معیارهای پذیرش اعمال

مشخصات کتاب

سرشناسه : رضوانی، علی اکبر، - 1343ق.

عنوان قراردادی : معیارهای پذیرش اعمال .فارسی

عنوان و نام پدیدآور : معیارهای پذیرش اعمال/ تالیف علی اکبر رضوانی.

مشخصات نشر : اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، 1395.

مشخصات ظاهری : 251ص.

شابک : 978-600-5430-18-9

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : اعمال

موضوع : دعاها

رده بندی کنگره : BP266/م7م4041 1389

رده بندی دیویی : 297/77

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدمه

بسم الله الرحمن الرّحیم

نکاتی چند درباره نگارش این کتاب:

1- تردیدی نیست که از ضروری ترین مسائلی که انسانهای خردمند باید بیش از هر چیز آنرا مورد دقت و توجّه قرار دهند و هرگز از آن غفلت نکنند، بهره برداری صحیح و عاقلانه از اعمالی است که برای انجام آن گرانبهاترین گوهر هستی خود را که عمر است و توان، صرف می کنند. زیرا اگر کردار انسان که در گرو بذل عمر وجان است نتیجۀ ارزشمندی را عاید وی نسازد که به بهای آنچه که در ازای آن از دست می دهد ارزش داشته باشد، در صحنۀ بزرگ آزمایشگاه حیات بازنده شده و اقدام به بیهوده کاری کرده است که آنهم شیوۀ هیچ فرزانه ای نمی باشد. لذا برای اینکه عمل بهترین ثمر را داشته باشد، باید مورد قبول حقتعالی قرار گیرد و زمانی به درگاه خداوندی پذیرفته می شود که انسان به رعایت شرائط آن ملتزم گردد و التزام به رعایت شرائط قبولی عمل پسندیده هم اعتقاد می خواهد و قول و عمل، که در این کتاب به توفیق، فضل و رحمت الهی بصورت مختصر و مفید مورد بحث قرار گرفته است.

2- تحت این عنوان «شرائط قبولی اعمال پسندیده» تا آنجائیکه

ص: 8

تألیفات متقدمین و پیشگامان تصنیف و تألیف و متأخرین و مؤلفین محترم جدید بررسی شده کتابی تحت این عنوان به چاپر نرسیده گر چه عناوینی که در آن مورد بحث و بررسی قرار گرفته، بصورت پراکنده در کتب مختلف مطرح شده است.

3- تا جائی که مقدور بوده سعی شده، از بکار بردن اصطلاحات علمی و فنی و واژه هائی که عامه مردم با آن نامأنوسند اجتناب شود تا محتویات کتاب چون مورد نیاز همگان ا ست، مورد استفادۀ عموم هم قرار گیرد، در عین حال شدید بمنظور بسط و گسترش، برای دانشجویان علوم دینی سودمند تر شده تا در بیان شرائط قبولی اعمال از منابع اهل تسنّن و تشیّع مشترکاً استفاده شود و آدرس احادیث در پاورقی آمده است.

ص: 9

اَلحَمدُللهِ الَّذی خَلَقَ المَوتَ وَ الحَیوةََ لِیَبلُوَنا اَینا اَحسَنُ عَمَلاً وَ الصَّلاةَ وَ السَّلامُ عَلی أحسَنِ العِباد عَمَلاً ابی القاسم مُحَمد صلّی اللهُ عَلَیهِ وَ عَلی آلِه وَ اَهلِبَیتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.

پیشگفتار

شرایط قبولی اعمال پسندیده

چیزی که برای اهل ایمان از نفس «عمل» باید مهمتر بوده و مورد توجه بیشتری قرار گیرد، قبولی اعمال پسندیدۀ آنهاست، بخصوص اکنون که دنیای پهناور ما بیش از گذشته صحنۀ عمل خیر و شَرّ شده و بویژه در زمان ما که باب جهاد فی سبیل الله در کلیه ابعاد آن بر روی بندگان خدا گشوده شده است، و انسان با ایمان ناگزیر است در این میدان وسیع نقش فعالی داشته باشد و اقدام به انجام «عملی» کند که مورد قبول حضرت احدیّت جلّت عظمته قرار گیرد و سبب دستیابی به ارزش جاودانی گردد زیرا تا «عملی» قبول نشود نه خود ارزش جاودانی پیدا می کند و نه به صاحب عمل ارزش ابدی می بخشد و چنان عملی برای عالم آخرت انسان سودمند و

ص: 10

قُرب آفرین نخواهد بود.

و ما اگر خردمندانه بیندیشیم، باید به انجام اعمالی مبادرت ورزیم که ما را به لقای خدای متعال و کمال ایده آل برساند و سعی کنیم تمام همّ خود را دنیا قرار نداده و عمل آخرت را هم برای دنیا انجام ندهیم و برای نیل به این هدف باید زمینه پذیرش عمل را فراهم آورده و شرائط قبولی آنرا پدید آوریم که بتوفیق خداوند توانا بطور اختصار و با بیانی ساده و روشن که برای عموم مفید باشد به بیان آن شرائط می پردازیم.

کار نیک و پاداش

قبل از بیان شرائط قبولی اعمال پسندیده، تذکر این نکته را ضروری می دانیم که بی شک بمقتضای عدالت خداوند و وفای وعده ایکه فرموده:

«اِنَّ اللهَ لا یُضیعُ اَجرَ المُحسِنین»(1)

(خدا هرگز پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد گذاشت.)

خداوند مهربان هر کار نیکی را پاداش مناسبی خواهد داد. در این رابطه به این آیات توجه و در آنها تدبر کنید:

«اِنّا لا نُضیعُ اَجرَ مَن اَحسَن عَمَلاً» (30/کهف)

(ما اجر کسانیرا که بهترین عمل را انجام می دهند ضایع نخواهیم گذاشت.)

«اِنّا لا نُضیعُ اَجرَ المُصلِحین» (170/اعراف)


1- توبه/16، یوسف/90، هود/115.

ص: 11

(ما اجر درستکارانرا ضایع نخواهیم گذاشت.)

«وَ لا نُضیعُ اَجرَ المُحسِنینَ» (56/یوسف)

(ما پاداش نیکوکاران را از بین نخواهیم برد.)

از آیات یاد شده بر می آید که خداوند عمل هیچ نیکوکار و درستکرداری را چه اهل ایمان باشد و چه از غیر اهل ایمان از قبیل کفار، مشرکین و منافقین بدون پاداش نخواهد گذاشت، با این تفاوت که اگر عمل برای خدا و با شرائطی که در قبولی آن دخالت دارد انجام پذیرد مورد قبول خداوند مهربان قرار می گیرد و سبب کمال و تعالی انسان می گردد و اگر عمل برای خدا و با شرائطی که برای قبولی آن لازم است انجام نگیرد، خداوند پاداش آن عمل را در همین دنیا به عامل آن خواهد داد، ولی انجام چنین عملی سبب دستیابی به مقامات عالیه اهل قرب نخواهد شد.

خداوند در این زمینه می فرماید:

«..... مَن یُرِد ثَوابَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وَ مَن یُرِد ثَوابَ الآخِرَةِ نُؤتِهِ مِنها وَ سَنَجزِی الشّاکِرین»

(145/آل عمران)

(هر کس برای دستیابی به پاداش دنیوی تلاش کند از دنیا بهره مندش می کنیم و هر کس برای ثواب آخرت بکوشد، از نعمتهای اخروی برخوردارش خواهیم ساخت و البته ما سپاسگزاران را پاداش نیک خواهیم داد.)

و حضرت حق جل و علا می فرماید:

«مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الآخِرَةِ نَزِد لَهُ فی حَرثِهِ وَ مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الدُّنیا نَوتِهِ مِنها وَ ما لَهُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصیب»

(20/شوری)

(کسی که (بپاداش عمل خود) کشت و (ثواب) آخرت را بخواهد

ص: 12

در کِشت وی افزایش می دهیم (و یکی را دست کم، ده برابر ثواب می دهیم) و کسیکه (بپاداش کارش) کشت و (منفعت) دنیا را بخواهد از آن بهره مندش می سازیم، ولی در آخرت برای او هیچ بهره ای نخواهد بود.)

و نیز می فرماید: «مَن کانَ یُریدُ الحَیوةِ الدُّنیا وَ زینَتُها نَوَفِّ اِلَیهِم اَعمالَهُم فیها وَ هُم فیها لا یَبخَسُونَ. اوُلئِکَ الَّذینَ لَیسَ لَهُم فِی الآخِرَةِ الّا النّار وَ حَبِطَ ما صَنَعوا فیها وَ باطِلَ ما کانُوا یَعمَلون»

(15 و 16/هود)

(کسانیکه (بپاداش کردارشان) خواهان زندگی دنیا و زینت آن هستند، ما مزد کارشانرا در دنیا کاملاً می دهیم و هیچ از مزدشان در دنیا گم نمی شود، ولی هم اینان هستند که در آخرت بهره ای جز آتش دوزخ نخواهند داشت و همه افکار و اعمالشان در راه دنیا پس از مرگ ضایع و باطل می گردد (و ذره ای به درد آخرتشان نخواهد خورد.)

آری آنکس که در انجام کارهای نیکش تنها به دنیا می اندیشد و آخرت را در نظر نمی گیرد، خداوند مهربان بمقتضای عدالت و وفای به وعده اش، وی را در دنیا پاداش داده و از نعمتهای دنیوی برخوردارش می سازد. ولی همانگونه که خود نخواسته و در پی آن نبوده است از نعمتهای جهان اید و کمالات اخروی بی بهره ای می فرماید و این چیزیست که دنیاپرستان خود برای خویش خواسته و پرداخته اند.

و فرقی هم ندارد که دنیا طلبانی که آخرت را نادیده گرفته اند، از چه گروه و صنفی باشند؛ در صف اهل ایمان خود را جازده باشند، یا در گروه منافقین، اهل کفر باشند، یا اهل شرک و حتی شیطان هم پاداش

ص: 13

عبادتهای ظاهری و اعمال نیک خود را از خداوند دادگر دریافت داشته است.

چنانکه در احتجاج مرحوم طبرسی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«فَالایمانَ بِالقَلبِ هُوَ التَّسلیمُ لِلرَّبِّ وَ مَن سَلَّمَ الأمُورِ لِمالِکِها لَم یَستَکبِر عَن اَمرِهِ کَما استَکبِر اِبلیسَ عَنِ السُّجودِ لآدَمَ وَ استَکبِر اَکثرَ الاُمُمِ عَن طاعَةِ انبیائِهِم فَلَم یَنفَعُهُم التَّوحیدَ کَما لَم یَنفَعُ ابلیسَ ذلِکَ السُّجودِ الطَّویلُ، فَانَّهُ سَجَدَ سَجدَهً واحِدَةً اَربَعَةَ آلافِ عامٍ لَم یُرِد بها غَیرَ زُخرُفِ الدُّنیا وَ التَّمکین مِنَ النَّظَرةِ وَ لِذلِکَ لا تَنفَعُ الصَّلاةُ وَ الصَّدَقَةُ الا مَعَ الاِهتداءِ اِلی سَبیلِ النَّجاةِ وَ طَریقِ الحَقِّ» (1)

(نشانۀ ایمان راستینی که در دل استقرار یافته، تسلیم همه جانبه در برابر پروردگار است و کسیکه همه امورش را تسلیم مالک خویش کند (و در برابر اختیاردارش تسلیم محض باشد) از دستورش سر نمی پیچد، همانگونه که ابلیس از سجده برآدم سر پیچی کرد، و بیشتر امتها از فرمانبرداری پیامبرانشان سرپیچیده اند و اقرار آنها به توحید برایشان سودی نخواهد داشت، همانطور که سجده های طولانی وی برای او نفعی در بر نداشت، زیرا تنها یک سجدۀ او چهار هزار سال بطول انجامید و جز پاداش دنیوی و همان مهلتی که خدا به وی داد سودی به او نبخشید و همینطور نماز و صدقه برای دنیاپرستان سودی نخواهد داشت جز اینکه به راه راست و نجات هدایت یابند و در طریق حق گام نهند).

و در تفسیر علیّ بن ابراهیم از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام


1- احتجاج طبرسی، ص 130 و بحار، ج 27، ص 175.

ص: 14

روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: آنگاه که خداوند متعال ابلیس را از درگاه رحمت خود راند و او را مورد لعن خود قرار داد ابلیس عرض کرد:

«یا رَبِّ فَکَیفَ وَ اَنتَ الَّذی لا تَجوُرُ فَثَوابُ عَمَلی بَطَلٌ؟ قال: لا وَ لکِن سَلنی مِن اَمرِ الدُّنیا ما شِئتَ ثَواباً لَعَمَلِکَ اُعطیَکَ، فَاوَّلُ ما سَاَلَ البَقاءِ الی یَومِ الدّین فَقالَ اللهُ: قَد اَعطِیتُکَ..» (1).

(پروردگارا! چرا اینطور است در حالیکه تو عادلی هستی که جور و ستم نخواهی کرد و بطلان ثواب کردار من چگونه با عدالت سازگار است؟ خداوند فرمود: نه، بی ثواب نخواهی ماند. اما هر چه می خواهی پاداشهای دنیوی درخواست کن تا به تو عطا کنم، و از اول چیزی که ابلیس تقاضا کرد، باقی ماندن تا روز قیامت بود که خداوند فرمود پاداشت را بتو می دهم.) (متناسب با کارت مهلتت خواهم داد)

و این موضوع اشاره به آیات زیادی از قرآن کریم و از آنجمله آیات 15 و 16 سورۀ اعراف است که خداوند پس از راندن ابلیس از درگاه رحمتش از زبان او حکایت می فرماید که گفت:

«قالَ اَنظِرنی اِلی یَوم یُبعَثُونَ، قال اِنَّکَ مِنَ المُنظَرینَ»

(مرا تا روزیکه خلایق برانگیخته می شوند مهلت ده، خدا فرمود: البته مهلت خواهی داشت؟)

و در آیه 29، سوره حجر، پس از آن دو آیه چنین آمده:

«الی یَومِ الوَقتِ المَعلُوم»

(تا روزی مهلت خواهی داشت که وقت آن معین و معلوم است.)

در اینجا خداوند نفرمود تا روز قیامت مهلتت می دهم، فرمود تا


1- تفسیر نور الثقلین، جلد 2، ص 9

ص: 15

روزی که زمان آن معین و معلوم است که در بعضی از روایات روز معین را زمان ظهور حضرت بقیة الله گفته اند. (1)

بنابراین، حتی شیطان پاداش عبادتهای سالیان دراز خود را در همین دنیا از خداوند دریافت می دارد، ولی در آخرت نصیبی نخواهد داشت و این است تفاوت عمل خوبی که مورد قبول واقع نمی شود و کردار شایسته ای که خداوند آنرا می پذیرد.

و حقیقت اینستکه انسان خردمند، در ازای تلاش خویش و صرف عمر گرانمایه، به پاداش اندک و ناپایدار دنیا اکتفا نمی کند و حاصل زندگی گرانبهایش را که حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:

«لَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ الا الجَنَةُ فَلا تَبیعُوها بِغَیرِها (الا بِها)» (2)

(جانترا جز بهشت بهائی نیست، آنرا به چیزی جز آن نفروشید)

به چیزی کمتر از بهشت نمی فروشند و ما اگر بتوانیم باید جانمانرا به بالاترین بهاء که رضوان خدایتعالی است معامله کنیم و کمترین بهای عمر خود را بهشت قرار دهیم که خداوند می فرماید:

«وَ مِن النّاسِ مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ الله...»

(207/بقره)

(و کسانی از مردم هستند که (همچون حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام) جانشانرا به بهای رضای خدایتعالی معامله می کنند...»


1- بحار الانوار، جلد 52، ص 384 - و فی کتاب سعدالسعود لسید بن طاوس.
2- بحار الانوار، جلد 78، ص 13 - نهج البلاغه صیحی صالح، حکمت 456- غرر الحکم، ص 595 و ص 161 و این حدیث را محدث قمی در نفثة الصدور و بلاغة الحسین، ص 309، از امام حسین علیه السلام و تحف العقول از امام کاظم علیه السلام نقل کرده (مترجم ص 412)

ص: 16

و هر چه میزان قبولی عمل سنگینتر باشد بهای عمر آدمی بیشتر و درجات قربش زیادتر و از رضوان حق برخوردارتر است.

و ما اکنون بتوفیق الهی بترتیب به بررسی شرایط قبولی اعمال پسندیده می پردازیم:

1- ایمان

2- عقل

3- علم و بصیرت و معرفت

4- تقوی

5- اخلاص

6- عمل در چارچوب سنت

7- در دایرۀ ولایت ائمه معصومین علیهم السلام و ولی فقیه عادل بودن،

8- فضل، رحمت و لطف خداوندی.

ص: 17

ایمان به خدا

اشاره

تردیدی نیست که زمانی عمل خوب مورد قبول درگاه حقتعالی قرار می گیرد که از ایمان عمل کننده نشأت بگیرد یعنی انگیزۀ عمل ایمان به خدا باشد و پس خداوند متعال می فرماید:

«مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحییّنَهُ حَیوةً طَیِبَّةً وَ لَنَجزیَّنَهُم اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما کانُوا یَعمَلُون»

(97/نحل)

(هر مرد یا زنی کاری شایسته انجام دهد بشرط اینکه ایمان به خدا داشته باشد ما او را حیات طیّب (بهترین زندگانی سعادتمندانه و جاودانی) می بخشیم و در برابر کاری که انجام داده از بهترین پاداش برخوردارش خواهیم کرد.)

همانطور که ملاحظه می فرمائید در این آیه (و آیات زیادی از قرآن کریم) شرط لازم برای اینکه عمل پسندیده ای از مرد یا زن قبول شودو سبب دستیابی به حیات طیب ابدی و بهترین پاداش گردد ایمان است.

و عَنِ النَّبیّ صلی الله علیه و آله:

«اَلایمانُ وَ العَمَلُ اَخَوانِ شَریکانِ فی قَرَن، لا یُقبَلُ اللهُ اَحَدِهِما

ص: 18

اِلّا بِصاحِبِه» (1)

(از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرموده اند: ایمان و عمل دو برادر به هم پیوسته اند که خداوند یکی از آندو را بدون دیگری قبول نمی کند.)

که در اینصورت نه ایمان بی عمل مورد قبول خواهد بود و نه عمل بدون ایمان.

و نیز از آنحضرت روایت شده که فرموده اند:

«لا یُقبَلُ ایمانٌ بِلا عَمَل وَ لا عَمَلٌ بِلا ایمانٍ» (2)

(ایمان بدون عمل و عمل بی ایمان پذیرفته نخواهد شد.)

و از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت شده که فرموده اند:

«اَلایمانُ و العَمَلُ اَخَواِن تُواَمانِ وَ رَفیقانِ لا یَقتَرِفان لا یُقبل الله احدهما الا بصاحبه» (3).

(ایمان و عمل دو برادر همزاد و رفیق همراهند که از هم جدا ناشدنی هستند و یک حقیقت انفکاک ناپذیرند و خدا هیچکدام از آندو را بدون دیگری قبول نخواهد کرد.)

عن الزبیری، عن ابی عبدالله علیه السلام:

«قالَ: قُلتُ لَهُ اَیُّهَا العالِمُ اَخبِرنی اَیُّ الاَعمالِ اَفضَلُ عِندَاللهِ؟ قالَ ما لا یَقبَلُ اللهُ شَیئاً اِلا به، قلتُ وَ ما هُوَ؟ قال: الایمانُ بِالله الَّذی لا اِله الّا هُوَ، اَعلیَ الاَعمالِ دَرَجَةً وَ اَشرَفَها مَنزِلَةً وَ اسناها خَظّأً، قال: قُلتُ: اَلا تَخبِرُنی عَنِ الایمانِ اَقَولٌ هُوَ وَ


1- کنز العمال، جلد 1، ص 36، خبر 59.
2- کنز العمال، جلد 1، ص 68، خبر 260.
3- غرر الحکم، جلد 1، ص 71

ص: 19

عَملٌ، اَم قَولٌ بِلا عَمَلٍ؟ فَقال: اَلایمانُ عَمَلٌ کُلُّهُ وَ القَولُ بَعضِ ذلِکَ العَمَل» (1)

(زبیری می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای عالم بمن خبر ده که کدامیک از اعمال نزد خدا فضیلتش بیشتر است؟ فرمود: آنچه خداوند هیچ عملی را جز بشرط آن نمی پذیرد.

گفتم: آن چیست؟ فرمود: ایمان به خدائیکه معبودی جز او شایستۀ پرستش نیست، برترین اعمال که دارای عالیترین درجه و شریفترین منزلت و بالاترین (یا روشنترین) بهره است.

عرض کردم: به من نمی فرمائید که آیا ایمان گفتار و کردار است؟ یا گفتار بدون کردار؟ حضرت فرمودند: ایمان تمامش کردار است و گفتار هم برخی از عمل است.)

در این حدیث شریف نیز امام صادق علیه السلام ضمن اینکه ایمان را برترین اعمال دانسته و آنرا شرط لازم برای قبولی عمل معرفی کرده اند فرموده اند:

«اَلایمانُ عَمَلٌ کُلُّهُ»

(ایمان تمامش عمل است)

یعنی عمل بدون ایمان و ایمان بدون عمل هیچکدام مورد قبول خداوند قرار نخواهد گرفت و صاحب عمل را از ارزش جاودانی برخوردار نخواهد کرد.

حال که نقش ایمان در قبولی عمل و تأثیر عمل را در قبولی ایمان از زبان قرآن کریم و پیشوایان معصوم دین صلوات الله علیهم اجمعین مورد


1- الکافی جلد 2 ص 40 - بحار الانوار جلد 69 ص 19 حدیث 2

ص: 20

توجه قرار دادید از زبان آن امامان علیهم السلام اهل ایمان، حقیقت ایمان و معنی مؤمن را هم مورد دقت قرار می دهیم.

حقیقت ایمان چیست؟

عَنِ الفضل، عَنِ الرّضا علیه السلام قال:

«مَن اَقَرَّ بِتَوحیدِ اللهِ وَ نَفَی التَّشبیهِ عَنهُ وَ نزَّهُهَ عَمّا لا یَلیقَ بِهِ وَ اَقَرَّ اَن لَهُ الحَولَ وَ القُوَّةَ وَ الاِرادَةَ وَ المَشیَّةَ وَ الخَلقَ وَ الاَمرَ وَ القَضاءَ وَ القَدَرَ وَ اَنَّ اَفعالَ العِبادِ مَخلوُقَةٌ خَلقَ تَقدیر لا خَلق تکوین وَ شَهِدَّ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله وَ اَنَّ عَلّیاً تَکوین وَ الائِمَّةَ بَعدَه حُجج الله وَ والی أَولیائَهُم وَ عادی اَعدائَهُم وَ اجتَنِبَ الکَبائِرَ وَ اَقَرَّ بِالرَّجعَةِ وَ المُتعَتین وَ امَنَ بِالمِعراجِ وَ المُسائلةِ فِی القَبرِ وَ الحَوضَ وَ الشَّفاعَةَ وَ خَلقُ الجَنَّة وَ النّار وَ الصّراط وَ المیزانَ وَ البَعثَ وَ النُّشُور وَ الجَزاءِ وَ الحِسابِ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِن شیعَتِنا اَهلَ البَیتِ» (1)

فضل بن شاذان از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل کرده که فرموده اند:

(کسیکه به یگانگی خدا اقرار کند (و خدا را به وحدانیت بشناسد و بپرستد) و ساحت اقدسش را از هر گونه تشبیه و مثل و مانند مبرا داند و از صفاتی که شایسته خدائیش نیست (صفات سلبیه) حضرت را منزه و پاک بداند و اعتراف و اقرار کند به اینکه نیرو و حول و اراده و مشیّت و جهان خلق و امر و قضاء و قدر از آنِ خداست


1- صفات الشیعة، ص 189، حدیث 71 - بحار الانوار، جلد 59، ص 9، حدیث 11 - فضائل الشیعه، ص 93.

ص: 21

و اینکه کارهای بندگان مخلوق خداست بخلق تقدیری نه تکوینی (یعنی بشر در عالم آفرینش دارای اختیار خدادادیست و اعمال بد و خوب او از خود اوست و به وی هم برخواهد گشت) و شهادت دهد که محمد صلی الله علیه و آله رسولخداست و امیرالمؤمنین علی علیه السلام و امامان بعد از او (تا حضرت حجة بن الحسن المهدی علیهم السلام) حجتهای خدا هستند و دوستان آنها را دوست داشته باشد و با دشمنانشان دشمنی کند و از گناهان کبیره دوری جوید و رجعت و دو متعة (متعۀ زنان و حج تمتع) را قبول داشته باشد و به معراج و سؤال قبر و حوض کوثر و شفاعت ایمان داشته باشد و بپذیرد که بهشت و دوزخ هم اکنون موجودند و پل صراط و میزان برانگیخته شدن از قبرها و دوباره زنده گشتن و حساب و جزا حق است چنین شخصی مؤمن حقیقی و از پیروان راستین اهلبیت پیامبر است.)

و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که در تعریف ایمان فرموده اند:

«اَلایمانُ هُوَ الاِقرارُ بِالّلسانِ وَ عَقدٌ فِی القَلبِ وَ عَمَلٌ بِالاَرکانِ» (1)

(حقیقت ایمان، اقرار نمودن به زبان و پیوند قلبی و عمل کردن با اعضاء و جوارح است.)

یعنی آثار باور داشت قلبی در زبان و عمل تجلی پیدا می کند.

هماهنگی و قلب و زبان و عمل نشانۀ ایمان درست و کامل است. پس حقیقت ایمان معرفت و شناسائی خداست به قلب و به باطن ذات و «سخن کز دل برون آید نشیند لاجرم بر دل»

و آنگاه که قلب و زبان هماهنگ شدند، جز عمل نیکو که به جسم


1- اصول کافی مترجم، جلد 3، ص 44، حدیث 1.

ص: 22

یا به مال انسان مربوط است اعضای او باید بحکم ایمان بجای آورد مانند نماز، روزه، انفاق مال و جهاد در راه دین و امثال این امور که در حدیث شریفی که از نظرتان گذشت بیان گردید. و از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند:

«الایمان ما خَلَصَ فِی القَلب وَ صَدَّقَه الاعمال» (1).

(ایمان آن حقیقتی است که خالصانه در دل جایگزین شود و کردار انسان آنرا تصدیق کند.)

ایمان ویژه اینگونه افراد است

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«اِنَّ هذِهِ الدُّنیا یُعطیهَا اللهُ البِرَّ وَ الفاجِرَ، وَ لا یُعطِی الایمانَ الّا صَفوَتَهُ مِن خَلقِهِ» (2)

(این دنیا را خداوند به هر درستکار و بدکاری عطا می کند، و ایمانرا جز به برگزیدگان از آفریده هایش عطا نخواهد کرد.)

عین این حدیث از حضرت صادق علیه السلام نقل شده جز اینکه فرموده اند:

«وَ لا یُعطِی الَّذینَ الّا اَهلَ صَفوَتِهِ مِن خَلقِهِ» (3)

(و دینش را جز به برگزیدگان از خلقش نخواهد بخشید.)

در این زمینه احادیث فراوانی است که همه گویای این حقیقت است که خداوند دین و ایمانش را به بندگان برگزیده و دوست داشتنیش


1- معانی الاخبار، ص 187 - بحار، جلد 69، ص 72
2- کافی، جلد 2، ص 215 - محاسن برقی، ص 217 - بحار، جلد 68، ص 203.
3- محاسن برقی، ص 217 - بحار، جلد 68، ص 204.

ص: 23

مرحمت می فرماید. (1)

بنابراین اولین شرط لازم برای قبولی کردار پسندیده برخورداری از ایمان صادقانه و مستقر است و هرچه ایمان بیشتر و کاملتر باشد درجات قبولی عمل زیادتر و مؤمن به مقام قرب حقتعالی نزدیکتر است.


1- به کافی، جلد 2، ص 215 - محاسن برقی، ص 216 و ص 217 و بحار، جلد 68 - از صفحه 201 تا 211 مراجعه شود.

ص: 24

عقل

اشاره

دومین شرط لازم برای حُسن قبولی عمل پسندیده، برخورداری از عقل سالم است هر اندازه که عقل انسان بیشتر بوده و در انجام کارها، کارآئی زیادتری داشته باشد، در ارزش بخشیدن به عمل انسان با ایمان و قبولی عمل او و مقرب ساختن وی به خدایتعالی نقش مؤثرتر و بیشتری را ایفا می نماید.

عبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که در ضمن یک وصیت طولانی به وی فرمود:

«یا ابنَ مَسعودٍ اِذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَل بِعِلمٍ وَ عَقلٍ وَ ایّاکَ وَ اَن نَعمَلَ عَمَلاً بِغَیرِ تَدبیرٍ وَ عِلمٍ فَانَّهُ جَلّ جَلالَهُ یَقُولُ: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ اَنکاثاً» (1)

(ای فرزند مسعود! هرگاه به انجام عملی مبادرت ورزیدی، در پرتو علم و عقل عمل کن و مبادا که دست به کار نابخردانه و


1- مکارم الاخلاق، ص 519 - 537 - بحار الانوار، جلد 77 (روضه بحار) ص 110 - مدینة البلاغة، جلد 1، ص 511.

ص: 25

؟؟

ص: 26

غیر عالمانه بزنی زیرا خداوند بزرگ می فرماید: «همچون آن زنی نباشید که رشتۀ خود را پس از تابیدن محکم وا می تابید» یعنی افراد نابخرد و سبک مغز ارزش کار خویشتن را تباه می سازند.)

تردیدی نیست که هر مؤمنی که فرزانه تر باشد اعمالش خردمندانه تر و بهتر از دیگران است و به میزانی که عمل بهتر باشد به قبولی و قرب به خدا نزدیکتر خواهد بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:

«یاعلِیُّ اِذا تَقَربَ النّاسُ الی خالِقِهم بِاَبوابِ البِرِّ فَتَقَرَّبَ اَنتَ بِعَقلِکَ» (1)

(ای علی! هرگاه مردم بسبب انجام انواع کارهای نیکو به آفریدگارشان تقرب می جویند توبه وسیله غفلت به خدا تقرب جوی)

یعنی با انجام کارهای خردمندانه به خدایتعالی تقرب پیدا کن.

قال الکاظم علیه السلام: «قَلیلُ العَمَلِ مِن العاقِلِ (العالم) مَقبُولٌ مَضاعَفٌ وَ کَثیرُ العَمَلِ مِن اَهلِ الهوی وَ الجَهلِ مَردودٌ» (2)

امام کاظم علیه السلام به هشام فرمودند: (کردار اندک از خردمند (در یک نسخه عالم آمده است) (3) چند برابر پذیرفته می شود وکردار بسیار از هواپرستان و نادانان پذیرفته نگردد.)

در اینجا عقل (یا علم) شرط لازم برای قبولی عمل بشمار آمده


1- ایقاظ العلماء، ص 207
2- اصول کافی مترجم، جلد 1ف ص 20 - بحار، جلد 78 (روضه بحار) ص 301 و بحار، جلد 1، ص 138.
3- چون بحث از «عقل» است باحتمال زیاد همان عاقل درست باشد.

ص: 27

است.

عن النبی صلی الله علیه و اله و سلم: «اِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونَ مِن اَهلِ الجِهادِ وَ مِن اَهلِ الصَّلاةِ وَ الصّیامِ وَ مِمَّن بِامرِ المَعروُفِ وَ یَنهی عَنِ المُنکَرِ وَ ما یَجری یَومَ القِیامَةِ الا عَلی قَدرِ عَقلِهِ» (1)

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمودند: (چه بسا مردی اهل جهاد و اهل نماز و روزه بوده و از کسانی باشد که امر بمعروف و نهی از منکر می کنند و چنین فردی در روز قیامت پاداشی جز به اندازه عقلش نخواهد داشت.)

یعنی هر اندازه که کردار عاقلانه داشته باشد قبول می شود و پاداش دارد.

عن اسحاق بن عمار، عن ابی عبدالله علیه السلام «قال: قُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداکَ اِنَّ لی جاراً کَثیرَ الصَّلاةِ، کَثیرَ الصَدَقَةِ کَثیرَ الحَجِّ لا بَاسَ بِهِ، قال فَقالَ: یا اِسحاق! کَیفَ عَقلُهُ؟ قال: قُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداکَ لَیسَ لَهُ عَقلٌ، قال: فَقالَ: لا یَرتفَعُ بِذلِکَ مِنهُ» (2)

(اسحاق بن عمار می گوید که من به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «فدایت شوم من همسایه ای دارم که نماز زیاد می خواند، صدقه بسیار می دهد و حج فراوان بجای می آورد و عیبی در او نمی بینم. حضرت فرمودند: عقل چطور است؟ عرض کردم فدایت شوم، عقل درستی ندارد حضرت فرمودند: پس با انجام آن اعمال درجه اش بالا نمی رود (و آن اعمال هر چند پسندیده است اما از او


1- مجمع البیان، جلد 10، ص 324.
2- اصول کافی مترجم، ص 27، باب عقل و جهل، حدیث 19.

ص: 28

پذیرفته نمی شود))

در این حدیث نیز امام صادق علیه السلام شرط لازم برای قبولی عمل را «عقل» دانسته اند.

عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رَسوُلُ الله صَلّی الله علیه و آله: «اِذا رَاَیتُمُ الرَّجُلَ کَثیرَ الصَّلاةِ وَ کَثیر الصّیامِ فَلا تُباهُوا به حَتّی تَنظِرُوا کَیفَ عَقلُهُ» (1)

امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کنند. که فرمودند: (هرگاه مردیرا دیدید که بسیار نماز می گذارد و روزه می گیرد به او نبالید تا ببینید عقلش چگونه است)

یعنی نماز و روزه اگر در پرتو عقل انجام نگیرد از ارزش برخوردار نخواهد بود و مورد قبول قرار نخواهد گرفت هر چند زیاد باشد.)

عن ابی عبدالله، عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اِذا بَلَغَکُم عَن رَجلٍ حُسنُ حالِهِ فَانظُرُوا فی حُسنِ عَقلِهِ فَاِنَّما یُجازی بِعقلِه» (2)

امام صادق علیه السلام، از پدران بزرگوارش علیهم السلام، از رسولخدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که فرموده اند: (چون خوبی حال مردی (سبب کردار نیکش) به شما رسید در خوبی عقلش بنگرید زیرا فقط بمیزان خردش پاداش می یابد.)

عَن اَنس بنِ مالک، قال: «اَثنی قَومٌ عَلی رَجلٍ عِندَ رَسُولِ الله


1- کافی مترجم، جلد 1، ص 31
2- کافی مترجم، ص 13، باب عقل و جهل، حدیث 9 (عن رجل حُسنُ حالِ) - بحار، جلد 1، ص 93 و ص 106- محاسن برقی، ص 195، حدیث 14 (و مشابه آن در ارشاد القلوب) جلد 1، باب 53، ص 199.

ص: 29

صلی الله علیه و آله حَتّی ذَکَروا جَمیعَ خِصالِ الخَیرِ فَقالَ رَسوُلُ الله صلی الله علیه و آله، کَیفَ عَقلُ الرَّجل؟ فَقالوا: یا رسولَ الله! نُخبِرُکَ عَنهُ بِاجتِهادِهِ فِی العِبادَةِ و اَصنافِ الخَیرِ تَساَلُنا عَن عَقلِهِ؟ فَقالَ صَلّی الله علیه و آلِه: اِنَّ الاَحمَقَ یُصیبُ بِحُمقِهِ اَعظَمُ مِن فُجُورِ الفاجِرِ وَ اِنَّما یَرتَفِعُ العِبادُ غَداً فِی الدَّرَجات وَ یَنالُونَ الزُّلفی مِن رَبِّهِم عَلی قَدرِ عُقوُلِهِم» (1)

(انس بن مالک می گوید: در محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله مردی را به نیکی بسیار ستودند تا آنجا که همه صفات و خصلتهای خوب را از وی یاد کردند، سپس رسولخدا صلی الله علیه وآله فرمودند: این مرد (که او را اینقدر ستودید) عقلش چگونه است؟ عرض کردند: ای پیامبر خدا! ما شما را از سختکوشی او در عبادت و انجام انواع کارهای خیر می آگاهانیم شما از عقلش می پرسید؟ حضرت فرمودند: آسیبی که احمق از حماقتش می بیند بیش از آسیبی است که به بدکاریش می رسد و فردای قیامت بندگان به درجات و مقام قرب پروردگارشان به اندازه عقلهایشان خواهند رسید.)

عَن سُلَیمانٍ قال: قُلتُ لِاَبی عَبدالله (الصادق) علیه السلام: «فلانٌ مِن عِبادَتِهِ وَ دینِهِ وَ فَضلِهِ کَذا و کَذا، قال: فَقالَ: کَیفَ عَقلُهُ؟ فَقُلتُ: لا ادری فَقالَ: اِنَّ الثَّوابَ عَلی قَدرِ العَقل» (2)

(از سلیمان روایت شده است که گفت: به امام صادق علیه السلام از عبادت و دیانت و فضل فردی اینچنین و آنچنان عرض کردم. حضرت فرمودند: عقلش چگونه است؟ عرض کردم نمی دانم


1- مجمع البیان جلد 10، ص 324 و بحار، جلد 77، ص 158، حدیث 144.
2- میزان الحکمة، جلد 6، ص 399، حدیث 13042

ص: 30

حضرت فرمود: پاداش به اندازه عقل داده می شود.)

قال الباقر علیه السلام: «وجدت فی کتاب علی علیه السلام .... ان الله یحاسب الناس علی قدر ما آتاهم من العقول فی دار الدنیا» (1)

(حضرت باقر علیه السلام فرمودند: در کتاب (امیرالمؤمنین) علی علیه السلام یافتم (که فرموده اند): خداوند تبارک و تعالی از مردم به میزان عقلی که در دنیا به آنها عنایت کرده حساب خواهد کشید.)

از آنچه بیان شد معلوم گردید که شرط لازم برای حُسن قبولی عمل برای انسان مؤمن برخورداری از عقل است و پاداشهای اخروی را به میزان خردهای افراد می پردازند.

در اینجا بی مناسبت نیست که بطور مختصر و بسیار فشرده بدانیم عقل چیست؟

عقل قوۀ ادراک خیر و شر و تمیز نفع و ضرر و تشخیص حق و باطل است. همان نیروئی که وسیله دعوت به خیرات و تنظیم امور زندگانی است.

عقل، هم معنی مصدری دارد که عبارت از درک کامل چیزی است، و هم معنی اسمی و آن حقیقی است که حُسن و قُبح، خوب و بد، راست و دروغ و حق و باطل را از هم باز می شناسد.

اصل در معنای «عقل» منع و بستن و نگهداشتن است. و به این مناسبت ادراکی که آدمی بر آن دل بندد و چیزی را که با آن درک کند، عقل می نامند. و همچنین همان قوه ای که در پرتو آن خوبی را از بدی تمیز


1- بحار الانوار، جلد 1، ص 106

ص: 31

می دهد، عقل نامیده می شود و مقابل آن جنون، سفاهت، جهل و حماقت است که هر کدام به اعتباری استعمال می شود.

تعریف «عقل» از زبان احادیث خاندان عصمت علیهم السلام

رُوِیَ اَنَّ النَّبی صَلّی اللهُ عَلَیه وَ آله وَ سَلَّم قیلَ لَهُ: «مَا العَقلُ؟ قالَ: اَلعَمَلُ بِطاعَةِ اللهِ اِنَّ العُمالَ بِطاعَةِ اللهِ هُمُ العُقَلاءُ» (1)

وَ قالَ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: «اَلعَقلُ نورٌ فِی القَلبِ یُفرَق بِهِ بَینَ الحَقِّ وَ الباطِلِ» (2)

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که به آنحضرت عرض شد: (عقل چیست؟ حضرت فرمودند، و حقیقت عقل عمل به دستورات پروردگار است، آنانکه دستورات خداا را بکار می بندند خردمندان هستند.) و باز فرمودند:

(عقل نوریست در دل که در پرتو آن حق از باطل متمایز و جدا می گردد.)

بنابراین روایت «عقل» در فرمانبرداری خداوند متعال تجلی پیدا می کند.

عَن عَلِی علیه السلام قال: «اِنَّما العَقلُ فِی التَجَنُّبِ مِنَ الاِثمِ وَ النَّظَرُ فِی العَواقِبِ وَ الاَخذُ بِالحَزمِ» (3)

(از امام علی بن ابی طالب علیه السلام روایت شده که فرمودند: حقیقت «عقل» دوری گزیدن از گناه، عاقبت نگری و دور اندیشی و احتیاط کاری است.)


1- بحار الانوار، جلد 1، ص 131، حدیث 20
2- ارشاد القلوب دیلمی، جلد 1، ص 198، باب 53
3- میزان الحکمة، جلد 6، ص 407 - شرح غرر، جلد 3، ص 84، حدیث 3887

ص: 32

و از آن حضرت روایت شده که فرمودند:

«اَلعَقلُ اِنَّکَ نَقصِدُ فَلا تُسرِفُ و تَعِدُ فَلا تُخلِفُ وَ اِذا غَضِبتَ حَلُمتَ» (1)

(«خردمندی آنست که میانه روی را پیشه کرده و اسراف نکنی و وعده که دادی خلاف (و وعده شکنی) نکنی و هرگاه خشمگین شدی بردباری می کنی)

و قال علیه السلام: «اَلعَقلُ اَن تَقُولَ ما تَعرِفُ وَ تَعمَلَ بِما تَنطِقُ» (2)

(فرمودند: حقیقت عقل آنستکه هر چه را می دانی بگوئی و هر چه را می گوئی بکار بندی)

یعنی هر چه را که به درستی آن علم و معرفت داری بگوئی و بر این اساس هر چه را می گوئی خود به گفته هایت عمل کنی.

واز امام صادق علیه السلام روایت شده که در پاسخ این پرسش که عقل چیست؟ فرمودند:

«ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمانُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجِنانُ» (3)

(عقل، (آن پرتو الهی است که در شعاع آن) خدا پرستش شود و بهشت بدست آید» و این بهترین تعریف عقل است.

بهر حال آن روح قدسی و جوهر روحانی و قوه مدرکه مطلق که در پرتو آن انسان با ایمان خدا را با معرفت، بندگی کند و از نافرمانی او بپرهیزد و رضا و رضوان او را تحصیل نماید «عقل» نامیده می شود و وجود این جوهر روحانی موجب حسن قبولی عمل است که از یکسو به عقل نظری


1- غرر الحکم، ص 99
2- غرر الحکم، ص 104
3- کافی، جلد 1، ص 19، بحار الانوار، جلد 1، ص 116، محاسن برقی، ص 195.

ص: 33

و عقل عملی و از سوی دیگر به عقل طبیعی و عقل تجربی تقسیم می شود.

و نیز از حضرت علی علیه السلام روایت شده که فرمودند:

اَلعقلُ عَقلانِ؛ مَطبُوعٌ وَ مَسمُوعٌ وَ لا یَنفَعُ مَسمُوعٌ اِذا لَم یَکُ مَطبُوعٌ کَما لا یَنفَعُ ضَوءُ الشَّمسِ وَ ضَوءُ العَینِ مَمنوعٌ» (1)

(عقل بر دو قسم است عقل طبیعی و فطری، و عقل اکتسابی و تجربی از مسموعات، هرگاه عقل فطری در انسان نباشد عقل اکتسابی و شنیده ها سود نبخشد چنانکه نور خورشید به چشمی که نور ندارد بهره نمی دهد.)

اگر قسم اول عقل در وجود انسان موجود نباشد آدمی تکلیف و مسئولیتی ندارد و اگر قسم دوم نباشد مورد نکوهش و تهدید الهی است.

چنانکه در آیه 171 سوره بقره می فرماید:

«صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَعقِلُونَ»

(هم کرند، هم گنگ و هم کور، زیرا که قوّّ عقل را بکار نمی بندند.)

نادیده گرفتن عقل در انجام کارها موجب خسارت دنیا و آخرت و بکار گرفتن آن در انجام اعمال شایسته، سبب قبولی کردار و ترفیع درجات صاحب عمل خواهد بود.

رابطه عقل و ایمان

چون شرط آغازین قبولی عمل برخورداری از ایمان است و انسان اهل دین و ایمان نخواهد بود جز اینکه از عقل سالم و درستی برخوردار


1- مفردات راغب، ص 342

ص: 34

باشد، از اینرو «عقل» در ایجاد شرط اول نیز نقش تعیین کننده دارد و اینک احادیثی در این زمینه از نظر شریفتان خواهد گذشت:

قالَ النَّبِیُّ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله: «اِنَّما یُدرَکُ الخَیرُ کُلُّهُ بِالعَقلِ وَ لا دینَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ» (1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: (همه خوبیها را تنها در پرتو عقل می توان دریافت و کسیکه عقل ندارد دیندار نیست.)

و قال النبی صلی الله علیه و آله: «قوام المرء عقله و لا دین لمن لا عقل له» (2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: (قوام وجود آدمی و اعتبار او بعقل اوست و هر که عقل ندارد دین ندارد.)

و قال الکاظم علیه السلام: «یا هشام لا دین لمن لا مرؤه له و لا مروة لمن لا عقل له» (3)

امام کاظم علیه السلام فرمودند: (ای هشام! کسیکه مُروّت و مردانگی ندارد دین ندارد و کسیکه عقل ندارد مروّت و جوانمردی ندارد) یعنی کسیکه خردمند نیست دیندار هم نخواهد بود.

قال النبی صلی الله علیه و آله: «اِنَّ العاقِلَ مَن وَحَّدَ اللهَ وَ عَمِلَ بِطاعَتِهِ» (4)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: (خردمند راستین کسی است که حقتعالی را به یگانگی و یکتائی بشناسد و بپرستد و فرمانبردار


1- بحار الانوار، جلد 77، ص 158 - نهج الفصاحه، ص 192، خبر 951.
2- بحار الانوار، جلد 1، ص 94 - نهج الفصاحه، ص 448، خبر 2103.
3- کافی، جلد 1، باب العقل و الجهل، ص 23 - بحار الانوار، جلد 1، ص 141.
4- بحار الانوار، جلد 77، ص 158.

ص: 35

حضرتش باشد.)

قال الصادق علیه السلام: «کانَ اَمیرُالمُؤمِنینَ علیه السلام یَقوُلُ: اَصلُ الاِنسانِ لُبُّهُ وَ عَقلُهُ دینُهُ» (1)

(امام صادق علیه السلام فرموده اند که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پیوسته می فرمودند: اصل انسان فرزانگی او و خردش دین اوست.)

عن اسحاق بن عمار قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: «مَن کانَ عاقِلاً کانَ لَهُ دینٌ وَ مَن کانَ لَهُ دینٌ دَخَلَ الجَنَّةَ» (2)

(اسحاق بن عمار می گوید: امام صادق علیه السلام می فرمودند: کسیکه خردمند است دیندار است و هر کس دیندار باشد اهل بهشت خواهد شد.)

جای شک نیست که دینداری در پرتو «خرد» ارزش پیدا می کند و گر نه عبادت و طاعت جاهلانه و کورکورانه نه ارزش دنیوی خواهد داشت و نه پاداش نیکوی اخروی.


1- بحار الانوار، جلد 1، ص 82.
2- کافی، جلد 1، ص 16 - بحار، جلد 1، ص 91، خبر 20 - و فی ثواب الاعمال صدوق.

ص: 36

؟؟

ص: 37

علم و بصیرت و معرفت

اشاره

سومین شرط لازم برای ارزشمندی، جاودانگی پیدا کردن و قبولی عمل نیک، برخورداری از علم، بصیرت و معرفت است.

آگاهی و معرفت مقدمه ایست برای بندگی خدا و وسیله ای برای قبولی عمل و دستیابی به مقام قرب و بهره گیری از نعمتها و رحمتهای خداوندیست.

خداوند در قرآن مجید می فرماید:

«قُل هذه سَبیلی اَدعُوا اِلَی اللهِ عَلی بَصیرَةٍ لَنا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبحانَ اللهِ وَ ما اَنَا مِنَ المُشرِکینَ»

(108/یوسف)

(ای رسول ما! جهانیان را برگو که راه من و پیروانم اینستکه خلق را با بینائی و بصیرت به خدا دعوت کنم و خدا را از شرک و شریک و عیب و نقص منزه دانم و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورم.)

همانطور که مشاهده می فرمائید، راه رسول خاتم صلی الله علیه و آله و راه پیروان راستینش اینستکه مردم را با آگاهی و بینائی و بصیرت بسوی خدا دعوت کنند و پیداست که تا خود با علم و معرفت این راه را نیابند و

ص: 38

نروند نمی توانند دیگرانرا به این طریقه دعوت نمایند.

دانش و معرفت علت کلی و سبب اصلی برای آفرینش جهان است که می توان بسبب آن به خدا نزدیک شد و آنرا مایۀ قرب به حضرت او دانست.

علم در یک تقسیم بندی بر دو قسم است که عبارتست از: علم دنیا و علم آخرت.

علم دنیا - عبارت از دانشی است که انسان بوسیلۀ آن مصالح دنیوی خود را تأمین می کند مانند علم طبّ، دانش سیاست و تدبیر امور.

علم آخرت - دانشی است که فرا گرفتن آن برای عمل است تا بوسیلۀ آن، به معرفتی که ذاتاً منظور نظر بوده است یابد و در پرتو آن، انسان به نعمتهای اخروی و کمال مطلوب و مقام قرب و رضوان الهی برسد.

آن دانش و معرفتی که ذاتاً مطلوب و مقصود هر عالم با بصیرتی است خورشید درخشان و نور تابانی است که شبستان دل را که از زنگار کلیّۀ صفات ناپسند پاک و پاکیزه شده روشن می سازد و بر اثر تابش این مشعل فروزان به اسرار هستی پی می برد و بمنظور اصلی که تحصیل معرفت الله است نائل می گردد و حکمت آفرینش دنیا و آخرت و علّت وابستگی آخرت به دنیا را در می یابد و بتدریج پرده ها را از رخسارۀ اسرار کنار می زند تا آنجا که دستش به دامن غیب راه پیدا می کند و چشمش با جهان غیب آشنا می شود و آنچه را که دیدنی بود و وی تا آن زمان از دیدنش ناتوان بود، می بیند.

و این همان حقیقتی است که بدون آن، خداوند هیچ عمل پسندیده ای را از انسان نمی پذیرد. اینک بتوفیق خداوند متعال به احادیث در این زمینه توجه می کنیم:

ص: 39

قال النبی صلی الله علیه و آله: «اَلمُتَعَبِّدُ بِغَیرِ فِقهٍ کَالحِمارِ فِی الطّاحوُنِ» (1)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: کسیکه بدون دانش و آگاهی و معرفت عبادت کند همچون چهارپای چشم بسته ایست که سنگ را با گردش خود بدور خویشتن می گرداند.)

دراین سخن رسول خاتم صلی الله علیه و آله عبادت کننده ای را که ازعلم و شناخت آگاهانه بی بهره باشد، به چهارپای چشم بسته ای تشبیه فرموده که ساعتها بدور خود می گردد و چون دیده بگشاید خود را در جای اول خود خواهد دید که گامی به جلو برنداشته باشد و سود تلاشش را دیگران برده باشند.

قال النبی صلی الله علیه و آله: «مَثَلُ العابِد الَّذی لا یَتَفَقَّهُ کَمَثَلِ الَّذی یَبنی بِالَّلیلِ وَ یَهدِمُ بِالنَّهار» (2)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: عبادت کننده ای که بدون دانش و معرفت عبادت می کند ،به کسی می ماند که در شب بنائی را می سازد و روز آنرا ویران می سازد) یعنی بهره ای از عبادت خود برای نیل به کمال مطلوب نخواهد داشت.

و قال النبی صلی الله علیه و آله: «قَلیلُ العَمَلِ یَنفَعُ مَعَ العِلمِ وَ کَثیرُ العَمَلِ لا یَنفَعُ مَعَ الجَهلِ» (3)

(و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: عمل اندک اگر با دانش همراه باشد سودمند خواهد بود و کردار زیاد همراه با جهل و نادانی


1- کنز العمال، جلد 10، ص 140 - خبر 28709 - نهج الفصاحه، ص 627، خبر 3100 و مانند آن از حضرت امیرالمؤمنین بحار، جلد 1، ص 208، حدیث 10.
2- کنز العمال، جلد 10، ص 179، خبر 28930.
3- کنز العمال، جلد 10، ص 156، خبر 28800 - نهج الفصاحه، ص 447،خبر 2098

ص: 40

سودی در بر نخواهد داشت، و انسانرا به درجات عالی نخواهد رساند.)

و قال النبی صلی الله علیه و آله: «مَن عَمِلَ عَلی غَیرِ عِلمٍ کانَ ما یُفسِدُهُ اَکثَر مِمّا یُصلِحُ» (1)

(و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: کسیکه بدون دانش و آگاهی عمل کند بیش از آنچه اصلاح کند خراب خواهد کرد.) و حتی بجای اینکه آخرت خود را آباد کند آنرا ویران خواهد کرد.)

قال علی علیه السلام: «المُتَعَبِّدُ بِغَیرِ عِلمٍ کَحِمار الطّاحونَةِ یَدُورُ وَ لا یَبرَحُ مِن مَکانِهِ» (2)

(حضرت علی علیه السلام فرمودند: عبادت کنندۀ بدون دانش همچون الاغ آسیاست که می گردد و از جای خود دور نمی شود.)

و قال علی علیه السلام: «اِنَّ العامِلِ بِغَیرِ عِلمٍ کَالسِائِرِ عَلی غَیرِ طَریقٍ فَلا یَزیدُهُ بُعدُهُ عَنِ الطَّریقِ الواضِحِ الّا بُعداً مِن حاجَتِهِ» (3)

(امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: کسی که بدون دانش و آگاهی عمل کند مانند کسی است که در بیراهه حرکت می کند و چنین کسی دوریش از راه درست و روشن جز اینکه او را از هدفش دورتر می گرداند نقشی ندارد.)

قال الصادق علیه السلام: «اَلعامِلُ عَلی غَیرِ بَصیرَةٍ کَالسّائِرِ عَلی غَیرِ الطَّریقِ لا یَزیدُهُ سَرعَهُ السَّیرِ اِلّا بُعداً» (4)


1- کافی، جلد 1، ص 55، باب من عمل بغیر علم، حدیث 3 - بحار الانوار، جلد 1، ص 208 - محاسن برقی، ص 198.
2- غرر الحکم، ص 93.
3- نهج البلاغه، صیحی صالح، خطبه 154، ص 216.
4- اصول کافی، جلد 1، باب من عمل بغیر علم، حدیث 1، ص 54 - بحار الانوار، جلد 1، ص 206 و مانند آن در بحار، جلد 1، ص 208، حدیث 9 - محاسن برقی، ص 198.

ص: 41

(امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس بدون بصیرت و معرفت عمل کند، مانند کسی است که بیراهه می رود و چنین فردی هر چه بر سرعت خود بیفزاید از هدف دورتر می گردد.)

و قال الصادق علیه السلام: «لا یَقبَلُ اللهُ عَمَلاً الاّ بِمَعرِفَةٍ وَ لا مَعرِفَةً الاّ بِعَملٍ فَمن عَرَفَ دَلَّتهُ المَعرِفَةِ عَلَی العَمَلِ وَ مَن لَم یَعمَل فَلا مَعرِفَةَ لَهُ: اِلّا اِنَّ الایمانَ بَعضَهُ مِن بَعض» (1)

(امام صادق علیه السلام فرمودند: خدا هیچ عملی را جز با معرفت و علم و آگاهی قبول نمی کند و معرفت و دانش هم بدون عمل پیدا نمی شود. پس کسی که معرفت پیدا کرد همان معرفت او را بر انجام عمل دلالت می کند و کسی که عمل نکدن معرفت ندارد، همانا برخی از ایمان از برخی دیگرش بوجود می آید.)

قال الباقر علیه السلام: لا یُقبَلُ عَمَلٌ، الّا بِمَعرِفَةٍ وَ لا مَعرِفَةَ الا بِعَمَلٍ وَ مَن عَرَفَ دَلَّتهُ مَعرِفَتُهُ عَلَی العَمَلِ وَ مَن لَم یَعرِفُ فَلا عَمَلَ لَهُ» (2)

(ترجمۀ حدیث پس از حدیث امیرالمؤمنان علیه السلام)

و عن الصادق علیه السلام، عن امیرالمؤمنین علیه السلام، کان یقول: «وَ اللهِ اَن لَوسَجَدَ (عَبد) حَتی یَنقَطِعَ عُنُقُهُ ما قَبِلَ اللهُ مِنهَ الّا بِمَعرِفَةِ الحَقّ» (3)


1- اصول کافی، جلد 1، باب من عمل بغیر علم، حدیث 2، ص 54 بحار الانوار، جلد 1، ص 206 - محاسن برقی، ص 198.
2- تحف العقول، ص 304، حدیث 24.
3- بحار الانوار، ج 2، ص 263.

ص: 42

(امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین نقل کرده که پیوسته می فرمودند: بخدا سوگند اگر بنده ای آنقدر سجده کند که سر از بدنش جدا شود خدا از او قبول نمی کند، جز اینکه نسبت به حق معرفت داشته باشد.)

(امام باقر علیه السلام فرمودند: هیچ کرداری پذیرفته نخواهد شد جز بمعرفت و معرفتی نخواهد بود جز بسبب عمل، هر که معرفت یافت او را به کردار رهنماید و هر که آگاهی و معرفت ندارد بهره ای از عملش نخواهد داشت.)

از آنچه که بیان گردید روشن شد که عبادت و عمل پسندیدۀ انسان، اگر با ایمان، عقل، علم و بصیرت و معرفت همراه نباشد، نه دارای ارزش ابدی است و نه مورد قبول خداوند قرار گرفته تا سبب قرب او به خداوند متعال گردد.

رابطۀ علم و عقل

علم و عقل نیز با هم رابطه ای تنگاتنگ و ناگسستنی دارند که اگر این دو با هم باشند و با ایمان و عمل بیامیزند، زمینۀ سعادت و کمال انسان را فراهم می آورند.

قال علی علیه السلام: «اَلعَقلُ و العِلمُ مَقروُنانِ فی قَرَنٍ لا یَفتَرِقانِ و لا یَتَبایَنانِ» (1)

(حضرت علی علیه السلام فرموده اند: عقل و علم در یکجا بهم پیوسته اند و از یکدیگر دور و جدا نمی شوند.)


1- غرر الحکم، جلد 1، ص 71.

ص: 43

و قال علی علیه السلام: «اَلعَقلُ اَصلُ العِلم وَ داعِیَةُ الفَهمِ» (1)

(و آنحضرت فرمودند: خرد ریشۀ دانش و گشانندۀ بسوی فهم و دانائی است.)

و نیز فرموده اند:

«اَلعَقلُ مَرکَبُ العِلم (2) - وَ العِلمُ مِصباحُ العَقل وَ یَنبوُعُ الفَضل» (3)

(عقل مرکب دانش، و دانش چراغ روشن خرد و سرچشمه فضل و فزونیهاست.)

و قال علی علیه السلام: «بِالعَقلِ تَنالُ ذُروَةُ العُلُومِ» (4)

(و فرموده اند: در پرتو عقل می توان به بالاترین قله های دانش نایل گردید.)

و قال علیه السلام: «اَلعِلمُ مُحیی النَفس وَ مُنیرُ العَقلِ وُ مُمیتُ الجَهل» (5)

(و فرمودند: علم حیاتبخش جان و روشنگر خرد و نابود کنندۀ نادانی است.)

قال الصادق علیه السلام: «خَلَقَ اللهُ العَقلُ مِن اَربَعَةِ اشیاءٍ مِنَ العِلمِ وَ القُدرَةِ وَ النُّورِ وَ المَشِیَّةِ بِالاَمرِ، فَجَعَلَهُ فَاِنَّما بِالعِلمِ دائماً فِی المَلَکُوتِ» (6)


1- غرر الحکم، جلد 1، ص 84.
2- غرر الحکم، جلد 1، ص 35.
3- غرر الحکم، جلد 1، ص 60.
4- غرر الحکم، جلد 1، ص 332.
5- غرر الحکم، جلد 1، ص 68.
6- بحار الانوار، جلد 1، ص 98، حدیث 12.

ص: 44

(امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند عقل را از چهار چیز آفریده که عبارتند از: علم و قدرت و نور و مشیت به امر و قوام و دوام آنرا در ملکوت به دانش وابسته کرده است.)

قال الکاظم علیه السلام: یا هُشام اِنَّ العَقلَ مَعَ العِلم فَقال تعالی: «وَ تِلکَ الاَمثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعقِلُها اِلّا العالِمونَ» (1)

(43/عنکبوت)

(امام کاظم علیه السلام به هشام فرمودند: ای هشام! براستی عقل همراه با علم است و آنگاه به این آیه تمسک جستند که خداوند متعال فرموده: و ما این مثلها را برای مردم می زنیم و جز دانشمندان در آن تعقل نمی کنند و در نمی یابند.)

و قال الکاظم علیه السلام: «مَعرِفَةُ العِلم بِالعَقل» (2)

(شناخت حقیقت علم در پرتو عقل صورت پذیر است.)

«دانستیم که شرط لازم برای قبولی عمل، علم است و علم هم همراه با عقل می باشد، بنابراین هر عملی که بی بهره از علم و عقل باشد مورد قبول خداوند متعال قرار نمی گیرد و سبب رشد و کمال آدمی و دستیابی او به مقام قرب حق نخواهد شد و ایمان و عمل و عقل و علم و معرفت همه از شرائط لازم برای نیل به کمال مطلوب اند.

دریچه هائی از معرفت که لازم است بر روی دل و اندیشۀ انسان باز شود تا راه بسوی قبولی عمل، کمال و قرب را در پیش گیرد فهرست وار از اینقرار است:


1- کافی، ج 1، باب عقل و جهل، حدیث 11، ص 16.
2- کافی، جلد 1، ص 20 (باب العقل و الجهل)

ص: 45

1- معرفت الله، 2- معرفت نفس (خودشناسی)، 3- معرفت هستی، 4- معرفت رسولان خدا و حقیقت نبوت، 5- معرفت ولایت، امامت و ائمه اطهار و در هر زمانی امام آن زمان، 6- معرفت دین و اسرار احکام، 7- معرفت قرآن کریم، 8- معرفت ملائکه و فرشتگان، 9- معرفت به غیب، 10- معرفت سنت، 11- معرفت شیطان، 12- معرفت دنیا، 13- معرفت آخرت، 14- معرفت باطل، 15- معرفت حق، 16- معرفت دوست، 17- معرفت دشمن، 18- معرفت زمان، 19- معرفت تاریخ، 20- معرفت جامعه و محیط و نوع حکومت، 21- معرفت به وظیفه و تکلیف، 22- معرتف علوم مورد نیاز. (1)


1- شرح معارف انشاء الله تعالی در بحث موجبات ترفیع مطرح خواهد شد.

ص: 46

ص: 47

تقوی

اشاره

چهارمین شرط لازم برای قبولی اعمال شایسته، برخورداری از تقواست، خداوند در آیه 27 سورۀ مائده می فرماید:

«.... اِنَّما یَتَقَبَّلَ اللهُ مِنَ المَتَّقینَ»

(... خدا «عمل نیک را» فقط از تقوی پیشگان می پذیرد.)

عن النبی صلی الله علیه و آله قال لابی ذر: «یا اباذر، کُن لِلعَمَلِ بِالتَّقوی اَشَدَّ اِهتِماماً مِنکَ بِالعَمَلِ بِغَیرِهِ فَاِنَّه لا یَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقوی، وَ کَیفَ یَقِلُّ عَمَلٌ یَتَقَبَّلُ اللهُ لِقول اللهِ عَزَّوَجَلَّ: اِنَّما یَتَقَبَّلَ اللهُ مِنَ المُتَّقین» (1)

(از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله روایت شده که به ابی ذر فرمودند: ای اباذر بیشترین و شدیدترین توجه، تلاش و اهتمام خود را در انجام عمل همراه با تقوا معطوف دار بیش از آنچه به انجام کار دیگری جز آن می پردازی، زیرا عملی که براساس تقوا انجام گیرد اندک نخواهد بود و چگونه عملی که خدا آن را می پذیرد اندک


1- بحار الانوار، جلد 70، ص 286، ص 86 و فی کنز العمال، جلد 3، ص 698، خبر 8501.

ص: 48

بشمار آید؟ بدلیل گفتار خداوند عزوجل که فرموده: خدا عمل نیک را فقط از تقواپیشگان قبول می نماید.)

«عن علی علیه السلام قال: «کوُنوُا بِقَبُولِ العَمَلِ اَشَدَّ اِهتِماماً مِنکُم بِالعَمَلِ فَاِنَّهُ لَن یَقِلَّ عَمَلٌ مَعَ التَّقوی وَ کَیفَ یَقِلُّ عَمَلٌ تُقبَلَ» (1)

(از امیرمؤمنان علی علیه السلام روایت شده که فرموده اند: بیش از آنچه به انجام عمل اهتمام می ورزید بیشتر و شدیدتر از آن به قبولی عمل اهتمام ورزید، زیرا هرگز هیچ عملی در صورتیکه با تقوا انجام گرفته باشد کم نیست و چگونه اندک باشد عملی که مورد قبول قرار می گیرد.)

عن ابی جعفر علیه السلام، قال: کان امیرالمؤمنین علیه السلام یقول: «لا یَقِلُّ عَمَلٌ مَع تَقوی وَ کَیفَ یَقِلُّ ما یُتَقَبَّلُ» (2)

(حضرت باقر علیه السلام فرموده اند: حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیوسته می فرمودند: عملی که با تقوا همراه باشد کم نیست چگونه عمل مورد قبول (خداوند) اندک خواهد بود؟.)

و قال علی علیه السلام: «صِفتانِ لا یَقبَلُ اللهُ سُبحانَهُ الاَعمالَ الّا بِهِما (بها) التُّقی وَ الاِخلاص» (3)

(و علی علیه السلام فرمودند: که دو صفت است که خدای سبحان جز با برخورداری از آن دو، اعمال را قبول نمی کند که یکی تقوی و


1- کنز العمال، جلد 3، ص 697، خبر 8496.
2- کافی، جلد 3، باب الطاعة و التقوی، حدیث 5، ص 120 - کنز العمال، جلد 3، ص 697 - بحار، جلد 70، ص 292 مثل این حدیث نیز از پیامبر اکرم در جلد 70 بحار الانوار، ص 286 نقل گردیده.
3- غرر الحکم، ص 460.

ص: 49

دیگری اخلاص (در عمل) است.)

از آنچه بیان شد معلوم گردید که از شرائط لازم برای قبولی اعمال نیک بندگان رعایت تقوی است که فقدان آن مانع قبولی کردار پسندیده است.

عن الصادق علیه السلام قال: «اَلتَّقوی، میزانُ کُلِّ عِلمٍ وَ حِکمَةٍ وَ اَساسُ کُلِّ طاعَةٍ مَقبُولَةٍ» (1)

(از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: تقوی میزان همه دانشها و حکمتهاست (یعنی علم و حکمت بوسیله تقوی ارزیابی می شود) و اساس هر طاعت مورد قبول است.) [یعنی قبول هر طاعت منوط به تقواست.]

بنابراین از موجبات قبولی اعمال نیکو - ایمان، عقل، علم و معرفت و تقوی و پارسائی است، زیرا بگفتار امام صادق علیه السلام میزان هر علم و حکمتی و اساس قبولی هر طاعتی تقواست.

تقوی چیست؟

حال بر حسب شیوه ای که در پیش گرفته ایم بطور بسیار فشرده و مختصر تقوی را هم تعریف کنیم:

ایجاد یک نیروی مراقبت شدید و نگهدارندۀ قوی و کنترلچی دقیق و مصونیت بخش مطمئن که انسانرا در اطاعت خدا، رسول و ائمۀ دین علیهم السلام و تسلیم در برابر آنها متعهد و با نشاط ساخته و او را نه تنها در ادای واجبات، که انجام مستحبّات نیز علاقمند و فعال سازد و در ترک


1- مصباح الشریعه، باب 67، ص 44 - بحار، جلد 70، ص 294.

ص: 50

محرّمات و مکروهات نیز همچنین.

و درجه عالی تقوی که «ورع» نام دارد اینستکه انسان با ایمان از شبهات هم چشم پوشی کند و تا حدّ ممکن از مباحات هم بگذرد.

تقوی دارای سه رتبه است:

1- نگهداری نفس از عذاب دائمی بدینسان که معتقدات ایمانی (بعنوان پشتوانه تقوا) تصحیح گردد.

2- پرهیز از هر چیز و هر کاری که ملازم با گناه باشد اعم از انجام کاری مانند آدمکشی بناحق و یا ترک عملی مانند ترک نماز بوسیله مکلف.

3- روگردانی از هر آنچه قلب را از حق غافل می سازد (و این رتبه خاصان از اهل تقواست.)

و در یک تقسیم بندی هم تقوی بر سه قسم است: 1- تقوای عام، 2- تقوای خاص، 3- تقوای خاص الخاصّ.

1- تقوای عامّ- عبارت از اینستکه انسان با ایمان تمام دستورات خدایتعالی را در انجام کارهائی با ترک کارهای دیگری بکار بندد بدین معنی که همه واجبات را عمل کن و از کلیه محرمات دوری گزند. (کلیه واجباتی را که تحت عنوان اوامر و نواهی (بکن و نکن) آمده انجام دهد)

سئل الصادق علیه السلام عن تفسیر التقوی فقال: «اَن لا یَفقُدَکَ اللهَ حَیثُ اَمرَکَ وَ لا یَراکَ حَیثُ نَهاکَ» (1)

(از امام صادق علیه السلام پرسیده شد تفسیر تقوی چیست؟ حضرت


1- بحار الانوار، جلد 70، ص 285.

ص: 51

فرمودند: در جائیکه خدا ترا به انجام کاری فرمان داده ناپدیدت نبیند و در آنجا که از ارتکاب عملی نهیت کرده حاضرت نبیند.)

[یعنی واجبات الهی را بکار گیری و از نافرمانیهای حضرتش دوری کنی.]

قال علی علیه السلام: «اَلتَّقوی اَن یَتَّقِیَ المَرءُ کُلَّما یَاثِمُهُ» (1)

(حضرت علی علیه السلام فرمودند: تقوی اینستکه انسان از انجام هر کاری که او را به گناه می کشاند خودداری کند.)

2- تقوای خاصّ - و آن عبارت از اینستکه فرد مؤمن باضافۀ اینکه تمام واجباتش را انجام می دهد، تا آنجا که می تواند مستحبات و سنّتها را نیز بجای آورد و نه تنها از محرمات دوری کند بلکه از مکروهات هم بپرهیزد.

3- تقوای خاصّ الخاصّ- و آن عبارت از اینستکه فرد با ایمان، نه تنها از شبهات بپرهیزد بلکه از مباحات و حلالها هم تا آنجا که مقدور است چشم بپوشاند از بیم آنکه مبادا به شبهه و حرام بیفتد. (و این مرتبۀ اعلای تقوی است).

در یک تقسیم بندی دیگر که در مصباح الشریعه، باب 83، از حضرت صادق علیه السلام نقل شده، چنین آمده است:

«اَلتَّقوی عَلی ثَلاثَةِ اَوجُهٍ تَقوی بِاللهِ فِی اللهِ وَ هُوَ تَرکُ الحَلالِ فَضلاً عَنِ الشُّبهه وَ هُوَ تَقوی خاصّ الخاصّ،

وَ تَقوی مِن اللهِ وَ هُوَ تَرکُ الشُّبَهاتُ فَضلاً عَنِ الحَرامِ وَ هُوَ تَقویَ الخاصّ،

وَ تَقوی مِن خَوفِ النّارِ وَ العِقابِ وَ هُوَ تَرکُ الحَرامِ وَ هُوَ تَقوَی العامّ» (2)


1- غرر الحکم، ص 103.
2- مصباح الشریعه، ص 56 - بحار الانوار جلد 70، ص 295.

ص: 52

(تقوی بر سه گونه است:

یکی - تقوای بالله فی الله، یعنی بتوفیق خدا و برای خدا یا در راه خدا و برای خدا از خدا پروا داشتن و آن ترک حلال و مباحات است از بیم آنکه مبادا در شهبه بیفتد و این تقوی خاصّ الخاصّ است: [این نوع پرواپیشگی مخصوص اولیاء خاص خداست]

دوم - تقوی مِنَ الله است و این گذشت از شبهه هاست از ترس آنکه مبادا به حرام بیفتد و این تقوای خاص است. [و ویژه مخصوصین از بندگان خداست]

و سوم - آن پرواپیشگی است که از ترس آتش و عقوبت خدا در انسان با ایمان پدید می آید و بدان سبب حرام خدایرا ترک می کند و این تقوای عام است.

[همه بندگان خدا می توانند از این تقوی برخوردار باشند.]

و بطور خلاصه تقوی عبارت از اینستکه انسان با ایمان خردمند عالم عارف بملاحظۀ اینکه در محضر خدایتعالی است و حضرت احدیت جلت عظمته همواره و در همه جا شاهد و ناظر اوست دستورات خدای کریم را انجام داده و او را نافرمانی نکند و تنها پروای از او سبب دوری وی از ارتکاب معاصی گردد و این معنی «تقوی الله» است.

لذا اگر کسی اصلاً هم معصیت نکند، ولی نه به این خاطر که در محضر خدایتعالی است و خدا ناظر برنیّات، گفتار و کردار اوست و یا حداقل از ترس عقوبت حضرتش از نافرمانی خدای سبحان نپرهیزد، با تقوی محسوب نمی شود.

بنابراین بهر دلیلی که مرتکب گناه نشود، چه ترس از عقوبت مامورین حکومت باشد و چه از ترس آبروریزی و بی اعتبار شدن و چه بملاحظه ای دیگر، چنین کسی اگر چه کار خوب انجام می دهد و مطلق گناه نکردن یک عمل پسندیده است و پاداش هم خواهد داشت اما از تقوی

ص: 53

الهی برخوردار نخواهد بود و کمالات متقین نصیب او نخواهد شد. (1)

و باید توجه داشت ثوابها و کرامتهائی را که خدای بزرگ به اهل تقوی وعده داده است مخصوص خداپروایان است یعنی همانها که تقوای الهی را پیشه خود قرار داده اند و آنانکه مردم پروا هستند، نه خداپروا، یعنی بملاحظۀ مردم گناه نمی کنند، از آن نعمتها و پاداشهای خداوندی در جهان ابد بهره مند نخواهند گردید.

عن الصادق علیه السلام قال: «لا یَغُرَّنَّکَ بُکاءَ هُم فَاِنَّ التَّقوی فِی القَّلبِ» (2)

(امام صادق علیه السلام به «علی بن عبدالعزیز» فرمود: گریه آنان (متظاهرین به خداترسی) ترا نفریبد که حقیقت تقوا و پارسائی در دل است.)

یعنی فریب ظاهرسازیها و اشکهای صوفیها و امثال اینها را مخور که حقیقت پارسائی و تقوی به قلب و نیّت مربوط است و خدایتعالی روی آن حساب باز می کند و پاداش را با آن میزان عنایت می فرماید، نه با تظاهر و ریاکاری و اشکهای تمساح گونه.

رابطۀ تقوی و ایمان

قال علی علیه السلام: «اَلایمانُ شَجَرَةٌ اَصلُهَا الیَقینُ وَ فَرعُهَا التُّقی» (3)


1- و عدالت هم برخورداری از همین ملکه خداترسی استکه انسان را از ارتکاب معاصی کبیره و اصرار بر صغائر باز دارد و گرنه هر ترک کنندۀ گناهی متقی و عادل نیست.
2- صفات الشیعه، ص 176، - بحار، جلد 70، ص 283، حدیث 37.
3- غرر الحکم، ص 71

ص: 54

(امام علی علیه السلام فرمودند: ایمان درختی است که ریشۀ آن یقین و شاخه اش تقواست.)

قال الحکیم فی کتابه: «اِتَّقُوا اللهَ اِن کُنتُم مُومِنینَ» (1)

سخن خداوند در قرآن کریم: (تقوای الهی پیشه کنید، اگر اهل ایمان هستید.)

یعنی ایمان پشتوانۀ تقوی و تقوی از آثار ایمانست.

رابطۀ تقوی و عقل

قال علی علیه السلام: «اَلعاقلُ مَن تَوَرَّعَ عَنِ الذُّنوُب و تَنزَّة عَنِ العُیُوبِ» (2)

(حضرت علی علیه السلام فرمودند: «عاقل کسی است که از گناهان بپرهیزد و خویشتن را از زشتیها و عیبها پاک سازد.)

و قال علیه السلام: اَلعاقِلُ مَن هَجَرَ شَهوَتُهُ و باعَ دُنیاهُ بِآخرَتِه» (3)

(و فرمودند: خردمند کسیستکه شهوتش را دور سازد (و از پیروی تمایلات نفسانیش دوری گزیند) و دنیایش را به آخرتش بفروشد.)

و قال علیه السلام: «لَو لَم یَنهُ اللهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِه لَوَجَبَ اَن یَجتَنَبِهَا العاقِلُ» (4)

(آنحضرت فرمودند: اگر خداوند سبحان بندگانش را از حرامهایش نهی نفرموده بود البته واجب بود که مرد خردمند از آنها دوری گزیند [و خود را به گناه نیالاید]).


1- مائده، آیه 112.
2- غرر الحکم، ص 68.
3- غرر الحکم ، ص 68.
4- غررالحکم، ص 605، فصل 75.

ص: 55

قال الکاظم علیه السلام: «اِنَّ العُقَلاءَ تَرَکّوا فُضُولَ الدُّنیا فَکَیفَ الذُّنُوبَ وَ تَرکُ الدُّنیا مِنَ الفَّضلِ وَ تَرکَ الذُّنُوبِ مِنَ الفَرضِ» (1)

(امام کاظم علیه السلام به «هشام» فرمودند: همانا خردمندان زیاده از نیازمندیهای دنیا را ترک کردند تا چه رسد به گناهان با اینکه ترک دنیا از فضیلت است و ترک گناه واجب و لازم)

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

اِنَّ العاقِلَ هُوَ المُتَّقی» (2)

(براستی عاقل همان کسیستکه با تقوی باشد.)

پس لازمه برخورداری از تقوی بهره مند بودن از عقل است و خردمند خود را به زیور تقوا و پارسائی می آراید و تقوا اگر بسبب وجود عقل پدید آید ارزش واقعی دارد و خردمندان متقی ارزشمندان حقیقی هستند.

رابطۀ تقوی و علم و معرفت

قال علی علیه السلام: رَأسُ العِلم: اَلتَّواضُعُ ... وَ مِن ثَمَراتِهِ التَّقوی وَ اِجتناب الهَوی وَ اِتّباعُ الهُدی وَ مَجانَبَهُ الذُّنوب» (3)

(حضرت علی علیه السلام فرمودند: (اگر علم را در صورتی ترسیم نمایند) سر آن فروتنی .... و میوه های آن تقوی و دوری گزیدن از هواهای نفسانی و پیروی از راه هدایت و اجتناب از گناهان است.)

و عن الصادق علیه السلام قال: «اَلتَّقوی ماءٌ یَنفَجِرُ مِن عَینِ


1- اصول کافی، جلد 1، ص 20- بحار الانوار، جلد 1، ص 138.
2- محجّة البیضاء، جلد 1، ص 179.
3- بحار الانوار، جلد 78، ص 6.

ص: 56

المَعرِفَةِ بِاللهِ تَعالی یَحتاجُ اِلیهِ کُلُّ فَنٍّ مِن العِلمِ» (1)

(و از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: «تقوی آبی است که از سرچشمه معرفت خدایتعالی می جوشد و جمیع فنون دانش به تقوی نیازمندند.)

و خداوند می فرماید:

«وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ» (2)

(و تقوای الهی پیشه کنید و خداوند شما را علم و آگاهی می بخشد) [علم و معرفت و تقوی با هم ارتباطی ناگسستنی دارند].

و ایمان و عقل و علم و معرفت و تقوی از موجبات مهم و شرائط لازم قبولی کردار پسندیده اند.

بنابراین افراد با ایمانی که عقل و علم و معرفت و تقوا داشته باشند به ارزشهای والای عمل شایسته نایل می گردند و به درجات قرب بیشتر الهی نزدیکتر می شوند و زمینه قبولی عمل نیک خود را زیادتر و اطمینان بخش تر فراهم می نمایند که راستی مؤمن عاقل عالم بصیر عارف خبیر خداترس به برخورداری از تقوا از همه سزاوارتر و پارسائی از چنین فردی شایسته از هر کس زیبنده تر است.


1- مصباح الشریعۀ، باب 67، ص 44- بحار، جلد 70، ص 295.
2- سوره بقره، 282.

ص: 57

اخلاص

اشاره

پنجمین شرط لازم برای قبولی عمل نیک «اخلاص در عمل» است، بدینمعنی که عمل خالصانه برای خدایتعالی انجام گیرد.

خداوند متعال در آیه 5، سوره بیّنه می فرماید»

«وَ ما اُمِرُوا اِلّا لِیَعبُدوُا اللهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ حُنَفاءَ»

(و (بندگان خدا) ماموریت نیافتند جز اینکه خدا را به اخلاص کامل (و بی شائبه شرک و ریا) در دین (حق = اسلام) پرستش کنند و از غیر دین حق رو بگردانند.)

و در آیه 11، سوره زمر می فرماید: «قُل اِنّی اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللهَ مُخلِصاً لَهُ الدُّین»

(ای رسول! بگو که من خود مأمورم که تنها خدا را خالصانه پرستش کنم و دینم را برای او خالص گردانم.)

و در آیه 10، سوره فاطر می فرماید:

«اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَیِّبُ وَ العَمَلُ الصالِحُ یَرفَعُهَ»

(سخنان پاکیزه بسوی او صعود می کند و عمل صالح آنرا بالا می برد.)

ص: 58

یعنی کلمه پاک و عمل خالص بسوی حقتعالی صعود می کند و قبول می شود و کردار پسندیده آنرا بالا می برد.

عن النبی صلی الله علیه و آله قال: یقول الله سبحانه: «اِنّی لا اَقبَلُ الّا ما اَخلَصَ لی» (1)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: خداوند می فرماید: من جز آنچه را خالص برای خودم انجام گرفته نمی پذیرم.)

قال النبی صلی الله علیه و آله: یا ابن مسعدو «اِذا عَمِلتَ عَملاً فَاعمَل لله خالِصاً لِاَنَّه لا یَقبَلُ مِن عِبادِهِ الأعمالِ الا ما کانَ خالِصاً فَاِنه یَقول: وَ ما لِاَحَدٍ عِندَهُ مِن نِعمَةٍ تُجزی اِلا ابتِغاءَ وَجهِ رَبِّهِ الاَعلی وَ لَسوفَ یَرضی» (2)

(سوره اللیل/19 - 21)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عبدالله بن مسعود فرمودند: «ای فرزند مسعود هرگاه عملی انجام دادی، آنرا خالصانه برای خدا انجام ده زیرا او کردار بندگانش را قبول نمی کند مگر آنچه که خالصانه انجام گرفته باشد زیرا خود در قرآن کریم فرموده: و هیچکس را نزد او حق نعمتی نیست تا بخواهد او را جزا دهد مگر آنچه تنها برای رضای پرورگار بزرگ است.

و (چنین کسی) بزودی (در بهشت با استفاده از نعمتهای ابدی) راضی و خشنود خواهد شد.)

و قال صلی الله علیه و آله و سلم: «اَخلِصوا اَعمالَکُم لِلّهِ فَاِنَّ اللهَ لا یَقبَلُ اِلا ما خَلَصَ لَه» (3)


1- بحار، جلد 72، ص 304 نقلاً عن عدّة الداعی، ص 203.
2- بحار الانوار، جلد 77، ص 103 - مکارم الاخلاق، ص 530.
3- نهج الفصاحه، ص 20 - کنز العمال، جلد 2، ص 23، خبر 5261.

ص: 59

(و آنحضرت فرمودند: «کردارتان را برای خدا خالصانه انجام دهید زیرا خدا فقط کارهائی را قبول می کند که از روی اخلاص برای او انجام گرفته باشد.)

و قال صلی الله علیه و آله: «اِنَّ اللهَ تَعالی لا یَقبَلُ مِن العَمَلِ اِلا ما کانَ لَهُ خالِصاً وَ ابتَغی بِه وَجهَه». (1)

(خداوند متعال از اعمال «پسندیده» چزی را نمی پذیرد مگر آنچه خالص برای او و بخاطر حضرتش انجام گرفته باشد.»

قال علی علیه السلام: «اِنَّکَ لَن یُتَقَبَّلَ مِن عَمَلِکَ الا ما اَخلَصتَ فیه وَ لم تَشُبهُ بِالهَوی وَ اَسبابِ الدُّنیا» (2)

(حضرت علی علیه السلام فرمودند: «براستی که هرگز عملی از تو قبول نمی گردد، جز آنچه در انجام آن خلوص نیت بخرج داده (و خالص برای خدا بجای آوری) و آنرا به خواهشهای نفسانی و اسباب دنیوی نیالوده باشی.)

و قال علیه السلام: «بِالاِخلاصِ تَرفَعُ الاَعمال» (3)

(و آنحضرت فرمودند: «بخالص کردن نیت و انجام عمل خالصانه، کردار پسندیده انسان مؤمن بالا می رود و مورد قبول قرار می گیرد.)

عن علی بن سالم قال: سَمِعتُ اباعبدالله علیه السلام یَقُول: «قالَ الله عزّوجلّ: اَنا خَیرُ شَریکٍ مَن اَشرَکَ مَعِیَ غَیری فی عَمَلِهِ لَم اَقبِلهُ الا ما کانَ لی خالِصاً» (4)


1- کنز العمال، جلد 3، ص 23 - نهج الفصاحه، ص 146.
2- غرر الحکم، ص 285.
3- غرر الحکم، ص 332، فصل 18.
4- محاسن برقی، ص 252 - بحار الانوار، جلد 70، ص 243 - کافی، جلد 3، باب الریاء، ص 403، حدیث 9.

ص: 60

(علی بن سالم می گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمودند: خدای عزوجل فرموده: «من بهترین شریکم (پس ای بنده دیگری را در عبادت شریک من قرار مده زیرا) هر کس در عملی که انجام می دهد دیگری را شریک من سازد (از غیر من نیز خواهان پاداش باشد) از او نخواهم پذیرفت مگر عملی که خالص برای من باشد.)

قال علی علیه السلام: «اَلعَمَلُ کُلُّهُ هَباءٌ الا ما اَخلِصَ فیهِ» (1)

(حضرت علی علیه السلام فرمودند: کارها همه هیچ و بی ارزشند جز آنچه خالص برای خدا انجام گرفته باشد.)

آیات و احادیث در این زمینه خیلی زیاد است که بهمین مقدار اکتفا می شود، خردمندان با ایمانرا همین اندازه بس است.

تعریف اخلاص

اکنون (بشیوۀ معهود) اخلاص را تعریف می کنیم:

اخلاص در عمل آنستکه انسان با ایمان، نیت را از افکار ناستوده، پاک و خالص ساخته و تنها ذات اقدس باریتعالی را در نظر داشته باشد و پاداش کردار خود را فقط از حضرت او انتظار برد و در تمام کارها ذات پاک او را مؤثر بداند و در این عقیده همانطور که مأموریت یافته استقامت بخرج دهد تنها برای خدا کار کند و در نظر نداشته باشد که دیگران او را نسبت به عملش ستایش کنند.

عن النبی صلی الله علیه و آله» اِنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقیقَةٌ وَ ما بَلَغَ عَبدٌ حَقیقَة الاخلاصِ حَتی لا یُحِبُّ اَن یُحمَدَ علی شَیئٍ مِن عَمَل للهِ» (2)


1- غرر الحکم، ص 51.
2- بحار، جلد 72، ص 304 - عدة الداعی ، ص 203

ص: 61

(از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند: «هر حقی را حقیقتی است و بنده به حقیقت اخلاص نمی رسد تا اینکه دوست نداشته باشد بر عملی که برای خدا انجام می دهد او را بستایند. [یعنی انتظار ستایش از غیر خدا نداشته باشد])

و خالصتر از آنهم عملی است که آدمی آنقدر آنرا ناچیز و بی ارزش بداند که از ذات اقدس احدیّت جَلَّت قُدرَتُه هم تَمنای پاداش نداشته باشد.

عن الصادق علیه السلام قال: «اَلاِنفاءُ عَلَی العَمَلِ حَتّی یَخلَصُ اَشَدُّ مِنَ العَمَل، وَ العَمَلُ الخالِصُ: الَّذی لا نُریدُ اَن یَحمِدکَ عَلَیهِ اَحَدٌ الّا اللهُ عَزَّوَجَلَّ» (1)

(امام صادق علیه السلام فرمودند: «پایداری بر عمل تا خالص بماند سخت تر از خود عمل است و عمل خالص آنستکه، نخواهی جز خدای عزّوجلّ ترا بر آن بستاید.)

قال علی علیه السلام: اَلعِبادَةُ الخالِصَةُ اَن لا یَرجوُا الرَّجُلُ الا رَبَّهُ وَ لا یَخافَ الّا ذَنبُهُ» (2)

(حضرت علی علیه السلام فرمودند: «عبادت و بندگی خالصانه آنستکه آدمی بجز از پروردگار خویش چشم امید نداشته باشد و جز از گناهش نترسد.)

و قال علیه السلام: «اَصلُ الاِخلاصِ الیَأسُ عَمّا فی اَیدِی النّاسِ» (3)


1- کافی، جلد 3، باب الاخلاص، ص 26، حدیث 4 (کافی عربی جلد 2، ص 16) - بحار الانوار، جلد 70، ص 230.
2- غرر الحکم، ص 99
3- غرر الحکم، فصل 8، ص 188.

ص: 62

(و آنحضرت فرمودند: ریشۀ اخلاص قطع امید کردن از آنچه در اختیار مردم است، یعنی از غیر خدا دل بریدن و قطع امید کردن.)

یعنی واقعاً در پاداش عمل انسان جز خدا را شریک خدا قرار ندهد.

عن ابی جعفر علیه السلام انه قال: «اَلاِنفاءُ عَلَی العَمَلِ اَشَدُّ مِنَ العَمَلِ قیلَ لَهُ و ما الإنفاءُ عَلَی العَمَلِ؟ قال علیه السلام: یَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةِ وَ یُنفِقُ نَفَقَةَ للهِ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ فَکُتِبَ لَهُ سِرًّا ثُمَّ یَذَکِّرُها فَتُمحی فتُکتَب لَه عَلانِیَةً ثُمَّ یذکرُها فَتُمحی وَ تُکتَبُ لَهُ رِیاءً» (1)

(از حضرت باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: «نگهداری و پایداری علم از خود عمل سخت تر است بآنحضرت عرض شد: نگهداری و پایداری عمل چیست؟ فرمودند: مردی برای خدای یگانۀ بی شریک بخششی کرده و انفاقی می نماید برایش عمل نهانی نوشته می شود سپس کارش را به زبان می آورد از صورت سرّی بودن خارج می شود و برایش عمل آشکار می نویسند باز هم (آنقدر) آنرا به زبان می آورد تا جائی که آنرا محو کرده و برایش ریا می نویسند» [که نه تنها ثوابی ندارد بلکه مستحق عذاب نیز می شود])

بنابراین، عمل خالص عمل پاک از هر گونه آلودگی و شائبۀ خودنمائی و ریائی است که انسان نخواهد در هنگام انجام عمل یا بعد از آن جز خدایتعالی کسی او را بستاید و انتظار پاداشی هم جز از خداوند توانای دانا نداشته باشد.


1- کافی، جلد 3، باب الریاء، حدیث 16، ص 404 - بحار، جلد 70، ص 233 و جلد 72، ص 292، حدیث 16.

ص: 63

و عنه صلوات الله علیه انه قال: «لَو اَنَّ عَبداً عَمِلَ عَمَلاً یَطلُبُ بِهِ وَجهَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الدَارَ الآخِرَةَ فَادخُل فیهِ رَضِیَ اَحَدٍ مِنَ النّاسِ، کانَ مُشرِکاً»(1)

عن الصادق، عن أبیه علیهما السلام اَنَّ رَسوُلَ اللهِ صَلّی اللهَ عَلَیهِ و آله سُئِلَ فی مَا النَّجاةُ غداً؟ فَقالَ: اِنّما النَّجاةُ فی اَن لا تُخادِعُوا اللهَ فَیَخدَعَکُم، فَاِنَّهُ مَن یُخادِعِ اللهَ یَخدَعُهُ وَ یَخلَعُ مِنهُ الایمانَ وَ نَفسَهُ یَخدَعُ لَو یَشعُرُ فَقیلَ لَهُ: وَ کَیفَ یُخادِعُ الله؟ قال: یَعمَلُ بِما اَمَرَ اللهُ بِهِ ثُمَّ یُریدُ بِهِ غَیرَهُ، فَاتَّقُوا اللهَ وَ اجتَنِبُوا الرّیاء، فَاِنَّه شِرکٌ بِاللهِ اِنَّ المُرائی یُدعی یَومَ القِیامَةِ بِاَربَعَةِ اَسماءٍ: یا کافِرُ،یا فاجِرُ، یا غادِرُ، یا خاسِرُ، حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ اَجرُکَ وَ لا خَلاقَ لَکَ الیَومَ فَالتَمِس اَجرَکَ مِمَّن کُنتَ تَعمَلُ لَهُ» (2)

(حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش سلام الله علیه نقل کرده که فرمودند: از رسولخدا صلی الله علیه و آله پرسیدند فردای قیامت نجات و رستگاری به چیست؟ فرمودند: نجات و رهائی در آنستکه با خدا خدعه و نیرنگ نکنید که او هم با شما خدعه خواهد کرد زیرا هر کس با خدا از در نیرنگ درآید خدا هم با او بنیرنگ


1- (و حضرت باقر علیه السلام فرمودند: اگر بنده ای عملی را خالصانه برای خشنودی خدا و ذخیرۀ جهان آخرت انجام دهد و در ضمن عمل، رضای یکی از مردم را دخالت دهد او مشرک خواهد بود.)
2- امالی صدوق، ص 346 - بحار، جلد 72، ص 295، حدیث 19، معانی الاخبار، ص 340، ثواب الاعمال، ص 228 - عقاب الرائی.

ص: 64

پاداش دهد و ایمانرا از دلش بیرون افکند، و اگر شعور داشته باشد و بفهمد در واقع با خویشتن خدعه کرده است نه با خدا، پرسیدند چگونه می توان با خدا خدعه کرد؟ فرمودند: به دستور خدای عزوّجل عمل کند و منظورش غیر خدا باشد (و پاداش از غیر خدا بخواهد)، پس در موضوع ریا از خدا بترسد و از خودنمائی و ریا دوری گزیند زیرا آن شرک به خداست. همانا ریاکار را در روز قیامت به این چهار نام بخوانند: ای کافر، ای فاجر، ای حیله گر، ای زیانکار، عملت یکسره تباه و نابود گردید اجرت پایمال شد و بهره ای در این روز برای تو نخواهد بود، پاداش عمل خود را از کسی درخواست کن که برای او، آن عمل را انجام داده ای.)

عَن ابی موسی قال: جاءَ رَجُلٌ اِلَی النَّبِیّ صلی الله عَلیه وَ آله فَقال: الرَّجُلُ یُقاتِلُ لِلمَغنَمِ وَ الرَّجُلُ یُقاتِلُ لِلذِّکرِ (لِیُذکَر)، وَ الرَّجُلُ یُقاتِلُ لِیَری مَکانَهُ (وَ الرَّجُلُ یُقاتِلُ لِلمَکسَب)، فَمَن فی سَبیلِ اللهِ؟ قال: مَن قاتَلَ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ العُلیا فَهُوَ فی سَبیلِ الله» (رواه الخمسة) (1)

(از ابی موسی روایت شده که مردی به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ش÷رفیاب شد و عرض کرد: مردی برای بدست آوردن غنیمت پیکار می کند، و مردی برای کسب خوشنامی و شهرت می جنگد، و مردی کارزار می کند تا موقعیت خویش را ببیند (و مردی برای دستیابی به مزد وحقوق جنگ می کند) چه کسی (از آنها) در راه خداست؟ حضرت فرمودند: «هیچکدام». کسیکه پیکار می کند تا کلمه و آئین خدا حاکمیت و برتری پیدا کند در راه خداست.) (این روایت در پنج صحیح اهل سنت آمده است).

«و فی روایةٍ اخری، اَلرَجُلُ یُقاتِلُ شُجاعَةً وَ یُقاتِلُ حَمیَةً و


1- التاج الجامع للاصول، جلد 4، ص 339.

ص: 65

یُقاتِلُ غَضَباً، فَمَن فی سَبیلِ اللهِ فَقالَ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله: مَن قاتَلَ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ العُلیا فَهُوَ فی سَبیلِ الله» (1)

(و در روایت دیگری آمده است: مردی برای بنمایش گذاردن شجاعتش می جنگد و با حمیّت قومی و حِسّ وطن پرستی تنها او را به پیکار واداشته و یا اینکه خشم ناشی از برخوردهای دشمن، او را به کارزار وارد کرده، آیا چه کسی در راه خدا و مجاهد فی سبیل الله است (و اگر در این مقاتله کشته شود به شهادت خواهد رسید)؟ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: کسیکه پیکار می کند تا کلمه و آئین خدا برتری و حاکمیت یابد او در راه خداست). (و اگر کشته شود به شهادت می رسد)

و قال النبی صلی الله علیه و آله: «اِنَّما یَبعَثُ اللهُ المُقتَتِلینَ عَلَی النیّاتِ» (2)

(جنگجویان را خداوند با نیتشان برانگیخته خواهد فرمود.)

وَ قالَ رَجُلٌ: یا رَسُولَ اللهِ اَرَاَیتَ رَجُلاً غَزا یَلتَمِسُ الاَجرَ وَ الذِّکرَ مالَه؟ فَقالَ: لا شَیئَ لَهُ فَاعادَها ثَلاثَ مَرّاتٍ فَقالَ: لا شَیئَ لَهُ، اِنَّ اللهَ لا یُقبَلُ مِنَ العَمَلِ الا ما کانَ لَهُ خالِصاً وَ ابتُغِیَ بِهِ وَجهُهُ» (رواه النسائی و ابوداود) (3)

(و مردی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای پیامبر خدا نظر شما چه هست درباره مردی که برای دستیابی به حقوق و حسن شهرت پیکار می کند، آیا پاداشی خواهد داشت (در زمرۀ مجاهدین فی سبیل الله خواهد بود و اگر کشته شود شهید خواهد گردید)


1- ریاض الصالحین، باب الجهاد، ص 386.
2- کنز العمال، جلد 4، ص 336، خبر 10778.
3- التاج الجامع للاصول، جلد 4، ص 339.

ص: 66

حضرت فرمودند: پاداشی ندارد و این پاسخ را سه بار تکرار کرد که پاداشی نخواهد داشت، زیرا خدا از کردار (پسندیده) جز آنچه را که خالصانه و برای خشنودی حضرتش انجام گرفته، نخواهد پذیرفت.)

«رُوِیَ اَنَّ رَجُلاً قال یا رَسُولَ الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله: رَجُلٌ یُریدُ الجِهادِ فی سَبیلِ اللهِ وَ هُوَ یَبتَغی عَرَضاً مِنَ الدُّنیا؟ فَقالَ: لا اَجرَ لَهُ، فَاعظَمَ الناسُ ذلِکَ، فَقالُوا لِلرَّجُلُ: عُد الی رَسُولِ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آله فَلَعَلَّکَ لَم تُفهِمُهُ فَقالَ الرَّجُلُ: یا رَسوُلَ اللهِ صلّی الله علیه و آله، اَلرَّجُلُ یُریدُ الجَهادَ فی سَبیلِ اللهِ وَ هُوَ یَبتَغی عَرَضاً مِنَ الدُّنیا، فَقالَ: لا اَجرَ لَهُ، فَاعظَم ذلِکَ النّاس، فَقالوا لِلرَّجُل: عُد اِلی رَسُولِ الله صَلّی اللهُ عَلَیه و آله فَقالَ لَهُ الثالِثَةُ، رَجُلٌ یُریدُ الجِهادَ فی سَبیلِ اللهِ وَ هُوَ یَبتَغی مَن عَرَضَ الدُّنیا؟ فَقال: لا اَجرَ لَهُ» (1)

(روایت شده که مردی به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای پیامب رخدا مردی می خواهد در راه خدا جهاد کند و اندک چیزی از منافع دنیوی را هم در نظر دارد (آیا پاداش مجاهدین فی سبیل الله را خواهد داشت و اگر کشته شود شهید خواهد بود یا خیر؟) حضرت فرمودند: پاداشی نخواهد داشت. این سخن بر مردم گران آمد و به آن مرد گفتند: بحضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله برگرد (و سخنت را بازگو) شاید نتوانسته ای منظورت را برسانی، مرد (بحضور پیامبر بازگشت و) گفت: ای پیامبر خدا! مردی تصمیم دارد در راه خدا جهاد کند و اندک چیزی از منافع دنیوی را نیز در نظر دارد، حضرت فرمودند: اجری ندارد باز این سخن را بزرگ دانسته (و با ناباوری آنرا تلقی کردند) و به آن مرد گفتند:


1- کنز العمال، جلد 4، ص 460، حدیث 11368.

ص: 67

نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگرد (و پرسشت را تکرار کن) آن مرد برای بار سوم به محضر پیامبر خدا آمد و پرسش خود را تکرار نمود و حضرت جواب دادند: پاداشی ندارد.)

قال النبی صلی الله علیه و آله: «لَیسَتِ الصَّلاةَ قیامُکَ وَ قُعُودُکَ اِنَّما الصَّلاةُ اِخلاصُکَ وَ اَن نُریدُ بِهِ وَجهَ الله» (1)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: نماز تنها به این نیست که قیام و قعود بجای آوری بلکه حقیقت نماز اینستکه خالصانه عبادت کنی و در انجام آن خشنودی خدا را بخواهی.)

قال علی علیه السلام: «مَن لَم یَختَلِف سِرُّهُ وَ علانِیَتُهُ، وَ فِعلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَد اَدَّی الاَمانَةَ وَ اَخلَصَ العِبادَة» (2)

(حضرت علی علیه السلام فرمودند: کسیکه در نهان و آشکارا و در کردار و گفتار دو گونه نبود، امانت را ادا کرده (و دستورات الهی را بکار بسته) و عبادت و بندگی را با اخلاص و حقیقت انجام داده است.)

عن ابی بصیر، قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام قال: «یُجاءُ بِعَبدٍ یَومَ القِیامَةِ قَد صَلَّی فَیَقوُلُ: یا رَبِّ صَلَّیتَ ابتِغاءَ وَجهِکَ فَیُقالُ لَهُ: بَل صَلَّیتَ لِیُقالَ ما اَحسَنَ صَلاةَ فُلانٍ، اِذهَبُوا بِهِ اِلی النّار وَ یُجاءُ بِعَبدٍ قَد نَعلَّمَ القُرآنَ فَیَقُولُ: یا رَبِّ تَعَلَّمتُ القُرآنُ ابتِغاءَ وَجهِکَ، فَیُقالَ لَهُ: بَل تَعَلَّمتُ لِیُقالَ ما اَحسَنَ صَوتَ فلانٍ، اِذهَبُوا بِهِ اِلَی النّار وَ یُجاءُ بِعَبدٍ قد قاتَلَ فَیَقُولُ: یا رَبِّ قاتَلتُ ابتِغاءَ وَجهِکَ فَیُقالُ لَهُ: بَل قاتَلتَ لِیُقالَ ما اَشجَعَ فُلاناً، اِذهَبُوا بِهِ اِلَی النّار وَ یُجاءُ بِعَبدٍ قَد اَنفَقَ مالَهُ فَیَقُولُ: یا رَبِّ


1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 1، ص 325.
2- نهج البلاغه صیحی صالح، نامه 26، ص 382.

ص: 68

اَنفَقتُ مالی ابتِغاءِ وَجهِکَ، فَیُقالَ لَهُ: بَل اَنفقتُهُ لِیُقالَ، ما اَسحی فُلاناً، اِذهَبُوا بِهِ اِلَی النّارِ» (1)

(ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرد که فرمودند: روز قیامت مرد نمازگزاری را به «محاسبه» خواهند آورد و او عرض می کند که پروردگارا! برای رضای تو نماز گزاردم به او گفته خواهد شد: (نه) بلکه برای این نماز گزاردی تا دربارۀ تو بگویند فلانی چه خوب نماز گزاریست. (فرمان می رسد) او را به آتش دوزخ بیفکنید.

و بنده ای را می آورند که قرآن آموخته و عرض می کند که پروردگارا! برای خشنودی تو قرآن آموختم به او گفته می شود: قرآن آموختی تا ترا به خوشصدائی بستایند و بگویند فلانی چه خوب قرآن می خواند و دستور می دهند او را به آتش دوزخ بیندازید.

و بنده ای را می آورند که پیکار کرده و می گوید: پروردگارا! برای رضای تو جنگیدم به او گفته می شود: پیکار کردی تا بگویند فلانی چقدر شجاع و دلیر است او را به جهنم ببرید.

و بنده ای را می آورند که دارائیش را انفاق کرده و عرض می کند: پروردگارا! برای خشنودی خاطر تو دارائیم را انفاق کرده ام، به او گفته می شود: تو انفاق کردی تا بگویند فلانی چه فرد سخاوتمندی است او را به دوزخ ببرید.)

در این زمینه احادیث فراوانی است و خردمندان را همین مقدار کافی است.

و از همه احادیث و روایات یاد شده چنین استفاده می شود که خداوند از بندگانش عملی را قبول می کند که خالصانه برای او انجام داده و آنرا با غیر خدا نیامیخته باشند، و این عمل چه نماز، چه روزه، چه حج، و چه زکات، چه احسان، چه انفاق، چه تحصیل، چه تدریس، چه تبلیغ و از همه


1- بحار الانوار، جلد 72، ص 301، باب الریاء، حدیث 44.

ص: 69

مهمتر چه جهاد در راه خدا باشد، تا جائی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که می رود تا در راه خدا جهاد کند، و جان خود را بر کف نهاده اگر در ضمن آن دستیابی به اندک منافع دنیوی را قصد کند، نه در زمرۀ مجاهدین فی سبیل الله خواهد بود و نه اگر کشته شود شهید است، حال چه ستایش مردم را بخواهد یا مزد مسئولین را. (البته مسئولین ادارۀ امور جهاد، موظف هستند بنحو احسن مجاهدین فی سبیل الله را اداره کرده و نیازمندیهای جبهه نبرد و پشت جبهۀ آنها را برآورده کنند. اما آنها باید هدفشان برخورداری از منافع مادی نباشد.)

آنها که به هر نحو خدا را بندگی می کنند و از جمله در جهاد فی سبیل الله باید فقط خشنودی خدا را منظور داشته باشند تا اگر جان عزیز و گرانبهای خود را به قربانگاه عشق و ایثار عرضه می کنند حداقل برندۀ بهشت شوند، نه در این صحنۀ عظیم مسابقه بازنده گردند.

اگر از نظام اسلامی دفاع می کنند برای خدا باشد، اگر قهرمانی خود را سرمایۀ مبارزه قرار می دهند در راه خدا و برای خدا باشد، اگر از وطن و میهن اسلامی دفاع می کنند در راه خدا و برای خدا باشد، اگر از آزادی، استقلال و آرمان خداپسند و مقدس یک ملت دفاع می نمایند، اگر از شرف و ناموس خود و یک امت دفاع می کنند همه و همه در راه خدا و برای خدا باشد تا با انجام آن بهترین عمل خالصانه برترین درجات قرب به حق را به خود اختصاص دهند.

بنابراین لازم است که هر اهل طاعت و عبادت و جهادی از ایمان، عقل، علم و معرفت، تقوی و اخلاص برخوردار باشد تا زمینۀ قبولی اعمال خویش و دستیابی به مقام قرب حق و رضوان الله را فراهم آورد.

که علی علیه السلام می فرمایند:

ص: 70

«ضاعَ مَن کانَ لَهُ مَقصَدٌ غَیرُ اللهِ» (1)

(کسیکه مقصدی جز خدا (و هدفی جز جلب خشنودی او) داشته باشد هلاک و تباه خواهد گردید.)

بهمین دلیل ابوحمزۀ ثمالی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند:

«لَو نَظَرَ النّاسُ اِلی مَردُودِ الاَعمالِ مِنَ السَّماءِ، لَقالُوا: ما یَقبَلُ اللهُ مِن اَحَدٍ عَمَلاً» (2)

(اگر مردم اعمالی را که مورد قبول واقع نشده و از آسمان مردود می گردد بنگرند خواهند گفت که خدا از احدی عملی را قبول نخواهد کرد.)

یعنی آنقدر از کردار بظاهر آراستۀ افراد نیکوکار به آسمانها بالا می رود و قبول ناشده بر می گردد چون غیر خدا در انجام آن دخالت داشته که مردم می گویند: «با این حساب خدا از احدی کرداری را نخواهد پذیرفت» ولی اینطور نیست، خدا همانطور که خود فرموده کردار شایسته افراد باایمان و مخلصی را که بی شائبه وخالصانه برای خدا انجام داده اند به لطف و کرمش خواهد پذیرفت.

از حضرت صادق علیه السلام در مصباح الشریعه، باب 76 چنین روایت شده که فرموده اند:

«اَلاِخلاصُ یَجمَعُ فَواضِلَ (حَواصِلَ) الاَعمالِ وَ هُوَ مَعنی مِفتاحه القَبُولُ وَ تَوقیعُهُ الرِّضا، فَمَن تَقَبَّلَ اللهُ مِنهُ وَ رَضِیَ عَنهُ فَهُوَ المُخلِصُ وَ اِن قَلَّ عَمَلَهُ، وَ مَن لا یُتَقَبَّلُ مِنهُ فَلَیسَ بِمُخلِصٍ


1- غرر الحکم، ص 462، فصل 45.
2- بحار الانوار، جلد 70، ص 208، حدیث 25.

ص: 71

وَ اِن کَثُرَ عَمَلُهُ اِعتِباراً بادَمَ عَلَیه السَّلام وَ اِبلیسَ» (1)

(اخلاص جمع کرده است همه فضائل اعمال (ومکارم الاخلاق) را (یعنی حالتی است که اعمال فاضله را متضمن بوده و فضیلت و کمال هر عملی هم به اخلاص بستگی دارد) وکلید آن قبولی اعمال و توقیعش رضا و خشنودی خداست، پس هر عملیکه مقبول حضرت باری عِزّ اسمه است و خدای از آن راضی است (آن عمل موسوم به اخلاص) و صاحب آن عمل، مخلص است هر چند عملش اندک باشد و هر عملی که مقبول الهی نبوده و حضرت پروردگار نیز از آن خشنود نباشد (نه آن عمل اخلاص نامیده می شود) و نه صاحب آن عمل مخلص است، هر چند آن عمل بسیار باشد و این موضوع از پیش آمد آدم و شیطان بخوبی معلوم می گردد.)

چنانکه ابلیس علیه اللّعنة که مدت مدیدی پروردگار را عبادت کرد چون مقارن با اخلاص نبود سبب نافرمانی خدا بترک سجودِ آدم همه محو شد و حضرت آدم علیه السلام از روی اخلاص توبه و استغفار کرد، مقبول درگاه احدیّت و مشمول فضل و رحمت خدا قرار گرفت و به درجات عالیه و مراتب لایقه نائل گردید.

پس آنچه دشوار است تصفیۀ عمل و نگهداری آن تا آخر کار است، اگر کارنامۀ قبولی اعمال انسان را هنگام مرگ در اختیارش قرار دادند او کامیاب، روسفید و رستگار گردیده است و گرنه جز رنجنامه ای سیاه و آینده ای تباه با خود بگور نخواهد برد که از حضرت علی علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«تَصفِیَةُ العَمَلِ اَشَدُّ مِنَ العَمَل وَ تَخلیصُ النِیّةِ عَنِ الفَسادِ


1- مصباح الشریعه، ص 52 - بحار، جلد 70، ص 245، حدیث 18 - مستدرک الوسائل، جلد

ص: 72

اَشَدُّ عَلَی العامِلینَ مِن طَولِ الجِهادِ» (1)

(پاکسازی کردار (از آلودگیها) به مراتب سختتر از انجام آنست و اخلاص نیت (و پاکسازی درون) از فساد و پلیدی از طول دوران جهاد دشوارتر است.)

حال که قبولی اعمال پسندیده وابسته به اخلاص است باید پیش از پیش در تحصیل آن کوشید و باید سعی کرد تا رعایت اخلاص در انجام کارها بصورت ملکه درآید که برای تحققش توجه به این نکته ضروریست که آدمی پاداش غیر خدا را بچیزی نگیرد و بهائی ندهد که واقعاً هم هیچ است و هیچ ارزشی هم ندارد.

رابطۀ عقل و اخلاص

تردیدی نیست که افراد فرزانه وقتی دانشمند شدند، بسبب حُسن تشخیصی که دارند به علم خود عمل می کنند. زیرا مقتضای برخورداری از عقل و فرزانگی عمل به عالم است و چون خردمندان در می یابند که عمل غیر خالصانه را در نزد باریتعالی بهائی نبوده و ناخالصان را در مقام قرب جائی نیست به کار نابخردانه که بدترینش عمل غیرخالص است، دست نمی زنند. لذا فرزانگان آنگاه که عالم و آگاه و اهل معرفت شدند به دانش و آگاهی خود عمل می کنند و چون به انجام عمل شایسته مبادرت ورزیدند خلوص را در نیت، قول و عمل رعایت می نمایند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:


1- تحف العقول، ص 92 (آغاز خطبه) - بحار، جلد 77، ص 288 - نهج السعاده، جلد 1، ص 60، روضه کافی - از خطب الوسیله، ص 38.

ص: 73

«فی اِخلاصِ الاَعمالِ تَتَنافَسُ اوُلوُا النُّهی وَ الاَلباب» (1)

خردمندان فرزانه اخلاص عمل را به مسابقه می گذارند.»

و در یک نسخه اینطور وارد شده است:

و فِی الاِخلاصِ تَنافُسُ اُولِی النُّهی وَ الاَلبابِ»

(از روی عاقلان فرزانه پیشی گرفتن و نیل به اخلاص و پاک درونی است.)

و می فرمایند:

«اَلعاقِلُ اِذا عَلِمُ عَمِلَ وَ اِذا عَمِلَ اَخلَصَ» (2)

(انسان خردمند وقتی دانا و دانشمند شد عمل می کند و چون به انجام عمل مبادرت ورزید اخلاص پیشه می کند.)

و در رابطۀ علم و اخلاص هم فرموده اند:

«فَضیلَةُ العِلمِ الاِخلاصُ فیه» (3)

(ارزش و فضیلت علم بخلوص نیت (در تحصیل و عمل به آن) است.)

قال الباقر علیه السلام: «اِدفَع عَن نَفسِکَ حاضِرَ الشَرِّ بِحاضِرِ العِلمِ، وَ استَعمِل حاضِرَ العِلمِ بِخالِصِ العَمَلِ» (4)

(حضرت باقر علیه السلام فرمودند: بدیها و شرهای حاضر و موجود را با آن آگاهیهای علمیت از خود دور کن و آنچه را می دانی خالصانه بکار گیر.)

و قال علی علیه السلام: «ثَمَرَةُ العِلمِ اِخلاصُ العَمَلِ»(5)


1- غرر الحکم، فصل 57، ص 513.
2- غرر الحکم، ص 83.
3- غرر الحکم، فصل 59، ص 519.
4- بحار، جلد 78، ص 163 - تحف العقول، ص 284.
5- غرر الحکم، فصل 23، ص 361.

ص: 74

(ثمرۀ دانش اخلاص در عمل است.)

یعنی دانشمندی که عمل خالص انجام ندهد از دانش سود و بهره نبرده است.

بنابر آنچه بعرض رسید تا انسانی ایمان، عقل، علم و معرفت، تقوا و اخلاص نداشته باشد کردارش هر چند هم بظاهر شایسته باشد مورد قبول ذات اقدس حضرت احدیث جلت عظمته قرار نمی گیرد و بر ماست که پیش از هر چیز برای دوام عمل در اخلاص عمل اهتمام ورزیم.

و برای اینکه اخلاص هم از ارزشی برتر برخوردار شود باید آنرا با عقل و علم و معرفت بیامیزیم.

ص: 75

عمل در چهارچوبۀ سُنّت

اشاره

از شرائط لازم برای قبولی عمل پسندیده، انجام آن در چهارچوبۀ سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهم الصلاة و السلام است.

بنابر احادیث معتبره و مستفیضه ای که از رسول اکرم و اوصیاء معصومین آنحضرت علیهم السلام رسیده است، کردار انسان هر چند خوب باشد اگر از سنت و روش پیامبر خاتم و ائمۀ اطهار علیهم السلام منحرف باشد و یا منطبق با آن نباشد، مورد قبول خداوند متعال قرار نخواهد گرفت و موجب نیل به مقام قرب نخواهد شد و گاه نیز عمل هر چند ظاهراً خوب باشد، اما اگر مخالف سنت رسول الله و پیشوایان معصوم اسلام علیهم الصلاة و السلام باشد بدعت بوده و موجب ضلالت و کفر و محکومیت بعذاب دوزخ نیز خواهد بود.

عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «لا قَولَ اِلا بِعَمَلٍ وَ لا قَولَ وَ لا عَمَلَ اِلا بِنِیّةٍ وَ لا قَولَ وَ لا عَمَلَ وَ لا نِیّةَ الا بِاِصابَةِ السُّنَّةِ». (1)


1- کافی، جلد 1، باب الاخذ بالسنّة، حدیث 9، ص 90 - بصائر الدرجات، ص 11 - بحار، جلد 70، ص 208 و در بحار، جلد 2، ص 261 - محاسن برقی، ص 222.

ص: 76

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «هیچ گفتاری جز با کردار ارزش ندارد و هیچ گفتار و کرداری جز با نیّت ارزش ندارد. و هیچ گفتار و کردار و نیّتی جز با موافقت سنت ارزش نخواهد داشت.)

این حدیث با همین صورت از ابی صلت از حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام از آباء طاهرین آنحضرت علیهم السلام از رسول خاتم صلی الله علیه و آله در امالی طوسی، جلد 1، ص 347 و در بحار الانوار، جلد 70، ص 207 نقل شده است.

عن ابن، عن انس قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «لا یُقبَلُ قَولٌ اِلّا بِعَمَلٍ وَ لا یُقبَلُ قَولٌ وَ عَمَلٌ الا بِنّیَّةٍ وَ لا یُقبَلُ قَولٌ وَ عَمَلٌ وَ نِیّةٌ اِلّا بِاصابَةِ السُنَّة» (1)

(ابان از انس و او از رسولخدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمودند: «هیچ گفتاری قبول (درگاه خدایتعالی) نمی شود، مگر با عمل و هیچ گفتار و کرداری مورد قبول (خداوند) قرار نمی گیرد، مگر اینکه با نیّت همراه باشد و هیچ قول و عمل و نیّتی پذیرفته نخواهد شد، مگر اینکه در چهارچوبۀ سنت (پیامبر اکرم و ائمّۀ معصومین علیهم السلام) باشد.)

عن علیّ علیه السلام قال: «ثَلاثَةٌ لا یُقبَلُ مَعَهُنَّ عَمَلٌ، اَلشِّرُک، وَ الکُفرُ وَ الرَّأیُ قالُوا: یا اَمیرَالمؤمنین! مَا الرَّأیُ؟ قالَ: تَدعُ کِتابَ اللهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ تَعمَلُ بِالرَّأیِ» (2)

از حضرت علی علیه السلام روایت شده که فرمودند: «سه چیز است


1- امالی طوسی، ج 1، ص 396 - بحار، جلد 2، ص 261 وجلد 70، ص 207.
2- کنز العمال، جلد 1، ص 377، خبر 1640.

ص: 77

که با وجود آنها هیچ عملی مورد قبول (خدایتعالی) قرار نخواهد گرفت (که عبارتند از:) شرک و کفر و رأی، به آنحضرت عرض کردند: ای امیرمؤمنان! «رأی» کدام است؟ فرمودند: اینکه کتاب خدا و سنت پیامبرش را ترک گفته و به (رأی) (در مقابل قرآن و سنت) عمل کنی.)

یعنی اگر خودسرانه عملی انجام دادی که مطابق با قرآن و سنت پیامبر نبود آن عمل مورد قبول خدا قرار نخواهد گرفت هر چند ظاهراً نیکو هم باشد.

عَنِ النَّبی صلی الله علیه و آله: «مَن عَمِلَ عَمَلاً لَیسَ عَلَیهِ اَمرُنا فَهُوَ رَدٌّ» (1)

(از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند: کسیکه عملی را خارج از چهارچوبه دستور ما انجام دهد کردارش مردود و نامقبول است.)

حتی اگر فتوی متّکی به قرآن و سنت نباشد مردود بوده و متّبع نیست.

وحتی اگر کسی خودسرانه عملی را انجام دهد بدون اتکا به آیه ای از قرآن کریم یا گفتاری و دستوری از حضرات معصومین علیهم السلام یا حکم و فتوای مرجع تقلیدی و بعد هم معلوم شود درست انجام داده پاداشی نخواهد داشت. زیرا لازم است هر عملی با ضابطه ای الهی و دینی انجام گیرد و اگر خلاف بوده، دروغ بر خدایتعالی هم محسوب و موجب عذاب الهی هم خواهد شد. (2)


1- التاج الجامع للاصول، جلد 1، ص 43.
2- محاسن برقی، ص 213.

ص: 78

تعرف سنّت

سنت در لغت بمعنی طریقه، روش، سرشت، طبیعت، آئین و شریعت است و در اِسناد آن به خدایتعالی قانون کلی حاکم بر هستی را می رساند

«سَنَّةَ اللهِ فِی الَّذین خَلَوا مِن قَبلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلاً» (1)

(این سنت خدا (و طریقه حق) است که در همه ادوار امتهای گذشته برقرار بوده و بدان که سنت خدا هیچگونه تغییر بردار نیست.)

سنت در اصطلاح فقیه و متکلّم

سنت در عرف فقها و متکلمین در برابر بدعت بکار می رود و عبارت از هر حکمی است که به اصول شریعت وابسته است و بدعت چیزی است که مخالف با اصول شریعت باشد. سنت در اصطلاح دیگر مذهبی مرادف با نَدب و استحباب است که انجام آن از ترکش اولی و ارجح است (تسامح در ادلۀ سنن هم یعنی سهل انگاری در دلیلهائی که احکام مستحبات را بیان می کند) و گاه نیز سنت بر نمازهای نافله اطلاق می شود از باب اطلاق عامّ بر خاص.

سنّت در اصطلاح اصولی

گر چه اصولیّین در مدلول سنت اختلاف دارند، ولی همه بر این


1- احزاب، 62.

ص: 79

سخن اتفاق نظر دارند که آنچه از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم از قول و فعل و تقریر شرف صدور یافته سنت و حجّت است.

شیعه به استناد قرآن کریم و از جملۀ آیات شریفه آن، آیۀ تطهیر و احادیث متواتره و مستفیضه ای است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده و بعنوان نمونه یکی از آن احادیث تبرکاً نگارش خواهد یافت، سنت را فعل، قول و تقریر معصوم می داند و مراد از معصوم، حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم و دوازده امام معصوم علیهم السلام و حضرت صدیقة طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد، قول و فعل و تقریر آنها از نظر شیعه سنت و حجّت است و بحث ما هم راجع به همین «سنت» شایسته است.

سنت «فعلی» و «عملی» پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله همان کارهائی است که به قصد تشریع از آنحضرت صادر شده و امامان معصوم علیهم السلام آنرا تداوم بخشیده اند مانند وضو، نماز، حج و امثال اینها.

سنت «قولی» رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم الصلاة و السلام، احادیثی است که از آن بزرگواران رسیده است، بعد از آن که صحت صدور سخنی از آن حضرات به اثبات رسید حجّت آن سخن ثابت خواهد بود.

سنّت «تقریری» عبارت از اینستکه کسی کاری را در حضور حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم صلوات الله اجمعین انجام داده و یا مطلبی بیان کرده باشد و یا حتی در غیاب آن بزرگواران و پس از آگاهی آن حضرات علیهم السلام از آن کردار یا گفتار، سکوت کنند و لب به انکار نگشایند و یا با آن عمل و قول موافقت نمایند و خوبی آنرا بازگو کرده و تأیید کنند و یا حتی در سیمای مبارک آن معصومین

ص: 80

عالیمقام آثار خشنودی نقش بندد.

بعضی نیز گفته اند: «که اگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله کاری را در وقتی از اوقات که ظاهراً مناسبت داشته انجام نداده اند، این نیز از تقریر آنحضرت و دلیل بر عدم مشروعیت آن کار است، مانند ترک اذان و اقامه برای برپائی نماز عید.»

سنت پس از قرآن کریم اولین مأخذ و مهمترین منبع فقه اسلامی و بهترین الگوی عملی جهان اسلام و حجیّت آن به اجماع کافّۀ مسلمین ثابت است.

سیرۀ قطعی عموم مسلمانان بر حجیّت و عمل به سنت بوده است یا این تفاوت که اهل سنت شیوۀ رسولخدا و خلفاء را سنت می دانند و اهل تشیع و پیروان مکتب امامت و ولایت شیوۀ رسولخدا و اوصیاء معصومین آنحضرت علیهم السلام را سنت می شناسند و هرگونه مخالفت با آن شیوۀ شایسته را بدعت و ضلالت می دانند.

عترت و سنّت

عن النبی صلی الله علیه و آله قال: «تَرَکتُ فیکُم اَمرَینِ لَن تَضِلّوا ما تَمَسَّکتُم بِهِما: کِتابَ اللهِ وَ سُنَّةَ رَسُولِ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله (رواة الامام مالک)» (1)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: می روم و دو امر را در میان شما وامی گذارم که مادامی که به آن «تمسک جوئید هرگز گمراه نمی شوید کتاب خدا و سنت رسول الله.)


1- التاج الجامع للاصول، جلد 1، ص 47.

ص: 81

عن زید بن ارقم رضی الله عنه، عن النبی صلی الله علیه و آله قال: « اِنّی تارِکٌ فیکُمُ (الثَّقَلَینِ) ما اِن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا بَعدی، اَحَدُهُما اَعظَمُ مِنَ الاخَرِ کِتابُ اللهِ حَبلٌ مَمدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلی الارضِ وَ عِترَتی اَهلِبَیتی وَ لَن یَتَفَرَّقا (یَفتَرِقا) حَتّی بَرداً عَلَی الحَوضِ فَانظُرُوا کَیفَ تَخلُفونی فیهِما» (رَواه الترمذی و مُسلم) (1)

(زید بن ارقم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمودند: «من می روم و دو چیز گرانبها در میان شما (به ودیعت) می گذارم که مادامیکه به آن دو تمسک جوئید پس از من هرگز گمراه نمی شوید، یکی از دیگری بزرگتر و گرانبهاتر است، یکی کتاب خداست که همچون رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده (و وسیلۀ ارتباطی آسمان و زمین و خدا و بنده است) و دوم عترتم که اهلبیت من هستند و این دو هرگز از همه جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر بر من در آیند، پس نیک بنگرید که بعد از من با آن دور، چگونه معامله می کنید.) (ترمذی و مسلم در صحیحین خود آنرا روایت کرده اند).

در این دو حدیث شریف که مورد قبول کافّة مسلمین از شیعه و سّنی است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تمسک به قرآن و سنت و قرآن و عترت را سبب هدایت و سعادت معرفی فرموده است، با توجه به حرف «لَن» که برای نفی ابد است و بر سر کلمه «یتَفرقّا» یا «یَفتَرقا» آمده است، این معنی


1- التاج الجامع للاصول، جلد 1، ص 47- این حدیث شریف از بیش از سی نفر صحابی و دست کم از دویست تن از علمای بزرگ اهل سنت نقل شده است (عبقات الانوار، ص 3، ج 1) و از آنجمله صحیح مسلم، جلد 4، در فضائل علی علیه السلام، ص 1874 - احادیث 36 و 37 - و سنن ترمذی جلد 2، ص 220، مسند احمد حنبل، جلد 4، ص 371- تفسیر الدرّ المنثور، جلد 2، ص 60- و کنز العمال، جلد 13، ص 641، حدیث 37621.

ص: 82

را می رساند که اگر کسی گفت: قرآن آری اما عترت نه، یعنی گفته است: نه قرآن و نه عترت زیرا این دو هرگز از هم جدا نمی شوند و اگر دیگری گفت: عترت آری اما قرآن نه، او هم همین را گفته است که نه قرآن و نه عترت و اگر یکی مهجور گردید دیگری مهجور خواهد شد.

و اما از جمع آن دو حدیث چنین استفاده می شود که سنت همان روش عترت است در قول و فعل و تقریر، همان حقیقتی که شیعه به آن اعتقاد و بر آن اصرار داشته و آنرا حجت می داند.

و این سنت است که هر عملی با آن موافق بود، مورد قبول خداست و اگر موافق با آن نبود، مردود است.

عن النبی صلی الله علیه و آله قال: «اِن تَوَلّوا عَلِیًّا تَجِدُوهُ هادِیاً مَهدِیاً یَسلُکَ بِکُم الطَّریق المُستَقیم» (1)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: اگر ولایت علی را بپذیرید او را هدایتگر راه درست یافته ای خواهید یافت که شما را به راه مستقیم رهبری خواهد کرد.)

یعنی اگر ولایت علی علیه السلام را گردن نهاده و شیوه شایسته او را میزان عمل خود قرار دهید راه راست را یافته و رفته اید.

و قال صلی الله علیه و آله: «سَیَکوُنُ بَعدی فِتنَةٌ فَاِذا کانَ ذلِکَ فَالزَموُا عَلیَّ بن ابی طالب علیه السلام فَاِنَّه الفارُوقُ بَینَ الحَقِّ و الباطِل» (2)

(و آنحضرت فرمودند: «بزودی پس از من دنیای اسلام دستخوش فتنه ها قرار خواهد گرفت، چون وضع چنین شود ملازم علیّ بن


1- کنز العمال علی متقی هندی سنی، جلد 11، ص 612، خبر 32966.
2- کنز العمال، جلد 11، ص 612، ص 32964.

ص: 83

ابی طالب علیه السلام شوید که او جدا کنندۀ حق از باطل است.)

راهنمائی از این روشنتر نمی تواند باشد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند: هنگام وقوع فتنه هائی که پس از آنحضرت پدید خواهد آمد ملازمت حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السلام سبب پیروی از حق و دستیابی به هدایت، سعادت و رستگاری است. او گفتارش، کردارش و تقریرش حق است، و این همان سنت است و پیروان امام متقیات حضرت علی علیه السلام عاملین راستین به سنت سَنیّۀ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند.

عن زید بن ارقم، قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «مَن اَحَبَّ اَن یَحیی حَیاتی وَ یَمُوتُ مَوتی وَ یَسکُنَ جَنَّةَ الخُلدِ الَّتی وَعَدَنی رَبّی عَزَّوَجَلَّ غَرَسَ فُضبانَها بَیَدِهِ فَلیَتَوَلَّ عَلِیَّ بن ابی طالب (علیه السلام) فَاِنَّه لَن یُخرِجَکُم مِن هُدی وَ لَن یُدخِلَکُم فی ضَلالَةٍ» (1)

(زید بن ارقم از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمودند: «کسیکه دوست می دارند زندگی و مرگ من الگوی زندگی و مرگ او باشد و در بهشت جاودانه ای که خدای عزوجل مرا وعده داده و شاخه های درختانش را به دست خود کاشته جای گزیند باید محبت و ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) را دارا شود، زیرا او هرگز شما را از دایرۀ هدایت خارج نخواهد کرد و در وادی ضلالت و گمراهی وارد نخواهد ساخت.)

(اینها احادیث اهل سنت است و احادیث نظیر اینها در منابع شیعه


1- کنز العمال، جلد 11، ص 611، خبر 32959 و 32960 به اسناد مختلف و مجمع الزوائد، ج 9، ص 108.

ص: 84

موجود است.)

شیوۀ عترت که اولین و عالیترین نمونۀ آن امام متقیان علی بن ابی طالب علیه السلام است راه هدایتی است که هرگز گمراهی در آن راه نخواهد یافت و سنتی است که دست بدعت و ضلالت هرگز بدامن آن نخواهد رسید.

صاحب کتاب ینابیع المودّة (از کتب ارزشمند اهل سنت) از ابن عباس رضی الله عنه نقل می کند که:

قالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صَلّی الله علیه و آله وَ سَلَّم یَقُولُ: «اَنَا وَ عَلِیٌّ وَ الحَسَن وَ الحُسَین وَ یَسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ مُطَهَّروُنَ مَعصُومُونَ». (1)

(شنیدم که رسولخدا صلی الله علیه و آله می فرمودند: مَن و علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین، از همه پلیدیها و آلودگیها پاک و معصوم از هر خطا و گناهی هستیم)

می بینیم که در طهارت و عصمت حضرت رسول ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم امامان معصوم و اوصیاء بعد از خود را در ردیف خود قرار داده است و بهمین دلیل قول و فعل و تقریر آنها سنت و قول و فعل و تقریر رسول خاتم صلی الله علیه و آله است و بهمین دلیل هم در حدود دویست کتاب از کتب قدیمۀ محدّثین اهل سنت (2) از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمودند:

«اَلا وَ مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهیداً، اَلا وَ مَن ماتَ


1- ینابیع المودۀ، باب 77، ص 445.
2- ینابیع المودّۀ، ص 5 از مقدمه - تفسیر کشاف، ج 2، ص 82 - الصواعق، ص 230.

ص: 85

عَلی حُبِّ آل مُحَمَّدٍ ماتَ مُستَکمِلَ الایمان .... اَلا وَ مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمّدٍ ماتَ عَلَی السُّنَّةِ وَ الجَماعَة»

(بدانید که هر کس بر محبت آل محمد بمیرد شهید مرده است، آگاه باشید که هر کس بر محبت آل محمد بمیرد با ایمان کامل خواهد مرد. و بدانید که هر کس بر محبت آل محمد بمیرد بر آن سنت و جماعتی (که پیامبر پیروی از آنرا سفارش فرموده و مورد تأکید قرار داده است) خواهد مرد.)

زیرا به تعبیر حضرت امام محمد باقر علیه السلام: «اِنَّ المُحِبَّ لِمَن یُجِبُّ یُطیعُهُ».

(کسیکه کسی را دوست می دارد مطیع و فرمانبردار او خواهد شد.)

صاحب ینابیع المودّة از کتاب حافظ عمرو بن بحر نقل می کند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بعد از آنه مردم با او بیعت کردند در مدینۀ طیّبه خطبه ای را ایراد نموده و در ضمن آن فرمودند:

«اَلا اِنَّ اَبرارَ عِترَتی وَ اُطائِبَ اُرُومَنی اَحلَمُ النّاسِ صِغاراً وَ اَعلَمُهم کِباراً وَ اَنَا اَهلُبَیتٍ مِن عِلمِ اللهِ عِلمِنا وَ بِحُکمِ اللهِ حُکمِنا وَ عَن قَولِ الصّادِقِ سَمِعنا فَان نَتَّبِعوا آثارَنا تَهتَدوا بِبَصائِرِنا وَ اِن لَم تَفعَلُوا یُهلِککُُمُ الله» (1)

(ای مردم! بدانید که نیکان عترتم و پاکان از فرزندانم بردبارترین مردمند در دوران خردسالی و داناترین مردمند در بزرگسالی (از بزرگ و کوچک مردم حلیم تر و داناترند) و ما اهلبیتی هستیم که علم و دانشمان از علم خداست و براساس حُکم او حُکم می کنیم و از زبان راستگوی پیامبر صادق صلی الله علیه و آله (آنچه را که می دانیم و می گوئیم و انجام می دهیم) شنیده ایم و شما اگر از آثار ما پیروی


1- ینابیع المودۀ، باب 3، ص 23.

ص: 86

کنید، هدایت خواهید شد بآن راه روشن و درستی که ما یافته ایم و می رویم و اگر این کار را نکنید (و از سنت ما تبعیت ننمائید) خدا شما را هلاک خواهد کرد.)

و هم از آنحضرت روایت کرده که فرمودند:

«اُنظُرُوا اَهلَبَیتِ نَبِیِّکُم فَاَلزِمُوا سَمتَهُم وَ اتَّبِعُوا اَثَرَهُم فَلَن یُخرِجُوکُم مِن هُدیً وَ لَن یُعیدُوکُم فی رَدیً فَاِن لَبَدُوا فَالبُدُوا وَ اِن نَهَضُوا فَانهُضُوا وَ لا تَستَبِقُوهُم فَتَضِلُّوا وَ لا تَتَاَخَّرُوا عَنهُم فَتُهلِکُوا» (1)

(اهلبیت پیامبرتان را نیکو بنگرید و همواره ملازم روش شایستۀ آنها باشید و آثارشان را پیروی کنید که آنها هرگز شما را از مسیر هدایت بیرون نخواهند برد و بهلاکتتان نخواهد انداخت (مراقب باشید که) اگر نشستند و قرار گرفتند بنشینید و قرار گیرید و اگر بپاخاستند و قیام کردند برخیزید و قیام کنید و بر آنها (در گفتار و کردار) سبقت نگیرید که به گمراهی خواهید افتاد و از آنها باز نمائید که هلاک خواهید شد.)

(عَن یَحیی بن عَبدالله بن الحَسن، عَن اَبیهِ قالَ: کانَ عَلِیٌّ (علیه اسلام) یَخطَبُ فَقامَ اِلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ: یا اَمیرَالمُؤمِنینَ! اَخبِرنی مِن اَهلِ الجَماعَةِ؟ وَ مِن اَهلِ الفُرقَةِ؟ وَ مَن اَهلُ السُنَّةِ؟ وَ مَن اَهلُ البِدعَةِ؟

فَقال (علیه السلام): وَیحَکَ اَمّا اِذ سَئَلتَنی فَافهَم عَنّی وَ لا عَلَیکَ اَن لا تَسأَلَ عَنها اَحَداً بَعدی فَامّا اَهلُ الجَماعَةِ فَانّا وَ مَنِ اتَّبَعنی و اِن قَلُّوا وَ ذلِکَ الحَقُّ عَن اَمرِ اللهِ وَ اَمرِ رَسُولِهِ، فَامّا


1- ینابیع المودۀ، باب 3، ص 25.

ص: 87

اَهلُ الفُرقَةِ فَالمُخالِفُون لی وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ اِن کَثُرُوا، وَ اَمّا اَهلُ السُنَّةِ المُتَمَسِّکُونَ بِما سَنَّهُ اللهُ لَهُم وَ اِن قَلُّوا وَ اِن قَلُّوا، وَ اَمّا اَهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفُونَ لِاَمرِ اللهِ وَ لِکِتابِهِ وَ رَسُولِهِ، اَلعامِلُونَ بِرَبِّهِم وَ اَهوائِهِم وَ اِن کَثُرُوا» (1)

(یحیی بن عبدالله بن الحسن از پدرش نقل کرده که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در حال ایراد خطبه بودند که مردی برخاست وعرض کرد: یا امیرالمؤمنین! به من خبر ده که اهل جماعت (مورد سفارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) کیست؟ و چه کس از اهل تفرقه (من الذین فرّقوا دینهم و فرقه های باطل) است؟، چه کسی اهل سنت (و پیرو شیوه شایستۀ رسول مکرم صلی الله علیه و آله و کدام کس اهل بدعت (و ضلالت و هلاکت) است؟

حضرت فرمودند: وای بر تو اینک چون سؤال کردی جواب آنرا از من بگیر و بفهم سزاوار نیست که پس از من کس دیگری این مطلب را بپرسی،

اما اهل جماعت من هستم و کسانی که از من پیروی می کنند، اگرچه اندک و انگشت شمار باشند و این حقی است که به دستور خدا و رسولخداست، اهل تفرقه و فرقه های باطل کسانی هستند که با من و پیروانم مخالفت می کنند، اگر چه تعدادشان هم زیاد باشد و اما اهل سنت کسانی هستند که متمسّک به سنت الهی و سنت رسول اکرم اند (صلی الله علیه و آله)، اگر چه تعدادشان اندک و (خیلی هم) اندک باشد، و اما اهل بدعت کسانی هستند که با دستور خدا و کتاب خدا و دستورات رسول الله مخالفت نمایند و به رأی خود و خواهشهای نفسانی خویش عمل کنند، اگر چه تعدادشان هم زیاد باشد.)

در این حدیث شریفی که از کتب اهل سنت نقل شد، مشاهده


1- کنز العمال، جلد 16، ص 183، خبر 44216.

ص: 88

می فرمائید که امام متقیان علیه السلام فرموده اند: «اهل سنت کسانی هستند که تابع سنت خدا و رسولخدا صلی الله علیه و آله می باشند و سنت رسولخدا هم محبت نسبت به عترت و اهلبیت و تبعیت از شیوۀ شایستۀ آنهاست و فرمودند: اهل جماعت هم من و پیروان من می باشیم و کسی که با خدا و رسولخدا و من و پیروان راستینم مخالفت کند از فرقه های باطل و از اهل بدعت و ضلالت است.

به امید اینکه همۀ مسلمین با پیروی از رسول خدا و امام متقیان و خاندان عصمت و طهارت و تبعیت از سنت شایستۀ رسولخدا و عترتش اهل سنت و جماعت باشند.

اکنون حدیثی را هم از مدارک اهل سنت در آن به اسامی مبارک اوصیاء معصومین رسولخدا صلی الله علیهم اجمعین تصریح شده، بعنوان تبرک می نگاریم تا بهتر روشن شود شیوۀ چه کسانی باید الگوی کردار و رفتار امت بزرگ اسلام قرار گیرد.

«عن جابر بن عبدالله الانصاری قال: «قال لِی رَسُولُ الله صَلّی اللهُ علیه و آله و سلم: یا جابِرُ! اِنَّ اَوصِیائی وَ اَئِمَّةِ المُسلِمینَ مِن بَعدی اَوَّلَهُم عَلِیّ ثُمَّ الحَسَنَ ثُمَّ الحُسَینِ ثُمَّ عَلِیّ بن الحُسَین ثُمَّ مُحمِد بن عَلیٌّ المَعروف بِالباقِرِ سَتُدرِکُه یا جابِرُ فَاِذا اَلقَیتُهُ فَاقرَئهُ مِنّیِ السَّلامَ ثُمَّ جَعفر بن مَحمٍّد ثُمَّ موسَی بن جَعفَرٍ ثُمَّ عَلّی بن مُوسی ثُمَّ مُحمّد بن علّی ثُمَّ عَلِیّ بن مُحمّد ثُمَّ الحَسَنِ بن عَلِیٍّ ثُمَّ القائِمُ اِسمُه اِسمی وَ کُنیَتُهُ کُنیَتی ابنُ الحَسَن بن عَلّی ذاکَ الَّذی یَغیبُ عَن أَولیائِهِ غَیبَةٌ لا یَثبُتُ عَلی

ص: 89

القَولِ بِامامتِهِ الّا مَنِ امتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ لِلایمانِ» (1)

(جابر بن عبدالله انصاری رضی الله عنه (صحابی بزرگوار مورد قبول فریقین) می گوید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمودند: «ای جابر براستی اوصیاء من و امامان و پیشوایان مسلمین پس از من (از اینقرارند:) اولشان علی (علیه السلام) پس از او حسن و پس از او حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمد بن علی که به باقر مشهور خواهد شد و دیری نپاید که تو او را دریابی و چون با او دیدار کنی، سلام مرا به وی برسان و پس از او جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و از آن پس محمد بن علی و پس از او علی بن محمد و پس از او حسن بن علی و سپس قائم که همنام و هم کنیه من خواهد بود و فرزند حسن بن علی (علیهم السلام) است.

اوست آنکه خدای تبارک و تعالی به دست او شرق و غرب زمین را فتح می کند و هم اوست که از دوستانش غائب می شود، غیبتی (آنقدر طولانی) که بر اعتقاد به امامت آنحضرت پایدار نمی ماند مگر کسی که خدا دلش را برای ایمان آزموده باشد.)

(2)

این بزرگواران اوصیاء پیامبر و پیشوایان راستین مسلمین هستند که بلحاظ عصمتشان قول و فعل و تقریرشان سنت و الگوی امت و برای تبیین احکام اسلام و وظایف مسلمانان حجت است. و ما می خواستیم سنت بودن روش ائمۀ معصومین را از مدارک اهل سنت اثبات کنیم و گرنه کتب اهل تشیع مالامال از اینگونه احادیث است.


1- ینابیع المودّة، باب 94، ص 494 مانند این حدیث در کتاب مناقب، جلد 1، ص 342 و در ینابیع المودّۀ، باب 76، از کتاب فرائد السمطین، ص 441 حدیثی را که به اسامی مبارک ائمۀ معصومین علیهم السلام از جانب رسول اکرم صلی الله علیه و آله بیان شده است آمده.
2- تفسیر نور الثقلین جلد 1 ص 500 و بحار جلد 23 ص 289 و تفسیر برهان جلد 1 ص 381.

ص: 90

عن ایوب بن الحرقال سَمِعتُ اباعبدالله علیه السلام یقُولُ: «کُلُّ شَییءٍ مَردُودٌ اِلَی الکِتابِ وَ السُنَّةِ» (1)

(ایوب بن حر می گوید شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمودند: هر موضوعی باید به قرآن و سنت ارجاع شود.)

عَن ابن ابی عُمیر، عن بَعض اَصحابه، قال: سَمِعتُ اَباعَبدِالله علیه السّلام یَقوُلُ: «مَن خالَفَ کتابَ الله و سُنَّةِ مُحمّد فَقَد کَفَرَ» (2)

(با توجه به اینکه مرا سیل ابن ابی عمیر در حکم مسانید است و شک نیست که ایشان از افراد بی اعتماد نقل نمی کند.)

فرزند ابی عمیر از بعضی از اصحابش نقل می کند که گفت: شنیدم حضرت صادق علیه السلام می فرمودند: «کسیکه با قرآن و سنت (محمد صلی الله علیه و آله) مخالفت کند کافر است»

عَن اَبان بن تَغلِبَ، عَن ابی جعفر علیه السلام، اَنَّه سُئِلَ عَن مَسئَلَة فَاَجابَ فیها قال: فَقالَ الرَّجُلُ: اِنَّ الفُقَهاءَ لا یَقُولُونَ هذا فَقالَ یا وَیحَکَ وَ هَل رَأَیتَ فَقیهاً قَطٌّ؟ اِنَّ الفَقیه حَقَّ الفَقیهِ الزّاهِدُ فِی الدُّنیا، الرّاغِبُ فِی الاخِرَةِ اَلمُتَمسِّکُ بِسُنَّةِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله (3)


1- کافی، جلد 1، باب الاخذ بالسنة، حدیث 3، ص 89 - فصول المهمه، باب 24، ص 212 - بحار، جلد 2، ص 242.
2- کافی، جلد 1، ص 89، باب الاخذ بالسنة، حدیث 6- فصول المهمه، باب 24، ص 212 و فی المحاسن للبرقی، ص 230 (من خالف سنة محمد صلی الله علیه و آله فقد کفر بحار، جلد 2، ص 262.
3- کافی، جلد 1، باب الاخذ بالسنة، حدیث 8، ص 89- این حدیث در محاسن برقی، ص 223 - از مفضل بن عبدالملک از امام صادق علیه السلام نقل شده که مطلب را از پدر بزرگوارشان نقل فرموده اند.

ص: 91

(ابان بن تغلب می گوید: از حضرت امام باقر علیه السلام، مسئله ای پرسیده شد و حضرت پاسخ فرمودند، آن مرد (که مسئله را پرسید) گفت: فقها، چنین نمی گویند (شاید فقها، عامّه را می گفته) حضرت فرمودند: ای بر تو آیا تو هرگز فقیهی دیده ای؟ راستی فقیه حقیقی کسی است که از دنیا دل بریده و به آخرت دل بسته و به سنت پیامبر چنگ زند) [یعنی کسانیکه ادعای فقاهت می کنند و خارج از چهارچوبۀ قرآن و سنت اظهار نظر می کنند فقیه مورد قبول حق نبوده و نظریاتشان قابل تبعیت نیست.]

قال علی علیه السلام (فی عهده الی المالک الاشتر رضوان الله علیه): فی قوله تعالی: « فَاِن تَنازَعتُم فی شَیئ فَرُدُّودهُ اِلَی اللهِ وَ الرَّسوُلِ (54/النساء)، فَالرَّدُّ اِلَی اللهِ الاَخذُ بِمُحکَمِ کِتابِهِ و الرَّدُّ اِلَی الرَّسولِ الاَخذُ بِسُنَّتِه الجامِعَة غَیرِ المُفَرِقَةِ» (1)

(حضرت علی امیرمؤمنان علیه السلام (در عهدنامه ایکه برای مالک اشتر رضوان الله علیه صادر فرموده اند) در تفسیر این آیه که حقتعالی فرموده: «اگر در حُکمی اختلاف پیدا کنید به خدا و رسولش رجوع نمائید، گفته اند «پس رجوع به خدا فرا گرفتن دستور درست و روشن (محکم) از کتاب او (آنچه در معنی آن تردید و شبهه ای نباشد) و رجوع به رسول فرا گرفتن سنت (و احکام) اوست سنتی که گرد می آورد و پراکنده نمی سازد [سنتی که اختلافها را رفع نموده و همه را در رأی و اندیشه یگانه می گرداند نه سنت تفرقه افکن که منظور از آن روشن نباشد])

آنچه که نگارش یافت دانه ای از خروارها حدیث در این زمینه


1- نهج البلاغه، نامه 53، بخشی 65- صیحی صالح، بحار، جلد 2، ص 244.

ص: 92

است که از همه استفاده می شود تبعیت از «سنت» واجب و شرط لازم برای قبولی عمل است.

و در چهارچوبه سنت انجام عمل واجب یا مستحب محبوب خدایتعالی و معصومین اسلام است و این همان دریست که برای بندگی خدا از آن در باید وارد شد تا به دربار حق و مقام قرب دسترسی پیدا گردد و گرنه بیراهه روی و از هدف دور گردیدن خواهد بود.

عن الصادق علیه السلام قال و قد قال ابونا رسول الله صلی الله علیه و آله: «اَلمُداوِمَةُ عَلَی العَمَلِ فی اتّباعِ الآثارِ وَ السّنَنِ وَ اِن قَلَّ اَرضی للهِ وَ اَنفَعُ عِندَهُ فی العاقِبَةِ مِنَ الاِجتِهادِ فِی البدَعِ و اتباعِ الاَهواءِ الا انَّ اتباعَ الاهواء و اتباعِ البِدَعِ بغَیر هُدیً مِنَ اللهِ ضَلالٌ وَ کُلّ ضَلالَةٍ بِدعَةٌ وَ کُلَّ بدعَةٍ فِی النارِ» (1)

(امام صادق علیه السلام (در ضمن رساله ایکه برای اصحابشان می نگارند) می فرمایند: «محققا پدر ما رسولخدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: پیگیری و پایداری عمل در پیروی از آثار و سنن و اگر چه اندک باشد نزد خدا پسندیده تر و سودمندتر است در فرجام کار از سختکوشی بسیار در بدعتها و کارهای دلخواه و خودسرانه، بدانید که راستش، پیروی هواهای نفسانی و بدعتها بی رهبری خدا گمراهی است و هر گمراهی بدعت است و هر بدعتی در آتش دوزخ خواهد بود.)

یعنی اگر کسی خارج از چهارچوبه سنت در هر عبادت و عمل پسندیده ای هر چند خیلی سختکوشی کند و ریاضت هم بکشد، گمراهی را در پیش گرفته که نه تنها وسیله رهائی او و دستیابی به مقام قرب


1- روضه کافی اولین حدیث، ص 10- بحار، جلد 78، ص 216.

ص: 93

نخواهد شد، بلکه بجرم بدعت، در جهنم محکوم به عذاب هم خواهد گردید.

لذا ما موظفیم دستورات دینی و برنامه های مذهبی را از نماز، روزه، حج، جهاد، امر بمعروف، نهی ازمنکر، انجام مراسم دعا و نیایش، عزا و سوگواری، میزبانی و میهمانی، دوستی و دشمنی، عروسی و ماتم، مرگ و زندگی، مسافرت و معاشرت، مصاحبت و مجالست و همه مقاصد، گفتار و کردارمان را در چهارچوبۀ سنت انجام دهیم که در سنت رسولخدا صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها برای هر عملی چهارچوبه ای ارائه داده شده است.

و فقهای عالیمقام اسلام هم با الهام از آثار پیشوایان معصوم علیهم السلام موظفند اگر ابهام یا ابهامی باشد برطرف نمایند و اینکه هم فقیهان عالیشان اسلام نماز را جز آنچه کیفیت آن در شرع مطهر تشریع شده اگر مکلفی انجام دهد و یا چیزی را جز آنچه مقرر گردیده و جایز شمرده شده بگویند مانند دست روی دست گذاشتن بدون تقیه یا بعد از ولا الضّالین «آمین» گفتن بدون تقیه باطل می دانند و همچنین اضافه کردن مثلا یک تکبیرة الاحرام و با یک سجده را موجب بطلان نماز می شمرند، بهمین دلیل است چون کاری بیهوده انجام داده و از چهارچوبه سنت خارج گردیده و به دام بدعت افتاده اند.

در این زمینه مختصر احادیثی را از میان احادیث فراوان وارده از حضرات معصومین علیهم السلام بنظر شریفتان می رسانم:

عَن اِسحاق بن غالبٍ، عَن اَبی عَبدالله علیه السلام قال: عَبَدَاللهَ حِبرٌ مِن اَحبارٍ بَنی اِسرائیلَ حَتّی صارَ مِثلَ الخِلالِ، فَاَوحَی اللهُ عَزّوجَلَّ اِلی نَبیِّ زَمانِهِ قُل لَهُ: وَ عِزَّتی و جَلالی وَ

ص: 94

جبروتی لو انک عبدتنی حتی تدوب کما تدوب الآلیة فی القدر ما قبلت منک حتی تأتینی من الباب الذی امرتک» (1)

(اسحاق بن غالب از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودند: یکی از پیشوایان بزرگ دینی یهود آنقدر خدا را عبادت کرد که چون خلالی باریک و لاغر گردید خداوند عزّوجلّ به پیامبر زمان آن حِبر یهودی، وحی فرمود که به او بگو: بعزّت و جبروتم سوگند اگر آنقدر مرا عبادت کنی که آب شوی آنچنانکه پیه در دیگ جوشان آب می شود از تو نخواهم پذیرفت، مگر آنکه از همان راهی که تو را بدان امر کرده ام بسوی من بیائی.)

منظور اینستکه راه تقرب به پروردگار و شرط لازم برای قبولی عمل پسندیده منحصر است به همان راهی که خود تعیین فرموده است و عبادتهای من درآورد و اعمالی که انسان به فکر و رأی خود انجام دهد و مورد تأیید شرع مقدس نباشد بهیچ وجه مقبول درگاه حق و موجب تقرب بنده به خدا و رستگاری و نیل وی به سعادت و کمال نخواهد بود. یعنی باید در دایرۀ رهبری و امامت پیامبر، امام معصوم و یا امام عادل زمانش باشد.

عن ابن ابی عمیر، عن هشام، عن الصادق علیه السلام قال: اُمِرَ اِبلیسُ بِالسُّجُودِ لآدَمَ، فَقالَ: یا ربِّ اِن اَغفَیتَنی مِنَ السُّجُودِ لآدم لَاَعبُدَتَّکَ عِبادَةً ما عَبَدکَ اَحَدٌ قَطُّ مِثلَها، قالَ اللهُ جَلَّ جَلاله: اِنّی اُحِبُّ اَن اُطاعَ مِن حَیثُ اُریدُ» (2)

(ابن ابی عمیر از هشام و او از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «ابلیس مامور شد (از سوی خداوند متعال تا) آدم را سجده


1- ثواب الاعمال صدوق، ص 196 - بحار، جلد 27، حدیث 23 - محاسن برقی، ص 97.
2- بحار، جلد 2، ص 262، حدیث 5 نقلا عن قصص الانبیاء.

ص: 95

کشد، پس عرض کرد پروردگارا اگر مرا از سجدۀ به آدم معاف داری، ترا آنچنان عبادت می کنم که هرگز احدی آنگونه ترا عبادت نکرده باشد خداوند جل جلاله فرمود: من دوست می دارم آنطور که می خواهم عبادت و فرمانبرداری شوم [نه آنگونه که تو می خواهی])

یعنی عبادت و طاعتی که در چهارچوبه مقررات شرعی نباشد هر چند هم بسیار باشد محبوب خدا و مورد قبول حضرتش نیست. بنابراین کارهای من در آوردی که صوفیانه بعنوان عبادت انجام می گیرد، بیهوده رنج بردن است، چه عنوان تصوف داشته باشد و چه با عناوین دیگری صورت پذیرد.

ابن مسکان از امام صادق علیه السلام و ایشان از پدر بزرگوارشان علیه السلام و آنحضرت از حضرت علی بن الحسین علیه السلام نقل می کنند که حضرت موسی علیه السلام بر مردی گذر کرد که دست به آسمان بلند کرده و دعا می کرد، حضرت موسی علیه السلام از او بگذشت و پس از هفت روز بسوی او بازگشت در حالیکه وی همچنان دست بجانب آسمان برداشته و درحال دعا بود، عرض کرد:

«یا رَبِّ هذا عَبدُکَ رافِعٌ یَدَیهِ اِلَیکَ یَسأَلُکَ حاجَتَهُ وَ یَسأَلُکَ المَغفِرَة مُنذُ سَبعَةَ اَیّامِ لا تَستَجیب لَهُ، قال: فَاَوحَی اللهُ اِلَیهِ: یا موسی لَو دَعانی حَتّی تَسقُط یَداهُ (اَو تَنقَطِعَ یَداهُ) اَو یَنقَطِعَ لِسانُهُ ما استَجَبتُ لَهُ حَتّی یَأتینی مِنَ البابِ الَّذی اَمَرتُهُ» (1)

(پروردگارا! این بنده تست که دست بسویت برداشته و از درگاهت درخواست حاجت و مغفرت دارد و هفت روز است که در این حال می باشد و او را اجابت نفرموده ای. (امام سجاد) فرمودند: خداوند به


1- محاسن برقی، ص 224، حدیث 141 - بحار، جلد 2، ص 263.

ص: 96

موسی وحی کرد که ای موسی اگر آن مرد آنقدر دعا کند که دستهای او فرو افتد (یا قطع شود) با زبانش بریده گردد، دعایش را مستجاب نکنم تا زمانیکه از راهی که او را دستور داده ام بسوی من بیاید و مرا فرا خواند) من کردار و گفتار خودسرانه و من درآورد او را نه می خواهم و نه می پذیرم و نه اجابت می کنم، یعنی باید در ارتباط به اوامر حضرت موسی علیه السلام و آنگونه که خدایتعالی دستور داده است دعا و عبادت کند.

در احادیث یاد شده با اینکه نفس عبادت، دعا و بندگی پسندیده و شایسته است اما اگر در چهارچوبه مقررات الهی نباشد، محبوب خداو مورد قبول حضرت نخواهد بود حالا این عبادت هر چه می خواهد باشد. نماز باشد یا روزه، قول باشد یا فعل، عزاداری باشد یا جشن، ماتمسرائی باشد یا عروسی، مجلس دعا باشد یا ذکر هر چه باشد باید طبق سنت رسولخدا و پیشوایان معصوم علیه السلام بوده و در سنت جایگاهی داشته باشد.

عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام فی قول الله: «وَ اتُو البُیُوتِ مِن اَبوابِها»

(189/بقره)

قال: یعنی

«اَن یَاتِیَ الاَمرَ مِن وَجهِهِ اَیُّ الاُمُورِ کانَ» (1)

(جابر از حضرت باقر علیه السلام نقل می کند که در تفسیر این آیه «از درب خانه ها به منزلها درآیند» که بابی سنت و بابی ولایت است.)

یعنی هر کاری را از راهش وارد شوید هر گونه که باشد، در چهارچوبه سنت و در دایره ولایت بدین معنی که بهمان صورتی که مقرر شده


1- محاسن برقی، ص 224، حدیث 144 - بحار، جلد 2، ص 262.

ص: 97

و همانگونه که دستور داده اند انجام دهید.

مرحوم کلینی از عبدالرحیم قصیر نقل کرده که گفت: «خدمت حضرت صادق علیه السلام مشرف گردیده و عرض کردم فدایت شوم من از پیش خود دعائی اختراع کرده ام حضرت فرمودند: بگذار مرا از اختراع خود (یعنی دعای من درآورد و از پیش خود ساخته را کنار بگذار) و برای من نقل نکن» آنگاه حضرت دعائی را به من تعلیم فرمودند. (1)

با اینکه دعا را به هر زبانی و با قصد انشاء یا هر بیانی اگر متضمن لغو و توهین نباشد می توان خواند، اما باز امام صادق علیه السلام بنابر آن حدیث می فرمایند: دعای از پیش خود ساخته ات را کنار بگذار و این همانست که اگر در انجام کاری انسان از راهش وارد شود به موفقیت و نیل به هدف نزدیکتر است.

مرحوم صدوق از عبدالله بن سنان روایت کرده که گفت: حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «که بزودی شما دستخوش شبهه خواهید شد و نشانه و راهنما و پیشوای هدایتگر و نجات دهنده ای نمی یابد در آن شبهه مگر کسیکه دعای غریق را بخواند، گفتم: دعای غریق چگونه است؟ فرمود می گوئی:

«یا اَللهُ یا رَحمانُ یا رَحیم یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک، پس من خواندم و گفتم: .... یا مُقَلبَ القُلُوبِ وَ الاَبصار ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک» حضرت فرمودند. براستی خدای عزّوجل هم مقلب قلوب و هم مقلب ابصار است. و لکن قل: کما اقول، همانگونه بگو که من می گویم» (2)


1- مفاتیح الجنان چاپ کتابفروشی اسلامیه بعد از زیارت وارث، ص 434.
2- (مفاتیح الجنان) - اکمال الدین صدوق، جلد 2، ص 21 - بحار، جلد 95، ص 326.

ص: 98

حضرت صادق علیه السلام به عبدالله بن سنان می فرمایند: من هم می دانم که خدا، هم مقلب قلوب است و هم مقلب ابصار و درست است که خدا را می توان اینگونه دعا کرد ولی آنطور بگو که من ترا تعلیم می دهم و در دعا تصرف و دخالتهای دلبخواه نکن حداقل مقتضای تأدّب و تعبّد، عدم دخل و تصرف در دعاهای وارده از معصوم علیه السلام است.

با اینکه در ادعیّۀ صبح و شام از امام صادق علیه السلام وارد شده بگویند:

«اَللّهُمَّ مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَ الاَبصار ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک» (1)

اما بعنوان دعای غریق باید آنطور خواند و در ادعیۀ صبح و شام باید اینطور خواند و شاید هم به این سبب باشد که دعای غریق که از جمله دعاهائی استکه از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده و بنابر روایات زیادی که از سنی و شیعه رسیده است آنحضرت بر آن دعا مداومت داشته و گاه روزی چند بار آنرا می خوانده اند بهمین صورتی است که امام صادق علیه السلام آنرا تعلیم عبدالله بن سنان فرمودند. از اسماعیل بن فضل روایت شده که گفت از حضرت صادق علیه السلام دربارۀ گفتار خدای عزّوجل (در آیه 130 سوره طه)

«فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ قَبلَ طُلوُعِ الشَّمسِ وَ قَبلَ غُروُبِها»

(پروردگارت را پیش از طلوع خورشید و قبل از غروب آن تسبیح و ستایش گوی)

پرسیدم حضرت فرمودند هر مسلمانی وظیفه دارد که قبل از طلوع خورشید ده مرتبه و پیش از غروب آفتاب هم ده مرتبه بگوید:


1- مفاتیح الجنان، ص 23 - فلاح المسائل، ص 222.

ص: 99

«لا اِلهَ اِلا اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ لَهُ المُلکُ وَ لَهُ الحَمدُ، یُحیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لا یَموت بِیَدِهِ الخَیرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»

اسماعیل می گوید: من بر آن تسبیح جمله «یُمیتُ و یُحیی و لکن قُل کَما اقُولُ» (1)

(ای آقا شکی نیست که خدایتعالی هم «یُحیی و یُمیت» زنده می کند و می میراند و هم «یمیت و یُحیی» است می میراند و زنده می گرداند، اما آنگونه بگو که من می گویم. امام می خواهند پیروانشان ادب داشته و تسلیم باشند.

و گفتن این تسبیح را علاء بن کامل از امام صادق علیه السلام نقل کرده با این تفاوت که حضرت جمله «بِیَده الخَیرُ» را بیان نکردند و من با اضافه «بیدِهِ الخَیرُ» خواندم حضرت فرمودند:

«اِنَّ بِیَدِهِ الخَیرُ وَ لکن قُل کَما اَقُولَ (لَکَ) (2)

و مثل این حدیث از حسین بن مختار، از امام صادق علیه السلام نقل شده است. (3)

همین تسبیح را بصورت کامل، اسحاق بن عمار از علاء بن کامل، از امام صادق علیه السلام و ابی خدیجه نیز از آنحضرت نقل کرده اند. (4)


1- خصال صدوق، باب العشره، حدیث 58، ص 452 (یک جلدی و دو جلدی جلد 2، ص 62 - بحار، جلد 86، ص 250.
2- کافی - ج 2، ص 526، باب القول عند الاصباح و الامساء، حدیث شماره 17 - (چهار جلدی، جلد 4، ص 298)
3- تفسیر نور الثقلین، جلد 2 - ص 114.
4- کافی مدرک سابق، حدیث 33، 32 - ص 532 و 533 (جلد 2) و فلاح المسائل، ص 222.

ص: 100

(لا اِلَه الا اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ المُلکُ وَ لَهُ الحَمدُ، یُحیی و یُمیت، و یُمیت وَ یُحیی، بِیَدِهِ الخَیرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیرٌ»

گر چه از بررسی همه احادیث و جمع آنها چون مثبتین هستند تخییر استفاده می شود ولی ادب و تسلیم و تعبّد خالی از لطف نیست.

روایت شده که امام صادق سلام الله علیه، عبدالله بن ابی یعفور را خیلی دوست می داشت و یکی از دلایل آن، روح اطاعت و تسلیم وی در برابر امام پس از معرفتش نسبت به امامت و امام بوده چنانکه بنابر روایت به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: «بخدا سوگند اگر شما اناری را دو نصف کنی و بگوئی که این نصف حرام است و نصف دیگر حلال، من شهادت می دهم که آنچه را گفتی حلال، همان حلالست و آنچه را فرمودی حرام همان حرام است، که حضرت دو مرتبه فرمودند: خدا رحمت کند ترا» (1)

البته باید دانست اگر کسی بخواهد از ثوابهائی که برای خواندن ادعیه مأثوره از معصومین علیهم السلام، برخوردار شود باید دعا را بهمان صورتی که وارد شده بخواند نه بر آن بیفزاید و نه از آن بکاهد.

همانطور که از آن بزرگان دین نقل شده این موضوع بدان می ماند که به کسی که گفته باشند اگر از فلان نقطه ده گام برداری و آنجا را حفر کنی به گنجی (که وعدۀ ثواب آن نماز، دعا یا ذکر و هر عمل پسندیدۀ دیگری است) میرسی حال اگر نه قدم رفتی و زمین را حفر کردی به گنج دست


1- منتهی الآمال، ص 767.

ص: 101

نمی یابی و اگر یازده قدم هم رفتی و زمین را کندی به گنج دست نخواهی یافت.

کاستن و افزودن بر اذکار و ادعیه ای که حدود آن معین شده اینچنین است که این را ذکر «موظّف» می گویند که حضرت باقر علیه السلام تسبیح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را از مصادیق ذکر «موظّف» دانسته اند.

یعنی بقصد تسبیح فاطمه اطهر علیها السلام باید «سی و چهار مرتبه الله اکبر و سی و سه مرتبه الحمدلله و سی و سه مرتبه سبحان الله» گفت و از این شماره نه کمتر و نه زیادتر.

حال اگر کسی بقصد اینکه تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها اینطور است سی و پنج مرتبه الله اکبر بگوید بدعت و حرام است.

اما تکرار ذکرهای مستحبی غیر موظف اگر بقصد ورود نباشد اشکالی ندارد و اصلا هر ذکر مستحبی را انسان می تواند بگوید و تکرار کند.

اما تکرار بعضی از عبارتهای ادعیۀ مأثوره مانند دعای شریف کمیل در جائیکه امام تکرار نکرده اند اگر بقصد توجه بیشتر باشد اشکالی ندارد ولی اگر به نیت اینکه دعا اینطور است، تکرار کنند اشکال دارد.

و بهتر و به صواب نزدیکتر اینست که همانطور که امام علیه السلام خوانده و دستور داده اند که بخوانند، خوانده شود. بویژه که اگر به سبب مداومت، برای مردم این توهم بوجود بیاید که دعا اینطور است.

و همانطور که گفته شد حداقل مقتضای تأدّب و تعبّد عدم تغییر در

ص: 102

دعاست و شما می بینید که ذکرهائی که از ائمۀ معصومین علیهم السلام رسیده آنجا که یک مرتبه می بایست بخوانند فرموده اند: یک مرتبه، جائی که مثلاً هفت مرتبه فرموده اند: هفت بار، در جائی فرموده اند ده بار، یازده بار، چهل مرتبه، صد مرتبه و هفتاد مرتبه و ما باید بهمانگونه که دستور داده اند انجام دهیم و نه مانند صوفیها و صوفی مشربها هر طور که خودمان دلمان خواست و یا مریدان جاهل خواستند و پسندیدند، یا افراد خوش صدای بسواد خواندند و باب کردند بخوانیم و انجام دهیم که باز هم خاطر نشان می سازم که عن الکاظم علیه السلام، عن الصادق علیه السلام، قال:

قال ابلیس: «یا رَبِّ اعفُنی مِن السُّجُودِ لآدَمَ وَ اَنَا اَعبُدُکَ عِبادَةً لَم یَعبُدُ کَها مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبیٌّ مُرسَلٌ فَقالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی: لا حاجَة لی اِلی عِبادَتِک، اِنَّما اُریدُ اَن اُعبَدَ مِن حَیثُ اُریدُ لا مَن حَیثُ تُریدُ» (1)

(حضرت کاظم از حضرت صادق علیهما السلام نقل کرده که فرمودند: «ابلیس به درگاه خدا عرض کرد: پروردگارا! مرا از سجده به آدم معاف دار تا ترا آنگونه عبادت کنم که هیچ فرشته مقرب و یا پیامبر مرسلی آنچنان عبادت نکرده باشند. خداوند فرمود: من نیازی به عبادت و تو ندارم، من فقط می خواهم آنگونه که خواست من است عبادت شوم نه آنطور که او می خواهی.)

و روایات صحیحه ای که در مذمت صوفیه و بطلان عبادتهای آنها رسیده است بهمین دلیل است که آنها در چهارچوبۀ سنت رسولخدا و پیشوایان معصوم علیهم السلام خدا را بندگی نمی کنند بلکه به دستور قطب و مرشد و امثال اینها یا افرادی به دلخواه خود هر طور که خواستند دعا


1- تفسیر نور الثقلین، جلد 2، ص 9.

ص: 103

می خوانند و در مراسم عزاداری و جشن و سرور مذهبی هر کاری که خواستند انجام می دهند که اگر می خواهند خدا را بنده باشند نه هواهای نفسانی خود، باید برای کردارشان در سنت جایگاهی پیدا کنند تا موجب خُرسندی خدا و رضای ائمۀ اطهار و خشنودی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و سبب دستیابیشتم به مقام قرب و کمال مطلوب شود.

در مؤثقه یونس آمده که حضرت صادق علیه السلام به عبادین کثیر بصری صوفی فرمودند:

«وَیحَکَ یا عبادُ غَرَّکَ اَن عَفَّ بَطنَکَ وَ فَرجَکَ اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ، یَقُولُ فی کِتابِهِ «یا اَیّها الَّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ قُولُواً قَولاً سَدیداً یُصلِح لَکُم اَعمالَکُم (1) اِعلَم اَنَّهُ لا یَتَقَبَّلَ الله مِنکَ شَیئاً حَتّی تَقُولَ قَولاً عَدلاً» (2)

(و ای بر تو ای «عباد» نگهداری شکم و دامن از ارتکاب گناه ترا مغرور کرده است، خدای عزوجل در کتابش فرموده: «ای اهل ایمان خداپروانی پیشه کنید و سخن درست و محکم بگوئید تا اعمال شما را اصلاح فرماید» بدان که خدا از تو (عمل خوبت) را نخواهد پذیرفت مگر اعتقاد درست داشته باشی و درست و بجا عمل کنی.)

اینک ضروریست که شیوۀ بهتر خواندن دعا را هم از قرآن کریم و هم احادیث خاندان طهارت و عصمت علیهم السلام، مورد دقت قرار دهیم، باشد که با اتخاذ روش نیکوتر، مجالس نیایش ما به رضا و قرب خدا و به تأثیر و اجابت نزدیکتر گردد و از هر گونه شهبه دورتر.


1- احزاب، آیه 70 و 71.
2- فروع کافی، جلد 1، ص 107.

ص: 104

قال الحکیم فی کتابه:

«اُدعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُعتَدینَ (1)

(خداوند در قرآنش فرموده: «پروردگار خود را به تضرع و زاری و به صدای آهسته (که به اخلاص نزدیکتر است) بخوانید، زیرا خدا کسانی را که از چهارچوبه مقررات الهی تعدی و تجاوز کنند درست ندارد.)

دراین آیه کریمه خداوند با صراحت فرموده که با تضرع ولی آهسته دعا کنید و بعد هم تهدید فرموده که خدا کسانی را که از این دستور سرپیچی می کنند دوست نمی دارد، یعنی اگر با داد و فریاد دعا کنند، چنانکه احادیث هم این مطلب را تأیید و تبیین می کنند.

در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که در غزوه ای حضور داشتند وقتی بر یک وادی مشرف شدند رزمندگان اسلام با صدای بلند می گفتند:

«لا الهَ الَّا اللهُ وَ اللهُ اَکبر» فَجَعَلَ الناسُ یُهَلِّلُونَ وَ یُکَبِّرُِونَ وَ یَرفَعُونَ اَصواتَهُم فَقالَ صَلّی اللهُ عَلَیه وَ آله: «یا اَیُّهَا النّاسُ اَربَعوا عَلی اَنفُسِکُم اَما اَنَّکُم لا تَدعُونَ الاَصَمَّ وَ لا غائباً اِنَّکُم تَدعُونَ سَمیعاً قَریباً اِنَّه مَعَکُم» (2)

(حضرت فرمودند: ای مردم باز ایستید و آرام دعا کنید، شما شخص ناشنوا و غائبی را نمی خوانید شما کسی را می خوانید که شنوا، نزدیک و با شماست.)


1- اعراف، 55.
2- مجمع البیان، جلد 4، ص 429 - تفسیر نور الثقلین، جلد 2، ص 40 - تفسیر نمونه، جلد 6، ص 210 - صحیح مسلم، جلد 4، ص 2076 و در بحار، جلد 93، ص 343 - ارشاد القلوب، ص 93.

ص: 105

استدلال از این زیباتر نمی شود، اگر انسان بخواهد با شخص کرد و ناشنوائی صحبت کند صدایش را بلند می کند تا مطلبش را به او برساند و نیز اگر می خواهد فرد غائبی را که مثلاً پشت دیوار است صدا کند فریاد می زند تا او بشنود، با اینکه خدایتعالی شنوا، دانا و بیناست و از شریان جان به انسان نزدیکتر است.

«اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَریدِ»

(16/ق)

و همواره و در همه جا با اوست.

«وَ هُوَ مَعَکُم اَینَما کُنتُم»

(4/حدید)

دیگر چه جای این دارد که در دعا و نیایش صدا را بلند کنند، آنهم به تعبیر دعاخوانهای حرفه ای «تا به عرش برسد» که گوئی تا به عرش نرسد بگوش خدا «العیاذ بالله» نمی رسد.

در حدیث دیگری که از ابوموسی نقل شده، همان جریان بیان گردیده است با این تفاوت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

«اِنَّکُم لا تَنادُونَ اَصَمَّ وَ لا غائباً» (1)

که همه به یک مضمون است و همه موافق کتاب الله است.

و قال النبی صلی الله علیه و آله: خَیرُ العِبادَةِ اَحفاها وَ قالَ: خَیرُ الذِّکرِ الخَفیِّ وَ قال: دُعاءُ السِّرّ یَزیدُ عَلَی الجَهرِ سَبعینَ ضَعفاً وَ اِنَّنیَ اللهُ سُبحانَهَ عَلی زَکَریّا بِقَوله: «اذ نادی رَبَّه نِداءً خَفِیّاً»


1- صحیح مسلم، جلد 4، ص 2077 (این حدیث با شش سند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده.)

ص: 106

وَ سَمِعَ رَسُولُ الله صلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله اَقواماً یُجاهِروُنَ بِالدُّعاءِ، فَقالَ لا تَرفَعُوا بِاَصواتِکُم فَاِنَّ رَبَّکُم لَیسَ بِاَصَمّ» (1)

و فی روایةٍ فقال: «اِنَّما تَدعَونَ سَمیعاً بَصیراً حاضِراً مَعَکُم» (2)

(پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «بهترین عبادت آنستکه در پنهانی و مخفیانه انجام پذیرد» و فرمودند: «بهترین ذکر نیز ذکر پنهانی است» و فرمودند «دعائی که در نهان صورت گیرد هفتاد برابر از دعائی است که آشکارا و و با صدای بلند انجام پذیرد و خدای سبحان حضرت زکریا را ستوده» و در آیه 3 سوره مریم فرموده: «هنگامیکه پروردگارش را آهسته و پنهانی به نیایش فرا خواند» و رسول اکرم شنیدند که مردمی با صدای بلند دعا می کردند (به آنها) فرمودند: با صدای بلند دعا نکنید زیرا پروردگار شما ناشنوا نیست.)

و در روایت دیگری آمده که فرمودند: «همانا شما در پیشگاه کسی دعا می کنید که شنوا، بینا و همه جا با شما حاضر است.»

عن ابی الحسن الرضا علیه السلام قال: «دَعوَةُ العَبدِ سِرًّا دَعوَةً واحِدَةً تَعدِلُ سَبعینَ دَعوَةً عَلانیةً» و فی روایة أخری: «دعوة تخفیها افضل (عندالله) من سبعین دعوة تظهرها» (3)

(از حضرت رضا علیه السلام روایت شده که فرمودند: «بنده ای که در نهانی دعا می کند برابر هفتاد دعاست که بصورت علنی انجام گیرد.)

و در روایت دیگری است که:


1- ارشاد القلوب دیلمی، باب 47، ص 154.
2- ارشاد القلوب، باب 22، ص 93.
3- عدة الداعی، ص 143 - بحار، جلد 93، ص 340 و ص 323 - اصول کافی، جلد 2، باب اخفاء الدعاء، حدیث 1.

ص: 107

(دعائی که آنرا پنهانی انجام دهی (نزد خدا) برتر از هفتاد دعاست که بصورت آشکارا آنرا انجام دهی.)

پس بنابر آیه شریفه صریحه و اخبار واردۀ از خاندان عصمت علیهم السلام بهترین شیوۀ دعا اینستکه با تضرع یعنی با خضوع و تواضع و التماس و زاری و دست برداشتن بسوی رحمت حق، آرام و آهسته خدا را بخوانند نه با داد و فریاد، با ضجّه و سوز و گداز آری ولی با داد و فریاد نه، که اگر کسی صدا را به دعا بلند نکرد، چون ظاهرا مجلس دعا خوانهای حرفه ای خوب نمی گیرد فریاد بزنند: مگر حاجت نداری؟ مگر درد نداری؟ اگر نیاز نداری بلند شو و برو ... و امثال اینها که اینهمه برخلاف دستور خداوند متعال و شیوه شایسته ائمّه معصومین علیهم السلام است.

بله در هر جاهائی که فرموده اند بلند بخوانیدن و یا خودشان بلند خوانده اند و یا اجازه داده اند ما هم مجازیم بلند بخوانیم مانند فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام.

«عن عبدالله بن سنان، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله: «اِرفَعُوا اَصواتَکُم بالصَّلاة عَلَیَّ فَاِنَّها تَذهَبُ بِالنِّفاقِ» (1)

(عبدالله بن سنان، از امام صادق علیه السلام نقل می کندکه فرمودند: آهنگ صدایشان را هنگام فرستادن صلوات بر من بلند کنید، زیرا که نفاق را از بین خواهد برد.)

یا در گفتن تلبیه برای احرام حج (لَبَیک اللهمَّ لَبَیکَ ...» که از حضرت رضا علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«وَ اَکثِر مِنَ التَّلبِیَةِ ... رافِعاً صَوتَکَ» وَ قَد رُوِیَ عَن رَسُولِ الله


1- ثواب الاعمال صدوق، ص 144 - بحار، جلد 94، ص 59.

ص: 108

صلی الله علیه و آله: «انه قال: اَتانی جِبرائیل فَقالَ: مُر اَصحابَکَ اَن یَرفَعُوا اَصواتَهُم بِالتَّلبِیَةِ فَاِنَّه مِن شِعارِ الحَجّ» (1)

(تلبیه را با صدای بلند زیاد بگو و محققاً از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که آنحضرت فرمودند: جبرئیل بنزد من آمد و گفت: یارانت را فرمان ده تا هنگام گفتن تلبیه آهنگ صدا را بلند نمایند که از شعار حج است.)

از حضرت امیرمؤمنان علیه السلام هم نقل شده که فرمودند:

«جاءَ جَبرَئیلُ اِلَی النَبّی صلّی الله علیه و آله وَ قالَ لَه: اِنَّ التَلبیهَ شُعارُ المُحرِم فَارفَع صَوتَکَ بِالتَلبیه» (2)

(جبرئیل بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرود آمد و به ایشان عرض کرد: براستی تلبیه شعار شخص محرم است هنگام گفتن تلبیه صدا را بلند کن.)

و «اذان» هم چون شعار مسلمین است با آهنگ بلند ادا می شود.

البته اگر دعا بصورت شعار ادا شود رجحان در بلند گفتن آنست و در دعاهای دسته جمعی هم که به اجابت نزدیکتر است، یک نفر دعا می خواند و بقیه «آمین» می گویند. «آمین» هم دعاست و نباید با داد و فریاد گفته شود و اگر مؤمنین هنگام «گفتن» آمین فریاد برنیاورند اوقات دعا خوان تلخ شود و پرخاشگرانه بگوید که لابد شما حاجت ندارید یا بگوید بهمان اندازه که حاجت دارید صدایتان را به «آمین» بلند کنید (3) و


1- مستدرک، جلد 2، ص 116 - و در وسائل، جلد 5، ص 50 - الحجّ فی الکتاب و السنة، ص 374.
2- وسائل، جلد 5، ص 50 - الفقیه، جلد 1، ص 114.
3- و مؤمنین باید که بسبب وظیفه در محضر امام معصوم علیه السلام یا در کنار مرقد منور آن بزرگوار و در مرتبۀ اولی قبر منور و مطهر رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم جز به اذا و تلاوت قرآن و ذکر صلوات و مرثیه و مدیحه سرائی (که خودشان اجازه داده اند) صدا را از حد معمولی و متعارف بلندتر نکنند وادب را رعایت نمایند و بدانند که امام معصوم و پیغمبر خاتم صلی الله علیهم اجمعین در این زمینه در یک حکم هستند و خداوند در آیه دوم سوره حجرات فرموده: « یا اَیُّهَا الَّذین آمَنوا لا تَرفَعُوا اَصواتَکُم فَوقَ النَّبِی وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ کَجَهر بَعضیکُم لِبَعضٍ اَن تَحبَطَ اَعمالَکُم وَ اَنتُم لا تَشعُروُنَ».

ص: 109

خلاصه اینکه اگر ذکر و دعا بصورت جمعی نباشد و هر کسی بخواهد خودش بخواند اگر بصورت سری و نهانی انجام شود آنقدر از اهمیت برخوردار و مورد توجه و عنایت خداست که همانگونه که براساس روایت گفته شد یا معادل هفتاد دعای آشکارا و یا بهتر از هفتاد دعای علنی است زیرا به اخلاص نزدیکتر است.

در اینجا باز توجه شما را به آیه 205/سوره اعراف جلب می کنم که در این زمینه صراحت بیشتری دارد.

خداوند عزیز می فرماید:

«وَ اذکُر رَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ دوُنَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالعَدُوِّ وَ الاصالِ وَ لا تَکُن مِنَ الغافِلینَ»

(پروردگار خویش را به خضوع و زاری و بیم در ضمیر خود و به آهنگ غیر بنلد هر بامداد و شامگاه یاد کن و از غفلت زدگان مباش.)

در اینجا خدای تعالی ذکر را دو قسم کرده؛ یکی توی دل و در ضمیر جان و دیگری به زبان و آهسته، آنگاه هر دو قسم ذکر را مورد امر قرار داده است.

ص: 110

و مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله علیه در تفسیر این آیه می فرماید: « اما ذکر به صدای بلند را خداوند مورد امر قرار نداده بلکه از آن اعراض کرده و این نه بخاطر ذکر نبودن آنست بلکه بخاطر اینستکه چنین ذکر گفتنی با ادب عبودیت منافات دارد» (و بعد هم بهمان روایت واردۀ از رسول اکرم صلی الله علیه و آله که بعرض رسید استناد می کند.) (1)

آری انسان با ایمان و وارسته همیشه دل بیدار و متذکر و زبان ذاکر دارد و همواره بیاد خداست.

آیه بحدی واضح است که نیاز بتوضیح و تشریح ندارد، لذا اگر می خواهید دعا کنید با تضرع و ترس از گناه و عقوبت خدا (خیفةً) و (دُونَ الجَهرِ مِنَ القولِ) بدون اینکه آهنگ صدا را بلند کنی (آقای محترم این آیه قرآن است) خدا دستور می فرماید: «آهسته، آرام، بی سر و صدا اما با تضرع و ترس و سوز و گداز و زاری.»

ولی غیر خدا می گوید: خدا را بخوان با داد، با فریاد آنچنان که صدایت به عرش برسد!!!

و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

«اِذا اَرادَ اللهُ بِقَومٍ خَیراً کَثَّرَ فُقَهائَهُم وَ اَقَلَّ جُهّالَهُم فَاِذا تَکَلَّم الفَقیهُ وَجَدَ اَعواناً وَ اِذا تَکَلَّمَ الجاهِلُ فُهِرَ وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِقَومٍ شَرّاً کَثَّرَ جُهالَهُم وَ اَقَلَّ فُقهائَهُم فَاِذا تَکَلَّمَ الجاهِلُ وَجَدَ اَعواناً وَ اِذا تَکَلَّمَ الفَقیهُ فُهِرَ» (2)

(هرگاه خدا خیر مردمی را بخواهد (بسبب اینکه آنها در پی رسیدن به


1- ترجمه تفسیرالمیزان، جلد 16، ص 311.
2- نهج الفصاحه، ص 31، خبر 163.

ص: 111

خیر هستند) فقهاء و دانایان آنها را زیاد و نادانیهایشانرا کم می کند، در چنین صورتی هر گاه فقیه و فهمیده ای سخن گوید طرفدار پیدا می کند و یاریش می نمایند و موقعیکه نادان لب به سخن گشاید (توی دهنی خورده و) مغلوب می شود، و هرگاه (خدا) بدی مردمی را بخواهد (بسبب بدکاری و بدخواهی آنها) نادانهایشانرا زیاد و فقیهان و آگاهان آنها را کم می کند و در چنین وضعی هنگامیکه نادان سخن گوید طرفدار پیدا می کند و یاریش می نمایند و موقعیکه دانا لب به سخن گشاید (توی دهنی خورده و) مغلوب می شود.)

و ما اگر دیدیم سخن خدا، سخن پیامبر خدا، سخن اوصیاء معصومین پیامبر خدا، سخن اولیاء خدا، سخن دانشمندان دین خدا خریدار و طرفدار دارد، نشانۀ اینستکه مردم راه نیکی در پیش گرفته اند که پاداششان اینستکه خدا خیرخواهشان شود و اگر دیدیم نادانها و بیسوادها حرفشان طرفدار دارد و به سخنان دانشمندان دینی اعتنا نمی شود، باید تصدیق کنیم که بدکاری و بدراهی مردم سبب بدخواهی خدایتعالی نسبت به آنها شده و باید منتظر عقوبت باشند.

عَنِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله قال: «دَعوَةٌ فی السِّرِّ تَعدِلُ سَبعینَ دَعوَةً فِی العَلانِیَةَ» (1)

(از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند: «یک دعای پنهانی معادل هفتاد دعاست که آشکارا انجام گیرد»)

و خداوند در آیه دوم سوره ملک از افراد باایمان خواسته که عمل بهتر انجام دهند و فرموده:

«لِیَبلُوَکُم اَیُّکُم اَحسَنُ عَمَلاً»


1- بحار، جلد 93، ص 312 بنقل از دعوات راوندی.

ص: 112

باضافه اینکه این شیوه خردمندان است که کار بهتر را انجام دهند.

عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال الله عزّوجلّ: «مَن ذَکَرَنی سِرّاً ذَکَرنُهُ عَلانیَةً» (1)

(حضرت صادق علیه السلام فرمودند: خدای عزوجل فرموده: هر که مرا در نهانی یاد کند، من او را آشکارا یاد کنم.)

مرحوم مجلسی می گوید: ذکر نهانی یعنی در دل یا در خلوت و تنهائی یا آهسته گفتن در برابر بلند گفتن که شامل همه اینها می شود. (2)

قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «مَن ذَکَرَ اللهِ عَزّوجلَّ فِی السِرِّ فَقَد ذَکَرَ اللهُ کَثیراً، اِنّ المُنافِقینَ کانُوا یَذکُرُونَ اللهَ عَلانیةً وَ لا یَذکُرُونَهَ فِی السِرِّ فَقالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: یُراؤونَ النّاسَ وَ لا یَذکُرُونَ اللهَ اِلّا قَلیلاً» (3)

(نساء/142)

(امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: «کسی که خدا را در نهان (یا بصورت آهسته) یاد کند از کسانی است که خدا را بسیار یاد کرده است. زیرا منافقان را این شیوه پیشه است که پیوسته خدا را آشکارا یاد کرده و در نهانی بیاد او نیستند و ذکر خدا نمی گویند و خدای عزوجل (دربارۀ آنها) فرموده: ریا و خودنمائی می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی نمایند.)

زراره از یکی از دو امام باقر یا صادق علیهما السلام (عن احدهما)


1- کافی، جلد 2، باب ذکر الله عزّوجلّ فی السّرّ، حدیث 1- مرآة العقول، جلد 12، ص 137- بحار، جلد 93، ص 243.
2- مرآة العقول، جلد 12، ص 137.
3- کافی، جلد 2، باب ذکر الله عزوّجلّ فی السّرّ، حدیث 2- مرآة العقول، جلد 12، ص 138 - نور الثقلین، جلد 2، ص 115.

ص: 113

نقل می کند که درباره آیه:

«وَاذکِر رَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً» فَلا یَعمَل ثَوابَ ذلِکَ الذِّکرَ فی نَفسِ الرَّجُلِ غَیرُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لِعَظَمَتِهِ (1)

(پروردگارت را در ضمیرت یاد کن به تضرع و ترس پس بجز خدای عزوجل ثواب این ذکر را که در ضمیر انسان باشد کسی نداند بخاطر عظمتش.) [یعنی عظمت ثواب و ذکر و دعای نهانی و آهسته را جز خدایتعالی کسی نمی داند.]

در تفسیر شریف عیاشی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: (2)

«وَ اذکُر رَبَّکَ فی نَفسِکَ (تَضَرُّعاً) یعنی مُستَکیناً وَ (خیفَةً) یعنی خَوفاً مِن عَذابِهِ (وَ دونَ الجَهرَ مِنَ القَولِ) یعنی دوُنَ الجَهرَ مِن القَرائةِ»

(اینکه خدایتعالی فرموده: «خدای را در ضمیرت یاد کن در حال تضرع» یعنی با حال بیچارگی و خضوع و خشوع و زاری و «با ترس» یعنی خوف از عذاب خدا و «بدوناینکه جهر بقول شود» یعنی بدون اینکه در قرائت دعا صدا را بلند کنند یعنی آهسته خوانده شود.)

از آیات و روایات یاد شده برای هر کس که اندکی هم اهل دقت باشد روشن می شود که خداوند دستور فرموده دعا را آهسته بخوانند جز در مواردی نظیر اذان، ذکر صلوات، ذکر تلبیه، قنوت در نماز و جهر در نمازهای جهریه و جاهائی که مکلف مخبربین جهر و اخفات است، مانند


1- همان مدرک، حدیث 4 - تفسیر نور الثقلین، جلد 2، ص 114 - بحار، جلد 93، ص 159.
2- تفسیر عیاشی، جلد 2، ص 44 - تفسیر نور الثقلین، جلد 2، ص 113 - بحار، جلد 93، ص 159.

ص: 114

اذکار غیر قرائت حمد و سوره و تسبیحات اربعه و جاهائی که دعا جنبۀ شعاری دارد و تردیدی هم نمی ماند که ثواب ذکر و دعای مخفی و آهسته تا هفتاد برابر و بیشتر، از ذکر و دعای با آهنگ بلند زیادتر و آنگونه ذکر و دعا هم به اخلاص نزدیکتر است، مگر جائیکه رجحانی در روایات برای آن ذکر شده باشد مانند صلوات بر محمد و آل محمد علیهم صلوات الله و گفتن تلبیه و غیر اینها.

و بهترین شیوۀ دعا اینست که بندۀ سر در فرمان با دل پاک و با برخورداری از حضور قلب در حال تضرع و زاری و ترس از عقوبت پروردگار و با خضوع و خشوع و خشیت در محضر حقتعالی سر شوم از گناهان خویش به زیر افکند و دست انابت و استکانت به امید اجابت بدرگاه پروردگار خویش برآرد و اشک شوق و خوف و خجلت و خشیت را با هم در آمیزد و از دیده بر رخساره جاری سازد و آهسته با زبان سرو در ضمیر خود با زبان دل خدا را بخواند (نه با زور داد و فریاد و گرفتن اشک با خواندن مصیبتهای دروغ و بی اساس، که اگر خداوند در همان مکان و همانزمان دستور گوینده و درخواست شنونده را اجابت نکرد شکایتش را به حضرت عباس ببرد و آنچه که شما بیش از بنده در مجالس دعا دیده و شنیده اید و دریافته اید که به مصیبتی که بر سر دعا و مجالس عزا آمده بیشتر باید گریست). البته بیان مصائب اهل البیت و گریه بر آن مصائب اگر بدون پیرایه دروغها باشد از افضل قربات بوده و ارزش اشکها را بمراتب بالاتر خواهد برد.

«عَنِ السُّکُونی، عَن ابی عَبدالله، عن آبائه علیهم السلام قال: مَرَّ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله عَلی رَجلٍ وَ هُوَ رافِعٌ بَصَرهُ اِلَی السَّماءِ یَدعُو، فَقالَ لَهُ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله: غَضِّ

ص: 115

بَصَرَکَ فَاِنَّکَ لَن تَراه» (1)

(سکونی از امام صادق و آنحضرت از آباء طاهرینش نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه آله بر مردی گذشت که چشم به آسمان دوخته (و گوئی بسوی خدا می نگریست) و دعا می کرد. پس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمودند: (هنگام دعا) دیده فروپوش زیرا تو هرگز نمی توانی خدایرا ببینی.)

این یقین است که انسان هرگز با چشم سر نمی تواند خدا را ببیند و خدا هم تنها در آسمان نیست که بسوی حضرتش بنگرد و برداشتن دست به آسمان حالت خواهش و التماس است بلحاظ اینکه رحمت خدا از آسمان فرود می آید.

بهر حال خداوند می فرماید: «حضرت صالح علیه السلام به قوم ثمود اجابت می کند)

«اِنَّ رَبّی قَریبٌ مُجیبٌ» (2)

(البته خدا به همه نزدیک است و (دعاهای همه را می شنود و) اجابت می کند.)

و حضرت ابراهیم علیه السلام می آموزد که:

«اِنَّ رَبّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ» (3)

(البته پروردگار من دعای بندگان را خواهد شنید.)

و خداوند به رسول خاتم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«وَ اِن تَجهَر بِالقَولِ فَاِنَّهُ یَعلَمُ السِرَّ وَ اَخفی» (4)


1- بحار، جلد 93، ص 307.
2- هود، 61.
3- ابراهیم، 39.
4- طه، 7.

ص: 116

(و اگر با صدای بلند (سخن بگوئی و یا دعا بکنی) خدا محققاً نهان و مخفی ترین امور همه را می داند.)

آری «اِنَّهُ یَعلَمُ الجَهرَ وَ ما یَخفی» (1) که او به امور آشکار و پنهان عالم (و سخنان و دعاهای بلند و آهسته همگان) دانا و آگاهست.

پس موردی جز آنچه بیان شد ندارد که انسان با ایمان در ادعیۀ مأثوره از ائمّه معصومین علیهم السلام دخل و تصرف بیجا کند و یا دعا را با داد و فریاد و هو و جنجال و تهدید و تطمیع بخواند.

یک تذکر لازم

اگر کسی عملی اختراع کرده و آنرا در مجالس و محافل مذهبی اعم از جشن یا عزا انجام داده و تزویج کند و به او بگویند: جایگاه این عمل در قرآن و سنت کجا و مجوز آن چیست؟ اگر متوسل به قیاس شود باید به او گفت: قیاس از مذهب اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیست و بنابر حدیث مشهور امام صادق علیه السلام فرموده اند:

«اَوَّل مَن قاسَ اِبلیسُ» (2)

(نخستین کسی که قیاس کرد ابلیس بود)

که بدان سبب منحرف و رانده درگاه خدا شد.

و نیز فرموده اند:

«اِنَّ دینَ اللهِ لا یُصابُ بِالمَقائِسِ» (3)


1- اعلی، 7.
2- کافی مترجم، باب البدع و الرأی و المقائس، حدیث شماره 20، ص 76 - مرآة العقول، جلد 1، ص 201 - بحار، ج 2، ص 288 - محاسن برقی، ص 211.
3- کافی مترجم، همان باب، حدیث 7 و 14، ص 72 و 74 - مرآة العقول، جلد 1، ص 192 و ص 197 - بحار، جلد 2، ص 308 - محاسن برقی، ص 211.

ص: 117

(همانا دین خدا با قیاس درست نمی شود.)

و نیز فرموده اند:

«اِنَّ السُّنَّةَ لا نُقاسُ اَلا تَری اَنَّ المَرآةَ نَقضی صَومَها و لا تَقضی صَلَواتَها یا اَبانُ اِنَّ السُنَّةَ اِذا قیسَت مُحِقَّ الدّین» (1)

(سنت و احکام دین را نمی توان قیاس کرد نمی بینی که زن روزۀ دوران عادتش را قضا می کند و نمازش را نباید قضا کند (در حالیکه نماز از روزه مهمتر است) ای ابان (بن تغلب) سنت و احکام اسلامی اگر قیاس شود دین از بین می رود.)

بنابراین بدعتها و اختراعات و کارهای من درآورد را با قیاس نمی توان مشروع جلوه داد و درست کرد.

و اگر بگویند: آقا مگر برای انجام هر کاری و اجرای هر برنامه ای در قرآن و سنت جایگاهی تعیین و برای هر موضوعی حکمی بیان شده است؟ در جواب آنها پاسخهای امامان معصوم علیهم السلام را عرض می کنم.

«عن یونس، عن حماد، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سَمِعتُهُ یَقُولُ: «ما مِن شَیئ اِلّا وَ فیهِ کِتابٌ اَو سُنَّةٌ» (2)

در این حدیث صحیح، یونس از حماد نقل می کند که از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:


1- کافی مترجم، همان باب، حدیث 15، ص 74 - مرآة العقول، جلد 1، ص 197 - محاسن برقی، ص 214.
2- کافی مترجم، جلد 1، باب الردّ الی الکتاب و السنّة، ص 77، حدیث 4 - مرآة العقول، جلد 1، ص 204.

ص: 118

(چیزی نیست مگر اینکه درباره اش آیه قرآن یا حدیث و دلیل و حکمی از سنت هست.)

در موثّقه سَماعة روایت شده:

عَن اَبی الحَسن موسی علیه السلام قال: قُلتُ لَهُ: اَکُلُّ شَیئٍ فی کِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلّی الله عَلَیه وَ آله اَو تَقُولُونَ فیه؟ قالَ بَل کُلُّ شَیئ فی کِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّه صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله» (1)

(که (سماعه) گفت به حضرت امام موسی کاظم علیه السلام عرض کردم: آیا همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله موجود است، یا شما هم در آن گفتاری دارید؟

فرمودند: همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر می باشد (و ما جز با تکیه بر آن دو اظهار نظر نمی کنیم.)

حمّاد بن عثمان می گوید: سودة بن کلیب از حضرت صادق علیه السلام سؤال کرد و من شاهد بودم.

«فَقال: جُعِلتُ فَداکَ بِما یُفتِی الاِمامُ؟ قالَ بالکتابِ، قالَ فَما لَم یَکُن فِی الکِتاب؟ قال بِالسُنَّۀِ، قالَ فَما لَم یَکُن فِی الکِتابِ وَ السُنَّة؟ فَقالَ لَیسَ مِن شَیئ اِلّا فِی الکِتابِ وَ السُنَّۀِ قالَ ثُمَ مَکَثَ ساعَةً ثُمَّ قالَ: یُوَفِّقِ وَ یُسَدِّدُ وَ لَیسَ کَما تَظُنُّ» (2)

(سوده عرض کرد، فدایت شوم، امام بر چه اساس فتوی می دهد؟ حضرت کاظم علیه السلام فرمودند: براساس قرآن، عرض کرد اگر برای حکمی در قرآن دلیلی نبود؟ فرمودند: براساس سنت، عرض کرد اگر در قرآن و سنت دلیلی یافت نشد حضرت فرمودند: هیچ چیز


1- کافی مترجم، جلد 1، همان باب، ص 80، حدیث 10 - مرآة العقول، جلد 1، ص 209 - بحار، جلد 2، ص 173 بنقل از اختصاص مفید.
2- بحار، جلد 2، ص 175 و 176 با همین مضمون، احادیث 15 - 16- 17 و 18.

ص: 119

نیست مگراینکه درباره اش در قرآن و سنت حکمی پیش بینی شده است آنگاه حضرت ساعتی درنگ کرده و سپس فرمودند: توفیق فهم درست احکام از قرآن و سنت به عصمت و عنایت خداست نه آنطور که تو میپنداری (که هر کس توانائی درک و دریافت حکم را از قرآن و سنت داشته باشد.)

حدیثی با همان مضمون از حضرت صادق علیه السلام نقل شده یا این اضافه که فرموده اند:

«لَیسَ شَیئٌ مِن دینِ اللهِ اِلّا وَ هُوَ فِی الکِتابِ و السُنَّةِ، قَد اَکمَلَ اللهُ الدینَ قالَ اللهُ تَعالی: «اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم»

(3/انعام)

ثُمَّ قالَ: یُوَفِقّ اللهُ وَ یُسَدِّدُ لِذلِکَ مَن یَشاءُ مِن خَلقِهِ وَ لَیسَ کَما تَظُنُّونَ» (1)

(هیچ چیز از دین خدا نیست، مگر در کتاب و سنت حکمی دارد، بتحقیق خداوند دینش را کامل فرموده و در قرآن مجید بیان داشته «امروز دینتان را کامل گردانیدم مربوط است به روز غدیر و نصب امام علیه السلام»، سپس فرمودند: خدا توفیق می دهد و درست می کند برای اینکار هر کس از آفریدگانش را که بخواهد ولی آنگونه نیست که شما می پندارید.)

حضرت می فرمایند: اولا درباره هر حکمی که مورد نیاز بشر باشد در قرآن و سنت دستوری برای آن ها پیش بینی شده است، ثانیاً اگر کسی بگوید قرآن و سنت برای ادارۀ جامعه بشری کافی نیست، معنیش اینست که گفته دین خدا کامل نمی باشد و این ادعای پوچ، خلاف ضرورت اسلام و قرآن و خاتمیت است چنانکه سعید اعرج می گوید، به امام صادق


1- دعائم الاسلام، جلد 2، ص 535، حدیث 1900.

ص: 120

علیه السلام عرض کردم: نزد ما کسانی از فقهاء (عامه) هستند که برای ما مسائلی پیش می آید که حکمش را در قرآن و سنت نمی یابیم و در آن مسئله از خود نظر و فتوی می دهیم.

«فقال ابوعبدالله علیه السلام: کَذَبُوا لَیسَ شَیئٌ اِلا وَ قد جاءَ فِی الکِتابِ وَ جائَت فیهِ السُنَّةُ. (1)

(آنگاه حضرت فرمودند: دروغ می گویند، هیچ چیز نیست مگر اینکه محققاً در قرآن آمده و یا درباره آن در سنت حقیقی بیان گردیده است.)

«عَن مُسعدَة بن صَدقة، عَن ابی عبدالله علیه السلام قال: قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام فی خطبته: اَیُّهَا النّاس ... ذلِکَ القرآن فَاستَطِقُوهُ وَ لَن یَنطِقَ لَکُم اُخبِرکُم عَنهُ اِنَّ فیهِ عِلمَ ما مَضی و عِلمَ ما یَأتی اِلی یَوم القِیامَةِ وَ حُکمَ ما بَینَکُم وَ بَیانَ ما اَصبَحتُم فیهِ تَختَلِفُون» (2)

(مسعدة بن صدقه از امام صادق علیه السلام نقل می کند که امیر مؤمنان علیه السلام خطبه ای ایراد کرده (و ضمن آن) فرموده اند: ای مردم این (نسخۀ سعادتبخش) قرآنست از او بخواهید تا با شما سخن گوید و هرگز با شما سخن نخواهد گفت، اما من از حقایق آن بشما خبر می دهم، در قران است علم گذشته ها و علم آینده تا روز قیامت و دستوراتیکه بتواند با رعایت آن (بحق) حکومت کنید و اختلافات شما را بیان می دارد (و آنچه رفع اختلاف کند و نیاز شما را از هر جهت تا روز قیامت برطرف نماید در آن وجود دارد.)


1- بحار، جلد 2، ص 304 باب البدع و الرّأی و المقائس، حدیث 47، ص 304 بنقل از اختصاص مرحوم مفید.
2- کافی مترجم، باب الرّدّ الی الکتاب و السنّة، حدیث 7، ص 79 - مرآة العقول، جلد 1، ص 208.

ص: 121

از آنچه بیان گردید و دهها حدیث مشابه آنها که حق هم همین است هر چه را که مورد ضرورت و نیاز انسانها باشد، در همه ابعاد تا قیامت در قرآن و سنت ریشه ای و حکمی برای آنذکر شده و برای هر چیز و انجام هر کار جایگاهی معین گردیده است و باب اجتهاد و تحقیق برای این بار شده تا فقهای عالیمقام اسلام با الهام گرفتن از قرآن و سنت، نیازهای دینی و مذهبی را برطرف سازند و لذا اگر کسی ادعا کند که قرآن و سنت پاسخگوی نیازهای جامعه بشری نیست.

اولاً - قرآن و سنت را نشناخته و برای یافتن آنچه که احتیاجات انسانها را بر طرف می کند جدّ و جهد و اجتهاد نکرده و تحقیق عمیق، دقیق و کافی بعمل نیاورده است.

ثانیاً - برخلاف خود قرآن کریم که فرموده:

«وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیئ»

(89/نحل)

«ما بر تو ای قرآن عظیم را نازل کردیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند)

«لا رُطبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ»

(59/انعام)

(هیچ تر و خشکی در جهان نیست مگر آنکه در کتاب مبین (قرآن کریم) مسطور است.)

«ما فَرَّطنا فِی الکِتابِ مِن شَیئ»

(38/انعام)

ص: 122

(ما در کتاب بیان هیچ چیز را فرو گذار نکردیم)

اظهار نظر کرده است. زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام مأموریت داشته اند که مشکلات قرآن کریم را برای مردم بیان نمایند چنانکه خداوند در آیه 44 سوره نحل می فرماید:

«وَ اَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرِ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ»

(و ای رسول گرامی پرتو قرآن (که جامع و کاملترین کتب الهی و وسیله یادآوری تکالیف و مسئولیت انسانهاست) نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که نازل شده به روشنی بیان کنی و باشد که مردم عقل و اندیشه خود (را در فهم قرآن مجید و عمل بآن) بکار بندند.)

که سنت همان بیان احکام الهی است و ما مطمئنیم که رسول خاتم و اوصیاء معصومینش علیهم الصلاة و السلام مأموریت خود را خوب انجام داده اند و از بیان چیزی که مورد نیاز بشر باشد دریغ و کوتاهی نکرده اند و معنی کمال دین و تمام نعمت هم که با استمرار رسالت بوسیله امامت صورت پذیر است همین حقیقت می باشد.

و اگر کسی بگوید: اسلام و قوانین آن برای تأمین سعادت بشر و ادارۀ امور مجتمع کافی نیست می خواهد بگوید که اسلام کامل نیست و رسولخدا و امامان معصوم علیهم السلام مأموریت خود را خوب انجام نداده اند و یا اینکه می خواهند ادعا کند که او بهتر می فهمد یعنی در حقیقت می خواهد با عقل ناقص و دانش ناچیز و درک و دریافت مغرورانه و نارسای خویش اسلام را کامل کند تا پاسخگوی نیازهای جامعه باشد و این همانطور که گفته شد بدان معنی است که او نیازهای جامعه بشر و آنچه را که برطرف کنندۀ آن احتیاجات است بهتر از خدا و رسولخدا و امامان معصوم فهمیده

ص: 123

است که اینهم ادعائی بس بزرگ، خودخواهانه و دور از حقیقت می باشد.

و این مطلب تا آن اندازه مورد توجه ائمۀ معصومین علیهم السلام بوده که یکی از فقهای اصحاب حضرت صادق علیه السلام (بنام ابوبصیر) به آنحضرت عرض می کند:

«یُرَدُّ عَلَینا اَشیاءَ لَیسَ نَعرِفُها فی کِتابٍ وَ لا سُنَّةٍ فَنَنظُرُ فیها؟ فَقالَ: لا اَمّا اِنَّکَ اِن اَصَبتَ لَم تُوجِر وَ اِن اَخطَاتَ کَذِبتَ عَلَی اللهِ» (1)

(مسائلی برای ما پیش آمد می کند که حکم آنرا در کتاب و سنت نمی یابیم، آیا به نظر خود فتوی بدهیم (و یا عمل بکنیم)؟ حضرت فرمودند: نه، زیرا اگر بدون تکیه بر قرآن و سنت نظری دادی که مطابق حق درآمد اجر نخواهی داشت و اگر خطا کنی بر خدای دروغ بسته ای) (و از بزرگترین گناهان را مرتکب شده ای).

محمد بن حکیم می گوید: به حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام عرض کردم: در صورتیکه ما حکمی را در قرآن و سنت نیابیم چه کنیم؟ فقال علیه السلام:

«اذا جائَکُم ما تَعلَمُونُ فَقوُلُوا وَ اِذا جائَکُم ما لا تَعلَمُونَ (وَ وَضَعَ یَدَه عَلی فیهِ) فَقُلتُ وَ لَم ذاک؟ قالَ لانَّ رَسوُلَ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله: اِنّی النّاسَ لِمَا اکتَفَوا بِهِ عَلی عَهدِهِ وَ ما یَحتاجوُنَ اِلَیهِ مِن بَعدِهِ اِلی یَومِ القِیامَةِ» (2)

(اگر مسئله ای را نزد شما آوردند که جوابش را می دانید آنرا پاسخ


1- محاسن برقی، ص 213 و ص 215 (ابن محبوب اوغیره عن المثنی مثله) بحار، جلد 2، ص 306.
2- محاسن برقی، ص 213 - بحار، جلد 2، ص 307.

ص: 124

گوئید و اگر نمی دانید (حضرت دستشان را بر دهانشان قرار دادند یعنی لب فرو بندید و جواب ندهید) عرض کردم برای چه؟ فرمودند: برای اینکه رسولخدا صلی الله علیه و آله در زمان خود هر چه را مورد نیاز مردم بوده برایشان آورده و تا روز قیامت نیز هر آنچه مورد احتیاج بشر پس از آنحضرت قرار می گیرد در اختیار آنها قرار داده است.)

با همان مضمون در موثقه سماعة بن مهران از حضرت کاظم علیه السلام نقل کرده که در آخر حدیث است که سماعه پرسید:

«اَتی رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله النّاس بِما یَکتَفوُنَ بِهِ فی عَهدِهِ، قال علیه السلام: نَعَم وَ ما یَحتاجُونَ اِلَیهِ اِلی یَومِ القِیامَة»

(آیا پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله احتیاجات مردم زمان خویش را بصورت کامل آوردند: حضرت فرمودند: آری و آنچه را هم که تا قیامت مردم به آن احتیاج پیدا می کنند آورده)

سماعه گفت:

«فَضاعَ مِن ذلِکَ شَیئٌ؟ فَقالَ: لا هُوَ عِندَ اَهلِهِ» (1)

(آیا چیزی از آنچه که پیامبر برای اداره امور مردم آوردند از بین رفت؟ حضرت فرمودند: نه، همه نزد اهلش محفوظ است.)

عن مُرازم، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی اَنزَلَ فِی القُرآنِ تِبیانَ کُلِّ شَیئ حَتّی وَ اللهِ ما تَرَک اللهُ شَیئاً یَحتاجُ اِلَیهِ العِبادُ حَتّی لا یَستَطیعَ عَبدٌ یَقوُلُ لَو کانَ هذا اُنزِلَ فِی القُرآنِ اِلّا وَ قَد اَنزَلَهُ اللهُ فیهِ» (2)


1- کافی مترجم، جلد 1، باب البدع و الرأی و المقائس، حدیث 13، ص 74 - مرآة العقول، جلد 1، ص 196.
2- کافی مترجم، جلد 1، باب الردّ الی الکتاب و السنّۀ، حدیث 1، ص 77 - مرآة العقول، جلد 1 و ص 202 - محاسن برقی، ص 267.

ص: 125

(مرازم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «خدای تبارک و تعالی در قرآن بیان هر چیز را فرو فرستاده تا آنجا که به خدا سوگند چیزیرا از احتیاجات بندگان فرو گذار نفرموده و تا آنجا که هیچ بنده ای نتواند بگوید، ایکاش این در قرآن آمده بود جز آنکه خدا در قرآن آنرا نازل فرموده است.)

بنابراین قرآن و سنت که علوم آنها از خاندان عصمت و طهارت بعنوان میراثی گرانقدر در اختیار علمای اهلبیت قرار گرفته هر چه را مورد نیاز بشر باشد بیان داشته اند، دیگر برای انجام کارهای دینی و ادارۀ امور مجتمع احتیاجی به غیر قرآن و سنت نیست.

بدعت

بدعت عبارتست از ظهور هر نوع پدیده ای که در سنت هیچگونه جایگاهی نداشته باشد. بدعت در مقابل سنت است و آن تغییر دادن آئین الهی و به رأی و اندیشۀ ناقص و ناتوان خود چیزی بنام آن اختراع کردن و یا به دلخواه خویش بر آن افزودن یا از آن کاستن است، چه در اصول باشد و چه در فروع.

بنابراین اگر کسی امری را که خداوند حرام فرموده حلال کند یا به مکروه بودن موضوعی حکم کند که خداوند آنرا مکروه ندانسته یا به وجوب امری دستور دهد که خدا آنرا واجب ندانسته و یا امری را مستحب کند که خداوند آنرا مستحب نفرموده باشد از بدعتگذاران خواهد بود، مثلاً دعائی را

ص: 126

که وارد شده است در شب جمعه بخوانند او در شب دوشنبه به قصد ورود در آنشب بخواند و یا دعائی را که در هر زمان می توان آنرا خواند مانند دعای توسل، در شبهای چهارشنبه بخصوص آنرا بخواند بعنوان اینکه در خصوص این شب این دعا را باید خواند این بدعت می شود، ولی اگر بعنوان اینکه این شب و این ساعت هم از قبیل همان شبها و ساعتهائی است که می توان دعا را در آن خواند در آن شب بخواند بدعت نیست و همچنین است مرسوم کردن برنامه هائی در مراسم عزاداریها و جشنها در صورتیکه با سنت اسلام تطبیق نداشته و در چهارچوب مقررات دینی جایگاهی نداشته باشد مثلاً در مساجد که در پیشگاه خدا از قداست و احترام خاصی برخوردار است بعنوان جشن ولادت یکی از معصومین علیهم السلام ترانه بخواننند و کف بزنند این بدعت است و خلاف سنت و جلوگیری از آن بر هر مسلمان مکلفی لازم.

شادی و سرور وقتی بمورد بوده و در چهارچوب سنت پیامبر و معصومین علیهم السلام انجام گیرد ممدوح و مرضَیّ حضرات معصومین علیهم السلام و موجب نیل به ثواب و پاداش و دستیابی به مقام قرب است، اما اگر خلاف شیوۀ شایسته پیشوایان معصوم دین علیه السلام بود موجب بُعد از خدا و ورود در عذاب الهی خواهد شد. (1)

چنانکه حضرت امیرمؤمنان علیه السلام یکی از مواردی را که از بدعتهای آخرالزمان می شمرد و آنرا نکوهش نموده و از اینکه کسی از آن جلوگیری نمی نماید ابراز تأسّف می فرماید اینستکه: «در مساجد دهل و ساز و شیپور


1- باید دانست که اسم ماهیت را عوض نمی کند اگر نام ترانه ای را که معصومین مجالس لهو است و در آن مجالس آنها را و آنگونه می خوانند و کف می زنند سرود و مولودی بگذارند و بخوانند و کف بزنند حرامی را حلال نکرده اند.

ص: 127

می زنند و آوازه خوانی می کند و کسی از آن منکر نهی نمی کند عبارت اینست:

«یَضرِبوُنَ فِی المَساجِدِ العبدانِ و الزّمر وَ لا یُنکِر عَلَیهِم اَحَدٌ» (1)

و یکی از وظایف مهم اهل ایمان بویژه علمای اعلام که هم مشعل هدایت مردمند و هم مشعلدار رهبری جامعه می باشند. دست کم در حدود ضرورت جامعه اینست که سنت و بدعت را بشناسند تا در احیاء سنت و نابودی بدعت اقدام مؤثر نمایند.

و از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم روایت شده که فرمودند:

«اِذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَتّی فَلیَظهِرِ العالِمُ عِلمَةٌ فَمَن لَم یَفعَلُ فَعَلَیهِ لَعنَةُ اللهِ» (2)

و قال صلی الله علیه و آله: «فَاِن کاتِمَ العِلمِ یَومَئِذٍ کَکاتِم ما اَنزَلَ اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آله» (3)

(هرگاه بدعتهائی در میان امتم پدیدار شدند وظیفه عالم است که علم خود را اظهار نماید و هر دانشمندی که این کار را نکند لعنت خدا بر اوست.)

(و آنحضرت فرمودند: کسیکه در شرائط ظهور بدعتها علم خود را اظهار نکند مانند کسی است که آنچه را که بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده مکتوم داشته باشد.)


1- الزام الناصب، جلد 2، ص 185.
2- اصول کافی، جلد 1، باب البدع، حدیث 2، ص 27 - محاسن برقی، ص 231 - وسائل الشیعه، جلد 11، ص 510.
3- کنز العمال، جلد 1، ص 178، خبر 903.

ص: 128

این روایت در «عیون الاخبار از دو امام باقر و صادق علیهما السلام نقل شده با این تفاوت که:

«فَاِن لَم یَفعَل سُلِبَ نوُرُ الایمانِ» (1)

((اگر هنگام ظهر بدعتها) عالم با اظهار علمش (با بدعتها مبارزه نکرد) نور ایمان از وجودش رخت بر می بندد.)

یعنی واجب است علمای دینی برای پاسداری از ارزشها و مرزهای عقیدت مردم که از اهل وظایف آنهاست هنگام ظهور هر بدعتی با آن به مبارزه بر خیزند و حداقل وظیفه ای که برعهده آنهاست اینستکه مردم را از بدعت بودن بدعتها مطلع سازند، در غیر اینصورت خدا نور ایمان را از دلشان می گیرد و آنها را مشمول لعن خود قرار می دهد و یقیناً هیچکدام از مکافات دنیوی به اندازه کمی از این عقوبت بزرگ هم بحساب نخواهد آمد.

«عَن محمّد بن مسلم، عن ابی جعفر علیه السلام قال: اَدنی الشِّرک اَن یَبتَدِعَ الرَّجُلُ رَایاً فَیُحِبَّ عَلَیهِ وَ یُبغِضُ» (2)

(محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السلام نقل کرده که فرمودند: کمترین درجۀ شرک آنستکه مرد از خود رأیی داشته باشد و آنرا محور حب و بغض خویش قرار دهد.)

«عن الحسین المحبوب، عن عبدالله بن سَنان، عَن ابی حَمزَة، قالَ قُلتُ لأَبی جَعفر علیه السلام: ما اَدنَی النَّصب؟ فَقالَ: اَن یَبتَدِعُ الرَّجُلُ شَیئاً فُیَحِبُّ عَلَیهِ وَ یُبغِضُ عَلَیهِ». (3)


1- عیون الاخبار، ص 63 - وسائل، جلد 11، ص 511.
2- عقاب الاعمال صدوق، ص 33 - الفقیه، جلد 2، ص 191 - وسائل، جلد 11، ص 510 بحار، جلد 2، ص 304 و ص 308.
3- عقاب الاعمال، صدوق، ص 33 - الفقیه، جلد 2، ص 197 - وسائل جلد 11، ص 510 - بحار، جلد 2، ص 304 و ص 308.

ص: 129

ابوحمزة ثمالی می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم، کمترین درجه نصب و دشمنی کدام است؟ (که اگر انسان آن کار را انجام بدهد از نواصب خواهد بود؟) فرمودند: آنستکه مرد چیزی نوظهور آورد (بدعتی ایجاد کند) و براساس آن دوستی و یا دشمنی کند. (در صحیحه حلبی بعنوان کمترین درجه کفر از آن یاد شده (1) و روایات در این زمینه زیاد است)

معلوم شد که کمترین درجه شرک و نصب عداوت با خدا و پیامبر و پیشوایان معصوم دین علیهم السلام اینستکه برخلاف امر خدا و رسول و ائمّه علیهم السلام انسان اظهار نظری کند یا روشی را احداث نماید و یا برنامه ای را در میان مردم باب کند و آنگاه هر که را که در آن شیوه با او موافقت کرد دوست بدارد و هر که را که با او سازش نکرد دشمن بدارد.

و وای بر کسانیکه در برنامه های مختلف دینی و مراسم گوناگون مذهبی، در جماعتها، جمعه ها، جشنها، شادیها، عزاداریها، ماتمسرائیها، ذکرها و دعاها بیرون از چهارچوبۀ مقررات دینی و سنن مذهبی برنامه ای را اختراع کرده که مثلاً اینگونه جشن ولادت ائمۀ را برگزار نمائید، در عزاداری بر حضرت سید الشهداء علیه السلام که از افضل قربات است و سوگواری ائمه اطهار علیهم السلام اینطور سینه زنی کنید و در مجلس عروسی، آنطور دیگر و بهمۀ آن کارهای از پیش خود ساخته رنگ مذهبی هم بزنند و هر که را با برنامه های من درآوردشان موافق دیدند با او دوستی


1- بحار، جلد 2، ص 301، حدیث 33 و 32 و 34 - معانی الاخبار.

ص: 130

کنند و هر کس را موافق ندیدند با او از در دشمنی در آیند تا جائیکه از حیثیت، اعتبار، آبرو و زندگی هم ساقطش سازند.

اما سلب نور ایمان و لعنت و عقوبت خدا از همه اینها شدیدتر و دردناکتر است و برای اهمیت حفظ ارزشها و مرزها و سنگرهای آئین الهی از هر گونه بدعت و کم و زیاد است که حضرت باقر از حضرت صادق علیهما السلام و آنجناب از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کنند که فرمودند:

«مَن تَمَسَّکَ بِسُنَّتی فی اختِلافِ اُمّتی کانَ لَهُ اَخِرُ مِائةَ شَهیدٍ» (1)

(هنگامیکه در میان امتم اختلاف پدید آید کسیکه به سنت من تمسک جوید اجر صد شهید خواهد داشت.)

و اهل سنت هم از آنحضرت نقل کرده اند که فرمود:

«اَلقائِمُ بِسُنَّتی عِندَ فَسادِ اُمَّتی لَهُ اَجرٌ شَهیدٍ» (2)

(کسیکه هنگام بروز فساد (عقیده) در امتم برای اجرای سنتم قیام کند پاداش شهید خواهد داشت.)

تفاوت اجر شهید و صد شهید بستگی به تفاوت اهمیت نوع بدعت و سنت می تواند داشته باشد و یا تعداد آن و یا زحمت و مشقّتی که انسان در مبارزۀ با بدعت و احیاء سنت متحمّل می شود.

و از حضرت رسول خاتم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: (همانگونه که اگر کسی در برابر بدعت گذاری به مبارزه برنخیزد و علمش را


1- محاسن برقی، ص 27، حدیث 7 - بحار، جلد 2، ص 262.
2- کنز العمال، جلد 1، ص 175، خبر 884 و ص 184، خبر 936.

ص: 131

اظهار ننماید نور ایمان از دلش سلب خواهد شد در برابرش هم)

«مَن اَرغَبَ صاحِبَ بِدعَةٍ مَلَاَ اللهُ قَلبَهُ اَمناً وَ ایماناً وَ مَنِ انتَهَرَ صاحِبَ بِدعَةٍ آمَنَةُ اللهُ مِنَ الفَزَعِ الاَکبَر وَ مَن اَهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ رَفَعَهُ اللهُ فِی الجَنّةِ دَرَجَةً وَ مَن لانَ لَهُ لَقِیَهُ تَبَشبُشاً فَقَد اِستَخَفَّ بِما اُنزِلَ عَلی مُحَمَّدٍ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله» (1)

(کسیکه در دل بدعتگذاری دلهره ایجاد کند (تا از بدعتش دست بردارد) خدا قلبش را از امنیت و ایمان سرشار گرداند و کسیکه پرخاشگرانه بر او فریاد برآورد، خدا از فزع بزرگ در امانش دارد و کسیکه او را تحقیر کند خدا در بهشت رفعت مقام بیشتر به وی عنایت خواهد کرد و کسی که با او برخورد ملایمت آمیز داشته باشد و با خوشروئی با وی دیدار کند به آنچه که بر پیامبر اسلام نازل شده استخفاف ورزیده است.)

و اگر توان برخورد ندارد حداقل اعراض نماید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

«مَن اَعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بَعضاً لَهُ مَلَأَ اللهُ قَلبَهُ امناً وَ ایماناً» (2)

(کسیه از روی کینه و دشمنی (نسبت به بدعتگذار) از او روی بگرداند (و از معاشرت با وی بپرهیزد) خدا دلش را از امنیت و ایمان مالامال می گرداند.)

و فرمودند:

«خُذُوا عَلی اَیدی سُفَهائِکُم قَبلَ اَن یَعُمَّهُمُ اللهُ بِعِقابِهِ» (3)


1- کنز العمال، جلد 3، ص 82، خبر 5598 و 5599.
2- کنز العمال، جلد 3، ص 82، خبر 5599.
3- کنز العمال، جلد 3، ص 79، خبر 5586.

ص: 132

(هنگامیکه سفیهان و افراد نادان عهده دار کارگردانی و ادارۀ امور سیاسی یا مذهبی شما شدند) دستشان را کوتاه کنید (و نگذارید رهبری فکری شما به دست جاهلان سبک مغز باشد) پیش از آنکه همه را عقوبت خدا بگیرد.)

یعنی وقتیکه اداره امور فکری و عقیدتی شما را نااهلان بی صلاحیت بدست گرفتند اگر جلو آنها را نگیرید خدا همۀ شما را گرفتار عقوبت خواهد کرد.

و ابن عباس از آنحضرت نقل می کند که فرمودند: «اِنَّ مِن آیَةِ سَخَطِ اللهِ عَلَی العِبادِ اَن یُسَلِّطَ عَلَیهِم صِبیانَهُم فی مَساجِدِهِم فَیَنهَوهُم فَلا یَنتَهُونَ» (1)

(از نشانۀ خشم خدا بر بندگان اینستکه سرنوشت مساجد (و کار و برنامه های آن) در اختیار افراد کم سال قرار می گیرد و آنها را (از انجام کارهای خلاف شرع) منع می کنند ولی آنها دست بر نمی دارند.)

خوانندۀ محترم شما را به خدا سوگند در این احادیث کمی بیشتر دقت کنید و ببینید که آیا در پاره ای از مساجد و برخی (تعداد زیادی) از مجالس و محافل مذهبی ما برنامه ریزی، کارگردانی، مدیحه سرائی، نوحه خوانی و احیاناً حتی سخنرانی تحت سلطۀ جوانانی نیست که هیچگونه آگاهی و بهره ای از معارف دینی نداشته و حتی آشنائی درست بارو خوانی قرآن کریم و احادیث خاندان عصمت و طهارت ندارند و گاه بیشتر و بعضی اوقات هم همه برنامه های مساجد و مجالس را به خود اختصاص می دهند و گویندگان عالم و فاضل را مورد بی اعتنائی قرار داده و ارجی نمی نهند (البته بعضی از آنها هم متدین و متشرع و دلسوز و وظیفه شناس می باشند که


1- کنز العمال، جلد 3، ص 79، خبر 5581.

ص: 133

خداوند بر توفیقاتشان بیفزاید.)

آیا این نشانه قهر و سخط خدای قهار نیست؟ آیا برای اینکه جلو خشم و غضب بیشتر خدایتعالی گرفته شود، لازم نیست، جلو اشتباهکاریهائی که می شود، افسانه های دروغی که به خورد مردم می دهند، مصیبتهای بی اساسی که خوانده می شود، کارهای من درآوردی که در مجالس و محافل دینی صورت می گیرد گرفته شود؟

البته ما می دانیم که جوانهای با ایمان، با تقوا، با اخلاص و آشنا با معارف دینی هم هستند که آن محترمین را باید جدا کرد، ولی اینهم درست نیست که اگر فردی که صدای خوبی دارد و ریش و انگشتر عقیق و یک قیافه و ژست حزب اللهی، و در محافل دینی ما هر چه خواست بکند و کسی هم جلو او را نگیرد به بهانۀ اینکه ساده لوحان می گویند آقا، این آقا آدم مخلصی است، اولاً بفرض اینکه مخلص باشد، مگر هر فرد با اخلاصی حق دارد هر چه خواست بگوید و هر کار را که خواست انجام دهد؟ و ثانیاً نباید اینقدر هم واژه مقدس اخلاص را بی ارزش ساخت، آخر اخلاص با این خودنمائیها کجا سازش دارد، اگر اهل اخلاص است برود کسب دانش و معارف کند.

مگر نه حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:

«ثَمَرَةُ العِلمِ اِخلاصُ العَمَلِ» (1)

یعنی کسیکه از دانش و معرفت و آگاهیهای اسلامی برخوردار


1- غرر الحکم، فصل 23، ص 361.

ص: 134

نیست نمی تواند اخلاص حساب شده ای هم داشته باشد و این کلمه «اخلاص» و «مُخلص» هم از کلمات بسیار مظلوم جامعۀ ما هستن و اظهار خشوع و گریه و زاری کردن هم دلیل درست بودن نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند:

«اِنَّ العَبدَ اِذا عَمِلَ بِالبِدعَةِ خَلاهُ الشَّیطانُ وَ العِبادَةِ وَ القِیَ عَلَیهِ الخُشُوعِ وَ البُکاء» (1)

اگر به بعضی از آقایان هم گفته شود که چرا جلو این بدعتها، بی حرمتیها و دروغپردازیها را نمی گیرید، می گویند: ما از آبرویمان می ترسیم و از جانمان بیم داریم و اضافه می کنند که اینگونه افراد نه حرمت کسی را نگه می دارند و نه فردی از شرشان درامان است.

عرض می کنم: رسولخدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:

«لا یَمنَعَنَّ اَحَدَکُم مَخافَةَ النّاسِ اَن یَتَکَلَّمَ بِالحَقِّ اِذا عَلِمَهُ» (2) یا «لا تَمنَعَنَّ اَحَدَکُم مَهابَةُ النّاسِ اَن تَقُومَ بِالحَقِّ اِذا عَلِمَهُ»

و قال: «لا تَمنَعَنَّ اَحَدَکُم هیبَةُ النّاسِ اَن یَقوُلَ الحَقَّ اِذا رَآهُ اَو سَمِعَهُ» (3)

(ترس از مردم نباید مانع از این شود که شما سخن حقی را بگوئید هرگاه بدانید)


1- کنز العمال، جلد 1، ص 231، خبر 1114 و خبر 1117 «من عَمِلَ ببدعَةِ خلاهُ الشیطان فی العبادة و القی علیه الخشوع و البکاء» یعنی هنگامیکه بنده ای کار من درآورد انجام دهد با شیطان خلوت می کند و شیطان خشوع و گریه را بر او می افکند و او را به عبادت وا می دارد، یعنی به عبادت خشوع و گریه رو می آورد و اینهم از توجهات شیطان نسبت به اوست.
2- کنزالعمال، جلد 2، ص 75، خبر 5567.
3- کنز العمال، جلد 3، ص 76، خبر 5568 - نهج الفصاحه، ص 521، خبر 2488.

ص: 135

و فرمودند:

(ترس و هیبت از مردم نباید مانع از این شود که حق را بگوئید هرگاه موردی را ببینید یا بشنوید.)

یعنی اگر مورد خلاقی را دیدید و یا شنیدید و علم به خلاف پیدا کردید نباید ترس و هیبت از مردم سبب شود از گفتن حق لب فرو بندید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند:

«اَتقَی الناسِ مَن قالَ الحَقَّ فیما لَهُ وَ عَلَیهِ» (1)

(با تقواترین مردم کسی است که حق را (در جائی که باید بگوید) بگوید، چه به نفعش تمام شود یا بر ضررش باشد.)

این ضرر احتمالی از ناحیۀ دشمن حق است که همه اش برای مؤمن منفعت خواهد بود و کسانی که دست به کارهای من درآورد می زنند و در بعضی افراد و پاره ای اوقات هم سوء غرضی ندارند، ولی نمی فهمند بدانند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند:

«مَن اَحدَثَ فی اَمرِنا هذا ما لَیسَ مِنهُ فَهُوَ رَدٌّ» (2)

(کسیکه کار من در آوردی را انجام دهد که در چهارچوبۀ مقررات دینی جایگاهی نداشته باشد عملش (در پیشگاه خدا) مردود است.)چ

و چرا انسان خردمند بیهوده کاری کند؟

و نیز آنحضرت فرموده اند:

«اَبَی اللهُ اَن یَقبَلَ عَمَلَ صاحِبِ بِدعَةٍ حَتِی یَدَعَ بِدعَتَهُ» (3)

(خدا ابا و امتناع دارد از اینکه عمل (خوب) بدعتگذاری را قبول


1- بحار، جلد 70، ص 288 - امالی صدوق، ص 14 - نهج الفصاحه، ص 9، خبر 43.
2- کنزالعمال، جلد 1، ص 219، خبر 1101.
3- کنز العمال، جلد 1، ص 219، خبر 1103.

ص: 136

کند تا آنگاه که دست از بدعتش بردارد.)

یعنی کارهای خلاف سنتی که از پیش خود ساخته و بحساب دین ریخته شده سبب جلوگیری از قبول همه اعمال پسندیده می شود.

و واضح تر از این بنا به نقل حذیفه فرموده اند:

«لا یُقبَلُ اللهُ لِصاحِبِ بِدعَةٍ صَلاةً وَ لا صَوماً وَ لا صَدَقَةً وَ لا حَجّاً وَ لا عُمرَةً وَ لا جِهاداً و لا صَرفاً وَ لا عَدلاً، یَخرُجُ مِنَ الاِسلامِ کَما تَخرُجُ الشَعرَةِ مِنَ العَجینِ» (1)

(خداوند از بدعتگزار نماز، روزه، صدقه، حج، عمره، جهاد و هیچ کار واجب و مستحبی را قبول نخواهد کرد و چنین فردی از اسلام همانگونه خارج می شود که موی از بیخ و بن و پیاز آن بیرون می رود)

عن یونُس بن عَبدَّالرحمان قال: «قُلتُ لاَبی الحَسَنِ الاَوَّل علیه السلام: بِما اَوَحِّدُ الله؟ فَقالَ: یا یونُسُ! لا تَکونَنَّ مُبتَدِعاً، مَن نَظَرَ بِرَأیِهِ هَلَکَ وَ مَن تَرَکَ اَهلَ بَیتِ نَبِیّه صَلّی الله علیه و آله ضَلَّ وَ مَن تَرَکَ کِتابَ اللهِ وَ قَولَ نَبِیّهِ کَفَرَ» (2)

(یونس بن عبدالرحمان گوید: به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام عرض کردم: چگونه خدا را به یگانگی بپرستم (که فردی موحد تمام عیار باشم) فرمودند: ای یونس! بدعتگزار مباش (و با کارهای من درآورد خدا را بندگی نکن)، کسیکه به رأی خویش توجه کند هلاک می شود و هر که خاندان پیامبرش را رها کند گمراه


1- کنز العمال، جلد 1، ص 220، خبر 1108 و ص 221، خبر 1115 با این تفاوت (حَتی یَخرُج مِنَ الاِسلامِ کَما تَخرُجُ الشَعرَةُ مِنَ العجین) بدعتگزار از اسلام خارج می شود همانگونه که موی از بن خود خارج می گردد.
2- اصول کافی، جلد 1، باب البدع، حدیث 10، ص 28 - مرآة العقول، جلد 1، ص 194.

ص: 137

می گردد و کسیکه قرآن و گفتار پیامبرش را رها کند کافر می شود.)

رها کردن کتاب خدا و سنت پیامبر و شیوۀ شایسته پیشوایان معصوم علیهم السلام و پرداختن به کارها و برنامه هایش از پیش خود ساخته، انسانرا به هلاکت رسانده و به وادی کفر خواهد کشاند و به دوزخ خواهد افکند.

پس توجه داشته باشیم که قرآن و سنت و عترت را رها نکنیم و به انجام کارهائی که با سلیقه ما سازگار و با مقررات اسلامی ناسازگار است مبادرت نورزیم.

و اینک به بعضی از مصادبق اهل بدعت که از زبان ائمۀ معصومین علیهم السلام به بدعتگزاری آنان تصریح شده می پردازیم تا کسانی به شیوۀ آنان اقتداء می کنند در سوء عاقبت را هی که در پیش گرفته اند بهتر و عمیقتر بیندیشند.

صوفیّه

یکی از فرقه هائی که رسول خاتم صلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهم السلام به ظهور آنها خبر داده و آنها را اهل بدعت خوانده و مورد نکوهش و طرد و لعن قرار داده اند، فرقۀ صوفیه است که هم در میان اهل سنت و هم در بین اهل تشیع وجود دارد و خود دارای شعبه ها و شاخه ها و پندارهای گوناگون است که همه از یک منبع تغذیه می شوند و آنهم منبع تفکر شیطانی است.

در کتاب شریف حدیقة الشیعه فقیه و محقق عالیمقام مرحوم مقدس اردبیلی رضوان الله تعالی علیه در صفحه 562 چنین آمده است: «بسند صحیح از احمد بن محمد بن ابی نصر مذکور است و روایت شده که او گفت:

ص: 138

«قالَ رَجُلٌ مِن اَصحابِنا لِلصّادِقِ جَعفر بن محمد علیهما اسلام قَد ظَهَرَ فی هذَا الزَّمانِ قَومٌ یُقالُ لَهُمُ الصّوفیَة فَما تَقُول فیهِم؟ قالَ علیه السلام: اِنَّهُم اَعدائَنا فَمَن مالَ اِلَیهِم فَهُوَ مِنهُم وَ یَحشُرُ مَعَهُم وَ سَیَکُونَ اَقوامٌ یَدعوُنَ حُبَّنا وَ یَمیلوُنَ اِلَیهِم وَ یَتَشَبَّهُونَ بِهِم وَ یُلَقَّبوُنَ اَنفُسَهُم بِلَقبِهِم وَ یَأولونَ اَقوالَهُم اَلا فَمَن مالَ اِلَیهِم فَلَیسَ مِنّا وَ اَنَا مِنهُ بُراءٌ وَ مَن اَنکَرَهُم وَرَدَّ عَلَیهِم کانَ کَمَن جاهَدَ الکُفّارَ بَینَ یَدَی رَسُول الله صلی الله علیه و آله» (1)

(احمد بن محمد بن ابی نصر می گوید: مردی از اصحاب ما (شیعیان) اهلبیت عصمت علیهم السلام) به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: قومی در این زمان پدید آمده اند که به آنها «صوفی» گفته می شود، نظرتان درباره آنها چیست؟ حضرت فرمودند: آنها دشمنان ما هستند و کسی که به آنها گرایش داشته باشد از آنها خواهد بود و با آنها محشور خواهد شد و بزودی مردمی می آیند که دوستی و محبت ما را ادعا می کنند و گرایشان صوفیانه دارند و در شهرت و رفتار خود را به آنها شبیه می نمایند و گفتارشانرا تأویل می کنند، آگاه باشید هر کس به آنها گرایش (فکری و عملی) پیدا کند از ما نیست و ما از او بیزاریم و کسی که آنها را انکار و رد نماید، همانند کسی است که در حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله با کفرکیشان جهاد کرده باشد.)

در این حدیث شریف حضرت صادق علیه السلام، هم صوفیها و هم صوفی مآبها را با اینکه مدعی محبت خاندان عصمت و طهارت هستند، در یک ردیف قرار داده و همه را دشمنان دودمان نوبت خوانده اند و رد آنها و


1- سفینة البحار، جلد 2، ص 57 - (همانطور که مشاهده می کنید این حدیث شریف از محدث بزرگوار بزنطی نقل شده که از اصحاب اجماع و احادیث او مورد قبول علماست.)

ص: 139

مبارزه با طرز تفکرشان را لازم و در حد جهاد با کفار در حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله قرار داده اند.

تمایل و تشابه به صوفیها در نوع تفکر، گفتار و رفتار و خویشتن را ملقب به لقب آنان ساختن، برخود بستن القایی از قبیل، عارف، عاشق، سالک، مجنون، درویش، فقیر و امثال اینهاست، و تأویل گفته هایشان هم اینستکه بگوئیم: منظور آنها از فلان شعر، یا عبارت چنین است. برای اینکه آنانرا مُبری کنیم ولی در حقیقت آنطور نباشد، همین شیوه هائی که معمول است.

حدیث مشهوری است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از ظهور صوفیه به ابی ذر رضی الله عنه مطالبی فرموده و آنها را لعنت کرده اند و گفته اند:

«اوُلئِکَ یَلعَنَهُم مَلائِکَةَ السَّماءِ وَ الاَرضِ» (1)

(فرشتگان آسمانها و زمین آنها را لعنت می کنند.)

بزنطی و اسماعیل بن بزیع از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده اند که فرمود:

«مَن ذُکِرَ عِندَهُ الصّوفیَهُ وَ لَم یُنکِرهُم ِبلِسانِهِ وَ قَلبِهِ فَلَیسَ مِنّا وَ اَنَا مِنهُ بُرّآءٌ وَ مَن اَنکَرَهُم وَرَدَّ عَلَیهِم کانَ کَمَن جاهَدَ الکُفّارِ بَینَ یَدَی رَسُول الله صلی الله علیه و آله» (2)

(به سند صحیح از بزنطی و اسماعیل بن بزیع که هر دو از بزرگان روانند (مخصوصاً اولی که از اصحاب اجماع است) (3) گفته اند که


1- سفینة البحار، جلد 2، ص 57 در شرح کلمه صوف - حدیقة الشیعه، ص 4 و 5
2- سفینة البحار، جلد 2، ص 57 - حدیقة الشیعه، ص 562.
3- یعنی علماء امامیه رضوان الله علیهم اجماع نموده اند که هر حدیث از او نقل شود مورد قبول است.

ص: 140

حضرت رضا علیه السلام فرموده اند: هر کسی که در حضور او از صوفیه (و اهل بدعت و صوفی مآبهائی که رفتارشان صوفیانه است اما نام صوفی ندارند) یاد شود (از عقیده و روشها و رفتارشان سخن بمیان آمد) و آنها را به زبان و دل انکار نکند، او از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس به انکار و ردّ ایشان بپردازد همانند کسی است که در رکاب پیامبر و در حضور ایشان با کفر کیشان به جهاد پرداخته باشد.)

«سید جلیل القدر مرتضی رازی از ابوهاشم جعفری از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به سند معتبر روایت مفصّلی را درباره صوفیه و اهل بدعت نقل می کند و درباره علمائیکه به صوفیها گرایش پیدا می کنند فرموده اند»:

«عُلَمائَهُم شِرارَ خَلقِ اللهِ عَلی وَجهِ الاَرضِ لِاَنَّهُم یَمیلُونَ اِلی الفَلسَفَةِ وَ التَصَوُّفِ وَ اَیمُ الله انَّهُم مِن اَهلِ العُدوانِ وَ التَّحریفِ .... اَلا اِنَّهُم قُطاعُ طریقِ المُؤمِنینَ .... فَمَن اَدرَکَهُم فَلیَحذَرهُم وَ لیَصُن دینَهُ وَ ایمانَهُ، ثُمَّ قالَ: یا اَبا هاشِمُ! هذا ما حَدَّثَنی اَبی، عن آبائِهِ، عَن جَعفر بن محمد علیهم السلام و هُوَ مِن اَسرارِنا فَاکتُمُهُ الا عَن اَهلِهِ» (1)

(علما و دانشمندان آنها بدترین آفریدگان خدا باشند بر روی زمین زیرا که به فلسفه و تصوف گرایش پیدا می کنند (شاید فلسفه غیر الهی و اسلامی منظور باشد ولی ما تصوف مشروع نداریم) بخدا قسم که آنها بخاطر گرایششان به صوفیها در صف دشمنان ما قرار گرفته و از حق برگشته و اهل تحریف شده اند ... آگاه باش که ایشان راهزنان اهل ایمانند ... پس هر کس که آنگونه عالمان را درک کرد، باید


1- سفینة البحار، جلد 2، ص 57 - حدیقة الشیعة، ص 592.

ص: 141

از آنها حذر کند و دین و ایمان خود را (از خطر انحراف) حفظ و صیانت نماید.)

سپس امام علیه السلام فرمودند: «که ای ابوهاشم این آنچیزیست که حدیث کرده از برای من پدرم و پدرم از آبائش، از جعفر بن محمد علیهم السلام و این از اسرار ماست آنرا پنهان دار مگر از اهلش.)

در این حدیث معتبر و شریف که بنابر قسمت آخر آن در حقیقت از شش امام معصوم علیهم السلام نقل شده یعنی ائمه علیهم السلام همه بر این امر اتفاق نظر و تأکید داشته اند، نکاتی است که باید مورد دقت قرار گیرد که از آنجمله ضرورت اعراض و حذر کردن از علمائیست که در ظاهر یا نهان و یا در گفتار، یا کردار و یا طرز تفکر و یا شیوۀ خواندن اوراد و ادعیه و یا به هر شکل دیگر گرایشان صوفیانه دارند و صوفی مآبند اگر چه با نام «صوفی» و عنوان «صوفیگری» هم حساسیت نشان دهند و با آن مخالف هم باشند.

شما قضاوت بفرمائید، آیا این بدعت، صوفیگری و یا حداقل تمایلات صوفی مآبانه نیست که عالم، قطب و یا مرشدی پس از نماز فریضۀ بجای تعقیبات وارده از معصومین علیهم السالم که دارای عالیترین جلوه های عرفانی و بهترین وسیلۀ ارتباط عبد و ربّ است به مریدان بویژه آنکس که در زیبائی آهنگی چون عندلیب دارد، بگوید: «قرآن را بیاورید و بخوانید و مرید هم کتاب حافظ را بیاورد و مشغول ترنم شود و همه به زاری و ناله و فریاد بپردازند و از دیده اشک بیفشانند.»

قال النبی صلی الله علیه و آله: «مَن عَمِلَ بِالبِدعَةِ خَلّاهُ الشَّیطانُ فِی العِبادَةِ وَ اَلقَی عَلَیهِ الخُشوُعَ وَ البُکاءَ.» (1)


1- کنز العمال، جلد 1، ص 221، خبر 1117 - سفینة البحار، جلد 1، ص 63 فی ذمّ البدعة.

ص: 142

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «هنگامیکه کسی عمل بدعت و من درآوردی را انجام دهد (و به حساب مذهب بریزد) شیطان با او در محیط عبادت خلوت می کند و بر او خشوع و گریه می افکند» (یعنی بدعتگزار عبادت را به دستور شیطان انجام می دهد و در عمل او خشوع مشاهده می گردد و دیده های چنین کسی همواره از اشک مالامال خواهد بود.)

و متأسفانه نتیجه اینگونه تلقیهای غلط این می شود که گویندگان هم ادعا می کنند که در ایران پس از قرآن کریم، مردم بیش از هر کتابی به حافظ روی آورده اند،!! آیا این درست است؟ و اگر درست باشد و مردم شیعۀ این سرزمین (که با کتاب مفاتیح الجنان چه بسا برخی حتی بیش از قرآن مجید هم سرو کار داشته باشند) پس از قرآن مقدس بیش از هر کتابی حتی نهج البلاغه و رساله علمیه به حافظ اهمیت بدهند این فاجعه نیست؟ و بیگانگی مردم را با معارف اهلبیت عصمت و طهارت نمی رساند و آیا اگر چنین باشد رهبران فکری و عقیدتی مردم در این زمینه تقصیر یا قصوری ندارند؟

درست است که پاره ای از اشعار حافظ در افق تابناک و قلۀ رفیعی از عرفان قرار دارد، ولی اولاً بهره گیری از قرآن و معارف اسلامی به شعر او، آن اندازه ارزش و رفعت بخشیده و ثانیاً پاره ای از اشعار حافظ احتمالاً در هر نقطه ای از اوج باشد، مگر به اوج عظمت معارف قرآن و خاندان وحی و طهارت که مبیّن و مفسّر قرآن کریم اند و ادعیۀ پرمعنا، پر مغز و پرمحتوای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام و اقیانوس مواج صحیفة علویّه و سجادیّه میرسد؟ دست کدام عارف بدامن بلندای قله عرفان مناجات شعبانیه خواهد رسید؟

و آیا این حافظ باید در ردیف قرآن قرار گیرد، در حالیکه اشعار

ص: 143

فراوانی در آن دیده می شود که با روح قرآن کریم هیچ گونه سازشی ندارد. اگر آنانکه تمایلات صوفی مآبانه دارند، یا دم از عرفان می زنند به تعبیر امام صادق علیه السلام از مصادیق (یُأوِّلُونَ اقوالَهُم) نباشند که هر شعر ناپسندی را تأویل کنند و چنان وانمود نمایند که هدف شاعر از این شعر چیز دیگری بوده و آنرا هم بر افکار دیگران تحمیل کنند.

ما هم می دانیم که در زبان عرفان و عرفای راستین باده و می و عشق و امثال اینها در معانی زیبا و بلند بکار گرفته می شوند. ولی باید واقعگرا بوده و به گفتار هر کسی به دیدۀ مطلق نگاه نکنیم.

ما باید از غیر معصومین علیهم السلام انتظار عصمت نداشته و نپنداریم که مصون از هر لغزشی هستند، از هر غیر معصوم حتی بزرگترین مقام مرجعیت اسلام سخن حق و خویش را بپذیریم و بر سر و دیده نهیم و سخن نادرستش را زیر پا گذاریم.

چنانکه حضرت امیرمؤمنان علیه السلام هنگامیکه مالک اشتر، آن پاکمرد بزرگوار و فقیه عالیمقدار را به ولایت مردم مصر اعزام می فرمایند، برای مردم مرقوم می دارند:

«اِسمَعُوا لَهُ وَ اَطیعُوا اَمرَهُ فیما طابَقَ الحَقَّ» (1)


1- نهج البلاغه صیحی صالح، نامه 38.

ص: 144

بنابراین به حفظ کردن قرآن مجید نباید بالید. بلکه آنچه سبب افتخار و سعادت است فهم قرآن مجید و عمل به آن است.

و بالجمله وظیفه مراجع عالیقدر اسلام و علمای عالیمقام و خطبای عظام و وعاظ کرام و دردمندان آگاه به حقایق قرآن و آشنا با سنتهای خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله و جانشینان معصوم آن اُسوۀ اهل ایمان علیهم الصلاة و السلام است، بویژه رهبر عظیم الشأن و زمامداران امت اسلام و مسئولین محترم نظام نوپای اسلامی که در مبارزه با بدعتها و جلوگیری از بروز بدعتهای نو و تجدید حیات بدعتهای سرکوب شده همت گماشته و در احیاء ارزشها و سنتهای پسندیدۀ مذهبی گامهای جدی، مؤثر و بلند بردارند تا بخشی از شکر قدرتی را که خداوند در اختیارشان قرار داده بجای آورده و دینشان را به قرآن و عترت و امواج خونهای پاکی که از ایثارگران مؤمن و مخلص جلو دیدگان همگان موج می زند، بپردازند.

قال علی علیه السلام: «اِنَّهُ لَیسَ عَلَی الاِمامِ اِلّا ما حُمِّلَ مِن اَمرِ رَبِّهِ الاِبلاغُ فِی المَوعِظَةِ وَ الاِجتِهادِ فِی النَّصیحَةِ و الاِحیاءِ لِلسُّنَّةِ...» (1)

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: «بتحقیق نیست بر امام مگر قیام به آنچه پروردگارش به وی امر فرموده (که از آنجمله است:) ابلاغ موعظه و اندرز (و رساندن پیامهای سعادتبخش رسولخدا صلی الله


1- نهج البلاغه صیحی صالح، خطبه 105، ص 152 - نهج البلاغه فیض، خطبه 104، ص 311.

ص: 145

علیه و آله) و تلاش و سختکوشی در خیرخواهی مردم و احیاء سنت»

اندرز دادن مردم از راه خیرخواهی و احیاء سنت از وظایف پیشوایان امت است.

و قال علیه السلام: «فَاعلَم اَنَّ اَفضَلَ عِبادِ اللهِ عِندَ اللهِ اِمامٌ عادِلٌ هُدِیَ وَ هَدی فَاَقام سُنَّةَ مَعلُومَةً وَ اَماتَ بِدعَةً مَجهُولَةً وَ اَنَّ السُّنَنِ لَنَیِرَّةٌ لَها اَعلامٌ وَ اِنَّ البَدِعَ لَطاهِرَةٌ لَها اَعلامٌ وَ اِنَّ شَرَّ النّاس عِندَاللهِ امامٌ جائِرٌ ضَلَّ بِهِ فَاَماتَ سُنَّةَ مَأخوذَةً وَ اَحیا بِدعَةً مَترُوکَةً» (1)

(پس آگاه باش که برترین بندگان نزد خدا پیشوای عادل و درستکاری است که به راه حق هدایت شده و دیگران را راهنما باشد و سنت روشن اسلام را برپا دارد و بدعت ناشناخته و نادرست را از میان بردارد و بتحقیق که سنتها روشن و برای آنها نشانه هائی است و (همچنین) بدعتها آشکارند و آنها نیز نشانه هائی دارند. و بدترین مردم نزد خدا پیشوای ستمکاری است که خود گمراه باشد و دیگران هم بوسیله او گمراه شوند، سنتی را که (از پیشوایان معصوم) گرفته شده و از بین ببرد و بدعتی را که از بین رفته زنده گرداند.)

لذا برای اینکه دست اندرکاران اداره امت اسلام از بهترین بندگان خدا باشند بویژه نظام جمهوری اسلامی که نشأت گرفته از طریقه حقّۀ جعفری و احیاگر اصل اصیل امامت و ولایت است باید در احیاء سنت و از بین بردن بدعتهای ناروا از هیچ کوششی دریغ ندارند و از عوام ناآگاه و بدعتگزاران گمراه نترسند و نگذارند کانونهای بدعت و شیوه های نادرستی که انقلاب اصیل و خونین این ملت درب آنرا بست از نو گشوده و وسیله


1- نهج البلاغه صیحی صالح، خطبه 164، ص 234 - نهج فیض، خطبه 163، ص 526.

ص: 146

انحراف و گمراهی مردم شود و شک نیست که اگر اینچنین نباشند از بدترین مردم روی زمین خواهند بود و بسب ناسپاسی این نعمت عظیم خویشتن را از آن محروم و عذاب شدید خدا «ان عذابی لشَدید» را نیز برای خود مهیا خواهند ساخت.

و با توجه به اینکه در صحیحه حسن بن محبوب از امام صادق علیه السلام و از رسولخدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:

«اِنَّ (لله) عِندَ کُلِّ بِدعَةٍ تَکوُنَ مِن بَعدی یُکادُ بِهَا الایمانُ وَلِیّاً مِن اَهلِبَیتی مُوَکَّلاً بِهِ یَذُبُّ عَنهُ یَنطِقُ بِالهامٍ مِنَ اللهِ وَ یُعلِنُ الحَقَّ وَ یُنَوِّرُهُ وَ یَرُدُّ کَبدَ الکائدین وَ یُعَبِّرُ عَنِ الضُّعَفاءِ ...» (1)(با این تفاوت که آمده اِنَّ للهِ عِندَ کلّ بدعَةِ).(2)

وظیفۀ اهل ایمان در برخورد با اهل بدعت و از آنجمله صوفیه

پیشوایان معصوم اسلام علیهم السلام پیروان خود را از مجالست، معاشرت با اهل بدعت و هر گونه برخوردی که آنها را در انجام اعمال بد و ناپسندشان تأیید کند بشدّت نهی فرموده و برحذر داشته اند و هر گونه برخورد


1- اصول کافی، ج 1، باب البدع، حدیث شماره 5 - بحار، جلد 2، ص 315 - محاسن برقی، ص 208
2- (برای هر بدعتی که پس از من برای نیرنگ زدن با ایمن پیدا شود (خدا را) سرپرستی از خاندانم گماشته خواهد بود که سرسختانه از حریم دین دفاع کند و با (تکیه بر) الهام الهی سخن گوید و حقرا آشکارا و روشن نماید و نیرنگ و دسیسۀ نیرنگبازان را رد کند و ترجمان دل مردم ناتوان باشد).

ص: 147

دوستانه با آنها را از ابراز انهدام ارزشهای اسلامی تلقی کرده اند که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

از ابن حمزه و سید مرتضی و شیخ مفید به اسنادش از محمد بن حسین ابی خطاب می گوید: من در خدمت حضرت علی بن محمد هادی «امام دهم» علیه السلام در مسجد النبی صلی الله علیه و آله بودم که گروهی از یاران آنحضرت که از آجمله ابوهاشم جعفری بود که مردی صاحب بلاغت بوده و نزد حضرت هادی منزلت عظیمی داشت به حضور آنحضرت شرفیاب شدند و پس از ورود آنها گروهی از صوفیه وارد مسجد گردیدند و در گوشه ای دایره وار نشستند و شروع کردند به ذکر «لا اله الا الله» گفتن (رفتارشان توجه مردم را به خود جلب کرد)

«فقال علیه السلام: لا تَلتَفِتُوا اِلی هؤُلاءِ (بهؤلاء) الخدّ اعینَ فَاِنَّهُم خُلَفاءَ الشَّیاطین وَ مُخَرِّبُوا قَواعِدَ الدّینِ یَتَزَهَّدُونَ لِراحَةِ الاَجسامِ وَ یَتَهَجَّدوُنَ لِصَیدِ الاَنام (الانعام) ...»

(پس حضرت امام هادی علیه السلام به یاران خود فرمودند: که به این فریبکاران توجه نکنید که ایشان جانشینان شیاطین و ویرانگران پایه های دینند اظهار زهد می کنند از برای آسایش تن و شب زنده داری می کنند برای شکار کردن مردم [و چهار پا گونه گان] عمری را گرسنگی می خورند تا افراد بی خرد چهار پا گونه ای را مرید خود سازند.

«لا یُهَلّلوُنَ الا لِغُرورِ النّاسِ .... یَتَکَلّموُنَ النّاس بِاِملائِهِم فِی الحُبِّ وَ یَطرَحوُنَهُم بِاَدلائِهِم فِی الجُبّ اَورادُهُمُ الرَّقص وَ التَّصدیَةِ وَ اَذکارُهُمُ التَرَنُّمُ وَ التَّغنِیَةُ فَلا یَتَّبِعُهُم الا السُّفَهاءُ وَ لا یَعتَقِدُ بِهِم الا الحُمَقاءُ، فَمَن ذَهَبَ اِلی زیارَةِ اَحَدٍ مِنهُم حَیّاً اَو مَیّتاً فَکَاَنَّما ذَهَبَ اِلی زیارَة الشَّیطانِ وَ عِبادَةِ الاَوثانِ وَ مَن

ص: 148

اَعانَ اَحَداً مِنهُم فَکَاَنَّما اَعانَ یَزیدَ وَ مُعاویَةَ وَ اَباسُفیانَ» .(1)

(با مردم دم از دوستی می زنند (و محبت خدا را مطرح می کنند) و آنها را آرام آرام در چاه گمراهی فرو می افکنند، اورادشان رقصیدن وکف زدن است و اذکارشان نغمه سرائی و آوازه خوانی، جز افراد سفیه و بیخرد، کسی از آنان پیروی نخواهد کرد و بغیر از نادانان حماقت پیشه کسی معتقد به آنها نخواهد شد هر کس به دیدار آنها برود چه زنده باشند یا مرده، همانگونه است که به دیدار شیطان رفته و بت پرستی کرده باشد و کسیکه یکی از آنها را یاری دهد بمانند اینستکه یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری نموده باشد.)

بنابراین حدیث معتبر و شریف هر گروه دار و دسته ای که بنام دعا، ذکر، عزاداری و یا برگزاری مراسم جشنهای مذهبی و موالید ائمه معصومین علیهم السلام، برنامه پریدن و رقصیدن و کف زدن و نغمه سرائیهای آمیخته با غنا چه در خانقاه و چه در مسجد و حسینیه و تکیه بر پا کند هر چند که نام صوفی نداشته باشد، اما رفتار صوفیگرانه و باصطلاح صوفیگری مدرن است و آنانکه می خواهند عبادتهای خود را از آلودگیهای بدعتها پاک نگه دارند باید به این احادیث توجه کنند و بکوشند تا کارهایشان به صوفیها شباهت پیدا نکند تا مصداق مطرودین ائمه دین علیهم الصلاة و السّلام قرار گیرند و فریب سخنانی اینچنین را نیز نخورند که اینگونه افراد جاهل و یا مغرض زیر نقاب ادعای ولایت و دوستی ائمۀ اطهار علیهم السلام، هم دست به این کردار ناپسند و بدعت آمیز می زنند و نام آن اعمال زشت را هم عشق و علاقه زیاد به اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام می دانند که یکی از کلمات بسیار مظلوم هم در زمان ما «ولایت اهلبیت» است چنانکه در ادامه همان


1- حدیقة الشیعه، ص 602 - هدایت القاصرین، ص 69 - سفینة البحار، جلد 2، ص 58..

ص: 149

حدیث هم دارد که:

«فَقالَ رَجُلٌ مِن اصحابِهِ: وَ اِن کانَ مُعتَرِفاً بِحُقُوقِکُم؟ قالَ: فَنَظَرَ اِلَیهِ علیه السّلام شِبهُ المُغضِب وَ قالَ دَع داعَنکَ مَنِ اعتَرَفَ بِحُقوُقِنا لَم یَذهَب فی عُقُوقِنا».

(مردی از اصحاب حضرت هادی علیه السلام عرض کرد: اگر چه اینان به حقوق شما هم اعتراف کنند (و محبت و ولایت شما را قبول داشته باشند)؟ راوی گفت: پس حضرت مانند کسیکه خشمگین باشد بر او نگریست و فرمود: این گفتار را بگذار (و این حرفها را نزن) که کسیکه معترف به حقوق ما باشد و محبت و ولایت ما را پذیرفته باشد ما را نافرمانی، اذیت و مخالفت نمی کند.)

یعنی فریب ادعاهای دروغشان را که می گویند ما اهلبیت را دوست می داریم و ولایت آنها را قبول داریم نخورید. زیرا کسی که ائمه اهلبیت علیهم السلام را قبول دارد، راه آنها را پیروی می کند و چون اینگونه کارها مخالف شیوه معصومین است پس ادعاهای آن مدّعیان، دروغ و بی اساس می باشد.

و در این زمینه حدیث شریفی است که مرحوم کلینی در کافی، سید مرتضی در کتاب الفصول و ابن حمزه در کتاب «الهادی الی النجاة» و محقق اردبیلی در «حدیقة الشیعه» از مرحوم مفید علیه الرحمة و او به سند خود از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اِذا رَاَیتُم اَهلَ الرَّیبِ وَ البِدَعِ مِن بَعدی فَاَظهِرُوا البَراءَةَ مِنهُم وَ اَکثَرُوا مِن سَیِّهِم وَ القَولَ فیهِم وَ باهِتوُهُم کَیلا یَطعَمُوا فِی الفَسادِ فِی الاِسلامِ وَ یَحذَرُهُمُ النّاسُ و لا یَتَعَلَّموُا مِن بِدَعِهِم یَکتُبُ اللهُ لَکُم بِذلِک

ص: 150

الحَسَناتِ وَ یَرفَعُ لَکُم بِهِ الدَّرَجاتِ فِی الاخِرَةِ»(1)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هرگاه پس از من اهل ریب و بدعت را دیدید، بیزاری خود را از آنها آشکار کنید و به آنها بسیار دشنام دهید و درباره آنها بسیار بدگوئی نمائید و پیرامون بدعت های آنها زیاد سخن بگوئید (و آنها را با برهان و دلیل از صحنه بیرون رانید) و بدی هایشان را بازگو کنید و (اگر لازم شد حتی) به آنها تهمت بزنید تا نتوانند به فساد در اسلام طمع کنند و در نتیجه مردم از آنها دوری کنند و بدعت های آنها را یاد نگیرند و خداوند در برابر این کار برای شما حسنات بنویسد و درجات شما را در آخرت بالا ببرد.»)

ملاحظه می فرمائید که بنابر حدیث یاد شده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند: اگر اهل ریب (که شاید منظور از آنها کسانی باشند که در دین شک می کنند و مردم را با القاء شبهات به تردید می اندازندیا کسانی که پایه اعتقادشان بر گمان و وهم فاسده بنا شده) را دیدید و اهل بدعت را، تا می توانید با دلیل و برهان آنها را خلع سلاح کرده و آنقدر درباره آنها بدگوئی کنید و حتی اگر ضرورت پیدا کرد تهمت زدن به آنها هم جایز است تا نتوانند مردم را گمراه کنند با اینکه اهل بدعت آنقدر انحراف در عقیده و قول و عمل دارند که نیاز به ایراد تهمت ندارد، ولی این اوج برخورد مخالفت آمیز پیامبر اسلام با اهل بدعت است.

و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«لا تَصحَبُوا اَهلَ البِدَعِ وَلا تُجالِسُوهُم فَتَصیرُوا عِندَ النّاسِ کَواحِدِ مِنهُم قالَ رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله: اَلمَرءُ عَلی دینِ


1- کافی، جلد 2، ص 375- کافی مترجم، جلد 4، ص 83- بحار، جلد 74، ص 202، حدیث 41- حدیقة الشیعه، ص 601- سفینة البحار، ج1، ص 63.

ص: 151

خَلیلِهِ وَ قَرینِهِ»(1)

(با اهل بدعت مصاحبت و مجالست نکنید تا نزد مردم همچون یکی از آنها محسوب شوید، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: انسان بر آئین دوست و قرین خویشتن است).

قال الصّادق علیه السّلام: «مَن مَشی اِلی صاحِبِ بِدعَةٍ فَوَقَّرَهُ فَقَد مَشی فی هَدمِ الاِسلام»(2)

(امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که نزد صاحب بدعتی رود و او را گرامی بدارد در نابودی اسلام اقدام کرده است)

و عن النّبی صلّی الله علیه و آله:

«مَن تَبَسَّم فی وَجهِ مُبتَدِعٍ فَقَد اَعانَ عَلی هَدمِ دینِه»(3)

(و از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند: کسی که در سیمای بدعت گذاری تبسمی کند تحقیقاً در نابودی دین خویش گام برداشته و (شیطان را) یاری کرده است.)

در این زمینه نیز احادیث فراوانی است که به همین مقدار اکتفا می شود.

بنابراین، اسلام و پیشوایان معصوم دین علیهم السّلام برای جلوگیری از هرگونه بدعت و کارهای من درآوردی که به نام دین بر افکار و رفتار مردم تحمیل می شود تا این اندازه سخت گرفته که نه تنها از مجالست، معاشرت، همکاری، رفت و آمد و هرگونه تأیید بدعت گذاران نهی تحریمی فرموده بلکه تبسم بر چهره بدعت گذاری را که سبب تأیید او و تقویت وی در عمل


1- کافی، جلد 2، ص 375- بحار، ج 74، ص 201.
2- ثواب للاعمال صدوق- محاسن برقی، ص 208- بحار، ج 2، ص 304.
3- سفینة البحار، ج 1، ص 63.

ص: 152

بدعت آمیزش شود، موجب انهدام پایه های دین به شمار آورده است و لذا لازم است مردم با ایمان به ویژه راهنمایان فکری و عقیدتی مردم کاملاً مراقب باشند که صوفی ها و صوفی مآبها و کسانی که نه زیر عنوان صوفیگری که حتی در مخالفت با آن، امّا با کردار و رفتار صوفیانه، عبادت های دینی را به سوی مسیری انحرافی سوق می دهند چه دانسته و چه نادانسته، افکار انحرافی خود را در جامعه اسلامی و در مساجد و تکایا و محافل مذهبی ترویج نکرده و توسعه ندهند و از انجام هرکاری حتی سکوت اگر موجب تأیید و تقویت آنها شود به شدت بپرهیزند که قطعاً در غیر این صورت مرتکب گناهی بزرگ شده اند و اگر مردم را هم نیاگاهانند مشمول سخن حضرت باقر علیه السلام خواهند بود که فرمودند:

«اَلعُلَماءُ فی اَنفُسِهِم خَونَةٌ اِن کَتَمُوا النَّصیحَةَ»(1)

(دانشمندان اگر از خیرخواهی مردم خودداری کنند در ذات خود و به وجود خویش خیانت کرده اند.)

آری علمای دین و دانشمندان جامعه اگر آنگاه که باید مردم را بیاگاهانند نیاگاهانند و آن زمان که باید بخروشند نخروشند و آن هنگام که باید داد بزنند نزنند، خیانتکارند اگرچه با خطرهائی هم روبه رو شوند، اگرچه به زندان هم بیفتند، اگرچه به وسیله تبهکاران بدعتگذار کتک هم بخورند که مگر نه اینست که اینان وارث انبیاء هستند و پیامبران همه این حوادث و مشکلات را با آغوش باز استقبال کرده اند و ضرب و جرح و شتم ها را به جان خریده اند.

از آنچه بیان شد معلوم گردید که یکی از شرایط لازم برای قبولی


1- روضه کافی، ص 82- فروع کافی، ج 8، ص 53- بحار، جلد 78، ص 359.

ص: 153

اعمال پسندیده در چهارچوبه «سنت» عمل کردن است و در غیر این صورت هرچند شکل ظاهری عمل شایسته بوده و به عنوان دعا، ذکر، نماز، ورد، عزاداری، شادی و سرور و امثال اینها هم باشد نه تنها مورد قبول درگاه حق نخواهد بود بلکه انجام دهنده اعمال بدعت آمیز مورد خشم و عقوبت و نفرت خدا و پیامبر و معصومین علیهم السلام هم خواهد بود.

ص: 155

7- در دایره ولایت اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام

اشاره

هفتمین شرط که از اهمّ شرایط قبولی اعمال پسندیده انسان با ایمان و از ضروری ترین آنهاست، قبول ولایت امامان معصوم علیهم الصّلاة والسّلام است که بدون آن خدای جهان هیچ کردار نیکی را از نیکوکاران نخواهد پذیرفت، چنانکه با قبول و التزام به آن هم، عمل بدی برای انسان نخواهد ماند بدین معنی که خداوند کسی را که به برخورداری از نعمت ولایت معصومین علیهم السلام مفتخر فرموده به توبه از گناهان نیز سرافرازش خواهد فرمود.

قال تعالی: مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم اَعمالُهُم کَرَمادٍ اشتدَّت بِهِ الرّیحُ فی یَومٍ عاصِفٍ لایَقدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَیئ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ البَعیدُ»(1)

(خداوند در قرآن مجید فرموده است: «مَثَل کردار کسانی که به خدا کافر شدند به خاکستری می ماند که در روز تندباد شدید همه به باد فنا رود و از همه تلاش های خود هیچ نتیجه ای نبرند این همان


1- ابراهیم، آیه 21.

ص: 156

ضلالت دور از طریق نجات است.»)

از علیّ بن ابراهیم در تفسیر این آیه چنین روایت شده است:

«مَن لَم یُقِرَّ بِوَلایَةِ اَمیرِالمؤمنین علیه السّلام بَطَلَ عَمَلهُ، مِثلُ الرَّمادِ الَّذی تجیئُ الرّیحُ فَتَحمِلُهُ»(1)

(کسی که اقرار به ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام نداشته باشد عملش باطل و بی ارزش است همچون خاکستری که تندبادی آن را نابود سازد.)

همان طور که مکرر گفته ایم، پاداش مناسب عمل، غیر از قبولی آن است یعنی کسانی که ولایت امیرمؤمنان را قبول ندارند اعمالشان هیچ گونه ارزش اخروی و جاودانگی نخواهد داشت، زیرا هرگز مورد پذیرش حق تعالی قرار نخواهد گرفت.

اینک در این زمینه احادیثی از نظر شریفتان می گذرد:

عن الحسین بن علی علیهما السّلام قالَ: قالَ رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله: «اَلزِمُوا مَوَدَّتَنا اَهلَ البَیت فَاِنَّهُ مَن لَقیَ الله یَومَ القِیامَةِ وَ هُوَ یَودُّنا دَخَلَ الجَنَّةَ بِشَفاعَتِنا وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ لایَنفَعُ عَبداً عَمَلهُ اِلاّ بِمَعرِفَةِ حَقِّنا»(2)

(از حضرت امام حسین بن علی علیهما السلام روایت شده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «همواره ملازم محبت و مودّت ما اهلبیت باشید زیرا کسی که خدا را دیدار کند در حالی که مودت و محبت


1- تفسیر قمی، ص 335- تفسیر نورالثقلین، جلد 2، ص 533- بحار، جلد 27، ص 166.
2- امالی ابن الشیخ، ص 266 و ص 267- بحار، جلد 27، ص 170- مانند این حدیث در امالی، ص 82 از ابن عباس نقل شده و بحار در جلد 27، ص 193- آن را نقل کرده است با این تفاوت «الا بِمَعرِفَتِنا وَ وَلایتنا.»

ص: 157

ما را در دل و عمل داشته باشد با شفاعت ما وارد بهشت خواهد شد و سوگند به آنکه اختیاردار جان من است، کردار هیچ بنده ای جز با معرفت به حق ما (و قبول ولایت ما) برایش سودی در بر نخواهد داشت).

و همین حدیث را طبرانی در «الاوسط» و هیثمی در مجمع الزوائد جلد 9، ص 172 و ابن حجر در «الصواعق» و جمعی از علمای اهل سنت در کتب خود از امام حسن علیه السلام نقل کرده اند.(1)

مودت که محبت عملی است با شناخت حق که قبول ولایت آنهاست در سخنان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله شرط قبولی اعمال معرفی شده است:

وَ عَنهُ صَلّی الله علیه و آله، قال: فَوَالَّذی بَعَثنی بِالحَقِّ نَبِیّاً لَوجاءَ اَحَدُکُم یَومَ القِیامَةِ بِاَعمالٍ کَاَمثالِ الجِبالِ وَلَم یَجیئَ بِوَلایَةِ عَلِیِّ بن ابی طالبٍ علیه السّلام لَاَکَبَّهُ الله عَزّوجلَّ فِی النّارِ»(2)

(و از آن حضرت صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند. «قسم به آن خدائی که مرا به نبوت مبعوث فرموده، اگر فردی از شما مردم با اعمالی همچون کوه ها در روز قیامت (بر خدا) وارد شود و از ولایت علیّ بن ابی طالب علیه السلام بی بهره باشد، خدای عزوجل او را در آتش جهنم سرنگون خواهد کرد» که نه تنها اعمال نیکش پذیرفته نشده بلکه در آتش دوزخ هم نگونسار خواهد گردید.)

عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال: قالَ رسولُ الله صلّی الله علیه و آله: «ما بالُ اَقوامٍ اِذا ذُکِرَ عِندَهُم آلُ اِبراهیمَ فَرِحُوا وَ


1- الغدیر، جلد 2، ص 301- مجالس مفید، ص 15- امالی طوسی، جلد 1، ص 190- بحار، ج 68، ص 101.
2- امالی ابن الشیخ، ص 17- بحار، ج 27، ص 171.

ص: 158

استَبشِرُوا، وَ اِذا ذُکِرَ عِندَهُم آلُ مُحمّدٍ اِشمَأَزَّت قُلُوبُهُم، وَالَّذی نَفسُ مُحمّدٍ (صلی الله علیه و آله) بِیَدِهِ لَو اَنَّ عَبداً جاءَ یَومَ القِیامَةِ بِعَمَلِ سَبعینَ نَبِّیاً ما قَبِلَ اللهُ ذلِکَ مِنهُ حَتّی یَلقاهُ بِوَلایتی وَ وَلایةِ اَهلِبَیتی»(1)

(حضرت علیّ بن الحسین زین العابدین علیهما السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمودند: چه شده که مردمی هنگامی که در حضور آنها از آل ابراهیم علیه السلام یاد می شود مسرور و فرحناک می شوند و چون نزد آنها از آل محمد (صلی الله علیه و علیهم) سخن به میان می آید گرفته، متأثر و ناراحت می گردند، قسم به خدائی که اختیاردار جان محمد (صلی الله علیه و آله) است اگر بنده ای در روز قیامت (بر خدا) وارد شود در حالی که به اندازه هفتاد پیامبر عمل انجام داده باشد، خداوند از او قبول نخواهد کرد مگر اینکه خدا را با ولایت من و اهلبیتم دیدار کند.)

قال امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام: «فَمَن یُحِبُّنا اَهلَ البَیت یَنفَعُهُ ایمانُهُ و یُقبَلُ (یَتَقَبَلُ) مِنهُ عَمَلُهُ، وَ مَن لایُحِبَّنا اَهلَ البَیت فَلایَنفَعُهُ اِیمانُهُ وَلایُقبَلُ مِنهُ عَمَلُه وَلَو صامَ النّهارَ وَ قامَ اللّیلَ»(2) (وَ اِن اَدأَبَ اللَّیلَ وَالنَّهارَ لَم یَزَل

(حضرت امیر علیه السلام در ضمن یک سخنرانی بر فراز منبر مسجد کوفه فرموده اند: «کسی که ما اهلبیت را دوست بدارد ایمانش برای او


1- امالی ابن الشیخ، ص 87- بحار، ج 27، ص 172- مثل این حدیث در امالی مفید، ص 67 با این تفاوت آمده (بِوَلایة اُولِی الاَمرِ مِنّا اَهلَ البَیت ما قبل الله منه صَرفاً ولا عدلاً)- بحار، ج 27، ص 192- فضائل الروضه، ص 137.
2- بصائرالدرجات، ص 107- ارشاد مفید مثل آن حدیث ص 115 و 116- محاسن برقی، ص 119- بحار، ج 27، ص 182، اختصاص مفید، ص 307

ص: 159

سودمند خواهد بود و عملش مورد قبول واقع خواهد شد و کسی که ما اهلبیت را دوست ندارد نه ایمانش به وی نفعی خواهد بخشید و نه عملش پذیرفته خواهد گردید اگرچه روزش را روزه دار باشد و شبش را به عبادت شب زنده داری کند) «اگرچه شب و روز پیوسته به عبادت بپردازد»

و در مناقب خوارزمی ص 39 از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل کرده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن حضرت فرمودند:

«یا عَلِیُّ لَو اَنَّ عَبدَاً عَبَدَاللهَ مِثلَ ماقامَ بِهِ نُوحٌ فی قَومِهِ وَ کانَ لَهُ مِثلُ اُحُدٍ ذَهَباً فَاَنفَقَهُ فی سَبیلِ اللهِ وَ مُدَّ فی عُمرِهِ حتّی حَجَّ اَلفَ عامٍ عَلی قَدَمَیهِ ثُمَّ قُتِلَ بَینَ الصَّفا وَالمَروَةِ مَظلُوماً ثُمَّ لَم یُوالِکَ یا عَلیُّ لَم یَشُمُّ رائِحَةَ الجَنَّة وَ لَم یَدخُلها»(1)

(ای علی! اگر بنده ای خدا را به اندازه عمر نوح عبادت کند و به اندازه کوه احد طلا داشته و همه را در راه خدا انفاق کند و آنقدر عمر طولانی داشته که در هزار سال هزار حج به جای آورد با پای پیاده، و سپس بین صفا و مروه مظلوم کشته شود و دوستی و ولایت ترا اختیار نکرده باشد ای علی بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد شد.)

از امام صادق علیه السلام از پدرش از جدش علیهم السلام روایت شده که فرمودند: «در حالی که قنبر در خدمت امیرمؤمنان علیه السلام بود، در مسجد کوفه بر مردی گذر کردند که به نماز ایستاده بود قنبر عرض کرد: یا امیرالمؤمنین؛ من بهتر از این، مردی را در نمازگزاری ندیده ام.

فَقالَ اَمیرالمؤمنین علیه السلام: یا قَنبَرُ! فَوَاللهِ لَرَجُلٌ عَلی یَقینٍ


1- کشف الغمه، ص 30- و کشف الغمه مترجم، جلد 1، ص 135 و 136- بحار، جلد 27، ص 194- الغدیر، جلد 2، ص 302.

ص: 160

مِن وَلایَتنا اَهلَ البَیت خَیرٌ مِمَنّ لَهُ عِبادَةَ اَلفَ سَنَةٍ، وَلَو اَنَّ عَبداً عَبَدَ الله اَلفَ سَنَةٍ وَ جاءَ بِعَمَلِ اثنَینِ وَ سَبعینَ نَبِیّاً ما یَقبَلُ اللهُ مِنهُ حَتّی یَعرِفَ وَلایَتَنا اَهلَ البَیتِ وَ اِلاّ اَکَبَّهَ اللهُ عَلی مِنخَرَیهِ فی نارِ جَهَنَّمَ»(1)

(ای قنبر! به خدا قسم در حال یقین به ولایت ما اهلبیت بودن بهتر از برخورداری از هزار سال عبادت است و اگر بنده ای خدا را هزار سال بندگی کند خدا از او قبول نخواهد کرد تا اینکه ولایت ما اهلبیت را به رسمیت شناسد و اگر بنده ای خدا را هزار سال عبادت کند و عمل هفتاد و دو پیامبر را به جای آورد، خدا از او نخواهد پذیرفت، مگر اینکه نسبت به ولایت ما اهل بیت معرفت داشته باشد و در غیر این صورت خدا او را با رو در آتش جهنم سرنگون خواهد کرد.)

عَن اَبی حَمزَةِ الثّمالیّ قال: قالَ لَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ زَینِ العابِدین علیه السّلام: «اَیُّ البُقاعِ اَفضَلُ؟ فَقُلنا (فُقُلتُ): اَللهُ وَ رَسُولُهُ وَابنُ رَسُولِهِ اَعلَمُ، فَقالَ اِنَّ اَفضَلَ البُقاعِ مابَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ وَلَو اَنَّ رَجُلاً عمّرَ ما عَمَّرَ نوحٌ فی قَومِهِ اَلفَ سَنَةٍ اِلاّ خَمسینَ عاماً یَصُومُ النَّهارَ وَ یَقُومُ اللّیلَ فی ذلِکَ المَوضِعِ (المَقام) ثُمَّ لَقَی اللهَ بِغَیرِ وَلایَتنا لَم یَنفَعَهُ ذلِکَ شَیئاً»(2) (لَم یَنتَفِعُ بذلِکَ شَیئاً)»

(ابوحمزه ثمالی می گوید: امام زین العابدین علیه السلام به ما


1- جامع الاخیار، ص 178- بحار، جلد 27، ص 196- و مانند این حدیث را اهل سنت از پیغمبر اکرم نقل کرده اند که به ام سلمه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود. حافظ گنجی به عنوان سند مشهور آن را نقل کرد. الغدیر، جلد 2، ص 302.
2- ثواب الاعمال صدوق، ص 197- محاسن برقی، ص 91- از ابن ابی نجران- امالی ابن الشیخ، ص 72، بحار، جلد 27، ص 172.

ص: 161

فرمودند: کدامین سرزمین ها فضیلتش بیشتر است؟ من عرض کردم: خدا و پیامبرش و فرزند رسولش بهتر می دانند. آن حضرت فرمودند: بهترین بقعه های روی زمین ما بین رکن و مقام است (در کنار کعبه معظّمه) و چنانچه مردی به اندازه نوح علیه السلام که در میان قوم خود بود نهصد و پنجاه سال عمر کند و روزها را روزه بگیرد و در آن جایگاه شریف شب ها را به عبادت بپردازد و از دنیا برود و خدا را دیدار کند در حالی که اعتقاد به ولایت ما خاندان نداشته باشد هیچگونه بهره ای از عبادات خویش نخواهد برد)

مُیَسّرِبن عبدالعزیز کوفی نخعی که از خاصّان اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام است و رجالیون او را ثقه می دانند می گوید در مکّه معظمه با حضرت امام محمدباقر علیه السلام بودم، در خیمه ای که تقریباً پنجاه تن از یاران در آن حضور داشتند، امام علیه السلام نشستند و پس از سکوتی طولانی که همه ما را فرا گرفته بود فرمودند: (تا آنجا که شاهد عرض ماست) آیا می دانید کدام نقطه از زمین نزد خدا برتر و محترمتر است؟ هیچ کس سخن نگفت. حضرت خود فرمودند:

ذلِکَ مَکَّةُ الحَرامٍ اللتی رَضِیَ اللهُ لِنَفسِهِ حَرَماً»

(آن سرزمین مکّه مکرّمه است که خداوند آن را به عنوان حرم خویش برگزیده) و خانه خود را در آن قرار داده است.

سپس فرمودند: آیا می دانید کدام بقعه (قطعه) از زمین حرم (مکه) حرمتش نزد خدا بیشتر است؟ این بار نیز کسی سخن نگفت و خود آن حضرت فرمودند:

«ذاکَ المَسجِدُ الحَرام»

(آن مسجد الحرام است).

ص: 162

باز فرمودند: می دانید کدام نقطه از مسجدالحرام نزد خدا حرمتش افزون تر است؟ باز هم کسی پاسخ نداد و حضرت خود فرمودند:

«ذاکَ مابَینَ الرُّکنِ الاَسوَدٍ وَالمَقامِ وَ بابِ الکَعبَةِ وَ ذاکَ حَطیمُ اِسماعیلَ علیه السّلام ذاکَ الّذی کانَ یُزَوِّدُ فیهِ غُنَیماتِهِ و یُصَلّی فیهِ»

(آن قسمت که میان رکن حجرالاسود و مقام (ابراهیم) و باب کعبه است از همه جا احترامش نزد خدا زیادتر است و آن حطیم اسماعیل بوده که در آنجا گوسفندان خود را علوفه می داده و در آنجا نماز می گذارده.)

«وَاللهِ لَو اَنَّ عَبداً صَفَّ قَدَمَیهِ فی ذلِکَ المَکانِ قامَ اللَّیلَ مُصَلِّیاً حَتّی یَجیئَهُ النَّهارُ وَصامَ النَّهارَ حَتّی یَجیئَهُ اللَّیلُ وَلَم یَعرِف حَقَّنا وَ حُرمَتَنا اَهلَ البَیتِ لَم یَقبَلِ اللهُ مِنهُ شَیئاً اَبَداً»(1)

(و به خدا قسم اگر بنده ای در این مکان (که بهترین و مقدس ترین و محترم ترین و برترین بقاع روی زمین نزد خدای تعالی است) بر پای بایستد و شبها را به نماز بپردازد تا روز درآید و روز را روزه بگیرد تا شب فرا رسد و حق ما خاندان را نشناسد و از حرمت ما بی خبر باشد پروردگار هرگز هیچ چیزی را از او قبول نخواهد کرد)

همان میسّر بن عبدالعزیز می گوید بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و عرض کردم: فدایت شوم در همسایگی من مردی است که من شب برای نماز بیدار نمی شوم مگر از صدای او، گاهی مشغول تلاوت قرآن بوده و آیات را مکرّر می خواند و گاهی در حال دعا، ناله، گریه و تضرّع است، من


1- ثواب الاعمال صدوق، ص 197 و ص 198- محاسن برقی، ص 91 و ص 92- بحار، ج 27، ص 177- تفسیر فرات، ص 80.

ص: 163

احوال او را در آشکارا و نهان، از این و آن پرسش کرده ام و همه گفته اند: او مردیست که از همه محرمات الهی اجتناب می کند، امام فرمودند: ای مُیسّر! آیا شناختی نسبت به آنچه که تو داری یعنی ولایت ما اهل بیت دارد؟ گفتم: خدا بهتر می داند، این تمام شد و سال بعد به حج رفتم و از افراد آگاه احوال آن مرد را پرسیدم، آگاهی یافتم که معرفت به ولایت اهلبیت ندارد و به امامت آنها معتقد نیست؟ پس بر امام علیه السلام وارد شدم و شروع کردم درباره خوبی های آن مرد سخن گفتن، حضرت پرسش سال قبل را تکرار فرمودند و گفتند: آیا به آنچه که تو اعتقاد داری او هم باور دارد؟ عرض کردم: نَه،

قالَ: یا مُیَّسِرُ اَیُّ البِقاعِ اَعظَمُ حُرمَةً؟ قُلتُ: اَللهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابنُ رَسُولِهِ اَعلَمُ، قالَ: یا مُیَسِّرُ مابَینَ الرّکنِ وَالمَقامِ رَوضَةٌ مِن رِیاضِ الجَنّةِ، وَ ما بَینَ القَبرِ وَالمِنبَرِ رَوضَةٌ مِن رِیاضِ الجَنَّة، وَاللهِ لَو اَنَّ عَبداً عَمَّرَهُ اللهُ فیمابَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ وَ فیما بَینَ القَبرِ والمِنبَرِ یَعبُدُهُ اَلفَ عامٍ ثُمَّ ذُبِحَ عَلی فِراشِهِ مَظلُوماً کَما یُذبَحُ الکَبشُ الاَملَحُ، ثُمَّ لَقیَ اللهُ عَزَّوَجلَّ بِغَیرِ وِلایتِنا لَکانَ حَقیقاً عَلیَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ اَن یَکُبَّهُ عَلی مِنخَرَیهِ فی نارِ جَهَنّمَ»(1)

(حضرت صادق علیه السلام فرمودند: ای مُیَسّر! کدامین سرزمین ها حرمتش بیشتر است؟ عرض کردم: خدا و پیغمبر و فرزند رسول خدا داناترند، فرمودند: ای میسّر! میان رکن و مقام باغی از باغ های بهشت و میان قبر و منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز گلشنی از گلشن های بهشت است و به خدا سوگند اگر بنده ای را خدا عمر طولانی دهد و او مابین رکن و مقام و قبر و منبر هزار سال خدا را


1-

ص: 164

پرستش کند و سپس او را در بسترش مظلومانه مانند گوسفند زاغ چشم به قتل برسانند و سر ببرند و خدا را در حالی که اعتقاد به ولایت ما نداشته باشد دیدار کند، بر خدا سزاوار است که او را برو در آتش جهنم سرنگون سازد.)

و مضمون همین حدیث و مشابه آن در امالی ابن الشیخ، ص 14 و ص 73 از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و جلد 27 بحارالانوار در ص 171 و 173 و از حضرت صادق علیه السلام در ثواب الاعمال صدوق 197 و محاسن برقی ص 90 و بحارالانوار جلد 27 ص 177 و تفسیر عیاشی جلد 2 ص 89 و در اعلام الدین دیلمی ص 400، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است و همچنین در تفسیر عیاشی جلد 1 ص 259، از امام باقر علیه السلام و در مجالس مفید ص 42 نیز از آن حضرت روایت شده.

ابن محبوب از هشام بن سالم از ساباطی نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمودند: «در قیامت هنگامی که بنده در محضر پروردگار متعال برای حساب می ایستد اوّل چیزی که از او پرسیده می شود از نمازهای واجب زکات، روزه و حج واجب و از ولایت ما اهل بیت خواهد بود.

«فَاِن اَقَرَّ بِوِلایَتِنا ثُمَّ ماتَ عَلَیها، قُبِلَت مِنهُ صَلاتُهُ و صَومُهُ وَ زَکاتُهُ وَ حَجَّهُ، وَ اِن لَم یُقِرَّ بِوِلایَتِنا بَینَ یَدَی اللهِ جَلَّ جَلالُهُ لَم یَقبَلِ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِنهُ شَیئاً مِن اَعمالِهِ»(1)

(پس اگر اقرار به ولایت ما کرد و آن را باور داشت تا بر همان اعتقاد جان به جان آفرین تسلیم کرد، نماز و روزه و زکات و حجّش از او پذیرفته می شود و اگر به ولایت ما در پیشگاه خدای عزوجل اقرار و اعتقاد نداشته باشد خداوند هرگز هیچ چیز از اعمال او را قبول


1- امالی صدوق، ص 154 و ص 155- بحار، جلد 27، ص 167.

ص: 165

نخواهد کرد.)

این حدیث را هم سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (سُنّی) در کتاب ینابیع الموده صفحه 24، از مناقب از امام صادق علیه السلام نقل کرده تا تنها به گفتار شیعیان قناعت نکرده باشیم گرچه بعضی از احادیث گذشته مورد اتفاق شیعه و سنی بود.

«خَطَبَ الاِمامُ جعفر الصّادِقُ رَضِیَ الله عنه (و علیه اَفضل الصّلاة والسّلام) فَقالَ: اِنَّ اللهَ اَوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدی مِن اَهلِ بَیتِ نَبِیِّهِ صلّی الله علیه و اله دینَهُ وَ اَبلَجَ بِهِم باطِنَ یَنابیعِ عِلمِهِ فَمَن عَرَفَ مِنَ الاُمّةِ واجِبَ حَقِّ اِمامِهِ وَجَدَ حَلاوَةَ ایمانِهِ وَ عَلِمَ طلاوَة اِسلامِهِ لِاَنَّ الله نَصَبَ الاِمامَ عَلَماً لِخَلقِهِ و حُجّةً عَلی اَهلِ اَرضِهِ ... وَلا یَقبَلِ اللهُ مَعرِفَةَ العِبادِ اِلاّ بِمَعرِفةِ الاِمامِ فَهُوَ عالِمٌ بِما یَرُدُّ عَلَیهِ مِن مُلتَبِساتِ الوَحیِ»

(حضرت صادق علیه السلام خطبه ای ایراد فرموده و در ضمن آن گفتند: خداوند به وسیله امامان هدایتگر از اهلبیت پیامبرش صلی الله علیه و آله حقایق دینش را روشن کرد. و توسط آنها سرچشمه های دانشش را هویدا فرموده است، پس کسی که از افراد امّت حق واجب امامش (محبت و ولایت آن بزرگواران) را بشناسد لذت و شیرینی ایمان را دریافته و اوج و عظمت اسلام را شناخته است، زیرا خداوند امام را به عنوان علامت برای بندگانش نصب فرموده و او را حجت ساکنان قرار داده ... و از بندگان معرفت و بندگیشان را قبول نمی کند مگر به معرفت امام که او عالم و آگاهست به آن حقایق وحی که مردم در شناخت آن گرفتار شبهات می گردند.)

که در این حدیث امام صادق علیه السلام صریحاً شرط لازم برای قبولی معرفت و عبادت بندگان را معرفت امام اهل بیت عصمت می داند.

ص: 166

و نیز صاحب ینابیع المودة در همان صفحه از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که فرمودند:

«وَ اِنَّما الأَئِمّةُ قُوامُ اللهِ عَلی خَلقِهِ و عُرَفائُهُ عَلی عِبادِهِ لایَدخُلُ الجَنّةَ اِلاّ مَن عَرَفَهُم وَ عَرَفُوهُ وَلا یَدخُلُ النّارَ اِلاّ مَن اَنکَرَهُم وَ اَنکَرُوهُ»(1)

(و به راستی ائمه (دین و امامان معصوم) در میان آفریدگان خدا به امر حضرت حق قیام فرموده و شناساننده او تعالی به بندگانش می باشند، داخل بهشت نمی شود مگر کسی که آنها را (به امامت) بشناسد و ایشان هم او را (به عنوان پیرو) بشناسند و داخل آتش جهنم نمی شود مگر کسی که امامت آنان را انکار نماید و آنان نیز او را پیرو خویش ندانند.)

محمدبن علیّ محبوب از علاء، از محمد بن مسلم نقل می کند که از امام باقر علیه السلام شنیدم می فرمودند:

«کُلُّ مَن دانَ اللهَ بِعِبادَةٍ یَجهَدُ فیها نَفسَهُ بِلا اِمامٍ (وَلا اِمامَ لَهُ) فَسَعیُهُ غَیرُ مَقبُولٍ وَ هُو ضالٌّ مُتَحَیّرٌ واللهُ شانئیٌ لاِعمالِهِ»(2)

(هرکه خدا را دینداری کند با عبادتی که در آن خود را به زحمت افکند و سخت کوشی نماید ولی پیشوائی که از جانب خدا مورد تأیید باشد، برای خود نگرفته باشد کوشش او قبول نخواهد بود و او گمراهست و سرگردان و خداوند دشمن کردارش نیز خواهد بود.

«عَن زُرارة، عَن اَبی جعفر علیه السّلام، قال: لَو اَنَّ رَجُلاً قامَ لَیلَهُ وَ صامَ نَهارَهُ و تَصَدَّق بجَمیعِ مالِهِ وَ حَجَّ جَمیعَ دَهرِهِ وَلَم یَعرِف


1- نهج البلاغه، خطبه 152، بخش 7- بحار، جلد 24، ص 255.
2- کافی مترجم، جلد 2، باب (فیمن دان الله عزوجل بغیر امام من الله)، حدیث 2، ص 204- محاسن برقی، ص 92 و ص 93- بحار، جلد 23، ص 86

ص: 167

وَلایَةَ وَلِیِّ اللهِ فَیُوالِیَهُ وَ یَکُون جمیعُ اَعمالِهِ بِدَلالَتِهِ اِلَیهِ ما کان لَهُ عَلَی اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌ فی ثَوابِهِ وَلا کانَ مِن اَهلِ الاِیمانِ»(1)

(زراره از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند که فرمودند: (ضمن بیان مفصلی درباره ضرورت شناخت امام و ارزش امامت) همانا اگر مردی شبها را به عبادت قیام کند و روزها را روزه بگیرد و تمام دارائیش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش حج گزارد و امر ولایت ولیّ خود را نشناسد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمائی او باشد، برای او از ثواب خدای جَلّ و عزّ حقی نیست و او از اهل ایمان نخواهد بود.)

در این صحیحه و در احادیث صحیح و معتبری که از اهل تسنن و تشیع نقل شد محبت، مودت و ولایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و امامان معصوم از اهلبیت طهارت شرط لازم برای قبولی اعمال پسندیده معرفی شده بود.

احادیث صحیحه، معتبره و موثّقه ای که در صفحات گذشته در این مورد بیان شد و به علاوه در این زمینه احادیث بسیار زیادی داریم مقام گنجایش ذکر آنها را ندارد، روشن گردید که از لازم ترین و مهم ترین شرایط قبولی اعمال بندگان برخورداری از ولایت معصومین علیهم السلام و معرفت ائمه اطهار علیهم السلام و پذیرش امامت آنهاست که بدون آن خداوند، هیچ عمل نیکی را از نیکوکاران نمی پذیرد.

ولایت و امامت

براساس شیوه ای که در نگارش این بحث در پیش گرفته ایم در


1- کافی، جلد 2، باب دعائم الاسلام، حدیث 5، ص 18- بحار، ج 68، ص 333-محاسن برقی، ص 286- وسائل، جلد 1، ص 7.

ص: 168

معنی ولایت و امامت نیز مختصر عرایضی تقدیم کنیم به امید اینکه خدا ما را لیاقت برخورداری از ولایت خاندان عصمت و امامت عنایت فرماید.

«وَلِیَّ» (به فتح واو و یاء مشدّد در آخر) به معنی قریب و نزدیک است و از برای آن اطلاقاتی می باشد که از آن جمله به معنی: صاحب اختیار و متصرف در امور، نزدیک بدون فاصله و کسی که در اداره امور شخص سزاوارتر از دیگران است و به معنی دوست و آقا و بنده هر دو نیز آمده است (آقا و بنده به لحاظ اینکه هر دو از هر جهت به یکدیگر از دیگران نزدیکترند و به همین جهت بر خدای تعالی و بر بندگان هر دو اطلاق می شود و هم خدا را «ولیّ» بنده می گویند و هم بنده را «ولیّ خدا» می خوانند.)

معانی دیگر «ولیّ» دوستدار، سرپرست، کارگزار، منعم، یاور نزدیک و یاری کننده نیز می باشد.

خدایتعالی ولیّ بندگان است به مناسبت اینکه به بندگان نزدیک بوده و تدبیر امور آنها و نصرت و یاری و حفظ و رزق و حیات و ممات و دیگر کارهایشان را عهده دار می باشد و بنده را ولیّ خدا می گویند، به سبب اینکه به خدای تعالی نزدیک بوده و حضرتش را اطاعت و فرمانبداری می نماید.

ولایت ذاتیّه کلیّه مطلقه مختص به ذات اقدس باریتعالی است و امّا غیر پروردگار جهان ولایتشان ذاتی نیست بلکه جعل الهی است یعنی خدایتعالی به آنان ولایت را عنایت فرموده و ولایت جعلیه مطلقه کلیه مانند ولایت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام می باشد.

«ولایت» (به فتح واو) یعنی زمان تمامی کارها به دست

ص: 169

خدایتعالی است و اوست که خالق و مدبر هر امری است.

ولایتی که در این بحث موردنظر است همان سرپرستی امر و به تعبیر «ابن فارس» که در مصباح المیز از او نقل کرده:

«کُلُّ مَن وَلیّ اَمرَ اَحَدٍ فَهُوَ وَلیُّهُ»

(هرکس متصدّی کار فردی بشود ولیّ اوست.)

ولایت تکوینی و تشریعی

ولایت بر دو قسم است: تکوینی و تشریعی

چون برحسب

«اَلعُبُودِیَّةٌ جَوهَرَةٌ کُنهُهَا الرُّبوبِیّةٌ»

(عبادت حقیقتی است که باطن آن و نتیجه نهائیش کار خدائی انجام دادن است)

متعبّدینی که با معرفت از روی اخلاص خدا را بندگی می کنند به میزان درجات قربشان به حق تعالی، مظهر تجلی صفات حضرتش گردیده و به همان اندازه توانائی پیدا می کنند که کارهای خارق عادت انجام دهند. کارهائی که مردم عادی به صورت معمولی از انجام آن ناتوانند و چون آن امور را از دیگری نیز مشاهده کنند شگفت زده گردند.

و در مثل اینکه، وقتی انسان های وارسته ای به عالی ترین درجات حق نائل آیند یا به عبادت یا به موهبت، مظهر تجلّی صفات ربوبی می شوند، همچون قطعه آهنی است که در نتیجه قرب به آتش مظهر تجلّی صفات آتش می شود (و در مثل مناقشه نیست) و می بینیم که آهن سرد سخت تیره بی نور و بی فروغ و بی سوز و گداز را چون در کوره آتش قرار داده و به آن مقربش می کنیم به تدریج گرم، داغ، روشن، نرم، نورانی، پرفروغ، پرسوز، گداخته،

ص: 170

سوزاننده و گدازنده شده یعنی مظهر تجلی صفات آتش و مَثَلی از آن می شود، انسان های متعالی هم چون به سبب افاضه حضرت حق یا پرستش در خور بندگی، به ذات اقدس باریتعالی مقرّب گردند، مظهر تجلّی صفات حضرتش و مَثَلی از او تعالی گردیده و می توانند کارهای خدائی انجام دهند و اگر نتوانند جای تعجب است، چنانچه اگر آهنی را در میان شعله های آتش بگذاریم تا سوزان و گداخته شود و مَثَلی از آتش گردد و کار آتش را انجام ندهد و مثلاً نسوزاند جای شگفتی است، نه اگر برافروخته باشد و بسوزاند.

و لذا در حدیث قدسی هم از قول خداوند جهان چنین آمده است که:

«عَبدی اَطِعنی، اَجعَلُکَ مَثَلی، اَنَا حَیٌّ لااَمُوت، اَجعَلُکَ حَیّاً لاتَمُوتُ، اَنَا غَنِیٌّ لا اَفتَقِرُ، اَجعَلُکَ غَنیّاً لاتَفتَقِرُ، اَنَا مَهما اَشاءُ یَکُونُ، اَجعَلُکَ مَهما تَشاءُ یَکُونَ»(1)

(پروردگار متعال فرمودند: بنده من، مرا فرمانبرداری کن تا ترا مثل خود قرار دهم. من زنده ای هستم که هرگز نمی میرم، ترا هم زنده ای قرار می دهم که هرگز نخواهی مرد. من توانگری هستم که فقیر نخواهم شد، ترا هم توانگری گردانم که تهیدست نشوی، من هرگاه چیزی بخواهم به وجود آید و ترا نیز اینگونه گردانم که هرچه بخواهی ایجاد شود.)

این حدیث اینگونه نیز آمده است:


1- عدة الداعی، ص 291- مشارق انوار الیقین- ارشاد القلوب دیلمی - کلمة الله، ص 140، کلام 154- و مثل این حدیث در اصول کافی- کلمة الله، ص 68، کلام 67 و در ارشاد القلوب، باب 22، ص 91.

ص: 171

«اَنَا اَقُولُ لِلشَّیئ کُن فَیَکُونَ اَطِعنی فیما اَمَرتُکَ تَقُولُ لِلشَّیئ کُن فَیَکُونَ»(1)

(من به هرچه بگویم: باش می شود، دستورات مرا اطاعت کن تا تو نیز به هر چه بگوئی باش بشود.)

یعنی همانگونه که من تا اراده کنم ایجاد می شود، تو هم در پرتو اطاعت به جائی می رسی که اگر اراده کنی ایجاد می گردد.

البته «اَطِعنی اَجعَلُکَ مَثَلی) بنده ام مرا اطاعت کن تا تو را مَثَلی از خود قرار دهم، این کلمه باید مثل «به فتح میم و ث» باشد، زیرا خداوند خود در قرآن کریم سوره «شوری» آیه 11 می فرماید:

«لَیسَ کَمِثلِهِ شَیئٌ وَ هُوَ السَّمیعُ البَصیرُ»

(هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست.)

اما در آیه 60 سوره نحل می فرماید:

«وَلِلّهِ المَثَلُ الاَعلی وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیمُ»

(و برای خداوند مَثَل و صفات برتر و عالیتر است و او عزیز و حکیم است.)

پس کسی که خدا را اطاعت کند مظهر تجلی صفات کمالیه حضرت حق و مَثَلی از او خواهد شد و در آن صورت می تواند کارهای خدائی انجام دهد تا آنجا که:

«جَعَلتُکَ تَقُولُ لِلشَّیئ کُن فَیَکُونَ»(2)

(و ترا نیز این گونه قرار دهم که هرچه را اراده کنی خلعت وجود بخشد.)


1- عدّة الداعی، ص 291- کلمة الله، ص 140، کلام 154 للسید محمد الشیرازی.
2- امراء هستی، ص 31.

ص: 172

و براساس این احادیث پیدایش این گونه قدرت در وجود جمیع بندگان به سبب عبادت و ریاضت و اطاعت خدای تعالی و ترک تمایلات نفسانی و دستیابی به مقام قرب حضرتش امکان دارد و شواهد زیاد تاریخی هم از زندگی مردان پاک و زهاد جهان در قسمت ظهور و بروز این قبیل اراده های خلاقه وجود دارد.

در غیر معصومین علیهم السلام و اولیاء برگزیده الهی این موهبت به وسیله اطاعت، عبادت و ریاضت های مشروعه به تدریج حاصل می شود و به میزانی که درجات کمال قرب را تحصیل می کنند، می توانند کارهای خدائی انجام دهند.

امّا در اولیاء برگزیده خدا و معصومین علیهم السلام این منصب والا و این موقعیت عظیم، موهبتی الهی است که از بدو وجودشان بنا بر تقدیر و مشیت سبحانی به آنان عنایت گردیده است و عبادت اولیاء خدا و معصومین علیهم السلام به خاطر شکر نعمت حق و انجام امر حضرتش می باشد و حتی اگر مأمور هم نبودند عبادت را وظیفه خود دانسته و به انجام آن قیام می کردند.

البته در ترفیع کمالات و درجاتشان تأثیر دارد و مقام ولایت آن بزرگواران کسبی نبوده، بلکه موهوبی و افاضی خدای سبحان است که به غیر از آن عدّه معدود معصومین و برخی پیامبران به دیگران در آن حدّ و احاطه اعطاء نگردیده و به کسب و ریاضت از طریق تعلّم معمولی هم حاصل نخواهد شد و در هر زمان هم بشی از یک ولیّ از آن ولایت مطلقه تامّه برخوردار نخواهد بود.

بنابراین، مرتبه اعلی و اعظم و اتمّ ولایت که ولایت کلیّه مطلقه تامه حقیقیّه نسبت به تمام صحنه وجود از آسمان ها و زمین و ساکنین آنهاست و

ص: 173

در هر زمان منحصر به یک فرد است که واسطه فیض مستقیماً از جانب پروردگار بر جمیع ما سوی الله است و هیچ کس در این مقام با او شرکت ندارد و پس از او تمام آن مراتب به ولیّ بعد از وی منتقل می شود، چنین آیتی عظیم وجود مقدّس امام و ولیّ معصوم و حجت پروردگار متعال است.(1)

و این مقام والای ولایت کلیّه مطلقه حقیقیّه است که از ناحیه حضرت حقتعالی به خلفای الهی افاضه می گردد و آن ذوات مقدّسه به اذن خدای تعالی ولایت تکوینی نسبت به جمیع ممکنات دارند یعنی به اجازه حضرت حق جلّ و علا بدون وسائط طبیعی در موجودات عالم تصرّف می نمایند.

بدین گونه که به اذن خدای تعالی نابینایان را بینا نموده و بیماران را شفا می دهند، مردگان را زنده کرده و از جهان غیب، از گذشته، حال و آینده (ما کانَ و ما یَکُونُ وَ ما هُوَ کائِنٌ الی یَومِ القِیامَةِ) خبر می دهند، و زمان و مکان نسبت به آنها مانع و حجاب نیست، از زمان و علّت مرگ خود و دیگران اطلاع دارند ولی آنچه که دارند از خدا دارند و آنچه که انجام


1- مراتب دیگری مادون آن مرتبه نیز هست، اما محدود و موقّت بوده و مربوط به کمال نفس و بسته به کسب و عبادت و ریاضت است نه افاضه الهی و همواره این مراتب ضعیف از ولایت محکوم و تحت الشعاع ولایت تامّه و مطلقه حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین می باشد و ولایت های ضعیف مجموعاً با سه فرق از ولایت معصومین و اولیاء برگزیده خدا جدا می شوند: 1- آنکه همه جائی و همگانی و همیشگی نیستند. 2- آنکه تحصیلی است به سبب عبادت و ریاضت نه افاضی و موهوبی. 3- آنکه صاحبان آن چون عصمت ندارند قابل سلب است و ممکن است یک روز بتوانند و روز دیگر قادر بر انجام آن نباشند و حتی به کلی از بین برود در حالی که در اولیاء معصوم حق همه جائی، همگانی، همیشگی، افاضی و موهوبی بوده و قابل سلب و غصب هم نیست.

ص: 174

می دهند به اذن اوست و هیچ گونه استقلالی از خود ندارند و دیده برهم زدنی از یاد خدا غافل نمی شوند و نه تنها از دستورات حضرتش سرپیچی نمی کنند، بلکه حتی خیال نافرمانی و گناه را هم در اندیشه راه نمی دهند و در تمام دوران نبوّت و امامت خود طبق دستورالعملی که از ناحیه احدیّت جلّت عظمته روی حکمت بالغه الهیه اش برایش معیّن شده عمل می کنند اگرچه توأم با انواع مصائب، گرفتاری ها و بلیّات باشد.

خداوند از زبان پیامبران چنین حکایت می فرماید:

«قالَت لَهُم رُسُلُهُم اِن نَحنُ اِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم وَلکِنَّ اللهَ یَمُنُّ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا لَن نَأتِیَکُم بِسُلطانٍ اِلاّ بِاِذنِ اللهِ وَ عَلَی اللهِ فَلیَتَوَکّل المّؤمِنُونَ»(1)

(پیامبرانشان به آنها گفتند: نیستیم ما به جز بشری مانند شما، ولی خداوند بر هرکس از بندگانش بخواهد (و او را شایسته بداند) منّت گذاشته و عنایت خاصّی مبذول می فرماید (و مقام رسالت و ولایت عنایت می کند) و ما هرگز نمی توانیم معجزه ای جز به فرمان خدا بیاوریم و افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکل کنند.)

که این عنایت خاص، همان ارتباط با مبدء غیب است که مستلزم ولایت تکوینی است و آوردن معجزه هم به همان سبب می باشد که این موهبت مخصوص انبیاء و ائمّه معصومین علیهم الصّلاة والسّلام است و دیگران از آن محرومند.

به آیاتی از قرآن کریم در این زمینه توجّه می کنیم:

در سوره مریم آیه 30 خداوند از زبان حضرت عیسی مسیح


1- سوره ابراهیم، آیه 11.

ص: 175

علیه السلام آنگاه که در گهواره بود حکایت می کند که گفت:

«قالَ اِنّی عَبدُاللهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلنی نَبّیّاً»

(من بنده خدا هستم که به من کتاب داده و مرا پیغمبر گردانیده است)

و در آیه 49 سوره آل عمران از زبان حضرت مسیح علیه السلام می فرماید:

«وَاُبرِئُ الاَکمَةَ وَالاَبرَصَ وَ اُحییِ المَوتی بِاِذنِ اللهِ وَ اُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُونَ و تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُم اِنَّ فی ذلِک لَآیَةً لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین»

(من به اذن خدا کور مادر زاد و بیماری پیسی را (که اطباء از علاج آن ناتوانند بدون استفاده از دارو) شفا می دهم و مرده را به امر خدا زنده می کنم و از غیب به شما خبر می دهم که در خانه هاتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید. این معجزات برای شما حجّت و نشانه حقانیت من است اگر اهل ایمان هستید.)

و نیز در قرآن مجید خدای کریم شخصیت عالم و عالیمقام دیگری را که به موجب احادیث «آصف بن برخیا» وصیّ و وزیر سلیمان علیه السلام است اینگونه معرفی می فرماید:

«قالَ الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ اَنَا آتیکَ بِهِ قَبلَ اَن یَرتَدَّ اِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُستَقِرّاً عِندَهُ قالَ هذا مِن فَضلِ رَبّی»(1)

(آنکس که دانشی از کتاب نزد او بود «آصف بن برخیا» گفت: «به حضرت سلیمان علیه السّلام» من تخت بلیقیس را پیش از آنکه چشم برهم زنی به حضورت می آورم (و هماندم حاضر نمود) چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت این توانائی از فضل


1- سوره نمل، آیه 40.

ص: 176

خدای من است.)

آنچه آصف بن برخیا داشته به حسب احادیث، علم به اسم اعظم الهی است که به همان سبب دارای ولایت تکوینی گردیده، زیرا هم نبی، هم مصاحب و مشاور و هم وزیر و وصیّ حضرت سلیمان علیه السلام بوده است.

و چون علیّت مستلزم کلیّت و عمومیت است بنابراین هرکس این علم را دارا باشد می تواند آن کار و نظیر آن را انجام دهد.

و اینک به آیه ای از قرآن کریم با دقت بیشتری توجه می کنیم که یکی دیگر از اوصیاء معصوم پیامبران را معرفی می کند که به داشتن همه علم کتاب مفتخر است و آن آیه 43 سوره رعد است:

«وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَستَ مُرسَلاً، قُل کَفی بِاللهِ شهیداً بَینی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ»

(و کفرکیشان )به تو ای رسول خاتم صلی الله علیه و آله) می گویند: تو رسول خدا نیستی، بگو: کافی است از حیث گواهی و شهادت میان من و شما، خدا و کسی که نزد اوست علم کتاب.)

گرچه در این آیه هم مانند آن آیه که از آصف بن برخیا نامی برده نشده، از نام آن بزرگواری که همه علم کتاب را داراست اسمی به میان نیامده است، اما به نقل محدثین اهل تسنن و تشیع به نصّ صریح رسول خاتم صلی الله علیه علیه و آله و سلّم، مسلم است که منظور از این آیه شریفه وجود مبارک امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و اینکه محل نزول آیه، مکّه معظّمه و تاریخ نزول آن اوائل بعثت است که در آن زمان تنها عدّه معدودی به اسلام گرویده بودند که نه هیچ کدام را ادّعای برخورداری از علم الکتاب بوده و نه کسی درباره غیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام چنین ادّعائی را عنوان کرده

ص: 177

است و در تمام دوران رسالت حضرت ختمی مرتبت هم جز علیّ بن ابی طالب علیه السلام کسی نبوده که چنین عنوانی بر او منطبق باشد، زیرا تنها او وصیّ بلافصل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام منصوب و منصوص از قبل آن حضرت بوده است، و از سیاق خود آیه مبارکه هم استفاده ملازمت می شود و شک نیست که کسی که عالم به کتاب، و همواره در محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله شاهد حاضر بوده جز امیرمؤمنان علی علیه السلام احدی نبوده است و مفاد این آیه هم در علیّت و سببیّت برای ولایت تکوینی عیناً مفاد همان آیه کریمه است به اضافه دو نکته که مخصوص این آیه وافی هدایه می باشد:

1- توسعه دامنه علم امام متّقیان علیه السّلام به کتاب که علم به همه کتاب است در حالی که جناب آصف بن برخیا بیش از اندکی از کتاب، علم نداشت.

2- سعه ولایت آن حضرت می باشد که ولایت تام و تمام و مطلق است و حال آنکه جناب آصف را ولایت جزئی و خاصّ است.(1)

از میان کتاب های بسیاری از اهل تسنن و تشیع که به استناد گفتار پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب» و شاهد بر رسالت رسول اکرم را علیّ بن ابی طالب علیه السلام (و در هر عصری امام معصوم آن عصر) دانسته ای به پاره ای از آنها اشاره


1- این آیه مبارکه به اضافه آنکه حضرت امیر اعظم و اعلم و ولیّ اکبر و افضل را دارنده علم تمام کتاب و ولیّ تمام و مطلق معرّفی می نماید، در شهادت بر رسالت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله آن حضرت را با شهادت خدای تعالی قرین می داند که این از بزرگ ترین فضائل مولای متقیان و امام عارفان اهل جنان علیه السلام است که خود آن حضرت نیز این را بزرگ ترین فضیلت خود شمرده اند (احتجاج طبرسی، ص 78)، ولایت و علم امام، ص 64.

ص: 178

می شود که از آن جمله است:

از کتب اهل سنت کتاب ارزشمند ینابیع المودّة در باب 30، ص 102 الی 105 بیش از بیست روایت از طرق مختلف نقل کرده که منظور از کسی که همه علم کتاب نزد او و او شاهد بر رسالت رسول خاتم است علی علیه السلام و اوصیاء معصومین آن حضرت علیهم السلام اند.

و از آن جمله از تفسیر ثعلبی، از مناقب ابن مغازلی، از نزول القرآن حافظ ابونعیم اصفهانی از الاتقان سیوطی و غیر اینها.

«عن محمّد بن الحنفیّه قال: مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ علیّ بن ابی طالب علیه السلام»(1)

(از محمد بن حنفیه (فرزند حضرت امیر علیه السلام) روایت کرده اند که گفت: کسی که همه علم کتاب نزد اوست علیّ بن ابی طالب علیه السلام است.)

«وَ عَن عطیّة العَوفی، عَن ابی سعید الخدری رضی الله عنه قالَ: سَئَلتُ رَسُولَ الله صلّی الله علیه و آله و سَلَّم عَن هذِهِ الایَة الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ؟ قالَ: ذاکَ وَزیرُ اَخی سُلَیمان بن داود علیهما السّلام وَسَئَلتُهُ عَن قَولِ الله عَزّوجَلَّ: «قُل کَفی بِاللهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکتابِ» قالَ ذاکَ اَخی عَلیّ بن أبی طالبٍ علیه السّلام»(2)

(عطیه عوفی از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت: از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله از معنی آیه «کسی که نزد او علمی از کتاب


1- ینابیع المودّة، باب 30، ص 102.
2- ینابیع، باب 30، ص 103- و در تفسیر البرهان، جلد 2، ص 303، از این بابویه نقل کرده است.

ص: 179

است» پرسیدم فرمود او وزیر برادرم سلیمان بن داود علیهما السلام (آصف بن برخیا)ست و از آن حضرت درباره گفتار خدای عزوجل: «بگو کافی است بین من و شما شهادت خدا و شهادت کسی که نزد اوست علم همه کتاب و همه علم کتاب» فرمود: آن کس برادر من علیّ بن ابی طالب است.)

این حدیث شریف را حاکم ابوالقاسم حسکائی در جلد اوّل کتاب شواهد التنزیل ص 307 با سند متّصل روایت کرده و بسیاری از علمای اهل سنت هم آن را روایت نموده اند.

در تفسیر ارزشمند روایح القرآن جلد 1، ص 231 در بیان این آیه «وَ مَن عنده علم الکتاب» از علامه حلّی رحمه الله نقل کرده که جمهور علماء اهل سنت گفته اند که منظور علیّ بن ابی طالب علیه السلام است. و این حدیث شریف «ابوسعید خدری» را صدوق در امالی خود مجلس 83، ص 338 و علامه طباطبائی در المیزان جلد 11، ص 437 و تفسیر نورالثقلین، جلد 2، ص 524 ذکر کرده اند.

عَن ابن ابی عُمَیر، عَن ابنِ اُذینَةَ، عَن بُرَید بنِ مُعاوِیَةَ قالَ: قُلتُ لِاَبی جَعفرٍ علیه السلام: «قُل کَفی بِاللهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ»؟ قالَ: اِیّانا عَنی وَ عَلِیٌّ اَوَّلُنا وَ اَفضَلُنا و خَیرُنا بَعدَ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله»(1)

(برید بن معاویه می گوید به امام باقر علیه السلام عرض کردم منظور از آیه


1- کافی مترجم، جلد 1، باب انّ الأئمة یعلمون علم الکتاب- حدیث 6، ص 333- تفسیر نورالثقلین، جلد 2، ص 522- مناقب آل ابی طالب، جلد 3، ص 504 و در بحار، جلد 23، ص 191- آن را از امام صادق علیه السلام نقل کرده که احتمالاً همان حدیث است. بصائر الدرجات، ص 58- مختصرالبصائر، ص 109- و بحار، ج 26، ص 172.

ص: 180

قل کفی بالله چیست؟ حضرت فرمودند: خدا ما را قصد فرموده و علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله اوّل ما و افضل ما و بهتر ما خاندان است).

این حدیث بدون ذکر راوی در ینابیع الموده باب 30، ص 102 و ص 103 نیز آمده است. و مثل این حدیث از حضرت صادق علیه السلام نیز روایت شده است.(1)

عبدالرحمان بن کثیر نیز می گوید: از امام صادق علیه السلام تفسیر آیه:

«الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکتاب»

را پرسیدم،

«فَفَرَّجَ اَبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام بَینَ اَصابِعِهِ فَوَضَعَها فی صَدرِهِ ثُمَّ قالَ: وَ عِندَنا واللهِ عِلمُ الکتابِ کُلُّهُ»(2)

(حضرت در ضمن پاسخ انگشتانش را باز کرد و بر سینه اش گذاشت و سپس فرمود: به خدا که همه علم کتاب نزد ماست.)

قال الصّادق علیه السّلام: عِلمُ الکِتابِ کُلُّهُ وَاللهِ عِندَنا وَ ما اُعطِیَ وَزیرُ سُلَیمان بن داود علیهما السّلام اِنَّما عِندَهُ حَرفٌ واحِدٌ مِنَ الاِسمِ الاَعظَم وَ عِلمُ بَعضِ الکِتابِ کانَ عِندَهُ قالَ تَعالی: «قالَ الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتاب» اَی بَعضُ الکتاب «اَنَا اتیک بِهِ قَبلَ اَن یَرتَدَّ اِلَیکَ طَرفلُکَ» قال تَعالی لِمُوسی


1- بصائرالدرجات، ص 58- بحار، ج 26، ص 172.
2- کافی مترجم، جلد 1، ص 333، حدیث 5- الخرایج والجرایح، ص 248- بحار، ج 26، ص 195- بصائرالدرجات، ص 58- مجمع البیان، جلد 6-5، ص 462- مختصر البصائر، ص 108.

ص: 181

علیه السلام: وَ کَتَبنا لَهُ فِی الاَلواحِ مِن کُلّشَیئ مَوعِظَةً بِمنِ التَّبعیض، و قال فی عیسی علیه السّلام: وَلِئُبَیِّنَ لَکُم بَعضَ الَّذی تَختَلِفُون فیهِ بِکَلِمَةِ البَعضِ وَ قالَ فی عَلیٍّ علیه السَّلام: وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب اَی کُلّ الکِتابِ وَ قالَ: وَلا رَطبٍ وَلا یابِسٍ اِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ وَ عِلمُ هذا الکِتابِ عِندَهُ»(1)

(امام صادق علیه السلام فرمودند: همه علم کتاب به خدا قسم نزد ما (اوصیاء معصوم پیامبر) است و آنچه به وزیر حضرت سلیمان بن داود علیهما السلام داده شده تنها به سبب یک حرف از اسم اعظم بوده که «آصف بن برخیا» از آن برخوردار بوده و اندکی از علم کتاب را داشته است و خداوند (درباره او) فرموده «قال الّذی عنده علمٌ من الکتاب» (مِن، مِن بعضیّه است) یعنی برخی از علم کتاب «من تخت بلقیس را پیش از آنکه دیده برهم زنی به حضورت می آورم» و خدای تعالی به حضرت موسی علیه السلام فرمود: «نوشتیم در لوحه ها برای حضرت موسی علیه السلام از هر چیزی موعظه ای (اعراف/145) با «مِن» تبعیضیه (و نفرمود همه چیزها را) و درباره حضرت عیسی علیه السلام فرمود: تا بیان کنم برای شما بعضی از چیزهائی را که در آن اختلاف می کنید (زخرف/63) با کلمه بعض، برخی را فرمود (نه همه چیز را) و درباره علی علیه السلام فرمود: «وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکتابِ» «کسی که علم کتاب نزد اوست» یعنی علم همه کتاب و خداوند درباره کتابش (قرآن) فرموده: «هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب مبین وجود دارد.» (انعام/59) و علم این کتاب نزد امیرالمؤمنین علیه السلام است.)

این حدیث را از طریق شیعه مرحوم طبرسی در احتجاج، ص 193، از محمد بن عمیر کوفی از عبدالله بن السمان با اندکی اختلاف در عبارت


1- ینابیع المودّة، باب 30، ص 103.

ص: 182

(نه موضوع) و با همین مضمون در مختصر البصائر، ص 109 از حضرت باقر علیه السلام نقل کرده است(1) و نیز در الخرائج والجرائح، ص 248 و شیخ طوسی رضوان الله علیه در معنی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب» می گوید:

«و قال ابوجعفر و ابوعبدالله علیهما السّلام: هُم اَئمَّةُ آلِ مُحمّدٍ (صلی الله علیه و علیهم) لِاَنَّهُمُ الَّذین عِندَهُم عِلمُ الکِتابِ بِجُملَتِهِ»(2)

(امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده اند: کسی که علم کتاب نزد اوست امامان معصوم از آل محمد علیهم السلام اند زیرا همه علم کتاب نزد آنهاست.)

و سدیر صیرفی می گوید: من و ابوبصیر و یحیی بزاز و داودبن کثیر رقّی در مجلسی خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم (پس از بیاناتی پیرامون علم غیب) فرمودند (در حالی که پس از آن جلسه من و ابوبصیر و میسّر در محضر آن حضرت بودیم): ای سدیر آیا قرآن می خوانی؟ عرض کردم: بله، فرمودند: آیا در آنچه از قرآن خوانده ای، این آیه را یافته ای: «قالَ الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتاب...» عرض کردم: فدایت شوم این آیه را خوانده ام فرمودند: آیا آن شخص را شناختی و دانستی که چه مقدار از علم کتاب نزد او بود؛ عرض کردم: بفرمائید تا بدانم. قالَ: قَدرُ قَطرَةِ الثَّلجِ فِی البَحرِ الاَخضَر، فرمودند: علمی که نزد او «آصف بن برخیا» بود از کتاب، به اندازه ذره برفی در دریای سبز (بحر محیط) بود (در نسخه ای قَدر قَطرَةِ الماءِ فِی البَحر به اندازه قطره آب بارانی در دریا) این اندازه از علم کتاب چه مقدار


1- سلونی قبل أن تفقدونی، جلد 2، ص 219 و در بحار، جلد 26، ص 198.
2- تفسیر التبیان، جلد 6، ص 268.

ص: 183

می شود؟ عرض کردم: فدایت شوم چه بسیار اندک است این مقدار،!

«قال: فَقالَ لی: یا سُدَیرُ ما اَکثَرَ هذا المِن یَنسَبَهُ الله (اَن یَنسَبَهُ اللهُ) اِلَی العِلمِ الَّذی اُخبِرُکَ بِهِ»

سدیر گوید: پس امام علیه السلام به من فرمودند: ای سدیر چه بسیار زیاد است چیزی را که خداوند آن را علم بنامد آن هم علمی که به تو خواهم گفت که چیست، سپس فرمودند: ای سدیر آیا در آنچه از قرآن خواندی، یافتی این آیه را:

«قُل کَفی بِاللهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَکُم وَ مِن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب»

عرض کردم خوانده ام این را قربانت گردم،

«قال: فَمَن عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ اَفهَم اَم مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب؟ قال: لابَل مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ کُلُّهُ. قال: فَاَومَأَ اِلی صَدرِهِ وَ قالَ: عِلمُ الکِتابِ وَاللهِ کُلُّهُ عِندَنا، عِلمُ الکتابِ وَاللهِ کُلُّهُ عِندَنا»(1)

(حضرت فرمودند: آیا کسی که اندکی از علم کتاب را داراست بیشتر می فهمد، یا کسی که علم کتاب را دارا می باشد؟ نه بلکه کسی که همه علم کتاب را داراست، آن گاه حضرت با دست به سینه مبارک خود اشاره کردند و فرمودند (دوبار و به روایتی سه بار):(2) به خدا قسم همه علم کتاب نزد ماست.)


1- بصائرالدرجات، ص 63- بحار، ج 26، ص 197- تفسیر البرهان، جلد 2، ص 302- کافی مترجم، جلد 1- باب نادرٌ فیه ذکرُ الغیب، حدیث 3، ص 378- کافی عربی، ج 1، ص 257- مرآة العقول، جلد 3، ص 113.
2- بصائرالدرجات، ص 58- بحار، ج 26، ص 171.

ص: 184

«عَن جابر، عَن ابی جعفر علیه السلام، قالَ: اِنَّ اسمَ اللهِ الاَعظَمَ عَلی ثَلاثَةٍ و سَبعینَ حَرفاً و اِنَّما کانَ عِندَ آصفَ مِنها حَرفٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخَسَفَ بِالاَرضِ مابَینَهُ وَ بَینَ سَریرِ بِلقَیسَ، حَتّی تَناوَلَ السَّریرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عادَتِ الاَرضُ کَما کانَت اَسرَعَ مِن طَرفَةِ العَینِ، و نَحنُ عِندَنا مِنَ الاِسمِ الاَعظَم اثنانِ و سَبعُون حَرفاً وَ حَرفٌ واحِدٌ عِندَاللهِ تَعالَی استَأَثَرَ بِهِ فی عِلمِ الغَیبِ عِندَهُ وَلا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم»(1)

(از جابر روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمودند: «اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرفست و تنها یک حرف آن نزد آصف (بن برخیا وزیر سلیمان علیه السلام) بود، آصف آن یک حرف را گفت و زمین میان او و تخت بلقیس در هم نوردید تا تخت را به دست گرفت و آنگاه زمین به حالت اوّل بازگشت و این عمل در کمتر از دیده برهم زدن انجام شد و ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داریم و یک حرف هم نزد خداست که آن را در علم غیب، برای خود مخصوص ساخته (وَلا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ باللهِ العَلِیّ العظیم.)

و بیان این جمله به این معنی است که همه از خداست و غیر از او همه هیچ کاره اند.

و مانند این حدیث را علیّ بن محمد نوفلی از امام نقی علیه السّلام و مضمون آن نیز از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است.(2)


1- کافی مترجم، جلد 1، ص 334- بصائرالدرجات، ص 57- کشف الغمه، ص 235- بحار، ج 27، ص 25.
2- کافی مترجم، جلد 1، باب ما اعطی الأئمة من اسم الله اللاعظم، حدیث 3 و 2، ص 334- مرآة العقول، جلد 3، ص 37- بحار، جلد 27، ص 26 و 25- بصائرالدرجات، ص 58 و 57.

ص: 185

«و قال الصّادق علیه السّلام: وَاللهِ اِنّی لَاَعلَمُ کِتابَ اللهِ مِن اَوَّلِهِ اِلی اخِرِهِ کَاَنَّهُ فی کَفّی فیهِ خَبَرُ السَّماءِ و خَبَرُ الاَرضِ و خَبَرُ ما کانَ و خَبَرُ ما هُوَ کائِنٌ، قال الله عَزَّوجَلَّ: فیهِ تِبیانُ کُلِّ شَیئ»(1)

(حضرت صادق علیه السلام فرمودند: به خدا قسم که من کتاب خدا را از آغاز تا پایانش می دانم آن چنان که گوئی در کف دست من است و در قرآن است خبر آسمان و خبر زمین و خبر گذشته و خبر آینده، خدای عزوجل می فرماید: بیان هر چیز در آنست(89/نحل)

مرحوم مفید از سلمان فارسی روایت کرده که امیرالمؤمنین علیه السّلام، در ضمن بیان مطالبی راجع به ولایت به او فرمودند:

«یا سَلمانُ فَهذا آصف بن برخیا قَدَرَ اَن یَحِملَ عَرشَ بِلقیسَ مِن فارسٍ فی طُرفةِ عَینِ و عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ وَلا اَفعَلُ اَضعافَ ذلِک و عِندی عِلمُ اَلفِ کتاب؟»(2)

(ای سلمان این آصف بن برخیاست که توانست تخت بلقیس را از فارس در یک چشم برهم زدنی حاضر سازد، در حالی که دانشی از کتاب نزد او بود و چگونه من نتوانم چند برابر انجام دهم و حال آنکه دانش هزار کتاب نزد من است.)

(که از آن جمله را تورات، انجیل، زبور و قرآن نامیدند)

از آنچه گفتیم معلوم شد که ائمه اطهار علیهم السلام دارای ولایت تامّه مطلقه حقیقیه تکوینی هستند و همان گونه که آصف بن برخیا با برخورداری از یک حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم الهی آن کرامت


1- کافی مترجم، جلد1، ص 333- مرآة العقول، جلد 3، ص 33.
2- بحار، جلد 27، ص 28.

ص: 186

عظیم را انجام می دهد چگونه نتوانند در کائنات تصرف نمایند کسانی که هفتاد و دو حرف از اسم اعظم الهی را دارا می باشند و بهترین دلیل را خودشان اقامه فرموده اند، زیرا عالم به قرآنند و در قرآن کریم هم همه علوم وجود دارد و آنچه مورد نیاز انسان تا قیامت است و اهل ذکر و اهل قرآن باید اسرار آن را بدانند که می دانند.

و اعتقاد به ولایت تامّه مطلقه حقیقیه الهیه حضرت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم از اوصیاء آن حضرت علیهم السلام شرط لازم برای قبولی اعمال پسندیده است و باید دانست که به حسب احادیث معتبره و مستفیضه ما حضرت صدّیقه کبری فاطمه زهرا سرور زنان عالمیان علیها السلام نیز دارای آن ولایت می باشند.

ولایت تشریعی

ولایت تشریعی عبارت از مقام رهبری، سرپرستی و زمامداری پیامبر و ائمّه معصومین علیهم السلام است در امور دین و دنیا، که از ناحیه حضرت احدیّت جلّت عظمته به رسول خاتم صلی الله علیه و آله و اوصیاء معصوم و خلفاء بر حق آن حضرت اعطاء گردیده است و این مقام را امامت به حق می گویند که به لحاظ اینکه از جانب حقتعالی است، مقامی بس ارجمند و منصبی پرافتخار می باشد و این منزلت رفیع، اعطائی و خلعت موهبتی الهی که بالاترین مقامی است که به انسان های وارسته و برگزیده مخصوصی اعطاء گردیده و به هیچ وجه قابل خلع نیست و کسی را امکان غصب آن مقام نمی باشد، چه آنکه همان گونه که گفته شد منقبت و خلعتی است خدادادی و تنها کسی که این مقام را عنایت فرموده می تواند باز پس

ص: 187

گیرد و برای احدی دخل و تصرف در آن نه جایز است و نه ممکن. این حقیقت (ولایت تشریعی) است.

و اما روی دیگر و عنوان ظاهری این مقام که مربوط به پذیرش و عدم قبول مردم است که به همین لحاظ هم از آن تعبیر به خلافت ظاهری شده قابل غصب و دستبرد است، چنان که این خلافت ظاهری را از همه اوصیاء و خلفای برحق رسول خدا صلی الله علیه و علیهم اجمعین غصب کرده اند، با این تفاوت که چند سالی امیرمؤمنان علی علیه السلام و چند صباحی هم امام حسن مجتبی علیه السلام سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله عهده دار آن بوده و انشاءالله حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه هم پس از ظهور به اقامه آن قیام خواهند فرمود.

مقام امامت

امامت بالاترین مقامی است که خدایتعالی به وارستگانی از بندگان برگزیده اش عنایت فرموده و این مقام متعالی برتر از رتبه نبوت و رسالت است و پیامبرانی چون حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و علیهم اجمعین از آن مقام برخوردار بوده اند و برترین و بالاترین مقام امامت را خدای توانا به حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و پس از آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السلام و امامان معصوم از نسل آن بزرگوار عنایت فرموده است.

در این زمینه خدای جهان در قرآن جاودان می فرماید:

«وَ اِذِ ابتَلی ابراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ، قالَ اِنّی جاعِلُکَ

ص: 188

لِلنّاسِ اِماماً، قالَ وَ مِن ذُرِّیَّتی، قالَ لایَنالُ عَهدِی الظّالمین.»

(124/البقره)

((به خاطر بیاورید) هنگامی که خداوند ابراهیم را با کلمات و مسائل گوناگون آزمود و او به خوبی از عهده آزمایش گاه برآمد خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ابراهیم عریض کرد: مقام امامت را به دودمان من نیز عطا خواهی فرمود؟ خداوند فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نخواهد رسید (و از دودمان تو هرکس ستمکار باشد امامت نخواهد یافت))

این آیه به روشنی مشخص می کند که خداوند مقام امامتی را که پس از آن همه آزمایش های سخت و توان فرسا و پیروزی در همه آن آزمون ها عنایت فرموده، فوق مقام نبوت و رسالت است زیرا حضرت ابراهیم در دوران رسالت آزمایش های زیاد و دشوار را پشت سر قرار داد و به خوبی از عهده آنها برآمد که لیاقت نیل به مقام والای امامت را به دست آورد، زیرا در پرتو این مقام برنامه های دینی اعم از حکومت به معنی وسیع کلمه و اجرای حدود و احکام خدا و بسط عدالت و قسط در میان همه توده ها و همچنین تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن تحقق پیدا می کند و در حقیقت این مقام، مقام تحقق بخشیدن به اهداف عالیه مذهب و هدایت به معنی «ایصال به مطلوب» است نه فقط ارائه طریق که رسالت انبیاست.

در توضیح و تفسیر آن آیه کریمه حدیث بسیار جالبی از امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم السلام نقل شده که به آنها اشاره می کنیم:

«عن جابرٍ، عَن ابی جَعفرٍ علیه السلام، قالَ: سَمِعتُهُ یَقُولُ: «اِنَّ اللهَ اتَّخَذَ اِبراهیمَ علیه السّلام عَبداً قَبلَ اَن یَتَّخِذَهُ نَبِّیاً وَ اتَّخذَه نَبیّاً قَبلَ اَن یَتّخِذَهُ رَسُولاً واتّخَذَهُ رَسُولاً قَبلَ اَن یَتّخِذَهُ خَلیلاً وَاتّخَذَهُ خَلیلاً قَبلَ اَن یَتّخِذهُ اِماماً، فَلمّا جَمَعَ لَهُ هذِهِ

ص: 189

الاَشیاءَ (وَ قَبَضَ یَدَهُ) قالَ لَهُ: یا اِبراهیمُ! اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً، فَمِن عِظَمِها فی عَینِ اِبراهیمَ قالَ وَ مِن ذُرّیّتی،؟ قالَ لاینالُ عَهدی الظَّالمین»(1)

(جابربن عبدالله انصاری می گوید: شنیدم که حضرت باقر علیه السّلام می فرمود: همانا خدا ابراهیم علیه السلام را به عنوان بنده برگزیده خود پذیرفت پیش از آنکه او را به عنوان پیامبری بپذیرد و به پیغمبریش پذیرفت، قبل از آنکه به رسالتش برگزیند و به رسالت برگزید پیش از آنکه خلیلش گیرد و خلیلش گرفت قبل از آنکه به مقام امامت مفتخرش فرماید و چون همه این مقامات را برایش فراهم فرمود (امام پنج انگشت خود را برای نمودن این پنج مقام جمع کرد) به ابراهیم فرمود من ترا امام مردم قرار دادم، از بس این مرتبت در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرضه داشت: پروردگارا از فرزندان من هم (کسانی را امام قرار خواهی داد)؟ خدا فرمود: پیمان من به ستمکاران (آنها) نمی رسد.)

و در حدیث حضرت صادق علیه السلام این اضافه نیز هست که فرمودند:

«لا یَکُونُ السَّفیهُ اِمامَ التُّقِی»(2)

(شخص بی خرد امام فردی با تقوا نخواهد شد)

و قال الرّضا علیه السّلام: «اِنَّ الاِمامَةَ خَصَّ اللهُ عَزَّوجَلَّ بِها اِبراهیمَ الخَلیلَ بَعدَ النُّبُوَّةِ وَالخُلّةِ مَرتَبَةً ثالِثَةً وَ فَضیلَةً شَرَّفَهُ بِها وَ اشادَ بِها ذِکرَهُ فَقالَ: «اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً» فَقالَ


1- کافی، جلد 1- باب طبقات الانبیاء والرسل والائمه، ص 133، حدیث 4- اختصاص مفید، ص 22 و بحار، جلد 25، ص 206.
2- کافی همان باب، حدیث 2، ص 133.

ص: 190

الخَلیلُ علیه السلام سُروراً بِها: «وَ مِن ذرّیتی» قال الله تَبارَکَ وَ تَعالی: «لایَنالُ عَهدِی الظّالمین» فَابطَلَت هذِهِ الایَةُ اِمامَةَ کُلِّ ظالِمٍ اِلی یَومِ القِیامَةِ»(1)

(و حضرت علیّ بن موسی الرضا علیه السلام (ضمن حدیث بسیار پرمحتوی، مفصّل و مفید در شأن امام و منزلت امامت) فرمودند: «همانا امامت مقامی است که خدای عزوجل بعد از رتبه نبوّت و خلّت در مرتبه سوّم به ابراهیم خلیل علیه السلام اختصاص داده و به آن فضیلت مشرفش ساخته و نامش را بلند آوازه و استوار نموده و فرموده: «همانا من ترا امام مردم گردانیدم» ابراهیم خلیل علیه السلام از نهایت شادیش به سبب دستیابی به آن مقام عرض کرد: «از فرزندان من هم (امام خواهد بود)؟» خدای تبارک و تعالی فرمود: «پیمان من به ستمکاران نمی رسد» پس این آیه امامت هر ستمکاری را تا روز قیامت باطل ساخت (و این آیه بهترین دلیل بر ضرورت امامت امام معصوم علیه السلام در زمان حضور امام معصوم و پیشوائی ولیّ فقیه عادل در عصر غیبت امام معصوم و زیربنای تفکّر و باور داشت شیعه است که با استناد به همین آیه امامت غیرمعصوم را در عصر حضور امام معصوم و امامت غیر عادل را در زمان غیبت، نامشروع و باطل می داند).

و حضرت رضا علیه السلام در ضمن همان حدیث شریف می فرماید:

«اِنَّ الاِمامَةَ زِمامُ الدّینِ و نِظامُ المُسلِمینَ»

(رهبری و امامت شیرازه دین و مایه نظم مسلمین است که بدون نظم


1- کافی، جلد 1، ص 198 تا 203 حدیث مفصل و مفید - و همچنین در معانی الاخبار، ص 97- در احتجاج، ص 237- در امالی صدوق، ص 399- در عیون اخبار الرضا، ص 120- در اکمال الدین، ص 380- و در غیبت نعمانی، ص 116.

ص: 191

و شیرازه هیچ امتی نه می تواند سر پا بایستد و نه قادر است در جهان نفوذ کند.)

و چنان که شیخ الطائفه محقق طوسی رضوان الله علیه هم، در آغاز کتاب ارزشمند تلخیص الشافی می گوید:

«فَاِنّی رَأَیتُ اَهَمَّ الاُمُور وَ اَولادها وَ آکَدُ الفَرائِضَ و احراها لِمُلکَلِّفِ بَعدَ النَظَّرِ فی طَریقِ مَعرِفَةِ الله تَعالی وَ صِفاتِهِ و تَوحیدِهِ وَ عَدلِهِ، الاشتِغال بالنَّظَرِ فیما یَعُودُ الاِخلالُ بِهِ بِالضَّرَرِ علی ما حُصِّلَ لَهُ المَعرِفَةُ، و یَرجِعُ التَّفریط فیهِ بِالنَّقضِ عَلی ما ثَبَتَ لَهُ مِنَ التَّوحیدِ وَالعَدلِ لِاَنَّهُ مَتی لَم یَفعَل ذلِکَ لَم یَکُن مُستَکمِلاً لِجَمیعِ شَرائطِ التَّوحیدِ بَل یَکُونُ مُخِلاًّ بِبَعضِها ... وَ هُوَ الاِمامَةُ.»

(من دیدم که مهم ترین و سزاوارترین و مؤکدترین و شایسته ترین فرائض دینی مکلّف پس از تحصیل معرفت خدا و علم به توحید و عدل و دیگر صفات الهی، کسب علم و معرفت به حقیقتی است که اخلال به آن و سهل انگاری در تحصیل آن به توحید و معرفت خدا زیان می رساند و کوتاهی کردن درباره فهم آن و اعتقاد یافتن به آن، ایمان به توحید را نقض می کند زیرا اگر مکلف درباره این موضوع اطلاع و معرفت درستی نداشته باشد شرائط توحید را کامل نکرده بلکه بعضی از شرائط آن را تباه ساخته است ... و این موضوع امامت است)

و ائمّه معصومین علیهم السلام اصلاً پایه اساسی و درست معرفة الله را معرفت امام معصوم دانسته اند که راه صحیح خداشناسی از دریچه شناخت امام معصوم علیه السلام امکان پذیر است و جز آن هرچه باشد پرستش مخلوقات ذهنی است که در حقیقت بت پرستی می باشد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: حضرت امام حسین علیه السلام

ص: 192

برای یارانشان سخنرانی کرده و فرمودند:

«اَیُّها النّاسُ اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ ذِکرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ اِلاّ لِیَعرِفُوهُ فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَاِذا عَبَدُوهُ اِستَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ ماسِواهُ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ یَابنَ رَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله) بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی فَما مَعرِفَةُ اللهِ؟ قالَ مَعرِفَةُ اَهلِ کُلِّ زَمانٍ اِمامَهُمُ الَّذی یَجِبُ عَلَیهِم طاعَتُهُ.»(1)

(ای مردم خدای جل ذکره بندگانش را نیافرید، مگر برای اینکه او را بشناسند و آن گاه که او را شناختند پرستش کنند و چون او را پرستیدند از پرستش دیگران بی نیاز گردند، سپس مردی گفت: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت حقیقت معرفة الله چیست؟ حضرت فرمودند: حقیقت معرفت خدا به اینست که در هر زمانی مردم امام واجب الاطاعه خود را بشناسند)

(یعنی شناخت خدا بدون شناخت امام و معرفت امام بدون معرفت خدا نه معرفتی درست خواهد بود و نه سودمند)

و جابربن عبدالله نیز از حضرت باقر علیه السّلام روایت می کند که فرمودند:

«اِنَّما یَعرِفُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ و یَعبُدُهُ مَن عَرَفَ اللهَ وَ عَرَفَ اِمامَهُ مِنّا اَهلَ البَیتِ وَ مَن لا یَعرِفُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَلا یَعرِفُ الاِمامَ مِنّا اَهلَ البَیتِ فَاِنَّما یَعرِفُ وَ یَعبُدُ غَیرَ اللهِ هکَذا واللهِ ضلالاً»(2)

(تنها کسی خدای تعالی را درست می شناسد و می پرستد که هم خدا


1- علل الشرایع، ص 9، حدیث 1، باب 9- کنزالکراجکی، ص 151- بحار، جلد 23، ص 83 و 93.
2- کافی مترجم، جلد 1، باب معرفة الامام، حدیث 4، ص 256- محاسن برقی ص 286- وسائل، ج 1، ص 7.

ص: 193

را بشناسد و هم امام از خاندان ما را، و کسی که خدای عزّوجلّ را نشناسد و امام از ما خاندان را نشناسد غیر خدا را شناخته و پرستیده و این چنین، به خدا قسم مردمی به گمراهی می افتند (که امام خود را نمی شناسند))

و حضرت صادق علیه السلام فرموده اند:

«اَلاِمامُ عَلَمٌ بَینَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ بَینَ خَلقِهِ فَمَن عَرَفَهُ کانَ مُؤمِناً وَ مَن اَنکَرَهُ کان کافِراً»(1)

(امام علم و نشانه بین خدای عزوجل و آفریده های اوست، کسی که او را بشناسد مؤمن است و کسی که او را نشناسد و منکرش شود در حقیقت کافر است (اگرچه ظاهراً اظهار مسلمانی هم بکند و دستورات دینی را هم به کار گیرد))

و در صحیحه زراره از حضرت باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«ذَروَةُ الاَمرِ وَ سَنامُهُ وَ مِفتاحُهُ وَ بابُ الاَشیاءِ وَ رِضیَ الرَّحمانِ تَبارَکَ و تَعالی الطّاعَةُ لِلاِمامِ بَعدَ مَعرِفَتِهِ»(2)

(بلندای امر و بالاترین قله عظمت حاکمیت اسلام و کلید آن و درب همه چیز و رضای خدای رحمان تبارک و تعالی، اطاعت از امام است بعد از معرفت او.)

و در همان صحیحه زراره، از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

«بُنِیَ الاِسلامُ عَلی خَمسَةِ اَشیاءَ: عَلیَ الصَّلاة والزَّکاةِ


1- اکمال الدین صدوق ص 230- بحار، جلد 23، ص 88.
2- کافی مترجم، جلد 1، باب فرض طاعة الامام، حدیث 1، ص 263- تفسیر عیاشی، جلد 1، ص 259- مجالس مفید، ص 42- بحار، جلد 23، ص 294.

ص: 194

والحَجِّ وَالصَّومِ وَالوِلایَةِ قالَ زُرارةُ: قُلتُ وَ اَیُّ شَیئ مِن ذلِکَ اَفضَلُ؟ فَقال: الوِلایَة اَفضَلُ، لِاَنَّها مِفتاحُهُنَّ، وَالوالِی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ»(1)

(اسلام بر پنج چیز بنیان گذاری شده است بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت، زراره می گوید: به آن حضرت عرض کردم کدام یک از اینها برتر است؟ حضرت فرمودند: ولایت برتر است. به دلیل این که کلید همه، ولایت است و والی راهنمای همه آنهاست.)

و احادیث در این زمینه به حد تواتر است و از همه استفاده می شود که مهم ترین اساس ضرورت های دینی مسئله ولایت و امامت است و امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«لاوَاللهِ مااَلهَمَ المُؤمنینَ حَقَّنا اِلَّا الله عَزَّوَجَلَّ»(2)

(نه به خدا سوگند حق ما را جز خدا کسی به مؤمنین الهام نکند) یعنی (ای زراره) این را هم بدان که معرفت به حق ما گوهریست ربّانی و توفیقی است الهی که جز به مردم لایق و سالم و پاک فطرت نمی رسد.

بنابر آنچه در احادیث یاد شده و بسیاری از روایات دیگر آمده است اقرار و ایمان به توحید بدون اقرار و ایمان به نبوت و امامت پذیرفته نیست، چون که منظور از عرضه دین الهی همان گونه که عرض شد تأمین سعادت کلی و رستگاری نهائی انسان و بلوغ انسانیت و وصول آدمی به اصل حقیقت در جهت علم، و اصل عدالت و قسط در جهت عمل و تحقق


1- وسائل الشیعه، جلد 1، ص 70، باب 1، حدیث 2- محاسن برقی، ص 286- کافی، جلد 2، ص 18- تفسیر عیاشی جلد 1، ص 191.
2- کافی مترجم، باب معرفة الامام، حدیث 3، ص 206.

ص: 195

این هدف نیازمند به علم و عمل است علم صحیح و عمل صالح و نیل به این هدف جز از طریق پیشوای الهی و معصوم که خداوند خود، او را تعیین کرده باشد میسر نیست و لذا ایمان به خدا، پیامبر و امام معصوم و اطاعت از آنان لازم و هر سه کاخ ایمان انسان را تشکیل داده و مکمل یکدیگرند و موجب قبولی اعمال پسندیده.

آیاتی از قرآن کریم درباره ولایت

برای تبرک، تکمیل این بحث و تأیید مطالب یاد شده به آیاتی از قرآن مقدس نیز تمسّک می جوئیم:

1- اِنّما وَلیُّکُمُ الله ُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ َ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُون(1)

(سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند و نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند.)

باتوجه به کلمه اِنَّما که برای انحصار است خداوند می فرماید فقط سرپرست و متصرف در امور شما خدا هست و پیامبر او و آنان که در پرتو ایمانشان اقامه نماز می کنند و در حال رکوع زکات می دهند.

تردیدی نیست که «ولیّ» در آیه به معنی دوست، ناصر یا یاور نیست زیرا ولایت به معنای دوستی و نصرت تنها مخصوص نمازگزارانی که در حال رکوع زکات می دهند نیست بلکه یک حکم عمومی است که همه مسلمانان را در بر می گیرد زیرا همه مسلمین موظفند که یکدیگر را در راه خدا دوست بداند و یار و یاور هم باشند و لذا «ولیّ» در آیه مورد بحث ولایت


1- مائده، 55.

ص: 196

به معنی سرپرستی، تصرّف و رهبری مادی و معنوی است به ویژه اینکه این ولایت در ردیف ولایت پیامبر و ولایت خدای متعال قرار گرفته است و این آیه به عنوان یک نص صریح قرآنی بر ولایت و امامت کسی که آیه مبارکه در شأن او نازل شده دلالت دارد. مفسرین بزرگ از محققین اهل تسنّن و تشیع نزول آیه شریفه را در شأن ولیّ الله الأعظم امام متقیان و پیشوای مسلمانان جهان و رهبر عالمیان علیّ بن ابی طالب علیه السلام دانسته اند زمانی که در حال رکوع انگشتری خود را به نیازمند سائل بخشید.اگر کسی بگوید: با توجه به التفات حضرت امیرمؤمنان علیه السلام در حال نماز به خدای تعالی به طوری که میخ را از پای مبارکشان بیرون آورند و ملتفت نشوند چگونه سازش دارد با توجه به گفتار سائل تا آنجا که حضرت انگشتانشان را گرفتند تا انگشتری حضرتش را سائل از انگشتشان بیرون آورد؟ اوّلاً- حضرت بنا بر بعضی روایات در حال نماز مستحبی بوده اند که حتی انسان می تواند در حال راه رفتن هم آن را ادا کند. ثانیاً- پرداخت زکات و تصدق به فقیر مستمند یک عبادت برای خداست و نماز هم عبادت خداست چه فریضه و چه سنت و چون هر دو عبادت خدا و وسیله تقرب به حضرت احدیت جلّت عظمته می باشد، توجّه به غیر نیست. ادای نماز و پرداخت زکات، عبادت در عبادت و موجب قرب بیشتر به ذات اقدس باری تعالی است و منافاتی با توجه به حق ندارد و دلیل محبوب بودنش هم نزول آیه بدان سبب و ستایش عظیم خدای بی نیاز از آن عمل شایسته است، در حالی که بیرون آوردن میخ از پا یک عمل شخصی است و التفات به آن با غرق بودن در توجه به خدا منافات دارد و شرایط برگزاری نماز واجب هم با مستحب فرق دارد. توجه به خدا و توجه به خلق برای خدا از مراتب کمال است. گرچه اگر فریضه هم باشد همین طور است.

البته لفظ جمع در آیه به جهت تعظیم و تکریم است که این قاعده در همه زبان ها و از جمله زبان عرب که به صورت مکرر هم در قرآن کریم به کار رفته معمول و مرسوم است و از نظر اصطلاح علمی هم آیه کریمه قضیه خارجیه است که فقط صادق و شامل به همان قضیّه ایست که در خارج

ص: 197

واقع شده و از قبیل قضیّه طبیعیّه نیست که قابل صدق و شمول بر افراد متعدد یا موارد مختلف باشد.

روایت بخشش انگشتری را در حال رکوع توسط حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السلام بسیاری از محدثین و مفسرین و علمای اهل سنت و عموم محدثین و مفسرین و علمای اهل تشیّع نقل کرده و پذیرفته اند (که در پاورقی به آنها اشاره می کنیم.)(1)

2- یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ و


1- روایت مورد بحث را «ابن عباس» و «عمار یاسر» و «عبدالله بن سلام» و «سلمة بن کمیل» و «انس بن مالک» و «عتبة بن حکیم» و «عبدالله ابی» و «عبیدالله بن غالب» و «جابرن عبدالله انصاری» و «ابوذر غفاری» نقل کرده اند (احقاق الحق، جلد 2، ص 399 تا 410) و (تفسیر نمونه، جلد 4، ص 424)- به علاوه آنکه خود حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در موارد مختلف به آن آیه استناد کرده است (المراجعات، ص 155) در کتاب غایة المرام 24 حدیث در این زمینه از محدثین اهل سنت و 19 حدیث از محدثین شیعه نقل کرده است (منهاج البراعه، جلد 2، ص 350) متجاوز از سی کتاب از کتب معروف اهل سنّت این حدیث را ذکر کرده اند که از آن جمله اند «محبّ الدین طبری در ذخائر العقبی، ص 88- کنزالعمال، جلد 6 (چاپ قدیم)، ص 391- الکافی ابن حجر عسقلانی، ص 56- تفسیر طبری، جلد 6، ص 165- تفسیر درّالمنثور، جلد 2، ص 293 مفاتیح الغیب رازی، جلد 3، ص 431- نورالابصار شبلنجی، ص 105- لباب النقول سیوطی، ص 90- تذکره سبط ابن جوزی، ص 18- فتح التقدیر، جلد 2، ص 50- اسباب النزول واحدی، ص 148 - ینابیع المودة، ص 212- فصول المهمه ص 123- تفسیر الخازن، جلد 1، ص 496- تفسیر بحرالمحیط، جلد 3، ص 514- سنن نسائی، حافظ ابوبکر الرازی در احکام القرآن، جلد 2، ص 542- حاکم نیشابوری در معرفة الاصول، حدیث 102- تفسیر ثعلبی، جلد 2، ص 52- اسباب النزول واحدی، ص 148- زمخشری در تفسیر کشاف، جلد 1، ص 422- مناقب خوارزمی، ص 178 و ده ها کتب دیگر که در الغدیر، جلد 3، ص 156 تا 162، 66 مدرک از مدارک اهل سنت را آورده است.

ص: 198

اُولِی الاَمرِ مِنکُم

(59/نساء)

(ای اهل ایمان خدا را اطاعت کنید و رسول خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید)

این آیه نیز درباره یکی از مهم ترین، مؤکّدترین و شایسته ترین مسائل اسلامی یعنی مسئله رهبری و امامت امت است.

در مرحله اول فرمان به اطاعت خدای تعالی است که فرمانبروای همه هستی است و در مرحله بعد، فرمان به فرمانبرداری از پیامبر می دهد که زمام فرمان جهان را به دست آن حضرت سپرده و حضرتش را از هرگونه خطا و معصیت مصونیت و عصمت بخشیده و در مرحله سوّم فرمان به اطاعت از اولواالامر می دهد.

«ولیّ امر» تا از عصمت برخوردار نباشد، اطاعت او مانند اطاعت رسول خدا و اطاعت خدا نخواهد بود.

به همین لحاظ کلیّه مفسران شیعه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولواالامر» امامان معصوم علیهم السلام می باشند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله به آنها سپرده دشه است. از علماء اهل سنت مفسر معروف فخر رازی در جلد 10 تفسیر کبیر، ص 133 (طبق مصر)(1) چنین اظهارنظر می کند: «کسی که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد، حتماً باید معصوم باشد، زیرا اگر معصوم نباشد به هنگامی که مرتکب اشتباهی می شود خداوند اطاعت او را لازم دانسته و پیرویش را در ارتکاب


1- طبع بیروت، جلد 1، ص 144.

ص: 199

خطایش ضروری شمرده است و این خود یک نوع تضاد در حکم الهی ایجاد می نماید. زیرا از یک طرف انجام آن عمل نارواست و از سوی دیگر فرمانبرداری از «ولیّ امر» واجب است.

«فَهذا یَفضی اِلَی اِجتِماعِ الاَمرِ والنَّهیِ فِی الفِعلِ الواحِدِ بِالاِعتِبارِ الواحِدِ وَ اِنَّهُ مَحالٌ»

(و این موجب اجتماع «امر» و «نهی» است که محال می باشد.)

و بعد از چند جمله می گوید:

«فَثَبَتَ قَطعاً اَنَّ اُولِی الاَمر المذکُور فی هذِهِ الآیة لابُدَّ وَ اَن یَکُونَ مَعصُوماً.»

(از مقدمه مورد بحث چنین به دست می آید که اولی الامر در آیه حتماً و قطعاً باید معصوم باشد.)

و پس از بیاناتی می گوید:

«و نَحنُ نَعلَمُ بِالضَّرُورَةِ اَنّا فی زَمانِنا هذا عاجِزُونَ عَن مَعرِفَةِ الاِمامِ المَعصومِ...»(1)

(و به ضرورت ما می دانیم که در این زمان از شناخت امام معصوم ناتوانیم...)

فخر رازی با همه تعصبش دلالت آیه را بر اینکه اولی الامر در آیه مورد بحث باید معصوم باشد تا اطاعت او در ردیف اطاعت پیامبر و خدا قرار بگیرد پذیرفته است. ولی به علت عدم آشنائی با معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دچار گیجی و سردرگمی شده و برای یافتن معنی و


1- درست مانند همین مطلب را مرحوم علامه مجلسی در بحار، جلد 23، ص 284، از تفسیر عیاشی نقل کرده است و در مجمع البیان هم جلد (3 و 4)، ص 100 مانند آن را بیان داشته.

ص: 200

مصداق اولوالامر به دست و پا افتاده است.

ابوبصیر از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه مورد بحث نقل می کند که فرمودند:

«الأئمَّةُ مِن وُلدِ عَلِیِّ وَ فاطِمَةَ علیهما السلام اِلی القِیامَةِ»(1)

(اِلی اَن تَقُومَ السّاعَة)

و مانند همین حدیث را حضرت امام حسن عسکری از آبائش از امام باقر علیهم السلام نقل فرموده.(2)

بریدبن معاویه از حضرت باقر علیه السلام ضمن حدیث مفصلی نقل می کند که در پاسخ پرسش من راجع به این آیه فرمودند:

«اِیّانا عَنی خاصَّةً»(3)

(خدا از این آیه ما را به خصوص قصد کرده است)

در حدیث ابوبصیر از حضرت باقر علیه السلام به این معنی است که حضرت فرمودند مصداق اولوالامر، امامان از فرزندان علی و فاطمه اند تا روز قیامت (یا تا روزی که قیامت برپا شود) و در حدیث برید بن معاویه به این معنی است که امام باقر علیه السلام فرمودند: معنی آیه مخصوص ماست.

و نیز از حضرت باقر علیه السلام در زمینه آن آیه روایت شده که فرمودند:

«فَاُولِی الاَمر فی هذِهِ الایَة هُم آلُ مُحمّدٍ صلی الله علیه و آله»


1- اکمال الدین صدوق، ص 128- بحار، جلد 23، ص 288- تفسیر برهان، جلد 1، ص 383.
2- عیون الاخبار، ص 272- بحار، جلد 23، ص 286.
3- تفسیر عیاشی، جلد 1، ص 246 و 247- بحار، جلد 23، ص 290- تفسیر برهان، جلد 1، ص 384.

ص: 201

(اولی الامر در این آیه امامان آل محمد علیهم السلام اند)

«... و کانَت طاعَةُ عَلیّ بن ابی طالب طاعَة رَسُول الله صلی الله علیه و آله)

(و اطاعت از علیّ بن ابی طالب اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله است)(1)

و در مجمع البیان چنین آمده است:

«وَ اَمّا اَصحابنا فَاِنَّهُم رَوَوا عَنِ الباقِرِ والصّادِقِ علیهما السلام اَنَّ اُولِی الاَمرِ هُمُ الاَئِمّة مِن آلِ مُحمّدٍ اَوجَبَ اللهُ طاعَتَهُم بِالاِطلاقِ کَما اَوجَبَ طاعَتَهُ و طاعَةَ رَسُولِهِ»(2)

(و اما اصحاب ما (امامیه) از حضرات باقر و صادق علیما السلام روایت کرده اند که اولی الامر در آیه امامان از آل محمدند علیهم السلام که خداوند به صورت مطلق و بدون قید و شرط فرمانبرداری از آنها را واجب شمرده همان گونه که اطاعت از ذات اقدس خود و وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله را واجب دانسته است.)

در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام(3)

و در اصول کافی(4) و تفسیر عیاشی جلد 1، ص 252، از امام صادق علیه السلام(5) و از امام کاظم و از امام باقر علیهما السلام روایات زیادی در این زمینه رسیده است.

و در تفسیر نورالثقلین از اصول کافی از حضرت باقر علیه السلام نقل


1- تفسیر فرات، ص 28 و ص 29- بحار، ج 23، ص 299.
2- مجمع البیان، جلد 3 و 4، ص 100.
3- تفسیر قمی، صص 129- بحار، ج 23، ص 285.
4- جلد 1، ص 205 و ص 286 و جلد 2، ص 19 و 20.
5- بحار، ج 23، ص 293.

ص: 202

کرده که درباره آیه مورد بحث فرمودند:

«اِیانّا عَنی خاصَّةً اُمِرَ جمیعُ المُؤمنین اِلی یَومِ القیامَةِ بِطاعَتِنا»(1)

(فقط منظور از آیه ما هستیم که مؤمنین تا روز قیامت مأمور شده اند از ما فرمانبرداری کنند.)

حسین بن ابی العلاء می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:

«الاَوصیاءُ طاعَتُهُم مُفتَرَضَةٌ؟ قالَ: نَعَم، هُمُ الَّذینَ قالَ اللهُ عزوجل «اَطیعُواللهَ وَ اطیعُوا الرَسُولَ و اُولِی الاَمرِ مِنکُم» وَ هُمُ الّذینَ قالَ الله عزوجلّ «اِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالّذین یُقیمونَ الصَّلاة و یُؤتُونَ الزّکاةَ وَ هُم راکِعُونَ»

(آیا اوصیاء پیامبر صلی الله علیهم اجمعین اطاعتشان واجب است؟ حضرت فرمودند: بلی، ایشانند که خدای عزوجل درباره شان فرموده: اطیعوا الله ...» و ایشانند که خدای عزوجل درباره شان فرموده: «انما ولیُّکم الله...»)(2)

عن عبدالله بن عجلان، عن ابی جعفر علیه السلام فی قوله:

«اَطیعُوا اللهَ وَ اطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم» قالَ هِیَ فی عَلیٍّ وَ فِی الاَئمّةِ جَعَلَهُمُ اللهُ مَواضِعَ الاَنبیاءِ غَیرَ اَنَّهُم لایَحِلُّونَ شَیئاً وَلا یُحَرِّمُونَهُ»(3)


1- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 497.
2- کافی مترجم، جلد 1، ص 269- باب فرض طاعة الائمة، حدیث 7، ص 264 و حدیث 16، ص 269 و در اختصاص مفید، ص 277 و تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 502 و در بحار، جلد 23، ص 300 و تفسیر برهان، جلد 1، ص 258.
3- تفسیر عیاشی، جلد 1، ص 252- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 500- بحار، جلد 23، ص 293- تفسیر برهان، جلد 1، ص 385.

ص: 203

(عبدالله بن عجلان از حضرت باقر علیه السلام نقل می کند که درباره آیه اطیعوا الله ... فرمودند درباره علی علیه السلام و درباره ائمه معصومین علیهم است که خداوند آنها را جایگزین انبیاء قرار داده جز اینکه حلال و حرامی را تشریع نمی نمایند (جز آنچه در قرآن و حلال و حرام رسول خدا است))

(و این حدیث شریف نیز بیانگر این حقیقت است که هیچ فقیه و حاکمی حق ندارد خارج از چهارچوبه قرآن و سنت حلال و حرامی را وضع یا تشریع نماید زیرا حتی معصومین هم نمی توانند چه خاصه که غیر معصومی باشد).

«جابر الجعفی فی تَفسیرِهِ عن جابر الانصاری، قالَ سَأَلتُ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله عَن قَولِهِ «یا اَیُّهَا الَّذین امَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرّسول...» عَرَفنَا الله وَ رَسُولهُ، فَمَن اُولوا الاَمر؟ قال: هُم خُلَفائی یا جابِرُ و ائمّة المُسلِمینَ بَعدی اوّلُّهُم عَلیُّ بن ابی طالب علیه السلام، ثُمَّ الحَسَن، ثُمَّ الحُسَین، ثُمَّ علیّ بن الحسین، ثُمَّ محمد بن عَلیّ المَعروفِ فی التَوراةِ بِالباقِرِ وَ سَتُدرِکُهُ یا جابِرُ فَاِذا لقیتَهُ فَاقرَأهُ مِنّی السَّلام، ثُمَّ الصّادِقُ جَعفَر بنُ مُحَمّد، ثُمَّ مُوسَی بنَ جَعفَر، ثُمّ عَلیّ بن مُوسی، ثُمَّ مُحمّد بن عَلیّ، ثُمَّ علیّ بنَ مُحمّد، ثُمَّ الحَسَن بن علیّ، ثُمَّ سَمیّی و کُنییّی (و ذوکُنیتی) حجة اللهِ فی اَرضِهِ وَ بَقِیَّته فی عِبادِه (محمد) ابن الحَسَن بن عَلِیٍّ الَّذی یَفتَحُ الله عَلی یَدِهِ مَشارِقَ الاَرضِ وَ مَغارِبِها»(1)


1- مناقب آل ابی طالب، جلد 1، ص 242- اعلام الوری، ص 375- ینابیع المودة، باب 94، ص 494- بحار، ج 23، ص 289، تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 399 و در تفسیر برهان، جلد 1، ص 381 و نظیر همین حدیث با همین مضمون را در تفسیر عیاشی، جلد 1، ص 251 و در تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 500، از حضرت امام رضا علیه السلام نقل فرموده است و در بحار، جلد 23، ص 293.

ص: 204

(جابر جعفی در تفسیرش از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده که گفت: من از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله درباره مصداق آیه (أطیعوا الله و أطیعوا الرّسول) سئوال کردم و گفتم: ما خدا و پیامبرش را شناختیم «اولی الامر» چه کسی است؟ حضرت فرمودند: ای جابر! آنها خلفاء و جانشینان من و بعد از من امامان مسلمین اند اوّلشان علیّ بن ابی طالب علیه السلام و پس از او حسن و سپس حسین و سپس علیّ بن الحسین و پس از او محمد بن علی که در تورات به «باقر» شهرت دارد و تو به زودی او را درک خواهی کرد چون ملاقاتش کردی سلام مرا به او برسان و پس از او جعفر بن محمد الصادق و سپس موسی بن جعفر و پس از او علی بن موسی و سپس محمد بن علی و پس از او علیّ بن محمد و سپس حسن بن علی، پس از او همنام و هم کنیه (صاحب شهرت) من همان که حجت خدا در روی زمین و بقیت الله در میان بندگان خدا (محمد) بن الحسن بن علی، همان کسی که خدا به دست او مشرق ها و مغرب های زمین را فتح خواهد کرد.)

این حدیث را همان طور که مشاهده کردید و در گذشته نیز به آن اشاره شده بود سنی و شیعه آن را از پیامبر اسلام روایت کرده اند.

مفسر بزرگ ابوعیان اندلسی مغربی در تفسیر بحرالمحیط، جلد 3، ص 278 می نویسد: این آیه در حق علی و امامان اهلبیت نازل گردیده است. در احقاق الحق، جلد 3، ص 425، از عالم بزرگ اهل سنت

ص: 205

ابوبکر بن مؤمن شیرازی در رساله «اعتقاد»ش از ابن عباس نقل کرده که آیه فوق درباره علی نازل شده است. شیخ سلیمان حنفی از علمای اهل سنت در کتاب ینابیع المودّه ص 114، از تفسیر مجاهد نقل کرده که آیه درباره علیّ بن ابی طالب نازل شده و از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودند:

«اُولُوا الاَمر، هُمُ الاَئمّةُ مِن اَهل البَیتِ علیهم السّلام»

(یعنی اولواالامر امامان اهلبیت اند)

دلیل اطاعتشان عصمتشان است

«عن سلیم بن قیس، قال سَمِعتُ اَمیرَالمُؤمنینَ علیه السّلام یَقُولُ: اِنَّما الطّاعَةُ لِلّهِ عزّوجَلَّ و لِرَسُولِهِ و لِوُلاةِ الاَمرِ وَ اِنَّما اَمرَ بِطاعةِ اُولِی الاَمرِ لِاَنَّهُم مَعصُومُون مُطَهَّرون لایَأمُرُونَ بِمَعصِیَةٍ»(1)

(سلیم بن قیس هلالی می گوید: شنیدم که امیرمؤمنان علیه السلام می فرمودند: «فرمانبرداری مطلق و بی چون و چرا مخصوص خدا و رسول خدا و والیان امر و امامان امت است و خدا به اطاعت از اولی الامر دستور داده به جهت اینکه معصوم و مطهرند و امر به معصیت نمی کنند.)

و قالَ الصّادق علیه السّلام: «لایَتَّخِذُ (اللهُ) عَلی خلقِهِ حُجّةً اِلاّ مَعصُوماً وَالاَنبِیاءُ وَالاَوصِیاءُ لا ذُنُوبَ لَهُم لِاَنَّهُم مَعصُومُونَ مُطَهَّرونَ»(2)


1- علل الشرایع ص 123- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 337 (با این تفاوت آمده: «و انّما امر الله تعالی بطاعة الرسول لانّه معصوم مطهّر لایأمر بالمعصیة») و در بحار، جلد 25، ص 200 و در خصال، جلد 1، ص 68.
2- خصال، جلد 2، ص 154- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 500- بحار، جلد 25، ص 199.

ص: 206

(و حضرت صادق علیه السلام فرمودند: خداوند برای بندگانش حجتی جز معصوم برنخواهد گزید و پیامبران و اوصیاء مرتکب هیچ گناهی نمی شوند برای اینکه معصوم و مطهّرند.)

حضرت موسی بن جعفر، به نقل از پدرش، از جدش، از علیّ بن الحسین علیهم السلام فرموده اند:

«اَلاِمامُ مِنّا لایَکُونُ اِلاّ مَعصُوماً»(1)

(امام از ما اهلبیت جز معصوم کسی نخواهد بود)

و یکی از دلائل اولویت رسول خاتم صلی الله علیه و آله در مقام امامت و به استناد اولویت آن حضرت در مرتبه امامت، اولویت حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام در مرتبت امامت و ائمه معصومین علیهم الصّلاة والسّلام، گفتار مشهور حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم در اجتماع عظیم روز غدیر خم، ضمن معرّفی و انتصاب حضرت مولای متقیان و امام آدمیان علی علیه السلام را به امامت امت از ناحیه حضرت احدیت جلّت قدرته می باشد که محدثین سنی و شیعه آن را از پیغمبر اکرم به حد تواتر نقل کرده اند که به آن اشارت می گردد.

از جمله مدارک معتبر اهل سنّت در سنن ابن ماجه، جلد 1، ص 28 و 29 و مسند احمد بن حنبل، جلد 4، ص 281.

«عن البراء بن عازب الانصاری، قال: اَقبَلنا مَعَ رَسُولِ اللهِ فی حجَتِّهِ الّتی حَجَّ فَنَزَلَ فی بَعضِ الطّریق فَاَمَرَ بِالصَّلاةِ جامِعَةٌ فَاَخَذَ بِیَدِ عَلّیٍ فَقالَ: اَلَستُ اَولی بِالمُؤمنین مِن اَنفُسِهِم؟ قالُوا: بَلی، قالَ: اَلَستُ اَولی بِکُلِِّ مُؤمنٍ مِن نَفسِهِ؟ قالُوا: بَلی، قالَ:


1- جامع الاخبار، ص 44- بحار، ج 25، ص 194 و مانند این احادیث زیاد و از آن جمله در حدیث مفصل و ارزشمند حضرت رضا علیه السلام نقل شده است.

ص: 207

فَهذا ولِیُّ مَن اَنَا مَولاهُ اَللهُّمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداه»(1)

(براءبن عازب انصاری می گوید:در آن حجّی (حجّة الوداع) که پیامبر خدا انجام دادند در یکی از راه ها فرود آمدند و دستور فرمودند مردم برای اقامه نماز جماعت اجتماع کنند، آن گاه در برابر ما جمعیت قرار گرفتند و دست علی (علیه السلام) را گرفته و فرمودند: آیا من ولایت بر جان و مال مؤمنین نداشته و اولی به تصرف در جانشان و دارائیشان نیستم؟ گفتند: آری (ولایت بر جان و مال مؤمنین داشته و اولی به تصرف در جان و مالشان هستید) فرمودند: آیا من نسبت به هر مؤمنی از جان و مالش سزاوارتر نیستم (و ولایت من نسبت به او حاکم بر ولایت او نسبت به خودش نیست)؟ گفتند: چرا همین طور است، فرمودند: این علیّ بن ابی طالب هم ولیّ کسی است که من ولیّ او هستم (سرپرست و اولی به تصرف در جان و مال هرکسی که من نسبت به او دارای ولایتم) و سپس دست به دعا برداشت و عرض کرد: بارالها! دوست بدار هرکس که علی را


1- الغدیر، جلد 1، ص 18- و در خصائص نسائی، ص 16 و تاریخ خطیب بغدادی، جلد 14، ص 236 و تفسیر طبری، جلد 3، ص 428 و استیعاب ابن عبدالبرّ، جلد 2، ص 473 و مناقب خوارزمی، ص 94 و تفسیر کبیر فخر رازی، جلد 12، ص 49 ذیل آیه تبلیغ (67 مائده) و جمع کثیری از علماء و محدثین اهل سنت که مرحوم علامه ولایت شعار امینی عالیمقدار رضوان الله علیه و حشره الله مع مولاه در جلد اوّل الغدیر اسامی آنها و نام کتاب هایشان را مرقوم داشته اند، این مطلب را نیز گفته اند که (فَقالَ عُمَر بن الخَطّابُ: هَنیئاً لَکَ یَابنَ اَبی طالِب اَصبَحت الیَومَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ» عمر بن خطاب (خلیفه دوم) به علیّ بن ابی طالب علیه السّلام گفت: فرخنده باد ترا «گوارای وجودت باد» ای فرزند ابوطالب امروز را در حالی سپری می کنی که سرپرست و ولی هر مؤمن یا تمام مؤمنین هستی. در مجمع الزواید، جلد 9، ص 103- و ابن حجر در الاصابه، جلد 1، ص 372 و ینابیع المودّة، ص 34 و تاریخ خطیب، جلد 8، ص 276 و ابن اثیر در اسد الغابه، جلد 3، ص 307 و ابن کثیر در البدایة والنهایة، جلد 5، ص 211- حدیث غدیر را نقل کرده و نوشته اند که پیامبر فرمودند: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعلِیٌّ مَولاه» و این سخن مشهورتر است.

ص: 208

دوست بدارد و ولایتش را پذیرا باشد و دشمن دار کسی که با او از در دشمنی درآید.)

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله (آیه 6 سوره احزاب) را که خداوند عزّوجلّ طی آن فرموده:

«اَلنّبِیُّ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم»

(پیامبر نسبت به مؤمنان از خود آنها اولی است.)

مورد استناد قرار داده اند و نخست فرموده اند:

«اَلَستُ اَولی بِالمُؤمنین مِن اَنفسُهِمِ یا اَلَستُ اَولی بِکُم مِن اَنفُسِکُم»

(آیا من ولایت بر جان مؤمنین ندارم؟ یا آیا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر و صاحب اختیارتر نیستم؟)

البته می دانید که خداوند اولویت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله نسبت به فرد فرد از مؤمنین را به طور مطلق ذکر فرموده و مفهومش اینست که در کلیّه اختیاراتی که هر مؤمنی نسبت به خویشتن خود دارد پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله از خود او نیز اولی است و ولایت رسول خدا بر آنها حاکم بر ولایت آنها نسبت به خودشان است.

و اولویت در مسئله امامت و زمامداری یکی از شاخه های این اولویت است؛ یعنی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله، هم در مسائل فردی و هم در امور اجتماعی، هم در رهبری و زعامت، هم در زمامداری و حکومت، هم در داوری و قضاوت و هم در دعوت و هدایت از هر انسانی نسبت به خودش اولویت دارد و اراده و خواست رسول اکرم بر اراده و خواست هر مؤمنی مقدم است و این هم همان طور که گفته شد به دلیل عصمت اوست و معصوم درباره خود و دیگران هرگز مرتکب خطا و لغزش نخواهد شد و جز به خیر و

ص: 209

مصلحت اقدامی نخواهد فرمود.

و این اولویت در حقیقت شعاعی از اولویت مشیت الهی است، زیرا همه از خداست و لذا نظیر همان ولایت و اولویت، باستناد گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر و مجامع مختلف دیگر، برای حضرت مولی الموالی علیّ بن ابی طالب علیه السلام و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین ثابت است.(1)

از بیان آیات و روایات یاد شده و صدها آیه و حدیث دیگر چنین به دست می آید: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذین امَنُوا» یعنی اولویت نسبت به مؤمنین در جان و مال و دیگر امور آنها و استناد به (النّبیُّ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم» که رسول خاتم صلی الله علیه و آله نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارتر و صاحب اختیارتر است و همچنین ائمّه معصومین علیهم السلام که همه دارای این ولایت و اولویت هستند و بر همه کسانی که قرآن مجید را قبول دارند، واجب است که حقیقت اولویت رسول اکرم و اوصیاء معصومینش علیهم الصلاة والسلام را در امامت و ولایتشان نسبت به همه مردم باور داشته باشند و بدانند که ولایت روح اسلام، ایمان و عبادت است، زیرا بدون آن اسلام، ایمان و عبادت روح ندارد و حیات بخش هم نیست و عدم قبولی اعمال پسندیده هم بدون ولایت به همین دلیل می باشد.


1- از دلائل مهمه خطابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر بر امامت امیرالمؤمنین و ائمه اهل یقین احتجاج خود امیر مؤمنان علیه السلام و از جمله در روز شوری، احتجاج حضرت صدیقه شهیده مظلومه فاطمه زهرا سلام الله علیها و احتجاجات ائمه اطهار از اهلبیت عصمت در مواضع و موارد مختلف است که همه را مرحوم علامه امینی رضوان الله علیه در جلد اوّل الغدیر از صفحه 159 تا صفحه 212 مفصل نقل کرده است.

ص: 210

زیرا اسلام و عبادت منهای امامت و ولایت، اسلام و عبادت منهای اسلام و عبادت است.

در خاتمه این قسمت از بحث حدیث بسیار جالبی را از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنیم به امید اینکه نور ولایت اهلبیت عصمت و طهارت، شبستان دل و فضای اندیشه مان را همواره روشن دارد و آتش ختم برائت و بیزاری از دشمنانشان از سینه و زبان، قلم و قدم و سلاحمان زبانه کشید.

سلیمان اعمش از حضرت صادق و آن بزرگوار از پدرانش، از رسول خاتم صلی الله علیه و آله نقل می کند که به امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند:

«یا عَلِیُّ اَنتَ اَمیرُالمُؤمنین وَ اِمامُ المُتَّقینَ،... یا عَلِیُّ اَنتَ مَولَی المُؤمِنینَ، یا علِیُّ اَنتَ الحُجَّةُ بَعدی عَلی النّاسِ اَجمَعین، اِستَوجَبَ الجَنَّةَ مَن تَوَلّاکَ و استَحَقَّ دُخولَ النّارِ مَن عاداکَ، یا عَلِیُّ وَالّذی بَعَثَنی بِالنّبُّوةِ وَالصطَفانی عَلی جَمیعِ البَرَّیَةِ لَو اَنَّ عَبداً عَبَدَاللهَ اَلفَ عامٍ ما قَبِلَ الله ذلِکَ مِنهُ اِلاّ بِوِلایَتِکَ وَ وِلایَةِ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِکَ، وَ اِنَّ وِلایَتَکَ لا تُقبَلُ اِلاّ بِالبَرائَةِ مِن اَعدائکَ وَ اَعداء الاَئِمّةِ مِن وُلدِکَ بِذلِکَ اَخبرنی جَبرئیلُ علیه السّلام فَمَن شاءَ فلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر»(1)

(ای علی! تو امیرمؤمنان و امام متقیانی ... ای علی! تو مولی و اختیاردار اهل ایمانی، ای علی! تو پس از من بر تمام مردم حجتی، و کسی که تو را دوست دارد به ولایتت چنگ زند، مستحق بهشت و


1- مناقب محمدبن احمد بن شاذان- ایضاح دفائن النواصب، ص 6- کنزالکراجکی، ص 185- بحار، جلد 27، ص 199 و بخش آخر آیه 29 سوره کهف است.

ص: 211

کسی که با تو از در دشمنی درآید، مستحق آتش دوزخ خواهد بود، ای علی! قسم به خدائی که مرا به نبوّت مبعوث فرموده و برگزیده همه نیکان قرار داده است، اگر بنده ای خدا را هزار سال پرستش کند خدا از او این عبادت را قبول نمی کند مگر اینکه ولایت تو و امامان از فرزندان تو را پذیرفته باشد و همانا ولایت تو نیز مورد قبول قرار نخواهد گرفت الاّ اینکه از دشمنانت و دشمنان امامان از دودمانت بیزاری جویند. این حقیقت را جبرئیل به من اعلام کرده است هرکس خواست ایمان بیاورد و هرکس خواست کفر به ورزد.)

در این حدیث شریف و صدها حدیث با این مضمون به روشنی بیان شده که شرط قبولی اطاعت اعمال شایسته برخورداری از ولایت و شرط قبولی ولایت، دشمنی و مخالفت با دشمنان پیامبر و دودمان طاهرینش و اعلام برائت و بیزاری از آنها در قلب و زبان و عمل است.

امتیازات شیعیان اهلبیت عصمت علیهم السلام

و به همان دلیل پیروان راستین خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام که دل هایشان کانون مشتعل خاموش ناشدنی محبت و ولایت اهلبیت عصمت علیهم السلام و سینه هاشان مالامال از کینه دشمنان آنهاست و در زیارت ها و سلام بر پیشوایان معصوم خود و وابستگان آنها محبت زبانی خود را ظاهر ساخته و با لعن و نفرین بر دشمنان دودمان عترت بیزاری قولی خود را به نمایش می گذارند و با برگزاری جشن ها و سوگواری ها تولّی و تبرای خود را آشکار می سازند، در پرتو نور محبت و ولایت آن بزرگواران و پیروی از دستوراتشان ایمان خود را کامل، علم و بصیرت و معرفت خود را وسیع و تقوا و اخلاص خود را زیاد و در چهارچوبه سنتشان به وظایفشان قیام می نمایند و زمینه جلب فضل خدا و قبولی اعمالشان را فراهم

ص: 212

می آورند.

لذا از سوی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام روایات معتبری رسیده که به پیروان خود نوید داده اند که خدا جز از آنان عمل خوب را نخواهد پذیرفت و جز از تقصیرات و معصیت های آنها نخواهد گذشت.

اوّل یادمان نرود که حضرت امیر علیه السلام فرموده اند:

«اِنَّ اَولَی النّاسِ بِالاَنبِیاءِ اَعمَلُهُم بِما جائوا بِهِ» (ثُمَّ تَلا هذه الآیة: «اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبراهیم لَلّذین اتّبَعوهُ» (68/ آل عمران)

فَقالَ: اِنَّ وَلِیَّ مُحَّمدٍ مَن اَطاعَ اللهَ، وَ اِن بَعدَت لُحمَتُهُ وَ اِنَّ عَدُوَّ مُحمّدٍ مَن عَصَی اللهَ وَ اِن قَرُبَت قَرابَتُهُ»(1)

(سزاوارترین مردم به پیامبران کسانی هستند که به دستورات آنها بیش از همه عمل می کنند، سپس حضرت آیه 68/آل عمران را تلاوت کردند که خدا طی آن فرموده: سزاوارترین مردم به ابراهیم آنها هستند که از او پیروی کردند... و فرمود کسی محمد صلی الله علیه و آله را دوست دارد و ولایتش را پذیرفته که خدا را فرمانبرداری کند اگرچه نسبش از او دور باشد و دشمن محمد صلی الله لیه و آله کسی است که خدا را نافرمانی کند اگرچه قرابتش با پیغمبر اکرم نزدیک باشد.)

اسحاق بن عمار از عبادبن زیاد نقل می کند که امام صادق علیه السلام به من فرمودند:

«یا عُبّادُ ما عَلی مِلّةِ اِبراهیم علیه السّلام اَحَدٌ غَیرُکُم وَ ما یَقبَلُ اللهُ اِلاّ


1- مجمع البیان، جلد 3، ص 457- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 353 به نقل از تفسیر علیّ بن ابراهیم- بحار، جلد 68، ص 83.

ص: 213

مِنکُم وَلایَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ لَکُم»(1)

(ای عباد جز شما شیعیان کسی بر ملت ابراهیم نیست و خدا جز از شما (عمل خویشان را) قبول نخواهد کرد و جز شما را نخواهد آمرزید.

منصور صیقل می گوید: در محضر امام صادق علیه السلام در «مِنی» بودیم.

«فَنَظَرَ اِلَی النّاسِ فَقالَ: یَأکُلُونَ الحَرامَ وَ یَلبَسُونَ الحَرامَ وَ یَنکِحُونَ الحَرامَ، وَلکِن اَنتُم تَأکُلُونَ الحَلالَ وَ تَلبَسُونَ الحَلالَ وَ تَنکِحُونَ الحَلالَ لاوَاللهِ ما یَحجُّ غَیرکُم وَلایُتقَبَّلُ اِلاّ مِنکُم»(2)

(نگاهی به مردم کردند و فرمودند: حرام می خورند و حرام می پوشند و به حرام زناشوئی می کنند ولیکن شما (پیروان ما) حلال می خورید و حلال می پوشید و به حلال ازدواج می کنید نه به خدا سوگند که کسی جز شما حجگزار نیست و غیر از عمل شما کردار دیگری پذیرفته نخواهد بود)

در اعلام الدین دیلمی، از ابوسعید خدری روایت کرده که گروهی که در میان آنها علیّ بن ابی طالب علیه السلام نیز حضور داشت در محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودند، حضرت پیامبر فرمودند: کسی که اعتقاد به «لااِله الاّ الله» داشته باشد بهشتی خواهد بود، دو نفر برخاستند و عرض کردند: یا رسول الله ما قائل به «لااِله اِلاّ الله» هستیم حضرت فرمودند:

«اِنَّما تُقبَلُ شَهادَةُ لااِلهَ اِلاّ الله مِن هذا وَ شیعَتِهِ وَ وَضَعَ رَسُولُ الله یَدَهُ عَلی رَأسِ عَلیِّ علیه السّلام»(3)


1- محاسن برقی، ص 147.
2- فضائل الشیعه، ص 39، حدیث 40- بحار، جلد 67، ص 199.
3- بحار، جلد 27، ص 201- با همین مضمون حدیثی در بشارة المصطفی، ص 189 و در بحار، جلد 68، ص 136 آمده است.

ص: 214

(شهادت بر وجدانیت خدا و اقرار به لا اله الا الله فقط از این (آقا) و شیعیانش پذیرفته می گردد و رسول خدا دستشان را بر سر علیّ بن ابی طالب علیه السلام قرار دادند)

عن ابی الجارود قال: قال اَبوجَعفر علیه السَّلام: «یا اَبَا الجارُود اَما تَرضَونَ اَن تُصلَّوُا فَیُقبَلَ مِنکُم، و تَصُومُوا فَیُقبَل مِنکُم و تَحِجُّو فَیُقبَلَ مِنکُم وَاللهِ اِنَّهُ لَیُصلّی غَیرکُم فَما یُقبَلُ مِنهُ وَ یَصُومُ غَیرکُم فَما یُقبَلُ مِنهُ و یَحِجُّ غَیرکُم فَما یُقبَلَ مِنهُ»(1)

(ابوجارود می گوید: امام باقر علیه السلام فرمودند: ای ابوجارود! آیا راضی نیستید که شما شیعیان نماز برپا دارید و پذیرفته شود و روزه بگیرید و قبول گردد و حج گزارید و از شما پذیرفته شود؟ به خدا سوگند که غیر از شما پیروان ما، نماز می خوانند و مورد قبول قرار نمی گیرد، روزه می گیرند و پذیرفته نمی شود و حج به جای می آورند و قبول نمی گردد.)

و همین ابی الجارود نقل می کند در مسافرتی که در مکه خدمت امام باقر علیه السلام بودم به آن حضرت عرض کردم: ای فرزند پیامبر چقدر زیادند حاجی ها! حضرت فرمودند: چقدر اندکند حاجی ها:

«ما یَغفِرُالله اِلاّ لَکَ وَلِاَصحابِکَ وَلا یَتَقَبَّلُ اِلاّ مِنکَ وَ مِن اَصحابِکَ»(2)

(خدا جز تو و یارانت «شیعیان» را نخواهد آمرزید و جز از تو و یارانت نخواهد پذیرفت.)

عُمَر کلبی می گوید: من در طواف بیت الله در خدمت حضرت


1- بشارة المصطفی، ص 69- بحار، جلد 27، ص 195- دعائم الاسلام، جلد 1، ص 74.
2- بشارة المصطفی، ص 73- بحار، جلد 27، ص 196.

ص: 215

صادق علیه السلام بودم و ایشان بر من تکیه کرده بودند که در ضمن بیاناتی فرمودند:

وَ اَنتُم وَاللهِ اَهلُ دینِ اللهِ مِنکُم یُقبَلُ وَلَکُم یُغفَرُ»(1)

(به خدا سوگند شما به حقیقت، اهل دین خدا هستید از شما کردارتان پذیرفته شده و گناهانتان آمرزیده می شود.)

قال الصّادق علیه السّلام: اِنَّما قالَ اَبی علیه السّلام» اِذا عَرَفتَ الحَقَّ فَاعمَل ماشِئتَ مِن خَیرٍ یُقبَلُ مِنکَ»(2)

(امام صادق علیه السلام فرمودند: پدرم فقط این را فرمودند که اگر حق را شناختی هر عمل خیری خواستی انجام بده که از تو قبول خواهد شد.)

معاذبن کثیر نیز می گوید: در عرفات خدمت حضرت صادق بودیم که آن حضرت ضمن بیاناتی به پیروان خاندان عصمت فرمودند:

«لاوَاللهِ ما یَتَقَبَّلُ اللهُ اِلاّ مِنکُم»(3)

ابوسعید مدائنی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: در کتابی که خداوند متعال آن را دو هزار سال قبل از آفرینش آفریدگان برای ما مرقوم فرموده آمده است:

«یا شیعَةَ آلِ مُحمّدٍ اَعطَیتُکُم قَبلَ اَن تَسأَلُونی وَ غَفَرتُ لَکُم قَبلَ اَن تَستَغفِرونی مَن اَتانی مِنکُم بِوِلایَةِ آل مُحمّدٍ اَسکَنتُهُ جَنّتی


1- محاسن برقی، ص 135- بحار، جلد 27، ص 183.
2- معانی الاخبار، ص 388 و ص 181- بحار، جلد 27، ص 173 و ص 174.
3- امالی شیخ طبرسی، ص 116- بحار، جلد 27، ص 172.

ص: 216

بِرَحمَتی»(1)

(ای شیعه آل محمد، قبل از اینکه از من درخواست کنید به شما عطا خواهم کرد و پیش از اینکه طلب مغفرت کنید شما را خواهم آمرزید، کسی که از شما بر من وارد شود در حالی که مفتخر به ولایت آل محمد است به رحمتم در بهشت سکونتش خواهم داد.)

فقط به این شرط (انسان شیعه است)

حال که امتیازات شیعه را فهمیدیم بهتر است به این نکته هم توجه کنیم که رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه اهلبیت علیهم السّلام به شرطی ما را به عنوان شیعه قبول خواهند کرد که اهل ایمان، عمل و تقوی و اخلاص بوده و جدّاً در نیت، قول و عمل پیرو صادق و راستین آن انوار جلال و جمال باشیم.

ابوعبیده حذّاء می گوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرمودند: «هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مکه را فتح کردند بر کوه صفا ایستادند و فرمودند:

«یا بنی هاشم یا نَبی عَبدالمُطّلِب اِنّی رَسُولُ اللهِ اِلَیکُم و اِنّی شَفیقٌ عَلَیکُم لا تَقُولُوا اِنَّ مُحمَّداً مِنّا فَوَاللهِ ما اَولیائی مِنکُم وَلا مِن غَیرِکُم اِلاّ المُتَّقُونَ»(2)


1- اختصاص مفید، ص 111- بحار، جلد 27، ص 64.
2- صفات الشّیعه، ص 47- و مانند این نیز در اصول کافی مترجم، جلد 3، ص 118 باب الطاعة والتقوی، حدیث شماره 3 آمده است.

ص: 217

اهل تقوی در دایره ولایت ما هستند.

جابر جُعفی می گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمودند:

«یا جابِرُ! یَکتَفی مَنِ اتَّخَذَ التّشیُّعُ اَن یَقُولَ بِحُبِّنا اَهلَ البَیت؟، فَوَاللهِ ما شیعَتُنا اِلاّ مَنِ اتَّقیَ اللهَ وَ اطاعَهُ»(1)

(ای جابر! آیا کسی تنها به اینکه بگوید من خاندان پیغمبر را دوست می دارم دلخوش بوده و خود را از پیروان و شیعیان ما می پندارد؟ به خدا قسم شیعیان ما کسانی هستند که خداپروا و متقی بوده و فرمانبری او را پیشه خود سازند.)

و حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

«وَاعلَمُوا اَنَّ وِلایَتَنا لاتُنالُ اِلاّ بالوَرَعِ وَ الاِجتَهادِ»(2)

(بدانید برخورداری از ولایت ما مستلزم برخورداری از پارسائی و سختکوشی در راه اطاعت خداست)

و حضرت باقر فرمودند:

«اِنَّما شیعَتُنا مَن اَطاعَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ»(3)

(فقط شیعه ما کسی است که فرمانبردار بی چون و چرای خدای عزوجل باشد.)

و حضرت امام ابوالحسن علیه السلام فرمودند:

«لَیسَ مِن شیعَتِنا مَن خَلا ثُمَّ لَم یَرعِ قَلبَهُ»(4)

.(کسی که چون خلوت کند مراقب قلبش نباشد (که مرتکب گناهان قلبی و فکری نشود) شیعه راستین ما نیست).


1- صفات الشّیعه، ص 53.
2- فضائل الشّیعه، ص 141- بحار، جلد 68، ص 65.
3- امالی طوسی، جلد 1، ص 279- بحار، جلد 68، ص 153.
4- بصائرالدرجات، ص 247- بحار، جلد 68، ص 153.

ص: 218

مردی به همسرش گفت به محضر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برو و عرض کن آیا من شیعه ما هستم، یا نیستم؟ آن زن به محضر صدیقه مظلومه شهیده رفت و پیام همسرش را به عرض رساند.

«فَقالَت: قُولی لَهُ: اِن کُنتَ تَعمل بِما اَمَرناکَ وَ تَنتَهی عَمّا زَجَرناکَ فَاَنتَ مِن شیعَتِنا وَ اِلاّ فَلا»(1)

(حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: به شوهرت بگو اگر تو دستورات ما را به کار می گیری و از آنچه نهیت کرده ایم باز می ایستی و انجام نمی دهی تو شیعه ما خاندان هستی و در غیر این صورت نه (شیعه ما نیستی))

محمد بن عمر بن حنظله می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: «لَیسَ مِن شیعَتِنا مَن قالَ بِلِسانِهِ وَ خالَفَنا فی اَعمالِنا وش آثارِنا وَلکِن شیعَتُنا مَن و افَقَنا بِلِسانِهِ و قَلبِهِ، وَاتَّبَعَ آثارَنا و عَمِلَ بِاَعمالِنا اُولئِکَ شیعتنا»(2)

(شیعه ما نیست کسی که با زبان ادعای محبت و ولایت ما را بکند و در عمل و آثار با ما مخالفت نماید ولی شیعه ما کسی است که با دل و زبان با ما موافقت داشته و آثار ما را پیروی نموده و به آنچه ما عمل کرده ایم عمل می کند اینان شیعیان ما هستند.)

و قال ابوالحسن علیه السلام:

«اِنَّما شیعَةُ عَلِیٍّ مَن صَدَّقَ قَولُهُ فِعلَهُ»(3)


1- تفسیر امام عسکری علیه السلام، ص 124- بحار، جلد 68، ص 155 و مثل این در همان مدارک از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده است.
2- بحار، جلد 68، ص 164 به نقل از سرائر.
3- مجموعه ورام، جلد 2، ص 145.

ص: 219

امام ابوالحسن علیه السلام فرمودند:

(فقط شیعه راستین علی علیه السلام کسی است که عملش گفتارش را تصدیق نماید، گفتار و کردارش مطابق و هماهنگ باشد.)

عَن ابی بصیر قال: قال الصّادق علیه السّلام: شیعَتُنا اَهلُ الوَرَعِ وَالاِجتَهادِ وَ اَهلُ الوَفاءِ وَ الاَمانَةِ، وَ اَهلُ الزُّهدِ وَالعِبادَةِ، اَصحابُ اِحدی وَ خَمسینَ رَکعَةً فِی الیَومِ وَاللَّیلَةِ القائمُونَ بِاللَّیلِ، الصّائِمُونَ بِالنَّهارِ، یُزَکُّونَ اَموالَهُم وَ یحِجُّونَ البَیتَ وَ یَجتَنِبُونَ کُلَّ مُحَرَّمٍ»(1)

(ابوبصیر می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: «پیروان ما پرواپیشه و پارسا و در پرستش و فرمانبرداری پروردگار سختکوش و تلاشگر، و با وفا و امانت دار و دل بریده از دنیا و اهل عبادتند، در شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز (فریضه و نافله) به جای می آورند و شب ها را به عبادت شب زنده داری کرده و روزها را روزه می گیرند دارائی های خود را از حقوقی که به آن تعلق می گیرد (از زکات، خمس و صدقات و وجوهات دیگر) پاکسازی می کنند و حج می گزارند و از هر کار حرام و ناشایستی دوری می گزینند.)

«عَنِ الرّضا علیه السلام قال: شیعَتُنا المُسَلِّمُونَ لِاَمرِنا، الاخِذُونَ بِقَولِنا، المُخالِفُونَ لِاَعدائنا، فَمَن لَم یَکُن کَذلِکَ فَلَیسَ مِنّا»(2)

(از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمودند: شیعیان ما کسانی هستند که تسلیم دستورات ما هستند و گفتار ما را گرفته و به کار می بندند و با دشمنانمان مخالفت می نمایند و کسی که بر این روش


1- صفات الشّیعه، ص 163- بحار، جلد 68، ص 167.
2- صفات الشیعه، ص 164- بحار، جلد 68، ص 167.

ص: 220

نباشد از ما نیست.)

و قال الصّادق علیه السّلام: «کَذِبَ مَن زَعَمَ اَنَّهُ مِن شیعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّکٌ بِعُروةِ غَیرنا»(1)

(و امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که می پندارد پیرو ماست و دست نیاز به دامن بیگانگان دراز می کند دروغ می گوید.)

آری شیعیان اهل بیت عصمت علیهم السلام به بیگانگان متوسل و متمسک نمی شوند.

«عن المفضّل، قال: قالَ ابوعبدالله علیه السّلام: اِیّاکَ وَالسَّفَلَةِ، فَاِنّما شیعَةُ عَلِیٍّ علیه السّلام مَن عَفَّ بَطنُهُ وَ فَرجُهُ وَ اشتَدَّ جِهادُهُ، و عَمِلَ لِخالِقِهِ، وَ رَجا ثَوابَهُ، وَ خافَ عِقابَهُ، فَاِذا رَأَیتَ اُولئِکَ فَاولئِکَ شیعة جَعفَرٍ»(2)

و مانند همین حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده با این تفاوت که فرموده اند:

«اَنّما شیعة جعفر»(3)

(مفضّل می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: از مردم پست دوری کن، همانا شیعه علی علیه السّلام (یا بنا بر روایت دیگر شیعه جعفر علیه السّلام) کسیست که عفت شکم و دامن داشته باشد و در جهاد سختکوش بوده و برای آفریدگارش عمل کند و به ثواب او


1- صفات الشّیعه، ص 164.
2- کافی، جلد 2، ص 233- باب المؤمن و علامته و صفاته، حدیث 9- رجال کشی، ص 259- بحار، جلد 68، ص 187.
3- خصال صدوق، جلد 1، ص 142- مشکوة الانوار، ص 58 و نظیر این حدیث با کمی اختلاف از امام صادق در کافی، جلد 2، ص 236 باب المؤمن و علاماته حدیث 20 و بحار، جلد 68، ص 190 و صفات الشیعه، ص 163.

ص: 221

چشم امید بدوزد و از عقوبت او بترسد اگر اینگونه مردم را دیدید اینان شیعه جعفری هستند.)

و ائمّه اطهار علیهم السّلام درباره کسانی که به قیودات مذهبی پایبند نبوده و از ارتکاب گناهان و معاصی پروردگار دوری نمی جویند و ادعای محبت، دوستی و ولایت اهلبیت را داشته و تنها همان ادّعای دوستی و محبت و دم از ولایت زدن را موجب رستگاری و نجات می دانند و احیاناً سینه ای می زنند، اشکی هم می افشانند و گاه نیز اتّفاق می افتد که خرج های زیادی هم می کنند و شب را تا نزدیک صبح به عزاداری، سینه زنی و زنجیرزنی می گذرانند، ولی به نمازشان اهمیت نمی دهند و چه بسا ترک هم بکنند و یا اصلاً نخوانند، اظهار انزجار و از عملشان ابراز بیزاری فرموده اند زیرا توجه دارید که به حسب روایات ترک نماز در حدّ کفر است(1) و پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله فرموده اند:

«الصَّلاةُ عِمادُالدّینِ فَمَن تَرَک صَلاتَهُ مُتَعمِّداً فَقَد هَدَمَ دینَهُ وَ مَن تَرَکَ اَوقاتِها یَدخُلُ الوَیلَ، وَالوَیلُ وادٍ فی جَهَنَّمَ کَما قالَ الله تعالی: «وَیلٌ لِلمُصَلّینَ الَّذینَهُم عَن صَلاتِهِم ساهُون»(2)


1- حسن بن محبوب از جمیل بن صالح از برید از امام باقر علیه السلام نقل می کند که «قال رَسول الله صلی الله علیه و آله: «ما بَینَ المُسلِمِ وَ بَینَ اَن یَکفُرَ اِلاّ اَن یَترُکَ الصَّلاةَ الفَریضَةَ مُتَعَمِداً اَو یَتَهاوَنَ بِها فَلا یُصلّیها» رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: بین یک فرد مسلمان تا وادی کفر به اینست که عمداً نمازش را ترک کند یا از روی سستی و بی اعتنائی نماز نخواند» یعنی اگر عمداً ترک نماز کرد و به آن با بی اعتنائی برخورد نمود چنین کسی در پرتگاه کفر فرو غلتیده است. این حدیث در ثواب الاعمال صدوق، ص 207 و در محاسن برقی، ص 80 و در بحار، جلد 82، ص 216 می باشد.
2- جامع الاخبار، ص 73- بحار، جلد 82، ص 207.

ص: 222

(نماز ستون دین است یعنی کسی که عمداً آن را ترک کند دین خود را منهدم ساخته و از دست داده است و کسی که اوقاتش را ترک کند وارد «وَیل» خواهد شد و «وَیل» یکی از شکنجه گاه های دوزخ است، همان گونه که خدای تعالی در سوره ماعون آیات 4 و 5 فرموده: شکنجه گاه ویل برای نمازگزارانی است که نماز خود را به سبب سهل انگاری و بی اعتنائی به دست فراموشی می سپرند.)

برادران و خواهران گرامی «ویل»، «وای» شکنجه و مصیبت برای نمازگزاریست که برای نمازش ارزش قائل نیست و به وقت آن اهمیت نمی دهد و شرائط و آدابش را رعایت نمی نماید و اگر ترک کنند چه حالی خواهند داشت.

«قال النّبیّ صلّی الله علیه و آله: مَن تَرَکَ صَلاتَهُ حَتّی تَفُوتَهُ مِن غَیرِ عُذرٍ فَقَد حَبِطَ عَمَلُهُ ثُمَّ قال: بَین العَبدِ وَالکُفرِ تَرکُ الصَّلاة»(1)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که انجام یک فریضه را بدون عذر ترک کند تا وقتش بگذرد ارزش اعمال پسندیده گذشته خود را از دست داده است، سپس فرمودند: (فاصله) بین عبودیت و کفر ترک نماز است.»

یعنی اگر یک نمازش را بدون عذر موجه و عمداً به اندازه ای تأخیر بیندازد که از او فوت شود مثلاً نماز صُبح را بدون عذر موجّه به حدّی تأخیر بیندازد و در اقامه آن کوتاهی، سستی و بی اعتنائی کند که قضا شود ارزش اعمال پسندیده گذشته خود را یکسره از دست داده است بعد هم رسول خدا صلی الله علیه و آله استدلال می فرمایند که چون بین بندگی و کفر،


1- جامع الاخبار، ص 73- بحار، جلد 82، ص 202.

ص: 223

ترک نماز است و اگر کسی عمداً نماز را ترک کند به پرتگاه کفر فرو افتاده و خداوند هم در آیه 5 سوره مائده فرموده است:

«وَ مَن یَکفُر بِالایمان فَقَد حَبِطَ عَمَلُهُ»

(کسی که کفر ورزد به آنچه باید به آن ایمان داشته باشد ارزش اعمال خود را یکسر نابوده کرده است)

و ترک نماز هم در حد و حکم کفر است و ارزش اعمال حسنه اش تباه می شود.

بنابراین اگر کسی دوستی و ولایت اهلبیت عصمت علیهم السّلام را ادّعا می کند و به انجام اموری هم که در جای خود بسیار خوب و از افضل اسباب نیل به قرب الهی است مانند سوگواری و عزاداری بر خاندان مظلوم پیامبر علیهم السّلام مبادرت می ورزد. ولی از اهمّ آنها که مثلاً نماز، جهاد یا اقامه و حفظ حکومت حق است غفلت می ورزد چنین کسی در ادّعایش صادق نیست و نه تنها مورد علاقه و تأیید خاندان طهارت نخواهد بود، بلکه از سوی ائمّه اطهار در روایات بسیار نسبت به عمل آنها ابراز انزجار هم شده است چنان که روایت شده مردی به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد:

«اِنَّ قَوماً مِن مَوالیکَ یَعمَلُونَ بِالمَعاصی (یُلِمُّونَ بِالمَعاصی) وَ یَقُولُون نَرجو، فَقال علیه السلام: کَذَبوا (اولئِکَ) لَیسُوا لَنا بِمُوال، اُولئِکَ قَومٌ تَرَجَّحَت بِهِم الاَمانِیُّ، مَن رَجا شَیئاً عَمِلَ لَهُ وَ مَن خافَ مِن شَیئ هَرَبَ مِنهُ»(1)

(گروهی از دوستان شما و مدّعیان ولایت شما مرتکب گناهان


1- کافی جلد 2، ص 68 باب الخوف والرجاء حدیث 6- (کافی مترجم، جلد 3، ص 111)- مجموعه ورام، جلد 2، ص 178- بحار، جلد 70، ص 357- در حدیث 5 همین باب نیز روایی با همین مضمون با سند دیگر نقل شده است.

ص: 224

می شوند و می گویند: ما امیدواریم (که به محبت و شفاعت اهلبیت نجات یابیم) حضرت فرمودند دروغ می گویند دوست ما نبوده و ولایت ما را نپذیرفته اند آنها دستخوش آرزوهای بی اساس شده که به این سو و آنسویشان می برد هرکس به چیزی امیدوار باشد در راه رسیدن به آن کار می کند و هرکس که از چیزی بترسد از آن می گریزد.)

عَن ابن ابی عمیر، عن ابراهیم الکرخی، عَن أبی عبدالله علیه السلام قال: اِنَّ مِمَّن یَنتَحِلُ هذا الاَمرَ لَمَن هُوَ شَرٌّ مِنَ الیَهُودِ وَالنَّصاری وَالمَجُوسِ وَالَّذینَ اَشرَکُوا»(1)

(ابن ابی عمیر از ابراهیم کرخی نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمودند: هستند کسانی که عنوان تشیع و پذیرفتن ولایت و محبت خاندان عصمت را یدک می کشند در حالیکه از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین بدترند (زیرا با ادعای تشیع به هر معصیتی دست می زنند))

علیّ بن زید شامی از حضرت ابوالحسن علیه السّلام نقل می کند که حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

«ما اَنزَلَ اللهُ سُبحانَهُ وَ تَعالی آیَةً فِی المنافِقینَ اِلاّ وَ هِیَ فیمَن یَنتَحِلُ التَّشَیُّعَ»(2)

(خدای سبحان هیچ آیه ای را در قرآن کریم در نکوهش منافقین نازل نکرده مگر اینکه درباره کسانی نیز صادق خواهد بود که ادعای تشیع می کنند و برخلاف روش امامان معصوم عمل می نمایند)

زیرا شیوه منافقین اینست که اعتقاداتشان با ادعا و عملشان


1- رجال کشی، ص 219- بحار، جلد 68، ص 166.
2- رجال کشی، ص 254- بحار، جلد 68، ص 166.

ص: 225

هماهنگی و مطابقت ندارد.

عن ابن مسکان، عن ابی عبدالله علیه السلام قالَ: قَومٌ یَزعَمُونَ اَنّی اِمامُهُم، وَاللهِ ما اَنَا لَهُم بِاِمامٍ لَعَنَهُمُ اللهُ، کُلَّما سَتَرتُ سَتراً هَتَکُوهُ، اَقُولُ: کَذا و کَذا، فَیَقُولُون یَعنی کَذا وَ کَذا، اِنَّما اَنَا اِمامُ مَن اَطاعَنی»(1)

(ابن مسکان از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «مردمی می پندارند من امام آنها هستم، در حالی که به خدا سوگند من امام آنها نیستم (آنها در حقیقت امامت و ولایت ما را نپذیرفته و گردن ننهاده اند) لعنت خدا بر آنها باد که هر رازی را من پوشاندم آنها افشاء نموده و پرده دری کردند، من چنین و چنان گفتم و آنها برخلاف منظور من گفتند یعنی این چنین و آنچنان، من فقط امام کسی هستم که مطیع من باشد» یعنی شرط صداقت در ادعای محبت و ولایت، معرفت است و طاعت»)(2)

و از امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای پیامبر خدا مردی به درون خانه همسایه اش نگاه می کند و اگر برایش امکان ارتکاب گناه وجود داشته باشد مراعات حدود الهی را نمی نماید، رسول اکرم صلی الله علیه و آله از شنیدن این گزارش خشمگین شدند و فرمودند: او را نزد من بیاورید، مرد دیگری گفت: ای رسول خدا!

«اِنَّهُ مِن شیعَتِکُم مِمَّن یَعتَقِدُ مُوالاتَکَ و مُوالاة عَلِیٍّ وَیَبرَأُ مِن اَعدائِکُما، فقالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله: لا تَقُل اِنَّهُ مِن


1- غیبت نعمانی، ص 37، بحار، جلد 2، ص 80
2- درباره امام خمینی (قدس سرّه) هم بسیار مشاهده شده که هرکسی به نفع خود گفتارشان را برخلاف منظوری که امام داشته اند تفسیر می نماید.

ص: 226

شیعَتِنا فَاِنَّهُ کَذِبَ، اِنَّ شیعَتَنا مَن شَیَّعَنا و تَبعَنا فی اَعمالِنا، وَ لَیسَ هذَا الَّذی ذَکَرتَهُ فی هذا الرَّجُلِ مِن اَعمالِنا»(1)

(به راستی او از شیعیان شما و از کسانی است که معتقد به ولایت تو و ولایت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام است شما را دوست می دارد و از دشمنانتان بیزاری می جوید، حضرت فرمودند: نگو که او از پیروان ماست زیرا او دروغ می گوید: راستی شیعه ما کسی است که پشت سر ما حرکت کند و از اعمال ما پیروی نماید، این مردی که از او یاد شد این چنین نیست، زیرا عملی که از او گزارش شد از اعمال ما نیست.)

بنابر آنچه به عرض رسید معرفت اهل بیت عصمت و محبت و ولایت ایشان شرط لازم برای قبولی عمل شایسته، نجات و رستگاری و سعادت و تبعیت از آن بزرگواران و تخلق به اخلاق حمیده شان و پیروی از دستوراتشان و مخالفت با دشمنانشان و تخلق به اخلاق حمیده شان و پیروی از دستوراتشان و مخالفت با دشمنانشان و اجتناب از نافرمانیشان شرط لازم برای صداقت در دعوی دوستیشان و برخورداری از ولایتشان می باشد و اگر ما این چنین باشیم به استقبال مقام حُسنی و برترین منزلت های اخروی شتافته ایم.

حضرت صادق علیه السّلام از پدران بزرگوارش، از رسول خاتم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمودند: «من درختم و فاطمه شاخه آن درخت و علیّ بن ابی طالب وسیله باروری آن و حسن و حسین میوه هایش می باشند و هرکس به یکی از شاخه های آن چنگ بزند خداوند به رحمتش او را وارد بهشت خواهد کرد، به آن حضرت عرض شد: یا رسول الله ما درخت و شاخه


1- تفسیر الامام العسکری، ص 123- بحار، جلد 68، ص 155- تنبیه الخواطر، ص 347.

ص: 227

اصلی آن را شناختیم شاخه های فرعی آن کدامند؟

«قال: عِترَتی فَما مِن عَبدٍ اَحَبَّنا اَهلَ البَیتِ، وَ عَمِلَ بِاَعمالِنا وَ حاسَبَ نَفسَهُ قَبلَ اَن یُحاسَبَ اِلاّ اَدخَلَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ الجَنَّة»(1)

(حضرت فرمودند: عترتم، و هیچ یک از بندگان خدا نیست که ما اهلبیت را دوست بدارد و آنچنان که ما عمل می کنیم عمل کند (دستوراتمان را به کار بندد) و قبل از اینکه در قیامت به حسابش برسند خویشتن را حسابرسی کند مگر اینکه خدای عزوجل او را وارد بهشت خواهد فرمود.)

و امام صادق علیه السّلام فرمودند: (به پیروان اهل بیت عصمت)

واللهِ اِنَّکُم لَعَلی دینِ اللهِ وَ دینِ مَلائِکَتِهِ، فَاَعینُونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ، فَوَاللهِ ما یَقبَلُ اللهُ اِلاّ مِنکُم فَاتَّقُوا اللهَ وَ کُفُّوا اَلسِنَتَکُم»(2)

(به خدا سوگند شما بر دین خدا و دین فرشتگانش هستید، بنابراین در پارسائی و سخت کوشی در راه اجرای دستورات خدا ما را یاری دهید که به خدا قسم، خدا جز از شما عمل خوب را نخواهد پذیرفت، پس تقوای الهی پیشه کنید و زبان از آنچه خلاف رضای خداست نگهدارید.)

و بشارت باد به شیعیان علی علیه السلام و پیروان خاندان عصمت و طهارت و همه مسلمانانی که امامت علی را پذیرفته، قلب خویش را کانون عشق و ارادتش ساخته و دستوراتش را برنامه زندگی خود قرار داده و در زیستن و مردن و محشور شدن آن امام معصوم را قائد خود گرفته و الگوی خویش ساخته و از دشمنان آن حضرت و خاندانش بیزاری جسته اند که بنا بر


1- امالی طوسی، جلد 2، ص 224- بحار، جلد 68، ص 70.
2- رجال کشی، ص 289- بحار، جلد 68، ص 87.

ص: 228

روایت حضرت باقر علیه السلام در محفلی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، انوار جلال و جمال الهی و مقام عرش نشینی و رتبت و منزلت فردوس برین نشین ها را به قومی وعده دادند که پیروان راستین علیّ بن ابی طالب علیه السلام هستند و محور محبت و پیوندشان روح الله و رحمت خدا و جلال یزدانی و جانشینان به حق رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشند که آن گاه که پیامبر اکرم آنها را با ستایشی بلیغ یاد فرمودند علیّ بن ابی طالب علیه السلام عرضه داشتند:

«مَن هُم یا رَسُولَ اللهِ؟ فَقالَ: هُم قَومٌ تَحابُّوا بِرَوحِ اللهِ عَلی غَیرِ اَنسابٍ وَلا اَموالٍ اُولئِکَ شیعَتُکَ وَ اَنتَ اِمامُهُم یا عَلِیُّ»(1)

(حضرت فرمودند که روح و رحمت خدا را (به وسیله امامان معصوم علیهم السلام افاضه می شود) محور محبت و پیوند خود قرار می دهند بدون اینکه نسب و دارائی برایشان مطرح بوده و موضوعیت داشته باشد آنها شیعیان تواند و تو هم امام آنهائی.)

به امید اینکه انقلاب اسلامی که نشأت گرفته از فکر و روح اهلبیت عصمت و طهارت است با عرضه عملکرد و درست، دست اندرکاران بتوانند وسیله پیوند جهان اسلام و پیروی از راه راستین امام متقیان و احیاء سنن پیامبران و تحقق بخش این سخنان جاودان و «روح الله» وسیله تابش و گسترش روح خدا و رحمت خدا و مکتب عالیه اولیاء خدا گردد که در غیر این صورت این ارزش های متعالی مربوط به غیر ما و متوجه غیر از ما خواهد شد.


1- بشارة المصطفی، ص 200- بحار، جلد 68، ص 139- و با مضمون آن در جلد 9 کنزالعمال، ص 13 و 14 و 15- خبرهای شماره 24697 و 24701 و 24702- (از اهل سنّت) و فضائل الشیعه، ص 151 تا 153 و بحار، جلد 68، ص 68 و ص 67 و 9- و امالی صدوق، ص 147.

ص: 229

رابطه عقل و معرفت ائمه و ولایت

همان گونه که وجود عقل در شناخت توحید و ایمان، و در علم و تقووا و اخلاص بنابر احادیثی که در بحث های گذشته مطرح شد نقش اساسی دارد و از موجبات مهم حُسن قبولی اعمال شایسته به شمار می رود در معرفت ائمّه علیهم السلام نیز نقش کلی و ریشه ای دارد.

در اصول کافی، باب عقل و جهل، حدیث 32، از حسن بن جهم روایت شده که گفت: در میان جمعی از یاران ما خدمت حضرت رضا علیه السلام سخن از عمل به میان آمد.

«فَقالَ: لایُعبَأُ بِاَهلِ الدّینِ مِمَّن لاعَقلَ لَهُ، قُلتُ: جُعِلتُ فَداکَ اِنَّ مِمَّن یَصِفُ هَذا الاَمرَ قَوماً لابَأسُ بِهِم عِندَنا، و لَیسَت لَهُم تِلکَ العُقُولُ، فَقالَ: لَیسَ هؤُلاءِ مِمَّن خاطَبَ اللهُ (فی قولِهِ: باُولِی الاَلبابِ)»(1)

(و با همین مضمون در کافی، جلد 1، باب العقل والجهل حدیث شماره 5 نقل شده است) امام علیه السلام فرمودند: «دینداری که عقل ندارد اعتنائی به او نباشد، عرض کردم: قربانت گردم بعضی از مردمی که امامت و ولایت را قائلند کسانی هستند که نقصی ندارند و از عقل شایسته ای هم برخوردار نمی باشند، حضرت فرمودند: اینگونه افراد مورد خطاب خدا نیستند (آنجا که خداوند فرمود: ای فرزانگان))


1- کافی مترجم، جلد 1، ص 32- محاسن برقی، ص 194- بحار، جلد 1، ص 92 (بدون ذکر راوی و امام علیه السلام)

ص: 230

(زیرا همان طور که قبلاً گفته شد خدای تعالی عاقل را امر و نهی می کند و به اندازه خردشان پاداش و کیفر می دهد.

از آنچه گفتیم لازمه قبولی اعمال بندگان مؤمن، عالم، متقی و مخلصی که در چهارچوبه سنت عمل می کنند برخورداری از معرفت، محبت و ولایت اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام در ابعاد تکوینی و تشریعی است و کسی می تواند این موفقیت را هرچه بیشتر به خود اختصاص دهد که از عقل بیشتر، برتر، وسیع تر و پخته تری برخوردار باشد که فرزانگان مورد خطاب امر و نهی و به تکالیف الهیه مکلفند.

وَفَّقَنا اللهُ وَ اِیّاکُم لِطاعَتِهِ وَ طاعَةِ رَسُولِهِ وَ اُولی الاَمرِ مِن اَوصیائِهِ وَ مَحَبّتِهِ وَ مَحَبَّتِهِم وَ مَعرِفَتِهِ وَ مَعرِفَتِهِم بِحَقِ مُحمّدٍ و آله الطّاهرین صلوات الله علیهم اَجمعین. آمین رَبَّ العالمین.

یک یادآوری لازم

باتوجه به آنچه بیان شد، برخی می پرسند پس کسانی که از ولایت و محبت معصومین علیهم السّلام برخوردار نیستند رستگار نخواهند بود؟

پاسخ اینست که به اعتبار اینکه هر مکلفی که وجود اختلاف در ادیان، مذاهب و عقاید را دریافته موظف است به اندازه توانائیش در شناخت آئین حق و راه درست بندگی خدا تلاش کند تا خدای تعالی هم به منطوق «وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» (69/ عنکبوت) او را به راه راست توحید و پرستش حق راهنمائی فرماید حال چنانچه کسی که مکلف است یعنی عقل و اختیار و قدرت دارد و پیام پیامبران را هم دریافت کرده و به بلوغ شرعی هم رسیده است، به اندازه توانائیش در جهت مطالعه و تحقیق دستیابی به کیش مورد قبول خدا و از آن جمله مسئله امامت و ولایت

ص: 231

سخت کوشی نکرد و بدان جهت بی بهره از محبت، معرفت و ولایت معصومین علیهم السلام از دنیا رفت و وظیفه کنونی خود را انجام نداد، عذرش پذیرفته نیست و در غیر این صورت معذور است و خدا کریم تر، ذواحسان تر و عادل تر از اینست که با او جز از راه عدل و احسان رفتار نماید و در این زمینه به این حدیث شریف دل می سپاریم.

«عَن اَبی حَمزَة قال: قالَ اَبُوجَعفرٍ علیه السلام: لایُعذَرُ اللهُ یَومَ القیامَةِ اَحَداً یَقُولُ: یا رَبِّ لَم اَعلَم اَنَّ وُلدَ فاطِمَةَ هُمُ الوُلاةُ عَلی النّاسِ کافَّةً»(1)

(ابوحمزه ثمالی، از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمودند: روز قیامت خداوند عذر (غیرموجه) احدی را که می گوید: من ندانستم که فرزندان فاطمه علیها السلام بر کافه مردم ولایت (تکوینی و تشریعی) دارند نمی پذیرد.)

بنابراین کسانی که می توانند کنکاش کنند و کاوش نمایند تا کیش حق را بیابند و عمل بکنند و صراط مستقیم را بشناسند و بروند و معرفت به امام حق پیدا کنند و از او پیروی و اطاعت نمایند و نکنند موجّه و پذیرفته نیست.

دوّمین یادآوری لازم

در عصر غیبت کبرای حضرت ولیّ امیر حجة بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که مردم از تابش ظاهری نور ولایت آن ولیّ اعظم الهی ارواحنا فداه محرومند وظیفه مندند تا برای اقامه حکومت حق به


1- تفسیر قمی، ص 578- تفسیر نورالثقلین، جلد 4، ص 490- معانی الاخبار- بحار، جلد 68، ص 14.

ص: 232

سرپرستی ولیّ فقیه عادل تلاش کنند و چنانچه موفق به تشکیل دولت حقّه ای حتی در بخشی از یک کشور هم شدند قبول ولایت ولیّ فقیه اعلم اتقای اعدلی که زمام امور مردم را عهده دار شده، برای حفظ نظم در جامعه اسلامی تا زمانی که فقاهت، صیانت نفس، مصونیت از گناه و عدالت او باقی است و در چهار چوبه قرآن و سنّت، یعنی به حق حکومت می کند و حکم می راند لازم و همکاری با او در انجام اعمال شایسته و خیرخواهی برای او و مردم از اهمّ وظایف مسلمین است. چنانکه در نامه بسیار مهمی که امام حسین علیه السلام با اعزام جناب مسلم بن عقیل برای مردم کوفه نوشت نگاشت:

«مَا الاِمامُ اِلاّ الحاکِمُ بِالکِتابِ (وَ) القائِمُ بِالقِسطِ (وَ) الدّائِنُ بِدینِ الحَقِّ وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ»(1)

(شایسته نیست امامت امت را کسی عهده دار شود مگر اینکه براساس قرآن حکومت کند و به قسط و عدالت قیام کرده و آن را برپا دارد و متدین به دین حق باشد و خویشتن را وقف خدمت خدا کرده باشد.)

لازمه حکومت براساس قرآن، اسلام شناسی به معنی واقعی است یعنی معرفت به قرآن و سنت و عترت داشته و در حقیقت فقیه جامع الشرائط باشد (البته در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام، زیرا ویژگی های یاد شده در زمان حضور امام معصوم مخصوص وجود مقدس اوست و هیچ کس دیگر چنین لیاقت و حقی ندارد) و لازمه برپاداری قسط که هدف از تشکیل حکومت اسلامی «لِیَقُومُ النّاسُ بِالقِسطِ- 26/ حدید» اینست که در میان همه توده ها


1- ارشاد مفید، ص 304- کامل ابن اثیر، جلد 3، ص 367- تاریخ طبری، جلد 7، ص 335- مقتل خوارزمی، جلد 1، ص 195، بحار، جلد 44، ص 335.

ص: 233

قسط اقامه شود تا همه قیام به قسط کرده و عدالت و قسط را برپا دارند که علی علیه السّلام می فرمایند:

«اَلعَدلُ حَیاةُ الاحکامِ»(1)

(حیات احکام دین به اجرای عدالت بستگی دارد.)

و قال علیه السّلام:

«اَلعَدلُ قِوامُ الرّعیَّةِ»(2)

(و اجرای عدالت نگهدارنده ملّت است)

و فرمودند:

«بِالنَّصِفَةِ تَدُومُ الوُصلَةُ»(3)

(عدل و انصاف پیوند بین زمامداران و مردم را پایدار می گرداند.)

و فرمودند:

«بِالعَدلِ تَتَضاعَفُ البَرَکاتِ»(4)

(استقرار عدالت برکات را دو چندان می گرداند)

و لذا حاکم باید خود عادل باشد و خدا را به دین حق، که آئین اسلام با حفظ پذیرش امامت و ولایت معصومین علیهم السّلام است خدا را دینداری کند و خویشتن را وقف خدمت به اسلام و قرآن و امت اسلامی بکند، نه اسلام و قرآن و عترت و ملت را فدای خود و وقف خدمت به خویش و خویشان.

که اگر حکومتی با چنین ولایت و امامت و زعامتی تشکیل شود در


1- غررالحکم، فصل 1، ص 17.
2- غررالحکم، فصل 1، ص 26.
3- غررالحکم، فصل 18، ص 329.
4- غررالحکم، فصل 18، ص 330.

ص: 234

هر زمان و هر جا، اطاعت از آن زمامدار و همکاری با آن حکومت و تأیید آن همان طور که گفته شد از مهم ترین تکالیف امت اسلام است، همان گونه که تشکیل حکومت حقه و حفظ آن نیز از اهم واجبات مسلمانان می باشد و این موضوع استمرار همان ولایت تشریعی ائمّه معصومین علیهم السلام به نیابت عامّه از آنهاست چنانکه در باب حادی عشر مبحث امامت، ص 43 چنین آمده است:

«اَلاِمامَةُ رِئاسَةٌ عامَّةٌ فی اُمُورِ الدّینِ وَالدُّنیا نِیابَةً عَنِ النّبیّ صلّی الله علیه و آله»

(امامت عبارتست از ریاست عمومی در امور دین و دنیای مردم به نیابت و جانشینی از پیامبر صلی الله علیه و آله، که در زمان غیبت امام معصوم با اجازه کلی امام معصوم به نیابت و جانشینی از آن حضرت می باشد.)

که به صورت تقلید از مجتهد اعلم عادل در جامعه تشیع پس از غیبت کبری تا زمان ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه ادامه خواهد داشت.

در زمان بسط ید فقیه اعلم اتقای عادل با قبول ولایتش در حاکمیت و مرجعیت و اگر هم بسط ید نداشت، باید با تقلید از وی و اطاعت از اوامرش تا زمان بقای فقاهت، اعلمیت و عدالتش به انجام وظیفه مبادرت ورزید. و از رسول خاتم صلی الله علیه و آله هم روایت شده که فرمودند:

«اِسمَعُوا وَ اَطیعُوا لِمَن وَلّاهُ اللهُ الاَمرَ فَاِنَّهُ نِظامُ الاِسلام»(1)

(از کسی که از سوی خدا ولایت دارد شنوائی و فرمانبرداری داشته باشید که حفظ شیرازه و نظم امت اسلام بر پایه شنوائی و اطاعت از


1- مجالس مفید، ص 7- بحار، جلد 23، ص 298.

ص: 235

ولی امر به حق استوار است)

و اگر فقیه اعلم اتقای عادلی زمام امور مردم را به دست گرفت همان کسیست که ائمّه معصومین علیهم السلام برحسب احادیث زیاد و معتبر او را حاکم بر سرنوشت مسلمین قرار داده و به مردم فرموده اند: در امور دین و دنیایشان به آنها مراجعه کرده و از آنها تقلید و اطاعت نمایند البته همان طور که گفته شد و تأکید می شود تا زمانی که آن ولیّ فقیه عادل، از هرگونه صلاحیت لازم برخوردار باشد و خلاف حق حکمی نکند و مخصوصاً تا آنگاه که اینان اعلمیتشان در فقاهت و عدالتشان در تمام جهات اداره امور امت برقرار و محفوظ باشد.

زیرا عصمت از معصوم قابل سلب نیست و عدالت از هر غیرمعصوم قابل سلب است چنانکه علم هم از امام معصوم سلب نمی شود و از هر غیرمعصومی قابل سلب می باشد که به همان دلیل هم ولایت از معصومین سلب نمی شود و از هر غیرمعصومی قابل سلب است زیرا با ارتکاب عمدی کوچک تری معصیتی که مخلّ به عدالت باشد ولایت از بین می رود.(1)

و ما می دانیم که با قبول حاکمیت امام جائر که موجب انهدام همه ارزش های دینی است به حسب احادیث صحیحه، درستکاری و پرواپیشگی هم نه تنها از انسان درستکار و متقی پذیرفته نیست بلکه سبب محکومیت به عذاب دوزخ نیز هست و طاعت و عبادت حقتعالی در سایه حکومت حق، نه تنها مورد قبول حضرت حق است که به برکت آن دولت حقه گناهان شخصی هم مورد عفو خواهد بود چنانکه صحیحه ابن محبوب بر این دلالت دارد:


1- امام خمینی نیز در سخنانشان این موضوع را گفته اند.

ص: 236

عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السجستانی، عَن ابی جعفر الباقر، عن آبائه، عن عَلیّ علیه السلام، عن رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله، عَن جبرئیل عنِ الله عزوجلَّ قال: «و عِزّتی وَ جَلالی لَاُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الاِسلامِ دانَت بِوِلایَةِ اِمَامٍ جائِرٍ لَیسَ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ اِن کانَتِ الرَّعِیّة فی اَعمالِها بَرَّةً تَقِیَّةً، وَلَاَعفُوَنَّ عَن کُلِّ رَعِیَّةٍ دانَت بِوِلایَةِ اِمامٍ عادلٍ مِنَ اللهِ تعالی وَ اِن کانَتِ الرَّعِیَّةُ فی اَعمالِها ظالِمَةً (طالِحَةً) مُسیئةً»(1)

(ابن محبوب از هشام بن سالم از حبیب سجستانی نقل می کند که امام باقر از آباء طاهرین خود از علی علیه السّلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله از جبرئیل و از خداوند عزوجل نقل کرده که فرمود: (در اصول کافی فقط از حضرت باقر علیه السلام از قول خداوند نقل شده ولی در دیگر مدارکی که در پاورقی از آنها یاد شده اینگونه آمده است) «هر آینه محقّقا عذاب می کنم هر مردمی را که در اسلام با قبول و پیروی از امام ستگری که از جانب خدا نیست دینداری کنند اگرچه آن مردم در اعمالشان درستکار و باتقوی باشند و به طور تأکید عفو می کنم از هر مردمی که در اسلام با پیروی و اطاعت از امام عادلی که از جانب خدا مورد تأیید است دینداری کنند اگرچه آن مردم نسبت به خود ستمکار و بدکردار باشند.»)

و از امیرمؤمنان علی علیه السّلام هم روایت شده که فرمودند:


1- کافی مترجم، جلد 2، ص 206 باب (من دان الله عزوجل به غیر امام عادل من الله) حدیث 4- امالی شیخ طوسی، ص 46- اعلام الدین دیلمی- غیبت نعمانی، ص 132- بحار، جلد 27، ص 193 و ص 201- ثواب الاعمال صدوق، ص 198- محاسن برقی، ص 94- و مثل این حدیث در تفسیر برهان، جلد 1، ص 144- از حضرت صادق علیه السلام نقل شده و در تفسیر نورالثقلین نیز جلد 1 ص 265.

ص: 237

«کُلُّ حاکِمٍ یَحکُمُ بِغَیرِ قَولِنا اَهلَ البَیتِ فَهُوَ طاغوتٌ»(1)

و آیه 60، سوره نساء

«یُریدون اَن یَتَحاکَمُوا اِلَی الطّاغوتِ»

(هر حاکمی که بیرون از چهارچوبه گفتار ما حکم و حکومت کند طاغوت است و استناد به آیه 60 سوره نساء فرمودند که خداوند می فرماید:

«یریدون اَن یَتَحاکموا اِلی الطّاغوت»(2)

(کسی که پرچمی را برای گمراهی مردم برافراشته کند طاغوت است.)

یعنی هر حکومتی در چهارچوبه قوانین قرآن و سنت و عترت نباشد و یا هر زمامداری که با وضع قوانین غیر اسلامی مردم را گمراه کند، طاغوت است و گردن نهادن به دستورات او و به رسمیت شناختن حکومت و امامتش حرام می باشد و در صورت توانائی قیام در برابرش لازم و برقراری حکومت عدل اسلامی از اهم فرائض و واجبات است.

و انجام اعمال پسندیده در چهارچوبه حاکمیت امام عادل مورد قبول خداست و در سایه سیاه امامت امام جائر در صورت گردن نهادن اختیاری به اوامر او نه تنها عمل خوب، هم باطل و بی ارزش است بلکه موجب خسران دنیا و آخرت و عذاب شدید و خشم خداوندی هم در دار بی قرار دنیای دون و جهان جاودان ابدی خواهد بود.


1- دعائم الاسلام، جلد 2، ص 530، حدیث 1883 کتاب آداب القضاة.
2- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 509.

ص: 238

و خدا را با این باور دینداری کردن پایبندی به همان دین حق است که خداوند متعال فرموده:

«هُوَالَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ»(1)

(او همان خدائی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد)

و فرمود:

«اِنَّ الدّینَ عِندَاللهِ الاِسلامُ»(2)

(همانا دین پسندیده نزد خدا آئین اسلام است»

«وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الاسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرینَ»(3)

(و هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود.)

که جمع بین آیات یاد شده این طور می شود: خدایتعالی رسولش را با دین حق فرستاده و دین حق آئین متین و سعادت بخش اسلام است و هرکس هم غیر از اسلام را که دین حق است اختیار کند چون جز حق هرچه هست باطل است، راه باطل را برگزیده و از چنین کسی هرگز پذیرفته نخواهد شد و به همین جهت هم در آخرت به استقبال خسارتی جبران ناپذیر خواهد رفت.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: خدا آن دینی را می پسندد و به عنوان دین حق قبول دارد «اَلدِّینُ فیهِ الایمان»(4) که در آن ایمان تجلّی داشته باشد. و از آنچه که گفتیم معلوم شد که دیندار واقعی و


1- سوره صف، 9 و توبه، 33.
2- آل عمران، ص 9.
3- آل عمران، 852.
4- تفسیر نورالثقلین، جلد 1، ص 323.

ص: 239

مؤمن حقیقی کسی است که از عقل کافی، علم و بصیرت و معرفت لازم، تقوای نگهدارنده، اخلاص، و ولایت معصومین علیهم السلام برخوردار بوده و در دایره ولایت و چهارچوبه سنت خدای را دینداری کند.

پس «اسلام راستین» و آئین به حقی که جز آن را خدای متعال از کسی نخواهد پذیرفت چنین آئینی است که بر همگان به شرط برخورداری از عقل، بلوغ، اختیار و قدرت که پیام انبیاء را دریافته اند واجبست در تحصیل آن سخت کوشی کنند و بر خداست که بنا به وعده ای که داده و به رحمت و فضلش آنها را به حق راهنمائی فرماید و به کرمش از آنها بپذیرد.

***

ص: 240

ص: 241

8-فضل و رحمت خداوند

اشاره

هشتمین شرط برای قبولی اعمال و دخول در بهشت عدن و فردوس برین و همجواری سیّدالمرسلین و اهلبیت مکرم آن رسول امین علیهم السلام صلوات الله اجمعین و نیل به مقام قرب ربّ العالمین بهره مند شدن از فضل و رحمت خداوند کریم است که بدون آن هرچند میزان عمل انسان سنگین باشد نمی توان تنها با اتکاء به آن جنت مکانی و فردوس جایگاهی و عرش نشینی و دستیابی به منزلت رفیع مقرّبین را انتظار داشت و امیدوار بود. که در این زمینه به آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از خاندان وحی و رسالت و امامت و ولایت توجه کرده و دل می سپریم.

قوله تعالی:

«لَولا فَضلُ اللهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ لَکُنتُم مِنَ الخاسِرینِ»

(64/بقره)

(اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود از زیانکاران بودید.)

«وَ لَولا فَضلُ اللهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ لاَتَّبَعتُمُ الشَّیطانَ اِلاّ قَلیلاً»

(83/ نساء)

(اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمی شد جز تعداد اندکی

ص: 242

همه تان از شیطان پیروی می کردید.)

تردیدی نیست که این تفضّل الهی در دنیا متوجه دوستان خدا می گردد.

«وَ لَولا فَضلُ اللهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ فِی الدُّنیا وَالاخِرَةِ لَمَسَّکُم فی ما اَفَضتُم فیهِ عَذابٌ عظیمٌ»

(14/نور)

(و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت نصیب شما نمی شد به خاطر گناهتان عذاب عظیمی دامنگیرتان می شد.)

(وَ لَولا فَضلُ اللهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ مازکی مِنکُم مِن اَحَدٍ ابداً»

(21/نور)

(و اگر فضل و رحمت خداوندی به سراغ شما نمی آمد احدی از شما هرگز پاک نمی شد.)

«قُل بِفَضلِ اللهِ و بِرَحمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلیَفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون»

(58/یونس)

(بگو به فضل و رحمت خدا باید شادمان شوند که از آنچه گردآوری کرده اند بهتر است)

مطمئناً فضل و رحمت خداوندی مجموعه نعمت های ظاهری و باطنی و عادی و معنوی می باشند که در دنیا و آخرت شامل حال بندگان باایمان خدا می شود.

اگر در دنیا فضل و رحمت الهی به سراغ شما نمی آمد از زیانکاران محسوب می شدید و از شیطان پیروی می کردید و به توبه موفق نمی گردیدید و به نبوت و امامت و ولایت راهنمائی نمی شدید و هرگز از آلودگی ها پاک نشده و به گرفتاری های دنیا و آخرت مبتلا می شدید.

و اگر در آخرت فضل و رحمت الهی شامل حال شما نشود آن عمل

ص: 243

شایسته و نجات بخشی را نخواهید داشت که از عذاب و عقوبت گناهانی که مرتکب شده اید شما را برهاند و همین که موفق به هدایت و توبه شده اید فضل و رحمت خدا نصیب شما شده است.

تردیدی نیست که فضل و رحمت خداوندی موجب هدایت انسان ها و نجاتشان از آلودگی ها، انحرافات و گناهان می شود، زیرا از یک سو، موهبت عقل را عنایت کرده و از طرف دیگر نعمت ویژه وجود پیامبر و امام معصوم را مرحمت فرموده و اختیار و قدرت هم برای انتخاب و عمل بخشیده است که از میان همه موهبت ها توفیقات خاص و امدادهای غیبتی حضرت ربوبیش که شامل حال انسان های مستعد و مستحق می گردد مهم ترین عامل حقیقت یابی و پاکی و تزکیه و از اهم مصادیق فضل و رحمت خداست.(1)

و امام احادیثی که بیانگر این حقیقت است که در آخرت نجات جز به فضل و رحمت خدا نیست و فردوس نشینی جز به فضل و رحمت خداوندی میسر نخواهد بود بذل توجه می کنیم:


1- در احادیث زیادی موهبت نبوت و ولایت و امامت از مصادیق فضل و رحمت خدا به شمار آمده اند. «عَن ابیحمزة، عَن ابیجعفر علیه السلام قال قُلتُ: بِفَضلِ الله و بِرَحمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلیَفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُون» (58/یونس) قال علیه السلام: «الاِقرارُ بِنبُوَّةِ مُحمّدٍ صلّی الله علیه و آله وَ الایتمامِ بِاَمیرالمُؤمنین علیه السلام هُوَ خَیرٌ ممّا یَجمَعُ هؤلاءِ فی دُنیاهُم» «و در کافی مثل این حدیث از حضرت رضا علیه السلام نقل شده است» کافی مترجم، جلد 2، ص 294، حدیث 55. ابوحمزه از حضرت باقر، علیه السلام روایت کرد که به آن حضرت درباره آیه 58 سوره یونس پرسیدم حضرت فرمودند: فضل و رحمت خدا اقرار به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام است که این ارزش برای مؤمنین بهتر از آنچه هست که غیرمؤمنین در دنیا برای خود جمع می کنند- تفسیر نورالثقلین، جلد 2، ص 308- تفسیر برهان، جلد2، ص 188 و در این زمینه احادیث زیادی است.

ص: 244

قالَ النّبیّ صلی الله علیه و آله: سَدِّدُوا وَ قارِبُوا وَ اَبشِرُوا، وَ اعلَمُوا اَنَّهُ لَن یُدخِلَ اَحَدکُم عَمَلُهُ الجَنَّةَ، قالُوا: وَلا اَنتَ یا رَسُولَ الله؟ قالَ: وَلا اَنَا اِلاّ اَن یَتَغَمَّدنِیَ اللهُ بِمَغفِرَةٍ وَ رَحمَةٍ»(1)

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: درستکاری و محکم کاری کنید و مقرب شوید (یا به صورت تعادل عمل کنید) و شما را مژده باد و این را هم بدانید که هیچ کس از شما هرگز به سبب عملش وارد بهشت نخواهد شد! عرض کردند و شما نیز ای رسول خدا؟ فرمودند و من نیز همچنین، مگر اینکه مغفرت و رحمت خدا مرا فرا گیرد.)

و قالَ النَّبیُّ صَلَّی الله عَلَیه و آله: سَدِّدُوا وَ قارِبُوا (قارِبُوا وَ سَدِّدُوا) وَ اَبشِرُوا وَ اعلَمُوا اَنَّهُ لَن یَنجو (لَن یُنجی احداً منکم عَمَلهُ) اَحَدٌ مِنکُم بِعَملِهِ، قالُوا: وَلا اَنتَ یا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ وَلا اَنَا، اِلاّ اَن یَتَغَمدَنِیَ الله عَزّوَجَلّ بِرَحمَةِ مِنهُ وَ فَضلٍ»(2)

(و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: درستکاری کنید و قرب بحق جوئید (یا در عمل مراعات حد وسط کنید) و شما را بشارت باد و این را هم بدانید که احدی از شما به سبب عملش هرگز نجات نخواهد یافت عرض کردند: ای پیامبر خدا! عمل شما نیز برایتان نجاتبخش نخواهد بود؟ فرمودند: نه، مگر اینکه رحمت و فضل خداوند شامل حال من گردد.)

عن جابِر قالَ: سَمِعتُ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله، یَقُولُ: «لایُدخِلُ اَحَداً مِنکُم عَمَلُهُ الجَنَّةَ وَلایُجیرُهُ مِنَ النّارِ وَلا اَنَا اِلاّ


1- کنزالعمال، جلد 3، ص 43، خبر 5395- و ص 672- جامع الاصول، جلد 5، ص 215- صحیح مسلم، جلد 4، ص 2171، حدیث 2818.
2- کنزالعمال، جلد 3، ص 43، خبر 5394 و 5396 و خبر 5427- ریاض الصالحین، ص 52- جامع الاصول، جلد 5، ص 215- صحیح مسلم، جلد 4، ص 2169، حدیث 2816 و ص 2170 باب فی الاستقامة.

ص: 245

بِرَحمَةٍ مِنَ اللهِ»(1)

(جابر می گوید: از رسول اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمودند: «هیچکدام از شما را عملتان به بهشت نخواهد برد و از آتش جهنم نجات نخواهد داد و نه مرا الا اینکه رحمت خدا شامل حال همه ما بشود)

و حضرت باقر علیه السلام از رسول خاتم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمودند: خدای تعالی فرموده:

«فَلایَتَّکِلُ العامِلُونَ عَلی اَعمالِهِمُ الَّتی یَعمَلُونَها لِثَوابی، فَاِنَّهُم لَوِ اجتَهَدُوا وَ اَتعَبُوا اَنفُسَهُم اَعمارَهُم فی عِبادَتی کانُوا مُقَصِّرینَ غَیرَ بالِغینَ فی عِبادَتِهِم کُنه عِبادَتی فیما یَطلُبونَ عِندی مِن کَرامَتی، وَالنَّعیمِ فی جَنّاتی وَلکِن بِرَحمَتی فَلیَثِقُوا وَ لِفَضلی فَلیَرجُوا، وَ اِلی حُسنِ الظَنِّ بی فَلیَطمَئِنُّوا، فَاِنَّ رَحمَتی عِندَ ذلِکَ تَدارکُهُم و منّی یُبلِّغُهُم رِضوانی، وَ مَغفِرَتی تُلبِسُهُم عَفوی فَاِنّی اَنَا اللهُ الرَّحمنُ الرّحیمُ بذلِکَ تَسَمَّیتُ»(2)

(ابن محبوب از داودبن کثیر از ابی عبیده حذّاء از امام باقر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که خدای تبارک و تعالی فرموده: «آنها که برای ثواب و پاداش من کردار (پسندیده ای) انجام می دهند نباید به اعمال خود متّکی باشند، زیرا ایشان اگر در تمام عمر خویش کوشش کنند و در راه عبادتم خود را به زحمت و رنج افکنند باز هم مقصرند و در عبادت خود به کنه و حقیقت بندگیم


1- صحیح مسلم، جلد 4، ص 217، حدیث 2817- کنزالعمال، جلد 3، ص 31، خبر 5315.
2- بحار، جلد 71، ص 151 به نقل از التمحیص و ص 146- میزان الحکمه، جلد 7، ص 27- کلمة الله سید حسن شیرازی، ص 38، کلام 20- کافی مترجم، جلد 3، باب حسن الظن بالله، حدیث 1، ص 115- 114- امالی طوسی، جلد 1، ص 215- بحار، جلد 70، ص 385.

ص: 246

(آنگونه که سزاوار مقام الوهیت من باشند) نرسند نسبت به آنچه از من خواهش دارند که کرامت و نعمت در بهشت (و در اصول کافی است- وَ رَفیعِ الدَّرَجاتِ العُلی فی جُواری- و رفعت درجات عالی در جوارم) باشند، ولی تنها به رحمتم باید اعتماد کنند و به فضلم امیدوار باشند و به حسن ظن و خوشگمانی به من اطمینان کنند. آنگاه است که رحمتم آنها را دریابد و رضوانم به ایشان برسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت پوشاند زیرا من خدای رحمان و رحیم هستم و بدین صفت نامیده شده ام»)

از آنچه بیان شد معلوم شد که اوّلاً بهر توفیقی که ما دست پیدا کنیم از هدایت تقوا، اخلاص، عبادت، ولایت آشنائی با سنت و برخورداری از عقل و ایمان از فضل و رحمت خداست و هر عمل مثبتی و مفیدی که انجام دهیم از الطاف و عنایات حضرت اوست و از هر معصیتی که دوری گزینیم به عصمت و حفاظت اوست و باید این حقیقت را هم بدانیم که قبولی اعمال شایسته هم، بسته به فضل و رحمت حضرت او تعالی است و ما نباید به اعمال خود هرچند زیاد و ظاهراً درست هم باشد تکیه کنیم و بدانیم که اگر ایمان و یقین داشته باشیم، از عقل کامل برخوردار باشیم، به برخورداری از تقوا و بصیرت و علم و معرفت و اخلاص و ولایت مفتخر شده باشیم و در چهارچوبه سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم الصّلاة والسّلام عمل کنیم که اینها همه از فضل و رحمت الهی است برای قبولی آنها هم باید چشم به فضل و رحمت خداوندی بدوزیم که بدون آن هیچ عملی مورد قبول قرار نخواهد گرفت و موجب نجات از دوزخ و افتخار فردوس نشینی و همجواری با پیامبران و صدیقین و شهیدان و صالحین نخواهد شد.

بنابر آنچه از آغاز بحث تاکنون به توفیق و فضل و رحمت آفریدگار

ص: 247

بی چون به عرض جویندگان حقیقت توحید و پویندگان طریقت قرب خداوند مجید و دلباختگان حضرت ختمی مرتبت و شیفتگان مکتب ولایت و امامت رسید، اینست که قبولی اعمال پسندیده بندگان نیکو خصال منوط به داشتن ایمان مستقر، و عقل و درایت، و علم و بصیرت و معرفت، و پرواپیشگی و اخلاص در دایره ولایت مطلقه رسول کریم و حضرات معصومین علیهم صلوات الله اجمعین و در چهارچوبه سنت می باشد به شرط اینکه سایه فضل و رحمت خداوندی بر آن گسترانیده شودو.

ارزش عملی که مورد قبول حق تعالی قرار می گیرد

از روایات وارده از معصومین علیهم السلام چنین برمی آید که اگر خداوند متعال تنها یک کار نیک را از انسان قبول فرماید هرگز او را محکوم به عذاب نخواهد کرد و بهشت را نیز زیستگاه ابدیش قرار خواهد داد و به همین لحاظ هم در نیایش های ائمّه دین بر تقاضای قبول اعمال شایسته اصرار و تأکید شده است، زیرا راستی اگر خداوند به فضل و کرم و رحمت و لطفش اعمال بندگانش را نپذیرد کسی اهل نجات و رستگاری و سعادت نخواهد بود و اوست که به کرمش «یَقبَلُ الیَسیرَ وَ یَعفُوا عَنِ الکَثیر» عمل خوب اندک را می پذیرد و از گناهان زیادی می گذرد.

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«مَن قَبِلَ اللهُ مِنهُ حَسَنَةً واحِدَةً لَم یُعَذِّبهُ اَبَداً وَ دَخَلَ الجَنَّةَ»(1)

(کسی که خدا از او یک کار نیک را قبول کند، او را هرگز محکوم به عذاب نخواهد فرمود و وارد بهشتش خواهد کرد.)


1- تنبیه الخواطر، ص 331- میزان الحکمه، جلد 7، ص 34.

ص: 248

و ابن ابی عمیر از حفص بن بختری نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمودند:

«مَن قَبِلَ اللهُ مِنهُ صَلاةً واحِدَةً لَم یُعَذِّبهُ، وَ مَن قَبِلَ مِنهُ حَسَنَةً لَم یُعَذِّبهُ»(1)

(کسی که خداوند از او یک نمازش را قبول کند او را عذاب نخواهد کرد و کسی که از او یک کار پسندیده را بپذیرد عذابش نخواهد فرمود.)


1- فروع کافی، جلد 3، ص 266، حدیث 11، باب فضل الصلاة.

ص: 249

ادعیه مأثوره

در پایان بخش هائی از ادعیه مأثوره از معصومین علیهم السلام را به قصد عرض حاجت و به امید عنایت و اجابت که متناسب با مباحث این کتاب است انتخاب کرده ایم و رجاء واثق داریم که خدای کریم و رحیم مضامین آنها را درباره همه ما و کلیّه مؤمنین و مؤمنات مستجاب فرماید، آمین.

«یا رَبَّ مُحمَّدٍ وَ آل مُحمّدٍ صَلّ عَلی مُحمّد وَ آل مُحمّد و عَجِّل فَرَجَهُم، اَللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَ وَلِیّکَ وَ عَجِّل خِزیَ اَعدائِهِ وَاجعَلنا وَ وُلدَنا مِن اَنصارِهِ وَ صَلِّ عَلی محمّد وَ آله.

یا مَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَ یَعفُو عَنِ الکَثیرِ اِقبَل مِنّا الیَسیرَ وَاعفُ عَنَّا الکَثیرَ اِنّشکَ اَنتَ الغَفُورُ الرَّحیمُ.

اَللّهُمَّ اِنّا امَنّا بِکَ بِاَلسِنَتِنا وَ قُلوبِنا لَتَعفُوَ عَنّا فَادرِکنا ما اَمَّلنا وَ ثَبِّت رَجائَکَ فی صُدورِنا وَلا تُزِغ قُلُوبَنا بَعدَ اِذ هَدَیتَنا وَهَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَةً اِنَّک اَنتَ الوَهابُ.

اَللَّهُمَّ اِنّا نَسئَلُکَ ایماناً تُباشِرُ بِهِ قُلُوبَنا وَ یقیناً صادِقاً حَتّی نَعلَمَ اَنَّهُ لَن یُصیبَنا اِلاّ ما کَتبتَ لَنا وَ رَضِّنا مِنَ العَیشِ بِما قَسَمتَ لَنا

ص: 250

یا اَرحَمَ الرّاحمین.

اَللّهُمَّ ارزُقنا عَقلاً کاملاً وَ لُبّاً راجِحاً و عِزّاً باقِیاً و قَلباً زَکِیّاً وَ عَمَلاً کثیراً وَ ادباً بارِعاً وَاجعَل ذلِکَ کُلَّهُ لَنا ولاتَجعَلهُ عَلَینا بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمین.

اَللّهُمَّ اَعطِنی بَصیرَةً فی دینِکَ وَ فَهماً فی حُکمِکَ وَ فِقهاً فی عِلمِکَ وَ کِفلَینِ مِن رَحمَتِکَ وَ وَرَعاً یَحجُزُنی عَن مَعاصیکَ وَ بَیِضّ وَجهی بِنُورِکَ وَ تَوَفّنی فی سَبیلِکَ وَ عَلی مِلّةِ رَسُولِکَ صلوات الله علیه و آله اجمعین.

اَللّهُمَّ اجعَلنا مِنَ المَعصُومینَ مِنَ الذُّنُوبِ وَالزَّلَلِ وَالخَطاءِ بِتَقواکَ وَالمُوَفّقینَ لِلخَیرِ وَالرُّشدِ وَالصّوابِ بِطاعَتِکَ وَالمُحالِ بَینَهُم وَ بَینَ الذُّنُوبِ بِقُدرَتِکَ التّارِکینَ لِکُلِّ مَعصیَتِکَ السّاکِنینَ فی جِوارِکَ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمین.

اَللّهُمَّ اَبرَء قُلُوبَنا مِنَ الرِّیّاءِ والشَّکّ وَالسُّمعَةِ فی دینِکَ حَتّی یَکونَ اَعمالُنا خالِصاً لَکَ. وَ اَیدّنا بِیَقینِ المُخلِصین.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آل مُحمّدٍ وَ اَحیِنا عَلی سُنَّتِهِ وَ تَوَفَّنا عَلی مِلّتِهِ وَ خُذبِنا مِنهاجَهُ وَاسلُک بِناسَبیلَهُ اَللّهُمَّ وَفِقّنا لِاستِعمالِ الخَیرِ وَ هِجرانِ الشّر وَ شُکرِ النِّعَمِ وَ اتِّباعِ السُّنَنِ و مُجانَبَةِ البِدَعِ اَللّهُمَّ ارزُقنا عَمَلاً بِطاعَتِکَ وَ تَوَفَّنا عَلی مِلَّتِکَ و سُنَّةِ نَبیِّک صَلَواتکَ عَلَیهِ و آله اَجمعین.

اَللّهُمَّ اِنّا نُشهِدُکَ اَنَا نَدینُ بِمادانَ بِهِ مُحمّدٌ وَ آلُ مُحمّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِم اَجمَعین وَ قَولُنا ما قالُوا وَ دینُناما دانوا بِهِ، ما قالُوا بِهِ قُلنا وَ ما دانوا بِهِ دِنّا وَ ما اَنکَرُوا اَنکَرنا وَ مَن والَوا والَینا وَ مَن عادَوا عادَینا وَ مَن لَعَنُوا وَ مَن تَبَرَّؤُا مِنهُ تَبَرَّأنا

ص: 251

مِنهُ وَ مَن تَرَحَّمُوا عَلَیهِ تَرَحَّمنا عَلَیهِ، امَنّا و سَلَّمنا وَ رضینا وَ اتَّبَعنا مَوالِیَنا صَلَواتُکَ عَلَیهِم اَجمَعینَ.

اَللّهُمَّ ثَبِّتنی عَلی طاعَتِکَ وَ طاعَةِ رَسُولِکَ وَ ذُرّیَتِهِ النُّجَناءِ السُّعَداءِ صَلَواتُکَ عَلَیهِم وَ رَحمَتُکَ وَ سَلامُکَ وَ بَرَکاتُکَ، و تَحیِیَنی ما اَحیَیتَنی عَلی طاعَتِهِم و تُمیتَنی اِذا اَمَتَّنی عَلی طاعَتِهِم وَ اَن لا تَمحُوَ مِن قَلبی مَوَدَّتَهُم وَ مَحَبَتَّهُم و بُغضَ اَعدائِهِم وَ مُرافَقَةَ اَولِیائِهِم وَ بِرَّهُم وَ اَسئَلُکَ یا رَبِّ اَن تَقبَلَ ذلِکَ منّی بِمَنِّکَ و کَرَمِکَ و فَضلِکَ وَ رَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ بِحقِّ مُحمّدٍ وَ آله صَلَواتُکَ عَلَیهِم اَجمعینَ.

رَبَّنا اَخرِجنا مِن فِتَنِ الدُّنیا مَرضِیّاً عَنّا مَقبولاً فیها اَعمالُنا اِلی دارِالحَیَوان وَ مَساکِنِ الاَخیار وَ اَبدِلنا بِالدُّنیَا الفانِیَةِ نَعیمَ الدّار الباقِیَةِ وَ اختِم لَنا بِالخَیرِ وَالشَّهادَةَ وَ اَکرِمنا بِالسَّعادَةِ وَالوِلایَةِ لِاَهلِبَیت العِصمَة وَ عَجِّل فی فرج وَلِیّکَ الحُجَّةِ وَ وَفِّق اِمام المُسلِمینَ لِاحیاءِ السُنَّة النَبویّة وَالعدالة العَلَویّةَ بِحَقِّ مُحمّدٍ وَ آله صَلَواتُکَ عَلَیهُم اجمعین- آمین یا رَبَّ العالمین.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109