛ 3- با او بداخلاقی نکند و با صورت گرفته با او برخورد ننماید.

سپس می فرماید: [حق دیگری ندارد جز این که] در هر چهار ماه، واجب است، ولو یک مرتبه با او جماع کند، [گرچه به اندازه حسفه باشد].

خودداری از عمل زناشویی بیش از چهار ماه

خواستگاری از زن شوهردار و یا زنی که در عده دیگری است

خواستگاری و پیشنهاد ازدواج کردن نسبت به زن شوهر دار و یا زنی که در دوران عده رجعیه به سر می برد و همسر او در آن مدت می تواند با زن خود ادامه زندگی دهد حرام است، گرچه پیشنهاد معلّق به جدا شدن از شوهر اول و گذشتن مدت عده باشد، چرا که زن مطلّقه رجعیّه در حکم زوجه و همسر می باشد.

صاحب جواهر، بعد از بیان این مسأله، می فرماید: این حرمت به صورت اجماع از بسیاری از فقها نقل شده و [اگر اجماع محصّل محسوب نشود باز] حجت خواهد بود. افزون آن که پیشنهاد ازدواج به زن شوهر دار با حرمت عرض مؤمن منافات دارد و عرض مؤمن همانند مال و خون او محترم است و بسا با این عمل زندگی آن مرد گرفتار فتنه و فساد می شود و ممکن است آن زن برای نجات و جدا شدن خود از شوهر اول بکوشد تا او را به وسیله سمّ و یا چیز دیگری از بین ببرد و این حوادث معلول آن پیشنهاد خواهد بود.

(1)

ص :641


1- خطبة المزوجة و الرجعیّة قال فی الجواهر: لایجوز التعریض بالخِطبة (پیشنهاد ازدواج نمودن) و لو معلّقة علی فراق الزوج لذات البعل و لا لذات العدّة الرجعیّة لأنها زوجة حکماً فضلاً عن التصریح بها إجماعاً محکیّاً من غیر واحد إن لم یکن محصّلاً و هو الحجّة مضافاً إلی ما فی ذلک من منافات ذلک احترام العرض المحترم کالمال و الدم و من إفساد الإمرأة علی زوجها الذی ربّما أدّی إلی سعیها بالتخلص منه بقتله بسمّ و نحوه. (نکاح الجواهر ص 127)

زینت نمودن زن در دوران عده وفات

زنی که شوهر او از دنیا رفته باید عدّه وفات نگه دارد، یعنی چهار ماه و ده روز صبر کند و با مرد دیگری ازدواج ننماید و اگر بار دار باشد باید تا وضع حمل فرزند نیز صبر کند و اگر قبل از گذشتن چهار ماه و ده روز، فرزند او به دنیا بیاید باید صبر کند تا مدت چهار ماه و ده روز بگذرد و در این مدت برای زن حرام است لباس های زینتی بپوشد و هر زینت دیگری را در خود ایجاد کند.

ابن ابی یعفور می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: وظیفه زنی که شوهر خود را از دست داده چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «در دوران عده، برای زینت سرمه نکشد و بوی خوش استعمال نکند و لباس زینت نپوشد و در غیر خانه شوهر نماند، [ولی ] باید حقوقی که بر او واجب است انجام دهد و حج به جا آورد و چون غسل می کند می تواند موی خود را شانه بزند.»

در بعضی از روایات آمده که اگر خضاب و سرمه و لباس رنگین و بوی خوش برای زینت نمودن برای همسر نباشد، مانعی ندارد.

(1)

(2)

(3)

ص :642


1- تزیین المتوفی عنها زوجها (ترک الحداد) و هو المعبّر عنها بوجوب الحداد ما دامت فی العدة ففی الوسائل عن إبن أبی یعفو و عن الصّادق علیه السلام قال: سألته عن المتوّفی عنها زوجها؟ قال: لاتکتحل للزینة و لاتطیّب و لاتلبس ثوباً مصبوغاً و لاتبیت عن بیتها، و تقضی الحقوق و تمتشط بغسله و تحجّ و ان کانت فی عدّتها. (و هی الموثقة) (الوسائل ج 15/450)
2- و فی موّثقة إبن مسکان عن أبی العبّاس قال: قلت لأبی عبداللّه علیه السلام: المتوفیّ عنها زوجها؟ قال: لاتکتحل لزینة و لاتطیّب و لاتلبس ثوباً مصبوغاً و لاتخرج نهاراً و لاتبیت عن بیتها... الحدیث. (المصدر)
3- و فی موثّقة عمّار... قال: قال ابوعبداللّه علیه السلام و تختضب و تکتحل و تمتشط و تصبغ و تلبس المصبغ و تصنع ما شاءت لغیر زینةٍ لزوج. (المصدر ص 451)

مرحوم سیّد یزدی، در عروة الوثقی می فرماید: بر زنی که شوهر او از دنیا رفته است واجب است، در دوران عده وفات، از زینت کردن در بدن و لباس، مانند سرمه کشیدن و استعمال بوی خوش و امثال این ها، خود داری کند و معیار زینت، زمان و مکانی است که در آن زندگی می کند. سپس می گوید: دلیل حرمت زینت برای چنین زنی، اجماع و اخباری است که به دست ما رسیده است.

مؤلّف گوید: آنچه گفته شد مربوط به زنی است که شوهر او از دنیا رفته است، امّا دیگران مطابق روایات و سخنان معصومین علیهم السلام حق ندارند بیش از سه روز برای فوت ارحام و خویشان خود ترک زینت کنند و لباس سیاه بپوشند و اساساً لباس سیاه هیچ دستوری ندارد، و چنان که گذشت پوشیدن، لباس سیاه مذموم و مکروه نیز می باشد.

محمّد بن مسلم گوید: امام صادق و یا امام باقرعلیه السلام فرمود: «هیچ کس حق ندارد[برای

(1)

ص :643


1- و قال السیّد الیزدی فی العروة الوثقی: یجب علیها فی وفاة زوجها الحداد ما دامت فی العدّة و هو ترک الزینة فی البدن و اللباس بمثل التکحل و التطیّب و... و بالجملة کلّ ما یعدّ زینة ممّا تتزیّن به للزوج المختلف بحسب الأشخاص و البلدان و الأزمان فیحکم فی کلّ بلد بما هو المعتادفیه... نعم لابأس بتنظیف البدن و اللباس و... إلی ان قال: و یدلّ علی وجوب ترک الزینة الإجماع و الأخبار. (العروة الوثقی ج 2/64)

مرگ کسی ] بیش از سه روز ترک زینت کند، جز زنی که شوهر او از دنیا رحلت نموده باشد که باید در ایام عده وفات، زینت را ترک کند.»

آری، در زمان ما، یکی از نادانی ها همین است که برای کسی که از دنیا می رود تا چهل روز و یا تا یک سال ترک زینت می کنند و لباس سیاه می پوشند و تا یک هفته مراسم تعزیه بر قرار می کنند، در حالی که امام باقرعلیه السلام می فرماید:«از وقت مرگ تا سه روز بیشتر برای میت نباید ماتم بگیرند.»

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «رسول خداصلی الله علیه وآله به فاطمه علیها السلام [در مرگ بعضی از بنی هاشم] فرمود که نزد اسماء بنت عمیس به رود و بگوید که او و زن های دیگر بیایند و طعامی برای آنان تهیه شود و تا سه روز عزا و ماتم برگزار کنند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «پس از این دستور سنّت بین مسلمانان بر آن جاری شد.»

پوشیدن لباس حریر و زینت به طلا برای مردها

صاحب شرایع و جواهر می فرمایند: انگشتری طلا، بلکه مطلق زینت به طلا، برای

(1)

(2)

(3)

ص :644


1- هذا ولکن لاشک بینهم فی عدم جواز الحداد اکثر من ثلاثة أیّام لغیر المعتدة بعدّة الوفاة إلاّ انّ السیرة فی زماننا علی خلاف ذلک و الناس فی زماننا یوجیون الحداد لأمواتهم أربعین یوماً. الوسائل عن محمّدبن مسلم (عن احدهما) قال: لیس لأحد ان یحدّ اکثر من ثلاث إلاّ المرأة علی زوجها حتّی تنقضی عدّتها. (الوسائل ج 15/450)
2- و عن أبی جعفرعلیه السلام: یصنع للمیّت مأتم ثلاثة أیّام من یوم مات. (البحار ج 79/72) و نقل الصّدوق عن الصّادق علیه السلام: أنّ النبیّ صلی الله علیه وآله أمر فاطمةعلیها السلام أن یأتی أسماء بنت عمیس و نساءها و أن تصنع لهم طعاماً ثلاثة أیّام فجرت بذلک السنّة. (المصدر)
3- لبس الحریر و الذهب و التزین بهما للرجال فی الشرایع و الجواهر: «یحرم التخّتم بالذهب بل و مطلق التحلّی به للرجال بلاخلاف أجده فیه بل الاجماع بقسمیه علیه». و فی موثّقه عمّار عن الصّادق علیه السلام قال: لایلبس الرجل الذهب و لایصلّی فیه لأنّه من لباس أهل الجنّة. (الوسائل ج 3/300)

مرد حرام است و خلافی در حرمت آن دیده نشده، بلکه حرمت آن اجماعی است.

صاحب وسائل، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «مرد نباید لباس طلا بافت، بپوشه و نباید با آن نماز بخواند، چرا که لباس طلا بافت مخصوص اهل بهشت است.»

در همان کتاب، از علی بن جعفر نقل شده که گوید: از امام کاظم علیه السلام سؤال کردم: آیا صحیح است مرد انگشتری طلا به دست به خود کند؟ فرمود: «خیر.»

مرحوم سید یزدی، صاحب عروة الوثقی، یکی از شرایط لباس نماز گزار را آن می داند که اگر مرد است لباس او طلا بافت نباشد. سپس می فرماید: در غیر نماز نیز پوشیدن لباس طلا بافت برای مردها حرام است.

سپس می افزاید: برای مردها نیز حرام است که در لباس حریر محض نماز بخوانند، خواه به اندازه ساتر عورت باشد یا نباشد، بلکه در غیر نماز نیز پوشیدن آن برای مردها حرام است.

آن گاه می فرماید: زینت به طلا برای مردها کلاً حرام است، خواه لباس باش و یا انگشتر و مانند آن.

مرحوم آیة اللَّه خمینی و آیة اللَّه گلپایگانی نیز در کتاب تحریر و هدایة العباد می فرمایند: از شرایط لباس نماز گزار، اگر مرد باشد، این است که لباس او طلا بافت نباشد، بلکه زینت به طلا، مانند انگشتر و حلقه و زنجیر، برای مردها در حال نماز و غیر نماز حرام است.

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :645


1- و فی صحیحة علیّ بن جعفر عن الکاظم علیه السلام قال: سألته عن الرجل هل یصلح له أن یتخّتم بالذهب؟ قال: لا. (المصدر ج 3/301)
2- و قال السیّد الیزدی فی العروة: الخامس (من شرائط لباس المصلّی) أن لایکون من الذهب للرجال و لایجوز لبسه لهم فی غیر الصلاة أیضاً... و السادس: ان لایکون حریراً محضاً للرجال سواءکان ممّا تتمّ فیه الصلاة أولا علی الأقوی بل یحرم لبسه فی غیر حال الصلاة أیضاً. (العروة ج 1/562)
3- و قال أیضا: و لافرق (فی لبس الذهب) بین ماتتمّ فیه الصلاة و ما لاتتمّ کالخاتم و الزرّ. (المصدر ج 2/341)
4- و قال السیّد الخمینی فی التحریر: الرابع (من شرائط لباس المصلّی) أن لایکون الساتر بل مطلق اللباس من الذهب للرجال فی الصلاة و لوکان حلیّاً کالخاتم و نحوه بل یحرم علیهم فی غیرها أیضاً. (التحریر ج 1/145) و مثل هذه العبارة للسیّد الگلپایگانی فی کتاب هدایة العباد. (ج 1/133)

پوشیدن لباس شهرت

صاحب عروة الوثقی می فرماید: پوشیدن لباس شهرت حرام است و آن این است که مرد لباسی که از جهت جنس یا رنگ یا کیفیت و یا دوخت خلاف زیّ اوست بپوشد، مانند این که عالم دینی لباس ارتشی بپوشد و یا ارتشی لباس روحانی بپوشد. همچنین حرام است مردها لباس مخصوص به زن ها را بپوشند و یا زن ها لباس مخصوص به مردها را بپوشند و بهتر است که در آنها نماز نیر نخوانند .

صاحب وسائل، با سند صحیح، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «خداوند از پوشیدن لباس شهرت خشم دارد.»

مؤلّف گوید: روایات این بخش در کتاب وسائل نقل شده و به علت رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر می شود، لکن در پایان این بخش روایتی را که از نشانه های آخرالزمان و ظهور امام زمان علیه السلام است ذکر می کنیم.

مرحوم صدوق، در کتاب علل الشرایع، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که آن

(1)

(2)

(3)

ص :646


1- لبس لباس الشهرة قال السیّد الفقیه الیزدی فی العروة: «یحرم لبس لباس الشهرة بأن یلبس خلاف زیّه من حیث الجنس أو من حیث لونه أو من حیث وصفه و تفصیله و خیاطته کأن یلبس العالم لباس الجندیّ او بالعکس مثلاً. و کذا یحرم علی الأحوط لبس الرجال ما یختصّ بالنساء و بالعکس و الأحوط ترک الصلاة فیهما و إن کان الأقوی عدم البطلان. (العروة ج 1/568 من لباس المصلّی)
2- الوسائل... بسند صحیح عنإبن أبی عمیر عن أبی أیّوب الخزاّز عن الصّادق علیه السلام قال: إنّ اللّه یبغض شهرة اللباس. (الوسائل ج 2/354) و فی ص 367 ج 3 و ص 272 و ص 277 ج 11 و ص 211 ج 12 ما یناسب ذلک فلاحظ. أقول: و من علائم الظهور و أشراط الساعة: تشبّه الرجال بالنساءو النساء بالرجال. ففی العلل... عن زیدبن علی عن آباءه عن علیّ علیه السلام انّه رأی رجلاً به تأنیث فی مسجد رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال له: أخرج من مسجد رسول اللّه یا من لعنه رسول اللّه.
3- ثمّ قال علیّ علیه السلام: سمعت رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول: لعن اللّه المتشبّهین من الرجال بالنساء و المتشبّهات من النساء بالرجال. (العلل ج 2/602)

حضرت در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله مردی را دیدند که خود را به شکل زن در آورده بود. پس به او فرمود: «ای کسی که رسول خدا به او لعنت نموده! از مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله خارج شو!» سپس فرمود: من از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: «خداوند مردهایی را که خود را به شکل زن در می آورند و زن هایی را که خود را به شکل مرد در می آورند را لعنت نموده است.»

مرحوم صدوق، در کتاب «فضائل الأشهر الثلاثة»، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «زمانی بر این مردم خواهد آمد که زنا بین آنان آشکار می شود و مردها به شکل زن ها و زن ها به شکل مردها در می آیند. در آن زمان کسی به نماز و احکام دین و دستورات آن توجه نمی کند.»

غنا و موسیقی

غنا و آوازه خوانی وموسیقی و هر صدا و صوتی که لهو و بازی و مناسب مجالس لهوی و خوشگذرانی باشد، حرام و از گناهان کبیره و بزرگ است.

خداوند در قرآن برای آوازه خوانی وعده عذاب خوارکننده ای داده و مؤمنین را امر نموده که از آن دوری کنند و آن را در ردیف بت پرستی قرار داده است.

حضرت رضاعلیه السلام، ضمن بیان گناهان کبیره فرمود: «اشتغال به ملاهی از گناهان کبیره است.» [عیون الاخبار الرضا ج 127/2 ؛ بحار ج 12/76]

(1)

(2)

ص :647


1- أقول: و یؤیّد ذلک مارواه الصّدوق فی کتاب فضائل الاشهر الثلاثة عن أمیرالمومنین علیه السلام إنّه قال: یأتی علی الناس زمان یرتفع فیه الفاحشة... و یتشّبه الرجال بالنساء و النساء بالرجال و یستخفّ بحدود الصلاة و... (فضائل الاشهر الثلاثة ص 91)
2- الغناء و الموسیقی قال اللّه سبحانه: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علمٍ و یتّخذها هزواً أولئک لهم عذاب مهین. (لقمان /6) و قال سبحانه: و اجتنبوا الرجس من الأوثان و اجتنبوا قول الزور. (الحج /31) و قال سبحانه: و ألّذین لایشهدون الزور. (الفرقان /72)

امام صادق علیه السلام فرمود: «مقصود از قول زور در آیه شریفه «والذین لایشهدون الزور» و آیه شریفه « و اجتنبوا قول الزور» غنا و آوازه خوانی است.» و فرمود: «غنا منشأ نفاق است.»

امام باقرعلیه السلام فرمود: «غنا از گناهانی است که خداوند برای آن وعده آتش دوزخ داده است.» و سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «و من الناس من یشتری لهو الحدیث...».

در کتاب شریف کافی نقل شده که مردی به امام صادق علیه السلام گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! من همسایگانی دارم که زن های آوازه خوان در خانه های آنها آوازه خوانی می کنند و تنبک و دایره می زنند. گاهی من در دستشویی و توالت که می روم بیشتر می نشینم که صدای آنان را بشنوم، آیا این کار برای من حرام است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «چنین کاری رامکن.» آن مرد گفت: به خدا سوگند، من در مجالس آنان شرکت نمی کنم و تنها صدای آنان به گوش من می رسد و من بیشتر می نشینم که صدای آن ها را بشنوم.

امام علیه السلام فرمود: «شگفتا! مگر نشنیدی که خداوند می فرماید: فردای قیامت گوش و چشم و دل مورد سؤال واقع می شوند؟» آن مرد گفت: صحیح فرمودید. به خدا سوگند، مثل این که تاکنون من این آیه را از کسی نشنیده بودم. اکنون با کمک خداوند چنین کاری را تکرار نمی کنم و استغفار خواهم نمود.

(1)

(2)

(3)

ص :648


1- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: «قول الزور» الغناء. (الکافی ج 6/431) الکافی... قال علیه السلام: الغناء عشّ النفاق. (المصدر)
2- الکافی... قال الباقرعلیه السلام: الغناء ممّا او عداللّه عزّوجّل علیه النّارو تلاهذه الآیة «و من الناس من یشتری لهو الحدیث الآیة». (المصدر)
3- الکافی... قال رجل للصادق علیه السلام: بأبی انت و امّی إنّنی أدخل کنیفاً لی و لی جیران عندهم جوارٍ یتغنّین و یضربن بالعود فربّما اطلت الجلوس استماعاً منّی لهنّ فقال علیه السلام: لاتفعل فقال الرجل: و اللّه ما آتیهنّ إنّما هو سماع أسمعه بأذنی فقال: للّه أنت أما سمعت اللّه عزّوجّل یقول: «إنّ السمع و البصر والفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسئولاً؟» فقال: بلی و اللّه لکأنّی لم أسمع بهذه الآیة من کتاب اللّه من أعجمیّ و لاعربّی لاجرم إنّنی لا أعود إن شاء اللّه و إنّی أستغفراللّه فقال علیه السلام له: قم فاغتسل وسل مابدی لک فإنّک کنت مقیماً علی أمرٍ عظیم ما کان أسوء حالک لومتّ علی ذلک إحمد اللّه وسله التوبة من کلّ ما یکره فإنّه لایکره إلاّ کلّ قبیح و القبیح دعه لأهله فإنّ لکلّ أهلاً. (الکافی ج 6/432)

امام علیه السلام فرمود: «برخیز و غسل [توبه] کن و آنچه می توانی استغفار کن که تو عمل بزرگ و خطرناکی را انجام می داده ای. چه بد می بود حال تو اگر با این عمل از دنیا می رفتی. پس خدا را ستایش کن و از آنچه خداوند را خوش نیاید توبه نما که خداوند جز از کار زشت و گناه کراهت ندارد، و هرکاری را اهلی است، تو این کار را به اهلش واگذار.»

امام صادق علیه السلام در سخن دیگری، در باره آثار غنا و موسیقی فرمود: «خانه ای که در آن غنا و موسیقی باشد، از رسوایی ایمن نیست و دعا در آن مستجاب نمی شود و ملائکه رحمت در آن وارد نمی گردند.»

حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «کسی که در دنیا از غنا و موسیقی پرهیز کند، خداوند بادها را امر می کند تا درختی رادر بهشت به حرکت در آورند و او از آن درخت صدایی خواهد شنید که مثل آن را نشنیده است و کسی که از غنا و موسیقی پرهیز نکند آن نوای دلپذیر رانخواهد شنید.»

امام باقرعلیه السلام ،در باره گوش فرا دادن به غنا و موسیقی می فرماید: «کسی که به سخن گوینده ای گوش فرا دهد، [در حقیقت] او را پرستیده است. پس اگر گوینده از ناحیه خدا سخن بگوید او خدا را پرستش نموده و اگر از ناحیه شیطان سخن بگوید او شیطان را پرستش نموده است.»

مردی به امام باقرعلیه السلام گفت: غنا چیست و چگونه است؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر خداوند

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :649


1- الکافی.. و قال الصّادق علیه السلام: بیت الغناء لایؤمن فیه القبیحة و لایجاب فیه الدعوة و لایدخله الملائکة. (المصدر ص 433)
2- الکافی... قال الرضاعلیه السلام: من نزّه نفسه عن الغناء فإنّ فی الجنّة شجرة یأمراللّه عزّوجّل الریاح أن تحرّکها فیسمع لها صوتاً لا یسمع بمثله و من لم یتنّزه عنه لم یسمعه. (المصدر)
3- الکافی... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: من أصغی إلی ناطق فقد عبده فإن کان الناطق یؤدّی عن اللّه عزّوجّل فقد عبداللّه و إن کان الناطق یؤدّی عن الشیطان فقد عبدالشیطان. (المصدر)
4- الکافی... إنّ رجلاً أتی أباجعفرعلیه السلام فسأله عن الغناء فقال: یا فلان إذا میزّ اللّه بین الحقّ و الباطل فأنّی یکون الغناء؟ فقال: مع الباطل فقال: قد حکمت. (المصدر ص 435) أقول: و یأتی فی باب اللهو ما یناسب ذلک.

حق و باطل رااز یکدیگر جدا کند، غنا در طرف باطل قرار می گیرد یا در طرف حق؟» آن مرد گفت: در طرف باطل قرار می گیرد. امام علیه السلام فرمود: «به راستی به حق حکم کردی، همانا غنا از گروه باطل است.»

آثار سوء غنا و موسیقی در روح و جسم انسان

امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که در کنار نعمت های خداوند، از وسایل موسیقی و غنا استفاده کند، نعمت های خداوند را کفران نموده است.»

و فرمود: «استفاده از اسباب لهو و موسیقی موجب روییده شدن نفاق در قلب می شود؛ چنان که آب موجب روییدن سبزی می شود.»

و فرمود: «کسی که چهل روز در خانه اش موسیقی و غنا نواخته شود، خداوند شیطانی را به نام «قفندر» بر او مسلط می کند و او اعضای خود را بر جمیع اعضای او قرار می دهد و هیچ عضوی نمی ماند جز آن که شیطان عضوی از خود را بر روی آن قرار می دهد و در چنین زمانی خداوند حیا را از او می گیرد و او بعد از آن باکی ندارد نسبت به آنچه می گوید و آنچه نسبت به او گفته می شود. [یعنی غیرت از وجود او دور خواهد شد].»

امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید: «هنگامی که چهل روز در منزل کسی

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :650


1- آثار الغناء و الموسیقی الوسائل... قال الصّادق علیه السلام: من أنعم اللّه علیه بنعمة فجاء عندتلک النعمة بمزمارٍ فقد کفرّها. (الوسائل ج 17/127)
2- و فیه قال علیه السلام: ضرب العیدان ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الخضرة. (المصدر ج 12/233)
3- و فیه قال علیه السلام: من ضرب فی بیته بربط أربعین یوماً سلّط اللّه علیه شیطاناً یقال له: القفندر فلا یبقی عضو من أعضاءه إلاّ قعد علیه فاذا کان کذلک نزع منه الحیاء و لم یبال ما قال و لا ما قیل فیه. (المصدر ص 232)
4- الکافی... عن إسحاق بن جریر قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: إنّ شیطاناً یقال له: القفندر (کسمندر معناه: القبیح المنظر) إذا ضرب فی منزل رجل أربعین یوماً بالبرط و دخل علیه الرجال وضع ذلک الشیطان کلّ عضو منه علی مثله من صاحب البیت ثمّ نفخ فیه نفخة فلایغار بعدها حتّی تؤتی نساءه فلایغار. (الکافی ج 6/433)

آلات موسیقی نواخته شود و مردها در آن خانه وارد شوند، شیطانی به نام «قفندر» که قیافه زشتی دارد، هر عضوی از بدن خود را بر اعضای صاحب خانه قرار می دهد و سپس در آنها می دمد و غیرت از صاحب آن خانه سلب می شود، به گونه ای که اگر کسی به همسران او تجاوز کند باکی ندارد.»

و فرمود: «مجلس غنا و موسیقی مجلسی است که خداوند به اهل آن نظر رحمت نخواهد نمود و آن مصداق آیه شریفه «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه...» می باشد.»

موسیقی از نظر علمی

تردیدی نیست که آنچه از ناحیه وحی توسط پیامبران خداعلیهم السلام برای بشر بیان گردیده، مطابق مصالح دنیایی و آخرتی او بوده و پیامبران خداعلیهم السلام راهنمایان و خیرخواهان واقعی انسان بوده اند.

ممکن است انسان ها از این مسیر حرکت نکرده و به ادیان آسمانی معتقد نبوده و گرفتار خواسته های نفسانی خود شده باشند و ارزش را در آزاد گذاردن غرایز جنسی و خواسته های نفسانی خود بدانند و ممنوعیت هایی را که در مکتب انبیا و پیامبران خداعلیهم السلام آمده خلاف آزادی و ظلم به بشر و موجب محرومیت او بدانند.

البته در جای خود روشن شده که چنین تفکری، جاهلی و حیوانی و ضد ارزش است. از سویی، فراوان بوده و هستند دانشمندان و فرهیختگانی که اگر ایمان به مکاتب وحی هم نداشته و ندارند به حکمت هایی که در ممنوعیت های ادیان آسمانی آمده پی برده و خطرهای تخلف از آنها را گوشزد نموده و انسان را از آسیب های آنها برحذر داشته اند.

(1)

ص :651


1- و فیه قال علیه السلام: الغناء مجلس لاینظر اللّه إلی أهله و هو ممّا قال اللّه عزّوجّل: «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه». (المصدر)

در کتاب گناهان کبیره، از کتاب «مناظره دکتر ویپر» و کتاب «بلاهای اجتماعی قرن ما» و کتاب «موسیقی و اسلام» و کتاب «تأثیر موسیقی بر اعصاب» چنین آمده است:

علمای علم فیزیولوژی دستگاه عصبی انسان را به دو قسمت تقسیم کرده اند: سلسله اعصاب ارتباطی و سلسله اعصاب نباتی. سلسله اعصاب ارتباطی، شامل ستون مرکزی عصبی، از نخاع گرفته تا نیم کره های مغز و نیز اعصاب محیطی می باشد و سلسله اعصاب نباتی، شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک می باشد.

سیستم اعصاب سمپاتیک فقط از ابتدای ستون فقرات آغاز گردیده و دنباله آن به سایر اعضا پخش می گردد، اما سلسله اعصاب پاراسمپاتیک از مغز و دماغ شروع شده و بعد از ستون فقرات گذشته به موازی سمپاتیک به تمام بدن منقسم می گردد. عمل سمپاتیک عبارت است از تنگ کردن رگها، اتساع عضلات صاف، جلوگیری از ترشح و فشار خون؛ و کارپاراسمپاتیک گشاد کردن رگ ها، انقباض عضلات صاف، ایجاد ترشح و تقلیل فشار خون می باشد.

پاراسمپاتیک پس از این که از دماغ و مخ جدا شد، همین که با سمپاتیک، یعنی همان اعصابی که از ستون فقرات شروع می شود مصادف شد، از همان جا این دو عصب به موازات یکدیگر در تمام اعضای بدن، دوش به دوش و همراه یکدیگر، حرکت می کنند و چون اعمال این دو عصب مخالف یکدیگر است تا هنگامی که تحریکاتی از خارج بر آنها وارد نیاید و هر دو به موازات یکدیگر کار کنند تعادل بدن را حفظ نموده و این تعادل در صحت و سلامتی روحی و جسمی انسان مدخلیت تام دارد، ولی هرگاه، یکی از این دو، تعادل و توازن خود را از دست داد، آن گاه به نسبت عدم تعادل هر یک، اختلال روانی و کالبدی (روحی و جسمی) برای شخص ایجاد می نماید.

کار حساس اعصاب سمپاتیک، ایجاد امور فعاله بدن است، از قبیل بیداری و جدیت و فعالیت در کارها (که در اصطلاح طب قدیم صاحب آن را حرارتی مزاج و خون گرم می نامند)، ولی کار حساس اعصاب پاراسمپاتیک درست مخالف سمپاتیک است، یعنی عمل آن ایجاد سستی، بی حالی، خواب، غفلت، سهو، نسیان، اندوه، حزن، بیهوشی، نزع و بالاخره مرگ است.

ص :652

وقتی که از خارج تحریکاتی در روی اعصاب شروع می شود، اعصاب سمپاتیک یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجی، تعادل خود را از دست داده، پایین یا بالا می روند. بدیهی است به هر اندازه که بین این دو سیستم اعصاب فاصله ایجاد شود، به همان اندازه، نگرانی های روانی، اغتشاشات فکری، و خلاصه، عدم تعادل روحی آغاز می گردد.

از جمله علل تحریکات خارجی که عدم تعادل بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک ایجاد می کند ارتعاشات موسیقی است. موسیقی وقتی که با آهنگهای نشاطانگیز یا نواهای حزن آمیز و مخصوصاً اگر با ارتعاشات عجیب و غریب موسیقی (سمفونیک) همراه گردد، به طور مسلّم، تعادل لازمی را که بایستی بین دو دسته عصب سمپاتیک و پاراسمپاتیک وجود داشته باشد برهم زده، و در نتیجه، اصول حساس زندگی را، اعم از هضم و جذب و دفع و ترشحات و ضربان قلب و وضع فشار مایعات بدن، از جمله خون و غیره را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتاری ها و امراضی نزدیک می سازد که طب جدید با تمام پیشرفت های حیرت انگیز خود در اغلب موارد از معالجه آن عاجز می ماند.

(نقل از رساله تأثیر موسیقی بر اعصاب صفحه 3)

و در صفحه 6 چنین می نگارد: امراض مختلف روانی، اغتشاشات فکری، عدم تعادل روحی، انواع و اقسام دیوانگی ها، وفور سکته های قلبی و مغزی که در تمام دنیا روز به روز رو به فزونی است و فکر پزشکان بزرگ را به خود جلب نموده است، نود و پنج درصد آنها، نتیجه آثار همین تمدن شوم جدید است که قسمت حساس آن تعمیم موسیقی به وسیله رادیوها و ازدیاد مجالس ساز و آواز و کنسرت می باشد. در اثر ایجاد سر و صداها، کنسرت ها، موسیقی های گوناگون و فیلم ها و کاباره ها و دانستگی ها است که آمار دیوانگان و بیماران روانی در تمام کشورها روبه ازدیاد رفته و هر روز بر شمار تیمارستان های کشورهای بزرگ جهان، مخصوصاً اروپا و امریکا، افزوده می شود.

و در صفحه 10 می نویسد: ای کاش بشر می فهمید که استعمارگران به منظور تسلّط براعصاب و نیروی فکری ملت ها چگونه از راه موسیقی و الکل در تخدیر و ضعف اعصاب و ایجاد اغتشاشات فکری و بیماری های روانی فعالیت می کنند، و ای کاش انسان عصر

ص :653

اتم به خود می آمد که برای ساعتی کیف و عیش و نوش چگونه نیروهای فعاله خویش را با دست خود در اختیار دشمنان خود گذاشته است.

پروفسور دانشگاه کلمبیا، دکتر ولف آدلر، ثابت کرده که بهترین و دلکش ترین نواهای موسیقی، شوم ترین آثار را روی سلسله اعصاب انسان می گذارد، مخصوصاً اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرّب، خیلی بیشتر می شود و در مناطق حارّه، مانند عربستان و بعضی از نقاط ایران منتهای سوء اثر را دارد.

دکتر آدلر رساله مفصلی در بیان زیان های موسیقی منتشر نموده و در آمریکا هزاران تن از مردم پیرو او شده و موسیقی را بر خود حرام نموده و لایحه مفصلّی تهیه کرده به مجلس سنای آمریکا تقدیم داشتند که برای نجات جامعه و جلوگیری از ضعف اعصاب که یکی از بدبختی های دنیای متمدن امروزی است لازم است هرگونه کنسرت عمومی قدغن گردد. (کتاب «تأثیر موسیقی بر اعصاب» ص 6)

مؤلف گوید: در زمان حاضر سیاست فوق از ناحیه دشمنان اسلام بسیار وسیع تر گشته و به طور گسترده با اشاعه فسادهای جنسی و موادمخدر و تخریب عقاید مذهبی و ایجاد بدبینی به دین و مذهب و علما و توسعه بی حجابی و بدحجابی و... ملت ها را به فساد و جدایی از دین سوق داده اند و با شعار دموکراسی و آزادی خواهی و اتهام های واهی مانند حمایت از تروریست و از بین رفتن حقوق بشر دولت های اسلامی را نیز با سرنگون و یا وابسطه به خود نموده اند. رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «صاحب طنبور روز قیامت با روی سیاه وارد محشر

(1)

ص :654


1- عذاب أهل التغنی و الغناء فی القیامة البحار... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: یحشر صاحب الطنبور یوم القیامة و هو أسود الوجه و بیده طنبور من النّار، و فوق رأسه سبعون ألف ملک، بیدکلّ ملک مقمعة یضربون رأسه و وجهه، و یحشر صاحب الغناء من قبره أعمی و أخرس و أبکم، و یحشرالزانی مثل ذلک و صاحب المزمار مثل ذلک و صاحب الدفّ مثل ذلک. (البحار ج 76/253)

می شود. او در حالی وارد محشر می شود که به دست او طنبوری از آتش است و بالای سر او هفتاد هزار ملک ایستاده اند و دست هر کدام آنها عمودی از آهن می باشد و بر سر و صورت او می کوبند و چون از قبر خارج می شود کور و لال و گنگ خواهد بود و اهل زنا و مزمار (نی) و دف (تنبک) نیز چنین خواهند بود.»

غنا و موسیقی در آخرالزمان

امام صادق علیه السلام، در روایت مفصّلی که نشانه های قیام حضرت مهدی علیه السلام را شماره می کند، می فرماید: «در آن زمان ملاهی و آلات لهو و موسیقی و نوازش ظاهر می گردد و مردم از آنها پروایی ندارند و چون به آنها برخورد می کنند از آنها جلوگیری نمی کنند و کسی قدرت منع آن را نیز ندارد.»

رسول خداصلی الله علیه وآله نیز در حدیث مفصّلی که در باره نشانه های قیامت بیان نمود، به سلمان فرمود: «در آن زمان، آوازه خوانی و زن های آوازه خوان و آلات موسیقی و غنا آشکار خواهد شد و مردم از آنها پروایی نخواهند داشت.»

امام صادق علیه السلام، در سخنان خود به منصور دوانیقی، در باره نشانه های قیام حضرت مهدی علیه السلام فرمود: «... در آن، زمان در حرمین شریفین، مکه و مدینه، گناهانی انجام

(1)

(2)

(3)

ص :655


1- الغناء و الملاهی فی آخرالزمان الوسائل... قال الصّادق علیه السلام (فی أشراط قیام المهدی علیه السلام): و رأیت الملاهی قد ظهرت یمرّبها لایمنعها أحد أحداً، و لایجتری أحد علی منعها (الوسائل ج 11/516)
2- و فیه فیما قال النبیّ صلی الله علیه وآله لسلمان من أشراط الساعة قال... و عندها تظهر القینات و المعازف. (المصدر ص 278 و ج 15/349)
3- و فیه عن الصّادق علیه السلام فیما قاله للمنصور الدواینقی من اشراط قیام المهدی علیه السلام قال... و رأیت الحرمین یعمل فیهما بما لایحبّ اللّه لایمنعهم مانع و لایحول بینهم و بین العمل القبیح أحد، و رأیت المعازف ظاهرة فی الحرمین، و رأیت الرجل یتکلّم بشی ءٍ من الحقّ و یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر فیقوم إلیه من ینصحه فی نفسه و یقول: هذا عنک موضوع و رأیت الناس ینظر بعضهم إلی بعض و یقتدون بأهل الشرور. الحدیث (الوسائل ج 11/517)

می گیرد و کسی از آنها جلوگیری نمی کند. آلات لهو و موسیقی در آن دو شهر مقدّس آشکار می گردد و کسی نمی تواند از آنها جلوگیری کند و اگر کسی در آن زمان سخنی در طرفداری از دین بگوید و یا امر به معروف و یا نهی از منکر نماید، به او خواهند گفت: تو وظیفه ای نداری و خدا از تو مؤاخذه نمی کند. مردم آن زمان به یکدیگر نگاه می کنند و از اهل گناه و معصیت پیروی می کنند.»

مؤلّف گوید: اکنون ما در چنین زمانی واقع شده ایم، زیرا بیشتر مردم روبه گناه آورده و کسی از حریم خدا و دین حمایت نمی کند و اگر احیاناً شخص متدیّنی حرفی بزند و نهی از منکری به کند، مورد استهزا و انکار و توهین و ضرب و شتم قرار می گیرد. خداوند دین و اخلاق ما را نگهداری و عاقبت ما را به خیر منتهی نماید. او کریم و رحیم و رؤف است.

نظر عده ای از فقها در باره غنا و آوازه خوانی

شیخ اعظم انصاری، در کتاب مکاسب می فرماید: اختلافی در حرمت غنا و آوازه خوانی نیست و روایات فراوانی در حد اطمینان، بلکه به نظر بعضی در حد یقین، برای حرمت آن موجود است. سپس می گوید: ظاهر همه اخبار و روایات، حرمت غنا و

(1)

(2)

ص :656


1- أقول: و قد وقعنا الیوم فی تلک الزمان و قد نظرنا إلی ما قاله الإمام علیه السلام و الناس یعملون بالمعاصی و الملاهی و لاینکرعلیهم أحد إلاّ القلیل من المؤمنین ألّذین إن أنکروا علیهم یستهزی ء بهم الناس و ینکرون علیهم و ربّما یضربونهم و یقتلونهم بسبب أمرهم بالمعروف اونهیم عن المنکر نسئل اللّه الکریم أن یحفظ دیننا فی هذا الزمان ویختم عاقبة أمرنا بالخیر إنه هو الرؤف الرحیم.
2- ما قاله عدّة من الفقهاء فی معنی الغناء و حرمته قال الشیخ الأعظم الأنصاری فی المکاسب: لاخلاف فی حرمته فی الجملة و الأخبار بها مستفیضة بل قیل بتواترها ثمّ ذکر الروایات المتقدمّة و قال: ظاهر الأخبار بأسرها حرمة الغناء من حیث اللهو و الباطل إلی ان قال: فالمحرّم هو ما کان من لحون أهل الفسوق و المعاصی التی ورد النهی عن قرائة القرآن بها سواء کان مساویاً للغناء ام اعمّ و أخصّ مع أنّ الظاهر أنّه لیس الغناء إلاّ هو، و ان اختلف فیه عبارات الفقها و اللغویّین. إلی ان قال:

آواره خوانی است و این به اعتبار لهو و باطلی است که در آوازه خوانی دیده می شود.

سپس می گوید: غنا و آوازه خوانی در صورتی حرام است که با لحن اهل گناه و معصیت خوانده شود و اگر قرآن نیز آن چنان خوانده شود حرام است و در روایات از آن نهی شده است.

سپس می گوید: مقصود از مطرب بودن غنا و آوازه خوانی این است که یا برای خواننده و یا برای شنونده تحریک آور باشد و یا عرفاً مردم آن را غنا بدانند و این صحیح نیست که بگوییم باید برای همه افراد تحریک آور باشد و با شنیدن آن بدن آنها سست شود و تغییر حال پیدا کنند؛ چرا که در آن صورت، بسیاری از مصادیق عرفی غنا حرمت پیدا نخواهد نمود.

از این رو، مرحوم شهید ثانی، در روضه و در مسالک فرموده است: آنچه در عرف غنا محسوب می شود حرام خواهد بود.

شیخ انصاری سپس می فرماید: از حرمت غنا دو مورد استثنا شده است: یکی آوازی که برای شتر خوانده می شود که ما دلیلی برای استثنای آن نیافتیم، و دیگری آوازی که در مجالس عروسی و بردن عروس به خانه شوهر خوانده می شود که مطابق چند روایت استثنای آن را می توان پذیرفت؛ گرچه احتیاط در ترک آن است. چنان که شهید اول نیز در کتاب دروس، به جهت ضعیف بودن روایات، فرموده است: احتیاط در ترک آن است.

(1)

ص :657


1- ثم ّإنّ المراد بالمطرب ما کان مطرباً فی الجملة بالنسبة إلی المغنیّ او المستمع او ما کان من شأنه الإطراب و مقتضیاً له و أمّا لو اعتبر الإطراب فعلاً خصوصاً بالنسبة إلی کلّ أحدٍ و خصوصاً بمعنی الخفّة لشدّة السرور أو الحزن فیشکل لخلّو أکثر ما هو غناء عرفاً عنه و لذلک قال الشهید فی الروضة و المسالک: «أو ما یسمیّ فی العرف غناءً». إلی ان قال: بقی الکلام فیما إستثناه المشهور و هو أمران: الحداء للإبل و زفّ العروس أمّا الأوّل فلم اجد ما یصلح لإستثناءه مع تواتر الأخبا بالتحریم... و أمّا ألثّانی فالمشهور استثناءه للخبرین المعروفین عن أبی بصیر من قوله علیه السلام: و الّتی تدعی إلی الأعراس لابأس به و قوله علیه السلام: أجرالمغنیّة الّتی تزّف العرائس لیس به بأس و نحوهما ثالث عنه، و لکنّ الأحوط الترک کما فی الدروس لضعف الروایات سنداً. (اقول: و الروایات فی الوسائل ج 12/84)

مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: غنا و آوازه خوانی حرام است و آن عبارت از کشیدن صدا و چرخاندن آن در حنجره است با کیفیت مخصوصی که در مجالس لهو و خوشگذرانی انجام می شود. سپس می فرماید: بعضی از فقها غنا و آوازه خوانی زن ها را در مجالس عروسی حلال دانسته اند و آن دور از حقیقت نیست، لکن باید احتیاط کنند و فقط در موقع زفاف عروس و مجلسی که قبل از آن و بعد از آن برگذار می شود انجام دهند، نه در همه مجالس مربوط به آن، بلکه احتیاط مستحب آن است که به طور کلی از آوازه خوانی و غنا و موسیقی پرهیز شود.

مرحوم آیةاللّه دستغیب در کتاب گناهان کبیره می گوید: بین فقهای شیعه در حرام بودن غنا اختلافی نیست و اجماع و اتفاق ایشان در حرمت غنا مسلّم است و صاحب مستند حرمت غنا را از جمله ضروریات دین دانسته و صاحب ایضاح اخبار وارده در حرمت غنا را به حد تواتر شمرده است.

بلی، در معنای غنا و حقیقت آن مختصر اختلافی است و آنچه را که شیخ انصاری علیه الرحمه در معنی غنا بیان فرموده مورد تأیید و فتوای اکثر مراجع و علمای اعلام است. چنانچه قبلا هم اشاره شد، غنا عبارت است از آوازی که طرب آور باشد [یعنی بالقوّه، هرچند بالفعل هم بسبب موانعی طرب آور نباشد] و مطابق بالحن فساق و فجار و مناسب با آلات موسیقی و رقص [مانند اقسام تصنیف ها] باشد و چنانچه در عرف آن را آواز پای تار یا تنبک گویند و شخص با شنیدن آن تحریک شده و به التذاذات شهوانیه مایل می شود، قطعاً حرام خواهد بود.

سپس می گوید: فرقی در حرمت خواندن به این کیفیت بین شعر و نثر نیست، خواه مدح اهلبیت و مرثیه و دعا و قرآن باشد یا چیز دیگر، بلکه خواندن دعا و قرآن و مرثیه و

(1)

ص :658


1- و قال السیّد الخمینی رضوان اللّه علیه فی تحریرالوسیلة: الغناء حرام و هو مدّ الصوت و ترجیعه بکیفیّة خاصّة مطربة تناسب مجالس اللهو و محافل الطرب إلی ان قال: قدیستثنی غناء المغنیّات فی الأعراس و هو غیر بعید و لا یترک الإحتیاط بالإقتصار علی زفّ العرائس و المجلس المعدّله مقدّماً و مؤخّراً لامطلق المجالس بل الأحوط الأجتناب مطلقاً. (تحریرالوسیله ج 1/497)

اذان به این کیفیت گناهش بیشتر است، زیرا علاوه بر حرمت غنا موجب استخفاف و اهانت به قرآن مجید و یا اهلبیت علیهم السلام خواهد بود.

ولی اگر تنها صدای خوب و کشانیدن و گردانیدن در حلق، بدون کیفیت مزبور باشد (و طرب آور نباشد)، مانعی ندارد. چنانچه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «قرآن را با لحن و لهجه عرب بخوانید و از خواندن با لهجه اهل فسق و گناهان کبیره بپرهیزید. به درستی که مردمانی می آیند که در خواندن قرآن ترجیع می کنند، مانند ترجیع غنایی [یعنی به کیفیت غنا قرآن را می خوانند ]و خواندن نوحه گر و رهبانیه [چنانچه بین نصارا متداول است] و قرآن از گلوی آنها نمی گذرد [یعنی مقصودشان تدبر در معانی قرآن نیست بلکه آوازه خوانی است]، دل های ایشان و کسانی که کارشان را می پسندند وارونه و از حق منحرف است.»

سپس می گوید: حدیثی را عامه به پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله نسبت داده و در کتابهای خود نوشته اند که فرمود: «من لم یتغن باالقرآن فلیس منا» کسی که به سبب قرآن از غیر آن بی نیاز شود از مانیست. پس بر فرض صحت حدیث ربطی به غنا ندارد.

آری رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره آخر الزمان فرمود: «... فعندها یکون اقوام یتعلمون القرآن لغیر الله و یتخذونه مزامیر و یتغننون باالقرآن.(وسائل ، کتاب تجارت ، باب 27). ولکن صوت حسن و صدای زیبا در روایات تخسین شده است.

مانند روایات ابس بصیر از حضرت صادق علیه السلام رجع بالقرآن صوتک فان الله یحب الصوت الحسن و مانند مرسله ابن ابی عمیر:«ان القرآن نزل بالحزن فاقرئوه بالحزن». (مسند، کتاب شهادات ص 465)

(1)

ص :659


1- عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله اقرؤا القرآن بالحان العرب و اصواتها و ایاکم و لحون أهل الفسق و أهل الکبائر فإنّه سیجی ء أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء و النوح و الرهبانیة لایجوز تراقیهم قلوبهم مقلوبة و قلوب من یعجبه شأنهم. (وسائل الشیعه کتاب صلوة)

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله درباره نشانه های نزدیکی قیامت می فرماید: «مردمانی می آیند که قرآن را برای اهداف دنیوی یاد می گیرند و قرآن را مانند خواندن و نواختن در آلات موسیقی و به طرز غنا می خوانند.»

سپس گوید: احادیث وارده در استحباب نیکو خواندن قرآن منافاتی با حرمت غنا در قرآن ندارد، زیرا مجرد تحسین صوت و کشیدن و یا ترجیع و گردانیدن صدا که آواز را نیکو گرداند، غنا نیست؛ چنانچه بیان گردید.(گناهان کبیره)

غنا در مجالس عروسی

عده ای از فقها غنا را در مجلس عروسی به سه شرط از موضوع حرمت خارج کرده اند:

اول این که مرد، هرچند محرم باشد، در آن مجلس نباشد؛

دوم این که باطلی نگویند (مانند دروغ و فحش)؛

سوم این که آلات لهو و وسایل موسیقی استعمال نکنند.

جمعی از فقها استعمال دف (دایره) را در مجلس عروسی جایز دانسته اند و شهید و محقق ثانی فرموده اند: به شرط آن که حلقه نداشته باشد.

لیکن احتیاط در ترک هر دو است؛ یعنی استعمال آلات لهو، حتی در مجلس عروسی، و آوازه خواندن زنان در مجلس مزبور، حتی با اجتماع شرایط سه گانه بنابراحتیاط باید ترک شود؛ چنانچه شیخ انصاری علیه الرحمه، در مکاسب و شهید، در کتاب دروس و سید، در رساله وسیله فرموده اند.

فلسفه ممنوعیت غنا و موسیقی

امام صادق علیه السلام، در باره علت ممنوعیت غنا و موسیقی می فرماید: «خداوند شغل ها و

(1)

ص :660


1- علّة منع الغناء و التغنّی تحف العقول... قال الصّادق علیه السلام: إنّما حرّم اللّه الصناعة التی هی حرام کلّها التی یحبی ء منها الفساد محضاً نظیر البرابط و المزأمیر و الشطرنج و کلّ ملهوّ به و الصلبان و الأصنام و ما أشبه ذلک - إلی أن قال علیه السلام: فحرام تعلیمه و تعلّمه و العمل به و أخذ الأجرة علیه و جمیع التقلّب فیه من جمیع وجوه الحرکات ... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ اللّه بعثنی هدیً و رحمة للعالمین، و أمرنی أن أمحو المزأمیر والمعازف والأوتار و الأوثان و أمور الجاهلیّة إلی ان قال صلی الله علیه وآله: إنّ آلات المزأمیر شراءها و بیعها و ثمنها و التجارة بها حرام. (المستدرک ج 13/219)

ابزاری را که خاصیت آنها فقط فساد بوده باشد حرام نموده است؛ نظیر آلت های موسیقی که موسیقی با آنها نواخته می شود و مانند مزمار و نی و شطرنج و جمیع آلات لهو و صلیب نصارا و بت های مشرکین و امثال آنها که به دلیل فسادی که در آنها و بت هایی که در جاهلیت در مقابل آنها پرستش می کرده اند و ابزار فساد بوده بر ما حرام می باشد و واجب است که ما آن ها را از بین ببریم.»

سپس فرمود: «خرید و فروش آلات موسیقی و پولی که برای آنها گرفته می شود و درآمدهای آنها کلاً حرام می باشد.»

مؤلّف گوید: این دستوری که خداوند به پیامبر خودصلی الله علیه وآله داده برای نابود کردن منشأ فساد است و از آن آشکار می شود که در هیچ زمانی صلاح جامعه در استفاده از این گونه وسایل نبوده و نیست؛ چرا که آثار خطرناکی برای استفاده از این ابزار بیان شده است.

ص :661

ص :662

حرام های خوردنی و آشامیدنی

اشاره

ص :663

ص :664

خوردنی های حرام

1- خوردن و آشامیدن در ظرف های طلا و نقره، بلکه استعمالات دیگر آنها مانند ظرف طلا و نقره ای که در آن عطر بریزند حرام است.

در روایت صحیح، از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت از این عمل نهی فرمود و حتی استعمال ظرفی که به آب طلا و یا نقره زینت داده شده باشد نیز طبق این روایت حرام است. صاحب حدائق می فرماید: اختلافی در حرمت این عمل نیست، بلکه علاّمه در کتاب تذکره و غیر آن فرموده: حرمت آن اجماعی است.

2- خوردن خبایث: خبایث به هر چیز حرام گفته می شود. و می توان گفت که هر چه را عرف خبیث می داند، خوردن آن حرام خواهد بود.

(1)

(2)

ص :665


1- المأکولات المحرّمة 1- الأکل فی آنیة الذهب و الفضّة فی صحیحة الحلبی عن الصّادق علیه السلام قال: لاتأکل فی آنیة من فضّة و لافی آنیة مفضضّة. (الوسائل ج /1085) و روی الشیخ فی التهذیب عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لاتأکل فی آنیة ذهب ولافضّة (التهذیب ج 9/90) قال صاحب الحدائق: لاخلاف بین الأصحاب فی تحریم الأکل و الشرب فی آنیة الذهب و الفضّة و کذا سایر الإستعمالات کالتطیّب و غیره، ادعیّ علیه العلاّمة فی التذکرة و غیره الإجماع. (الحدائق ج 5/504)
2- 2- أکل الخبائث قال اللّه سبحانه.... یحرّم علیهم الخبائث. (الاعراف 156)

مرحوم آیة اللّه خویی فرموده است: خبایث چیزهایی است که مفسده و یا پستی و دنائت در آن باشد، گرچه از افعال ناپسند باشد و آیه شریفه «یحرّم علیهم الخبائث» و آیه «و نجینّاه من القریة التی تعمل الخبائث» می تواند ناظر به این معنا باشد.

راغب اصفهانی در کتاب مفردات می گوید: خبیث، چیز پست را گویند و آن شامل اعتقادات فاسد و سخنان و اعمال زشت نیز می شود.

در کتاب کافی، از معصوم علیه السلام نقل شده که می فرماید: «مقصود از خبائث سخنان باطلی است که مخالفین، یعنی اهل تسنن می گویند.

مؤلّف گوید: بعید نیست که مقصود از آیه «یحرّم علیهم الخبائث» همه این معانی باشد.

3- خوردن و آشامیدن هر چیزی که مضرّ به بدن و یا روح و عقل انسان باشد.

امام هشتم علیه السلام می فرماید: «هرچیزی که در آن فساد باشد و از خوردن و آشامیدن و پوشیدن و ازدواج نمودن و نگهداشتن آن - مانند مردار و خون و گوشت خوک و درندگان و ربا و اعمال خلاف عفت و شراب و امثال اینها - منع شده باشد حرام و مضرّ به بدن انسان می باشد.»

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :666


1- و الظاهر أنّ الخبائث کلّ حرام و کلّما یسمیّه العرف خبیثاً، و قال السیّد الخوئی رحمه اللّه: الخبائث کلّما کانت فیه مفسدة و رداءة و لوکان من الأفعال المذمومة و یدّل علی ذلک إطلاق الخبیث علی العمل القبیح فی قوله تعالی: «و نجیّناه من القریة التی کانت تعمل الخبائث و العرف و اللغة یساعدانه فالآیة ناظرة إلی تحریم کلّ مافیه مفسدة ولو من الاعمال القبیحة.
2- و قال الراغب فی المفردات: أصلّ الخبیث الردیّ ویتناول الباطل فی الإعتقاد و الکذب فی المقال و القبیح فی الفعال، و قال العلاّمة المجلسی: المراد بالآیة الحسن و القبح العقلیّین.
3- و فی الکافی... إنّ الإمام علیه السلام فسرّ الخبائث بقول من خالف فکلّ ما یقوله المخالفون فهو الخبائث.
4- 3- أکل ما یضرّ بالجسم و شربه قال اللّه سبحانه: و لاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکة» و عن الرضاعلیه السلام قال: و کلّ أمرٍ یکون فیه الفساد ممّا قدنهی عنه من جهة أکله و شربه و لبسه و نکاحه و إمساکه بوجه الفساد مثل المیتة و الدم و لحم الخنزیر و الربا و جمیع الفواحش و لحوم السباع و الخمر و ما أشبه ذلک فحرام ضارّ للجسم. (المستدرک ج 2/425)

4- خوردن درندگان چهارپا، گرچه صاحب نیش نباشند.

5- خوردن هر حیوان وحشی که صاحب نیش باشد.

6- خوردن پرندگانی که در حال پرواز بال برهم نمی زنند بلکه بال های خود را صاف نگه می دارند.

7- صاحب شرایع و صاحب جواهر در باره حیوانات حرام گوشت می فرمایند: اختلافی بین شیعه و بیشتر مسلمانان نیست که گوشت سگ به دلیل نجس بودن و درنده بودن و از مسوخ بودن، حرام است و اجماع مسلمانان [شیعه] بر آن قائم است. چنان که در باره گوشت گربه نیز اختلافی نیست؛ خواه اهلی باشد یا وحشی و دلیل حرمت آن نص خاص و درنده بودن آن است...

سپس می فرمایند: گوشت خرگوش و ضبّ (سوسمار) و همه حشرات زمینی که در

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :667


1- 4- أکل کل حیوان سبع و ان لم یکن ذاناب أذاکان السبع الدابّة البرّیة.
2- 5- أکل کلّ حیوان ذی ناب من الوحش.
3- 6- أکل کلّ طیر یصفّ. ففی صحیحة زرارة عن أبی جعفرعلیه السلام قال: کل ما دفّ، و لاتأکل ما صفّ. (الوسائل ج 16/388)
4- 7- قال فی الشرایع و الجواهر: لاخلاف بیننا و بین أکثر المسلمین فی أنّه یحرم الکلب بل الإجماع بقسمیه علیه لأنّه نجس و سبع و مسوخ... وکذا یحرم السنّور بلاخلاف فیه بیننا أیضاً أهلّیاً کان أووحشیّاً للنصّ علیه بخصوصه ولأنّه سبع...
5- و کذا لاخلاف بل الإجماع بقسمیه علیه فی أنّه یحرم الإرنب و الضبّ و الحشرات کلّها التی هی صغار دوابّ الأرض و التی تأوی نقب الأرض کالحیّة و الفارة و العقرب و الخنافس و الصواصر و بنات وردان و البراغیث و القمّل ممّا هو مندرج فی الخبائث و الحشرات او المسوخ...و کذا لاخلاف فی أنّه یحرم الیربوع و القنفذ و الوبر و الخزّ و الفتک و السمور و السنجاب و الغطائة و اللحکة و هی دویتة تغوص فی الرمل... فلا خلاف فی أنّه یحرم أکل الزنبور والدیدان حتّی التی فی الفواکه منها. (جواهر الکلام ج 36/317-319)

زمین لانه می گذارند، مانند مار و موش و عقرب و خنافس (سوسک ها) و صواصر ( ) و بنات و ردان (کرم ها) و براغیث (کک ها) و شپش ها حرام است و اجماع بر حرمت آنها قائم است، بلکه بعضاً مندرج در خبائث و مسوخ نیز می باشند..

آن گاه می فرمایند: گوشت یربوع (نوعی از موش) و قنفذ (خارپشت) و وبر (حیوان صحرایی شبیه به گربه) و خزّ (حیوان چهارپای آبی شبیه به خرگوش) وفتک (حیوانی شبیه به روباه) و سمّور (حیوانی که از پوست اوپوستین تهیه می شود) و سنجاب (حیوانی شبیه موش) و غطائة (حیوانی که مقابل خورشید قرار می گیرد و با حرکت آن حرکت می کند) و لحکه (حیوان کوچکی که خود را در رمل پنهان می کند) و...حرام است. تا این که می فرمایند: اختلافی در حرمت خوردن زنبورها و کرم ها، حتی کرم داخل میوه ها، نیست.

7- چیزهایی که از حیوانات حلال گوشت حرام است.

در «محاسن» و «کافی»، از حضرت رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «از گوسفند هفت چیز حرام است: 1- خون؛ 2- بیضه ها؛ 3- آلت نری؛ 4- مثانه؛ 5- طحال؛ 6- غده ها؛ 7- مرارة.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «ده چیز از گوسفند حرام است: 1- فضولات؛ 2- خون؛ 3- طحال؛ 4- نخاع؛ 5- علباء (یعنی عصب گردن تا پشت)؛ 6- غده ها؛ 7- آلت نری؛ 8- بیضه ها؛ 9- فرج حیوان ماده (و یا رحم او که فرزند در آن قرار دارد)؛ 10-مراره.»

(1)

(2)

ص :668


1- 8- ما یحرم من الذبیحة المحاسن و الکافی عن ابراهیم بن عبدالحمید عن الرضاعلیه السلام قال: حرم من الشاة سبعة أشیاء الدم، و الخصیتان، و القضیب، و المثانة و الطحال، و الغدد، و المرارة. (المحاسن ج 2/471 الکافی ج 6/253)
2- الکافی... عن إبن أبی عمیر عن بعض أصحابنا عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لاتؤکل من الشاة عشرة أشیاء: الفرث، و الدم، و الطحال، و النخاع، و العلباء، و الغدد، و القضیب، و الأنثیان، و الحیاء، و المرارة. (الکافی ج 6/254) العلباء: عصب العنق یأخذ إلی الکاهل و هما علباوان یمیناً و شمالاً و ما بینهما منبت عرف الفرس (النهایة) و الحیاء ممدوداً: رحم الناقة (الصحاح)

9- حیواناتی که به سبب آمیزش و غیره حرام می شوند مرحوم امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: چند چیز سبب حرمت حیوانات چهارپای حلال گوشت می شود:

الف - حیوانی که انسانی با او آمیزش کرده باشد، گوشت آن حرام بلکه گوشت فرزندان بعد از آمیزش آن وهم چنین شیر و پشم و موی آنها نیز حرام است.

سپس می فرماید: چنین حیوانی اگر مانند گوسفند و گاو و شیر باشد باید آن را ذبح کنند و بسوزانند و کسی که چنین عملی را با آن حیوان انجام داده اگر غیر مالک آن باشد باید قیمت آن رابه مالک بپردازد.

ب - اگر حیوان حلال گوشتی از شیر خوک بخورد، به قدری که استخوان و گوشت آن قوی گردد، گوشت آن حیوان و فرزندان آن و شیر آنها حرام خواهد بود البته این حکم اختصاص به خوک دارد و در سگ و کافر جاری نیست و اگر استخوان و گوشت آن با خوردن و نوشیدن شیر خوک محکم نگردد خوردن گوشت آن کراهت دارد و کراهت برطرف می شود به این که هفت روز آن را از خوردن شیر خوک منع کنند.

ج - اگر حیوان حلال گوشتی شراب بنوشد تا مست شود، پس اگر آن را فوراً ذبح کنند

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :669


1- 9- قال الإمام الخمینی رضوان اللّه تعالی علیه فی کتاب تحریرالوسیلة فی حرمة الحیوان المحلّل الموطوء:
2- ممّا یوجب حرمة الحیوان المحلّل بالأصلّ أن یطأه الإنسان قبلاً أو دبراً و إن لم ینزل، صغیراً کان الواطی أو کبیراً، عالماً کان أو جاهلاً، مختاراً کان أو مکرهاً، فحلاً کان الموطوء أو أنثی، فیحرم بذلک لحمه و لحم نسله المتجدد بعد الوطء علی الأقوی فی نسل الأنثی و علی الأحوط فی نسل الذکر، و کذا لبنهما و صوفهما و شعرهما، و الظاهر أن الحکم مختص بالبهیمة و لایجری فی وطء سائر الحیوانات لا فیها و لا فی نسلها. إلی أن قال:
3- الحیوان الموطء إن کان ممّا یراد أکله کالشاة و البقرة و الناقة یجب أن بذبح ثمّ یحرق و یغرم الواطی قیمته لمالکه إن کان غیر المالک، و إن کان ممّا یراد ظهره حملاً أو رکوباً و لیس یعتاد أکله کالحمار و البغل و الفرس أخرج من المحل الذی فعل به إلی بلد آخر فیباع فیه، فیعطی ثمنه للواطی ء، و یغرم قیمته إن کان غیر المالک. و قال فی نشر الحرمة:
4- و ممّا یوجب عروض الحرمة علی الحیوان المحلّل بالأصلّ أن یرضع

باید گوشت آن را تطهیر نمایند، لکن خوردن آنچه در شکم آن است، مانند جگر و قلب و کبد و... حرام است و اگر آن حیوان حلال گوشت بول بنوشد، گوشت آن حلال و پاک است، لکن محتویات داخل شکم آن را باید تطهیر کنند.

و اگر حیوان حلال گوشتی شیر زنی را بنوشد تا بزرگ شود گوشت آن حرام نمی شود، لکن مکروه خواهد بود.

ایشان در مورد چیزهایی که از حیوان حلال گوشت حرام می باشد می فرماید: چهارده چیز از حیوان حلال گوشت حرام است: 1- خون؛ 2- فضولات 3- طحال (سپرز)؛ 4- آلت نری ؛ 5- فرج حیوان ماده؛ 6- بیضه ها؛ 7- مثانه؛ 8- مراره (زهره دان)؛ 9- نخاع؛ 10- غده ها ؛ 11- مشیمه (بچه دان) ؛ 12- علباوان (دو پی زرد رنگ پشت کمر از گردن تا دم)؛ 13- غدّه مغز که به اندازه نخود می باشد؛ 14- دانه وسط چشم. سپس می فرماید: آنچه گفته شد مربوط به حیوانی است که آن را ذبح یا نحر می کنند، ولی در ماهی و ملخ این چیزها حرام نیست، جز فضولات و خون که احتیاط واجب حرمت آنهاست.

و در پرندگان، فضولات و خون، حرام وبقیه بنابر احتیاط واجب حرام است، و در ذبیحه، جز آنچه ذکر شد، بقیه حلال خواهد بود؛ چنان که خوردن بول و فضولات حیوانات حلال گوشت حرام است، لکن خوردن بول شتر برای استشفا بدون اشکال

(1)

(2)

ص :670


1- جمل أوجدی أو عجل من لبن خنزیرة حتّی قوی و نبت لحمه واشتدّ عظمه، فیحرم لحمه و لحم نسله و لبنهما، ولا تلحق بالخنزیرة الکلبة ولاالکافرة، و فی تعمیم الحکم للشرب من دون رضاع و للرضاع بعد ما کبر و فطم إشکال و إن کان أحوط، و إن لم یشتدّ کره لحمه، و تزول الکراهة بالإستبراء سبعة أیّام بأن یمنع عن التغذّی بلبن الخنزیرة و یعلف إن استغنی عن اللبن، و إن لم یستغن عنه یلقی علی ضرع شاة مثلاً فی تلک المدّة. إلی أن قال:
2- اختلفوا فی حلّیة بول ما یؤکل لحمه کالغنم و البقر عند عدم الضرورة و عدمها، و ألأوّل هو الأقوی، کما لا إشکال فی حلیة بول الابل للاستشفاء. یحرم رجیع کل حیوان ولو کان ممّا حل أکله، نعم الظاهر عدم حرمة فضلات الدیدان الملتصقة بأجواف الفواکه و البطائخ و نحوها و کذا ما فی جوف السمک و الجراد إذا أکل معهما.

حلال می باشد و خوردن چرک زخم و چرک بدن و آب بلغم و بینی هر حیوانی حرام است، اما آب دهن و عرق غیر حیوان نجس العین حلال است، خصوصاً آب دهن انسان و حیوان حلال گوشت.

چیزهایی که از حیوان حلال گوشت حرام است

فقهای ما فرموده اند خوردن چهارده چیز از حیوان حلال گوشتی که خون جهنده دارد حرام است: 1- خون. جز خونی که در لابه لای گوشت حیوان بعد از سربریدن می ماند. 2- طحال: سپرز. 3- مشیمه: بچه دان. 4- فرث: فضولات حیوان. 5- مرارة: زهره دان [المثانة: بول دان]. 6- قضیب: آلت حیوان نر. 7- انثیان: دنبلان [بیضه (خایه) حیوان]. 8- فرج: آلت حیوان ماده. 9- علباء یا علباوان: دو عصب سفیدی است که در دوطرف فقرات

(1)

(2)

(3)

ص :671


1- یحرم الدم من الحیوان ذی النفس حتّی العلقة عدا ما یتخلّف فی الذبیحة علی إشکال فیما یجتمع منه فی القلب و الکبد، و أمّا الدم من غیر- ذی النفس فما کان ممّا حرم أکله کالوزغ و الضفدع فلا إشکال فی حرمته، و ما کان ممّا حلّ أکله کالسمک الحلال ففیه خلاف، و الظاهر حلّیته إذا أکل مع السمک بأن أکل السمک بدمه، و أما أذا أکل منفرداً ففیه إشکال، و الأحوط الإجتناب من الدم فی البیضة و إن کان طاهراً. (تحریرالوسیلة ج 2/162)
2- و قال فی التحریر أیضاً: قد مرّ فی کتاب الطهارة طهارة مالاتحلّه الحیاة من المیتة حتّی اللبن و البیضة أذا اکتست جلدها الأعلی الصلب و الأنفحة، و هی کما أنّها طاهرة حلال أیضاً. إلی أن قال: لا إشکال فی حرمة القیح و الوسخ و البلغم و النخامة من کل حیوان، و أما البصاق و العرق من غیر نجس العین فالظاهر حلیّتهما خصوصاً الأوّل، و خصوصاً إذا کان من الانسان أو ممّا یؤکل لحمه من الحیوان. (المصدر)
3- و فی الوسیلة [لإبن حمزة الطوسی]: یحرم من الذبیحة أربعة عشر شیئاً: الدم، و الطحال، و المشیمة، و الفرث، و المرارة، و القضیب، و الأنثیان، و الفرج ظاهره و باطنه، و العلباء، و الغدد، و النخاع، و ذوات الأشاجع و الحدق، و الخرزة. و تکره الکلیتان. (الوسیلة ص 361) و قال فی الشرایع: حرم بعض الأصحاب الفرج و النخاع و العلباء و الغدد و الخرزة و الحدق والوجه الکراهة. (الشرایع ج 4/752)

پشت قرار دارد. 10- غدد: دشول های داخل بدن حیوان. 11- نخاع: مغز حرام که در میان تیره پشت است واز گردن تا مقعد ادامه دارد. 12- ذوات الاشاجع: چیزی که در میان سمّ حیوان قراردارد. 13- حدق: سیاهی چشم [مردمک چشم]. 14- خرزه: غدّه کوچکی است که در مغز است.

مؤلّف گوید: آنچه ذکر شد را عده ای از فقها حرام دانسته اند، لکن صاحب شرایع می فرماید: بعضی از اصحاب، فرج و نخاع و علباء و غدد و خزرة و حدق را حرام دانسته اند لکن حق این است که مکروه است.

حرمت بعضی از مذکورات به نظر بعضی از فقها به دلیل خبیثه بودن و تنفّر طبع انسان از آنهاست و احتیاط این است که از همه آنها اجتناب شود.

مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریرالوسیله آنچه نقل شد را حرام می داند و می فرماید: حرمت آنچه ذکر شد مخصوص حیوانی است که ذبح و یا نحر شود. بنابراین در مثل ماهی و ملخ خوردن جز منی و خون آنها حرام نیست، گرچه حرمت این دو نیز محل اشکال است.

سپس می فرماید: در پرندگان منی و خون قطعاً حرام است و در بقیه احتیاط ترک نشود.

از روایات نیز استفاده می شود که نباید پوست حیوان را قبل از جان دادن بکنند واگر

(1)

(2)

(3)

ص :672


1- و ذکر الإمام الخمینی فی تحریرالوسیلة ما یحرم من الذبیحة کما فی الوسیلة لإبن حمزة و قد ذکرناها قبلاً مع الشرح فلانعیدها.
2- و قال: تختصّ حرمة الأشیاء المذکورة بالذبیحة و المنحورة فلایحرم من السمک و الجراد شی ء منها ما عدا الرجیع و الدم علی إشکال فیهما إلی أن قال: لایترک الإحتیاط بالإجتناب عن کلّ ما وجد من المذکورات فی الطیور کما لا إشکال فی حرمة الرجیع و الدم منها. (تحریرالوسیلة ج 2/161)
3- و فی کشف الرموز: ذهب الشیخ فی النهایة و أتباعه إلی تحریم السلخ و أکله (یعنی سلخ الذبیحة قبل بردها) و المستند ما رواه فی التهذیب عن محمّدبن یحیی رفعه قال: قال أبوالحسن الرضاعلیه السلام: إذا ذبحت الشاة و سلخت أو سلخ شی ء منها قبل أن تموت فلیس یحلّ أکلها. (رواه فی الوسائل باب 8 ح 1 من ابواب الذبائح و فی کشف الرموز ج 2/355) ولکنّه مجهولة الطریق، و لهذا ذهب بعضهم إلی الکراهة.

چنین کنند - طبق بعضی از روایات - گوشت آن حیوان حرام خواهد شد؛ چنان که شیخ طوسی و پیروان او بر آن فتوا داده اند و بعضی مانند ابن حمزه آن را مکروه دانسته و بعضی مانند شهید ثانی در شرح لمعه حرمت بلکه کراهت آن را نیز ممنوع دانسته اند. لکن انصاف این است که با وجود نهی در روایات و تعذیب حیوان، سلخ و اکل حرام است جز این که روایت یاد شده مجهول الطریق می باشد. و اللّه العالم.

خوردنی های حرام در قرآن

حیوانات حرام گوشت زمینی و دریایی و هوایی فراوان هستند. برای روشن شدن حکم خوردن گوشت حیوانات بهتر است حیوانات حلال گوشت، که تعداد آنها زیاد نیست، شماره شود تا وضع سایر حیوانات از نظر حکم خدا روشن گردد.

نخست محرّماتی را که در آیه شریفه قرآن، در سوره مائده آمده بیان می کنیم، سپس فهرستی از حیوانات حلال گوشت را بیان می نماییم تا حکم حیوانات دیگر نیز روشن گردد.

خداوند در سوره مائده می فرماید: «مردار، و خون، و گوشت خوک، و آن حیوانی که در وقت کشته شدن نام غیر خداوند برآن برده شود، و منخنقه، و موقوذة، و مترّدیة، و نطیحة، و نیم خورده درنده، جز آن که شما [مطابق دستور اسلام آن را ]ذبح کنید، و آنچه به احترام آتش و یا بت ها کشته می شود، و آنچه به صورت قمار بعد از کشته شدن تقسیم می نمایند [حرام و] پلید است، مگر برای کسی که مضطر باشد و از روی لذّت و یا بیش از حد اضطرار از آن نخورد.»

امام باقرعلیه السلام درتفسیر آیه فوق می فرماید: «حرمت میته و خون وگوشت خوک

(1)

(2)

ص :673


1- أللحوم المحرمة فی القرآن قال اللّه سبحانه: حرّمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما أهلّ لغیراللّه به والمنخنقة و الموقوذة و المتردّیة و النطیحة و ما أکل السبع إلاّ ما ذکیّتم و ما ذبح علی النصب و أن تستقسموا بالأزلام ذلکم فسق... فمن إضطرّ فی مخمصةٍ غیر متجانفٍ لإثم فإنّ اللّه غفور رحیم. (المائده /3)
2- فی العیون عن الباقرعلیه السلام قال: «المیتة و الدم و لحم الخنزیر» معروف «و ما أهلّ لغیراللّه به»: یعنی ما ذبح للأصنام، و أمّا «المنخنقة»: فإنّ المجوس کانوا لایأکلون الذبائح و یأکلون المیتة و کانوا یخنقون البقر و الغنم فإذا انخنقت و ماتت أکلوها. «و الموقوذة»: (انّهم) کانوا یشدّون أرجلها و یضربونها حتّی تموت فاذا ماتت أکلوها. «و المتردّیة»: کانوا یشدوّن أعینها و یلقونها من السطح

معروف و روشن است، و مقصود از «ما أهلّ لغیراللّه» حیوانی است که برای بت ها کشته می شود.

و مقصود از «منخنقة» حیوانی است که خفه می کنند و از آن استفاده می نمایند [آتش پرستان گوسفند و گاو را خفه می کرده اند و سپس از گوشت آنها می خورده اند.]

و مقصود از «موقوذة» حیوانی است که پاهای او را می بسته اند و او رامی زدند تا بمیرد و چون می مرده از گوشت آن استفاده می کرده اند.

و مقصود از «مترّدیة» حیوانی است که چشم او را می بسته اند واز بام او را پایین می انداخته اند و چون می مرده است از گوشت آن استفاده می نموده اند.

و مقصود از «نطیحة» حیوانی بوده که بر سر او می کوبیده اند تا بمیرد و سپس از آن می خورده اند. و مقصود از «و ما اکل السبع» نیم خورده گرگ و شیر است که مردم جاهلی برخود حلال می دانسته اند و خداوند آن را حرام فرموده است.

و مقصود از «ماذبح علی النصب» حیوانی بوده است که آتش پرستان برای آتشکده های خود

(1)

(2)

ص :674


1- فإذا ماتت أکلوها. «و النطیحة»: کانوا یناطحون بالکباش (جمع الکبش ای یضربون علی قرنهم) فإذا مات احدها أکلوه. «و ما أکل السبع إلاّ ماذکیّتم»: فکانوا یأکلون مایأکله الذئب و الأسد فحرّم اللّه ذلک.
2- و ما ذبح علی النصب»: کانوا یذبحون لبیوت النیران و قریش کانوا یعبدون الشجر و الصخر فیذبحون لهما. «و أن تستقسموا بالأزلام ذلکم فسق»: قال علیه السلام: کانوا یعمدون إلی الجزور (و هو من الابل ما کمل خمس سنین و دخل فی السادسة) فیجزّونه عشرة أجزاءٍ یجتمعون علیه فیخرجون السهام فیدفعونها إلی رجل و هی عشرة سبعة لها أنصباء و ثلاثة لاأنصباء لها فالّتی لها انصباء: فالفذّ، و التوأم، و المسبّل، و النافس، و الحِلس، و الرقیب، و المعلی، فالفذّ: له سهم، و التوأم: له سهمان، و المسبّل: له ثلاثة أسهم و النافس: له أربعة أسهم، و الحِلس: له خمسة أسهمٍ، و الرقیب: له ستّة أسهم، و المعلی: له سبعة أسهم و الّتی لا أنصباء لها: السفیح و المنیح و الوغد، و ثمن الجزور علی من لم یخرج له من لأنصباء شی ء و هو القمار فحرّمه اللّه. و رواه القمی (الخصال ص -451 العشریات) قال الفیض فی تفسیرالصافی: معنی تجزیته عشرة أجزاء اشتراءه فیما بین عشرة أنفس کما ذکر فی حدیث الجوادعلیه السلام لاتجزیة لحمه. و قوله: «غیر متجانفٍ لإثم» القمی عن الباقرعلیه السلام: غیر متعمّد الإثم.و ذلک بأن یأکلها تلذّذاً او مجاوزاً حدّ الرخصة.

می کشته اند و قریش نیز که از درخت و سنگ بت می ساخته اند برای بت های چوبی و سنگی خود ذبح می نموده اند.

و مقصود از «و ان تستقسموا بالأزلام» این است که مشرکین شتر پنج ساله ای را می کشته اند و آن را ده قسمت می کرده و بر هر قسمت آن نامی می گذارده اند، هفت قسمت آن صاحب سهم داشته است و چون در قرعه به دست هرکس می رسیده صاحب آن سهم می شده است و سه قسمت آن پوچ و بی نصیب بوده و صاحبان آن سهمی نداشته اند، بلکه قیمت آن شتر نیز به عهده آنان بوده است و این عمل قماری بوده بین آنان و خداوند آن را حرام نموده است.»

کشتن و یا آزار به حیوانات

تردیدی نیست که کشتن حیوانات حلال گوشت، طبق دستور شرعی، برای استفاده از گوشت آنها جایز است و اساساً خداوند آنها را برای استفاده انسان ها آفریده و در اختیارشان قرار داده است تا از گوشت و شیر و پوست و همه چیز آنها بهره مند شوند و شاکر خدای خود باشند؛ چنان که در قرآن می فرماید: «وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَکُوبُهُمْ وَمِنْهَا یَأْکُلُونَ (72) وَلَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلا یَشْکُرُونَ» (یس 72/73) یعنی: «ما این حیوانات چهارپا رابرای آنها ذلیل نمودیم تا از بعضی استفاده سواری کنند و از گوشت بعضی دیگر بهره مند شوند و بهره های دیگری نیز از آنان ببرند و شاکر خدای خود باشند.»

ولکن آزار حیوانات حلال گوشت ویا کوتاهی کردن در آب و غذا و نگهداری آنان حرام است، بلکه آزار به حیوانات حرام گوشت نیز جز در مواردی که اجازه کشتن آنها داده شده است، جایز نیست.

علاّمه مجلسی در کتاب شریف بحار می فرماید: از روایات ظاهر می شود که کشتن

(1)

قال العلاّمةالمجلسی فی البحار: الظاهر جواز قتل الحیّات مطلقاً إلاّ عوامرالبیوت إذا لم تؤذ أصحاب البیت فإنّه یحتمل أن تکون فیها کراهة إلی قوله: و أمّا سائر المؤذیات فلابأس بقتلهنّ، و

ص :675


1- حرمة قتل بعض الحیوانات و إیذاءها

مارها کلاً جایز است جز آنهایی که در خانه ها مسکن می گزینند و آزاری به اهل خانه نمی رسانند که احتمال می رود کشتن آنها خوب نباشد.

سپس می فرماید: اما کشتن سایر حیوانات موذی مانعی ندارد، ولی آزار و شکنجه آنها بدون دلیل و یا ضرورت از نظر عقلی زشت و نکوهیده است و از روایات معصومین علیهم السلام نیز استفاده می شود که آزار به آنان صحیح نیست. البته بیشتر علما متعرض این گونه مسایل نشده اند.

مؤلّف گوید: ما متن تعدادی از سخنان معصومین علیهم السلام را که در کتب حدیث نقل شده در معرض دید خوانندگان محترم قرار می دهیم تاحکم کشتن و یا آزار به حیوانات و آثار وجودی بعضی از آنان روشن گردد.

علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله از داغ نمودن [داغ گذاردن] در صورت حیوانات و زدن به صورت آنها نهی نمود و فرمود: «آنها پروردگار خود را تسبیح می گویند.»

و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: «خدا لعنت نموده [و یا خدا لعنت نماید] کسی را که به صورت حیوانات داغ می گذارد.»

و فرمود: «مورچه ها را نکشید، چرا که حضرت سلیمان علیه السلام روزی برای دعای باران به

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :676


1- أمّا تعذیب الحیوان الحیّ بلامصلحة داعیة إلی ذلک فهو قبیح عقلاً و یشعر فحاوی بعض الأخبار بالمنع عنه فالأحوط ترکه و لم یتعرّض أکثر أصحابنا لتلک الأحکام إلاّ نادراً. (البحار ج 64/298)
2- أقول: و نحن نذکر بالإختصار عدّة من الروایات فی ذلک لیتّضح بها أحکام اکثر الحیوانات و آثارها. و التفصیل فی محلّه.
3- البحار عن العیّاشی عن السکونی عن الصّادق عن أبیه علیهما السلام قال: نهی رسول اللّه صلی الله علیه وآله عن توّسم البهائم فی وجهها و أن یضرب وجوهها فإنّها تسبّح بحمد ربّها. و فی روایة قال صلی الله علیه وآله: لعن اللّه الذی وسمه. (البحار ج 64/228)
4- و فیه عن حیاة الحیوان عن أبی هریرة: إنّ النبیّ صلی الله علیه وآله قال: لاتقتلوا النملة فإنّ سلیمان علیه السلام خرج ذات یومٍ یستسقی فإذا هو بنملة مستلقیة علی قفاها رافعة قوائمها تقول: ألّلهمّ إنّا خلق من خلقک لاغنی لنا عن فضلک ألّلهمّ لاتؤاخذنا بذنوب عبادک الخاطئین واسفنا مطراً تنبت لنا به شجراً و تطعمنا به ثمراً فقال سلیمان علیه السلام لقومه: إرجعوا فقد کفینا و سقیتم بغیرکم. (البحار ج 64/247)

صحرا رفت ناگهان دید مورچه ای به پشت خوابیده و دست و پای خود را به درگاه خداوند بالا نموده و می گوید: خدایا! ما نیز مخلوقی از مخلوقات تو و نیازمند فضل و رحمت تو هستیم. خدایا! ما را به سبب گناهان بندگان گنهکارت مؤاخذه نفرما و بارانی برای ما فرو فرست که به وسیله آن گیاهان و درختان بروید و ما را از میوه های آنها سیر فرما. حضرت سلیمان علیه السلام چون این منظره را مشاهده نمود به همراهان و یاران خود فرمود: باز گردید که به واسطه دیگران سیرآب شدید.» [و خداوند دعای این مورچه مستجاب نمود]

و در همان کتاب نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله از کشتن شش حیوان نهی فرمود: 1- زنبور عسل؛ 2- مورچه؛ 3- ضفدع، یعنی قورباغه؛ 4- صدر، یعنی سبزقبا [مرغی که سر بزرگی دارد و گنجشک را شکار می کند]؛ 5- هدهد، یعنی شانه به سر؛ 6- خطاف، یعنی پرستو.» سپس فرمود: «اما زنبور عسل، پس او پاک ترین چیز را می خورد و پاک ترین غذا را تولید می نماید و تنها حیوانی که خداوند بعد از جن و انس به او وحی نموده این حیوان است. [که خداوند در قرآن می فرماید: «وَأَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا...»].»

رسول خداصلی الله علیه وآله از ذبح حیوانی که هدف از آن استفاده خوراکی نباشد نهی فرمود، و نیز از کشتن حیوان با زجر و شکنجه نهی فرمود.

و فرمود: «کسی که می خواهد حیوانی را ذبح کند باید کارد او بسیار برنده باشد و زود حیوان را راحت نماید.»

امام باقرعلیه السلام نیز می فرماید: «هنگامی که می خواهی حیوانی را ذبح کنی، او را مقابل

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :677


1- و فیه أنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله نهی عن قتل ستّة: النحلة و النملة و الضفدع والصرد و الهدهد و الخطّاف فأمّا النحلة فإنّها تأکل طیّباً و تضع طیّباً و هی التی أوحی اللّه عزّوجلّ إلیها لیست من الجنّ ولا من الإنس الحدیث. (المصدر ص 266)
2- الخلاف للشیخ الطوسی: روی عن النبیّ صلی الله علیه وآله أنّه نهی عن ذبح الحیوان لغیر مأکله. و فیه: و نهی صلی الله علیه وآله عن قتل الحیوان صبراً. (الخلاف ج 5/519)
3- و فی کشف اللثام عن النبیّ صلی الله علیه وآله: من ذبح فلیحدّ شفرته [سکّینه] و لیرح ذبیحته.
4- و عن الباقرعلیه السلام: إذا أردت أن تذبح ذبیحةً فلا تعذّب البهیمة أحِدَّ الشفرة و استقبل القبلة و

قبله قرار ده و کادر خود را آماده کن تا برنده باشد و حیوان زجر نبیند و او را زجر مده که به صورت خفگی بمیرد [وگرنه حرام خواهد بود و تو در حق او ظلم کرده ای].»

و از آن حضرت نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که گنجشکی را بیهوده بکشد خداوند روز قیامت آن گنجشک را مبعوث می نماید و او فریاد می کند و می گوید: خدایا، از این قاتل من سؤال کن که برای چه مرا بدون سر بریدن کشته است؟» سپس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «از مثله نمودن حیوان پرهیز کنید [و او را با شکنجه نکشید] و هنگامی که می خواهید حیوانی را ذبح کنید کارد را آماده نمایید تا بریده باشد و حیوان زجر نبیند.»

و از آن حضرت نقل شده که فرمود: «کسی که گنجشک و یا حیوان دیگری را بیهوده و به ناحق بکشد روز قیامت خداوند از او مؤاخذه خواهد نمود.» گفته شد: یا رسول اللّه! حق آن حیوان چیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «حق او این است که او را ذبح کنید و از گوشت او استفاده نمایند نه این که با کندن سر، او را بکشند.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «بدترین گناهان سه گناه است: 1- کشتن چهارپا بر خلاف قانون شرعی [و به صورت زجر و شکنجه]؛ 2- نپرداختن مهریه همسر؛ 3- نپرداختن اجرت اجیر.»

امام کاظم علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله به عده ای برخورد نمود که مرغ زنده ای را در

(1)

(2)

(3)

ص :678


1- لاتخنقها حتّی تموت. و عنه صلی الله علیه وآله قال: من قتل عصفوراً عبثاً بعث اللّه به یوم القیامة و له صرخ یقول: یا ربّ سل هذا فبم قتلنی بغیر ذبح؟ فلیحذر أحدکم من المثلة ولیحدّ شفرته و لایعذّب البهیمة. (کشف اللثام ج 2/258)
2- وروی الشافعی فی کتاب الأمّ عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: من قتل عصفوراً فما فوقها بغیر حقّها سأله اللّه عزّوجلّ عن قتله. قیل: یا رسول اللّه و ما حقّها؟ قال: أن یذبحها فیأکلها و لایقطع رأسها. (کتاب الأمّ ج 4/258) البحار عن الصّادق علیه السلام قال: أقذر الذنوب ثلاثة: قتل البهیمة، و حبس مهرالمرأة، و منع الأجیر أجره. (البحار ج 61/268) قال فی البحار: کأنّ المراد بقتل البهیمة قتلها بغیرالذبح.
3- و فیه عن موسی بن جعفر عن آبائه علیهم السلام قال: مرّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله علی قوم نصبوا دجاجة حیّةً و هم یرمونها بالنبل فقال: من هؤلاء لعنهم اللّه؟! (المصدر)

جایی قرار داده بودند و به او تیراندازی می کردند. پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «اینها کیانند؟ خدا لعنت کند آنها را!»

امام کاظم علیه السلام نیز می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من [در شب معراج] زنی را در آتش دیدم که چون گربه ای را در دنیا محبوس نموده بود و آب و غذا به او نمی داد و او را رها نمی کرد تا غذایی برای خود پیدا کند آن گربه او را از جلو و عقب گاز می گرفت.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «رسول خداصلی الله علیه وآله از کشتن پنج حیوان نهی نمود: 1- صرد و صُوّام، یعنی سبزه قبا؛ 2- هدهد؛ 3- زنبور عسل؛ 4- مورچه؛ 5- ضفدع. و به کشتن پنج حیوان نیز امر نمود: 1- کلاغ؛ 2- حدأة، یعنی عقاب؛ 3- مار؛ 4- عقرب؛ 5- سگ درّنده.»

از حضرت رضاعلیه السلام نقل شده که فرمود: «در بال های هدهد به زبان سریانی نوشته شده: «آل محمّد خیرالبریّة»؛ یعنی: آل محمّدعلیهم السلام بهترین خلق روی زمین هستند.»

گفته شده که پرستو برای تأسف و اندوه بر مظلومیت اهل بیت پیامبرعلیهم السلام در هوا گردش می کند و تسبیح او سوره حمد است.

از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «پرستو را احترام کنید، چرا که او از همه مرغان هوایی به مردم بیشتر انس دارد و ذکر او سوره حمد است.»

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هدهد [شانه به سر] در تسبیح خود می گوید: لعن اللّه مبغضی آل محمّدعلیهم السلام.»

و در بعضی از روایات آمده که فاخته را بکشید [و یا از خود دور کنید]، چرا که او به اهل خانه نفرین می کند و می گوید: «نابود شوید! نابود شوید!»

(1)

(2)

ص :679


1- و فیه قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: رأیت فی النار صاحب الهرّة تنهشها مقبلة و مدبرة، کانت أوثقتها ولم تکن تطعمها و لاترسلها تأکل من خشاشة الأرض. (ای هوامّها و حشراتها)
2- و فیه عن الرضا عن آباءه عن علیّ علیه السلام: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله نهی عن قتل خمسة: الصرد [و هو ]الصُوّام و الهدهد و النحلة و النملة و الضِفدع. و أمر بقتل خمسة: الغراب و الحداءة و الحیّة و العقرب و الکلب العقور. (البحار ج 61/264 عن عیون الاخبار ج 1/277)

مرحوم صدوق، در کتاب مجالس، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که رسول خداصلی الله علیه وآله در حدیث مناهی از زدن بر صورت چهارپایان و داغ کردن صورت آنها و از کشتن زنبور عسل نهی فرمود.

شیخ مفید، در کتاب ارشاد، از ابراهیم بن علی نقل نموده که گوید: در رکاب حضرت زین العابدین علیه السلام به حج رفتم و مشاهده نمودم که چون شتر آن حضرت در راه رفتن کندی نمود امام علیه السلام با چوب خود به او اشاره نمود و سپس فرمود: «آه! اگر قصاص نمی بود!» و سپس چوب را برگرداند [و به حیوان نزد].»

و روایت شده که آن حضرت با آن شتر بیست مرتبه به حج رفت و یک تازیانه نیز به او نزد و در وقت رحلت از دنیا به فرزند خود امام باقرعلیهما السلام فرمود: «من با این شتر بیست مرتبه به حج رفتم و یک تازیانه به او نزدم. پس هنگامی که این شتر می میرد جسد او را دفن کن که حیوانات درّنده آن را نخورند. [چرا که] رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر شتری که هفت سال موقف عرفات را درک کند خداوند او را از حیوانات بهشت قرار می دهد و در نسل او برکت خواهد بود [هنگامی که شتر حضرت زین العابدین علیه السلام مرد، امام باقرعلیه السلام قبری برای او آماده نمود و او را دفن کرد].»

(1)

(2)

(3)

ص :680


1- و فیه عن مجالس الصدوق و الفقیه فی حدیث المناهی عن جعفربن محمّد عن آبائه علیهم السلام قال: نهی رسول اللّه صلی الله علیه وآله عن ضرب وجوه البهائم، ونهی عن قتل النحل، و نهی عن الوسم فی وجوه البهائم. (المصدر ص 215)
2- و فیه عن إرشاد المفید عن إبراهیم بن علی عن أبیه قال: حججت مع أبی علیّ بن الحسین علیهما السلام فألتأت علیه الناقة فی سیرها (ای أبطأت) فأشار إلیها بالقضیب ثمّ قال: آه لولا القصاص، و ردّ یده عنها. (المصدر ص 216 الارشاد ص 240)
3- و روی انّه علیه السلام حجّ علی ناقته عشرین حجّة و لم یقرعها بسوط و قال لأبنه محمّدبن علیّ علیهما السلام حین حضرته الوفاة: إنّی قد حججت علی ناقتی هذه عشرین حجّة فلم أقرعها بسوط قرعة فإذا نفقت فادفنها لایأکل لحمها السباع، قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: ما من بعیر یوقف علیه موقف عرفة سبع حجج إلاّ جعله اللّه من نعم الجنّة، و بارک فی نسله، فلمّا نفقت حفرلها أبوجعفرعلیه السلام ودفنها. (البحار ج 64/206 عن المحاسن ص 635)

خواصّ بعضی از حیوانات

در بعضی از روایات آمده که در خانه ها مرغ خانگی و کبوتر و گوسفند را نگهداری کنید که در آنها برکت خواهد بود.

و در بحار، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «از کلاغ سه خصلت را یاد بگیرید: 1- پنهان شدن در وقت آمیزش؛ 2- صبحگاه در طلب روزی رفتن؛ 3- احتیاط و پرهیز از خطر.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «خیری در سگ نیست، مگر سگ صید و سگ گله.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «در خانه ای که سگ نگهداری می شود و یا عکس و یا مجسمه و یا ظرفی از بول در آن باشد، ملائکه رحمت وارد آن خانه نمی شوند.» [مستدرک، ج 9/144].

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «احدی نیست که سگی را نگهداری کند، مگر آن که در هر روزی قیراطی از عمل او کاسته خواهد شد.» [همان]

در کتاب بحار نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله مقتولی را دید و چون از حال او سؤال نمود گفتند: او گوسفندی را از گله بنی زهره گرفته و سگ آن گله او را دریده است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او خود را کشته و دین خویش را تباه کرده و نافرمانی خدا را انجام داده و به برادر خود خیانت نموده و آن سگ بهتر از او بوده است.»

در کتاب بحار، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: «هنگامی که صدای سگ و الاغ بلند شد به خدا پناه ببرید از شرّ شیطان، چرا که آنها چیزی را می بینند که شما نمی بینید. پس به این دستور عمل کنید.» [بحار، ج 62/64]

(1)

(2)

ص :681


1- خواصّ بعض الحیوانات ورد فی بعض الأخبار إستحباب حفظ الدواجن فی البیوت لأنّ فیهنّ البرکة و اللفظ: «أکثروا من الدواجن». (البحار ج 61) و نهی عن إخصاء الدابّة. (البحار ج 61 ص 218)
2- و فی البحار عن مکارم الأخلاق قال الصّادق علیه السلام: تعلّموا من الغراب ثلاثة خصال: إستتاره بالسفاد و بکوره فی طلب الرزق، و حذره. (البحار ج 64/262 عن العیون ج 1/257)

کشتن حیوانات موذی

دفع شر هر ستمگری لازم است. حیوانات موذی نیز گرچه خلقت آنها آثار و حکمت هایی دارد، دفع شرشان لازم و کشتن آنان مجازاست.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: عقربی پیامبر خداصلی الله علیه وآله را در حال نماز نیش زد. پیامبر خداصلی الله علیه وآله چون از نماز فارغ گردید فرمود: «خدا عقرب را لعنت کند که از نمازگزار و پیامبر و غیره پیامبر نمی گذرد تا او را نیش به زند.» سپس کفش خود را بر آن عقرب زد و آن را کشت و فرمود: تا آب و نمک آوردند و بر جای نیش او مالید و سوره «قل هواللّه أحد» و سوره «قل أعوذ بربّ الناس» و سوره «قل أعوذ بربّ الفلق» را قرائت فرمود.

ابن عباس می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «وزغ را بکشید ولو در داخل کعبه باشد.»

علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، پس از نقل روایت فوق، روایتی را از مرحوم صدوق در کتاب فقیه نقل نموده که می فرماید: روایت شده که هرکس وزغی را بکشد باید غسل کند. سپس می گوید: بعضی از مشایخ ما فرموده اند علت آن این است که چون او با کشتن وزغ از گناهان خود خارج می گردد باید غسل کند.

و در همان کتاب، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که آن حضرت [چنان که گذشت امر

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :682


1- جواز قتل بعض الحیوانات البحار... عن علیّ علیه السلام قال: لذعت النبیّ صلی الله علیه وآله عقرب و هو فی الصلاة فلمّا فرغ قال: لعن اللّه العقرب ما تدع مصلّیاً و لا نبیّاً و لا غیره إلاّ لذعته. و تناول نعله فقتلها بها ثمّ دعا بماءٍ و ملح فجعل یمسح علیها ویقرأ قل هو اللّه أحد و المعوّذتین. [و لذعه ای لسعه ](البحار ج 64/251)
2- و فیه عن إبن عباس: إنّ النبیّ صلی الله علیه وآله قال: أقتلوا الوزغ و لو فی جوف الکعبة. (البحار ج 64/262)
3- و فیه عن الفقیه: روی من قتل وزغاً فعلیه الغسل و قال بعض مشایخنا: إنّ العلّة فی ذلک أنّه یخرج من ذنوبه فیغتسل منها. (المصدر)
4- ]و فیه عن النبیّ صلی الله علیه وآله: من ترک قتل الحیّة خشیة النار فقد کفر. [قال المجلسی رحمه اللّه: یعنی کفر بأمری لأنّی أمرت بقتلهنّ]. (البحار ج 61/268) و قد مضی أنّه صلی الله علیه وآله أمر بقتل خمسة: الغراب، و الحدأ، و الحیّة، والعقرب، و الکلب العقور. (المصدر ص 264)

فرمود تا پنج حیوان را بکشند: 1- کلاغ؛ 2- عقاب؛ 3- مار؛ 4- عقرب؛ 5- سگ درّنده.»

در کتاب مجمع الفائدة مرحوم محقق اردبیلی، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت فرمود: «در نماز هم که باشید مار و عقرب را بکشید.»

و در مستدرک، از فقه الرضاعلیه السلام نقل شده که حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «شخصی که در حال احرام است می تواند مار و عقرب و موش را بکشد، چنان که می تواند عقاب و کلاغ و سگ درّنده را نیز از خود دفع نماید.»

شرابخواری و میگساری

شراب خواری و خوردن هر چه مسکر و موجب زوال عقل و مستی باشد، حرام و از گناهان کبیره است و خداوند آن را همراه بت پرستی و قمار ذکر نموده و آن را عمل شیطان و سبب دشمنی و دوری از یاد خدا و نماز معرفی کرده است و در آیاتی از قرآن خطر آن را برای مردم بیان نموده است.

خداوند در سوره بقره، به رسول خود می فرماید: «مردم از تو نسبت به شراب و قمار سؤال می کنند، به آنان بگو: در شراب و قمار گناه بزرگی است، [گرچه ]مردم از آنها بهره مالی می برند و [لکن] گناه آنها بزرگ تر از بهره مالی است که مردم از آنها می برند.»

و در سوره مائده می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! [بدانید که ]شراب و قمار و

(1)

(2)

(3)

ص :683


1- و فی مجمع الفائدة: إنّ النبیّ صلی الله علیه وآله أمر بقتل الأسودین فی الصلاة: العقرب و الحیّة. (مجمع الفائدة ج 3/70)
2- و فی المستدرک عن فقه الرضاعلیه السلام قال: و لابأس للمحرم أن یقتل الحیّة و العقرب و الفأرة و لابأس برمی الحدأة و الغراب و الکلب العقور. (مستدرک الوسائل ج 9/240)
3- حرمة شرب الخمر و کل مسکر قال اللّه سبحانه: یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهماء إثم کبیر و منافع للنّاس و إثمهما أکبر من نفعهما. (بقره /219) و قال اللّه سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون إنّما یریدالشیطان أن یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکر اللّه و عن الصلاة فهل أنتم منتهون. (مائده 90/91)

بت پرستی از ناحیه شیطان و فریب اوست. پس شما از آنها بپرهیزید، شاید رستگار شوید. همانا شیطان اراده نموده که به وسیله شراب و قمار عداوت و دشمنی بین شما ایجاد کند و شما را از یاد خداوند ونماز باز دارد. آیا [با این خطرها ]باز از شراب و قمار دوری نمی کنید؟!»

و در سوره اعراف می فرماید: «ای رسول من! به مردم بگو: پروردگار من زشتی های ظاهری [مانند زنا] و زشتی های باطنی [مانند ازدواج با محارم ]و شرابخواری و قماربازی و ظلم به مردم را حرام نموده است.»

مؤلّف گوید: زشتی شراب خواری و بزرگی گناه آن، از آیات فوق روشن می شود و چون شراب، در زمان نزول آیات، بین مردم شایع و فراوان بوده و مردم جاهلی به آن عادت داشته اند، خداوند، حرمت و خطر آن را به تدریج بیان نموده و در نهایت رسول خداصلی الله علیه وآله به مردم فرموده است: شراب خوار همانند مشرک و کسی است که بت می پرستد.»

علی بن یقطین می گوید: مهدی عباسی به امام کاظم علیه السلام گفت: آیا شراب در کتاب خدا حرام شناخته شده است؟ امام کاظم علیه السلام فرمود: «آری.» او گفت: در کدام آیه از قرآن حرمت آن بیان شده است؟

امام کاظم علیه السلام فرمود: «در آیه «قل إنّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغی...».»

سپس فرمود: «مقصود از اثم وگناه در این آیه شراب خواری است.»

(1)

(2)

ص :684


1- و قال سبحانه: قل انّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغی بغیر الحقّ. (الاعراف /32)
2- تفسیر الآیات الکافی... عن علیّ بن یقطین قال: سأل المهدی (العبّاسی) أبالحسن الکاظم علیه السلام عن الخمر هل هی محرّمة فی کتاب اللّه عزّوجّل؟ فإنّ الناس إنّما یعرفون النهی عنها و لایعرفون التحریم لها فقال له ابوالحسن علیه السلام: بل هی محرّمة فی کتاب اللّه عزّوجّل یا أمیرالمؤمنین فقال له: فی أیّ موضع هی محرّمة فی کتاب اللّه جلّ إسمه یا أبالحسن؟ فقال: قول اللّه عزّوجّل: «قل انّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغی بغیر الحق... قال: و أمّا الإثم فإنّها الخمر بعینها. (الکافی ج 4/406)

حرمت شراب در سخنان معصومین علیهم السلام

امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله در خطبه خود فرمود: «خوردن هر چیز مست کننده ای حرام است.»

و فرمود: «شراب خوار همانند بت پرست است.»

و فرمود: «خداوند همان طور که خوردن مردار و خون و گوشت خوک را حرام نموده، شراب را نیز حرام نموده است؛ چه کم باشد و چه زیاد.» سپس فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله آشامیدن هرچیز مست کننده ای را حرام نمود و آنچه را رسول خداصلی الله علیه وآله حرام معرفی نموده خداوند آن را حرام نموده است.»

علی بن یقطین می گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود: «خداوند شراب را برای نام آن حرام نفرمود، بلکه به علّت زیان ها و عاقبت زشت آن حرام فرمود. بنابراین هرچیز دیگری نیز اگر مانند شراب [مست کننده باشد و عقل انسان را از کار بیندازد] حرام خواهد بود، گرچه نام آن خمر و شراب نباشد.»

در شراب شفا وجود ندارد

ابوبصیر می گوید: زنی به نام امّ خالد، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: فدای

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :685


1- الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: خطب رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال فی حطبته: کلّ مسکرٍ حرام. (المصدر ص 407)
2- الکافی... قال ابوعبداللّه علیه السلام: إنّ اللّه عزّوجّل حرّم الخمر بعینها فقلیلها و کثیرها حرام کما حرّم المیتة و الدم و لحم الخنزیر، و حرّم رسول اللّه صلی الله علیه وآله الشراب من کلّ مسکرٍ و ما حرّمه رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقد حرمه اللّه عزّوجّل. (المصدر ص 408)
3- الکافی... عن علی بن یقطین عن الکاظم علیه السلام قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی لم یحرّم الخمر لإسمها و لکن حرمها لعاقبتها فما فعل فعل الخمر فهو خمر. (یعنی النبیذ)
4- لاشفاء فی المسکر الکافی... عن أبی بصیر قال: دخلت أمّ خالد العبدّیة علی أبی عبداللّه علیه السلام و أنا عنده فقالت: جعلت

شما شوم! من به درد شکم و بیماری قراقر مبتلا هستم و پزشکان عراق گفته اند : باید شراب را با سویق بیامیزی و بخوری تا شفا یابی و من چون می دانستم که شما از خوردن آن کراهت دارید توقف نمودم تا از شما سؤال کنم. امام صادق علیه السلام فرمود: «برای تو چه مانعی بود از خوردن آن؟» آن زن گفت: من دین خود را از شما گرفته ام و هرکاری می کنم فردای قیامت می گویم جعفربن محمّدعلیه السلام به من چنین فرمود و مرا امر و نهی نمود.

ابوبصیر می گوید: امام صادق علیه السلام با شنیدن سخن آن زن به من فرمود: «ای ابوبصیر! آیا به سخن این زن و مسایل او گوش دادی؟» وسپس به آن زن فرمود: «به خدا سوگند، خوردن قطره ای از آن را به تواجازه نمی دهم و برای تو حرام است که قطره ای از آن را بنوشی و اگر بنوشی هنگامی پشیمان می شوی که جان به گلوی تو رسیده باشد.» سپس دست مبارک خود را به گلوی خویش گذارد و سه مرتبه این جمله را تکرار نمود و به آن زن فرمود: «فهمیدی چه گفتم؟» او گفت: آری. سپس امام علیه السلام سه مرتبه فرمود: «نجس، هرچه کم باشد باز نجس است و چیزهای دیگر به واسطه آن نجس خواهد شد [کنایه از این که شراب اگر کم هم باشد تاثیر خود را دارد و حرام خواهد بود].»

امام صادق علیه السلام فرمود: «شراب اساس هر گناه و کلید هر شری خواهد بود.» و فرمود: «خداوند برای زشتی ها و اعمال ناپسند قفل هایی قرار داده و کلید همه آنها شراب است. [و به واسطه شراب انسان به طرف همه زشتی ها و فسادها خواهد رفت].»

و فرمود: «سخت ترین گناهان، خوردن شراب است؛ چرا که شراب خوار بسا نماز واجب

(1)

(2)

ص :686


1- فداک إنّه یعترینی قراقر فی بطنی و قد وصف لی اطبّاء العراق النبیذ بالسویق و قد وقفت و عرفت کراهتک له فاحببت أن أسألک عن ذلک فقال لها: و ما یمنعک عن شربه؟ قالت: قد قلدّتک دینی فالقی اللّه عزّوجّل حین القاء فأخبره أنّ جعفربن محمّدعلیهما السلام أمرنی و نهانی فقال: یا أبا محمّد ألا تسمع إلی هذه المرأة و هذه المسائل؟ لا و اللّه لا آذن لک فی قطرةٍ منه و لا تذوقی منه قطرةً فانّما تندمین إذا بلغت نفسک ههنا و أومأ بیده إلی حنجرته یقولها ثلاثاً أفهمت؟ قالت: نعم ثمّ قال أبوعبداللّه علیه السلام: ما یبلّ المیل ینجس حبّاً من ماءٍ یقولها ثلاثاً. (الکافی ج 6/413)
2- الکافی... قال الصّادق علیه السلام: إنّ الخمر رأس کلّ ألم و مفتاح کلّ شرّ. (المصدر ص 403) و قال علیه السلام: إنّ اللّه جعل للشرّأ قفالاً فجعل مفاتیحها الشراب.

خود را ترک می کند و بسا با مادر و یا خواهر و یا دختر خود همبستر می شود و نمی فهمد.»

و فرمود: «شراب خواری از بی نمازی بدتر است؛ چرا که شراب خوار، در حال مستی، اگر نماز هم بخواند خدای خود را نمی شناسد.»

نشستن بر سر سفره شراب

اسلام نشستن بر سر سفره ای که در آن شراب قرار دارد را نیز حرام دانسته، گرچه از آن شراب نوشیده نشود؛ حتی خوردن از غذای آن سفره نیز حرام می باشد.

مرحوم محقق، صاحب کتاب شرایع الاسلام، می فرماید: خوردن از غذای سفره ای که در آن شراب و یایکی از مسکرات دیگر مانند فقاع نوشیده می شود حرام است.

مرحوم محقق حلی نیز در کتاب سرائر می فرماید: خوردن غذا از سفره ای که غذای حرام در آن گذارده می شود و یاغذای حرام و یاهر معصیت دیگری انجام می شود حرام است.

صاحب وسائل، با سند خود، از هارون بن جهم نقل نموده که گوید: [در مجلسی از

(1)

(2)

ص :687


1- و قال علیه السلام: ما عصی اللّه بشی ءٍ أشدّ من شرب المسکر إنّ أحدهم لیدع الصلاة الفریضة و یثب علی أمّه و أخته و بنته و هو لایعقل. و قال علیه السلام: إنّه أشرّ من ترک الصلاة لأنّه یصیر فی حال لایعرف معها ربّه. (تفسیر الصافی ج 1/248 عن الکافی ج 6/402/403)
2- و استدلوا للحرمة بمایلی: الوسائل... عن هاروبن جهم... قال: أتی بقدح فیه شراب لهم فلّما صار القدح فی یدالرجل قام أبوعبداللّه علیه السلام عن المائدة فسئل عن قیامه؟ فقال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: ملعون ملعون من جلس علی مائدة یشرب علیها الخمر. (الوسائل ج 16/492)

مجالس منصور دواینقی] شراب تقسیم کردند وچون قدح شراب نزدیک امام صادق علیه السلام رسید آن حضرت از سر سفره غذا برخاست و چون از علت آن سوال شد، فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: «ملعون است و ملعون است کسی که بر سر سفره ای بنشیند که در آن شراب نوشیده می شود.»

مرحوم کلینی رحمه اللّه نیز در کتاب کافی، از عمار نقل نموده که گوید: از امام صادق علیه السلام در باره خوردن غذا از سفره ای که در آن شراب و یا هر مست کننده دیگری نوشیده می شود سوال شد، امام علیه السلام فرمود: «خوردن غذا از چنین سفره ای حرام است.»

فروختن انگور و خرما و چوب برای تهیه شراب و بت

مرحوم امام خمینی، در کتاب تحریر می فرماید: فروختن انگور و خرما برای تهیه

(1)

(2)

(3)

ص :688


1- و یظهر من بعضها حرمة الأکل من تلک المائدة ففی الکافی... عن عمّار عن أبی عبداللّه علیه السلام قال سئل عن المائدة إذا شرب علیها الخمر أو مسکر قال: حرمت المائدة. (الکافی ج 6/469)
2- بیع العنب و التمر لیعمل خمراً و الخشب لیعمل صنماً قال فی التحریر: یحرم بیع العنب و التمر لیعمل خمراً، و الخشب لیعمل صنماً أو آلة لللهو أو القمار ونحو ذلک، و ذلک إمّا بذکر صرفه فی المحرّم و الألتزام به فی العقد، أو تواطئهما علی ذلک ولو بأن یقول المشتری لصاحب العنب مثلاً: بعنی منّاً من العنب لأعمله خمراً فباعه، و کذا تحرم إجارة المساکن لیباع و یحرز فیها الخمر، او لیعمل فیها بعض المحرّمات إلی أن قال رحمه اللّه:
3- و کما یحرم البیع و الإجارة فیما ذکر یفسدان ایضاً فلایحلّ له الثمن و الاجرة و کذا بیع الخشب لمن یعلم أنّه یجعله صلیباً او صنماً بل و کذا بیع العنب و التمر و الخشب ممّن یعلم أنّه یجعلها خمراً و آلة للقمار و البرابط. (التحریر ج 1/496) أقول و الروایات فی سرایة الحرمة و الاعانة علی الاثم فی الصلیب و الصنم صریحة مثل روایة عمروبن حریث قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن التوت أبیعه یصنع للصلیب و الصنم؟ قال: لا. و روایة إبن أذینه قال: کتبت إلی أبی عبداللّه علیه السلام أساله عن رجل له خشب فباعه ممّن یتّخذه برابط؟ فقال: لأباس به و عن رجل له خشب فباعه ممّن یتخذه صلباناً؟ قال: لا. (الکافی ج 5/226 الوسائل ج 17/176)

شراب و فروختن چوب برای ساختن بت و یا صلیب و آلت و ابزار لهو و قمار و امثال آنها حرام است. و مورد حرمت جایی است که فروشنده یا خریدار بگوید: برای مصرف حرام می فروشم و یا می خرم، و یا در ضمن معامله شرط کنند و یا بنای آنان این باشد که در حرام صرف شود، مثلاً مشتری به فروشنده بگوید: یک من انگور به من بفروش تا آن را شراب نمایم و فروشنده با این نیت انگور را به او بفروشد و یا فروشنده بداند که خریدار برای چنین کاری می خرد.

هم چنین اجاره دادن انبار و دکان برای فروش و نگهداری و یا انجام بعضی از محرّمات دیگر نیز حرام است؛ هم چنان که خرید و فروش و اجاره دادن مسکن و مغازه برای تهیه شراب و نگهداری آن حرام است، اصل معامله یاد شده و اجاره محل برای نگهداری و فروش نیز باطل می باشد. بنابراین فروشنده مالک قیمت و اجاره دهنده مالک مال الاجاره نخواهند شد و تصرّف آنان در آنها حرام و ممنوع خواهد بود.

کیفر شراب خوار در قیامت

امام باقرعلیه السلام فرمود: «شراب خوار چون وارد قیامت می شود، صورت او سیاه است و زبان او از دهانش آویزان شده و آب دهان او بر سینه اش جاری است، و خداوند بر خود لازم نموده که او را از طینت خبال سیرآب کند.» گفته شد: طینت خبال چیست؟ فرمود: «چرک و خونی است که از رحم زن های زناکار خارج می شود.»

(1)

(2)

ص :689


1- و لکن فی الخمر و البرابط و امثال ذلک لیست فیها مایدّل بالصراحة علی الحرمة من حیث الإعانة علی الاثم بل فی بعضها ما یدلّ بالصراحة علی الجواز کمامرّ إلاّ ان یقول البایع أبیعک لتعملة خمراً أو برابط و أمثالهما و اشتراه المشتری مع هذا الإلتزام لصدق الإعانة علی الإثم و اللّه أعلم.
2- عذاب شارب الخمر فی القیامة الکافی... قال ابوجعفرالباقرعلیه السلام: یؤتی شارب الخمر یوم القیامة مسودّاً وجهه، مدلعا لسانه، یسیل لعابه علی صدره و حق علی اللّه عزّوجّل أن یسقیه من طینة خبال او قال: من بئر خبال، قال: قلت: و ما بئر خبال؟ قال: بئر یسیل فیها صدید الزناة. (الصدید القیح و الدم). (الکافی ج 6/396)

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسانی که در دنیا از شراب سیرآب می شوند، تشنه از دنیا می روند و تشنه در قیامت محشور می شوند و تشنه داخل دوزخ خواهند شد.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند مرا برای رحمت به مردم مبعوث نمود و به من دستور داد تا وسایل گناه [مانند تار و مزمار و امثال آن که در جاهلیت از آنها استفاده می شد. را نابود کنم. سپس فرمود: پروردگار من سوگند یاد نموده که هیچ بنده ای دردنیا شراب نمی خورد جز آن که من در قیامت به همان اندازه از آب جوشان دوزخ به او خواهم خورانید؛ چه آمرزیده شود و چه معذّب گردد.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که شراب بخورد و آن را حلال بداند، در دوزخ، مخلّد و جاوید خواهد ماند، و کسی که شراب بخورد و آن را حرام بداند به آتش دوزخ عذاب خواهد شد.»

امام باقرعلیه السلام فرمود: «کسی که بدون توبه بمیرد و در شکم او قطره ای از شراب مانده باشد، در قیامت، دیوانه محشور می شود و زبان او از دهانش بیرون و آب دهانش سرازیر و فریاد ویل و وای او بلند می باشد.»

زیدبن علی، از پدران خود، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که آن حضرت شراب و

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :690


1- الکافی... قال ابوعبداللّه علیه السلام: إنّ أهل الریّ فی الدنیا من المسکر یموتون عطاشاً، و یحشرون عطاشاً، ویدخلون النّار عطاشاًاً. (المصدر ص 400)
2- الکافی... قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ اللّه بعثنی رحمةً للعالمین، و لأمحق المعازف، و المزأمیر، و أمور الجاهلیة و الأوثان و قال صلی الله علیه وآله: أقسم ربّی ان لایشرب عبد لی فی الدنیا خمراًإلاّ سقیته مثل ما شرب منها من الحمیم یوم القیامة معذّباً او مغفورا له. (المصدر ج 6/396)
3- الکافی... قال أبوعبداللّه علیه السلام: من شرب النبیذ علی أنّه حلال خلّد فی النّار و من شربه علی أنّه حرام عذّب فی النّار. (المصدر ص 398)
4- الکافی... عن أبی جعفرعلیه السلام قال: من شرب المسکر و مات و فی جوفه منه شی ء لم یتب منه بعث من قبره مخبّلاً مایلاً شدقه سائلاً لعابه یدعو بالویل و الثبور. (المصدر ص 399)
5- الکافی... عن زیدبن علی عن آباءه علیهم السلام قال: لعن رسول اللّه صلی الله علیه وآله الخمر و عاصرها و معتصرها و بایعها و مشتریها و ساقیها و آکل ثمنها و شاربها و حاملها و المحمولة إلیه. (المصدر ص 398)

سازنده و گیرنده و فروشنده و خریدار و ساقی و خورنده و آورنده و استفاده کننده از پول آن را لعنت نمود.

امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی یک جرعه از شراب بنوشد، خدای عزّوجلّ و همه ملائکه و پیامبران و مؤمنین او را لعنت خواهند نمود، و اگر به اندازه ای بنوشد که مست شود، روح ایمان از بدن او جدا می شود و روح پست و خبیث و ملعونی به جای آن قرار می گیرد و در آن صورت نماز را ترک می کند، و چون نماز را ترک نمود، ملائکه پروردگار او را سرزنش می نمایند و خداوند به او خطاب می کند: بنده من! کافر شدی و ملائکه تو را سرزنش نمودند؟! بدا به حال تو، ای بنده من!»

امام صادق علیه السلام سپس فرمود: «بدا به حالش! بدا به حالش! او رسوا شد، به خدا سوگند، یک لحظه سرزنش خداوند سخت تر از هزار سال عذاب خواهد بود.» سپس فرمود: «شراب خواران هر که باشند ملعونندو باید سخت مؤاخذه و مجازات شوند.»

تا این که فرمود: «ملعون است و ملعون است کسی که از امر خداوند تخلّف نماید. او اگر به صحرا رود صحرا او را هلاک خواهد نمود و اگر به دریا رود دریا او را غرق خواهد نمود؛ چرا که صحرا و دریا [بلکه همه موجودات] به واسطه خشم خداوند خشم خواهند نمود.» (فروع کافی، ج 6/399)

به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: شما گمان می کنید که شراب از زنا و سرقت خطرناک تر است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «آری؛ چرا که زناکار ممکن است از زنا تجاوز نکند، ولی شراب خوار هنگامی که شراب می نوشد [و مست می شود ]مرتکب زنا و سرقت و آدمکشی و ترک نماز نیز می شود.» (همان، ص 403)

شراب در ادیان گذشته

امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید: «خداوند هیچ پیامبری را به پیامبری مبعوث نفرموده جز آن که برای تکمیل دین او شراب را [بر امت او ]حرام کرده است، و شراب همواره در تمام ادیان الهی حرام بوده [و هست].» (تهذیب شیخ طوسی، ج 9/102)

طبق بررسی بعضی از بزرگان، در تورات و انجیل فعلی نیز، با آن همه تحریفاتی که

ص :691

دارد، ممنوعیت شرب خمر دیده می شود؛ چنان که در اصحاح 23، از امثال سلیمان علیه السلام، آیه 20 آمده است: «بین شراب خواران مباش.» و در آیه 39 آمده: «برای کیست بدبختی؟ برای کیست جنگ و نزاع؟ برای کیست اندوه و بد روزگاری؟ برای کیست جراحت بدن بی سبب و بی جهت؟ برای کیست سرخی چشم؟» یعنی شراب خوار، در حال مستی، خود یا دیگری را زخمی می سازد یا می کشد یا کار زشت دیگری از او سر می زند. تمام این حالات و بدبختی ها و مفاسد برای کسانی است که به آشامیدن شراب عادت نموده اند.

و در هیمن اصحاح، آیه 31 و 32 می نویسد: «هنگامی که شراب سرخ فام است و رنگ حیات خود را در جام ظاهر ساخته و صاف و رقیق است، به آن ننگر، چه آنکه او عاقبت تو را مثل مار می گزد و مانند افعی نیش می زند.»

و در کتاب پولس هل افس، باب پنجم، آیه 18 چنین نوشته است: «مست شراب نشوید که در آن فساد است.» (گناهان کبیره، ج 1/257)

مؤلّف گوید: اسلام بیش از ادیان گذشته مردم را از زشتی ها و پلیدها نهی نموده است. امام صادق علیه السلام فرمود: «هر مست کننده ای حرام است. پس چیزی که زیادش مست کننده است، کمش نیز حرام خواهد بود.» راوی می گوید: به آن حضرت گفتم: من مستی آن را به وسیله آب از بین می برم.

امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگز چنین چیزی صحیح نیست و آب نمی تواند حرام را حلال کند. از خدا بترس و از شراب پرهیز کن.» (کافی ج 6/410)

استعمال مواد مخدر

یکی از آفت ها و خطرهای جوامع امروزی مسلمانان انحراف هایی است که از سوی

(1)

ص :692


1- إستعمال المخدّرات عن مستدرک الوسائل عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: سیأتی علی أمّتی یأکلون شیئاً إسمه البنج، أنا بری ء منهم وهم بریئون منیّ. (میزان الحکمة ج 1/728 عن المستدرک ج 17/85) و عنه صلی الله علیه وآله قال: سلّموا علی الیهود و النصاری و لاتسلّموا علی آکل البنج. (المصدر عن روضات الجنات ج 7/189)

کشورهای پیشرفته به کشورهای اسلامی وارد می شود تا ارزش های دینی و اعقتادات جوانان و زن های مسلمان را دگرگون و هویت آنان را تباه و روح آزادی خواهی و استقلال را از آنان سلب نماید و تعبّد و تقیّد به دین و ارزش های آن را نابود یا تضعیف کند.

مفاسد اخلاقی و جنسی و اعتیاد به موادمخدر از جمله این آفت هاست. مع الاسف بعضی از جوانان ها با مشاهده آثار شوم اعتیاد، به مواد مخدر روی می آورند و خود را گرفتار دام شیاطین می نمایند. ممکن است عده ای گمان کنند که استعمال این مواد از نظر شرعی مانعی ندارد. از این رو، لازم دیدیم آثار شوم وخطر ابتلای به این مواد را از نظر شرعی بیان کنیم

در روایتی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: «زمانی بر امت من خواهد رسید که چیزی به نام بنگ را می خورند [و همه چیز خود را از دست می دهند]. من از آنان بیزارم و آنان نیز از من بیزار هستند.»

و در سخن دیگری فرمود: «به یهودیان و نصارا سلام کنید، ولی به کسی که مواد مخدّر (بنگ) مصرف می کند سلام نکنید.»

و در سخن دیگری فرمود: «کسی که گناه بنگ و مواد مخدر را کوچک به شمارد کافر شده است.»

و در سخن دیگری فرمود: «کسی که موادمخدر (بنگ) استعمال کند مانند این است که هفتاد مرتبه کعبه را خراب نموده و هفتاد ملک مقرّب و پیامبر مرسل خدا را کشته و هفتادکتاب آسمانی را آتش زده و هفتاد سنگ و یا تیر را به طرف خداوند پرتاب نموده باشد. چنین کسی بیش از شرابخوار و رباخوار و زناکار و سخن چین از رحمت خدا دور است.»

(1)

ص :693


1- و عنه صلی الله علیه وآله: من إحتقر ذنب البنج فقدکفر. (المصدر عن المستدرک ج 17/86) و عنه صلی الله علیه وآله قال: من أکل البنج فکأنّما هدم الکعبة سبعین مرّة، و کأنّما قتل سبعین ملکاً مقرّباً و کأنّما قتل سبعین نبیّاً مرسلاً و کأنّما أحرق سبعین مصحفاً و کأنّما رمی إلی اللّه سبعین حجراً و هو أبعد من رحمة اللّه من شارب الخمر و آکل الربا و الزانی و النمّام. (المصدر عن روضات الجنات ج 7/189)

مؤلّف گوید: در آن زمان تنها ماده مخدر بنگ بوده است. و در قاموس لغت آمده که بنگ علفی است که عقل را از بین می برد و جنون و دیوانگی می آورد. ولی مسکن دردهای ورم و امثال آن است.

فقها نیز در رساله های عملیه استعمال مواد مخدر را تحریم نموده اند. مرحوم آیة اللّه گلپایگانی در رساله مجمع المسائل خود می فرماید: استعمال تریاک و هرویین و حشیش و تزریق مواد مخدّر حرام است و ترک آنها در صورت امکان واجب و شروع آنها برای غیر معتادین اگر در معرض اعتیاد باشند حرام است.

با فرض حرمت استعمال این مواد، بدون تردید کمک به انجام چنین عمل حرامی نیز حرام خواهد بود. بنابراین تجارت و پخش این مواد که در واقع کمک به انجام این عمل محسوب می شود نیز حرام خواهد بود.

خوردن خبایث و پلیدی ها

قبل از این حکم خبایث در موضوع خوردنی های حرام بطور خلاصه بیان گردید و

(1)

(2)

ص :694


1- فی القاموس: البنج (معرب البنگ) بالفتح نبت مخبط للعقل مجنّن مسکن لأوجاع الأورام...) و قال السیّد الفقیه الگلپایگانی فی رسالة مجمع المسائل فی جواب من سئل عن استعمال التریاک و هروئین و حشیش و تزریق الموادّ المخدّر: إستعمال کلّها حرام و لکن فی التریاک الحرمة فی صورة الاعتیاد و یجب ترکها مع الامکان و یحرم الشروع علی غیرالمعتادین ان کانوا فی معرض الإعتیاد. (مجمع المسائل ج 3/65) و لاریب مع الحرمة فی حرمة الإعانة علی ذلک و التکسّب بها و نشرها لأنّها إعانة علی الإثم.
2- أکل الخبائث قال اللّه سبحانه: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. (اعراف /157)

اکنون به طور مستقل می گوییم: اسلام هر چیز پاک و پاکیزه و مفید و نجات بخشی را حلال و هر چیز پلید و فاسد و هلاک کننده ای را حرام نموده است. خداوند خصلت ها و ویژگی های پیامبر خود حضرت محمّدبن عبداللّه صلی الله علیه وآله و آیین او را در کتب آسمانی قبل از اسلام به امّت های پیشین معرفی نموده و در قرآن نیز پیروان آن حضرت را از اهل کتاب ستوده و می فرماید:

«آنان از پیامبر امّی [اهل امّ القری، یعنی مکه، و یا پیامبری که معلّمی از بشر او را تعلیم نکرده] که اوصاف او را در تورات و انجیل یافته بودند پیروی نمودند. سپس می فرماید: «آنها در کتاب تورات و انجیل یافته بودند که آن پیامبر آنان را به کارهای نیک و پسندیده امر می نماید و از کارهای زشت نهی می کند و طیّبات رابر آنان حلال و خبایث و پلیدی ها را بر آنان حرام و ممنوع می نماید و بارهای گران جاهلیت و زنجیرهای اسارت را از دوش آنان بر می دارد...»

تردیدی نیست که «طیّبات تنها شامل خوردنی ها و آشامیدنی ها نمی شود، بلکه مطابق سخنان معصومین علیهم السلام، «طیّبات» در آیه فوق، دانش های پاک و نورانی را نیز در بر می گیرد. دانشی که از ناحیه خداوند و به واسطه اولیای او [از راه وحی] به ما رسیده دانش طیّب و پاکیزه است و دانشی که از دشمنان و مخالفین گرفته شود خبیث و فاسد و مضرّ است.

اعمال زشت نیز از خبایث شمرده شده چنان که در آیه مربوط به قوم لوط آمده است: «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ»؛ یعنی: «ما لوط پیامبر را از قریه و روستایی که اهل آن همواره اهل خبایث بودند نجات دادیم.» در تفسیر قمی نقل شده که آنها مردم فاسد و فاسقی بودند و مردان آنان با مردان دیگر ازدواج می کردند.

(1)

(2)

ص :695


1- قال الفیض فی التفسیر: ویستفاد من بعض الروایات تأویل الطیّبات بأخذ العلم من أهله والخبائث [بالأخذ] بقول من خالف [من أهل السنّة].
2- و الخبائث فی قوله تعالی: «و لوطاً آتیناه حکماً و علماً و نجیّناه من القریة التی کانت تعمل الخبائث» قال القمی فی تفسیره: «کانوا ینحکون الرجال» إنّهم کانوا قوم سوء فاسقین. (انبیاء /74)

در روایات و سخنان معصومین علیهم السلام آمده است که رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «شراب بدترین خبایث و پلیدی هاست و کسی که شراب بنوشد خداوند چهل روز نماز او را قبول نمی کند.»

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «شراب مادر همه خبایث و مایه هر شری است.»

بعضی از علمای ما [مانند ابن فهد حلی] فرده اند: علّت حرمت در آیه فوق خبیثه بودن است. بنابراین هر خبیثه ای حرام خواهد بود.

مرحوم علاّمه حلی در کتاب منتهی می فرماید: آیه «و یحرم علیهم الخبائث» که خبایث را حرام نموده، شامل جمیع تصرّفات و استعمالات آن می شود.

بعضی دیگر [مانند محقق نراقی] فرموده اند: نمی توان گفت که خبایث هر

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :696


1- قال العلاّمة فی المنتهی: قوله: «و یحرّم علیهم الخبائث» التحریم یتنال جمیع أنواع التصرّف. (منتهی المطلب ج 3/164) و روی فی تحریر الأحکام عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: الخمر شرّ الخبائث من شربها لم یقبل اللّه صلاته أربعین یوماً الحدیث. (تحریرالأحکام ج 2/26) و قال الصّادق علیه السلام: الخمر أمّ الخبائث و رأس کلّ شرّ. (تحریرالوسیلة ج 2/165)
2- و قال إبن فهد الحلیّ فی المهذّب البارع: و الخبث علّة فی الحرمة لقوله تعالی: «و یحرّم علیهم الخبائث». و المعنی أنّ کلّ طیّب حلال و کلّ خیبثة حرام فکلّ حرام فی الشرع خبیثة و کلّ حلال طیّب لا محالة.
3- و قال المحقق النراقی فی المستند: فی کون المراد من کلمة الخبائث فی الآیة مطلق ما تنفرّ عنه الطباع نظر إذا لادلیل علیه من شرع أولغة بل ولاعرف ألاتری تنفرّ الطباع عن ممضوغ الغیر و ما خرج من بین أسنانه مع أنّ حرمته غیر معلومة
4- و لذا قال المحقّق الأردبیلی فی شرح الارشاد: معنی الخبیث غیر ظاهر، إذا الشرع مابینّه و اللغة غیر مراد، و العرف غیر منضبط فیمکن أن یقال: المراد عرف أوساط الناس و أکثرهم من أهل المدن والدور لا أهل البادیة الخ (مستند الشیعة ج 15/11) اقول: و قد مرّت حرمة الخبائث بالإجمال و کرّرناها هنا لبعض ما ورد فیها.

چیزی است که طبع مردم از آن تنفر دارد، چرا که مردم از باقی مانده غذا در دهان دیگران و یا آنچه دیگری جویده و از دهان خود بیرون ریخته تنفّر دارند، در حالی که حرمت آن ثابت نیست.

از این رو، مرحوم محقق اردبیلی می فرماید: می توان گفت که خبایث چیزهایی است که بیشتر مردم شهرنشین آنها را پلید می دانند و از آنها تنفّر دارند. و اللّه العالم.

ص :697

ص :698

سایر محرمات

اشاره

ص :699

ص :700

آنچه بر معتکف حرام است

اعتکاف از عبادت های مستحب و زیبا و ارزشمند است و در هر ماهی می توان انجام داد، جز آنکه در ماه رجب و ماه مبارک رمضان فضیلت بیشتری دارد و روایت شده که اعتکاف در دههة آخر ماه رمضان پاداش دور حج و دو عمره دارد. (وسائل ج ةة/ ةة؛ فقیه ج ةةة/ة)

اعتکاف باید در مسجد انجام گیرد و کمتر از سه روز نیست و چون دو روز اول تمام شود روز سوم واجب می شود و اگر پنج روز بگذرد روز ششم واجب می شود و هکذا.

معتکف نباید از مسجد خارج شود مگر برای عیادت مریض و یا تشییع جنازه و یا کار ضروری که برای او رخ میدهد و چون از مسجد خارج می شود نباید جایی بنشیند و یا

زیر سفف برود تا بازگردد.(1)

(2)

ص :701


1- ما یحرم علی المعتکف مباشرة النساء جماعاً و لمساً وتقبیلاً بشهوة لقوله تعالی: (و لاتباشروهنّ وأنتم عاکفون فی المساجد» (البقرة / ةةة) و لا خلاف فی فساد الاعتکاف بالجماع، ففی الکافی عن حسن بن جهم عن أبی الحسن لیلا قال: سألته عن المعتکف یأتی أهله؟ فقال: «لایأتی امرأته لیلاً ولا نهاراً وهو معتکف )) . (الوسائل باب 5 من الاعتکاف)
2- وروی الصدوق فی الصحیح عن زرارة قال: سألت أباجعفرییلا عن المعتکف یجامع؟ قال: إذا فعل ذلک فعلیه ما علی المظاهر. (المصدر باب 1) قال الضدوق: وقد روی انه ان جامع باللیل فعلیه کفارة واحدة و ان جامع بالنهار فعلیه کفارتان. (المصدر)

بر معتکف واجب است که از هر گناهی خودداری کند و به عبادت و ذکر و اعمال خیر مشغول باشد. و اعتکاف، بدون روزه و در غیر مسجد اعظم -که نماز جمعه در آن برقرار می شود - صحیح نیست. و روایت شده تنها در مسجد جامعی که امام یا پیامبر طبیق در آن اقامهة نماز جمعه نموده باشند اعتکاف 2~~ است، مانند: مسجد الحرام و مسجل النبی تی و مسجد کوفه و مسجد بصره که رسول خدا و یا امیرالمؤمنین طریق در آنها اقامهة نماز جمعه نموده اند. بعضی از فقها مانند مرحوم سید یزدی خانهة در کتاب «عروة الوثقی» و عدهای از فقهای دیگر میگویند: در مسجد جامع هر شهری اعتکاف صحیح است و احتیاط این است که در یکی از مساجد یاد شده انجام گیرد و در مسجد بازار و قبیله و امثال آن صحیح نیست. بر معتکف چند چیز حرام است: ة- بحث و جدال و کشمکش بر سر امور دنیایی و یا آخرتی، اگر در مقام اظهار حق و ابطال باطل نباشد. ة- استمنا ولو با حلال خود باشد، بنابر احتیاط. ة- تماس با زن ها به صورت زناشویی و یا استمتاعات دیگر مانند بوسیدن و لمس کردن با شهوت و.... خداوند در سورهة بقره می فرماید: «با زنها ی خود در حال اعتکاف همبستر نشوید» و بدین سبب اختلافی بین علما نیست که اعتکاف به سبب عمل زناشویی باطل می شود. حسن بن جهم گوید: از موسی بن جعفرعلیه دربارهة کسی که در حال اعتکاف با همسر خود همبستر شده بود سؤال نمودم، امام طاقة فرمود: (حرام است معتکف با همسر خود جماع کند، خواه شب باشد و خواه روز.» زراره نیز میگوید: از امام باقر لایه دربارهة کسی که در حال اعتکاف جماع کرده بود سؤال نمودم، فرمود: «معتکف نباید در شب و یا در روز مجامعت کند و اگر چنین کند باید کفارهة ظهار بدهد، یعنی شصت روز روزه بگیرد و یا شصت فقیر را غذا به دهد و یا یک بنده آزاد کند، همانند خوردن روزهة ماه مبارک رمضان ا.» مرحوم صدوق می فرماید: روایت شده که اگر معتکف در شب جماع کند باید یک

ص :702

کفاره بدهد و اگر در روز جماع کند باید دو کفاره بدهد. ة- بوییدن بوی خوشی، و جدال و نزاع و خرید و فروش. امام باقر لایه فرمود: «معتکف نباید از بوی خوش و بوی گل استفاده کند و نباید جدال و کشمکش کند و نباید چیزی را بخرد و یا بفروشد. ة - مرحوم سید یزدی، در کتاب «عروة الوثقی» میفرماید: خرید و فروش برای معتکف حرام است، بلکه بنابر احتیاط واجب مطلق تجارت و کاسبی نیز بر او حرام است، مگر در صورت ضرورت. مرحوم علامهة حلی در کتاب «تذکره» میفرماید: صنایع و تجارت هایی که معتکف را از

عبادت باز می دارد، مانند دوزندگی و امثال آن، جز در حد ضرورت، بر او حرام است.

قرآن با صراحت جنگ با مسلمانان و اهل قبله را بزرگ دانسته و آن را جنگ با خدا و(1)

(2)

ص :703


1- و یحرم علیه أیضاً شم الطیب و المراء و البیع و الشراء؛ لما رواه الکلینی فی الصحیح عن آبی عبیدة عن آبی جعفربایه قال: المعتکف لایشم الطیب و لایتلذذ بالریحان و لایماری ولایشتری و لایبیع. (الوسائل باب ةة من الاعتکاف) و قال السیّد الیزدی فی «العروة»: بل یحرم علیه البیع و الشراء بل مطلق التجارة مع عدم الضرورة علی الأحوط. (العروة الوثقی، أحکام الاعتکاف) وفی «التذکرة»: تحریم الصنایع المشغلة عن العبادة کالخیاطة وشبهها إلأ ما لابدّ منه، (التذکرة )
2- محاربة أهل القبلة و إخافتهم قال اللّه سبحانه: إنّما جزاء ألّذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً أن یقتلّوا أو یصلّبوا أو تقطّع أیدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا من الأرض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم إلاّ ألّذین تابوا من قبل أن تقدروا علیهم فاعلموا أنّ اللّه غفور رحیم. (سوره 5/33/43)

رسول اوصلی الله علیه وآله شمرده است. در سوره مائده، آیه 33 می فرماید: «کیفر کسانی که به جنگ با خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله برمی خیزند و در روی زمین فساد می کنند جز کشته شدن و به دار آویختن و یا بریدن دست و پای آنان برخلاف یکدیگر و یا تبعید آنان به شهرهای دیگر نیست. این مجازات و خواری آنها در دنیاست و در آخرت و قیامت نیز عذاب و کیفر بزرگی خواهند داشت، جز کسانی که قبل از دستگیری توبه کنند و خود را تسلیم نمایند، که در آن صورت خداوند نسبت به آنان بخشنده و مهربان خواهد بود.»

در شأن نزول آیه فوق، در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «عده ای از قبیله بنی ضبّه خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسیدند [و پس از تشرّف به اسلام ]چون بیمار بودند رسول خداصلی الله علیه وآله به آنان فرمود: در مدینه بمانید تا هنگامی که بهبودی یافتید شما را به جنگ بفرستم. آنان گفتند: [چون هوای مدینه برای ما سازگار نیست] ما را به خارج مدینه بفرست. پس رسول خداصلی الله علیه وآله دستور داد که آنان را در خارج مدینه در کنار شتران زکات به فرستند تا از بول و شیر شتران بنوشند و بهبودی یابند.»

امام صادق علیه السلام در ادامه این حدیث فرمود: «هنگامی که آنان بهبودی یافتند سه نفر از مراقبین اموال زکوی را کشتند و شترهای زکات را به سرقت بردند و چون رسول خداصلی الله علیه وآله اطلاع یافت امیرالمؤمنین علیه السلام را [همراه با عده ای] برای دستگیری آنان فرستاد. امیرالمؤمنین علیه السلام آنان را در بیابانی نزدیک یمن، در حالی که راه را گم کرده و متحیر بودند، یافت. و وقتی آنها را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آورد آیه فوق نازل گردید. از این رو، رسول

(1)

(2)

ص :704


1- فی الکافی عن الصّادق علیه السلام: قدم علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله قوم من بنی ضبّة مرضی فقال لهم رسول اللّه صلی الله علیه وآله: أقیموا عندی فإذا برآتم بعثتکم فی سرّیة فقالوا: اخرجنا من المدینة فبعث بهم إلی إبل الصدقة یشربون من أبوالها و یأکلون من ألبانها فلمّا برأوا و اشتدّوا قتلوا ثلاثة ممّن کانوا فی الإبل و ساقوا الإبل.
2- فبلغ رسول اللّه صلی الله علیه وآله الخبر فبعث الیهم علیّاً(علیه السلام) و هم فی وادٍ قد تحیّروا ولیسوا لیس یقدرون أن یخرجوا منه قریب من أرض الیمن فأسرهم و جاءبهم إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فنزلت علیه هذه الآیة فاختار رسول اللّه صلی الله علیه وآله القطع فقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف. (الکافی ج 7/245) و فیه عن أبی جعفرعلیه السلام قال: من حمل السلاح باللیل فهو محارب إلاّ أن یکون رجلاً لیس من أهل الربیة. (المصدرص 246)

خداصلی الله علیه وآله دست ها و پاهای آنان را برخلاف یکدیگر قطع نمود.»

در همان کتاب، از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس در شب سلاح حمل کند، محارب محسوب می شود [و باید طبق آیه فوق با او معامله شود]، جز آن که از اهل ریبه، یعنی از افراد مشکوک باشد [و هدف او تهدید و تجاوز به مردم نباشد].»

در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که فرمود: «هرکس در شهری از شهرهای مسلمین به روی مردم اسلحه باز کند، اگر حیوانی را بکشد تبعید و قصاص می شود و اگر در غیر از شهرها به روی مردم اسلحه باز کند و آسیبی وارد کند و حیوانی را پی و مالی را غارت نماید و کسی را نکشد او نیز محارب محسوب می شود و امام علیه السلام مخیّر است که او را بکشد و یا به دار آویزد و یا دست و پای او را برخلاف یکدیگر قطع نماید.

و اگر آسیبی وارد کند و کسی را بکشد و مالی را غارت نماید، امام علیه السلام باید اول دست راست او را برای سرقت قطع کند. و سپس او را تحویل اولیای مقتول دهد تا اموال خود را از او بگیرند و پس از آن او را بکشند.»

مؤلّف گوید: احکام سرقت و ارعاب با اسلحه و آدم کشی در رساله های عملیه موجود است، مراجعه شود.

تجاوز به حریم مردم

در بحث محاربه و جنگ با خدا و رسول صلی الله علیه وآله گذشت که خداوند در سوره مائده می فرماید: «کیفر کسانی که به جنگ خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله بر می خیزند و روی زمین فساد

(1)

(2)

ص :705


1- و فیه عنه علیه السلام قال: من شهر السلاح فی مصر من الأمصار فعقر أقتصّ منه و نفی من تلک البلدة و من شهر السلاح فی غیرالأمصار و ضرب و عقر و أخذ المال و لم یقتل فهو محارب فجزاءه جزاء المحارب و أمره إلی الإمام إن شاء قتله و إن شاء صلبه و إن شاء قطع یده و رجله قال: و ان ضرب و قتل و أخذ المال فعلی الإمام ان یقطع یده الیمنی بالسرقة ثمّ یدفعه إلی أولیاء المقتول فیتبعونه بالمال ثمّ یقتلونه. الحدیث (الکافی ج 7/248)
2- المحارب و المهاجم علی المسلمین قال اللّه سبحان: «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ». (مائده /33)

می نمایند این است که [به دستور پیامبر یا امام علیه السلام] یا کشته شوند و یا به دار آویخته گردند و یا دست و پای آنان به صور مخالف قطع شود [یعنی دست راست و پای چپ و یا پای چپ و دست راست] و یا تبعید شوند و این خواری و عذاب دنیای آنان است و عذاب و کیفر قیامت آنان نیز بزرگ خواهد بود.»

مرحوم صدوق در کتاب مقنع نقل نموده که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق می فرماید: «این مجازات ها در اختیار امام علیه السلام است که یا بکشد و یا به دار بیاویزد و یا تبعید نماید.» راوی پرسید: مقصود از تبعید چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «از شهری به شهر دیگری تبعید می کند؛ چنان که علی علیه السلام دو نفر از اهل کوفه را به بصره تبعید نمود.»

شیخ طوسی در کتاب مبسوط می فرماید: مقصود از آیه فوق طبق روایات شیعه کسانی هستند که در روی زمین و دریا و صحرا و شهرها با آشکار نمودن اسلحه خود مردم را بترسانند. سپس می فرماید: دزدها و راهزن ها نیز طبق روایات محکوم به همین مجازات هستند.

مؤلّف گوید: در کیفیت اجرای مجازات های گذشته بین شیخ مفید و شاگرد او شیخ

(1)

(2)

(3)

ص :706


1- روی الصدوق فی المقنع عن الصّادق علیه السلام فی تفسیر الآیة: إنّه قال: ذلک إلی الإمام إن شاء قتل و إن شاء صلب و إن شاء نفی قال (الراوی): النفی إلی أین؟ قال: من مصر إلی مصر غیره فإنّ علیّاًعلیه السلام نفی رجلین من الکوفة إلی البصرة. (ص 450)
2- قال الشیخ فی المبسوط: و الذی رواه أصحابنا أنّ المراد بها (ای بالآیة المتقدّمة) کلّ من شهر السلاح و أخاف الناس فی برّ کانوا أو فی بحر، و فی البنیان و فی الصحراء و رووا أنّ اللصّ أیضاً محارب و فی بعض روایاتنا أنّ المراد بها قطّاع الطریق.
3- أقول: و اختلفوا فی أنّ ما ذکر فی الآیة هل علی التخییر أو الترتیب؟ قال المفید بالتخییر و قال الشیخ بالترتیب أمّا وجه قول المفید فهو ظاهر الآیة و الروایة المتقدّمة و مستند الشیخ روایات منها ما عن الرضاعلیه السلام فی تفسیر الآیة قال: إذا حارب اللّه و رسوله و سعی فی الارض فساداً فقتل، قُتل به، و إن قتل و أخذ المال، قتل و صلب، و إن أخذالمال و لم یقتل قطعت یده و رجله من خلاف، و إن شهر السیف و حارب اللّه ورسوله، وسعی فی الأرض فساداً، و لم یقتل و لم یأخذ المال، نفی من الأرض سنة إلی مصر آخر و یکتب إلی أهل المصر أنّه منفیّ، فلا تجالسوه و لاتبایعوه و لاتناکحوه و

طوسی اختلاف است. شیخ مفید مطابق بعضی از روایات و ظاهر آیه شریفه می فرماید: امام علیه السلام مختار است که هر کدام از این مجازات ها را برای جانی انتخاب کند، لکن شیخ طوسی می فرماید: امام علیه السلام، طبق بعضی از روایات، هر کدام از این مجازات ها را در جای خود انجام می دهد، یعنی اگر محارب سلاح برگیرد و فساد نماید و کسی را بکشد امام علیه السلام او را می کشد و اگر مال او را نیز بگیرد، بعد از کشته شدن به دار آویخته می شود و اگر سلاح برگیرد و فقط مال کسی را بگیرد دست و پای او برخلاف یکدیگر قطع می شود و اگر سلاح برگیرد و کسی را نکشد و مال کسی را نیز نگیرد، یکسال به شهر دیگری تبعید می شود و به اهل آن شهر گفته می شود: با او معاشرت و خرید و فروش و ازدواج نکنند و با او هم غذا نشوند و تا یسکال با او چنین خواهند نمود.

مرحوم امام خمینی در رساله تحریرالوسیله می فرماید: تردیدی نیست که انسان حق دارد در برابر محارب و مهاجم و دزد و امثال آنان که قصد تجاوز به او و خانواده او و سرقت مال او را دارند به دفاع برخیزد و به هر وسیله ممکن از خود دفاع کند ولو مهاجم کشته شود. هرچند بنابراحتیاط واجب باید در دفاع از خود از مراحل پایین شروع کند و

(1)

(2)

ص :707


1- لاتؤاکلوه و لاتشاربوه فیفعل ذلک به سنة الحدیث. (کشف الرموز ج 2/586) و فیه عن محمّدبن مسلم عن أبیجعفرعلیه السلام قال: و من شهر السلاح فی مصر من الأمصار و ضرب و عقر و أخذ المال و لم یقتل فهو محارب فجزاؤه جزاء المحارب و أمره إلی الإمام، إن شاء قتله و إن شاء صلبه و إن شاء قطع یده و رجله، الحدیث. و هذا یؤیّد مذهب المفید. (المصدر ص 587)
2- قال الإمام الخمینی رحمةاللّه فی التحریر: لا إشکال فی أنّ للإنسان أن یدفع المحارب و المهاجم و اللصّ و نحو هم عن نفسه و حریمه و ماله ما إستطاع. (ص 487) إلی قوله: و وجب دفع المهاجم بأیّ نحوٍ ممکن ولوا نجرّ إلی قتل المهاجم بل الظاهر کذلک لو کان الهجمة علی عرض الحریم بمادون التجاوز. (المصدر) و قال رحمه اللّه: لو هجم علی ماله او مال عیاله جازله دفعه بأیّ وسیلةٍ ممکنةٍ ولو إنجرّ إلی قتل المهاجم. إلی قوله: یجب علی الأحوط فی جمیع ما ذکرأن یتصدّی للدفاع من الأسهل فالأسهل. (المصدر ص 488) و ذکر السیّد الفقیه الگپایگانی فی مجمع المسائل ج 3 ص 98/199 ما یشاکل ذلک فلیراجع الطالب.

اگر مؤثر واقع نشد به مراحل سخت تر قدم گذارد. مرحوم آیة اللّه گلپایگانی نیز در کتاب مجمع المسائل همین نظر را بیان کرده است.

حضرت زین العابدین علیه السلام به قصد حج به طرف مکه حرکت نمود و چون به منطقه بین مکه و مدینه رسید، مرد راهزنی مقابل او ایستاد و گفت: پیاده شوید! امام علیه السلام فرمود: «چه میخواهی؟» آن مرد گفت: میخواهم شما را بکشم و اموال شما را ببرم. امام علیه السلام به او فرمود: من نصف آنچه دارم را با رضایت به تو می دهم. راهزن گفت نمی پذیرم. امام علیه السلام فرمود: پس مقداری از این مال را به من بده تا به وطن بازگردم و بقیه برای تو باشد. هنگامی که این سخن را نیز نپذیرفت امام علیه السلام به او فرمود: فکر میکنی پروردگار تو کجاست؟ مرد راهزن گفت: پروردگار من به خواب رفته است. همین که این سخن را گفت، ناگهان دو شیر درنده به طرف او آمدند و یکی از آنان سر او را گرفت و دیگری پاهای او را، تا اینکه او را دریدند.

امام علیه السلام در آن حال به او فرمود: گمان می کردی پروردگار تو به خواب رفته است؟ [اکنون بدان که او بیدار است].

مولف گوید: از خیر خواهی و گذشت امام علیه السلام نسبت به این راهزن باید درس گرفت.

ص :708

جنگ در حرم و یا در ماه های حرام

در تفسیر صافی، در معنای آیه (یسئلونک عن الشهر الحرام) نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله عبد الرحمان بن جحش پسر عمه خود را همراه لشکری، در جمادی الثانی، دو ماه قبل از جنگ بدر فرستاد تا منتظر قافله قریش و مشرکین مکه که بین آنها عمر و بن عبداللَّه حضرمی و سه نفر دیگر بودند بمانند و با آنان، بجنگند. پس عبدالرحمان و همراهانش عمروبن عبداللَّه را کشتند و دو نفر دیگر را اسیر گرفتند و قافله را نیز مصادره کردند و فکر می کردند که در جمادی الثانیه هستند، در حالی که وارد رجب (از ماه های حرام) شده بودند پس قریش زبان به اعتراض و شکایت باز نمودند که در ماه های حرام جنگ کردید، در حالی که جنگ و خون ریزی در آنها حرام است. از این رو، اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله در این جنگ ناراحت شدند و گفتند ما به مدینه باز نمی گردیم تا خداوند توبه ما را قبول نماید. رسول خداصلی الله علیه وآله نیز آن قافله و اسیران قریش را به مکه باز گرداند و این آیه نازل شد: و یسئلونک عن الشهر الحرام...)، یعنی مشرکین در باره جنگ در ماه های حرام از اتو سؤال می کنند [پس توبه آنان] بگو: جنگ در ماه حرام گناهی بزرگ است [جز این که به صورت عمد انجام نگرفته باشد] و لکن [عمل شما] که از راه خدا و اسلام جلوگیری می کنید و به خدای خود کافر می گردید و از دخول مسلمانان به مسجد الحرام مانع می شوید و مسلمانان را از آن اخراج می نمایید نزد خداوند گناه بزرگ تری است. از

(1)

ص :709


1- القتال فی أشهر الحرم و عندالمسجد الحرام و تظهرالحرمة من قوله تعالی: «یسئلونک عن الشهر الحرام قتالٍ فیه قل قتال فیه کبیر و صدّ عن سبیل اللّه و کفر به و المسجد الحرام و إخراج أهله منه أکبر عنداللّه و الفتنة أکبر من القتل...». (البقرة /217) و قوله: «فإذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» (التوبة /5) و یرتفع الحرمة بقوله: «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص فمن إعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» (البقرة /194) و أمّا حرمة القتال عندالمسجد الحرام فتظهر من قوله سبحانه: و لاتقاتلوهم عندالمسجد الحرام حتّی یقاتلوکم فیه فإن قاتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین». (البقرة /91)

سویی فتنه بزرگتر از قتل است [یعنی فتنه مشرکین مکه بزرگتر از قتل در ماه حرام است که عمداً انجام نگرفته است].

مؤلّف گوید: طبق این آیات، جنگ در ماه های حرام مانند رجب و ذیقعده و ذی حجه و محرم و در حرم حرام است، جز آن که دشمن ابتدای به آن کرده باشد.

سرکشی و خروج بر امام علیه السلام

طبق مدارک صحیح، اطاعت از امام معصوم علیه السلام، شرط ایمان و نجات و قبولی اعمال است و اگر کسی عبادت جن و انس را انجام داده باشد و ولایت و اطاعت امام علیه السلام را رها کند و نپذیرد، هیچ عبادتی از او پذیرفته نیست و راهی برای نجات او نخواهد بود. و اگر کسی به جنگ با امام زمان خود برخیزد، بر همه مردم واجب است که اگر امام علیه السلام و یا نایب او امر کنند، با او به جنگ برخیزند. و مقصود از «خارجی»، در لسان روایات، چنین فردی است که کافر و مرتد محسوب می شود؛ چرا که ضروری دین را که وجوب اطاعت و مودّت و محبت امام علیه السلام است، ترک نموده و دشمنی و جنگ با امام علیهم السلام را که از محرمات بزرگ الهی است، جایز دانسته است.

(1)

ص :710


1- الخروج علی الإمام المعصوم علیه السلام قال العلاّمة المقدّس الأردبیلی فی مجمع الفائدة فی أحکام أهل البعی: کلّ من خرج علی إمام عادل وجب قتاله علی من یستنهضه الإمام أو نائبه علی الکفایة و یتعیّن بتعیین الإمام... إلی قوله: و هو المسمّی بالخارج و المراد بالامام العادل الإمام المعصوم علیه السلام و یدلّ علی وجوب قتالهم ما یدلّ علی کفرهم فإنّ الباغی عندنا کافر و مرتدّ لإنکاره ما علم من الدّین ضرورة من وجوب مودّة الإمام و تحریم بغضه و قتاله.

خداوند در قرآن می فرماید: «اگردو گروه از مؤمنین با یکدیگر به جنگ برخاستند. شما باید بین آنان را اصلاح دهید، و اگر یکی از آنان به دیگری تجاوز نمود با او به جنگ برخیزید تا به قانون الهی تن دهد، و اگر چنین کرد بین آنان صلح و عدالت و قسط را نسبت به آنها رعایت کنید؛ چرا که خداوند عدالت خواهان را دوست می دارد.»

قابل توجه است که مسأله تجاوز و خروج بر امام و احکام آن، از جنگ امیرالمؤمنین علیه السلام با معاویه و خوارج و عایشه که بر امام زمان خود خروج نمودند ظاهر می شود.

در تفسیر صافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: بعضی از شما، پس از من، براساس تأویل قرآن جنگ خواهد نمود، چنان که من براساس تنزیل قرآن جنگ نمودم. از آن حضرت سؤال شد: آن که بر اساس تأویل جنگ خواهد نمود کیست؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: آن کس که کفش خود را پینه می زند، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام.

(1)

(2)

(3)

ص :711


1- قال اللّه تعالی: و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فإن بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتّی تفی ء إلی أمراللّه فإن فائت فأصلحوا بینهما بالعدل و أقسطوا إنّ اللّه یحبّ المقسطین (الحجرات /9)
2- و یعلم أحکامها من محاربة علیّ علیه السلام مع عایشة و معاویة و هما الباغیان علی إمامهما أمیرالمؤمنین علیه السلام. (مجمع الفائده ج 7/523) فی تفسیر الصافی عن الکافی و التهذیب و القمی عن الصّادق علیه السلام عن أبیه علیه السلام قال: لمّا نزلت هذه الایة قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ منکم من یقاتل بعدی علی التأویل کما قاتلت علی التنزیل فسئل من هو؟ قال: خاصف النعل یعنی أمیرالمؤمنین علیه السلام فقال عمّار بن یاسر: قاتلت بهذه الرایة مع رسول اللّه صلی الله علیه وآله ثلاثاً و هذه الرابعة و اللّه لوضربونا حتّی یبلغوابنا السعفات من هجر لعلمنا أنّا علی الحقّ و أنّهم علی الباطل.
3- و کانت السیرة فیهم من أمیرالمؤمنین علیه السلام ما کان من رسول اللّه صلی الله علیه وآله فی أهل مکّة یوم فتح مکّة فإنّه لم یسب لهم ذریّة و قال: من أغلق بابه فهو آمن و من ألقی سلاحه فهو آمن و من دخل دار أبی سفیان فهو آمن و کذلک قال أمیرالمؤمنین علیه السلام یوم البصرة نادی فیهم لاتسبوا لهم ذریّة و لا تجهزوا علی جریحٍ و لاتتبّعوا مدبراً و من أغلق بابه و ألقی سلاحه فهو آمن. (الکافی ج 7/5)

در آن هنگام، عمّار گفت: در کنار این پرچم خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله سه نوبت جنگیدم و این مرتبه چهارم است. سپس گفت: به خدا سوگند، اگر بر ما بتازند تا به نهایت ناتوانی برسیم، ما یقین داریم که در طریق حق هستیم و آنها در باطل می باشند.»

در تفسیر صافی، از کتاب کافی نقل شده که سیره امیرالمؤمنین علیه السلام با امثال معاویه و عایشه و خوارج، همان سیره رسول خداصلی الله علیه وآله بود با اهل مکه بعد از فتح آن، که هیچ خانواده ای را اسیر نکرد و هر کس در خانه خود پنهان شد و یا اسلحه خود را کنار گذارد و یا به خانه ابوسفیان پناهنده شد درامان بود؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام نیز روز فتح بصره فرمود: «کسی را اسیر نگیرید و هیچ مجروحی را نکشید و کسی را که فرار می کند دنبال نکنید، و هرکس در خانه خود پنهان شد و سلاح خویش را کنار گذارد در امان خواهد بود.»

نقض حکم فقیه جامع الشرایط

فقیه جامع الشرایط، اگر از روی اجتهاد صحیح، فتوایی در احکام فرعی اسلام بدهد، بر مقلّدین او لازم است که به آن عمل کنند، ولی بر فقهای دیگر، اگر نظر آنان بر خلاف نظر او باشد، لازم نیست از او پیروی کنند، بلکه حرام نیز می باشد، لکن اگر فقیه جامع الشرائط برای حفظ اسلام و نجات مسلمین از خطر، مصلحت اندیشی کند و حکمی را صادر نماید، مثلاً حلالی را حرام کند، پیروی از او بر همه مردم، حتی فقهای دیگر نیز لازم است، مگر این که فقیهی بداند که او در مبنا و یا موضوع اشتباه نموده است. در این صورت، بر او لازم نیست از آن حکم پیروی نماید.

(1)

ص :712


1- نقض حکم الحاکم الشرعی لایجوز نقض حکم الحاکم الشرعی عن اجتهاد صحیح باجتهاد صحیح مثله نعم یجوز نقضه بدلیل قطعّی من إجماع أوسنّة متواترة کما فی الجواهر و العروة و عدّة من الکتب الفقهیّة و الظاهرأنّ دلیلهم الروایات التی وردت فی حجتّة فتوی الفقیه و ما یحکم به نذکر عدّة منها للتیّمن:

مؤلف گوید: دلیل آنچه گفته شد را می توان از ادله ای که در پی می آید استفاده نمود.

صاحب وسائل، با سند صحیح، از عمربن حنظله نقل نموده که گوید: من به امام صادق علیه السلام گفتم: وظیفه دو نفر از شیعیان شما که در دین یا میراث [و امثال اینها ]اختلاف می کنند [و دسترسی به شما ندارند] چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «باید بنگرند از بین شیعیان ما کسی که در فهم سخنان ما و حلال و حرام اسلام اهل دقت و اجتهاد است را بیابند و به آنچه او حکم می کند راضی شوند، چرا که من چنین کسی را بر شما حاکم نمودم و تخلّف از حکم او را برای شما حرام کردم.

بنابراین اگر او حکمی کرد کسی که حکم او را رد کند به حکم خداوند توهین کرده و سخن ما را رد نموده است و کسی که سخن ما را رد کند مانند آن است که سخن خدا را رد نموده باشد. و آن در حد شرک به خدا خواهد بود.»

صاحب وسایل در همان کتاب، با سند خود، از ابوخدیجه نقل نموده که گوید: امام صادق علیه السلام مرا نزد عده ای از شیعیان خود فرستاد و فرمود:«به آنان بگو: هرگز مرافعات و دعواهای خود را نزد هیچ یک از حکّام جور نبرید، بلکه از بین خودتان شخصی که حلال و حرام ما را می شناسد برگزینید و از گفته او پیروی کنید، چرا که من او را برای شما قاضی و حاکم قرار دادم.»

اسحاق بن یعقوب گوید: من از محمّدبن عثمان عمری، نایب امام زمان علیه السلام، در

(1)

(2)

(3)

ص :713


1- الوسائل صحیحة عن داود بن حصین عن عمربن حنظلة قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن رجلین من أصحابنا بینهما منازعة فی دین أو میراث... قال علیه السلام: ینظران من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا وحرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکما فإذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فإنّما إستخفّ بحکم اللّه و علینا ردّ والرادّ علینا کالرادّ علی اللّه و هو فی حدّ الشرک. (الوسائل ج 18/99)
2- و فیه... عن أبی خدیجة قال: بعثنی أبوعبداللّه علیه السلام إلی أصحابنا فقال: قل لهم: إیّاکم إذا وقعت بینکم خصومة أو تداری فی شی ء من الأخذ و العطاء أن تحاکموا إلی أحد من هؤلاء الفساق، إجعلوا بینکم رجلاً قد عرف حلالنا و حرامنا فإنّی قد جعلته علیکم قاضیاً و إیّاکم أن یخاصم بعضکم بعضاً إلی السلطان الجائر. (الوسائل ج 18/100)
3- وفیه... عن إکمال الدّین... عن إسحاق بن یعقوب قال: سألت محمّدبن عثمان العمری أن یوصلّ

خواست نمودم که او نامه ای که من مسایل مشکل خود را در آن نوشته بودم را خدمت امام زمان علیه السلام برساند و پاسخ آن را برای من بگیرد. او چنین کرد و پاسخ نامه من به خط مبارک آن حضرت به دست من رسید. در آن پاسخ نوشته شده بود:

«.. و امّا حوادث و مسایلی که برای شما رخ می دهد را از راویان حدیث ما سؤال کنید، چرا که آنان از سوی من بر شما حجت هستند و من از سوی خداوند بر آنان حجت می باشم. و امّا محمّد بن عثمان، که خداوند از او و از پدر او خشنود باد - مورد اطمینان من است و نوشته او نوشته من می باشد.»

فقیه بزرگوار آشتیانی، صاحب کتاب قضاة، می گوید: همانگونه که اجماع بر عدم جواز نقض حکم حاکم و وجوب امضای آن ثابت است، مقبوله عمربن حنظله نیز از جهات متعدی دلالت بر عدم جواز نقض حکم حاکم دارد:

1- وجوب رجوع به فقیه جامع الشرایط در مساله قضاوت اقتضا می کند که حکم او در باره محکوم علیه نافذ و غیر قابل رد باشد.

(1)

(2)

ص :714


1- لی کتاباً قد سألت فیه عن مسائل أشکلت علیّ فورد التوقیع عن الحجّة المنتظرالمهدیّ عجّل اللّه فرجه الشریف «و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة اللّه. و أمّا محمّدبن عثمان العمری فرضی اللّه عنه و عن أبیه من قبل فإنّه ثقتی و کتابه کتابی (رواه الطوسی فی الغیبة ص 291 و الصّدوق فی کمال الدین ص 484 و رواه فی الوسائل ج 18/100 و رواه فی البحار ج 53/181)
2- و قال الفقیه الآشتیانی فی کتاب القضاء: إنّ فی المقبوله دلالة واضحة علی ما انعقد علیه الاجماع من عدم جواز نقض حکم الحاکم و وجوب الإمضاء علیه من جهات عدیدة: احدیها: ایجاب الرجوع إلی من کان جامعاً للصفات المذکورة فی الروایة فإنّه یدلّ علی حکومة الزام الحاکم علی ما هو مقتضی تکلیف المحکوم علیه. ثانیها: قوله علیه السلام بعد ذلک: فلیرضوا به حاکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً و فیه دلالة ظاهرة علی عدم جواز النقض سیّما بملاحظة التعلیل ولفظة «علیکم» ثالثتها: تصریح الإمام علیه السلام بعد حکمه بعدم جواز النقض بأنّ الرادّ علیه کالراد علینا و هو فی حدّ الشرک بالله.

2- امر امام علیه السلام بعد از ارجاع مردم به فقیه جامع الشرایط به این که «باید به حکم او راضی شوند و من او را بر شما حاکم قرار دادم»، دلالت روشنی بر عدم جواز نقض حکم او دارد.

3- تصریح امام علیه السلام نیز که فرمود:«حکم او را نقض نکنند و هر که حکم او را نقض کند مثل آن است که سخن ما را نقض کرده باشد و آن در حد شرک به خداوند است»، دلالت روشنی دارد بر عدم جواز ردّ حکم او.

سپس می گوید: در این جا یک مسأله دقیق وجود دارد که باید به آن توجه شود و آن این است که بعد از امر امام علیه السلام به مراجعه به فقیه در مرافعات و امضای حکم او و نهی از نقض آن، چگونه امکان دارد در چیزی که او فصل خصومت نموده، باز به حال قبل از فصل خصومت برگردد و حکم او نادیده گرفته شود؟ همان گونه که به مقتضای (أوفوا بالعقود)، هنگامی که عقد معامله صحیحاً انجام گرفت، راهی برای بر هم زدن آن نیست.

مؤلف گوید: حاصل سخن این فقیه این است که با فرض این که امام علیه السلام حق فصل خصومت را به فقیه جامع الشرایط داده و از مراجعه به غیر او نهی نموده است، چگونه امکان دارد که نقض حکم او جایز باشد، در حالی که امام علیه السلام رد حکم او را رد حکم خدا و در حد شرک دانسته است؟!

(1)

ص :715


1- ثمّ قال: و هنا دقیقة یجب التنبیه علیها و هی أنّ مقتضی نفس القضاء و الحکم بعد ما جعله الإمام علیه السلام حاکماً مع قطع النظر عن شی ء آخر هو عدم جواز نقضه لأنّه بعد ما انفصل الأمر بفصل الحاکم کیف یجوز الوصلّ بل لایعقل الوصلّ بعده و هذا نظیر ما ذکرناه فی قوله: «أوفوا بالعقود» من أن بعدما إنعقد العقد لایعقل حلّه الخ. أقول: و حاصلّ کلامه انّه مع جواز حکمه من قبل الإمام علیه السلام و عدم جواز الرجوع إلی غیره کیف یعقل جواز نقض ما حکم به مع انّ الإمام علیه السلام سمّاه ردّاً علی اللّه؟!

آدمکشی (قتل نفس) از روی ظلم

آدمکشی و قتل نفس از روی ظلم از بزرگ ترین گناهان کبیره است که در روایاتی که گناهان کبیره به پنج عدد و یا هفت عدد و یا پانزده عدد و بیشتر شماره شده بود در شمار این گناهان بود.

در آیات قرآنی نیز خداوند با شدیدترین لحن از آدمکشی نهی نموده که به بعضی از آنها اشاره می شود.

کیفر آدم کشی در قرآن

خداوند در سوره نساء می فرماید: «کسی که از روی عمد مؤمنی را بکشد، کیفر او خلود در دوزخ و خشم و لعنت خداوند است و در دوزخ عذاب بزرگی برای او آماده شده است.»

و در سوره مائده می فرماید: «کسی که انسان بی گناهی را که نه کسی را کشته و نه فسادی روی زمین نموده بکشد، همانند آن است که همه مردم را کشته باشد، و کسی که انسانی را از کشته شدن نجات دهد و یا به هر وسیله ای از او حمایت کند و جان او را حفظ نماید، مانند این است که همه مردم را از مرگ نجات داده باشد.»

و در سوره نساء می فرماید: [ای مردم] «یکدیگر را نکشید؛ چرا که خداوند به شما

(1)

(2)

(3)

ص :716


1- قتل النفس المحرّمة قال اللّه سبحانه: «و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزاءه جهّنم خالداً فیها و غضب اللّه علیه و لعنه و أعدّله عذاباً عظیماً.» (النساء /93)
2- و قال سبحانه: «من قتل نفساً بغیر نفسٍ أو فسادٍ فی الأرض فکأنّما قتل الناس جمیعاً و من أحیاها فکأنّما أحیی الناس جمیعاً.» (المائده /32)
3- و قال سبحانه: «ولاتقتلوا أنفسکم إنّ اللّه کان بکم رحیماً و من یفعل ذلک عدواناً و ظلماً فسوف نصلیه ناراً و کان ذلک علی اللّه یسیراً.» (النساء /33)

رحیم است [پس شما نیز به همدیگر ترحّم کنید] و کسی که از روی ظلم و دشمنی برادر خود را بکشد برای خداوند آسان است که او را به آتش دوزخ مجازات کند.»

مرحوم کلینی، در کتاب کافی، از حمران بن اعین نقل نموده که گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: معنای آیه «فکانّما قتل الناس جمیعاً» چیست و چگونه کسی که یک نفر را کشته عذاب او همانند کسی است که همه مردم را کشته باشد؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: «او را در جایی از جهنم قرار می دهند که اگر همه مردم را کشته بود در آن جا قرار می گرفت.» گفتم: اگر دیگری را بکشد عذاب او چگونه خواهد بود؟ فرمود: «عذاب او دو چندان می شود.»

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «نخستین چیزی که در روز قیامت در باره آن حکم می شود

و قال سبحانه: «ولا تقتلوا النفس التی حرم اللّه إلاّ بالحقّ ذلکم وصّاکم به لعلّکم تعقلون» (الإسراء /32)

تفسیر الآیات

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :717


1- أقول: وردت فی تفسیر الآیات المتقدمة عدّة من الروایات نذکر بعضها.
2- الکافی: حدثنی علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن إبن أبی عمیر، عن علیّ بن عقبة؛ عن أبی خالد القمّاط، عن حمران قال: قلت لأبی جعفرعلیه السلام: ما معنی قول اللّه عزّوجّل: «من أجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل أنّه من قتل نفساً بغیر نفس أوفساد فی الأرض فکأنّما قتل الناس جمیعاً (المائدة /32)» قال: قلت: و کیف فکأنّما قتل الناس جمیعاً فإنّما قتل واحداً فقال: یوضع فی موضع من جهنّم إلیه ینتهی شدّة عذاب أهلها لوقتل الناس جمیعاً إنّما کان یدخل ذلک المکان، قلت: فإنّه قتل آخر؟ قال: یضاعف علیه.
3- و فیه: علی، عن أبیه، عن عمروبن عثمان، عن المفضّل بن صالح، عن جابربن یزید عن أبی جعفرعلیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: أوّل ما یحکم اللّه فیه یوم القیامة الدماء فیوقف ابنی آدم فیفصل بینهما ثمّ الّذین یلونهما من أصحاب الدماء حتّی لایبقی منهم أحدٌ ثمّ الناس بعد ذلک حتّی یأتی المقتول بقاتله فیتشخّب (الشخب: السیلان.) دمه وجهه فیقول: هذا قتلنی، فیقول: أنت قتلته فلا یستطیع أن یکتم اللّه حدیثاً.
4- و فیه: محمّدبن یحیی، عن أحمدبن محمّد، عن محمّدبن سنان، عن أبی الجارود، عن أبی جعفرعلیه السلام قال: ما من نفس تقتل برّة و لافاجرة إلاّ و هی تحشر یوم القیامة متعلّقة بقاتله بیده الیمنی و رأسه بیده الیسری و أوداجه تشخب دماً، یقول: یا رب سل هذا فیم قتلنی فإن کان قتله فی طاعة اللّه اُثیب القاتل الجنّه و اُذهب بالمقتول إلی النّار و إن قال: فی طاعة فلان قیل له: أقتله کما قتلک، ثمّ یفعل اللّه عزّوجّل فیهما بعد مشیّته.

خون هایی است که ناحق ریخته شده است. پس خداوند ابتدا بین هابیل و قابیل (فرزندان آدم علیه السلام) حکم می کند و سپس بین دیگران و پس از آن که بین همه قاتل ها و مقتول ها حکم می کند به کار دیگران می پردازد.»

سپس فرمود: «روز قیامت هر مقتولی قاتل خود را همراه خویش می آورد، و در حالی که صورت خود را به خون خویش آغشته نموده، می گوید: خدایا! این شخص مرا کشته است. پس به آن شخص خطاب می شود: آیا تو او را کشته ای؟ پس او راهی برای انکار نخواهد داشت [و معذّب خواهد شد].»

و در همان کتاب از امام باقرعلیه السلام نقل شده که فرمود: هر انسانی که در دنیا کشته شده باشد چه خوب باشد و چه بد قاتل خود را در قیامت همراه خویش می آورد در حالی که خون از رگ های او فرو می ریزد سپس می گوید: پروردگارا از قاتل من سؤال کن برای چه مرا کشته است؟ پس اگر او را به حق کشته باشد خداوند به قاتل پاداش بهشت می دهد و مقتول به دوزخ فرستاده می شود و اگر قاتل بگوید: من به دستور فلان ستمگر او را کشتم به مقتول گفته می شود همان گونه که او تو را کشته است او را قصاص کن سپس خداوند هرچه می خواهد در باره آنان انجام می دهد.

در همان کتاب، از ابوحمزه ثمالی، از امام سجاد نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «فکر نکنید خداوند از کسی که برای ریختن خون مردم آستین بالا زده است غافل است؛ چرا که خداوند قاتلی بر او قرار داده که هرگز نمی میرد.» گفته شد: قاتلی که هرگز نمی میرد کیست؟ فرمود: «آتش دوزخ که هرگز تمام نمی شود.»

در همان کتاب، هشام بن سالم گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «مؤمن همیشه در دین خود گشایش دارد تا وقتی که خون حرامی را نریخته باشد و چون از روی عمد مؤمنی را بکشد دیگر موفق به توبه نخواهد شد.»

(1)

(2)

ص :718


1- و فیه: علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن إبن أبی عمیر، عن منصوربن یونس، عن أبی حمزة الثمالی، عن علی بن الحسین علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لایغرّنکم رحب الذراعین بالدم (ای واسع الذراعین، کتایة عن القویّ الشدید علی ذلک الفعل) فإنّ له عنداللّه عزّوجّل قاتلاً لایموت، قالوا: یا رسول اللّه و ما قاتل لایموت؟ فقال: النّار.
2- و فیه: محمّدبن یحیی، عن عبداللّه بن محمّد، عن إبن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لایزال المؤمن فی فسحة من دینه مالم یصب دماً حراماً، و قال: لایوفّق قاتل المؤمن متعمّداً للتوبة.

ابوحمزه ثمالی می گوید: امام صادق(امام باقر)علیه السلام فرمود: به رسول خداصلی الله علیه وآله خبر داده شد که در قبیله جهینه کشته ای افتاده است. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به مسجد آن قبیله رفت و چون مردم گرد او جمع شدند به آنان فرمود: «قاتل او کیست؟» گفتند: ما نمی دانیم. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کشته ای بین شما افتاده و نمی دانید قاتل او کیست؟» سوگند به آن خدایی که مرا به رسالت مبعوث نموده، اگر اهل آسمان ها و زمین در خون مسلمانی شرکت کنند و به آن راضی باشند خداوند همه آنان را همراه او در آتش خواهد افکند.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «به قاتل مؤمن گفته می شود: بمیر هرگونه که می خواهی؛ اگر می خواهی یهودی بمیر و اگر می خواهی نصرانی و اگر می خواهی مجوسی.»

امام باقرعلیه السلام فرمود: «روز قیامت مردی همراه او به اندازه آلت حجامت خون خواهد بود وارد پس می گوید: به پروردگارم سوگند من کسی را نکشته ام و در خون کسی نیز شریک نبوده ام. پس از سوی خداوند به او گفته می شود: تو نام بنده من را بردی تا سرّ او [نزد دشمن ] آشکار گردید و او را کشتند و تو نیز در خون او شریک گردیدی.»

(1)

(2)

(3)

ص :719


1- 5- علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن إبن أبی عمیر، عن منصوربن یونس، عن أبی حمرة، عن أحدهماعلیه السلام قال: اُتی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقیل له: یا رسول اللّه قتیل فی جهینة فقام رسول اللّه صلی الله علیه وآله یمشی حتّی انتهی إلی مسجدهم قال: و تسامع الناس فأتوه فقال: من قتل ذا؟ قالوا: یا رسول اللّه ماندری، فقال: قتیل بین المسلمین لایدری من قتله والّذی بعثنی بالحقّ لو أنّ أهل السماء والأرض شرکوا فی دم امری ء مسلم و رضوا به لأکبّهم اللّه علی مناخرهم فی النّار؛ أوقال: علی وجوههم.
2- و فیه: علیّ، عن أبیه، عن إبن أبی عمیر، عن سعیدالأزرق، عن أبی عبداللّه علیه السلام فی رجل قتل رجلاً مؤمناً (أی من قتل مؤمناً لایمانه أو مستحلادمه) قال: یقال له: مت أیّ میتة شئت إن شئت یهودیّاً و إن شئت نصرانیّاً و إن شئت مجوسیّا.
3- و فیه: محمّدبن یحیی، عن أحمدبن محمّد، عن علی بن الحکم، عن العلاء بن رزین، عن محمّدبن مسلم، عن أبی جعفرعلیه السلام قال: إنّ الرّجل لیأتی یوم القیامة ومعه قدر محجمة من دم فیقول: و اللّه ما قتلت و لاشرکت فی دم، قال: فقال اللّه سبحانه: بلی ذکرت عبدی فلانا فترقی ذلک حتّی قتل فأصابک من دمه.

امام صادق علیه السلام فرمود: سه دسته از مردم به بهشت نخواهند رفت: 1- کسی که خون ناحقی را ریخته باشد؛ 2- شرابخوار؛ 3- سخن چین.»

مؤلّف گوید: شاید مراد این حدیث این باشد که کسی که این چیزها را حلال شمرده باشد و یا بدون توبه مرده باشد، و یا به علّت حرام ندانستن آن ها موفق به توبه نخواهد شد و به بهشت نخواهد رفت وگرنه در صورتی که توبه نماید طبق نظر مشهور فقها توبه او مقبول خواهد بود.

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله بعد از اعمال منی در حجة الوداع توقّف نمود و به مردم فرمود: «ای مردم! به گفته من گوش فرا دهید و در آن تعقّل کنید؛ شاید این سال، سال آخر عمر من باشد و بعد از این مرا در این جا ملاقات نکنید.»

سپس فرمود: «حرمت چه روزی از همه روزها بزرگ تر است؟» گفتند: حرمت این روز (عید قربان). فرمود: «حرمت چه ماهی از همه بیشتر است؟» گفتند: حرمت این ماه (ماه ذی حجّه). فرمود: «حرمت کدام شهر از همه شهرها بالاتر است؟» گفتند: حرمت شهر مکه.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «همانا حرمت خون های شما و اموال شما بر یکدیگر، همانند حرمت این روز و این ماه و این شهر است تا خدا را ملاقات کنید و خداوند از

(1)

(2)

ص :720


1- و فیه: الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عبداللّه بن سنان، عن رجل عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لایدخل الجنّة سافک الدّم ولاشارب الخمر ولامشّاء بنمیم(محمول علی مستحلها او لایدخل الجنّه إبتداء بل بعد تعذیب و اهانة، او جنة مخصوصة من الجنان أو فی البرزخ. (آت).
2- و فیه: علیّ بن ابراهیم، عن أبیه، عن إبن أبی عمیر، عن أبی اُسامة زیدالشحّام، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله وقف بمنی حین قضی مناسکها(فی بعض النسخ [مناسکه] علی التذکیر راجع إلی الرسول او إلی منی بتأویل و علی التأنیت إلی الثانی. (آت) فی حجة الوداع فقال: أیّها الناس إسمعوا ما أقول لکم و اعقلوه عنّی فإنّی لا أدری لعلّی لا ألقاکم فی هذا الموقف بعد عامنا هذا، ثمّ قال: أیّ یوم أعظم حرمة؟ قالوا: هذا الیوم قال: فأیّ شهر أعظم حرمة؟ قالوا: هذا الشهر، قال: فأیّ بلد أعظم حرمة؟ قالوا: هذا البلد، قال: فإنّ دماءکم و أموالکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا إلی یوم تلقونه، فیسألکم عن أعمالکم ألاهل بلّغت؟ قالوا: نعم قال: اللّهم إشهد ألا من کانت عنده أمانة فلیؤدّها إلی من ائتمنه علیها فإنّه لایحل دم امری ء مسلم و لاماله إلاّ بطیبة نفسه و لا تظلموا أنفسکم ولاترجعوا بعدی کفّاراً.

اعمال شما سؤال کند.» سپس فرمود: «آیا رسالت خود را ابلاغ نمودم؟» گفتند: آری. فرمود: خدایا! تو گواه باش!»

سپس فرمود: «هرکس امانتی از مردم نزد اوست به صاحبش برگرداند؛ چرا که خون و مال کسی حلال نمی شود جز با رضایت او. پس به یکدیگر ظلم نکنید و بعد از من [به وسیله حلال دانستن خون و مال یکدیگر] کافر نگردید.»

نابودی ستمگران به دست یگدیگر

دو سال پس از شهادت حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام مختاربن ابی عبیده ثقفی در کوفه قیام کرد و به عنوان خونخواهی آن حضرت گروه بسیاری رابا خود همراه کرد و کشندگان آن بزرگوار را به قتل رسانید. در همان زمان عبداللّه بن زبیر در مکّه مدّعی خلافت شد و طولی نکشید که جزیرة العرب را گرفت و برادرش مصعب بن زبیر را به سوی عراق گسیل داشت.

مصعب که مردی شجاع و دلاور بود در جایی به نام «حرورا» - نزدیکی کوفه - بین او و مختار جنگ سختی درگرفت و سرانجام مختار شکست خورد و به کوفه گریخت و پس از چند روز در کوفه به دست یاران مصعب کشته شد و سرتاسر کوفه به دست مصعب افتاد. مصعب نیز پس از چند سال در صدد جنگ با عبدالملک بن مروان خلیفه اموی برآمد و به همین منظور از کوفه بیرون آمد و در جایی به نام «مسکن» جنگی میان او و لشکرعبدالملک درگرفت و مصعب در آن معرکه کشته شد و سرش را برای عبدالملک بردند.

عبدالملک پس از قتل مصعب به کوفه آمد و مردم آن شهر را مطیع خود ساخت و داخل دارالاماره شد و سر مصعب بن زبیر را پیش روی خود گذارد، در حالی که غروری بر وی مستولی شده بود. شخصی به نام عبدالملک بن عُمیر که در مجلس حاضر بود با مشاهده آن منظره لرزه بر بدنش افتاد و روبه عبدالملک بن مروان کرده، گفت:

من از این دارالاماره داستان عجیبی به خاطر دارم. و سپس چنین ادامه داد: زمانی که به دستور عبیداللّه بن زیاد سرحضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام را به کوفه آوردند من در این قصر بودم و سرآن حضرت را پیش روی عبیدالله دیدم. پس از چندی که مختار بر این

ص :721

شهر مسلّط شد سر عبیدالله بن زیاد را در همین قصر پیش روی مختار دیدم. پس از قتل مختار من نزد صاحب این سر (مصعب) بودم که سرمختار پیش رویش بود. و اینک در محضر تو در این قصر نشسته ام و سر مصعب پیش روی ما است! من تو را از شرّ این قصر به خدا می سپارم!

عبدالملک بن مروان نیز از شنیدن این داستان لرزه براندامش افتاد و فوری از جا برخاست و دستور داد تا آن قصر را ویران کردند. (کیفرگناه ص 182)

یک سره مردی زعرب هوشمند

گفت به عبدالملک از روی پند

روی همین مسند و این تکیه گاه

زیر همین قبّه و این بارگاه

بودم و دیدم برِ ابن زیاد

آه چه دیدم که دو چشمم مباد

تازه سری چون سپر آسمان

طلعت خورشید ز رویش نهان

بعد ز چندی سر آن خیره سر

بُد برِمختار به روز سپر

بعد که مصعب سر و سردار شد

دست خوش او سر مختار شد

این سر مصعب به تقاضای کار

تا چه کند با تو دگر روزگار

کیفر کشتن سادات بی گناه

شیخ صدوق از عبیدالله بن بزاز نیشابوری که مرد سالمندی بود روایت کرده که گفت: میان من و حمیدبن قحطبه معامله ای انجام شده بود و من روزی برای دیدن او به منزلش رفتم. حمید که از ورود من مطلع شد مرا نزد خود خواند و من نیز با همان جامه های سفر پیش او رفتم.

اتفاقاً ایّام ماه مبارک رمضان و هنگام ظهر بود که من بر او وارد شدم. جایی که برای پذیرایی من مهیّا کرده بود تالاری بود که از وسط آن جوی آبی می گذشت و من وارد تالار

ص :722

شده، سلام کردم و در کنار او نشستم. در این وقت دیدم آفتابه ولگن حاضر کردند و حمید دست های خود را شست و به من هم دستور داد دست های خود را بشویم. سپس سفره غذا آوردند و حمید شروع به خوردن غذا نمود و به من نیز گفت غذا به خورم من که در آغاز فراموش کرده بودم ماه رمضان است دست دراز کردم، ولی ناگهان یادم افتاد که ماه رمضان است و از این رو دست کشیده، از صرف غذا خودداری کردم.

حمید گفت: چرا نمی خوری؟ گفتم: ماه رمضان است و من نه بیمارم و نه عذر دیگری دارم، اما شما شاید از گرفتن روزه معذور باشید! حمید پاسخ داد: من هم عذری ندارم و بیمار هم نیستم. و بلافاصله به دنبال این سخنان اشکش سرازیر شد و گریه کرد. من صبر کردم تا غذایش تمام شد، آن گاه شروع به سخن کرده، گفتم: ای امیر! سبب گریه شما چه بود؟

حمید گفت: هنگامی که هارون در طوس بود شبی به سراغ من فرستاد و چون به نزدش رفتم دیدم شمعی پیش رویش می سوزد و شمشیری برهنه درجلوش گذارده و خادمی هم نزد او ایستاده است. چون من وارد شدم سر خود را بلند کرد وگفت: تاچه حدّ در اطاعت ما آماده ای؟ گفتم: به جان و مال آماده خدمتگزاری هستم!

هارون سر به زیر انداخت و لختی اندیشید؛ آن گاه اجازه بازگشت به من داد و مرخّصم کرد. من به جایگاه خود آمدم و طولی نکشید دیدم برای بار دوّم خادم مخصوص او آمد و مرا خواست. من با خود گفتم: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون» لابد هارون قصد کشتن مرا داشته و چون مرا روبه روی خود دیده شرم کرده و از کشتنم امتناع کرده است. و چون نزد او رفتم گفت: تا چه اندازه در اطاعت ما هستی؟ گفتم: تا حد جان و مال و دین پس خوشحال شد و گفت: این شمشیر را بگیر و همراه این غلام برو و هر دستوری به تو می دهد انجام ده. پس من همراه آن غلام رفتم تامرا داخل خانه ای برد و درب اطاقی راباز نمود که بیست نفر از سادات و فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله در آن زندانی بودند پس به من گفت: باید همه این ها را گردن بزنی و در چاهی که در آن خانه بود بیندازی و چون من دستور او را انجام دادم درب اطاق دوم و سوم را باز نمود که در هر کدام بیست نفر از سادات زندانی بودند و من به دستور او همه آنان را گردن زدم و چون آخرین نفر را خارج نمودم که گردن او را بزنم دیدم

ص :723

پیرمردی است که سرخود را بلند کرده، به من گفت: خدایت نابود کند ای نابکار! در روز قیامت جواب جدّ ما رسول خداصلی الله علیه وآله را چه خواهی داد، که شصت تن از فرزندانش را بدون جرم و گناه کشتی؟

حمید گفت: در این وقت دست من لرزید و رعشه اندامم را گرفت. خادم هارون که بالای سرم ایستاده و ناظر کارم بود نگاه تند و خشمناکی به من انداخت و فریادی بر سرم زد. پس من تأمّل نکرده، آن پیرمرد را هم به قتل رساندم و خادم، سر و بدن او را نیز به دنبال دیگران در چاه انداخت...!

این بود داستان من، و با چنین جنایتی که من کردم و شصت تن از فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله را به این وضع دلخراش به قتل رساندم دیگر روزه و نماز برای من چه سودی دارد؟ و من یقین دارم که مخلّد در دوزخ خواهم بود! (کیفر گناه، ص 301، به نقل از عیون، ج 1/108)

سرنوشت یک قاتل

ابوالفرج از قاسم بن اصبغ بن نباته روایت کرده است که گفت: من مردی را از قبیله بنی دارم می شناختم که چهره ای زیبا و رویی سفید داشت و پس از واقعه کربلا او را دیدم که چهره اش سیاه شده بود. به او گفتم: تو مردی خوش سیما و سفیدرو بودی، چه شد که رویت این گونه سیاه گشته است؟

گفت: من جوان نورسی از همراهان حسین علیه السلام را در کربلا به قتل رساندم که در پیشانی اش جای سجده مشاهده می شد. از آن روز تا به حال که آن جوان را کشته ام هر شب به بالینم می آید و گریبانم را می گیرد و به سوی دوزخم می کشاند و به دوزخم می افکند، و من چنان در خواب از وحشت فریاد می کشم که تمام همسایگان صدایم را می شنوند.

راوی حدیث می گوید: جوانی که به دست این مرد کشته شده بود عباس ابن علی علیه السلام بود.

مولف گوید: شیخ صدوق؛ نیز این حدیث را با اضافاتی از قاسم بن اصبغ در کتاب «ثواب الاعمال»(ص 259) روایت کرده و محدث نوری؛ پس از نقل دو روایت در «داراسلام» (ج1/ص 247و248) نظریه راوی را که مقتول حضرت ابولفضل علیه السلام باشد، غلط دانسته است.

ص :724

سرنوشت حجاج خوانخوار

دمیری روایت کرده است که حجّاج در پایان عمر (پس از قتل سعیدبن جُبیر) در بستر بیماری افتاده بود و هرگاه خوابش می برد فوری سعیدبن جبیر را می دید که به نزدش می آمد و جامه او را محکم گرفته، می گفت: «ای دشمن خدا! به چه جرمی مرا کشتی؟» و همین سبب می شد که وحشت زده از خواب می پرید.

و نیز نقل کرده است که هنگام مرگ پیوسته بیهوش می شد و ناگهان به هوش می آمد و در هر بار می گفت: «مالی ولسعید بن جُبیر» (مرا با سعیدبن جبیر چه کار؟)

مولف گوید: شاید بسیاری از خوانندگان بدانند که سعید بن جبیر یکی از بزرگان زهاد و دانشمندان و محدثان بزرگواری بود که به جرم طرفداری از اهل بیت عصمت علیهم السلام به دست حجاج کشته شد. او دارای کرامات زیادی بود که از آن جمله همین داستان است.

برای اطلاع بیشتر از فضایل او و داستان هایی که با حجاج داشت و سرانجام منجر به شهادتش گردید به تواریخ مفصلی که در این باره نوشته اند چون «روضات الجنات» و «ناسخ التواریخ» مراجعه شود.

عاقبت خلبانی که هیروشیما را بمباران کرد

اکنون از تاریخ گذشتگان می گذریم و نمونه ای از زمان خودمان برای شما ذکر می کنیم.

شاید بسیاری از خوانندگان محترم داستان بمباران شهر ناکازاکی و هیروشیمای ژاپن را شینده و یا به خاطر داشته باشند که در سال 1945 میلادی یک خلبان آمریکایی با پرتاب کردن بمب اتمی بر آن دو شهر، ده ها هزار زن و مرد و کودک را نابود کرد و همه با انفجار این بمب زنده زنده سوختند.

چند سالی از این جریان نگذشت که خبر گزاریها گزارش دادند خلبان مزبور در اثر ناراحتی های روحی دیوانه و بستری گردید. اینک عین گزارش خبرگزاری ها را نقل می کنیم:

«کلود ایترلی آمریکایی که در سال 1945 میلادی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی را با نخستین بمب اتمی بمباران کرد از روز 23 نوامبر ناپدید شده است. وی از مدتی پیش به

ص :725

اختلال مشاعر مبتلا شده بود... پس از پایان جنگ که تلفات و ضایعات وارده بر شهر هیروشیما فاش شد ضربات روحی شدیدی بر سرگرد کلود ایترلی وارد گردید. او همیشه خود را مسؤول کشتار مردم این شهر می دانست. معالجات پزشکان در بهبود حال او تأثیری نکرد و ناچار در بیمارستان امراض روحی بستری گردید.» و بالاخره جراید نوشتند:

«پلیس آمریکا از مردم استمداد طلبید که در بازداشت کلود ایترلی با پلیس همکاری کنند؛ زیرا پزشکان امراض روحی اظهار داشته بودند: از آنجا که این خلبان نیروی هوایی به مرض روحی شدیدی دچار شده است امکان دارد دست به اعمال خطرناکی بزند که امنیّت عمومی را به خطر بیندازد. خلبانی که در سال 1945 میلادی دو شهر ژاپن را بمباران کرد از مدّتی قبل این جمله را دائماً تکرار می کند: «من قاتل 150 هزار نفر هستم و هرگز خود را به خاطر این گناه بزرگ نمی بخشم.»

در بمباران اتمی شهرهای ژاپن حداقل 150 هزار نفر کشته شده اند و کلود ایترلی خود را مسؤول این کشتار دسته جمعی می داند.» (روزنامه اطلاعات، شماره 10392)

با توجه به این چند داستان که مربوط به گذشته و حال است. این مطلب به خوبی روشن می شود که یکی از عواقب سوء گناه و جنایت، ناراحتی های روانی و روحی است و شخص جنایتکار هیچ گاه از شکنجه ملامت و سرزنش وجدان، آرام و قرار ندارد. (کیفر گناه، ص 334)

سقط جنین

گناه آدم کشی و گناه آن، چنان که بیان شد، از گناهان کبیره و بزرگ است و بعد از گناه شرک، گناهی از آن بزرگ تر نیست. و کشتن جنین از موارد قتل مظلوم، بلکه بزرگ ترین مصداق آن

(1)

ص :726


1- سقط الجنین و هو من أشدّ القتل و أفحشه قال اللّه سبحانه: «و إذا الموؤدة سئلت بأیّ ذنبٍ قتلت.» (التکویر /9) و قال سبحانه: «و من یقتل مؤمناً متعمّداً فجزاءه جهّنم خالداً فیها و غضب اللّه علیه و لعنه و أعدّله عذاباً عظیماً.» (نساء /92) و قال سبحانه: «و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً.» (الاسراء /33)

است و روز قیامت، طبق بعضی از روایات، نخستین چیزی که مورد حساب قرار می گیرد کشتن مظلوم است و هیچ مظلومی مظلومتر از جنین نیست. خداوند در قرآن می فرماید: «به یاد آور روزی را که از قاتل سؤال خواهد شد که به چه جرمی او را کشته است؟»

در قرآن، آیات فراوانی در باره گناه آدم کشی آمده و در بعضی از آنها آمده است که اگر کسی مؤمنی را از روی عمد و ظالمانه بکشد، کیفر او خلود در آتش است و خداوند بر او خشم می نماید و او را لعنت می کند و عذاب و کیفر بزرگی برای او آماده نموده است.

شیخ طوسی، در کتاب مبسوط می گوید: ابن عباس به این آیه استدلال نموده که توبه قاتل پذیرفته نمی شود؛ چرا که این آیه شش ماه بعد از آیه «و لاتقتلوا النفس التی حرّم اللّه» که در پایان آن آمده: «الاّ من تاب» نازل شده است، و برای گفته خود از سخن رسول خداصلی الله علیه وآله نیز استفاده نموده که فرمود: «من با خدای خود در هیچ چیز [و بخشوده شدن هیچ گناهی ]به اندازه ای که برای توبه قاتل اصرار کردم، اصرار نکردم، لکن خداوند از من نپذیرفت و توبه او را قبول نفرمود.»

شیخ طوسی رحمه اللّه پس از نقل کلام ابن عباس می گوید: صحیح آن است که بگوییم توبه او پذیرفته می شود؛ چرا که خداوند [به طور کلی ]فرموده است: «و هو الذی یقبل التوبة عن عباده».

(1)

(2)

ص :727


1- و تمسّک إبن عباس بظاهر هذه الآیة فقال: لاتوبة لقاتل العمد و قال: نسخت هذه الآیة قوله: «و لا تقتلوا النفس الّتی حرّم اللّه» إلی قوله: «إلاّ من تاب» لأن هذه الآیة یعنی قوله: و لاتقبلوا النفس التی...» نزلت قبل قوله: «و من یقتل مؤمناً متعّمداً» بستة أشهرٍ و إحتجّ بما روی عن النبیّ صلی الله علیه وآله انّه قال: ما نازلت ربّی فی شی ء کما نازلته فی توبة قاتل العمد فأبی علیّ. (المبسوط ج 7/3) أقول: و قدمرّ الحدیث بعدم قبول توبته فی حرمة قتل النفس.
2- و قال الشیخ فی المبسوط بعد ما ذکر عن إبن عباس کلامه: و الصحیح أنّ له التوبة لقوله تعالی: «و هو الذی یقبل التوبة عن عباده. (الشوری /25) و روی عبداللّه بن مسعود انّه قال: سألت رسول اللّه صلی الله علیه وآله أیّ الکبائر أکبر؟ قال: ان تجعل للّه ندّاً و قد خلقک قلت: ثمّ أیّ؟ قال: أن تقتل ولدک من اجل أن یأکل معک. (المبسوط ج 7/4)

عبداللّه بن مسعود گوید: از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال نمودم: در بین گناهان کبیره کدام یک از همه آنها بزرگ تر است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «بزرگ ترین گناهان کبیره این است که برای پروردگار خود که تو را آفریده شریکی بیاوری و مشرک شوی.» گفتم: پس از آن، کدام گناه، بزرگ تر است؟ فرمود: «این که فرزند خود را برای این که در کنار سفره تو می نشیند بکشی.»

ابن مسعود نیز از آن حضرت روایت نموده که فرمود: «نخستین چیزی که در قیامت مورد حساب قرار می گیرد خون های به ناحق ریخته شده است.»

و فرمود: «هر کس در قتل مسلمانی به اندازه نصف کلمه ای شرکت داشته باشد، هنگامی که خدا را ملاقات می کند، بین دو چشم او نوشته شده است: او از رحمت خدا ناامید است.»

شیخ طوسی، پس از آن، از ابوسعید خدری نقل می نماید که رسول خداصلی الله علیه وآله کشته ای را دید و فرمود: «قاتل او کیست؟» و چون کسی پاسخ او را نداد، خشم نمود و فرمود: «سوگند به آن خدایی که جان من در دست اوست، اگر در کشتن او اهل آسمان ها و اهل زمین شرکت نموده باشند، خداوند همه آنان را با صورت در آتش می افکند.»

خودکشی و کمک نمودن بر قتل دیگری

خودکشی نیز همانند آدمکشی حرام است و حرمت آن از آیه (من قتل نفساً بغیر

(1)

(2)

(3)

ص :728


1- و روی عن النبیّ صلی الله علیه وآله انّه قال: من أعان علی قتل حرّ مسلم بشطر کلمةٍ لقی اللّه مکتوباً بین عینیه؟ آیس من رحمة اللّه. (المصدر)
2- و روی ابوسعید الخدری: أنّ النبیّ صلی الله علیه وآله مرّ بقتیل فقال: من لهذا؟ فلم یذکر له أحد، فغضب ثمّ قال: و الذی نفسی بیده لو اشترک فیه أهل السماء و الأرض لأکبّهم اللّه فی النّار. (المصدر) و قد مضی مثله.
3- من قتل نفسه أو أعان علی قتل الغیر أقول: لاریب فی حرمة قتل النفس و هی داخلة فی آیة «من قتل نفساً بغیرنفسٍ أو فسادٍ فی الأرض فکأنّما قتل الناس جمیعاً» و قوله: «ولا یقتلون النفس التی حرّم اللّه إلاّ بالحق» و قوله: «ولا تقتلوا أنفسکم» قال فی الحدائق و تدلّ علی ذلک صحیحة أبی ولاّد المروّیة بطرق المشایخ الثلاثة قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: من قتل نفسه متعّمداً فهو فی نار جهنّم خالداً فیها. (الحدایق ج 22/413 ثواب الاعمال ص 276)

نفس...» و آیه «و لا یقتلون النفس التی حرّم اللّه» و آیه «ولا تقتلوا أنفسکم» استفاده می شود.

در صحیحه ابی ولاّد آمده است که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «کسی که از روی [اختیار] و عمد خودکشی کند برای همیشه در آتش دوزخ معذّب خواهد بود.»

کمک نمودن بر قتل دیگری نیز از گناهان بزرگ است و همانند آدمکشی است. در روایات آمده است که اگر مردم از مشرق تا مغرب زمین در کشته شدن کسی مؤثر باشند و یا به کشتن او راضی شده باشند در قتل او شریک خواهند بود.

محمّدبن ابی عمیر، از بسیاری از یاران امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «کسی که به وسیله کلمه ای در قتل مؤمنی شریک شود، روز قیامت در حالی محشور می شود که بین دو چشم او نوشته شده است: او از رحمت خداوند مأیوس است.»

در روایت دیگری آمده است که فرمود: «روز قیامت مردی در کنار مرد دیگری حاضر می شود و او را آغشته به خون می نماید. پس آن مرد می گوید: مرا با تو چه کار است؟ پس صاحب خون می گوید: تو در فلان روز با سخن خود سبب کشته شدن من شدی.»

در کتاب دعائم الاسلام، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله در کنار خانه های انصار در مدینه کشته ای را مشاهده نمود. پس به اصحاب خود فرمود: او از مسلمانان است؟ گفتند: آری. فرمود: اگر تمام امت من در قتل مؤمنی شرکت کنند خداوند همه آنان را با صورت در آتش دوزخ خواهد افکند.»

(1)

(2)

ص :729


1- و فی ثواب الأعمال عن محمّدبن. أبی عمیر قال: حدّثنی غیر واحد عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من أعان علی قتل مؤمنٍ بشطر کلمةٍ جاء یوم القیامة بین عینیه مکتوب: آیس من رحمة اللّه تعالی. (المصدر ص 277) و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام أوعمّن ذکره عنه قال: یحبی ء یوم القیامة رجل إلی رجل حتّی یلطخه بدمٍ فیقول: یا عبداللّه مالک ولی؟ فیقول: أعنت علیّ یوم کذا و کذا بکلمة کذا فقتلت. (المصدر ص 277)
2- و فی دعائم الاسلام عنه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه وآله: انّه أتی بقتیل وجد بین دور الأنصار فقال: هل یعرف؟ قالوا: نعم یا رسول اللّه قال: لو أنّ الأمّة اجتمعت علی قتل مؤمن لأکبّها اللّه علی نار جهنّم. (دعائم الإسلام ج 2/402)

کمک و یاری به ستمگران

کمک به ستمگران و وارد شدن در حکومت آنان و انجام نیازهای شخصی و تشکیلاتی آنان و رضایت به حکومت و اعمال آنها و تأیید و تحکیم قدرت و حاکمیت آنها از گناهان کبیره و معادل کفر است و حتی نگاه به آنان با رضایت به اعمالشان گناه بزرگ و سبب دخول در آتش خواهد بود. اساساً ستمگر و کسی که او را یاری می دهد و یا راضی و خشنود به ظلم اوست، هر سه، شریک ظلم خواهند بود و ستمگر محسوب می شوند.

خداوند در سوره هود می فرماید: «از ستمگران اطاعت نکنید [و دوست و خیرخواه آنان نباشید] وگرنه گرفتار آتش دوزخ می شوید و پناهی در قیامت نخواهید داشت.»

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: «همین که کسی نزد سلطانی برود و دوست داشته باشد که او زنده بماند تا به او چیزی بدهد، یاور آن ظالم محسوب خواهد شد.»

یونس بن حمّاد می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: بعضی از شیعیان شما از کارپردازان سلطان، یعنی بنی عباس هستند. آیا شما کار آنان را تایید می فرمایید؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «آیا بعد از وارد شدن در حکومت به شما ارفاق می کنند و مشکلات

(1)

(2)

(3)

ص :730


1- إعانة الظلمة و کفّارتها قال اللّه سبحانه: و لاترکنوا إلی ألّذین ظلموا فتمسّکم النّار و مالکم من دون اللّه من أولیاء ثمّ لاتنصرون. (هود /113)
2- الکافی... عن الصّادق علیه السلام فی تفسیر الآیة قال: هو الرجل یأتی السلطان فیحبّ بقاءه إلی أن یدخل یده إلی کیسه فیعطیه. (الکافی ج 5/109)
3- و فیه... عن یونس بن حمّادقال: وصفت لأبی عبداللّه علیه السلام: من یقول بهذا الأمر ممّن یعمل عمل السلطان؟ فقال: إذا ولوکم یدخلون علیکم الرفق و ینفعونکم فی حوائجکم؟ قال: قلت: منهم من یفعل ذلک و منهم من لایفعل قال علیه السلام: من لم یفعل ذلک منهم فابرؤوا منه بری ء اللّه منه. (المصدر)

شما را اصلاح می نمایند؟» گفتم: بعضی از آنان چنین می کنند. و بعضی هم چنین نمی کنند. امام صادق علیه السلام فرمود: «باید از آنهایی که به کار شما رسیدگی نمی کنند و از شما حمایت نمی نمایند بیزاری بجویید.»

زیادبن ابی سلمه می گوید: روزی من خدمت امام کاظم علیه السلام رفتم. و آن حضرت به من فرمود: «تو کارمند حکومت هستی؟» گفتم: آری. فرمود: «برای چه در حکومت ستمگران داخل شده ای؟» گفتم: من مرد آبرومند و با مروّت و صاحب فرزندان و عیال هستم و درآمدی جز آن برای من نیست. امام علیه السلام فرمود: «ای زیاد ابی سلمه! اگر مرا از کوه پرت کنند و بدن من قطعه قطعه شود، بهتر از آن است که کارمند ستمگران باشم و یا قدم در زندگی یکی از آنان بگذارم، جز برای یک چیز.» گفتم: برای چه؟ فرمود: «جز برای این که اندوهی را از دل مؤمنی برطرف کنم و یا او را از بند آنان نجات دهم و یا حاجت او را برآورده نمایم.»

سپس فرمود: «ای زیاد بن ابی سلمه! کمترین عقوبت و کیفر کسی که به ستمگر کمک می کند این است که خداوند در قیامت او را در خیمه ای از آتش قرار می دهد تا از حساب خلایق فارغ شود.» سپس فرمود: «ای زیاد! اگر تو کارپرداز آنان شدی، باید به برادران مؤمن خود احسان کنی تا جبران آن بشود و خداوند ناظر اعمال تو خواهد بود.» تا این که فرمود: «ای زیاد! هر کدام از شما اگر در حکومت ستمگران داخل شود و فرقی بین

(1)

ص :731


1- و فیه: عن زیادبن أبی سلمة قال: دخلت علی أبی الحسن موسی علیه السلام فقال لی: یا زیاد إنّک لتعمل عمل السلطان؟ قال: قلت: أجل قال لی: ولِمَ؟ قلت: أنا رجل لی مروّة و علیّ عیال ولیس و راء ظهری شی ء فقال لی: یا زیاد لئن اُسقط من جالق فاتقطع قطعة قطعةً أحبّ إلیّ من أن أتولی لأحد منهم عملاً أو أطا بساط أحدهم إلاّ لماذا؟ قلت: لا أدری جعلت فداک فقال: إلاّ لتفریج کربة عن مؤمنٍ أوفکّ أسره أوقضاء دینه یا زیاد إنّ أهون ما یصنع اللّه بمن تولّی لهم عملاً أن یضرب علیه سرادق من نار إلی أن یفرّق اللّه من حساب الخلائق، یا زیاد فإن ولیّت شیئاً من أعمالهم فأحسن إلی إخوانک فواحدة بواحدةٍ، و اللّه من وراء ذلک، یا زیاد أیّما رجل منکم توّلی لأحد منهم عملاً ثمّ ساوی بینکم و بینهم فقولوا له: أنت منتحل کذّاب، یا زیاد إذا ذکرت مقدرتک علی الناس فاذکر مقدرة اللّه علیک غداً و نفادما أتیت إلیهم عنهم و بقاء ما أتیت الیهم علیک. (المصدر)

شیعیان و غیر شیعیان نگذارد، از طرف من به او بگویید: تو شیعه کذّاب و دروغگویی هستی.»

سپس فرمود: «ای زیاد! هنگامی که داخل حکومت آنان شدی و احساس قدرت نمودی، باید به یاد قدرت خداوند در قیامت، و ضایع شدن خدمات تو به ستمکاران، و باقی ماندن گناه احسان به آنها باشی.

سلیمان جعفری می گوید: به حضرت رضاعلیه السلام گفتم: نظر شما درباره وارد شدن در حکومت های ظالمانه چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «وارد شدن در حکومت آنها و کمک و کوشش در انجام امورشان معادل کفر است و نگاه به آنها و اظهار رضایت از آنان از گناهان کبیره ای است که صاحب آن مستحق آتش خواهد بود.»

مرحوم طبرسی در تفسیر آیه «ولا ترکنوا الی الذین ظلموا» از معصومین علیهم السلام نقل نموده که مقصود از رکون به ظالم، دوستی و خیر خواهی و اطلاعت از اوست.

و در «تفسیر عیاشی» از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل شده که فرمود: معنای فتمسکم النار، خلود در دوزخ نیست؛ بلکه ورود به آتش است ولکن اگر میخواهید به آتش دوزخ وارد نشوید، به آنان خدمت نکنید.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند در کنار هر ستمگر جباری مؤمنی را قرار داده که به وسیله او از بندگان خود دفاع کند [و آن مؤمن در اثر دفاع از بندگان خدا بخشوده

(1)

(2)

ص :732


1- و فی الوسائل... عن سلیمان الجعفری قال: قلت لأبی الحسن الرضاعلیه السلام: ما تقول فی أعمال السلطان؟ فقال: یا سلیمان الدخول فی أعمالهم و العون لهم و السعی فی حوائجهم عدیل الکفر، و النظر الیهم علی العمد من الکبائر التی یستحقّ بها النّار. (الوسائل ج 17/192) وفی المجمع عنهم علیهم السلام إنّ الرکون المودّه و النصیحة و الطاعة.
2- و فی تفسیر العیّاشی عن الصّادق علیه السلام فی تفسیرالآیة: أما انّه لم یجعلها خلوداً ولکن تمسّکم النّار فلاترکنوا إلیهم. و فی الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: ما من جبّارٍ إلاّ و معه مؤمن یدفع اللّه به عن المؤمنین و هو أقلّهم حظّاً فی الآخرة - یعنی أقلّ المؤمنین حظّاً لصحبة الجبّار. (الکافی ج 5/111)

خواهد شد]، ولی او به سبب هم نشینی با حاکم جبّار، نسبت به مؤمنین دیگر، در قیامت، بهره کمتری خواهد داشت. [و آخرین کسی خواهد بود که وارد بهشت می شود].»

مؤلّف گوید: قصه صفوان جمال با هارون الرشید و سخن امام کاظم علیه السلام به صفوان که فرمود: «همین که تو دوست می داری هارون زنده بماند تا کرایه شتران تو را بدهد، تو نیز شریک ظلم او خواهی بود بیانگر همین نکته است.»

کیفر کمک به ظالم و ستمگر

همان گونه که کمک به مظلوم و نجات دادن او از دست ظالم و ستمگر یک عمل ارزشمند و عبادت بسیار بزرگ است، کمک به ظالم و ستمگر نیز یک گناه بزرگ و ظلم به مظلوم بلکه به مظلومان و ستم کشان است از سویی وظیفه هر مسلمان این است که یار ستمدیده و دشمن ستمگر باشد؛ آن گونه که اولیای دین ما بوده اند. آنان هرگز از یاری و کمک به ستمدیده دریغ ننموده و از مبارزه با ستمگر نیز کوتاهی نکرده اند، مگر آن که مردم از آنان حمایت نکرده باشند.

می توان گفت اگر مردم از پیامبران و جانشینان آنان حمایت نموده بودند هیچ ستمگری قدرت پیدا نمی کرد و هیچ مظلومی روی زمین وجود نمی داشت.

این مسأله از حساب های ظریف قیامت است که ستم هایی مردم از ستمگران کشیده اند به دلیل حمایت نکردن از پیامبران و اوصیای آنان بوده و گناه آن در نامه های اعمال آنان نیز نوشته شده و برای آنان روز قیامت بارگرانی خواهد بود. هم چنان که اگر کسی سلطان ستمگری را ارشاد کند و او را از کیفر ستمکاری بترساند تا دست از ستم خود بردارد، خداوند پاداش عبادت جنّ و انس را به او خواهد داد، و اگر به ستمگر کمک کند و یا عمل او را تأیید نماید در کیفر و عذاب او شریک خواهد بود.

(1)

ص :733


1- عقوبة إعانة الظلمة قال اللّه سبحانه: «تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتقّوا اللّه إنّ اللّه شدید العقاب.» (المائده /2) و قال سبحانه: «و لاترکنوا إلی ألّذین ظلموا فتمسّکم النّار» (هود /113)

خداوند در سوره مائده بر مسلمانان واجب نموده که برای عمل نیک و تقوا به یکدیگر کمک کنند و آنان را از کمک به گناه و تجاوز به حق دیگران نهی نموده و می فرماید: «از خدا بترسید که عذاب و کیفر او شدید خواهد بود.»

و در سوره هود می فرماید: «از کمک به ستمگران بپرهیزید که آتش شما را خواهد گرفت.»

امام صادق علیه السلام می فرماید: «هرکس ستمگری را نسبت به ظلم او معذور بداند، خداوند ستمگری را بر او مسلّط خواهد نمود و دعای او را مستجاب نخواهد کرد و پاداشی برای مظلومیت خود نخواهد داشت.»

عبداللّه بن سنان می گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود: «هرکس ستمگری را برای ظلم و ستم به مظلومی یاری دهد، همیشه مورد خشم خدا خواهد بود تا دست از یاری خود بردارد.»

و در باره پاداش حمایت از مظلوم، امام صادق علیه السلام، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می فرماید که فرمود: «بهترین صدقه، صدقه زبان است که به وسیله آن از ریخته شدن خون و آزار به مردم جلوگیری شود و یا بهره ای به مسلمانان برسد.»

اکنون در باره خطر کمک به ظالم و ستمگر به دو حادثه تاریخی اشاره می شود:

(1)

(2)

(3)

ص :734


1- البحار عن ثواب الاعمال عن عبداللّه بن سنان عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من عذّر ظالماً بظلمه سلّط اللّه علیه من یظلمه، فان دعا لم یستجب له و لم یأجره اللّه علی ظلامته. (البحار ج 72/373)
2- و فیه عنه عن عبداللّه بن سنان أیضاً قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: من أعان ظالماً علی مظلوم لم یزل اللّه عزّوجّل علیه ساخطاً حتّی ینزع عن معونته. (المصدر عن ثواب الاعمال ص 224)
3- و فیه عن الصّادق علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إنّ افضل الصدقة صدقة اللسان تحقن به الدماء، و تدفع به الکریهة و تجرّ المنفعة إلی أخیک المسلم الحدیث. (المصدر) و فیه عن جابرعن أبی جعفرعلیه السلام قال: من مشی إلی سلطان جائر فأمره بتقوی اللّه،و خوّفه، و وعظه، کان له مثل أجر الثقلین من الجنّ و الإنس و مثل أعمالهم. (المصدر ص 375 عن السرائر ص 498) و فی البحار عن طلحة بن زید قال قال الصّادق علیه السلام: الظالم و من أعانه و الراضی بفعله شرکاء ثلثة. (المصدر ص 378)

دو حادثه تاریخی عبرت انگیز

1- علی بن ابی حمزه می گوید: دوستی داشتم که از کار پردازان دولت بنی امیه بود. روزی به من گفت: برای من از امام صادق علیه السلام اجازه ملاقات بگیر. پس من برای او اجازه گرفتم و او خدمت آن حضرت رسید و چون سلام کرد و نشست به امام صادق علیه السلام گفت: فدای شما شوم! من سال هایی است که از کارمندان حکومت بنی امیه بوده ام و اموال فراوانی را به دست آورده و توجه به حلال و حرام آن نکرده ام.

امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر بنی امیه کسانی [امثال تو] را پیدا نمی کردند که برای آنان مالیات جمع کنند و یا از آنان دفاع کنند و به جماعت آنان حاضر شوند، هرگز حق ما [یعنی حاکمیت و امامت ما] را غضب نمی کردند، و اگر مردم آنان را رها می کردند چنین قدرتی را به دست نمی آوردند! [پس در حقیقت مردم بنی امیه را بر ما مسلّط نموده اند].»

پس آن جوان به امام صادق علیه السلام گفت: فدای شما شوم! آیا راهی برای نجات و توبه من هست؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر راه نجات تو را بگویم عمل می کنی؟» گفت: آری. امام علیه السلام فرمود: «باید آنچه از مال دنیا در این مدت به دست آورده ای، اگر صاحبان آن را می شناسی، به آنان بازگردانی، و اگر نمی شناسی از سوی آنان صدقه بدهی، و اگر چنین کنی من برای تو نزد خداوند ضمانت بهشت خواهم نمود.»

علی بن ابی حمزه، می گوید: با شنیدن این سخن آن جوان مدتی سرخود را به پایین

(1)

(2)

ص :735


1- و فیه عن المناقب عن علیّ بن أبی حمزة قال: کان لی صدیق من کتّاب بنی أمیّه فقال لی: إستأذن لی علی إبی عبداللّه علیه السلام فاستأذنت له فلّما دخل سلّم و جلس ثمّ قال: جعلت فداک إنّی کنت فی دیوان هؤلاء القوم فاصبت من دنیاهم مالاً کثیراً و أغمضت فی مطالبه.
2- فقال أبوعبداللّه علیه السلام: لولا أنّ بنی أمیّة وجدوا من یکتب لهم و یجبی لهم الفیی و یقاتل عنهم و یشهد جماعتهم لما سلبونا حقّنا، و لو ترکهم الناس و ما فی أیدیهم ما وجدوا شیئاً إلاّ ما وقع فی أیدیهم. فقال الفتی: جعلت فداک فهل لی من مخرجٍ منه؟ قال علیه السلام: إن قلت لک تفعل؟ قال: أفعل قال: أخرج من جمیع ماکسبت فی دواوینهم، فمن عرفت منهم رددت علیه ماله، و من لم تعرف تصدّقت به، و أنا أضمن لک علی اللّه الجنّة، قال: فأطرق الفتی طویلاً فقال: قد فعلت جعلت فداک.

انداخت و سپس گفت: فدای شما شوم! چنین خواهم نمود. و چون با ما به کوفه بازگشت، هرچه داشت، از مال دنیا، حتی لباس های بدن خود را در راه خدا داد[و یا به صاحبان اصلی آنها باز گرداند] و ما چون چنین دیدیم بین خود مالی را جمع آوری نمودیم و لباس و خوراک برای او تهیه کردیم تا این که چند ماهی بیش نگذشت که مریض شد و ما به عیادت او می رفتیم و من در روزهای آخر عمر او که در حال جان دادن بود کنار او بودم که چشمان خود را باز نمود و گفت: ای علی بن ابی حمزه! به خدا سوگند، آقای تو برای من به ضمانت خود عمل نمود و سپس از دنیا رفت. و چون او را دفن کردیم، باز من در سفر دیگری خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. امام علیه السلام چون مرا دید فرمود: «ما برای رفیق تو به آنچه گفته بودیم عمل کردیم.» من گفتم: فدای شما شوم! راست می گویید. به خدا سوگند، او نیز در وقت مردن چنین گفت و از دنیا رفت.

مؤلّف گوید: این حسن عاقبت این جوان بود، لکن راوی این قصه، علی بن ابی حمزه بطائنی، به جهت علاقه به دنیا، اموالی راکه از موسی بن جعفرعلیهما السلام نزد او بود، پس از شهادت آن حضرت به امام هشتم پرداخت نکرد و بدین سبب توفیق قبول امامت حضرت رضاعلیه السلام را پیدا ننمود و بدعاقبت از دنیا رفت و چون قصه او در این کتاب قبلاً ذکر شده تکرار نمی شود.

2- صفوان جمال می گوید: روزی خدمت حضرت کاظم علیه السلام رسیدم و امام علیه السلام به من

(1)

(2)

ص :736


1- قال إبن أبی حمزة فرجع الفتی معنا إلی الکوفة فما ترک شیئاً علی وجه الأرض إلاّ خرج منه حتّی ثیابه التی کانت علی بدنه قال: فقسمناله قسمةً و إشترینا له ثیاباً و بعثنا له بنفقةٍ، قال: فما أتی علیه أشهر قلائل حتّی مرض فکنّا نعوده، قال: فدخلت علیه یوماً و هو فی السیاق (ای حال النزع و القرب من الموت) ففتح عینیه ثمّ قال: «یا علیّ (بن أبی حمزة) وفی لی واللّه صاحبک» قال: ثمّ مات فوّلینا أمره فخرجت حتّی دخلت علی أبی عبداللّه علیه السلام فلّما نظر إلی قال: یا علیّ (بن أبی حمزة) و فینا و اللّه لصاحبک قال فقلت: صدقت جعلت فداک هکذا قال لی و اللّه عند موته. (البحار ج 72/375 عن المناقب ج 4/240)
2- و فیه عن رجال الکشی... عن صفوان بن مهران الجمال قال: دخلت علی إبی الحسن ألأوّل (یعنی موسی بن جعفرعلیهما السلام) فقال لی: یا صفوان کلّ شی ءٍ منک حسن جمیل ما خلاشیئاً واحداً،

فرمود: «ای صفوان! همه چیز تو خوب است، جز یک چیز.» گفتم: فدای شما شوم! آن چیست؟ فرمود: «این که تو شترهای خود را به هارون کرایه داده ای.» گفتم: به خدا سوگند، برای تفریح و سیاحت و صید و عمل خلاف به او گرایه نداده ام، بلکه برای سفر حج کرایه داده ام و خود نیز همراه او نمی روم، بلکه غلامان خود را می فرستم.

امام کاظم علیه السلام فرمود: «ای صفوان! آیا کرایه شتران خود را می خواهی؟» گفتم: آری، فدای شما شوم. فرمود: «آیا دوست می داری هارون و اطرافیان او زنده بمانند تا کرایه شتران تو را بدهند؟» گفتم: آری. فرمود: «هرکس زنده ماندن آنان را دوست داشته باشد از آنان محسوب می شود و هرکس از آنان محسوب شود جایگاه او آتش خواهد بود.»

صفوان می گوید: با شنیدن سخنان موسی بن جعفرعلیه السلام من تمام شتران خود را فروختم [که چنین کمکی را به ستمگر نکرده باشم] و هارون چون دانست که من چنین کرده ام مرا احضار نمود وگفت: شنیده ام شترهای خود را فروخته ای؟ گفتم: آری. چون پیر و ناتوان شده ام و غلامان من نیز توان اداره آنها را ندارند. هارون گفت: من می دانم به دستور که فروخته ای، تو آنها را به دستور موسی بن جعفر فروخته ای. گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار است؟ هارون گفت: رهاکن این سخنان را، اگر رفاقت قبلی تو با من نبود الآن گردن تو را می زدم.

(1)

(2)

ص :737


1- قلت: جعلت فداک أیّ شی ءٍ؟ قال: إکرائک جمالک من هذا الرجل- یعنی هارون - قلت: و اللّه ما اکریته أشراً و لابطراً و لاللصید و لوللهو، و لکن أکریته لهذا الطریق یعنی طریق مکة، و لاأتولاّه بنفسی، و لکنّی أبعث معه غلمانی، فقال لی: یا صفوان أیقع کراک علیهم؟ قلت: نعم جعلت فداک قال: فقال لی: أتحبّ بقائهم حتّی یخرج کراک؟ قلت: نعم قال: فمن أحبّ بقائهم فهو منهم، و من کان فهم فهو ورد النّار.
2- قال صفوان: فذهبت و بعت جمالی عن آخرها، فبلغ ذلک إلی هارون فدعانی فقال لی: یا صفوان بلغنی أنّک بعت جمالک؟ قلت: نعم فقال: ولم؟ فقلت: أنا شیخ کبیر و إنّ الغلمان لایقوون بالأعمال فقال: هیهات هیهات إنّی لأعلم من أشار علیک بهذا، أشار علیک بهذا موسی بن جعفر، قلت: مالی و لموسی بن جعفر؟ فقال: دع هذا عنک فواللّه لولاحسن صحبتک لقتلتک. (البحار ج 72/376 عن رجال اللکشی ص 373)

آثار و عواقب گناه

امیرالمؤمنین علیه نزدیک رحلت از این دنیا به فرزندان و یاران خود فرمود: «تعاونوا علی البز و التقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العد وان» و سپس همواره کلمهة «لاله الاالله» را تکرار نمود تا از دنیا رحلت کرد. امام باقر لیتا ة فرمود: ( مادر کتاب رسول خدالنبیصلی الله علیه وسلم یافته ایم که فرموده است: هنگامی که بعد از من زنا فراوان و آشکار گردد مرگ های ناگهانی زیاد می شود، و هنگامی که مردم کم فروشی کنند خداوند آنها را به قحطی و کم شدن برکات زمین و آسمان مبتلا می کند، و هنگامی که از پرداختن زکات خودداری کنند برکت از میوه ها و زراعت ها و معادن آنان گرفته می شود، و هنگامی که در احکام خدا به ناحق حکم کنند گرفتار کمک به ظلم و عد وان می شوند، و هنگامی که عهد و پیمان های خود را با خدا و ولی خدا و مردم بشکنند خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط خواهد نمود، و هنگامی که با خویشان خود قطع رحم کنند مال ها و سرمایه ها در دست اشرار قرار می گیرد، و هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر نکنند و از نیکان اهل بیت من یعنی ائمهة معصومین عاقبلا ] پیروی ننمایند خداوند اشرار و ستمگران را بر آنان مسلط می نماید، و چون نیکان آنها دعا کنند دعای آنان مستجاب نگردد.» مؤلف گوید: چون تفصیل این بحث قبلا بیان گردید به همین اندازه اکتفا شد.

(1)

(2)

ص :738


1- عقوبة المعاصی و الذنوب فی الدعوات للقطب الراوندی: کان أمیرالمؤمنین لیلا یقول عند الوفاة: وتعاونوا علی البرّ و التقوی و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» ثم کان یقول: «لا إله إلأ الله، لاإله إلأ الله» حتی توفی النیلا. (الدعوات ص ةةة و رواه عنه فی البحار ج ة:ة/ةة)
2- و فی الکافی عن أبی جعفر پایه قال: وجدانا فی کتاب رسول الله نیایی: ... و اذاجاروا فی الاحکام تعاونوا علی الظلم و العدوان وإذا نقضوا العهد سلط الله علیهم عدوهم وإذا قطعوا الأرحام جعلت الأموال فی أیدی الأشرار وإذا لم یأمروا بالمعروف ولم ینهوا عن المنکر ولم یتبعوا الأخیار من أهل بیتی سلط الله علیهم شرارهم فیدعوا خیار هم فلایستجاب لهم. (کافی ج 274/2 و رواه فی البحار

فرار از جنگ[و جهاد]

فرار از جنگ و معرکه از گناهان کبیره بلکه از کبایر منصوصه شمرده شده است. در سوره انفال تصریح شده که فرار از جنگ سبب خشم خداوند و دخول در آتش دوزخ خواهد بود و در سوره احزاب آمده که مسلمانان با خدای خود پیمان بستند که به دشمن پشت نکنند و این پیمان در قیامت مورد سؤال واقع خواهد شد.

و در سوره انفال خداوند به مؤمنان می فرماید: «هنگامی که در جنگ، با کفار روبه رو می شوید به آنان پشت نکنید، جز آن که برای تحکیم موقعیت جنگی و یا پیوستن به گروه مجاهدین باشد، و هرکس از میدان کارزار بگریزد، بازگشت او به خشم خداوند و دوزخ خواهد بود و آن بدجایگاهی است.»

و در سوره احزاب می فرماید: «به راستی، آنان، از پیش با خدای خود پیمان بستند که در میدان کارزار به دشمن پشت نکنند و البته آن پیمان مورد سؤال واقع خواهد شد. پس تو، ای رسول من! به آنان بگو: «فرار از مرگ و یا کشته شدن برای شما سودی ندارد و اگر فرار کنید جز اندکی در دنیا باقی نخواهید ماند» و به آنان بگو: چه کسی می تواند شما را از تقدیر خداوند مصون بدارد، اگر او اراده عذاب و یا رحمت به کسی نموده باشد؟ البته معلوم است که آنان برای خود یاوری جز خداوند پیدا نخواهند نمود.»

(1)

(2)

ص :739


1- الفرار من الزحف قال اللّه سبحانه: یا أیّها ألّذین آمنوا إذا لقیتم ألّذین کفروا زحفاً فلاتولّوهم الأدبار و من یولّهم یومئذٍ دبره إلاّ متحرّفاً لقتال أو متحیّزاً إلی فئةٍ فقدباء بغضبٍ من اللّه و مأواه جهنّم و بئس المصیر. (الانفال /16)
2- و قال سبحانه: و لقد کانوا عاهدوا اللّه من قبل لایولّون الأدبار و کان عهداللّه مسئولاً * قل لن ینفعکم الفرار إن فررتم من الموت أوالقتل و إذاً لاتمتّعون إلاّ قلیلاً * قل من ذا الذی یعصمکم من اللّه إن أرادبکم سوءاً أو أراد بکم رحمة و لایجدون لهم من دون اللّه ولیّاً ولانصیراً. (الاحزاب 15/16/17) و قال سبحانه: إنّ اللّه یحبّ ألّذین یقاتلون فی سبیله صفّاً کأنّهم بنیان مرصوص. (الصف/4)

در سوره صف در تشویق مؤمنان به جهاد می فرماید: «خداوند کسانی را که در راه او می جنگند و مانند صفی آهنین در مقابل دشمن جهاد می کنند دوست می دارد.»

و در همان سوره می فرماید: «ای کسانی که به خدای خود ایمان آورده اید! آیا من شما را به تجارتی که نجاتبخش از عذاب دردناک دوزخ باشد آگاه سازم؟ باید به خدا و رسول او ایمان بیاورید و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنید؛ چرا که آن برای شما، اگر اهل دانش باشید، بهتر از هر چیزی خواهد بود، و در آن صورت، خداوند شما را می بخشد و در بهشت ها و باغستان هایی که جویبارها در زیر آن جاری است و در مساکن پاک بهشت عدن جای خواهد داد و آن رستگاری بزرگی می باشد.»

امیرالمؤمنین علیه السلام در تشویق و تحریص یاران خود در جنگ صفیّن می فرمود: «به خدا سوگند، اگر از شمشیرهای دنیا فرار کنید، از شمشیرهای آخرت نخواهید توانست فرار نمایید. شما باید به وسیله صبر و صداقت و راستی از خداوند کمک بجویید. همانا پیروزی به وسیله صبر نازل می شود. پس در راه خدا بکوشید که نیروئی جز نیروی او نیست.»

و در سخن دیگری فرمود: «کسی که در جنگ با دشمنان خدا به دشمن پشت کند،

باید بداند که خدا را به خشم آورده و خود را هلاک نموده و ذلت و عار همیشگی و تلخی زندگی را برای خود فراهم کرده است و هرگز چیزی به عمر او افزوده نمی شود و از بلا و آفت دور نمی گردد، چنین کسی خدای خویش را از خود خشنود نکرده است، و اگر انسان با عقیده صحیح پیش از این گونه خصلت ها [و گرفتار شدن به چنین ننگ هایی] بمیرد بهتر از زنده ماندن در دنیا همراه این همه ننگ و عار خواهد بود.»

یاری نکردن امام علیه السلام هنگام جهاد با اهل فتنه

یکی از گناهان بزرگ خذلان امام علیه السلام است. خذلان امام این است که مردم امام خود را در وقت جنگ و مقابله با دشمن یاری نکنند و در اثر آن حوادثی بر امام و اسلام و مسلمین رخ دهد، مانند یاری نکردن مردم از امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ با معاویه که به دنبال آن قصه حکمین و سلطه معاویه و حرکت خوارج ایجاد شد و امیرالمؤمنین علیه السلام به دست یکی از خوارج شهید گردید، و یا مانند یاری نکردن مردم از امام حسن علیه السلام و رخدادهایی مانند جنایات و سلطه معاویه و شهادت امام حسن و حوادث تلخ دیگر، و یا

(1)

ص :741


1- ترک الجهاد مع الإمام علیه السلام الأمالی للطوسی رحمه اللّه... قال علیّ علیه السلام: لمّا نزل «إذاجاء نصراللّه والفتح» علی رسول اللّه صلی الله علیه وآله فقال لی: یا علیّ إنّ اللّه کتب علی المؤمنین الجهاد فی فتنة من بعدی کما کتب علیهم جهاد المشرکین معی فقلت: یا رسول اللّه و ما الفتنة التی کتب علیهم فیها الجهاد؟ قال صلی الله علیه وآله: فتنة قوم یشهدون: أن لا اله إلاّ اللّه و أنّی رسول اللّه و هم مخالفون لسنّتی و طاعنون فی دینی فقلت: فعلی مَ نقاتلهم یا رسول اللّه و هم یشهدون: أن لاإله إلاّاللّه و أنّک رسول اللّه؟ فقال صلی الله علیه وآله: علی أحداثهم فی دینی و فراقهم لأمری و استحلالهم دماء عترتی، قال: فقلت: یا رسول اللّه إنّک کنت وعدتنی الشهادة فسل اللّه تعجیلها لی، قال: أجل قد کنت وعدتک الشهادة فکیف صبرک إذا خضبت هذه من هذا؟ - و أومی إلی رأسی ولحیتی - فقلت: یا رسول اللّه أمّا إذا بینّت لی ما بیّنت فلیس هذا بموطن صبرٍ لکنّه موطن بشری و شکر، فقال: أجل فأعدّ للخصومة فانّک تخاصم أمّتی. الحدیث (البحار ج 23/243 الأمالی ص 66)

مانند یاری نکردن مردم از امام حسین علیه السلام و آن همه حوادث ناگوار که در تاریخ مثل و مانندی نداشته است و تا قیامت چشم مردم مؤمن بر آن گریان است.

تردیدی نیست که زیان های این عمل و جنایات و حوادث تلخی که پس از آن رخ داده به عهده کسانی است که امام خود را در آن موقعیت حساس یاری نکرده اند و به دنبال آن، آن همه ظلم و جنایت و خونریزی رخ داده است. حتی مصایب و گرفتاری های دیگری که بعد از حوادث گذشته، در زمان هر کدام از ائمه معصومین علیهم السلام رخ داده و تاکنون نیز در اثر آنها شیعیان آنها گرفتار مشکلات و مصایب فراوانی هستند و خواهند بود، به عهده همان افرادی است که بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین و فرزندان او را یاری نکردند. اکنون نیز یاری نکردن نوّاب امام زمان علیه السلام همین گونه است و تردیدی در آن نیست.

از خداوند می خواهیم که توفیق و عصمت و ثبات ایمان به ما عنایت فرماید و ما را در این گونه امتحان ها کمک نماید و از لغزش مصون بدارد.

کسانی که انتظار فرج امام زمان علیه السلام را دارند و برای فرج آن حضرت دعا می کنند، باید بیش از هر چیزی به آمادگی خود برای اطاعت و حمایت از آن بزرگوار توجه نمایند، و اگر دوست دارند که بدانند از حامیان آن موعود الهی هستند یا نه، باید بینند اکنون نسبت به نواب آن حضرت چگونه هستند.

دوستی داشتم که اکنون سال هایی است از دنیا رفته است. او مرد با حقیقت و صداقتی بود. او می گفت: ای کاش تا من زنده ام امام زمان علیه السلام قیام نکنند؛ چرا که من به خود اطمینان ندارم که دستورات ایشان را انجام دهم، و هراس دارم که با سرپیچی از فرمان او گرفتار انحراف و عذاب گردم.

اکنون به بخشی از حوادث بسیار تلخ و ناگواری که پس از رحلت پیامبراسلام صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده اشاره می کنیم؛ حوادثی که تمام مصایب تلخ دیگر که از آن زمان تاکنون در تاریخ اسلام به وجود آمده، معلول آنهاست.

شیخ طوسی، در کتاب امالی، با سند خود، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود: «هنگامی که آیه شریفه (إذا جاء نصراللَّه و الفتح) بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد، به من فرمود:

یا علی! خداوند چنان که جهاد با مشرکین را بر مؤمنین واجب نموده است، جهاد با اهل فتنه را نیز

ص :742

بعد از من بر آنان واجب نموده است.

من گفتم: یا رسول اللَّه! فتنه بعد از شما چیست که خداوند جهاد را برای آن بر مؤمنین واجب نموده است؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: فتنه مردمی است که بعد از من شهادت به یگانگی خداوند و رسالت من می دهند، لکن با سنّت های من مخالفت می کنند و در دین من ضربه وارد می نمایند!

گفتم: یا رسول اللَّه! اگر آنها به یگانگی خداوند و رسالت شما شهادت می دهند، من برای چه باید با آنان به جنگ برخیزم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: به علت بدعت هایی که در دین من وارد می کنند و از امر من تخلّف می نمایند و ریختن خون عترت و اهل بیت مرا حلال می دانند.

گفتم: یا رسول اللَّه! شما قبلاً به من وعده شهادت داده اید، اکنون از خدا بخواهید که هر چه زودتر شهادت برای من میسر شود. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: آری، من به تو وعده شهادت داده ام، لکن صبر تو چگونه خواهد بود در آن وقتی که محاسن تو به خون سرت رنگین شود؟ سپس با دست مبارک خود به سر و صورت من اشاره نمود. پس من گفتم: یا رسول اللَّه! با این خبری که شما به من دادید، این حادثه برای من جای صبر نیست بلکه جای بشارت و شکر است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: آری، پس آماده درگیری و خصومت با این امت باش...»

جهاد و شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام

ما شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام را در کتاب میزان الحق، در بخش مجاهدات آن حضرت، بیان نمودیم و اکنون می گوییم احدی نگفته که آن حضرت در جنگی از جنگ ها از معرکه کارزار فرار کرده باشد، بلکه طبق تاریخ شیعه و سنّی، در بعضی از جنگ ها، مانند

(1)

ص :743


1- شطرمن جهاد أمیرالمؤمنین و فرارالرجلین الأمالی للشیخ الصّدوق... عن الحسن بن علیّ بن ابیطالب علیهما السلام قال: ما قدمت رایة قوتل تحتها أمیرالمؤمنین علیه السلام إلاّ نکسها اللّه تبارک و تعالی و غلب أصحابها و انقلبوا صاغرین، و ما ضرب أمیرالمؤمنین علیه السلام بسیفه ذی الفقار أحداً فنجا، و کان إذا قاتل قاتل جبرئیل عن یمینه، و میکائیل عن یساره، و ملک الموت بین یدیه. (الامالی ص 603 البحار ج 41/76/6)

جنگ احد که همه مسلمانان فرار کردند، تنها کسی که فرار نکرد و یک تنه از اسلام و پیامبرخداصلی الله علیه وآله حمایت نمود او بود. او به تنهایی از جان رسول خداصلی الله علیه وآله حفاظت نمود و آن قدر شمشیر زد تا شمشیر او شکست و به پیامبرخداصلی الله علیه وآله عرض کرد: یا رسول اللّه! مرد جنگی با شمشیر خود می جنگد و من اکنون شمشیری ندارم، و رسول خداصلی الله علیه وآله از آن پس ذوالفقار خود را به او داد و او هم چنان می جنگید تا جبرییل بین آسمان و زمین صدا زد: «لافتی إلاّ علی لاسیف إلاّ ذوالفقار» و درجنگ احزاب چنان با دشمن مبارزه نمود که رسول خداصلی الله علیه وآله آن حضرت را «کرّار غیرفرّار» نامید؛ یعنی کسی که پیاپی به دشمن حمله می کند و هرگز فرار نمی نماید. ولی مدعیان خلافت، مانند ابوبکر و عمر و عثمان، از فراریان جنگ احد و خیبر و حنین و ذات السلاسل و... بودند و ابن ابی الحدید در شعر خود به فرار ابوبکر در جنگ ها

اشاره می کند و می گوید:

مرحوم صدوق، در کتاب امالی، از امام حسن علیه السلام نقل نموده که می فرماید: «هیچ لشگری در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام قرار نگرفت، جز آن که خداوند آن را سرنگون و مغلوب و ذلیل نمود، و امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر خود ذوالفقار را بر کسی فرود نیاورد، جز آن که هلاک شد، و چون آن حضرت مشغول جنگ می شد، جبرییل در طرف راست و میکاییل در طرف چپ و ملک الموت از پیش روی او حرکت می کردند و می جنگیدند.»

در همان کتاب، از عبداللّه، پسر عمر و بن عاص، نقل شده که گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله در جنگ خیبر، [نخست] پرچم اسلام را به دست یکی از اصحاب خود [یعنی ابوبکر] داد و او مغلوب و منهزم شد و بازگشت. سپس به دست دیگری [یعنی عمر ]داد، او نیز یاران

(1)

ص :744


1- و فیه عن عبداللّه بن عمروبن العاص، قال: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه وآله دفع الرایة یوم خیبر إلی رجلٍ من أصحابه (یعنی ابابکر) فرجع منهزماً فدفعها إلی آخر (یعنی عمربن الخطّاب) فرجع یجبّن أصحابه و یجبّنونه قد ردّ الرایة منهزماً فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: «لآعطیّن الرایة غداً رجلاً یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله لایرجع حتّی یفتح اللّه علی یدیه فلمّا أصبح قال: أدعوا لی علیّاً. فقیل له: یا رسول اللّه هو رمد. فقال: أدعوه فلّما جاء تفل رسول اللّه صلی الله علیه وآله فی عینیه و قال: أللهمّ إدفع عنه الحرّ و البرد. ثمّ دفع الرایة إلیه و مضی فما رجع إلی رسول اللّه صلی الله علیه وآله إلاّ بفتح خیبر.

خود را ترساند و آنان نیز او را ترساندند و با شکست و ذلّت باز گشتند. سپس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «فردا پرچم اسلام را به دست مردی خواهم داد که او خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می دارند. او از جنگ باز نخواهد گشت تا خداوند پیروزی را نصیب او کند.» و چون صبح شد، فرمود: «علی علیه السلام را بگویید نزد من بیاید.» گفته شد: یا رسول اللّه! او مبتلای به درد چشم است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «بگویید بیاید.» و چون علی علیه السلام خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد، آن حضرت آب دهان مبارک خود را به چشم او مالید و فرمود: «خدایا، آسیب سرما و گرما را از علی دور فرما!» سپس پرچم را به او داد و آن حضرت بازنگشت، مگر با فتح خیبر.

سپس می گوید: علی علیه السلام چون به طرف خیبر حرکت نمود و به وادی قموص رسید، یهودی ها او را تیرباران کردند و با سنگ او را نشان گرفتند. پس او بر آنان حمله نمود تا به خیبر نزدیک شد و سپس پیاده شد و با حالت خشم در خیبر را از جا کند و در فاصله بیست متری به پشت سرخود پرتاب نمود.

عبداللّه، پسر عمر وبن عاص می گوید: ما از فتح خیبر به دست علی علیه السلام تعجّب نکردیم، ولی از این تعجب نمودیم که او با دست خود در خیبر را [که چهل نفر باید آن را تکان می دادند] گرفت و از جا کند و بیست متر پشت سر خود انداخت و چون این خبر به رسول خداصلی الله علیه وآله رسید فرمود: «سوگند به خدایی که جان من به دست قدرت اوست، چهل نفر از ملائکه علی را در کندن در خیبر کمک کردند.»

(1)

(2)

ص :745


1- ثم قال: إنّه لمادنی فی القموص (و هو جبل بخیبر) أقبل أعداءاللّه من الیهود یرمونه بالنبل و الحجارة فحمل علیهم علیّ علیه السلام حتّی دنی من الباب فثنی رجله (رجلیه) ثمّ نزل مغضباً إلی أصلّ عتبة الباب فاقتلعه، ثمّ رمی به خلف ظهره أربعین ذراعاً.
2- قال إبن عمرو: و ما عجبنا من فتح اللّه خیبر علی یدی علیّ علیه السلام و لکنّا عجبنا من قلعه الباب و رمیه خلفه أربعین ذراعاً، و لقد تکلّف حمله أربعون رجلاً فما أطاقوه، فأخبر النبیّ صلی الله علیه وآله بذلک فقال: والذی نفسی بیده لقد أعانه علیه أربعون ملکاً. (الامالی ص 604 البحار ج 21/26)

در کتاب امالی، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که در نامه خود به سهل بن حنیف فرمود: «به خدا سوگند، من با قوه جسمانی و حرکت غذایی درب خیبر را از جای نکندم و چهل ذراع (بیست متر) به پشت سر خود نینداختم، جز با قدرت ملکوتی و نورانیت نفسانی.»

سپس فرمود: «مقام و نسبت من به رسول خداصلی الله علیه وآله همانند دو نوری است که در کنار یک دیگر قرار گیرند و نور واحد گردند.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، اگر همه عرب ها به هم دیگر کمک دهند و به جنگ با من برخیزند، من به آنها پشت نخواهم نمود و اگر با آنها روبه رو شوم، همه آنان را نابود خواهم نمود.»

سپس فرمود: «کسی که از آمدن مرگ باکی ندارد سختی های دنیا برای او بهشت است.»

علی علیه السلام در اعتقاد خوارج

علاّمه مجلسی، در کتاب شریف بحار نقل نموده که عبداللّه بن نافع ازرق، رییس خوارج می گفت: اگر من در سرتاسر دنیا مردی را پیدا می کردم که بتواند بر من ثابت کند که علی بن ابی طالب در جنگ نهروان ظالم نبوده و اهل نهروان را به حق کشته است، با شتر خود حرکت می کردم و نزد او می رفتم. پس شخصی به او گفت: باید نزد فرزند او محمّد باقرعلیه السلام بروی [تا او این حقیقت را برای تو روشن نماید].

پس عبداللّه نافع نزد امام باقرعلیه السلام آمد و چون سؤال خود را مطرح نمود، امام باقرعلیه السلام در مقابل مهاجرین و انصار

(1)

(2)

ص :746


1- و فیه... قال أمیرالمؤمنین فی رسالته إلی سهل بن حنیف (رحمه اللّه): و اللّه ما قلعت باب خیبر و رمیت بها خلف ظهری أربعین ذراعاً بقوّةٍ جسدیّة ولا حرکة غذائیة، لکنّی أیّدت بقوّةٍ ملکوتیّة و نفس بنور ربّها مضیئة و أنا من أحمدصلی الله علیه وآله کالضوء من الضوء، و اللّه لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیّت ولو أمکنتنی الفرضة من رقابها لما بقیت، و من لم یبال متی حتفه علیه ساقط فجنانه فی الملمّات رابط. (الامالی ص 605)
2- البحار... و کان عبداللّه بن نافع بن الأزرق (من رؤوس الخوارج) یقول: لو عرفت أنّ بین قطریها أحداً تبلغنی إلیه الإبل یخصمنی بأنّ علیّاًعلیه السلام قتل أهل النهروان و هو غیر ظالم، لرحلتها إلیه.

فرمود: «ستایش خدای را که ما را از خاندان نبوت و مخصوص به ولایت فرمود.» سپس فرمود: «ای مهاجرین و انصار! هرکس هر فضیلتی از امیرالمؤمنین علیه السلام می داند برخیزد و بیان کند.» پس مهاجرین و انصار برخاستند و فضایلی را از امیرالمؤمنین علیه السلام بیان کردند تا رسیدند به سخن رسول خداصلی الله علیه وآله که در جنگ خیبر فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که او خدا و رسول او را دوست می دارد و خدا و رسول او نیز او را دوست می دارند.»

سخن که به این حدیث رسید، امام باقرعلیه السلام به عبداللّه نافع ازرق فرمود: «آیا خداوند که در جنگ خیبر علی را دوست می داشته می دانسته که او اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی دانسته؟ اگر بگویی نمی دانسته کافر شده ای.» عبداللّه ارزق گفت: او می دانسته. امام باقرعلیه السلام فرمود: «آیا خداوند او را به این جهت دوست می داشته که او از خدای خود اطاعت خواهد نمود و یا به این علت که او معصیت خدا را خواهد نمود؟» عبداللّه ازرق گفت: خدا او را به این علت دوست می داشته که اطاعت او را خواهد نمود.

امام باقرعلیه السلام با شنیدن این سخن فرمود: «برخیز که محکوم و مجاب گردیدی و هیچ راهی برای تو نیست جز اعتراف به مقام امیرالمؤمنین علیه السلام، پس عبداللّه ازرق برخاست و گفت: خدا می داند که رسالت [و امامت را] در کجا قرار دهد، سپس این آیه را تلاوت نمود: «حتّی یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الأسود».

(1)

ص :747


1- قیل له: إیت ولده محمّد الباقرعلیه السلام فأتاه فسأله فقال علیه السلام بعد کلام: الحمدللّه الذی أکرمنا بنبّوته و اختصّنا بولایته، یا معشر أولاد المهاجرین و الانصار من کان عنده منقبة فی أمیرالمؤمنین علیه السلام فلیقم ولیحدّث. فقاموا و نشروا من مناقبه فلّما انتهوا إلی قوله: «لأعطینّ الرایة» الخبر سأله أبوجعفرعلیه السلام عن صحّته فقال: هو حقّ لاشکّ فیه ولکنّ علیّاً أحدث الکفر بعد. فقال أبوجعفرعلیه السلام: أخبرنی عن اللّه أحبّ علیّ بن أبیطالب یوم أحبّه و هو یعلم أنّه یقتل أهل النهروان أم لم یعلم؟ إن قلت: لاکفرت فقال: قدعلم قال: فأحبّه علی ان یعمل بطاعته، ام علی أن یعمل بمعصیته؟ قال: علی أن یعمل بطاعته فقال أبوجعفرعلیه السلام: قم مخصوصاً فقام و هو یقول: «حتّی تیبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الأسود» اللّه یعلم حیث یجعل رسالته. (البحار ج 10/157 عن المناقب ج 2//289)

محرّمات مربوط به جنگ و جهاد

مرحوم محقق در کتاب مختصرالنافع می فرماید: جنگ در ماه های حرام، یعنی ماه های رجب، ذوالقعده، ذوالحجه و محرم جز با کسانی که حرمت این ماه ها را حفظ نمی کنند حرام است.

همچنین کشتن بچه ها و زن ها و دیوانگان در جنگ ها حرام است، جز آن که دشمن آنان را سپر قرار داده باشد و برای جنگ و پیروزی راهی جز کشتن آنها نباشد؛ چنان که اگر دشمن اسرای مسلمانان را نیز سپر قرار دهد و چاره ای جز کشتن آنان نباشد کشتن آنها جایز است و دیه ای برای آنها نیست و در مساله کفّاره اختلاف است.

سپس می فرماید: مثله کردن، یعنی بریدن گوش و بینی و اعضای بدن کفّار حرام است. همچنین خدعه و خیانت به آنان نیز حرام است.

فرار از جنگ نیز در صورتی که نیروی دشمن دوبرابر مسلمانان و یا کمتر باشند حرام است و اگر بیش از دو برابر باشند جایز است. ولکن روگردندان از دشمن برای آمادگی و سنگرسازی و تأمین نیرو جایزاست.

ص :747

ترک تقیّه در بین مخالفین

از سفارشات اکید اولیای خدا سفارش به تقیّه است. در بین مخالفین و اهل سنّت، در صورت خطر، باید در ظاهر با آنان در حد امکان موافقت و سازش نمود. اولیای خدا این مسأله را روش خود و پدران خود نامیده اند و ترک آن را خطرناک دانسته و فرموده اند: «از ما نیست کسی که در جای لازم تقیه را ترک کند.»

قرآن نیز تقیه را مجاز نموده و گفتار خلاف ایمان را از روی تقیه موجب کفر ندانسته و مؤمن آل فرعون را که ایمان خویش را پنهان می داشت ستوده است. بلکه حتی پاداش آنان را دو چندان قرار داده و می فرماید: «أولئک یؤتون أجرهم مرّتین بما صبروا و یدرؤن بالحسنه السیّئة»؛ یعنی آنان برای صبر و خویشتن داری در مقابل مخالفان و سخنان ملایم و اخلاق نیک خود با آنان، پاداش دوچندان خواهند داشت.

نخستین مصداق تقیّه در اسلام، تقیّه عموی پیامبر حضرت ابوطالب علیهما السلام است که خداوند پاداش او را دوچندان قرار داد : «کفلین من رحمته»؛ چرا که او برای حفظ اسلام وحمایت از رسول خداصلی الله علیه وآله، اسلام خود را پنهان نمود و خود را از مشرکان معرفی می کرد. در حالی که او قبل از اسلام، به دین حضرت ابراهیم علیه السلام معتقد بود و چون پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به رسالت مبعوث گردید، از روی میل، به آن حضرت ایمان آورد و به فرزند خود امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود: «فرزند عزیزم! تا می توانی دست از یاری این پیامبر برندار.»

(1)

(2)

ص :749


1- ترک التقیّة بین المخالفین: قال اللّه سبحانه و تعالی: من کفر من بعد ایمانه إلاّ من أکره و قلبه مطمئنّ بالایمان. (النحل /106) و قال سبحانه: و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم إیمانه. (المؤمن /28) و قال سبحانه: إلاّ أن تتقّوا منهم تقاة. (آل عمران /28)
2- و قال سبحانه: أولئک یؤتون أجرهم مرّتین بما صبروا و یدرؤن بالحسنة السیّئة. (فصلت /34) البحار عن الامالی عن الصّادق علیه السلام قال: کان فیما أوصی به لقمان إبنه یا بنیّ لیکن ممّا تتسلّح به علی عدوّک و تصرعه المسامحة و إعلان الرضا عنه لاتزاوله بالمجانبة فیبدوله ما فی نفسک فیتأهّب لک. (البحار ج 75/393 الأمالی ص 396)

امام صادق علیه السلام می فرماید: «از سفارشات حضرت لقمان به فرزند خود این بود که می گفت: ای فرزند عزیز من! تو باید برای زمین زدن دشمن خود، از اسلحه تقیّه و مدارا و اعلان رضایت استفاده کنی، و با خشونت با او برخورد نکنی تا او از باطن تو مطلع شود و خود را برای نابودی تو آماده کند.»

شخصی به نام ابن صدقه می گوید: به امام صادق علیه السلام گفته شد: مردم روایت می کنند که امیرالمؤمنین علیه السلام بالای منبر کوفه فرمود: «ای مردم! زود است شما را اجبار کنند که مرا دشنام دهید. پس من اجازه می دهم که [برای نجات خود]، به ظاهر، مرا دشنام دهید. سپس فرمود: از شما می خواهندکه از من بیزاری بجویید لکن من اجازه نمی دهم که از من بیزاری بجویید.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «جدم امیرالمؤمنین علیه السلام) بالای منبر کوفه فرمود: زود باشد که شما را به دشنام به من اجبار کنند،پس مرا دشنام دهید. سپس از شما خواهند خواست که از من بیزاری بجویید [پس شما بیزای نجویید]؛ چرا که من بر آیین محمّدصلی الله علیه وآله می باشم.»

سائل گفت: اگر بیزاری بجوید و او را بکشند چگونه است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، او همانند عمار مجاز است که تقیّه کندو یا کشته شود و عمّار چون اهل مکه او را اکراه نمودند تقیّه نمود، در حالی که قلب او مطمئن به ایمان بود وخداوند در باره او آیه «الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالإیمان» رانازل نمود. از این رو، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود:

(1)

(2)

ص :750


1- و فیه عن قرب الاسناد عن إبن صدقة قال: قیل للصادق علیه السلام: إنّ الناس یروون أنّ علیّاًعلیه السلام قال علی منبر الکوفة: أیّها الناس إنّکم ستدعون إلی سبّی [فسبّونی ثمّ تدعون إلی البرائة منّی فلا تبرؤا منّی] (فقال الصّادق علیه السلام: ما أکثر ما یکذب الناس علی علیّ علیه السلام؟! ثمّ قال: إنّما قال علیه السلام: إنّکم ستدعون إلی سبّی) فسبّونی ثمّ ستدعون إلی البرائة منّی و إنّی لعلی دین محمّدصلی الله علیه وآله و لم یقل و تبرؤّا منّی.
2- فقال له السائل: أرایت إن اختار القتل دون البرائة منه؟ فقال: و اللّه ما ذلک علیه و ما له إلاّ ما مضی علیه عمّار بن یاسر حیث أکرهه أهل مکّة و قلبه مطمئن بالایمان، فأنزل اللّه تبارک و تعالی فیه: «إلاّ من أکره و قلبه مطمئن بالایمان» فقال له النبیّ صلی الله علیه وآله عندها: یا عمّار إن عادوا فعد فقد أنزل اللّه عزّوجّل عذرک فی الکتاب و أمرک أن تعود إن عادوا. (البحار ج 75/393 قرب الاسناد ص 8)

خداوند در قرآن تو را معذور نموده، پس اگراهل مکه باز تو را اکراه نمودند تقیّه کن و خواسته آنان را انجام ده.»

علی علیه السلام نیز به اصحاب خود فرمود: «اگر می دانستید که برای تقیّه و صبر بین دشمنان و تحمّل آزار آنان خداوند چه پاداشی برای شما قرار داده، هر آینه، با دیدن آن چشمانتان روشن می گردید.» و فرمود: «بر شما باد که صبر و نماز و تقیّه را از دست ندهید.»

در کتاب بحار، از محاسن، از هشام بن سالم، از امام صادق علیه السلام نقل شده که در تفسیر آیه «یؤتون اجرهم مرّتین بما صبروا» فرمود: «مقصود، صبر بر تقیّه است.» و در تفسیر آیه «و یدرؤن بالحسنة السیئة» فرمود: «مقصود از حسنه، تقیّه است و مقصود از سیّئة، ترک تقیّه است.» و در تفسیر آیه «إدفع بالتی هی أحسن السیئة» نیز فرمود: «مقصود، تقیّه است. و مقصود از آیه «فاذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولیّ حمیم». اشاره به آثار تقیه است که دشمن سرسخت، با رعایت تقیّه، دوست و پشتیبان خواهد گردید.»

برخی از اصحاب امام باقر علیه السلام مانند محمد بن مسلم و اسماعیل جعفی می گویند: از امام باقر علیه السلام شنیدیم که فرمود: «هرچند فرزند آدم به آن اضطرار پیدا کند، تقیه در آن وارد است و خداوند آن را برای او حلال نموده است.»

(1)

ص :751


1- و فیه عن المحاسن عن هشام بن سالم عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه: «أولئک یؤتون أجرهم مرّتین بما صبروا» قال علیه السلام: بما صبروا علی التقیّة «و یدرؤن بالحسنة السّیئة» قال: الحسنة التقیّة و السّیئّة الإذاعة و قوله: «إدفع بالتّی هی احسن السیئّة» قال: التّی هی احسن التقیّة «فاذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولیٌ حمیمٌ. (البحار ج 75/398 المحاسن ص 257)

ترویج باطل و کمک به معصیت و گناه

ترویج باطل و معصیت همانند کمک به ظالم و حمایت از ستمگر حرام است چنان که کمک به گمراهان و گمراه کنندگان حرام و صاحب آن درآن گناه و باطل شریک و همانند گناه کننده خواهد بود و در قیامت نیز همراه او کیفر خواهد شد؛ چنان که تعاون و ترویج عمل خیر و حمایت از اهل آن عبادت محسوب می شود و صاحب آن در عمل خیر شریک خواهد بود. خداوند در قرآن می فرماید: «تعاونوا علی البرّ و التقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان».

در کتاب خصال، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که

(1)

(2)

ص :752


1- الإعانة علی المعصیة الخصال عن علّی علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من أمر بمعروفٍ أونهی عن منکر أو دّل علی خیر أواشار به فهو شریک، و من أمر بسوءٍ أودّل علیه أو اشار به فهو شریک.(الخصال ص 138)
2- و فی ثواب الأعمال فی الصحیح عن السکونی عن الصّادق علیه السلام عن آبائه قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: إذا کان یوم القیامة نادی منادٍ: أین الظلمة و أعوأنّهم؟ من لاق لهم دواةً، أو ربط لهم

امر به معروف یا نهی از منکر کند و یا کسی را به راه خیر دلالت و راهنمایی نماید، در آن معروف و عمل خیر شریک خواهد بود و کسی که امر به کار زشت نماید و یا کسی را به کار زشت راهنمایی کند، در آن کار زشت شریک خواهد بود.»

در کتاب ثواب الاعمال، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «چون روز قیامت شود ندا کننده ای از طرف خداوند ندا می کند: کجایند ستمکاران و یاوران آنان؟ پس خطاب می شود: کسانی که دوات آنها را مرکب نموده و یا قلم آنها را اصلاح کرده و یا کیسه آنها را بسته و آماده نموده اند را با ستمکاران محشور کنید [و به دوزخ بفرستید].»

مرحوم آیه اللّه خویی، در کتاب منهاج الصالحین می فرماید: وصیت برای انجام عمل گناه و معصیت صحیح نیست. پس اگر کسی مالی را برای کمک به ظالم و یا ترویج باطل وصیّت کند وصیّت او باطل خواهد بود.

مؤلّف گوید: در بحث های کمک به ظالم و رضایت به ظلم او و همراهی و کمک به اهل بدعت نیز مطالبی مناسب این موضوع بیان شده است.

(1)

(2)

(3)

ص :753


1- کیساً، أو مدّلهم مدّة قلم، فاحشروهم معهم. (مستدرک السفینة ج 7/22 البحار ج 75/372)
2- قال السیّد الخوئی: لاتصحّ الوصیّة فی المعصیة فإذا أوصی بصرف مال فی معونة الظالم أو فی ترویج الباطل کتعمیر الکنائس و البیع و نشرکتب الضلال بطلت الوصیّة. (منهاج الصالحین ج 2/217)
3- و قد مضی ما یناسب هذا فی حرمة إعانة الظلمة فی ظلمهم بل مطلقاً و فی حرمة إعانة الباطل و الرضا بما یعمله الظالم بل حرمة توّقع بقاءه و من کان فی دیوان الظلمة فأصاب منهم أموالاً أغمض فی مطالبها و قد ورد فی الروایات ذمّ الجلوس مع الظلمة و أهل البدع و الباطل و الرضا بفعالهم و تلبیس الحق بالباطل و اشتراء الباطل بالحق و الجدال بالباطل لیدحضوا به الحق و الکلّ حرام محرّم معاقب فاعلها علیها.

حرمت سحر و مراجعه به ساحر

سحر، از گناهان کبیره، بلکه طبق روایات زیادی موجب کفر و خروج از دین است و ساحر در روایات کافر نامیده شده است.

خداوند در قرآن می فرماید: «یهودیان از آنچه شیاطین در زمان حضرت سلیمان علیه السلام بر مردم می خواندند [یعنی سحر] پیروی نمودند، در حالی که سلیمان کافر نشد [و سحر را که موجب کفر است انجام نداد] لکن شیاطین کافر شدند؛ چه، آن که سحر را به مردم یاد دادند و آنان را گمراه کردند و از آنچه بر دو فرشته، «هاروت و ماروت» در بابل از راه الهام نازل شده بود پیروی کردند، در حالی که آن دو فرشته هرگاه می خواستند به کسی سحر را یاد دهند او را از انجام آن پرهیز می دادند و می گفتند: مواظب باش، ما برای آزمایش آمده ایم، به آن عمل مکن [و فقط برای جلوگیری از سحر دیگران استفاده کن] وگرنه کافر خواهی شد. پس آنها قسمت هایی از سحر را از آن دو فرشته آموختند و به وسیله آن میان زن و شوهر جدایی می انداختند.

(1)

(2)

ص :754


1- حرمة السحر قال اللّه سبحانه: و اتّبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمان و لکنّ الشیاطین کفروا یعلّمون الناس السحر و ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و ما یعلّمان من أحدٍ حتّی یقولا انّما نحن فتنة فلاتکفر فیتعلّمون منهما ما یفرّقون به بین المرأ و زوجه و ما هم بضارّین به من أحد إلاّ بإذنِ اللّه و یتعلّمون ما یضرّهم و لاینفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ماله فی الآخرة من خلاق و لبئس ماشروا به أنفسهم لوکانوا یعلمون. (البقره /102)
2- العیون عن الصّادق علیه السلام... و کان بعد نوح علیه السلام قدکثرالسحرة و المموّهون فبعث اللّه عزّوجّل ملکین إلی نبیّ ذلک الزمان بذکرما تسحر به السحرة و ذکرما یبطل به سحرهم و یردّ به کیدهم فتلقّاه النبیّ علیه السلام عن الملکین و أدّاه إلی عباداللّه بامراللّه عزّوجّل فأمرهم أن یقفوا به علی السحر و أن یبطلوه و نهاهم أن یسحروا به الناس... و ما یعّلمان من أحدٍ حتّی یقولا إنّما نحن فتنة فلا تکفر... الآیة (العیون ج 2/242)

گرچه کسی بدون اذن خداوند نمی تواند به احدی آسیب برساند [لکن] آنان از آن دو ملک آنچه را که به زیان آنها بود آموختند در حالی که می دانستند که خریدار سحر در سرای دیگر بهره ای نخواهد داشت و چه بد بود عمل آنان که خود را به چنین عمل زشتی فروختند و به عذاب خدا گرفتار نمودند اگر بدانند.»

از این آیه ظاهر می شود که ساحر در آخرت بهره ای از ایمان و راهی برای نجات ندارد و او نیز همانند شیاطین خواهد بود که به وسیله عمل سحر کافر شدند.

مرحوم صدوق، در کتاب عیون، از حضرت صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت ضمن سخنانی فرمود: «پس از حضرت نوح علیه السلام ساحران فراوان شدند و خداوند دو ملک (هاروت و ماروت) را بر پیامبر آن زمان نازل نمود تا معنای سحر و چیزی که آن را باطل و بی اثر می کند به او یاد دهند و آن پیامبر نیز آنچه آنان گفته بودند را به مردم یاد داد، ولی آنان را از عمل به سحر منع نمود و دستور داد به وسیله آنچه آموخته اند فقط سحر ساحران را باطل کنند و هرگز کسی را سحر نکنند.»

و در کتاب بحار، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس چیزی از علم سحر را کم یا زیاد یاد بگیرد کافر شده و آن آخرین عهد او با خدا خواهد بود و کیفر و حدّ آن این است که کشته شود، جز آن که توبه کند.»

در همان کتاب، از امام صادق علیه السلام نقل شده که به ساحری فرمود: «سحر مکن، ولی سحر دیگران را باطل کن.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «... همانا از بزرگ ترین سحرها سخن چینی است، زیرا به وسیله آن بین دوستان جدایی انداخته می شود و موجب عداوت و دشمنی آنان می گردد و به وسیله آن خون ها

(1)

(2)

ص :755


1- البحار عن علی علیه السلام قال: من تعلّم شیئاً من السحر قلیلاً أو کثیراً فقد کفروکان آخرعهده برّبه، وحدّه أن یقتل إلاّ أن یتوب. (البحار ج 76/210)
2- الإحتجاج، عن الصّادق علیه السلام... و إنّ من أعظم السحر النمیمة یفرّق بها بین المتحابیّن و یجلب العداوة بین المتصافّین و یسفک بها الدماء و یهدم بها الدور و یکشف بها الستور و الّنمام شرّ من وطأ علی الأرض بقدمه الحدیث (الاحتجاج ج 2/82)

ریخته می شود و خانه ها خراب می گردد و پرده ها دریده می شود و آبروها از بین می رود، و سخن چین بدترین کسی است که روی زمین راه می رود.»

پاداش ابطال سحر و جلوگیری از آن

علاّمه مجلسی، در کتاب بحار، از عبایه اسدی نقل نموده که گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که به بعضی از اصحاب خود که از سحر شکایت داشتند، فرمود: «این دعا را بر پوست آهو بنویس و برگردن خود بیاویز.» همانا [سحر او] به تو آسیبی نمی رساند و تأثیری نخواهد داشت: «بسم اللّه و بالله بسم اللّه و ما شاءاللّه...»

و در همان کتاب، از آن حضرت نقل شده که به اصبغ بن نباته فرمود: «ای اصبغ! برای دفع سحر و نجات از شرّ سلطان ظالم هفت مرتبه این اذکار [وعوذه] را بخوان تا آسیبی به تو نرسد: بسم اللّه و باللّه سنشدّ عضدک...» سپس فرمود: «این اذکار را بعد از نماز شب و قبل از خواندن نماز صبح هفت مرتبه مقابل آب بخوان. ان شاءاللّه آسیبی به تو نخواهد رسید.»

(1)

(2)

ص :756


1- ابطال السحر البحار عن طبّ الائمة عن عبایه الأسدی قال: سمعت أمیرالمؤمنین علیه السلام یأمر بعض أصحابه و قد شکی إلیه السحر فقال: اکتب فی رقّ ظبیٍ و علقّه علیک فإنّه لایضرّک و لایجوز کیده فیک: «بسم اللّه و بالله بسم اللّه و ما شاءاللّه بسم اللّه لاحول و لاقوّه إلاّ باللّه، قال موسی ما جئتم به السحر انّ اللّه سیبطله إنّ اللّه لایصلح عمل المفسدین، فوقع الحقّ و بطل ما کانوا یعملون فغلبوا هنالک و انقلبوا صاغرین». (البحار ج 92/124 طبّ الائمة ص 35)
2- و فیه عنه عن أصبغ قال: اخذت هذه العوذه عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال لی: یا أصبغ هذه عوذة السحر و الخوف من السلطان تقولها سبع مرّاتٍ: «بسم اللّه و باللّه، نشدّ عضدک بأخیک و نجعل لکما سلطاناً فلا یصلون الیکما بآیاتنا أنتما و من اتبّعکما الغالبون» و تقول فی وجه الساحر (فی المصدر فی وجه الماء) إذا فرغت من صلاة اللیل قبل أن تبدأ بصلاة النهار سبع مرّاتٍ فإنّه لایضرّک إنشاءاللّه تعالی (المصدر ص 125)

کهانت(و غیب گویی)

کهانت از گناهان کبیره است و در روایات از اقسام سحر شمرده شده است. کهانت عبارت از پیشگویی نسبت به امور آینده و سرنوشت افراد است.

امام صادق علیه السلام فرمود: «کاهن و کسی که به او مراجعه می کند از دین حضرت محمّدصلی الله علیه وآله بیزار است.» ابوبصیر می گوید: به آن حضرت گفتم: وضع کسانی که از روی قیافه، آینده افراد را تعیین می کنند چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «من دوست نمی دارم که تو نزد آنان بروی [و به سخنان آنها گوش کنی].

و در روایت دیگری فرمود: «منّجم و کاهن و ساحر ملعون هستند و زن آوازه خوان نیز ملعون است و کسی که او را پناه دهد و از درآمد او استفاده کند نیز ملعون خواهد بود.»

و فرمود: «منّجم مانند کاهن است و کاهن مانند ساحر است و ساحر کافر است و کافر در آتش خواهد بود.»

مرحوم صدوق، پس از نقل روایت فوق می فرماید: منّجم ملعون کسی است که معتقد به وجود خداوند نباشد و عالم را قدیم بداند.

در کتاب سفینة البحار و مکاسب شیخ اعظم انصاری، در روایت صحیحی، که از

(1)

ص :757


1- حرمة الکهانة البحار عن أبی بصیر عن الصّادق علیه السلام قال: من تکهّن أو تکهّن له فقد بری ء من دین محمّدصلی الله علیه وآله قلت: فالقیافة؟ قال: ما أحبّ أن تأتیهم، و فیه عن أبی عبداللّه علیه السلام یقول: المنجّم ملعون و الکاهن ملعون و الساحر ملعون و المغنیّة ملعون و من آواها و أکل کسبها ملعون. و قال علیه السلام: المنجّم کالکاهن، و الکاهن کالساحر، و الساحر کافر و الکافر فی النّار، قال الصّدوق المنجّم الملعون هوالذی یقول بقدم الفلک ولایقول بمفلّکه. (المصدر ص 212)

هیثم نقل شده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: نزد ما مردی است که مردم از او راجع به اموال گمشده و امثال آن سؤال می کنند [و پاسخ صحیح می دهد]، آیا ما نیز به او مراجعه کنیم؟ امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هر کس به ساحر و یا کاهن و یا کذّابی مراجعه کند و گفته او را تصدیق نماید، به کتاب های آسمانی کافر شده است.»

مؤلّف گوید: طبق روایات و فتاوا، کهانت و تنجیم و قیافه و تسخیر جن و شعبده حکم سحر را دارد. برای توضیح بیشتر به تحریرالوسیله امام خمینی و مکاسب شیخ انصاری مراجعه شود.

قیافه شناسی

شیخ بزرگوار، انصاری می فرماید: قیافه شناسی در صورتی که موجب عمل حرام و خلاف شرع مقدّس شود حرام است و علاّمه حلی، در کتاب منتهی دلیل، حرمت آن را اجماع می داند. معنای کهانت، مطابق گفته اهل لغت، مانند نهایة ابن اثیر و مجمع البحرین طریحی این است که قیافه شناس از آثاری که در فردی می بیند حکم می کند که او فرزند فلانی است [و یا دارای چنین و چنان صفاتی است]. شهید اول و محقق کرکی

(1)

(2)

ص :758


1- و فی مکاسب الشیخ الأعظم الأنصاری: فی صحیحة الحسن بن محبوب عن الهیثم قال: قلت لأبیعبداللّه علیه السلام: إنّ عندنا الجزیرة رجلاً ربّما اخبر من یأتیه یسئله عن الشی ء یسرق أو شبه ذلک أفنسأله؟ فقال علیه السلام: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: من مشی إلی ساحر أوکاهن أو کذّاب یصدّقه فیما یقول فقد کفر بما أنزل اللّه من کتاب. (سفینة البحار ج 1/605) أقول: و یلحق بالسحر الکهانة و التنجیم و القیافة و تسخیر الجنّ و الشعبذة و ان اردت التفصیل فراجع تحریرالوسیله للإمام الخمینی و المکاسب المحرّمة للشیخ الأنصاری.
2- القیافة قال الشیخ الأعظم رحمه اللّه: و هو حرام فی الجملة و عن المنتهی: الإجماع علیه و عن النهایة و مجمع البحرین: إنّ القائف یعرف الآثار یعنی یعرف شبه الرجل بأخیه و أبیه. و فی جامع المقاصد و المسالک: إنّها الحاق الناس بعضهم ببعض و قیّده فی الدروس و جامع المقاصد و... بما إذا ترتّب علیها محرّم و الظاهر انّه مراد الکلّ.

حرمت آن را مقیّد به آن دانسته اند که حرامی بر آن مترتب شود.

مرحوم محقق اردبیلی، در مجمع الفایده می فرماید: می توان گفت که اگر قیافه شناس بلندی پیشانی و پشت سر و گردن را نشانه حافظه و ذکاوت و یا کودنی و امثال آن قرار دهد نیز قیافه شناسی به حساب می آید.

سپس می گوید: شاید دلیل حرمت آن، اجماع باشد که در کتاب منتهی ادعا شده است و یا این که با این عمل قیافه شناس، نسب ها را مختلط می کند و به گمان خود شخصی را فرزند شخصی معرفی می کند، در حالی که دلیلی شرعی بر آن وجود ندارد، بلکه برخلاف آن، دلیل موجود است. و یا حکم می کند به کودن بودن شخصی به صرف علامتی که گمان کرده است، و این عمل توهین و حرام است.

مؤلّف گوید: در بعضی از روایات رفتن نزد قیافه شناس و پذیرفتن حرف او چنان که گذشت نهی شده است و عده ای از فقها قیافه شناسی را همراه کهانت و استخدام ملائکه و جن و ارواح و شعبده و تنجیم را به سحر ملحق نموده اند؛ چنانکه از بحث حرمت سحر، از کتاب تحریرالوسیله امام خمینی گذشت.

(1)

(2)

ص :759


1- و قال المحقق الأردبیلی فی مجمع الفائدة: و الظاهر انّ ترتبّ الأحوال من الحفظ و الزکاء و البلاهة و غیرها علی علامات مثل علوّ الجبهة و علوّ القفا و مؤخرّ الرأس داخل فیها و لعلّ دلیل الحرمة الإجماع المذکور فی المنتهی و لزوم لحوق شخص بآخرالموجب لترتّب أحکام کثیرة بمجرّد ظنّه الذی لا دلیل علیه شرعاً بل علیه دلیل نقیضه فقد یلزم الحکم ببنّوة أحد لغیر أبیه و غیر ذلک و قد یحکم القائف باحمقیّة شخص بمجرّد ذلک و کذا غیره مع النهی عنه. (مجمع الفائده ج 8/80)
2- أقول: و قد ورد فی بعض الأخبار النهی عن اتیان القائف و الأخذ بقولهم (الوسائل ج 12/108) و ألحق عدّة من الفقها القیافة و الکهانة و إستخدام الملائکة و إحضار الجنّ و الأرواح و الشعبذة و التنجیم بالسحر و قد مرّ ذلک فی حرمة السحر من کتاب تحریرالوسیلة للإمام الخمینی قدس سره. (التحریر ج 1/498)

مجسمه سازی

شیخ بزرگوار انصاری می فرماید: ساختن مجسمه حرام است و خلافی در حرمت آن از جهت سخنان معصومین علیهم السلام و فتوای علما وجود ندارد.

رسول خداصلی الله علیه وآله نهی فرمود که بر روی نگین انگشتر صورت حیوانی را نقش کنند.

از آن حضرت نقل شده که فرمود: «جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت: ای محمّد! پروردگارت تو را سلام می رساند و می فرماید: نباید مردم خانه های خود را به صورت های انسان و حیوان زینت کنند.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هرکس صورت انسان و یا حیوانی را بسازد، روز قیامت او را تکلیف می کنند که در آن روح بدمد، [و چون قدرت آن را ندارد گرفتار عذاب خواهد شد.]»

شیخ انصاری سپس می فرماید: ظاهر این دو روایت این است که نقاشی به صورت غیر مجسّمه نیز حرام خواهد بود. محمّدبن مسلم می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره نقاشی صورت درخت و خورشید و ماه سؤال نمودم. آن حضرت فرمود: «اگر صورت حیوان و یا انسان نباشد مانعی ندارد.»

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :760


1- تصویر صور ذوات الأرواح المجسّمة قال الشیخ الأعظم رحمه اللّه: تصویر ذوات الأرواح حرام أذا کانت الصورة مجسّمة بلاخلاف فتویً و نصّاً. (الوسائل:) نهی رسول اللّه صلی الله علیه وآله أن ینقش شی ء من الحیوان علی الخاتم. (الوسائل ج 3/322)
2- الوسائل...) عن أبی بصیر عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: أتانی جبرئیل قال: یا محمّد إنّ ربُک یقوئک السلام و ینهی عن تزویق البیوت قال أبوبصیر فقلت: و ما تزویق البیوت؟ فقال: تصاویر التماثیل. (المصدر ص 560)
3- و فیه...) عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من مثّل تمثالاً کلّف یوم القیامة أن ینفخ فیه الروح. (المصدر)
4- قال الشیخ: و ظاهرها شمول غیر المجسّمة أیضاً کما یظهر من صحیحة محمّد بن مسلم قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن تماثیل الشجر و الشمس و القمر؟ فقال: لابأس ما لم یکن شیئاً من الحیوان. (الوسائل ج 12/220)

مرحوم شیخ انصاری پس از نقل اخبار مربوط به تماثیل و نقش صورت می گوید: از روایات زیادی استفاده می شود که نماز در اتاقی که در آن عکس و یا صورت انسان و یا حیوانی باشد کراهت دارد، جز آن که پارچه ای بر آن قرار گیرد و یا آن را تغییر دهند و یا ناقص باشد، مثلاً دارای یک چشم باشد، و از این روایات استفاده می شود که نگهداری آنها مانعی ندارد و تنها ساختن آن ها حرام است.

مرحوم امام خمینی در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: ساختن مجسمه انسان و حیوان با سنگ و چوب و آهن و امثال اینها حرام و گناه است و اگر مجسمه نباشد و تنها تصویر باشد حرام نیست ولی بهتر آن است که از آن نیز پرهیز شود.

ولکن تصویر و نقاشی های غیر انسان و حیوان مانند درخت و گل و امثال اینها مانعی ندارد خواه به صورت مجسمه باشد و یا نقاشی چنان که عکاسی معمول با وسائل روز نیز مانعی ندارد.

سپس می فرماید: ساختن مجسمه حیوان و انسان حرام است و درآمد آن نیز حرام است و اما فروختن و نگهداری و نگاه به مجسمه انسان و حیوان جایز است آری نگهداری مجسمه در خانه مکروه است.

(1)

(2)

(3)

ص :761


1- و قال بعد ذکر الأخبار الواردة فی التماثیل فی البیوت: و کیف کان فالمستفاد من جمیع ما ورد من الأخبار الکثیرة فی کراهة الصلاة فی البیت الذی فیه التماثیل إلاّ إذا غیرّت أو کانت بعین واحدة أو ألقی علیها ثوب جواز إتّخاذها یعنی اقتنائها.
2- قال الإمام الخمینی رحمه اللّه فی مسألة عمل التصاویر و اقتنائها: یحرم تصویر ذوات الأرواح من الإنسان و الحیوان إذا کانت الصورة مجسّمة کالمعمولة من الأحجار و الفلزات و الأخشاب و نحوها و الأقوی جوازه مع عدم التجسّم و إن کان الاحوط ترکه، و یحوز تصویر غیر دوات الأرواح کالأشجار و الأوراد و نحوها و لو مع التجسّم و لافرق فی أنحاء التصویر من النقش و التخطیط و التطریز و الحکّ و غیر ذلک.
3- و یجوز التصویر المتدأوّل فی زماننا بالآلات المتداولة بل الظاهر إنّه لیس من التصویر، و کما یحرم عمل التصویر من ذوات الأرواح مجسّمة یحرم التکسّب به و أخذ الأجرة علیه، هذا کلّه فی عمل الصور، و أمّا بیعها و إقتناءها و إستعمالها و النظر إلیها فالأقوی جواز ذلک کلّه حتّی المجسّمات نعم یکره إقتناءها و إمساکها فی البیت. (تحریر الوسیلة ج 1/496)

آدم ربایی و آدم فروشی

مرحوم علاّمه حلی در کتاب «تذکرة الفقهاء» می گوید: فروختن انسان حرّ و آزاد به اجماع علمای شیعه حرام است و دلیل آن سخن رسول خداصلی الله علیه وآله است که فرمود: «من نسبت به سه دسته از مردم در قیامت دشمن خواهم بود: 1- کسی که به او احسانی بشود و او خیانت کند؛ 2- کسی که انسان آزادی را به عنوان غلام زرخرید بفروشد و از پول آن استفاده کند؛ 3- کسی که شخصی را اجیر کند و کار خود را به وسیله او انجام دهد و مزد او راکامل نپردازد.»

شهید اول نیز در کتاب دروس خود می گوید: خرید و فروش انسان آزاد حرام است، گرچه کافر حربی باشد و خود اجازه بدهد که او را بفروشند.

مرحوم آیة اللّه خویی در کتاب تکملة المنهاج می گوید: کسی که انسان آزادی را- چه کوچک یا بزرگ و چه مرد یا زن - بفروشد باید به عنوان سارق دست او قطع شود؛ چنان که از شیخ طوسی و جماعتی از فقها نقل شده است، بلکه طبق نقل شیخ طوسی در تنقیح، نظر مشهور فقها نیز چنین است و روایاتی برآن دلالت می کند که به بعضی از آنها اشاره می شود:

(1)

(2)

(3)

ص :762


1- حرمة الخطف (آدم ربایی) قال العلاّمة فی التذکرة: لایجوز بیع الحرّ بالإجماع لقول النبیّ صلی الله علیه وآله: ثلاثة أنا خصمهم یوم القیامة رجل أعطی ثمّ غدر، و رجل باع حرّاً فأکل ثمنه، و رجل إستأجر أجیراً فاستوفی منه و لم یوفه أجرته. (التذکرة ج 10/41 - 1/465)
2- و قال الشهید فی الدروس: یحرم بیع الحرّ و شراؤه و لاعبرة بإذنه ولوکان حربیّاً. (الدروس ج 3/175)
3- و قال السیّد الخوئی فی مبانی تکلمة المنهاج فی مسألة 259: من باع إنساناً حرّاً صغیراً کان أو کبیراً ذکراً کان أو أنثی قطعت یده، کما عن الشیخ و جماعة بل عن الشیخ إنّه المشهور و تدلّ علی ذلک معتبرة السکونی عن أبی عبداللّه علیه السلام: إنّ أمیرالمؤمنین علیه السلام أتی برجل قد باع حرّاً فقطع یده.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «امیرالمؤمنین علیه السلام دستور داد دست مردی را که شخص حر و آزادی را فروخته بود قطع نمودند.»

شیخ کلینی و شیخ صدوق وشیخ طوسی در کتاب های خود از امام باقرعلیه السلام نقل نموده اند که آن حضرت در باره کسی که مرد آزادی را دزدیده و به عنوان غلام و مملوک خود فروخته بود، فرمود: «او دزد محسوب می شود و باید دست او قطع گردد.»

تراشیدن ریش

مرحوم آیةاللَّه خویی، در کتاب مصباح الفقاهة می فرماید: تراشیدن ریش به اجماع مذهب شیعه و حنفیّة و مالکیّه و حنبلیّه حرام است و شافعیه آن را مکروه می دانند. دلیل

(1)

(2)

ص :763


1- و روی الکلینی و الصدوق و الشیخ عن سفیان الثوری و طریف بن سنان الثوری قال: سألت جعفربن محمّدعلیه السلام عن رجل سرق حرّة فباعها؟ قال: فقال: فیها أربعة حدود أمّا أولّها فسارق تقطع یده الحدیث و تؤیّده روایة عبداللّه بن طلحة قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن الرجل یبیع الرجل و هماحرّان یبیع هذا هذا و هذا هذا و یفران من بلد إلی بلد... قال علیه السلام تقطع أیدیهما لأنّهما سارقا أنفسهما و أموال الناس [المسلمین] (مبانی تکملة المنهاج ج 1/318)
2- حلق اللحیة قال السیّد الخوئی فی مصباح الفقاهه: هو محرّم باجماع الشیعة و الحنفیّة و المالکیّه و الحنابلة کما قیل و أمّا الشافعیة فقالوا بکراهة الحلق و استدلّ علیه بعد الإجماع بالسیرة القطیعّة بین المتدیّنین المتصلّة إلی زمان النبیّ صلی الله علیه وآله فإنّهم ملتزمون بحفظ اللحیة و یذمّون حالقها بل یعاملون معه معاملة الفسّاق فی الامور التی تعتبر فیه العدالة. (مصباح الفقاهة ج 1/261)

حرمت، علاوه بر اجماع، سیره قطعیه بین متدینین است که به زمان رسول خداصلی الله علیه وآله متصل می شود، چرا که اهل دیانت، حتی معصومین علیهم السلام در طول زمان، ملتزم به داشتن ریش بوده اند و کسی که ریش خود را می تراشیده با او معامله فاسق می نموده و او را عادل نمی دانسته اند .

در روایت صحیح آمده که علی بن جعفر از برادر خود، موسی بن جعفرعلیه السلام: سؤال کرد: آیا صحیح است کسی چیزی از ریش و محاسن خود را بگیرد و بتراشد؟ امام کاظم علیه السلام در پاسخ برادر خود فرمود: «اگر از عارض و اطراف صورت باشد باکی نیست، اما از بقیه جایز نیست و حرام است.

مؤلّف گوید: این روایت را آیةاللَّه خویی مهم ترین دلیل حرمت تراشیدن ریش دانسته است و از روایات دیگری نیز می توان استفاده حرمت نمود، چنان که فقها از آن ها استفاده حرمت نموده اند و چه خوب است ما عین سخنان معصومین علیهم السلام را مقابل چشم دوستانشان قرار دهیم و قضاوت را به خود آنان واگذاریم.

مرحوم صدوق، در کتاب «من لایحضره الفقیه»، از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: «شارب ها را بزنید و محاسن را واگذارید و خود را شبیه به یهود [و مجوس ]نکنید.»

صاحب حدایق نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود: «مجوسی ها ریش های خود را می تراشیدند و سبیل و شارب را بلند می گذاردند و ما شارب ها را می زنیم و محاسن و ریش را باقی می گذاریم و این مطابق با فطرت خداوندی است.»

صاحب وسائل، از کافی، از امیر المؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: «[در گذشته ]

(1)

(2)

ص :764


1- و فی صحیحه علی بن جعفر عن أخیه عن الرجل هل یصلح له أن یأخذ من لحیته؟ قال(علیه السلام): أمّا من عارضیه فلابأس و أمّا من مقدّمها فلا یأخذه. (المصدر ص 412 البحار ج 10/264) و استدلّ السیّد الخوئی بها للحرمة و جعلها العمدة فی المقام. و قد یستدلّ للحرمة ایضاً بما رواه فی الفقیه مرسلاً قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: حفّوا الشوارب و اعفوا اللحی و لاتتشبّهوا بالیهود. (بالمجوس). (الفقیه ج 1/129 البحار ج 73/111)
2- و فی الکافی قال صلی الله علیه وآله: إنّ المجوس جزّوا لحاهم و وفّروا شواربهم و إنّا نجزّ بخزّ الشوارب و نعفی اللحی و هی الفطرة. (الحدائق ج 5/559)

مردمانی در اثر این که ریش های خود را تراشیدند و سبیل و شارب را بلند گذاردند و پیچیدند، خداوند آنان را مسخ نمود و به صورت بوزینه و امثال آن شدند و چنین مردمی از لشکر بنی مروان می باشند.»

در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:«نباید کسی شارب خود را بلند بگذارد، چرا که شیطان خود را زیر آن پنهان می کند.»

و از آن حضرت نقل شده که فرمود: «محاسن نور صورت است و هر کس این نور را از خود جدا کند نور اسلام را از خود جدا نموده است.»

و فرمود: «هر کس سبیل خود را بلند گذارد، چهار عقوبت خواهد داشت: 1- به شفاعت من نمی رسد؛ 2- از حوض کوثر من سیراب نمی شود؛ 3- در قبر عذاب خواهد شد؛ 4- منکر و نکیر با خشم و غضب بر او وارد می شوند.»

مرحوم آیة اللَّه خوئی، در مصباح الفقاهه، و مرحوم آیةاللَّه نمازی، در مستدرک

(1)

(2)

(3)

ص :765


1- و عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال: إنّ أقواماً حلقوا اللحی و فتلوا الشوارب فمسخوا. و قال: هم جندبنی مروان. (الکافی ج 1/364 و رواه فی الوسائل ج 2/117)
2- 1 و فی الکافی... عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لا یطولنّ أحدکم شاربه فإنّ الشیطان یتّخذه مخبئاً یستتربه. (الکافی ج 6/488) و عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: الشیب نور، من خلع الشیب فقد خلع نورالاسلام. و عنه صلی الله علیه وآله قال: من طولّ شاربه عوقب بأربعة مواطن: الأوّل، لایجد شفاعتی، و ألثّانی، لایشرب من حوضی، و ألثّالث، یعذّب فی قبره، و الرابع یبعث إلیه منکر و نکیر بالغضب. (مواعظ العددیّة ص 122) و روی أنّه أرسل کسری ملک الروم رجلین فلقیا رسول اللّه و قد أعفیا اللحی و فتلوا الشوارب فقال لهما رسول اللّه صلی الله علیه وآله: و یلکما من أمرکما بهذا؟ قالا: أمرنا بهذا ربّنا کسری فقال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: لکن أمرنی ربّی باعفاء لحیتی و قصّ شواربی. (مصباح الفقاهة ج 1ص 411 مستدرک السفینة ج 9/113)
3- أقول: و ظنّی أنّ سیرة النبیّ صلی الله علیه وآله و أهل بیته علیهم السلام بل المتشرّعة إلی الآن بإعفاء اللحی، و صحّة بعض هذه الروایات المؤیّدة بل المؤکّدة للسیرة و قوله تعالی: «ما آتاکم الرسول فخذوه و مانها کم عنه فانتهوا» کافیة فی الحرمة. و اللّه العالم.

سفینه نقل نموده اند که پادشاه دوم - کسری- دو نفر را خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله فرستاد که ریش های خود را تراشیده بودند و شارب ها را باقی گذارده بودند رسول خداصلی الله علیه وآله به آنان فرمود: «وای بر شما! چه کسی شما را به این کار امر نموده؟» گفتند: خدای ما کسری ما را به این عمل واداشته است. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «لکن پروردگار من مرا امر نموده به این که محاسن خود را رها کنم و شارب و سبیل را کوتاه نمایم.»

مؤلّف گوید: به نظر می رسد که سیره رسول خدا و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام، بلکه متشرعه و متدینین از پیروان آنان، به حفظ محاسن و کوتاه کردن شارب، و صحت بعضی از روایات گذشته برای حرمت این عمل کافی باشد.و اللَّه العالم.

ترک ختنه

شهید ثانی در کتاب مسالک می فرماید: در اصل وجوب ختنه اختلافی بین علما نیست. اختلاف تنها در این است که آیا قبل از تکلیف بر پدر و مادر واجب است که فرزند پسر خود را ختنه کنند، به طوری که هنگام بلوغ ختنه شده باشد، و یا بر خود فرزند واجب است که بعد از بلوغ خود را ختنه کند؟

نظر صاحب شرایع قول اول است، چرا که قبل از بلوغ، وجوب بر پدر و مادر امکان پذیراست و این که فرموده «مستحب است روز هفتم او را ختنه کنند» برای این است که وقت وجوب تا قبل از بلوغ موسّع است، و مستحب است که روز هفتم انجام گیرد.

(1)

ص :766


1- ترک الختان قال الشهید فی المسالک: لا خلاف بین العلماء فی وجوب الختان فی الجمله و أنّه من الفطرة الحنیفیّة. و إنّما الکلام فی اوّل وقت وجوبه هل هو قبل التکلیف بحیث إذا بلغ الصبیّ یکون قد اختتن قبله ولو بقلیل أم لایجب إلاّ بعد البلوغ کغیره من التکالیف المتعلّقة بالمکلّف؟ یظهر من عبارة المصنف الأوّل لاطلاق حکمه علیه بالوجوب و لاینافیه حکمه باستحبابه یوم السابع لأنّ الوجوب علی هذا من حین الولادة إلی ان یقرب التکلیف. (المسالک ج 8/402)

علاّمه حلی نیز در کتاب تحریر می فرماید: تأخیر ختنه تا وقت بلوغ جایز نیست. صاحب جواهر نیز می فرماید: وجوب ختنه اجماعی است، بلکه از ضروریات مذهب و دین شمرده شده است.

در کتاب کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: «فرزندان خود را روز هفتم ختنه کنید که آن در پاکی و رشد آنان مؤثر خواهد بود و زمین از بول پسری که ختنه نشده باشد انزجار و کراهت دارد.»

از رسول خداصلی الله علیه وآله، در ذیل حدیث گذشته، آمده است که فرمود: «زمین تا چهل روز از بول پسری که ختنه نشده آلوده خواهد بود.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «فرزندان خود را روز هفتم ختنه کنید تا پاکیزه شوند؛ چرا که زمین از بول پسری که ختنه نشده به خدا شکایت می کند.»

سخن گفتن در بین خطبه جمعه و عیدین

شیخ طوسی در کتاب نهایه می فرماید: سخن گفتن در بین خطبه نماز جمعه برای

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص :767


1- و قال العلاّمة فی التحریر: لایجوز تأخیره إلی البلوغ. و فی الجواهر: بل الاجماع بقسمیه علیه بل عدّوجوب الختان من ضروریات الدّین و المذهب. (فقه الصّادق ج 22/284)
2- الکافی... عن الصّادق علیه السلام قال: إختتنوا أولادکم لسبعة أیّام فإنه أطهر و أسرع لنبات اللحم و إنّ الارض لتکره بول الاغلف. (الکافی ج 6/34)
3- و فی الکافی عنه صلی الله علیه وآله فی ذیل الروایة... و إنّ الأرض تنجس من بول الأغلف أربعین صباحاً. (الکافی ج 6/35)
4- و فیه عن الصّادق علیه السلام قال: اختتنوا أولادکم یوم السابع یطهرّوا و إنّ الأرض تضبّح إلی اللّه من بول الأغلف.(المصدر)
5- حرمة الکلام علی من یسمع الخطبة قال الشیخ الطوسی فی النهایة: و یحرم الکلام علی من یسمع الخطبة و یجب علیه الإصغاء إلیها لأنّها بدل من الرکعیتن. (النهایة ص 105)

کسی که سخن خطیب را می شنود حرام و گوش دادن به خطبه برای او واجب است، چرا که خطبه ها به جای دو رکعت دیگر نماز ظهر است.

مرحوم مفید نیز در مقنعه می فرماید: [کسی که صدای خطیب را می شنود واجب است انصات داشته باشد، یعنی سکوت کند و گوش فرار دهد.

ابن ادریس نیز می فرماید: هنگامی که خطیب مشغول خواندن خطبه است سخن گفتن حرام و سکوت واجب است.

سیّد مرتضی نیز همین نظر را دارد ابن حمزه نیز می فرماید: برای امام و حاضرین حرام است که بین دو خطبه و یا لابه لای خطبه ها سخن بگویند و بر حاضرین واجب است که سکوت کنند و به خطبه ها گوش فرا دهند.

مرحوم امام خمینی نیز در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: گوش گردن به خطبه ها واجب است و احتیاط مستحب این است که بین خطبه ها سخن نگویند.

صاحب وسایل، بابی را با عنوان «وجوب استماع خطبه ها» و سخن گفتن بین خطبه ها باز نموده و در آن باب از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که می فرماید: «در بین خطبه ها و سخنان خطیب نباید کسی سخن بگوید و مردم باید در حال خطبه ها خود را در حال نماز بدانند و این که نمازجمعه دورکعت است برای این است که خطبه ها

به جای دو رکعت باقیمانده نماز است. بنابراین خطبه ها نماز محسوب می شود تا امام [و خطیب] پایین بیاید.»

(1)

(2)

(3)

(4)

ص :768


1- ]و قال المفید: یجب الإنصات. (المقنعة ص 164) [و الانصات: الاستماع و السکوت.]
2- و قال إبن إدریس: إذا کان الإمام یخطب حرم الکلام و وجب الصمت لأنّ سماع الخطبة واجب علی الحاضرین و به قال المرتضی. و قال إبن حمزة: یحرم علیه و علی من حضر الکلام بین الخطبتین و خلالهما، و یجب علی من حضر الإنصات إلیهما. (مختلف الشیعة للعلامة ص 214)
3- و قال السیّد الخمینی فی التحریر: الأحوط بل الأوجه وجوب الإصغاء إلی الخطبة بل الأحوط الإنصات و ترک الکلام بینها و إن کان الأقوی کراهته. (التحریر ج 1/235)
4- الوسائل باب وجوب استماع الخطبتین و حکم الکلام فی أثنائهما: محمّدبن علی بن الحسین (یعنی الصدوق) قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: لاکلام و الإمام یخطب و لا إلتفات إلاّ کما یحلّ فی الصلاة، و إنّما جعلت الجمعة رکعتین من أجل الخطبتین جعلتا مکان الرکعتین الأخیرتین فهما صلاة حتّی ینزل الإمام. (وسائل ج 7/331)

امام صادق علیه السلام، از رسول خدا صلی الله علیه وآلة نقل نموده که آن حضرت در حدیث مناهی از سخن گفتن در حال خطبه نماز جمعه نهی نمود و فرمود: «هرکس در حالی که امام جمعه خطبه می خواند سخن بگوید نماز جمعه خود را ضایع نموده است.»

تغییر وصیّت و وصیت ظالمانه

تغییر وصیت از سوی وصی و یا ورثه و یا انجام ندادن آن گناه است؛ چنان که ظلم در وصیت و یا محروم نمودن بعضی از ورثه از ارث از سوی وصیت کننده نیز گناه، بلکه از کبایر محسوب شده است. چه خوب است که مسلمان وصی خویش باشد و آنچه می خواهد به آن وصیت کند به دست خود انجام دهد و تنها همانند معصومین علیهم السلام وصیت او به تقوا و پرهیزگاری باشد.

خداوند در سوره بقره می فرماید: «هنگامی که نشانه های مرگ بر شما ظاهر می شود اگر مال [فراوان] دارید لازم است برای پدر و مادر و خویشان خود [به نیکی ]وصیت کنید و در وصیت خود جور و ستمی روا مدارید. این وظیفه لازمی است بر پرهیزگاران و وظیفه بازماندگان است که به وصیت او عمل کنند وگرنه گناهکار خواهند بود و البته خداوند شنوا و دانا[ی به کار شما] می باشد و کسانی که [در هنگام وصیت حضور دارند] اگر بدانند و یا بترسند که وصیت کننده در وصیت خود از موازین شرعی انحراف پیدا

(1)

(2)

ص :769


1- و فیه عن الصّادق علیه السلام عن آبائه علیهم السلام (فی حدیث المناهی): قال: نهی رسول اللّه صلی الله علیه وآله عن الکلام یوم الجمعة و الإمام یخطب، فمن فعل ذلک فقد لغی و من لغی فلا جمعة له. (المصدر)
2- ترک العمل بالوصیة و تغییرها قال اللّه سبحانه: «کتب علیکم إذا حضر أحدکم الموت إن ترک خیراً الوصیّة للوالدین و الأقربین بالمعروف حقّاً علی المتقیّن فمن بدّله بعد ما سمعه فإنّما إثمه علی ألّذین یبدّلونه إنّ اللّه سمیع علیم فمن خاف من موصٍ جنفاً أو إثماً فأصلح بینهم فلإإثم علیه إنّ اللّه غفور رحیم» (البقره /180)

می کند اگر او را به راه راست و صلاح باز گردانند گناه نکرده اند و خداوند [نسبت به آنان] بخشنده و مهربان خواهد بود.»

در تفسیر آیه فوق از معصومین علیهم السلام سخنانی رسیده است که به آنها گوش فرا می دهیم.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر کسی وصیت نموده باشد که مال او در راه خدا صرف شود باید به همان راهی که گفته صرف نمایند، گرچه گفته باشد به یهودی و یا نصرانی بدهند؛ چرا که خداوند تغییر دهنده وصیت را گناهکار نامیده است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام در باره وصیت کننده می فرماید: «ظلم در وصیت از گناهان کبیره است.» و می فرماید: «خوب است که وصیت بیش از یک پنجم نباشد، چنان که خداوند برای خویش نیز به یک پنجم از مال مردم راضی شده است.»

و می فرماید: «یک پنجم، عدالت و میانه روی است و یک چهارم فشار به وارث است و یک سوم ظلم به آنان خواهد بود.»

ریّان بن شبیب می گوید: به امام هشتم علیه السلام گفتم: خواهرم برای [فقرای] نصارا وصیت

(1)

(2)

ص :770


1- الکافی... عن محمّدبن مسلم عن الإمام الصّادق علیه السلام فی رجل أوصی بماله فی سبیل اللّه فقال: أعطه لمن أوصی به له و إن کان یهودیّاً أو نصرانیّاً إنّ اللّه تعالی یقول: «فمن بدّله بعد ما سمعه فإنّما إثمه علی ألّذین یبدّلونه.» (الکافی ج 7/14) الوسائل... قال علی علیه السلام: الحیف فی الوصیّه من الکبائر و قال علیه السلام: الوصیّه بالخمس لأن اللّه عزّوجّل قد رضی لنفسه بالخمس و قال: الخمس إقتصاد و الربع جهد و الثلث حیف (الوسائل ج 19/270 و 268) الکافی عن ریّابن شبیب... قال: قلت للرضاعلیه السلام: إنّ أختی أوصت بوصیّة لقوم نصاری و اردت أن أصرف ذلک إلی قوم من أصحابنا مسلمین؟ فقال: إمض الوصیّة علی ما أوصت به قال اللّه تبارک و تعالی: «فإنّما إثمه علی ألّذین یبدّلونه». (الکافی ج 7ص 16)
2- الرضا بالذنوب و المظالم قال الإمام الخمینی فی تحریر الوسیلة: یحرم الرضا بفعل المنکر و ترک المعروف بل لایبعد وجوب الکراهة عنهما قلباً و هما غیرالأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و قال رحمة اللّه: لایشترط حرمه الرضا و وجوب الکراهة بشرط بل یحرم ذلک و تجب ذاک مطلقاً. (التحریر ج 1/477)

نموده و من می خواهم مال او را به فقرای مسلمانان بدهم؟ امام هشتم علیه السلام فرمود: «باید طبق وصیت او عمل کنی وگرنه خداوند تو را گناهکار معرفی نموده است.»

امام باقرعلیه السلام در باره شخصی که غلام خود را قبل از مرگ آزاد و بیش از ثلث وصیت نموده بود، فرمود: «غلام او آزاد است، ولی وصیت او به ثلث باز می گردد.»

مؤلّف گوید: از آیات و روایات و سخنان فقها ظاهر می شود که مستحب است انسان برای خویشان غیر وارث خود نیز چیزی از مال خود را وصیت کند تا عمل او به نیکی پایان پذیرد.

مؤلّف گوید: احکام وصیت دررساله های عملیه نوشته شده، به آنها مراجعه شود.

محرمات احرام (چیزهایی که بر مُحرم حرام است)

خداوند برای تمرین تعبّد و تقوای بنده خود در جاهایی او رااز چیزهایی که بسا حرام ذاتی نیست منع نموده است، مثلاً روزه دار را از ده چیز مانند خوردن و آشامیدن و مسایل جنسی و... در روز منع نموده است و در قرآن نتیجه آن را تقوا و پرهیزگاری بنده خود دانسته و فرموده است: «لعلّکم تتّقون» و در حج نیز هنگامی که حاجی در میقات محرم می شود و حج خود را شروع می نماید بیست و پنج چیز را بر او حرام نموده است که تفصیل آنها در مناسک مربوط به حج ذکر شده است.

این گونه محرمات، در حقیقت، ریاضت های مشروع یک مسلمان است که به وسیله آن روح تقوا و تعبّد و بندگی خداوند در او تقویت می گردد. اکنون به فهرستی از محرمات احرام اشاره می کنیم:

1- شکار حیوان صحرایی؛ 2- زناشویی و یا هرگونه لذت بردن از زن ولو همسر او باشد؛ 3- عقد نکاح بستن برای خود و یا برای دیگری؛ 4- شاهد عقد نکاح شدن؛

ص :771

5- استمناء کردن؛ 6- استفاده از بوی خوش؛ 7- پوشیدن لباس دوخته برای مردها؛ 8- سورمه کشیدن؛ 9- نگاه در آیینه؛ 10- پوشیدن چیزی که تمام روی پاها را بپوشاند (برای مردها)؛ 11- دروغ گفتن، فحش دادن و خودستایی کردن؛ 12- قسم خوردن؛ 13- کشتن جانوران بدن؛ 14- انگشتر در دست کردن برای زینت؛ 15- پوشیدن لباس زیور و زینت (برای زن)؛ 16- مالیدن روغن به بدن؛ 17- جداکردن مو از بدن؛ 18- پوشانیدن سر و گردن (برای مرد)؛ 19- پوشانیدن صورت (برای زن)؛ 20- زیر سایه رفتن در حال حرکت و راه پیمودن (برای مرد)؛ 21- بیرون آوردن خون از بدن؛ 22- ناخن گرفتن؛ 23- کندن دندان، هرچند خون ریزی نداشته باشد؛ 24- کندن درخت و یا گیاهی که در حرم روییده است؛ 25- اسلحه با خود حمل کردن. [آداب حج و زیارت، ص 60]

محرّمات مربوط به اموات و بازماندگان

مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله می فرماید: دفن میّت در زمین غصبی، یعنی زمینی که عین آن مال دیگری است، بدون رضایت او حرام است و همچنین زمینی که منفعت آن متعلّق به دیگری است، مثل این که آن زمین را اجاره نموده است، نیز بدون رضایت مستأجر حرام می باشد. همچنین دفن میّت در مساجد، گرچه ضرر و یا مزاحمتی برای نمازگذاران نداشته باشد، حرام است.

سپس می فرماید: دفن کفّار و فرزندان آنان در قبرستان مسلمانان حرام است و اگر

(1)

ص :772


1- و فیه: لایجوز ان یدفن الکفّار و أولادهم فی مقبرة المسلمین ولو دفنوا نبشوا و کذا لایجوز دفن المسلم فی مقبرة الکفّار ولو دفن عصیاناً أو نسیاناً فالأقوی جواز نبشه خصوصاً إذا کان البقاء هتکاً له فیجب النبش و النقل. (المصدر)

دفن شده باشند واجب است آنان را از قبرستان مسلمانان خارج نمایند و همچنین دفن مسلمانان در قبرستان کفار حرام است و اگر عمداً و یا از روی فراموشی دفن شده باشند جایز است نبش قبر شود و آنان رابه قبرستان مسلمانان منتقل کنند و اگر ماندن آنان در آن قبرستان توهین محسوب شود نبش قبر و انتقال آنان واجب خواهد بود.

در همان کتاب می فرماید: نبش قبر مسلمانان و فرزندان آنان حرام است جز آن که بدانیم اجساد آنان خاک شده و چیزی از آثار آنان باقی نمانده است، لکن نبش قبور پیامبران و ائمّه علیهم السلام مطلقاً حرام است گرچه زمان زیادی از آن گذشته باشد. همچنین نبش قبور امامزادگان و صلحا و شهدا که محل زیارت مؤمنین و ملجأ آنان قرارگرفته حرام است و مراد از نبش قبر کشف جسد میّت است.

مرحوم امام خمینی در باره بازماندگان میّت نیز احکامی را بیان نموده اند که به صورت اختصار بیان می شود:

1- بازماندگان میّت بنابراحتیاط نباید به صورت خود لطمه بزنند و یا صورت خود را بخراشند و یا موی سر و صورت خود را بکنند و یا صدای خود را از حد متعارف بلند کنند [و فریاد بزنند] و حرام است برای غیر پدر و برادر پیراهن چاک کنند، بلکه در صورت انجام بعضی از این ها اضافه برحرام بودن کفاره نیز واجب است؛ چنان که اگر زنی موی خود را ببرد کفّاره آن مانند کفاره خوردن روزه ماه رمضان است و اگر موی خود را بکند کفّاره قسم دارد.

(1)

(2)

ص :773


1- و فیه: یحرم نبش قبرالمسلم و من بحکمه إلاّ مع العلم بصیرورته رمیماً و تراباً ولایجوز نبش قبور الأنبیاء و الائمّةعلیهم السلام و إن طالت المدّة و کذا قبور أولاد الأئمّة و الصلحاء و الشهداء ممّا اتّخذ مزاراً أو ملاذاً و المراد بالنبش کشف جسد المیّت و یجوز النبش فی موارد منها... (المصدر ص 94)
2- و فیه: لایجوز اللطم و الخدش و جزّ الشعر و نتفه و الصراخ الخارج عن حدّ الإعتدال علی الأحوط، و لایجوز شقّ الثوب علی غیرالأب و الأخ بل فی بعض الأمور المزبورة تجب الکفّارة ففی جزّ المرأة شعرها فی المصیبة کفّارة شهر رمضان و فی نتقه کفّارة الیمین و کذا تجب کفّارة الیمین فی خدش المرأة وجهها إذا أدمت بل مطلقا علی الأحوط و فی شقّ الرجل ثوبه فی موت زوجته أو ولده إطعام عشرة مساکین أوکسوتهم أو تحریر رقبة و ان لم یجد فصیام ثلاثة أیّام. (المصدر ص 93)

و اگر زن صورت خود را بخراشد به طوری که صورتش خونی شود، بلکه بنابراحتیاط اگر خونی هم نشود، کفاره قسم خواهد داشت. همچنین اگر مرد در مرگ همسر و یا فرزند خود گریبان پاره کند کفاره قسم خواهد داشت و کفاره قسم این است که ده فقیر را غذا و یا لباس به دهد و یا یک بنده را در راه خدا آزاد نماید و اگر نتوانست سه روز روزه بگیرد.

روزه های حرام

شیخ طوسی در کتاب «رسائل العشر» می فرماید: روزه های حرام ده مورد است: 1- روزه روز عید فطر؛ 2- روزه روز عید قربان؛ 3- روزه روزی که معلوم نیست آخر ماه شعبان است و یا اول ماه رمضان. چنین روزی را اگر کسی به نیّت ماه رمضان روزه بگیرد حرام است؛ 4- 5-6- روزه روزهای یازده و دوازده و سیزده ماه ذی حجه برای کسی که در منی باشد؛ 7- روزه ای که کسی برای انجام گناه نذر نموده باشد؛ 8- روزه سکوت؛ 9- روزه وصال، یعنی وصل نمودن دو روزه به یکدیگر که بین آنها افطاری انجام نشود؛ 10- روزه تمام سال، به دلیل این که روزه های حرام بین آن خواهد بود.

مرحوم محقق در کتاب شرایع این موارد را به موارد بالا اضافه نموده است:

(1)

(2)

(3)

ص :774


1- ما یحرم من الصوم قال شیخ الطائفة فی الرسائل العشر: الصوم القبیح [الحرام] عشرة: 1- صوم یوم الفطر 2- صوم یوم الأضحی 3- صوم یوم الشکّ علی أنّه من شهر رمضان 4- 6- ثلثة أیّام التشریق لمن کان بمنی [الیوم الهادی عشر و ألثّانی عشر و ألثّالث عشر من ذی الحّجة ]7- صوم نذر المعصیة 8- صوم الصمت 9- صوم الوصال 10- صوم الدهر لأنّه یدخل فیه العیدان و أیّام التشریق. (الرسائل العشر ص 219)
2- و أضاف فی الشرایع: صوم المرأة ندباً بغیر إذن زوجها أو مع نهیه لها وصوم المملوک بغیر إذن مولاه و صوم الواجب [و غیر الواجب] سفراً عدا ما أستثنی. (شرایع الإسلام ج 1/155)
3- و قال بعضهم: الأحوط حرمة صوم الولد مع نهی الوالد إذا لم یکن صومه سبباً لایذاء الوالد و إلاّ فیحرم قطعاً.

11- روزه زن بدون اذن شوهر و یا با نهی شوهر؛ 12- روزه مملوک بدون اذن مولای خود؛ 13- روزه گرفتن در سفر جز موارد استثناء.

14- بعضی از فقها نیز روزه فرزند با نهی پدر را به احتیاط واجب حرام دانسته و در صورت ایذاء پدر، حرمت را قطعی دانسته اند.

15- بعضی نیز روزه روز عاشورا را به قصد تبرّک و یا مستحب مؤکد حرام دانسته اند.

16 و 17- مؤلّف گوید: روه گرفتن مریضی که روزه بیماری او را تشدید می کند و یا روزه غیرمریض که موجب بیماری او می شود نیز حرام است؛ چنان که روزه بیش از مقدار معیّن از روز به قصد اضافه نمودن مقدار آن نیز حرام است.

محرّمات مربوط به مساجد و اماکن مقدسه

مرحوم محقق در کتاب شرایع می فرماید: تزیین مساجد به طلا و نقش آنها به صورت های [انسانی و حیوانی] حرام است و فروختن وسایل و آلات آنها نیز حرام است. همچنین رها نمودن مساجد و قراردادن زمین آن در راه و املاک مردم حرام است و کسی که چیزی از اموال مساجد را بردارد واجب است به آن مسجد و یا اگر امکان ندارد به مسجد دیگری باز

(1)

(2)

(3)

ص :775


1- و قال بعضهم: یحرم صوم یوم عاشوراء إذا صامه بنیّة التبرّک و کذا إذا صامه بقصد کونه مندوباً و مؤکّداً کسائر الأیّام التی أکّد فیها الصوم بالخصوص نعم أذا أمسک فیه عن المفطرات حزناً إلی ما بعد العصر ثمّ أفطر کان مستحبّاً.
2- و یحرم ایضاً صوم المریض و من یضرّ الصوم بصحّته علی ما بیّن فی شرائط الصوم و کذا یحرم الصوم زائداً عن للمقدار المعیّن من الیوم او ناقصا عنه بقصد التشریع کزیادة ساعة علی مقدا الیوم أو نقیصتها.
3- المحرّمات التی تتعلّق بالمساجد و المشاهد و المقدّسة قال فی الشرایع: و یحرم زخرفتها [أی المساجد] و نقشها بالصور، وبیع آلتها، و أن یؤخذ منها فی الطرق والأملاک، ومن أخذ منها شیئاً وجب أن یعیده إلیها أو إلی مسجد آخر، و إذا زالت آثار المسجد لم یحلّ تملّکه، و لایجوز إدخال النجاسة إلیها، و لا إزالة النجاسة فیها. و لا إخراج الحصی منها و إن فعل أعاده إلیها. (الشرایع ج 1/98)

گرداند و اگر آثار مسجد از بین برود تملّک آن برای کسی حلال نمی شود.

سپس می فرماید: نجس نمودن مسجد حرام و تطهیر نمودن چیز نجس در مسجد و بیرون بردن ریگ [و اجزای دیگر] مسجد حرام است و واجب است به مسجد باز گردانده شود. آن گاه می فرماید: توقّف جنب و زن حایض و نفسا در مساجد حرام است و بر آنان نیز حرام است که چیزی را در مسجد بگذارند، لکن عبور آنان از مساجد جایز است، مگر مسجدالحرام و مسجدنبوی صلی الله علیه وآله که در این دو مسجد عبور آنان نیز جایز نیست و حرام است.

مرحوم آیة اللّه گلپایگانی نیز در کتاب هدایة العباد می فرماید: نجس نمودن مساجد حرام است و برطرف نمودن نجاست از جمیع اجزای مساجد، مانند زمین و ساختمان آن واجب است. و احتیاط واجب آن است که دیوارهای بیرونی آنها نیز دارای همین حکم است.

سپس می فرماید: در حکم مساجد است حرم ها و ضریح های مقدّسه ائمه علیهم السلام و هر چیزی که در شرع مقدّس تعظیم واحترام به آن لازم باشد و تنجیس نمودن آن منافات با حرمت آن داشته باشد نجس نمودن آن نیز حرام است، مانند خاک قبر مطهر رسول خدا صلی الله علیه وآله و

(1)

(2)

(3)

ص :776


1- قال: و یحرم لبث الجنب و الحائض و النفساء فی المساجد و یحرم علیهم وضع شی ء فیها و یجوز لهم الجواز منها إلاّ المسجدین الشریفین فیحرم فیهما الجواز ایضاً. (المصدر)
2- و فی هدایة العباد للسیّد الفقیه الگپایگانی: یحرم تنجیس المساجد و یجب إزالة النجاسة عنها بجمیع أجزائها من أرضها و بنائها حتّی الجزء الخارج من جد رانها علی الاحوط، و یلحق بها المشاهد المشرّفة و الضرائح المقدّسة و کلّ ما علم من الشرع وجوب تعظیمه علی وجه ینافیه التنجیس کتربة الرسول صلی الله علیه وآله و سائر الائمّةعلیهم السلام خاصّة التربة الحسینیّة. و فیه: یحرم تنجیس المصحف الکریم حتّی جلده و غلافه، بل و کتب الأحادیث عن المعصومین علیهم السلام علی الأحوط إن لم یکن أقوی. (هدایة العباد ص 112)
3- و قال العلاّمة فی القواعد فی أحکام المساجد: و تحرم الزخرفة و نقشها بالذهب أو بشی ءٍ من الصور، و بیع آلتها، وإتخاذها أو بعضها فی ملک أو طریق، و إتّخاذ البیع و الکنائس فیهما، و إدخال النجاسة إلیها، و إزالة النجاسة فیها، و الدفن فیهما، (القواعد ج 1/262)

سایر ائمه علیهم السلام، به ویژه تربت و خاک قبر امام حسین علیه السلام که هتک حرمت و تنجیس آن قطعاً حرام است.

آن گاه می فرماید: هتک حرمت و تنجیس قرآن و جلد و غلاف آن حرام است. و کتاب های حدیث نیز که سخنان معصومین علیهم السلام در آنها جمع آوری شده چنین است.

مرحوم علاّمه در قواعد اضافه نموده و می فرماید: حرام است که مسجد را معبد یهود و نصارا قرار دهند و یا اموات را در آن دفن نمایند.

اقامت در بلاد کفر

مرحوم علاّمه حلّی در کتاب قواعد می فرماید: ماندن در بلاد شرک و کفر برای کسی که از اظهار شعایر اسلامی ناتوان است و توانایی مهاجرت به بلاد اسلامی را دارد حرام است. مرحوم محقق ثانی (محقق کرکی) نیز در کتاب جامع المقاصد همین را فرموده و سپس اضافه نموده است که اصل در این حرمت آیه ای است که در سوره نساء خداوند می فرماید: «ملائکه چون عده ای را که به خود ستم نموده اند قبض روح می نمایند به آنان می گویند:

شما در دنیا چه می کردید؟ [و چگونه شد که خود را گرفتار عذاب نمودید؟ ]پس آنان در پاسخ می گویند: ما زیر سلطه ستمگران قرار گرفتیم [و نتوانستیم به دستورات خداوند

(1)

ص :777


1- قال العلاّمة الحلّی فی القواعد: و یحرم المقام فی بلاد الشرک علی من یضعف عن إظهار شعائرالإسلام مع القدرة علی المهاجرة. (القواعد ج 1/352) و مثله فی جامع المقاصد. و قال فیه: و الأصلّ فی ذلک قوله تعالی: «إنّ ألّذین توّفیهم الملائکة ظالمی أنفسهم قالوا: فیم کنتم؟ قالوا: کنّا مستضعفین فی الأرض قالوا: ألم تکن أرض اللّه واسعة فتهاجروا فیها؟ فأولئک مأویهم جهنّم و ساءت مصیراً إلاّ المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیلة و لایهتدون سبیلاً * فأولئک عسی اللّه أن یعفو عنهم و کان اللّه عَفّواً غفوراً. (آیه 97/99 سورة نساء)

عمل کنیم]. پس ملائکه به آنان می گویند: مگر زمین خدا وسیع و پهناور نبود که شما مهاجرت کنید؟ [و جای امنی برای عبادت و پرستش خداوند به دست بیاورید؟ و چون پاسخ صحیحی ندارند] گفته می شود: جایگاه آنان در دوزخ خواهد بود و چه بدجایگاهی دارند. جز مردها و زن ها و فرزندانی که زیر سلطه دشمن گرفتار شده و راهی و چاره ای برای نجات خود نمی یابند. که امید می روداین دسته از مستضعفین را خداوند مورد عفو خود قرار دهد. البته او اهل گذشت و عفو و آمرزش است.»

مؤلف گوید: می توان از سخن رسول خداصلی الله علیه وآله که فرمود: «لاهجرة بعدالفتح» استفاده نمود که پس از استقرار حکومت اسلامی در مدینه و یا پس از فتح مکه و برطرف شدن فشارهای مشرکین برای مسلمانان صحیح نبوده که به بلاد شرک و کفر مهاجرت نمایند، به گونه ای که نتوانند شعایر اسلامی خود را اظهار نمایند و عمل کنند.

البته کسانی که مطابق آیه شریفه از مستضعفین باشند و قدرت و چاره ای جز ماندن در بلاد کفر و شرک را نداشته باشند، معذور هستند؛ همانند این که رسول خداصلی الله علیه وآله قبل از هجرت به مدینه، به علّت فشارهای مشرکین بر مسلمانان اجازه دادند عده ای از مکه به حبشه و یمن و جاهای دیگر مهاجرت نمایند، لکن چون این مشکل برطرف گردید مسلمانان موظف شدند به مدینه باز گردند. از این رو، شهید اول در کتاب لمعه می فرماید: بر کسانی که در بلاد کفر اقامت نموده اند و از اظهار شعایر دینی خود عاجز هستند واجب است به بلاد اسلامی باز گردند.

(1)

ص :778


1- و قال النبیّ صلی الله علیه وآله: «لاهجرة بعد الفتح» (مسند أحمدبن حنبل ج 1 ص 226 جامع المقاصد ج 3/374) لعلّ مراده صلی الله علیه وآله أنّه بعد إستقرار الحکومة الإسلامیّة فی المدینة أوفتح مکّة لایجوز للمسلم أن یهاجر إلی بلاد الشرک و الکفر و لایقدر علی إظهار شعائرالاسلام. إلاّ أن یکون من المستضعفین کما فی الآیة. و ینقل عن الشهید أنّه قال: یجب الخروج عن البلاد التی یعجز المسلم فیها عن إظهار شعائر الإسلام و الإیمان. (اللمعة الدمشقیة ص 86)

اشعار حرام

مرحوم محقق درکتاب شرایع می فرماید: اشعاری که متضمّن دروغ و یا توهین به مؤمن و یا جلوه دادن زن مؤمنه محترمه ای برای تحریک فسّاق و غرایز جنسی باشد گناه و حرام است و در غیر این صورت مباح و حلال خواهد بود. البته زیاد شعر خواندن و سرودن مگروه است.

در بعضی از روایات آمده است که شعری که برای فضایل و مصایب اهل بیت علیهم السلام گفته شود، به ازای هر بیتی از آن، خداوند خانه ای در بهشت به گوینده پاداش می دهد. و مقصود از شعرایی که در قرآن از آنها مذمّت شده و خداوند آنان را در ردیف طاغوت ها و ستمگران معرفی نموده است، ستایش کنندگان سلاطین و کسانی هستند که در هر میدانی - بدون استثنا - وارد می شوند و هر چیزی را به نظم می کشند و سخنان گزافی می بافند که به آن عمل نمی کنند. از این رو، خداوند شعرای مؤمن را استثنا نموده و می فرماید: «إلاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا اللّه کثیراً».

مرحوم فیض در تفسیر خود می گوید: شیاطین اطراف رهبران گمراه و ستمگر می گردند و به آنان دروغ و تهمت می آموزند. و به همان اندازه نیز ملائکه رحمت در هر روز و شب اطراف ائمّه معصومین علیهم السلام می گردند و آنان را زیارت می کنند.

(1)

(2)

ص :779


1- قال اللّه سبحانه فی ذمّ بعض الشعراء: «هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ * یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ * وَالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ * وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لا یَفْعَلُونَ * إِلاّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا...» (شعرا 221/226)
2- قال الفیض فی التفسیر: ورد:«أنّ الشیاطین تزور ائمّة الضلال فتأتیهم بالإفک و الکذب و بعددهم من الملائکة تزور أئمّة الهدی کلّ یوم ولیلة». (و رواه فی الکافی ج 1/253)

در تفسیر آیه «و الشعراء یتّبعهم الغاوون» از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «مقصودر از شعرا کسانی هستند که دانش و بینش آنان از راه صحیح انجام نمی گیرد و گمراه و گمراه کننده هستند.» در روایت دیگری آمده است: «آنان بیهوده گویان و بافندگان سخن هستند که مردم را در مجالس خود به اباطیل مشغول می سازند و در هر میدانی سخن پروری می کنند و دین خدا را به اباطیل خود می آمیزند و مردم را گمراه می نمایند؛ آنان غاصبان حق آل محمّدعلیهم السلام هستند.»

مرحوم فیض سپس می فرماید: خداوند آنان را شعرا نامیده به این علت که سخنان آنان خیالی و شعری است، مانند شعرایی که پادشاهان ستمگر را با خیال بافی هایشان می ستایند.

مؤلّف گوید: از تعدادی از روایات ظاهر می شود که خواندن شعر در شب جمعه و روز جمعه و در ماه رمضان و به طور کلی در شب کراهت دارد، ولی از بعضی از روایات

(1)

(2)

(3)

ص :780


1- و فیه عن المجمع عن الصّادق علیه السلام قال فی قوله سبحانه: «و الشعرء یتبّعهم الغاوون»: هم قوم تعلّموا و تفقّهوا بغیر علم فضلّوا و أضلّوا» قال و فی أخری عنه علیه السلام قال: هم القصّاص. (تفسیرالآصفی ج 2/898)
2- و فی قوله: ألم ترأنّهم فی کلّ وادٍ یهیمون» القمی: یعنی یناظرون الأباطیل و یجادلون بالحجج المضلّة و فی کلّ مذهب یذهبون یعنی بهم المغیّرون دین اللّه إلی قوله: و هم ألّذین غصبوا آل محمّد حقّهم. ثمّ قال الفیض رحمه اللّه: إنّما سمّوا بالشعراء لأنّ حجج المبطلین من أهل الجدل أکثرها خیالات شعرّیة لاحقیقة لها کأقاویل الشعراء المادحین من لایستحقق الخ (المصدر ص 899)
3- أقول: و یظهر من بعض الروایات أنّ الشعر لیلة الجمعة و یوم الجمعة و فی شهر رمضان وفی اللیل مکروه ولکن فی بعضها أنّ الکراهة مخصوصة بغیر أشعار المراثی و المدایح و الحکم فمنها ما رواه صاحب الحدائق عن خلف بن حماّاد قال: قلت للرضاعلیه السلام: إنّ أصحابنا یروون عن آبائک علیهم السلام: أنّ الشعر لیلة الجمعة و یوم الجمعة و فی شهر رمضان و فی اللیل مکروه و قد هممت أن أرثی أبالاحسن علیه السلام و هذا شهر رمضان فقال: إرث أباالحسن علیه السلام فی لیالی الجمع وفی شهر رمضان و فی سائر الأیّام فإنّ اللّه عزّوجلّ یکافئک علی ذلک. (الحدائق ج 13/164 و رواه فی الوسائل ج 10/469)

استفاده می شود که اشعار مرثیه خوانی و مداحی اهل بیت علیهم السلام و اشعار حکمت آمیز در این اوقات کراهت ندارد. ازاین رو، مرحوم صاحب حدایق پس از بیان این مطلب، روایتی از خلف بن حمّاد نقل نموده که گوید: به امام هشتم علیه السلام گفتم:

دوستان ما روایت نموده اند که خواندن شعر در شب و روز جمعه ودر ماه رمضان و در شب مکروه است و من می خواهم که برای پدرتان موسی بن جعفر مرثیه بخوانم لکن در ماه رمضان هستیم. حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «مانعی نیست، تو در شب جمعه و ماه رمضان برای پدرم شعر مرثیه بخوان. همانا خداوند پاداش تو را خواهد داد.»

تغییر خلقت

خداوند از قول شیطان نقل نموده که او گفته است: «و لامر نهم فلیغیرن خلق الله»؛ یعنی: «من بنی آدم را امر خواهم نمود تا خلقت خدا را تغییر دهند.»

در تفسیر این آیه از امام صادق لایه نقل شده که فرمود: «مقصود تغییر امر خداست.» و از امام باقرطانیلا نیز نقل شده که فرمود: «مقصود تغییر دین خداست.» مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» می فرماید: مؤید این دو روایت آیهة شریفهة «فطرة الله التی فطر الناس علیهالا تبدیل لخلق الله» میباشد و مقصود از آنها تحریم حلال و تحلیل حرام است.

بعضی نیز گفته اند: مقصود عقیم نمودن است، و بعضی گفته اند: مقصود خالکوبی و امثال آن است. اجمالاً شیطان حریص است که بنیآدم را به فساد و انواع تغییر و تبدیل احکام دین و تغییر و خلقت و ابدارد. از این رو، همواره باید از شاز او به خدا پناه برد.

برای روشن شدن این مسأله ابتدا روایتی را از «تفسیر عیاشی» نقل می کنیم و سپس حکم آن را از نظر فقها بیان می نماییم.

در «تفسیر عیاشی» از جابر، از رسول خدایی نقل شده که فرمود: «ابلیس نخستین کسی بود که نوحه سرایی و آوازه خوانی نمود و نخستین کسی بود که حدی خواند.» سپس فرمود: هنگامی که آدم لایه از آن شجره منهیه خورد ابلیس آوازه خوانی کرد و چون آدم به زمین هبوط نمود او حدی خواند و چون بر روی زمین قرار گرفت نوحه خواند و آدم را به

ص :781

یاد نعمت های بهشتی انداخت. پس آدم لایه به خدای خود گفت: «خدایا، این ابلیس همان کسی است که تو بین من و او دشمنی قرار دادی و من در بهشت بر او پیروز نشدام و اکنون نیز اگر تو به من کمک نکنی من بر او قدرت پیدا نخواهم نمود. پس خداوند در پاسخ آدم لایه فرمود: من برای تو جزای یک گناه را یک کیفر قرار دادم ولکن جزای یک عمل نیک را ده تا هفتصد برابر قراردادم. آدم علیلا گفت: خدایا، لطف خویش را بر من بیفزا. خطاب شد! هیچ فرزندی از فرزندان تو به دنیا نمی آید جز آن که دو ملک در کنار او قرار می دهم تا او را حفظ نمایند. آدم لایه گفت: خدایا، لطف خویش را بر من بیفزا! خطاب شد: من توبه را برای فرزندان تو تا زمانی که جان در بدن آنهاست مجاز نمودم. آدم لایه ندارم. پہس آدم لیلا گفت: خدایا، همین مرا ہمسر باشد. سپس ابلیس گفت: پروردگارا، آدم را بر من فضیلت دادی و او را گرامی داشتی و اگر بر من نیز تفضل نکنی من بر او قدرت پیدا نخواهم نمود. خطاب شد: آدم فرزندی پیدا نمی کند جز آن که من ابرای اغوای او دو فرزند تو خواهم داد. ابلیس گفت: بیش از این تفضل کن ! خطاب شد: تو می توانی همانند خونی که در رگ های او جاری است در وجود او جاری باشی. ابلیس گفت: بیش از این تفضل کن! خطاب شد: تو و فرار دانت میتوانید در سینه های فرزندان آدم ساکن شوید. ابلیس گفت: بیش از این تفضل کن ! خطاب شد: به آنان وعده و آرزوهای درازا می دهی و آنان را از یاد قیامت غافل می نمایی.» سپس خداوند میفرماید: «وعده های شیطان جز فریب و گول نیست.» تفسیر عیاشی، ج ةةة/ة] اکنون به روایات مربوط به تغییر خلقت در کتب فریقین توجه می کنیم: روایت شده که رسول خدای خال کوبها و کسانی که خال بر بدن آنان کوبیده ة می شود را لعنت نموده است و همچنین کسانی که برای زیبایی دندانهای دیگران باریک و کوچک می نمایند و یا اجازه میدهند که دندان هایشان را باریک و کوچک کنند را لعنت نموده است و در روایت دیگری آمده که آن حضرت کسانی را که برای زینت و زیبایی بین دندان های خود را فاصله می اندازند لعنت نموده است؛ «لعنتی المتفلجات للحسن المغیرات خلق الله». آن حضرت نیز زن نامصة و متن مصه را نیز لعنت نموده است. و

ص :782

«نامصه» زنی را گویند که ابرو بر می دارد و «متن مصه» زنی را گویند که اجازه می دهد ابروی او را باریک نمایند؛ «لعن رسول الله ییة النامصة و المتن مصة». و فرمود: «خداوند زنی را که موی زنی را به موی دیگری وصل می کند و زنی که حاضر می شود موی دیگری را به موی او وصل کنند را لعنت نموده است؛ «و قالبنیة: لعن الله الواصلة و المستوصل». [تحریر الاحکام، ج ةة/ة]. و «واشمه» یعنی زنی که خال میکوبد، نیز لعنت شده است. مؤلف گوید: بعضی از فقهای شیعه گفته اند: اگر زن همسر نداشته باشد علت حرمت اتهام او میباشد و اگر شوهر داشته باشد علت حرمت تدلیس بر شوهر خواهد بود و اگر شوهر اجازه دهد حرام نخواهد بود. التحریر للعلامة، ج ةةة/ة] از فقهای معاصر نیز بعضی در مورد نامصة و واصلة و واشمة می فرمایند: تنها اگر مستلزم حرام و یا تدلیس باشد حرام است، لکن عقیم کردن و تغییر جنسیت قطعاً حرام خواهد بود. مؤلف گوید: تردیدی نیست که با توجه به روایات یاد شده و تعبیر لعن از ناحیهة خدایی شبهه حرمت وجود دارد و احتیاط در شبهات مقتضی پرهیز نمودن از این گونه سفارشات حضرت عسگری بالیه به شیعیان در پایان کتاب با توصیهة بعضی از دوستان لازم دیدم وصایا و سفارشات حضرت

(1)

(2)

ص :783


1- خاتمة الکتاب فی وصایا آبی محمد العسکری لایه الشیعته: أقول: ونختم هذا الکتاب بما أوصی به أبومحمد الحسن بن علی العسکری لینی لشیعته فإنه کتب الی الشیخ الجلیل علی بن الحسین بن بابویه القمی المدفون بقم: «بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین و العاقبة للمتقین والجنة للموخدین و النار للملحدین ولا عدوان إلاً علی الظالمین ولا إله إلأ الله أحسن الخالقین و الصلاة علی خیر خلقه محمد و عترته الطاهرین.
2- اما بعد: آوصیا یا شیخی و معتمدی و فقیهی آبا الحسن علی بن الحسین القمی و نقل الله

سفارشات حضرت عسگری علیه السلام به شیعیان

در پایان کتاب با توصیه بعضی ازدوستان لازم دیدم وصایا و سفارشات حضرت

ص :783

عسگری علیه السلام را به شیعیان خود ذکر نمایم تا از نصایح آن حضرت همگان بهره مند شوند.

شیخ بزرگوار در کتاب انوار البهیه و بحارالانوار و برخی از کتب حدیث دیگر نقل شده که حضرت امام حسن عسگری علیه السلام نامه ای به شیخ بزرگوار علی بن حسین بن بابویه قمی مرقوم فرمود و در آن نامه به علی بن بابویه قمی و شیعیان خود این چنین توصیه نمود:

«ای علی بن حسین قمی! تو شیخ ومعتمد و فقیه من هستی. خداوند تو را موفق به مرضات خویش گرداند و از صلب تو فرزندان شایسته ای قرار دهد، من تو را به تقوای خدا، و به پاداشتن نماز، و پرداختن زکات سفارش می نمایم. همانا خداوند نماز کسی را که زکات نمی دهد نمی پذیرد. من تو را به گذشت و عفو و فرو بردن خشم، وصله رحم، رعایت احوال برادران دینی و کوشش در انجام نیازهای آنان در سختی و آسانی، و حلم و بردباری در مقابل جاهلان، و تفقّه و بینش در دین، و دقت در امور، و ارتباط با قرآن، و حسن خلق وامر به معروف و نهی از منکر سفارش می نمایم. خداوند در قرآن می فرماید:

در بسیاری از نجواها و سخنان سرّی شما خیری نیست جز آنکه یکدیگر را به صدقه وکارخیر و اصلاح بین مردم دعوت کنید». من تو را سفارش می کنم که از همه کارهای زشت و ناپسند دوری کنی، و نماز شب را برخود لازم بدانی، همانا رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین سفارش نمودو سه مرتبه به او فرمود: «یا علی! بر تو

(1)

(2)

ص :784


1- أوصیک یا شیخی و معتمدی و فقیهی أبا الحسن علیّ بن الحسین القمیّ و فّقک اللّه لمرضاته و جعل من صلبک أولاداً صالحین برحمته 1- بتقوی اللّه 2- و إقام الصلاة 3- و إیتاة الزکاة فإنّه لاتقبل الصلاة من مانع الزکاة 4- و أوصیک بمغفرة الذنب 5- و کظم الغیظ 6- وصلة الرحم 7- و مواساة الإخوان 8- والسعی فی حوائجهم فی العسر و الیسر 9- و الحلم عندالجهل 10- و التفقّه فی الدین 11- و التثبّت فی الأمور 12- و التعاهد للقرآن 13- و حسن الخلق 14- و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر - قال الله تعالی:
2- لا خیر فی کثیرٍ من نجواهم إلاّ من أمر بصدقة أو معروف أو إصلاح بین الناس» 15- و إجتناب الفواحش کلّها 16- و علیک بصلاة اللیل فإنّ النبیّ صلی الله علیه وآله أوصی علیّاًعلیه السلام فقال: یا علیّ علیک بصلاة اللیل علیک بصلاة اللیل علیک بصلاة اللیل و من إستخّف بصلاة اللیل فلیس منّا، فاعمل بوصیّتی و أمر جمیع شیعتی بما أمرتک به حتّی یعملوا علیه 17- و علیک بالصبر 18- و إنتظار الفرج فإنّ النبیّ صلی الله علیه وآله و قال:

باد به نماز شب! بر تو باد به نماز شب! بر تو باد به نماز شب! سپس فرمود: «از ما نیست کسی که نماز شب را سبک بشمارد.»

پس توبه سفارش های من عمل کن و آنچه را به تو گفتم به همه شیعیان من امر کن تا آنان نیز به آن عمل کنند. و بر تو باد به صبر و شکیبایی و انتظار فرج [فرزندم مهدی علیه السلام]؛ همانا رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود «بهترین اعمال امت من انتظار فرج [فرزندم مهدی علیه السلام] است.»

حضرت عسگری علیه السلام سپس فرمود: «همواره شیعیان ما در غم واندوه به سر خواهند برد تا این که فرزندم [مهدی علیه السلام] ظاهر گردد؛ همانا رسول خداصلی الله علیه وآله امت خویش را به قیام او بشارت داده و فرموده است: او با قیام خود زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود؛ هم چنان که پر از ظلم و جور شده باشد.»

آن گاه حضرت عسگری علیه السلام به علی بن بابویه قمی فرمود: ای شیخ مورد اعتماد و ای ابوالحسن! من تو را و جمیع شیعیانم را به صبر و خویشتن داری سفارش می نمایم! پس تو سفارش ها و وصیت های من را به آنان برسان و به آنان بگو: خداوند می فرماید: «زمین [و حکومت بر روی آن] ملک خداوند است و او حکومت آن را به هر یک از بندگان خود بخواهد می دهد و عاقبت نیک برای پرهیزگاران خواهد بود.»

سلام من و رحمت خدا و برکات او بر تو و برهمه شیعیان باد؛ همانا او ما را کافی خواهد بود و او نیکو وکیل و مولی و یاوری برای ما است.

و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبّدل لکماته و له الحمد أوّلاً و آخراً إنّه حمید مجید و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین و عجلّ اللّه فی فرجهم الشریف.

(1)

ص :785


1- أفضل أعمال أمّتی إنتظار الفرج و لایزال شیعتنا فی حزن حتّی یظهر ولدی الذی بشرّبه النبیّ صلی الله علیه وآله أنّه بملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً فاصبر یا شیخی و معتمدی أبالاحسن و أمر جمیع شیعتی بالصبر «فإنّ الأرض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقیّن» و السلام علیک و علی جمیع شیعتنا و رحمة اللّه و برکاته و حسبنا اللّه و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر. (انوار البهیّة ص 161 بحارالانوار ج 50/317)

آثار مؤلّف تاکنون

1 - الحجّ و الزیارة، عربی

2 - آداب حج و زیارت حرمین شریفین، فارسی

3 - میزان الحق یا حقیقت مظلوم، فارسی عربی

4 - آیات الفضائل یا فضائل علی علیه السلام در قرآن، عربی فارسی

5 - دولة المهدی علیه السلام یا حکومت امام زمان عجل اللّه فرجه الشریف، فارسی عربی

6 - اسوةالنساء، بانوی نمونه عالم، فارسی عربی

7 - امام الشهدا و سالار شهیدان، فارسی عربی

8- انتظار مهدی علیه السلام و نشانه های ظهور، فارسی عربی

9 - شهید خراسان و پناه شیعیان، فارسی عربی

10- عاشقان کربلا، زیارات عتبات عالیات عراق

11- آیین همسرداری و آداب زندگی در اسلام، فارسی عربی

12- بشارت های معصومین علیهم السلام فارسی عربی

13 - مژده های رحمت فارسی عربی

14- محرمات اسلام فارسی عربی (کتاب حاضر)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109