الگوی اسلامی شادکامی با رویکرد روان شناسی مثبت گرا

مشخصات کتاب

سرشناسه:پسندیده، عباس، 1348 -

عنوان و نام پدیدآور:الگوی اسلامی شادکامی با رویکرد روان شناسی مثبت گرا/ عباس پسندیده.

مشخصات نشر:قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1392.

مشخصات ظاهری:624 ص.

شابک:150000 ریال:978-964-493-718-7

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه:ص.591- 605؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:شادی -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع:مثبت نگری -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع:رضایت خاطر -- جنبه های مذهبی -- اسلام

شناسه افزوده:موسسه علمی - فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره:BP232/88/پ5الف7 1392

رده بندی دیویی:297/637

شماره کتابشناسی ملی:3291943

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

إسحاقُ بنُ راهَوَیهِ: لَمّا وافی أبُو الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام بِنَیسابورَ وأرادَ أن یَخرُجَ مِنها إلَی المَأمونِ اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ، فَقالوا لَهُ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنابِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنکَ!؟ وکانَ قَد قَعَدَ فِی العُمارِیةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ: سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یَقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ یَقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ یَقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ یَقولُ: سَمِعتُ أبِیَ الحُسَینَ بنَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ یَقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ یَقولُ: سَمِعتُ رَسولَ الله صلی الله علیه و آله یَقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یَقولُ: سَمِعتُ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ یَقولُ: لا إلهَ إلَّا اللهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، وأنَا مِن شروطها.

تقدیم به:

ساحت قدس صاحب حدیث سلسلة الذهب

حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

ص :5

ص :6

پیش گفتار

متون دینی (قرآن و حدیث)، قابلیت های فراوانی در علوم انسانی بویژه روان شناسی دارند. از ضرورت های امروز ما، نظریه پردازی و تولید علم در علوم انسانی است که بارها مورد تأکید مقام معظّم رهبری(مدظله العالی) قرار گرفته است. تحقّق این امر، نیازمند انجام یافتن پژوهش های روشمند و عمیق بر اساس منابع اسلامی است. از مأموریت های «پژوهشکدۀ اخلاق و روان شناسی اسلامیِ» پژوهشگاه قرآن و حدیث، انجام دادن بررسی های علمیِ مبتنی بر متون اسلامی در حوزۀ روان شناسی است؛ بویژه که رشتۀ روان شناسی اسلامی، گرایش «روانشناسی مثبت گرا» نیز توسط این پژوهشکده، طرّاحی شده و پس از تصویب، هم اکنون در دانشکدۀ علوم و معارف اسلامی دانشگاه قرآن و حدیث در حال اجراست. بر همین اساس، پروژۀ بررسی روان شناختی شادکامی از دیدگاه اسلام در گروه روان شناسی اسلامی این پژوهشکده، طراحی گردید و به انجام رسید. این پژوهش، هر چند با رویکرد به روان شناسی مثبت گرا صورت گرفته است، امّا در کشف پایۀ نظری، طرّاحیِ الگو و تنظیم عوامل شادکامی، فقط منابع اسلامی مورد نظر بوده اند و سعی بر آن بوده که از هر گونه التقاط و تطبیق نادرست، پرهیز شود.

بدین وسیله از محقّق محترم جناب حجة الاسلام آقای دکتر عبّاس پسندیده که در این راه، تلاش فراوانی کردند، و اساتید محترمی که به ایشان راهنمایی و مشاوره دادند، صمیمانه تشکّر می کنیم. همچنین از کلیه افرادی که در آماده سازی و چاپ این اثر نقش داشته اند، سپاس گزاریم.

از آن جا که بخشی از این پژوهش به عنوان رسالۀ دکتری محقّق ارائه شده است، این اثر به عنوان کار مشترک پژوهشگاه و دانشگاه قرآن و حدیث به چاپ می رسد. از کلیه اساتید، دانشجویان و طلاب محترم درخواست می شود نظریات علمی و کارشناسی خود را با گروه روان شناسی اسلامی پژوهشکده در میان بگذارند تا در تکمیل این تحقیق، مورد استفاده قرار گیرد.

گروه روان شناسی اسلامی پژوهشکدۀ اخلاق و روان شناسی اسلامی پژوهشگاه قرآن و حدیث و گروه روان شناسی اسلامی دانشکدۀ علوم و معارف اسلامی دانشگاه قرآن و حدیث

ص :7

ص :8

مقدّمه

شادکامی، از موضوعات مهم زندگی است که مورد علاقۀ همۀ مردم بوده است و مکاتب گوناگون، از نظرگاه های مختلفی به آن پرداخته اند. محقق از دیرباز به این موضوع علاقه داشته و در بارۀ آن، مطالعه و تحقیق نموده است. نخستین نتیجۀ این تحقیقات در سال 1384 در کتابی با عنوان رضایت از زندگی به چاپ رسید. این بررسی، هر چند نگاهی نو به منابع اسلامی داشت، امّا فاقد چارچوب نظری معیّن، الگوی مشخّص، و فراگیری در عوامل بود. از همان زمان، دغدغۀ یافتن پایۀ نظری رضامندی از دیدگاه اسلام، در فکر و ذهن این جانب وجود داشت تا این که به موضوع شادکامی _ که عام تر از رضامندی است _ ختم شد و به عنوان رسالۀ دکتری این جانب مطرح و تصویب شد. این پژوهش در گروه «روان شناسی اسلامی پژوهشکدۀ اخلاق و روان شناسی اسلامی» نیز مورد توجّه قرار گرفت و کار تحقیق آن آغاز شد و سرانجام بخش هایی از آن به عنوان رسالۀ دکتری ارائه و سپس به صورت کامل، آماده چاپ گردید.

هدف این پژوهش، آن بود که با رویکردی روان شناختی، دیدگاه اسلام در بارۀ شادکامی را کشف و تبیین نماید. این پژوهش، از نوع کتاب خانه ای و توصیفی است و در آن از نوع خاصی از روش تحلیل محتوا استفاده شده است. این روش که توسط پژوهشگر طراحی شده، متناسب با مقتضیات متون اسلامی(قرآن و حدیث) بوده و دارای سه بخش عمدة فهم روان شناختی «تک گزاره ها»، «تک مفاهیم» و «مناسبات میان مفاهیم» است. در این بررسی، بیش از پنجاه موضوع و دست کم شش هزار متن در منابع اسلامی مورد بررسی قرار گرفتند و با استفاده از روش یاد شده، اطلاعات لازم، استخراج و طبقه بندی شدند و سپس مورد تحلیل و پردازش قرار گرفتند. در بخش روان شناسی مثبت گرا نیز با استفاده از منابعِ در اختیار، نظریه های شادکامی مورد بررسی قرار گرفتند و اطلاعات لازم استخراج شدند.

ص :9

بررسی های اسلامی در شادکامی، چند نتیجۀ مهم و اساسی داشت:

اوّل: شادکامی دو رکن اساسی دارد: یکی «خیر» و دیگری «سرور».

دوم: در دیدگاه اسلام، سعادت در دو سطح دنیوی و اخروی تعریف می شود که سطح دنیوی آن، هر چند مقتضیات حیات دنیوی را به رسمیت می شناسد، امّا در راستای سعادت اُخروی قرار می گیرد. بر این اساس، شادکامی، عبارت است از: زندگیِ مبتنی بر خیرِ همراه با سرور که از دنیا آغاز می شود و در آخرت تداوم می یابد و جاودانه می گردد.

سوم: ساختار احساس شادکامی از دو جزء اساسی «رضامندی» از تقدیر و «نشاط» تشکیل می شود. البته متناسب با انواع تقدیر، رضامندی چهار قلمرو دارد: خوشایندها، ناخوشایندها، بایدها و نبایدها. اصطلاحات خاص هر کدام از این قلمروهای چهارگانه نیز عبارت اند از: «شکر» در خوشایندها؛ «صبر» در ناخوشایندها؛ «رغبت» به بایدها(طاعت)؛ و «کراهت» از نبایدها(معصیت). همچنین متناسب با ابعاد انسان، نشاط به دو بخش مادی و معنوی تقسیم می شود.

چهارم: شادکامی یک مبنای اساسی دارد و آن، توحید است. از این مبنای اساسی، مبانی انسان شناختی، جهان شناختی و دین شناختیِ مربوط به شادکامی سرچشمه می گیرند.

پنجم: مؤلّفه های دوگانۀ رضامندی و نشاط، هر کدام یک پایۀ نظری مشخّص دارند؛ نظریه رضامندی، «خیرباوری» و نظریۀ نشاط، «شادی و لذّت» است. این بدان معناست که برای تأمین رضامندی باید خیرباوری و برای تأمین نشاط باید لذّت را به وجود آورد. البته هر کدام از این دو، مباحث خاصی دارند که در جای خود بدان پرداخته شده است.

ششم: بررسی ها نشان دادند که گذشته از پایۀ نظری، برای تأمین رضامندی و نشاط، یک سری عوامل نیز وجود دارند. در بحث رضامندی _ که چهار حوزه دارد _ ، عواملی وجود دارند که موانع رضامندی را کنار می زنند و فرایند رضایت را تسهیل می کنند. نکتۀ مهم این که این عوامل، خود دو گروه اند: یکی عوامل مشترک در هر دو حوزۀ خوشایند و ناخوشایند، و دیگری عوامل اختصاصی هر کدام از موقعیت های چهارگانۀ رضامندی. در بحث نشاط نیز عواملی وجود دارند که لذّت کامل و بدون پیامد منفی را تأمین می کنند.

هفتم: در بررسی تطبیقی میان دیدگاه اسلام و روان شناسی مشخص شد که در بارۀ شادکامی، دو رویکرد در روان شناسی وجود دارد: یکی لذّت گرا و دیگری سعادت گرا، که دومی با منطق اسلام، هماهنگ تر است. در بُعد نظری نیز نظریه های متفاوتی ارائه شده اند و هر کدام نیز عواملی را مطرح کرده اند. هر چند در مواردی هماهنگی میان این نظریه ها و عوامل با دیدگاه اسلام به چشم می خورد، امّا در مجموع، از سویی سکولارند و رنگ توحیدی ندارند؛ از دیگر سو، با همه یا

ص :10

برخی از واقعیت های حیات انسانی منطبق نیستند؛ و از جهت سوم، فراگیر و همه جانبه نیستند و به بخشی از ابعاد پرداخته اند؛ و از جهت چهارم نمی توانند تداوم شادکامی در حیات اُخروی را تأمین کنند.

نتیجه این که برای تحقّق شادکامی باید الگوی «زندگی موحّدانه» را _ که به معنای توحیدباوری(ایمان) و تنظیم زندگی بر اساس آن است _ اجرا نمود. در این الگو، شادکامی توسط خداوند، تقدیر و تدبیر می شود؛ امّا تحقّق آن، به واکنش مناسب فرد بستگی دارد. از این رو، فرد باید «واقعیت های توحیدی» مربوط به شادکامی را بشناسد (واقعیت شناسی توحیدی) و خود و زندگی اش را با آن هماهنگ سازد (هماهنگ سازی با واقعیت های توحیدی). نتیجه آن می شود که زندگی، به طور کلّی، معنایی خدایی پیدا می کند و فرد بر اساس آن، همۀ تقدیرهای خدا را به طور کلّی، خیر ارزیابی می کند و به رضامندی کلّی می رسد. در ابعاد چهارگانۀ زندگی نیز، از سویی نسبت به نعمت ها «شکرگزار» و نسبت به بلاها «بردبار» می گردد و از دیگر سو، نسبت به طاعت، «رغبت» پیدا می کند و آن را «انجام» می دهد و نسبت به معصیت، «کراهت» پیدا می کند و آن را «ترک» می نماید. همچنین با رویکردی توحیدی، به لذّت مادی و معنوی با شرایط مشخّص شدۀ آن می پردازد و لذا نشاط را نیز تأمین می کند. بدین سان، از ترکیب رضامندی و نشاط با اجزای آنها، احساس شادکامی تحقّق می یابد. این الگو می تواند مورد استفادۀ برنامه ریزان برای افزایش شادکامی در جامعه قرار گیرد. همچنین تک موضوعات خُرد این پژوهش و موضوعات پیرامونی آن می تواند مسئلۀ تحقیقات روان شناختی قرار گیرد و با تهیۀ مداخله ها، ساخت تست ها و مانند آن، ادبیات روان شناختیِ آن نیز تکمیل گردد.

در پایان از:

آیة الله محمدی ری شهری (زید عزه) که با فراهم کردن فضای آموزشی و پژوهشی آرام و مطمئن، زمینۀ انجام یافتن پژوهشهای اسلامی _ روان شناختی و تربیت پژوهشگر و دانشجو در این حوزه را فراهم کرده اند؛

دکتر محمود گلزاری که مسئولیت راهنمایی این پژوهش را بر عهده داشتند و این جانب را در انتخاب موضوع و جهتگیری پژوهش یاری دادند؛

حجة الاسلام دکتر عبدالهادی مسعودی که مشاور اسلامی طرح بودند و با اشراف کامل بر منابع اسلامی و آشنایی با روان شناسی، این جانب را در بعد اسلامی پژوهش کمک نمودند؛

دکتر فرید براتی سده که مشاور روان شناختی طرح بودند و با در اختیار قرار دادن منابع لازم، در آشناسازی این جانب با موضوع، نقش بسیار مهمی داشتند؛

ص :11

آقایان حجج اسلام دکتر هادی صادقی، و دکتر مسعود آذربایجانی، و آقای دکتر محمّدعلی مظاهری که این اثر را داوری کردند و در دقیق تر کردن تحقیق و برطرف کردن کاستی های آن به این جانب کمک شایانی کردند؛

و همسر خوب و گرامی ام، و از فرزندان مهربان و عزیزم که رنج این پژوهش را تحمّل کردند و در انجام یافتن آن، مساعدت بی منّت و بی مانند داشتند؛

صمیمانه تشکر می کنم و از خداوند متعال برای همۀ آنان اجر و پاداش درخورِ فضل و کرمش را خواستارم.

عباس پسندیده

26 شهریور 1392 / 11 ذی القعده 1434

مصادف با ولادت باسعادت حضرت رضا علیه السلام

ص :12

فصل اول: کلّیات

مقدّمه

اشاره

هر انسانی به طور فطری، جویای سعادت است و هیچ گاه نمی تواند این خواست را از خود سلب کند و می توان گفت که همۀ نظام های اخلاقی این حقیقت را پذیرفته اند و در آن، اتفاق نظر دارند و اختلاف میان نظام های گوناگون اخلاقی، تنها متوجّه تشخیص مصداق سعادت است.(1) انسان، هر چند موجودی ازلی نیست، امّا ابدی است و حیات جاویدان دارد و در این میان، «زندگی»، تنها سرمایۀ او برای سعادت یا شادکامی است. زندگی دنیا، مزرعۀ آخرت است.(2) زمان، گذراست. عمر، رو به کاهش است و ناگهان پایان زندگی فرا می رسد. در نتیجه، هر کس خوبی بکارد، شادمانی دِرو می کند و هر کس بدی بکارد، پشیمانی و بدبختی دِرو خواهد کرد.(3) دنیا، تجارت خانه ای است که سود یا زیان آن، در آخرت معلوم می شود. پس سعادتمند، کسی است که کالای او در دنیا، کارهای نیک باشد و دنیا را به چشم دنیا ببیند و به آن در همان حدّ خودش ارزش نهد.(4)

آنچه در این میان مهم است، تعریف دقیقی از سعادت (شادکامی) و راه رسیدن به آن است.

ص :13


1- . اخلاق در قرآن، ج1، ص98.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الدُّنیا مَزرَعَة الآخِرَة (تنبیه الخواطر، ج1، ص183؛ عوالی اللآلی، ج1، ص267، ح66؛ إحیاء علوم الدین، ج4، ص31).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا أبا ذَر، إنَّکم فی مَمَرِّ اللَّیلِ وَالنَّهارِ، فی آجالٍ مَنقوصَةٍ، وأعمالٍ مَحفوظَةٍ، وَالمَوتُ یأتی بَغتَةً، فَمَن یزرَع خَیرا یوشِکُ أن یَحصُدَ رَغبَةً، ومَن یزرَع شَرّا یوشِک أن یَحصُدَ نَدامَةً، ولِکلِّ زارِعٍ ما زَرَعَ ( الأمالی، طوسی، ص527، ح1162؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص365، ح2661؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص53؛ اعلام الدین، ص190؛ بحار الأنوار، ج71، ص176، ح15). نیز، ر. ک: الکافی، ج2، ص458، ح19؛ تحف العقول، ص489؛ بحار الأنوار، ج78، ص373، ح19.
4- . امام علی علیه السلام : إنَّ الدُّنیا دارُ تِجارَة، ورِبحُها أو خُسرُها الآخِرَة، فَالسَّعیدُ مَن کانَت بِضاعَتُهُ فیهَا الأَعمالَ الصّالِحَة، ومَن رَأَی الدُّنیا بِعَینِها وقَدَّرَها بِقَدَرِها (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج16، ص133؛ بحار الأنوار، ج33، ص85، ح400).

1. بیان مسئله

در قرن نوزدهم میلادی، پس از جدایی روان شناسی از فلسفه، رویکرد لذّت گرایی در آثار روان شناسان، به روشنی مشهود بود. ویترسو(1) (2009) در این زمینه به کسانی چون: جیمز،(2) ثرندایک،(3) وونت(4) و فروید(5) اشاره دارد. در نیمۀ اوّل قرن بیستم، محقّقانی چون: پل توماس یانگ(6) (که با موش ها کار می کرد) و بیبه _ سنتر(7) (که با انسان ها کار می کرد) در بارۀ نقش حیاتی لذّت ها به بحث پرداختند. هر دوی این روان شناس ها سعی کردند تا بر پایۀ لذّت، علمی را بنا نهند.

اندکی بعد برلاین،(8) این نظر را طرح کرد که لذّت توسط «پتانسیل برانگیختۀ محرّک»(9) تعیین می شود. در همین سال ها اولدز(10) و میلنر،(11) به بررسی عصب شناختی لذّت پرداختند و سرانجام اولدز در 1956م، اعلام کرد که به کشف «مراکز لذّت»(12) در مغز، نائل شده است.

در سال 1986م، گریفین،(13) نظریۀ خواسته (نیاز)(14) را ارائه کرد که مطابق این نظریه، شادکامی، عبارت است از: به دست آوردن آنچه که می خواهید، بدون توجّه به این که آن خواسته، شامل لذّت می شود یا نه.

در سال 1992م، نوسبام،(15) «نظریۀ فهرست اهداف»(16) را ارائه کرد که بر اساس آن، شادکامی، عبارت است از: دستیابی به تعدادی از اهدافِ حقیقتاً ارزشمند زندگی، مانند: شغل، دوستی، آموزش، معرفت، آسایش و رفاه مادی و سلامت.

هرچند که لذّت گرایی در قرن بیستم در اغلب متون روان شناسی به شکلی خود را نشان داد، امّا تردیدی نیست که رویکرد روان شناسی در هزارۀ جدید، به ویژه روان شناسی مثبت گرا، بیش از

ص :14


1- . Vitterso, J.
2- . James, V.
3- . Thorndik,E.L.
4- . Wundt,W.M.
5- . Freud,S.
6- . Young, P.T.
7- . Beebe _ Center.
8- . Berlyne, D.
9- . the arousal potential of a stimulus.
10- . Olds.
11- . Milner.
12- . pleasure centers.
13- .Griffin.
14- . desire theory.
15- . Nosbaum.
16- . objective list theory.

آن که بر رویکرد لذّت گرا مبتنی باشد، بر پایۀ رویکرد سعادت گراست.(1)

ویسینگ(2) در سال 1988م، و وان دان(3) در سال 1994م، یک سازۀ بهزیستی _ روان شناختی کلّی را معرفی کردند که به وسیلۀ احساس انسجام و پیوستگی در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلّی از زندگی، مشخّص و اندازه گیری می شود. آنها تأکید می کنند که بهزیستی روانی، سازه ای چهاربُعدی است که شامل: عاطفه، شناخت، رفتار و روابط بین فردی می شود.(4)

در سال 1991م داینر،(5) سندویک(6) و پاووت،(7) دریافتند که توازن کلّی میان هیجان های مثبت و منفی افراد، پیش بینی کنندۀ «احساس به زیستن»(8) آنان است. بنا بر این یافته، کهنمن(9) در سال 1999م، اظهار کرد که شادیِ عینی، با ردیابیِ احساس های زودگذرِ خوب و بد افراد، قابل اندازه گیری است. طبق این دیدگاه، هیجان های مثبت، صرفاً نشان دهندۀ بهزیستی هستند. در سال های 1998 تا 2001م، فِرِد ریکسون(10) نیز با تفاوت هایی همین دیدگاه را بیان نمود.(11)

در سال های 2000م، به بعد، افرادی همانند آرگایل(12) و داینر، با ارائۀ نظریۀ بهزیستی روانی، سه مؤلّفه برای شادکامی بیان کردند که شامل هیجان های لذّت بخش، رضایت از زندگی و فقدان عواطف منفی بود.(13) در سال2004م، آلان کار(14) با حذف مؤلّفۀ سوم، تجربه های هیجانی و رضامندی را به عنوان مؤلّفه های شادکامی معرفی کرد.(15)

ص :15


1- . براتی، فرید، 1388، اثربخشی مداخلات روان شناسی مثبت گرا جهت افزایش نشاط، خشنودی از زندگی، معناداری زندگی و کاهش افسردگی، تدوین مدلی برای اقدام، رسالۀ دکتری، چاپ نشده، تهران: دانشگاه علّامۀ طباطبایی.
2- .Wissing, M.P.
3- . Van Eeden, C.
4- . کزّازی، نجم السادات، 1386، بررسی رابطۀ جهت گیری مذهبی با بهزیستی روانی دانشجویان دانشگاه علّامۀ طباطبایی، پایان نامۀ کارشناسی، چاپ نشده، قم: دانشگاه پیام نور، ص8.
5- . Diener,E.
6- . Sandvik,E.
7- . Pavot,W.
8- . Subjective well _ being.
9- . Kahneman, D.
10- . Fredrickson.
11- . فرد ریکسون، «چگونه دین به سلامتی و بهزیستی ما کمک می کند؟» ترجمه: هانی موسوی، مجلّۀ روان شناسی و دین، شمارۀ سوم، ص127 به بعد.
12- . Argyle.
13- . مایکل آرگایل، روان شناسی شادی، ترجمه: مسعود گوهری و دیگران، ص14. Diner. E., Lucas, R.E., oishi,s. (2002). Subjective well _ being: the Science of happiness and Life sotisfaction. In C.R. Snyder and S.J. Lopez. (EdS.) Handbook of Positive psychology. London: Oxford.
14- . Carr.A.
15- . آلان کار، روان شناسی مثبت، ص42. اثر آرگایل در این زمینه، با نام روان شناسی شادی، و اثر آلان کار با نام روان شناسی مثبت، و اثر سلیگمن با نام شادمانی درونی ترجمه شده و به چاپ رسیده اند. این سه کتاب، تنها اثرهای ترجمه شده به فارسی در این موضوع تا این زمان هستند.

از نظریه های مهم در بارۀ شادکامی، نظریۀ زندگی کامل سلیگمن(1) است که در سال 2002م، ارائه کرد. سلیگمن، الگویی از چهار نوع زندگی نیک را مطرح می کند که همچون نظریۀ ارسطو، بر یک نظام سلسله مراتبی و از ساده به پیچیده، تدوین یافته اند. سلیگمن، ساده ترین زندگی از انواع چهارگانۀ زندگی خوب (نیک) را «زندگی لذّت بخش»(2) می نامد. پس از آن، «زندگیِ درگیرانه»(3) (یا اشتیاق به زندگی) قرار دارد و سومین نوع زندگی خوب، «زندگی بامعنا»(4) است. چهارمین نوع زندگی _ که در حقیقت، پیچیده ترین شکل زندگی نیک است _ ، «زندگی کامل»(5) است. روان شناسان مثبت گرا بر این باورند که حرکت به سمت یکی از این انواع چهارگانه زندگی خوب (نیک)، خاصه نوع چهارم آن، آدمی را به خشنودی از زندگی، بهزیستی روانی و در نهایت، خوش بختی نائل می گردانَد.

پُراستفاده ترین و متقن ترین نظریه در بین نظریه های جدید در بارۀ شادکامی، نظریۀ «شادکامی پایدار»(6) است که بین سال های 2004 تا 2009م، در مقالات مختلفی توسط سونیا لوبومیرسکی(7) ارائه شده است. در «الگوی شادکامیِ پایدار» لوبومیرسکی، عوامل تعیین کنندۀ سطح شادکامی یا عوامل علّیِ مؤثّر بر شادکامی افراد، به سه دسته طبقه بندی می شوند که عبارت اند از: عوامل وضعی یا تثبیت شده،(8) عوامل مرتبط با شرایط زندگی(9) و عوامل مرتبط با فعّالیت های ارادی (قصدمند)(10) .(11)

همان گونه که مشهود است، مبتنی بر مبانی و پژوهش های تجربی، نظریه ها و دیدگاه های مختلفی در باره یکی از دیرینه ترین موضوعات بشر، یعنی سعادت و شادکامی ارائه شده و حتّی مداخله هایی نیز برای تأمین آن در جامعه تعریف شده که در فصل ششم به آن خواهیم پرداخت. مسئله ای که ما با آن رو به رو هستیم این است که شادکامی در منابع اسلامی چگونه است؟ از دیدگاه اسلام، شادکامی چگونه تعریف شده و چه مبانی و ساختاری دارد؟ چه راه کارهایی برای

ص :16


1- . Seligman,M.
2- . a pleasant life.
3- . engagement life.
4- . the meaningful life.
5- . the full life.
6- . sustainable happiness.
7- . Sonja Lyubomirsky.
8- . set point.
9- . life circumstances.
10- . intentional/Volitional activity.
11- . براتی، 1388.

دستیابی به آن ارائه شده است؟ و چه نقاط اشتراک و یا افتراقی با شادکامی در روان شناسی مثبت گرا دارد؟

2. ضرورت و اهداف

یکی از ضروری ترین پژوهش ها، بررسی شادکامی (سعادت) در منابع اسلامی است. این بدان جهت است که از یک سو، شادکامی، مطلوب همۀ بشر بوده، با سرنوشت انسان گره خورده است. هر چند در شادکامی، اختلاف های زیادی وجود دارد و هر کدام از مکاتب و نظریه پردازان، بر اساس اصول و مبانی خود، آن را به گونه ای تعریف کرده اند، امّا همه در این تردید ندارند که سعادت، منتهای زندگی و هدف نهایی آن است و پس از آن، چیزی وجود ندارد و برای آن غایت دیگری در نظر گرفته نمی شود. بنا بر این، شادکامی، مسئلۀ ساده و جنبی ای نیست؛ بلکه موضوعی سرنوشت ساز و حیاتی به شمار می رود.

از سوی دیگر، آنچه در صحنۀ عمومی جامعه به چشم می خورد، احساس ناکامی و ناشادکامی است. مردم معمولاً معنای شادکامی و عوامل آن را نمی شناسند. لذا از آن به دورند و یا دست کم، دچار احساس ناشادکامی اند. از این رو، ضروری است که معنا، مبنا و عوامل شادکامی به درستی شناسایی شوند و به مردم آموزش داده شوند تا احساس شادکامی و نشاط و خرسندی از زندگی به وجود آید.

این در حالی است که متون دینی، آکنده از آموزه های سعادت بخش و شادکام کننده اند. دین در حقیقت، ارائه کنندۀ برنامۀ شادکامی است. دین، تعریفی خاص از شادکامی دارد که با واقعیت های نظام آفرینش و حیات انسانی، هماهنگ است و مبنایی مشخص در این باره دارد که بر اساس آن، عوامل متعدّدی قرار می گیرند و به تحقّق شادکامی کمک می کنند. این آموزه ها ابتدا باید شناسایی و استخراج شوند و سپس طبقه بندی گردند و بر اساس آنها برنامه ای تدوین شود. با این رویکرد، بررسی های اندکی در این زمینه صورت گرفته که هم ناقص اند و هم ناکافی. با رویکرد روان شناختی، تنها یک پژوهش اختصاصی توسط کاظم علی محمّدی به عنوان پایان نامۀ کارشناسی ارشد، صورت گرفته که در سال 1388 دفاع شده است. این پژوهش، هر چند به شادکامی از دیدگاه اسلام و ساخت آزمون آن اختصاص دارد، امّا مباحث اسلامی آن به شدّت اندک است.

ایشان، بیشتر به بررسی دیدگاه های روان شناسان، فلاسفه و حکمای اسلامی پرداخته است و در بحثی کوتاه، آیات و روایاتی را بیان نموده و بدون این که پایۀ روشن و متقنی برای شادکامی از دیدگاه اسلام ارائه کرده باشد، عوامل آن را در چهار گروه دسته بندی کرده که عبارت اند از: 1. مقولۀ زیستی _ رفتاری؛ 2. مقولۀ عاطفی _ معنوی؛ 3. مقولۀ شناختی (فکری _ ذهنی)؛ 4. مقولۀ صفات شخصیتی.

ص :17

وی برای یافتن آیات و روایات، بیش از سی کلیدواژه را معرفی کرده است؛ ولی مشخص نیست چه توجیهی دارد و بر چه اساسی این واژه ها انتخاب شده اند که این به دلیل فقدان پایه و چارچوب نظریِ مشخّص است. البته کار ایشان در حدّ خود قابل تقدیر است؛ امّا نمی تواند مورد اتّکا قرار گیرد؛ بویژه که ایشان آزمونی برای سنجش شادکامی ارائه کرده اند که در این مسئله باید با احتیاط عمل نمود.

کار نقلی _ تحلیلی دیگری که صورت گرفته و تا حدود زیادی به این موضوع نزدیک است، کتاب رضایت از زندگی، اثر نگارنده است که در سال 1374 چاپ شده است. این بررسی، بدون آگاهی نگارنده از مباحث روان شناسی مثبت گرا در بارۀ شادکامی، به بررسی رضایت از زندگی از دیدگاه اسلام پرداخته و عوامل آن را در سه بخش: باورهای رضامندی، زمینه های رضامندی و مهارت های مقابله با فشارهای روانی، دسته بندی کرده است. هر چند این بررسی، آموزه های پراکندۀ اسلامی در این موضوع را تا حدودی نظم بخشید و جایگاه آنها را در زندگی مشخّص ساخت و راه کارهایی را برای افزایش رضامندی و مهار فشارهای روانی ارائه کرد، امّا فاقد مبنای تئوریک و سازۀ مشخّص بود و در عین حال، کاستی هایی نیز در آن به چشم می خورد. در این اثر، گزاره های پراکنده، در قالب عوامل، نظم یافته بودند؛ امّا این عوامل متعدّد، فاقد مبنایی مشخّص بودند. همچنین به صورت مشخّص، شادکامی، مورد بررسی قرار نگرفته بود و سازه ای برای آن معرفی نشده بود. به همین دو دلیل و برخی محدودیت ها، حجم و گسترۀ متون بررسی شده نیز با کاستی هایی رو به رو بود.

همۀ این امور نشان می دهد که این بخش از معارف اسلامی، نیازمند پژوهشی جدّی و عمیق است که همۀ ابعاد شادکامی را بررسی نماید و با کشف سازه، مبنا و عوامل آن، الگویی اسلامی از شادکامی ارائه نماید. از این رو، پژوهش حاضر به این ضرورت پاسخ داده و بر آن است تا الگوی اسلامیِ شادکامی را ارائه و تبیین نماید.

3. پیشینۀ پژوهش

اشاره

از آن جا که این پژوهش، در بارۀ شادکامی در اسلام و روان شناسی مثبت گراست، لازم است پیشینۀ روان شناسی مثبت گرا، پیشینۀ شادکامی در روان شناسی، و پیشینۀ مطالعات اسلامی در این باره بررسی شوند. از این رو، در ادامه به این چند مورد می پردازیم.

الف _ پیشینۀ روان شناسی مثبت گرا

کریستوفر پترسون(1) در کتاب مبانی روان شناسی مثبت گرا،(2) معتقد است که روان شناسی مثبت گرا

ص :18


1- . Peterson, C.
2- . a primer in positive psychology.

گذشته ای طولانی و پیشینه ای بسیار کوتاه دارد.(1) وی در این زمینه، معتقد است که هرچند این حوزه از سال 1998م، توسط مارتین سلیگمن و همکاران او ابداع شد، ولی مدّت ها پیش از سلیگمن، در آثار روان شناسانی چون آبراهام مَزلو(2) مطرح شده بود، از جمله در آثار وی، آن جا که از خلّاقیت و خودشکوفایی سخن می گوید، بر وجوهی از جنبه های مثبت در آدمی و در روان شناسی، تأکید شده است. با این حال، آنچه به عنوان روان شناسی مثبت گرا شناخته می شود، به طور مشخّص از سال 1998م، توسط سلیگمن آغاز و از سال 2000م، با اختصاص یکی از شماره های مجلّۀ روان شناس امریکایی(3) به این رشته، رسماً در متون روان شناسی وارد شد.

یورگنسن و نفستاد،(4) در بررسی ریشه های فلسفی، تاریخی و معرفت شناختیِ روان شناسی مثبت گرا، به فلسفۀ ارسطو باز می گردند و معتقدند که در نظریۀ کمال و رشد ارسطویی و همچنین در رویکرد روان شناسی مثبت گرا، مفهوم زندگی نیک (خوب)، بهزیستی یا شادکامی با مفهوم کارکرد مطلوب (بهینه) ارتباط دارند.(5)

ب _ پیشینۀ شادکامی
اشاره

از آن جا که شادکامی، موضوع مشترک تمام انسان هاست، افراد و مکاتب گوناگون، به بررسی آن پرداخته اند که گزارشی از آن را در این جا خواهیم آورد.

یک. متفکّران یونانی

از متفکّران یونانی، افرادی همچون: سقراط، افلاطون و ارسطو به این موضوع پرداخته اند. سقراط (470_399 ق.م)، سعادت را غایت نهایی انسان می داند و آن را بیشترین غلبۀ لذّت بر درد و رنج معرفی می کند. همچنین فضیلت را برای تأمین سعادت، کافی می داند و آن را به استفادۀ درست از تمام خیرات متعارف مانند: سلامتی، ثروت، قدرت و... تعریف می کند.

افلاطون (430_347 ق.م) نیز به این موضوع پرداخته و معتقد است که سعادت، آمیزه ای از «معرفت عقلی» و «لذّت بدنی و حسّی» است و هر کدام را بدون دیگری ناکافی می داند. وی در باب مؤلّفۀ اوّل، چهار فضیلت را نام می برد که عبارت اند از: 1. حکمت؛ 2. شجاعت یا همّت؛ 3. اعتدال یا خویشتنداری؛4. عدالت. همچنین وی لذّتی را جزء سعادت می داند که پیامد منفی نداشته باشد، گناه نباشد و همراه با اعتدال باشد.

ص :19


1- . پترسون، 2006؛ به نقل از براتی 1388.
2- . Maslow, A.
3- . American psychologist.
4- . Jorgensen, I.S Nafstad, H.E.
5- . براتی، 1388، ص37.

ارسطو (384_322 ق.م) کامل ترین و عالی ترین غایت را سعادت می داند و معتقد است که هر آنچه را که پایین تر از آن باشد باید عوامل و وسائط سعادت نامید، نه خود سعادت. سپس وی از «فعالیت نفس بر وفق فضیلت» یا «نفس توأم با عالی ترین و کامل ترین فضایل» به عنوان آن امر خیری که غایت نهایی است، یاد می کند.

زنون(340_270 ق.م) خود را پیرو سقراط معرفی می کند و همانند وی فضیلت را غایت نهایی زندگی برمی شمرد؛ امّا با وی در تعریف فضیلت، اختلاف دارد و آن را به «موافقت فعل انسان با قانون طبیعت، یا موافقت ارادۀ انسانی با ارادۀ الهی» تعریف می کند و بر همین اساس، به ارزش گذاری نیز اقدام می کند و معتقد است آنچه موافق طبیعت است، ارزشمند است و آنچه مخالف آن است، بی ارزش، و آنچه نه موافق است و نه مخالف، خنثاست.

در همان زمان، اپیکور (340_270 ق.م) همانند کورنائیان بر این باور بود که لذّت، غایت نهایی زندگی است و هر موجودی در جستجوی لذّت است و خوش بختی در آن نهفته است. وی معتقد بود که لذّت، نخستین خیر است که ذاتیِ انسان و همزاد اوست و با توجّه به آن، هر انتخاب و اجتنابی صورت می پذیرد. البته لذّت در نظر وی بیشتر عبارت است از: فقدان درد و رنج تا کامیابی مثبت که به طور برجسته در آرامش نفس یافت می شود. همچنین معنایی عام دارد و فراتر از لذّت های حسّی زودگذر است و لذّتی را شامل می شود که در سراسر یک عمر دوام دارد. وی با تصریح بر این که لذّت، یک خیر اصیل است، تأکید می کند که مرادش، لذّت جوییِ افراد هرزه و شهوتران نیست؛ بلکه مقصودش رهایی بدن از درد و رنج، و آزادی نفس از تشویش و اضطراب است.(1)

دو. متفکّران اسلامی

متفکران اسلامی نیز به این بحث پرداخته اند. شاید بتوان این اندیشه وران را به دو گروه تقسیم نمود. متفکّرانی مانند: فارابی، ابن سینا، سهروردی، اخوان الصفا و ملّا صدرا، در شمار معتقدان به تفسیر «غایت غالب» به شمار می آیند که سعادت را فقط در اتّصال به عقل فعّال و استغراق در شهود عالم ملکوت می دانند و هر چیز دیگری، تنها در صورت کمک به این حالت، در شمار مطلوبات آدمی قرار می گیرد. در مقابل، متفکّرانی مانند: خواجه نصیر طوسی، ابن مُسکویِه، محمّدمهدی نراقی و ملّا احمد نراقی، مدافع تفسیر «غالب جامع» از سعادت اند و معتقدند که سعادت، مؤلّفه های مختلف دارد و هر کدام، ارزش استقلالی دارند، به گونه ای که فقدان یکی، به سعادت آسیب می رساند.(2)

ص :20


1- . فتحعلی، محمود، 1374، «سعادت در فلسفه اخلاق»، مجلّۀ معرفت، شمارۀ 15، ص40.
2- . علی محمّدی، کاظم، 1388، شادکامی و ساخت آزمون آن از دیدگاه اسلام، پایان نامۀ کارشناسی ارشد، چاپ نشده، قم: مؤسسۀ آموزشی پژوهشی امام خمینی، ص70.

کنْدی، نظریاتی شبیه به نظریات افلاطون و ارسطو داشت. او که نفس و روح انسان را جاوید می داند، معتقد است که سعادت کامل انسان، پس از مفارقت روح از تن و ماده حاصل می شود و مادام که روح با بدنْ مرتبط است، به سعادت کامل نمی رسد. «سعادت این است که نفس، آنچه را که خدا می داند _ یا نزدیک به آن را _ درک کند».

ولی ادراک نفس، وقتی به کمال می رسد که نفس، از شهوت و غضب، پاک شود. کندی از افلاطون نقل می کند که هرگاه نفس در حالتی که ناپاک است از بدن مادی جدا شود، از فلکی به فلک دیگر روان می گردد و مدّتی در هر یک از آنها باقی می مانَد تا این که پاک و پاک تر می شود و از آلودگی ها رها می یابد و وقتی به فلک اعلی می رسد، به نهایت پاکیزگی می رسد و آن گاه به جهان عقل صعود می کند و به هر چیز، دانا می شود و این، سعادت کامل است.

او راه رسیدن به کمال و معرفت و در نتیجه، سعادت را فضیلت مند شدن و تزکیۀ نفس می داند و فضایل را به چهار نوع تقسیم می کند: حکمت، شجاعت، عفّت و عدل، و فضیلت واقعی را حدّ وسط بین افراط و تفریط می داند. او نفس انسان را نوری از انوار باری تعالی می داند که چون از تن و شهوت فاصله گیرد، به هر آنچه در جهان است آگاه می شود و هیچ چیزی از او پنهان نمی مانَد.

معلّم ثانی، فارابی، نیز غایت قُصویٰ و سعادت انسان را کمال معرفت نظری می داند و چون علم تجربی را جزئی از علم نظری به حساب می آوَرَد، کمال آن را نیز جزئی از کمال علم نظری می داند.

فارابی، راه رسیدن به سعادت را داشتن ملکات اخلاقی می داند و خُلق نیکو را اعتدال و میانه روی، و یا حدّ وسط افراط و تفریط بر می شمرد و می گوید: وقتی انسان، اعمال صالح را تکرار کرد و انجام دادن آنها برای او عادت شد، خُلق نیکو به دست می آید. در نظر ایشان لذّت ها دو دسته اند: محسوس و غیرمحسوس. انسان چون به محسوساتْ آشناتر است و آنها را بهتر درک می کند و آسان تر به آنها می رسد، گمان می کندکه لذّت های محسوس، غایت اوست.

غزالی نیز سعادت انسان را معرفت می دانست؛ ولی معرفتی خاص. او سعادت هر موجودی را در چیزی می دید که از آن لذّت می بُرد و لذّت هر موجودی را در چیزی می دید که موافق و مقتضای طبع او باشد. وی معتقد بود که اقتضای طبع هر موجودی، غایتی است که برای آن آفریده شده است. پس اگر موجودی به غایت آفرینش خود دست یابد، به سعادت خود رسیده است. در نظر او غایت آفرینش انسان، «شناخت خدا» است. غزالی، استفاده از لذّات مادی و بهره مندی از آن را به شرط آن که در حدّ اعتدال و در راستای سعادت باشد، جایز می داند؛ ولی چون عقل را از تشخیص حدّ اعتدال و آنچه ضامن سعادت اوست ناتوان می داند، می گوید تنها راه، این است که زمام اختیار را به دست بصیرترین خلق _ که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است _ بدهیم و تنها راه رسیدن به سعادت، پیروی از شریعت است.

ص :21

خواجه نصیر طوسی و ابن مسکویۀ رازی، سعادت را دارای مراتبی می دانند که پایین ترین آن، مربوط به حیات مادّی انسان، و والاترین مرتبۀ آن، مربوط به آخرت است که آن را «سعادت تام» می دانند. آنها نیز معتقدند که در دنیا سعادت تام (درجۀ نهایی سعادت) حاصل نمی شود؛ زیرا درد و رنج و حسرت و حرمان، وجود دارد و سعادت را این دانسته اند که انسان با حرکت ارادی به کمال «خویش » دست یابد و بالاترین مرتبۀ فضیلت این است که افعال انسان، الهی و خیرِ محض و بدون نظر به پاداش و کیفر و فقط برای خدا باشد و این، خیر محض است که غایتی لنفسه است.(1)

سه. روانشناسان

داینر، لوکاس(2) و اوشی،(3) در کتاب راه نمای روان شناسی مثبت گرا(4) بیان می دارند که از زمان های بسیار دور، همیشه این سؤال مطرح بوده که «چه چیزی باعث خوش بختی و بهزیستی می شود؟». هر یک از پژوهشگرانی که در این حیطه به کار پرداخته اند، عوامل و ابعاد خاصی، معرّفی کرده اند که هر فردی که واجد این ویژگی ها و ابعاد باشد، دارای نسبتی از «بهزیستی روانی»(5) است. در طول تاریخ، فلاسفه و رهبران مذهبی، عقیده داشتند که داشتن عشق و معرفت و عدم دلبستگی به دنیا، مؤلّفۀ اساسی یک زندگی پُربار و رضایت بخش را تشکیل می دهند. با این وجود، سودگرایانی چون جرمی بنتام،(6) معتقدند که وجود لذّت و نبود درد، ویژگیِ تعریف کنندۀ یک زندگی خوب هستند. لذا می توان سودگرایان را اندیشمندان پیش گام در تحقیقات مربوط به بهزیستی دانست که بر لذّت ها و دردهای هیجانی، ذهنی و بدنی ای که فرد تجربه می کند، تمرکز داشتند. هر چند ویژگی های اساسی دیگری برای تعیین شاد بودن یک فرد وجود دارند، امّا فردی با احساس شادیِ فراوان، یک مؤلّفۀ کلیدی برای داشتن زندگی خوب را در اختیار دارد.

در اوایل قرن بیستم بود که مطالعات تجربی در زمینۀ بهزیستیِ روانی شکل گرفتند. در سال 1925م، فلوگل،(7) حالات خُلقی را مورد مطالعه قرار داد. این تحقیق وی را می توان پیش گام رویکردهای جدید نمونه گیریِ تجربی دانست. بعد از جنگ جهانی دوم، گالپ،(8) کانتریل(9) و

ص :22


1- . فتحعلی، 1374، ص44.
2- . Lucas, R, E.
3- . Oishi, S.
4- . Diener., Lucas., oishi (2002).
5- . Subjectiv Well _ being.
6- . Bentham, J.
7- . Flugel.
8- . Gallup.
9- . Cantril.

گورین(1) و همکارانش، پیشگامان به کارگیری تحقیقات زمینه یابی در مقیاس وسیع، به عنوان یک روش ارزیابی بودند.

در سال 1967م، ویلسون(2) تحقیقات اندک صورت گرفته در بارۀ «شادکامی علمی» را بررسی و تجدید نظر کرد.

در سال 1969م، تحقیقات نورمن بردبرن،(3) نشان داد که عواطف خوشایند و ناخوشایند تا حدّی مستقل از یکدیگرند و همبسته های متفاوتی دارند و صرفاً متضاد هم نیستند. بنا بر این برای دستیابی به تصویری واقعی از بهزیستی افراد، این عواطف باید جداگانه مورد مطالعه قرار گیرند. این یافته نشان داد که تلاش های روان شناسی بالینی برای حذف حالات منفی، لزوماً به شکل گیری و پروراندن حالات مثبت نمی انجامد.

در سال 1984م، داینر، اطلاعات نسبتاً کامل ترِ جمع آوری شده در اواسط دهۀ 1980م، در زمینۀ بهزیستی روانی را مورد بررسی قرار داد. در این دوران، بهزیستی روانی در حال تبدیل شدن به یک حوزۀ علمی بود. نتایج نقد داینر به همراه چند کتاب با موضوع بهزیستی روانی منتشر شد و در سال 1999م، داینر، سو،(4) لوکاس و اسمیت،(5) مقالۀ جدیدی را در بارۀ ادبیات جدید در این حوزه، در خبرنامۀ روان شناختی،(6) به چاپ رساندند.

به هر حال، رشتۀ بهزیستی روانی، به سرعت رشد کرد و این، مرهون سه عامل است: نخست، رشد سطح زندگی مادّی که بر اساس آن، مردم به دنبال چیزی فراتر از بقا بودند. دیگری، رویکرد دموکراتیک در احترام گذاشتن به اندیشه و احساس افراد در بارۀ زندگی شان. سوم، رواج روزافزون فردگرایی در جهان که توجّه افراد را به احساسات و باورهای خودشان معطوف می سازد.(7) بر این مبنا، نظریه های گوناگونی نیز ارائه شده که در فصل هفتم به آنها خواهیم پرداخت.

چهار. اسلام

در متون دینی (قرآن و حدیث) نیز این مسئله به صورت گسترده، مورد بحث قرار گرفته است. به همین جهت، اندیشمندان مسلمان نیز به این موضوع پرداخته اند که شاید بیشتر، رویکرد اخلاقی

ص :23


1- . Gurin.
2- . Wilson.
3- . Bradburn, N.
4- . Suh, N.
5- . Smith.
6- . Psychological Bulletin.
7- . Diener., Lucas., oishi (2002).

داشته باشد. امّا با رویکرد روان شناختی، پژوهش کاظم علی محمّدی ارائه شده است که هر چند به شادکامی از دیدگاه اسلام و ساخت آزمون آن اختصاص دارد، امّا مباحث اسلامی آن به شدّت اندک است و با اشکالات تقریباً جدّی ای روبه روست که پیش تر در بارۀ آن سخن گفتیم.

کار نقلی _ تحلیلی دیگری که صورت گرفته و تا حدودی به این موضوع اختصاص دارد، کتاب رضایت از زندگی اثر نگارنده است. این بررسی، هر چند نگاهی نو به منابع اسلامی دارد، امّا همان گونه که پیش تر اشاره شد، فاقد ساختار مشخص، چارچوب نظریِ معیّن و فراگیری در عوامل است.

ص :24

فصل دوم: تعریف شادکامی

اشاره

از مسائل مهم این موضوع، شناخت شادکامی است. در این بحث باید روشن شود که معنای شادکامی در روان شناسی مثبت گرا و در تفکّر اسلامی چیست. از آن جا که این موضوع در بستر روان شناسی مثبت گرا طرح می شود، این مفهوم نیز باید مورد بررسی قرار گیرد. در ادامه، تعریف این سه را بررسی می کنیم:

1. روان شناسی مثبت گرا

اشاره

بر اساس برخی بررسی های انجام شده توسط براتی،(1) در بارۀ روان شناسی مثبت گرا، تعریف های گوناگونی ارائه شده است. ویلیام کامپتون(2) در کتاب مقدمات روان شناسی مثبت گرا،(3) محور را «رفتار رضایت بخش سازگارانه، خلّاقانه و عاطفی آدمی» قرار داده و معتقد است که این رشته «نظریه ها، پژوهش ها و فنون مداخله ای» روان شناسی را به منظور شناخت اجزای این امور مثبت به کارمی گیرد.

پترسون، محور را بر «امور درست زندگی از تولّد تا مرگ» قرار داده و روان شناسی مثبت گرا را «مطالعۀ علمی» آن می داند.

شلدون(4) و کینگ،(5) بر «فضایل و نقاط قوّتِ (توانمندی های) افراد عادی» تأکید دارند. لذا این رشته را «مطالعۀ علمی» این امور می دانند.

ص :25


1- . ر.ک: براتی، 1388.
2- . Compton,W.C.
3- . An Introduction to positive psychology.
4- . Sheldon, K, M.
5- . King, L.

گیبل(1) و هایت،(2) اصل را «شکوفایی یا عملکرد بهینه» قرار داده اند و بر همین اساس، روان شناسی مثبت گرا را «مطالعۀ شرایط و فرایندهای دخیل» در این مسئله می دانند.(3) شلدون، فردریکسون،(4) راسوند،(5) چیکزنت می های(6) و هایت نیز روان شناسی مثبت گرا را این گونه تعریف کرده اند: «مطالعۀ علمی کارکردهای بهینۀ آدمی با هدف کشف و ارتقای عواملی که به افراد، اجتماعات محلّی و جوامع بزرگ اجازه می دهد تا به رشد و شکوفایی دست یابند».(7)

سلیگمن و چیکزنت می های، بر «شرایط مثبت زندگی» تأکید دارند و بر همین اساس، هدف روان شناسی مثبت گرا را تغییر در نوع پرداخت روان شناسی، از اشتغال خاطر صِرف به بدترین امور در زندگی، به پرداختن به شرایط مثبت می دانند».(8)

سونیا لوبومیرسکی(9) و آلیسون آبه(10) نیز «رشد، شکوفایی و عملکرد بهینه» را محور روان شناسی مثبت گرا می دانند و بر همین اساس، کار روان شناسان مثبت گرا را «بررسی عوامل» این امور معرفی می کنند.

همچنین برخی دیگر مانند داک ورث،(11) استین(12) و سلیگمن، در مقالۀ جامعی در نخستین شمارۀ مجلّۀ سال نامۀ روان شناسی بالینی،(13) اساس را بر «تجربه های مثبت و صفات فردی مثبت» می دانند. لذا معتقدند که کار روان شناسی مثبت گرا «مطالعۀ علمی این امور و نهادهای تسهیل کنندۀ رشد آنها» است.(14)

جمع بندی

از آنچه گذشت، روشن می گردد که هر چند در بارۀ روان شناسی مثبت گرا تعریف های گوناگونی ارائه شده، با این حال، همگی دو رکن دارند: یکی محور روان شناسی مثبت گرا و هدف آن؛ دیگری

ص :26


1- . Gable, S.L.
2- . Haidt, J.
3- . گیبل و هایت، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
4- . Fredrickson, B.L.
5- . Rathunde.
6- . Csikszentmihalyi, M.
7- . کامپتون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
8- . سلیگمن و می های، 2000؛ به نقل از براتی، 1388.
9- . Lyubomirsky, S.
10- . Allison Abbe.
11- . Duckworth, A, L.
12- . Steen, T.A.
13- . Annual Reviw of Clinical Psychology.
14- . واک ورث، استین و سلیگمن، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.

نوع کاری که در بارۀ آن انجام می شود. در بارۀ رکن نخست می توان گفت که با همۀ تفاوت تعبیرها، محور روان شناسی مثبت گرا «نکات مثبت انسان و حیات انسانی» است که یک تغییر نگرش در روان شناسی به شمار می رود و با تعبیرهایی مانند: «رفتار رضایت بخش سازگارانه، خلّاقانه و عاطفی»، «امور درست زندگی از تولّد تا مرگ»، «فضایل و نقاط قوّت افراد عادی»، «شرایط مثبت زندگی»، «رشد، شکوفایی و عملکرد بهینه» و «تجربه ها و صفات فردی مثبت» بیان شده است. در بارۀ رکن دوم نیز می توان گفت که کار روان شناسی مثبت گرا _ همانند هر دانش دیگری _ «مطالعۀ علمیِ» امور یاد شده است که با تعبیرهایی مانند: «به کارگیری نظریه ها، پژوهش ها و فنون مداخله ای»، «مطالعۀ شرایط و فرایندهای دخیل» و «بررسی عوامل» بیان شده است.

مجموعۀ این مسائل، برخی را بر این باور ساخته که روان شناسی مثبت گرا را می توان «مطالعۀ علمی تجارب و عواطف مثبت آدمی، توانمندی ها و فضیلت های شخصی و خشنودی و شادکامی(1) (سعادتمندی) آدمیان» تعریف کرد.(2)

2. شادکامی در روان شناسی مثبت گرا

واژۀ Happiness در انگلیسی را می توان به دو معنا به کار بُرد: یکی شادی است که در این صورت، از هیجان مثبت در زمان حال سخن گفته ایم. دیگری، شادکامی و سعادتمندی است که در این معنای اخیر، شادکامی، با خشنودی و رضایت از زندگی مترادف است و به نظر می رسد آنچه در روان شناسی مثبت گرا از آن بحث می شود، این معنا از Happiness است.(3)

روان شناسان در بارۀ معنای این اصطلاح، کمتر سخن گفته اند و بیشتر به مؤلّفه ها و عوامل آن پرداخته اند؛ همان گونه که اصطلاح سعادت در حوزۀ مطالعات اسلامی نیز چنین وضعی دارد. دلیل آن را نیز در روشن بودن معنای آن نزد مردم می دانند. آرگایل در بارۀ معنای شادکامی می نویسد: گاهی گفته می شود که مفهوم شادکامی، مبهم(4) و اسرارآمیز(5) است؛ امّا روشن است که بیشتر مردم به خوبی می دانند که شادکامی چیست. در زمینه یابی ها که از مردم در بارۀ معنای شادکامی سؤال شده، پاسخ داده اند که غالباً شادکامی، عبارت است از بودن در حالت خوش حالی و سرور یا دیگر هیجان های مثبت، یا عبارت است از راضی بودن از زندگی خود.(6)

ص :27


1- . happiness.
2- . براتی، 1388.
3- . براتی، 1388، ص57.
4- . Obscure.
5- . Mysterious.
6- . آرگایل، 1382، ص14.

وی معتقد است که مردم، این اصطلاح را کاملاً درک می کنند و در خصوص این که شادکامی، به هیجانات مثبت و رضایت از زندگی مربوط می شود، نظر نسبتاً شفّافی دارند.(1)

البته وی معتقد است علاوه بر این دو جزء (عواطف مثبت(2) و رضایت(3) )، جزء سومی نیز وجود دارد که عبارت است از: فقدان افسردگی، اضطراب یا دیگر عواطف منفی(4) .(5) این جزء در حقیقت، مربوط به بُعد هیجان ها می شود. البته از آن جا که بر اساس تحقیقات، هیجان های مثبت و منفی، از یکدیگر مستقل اند، نمی توان آنها را در یک جزء قرار داد. بررسی ها نشان داده که وجود عواطف مثبت، به معنای فقدان عواطف منفی نیست و وجود عواطف منفی نیز به معنای فقدان عواطف مثبت نیست. این یافته، ما را به این نتیجه گیری ره نمون می سازد که شادکامی، سه قسمت عمده دارد: رضایت، عواطف مثبت و عواطف منفی.(6)

به باور برخی صاحب نظران،(7) «Happiness» و «Subjectiv Well-being» _ که به اختصار «SWB» خوانده می شود _ ، یک معنا دارند. تنها تفاوت آنها در عرفی بودن و آکادمیک بودن است؛ Happiness واژه ای عرفی است که مردم بیشتر آن را می شناسند؛ امّا «SWB»، واژه ای آکادمیک است. شاید بر همین اساس است که فروح،(8) معتقد است که شادکامی، اساساً مقوله ای ذهنی(9) و مبتنی بر قضاوت ذهنی افراد است. از این رو، شناخت «SWB» می تواند تا حدود زیادی معنای شادکامی را نیز روشن سازد.

به نوشتۀ کریستوفر کاراس، SWB به رضایت مندی افراد از «کیفیت زندگی»(10) شان اشاره دارد و جانشینی برای تحقیقات عینی ساختار کیفیت زندگی است، مانند: ثروت، میزان درآمد و انتظارات از زندگی. وی در بخش دیگری می گوید: بسیاری از واژه ها در نوشته جات برای بیان اثرات مذهب و معنویت بر بهزیستی به کار برده می شوند. این واژه ها عبارت اند از: بهزیستی شخصی، بهزیستی روان شناختی، بهزیستی شناختی، و کیفیت زندگی که در تحقیقات اخیر، زیر عنوان «بهزیستی روانی» (SWB)طبقه بندی می شوند.(11)

ص :28


1- . آرگایل، 1382، ص25.
2- . Positive Emotion.
3- . Satisfaction.
4- . Negative Emotion.
5- . آرگایل، 1382، ص14.
6- . آرگایل، 1382، ص31.
7- . گلزاری، مناسبات حدیث و روان شناسی(مجموعه گفتگو)، چاپ نشده.
8- . Froh.
9- . براتی، 1388، ص57.
10- . Quality of Life (QOL).
11- . کزّازی، 1386.

دینر و همکاران، در راه نمای روان شناسی مثبت گرا می نویسند: بشر، زمانی به فکر افتاد که چه چیزی، یک زندگی خوب را می سازد. دانشمندانی که در این باره مطالعه کردند، بر این باورند که عنصر اصلی یک زندگی خوب، آن است که فرد، خود را شبیه زندگی و با آن هماهنگ سازد، نه آن که زندگی را با خواسته های خود هماهنگ کند. بهزیستی روانی، به عنوان شناخت و ارزیابی های مؤثّر در زندگی تعریف شده است. این ارزیابی ها شامل واکنش های احساسی و هیجانی، مثل قضاوت شناختی از رضامندی است.

وی سپس ادامه می دهد که رضامندی از زندگی، یک مفهوم گسترده است که شامل: تجربیات خوشایند، سطح پایینی از خُلقیات منفی و سطح بالایی از رضایت از زندگی می شود. تجربیات مثبت، موجب سطح بالایی از بهزیستی روانی می شوند؛ چون زندگی رضایت بخشی را می سازند.(1)

3. شادکامی در اسلام

اشاره

برای به دست آوردن تعریف شادکامی، نخست به تحلیل واژگانی می پردازیم و سپس معنای سعادت در اسلام را بررسی می کنیم.

الف _ معنای لغوی

یک. واژۀ سعادت

لغت شناسان با تعبیرها و روش های گوناگونی به تعریف واژۀ «سعد» پرداخته اند. برخی مانند خلیل ابن احمد فراهیدی و فَیّومی، با استفاده از روش تعریف به تضاد، سعادت را «ضدّ نُحوسَت» دانسته اند.(2) برخی نیز مانند طُرَیحی، با استفاده از همین روش، آن را «ضدّ شقاوت» معرفی کرده اند.(3) برخی مانند ابن منظور، هم از روش پیش گفته استفاده کرده اند و هم واژه ای مثبت برای تبیین معنای این واژه به کار برده اند. وی با استفاده از واژۀ «یُمْن» و هم چنین با استفاده از ضدّ آن (نحوست و شقاوت)، سعادت را به معنای «میمنت و ضدّ نحوست و شقاوت» تعریف می کند.(4)

ابن فارس نیز با استفاده از همین دو روش، به تعریف سعادت پرداخته است، با این تفاوت که در بخش مثبت، علاوه بر یُمن، از واژه های «خیر» و «سرور» نیز استفاده کرده است. وی معتقد است که سعادت، ضدّ نحوست و به معنای خیر و سرور و میمنت (یُمن) است. از تعریف وی

ص :29


1- . Diener., Lucas., oishi. (2002).
2- . السعد: نقیض النحس فی الاشیاء، یوم سعد و یوم نحس (العین). سُعِدَ بِالضَّمِّ خِلَافُ شَقِی (المصباح المنیر).
3- . السعادة: خلاف الشقاوة و منه سعد الرجل فی دین أو دنیا خلاف شقی فهو سعید والجمع السعداء (مجمع البحرین).
4- . السعد: الیمن و نقیض النحس و السعودة خلاف النحوسة و السعادة خلاف الشقاوة ( لسان العرب).

چنین به دست می آید که سعادت، ترکیبی از خیر و سرور و میمنت است. وی معتقد است که به همین دلیل، به یکی از بهترین گیاهان چراگاه، «سُعدان» و به ستاره های خوش یُمن، «سَعد» گفته می شود. وی این را معنای اصلی واژه دانسته و معتقد است که پس از این، در معنای تقویت و معاونت (همیاری) نیز به کار رفته است، مانند: ساعد (برای بخشی از دست) و مساعدت (برای معاونت).(1)

راغب اصفهانی نیز با همین دو روش، به تعریف این واژه پرداخته با این تفاوت که از «خیر» استفاده نموده و همچنین «معاونت» را نیز در معنای آن دخیل می داند. از این رو، سعادت را به معنای همیاری امور الهی با انسان برای رسیدن به خیر دانسته که ضدّ شقاوت است و به همین جهت، مساعدت، معنای معاونت می دهد؛ یعنی معاونت برای کسب آنچه مایۀ سعادت است و بخشی از دست را نیز بدان جهت ساعد می گویند که در انجام دادن کارها مساعدت می کند. لذا به دو بال پرنده نیز «سعدان» می گویند، همان گونه که به آنها «یدان» (دو دست) نیز می گویند.(2)

هر چند ابن منظور و طُریحی، به صورت صریح، معاونت را در معنای سعادت دخیل ندانسته اند، با این حال، هنگام بررسی معنای واژه های «اسعاد و مساعدت» از آن استفاده نموده اند و این لغات را به معنای معاونت دانسته اند.(3) همچنین ابن منظور و فیومی، معتقدند که بخشی از دست را نیز به این جهت ساعد نامیده اند که در انجام دادن کارها معاونت دارد.(4) شاید بر همین اساس است که عرب ها، برخی از کارهایی را که مجرای یُمن برای آنها بوده، با مشتقّات این واژه نامیده اند که در این صورت، هم یُمن در آن نهفته است و هم معاونت. از این واژگان می توان به موارد زیر اشاره کرد: «سعدان»: برای گیاهی پوشیده از خار که از بهترین چراگاه های گوسفندان است.(5) «سواعد»: برای مجرای مخ در استخوان؛ مجرای آب به نهر و دریا؛ راه های خروج آب و

ص :30


1- . السعد اصل یدل علی خیر و سرور خلاف النحس. فالسعد الیمن فی الامر. والسعدان: نبات من افضل المراعی... وسعود النجم عشرة مثل سعد بلع وسعد الذابح، وسمیت سعوداً لیمنها. هذا هو الاصل. ثم قالوا لساعد الانسان ساعد؛ لانه یتقوی به علی اموره. و لهذا یقال: ساعده علی أمره، اذا عاونه، کأنه ضم ساعده الی ساعده. وقال بعضهم: المساعدة المعاونة فی کل شیء (معجم مقاییس اللغة).
2- . السعد والسعادة معاونة الاُمور الإلهیة للإنسان علی نیل الخیر، و یضادّه الشّقاوة... و الْمُسَاعَدَة: المعاونة فیما یظنّ به سَعَادَة... السَّاعِدُ: العضو تصوّرا لِمُسَاعَدَتِهَا... و سمّی جناحا الطائر سَاعِدَینِ کما سمّیا یدین (مفردات الفاظ القرآن).
3- . و الإِسْعاد: المعونة. و المُساعَدة: المُعاونة. و ساعَدَه مُساعدة و سِعاداً و أَسعده: أَعانه ( لسان العرب). و الإسعاد: الإعانة. و المساعدة: المعاونة (مجمع البحرین).
4- . و الساعد: مُلْتَقی الزَّنْدَین من لدن المِرْفَق إِلی الرُّسْغ. و الساعِدُ: الأَعلی من الزندین فی بعض اللغات، و الذراع: الأَسفلُ منهما؛ قال الأَزهری: و الساعد ساعد الذراع، و هو ما بین الزندین و المرفق، سمی ساعداً لمساعدته الکف إِذا بَطَشَت شیئاً أَو تناولته . ابن منظور، پیشین،. و (السَّاعِدُ) مِنَ الْإِنْسَانِ مَا بَینَ الْمَرْفَقِ و الْکفِّ وَ هُوَ مُذَکرٌ سُمِّی (سَاعِداً) لأَنَّهُ (یسَاعِدُ) الْکفَّ فِی بَطْشِهَا وَ عَمَلِهَا و (السَّاعِدُ) هُوَ العَضُدُ و الْجَمْعُ (سَوَاعِدُ) و (سَاعَدَهُ) (مُسَاعَدَة) بِمَعْنَی عَاوَنَهُ ( المصباح المنیر).
5- . السعدان: نبت ذو شوک عظیم مثل الحسک من کل الجوانب، و هو من جید مراعی الإبل تسمن علیه. (مجمع البحرین).

مجرای چشمه های آن؛ مجرای خروج شیر؛ مجرای آب به دشت و دریا. «سعید»: برای نهری که مزرعه را آبیاری می کند. «سعد»: برای آب غیرمنتظره ای که بدون طلب، به دست آمده.(1)

دو. واژه های متضاد
اشاره

از آن جا که در برخی از تعاریف، از واژه های ضدّ سعادت استفاده شده بود، لازم است برای تبیین معنای دقیق سعادت، آنها نیز معنا شوند. یکی از واژه هایی که در برابر سعادت قرار داده شده بود، شقاوت است. ابن منظور، شقاوت را به «شدّت و سختی»،(2) ابن فارس به «رنج و سختی» _ که ضد سهولت و آسانی است _ ،(3) و راغب به «تعب و رنج» معنا5(4) کرده اند. همچنین واژۀ متضاد دیگر، «نحوست» است. ابن منظور، نحوست را به معنای سختی و زیان دانسته است.(5) لذا عرب ها برای برخی از چیزها که چنین ویژگی هایی دارند، این واژه را به کار می برند، مانند: دود آتش، باد سرد شدید، هوای غبارآلود(6) و مانند اینها.

ص :31


1- . الساعد: مَجری المخ فی العظام؛ و قول الأَعلم یصف ظلیماً: علی حَتِّ البُرایة زَمْخَرِی السَّواعِدِ، ظَلَّ فی شَری طِوالِ عنی بالسواعد مجری المخ من العظام، و زعموا أَن النعام و الکری لا مخ لهما؛ و قال الأَزهری فی شرح هذا البیت: سواعد الظلیم أَجنحة لأَن جناحیه لیسا کالیدین. و الزَّمْخَرِی فی کل شی ء: الأَجْوف مثل القصب و عظام النعام جُوف لا مخ فیها. و الحتُّ: السریع. و البُرَایة: البقِیة؛ یقول: هو سریع عند ذهاب برایته أَی عند انحسار لحمه و شحمه. و السواعد: مجاری الماء إِلی النَّهر أَو البَحْر. و الساعدة: خشبة تنصب لِتُمْسِک البَکرَة، و جمعها السواعد. و الساعد: إِحْلِیلُ خِلْف الناقة و هو الذی یخرج منه اللبن؛ و قیل: السواعد عروق فی الضَّرْع یجی ء منها اللبن إِلی الإِحلیل؛ و قال الأَصمعی: السواعد قَصَب الضرع؛ و قال أَبو عمرو: هی العروق التی یجی ء منها اللبن شبهت بسواعد البحر و هی مجاریه. و ساعد الدَّرّ: عرق ینزل الدَّرُّ منه إِلی الضرع من الناقة و کذلک العرق الذی یؤدی الدَّرَّ إِلی ثدی المرأَة یسمی ساعداً؛ و منه قوله: ألم تعلمی أَنَّ الأَحادیثَ فی غَدٍ و بعد غَدٍ یا لُبن، أَلْبُ الطَّرائدِ *و کنتم کأُمٍّ لَبَّة ظعَنَ ابنُها إِلیها، فما دَرَّتْ علیه بساعِدِ رواه المفضل: ظعن ابنها، بالظاء، أَی شخص برأْسه إِلی ثدیها، کما یقال ظعن هذا الحائط فی دار فلان أَی شخص فیها. و سَعِیدُ المَزْرَعَة: نهرها الذی یسقیها. و فی الحدیث: «کنا نُزَارِعُ علی السَّعِیدِ». و الساعِدُ: مَسِیلُ الماء لی الوادی و البحر، و قیل: هو مجری البحر إِلی الأَنهار. و سواعد البئر: مخارج مائها و مجاری عیونها. و السعید: النهر الذی یسقی الأَرض بظواهرها إِذا کان مفرداً لها، و قیل: هو النهر، و قیل: النهر الصغیر، و جمعه سُعُدٌ؛ قال أَوس بن حجر: و کأَنَّ ظُعْنَهُمُ، مُقَفِّیة، نخلٌ مَواقِرُ بینها السُّعُد و یروی: حوله. أَبو عمرو: السواعد مجاری البحر التی تصب إِلیه الماء، واحدها ساعد بغیر هاء؛ و أَنشد شمر: تأَبَّدَ لأْی منهمُ فَعُتائِدُه، فذو سَلَمٍ أَنشاجُه فسواعِدُه و الأَنشاجُ أَیضاً: مَجَارِی الماء، واحدها نَشَجٌ. و فی حدیث سعد: کنا نَکرِی الأَرض بما علی السَّواقی و ما سَعِدَ من الماء فیها فنهانا رسول الله صلی الله علیه و آله ، عن ذلک ؛ قوله: ما سعد من الماء أَی ما جاء من الماء سَیحاً لا یحتاج إِلی دالیة یجِیئُه الماء سیحاً، لأَن معنی ما سعد: ما جاء من غیر طلب .
2- . الشَّقَاءُ: الشِّدة و العُسْرة ( لسان العرب).
3- . الشین والقاف والحرف المعتلّ أصل یدلّ علی المعاناة، وخلاف السهولة والسعادة (معجم مقاییس اللغة).
4- . قد یوضع الشَّقَاءُ موضع التّعب، نحو: شقیت فی کذا، کلّ شَقَاوَة تعب، و لیس کلّ تعب شقاوة، فالتّعب أعمّ من الشّقاوة (مفردات الفاظ القرآن).
5- . النَّحْسُ: الجهد و الضُّر ( لسان العرب).
6- . و العرب تسمی الریح الباردة إِذا دَبِرَتْ نَحْساً... و النَّحْسُ: الغُبار... و قیل: النَّحْسُ الرِّیح ذات الغُبار، و قیل: الرِّیح أَیاً کانت... و النَّحْسُ: شدة البَرْد... و النُّحاس، بضم النون: الدُّخانُ الذی لا لهب فیه ... قال: النُّحاسُ الدُّخان؛ قال الأَزهری: و هو قول جمیع المفسرین. و قال أَبو حنیفة: النُّحاس الدُّخان الذی یعلو و تَضْعُف حرارته و یخلص من اللهب (همان جا).

همچنین مترجمان و مفسّران ایرانی قرآن کریم، برای شقاوت، معادل هایی همچون: بدفرجامی، بدبختی، ناکامی، تلخکامی و ناکامیابی را به کار برده اند.(1)

نتیجه گیری

از مجموع آنچه گذشت، می توان نتیجه گرفت که چند واژۀ کلیدی را در معنای سعادت باید در نظر گرفت: «خیر»، «سرور»، «یُمن» و «معاونت». با توجّه به معنا و جایگاه هر کدام از این کلیدواژه ها می توان گفت که سعادت، به معنای هر چیزی است که ترکیبی از خیر، سرور و یمن را، و یا معاونت در رسیدن به آن را داشته باشد که در برابر شدّت و سختی های آسیب زا و رنج آور است.

خیر + سرور + یُمن = سعادت یا: معاونت در کسب «خیر + سرور + یمن» = سعادت

خیر، عبارت است از: «هر امر مثبت و خوبی که انسان ها بدان تمایل دارند».(2) یُمن نیز عبارت است از برکت و معنای اصلی برکت، «پایداری و دوام» است.(3) حال اگر این تعاریف را به جای آن فرمول بگذاریم، می توان گفت که سعادت، عبارت است از: «هر امر مثبتِ رغبت آوری که پایدار و سرورآور باشد».

سه. تحلیل معنای سعادت

بر اساس این تعریف، سعادت، سه پایۀ اساسی دارد که هر کدام مربوط به یک بُعد خاص هستند که در ادامه، به بررسی آنها می پردازیم.

_ به لحاظ ماهیت: در واقع، از امور خوب و مثبتی است که هیچ شرّ و بدی ای در آنها نیست و برای انسان ها رغبت آور است. هیچ انسانی نیست که سعادت را در شرّ و بدی بداند. تفاوت موجود در مکتب ها، در تعریف خیر و تعیین مصداق آن است. لذا شناخت خیر، از مسائل مهم در این بحث است. باید دانست که خیر بودن پیش آمدها بر اساس تعریف افراد و مکاتب، تعیین نمی شود. خیر بودن و شر بودن هر اتّفاقی، واقعیتی است که بر اساس نظام توحیدی توسط خداوند برای هر کدام از آنها تعیین شده است و تنها کار بشر، آن است که باید آنها را شناسایی کند و بر اساس آن، برنامۀ زندگی و کنش ها و واکنش های خود را تنظیم نماید.

_ به لحاظ زمان: پایدار و بادوام است، نه لحظه ای و مقطعی. مقیاس زمان را نیز باید کلّ حیات انسان قرار داد. سعادت باید امنیت زمانی داشته باشد. اگر مسئله ای، خوب ارزیابی شود و

ص :32


1- . ر.ک: فرهنگ نامۀ قرآنی، ج2 ص123 (ذیل «شقی»).
2- . ر. ک: العین؛ معجم مقاییس اللغة؛ لسان العرب؛ مجمع البحرین؛ مفردات الفاظ القرآن، مادۀ «خیر».
3- . ر. ک: همان، مادۀ «یمن».

انسان به دنبال آن برود و آن را نیز به دست آورد، امّا پایداریِ زمانی نداشته باشد، سعادت نخواهد بود. همچنین این نشان می دهد که مسئلۀ سعادت را با نوسانات مقطعی زندگی نمی توان ارزیابی نمود. شاید کسی در مقطعی از زمان، در خیر و شادی باشد. این فرد، لزوماً سعادتمند نیست؛ چون ممکن است در کلّ زندگی خود، فاقد چنین وضعیتی باشد. از طرفی دیگر، شاید کسی در مقطعی ناراحت باشد و با سختی، دست و پنجه نرم کند. این شخص نیز لزوماً انسانی بدبخت نیست؛ چرا که ممکن است در کلّ زندگی خود به خیر و شادی دست یابد. بنا بر این، در ارزیابی سعادت، نمی توان از الگوی ارزیابیِ مقطعی استفاده نمود؛ بلکه باید الگوی ارزیابیِ کلان و پایدار را به کار گرفت.

_ به لحاظ هیجانی: سُرورآور و شادکننده است و موجب خوش حالی فرد می گردد، نه غم و حسرت. از آن جا که سعادت با خیرِ پایدار، سر و کار دارد، حتماً به سروری پایدار نیز می انجامد. اگر اموری، موجب لذّت آنی شوند و انسان را در لحظۀ حال، شاد و خوش حال کنند، امّا وی را به اندوه پایدار آینده دچار سازند، نمی توانند جزئی از سعادت به شمار روند. بنا بر این باید توجّه داشت که شادی های لحظه ای و مقطعی، انسان را نفریبند که نهایتی جز شقاوت و بدبختی نخواهند داشت.

این مجموعه، تبیین کنندۀ معنای سعادت است. البته باید توجّه داشت که هر چند این سه بُعد را در مقام تبیین از هم جدا نمودیم، ولی در واقعیت، مسائلی درهم تنیده و تفکیک ناپذیرند و این بدان معناست که سرور و پایداری، ویژگی های خیر هستند، نه عامل مستقلی در عرض آن. لذا معنای آن، این است که سعادت یعنی خیرِ پایدار و سُرورآور. چیزی خیر واقعی است که پایدار و سُرورآور باشد. همچنین وقتی صحبت از پایداری می شود، مراد، پایداریِ خیر و سرور است، نه پایداریِ شر یا اندوه. و یا وقتی صحبت از سُرور می شود، عنصر خیر و پایداری نیز در آن لحاظ می شوند که به معنای سُرور پایدارِ ناشی از خیر است، نه سرورِ ناپایدارِ ناشی از شر؛ که بدین وسیله از شادی های لحظه ای و مقطعی جدا می شود. بنا بر این، این مؤلّفه ها به گونه ای خاص در هم تنیده اند.

ب _ معنای اصطلاحی (قرآن و حدیث)

اشاره

هر چند ابتدا به نظر می آید که کوشش در بیان معنا و تعریف سعادت، از قبیل توضیح واضحات است، امّا تدریجاً روشن خواهد شد که تعریف صحیح سعادت، بسیار دشوار خواهد بود. این دشواری، از آن جا پیدا می شود که سعادت با اموری از قبیل: لذّت، آرزو، موفّقیت و رضایت، بستگی کامل دارد.(1) در عین حال، این نکته مهم است که اختلاف اساسیِ نظام های اخلاقی، به

ص :33


1- . مقالات فلسفی، ج2 ص60.

لحاظ مفاهیم کلی نیست؛ بلکه بیشتر به مصادیق آن مفاهیم کلّی مربوط می شود. یعنی هر انسانی، فطرتاً طالب سعادت است و هیچ گاه این خواست را نمی تواند از خود سلب کند. این حقیقت را نیز همۀ نظام های اخلاقی پذیرفته اند و در آن اتفاق نظر دارند و اختلاف میان نظام های گوناگون اخلاقی، متوجّه تشخیص مصداق سعادت خواهد بود.(1) به همین جهت، در آیات و روایات سعادت و همچنین متضاد آن شقاوت، گزاره ای که مستقیماً و صریحاً به تعریف سعادت پرداخته باشد، وجود ندارد و بیشتر به مصادیق و عوامل آن پرداخته شده است.(2)

در چنین مواردی به لحاظ روش شناختی، برای مشخّص ساختن تعریف، باید به سراغ مصادیق رفت و از لا به لای آنها تعریف را به دست آورد. بررسی علمیِ مصادیق سعادت، پیچیدگی خاص خود را دارد؛ چرا که با طیف گسترده ای از موارد رو به رو هستیم که گاه در نگاه نخست، تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند. از این رو، شیوۀ بررسی، از اهمیت خاصی برخوردار است.

در یک بررسی،(3) حدود 440 روایت که طیف وسیعی از عوامل سعادت را شامل می شوند، مورد مطالعه قرار گرفته اند. از این مجموعه، حدود 33 روایت به مصادیق سعادت یا شقاوتِ دنیوی، حدود سی روایت به اسباب شقاوت، حدود 165 روایت به اوصاف افراد سعادتمند، و حدود 110 روایت به اوصاف افراد شقی پرداخته است. حدود پنجاه روایت نیز در مورد اسباب سعادت و مسائل متفرقۀ دیگر موجود است.

بررسی آیات و روایات نشان می دهد که تعریف سعادت از نظر قرآن و حدیث، تفاوتی با مفهوم لغوی آن ندارد. اسلام نیز سعادت را خیر پایدار همراه با شادی و سرور می داند. تنها تفاوت اسلام با دیگر مکاتب، در معرفی مصادیق خیر، دوام و سُرور است. بررسی مصادیقْ نشان می دهد که اسلام، خیر، سُرور و دوام را در مجموع حیات انسانی در نظر گرفته است. لذا این مفاهیم را به زندگی اُخروی نیز توسعه می دهد و خیر و سرور در سعادت اسلامی، از دنیا تا آخرت امتداد دارد. پس تعریف اسلام از سعادت را می توان «خیر و سرور پایدار در مجموعۀ حیات انسان (دنیا و آخرت)» دانست. بر همین اساس، معرّفی مصادیق و محدودۀ آنها نیز متفاوت است.

یک. سطوح شادکامی

یافتۀ بسیار مهم این بررسی آن است که سعادت در معارف اسلام، «دو سطحی» است: یکی دنیوی و دیگری اخروی. هر کدام نیز به تناسب ماهیت خود، عواملی دارند. این سطح بندی، معلول

ص :34


1- . اخلاق در قرآن، ج1، ص98.
2- . روش بررسی های روان شناختی در قرآن و حدیث با رویکرد شادکامی، ص16 (زیر چاپ).
3- . همان، ص18.

واقعیت حیات انسانی است. حیات انسان، دو سطح دنیوی و اخروی دارد. لذا سعادت او نیز دو سطحی خواهد بود و به تناسب هر سطح، عوامل خاصی نیز خواهد داشت. معلوم می شود که اسلام، نه به بهانۀ آخرت، سعادت دنیوی را فراموش کرده است و نه به بهانۀ دنیا، سعادت اُخروی را. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

از ما نیست کسی که دنیای خود را به خاطر آخرتش و یا آخرت خود را به خاطر دنیایش، رها کند.(1)

در حدیث دیگری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

بهترینِ شما، کسی است که نه آخرتش را به خاطر دنیایش، و نه دنیایش را به خاطر آخرتش رها کند.(2)لذا پیامبر صلی الله علیه و آله بهترین فرد را کسی نمی داند که یکی را به خاطر دیگری ترک کند؛ بلکه باید از هر دو برگرفت، چرا که دنیا وسیلۀ آخرت است.(3) به همین جهت، ایشان با همّت ترین مردم را کسی می داند که به هر دو سطح بپردازد.(4) بر این اساس، اسلام، سعادت تک سطحی را نمی پذیرد، حتی اگر سطح اُخروی باشد.

دو. الگوی رابطۀ سطوح شادکامی

نکتۀ بسیار مهمّ موجود در روایات این موضوع، پیوستگی و در هم تنیدگی هر دو سطح سعادت با یکدیگر است. بررسی روایات نشان می دهد که سعادت دنیوی و اُخروی، دو مسئلۀ جدا از یکدیگر نیستند؛ بلکه کاملاً با هم ارتباط تنگاتنگ دارند و بر هم تأثیرگذارند. این مسئله، از اصول اساسی در مفهوم سعادت است که کمتر مورد توجّه قرار می گیرد. به لحاظ روش شناختی، این اصل در هیچ روایتی، مورد تصریح قرار نمی گیرد؛ امّا معمولاً روایات حوزۀ سعادت دنیوی، قیدی دارند که آن را در راستای آخرت قرار می دهد. این، موجب به وجود آمدن این اندیشه می گردد که دو سطح سعادت با یکدیگر مرتبط اند و بیگانه از یکدیگر نیستند. لذا در مرحلۀ نخست می توان استفاده کرد که سطوح سعادت با هم ارتباط دارند. سپس آنچه اهمیت بیشتری می یابد، الگوی تأثیرگذاری این دو سطح بر یکدیگر است. پرسش این است که اگر این دو سطح بر یکدیگر تأثیرگذارند، نحوۀ تأثیرگذاری آنها به چه شکلی است؟

ص :35


1- . لَیسَ مِنّا مَن تَرَک دُنیاهُ لاِخِرَتِهِ، ولا آخِرَتَهُ لِدُنیاهُ (کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص156، ح3568).
2- . خَیرُکم مَن لَم یترُک آخِرَتَهُ لِدُنیاهُ، ولا دُنیاهُ لاِخِرَتِهِ (تاریخ بغداد، ج4، ص221، ح1918).
3- . لَیسَ خَیرُکم مَن تَرَک الدُّنیا لِلآخِرَة ولا الآخِرَة لِلدُّنیا، ولکن خَیرُکم مَن أخَذَ مِن هذِهِ وهذِهِ (ربیع الأبرار، ج1، ص53). نیز، ر. ک: الفردوس ، ج3، ص455، ح5290 و ص409، ح5249.
4- . أعظَمُ النّاسِ هَمّا، المُؤمِنُ الَّذی یهُمُّ بِأَمرِ دُنیاهُ وأمرِ آخِرَتِه (سنن ابن ماجة، ج2، ص725، ح2143).

بررسی روایات نشان می دهد از آن جا که «دنیا، مزرعۀ آخرت است»، سعادت دنیوی «بستر و زمینة» سعادت اخروی است و از آن جا که سعادت اُخروی، هدف نهایی است، «جهت دهنده» به سعادت دنیوی نیز هست. بررسی مجموع آیات و روایات سعادت، نشان می دهد که هر چند اسلام، سعادت دنیوی را با همان معیارهای مادی اش به رسمیت می شناسد، امّا آن را در جهت تأمین سعادت اُخروی تعریف می کند و از مسائلی که سعادت اخروی را تهدید می کنند، دوری می گزیند و آنها را ضدّ سعادت می داند. لذا در روایات این بخش، معمولاً قید یا نکته ای وجود دارد که عوامل مادی و دنیوی سعادت را از اطلاق خود خارج می کند و به آنها جهت می دهد. برای نمونه می توان اشاره کرد که هر چند در روایات، ازدواج(1) و همسر زیبا به عنوان یک عامل دنیوی سعادت معرفی شده، امّا آن را به دیندار بودن،(2) صالح بودن(3) و پاک دامن و امانت دار بودن(4) مقیّد کرده اند. هنگام بررسی دقیق روایات این بخش، این مسئله به خوبی روشن می شود.

بنا بر این هر چند اسلام برای سعادت، دو سطح قائل است، امّا نحوۀ ارتباط آنها با یکدیگر از الگوی خاصّی پیروی می کند. از این رو، مدل سعادت اسلامی، پیچیدگی خاصی دارد. بر اساس این مدل، سعادت دنیوی در دل سعادت اُخروی قرار می گیرد و در مسیری قرار دارد که تأمین کنندۀ سعادت اُخروی باشد. از این رو، هر چند سعادت دنیوی، محدود به دنیاست و با مرگ پایان می یابد، امّا بر سعادت اُخروی تأثیرگذار است. از طرف دیگر، هر چند سعادت اُخروی، مخصوص آخرت و زندگی جاویدان انسان است، با این حال، تأمین آن، از دنیا شروع می شود، بلکه به عبارت دقیق تر، به لحاظ زمانی، دنیا تنها فرصت تأمین آن است. لذا هم عوامل مادی و هم عوامل معنویِ سعادت، در دنیا تأمین می شوند؛ امّا به لحاظ اثر، برخی مربوط به دنیا و برخی مربوط به آخرت اند و در عین حال، عوامل دنیوی، باید در راستای سعادت اُخروی قرار بگیرند و با آن تضاد نداشته باشند. در حقیقت، اسلام، سعادت دنیویِ متضاد با سعادت اخروی را سعادت نمی داند، هرچند در ظاهر، سراسر، لذّت و سرور و رفاه باشد.

ص :36


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن تَزَوَّجَ فَقَد اُعطِیَ نِصفَ السَّعادَةِ (مستدرک الوسائل، ج14، ص154، ح16352).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِم ان یُشبِهَهُ وَلَدُهُ، و المَرأةُ الجَملاءُ ذاتُ دَینٍ و... (قرب الإسناد، ص77).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِم الزَّوجَةُ الصالِحَةُ و... ( الجعفریات، ص99؛ مسند ابن حنبل، ج1، ص168).
4- . ثَلاثٌ مِنَ السَّعادَةِ:... المَرءَةُ تَراها تُعجِبُکَ وتَغیبُ فَتَأَمنُها عَلی نَفسِها و مالِکَ (همان، ص162). نیز، ر.ک: الدر المنثور، ج2، ص152. امام زین العابدین علیه السلام : مِن شَقاءِ المَرءِ أَن تَکونَ عِندَهُ امرَاَةٌ مُعجَبُ بِها و هِیَ تَخونَهُ (الکافی، ج5، ص258، ح3).

فصل سوم: ساختار شادکامی

اشاره

از مسائل اساسی در شادکامی، به دست آوردن ساختار آن است. مراد از ساختار، چارچوب و ابعاد مختلف شادکامی و نحوۀ ارتباط آنها با یکدیگر است. در این بحث باید مشخّص شود که شادکامی، از چه مؤلّفه هایی تشکیل شده است و چه الگویی از ارتباط میان آنها برقرار است؟ وقتی ساختار و چارچوب شادکامی به دست آمد، آن گاه می توان عوامل هر کدام را بررسی نمود. همچنین وجود چارچوبی مشخّص، به کل مباحث جهت می دهد و از بیراهه رفتن جلوگیری می کند و در عین حال، حوزۀ مطالعات اسلامی آن را نیز مشخص می سازد؛ چرا که روشن می شود چه موضوعاتی از مباحث اسلامی باید مورد مطالعه قرار گیرند.

مطالعۀ منابع اسلامی نشان می دهد که شادکامی در اسلام، دو مؤلّفه دارد: یکی «نشاط» و دیگری «رضا». در توضیح این امر باید گفت که ساختار شادکامی از یک سو باید با تعریف سعادت، و از سوی دیگر باید با واقعیت های زندگی، متناسب باشد. گفتیم که سعادت، بر اساس تعریف، سه مؤلّفه اساسی دارد: خیر، سرور و پایداری. همان گونه که پیش تر گذشت، خیر، مربوط به ماهیت آن چیزی است که انسان در زندگی با آن رو به رو می شود و سرور، به بُعد هیجانی زندگی اشاره دارد و پایداری، به بُعد زمانی آن دو. بنا بر این، سعادت وقتی به دست می آید که از یک سو رَوَند زندگی، مبتنی بر خیر باشد و از سوی دیگر، با سرور و خرسندی همراه باشد و در عین حال، این دو پایدار باشند، نه مقطعی و موقّتی. پس سعادت، حالتی است پایدار از زندگیِ شاد (سرور) و خوب (خیر).

اگر بخواهیم زندگیِ خیر و خیر بودن زندگی را در عینیت آن به روشنی ببینیم، باید ابعاد مختلف زندگی را بررسی کنیم. زندگی از یک منظر به دو بخش «رویداد»ها و «تکلیف»ها تقسیم

ص :37

می شود. مراد از رویدادها، حوادث و رخدادهای خوشایند و ناخوشایند زندگی، و مراد از تکلیف ها، قوانین و وظایف بایدی و نبایدی زندگی اند. بنا بر این، زندگیِ خیر، آن است که همۀ این ابعاد چهارگانه، مبتنی بر خیر باشند؛ چه نعمتی که باید از آن استفاده نمود (خوشایندها) و یا نقمتی که باید آن را تحمّل کرد (ناخوشایندها)؛ و چه امر لذّت بخشی که باید آن را ترک نمود (نبایدها) و یا کار محنت آوری که باید آن را انجام داد (بایدها). مجموعۀ این چهار موقعیت، در ادبیات دین، از آن به عنوان «قضا» یاد می شود.

بر اساس متون دینی، واکنشی که انسان باید در برابر قضای الهی داشته باشد، رضامندی است و همان گونه که در آینده خواهیم گفت، این بدان جهت است که قضای الهی مبتنی بر خیر است. لذا هر چهار موقعیت یاد شدۀ زندگی، خیر هستند. از این رو، انسان باید از آنها راضی باشد. آنچه تا کنون گذشت، مؤلّفۀ رضامندی در شادکامی را توضیح داد امّا مؤلّفۀ نشاط نیز با سرور در تعریف هماهنگ است و البته این هر دو، باید پایدار باشند که با شرایط خاصی که بیان خواهند شد، حاصل می گردد.

اکنون اجزای اساسیِ شادکامی در اسلام را _ که عبارت اند از: رضا و نشاط _ بررسی می کنیم.

1. رضا

اشاره

یکی از مفاهیم مهم در معارف اسلامی، «رضا» است. در آینده خواهیم گفت که رضامندی بر محور توحید تعریف می گردد که از آن به «الرضا بالقضاء» تعبیر می شود. آنچه این جا مهم است این که رضا یکی از عوامل سعادت شمرده شده که نشان دهندۀ نقش آن در شادکامی است. تِرمذی در کتاب سنن خود از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل می کند:

مِن سَعادَةِ ابنِ آدَمَ رِضاهُ بِما قَضَی اللهُ لَهُ، ومِن شَقاوَةِ ابنِ آدَمَ تَرکهُ استِخارَةَ اللهِ، ومِن شَقاوَةِ ابنِ آدَمَ سَخَطُهُ بِما قَضَی اللهُ لَهُ.(1)از نیک بختی فرزند آدم، خشنودی اوست به آنچه خداوند برای او حکم نموده است، و از تیره بختی فرزند آدم، ترک طلب خیر از خداوند است و [نیز] از تیره بختی فرزند آدم، ناخشنودی اش از حکم خداوند در بارۀ اوست.

آبی نیز در کتاب خود چنین نقل می کند:

مِن سَعادَةِ ابنِ آدَمَ رِضاهُ بِما قَسَمَ اللهُ لَه.(2)از خوش بختی فرزند آدم، خشنودی اوست به آنچه خداوند برایش قسمت نموده است.

ص :38


1- .سنن الترمذی، ج4، ص455، ح2151؛ کنز العمّال، ج7، ص814، ح21533.
2- . نثر الدر، ج1، ص168.

رضامندی، هدیۀ مخصوص الهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.(1) امام علی علیه السلام رضامندی را بهترین همراه انسان می داند(2) و شخص دارای رضامندی از خدا را یکی از افراد خوش بختی معرفی می کند که باید به حال او غبطه خورد.(3) توصیف «نعم القرین» را نباید دست کم گرفت. معلوم می شود که ویژگی های درونی، همراهان حقیقت وجودی انسان اند و هر چه با ماهیت الهی انسان سازگارتر باشند، به احساس خوش بختی و بهزیستی روانی اش بیشتر کمک می کنند.(4) از این گذشته، رضامندی، رابطۀ تنگاتنگی نیز با دین و ایمان دارد. امام علی علیه السلام رضامندی را یکی از ارکان چهارگانۀ ایمان شمرده است.(5) در روایت دیگری از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله یکی از ده جزء ایمان(6) و در برخی دیگر از روایات، به عنوان بهترین مؤلّفۀ ایمان،(7) کمال دین(8) و ریشۀ آن(9) دانسته شده است. این عبارات، گذشته از این که حقایق را بیان می کنند، نقش ترغیب کنندگی نیز دارند. روایات دیگری نیز با جدّیت و تأکید، انسان ها را از نارضایتی برحذر می دارند و آن را با خداپرستی و پذیرش ربوبیت خداوند متعال، در تضاد می دانند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : مَن لَم یرضَ بِقَضائی ولَم یؤمِن بِقَدَری، فَلیلتَمِس إلها غَیری.(10)خداوند _ جلّ جلاله _ فرمود: «هر کس به قضای من خشنود نباشد و به قَدَر من ایمان نیاورد، باید در پی خدایی غیر از من باشد».

امام علی علیه السلام نیز در همین راستا می فرماید:

إن کنتَ غَیرَ قانِعٍ بِقَضائِهِ وقَدَرِهِ، فَاطلُب رَبّا سِواهُ.(11)اگر به قضا و قَدَر خدا قانع نیستی، پروردگار دیگری بجوی.

ص :39


1- . معانی الأخبار عن أحمد بن أبی عبد الله عن أبیه رفعه: جاءَ جَبرَئیلُ علیه السلام إلَی النَّبِی صلی الله علیه و آله فَقالَ: یا رسول الله إنَّ اللهَ _ تَبارَک وتَعالی _ أرسَلَنی إلَیک بِهَدِیة لَم یعطِها أحَدا قَبلَک. قالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : قُلتُ: وما هِی؟ قالَ الصَّبرُ وأحسَنُ مِنهُ. قُلتُ: وما هُوَ؟ قالَ: الرِّضا (معانی الأخبار، ص260 ح1؛ بحار الأنوار، ج69، ص373، ح19).
2- . نعم القرین الرضا (نهج البلاغة، حکمت 4؛ قرب الاسناد، ص202؛ بحار الأنوار، ج69، ص409، ح120).
3- . طوبی لِمَن ذَکرَ المَعادَ، وعَمِلَ لِلحِسابِ، وقَنِعَ بِالکفافِ، ورَضِی عَنِ الله (نهج البلاغة، حکمت 44؛ بحار الأنوار، ج72، ص46، ح57؛ المعجم الکبیر، ج4، ص56، ح3618؛ کنز العمّال، ج13، ص375، ح37027).
4- . این موضوع، نیازمند بررسی های روان شناختی بیشتر است.
5- . الإِیمانُ أربَعَةُ أرکانٍ: الرِّضا بِقَضاءِ الله ِ، وَالتَّوَکلُ عَلَی الله ِ، وتَفویضُ الأَمرِ إلَی الله ِ، وَالتَّسلیمُ لِأَمرِ الله ( الکافی، ج2، ص56، ح5).
6- . الإِیمانُ فی عَشَرَة: المَعرِفَة وَالطّاعَة، وَالعِلمِ وَالعَمَلِ، وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ، وَالصَّبرِ وَالیقینِ، وَالرِّضا وَالتَّسلیمِ؛ فَأَیها فَقَدَ صاحِبُهُ بَطَلَ نِظامُهُ ( کنز الفوائد، ج2، ص11).
7- . امام علی علیه السلام : مِن أفضَلِ الإِیمانِ الرِّضا بِما یأتی بِهِ القَدَرُ (غرر الحکم، ح9262؛ عیون الحکم والمواعظ، ص467، ح8492).
8- . امام علی علیه السلام : غایة الدّینِ الرِّضا (غرر الحکم، ح6351؛ عیون الحکم والمواعظ، ص348، ح5906).
9- . امام علی علیه السلام : الدّینُ شَجَرَةٌ أصلُهَا التَّسلیمُ وَالرِّضا (غرر الحکم، ح1255؛ عیون الحکم والمواعظ، ص46، ح1164).
10- . التوحید، ص371، ح11.
11- . همان، ص372، ح13؛ روضة الواعظین، ص460.

طبق برخی روایات، کسی که راضی نباشد، کفر در دین او نفوذ می کند(1) و باید در آخرت، منتظر شدیدترین عذاب ها باشد.(2) استحقاق عِقاب، نشانۀ ناشادکامی و بدبختی است.

گذشته از روایات «الرضا بالقضاء»، روایات دیگری نیز بر رابطۀ باور به تقدیر (الایمان بالقضاء والقدر) با دین و ایمان، تأکید جدّی دارند(3) که در بحث عوامل شادکامی، بدان ها خواهیم پرداخت. مهم این است که رابطۀ تنگاتنگ میان باور به تقدیر و رضامندی از آن با ایمان و دینداری، نشان دهندۀ رابطۀ تنگاتنگ شادکامی با دینداری است. دین و ایمان واقعی و بنیادین، از راه باور به تقدیر و رضایت از آن _ با تبیینی که به مرور در مباحث آینده خواهد آمد _ شادکامی را تأمین می کند.

قضا و قدر، موضوع رضامندی

آنچه در این باره گذشت، کلیاتی در بارۀ اصل رضا بود؛ امّا این هنوز کافی نیست و نمی تواند مؤلّفۀ شادکامی را به صورت عینی نشان دهد. روشن تر شدن جایگاه رضامندی در زندگی، نیازمند بررسی های بیشتری است که در ادامه به آنها می پردازیم.

بررسی بیشتر در این زمینه، بسته به بررسی متعلقِ رضاست. متعلّق رضا، «قضا» و «قدر» است و این دو با هم تفاوت دارند. قضا و قدر، «موقعیتی بیرونی» است، و رضامندی یا نارضایی، «حالتی نفسانی و روانی» که در واکنش به آن موقعیت، شکل می گیرد. بنا بر این باید به تفاوت ماهیت این دو توجّه کرد. ما برای شناخت عینی رضامندی، نیازمند بررسی متعلّق آن _ که یک موقعیت بیرونی است _ ، هستیم. با شناخت دقیق این موقعیت، راهی به سوی مشخّص شدن و عملیاتی شدن رضامندی در شادکامی گشوده می شود. در این راه، نخست باید معنای قضا و قدر و سپس انواع آن را مشخص ساخت.

الف _ تعریف

اشاره

قضا، از ریشۀ «قَضَی» به معنای استوار نمودن کاری و قرار دادن آن در جهت فلسفۀ وجودی آن است. ابن فارس معتقد است که این ماده، بر اتقان کار و استحکام آن و نافذ بودنش دلالت می کند. خداوند متعال می فرماید: (فَقَضَهُنَّ سَبْعَ سَمَوَاتٍ فِی یوْمَینِ) ؛(4) یعنی آفرینش هفت آسمان را در دو روز، محکم

ص :40


1- . امام علی علیه السلام : مَن لَم یَرضَ بِالقَضاءِ دَخَلَ الکُفرَ دِینَهُ (غرر الحکم، ح8960؛ عیون الحکم والمواعظ، ص463، ح8430).
2- . امام علی علیه السلام : أشَدُّ النّاسِ عَذاباً یَومَ القِیامَةِ، المُتَسَخَّطُ لِقَضاءِ اللهِ (غرر الحکم، ح3225؛ عیون الحکم والمواعظ، ص115، ح2553).
3- . ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج9، ص92.
4- . سورۀ فصّلت، آیۀ 12.

کرد. قضا، حکم کردن است. خداوند پاک، گفته است: (فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ) ؛(1) یعنی بساز و حکم کن. از همین رو، قضاوت کننده را «قاضی» نامیده اند؛ چرا که حکم می دهد و آن را اجرا می کند.(2)

و امّا قَدَر، از ریشه «قَدَرَ» به معنای حد و اندازۀ چیزی و گوهر و پایان آن است، و تقدیر، به معنای مشخّص کردن اندازۀ چیزی. ابن فارس معتقد است که این واژه، بر مقدار و کنه و پایان هر چیز دلالت دارد. پس «قدْر»، یعنی مقدار هر چیز. گفته می شود: « قدره کذا»؛ یعنی اندازه اش این مقدار است. قَدْر، قضای خداوند در بارۀ مقدار و انتهای اشیاست که خواسته چنان شوند. قَدَر هم همین طور است.(3)

قضا و قدر، در قرآن و حدیث، کاربردهای متعدّدی دارند. طبق حدیثی از امام علی علیه السلام ، کلمۀ «قضاء» در قرآن، در ده معنا به کار رفته است؛(4) امّا در این جا، مقصود از «قَدَر»، هندسۀ اشیا و اندازۀ آنها، و مقصود از «قضا»، حکم به تحقّق آنهاست.

به سخن دیگر، هر پدیده برای تحقّق، مقدّماتی دارد که «قَدَر» و «قضا»، دو مقدّمۀ مهم و اساسی آنها هستند؛ یکی اندازه گیری و دیگری فرمان تحقّق. امام کاظم علیه السلام در تبیین مقدّمۀ نخست (قدر)، از عباراتی همچون: «هُوَ الهَندَسَةُ مِنَ الطُّولِ وَالعَرضِ وَالبَقاءِ»(5) و «تَقدیرُ الشَّیءِ مِن طولِهِ وَ عَرضِهِ»(6) استفاده نموده است و امام رضا علیه السلام با عبارت «هُوَ وَضعُ الحُدودِ مِنَ الآجالِ وَالأَرزاقِ وَالبَقاءِ وَالفَناءِ»(7) آن را تعریف کرده است. بدین سان، خداوند متعال پیش از انجام دادن هر کار و پدید آوردن هر پدیده، نخست، حدوده وجودی آن را از هر نظر، معین می کند. آن محدوده، «قَدَر» و این عمل، «تقدیر» نامیده می شود.

پس از تقدیر، نوبت به مقدّمۀ دوم، یعنی «قضا» می رسد. امام رضا علیه السلام این مقدّمۀ آن را با عبارت «هُوَ الإِبرامُ وَإِقامَةُ العَینِ»، یعنی استوارسازی و به عرصۀ وجود آوردن، تفسیر کرده است. در این مرحله، خداوند متعال، آنچه را تقدیر کرده، در خارجْ تحقّق می دهد. به تعبیر دیگر، وجود عینی هر پدیده، در واقع، استوار نمودنِ وجود تقدیری آن است. بنا بر این، قَدَر، بر قضا مقدّم است، اگر چه در گفتار و نوشتار، قضا برای سهولت در به کارگیری آنها، مقدّم می شود.

ص :41


1- . سورۀ طه، آیۀ 72.
2- . معجم مقاییس اللغة، مادۀ «قضی».
3- . همان، مادۀ «قدر».
4- . امام علی علیه السلام _ در بَیانِ معنی قضاء و تَفسیر آن _ : هُوَ عَشَرَة أوجُهٍ مُختَلِفَة المَعنی، فَمِنهُ قَضاءُ فَراغٍ، وقَضاءُ عَهدٍ، ومِنهُ قَضاءُ إعلامٍ، ومِنهُ قَضاءُ فِعلٍ، ومِنهُ قَضاءُ إیجابٍ، ومِنهُ قَضاءُ کتابٍ، ومِنهُ قَضاءُ إتمامٍ، ومِنهُ قَضاءُ حُکمٍ وفَصلٍ، ومِنهُ قَضاءُ خَلقٍ، ومِنهُ قَضاءُ نُزولِ المَوتِ.أمّا تَفسیرُ قَضاءِ الفَراغِ... (دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج8، ص145، ح5763).
5- . ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج8، ص150، ح5764.
6- . ر. ک: همان، ح5765.
7- . ر. ک: همان، ص376، ح6036.

ب _ اقسام

اشاره

قضا و قدر، از یک منظر، به تکوینی و تشریعی، و از منظری دیگر، به قطعی و غیر قطعی تقسیم می شود. از آن جا که تقسیم بندی دوم با موضوع ما ارتباط مستقیم ندارد، بحث را با بررسی تقسیم بندی نخست پی می گیریم:

یک. قضا و قدر تکوینی
اشاره

قضا و قدر تکوینی، به بُعد آفرینشی زندگی و چگونگی تنظیم قوانین و حوادث آن مربوط می گردد. برخی معتقدند که این قضا و قدر، خود به دو قسم تقسیم می شود: قضا و قدر تکوینی در بارۀ آفرینش موجودات، که به معنای اندازه گیری و پدید آوردن آنهاست، و قضا و قدر تکوینی در بارۀ افعال انسان، که قدر تکوینی آن به معنای اعطای قدرت انتخاب و توان انجام دادن کارها از سوی خداوند به اندازه ای محدود و معین به انسان، و قضای تکوینی آن، به معنای فرمان تکوینی خداوند به اجرای این اندازه هاست.(1)

بنا بر این، قوانین حاکم بر حیات آفرینش (انسان و دیگر موجودات) و حوادث آن نیز از موقعیت های دیگری هستند که زیرمجموعۀ قضا و قدر کلّی قرار می گیرند. اکنون، موقعیت قضا و قدر، قدری عینی تر و مشخّص تر شده است؛ امّا همچنان باید این مسیر را ادامه داد.

قضا و قدر تکوینی در بارۀ افعال انسان، به مسئلۀ اختیار و ارادۀ انسان و نقش آن در شادکامی مربوط می شود که در آینده به آن خواهیم پرداخت. امّا آنچه از قضا و قدر تکوینی در بارۀ آفرینش، به بحث ما مربوط می شود، حوادث و رخدادهایی هستند که در روند زندگی هر فردی پیش می آیند.

_ امور خوشایند و ناخوشایند

حوادث زندگی، به دو قسم خوشایند و ناخوشایند تقسیم می شوند. بر همین اساس، امام علی علیه السلام زندگی را به دو بخش «یوم لک» و «یوم علیک» تقسیم می کنند.(2) مفاهیم دیگری نیز هستند که با این حقیقت ارتباط پیدا می کنند. خوشایند زندگی (یوم لک)، همان چیزی است که در ادبیات دین با عنوان «نعمت» و ناخوشایند زندگی (یوم علیک)، همان چیزی است که با عناوینی همچون: «بلا»، «مصیبت»، «نقمت» و مانند آن، از آن یاد می شود. بر اساس این مطلب، نسبت میان برخی

ص :42


1- . ر. ک: همان، ص140.
2- . امام علی علیه السلام : الدهرُ یومانِ: فیومٌ لَک و یومٌ علَیک، فإذا کانَ لک فلا تَبطَرْ، و إذا کانَ عَلیک فلا تَحزَنْ، فَبِکلَیهِما سَتُختَبَرُ (تحف العقول، ص207). نیز، ر. ک: بحار الأنوار، ج77، ص210، ح1 و ج78، ص13، ح71؛ نهج البلاغة، حکمت 396.

واژه ها در احادیث روشن می گردد. در پاره ای از روایات _ که در بحث بعدی به آنها اشاره خواهیم کرد _ سه واژۀ قضاء، بلاء و نعماء در کنار هم آمده اند. با توضیحی که گذشت، معلوم می گردد که این سه، در عرض یکدیگر نیستند؛ بلکه بلاء و نعماء (یا واژه های مشابه)، زیرمجموعۀ قضاء هستند. تحلیل مفهومی سه واژۀ مورد بحث (قضاء، بلاء و نعماء) به اضافۀ شواهد روایی، این مطلب را ثابت می کند. پیش تر گفتیم که قضا و قدر یعنی آنچه خداوند، معین کرده و به آن حکم می کند و آنچه خداوند در بُعد تکوین به آن حکم می کند، یا خوشایند است یا ناخوشایند که از آنها به نعمت یا بلا یاد می شود. این، نکته ای مهم در فهم صحیح این روایات و شناخت دقیق نسبت میان مفاهیم دینی است. نمی توان این سه را در عرض هم و یا به صورت مستقل تحلیل کرد. دو موضوع بلا و نعمت، در عرض یکدیگرند و هر دو، در طول موضوع قضا قرار می گیرند.

_ واکنشهای مثبت

واکنش به اصل قضا و قدر، یا رضامندی (الرضا) یا نارضایتی(سخط) است؛ امّا واکنش به اقسام قضا و قدر چیست؟ همان گونه که در روایات، سه واژۀ قضاء، بلاء و نعماء با هم می آمدند، سه مفهوم «رضا»، «صبر» و «شکر» نیز در کنار هم ذکر می شوند. رضا، واکنش به قضاء، صبر، واکنش به بلاء و شکر، واکنش به نعماء است. اکنون به بررسی مستندات می پردازیم. برای نمونه، امام کاظم علیه السلام نقل می کند که در یکی از جنگ ها، گروهی خود را به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید که: «اینان چه کسانی هستند؟». پاسخ دادند: ای پیامبر خدا! ما مؤمن هستیم. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: «ایمانتان به چه درجه ای رسیده است؟». آنان در پاسخ گفتند: شکیبایی هنگام گرفتاری، و سپاس گزاری هنگام راحتی، و خشنودی هنگام قضا ]ی الهی[.(1)

در حدیثی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است، افرادی که واکنششان نسبت به سه موقعیت قضا و بلا و نعمت، رضامندی و صبر و شکر باشد، خدای متعال آنها را جزء بندگان راستین درگاه خود قرار می دهد:

إنَّ اللهَ _ جَلَّ ثَنَاءُهُ _ یقولُ: وَ عِزَّتی وَ جَلَالِی، مَا خَلَقتُ مِن خَلقِی خَلقاً أحَبَّ إلَی مِن عَبدِی المُؤمِنِ، وَلَذَلِک سَمَّیتُهُ بِاسمی مُؤمِناً... فَلیرضَ بِقَضَائِی، وَ لیصبِر عَلَی بَلَائِی، وَلیشکر نَعمَائِی،أکتُبهُ یا مُحَمَّدُ مِن الصِّدّیقینَ عِندِی.(2)

ص :43


1- . امام کاظم علیه السلام : رَفَعَ إلی رسول الله صلی الله علیه و آله قَومٌ فی بَعضِ غَزَواتِهِ، فَقالَ: مَنِ القَومُ؟ فَقالوا: مُؤمِنونَ یا رسول الله.قالَ: وما بَلَغَ مِن إیمانِکم؟ قالوا: الصَّبرُ عِندَ البَلاءِ، وَالشُّکرُ عِندَ الرَّخاءِ، وَالرِّضا بِالقَضاءِ.فَقالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : حُلَماءُ عُلَماءُ، کادوا مِنَ الفِقهِ أن یکونوا أنبِیاءَإن کنتُم کما تَصِفونَ، فَلا تَبنوا ما لا تَسکنونَ، ولا تَجمَعوا ما لا تَأکلونَ، وَاتَّقُوا اللهَ الَّذی إلَیهِ تُرجَعونَ ( الکافی، ج2، ص48، ح4؛ مشکاة الأنوار ، ص75، ح143؛ بحار الأنوار، ج22، ص144، ح132).
2- . مشکاة الأنوار، ص33.

خداوند _ که ثنایش والاست _ می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند، از میان آفریدگانم، آفریده ای که نزد من محبوب تر از بندۀ مؤمنم باشد، نیافریدم و بدین جهت، او را به اسم خودم، مؤمن نام نهادم... . پس باید به قضای من، خشنود باشد و بر بلای من شکیبایی بورزد و نعمت های مرا سپاس بگذارد. ای محمّد! او را در شمار بندگان راستین درگاه خود می نویسم.

آمدی، از امام علی علیه السلام نیز در این باره چنین نقل می کند:

ثَلاثٌ مَن کنَّ فیهِ فَقَد رُزِقَ خَیرَ الدُّنیا وَ الآخِرَة؛ هُنَّ: الرِّضَا بِالقَضَاءِ وَ الصَّبرُ عَلَی البَلاءِ، وَ الشُّکرُ فِی الرَّخاءِ.(1)سه چیز در هر کس باشد، در حقیقت، خیر دنیا و آخرت نصیبش گشته است: خشنودی به قضا، شکیبایی بر گرفتاری و سپاس گزاری در آسایش.

در جای دیگری نیز چنین نقل می کند:

إنَّکُم إن صَبَرتُم عَلَی البَلاءِ، وَ شَکَرتُم فِی الرَّخاءِ، وَ رَضِیتُم بِالقَضاءِ، کانَ مِن اللِه سُبحانَهُ الرَّضا.(2)اگر شما بر گرفتاری شکیبا، و در آسایشْ سپاس گزار، و به قضا خشنود باشید، از جانب خداوند سبحان هم از شما خشنودی خواهد بود.

هم او در دعایش نیز می فرماید:

اللّهُمَّ!... وَ أسأَلُک أن تَرزُقَنِی شُکرَ نِعمَتِک، وَ صَبراً عَلَی بَلیتِک، وَ رِضی بِقَدَرِک.(3)خداوندا!... و از تو می خواهم که سپاس گزاری بر نعمتت و شکیبایی بر بلایت و خشنودی به قَدَرت را روزی ام گردانی.

در پاره ای از روایات، دو عنوان رضا و صبر، معمولاً با هم آمده اند. امام علی علیه السلام می فرماید: مردی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و گفت: ای پیامبر خدا! جانم سیر و قانع نمی گردد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود:

قُل: اللَّهُمَّ رَضِّنِی بِقَضَائِک، وَ صَبِّرنِی عَلَی بَلَائِک، وَ بارِک فِی أقدَارِک، حَتّی لا أُحِبَّ تَعجیلَ شَیءٍ أخَّرتَهُ، وَ لا تَأخیرَ شَیءٍ عَجَّلْتَهُ.(4)

ص :44


1- . غرر الحکم، ح6283؛ عیون الحکم والمواعظ، ص282، ح6283.
2- . غرر الحکم، ح3845.
3- . مهج الدعوات، ص130.
4- . قرب الإسناد، ص220؛ مستدرک الوسائل، ج15، ص276، ح18228. نیز، ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج9، ص136 به بعد.

بگو: خدایا! مرا به قضایت خشنود کن و بر بلایت، شکیبا ساز و تقدیرهایت را برایم مبارک گردان، تا جلو افتادن چیزی را که به تأخیر انداخته ای و تأخیرافتادن چیزی را که جلو انداخته ای، دوست نداشته باشم.

در بخش دیگری از روایات، به جای استفاده از واژه های بلا و نعمت، تعبیرهایی به کار رفته که می توانند رابطۀ میان این دو با رضا را توضیح دهند. این تعبیرها ناظر به دو حالت خوشایند بودن و ناخوشایند بودن وضعیت زندگی اند. مثلاً امام علی علیه السلام می فرماید:

عَلامَةُ رِضَا اللهِ سُبحَانَهُ عَنِ العَبدِ، رِضَاهُ بِمَا قَضَی بِهِ سُبحَانَهُ لَهُ وَ عَلَیه.(1)نشانۀ خشنودی خداوند سبحان از بنده، خشنودی بنده به آن چیزی است که خداوند سبحان به سود و زیان وی حکم کرده است.

این حدیث، به روشنی بیان می کند که حکم و قضایی که خداوند متعال برای بنده اش در نظر گرفته، یا به سود اوست (نعمت) و یا به زیانش (بلا).

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

الصَّبرُ والرِّضَا عَنِ اللهِ رَأسُ طاعَةِ الله، وَمَن صَبَرَ وَ رَضِی عَنِ الله فیما قَضَی عَلَیهِ فیما أحَبَّ أو کرِهَ، لَم یقضِ اللهُ لَهُ فیما أحَبَّ أو کرِهَ إلّا مَا هُوَ خَیرٌ لَهُ.(2)شکیبایی و خشنودی از خداوند، اساس فرمانبری خداوند هستند. هر کس شکیبایی ورزد و به قضای خدا در بارۀ خویش، در آنچه می پسندد و یا نمی پسندد، خشنود باشد، خداوند به آنچه او می پسندد یا نمی پسندد، حکم نمی کند، مگر این که برایش خیر باشد.

همچنین ایشان در مناجات خود با خداوند متعال، چنین طلب می کند:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَوَفِّقنی لِقَبولِ مَا قَضَیتَ لِی وَعَلَی، وَرَضِّنی بِمَا أخَذتَ لِی وَمِنِّی.(3)خدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا به پذیرش آنچه به سود و زیان من حکم نموده ای، موفّق گردان و مرا به هر آنچه نصیبم کرده ای یا از من گرفته ای، خشنود ساز.

در سفارش لقمان به فرزندش نیز به این نکته اشاره شده که قضای خدای متعال یا مورد پسند انسان است (نعمت) و یا ناپسند (بلا):

ص :45


1- . غرر الحکم، ح6344.
2- . الکافی، ج2، ص60، ح3؛ کنز الفوائد، ج1، ص131؛ مشکاة الأنوار، ص75، ح144؛ بحار الأنوار، ج71، ص159، ح75.
3- . الصحیفة السجادیة، ص62، دعای 14؛ المصباح، کفعمی، ص280.

یا بُنَی، أحُثُّک عَلی سِتِّ خِصالٍ، لَیسَ مِنهَا خَصلَةٌ، إلّا وَ هِی تُقَرِّبُک إلی رِضوانِ اللهِ، وَتُبَاعِدُک مِن سَخَطِهِ:... وَالثَّانِیةُ: الرِّضَا بِقَضَاءِ اللهِ فیما أحبَبتَ وَکرِهتَ... .(1)ای پسرم! تو را به شش خصلت تشویق می کنم. خصلتی از آنها نیست جز این که تو را به رضوان خداوند، نزدیک می سازد و تو را از خشم او دور می نماید:... و دوم: خشنودی به قضای خداوند در آنچه می پسندی و نمی پسندی... .

امام صادق علیه السلام نیز در این باره می فرماید:

إعلَموا أنَّهُ لَن یؤمِنَ عَبدٌ مِن عَبیدِهِ حَتَّی یرضَی عَنِ اللهِ فیما صَنَعَ اللهُ إلیه، وَصَنَعَ بِهِ عَلَی مَا أحَبَّ وَ کرِهَ، ولن یصنَعَ اللهُ بِمَن صَبَرَ وَ رَضِی عَنِ اللهِ إلّا مَا هُوَ أهلُهُ، وَ هُوَ خیرٌ لَهُ مِمَّا أحَبَّ وَ کرِهَ.(2)بدانید که هرگز بنده ای از بندگان خدا، مؤمن [حقیقی] نخواهد شد، مگر این که به آنچه خدا برای او و یا در حقّ او کرده، خوشایندش باشد یا نباشد، خشنود گردد. البته خداوند هرگز در حقّ کسی که شکیبایی می ورزد و از او خشنود باشد، جز آنچه را که سزاوار [خداوندی] اوست، انجام نمی دهد و این برای او از آنچه می پسندد و نمی پسندد، بهتر است.

در این حدیث نیز، منظور از جملۀ «آنچه خدا برای او و یا در حقّ او کرده»، همان حکم و قضای الهی است، و این که گفته شده «خوشایندش باشد، یا نباشد»، منظور، بلا و نعمت است.

در حدیث دیگری که از امام علی علیه السلام نقل شده است، می توان تقسیم قضا به دو بخش سود و زیان را مشاهده کرد. ایشان می فرماید:

إنْ عَقَدْتَ أیمَانَک فَارْضَ بِالمَقضِی عَلَیک وَلَک، وَ لا تَرْجُ أحَداً إلّا اللهَ، وَانْتَظِرْ مَا أتَاک بِهِ القَدَر.(3)اگر ایمانت را استوار کردی، به قضا ]ی الهی] ، چه به زیان و چه به سود خود، خشنود باش و به کسی جز خدا امید نبند، و در انتظار چیزی باش که قَدَر برایت پیش می آورد.در همۀ این بخش از روایات، به نوعی گفته شده که قضای الهی، یا خوشایند است و یا ناخوشایند.(4) اگر این را در کنار آن دسته از روایات بگذاریم که سه واژۀ قضاء و بلاء و نعماء را با

ص :46


1- . کنز الفوائد، ج2، ص164.
2- . الکافی، ج8، ص8، ح1؛ بحار الأنوار، ج78، ص217، ح93.
3- . مختصر بصائر الدرجات، ص363، ح418.
4- . البته در برخی روایات، تنها به یک قسم از اقسام قضاء، اشاره شده است. برای نمونه، امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: الرِّضا بِمَکروهِ القَضاءِ أرفَعُ دَرَجاتِ الیقینِ؛ خشنودی به قضای ناخوشایند، بالاترین درجۀ یقین است (تحف العقول، ص278؛ بحار الأنوار، ج78، ص135، ح1). این، منافاتی با آنچه گذشت ندارد؛ چرا که به جهت برخی شرایط، گاه به بخشی که نیاز است، اشاره می شود، نه کلّ یک بحث.

هم آورده بودند، معلوم می شود که خوشایندِ قضای الهی، همان وضعیت نعماء است و ناخوشایندِ قضای الهی، همان وضعیت بلاء. از این رو می توان گفت که قضاء، در دو شکل بلاء و نعماء، نمود پیدا می کند و عینی می شود.

پس از این، نوبت به یافتن نسبت میان واکنش هاست. از آنچه گذشت به راحتی می توان نسبت میان واکنش های سه گانۀ: رضا، شکر و صبر را به دست آورد. در حقیقت، رضا، به دو قسمِ شکر و صبر تقسیم می شود؛ چرا که رضا، واکنش به قضاء است و صبر، واکنش به بلاء، و شکر، واکنش به نعماء. حال اگر قضاء به دو موقعیت بلاء و نعماء تقسیم شد، رضامندی نیز به دو ویژگیِ شکر و صبر تقسیم می شود و این بدان معناست که رضامندی، در مقام عمل، یا در شکل شکر و یا در شکل صبر، نمود پیدا می کند.

نمودار (3 _ 1) وضعیت مطلوب(رضامندی)

از مجموع آنچه گذشت، به دست می آید که رضامندی در حوزۀ وضعیت و رخدادهای زندگی، با دو مسئلۀ مهمّ شکر و صبر، نمود می یابد. البته تحقّق شکر و صبری که تأمین کنندۀ رضامندی باشند، نیازمند عواملی است که در جای خود بدان خواهیم پرداخت. آنچه در این جا مهم است این که برای رضامندی، دو مؤلّفۀ شکر و صبر وجود دارد که ناظر به دو موقعیت خوشایند (نعمت) و ناخوشایند(نقمت) است. بنابر این، تحقّق صبر و شکر، به انسان کمک می کند که در هر دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند، راضی و خرسند باشد.

امّا در طرف مقابل، اگر انسان در ناخوشایندها، نابردبار (جَزَع) و در خوشایندها، ناسپاس (کُفران) باشد، موجب نارضایتی و ناخرسندی خواهد شد که در ادبیات دین، با عنوان «سَخَط» از آن یاد می شود. از آنچه گذشت روشن می شود که دلیل نارضایتی، بی تابی در سختی ها، و ناسپاسی در خوشی هاست. این جا نیز نسبتِ میان چند مفهوم دیگر روشن شد. سَخَط، جَزَع و کُفر، واژه های سه گانه ای هستند که نه در عرض یکدیگرند و نه جدا از هم؛ بلکه جَزَع و کُفران، از اقسام سَخَط و نمود عینیِ آن در صحنۀ زندگی اند.

ص :47

نمودار (3 _ 2) وضعیت نامطلوب(نارضایتی)

اگر هر دو بحث رضامندی و نارضایتی را با هم ببینیم، روشن می شود که از سویی، یک موقعیت در زندگی با سه کلیدواژۀ مهم «قضاء، بلاء و نعماء» داریم، و از سوی دیگر، واکنشی که می تواند درست یا نادرست باشد. واکنش درست، موجب رضامندی می شود که سه کلیدواژۀ مهمّ «رضا، شکر و صبر» را دربر می گیرد و واکنش نادرست، موجب نارضایتی می گردد که آن نیز سه کلیدواژۀ مهمّ «سَخَط، کفر و جَزَع» را _ با توضیحی که گذشت _ در بر می گیرد.

نمودار (3 _ 3) انواع واکنش به موقعیت های زندگی

پرسش مهمّی که مطرح می شود، این است که اساساً چرا باید انسان در هر دو موقعیت، راضی باشد و چگونه چنین چیزی ممکن است؟ پاسخ این پرسش در خیر بودن قضای الهی است که در فصل پنجم به آن خواهیم پرداخت.

ص :48

دو. قضا و قدر تشریعی
اشاره

قضا و قدر، در قلمرو تشریع و قانون نیز وجود دارد. قَدَر تشریعی، بدین معناست که خداوند متعال، افعال اختیاری انسان را اندازه گیری کرده، بر اساس مصالح و مفاسدی که دارند، آنها را به واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح، تقسیم کرده و اندازه و مقدار پاداش آنها را معین نموده است.

قضای تشریعی، آن است که خداوند، فرمان اجرای قَدَر تشریعی را صادر کرده است، چنان که امام علی علیه السلام در حدیثی در تفسیر قضا و قدر می فرماید:

الأَمرُ بِالطاعَةِ وَالنَّهی عَنِ المَعصیةِ... وَالوَعدُ وَالوعیدُ، والتَّرغیبُ والتَّرهیبُ، کل ذلِک قَضاءُ اللهِ فی أَفعالِنا، وَقَدَرُهُ لأَِعمالِنا.(1)فرمان به فرمان بردن و نهی از نافرمانی... و وعده و تهدید، و تشویق و هشدار، همۀ اینها قضای خداوند در بارۀ کارهای ما و قَدَر او برای کردار ما هستند.

نیز از امام رضا علیه السلام در تفسیر قضا آمده است:

الحُکمُ عَلَیهِم بِما یستَحِقُّونَهُ عَلی أَفعالِهِم مِنَ الثَّوابِ وَالعِقابِ فی الدُّنیا وَالآخِرَة.(2)حُکم بر آنان در بارۀ استحقاق آنها به خاطر کارهایشان از پاداش و کیفر در دنیا و آخرت است.

_ بایدها و نبایدها

قانون گذاری، با هدف، رابطۀ مستقیم دارد. فلسفۀ وضع قانون، رسیدن به هدف است. از این رو، نخست هدفْ در نظر گرفته می شود و سپس عوامل تأمین کننده و تهدید کنندۀ آن شناسایی می شوند و آن گاه نسبت به عوامل تأمین کننده، امر می شود و نسبت به عوامل تهدید کننده، نهی صورت می گیرد. بنا بر این، قانون، دو بُعد «باید» و «نباید» و امر و نهی دارد. این جاست که موضوعاتی همچون واجب و حرام، در ادبیات دین شکل می گیرند. دین، چیزی را که تأمین کنندۀ سعادت واقعی و شادکامی اصیل است، واجب می کند و آنچه را که تهدید کنندۀ شادکامی باشد، حرام می داند. در رتبۀ بعد، موضوعاتی همچون مستحب و مکروه قرار می گیرند. مستحب ها، عوامل تأمین کننده ای هستند که درجۀ لزومشان به واجب ها نمی رسند. واجب ها اموری هستند که تحقّق هدف زندگی یعنی شادکامیِ پایدار، بدون آنها ممکن نیست. در حالی که بدون مستحب ها امکان دستیابی به سطوح اوّلیۀ شادکامی وجود دارد (شادکامی حدّاقلی)؛ امّا سطوح عالی تر آن،

ص :49


1- . عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص124، ح17؛ الاحتجاج، ج2، ص398، ح304؛ روضة الواعظین، ص47.
2- . الاحتجاج، ج1، ص492، ح121؛ کنز الفوائد، ج1، ص363.

بسته به رعایت مستحب ها و تلاش های بیشتر است (شادکامی حدّاکثری). مکروه ها نیز عوامل تهدید کننده ای هستند که درجۀ لزومشان به حرام ها نمی رسد. حرام ها اموری هستند که با وجود آنها دستیابی به شادکامیِ پایدار، ممکن نیست. در حالی که با وجود مکروه ها امکان دستیابی به سطوح اوّلیۀ شادکامی، وجود دارد (شادکامی حدّاقلی)؛ امّا سطوح عالی تر آن به دست نمی آید. در حقیقت، مکروه ها مانعی برای تحقّق سعادت حدّاکثری اند.

بنا بر این، تفاوت واجب ها با مستحب ها، و حرام ها و مکروه ها، در درجۀ لزوم و ضرورتشان است، نه چیز دیگر. از این رو، واجب ها با مستحب ها در گروه بایدهای قانون، و حرام ها و مکروه ها در گروه نبایدها قرار می گیرند. البته در بحث ما، تفاوت میان واجب و مستحب، و حرام و مکروه، مورد توجّه قرار نمی گیرد و بیشتر بر اساس همان باید و نباید بحث خواهیم کرد.

از سوی دیگر، پاداش و کیفر اعمال نیز جزو قضای تشریعی به شمار می رود. خداوند متعال برای انجام یافتن بایدها، «پاداش» تعیین کرده و برای ترک نبایدها «کیفر» قرار داده است. این جاست که موضوعات ثواب و عقاب نیز معنا می یابند. جعل باید و نباید، پیش از عمل انسان قرار دارد و تحقّق ثواب و عقاب، پس از عمل او، و در میان این دو، رفتار انسان قرار دارد که در بحث بعد به آن می پردازیم.

_ واکنشهای مثبت

_ واکنش های مثبت

واکنش انسان، در دو مقام قابل بحث است: مقام عمل و احساس. چگونگی واکنش ما در مقام عمل، مفاهیم «طاعت» و «معصیت» را به وجود می آورد و در مقام احساس نفسانی، «رغبت» و «کراهت» را شکل می دهد. آنچه به بحث رضامندی ارتباط پیدا می کند، واکنش هیجانی و احساس نفسانی در برابر دو قلمرو بایدها و نبایدهای تشریعی است. به دیگر بیان، رضامندی از قوانین الهی

ص :50

در معنای عام خود، راضی بودن از تشریع های خداوند متعال (قضای تشریعی) به طور کلی است؛ امّا از آن جا که قضای تشریعی، به دو بخش باید و نباید تقسیم می شود، رضامندی نیز به دو بخش رغبت و کراهت تقسیم می گردد. بر اساس برخی روایات، روح، دارای پنج مرتبه است: «روح الحیاة، روح الشهوة، روح القوّة، روح الإیمان و روح القُدُس». انسان ها نیز به سه گروه طبقه بندی می شوند: «السابقون، أصحاب المیمنة و أصحاب المشئمة». معیار طبقه بندی نیز میزان بهره مندیِ افراد از مراتب روح است. اصحاب المشئمة، از سه مرتبۀ نخست برخوردارند؛ اصحاب المیمنة، از روح الایمان نیز برخوردارند؛ السابقون، تمام مراتب روح را دارا هستند.(1)

آنچه به بحث ما مربوط می شود، ویژگی روح الشهوة است. ویژگی روح الشهوة، خواستن و تمایل پیدا کردن است. البته انسان به هر چه گرایش پیدا کند، از ضدّ آن گریزان می شود. لذا رغبت و کراهت، گرایش و گریز، محبّت و نفرت، و مانند آن را باید با هم در نظر گرفت. امام صادق علیه السلام در بارۀ کارکرد این بُعد از روح در گروه السابقون می فرماید:

وجعل فیهِمُ رُوحَ الشَّهوَةِ فَبِهِ اشتَهَوا طاعَةَ اللهِ عزّ وجلّ وکَرِهُوا مَعصِیَتَهُ.(2)

در همین روایت، در بارۀ اصحاب المیمنة نیز چنین آمده است:

وَجَعَلَ فیهِم رُوحَ الشَّهوَة فَبِهِ اشتَهَوا طاعَةَ اللهِ.(3)

بنا بر این، رغبت و کراهت نسبت به طاعت و معصیت، از ویژگی های انسان های در مسیر است. در طرف مقابل، رغبت به معصیت و کراهت از طاعت قرار دارد که مربوط به گروه سوم و گاه، گروه دوم است. روح الشهوة کسانی که کاملاً اهل گناه اند (اصحاب المشئمة) و کسانی که گاهی دچار گناه می شوند(اصحاب المیمنة)، نسبت به گناه، رغبت و نسبت به معصیت، کراهت دارد. امام علی علیه السلام در بارۀ حالت گناه اهل ایمان می فرماید:

ویُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهوَةِ.(4)روح شهوت، گناه را برای او تزیین می کند.

در این حالت، گناه، زیبا و خواستنی جلوه می کند که به کارکرد اصلی روح الشهوة مربوط است.

در باب خداشناسی، روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایشان، آفرینش شناخت (معرفت) و انکار (جحود) را کار خداوند می داند و کسب اختیاریِ هر کدام را کار انسان. سپس ایشان توضیح

ص :51


1- . برای مطالعه بیشتر، ر. ک: اخلاق پژوهی حدیثی، ص8 به بعد.
2- . الکافی، ج1، ص271، ح1.
3- . همان جا.
4- . همان، ج2، ص281، ح16.

می دهد که انسان، به خاطر شهوتِ ایمان، معرفت را برمی گزیند و به خاطر شهوتِ کفر، انکار را.(1) این حدیث، به خوبی نشان می دهد که میل و رغبت انسان، هم می تواند به ایمان تعلّق بگیرد و هم به کفر. وانگهی به هر کدام که تعلّق بگیرد، نسبت به ضدّ آن، کراهت و نفرت پیدا خواهد شد.

در قرآن کریم نیز به این مسئله پرداخته شده است، آن جا که آمده:

(وَلکِنَّ اللهَ حَبَّبَ إلَیکُمُ الإیمانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلوبِکُم وَکَرَّهُ إلَیکُمُ الکُفرَ وَالفُسوقَ وَالعِصیانَ.(2) ولیکن خدا، ایمان را نزد شما دوست داشتنی ساخت و آن را در دل هایتان آراست و کفر و زشتکاری و نافرمانی را نزد شما ناخوشایند قرار داد) .

در این آیۀ شریف، از تعبیرهای محبّت و زینت برای ایمان، و کراهت برای عصیان استفاده شده که بیانگر حقیقت یاد شده است.

همچنین در جای دیگر چنین آمده است:

(عَسی أن تَکرَهوا شَیئاً و هو خَیرٌ لَکُم وَعَسی أن تُحِبّوا شَیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم.(3) بسا که چیزی را ناخوش می دارید و آن برای شما بهترین است، و بسا که چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بدترین است) .

در این آیه نیز از محبّت و کراهت استفاده شده است. بنا بر این، کسانی که از قضای تشریعیِ خداوند متعال، راضی هستند، با اشتیاق، دستورهای وی را انجام می دهند و با تنفّر، حرام ها را ترک می کنند.

نمودار (3 _ 5) نمودار واکنش مثبت به قضای تشریعی

ص :52


1- . الإمام الصادق علیه السلام _ فی جَوابِ عَبدِالرَّحیمِ القَصیرِ لمّا سَأَلَهُ عَنِ المَعرِفَة وَالجُحودِ هَل هُما مَخلوقانِ _ : سَأَلتَ عَنِ المَعرِفَة ما هِی، فَاعلَم _ رَحِمَک اللهُ _ أنَّ المَعرِفَة مِن صُنعُ اللهِ عز و جل فِی القَلبِ مَخلوقَة، وَالجُحودَ صُنعِ اللهِ فِی القَلبِ مَخلوقٌ، ولَیسَ لِلعِبادِ فیهِما مِن صُنعٍ، ولَهُم فیهِمَا الاِختیارُ مِنَ الاِکتِسابِ، فَبِشَهوَتِهِمُ الإِیمانَ اختارُوا المَعرِفَة، فَکانوا بِذلِک مُؤمِنینَ عارِفینَ، وبِشَهوَتِهِمُ الکفرَ اختارُوا الجُحودَ، فَکانوا بِذلِک کافِرینَ جاحِدینَ ضُلّالاً، وذلِک بِتَوفیقِ اللهِ لَهُم وخِذلانِ مَن خَذَلَهُ اللهُ، فَبِالاِختِیارِ وَالاِکتسابِ عاقَبَهُمُ اللهُ وأَثابَهُم ( التوحید، ص226، ح7؛ بحار الأنوار، ج5، ص30، ح39).
2- . سورۀ حجرات، آیۀ 7.
3- . سورۀ بقره، آیۀ 216.

امّا اگر واکنش فرد به این موقعیت منفی باشد، از دستور خداوند متعال، دچار سَخَط می شود. لذا نسبت به بایدها، کراهت و نسبت به نبایدها رغبت پیدا می کند؛ همان گونه که در اصحاب المشئمة و یا هنگامۀ گناه اصحاب المیمنة، وضعیت این گونه است.

جمع بندی و تحلیل

نمونۀ دیگر آن، کافران اند که فرجامشان سقوط و گم راهی است. خداوند متعال، دلیل این امر را کراهت آنان از دستورهای الهی می داند.(1) در جای دیگر، خداوند متعال، کسانی را نکوهش می کند و عاقبتشان را دوزخ _ که فرجام اهل شقاوت است _ می داند که از تبعیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کراهت داشتند و از مخالفت با ایشان خرسند بودند.(2) این که چرا و چگونه ممکن است انسان از تکلیف، رضایت داشته باشد، پرسش مهمّی است که پاسخ آن در فصل پنجم (مبحث: عوامل اصلی / مؤلّفه های شادکامی) خواهد آمد.

جمع بندی و تحلیل

از آنچه گذشت، روشن شد که متعلّق رضامندی، تقدیرهای الهی است. لذا رضامندی یعنی این که فرد، از تقدیرهای الهی به صورت کلّی، رضایت داشته باشد؛ امّا تحلیل عینی و ملموسِ رضامندی به آن است که ابعاد مختلف تقدیر در زندگی انسان شناخته شود. تقدیرهای زندگی به صورت عینی و مشخّص، چهار حوزه را شامل می شود: خوشایندها و ناخوشایندها، و بایدها و نبایدها. از این رو، رضامندی در بُعد خوشایند، آن است که انسان، داشته های خود را بشناسد و از آنچه خدا به او داده، خرسند باشد. در این حالت، فرد به پدیدۀ «شکر» می رسد؛ چرا که در تفکّر توحیدی، همه چیز را از خداوند می داند. لذا از او سپاس گزار می شود.

ص :53


1- . (وَالَّذِینَ کفَرُواْ فَتَعْسًا لهَُّمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ * ذَالِک بِأَنَّهُمْ کرِهُواْ مَا أَنزَلَ اللهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ) (سورۀ محمّد، آیۀ 8 و 9). نیز، ر.ک: آیۀ 26 _ 28.
2- . (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللهِ وَ کرِهُوا أَنْ یجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یفْقَهُونَ) (سورۀ توبه، آیۀ 81).

امّا رضامندی در ناخوشایند، آن است که فرد، مشکلات و سختی ها را تحمّل کند و بی تاب و نالان نگردد. نتیجۀ این حالت، «صبر» و بردباری خواهد بود. در بُعد بایدها نیز رضامندی به آن است که فرد، آنها را به عنوان راه کارهای موفّقیت و خوش بختی در زندگی بپذیرد و در نتیجه، نسبت به آن، «رغبت» داشته باشد. سرانجام، رضامندی در نبایدها آن است که فرد، آنها را به عنوان عوامل ناکامی و ناشادکامی بشناسد و از آنها دوری نماید و در نتیجه، از آنها «کراهت» داشته باشد. بنا بر این، رضامندی به صورت کلّی یعنی راضی بودن از آنچه خداوند متعال تقدیر می کند. امّا به صورت عینی و مشخّص، یعنی واکنش مناسب به هر کدام نشان دادن؛ و این یعنی این که نسبت به داشته ها، «شکر» و نسبت به نداشته ها، «صبر» و نسبت به بایدها، «رغبت» و نسبت به نبایدها، «کراهت» داشته باشد.

2. نشاط

اشاره

یکی از مؤلّفه های اساسی در عقل، «نشاط» است که در برابر «کَسِل» قرار دارد. در حدیث معروف «جنود عقل و جهل»، از نشاط، به عنوان یکی از جنود عقل و از کسِل به عنوان یکی از جنود جهل، یاد شده است: «النشاط وضده الکسل».(1) در بارۀ معنا و عوامل نشاط در ادامه، سخن خواهیم گفت. آنچه در این جا مهم است، جایگاه و اهمیت نشاط است. عقل، در اخلاق اسلامی، جایگاه نخست را دارد و می توان آن را مادر اخلاق دانست که همۀ فضایل به آن برمی گردد. این که نشاط از جنود عقل است، نشان دهندۀ جایگاه بلند آن از نظر اسلام است.

همچنین امیر المؤمنین علیه السلام در مطالبی که به همام، آموزش دادند، از «بعیداً کسله، دائماً نشاطه» به عنوان صفات مؤمنان یاد کردند.(2) این، نشان دهندۀ جایگاه این ویژگی در ایمان است.

روایاتِ با واژۀ نشاط، هر چند مسئلۀ مهمّی را بیان می دارند، امّا تعداد زیادی را تشکیل نمی دهند. در حقیقت، این روایات به اصل مسئله یعنی بُعد هیجانی شادکامی پرداخته اند و روایاتی با کلیدواژه های دیگر نیز عوامل آن را بیان نموده اند. هر چند عوامل را در جای خود طرح خواهیم کرد، امّا برای روشن شدن مستندات اسلامی این بُعد، به آنها اشاره می کنیم. یکی از این عناوین، عنوان «سرور» است. همان گونه که در ادامه خواهیم گفت، روایات «سرور»، نقش سرور را در ایجاد نشاط یادآور شده و عوامل آن را برشمرده اند. این روایات در حقیقت، عوامل تأمین کنندۀ نشاط را معرفی نموده اند.

ص :54


1- . الکافی، ج1، ص23.
2- . همان، ج2، ص230؛ تحف العقول، ص161.

عنوان دیگر، «سعادت» است. همان گونه که پیش تر گذشت، سعادت، نزدیک ترین مفهوم به شادکامی است. در روایات سعادت نیز هر چند به طور مشخّص به واژۀ نشاط یا مانند آن اشاره نشده، امّا این مفهوم را می توان در لا به لای مباحث آن یافت. روایات سعادت، از ورود به این گونه مباحث خودداری کرده اند و بیشتر به معرّفی سعادت و عوامل آن از دیدگاه اسلام پرداخته اند. بخشی از عوامل آن به بُعد نشاط و لذّت در شادکامی مربوط می شوند. در حقیقت، روایات سعادت، بدون تصریح به عنوان نشاط یا لذّت و مانند آن، عوامل تأمین کنندۀ آن را بیان نموده اند که إن شاء الله در جای خود بیان خواهند شد. لذا تصریح نشدن به نام نشاط در این دسته از روایات، به معنای بیگانه بودن آنها با این بُعد از شادکامی نیست.

الف _ تعریف

اشاره

در این جا برای روشن شدن این بُعد، مفهوم واژۀ نشاط را بررسی خواهیم کرد:

ابن فارس، در تعریف مادۀ نشط، از دو واژۀ اهتزاز(1) و حرکت استفاده می کند و «نشاط» را حالتی شناخته شده در انسان می داند که به دلیل وجود اهتزاز و حرکت، چنین واژه ای برای بیان آن انتخاب شده است. وی در توصیف این حالت، از واژۀ «تفتح» نیز استفاده کرده که به معنای گشودگی و انبساط نفس است.(2) خلیل فراهیدی در کتاب العین، از اصطلاح «طیب النفس» استفاده کرده و بر اساس آن، مادۀ نشط را به معنای آمادگی و سرزندگی نفس برای انجام دادن کار و مانند آن می داند.(3)

ابن منظور نیز همانند خلیل در معنا کردن نشاط به آمادگی برای عمل، به حدیث عباده از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اشاره کرده که می گوید: «بایعت رسول الله صلی الله علیه و آله علی المنشط والمکره». آن گاه در بیان معنای کلمۀ منشط، آن را به معنای کاری می داند که انسان برای آن شاداب بوده و نسبت به آن سبک بال است و برای آن، اقدام لازم را انجام می دهد.(4)

البته ابن منظور، نشاط را به «ضدّ الکَسِل» نیز تعریف کرده است.(5) یکی از راه های شناخت یک واژه، استفاده از مفهوم مخالف است. لذا بررسی این واژه نیز می تواند مفهوم نشاط را روشن تر

ص :55


1- . ابن فارس، ماده «هزّ» را به حرکت و تکان خوردن یک چیز معنا کرده و کاربرد آن را در اموری همچون به حرکت در آوردن آب قنات، حرکت گیاهان به واسطۀ باد، و حرکت خودِ باد دانسته است (معجم مقاییس اللغة، ص994).
2- . النون والشین والطاء أصل صحیح یدلّ علی اهتزاز وحرکة. منه النشاط معروف وهو لما فیه من الحرکة والاهتزاز والتفتح... (همان، ص954).
3- . نشط الانسان: طیب النفس للعمل و نحوه ( العین، ج6، ص237).
4- . وهو الامر الذی تنشط الیه وتخف الیه وتؤثر فعله (لسان العرب، ج7، ص413).
5- . النشاط: ضد الکسل یکون فی الانسان و الدابه (همان جا).

سازد. ابن فارس، از واژه های تثاقل و قعود استفاده نموده و کَسِل را به سنگینی نسبت به انجام دادن یک کار و نشستن و دست کشیدن از آغاز کار یا به انجام نرساندن کار، تعریف نموده است.(1) ابن منظور، خلیل فراهیدی و طریحی نیز آن را به سنگینی نسبت به اموری که کوتاهی در آنها شایسته نیست، تعریف کرده اند.(2) ابن قتیبه، کَسِل را با واژۀ فَتَر به معنی سستی، معنا کرده است.(3)

کاربردها

واژۀ نشاط و مشتقّات آن، کاربردهای مختلفی دارند که همگی بر اساس جوهر معنایی ای است که بیان شد. در ادامه به مهم ترین این موارد می پردازیم. ابن منظور، معتقد است که وقتی واژۀ «نشط» در بارۀ مکان به کار رود، به معنای خارج شدن از آن و همچنین حرکت از سرزمینی به سرزمین دیگر خواهد بود.(4) خلیل نیز بیان می کند که وقتی این واژه در بارۀ راه (طریق) یا مسئله های زندگی به کار رود، به معنای خروج از راه به این سو یا آن سو است(5) که ریشه در همان حرکت دارد. از این رو، عرب ها، واژۀ «ناشط» را برای گاو وحشی ای که از سرزمینی به سرزمین دیگر حرکت می کند، استفاده می نماید(6) که نشانۀ فعّال بودن آن است و یا به شتری که با شدّت حرکت می کند، «نشطت الناقة فی سیرها» می گویند(7) که به دلیل پُرتحرّکی آن است. بر همین اساس، راغب در تفسیر لغوی آیۀ (والناشطات نشطاً) ،(8) آن را به ستارگانی که از مشرق به مغرب و یا از مغرب به مشرق در حرکت اند، تفسیر می کند و یا مراد از آن را فرشتگانی می داند که روح را قبض می کنند.(9) همچنین به چارپای چاق، «نشط الدابة» می گویند.(10) چاق شدن می تواند نشانۀ سرزندگی و سرخوشی باشد. نیز برای قومی که چارپایان سرزنده داشته باشند، عبارت «انشط القوم» به کار می رود.(11)

ص :56


1- . الکاف والسین واللام اصل صحیح، وهو التثاقل عن الشیء والقعود عن اتمامه او عنه... والاکسال: ان یخالط الرجل اهله ولا ینزل... وامرأة مکسال: لا تکاد تبرح بیتها (معجم مقاییس اللغة، ص859). نیز، ر. ک: الصحاح، ج5، ص1810.
2- . الکسل: التثاقل عما لا ینبغی ان یتثاقل عنه ( لسان العرب، ج11، ص587؛ العین، ص310).
3- . غریب الحدیث، ج1، ص14.
4- . ونشط من مکان: خرج و کذلک اذا قطع من بلد الی بلد ( لسان العرب، ج7، ص413).
5- . وطریق ناشط ینشط من الطریق الاعظم یمنة ویسرة... وکذلک النواشط من المسایل ( العین، ج6، ص237).
6- . خلیل: الناشط: اسم للثور الوحشی و هو الخارج من ارض الی ارض (همان جا). نیز، ر. ک: لسان العرب، ص413؛ معجم مقاییس اللغة، ص954.
7- . ابن فارس: ونشطت الناقة فی سیرها، اذا اشتدت (همان، ص954).
8- . سورۀ نازعات، آیۀ 2.
9- . قیل اراد بها النجوم الخارجات من المشرق الی المغرببسیر الفلک، او السائرات من المشرق الی مغرب بسیر انفسها من قولهم ثور ناشط خارج من ارض الی ارض، وقیل الملائکة تنشط ارواح الناس ای تنزع (مفردات الفاظ القرآن، ص493).
10- . ونشط الدابة: سمن... ( لسان العرب).
11- . وانشط القوم اذا کانت لهم دواب نشیطة (همان جا).

واژۀ «الانشوطة» به گِرِهی گفته می شود که همانند گره شلوار، به راحتی باز می گردد. برخی گفته اند که این، نوعی گره است که وقتی یک طرف آن گرفته و کشیده شود، باز می گردد. البته وقتی در این حوزه به کار می رود، مادۀ «انشط» به معنی باز کردن و «نشط» به معنی گره زدن خواهد بود؛(1) امّا گره انشوطة یعنی گرهی که به سادگی باز می شود، نه هر گرهی. راغب احتمال می دهد که آیۀ (والناشطات نشطاً) ،(2) اشاره به فرشتگانی باشد که امور دنیا را به راحتی می چرخانند.(3) همچنین عبارت «انشط البعیر» برای باز کردن گره آن، و عبارت «انشط العقال» برای کشیدن گره و باز کردن آن، و عبارت «انشط الحبل» برای کشیدن و گشودن گره ریسمان به کار می رود.(4) خلیل، واژۀ انتشاط را نیز به معنای کشیدن تا گشوده شدن می داند.(5)

ابن منظور در بارۀ کاربرد واژۀ «انتشاط» معتقد است که وقتی کسی سر حال، به سوارکاری می پردازد و وقتی از سواری خسته می شود و از آن پیاده می گردد، و نیز به کسی که پس از سوارکاری طولانی، از مرکب خود پیاده می شود تا رفع خستگی کند، عبارت «رجل منتشط» به کار می رود.(6)

همچنین در زبان عرب، ضرب المثلی با این عبارت به کار می رود: «کأنّما انشط من عقال؛ گویا از بند، رها شده است» که در مواردی همچون اقدام کردن فوری و بدون سستی به یک کار، خوب شدن بیماری، بازگشت فرد بیهوش به حالت اوّل و فرستاده ای که به سرعت عازم می شود، به کار می رود. در روایات نیز این اصطلاح به کار رفته که به معنای گشودن سحر و جادوست.(7) همۀ این موارد، نشان از تحرّک و پویایی، و رخت بستن عوامل سستی و ناشادابی است.

ص :57


1- . لذا ابن اثیر معتقد است که به کاربردن واژۀ نشط در «کأنّما نشط من عقال» صحیح نیست. صحیح آن «کأنّما انشط من عقال» است ( النهایة، ج5، ص49).
2- . سورۀ نازعات، آیۀ 2.
3- . وقیل الملائکة التی تعقد الامور من قولهم نشطت العقدة، وتخصیص النشط وهو العقد الذی یسهل حله تنبیهاً علی سهولة الامر علیهم (مفردات الفاظ القرآن).
4- . والانشوطة: عقدة [یسهل انحلالها] کعقدة السراویل... وانشطت البعیروانشطت العقال: اذا مددت انشوطته فانحلت ( العین، ج6، ص237). نشطت العقده: اذا عقدتها و انشطتها و انتشطتها: اذا حللتها ( النهایة). والانشوطة: عقدة یسهل انحلالها مثل عقدة التکة... وقیل الانشوطة عقدة تمد بأحد طرفیها فتنحل... وقد نشط الانشوطة ینشطها نشطاً ونشطها: عقدها وشدها وأنشطها: حلّها. ونشطت العقد اذا عقدته بانشوطة. وانشط البعیر: حلّ انشوطته. وانشط العقال: مدّ انشوطته فانحل. وانشطت الحبل: مد حتی ینحلّ... ( لسان العرب، ج7، ص413).
5- . وکذلک الانتشاط وهو مدک شیئاً الیک حتی ینحل ( العین).
6- . ورجل منتشط: اذا کانت له دابة یرکبها فإذا سئم الرکوب نزل عنها. ورجل منتشط من الانتشاط اذا نزل عن دابته من طول الرکوب... ( لسان العرب).
7- . ویقال للآخذ بسرعة فی ای عمل کان، وللمریض اذا برأ وللمغشی علیه اذا افاق، وللمرسل فی امر یسرع فیه عزیمته: کانما نشط من عقال، ونشط ای حلّ (همان جا). خلیل: ویقال للمریض یسرع بروءه، وللمغشی علیه تسرع افاقته، وللمرسل فی امر یسرع فیه عزیمته: کانما انشط من عقال (العین).

جمع بندی

از آنچه گذشت، به دست می آید که نشاط، به حالتی از برانگیختگی، هیجان، سبک بالی، بسط نفس، گشودگی و سرزندگی روحی و روانی گفته می شود که در عمل، موجب تحرّک و پویایی انسان می گردد و ضدّ خمودگی، سنگینی، بی حالی، قبض نفس و کسالت روحی و روانی است که به رکود و ایستایی می انجامد. البته گذشته از نشاط، واژۀ سرور، بیشترین بسامد را در این بحث دارد. واژۀ فرح نیز در پاره ای موارد به همین معنا آمده است.(1) واژه های لذّت و حلاوت نیز به همین بُعد مربوط می شوند.

ب _ انواع

هر چند روایات صریحی در این باره به دست نیامد، امّا تحلیل انواع مختلف روایات مربوط به این بخش نشان می دهد که نشاط، به دو بُعد مادی و معنوی تقسیم می شود. انسان، موجودی دو بُعدی است. لذا نشاط او نیز دارای دو بُعد است. از این رو، در روایات، قلمرو نشاط مشاهده می شود که با هر کلیدواژه ای که این مسئله مطرح شده باشد، به هر دو بُعد مادی و معنوی انسان پرداخته است. برای نمونه، در روایات سرور، از سویی خداوند متعال مایۀ سُرور عارفان (2) و قرآن کریم مایۀ شادی قلب(3) یاد شده است و از سوی دیگر، عطر، خوردن عسل، نگاه به سبزه و سوارکاری نیز به عنوان عوامل سرور، یاد شده اند.(4) در برخی روایات نیز از چیزی به نام «حلاوة الایمان»،(5) «حلاوة المعرفة»،(6) «حلاوة المحبّة»(7) و مانند آن یاد شده است.

در فصل دهم، عوامل نشاط، به تفصیل مطرح می شوند. امّا مهم این است که از نظر اسلام، هر دو بُعد مادی و معنوی انسان باید از نشاط و شادی بهره بَرند. از این رو، بُعد نشاط، به دو قسم لذّت مادی و معنوی تقسیم می شود. پرسش این است که آیا برای هر کدام از این دو، کلیدواژۀ مخصوصی در اسلام وجود دارد یا نه؟

ص :58


1- . به نظر می رسد بیشترین کاربرد واژۀ فرح در رضامندی است که در آینده به آن خواهیم پرداخت.
2- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعای جوشن کبیر: یا سرور العارفین ( البلد الأمین، ص406).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعایی که به امام علی علیه السلام تعلیم دادند: ...اللّهُمَّ نُوِّر بِکِتابِکَ بَصَرِی وَاشرَح بِهِ صَدرِی وفَرِِّح بِهِ قَلبی ( الکافی، ج2، ص577، ح2؛ قرب الاسناد، ص5، ح16).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الطّیبُ یُسرٌ، والعَسَلُ یُسرٌ، وَالنَظَرُ إلی الخُضرَةِ یُسرٌ، والرُّکوبُ یُسرٌ (صحیفة الإمام الرضا علیه السلام ، ص72، ح144؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص40، ح126؛ ربیع الأبرار، ج3، ص462).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لا یَجِدُ الرجُلُ حَلاوَةَ الإیمانِ فِی قَلبِهِ حَتّی لا یُبالِی مَن أکلَ الدُّنیا ( الکافی، ج2، ص128، ح2).
6- . امام علی علیه السلام : قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ (نهج البلاغة، خطبۀ 91).
7- . امام سجاد علیه السلام : مَن ذا الذی ذاقَ حَلاوَةَ مُحبَّتِکَ فَرامَ مِنکَ بَدَلاً (بحار الأنوار، ج94، ص148).

3. خلاصۀ فصل

از آنچه گذشت، روشن شد که شادکامی، ساختاری دو بُعدی دارد که عبارت اند از: رضامندی و نشاط. مراد از رضامندی، احساس خرسندی از مجموع زندگی است و مراد از نشاط نیز سرزندگی، بشّاشی و پویایی در مجموع زندگی است. البته رضامندی در یک نگاهِ تحلیلی، خود به چهار قسم تقسیم می شود و این بدان جهت است که ابعاد زندگی در یک نگاه کلان، به رویدادها و تکلیف ها تقسیم می شوند. سپس رویدادها به دو بُعد خوشایند و ناخوشایند، و تکالیف به دو بُعد باید و نباید تقسیم می شوند. رضامندی در هر کدام از این ابعاد، نام مخصوص دارد؛ از این رو، رضامندی به شکر در خوشایند، صبر در ناخوشایند، رغبت به بایدها و کراهت از نبایدها تحلیل می شود. همچنین نشاط، بر اساس ابعاد مادی و معنوی انسان، به دو بُعد نشاط مادی و معنوی تقسیم می شود. بنا بر این، شادکامی، ابعاد شش گانه دارد.

ص :59

ص :60

فصل چهارم: مبانیِ شادکامی

مقدّمه

اشاره

در فصل پیش، با ابعاد شادکامی از نظر اسلام آشنا شدیم که عبارت بودند از: رضا و نشاط. رضا، خود نخست به دو بخش شکر و صبر (در حوزۀ تکوین)، و دو حالت رغبت و کراهت (در حوزۀ تشریع) تقسیم شد. نشاط نیز بر اساس ابعاد انسان، به نشاط مادی و معنوی تقسیم شد.

گذشته از مؤلّفه ها (عناصر تشکیل دهنده)، شادکامی عواملی نیز دارد که آن را ایجاد می کنند و در فصل پنجم بیان خواهند شد. عوامل، چیزهایی هستند که در مقام عمل باید رعایت شوند تا به تحقّق ابعاد شش گانه و در آخر، به تحقّق شادکامی کمک کنند. میان این دو (ابعاد و عوامل)، مبانی قرار دارد که تأثیر تمامیِ عوامل بر شادکامی را در مؤلّفه ها تبیین می کنند و توضیح می د هند. بنا بر این، مسئلۀ اساسی این فصل، آن است که پایۀ نظری شادکامی در اسلام چیست و چه نظریه ای می تواند تأثیر عوامل شادکامی را تبیین نماید؟

پیش از بیان مبانی باید گفت که شادکامی، همانند هر امر دیگری، یک حقیقت وجودی دارد و از یک منظر، دارای دو بعد تکوینی و تشریعی است. بر همین اساس باید به دو اصل اساسی توجّه کرد:

اصل اوّل: مربوط به بُعد تکوینی شادکامی است و رویکرد هستی شناختی دارد. هستی به طور کلّی و از جمله انسان و زندگیِ او، تابع یک سری سنن و قوانین خاص است که از آن به «واقعیت های هستی شناختی» یاد می کنیم. آنچه به بحث ما مربوط می شود، واقعیت های خداشناختی، انسان شناختی، دنیاشناختی و دین شناختی است. قوانین و سنن حاکم بر هستی، فقط شامل امور تکوینی و سخت افزاری (طبیعت) نمی شود. امور نرم افزاری نیز قوانین و سنن خاص خود را دارند. هدف این قوانین نیز تأمین سعادت واقعی و شادکامیِ پایدار آدمی است. آنچه مهم

ص :61

است، این که واقعیت ها، ثابت و تغییرناپذیرند. لذا انسان موفّق، کسی است که با شناخت و پذیرش این واقعیت ها، خود را با آنها هماهنگ سازد.

از زاویه ای دیگر می توان گفت که شادکامی انسان، یک «حقیقت موجود» است که هر چند جِرم مادی و رؤیت ندارد، امّا دارای ماهیتی است که آفریده شده و وجود دارد. از این رو، همانند دیگر آفریده ها، حقیقتی است که قوانین خاص خود را دارد. بی تردید، شادکامی، ماهیتی دارد که اندازه گیری می شود و از برنامه ای مشخّص پیروی می کند. همچنین برخی امور هستی، مانند ماهیت انسان، دنیا و آخرت و اموری از این دست نیز هستند که با شادکامی ارتباط پیدا می کنند و قوانین خاص خود را دارند. همۀ این مجموعه بر شادکامی مؤثّر است و مراد از قوانین حاکم بر شادکامی، کلّ این مجموعه است.

اصل دوم: مربوط به بُعد تشریعی شادکامی است و رویکرد قانون شناسانه دارد. مبتنی بر «هست و نیست»های شادکامی _ که از آن به واقعیت ها یاد کردیم _ ، «باید و نباید»های آن به وجود می آیند. بر اساس واقعیت های حاکم بر ماهیت شادکامی، اموری را باید انجام داد تا شادکامی تحقّق یابد و اموری را باید ترک کرد تا شادکامی آسیب نبیند. این، بُعد تشریعی شادکامی را تشکیل می دهد. در این جا مراد از تشریع، صرفاً احکام فقهی نیست؛ بلکه شامل کلیۀ توصیه ها (بایدها و نبایدها)یی می گردد که به تحقّق شادکامی کمک می کنند. این امور، می توانند به احکام، اخلاق و یا عقاید مربوط باشند. مهم این است که این قوانین، در حقیقت، نقشۀ راه شادکامی را ترسیم می کنند و کسی که بخواهد به آن هدف دست یابد، باید از این مسیر حرکت کند. این، در همۀ امور صدق می کند. هر مسئله ای، ماهیتی دارد و بر اساس آن، بایدها و نبایدها شکل می گیرند که راه تحقّق آن را ترسیم می کنند. شادکامی نیز تابع همین قاعده است.

از آنچه گذشت، روشن شد که شادکامی، همانند هر موضوع دیگری، ماهیتی دارد (بُعد تکوین) که برای تحقّق آن باید اموری را رعایت نمود (بُعد تشریع). این بحث، رویکردی پدیدارشناسانه دارد. مسئلۀ بعدی این است که این مجموعه (تکوین و تشریع)، به دست چه کسی تنظیم می شود؟ این بحث، رویکردی واقعیت شناسانه دارد.

در ادامه، آن دسته از مبانی ای را که تبیین کنندۀ بُعد تکوینی و تشریعیِ شادکامی اند، بیان خواهیم کرد و سپس در فصل بعد، عواملی را که مبتنی بر این مبانی اند، بررسی خواهیم نمود.

توحید، پایۀ نظری شادکامی

اشاره

بر اساس آنچه از متون دینی به دست می آید و به تفصیل بیان خواهیم کرد، شادکامی، پایۀ نظریِ بنیادینی دارد و آن، توحید است. اساساً بنیادی ترین مسئلۀ معرفتی در اسلام و همۀ ادیان الهی _ که

ص :62

پایۀ همۀ معارف و مسائل بعدی است _ ، توحید یا یگانگی خداست. بر اساس این اصل، اوّلاً همۀ هستی، آفریدگار و پروردگاری به نام خدا دارد؛ ثانیاً یکتا و یگانه است. به همین جهت، خدا را با صفت «واحد» و «اَحَد» می خوانیم.(1)

1. یکتا، یگانه (واحد، اَحَد)

صفت «اَحَد (یگانه)»، صفت مشبّهه است و صفت «واحد(یکتا)»، اسم فاعل و هر دو برگرفته از مادّۀ «وحد» هستند که بر یگانگی، دلالت دارند.(2) از آن جا که دلالتِ صفت مشبّهه بر مادّه، بیشتر و قوی تر از دلالت اسم فاعل است، دلالت «احد» بر یگانگی، بیشتر از دلالت «واحد» است. طبیعی است که این دو صفت، در کاربرد، با هم تفاوت دارند، به گونه ای که در برخی موارد، تنها یکی از دو صفت به کار می رود. برای مثال، واژۀ «احد»، در مقام وصف غیر خداوند متعال به کار نرفته است؛ امّا در عدد «أحد عشر (یازده)» به کار می رود، به خلاف واژۀ «واحد» که برای عدد یازده به صورت «واحد عشر» به کار نمی رود. ابو اسحاق نحوی نیز این مطلب را گفته و افزوده که «احد» در سخن منفی به کار می رود و «واحد» در سخن مثبت. یعنی می گویند: «ما أتانی مِنهُم أحد؛ هیچ یک از آنها نزد من نیامد»؛ ولی برای رساندن همین معنا نمی گویند: «ما أتانی مِنهُم واحد».(3)

با چشم پوشی از این نکات، «احد» به معنای «واحد» است. از همین رو، جوهری (واژه شناس مشهور عرب) نیز بر این مطلب، تصریح کرده(4) و فیومی گفته: «واحد»، همان «احد» است.(5)

در قرآن کریم، توصیف خداوند متعال به صفت «احد»، یک بار (در سورۀ توحید) و توصیف به صفت «واحد»، ٢١ بار آمده است. نیز در احادیث، تفاوتی میان «احد» و «واحد» مشاهده نمی شود. (6) از امام باقر علیه السلام نیز نقل شده است که: «اَحَد و واحد، به یک معنایند و آن عبارت است از: یگانۀ بی همتا».(7)

وحدت و یگانگی خدا (آن هم با صفاتی که خواهد آمد) از امور مؤثّر در شادکامی است. خداوند متعال در تبیین این معنا می فرماید:

(ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یسْتَوِیانِ ... ) .(8)

ص :63


1- . آنچه از صفات خداوند متعال در مباحث بعدی می آید، همگی از کتاب دانش نامۀ عقاید اسلامی آیة الله ری شهری استفاده شده است .
2- . معجم مقاییس اللغة، ج6، ص90؛ المصباح المنیر، ص650؛ الصحاح، ج2، ص547 .
3- . لسان العرب، ج3، ص448 .
4- . الصحاح، ج3، ص440 .
5- . المصباح المنیر، ص650 .
6- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج5، ص263 .
7- . التوحید، ص90، ح2 .
8- . سورۀ زمر، آیۀ 29.

راغب می گوید: کلمۀ «شکس» به معنای شخص بداخلاق است، و در قرآن، عبارت «شُرَکاءُ مُتَشاکسُونَ» معنایش شرکایی است که از بدخلقی، همیشه با هم مشاجره داشته باشند(1) و کلمۀ «سلم» را به چیزی تفسیر کرده اند که از آنِ یک نفر و ملک خالص او باشد، نه این که جمع کثیری در آن شریک باشند.

این آیه، متضمّن مَثَلی است که خدای تعالی برای مشرک و موحّد می زند و مشرکی که ارباب های گوناگونی را می پرستد که همه در شخص وی شریک اند و بر سر او با هم مشاجره دارند. این خدا به او دستور می دهد که کاری را انجام دهد و آن خدای دیگر، وی را از آن عمل نهی می کند، و هر یک از خدایان می خواهند که مشرک نامبرده، بندۀ خصوصی او باشد و تنها او را خدمت کند.

موحّدی که خالص در اختیار یک مخدوم است و احدی با آن مخدوم در وی شرکت ندارد، در نتیجه، موحّد، تنها او را بر طبق اراده اش خدمت می کند بدون این که کسی با خدا بر سر او منازعه داشته باشد و نزاعش منجر به حیرت گردد.

پس مشرک، مردی است که «شرکایی متشاکس» دارد و موحّد، مردی است که «سلم» برای یکی است، و این دو مرد، وضعی یکسان ندارند؛ بلکه وضع آن که خالص برای یک نفر است، بهتر است از وضع آن بیچاره ای که در اختیار چند نفر است.(2)

2. طبقه بندیِ مبانی توحیدی

این پایۀ نظری (توحید)، خود چند جزء دارد: یکی مبانی الهیاتیِ نظریۀ توحید است که به صفات خود خداوند متعال می پردازد؛ دیگری، مبانی جهان شناختی نظریه است که به ابعادی از جهان (به عنوان محیط زندگی) می پردازد که مربوط به شادکامی بوده و توسط خداوند تنظیم شده است؛ سومی، مبانی انسان شناختی این نظریه است که به ابعادی از انسان می پردازد که مربوط به شادکامی بوده و توسط خداوند تنظیم شده است؛ و چهارمی، مبانی دین شناختی نظریۀ توحید است که به ابعادی از دین می پردازد که مربوط به شادکامی بوده و توسط خداوند تنظیم شده است.

دلیل چهارگونه بودن این مبانی، آن است که از سویی خداوندی وجود دارد که همۀ امور عالم از او و به دست اوست؛ از سوی دیگر، انسانی وجود دارد که شادکامی مربوط به اوست؛ از سوی سوم در محیطی زندگی می کنیم که ویژگی ها و قوانین خاص خود را دارد؛ دیگر این که دینی هست که قوانین این شادکامی را در خود دارد. این چهار نوع از مبانی، با ساختار شادکامی نیز

ص :64


1- . مفردات الفاظ القرآن، مادۀ «شکس».
2- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج17، ص392.

هماهنگ اند. همۀ این مبانی، قوانین پایۀ رضامندی و نشاط را (با توصیف ابعاد هر یک)، تبیین می کنند.

مسئلۀ بعدی، مناسبات میان این چهار نوع از مبانی است. این مبانی، همگی در عرض هم قرار ندارند. هر چند مبانی در رأس عوامل قرار دارند، امّا خودِ مبانیِ چهارگانه، در عرض هم نیستند و ارزش یکسان و جایگاه برابر ندارند. از این رو، مبانی خداشناختی در رأس قرار دارد و سپس از دل آن، مبانیِ انسان شناختی، جهان شناختی و دین شناختی خارج می شود و این بدان جهت است که همۀ امور عالم از خدا و به دست خداوند است.

3. مبنای بنیادین

الف _ مهم ترین مبانی خداشناختی
اشاره

همان گونه که اشاره شد، خداوند متعال، منشأ همۀ امور عالم است و اختیار همه چیز به دست اوست. خداوند متعال، صفاتی دارد که گسترده اند و هر کدام، بُعدی از ابعاد توحید را نشان می دهند. بررسی این صفات می تواند نقش خدا را در زندگی روشن نماید. از این رو، برخی از صفات خداوند را که در تبیین نقش توحید در شادکامی، سهم بیشتر و مهم تری دارند، بیان خواهیم کرد.

یک. دانا (علیم)
اشاره

یک. دانا (علیم)

داناییِ مطلق نیز از آنِ خداوند متعال است. به همین جهت، یکی از صفات خداوند، «علیم» است. صفت «علیم (دانا)»، فعیل به معنای فاعل از مادّه «علم» است که در اصل، بر نشانۀ یک شیء _ که

ص :65

با آن از غیر خود متمایز می گردد _ دلالت می کند. عِلم، نقیض «جهل» و به معنای «معرفت» است. علم، یعنی یقین و «علیم» مانند «عالم»، کسی است که متّصف به علم است. در قرآن کریم، از علم خدا نزدیک به ٢5٠ بار یاد شده و در احادیث نیز در بارۀ علم خدا فراوان سخن گفته شده است. در قرآن و احادیث، آفرینش موجودات جهان و نظم و به هم پیوستگی آنها و نیز قدرت مطلق خدا، از نشانه ها و دلایل علم مطلق خدا دانسته شده اند. از آن جا که صفت «علم» در آفریده ها نیز وجود دارد، احادیث برای روشن نمودن معنای علم الهی، به بیان تفاوت های علم خدا و علم آفریده ها پرداخته اند و همانند بودن آن دو را نفی کرده اند.

علم الهی، از صفات ذاتی خداست، در نتیجه، نوپدید و اکتسابی نیست و از طریق ابزارها و ادوات به دست نیامده است. علم خدا، مطلق و پایان ناپذیر است و خداوند به همه چیز از جمله کلّیات و جزئیات، احاطۀ علمی دارد. او حتّی قبل از وجود اشیا، به آنها علم دارد و تفاوتی میان علم او به اشیا پیش از موجود شدن و پس از موجود شدنشان، وجود ندارد.(1)

صفات دیگری از خداوند نیز به همین صفت ذات اشاره دارند که در ادامه، آنها را بیان می کنیم. ممکن است این صفات، بیانگر ابعاد علم خداوند باشند.

_ فراگیرنده (محیط)

صفت «مُحیط (فراگیرنده)»، اسم فاعل از «أحاطَ، یحیطُ» و از ریشۀ «حوط» به معنای «حلقه زدن چیزی بر چیز دیگر» است. حوُط، چیز گردی از نقره است که زن بر پیشانی خود می بندد.(2) حائط، به معنای دیوار است؛ چون دیوار، اشیای درون خود را فرا می گیرد.(3) جملۀ «أحاط القوم بالبلد إحاطةً»، به این معناست که: «مردم از همه طرف به دور شهر، حلقه زدند».(4)

از سوی دیگر، حَوَطَ، در نگهداری و مراقبت نیز به کار می رود. ابن اثیر گفته است: حاطه، یحوطه، حوطاً و حیاطةً، وقتی به کار می روند که کسی از چیزی نگهداری و دفاع کند و همۀ توجّه خود را معطوف بر مصالح (منافع) آن نماید.(5) مناسبت میان حلقه زدن و دور چیزی چرخیدن، و نگهداری و مراقبت هم روشن است. گویا نگهداری کننده از چیزی، با حلقه زدن و دور آن چیز

ص :66


1- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج6، ص329. البته خداوند، غیر از «علم ذاتی»، علم دیگری نیز دارد که «علم فعلی» نامیده می شود. مقصود از علم فعلی، علومی هستند که در لوحی ثبت شده اند و از همین علم است که خداوند به فرشتگان و پیامبران عطا می کند و لوحی را که برخی علوم و رخدادهای آینده در آن ثبت شده، به آنان نشان می دهد. این علم، بر خلاف علم ذاتی، نوپدید، محدود و بَداپذیر است.
2- . معجم مقاییس اللغة، ج2، ص120 .
3- . لسان العرب، ج7، ص279 .
4- . المصباح المنیر، ص156 .
5- . النهایة، ج1، ص461 .

چرخیدن، آن را از آسیب ها و خطرها حفظ می کند. جملۀ «أَحطتُ به علماً»، بدین معناست که دانش من، آن را از هر سو فرا گرفته و بدان احاطه یافته است(1) و به آن آگاهی دارم و چیزی از آن، از دست نرفته است.(2)

در قرآن و احادیث، خداوند، محیط بر هر چیزی از جمله انسان ها دانسته شده است و این احاطه، از جهت علم و قدرت اوست _ چنان که در آیة: (وَأَنَّ اللهَ قَدْ أَحَاطَ بِکلِّ شَیءٍ عِلْمَا؛(3) و خداوند به همه چیز، احاطه علمی دارد) آمده است _ نه با ذات؛ چون مکان ها محدودند و جهت های چهارگانه آنها را در برگرفته اند و اگر احاطۀ خدا با ذاتش بود، ذات خدا الزاماً دارای جهت های چهارگانه می شد؛ یعنی خدا، بالا و پایین و چپ و راست پیدا می کرد.

صفت دیگری که از فروع محیط بودن به شمار می رود و می تواند ابعاد علم خدا را روشن سازد، «الأوّل و الآخر» است و مراد از آن، اوّل و آخر مطلق است، نه نسبی. این معنا، به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ کس جز او، اوّل و آخرِ مطلق نیست. در قرآن کریم، این دو واژه، تنها یک بار به این معنا آمده اند:

(هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلِّ شَی ءٍ عَلِیمٌ.(4) اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزی داناست) .

علّامه طباطبایی گفته است: «منظور از اوّل بودن و آخر بودن خداوند، احاطۀ او به تمام اشیاست. هر موجودی که اوّل فرض شود، از آن جا که خداوند متعال بر آن احاطه دارد، خداوند، پیش از او قرار می گیرد، و هر موجودی که آخِر فرض گردد، خداوند متعال به دلیل احاطۀ بر او، پس از آن است... . بنا بر این، اوّل بودن و آخر بودن خداوند، دو فرع از فروع صفت «محیط» است و محیط، خود از شاخه های قدرت مطلق اوست... و ممکن است که چهار نام: اوّل، آخر، ظاهر و باطن را از فروع احاطۀ وجودی او بگیریم...؛ چون وجود او قبل از وجود هر چیز و بعد از وجود هر چیز است...».(5)

بنا بر آنچه گذشت، دو صفت دیگری که از فروع محیط اند و ابعاد دیگری از علم خدا را روشن می سازند، صفات «الظاهر و الباطن» هستند.(6)

ص :67


1- . همان جا.
2- . اساس البلاغة، ص99 .
3- . سورۀ طلاق، آیۀ 12 .
4- . سورۀ حدید، آیۀ 3.
5- . المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص145 (با کمی تغییر).
6- . برای صفت «الظاهر والباطن»، ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج6، ص315.

_ آگاه (خبیر)

از این گذشته، صفات دیگری نیز بر دانایی خداوند متعالْ دلالت دارند که یکی از آنها صفت خبیر است. صفت «خبیر (آگاه)»، در لغت به معنای فاعل از مادّۀ «خبر» است که دلالت بر علم دارد. پس خبیر، به معنای داناست.(1) ابن اثیر بر این باور است که خبیر، به معنای کسی است که به آنچه بوده و آنچه خواهد بود، داناست و آگاه به حقیقت اشیاست.(2) در پرتو این سخن، ملاحظه می شود که در نام خبیر، عنایت به مطلق بودن علم است.

قرآن کریم، صفت «خبیر» را در کنار صفت «لطیف»، پنج بار،(3) در کنار صفت «حکیم»، چهار بار،(4) با صفت «علیم» نیز چهار بار،(5) و با صفت «بصیر»، یک بار(6) ذکر کرده است. این کتاب آسمانی، آگاه بودن خداوند عزّ وجلّ به انسان و به اعمال او و گناهانش را در سی موضع، بیان کرده است؛ لیکن صفت خبیر، بدون همراهی با صفتی دیگر، تنها در یک مورد (سورۀ فاطر، آیۀ 14)، آمده است. صفت خبیر در احادیث به معنای «کسی که چیزی از چنگ [دانش] او در نمی رود و از او فوت نمی گردد»(7) و «کسی که رازتر و پنهان تر از آن را می داند»(8) آمده که بر دانش مطلق و ژرف، دلالت دارد.

_ بینا (بصیر)

صفت دیگر در این باره بصیر است. صفت «بصیر (بینا)»، بر وزن فعیل، به معنای فاعل، برگرفته از مادّۀ «بصر» است که دو اصل معنایی دارد: یکی، آگاهی به یک چیز و دیگری، خشونت (درشتی). بصیر، برگرفته از اصل نخست به معنای عالم (آگاه) است.(9)

مضمون (إِنَّ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) ، نوزده بار در قرآن کریم به کار رفته،(10) مضمون (سَمِیعٌ بَصِیرٌ)

ص :68


1- . معجم مقاییس اللغة، ج2، ص239؛ المصباح المنیر، ص162.
2- . النهایة، ج2، ص6.
3- . (لاَّ تُدْرِکهُ الْأَبْصَرُ وَهُوَ یدْرِک الْأَبْصَرَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ) (سورۀ انعام، آیۀ 103).
4- . (عَلِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَدَة وَهُوَ الْحَکیمُ الْخَبِیرُ) (سورۀ انعام، آیۀ 73). نیز، ر.ک: سورۀ انعام، آیۀ 18؛ سورۀ هود، آیۀ 1؛ سورۀ سبأ، آیۀ 1.
5- . (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُ) (سورۀ لقمان، آیۀ 34؛ سورۀ حجرات، آیۀ 13). نیز، ر.ک: سورۀ تحریم، آیۀ 3؛ سورۀ نساء، آیۀ 35.
6- . (إِنَّهُ کانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرَا بَصِیرًا) (سورۀ إسرا، آیۀ 96).
7- . امام رضا علیه السلام : أَمَّا الخَبیرُ فَالَّذی لا یعزُبُ عَنهُ شَیءٌ ولا یفوتُهُ، لَیسَ لِلتَّجرِبَة ولا لِلاِعتِبارِ بِالأَشیاءِ، فَعِندَ التَّجرِبَة وَالاِعتِبارِ عِلمانِ ولَولاهُما ما عُلِمَ؛ لِأَنَّ مَن کانَ کذلِک کانَ جاهِلاً، وَاللّهُ تَعالی لَم یزَل خَبیرا بِما یخلُقُ، وَالخَبیرُ مِنَ النّاسِ المُستَخبِرُ عَن جَهلِ المُتَعَلِّمِ، فَقَد جَمَعَنَا الاِسمُ وَاختَلَفَ المَعنی ( الکافی، ج1، ص122، ح2).
8- . امام رضا علیه السلام : لَم یکن قِوامُ الخَلقِ وصَلاحُهُم إلّا بِالإِقرارِ مِنهُم بِعَلیمٍ خَبیرٍ، یعلَمُ السِّرَّ وأَخفی، آمِرٌ بِالصَّلاحِ، ناهٍ عَنِ الفَسادِ (عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص100، ح1؛ علل الشرائع، ص252، ح9).
9- . معجم مقاییس اللغة، ج1، ص253. نیز، ر. ک: الصحاح، ج2، ص591؛ المصباح المنیر، ص50.
10- . سورۀ بقره، آیۀ 96، 110، 233، 237 و 265؛ سورۀ آل عمران، آیۀ 156و 163؛ سورۀ مائده، آیۀ 71؛ سورۀ انفال، آیۀ 39 و 72؛ سورۀ هود، آیۀ 112؛ سورۀ سبأ، آیۀ 11؛ سورۀ فصّلت، آیۀ 40؛ سورۀ حجرات، آیۀ 18؛ سورۀ حدید، آیۀ 4؛ سورۀ ممتحنه، آیۀ 3؛ سورۀ تغابن، آیۀ 2؛ سورۀ احزاب، آیۀ 9؛ سورۀ فتح، آیۀ 24 .

یازده بار،(1) مضمون (خَبِیرٌ بَصِیرٌ) پنج بار،(2) مضمون (إِنَّ اللهَ بَصِیرُ بِالْعِبَادِ) چهار بار،(3) مضمون های (کانَ رَبُّک بَصِیرًا) (4) و (کنتَ بِنَا بَصِیرًا) (5) و (إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیرًا) (6) و (إِنَّهُ بِکلِّ شَی ءِم بَصِیرٌ) (7) نیز هر کدام یک بار به کار رفته اند. این آیات، بیانگر دو نکتۀ اساسی اند: یکی، اثبات صفت «بصیر» برای خدا، و دیگری، مطلق بودن این صفت و تعلّق آن به همه چیز، از جمله بندگان و کردارهای ایشان.(8)

_ فرزانه (حکیم)

صفت دیگر خداوند در این باره، «حکیم» است. صفت «حکیم»، از مادّه «حکم» گرفته شده و کتاب های لغت، دو معنای اصلی برای آن یاد کرده اند: باز داشتن و استواری. به استناد این دو معنای اصلی، حکیم در دو معنا به کار می رود که عبارت اند از: «دانا و صاحب حکمت (فرزانه)» و «استوارکنندۀ کارها (محکم کار)». حکیم در معنای اوّل، بر صفتی ذاتی دلالت دارد و در معنای دوم، بر صفتی فعلی. گفتنی است که این دو معنا با یکدیگر مرتبط اند؛ زیرا کارِ استوار، تنها از صاحبِ علم و حکمت، صادر می شود.

جالب این که در قرآن کریم، صفت «حکیم» در کنار صفت «عزیز» ٤٧ بار،(9) در کنار صفتِ «علیم» ٣٦ بار،(10) با صفت «قوی»، هفت بار(11) و با صفت «ذو انتقام»، چهار بار به کار رفته(12) که نشان دهندۀ ارتباط میان قدرت با دانش در وجود خداوند متعال است.(13) این صفت نشان می دهد که هر کاری که خداوند انجام داده، حکیمانه بوده و از منبعی حکیم و فرزانه صادر شده است.

ص :69


1- . سورۀ إسرا، آیۀ 1؛ سورۀ غافر آیۀ 56 و20؛ سورۀ شورا، آیۀ 11؛ سورۀ حجّ، آیۀ 61 و 75؛ سورۀ لقمان، آیۀ 28؛ سورۀ مجادله، آیۀ 1؛ سورۀ نساء، آیۀ 58 و 134؛ سورۀ انسان، آیۀ 2.
2- . سورۀ فاطر، آیۀ 31؛ سورۀ شورا، آیۀ 27؛ سورۀ إسرا، آیۀ 17؛ 30 و 96 .
3- . سورۀ آل عمران، آیۀ 15 و 20؛ سورۀ غافر، آیۀ 44؛ سورۀ فاطر، آیۀ 45 .
4- . سورۀ فرقان، آیۀ 20 .
5- . سورۀ طه، آیۀ 35 .
6- . سورۀ انشقاق، آیۀ 15 .
7- . سورۀ ملک، آیۀ 19 .
8- . همان، ج5، ص371.
9- . برای نمونه، ر. ک: سورۀ بقره، آیۀ 129، 209، 220 و 228؛ سورۀ آل عمران، آیۀ 6، 18 و 62؛ سورۀ غافر، آیۀ 8؛ سورۀ جاثیه، آیۀ 2.
10- . سورۀ انعام، آیۀ 96؛ سورۀ نمل، آیۀ 78؛ سورۀ یس، آیۀ 38؛ سورۀ غافر، آیۀ 2؛ سورۀ فصّلت، آیۀ 12؛ سورۀ زخرف، آیۀ 9.
11- . سورۀ هود، آیۀ 66؛ سورۀ حجّ، آیۀ 40 و 74؛ سورۀ حدید، آیۀ 25؛ سورۀ مجادله، آیۀ 21؛ سورۀ احزاب، آیۀ 25؛ سورۀ شورا، آیۀ 19.
12- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج5، ص481.
13- . همان، ج6، ص93 به بعد.

بنا بر آنچه گذشت، یکی از ویژگی های خداوند متعال، دانایی و آگاهی است. او بر همه چیز و بر همۀ ابعاد آنها (اوّل و آخر، و ظاهر و باطن) احاطه دارد و از حقیقت امور، آگاه است. این، نشان می دهد که تدبیر و تقدیر خداوند، مبتنی بر حکمت است و از این جهت، بهترین است.

دو. آفریدگار (خالق)

یکی از شاخه های توحید افعالی، توحید در آفرینش است. بر همین اساس، یکی از نام ها و صفات خداوند متعال «خالق» است. صفت «خالق (آفریدگار)»، اسم فاعل از مادّه «خلق» است و خلق، در اصل به معنای «اندازه کردن» و «ایجاد شیء بر پایۀ اندازه» به کار می رود.(1)

در احادیث، مباحث بسیاری در باب آفرینش و مبادی و ویژگی های ایجابی و سلبی آن، آمده است.(2)

بر این اساس، هم در قرآن کریم و هم در روایات معصومان علیهم السلام تصریح شده است که آفریدگار همه چیز، خداوند متعال است(3) و به طور مشخّص در بارۀ روزی نیز _ که با بحث شادکامی ارتباط نزدیکی دارد _ ، بر همین مطلب تأکید می کند.(4) آنچه مهم است این که می توان گفت تنظیم کننده و آفرینندۀ شادکامی، خداوند متعال است. شاید آفریدن شادکامی _ که از مقولۀ مفاهیم است _ ، کمی بعید به نظر آید؛ امّا این گونه نیست. همه چیز از جمله مفاهیم ذهنی (غیر عینی)، آفرینش دارند. پیش تر در فصل سوم به روایتی اشاره کردیم که امام صادق علیه السلام «معرفت» و «انکار» را آفریدۀ خداوند متعال معرفی کردند.(5) در باب عقل و جهل نیز روایاتی هستند که بر

ص :70


1- . المصباح المنیر، ص180.
2- . احادیث بر آن اند که دانش و اندازه گیری و مشیت (خواست)، از مبادی خلقت اند و به معنای اصلی لغوی خلقت، اشاره دارند. از مهم ترین ویژگی های آفرینش در احادیث، نفی الگو و مادّۀ ازلی است؛ یعنی خداوند سبحان، اشیای جهان را بر پایۀ نمونه های دیرینه ایجاد نکرده است و فعل الهی، محکوم نمونه ها و صورت های دیرینۀ ثابت نیست. از سوی دیگر، خداوند متعال، جهان را از مادّه و ریشه ای دیرینه و ناآفریده، نیافریده است. از همین رو، صورت و مادّه جهان، هر دو حادث و نوپدیدند. در این باره، ر.ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج6، ص34.
3- . (قُلِ الله خَالِقُ کلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْوَ حِدُ الْقَهَّارُ) (سورۀ رعد، آیۀ 16). نیز، ر. ک: سورۀ انعام، آیۀ 102؛ سورۀ زمر، آیۀ 62؛ سورۀ غافر، آیۀ 62. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : سُبحانَک الَّذی لا إِلهَ غَیرُهُ... بَدیعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ، المُبدِعُ غَیرَ المُبتَدِعِ، خالِقُ ما یری وما لا یری ( العظمة، ص53، ح110؛ کنز العمّال، ج10، ص370، ح29849).
4- . (هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیرُ الله یرْزُقُکم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ) (سورۀ فاطر، آیۀ 3). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا لا إِلهَ إلّا أَنتَ، لَیسَ خالِقا ولا رازِقاً سِواک یا الله ُ، وأَسأَلُک بِاسمِک الظّاهِرِ فی کلِّ شَیءٍ بِالقُدرَة وَالکبرِیاءِ وَالبُرهانِ وَالسُّلطانِ یا الله ( البلد الأمین، ص415؛ بحار الأنوار، ج93، ص259، ح1). امام صادق علیه السلام : إِنَّ اللهَ عزّ وجلّ خَلَقَ الخَلقَ لا شَریک لَهُ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ وَالدُّنیا وَالآخِرَة، وهُوَ رَبُّ کلِّ شَیءٍ وخالِقُهُ (مختصر بصائر الدرجات، ص87؛ بصائر الدرجات، ص535، ح1).
5- . ...أنَّ المَعرِفَة مِن صُنعُ اللهِ عزّ وجلّ فِی القَلبِ مَخلوقَة، وَالجُحودَ صُنعِ اللهِ فِی القَلبِ مَخلوقٌ... ( التوحید، ص226، ح7؛ بحار الأنوار، ج5، ص30، ح39).

آفریده شدن این دو، دلالت دارند. در این روایات، از عقل به عنوان نخستین آفریده(1) و دارای ماهیتی نورانی و روحانی(2) یاد شده است.(3) این نشان می دهد که مفاهیم غیر عینی، حقیقتی دارند که نخست تقدیر و تنظیم شده، سپس آفریده می شوند. شادکامی نیز از همین مفاهیم است که نخست تقدیر و سپس آفریده شده است. این حقیقت در معارف دین، با ادبیات «خیر و شر» بیان شده اند. بر اساس بررسی های انجام شده در متون دینی خیر و شر، مخلوق و مقدّر خدایند، بدین معنا که پدیده ها (اعم از حوادث طبیعی و غیر طبیعی)، همه در محدودۀ خلق و تقدیر خداوند هستند و اگر خداوند متعال نخواهد، هیچ پدیده ای، چه خیر و چه شر، تحقّق نمی یابد. حتّی کارهایی که انسان به اراده و اختیار خود انجام می دهد، از این قانون کلّی، مستثنا نیستند، هر چند خداوند متعال، در وضع قوانین و احکام، از کارهای زشت، نهی کرده است. خداوند متعال تصریح کرده که من، خالق خیر و شر هستم و آن دو مخلوقات من هستند.(4) البته آفرینش خیر، اصالت دارد و آفرینش شر، فرع آن است. این را می توان از روایات تقدم آفرینش خیر بر شر به دست آورد.(5) برای نمونه، آفرینش انسان، خیر است؛ امّا وی برای رسیدن به هدف آفرینش خود، باید دارای اراده و آزادی باشد. از آن سو، موجود بااراده و آزاد، می تواند از آزادی خود، سوء استفاده کند، شر (بدی) ایجاد نماید و جامعه را به فساد بکشاند.

بنا بر این، برای تحقّق شادکامی باید حقیقت آن را _ که آفرینش الهی دارد _ شناخت. این جاست که توحیدباوری در بُعد آفرینش شادکامی، معنا می یابد. بدون شناخت حقیقت و واقعیت شادکامی، دستیابی به آن، غیر ممکن خواهد بود.

سه. پروردگار (رب)

از دیگر شاخه های توحید افعالی، توحید ربوبی است و بر همین اساس، یکی از نام ها و صفات خداوند متعال نیز «رب» است. واژۀ «رب (پروردگار)»، صفت مشبّهه از مادّۀ «ربب» است و در

ص :71


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ سُبحانَهُ وتَعالَی العَقلُ (حلیة الأولیاء، ج7، ص318).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ الله _ تَبارَک وتَعالی _ خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَکنونٍ فی سابِقِ عِلمِهِ الَّذی لَم یطَّلِع عَلَیهِ نَبِی مُرسَلٌ ولا مَلَک مُقَرَّبٌ (معانی الأخبار، ص313، ح1؛ الخصال، ص427، ح4؛ الأمالی، طوسی، ص542، ح1164؛ مشکاة الأنوار، ص250). امام صادق علیه السلام : إنَّ اللهَ عزّ وجلّ خَلَقَ العَقلَ وهُوَ أوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرّوحانِیینَ عَن یمینِ العَرشِ مِن نورِهِ، فَقالَ لَهُ: أدبِر فَأَدبَرَ، ثُمَّ قالَ لَهُ: أقبِل فَأَقبَلَ، فَقالَ اللهُ _ تَبارَک وتَعالی _ : خَلَقتُک خَلقًا عَظیمًا وکرَّمتُک عَلی جَمیعِ خَلقی. ثُمَّ خَلَقَ الجَهلَ مِنَ البَحرِ الاُجاجِ ظُلمانِیا فَقالَ لَهُ: أدبِر فَأَدبَرَ؛ ثُمَّ قالَ لَهُ: أقبِل فَلَم یقبِل، فَقالَ لَهُ: اِستَکبَرتَ، فَلَعَنَهُ ( الکافی، ج1، ص21، ح14؛ الخصال، ص589، ح13).
3- . ر. ک: خردگرایی در قرآن و حدیث، ص32 به بعد.
4- . امام باقر علیه السلام : إنَّ اللهَ یقولُ: أنَا اللهُ لا إلهَ إلّا أنَا، خالِقُ الخَیرِ وَالشَّرِّ، وهُما خَلقانِ مِن خَلقی ( المحاسن، ج1، ص441، ح1019 و 1020؛ الکافی، ج1، ص154، ح3؛ بحار الأنوار، ج5، ص160، ح20).
5- . ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج8، ص388، (خلقة الخیر قبل الشر).

لغت، به معنای دارنده و سَروَر و آفریننده و اصلاح کننده به کار می رود. به گفتۀ اهل لغت، «رب»، از «تربیت» برگرفته شده و «رببتُه» و «ربَّیتُه» به یک معنا هستند. هر گاه در لغت، رب، به غیر خدا اطلاق گردد، تنها برخی از معانی یاد شده، از آن اراده می شود. مثلاً «ربّ القوم»، به معنای سَروَر قوم و «ربّ المال»، به معنای دارندۀ مال است؛ امّا باید ببینیم که در بارۀ خداوند، کدام معنای آن مقصود است.

رب، از نام های پُربسامد در قرآن و احادیث است. در قرآن کریم، رب، پس از نام «الله»، پُرکاربردترین نام در بارۀ خداست و بیش از نهصد بار ذکر شده است. هر گاه در کاربردهای «رب» در قرآن و احادیث دقّت کنیم، برای ما روشن خواهد شد که همۀ معانی ای که برای رب در لغت وجود دارد، از آن، ربوبیت خدای سبحان قصد می شود. بدین سان، ربوبیت خدا نسبت به موجودات جهان، به این معناست که او جهان را آفریده و مالک و سرور و مولای حقیقی آن است و اصلاح تکوینی و تشریعی جهان، تنها از آنِ اوست. این معنا از رب، به خدا اختصاص دارد و در بارۀ موجودات دیگر، صادق نیست.(1)

از این رو در قرآن کریم، با تعبیرهای متفاوت، بر توحید ربوبی تأکید شده است؛ مانند: «ربّ کلّ شیء»،(2) «ربّ العرش»،(3) «ربّ المشرق و المغرب»(4) و «ربّ العالمین».(5) همین تعبیرها در احادیث نیز وارد شده اند.(6) از آن جا که شادکامی، یکی از حقایق عالم است، زیرمجموعۀ توحید ربوبی نیز قرار می گیرد. ربوبیتِ توحیدی شادکامی به این معناست که صاحب اختیار و مولای شادکامی، خداوند متعال است و پروردگاری و اصلاح تکوینی و تشریعی آن به دست اوست. بر اساس توحید ربوبی، اختیار شادکامی به دست خداوند متعال است و هموست که با تنظیم قوانین تکوینی و تشریعی، پروردگاریِ آن را انجام می دهد. بنا بر این، اگر شادکامی، تنها یک صاحب

ص :72


1- . همان، ج6، ص122.
2- . (قُلْ أَغَیرَ الله أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کلِّ شَیْءٍ) (سورۀ انعام، آیۀ 164).
3- . (سُبْحَنَ رَبِّ السَّمَوَتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یصِفُونَ) (سورۀ زخرف، آیۀ 82). نیز، ر.ک: سورۀ مؤمنون، آیۀ 88؛ سورۀ انبیا، آیۀ 22. (الله لاَ إِلَهَ إلّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ) (سورۀ نمل، آیۀ 26). نیز، ر.ک: سورۀ توبه، آیۀ 129؛ سورۀ مؤمنون، آیۀ 86.
4- . (إِنَّ إِلَهَکمْ لَوَ حِدٌ * رَّبُّ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَینَهُمَا وَ رَبُّ الْمَشَرِقِ) (سورۀ صافّات، آیۀ 4 _ 5). نیز، ر. ک: سورۀ رعد، آیۀ 16؛ سورۀ کهف، آیۀ 14؛ سورۀ دخان، آیۀ 7؛ سورۀ نبأ، آیۀ 37. (فَبِأَیِّ ءَالاَءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ * رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَینِ * فَبِأَیِّ ءَالاَءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ) (سورۀ الرحمن، آیۀ 16 _ 18).
5- . (الْحَمْدُ لله رَبِّ الْعَلَمِینَ) سورۀ فاتحه، آیۀ 2؛ سورۀ انعام، آیۀ 45). نیز، ر. ک: سورۀ انعام، آیۀ 71؛ سورۀ یونس، آیۀ 37؛ سورۀ شعرا، آیۀ 164 و 180.
6- . برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج 6، ص128 _ 132، ح4589 _ 4595 (ربّ کل شیء) و ص132 _ 134، ح4596 _ 4599 (ربّ اذ لا مربوب) و ص134، ح4600 و 4601 (ربّ الأرباب) و ص136 _ 140 (صفة ربوبیته).

اختیار و پروردگار دارد، آیا می توان بدون در نظر گرفتن او و بدون آگاهی از قوانینش به شادکامی دست یافت؟ هر تغییری که بخواهد در جهان اتفاق افتد، در چارچوب قوانین او و با خواست و ارادۀ او صورت خواهد گرفت و شادکامی از این اصل، مستثنا نیست.

چهار. تدبیر کننده (مدبّر)

از دیگر شاخه های توحید افعالی، توحید در تدبیر است. بر همین اساس، یکی از صفات الهی نیز «مدبّر» است. صفت «مُدبّر (تدبیرکننده)»، اسم فاعل از «دَبَّرَ، یدَبِّر» است. ریشۀ «دبر»، به معنای انتهای چیزی و پشت آن است، در مقابلِ جلوی آن. تدبیر هم، یعنی این که انسان، کارش را ساماندهی و مدیریت کند، به این صورت که به فرجام و انتهای آن کار، یعنی آثاری که پشت سرِ آن کار رخ می دهد، توجّه کند.(1)

تدبیر، در قرآن کریم به صورت فعلی «یدبّر الأمر؛ کار را تدبیر می کند»، چهار بار به خدا نسبت داده شده است؛(2) امّا صفت «مُدبّر»، در قرآن نیامده است.

در قرآن و احادیث، تدبیر آسمان ها و زمین و دنیا و آخرت، و به طور کلّی، همه چیز، با خداست. این مطلب، بیانگر آن است که خداوند، مصلحت و عاقبتِ همه چیز را در آفرینش و ادارۀ آنها رعایت کرده است.(3)

در متون دینی تصریح شده است که تدبیر امور، به دست خداوند متعال است(4) که شامل تدبیر در آفرینش(5) و تدبیر امور دنیا و آخرت(6) می شود. بی تردید، یکی از این امور، شادکامی است. تدبیرگری، هم امور عینی و هم امور غیر عینی را شامل می شود. بر همین اساس می توان گفت که

ص :73


1- . معجم مقاییس اللغة، ج2، ص324. نیز، ر. ک: المصباح المنیر، ص189.
2- . سورۀ یونس، آیۀ 3 و 31؛ سورۀ رعد، آیۀ 2؛ سورۀ سجده، آیۀ5.
3- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج7، ص155.
4- . (یدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ) (سورۀ سجده، آیۀ5). (إِنَّ رَبَّکمُ الله الَّذِی خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّة أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إلّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَ لِکمُ الله رَبُّکمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَکرُونَ) (سورۀ یونس، آیۀ )3. نیز، ر. ک: سورۀ رعد، آیۀ 2؛ سورۀ یونس، آیۀ 32.
5- . امام رضا علیه السلام : إِنَّهُ مُدَبِّرٌ لِکلِّ ما بَرَأَ ( الکافی، ج1، ص122، ح2؛ التوحید، ص189، ح2؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص149، ح50). امام صادق علیه السلام : الحَمدُ للهِ بارِئِ خَلقِ المَخلوقینَ بِعِلمِهِ، ومُصَوِّرِ أَجسادِ العِبادِ بِقُدرَتِهِ، ومُخالِفِ صُوَرِ مَن خَلَقَ مِن خَلقِهِ، ونافِخِ الأَرواحِ فی خَلقِهِ بِعِلمِهِ، ومُعَلِّمِ مَن خَلَقَ مِن عِبادِهِ اسمَهُ، ومُدَبِّرِ خَلقِ السَّماواتِ وَالأَرضِ بِعَظَمَتِهِ، الَّذی وَسِعَ کلَّ شَیءٍ خَلقُ کرسِیهِ، وعَلا بِعَظَمَتِهِ فَوقَ الأَعلَینَ ( الإقبال، ج2، ص123).
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا دَیانَ العِبادِ، ومُدَبِّرَ أُمورِهِم بِتَقدیرِ أَرزاقِهِم ( البلد الأمین، ص509؛ الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام ، ص154؛ بحار الأنوار، ج95، ص314، ح1). امام علی علیه السلام : الحَمدُ للهِ الوَلِی الحَمیدِ، الحَکیمِ المَجیدِ، الفَعّالِ لِما یریدُ، عَلاّمِ الغُیوبِ، وخالِقِ الخَلقِ، ومُنزِلِ القَطرِ، مُدَبِّرِ أَمرِ الدُّنیا وَالآخِرَة ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص427، ح1263؛ مصباح المتهجد، ص380، ح508 ).

تنها تدبیرگر شادکامی، خداوند متعال است. البته همان گونه که در جای خود خواهیم گفت، بشر، اختیار دارد که در قلمرو قوانین الهی به کنش و واکنش بپردازد. از این رو، جبر نیز پیش نخواهد آمد؛ زیرا آنچه جبری است، تنظیم نظام آفرینش و قوانین آن است، نه چگونگی رفتار و فعالیت انسان در این محدوده. بنا بر این، تنها از راهی که او مشخّص نموده می توان به شادکامی دست یافت، هر چند به آن مجبور نیستیم و امکان حرکت در مسیر دیگر را نیز داریم.

پنج. دادگر (عادل)
اشاره

یکی از ابعاد توحید، عدالت خداوند متعال است. به همین جهت، یکی از صفات او را «عدل» بر شمرده اند. واژۀ «ظلم» در لغت، به معنای: نهادن چیزی در غیر جای ویژه خود، تجاوز از حد، و انحراف از میانه روی آمده است. ابن منظور در این باره می گوید:

ظلم، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه خود است... . ظلم، در اصطلاح، جور و تجاوز از حد است... و ظلم، تمایل (انحراف) از مسیر است... .(1)

راغب نیز در این باره می گوید:

ظلم در میان لغت شناسان و بسیاری از دانشمندان، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه ویژۀ خود است، به کاستی و افزایش، یا به انحراف از زمان و یا مکانش... . ظلم را در تجاوز از حق به کار می برند.(2)

به نظر می رسد که جامع ترین معنای ظلم، «نهادن چیزی در غیر جای ویژۀ خود» است و دیگر معانی، با تأمّل، به این معنا باز می گردند.

عدل، نقطه مقابل «ظلم» است. بنا بر این، جامع ترین معنای عدل، «نهادن هر چیز در جایگاه ویژۀ آن» است. در حدیثی از امام علی علیه السلام ، به این معنای جامع، اشاره شده است:

العَدلُ یضَعُ الأُمورَ مَواضِعَها.(3) عدل، قرار دادن امور در جایگاه های خود است.

هنگامی که هر چیزی در جایگاه ویژۀ خود قرار بگیرد، اِستوا و اعتدال پدید می آید و اِعوجاع و انحراف، از بین می رود. از این رو، اهل لغت، «عدل» را به «اِستواء» تفسیر کرده اند. معانی دیگر نیز به این معنای جامع، باز می گردند.

ص :74


1- . لسان العرب، ج2، ص2459 .
2- . مفردات الفاظ القرآن، مادّۀ «ظلم».
3- . نهج البلاغة، حکمت 437.

بررسی ها نشان می دهند که قرآن و احادیث، واژۀ «ظلم» و «عدل» را در معنای جامع آنها به کار برده اند. به تعبیر روشن تر، در نظام آفرینش، هر پدیده، جایگاه، حدّ و قانون ویژه ای دارد که اگر در جایگاه ویژۀ خود قرار گرفت، عدل، و اگر در آن جایگاه قرار نگرفت، ظلمْ تحقّق یافته است. از این رو، در حدیثی از پیامبر می خوانیم:

بِالعَدلِ قامَت السَّماواتُ وَالأَرض.(1) آسمان ها و زمین، به عدالت برپایند.

نیز از امام علی علیه السلام روایت شده:

العَدلُ أَساسٌ بِهِ قَوامُ العالَمِ.(2) عدالت، بنیادی است که استواری عالَم به آن است.

بنا بر این، می توان گفت که عدل، رعایت قانون نظام هستی، و ظلم، تخلّف از این قانون است.

تعریف «عدل خداوند»

تعریف نخست

با توجّه به مفهوم لغوی «عدل» و کاربرد همین مفهوم در قرآن و حدیث، عدل خداوند، بدین معناست که همۀ افعال خداوند متعال، بر پایۀ بهترین نظام، استوارند؛ یعنی هر پدیده ای با دقّت تمام، در وقت لازم، پدید می آید و در جای خود قرار می گیرد و هیچ گونه انحرافی در کار آفریدگار وجود ندارد. با این نگاه، شماری از متکلّمان بزرگ امامیه و معتزله، «عدل» را جامع ترین صفتِ فعلی جمالی خداوند دانسته اند که شامل همۀ صفات مثبت است. سیدِ مرتضی در این باره می گوید:

سخن گفتن در بارۀ عدالت، سخن گفتن در پاکی خدای پاک و متعال، از هر گونه کار زشت و مُخل به ذات واجب الوجود است.(3)

شیخ طوسی، با بیانی روشن تر می نویسد:

سخن گفتن در بارۀ عدالت، سخن گفتن در بارۀ این است که همۀ کارهای خداوند، خوب است و هیچ زشتی ای در آنها نیست. و همان گونه که در آنها زشتی نیست، بر او روا هم نیست که کاری مُخل به واجب انجام دهد. هر گاه او را از هر دو منزّه دانستی، او را به صفتی تعریف کرده ای که شایستۀ اوست.(4)

ص :75


1- . عوالی اللآلی، ج 4، ص103.
2- . مطالب السؤول، ص21.
3- . شرح جمل العلم و العمل، ص83.
4- . تمهید الاُصول، ص97.

قاضی عبد الجبّارِ معتزلی نیز پس از این که عدل را به «کامل دادن حقّ دیگری، و کامل گرفتن حق از او» معنا می کند و می گوید: ما هر گاه خدای متعال را به عدالت و حکمتْ توصیف می کنیم، مقصود، این است که او کار قبیح انجام نمی دهد و یا آن را اختیار نمی کند و کاری نمی کند که مخل باشد به آنچه بر او واجب است، و نیز همۀ کارهایش خوب است. جبرگرایان، با ما در این مسئله، مخالف اند و به خداوند متعال، هر قبیحی را نسبت می دهند.(1)

بر اساس این تعریف، «عدل» و «ظلم»، به معنای عام، شامل همۀ صفات فعل خداوند (اعم از صفات جمال و جلال) خواهند بود و در عرض دیگر صفات قرار نمی گیرند. از این رو، فضلِ خداوند نیز در چارچوب عدل او (به مفهوم عام) قرار دارد، بدین معنا که خداوند متعال، بی جهت و به گزاف، کسی را مشمول فضل خود قرار نمی دهد و تنها افرادی که شایستگی لازم را داشته باشند، مشمول فضل او قرار می گیرند و این، یکی از مهم ترین و برجسته ترین ویژگی های عدل خداوند است.

تعریف دوم

تعریف دیگری که برای عدل خداوند شده، «رعایت حقوق و دادن هر حقّی به صاحب حق»، در مقابل ظلم به معنای «تجاوز به حقوق دیگران» است.

شیخ مفید در تبیین عدل خداوند می گوید:

[عدل،] مجازات عمل به اندازۀ استحقاق است، و ستم، جلوگیری از حقوق. خداوندِ والا، دادگر و بزرگوار و بخشنده و بافضل و مهربان است و ضامن جزا دادن به خاطر کردارها و عوض دادن به خاطر درد و رنج های ابتدایی [که محصول گناه نیستند،] است و پس از آن، وعدۀ تفضّل زیادتری از جانب خود داده است.(2)

بدیهی است که تعریف نخست، عام و این تعریف، خاص است. در واقع، این معنا، مصداقی از مصادیق عدل به معنای اوّل است. البتّه در مباحث عدل خداوند، عمدتاً همین معنای دوم، مقصود است که بر اساس آن، عدل، در عرض دیگر صفات خداوند متعال قرار می گیرد و فضل او، چیزی جدا از عدل اوست. بنا بر این، احادیثی که آثار عدل خداوند را از آثار فضل او تفکیک می کنند،(3) ناظر به این معنا هستند.(4)

ص :76


1- . شرح الاُصول الخمسة، ص203.
2- . تصحیح الاعتقاد، ص103.
3- . ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج7، ص205 (پروردگارا! با فضلت با ما رفتار کن، نه با عدلت).
4- . همان، ج8، ص8 _ 10.

در متون دینی، تصریح شده است که خداوند متعال، ذرّه ای ظلم نمی کند؛ بلکه این انسان ها هستند که به خود ظلم می کنند.(1) او همواره برپادارندۀ قسط و عدل است(2) و مردم را نیز به همین امر کرده است.(3) بر اساس این مبنا، قضا و قدر خداوند متعال، بر پایۀ عدالت شکل می گیرد و ذرّه ای ظلم در آن نیست. امام علی علیه السلام بعد از نماز دعا می کرده و بر حق بودن قضای خداوند و عدل بودن عطای او شهادت می داده است.(4) همچنین ایشان در بیانی زیبا و روشن، اعلام می دارد که روزی را فردی عادل، تقسیم نموده است: ... إنَّ المالَ مَقسومٌ مَضمونٌ لَکم، قَد قَسَّمَهُ عادِلٌ بَینَکم وضَمِنَهُ، وسَیفی لَکم.(5)دارایی برای شما تقسیم و تضمین شده است. آن را دادگری، میانتان قسمت نموده و ضمانت کرده است و به زودی، برایتان تأمین می کند.

هر چند قانون قبض و بسط در بارۀ روزی جاری است، امّا بر اساس عدالت است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

قَدَّرَ الأَرزاقَ فَکثَّرَها وقَلَّلَها، وقَسَّمَها عَلَی الضّیقِ وَالسَّعَةِ، فَعَدَلَ فیها لِیبتَلِی مَن أرادَ بِمَیسورِها ومَعسورِها، ولِیختَبِرَ بِذلِک الشُّکرَ وَالصَّبرَ مِن غَنِیها وفَقیرِها.(6) [خداوند] روزی همگان را تعیین کرد. سپس آن را زیاد و کم نمود و آن را بر پایۀ تنگی و گشایش، تقسیم کرد. آن گاه در آن، دادگری ورزید تا به وسیلۀ آسانی و سختی آن، هر که را بخواهد، بیازماید و بدین وسیله، سپاس گزاری و شکیبایی توانگر و نیازمند را بشناسد.

امام زین العابدین علیه السلام در دعای روز عرفۀ خود با خداوند مناجات می کند و از عدالت او در قضا و تقسیم رزق و روزی، سخن می گوید:

قَدَّرتَ الاُمورَ بِعِلمِک، وقَسَّمتَ الأَرزاقَ بِعَدلِک، ونَفَذَ فی کلِّ شَیءٍ عِلمُک، وحارَتِ الأَبصارُ دونَک ... فَلَم یقایس شَیئا بِشَیءٍ مِن خَلقِهِ، ولَم یستَعِن عَلی خَلقِهِ بِغَیرِهِ.

ص :77


1- . (إِنَّ اللَّهَ لَا یظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّة وَإِن تَک حَسَنَة یضَعِفْهَا وَیؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا) (سورۀ نساء، آیۀ40). (إِنَّ اللَّهَ لَا یظْلِمُ النَّاسَ شَیئا وَ لَکنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یظْلِمُونَ) (سورۀ یونس، آیۀ 44). نیز، ر.ک: سورۀ یس، آیۀ 54. برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج8، ص24 به بعد.
2- . (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَا هُوَ وَالْمَلَائِکة وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ) (سورۀ آل عمران، آیۀ 18). (وَتَمَّتْ کلِمَتُ رَبِّک صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِکلِمَتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (سورۀ انعام، آیۀ 115).
3- . ر.ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج8، ص38 به بعد.
4- . اللّهُمَّ إنّی اُشهِدُک وکفی بِک شَهیدا، وأشهَدُ أنَّک أنتَ اللّهُ رَبّی ... وأشهَدُ أنَّ قَولَک حَقٌّ، وأنَّ قَضاءَک حَقٌّ، وأنَّ عطاءَک عَدلٌ (جمال الأسبوع، ص171؛ بحار الأنوار، ج91، ص180، ح6 ).
5- . الکافی، ج1، ص30، ح4؛ تحف العقول، ص199؛ مشکاة الأنوار، ص242، ح704.
6- . نهج البلاغة، خطبۀ 91؛ بحار الأنوار، ج5، ص148، ح11.

ثُمَّ أمضَی الاُمورَ عَلی قَضائِهِ وأجَّلَها إلی أجَلٍ مُسَمّی، قَضی فیها بِعَدلِهِ، وعَدَل فیها بِفَضلِهِ، وفَصَلَ فیها بِحُکمِهِ، وحَکمَ فیها بِعَدلِهِ.(1)با دانشت کارها را مقدّر نمودی و با عدالتت روزی ها را تقسیم کردی. دانشت در هر چیز نافذ است و دیدگان در شناخت (فهم) تو سرگردان اند... . پس [خداوند] چیزی از آفریدگان را به چیز دیگری قیاس نکرد و برای اقدام علیه آفریده اش از کسی یاری نخواست. سپس کارها را بر اساس حکمش انجام داد و اجلشان را تعیین کرد. با دادگری اش در بارۀ آنها داوری نمود و با لطفش در بارۀ آنها دادگری کرد و با حکمش میان آنها فیصله داد و در بارۀ آنها به عدالت حکم کرد.

ایشان در دعای دیگری، خداوند را این گونه سپاس می گوید:

الحَمدُ للّهِ رِضی بِحُکمِ اللّهِ، شَهِدتُ أنَّ اللهَ قَسَمَ مَعایشَ عِبادِهِ بِالعَدلِ، وأخَذَ عَلی جَمیعِ خَلقِهِ بِالفَضلِ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، ولا تَفتِنّی بِما أعطَیتَهُم، ولا تَفتِنهُم بِما مَنَعتَنی، فَأَحسُدَ خَلقَک، وأغمَطَ حُکمَک . اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وطَیب بِقَضائِک نَفسی، ووَسِّع بِمَواقِعِ حُکمِک صَدری، وهَب لِی الثِّقَةَ لِاُقِرَّ مَعَها بِأَنَّ قَضاءَک لَم یجرِ إلّا بِالخِیرَةِ.(2)ستایش، خدا را با خشنودی از حُکم او! گواهی می دهم که خداوند، توشۀ بندگانش را دادگرانه تقسیم نمود و با همۀ آفریدگانش با لطف رفتار کرد. خدایا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرا با آنچه به آنان بخشودی، و آنان را با آنچه از من باز داشتی، امتحان نکن تا [باعث شود] به آفریدگانت رشک برم و حُکمت را سبُک بشمارم. خدایا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و با دادرسی ات، روانم را پاکیزه گردان و به وسیلۀ جایگاه های صدور حُکمت، سینه ام را گشاده فرما و اعتمادی ارزانی ام دار تا در سایۀ آن، اعتراف نمایم؛ که حکم تو، جز به نیکی، جاری نگشته است.

باور به عدالت خداوند، به انسان اطمینان می دهد که به او ظلم نشده است. این باور، موجب می شود که انسان، تفسیر ظالمانه از رویدادها و قوانین زندگی نداشته باشد و همین امر، احساسات منفیِ او را از بین می بَرَد و رضامندی از آنها را به وجود می آورد.

ص :78


1- . الإقبال، ج2، ص102؛ بحار الأنوار، ج98، ص228، ح4.
2- . الصحیفة السجادیة، دعای 35.

شش. رحمتگر _ مهربان (رحمان، رحیم)

صفت «رحمان (رحمتگر)» بر وزن فعلان و «رحیم (مهربان)» بر وزن فعیل، هر دو، ساخت مبالغه از مادّۀ «رحم»اند که دلالت بر رقّت و مهربانی و رأفت دارد،(1) و با وجود آن که دو ساختِ فَعلان و فعیل، از ساخت های مبالغه اند، امّا فعلان، مبالغۀ بیشتری نسبت به فعیل دارد. بر این پایه، دلالت «رحمان» بر رحمت، قوی تر از دلالت «رحیم» است.(2)

قرآن کریم، صفت «رحیم» را در کنار صفت «غفور»، ٧١ بار، و با «عزیز»، سیزده بار(3) و با «توّاب»، نُه بار(4) و با «رئوف» نیز نُه بار(5) و با «رحمان»، پنج بار(6) (افزون بر ورود هر دو در «بسمله» در ١١٤ موضع) و با هر یک از «ودود»(7) و «ربّ»(8) و «بَر»(9) ، یک بار، یاد کرده است.

تعبیر (کانَ بِکمْ رَحِیمًا؛(10) با شما مهربان است) ، دو بار، و (کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا؛(11) با مؤمنانْ مهربان است) ، یک بار در قرآن آمده است و رحمت، در جاهای بسیاری از قرآن کریم، به خدا عزّ وجلّ نسبت داده شده است. صفت «رحمان (رحمتگر)» در برخی احادیث، بر رحمت فراگیر خدا برای تمامی آفریدگان دلالت دارد؛ امّا صفت «رحیم (مهربان)» بر رحمت ویژۀ خدا دلالت دارد که تنها مؤمنان را در بر می گیرد:

الرَّحمنُ بِجَمیعِ خَلقِهِ، وَالرَّحیمُ بِالمُؤمِنینَ خاصَّةً.(12)رحمتگر است به تمامی آفریدگانش و مهربان است، تنها به مؤمنان.

تفسیرهای دیگری نیز در احادیث، برای نام های «رحمان» و «رحیم» وارد شده است. نکتۀ مهم در باب رحمت خدا، این است که رحمت، گاه در بارۀ رقّت و مهربانی به کار می رود و گاه دیگر در بارۀ اثر رقّت (مانند: آمرزش).(13) از آن جا که رقّت، دلالت بر دگرگونی و انفعال دارد و از

ص :79


1- . معجم مقاییس اللغة، ج2، ص498 .
2- . لسان العرب، ج12 ص231 .
3- . سورۀ شعرا، آیۀ 9، 68، 104، 122، 140، 159، 175، 191 و 217؛ سورۀ روم، آیۀ 5؛ سورۀ سجده، آیۀ 6؛ سورۀ یس، آیۀ 5؛ سورۀ دخان، آیۀ 42 .
4- . سورۀ بقره، آیۀ 37، 54، 128 و 160؛ سورۀ توبه، آیۀ 104و 118؛ سورۀ حجرات، آیۀ 12؛ سورۀ نساء، آیۀ 16 و 64 .
5- . سورۀ بقره، آیۀ 143؛ سورۀ توبه، آیۀ 117 و 128؛ سورۀ نحل، آیۀ 7 و 47؛ سورۀ حج، آیۀ 65؛ سورۀ نور، آیۀ 20؛ سورۀ حدید، آیۀ 9؛ سورۀ حشر، آیۀ 10 .
6- . سورۀ فاتحه، آیۀ 3؛ سورۀ بقره، آیۀ 163؛ سورۀ نمل، آیۀ 30؛ سورۀ فصّلت، آیۀ 2؛ سورۀ حشر، آیۀ 22 .
7- . سورۀ هود، آیۀ 90 .
8- . سورۀ یس، آیۀ 58 .
9- . سورۀ طور، آیۀ 28 .
10- . سورۀ نساء، آیۀ 29؛ سورۀ إسرا، آیۀ 66 .
11- . سورۀ احزاب، آیۀ 43 .
12- . الکافی، ج1، ص114، ح1 .
13- . ر.ک: لسان العرب، ج12، ص230 .

اوصاف آفریدگانِ ناقص به شمار می آید و به ذات الهی راه ندارد، بنا بر این، هر گاه رحمت برای خدا به کار می رود، افعالی مانند: آمرزش و پاداش دادن به بندگان و روزی رساندن به ایشان، از آن اراده می شود که از آثار رقّت و رأفت هستند.(1)

در قرآن و حدیث، ویژگی های قابل توجّهی برای رحمت خداوند بیان شده که عبارت اند از:(2) 1. الزام خود به رحمت؛(3) 2. دارای رحمت گسترده؛(4) 3. مهربان ترین رحم کنندگان؛(5) 4. بهترین رحم کنندگان؛(6) پیشی گرفتن رحمت بر خشم؛(7) 5. رحمت کننده بر هر کسی که طلب کند؛(8) 6. هر کسی که رحم کننده ای ندارد؛(9) 7. رحم کننده بر هر اندوهگین؛(10) 8. رحم کننده بر هر بینوا؛(11) 9. رحم کننده بر نالۀ هر بیمار.(12)

ص :80


1- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج6، ص143.
2- . ر.ک: همان، ص148 به بعد.
3- . (وَإِذَا جَاءَک الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِئایتِنَا فَقُلْ سَلَمٌ عَلَیکمْ کتَبَ رَبُّکمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَة أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکمْ سُوءَما بِجَهَلَة ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) (سورۀ انعام، آیۀ 54). (قُل لِّمَن مَّا فِی السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ قُل للهِ کتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَة لَیجْمَعَنَّکمْ إِلَی یوْمِ الْقِیمَة لاَ رَیبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یؤْمِنُون) (سورۀ انعام، آیۀ 12).
4- . (فَإِن کذَّبُوک فَقُل رَّبُّکمْ ذُو رَحْمَة وَ سِعَة وَلاَ یرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ) (سورۀ انعام، آیۀ 147). (الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیؤْمِنُونَ بِهِ وَ یسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا وَسِعْتَ کلَّ شَیْ ءٍ رَّحْمَة وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَ اتَّبَعُواْ سَبِیلَک وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ) (سورۀ مؤمن، آیۀ 7). (وَاکتُبْ لَنَا فِی هَذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة وَفِی الاْخِرَة إِنَّا هُدْنَا إِلَیک قالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَیْءٍ فَسَأَکتُبُهَا لِلَّذِینَ یتَّقُونَ وَیؤْتُونَ الزَّکوة وَالَّذِینَ هُم بِئایتِنَا یؤْمِنُونَ) (سورۀ اعراف، آیۀ 156).
5- . (قَالَ هَلْ ءَامَنُکمْ عَلَیهِ إلّا کمَا أَمِنتُکمْ عَلَی أَخِیهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَیرٌ حفِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِینَ) (سورۀ یوسف، آیۀ 64). نیز، ر. ک: سورۀ یوسف، آیۀ 92؛ سورۀ اعراف، آیۀ 151؛ سورۀ انبیا، آیۀ 83.
6- . (وَ قُل رَّبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنتَ خَیرُ الرَّ حِمِینَ) (سورۀ مؤمنون، آیۀ 118). نیز، ر.ک: سورۀ مؤمنون، آیۀ 109.
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إِنَّ اللهَ لَمّا قَضَی الخَلقَ کتَبَ عِندَهُ فَوقَ عَرشِهِ: إِنَّ رَحمَتی سَبَقَت غَضَبی (صحیح البخاری، ج6، ص2700، ح6986 و ج3، ص1167، ح3022). نیز، ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج6، ص158 به بعد.
8- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ در دُعای جَوشَنِ کبیرِ _ : یا راحِمَ مَنِ استَرحَمَهُ ( البلد الامین، ص404؛ بحار الأنوار، ج94، ص388).
9- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا راحِمَ مَن لا راحِمَ لَهُ ( البلد الامین، ص407؛ بحار الأنوار، ج94، ص391). امام زین العابدین علیه السلام : یا مَن یرحَمُ من لا یرحَمُهُ العِبادُ ( الصحیفة السجادیة، ص181، دعای 46؛ بحار الأنوار، ج98، ص291).
10- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا أللّهُ یا رَحیمَ کلِّ مُستَرحِمٍ ومَفزَعَ کلِّ مَلهوفٍ، یا أللّهُ یا راحِمَ کلِّ حَزینٍ یشکو بَثَّهُ وحُزنَهُ إِلَیهِ (دلائل الإمامة، ص73، ح12؛ الملهوف، ص176).
11- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا رازِقَ المُقِلّینَ، یا راحِمَ المَساکینِ، یا وَلِی المُؤمِنینَ، یا ذَا القُوَّة المَتینِ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وأَهلِ بَیتِهِ (الکافی، ج2، ص552، ح7).
12- . امام حسین علیه السلام : الحَمدُ للّهِ الَّذی لَیسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ ... راحِمِ کلِّ ضارِعٍ، ومُنزِلِ المَنافِعِ وَالکتابِ الجامِعِ بِالنّورِ السَّاطِعِ، وهُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ ولِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، ولِلکرُباتِ دافِعٌ ولِلجَبابِرَة قامِعٌ، وَراحِمُ عَبرَة کلِّ ضارِعٍ ودافِعُ ضَرعَة کلِّ ضارِعٍ، فَلا إِلهَ غَیرُهُ ( الإقبال، ج2، ص74، بحار الأنوار، ج98، ص216، ح3). امام زین العابدین علیه السلام : یا راحِمَ رَنَّة العَلیلِ، ویا عالِمَ ما تَحتَ خَفِی الأَنینِ، اجعَلنی مِنَ السالِمینَ فی حِصنِک الَّذی لا تَرومُهُ الأَعداءُ، ولا یصِلُ إِلَی فیهِ مَکروهُ الأَذی، فَأَنتَ مُجیبُ مَن دَعا، وراحِمُ مَن لاذَ بِک وشَکا، أَستَعطِفُک عَلَی، وأَطلُبُ رَحمَتَک لِفاقَتی (بحار الأنوار، ج94، ص121، ح19) .

برخی صفات دیگر نیز به همین حوزۀ معنایی مربوط اند که در ادامه، به آنها اشاره خواهیم کرد.

صفت «رئوف (مهرورز)»، فعول به معنای فاعل از «رأف» است. به گفتۀ صاحب بن عبّاد، رأفت یعنی: «رحمت»(1) و به گفتۀ جوهری، یعنی: «رحمت شدید».(2) ابن اثیر گفته است: در نام های خدای والا، «رئوف»، همان «مهربان به بندگان و توجّه کننده به ایشان با الطاف خود» است. رأفت، ظریف تر از رحمت است و در ناخوشی واقع نمی شود ؛ ولی رحمت، گاه برای مصلحت، در ناخوشی هم واقع می شود.(3)

رئوف (مهرورز)، در قرآن کریم، یازده بار به عنوان صفت خداوند، به کار رفته است: دوبار با تعبیر (بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ؛(4) به مردمان، مهرورز و با آنها مهربان است) ، دوبار با تعبیر (رَءُوفُ بِالْعِبَادِ؛(5) به بندگان، مهرورز است) ، دو بار با تعبیر (بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ؛(6) به مؤمنان، مهرورز و با آنها مهربان است) ، یک بار با تعبیر (بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ؛(7) به آنها مهرورز و با آنها مهربان است) و چهار بار هم به تنهایی(8) .(9)

احادیث، ویژگی های چندی برای نام «رئوف» بیان کرده اند؛(10) امّا نکتۀ مهم، ارتباط رأفت و رحمت در احادیث است. در نیایش های بر جای مانده از پیشوایان علیهم السلام آمده است: «یا رَؤوفا فی رَحمَتِهِ؛(11) ای مهرورز در رحمت خود!»، «بِرَأَفَتِک أَرجو رَحمَتَک؛(12) به مهرورزی تو، به رحمتت امید دارم»، «أَسأَلُک بِرَحمَتِک التی اشتَقَقتَها مِن رَأَفَتِک؛(13) از تو درخواست می کنم به رحمتت که آن را از رأفتت برگرفته ای».از این نیایش ها چنین برداشت می شود که رأفت، سبب رحمت است. پس با هر

ص :81


1- . المحیط فی اللغة، ج10، ص256.
2- . الصحاح، ج4، ص1362 .
3- . النهایة، ج2، ص176 .
4- . سورۀ بقره، آیۀ 143؛ سورۀ حج، آیۀ 65 .
5- . سورۀ بقره، آیۀ 207؛ سورۀ آل عمران، آیۀ 30 .
6- . سورۀ توبه، آیۀ 128 .
7- . سورۀ توبه، آیۀ 117 .
8- . سورۀ نحل، آیۀ 7 و 47؛ سورۀ حدید، آیۀ 9؛ سورۀ نور، آیۀ 20 .
9- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج6، ص107 به بعد.
10- . ر.ک: همان، ص108 به بعد.
11- . الملهوف، ص372؛ بحار الأنوار، ج95، ص174، ح22 .
12- . الامالی، مفید، ص242، ح3؛ الأمالی، طوسی، ص17، ح19.
13- . جمال الاسبوع، ص184.

رأفتی، رحمتی هست؛ ولی عکس آن، صادق نیست؛ زیرا رأفت، پیش تر و ظریف تر از رحمت است. این موضوع، با آنچه از جوهری و ابن اثیر نقل کردیم، هماهنگ است.

این صفات و ویژگی های آنها، دل انسان را گرم و امید انسان را افزایش می دهد و در ارزیابی ها به انسان کمک می کند تا تقدیرهای خداوند را مثبت و خیر ارزیابی نماید. خداوندی که مهربان باشد، هرگز بندگان خود را مورد آزار و اذیت قرار نمی دهد و هر چه می کند، از سر لطف و محبّت است؛ حتی اگر ظاهری سخت و دردآور داشته باشد. بدیهی است چنین تصوّری از رفتار خداوند، فضایی لطیف و با نشاط میان انسان و خداوند به وجود می آورد.

هفت. اندازه گذارنده (مقدّر)

صفت «مُقدِّر (اندازه گذارنده)»، اسم فاعل از «قَدَّرَ، یقَدِّرُ»، از ریشۀ «قدر» است که بر اندازه و حقیقت و نهایت هر چیز، دلالت می کند.(1) بنا بر این، مُقدِّر، کسی است که مقدار و نهایت و اندازۀ چیزی را که اراده کرده، معین می کند.

برگرفته ها از مصدر «تقدیر»، ٢٣ بار در قرآن کریم در بارۀ خدا به کار رفته است؛ امّا صفت مُقدِّر، در قرآن به کار نرفته است. در احادیث، تقدیر، یکی از مراحل آفرینش موجودات به شمار می آید که پس از مشیت و اراده و قبل از قضاست: «چیزی موجود نمی شود، مگر آن که خدا بخواهد و اراده کند و تقدیر کند و حکم کند». در تفسیر تقدیر نیز سخنانی از این دست، گفته شده است: «اندازۀ طول و عرض و بقا»،(2) «اندازه نهادن طول و عرض چیزی»(3) و «قرار دادن اندازۀ مهلت ها و روزی ها و بقا و نابودی».(4) بر اساس این احادیث، در نظام آفرینش، همه چیز بر اساس اندازه گیری و تقدیر خاصّی از جهات مختلف، چون: طول، عرض، دوام، مهلت و روزی،

ص :82


1- . معجم مقاییس اللغة، ج5، ص62؛ الصحاح، ج2، ص786 .
2- . المحاسن عن محمّد بن إسحاق: قالَ أَبُوالحَسَنِ علیه السلام لِیونُسَ مَولی عَلِی بنِ یقطینٍ: یا یونُسُ ... لا یکونُ إلّا ما شاءَ اللّهُ وأَرادَ وقَدَّرَ وقَضی، ثُمَّ قالَ: أَتَدری مَا المَشیئَة؟ فَقالَ: لا. فَقالَ: هَمُّهُ بِالشَّیءِ. أَوَتَدری ما أَرادَ؟ قالَ: لا. قالَ: إِتمامُهُ عَلَی المَشیئَة. فَقالَ: أَوَتَدری ما قَدَّرَ؟ قالَ: لا. قالَ: هُوَ الهَندَسَة مِنَ الطّولِ وَالعَرضِ وَالبَقاءِ. ثُمَّ قالَ: إِنَّ اللّهَ إِذا شاءَ شَیئا أَرادَهُ، وإِذا أَرادَهُ قَدَّرَهُ، وإِذا قَدَّرَهُ قَضاهُ، وإِذا قَضاهُ أَمضاهُ ( المحاسن، ج1، ص380، ح840؛ بحار الأنوار، ج5، ص122، ح69 ).
3- . المحاسن عن یونس بن عبد الرحمن عن الإمام الرضا: لا یکونُ إلّا ما شاءَ اللّهُ وأَرادَ وقَدَّرَ وقَضی. قُلتُ: فَما مَعنی شاءَ؟ قالَ: اِبتِداءُ الفِعلِ. قُلتُ: فَما مَعنی أَرادَ؟ قالَ: الثُّبوتُ عَلَیهِ. قُلتُ: فَما مَعنی قَدَّرَ؟ قالَ: تَقدیرُ الشَّیءِ مِن طولِهِ وعَرضِهِ. قُلتُ: فَما مَعنی قَضی؟ قالَ: إِذا قَضاهُ أَمضاهُ، فَذلِک الَّذی لا مَرَدَّ لَهُ ( المحاسن، ج1، ص380، ح839؛ الکافی، ج1، ص150، ح1).
4- . تفسیر القمّی عن یونس عن الإمام الرضا علیه السلام : لا یکونُ إلّا ما شاءَ اللّهُ وأَرادَ وقَدَّرَ وقَضی، أَتَدری مَا المَشِیئَة یا یونُسُ؟ قُلتُ: لا. قالَ: هُوَ الذِّکرُ الأَوَّلُ. أَتَدری مَا الإِرادَة؟ قُلتُ: لا. قالَ: العَزیمَة عَلی ما شاءَ اللّه ُ. وتَدری مَا التَّقدیرُ؟ قُلتُ: لا. قالَ: هُوَ وَضعُ الحُدودِ مِنَ الآجالِ وَالأَرزاقِ وَالبَقاءِ وَالفَناءِ. وتَدری مَا القَضاءُ؟ قُلتُ: لا. قالَ: هُو إِقامَة العَینِ (تفسیر القمّی، ج1، ص24؛ بحار الأنوار، ج5، ص117، ح49).

استوار است.(1) این امر نشان می دهد که همه چیز بر اساس خواست خداوند متعال تنظیم شده اند. لذا او از هر کسی به ماهیت امور، آگاه تر است و هر آنچه او در بارۀ آنها بیان می کند، بهترین دستور است.

هشت. تحلیل نهایی صفات

از آنچه گذشت، روشن می شود که ما با خدایی رو به رو هستیم که:

«یکتا و یگانه» است. لذا با خدایان متعدّدی که موجب تشویش و سرگردانی می گردند، رو به رو نیستیم.

«آفریدگارِ» همۀ هستی _ از جمله انسان و جهان _ است. لذا به تمام ابعاد وجودیِ آنها اشراف کامل دارد.

«پروردگارِ» همۀ هستی است. لذا اختیاردار همه چیز است و همۀ امور هستی را او تقدیر و تدبیر می کند و کسی جز او در این کار دست ندارد. از این رو، تقدیر و تدبیر همه چیز از جمله انسان، جهان و حتّی شادکامی، به دست او صورت می پذیرد.

«دانا» است و دانایی او بر همۀ ابعاد هستی، سایه گسترده و نسبت به همه چیز، خبیر و بصیر است و هر آنچه انجام می دهد، بر اساس حکمت و مصلحت است. لذا همین امر به انسان امید می دهد که او با دیدی باز، مصالح وی را می داند و جز به خیر و صلاحش کاری نمی کند.

«عادل» است و هرگز به کسی ظلم نمی کند. لذا همۀ تقدیرهای او عادلانه است. این با موجودی که بی منطق و بی حکمت اقدام می کند و ممکن است به ظلم رفتار نماید، خیلی تفاوت دارد.

«اندازه گذارنده» است و برای هر چیزی، اندازه ای مشخّص کرده است. در نظام آفرینش، همه چیز بر اساس اندازه گیری و تقدیر خاصّی از جهات مختلف، چون: طول و عرض و دوام و مهلت ها و روزی ها استوار است. این امر نشان می دهد که همه چیز بر اساس خواست خداوند متعال تنظیم شده است. لذا او از هر کسی به ماهیت امور، آگاه تر است و هر آنچه او در بارۀ آنها بیان می کند، بهترین دستور است.

«رحمتگر و مهربان» است و نسبت به بندگانش، لطف و عنایت دارد. لذا بیش از استحقاق می بخشد و جز به نیکی با آنان رفتار نمی کند. این بُعد، جنبۀ عاطفی ارتباط با خدا را ارضا می کند و به انسان امید می دهد که با لطف و مهری که او دارد، هرگز بد وی را نمی خواهد و او را رها نمی کند و تنها نمی گذارد.

ص :83


1- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج7، ص213.

همۀ اینها نشان می دهد که او تنها منبع شایسته برای تقدیر بهترین ها برای بشر است. این، تبیین کنندۀ نقش یگانه و بی بدیل «خداشناسی و توحیدباوری» در شادکامی است.

4. مبانی اصلی

اشاره

همان گونه که پیش تر گذشت، مبانیِ انسان شناختی، جهان شناختی و دین شناختی، ریشه در توحید دارند و این بدان جهت است که آفریدگار (خالق) و پروردگارِ (رب) همۀ آنها خداوند متعال است و هر کدام از این موضوعات سه گانه، ریشه در مبانی الهیاتی دارند که در ادامه به این سه گونه از مبانی می پردازیم.(1)

الف _ مهم ترین مبانی انسان شناختی
اشاره

یکی از ابعاد شادکامی، انسان است. لذا از عوامل مؤثّر در تحقّق شادکامی، شناخت انسان است. انسان، آفریدۀ خداست و تمام مسائل مربوط به او، توسّط او تنظیم شده است. از این رو، موضوع انسان شناسی، یکی از اصلی ترین مسائل اسلامی است که در قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام از زاویه های مختلف، مورد توجّه قرار گرفته است. در واقع، آنچه در نصوص اسلامی (متون قرآن و حدیث) در بارۀ عقیده، اخلاق و عمل آمده، به گونه ای مرتبط با موضوع انسان شناسی است؛ ولی همۀ این مباحث، در این جا قابل طرح نیستند. در ادامه، مهم ترین مبانی انسان شناختی مربوط با شادکامی را بیان خواهیم کرد.

یک. ماهیت ترکیبی
اشاره

انسان، از نگاه قرآن کریم، موجودی است مرکب از جسم _ که ریشه در خاک دارد _ و روح _ که مبدأ آن، امر الهی است _ .(2) بر این اساس، انسان، موجودی است دو بُعدی و مرکب از جسم و روح الهی، یا ترکیبی است از عقل و صورت، یا عقل و شهوت، و یا عالم بالا و عالم پایین.(3) جسم،

ص :84


1- . آنچه مهم است این که مبانی ارائه شده در این بحث، گاه مستندات مستقیم دارند و گاه غیر مستقیم. مبانی نوع دوم، در حقیقت، بر اساس روش پژوهش معکوس به دست آمده اند. از آن جا که مستندات این مباحث در جای خود می آیند، از تکرار آنها در این جا خودداری شده است.
2- . (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَنَ مِن سُلَلَة مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَهُ نُطْفَة فِی قَرَارٍ مَّکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَة عَلَقَة فَخَلَقْنَا الْعَلَقَة مُضْغَة فَخَلَقْنَا الْمُضْغَة عِظَمًا فَکسَوْنَا الْعِظَمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَلِقِینَ) (سورۀ مؤمنون، آیۀ 12 _ 14). (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَنِ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَلَة مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ * ثُمَّ سَوَّلهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَرَ وَ الْأَفْئدَة قَلِیلاً مَّا تَشْکرُونَ) (سورۀ سجده، آیۀ 7 _ 9).
3- . در روایات اهل بیت علیهم السلام گاه انسان به ترکیبی از عقل و صورت، و گاه به ترکیبی از عقل و شهوت، و گاه به ترکیبی از عالم بالا و پایین، تفسیر شده که این تعاریف نیز در واقع، تعابیر دیگری از تفسیر انسان به جسم و روح الهی است. همچنین در برخی از روایات، انسان، به موجودی که میان خدا و شیطان در حرکت است، تفسیر شده که گاه به سوی خدا می رود و گاه به طرف شیطان، تا این که در نهایت، در زمرۀ دوستان خدا قرار گیرد یا در شمارِ دشمنان او. در برخی دیگر از روایات، انسان، به ترازویی تشبیه شده که گاه به وسیلۀ جهل (نادانی)، از آن، کاسته می گردد و گاه به وسیلۀ علم و معرفت، به سوی کمال، گرایش پیدا می کند (ر. ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج9، ص12). گفتنی است که همۀ این تعاریف، در واقع، تفسیر اجمالی انسان و دورنمایی از حقیقت این موجود پیچیده است، نه تعریف تفصیلی آن.

صورت، شهوت و عالَم پایین، به بُعد مُلکی انسان، و روح الهی، عقل و عالم بالا، اشاره به جنبۀ ملکوتی اوست.

_ آفرینش مُلکی

آیات و احادیثی که اشاره به آفرینش بُعد مُلکی انسان دارند، به چهار دسته تقسیم می شوند:

دستۀ اوّل، آیات و احادیثی که به بیان آفرینش انسان از خاک پرداخته اند؛(1)

دستۀ دوم، آیات و احادیثی که به آفرینش انسان از آب، اشاره دارند؛(2) دستۀ سوم، آیات و احادیثی که مرحلۀ پیشرفته (نطفه) را بیان کرده اند؛(3) دستۀ چهارم، آیات و احادیثی که به مراحل تکاملی جنبۀ مُلکی انسان از خاک تا وصول به بُعد ملکوتی، اشاره کرده اند.(4)

_ آفرینش ملکوتی

قرآن کریم، در بارۀ آفرینش ملکوتی انسان در مورد آدم علیه السلام پس از ذکر تسویه _ که ناظر به بُعد مُلکی اوست _ ، تعبیر «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِ» به کار می بَرَد و در بارۀ نسل وی، پس از بیان مراحل

ص :85


1- . (وَمِنْ ءَایتِهِ أَنْ خَلَقَکم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ) (سورۀ روم، آیۀ 20) . (وَ اللَّهُ أَنبَتَکم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا) (سورۀ نوح، آیۀ 17). (إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّن طِینٍ لَازِب) (سورۀ صافات، آیۀ 11). (خَلَقَ الْاءِنسَنَ مِن صَلْصَلٍ کالْفَخَّارِ) (سورۀ الرحمن، آیۀ 14). برای مطالعه بیشتر، ر. ک: سورۀ کهف، آیۀ 37؛ سورۀ هود، آیۀ 61؛ سورۀ نجم، آیۀ 32؛ سورۀ طه، آیۀ 53 _ 55؛ سورۀ روم، آیۀ 20؛ سورۀ مؤمنون، آیۀ 12 _ 14؛ سورۀ انعام، آیۀ 2.
2- . (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کانَ رَبُّک قَدِیرًا) (سورۀ فرقان، آیۀ 54). (أَلَمْ نَخْلُقکم مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ * فَجَعَلْنَهُ فِی قَرَارٍ مَّکینٍ * إِلَی قَدَرٍ مَّعْلُومٍ * فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَدِرُونَ) (سورۀ مرسلات، آیۀ 20 _ 23) . (فَلْینظُرِ الْاءِنسَنُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ * یخْرُجُ مِن بَینِ الصُّلْبِ وَالتَّرَآئِبِ) (سورۀ طارق، آیۀ 5 _ 7).
3- . (إِنَّا خَلَقْنَا الْاءِنسَنَ مِن نُّطْفَة أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَهُ سَمِیعَا بَصِیرًا) (سورۀ انسان، آیۀ 2). (قُتِلَ الْاءِنسَنُ مَا أَکفَرَهُ * مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَة خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ) (سورۀ عبس، آیۀ 17 _ 19).
4- . (مَّا لَکمْ لَا تَرْجُونَ للهِ وَقَارًا * وَ قَدْ خَلَقَکمْ أَطْوَارًا) (سورۀ نوح، آیۀ 13 و 14). (هُوَ الَّذِی خَلَقَکم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ یخْرِجُکمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّکمْ ثُمَّ لِتَکونُواْ شُیوخًا وَ مِنکم مَّن یتَوَفَّی مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّی وَ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ) (سورۀ غافر، آیۀ 67). نیز، ر.ک: سورۀ حج، آیۀ5.

آفرینش مُلکی (نطفه، عَلَقه، مَضْغه و ...)، لحن خود را از خلق به انشا تغییر می دهد و مرحلۀ جدیدی را که با مراحل پیشین، متفاوت است، یادآور می شود؛ مرحله ای که در آن، سخن از حیات، علم و قدرت انسان است. مراحل پیشین، هر چند در اوصاف، ویژگی ها، رنگ، طعم و شکل با یکدیگر متفاوت بوده اند، امّا همجنس یکدیگر به شمار می رفته اند، در حالی که این مرحله، همجنس مراحل پیشین به شمار نمی آید. خداوند، در این مرحله، چیزی را به انسان عطا کرد که در مراحل پیشین نکرده بود.(1)

بر این اساس، انسان، موجودی دو بُعدی است و به همین جهت، امور مربوط به او نیز دو بُعدی خواهد بود، مانند سعادت، نیازها، امکانات لازم برای سعادت، و... .

دو. هدفمندی
اشاره

یکی از موضوعاتی که در متون دینی، مورد توجّه جدّی قرار گرفته، هدفمندی انسان و حکمت آفرینش اوست. خداوند متعال تأکید می کند که خلقت انسان، بیهوده و عبث نیست؛ بلکه دارای هدف و حکمت است:

(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَکمْ عَبَثًا وَأَنَّکمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ.(2) آیا گمان بُرده اید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمی گردید؟!) .

جالب این که در برخی روایات، تأکید شده که آفرینش انسان، سودی برای آفریدگار ندارد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

لَم تَخلُقِ الخَلقَ لِوَحشَةٍ، و لَا استَعمَلتَهُم لِمَنفَعَةٍ.(3)آفریده ها را برای تنهایی و وحشت نیافریدی، و آنها را برای به دست آوردن سودی هم به کار نگرفتی.

بخشی از آیات و احادیث، حکمت آفرینش انسان را بیان کرده اند که با تأمّل در آنها می توان گفت که آفرینش انسان، دارای پنج حکمت است که عبارت اند از:

_ به کار گیری اندیشه و شناخت آفریدگار

قرآن کریم، در ادامۀ تبیین مراحل آفرینش انسان، تصریح می فرماید:

(هُوَ الَّذِی خَلَقَکم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یخْرِجُکمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ

ص :86


1- . بحث آفرینش ملکی و ملکوتی از: دائرة المعارف قرآن کریم، ج4 ص488 .
2- . سورۀ مؤمنون، آیۀ 115 .
3- . نهج البلاغة، خطبۀ 109؛ غرر الحکم، ح 7554. نیز، ر.ک: بحار الأنوار، ج 4، ص318، ح43 .

أَشُدَّکمْ ثُمَّ لِتَکونُواْ شُیوخًا وَ مِنکم مَّن یتَوَفَّی مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّی وَ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ.(1)

او کسی است که شما را از خاک، آن گاه از نطفه و آن گاه از خون بسته آفرید و شما را به صورت کودک در آورد تا شما را به کمال قوّت برساند، تا سالمند شوید. و از میان شما بعضی مرگ پیش رس می یابد و تا [ در نهایت] به مدّتی مقرّر برسید، و امید که در اندیشه فرو رَوید) .

همچنین، در بارۀ هدف و حکمت نهایی آفرینش جهان می فرماید:

(اللهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَوَتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللهَ عَلَی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللهَ قَدْ أَحَاطَ بِکلِّ شَی ءٍ عِلْمَاً.(2) خداوند، کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین هم همانند آنها را. فرمان، از میان آنها پدید می آید، تا بدانید که خداوند بر هر چیزی تواناست، و به راستی، علم وی، هر چیزی را در بر گرفته است) .

تأمّل در این دو آیۀ شریف، نشان می دهد که از نگاه قرآن، فلسفۀ آفرینش انسان و جهان، خداشناسی است، چنان که امام حسین علیه السلام نیز می فرماید:

ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِیعرِفوهُ.(3)بندگان را نیافرید مگر برای این که او را بشناسند.

بدیهی است که شناخت خداوند متعال، در گام نخست، تنها از راه به کارگیری اندیشه و عقل، میسّر است.

_ آزمایش انسان

حکمت دیگر خلقت انسان، ابتلا و آزمایش است:

(الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیوةَ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.(4) اوست که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدامتان بهترین کردار را دارید) .

گفتنی است که آزمایش خداوند متعال به منظور آگاهی یافتن نیست؛ بلکه حکمت آن، شکوفا کردن استعدادهای انسان است، چنان که از امام علی علیه السلام روایت شده:

ص :87


1- . سورۀ غافر، آیۀ 67. نیز، ر.ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج9، ص105 (آفرینش انسان برای خردورزی و شناخت خدا).
2- . سورۀ طلاق، آیۀ 12 .
3- . علل الشرائع، ص9، ح1؛ کنز الفوائد، ج1، ص328؛ نزهة الناظر، ص80، ح3؛ بحار الأنوار، ج5، ص312، ح1 .
4- . سورۀ ملک، آیۀ 2.

ألا إنَّ الله تَعالی قَد کشَفَ الخَلقَ کشفَةً، لا أنَّهُ جَهِلَ ما أخفَوهُ مِن مَصونِ أسرارِهِم و مَکنونِ ضَمائِرِهِم، و لکن لِیبلُوَهُم أیهُم أحسَنُ عَمَلاً، فَیکونَ الثَّوابُ جَزاءً وَ العِقابُ بَواءً.(1)بدانید که خداوند متعال، از آفریده ها کاملاً پرده برداشته است؛ نه این که از آنچه آنها پنهان کرده اند، از محفوظات رازهایشان و پنهان شده های درونشان، بی خبر باشد. آری. برای این که بیازماید آنها را تا این که کدامشان بهترین کردار را دارند تا به این وسیله، ثواب، پاداش آن باشد و عِقاب، کیفرش.

شاید از آنچه در برخی روایات آمده که وقتی حضرت داوود علیه السلام از خداوند پرسید که: «یا رَبِّ لِماذا خَلَقتَ الخَلقَ؟ پروردگارا ! چرا آفریده ها را پدید آوردی؟»، چنین پاسخ آمد: «لِما هُم عَلَیهِ؛(2) برای آنچه آنان برآن اند (برای قابلیت هایی که دارند)، همین معنا مقصود باشد!

_ عبادت خداوند متعال

حکمت دیگر آفرینش انسان _ که در قرآن بدان تصریح شده _ ، عبادت آفریدگار است:

(وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَا لِیعْبُدُونِ.(3) جنّیان و انسیان را نیافریدم، مگر برای عبادت) .

به کارگیری اندیشه و شناخت آفریدگار، در واقع، مقدّمۀ شکوفایی استعدادهای انسان است و شکوفایی استعدادهای وی، در گرو فرمانبری او از خداوند متعال و عبادت اوست، چنان که امام حسین علیه السلام می فرماید:

ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِیعرِفوهُ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ.(4)بندگان را نیافرید، مگر برای این که او را بشناسند، و هرگاه او را بشناسند، او را می پرستند.

_ رحمت الهی

چهارمین حکمت آفرینش انسان _ که در قرآن به آن اشاره گردیده و در احادیث، بدان تصریح شده است _ ، رسیدن به رحمت آفریدگار جهان است،(5) چنان که از امام صادق علیه السلام روایت شده:

ص :88


1- . نهج البلاغة، خطبۀ 144.
2- . عوالی اللآلی، ج4، ص117، ح185. یعنی هدف آفرینش آنها این است که استعدادهایی که شخصیت آنها بر اساس آن شکل گرفته، شکوفا گردد و به منصّۀ ظهور برسد.
3- . سورۀ ذاریات، آیۀ 56 .
4- . علل الشرائع، ص9، ح1؛ کنز الفوائد، ج1، ص328؛ نزهة الناظر، ص80، ح3؛ بحار الأنوار، ج5، ص312، ح1 .
5- . ر. ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج9، ص119 (آفرینش انسان برای رحمت).

خَلَقَهُم لِیفعَلوا ما یستَوجِبونَ بِهِ رَحمَتَهُ فَیرحَمَهُم.(1)آنها را آفرید تا کارهایی را که موجب رحمت خداوند است، انجام دهند و [به خاطر آن کارها] بر ایشان رحمت آوَرَد.

_ بازگشت به خدا

از نگاه قرآن، حکمت غایی و فلسفۀ نهایی آفرینش انسان و جهان، بازگشت به خداوند متعال است، و اگر این هدف نباشد، نه تنها آفرینش انسان، بلکه آفرینش جهان، باطل و بیهوده است. لذا در تبیین هدفدار بودن خلقت انسان می فرماید:

(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَکمْ عَبَثًا وَأَنَّکمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ.(2) آیا گمان بُرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمی گردید؟) .

همچنین، هدفدار بودن خلقت جهان را چنین تبیین می نماید:

(وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا بَطِلاً ذَ لِک ظَنُّ الَّذِینَ کفَرُواْ فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ کفَرُواْ مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحتِ کالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کالْفُجَّارِ(3) . ما، آسمان و زمین و میان آن دو را پوچ نیافریدیم. این، گمان کسانی است که کافر شدند. پس وای بر کسانی که کافر شدند از آتش جهنّم! یا [گمان می برید] ما کسانی را که ایمان آوردند و کار نیک انجام دادند، همسانِ تباهکاران زمین قرار می دهیم و یا تقواپیشگان را همانند فاجران قرار می دهیم؟!) .

نیز می فرماید:

(أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُواْ السَّیئاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ سَوَآءً مَّحْیاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یحْکمُونَ * وَ خَلَقَ اللهُ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَی کلُّ نَفْسِ بِمَا کسَبَتْ وَ هُمْ لَا یظْلَمُونَ.(4) آیا کسانی که مرتکب کارهای بد شده اند، پنداشته اند که آنان را مانند کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، [به طوری که] زندگی و مرگشان یکسان باشد؟! چه بد، داوری می کنند. و خدا، آسمان ها و زمین را به حق آفریده است و تا کسی به [ به موجب] آنچه به دست آورده، پاداش یابد و به آنان، ستم نخواهد شد) .

ص :89


1- . علل الشرائع، ص13، ح10؛ ثواب الأعمال، ص403، ح10؛ بحار الأنوار، ج5، ص314، ح5.
2- . سورۀ مؤمنون، آیۀ 115 .
3- . سورۀ ص، آیۀ 27 و 28 .
4- . سورۀ جاثیه، آیۀ 21 _ 22 .

با تأمّل در این آیات و آیات مشابه آنها معلوم می شود که مقصود از بازگشت به خداوند متعال، رستاخیز انسان و حضور وی در صحنۀ قیامت و دیدن دستاوردهای کارهای نیک خویش به صورت درجات بهشت است، و یا رو به رو شدن با حاصل کارهای ناروای خود در قالب درکات دوزخ.

بنا بر این، همۀ آنچه در تبیین حکمت آفرینش در قرآن و حدیث آمده، مقدّمۀ این هدف نهایی است.

به سخن دیگر، حکمت آفرینش انسان، این است که با به کارگیری اندیشه و عقل، با آفریدگار خود آشنا شود و با به کار بستن برنامه هایی که او از طریق پیامبران خود برای سعادت دنیا و آخرت انسان، ارائه کرده، به سوی رحمت مطلق خداوند متعال، ره سپار گردد و برای همیشه از بهترین زندگی ها برخوردار شود.(1)

امّا اگر فرمان عقل را نادیده بگیرد و به جای پیروی از آن، تسلیم هوس های حیوانی خود شود، آینۀ دلش زنگار می گیرد، خدا را فراموش می کند و بدین سان، از رحمت واسعۀ او دور می گردد و بدترین زندگی های ابدی را برای خود رقم می زند.(2)

نکتۀ قابل توجّه این که انسان کامل، هیچ گاه خود را کامل نمی داند؛ زیرا هر چه انسانْ کامل تر گردد، بهتر می فهمد که کمال مطلق، تنها آفریدگار جهان است، و با عنایت به این که کمال او بی نهایت است، غیر او به هر درجه ای از کمال که برسد، بی نهایتْ ناقص خواهد بود. لذا از امام علی علیه السلام روایت شده:

مِن کمالِ الإِنسانِ و وُفورِ فَضلِهِ، استِشعارُهُ بِنَفسِهِ النُّقصانَ.(3)از کمال انسان و فراوانی فضیلتش، همین بس که کاستی نفس خود را بداند.

نیز به ایشان منسوب است که فرمود:

أَتَمُّ الناسِ أَعْلَمُهُم بِنَقصِهِ.(4)کامل ترینِ مردمان، داناترینِ آنها به کاستی های خویش است.

بدین سان، انسان کامل، به دلیل این که از یک سو خود را بی نهایتْ ناقص می بیند و از سوی دیگر، کمالاتش را از مبدأ کمال مطلق می داند، هیچ گاه گرفتار عُجب و خودپسندی نمی گردد.(5)

ص :90


1- . این همان مرحلۀ اعلای سعادت (شادکامی) است.
2- . این همان بدترین مرحلۀ شقاوت (ناشادکامی) است.
3- . غرر الحکم، ح9442؛ عیون الحکم والمواعظ، ص471، ح8612 .
4- . مطالب السؤول، ص62؛ بحار الأنوار، ج78، ص89، ح92 .
5- . در این بحث، از تحلیل کتاب دانش نامۀ قرآن و حدیث با کمی تغییر استفاده شده است. ر. ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج9، ص133.

شناخت هدف، نقش مهمّی در معنای زندگی دارد. معنایی از زندگی می تواند تأثیر اساسی داشته باشد که با واقعیت های آفرینش هماهنگ باشد. آگاهی از این حقایق، موجب واقع گرا شدن معنای زندگی می گردد و با دادن معنای متعالی به آن، هم جهت زندگی را تعیین می کند و هم احساس خوشایندی از زندگی به فرد می دهد.

سه. حیات انسانی

یکی از مسائل مهم انسان، مسئلۀ حیات و زندگی اوست. این که ماهیت حیات چیست، نقش مهمی در شادکامی دارد؛ چرا که شادکامی، در بارۀ زندگی است و تا معلوم نگردد که معنای زندگیِ انسانی چیست، نمی توان شادکامیِ آن را تعریف کرد.

مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر واژۀ حیات در آیۀ شریف (یأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکمْ لِمَا یحُْییکمْ) (1) توضیح می دهد که زندگی، گران بهاترین متاعی است که یک موجود زنده برای خود سراغ دارد، و چگونه چنین نباشد و حال آن که در ماورای زندگی، غیر از عدم و بطلان، چیز دیگری نیست، و معلوم است که این ارزش برای زندگی را به خاطر اثر آن قائل است که عبارت است از شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگی انسانی به آن است، و به همین جهت است که همواره از جهل و نداشتن حرّیت اراده و اختیار می گریزد.

ایشان در تبیین معنای حیات، سه معنا یا مرتبه از نظر قرآن کریم برای آن بیان می کند که عبارت اند از: حیات دنیوی، حیات اخروی و حیات طیّبه. بر همین اساس، معتقد است که حیات در آیۀ شریف، نه به معنای نخست، بلکه به معنای دوم و سوم است. لذا تأکید می کند که برای آدمی، زندگی حقیقی ای وجود دارد که اشرف و کامل تر از حیات و زندگی پست دنیایی اوست، و وقتی به آن زندگی می رسد که استعدادش کامل و رسیده شده باشد، و این تمامیت استعداد به وسیلۀ آراستگی به دین و دخول در زمرۀ اولیای صالحین دست می دهد، هم چنان که رسیدن به زندگی دنیایی وقتی به دست می آید که نطفه اش رشد و نمو کند تا استعدادش برای درک آن کامل شود یعنی به صورت جنین در آید.(2)

در همین معنا، آیۀ شریف (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاة طَیبَة وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ) (3) قرار دارد. مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر این آیۀ شریف، به تبیین طبقۀ سوم حیات می پردازد و بیان می دارد که این جمله با صراحت لفظش، دلالت

ص :91


1- . المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص280.
2- . همان، ج9، ص53 به بعد (با کمی تلخیص و تغییر).
3- . کسی از مرد و زن که با داشتن ایمان، عمل صالح کند، پس ما او را به یک زندگی طیبی زنده می کنیم و اجرشان را به سنگ تمام و بهتر از آنچه می کردند، می دهیم (سورۀ نحل، آیۀ 97).

دارد بر این که خدای تعالی، مؤمنی را که عمل صالح انجام دهد، به حیات جدیدی غیر آن حیاتی که به دیگران نیز داده، زنده می کند، نه این که حیاتش را تغییر دهد، مثلاً حیات خبیث او را به حیات طیّبی مبدّل می کند که اصل حیات، همان حیات عمومی باشد و صفتش را تغییر دهد؛ زیرا اگر مقصود این بود، کافی بود که بفرماید: «ما حیات او را طیّب می کنیم»؛ ولی این طور نفرمود، بلکه فرمود: «ما او را به حیاتی طیّبْ زنده می سازیم».

این حیات _ که آن را مختص به مردم باایمان و دارای عمل صالح دانسته _ ، حیاتی است حقیقی و واقعی و جدید، که خدا آن را به کسانی که سزاوارند، افاضه می فرماید. این حیات جدید و اختصاصی، از زندگی گذشته _ که همه در آن مشترک اند _ جدا نیست، و در عین این که غیر آن است، با همان است. تنها اختلاف به مراتب است نه به عدد. پس کسی که دارای آن چنان زندگی ای است، دو گونه زندگی ندارد؛ بلکه زندگی اش قوی تر و روشن تر و واجد آثار بیشتر است. با همین بیان، علّت این که چرا آن زندگی را با وصف طیب توصیف فرموده، روشن می شود، گویا حیاتی است خالص که خباثتی در آن نیست که فاسدش کند و یا آثارش را تباه سازد.(1)

بنا بر این، شادکامی را با توجّه به انواع و مراتب حیات انسانی باید تعریف کرد. شادکامی، چیزی خواهد بود که حیات دنیوی، حیات اخروی و حیّات طیبه را در بر می گیرد. این مطلب، با آنچه در معنای سعادت و سطوح آن و الگوی ارتباط سطوح آن با یکدیگر گفتیم، تناسب دارد.

چهار. اراده و اختیار
اشاره

هر چند خداوند متعال به لحاظ تکوینی، ماهیت، چارچوب و ساختار شادکامی را تنظیم می نماید و به لحاظ تشریعی، برنامۀ رسیدن به آن را نیز ارائه می کند، امّا این برای تحقّق شادکامی، کافی نیست؛ بلکه به خواست و فعالیت خودِ بشر نیز بستگی دارد. بر اساس تفکّر شیعه، تحقّق اموری که به سرنوشت بشر مربوط می شوند، به خواست و فعالیت خود فرد بستگی دارد و این، نه کاملاً به وی واگذار شده و نه اجباری است. بشر، اختیار دارد و می تواند برنامۀ تنظیم شده از سوی خداوند متعال یا غیر او را انجام دهد. البته انجام راه دیگر، قطعاً به شادکامی ختم نمی شود؛ ولی به هر حال، وی در این که کدام را انتخاب نماید، اختیار دارد.

همان گونه که مشهود است، این موضوع، زیرمجموعۀ بحث جبر و اختیار است. جبر و اختیار، از مباحث چالشی در کلام است و جنبه های مختلفی دارد که جای طرح آنها در این جا نیست(2) و فقط به اندازه ای که به بحث ما کمک کند، به آن می پردازیم.

ص :92


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج12، ص491 به بعد (با تلخیص و تغییر).
2- . برای مطالعه بیشتر، ر. ک: دانش نامۀ جهان اسلام، ج9 (ذیل واژۀ جبر).

اختیار و شادکامی

بنا بر دیدگاه شیعه _ که در روایات از آن به عنوان «امر بین امرین» و «منزلة بین المنزلتین» یاد می شود _ ، خداوند، نه انسان را به فعل ارادی اش وادار و مجبور می کند به گونه ای که او قدرت خودداری از آن را نداشته باشد و نه او را به کلّی به حال خود وا می گذارد، به گونه ای که هر کاری برای او روا و مباح باشد؛ بلکه به او توانایی ای بخشیده که به وسیلۀ آن و به اراده و اختیار خود، کاری را انجام دهد یا از آن خودداری کند و در عین حال، برای انسان، حدود و رسومی تعیین کرده است. مثلاً به انجام دادن برخی اعمال، امر کرده و انجام دادن برخی دیگر را نهی نموده است.(1)

در توضیح این نظر باید افزود که امامیه معتقدند که قدرت انسان پیش از کار، صلاحیت ضدّین را دارد، یعنی هم قدرت بر ایمان دارد و هم قدرت بر کفر. لذا او می تواند به اراده و اختیار خود، یکی از آن دو را برگزیند؛ ولی جمع آنها در آنِ واحد، به دلیل تضادشان ممکن نیست. بنا بر این، از یک سو خداوند، آن قدرت را خلق کرده و قادر است که آن را از انسان سلب کند تا در نتیجه، او تواناییِ انجام دادن کاری را نداشته باشد. همچنین خدا قادر است که قدرت انسان را حفظ کند و راه را برای انسان باز بگذارد تا او فعل را به اختیار خود انجام دهد. امّا از سوی دیگر، انجام دادن فعل، از انسان است؛ یعنی او خود، فاعل آن است؛ زیرا اوست که اراده و اختیار کرده و در نتیجه، فعلْ واقع شده است و اگر او اراده و اختیار نمی کرد، فعلْ واقع نمی شد. بنا بر این، خداوند، اراده را از انسان سلب نکرده تا انسان به فعل یا ترک آن مجبور باشد به گونه ای که افعال ارادیِ او به افعال غیر ارادی دگرگون شود. در عین حال، انسان در اختیار داشتن، نقشی ندارد. با این که فعل از انسان، طبق اراده و اختیارش سر می زند، امّا این بدان معنا نیست که خداوند، انسان را رها کرده و به حال خود واگذاشته و هیچ گونه دخالتی، حتّی به ارادۀ تشریعی، در افعال او ندارد.

همان طور که افعال غیرارادیِ انسان (مانند: رشد، جوانی و پیری و حرکات طبیعی) تابع اراده و امر تکوینی خداوند است، افعال ارادیِ انسان نیز متعلّق اراده و امر تشریعی خداوند است و هر فعلی برای انسان، مباح نیست. ارادۀ تکوینی، علّت تامّۀ وقوع فعل است. هنگامی که مقتضی (یعنی همان اراده) و شروط ایجاد و تأثیر موجود باشد و مانعی در کار نباشد، در این صورت، فعل حتماً واقع می شود؛ چون تخلّف معلول از علّت تامّه، محال است؛ امّا ارادۀ تشریعی علّت تامّۀ وقوع فعل نیست، بلکه جزئی از اجزای آن است. البته جزء اخیر هم نیست که علّت به واسطۀ آن، تام و کامل باشد و فعل واقع گردد. جزء اخیر، ارادۀ انسان است که با وجود آن، علّتْ تام می شود و فعلْ واقع می گردد و با عدم آن، فعلْ واقع نمی گردد.

ص :93


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج12، ص572.

به بیان دیگر، خداوند، وقوع فعلی را که بدان امر کرده و عدم وقوع فعلی را که از آن نهی کرده، اراده می کند؛ ولی ارادۀ او تشریعی است نه تکوینی و او تمامیت علّت را به اراده و اختیار انسان واگذاشته است. از این رو، انسان در افعال ارادی اش مختار خوانده می شود؛ چون عامل اختیار در تحقّق فعل ارادی، ارادۀ انسان است.(1)

بنا بر این، بر اساس تقدیر الهی، انسان، مختار آفریده شده و نسبت به هیچ یک از دو سوی سعادت و شقاوت، مجبور نیست. از این رو، تحقّق شادکامی، به فعالیت و تلاش فرد نیز بستگی دارد. آنچه در مبنای نخست به عنوان نقش توحید در شادکامی گذشت، به هیچ عنوان، نفی کنندۀ نقش انسان در آن نیست و نقش داشتن انسان به هیچ عنوان، نافیِ نقش یگانۀ خداوند متعال نیست. این حقیقت که همۀ امور را خداوند متعال تقدیر کرده و تنظیم نموده است و انسان در این قلمرو، اختیار دارد و میدان انتخاب و عمل پیدا می کند، در متون دینی به خوبی تبیین شده است.

ص :94


1- . همان جا.

به گزارش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خداوند متعال خود فرموده است که به مشیت من است که بشر می خواهد و به اراده من است که ارادۀ می کند و به نعمت من است که بر معصیت قدرت می یابد و به کمک و عافیت من است که طاعت انجام می دهد.(1) شبیه این سخن از امام رضا علیه السلام نیز نقل شده است.(2) همچنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید که: هر که گمان ببرد خداوند به بدی و زشتی امر می کند، در حقیقت، بر خدا دروغ بسته است و هر که گمان بَرَد که خیر و شر، بدون مشیت خدایند، در حقیقت، خدا را از پادشاهی اش بیرون دانسته است و هر که گمان بَرَد که گناهان، بدون نیروی خدا انجام می شوند، در حقیقت، بر خدا دروغ بسته است.(3)

در حدیثی دیگر، با بیانی متفاوت همین حقیقت را چنین تبیین نموده است که: نه خداوند از روی اجبار، فرمانبری می شود، و نه از روی شکست، نافرمانی می شود و نه بندگان را بدون سرپرست، رها کرده است؛ بلکه او قدرت برتری دارد که بر قدرتی که به آنان داده، غلبه دارد و مالک چیزی است که به آنان تملیک نموده است. به همین جهت، اگر بندگان، فرمان خدا را امتثال نمایند، چیزی و کسی نمی تواند از آن باز بدارد، و اگر قصد نافرمانی خدا کنند و خدا بخواهد که میان آنان و آن نافرمانی حایل شود، چنین می کند.(4) امام کاظم علیه السلام نیز در این باره با بیانی دیگر می فرماید که: خداوند، مردم را به هر چیزی که امر کرد، راه دستیابی به آن را نیز در اختیارشان نهاد و از هر چیزی که نهی شان نمود، راه ترک آن را نیز در اختیارشان قرار داد، و آنان با این که کار انجام می دهند، امّا هیچ چیزی را جز به اذن خدا به

ص :95


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : عَنِ اللهِ أروی حَدیثی، إنَّ اللهَ تَبارَک وتَعالی یقولُ: یابنَ آدَمَ! بِمَشیئَتی کنتَ أنتَ الَّذی تَشاءُ لِنَفسِک ما تَشاءُ، وبِإِرادَتی کنتَ أنتَ الَّذی تُریدُ لِنَفسِک ما تُریدُ، وبِفَضلِ نِعمَتی عَلَیک قَوِیتَ عَلی مَعصِیتی، وبِعِصمَتی وعَونی وعافِیتی أدَّیتَ إلَی فَرائِضی (ثواب الأعمال، ص343، ح13 و ص340، ح10؛ الفردوس، ج5، ص230، ح8043؛ کنز العمّال، ج15، ص939، ح43615).
2- . الکافی عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر: قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام : إنَّ بَعضَ أصحابِنا یقولُ بِالجَبرِ، وبَعضَهُم یقولُ بِالاِستِطاعَة. قالَ: فَقالَ لی: اُکتُب بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، قالَ عَلِی بنُ الحُسَینِ: قالَ اللهُ عز و جل: یابنَ آدَمَ بِمَشیئَتی کنتَ أنتَ الَّذی تَشاءُ، وبِقُوَّتی أدَّیتَ إلَی فَرائِضی، وبِنِعمَتی قَوِیتَ عَلی مَعصِیتی، جَعَلتُک سَمیعا بَصیرا، ما أصابَک مِن حَسَنَة فَمِنَ اللهِ وما أصابَک مِن سَیئَة فَمِن نَفسِک، وذلِک أنّی أولی بِحَسَناتِک، وأنتَ أولی بِسَیئاتِک مِنّی، وذلِک أنّی لا اُسأَلُ عَمّا أفعَلُ وهُم یسأَلونَ قَد نَظَمتُ لَک کلَّ شَیءٍ تُریدُ ( الکافی، ج1، ص159، ح12؛ التوحید، ص338، ح6).
3- . مَن زَعَمَ أنَّ اللهَ یأمُرُ بِالسّوءِ وَالفَحشاءِ فَقَد کذَبَ عَلَی الله ِ، ومَن زَعَمَ أنَّ الخَیرَ وَالشَّرَّ بِغَیرِ مَشیئَة اللهِ فَقَد أخرَجَ اللهَ مِن سُلطانِهِ، ومَن زَعَمَ أنَّ المَعاصِی بِغَیرِ قُوَّة اللهِ فَقَد کذَبَ عَلَی الله ِ، ومَن کذَبَ عَلَی اللهِ أدخَلَهُ اللهُ النّارَ ( الکافی، ج1، ص158، ح6؛ التوحید، ص359، ح2).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله إنَّ اللهَ لا یطاعُ جَبرا ولا یعصی مَغلوبا ولَم یهمِلِ العِبادَ مِنَ المَملَکة، ولکنَّهُ القادِرُ عَلی ما أقدَرَهُم عَلَیهِ، وَالمالِک لِما مَلَّکهُم إیاهُ، فَإِنَّ العِبادَ إنِ ائتَمَروا بِطاعَة اللهِ لَم یکن مِنها مانِعٌ ولا عَنها صادٌّ، وإن عَمِلوا بِمَعصِیتِهِ فَشاءَ أن یحولَ بَینَهُم وبَینَها فَعَلَ، ولَیسَ مَن إن شاءَ أن یحولَ بَینَهُ وبَینَ شَیءٍ (فَعَلَ)، ولَم یفعَلهُ، فَأَتاهُ الَّذی فَعَلَهُ، کانَ هُوَ الَّذی أدخَلَهُ فیهِ (تحف العقول، ص37؛ بحار الأنوار، ج77، ص140، ح22).

دست نمی آورند و یا ترکش نمی کنند، و در عین حال، خداوند، هیچ یک از آفریدگانش را بر نافرمانی خود وادار نمی کند؛ بلکه آنان را می آزماید تا معلوم شود کدام یک، نیکوتر عمل می کند.(1)

همۀ این موارد، تبیینی برای اصل «امر بین أمرین» یا «منزلة بین المنزلتین» است. در این باره، روایات دیگری نیز وجود دارد که از حوصلۀ این نوشتار، خارج است.(2) آنچه مهم است این که به ارادۀ الهی، همۀ قوانین شادکامی و ناشادکامی تنظیم شده اند و به انسان نیز اراده و اختیار داده شده تا در این قلمرو، دست به انتخاب بزند و به سمت هر کدام که می خواهد، حرکت کند. بنا بر این، انتخاب و اقدام فرد نیز در تحقّق شادکامی یا ناشادکامی، مؤثّر است.

از سوی دیگر و بر همین مبنا، تلاش و فعّالیت انسان، عامل موفقیت و کامیابی وی در همۀ زمینه ها دانسته شده که شادکامی را نیز در برمی گیرد. بر اساس متون دینی، آنچه سعادت و شقاوت انسان را رقم می زند، نوع رفتار و کردار اوست. بنا بر این، چگونگی رفتار انسان، تعیین کننده و سرنوشت ساز است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

(وَ أَن لَّیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا مَا سَعَی.(3) و برای انسان، جز آنچه انجام می دهد، ]چیز دیگری] نیست) .

همچنین خداوند متعال، انسان را در گرو اعمال خود می داند:

(کلُّ نَفْسٍ بِمَا کسَبَتْ رَهِینَةٌ.(4) هر نَفْسی در گرو آن چیزی است که به دست می آورد) .

پنج. نظام ارزیابی و داوری
اشاره

نکتۀ اوّل این که انسان، موجودی «ارزیاب و داوری کننده» است که منشأ انتخاب های اوست. این، یک اصل است.

نکتۀ دوم این که مبنای ارزیابی انسان، سود و زیان پدیده هاست. الگوی داوری و ارزیابی، «منفعت _ خسارت» است. اگر انسان، چیزی را مفید ارزیابی کند، به سوی آن کشیده می شود و نسبت به آن احساس خوشایندی خواهد داشت، هر چند سخت و دشوار و یا به زیان او باشد. در

ص :96


1- . امام کاظم علیه السلام : إنَّ اللهَ خَلَقَ الخَلقَ فَعَلِمَ ما هُم إلَیهِ صائِرونَ فَأَمَرَهُم ونَهاهُم، فَما أمَرَهُم بِهِ مِن شَیءٍ فَقَد جَعَلَ لَهُمُ السَّبیلَ إلَی الأَخذِ بِهِ، وما نَهاهُم عَنهُ مِن شَیءٍ فَقَد جَعَلَ لَهُمُ السَّبیلَ إلی تَرکهِ، ولا یکونونَ آخِذینَ ولا تارِکینَ إلّا بِإِذنِهِ، وما جَبَرَ اللهُ أحَدا مِن خَلقِهِ عَلی مَعصِیتِهِ، بَلِ اختَبَرَهُم بِالبَلوی، وکما قالَ: «لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» ( الاحتجاج، ج2، ص330، ح268؛ الکافی، ج1، ص158، ح5).
2- . برای مطالعه بیشتر، ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج8، ص400 (تقدیر الفرائض و الفضائل و المعاصی) و 414 (معنی الأمر بین الأمرین).
3- . سورۀ نجم، آیۀ 39.
4- . سورۀ مدّثر، آیۀ 38.

مقابل، اگر نسبت به چیزی ارزیابی خسارت داشته باشد، از آن روی گردان می شود و نسبت به آن، احساس منفی پیدا خواهد کرد؛ هر چند لذّت داشته باشد و یا به سود او باشد. آنچه مهم است این که برای تحقّق شادکامی، باید ارزیابی انسان، مطابق با واقعیت های هستی باشد تا بتواند آنچه را که واقعاً سودمند است، مفید ارزیابی نماید و آنچه را که واقعاً زیان دارد، مضر ارزیابی کند. بنا بر این، «ارزیابی واقع گرا» یکی از عوامل مؤثّر در شادکامی خواهد بود.

نقش شناخت در احساس

آنچه مهم است این که شادکامی، مربوط به حوزۀ احساس انسان است و احساس، تحت تأثیر تفکر انسان است. احساسات و عواطف ما آن گونه شکل می گیرند که می اندیشیم. همۀ احساسات منفی و مثبت، نتیجۀ مستقیم افکارند. بدون داشتن افکار غمگینانه، نمی توان احساس غم کرد، یا بدون داشتن افکار خشمگینانه، نمی توان احساس خشم کرد. همچنین بدون داشتن افکار حاسدانه نمی توان احساس حسادت کرد و بدون داشتن افکار افسرده، نمی توان احساس افسردگی کرد. به همین جهت، اپیکور، فیلسوف یونان باستان گفته است که: «نگرش و برداشت انسان ها از رویدادها بسی مهم تر و تعیین کننده تر از خود رویدادها هستند».

معمولاً «ارزیابی» افراد مختلف از یک رویداد، یکسان نیست. اگر رویدادها به عنوان یک واقعیت خارجی، نقش تعیین کننده ای می داشتند، نباید میان داوری ها و ارزیابی های افراد مختلف، تفاوتی وجود داشته باشد؛ چون اصل رویداد، یکی بیش نبوده است. وقتی می بینیم به تعداد افرادی که یک رویداد را دیده اند و یا توصیف آن را شنیده اند، ارزیابی های متفاوتی هم وجود دارد، به این نکته پی می بریم که علّت این اختلاف، تفاوت در نگرش های افراد است.

این معنا در روایاتی از امام علی علیه السلام بیان شده که فکر در خیر را موجب کشیده شدن به سمت آن،(1) و فکر در لذّت و معصیت را عامل کشیده شدن به سمت آنها می داند(2) و یا این که شناخت دنیا، موجب نفیِ حُزن و اندوه به خاطر بلاها و گرفتاری ها می شود.(3) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز تأکید می کند که شناخت واقعی دنیا، موجب آسودگی خاطر می شود.(4)

ص :97


1- . الْفِکرُ فِی الْخَیرِ یدْعُو إِلَی الْعَمَلِ بِهِ ( الکافی، ج2، ص55).
2- . مَنْ کثُرَ فِکرُهُ فِی اللَّذَّاتِ غَلَبَتْ عَلَیهِ (عیون الحکم والمواعظ، ص475). مَنْ کثُرَ فِکرُهُ فِی الْمَعَاصِی دَعَتْهُ إِلَیهَا (همان جا).
3- . مَن عَرَفَ الدُّنیا، لَم یحزَن لِلبَلوی (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 271، ح 137). مَن عَرَفَ الدُّنیا لَم یحزَن عَلی ما أصابَهُ (غرر الحکم، ح 2258؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 435).
4- . لَو تَعلَمونَ مِنَ الدُّنیا ما أعلَمُ لَاستَراحَت أنفُسُکم مِنها (شعب الإیمان، ج 7، ص 286، ح 10330؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 728، ح 6640؛ کنز العمّال، ج 3، ص 194، ح 6130).

در متون اسلامی، گاه به صورت آشکار، بر نقش شناخت در احساس مثبت یا منفی تأکید شده و یا با شناخت دهی نسبت به یک واقعیت، سعی در زدودن احساس منفی و ایجاد احساس مثبت شده است. در متون دینی، شواهد فراوانی بر این مطلب یافت می شود که به مرور، هر کدام در جای خود خواهند آمد. در مباحث آینده خواهیم دید که چگونه شناخت یک واقعیت، موجب یک اثر مثبت می شود.

واقع گرایی در شناخت

اگر احساسات ما آن گونه شکل بگیرند که می اندیشیم، می توان به راحتی نتیجه گرفت که احساس شادکامی یا ناشادکامی از زندگی، ریشه در چگونگی تفکر ما دارد؛ امّا اگر چگونگی تفکر انسان، نقش تعیین کننده ای در احساس شادکامی داشته باشد، سؤال این است که چه الگویی از شناخت، موجب شادکامی می شود؟ برای رسیدن به یک احساس خوب از زندگی، شاید بتوان دنیا را در «خیال» خود بسیار زیبا، راحت و دوست داشتنی دانست و در پی آن، به یک احساس خوب و رضایتمندانه از زندگی دست یافت. این نگرش، نگرشی توهّمی و تخیّلی است و نمی تواند تأثیر پایدار و ماندگاری داشته باشد. چنین نگرشی، همانند مواد مخدّر یا داروهای توهّم زاست که برای مدّتی ارتباط فرد را با خارج قطع می کند و در خیالات واهی، غوطه ور می سازد؛ امّا پس از تمام شدن اثر دارو، زندگی، از آنچه بود، بسیار سخت تر می گردد.

راه شادکامی، فرار از واقعیت ها و روی آوردن به تخیّلات و توهّمات نیست؛ باید واقعیت های زندگی را آن گونه که هست، شناخت. این واقعیت ها ابعاد مختلفی دارند: واقعیت های مربوط به خود؛ واقعیت های مربوط به دنیا؛ و واقعیت های مربوط به دین. البته تمام این واقعیت ها را خداوند متعال، تنظیم و تقدیر کرده است. از این رو، شناخت واقعیت های توحیدی در ابعاد مختلف آن، عامل شادکامی است. پرسش بعد این است که چگونه می توان واقعیت ها را به دست آورد؟ پاسخ آن است که متون دینی، بیانگر این واقعیت ها هستند. از این رو، مطمئن ترین منبع برای شناخت واقعیت ها، قرآن و حدیث اند.

شش. نظام احساس رضامندی

محور رضامندی، «خیر» است و محور نارضایتی، «شر». این جاست که مسئلۀ «خیر و شر» مطرح می شود. اگر ماهیت پدیده ای شر باشد، موجب نارضایتی می شود و اگر خیر باشد، به رضامندی می انجامد. بنا بر این، می توان گفت که نظام احساس رضامندی و نارضایتی، مبتنی بر خیر و شر است. آنچه خیر است، سود و منفعت به ارمغان می آورد. لذا انسان از آن، احساس رضایت می کند و آنچه شر است، زیان و خسارت به بار می آورد. لذا انسان از آن، ناراضی می گردد. بنا بر این،

ص :98

رضامندی و نارضایتی انسان، مبتنی بر خیر و شر است. اگر انسان، چیزی را خیر ارزیابی کند، راضی می شود و اگر شر ارزیابی نماید، ناراضی می گردد. البته این جا شناخت و داوری ما از پدیده ها نقش اساسی پیدا می کند که پیش تر در بارۀ آنها سخن گفتیم. بر این اساس باید گفت که یکی از مسائل ضروری، واقع گرایی در شناخت و ارزیابی است که نتیجۀ آن، رضامندی و نارضایتی صادق است. برخی به خاطر نظام معرفتی و ارزیابیِ نادرست، دچار احساس رضامندی یا نارضایتی کاذب می شوند.

هفت. نظام نشاط و کسالت

از مباحث مهم انسان شناختی، نظام نشاط و کسالت است. نشاط، به حالتی از برانگیختگی، هیجان، سبک بالی، بسط نفس، گشودگی و سرزندگی روحی و روانی گفته می شود که در عمل، موجب تحرّک و پویایی انسان می گردد و ضدّ خمودگی، سنگینی، بی حالی، قبض نفس و کسالت روحی و روانی است و موجب رکود و ایستایی می گردد.

از دیدگاه اسلام، شادی، موجب انبساط روحی و برانگیخته شدن نشاط در انسان می گردد. تجربۀ بشری نیز همین مطلب را اثبات کرده است. فرد ریکسون در نظریۀ «ساخت و توسعه» معتقد است که هیجانات مثبت، موجب توسعه و بسط در حوزۀ اندیشه و عمل انسان می گردد و امکانات و منابع پایداری برای فرد آماده می سازد.(1) این نظریه تأکید دارد که هیجانات و شادی ها با بسط روحیه و روان انسان، موجب به وجود آمدن امکانات لازم برای فعالیت و زندگی می شوند. بنا بر این، شادی ها، لذّت ها و هیجانات، عوامل مهمی در برانگیختن نشاط در انسان اند. از این رو می توان گفت که برای به وجود آوردن نشاط، باید شادی و لذّت را تأمین کرد. در حقیقت، شادی و لذّت، عامل کلان برانگیختن نشاط به شمار می روند.

در طرف مقابل، کسالت و بی نشاطی، موجب کاستی توان عملکردی انسان می گردد. فقدان نشاط، موجب انقباض روح و فقدان هیجان می شود و همین امر، سبب فقدان توان لازم برای عمل می گردد و در نتیجه، به ناکامی می انجامد.

از آنچه گذشت، روشن می شود که یکی از ابعاد مهم انسان، نشاط است و برای ایجاد نشاط باید لذّت و سرور را به وجود آورد. البته لذّت و سرور نیز به تناسب ماهیت ترکیبی انسان، به دو بخش مادی و معنوی تقسیم می شود.

ص :99


1- . فردریکسون، پیشین، ص130.

هشت. تحلیل نهایی

از آنچه در بارۀ انسان گذشت روشن می شود که:

انسان، موجودی است که از دو بُعد مادی و معنوی تشکیل شده و هر کدام، اقتضائات خود را دارند. به همین جهت، حیات وی نیز ویژگی خاص خود را دارد و از سه لایۀ دنیوی، اخروی و حیات طیّبه تشکیل شده که آخرین آن، متعالی ترین مرحلۀ حیات است. از سوی دیگر، موجودی است ارزشمند که با هدفی متعالی خلق شده است. این هدف، رسیدن به همان عالی ترین مرحلۀ حیات انسانی است.

این موجود، به طور مطلق نه مجبور است و نه آزاد؛ بلکه در دایرۀ تقدیر خداوند متعال آزاد است. لذا با توجّه به آنچه در مبانی خداشناختی گذشت، او در انتخاب سعادت یا شقاوتِ تقدیر شده، آزاد بوده و اختیار دارد. از این رو، همه چیز به انتخاب و تلاش او بستگی دارد و وی مسئول شادکامی یا ناشادکامی خود است.

انسان، دارای نظام رضامندیِ خاصّی است که بر اساس آن، هر چه را که خیر ارزیابی کند، نسبت به آن رضایت پیدا می کند و هر چه را شر بیابد، نسبت به آن نارضایتی پیدا خواهد کرد. البته این کار، خود مبتنی بر نظام شناختی و ارزیابی خاصّی است که بر اساس آن، پدیده ها را مورد شناسایی قرار می دهد و سپس در بارۀ آنها داوری می کند. این شناخت و داوری، مبنای احساس و رفتار او می گردد.

نظام نشاط انسان نیز با توجّه به ماهیت او و هدفش تنظیم می شود. نشاط، حاصل لذّت بُعد مادی و معنوی انسان است که البته باید فراگیر، متوازن و بدون پیامد منفی باشد تا لذّت های حال، شادکامی پایدار را از بین نبرد.

ب _ مهم ترین مبانیِ جهان شناختی
اشاره

از مسائل مهم در شادکامی، محیطی است که شادکامی باید در آن تحقّق یابد. انسان که موجودی است آفریدۀ خدا و بناست به شادکامی پایدار و اصیل دست یابد، در جهانی زندگی می کند که آن هم آفریدۀ خداست و همۀ این دو توسط خداوند، تقدیر و تدبیر می شود. از این رو، باید قوانین محیطِ تحقّق شادکامی را نیز شناخت تا بدانیم در این محیط چگونه باید عمل کرد تا شادکامی به دست آید. در ادامه، مهم ترین مبانیِ جهان شناختی مربوط به شادکامی را بیان خواهیم کرد.

یک. فرصت تکامل

در روایات اسلامی، از دنیا به عنوان فرصتی مناسب برای تکامل یاد شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دنیا را برای کسی که از آن برای آخرتش توشه برگیرد تا پروردگارش را خشنود گردانَد، بهترین سرا

ص :100

می داند و البته برای کسی که دنیا، او را از آخرتش باز دارد و نگذارد که موجبات خشنودی پروردگارش را فراهم آورد، بد سرایی خواهد بود.(1) از این رو، از دنیا به عنوان مَرکبی نیکو برای مؤمن یاد کرده که به وسیلۀ آن به خوبی می رسد و از بدی می رَهَد.(2) جابر بن عبد الله انصاری نقل می کند که: ما در بصره [در جنگ جمل] با امیر مؤمنان علیه السلام بودیم. چون ایشان از جنگ با جنگ افروزان، آسوده شد، در آخرِ شب به نزد ما آمد و فرمود: «در چه حالید؟». گفتیم: بر سرِ نکوهش دنیا. فرمود: «دنیا را بر چه نکوهش می کنی، ای جابر؟!». سپس، حمد و ثنای الهی به جای آورد و فرمود: «چه شده است که عدّه ای دنیا را نکوهش می کنند و دَم از بی رغبتی به آن می زنند؟ دنیا، برای کسی که با آن از درِ راستی درآید، منزلگاه راستی و صداقت است و برای کسی که متوجّه منظورش شود، سکونتگاه عافیت است و برای کسی که از آن توشه برگیرد، سرای ثروت است و عبادتگاه پیامبران خداست و فرودگاه وحی او و نمازخانۀ فرشتگانش و مسکن دوستدارانش و تجارت خانۀ اولیایش. این افراد در دنیا، رحمت کسب کردند و از آن، بهشت را سود بردند. پس کیست که دنیا را نکوهش کند، ای جابر؟ در حالی که دنیا خود، جدایی خویش را اعلام کرده و رفتنش را جار زده و خبر مرگ و زوال خویش را داده است. با بلاهایش درس عبرت داده و با شادی هایش به شادی تشویق کرده است. در نیم روز، فاجعه آورده و در صبحگاه، نعمت و عافیت؛ بیم می دهد و امید می بخشد. گروهی در هنگام پشیمانی به نکوهش دنیا می پردازند. دنیا به همۀ آنها خدمت کرد و با صداقت برخورد کرد. یادآوری شان کرد و یادآور شدند. اندرزشان داد و اندرز گرفتند. ترساندشان و ترسیدند. و تشویقشان کرد و به شوق آمدند.(3)

ص :101


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : نِعمَتِ الدّارُ الدُّنیا لِمَن تَزَوَّدَ مِنها لاِآخِرَتِهِ حَتّی یرضِی رَبَّهُ، وبِئسَتِ الدّارُ لِمَن صَدَّتهُ عَن آخِرَتِهِ وقَصُرَت بِهِ عَن رِضاءِ رَبِّهِ، وإذا قالَ العَبدُ: قَبَّحَ اللّهُ الدُّنیا، قالَتِ الدُّنیا: قَبَّحَ اللّهُ أعصانا لِرَبِّهِ ( المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص348، ح7870).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لا تَسُبُّوا الدُّنیا؛ فَنِعمَت مَطِیة المُؤمِنِ، فَعَلَیها یبلُغُ الخَیرَ، وبِها ینجو مِنَ الشَّرِّ. إنَّهُ إذا قالَ العَبدُ: لَعَنَ اللّهُ الدُّنیا، قالَتِ الدُّنیا: لَعَنَ اللّهُ أعصانا لِرَبِّهِ ( اعلام الدین، ص335؛ ارشاد القلوب، ص176؛ بحار الأنوار، ج77، ص178، ح10).
3- . تحف العقول، به نقل از جابر بن عبد اللّه انصاری: کنّا مَعَ أمیرِ المُؤمِنین علیه السلام بِالبَصرَة فَلَمّا فَرَغَ مِن قِتالِ مَن قاتَلَهُ أشرَفَ عَلَینا مِن آخِرِ اللَّیلِ، فَقالَ: ما أنتُم فیهِ؟ فَقُلنا: فی ذَمِّ الدُّنیا. فَقالَ: عَلامَ تَذُمُّ الدُّنیا یا جابِر؟! ثُمَّ حَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ، وقالَ: أمّا بَعدُ، فَما بالُ أقوامٍ یذُمّونَ الدُّنیا، انتَحَلُوا الزُّهدَ فیها؟ الدُّنیا مَنزِلُ صِدقٍ لِمَن صَدَقَها، ومَسکنُ عافِیة لِمَن فَهِمَ عَنها، ودارُ غِنیً لِمَن تَزَوَّدَ مِنها، مَسجِدُ أنبِیاءِ اللّه ِ، ومَهبِطُ وَحیهِ، ومُصَلّی مَلائِکتِهِ، ومَسکنُ أحِبّائِهِ، ومَتجَرُ أولِیائِهِ؛ اکتَسَبوا فیهَا الرَّحمَة، ورَبِحوا مِنهَا الجَنَّة، فَمَن ذا یذُمُّ الدُّنیا یا جابِر؟ وقَد آذَنَت بِبَینِها، ونادَت بِانقِطاعِها، ونَعَت نَفسَها بِالزَّوالِ، ومَثَّلَت بِبِلائِها البَلاءَ، وشَوَّقَت بِسُرورِها إلَی السُّرورِ، وراحَت بِفَجیعَة، وَابتَکرَت بِنِعمَة وعافِیة؛ تَرهیبا وتَرغیبا، یذُمُّها قَومٌ عِندَ النَّدامَة، خَدَمَتهُم جَمیعا فَصَدَّقَتهُم، وذَکرَتهُم فَذَکروا، ووَعَظَتهُم فَاتَّعَظوا، وخَوَّفَتهُم فَخافوا، وشَوَّقَتهُم فَاشتاقوا (تحف العقول، ص186).

به همین جهت است که در فرهنگ اسلامی، زندگی دنیا، مزرعۀ آخرت دانسته شده است.(1) هر کس خوبی بکارد، شادمانی می درود و هر کس بدی بکارد، پشیمانی و بدبختی درو می کند.(2) دنیا، تجارت خانه ای است که سود یا زیان آن، در آخرت معلوم می شود. پس سعادتمند، کسی است که کالای او در دنیا، کارهای نیک باشد و کسی که دنیا را به چشم دنیا ببیند و به آن در همان حدّ خویش ارزش نهد.(3)

این، نشان می دهد که هر چند ممکن است دنیا همراه با مشکلات و سختی ها باشد، امّا فرصت بزرگ و استثنایی ای است که توجّه به آن، رنج و زحمت آن را تحت تأثیر خود قرار می دهد و توجیه پذیر می سازد.

دو. آمیختگی رنج و شادی

از ویژگی های دنیا، آمیختگی نعمت و نقمت، و رنج و شادی است. برخی فقط دنیا را خانۀ سرمستی و سرخوشی می خواهند، در حالی که وضع دنیا این گونه نیست. امام علی علیه السلام در سفارش به فرزندش امام حسن علیه السلام بر این نکته تأکید می کند و می فرماید:

اِعلم... أنَّ الدُّنیا لَم تَکن لِتَستَقِرَّ إلّا عَلی ما جَعَلَهَا اللهُ عَلَیهِ مِنَ النَّعماءِ وَالاِبتِلاءِ وَالجَزاءِ فِی المَعادِ، أو ما شاءَ مِمّا لاتَعلَمُ.(4)بدان... به درستی که دنیا، جز بر آن روال که خداوند قرارش داده است، بر برخورداری و گرفتاری (آزمایش) و سزادهی در معاد، و یا آنچه که او خواسته است و تو نمی دانی، قرار نمی گیرد.

به همین جهت، در روایات اسلامی، از دنیا به عنوان «سرای محنت»،(5) «سرای مصیبت»(6) و

ص :102


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الدُّنیا مَزرَعَة الآخِرَة (تنبیه الخواطر، ج1، ص183؛ عوالی اللآلی، ج1، ص267، ح66؛ إحیاء علوم الدین، ج4، ص31).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ در سفارشش به ابوذر _ : یا أبا ذَر، إنَّکم فی مَمَرِّ اللَّیلِ وَالنَّهارِ، فی آجالٍ مَنقوصَة، وأعمالٍ مَحفوظَة، وَالمَوتُ یأتی بَغتَة، فَمَن یزرَع خَیرا یوشِک أن یحصُدَ رَغبَة، ومَن یزرَع شَرّا یوشِک أن یحصُدَ نَدامَة، ولِکلِّ زارِعٍ ما زَرَعَ ( الأمالی، طوسی، ص527، ح1162؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص365، ح2661؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص53؛ أعلام الدین، ص190؛ بحار الأنوار، ج71، ص176، ح15). نیز، ر. ک: الکافی، ج2، ص458، ح19؛ تحف العقول، ص489؛ بحار الأنوار، ج78، ص373، ح19؛ تحف العقول، ص510.
3- . امام علی علیه السلام _ در نامه اش به معاویه _ : إنَّ الدُّنیا دارُ تِجارَة، ورِبحُها أو خُسرُها الآخِرَة، فَالسَّعیدُ مَن کانَت بِضاعَتُهُ فیهَا الأَعمالَ الصّالِحَة، ومَن رَأَی الدُّنیا بِعَینِها وقَدَّرَها بِقَدَرِها (شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج16، ص133؛ بحار الأنوار، ج33، ص85، ح400).
4- . نهج البلاغة، نامۀ 31؛ تحف العقول، ص72؛ بحار الأنوار، ج77، ص220، ح2.
5- . ر. ک: دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ص29 (دار محنة).
6- . ر. ک: همان، ص30 (دار مصیبة).

«سرای اندوه»(1) یاد شده که «برخورداری های اندک»(2) دارد و «زودگذر»(3) و «نابود شدنی»(4) است، نه پایدار و پُربهره. از این رو، «سرای جدایی»(5) است، نه ماندن و بهره بردن و چون «گذرگاه»(6) است که باید از آن «کوچ»(7) کرد و «رفت».(8) البته این بلاها و سختی ها، در راستای رشد و تکامل اند که در آینده به آنها خواهیم پرداخت. آنچه در این جا مهم است این که اگر کسی بداند دنیا جای راحتی نیست، از سختی ها و گرفتاری های دنیا ناراضی و ناخرسند نمی گردد.

سه. سرای عمل

بر اساس روایات اسلامی، دنیا، سرای عمل است که در آن افراد به انجام دادن طاعت و ترک معصیت فراخوانده می شوند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

ألا وإنّکم فی یومِ عملٍ وَلا حِسابَ فِیهِ، ویوشِک أنْ تَکونوا فی یومِ حِسابٍ لَیس فیهِ عَملٌ.(9)آگاه باشید که اینک شما در روزی هستید که هنگام عمل است و حسابرسی در آن نیست، و زودا که به روزی برسید که روز حسابرسی است نه جای عمل!

بنا بر این، دنیا جایی نیست که فرد در آن آزاد باشد و هر رفتاری که می خواهد انجام دهد؛ بلکه باید تحت برنامه ای مشخّص حرکت کند تا آیندۀ خود را بسازد. البته همان گونه که در مبانی دین شناختی می آید، این دستورها در راستای تکامل و حیات عالی انسانی اند.

چهار. اصالت نداشتن

دنیا مقطعی از زندگی است که به لحاظ زمانی، بخش ناچیزی از حیات انسانی را تشکیل می دهد. چند سالی در این دنیا زندگی می کنیم؛ ولی حیات جاوید ما در سرای دیگر است. به لحاظ ارزش نیز دنیا و همۀ تمتّعات آن، ناچیزند. دنیا و همۀ آنچه در آن است، به خاطر انسان و در خدمت انسانْ آفریده شده اند و همچون ابزاری برای زندگی واقعی اویند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص :103


1- . ر. ک: همان، ص32 (دار ترح).
2- . ر. ک: همان، ص34 (دار متاع).
3- . ر. ک: همان، ص51 (دار فراق).
4- . ر. ک: همان، ص43 (دار فناء).
5- . ر. ک: همان، ص41 (دار فراق).
6- . ر. ک: همان، ص39 (دار ممرّ).
7- . ر. ک: همان، ص36 (دار قلعة).
8- . ر. ک: همان، ص39 (دار شخوص).
9- . أعلام الدین، ص345 .

إنّ الدُّنیا خُلِقَت لَکُم وأنتُم خُلِقتُم لِلآخِرَةِ.(1)همانا دنیا برای شما آفریده شده و شما برای آخرت.

امام علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید:

الدُّنیا خُلِقَت لِغَیرِها ولَم تُخلَق لِنَفسِها.(2)دنیا برای جز خودش آفریده شده، نه برای خودش.

همچنین ایشان با اشاره به این که برخی دنیا را می طلبند و علاقه به آن دارند و از کسب آن راضی می شوند، چنین حالتی را به این دلیل که هدف زندگی انسان نیست، نفی می کند و می فرماید:

ألا وإنَّ هذِهِ الدُّنیا الَّتی أصبَحتُم تَتَمَنَّونَها وتَرغَبونَ فیها وأصبَحَت تُغضِبُکم وتُرضیکم، لَیسَت بِدارِکم، ولا مَنزِلِکمُ الَّذی خُلِقتُم لَهُ ولاَ الَّذی دُعیتُم إلَیهِ. ألا وإنَّها لَیسَت بِباقِیةٍ لَکم ولا تَبقَونَ عَلَیها، وهِی وإن غَرَّتکم مِنها فَقَد حَذَّرَتکم شَرَّها، فَدَعوا غُرورَها لِتَحذیرِها، وأطماعَها لِتَخویفِها، وسابِقوا فیها إلَی الدّارِ الَّتی دُعیتُم إلَیها.(3)آگاه باشید که این دنیایی که شما آرزویش را دارید و خواهان آنید، ولی او شما را گاه ناخشنود و گاه خشنود می سازد، منزلگاهی نیست که برایش آفریده شده اید، و جایی نیست که بدان فرا خوانده شده اید. آگاه باشید که دنیا برای شما ماندگار نیست و شما نیز در آن باقی نمی مانید. دنیا، اگر چه شما را می فریبد، امّا همو، خود، شما را از شرّ خویش برحذر داشته است. پس هشدارش را بگیرید و فریبش را بگذارید، و بیم دادنش را بگیرید و طمع هایش را وا نهید و در آن برای سرایی از یکدیگر سبقت بگیرید که به آن، فرا خوانده شده اید.

و در کلام دیگر چنین تصریح می کند:

إن اللهَ سُبحانَهُ قَد جَعَلَ الدُّنیا لِما بَعدَها وَابتَلَی فیها أهلَها لِیَعلَمَ أیُّهُم أحسَنُ عَمَلاً ولَسنا لِلدُّنیا خُلِقنا ولا بِالسَّعیِ فیها أمرِنا.(4)همانا خداوند سبحان، دنیا را برای پس از آن آفریده و اهل دنیا را در آن می آزماید تا معلوم شود که چه کسی نیک کردارتر است. ما برای دنیا آفریده نشده ایم و به کوشش در آن ]برای به دست آوردن حطام دنیوی[ مأمور نگشته ایم.

پنج. تحلیل نهایی

از آنچه گذشت، روشن می شود که دنیا سرایی است که اصالت ندارد و مقدّمه ای برای حیات

ص :104


1- . میزان الحکمة، ج4، ص1692، ح5753.
2- . نهج البلاغة، حکمت 463.
3- . همان، خطبۀ 173؛ بحار الأنوار، ج78، ص95، ح1. نیز، ر.ک: تحف العقول، ص184.
4- . نهج البلاغة، نامۀ 55.

جاویدان انسان است. از این رو، فرصتی برای تکامل و رشد انسان است و برای رسیدن به آن، به رنج و شادی، و باید و نباید آمیخته است تا از طریق آن، به کمال واقعی دست یابد و حیات جاویدان خویش را تضمین نماید.

ج _ مهم ترین مبانی دین شناختی
اشاره

دین و تکلیف، یکی دیگر از ابعاد زندگی انسان است. گاه تکالیف دینی _ که سخت اند _ ، موجبات نارضایتی را فراهم می آورند. شناخت این بُعد از زندگی می تواند نقش مهمّی در رضامندی و تأمین شادکامی داشته باشد. به همین جهت، بخشی از متون دینی به معرّفی آن پرداخته اند. در ادامه، به مهم ترین ویژگی های آن اشاره خواهیم کرد:

یک. توحید در حُکم

گذشته از توحید افعالی، شادکامی در حوزۀ «توحید در حکم» نیز قابل بررسی است. توحید در حکم، عبارت است از: یکتایی خداوند در تشریع (وضع) احکام یا همان قانون گذاری. از نظر قرآن، تنها خداوند متعال، حقّ وضع قانون و صدور دستور اجرای آن را دارد و پیروی از هر قانونی در زندگی فردی و اجتماعی بشر، بجز قانون الهی، شرک محسوب می شود.

دلیل این که قانون گذاری، تنها حقّ خداست، این است که: بهترین قانون گذار، کسی است که بیش از دیگران، انسان و نیازها و اصول تکامل او را بشناسد. هیچ کس جز خداوند متعال، واجد این خصوصیات به طور کامل نیست. او به دلیل این که انسان را آفریده، با همۀ استعدادها و نیازهای او آشناست و به این دلیل که علمِ مطلق است، اصول تکامل او را می داند.

بر این اساس، قرآن کریم، خدا را با ویژگی های «بهترینِ حاکمان»(1) و «حکمران ترینِ حاکمان»(2) و «بهترینِ جداکنندگان»(3) توصیف می نماید و قانون گذاری را در انحصار او(4) می داند.(5)

از این رو، یکی از صفات خداوند متعال، «حاکم» است. صفت «حاکم» در لغت، اسم فاعل از مادّۀ «حکم»، به معنای باز داشتن است و به کسی گفته می شود که اختلافات مردم را فیصله می دهد و مردم به سخن او گردن می نهند و بدین سان، حکمِ حاکم، در حقیقتْ مانع ستم و ستیزه می گردد.

ص :105


1- . (وَهُوَ خَیرُ الْحَکمِینَ) (سورۀ أعراف، آیۀ 87؛ سورۀ یونس، آیۀ 109؛ سورۀ یوسف، آیۀ 80).
2- . (وَ أَنتَ أَحْکمُ الْحَکمِینَ) (سورۀ هود، آیۀ 45). نیز، ر. ک: سورۀ تین، آیۀ 8.
3- . (إِنِ الْحُکمُ إلّا لله یقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیرُ الْفَصِلِینَ) (سورۀ أنعام، آیۀ 57). نیز، ر. ک: سورۀ یوسف، آیۀ 67.
4- . (إِنِ الْحُکمُ إلّا لله أَمَرَ إلّا تَعْبُدُواْ إلّا إِیاهُ ذَ لِک الدِّینُ الْقَیمُ وَ لَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ) (سورۀ یوسف، آیۀ 40). (مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَ لاَ یشْرِک فِی حُکمِهِ أَحَدًا) (سورۀ کهف، آیۀ 26).
5- . ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج5، ص107.

حکم خداوند، از یک جهت، به دو قسمْ بخش پذیر است: تشریعی و تکوینی. حکم تشریعی، عبارت است از اوامر و نواهی خداوند سبحان که پیامبران و پیشوایان معصوم علیهم السلام ، آنها را در قالب احکام تکلیفی پنج گانه به مردم رسانده اند. حکم تکوینی خداوند، عبارت است از اراده و قضا و قَدَر الهی، که در جهان جاری است.

حقّ قانون گذاری و امر و نهی، از آنِ آفریدگار و مالک مردمان است و بایسته است که احکام دیگران، به حکم خدا برگردد و بر طبق قانون خدا باشد. احادیث، ویژگی هایی را به حکم خداوند نسبت داده اند، مانند: عدالت، انصاف، خیر و حسن.(1)

بر این اساس، حکم تکوینی شادکامی را خداوند متعال صادر می کند که موجب پیدایش شادکامی و تنظیم قواعد و عوامل تکوینی آن می گردد و حکم تشریعی خداوند، برنامۀ دستیابی به شادکامی را مشخّص می سازد. بنا بر این، قانون خداوند متعال، تنها قانونی است که می تواند شادکامی اصیل را تحقّق بخشد. هر قانونی جز این، بی تردید ناکام خواهد بود. نقشۀ راه شادکامی را باید در قوانین الهی جست. قوانین الهی، هدفی جز تأمین سعادت و شادکامی اصیل انسان را ندارند.

به دیگر بیان، شادکامی، برنامه و نقشۀ راه می خواهد. کسی می تواند برنامه ارائه کند که از ماهیت انسان و شادکامی، باخبر باشد و از هوس پاک باشد، و این کسی جز خداوند آگاه و سبحان نیست. هر آنچه از معارف فقهی، اخلاقی و اعتقادی که خداوند متعال به بشر معرفی کرده، تنها راه سعادت و شادکامی است و هر برنامه ای جز آن، به سعادت اصیل و پایدار ختم نمی شود. بنا بر این، بشر، هنگامی می تواند به شادکامی دست یابد که این برنامه و نقشۀ راه را به درستی بشناسد و به آن عمل کند.

دو. فلسفۀ تشریع
اشاره

این که فلسفۀ تشریع چیست، نقش مهمّی در رضامندی می تواند داشته باشد. آشنایی با آثار و فواید دین، سختیِ تکلیف را از بین می بَرَد و نشاط و شادکامی را به ارمغان می آورد. به همین جهت، بخشی از متون دینی، به معرّفی فلسفۀ تشریع پرداخته اند که در ادامه، به مهم ترین آنها اشاره خواهیم کرد.

_ تأمین حیات انسانی

قرآن کریم، هدف اساسی تشریع را حیات و زنده ساختن انسانْ معرّفی نموده است. خداوند متعال پس از آن که مردم را به اطاعت از خود و فرستاده اش فراخوانده و از اِعراض از آن باز

ص :106


1- . همان، ص447.

داشته،(1) برای دومین بار، آن را تأکید نموده و مؤمنان را به استجابت خدا و فرستاده اش در پذیرفتن دعوت پیغمبر سفارش می کند، و این تأکید را به وسیلۀ بیان حقیقت امر و آن رکن واقعی _ که تکیه گاه این دعوت است _ انجام می دهد و می فرماید: حقیقت امر و رکن واقعی این دعوت، چیزی است که انسان را از پرتگاه فنا و هلاکت، رهایی می دهد و زنده اش می کند:

(یأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکمْ لِمَا یحُْییکمْ.(2) ای کسانی که ایمان آورده اید! چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات می بخشد، آنان را اجابت کنید) .

مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر این آیۀ شریف، زندگی را گران بهاترین متاعی می داند که یک موجود زنده برای خود سراغ دارد، و چگونه چنین نباشد و حال آن که در ماورای زندگی، غیر از عدم و بطلان، چیز دیگری نیست، و معلوم است که این ارزش را برای زندگی به خاطر اثر آن قائل است که عبارت است از شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگی انسانی به آن است، و به همین جهت است که همواره از جهل و نداشتن آزادی اراده و اختیار می گریزد. انسان، به سلاحی مجهّز است که زندگی معنوی او را _ که حقیقت وجودیِ اوست _ تأمین می کند و آن سلاح انسانی، همین اراده و اختیار اوست که خیرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخّص می کند و او را به آن یکی، سوق و از این یکی، زنهار می دهد.

از آن جایی که این هدایت الهی _ که نوع انسانی را به سوی سعادت و خیر و منافع وجودش دلالت می کند _ هدایتی تکوینی است و از مشخّصات شیوۀ خلقت اوست، و محال است که نظام آفرینش در یک مورد دچار خطا و اشتباه شود، پس باید گفت که انسان، سعادت وجود خود را به طور قطع درک می کند، و در این درکش دچار تردید نمی شود، هم چنان که انواع دیگر مخلوقات، بدون این که دچار سهو و اشتباه شوند، به جبلت و فطرت خود، راهی را که به سعادت و منفعت و خیرشان منتهی می شود، می پیمایند، و اگر در جایی دچار اشتباه می شوند، به خاطر تأثیر عوامل و اسباب نامناسب دیگری است که موجودی را از مسیر خیرات و منافعش منحرف می سازد و به سوی ضرر و شرّش سوق می دهد. این معنا همان معنایی است که در قرآن کریم، روی آن پافشاری می کند و می فرماید: راه سعادت و علم و عملی که منتهی به آن می شود، بر هیچ انسانی

ص :107


1- . (یأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ الله وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ * وَ لَا تَکونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ ِ عِندَ الله الصُّمُّ الْبُکمُ الَّذِینَ لَا یعْقِلُونَ * وَ لَوْ عَلِمَ الله فِیهِمْ خَیرًْا لَّأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ) (سورۀ انفال، آیۀ 20 _ 23).
2- . سورۀ انفال، آیۀ 24.

پوشیده و مخفی نیست، و هر انسانی با مراجعه، به فطرت خود، می فهمد که چه معارفی را باید معتقد باشد و چه کارهایی را باید انجام دهد.(1)

پس این امور و علم و عملی که فطرت انسانی انسان را به سوی آن دعوت می کند، لوازم زندگی سعید انسانی و آن زندگی ای است که جا دارد نامش را زندگی گذاشت و چنین زندگی ای، به چنین علم و عملی نیازمند است، هم چنان که چنین علم و عملی، مستلزم چنان زندگی ای است، و زندگی را از این که دچار منافیات شود و در نتیجه، اثرش خنثا گردد، حفظ می کند و دوباره به مسیر اوّلش باز می گردانَد.

از این جا نتیجه می گیریم که اگر انسان، از راه راستی که فطرتش او را به آن دعوت نموده و هدایت الهی به سوی آن سوقش می دهد منحرف شود، قطعاً لوازم سعادت زندگی را از دست داده است؛ یعنی در علمِ نافع و عملِ صالح، کوتاهی کرده و با گراییدن به سوی جهل و فساد، ارادۀ آزاد و عمل نافع خود را به مردگان ملحق کرده، و دیگر به آن زندگی، زنده نمی شود مگر این که علم حق و عمل حق را دوباره کسب کند، و این، همان معنایی است که آیۀ مورد بحث به آن اشاره می کند و می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! استجابت کنید دعوت خدا و فرستاده اش را وقتی شما را دعوت می کنند به چیزی که شما را زنده می کند».

مرحوم علّامه طباطبایی، از نظر قرآن کریم، سه معنا یا مرتبه برای حیات، بیان می کند که عبارت اند از: حیات دنیوی، حیات اخروی و حیات طیّبه. بر همین اساس، ایشان معتقد است که حیات در آیۀ شریف، نه به معنای نخست، بلکه به معنای دوم و سوم است. لذا تأکید می کند که برای آدمی، زندگی حقیقی ای وجود دارد که اشرف و کامل تر از حیات و زندگی پست دنیایی اوست، و وقتی می تواند به آن زندگی برسد که استعدادش کامل و رسیده شده باشد، و این تمامیت استعداد، به وسیلۀ آراستگی به دین و دخول در زمرۀ اولیای صالحان دست می دهد، هم چنان که رسیدن به زندگی دنیایی، وقتی دست می دهد که نطفه اش رشد و نمو کند تا استعدادش برای درک آن کامل شود؛ یعنی به صورت جنین در آید. آیۀ مورد بحث که می فرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا للهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ) اشاره به همان استعداد می کند و می فرماید که پذیرفتن و عمل کردن به آن دستورهایی که دعوت حقّۀ اسلامی، بشر را به آن می خواند، انسان را برای درک آن زندگی حقیقی، آماده می سازد، هم چنان که این زندگی حقیقی

ص :108


1- . خداوند در قرآن مجید می فرماید: (فِطْرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ الله ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ) (سورۀ روم، آیۀ 30)؛ (الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی ... فَذَکرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکری سَیذَّکرُ مَنْ یخْشی وَ یتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی) (سورۀ اعلی، آیۀ 5 و 11)؛ (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها) (سورۀ شمس، آیۀ 10).

هم منشأ و منبع اسلام است، و علم نافع و عمل صالح، از آن زندگی سرچشمه می گیرد، و در همین معناست آیۀ شریف (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ) .(1)

نکتۀ پایانی این که آیۀ مورد بحث که می فرماید: (إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ) مطلق است، و از این که شامل مجموع دعوت های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ که مایۀ زنده شدن دل هاست، و یا طبیعت احیا را دارد _ بشود، هیچ ابایی ندارد. همچنین شامل نتایج دعوت او _ که عبارت است از انواع زندگی های سعید حقیقی مانند زندگی اخروی در جوار خدا _ نیز می شود. و چون همۀ اینها را شامل می شود، پس نباید آیۀ شریف را مقیّد کرد.(2)

روشن شد که این حیات _ که همان سعادت اصیل و واقعی انسان است _ ، عواملی دارد که توسط خداوند متعال معرفی شده و در قالب شریعت، نمود یافته و بشر به آن مکلّف شده است. پس این شریعت و تکلیف، در حقیقت، عامل حیات اصیل و سعادت واقعی بشر است که اگر مورد توجّه قرار گیرد، موجب رضامندی تشریعی می گردد.

_ مصالح و مفاسد

بر مبنای آنچه گذشت، روشن می شود که مبنای امر و نهی خداوند متعال، مصلحت و مفسدۀ زندگی بشر است. رسیدن به حیات اصیل، عواملی دارد که «مصلحت» نامیده می شود و موانعی دارد که «مفسده» نامیده می شود. خداوند متعال، انسان را به آنچه صلاح اوست، امر کرده و از آنچه به زیان اوست، نهی نموده است. این حقیقت، با تعبیرهای گوناگونی در متون دینی آمده است. در جایی، قرآن کریم، معروف بودن و منکر بودن را مبنای امر و نهی خداوند متعال می داند و می فرماید:

(الَّذینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَ یحِلُّ لَهُمُ الطَّیباتِ وَ یحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبائِثَ وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُون.(3) همان ها که از فرستادۀ (خدا)، پیامبر «امّی» _ که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند _ پیروی می کنند؛ ]همان پیامبری که[ آنها را به معروف دستور می دهد، و از

ص :109


1- . هر کس از مرد و زن، با داشتن ایمان، عمل صالح کند، پس ما او را به یک زندگی طیبی زنده می کنیم و اجرشان را به سنگ تمام و بهتر از آنچه می کردند، می دهیم (سورۀ نحل، آیۀ 97).
2- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج9، ص53 به بعد (با کمی تلخیص و تغییر).
3- . سورۀ اعراف، آیۀ 157.

منکر باز می دارد، و اشیای پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد، و ناپاکی ها را تحریم می کند، و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر ]دوش[ آنها بود، بر می دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاری اش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگاران اند) .

بر همین اساس، تأکید دارد که خداوند متعال، مردم را به فحشا امر نمی کند؛(1) بلکه آنها را از این کار باز می دارد(2) و به آنچه نیک است، هدایت می کند.(3)

امیر مؤمنان علیه السلام نیز در این باره تصریح می کند که:

إنَّهُ لَم یَأمُرکَ إلّا بِحَسَنٍ ولَم یَنهَکَ إلّا عَن قَبیحٍ.(4)به تحقیق او(خداوند)، تو را جز به نیکی ها امر نکرده و جز از زشتی ها نهی نکرده است.

امام صادق علیه السلام نیز تأکید دارد که خداوند متعال، هیچ حکمِ بدون حکمتی ندارد.(5) عذافر، علّت تحریم شراب، مردار، خون و گوشت خوک را از امام باقر علیه السلام می پرسد و ایشان در پاسخ، قاعده ای عام را بیان می کند و می فرماید: إنَّ اللهَ تبارک و تعالی لَم یحَرِّمْ ذلک علی عِبادِهِ و أحَلَّ لَهُم ما وراء ذلک مِن رَغبَته فیما أحَلَّ لَهُم، ولا زُهدٍ فیما حَرَّمَهُ علَیهم! ولکنَّهُ عزّ وجلّ خَلَقَ الخَلقَ فَعَلِمَ ما تَقومُ بهِ أبدانُهُم وما یصلِحُهُم فَأحَلَّهُ لَهُم وأباحَهُ، و عَلِمَ ما یضُرُّهُم فَنَهاهُم عَنهُ، ثُمّ أحَلَّهُ لِلمُضطَرِّ فی الوَقتِ الذی لا یقومُ بَدَنُهُ إلّا بهِ، فَأمَرَهُ أن ینالَ مِنهُ بِقَدرِ البُلْغَةِ لا غَیرَ ذلک.(6)خداوند _ تبارک و تعالی _ اینها را بر بندگان خود، حرام و جز اینها را برایشان حلال کرد، نه به این علّت که خودش به آنچه برای آنان حلال کرده، میل و رغبت دارد و به آنچه برایشان حرام فرموده، بی میل و رغبت است؛ بلکه خداوند متعال، مردمان را آفریده و می داند که چه چیزهایی برای بدن آنان مفید است و به سلامتی آنها کمک می کند، پس آن

ص :110


1- . (ان الله لا یأمر بالفحشاء) (سورۀ اعراف، آیۀ 28).
2- . (قل انما حرّم ربی الفواحش ما ظهر منها وما بطن والاثم والبغی بغیر الحق) (سورۀ اعراف، آیۀ 33).
3- . (إِنَّ الله یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسَنِ وَ إِیتَای ذِی الْقُرْبیَ وَ ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکرِ وَ الْبَغْیِ یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُون) (سورۀ نحل، آیۀ 90). (قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلَّا تُشرِْکواْ بِهِ شَیا وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَنًا وَ لَا تَقْتُلُواْ أَوْلَادَکم مِّنْ إِمْلَاقٍ نحَّْنُ نَرْزُقُکمْ وَ إِیاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتیِ حَرَّمَ الله إِلَّا بِالْحَقّ ِ ذَالِکمُ ْ وَصَّئکم بِهِ لَعَلَّکمُ ْ تَعْقِلُون ) (سورۀ انعام، آیۀ 151).
4- . نهج البلاغة، نامۀ 31. در صحیفۀ ادریس نیز چنین آمده است: لَا قَبیحَ إلّا المَعصِیَةُ وَلا حَسُنَ إلّا الطّاعَةُ (بحار الأنوار، ج95، ص466).
5- . روی عن جمیل بن دراج عن الصادق علیه السلام ، أنَّه سَألَهُ عَن شَیءٍ مِن الحَلالِ والحَرامِ، فقال: إنَّهُ لَم یَجعَل شَیءٌ إلّا لِشَیءٍ (علل الشرائع، ص8، ح1؛ بحار الأنوار، ج6، ص110، ح3).
6- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص218، ح1009.

چیزها را برای ایشان حلال و مباح فرمود و می داند که چه چیزهایی برایشان زیان آور است، پس آنان را از آن چیزها نهی کرد و برایشان حرام فرمود. امّا همین چیزهای حرام را وقتی انسان به آنها ناچار شود و زندگی و سلامتش در گرو استفاده از آنها باشد، بر او حلال کرد و دستور داد که به اندازۀ نیاز، و نه بیشتر، از آنها استفاده کند.

بنا بر این، سعادت واقعی و حیات اصیل بشر، ملاک تکالیف الهی اند.

با توجّه به آنچه گذشت، معلوم می گردد که امر و نهی خداوند، در حقیقت، راهی برای شناخت صلاح و فساد انسان است. انسان علاقه مند به سعادت و بهروزی، نیازمند شناخت مصالح و مفاسد است و امر و نهی خداوند حکیم می تواند بهترین راه نمای وی باشد. یکی از مراتب حیات اصیل، حیات اُخروی است. آنچه از اوامر و نواهی خداوند متعال بیان شده است، مربوط به تأمین این مرتبۀ حیات است. به همین جهت، یکی از مطالبی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع بیان می فرماید، این است:

یا أیها الناسُ، و اللهِ ما مِن شَیءٍ یقَرِّبُکم مِنَ الجَنَّةِ و یباعِدُکم مِنَ النّارِ إلّا و قد أمَرتُکم بهِ.(1)ای مردم! به خدا سوگند، چیزی نیست که شما را به بهشتْ نزدیک و از آتش دوزخْ دورتان گردانَد، مگر این که شما را به آن دستور دادم.

مرتبۀ دیگر، تکامل معنوی و کسب فضیلت های اخلاقی است. رسیدن به این مرتبه از حیات اصیل نیز نیازمند شناخت مصالح و مفاسد واقعی است که در قالب امر و نهی خداوند متعال، تجلّی می یابد و مردم می توانند با استفاده از آن، عوامل و موانع رشد اخلاقی و تکامل معنوی را بیابند. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

أیُّها النّاسِ إنَّ الله تَبَارَکَ وتَعالی لَمّا خَلَقَ خَلقَهُ، أرادَ أن یَکونوا عَلی آدابٍ رَفیعَةٍ، وأخلاقٍ شَریفَةٍ، فَعَلِمَ أنَّهُم لَم یَکونوا کذلِکَ إلّا بِأن یُعَرِّفَهُم: ما لَهُم، وما عَلَیهِم، والتَّعریفُ لا یَکونُ إلّا بِالأمرِ والنَّهیِ، والأمرُ والنَهیُ لا یَجتَمِعانِ إلّا بِالوَعدِ والوَعیدِ، والوَعدُ لا یَکون إلّا بِالتَّرغیبِ والوَعیدُ لا یَکونُ إلّا بِالترهیبِ والتَّرغیبِ لا یَکونُ إلّا بِما تَشتَهیهِ أنفسُهُم، وَتَلَذُّ أعیُنُهُم، والتَّرهیبُ لا یَکونُ إلّا بِضِدِّ ذلِکَ، ثُمَّ خَلَقَهُم فی دارِهِ وأراهُم طَرَفاً مِنَ اللَّذّاتِ، لِیَستَدِلّوا به علی ما وَرَائَهُم مِنَ اللَّذَّاتِ الخالِصَةِ الَّتی لا یَشوبُها ألَم، ألا وهِیَ الجَنّةُ، وأراهُم طَرَفاً مِنَ الآلام لِیَستَدِلّوا به علی ما وَرائَهُم مِنَ الآلامِ الخالِصَةِ الَّتی لا یَشوبُها لَذَّةٌ، ألا وهِیَ النّارُ فَمِن أجلِ ذلِکَ تَرَونَ نَعیمَ الدُّنیا مَخلوطاً بِمِحنَهِا، وسُرورَها مَمزوجاً بِکَدِرِها وهُمُومِها.(2)

ص :111


1- . الکافی، ج2، ص74، ح2.
2- . الاحتجاج، ج1، ص207.

ای مردم! بدانید که خداوند سبحان، چون خلق را آفرید، چنان خواست که از نقصْ به کمال بروند و در آداب و فضایل اخلاقی، به مقامی شریف و پایه ای بلند و ارجمند برسند. او می دانست که آنان به کمال مطلوب نمی رسند جز به آنچه مفید برای ایشان است و آنچه مضرّ، همه را به آنان می آموزد، و آموختن جز به امر و نهی ممکن نیست، و امر و نهی نیز جز با وعد و وعید، راست نمی آید، و وعد و وعید، جز با تشویق و تهدید، صورت نمی پذیرد، و تشویق، جز بدان چه دل بدان خواهان است و دیده از آن کامیاب نخواهد بود، و تهدید بر خلاف آن.

سپس مخلوق را در این جهان، منزل داد و پاره ای از لذّات را به آنان بنمود تا بر لذّات پاک آخرت _ که بهشت است _ راه یابند، و پاره ای از رنج ها و گرفتاری ها را در این جهان به ایشان نشان داد تا بدین وسیله، بر دردها و ناراحتی ها و گرفتاری های آن جهان _ که عبارت از دوزخ است _ پی برند و از این عذاب موقّت، بر آن عذاب ابدی استدلال کنند، و از این روست که لذّات این جهان، همیشه با سختی و رنج، همراه است و خوشی و سرورش با اندوه و غم، هم عنان.

سه. آسانیِ شریعت

در متون دینی، از دین به عنوان شریعتی «آسان و راحت» یاد شده است. در برخی متون دینی، مبنای سختگیری، مورد نفی قرار گرفته است. شاید برخی تصوّر کنند که تکالیف دینی، چیزی جز سختگیری های بی دلیل نیست. این تصوّر نیز موجب بی رغبتی به شریعت می گردد. در حالی که چنین تصوّری نادرست است. از این رو، بخشی از متون دینی، به معرّفی ویژگی های دین پرداخته اند. این حقیقت، گاه با تعبیر «سمحة»(1) آمده است. خدا، آسانی را برای مردم می پسندد و دشواری و سختی را برایشان ناخوش می دارد.(2) لذا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دین خدا به عنوان آیینی راحت و آسان یاد می کند(3) و اعلام می دارد که من به شریعتی راحت مبعوث شده ام.(4)

این، نمای کلّی دین است. در برخی متون دینی، مبنای سختگیری، مورد نفی قرار گرفته است. خداوند متعال به صراحت در قرآن کریم می فرماید:

ص :112


1- . ر. ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج7، ص170. (خصائص اُمّة محمّد التشریعیة) و میزان الحکمة، ج4، ص191 (یسار الدین).
2- . إنّ الله تعالی رضی لهذه الاُمّة الیسر وکره لها العسر ( الجامع الصغیر، ج1، ص267، ح1742).
3- . إنّ دین الله الحنیفیة السمحة (دستور معالم الحکم، ج2، ص104، ح631). إنّ الدین یسر (همان جا).
4- . بعثت بالحنیفیة السمحة (عوالی اللآلی، ص381، ح3؛ الطبقات الکبری، ج1، ص192).

(یُریدُ اللهِ بِکُمُ الیُسرَ ولا یُریدُ بِکُمُ العُسرَ.(1) خداوند، راحتی شما را می خواهد، نه زحمت شما را! ) .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:

یا أیُّها النّاس إنّ دینَ اللهِ یُسرٌ.(2)ای مردم! دین خدا آسان است.

بر همین اساس، آنچه خداوند متعال تشریع کرده است، مطابق توان بشر است. امام علی علیه السلام در پاسخ به سؤال از معنای «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا باللّهِ» می فرماید:

إنا لا نَملِک مَع اللّهِ شیئا، ولا نَملِک إلّا ما مَلَّکنا، فَمَتی مَلَّکنا ما هُو أملَک بهِ مِنّا کلَّفَنا، ومتی أخَذَهُ مِنّا وَضَعَ تَکلیفَهُ عَنّا.(3)با وجود خداوند، ما مالک چیزی نیستیم و چیزی نداریم مگر آنچه او به تملّک ما در آورده باشد. پس هر گاه چیزی را که او به مالکیتش سزاوارتر است، به تملّک ما در آوَرَد، بر عهدۀ ما تکلیفی نهاده و هر گاه آن را از ما بگیرد، تکلیفش را از ما برداشته است.

امام صادق علیه السلام نیز بر اصل «هماهنگی تکلیف با توان» تصریح می کند و می فرماید:

مَا کَلَّفَ اللهُ العِبادَ کلفَةَ فِعلٍ ولا نَهاهُم عَن شَیءٍ حَتّی جَعَلَ لَهُمُ الاِستِطاعَةَ، ثُمَّ أمَرَهُم ونَهاهُم فَلا یکونُ العَبدُ آخِذا ولا تارِکا إلّا بِاستِطاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ قَبلَ الأَمرِ وَالنَّهی، وقَبلَ الأَخذِ وَالتَّرک، وقَبلَ القَبضِ وَالبَسطِ.(4)خداوند، بندگان را به انجام دادن تکلیفی موظّف نمی کند و از چیزی باز نمی دارد، مگر این که [ابتدا] برای آنان توانمندی قرار می دهد و سپس امر و نهی شان می نماید. پس بنده، انجام دهنده یا ترک کننده نیست، مگر این که پیش از امر و نهی، و پیش از انجام دادن و ندادن، و پیش از تنگنایی و گشایش، توانمندی ای داشته باشد.

ایشان در حدیث دیگری، ضمن تأکید بر همان اصل، به ابعاد دیگری از این مسئله اشاره می کند و می فرماید:

مَا کَلَّفَ اللهُ العِبادَ إلّا مَا یُطیقونَ، إنَّما کَلَّفَهُم فی الیَومِ واللَّیلَةِ خَمسَ صَلَواتٍ، و کَلَّفَهُم مِن کُلِّ مِأَتَی دِرهَمٍ خَمسَةَ دَراهِمَ، و کَلَّفَهُم صِیَامَ شَهرِ رَمَضانِ فِی السَّنَةِ، و کَلَّفَهُم حِجَّةً واحِدَةً وهُم یُطیقونَ أکثَرَ مِن ذَلِکَ وإنَّما کَلَّفَهُم دونَ ما یُطیقونَ.(5)

ص :113


1- . سورۀ بقره، آیۀ 185. نیز، ر. ک: سورۀ اعلی، آیۀ 8.
2- . کنز العمّال، ج3، ص49، ح5418.
3- . نهج البلاغة، حکمت 404.
4- . التوحید، ص352، ح19؛ بحار الأنوار، ج5، ص38، ح57. نیز، ر. ک: التوحید، ص352، ح21 و ص345، ح2 و ص347، ح6.
5- . المحاسن، ج1، ص296، ح465. نیز، ر. ک: الخصال، ص531، ح9؛ تهذیب الأحکام، ج4، ص154، ح426.

خداوند بندگان را به کمتر از آنچه در توانشان است، تکلیف نفرموده: در شبانه روز، فقط پنج نماز تکلیف کرده و در هر دویست درهم، پنج درهم تکلیفشان نموده و در یک سال، روزۀ سی روز را به آنان تکلیف نموده و یک بار حج ]در تمام عمر[ تکلیفشان نموده، با این که آنان توانایی بیش از این را دارند؛ ولی همانا آنان را به کمتر از توانشان تکلیف نمود.

مردم به هر آنچه راحت باشد، علاقه دارند و از آن راضی خواهند بود و از هر آنچه سخت باشد، گریزان و ناراضی خواهند بود. به نظر می رسد آنچه در این میان مشکل زاست، ماهیت دین نیست؛ ناآگاهی از حقیقت دین و داشتن تصویری نادرست از آن است که باید اصلاح شود.

چهار. توحید در اطاعت

یکی از ابعاد توحید، توحید در اطاعت است که عبارت است از: یگانه پرستی در فرمانبَری خدا، بدین معنا که انسان، از هیچ کس جز خداوند متعال و کسانی که او معین کرده است، حقّ اطاعت ندارد و پیروی از فرمان غیر خدا، در صورتی که بر خلاف فرمان او باشد، شرک شمرده می شود، هرچند فرمان روا، نفسِ انسان باشد که خداوند، از آن به «معبود» یاد کرده است، در آن جا که در قرآن فرموده است: (أَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ) .(1) توحید در طاعت، لازمۀ توحید در تشریع و قانون گذاری است؛ زیرا اگر قانون گذاری، منحصر به خداست، خواه ناخواه اطاعت از غیر او، در صورتی که فرمانش مخالف فرمان خدا باشد، به معنای شریک قرار دادن برای خدا در قانون گذاری است. بنا بر این، اجتناب از فرمانبری هوس های نامشروع و نیز زورمداران _ که در فرهنگ قرآن، از آنها با عنوان «طاغوت» یاد می شود _ ، بلکه پرهیز از پیروی هر چیز و هر کس که انسان را به انجام دادن کاری بر خلاف فرمان خداوند متعال دعوت کند، برای رسیدن به این مرتبه از توحید، ضروری است. در یک جمله می توان گفت گناه و نافرمانی از خدا، در واقع، شرک در طاعت است و تنها کسانی که مطلقاً از گناه اجتناب می کنند، مشرک به این معنا نیستند، چنان که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ شریف (وَمَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُم بِاللهِ إِلّا وَ هُم مُّشْرِکونَ؛(2) بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند؛ بلکه شرک می ورزند) می فرماید:

شِرکُ طاعَةٍ ولَیسَ شِرکَ عِبادَةٍ.(3)مقصود، شرک در اطاعت است، نه شرک در عبادت.

ص :114


1- . سورۀ جاثیه، آیۀ 23.
2- . سورۀ یوسف، آیۀ 106.
3- . الکافی، ج2، ص397، ح4؛ تفسیر القمّی، ج1، ص358؛ بحار الأنوار، ج9، ص214، ح93.

توحید در طاعت، همانند تقوا، دارای سه مرحلۀ است: مرحله اوّل: انجام دادن واجبات و ترک محرّمات الهی؛ مرحلۀ دوم: انجام دادن مستحبّات و ترک مکروهات؛ مرحلۀ سوم: پرهیز از آنچه رنگ و بوی خدایی ندارد، اعم از: گناه یا مکروه و یا مباح. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در ره نمودی به ابو ذر می فرماید: یا أباذَرٍّ، لِیَکُن لَکَ فی کُلِّ شَیءٍ نِیَّةٌ صالِحَةٌ حَتَّی فِی النَّومِ وَالأَکلِ.(1)ای ابو ذر! باید در هر چیز، نیت شایسته داشته باشی، حتّی در خوردن و خوابیدن.

این ره نمود، به این مرحله از توحید _ که بالاترین مرحلۀ توحید در طاعت است _ اشاره دارد.(2)

آنچه مهم است این که اگر قانون الهی، تنها نقشۀ راه شادکامی و یگانه برنامۀ سعادت است، لازمۀ تحقّق شادکامی، پیروی از این برنامه است. این جاست که توحید در فرمان برداری، با توحید در حکم، پیوند می خورَد. باور به توحید در حکم بدون توحید در اطاعت، به شادکامی ختم نمی شود. لذا باید از برنامۀ شادکامی خداوند متعال پیروی نمود. البته این برنامه، در لا به لای متون دینی (قرآن و حدیث) نهفته است و باید آنها را استخراج و طبقه بندی نمود _ که یکی از اهداف این کتاب نیز هست _ . پیروی از دیگر برنامه های شادکامی، از سویی شرک در طاعت و از سوی دیگر، ناکارآمد در تحقّق شادکامی است. از این رو، می توان گفت که علّت ناکامی در شادکامی _ در این بخش _ ، شرک در طاعت است.

پنج. تحلیل نهایی

از آنچه گذشت، روشن شد که:

تنها منبع قانون گذاری، خداوند متعال است؛ زیرا قانون خداوند متعال، تنها قانونی است که می تواند شادکامیِ اصیل را تحقّق بخشد. هر قانونی جز این، بی تردید ناکام خواهد بود. قوانین الهی، هدفی جز تأمین سعادت و شادکامیِ اصیل انسان را ندارند.

هدف اساسی تشریع، حیات و زنده ساختن انسان است. قوانین الهی، در اصل، راه تأمین شادکامی اند. لذا همۀ آنها بر اساس خیر و مصلحت انسان تنظیم شده اند و عمل به آنها تضمین کنندۀ شادکامی، و سرپیچی از آنها موجب شقاوت و ناشادکامی فرد می گردد.

در متون دینی، از دین به عنوان شریعتی «آسان و راحت» یاد شده است و مبنای سختگیری، مورد نفی قرار گرفته است.

ص :115


1- . مکارم الأخلاق، ج2، ص370، ح2661.
2- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج5، ص111.

اگر قانون الهی، تنها نقشۀ راه شادکامی و یگانه برنامۀ سعادت است، لازمۀ تحقّق شادکامی، پیروی از این برنامه است. این جاست که توحید در فرمان برداری، با توحید در حکم، پیوند می خورد. باور به توحید در حکم، بدون توحید در اطاعت، به شادکامی ختم نمی شود. لذا باید از برنامۀ شادکامی خداوند متعال پیروی نمود.

خلاصۀ فصل

سعادت و شادکامی انسان، یک «حقیقت موجود» است که هر چند جِرم مادی و قابل رؤیت ندارد، امّا دارای ماهیتی است که آفریده شده و وجود دارد. از این رو، همانند دیگر آفریده ها، حقیقتی است که قوانین خاص خود را دارد. همچنین برخی امور هستی، مانند ماهیت انسان، دنیا و آخرت و اموری از این دست که با شادکامی ارتباط پیدا می کنند، قوانین خاص خود را دارند. نکتۀ دیگر این که بر اساس واقعیت های حاکم بر ماهیت شادکامی، اموری را باید انجام داد تا شادکامی تحقّق یابد و اموری را باید ترک کرد تا شادکامی آسیب نبیند. اینها در حقیقت، نقشۀ راه شادکامی را ترسیم می کنند و کسی که بخواهد به آن هدف دست یابد، باید از این مسیر حرکت کند. بنا بر این، شادکامی، همانند هر رویداد دیگری، ماهیتی دارد (بُعد تکوین) که برای تحقّق آن باید مسائلی را رعایت نمود (بُعد تشریع).

بر اساس آنچه از متون دینی به دست می آید، شادکامی، پایۀ نظریِ بنیادینی دارد و آن توحید است. این پایۀ نظری، خود چند جزء دارد:

یکی، مبانی الهیاتیِ نظریۀ توحید است که به صفات خود خداوند متعال می پردازد؛

دیگری، مبانی جهان شناختیِ نظریه است که به ابعادی از جهان (به عنوان محیط زندگی) می پردازد که مربوط به شادکامی بوده و خداوند، آنها را تنظیم کرده است؛

سومی، مبانیِ انسان شناختی این نظریه است که به ابعادی از انسان می پردازد که مربوط به شادکامی است و خودِ خداوند آنها را تنظیم کرده است؛

و چهارمی، مبانیِ دین شناختی نظریۀ توحید است که به ابعادی از دین می پردازد که مربوط به شادکامی است و آنها را نیز خداوند تنظیم کرده است.

البته این مبانی، همگی در عرض هم قرار ندارند. هر چند مبانی، در رأس عوامل قرار دارند، امّا مبانی چهارگانه، خود در عرض هم نیستند و ارزش یکسان و جایگاه برابر ندارند. از این رو، مبانیِ خداشناختی در رأس قرار دارد و سپس از دل آن، مبانیِ انسان شناختی، جهان شناختی و دین شناختی خارج می شود و این بدان جهت است که همۀ امور عالم، از خدا و به دست خداوند است.

ص :116

در بُعد خداشناسی _ که مبنایی بنیادین است _ ، مهم ترین مبانی آن است که اوّلاً «آفریدگارِ» همۀ هستی _ از جمله انسان و جهان _ است. لذا به تمام ابعاد وجودیِ آنها اشراف کامل دارد. ثانیاً «پروردگارِ» همۀ هستی است. لذا اختیاردار همه چیز است. از این رو، تقدیر و تدبیر همه چیز از جمله انسان، جهان و حتّی شادکامی، به دست او صورت می پذیرد. ثالثاً «دانا» است و هر آنچه انجام می دهد و حکم می کند، بر اساس حکمت و مصلحت است. رابعاً «عادل» است و هرگز به کسی ظلم نمی کند. لذا همۀ تقدیرهای او عادلانه اند. خامساً «رحمتگر و مهربان» است و نسبت به بندگانش، لطف و عنایت دارد. لذا بیش از استحقاق، به بندگان می بخشد و جز به نیکی با آنان رفتار نمی کند. همۀ اینها نشان می دهد که او تنها منبع شایسته برای تقدیر بهترین ها برای بشر است. این، تبیین کنندۀ نقش یگانه و بی بدیل «خداشناسی و توحیدباوری» در شادکامی است.

در بُعد انسان شناختی نیز مهم ترین مبانی آن است که اوّلاً انسان، موجودی است که از دو بُعد مادی و معنوی تشکیل شده و هر کدام، اقتضائات خود را دارند. به همین جهت، حیات وی نیز ویژگیِ خاص خود را دارد و از سه لایۀ دنیوی، اخروی و حیات طیّبه تشکیل شده که آخرین آن، متعالی ترین مرحلۀ حیات است. از سوی دیگر، موجودی است ارزشمند که با هدفی متعالی خلق شده است. این هدف، رسیدن به همان عالی ترین مرحلۀ حیات انسانی است. ثانیاً این موجود، نه به طور مطلق مجبور است و نه آزاد؛ بلکه در دایرۀ تقدیر خداوند متعال، آزاد است. لذا با توجّه به آنچه در مبانیِ خداشناختی گذشت، او در انتخاب سعادت یا شقاوتْ آزاد است و اختیار دارد. از این رو، همه چیز به انتخاب و تلاش او بستگی دارد و وی مسئول شادکامی یا ناشادکامی خود است.

ثالثاً انسان، دارای نظام رضامندیِ خاصّی است که بر اساس آن، هر چه را که خیر ارزیابی کند، نسبت به آن رضایت پیدا می کند و هر چه را شر ارزیابی نماید، نسبت به آن، نارضایتی پیدا خواهد کرد. البته این کار، خود مبتنی بر نظام شناختی و ارزیابی خاصّی است که بر اساس آن، پدیده ها را مورد شناسایی قرار می دهد و سپس در بارۀ آنها داوری می کند. این شناخت و داوری، مبنای احساس و رفتار او می گردد. رابعاً نظام نشاط انسان نیز با توجّه به ماهیت او و هدفش تنظیم می شود. نشاط، حاصل لذّت بُعد مادی و معنوی انسان است که البته باید فراگیر، متوازن و بدون پیامد منفی باشد تا لذّت های حال، شادکامی پایدار را از بین نبَرند.

در بُعد جهان شناسی نیز مهم ترین مبانی، آن است که دنیا سرایی است که اصالت ندارد و مقدّمه ای برای حیات جاویدان انسان است. از این رو، فرصتی برای تکامل و رشد انسان است و برای رسیدن به این مهم، با رنج و شادی، و باید و نباید، آمیخته است تا به کمال واقعی دست یابد و حیات جاویدان خویش را تضمین نماید.

ص :117

سرانجام در بُعد دین شناسی نیز مهم ترین مبانی، آن است که اوّلاً تنها منبع قانون گذاری، خداوند متعال است. به همین جهت، تنها منبع مورد اطاعت نیز همو خواهد بود. ثانیاً قوانین الهی، در اصل، راه تأمین شادکامی اند. لذا همۀ آنها بر اساس خیر و مصلحت انسان تنظیم شده اند و عمل به آنها تضمین کنندۀ شادکامی، و سرپیچی از آنها موجب شقاوت و ناشادکامی فرد می گردد.

این موارد، مهم ترین مبانیِ شادکامی اند که پایۀ الگوی زندگی موحّدانه را _ که در فصل بعد طرح خواهیم کرد _ تشکیل می دهند.

ص :118

فصل پنجم: بنیاد شادکامی

پیش نیاز تحقّق شادکامی

در بحث تعریف، مشخّص شد که شادکامی، دو جزء اساسی دارد که عبارت اند از: خیر و سُرور، و بر این اساس گفتیم که شادکامی، یعنی «زندگی مبتنی بر خیرِ همراه با سُرور». در فصل سوم روشن شد که ساختار شادکامی، دو مؤلّفۀ اساسی دارد: نشاط و رضامندی. نشاط نیز به دو بخش مادّی و معنوی و رضامندی نیز به چهار قِسمِ: شکر، صبر، رغبت و کراهت تقسیم می شود. در فصل چهارم نیز گفتیم که شادکامی، مبتنی بر توحید و خداباوری است و بر این اساس، ابعاد مختلف خداباوری به صورت جزئی و عینی مشخّص شدند. آنچه در این فصل بدان می پردازیم، عوامل شادکامی است که حدّ فاصل مبانی و شادکامیِ محقّق شده قرار می گیرند؛ بدین معنا که از پایۀ نظری سرچشمه می گیرند و در نهایت، شادکامی را محقّق می سازند. این عوامل، اموری هستند که بر اساس مبانی، امور شش گانه را محقّق می سازند و تحقّق امور شش گانه نیز موجب تحقّق شادکامی یا «زندگیِ خوب همراه با سرور» می گردد.

البته بر این عوامل، چارچوب خاصی حاکم است. شادکامی، عاملی بنیادین دارد که عبارت است از زندگیِ توحیدی و در هر دو حوزۀ رضامندی و نشاط کاربرد دارد. شادکامی، یک سری عوامل اختصاصی نیز دارد که به یک حوزه تعلّق دارد و از آن عامل بنیادین (زندگی موحّدانه) سرچشمه می گیرند. رضامندی، یک عامل اصلی دارد که عبارت است از باور به خیر بودن تقدیرهای تکوینی و تشریعی خداوند متعال. نشاط نیز یک عامل اصلی دارد که عبارت است از لذّت و سرور. امّا مؤلّفه های رضامندی نیز یک سری عوامل دارند که موجب بروز واکنش های چهارگانۀ مثبت می شوند. لذا این مطالب سه سطح دارد:

ص :119

سطح نخست: عامل بنیادین اصلِ شادکامی؛

سطح دوم: عوامل اصلی مؤلّفه های شادکامی (رضامندی و نشاط)؛

سطح سوم: عوامل خُرد ناظر به مؤلّفه های رضامندی.

در ادامه، سطوح اوّل و دوم را بررسی می کنیم و سطح سوم را در فصول دیگر بیان می کنیم.

نخست: عامل بنیادین اصلِ شادکامی

اشاره

عامل بنیادین اصلِ شادکامی، به همان توحید برمی گردد. اگر زندگی انسان، مبتنی بر توحید شکل بگیرد، بنیان شادکامی تحقّق یافته است. از این عنصر بنیادین، به عنوان «زندگی موحّدانه» یاد می کنیم. الگوی زندگی موحّدانه، تنها عنصری است که می تواند شادکامی اصیل را محقّق سازد. این عامل بنیادین، زیربنای همۀ عوامل خُرد و کلان شادکامی است؛ بدین معنا که هر کدام از دیگر عوامل، به صورت سلسه مراتبی، به این عامل بنیادین برمی گردند. در ادامه، نخست خطوط کلّی زندگی موحّدانه را بیان می کنیم و در فصول بعدی، عواملی را که از این عامل بنیادین، سرچشمه می گیرند و هر مجموعه از آنها تحقّق بخش یکی از مؤلّفه های شادکامی است، طرح خواهیم کرد.

زندگی موحّدانه

پیش تر در فصل مبانی گفتیم که همه چیز در توحید و باور به خدا نهفته است؛ باوری که واقعی باشد و تمام ابعاد زندگی را بر اساس آن تنظیم نماید. بر اساس این تئوری، آنچه مهم است این که باید توحید را به صورت عینی و با تمام جزئیاتش شناخت و آن را قلباً و عملاً باور کرد و متناسب با آن، رفتار نمود و تغییرات لازم را به وجود آورد و زندگی را تنظیم نمود. اگر همۀ ابعاد انسان و زندگی اش بر اساس توحید تنظیم شوند، شادکامی تحقّق می یابد. این چیزی است که آن را «زندگی موحّدانه» می نامیم. مراد از زندگی موحّدانه، شیوه ای از زندگی است که در آن، فرد، خدا را با توصیفاتی _ که در فصل مبانی گذشت _ ، باور دارد. لذا او را تنها منبع تنظیم زندگی خود می داند و تمام ابعاد زندگی اش را بر اساس آموزه های او تنظیم می کند. این شیوه از زندگی، سعادت و شادکامی را محقّق می کند.

البته لازمۀ این کار، ایمان به خداوند است. خداوند متعال، برنامۀ شادکامی را تنظیم نموده و کسی که بخواهد به شادکامی دست یابد، باید خدا را با تمام ابعادش «باور» داشته باشد و با تمام وجود خود، از برنامه هایش پیروی کند. در بارۀ مبانی و پایۀ نظری این شیوه از زندگی، پیش تر سخن گفتیم. اکنون نوبت آن است که این موضوع را به صورت عینی در متن زندگی نشان دهیم.

بنا بر این، مسئلۀ اصلی در این بحث، آن است که ایمان به یگانگی خدا و خدای یگانه، چه نقشی در ابعاد زندگی انسان _ که در ساختار شادکامی از آن یاد کردیم _ دارد؟ نخست متونی را می آوریم

ص :120

که نقش ایمان به خدای یگانه را به طور کلّی در ابعاد شادکامی بیان کرده اند و سپس به تفصیل در بارۀ عوامل شادکامیِ مبتنی بر توحیدباوری، سخن خواهیم گفت.

1. توحید و رضامندی

اشاره

متونی که نقش توحیدباوری را در رضامندی بیان می دارند، گونه های مختلفی هستند که در ادامه بیان خواهیم کرد.

الف _ یقین و رضامندی

رضامندی، ثمرۀ یقین به خداوند است(1) و اعتماد به خدا، اساس رضامندی است.(2) اگر بنا باشد یقین کسی به خداوند را بسنجند، رضامندی از قضای الهی، شاخصۀ آن است.(3) اساساً یکی از موارد مهم یقین به خداوند، راضی بودن از قضای الهی است.(4) لذا کسی که یقین راستین نداشته باشد، بی تردید از قضای الهی راضی نخواهد بود.(5) از این رو، امام باقر علیه السلام تصریح می کند که: أحَقُّ خَلقِ اللهِ أن یسَلِّمَ لِما قَضَی اللهُ عزوجل، مَن عَرَفَ اللهَ عزوجل.(6)شایسته ترین آفریدۀ خدا برای تسلیم بودن به قضای خداوند، کسی است که خداوند عزّ وجلّ را بشناسد.

امام صادق علیه السلام نیز در تأکید بر نقش خداشناسی در رضامندی می فرماید:

إنَّ أعلَمَ النّاسِ بِاللهِ، أرضاهُم بِقَضاءِ اللهِ عزوجل.(7)داناترینِ مردم به خدا، خشنودترینِ آنان به قضای خداوند است.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به نقل از خداوند متعال، یکی از نشانه های خداشناسی را شکایت نکردن از او در ناخوشایندها دانسته است(8) و امام زین العابدین علیه السلام به خداوند متعال عرض می کند که «چگونه اندوهگین شوم با آن که تو را شناخته ام؟!».(9)

ص :121


1- . امام علی علیه السلام : الرِّضا ثَمَرَة الیقینِ (غرر الحکم، ح728؛ عیون الحکم والمواعظ، ص19، ح87).
2- . امام علی علیه السلام : أصلُ الرِّضا حُسنُ الثِّقَة بِاللهِ (غرر الحکم، ح3085؛ عیون الحکم والمواعظ، ص121، ح2738).
3- . امام علی علیه السلام : بِالرِّضا بِقَضاءِ اللهِ یستَدَلُّ عَلی حُسنِ الیقینِ (غرر الحکم، ح4284؛ عیون الحکم والمواعظ، ص188، ح3876).
4- . الکافی عن یونس: سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام :... فَأَی شَیءٍ الیقینُ؟ قالَ: التَّوَکلُ عَلَی الله، وَالتَّسلیمُ للهِ، وَالرِّضا بِقَضاءِ الله، وَالتَّفویض إلَی الله (الکافی، ج2، ص52، ح5؛ مشکاة الأنوار، ص43، ح20؛ بحار الأنوار، ج70، ص138، ح4).
5- . امام علی علیه السلام : کیفَ یرضی بِالقَضاءِ مَن لَم یصدُق یقینُهُ؟! (غرر الحکم، ح6993؛ عیون الحکم والمواعظ، ص384، ح6492).
6- . الکافی، ج2، ص62، ح9؛ مشکاة الأنوار، ص51، ح42؛ بحار الأنوار، ج71، ص153، ح63.
7- . الکافی، ج2، ص60، ح2؛ مشکاة الأنوار، ص73، ح133؛ التمحیص، ص60، ح130؛ بحار الأنوار، ج72، ص333، ح19.
8- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قالَ اللهُ عزوجل: عَلامَة مَعرِفَتی فی قُلوبِ عِبادی حُسنُ مَوقِعِ قَدری إلّا أُشتَکی، ولا أُستَبطی، ولا أُستَخفی ( کنز العمّال، ج1، ص129، ح606).
9- . امام زین العابدین علیه السلام _ من دُعاءٍ نُسِبَ إِلَیهِ _ : کیفَ أَحزَنُ وقَد عَرَفتُک؟! (بحار الأنوار، ج94، ص139).

ب _ ایمان و رضامندی
اشاره

از مفاهیمی که این حقیقت را بیان می کند، ایمان است. ایمان به خدا از امور مهمّی است که موجب رضامندی در همۀ ابعاد آن می شود. در برخی روایات، رابطۀ مستقیم ایمان و عنوان عام «رضا» مطرح شده و در برخی دیگر، به مؤلّفه های رضا (یعنی شکر و صبر) پرداخته شده است. در بارۀ گروه نخست می توان به روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اشاره کرد که رضا را یکی از اجزای ده گانۀ ایمانْ معرّفی نموده است.(1) جالب این که در این حدیث تصریح شده که هر کدام که نباشند، ساختار ایمان به هم می ریزد. پس در صورت نبود رضامندی، ساختار ایمان به هم خواهد ریخت. امام علی علیه السلام نیز چهار رکن برای ایمان معرفی می نماید که یکی از آنها رضامندی است(2) و در جای دیگری، از آن به عنوان «برترینْ ایمان»،(3) «کمال دین»(4) و «ریشۀ دین»،(5) یاد می کند. امام صادق علیه السلام ایمان را به اجزا و ابعاد انسان تقسیم نموده و سهم قلب را اقرار به خدا و شناخت و باور و رضامندی دانسته است.(6)

این موضوع بدان حد اهمیت دارد که در برخی روایات، از قول خداوند تصریح شده که اگر کسی به تقدیر الهی ایمان ندارد و از قضای او راضی نیست، خدای دیگری برای خود برگزیند! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

قالَ اللهُ جَلَّ جَلالُهُ: مَن لَم یرضَ بِقَضائی ولَم یؤمِن بِقَدَری، فَلیلتَمِس إلها غَیری!(7)خداوند _ که عظمتش بشکوه باد _ فرمود: «هر کس به قضای من خشنود نباشد و به قَدَر من ایمان نیاورد، باید در پی خدایی غیر از من باشد!».

بنا بر این، از همۀ آنچه گذشت، روشن می گردد که باور راستین به خداوند متعال، موجب رضامندی از قضای الهی می گردد.

ص :122


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الإِیمانُ فی عَشَرَة: المَعرِفَة وَالطّاعَة، وَالعِلمِ وَالعَمَلِ، وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ، وَالصَّبرِ وَالیقینِ، وَالرِّضا وَالتَّسلیمِ؛ فَأَیها فَقَدَ صاحِبُهُ بَطَلَ نِظامُهُ ( کنز الفوائد، ج2، ص11؛ معدن الجواهر، ص70؛ أعلام الدین، ص144؛ بحار الأنوار، ج69، ص175، ح28).
2- . الإِیمانُ أربَعَة أرکانٍ: الرِّضا بِقَضاءِ الله، وَالتَّوَکلُ عَلَی الله، وتَفویضُ الأَمرِ إلَی الله، وَالتَّسلیمُ لِأَمرِ الله؛ ایمان، چهار رکن دارد: خشنودی به قضای خدا، توکل بر خدا، واگذاری کار به خدا، و تسلیم شدن در برابر امر خدا ( الکافی، ج2، ص56، ح5؛ مشکاة الأنوار، ص52، ح50؛ بحار الأنوار، ج72، ص333، ح17).
3- . امام علی علیه السلام : مِن أفضَلِ الإِیمانِ الرِّضا بِما یأتی بِهِ القَدَرُ (غرر الحکم، ح9262؛ عیون الحکم والمواعظ، ص467، ح8492).
4- . امام علی علیه السلام : غایة الدّینِ الرِّضا (غرر الحکم، ح6351؛ عیون الحکم والمواعظ، ص348، ح5906).
5- . امام علی علیه السلام : الدّینُ شَجَرَة أصلُهَا التَّسلیمُ وَالرِّضا (غرر الحکم، ح1255؛ عیون الحکم والمواعظ، ص46، ح1164).
6- . امام صادق علیه السلام _ فی ذِکرِ ما فَرَضَ اللهُ عَلَی الجَوارِحِ مِنَ الإِیمانِ _ : أمّا ما فَرَضَ عَلَی القَلبِ مِنَ الإِیمانِ، فَالإِقرارُ وَالمَعرِفَة وَالعَقدُ وَالرِّضا ( الکافی، ج2، ص34، ح1).
7- . التوحید، ص371، ح11؛ مختصر بصائر الدرجات، ص138؛ المعجم الکبیر، ج22، ص321، ح807.

تا کنون نقش خداباوری در رضا به صورت کلّی، مطرح شد. در ادامه، اسنادی را بیان خواهیم کرد که به بیان نقش خداباوری در مؤلّفه های رضامندی پرداخته اند.

یک. ایمان و «شکر و صبر»

برخی از اسناد اسلامی، مشخّصاً به بیان رابطۀ خداباوری با مؤلّفه های رضامندی، یعنی شکر و صبر پرداخته اند. امام کاظم علیه السلام نقل می کند که در یکی از جنگ های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گروهی، خود را به ایشان عرضه داشتند. فرمود: «اینان کیان اند». گفتند: مؤمنان اند، ای پیامبر خدا! فرمود: «ایمانشان به چه مرتبه ای رسیده است؟». گفتند: به مرتبۀ شکیبایی در گرفتاری، و سپاس گزاری در آسایش، و رضا به قضا. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تصریح کردند که اگر چنین باشد، نزدیک است که به مقام پیامبران برسند!(1)

همچنین در روایات این بخش، ایمان به دو قسم شکر و صبر تقسیم شده است. مثلاً پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

الإِیمانُ نِصفانِ، نِصفٌ فِی الصَّبرِ ونِصفٌ فِی الشُّکرِ.(2)ایمان، دو بخش است؛ نصف آن در شکیبایی است و نصف دیگر، در سپاس گزاری.این معنا از ایمان را امام علی علیه السلام نیز نقل کرده است.(3)

بنا بر این، اگر ایمان کسی کامل باشد، از قضای خوشایند و ناخوشایند الهی، راضی است.(4) نمی شود کسی ادّعای ایمان نماید، ولی از قضای خداوند ناراضی باشد. امام صادق علیه السلام نقل می کند که روزی امام حسن مجتبی علیه السلام با عبدالله بن جعفر ملاقات کرد و به او فرمود: یا عَبدَ اللهِ، کیفَ یکونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا وهُوَ یسخَطُ قِسمَهُ، ویحَقِّرُ مَنزِلَتَهُ، وَالحاکمُ عَلَیهِ اللهُ؟!(5)ای عبدالله! چگونه کسی خود را مؤمن می داند، در حالی که به قسمت خود، ناخشنود است و جایگاه خود را تحقیر می کند، با این که خدا بر او چنین حکم کرده است؟!

ص :123


1- . امام کاظم علیه السلام : رَفَعَ إلی رسول الله صلی الله علیه و آله قَومٌ فی بَعضِ غَزَواتِهِ، فَقالَ: مَنِ القَومُ؟ فَقالوا: مُؤمِنونَ یا رسول الله. قالَ: وما بَلَغَ مِن إیمانِکم؟ قالوا: الصَّبرُ عِندَ البَلاءِ، وَالشُّکرُ عِندَ الرَّخاءِ، وَالرِّضا بِالقَضاءِ. فَقالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : حُلَماءُ عُلَماءُ، کادوا مِنَ الفِقهِ أن یکونوا أنبِیاءَإن کنتُم کما تَصِفونَ، فَلا تَبنوا ما لا تَسکنونَ، ولا تَجمَعوا ما لا تَأکلونَ، وَاتَّقُوا اللهَ الَّذی إلَیهِ تُرجَعونَ ( الکافی، ج2، ص48، ح4؛ بحار الأنوار، ج22، ص144، ح132).
2- . تحف العقول، ص48؛ جامع الأخبار، ص103، ح171.
3- . امام علی علیه السلام : الإِیمانُ، صَبرٌ فِی البَلاءِ وشُکرٌ فِی الرَّخاءِ (غرر الحکم، ح1350)؛ المُؤمِنُ شاکرٌ فِی السَّرّاءِ، صابِرٌ فِی البَلاءِ، خائِفٌ فِی الرَّخاءِ (همان، ح1743؛ عیون الحکم والمواعظ، ص52، ح1360).
4- . امام علی علیه السلام : إن عَقَدتَ إیمانَک فَارضَ بِالمَقضِی عَلَیک ولَک (مختصر بصائر الدرجات، ص139؛ غرر الحکم، ح3723).
5- . الکافی، ج2، ص62، ح11؛ مشکاة الأنوار، ص74، ح137؛ بحار الأنوار، ج43، ص351، ح25.

بر همین اساس، وقتی خداوند، آدم را به زمین فرو فرستاد، آدم رو به روی کعبه ایستاد و دو رکعت نماز به جا آورد. آن گاه خداوند، این دعا را به او الهام فرمود:

اللّهُمَّ إنّی أسأَلُک إیمانا یباشِرُ قَلبی، ویقینا صادِقا حَتّی أعلَمَ أنَّهُ لا یصیبُنی إلّا ما کتَبتَ لی، ورِضا بِما قَسَمتَ لی.(1)خدایا! از تو ایمانی قلبی می خواهم، و یقینی صادقانه _ تا بدانم جز آنچه برایم مقرّر داشته ای، به من نمی رسد _ و [نیز] خشنودی ای به آنچه برایم تقسیم کرده ای.

بنا بر این، آگاهی از این حقیقت، موجب رضامندی از قضای الهی می شود. به همین جهت، امام صادق علیه السلام نقل می کند که در جریانی موسی علیه السلام پس از آگاهی از حکمت تفاوت قضای الهی، فرمود:

یا رَبِّ حَقٌّ لِمَن عَرَفَک أن یرضی بِما صَنَعتَ.(2)پروردگارا! شایسته است آن که تو را می شناسد، به کار تو خشنود باشد.

اگر ایمان و یقین واقعی به خداوند وجود داشته باشد، رضامندی از خدا نیز به وجود می آید و همین امر، موجب شکر در خوشایند و صبر در ناخوشایند می گردد.

دو. ایمان و «رغبت و کراهت»

در بخش دیگری از روایات، رابطۀ ایمان با مؤلّفه های رضا در بُعد تشریع مطرح شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تصریح می کند: کسی مؤمن است که طاعت، او را خرسند، و معصیت، وی را ناخرسند سازد(3) و خود نیز از خداوند می خواهد که چنین حالتی داشته باشد.(4)

حکمت خداوند متعال اقتضا می کند که هیچ دستوری بی دلیل و بدون فایده نباشد. امام رضا علیه السلام به فضل بن شاذان می فرماید:

إن سَألَ سائلٌ فقالَ: أخبِرْنی: هَل یجوزُ أن یکلِّفَ الحَکیمُ عَبدَهُ فِعلاً مِنَ الأفاعِیلِ لِغَیرِ عِلّةٍ و لا مَعنی؟ قیلَ لَهُ: لا یجوزُ ذلک؛ لأنّهُ حَکیمٌ غَیرُ عابِثٍ و لا جاهِلٍ.(5)

ص :124


1- . المعجم الأوسط، ج6، ص117، ح5974؛ تاریخ دمشق، ج7، ص428، ح2038.
2- . مشکاة الأنوار، ص502، ح1682؛ بحار الأنوار، ج13، ص349، ح38.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن سَرَّتهُ حَسَنَتُهُ وساءَتهُ سَیئَتُهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ ( الخصال، ص47 ح49؛ الکافی، ج2، ص232، ح6؛ مسند ابن حنبل، ج1، ص50، ح114 و ج7، ص138، ح19582). نیز، ر. ک: التاریخ الکبیر، ج4 ص155، رقم 2306؛ تاریخ دمشق، ج20، ص103، ح4617؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص58، ح32 و ص121، ح177.
4- . سنن ابن ماجة عن عائشة: إنَّ النَّبِی صلی الله علیه و آله کانَ یقولُ: اللهمَّ اجعَلنی مِنَ الَّذینَ إذا أحسَنُوا استَبشَروا وإذا أساؤُوا استَغفَروا (سنن ابن ماجة، ج2، ص1255، ح3820؛ الدعاء، طبرانی، ص414، ح1401؛ مسندابی یعلی، ج4، ص284، ح4455).
5- . بحار الأنوار، ج6، ص58، ح1.

اگر کسی سؤال کرد و گفت: «به من بگو آیا رواست که خدای حکیم، بندۀ خود را بی علّت، مکلّف به فعلی از افعال کند؟»، در جوابش گفته می شود: روا نیست؛ زیرا او حکیمی است که نه کار بیهوده می کند و نه نادان است. از همین رو، اقرار به خداوند، یکی از ویژگی های اهل ایمان است. طبق آنچه از امام رضا علیه السلام نقل شده، یکی از دلایل لزوم اقرار به خداوند متعال، آن است که «خداوند عزوجل، حکیم است، و کسی حکیم نیست و وی را حکیم نمی خوانند، مگر آن که از تباهی بازدارد و به صلاح (درستی) فرا خواند و از ستم جلو گیرد و از زشتکاری ها نهی کند. باز داشتن از تباهی و امر کردن به صلاح و نهی از زشتکاری ها تحقّق نمی پذیرد، مگر پس از اقرار به خدا و شناخت امر و نهی کننده. پس اگر مردم، بدون اقرار به خدا و شناخت [و ایمان به او] رها می شدند، دیگر امر به درستی و نهی از تباهی، معنا نداشت؛ زیرا امر کننده و نهی کننده ای در کار نبود».(1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع به مردم فرمود: «شما را به همۀ آنچه از دوزخ، دورتان می سازد و به بهشت، نزدیک می کند، فرمان داده ام».(2) امام علی علیه السلام نیز تصریح می فرماید که خداوند متعال جز به آنچه نیک است، امر نمی کند و جز از آنچه قبیح است، نهی نمی کند.(3) بشر به صورت فطری، از قبیح، متنفّر است و نسبت به آنچه نیک است، علاقه مندی نشان می دهد. آنچه مهم است این که انسان بداند چه چیزی نیک است و چه چیزی قبیح. از این رو، باور به این که خداوند جز به حکمت و مصلحت حکم نمی کند، موجب رغبت به طاعت و کراهت از معصیت می شود. خلاصۀ سخن این که بر اساس روایات اسلامی، ایمان، عاملی است که موجب رضامندی از قضا و قدر الهی می شود و به همین جهت، چنین شخصی در برابر بلاها، صبور و در برابر نعمت ها، شکور و نسبت به طاعت، رغبت و نسبت به معصیت، کراهت دارد. اتفاقاً در روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به نوعی به هر چهار مؤلّفه، اشاره شده است.(4)

ص :125


1- . فَإن قَالَ: لِمَ أَمَرَ اللهُ الخَلقَ بِالاقرارِ بِاللهِ وبِرُسُلِهِ وَحُجَجِهِ وَبِما جَاءَ مِن عِندَ اللهِ عزوجل؟ قیل: لِعِلَل کَثیرَةٍ:... وَمِنها أنَّ اللهَ عزّ وجلّ حَکیمٌ، وَلا یَکونُ الحَکیمٌ ولا یوصَفُ بِالحِکمَةِ إلّا الَّذی یَحظُرُ الفَسادَ، ویَأمُرُ بِالصلاحِ، ویَزجُرُ عن الظُّلمِ، وَیَنهَی عَن الفَواحِشِ، وَلا یکونُ حَظرُ الفَسادَ والاَمرُ بِالصلاحِ والنَّهیُ عَنِ الفَواحِشِ إلّا بَعدَ الإقرارِ بِاللهِ عزّ وجلّ ومَعرِفَةِ الآمِرِ والناهِی، فَلَو تُرِکَ الناسُ بِغَیرِ إقرارِ بِاللهِ ولا مَعرِفَتِهِ لَم یَثبُت أمرٌ بِصَلاحٍ، ولا نَهیٌ عَن فَسَادٍ إذ لا آمِرَ ولا ناهِیَ (همان، ص59).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ فی حجّة الوَداعِ _ : یا أیها الناسُ، واللهِ ما مِن شَیءٍ یقَرِّبُکم مِنَ الجَنَّة و یباعِدُکم مِنَ النّارِ إلّا و قد أمَرتُکم بهِ ( الکافی، ج5، ص74، ح2).
3- . امامُ علی علیه السلام _ فی وصیتِهِ لابنِهِ _ : إنّه [یعنِی اللهَ سبحانَهُ ] لَم یأمُرْک إلّا بِحَسَنٍ، و لَم ینهَک إلّا عن قَبِیحٍ (نهج البلاغة، نامۀ 31).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ المُؤمِنَ إذا أحسَنَ استَبشَرَ، وإذا أساءَ استَغفَرَ، وإذَا ابتُلِی صَبَرَ، وإذا اُعطِی شَکرَ، وإذا اُسیءَ إلَیهِ غَفَرَ (عوالی اللآلی، ج1، ص437، ح151؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص24، ح2).

2. توحید و نشاط

اشاره

بخشی از متون نیز به بیان نقش توحیدباوری و ایمان به خداوند در نشاط _ که بُعد دوم شادکامی است _ پرداخته اند. این متون، دو گونه اند: برخی به صورت کلّی، به معرّفی این نقش پرداخته اند و برخی به صورت جزئی، نقش این عنصر را در مؤلّفه های نشاط بیان نموده اند. در ادامه، به معرّفی این دو دسته از متون می پردازیم.

الف _ «ایمان و نشاط»
اشاره

در برخی از روایات، تصریح شده که ویژگی خداباوران آن است که کسالت و بی حالی از آنان دور است و پیوسته در حال نشاط اند: «تَراهُ بَعیداً کَسَلَهُ، دائِماً نَشاطُهُ».(1) این، نشان دهندۀ نقش ایمان در نشاط است. پیش تر گفتیم که نشاط به بُعد هیجانی شادکامی مربوط می شود و لذّت ها، تأمین کنندۀ آن اند.

یک. ایمان و لذّتهای مادی

بر اساس آنچه در آموزه های اسلام آمده است، مؤمن، موظّف است که لذّت نفس را تأمین کند. قرآن کریم، با صراحت از اهل ایمان می خواهد که لذّت های حلال را بر خود حرام نکنند(2) و کسانی را که چنین کرده اند، سرزنش می کند(3) .(4) گفته اند که آیۀ نخست، در بارۀ کسانی نازل شد که تصمیم گرفته بودند همۀ لذّت های دنیا را بر خود حرام کنند و خداوند متعال، آنان را از این کار باز داشت.(5) این همان چیزی است که در ادبیات دین، با عنوان «رهبانیت» شناخته می شود. با ظهور اسلام در سرزمین جاهلیت و ورود دین به صحنۀ زندگی مردم، الگوی جدیدی از دینداری تحت تأثیر مسیحیت، شکل گرفت که ازدواج را امری پست و ایمان را به معنای پرهیز از هرگونه لذّت می دانست و التذاذ را نقصی در دین و

ص :126


1- . الکافی، ج2، ص230.
2- . (یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیبَتِ مَا أَحَلَّ الله لَکمْ ولاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ الله لاَ یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ) (سورۀ مائده، آیۀ 87).
3- . (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَة الله الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیبَتِ مِنَ الرِّزْقِ قُل هِیَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی الْحَیوة الدُّنْیا خَالِصَة یوْمَ الْقِیمَة کذَ لِک نُفَصِّلُ الآیتِ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ * قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَابَطَنَ وَالإِْثْمَ و الْبَغْیَ بِغَیرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکواْ بِالله مَا لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطَ _ نًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَی الله مَا لاَ تَعْلَمُونَ) (سورۀ اعراف، آیۀ 32 و 33).
4- . دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ص17.
5- . تفسیر الطبری عن ابن عبّاس _ فی قَولِهِ تَعالی: «یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیبَتِ مَا أَحَلَّ الله لَکمْ» _ : هُم رَهطٌ مِن أصحابِ النَّبِی صلی الله علیه و آله قالوا: نَقطَعُ مَذاکیرَنا ونَترُک شَهَواتِ الدُّنیا ونَسیحُ فِی الأَرضِ، کما تَفعَلُ الرُّهبانُ. فَبَلَغَ ذلِک النَّبِی صلی الله علیه و آله فَأَرسَلَ إلَیهِم فَذَکرَ ذلِک لَهُم، فَقالوا: نَعَم. فَقالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله : لکنّی أصومُ واُفطِرُ واُصَلّی وأنامُ وأنکحُ النِّساءَ، فَمَن أخَذَ بِسُنَّتی فَهُوَ مِنّی، ومَن لَم یأخُذ بِسُنَّتی فَلَیسَ مِنّی (جامع البیان فی التفسیر القرآن، ج5، جزء 7، ص10؛ الدرّ المنثور، ج3، ص139). نیز، ر. ک: تفسیر القمّی، ج1، ص179؛ بحار الأنوار، ج70، ص116، ح4.

ایمان به شمار می آورد. همین تفکّر سبب شد که از هرگونه لذّت، مانند خوراک و نوشاب خوب، بوی خوش و همچنین لذّت زناشویی، خودداری کنند و انواع سختی ها را به جان بخرند. در نقلی از این جریان چنین آمده است که روزی سه زن نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند. یکی از آنها گفت: همسرم گوشت نمی خورَد. دیگری گفت: شوهرم بوی خوش استشمام نمی کند. سومی گفت: همسرم با من همبستر نمی شود. پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که ردایش به زمین کشیده می شد، (با عصبانیت) خارج شد و بالای منبر رفت. پس از حمد و ثنای خداوند فرمود: «گروهی از اصحابم را چه شده است که گوشت نمی خورند، بوی خوش، استشمام نمی کنند و با زنان، همبستر نمی شوند؟! من گوشت می خورم و بوی خوش استشمام می کنم و با همسرم همبستر می شوم. پس هر کس از سنّت من روی گرداند، از من نیست».(1)

این به خوبی نشان می دهد که مؤمن واقعی و پیرو راستین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از لذّت های مادی مشروع _ که موجب نشاط می شوند _ ، استفاده می کند.

دو. ایمان و لذّتهای معنوی

رابطۀ ایمان با لذّت های معنوی هم که روشن است. نقش یاد خدا در نشاط انسان، با تعبیرهای مختلفی در آیات و روایات، وارد شده است. یاد خدا موجب «آرامش و اطمینان نفس»،(2) «جلای دل ها»،(3) «شرح صدر»،(4) «حیات دل»،(5) و «نورانیت قلب»6(6) و «حلاوت زندگی7(7) دوستداران خدا8(8) و

ص :127


1- . إِنَّ ثَلَاثَ نِسْوَة أَتَینَ رسول الله صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ إِحْدَاهُنَّ إِنَّ زَوْجِی لَا یأْکلُ اللَّحْمَ وَ قَالَتِ الْأُخْرَی إِنَّ زَوْجِی لَا یشَمُّ الطِّیبَ وَ قَالَتِ الْأُخْرَی إِنَّ زَوْجِی لَا یقْرَبُ النِّسَاءَ فَخَرَجَ رسول الله صلی الله علیه و آله یجُرُّ رِدَاءَهُ حَتَّی صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ الله وَأَثْنَی عَلَیهِ ثُمَّ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ مِنْ أَصْحَابِی لَا یأْکلُونَ اللَّحْمَ وَلَا یشَمُّونَ الطِّیبَ وَلَا یأْتُونَ النِّسَاءَ أَمَا إِنِّی آکِلُ اللَّحْمَ وَأَشُمُّ الطِّیبَ وَآتِی النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیسَ مِنِّی ( الکافی، ج5، ص496، ح5؛ بحار الأنوار، ج22، ص124، ح94).
2- . (أَلَا بِذِکرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید که با ذکر خدا دل ها آرام می گیرد) (سورۀ رعد، آیۀ 28).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ لِکلِّ شَیءٍ سَقالَة، وإنَّ سَقالَة القُلوبِ ذِکرُ الله ِ، وما مِن شَیءٍ أنجی مِن عَذابِ اللهِ مِن ذِکرِ الله (شعب الإیمان، ج1، ص396، ح522؛ الترغیب و الترهیب، ج2، ص396، ح10؛ کنز العمّال، ج1، ص428، ح1848). امام علی علیه السلام _ مِن کلامٍ لَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ: (یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْاصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَة وَ لَا بَیعٌ عَن ذِکرِ الله) إنَّ اللهَ سُبحانَهُ وتَعالی جَعَلَ الذِّکرَ جِلاءً لِلقُلوبِ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَة، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَة، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَة (نهج البلاغة، خطبۀ 122؛ غرر الحکم، ح3573؛ بحار الأنوار، ج69، ص325، ح39).
4- . (أَفَمَن شَرَحَ الله صَدْرَهُ لِلْاءِسْلَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیلٌ لِّلْقَسِیة قُلُوبُهُم مِّن ذِکرِ الله أُوْلَئِک فِی ضَلَلٍ مُّبِینٍ) (سورۀ زمر، آیۀ 22). امام علی علیه السلام : الذِّکرُ یشرَحُ الصَّدرَ (غرر الحکم، ح835؛ عیون الحکم والمواعظ، ص32، ح542).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : بِذِکرِ اللهِ تَحیا القُلوبُ، وبِنِسیانِهِ مَوتُها (تنبیه الخواطر، ج2، ص120). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ فی وَصِیتِهِ لِأَبی ذَرٍّ _ : نَبِّه بِالذِّکرِ قَلبَک، وجافِ عَنِ النَّومِ جَنبَک، وَاتَّقِ اللهَ رَبَّک (همان، ص117). امام زین العابدین علیه السلام _ فی دُعاءِ أبی حَمزَة الثُّمالِی _ : مَولای، بِذِکرِک عاشَ قَلبی، وبِمُناجاتِک بَرَّدتَ ألَمَ الخَوفِ عَنّی (مصباح المتهجّد، ص592، ح691؛ الإقبال، ج1، ص168). امام کاظم علیه السلام : اللهمَّ... صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأحی قُلوبَنا بِذِکرِک، وَاجعَل ذُنوبَنا مَغفورَة، وعُیوبَنا مَستورَة، وفَرائِضَنا مَشکورَة، ونَوافِلَنا مَبرورَة، وقُلوبَنا بِذِکرِک مَعمورَة (مصباح المتهجّد، ص59، ح92).
6- . امام علی علیه السلام : اِستَدیموا الذِّکرَ فَإِنَّهُ ینیرُ القَلبَ، وهُوَ أفضَلُ العِبادَة (غرر الحکم، ح2536؛ عیون الحکم والمواعظ، ص92، ح2172). نیز، ر. ک: غرر الحکم، ح602 _ 603 و 514٤ و 9123؛ عیون الحکم والمواعظ، ص250، ح4683 و ص208، ح4170 و ص50، ح1290 و1291.
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعای جوشن کبیر از خداوند متعال با تعبیر «یا مَن ذِکرُهُ حُلوٌ؛ ای آن که یادش شیرین است» یاد کرده است ( البلد الأمین، ص406؛ المصباح، کفعمی، ص340؛ بحار الأنوار، ج94، ص390؛ الأمالی، صدوق، ص263، ح280؛ روضة الواعظین، ص505).
8- . امام علی علیه السلام : الذِّکرُ لَذَّة المُحِبّینَ؛ یاد خدا، لذّت عاشقان است (غرر الحکم، ح670؛ عیون الحکم والمواعظ، ص32، ح545).

و اهل تقوا و یقین»9(1) می گردد که هر یک را می توان به بُعدی از ابعاد نشاط اشاره دانست. از این رو، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این گونه به در گاه خداوند متعال دعا می کند:

اللّهُمَّ اجعَلنا مَشغولینَ بِأَمرِک... شاکرینَ عَلی نَعمائِک، مُتَلَذِّذینَ بِذِکرِک.10(2)خداوندا! ما را به کار خودت سرگرم بدار... و [ما را] بر نعمت هایت، سپاس گزار و از یادت، لذّت بَرنده قرار بده.آنچنان نقش یاد خدا اساسی است که بدون آن نمی توان انتظار نشاط داشت. غفلت از یاد خدا موجب «خودفراموشی»11(3) و «قساوت قلب»12(4) و «مردن دل»13(5) می گردد. از این رو، خداوند متعال به عنوان آفرینندۀ انسان _ که بیشترین آگاهی را از ماهیت او دارد _ ، تصریح می فرماید که:

(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا.14(6) و هر کس از یاد من روی گرداند، زندگی سختی خواهد داشت) .

همچنین در ادبیات دین از چیزی به نام «شیرینی ایمان» یاد شده و عوامل15(7) و موانع16(8) آن برشمرده شده است. آنچه این جا مهم است این که این شیرینی، مربوط به لذّت های معنوی انسان

ص :128


1- . امام علی علیه السلام : ذِکرُ اللهِ مَسَرَّة کلِّ مُتَّقٍ، ولَذَّة کلِّ موقِنٍ (غرر الحکم، ح5174؛ عیون الحکم والمواعظ، ص256، ح4745).
2- 0. جامع الأخبار،ص 364، ح1013؛ بحار الأنوار، ج95، ص360، ح16.
3- 1. (وَ لَا تَکونُواْ کالَّذِینَ نَسُواْ الله فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِک هُمُ الْفَسِقُونَ) (سورۀ حشر، آیۀ 19).
4- 2. الکافی عن علی بن عیسی رفعه: إنَّ موسی علیه السلام ناجاهُ اللهُ تَبارَک وتَعالی فَقالَ لَهُ فی مُناجاتِهِ: ... یا موسی، لا تَنسَنی عَلی کلِّ حالٍ، ولا تَفرَح بِکثرَة المالِ؛ فَإِنَّ نِسیانی یقسِی القُلوبَ، ومَعَ کثرَة المالِ کثرَة الذُّنوبِ ( الکافی، ج8، ص42 _ 45، ح8؛ تحف العقول، ص493). نیز، ر. ک: الکافی، ج2، ص497، ح7، علل الشرائع، ص81، ح2؛ الخصال، ص39، ح23.
5- 3. امام صادق علیه السلام : فیما ناجَی اللهُ بِهِ موسی علیه السلام ، قالَ: یا موسی، لا تَنسَنی عَلی کلِّ حالٍ؛ فَإِنَّ نِسیانی یمیتُ القَلبَ ( الکافی، ج2، ص498، ح11؛ بحار الأنوار، ج13، ص34٤، ح24).
6- 4. سورۀ طه، آیۀ 124.
7- 5. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ثَلاثٌ مَن کنَّ فیهِ وَجَدَ حَلاوَة الإِیمانِ: أن یکونَ اللهُ ورَسولُهُ أحَبَّ إلَیهِ مِمّا سِواهُما، وأن یحِبَّ المَرءَ لا یحِبُّهُ إلّا للهِ، وأن یکرَهَ أن یعودَ فِی الکفرِ کما یکرَهُ أن یقذَفَ فِی النّارِ (صحیح البخاری، ج1، ص14، ح16 و ص16، ح21، 70؛ صحیح مسلم، ج1، ص66، ح67؛ سنن الترمذی، ج5، ص15، ح2624؛ سنن ابن ماجة، ج2، ص1338، ح4033؛ مسند ابن حنبل، ج4، ص206، ح12002). برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج8، ص104 (حلاوة الایمان).
8- 6. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : حَرامٌ عَلی قُلوبِکم أن تَعرِفَ حَلاوَة الإِیمانِ حَتّی تَزهَدَ فِی الدُّنیا ( الکافی، ج2، ص128، ح2؛ مشکاة الأنوار، ص209، ح568؛ بحار الأنوار، ج73، ص49، ح20). نیز، ر. ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج8، ص108 (مَن لا یجِدُ حَلاوَة الإِیمانِ).

است که می تواند نشاط روحی و روانی را برای انسان به ارمغان بیاورد. این شیرینی چنان لذّتی دارد که هر کس آن را بچشد، از او روی گردان نمی شود.17(1)

جمع بندی

از آنچه گذشت معلوم شد که بر اساس منابع اسلامی، باور به توحید، عامل اساسی شادکامی است. کسی که به خدای یکتا و یگانه ایمان دارد، در امور تکوینی، شکرگزار نعمت ها و بردبار از مصیبت هاست و در امور تشریعی، رغبت به طاعت و کراهت از معصیت دارد و در نشاط و شادابی، لذّت های مادی پاک و معنوی ناب را تأمین می کند. این، ترسیم کلّی ای بود که در بخشی از متون وارد شده بود و به صورت کلّی، نقش ایمان را در شادکامی بیان می کردند. اکنون باید دید این توحیدباوری، در مؤلّفه های شادکامی چگونه تجلّی می یابد و با چه ساز و کاری شادکامی را محقّق می سازد. در ادامۀ مباحث، توحیدباوری را به صورت عینی در مؤلّفه ها پی می گیریم.

دوم: عامل اصلی مؤلّفه های شادکامی

اشاره

در فصل ساختار گفتیم که یکی از ارکان شادکامی، رضامندی و دیگری نشاط است. اکنون برآنیم تا عوامل رضامندی را بررسی کنیم. در بحث نخست بر این تأکید کردیم که عامل بنیادین شادکامی، سبک زندگی موحّدانه است که اساس آن، ایمان به خدا بوده و ره آوردش تنظیم زندگی بر اساس آموزه های اوست. همچنین گفتیم که باید این عنصر را در ابعاد شادکامی نشان داد. در این بحث بر آنیم تا به صورت عینی، نقش این عنصر بنیادین را در قلمرو رضامندی توضیح دهیم. نخست به مؤلّفۀ رضامندی و سپس به مؤلّفۀ نشاط خواهیم پرداخت.

1. «خیرباوری» عامل اصلیِ رضامندی

اشاره

رضامندی، یک عامل اساسی دارد که تحقّق بخش رضامندی در همۀ ابعاد چهارگانۀ آن است و یک سری عوامل خرد نیز هستند که هر کدام از ابعاد آن را محقّق می سازند. همۀ اینها اموری هستند که ریشه در آن ایمان دارند و جزئی از زندگیِ موحّدانه اند. در ادامه، به بررسی عامل اساسی می پردازیم و در فصول بعدی، عوامل خُرد هر بُعد را بیان خواهیم کرد.

ص :129


1- 7. امام سجاد علیه السلام در مناجات نهم از مناجات پانزده گانۀ خود می فرماید: مَن ذَا الَّذی ذاقَ حَلاوَة مَحَبَّتِک فَرامَ مِنک بَدَلاً، ومَن ذَا الَّذی آنَسَ بِقُربِک فَابتَغی عَنک حِوَلاً (بحار الأنوار، ج 94، ص 148).

سؤال اساسی این است که چگونه ممکن است انسان از قضای ناخوشایند نیز _ که منفی ارزیابی می شود _ راضی باشد؟ قضای تکوینی خداوند، گذشته از خوشایندها، شامل ناخوشایندی هایی نیز می شود که رنج و زحمت برای انسان دارد و قضای تشریعی او نیز برای انسان، ناخوشایند و تکلّف آور است؛ چرا که هم شامل بایدهایی است که معمولاً برای انسان، ناخوشایندند و باید آنها را انجام دهد، و هم شامل نبایدهایی است که معمولاً برای انسان، خوشایندند و باید آنها را ترک کند. از این رو، مسئلۀ اساسی در این بحث، آن است که با توجّه به این اوصاف، چگونه می توان از قضای تشریعی و تکوینی خداوند متعال راضی بود؟

پاسخ این پرسش، «خیرباوری» است. باور به خیر بودن تقدیرهای خداوند متعال، عامل اساسی رضامندی است. اگر کسی باور داشته باشد که آنچه توسط خداوند متعال تقدیر می شود، خیر است، به رضایتمندی دست خواهد یافت. تبیین این موضوع، نیازمند مباحثی است که در ادامه به آنها می پردازیم. پیش از هر چیز باید به چند نکته توجّه کرد: یکی این که «خیر»، رضایت آور و «شر»، نارضایتی آور است. همان گونه که در مبانیِ انسان شناختی گذشت، اگر انسان، چیزی را شر بداند، از آن ناراضی می شود و اگر خیر بداند، از آن راضی. این، یک قاعده است. نکتۀ دوم در بارۀ نظام ارزیابی انسان است. همان گونه که در مبانی انسان شناختی گذشت، انسان، همۀ پدیده ها را ارزیابی می کند. مسئلۀ خیر و شر بودن پدیده ها نیز تابع همین قاعده است؛ بدین معنا که همۀ پدیده ها ارزیابی می شوند و نتیجۀ آن، یا خیر دانستن است و یا شر دانستن.

نکتۀ سوم، در بارۀ نقش ارزیابی در احساس است. همان گونه که در مبانی انسان شناختی گذشت، نظام احساس انسان، تابع نظام شناختی اوست. از این رو، خوب یا بد بودن احساس ما نتیجۀ خیر یا شر دانستن پدیده هاست. بر این اساس، رضامندی، مبتنی بر یک واقعیت الهی و یک باور انسانی است؛ بدین معنا که خیر بودن، یک واقعیت الهی در قضا و قدر است که اگر شناخته شود و انسان آن را باور کند، به رضامندی دست می یابد.

الف _ خیر بودن تقدیر

یکی از ابعاد توحید، «خیر بودن قضای الهی» است که ریشه در حکمت او دارد. آنچه خداوند متعال تقدیر کرده و حکم می کند، مبتنی بر خیر است و اساساً معنا ندارد که خداوند، کاری جز خیر انجام دهد. بنا بر این، همۀ قضاهای تکوینی و تشریعی خداوند متعال، خیر هستند. همان گونه که در مبانیِ خداشناختی گذشت، حکمت، از صفات خداوند متعال است و بیانگر آن است که او در ذات خود، حکیم است و هر آنچه انجام می دهد نیز جز به مصلحت نیست. از این رو، هر آنچه خداوند تقدیر کرده و حکم می کند، چه در تشریع باشد و چه در تکوین، جز خیر نیست و

ص :130

رضامندی بدین جهت به دست می آید. در روایات نیز بر همین مسئله (خیر بودن قضای الهی)، تأکید شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بیانی عام می فرماید:

فی کلِّ قَضَاءِ اللهِ خِیرَةٌ لِلْمُؤمِن.(1)در همۀ قضاهای خداوند، برای مؤمن، خیر است.

ایشان هم چنین با شگفتی می فرماید:

عَجِبْتُ لِلْمُؤمِنِ، إنَّ اللهَ لَمْ یقْضِ قَضاءً إلّا کانَ خَیراً لَهُ.(2)از مؤمن در شگفتم که خداوند، در بارۀ او حکمی نمی کند، جز این که برایش خیر است.

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:

إنَّ المُؤمِنَ لَو أصبَحَ لَهُ مَا بَینَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ، کانَ ذَلِک خَیراً لَهُ وَ لَو أصبَحَ مُقَطَّعاً أعضاؤُهُ، کانَ ذَلِک خیراً لَهُ.(3)اگر ما بین مشرق و مغرب از آنِ مؤمن گردد، برای او خیر است و اگر اعضای بدنش قطعه قطعه شوند، [باز هم] برای او خیر است.از امام کاظم علیه السلام نیز حدیثی به همین مضمون نقل شده است.(4) حدیث دیگری با همین مضمون از امام صادق علیه السلام نقل شده که در آن، از این وضعیت مؤمن، اظهار شگفتی کرده است.(5)

صهیب نقل می کند که: یکی از دو نماز مغرب و عشا را با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به جا آوردم. وقتی از نماز فارغ شد، خندید و به ما رو کرد و فرمود: «آیا از من نمی پرسید که چرا خندیدم؟». گفتند: خدا و پیامبرش داناترند.

فرمود: «از قضای خداوند برای بندۀ مسلمان در شگفتم! [زیرا] همۀ قضاهای خدای متعال برای او خیرند، و کسی نیست که همۀ قضاهای خدا برایش خیر باشد، جز بندۀ مسلمان».(6)

به هر حال، تقدیر خداوند متعال بر خیر، استوار است و بر همین اساس است که رضا به قضای الهی و صبر بر بلای او و شکر نعمت هایش، توجیه می یابد. امام صادق علیه السلام سخنی از خداوند متعال را نقل می کند که رضا، صبر و شکر را بر پایۀ اصل «خیر بودن قضا» استوار نموده است:

ص :131


1- . التوحید، ص371، ح11؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص141، ح42؛ مختصر بصائر الدرجات، ص138؛ تحف العقول، ص293؛ بحار الأنوار، ج71، ص139، ح25.
2- . مسند ابن حنبل، ج4، ص234، ح12161؛ مسند أبی یعلی، ج4، ص190، ح4202.
3- . الکافی، ج2، ص246، ح5؛ بحار الأنوار، ج67، ص151.
4- . المُؤمِنَ بِعُرضِ کلِّ خَیرٍ، لَو قُطِّعَ أنمَلَة، کانَ خَیراً لَهُ وَ لَو وُلِّی شَرقَها وَغَربَها، کانَ خَیراً لَهُ (همان، ص242، ح79).
5- . امام صادق علیه السلام : عَجِبتُ لِلمَرءِ المُسلِمِ لا یقضِی اللهُ عز و جل لَهُ قَضاءً إلّا کانَ خَیرا لَهُ، وإن قُرِّضَ بِالمَقاریضِ کانَ خَیرا لَهُ، وإن مَلَک مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها کانَ خَیرا لَهُ ( الکافی، ص62، ح8؛ عدّة الداعی، ص31؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص184؛ إرشاد القلوب، ج1، ص153؛ بحار الأنوار، ج72، ص331، ح15).
6- . المعجم الکبیر، ج8، ص40، ح7317؛ المعجم الأوسط، ج7، ص242، ح7390؛ حلیة الأولیاء، ج1، ص154.

عَبدِی المُؤمِنُ لا أصرِفُهُ فی شَیءٍ إلّا جَعَلتُهُ خَیرا لَهُ، فَلیرضَ بِقَضائی، وَلیصبِر عَلی بَلائی، وَلیشکر نَعمائی، أکتُبهُ _ یا مُحَمَّدُ _ مِنَ الصِّدّیقینَ عِندی.(1)بندۀ مؤمنم را در چیزی نمی افکنم، جز این که آن را برایش خیر قرار می دهم. پس باید به حکم من خشنود، بر بلای من شکیبا، و برای نعمت های من، سپاس گزار باشد. ای محمّد! او را جزو راستانِ پیشگاه من بنویس.

در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام ، خداوند متعال به صورت ریزتر، به برخی مصداق ها نیز اشاره کرده و عناوین سه گانه را بر همان اصل بنیادین، بنا نهاده است:

یا موسَی بنَ عِمرانَ، ما خَلَقتُ خَلقا أحَبَّ إلَی مِن عَبدِی المُؤمِنِ، فَإِنّی إنَّما أبتَلیهِ لِما هُوَ خَیرٌ لَهُ، واُعافیهِ لِما هُوَ خَیرٌ لَهُ، وأزوی عَنهُ ما هُوَ شَرٌّ لَهُ لِما هُوَ خَیرٌ لَهُ، وأنَا أعلَمُ بِما یصلُحُ عَلَیهِ عَبدی، فَلیصبِر عَلی بَلائی، وَلیشکر نَعمائی، وَلیرضَ بِقَضائی، أکتُبهُ فِی الصِّدّیقینَ عِندی، إذا عَمِلَ بِرِضائی وأطاعَ أمری.(2)ای موسی بن عمران! آفریده ای که نزد من محبوب تر از بندۀ مؤمنم باشد، نیافریدم؛ چرا که او را به چیزی که برایش خیر است، گرفتار ساختم و او را با چیزی که برایش خیر است، آسایش بخشیدم و او را از چیزی که برایش بد بود، به خاطر چیزی که برایش خیر بود، باز داشتم، و من به چیزی که بندۀ من بدان سر و سامان می گیرد، داناترم. پس باید بر بلای من شکیبا، برای نعمت های من سپاس گزار، و به حکم من خشنود باشد. او را جزو راستانِ نزد من بنویس، هنگامی که مطابق خشنودی من رفتار کرد و فرمان مرا پیروی نمود.در برخی از روایات، از تعبیر «حسن» به جای خیر، استفاده شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خداوند را با عنوان «حسن القضاء» یاد کرده است(3) و امام زین العابدین علیه السلام ، خداوند را به همین جهت می ستاید.(4) همچنین در برخی دیگر از روایات، از تعبیر «حکمت» استفاده شده است. امام علی علیه السلام قضای الهی را حکیمانه و عالمانه می داند.(5)

ص :132


1- . الکافی، ص61، ح6؛ کتاب المؤمن، ص27، ح48؛ مسکن الفؤاد، ص82؛ بحار الأنوار، ج72، ص330، ح13.
2- . بحار الأنوار، ص61، ح7؛ التوحید، ص405، ح13؛ الأمالی، طوسی، ص238، ح421؛ کتاب المؤمن، ص17، ح9؛ بحار الأنوار، ج67، ص235، ح52.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ فِی الدُّعاءِ _ : هُوَ العَزیزُ الغَفورُ، جَمیلُ الثَّناءِ، حَسَنُ البَلاءِ، سَمیعُ الدُّعاءِ، حَسَنُ القَضاء؛ [خداوند]، ارجمند بسیار آمرزنده، زیبا ثنا، نیکو آزماینده، شنوای دعا، و نیکو حُکم کننده است ( الدروع الواقیة، ص88؛ بحار الأنوار، ج97، ص140).
4- . امام زین العابدین علیه السلام _ مِن دُعائِهِ فِی المَحذوراتِ _ : اللهمَّ لَک الحَمدُ عَلی حُسنِ قَضائِک، وبِما صَرَفتَ عَنّی مِن بَلائِک، فَلا تَجعَل حَظّی مِن رَحمَتِک ما عَجَّلتَ لی مِن عافِیتِک، فَأَکونَ قَد شَقیتُ بِما أحبَبتُ وسَعِدَ غَیری بِما کرِهتُ؛ از دعایش در بارۀ حوادث ناگوار _ : خدایا! ستایش از آنِ توست به خاطر حُکم نیکویت، و به خاطر گرفتاری ای که از من دور داشتی. پس بهرۀ مرا از رحمتت، آسایش زودگذر قرار مده، تا این که به خاطر آنچه دوست دارم، بدبخت شوم و به خاطر آنچه نمی پسندم، دیگری سعادت یابد ( الصحیفة السجادیة، ص77، دعای 18).
5- . أمرُهُ قَضاءٌ وحِکمَة، ورِضاهُ أمانٌ ورَحمَة، یقضی بِعِلمٍ ویعفو بِحِلمٍ (نهج البلاغة، خطبۀ 160).

از آنچه گذشت، روشن می گردد که خواست خداوند _ هر چند ناخوشایند به نظر آید _ ، از خواست بشر _ هر چند خوشایند به نظر آید _ ، بهتر است؛ زیرا خواست خداوند متعال، مبتنی بر خیر پنهان، امّا پایدار است و خواست بشر، مبتنی بر خیر آشکار و شرّ پنهان و پایدار. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

اِختِیارُ اللهِ لِلعَبدِ ما یسوؤُهُ، خَیرٌ مِنِ اختِیارِهِ لِنَفسِهِ ما یسُرُّهُ.(1)این که خداوند چیزی را که برای بنده، ناخوشایند است، برگزیند، بهتر است از این که بنده برای خودش چیزی را که شادمانش می سازد، برگزیند.

امام صادق علیه السلام حکایت جالبی را نقل می کند. ایشان می فرماید: بنی اسرائیل نزد موسی علیه السلام آمدند و از او خواستند که از خداوند عزّ وجلّ درخواست کند تا هر گاه آنان اراده کردند، آسمان را برایشان بباراند و هر گاه آنان اراده کردند، آن را از باریدنْ باز دارد. موسی علیه السلام نیز خواستۀ آنان را از خداوند عزّ وجلّ درخواست نمود. خداوند فرمود: «ای موسی! باشد [پذیرفتم].»

موسی علیه السلام آنان را باخبر کرد. پس به کشت همۀ دانه ها پرداختند و چیزی را فروگذار نکردند. سپس بر پایۀ اراده شان، بارش باران را درخواست نمودند و بر پایۀ اراده شان از آن جلوگیری کردند. در نتیجه، کشتزارهایشان چنان پُربار شد که محصول آنها همانند کوه ها و نیزارها گردید. سپس درویدند و کوبیدند و باد دادند؛ امّا چیزی به دست نیاوردند. پس نزد موسی علیه السلام فریاد و ناله سر دادند و گفتند: ما از تو درخواست کردیم که از خدا بخواهی که هر گاه ما اراده کردیم، آسمان را بر ما بباراند. خدا خواستۀ ما را پذیرفت و سپس آن را بر ضرر ما گرداند! موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! بنی اسرائیل، از کار تو به فریاد آمدند.

خدا فرمود: «ای موسی! برای چه؟». گفت: از من درخواست کردند که از تو بخواهم هر گاه آنان اراده کردند، آسمان را ببارانی و هر گاه اراده کردند، آن را از بارش باز داری. تو هم پذیرفتی؛ امّا آن را به ضررشان گرداندی! خدا فرمود: «ای موسی! من برای بنی اسرائیل، تقدیر کرده بودم؛ ولی آنان به مقدّرات من راضی نشدند. پس خواسته شان را پذیرفتم و نتیجه اش این شد که دیدی».(2)

در مباحث آینده، به طور مشخّص، خیر بودن تقدیرهای خداوند در هر کدام از ابعاد چهارگانۀ آن، مورد بحث قرار خواهد گرفت. آنچه این جا مهم است این که اوّلاً خیر بودن تقدیرهای خداوند متعال، یکی از اصول اساسی توحید و از واقعیت های حیات انسانی است که پایۀ رضامندی را تشکیل می دهد. ثانیاً سؤال مهمی که مطرح است این که: «وجه خیر بودن تقدیرهای خداوند متعال چیست؟» که در بحث بعد به آن می پردازیم.

ص :133


1- . تنبیه الخواطر، ج2، ص118.
2- . الکافی، ج5، ص262، ح2؛ بحار الأنوار، ج13، ص340، ح17.

ب _ رشد توحیدی در تقدیرها

گفتیم که به عنوان یک واقعیت، قضای الهی، همیشه مبتنی بر خیر است. همچنین در مبانی انسان شناختی نیز گذشت که هدف نهایی انسان، تکامل و خدایی شدن است؛ امّا پرسشی که مطرح است این که وجه خیر بودن تقدیرهای الهی چیست؟ و چه نظریه ای می تواند خیر بودن قضا و قدر الهی را تبیین کند؟ در متون دینی، موارد مختلفی برای خیر بودن تقدیرهای تکوینی و تشریعی خداوند متعال (با انواع آن) مطرح شده که در بحث بعد خواهد آمد. امّا به نظر می رسد آنچه پایۀ نظریِ همۀ آنهاست، «رشد و تکامل انسان» و یا به تعبیری، «شکوفایی توحیدی» است. انسان، موجودی است با استعدادهای مختلف که باید شکوفا شوند و به تکامل برسند. البته این رشد و شکوفایی نیز در راستای فلسفۀ خلقت انسان قرار دارد و آن، «توحیدی شدن» است. رشد و تکامل اساسی انسان آن است که از اموری مانند دنیا و نفسِ خود گذر کند (گذر از غیر خدا) و خدایی شود که آن را «رشد توحیدی» یا «شکوفایی توحیدی» می نامیم. البته همان گونه که در بحث مبانی گذشت، برای انسان، امکان تبدیل شدن به موجودی شیطانی و نفسانی نیز وجود دارد. به همین جهت، آنچه مهم است این که استعداد الهی شدن در انسان وجود دارد و برای شکوفایی آن، «نعمت و مصیبت»، و «باید و نباید» قرار داده شده است. در حقیقت، خداوند متعال، گاه با دادن نعمت، توحیدی شدن در بُعد نعمت ها و خوشی ها را در انسان پرورش می دهد تا همه چیز را از خداوند متعال بداند و آنها را در راستای رشد و تکامل خود به کار بگیرد. گاه نیز مصیبت می دهد تا توحیدی شدن در بُعد ناخوشی ها را پرورش دهد و پایدار ماندن بر عهد خود با خدا را اثبات کند و نشان دهد که حتّی اگر خدا مصیبت نیز بدهد، باز از او روی گردان نخواهد شد. و گاه او را با امر کردن به اموری که از آنها گریزان است و نهی کردن از اموری که به آنها گرایش دارد، خدامحوریِ او را پرورش می دهد تا معلوم گردد که او به خاطر خدا حاضر است از همه چیز بگذرد.

در حقیقت، یک ویژگی در همۀ اینها مشترک است و آن این که انسان، حاضر است از همۀ امور وسوسه انگیز دنیوی و علایق نفسانی بگذرد و تنها خدا را در نظر بگیرد. این، اوج رشد و تکامل انسان است. بنا بر این، فلسفۀ تقدیرهای تکوینی و تشریعیِ خداوند متعال، «شکوفاسازی توحیدی» است. در بحث های بعدی، به تناسب، موارد گوناگونی را که به عنوان اثر، برای هر کدام از ابعاد رضامندی مطرح شده، بیان خواهیم کرد.

ج _ ایمان به تقدیر

بر اساس آنچه گذشت، معلوم می گردد که پیش نیاز خیرباوری، ایمان به تقدیر است. تا کسی باور نداشته باشد که همه چیز به تقدیر الهی است، آنچه را مقدّر شده، به تقدیر الهی نمی داند. لذا باور به خیر بودن تقدیر خدا نیز تأثیرگذار نخواهد بود. کسی که به این باور برسد، در برابر این

ص :134

موقعیت ها آسیب ناپذیر می شود. در حقیقت، این باور، انسان را در برابر ناخوشی ها و خوشی های زندگی، ایمن می سازد که از راه تأثیرناپذیری از دو موقعیت یاد شده، حاصل می شود. رسیدن به این مرحله و ایمن شدن در برابر هر دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند، آن چنان مهم است که از آن به عنوان «حقیقت ایمان» یاد شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

لِکلِّ شَی ءٍ حَقیقَةٌ، ما بَلَغَ عَبدٌ حَقیقَةَ الإِیمانِ حَتّی یعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم یکن لِیخطِئَهُ وما أخطَأَهُ لَم یکن لِیصیبَهُ.(1)هر چیزی حقیقتی دارد. هیچ بنده ای به حقیقت ایمان نمی رسد تا این که بداند آنچه به او رسیده، بنا نبوده که نرسد، و آنچه به او نرسیده، بنا نبوده که برسد.

در حدیث دیگری از ایشان چنین آمده است:

لا یؤمِنُ أحَدُکم حَتّی یؤمِنَ بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ وحُلوِهِ ومُرِّهِ.(2)هیچ یک از شما ایمان ندارد، مگر این که به خیر و شرّ و شیرینی و تلخی قَدَر، ایمان بیاورد.

وقتی کسی به حقیقت ایمان رسید، آن گاه، شیرینی و لذّت آن را می چشد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

لایجِدُ حَلاوَةَ الإِیمانِ حَتّی یؤمِنَ بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ حُلوِهِ ومُرِّهِ.(3)کسی شیرینی ایمان را نمی چشد، مگر این که به خیر و شرّ و شیرینی و تلخی قَدَر، ایمان بیاورد.

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:

کانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یقولُ: لا یجِدُ أحَدُکم طَعمَ الإِیمانِ حَتّی یعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم یکن لِیخطِئَهُ وأنَّ ما أخطَأَهُ لَم یکن لِیصیبَهُ وإنَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ.(4)امیر مؤمنان علیه السلام همواره می فرمود: «هیچ یک از شما طعم ایمان را نمی چشد تا این که بداند آنچه به او رسیده، بنا نبوده که نرسد و آنچه به او نرسیده، بنا نبوده که برسد، و این که زیان رسان و سودرسان، فقط خداوند عزّ وجلّ است».

ص :135


1- . مسند ابن حنبل، ج 6، ص 442؛ حلیة الأولیاء، ج 2، ص 12؛ کنز العمّال، ج 1، ص 25. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ما بَلَغَ عَبدٌ حَقیقَة الإِیمانِ حَتّی یعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم یکن لِیخطِئَهُ، وما أخطَأَهُ لَم یکن لِیصیبَهُ (مسند ابن حنبل، ج10، ص417، ح27560؛ مسند الشامیین، ج3، ص261، ح2214؛ دستور معالم الحکم، ج2، ص64، ح890؛ کنز العمّال، ج1، ص25، ح12).
2- . التوحید، ص380، ح27؛ تاریخ دمشق، ج5، ص250، ح1273؛ کنز العمّال، ج1، ص351، ح1571.
3- . کنز العمّال، ج1، ص126، ح595.
4- . الکافی، ج 2، ص 58، ح 7 و 4؛ تحف العقول، ص 207 و 218؛ تنبیه الخواطر، ج 2، ص 184.

این، اعجازِ باور به تقدیر الهی است. باور به تقدیر الهی، انسان را از تأثیر نوسانات شدید زندگی، ایمن می سازد و بدین سان، آرامش و آسایش را به زندگی می آوَرَد(1) و جایی برای حُزن و اندوه، باقی نمی مانَد.(2)

د _ شرط بودن «رضامندی» در «تحقّق خیر مقدّر»
اشاره

هر چند تقدیر الهی، بر خیرْ استوار است، با این حال، نتیجه بخش بودن آن به این است که خودِ بشر، از قضای الهی راضی باشد. این نیز یکی دیگر از قوانین حاکم بر زندگی است. بنا بر این، خیر بودن تقدیر الهی، دلیل و توجیه کنندۀ رضامندی انسان است و رضامندی انسان، کلید ثمربخشیِ تقدیرات الهی در زندگی انسان است. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

ما قَضَی اللهُ لِمُؤمِنٍ قَضاءً فَرَضِی بِهِ، إلّا جَعَلَ اللهُ لَهُ الخِیرَةَ فیما یقضی.(3)خداوند، حکمی ننمود که خشنودی مؤمن را در پی داشته باشد، جز این که خیر او را در آن قرار داد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با توضیح بیشتری در این باره می فرماید:

إنَّ اللهَ تَعالی لَیبتَلِی العَبدَ بِالرِّزقِ لِینظُرَ کیفَ یعمَلُ؛ فَإِن رَضِی بورِک لَهُ، وإن لَم یرضَ لَم یبارَک لَهُ.(4)همانا خدای تعالی، بنده را با روزی دادن آزمایش می کند تا درنگرد که وی چگونه عمل می کند. اگر بنده از آن روزی خشنود باشد، روزی اش برکت می یابد و اگر خشنود نباشد، روزی اش بی برکت می گردد.

ص :136


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن حَمَلَ الأمرَ عَلَی القَضاءِ استَراحَ ( الفردوس، ج 2، ص 417، ح 3850). در کلام دیگری نیز می فرماید: الإِیمانُ بِالقَدَرِ یذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ (دستور معالم الحکم، ج 1، ص 187؛ الفردوس، ج 1، ص 113، ح 384؛ کنز العمّال، ج 1، ص 106). امام علی علیه السلام در تفسیر آیۀ شریف (وَ کانَ تَحْتَهُ و کنزٌ لَّهُمَا) می فرماید: کانَ ذلِک الکنزُ لَوحاً مِن ذَهَبٍ فیهِ مَکتوبٌ: «بِسمِ الله [الرَّحمنِ الرَّحیمِ] لا إلهَ إلّا الله مُحَمَّدٌ رسول الله، عَجِبتُ لِمَن یعلَمُ أنَّ المَوتَ حَقٌ کیفَ یفرَحُ؟! عَجِبتُ لِمَن یؤمِنُ بِالقَدَرِ کیفَ یحزَنُ...» (معانی الأخبار، ص 200، ح 1؛ الکافی، ج 2، ص 59، ح 9؛ تنبیه الخواطر، ج 2، ص 184). هم او می فرماید: الاِتّکالُ عَلَی القَضاءِ أروَحُ (غرر الحکم، ح 1834؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 47).
2- . امام صادق علیه السلام می فرماید: إن کانَ کلُّ شَی ءٍ بِقَضاءٍ مِنَ الله وقَدَرِهِ فَالحُزنُ لِماذا؟! ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 393، ح 5836؛ التوحید، ص 376؛ الأمالی، صدوق، ص56 ح12؛ الخصال، ج 2، ص 450). از این روست که امام علی علیه السلام تکیه بر تقدیر را بهترین عامل دفع اندوه می داند: نِعمَ الطّارِدُ لِلهَمِّ الاِتِّکالُ عَلَی القَدَرِ؛ بهترین دفع کنندۀ غم و اندوه، تکیه بر تقدیر [الهی ] است (غرر الحکم، ح 1850؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 493).
3- . التمحیص، ص59، ح123؛ مشکاة الأنوار، ص73، ح135؛ بحار الأنوار، ج71، ص152، ح58.
4- . حلیة الأولیاء، ج2، ص213؛ کنز العمّال، ج3، ص396، ح7121. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ _ تَبارَک وتَعالی _ یبتَلی عَبدَهُ بِما أعطاهُ، فَمَن رَضِی بِما قَسَمَ اللهُ عز و جل لَهُ بارَک اللهُ لَهُ فیهِ ووَسَّعَهُ، ومَن لَم یرضَ لَم یبارِک لَهُ (مسند ابن حنبل، ج7، ص282، ح20301؛ شعب الأیمان، ج7، ص125، ح9725). نیز، ر.ک: شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج18، ص318؛ کنز العمّال، ج11، ص100، ح30793.

در برخی دیگر از روایات، این قاعده در مورد برخی موقعیت ها بیان شده است. در حدیثی، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از قول خداوند متعال نقل می کند که:

قالَ اللهُ عزوجل: لَولا أنّی أستَحیی مِن عَبدِی المُؤمِنِ، ما تَرَکتُ عَلَیهِ خِرقَةً یتَواری بِها، وإذا أکمَلتُ لَهُ الإِیمانَ ابتَلَیتُهُ بِضَعفٍ فی قُوَّتِهِ، وقِلَّةٍ فی رِزقِهِ، فَإِن هُوَ جَزِعَ أعَدتُ عَلَیهِ، وإن صَبَرَ باهَیتُ بِهِ مَلائِکتی.(1)خداوند عزّ وجلّ فرموده است: «اگر از بندۀ مؤمن خویش حیا نمی ورزیدم، برایش [حتّی] زیرجامه ای نمی نهادم که خود را با آن بپوشاند؛ و چون ایمانش را کمال بخشم، به کم توانی و اندکی روزی مبتلایش می سازم؛ اگر بیتابی کند، دیگر بار مبتلایش می سازم و اگر صبر پیشه کند، با او بر فرشتگان مباهات می ورزم».

بنا بر این می توان گفت که ما با دو مفهوم رو به رو هستیم: یکی «خیر مقدّر» و دیگری «خیر مؤثّر». خیری که خداوند در پدیده های هستی مقدّر نموده، زمانی می تواند مؤثّر باشد و زندگی را عملاً خیر گرداند که انسان از آن راضی باشد. بنا بر این، رضامندی انسان، متوقّف بر خیر بودن تقدیرات خداوند است و ثمر بخش بودن تقدیرات در عینیت زندگی، متوقّف بر رضامندی انسان از آن تقدیرات است. این سخن، مبتنی است بر تفکیک مقام قضا و قدر _ که مقام جعل است _ از مقام رضا _ که مقام عمل است _ . در مقام جعل، مقدّرات بشر، بر خیر بنیان می شود و در مقام عمل، انسان با تکیه بر آنچه در مقام جعلْ صورت گرفته، به رضامندی می رسد و در نتیجه، مقدّرات او در عینیت زندگی، ثمر خیر برایش خواهد داشت.

یک. شرط بودن «واکنش مناسب» در «تحقّقِ خیر مقدّر» هر بُعد
اشاره

گفتیم که عامل تبدیل خیر مقدّر به خیر مؤثّر، انسان و نوع واکنش اوست. انسان است که باید با اختیار خود، کاری انجام دهد که خیر مقدّر، به خیر مؤثّر تبدیل شود. در غیر این صورت، زندگی او شر خواهد شد. در حقیقت، عامل تبدیل، واکنش های مثبت انسان به انواع تقدیر است. واکنش کلّی به تقدیر، رضامندی بود که گذشت و واکنش های مناسب ناظر به موقعیت نیز عبارت اند از: شُکر در خوشایند، صبر در ناخوشایند، رغبت به طاعت و انجام دادن آن، و کراهت از معصیت و ترک آن. در طرف مقابل، کفران، جَزَع، کراهت از طاعت و ترک آن، و رغبت به طاعت و انجام دادن آن، از عوامل غیر مؤثّر شدن خیر و تحقّق زندگی شر هستند.

ص :137


1- . الأمالی، طوسی، ص306، ح613؛ کتاب المؤمن، ص45، ح61؛ بحار الأنوار، ج72، ص50، ح61.

_ مشروط بودن خیرِ مقدّرِ تکوینی

در برخی روایات، به قضای الهی، در هر دو بُعد خوشایند و ناخوشایند آن تصریح شده و از صبر و شکر، به عنوان عوامل ثمرِ خیر داشتن قضای الهی، یاد شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از وضع مؤمن، اظهار شگفتی کرده و در توضیح آن فرموده است:

عَجَبا لِأَمرِ المُؤمِنِ، إنَّ أمرَهُ کلَّهُ خَیرٌ، ولَیسَ ذاک لِأَحَدٍ إلّا لِلمُؤمِنِ، إن أصابَتهُ سَرّاءُ شَکرَ فَکانَ خَیرا لَهُ، وإن أصابَتهُ ضَرّاءُ صَبَرَ فَکانَ خَیرا لَهُ.(1)شگفتا [از حکم خداوند] در بارۀ کار مؤمن، که همۀ کارهای او خیر است و این، برای کسی جز مؤمن نیست. اگر ناز و نعمت نصیبش گردد، سپاس می گزارد که برای او خیر است، و اگر سختی گریبانگیرش شود، شکیبایی می ورزد، که باز هم برای او خیر است.

در حدیث دیگری _ که ابن حنبل از صهیب نقل می کند _ از شگفتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، بر همین مسئله تأکید شده است.(2) در حقیقت، خیر بودن قضای الهی برای مؤمن، به دلیل آن است که در همه حال، راضی است، حتّی اگر جان او را بستانند.(3)

در بخش دیگری از روایات تصریح شده است که اثربخشی مال، وقتی است که مورد شکر قرار گیرد. این، نکتۀ مهمّی در رضامندی است. اگر مال وجود داشته باشد، امّا تأثیری نداشته باشد، بود و نبودش یکسان است. بنا بر این، وجود مال و دارایی، وقتی ثمربخش است که دارندۀ آن به مرحلۀ سپاس گزاری رسیده باشد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

إنَّ الَّذینَ اُعطُوا المَالَ ثُمَّ لَم یَشکُروا لا مَاَل لَهُمْ.(4)بی تردید، کسانی که مالی به آنان داده شده، ولی شکر نکرده اند، در حقیقت، مال ندارند.

در روایت دیگری از ایشان چنین اموالی مایۀ گرفتاری دانسته شده اند:

ص :138


1- . صحیح مسلم، ج4، ص2295، ح64؛ مسند ابن حنبل، ج6، ص505، ح18961؛ صحیح ابن حبّان، ج7، ص155، ح2896. نیز، ر.ک: المعجم الأوسط، ج4، ص153، ح3849؛ کنز العمّال، ج1، ص145، ح710. در روایت دیگری از صهیب، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: المُؤمِنُ کلٌّ لَهُ فیهِ خَیرٌ، ولَیسَ ذاک لِأَحَدٍ إلّا لِلمُؤمِنِ، إن أصابَهُ سَرّاءُ فَشَکرَ اللهَ فَلَهُ أجرٌ، وإن أصابَهُ ضَرّاءُ فَصَبَرَ فَلَهُ أجرٌ، فَکلُّ قَضاءِ اللهِ لِلمُسلِمینَ خَیرٌ ( السنن الکبری، ج3، ص526، ح6554؛ المعجم الکبیر، ج8، ص40، ح7316؛ کنز العمّال، ج1، ص158، ح788).
2- . مسند ابن حنبل عن صهیب: بَینا رسول الله صلی الله علیه و آله قاعِدٌ مَعَ أصحابِهِ إذ ضَحِک فَقالَ: ألا تَسأَلُونِّی مِمَّ أضحَک؟ قالوا: یا رسول الله، ومِمَّ تَضحَک؟ قالَ: عَجِبتُ لِأَمرِ المُؤمِنِ، إنَّ أمرَهُ کلَّهُ خَیرٌ، إن أصابَهُ ما یحِبُّ، حَمِدَ اللهَ وکانَ لَهُ خَیرٌ، وإن أصابَهُ ما یکرَهُ، فَصَبَرَ کانَ لَهُ خَیرٌ، ولَیسَ کلُّ أحَدٍ أمرُهُ کلُّهُ لَهُ خَیرٌ، إلَا المُؤمِنُ (مسند ابن حنبل، ج9، ص241، ح23985).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : المُؤمِنُ بِخَیرٍ عَلی کلِّ حالٍ، تُنزَعُ نَفسُهُ مِن بَینِ جَنبَیهِ وهُوَ یحمَدُ الله (سنن النسائی، ج4، ص12؛ مسند ابن حنبل، ج1، ص636، ح2704؛ کنز العمّال، ج1، ص142، ح682).
4- . الکافی، ج8، ص81، ح5.

إنَّ اللهَ عزّ وجلّ أنعَمَ عَلی قَومٍ فَلَم یَشکُروا فَصارَت عَلَیهِم وَبالاً و ابتَلَی قَوماً بِالمَصائِبِ فَصَبَرُوا فَصارَت عَلَیهِم نِعمَةً.(1)همانا خداوند عزیز و جلیل، به قومی نعمت داد و آنان شکر نکردند و از این رو، مایۀ گرفتاری آنان شد و به قومی بلا داد و آنان صبر کردند و از این رو برای آنان نعمت گردید.امام علی علیه السلام در بیانی زیبا، نعمت را مایۀ محنت می داند و اگر شکر آن را به جای آوردیم، نعمت می شود و اگر کفران نمودیم، نقمت می گردد!(2) بنا بر این، آنچه نعمت را سودمند می گرداند، شُکر و سپاس گزاری فرد است. بدیهی است که نعمت، وقتی مایۀ رضامندی خواهد شد که فرد به مرحلۀ شکر رسیده باشد. به همین جهت، وقتی ثعلبة بن حاطب از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواست که ایشان برای فراوانی مال او دعا کند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

قَلیلٌ تُؤَدّی شُکرَهُ خَیرٌ مِن کثیرٍ لا تُطیقُهُ.(3)مال اندکی که شکر آن را به جای آوری، بهتر از مال فراوانی است که نتوانی سپاس آن را بگزاری.

بنا بر این، تأثیر شکرگزاری، بیش از خود نعمت است. امام هادی علیه السلام در این باره می فرماید:

الشاکرُ أسعَدُ بالشُّکرِ مِنهُ بِالنِّعمَةِ التی أوجَبَتِ الشُّکرَ؛ لأنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ، والشُّکرَ نِعَمٌ و عُقبی.(4)خوش بختی شکرگزاری برای شاکر، بیشتر از خوش بختی او به نعمتی است که موجب شکر شده است؛ زیرا نعمت، متاع [فانی ای] است؛ امّا شکر، هم نعمت و هم عاقبت است.

_ مشروط بودن خیرِ مقدّرِ تشریعی

در بارۀ بُعد تشریع، متنی که به صراحت، اثربخشیِ خیر نهفته در تقدیرهایِ تشریعی را مشروط به دوست داشتنِ طاعت و کراهت از معصیت کرده باشد، به دست نیامد؛ امّا با الگوگیری از مباحث پیشین، به اضافۀ استدلال عقلی می توان گفت: آثار پیش گفته برای طاعت، وقتی کسب می شوند که به آن عمل شود و وقتی می توان از زیان های پیش گفته برای معصیت در امان بود که ترک شود. بنا بر این، درست است که خیر، مبنای تکلیف است، امّا ثمربخشی آن متوقّف بر عمل به تکلیف است. البته این مطلب، به بررسی بیشتر در منابع اسلامی نیاز دارد.

ص :139


1- . همان، ص92، ح2؛ تحف العقول، ص264؛ جامع الأخبار، ص123.
2- . امام علی علیه السلام : النَّعمَةُ مِحنَةٌ فَإن شُکِرَت کانَت نِعمَةً، فَإن کُفِرَت صارَت نِقمَةً (بحار الأنوار، ج78، ص113، ح78).
3- . تاریخ دمشق، ج12، ص9، ح2889؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص209.
4- . تحف العقول، ص483.

بنا بر این، تحقّق یک زندگی رضایت بخش و مبتنی بر خیر، متوقّف بر این امور چهارگانه است. از این رو، عوامل تحقّق این امور نیز باید مورد بررسی قرار گیرند. از آن جا که این، خود بحثی دامنه دار است و تحقیق مستقلی را می طلبد، به اختصار در بارۀ آن سخن می گوییم تا نمای کلّی بحث کامل شود و تفصیل آن را به جای خود و دیگر پژوهش ها وامی گذاریم. در ادامه، به هر کدام از این حوزه ها اشاره خواهیم کرد.

2. لذّت بردن و نشاط

اشاره

از «نشاط»، به عنوان مؤلّفۀ دوم شادکامی و در تعریف سعادت نیز از «سُرور»، به عنوان یکی از مؤلّفه های معناییِ سعادتْ یاد کردیم. باید دید میان این دو، چه مناسباتی وجود دارد. از پرسش های اساسی این است که: کارکرد شادی و هیجان چیست؟ و چه جایگاهی در نشاط انسانی دارد؟

الف _ نقش لذّت در نشاط
اشاره

از دیدگاه اسلام، شادی، موجب انبساط روحی و برانگیخته شدن نشاط در انسان می گردد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

السُّرورُ یَبسُطُ النَّفسَ ویُثیرُ النَّشاطَ.(1)شادی، روح را باز می کند و نشاط را برمی انگیزد.

تجربۀ بشری نیز همین مطلب را اثبات کرده است. فرد ریکسون در نظریۀ «ساخت و توسعه»، معتقد است که هیجانات مثبت، موجب توسعه و بسط در حوزۀ اندیشه و عمل انسان می گردد و امکانات و منابع پایداری برای فرد می سازد.(2) این نظریه، تأکید دارد که هیجانات و شادی ها با بسط روحیه و روان انسان، موجب به وجود آمدن امکانات لازم برای فعالیت و زندگی می شوند. بر همین اساس، امیرمؤمنان علیه السلام تأکید می کند که:

إذا وَقَعَ فی یَدِکَ یَومُ السُّرورِ فَلا تُخَلِّهِ فَإنَّکَ إذا وَقَعتَ فی یَدِ یَوم الغَمِّ لَم یُخَلِّکَ.(3)وقتی روز شادی در اختیار تو قرار گرفت، از آن دوری نکن؛ چرا که وقتی در دست روز اندوه قرار بگیری، از تو صرف نظر نخواهد کرد.

بنا بر این، شادی ها، لذّت ها و هیجانات، عاملی اساسی در برانگیختن نشاط در انسان اند. از این رو می توان گفت که برای به وجود آوردن نشاط، باید شادی و لذّت را تأمین کرد. در حقیقت، شادی و لذّت، عاملی کلان در برانگیختن نشاط به شمار می روند.

ص :140


1- . غرر الحکم، ح2023.
2- . فردریکسون، پیشین، ص130.
3- . شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج20، ص286، ح270.

یک. غم و کسالت

در طرف مقابل، کسالت و بی نشاطی، موجب کاستی توان عملکردیِ انسان می گردد. فقدان نشاط، موجب انقباض روح و از بین رفتن هیجان می گردد و همین امر، سبب فقدان توان لازم برای انجام دادن کار می گردد. در نتیجه، ناکامی را به دنبال دارد. امام علی علیه السلام در ادامۀ حدیثی که به «نظریۀ نشاط» اختصاص داشت، در بارۀ غم و فقدان نشاط می فرماید:

الغَمُّ یَقبِضُ النَّفسَ ویَطوِی الاِنبِساطَ.(1)غم، نفس را بسته می سازد و انبساط را در هم می پیچد.

دو. زیان کسالت

حقیقتْ این است که موفّقیت، جز با تلاش به دست نمی آید(2) و همان گونه که گذشت، تلاش، نیازمند نشاط است. از این رو، کسالت و سستی، دشمن تلاش و کوشش انسان است. امام صادق علیه السلام در این باره تصریح می فرماید:

عَدُوُّ العَمَلِ الکَسَلُ.(3)دشمن تلاش، کسالت است.

از این رو، اگر کسی دچار کسالت شود، بهرۀ دنیا و آخرت را از دست می دهد. امام صادق علیه السلام در ضمن سفارش به برخی فرزندان خود می فرماید:

إِیاک وَ الْکسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا یمْنَعَانِک من حَظَّک من الدُّنْیا وَالْآخِرَة.(4)از کسالت و بی تابی بپرهیز که این دو، تو را از بهرۀ دنیا و آخرت باز می دارند.این بدان جهت است که فرد کسل، نه به امور عبادی خود می رسد و نه به زندگی خود. از این رو، امام باقر علیه السلام کسالت را مایۀ خسارت دینی و دنیایی انسان می داند(5) و تصریح می فرماید:

لا خَیرَ فی الکَسَلِ؛ إذا کَسِلَ الرَّجُلُ أن یُتِمَّ رُکوعَهُ وطَهورَهُ فَلیسَ فیه خَیرٌ لِأمرِ آخِرَتِهِ، وإذا کَسِلَ عَمّا یُصلِحُهُ بِمَعیشَةِ دُنیاهُ فَلَیسَ فیهِ خَیرٌ لِأمرِ دُنیاهُ.(6)

ص :141


1- . غرر الحکم، ح2024.
2- . امام علی علیه السلام : بِالعَمَلِ یَحصُلُ الثَّوابُ لا بِالکَسَلِ (غرر الحکم، ح4295).
3- . الکافی، ج5، ص85، ح1؛ علل الشرائع، ص112، ح9. امام کاظم علیه السلام : إیّاکَ والکَسَلَ والضَّجِرَ، فَإنَّکَ إن کَسِلَت لَم تَعمَل وإن ضَجِرَت لَم تُعطِ الحَقَّ ( الکافی، ج5، ص85، ح5). امام علی علیه السلام : تَأخیرُ العَمَلِ عُنوانُ الکَسَلِ (غرر الحکم، ح4471).
4- . الکافی، ص85، ح2؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص408، ح5885؛ تحف العقول، ص409؛ بحار الأنوار، ج66، ص395، ح79.
5- . امام باقر علیه السلام : الکَسَلُ یَضُرُّ بِالدّینِ والدُّنیا (تحف العقول، ص300).
6- . تنبیه الخواطر، ج1، ص303. امام صادق علیه السلام : مَن کَسِلَ عَن طَهورِهِ وصَلاتِهِ، فَلیسَ فیه خَیرٌ لِأمرِ آخِرَتِهِ، ومَن کَسِلَ عَمّا یُصلِحُ بِهِ أمرَ مَعیشَتِهِ فَلَیسَ فیه خَیرٌ لِأمرِ دُنیاهُ ( الکافی، ج5، ص85، ح3).

هیچ خیری در کسالت نیست. وقتی کسی در انجام دادن درست رکوع و طهارت دچار کسالت شود، در او خیری برای آخرتش نیست و هر گاه در اموری که زندگی او را سامان می دهد، دچار کسالت شود، در او خیری برای دنیایش نیست.

در این حدیث، بر مسئلۀ خیر _ که یکی از ارکان اساسی شادکامی است _ ، تأکید شده و نقش کسالت در محرومیت از خیر، برشمرده شده است که نشان می دهد نشاط، موجب خیر در زندگی می شود و شادکامی را به وجود می آورد.

به ویژه در امور دنیوی، ترکیب کسالت روحی و ناتوانی عملی، موجب فقر می شود و همین امر، یکی از پایه های سعادت دنیوی را از بین می بَرَد. امام علی علیه السلام در این باره تصریح می کند:

إنَّ الأشیاءَ لَمّا ازدَوَجَت، ازدَوَجَ الکَسَلُ والعَجزُ فَنُتِجا بَینَهُما الفَقرَ.(1)آن گاه که همه چیز جفت گشت، تنبلی و درماندگی با هم جفت شدند، و فقر، ثمرۀ آن دو گردید.

همچنین کسالت، مانع ادای حقوق (بویژه حقوق خداوند متعال) نیز می گردد و سعادت اخروی را تهدید می کند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سفارش های خود به امام علی علیه السلام می فرماید:

إِیاک وَ خَصْلَتَینِ الضَّجَرَ وَ الْکسَلَ فَإِنَّک إِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَی حَقٍّ وَ إِنْ کسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ حَقّا.(2)از دو خصلت بر کنار باش: تنگ خُلقی و تنبلی؛ زیرا اگر خُلقت تنگ شود، نمی توانی بر حقْ صبر کنی و اگر تنبل باشی، نمی توانی حقّی را ادا کنی .

نظام حقوق برای تنظیم روابط انسان با دیگران(خدا و مردم)، جهت دستیابی به شادکامی دنیا و آخرت است و کسالت، از عوامل مهمّی است که مانع تحقّق این امر می شود.

کسالت، کلید هر شرّ و بدی(3) و قفل هر خیر و برکت است.(4) لذا کسی که به آن دچار شود، به

ص :142


1- . همان، ج5، ص86، ح8؛ تحف العقول، ص220.
2- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص355، ح5762؛ الأمالی، صدوق، ص543. امام علی علیه السلام : مَن أطاعَ التَّوانِیَ ضَیَّعَ الحُقوقَ (نهج البلاغة، حکمت 239؛ تنبیه الخواطر، ص59؛ غرر الحکم، ح8478). امام علی علیه السلام : إِیاکمْ وَ الْکسَلَ فَإِنَّهُ مَنْ کسِلَ لَمْ یؤَدِّ حَقَّ الله عَزَّوَجَل.( الخصال، ص620، ح10؛ تحف العقول، ص110). امام صادق علیه السلام : إِیاک وَ الْکسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّ أَبِی بِذَلِک کانَ یوصِینِی _ وَ بِذَلِک کانَ یوصِیهِ أَبُوهُ وَ کذَلِک فِی صَلَاة اللَّیلِ إِنَّک إِذَا کسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ إِلَی الله حَقَّهُ وَ إِنْ ضَجِرْتَ لَمْ تُؤَدِّ إِلَی أَحَدٍ حَقّاً (الاختصاص، ص182، ح4؛ الزهد، حسین بن سعید، ص19، ح43).
3- . امام صادق علیه السلام : إیاکَ والکَسَلَ والضَّجَرَ، فَإنَّهُما مِفتاحُ کُلِّ سُوءٍ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص168، ح3634؛ تحف العقول، ص295).
4- . امام علی علیه السلام : لِکُلِّ نِعمَةٍ مِفتاحٌ ومِغلاقٌ، فَمِفتاحُها الصَّبرُ ومِغلاقُها الکَسَلُ (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج20، ص322، ح692).

آرزوهای خود نمی رسد،(1) فرصت ها را از دست می دهد،(2) محرومیت به بار می آورد،(3) به هلاکت منجر می شود(4) و در نهایت، موجب ناکامی و پشیمانی می گردد. در سفارش امام باقر علیه السلام به جابر جُعفی چنین آمده است:

إیّاکَ والتَّوانِیَ فیما لا عُذرَ لَکَ فیه، فَإلَیهِ یَلجَأُ النادِمونَ.(5)از سستی در آنچه عذری در آن نداری، بپرهیز؛ که پشیمانان به آن پناه می بَرند.

پیش تر بیان کردیم که شادکامیِ اصیل، هم بُعد دنیوی دارد و هم بُعد اُخروی. از آنچه در این بحث گذشت به دست می آید که کسالت، از عوامل ناشادکامی است؛(6) چون انسان، نه دنیا را به دست می آورد و نه آخرت را. کسی که در تلاش برای زندگی خود سست باشد، سربار دیگران می گردد.(7)

ب _ شرط بودن «التذاذ» برای «تحقّق سُرور مقدّر»

گفتیم که همۀ امور انسان و زندگی او توسط خداوند متعال تقدیر می شود. هر چند در بارۀ سرور و شادی، واژۀ تقدیر به کار نرفته است، امّا به هر حال، این که انسان، به نشاط نیاز دارد و نشاط از راه لذّتْ تأمین می شود و لذّت، عوامل مختلف و شرایط خاصّی دارد، همگی جزء تقدیرهای تکوینیِ خداوند متعال اند. از این رو، در این جا با دو مفهوم رو به رو هستیم: «سرور مقدّر» و «سرور مؤثّر». سرور مؤثّر، یعنی آن شادی ها و لذّت هایی که در زندگی اثر می گذارند و نشاط را به وجود می آورند. عامل تبدیل سرور مقدّر به سرور مؤثّر، «التذاذ» انسان و استفادۀ درست از عوامل لذّت بخش است. التذاذ، شادی را به وجود می آورد و در نتیجه، انسان احساس نشاط می کند. بنا بر این باید انواع لذّت را شناخت و شروط آن را دانست و در زندگی به کار بست تا نشاط تأمین گردد.

خلاصۀ فصل

زندگی موحّدانه، الگوی شادکامی از دیدگاه اسلام است. این الگو بر اساس ساختار شادکامی، مبتنی بر دو اصل اساسی است: «خیرباوری» و «لذّت بری» که نشاط را به ارمغان می آورند. خیر

ص :143


1- . امام علی علیه السلام : مَن دامَ کَسَلُهُ خابَ أمَلُهُ (غرر الحکم، ح7907).
2- . امام علی علیه السلام : التَّوانِی فَوتٌ (همان، ح48)؛ بِالتَّوانِی یَکونُ الفَوتُ (همان، ح4247).
3- . امام علی علیه السلام : مِن سَبَبِ الحِرمانِ التَّوانی (همان، ح4247).
4- . امام علی علیه السلام : فِی التَّوانی وَالعَجزِ اُنتِجَتِ الهَلَکة ( کنز الفوائد، ج1، ص367).
5- . تحف العقول، ص285. امام علی علیه السلام : مَن أطاعَ التَّوانِیَ أحاطَت بِهِ النَّدامَةُ (غرر الحکم، ح9096).
6- . امام علی علیه السلام : هَیهاتَ مِن نَیلِ السَّعادَة السُّکونُ إلَی الهُوَینا وَالبَطالَة (همان، ح10028).
7- . مسعدة بن صدقة: کَتَبَ أبوعَبدِاللهِ علیه السلام إلی رَجُلٌ مِن أصحابِهِ:... لا تَکسَل عَن مَعیشَتِکَ فَتَکونَ کَلّاً عَلی غَیرِکَ _ أو قال: عَلی أهلِکَ _ (الکافی، ج5، ص86، ح9).

بودن تقدیرهای خداوند نیز بدان جهت است که همۀ تقدیرهای تکوینی و تشریعیِ خداوند، در راستای رشد توحیدی انسان اند. بنا بر این، رویدادها و تکالیف زندگی، همه و همه برای رشد دادن انسان شکل گرفته اند. توجّه به این حقیقت، عامل رضامندی می گردد.

نکته ای که نباید از آن غافل شد، آن است که تحقّق خیر نهفته در تقدیرهای خداوند متعال، متوقّف به واکنش صحیح انسان به موقعیت های مختلف زندگی است. این واکنش ها، رضامندیِ کلّی ای نسبت به همۀ تقدیرها دارند و یک سری از این واکنش ها، ناظر به موقعیت های خاصی اند که عبارت اند از: شکر در خوشایند؛ صبر در ناخوشایند؛ انجام دادن طاعت؛ ترک معصیت. هر کدام از واکنش های ناظر به موقعیت، عوامل خاصی دارند که از حوصلۀ این تحقیقْ خارج است و به پژوهش مستقلی نیازمندند.

همچنین نشاط نیز متوقّف بر التذاذ است و التذاذ بر اساس دو بُعد انسان، به دو قسم التذاذ مادی و معنوی تقسیم می شود. در این بخش، عوامل التذاذ مادی و معنوی مورد بررسی قرار گرفتند. بنا بر این، می توان با تکیه بر محور توحید، با رسیدن به رضامندی، شکر، صبر، رغبت به طاعت و انجام دادن آن، کراهت از معصیت و ترک آن، و التذاذ مادی و معنوی، به شادکامی دست یافت.

ص :144

فصل ششم: عوامل مشترک رضامندیِ تکوینی

اشاره

در این فصل، رضامندیِ تکوینی، به عنوان یک کل، مورد بحث قرار گرفته و عوامل مشترکی را که در تأمین رضامندی در هر دو موقعیت آن (یعنی خوشایند و ناخوشایند) تأثیر دارند، بیان خواهیم کرد. آنچه به صورت اختصاصی، مربوط به یک موقعیت خواهد شد، در فصول آینده، مورد بحث قرار خواهند گرفت.

در متون دینی، گاه مباحث مربوط به مؤلّفه های رضامندی، با هم مورد بحث قرار گرفته اند. در این متون، الگوهای مربوط به هر دو موقعیت و عوامل مشترک آنها قرار دارند. انسان ها در موقعیت «خوشایند _ ناخوشایند» به گونه های مختلفی عمل می کنند. شناخت این گونه ها به ما کمک می کند تا وضعیت خود را شناسایی کنیم و ببینیم کدام یک از آنها ممکن است که از ما سر زند. در ادامه، به معرّفی الگوهای مربوط به هر دو موقعیتْ اشاره می کنیم و سپس عوامل مشترکی را که مانع واکنش منفی شده و واکنش مثبت را در هر دو موقعیت به وجود می آورند، بیان خواهیم کرد.

1. الگوهای واکنش منفی

اشاره

واکنش ها به این دو موقعیت را می توان به دو گونۀ منفی و مثبتْ طبقه بندی نمود. واکنش مثبت به خوشایند، شکر و سپاس گزاری است و واکنش مثبت به ناخوشایند، صبر و بردباری که مجموعاً رضامندی از تکوین را تشکیل می دهند. بدیهی است جز این، هر واکنش دیگری منفی است و در طبقۀ نارضایتی قرار می گیرد. لذا واکنش منفی به این دو موقعیت، نشان نارضایتی از خداست. جالبْ این که واکنش منفی به هر کدام، واکنش منفی به موقعیت دیگر را نیز در پی دارد. برای مثال، اگر کسی در موقعیت ناخوشایند، بی تابی کند، در موقعیت خوشایند نیز ناسپاسی خواهد

ص :145

کرد. بنا بر این، از زمینه های مهم در رضامندی، کنترل واکنش های منفی در این دو موقعیت است. این موضوع در آیات قرآن کریم و روایات پیشوایان دین، مورد توجّه قرار گرفته است. از این رو، نخست به رفتارشناسی انسان در این دو موقعیت می پردازیم و در ادامه، عوامل کنترل را بررسی خواهیم کرد:

الف _ الگوی «فَرَح _ قُنوط»

برخی در هنگام موقعیت خوشایند، بدمستی می کنند و هنگام ناخوشایند، ناامید می شوند. در کلام زیبای خداوند، الگوی واکنش به خوشایند و ناخوشایند (فَرَح _ قُنوط)، بیان شده است:

(وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ إِذا هُمْ یقْنَطُونَ.(1) و چون مردم را رحمتی بچشانیم، بدان شاد می گردند و چون به [سزای ] آنچه دستاورد گذشتۀ آنان است، صدمه ای به ایشان برسد، به ناگاه نومید می شوند) .

فَرَح، کنایه از کفران نعمت کردن و فراموش کردن مُنعم است(2) و قُنوط، به معنای ناامیدی است. علّامه طباطبایی در تفسیر این آیۀ شریف، بر این نکته تصریح می کند که:

مردم، نظرشان از ظاهر آنچه از نعمت و نقمت می بینند، فراتر نمی رود. آنها تنها باطن امر را نمی بینند، همین که نعمتی به دستشان می آید، خوش حال می شوند، بدون این که بیندیشند که این امر، به دست خود آنان نیست، و این خداست که به مشیت خود، نعمت را به ایشان رسانده، و اگر او نمی خواست، نمی رسید، و همین که نعمتی را از دست می دهند، مأیوس می شوند. تو گویی خدا در این میان، هیچ کاره است، و از دست رفتن نعمت، به اذن خدا نبوده! پس این مردم، ظاهربین و سطحی اند.(3)

جالب این که در آیات دیگری، به ریشۀ فَرِح و قَنوط، اشاره شده است:

(لا یسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیؤُسٌ قَنُوطٌ * وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ هذا لِی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ.(4) انسان، از درخواست خیر خسته نمی شود، و اگر بدی به او برسد، بسیار مأیوس و دل سرد می گردد. و اگر پس از رنجی که به او رسیده، از جانب خود، رحمتی به او بچشانیم، قطعاً خواهد گفت: این حقّ من است، و گمان نمی کنم که رستاخیز برپا شود و اگر به سوی

ص :146


1- . سورۀ روم، آیۀ 36.
2- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 18، ص99.
3- . همان، ج 16، ص274
4- . سورۀ فصّلت، آیۀ 49 _ 50.

پروردگارم بازگردانده شوم، حتماً [منزلتی ] خوش تر نزد او برایم خواهد بود. پس بدون شک، کافران را از آنچه انجام داده اند، آگاه می کنیم و حتماً به آنان عذابی سخت می چشانیم) .

معنای کلّی این آیات، آن است که انسان، به خودش مغرور است. وقتی شرّی به او می رسد که از دفعش عاجز می ماند، از هر خیری، مأیوس می گردد و به دعا و درخواست و توجّه به پروردگارش متوسّل می شود. اگر خیری نیز به او برسد، به آن خیر، سرگرم می شود، و به خودبینی و خودپسندی دچار می گردد و همان خیر، هر حقّ و حقیقتی را از یاد او می بَرَد.(1)

امّا در آیۀ نخست، قرآن کریم، ریشۀ ناامیدیِ انسان را در زیاده خواهی و راحت طلبی انسان می داند. علّامه طباطبایی در این باره معتقد است که: معنای آیه این است که: انسان، از طلب خیر، خسته نمی شود، هر چه را که برای زندگی اش نافع ببیند، در طلبش بر می خیزد، و اگر شرّی به او برسد، بیش از اندازه دچار نومیدی و یأس می گردد؛ چون می بیند اسبابی را که به آنها تکیه داشت، همه از کار افتاده اند.(2)

امّا در آیۀ دوم، ریشۀ فَرَح را خودخواهی و احساس مالکیت معرفی می کند. علّامه طباطبایی، عبارت (لَیقُولَنَّ هذا لِی) را این گونه تفسیر می کند: یعنی می گوید: خود، مالک این خیر هستم، و به همین جهت، اختیار آن را دارم که هر کاری بخواهم با آن بکنم، و هر جور که بخواهم در آن تصرّف نمایم و احدی حق ندارد مرا از هیچ جهت از آن منع کند، و یا بر سر کاری از کارهایم از من حساب بکشد... بنا بر این، معنای آیه چنین می شود: سوگند می خورم بر این که اگر به انسان از ناحیه خود رحمتی بچشانیم، رحمتی که از ناحیۀ ماست، و او نه مالک آن است و نه استحقاقش را دارد (برای این که من این رحمت را بعد از ضرّایی که به او رسیده بود، چشاندم، و او باید بفهمد که مالک و مستحقّ آن خیر و رحمت نیست؛ زیرا اگر بود، از اوّل می بود، و دیگر لحظه ای پیش دچار ضرّا نمی شد). می گوید: (هذا لی؛ این خیر، از آن من است) ، بدین جهت که حال و روز سابقش را فراموش کرده است.(3)

ب _ الگوی «فَرَح _ کُفران»

شکل واکنش برخی دیگر از افراد، «فَرَح _ کفران» است که با الگوی پیشین، تفاوتی دارد. در آیه ای، چنین آمده است:

ص :147


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 17، ص610.
2- . همان، ص610.
3- . همان، ص610.

(وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کفُورٌ.(1) و ما چون رحمتی از جانب خود به انسان بچشانیم، بدان سرمست می گردد، و چون به [سزای ] دستاورد پیشین آنها، به آنان بدی رسد، انسان، ناسپاسی می کند) .

مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر این آیه نیز بر عنصر «غفلت از خدا» تأکید کرده و معتقد است که در آیۀ شریف هم این معنا به چشم می خورد که اعراض آنان و توبیخ خدا از ایشان به عنوان انسان سرگرم به دنیاست؛ چون طبع چنین انسانی غفلت از خداست، هر چه هم نعمت را به یادش آورند، خوش حالی از نعمت نمی گذارد به یاد خدا بیفتد و هر چه هم عذاب و مصیبتی که ثمرۀ کارهای گذشتۀ اوست به یادش آورند، باز، طبع کفرانگرش نمی گذارد به یاد پروردگارش بیفتد، پس چنین کسی همواره در غفلت از یاد پروردگار خویش است، چه در ناز و نعمت باشد و چه در عذاب. پس دیگر بعید است دعوت او مؤثّر افتد و موعظت به او سود بخشد.(2)

ج _ الگوی «فَرَح، فخر _ یأس، کفران»

در آیاتی از قرآن، برای هر کدام از دو موقعیت، دو واکنش بیان شده و بدین سان، الگوی «فَرَح، فخر _ یأس، کفران»، مطرح شده است:

(وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کفُورٌ * وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِِحٌ فَخُورٌ.(3) و اگر از جانب خود، رحمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از وی سلب کنیم، بسیار مأیوس می شود و کفران نعمت می کند. و اگر پس از محنتی که به او رسیده، نعمتی به او بچشانیم، حتماً خواهد گفت: گرفتاری ها از من دور شد [و دیگر بر نمی گردد]. به راستی، او سرمست و فخرفروش است ) .

الگوی مطرح شده در این آیات، ترکیبی از واکنش دو آیۀ پیشین در طرف ناخوشایند، به اضافۀ حالت فخر در طرف خوشایند است. علّامه طباطبایی در تفسیر دو واکنش به ناخوشایند می فرماید:

معنای آیه، این است که اگر ما به انسان، چیزی از نعمت هایی که انسان، متنعّم به آن است بدهیم و سپس از او نزع کنیم و بگیریم، دچار یأس شده، به شدّتْ نومید می گردد، تا این

ص :148


1- . سورۀ شورا، آیۀ 48.
2- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 18، ص100.
3- . سورۀ هود، آیۀ 9 _ 10.

حد که گویی بازگشت مجدّد آن نعمت را غیر ممکن می داند، آن گاه به کفران نعمت ما می پردازد. تو گویی، خود را طلبکار ما در آن نعمت می دانسته و آن را حقّ ثابت خود می پنداشته که ما محکوم به دادن آن هستیم. و گویا اصلاً ما را مالک آن نعمت نمی دانسته! پس انسان، طبعاً به گونه ای که هنگامی که چیزی از او گرفته می شود، مأیوس می گردد و کفران می ورزد، آفریده شده است.(1)

همچنین ایشان در ادامه، پس از تعریف فَرَح و فخر،(2) در بارۀ دو واکنش موقعیت خوشایند می نویسد:

این که فرمود: (إِنَّهُ لَفَرِِحٌ فَخُورٌ) ، به منزلۀ تعلیل برای جملۀ (لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئاتُ عَنِّی) است که می فرماید: علّت خاطرجمعی اش این است که او آن چنان خوش حال می شود که خیال می کند همیشه در این حال، باقی خواهد ماند؛ چون که نعمت را بعد از بلا چشیده است (و در دلش جایی برای فکر صحیح باقی نمی ماند)، و اگر او فکر می کرد که آنچه از نعمت که در اختیار اوست، زوال پذیر است و نمی توان به بقا و دوام آن اعتماد نمود، چون امر به دست او نیست؛ بلکه به دست غیر اوست، هم چنان که احتمال دارد که آنچه از گرفتاری ها و مصائب که از او برطرف شده، دوباره برگردد، در این صورت، دیگر خوش حال نمی شد؛ چون هیچ انسان عاقلی در بارۀ امری مستعار و ناپایدار، خوش حالی نمی کند.

همچنان که علّت فَخور بودنش همان سُرور است، انسان، وقتی به نعمتی می رسد، بر دیگران فخرفروشی می کند، با این که فخر، مخصوص کرامت و فضیلتی است که خود انسان برای خود کسب کرده باشد، نه فضایلی از قبیل: زیبایی، خوش قامتی، سلامت، ثروت و ... که به انسان داده شده است. پس، از فخرفروشی این گونه انسان ها فهمیده می شود که او نعمت را از خودش و اختیار آن را به دست خودش می داند، نه به دست دیگری، و کسی را سراغ ندارد که نعمت را از او سلب کند، و یا گرفتاری هایی را که داشته، به او برگرداند، و به این جهت است که به دیگران فخر می فروشد.(3)

ص :149


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 10، ص233.
2- . کلمۀ «فَرَح» به معنای سرور است، و این دو کلمه (فرح و سرور) نظیر هم هستند، و هر دو به معنای باز شدن قلب به خاطر چیزی که از آن لذّت می برد، و ضد این دو کلمه، «غم» (با تشدید میم) است تا آن جا که می گوید: و کلمۀ «فَخور» به معنای کسی است که زیاد فخرفروشی می کند، و یا با شمردن فضایل خود، می خواهد خود را یک سر و گردن از دیگران بلندتر جلوه دهد، و این کلمه، هر جا اطلاق شود، ذم است؛ چون دلالت بر تکبّر دارد، آن هم تکبّر بر کسی که تکبّر بر او جایز نیست.
3- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج10، ص234.

د _ الگوی «دعا _ اِعراض»

برخی دیگر از افراد، بر اساس الگوی «دعا _ اِعراض» عمل می کنند. این الگو در آیات قرآن کریم، با تعبیرهای گوناگونی بیان شده است. در ادامۀ آیات سورۀ فصّلت _ که ریشۀ فرح و یأس را بیان کرده بودند _ ، چنین آمده است:

(وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأیٰ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ.(1) و چون به انسان، نعمتی ارزانی دادیم، روی می گردانَد و دوری می کند و چون به شرّی گرفتار می شود، دعاهایی طولانی دارد ) .

عبارت (وَ نَأی بِجانِبِهِ) ، کنایه است از دور شدن و خود را کنار کشیدن (اِعراض)، و این هم، کنایه است از تکبّر و نخوت، و مراد از «دعای عریض»، دعای وسیع و طولانی است، و این، خود کنایه است از استمرار و اصرار دعا کننده بر دعای خود. در مجموع، آیۀ شریف در مقام نکوهش و توبیخ انسان است به این که وقتی خدای متعال، به او نعمتی می دهد، او از خدا روی می گرداند، و تکبّر می کند، و چون نعمتی را از او باز می ستاند، به یاد خدا می افتد و به سویش روی می آورد، و به طور دائم، دست به دعا برمی دارد و در دعایش اصرار می ورزد.(2)

در سورۀ اسراء، ریشۀ اِعراض از خدا در خوشایند، کفور بودن انسانْ ذکر شده است:

(وَ إِذا مَسَّکمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلّا إِیاهُ فَلَمَّا نَجَّاکمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کفُوراً.(3) و چون در دریا به شما صدمه ای برسد، هر که را جز او می خوانید، ناپدید [و فراموش ] می گردد، و چون [خدا] شما را به سوی خشکی رهانید، رویگردان می شَوید، و انسان، همواره ناسپاس است ) .

علّامه طباطبایی در بیانی زیبا، ریشۀ دعا کردن را فطرت خداجوی انسانْ معرّفی می کند و ریشۀ اِعراض را طبیعت کفرانگر انسان می داند و این بخش از آیه را چنین تفسیر می کند:

معنای این که فرمود: (فَلَمَّا نَجَّاکمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ) ، این است که وقتی شما را از غرق شدن نجات داده، گرفتاری و بیچارگی شان را برطرف نمود، و شما را بار دیگر به خشکی رسانید، دوباره از او و از دعای او اعراض کردید، و این، خود دلالت دارد بر این که یاد خدای تعالی، هیچ وقت از دل آدمی بیرون نمی رود، و در هیچ حالی، مغفول نیست، و اگر دعا می کند، ذات و فطرت او وادارش می کند که در ضرّاء و سرّاء، در شدّت و در رخاء، او را بخواند؛ زیرا اگر

ص :150


1- . سورۀ فصّلت، آیۀ 51.
2- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج17، ص612.
3- . سورۀ اسرا، آیۀ 67.

بعضی از او اعراض می کنند، لا بد او هست، و گرنه اگر چنین چیزی در ذات و فطرت آدمی وجود نداشت، دیگر اعراض معنا نداشت. پس معنای این که آیۀ مورد بحث می فرماید: انسان، خدای را در بی چارگی هایش می خواند، ولی در خوش حالی ها از او اعراض می کند، در معنای این است که انسان، همیشه به وسیلۀ فطرتش به سوی خدا هدایت می شود. (وَ کانَ الْإِنْسانُ کفُوراً) ، یعنی کفران نعمت، عادت انسان است، و از این جهت است که دارای طبیعت انسانی است که همۀ سر و کارش با اسباب مادی و طبیعی است، و در اثر عادت و خو کردن با اسباب مادی و طبیعی، مسبب الأسباب را فراموش می کند، با این که در هر آنی، در نعمت های او غوطه ور است.

و اگر کلام را با این چنین ذیلی ختم نمود، برای این بود که بفهماند اعراض آدمی از یاد خدا در غیر حال بیچارگی، امری غریزی _ فطری نیست؛ چون اگر فراموشی خدا فطری بود، خود دلیل بر نفی ربوبیت او می شد؛ بلکه امری عادی است و عادت زشتی است از انسان که او را به کفران نعمت وا می دارد.

و در آیه، دلیلی هم بر توحید ربوبیت خدای تعالی هست، و حاصلش این است که اگر آدمی در حادثه ای کارش به جایی برسد که از هر سببی از اسباب ظاهری جهان، منقطع و مأیوس شود، اصل سببْ منقطع نمی شود، و امید نجاتش به کلّی ناامید نمی گردد؛ بلکه هنوز امید نجات داشته و به سببی که توانای بر اموری باشد که هیچ سببی قادر بر آن نیست، امیدوار است.

و اگر در واقع چنین سببی که ما فوق همۀ اسباب عالم و مسبّب همۀ آنها (یعنی خدای سبحان) وجود نمی داشت، چرا بایستی در دل آدمی و در فطرت او چنین ارتباط و تعلّقی یافت شود؟ پس وجود چنین تعلّقی، خود، حجّتی است بر مسئلۀ اثبات صانع که اگر اشتغال به زخارف زندگی دنیا و دلبستگی و انس به اسباب مادی و ظاهری نبود، هرگز از یاد او غافل نمی شدیم.(1)

در آیۀ دیگری، به جای «اعراض»، از تعبیر «شرک» استفاده شده است:

(وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یشْرِکونَ.(2) و چون به مردم زیانی برسد، پروردگار خود را در حالی که به درگاه او توبه می کنند، می خوانند، و آن گاه که از جانب خود، رحمتی به آنان چشانید، به ناگاه، دسته ای از ایشان به پروردگارشان شرک می آورند) .

ص :151


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 13، ص212.
2- . سورۀ روم، آیۀ 33.

مفهوم آیه این است که: چون مختصر ضرری از قبیل: مرض، فقر و شدّت، به انسان ها برسد، پروردگارشان را می خوانند، در حالی که به سوی او _ که همان خدای سبحان است _ بازگشت می کنند، و چون خدای متعال، مختصر رحمتی به ایشان بچشاند، ناگهان جمعی از این مردم به پروردگارشان _ که دیروز او را می خواندند، و به ربوبیتش اعتراف می کردند _ شرک می ورزند و شریک ها برایش می تراشند. خلاصه این که می خواهد بفرماید: انسان، طبیعتاً کفرانگر نعمت هاست، هر چند که در هنگام گرفتاری، به نعمت و ولی نعمت، اقرار داشته باشد.(1)

در آیه ای دیگر، علاوه بر شرک، به نسیان نیز به عنوان حالت افراد در خوشایند، تصریح شده است:

(وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِی ما کانَ یدْعُوا إِلَیهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ للهِ أَنْداداً لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکفْرِک قَلِیلاً إِنَّک مِنْ أَصْحابِ النَّارِ.(2) و چون به انسانْ آسیبی رسد، پروردگارش را _ در حالی که به سوی او بازگشت کننده است _ می خواند. سپس چون او را از جانب خود نعمتی عطا کند، آن [مصیبتی ] را که در رفعِ آن پیش تر به درگاه او دعا می کرد، فراموش می نماید و برای خدا همتایانی قرار می دهد تا [خود و دیگران را] از راه او گم راه گرداند. بگو: «به کفرت اندکی برخوردار شو که تو از اهل آتشی») .

بعد از آن که در آیۀ پیشین، سخن از کفرانگران نعمت بود و در آن فرمود: خدای سبحان با این که بی نیاز از مردم است، مع ذلک این عمل را برای آنان نمی پسندد، اینک در این آیه، تنبّه می دهد به این که انسان، طبعاً کفرانْ پیشه است، با این که او بالفطره، پروردگار خود را می شناسد و در هنگام بیچارگی و اضطرار _ که دستش از همه جا کوتاه می شود _ ، بی درنگ رو به سوی او می کند و از او نجات می طلبد هم چنان که خود او فرموده: (وَ کانَ الْإِنْسانُ کفُوراً) (3) و نیز فرموده: (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کفَّارٌ) .(4)

بنا بر این، معنای آیه چنین می شود که: وقتی شدّت و یا مرض یا قحطی و ... به انسان می رسد، پروردگار خود را در حالی که اعتراف به ربوبیتش دارد می خواند، و به سوی او برمی گردد، و از ماسوای او اعراض می کند. از او می خواهد که گرفتاری اش را برطرف سازد و چون خدای سبحان، گرفتاری اش را برطرف کرد و نعمتی از ناحیۀ خود به او داد، سرگرم و مستغرق در آن نعمت

ص :152


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 16، ص274.
2- . سورۀ زمر، آیۀ 8.
3- . انسان، همواره کفرانْ پیشه است (سورۀ اسرا، آیۀ 67).
4- . به درستی، انسان، ستمگر و کفرانْ پیشه است (سورۀ ابراهیم، آیۀ 34).

می شود و دوباره آن گرفتاری اش را از یاد می بَرَد؛ گرفتاری ا ی که خدا را به سوی آن می خواند، یعنی می خواند تا آن را برطرف کند.(1)

در آیۀ دیگری، به جای اعراض، از تعبیر (کأنْ لَم یدعنا) استفاده شده که به این معناست که گویا اصلاً دعا نکرده است:

(وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کأَنْ لَمْ یدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کذلِک زُینَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یعْمَلُونَ.(2) و چون به انسان آسیبی رسد، ما را _ به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده _ می خوانَد، و چون گرفتاری اش را برطرف کنیم، چنان می رود که گویی ما را برای گرفتاری ای که به او رسیده، نخوانده است. این گونه برای اسرافکاران آنچه انجام می دادند، زینت داده شده است ) .

علّامه طباطبایی، معتقد است که عبارت (مَرَّ کأَنْ لَمْ یدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ) ، کنایه است از فراموشی و غفلت از چیزی که فراموش نمی شود و معنای آیه را این می داند که: وقتی بلا و ناملایمی جانکاه به انسان می رسد، مدام و بدون وقفه، ما را به منظور رفع آن بلا می خواند و برخواندن خود اصرار می ورزد، و همین که بلای او را برطرف می کنیم، به کلّی، ما را فراموش می کند، و دلش به سوی همان کارهایی که قبلاً داشت، کشیده می شود. آری. این چنین اعمال _ که اسرافگران و مفرطان در تمتّع به زخارف دنیوی دارند _ ، در نظرشان زیبا جلوه می کند، آن قدر زیبا که جانب ربوبیت پروردگار را به کلّی از یاد می برند، و به فرضی هم که کسی آنان را یادآوری کند، اصلاً از یاد خدا روی بر می گردانند.

ایشان تصریح می کند که: در این آیه، علّت این که منکران معاد، به گم راهی خود ادامه می دهند، بیان شده، و خصوصیات آن سبب، بیان شده، و آن این است که این گونه افراد، مَثَلشان، مَثَل انسانی است که گرفتار بلا و ضرری جانکاه می شود، و به خاطر این گرفتاری، خدای تعالی را می خواند، و یکسره، «ای خدا! ای خدا!» می کند، و اصرار می ورزد تا آن که خدا گرفتاری اش را _ که به خاطر رفع آن، «خدا خدا» می کرد _ برطرف سازد، و ناگهان دنبال همان نافرمانی هایی را که قبلاً داشت بگیرد، و فراموش کند که همو بود که آن همه «خدا خدا» می کرد، هم چنان که علّت این فراموشی این است که بعد از نجات از گرفتاری، شیطان، گناهان و شهوات را در نظر او جلوه می دهد آن چنان که یاد آن شهوات، جای خالی ای در دل او برای یاد خدا باقی نمی گذارد، و خدا را بعد از مدّت ها خدا خدا کردن، از یادش می بَرَد.

ص :153


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 17، ص368.
2- . سورۀ یونس، آیۀ 12.

همچنین این اسرافگران و منکران معاد، علّت انکارشانْ این است که شیطان، اعمال زشت آنان را در نظرشان زینت داد و در نتیجه، دل هایشان به سوی آن اعمال کشیده شد، به طوری که جایی برای یاد خدا در آن نماند، و قهراً خدا از یادشان رفت، و با این که خدای تعالی با فرستادن رسولان پیشین و با معجزاتی روشن، مقام خود را به آنان یادآوری کرد و توجّهشان داد به این که اقوام پیشین را به جرم این که ایمان نیاوردند و به جرم این که ظلم کردند، هلاکشان ساخت، با این حال، ایمان نیاوردند، و این، سنّتی است از خدای متعال که مردم مجرم را این طور جزا می دهد.(1)

در سورۀ اعراف به جای دعا، از کلمۀ «تعرّض» و به جای اعراض، از (قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ) یاد شده است.

(وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیةٍ مِنْ نَبِی إِلّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یضَّرَّعُونَ * ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ.(2) و ما در هر [شهر و] دیاری که پیامبری فرستادیم، ساکنان آن را به سختی و بیماری گرفتار کردیم تا مگر زاری کنند [و رو به خدا آرند]. آن گاه به جای محنت ها خوشی آوردیم تا آن که وضعشان خوب شد [ولی باز متنبّه نشدند] و گفتند: البته به پدران ما [هم از گردش روزگار] رنج و خوشی می رسید. پس ناگهان، در آن حال که غافل بودند، ایشان را بگرفتیم) .

خدای سبحان در این عبارت، این معنا را خاطر نشان می سازد که سنّت الهی بر این جاری بوده که هر پیغمبری از پیغمبران را به هر ناحیه ای از نواحی می فرستاده، از آن جایی که منظورش از فرستادن انبیا هدایت بندگان بوده، به همین منظور، اهل آن ناحیه را به نحوی از انحا گرفتار شداید مالی و جانی می کرد تا شاید بدین وسیله، به تضرّع و توسّل به پروردگارشان وادار شوند، و در نتیجه، دعوت آن پیغمبر، بهتر و زودتر به نتیجه برسد. آری. ابتلائات و شدائد، کمک خوبی است برای دعوت انبیا؛ زیرا انسان، مادامی که متنعّم به نعمت هاست، سرگرمی به آن از توجّه به خدای تعالی _ که ولی همۀ آن نعمت هاست _ بازش می دارد، وقتی نعمتی از کفَش رود، احساس حاجت نموده، همین احتیاج، غرور او را به ذلّت و مسکنت مبدّل می نماید و به جَزَع و فَزَع وادارش می کند، و به ناچار به درگاه کسی که دفع ذلّت و برآمدن حاجتش به دست اوست، التجا می بَرَد، و آن کس، خدای سبحان است، و لو این که او خودش نداند؛ ولیکن وقتی پیغمبر و یا وصی پیغمبری به او گفت که فریادرس تو همان آفریدگار توست، زودتر از دوران غرورش به سوی حقْ

ص :154


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 10، ص29.
2- . سورۀ اعراف، آیۀ 94 _ 95.

هدایت می شود، هم چنان که فرموده: (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ) .(1) در عبارت (ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا... ) کلمۀ «عفوا» از مادۀ «عفو» است که به معنای کثرت تفسیر شده، یعنی تا آن که زیاد کردند مال و اولاد را بعد از آن که خداوند با فرستادن بلا، کم کرده بود مال و اولادشان را. ممکن هم هست که به معنای محو اثر بوده باشد و لو این که مفسّران، این احتمال را نداده اند. بنا بر این احتمال، معنای جمله چنین می شود که: ایشان به وسیلۀ حسنه و نعمت هایی که به آنها داده شده بود، آثار سوء سیّئات و نقمت های قبلی را محو کردند؛ ولیکن به جای این که به راه حقْ هدایت شوند و ضرّاء و سرّاء را از ناحیۀ خدای تعالی بدانند، گفتند: (قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ) یعنی انسان از آن جایی که در عالم طبیعت قرار گرفته و این عالم، همواره در حال دگرگونی است، لذا خواه ناخواه، محکوم به تحوّل و ناکامی و کام روایی است. پس نه کامروایی اش امتحان خداست و نه ناکامی اش عذاب و نقمت اوست.

بنا بر این که معنای دوم درست باشد، ممکن است جملۀ (وَ قالُوا... ) را عطف تفسیر جملۀ (حَتَّی عَفَوْا) بگیریم و بگوییم: منظور از (حَتَّی عَفَوْا) این است که ایشان با گفتن این که «سرّاء و ضرّاء، از عادت دهر ناپایدار است که هر روز نعمتی را از شخصی گرفته و به شخص دیگری می دهد هم چنان که رفتارش با پدران ما هم همین طور بود»، امتحان الهی را انکار و رسم آن را محو کردند.(2)

ﻫ _ الگوی «جَزَع _ مَنْع»

در برخی دیگر از آیات، الگوی «جزع _ منع» مطرح شده و بیان گردیده که برخی هنگام بلایا، بی تاب و هنگام نعمت ها بخیل می شوند. در آیاتی از سورۀ معارج چنین آمده است:

(إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً.(3) به راستی، انسانْ بسیار حریص [و بی تاب ] خلق شده است؛ چون آسیبی به او رسد، بی تاب است و چون خیری به او رسد، بخل ورز است) .

ریشۀ این واکنش، هَلوع بودن انسان است. علّامه طباطبایی در این باره می گوید:

کلمۀ «هلوع»، صفتی است که از مصدر «هَلَعَ» _ که به معنای شدّت حرص است _ ، اشتقاق یافته. و نیز گفته اند که این کلمه را دو آیۀ بعد، تفسیر کرده. پس هلوع، کسی است

ص :155


1- . سورۀ سجده، آیۀ 51.
2- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 8، ص252 به بعد.
3- . سورۀ معارج، آیۀ 19 _ 21.

که هنگام برخورد با ناملایمات، بسیار جَزَع می کند، و چون به خیری می رسد، از انفاق به دیگران خودداری می کند. و به نظر ما، این وجه، بسیار وجه خوبی است و سیاق آیه هم با آن مناسب است؛ چون از سیاق دو جملۀ (إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً) و (إِذا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً) پیداست که می خواهد هلوع را معنا کند.

سپس ایشان به تحلیل عقلیِ این موضوع می پردازد و با تأکید بر این که هلع، از فروع حبّ ذات است، می گوید:

از نظر اعتبار عقلی هم هلوع چنین کسی است؛ چون آن حرصی که جبلی انسان است، حرص بر هر چیزی نیست، که چه خیر باشد و چه شر، چه نافع باشد و چه ضار، نسبت به آن حرص بورزد؛ بلکه تنها حریص بر خیر و نافع است، آن هم نه هر خیر و نافعی، بلکه خیر و نافعی که برای خودش و در رابطه با او خیر باشد، و لازمۀ این حرص، این است که در هنگام برخورد با شر، مضطرب و متزلزل گردد؛ چون شر، خلاف خیر است، و اضطراب هم خلاف حرص. و نیز لازمۀ این حرص، آن است که وقتی به خیری رسید، خود را بر دیگران مقدّم داشته، از دادن آن به دیگران امتناع بورزد، مگر در جایی که اگر کاسه ای می دهد، قدح بگیرد. پس جَزَع در هنگام برخورد با شر، و منع از خیر در هنگام رسیدن به آن، از لوازم هلع و شدّت حرص است.(1)

جالبْ این که بر اساس بیان ایشان، دلیل این که حرص، موجب جزع در بلایا می گردد، شر ارزیابی کردنِ بلاهاست. موضوع حرص، امور خیر است و لذا هر چه شرْ ارزیابی گردد، موجب بی تابی می گردد. این به مسئلۀ ارزیابی نادرست از بلایا بر می گردد که در بحث «خیر بودن قضاهای الهی» خواهد آمد(2) و گفتیم که ارزیابی نادرست، موجب نارضایتی می گردد و به همین جهت، بی تابی را به دنبال دارد.

نکتۀ دیگر، این که باز هم این جا خودخواهی و محور قرار ندادن خداوند، موجب این واکنش منفی می گردد. وقتی خود، محور قرار گرفت و خدا از گردونۀ ارزیابی و تشخیص خارج گشت، ورود بلایا و انفاق در راه خدا، شرْ ارزیابی می گردد و لذا انسان را به جزع و منع می کشاند.

جمع بندی

از آنچه گذشت، روشن شد که پنج الگو برای واکنش منفی به موقعیت خوشایند و ناخوشایند در قرآن کریم وجود دارد که در جدول زیر آمده است:

ص :156


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 20، ص18.
2- . ر. ک: فصل چهارم، عامل اساسی رضامندی.

الگوواکنش به خوشایندواکنش به ناخوشایند1فرحقنوط2فرحکفران3فرح _ فخریأس _ کفران4اعراضدعا5منعجزع

جدول (6 _ 1)

همان گونه که مشاهده می کنید، میان الگوی چهارم با الگوهای پیشین، تفاوتی وجود دارد و آن این که در حالت ناخوشایند، این جا سخن از دعا و درخواست از خداوند است و در موارد سه گانۀ پیشین، سخن از یأس و نومیدی. پرسشْ این است که: چگونه جمع میان یأس و دعا ممکن است؟ کسی که مأیوس است، چگونه ممکن است دعا کند؟ امید، زمینۀ دعا و درخواست است. بدون امید، دعا و درخواست، بی معناست. بنا بر این، آیا این تفاوت، حکایت از دو گونۀ متفاوت از واکنش است و یا این که تحلیل دیگری دارد؟ پیش از جمع بندی نهایی باید به این پرسش پاسخ گفت.

پاسخ، در تفاوت موضوع یأس و دعا نهفته است. موضوع یأس، «اسباب مادی» است و موضوع دعا، «خداوند متعال». توضیح این که چون طبیعت این گونه افراد، این است که از خدا غفلت می کنند و همه چیز را در توانمندی خود و اسباب مادی می دانند و هیچ نقشی برای خدا قائل نیستند، از این رو، به هنگام بلا و سختی _ که همۀ راه های مادی، بسته است و خود فرد نیز ناتوان می گردد _ ، طبیعتاً دچار یأس می شوند و این یأس، ناامیدی از خود و اسباب مادی است؛ امّا در عین حال، چون فطرتاً خداجوی است، از خود و اسباب مادی قطع امید می کند و به خدا روی می آورد و از او درخواست می کند. این در حقیقت، یک انتقال از طبیعت به فطرت است. به بیان دیگر، علّت تفاوت، در تفاوت مقتضای طبیعت و فطرت است. طبیعت این گونه افراد، کفران و بی خدایی است؛ لذا ناامیدی، ناامیدی از غیر خداست. امّا از آن جا که فطرت انسان، خداخواه است، بر اساس فطرتْ به خدا امید دارد و به او روی می آورد و دعا می کند.

مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر آیات 33 و 36 سورۀ روم _ که اوّلی، به دعا و دومی، به ناامیدی در ناخوشایند اشاره دارد _ بر همین اساس، این تفاوت را تبیین می کند و می نویسد:

با این بیان، روشن می شود که دیگر هیچ تدافع و ناسازگاری ای بین این آیه [ (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَة فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَة بِما قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ إِذا هُمْ یقْنَطُونَ) ] و آیۀ سابق که می فرمود: (وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیهِ... ) ، نیست؛ برای این که مدلول

ص :157

آیۀ مورد بحثْ این است که: مردم، ظاهربین و سطحی نگر هستند. وقتی نعمتی به دستشان می رسد، خوش حال می شوند، و چون از دست می دهند، نومید و مأیوس، و مدلول آیۀ سابق، این است که وقتی نعمتی به دستشان می رسد، خوش حال می شوند، و چون از دست می دهند، خدا خدا می کنند، در حالی که از آنچه از دست داده اند، نومید، و از اسباب آن مأیوس اند، تنها به خدا بازگشت می کنند. پس منافاتی بین دو آیه نیست.(1)

آنچه گذشت، به واکنش به دوران ناخوشایند اشاره داشت. از این گذشته، در واکنش مربوط به دوران خوشایند نیز میان الگوی چهارم با الگوهای سه گانۀ نخست، تفاوت وجود دارد. در الگوهای سه گانۀ نخست، سخن از فرح است؛ اما در الگوی چهارم، سخن از اعراض به میان آمده است. با اندکْ تأمّلی در تفسیر آیات مربوطه، این تناقض ظاهری از بین می رود؛ زیرا ریشۀ فَرِِح، غفلت از خدا بود و این با اعراض از خداوند، نه تنها منافات ندارد، که مناسبت نیز دارد. چنین افرادی با غفلت، از خدا اعراض می کنند و به فرح و بدمستی می پردازند. لذا در برخی آیات، برای واکنش دوران ناخوشایند، از واژۀ «یأس» استفاده شده که از تعبیرهای مربوط به الگوهای سه گانۀ نخست است و برای واکنش دوران خوشایند، از واژۀ «اعراض» استفاده شده که از تعبیرهای الگوی چهارم است:

(وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یؤُساً.(2) و هرگاه به انسان، نعمتْ ارزانی داشتیم، روی برتافت و خود را [از بندگی خدا] کنار کشید، و هرگاه آسیبی بدو رسید، دعای دور و درازی داشت ) .

در تحلیل این پنج الگو می توان گفت که انسان در حالت ناخوشایند، به خاطر طبیعت ناسپاس بشر (کفران)، از خدا غفلت می کند. لذا از یک سو به ناامیدی کشیده می شود(یأس) و در برابر ناملایمات، بی تاب می گردد(جزع) و از سوی دیگر، به خاطر فطرت خداجویش به سوی خدا روی می آوَرَد و از خدا درخواست می کند(دعا)؛ امّا در حالت خوشایند، باز از خدا غفلت می کند. لذا به او پشت می کند (اعراض) و به خاطر غرور و تکبّر، به سرور و بدمستی روی می آورد (فَرح) و به خود می نازد (فخر) و از انفاق و کمک به دیگران خودداری می کند(منع).

همان گونه که روشن است، آیات قرآن کریم، به خوبی، ابعاد گوناگون واکنش منفی به این دو موقعیت را بیان کرده است. اکنون نوبت به پاسخ به این پرسش است که: برای تبدیل واکنش منفی به واکنش مثبت چه باید کرد؟ در ادامه، این بحث را در دو سطح بیان خواهیم کرد: یکی سطح روایاتی که مستقیماً به تنظیم هر دو موضوع حزن و سرور پرداخته اند و دیگری، اموری که موجب واکنش مثبت به هر دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند می گردند.

ص :158


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 16، ص275.
2- . سورۀ فصّلت، آیۀ 51.

2. عوامل مشترک واکنش مثبت

اشاره

واکنش مثبت به این دو موقعیت، «شکر _ صبر» است. از آن جا که پیش تر در این باره سخن گفته ایم، بیش از این به آن نمی پردازیم. مهم، آن است که برای رسیدن به شادکامی باید از الگوی «شکر _ صبر» در بُعد تکوینیِ زندگی استفاده نمود. حاصل این الگو، رضامندیِ تکوینی است. در این بحث به بررسی عوامل مشترکی می پردازیم که در هر دو موقعیت تکوین، کارایی دارند و موجب واکنش مثبت می گردند.

الف _ تنظیم نظام ارزیابی

اشاره

وقتی سخن از خیرباوری به میان می آید، پای نظام ارزیابی نیز به پیش کشیده می شود. هر نوع نظام ارزیابی نمی تواند خیرباوری را به ارمغان آورد.

نظام غلط: ارزیابیِ لذّت گرا

اگر نظام ارزیابی، نظام «خیرگرا» نباشد، نمی تواند به خیرباوری منجر شود. دلیل آن نیز در دو بُعدی بودن پدیده هاست که به دو گونه شدن نظام ارزیابی نیز می انجامد. پدیده ها و امور زندگی انسان، دو بُعدی اند: بُعد ظاهر _ که بر اساس آن، پدیده ها برای طبع انسان یا «خوشایند» هستند و یا «ناخوشایند» _ و بُعد باطن _ که بر اساس آن، پدیده ها برای حیات انسان یا «خیر» هستند و یا «شر» _ . محور بُعد ظاهر، خواسته های انسان است و محور بُعد باطن، مصلحت او. بر این اساس، دو نظام ارزیابی نیز وجود دارد: نظام ارزیابی «لذّت گرا» یا «خواست گرا» و نظام ارزیابی «مصلحت گرا» یا «خیرگرا». اگر نظام ارزیابی کسی خواست گرا باشد، همۀ امور را با قالب «خوشایند _ ناخوشایند» بررسی می کند و به چیزی جز آن نمی اندیشد. لذا نمی تواند خیر و شرّ اصیل و واقعی را تشخیص دهد. البته نتیجۀ هر ارزیابی در پایان، آن است که فلان مورد، خیر است؛ ولی این در حقیقت، به معنای خیر دانستن خوشایندهاست که با خیر اصیل، تفاوت دارد.

نظام درست: ارزیابیِ مصلحت گرا

اگر نظام ارزیابی فرد، خیرگرا باشد، از ظاهر امور می گذرد و به لایه های باطنی آن نفوذ می کند و همۀ امور را با قالب «خیر _ شر» و «مصلحت _ مفسده» بررسی می کند و به چیزی جز آن نمی اندیشد. این نظام، توان ارزیابی خیر بودن امور را دارد و می توان برای شناخت خیر به آن متّکی شد. در آیۀ شریف (کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کرْهٌ لَکمْ وَ عَسی أَنْ تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَک) (1) _ که یک قانون است _ ، به خوبی، تفاوت این دو نظام

ص :159


1- . سورۀ بقره، آیۀ216.

ارزیابی، مشخّص است. این قانون به خوبی نشان می دهد که گاه خیر و سعادت واقعیِ انسان در سختی و رنج است و لذّت، رهاوردی جز شرّ و بدی ندارد. بر همین اساس، در آغاز این آیه، مسئلۀ جنگ را _ که امری سخت و پُر محنت است _ طرح کرده و با استناد به این قاعده، بیان می دارد که هر چند از آن ناخرسندید ( (کُتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کرْهٌ لَّکمْ) )، امّا خیر شما در آن است و طبیعتاً مردم از ترک جنگ، خرسند می شوند و شرّ آنان در آن است. در جای دیگری، مسئلۀ ناخرسندی از همسر را طرح می کند و می فرماید که اگر از زنانتان خوشتان نیامد، فوراً آنان را طلاق ندهید، چه بسا از چیزی خوشتان نمی آید؛ ولی خداوند متعال در آن برای شما خیر فراوان قرار می دهد: (فَإِن کرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیْئاً وَیجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیرًا کثِیرًا) .(1) در طرف مقابل، ثروت را مورد بحث قرار داده که برای مردم، لذّت بخش است؛ امّا می فرماید: گمان نکنید که این، مایۀ خیر برای آنان است: (وَلاَ یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لّانفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ) .(2) گناه نیز لذّت بخش است؛ امّا تباهی به بار می آورد و طاعت، سخت است؛ امّا سعادت و موفّقیت به ارمغان می آورد.(3)

آنچه مهم است این که مرکز ثقل آموزه های اسلام، لذّت نیست؛ بلکه خیر و صلاح انسان است. این، رویکردی دیرین است که پیشینۀ آن به همۀ ادیان آسمانی و پیامبران الهی، باز می گردد.

این جاست که بحث معیار خیر و شر، مطرح می شود. کار نظام ارزیابی، معرّفی خیر و شر است. حتّی نظام ارزیابیِ خواست گرا نیز هر چند خیر اصیل را نمی یابد، امّا ادّعای آن این است که خیر را معرفی می کند. بنا بر این، معیار خیر و شر، متفاوت می شود. از این رو، اصلاح نظام ارزیابی، به اصلاح معیار خیر و شر باز می گردد. برای اصلاح نظام ارزیابی باید معیار اصیل خیر و شر را به دست آورد و بر اساس آن، به ارزیابیِ امور پرداخت. به همین جهت، این مسئله، مورد توجّه روایات قرار گرفته که در ادامه به آنها می پردازیم:

عاقبت اندیشی

ارزیابیِ خیرگرا، عاقبتْ اندیش است، نه حالْ اندیش. توضیح این که امور زندگی، یک حال دارد و یک آینده که در آن، پیامد امور نمایان می شود. ارزیابیِ خواست گرا، تنها به حال پدیده ها می نگرد و هر آنچه را که در زمان حال، خوشایند باشد، خیر معرّفی می کند و هر آنچه را که در زمان حال،

ص :160


1- . سورۀ نساء، آیۀ 19.
2- . سورۀ آل عمران، آیۀ 187.
3- . امام علی علیه السلام : وَ اعلَموا أنَّهُ ما مِن طاعةِ اللهِ شَیءٌ إلّا یأتِی فِی کُرهٍ و ما مِن مَعصِیَةِ اللهِ شَیءٌ إلّا یَأتِی فی شَهوَة (نهج البلاغة، خطبۀ 176).

ناخوشایند باشد، شر می داند. در حالی که خیر و شرّ واقعیِ پدیده ها، بر اساس آیندۀ آنها رقم می خورد. از این رو، ارزیابیِ خیرگرا، آینده اندیش است نه حال اندیش. آن احساس گذرا و ناپایداری که برای انسان پیش می آید و از چیزی خوشش می آید و با آن خو می گیرد، یا از چیزی بیزار و گریزان می شود، نشانۀ خیر و یا شر بودنِ آن نیست؛ بلکه ملاک خیر و شر بودنِ یک چیز، در نقش آن در آسایش ابدی و خوش بختی درازمدّت انسانْ نهفته است.(1) بنا بر این، ملاک خیر و شرّ انسان، آینده است. به همین جهت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

خَیرُ الاُمورِ، خَیرُها عاقِبَةً.(2)بهترین کارها، خوش فرجا ترین آنهاست.

امام صادق علیه السلام نیز در بخشی از وصیّت خود به عبد الله بن جُندب می فرماید:

یابنَ جُندَبٍ، الخَیرُ کلُّهُ أمامَک وإنَّ الشَّرَّ کلَّهُ أمامَک. ولَن تَرَی الخَیرَ وَالشَّرَّ إلّا بَعدَ الآخِرَةِ؛ لِأَنَّ اللهَ عزّ وجلّ جَعَلَ الخَیرَ کلَّهُ فِی الجَنَّةِ وَالشَّرَّ کلَّهُ فِی النّارِ.(3)ای پسر جندب! همۀ نیکی، پیش روی تو، و همۀ بدی، در برابر توست. تو نیکی و بدی را نخواهی دید، مگر پس از [فرا رسیدن] آخرت؛ چرا که خداوند، همۀ نیکی را در بهشت و همۀ بدی را در دوزخْ قرار داده است.

بنا بر این، اگر حال زودگذرِ امری، خوشایند و آیندۀ پایدار آن، شرّ و ناخوشایند باشد، نمی توان آن را خیر دانست. این خیر زودگذر، موجب نارضایتی و در نتیجه، ناشادکامی پایدار را در آینده فراهم می آورد. این یک اصل اساسی است. از این رو، امام علی علیه السلام تأکید می فرماید که:

ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ، وما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النّارُ، وکلُّ نَعیمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقورٌ، وکلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافِیةٌ.(4)آن بدی ای که بعد از آن بهشت است، بد نیست و آن نیکی ای که پس از آن، آتش است، نیک نیست. هر نعمتی در برابر بهشت، ناچیز است و هر گرفتاری ای در مقابل آتش، ایمنی است.

نقل شده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگام ساخت مسجد النبی، این بیت را زمزمه می کردند:

ص :161


1- . نهج الدعاء، ص20.
2- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص402، ح5868؛ الأمالی، صدوق، ص576، ح788؛ بحار الأنوار، ج71، ص363، ح2 وج 77، ص115، ح8.
3- . تحف العقول، ص306؛ بحار الأنوار، ج78، ص284، ح1.
4- . الکافی، ج8، ص24، ح4؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص407، ح5880؛ التوحید، ص74، ح27؛ نهج البلاغة، حکمت 387؛ تحف العقول، ص88.

اللّهُمَّ لا خَیرَ إلّا خَیرُالآخِرَة***فَاغفِر لِلأَنصارِ وَالمُهاجِرَة(1)

خدایا! هیچ خیری جز خیر آخرت نیست***پس مهاجران و انصار را بیامرز!

همچنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که: روز قیامت، برخوردارترینِ مردم دنیا را از میان کافران می آورند و می گویند: او را یک بار در آتش فرو ببَرید. وی را در آتش فرو می بَرند و آن گاه به او می گویند: «فلانی! آیا هیچ نعمتی به تو رسیده است؟». می گوید: نه؛ از هیچ نعمتی برخوردار نبوده ام.

از سوی دیگر، گرفتارترین و بینواترین مؤمن را نیز می آورند و می گویند: او را یک بار به بهشت وارد کنید. وی را به بهشت وارد می کنند و آن گاه به او می گویند: «فلانی! آیا تاکنون رنج و بلایی به تو رسیده است؟». می گوید: هرگز رنج و بلایی به من نرسیده است.(2) بنا بر این، انسان، چیزی را که در آینده، شر به ارمغان می آورد، نباید خیر بداند، حتی اگر در حال، خوشایند باشد،(3) و چیزی را که در آینده، خیر به ارمغان می آورد، نباید شر بداند، حتّی اگر در حال، ناخوشایند باشد.(4)

پس روشن می شود که انسان از برخی نعمت ها و لذّت ها نباید راضی باشد و از برخی محنت ها و رنج ها نیز نباید ناراضی باشد. این جا دو زیرشاخۀ جدید مطرح می شود که در روایات بدان پرداخته شده است: یکی «لذّت تلخ» _ که چیزی جز شرّ و بدی نیست _ ، و دیگری «محنت شیرین» _ که چیزی جز خیر و خوبی _ نیست. لذّت تلخ نیز خود بر دو قسم است: یکی، وضعیت خوشایندی که ثروتِ همراه با غفلت از خداوند متعال است و در ادبیات دین، به عنوان «نعمت استدراج» از آن یاد می شود، و دیگری، انجام دادن کارهای لذّت بخشی است که پیامد منفی دارد و در ادبیات دین، از آن به عنوان «حرام» یاد می شود. محنت شیرین نیز خود بر دو قسم است: یکی وضعیت ناخوشایندی که همراه با یاد خداست و در ادبیات دین، به عنوان «نعمت بلا» یاد می شود و دیگری، انجام دادن تکالیف دشواری است که پیامد مثبت دارند و در ادبیات دین، از آن به عنوان «واجب» یاد می شود.

ص :162


1- . صحیح البخاری، ج1، ص166، ح418؛ صحیح مسلم، ج1، ص374، ح9؛ سنن النسائی، 2ج، ص40.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یؤتی یومَ القِیامَة بِأَنعَمِ أهلِ الدُّنیا مِنَ الکفّارِ فَیقالُ: اِغمِسوهُ فِی النّارِ غَمسَة. فَیغمَسُ فیها. ثُمَّ یقالُ لَهُ: أی فُلانُ، هَل أصابَک نَعیمٌ قَطُّ؟ فَیقولُ: لا، ما أصابَنی نَعیمٌ قَطُّ. ویؤتی بِأَشَدِّ المُؤمِنینَ ضُرّا وبَلاءً فَیقالُ: اِغمِسوهُ غَمسَة فِی الجَنَّة. فَیغمَسُ فیها غَمسَة. فَیقالُ لَه: أی فُلانُ، هَل أصابَک ضُرٌّ قَطُّ أو بَلاءٌ؟ فَیقولُ: ما أصابَنی قَطُّ ضُرٌّ ولا بَلاءٌ (سنن ابن ماجة، ج2، ص1445، ح4321).
3- . امام علی علیه السلام : لا تَعُدَّنَّ خَیرا ما أدرَکتَ بِهِ شَرّا (غرر الحکم، ح10186؛ عیون الحکم والمواعظ، ص520، ح9458).
4- . امام علی علیه السلام : لا تَعُدَّنَّ شَرّا ما أدرَکتَ بِهِ خَیراً (غرر الحکم، ح10185؛ عیون الحکم والمواعظ، ص520، ح9457).

این چهار موضوع را به تفصیل، در جای خود بحث خواهیم کرد: نعمت استدراج را در رضامندی دوران خوشایند؛ نعمت بلا را در رضامندی دوران ناخوشایند؛ ترک حرام را در رضامندی از نهی خدا؛ انجام دادن واجب را در رضامندی از امر خداوند. آنچه این جا مهم است، این که پایۀ این مباحث چهارگانۀ آینده، همین معیار خیر و شر است که بر اساس سرانجام و پیامد امور استوار است. پس کسی می تواند به «رضامندی اصیل» و در نتیجه، «شادکامی پایدار» دست یابد که از نظام ارزیابی خیرگرا برخوردار باشد، نه خوشایندگرا، و این، در گرو عاقبت اندیشی است نه حال اندیشی. این همان چیزی است که در ادبیات دین، از آن به عنوان «حَزم» یاد می شود. بنا بر این، این بخش از رضامندی یعنی خیرشناسی، مبتنی بر «فضیلت حزم» است. حزم به معنای جمع کردن و محکم بستن چیزی است. در زبان عربی، «حزامة» به طنابی گفته می شود که دستۀ هیزم را با آن می بندند. ابن فارس با اشاره به معنای لغوی حزم، به تعریف آن در حوزۀ اندیشه می پردازد و آن را به معنای اندیشۀ منسجم و بدون پراکندگی و اضطراب می داند.(1) بنا بر این، حزم یعنی: استواراندیشی و اندیشۀ ناب و منسجم در بارۀ چیزی.

از بررسی روایات حزم _ که مجال طرح آنها در این جا نیست(2) _ به دست می آید که نقطۀ محوری حزم، بررسی «آینده» و به تعبیر بهتر، «عاقبت» است و چنین بر می آید که حزم، نگاه به آینده دارد و سرانجام امور را بررسی می کند تا خیر یا شر بودن آن را به دست آوَرَد. بنا بر این، حزم یعنی دوراندیشی، پیش بینی و آینده نگری، و حازم کسی است که به جای لحظۀ حال، به آینده و پیامد هر امری نظر می کند و بر اساس آن، به ارزیابیِ خیر یا شر بودن می پردازد.

از آنچه گذشت، چنین به دست آمد که درک خیر بودن قضای الهی، متوقّف بر نظام ارزیابیِ خیرگراست و نظام ارزیابیِ خیرگرا، متوقّف بر فضیلت حزم و عاقبت اندیشی. بنا بر این، برای شناخت و درک خیر بودن قضای الهی باید عاقبت اندیشی را پرورش داد.

از آنچه گذشت، روشن می شود که خیرگرایی، با لذّت گرایی در تضاد است و نظام ارزیابیِ خیرگرا باید از لذّت محوری به دور باشد. هر چند دین اسلام، لذّت ستیز نیست، با این حال، فلسفۀ خود را نیز بر آن قرار نداده است. رویکرد اساسی اسلام _ همانند همۀ ادیان اصیل _ بر خوش بختی دنیا و آخرت انسان قرار دارد. از این رو، در معارف اسلامی با مفاهیمی همچون: سعادت، خَیر، فلاح، فوز و... رو به رو هستیم. قرآن کریم قانونی دارد با این بیان:

ص :163


1- . الحاءُ والزاءُ والمیمُ، أصْلٌ واحِدٌ وَهُوَ شَدُّ الشَّیءِ وَجَمْعُهُ... فَالْحَزْمُ جَوْدَة الرَّأی وَکذلِک الحِزامَة وَذَلِک اِجْتِماعُه وَألّا یکونَ مُضْطَرِباً وَمُنْتَشِراً (معجم مقاییس اللغة، ج2، ص53).
2- . برای مطالعه بیشتر، ر. ک: اخلاق پژوهی حدیثی، ص103 «اصل سوم: حزم».

(وَعَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیئاً وَهُوَ خَیرٌ لَّکمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّکمْ.(1) چه بسا چیزی را خوش ندارید، ولی برایتان خوب باشد، و چه بسا چیزی را دوست بدارید و برایتان بد باشد) .

این قانون، به خوبی نشان می دهد که گاه خیر و سعادت واقعی انسان، در سختی و رنج است و لذّت، رهاوردی جز شرّ و بدی ندارد. بر همین اساس، در آغاز این آیه، مسئلۀ جنگ را _ که امری سخت و پُرمحنت است _ طرح کرده و با استناد به این قاعده، بیان می دارد که هر چند از آن ناخرسندید (کُتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکمْ) امّا خیر شما در آن است و طبیعتاً مردم از ترک جنگْ خرسند می شوند و شرّ آنان در آن است. در جای دیگری، مسئلۀ ناخرسندی از همسر را طرح می کند و می فرماید که اگر از زنانتان خوشتان نیامد، فوراً آنان را طلاق ندهید، چه بسا از چیزی خوشتان نمی آید؛ ولی خداوند متعال در آن برای شما خیر فراوان قرار می دهد: (فَإِن کرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیئاً وَیجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیرًا کثِیرًا) .(2) در طرف مقابل، ثروت را مورد بحث قرار داده که برای مردم، لذّت بخش است؛ امّا می فرماید: گمان نکنید که این، مایۀ خیر برای آنان است: (وَلاَ یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لّانفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ) .(3) گناه نیز لذّت بخش است؛ امّا تباهی به بار می آورد و طاعت، سخت است؛ امّا سعادت و موفّقیت به ارمغان می آورد.(4)

آنچه مهم است این که مرکز ثقل آموزه های اسلام، لذّت نیست؛ بلکه خیر و صلاح انسان است. این، رویکردی دیرین است که پیشینۀ آن، به همۀ ادیان آسمانی و پیامبران الهی، باز می گردد.

ب _ خیرشناسی

پیش تر گفته شد که به عنوان یک واقعیت، قضای الهی، همیشه مبتنی بر خیر است و خیر بودن، پایۀ رضامندی است و بیان گردید که برای خیرباوری باید نظام ارزیابی خیرگرا داشته باشیم. حال اگر این خیر بودن، توسّط فرد شناخته شود، رضامندی را به وجود می آورد. این جاست که میدان عمل فرد و نقش آفرینی وی شکل می گیرد و فعّالیت مشاوران نیز در همین قلمرو معنا می یابد. اگر فرد، به تنهایی یا به کمک دیگران، خیر بودن قضای الهی را درک کرد، احساس رضامندی در وی به وجود می آید. بسیاری از نارضایتی ها به خاطر درک نکردنِ خیر بودن آنهاست. افراد ناراضی،

ص :164


1- . سورۀ بقره، آیۀ 216.
2- . سورۀ نساء، آیۀ 19.
3- . سورۀ آل عمران، آیۀ 187.
4- . امام علی علیه السلام : و اعلمُوا أنَّهُ ما مِن طاعَةِ اللهِ شَیءٌ إلّا یَأتِی فی کُرهٍ و ما مِن مَعصِیَةِ اللهِ شَیءٌ إلّا یَأتِی فِی شَهوَةٍ (نهج البلاغة، خطبۀ 176).

آنچه را که پیش آمده (حوادث) و یا آنچه را که باید انجام دهند (تکالیف)، شر ارزیابی می کنند و به همین جهت، ناراضی می گردند. این در حالی است که واقعیت امر چنین نیست. این نارضایتی، معلول ناهماهنگی میان شناخت فرد با واقعیت است.

نمودار (6 _ 1) نمودار نقش ارزیابی در رضامندی یا نارضایتی

بنا بر این، با توجّه به این که هماره قضای الهی، مبتنی بر خیر است، راه رضامندی، هماهنگ ساختن شناخت فرد با واقعیت است. واقعیت الهی، ثابت و تغییرناپذیر است. لذا نمی توان آن را تغییر داد و مطابق میل بشر ساخت تا رضامندی حاصل شود؛ بلکه باید شناخت بشر را _ که شناور و تغییرپذیر است _ با واقعیتْ هماهنگ ساخت تا احساس رضامندی به وجود آید. هماهنگ سازی نیز نیازمند شناخت و درک خیر بودن قضای الهی است که از آن به «خیرشناسی» یاد کردیم.(1)

از توانمندی های لازم برای رضامندی، توانمندی در شناخت خیر و تمیز آن از شر است. این در حقیقت، وجه تمایز انسان از حیوان است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

مَن لَم یعرِفِ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ البَهیمَةِ.(2)هر کس خیر را از شر، باز نشناسد، همچون چارپایان است.

به همین جهت، یکی از رسالت های متون دینی، معرّفی خیر و شر است. از آن جا که وحی به مصلحت ها و مفسده های واقعی بشر احاطه دارد، بهترین و مطمئن ترین منبع برای خیرشناسی است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إنَّ اللهَ سُبحانَهُ أنزَلَ کتابا هادِیا بَیَّنَ فیهِ الخَیرَ وَالشَّرَّ، فَخُذوا نَهجَ الخَیرِ تَهتَدوا، وَاصدِفوا عَن سَمتِ الشَّرِّ تَقصِدوا.(3)خدای سبحان، کتابی هدایتگر فرستاد و نیک و بد را در آن روشن ساخت. پس راه نیکی را پیش بگیرید تا هدایت شوید، و از سمت و سوی بدی رویگردان شوید تا در راه میانه [که راه راست است]، قرار بگیرید.

ص :165


1- . این، خود زیرمجموعۀ چیزی است که از آن به عنوان «واقعیت شناسی توحیدی» یاد کرده ایم.
2- . الکافی، ج8، ص24، ح4؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص407، ح5880؛ تحف العقول، ص99؛ غرر الحکم، ح8755؛ بحار الأنوار، ج77، ص288، ح1.
3- . نهج البلاغة، خطبۀ 167؛ بحار الأنوار، ج32، ص40، ح26 وج68، ص290، ح49.

بخشی از متون دینی، به بیان این امر اختصاص دارند. خداوند متعال و معصومان علیهم السلام با معرّفی خیر و ابعاد گوناگون آن، اطّلاعات لازم در این باره را ارائه نموده اند.(1) کتاب خیر و برکت در قرآن و حدیث، به تفصیل روایات این موضوع را گردآورده و به شیوه ای مناسب طبقه بندی نموده است. همچنین در بخش های دیگر روایات نیز به تناسب هر موضوعی، ابعاد مختلف خیر بودن قضاهای تکوینی و تشریعی خداوند متعال بیان شده است. به جهت دامنه دار بودن این مباحث، از وارد شدن به آنها در این جا خودداری می کنیم و به منابعش ارجاع می دهیم.(2) آنچه مهم است این که قرآن و حدیث، دو منبع مهم برای شناخت خیرند. از این رو، مراجعه به متون دینی می تواند فرد را برای شناخت خیر، کمک نماید.

ج _ تصحیح مواجهه با تقدیر

اشاره

از مسائل مهم در رویارویی کلّی با تقدیر، پذیرش یا عدم پذیرش آن است. این که انسان چگونه با تقدیر خدا روبه رو شود، نقش مهمی در رضامندی و عدم رضامندی دارد که در ادامه، به این موضوع می پردازیم.

مواجهۀ غلط: تقدیرستیزی

مواجهۀ غلط با تقدیر، نپذیرفتن تقدیر و ستیزه جویی با آن است. این ستیزه جویی، به معنای آن است که فرد، آن را نمی پذیرد و سعی بر آن دارد تا آن را از زندگی خود خارج سازد. با توجّه به آنچه در بارۀ تقدیر گذشت، این اقدام، بی حاصل و بی ثمر است. امیر مؤمنان علیه السلام نقل می کند که خداوند متعال به حضرت داوود علیه السلام چنین وحی کرد:

یا داودُ! تُریدُ وأُریدُ ولا یَکونُ إلّا ما أُریدُ ، فَإن أسلَمتَ لَمّا أُریدُ أعطَیتُکَ ما تُریدُ، وإن لَم تُسلِم لِما أُریدُ أتعَبتُکَ فیما تُریدُ، ثُمَّ لا یَکونُ إلّا ما أُریدُ.(3)ای داوود! تو اراده می کنی و من هم اراده می کنم، و فقط آنچه من می خواهم می شود. پس اگر تو نسبت به آنچه من خواستم، تسلیم شدی، آنچه را هم تو می خواهی، به تو می بخشم، و اگر نسبت به آنچه من خواستم، تسلیم نشدی، تو را در آنچه می خواهی، به رنج می اندازم و سرانجام، باز آنچه من می خواهم می شود.

این نشان می دهد که مخالفت و ستیز با تقدیر، بی فایده است و نتیجه ای جز ناکامی ندارد. طبیعی است در چنین فضایی نمی توان انتظار رضامندی داشت.

ص :166


1- . بررسی این موضوع، خود بحث مستقلی است که می تواند دستِ کم، موضوع پایان نامۀ کارشناسی ارشد باشد.
2- . ر.ک: خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث، بخش اول: خیر.
3- . التوحید، ص337.

مواجهۀ درست: تقدیرپذیری

اگر روشن شد که همۀ امور، به دست اوست و بدون خواست و ارادۀ او هیچ اتّفاقی در دنیا نمی افتد، و اگر روشن شد که خداوند متعال، به مصلحت بشر عمل می کند و هر چه از او بخواهد یا انجام دهد، به خیر اوست، پس برای رسیدن به شادکامی اصیل باید خواستِ او و همۀ تقدیرهای تکوینی و تشریعی اش را پذیرفت. در حقیقت، پذیرش خواست خداوند متعال و عمل بر اساس آن، تضمین کنندۀ سعادت و شادکامیِ انسان است. این همان چیزی است که در ادبیات دین، از آن به عنوان «تسلیم در برابر امر خدا (التسلیم لأمر الله)» یاد می شود. کسی که تسلیمِ امرِ (فرمانِ) خداست، همۀ اوامر تکوینی و تشریعی وی را می پذیرد و در برابر آن، مقاومت نمی کند. مقاومت و نپذیرفتن امر خداوند متعال، یعنی مخالفت با سنن و قوانین تغییرناپذیر خداوند و حرکت در خلاف جهت جریان هستی. و این، نتیجه ای جز افزایش درد و رنج، و زیاد شدن مشکلات و گرفتاری ها ندارد و از طرفی، موجب ناکامی و شکست در زندگی می شود. ناکامی و افزایش فشار روانی نیز پیامدی جز نارضایتی و ناشادکامی نخواهد داشت.

از این رو، یکی از اموری که در معارف دین، مورد توجّه و توصیه قرار گرفته، «تسلیم» در همۀ امور است. امام صادق علیه السلام آیۀ شریفۀ (وَیُسلِّمُواْ تَسْلِیماً) (1) را به معنای تسلیم بودن در همۀ اوامر خداوند متعال دانسته است.(2)

از امام علی علیه السلام نقل شده که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در همۀ امور، تسلیم خداوند متعال و از او راضی بود.(3) در دعای امام کاظم علیه السلام نیز آمده که یکی از ویژگی های یاران حضرت مهدی علیه السلام نیز همین است.(4)

ص :167


1- . سورۀ نساء، آیۀ 65.
2- . امام صادق علیه السلام _ لما سئل عن قوله تعالی: (وَیسَلِّمُواْ تَسْلِیماً) _ : هو التسلیم فی الاُمور (بحار الأنوار، ج2، ص200).
3- . امام علی علیه السلام _ فی عد فضائل النبی صلی الله علیه و آله لما قَال لَه الیَهودیُّ فَانَّ یَعقوبَ علیه السلام قَد صَبَرَ علی فِراقِ وَلَدِهِ حتی کادَ یَحرُضُ مِن الحُزنِ _ : لَقَد کان کذلِکَ، وکانَ حُزنُ یَعقوبَ حُزناً بَعدَهُ تَلاقٍ ومُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله قُبِضَ وَلَدُه ابراهیمُ قُرَّةُ عَینِهِ فی حَیاةٍ مِنهُ، وخَصَّهُ بالاختِبارِ لِیُعظِّمَ لَهُ الاِدِّخارَ، فقال صلی الله علیه و آله : تَحزَنُ النفسُ، وَیَجزَعُ القَلبُ، وانا عَلیکَ یا إبراهیمُ لَمحزونونَ ولا نَقولُ ما یُسخِطُ الربَّ. فی کل ذلک یُؤثِرُ الرّضا عن اللهِ عَزَّ ذِکرُهُ والإستِسلامَ له فی جَمیعِ الفِعالِ ( الإحتجاج، ج1، ص319). امام علی علیه السلام _ فی عد فضائل النبی صلی الله علیه و آله _ : لَقَد اُعطِیَ ابراهیمُ علیه السلام بَعدَ الإضجاعَ الفِداءَ ومُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله أُصیِبَ بِاَفجِعَ مِنهُ فَجِیعَةً، إنَّه وَقَفَ علیه وآله الصلاة والسلامُ عَلی عَمِّهِ حَمزَةَ اَسَدِ اللهِ ، واَسَدِ رَسولِهِ، وناصِرِ دِینِهِ، وقد فُرِّقَ بَینَ روحِهِ وجَسَدِهِ، فَلَم یُبَیّنِ عَلیهِ حُرقَةً، ولم یُفِض علیه عَبرَةً، ولم یَنظُر إلی مَوضِعِهِ من قَلبِهِ وقلوب أهلِ بَیتِهِ، لَیُرضِیَ اللهَ عزّ وجلّ بِصَبره ویَستَسلِمَ لِامرِهِ فی جَمیعِ الفِعالِ، وقال صلی الله علیه و آله : لولا أن تَحزَنَ صَفِیُّةُ لَتَرَکتُهُ حتی یُحشَرَ من بُطونِ السِّباعِ وحَواصِلِ الطَیرِ (بحار الأنوار، ج10، ص33).
4- . امام کاظم علیه السلام : اللهم صل علی محمّد وآل محمّد وعَلی مَنارِکَ فی عِبادِک الداعِی إلیکَ بِاذنِکَ القائِم بِامرِکَ المُؤدِّی عن رسولِکَ، علیه وآله السلام، اللهمَّ إذا اَظهَرتَهُ فَاَنجِِز لَهُ ما وَعدتَه وسُق إلیه أصحابَهُ، وانصُرهُ وقَوِّ ناصریهِ، وبَلِّغهُ اَفضَلَ أمَلِهِ، وأعطِهِ سُؤلَهُ وجَدِّد به عن محمّد واهل بیته بَعدَ الذُّلِّ الَذی قد نَزَلَ بهم بعد نَبیّک فَصاروا مَقتولِینَ مَطرودِینَ مُشَرِّدینَ خائِفینَ غیرَ آمِنینَ، لَقوا فی جَنبِکَ ابتِغاء مَرَضاتِکَ وطاعَتِکَ الأذَی والتکذیبَ فصَبَروا علی ما اصابَهُم فیک راضینَ بذلِکَ مُسلِمینَ لک فی جمیعِ ما وَرَدَ علیهِم وما یَرِدُ إلَیهِم (بحار الأنوار، ج91، ص198).

جالب این که در متون دینی، این مفهوم، رابطۀ محکمی با موضوع ایمان به خدا دارد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تسلیم امر خدا بودن را یکی از پنج امر ضروری برای ایمان(1) و حقیقت آن(2) می داند و امام علی علیه السلام آن را یکی از ارکان چهارگانۀ ایمان می شمرد(3) که بدون آن، ایمان معنا ندارد. بر همین اساس، امام صادق علیه السلام راه شناخت مؤمن را تسلیم بودن او در برابر همۀ اوامر خداوند متعال می داند.(4) از این رو، یکی از درخواست های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از خداوند این است که وی را تسلیم ارادۀ او قرار دهد(5) و امام علی علیه السلام نیز درخواست تسلیم بودن دارد تا نه در آنچه خدا تعجیل کرده، طالب تأخیر باشد و نه در آنچه او به تأخیر انداخته، طالب تعجیل باشد؛ امّا زین العابدین علیه السلام می فرماید که: هماره علی علیه السلام این دعا را می خواند:

اللّهُمَّ مُنَّ عَلَیَّ بِالتَّوکُّلِ عَلَیکَ والتَّفویضِ إلَیکَ والرِّضا بِقَدَرِکَ والتَّسلیمِ لِأمرِکَ حتّی لا اَحِبَّ تَعجیلَ ما أَخَّرتَ ولا تَأخیرَ ما عَجَّلتَ یا رَبَّ العالَمینَ.(6)خداوندا! با [توفیق] توکّل کردن بر تو و واگذاری [کارها] به تو و خشنودی به تقدیر تو و تسلیم شدن در برابر تو، بر من منّت نهادی تا جلو افتادن آنچه را تأخیر انداخته ای و تأخیر آنچه را جلو انداخته ای، دوست نداشته باشم، ای پروردگار جهانیان!.

جالب این که ریشۀ تسلیم، شناخت خداوند متعال است. کسی که خداوند را بشناسد، به اراده

ص :168


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : خَمسٌ مِن الإیمانِ مَن لَم یَکُن فیه شَیءٌ مِنهُنَّ فَلا إیمانَ لَه التسلیمُ لِأمرِ اللهِ والرِّضا بِقضاءِ اللهِ والتفویضُ إلی اللهِ والتَّوکَلُ عَلی الله والصَّبرُ عِند الصَّدَمَةِ الأولی ( کنز العمّال، ج1، ص37، ح68).
2- . امام باقر علیه السلام : بَینا رَسولُ الله صلی الله علیه و آله فی بَعض اَسفارِهِ إذا لَقِیَهُ رَکبٌ فَقالُوا: السلام علیک یا رسولَ اللهِ ، فقال: ما انتُم، فقالوا: نَحنُ مؤمنون یا رَسولَ الله ، فقال: فَمَا حَقیقَةُ إیمانِکُم، قالوا: الرِّضا بِقَضاءِ اللهِ ، والتَّفویضُ إلی اللهِ ، وَالتَسلیمُ لِأمرِ اللهِ ، فَقال رَسولُ الله : عُلَماءُ حُکَماءُ، کادوا أن یَکونوا مِنَ الحِکمَةِ أنبِیاءَ، فَإن کُنتُم صادِقینَ فَلا تَبنوا ما لا تَسکُنونَ، وَلا تَجمَعوا ما لا تَأکُلونَ، واتقوا اللهَ الَّذی إلیهِ تُرجَعونَ (بحار الأنوار، ج67، ص286).
3- . امام علی علیه السلام : الإیمانُ له أرکانٌ أربعَةٌ التوکُّلُ عَلَی اللهِ وتَفویضُ الأمرِ ألَی اللهِ والرِّضا بِقَضاءِ اللهِ والتسلیمُ لِأمرِ اللهِ عزّ وجلّ ( الکافی، ج2، ص38).
4- . مفضل بن عمر: قلتُ لِأبی عَبدالله بِأیّ شَیءٍ عَلِمَتِ الرُّسُلُ أنَّها رُسُلٌ قالَ: قَد کُشِفَ لَها عَنِ الغِطاءَ. قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام بِأیِّ شَیءٍ عُلِمَ المُؤمِنُ أنَّهُ مُؤمِنٌ قالَ بِالتَّسلیمِ للهِ فِی کُلِّ ما وَرَدَ عَلَیهِ (بحار الأنوار، ج2، ص201، ح69). محمد بن سنان، عمن ذکره، عن أبی عبدالله علیه السلام فی قول الله عزّوجلّ: (إِنَّ الله وَ مَلَائِکتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیهِ وَ سَلِّمُواْ تَسْلِیمًا) فقال: أثنوا عَلَیهِ وسَلِّمُوا لَهُ. قلت: فَکَیفَ عَلِمَتِ الرُّسُلُ أنَّها رُسُلٌ قال: کُشِفَ عنها الغِطاءُ. قُلت: بِأیِّ شَیءٍ عُلِمَ المُؤمنُ أنَّهُ مُؤمِنٌ قال: بِالتسلیمِ للهِ والرِّضا بِما وَرَدَ علیه مِن سُرورٍ وسَخَطٍ (همان، ج2، ص205).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وآلِ مُحَمّد، وَوَفِّقنی لِلحَمدِ عَلی نِعمَتِکَ الَّتی أنعَمتَ بِها عَلَیَّ والشُّکرِ لِاحسانِکَ الَّذی أسدیتَ إلَیَّ، والإقبالِ علی تَحمیدِکَ وَتکبِیرکَ وتَسبیحِکَ وتَقدیسِکَ وتَهلیلِکَ وتَمجیدِکَ وتَعظیمِکَ فی کُلِّ وَقتٍ والرِّضا بِقَضائِکَ وقَدَرِکَ إذا قَضَیتَ وقَدَرتَ، والصِّبرِ علی بَلاءِکَ ومِحَنِکَ إذا إبتلَیتَ وامتَحَنتَ، والتسلِیمِ عِندَ حَتمِکَ إذا حَتَمتَ وأمرتَ، ورَضِّنی بِقَضائِکَ (همان، ج89، ص379).
6- . الکافی، ج2، ص580؛ بحار الأنوار، ج95، ص292، ح668 و ج90 ص8.

و خواست او اطمینان پیدا خواهد کرد و در نتیجه، تسلیم او خواهد شد و هیچ نگرانی ای به خود راه نخواهد داد. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:

أحَقُّ خُلقِ اللهِ أن یُسَلِّمَ لِمَا قَضَی اللهُ عزّ وجلّ مَن عَرَفَ اللهَ عزّ وجلّ.(1)شایسته ترین فرد برای تسلیم بودن در برابر قضای خدای عزیز و جلیل، کسی است که خدای عزیز و جلیل را بشناسد.

این حدیث، بر نقش خداشناسی در تسلیم تأکید دارد و تسلیم نیز به صورت کلّی در همۀ ابعاد رضامندی تأثیر دارد. بنا بر این، در هر یک از ابعاد رضامندی می توان از عامل تسلیم استفاده نمود. البته بی تردید، رسیدن به مرحلۀ اطمینان و تسلیم، پایه های معرفتی خاص خود را می خواهد که بیان آنها از حوصلۀ این نوشتار، خارج است.

د _ تصحیح تفسیر از مالکیت

اشاره

مالکیت، یکی از ابعاد انسان و از مسئله های مهم زندگی است. شیوۀ تنظیم احساس مالکیت، نقش بسیار مهمی در رضامندی دارد. از دلایل مهم نارضایتی، رهاشدگی احساس مالکیت و تنظیم نایافتگی آن است. تفسیر نادرست از مالکیت، موجب بروز واکنش های منفی می گردد. از این رو باید تفسیر درست و نادرست مالکیت را بشناسیم تا در تنظیم این بُعد، موفّق شویم. بخشی از شادکامی در گرو کامیابی در تنظیم این بعد است.

باور غلط: توهّم «خود مالکی»

یکی از عوامل مهم در نارضایتی از قضای الهی، توهّم «خودمالکی» است. اگر انسان، احساس مالکیت داشته باشد، آنچه را که به دست می آورد، حقّ خود می داند. لذا رضایت از خدا و تشکّر از او معنا نمی یابد و هر آنچه را که از دست می دهد و یا می خواهد و به دست نمی آورد، ظلم به خود می داند. لذا رضایت از خدا و صبر در برابر این فقدان ها نیز معنا نمی یابد. به بیان دیگر، او تصوّر می کند که در خوشایندها، تنها خود او تأثیرگذار بوده و در ناخوشایندها عاملی غیر از او به ناحقْ تأثیر منفی گذاشته است. از این رو، نه در خوشایند و نه در ناخوشایند، واکنش درستْ نشان نمی دهد.

باور صحیح: تفکّر «خدا مالکی»
اشاره

از عوامل مهار واکنش منفی در هر دو موقعیت، باور به مالکیت مطلق خداوند است. در بارۀ این باور، پیش تر به صورت مفصل سخن گفته ایم؛ امّا آنچه این جا مهم است، این که احساس مالکیت،

ص :169


1- . الکافی، ص62.

موجب واکنش منفی _ با توصیفی که گذشت _ می شود. از این رو، اصلاح این منطق و باور کردن مالکیت مطلق خداوند متعال، موجب کنترل و مهار این واکنش ها می گردد. این موضوع در قرآن کریم نیز مورد توجّه قرار گرفته است. خداوند متعال پس از آیۀ (وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کفُورٌ) ،(1) می فرماید: (للهِ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَخُلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَثًا وَ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکورَ * أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکرَانًا وَ إِنَثًا وَ یَجْعَلُ مَن یشَاءُ عَقِیمًا إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ) .(2)

این آیات، متّصل به آیۀ پیشین اند، چون در آیۀ قبل می فرمود: «خداوند، وقتی رحمت خود را به مردم می چشاند، چنین و چنان می کنند، و چون مصیبتی به آنان می رسد، چنین و چنان می کنند» و در این دو آیه می فرماید: «ملک آسمان ها و زمین از آنِ خدای سبحان است. آنچه می خواهد خلق می کند». پس کسی که رحمت او را می چشد، نباید خوش حالی کند، و سرگرم آن رحمت شود و صاحب رحمت را فراموش نماید. نیز کسی که مصیبتی به او می رسد، نباید کفران نعمت کند، و به چون و چرا بپردازد؛ چون خلقت و امر به دست خداست. کسی که مشمول رحمت او قرار گرفته، باید در هر آنی به یاد او افتد، و شکرش را به جای آورد، و کسی که مشمول مصیبتی قرار گرفته، باید باز هم به سوی او برگردد. بنا بر این، عبارت (للهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ) ملک و سلطنت بر سراسر جهان را منحصر در خدای تعالی نموده و خلقت را منوط و مستند به مشیت او می کند، بدون این که در این بین، چیزی باشد که مشیت را بر او واجب کند، و یا مضطرّش کند بر خلقت.(3)

بر اساس این عامل، احساس مالکیت انسان از میان می رود. وقتی انسان بداند که مالکیتْ از آنِ خداوند است و او مالکیتی ندارد، از آنچه خداوند انجام می دهد، ناراضی نمی گردد؛ چرا که نارضایتی، از تضاد میان احساس مالکیت خود و بروز آنچه خداوند بر اساس مالکیت مطلق خود انجام می دهد، به وجود می آید و با قبول مالکیت مطلق خداوند، این تضاد، از ریشه برطرف می شود. بنا بر این، یکی از عوامل مهم در رضامندی، باور به مالکیت خداوند متعال به عنوان یک واقعیت است. برای رسیدن به رضامندی باید مالکیت خداوند را پذیرفت و احساس مالکیت را از خود زدود. این باور، هم موجب شکر می گردد و هم موجب صبر که در ادامه، چگونگی آن را تبیین خواهیم کرد:

ص :170


1- . سورۀ شورا، آیۀ 48.
2- . سورۀ شورا، آیۀ 49 _ 50.
3- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 18، ص101.

یک. نقش «خدامالکی» در شکر

از دیدگاه این لغت شناسان و دیگران، شُکر، واکنشی به احسان و انعام طرف مقابل است. لذا شکر، مربوط به داشته ها و نعمت های انسان است؛ امّا پرسشْ این است که فاعل احسان و انعام کیست و چه کسی به انسان احسان می کند و نعمت می دهد؟

پاسخ این که اگر تقدیر همه چیز به دست خداوند متعال است و اگر همو مالک همه چیز است، پس نعمت ها و داشته های زندگی نیز از آنِ خداوند بوده و از جانب او نصیب انسان شده است. از این رو، خداوند متعال، گذشته از مالک و نام های مشابه، با صفت «مفضل» و «متفضّل» توصیف شده است. قرآن کریم، نعمت ها را فضل خداوند دانسته و از خداوند، به عنوان «صاحب فضل عظیم» یاد کرده است.(1) از این رو، وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با امری خوشایند رو به رو می شدند، این گونه می ستودند:

الحَمدُ للهِ المُنعِمِ المُفضِلِ، الَّذی بِنِعمَتِهِ تَتِمُّ الصالِحاتُ.(2)ستایش، برای خدای نعمت دهنده است و بیش از استحقاقْ بخشنده است؛ کسی که با نعمت او، نیکی ها به انجام می رسند.

در برخی دیگر از روایات _ که بیشتر قالب دعا دارند _ ، از این حقیقتْ با عنوان «بیده الخیر» تعبیر شده است. برای نمونه، در دعای افتتاح چنین آمده است:

الحَمدُ للهِِِ الَّذی یَخْلُقُ ولَم یُخْلَق ویَرزُقُ ولا یُرزَقُ ویُطعِمُ ولا یُطعَمُ، ویُمیتُ الأَحیاءَ ویُحیِی المَوتی وهُوَ حَی لا یَمُوتُ، بِیدِهِ الخَیرُ وهُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.(3)سپاسْ خدایی را که می آفریند و خود، آفریده نیست؛ روزی می دهد، ولی روزی خور نیست؛ می خوراند، ولی خورنده نیست؛ زندگان را می میراند و مردگان را زنده می کند و او زندۀ نامیراست. نیکی به دست اوست و او بر هر چیز، تواناست.

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که برترین دعا در روز عرفه و برترین سخن من و پیامبران پیش از من این است:

لا إلهَ إلَا اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ المُلکُ ولَهُ الحَمدُ، یُحیِی ویُمیتُ وهُوَ حَیُّ لا یَموتُ، بِیدهِ الخَیرُ وهُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ... .(4)

ص :171


1- . (وَالله ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ) (سورۀ آل عمران، آیۀ 174). نیز، ر. ک: سورۀ جمعه، آیۀ 4؛ سورۀ حدید، آیۀ 29؛ سورۀ أنفال، آیۀ 29؛ سورۀ آل عمران، آیۀ 73 و 74.
2- . المصنّف، ابن أبی شیبة، ج7، ص90، ح1.
3- . الإقبال، ج1 ص138؛ تهذیب الأحکام، ج3، ص108؛ مصباح المتهجد، ص577، ح690؛ المصباح، کفعمی، ص770؛ البلد الأمین، ص193. هر چند این دعا از اهل بیت علیهم السلام روایت نشده است، امّا با عنایت به این که محمّد بن عثمان، یکی از نائبان خاصّ امام عصر _ عجل الله تعالی فرجه _ بوده، به احتمال قوی، این دعا را از ایشان اخذ کرده است.
4- . شُعب الإیمان، ج3، ص462، ح4072؛ سنن الترمذی، ج5، ص572، ح3585.

جز خدای یکتای بی شریک، معبودی نیست. فرمان روایی و ستایش، از آنِ اوست. زنده می کند و می میرانَد و او زنده ای است که نمی میرد. خیر، در دست اوست و او بر هر چیزی تواناست... .

این دعا را پیامبر صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام آموزش داده است. با این تعبیر، دعاهای بیشتری وجود دارد که از حوصلۀ این نوشتار بیرون است. آنچه مهم است این که هر آنچه خیر زندگی است، به دست خداوند متعال بوده و از جانب او به انسان می رسد.

بنا بر این، ریشۀ شکر، در این است که انسان، خداوند متعال را مالک همه چیز بداند و باور داشته باشد که نعمت های زندگی اش، از جانب اویند. بر اساس تفکّر توحیدی، همه چیز از آنِ خداوند متعال است. لذا انسان موحّد و خداباور، هر آنچه را که دارد، از خدا می داند. البته شکرگزاری، متوقّف بر نعمت شناسی است. کسی که به داشته های زندگی اش آگاه باشد و سپس آنها را از خداوند متعال بداند، شکرگزار خواهد بود.

امام عسکری علیه السلام در حدیثی، نخست می فرماید:

لا یَعرِفُ النِّعمَةَ إلّا الشّاکِرُ.کسی جز فرد شکرگزار، نعمت را نمی شناسد.

این یعنی کسی که شکرگزار است، حتماً پیش از آن، نعمت را شناخته است.

سپس در ادامه می فرماید:

ولا یَشکُرُ النِّعمَةَ إلّا العارِفُ.(1)و کسی جز اهل شناخت، شکرگزار نعمت نیست.

این یعنی کسی شکرگزاری می کند که خداشناس باشد و بداند که نعمت از آنِ خداست.

در برخی روایات شکر، به «شکر قلبی» پرداخته شده و در آنها تصریح شده که شکر، آن است که بدانی این نعمت را خداوند متعالْ عطا کرده است. پس باز نیز سخن از این است که خداشناسی، در قلمرو نعمت است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره تصریح می فرماید:

ما أنعَمَ اللهُ عَلی عَبدٍ نِعمَةً فَعَلِمَ أنَّها مِن عِندِالله إلّا کَتَبَ اللهُ لَهُ شُکرَها قَبلَ أن یُحَمِّدَهَ عَلَیها.(2)خداوند، نعمتی به کسی نداده که او بداند از جانب خداست، مگر آن که خداوند، پیش از ستایش کردن، سپاس آن را برایش بنویسد.

ص :172


1- . اعلام الدین، ص313.
2- . المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص514؛ الدرّ المنثور، ج1، ص153. نیز، ر. ک: الشُّکر، ص29.

امام صادق علیه السلام نیز در این باره می فرماید: مَن أنعَمَ اللهُ عَلَیهِ بِنِعمَةٍ فَعَرَفَها بِقَلبِهِ فَقَدأدّی شُکرَها.(1)کسی که خدا نعمتی به او داده و او در قلبش آن را بشناسد [که از خداست[، به تحقیق، سپاس آن را به جای آورده است.

امام صادق علیه السلام در حدیث دیگری تصریح می کند که حتّی اگر زبان به سپاس خداوند نیز نگشاید، شکرگزاری کرده است.(2) در حدیثی آمده است که: هنگامی که موسی علیه السلام از خداوند متعال پرسید: «فرزند آدم، چگونه تو را شکر می کند؟»، خداوند متعال فرمود: «همین که بداند این، از من است، شکر اوست».(3)

در جای دیگر آمده است که موسی علیه السلام به خداوند متعال گفت: «من چگونه می توانم حقّ شکر تو را به جای آورم، در حالی که هر شکر من، خود نعمتی است که تو به من داده ای؟!». خداوند پاسخ داد: «الآن که دانستی این نیز از جانب من است، مرا شکر کرده ای».(4) در اخبار آمده است که موسی علیه السلام از خداوند پرسید: «چگونه آدم توانست شکر این نعمت را که او را با دست خود آفریدی و فرشتگانت را به سجده بر او واداشتی و در بهشت خود جای دادی، به جای آورد؟». خداوند فرمود: «همانا آدم دانست که همۀ اینها از جانب من بود، و همین، شکر او بود».(5)

همین جریان در بارۀ داوود علیه السلام نیز گزارش شده است.(6) علاء بن کامل نقل می کند که روزی خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم و گفتم: خداوند متعال، چیزهایی به من داده است که گمان آن را نمی کردم و نمی دانم علّت آن چیست! امام علیه السلام به وی فرمود: «آیا نمی دانی همین، از شُکر است؟».(7)

ص :173


1- . الکافی، ج2، ص96، ح15؛ تفسیر نور الثقلین، ج2، ص529، ح23.
2- . امام صادق علیه السلام : مَن أنعَمَ اللهُ عَلَیهِ نِعمَةً فَعَرَفَها بِقَلبِهِ وعَلِمَ أنَّ المُنعِمَ عَلیهِ اللهُ فَقَدَ أدّی شُکرَها وإن لَم یُحَرِّک لِسانَهُ (تحف العقول، ص272؛ بحار الأنوار، ج78، ص252، ح107).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قال موسی یَا رَبِّ کَیفَ شَکَرکَ ابنُ آدم؟ فقال: عَلِمَ أنَّ ذلِکَ مِنّی، فَکانَ ذلِکَ شُکرَهُ ( کنز العمّال، ج3، ص257، ح6428).
4- . امام صادق علیه السلام : فیما أوحَی اللهُ عزّ وجلّ إلی موسی علیه السلام یاموسی! اشکُرنی حَقَّ شُکری، فقال، یارَبِّ وکیفَ اشکُرُکَ حَقَّ شُکرِکَ ولَیسَ مِن شُکرٍ اشکُرُکَ بِهِ إلّا واَنتَ اَنعَمتَ به عَلَیَّ؟ قال: یا موسی الآنَ شَکَرتَنِی حِینَ عَلِمتَ أنَّ ذلِکَ مِنِّی ( الکافی، ج2، ص98، ح27).
5- . قالَ مُوسی علیه السلام إلِهی کَیفَ استَطاعَ آدَمُ أن یؤدِّیَ شُکرَ مااَجرَیتَ عَلَیه مِن نِعمَتِکَ خَلَقتَهُ بِیَدِکَ وأسجَدتَ له مَلائِکَتِکَ واسکَنتَهُ جَنَّتَکَ فَأوحَی اللهُ تَعالی إلَیهِ أنَّ آدَمَ عَلِمَ أنَّ ذلِکَ کُلَّهُ مِنّی فَذَلِکَ شُکرُهُ (تنبیه الخواطر، ج1، ص8؛ حلیة الأولیاء، ج6، ص56؛ الدرّ المنثور، ج1، ص152 و 155).
6- . أوحَی اللهُ تَعالَی إلی داودَ _ : اشْکُرنی حَقَّ شُکری، فقال: إلهی کَیفَ اَشکُرُکَ حَقَّ شُکرِکَ وشُکرِی إیّاکَ نِعمَةٌ مِنکَ فقال الآنَ: شَکَرتَنی حَقَّ شُکری، وقال داود: کیفَ کانَ آدَمُ شُکرِکَ حَقَّ شُکرِکَ، وقَدجَعَلتَه أباً لِأنبِیائِکَ وصَفوَتِکَ وأسجَدتَ لَهُ مَلائِکَتَکَ، فقال: أنَّهُ اعتَرَفَ أنَّ ذلِکَ مِن عِندی فَکَانَ اعتِرافُهُ بِذلِکَ حَقَّ شُکرِی (عوالی اللآلی، ج4، ص98، ح137؛ حلیة الأولیاء، ص6، ح56؛ الدر المنثور، ج5، ص219؛ بحار الأنوار، ج14، ص40، ح25).
7- . علاء بن الکامل: قلت لابی الحسن علیه السلام : أتانِیَ اللهُ بِأمورٍ لاأحتَسِبُها لاأدری کیفَ وجوهُها؟ قال: أَوَ لاتَعلَمُ أنَّ هذا مِنَّ الشُّکرِ (بحار الأنوار، ج71، ص54، ح86).

از آنچه گذشت، روشن شد که مبنای شُکر، شناخت نعمت دهنده است. وقتی انسان، صاحب نعمت را بشناسد، از او تشکّر خواهد کرد. این جاست که شناخت خداوند به عنوان نعمت دهنده، یکی دیگر از مبانی رضامندی است. البته از این گذشته، نعمت شناسی، روش هایی دارد که آنها نیز مبتنی بر واقعیت های توحیدی هستند. جزئیات آن، هنگام بررسی عوامل اختصاصی، روشن خواهد شد. آنچه در این جا مهم است، این که آن روش ها نیز مبنایی توحیدی دارند که با شناخت آنها می توان به شکر و رضامندی در خوشایند دست یافت. معصومان علیهم السلام نیز با آگاهی دهی نسبت به این امور، مردم را به شکر و رضامندی، راه نمایی می کردند.

دو. نقش «خدامالکی» در صبر

در بسیاری موارد، از دست دادن اموال و عزیزان، همچون از دست دادن پاره ای از وجود انسان است. این، به جهت احساس مالکیتی است که نسبت به آن داریم. جدا شدن از آنچه مال ماست و دلبستۀ آن هستیم، تنش زا و دردناک است. بی تابی کردن و شکایت نمودنِ هنگام فقدان، به این دلیل است که تصوّر می شود قدرتِ قاهری، چیزهایی را که ما «مالک» آن بوده ایم، تصاحب کرده و یا نابود ساخته است.

بسیاری از کسانی که در مصیبت های فقدان، بی تاب می شوند و از خدا شکایت می کنند، چنین می پندارند که خداوند، به زور، آنچه را مال آنان و حقّ مسلّم آنان بوده، از دستشان خارج کرده است؛ کاری که نباید انجام می داده است. امّا آیا واقعیت همین است که ما تصوّر کرده ایم؟ آیا تصوّر ما در بارۀ دارایی های مالی و انسانی، مطابق واقع است؟ آیا آنچه از آنِ ما بوده، از ما گرفته اند و یا آنچه را به عنوان امانتْ نزد ما بوده است، پس گرفته اند؟

همۀ سخن، این جاست: «مال» بوده یا «امانت»؟ «گرفته اند» یا «پس گرفته اند»؟ «گرفتن» یعنی آنچه مال ما و ملک ما بوده است از مالک آن، به ناحق گرفته اند؛ امّا «پس گرفتن» یعنی گیرنده، آنچه را مال خود او بوده و به عنوان امانت به ما سپرده بوده، بازپس گرفته است. واقعیت، این است که آنچه در زمین و آسمان است، همه از آنِ خداوند متعال است و آنچه در دست ماست، امانتی از جانب خداوند متعال است.(1) امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: المالُ مالُ اللهِ عزّ وجلّ جَعَلَهُ وَدائِعَ عِندَ خَلقِهِ، وأمَرَهُم أن یأکلوا مِنهُ قَصداً، ویشرَبوا مِنهُ قَصداً. ویلبَسوا مِنهُ قَصداً وینکحوا مِنهُ قَصداً، ویرکبوا مِنهُ قَصداً، ویعودوا بِما سِوی ذلِک عَلی فُقَراءِ المُؤمِنینَ؛ فَمَن تَعَدّی ذلِک کانَ ما أکلَهُ حَراماً وما شَرِبَ مِنهُ حَراماً و ما لَبِسَهُ

ص :174


1- . امام علی علیه السلام : المالُ عارِیة (غرر الحکم، ح 8327؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 61). وقتی خداوند می خواهد مؤمنان را به انفاقْ ترغیب کند، می فرماید: (یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَکم) (سورۀ بقره، آیۀ 245).

مِنهُ حَراماً وما نَکحَهُ مِنهُ حَراماً وما رَکبَهُ مِنهُ حَراماً.(1)اموال، از آنِ خداست و آنها را نزد آفریدگان خویش، امانت نهاده است و فرمانشان داده که از آن، با میانه روی بخورند و با میانه روی بنوشند و با میانه روی بپوشند و با میانه روی ازدواج کنند و با میانه روی، بر وسیلۀ نقلیه سوار شوند و زیادی آن را به مؤمنان نیازمند ببخشند. هر که از این حد (میانه روی) فراتر رود، آنچه از آنْ مال می خورد، حرام است و آنچه می نوشد، حرام و آنچه می پوشد، حرام و آنچه به وسیلۀ آن مال، ازدواج می کند، حرام و آنچه سوار می شود، حرام است.

جملۀ «این، مالِ من است»، شایع ترین کلامی است که ما در بارۀ آنچه در اختیار داریم، به کار می بریم. این، ناشی از همان تصوّری است که نسبت به اموال دنیا داریم. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

یقولُ العَبدُ: مالی مالی! وإنَّما لَهُ مِن مالِهِ ثَلاثٌ: ما أکلَ فَأَفنی ، أو لَبِسَ فَأَبلی ، أو أعطی فَاقتَنی ، ما سِوی ذلِک فَهُوَ ذاهِبٌ وتارِکهُ لِلنّاسِ.(2)بنده می گوید: «مال من، مال من است!» و حال آن که تنها سه چیز از مالش برای اوست: آنچه خورده و از بین برده و یا پوشیده و پاره کرده و یا بخشیده و پایدار ساخته است. هر چیزی جز این را برای مردم باقی می گذارد و خودْ می رود.

بنا بر این، بهترین کار، این است که انسان، مال را امانتی بداند که باید به صاحبش برگرداند، و با این اعتقاد که از دست رفتن مال را «بازپس گیری» بداند و گیرنده را مالک اصلی آن بداند، دیگر به خاطر از دست رفتن مال، ناراحت و غمگین نمی شود. زمانی انسان نسبت به مال، غمگین می گردد که یا مال او را گرفته باشند و یا امانتی را که دست او بوده، کسی غیر از مالک اصلی، ستانده باشد؛ امّا اگر بدانیم مالک نیستیم، بلکه امانتداریم و در اصل، گیرندۀ مال، صاحب آن است نه سارق و غاصب، در این صورت، نسبت به از دست رفتن مال، متأثّر و اندوهگین نمی شویم.

این همان چیزی است که در قرآن کریم از آن، این گونه یاد شده است: (وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَۀ قالُوا إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ) . نکتۀ اساسی ای در عبارت (إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ) نهفته است که به «کلمۀ استرجاع» معروف است. استرجاع، از دو جمله تشکیل شده است: جملۀ نخست، به مالکیت خداوند بر انسان تأکید دارد و جملۀ دوم، به ناپایداری انسان و هلاکت او اشاره دارد. روزی امام علی علیه السلام نزد اشعث بن قیس آمد و مرگ برادرش را به او تسلیت

ص :175


1- . أعلام الدین، ص 269؛ بحار الأنوار، ج 103، ص 16، ح 74.
2- . مسند ابن حنبل، ج 2، ص 368؛ صحیح مسلم، ج8، ص 211؛ الترغیب والترهیب، ج 4، ص 172، ح 36. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یقولُ ابنُ آدَمَ: مِلکی مِلکی! ومالی مالی! یا مِسکینُ! أینَ کنتَ حَیثُ کانَ المِلک ولَم تَکن؟ وهَل لَک إلّا ما أکلتَ فَأَفنَیتَ أو لَبِستَ فَأَبلَیتَ أو تَصَدَّقتَ فَأبقَیتَ؟ إمّا مَرحومٌ بِهِ وإمّا مُعاقَبٌ عَلَیهِ. فَاعقِل أن لا یکونَ مالُ غَیرِک أحَبَّ إلَیک مِن مالِک (مصباح الشریعة، ص 82؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 356، ح 17).

گفت و اشعث در جواب، استرجاع کرد. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «آیا می دانی تأویل آن چیست؟». اشعث گفت: نه! شما اوج و منتهای دانشی. امام علیه السلام فرمود: «این که می گویی: ما از خداییم، اقرار توست به مالکیت خدا و این که می گویی: ما به سوی او باز می گردیم، اقرار توست به فانی شدن».(1)

ریشۀ نابردباری در ناخوشایندها، احساس مالکیت است. وقتی انسان، احساس مالکیت داشته باشد، از دست دادن برایش سخت و ناگوار خواهد بود؛ امّا وقتی بدانیم که مالکیت از آنِ خداوند متعال است، نبود چیزی، سخت نخواهد بود.

به تصریح مرحوم علّامه طباطبایی، آیۀ (إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ) علّت واقعی واجب بودن صبر بر آدمی را بیان می کند، و آن این است که ما مِلک خداییم و مالک، حق دارد هر گونه تصرّفی در ملک خود بکند. در حقیقت، صبر در برابر گرفتاری ها نتیجۀ ایمان به مالکیت مطلق خداوند بر تمام هستی است . مصیبت، عبارت است از هر واقعه ای که آدمی با آن رو به رو شود، چه خیر و چه شر، و لکن جز در وقایع مکروه و ناراحت کننده، استعمال نمی شود، و معلوم است که مراد به گفتن (إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ) ، صرف تلفّظ به این الفاظ و بدون توجّه به معنای آن نیست و حتّی با گفتن و صرف توجّه به معنا هم نیست؛ بلکه باید به حقیقتِ معنایش ایمان داشت؛ به این که آدمی مملوک خداست و مالکیت خدا به حقیقتِ مِلک است، و این که دوباره بازگشتش به سوی مالکش است. این جاست که بهترین صبر تحقّق پیدا می کند؛ آن صبری که ریشه و منشأ هر جَزَع و تأسّفی را در دل می سوزاند و قطع می کند، و چرک غفلت را از صفحۀ دل می شوید.

مرحوم علّامه طباطبایی در توضیح این امر می فرماید که وجود انسان و تمامی موجوداتی که تابع وجود آدمی هستند، چه قوای او و چه افعالش، همه قائم به ذات خدای عزیزی هستند که انسان را آفریده و ایجاد کرده. پس قوام ذات آدمی به اوست و همواره محتاج او، در همۀ احوالش نیازمند به اوست، و در حدوث و بقایش، مستقل از او نیست. چون چنین است، ربّ او و مالک او هر گونه تصرّفی که بخواهد در او می کند و خود او هیچ گونه اختیار و مالکیتی ندارد و به هیچ وجه، مستقل از مالک خود نیست؛ مالک حقیقی وجودش و قوایش و افعالش.

ص :176


1- . الکافی عن صالح بن أبی حماد رفعه: جاءَ أمیرُ المُؤمنینَ علیه السلام إلی الأشعَثِ بنِ قَیس یعَزِّیهِ، بِأخٍ لَهُ... فقالَ لَهُ الأشعثُ إنّا للهِ و إنّا إلیه راجعون، فقالَ أمیرُ المُؤمنین علیه السلام له: أ تَدرِی ما تَأوِیلُها؟! فقالَ الأشعَثُ: لا، أنتَ غایة العِلمِ و مُنتَهاهُ، فقالَ لَهُ: أمّا قولُک: إنّا للهِ، فَإقرارٌ مِنک بالمُلک، و أمّا قولُک: و إنّا إلَیهِ راجِعونَ، فإقرارٌ مِنک بِالهلاک ( الکافی، ج3، ص261، ح40). در نقل دیگری نیز چنین آمده است: امام علی علیه السلام _ و قد سَمِعَ رَجلاً یقولُ کلِمَة الاستِرجاعِ _ : قَولُنا: إنّا للهِ، إقرارٌ لَهُ مِنّا بِالمُلک، و قولُنا: إنّا إلَیهِ راجِعُونَ، إقرارٌ علی أنفُسِنا بِالهلاک (بحار الأنوار، ج82، ص131، ح13).

و اگر هم هستی او را و نیز قوا و افعال او را به خود او نسبت می دهند، مثلاً می گویند فلانی وجود دارد، قوا و افعالی دارد، چشم و گوش دارد، و یا اعمالی چون راه رفتن و سخن گفتن و خوردن و نوشیدن دارد، همین نسبت نیز به اذن مالک حقیقی اوست که اگر مالک حقیقی اش چنین اجازه ای نداده بود، همۀ این نسبت ها دروغ بود؛ زیرا او و هیچ موجود دیگری، مالک چیزی نیستند، و هیچ یک از این نسبت ها را ندارند.

چیزی که هست، آدمی تا در این نشئه زندگی می کند، که ضرورت زندگی اجتماعی ناگزیرش کرده که ملکی اعتباری برای خود درست کند و خدا هم این اعتبار را معتبر شمرده و این نیز باعث شده که رفته رفته، امر بر او مشتبه گردد و خود را مالک واقعی ملکش بپندارد. لذا خدای سبحان در آیة: (لِمَنِ الْمُلْک الْیوْمَ للهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ؛ ملک امروز از آن کیست؟ از آن خداست، واحد قهّار) (1) می فرماید: به زودی اعتبار نام برده لغو خواهد شد و اشیا به حال قبل از اذن خدا برمی گردند، و روزی خواهد رسید که دیگر ملکی نماند، مگر برای خدا و بس، آن وقت است که آدمی با همۀ آن چیزها که ملک خود می پنداشت، به سوی خدای سبحان برمی گردد.

پس معلوم می شود که ملک، دو گونه است: ملک حقیقی که دارندۀ آن، تنها و تنها خدای سبحان است، واحدی با او در این مالکیتْ شریک نیست، نه هیچ انسانی و نه هیچ موجود دیگری، و ملک اعتباری و ظاهری و صوری، مثل مالکیت انسان نسبت به خودش و فرزندش و مالش و امثال اینها، که در این چیزها مالک حقیقی خداست و مالکیت انسان، به تملیک خدای تعالی است، آن هم تملیک ظاهری و مجازی.

پس اگر آدمی متوجّه حقیقت ملک خدای تعالی بشود و آن ملکیت را نسبت به خود حساب کند، می بیند که خودش ملک مطلق پروردگارش است، و نیز متوجّه می شود که این ملک ظاهری و اعتباری که میان انسان ها دست به دست می شود و از آن جمله، ملک انسان نسبت به خودش و مالش، و فرزندانش و هر چیز دیگر، به زودی باطل خواهد شد و به سوی پروردگارش باز خواهد گشت و سرانجام متوجّه می شود که خود او اصلاً مالک هیچ چیز نیست، نه ملک حقیقی و نه مجازی.

معلوم است که اگر کسی این معنا را باور داشته باشد، دیگر معنا ندارد که از گرفتاری هایی که برای دیگران تأثّرآور است، متأثّر شود؛ چون کسی متأثّر می شود که چیزی از ما یملک خود را از دست داده باشد. چنین کسی هر وقت گم شده اش پیدا شود و یا سودی به چنگش آید، خوش حال می شود و چون چیزی از دستش برود، غمناک می گردد.

ص :177


1- . سورۀ غافر، آیۀ 16.

امّا کسی که معتقد است به این که مالک هیچ چیز نیست، دیگر نه از ورود گرفتاری فقدان مایملکش اندوهناک می شود و نه از رسیدن سودی مسرور می گردد، و چگونه از رسیدن مصیبت متأثّر می شود، کسی که ایمان دارد به این که مالک، تنها و تنها خداست و او حق دارد و می تواند در ملک خودش هر جور تصرّفی بکند؟!(1)

کسی لباس گران قیمت امام جواد علیه السلام را برای ایشان می بُرد. در میان راه، لباس را دزدیدند. فرد، نامه ای به امام علیه السلام نوشت و جریان را بازگو کرد. امام جواد علیه السلام در پاسخ وی، به خطّ مبارک خودشان نوشتند:

إنَّ أنفُسَنا وأموالَنا مِن مَواهِبِ اللَّهِ الهَنیئَةِ وعَواریهِ المُستَودَعَةِ، یمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنها فی سُرورٍ وغِبطَةٍ ویأخُذُ ما أخَذَ مِنها فی أجرٍ وحِسبَةٍ.(2)همانا جان ها و اموال ما از هدیه های گوارای الهی و امانت های به ودیعه گذاشتۀ اویند. ما را از آن، در موقعیت سرور و غبطه آوری بهره مند می گرداند و آنچه را می گیرد، با اجر و پاداش می گیرد.

این کلام ایشان، بیانگر یک واقعیت است: امانت بودن آنچه ما داریم و باور حتمی به این واقعیت. پس از بیان این واقعیت می فرماید:

فَمنَ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلی صَبرِهِ، حُبِطَ أجرُهُ ونَعوذُ بِاللَّهِ مِن ذلِک.(3)پس کسی که بی تابی اش بر بردباری اش چیره شود، اجر او از بین می رود و ما از این، به خدا پناه می بریم.

در این قسمت، امام جواد علیه السلام به واکنش ما نسبت به فقدان مال می پردازد و بیان می دارد که بی تابی کردن، مایۀ خُسران است، نه از دست دادن مال؛ چون همان گونه که در تفسیر محرومیت و مصادیق آنْ، خواهد آمد، مصیبت، آن است که انسان از پاداشِ فقدان، محروم گردد.

نکتۀ مهم دیگری که در کلام ایشان می توان یافت، این است که امانتدار بودن انسان، فقط نسبت به مال مصطلح نیست؛ هر آنچه منتسب به انسان است، از مال و جان و فرزند و عیال، در این دایره قرار می گیرند. کسانی که فرزندی را هم از دست می دهند، در حقیقت، امانت خدا را پس داده اند.

کسی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله فرزند خود را از دست داد و بسیار بی تاب شد. پیامبر صلی الله علیه و آله نامۀ تسلیتی برای وی فرستاد که در بخشی از آن آمده بود:

ص :178


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج1، ص531.
2- . بحار الأنوار، ج50، ص103.
3- . تحف العقول، ص 456؛ بحار الأنوار، ج 50، ص 103.

فَقَد بَلَغَنی جَزَعُک عَلی وَلَدِک الَّذی قَضَی اللَّهُ عَلَیهِ وإنَّما کانَ ابنُک مِن مَواهِبِ اللَّهِ الهَنیئَةِ وعَواریهِ المُستَودَعَةِ عِندَک، فَمَتَّعَک اللَّهُ بِهِ إلی أجَلٍ وقَبَضَهُ لِوَقتٍ مَعلومٍ فَإِنّاِللَّهِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ.(1)پس به من، خبر بی تابی تو نسبت به فرزندت که خداوند [به مرگ او ]حکم کرده، رسیده است. همانا فرزند تو از هدیه های گوارای خدا و از عاریه هایِ به ودیعه گذاشتۀ او نزد تو بود. خداوند، تا مدّتی تو را از آن بهره مند ساخت و در وقتی که مشخّص شده بود، او را ستاند. پس ما از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم.

در حقیقت، پیامبر صلی الله علیه و آله با اشاره به امانت بودن فرزند، وی را آرام ساخت و تسکین بخشید. نکتۀ مهم دیگری که در این حدیث وجود دارد، به کاربردن عبارت «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»، هنگام گرفتاری است. پایۀ شناختی این جمله، همان «از خدا بودن» انسان است و این که او مالک هیچ چیز حتّی خودش نیست. در این باره، پیش تر سخن گفته ایم.

در یک تجربه از زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که ابو طلحه، از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله ، یکی از فرزندانش را بسیار دوست می داشت. این فرزند، بیمار شد. همسر ابو طلحه، وقتی دید که مرگ فرزندش نزدیک است، ترسید که آسیبی به شوهرش برسد؛ از این رو، هنگام مغرب، وی را به مسجد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد. پس از خروج او، فرزند از دنیا رفت. مادرش او را در پارچه ای پیچید و در گوشه ای از خانه پنهان ساخت. از دیگران نیز خواست که هیچ خبری به ابو طلحه ندهند. سپس غذای خوش مزه ای آماده کرد و خود را بیاراست.

وقتی ابو طلحه بازگشت، سراغ فرزندش را گرفت. همسرش به او گفت که حال او خوب است. ابو طلحه پرسید: «آیا غذایی هست که بخوریم؟». همسرش غذا را آورد و... پس از آن که ابو طلحه به آرامش رسید، همسرش به وی گفت: آیا ناراحت می شوی از این که ودیعه ای را که نزد ما بوده، به صاحبش برگردانده باشیم؟

ابو طلحه گفت: سبحان الله! نه. همسرش گفت: پسر تو نزد ما امانتی بود که خداوند، آن را پس گرفت. ابو طلحه که فرزندش را بسیار دوست می داشت گفت: پس من به بردباری کردن، شایسته تر از تو هستم. سپس از جا برخاست و غسل کرد و دو رکعت نماز خواند و به سوی مسجد النبی صلی الله علیه و آله حرکت کرد... .(2)

این، معجزۀ امانت دانستن فرزند است. مادرِ آن فرزند، خود، با تکیه بر همین منطق، بردباری کرد و وقتی همین منطق را به همسرش (یعنی پدر آن فرزند) منتقل ساخت، او نیز بی قرار و

ص :179


1- . تحف العقول، ص 59؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 164.
2- . مسکن الفؤاد، ص 67؛ بحار الأنوار، ج 82، ص150، ح1.

بی تاب نشد، با این که فرزندش را بسیار دوست می داشت. این، نشان دهندۀ نقش شناخت در واکنش های انسان به حوادث تلخ و ناگوار است. شناخت منطقی و نگرش خردمندانه می تواند موقعیت های ناخوشایند را تحمّل پذیر سازد و بدین سان، از بروز فشارهای روانی، جلوگیری نماید.

همان گونه که روشن است، توحید و باور به مالکیت خداوند و نفی مالکیت از خود، ریشۀ جزع و بی تابی را برمی کند. لذا توحید حقیقی، موجب صبر و بردباری می گردد. این جاست که شناخت خداوند به عنوان مالک حقیقی هستی، یکی دیگر از مبانی رضامندی است. البته از این گذشته، تحقّق صبر، روش هایی دارد که آنها نیز مبتنی بر واقعیت های توحیدی هستند. جزئیات آن، هنگام بررسی عوامل، روشن خواهند شد. آنچه این جا مهم است این که آن روش ها نیز مبنایی توحیدی دارند که با شناخت آنها می توان به صبر و رضامندی در ناخوشایند دست یافت. معصومان علیهم السلام نیز با آگاهی دهی نسبت به این امور، مردم را به شکر و رضامندی راه نمایی می کردند.

ﻫ _ تنظیم تکیه گاه

اشاره

انسان به داشتن یک تکیه گاه مطمئن نیاز دارد. ضرورت حیات انسانی، آن است که به یک نقطۀ قابل اعتماد، اتّکا کند. این، یک اصل اساسی در زندگی همۀ انسان هاست. انسان شادکام، کسی است که از تکیۀ مطمئنّی برخوردار باشد. تکیه گاه مطمئن، انسان را دلْ گرم، قوی و آرام می سازد و موفّقیت زندگی را تضمین می کند و بدین سان بر رضایت از زندگی تأثیر می گذارد. برخی ممکن است تکیه گاه نامناسبی را انتخاب کنند. آنچه مهم است این که انسان به چه نقطه ای اتّکا کند و چه چیزی را تکیه گاه خود قرار دهد؟ این از پرسش های اساسی در این بحث است. هر تکیه گاهی نمی تواند قابل اعتماد باشد. تقریباً همۀ انسان ها برای خود تکیه گاهی قرار می دهند؛ تفاوت آنها در انتخاب تکیه گاه است. لذا این جاست که مسئلۀ «انتخاب تکیه گاه» اهمیت می یابد. اشتباه در انتخاب تکیه گاه، موجب ناکامی و نارضایتی خواهد شد. البته برخی افراد نیز احساس بی پشتوانگی می کنند. از آن جا که انسان، به تکیه گاه و پشتیبان نیاز دارد، اگر احساس کند که بی پشتوانه است، ناامیدی، ناتوانی و نارضایتی خواهد کرد. در ادامه، به بررسی دو بُعد این موضوع می پردازیم:

انتخاب غلط: تکیه گاه غیر خدایی

بی تردید باید یکی از عوامل مهم نارضایتی را تکیه بر غیر خدا دانست. بر اساس تفکّر توحیدی، تنها کفایت کنندۀ امور، خداوند متعال است. پس هر کس به غیر او توکّل کند، امور او چه در خوشایند و چه در ناخوشایند، سامان نمی یابد و این، موجب نارضایتی می گردد. خداوند متعال با

ص :180

شدّت سوگند خورده که امید کسی که به غیر او تکیه کند، ناامید خواهد شد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که خداوند عزّ وجلّ در یکی از وحی های خود به یکی از پیامبرانش فرمود:

وعِزَّتی وجَلالی، لَأقطَعَنَّ أمَلَ کلِّ مُؤمِّلٍ غَیری بالإیاسِ، و لأکسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فی النّارِ، و لاُبعِدَنَّهُ مَن فَرَجی وفَضلی، أ یؤَمِّلُ عَبدی فی الشَّدائدِ غَیری و الشَّدائدُ بِیدی؟! أ وَ یرجو سِوای و أنا الغَنی الجَوادُ؟! بِیدی مَفاتیحُ الأبوابِ و هِی مُغلَقَةٌ، و بابی مَفتوحٌ لِمَن دَعانی. أ لَم یعلَمْ أنّهُ ما أوهَنَتهُ نائبَةٌ لَم یملِک کشفَها عَنهُ غَیری؟! فما لِی أراهُ بأمَلِهِ مُعرِضا عَنّی، قد أعطَیتُهُ بِجُودی و کرَمی ما لَم یسألْنی فأعرَضَ عَنّی و لَم یسألْنی، و سألَ فی نائبَتِهِ غَیری وأنا اللّهُ أبتَدی بِالعَطیةِ قَبلَ المَسألَةِ، أ فاُسألُ فلا اُجیبُ؟! کلّا، أ وَ لَیسَ الجُودُ و الکرمُ لِی؟! أ وَ لَیسَ الدُّنیا و الآخِرَةُ بِیدی؟! فلَو أنّ أهلَ سَبعِ سَماواتٍ و أرَضینَ سَألُونی جَمیعا فأعطَیتُ کلَّ واحِدٍ مِنهُم مَسألَتَهُ ما نَقَصَ ذلک مِن مُلکی مِثلَ جَناحِ بَعوضَةٍ، و کیفَ ینقُصُ مُلک أنا قَیمُهُ؟! فَیابُؤسا لِمَن عَصانی و لَم یراقِبْنی!(1)به عزّت و جلالم سوگند که امید هر کس را که به غیر من امید بندد، به یأس بدل می کنم و در دوزخ، جامۀ ذلّت بر او می پوشانم و از گشایش و فضل خود دورش می گردانم. آیا بندۀ من در گرفتاری ها به غیر من امید ]گشایش[ می بندد، حال آن که ]گشایش[ گرفتاری ها به دست من است؟ آیا به غیر من چشم امید می دوزد، حال آن که توانگر بخشنده منم و کلید درهای بسته در دست من است و درِ من به روی هر کس که مرا بخواند، باز است؟ مگر نمی داند که هر گرفتاری ای به او برسد، جز من کسی توانایی برطرف کردن آن را ندارد! پس چه شده است که می بینم روی امید از من برگردانده است، در حالی که از سر بخشش و کرم خود آنچه را هم از من درخواست نکرد، به او دادم و حالا از من روی گردانده و از من نمی خواهد و در گرفتاری اش دست خواهش به سوی غیر من دراز می کند، در حالی که منِ خدا که پیش از خواهشْ عطا می کنم، اگر از من خواهش شود، جواب نمی دهم؟ هرگز! مگر نه این که بخشش و کرم از آنِ من است؟ مگر نه این که دنیا و آخرت در دست من است؟ اگر اهل هفت آسمان و زمین، همگی، از من بخواهند و خواست همۀ آنان را برآورم، این همه به اندازۀ بال پشه ای از ملک من نمی کاهد. چگونه کاسته شود ملکی که من سرپرست آن هستم؟ پس بیچاره کسی که از من نافرمانی کند و مرا نپاید!

محمّد بن عجلان نقل می کند که به فقر و تنگ دستی سختی افتادم و دوستی که در دوران پریشان حالی، دستم را بگیرد، نداشتم. وام سنگینی به گردن داشتم و طلبکاری که در مطالبۀ آن، پافشاری می کرد. ناچار به سوی خانۀ حسن بن زید _ که در آن زمان فرماندار مدینه بود و با هم

ص :181


1- . الأمالی، طوسی، ص584 ح1208، بحار الأنوار، ج68، ص154، ح67.

آشنایی داشتیم _ ، ره سپار شدم. محمّد بن عبد اللّه بن علی بن حسین _ که آشنایی دیرینی با هم داشتیم و از حال و روز من خبر داشت _ ، در بین راه به من برخورد کرد و دستم را گرفت و گفت: از وضع تو اطلاع یافته ام. حالا برای رفع گرفتاری هایت به چه کسی امید داری؟ گفتم: حسن بن زید. گفت: در این صورت بدان که حاجتت برآورده نمی شود و به خواسته ات نمی رسی. به کسی رو کن که توان این کار را دارد و بخشنده ترین بخشندگان است و خواسته ات را از او بخواه. وی به نقل از پسر عمویش جعفر بن محمّد از پدرش، از جدّش، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابی طالب علیه السلام ، از پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث بالا را برای محمّد بن عجلان روایت کرد. محمّد بن عجلان می گوید: من به او گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! این حدیث را برایم دوباره بگو. او سه بار آن را تکرار کرد. من گفتم: به خدا قسم که از این پس، از هیچ کس حاجتی نخواهم. دیری نگذشت که خداوند از نزد خود مرا روزی و بخششی عطا فرمود.(1)

بنا بر این، هر کس به غیر خدا توکّل کند، بی تردید ناامید خواهد شد و همین ناکامی در تحقّق خواسته ها موجب نارضایتی خواهد شد. در مناجات خدا با حضرت موسی علیه السلام چنین آمده است:

لا تَرجُ غَیرِی، اتَّخِذنِی جُنَّةً فِی الشَّدائِدِ وحِصناً لِمُلِمّاتِ الاُمورِ.(2)به کسی غیر از من امید نداشته باش. مرا در شرایط سخت، سپر و در بلاها دژ خود قرار ده.

البته مراد از تکیه نکردن بر غیر خدا، استفاده نکردن از علل و اسباب مادی نیست؛ مراد، اعتماد نکردن به آنها و اثر را از آنها نخواستن است. روشن است که بین استفاده و اعتماد، تفاوت وجود دارد.

باور غلط: تصوّر «بی پشتوانگی»

از عواملی که موجب نارضایتی در زندگی می شود، تصوّر بی پشتوانگی یا احساس بی پشتوانگی است. کسی که پشتوانه ای مطمئن نداشته باشد و یا تصوّر کند که ندارد، دچار احساس ضعف و ناتوانی خواهد شد و با ناکامی و شکست، رو به رو خواهد گشت. دلیل آن نیز روشن است؛ از یک سو زندگی، پُر از مسائل پیچیده ای است که گذر سالم و موفّقیت آمیز از آن _ در خوشایند و ناخوشایند _ نیازمند قدرت و توان بالاست و از سوی دیگر، انسان، موجودی ضعیف و ناتوان است!(3) از این رو به تنهایی از عهدۀ پیچ و خم زندگی بر نمی آید و به نقطه ای نیاز دارد تا به آن

ص :182


1- . الأمالی، طوسی، ص584، ح1208؛ الکافی، ج2، ص66، ح7.
2- . تحف العقول، ص366.
3- . (خُلِقَ الإنسانُ ضعیفاً) (سورۀ نساء، آیۀ 28).

اتّکا کند. لذا هیچ انسانی نیست که به تکیه گاه نیاز نداشته باشد. اگر انسان احساس کند که در زندگی، هیچ پشتوانه و تکیه گاهی ندارد، دچار احساس ناامیدی، ناکامی و نارضایتی خواهد شد. باید دید آیا واقعاً هیچ تکیه گاهی وجود ندارد؟ یا ما بر تکیه گاه مطمئنِ موجود تکیه نمی دهیم؟

در ادامه، به بررسی انتخاب درست و باور صحیح در تکیه گاه زندگی می پردازیم.

باور و انتخاب صحیح: «خداتکیه گاهی»

با توجّه به آنچه پیش تر در بارۀ انتخاب تکیه گاه گذشت، در گام نخست باید معیارهای تکیه گاه مطمئن را شناخت تا در انتخاب، اشتباهی صورت نگیرد. از ویژگی های تکیه گاه مطمئن، «توانایی» است. نقطه ای که انسان می خواهد به آن اتّکا کند باید توانا باشد و قدرت کافی داشته باشد تا بتواند از فرد حمایت کند و نیازهای وی را برآورد. ویژگی دیگر، «دارایی» است. اگر نقطۀ اتّکا از ذخایری غنی برای تأمین نیاز برخوردار نباشد، حتّی با وجود توانایی، صلاحیت اتّکال را ندارد. بنا بر این، تکیه گاه باید دارا و برخوردار باشد.

ویژگیِ سوم، «دانایی» است. نقطۀ اتّکا باید آگاه باشد تا در مقام تشخیص و عمل، خردمندانه رفتار کند. اگر توانایی و دارایی وجود داشته باشد، امّا دانایی نباشد، چه بسا دارایی و توانایی به گونه ای اعمال شود که نتیجه ای جز زیان نداشته باشد. ویژگی چهارم، «پایایی» است. نقطۀ اتّکا باید به لحاظ زمانی، پایدار و همیشگی باشد. منبع ناپایدار به جهت احتمال فقدان، در همۀ زمان ها نمی تواند پاسخگو باشد. خلاصه این که برای تکیه گاه، دست کم، چهار ویژگی باید وجود داشته باشد تا بتوان به آن اطمینان نمود و هر چه این ویژگی ها بیشتر وجود داشته باشد، اطمینان بیشتری به وجود می آورد. نقطۀ ناتوان، ندار، نادان و ناپایدار، اطمینان بخش نخواهد بود.

پس از معیارها، نوبت به تشخیص مصداق می رسد. تنها مصداقی که معیارهای یادشده را در خود دارد، خداوند متعال است. در آفرینش قدرت، دانایی، دارایی و پایداری مطلق از آن خداوند متعال است. از این رو، روشن می گردد که تنها نقطۀ قابل اطمینان برای اتّکا، خداوند متعال است. به همین دلیل، یکی دیگر از صفات خداوند متعال، «وکیل» است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لِکُلِّ قَضاءٍ وقَدَرٍ تَوَکَّلتُ عَلَی اللهِ.(1)در هر قضا و قدری به خدا توکّل می کنم.

این بدان جهت است که بر اساس مبانی توحیدی، خداوند، بر همۀ امور وکیل است. لذا تنها منبعی است که همۀ امور زندگی را «کفایت» می کند. به همین جهت باید به او توکّل نمود. یکی از ویژگی های خداوند متعال همین کفایت کنندگی است. خداوند متعال تصریح می کند که:

ص :183


1- . مستدرک الوسائل، ج5، ص379، ح6140.

(وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إنَّ اللّهَ بالِغُ أمْرِهِ.(1) و هر کس بر خدا اعتماد کند، او برای وی بس است. به راستی خدا برای هر چیزی اندازه ای مقرّر کرده است) .

به شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اگر همۀ مردم به این آیه عمل می کردند، آنان را کفایت می کرد.(2) نمی شود کسی به خداوند توکّل کند، ولی راهی برای خروج از مشکلات بر وی نگشاید و امورش را سامان ندهد!(3) یکی از پندهای خداوند متعال به حضرت عیسی علیه السلام این بوده که به من توکّل کن تا امور تو را کفایت کنم.(4) هر که به خدا توکّل کند، خداوند، هزینۀ او را کفایت می کند و از جایی که گمان نمی بَرَد، به او روزی می رسانَد.(5) ایشان تصریح می کند اگر شما چنان که باید، به خدا توکّل کنید، خداوند همان گونه که پرنده را روزی می دهد _ با شکم خالی می رود و با شکم پُر بر می گردد _ ، شما را نیز روزی می دهد.(6)

امام علی علیه السلام که تصمیم گرفته بود از کوفه به قصد جنگ خوارج بیرون رود، با توصیۀ منجّمی رو به رو شد که در این ساعت حرکت نکند. امام علیه السلام فرمود:

بدانید که محمّد صلی الله علیه و آله منجّمی نداشت و بعد از او ما نیز نخواهیم داشت؛ امّا خداوند، سرزمین کسرا و قیصر را به روی ما گشود. ای مردم! بر خدا توکّل کنید و به او اعتماد نمایید؛ زیرا او از همه چیز، بی نیاز می سازد.ایشان با بی اعتنایی به توصیۀ منجّم حرکت کرد و بر خوارج پیروز گشت.(7) ایشان معتقد است توکّل، مایۀ کفایت امور هر کسی است که به خداوند اعتماد کند.(8)

ص :184


1- . سورۀ طلاق، آیۀ 3.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لَو أنّ النّاسَ کلَّهُم أخَذوا بهذهِ الآیة لَکفَتهُم: (وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إنَّ اللهَ بالِغُ أمْرِهِ) (بحار الأنوار، ج77، ص87، ح3). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَحَسبُهُ اللهُ ( الکافی، ج8، ص81). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَحَسبُهُ اللهُ، وَمَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ یُؤجِرهُ اللهُ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص402، ح5868).
3- . امام علی علیه السلام : ما کانَ اللهُ لِیَفتَحَ بابَ التَّوَکُّلِ ولَم یَجعَل لِلمُتَوَکِّلِ مَخرَجاً؛ فَإنَّهُ سُبحانَهُ یقول: (وَمَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً ویَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ و مَن یَتَوکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ) ( ارشاد القلوب، ص149).
4- . علی بن اسباط عنهم علیه السلام : فیما وعظ الله عزّ وجلّ به عیسی علیه السلام : تَوَکَّل عَلَیَّ أکفِکَ، ولا تَوَکَّل عَلی غَیرِی فآخُذَ لَکَ ( الکافی، ج8، ص132).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن تَوَکّلَ علَی اللهِ کفاهُ مُؤنَتَهُ و رَزَقَهُ مِن حَیثُ لا یحتَسِبُ ( کنز العمّال، ح5693).
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لَو أنَّکم تَتَوکلونَ علَی اللهِ حَقَّ تَوَکلِهِ لَرَزقَکم کما یرزُقُ الطَّیرَ، تَغدو خِماصا و تَرُوحُ بِطانا (همان، ح5684).
7- . امام علی علیه السلام _ لِمُنَجِّمٍ أشارَ علَیهِ بعَدَمِ السَّیرِ فی ساعَة عَزمِهِ الخُروجَ من الکوفَة إلَی الحَروریة، فسارَ و ظَفِرَ بِهِم فقالَ _ : أما إنّهُ ما کانَ لمحمّدٍ صلی الله علیه و آله مُنَجِّمٌ، و لا لَنا مِن بَعدِهِ، حتّی فَتَحَ اللهُ علَینا بِلادَ کسری و قَیصَرَ. أیها النّاسُ، تَوَکلوا علَی اللهِ وثِقُوا بهِ فإنّهُ یکفی مِمَّن سِواهُ (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج2، ص270).
8- . امام علی علیه السلام : التَّوَکلُ کفایة شَریفَة لِمَنِ اعتَمَدَ علَیهِ (غرر الحکم، ح1559). امام علی علیه السلام : التَّوَکلُ کفایة (همان، ح72). امام علی علیه السلام : تَوَکلْ علَی اللهِ سبحانَهُ، فإنَّهُ قَد تَکفَّلَ بکفایة المُتَوَکلینَ علَیهِ (همان، ح4504). امام علی علیه السلام _ فی الدُّعاءِ _ : اللهمّ إنّک آنَسُ الآنِسِینَ(المُؤانِسِینَ)لأولیائک، و أحضَرُهُم بِالکفایة لِلمُتَوَکلینَ علَیک... (نهج البلاغة، خطبة 227).

امام صادق علیه السلام نیز با استناد به آیه ای از قرآن کریم می فرماید: مَن اُعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا...: مَن اُعطِی التَّوَکُّلَ اُعطِی الکفایةَ. ثُمّ قالَ: أ تَلَوتَ کتابَ اللهِ عَزَّ و جلَّ (و مَن یتَوکلْ علَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ) ؟(1)هر کس به او سه چیز عطا شود، از سه چیز محروم نمی مانَد:... به هر که توکّل داده شود، بسندگی داده شود. سپس فرمود: آیا کتاب خداوند عزّ وجلّ را تلاوت کرده ای: (و هر که به خدا توکّل کند او برای وی بس است) ؟

لقمان حکیم به فرزندش می گوید که چه کسی به خداوند توکّل نمود و خدا او را به غیر خود واگذار کرد(2) و امورش را کفایت ننمود؟!(3) نکته ای که نباید فراموش شود این که این بسندگی، هر دو موقعیتِ خوشایند و ناخوشایند را شامل می شود و نشان می دهد که توکّل، در هر دو موقعیت کارایی دارد. به همین جهت، معصومان علیهم السلام در همۀ امور به خداوند متعال توکّل می کرده اند. امام علی علیه السلام به فرزندش محمّد بن حنفیه توصیه می کند که در همۀ امور به خدا توکّل کند.(4) نتیجۀ این توکّل نیز سرور و شادمانی برای فرد است. امام علی علیه السلام می فرماید:

مَن وَثِقَ بِاللهِ أراهُ السُّرورَ ومَن تَوَکَّلَ عَلیهِ کَفاهُ الاُمورَ.(5)کسی که به خدا اعتماد کند، شادی را به وی نشان می دهد، و کسی که بر او توکّل کند، امورش را کفایت می نماید.

گفتیم که وکالت و کفایت خداوند متعال بر همۀ امور و در همۀ کارها جریان دارد؛ امّا امور زندگی در مقام عمل، به دو بخش «خیر» و «شر/ ضُرّ» تقسیم می شوند. از این رو، اختیار خیر و شرّ عالم به دست خداوند متعال است (وکالت) و همو می تواند مطلوب انسان در هر دو موقعیت را تأمین کند(کفایت). این یک واقعیت در عالم آفرینش است. از طرف دیگر، انسان قرار دارد که خواستار کسب خیر و دفع شر است. بنا بر این، برای برطرف کردن شر و ناخوشایندی، و برای

ص :185


1- . الکافی، ج2، ص65، ح6.
2- . یا بُنَیَّ مَن ذَا الَّذی تَوَکَّلَ عَلَی اللهِ فَوَکَلَهُ إلَی غَیرِهِ ( الاختصاص، ص237).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قال لقمان لابنه وهو یعظه: یا بُنَیَّ... مَن ذَا الَّذی تَوَکَّلَ عَلَی اللهِ فَلَم یَکفِهِ؟ (بحار الأنوار، ج13، ص433، ح25).
4- . امام علی علیه السلام _ فی وَصِیتِهِ لِوَلَدِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِیة _ : وألجِئ نَفسَک فِی الاُمورِ کلِّها إلَی اللهِ الواحِدِ القَهّارِ؛ فَإِنَّک تُلجِئُها إلی کهفٍ حَصینٍ وحِرزٍ حَریزٍ ومانِعٍ عَزیزٍ. وأخلِصِ المَسأَلَة لِرَبِّک؛ فَإِنَّ بِیدِهِ الخَیرَ وَالشَّرَّ وَالإِعطاءَ وَالمَنعَ وَالصِّلَة وَالحِرمانَ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص386، ح5834؛ نهج البلاغة، نامۀ 31).
5- . بحار الأنوار، ج71، ص151.

کسب خیر و خوشایندی، راهی جز توکّل بر خداوند متعال وجود ندارد. خداوند متعال در همین راستا می فرماید:

(وَ لاَ تَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ مَا لاَ ینْفَعُک وَ لاَ یضُرُّک فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّک إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ * وَإِنْ یمْسَسْک اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کاشِفَ لَهُ إِلّا هُوَ وَإِنْ یرِدْک بِخَیرٍ فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِهِ یصِیبُ بِهِ مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.(1) و به جای خدا، چیزی را که سود و زیانی به تو نمی رساند، مخوان؛ که اگر چنین کنی، در آن صورت، قطعاً از جمله ستمکارانی و اگر خدا به تو زیانی برساند، آن را بر طرف کننده ای جز او نیست و اگر برای تو خیری بخواهد، بخشش او را ردکننده ای نیست. آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می رساند و او آمرزندۀ مهربان است) .

در آیۀ نخست، خداوند متعال به مسئلۀ سود و زیان اشاره و تصریح می کند که نباید از منبعی که سود و زیان به دست او نیست، درخواست کمک نمود.(2) سپس در آیۀ بعد، به دو ویژگیِ خداوند متعال اشاره می فرماید: یکی «کاشف الضر» و دیگری «مفضل». در آیۀ دیگری نیز به این دو ویژگی اشاره شده است.(3)

در جای دیگر، خداوند متعال در احتجاج با مشرکان می فرماید:

(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِی اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِی اللَّهُ عَلَیهِ یتَوَکلُ الْمُتَوَکِّلُونَ.(4) و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً می گویند: «خدا!» بگو: «درباره معبودانی که غیر از خدا می خوانید، چه فکر می کنید؟ اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها می توانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها می توانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافی است و همه متوکّلان تنها بر او توکّل می کنند!» ) .

در این آیات، حملۀ دیگری به مشرکان شده و بر یگانگی خدای تعالی در ربوبیت و عدم صلاحیت شرکا برای ربوبیت احتجاج شده است. در آیۀ نخست، شروع به اقامۀ حجّت شده و قبل

ص :186


1- . سورۀ یونس، آیۀ 106 _ 107.
2- . این خود می تواند یک برهان در توحید باشد و آن این است که: «انسان کسی را باید عبادت کند که مالک سود و زیان او باشد. تنها خداوند، مالک سود و زیان است. پس تنها باید او را عبادت کرد». همین برهان، عبادت غیر خدا را نیز رد می کند: «انسان کسی را باید عبادت کند که مالک سود و زیان او باشد. غیر خداوند مالک سود و زیان نیست. پس غیر خدا را نباید عبادت کرد».
3- . (وَإِن یمْسَسْک الله بِضُرٍّ فَلاَ کاشِفَ لَهُ إلّا هُوَ وَإِن یمْسَسْک بِخَیرٍ فَهُوَ عَلَی کلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ) (سورۀ انعام، آیۀ 17).
4- . سورۀ زمر، آیۀ 38.

از اقامه، مقدّمه ای آورده که حجّت مذکور مبتنی بر آن است؛ مقدّمه ای که خود خصم، آن را قبول دارد، و آن این است که خالق عالم، خدای سبحان است. چون خصم در این مسئله، هیچ نزاعی ندارد، او هم معتقد است که آفریننده، تنها خداست، و خدا در آفرینش شریک ندارد، و شرکای ایشان به زعم ایشان، شریک در تدبیر خلق اند، نه در آفرینش. وقتی خلقتْ مستند به خدا بود، پس آنچه در آسمان ها و زمین هست، چه عین آنها، و چه اثرشان، مستند به خدای تعالی است. پس هر چیزی که خیر برساند و یا شر، هستی اش از خداست، و احدی نمی تواند جلوِ خیری را که خدا می خواهد برساند بگیرد و یا شرّی را که خدای تعالی می خواهد به کسی برساند، جلوگیری کند؛ برای این که گفتیم خیر و شر هم مخلوقی از خدا هستند، و کسی در خلقت شریک خدا نیست تا در خلقت مزاحم او شود، و یا جلو خلق کردن او را بگیرد و یا در خلقت چیزی از او پیش دستی کند.

بر همین اساس می فرماید: (قُلْ حَسْبِی اللهُ) . در این جمله پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به توکّل بر خدای تعالی امر می کند، هم چنان که جملۀ بعدش هم که می فرماید (عَلَیهِ یتَوَکلُ الْمُتَوَکلُونَ) ، مؤید آن است و این جمله در جای نتیجه حجّت قرار گرفته، گویا فرموده: به ایشان بگو: من خدا را وکیل خود گرفتم، برای این که امر تدبیر من به دست اوست، هم چنان که امر تدبیر خلقتم به دست وی است.(1)

عوامل تقویت توکّل

توکّل به معنای اعتماد است. لذا توکّل، زمانی شکل می گیرد که اعتماد و اطمینان وجود داشته باشد. هر کس به خدا اطمینان داشته باشد، به او توکّل خواهد کرد(2) و به هر میزان که اطمینانش افزایش یابد، توکلش نیز افزایش خواهد یافت.(3) آنچه موجب به وجود آمدن اطمینان می گردد، شناخت و آگاهی است. انسان هنگامی می تواند به چیزی اعتماد کند که آن را بشناسد. امر ناشناخته نمی تواند مورد اطمینان و اعتماد قرار گیرد. به همین جهت، مهم ترین عامل تقویت توکّل، شناخت و یقین است. در روایات، بر این مسئله تأکید شده که توکّل از قوّت یقین فرد است(4) و لذا حُسن توکّل، نشانۀ حُسن یقین است.(5)

ص :187


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 17، ص، 403.
2- . امام علی علیه السلام : مَن وَثِقَ باللّهِ تَوَکَّلَ علَیهِ؛ آن که به خدا اطمینان دارد، به او توکل می کند (غرر الحکم، ح8069).
3- . امام علی علیه السلام : حُسنُ تَوَکُّلِ العَبدِ علَی اللّهِ علی قَدرِ ثِقَتِهِ بهِ؛ نیکویی توکل بنده به خدا، به اندازۀ اطمینانش به اوست (غرر الحکم، ح4832).
4- . امام علی علیه السلام : التَّوکلُ مِن قُوَّة الیقینِ؛ توکل [ناشی]از نیرومندی یقین است (غرر الحکم، ح699). امام علی علیه السلام : فی التَّوکلِ حَقیقَة الإیقانِ؛ حقیقت یقین، در توکل است (غرر الحکم، ح6484).
5- . امام علی علیه السلام : بِحُسنِ التَّوکلِ یستَدَلُّ علی حُسنِ الإیقانِ؛ از توکل راستین، به یقین راستین پی برده می شود (غرر الحکم، ح4286). امام علی علیه السلام : إنّ حُسنَ التَّوکلِ لَمِن صِدقِ الإیقانِ؛ توکل راستین، بی گمان [ناشی ]از راستی یقین است (غرر الحکم، ح3380).

یقین به چه؟

هر چند عامل اصلی توکّل، یقین است، امّا باید توجّه داشت که یقین، دامنۀ گسترده ای داشته و موضوعات متعدّد و متفاوتی را شامل می شود. در روایات اسلامی، برای بسیاری از مسائل، عامل یقین مطرح شده است. سؤال این است که چگونه ممکن است عاملی به نام یقین، در تمامی این موضوعات متفاوت، کارایی داشته باشد؟ پاسخ را باید در موضوع و متعلّق یقین جُست. متعلق همۀ یقین ها یکی نیست. متعلّق هر یقینی متناسب با همان موضوع شکل می گیرد. این، یک اصل در تحلیل نقش متفاوت و گستردۀ یقین است.

یقین متناسب با توکّل چیست؟

اگر باید برای هر موضوعی، یقین متناسب با آن را به دست آورد، باید دید یقین متناسب با توکّل چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید به معنا و حوزه های توکّل، نگاهی دوباره بیندازیم. توکّل در حوزۀ تکوین به این معنا بود که خیر و شر امور، دست خداوند متعال است و در حوزۀ تشریع، به معنای اعتماد به قوانین الهی است که ممکن است از دید ما پنهان باشد. از این رو، شناخت متناسب با یقین این است که باور کنیم سود و زیان بشر به دست خداوند متعال است. اگر چنین باوری شکل بگیرد، انسان به خداوند اعتماد خواهد کرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله معنای توکّل را از جبرئیل پرسید و وی در پاسخ گفت:

العِلمُ بأنّ المَخلوقَ لا یضُرُّ ولا ینفَعُ، ولا یعطی ولا یمنَعُ، واستِعمالُ الیأسِ مِن الخَلقِ، فإذا کانَ العَبدُ کذلک لَم یعمَلْ لأحَدٍ سِوَی اللّهِ، و لَم یرْجُ و لَم یخَفْ سِوَی اللّهِ، و لَم یطمَعْ فی أحَدٍ سِوَی اللّهِ، فهذا هُو التَّوکلُ.(1)دانستن این مطلب که مخلوق نه زیانی می زند و نه سودی می رساند، نه می دهد و نه جلوگیری می کند، و چشم امید برکندن از خلق. هرگاه بنده چنین باشد، دیگر برای احدی جز خداوند کار نمی کند و امید و بیمش از کسی جز خداوند نیست و چشم طمع به هیچ کس جز خدا ندارد. این است توکّل.

در این حدیث، به خوبی بیان شده است که اگر کسی باور کند که سود و زیان، و اعطا و منع به دست مردم نیست، از آنان قطع امید می کند و فقط به خدا امید می بندد و تکیه می کند.

اصبغ بن نُباته نقل می کند که امیر مؤمنان علیه السلام هماره در سجده اش می گفت:

ص :188


1- . معانی الأخبار، ص261. نیز، ر.ک: بحار الأنوار، ج77، ص20، ح4.

اُناجیک یا سَیدی کما یناجِی العَبدُ الذَّلیلُ مَولاهُ ، وأطلُبُ إلَیک طَلَبَ مَن یعلَمُ أنَّک تُعطی ولا ینقُصُ مِمّا عِندَک شَیءٌ ، وأستَغفِرُک استِغفارَ مَن یعلَمُ أنَّهُ لا یغفِرُ الذُّنوبَ إلّا أنتَ ، وأتَوَکلُ عَلَیک توکُّلَ مَن یعلَمُ أنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.(1)آقای من! با تو آهسته سخن می گویم، آن گونه که بندۀ خوار با خواجه اش می گوید. از تو درخواست می کنم، همچون درخواست کسی که می داند تو عطا می کنی و از آنچه نزد توست، هیچ کاسته نمی شود. از تو آمرزش می خواهم، همچون آمرزش خواهی کسی که می داند گناهان را فقط تو می آمرزی و بس. بر تو توکّل می کنم، همچون توکّل کردن کسی که می داند تو بر هر چیزی توانایی.

وقتی از امام کاظم علیه السلام در بارۀ آیۀ شریف «و مَن یتَوَکلْ علَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» پرسیدند، به بُعد دیگری از یقین و باور اشاره کردند:

التَّوَکُّلُ علَی اللّهِ دَرَجاتٌ؛ مِنها أن تَتَوکلَ علَی اللّهِ فی اُمورِک کلِّها، فما فَعلَ بِک کنتَ عَنهُ راضِیا، تَعلَمُ أنّهُ لا یألُوک خَیرا و فَضلاً، و تَعلَمُ أنّ الحُکمَ فی ذلک لَهُ، فتَوکلْ علَی اللهِ بِتَفویضِ ذلک إلَیهِ، وثِقْ بهِ فِیها وفی غَیرِها.(2)توکّل کردن به خداوند، درجاتی دارد: یکی از آنها این است که در تمام کارهایت به خدا توکّل کنی و هر چه با تو کرد، از او خشنود باشی و بدانی که او نسبت به تو از هیچ خیر و تفضّلی کوتاهی نمی کند و بدانی که در این باره، حکم، حکم اوست. پس با واگذاری کارهایت به خدا بر او توکّل کن و در آن کارها و دیگر کارها به او اعتماد داشته باش.

در این روایت، به خوبی پیوند میان توکّل با باور به خیر بودن قضای الهی(عامل نخست) و رابطۀ این دو با رضامندی، روشن است. شاید بتوان گفت که صرف باور به این که همۀ امور به دست خداوند متعال است، کافی نباشد؛ باید باور داشت که همۀ تدبیرهای خداوند، مبتنی بر خیر و مصلحت بشر است. اگر این دو ترکیب شوند، رضامندی حاصل می شود.

در روایت دیگری از امام رضا علیه السلام علاوه بر آنچه از پدر بزرگوارشان نقل کردیم، مرتبۀ دیگری از توکّل را نیز بیان نموده اند که می توان آن را به قضای تشریعی خداوند متعال پیوند داد. امام علیه السلام بر این باور است که انسان متوکّل، به آنچه از دید انسان پنهان است، اعتماد دارد و علم آن را به خدا و اهلش وامی گذارد:

ص :189


1- . الأمالی، صدوق، ص327، ح385؛ المزار الکبیر، ص260؛ بحار الأنوار، ج86، ص227، ح47 .
2- . الکافی، ج2، ص65، ح5.

التَّوَکُّلُ دَرَجاتٌ ؛ ... و مِن ذلک الإیمانُ بِغُیوبِ اللهِ الّتی لَم یحِطْ عِلمُک بِها ، فوَکلتَ عِلمَها إلَیهِ وإلی اُمَنائهِ علَیها، و وَثِقتَ بهِ فِیها وفی غَیرِها.(1)توکّل، درجاتی دارد: ... یکی دیگر از درجات توکّل، این است که به غیب های خدا که در علم تو نمی گنجد، ایمان داشته باشی و علم آنها را به او و به اُمنای او بر آنها واگذاری و در این غیب ها و جز آنها به او اعتماد کنی.

یکی از مصادیق امور پنهان، فلسفۀ احکام الهی است. ناآگاهی از علل تشریع احکام می تواند موجب نارضایتی گردد؛ امّا اگر کسی اهل توکّل باشد، به خدا اعتماد خواهد کرد.

بنا بر این، با کسب شناخت و یقین متناسب، می توان توکّل به خدا را به دست آورد و آن را تقویت نمود.

و _ تنظیم لذّت

اشاره

لذّت، از ابعاد وجودی انسان است و تأثیر مستقیمی بر مسئلۀ رضامندی دارد. این بُعد انسان اگر به درستی تنظیم نشود، می تواند موجب نارضایتی از زندگی گردد. بنا بر این، از اموری که باید در رضامندی مورد توجّه قرار گیرد، مسئله لذّت و چگونگی تنظیم آن است. در ادامه، مبنای صحیح آن را توضیح می دهیم.

مبنای غلط: لذّت محوری

لذّت، یکی از ابعاد انسان بوده و از جمله اموری است که برای زندگی لازم است. آنچه نادرست است، این است که انسان، محور زندگی خود را بر لذّت و کامجویی از زندگی قرار دهد. این مبنا، موجب بدمستی در خوشایند و بی تابی در ناخوشایند می گردد. اگر لذّت، فلسفۀ زندگی قرار گیرد، انسان در خوشایند، دچار فرح و فخر و در ناخوشایند، دچار یأس و جزع می شود. این بدان جهت است که خوشایندها مطابق طبع لذّتجوی انسان است و لذا از تأمین آن، انسان به وجد می آید. از سوی دیگر، ناخوشایندها مخالف این طبع اند. لذا برآشفته و نالان می گردند. به بیان دیگر، وقتی لذّت، محور قرار گیرد، انسان، وضعیت خود را بر اساس معادلۀ لذّت ارزیابی می کند. بر اساس این معادله، لذّت، معیار داوری و احساس انسان قرار می گیرد، نه خیر بودن. در حالی که پیش تر گفتیم که مبنای رضامندی، خیر است و نه چیز دیگری.

اقدام صحیح: تعدیل لذّتجویی

از جمله اموری که واکنش منفی در هر دو موقعیت را تعدیل می کند و واکنش مثبت را به وجود می آورد، تعدیل لذّتجویی و خارج کردن لذّت از محوریت زندگی است. اگر لذّت، از محوریت

ص :190


1- . تحف العقول، ص443.

خارج گردد، تأمین می شود؛ امّا در رضامندی و نارضایتی، نقش تعیین کننده و اساسی ای نخواهد داشت. وقتی لذّت، محور و مبنای زندگی نباشد، نه انسان از خوشایند زندگی سرمست می شود و نه از ناخوشایند آن بدبخت؛ چون در داوری وضعیت خود، بر اساس معادلۀ لذّت عمل نمی کند. به همین جهت، اسلام بر تعدیل لذّتْ تکیه دارد و راه کارهایی نیز برای آن بیان داشته است.

در فرهنگ اسلامی، از «یاد مرگ» به عنوان عامل تعدیل لذّت یاد شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با تأکید بر نقش یاد مرگ در تعدیل لذّتجویی، به تأثیر آن در دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند اشاره می کند و می فرماید:

أکثِروا ذِکرَ هادِمِ اللَّذّاتِ فَإنَّه لَم یَذکُرهُ أحَدٌ فِی ضِیقٍ مِنَ العَیشِ إلّا وَسَّعَهُ عَلَیهِ ولا ذِکرُهُ فی سَعَةٍ إلّا ضَیَّقَها.(1)درهم شکنندۀ لذّت ها را فراوان یاد کنید؛ که هیچ کس آن را در تنگنای زندگی یاد نکرد، مگر آن که آن را بر وی گشود، و در گشایش زندگی یاد نکرد، مگر آن که وضعیت را بر وی تنگ کرد.

در برخی دیگر از روایات نیز از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است:

أکثِروا ذِکرَ المَوتِ؛ فإنَّه یُمَحِّصُ الذُّنوبَ ویُزَهِّدُ فی الدُّنیا. فَإنَّ ذَکَرتُموهُ عِندَ الغِنی هَدَمَه وإن ذِکَرتُموهُ عِندَ الفَقرِ أرضاکُم بِعَیشِکُم.(2)مرگ را زیاد یاد کنید؛ که گناهان را از بین می بَرَد، و نسبت به دنیا بی رغبت می سازد؛ که اگر در توانگری، آن را یاد کنید، آن را در هم می شکند، و اگر در فقر آن را یاد کنید، شما را نسبت به زندگی تان راضی می سازد.

در این روایات، دو نکتۀ اساسی وجود دارد. یکی این که از یاد مرگ به عنوان «هادم اللذّات» _ که توصیفی برای آن است _ ، یاد شده است. بر اساس اصل هماهنگی میان وصف و اثر، معلوم می گردد که علّت مهار موقعیت خوشایند و ناخوشایند و کنترل واکنش ها، تعدیل لذّتجویی است. از همین جا و بر اساس یک حرکت معکوس می توان فهمید که یکی از دلایل واکنش منفی، لذّتجویی انسان است.

نکتۀ دوم این که از موقعیت ناخوشایند با تعبیر «فقر _ ضیق» و از موقعیت خوشایند با تعبیر «غنی _ سعه» یاد شده است. نخستین تعبیر در هر کدام از موقعیت ها بیانگر وضعیت عینیِ(3) زندگی و تعبیر دوم، بیانگر وضعیت روانی(4) فرد است. بر این اساس، یاد مرگ از راه تعدیل لذّتجویی،

ص :191


1- . کنز العمّال، ج15، ص700، ح42097.
2- . همان، ص542، ح42098.
3- . Objective.
4- . Subjective.

تنگنای روانی دوران ناخوشایند را به گشایش روحی و روانی تبدیل می کند و انسان را نسبت به آن راضی می سازد. در دوران خوشایند نیز احساس غنا را منهدم و گشایش روانی را _ که موجب سرمستی و غرور می شود _ ، تنگ می کند و موجب تعدیل می شود.

در روایت دیگری از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله علاوه بر آنچه گذشت، موارد دیگری نیز به دنبال آن اضافه شده است. ایشان می فرماید:

أکثِروا مِن ذِکر هادِم اللَّذّاتِ فَإنَّکُم إن کُنتُم فی ضیقٍ وَسَّعَهُ عَلَیکُم فَرَضیتُم بِهِ فَأُجِرتُم و إن کُنتُم فی غِنی بَغَّضَهُ إلَیکُم فَجُدتُم بِهِ فَأُثِبتُم.(1)مرگ را زیاد یاد کنید، که اگر در تنگنا باشید، بر شما گشایش (روانی) می دهد. پس راضی می شوید و ثواب می برید. و اگر در توانگری باشید، آن را بر شما منفور می کند. پس بخشش می کنید و مزد می گیرید.

در این روایت نیز از هر دو موقعیت با تعبیر «ضیق» و «غنی» یاد شده و فرایندی برای تأثیر یاد مرگ در هر کدام بیان شده است. بر این اساس، یاد مرگ از راه تعدیل لذّتجویی، تنگنای روانی دوران ناخوشایند را به گشایش روانی تبدیل می کند و همین، به رضامندی می انجامد و در نتیجه، فرد، مستحقّ پاداش الهی می گردد. در بُعد خوشایند نیز یاد مرگ موجب تنفّر از غنا می شود و همین، موجب بخشش می شود و در نتیجه، باز فرد، مستحقّ پاداش می گردد. در بحث بخشندگی، این مطلب با ویژگی مَنُوع (مانع الخیر) بودن انسان در ارتباط است که در قرآن کریم آمده و پیش تر گذشت. بر این اساس، یاد مرگ، مَنوع بودن را تبدیل به جود می کند.

نمودار (6 _ 2)

در برخی از روایات، تنها به دوران ناخوشایند پرداخته شده است. امام صادق علیه السلام خطاب به ابو بصیر می فرماید:

یَا أبا مُحَمَّدٍ اذکُر تَقَطَّعَ اَوصالِکَ فِی قَبرِکَ ورُجوعَ اَحبابِکَ عَنکَ إذا دَفَنوکَ فی حُفَرتِکَ وخُروجَ بَناتِ الماءِ مِن مَنخِرَیکَ وأکلَ الدُّودِ لَحمَکَ؛ فَإنَّ ذلِکَ یُسَلِّی عَنکَ ما أنت فِیهِ.(2)

ص :192


1- . أعلام الدین، ص335.
2- . الکافی، ج3، ص255، ح20.

ای ابا محمّد! به یاد بیاور بندبند شدن استخوان هایت را، و بازگشت دوستانت از نزد تو را وقتی که تو را در قبرت دفن کردند، و خارج شدن کرم از دو سوراخ بینی ات را، و خورد گشتن بدنت توسط کرم ها را؛ که این کار، تو را به خاطر آنچه در آن قرار داری، تسلّی می دهد.

ابو بصیر می گوید: به خدا سوگند هیچ گاه مرگ را یاد نکردم مگر آن که اندوهی که از امر دنیا داشتم، تسکین یافت.

در این روایت تصریح شده که یاد مرگ، موجب کاهش فشار روانی می گردد.

در روایت دیگری که امام علی علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند، فرایندی ذکر شده که قابل توجّه است:

أدیموا ذکر هاذم اللذات! قالوا: یا رَسولَ اللهِ وما هاذِمُ اللَّذّات؟ قال: المَوتُ؛ فَإنَّهُ مَن اَکثَرَ ذِکرَ المَوتِ سَلا عن الشَّهواتِ ومَن سَلا عن الشَّهَواتِ، هانَت عَلَیهِ المُصیباتُ ومَن هانَت علیهِ المصیباتُ، سارَعَ فِی الخَیرات.(1)پیوسته در هم کوبندۀ لذّت ها را یاد کنید! گفتند: ای پیامبر خدا! در هم کوبندۀ لذّت ها چیست؟ فرمود: مرگ؛ که هر کس مرگ را یاد کند، از شهوات جدا می شود و هر کس از شهوات جدا شود، مصیبت ها بر وی آسان می گردند، و کسی که مصیبت ها بر وی آسان شوند، در کارهای خیر شتاب می گیرد.

در این روایت، تصریح شده که یاد مرگ، موجب جدایی از لذّت می شود و همین سختی ها را بر انسان آسان می سازد و به دنبال آن، در کار خیر، سرعت به وجود می آورد.

نمودار (6 _ 3)

از آنچه گذشت، روشن شد که یاد مرگ هم در خوشایند زندگی نقش دارد و هم در ناخوشایند آن و در هر دو موقعیت، موجب مهار پیامدهای منفی می شود. هر کدام از این دو موقعیت، ممکن است پیامدهای منفی ای داشته باشند؛ تَرْف و بَطْر (رفاه و سرمستی) از یک طرف، و بی تابی از طرف دیگر. طبق این روایات، یاد مرگ، پدیده ای است که در هر دو موقعیت متضاد،

ص :193


1- . مسند الإمام زید، ص386.

کارکرد دارد و پیامدهای آنها را تعدیل می کند. هر چند بررسی این موضوع، تحقیق مستقلی می طلبد، با این حال، در این روایات، واژه هایی به کار رفته که می تواند به روشن شدن موضوع کمک کند. در بارۀ دوران ناخوشایند تصریح شده که یاد مرگ، موجب «گشایش تنگنا»(1) و «رضامندی»(2) می شود. وقتی تنگناها برطرف شوند، فشارهای روانی کاهش می یابند و رضامندی به دست می آید. امّا در بارۀ دوران خوشایند تصریح شده که موجب «نفرت از غنا»(3) و «تنگنا»(4) و «هَدْم احساس غنا»(5) می گردد. وقتی انسان از وضعیت دارایی تنفّر پیدا کند، از سرمستی خارج می شود و آن حالت فراخ، بر او تنگ می گردد. لذا از رفتارهای منفی دورانِ خوشایند، دوری می کند. سرّ مطلب نیز در ویژگی هَدْم (ویران کردن) لذّت است. یاد مرگ با چنین ویژگی ای، هم دوران خوشایند را تعدیل می کند و هم دوران ناخوشایند را.

خلاصۀ سخن این که یاد مرگ، موجب تعدیل لذّت گرایی می شود و به همین دلیل، موجب تعدیل واکنش های منفی می گردد. از آن جا که هم مرگ جزء واقعیت های الهی زندگی است و هم مسائل روانیِ مربوط به آن، جزء قوانین روان شناختی حاکم بر انسان _ که توسط خداوند متعال تنظیم شده اند _ ، این مسئله نیز با توحید ارتباط پیدا می کند.

ز _ تنظیم رغبت

اشاره

رغبت و تمایل، یکی دیگر از ابعاد وجودی انسان است که ارتباط تنگاتنگی با رضامندی در تکوین دارد. نظام رغبت انسان می تواند به گونه های مختلفی تنظیم شود. لذا الگوی حاکم بر نظام رغبت انسان می تواند موجب رضامندی یا نارضایتی وی گردد. باید دید چه الگویی از رغبت، موجب رضامندی و چه الگویی موجب نارضایتی می گردد. در ادامه به بررسی این موضوع می پردازیم.

الگوی غلط: رغبت به دنیا

از امور مربوط به انسان، رغبت و دل بستگی اوست که نظام خاصی دارد. انسان به هر چه رغبت کند و دل بندد، از ضدّ آن بی رغبت می شود و دل بر می کند. آنچه مهم است این که انسان به چه چیزی باید دل ببندد؟ از دیدگاه دین، یکی از عوامل واکنش منفی در آن دو موقعیت، رغبت و دل بستگی به دنیاست. اگر رشتۀ علاقۀ انسان به دنیا گره خورَد، چنان وابستگی ای به وجود می آید

ص :194


1- . إن کُنتُم فی ضَیقٍ وَسَّعَهُ عَلَیکُم لمِ یذکره أحد فی ضیق من العیش إلّا وسعه علیه.
2- . وإن ذَکَرتُموه عِندَ الفَقرِ أرضاکُم بعَیشِکُم.
3- . اِن کُنتُم فِی غِنیً بَغَّضَهُ إلیکُم.
4- . وِلا ذَکَرَه فی سَعَةٍ إلّا ضَیَّقَها.
5- . فَإن ذَکَرتُمُوهُ عِندَ الغِنی هَدَمَهُ.

که از یک سو، به دست آوردن و یافتن آن، موجب شدّت خوش حالی می گردد و از سوی دیگر، فقدان آن، موجب بی تابی و حسرت شدید می شود. انسان، وقتی رشتۀ دل خود را به دنیا گره زد، با نوسان های دنیا به شدّت دچار نوسان روحی و روانی می گردد؛ بدین معنا که رویکرد دنیا او را بالا می بَرَد و به شدّت خرسند و سرمست می سازد، و رویگَرد آن نیز به شدتْ او را بر زمین می زند و ناامید و افسرده می سازد. امام کاظم علیه السلام در زمرۀ سفارش هایی که به هشام بن حکم دارند، می فرماید که روزی حضرت مسیح علیه السلام به حواریان خود فرمود: کسی در هنگام بلا بی تاب ترین است که علاقه مندترین فرد به دنیا باشد.(1) همچنین امام علی علیه السلام و امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند: کسی که همه همّ و غمش دنیا باشد و دل در آن بسته باشد، هنگام جدا شدن از آن، به شدّت دچار حسرت می گردد.(2) دل بستگی به دنیا، انسان را دچار اشتهای سیری ناپذیری می گرداند که با هیچ مقدار از دنیا سیراب نمی شود و به نهایت آرزوهای خود نمی رسد. لذا پیوسته دچار احساس فقر و نیازمندی خواهد شد. همچنین دچار پریشانی و آشفتگی خاطر و اشتغال فکری و روانی خواهد شد.(3) به همین جهت، هر چند از نعمت های دنیا برخوردار باشد، امّا باز دچار حزن و اندوه خواهند بود.(4) در نتیجه، فقط رنج و درد و خستگی خود را افزایش داده است.(5)

الگوی صحیح: بی رغبتی به دنیا

از عوامل مهم در پیشگیری از واکنش های منفی در هر دو موقعیت، بی رغبتی به دنیا و رغبت به آخرت است. با توجّه به این حقیقت _ که ریشۀ هر دو نوع واکنش منفی، یکی است _ معلوم می گردد که راه درمان این مشکل نیز یکی است و آن، قطع رغبت و دل بستگی به دنیاست. اگر رشتۀ دل بستگی به دنیا قطع گردد، انسان نه در خوشایند زندگی بدمستی می کند و نه در ناخوشایند

ص :195


1- . یا هِشامُ، إنَّ المَسیحَ علیه السلام قالَ لِلحَوارِیینَ:... إنَّ أجزَعَکُم عِندَ البَلاءِ لأَشَدُّکُم حُبّاً لِلدُّنیا، وإنَّ أصبَرَکُم عَلَی البَلاءِ لأَزهَدُکُم فِی الدُّنیا (تحف العقول، ص392 _ 393؛ البدایة والنهایة، ج9، ص300؛ الدر المنثور، ج2 ص205).
2- . مَن کانَتِ الدُّنیا هِمَّتَهُ، اشتَدَّت حَسرَتُهُ عِندَ فِراقِها ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4 ص382 ح5833؛ معانی الأخبار، ص198 ح4؛ الأمالی، طوسی، ص435 ح974). نیز، ر. ک: الکافی، ج2، ص320، ح16؛ عدة الداعی، ص105؛ مشکاة الأنوار، ص473 ح1582.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن أصبَحَ وأمسی وَالدُّنیا أکبَرُ هَمِّهِ، جَعَلَ اللهُ تَعالَی الفَقرَ بَینَ عَینَیهِ وشَتَّتَ أمرَهُ، ولَم ینَل مِنَ الدُّنیا إلّا ما قُسِمَ لَهُ. پیامبر خدا علیه السلام : مَن أصبَحَ وَالدُّنیا أکبَرُ هَمِّهِ فَلَیسَ مِنَ اللهِ فی شَیءٍ، وألزَمَ قَلبَهُ أربَعَ خِصالٍ: هَمّاً لا ینقَطِعُ عَنهُ أبَداً، وشُغُلاً لا ینفَرِجُ مِنهُ أبَداً، وفَقراً لا یبلُغُ غِناهُ أَبَداً، وأمَلاً لا یبلُغُ مُنتَهاهُ أبَداً (دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ج1، ص442، ح712 و 714 _ 717).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الرَّغبَة فِی الدُّنیا تُکثِرُ الهَمَّ وَالحُزنَ (همان، ص422، ح682). نیز، ر. ک: ح686 و 688.
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الزُّهدُ فِی الدُّنیا یریحُ البَدَنَ، وَالرَّغبَة فِی الدُّنیا تُتعِبُ البَدَنَ (همان، ص422، ح677). امام علی علیه السلام : مَن زَهِدَ فِی الدُّنیا استَراحَ قَلبُهُ وبَدَنُهُ، ومَن رَغِبَ فیها تَعِبَ قَلبُهُ وبَدَنُهُ (همان، ص422، ح678).

آن بی تاب می گردد. این همان چیزی است که در ادبیات دین به عنوان «زهد» شناخته می شود. زهد، به معنای «بی رغبتی» است،(1) نه ترک دنیا. لذا در روایات تأکید شده که زهد، به معنای حرام کردن حلال دنیا و ترک مال(2) و پوشیدن لباس های خشن و خردن غذاهای خشک(3) نیست. زهد به معنای دل بسته نبودن است. همین معنا در روایات هم مورد توجّه قرار گرفته و زهد و رغبت، در برابر هم به کار رفته اند.(4)

اگر زهد یا بی رغتبی به دنیا در فرد به وجود آید، نه دچار حسرت در ناخوشایندی ها می گردد و نه دچار مستی در خوشایندی ها. این بدان جهت است که فرد زاهد، «وابسته» نبوده و از قید و بند دنیا «آزاد» است، از این رو، در کش و قوس های زندگی، دچار نوسانات روانی سخت نمی گردد و به همین جهت، راحت زندگی می کند. در قرآن کریم از این حالت روانی مثبت، با عبارت (لکیلاَ تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاکمْ وَ اللَّهُ لاَ یحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ) (5) یاد شده و در روایات، آن را محصول زهد دانسته اند. در روایات تصریح شده که زهد و بی رغبتی به دنیا موجب می شود که نه گرفتاری ها او را دچار حسرت و افسوس سازند، و نه نعمت ها و بهره های دنیایی، او را دچار فرح و بدمستی سازند. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ص :196


1- . کلمۀ «زهد» در اصل به معنای «اندک بودن» و «کم ارزش بودن» چیزی است و از آن جا که این معنا غالباً ملازم با بی رغبتی به آن چیز است، این کلمه در بی رغبتی نیز به کار می رود. ابن فارس در تبیین معنای «زهد» می گوید: الزاء والهاء والدال أصل یدلّ علی قلّة الشیء، والزّهید: الشیء القلیل، وهو مُزهدٌ: قلیل المال، وقال رسول الله صلی الله علیه و آله : «أفضل الناس مؤمن مُزهد»، هو المقلّ. مادّة زاء و هاء و دال؛ زهد، بر اندک بودن چیزی دلالت می کند. «زَهید»، یعنی چیز اندک و «مُزهد» یعنی دارای مال اندک. پیامبر خدا فرمود: «برترینِ مردم، مؤمنِ مُزهد است»، یعنی آن که داریی اندک دارد. جوهری، «زهد» را چنین معنا کرده است: الزّهد خلاف الرّغبة... والتَّزهیدُ فی الشیء وعن الشیء: خلاف الترغیب فیه؛ زهد، خلاف رغبت است و عبارت «... التزهید فی الشیء و عن الشیء» یعنی در فلان چیز یا نسبت به آن، زهد (بی رغبتی) ورزیدن. راغب اصفهانی در المفردات آورده است: الزهید: الشیء القلیل و الزّاهد فیإ الشیء الراغب عنه والراضی منه بالزّهید أی القلیل؛ زهید: چیز اندک و «الزاهد فی الشیء» یعنی بی اعتنا به آن چیز و رضایت دادن به اندک از آن (ر. ک: دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ج2، ص25 به بعد).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لَیسَ الزُّهدُ فِی الدُّنیا تَحریمَ الحَلالِ، ولا إضاعَة المالِ، ولکِنَّ الزُّهدَ فِی الدُّنیا الرِّضا بِالقَضاءِ، وَالصَّبرُ عَلَی المَصائِبِ، وَالیأسُ عَنِ النّاسِ (همان، ص62، ح849). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الزَّهادَة فِی الدُّنیا لَیسَت بِتَحریمِ الحَلالِ، ولا إضاعَة المالِ، ولکِنَّ الزَّهادَة فِی الدُّنیا إلّا تَکونَ بِما فی یدَیکَ أوثَقَ مِمّا فی یدَی اللهِ، وأن تَکونَ فی ثَوابِ المُصیبَة إذا أنتَ اُصِبتَ بِها أرغَبَ فیها لو أنَّها اُبقِیت لَکَ (همان، ص62، ح850).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لَیسَ الزُّهدُ فِی الدُّنیا لُبسَ الخَشِنِ وأکلَ الجَشِبِ، ولکِنَّ الزُّهدَ فِی الدُّنیا قَصرُ الأَمَلِ (همان، ح851).
4- . امام علی علیه السلام : زُهدُکَ فی راغِبٍ فیکَ نُقصانُ حَظٍّ، ورَغبَتُکَ فی زاهِدٍ فیکَ ذُلُّ نَفسٍ (همان، ص40، ح801). امام صادق علیه السلام _ فی ذِکرِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ _ : الزُّهدُ وضِدُّهُ الرَّغبَة ( الکافی، ج1، ص21، ح14).
5- . سورۀ حدید، آیۀ 23.

الزُّهدُ کلُّهُ بَینَ کلِمَتَینِ مِنَ القُرآن، قالَ اللّهُ سُبحانَه: (لِکیلاَ تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاکمْ) ، ومَن لَم یأسَ عَلَی الماضی ولَم یفرَح بِالآتی فَقَد أخَذَ الزُّهدَ بِطَرَفَیهِ.(1)تمام زهد، در دو جمله از قرآن [گرد آمده] است. خداوند سبحان فرموده است: (بر آنچه از دست شما رفته، افسوس نخورید و برای آنچه به شما داده است، شادمان نشوید) . کسی که بر گذشته افسوس نخورد و برای آنچه به دستش می رسد، شاد نشود، هر دو جانب زهد (زهد کامل) را گرفته است.

در کتاب امالی صدوق، به نقل از حفص بن غیاث آمده:

قُلتُ لِلصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام : مَا الزُّهدُ فِی الدُّنیا؟ فَقالَ: قَد حَدَّ اللهُ ذلِک فی کتابِهِ، فَقالَ: (لِکیلاَ تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاکم) .(2)به امام صادق علیه السلام گفتم: زهد به دنیا چیست؟ فرمود: «خداوند آن را در کتابش تعریف کرده است: (تا بر آنچه از دست شما می رود، افسوس نخورید و برای آنچه به شما می دهد، شادمان نشوید) ».

در جای دیگر، امام علی علیه السلام هنگام طبقه بندی انسان ها از این منظر، به سه گروه اشاره می کند که یکی از آنها زاهد است و در توصیف او به همین حقیقت اشاره می کند:

إنَّمَا النّاسُ ثَلاثَةٌ: زاهِدٌ وراغِبٌ وصابِرٌ. فَأَمَّا الزّاهِدُ فَلا یَفرَحُ بِشَیءٍ مِنَ الدُّنیا أتاهُ ولا یَحزَنُ عَلی شَیءٍ مِنها فاتَهُ، وأمَّا الصّابِرُ فَیتَمَنّاها بِقَلبِهِ، فَإِن أدرَک مِنها شَیئا صَرَفَ عَنها نَفسَهُ لِما یَعلَمُ مِن سوءِ عاقِبَتِها، وأمَّا الرّاغِبُ فَلا یُبالی مِن حِلٍّ أصابَها أم مِن حَرام.(3)مردم، سه دسته اند: زاهد، دنیاخواه و شکیبا. زاهد، هرگاه چیزی از دنیا به او برسد، بدان شاد نمی شود و برای از دست دادن چیزی از آن نیز اندوهگین نمی گردد. شکیبا، در دل تمنّای دنیا را دارد؛ امّا اگر به چیزی از آن دست یابد، چون سرانجام بَدَش را می داند، از آن روی بر می تابد. دنیاخواه، اهمّیتی نمی دهد که از حلال به دنیا برسد یا از حرام.

در کلامی دیگر می فرماید:

النّاسُ ثَلاثَةُ أصنافٍ: زاهِدٌ مُعتَزِمٌ، وصابِرٌ عَلی مُجاهَدَةِ هَواهُ، وراغِبٌ مُنقادٌ لِشَهَواتِهِ. فَالزّاهِدُ لا یعَظِّمُ ما آتاهُ اللّهُ فَرَحا بِهِ، ولا یکثرُ عَلی ما فاتَهُ أسَفاً.(4)

ص :197


1- . نهج البلاغة، حکمت 439؛ مشکاة الأنوار، ص207، ح563؛ روضة الواعظین، ص475.
2- . الأمالی، صدوق، ص714، ح984؛ تفسیر القمّی، ج2، ص146؛ مشکاة الأنوار، ص208، ح565.
3- . التوحید، ص307؛ الأمالی، صدوق، ص424، ح560؛ الإختصاص، ص237.
4- . دستور معالم الحکم، ص120.

مردم، سه گروه اند: زاهدِ ثابت قدم، شکیبای ایستاده در برابر هوای نفس، و دنیاخواهِ پیرو خواهش های خویش. زاهد، نه برای آنچه خداوند به او می دهد، بسیار شادمانی می کند، و نه بر آنچه از دستش می رود، بسیار افسوس می خورد.به اعتقاد امام علی علیه السلام ، زاهد در برابر مال حرام، صبور است و به خاطر نعمت های خدا شکور؛(1) لذا به پیامدهای منفی دارایی، گرفتار نمی شود.

از منظری دیگر، یکی از سختی های مؤمن در دنیا، انزوا و فقدان عزّت اجتماعی در میان دنیاداران است. وجود زهد سبب می شود که مؤمن از خواری خود در دنیا بی تابی نمی کند و به دنیاپرستان و عزّت دنیا، اهمّیتی نمی دهد.(2)

همچنین در طرف مقابل، تصریح شده کسی که رغبت به آخرت و معنویت داشته باشد، باکی ندارد که چگونه روزگار را می گذراند: در خوشی یا ناخوشی. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

أفضَلُ النّاسِ مَن عَشَقَ العِبادَةَ فَعانَقَها وأَحَبَّها بِقَلبِهِ وباشَرَها بِجَسَدِهِ وتَفَرَّغَ لَها، فَهُوَ لا یُبالی عَلی مَا أصبَحَ مِن الدُّنیا عَلی عُسرٍ ام عَلَی یُسرٍ.(3)برترینِ مردم، کسی است که عاشق عبادت گردد. پس در آغوشش بگیرد و با دلش دوستش بدارد و با پیکرش هم آغوشش گردد و خود را وقف آن سازد، و در نتیجه، نسبت به دنیا چنان بی اعتنا شود که اهمیت ندهد که در آسایش است یا سختی.

زهد، نه تنها موجب کنترل واکنش های منفی می گردد، بلکه پس از آن، واکنش مثبت نیز ایجاد می کند. به همین جهت، زاهد اگر در هر نوع گرفتاری ای باشد، سپاس گزار است و اگر در رفاه باشد شگرگزار. امام علی علیه السلام در بارۀ شخص زاهد تصریح می کند که:

إن أمسی عَلی عُسرٍ حَمِدَ اللهَ، وإن أصبَحَ عَلی یسرٍ شَکرَ الله، فَهُوَ الزّاهِدُ.(4)اگر در تنگ دستی بام خود را به شام رسانْد، حمد خدا را به جای آورَد، و اگر در آسایش و رفاه، شام خویش را به بام رسانْد، شکر خدای را بگزارد. چنین کسی زاهد است.

ایشان در کلام دیگری می فرماید:

الزاهدون فی الدنیا... إن أصابَهُم یُسرٌ شَکَروا، وإن أصابَهُم عُسرٌ صَبَروا.(5)

ص :198


1- . الزّاهِدُ فِی الدُّنیا مَن لَم یغلِبِ الحَرامُ صَبرَهُ، ولَم یشغَلِ الحَلالُ شُکرَهُ (دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ج2، ص46، ح815).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا أبا ذَرٍّ، إنَّ المُؤمِنَ لَم یجزَع مِن ذُلِّ الدُّنیا، ولَم یبَل مِن أهلِها وعِزِّها (همان، ص50، ح288).
3- . الکافی، ج2، ص83، ح3.
4- . الجعفریات، ص232.
5- . مستدرک الوسائل، ج12 ص44. امام علی علیه السلام : الزاهِدُ عندنا... إن أصبَحَ علی یُسرٍ شَکَرَ اللهَ (همان جا).

دنیاگریزان، مردمی هستند که... هرگاه آسایشی به آنان رسد، شکر می کنند و چون به سختی درافتند، شکیبایی می ورزند.

بنا بر این، زهد، حالتی را برای فرد به وجود می آورد که او را از نوسانات و تغییرات زندگی دنیا آزاد می کند و در سطحی فراتر قرار می دهد. لذا این تغییرات مادی، موجب نوسانات شدید روحی و روانی در وی نمی گردد و به همین جهت، سلامت روان انسان به مخاطره نمی افتد. نتیجۀ این وضعیت، دست یافتن به آسایش(1) و کاستن از فشارهای روانی است.(2) نمونۀ عینی آن در کتاب نوادر الاُصول آمده است. انس می گوید:

نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که ناگاه فرمود: «هم اینک، مردی از اهل بهشت بر شما در می آید». در این هنگام، مردی از انصار وارد شد. فردای آن روز، باز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هم اینک، مردی از اهل بهشت بر شما در می آید» و باز، همان مرد با همان وضع، وارد شد. فردای آن روز نیز پیامبر صلی الله علیه و آله همان سخن را فرمود و باز، همان مرد، وارد شد. چون برخاست و رفت، عبد اللّه بن عمرو بن عاص، در پی او روان شد و [به وی [گفت: من با پدرم مشاجره کرده ام و سوگند خورده ام که تا سه روز، نزد او نروم. بنا بر این، اگر صلاح می دانی، مرا نزد خود، جای ده تا به سوگندم عمل کنم. مرد گفت: باشد. با او رفتم. دیدم خیمه ای و نخلی و گوسفندی دارد. شب که شد، از خیمه اش خارج شد و بز خود را دوشید و خرمایی چید و آنها را نزد من نهاد و من خوردم و او خودش بی شام خفت و من شب را به نماز و عبادت گذراندم. صبح که شد، او صبحانه خورد و من، روزه داشتم. سه شب به همین منوال گذشت و هرگاه در رخت خوابش از این پهلو به آن پهلو می شد، ذکر خدای متعال می گفت و تکبیر می گفت و صبح برای نماز، بیدار می شد و وضوی کامل می گرفت و من، جز سخن خیر از او نمی شنیدم.

چون چند شب گذشت و کار او در نظر من تقریباً ناچیز آمد، گفتم: ای بندۀ خدا! میان من و پدرم، نه مشاجره ای بوده و نه قهری؛ بلکه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سه بار در سه مجلس شنیدم که فرمود: «هم اینک، مردی از اهل بهشت بر شما در می آید» و هر سه بار، تو وارد شدی. از این رو، خواستم [مرا به خانه ات ببری] تا عمل تو را ببینم. پس به من بگو که تو چه عملی انجام می دهی [که اهل بهشت شده ای]؟ مرد گفت: به نزد همان کسی که به تو خبر داده برو تا از عمل من به تو خبر دهد.

ص :199


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الزُّهدُ فِی الدُّنیا یریحُ القَلبَ وَالبَدَنَ (دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ج2، ص108، ح954 و 955 _ 959).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن زَهِدَ فِی الدُّنیا هانَت عَلَیهِ المُصیباتُ (همان، ص114، ح976 _ 978).

من نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رفتم. ایشان فرمود: «نزد خود او برو و بگو باید حقیقت را به تو بگوید». من نزد آن مرد رفتم و گفتم: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به تو امر می کند که مرا خبر دهی. مرد گفت: حال که چنین است، می گویم. اگر دنیا از من باشد و از من گرفته شود، ناراحت نمی شوم و اگر دنیا به من داده شود، از آن شادمان نمی شوم. شب را در حالی می خوابم که از هیچ کس، کینه ای به دل ندارم، و بر نعمتی که خداوند به او داده است، حسادت نمی کنم. عبد اللّه گفت: امّا، به خدا سوگند که من شب ها را به عبادت می گذرانم، و روزها را روزه می گیرم؛ لیکن اگر گوسفندی به من ببخشند، خوش حال می شوم و اگر از دستم برود، ناراحت می گردم. به خدا سوگند که خداوند، تو را بر ما برتری آشکاری داده است.(1)

تغییر رغبت

اگر درمان مشکل یاد شده، زهد است، پرسش مهم دیگر این است که چگونه می توان زهد را به وجود آورد و در وجود انسان پرورش داد؟

در پاسخ باید گفت: هر چند زهد به معنای بی رغبتی به دنیاست، با این حال بدان معنا نیست که فرد زاهد به لحاظ روحی و روانی نباید به هیچ چیز دیگری رغبت داشته باشد. رغبت و میل، از وجود انسان سالم، قابل حذف نیست. آنچه در زهد اتفاق می افتد، «تغییر رغبت» است. باید نظام رغبت را تغییر داد تا انسان در خوشایند زندگی، دچار بدمستی و در ناخوشایند آن، دچار حسرت و افسوس نگردد. در یک نگاه کلان، موضوع رغبت، یا دنیاست یا آخرت. اگر انسان نسبت به هر یک رغبت پیدا کند، نسبت به دیگری، زاهد و بی رغبت خواهد شد.(2) اگر کسی نسبت به دنیا رغبت و نسبت به آخرت بی رغبت گردد، همۀ هستی و خوش بختی و هویت خود را در این دنیا می بیند. لذا با رویکرد دنیا بسیار خرسند می گردد و تمام سعی خود را در بهره برداری و لذّت بری از آن به کار می بندد. همچنین از رویگرد دنیا بسیار ناراحت می گردد؛ چون همه چیز خود را از دست داده می بیند و از این رو، به شدّت دچار حسرت و بی تابی می گردد. امّا در طرف مقابل، اگر کسی نسبت به دنیا بی رغبت و نسبت به آخرت رغبت داشته باشد، همۀ دنیا را کالایی اندک و بی ارزش می داند(3) و آخرت را به خاطر همۀ نعمت ها و لذّت های بی پایان و پایدارش، بهتر از هر چیزی به حساب می آورد. لذا از رویکرد دنیا آنچنان خرسند نمی گردد که خود را گم کند و دچار

ص :200


1- . همان: ج2، ص91، ح922.
2- . لذا در برخی روایات نیز این دو با هم دیده شده اند. برای نمونه: امام علی علیه السلام می فرماید: کُن فی الدُّنیا زاهِداً وفی الآخِرَةِ راغباً ( الأمالی، مفید، ص119، ح3؛ غرر الحکم، ح2827؛ بحار الأنوار، ج77، ص422، ح41). موارد دیگری نیز هست که ادامه، مطرح خواهند شد.
3- . (قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ) (سورۀ نساء، آیۀ 77).

غفلت و خوشگذرانی شود. همچنین از رویگَرد آن نیز آنچنان بی تاب نمی گردد که دچار حزن و حسرت گردد. برای راغب دنیا، متاع دنیا آن قدر بزرگ است که آمد و نیامدش نوسان ها و توفان های شدیدی در زندگی اش ایجاد می کند و برای زاهد دنیا و راغب آخرت، خدا و آخرت چنان جذبه و اهمیتی دارد که آمد و نیامد متاع اندک دنیا، تأثیر چندانی در او به وجود نمی آورد. این، معجزۀ رغبت به آخرت و زهد و بی رغبتی به دنیاست.

بنا بر این مهم ترین مسئله، «تغییر رغبت» است و در این میان، سؤال اساسی این است که چگونه می توان به این هدفْ دست یافت و رغبت را تغییر داد؟

یقین، راهبرد تغییر رغبت

علم و یقین، مهم ترین عامل تغییر رغبت است. میل و رغبت، تابع نظام شناختی انسان است. اگر شناخت انسان تغییر کند، میل انسان نیز تغییر خواهد کرد. در واقع، چگونگی عملکرد سیستم میل و رغبت، به چگونگی سیستم فکر و شناخت بستگی دارد. بنا بر این برای تغییر رغبت باید شناخت را تغییر داد. از این رو، در روایات به مسئلۀ علم و یقین و رابطۀ آن با زهد، توجّه بسیاری شده است. بر اساس این روایات، زهد، ثمرۀ یقین(1) و یقین، ریشۀ زهد است.(2) از این رو، زهد، معیاری برای تشخیص یقین است.(3) در برخی دیگر از روایات، این حقیقت با تعبیر «عقل» بیان شده است. بر اساس این روایات، زهد، سَرِ عقل(4) و ثمرۀ آن(5) است و عاقل به آنچه اهل جهل دل می بندند، بی رغبت است.(6) از این رو، دشمنی با دنیا، نشانۀ کمال عقل است.(7)

همان گونه که مشاهده نمودید، عقل و یقین، ریشۀ زهد و تغییر رغبت اند. هر کس به لحاظ عقل و یقین رشد کند، نسبت به دنیا زاهد و نسبت به آخرت راغب می گردد. امیر مؤمنان علیه السلام در بیان زیبایی، این رابطه را تبیین نموده است:

ص :201


1- . امام علی علیه السلام : الزُّهدُ ثَمَرَة الیقینِ (غرر الحکم، ح459 و 4601؛ عیون الحکم و المواعظ، ص26، ح298).
2- . امام علی علیه السلام : أصلُ الزُّهدِ الیقینُ، وثَمَرَتُهُ السَّعادَة (غرر الحکم، ح3099؛ عیون الحکم و المواعظ، ص121، ح2749).
3- . امام علی علیه السلام : یستَدَلُّ عَلَی الیقینِ بِقَصرِ الأَمَلِ، وإخلاصِ العَمَلِ، وَالزُّهدِ فِی الدُّنیا (غرر الحکم، ح10970؛ عیون الحکم و المواعظ، ص555، ح10234).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللّهَ _ تَبارَک وتَعالی _ خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَکنونٍ فی سابِقِ عِلمِهِ الَّذی لَم یطَّلِع عَلَیهِ نَبِی مُرسَلٌ ولا مَلَک مُقَرَّبٌ، فَجَعَلَ العِلمَ نَفسَهُ، وَالفَهمَ روحَهُ، وَالزُّهدَ رَأسَهُ (معانی الأخبار، ص313، ح1؛ الخصال، ص427، ح4؛ روضة الواعظین، ص7؛ بحار الأنوار، ج1، ص107، ح3).
5- . امام علی علیه السلام : ثَمَرَة العَقلِ مَقتُ الدُّنیا، وقَمعُ الهَوی (غرر الحکم، ح4654؛ عیون الحکم و المواعظ، ص208، ح4157).
6- . امام علی علیه السلام : کن زاهِدا فیما یرغَبُ فیهِ الجَهولُ (غرر الحکم، ح714٤؛ عیون الحکم و المواعظ، ص393، ح6657). العاقِلُ مَن یزهَدُ فیما یرغَبُ فیهِ الجاهِلُ (غرر الحکم، ح1523؛ عیون الحکم و المواعظ، ص48، ح1226).
7- . امام علی علیه السلام : مَن سَخَت نَفسُهُ عَن مَواهِبِ الدُّنیا، فَقَدِ استَکمَلَ العَقلَ (غرر الحکم، ح8904؛ عیون الحکم و المواعظ، ص434، ح7490).

الزّاهِدُ عِندَنا مَن عَلِمَ فَعَمِلَ، ومَن أیقَنَ فَحَذِرَ.(1)از نظر ما، زاهد کسی است که دانست و عمل کرد، و کسی که یقین داشت و حذر کرد.

موضوع شناخت و یقین
اشاره

امّا مهم این است که چه الگویی از شناخت و یقین، موجب تغییر رغبت می گردد؟ سؤال اساسی این است که یقین به چه چیزی موجب زهد و تغییر رغبت می گردد؟ آیا هر یقین و شناختی موجب زهد می گردد؟ آیا یقین به کروی بودن زمین و گردش به دور خورشید، و همچنین وجود فرشتگان و ارسال انبیا و انزال کتاب و مانند آن می تواند زهد را به ارمغان آورد؟ مسلّم است که پاسخ منفی است. یقین، راهبرد تغییر رغبت است، امّا «یقین متناسب». یقین، منشأ بسیاری چیزهاست، نه فقط زهد. لذا در هر موضوعی، یقین متناسب با همان موضوع، کارایی خواهد داشت.

از آنچه گفتیم، روشن شد کسی که می خواهد نظام رغبت خود را تغییر دهد باید بداند که به چه چیزی باید شناخت پیدا کند و یقین آوَرَد. از مشکلات بحث یقین، کلّی گویی است. معمولاً به بیان اصل مسئله بسنده می شود و در بارۀ اهمّیت آن سخن به میان می آید؛ امّا مشخص نمی شود که در مقام عمل، چه باید کرد. این در حالی است که روایات به این مسئله پرداخته اند. در روایات یقین، تصریح ها و اشاره های خوب و تعیین کننده ای در این باره وجود دارد که در این بخش به آنها می پردازیم.

از بررسی روایات این بخش و تحلیل و طبقه بندی آنها به دست می آید که یقین لازم برای تغییر رغبت، چند وجهی است و لذا انسان باید در چند حوزه، شناخت خود را تعمیق بخشد و به باور تبدیل سازد. جالب این که با تحلیل عمیق تر روایات و اطلاعات این بخش می توان عوامل رغبت به دنیا را نیز به دست آورد که در لابه لای مباحث آینده به آنها اشاره خواهد شد. اموری که باید انسان به آنها باور پیدا کند، عبارت اند از: «ماهیت دنیا» و «تنظیم روزی». در ادامه، این دو مورد را بررسی می کنیم.

یک. ماهیت دنیا و آخرت
اشاره

گفتیم که در زهد، صحبت از تغییر رغبت است نه حذف رغبت. پس باید رغبت داشت؛ امّا به چه چیز؟ در روایات اسلامی تصریح شده که رغبت انسان باید نسبت به آخرت باشد و بی رغبتی اش نسبت به دنیا.(2) امّا مسئلۀ مهم، این است که تحقّق این امر، بسته به شناخت دقیق و

ص :202


1- . الجعفریات، ص232.
2- . امام علی علیه السلام : کُن فی الدُّنیا زاهِداً وفی الآخِرَةِ راغِباً ( الأمالی، مفید، ص119، ح3؛ غرر الحکم، ح2827؛ بحار الأنوار، ج77، ص422، ح41).

عمیق دنیا و آخرت است. لذا یکی از ضرورت های تحقّق زهد در دنیا و رغبت به آخرت، یقین و شناخت ماهیت این دو است. تا انسان به ماهیت این دو پی نبرد، نمی تواند نسبت به یکی، رغبت و نسبت به دیگری، زهد داشته باشد. در حقیقت، زهد در دنیا، نشانۀ آگاهی است و رغبت به دنیا، نشانۀ ناآگاهی. امام صادق علیه السلام می فرماید که: در مناجات خدا با موسی علیه السلام چنین آمده است:

یا موسی ، إنَّ عِبادِی الصّالِحینَ زَهِدوا فِی الدُّنیا بِقَدرِ عِلمِهِم ، وسائِرَ الخَلقِ رَغِبوا فیها بِقَدرِ جَهلِهِم.(1)ای موسی! همانا بندگان شایستۀ من، به اندازۀ علمشان به دنیا بی رغبت شدند، و دیگر آفریده ها به اندازۀ نادانی شان به آن رغبت کردند.بنا بر این، دنیاشناسی، ریشۀ زهد و بی رغبتی به دنیاست. این، یک اصل اساسی است که در روایات متعدّدی مورد تأکید و تصریح قرار گرفته است.(2)

همچنین شناخت آخرت، سبب رغبت به آن خواهد شد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

کَیفَ یَزهَدُ فی الدُّنیا مَن لا یَعرِفُ قَدرَ الآخِرَةِ.(3)چگونه به دنیا بی رغبت گردد، کسی که ارزش آخرت را نداند؟!

این تأثیر، هم شامل زهد در دنیا و هم شامل رغبت به آخرت می گردد.

پس از این مباحث، پرسش اساسی تر این است که واقعیت دنیا و آخرت چیست؟ و چه بُعدی از این دو اگر مورد توجّه قرار گیرد، موجب تغییر و تنظیم رغبت می شود؟ آیا مثلاً این که دنیا شب و روز، کوه و صحرا، دشت و دریا، خورشید و ماه و... دارد، موجب زهد در دنیا می گردد؟ روشن است که این بخش از واقعیت ها زهدآفرین نیستند. این مسئله، خود زیرمجموعۀ مسئلۀ دیگری است که اساساً چه چیزی شایستۀ رغبت و دل بستگی است؟ و ملاک آن کدام است؟ این یک پرسش مهم و اساسی در زهد است که متأسّفانه، کمتر مورد توجّه قرار می گیرد. بر اساس روایات، آنچه معیار زهد و رغبت است و آن بخش هایی از واقعیت دنیا و آخرت که شناخت آنها در زهد تأثیر دارد، عبارت اند از:

ص :203


1- . الکافی، ج2، ص317، ح9.
2- . امام علی علیه السلام : ینبَغی لِمَن عَرَفَ الدُّنیا أن یزهَدَ فیها ویعزِفَ عَنها (غرر الحکم، ح10928؛ عیون الحکم و المواعظ، ص5٥5، ح10228). یسیرُ المَعرِفَة یوجِبُ الزُّهدَ فِی الدُّنیا (غرر الحکم، ح10984). مَن عَرَفَ الدُّنیا تَزَهَّدَ (غرر الحکم، ح7831؛ عیون الحکم و المواعظ، ص452، ح8103).
3- . غرر الحکم، ح6987؛ عیون الحکم و المواعظ، ص384، ح6489.

_ پایداری و ناپایداری

مهم ترین مسئله در این باره، «پایداری» و «ناپایداری» است. چیزی شایستۀ دل بستگی است که «پایدار» باشد. این را باید به عنوان یک اصل عقلانی پذیرفت. هر آنچه ناپایدار است، شایستۀ دل بستگی نیست و آنچه پایدار است، شایستۀ دل بستگی است. دنیا از آن جهت که ناپایدار است، شایستۀ دل بستگی نیست و آخرت چون پایدار است، شایستۀ دل بستگی است. بنا بر این، رغبت انسان باید به چیزی تعلّق بگیرد که پایدار باشد. لذا برای تنظیم رغبت باید دنیا و آخرت را از منظر پایدار و ناپایدار، مورد ارزیابی قرار داد؛ چیزی که در عمل، کمتر مورد توجّه انسان قرار می گیرد و این بدان جهت است که معمولاً امور پایدار، با محنت آنی و لذّت آتی، توأم هستند و امور ناپایدار، با لذّت آنی و محنت آتی. طبع انسان، بیشتر به سمت لذّت حال و آنی کشیده می شود، هر چند با پیامد منفی آینده (محنت آتی)، همراه باشد.

به بیان دیگر، هر یک از امور پایدار و ناپایدار، همانند سکّه، دورو دارند: یک روی سکّه ناپایدار، لذّت آنی و روی دیگر آن، محنت پایدار آینده است. همچنین یک روی سکّه امور پایدار، محنت آنی است و روی دیگر آن، لذّت پایدار آتی. این یک واقعیت است؛ امّا همۀ ابعاد این واقعیت، مورد توجّه انسان قرار نمی گیرد و معمولاً انسان رویِ آنی و حالِ سکّه های پایدار و ناپایدار را می بیند و از روی آتی و آیندۀ آن، غافل می شود. از این رو، لذّت آنیِ امور ناپایدار را با محنت آنیِ امور پایدار مقایسه می کند. با این شرایط، طبیعی است که لذّت را بر محنت ترجیح می دهد و بر آن دل می بندد. در حقیقت، نبرد اساسی در بحث رغبت و زهد، میان پایدار و ناپایدار، و همچنین میان لذّت حال و آینده است.

با توجّه به معیار پیش گفته (که باید به امور پایدار دل بست) و واقعیت بیان شده (که انسان به امور ناپیدار دل می بندد) می توان نتیجه گرفت که برای تغییر رغبت باید الگوی توجّه انسان را از «لذّت و محنت حال» به الگوی «پایدار و ناپایدار، و پیامد آینده» باز گرداند. اگر این بخش از واقعیتِ مغفول، مورد توجّه قرار گیرد، الگوی زهد و رغبت انسان نیز تغییر می کند و از «رغبت به دنیا و زهد به آخرت» به «رغبت به آخرت و زهد به دنیا» تبدیل می شود و این جز از راه شناخت، معرفت و یقین به دست نمی آید. پس در شناخت دنیا و آخرت، باید به بُعد «پایدار و ناپایدار» توجّه کرد، نه «لذّت یا محنت حال».

لذا در روایات بسیاری و شاید بتوان گفت بیشترین چیزی که در روایات زهد، مورد توجّه قرار گرفته، فانی بودن و ناپایداری دنیا، در مقابل باقی بودن و پایداری آخرت است؛ تا آن جا که گاه بدون اشاره به دنیا یا آخرت، به عنوان یک اصل اساسی، فقط از مردم خواسته شده که از آنچه ناپایدار است، دل بکنَند و به آنچه پایدار است، دل ببندند. امام علی علیه السلام با تصریح به این حقیقت می فرماید:

ص :204

لِیکُن زُهدُکَ فیما ینفَدُ ویزولُ، فَإنَّهُ لا یبقی لَکَ ولا تَبقی لَهُ.(1)باید بی رغبتی تو در چیزی باشد که نابود می شود و از بین می رود؛ چرا که نه آن برای تو می ماند و نه تو برای آن می مانی.

و در بیانی دیگر، با اشاره به نقش محوریِ یقین و وابستگی زهد به آن می فرماید:

زُهدُ المَرءِ فیما یفنی عَلی قَدرِ یقینِهِ بِما یبقی.(2)بی رغبتی انسان در آنچه نابود می شود، به اندازۀ یقین او به آن چیزی است که باقی می ماند.به همین جهت، امام علی علیه السلام با اشاره به همین بُعد از دنیا، زهد و رویگردانی از خانۀ نابودشدنی را ثمرۀ شناخت می داند(3) و بر این باور است که اگر واقعیت های هستی به صورتی صحیح شکل گیرند، جان و همّت انسان از دنیای فانی رویگردان می شود.(4) این یک اصل است که اگر این واقعیتْ مورد توجّه قرار گیرد، به صورت طبیعی، تغییر رغبت شکل می گیرد. امام علی علیه السلام تصریح می کند که:

ینبَغی لِمَن عَلِمَ سُرعَةَ زَوالِ الدُّنیا أن یزهَدَ فیها.(5)برای کسی که سرعت نابودی دنیا را می داند، شایسته است که به آن بی رغبت شود.

از این رو، هر گاه بناست که مردم به زهد دنیا فراخوانده شوند، از وصف فانی شدن و ناپایداری برای دنیا استفاده می شود و در حقیقت، با این کار، آنان را به این بُعد از واقعیت دنیا آگاه می سازند. در موعظۀ خداوند متعال به حضرت عیسی علیه السلام ، از دنیا با دو صفت فانی و منقطع یاد شده است:

یا عیسَی ، ازهَد فِی الفانِی المُنقَطِعِ.(6)ای عیسی! در نابود شوندۀ بی تداوم، بی رغبت باش.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در کلامی، به زیبایی، دو نکتۀ مهم را مطرح می نماید: یکی این که رغبت باید در امر پایدار و زهد در امر ناپایدار باشد؛ و دیگری این که تحقّق امر پایدار، بسته به بی رغبتی به امر ناپایدار است و این به معنای تقابل این دو با یکدیگر است:

ص :205


1- . غرر الحکم، ح7380؛ عیون الحکم و المواعظ، ص405، ح6858.
2- . غرر الحکم، ح5488؛ عیون الحکم و المواعظ، ص277، ح5040.
3- . امام علی علیه السلام : ثَمَرَة المَعرِفَة العُزوفُ عَن دارِ الفَناءِ (غرر الحکم، ح4651).
4- . امام علی علیه السلام : مَن صَحَّت مَعرِفَتُهُ، انصَرَفَت عَنِ العالَمِ الفانی نَفسُهُ وهِمَّتُهُ (همان، ح9142). نکته: هر چند در این حدیث و حدیث پیشین، معرفت به صورت مطلق آمده، ولی وقتی از دنیا با وصف فانی بودن یاد شده، معلوم می گردد که مراد از این معرفت، شناخت ناپایداریِ دنیاست.
5- . همان، ح10933؛ عیون الحکم و المواعظ، ص549، ح10130.
6- . الکافی، ج8، ص131 _ ص134، ح103؛ الأمالی، صدوق، ص609، ح841؛ بحار الأنوار، ج14، ص292، ح14.

إن کُنتُم فِی البَقاءِ راغِبینَ، فَازهَدوا فی عالَمِ الفَناءِ.(1)اگر به بقا رغبت دارید، پس به دنیایِ نابود شدنی بی رغبت باشید.

در کلام دیگری با همین مضمون می فرماید:

کونوا مِمَّن عَرَفَ فَناءَ الدُّنیا فَزَهِدَ فیها ، وعَلِمَ بَقاءَ الآخِرَةِ فَعَمِلَ لَها.(2)از کسانی باشید که نابودی دنیا را فهمید. پس به آن بی رغبت شد و پایداری آخرت را فهمید پس برای آن تلاش کرد.

در برخی روایات نیز بدون آوردن واژۀ فنا و مانند آن، فانی بودن دنیا توصیف شده و سپس انسان به زهد در دنیا فراخوانده شده است. مثلاً امام علی علیه السلام می فرماید:

إنَّ الدُّنیا قَدِ ارتَحَلَت مُدبِرَةً، وإنَّ الآخِرَةَ قَدِ ارتَحَلَت مُقبِلَةً، ولِکُلِّ واحِدَةٍ مِنها بَنونَ، فَکونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ولا تَکونوا مِن أبناءِ الدُّنیا، ألا وکونوا مِنَ الزّاهِدینَ فِی الدُّنیا الرّاغِبینَ فِی الآخِرَةِ.(3)دنیا کوچ کرده است و می رود و آخرت، کوچ کنان می آید، و برای هر یک از آن دو، فرزندانی است. پس، از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید. هان! از دنیاگریزانِ آخرت خواه باشید.

امام حسن علیه السلام نیز با همین ساختار می فرماید:

إنَّ الدُّنیا دارُ بَلاءٍ وفِتنَةٍ، وکُلُّ ما فیها إلی زَوال، وقَد نَبَّأَنَا اللهُ عَنها کَیما نَعتَبِرَ، فَقَدَّم إلَینا بِالوَعیدِ کَی لا یکونَ لَنا حُجَّةٌ بَعدَ الإِنذارِ، فَازهَدوا فیما یفنی، وَارغَبوا فیما یبقی.(4)همانا دنیا سرای رنج و گرفتاری است و هر آنچه در آن است، رو به نیستی است. خداوند، ما را از آن آگاه کرده تا عبرت بگیریم. از این رو ما را پیشاپیش بیم داده تا بعد از این هشدار، بهانه ای نداشته باشیم. پس به آنچه فنا می پذیرد، بی رغبت باشید و به آنچه ماندگار است رغبت کنید.امام علی علیه السلام پایدارطلبی را ویژگی خردمندان می داند(5) و امام کاظم علیه السلام به بیان شیوۀ خردمندان در این مسئله می پردازد و آن را چنین توصیف می کند:

ص :206


1- . غرر الحکم، ح3744؛ عیون الحکم و المواعظ، ص163، ح3473.
2- . غرر الحکم، ح7191؛ عیون الحکم و المواعظ، ص396، ح6691.
3- . الکافی، ج2، ص131، ح15.
4- . التوحید، ص378، ح24.
5- . امام علی علیه السلام : العاقِلُ مَن زَهِدَ فی دُنیا فانِیة دَنِیة، ورَغِبَ فی جَنَّة سَنِیة خالِدَة عالِیة (غرر الحکم، ح1868؛ عیون الحکم و المواعظ، ص56، ح1435).

إنَّ العاقِلَ نَظَرَ إلَی الدُّنیا وإلی أهلِها فَعَلِمَ أنَّها لا تُنالُ إلّا بِالمَشَقَّةِ ونَظَرَ إلَی الآخِرَةِ فَعَلِمَ أنَّها لا تُنالُ إلّا بِالمَشَقَّةِ ، فَطَلَبَ بِالمَشَقَّةِ أبقاهُما.(1)همانا عاقل، به دنیا و اهل آن نگاه کرد و دانست که جز با مشقت به دست نمی آید و به آخرت نگاه کرد و دانست که جز با مشقت به دست نمی آید. از این رو، با مشقت پایدارتر را طلب کرد.

همچنین در برخی روایات، زهد در دنیا، ویژگی اولیای الهی دانسته شده که به تعبیر قرآن کریم، هیچ اندوهی ندارند و روش ارزیابی آنان از دنیا نیز بیان شده است. اَنَس نقل می کند که روزی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: آن اولیای خدا که هیچ بیم و اندوهی به آنان راه ندارد، چه کسانی هستند؟ ایشان فرمود:

الَّذینَ نَظَروا إلی باطِنِ الدُّنیا حینَ نَظَرَ النّاسُ إلی ظاهِرِها ، فَاهتَمّوا بِآجِلِها حینَ اهتَمَّ النّاسُ بِعاجِلِها... .(2)آنان که به باطن دنیا نگاه کردند وقتی مردم به ظاهر آن نگریستند. در نتیجه به آیندۀ دنیا اهتمام کردند وقتی که مردم به حالِ آن اهتمام ورزیدند... .شبیه این کلام، از امیر مؤمنان علیه السلام نیز نقل شده است.(3) البته در این دو حدیث، از واژه های «عاجل و آجل» به جای «فانی و باقی» استفاده شده اند که از لحاظ معنایی، تفاوت چندانی ندارند. در دیگر احادیث نیز کاربرد این واژه ها به چشم می خورند. آنچه مهم است این که در این دو حدیث، به خوبی آجل و عاجل در برابر هم قرار داده شده اند و نشان می دهد که آنچه زهد در دنیا را به وجود می آورد، زودگذر بودن آن است، هر چند نقد است و آنچه رغبت به آخرت را به ارمغان می آورد، پایدار بودن آن است، هر چند در آینده تحقّق یابد. لذا امام زین العابدین علیه السلام برای ترغیب به زهد، مخاطب خود را به همین زودگذری توجّه می دهد.(4) به هر حال این می تواند برای تنظیم رغبت، به عنوان یک سبک ارزیابی، مورد توجّه قرار گیرد.

ص :207


1- . الکافی، ج1، ص18، ح12. نیز، ر.ک: تحف العقول، ص387؛ بحار الأنوار، ج78، ص301، ح1 .
2- . أعلام الدین، ص338؛ الأمالی، مفید، ص86، ح2 .
3- . إنَّ أولیاءَ اللّهِ هُمُ الَّذینَ نَظَروا إلی باطِنِ الدُّنیا إذا نَظَرَ النّاسُ إلی ظاهِرِها، وَاشتَغَلوا بِآجِلِها إذَا اشتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها، فَأَماتوا مِنها ما خَشوا أن یمیتَهُم، وتَرَکوا مِنها ما عَلِموا أنّهُ سَیترُکهُم، ورَأَوُا استِکثارَ غَیرِهِم مِنهَا استِقلالاً، ودَرَکهُم لَها فَوتا، أعداءُ ما سالَمَ النّاسُ، وسِلمُ ما عادَی النّاسُ، بِهِم عُلِمَ الکتابُ وبِهِ عَلِموا، وبِهِم قامَ الکتابُ وبِهِ قاموا، لا یرَونَ مَرجُوّا فَوقَ ما یرجونَ، ولا مَخوفا فَوقَ ما یخافونَ (نهج البلاغة، حکمت 432؛ عیون الحکم و المواعظ، ص160، ح3436؛ بحار الأنوار، ج69، ص319، ح36).
4- . امام زین العابدین علیه السلام _ مِمّا کانَ یعِظُ بِهِ النّاسَ فی مَسجِدِ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله _ : اِزهَدوا فیما زَهَّدَکُمُ اللهُ (عزوجل) فیهِ مِن عاجِلِ الحَیاة الدُّنیا ( الکافی، ج8، ص75، ح29؛ الأمالی، صدوق، ص596، ح822؛ تحف العقول، ص252؛ بحار الأنوار، ج78، ص145، ح6).

مرگ، نشانۀ ناپایداری دنیا

گذشته از واژه های یاد شده، معصومان علیهم السلام گاه با طرح مسئلۀ مرگ، پایان پذیری و ناپایداری دنیا را بیان داشته و زهد در دنیا را تبیین کرده اند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

کفی بِالمَوتِ مُزَهِّدا فِی الدُّنیا ومُرَغِّبا فِی الآخِرَةِ.(1)مرگ برای بی رغبت سازی به دنیا و رغبت آوری در آخرت، کافی است.

امام علی علیه السلام نیز می فرماید:

مَن أکثَرَ مِن ذِکرِ المَوتِ ، قَلَّت فِی الدُّنیا رَغبَتُهُ.(2)کسی که زیاد به یاد مرگ باشد، رغبتش به دنیا کاهش می یابد.

ابو عبیده حذّاء می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: حدیثی برایم بگویید تا از آن بهره مند شوم. فرمود:

یا أبا عُبَیدَةَ ، أکثِر ذِکرَ المَوتِ ؛ فَإِنَّهُ لَم یکثِر إنسانٌ ذِکرَ المَوتِ إلّا زَهِدَ فِی الدُّنیا.(3)ای ابو عبیده! فراوان مرگ را یاد کنید؛ چرا که هیچ انسانی مرگ را فراوان یاد نمی کند مگر آن که به دنیا بی رغبت شود.

روزی امام کاظم علیه السلام در حالی که بر سر قبری ایستاده بود، فرمود:

إنَّ شَیئا هذا آخِرُهُ لَحَقیقٌ أن یزهَدَ فی أوَّلِهِ.(4)چیزی که پایانش این است، شایسته است که به آغازش رغبت نشود.

ایشان با بیان واقعیت مرگ، دلیل تأثیر یاد مرگ در زهد را تبیین نموده است. به همین جهت، یکی از روش های تحصیل زهد، زیارت قبور است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره تصریح می فرماید که:

ألا فَزورُوا القُبورَ ؛ فَإِنَّها تُزَهِّدُ فِی الدُّنیا وتُذَکرُ الآخِرَةَ.(5)هان! به زیارت قبور بروید؛ چرا که شما را در دنیا بی رغبت می کند و آخرت را به یاد می آورد.

_ پیامدها

معیار دیگر، پیامد پدیده هاست. پدیده ای شایستۀ دل بستگی است که پیامد منفی نداشته باشد. امور زیانباری که آیندۀ انسان را تهدید می کنند، شایستۀ دل بستگی نیستند و بر عکس، چیزهایی که پیامد

ص :208


1- . المصنّف، ابن أبی شیبة، ج8، ص129، ح28.
2- . غرر الحکم، ح8766؛ عیون الحکم و المواعظ، ص438، ح7600.
3- . الکافی، ج2، ص131، ح13 و ج3، ص255، ح18.
4- . معانی الأخبار، ص343، ح1؛ تحف العقول، ص408؛ بحار الأنوار، ج73، ص103، ح91.
5- . المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص531، ح1387؛ سنن ابن ماجة، ج1، ص501، ح1571.

مثبت دارند و آیندۀ انسان را تأمین می کنند، شایستۀ دل بستگی اند. اگر از این منظر و با این معیار نیز دنیا و آخرت را مورد ارزیابی قرار دهیم، می توان زهد به دنیا و رغبت به آخرت را تبیین کرد. دنیاگروی، سرانجامی شوم دارد و آخرت گروی، سرانجامی نیک. کسی که به این واقعیت آگاهی یابد، طبیعی است که نسبت به دنیا، راغب و نسبت به آخرت، زاهد خواهد شد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

العالِمُ هُوَ الهارِبُ مِنَ الدُّنیا لاَ الرّاغِبُ فیها ؛ لاِءَنَّ عِلمَهُ دَلَّ عَلی أنَّهُ سَمٌّ قاتِلٌ فَحَمَلَهُ عَنِ الهَرَبِ مِنَ الهَلَکةِ.(1)دانا همان کسی است که از دنیا گریزان است نه راغب به آن؛ زیرا دانشش راه نمایی می کند بر این که دنیا زهری کشنده است. به همین جهت، او را به فرار از هلاکت وا می دارد.

در روایت دیگری، امیر مؤمنان علیه السلام به ارزشمندی آخرت اشاره می کند و با توصیف بهشت می فرماید:

فَلَو رَمَیتَ بِبَصَرِ قَلبِک نَحوَ ما یوصَفُ لَک مِنها، لَعَزَفَت نَفسُک عَن بَدائِعِ ما اُخرِجَ إلَی الدُّنیا مِن شَهَواتِها ولَذّاتِها وزَخارِفِ مَناظِرِها.(2)اگر به دیدۀ دل به آنچه از آن [بهشت] برای تو توصیف کردم، نظر اندازی، نفست از خواستنی ها و لذّت ها و مناظر چشم نواز دنیا دوری خواهد کرد.

بنا بر این، یکی دیگر از قلمروهای یقین، شناخت پیامدهای دنیا و آخرت است.

_ نقص و ارزش

معیار دیگر، ارزش پدیده هاست. پدیده ای شایستۀ دل بستگی است که ارزشمند باشد. اگر چیزی ناقص و بی ارزش باشد، مورد مناسبی برای رغبت و دل بستگی نخواهد بود. بر اساس این اصل نیز زهد به دنیا و رغبت به آخرت را می توان تبیین نمود. در واقعیت امر، دنیا بی ارزش(3) و آخرت، ارزشمندترین چیز است. کسی که به این واقعیتْ آگاه باشد، نسبت به دنیا زاهد می گردد و نسبت به آخرت، راغب. امام علی علیه السلام با اشاره به این قاعده می فرماید:

أحَقُّ النّاسِ بِالزَّهادَةِ مَن عَرَفَ نَقصَ الدُّنیا.(4)شایسته ترین مردم به زهدورزی کسی است که کاستی دنیا را بشناسد.

ص :209


1- . إرشاد القلوب، ص15.
2- . نهج البلاغة، خطبۀ 165؛ تنبیه الخواطر، ج1، ص68؛ بحار الأنوار، ج8، ص162، ح104.
3- . قرآن کریم می فرماید: (قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ) (سورۀ نساء، آیۀ 77).
4- . غرر الحکم، ح3209؛ عیون الحکم و المواعظ، ص122، ح2774.

به همین جهت ایشان برای تشویق کردن مردم به سوی زهد در دنیا، آنها را به نقص و بی ارزشی دنیا توجّه می دهد و می فرماید: یا أیهَا النّاسُ، ازهَدوا فِی الدُّنیا؛ فَإِنَّ عَیشَها قَصیرٌ، وخَیرَها یسیرٌ.(1)ای مردم! به دنیا بی رغبت باشید؛ چرا که عیش آن کوتاه و خیر آن کم است.

بر همین اساس، یکی از خطوطی که روایات اسلامی دنبال می کنند، بیان بی ارزشی دنیا و ترغیب به بی ارزش دانستن آن است.(2)

جمع بندی

همۀ آنچه را که در بارۀ شناخت ماهیت دنیا و آخرت بیان کردیم، می توان در کلمۀ «حزم (دوراندیشی)» خلاصه کرد. کسی که اهل دوراندیشی است، آینده (آخرت) را به خوبی می شناسد و حال (دنیا)، او را فریب نمی دهد و لذا رغبتش را نسبت به آخرت تنظیم می کند و نسبت به حال، زاهد می گردد. بر همین اساس، امام علی علیه السلام می فرماید:

أحزَمُکم أزهَدُکم.(3)دوراندیش ترینِ شما، زاهدترینِ شماست.

دو. تنظیم روزی توسّط خدا

از قوانین زندگی، تنظیم روزی است که بر اساس مصلحت انسان، توسّط خداوند متعال صورت می گیرد و با عنوان تقدیر روزی از آن یاد می شود.(4) اگر انسان باور کند که روزی، به صورت حکیمانه تنظیم می شود، تقاضای بیشتری نخواهد کرد. دلیل وحی و زیاده طلبی، باور نداشتن به تنظیم حکیمانۀ روزی است. وقتی انسان قبول نداشت که آنچه اکنون دارد به مصلحت اوست، حرص و رغبت به دنیا پیدا می کند. بنا بر این، راه تنظیم رغبت و کاستن از زیاده طلبی، باور به حکیمانه بودن تنظیم روزی است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

ص :210


1- . غرر الحکم، ح11001؛ عیون الحکم و المواعظ، ص556، ح10243.
2- . امام علی علیه السلام : أعظَمُ النّاسِ فِی الدُّنیا خَطَراً مَن لَم یجعَل لِلدُّنیا عِندَهُ خَطَراً ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص395، ح5840). امام صادق علیه السلام : قالَ رَجُلٌ لاِءَبی: مَن أعظَمُ النّاسِ فِی الدُّنیا قَدرا؟ فَقالَ: مَن لَم یجعَلِ الدُّنیا لِنَفسِهِ فی نَفسِهِ خَطَرا (مستطرفات السرائر، ص165، ح10). امام کاظم علیه السلام : إنَّ أعظَمَ النّاسِ قَدرا الَّذی لا یرَی الدُّنیا لِنَفسِهِ خَطَرا ( الکافی، ج1، ص19، ح12).
3- . غرر الحکم، ح2832؛ عیون الحکم و المواعظ، ص113، ح2458.
4- . ر. ک: میزان الحکمة، ج5، عنوان های: الرزق، الرزّاق، بسط الرزق و قبضه، و حکمة القبض والبسط.

اِرضَ بِقِسمِ اللهِ تَکُن زاهِداً.(1)به تقسیم خدا راضی باش تا زاهد باشی.

همچنین در حدیث دیگری از ایشان آمده است:

أشرَفُ الزُّهدِ أن یسکُنَ قَلبُکَ عَلی ما رُزِقتَ.(2)شریف ترین زهد آن است که قلبت بر آنچه روزی داده شدی، آرام گیرد.

لذا اگر کسی از روزی خداوند راضی نباشد، نمی توان وی را زاهد دانست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از قول خضر علیه السلام در این باره می فرماید:

... مَن یحَقِّرُ حالَهُ ویتَّهِمُ اللهُ بِما قَضی لَهُ، کَیفَ یکونُ زاهِداً؟!(3)کسی که وضع خود را تحقیر می کند و خدا را به خاطر آنچه تقدیر کرده متهم می سازد، چگونه می تواند زاهد باشد؟!

امام کاظم علیه السلام روش شناختیِ خرمندان در بارۀ روزی را _ که آنان را به زهد وامی دارد _ چنین بیان می فرماید:

یا هِشام ، إنَّ العُقَلاءَ زَهِدوا فِی الدُّنیا ورَغِبوا فِی الآخِرَةِ ؛ لاِءَنَّهُم عَلِموا أنَّ الدُّنیا طالِبَةٌ مَطلوبَةٌ ، وَالآخِرَةَ طالِبَةٌ ومَطلوبَةٌ ، فَمَن طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتهُ الدُّنیا حَتّی یستَوفِی مِنها رِزقَهُ ، ومَن طَلَبَ الدُّنیا طَلَبَتهُ الآخِرَةُ فَیأتیهِ المَوتُ فَیفسِدُ عَلَیهِ دُنیاهُ وآخِرَتَهُ.(4)ای هشام! همانا خردمندان به دنیا بی رغبت و به آخرت رغبت دارند؛ زیرا می دانند که [هم] دنیا جوینده و جستجو شونده است و [هم] آخرت جوینده و جستجو شونده است. پس کسی که آخرت را بجوید، دنیا او را می جوید تا روزی اش را از آن، کامل بگیرد و کسی که دنیا بجوید، آخرت او را می جوید تا مرگ فرا رسد و در نتیجه، دنیا و آخرتش را نابود سازد.

این روش می تواند الگوی کسانی باشد که می خواهند در دنیا زهد داشته باشند تا از فواید آن بهره مند شوند.

جمع بندی

خلاصۀ سخن این که حسرت در ناخوشایند و مستی در خوشایند زندگی، از نشانه های عدم تعادل در زندگی است که سلامت روان را به مخاطره می اندازد و ریشه در رغبت و دل بستگی به دنیا

ص :211


1- . مسند الشهاب، ج1، ص372، ح642.
2- . کنز العمّال، ج1، ص37، ح65.
3- . المعجم الأوسط، ج7، ص79، ح6908؛ بحار الأنوار، ج1، ص227، ح18.
4- . الکافی، ج1، ص18، ح12. نیز، ر.ک: تحف العقول، ص387؛ بحار الأنوار، ج78، ص301، ح1 .

دارد. اسلام، درمان این مشکل و راهِ بازگرداندن تعادل و سلامت روان را در زهد می داند. با زهد و بی رغبتی به دنیا، انسان از نوسانات آن آزاد می گردد و لذا دچار فراز و فرود روحی و روانی نمی شود. برای تحقّق چنین امری باید از مکانیزم تغییر رغبت استفاده نمود که راهبرد آن، شناخت و یقین است. شناخت صحیح ماهیت دنیا و آخرت، موجب تغییر رغبت از دنیا به آخرت می گردد و زهد به دنیا را به وجود می آورد. همچنین آگاهی از قوانین حاکم بر روزی نیز موجب زهد می گردد و بدین سان، نظام رغبت انسان تنظیم می گردد و فرد را از دچار شدن به آن دو پدیدۀ زیانبار در دوران خوشایند و ناخوشایند زندگی بازمی دارد.

ح _ اصلاح منبع یاری

اشاره

زندگی، نیازمند امکاناتی است که باید تأمین شوند و همراه با مشکلاتی است که باید تحمّل گردند و چاره ای برای آنها در نظر گرفته شود. این در حالی است که انسان، توان لازم برای چنین هجمی از مسائل را ندارد. از این رو، نیازمند یاری است و به همین جهت، کسب یاری، نقش مهمّی در رضامندی خواهد داشت. مسئلۀ مهم این است که از چه منبعی باید کمک طلبید و اساساً آیا یاوری وجود دارد یا نه؟ برخی افراد در انتخاب منبع یاری، اشتباه می کنند و برخی دچار توهّم بی یاوری می شوند و تصوّر می کنند که هیچ کس یاور آنان نیست. باید دید که این مسائل تا چه اندازه، منطقی و درست اند. در ادامه، به بررسی این موضوع می پردازیم.

اقدام غلط: اشتباه در شناخت منبع یاری

گاه ممکن است که فرد برای تأمین نیازهای خود، به منبع های غیر خدایی روی آورَد و رفع حاجت خود را از آنها بخواهد. از آن جا که این منبع ها، توان تأمین خواسته های فرد را ندارند، موجب ناکامی و ناامیدی فرد می شوند و در نهایت، نارضایتی را برای فرد به وجود می آورند.

باور غلط: توهّم بی یاوری

گاه انسان در برابر انبوهی از نیازمندی ها، احساس ناتوانی می کند و تصوّر وی این گونه است که برای درخواست هایش، پاسخ دهنده ای وجود ندارد. این احساس، از اموری است که انسان را در تنگنای شدید قرار می دهد. لذا می تواند بر سطح رضامندی تأثیر منفی بگذارد و موجبات نارضایتی را فراهم سازد.

باور صحیح: منطق «خدایاری»

بر اساس این واقعیت توحیدی _ که اختیار همۀ عالم، دست خداوند است و خیر و شر انسان، در اختیار اوست _ ، انسان باید برای رفع مشکلات و برآورده شدن نیازهای خود، از خداوند متعال

ص :212

طلب کمک کند. چیزی که در این موقعیتْ کارایی دارد، دعا و استمداد از خداوند متعال است. تنها منبع یاری دهنده، خداوند متعال است. لذا در همۀ امور باید دعا کرد و از خداوند متعال یاری جُست. دعا یکی از راه های برطرف کردن اندوه است. امام علی علیه السلام خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام چنین می نویسد:

وَاعلَم أنَّ الَّذی بِیَدِهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَالأرضِ قَد أَذِنَ لَکَ فی الدُّعاء . . . وَفَتَحَ لَکَ بَابَ المَتابِ وبابَ الاِستِعتابِ، فإذا نادَیتَهُ سَمِعَ نَداکَ، وإذا ناجَیتَهُ عِلمَ نَجواکَ، فَأفضَیتَ إلَیهِ بِحاجَتِکَ، وأبثَثتَهُ ذاتَ نَفسِکَ، وشَکَوتَ إلَیهِ هُمومَکَ، واستَکشَفتَهُ کُروبَکَ.(1)و بدان به تحقیق، کسی که گنجینه های آسمان ها و زمین به دست اوست، به تو اجازۀ دعا داده ... و باب بازگشت ]به سوی خداوند[ و طلب رضایت ]او[ را باز کرده. پس هر گاه او را صدا بزنی، صدای تو را می شنود و هر گاه با او نجوا کنی، نجوایت را می داند. پس نیازت را به او ابراز می کنی و راز درونت را برایش می گشایی و با او دردِ دل می کنی و از او می خواهی که غم و اندوهت را برطرف سازد.

از سوی دیگر، خداوند متعال، بی تردید پاسخ هر دعاکننده ای را می دهد: (قَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ) .(2) اساساً می توان از صفات خداوند متعال، «مستعان» و «مجیب» را برشمرد. با توجّه به آنچه گذشت، معلوم می گردد که خداوند متعال، بهترین منبع برای یاری خواهی است و خداوند، بهترین منبعی است که مورد یاری خواهی واقع شده است. بر این اساس، انسان باید برای از بین رفتن گرفتاری ها، به قدرتی رو کند که توان چنین کاری را داشته باشد و این، جز خداوند متعال نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تصریح می کند:

مَن قال فِی کُلِّ یَومٍ حینَ یُصبَحُ وحینَ یُمسی : «حَسبِیَ اللّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ، عَلَیه تَوَکَّلتُ وهُوَ رَبُّ العَرشِ العَظیم» سَبعَ مَرّاتٍ، کَفاهُ اللّهُ تَعالی ما أهَمَّهُ مِن أمرِ الدُّنیا والآخِرَةِ.(3)هر کس هر صبح و شام، هفت بار بگوید: «خدا مرا بس است، هیچ خدایی جز او نیست، بر او توکل می کنم و او ارباب عرش عظیم است»، خداوند، امور مهم دنیا و آخرت او را کفایت خواهد کرد.

امام کاظم علیه السلام در دعای پنج شنبۀ خود در تمامی امور به خداوند توکّل می کند و این گونه می فرماید:

ص :213


1- . نهج البلاغة، نامۀ 31؛ کشف المحجّة، ص227 _ 228؛ بحار الأنوار، ج93، ص301، ح38 .
2- . سورۀ غافر، آیۀ 60.
3- . الأذکار المنتخبة، ص82؛ سنن أبی داوود، ج4، ص321، ح5081؛ تفسیر القرطبی، ج8، ص303؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص181؛ کنز العمّال، ج2، ص164، ح3588؛ بحار الأنوار، ج87، ص6، ح8 و ج86، ص51.

أصبَحتُ أعوذُ بِوَجهِ اللهِ الکریمِ، وَاسمِ اللهِ العَظیمِ، وکلِمَتِهِ التّامَّةِ، مِن شَرِّ السّامَّةِ وَالهامَّةِ وَالعَینِ اللّامَّةِ، ومِن شَرِّ ما خَلَقَ وذَرَأَ وبَرَأَ، ومِن شَرِّ کلِّ دابَّةٍ رَبّی آخِذٌ بِناصِیتِها، إنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُستَقیمٍ. اللهمَّ إنّی أعوذُ بِک مِن جَمیعِ خَلقِک فَأَعِذنی، وأتَوَکلُ عَلَیک فی جَمیعِ اُموری فَاحفَظنی مِن بَینِ یدَی، ومِن خَلفی، ومِن فَوقی ومِن تَحتی، ولا تَکلنی فی حَوائِجی إلی عَبدٍ مِن عِبادِک فَیخذُلَنی، أنتَ مَولای وسَیدی، فَلا تُخَیبنی مِن رَحمَتِک. اللهمَّ إنّی أعوذُ بِک مِن زَوالِ نِعمَتِک، وتَحویلِ عافِیتِک، استَعَنتُ بِحَولِ اللهِ وقُوَّتِهِ مِن حَولِ خَلقِهِ وقُوَّتِهِم، وأعوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ مِن شَرِّ ما خَلَقَ، حَسبِی اللهُ ونِعمَ الوَکیلُ.(1)صبح خود را آغاز می کنم در حالی که به روی گرامی خدا و نام بزرگ خدا و کلمۀ تام او پناه می برم از گزند جانوران سمّی کشنده و غیر کشنده، و از چشم بد و از گزند آنچه آفریده و پدید آورده و ایجاد کرده است، و از گزند هر جنبده ای که پیشانی آن در دست پروردگار من است که به راستی پروردگار من بر راه راست است. بار خدایا! از همه آفریدگانت به تو پناه می آورم، پس پناهم ده و در همۀ کارهایم بر تو توکّل می کنم، پس مرا از پیش رو و پشت سر و از بالای سر و از زیر پایم محافظت فرما و در حاجت هایم مرا به بنده ای از بندگانت حواله مده که دستم را نمی گیرد. تویی سرور و آقای من! پس مرا از رحمتت نومید مساز. بار خدایا از زوال نعمتت و گرفتن عافیتت از من، به تو پناه می برم. به جای نیرو و توان خلق خدا، از نیرو و توان او کمک می گیرم و از گزند آنچه آفریده است، به پروردگار سپیده دم پناه می برم. خدا مرا بس است و نیکو کارگزاری است.

در بارۀ نقش دعا در برطرف کردن گرفتاری ها، روایات فراوانی وجود دارند که امکان طرح همۀ آنها در این جا نیست و ما بخشی از آنها را در بحث ناخوشایندها خواهیم آورد؛ امّا فی الجمله، این که بر اساس آیات و روایات، دعا سلاح انبیا، اولیا(2) و اهل ایمان(3) است و جزئی از تقدیر خدا به شمار می رود.(4) لذا قضای الهی را بر می گرداند(5) و بلا را دفع می کند(6) و هر دردی را

ص :214


1- . مصباح المتهجّد، ص511، ح589؛ المصباح، کفعمی، ص175؛ البلد الأمین، ص139؛ بحار الأنوار، ج90، ص212، ح38.
2- . ر. ک: نهج الدعاء، ج1، ص62، ح62 _ 69 (سلاح الأنبیاء والأولیاء).
3- . ر. ک: همان، ص74، ح58 _ 61 (سلاح المؤمن).
4- . ر. ک: همان، ص64، ح70 و 71 (من القدر).
5- . ر. ک: همان، ص74، ح87 _ 101 (ردّ القضاء).
6- . ر. ک: همان، ص82، ح102 _ 127 (دفع البلاء).

درمان می سازد.(1) همچنین انسان ها از ترک دعا پرهیز داده شده اند(2) و خستگی از دعا(3) و ناتوانی در دعا کردن،(4) مورد سرزنش قرار گرفته است.

پیش دستی در دعا

آنچه در اجابت دعا و برآورده شدن نیازها مهم است، دعای هنگام خوشایند است که در ادبیات دین، از آن به عنوان «التقدم فی الدعاء / پیش دستی در دعا کردن»(5) یاد می شود. همان گونه که پیش تر گذشت، افراد فقط هنگام ناخوشایند دعا می کنند و در خوشایند، ارتباطی با خداوند ندارند.(6) این، عامل ناکامی در دعاست. باید در خوشایند نیز اهل دعا بود تا در ناخوشایند، انسان، بهتر مورد توجّه خداوند قرار گیرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

اِحفَظِ اللهَ یحفَظک، وَاحفَظِ اللهَ تَجِدهُ أمامَک، تَعَرَّف إلَی اللهِ عزّ وجلّ فِی الرَّخاءِ یعرِفک فِی الشِّدَّةِ، إذا سَأَلتَ فَاسأَلِ اللهَ، وإذَا استَعَنتَ فَاستَعِن بِاللهِ عزوجل.(7)خدا را پاس بدار، تا تو را پاس بدارد و خدا را پاس بدار، تا او را در برابر خود بیابی. در هنگام آسایش، خدا را بشناس، تا در هنگام سختی، او تو را بشناسد. هرگاه چیزی خواستی، از خدا بخواه و هرگاه کمکی طلبیدی، از خداوند عزّ وجلّ بطلب.

در حدیث دیگری که از ایشان نقل شده، تصریح می فرماید:

مَن سَرَّهُ أن یستَجیبَ اللهُ لَهُ عِندَ الشَّدائِدِ وَالکرَبِ، فَلیکثِرِ الدُّعاءَ فِی الرَّخاءِ.(8)هر که خوش دارد که خداوند، در سختی ها و گرفتاری ها دعایش را بپذیرد، در هنگام آسایش، بسیار دعا کند.هرگاه بنده در هنگام آسایش، پروردگارش را یاد کند، خداوند، در هنگام گرفتاری به یاری اش می آید.(9) این یک اصل است که هر کس پیش از آن که بلا و گرفتاری ای بر او فرود آید، دعا کند،

ص :215


1- . ر. ک: همان، ص92، ح128 و 129 (الشفاء من کل داء).
2- . ر. ک: همان، ص94، ح130 _ 139 (التَّحذیرُ مِن تَرک الدُّعاءِ).
3- . ر. ک: همان، ص98، ح140 و 141 (ذَمُّ المَلالِ مِنَ الدُّعاءِ).
4- . ر. ک: همان، ص100، ح142 _ 144 (ذَمُّ العَجزِ عَنِ الدُّعاءِ).
5- . ر. ک: همان، ج1، ص38.
6- . ر. ک: فصل ششم، الگوهای واکنش منفی.
7- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص412، ح5900؛ الأمالی، طوسی، ص536، ح1162؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص623، ح6303 و ص624، ح6304 .
8- . سنن الترمذی، ج5، ص462، ح3382؛ مسند أبی یعلی، ج6، ص42، ح6365؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص729، ح1997؛ الکافی، ج2، ص472، ح4؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص11، ح1999 .
9- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إذا ذَکرَ العَبدُ رَبَّهُ عز و جل فِی الرَّخاءِ، أغاثَهُ عِندَ البَلاءِ (الدعاء، ص35، ح46؛ حلیة الأولیاء، ج1، ص270).

در آن هنگام که بلا بر وی نازل می گردد، دعایش مستجاب می شود و هر کس پیش تر دعا نکند و بعد، بلا بر او نازل گردد، دعایش مستجاب نمی شود.(1) لذا امیرمؤمنان علیه السلام تصریح می کند: تَقَدَّموا بِالدُّعاءِ قَبلَ نُزولِ البَلاءِ.(2)پیش از نازل شدن بلا، دعا کنید.

خداوند _ تبارک و تعالی _ به داوود علیه السلام وحی فرمود:

ای داوود! در روزهای خوشی ات مرا یاد کن، تا در روزهای رنج و ناخوشی ات، تو را پاسخ گویم.(3)از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده که چیزی مانند پیش دستی نمودن در دعا کردن ندیدم؛ چرا که اجابت دعا، همیشه برای بنده، حاضر نیست.(4)

به همین جهت، یکی از خواسته های امام زین العابدین علیه السلام از خداوند متعال، این است که در خوشایند نیز او را اهل دعای خالصانه و متضرّعانه قرار دهد.(5)

در روایتی از امام رضا علیه السلام نقل شده که امام باقر علیه السلام پیوسته می فرمود:

ینبَغی لِلمُؤمِنِ أن یکونَ دُعاؤُهُ فِی الرَّخاءِ نَحوا مِن دُعائِهِ فِی الشِّدَّةِ، لَیسَ إذا اُعطِی فَتَرَ! فَلا تَمَلَّ الدُّعاءَ؛ فَإِنَّهُ مِنَ اللهِ عز و جل بِمَکانٍ.(6)مؤمن باید دعاکردنش در هنگام آسایش، همانند دعاکردنش در هنگام سختی باشد، نه این که هرگاه به او عطا شد، [در دعا کردن] سست شود. پس، از دعا کردن خسته مشو؛ چرا که دعا، نزد خداوند عزّ وجلّ جایگاهی والا دارد.بنا بر این، بر اساس روایات، دعا کردن در هنگام آسایش، نیازهای هنگام گرفتاری را برآورده می سازد.(7) لذا هر کس بترسد که بلایی به او برسد و قبل از آن دعا کند، خداوند عزّ وجلّ هرگز آن

ص :216


1- . امام زین العابدین علیه السلام : مَن تَقَدَّمَ فِی الدُّعاءِ قَبلَ أن ینزِلَ بِهِ البَلاءُ استُجیبَ لَهُ إذا نَزَلَ بِهِ البَلاءُ، ومَن لَم یتَقَدَّم فِی الدُّعاءِ ثُمَّ نَزَلَ بِهِ البَلاءُ لَم یستَجَب لَهُ (فلاح السائل، ص107، ح45).
2- . الخصال، ص618، ح10؛ تحف العقول، ص108؛ بحار الأنوار، ج93، ص380، ح1.
3- . امام زین العابدین علیه السلام : أوحَی اللهُ _ تَبارَک وتَعالی _ إلی داوُودَ علیه السلام : یا داوُودُ، اذکرنی فی أیامِ سَرّائِک، کی أستَجیبَ [لَک] فی أیامِ ضَرّائِک (قرب الإسناد، ص215؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص10، ح1991).
4- . امام زین العابدین علیه السلام : لَم أرَ مِثلَ التَّقَدُّمِ فِی الدُّعاءِ؛ فَإِنَّ العَبدَ لَیسَ یحضُرُهُ الإِجابَة فی کلِّ وَقتٍ ( الإرشاد، ج2، ص151؛ کشف الغمّة، ج2، ص300؛ المناقب، ابن شهر آشوب ، ج4، ص164؛ تاریخ دمشق، ج41، ص382.
5- . امام زین العابدین علیه السلام _ مِن دُعائِهِ عِندَ الشِّدَّة _ : اللهمَّ... اجعَلنی مِمَّن یدعوک مُخلِصا فِی الرَّخاءِ، دُعاءَ المُخلِصینَ المُضطَرّینَ لَک فِی الدُّعاءِ، إنَّک حَمیدٌ مَجیدٌ ( الصحیفة السجادیة، ص96، الدعاء 22).
6- . الکافی، ج2، ص488، ح1؛ عدّة الداعی، ص186؛ بحار الأنوار، ج93، ص367، ح1.
7- . امام صادق علیه السلام : إنَّ الدُّعاءَ فِی الرَّخاءِ یستَخرِجُ الحَوائِجَ فِی البَلاءِ ( الکافی، ج2، ص472، ح3).

بلا را به او نشان نمی دهد.(1) در روایات، تصریح شده که از دعای کسی که همیشه _ در خوشی و ناخوشی _ دعا می کند، به عنوان «صدای آشنا» و از کسی که فقط در ناخوشی ها دعا می کند، به عنوان «صدای ناآشنا» یاد شده است. امام صادق علیه السلام نقل می کند که جدّم پیوسته می فرمود: «در دعا کردن، پیش دستی کنید؛ زیرا بنده، چنانچه اهل دعا باشد، وقتی بلایی بر او نازل شود و دعا کند، گفته می شود: ”صدایی آشناست“ و چنانچه اهل دعای بسیار نباشد، وقتی بلایی بر او نازل شود و دعا کند، گفته می شود: ”تا به حال، کجا بودی؟!“.(2) امام صادق علیه السلام در نقل دیگری نیز چنین بیان می کند:

مَن تَقَدَّمَ فِی الدُّعاءِ استُجیبَ لَهُ إذا نَزَلَ بِهِ البَلاءُ، وقالَتِ المَلائِکةُ: صَوتٌ مَعروفٌ ولَم یحجَب عَنِ السَّماءِ. ومَن لَم یتَقَدَّم فِی الدُّعاءِ لَم یستَجَب لَهُ إذا نَزَلَ بِهِ البَلاءُ، وقالَتِ المَلائِکةُ: إنَّ ذَا الصَّوتَ لا نَعرِفُهُ.(3)کسی که در دعا کردن، پیش دستی کند (همیشه دعا کند، نه فقط موقع گرفتاری)، وقتی بلا بر او فرود آید [و دست به دعا بردارد]، فرشتگان می گویند: «این، صدایی آشناست» و از آسمان [در کار رسیدن آن دعا به درگاه خدا] ممانعتی صورت نمی گیرد؛ امّا کسی که در دعا کردن پیش دستی نکند، چون بلا بر او فرود آید، دعایش مستجاب نمی شود و فرشتگان می گویند: «این صدا برای ما آشنا نیست».

از سوی دیگر، در روایات، افرادی که جز در حال گرفتاری دعا نمی کنند، مورد سرزنش قرار گرفته اند. امام علی علیه السلام به مردی که از ایشان خواست تا او را اندرز بدهد، فرمود:

لا تَکن مِمَّن... یعجَبُ بِنَفسِهِ إذا عُوفِی، ویقنَطُ إذَا ابتُلِی، إن أصابَهُ بَلاءٌ دَعا مُضطَرّا، وإن نالَهُ رَخاءٌ أعرَضَ مُغتَرّا.(4)از آنانی مباش که... هر گاه عافیت داده شود، خودپسند می گردد و هر گاه گرفتار آید، نومید می شود و چون بلایی به او برسد، از سر بیچارگی دعا می کند و هر گاه آسایشی یابد، مغرورانه [از خدا] روی می گردانَد.

ص :217


1- . امام صادق علیه السلام : مَن تَخَوَّفَ مِن بَلاءٍ یصیبُهُ فَتَقَدَّمَ فیهِ بِالدُّعاءِ، لَم یرِهِ اللهُ عز و جل ذلِک البَلاءَ أبَدا ( الکافی، ج2، ص472، ح2؛ فلاح السائل، ص77، ح13؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص10، ح1992 و ص239، ح2578).
2- . امام صادق علیه السلام : کانَ جَدّی یقولُ: تَقَدَّموا فِی الدُّعاءِ؛ فَإِنَّ العَبدَ إذا کانَ دَعّاءً فَنَزَلَ بِهِ البَلاءُ فَدَعا، قیلَ: صَوتٌ مَعروفٌ، وإذا لَم یکن دَعّاءً فَنَزَلَ بِهِ بَلاءٌ فَدَعا، قیلَ: أینَ کنتَ قَبلَ الیومِ؟! ( الکافی، ج2، ص472، ح5؛ الاختصاص، ص223؛ عدّة الداعی، ص121؛ بحار الأنوار، ج93، ص381، ح4).
3- . الکافی، ج2، ص472، ح1؛ عدّة الداعی، ص127؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص12، ح2009. امام صادق علیه السلام : إذا دَعَا العَبدُ فِی البَلاءِ ولَم یدعُ فِی الرَّخاءِ حَجَبَتِ المَلائِکة صَوتَهُ، وقالوا: هذا صَوتٌ غَریبٌ، أینَ کنتَ قَبلَ الیومِ؟! (فلاح السائل، ص108، ح46؛ بحار الأنوار، ج93، ص382، ح10).
4- . نهج البلاغة، حکمت150؛ بحار الأنوار، ج72، ص200، ح30؛ تذکرة الخواص، ص134.

به همین جهت، امام زین العابدین علیه السلام در مناجات خود با خدا چنین حالتی را درخواست می کند: إلهی... لا تَجعَلنی مِمَّن یبطِرُهُ الرَّخاءُ، ویصرَعُهُ البَلاءُ؛ فَلا یدعوک إلّا عِندَ حُلولِ نازِلَةٍ، ولا یذکرُک إلّا عِندَ وُقوعِ جائِحَةٍ، فَیصرَعُ لَک خَدُّهُ، وتُرفَعُ بِالمَسأَلَةِ إلَیک یدُهُ.(1)پروردگار من!... مرا از آنانی قرار مده که خوشی سرمستش می کند و بلا، به زمینش می زند. چنین کسی، تنها در هنگام گرفتار آمدنْ تو را می خوانَد و تنها به وقت مصیبتْ به یاد تو می افتد و گونه اش را بر خاک می نهد و دست تقاضایش به درگاه تو بلند می شود.

نماز خواندن

در همین راستا، خواندن نماز و یاری خواستن از خداوند متعال، عامل مهمّی در کاهش دادن فشارهای روانی است. نماز، برقراری پیوند با خداست؛ خداوندی که هم مهربان است هم مقتدر و هم شکست ناپذیر. ارتباط با چنین منبع رحمت و قدرتی، پشتوانۀ بسیار مهمّی به شمار می رود که انسان را همانند فولاد، مقاوم می سازد. در رأس همه، نمازهای واجب است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تضمین کرده که اگر کسی به نماز اهتمام داشته باشد، گرفتاری و اندوه از وی جدا می شود.(2) گام بعدی، نمازهای مستحبّی است. نمازهای واجب، نیاز شرایط عادی زندگی هستند. برای شرایط دشوار، باید ارتباط با خدا را افزایش داد و نماز بیشتری خواند. این جاست که نمازهای مستحبّی، معنا می یابند. نمازهای مستحبّی، نیاز انسان به توان بیشتر در شرایط دشوار را تأمین می کنند. از این روست که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هر گاه محزون می گشت، به نماز پناه می بُرد و از آن کمک می گرفت.(3) همین معنا در بارۀ امیر مؤمنان علیه السلام نیز روایت شده است. ابو بصیر نقل می کند که امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: کانَ عَلِی علیه السلام إذا هالَهُ شَی ءٌ فَزِ عَ إلَی الصَّلاةِ .علی علیه السلام این گونه بود که هر گاه چیزی ایشان را نگران می کرد، به نماز پناه می بُرد.

امام صادق علیه السلام در ادامه، این آیه را تلاوت فرمود: (وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ؛(4) و از صبر و نمازْ کمک بگیرید) .(5)

ص :218


1- . بحار الأنوار، ج94، ص130، ح19.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ما مِن عَبدٍ اهتمّ بِمَواقیتِ الصّلاةِ ومَواضعِ الشّمسِ، إلّا ضَمِنتُ لَه الرَّوحَ عِندَ المَوتِ، وانقِطاعَ الهُمومِ والأحزانِ والنَّجاةَ مِن النّار ( الأمالی، مفید، ص136، ح5؛ بحار الأنوار، ج83، ص9، ح5).
3- . مسند ابن حنبل، ج9، ص85، ح23359؛ اُسد الغابة، ج3، ص502؛ فتح الباری، ج1، ص211؛ تفسیر الثعلبی، ج5، ص357. نیز، ر.ک: کنز العمّال، ج7، ص69، ح18001؛ مجمع البیان، ج1، ص217.
4- . سورۀ بقره، آیۀ 42.
5- . الکافی، ج 3، ص 480.

در بارۀ امام زین العابدین علیه السلام نیز نقل شده است که هر گاه چیزی ایشان را ناراحت می کرد، بدترین و خشن ترین لباس های خود را می پوشید و در انتهای شب، دو رکعت نماز می خواند و در سجدۀ آخر آن، صد بار ذکرهای سبحان الله، الحمد لله، لا إله إلا الله و الله اکبر را تکرار می کرد. سپس به گناهان خود اعتراف می کرد و بعد به دعاکردن مشغول می شد.(1)

این، سیره و روش معصومان علیهم السلام بوده است. راز اقتدار و ایستادگی آن بزرگواران را باید در این امور جستجو کرد. به همین جهت، امام صادق علیه السلام به دیگران نیز توصیه می کند که از این روش استفاده نمایند. ایشان، مردم گرفتار را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید:

ما یَمنَعُ أحَدَکُم إذا دَخَلَ عَلیهِ غَمٌّ مِن غُمومِ الدُّنیا، أن یَتَوَضَّأُ ثُمَّ یَدخُلَ مَسجِدَ فَیَرکَعَ رَکعَتَینِ یدعُوَ اللهَ فیهِما؟ أما سَمِعتَ اللهَ تعالی یقولُ: (وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ) ؟(2)چه چیز مانع می شود که هر گاه بر یکی از شما غمی از غم های دنیا وارد شد، وضو بگیرد و سپس وارد مسجد شود و دو رکعت نماز بخواند و در آن نماز خدا را بخواند؟ آیا این سخن خدا را نشنیده ای که می گوید: (و از صبر و نماز، یاری بطلبید) ؟

امّا ما در موقعیت های اضطراری زندگی چگونه عمل می کنیم؟ عبادت و ارتباط با خداوند متعال افزایش می یابد یا کاهش؟! بیشتر نماز می خوانیم و یا آن اندک واجب را هم ترک می نماییم و در انجام دادن آن، سستی می کنیم؟ برخی افراد به محض این که با مشکلی رو به رو می شوند، ارتباطشان با خدا ضعیف تر می گردد و آن حدّاقل ارتباط لازم برای تداوم حیات روحی را نیز از دست می دهند! این در حالی است که در چنین شرایطی، ما به ارتباط بیشتر برای تقویت و تسکین بیشتر نیازمندیم و به همین دلیل است که نه تنها مشکل خود را برطرف نکرده ایم، بلکه با کاهش ارتباط، بر اندازۀ آن افزوده ایم و توان عادی خود را نیز تضعیف کرده ایم. کسی که بیمار می شود، باید خود را تقویت کند تا توان مبارزه با بیماری را بیابد. حال اگر کمتر از شرایط عادی، خود را تقویت کند، طبیعی است که نه تنها توان مبارزه با بیماری را نمی یابد، بلکه توان معمول خود را نیز از دست می دهد و ضعیف و ناتوان می شود.

به جهت نقش و اهمّیت ویژه ای که نماز در تقویت توان روحی انسان در برابر مشکلات دارد، امام صادق علیه السلام در دستور العملی چنین می فرماید:

ص :219


1- . کان علی بن الحسین علیه السلام إذا حَزَنَهُ أمرٌ لَبِسَ ثَوبِین من أغلَظِ ثِیابِهِ وأَخشَنِها، ثُمَّ رَکَعُ فی آخِرِ اللَّیلِ رَکعَتینِ، حتّی إذا کانَ فی آخِرِ سَجدَةٍ مِن سُجُودهِ، سَبَّحَ اللّهَ مِئَةَ تَسبیحَةٍ، وحَمِدَ اللَّه مئةَ مَرَّةَ، وَهَلَّلَ اللَّه مِئَةَ مَرَّ ةٍ، وَکَبَّرَ اللّهَ مِئَةَ مَرَّةٍ، ثُمّ یَعتَرِفُ بِذنوبِهِ کُلِّها ما عَرَفَ مِنها، أقَرَّ له تَبارک وتَعالی به فی سُجُودِهِ، وما لَم یَذکُر مِنها اعتَرَفَ به جُملَةً، ثُمّ یَدعو اللّه عز و جل ویُفضِی بِرُکبَتَیهِ إلی الأرضِ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص558، ح1545). نیز، ر.ک: مکارم الأخلاق، ج2، ص132، ح2342.
2- . مجمع البیان، ج1، ص217؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص43، ح39؛ بحار الأنوار، ج91، ص341.

اِتَّخِذ مَسجِداً فی بَیتِک فَإِذا خِفتَ شَیئاً فَالبَس ثَوبَینِ غَلیظَینِ مِن أغلَظِ ثِیابِک وصَلِّ فیهِما ، ثُمَ اجثُ عَلی رُکبَتَیک فَاصرُخ إلَی اللَّهِ وسَلهُ الجَنَّةَ وتَعَوَّذ بِاللَّهِ مِن شَرِّ الَّذی تَخافُهُ وإیاک أن یسمَعَ اللَّهُ مِنک کلِمَةَ بَغی وإن أعجَبَتک نَفسُک وعَشیرَتُک.(1)در خانه ات محلّی برای نماز قرار ده. پس هر گاه از چیزی هراسیدی، دو قطعه لباس از خشن ترین لباس هایت را بپوش و با آنها نماز بخوان. سپس بنشین و به سوی خدا ناله کن و بهشت را از او بخواه و از شرّ آن چیزی که از آن می ترسی، به خدا پناه ببر و بپرهیز از این که خداوند، کلمۀ جفایی از تو بشنود (نفرین نکن)، هر چند، آن کلمه برای تو و خانواده ات خوشایند باشد.

در دستور دیگری، امام رضا علیه السلام می فرماید:

إذا حَزَنَکَ أمرٌ شدیدٌ، فَصَلِّ رَکعَتینِ، تَقرَأُ فی إحداهُما الفاتِحَةَ وآیَة الکُرسِیِّ، وفی الثّانِیَةِ الحَمدَ و (إنّا أنزلناه فی لیلة القدر) ، ثُمَّ خُذِ المُصحَفَ وارفَعهُ فَوقَ رأسِکَ وقل: «اللّهمّ بحقّ مَن أرسَلتُه إلی خَلقِکَ، وبِحَقِّ کُلِّ آیَةٍ فیه، وبِحَقِّ کُلِّ مَن مَدَحتَهُ فیه عَلیک، وبِحَقِّکَ عَلَیهِ ولا نَعرِفُ أحَداً أعرَفَ بِحَقِّکَ مِنکَ، یا سَیّدی یا اللّهُ _ عَشرَ مَرّاتٍ _ بحقِّ مُحَمَّدٍ _ عَشرا _ بِحقِّ عَلِیِّ _ عَشراً _ بِحقّ فاطِمَةَ _ عَشراً _ بِحقِّ إمامٍ بَعدَهُ» ، کُلِّ إمامٍ تَعُدُّهُ _ عَشراً _ حتّی تنتَهِیَ إلَی إمامِ حَقٍّ الّذی هُوَ إمامُ زَمانِکَ، فَإنَّکَ لا تَقومُ مِن مَقامِکَ حَتّی یَقضِیَ اللهُ حاجَتَکَ. (2)هر گاه مشکل سختی تو را ناراحت ساخت، دو رکعت نماز بگزار که در رکعت نخست، سورۀ فاتحه و آیةالکرسی و در رکعت دوم، سورۀ فاتحه و قدر را بخوانی. سپس قرآن را بردار و بالای سر خود ببر و بگو: «خدایا! به حقّ کسی که به سوی آفریدگانت فرستادی، و به حقّ تمام آیه هایی که در آن است، و به حقّی که هر کس که او را در آن ستایش کردی بر تو دارد و به حقّی که تو بر آنان داری و ما کسی را نمی شناسیم که از خودت نسبت به حقّت آشناتر باشد، ای آقای من! ای خدا! _ ده مرتبه _ به حقّ محمّد! _ ده مرتبه _ به حقّ علی! _ ده مرتبه _ به حقّ فاطمه! _ ده مرتبه _ به حقّ ...» هر امام را ده مرتبه می شماری تا به امام زمان خودت برسد؛ پس به درستی که پیش از آن که از جای خود برخیزی، خدا حاجت تو را برآورده سازد.در این میان، نماز شب، جایگاه ویژۀ خود را دارد. امام صادق علیه السلام از نماز شب به عنوان یکی از عواملی که نگرانی و اندوه را از بین می بَرَد، یاد کرده است.(3) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ نیمه شب _ که

ص :220


1- . الکافی، ج 3، ص 480.
2- مکارم الأخلاق، ج2، ص112، ح2312؛ بحار الأنوار، ج91، ص353، ح14.
3- . امام الصادق علیه السلام : صَلاةُ اللّیل تُحَسّنُ الوَجهَ، وتُحَسِّنُ الخُلُقِ، وتُطَیِّبُ الرّیحَ، وتُدِرُّ الرِزقَ، وتَقضِی الدَّینَ، وتَذهَبُ بِالهَمِّ، وتَجلو البَصَرَ (ثواب الأعمال، ص65، ح8؛ الدعوات، ص77، ح184؛ بحار الأنوار، ج62، ص268، ح50).

زمان ویژۀ نیایش است _ می فرماید:

تُفتَحُ أبوابُ السَّماءِ نِصفَ اللَّیلِ فَیُنادی مُنادٍ : . . . هَل مِن مَکروبٍ فَیُفَرِّ جَ عَنهُ؟ فلا یَبقی مُسلمٌ یَدعو بِدعوَةٍ إلّا استَجابَ اللُّه عزّ وجلّ لُهُ ... .(1)نیمه شب، درهای آسمان باز می شود و کسی ندا می دهد: ... آیا گرفتاری هست که گره از او گشوده شود؟ هیچ مسلمانی نیست که دعایی کند، مگر این که خداوند عزّ وجلّ اجابتش می کند.

ط _ اصلاح اِسناد

اشاره

اِسناد (نسبت دادن)، یعنی تعیین این که منشأ امور، چه کسی است و چه کسی هدایت و برنامه ریزی کارها را در دست دارد. برای انسان، خیلی مهم است که بداند آنچه می بیند، از چه منبعی صادر شده و به چه کسی منسوب است. این که چه کسی مورد اسناد است، نقش زیادی در کاهش یا افزایش فشارهای روانی دارد. برای انسان، خیلی مهم نیست که چه اتفاقی افتاده است؛ مهم تر از آن، این است که بداند چه کسی این کار را انجام داده است. اگر منشأ فعل، کسی باشد که انسان به او اعتماد و اطمینان دارد، در برابر اقدامات او واکنش مثبت نشان خواهد داد. این، نشانگر نقش اِسناد در حوادث است.

باور غلط: توهّم «تصادف»

بر اساس آنچه گذشت، از علل مشترک و مهم واکنش منفی در هر دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند، غیر منتظره دانستن و تصادفی پنداشتن خوشایند و ناخوشایند زندگی است. به همین جهت، دچار واکنش هایی می شویم که پیش تر از آن سخن گفتیم. امام علی علیه السلام نامه ای به ابن عبّاس می نویسد و در آن، جمله ای بیان می کند که ابن عبّاس می گوید: «بعد از سخن پیامبر صلی الله علیه و آله از هیچ سخنی به این اندازه، بهره مند نشدم!». جملۀ پیامبر صلی الله علیه و آله در توصیف همین حالت یاد شدۀ انسان است. ایشان می فرماید:

فَإنَّ المَرءَ قَد یسُرُّهُ دَرک ما لَم یکن لِیفوتَهُ ویسوءُهُ فَوتُ ما لَم یکن لِیدرِکهُ.(2)آدمی گاه، از رسیدن به چیزی شادمان می شود که حتماً به او می رسیده است، و از نرسیدن به چیزی ناراحت می شود که هرگز به آن دست نمی یافت.

ص :221


1- . المعجم الأوسط، ج3، ص154، ح2769؛ المعجم الکبیر، ج9، ص59، ح8391؛ کنز العمّال، ج2، ص105، ح3357.
2- . نهج البلاغة، نامۀ 2295؛ تحف العقول، ص 200. نیز، ر. ک: الکافی، ج 8، ص 240، ح 327؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 160؛ نهج البلاغة، نامۀ 66.

به خوبی روشن است که «غیر منتظره دانستن» پدیده ها، موجب خرسندی یا ناخرسندی ما می شوند؛ چیزی که با واقعیت، سازگاری ندارد.

باور صحیح: تفکّر «خدااِسنادی»

واقعیت، این است که همه چیز بر اساس تقدیر الهی رقم می خورد. تلخ و شیرین زندگی، تحت برنامه ای منظّم، هدفمند و حکیمانه قرار دارد. اگر انسان، زندگی را به جای این که یکپارچه شیرین بخواهد و یا یکپارچه تلخ ببیند، تحت برنامه ای هوشمند و حکمیانه بداند، واکنش متفاوتی به خوشایند و ناخوشایند زندگی ابراز می کند؛ دیگر نه از آن سرمستی ها خبری خواهد بود و نه از آن بی تابی های طاقت فرسا و مأیوس کننده. قرآن کریم در این باره تصریح می کند:

(مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فی الْأَرْضِ وَ لَا فی أَنفُسِکمْ إِلَّا فی کتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبرَْأَهَا إِنَّ ذَالِک عَلی اللَّهِ یسِیرٌ * لِّکیلَا تَأْسَوْاْ عَلی مَا فَاتَکمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتاکُمْ وَ اللَّهُ لَا یحُِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.(1) هیچ مصیبتی [ناخواسته] در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر این که همۀ آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خدا آسان است! * این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید، تأسّف نخورید، و به آنچه به شما داده است، دل بسته و شادمان نباشید و خداوند، هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد! ) .

حکمت و فایدۀ دانستن این که حوادث دنیا مکتوب و مقدّرند، این است که انسان در از دست دادن، اندوه نخورد و در به دست آوردن، شادی نکند. مرحوم علّامه طباطبایی با تکیه بر آیۀ دوم، در این باره می گوید: این جمله، بیانگر علّت مطلبی است که در آیۀ قبل بود. البته اشتباه نشود که در آیۀ قبل، دو چیز بود: یکی خبری که خدا می داد از نوشتن حوادث قبل از وقوع آن، و یکی هم خود حوادث، و آیۀ مورد بحث، بیانگر خبر دادن خداست، نه خود حوادث و معنایش این است که: این که ما به شما خبر می دهیم که حوادث را قبل از این که حادث شود نوشته ایم، برای این خبر می دهیم که از این به بعد، دیگر به خاطر نعمتی که از دستتان می رود، اندوه مخورید، و به خاطر نعمتی که خدا به شما می دهد، خوش حالی مکنید. برای این که انسان اگر یقین کند که آنچه فوت شده باید می شد، و ممکن نبود که فوت نشود، و آنچه عایدش گشت باید می شد و ممکن نبود که نشود، ودیعه ای است که خدا به او سپرده. چنین کسی نه در هنگام فوت نعمت، خیلی غصّه می خورد، و نه در هنگام فرج و آمدن نعمت، شاد می شود.(2)

ص :222


1- . سورۀ حدید، آیۀ 22 و 23.
2- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 19، ص294.

منطق اهل بیت علیهم السلام نیز همین بوده است. وقتی کاروان اسرای کربلا به شام و به دربار یزید رسید، یزید به امام زین العابدین علیه السلام رو کرد و با خواندن آیۀ (ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم) (1) خواست بگوید که این حادثه، کیفر اعمال خودتان بوده است. امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ وی فرمود: کلّا ما فینا هذه نزلت، و إنما نزلت فینا: (مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنفُسِکمْ إِلَّا فِی کتَبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ * لِّکیلَا تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَآ ءاتاکمْ) .هرگز! این آیه در باره ما نازل نشده است، بلکه در باره ما این آیه نازل شده است که: «هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خدا آسان است! این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!»

سپس با استناد به این آیه فرمود:

فَنَحنُ الَّذینَ لا نَأسو عَلی ما فَاتِنا مِن أمرِ الدُّنیا و لا نَفرَحُ بِما أُوتینا.(2)پس ما کسانی هستیم که بر آنچه از دنیا از دست داده ایم، افسوس نمی خوریم و به خاطر آنچه به دست می آوریم، سرمست نمی شویم.

فاطمه صغرا نیز در کوفه و در دربار شخص جلّاد و خون آشامی همچون عبیدالله بن زیاد، با استناد به همین اصل می گوید:

فَلا تَدعُوَنَّکُم أنفُسَکُم الی الجَذَلِ بِما أَصَبتُم مِن دِمائِنا و نالَت أیدِیکُم مِن أموالِنا، فإنَّ ما أصابَنا مِن المَصائِبِ الجَلیلَةِ و الرَّزایَا العَظیمَةِ فی کتابٍ مِن قَبل أن نَبرَأَها (إنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ، لِکَیلا تَأسَوا عَلَی ما فاتَکُم و لا تَفرَحوا بِما آتاکُم وَ اللَّهِ لا یُحِبَّ کُلَّ مُختالٍ فَخورٍ) (3) .(4)بدون تردید نباید دل هایتان شما را به خاطر خون هایی که از ما ریختید و اموالی که از ما به غارت بردید، به خوش حالی و شادمانی فراخواند؛ زیرا آن مصیبت های سخت و

ص :223


1- . سورۀ شورا، آیۀ30.
2- .تفسیر القمّی، ج2، ص277؛ بحار الأنوار، ج45، ص 168.
3- . قسمت پایانی کلام وی با استفاده از این آیۀ شریف بیان شده است: (مَآ أَصَابَ مِن مُّصیبَة فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنفُسِکمْ إِلَّا فِی کتَبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَ لِک عَلَی الله یسِیرٌ * لِّکیلَا تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکمْ وَلَا تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَاکمْ) (سورۀ حدید، آیۀ 22 _ 23).
4- . الملهوف، ص195.

گرفتاری های بزرگی که ما دیدیم، پیش از آن که رخ دهد در کتاب (لوح محفوظ) ثبت بوده است و (این بر خداوند آسان است تا این که به خاطر آنچه از دست داده اید، تأسّف مخورید و به خاطر آنچه به دست می آورید، سرمست نشوید، و خداوند، هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد) .

وقتی مسلمانان صدر اسلام دچار بحران می شدند، منافقان، شاد و خوش حال به آنان طعنه می زدند. خداوند متعال برای تسکین، آنان را به مسئلۀ تقدیر الهی متوجّه می کند و خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

(إِن تُصِبْک حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِن تُصِبْک مُصِیبَةٌ یقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَ یتَوَلَّواْ وَّ هُمْ فَرِحُونَ * قُل لَّن یصِیبَنَا إِلَّا مَا کتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَ عَلی اللَّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ.(1) هر گاه نیکی به تو رسد، آنها را ناراحت می کند و اگر مصیبتی به تو رسد، می گویند: «ما تصمیم خود را از پیش گرفته ایم». و باز می گردند در حالی که خوش حال اند! * بگو: «هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرّر داشته است. او [سرپرست و] مولای ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!» ) .

منظور از «حسنة» و «مصیبة» به قرینۀ سیاق، آثار نیک و خسارت هایی است که جنگ به بار می آورد، از قبیل: پیروزی، غنیمت های مالی و اسیران از یک طرف، و کشته شدن و زخم برداشتن و شکست از طرف دیگر.

عبارت (یقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ) ، کنایه است از این که ما پیش از این، خود را از این گرفتاری ها بر حذر داشتیم. تعبیر به «أخذ» به این عنایت است که گویا اختیار امرشان نخست از دستشان بیرون بوده و بعداً آن را به دست گرفته و بر آن مسلّط شده اند، و از دست نداده و نگذاشته اند که فاسد تباه گردد. بنا بر این، معنای آیه این می شود که: این منافقان، بدخواه تو اَند، اگر غنیمت به دست آوری و پیروز شوی، ناراحت می شوند، و اگر کشته و یا زخمی شوی و یا به هر گرفتاری دیگری دچار شوی، می گویند ما قبلاً خود را از این گرفتاری ها بر حذر داشتیم، و آن گاه با خوش حالی از تو روی می گردانند. خدای تعالی از این گفتار اینها در دو آیۀ (قُلْ لَنْ یصِیبَنا... ) و (قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا... ) دو جواب به ایشان داده است که جواب نخست، به بحث ما مربوط می شود.

(قُلْ لَنْ یصِیبَنا إِلَّا ما کتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ) . حاصل این جواب، این است که: ولایت و اختیار امور ما تنها و تنها به دست خداست _ این انحصار، از جملۀ (هُوَ

ص :224


1- . سورۀ توبه، آیۀ 50 _ 51.

مَوْلانا) استفاده می شود _ و اختیار ما نه به دست خود ماست و نه به دست هیچ یک از این اسباب ظاهری؛ بلکه حقیقت ولایت، تنها از آنِ خداست و خدای تعالی سرنوشتی حتمی از خیر و شر برای همه تعیین نموده، و با این که می دانیم قبل از ما سرنوشتمان معلوم و معیّن شده، چرا اوامر او را امتثال ننموده، در احیای امر او و جهاد در راه او سعی نکنیم؟!

خدای تعالی هم مشیت خود را اجرا می کند و ما را به پیروزی می رساند و یا شکست می دهد و این به عالم ما مربوط نیست؛ زیرا وظیفۀ بنده، بندگی و ترک تدبیر و امتثال امر است، و اینها همه در توکّل خلاصه می شوند.

از همین جا معلوم می شود که عبارت (وَعَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ) گفتاری مستانف و تازه و غیر مربوط به ما قبل نیست؛ بلکه جمله ای است معطوف به ما قبل و متمّم آن، و معنای آن و ما قبلش این است که ولایت و اختیار امر ما با خداست، و ما به او ایمان داریم، و لازمۀ این ایمان، این است که بر او توکّل کنیم و امر خود را به او واگذار نماییم، بدون این که در دل، حسنه و موفّقیت در جنگ را بر مصیبت و شکست خوردن ترجیح دهیم و آن را اختیار کنیم. بنا بر این، اگر خداوند، حسنه را روزی ما کرد، منّتی بر ما نهاده، و اگر مصیبت را اختیار کرد، مشیّت و اختیارش بدان تعلّق گرفته، و ملامت و سرزنشی بر ما نیست، و خود ما هم هیچ ناراحت و اندوهگین نمی شویم. و چگونه غیر این باشیم، و حال آن که خودش فرموده: (ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَۀ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکمْ إِلَّا فِی کتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ) و: (ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَۀ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ یؤْمِنْ بِاللَّهِ یهْدِ قَلْبَهُ) و: (ذلِک بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا) و: (وَ اللَّهُ وَلِی الْمُؤْمِنِینَ) و: (فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی) .

و این آیات، به طوری که ملاحظه می کنید، همه متضمّن اصول این حقیقت اند و آن، حقیقت ولایت خدای سبحان است، و این که احدی غیر از خدا هیچ گونه ولایت و اختیاری ندارد. آری. اگر انسان به راستی به این حقیقتْ ایمان داشته باشد و مقام پروردگار خود را بشناسد، قهراً بر پروردگار خود توکّل می جوید، و حقیقت مشیّت و اختیار را به او واگذار می کند، و دیگر به رسیدن به حسنه، خوش حال و در برابر مصیبت، اندوهناک نمی گردد.

همچنین نسبت به آنچه که به دشمنِ انسان می رسد، نباید خوش حال و بدحال گردد، و این از نادانی و جهل به مقام پروردگار است که وقتی دشمن انسان، موفّقیتی به دست می آورد، ناراحت شود، و وقتی او گرفتار می گردد، وی خوش حال شود؛ زیرا دشمن او هم از خود اختیاری ندارد.(1)

ص :225


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 9، ص411.

رسیدن به این مرحله که انسان بتواند تعادل خود را در خوشایند و ناخوشایند زندگی حفظ کند، از مراتب عالی انسان های رشدیافته است. لذا کسی همچون امام زین العابدین علیه السلام در مناجات خود از خداوند می خواهد که وی را به این مرحله برساند:

اللَّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وَاجعَل ثَنائی عَلَیک ومَدحی إیاک وحَمدی لَک فی کلِّ حالاتی حَتّی لا أفرَحَ بِما آتَیتَنی مِنَ الدُّنیا ولا أحزَنَ عَلی ما مَنَعتَنی فیها.(1)خدایا! بر محمّد و آل او درود فرست، و ثنا و مدح و ستایش مرا در همه حال، برای خودت قرار ده تا به خاطر آنچه به من داده ای، سرمست نشوم و به خاطر آنچه از من بازداشته ای، غمگین نگردم.

از ویژگی های لقمان حکیم نیز برخورداری از این حالت بوده است. امام صادق علیه السلام در بارۀ وی می فرماید:

لَم یفرَح بِشَی ءٍ إن أتاهُ مِن أمرِ الدُّنیا ولا حَزِنَ مِنها عَلی شَی ءٍ قَطُّ.(2)به هیچ چیز، خوش حال نمی شد، اگر از دنیا چیزی به او می رسید، و به خاطرِ نداشتن هیچ چیزی از دنیا غمگین نمی شد.

بنا بر این، نباید وقتی حادثه ای تلخ اتفاق می افتد، «ای کاش! ای کاش!» گفت و زمینۀ نارضایتی را فراهم کرد؛ بلکه باید به تقدیری بودن امور توسط خداوند متعال توجّه نمود تا انسانْ آرام شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

إن أصابَک شَیءٌ فلا تقل: لَو أنّی فَعَلتُ کانَ کذا وکذا، ولکن قُل: قَدَرُ الله ِ وما شاءَ فَعَلَ، فَإنّ «لَو» تَفتَحُ عَمَلَ الشیطانِ.(3)اگر بلایی به تو رسید، نگو اگر چنان می کردم، چنین و چنان می شد؛ بلکه بگو: خدا مقرّر ساخته و هر چه بخواهد انجام می دهد؛ زیرا «اگر گفتن»، راه کار شیطان را باز می کند.

ی _ تنظیم انتظارات

اشاره

انتظارات ما از زندگی، یعنی خواسته ها و آرزوهای مادی در زندگی؛ یعنی چیزهایی را که دوست داریم، به دست آوریم و اموری که دوست نداریم، اتفاق نیفتند. هرکس اموری را دوست می دارد و از اموری ناخوش است. لذا مایل است زندگی اش بر اساس آنچه دوست دارد، پیش رود و از آنچه دوست ندارد، به دور باشد. این که انتظارات ما چگونه تنظیم شده باشد، نقش مهمّی در رضامندی

ص :226


1- . الصحیفة السجادیة، دعای 21.
2- . تفسیر القمّی، ج 2، ص 162.
3- . صحیح مسلم، ج4، ص2052، ح34؛ سنن ابن ماجة، ج1، ص31، ح79 و ج2، ص1395، ح4168؛ السنن الکبری، نسائی، ج6، ص159، ح10457؛ مسند ابن حنبل، ج3، ص295، ح8798 ؛ کنز العمّال، ج1، ص115، ح540.

یا نارضایی دارد. سؤال این است که انتظارات انسان چگونه باید تنظیم شود تا در خوشایند و ناخوشایند، موجب واکنش مثبت گردد و رضامندی را به وجود آورد. در ادامه، مناسبات انتظارات با واقعیت ها را بررسی می کنیم تا روشن شود که چه الگویی از تنظیم انتظارات، موجب پیشگیری از واکنش منفی به خوشایند و ناخوشایند می گردد و واکنش مثبت را به وجود می آورد.

منطق غلط: «انتظارات غیر واقعی»

انتظارات برخی افراد، با واقعیت های زندگی دنیا همخوانی ندارد. خوشایند و ناخوشایند، دو روی سکّۀ زندگی دنیا هستند و دنیا قوانینی دارد که واقعیت، آن را تشکیل می دهد و خداوند متعال، آنها را وضع کرده است. این قوانین، تغییرناپذیر بوده و به گونه ای تنظیم شده اند که شادکامی (سعادت) واقعی و اصیل انسان را تأمین می کنند؛ چرا که بر مبنای مصلحت بشر قرار دارند. به همین جهت، ناهماهنگی انتظارات با واقعیت ها، عامل نارضایتی است و این بدان جهت است که ناهماهنگی، موجب ناکامی می گردد و ناکامی در انتظارات، موجب احساس نارضایتی می گردد. اگر انتظارات انسان تحقّق یابد، موجبات رضایت و خرسندی وی را فراهم می سازد و اگر تحقّق نیابد، موجب نارضایتی می گردد. برخی بر آن اند تا با تمرکز بر انتظارات و محور قرار دادن آنها، واقعیت را با انتظارات خود هماهنگ سازند. این یعنی هماهنگ سازی واقعیت ها با انتظارات. با توجّه به آنچه گذشت، قوانین و واقعیت های دنیا که توسط خداوند متعال وضع می گردند، تغییر ناپذیرند. امام علی علیه السلام در سفارش به فرزندش امام حسن علیه السلام بر این نکته تأکید می کند و می فرماید:

اِعلم... أنَّ الدُّنیا لَم تَکن لِتَستَقِرَّ إلّا عَلی ما جَعَلَهَا اللّهُ عَلَیهِ مِنَ النَّعماءِ وَالاِبتِلاءِ وَالجَزاءِ فِی المَعادِ، أو ما شاءَ مِمّا لاتَعلَمُ.(1)بدان... به درستی که دنیا، جز بر آن روال که خداوند قرارش داده است بر برخورداری و گرفتاری (/ آزمایش) و سزادهی در معاد، و یا آنچه که او خواسته است و تو نمی دانی، قرار نمی گیرد.

انسان، خواهان راحتی، آسایش و کامجویی است. از این رو، دنیا را محل برآورده شدن این خواسته ها می دانیم و یا دست کم می خواهیم که چنین باشد؛ امّا واقعیتْ این است که دنیا محلّ راحتی و آسایش نیست. این جاست که ناهماهنگی میان انتظارات و واقعیت ها به وجود می آید و این ناهماهنگی، موجب احساس ناکامی می شود؛ چون انسان آنچه را خواسته و انتظار داشته، نمی یابد. قرآن کریم در بارۀ واقعیت زندگی انسان در دنیا می فرماید:

ص :227


1- . نهج البلاغة، نامۀ 31؛ تحف العقول، ص72؛ بحار الأنوار، ج77، ص220، ح2.

(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ فِی کبَدٍ.(1) به تحقیق، ما انسان را در سختی آفریدیم) .

اساساً راحتی برای دنیا آفریده نشده و بدیهی است که طلب کردن آنچه وجود ندارد، مایۀ رنج و عذاب می شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

إن الله عزّ وجلّ یقول:... وَضَعتُ الرّاحَةَ فی الجَنّةِ والناسُ یَطلُبونَها فِی الدُّنیا فلا یَجدونَها.(2)همانا خداوند عزّ وجلّ می فرماید:... من آسایش را در بهشت قرار دادم و مردم، آن را در دنیا می جویند و از این رو آن را نمی یابند.

یافتن آنچه وجود ندارد، به ناکامی منجر می شود و احساس ناکامی، افسردگی و نارضایتی به دنبال دارد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در کلام دیگری به جنبۀ دیگری اشاره می کند و می فرماید:

مَن طَلَبَ ما لَم یُخلَقُ، أتعَبَ نَفسَهُ ولَم یُرزَق.هرکس چیزی را طلب کند که آفریده نشده، خود را به زحمت انداخته و چیزی نصیب او نمی گردد.

این، یک اصل است و نیاز به هیچ توضیحی ندارد؛ امّا سؤال این است که آن چه چیزی است که خلق نشده، ولی مردم در پی آن هستند؟ جواب، در ادامۀ حدیث پیش گفته آمده است:

قیل: یا رسول اللَّه! وَمَا الَّذی لَم یُخلَق؟ قال: الرّاحَةُ فی الدُّنیا.(3)گفته شد: ای پیامبر خدا! آنچه آفریده نشده چیست؟ فرمود: «راحتی در دنیا».

انسان، خواهان راحتی و آسایش است. لذا از دنیا انتظار راحتی و خوشی دارد، حال آن که چنین چیزی در دنیا وجود ندارد و همین خواسته، مایۀ ناراحتی و نارضایتی را فراهم می کند! زُهْری نقل می کند که روزی امام زین العابدین علیه السلام به یکی از کسانی که در مجلس ایشان حاضر بود، رو کرد و فرمود:

اتَّقِ اللَّهَ وأَجمِل فی الطَّلَبِ ولا تَطلُب ما لَم یُخلَق، فَإنَّ مَن طَلَبَ ما لَم یُخلَقُ تَقَطَّعَت نَفسُهُ حَسراتٍ ولَم یَنَل ما طَلَبَ.تقوای الهی داشته باش و اندک طلب کن و آنچه را آفریده نشده، طلب نکن؛ زیرا کسی که آنچه را آفریده نشده طلب کند، جان او از حسرتْ به شماره می افتد و به خواستۀ خود نمی رسد.

امام زین العابدین علیه السلام در ادامه برای تعلیل ناکامی می فرماید:

ص :228


1- . سورۀ بلد، آیۀ 4.
2- .عوالی اللآلی، ج4، ص61، ح11.
3- . جامع الأخبار، ص517، ح1464.

وَکَیفَ یَنالُ ما لَم یُخلَق.و چگونه به دست می آید آنچه آفریده نشده است؟!

در این قسمت، ایشان به اصل «دست نایافتنی بودن آنچه خلق نشده است»، اشاره می کند. این اصل، خیلی روشن و بدیهی است و به نظر می رسد که چنین انتظاری نخواهد داشت. لذا بیان آن برای مخاطب امام، تعجّب برانگیز بوده، به همین جهت سؤال می کند که: «چگونه کسی آنچه را آفریده نشده طلب می کند؟». امام علیه السلام در پاسخ وی می فرماید:

مَن طَلَبَ الغِنَی والأموالَ والسَّعَةَ فی الدُّنیا، فَإنّما یَطلُبُ ذَلِکَ لِلرّاحَةِ، والرّاحَةُ لَم تُخلَق فِی الدُّنیا ولا لِأهل الدُّنیا إنَّما خُلِقَت الراحَةُ فِی الجَنّة ولِأهلِ الجَنّةِ والتَّعَبُ والنَّصَبُ خُلِقاً فِی الدُّنیا ولِاَهلِ الدُّنیا.کسی که غنا و مال و توسعۀ زندگی دنیوی را طلب می کند، در حقیقت، این را برای راحتی می خواهد و حال آن که راحتی، در دنیا و برای اهل دنیا خلق نشده است. همانا راحتی، در بهشت و برای اهل بهشت آفریده شده و رنج و تلاش، در دنیا و برای اهل دنیا آفریده شده اند.

در ادامه، امام زین العابدین علیه السلام در تبیین این که چرا حتّی مال و ثروت، موجب آسایش بشر نمی شود، بیان روشنی دارد که بدون هیچ توضیحی گویاست:

وما أُعطِیَ أحَدٌ مِنها جَفنَةً الا اُعطِیَ مِن الحِرصِ مثِلَیها وَمَن اَصابَ مِن الدُّنیا اَکثَرَ کانَ فِیها اَشَّدَّ فَقراً لِأنَّهُ یَفتَقِرُ إلَی النّاسِ فی حِفظِ أموالِهِ، ویَفتَقِرُ إلَی کُلِّ آلَةٍ مِن آلاتِ الدُّنیا فَلَیسَ فِی غِنَی الدُّنیا راحَةٌ ولکِنَّ الشَّیطانَ یُوَسوِسُ إلَی ابنَ آدَمَ أنَّ لَهُ فِی جَمعِ ذلِکَ المالِ راحَةً وإنَّما یَسوقُهُ إلَی التَّعَبِ فی الدُّنیا والحِسابِ عَلیهِ فی الآخِرَةِ.(1)و هیچ کس اندکی از آن را به دست نیاورد، مگر آن که دو برابر آن حریص شد. و کسی که از دنیا بیشتر به دست آورد، بیشتر نیازمند می گردد؛ چون وی در حفظ اموال خود به مردم نیازمند می شود و به هر ابزاری از ابزار دنیا نیازمند می گردد. پس در ثروت دنیا راحتی و آسایش نیست؛ ولی شیطان، آدمیزاد را چنین وسوسه می کند که آسایش او در جمع آوری این مال است و بدین طریق، او را به رنج بیشتر در دنیا سوق می دهد و در آخرت، حساب خداوند به زیان اوست.

امام صادق علیه السلام نیز همین اصل را به اصحاب خود آموزش می دهد تا زندگی بهتری داشته باشند. روزی امام علیه السلام خطاب به اصحاب خود فرمود:

ص :229


1- . الخصال، ص64، ح95؛ بحار الأنوار، ج73، ص92، ح69.

لاَتتَمَنَّوُا المُستَحِیلَ.چیزهای محال را آرزو نکنید.

اصحاب با تعجب پرسیدند: «چه کسی محال را آرزو می کند؟». امام علیه السلام با صراحت فرمود:

أنتُم، اَلَستُم تَمَنَّونَ الراحَةَ فِی الدُّنیا؟شما، آیا آرزوی آسودگی [مطلق ] در دنیا ندارید؟

اصحاب گفتند: آری. آن گاه امام صادق علیه السلام فرمود:

الرّاحَةُ لِلمُؤمِنِ فِی الدُّنیا مُستَحیلَةٌ.(1)آسودگی [مطلق ] در دنیا برای مؤمن محال است.

از این رو، سعی در تغییر واقعیت ها و تطبیق آنها با انتظار خود، آب در هاون کوبیدن و تلاشی بیهوده است که نتیجه ای جز افزایش درد و رنج و گسترش نارضایتی ندارد.

منطق صحیح: «هماهنگ سازی انتظارات با واقعیت ها»

از آنچه گذشت چنین به دست می آید که راه درست، تغییر انتظارات و تنظیم آنها با واقعیت هاست. قوانین زندگی، تغییر ناپذیرند. انسان باید انتظارات خود را با شرایط دنیایی که در آن زندگی می کند، تطبیق دهد تا راحت زندگی نماید. این یعنی هماهنگ سازی انتظارات با واقعیت ها. وقتی انسان، انتظار خود را با واقعیت ها هماهنگ ساخت، انتظارات او واقع گرایانه خواهد شد و در نتیجه، موجب احساس ناکامی نمی گردد و بدین سان، رضامندی از زندگی به دست می آید. بر همین اساس، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با اشاره به برخی ویژگی های دنیا، تصریح می کند که شناخت دنیا واکنش های منفی به هر دو موقعیت را تعدیل می کند:

أیهَا النّاسُ! هذِهِ دارُ تَرَحٍ لا دارُ فَرَحٍ، ودارُ التِواءٍ لا دارُ استِواءٍ، فَمَن عَرَفَها لَم یفرَح لِرَجاءٍ، ولَم یحزَن لِشَقاءٍ.(2)ای مردم! این جا سرای غم است، نه سرای شادی، و سرای پیچ در پیچ است، نه سرای سر راست. پس هر که دنیا را شناخت، به امیدی شاد نمی شود و از رنجی اندوهگین نمی گردد.

در بخش دیگری از روایات، نقش شناخت دنیا در دوران ناخوشایند مورد توجّه قرار گرفته است. امام علی علیه السلام در بارۀ نقش تعیین کننده و محوری «شناخت دنیا» می فرماید:

مَن عَرَفَ الدُّنیا، لَم یحزَن لِلبَلوی.(3) هرکس دنیا را بشناسد، از بلاهای آن اندوهگین نمی شود.

ص :230


1- . بحار الأنوار، ج78، ص195، ح52.
2- . أعلام الدین، ص343؛ بحار الأنوار، ج77، ص187، ح10؛ کنز العمّال، ج3، ص211، ح6203.
3- . شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید ، ج 20، ص 271، ح 137.

همچنین ایشان در کلام دیگری می فرماید: مَن عَرَفَ الدُّنیا لَم یحزَن عَلی ما أصابَهُ.(1)کسی که دنیا را بشناسد، به خاطر مصیبت های آن، غمگین نمی شطود.

مصیبت ها و بلاها از زمینه های بسیار مهم در نارضایتی اند. اندوه و افسردگی و نارضایتی، از پیامدهای بلاهای زندگی به شمار می روند و امام علی علیه السلام بر این اصل تأکید دارد که اگر کسی دنیا را آن گونه که هست بشناسد، از سختی های آن، اندوهگین و ناراضی نمی شود. ایشان نمی فرماید که دنیا باید جای خوشی ها باشد و آن را باید پُر از خوشی و راحتی تصوّر کنید؛ بلکه می فرماید اگر دنیاشناسی تان واقعی باشد، با وجود سختی ها و با اقرار به وجود آنها، باز هم احساس ناراحتی و نارضایتی به شما دست نخواهد داد. آموزه های زندگی ساز دین، انسان را به گونه ای تربیت می کند که در اوج سختی ها و در عمق گرفتاری ها نیز ناامید و افسرده نخواهد شد.

واقعیت شناسی، لازمۀ هماهنگ سازی

بر اساس آنچه گذشت، زندگی دنیا قوانینی دارد که باید آنها را شناخت تا انسان، خود را با آن هماهنگ سازد. بنا بر این، یکی از ضرورت های رضامندی، شناخت قوانین و واقعیت های حاکم بر زندگی است. این قوانین، توسط ما وضع نشده اند و به دلخواه ما نیز تغییر نخواهند کرد. اگر انسان از آنها آگاهی یابد و بر اساس آن، انتظارات و رفتار خود را تنظیم کند، ناراضی نخواهد بود. شناخت واقعیت های الهی، گاه در ادبیات دین با تعبیر «یقین» به کار می رود. بر اساس برخی روایات اسلامی، نارضایتی، ریشه در ضعف یقین دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله در تبیین رابطۀ میان یقین با رضامندی، به قوانین تنظیم شده از سوی خداوند متعال در این باره اشاره می کند و می فرماید:

إنَّ اللَّهَ بِحُکمِهِ وفَضلِهِ جَعَلَ الرَّوحَ وَالفَرَحَ فِی الیقینِ وَالرِّضا، وجَعَلَ الهَمَّ وَالحُزنَ فِی الشَّک وَالسَّخَطِ.(2)همانا خداوند با حکمت و فضل خودش، آسایش و شادمانی را در یقین و رضا قرار داده است و اندوه و حزن را در شک و نارضایتی.

باور به واقعیت های هستی، موجب رضامندی می گردد و رضامندی، آسودگی و شادمانی را به دنبال دارد. پس می توان گفت که یقین، بهترین دفع کنندۀ اندوه است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ص :231


1- . غرر الحکم، ح 2258؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 435.
2- . تحف العقول، ص 6. نیز، ر.ک: الکافی، ج 2، ص 57، ح 2.

نِعمَ طارِدُ الهَمِّ الیقینُ.(1)بهترین دفع کنندۀ اندوه، یقین است.

بر همین اساس در برخی روایات، به روشنی، رابطۀ واقعیت شناسی دنیا با آسایش روانی انسان، مورد بحث قرار گرفته است. پیامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ این اصل می فرماید:

لَو تَعلَمونَ مِنَ الدُّنیا ما أعلَمُ لَاستَراحَت أنفُسُکم مِنها.(2)اگر از دنیا آنچه را من می دانم، شما هم می دانستید، جان های شما از آن، احساس راحتی می کرد.

امام علی علیه السلام نیز می فرماید:

اُحَذِّرُکمُ الدُّنیا فَإِنَّها لَیسَت بِدارِ غِبطَةٍ، قَد تَزَینَت بِغُرورِها وغَرَّت بِزینَتِها لِمَن کانَ ینظُرُ إلَیها، فَاعرِفوها کنهَ مَعرِفَتِها.(3)شما را از دنیا برحذر می دارم؛ که دنیا، سرای خوشی و شادمانی نیست؛ بلکه فریبکارانه، خود را آراسته و با آراستگی و زیورش کسی را که به او بنگرد، می فریبد. پس دنیا را نیک بشناسید.ایشان بر این باور است که شناخت دنیا موجب دل کندن از آن می شود.(4)

واقعیت شناسی دنیا
اشاره

در راستای آنچه گفتیم، بسیاری از متون دینی، به تبیین ماهیت دنیا پرداخته اند. مأموریت تمام متونی که در بارۀ دنیا سخن رانده اند، آشنا کردن مردم با واقعیت دنیاست. از این رو، به بررسی روایات اسلامیِ مطرح شده خواهیم پرداخت تا واقعیات آن برای انسان روشن گردد و بتوانیم انتظارات خود را با آن هماهنگ سازیم.

یک. سختی داشتن

افراد ناراضی، معمولاً کسانی اند که از دنیا انتظار بهشت را دارند. در بهشت، هرچه انسان اراده کند، محقّق می شود؛5(5) اما در دنیا این گونه نیست. دنیا به جهت ماهیت و هدفی که برای آن در نظر

ص :232


1- . تحف العقول، ص 83.
2- . شعب الایمان، ج 7، ص 286، ح 10330؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 728، ح 6640.
3- . بحار الأنوار، ج78، ص21، ح82.
4- . امام علی علیه السلام : مَن جُمِعَ فیهِ سِتُّ خِصالٍ ما یدَعُ لِلجَنَّة مَطلَبا ولا عَنِ النّارِ مَهرَبا: مَن عَرَفَ اللهَ فَأَطاعَهُ، وعَرَفَ الشَّیطانَ فَعَصاهُ، وعَرَفَ الحَقَّ فَاتَّبَعَهُ، وعَرَفَ الباطِلَ فَاتَّقاهُ، وعَرَفَ الدُّنیا فَرَفَضَها، وعَرَفَ الآخِرَة فَطَلَبَها (تنبیه الخواطر، ج1 ص135؛ جامع الأخبار، ص296، ح806؛ إحیاء علوم الدین، ج3، ص304).
5- . قرآن کریم می فرماید: (لَا یسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ) (سورۀ انبیا، آیۀ 102)؛ (وَ لَکمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکمْ وَ لَکمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ) (سورۀ فصّلت، آیۀ 31)؛ (وَ فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْینُ وَ أَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (سورۀ زخرف، آیۀ 71).

گرفته شده، برنامۀ خاصی دارد که انسان باید خود را با آن تنظیم کند و انتظاراتش را با آن هماهنگ سازد. ما به دنیا نیامده ایم تا آن گونه که می خواهیم زندگی کنیم و آن طور که دوست داریم، آن را تنظیم نماییم؛ بلکه به دنیا آمده ایم تا هنر و مهارت خود را در هماهنگ شدن با کش و قوس های زندگی نشان دهیم.

اگر انسان از دنیا انتظار بهشت داشته باشد، میان انتظارات و واقعیت های زندگی، ناهماهنگی به وجود خواهد آمد و این ناهماهنگی، به ناکامی می انجامد و ناکامی، فشار روانی و تنیدگی انسان را به شدّت افزایش می دهد، در نتیجه، موجب احساس نارضایتی از زندگی می گردد؛ امّا اگر دنیا را آن گونه که هست بشناسیم و بپذیریم و بر اساس شرایط موجود، به برنامه ریزی و فعّالیت بپردازیم، می توانیم امیدوار باشیم که به رضایت از زندگی دست یابیم. در بهشت، آنچه را بخواهیم می شود؛ امّا در دنیا آنچه را می شود باید خواست. این، یک اصل در احساس رضایت از زندگی است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إذا لَم یکن ما تُریدُ، فَأَرِد ما یکونُ.6(1)هرگاه آنچه را خواستی نشد، آنچه را شد، بخواه.

موضوع بحث این است:«بشر»ی که در این «دنیا» زندگی می کند. بشر، خواسته هایی دارد و دنیا هم اقتضائاتی دارد. خواسته های بشر، بر محور دوست داشتن می چرخد و آنچه «دوست داشتنی» است، خواستۀ بشر می گردد. این، یک اصل است. افراد در این که چه چیزی را دوست دارند، متفاوت اند؛ امّا در این که آنچه را دوست دارند، «می خواهند»، یکسان اند. وقتی چیزی دوست داشتنی بود و خواستۀ بشر شد، انتظار انسان این است که «محقّق» شود؛ امّا بنابر قانون اقتضائات دنیا، برخی امور، «ممکن»اند و برخی «ناممکن». بنا بر این، ما هر چیزی را می توانیم دوست داشته باشیم و آرزو کنیم؛ امّا آیا هر چیزی، امکان وقوع هم دارد؟ آیا هر آنچه دوست داشتنی است، واقع شدنی هم هست؟

به نظر می رسد در این فرایند، جای دو چیز، با هم عوض شده است: «دوست داشته های ما» و «ممکنات زندگی». ما انتظار داریم هر چه را دوست داریم، واقع شود؛ یعنی رتبۀ وقوع، پس از علایق ما باشد؛ امّا واقعیت این است که ما باید آنچه را ممکن است و با اقتضائات زندگی هماهنگ است، بخواهیم. این، راه واقعی کردن انتظارات است. بنا بر این، ما باید آنچه را ممکن

ص :233


1- . غرر الحکم، ح 9007.

است، بخواهیم و اگر آنچه را خواستیم نشد، دلگیر و مأیوس نشویم. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: هرگاه آنچه را خواستی نشد، آنچه را که هست، سخت مگیر(1) و اهمیت نده که چگونه هستی.(2)

دو. گذرگاه بودن
اشاره

اگر انسان را موجودی بدانیم که دنیا، انتهای زندگی او باشد و بشر، ظرف دیگری برای زندگی نداشته باشد و اگر دنیا را جایگاهی بدانیم که برای خود اصالت دارد و کمالش در فراهم بودن نعمت هایش باشد، در آن صورت، کاستی ها و فقدان هایش بسیار دردناک و غیر قابل تحمّل می شوند و برخورداری هایش بسیار با اهمیت و سرمست کننده خواهند شد؛ امّا آیا تصوّر ما با واقعیتْ هماهنگ است؟ واقعیت این است که نه دنیا همۀ هستی است و نه حیات انسان، محدود به این دنیاست. دنیا، نه تنها قطعه ای از حیات و بلکه مقدّمه و زمینه ساز حیات اصیل و پایدار بشر است و انسان، نه تنها محدود به این دنیا نیست، بلکه دنیا و زندگی دنیوی او مزرعۀ آخرت است.(3) پس دنیا و زندگی دنیوی انسان، اصالت ندارد و همه چیز انسان در آن، تعریف و معنا نمی شود. ما این جا به دنیا می آییم؛ امّا برای دنیا آفریده نشده ایم. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: فَفِی الدُّنیا حُییتُم ولِلآخِرَةِ خُلِقتُم.(4)در دنیا حیات یافتید و برای آخرت، آفریده شُدید.

دنیا نیز همه چیز هستی نیست و این جا همۀ حیات انسان نیست. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

الدُّنیا خُلِقَت لِغَیرِها ولَم تُخلَق لِنَفسِها.(5)دنیا برای غیر آن آفریده شده، و برای خودش آفریده نشده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:

إنَّکم خُلِقتُم لِلآخِرَةِ وَالدُّنیا خُلِقَت لَکم.(6)به درستی که شما برای آخرت آفریده شده اید و دنیا برای شما آفریده شده است.

اگر زندگی انسان، محدود به این دنیا نیست و دنیا توقّفگاهی برای حیات جاوید است، پس نه کاستی های آن آزاردهنده و غیر قابل تحمّل است و نه برخورداری های آن فریبنده.

ص :234


1- . إذا لَم یکن ما تُریدُ، فَلا تُبَل ما کنُتَ (نهج البلاغة، حکمت 69).
2- . إذا لَم یکن ما تُریدُ، فَلا تُبَل کیفَ کنتَ (غرر الحکم، ح 11038).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الدُّنیا مَزرَعَة الآخِرَة (عوالی اللآلی، ج1، ص267؛ تنبیه الخواطر، ج1، ص183).
4- . عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 298، ح 56؛ الأمالی، صدوق، ص 110؛ مشکاة الأنوار، ص 269.
5- . نهج البلاغة، حکمت 463؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 133، ح 136.
6- . شعب الإیمان، ج 7، ص 360، ح 10581؛ تنبیه الغافلین، ص 238، ح 309.

امام علی علیه السلام با بیانی دیگر در این باره می فرماید:

إنَّ الدُّنیا مَنزِلُ قُلعَةٍ ولَیسَتِ بِدارِ نُجعَةٍ، خَیرُها زَهیدٌ وشَرُّها عَتیدٌ ومُلکها یسلَبُ وعامِرُها یخرَبُ.(1)همانا دنیا منزلی است که هر لحظه از آن باید آمادۀ کوچ باشی و جایگاه اقامت نیست. خوبی آن، اندک و بدی اش آماده است و حکومتش رو به نیستی می رود و آبادی اش ویران می شود.دنیا را باید گذرگاه آخرت دانست، نه خانۀ زندگی و قرارگاه حیات.(2) اگر به این واقعیتْ واقف شویم و آن را باور کنیم، کاستی ها و سختی های آن را تحمّل خواهیم کرد؛ چون موقّت و غیر اصیل است. آنچه تحمّل ناپذیر است، کاستی های سرای جاوید و اصیل است.

پس برای این که راحت زندگی کنیم، بهتر است خود را در دنیا این گونه فرض کنیم:

_ همانند میهمان!

ناله و شکایت، مخصوص کسانی است که دنیا را منزل همیشگی خود و مال را ملک خود می دانند. تصوّری غیر واقعی است. امّا اگر انسان، خود را مهمان بداند، به دنیا دل نمی بندد و ناملایمات آن آسان می گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

کونوا فِی الدُّنیا أضیافاً... تَبنونَ ما لا تَسکنونَ، وتَجمَعونَ ما لا تَأکلونَ، وتَأمُلونَ ما لا تُدرِکونَ.(3)

ص :235


1- . غرر الحکم، ح 2274؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 145. نیز، ر.ک: نهج البلاغة، خطبۀ 113؛ کشف المحجّة، ص 165.
2- . امام علی علیه السلام : اُوصیکم عِبادَ اللهِ بِتَقوَی الله ِ، واُحَذِّرُکمُ الدُّنیا؛ فَإِنَّها دارُ شُخوصٍ، ومَحَلَّة تَنغیصٍ، ساکنُها ظاعِنٌ، وقاطِنُها بائِنٌ؛ ای بندگان خدا! شما را به پروا از خدا سفارش می کنم و از دنیا برحذرتان می دهم؛ زیرا دنیا، سرای رفتن است و جایگاه تلخی ها؛ ساکن آن، کوچگر است و مقیم آن، از دنیا جدا می شود (نهج البلاغة، خطبۀ 196؛ بحار الأنوار، ج73، ص133، ح137). امام علی علیه السلام : إنَّ الدُّنیا دارُ شُخوصٍ ومَحَلَّة تَنغیصٍ، ساکنُها ظاعِنٌ، وقاطِنُها بائِنٌ، وبَرقُها خالِبٌ، ونُطقُها کاذِبٌ، وأموالُها مَحروبَة، وأعلاقُها مَسلوبَة. ألا وهِی المُتَصَدِّیة العَتونُ، وَالجامِحَة الحَرونُ، وَالمانِیة الخَؤونُ؛ دنیا، سرای رفتن است و جایگاه تلخی ها؛ ساکن آن، کوچنده است و مقیم آن، از دنیا جدا می شود؛ آذرخشش بی باران است، گفتارش دروغ، دارایی هایش به غارت رونده و نفایسش از کف رونده. بدانید که دنیا، سختگیر و سرکش و چموش است و دروغگویی، خیانت پیشه است (غرر الحکم، ح3672؛ عیون الحکم والمواعظ، ص146، ح3241 وص 556، ح10243). امام علی علیه السلام : الدُّنیا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ، وَالنّاسُ فیها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ فیها نَفسَهُ فَأَوبَقَها، ورَجُلٌ اِبتاعَ نَفسَهُ فَأَعتَقَها؛ دنیا، گذرگاه است، نه قرارگاه؛ و مردم در آن دو دسته اند: دسته ای که در دنیا خود را فروختند و به نابودی افکندند، و دسته ای که خود را خریدند و آزاد کردند (نهج البلاغة، حکمت 133). نیز، ر.ک: نزهة الناظر، ص67، ح58؛ تنبیه الخواطر، ج1، ص75؛ بحار الأنوار، ج73، ص130، ح135.
3- . کنز الفوائد، ج 1، ص 344؛ أعلام الدین، ص 146 و 365؛ إرشاد القلوب، ص 94؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 81، ح 43؛ حلیة الأولیاء، ج 1، ص358؛ دستور معالم الحکم، ج 1، ص 426، ح 731؛ تفسیر القرطبی، ج12، ص 277.

در دنیا مهمان باشید... می سازید آنچه را که ساکن نمی شوید و جمع می کنید آنچه را که نمی خورید و آرزو می کنید آنچه را که به دست نمی آورید.

و در کلام دیگری می فرماید:

إنَّ النّاسَ فِی الدُّنیا ضَیفٌ، وما فی أیدیهم عارِیةٌ، وإنَّ الضَّیفَ راحِلٌ وإنَّ العارِیةَ مَردودَةٌ.(1)همانا مردم در دنیا مهمان اند و آنچه در دستشان است، امانت است و همانا مهمان، کوچ کننده است و امانت، بازگردانده می شود.

کسی که در دنیا، خود را «مهمان» و مال را «عاریه» بداند، نه نسبت به مدّت اقامت در دنیا نالان می شود و نه نسبت به آنچه ندارد یا از دست داده، شکایت می کند. (2)

_ غریب و رهگذر!

ایده آل نگریِ انسان، مربوط به جایی است که وطن اصلی و اقامتگاه دائمی او باشد. ما از هر چیز نازیبا و ناخوشایندی ناراحت می شویم؛ امّا اگر مربوط به محلّ اقامت ما نباشد، تحمّل آن، چندان مشکل نخواهد بود. اگر کسی به مسافرتی برود که همراه با سختی ها و ناخوشایندی هایی باشد، آنها را تحمّل خواهد کرد؛ چون آن جا وطن او نیست. وقتی تحمّل ناملایماتْ ناممکن می شود که در اقامتگاه دائمی خود با سختی ها و ناملایمات روبه رو شویم. دنیایی که در آن زندگی می کنیم، چگونه جایی است: اقامتگاه یا توقّفگاه؟ ما در این دنیا چگونه ایم: ساکن یا غریب و رهگذر؟ دنیا خانۀ دائمی ما نیست و ما نیز ساکنان همیشگی آن نیستیم. این، یکی از واقعیت های دنیاست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

کن فِی الدُّنیا کأَنَّک غَریبٌ أو عابِرُ سَبیلٍ، وعُدَّ نَفسَک فی أهلِ القُبورِ.(3)در دنیا به گونه ای باش که گویا ناآشنا یا رهگذر هستی و خودت را در زمرۀ اهل قبور قرار ده.

اگر انسان، خود را در این دنیا ناآشنا و رهگذری بداند که لحظاتی را در آن سپری می کند، سختی های آن را آزار دهنده نمی بیند. پس بیاییم خودمان را رهگذر بدانیم تا راحت تر زندگی کنیم.

ص :236


1- . أعلام الدین، ص 23؛ ارشاد القلوب، ص 344؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 187، ح 10. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ما أصبَحَ فِی الدُّنیا أحَدٌ إلّا ضَیفاً ومالُهُ عارِیة، فَالضَّیفُ مُنطَلِقٌ وَالعارِیة مُؤَدّاة؛ هیچ کس در دنیا نیست مگر این که مهمان است و مال او امانت؛ پس مهمان می رود و امانت، برگردانده می شود ( الفردوس، ج 4، ص 63، ح 6197).
2- ر. ک: دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ج1، ص80 (مثل الضیف).
3- . سنن الترمذی، ج 2، ص 388؛ صحیح البخاری، ج 5، ص 2358، ح 6053؛ سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1378، ح 4114؛ مسند ابن حنبل، ج 2، ص 132؛ کنز العمّال، ج 3، ص 194، ح 6127؛ الأمالی، طوسی، ص 381، ح 819؛ مشکاة الأنوار، ص 304؛ تنبیه الخواطر، ج 2، ص 52؛ بحار الأنوار، ج 73، ص99، ح 85.

_ همچون خواب خوش!

دنیا زودگذر است و تا انسان، چشم باز کند، خود را در سرایی می بیند که هیچ چیز از امور دنیایی در دست او نیست. از این رو، دنیا همانند یک خواب است. انسان خردمند، نه به دست آوردن در خواب را واقعی می داند و نه از دست دادن آن را؛ و چون چنین است، نه از به دست آوردن چیزی سرمست می شود و نه به خاطر از دست دادن چیزی نالان می گردد. توجّه به این بُعد از واقعیت، چنین تأثیر ژرفی در روح انسان بر جای می گذارد. به همین جهت، امام صادق علیه السلام به جابر می فرماید:

اِجعَلِ الدُّنیا مالاً أصَبتَهُ فی مَنامِک ثُمَّ انتَبَهتَ ولَیسَ مَعَک مِنهُ شَی ءٌ. هَل هُوَ إلّا ثَوبٌ تَلبَسُهُ فَتُبلِیهُ، أو طَعامٌ یعودُ بَعدُ إلی ما تَعلَمُ؟! فَالعَجَبُ لِقَومٍ حُبِسَ أوَّلُهُم عَن آخِرِهِم، ثُمَّ نودِی فیهِم بِالرَّحیلِ وهُم فی غَفلَةٍ یلعَبونَ.(1)دنیا را همانند مالی قرار ده که در خواب به دست آورده ای و چون بیدار شدی، چیزی از آن نمی یابی. آیا چیزی جز لباسی است که می پوشی و کهنه می کنی؟ و یا غذایی که می دانی به چه تبدیل می شود؟! شگفتا از گروهی که آغاز و فرجام آنان بسته شده و آوای کوچ، در میان آنان بلند است، در حالی که آنان در بی خبری بازی می کنند.

امام صادق علیه السلام ، در کلام دیگری چنین می فرماید:

أنزِلِ الدُّنیا کمَنزِلٍ نَزَلتَهُ فَارتَحَلتَ عَنهُ، أو کمالٍ أصَبتَهُ فی مَنامِک فَاستَیقَظتَ ولَیسَ فی یدِک شَی ءٌ مِنهُ. فَکم مِن حَریصٍ عَلی أمرٍ قَد شَقِی بِهِ حینَ أتاهُ، وکم مِن تارِک لِأَمرٍ قَد سَعِدَ بِهِ حینَ أتاهُ.(2)دنیا را همانند منزلی قرار ده که در آن فرود آمدی، سپس از آن کوچ کردی، یا همانند مالی قرار ده که در خوابت آن را یافته ای و چون بیدار شدی، چیزی از آن را در دست خود ندیدی. چه بسا کسی که نسبت به چیزی حریص بوده و چون آن را یافته، بدبخت شده و چه بسا کسی که چیزی را ترک کرده و چون به آن رسیده، خوش بخت شده است.

امام باقر علیه السلام نیز به جابر می فرماید:

أنزِلِ الدُّنیا کمَنزِلٍ نَزَلتَهُ ثُمَّ ارتَحَلتَ عَنهُ، أو کمالٍ وَجَدتَهُ فی مَنامِک فَاستَیقَظتَ ولَیسَ مَعَک مِنهُ شَی ءٌ، إنّی إنَّما ضَرَبتُ لَک هذا مَثَلاً لِأَنَّها عِندَ أهلِ اللُّبِّ

ص :237


1- . تنبیه الخواطر، ج 2، ص 30.
2- . تحف العقول، ص 377. نیز، ر. ک: همان، ص 287.

وَالعِلمِ بِاللَّهِ کفَی ءِ الظَّلالِ.(1)دنیا را همانند منزلی قرار ده که در آن فرود آمدی، سپس از آن کوچ کردی، یا همانند مالی قرار ده که در خوابت آن را یافته ای و چون بیدار شدی، چیزی از آن را با خود ندیدی. همانا من این را به عنوان مَثَل برایت نقل کردم؛ چون دنیا نزد اهل خِرَد و آگاه از خدا همانند سایه است.

جالب این که در این حدیث تصریح شده که موضع اتخاذ شده در بارۀ دنیا، معلول شناخت خدامحور است. این همان چیزی است که مبنای اصلی شادکامی را تشکیل می دهد.

_ همانند پُلی بر رودخانه

کسی که برای رفتن به یک سفر سیاحتی یا زیارتی باید از رودخانه ای گذر کند، همۀ حواسش را به پل متوجّه نمی سازد. نه ناملایمات پل، او را رنج می دهد و نه بنای ماندن روی پل را دارد. واقعیتْ این است که دنیا همانند پلی برای گذر به آخرت است. امام صادق علیه السلام یکی از پندهای لقمان به فرزندش را این چنین نقل می کند:

اِجعَلِ الدُّنیا بِمَنزِلَةِ قَنطَرَةٍ عَلی نَهرٍ جُزتَ عَلَیها وتَرَکتَها ولَم تَرجِع إلَیها آخِرَ الدَّهرِ.(2)دنیا را همانند پلی بر نهری بدانید که از آن می گذرید و آن را ترک می کنید و تا پایان روزگار، دیگر به آن برنمی گردید.

کسی که به این واقعیت واقف شود، چگونگی وضع ظاهری دنیا برای او خیلی مهم نخواهد بود. این، یک اصل است. برای او مهم این نیست که پل چگونه است و در روی پل، چه بر او می گذرد؛ مهم این است که بتواند از آن بگذرد و به مقصد برسد. اساساً به ظواهر و تزیینات امور موقّتی و یک بار مصرف، آن قدر اهمیت داده نمی شود. لذا نه نبود آن مشکل ساز می شود و نه از دست دادن آن مسئله ساز.

_ مثل مسافر

سفر، وسیله است نه هدف و زمان آن، کوتاه است نه دائمی. از این رو با این که سفر، ناملایماتی دارد، امّا برای رسیدن به مقصد و به جهت موقّتی بودن آن، تحمّل می شود. اگر انسان، دنیا را یک

ص :238


1- . الکافی، ج 2، ص 133، ح 16؛ تنبیه الخواطر، ج 2، ص 194؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 36، ح 17؛ حلیة الأولیاء، ج 3 ص 187. نیز، ر.ک: الأمالی، طوسی، ص 296، ح 582؛ الزهد، حسین بن سعید، ص 50، ح 133؛ مشکاة الأنوار، ص 270؛ کشف الغمّة، ج 2، ص 121.
2- . الکافی، ج 2، ص 135، ح 20؛ بحار الأنوار، ج 13، ص 425، ح 19.

«سفر» و خود را «مسافر» آن بداند، سختی های آن، او را بی تاب و رنجور نمی سازد. در این باره، کلام زیبایی از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که با هم مرور می کنیم:

از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: انسان در دنیا چگونه است؟

فرمود: «همانند جویندۀ قافله ای که دامن، بالا زده است».

پرسیدند: چه قدر در این دنیا اقامت دارد؟

فرمود: «به اندازۀ کسی که از قافله، جامانده است».

پرسیدند: پس فاصلۀ دنیا و آخرت چه قدر است؟

فرمود: «یک چشم برهم زدن. خداوند عزّ وجلّ می فرماید: (آن روز پندارند که گویا بجز ساعتی از روز، درنگ نداشته اند) .(1)

امام علی علیه السلام نیز کلام زیبایی در این باره دارد:

عِبادَ اللَّه! اُوصیکم بِالرَّفضِ لِهذِهِ الدُّنیا التّارِکةِ لَکم وإن لَم تُحِبّوا تَرکها... فَإِنَّما مَثَلُکم ومَثَلُها کسَفرٍ سَلَکوا سَبیلاً فَکأَنَّهُم قدَ قَطَعوهُ، وأمّوا عَلَماً فَکأَنَّهُم قَد بَلَغوهُ.(2)بندگان خدا! شما را به دل کندن از این دنیا سفارش می کنم، که شما را رها خواهد کرد، هر چند شما مایل به ترک آن نباشید... همانا مَثَل شما و مَثَل دنیا همانند مسافرانی است که تا مقداری راه رفته اند، گویا تمام آن را پیموده اند و تا قصد رسیدن به نشانه ای ]در میان راه[ را دارند، گویا به آن رسیده اند.

همچنین در سفارش ایشان به فرزندشان امام حسن علیه السلام نیز آمده است:

یا بُنَی إنّی قَد أنبَأتُک عَنِ الدُّنیا وحالِها وزَوالِها وَانتِقالِها، وأنبَأتُک عَنِ الآخِرَةِ وما اُعِدَّ لأَهلِها فیها، وضَرَبتُ لَک فیهِمَا الأَمثالَ، لِتَعتَبِرَ بِها، وتَحذُوَ عَلَیها. إنَّما مَثَلُ مَن خَبَرَ الدُّنیا کمَثَلِ قَومٍ سَفرٍ نَبا بِهِم مَنزِلٌ جَدیبٌ فَأَمّوا مَنزِلاً خَصیباً وجَناباً مَریعاً، فَاحتَمِلوا وَعثاءَ الطَّریقِ، وفِراقَ الصَّدیقِ، وخُشونَةَ السَّفَرِ، وجُشوبَةَ المَطعَمِ، لِیأتوا سَعَةَ دارِهِم، ومَنزِلَ قَرارِهِم، فَلَیسَ یجِدونَ لِشَی ءٍ مِن ذلِک ألَماً، ولا یرَونَ نَفَقَةً فیهِ مَغرَماً، ولا شَی ءَ أحَبُّ إلَیهِم مِمّا قَرَّبَهُم مِن مَنزِلِهِم، وأدناهُم مِن مَحَلَّتِهِم.(3)

ص :239


1- . قیلَ لِلنَّبِی صلی الله علیه و آله : کیفَ یکونُ الرَّجُلُ فِی الدُّنیا؟ قالَ: مُتَشَمِّراً کطالِبِ القافِلَة. قیلَ: فی کمِ القَرارُ فیها؟ قالَ: کقَدرِ المُتَخَلِّفِ عَنِ القافِلَة. قیلَ: فَکم ما بَینَ الدُّنیا وَالآخِرَة؟ قالَ: غَمضَة عَینٍ؛ قالَ الله عزّ وجلّ : (کأَنَّهُمْ یوْمَ یرَوْنَ مَا یوعَدُونَ لَمْ یلْبَثُواْ إِلَّا سَاعَة مِّن نَّهَارِ) (سورۀ احقاف، آیۀ 35) (روضة الواعظین، ص 491؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 122، ح 110).
2- . نهج البلاغة، خطبۀ 99؛ تنبیه الخواطر، ج 2، ص 254؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 113، ح 109. نیز، ر. ک: کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 429، ح 1263؛ مصباح المتهجّد، ص 381، ح 508؛ بحار الأنوار، ج89، ص 237، ح 68.
3- . نهج البلاغة، نامۀ 31؛ تحف العقول، ص 73؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 202، ح 1.

ای فرزندم! همانا من تو را از دنیا و حالات آن و زوالش و دگرگونی اش آگاه ساختم، و از آخرت و آنچه برای اهلش در آن مهیا شده، با خبر نمودم و در بارۀ این دو، برایت مثال هایی زدم تا از آنها عبرت بگیری و در راه صحیح، گام نهی. مَثَل کسانی که دنیا را خوب آزموده اند، همانند مسافرانی است که در سرمنزلی بی آب و آبادی و پُرمشقّت _ که قابل ماندن نیست _ قرار گرفته اند و قصد دارند تا به منزلی پُرنعمت و به ناحیه ای که در آن آسایش و راحتی است کوچ نمایند. پس سختی های راه و دوری دوستان و دشواری سفر و ناگواری غذاها را تحمّل کردند تا به خانۀ وسیع خویش و سرمنزل قرار و آسایش خویش درآیند و از هیچ یک از این مشکلات، احساس درد نمی کنند و هزینه های مصرف شده را خسارت نمی شمرند و هیچ چیز برایشان محبوب تر از آن چیزی نیست که آنان را به منزلشان نزدیک تر سازد و به محلّشان برساند.

در این بخش از کلام، به خوبی روشن است که شناخت واقعیت دنیا چه نقشی در به حرکت درآوردن انسان به سوی آخرت دارد. همچنین مشخّص می شود که شناخت مقصد و مقصود، و عشق به آن، چه نقش مهمّی در افزایش توان تحمّل و مقاومت در برابر سختی ها و مشکلات دارد؛ به اندازه ای که گویا هیچ درد و رنجی را ندیده و هر چیزی که او را به مقصدش برساند، دوست داشتنی و شیرین است، هر چند سخت و تلخ باشد.

امام باقر علیه السلام نیز می فرماید:

أهلُ الدُّنیا سَفرٌ یحُلّونَ عَقدَ رِحالِهِم فی غَیرِها.(1)اهل دنیا مسافرانی هستند که بند کوله بارشان را در غیر آن، باز می کنند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

أهلُ الدُّنیا کرکبٍ یسارُ بِهِم وهُم نِیامٌ.(2)اهل دنیا همانند سواره ای هستند که آنان را می برند در حالی که خواب اند.

و یا می فرماید:

إنَّ أهلَ الدُّنیا کرَکبٍ؛ بَیناهُم حَلّوا إذ صاحَ بِهِم سائِقُهُم فَارتَحَلوا.(3)همانا اهل دنیا همانند سواره اند؛ در حالی که آنان بار گشوده اند، راه نما بانگ می زند و آنان کوچ می کنند.

ص :240


1- . تحف العقول، ص 299؛ الأمالی، مفید، ص 18، ح 5؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 179، ح 59؛ البدایة والنهایة، ج 9، ص 282.
2- . نهج البلاغة، حکمت 64؛ تنبیه الخواطر، ج 1، ص 77؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 128، ح 131.
3- . نهج البلاغة، حکمت 415؛ مشکاة الأنوار، ص 268، ح 1563؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 441؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 132، ح 136.

_ همانند مستأجر

ناملایمات خانۀ غیر دائمی و خانه ای که ملک شخصی انسان نباشد نیز چندان بی تاب کننده نیست. خانۀ دائمی و ملکی، باید بی عیب و نقص و همراه با شادی و سرور باشد. کسانی از ناملایمات دنیا رنجور می شوند که آن را خانۀ خود و منزلگاه همیشگی شان پنداشته اند و از این واقعیت، غافل اند که خانۀ دنیا موقّتی است و ما هیچ مالکیتی نسبت به آن نداریم. کسانی که به این واقعیتْ توجّه دارند، در برابر سختی های آن، بردبار و مقاوم می شوند. به همین جهت، امام کاظم علیه السلام می فرماید:

کن فِی الدُّنیا کساکنِ دارٍ لَیسَت لَهُ، إنَّما ینتَظِرُ الرَّحیلَ.(1)در دنیا همانند ساکن خانه ای باش که مال او نبوده، همانا منتظر کوچ است.

خلاصۀ سخن، این که اگر انسان به واقعیت ناپایداری دنیا باور داشته باشد و دنیا را آن گونه که هست بشناسد، در برابر ناملایمات آن، بی تابی نمی کند و فشارهای روانی، او را آزار نمی دهد. نارضایتی ها و ناله های ما به خاطر آن است که به «واقعیت دنیا» واقف نیستیم.

سه. ناچیز بودن

یکی از علل بی تاب شدن در برابر سختی ها این است که بهره های دنیا را بسیار زیاد و مهم می شمریم. اگر انسان، چیزی را بسیار مهم بداند، به خاطر به دست نیاوردن و یا از دست دادن آن، به شدّت غمین و اندوهگین می گردد. شدّت تنیدگی، بسته به جایگاهی است که شی ء از دست رفته یا به دست نیامده، نزد فرد دارد. کسی که دنیا و بهره های دنیا را بزرگ بشمارد، تحمّل فقدان آن را ندارد؛ امّا این تصوّر، مطابق واقع نیست. قرآن کریم می گوید:

(أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ قیلَ لَهُمْ کفُّوا أَیدِیکمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمَّا کتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتالُ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یخْشَوْنَ النَّاسَ کخَشْیةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کتَبْتَ عَلَینَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَریب قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالْأَخِرَةُ خَیرٌ لِّمَنِ اتَّقَی.(2) آیا ندیدی کسانی را که به آنان گفته شد: [فعلاً ] دست از جنگ بدارید و نماز برپا دارید و زکات بدهید؛ ولی وقتی که کارزار بر آنها مقرّر شد، به ناگاه گروهی از آنها از مردم (مشرک) می ترسیدند، مانند ترسیدن از خدا یا بالاتر از آن، و گفتند: پروردگارا! چرا بر ما جنگ را مقرّر داشتی؟ چرا ما را تا مدّتی کوتاه مهلت ندادی؟ بگو: بهرۀ دنیا ناچیز است و آخرت برای کسی که تقوا پیشه کند، بهتر است و ذرّه ای به شما ستم نخواهد رفت ) .

ص :241


1- . تحف العقول، ص 398؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 313، ح 1.
2- . سورۀ نساء، آیۀ 77.

در این آیات، مسلمانان را ملامت می کند از این که آن روزی که اسلام ضعیف بود، دائم چون و چرا می کردند، که چرا به ما اجازۀ جنگ داده نمی شود؟ ولی همین که اسلام نیرو گرفت و مسلمانان، مأمور به جنگ شدند، طائفه ای از آنان از کفّار به همان مقدار که از خدا می ترسیدند و بلکه بیش از آن، دچار وحشت شدند و گفتند: چرا نبرد را بر ما واجب کرد و با این که عمر آدمی در دنیا کوتاه و بی مقدار و اندک است، چرا خدای تعالی مضایقه کرد که از این عمر کوتاه بهره مند شویم؟ و چرا با دستور قتال، این عمر کوتاه را از ما سلب کرد؟ منشأ این سخن، علاقه ای بوده که آنان به زندگی در دنیا داشته اند در حالی که این زندگی در تعلیم قرآنی، متاعی است قلیل که چند صباحی مورد بهره وری قرار می گیرد و سپس سریع از بین رفته، اثری از آن باقی نمی ماند، و به دنبال آن زندگی آخرت است که حیاتی است باقی و حقیقی. معلوم است که چنین حیاتی از حیات دنیا بهتر است، و به همین جهت، در پاسخ مسلمانانِ کذایی همین معنا را خاطر نشان ساخته، فرمود: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ». در این جمله به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دستور می دهد که به افراد ضعیف جوابی بدهد که اشتباه آنان را روشن سازد و خطا بودن این نظرشان را _ که زندگی اندک دنیا را بر کرامت جهاد و شرافت کشته شدن در راه آخرت ترجیح داده اند _ توضیح دهد.(1)

در این آیات، به خوبی نقش شناخت و واقع گرا بودن یا واقع گرا نبودن آن در احساس کامیابی و رضامندی از دنیا روشن است. شناخت نادرست از دنیا، آن را بسیار بزرگ می داند و لذا از فقدان آن بی تاب می گردد و شناخت واقع گرا، آن را اندک می شمرد و از فقدانش بی تاب نمی گردد.

در آیۀ، 39 سورۀ غافر نیز بر همین بُعد از واقعیت دنیا تصریح شده(2) و به همین جهت، در آیۀ شصت سورۀ قصص، تأکید شده که آنچه از این دنیا به انسان برسد، متاعی محدود است و آنچه نزد خداست، خیر و پایدار است.(3) جالب این که در این آیه، مردم به تعقّل و اندیشه فراخوانده شده اند و این، نشان دهندۀ نقش شناخت در احساس انسان نسبت به برخورداری یا محرومیت از دنیاست. کسانی که دنیا را ارزشمند و مهم ارزیابی کنند، از به دست آوردن آن خرسند می شوند، در حالی که واقعیتْ آن است که چیز اندک و بی ارزشی را کسب کرده اند و لذا شایستۀ خرسندی نیست:

(وَ فَرِحُواْ بِالْحَیوةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیوةُ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلّا مَتَعٌ.(4) آنها به زندگی دنیا سرمست شدند، در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، جز متاعی اندک نیست) .

ص :242


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 5، ص6 (با کمی تغییر).
2- . (یَقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیوة الدُّنْیا مَتَاعٌ وَ إِنَّ الآخِرَة هِیَ دَارُ الْقَرَارِ) .
3- . (وَ مَا أُوتِیتُم مِّن شَیْ ءٍ فَمَتَاعُ الْحَیوة الدُّنْیا وَ زِینَتُهَا وَ مَا عِندَ الله خَیرٌ وَ أَبْقَی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ) .
4- . سورۀ رعد، آیۀ 26.

بر اساس متون دینی، دنیا، در حقیقت، برخورداری چند روزه ای اندک است. سپس، همچون سراب از میان می رود و به سان ابر، پراکنده می شود.(1) دیر فراهم می آید و اندک به کار می آید و زود از کف می رود(2) و اوقات دنیا، اگرچه بلند باشد، کوتاه است و بهره مندی از آنها، هرچند بسیار باشد، اندک است.(3)

اگر انسان به این حقیقت توجّه کند که آنچه را از دست داده یا به دست نیاورده، اندک بوده است، دچار تنیدگی و فشار روانی نمی گردد. مهم این نیست که در واقع، آن شی ء، کوچک است یا بزرگ؛ مهم این است که ما آن را کوچک بدانیم یا بزرگ. اگر چیز مهمّی مثل «دین» را از دست بدهیم، ولی آن را ناچیز بشماریم، به خاطر فقدان آن، خیلی ناراحت نمی شویم؛ امّا اگر چیز بی ارزشی را از دست داده باشیم، ولی آن را مهم بشماریم، به شدّت ناراحت می شویم. پس آنچه در تنیدگی و نارضایتی مهم است، تصوّر ماست. برای کسب رضایت از زندگی و مهار تنیدگی، بهتر است تصوّرات خود را از نعمت های دنیا اصلاح کنیم و آنها را با واقعیت، مطابقت نماییم.

چهار. ناپایدار بودن
اشاره

از جمله واقعیت های دنیا، ناپایداری آن است. انسان اگر می خواهد زندگی موفّق و رضایت بخشی داشته باشد، باید به چیزی و جایی دل ببندد که پایدار و تغییرناپذیر باشد. «آنچه را نپاید، دل بستگی نشاید». امّا برخی افراد چون دوست دارند که این حالت، پایدار باشد، آن را پایدار می دانند! در حقیقت، میل به «پایدار بودنِ» مطلوب، به «پایدار دانستنِ» مطلوب تبدیل می شود و بدیهی است که میان این دو، تفاوت زیادی وجود دارد. کسانی که بخواهند راحت و آسوده زندگی کنند، باید به این واقعیتْ باور داشته باشند که دنیا ناپایدار است. در این صورت، ورود مصیبت، برایشان غیر منتظره نیست و از پیش، آمادگی مقابله با آن را دارند. از این رو، بخشی از متون دینی، به آشکار ساختن این واقعیت اختصاص دارند. خداوند متعال در قرآن کریم با بیان مَثَلی، ناپایداری دنیا را این گونه توصیف می کند:

(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیوةِ الدُّنْیا کمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاْءَرْضِ مِمَّا یأْکلُ النَّاسُ وَ الاْءَنْعَامُ حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الاْءَرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّینَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیهَا أَتَاهَا

ص :243


1- . امام علی علیه السلام : إنَّما الدُّنیا مَتاعُ أیامٍ قَلائِلَ، ثُمَّ تَزولُ کما یزولُ السَّرابُ، وتُقشَعُ کما ینقَشِعُ السَّحابُ (غرر الحکم، ح3890؛ عیون الحکم والمواعظ، ص178، ح3671).
2- . امام علی علیه السلام : إنَّما الحَیاة الدُّنیا مَتاعٌ؛ ومَتاعُ الدُّنیا بَطیءُ الاِجتِماعِ، قَلیلُ الاِنتِفاعِ، سَریعُ الاِنقِطاعِ (تنبیه الخواطر، ج2، ص102).
3- . امام علی علیه السلام : أوقاتُ الدُّنیا وإن طالَت قَصیرَة، وَالمُتعَة بِها وإن کثُرَت یسیرَة (غرر الحکم، ح2188؛ عیون الحکم والمواعظ، ص67، ح1698).

أَمْرُنَا لَیلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کأَن لَّمْ تَغْنَ بِالاْءَمْسِ کذَ لِک نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ.(1) در حقیقت، مَثَلِ زندگی دنیا به سان آبی است که آن را از آسمان فرو ریختیم. پس گیاه زمین، از آنچه مردم و دام ها می خورند، با آن در آمیخت تا آن گاه که زمین، پیرایۀ خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند که آنان، بر آن قدرت دارند. شبی یا روزی فرمان [ویرانی] ما آمد و آن را چنان در دیده کردیم که گویی دیروز وجود نداشته است. این گونه، نشانه ها[ی خود] را برای مردمی که می اندیشند، به روشنی بیان می کنیم) .

در جای دیگری نیز این گونه مَثَل زده است:

(وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَیوةِ الدُّنْیا کمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاْءَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلَی کلِّ شَی ءٍ مُّقْتَدِرًا.(2) و برای آنان، زندگی دنیا را مَثَل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان، فرو فرستادیم. سپس، گیاه زمین با آن در آمیخت و [چنان] خشک گردید که بادها پراکنده اش کردند؛ و خداست که همواره بر هر کاری تواناست) .

در همین راستا امام علی علیه السلام دنیا را چون مرغزاری توصیف می کند که گیاهانش قد کشیده و بیننده اش را خوش می آید، آبش گواراست و خاکش خوش. از آوندهایشان تَری می تراود و از شاخه هایشان ژاله می چکد، و چون سبزه هایش رشد کنند و گل و گیاهانش قامت بیفرازند، به ناگاه، بادی وزیدن می گیرد و برگ ها را فرو می ریزد و آن همه نظم و هماهنگی را از هم می پراکند و چنان می شود که خداوند فرموده است: «و چنان خشک گردید که بادها پراکنده اش کردند، و خداست که همواره بر هر کاری تواناست». دنیا را بنگرید که از آنچه شما را خوش می آید، چه فراوان دارد و آنچه شما را سودمند می افتد، چه اندک دارد.(3)

امیر مؤمنان علی علیه السلام در توصیف ناپایداری دنیا می فرماید:

دارٌ بِالبَلاءِ مَحفوفَةٌ وبِالغَدرِ مَعروفَةٌ، لا تَدومُ أحوالُها ولا یسلَمُ نُزّالُها. أحوالٌ مُختَلِفَةٌ وتاراتٌ مُتَصَرِّفَة... .(4)

ص :244


1- . سورۀ یونس، آیۀ 24.
2- . سورۀ کهف، آیۀ 45.
3- . امام علی علیه السلام _ فی وَصفِ الدُّنیا _ : فَهِی کرَوضَة اِعتَمَّ مَرعاها، وأعجَبَت مَن یراها، عَذبٌ شِربُها، طَیبٌ تُربُها، تَمُجُّ عُروقُها الثَّری، وتَنطُفُ فُروعُهَا النَّدی، حَتّی إذا بَلَغَ العُشبُ إبّانَهُ، وَاستَوی بَنانُهُ، هاجَت ریحٌ تَحُتُّ الوَرَقَ، وتُفَرِّقُ مَا اتَّسَقَ، فَأَصبَحَت کما قالَ اللهُ: (هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیح وَ کانَ الله عَلَی کلِّ شَیْ ءٍ مُّقْتَدِرًا) ، اُنظُروا فِی الدُّنیا فی کثرَة ما یعجِبُکم، وقِلَّة ما ینفَعُکم ( الکافی، ج8، ص17، ح3).
4- . نهج البلاغة، خطبۀ 226. نیز، ر. ک: عیون الحکم والمواعظ، ص 91.

[دنیا] سرایی است به بلا آمیخته و به نیرنگ، شناخته شده. احوال آن ناپایدار است و ساکنان آن، ایمن نیستند. احوالش گوناگون و حالاتش گذرنده است... .

و در کلام دیگری می فرماید:

إنَّ الدُّنیا سَریعَةُ التَّحَوُّلِ، کثیرَةُ التَّنَقُّلِ... فَأَحوالُها تَتَنَزَّلُ ونَعیمُها یتَبَدَّلُ ورَخاؤُها یتَنَقَّصُ ولَذّاتُها تَتَنَغَّصُ.(1)حقیقتاً دنیا تحوّلی شتابان و انتقالی فراوان دارد... احوال آن، تنزّل می یابد و نعمت های آن، تبدیل می شود و خوشایند آن ناقص است و لذّت های آن، به اندوه می گراید.امام صادق علیه السلام نیز در وصف این دنیا می فرماید: این دنیا، اگرچه با خرّمی هایش لذّت می بخشد و با زرق و برقش می فریبد، امّا فرجامی جز فرجام بهار ندارد که سرسبزی آن، دل نشین است؛ لیکن در پایان عمر بهار، آن همه خرّمی می خشکد. آن که دلسوز خویش است و وظایف و حقوق خویشتن را می شناسد، باید به دنیا چونان کسی بنگرد که خداپسندانه می اندیشد و از بدفرجامی خویش بترسد؛ زیرا این دنیا، مردمانی را فریفت و در حالی از دنیا جدا شدند که در اوج سرخوشی از دنیا و شادمانی نسبت به آن بودند، شب هنگام که خفته بودند یا روزهنگام که سرگرم بازی [و تفریح[ بودند، اجل هایشان، ناگاه به سراغشان آمد... .(2)

در ادبیات دین از این گونه مطالب، فراوان است. اینها حقایق دنیا هستند. بخشی از متون دینی، بیانگر ماهیت ناپایدار دنیا هستند. اگر دنیا ناپایدار است، شایسته نیست که انسان به آن دل ببندد.

پیامد دل بستگی به دنیا

دل بستن به دنیای ناپایدار، به دلیل کش و قوس های فراوانش، به شدّت، انسان را بالا و پایین می برد و آرامش زندگی را بر هم می زند. گاهی نگرانی از فردای نامعلوم، انسان را دچار «اضطراب» می کند، گاهی گرفتاری وارد شده، انسان را «اندوهگین» می سازد و گاهی گذشتۀ ناموفّق، انسان را به «حسرت و افسوس» می افکند. دل بستۀ دنیا، آرزوها و انتظارات فراوانی از دنیا دارد؛ ولی چون دنیا ناپایدار و در حال دگرگونی است، نمی تواند به آرزوها و انتظارات وی پاسخ مثبت دهد. لذا یا نگران آیندۀ تلخی است که از آن گریزان است و یا اندوهگین بلایی است که انتظار آن را نداشته است و یا افسوس گذشته ای را می خورد که طبق انتظارات و خواسته هایش

ص :245


1- . غرر الحکم، ح 2325؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 147.
2- . امام صادق علیه السلام : إنَّ هذِهِ الدُّنیا وإن أمتَعَت بِبَهجَتِها وغَرَّت بِزِبرِجِها، فَإِنَّ آخِرَها لا یعدو أن یکونَ کآخِرِ الرَّبیعِ الَّذی یروقُ بِخُضرَتِهِ ثُمَّ یهیجُ عِندَ انتِهاءِ مُدَّتِهِ. وعَلی مَن نَصَحَ لِنَفسِهِ وعَرَفَ حَقَّ ما عَلَیهِ ولَهُ، أن ینظُرَ إلَیها نَظَرَ مَن عَقَلَ عَن رَبِّهِ جَلَّ وعَلا، وحَذَرَ سوءَ مُنقَلَبِهِ؛ فَإِنَّ هذِهِ الدُّنیا قَد خَدَعَت قَوما فارَقوها أسَرَّ ما کانوا إلَیها، وأکثَرَ ما کانُوا اغتِباطا بِها، طَرَقَتهُم آجالُهُم بَیاتا وهُم نائِمونَ، أو ضُحیً وهُم یلعَبونَ... (بحار الأنوار، ج94، ص272، ح1، به نقل از: مهج الدعوات، ص222).

نبوده است. همۀ اینها به خاطر دل بستگی به دنیاست. دل بستگی به دنیا، عامل نارضایتی از آن است. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

الرَّغبَةُ فِی الدُّنیا تُکثِرُ الهَمَّ وَالحُزنَ.(1)دل بستگی به دنیا حزن و اندوه را می افزاید.

ایشان در کلام دیگری می فرماید:

أنَا زَعیمٌ بِثَلاثٍ لِمَن أکبَّ عَلَی الدُّنیا: بِفَقرٍ لا غِناءَ لَهُ وبِشُغلٍ لا فَراغَ لَهُ وبِهَمٍّ وحُزنٍ لَاانقِطاعَ لَهُ.(2)من سه چیز را برای کسی که دل به دنیا بسته است تضمین می کنم: فقری که بی نیازی برای آن نیست؛ گرفتاری ای که آسودگی برای آن نیست؛ و اندوهی که پایان ندارد.

امام علی علیه السلام نیز پیامد دل بستگی به دنیا را سه چیز می شمرد: اندوه بی حاصل، حرص، و آرزوی برآورده نشده:

مَن لَهِجَ قَلبُهُ بِحُبِّ الدُّنیا اِلتاطَ مِنها بِثَلاثٍ: هَمٍّ لا یغنیهِ وحِرصٍ لا یترُکهُ وأمَلٍ لا یدرِکهُ.(3)هر کس قلبش به دنیا دل بسته شود، به سه چیز مبتلا می شود: اندیشناک شدنی که او را بی نیاز نمی کند؛ حرصی که او را رها نمی سازد؛ و آرزویی که به آن نمی رسد.بنا بر این، محنت و رنج، با دل بستگی به دنیا مقرون است.(4) پیام این بخش از متون دینی _ که کم هم نیست _ دنیاستیزی و تشویق به گریز از زندگی نیست؛ پیام آن، روشن کردن ماهیت دل بستگی به دنیا و نقش آن در تخریب زندگی و نارضایتی از آن است. کسی که از این حقایق، آگاهی داشته باشد، برای آن که راحت زندگی کند، به دنیا دل نمی بندد.

دل بسته نباش؛ آسوده باش

برای رضایت بخش کردن زندگی، لازم نیست دنیا را تغییر دهیم و یا دنیای دیگری را آرزو کنیم و بیافرینیم. می توان در همین دنیای ناپایدار، راحت زندگی کرد؛ به شرط آن که راه آن را بدانیم و یکی از راه های آن، دل نبستن به دنیاست. در ادبیات دین برای دل بسته نبودن به دنیا از واژۀ «زهد»

ص :246


1- . الخصال، ج 1، ص 73؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 91، ح 65. در حدیث دیگری آورده که آن حضرت می فرماید: الرَّغبَة فِی الدُّنیا تُطیلُ الهَمَّ وَالحُزنَ؛ دل بستگی به دنیا اندوه و غم را طولانی می گرداند (نثر الدرّ، ج 1، ص 170). امام صادق علیه السلام نیز در این باره می فرماید: الرَّغبَة فِی الدُّنیا تورِثُ الغَمَّ وَالحُزنَ؛ دل بستگی به دنیا، غم و اندوه را به ارمغان می آورد (تحف العقول، ص 358؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 240).
2- . کنز الفوائد، ج 1، ص 344؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 81.
3- . نهج البلاغة، حکمت 228؛ غرر الحکم، ح 2456؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 462.
4- . امام علی علیه السلام : المحنة مقرونة بحبّ الدنیا (غرر الحکم، ح 2447؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 43).

استفاده می شود. هرجا سخن از زهد است، به معنای دل بسته نبودن به دنیاست. دل بسته نبودن، یکی از کلیدهای رضایت از زندگی است. امام علی علیه السلام در جملاتی پُرمعنا، میوۀ زهد را آسایش زندگی می داند.(1) زهد، مایۀ آسایش تن و روان انسان است.(2) بنا بر این، کسی که می خواهد راحت زندگی کند، باید دل از دنیا برکند.(3) از این گذشته، چشیدن شیرینی ایمان نیز متوقّف بر دل بسته نبودن به دنیاست. یکی از لذّت های زندگی، چشیدن شیرینی ایمان است. کسانی که از این نعمت محروم اند، لذّت کاملی از زندگی نمی برند. راه چشیدن شیرینی ایمان و لذّت بردن از آن، دل بسته نبودن به دنیاست. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

حَرامٌ عَلی قُلوبِکم أن تَعرِفَ حَلاوَةَ الإِیمانِ حَتّی تَزهَدَ فِی الدُّنیا.(4)بر قلب های شما حرام است که شیرینی ایمان را درک کند، تا این که از دنیا دل برکند.

ک _ اصلاح تفسیر از فقر و غنا

اشاره

احساس فقر، محور ناخوشایندی است و احساس غنا، محور خوشایندی. از این رو، رضامندی در بُعد تکوین، با دو مفهوم فقر و غنا ارتباط تنگاتنگ دارند. آنچه مهم است این که داشتن تعریفی دقیق و صحیح از فقر و غنا، از مسائل مهم و بنیادین رضامندی است. فقر و غنا با توجّه به ماهیت انسان و ماهیت محلّی که اکنون در آن قرار دارد(دنیا)، تعریفی خاص دارد. کسی که می خواهد به رضامندی دست یابد، باید تعریف خود را با این تعریف ها هماهنگ سازد. ما نمی توانیم با تعریف خودساخته، به دنبال رضامندی باشیم. فقر و غنا در مفهوم انسان، حقیقتی ثابت دارد که توسّط خداوند متعال تنظیم و تقدیر شده است. این یک واقعیت غیر قابل تغییر در زندگی است که پیش از این، از آن سخن گفتیم.(5) لذا ما باید تعریف خود را با این واقعیت الهی هماهنگ سازیم. این جا باز، سخن از هماهنگی با واقعیت است؛ هماهنگی تعریف ما از فقر و غنا با حقیقت فقر و غنا. این، یک بحث کاملاً شناختی است. کسی که می خواهد به رضامندی دست یابد، باید در بُعد

ص :247


1- . ثَمَرَة الزُّهدِ الرّاحَة؛ میوۀ زهد، آسودگی است (غرر الحکم، ح 6079؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 207). الرّاحَة فِی الزُّهدِ؛ آسودگی در زهد است (غرر الحکم، ح 6076). الزُّهدُ فِی الدُّنیا الرّاحَة العُظمی ؛ دل بسته نبودن به دنیا، آسایش بزرگ است (همان، ح 6077). الزُّهدُ أفضَلُ الرّاحَتَینِ؛ زهد، برترینِ دو راحتی است (همان، ح 6078).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: الزُّهدُ فِی الدُّنیا یریحُ القَلبَ وَالبَدَنَ؛ دل بسته نبودن به دنیا، جان و بدن را آسوده می کند (الخصال، ج 1، ص 73؛ نثر الدرّ، ج 1، ص 170؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 441؛ تحف العقول، ص 358).
3- . مَن أحَبَّ الرّاحَة فَلیؤثِرِ الزُّهدَ فِی الدُّنیا؛ کسی که راحتی را دوست دارد، باید دل بسته نبودن به دنیا را برگزیند (غرر الحکم، ح 6080؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 434).
4- . الکافی، ج 2، ص 128 و 130؛ تنبیه الخواطر، ج 2، ص 191.
5- . ر.ک: فصل سوم.

اندیشه به این موضوع بپردازد که تعریف واقعی فقر و غنا کدام اند. بسیاری از احساس های کاذب نارضایی، معلول غیر واقعی بودن شناخت این موضوع است. برخی واقعاً محروم نیستند؛ امّا به خاطر فقدان ارزیابی درست از این موضوع، دچار احساس محرومیت و نارضایی می شوند. همچنین علّت بسیاری از رضایت های کاذب نیز همین است.

احساس بی نیازی و برخورداری، عامل مهمی در رضامندی است و احساس فقر و محرومیت، عامل نارضایتی؛ امّا سخن این است که مفهوم فقر و غنا چیست و به چه کسی فقیر و به چه کسی غنی گفته می شود؟ این جاست که مسئلۀ شناخت و نقش آن در احساس باز مطرح می شود. شناخت ما از مفهوم فقر و غنا، به احساس فقر و غنا منجر می شود و آن نیز به رضامندی یا نارضایتی. بنا بر این، این یک بحث «معناشناسی» است.

باور غلط: تفسیر عینی فقر و غنا

تفسیر رایج، غنا را به معنای برخورداری از مال، امکانات و مسائل سخت افزاری زندگی، و فقر را به معنای محرومیت از آنها می داند. این تفسیر، برای فقر و غنا ماهیتی اقتصادی قائل بوده و معتقد است که انسانِ برخوردار از وسایل و امکانات لازم برای زندگی، غنی و دارا شمرده می شود و انسان فاقد آنها، فقیر و ندار. تفسیر عینی و اقتصادی از فقر و غنا، در متون دینی نیز وجوددارد؛ امّا منحصر به آن نیست. پرسش این است که آیا هر کسی که از امکانات لازم برای زندگی برخوردار است، از زندگی خود راضی است؟ و آیا هر کسی که از آنها محروم است، ناراضی است؟ پاسخ منفی است؛ زیرا صرف برخورداری از امکانات به عنوان یک واقعیت خارجی، کافی نیست؛ باید احساس بی نیازی نیز در فرد به وجود آید. همچنین محرومیت از امکانات به عنوان یک واقعیت، تعیین کنندۀ نارضایتی نیست؛ بلکه احساس فقر، تعیین کننده است. لذا چه بسا «دارا»هایی که احساس فقر دارند و چه بسا «ندار»هایی که احساس غنا دارند.

باور صحیح: تفسیر روان شناختی فقر و غنا

تفسیر دیگری که وجود دارد، تفسیر روان شناختی است. بر اساس این تفسیر، فقر و غنا پیش از آن که یک مفهوم اقتصادی و عینی باشند، یک مفهوم روحی و روانی اند. اساساً غنا، به معنای بی نیازی است، نه دارایی، و فقر، به معنای نیازمندی است، نه نداری. مال و ثروت، یکی از لوازم احساس بی نیازی است، نه این که معنای اصلی آن باشد. بر اساس این تفسیر، غنا یعنی برخورداری از احساس بی نیازی در درون، و انسان غنی، کسی است که چنین احساسی دارد، هر چند از امکانات مادی بی بهره باشد؛ و فقر یعنی داشتن احساس نیازمندی در درون، و انسان فقیر، کسی است که

ص :248

چنین احساسی دارد، هر چند از امکانات برخوردار باشد. بنا بر این، صِرف داشتن امکانات زندگی، موجب رضایت نمی شود و نداشتن آن، موجب نارضایتی نمی گردد. آنچه در این میان مهم است، احساس بی نیازی است که مسئله ای درونی و نفسانی است، نه عینی و بیرونی. به همین جهت، یکی از کارهایی که پیشوایان دین انجام می داده اند، تصحیح دیدگاه نسبت به فقر و غنا بوده است. برای رضامندی باید غنای نفسانی و درونی به وجود آورد، نه غنای عینی و مادی. بر همین اساس است که عیسی علیه السلام می گوید: خادم من دست های من است و چارپای من پاهای من، و فرش من زمین، و بالشم سنگ... شب را به روز و روز را به شب می رسانم در حالی که هیچ ندارم، با این حال هیچ کس روی زمین بی نیازتر از من نیست!(1) بر اساس تفسیر صحیح از غنا، مشخّص می شود که چرا برخی ثروتمندان، ناراضی اند و برخی فقرا، راضی! به فرموده امیر مؤمنان علیه السلام : چه بسا فقیرانی که بی نیازند و ثروتمندانی که نیازمندند!(2) لذا بسیاری از فقیران، از توانگرانْ بی نیازترند!(3)

نشانه های غنای درونی

از نشانه های غنای درونی، کم بودن آرزوهاست. آرزو، دامنۀ نیازها را افزایش و در نتیجه، بی نیازی را کاهش می دهد. در حدیثی از امام علی علیه السلام چنین نقل شده است:

أَشرَفُ الغِنی تَرکُ المُنیٰ.(4)شریف ترین توانگری، ترک آرزوست.

نشانۀ دیگر، راضی بودن به روزی خداست. کسانی که این رضامندی را نداشته باشند، دچار حرص و زیاده خواهی شده، پیوسته در طلب بیشترند. لذا دامنۀ نیازهایشان گسترده و بی نیازی شان کوتاه می گردد. در کتاب معانی الأخبار آمده که روزی امیر مؤمنان علیه السلام از فرزندشان حسین علیه السلام معنای غنا را پرسید و وی در پاسخ فرمود:

قِلَّةُ أمانِیِّکَ، والرِّضا بِما یَکفیکَ.(5)کم بودن آرزوهای تو و رضایت به آنچه تو را بس است.

ص :249


1- . عیسی علیه السلام : خادِمِی یَدایَ ودابَّتی رِجلایَ، وفراشی الأَرضُ ووِسادی الحَجَرُ... أبیتُ ولَیسَ لی شَی ءٌ، واُصبِحُ ولَیسَ لی شَی ءُ، ولَیسَ علی وَجهِ الأرضِ أحدٌ أغنی مِنّی (عدّة الداعی، ص107؛ ارشاد القلوب، ص156).
2- . علی علیه السلام : کَم مِن فَقیرٍ غَنِیٌّ، وغَنِیٍّ مُفتَقِرٌ (غرر الحکم، ح297).
3- . امام علی علیه السلام : رُبَّ فَقیرٍ أغنی مِن کُلِّ غَنِیٍّ (همان، ح5326؛ عیون الحکم والمواعظ، ص267، ح4896).
4- . الکافی، ج8، ص23، ح4؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص389، ح5834؛ نهج البلاغة، حکمت 34؛ تحف العقول، ص97، کنز الفوائد، ج1 ص349.
5- . معانی الأخبار، ص401، ح62. نیز، ر.ک: بحار الأنوار، ج75، ص109، ح12.

طبرانی در معجم الکبیر این سؤال را از امام حسن علیه السلام نقل کرده و پاسخ ایشان را چنین آورده است: رِضَی النَّفسِ بِما قَسَمَ اللَّهُ تعالی لَها وإن قَلَّ.(1)رضایت نفس به آنچه خدا قسمت او کرده، هر چند اندک باشد.

این دو روایت، از جهت دیگری نیز اهمیت دارند و آن این که آموزش بنیان های رضامندی را از چه زمان باید آغاز کرد؟ همان گونه که مشاهده نمودید، این موضوع در دستور کار تربیت فرزندان علی علیه السلام قرار داشته است.

ناامید شدن از آنچه دست مردم است و ترک درخواست از آنان، نشانۀ سوم غنای درونی است. کسانی که به بی نیاز رسیده و احساس نیاز نداشته باشند، به آنچه دست دیگران است، طمع نمی ورزند و برای کسب مال بیشتر، دست تمنّا دراز نمی کنند. امام باقر علیه السلام می فرماید: کسی خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسید و گفت: ای پیامبر خدا! چیزی به من بیاموزید. پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: «عَلیکَ بِالیَأسِ مِمّا فی أیدِی النّاسِ؛ فَإنَّهُ الغِنَی الحاضِرُ؛ بر تو باد به ناامیدی از آنچه دست مردم است؛ چرا که این، غنای حاضر است». دوباره پرسید: بیشتر به من بیاموز ای پیامبر خدا! ایشان در پاسخ وی چنین ادامه داد: «إیّاکَ و الطَّمَع؛ فَإنَّه الفَقرُ الحاضِرُ؛ از طمع بپرهیز که این، نیازمندی حاضر است»(2) .

از قول پیامبر صلی الله علیه و آله مکرّر نقل شده که یأس از آنچه دست مردم است، بی نیازی است.(3) لذا باید به این ناامیدی دست یافت تا به بی نیازی درونی رسید(4) و اگر هم کسی می خواهد طمع کند، باید آرام و متین باشد(5) تا شاید آسیب آن کاهش یابد. از امام علی علیه السلام نیز نقل شده که: با این ناامیدی، غنای درونی به دست می آید؛(6) غنایی حاضر و موجود.(7) لذا بزرگ ترین توانگری همین است.(8)

ص :250


1- . المعجم الکبیر، ج3، ص68، ح2688؛ حلیة الأولیاء، ج2، ص36.
2- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص410، ح5894؛ المحاسن، ج1، ص80، ح46. نیز، ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص362، ح7928.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الیَأسُ غِنیً ( أعلام الدین، ص341).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : آیِسٌ ممّا فی أیدِی الناس تَکُن غَنّیاً ( المعجم الأوسط، ج4، ص358، ح4427).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الغِنی الیَأسُ مِمّا فی أیدِی النّاسِ، ومَن مَشی مِنکُم إلی طَمَعٍ مِن طَمَعِ الدُّنیا فَلیَمشِ رُوَیداً ( الفردوس، ج3، ص115، ح4318؛ دستور معالم الحکم، ج1، ص146، ح199).
6- . امام علی علیه السلام : بالیأس یکون الغناء (غرر الحکم، ح4250؛ عیون الحکم والمواعظ، ص185، ح3767. نیز، ر. ک: غرر الحکم، ح9993 و 1331؛ عیون الحکم والمواعظ، ص498، ح9189 و ص48، ح1210؛ الإرشاد، ج1، ص304).
7- . امام علی علیه السلام : الیأس غناء حاضر (غرر الحکم، ح309؛ عیون الحکم والمواعظ، ص39، ح852).
8- . امام علی علیه السلام : الغِنیَ الأَکبَرُ الیَأسُ عَمّا فی أیدِی الناسِ (نهج البلاغة، حکمت 342؛ تحف العقول، ص318).

امام زین العابدین علیه السلام هماره می فرمود:

أظهِر الیَأسَ مِنَ النّاسِ؛ فَإنَّ ذلِکَ هُوَ الغِنَی، وأَقَلَّ طَلَبَ الحَوائِجِ إلَیهِم؛ فَإنَّ ذلِکَ فَقرٌ حاضِرٌ.(1)ناامیدی از مردم را آشکار ]و زیاد[ کن که این، توانگری است، و درخواست از آنان را کاهش ده که این، فقر حاضر است.

از عیسی علیه السلام نیز نقل شده که به حواریون خود فرمود: شما از پادشاهان، توانگرترید. حواریون پرسیدند: چگونه؟! ایشان فرمود: «لأنّکم لا تطلبون، وهم فی الطلب؛(2) زیرا شما در تکاپوی طلب نیستید و آنان در پی طلب اند».

همۀ این نشانه ها، مربوط به مفهومی است که در ادبیات دین از آن به عنوان «قناعت» یاد می شود. قناعت نسبت به امور مادی، موجب بی نیازیِ درونی می گردد. این موضوع را در مباحث بعدی، بررسی خواهیم کرد.(3)

آخرت گروی، راه غنای درونی

در روایات تصریح شده که اهتمام به آخرت، عاملی برای رسیدن به احساس غنا و بی نیازی درونی است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

من کانت نیته الآخرة جعل اللَّه تبارک وتعالی غناه فی قلبه، وأتته الدنیا وهی راغمة.(4)کسی که نیّتش آخرت باشد، خداوند، غنایش را در قلبش قرار می دهد و دنیا به رغم میل خود نزد او می آید.

همچنین ایشان در کلام دیگری می فرماید:

مَن أصبَحَ و أمسَی والآخِرَةُ أکبَرُ هَمِّهِ، جَعَلَ اللَّهُ له الغِنَی فی قَلبِهِ وجَمَعَ لَهُ أمرَهُ ولَم یَخرُج مِنَ الدُّنیا حَتّی یَستَکمِلَ رِزقَهُ. وَمَن أصبَحَ وأمسَی والدُّنیا أکبَرُ هَمِّهِ، جَعَلَ اللَّهُ الفَقرَ بَینَ عَینَیهِ وشَتِّت عَلَیهِ أَمرَهُ ولَم یَنَل مِنَ الدُّنیا إلّا ما قُسِّمَ لَهُ.(5)

ص :251


1- . الأمالی، مفید، ص183، ح6؛ مشکاة الأنوار، ص225، ح622؛ بحار الأنوار، ج71، ص185، ح46.
2- . ربیع الأبرار، ج4، ص379.
3- . ر.ک: فصل هفتم، تنظیم الگوی روزی.
4- . نثر الدرّ، ج1 ص247؛ سنن الترمذی، ج4، ص642، ح2465. نیز، ر.ک: ارشاد القلوب، ص18؛ الزهد، حسین بن سعید، ص49، ح132؛ بحار الأنوار، ج73، ص126، ح122.
5- . ثواب الأعمال، ص201، ح1؛ الکافی، ج2، ص319، ح15؛ مشکاة الأنوار، ص463، ح1546؛ تحف العقول، ص48؛ بحار الأنوار، ج73، ص104، ح96.

کسی که صبح و شام کند در حالی که آخرت، بزرگ ترین اهتمام او باشد، خداوند، غِنا را در قلب او قرار می دهد و کارهای او را سامان می بخشد و تا روزی اش را به کمال دریافت نکند، از دنیا خارج نمی شود. و کسی که دنیا بزرگ ترین اهتمام او باشد، خداوند، نیازمندی را در برابر دیدگانش قرار می دهد و امورش را پراکنده ]و بی سازمان[ می سازد و بیش از آنچه برایش مقرّر شده، به چیزی دست نمی یابد.

تصوّر نادرست و غیر واقعی مردم این است که همّت گماشتن برای آخرت، موجب کم شدن روزی می شود و کوشیدن برای دنیا موجب افزایش آن می گردد. این در حالی است که در این حدیث، به عنوان یک واقعیتْ تصریح شده که هر دو نفر، به روزی مقدّر شده خود دست خواهند یافت. لذا نه کسی که همّت خود را برای آخرت قرار داده، کمتر از آن دریافت می کند و نه کسی که همّت خود را دنیا قرار داده، بیش از آن دریافت می کند.

آخرت گرایان، از بند هوس نفس رها شده، بر محور خدا می چرخند. به همین جهت، توانسته اند از منبع قدرت و فیض خداوند برخوردار شوند و کسی که چنین باشد، بی تردید، بی نیاز خواهد بود. به نقل از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خداوند متعال بر این مطلبْ چنین سوگند خورده است:

وعِزَّتی وجَلالِی وعَظَمَتی وقُدرَتی وعَلائی وارتِفاع مَکانی، لا یُؤثِرُ عَبدٌ هَوایَ عَلی هَواهُ إلّا جَعَلتُ غِناهُ فی نَفسِهِ، وکَفَیتُهُ هَمَّهُ، وکَفَفتُ عَلَیهِ ضَیعَتَه، وضَمَّنتُ السَّماواتِ والأرضِ رِزقَهُ، وکُنتُ لَه مِن وَراءِ تِجارَة کُلِّ تاجِرٍ.(1)به عزّت و جلالم و عظمت و قدرتم و بلندی و رفعت مقامم سوگند، هیچ بنده ای دلخواه مرا بر دلخواه خودش ترجیح نمی دهد، مگر آن که جانش را بی نیاز می گردانم و خواستش را برآورده می سازم و زندگی او را سامان می بخشم و آسمان ها و زمین را ضامن روزی او می گردانم و از پس تجارت هر تاجری، هوای او را دارم.بنا بر این، کسی که به اصلاح آخرت خود بپردازد، خداوند، دنیای او را آباد خواهد کرد(2) و کسی که برای دینْ عمل کند، خداوند، دنیای او را کفایت خواهد کرد.(3)

به همین جهت، معصومان علیهم السلام مردم را به اهتمام به آخرت فرامی خواندند. ابوسعید خدری نقل می کند که: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به هنگام بازگشت از اُحد، در حالی که مردم، پیرامونش را گرفته بودند و او به طلحه تکیه داده بود، فرمود:

ص :252


1- . المحاسن، ج1، ص97، ح63؛ الکافی، ج2، ص137، ح2؛ الخصال، ص3، ح5.
2- . امام علی علیه السلام : مَن أصلَحَ أمرَ آخِرَتِهِ أصلَحَ اللهُ لَهُ أمرَ دُنیاهُ (نهج البلاغة، حکمت 89).
3- . امام علی علیه السلام : مَن عَمِلَ لِدینِهِ کفاهُ اللهُ أمرَ دُنیاهُ (نهج البلاغة، حکمت 423؛ روضة الواعظین، 407).

أیهَا النّاسُ، أقبِلوا عَلی ما کلِّفتُموهُ مِن إصلاحِ آخِرَتِکم، وأعرِضوا عَمّا ضُمِنَ لَکم مِن دُنیاکم، ولا تَستَعمِلوا جَوارِحَ غُذِّیت بِنِعمَتِهِ فِی التَّعَرُّضِ لِسَخَطِهِ بِمَعصِیتِهِ، وَاجعَلوا شُغلَکم فِی التِماسِ مَغفِرَتِهِ، وَاصرِفوا هِمَّتَکم بِالتَّقَرُّبِ إلی طاعَتِهِ. مَن بَدَأَ بِنَصیبِهِ مِنَ الدُّنیا فاتَهُ نَصیبُهُ مِنَ الآخِرَةِ، ولَم یدرِک مِنها ما یریدُ، ومَن بَدَأَ بِنَصیبِهِ مِنَ الآخِرَةِ وَصَلَ إلَیهِ نَصیبُهُ مِنَ الدُّنیا، وأدرَک مِنَ الآخِرَةِ ما یریدُ.(1)ای مردم! به وظیفۀ خویش برای اصلاح آخرتتان روی آورید و از دنیایتان که برای شما ضمانت گشته، روی گردانید؛ و با اعضایتان که از نعمت خداوند تغذیه می گردد، در روی آوردن به خشم او با انجام دادن گناه، استفاده نکنید؛ و همواره از خداوند آمرزش طلبید؛ و همّت خود را از طریق بندگی اش صرف نزدیک شدن به خدا کنید. هر کس نخست به نصیب خود از دنیا بپردازد، بهرۀ آخرتش از کف وی می رود و از دنیا نیز آنچه را می خواهد، به دست نمی آورد؛ و هر که نخست به بهرۀ آخرتش بپردازد، نصیب دنیایی اش نیز به وی می رسد و از آخرت آنچه را بخواهد، به دست می آورد.

ل _ تنظیم خرسندی و ناخرسندی

اشاره

از مسائل مهمّ زندگی، تنظیم حُزن (ناخرسندی) و سرور (خرسندی) است. خرسندی و ناخرسندی، از ابعاد مهم انسان است که باید آن را تنظیم نمود، نه این که آن را به حال خود واگذاشت. امام زین العابدین علیه السلام وقتی دچار غم و اندوه می شد، از خداوند متعال، این گونه درخواست می کرد:

اللَّهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَل ثَنائی عَلَیک، ومدحی إیاک وحَمدی لَک فی کلِّ حالاتی، حَتّی لا أفرَحَ بِما آتَیتَنی مِن الدُّنیا، ولا أحزَنَ عَلی ما مَنَعتَنی فیها.(2)خداوندا! بر محمّد و آل او درود فرست، و در همه حال، به تمجید و تعریف و ستایش خود بگمار تا این که به آنچه از دنیا به من دادی، سرمست نشوم و به خاطر آنچه از من گرفتی، غمگین نگردم.این، ویژگی انسان های رشدیافته است. امام صادق علیه السلام نقل می کند که لقمان حکیم نیز دارای چنین ویژگی ای بوده است؛(3) امّا سؤال این است که چگونه می توان به حُزن و سرور نظم داد و آنها را به شکل صحیح تنظیم نمود؟ پاسخ، در شناخت حقایق زندگی است. اگر حزن و سرور انسان،

ص :253


1- . عدة الداعی، ص288؛ أعلام الدین، ص339 ح23؛ بحار الأنوار، ج77 ص182 ح23.
2- . الصحیفة السجادیة، ص91، دعای 21.
3- . امام صادق علیه السلام _ فی صِفَة لُقمان _ : لَم یفرَح بِشَیءٍ إن أتاهٌ مِن أمرِ الدُّنیا، ولا حَزَنَ مِنها عَلی شَیءٍ قَطُّ (تفسیر القمّی، ج2، ص162؛ قصص الأنبیاء، راوندی، ص192؛ مجمع البیان، ج8، ص497؛ بحار الأنوار، ج13، ص410، ح2).

بر اساس منطق صحیح آن شکل گیرد، واکنش منفی مهار می گردد. تنظیم آن نیز بسته به این است که انسان بداند واقعاً چه اموری شایستۀ حُزن و سرور اند. این آگاهی، نقش مهمّی در تنظیم آن دو دارد و این شناخت نیز بسته به شناخت واقعیت های هستی است که در ادامه، به بررسی آنها می پردازیم.

یک. تضمین روزی _ کاستی عمر

روزی، از مسائل مهم زندگی است که می تواند حزن آور یا سرمست کننده باشد. حزن، به خاطر نگرانی از روزیِ آینده، و سرمستی، به خاطر غرور ناشی از روزیِ موجود است که فرد، آن را خوب و زیاد تفسیر می کند. این در حالی است که واقعیتْ جز این است. خداوند متعال، روزی انسان را تأمین و تضمین کرده است. اگر کسی به آن آگاه باشد، دچار حزن و اندوه نخواهد شد. همچنین روزیِ موجود در معرض کاستی و نابودی است. کسی که به این واقعیت نیز توجّه نماید، دچار بدمستی نمی شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

قالَ الله ُ تعالی: ابنَ آدَم، یؤتی کلّ یومٍ بِرزقِک وأَنتَ تَحزَنُ، وینقُصُ کلَّ یومٍ مِن عُمرِک وأَنتَ تَفرَحُ، أنتَ فیما یکفیک وتَطلُبُ ما یطغیک، لا بِقَلیلٍ تَقنَعُ، ولا مِن کثیرٍ تَشبَعُ.(1)خداوند متعال فرمود: ای آدمیزاد! هر روز، روزیِ تو می رسد و تو ناراحتی، و هر روز، از عمر تو کم می شود و تو خوش حالی؟! آنچه تو را بس است، داری و در عین حال، آنچه تو را سرکش می کند، جستجو می کنی؟! نه به کم قانع می شوی و نه از زیاد سیر!

دو. نزدیک شدن به خدا در بلا _ دورشدن از خدا در نعمت

خوشایندها و ناخوشایندها، از اموری هستند که می توانند موجب حزن یا سرور منفی شوند. وقوع در بلا و مصیبت، انسان را اندوهگین و وقوع در ناز و نعمت، انسان را سرمست می کند. این، به خاطر نگاه به ظاهر پدیده هاست؛ امّا اگر انسان بداند که بلا و مصیبت، انسان را به خدا نزدیک می کند، حزن انسان، برطرف می شود و جای خود را به سرور می دهد. همچنین اگر بداند که ناز و نعمت، موجب دوری انسان از خداوند می گردد، سرخوشی، انسان را از بین می بَرَد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

قالَ الله ُ عزوجل: یحزُنُ عَبدی المؤمِنُ إذا زَوَیتُ عنه الدُّنیا وذلِک أقرَبُ لَهُ مِنِّی، ویفرَحُ إذا بَسطتُ لَهُ الدُّنیا وذلِک أبعَدُ لَهُ مِنِّی.

ص :254


1- . أعلام الدین، ص337؛ بحار الأنوار، ج77، ص180، ح17.

ثُمَّ قَرَأ علیه السلام: (أَیحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِینَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیرَاتِ بَل لّا یشْعُرُونَ) (1) إنَّ ذلِک فِتنَةٌ لَهُم ، ینزِّلُ اللّه ُ لَهُمُ المَعونَةَ عَلی قَدرِ المَؤونَةِ ، وینزِّلُ الصَّبرَ عَلی قَدرِ المُصیبَةِ.(2)خداوند عزّ وجلّ می فرماید: بندۀ مؤمن من، وقتی دنیا را از او می گیرم، ناراحت می شود، در حالی که این، او را بیشتر به من نزدیک می کند. و وقتی دنیا را برایش پهن می کنم، خوش حال می شود، در حالی که این، او را بیشتر از من دور می کند. سپس ایشان این آیه را خواند: (آیا گمان می برند که وقتی مال و فرزند به آنان می دهیم، در خیر رساندن به آنان شتاب کرده ایم؟! ]نه[ بلکه آنان توان درک ندارند) . بی تردید، این، مایۀ فتنه آنان است. خداوند، کمک را به میزان خرج آنان(مؤمنان) پایین می آورد، و صبر را به اندازۀ مصیبت آنان بالا می بَرَد.

سه. مقدّر بودن امور خوشایند و ناخوشایند

این که خوشایند و ناخوشایند زندگی در دست کیست و چه کسی آن را تنظیم می کند، از مسائل مهمی است که در غم و شادی انسان نقش دارد. اگر انسان تصوّر کند که ناخوشایندهای زندگی، بی هدف بوده و هیچ مدبّر حکیمی آن را مدیریت نمی کند، بدیهی است که از وقوع آن، ناخرسند می شود. همچنین اگر کسی جز خود را در ورود نعمت، دخیل نداند، دچار غرور و سرخوشی می شود. امّا اگر بداند که همۀ امور خوشایند و ناخوشایند زندگی، به تقدیر خدایی حکیم و تواناست، از ورود مصیبت ناخرسند نمی شود؛ چون آن را مطابق مصلحت و منفعت خود ارزیابی می کند و از ورود نعمت نیز سرمست نمی گردد؛ چون آن را هنر خود ندانسته و آن را تحت اختیار خدا و در معرض کاستی و نابودی ارزیابی می نماید. امام علی علیه السلام در نامه ای به عبد الله بن عبّاس چنین می نویسد:

فَقدَ یسُرُّ المَرءَ ما لَم یکن لِیفوتَهُ، ویحزُنُهُ ما لم یکن لِیصیبَهُ أبدا وإن جَهَدَ، فَلیکن سُرورُک بِما قَدَّمتَ مِن عَمَلٍ صالِحٍ أو حُکمٍ أو قَولٍ، ولِیکن أسَفُک فِیما فَرَّطتَ فیهِ مِن ذلِک، ودَعَ ما فَاتَک مِن الدُّنیا فَلا تُکثِر عَلَیهِ حُزنا، وما أصابَک مِنها فَلا تُنعِم بِهِ سُرورا، ولیکن هَمُّک فیما بَعدَ المَوتِ، والسَّلامُ.(3)

ص :255


1- . سورۀ مؤمنون، آیۀ 55 _ 56.
2- . جامع الأحادیث، قمّی، ص140؛ الکافی، ج2، ص141، ح5؛ مجمع البیان، ج7، ص175؛ بحار الأنوار، ج72، ص57؛ حلیة الأولیاء، ج8، ص101، ش 405؛ الفردوس، ج5، ص246، ح8088.
3- . الکافی، ج8، ص240، ح327؛ نهج البلاغة، نامۀ 22؛ تحف العقول، ص200؛ بحار الأنوار، ج32، ص402؛ دستور معالم الحکم، ص79؛ مطالب السؤول، ج1، ص219.

پس به تحقیق، انسان را چیزی خوش حال می کند که بنا نبوده از دست او برود! و چیزی او را ناراحت می کند که هرگز بنا نبوده به او برسد، هر چند تلاش کند! پس باید شادی تو به عمل یا حکم یا سخن صالحی باشد که پیش فرستاده ای، و باید افسوس تو به خاطر کوتاهی در اینها باشد، و آنچه را از دنیا از دست داده ای، رها کن و بر آن زیاد محزون نباش، و نسبت به آنچه به دست می آوری، سرمست نباش، و باید همّ خود را برای پس از مرگ قرار دهی. والسلام.

چهار. برگشت ناپذیری امور ازدسترفته _ ناپایداری امور به دست آمده

گاه تصوّر نادرست نسبت به آیندۀ بلا و نعمت، موجب حزن و سرور منفی می گردد. اگر فرد تصوّر کند که ممکن است بتواند وضعیت را تغییر دهد و بلا را برگرداند، احتمال دارد که همچنان در حالت حزن باقی باشد. و اگر فرد تصوّر کند که آنچه به دست آورده، پایدار خواهد بود، ممکن است دچار سرخوشی و غرور گردد؛ امّا اگر انسان بداند که همه چیز به تقدیر خداست و تقدیر خدا را نمی توان تغییر داد، مصیبت و فقدان را می پذیرد و از حزن خارج می گردد. همچنین اگر انسان بداند که آنچه در دست اوست، ناپایدار است و احتمال از بین رفتن آن وجود دارد، سرخوشی وی از بین می رود و به تعادل می رسد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

یابنَ آدَمَ ، لا تَأسَف عَلی مَفقودٍ لا یرُدُّهُ إلیک الفَوتُ ، ولا تَفرَح بِمَوجودٍ لا یترُکه فی یدیک المَوتُ .(1)ای آدمیزاد! برای چیز ازدست رفته ای که بر نمی گردد، افسوس نخور، و به خاطر چیز موجودی که مرگ، آن را در دست تو باقی نمی گذارد، سرمست نباش.

پنج. ارزش آخرت از دست رفته _ بی ارزشیِ دنیای به دست آمده

این که انسان چه به دست می آورد و چه هزینه ای می پردازد، نقش مهمّی در تنظیم شادی و اندوه دارد. ممکن است انسان از کسب دنیا خرسند و سرخوش گردد؛ امّا غافل از این است که آنچه از آخرتی که در مقابل آن از دست داده، بسیار بیشتر بوده است. توجّه به ارزش هزینۀ پرداخت شده، موجب تعدیل سرمستی می گردد. همچنین اگر انسان بداند که در مصیبت ها، در برابر هزینه ای که پرداخت کرده، چه پاداشی دریافت خواهد کرد، از اندوه منفی دور خواهد شد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ص :256


1- . تنبیه الخواطر، ج2، ص114؛ تفسیر القرطبی، ج17، ص258؛ تفسیر الثعلبی، ج9، ص245؛ تفسیر البغوی، ج4، ص299؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج18، ص40.

ما بَالُکم تَفرَحونَ بِالیسیرِ مِنَ الدُّنیا تَدرُکونَهُ ، ولا یحزُنُکم الکثیرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحرَمونَهُ .(1)شما را چه شده که به کمِ دنیا که به دست می آورید، خوش حال می شوید؛ ولی از کثیر آخرت که محروم می شوید، ناراحت نمی گردید؟!

شش. به دست آوردن خیر _ از دست دادن خیر

از امور دیگری که نقش مهمّی در تنظیم حزن و سرور دارد، این است که انسان چه به دست آورده و چه از دست داده است؟ مهم نیست که من در خوشی باشم یا در ناخوشی؛ مهم این است که چه به دست آورده ام یا چه از دست داده ام! اگر انسان در خوشایند باشد، ولی خیلی چیزهای مثبت را از دست بدهد و یا امور مثبتی را که می توانست کسب کند، امّا به دست نیاورد، نباید خرسند باشد. بر عکس، اگر انسان در ناخوشایند باشد، ولی خیر و نیکی کسب کرده باشد، باید خرسند باشد. خرسندی و ناخرسندی، باید بر محور «کسب خیر» بچرخد، نه به دست آوردن خوشایند و ناخوشایندی. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

أکثِر سُرورَک عَلی ما قَدَّمتَ مِنَ الخَیر ؛ وحُزنَک عَلی ما فاتَ مِنهُ .(2)خرسندی ات را نسبت به خیری که پیش فرستاده ای، فراوان گردان و اندوهت را نسبت به آنچه نفرستاده ای، بیفزا!

م _ خداستایی

از موضوعات مهم در هر دو موقعیت قضای تکوینی، ستایش خداوند متعال است که مبتنی بر خیر بون آن است. امام جواد علیه السلام نقل می کند که مردی نزد امام رضا علیه السلام آمد و گفت: ای فرزند پیامبر خدا! مرا از تفسیر سخن خداوند عزّ وجلّ که: (الحمد لله ربّ العالمین؛ ستایش، خدای را که پروردگار جهانیان است) ، آگاه فرما که تفسیرش چیست؟ فرمود: «پدرم، از جدّم، از باقر، از زین العابدین، از پدرش علیهم السلام برایم حدیث کرد که: مردی نزد امیر مؤمنان آمد و گفت: مرا از تفسیر سخن خداوند که: (ستایش، خدای را که پروردگار جهانیان است) ، آگاه فرما. فرمود: (الحمد لله) ، یعنی این که خداوند، برخی از نعمت هایی را که به بندگانش داده، مختصراً شناسانده است؛ زیرا بندگان نمی توانند تمام نعمت های او را به تفصیل بشناسند؛ چه، این نعمت ها بیشتر از آن است که

ص :257


1- . نهج البلاغة، خطبۀ 113؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص248. نیز، ر.ک: غرر الحکم، ج6، ص95، ح9652؛ عیون الحکم و المواعظ، ص478، ح8787.
2- . غرر الحکم، ج2، ص192، ح2345؛ عیون الحکم و المواعظ، ص78، ح1873.

شماره شوند یا شناخته گردند. از این رو، به آنان فرمود: بگویید: ستایش، خداوند را به سبب نعمت هایی که پروردگار جهانیان، به ما ارزانی داشته است.(1)

ستایش گویی را می توان روشی رفتاری _ معنوی دانست که افراد با انجام دادن آن به رضامندی دست می یابند. تصوّر غالب این است که حمد، مربوط به نعمت و دوران خوشایند است؛ این درست است. در روایات توصیه شده که هنگام نعمت، ستایش خدای را به جای آورید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَن ظَهَرَت عَلَیهِ النِّعمَةُ، فَلیکثِر ذِکرَ: الحَمدُ للهِ.(2)به هر کس که نعمتی داده شد، ذکر «الحمد لله» را زیاد بگوید.

امّا این، به نعمت و دوران خوشایند اختصاص ندارد. بر اساس مدارک اسلامی، ستایش خداوند، در هر دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند وارد شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

أوَّلُ مَن یدعی إلَی الجَنَّةِ الحَمّادونَ؛ الَّذینَ یحمَدونَ اللهَ عَلَی السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ.(3)نخستین کسانی که به بهشت فراخوانده می شوند، ستایشگران اند؛ همان ها که در خوشی و ناخوشی، خدا را ستایش می گویند.

سیرۀ خود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز این بوده که در هر دو موقعیت، با تعبیرهای مختلف، حمد و ستایش خداوند را به جای می آورد.(4) از امام حسین علیه السلام نیز نقل شده که در روز تاسوعا فرمود:

ص :258


1- . عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص282، ح30؛ بشارة المصطفی، ص212؛ علل الشرائع، ص416، ح3؛ التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام ، ص30، ح11؛ بحار الأنوار، ج26، ص274، ح17 و ج92، ص224، ح2.
2- . الکافی، ج8، ص93، ح65؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص136؛ المحاسن، ج1، ص114، ح113؛ بحار الأنوار، ج93، ص190، ح27 و ص212، ح12. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن تَظاهَرَت عَلَیهِ النِّعَمُ فَلیقُل: الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمینَ (الأمالی، صدوق، ص651، ح885؛ روضة الواعظین، ص519؛ بحار الأنوار، ص186، ح6.
3- . المعجم الکبیر، ج12، ص15، ح12345؛ المعجم الصغیر، ج1، ص103؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص681، ح1851؛ شعب الأیمان، ج4، ص91، ح4373؛ حلیة الأولیاء، ج5، ص69؛ کنز العمّال، ج3، ص254، ح6410؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص77، ح2193؛ بحار الأنوار، ص215، ح18. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یحشَرُ النّاسُ یومَ القِیامَة فی صَعیدٍ واحِدٍ فَیسمِعُهُمُ الدّاعی وتُبعِدُهُمُ البَصَرُ، ثُمَّ یقومُ مُنادٍ فَینادی یقولُ: سَیعلَمُ أهلُ الجَمعِ الیومَ مَن أولی بِالکرَمِ. فَیقولُ: أینَ الَّذینَ یحمَدونَ اللهَ فِی السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ؟ فَیقومونَ وهُم قَلیلونَ فَیدخُلونَ الجَنَّة بِغَیرِ حِسابٍ (مسند إسحاق بن راهویه، ج5، ص180، ح2305؛ المنتخب من مسند عبد بن حمید، ص457، ح1581؛ حلیة الأولیاء، ج2، ص9؛ کنز العمّال، ج15، ص852، ح43391 _ 43392).
4- . امام علی علیه السلام : کانَ رسول الله صلی الله علیه و آله إذا أتاهُ أمرٌ یسُرُّهُ قالَ: «الحَمدُ للهِ الَّذی بِنِعمَتِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتُ»، وإذا أتاهُ أمرٌ یکرَهُهُ قالَ: «الحَمدُ للهِ عَلی کلِّ حالٍ»؛ پیامبر خدا هر گاه حادثۀ خوشایندی برایش پیش می آمد، می فرمود: «سپاس، خدایی را که به لطف و نعمت او، کارهای نیک صورت می پذیرد» و هر گاه حادثۀ ناخوشایندی برایش پیش می آمد، می فرمود: «سپاس، خدای را بر هر حالی» ( الأمالی، طوسی، ص50، ح64؛ جامع الأخبار، ص512، ح1436؛ بحار الأنوار، ج71، ص46، ح56؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص678، ح1840؛ حلیة الأولیاء، ج3، ص157؛ کنز العمّال، ج2، ص671، ح5027). امام صادق علیه السلام : کانَ رسول الله صلی الله علیه و آله إذا أتاهُ ما یحِبُّ قالَ: «الحَمدُ للهِ المُحسِنِ المُجمِلِ»، وإذا أتاهُ ما یکرَهُهُ قالَ: «الحَمدُ للهِ عَلی کلِّ حالٍ، وَالحَمدُ للهِ عَلی هذِهِ الحالِ»؛ پیامبر خدا هر گاه برایش چیزی پیش می آمد که دوست داشت، می فرمود: «سپاس، خدای نیکوکار احسانگر را» و هر گاه برایش چیزی پیش می آمد که دوست نمی داشت، می فرمود: «سپاس، خدای را بر هر حالی، و سپاس خدای را بر این حال» (مشکاة الأنوار، ص70، ح119؛ بحار الأنوار، ج93، ص214، ح17). امام صادق علیه السلام : کانَ رسول الله صلی الله علیه و آله إذا وَرَدَ عَلَیهِ أمرٌ یسُرُّهُ قالَ: «الحَمدُ للهِ عَلی هذِهِ النِّعمَة»، وإذا وَرَدَ عَلَیهِ أمرٌ یغتَمُّ بِهِ قالَ: «الحَمدُ للهِ عَلی کلِّ حالٍ»؛ هر گاه برای پیامبر خدا حادثه ای پیش می آمد که خوش حالش می کرد، می فرمود: «سپاس، خدای را بر این نعمت» و هر گاه حادثه ای برایش پیش می آمد که او را اندوهگین می ساخت، می فرمود: «سپاس، خدای را بر هر حالی» (الکافی، ج2، ص97، ح19؛ مشکاة الأنوار، ص70، ح120؛ بحار الأنوار، ج71، ص33، ح14 و ج93، ص214، ح17).

اُثنی عَلَی اللهِ أحسَنَ الثَّناءِ، وأَحمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ.....(1)خدای را به نیکوترین ثنا می ستایم، و در خوشی و ناخوشی، او را سپاس می گویم...

.

بنا بر این، حمد و ستایش، مخصوص هر دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند است؛ امّا مسئله ای که باقی می ماند، این که ستایش در خوشایند، قابل درک است؛ امّا ستایش در ناخوشایند، چه توجیهی دارد؟ پاسخ این پرسش را باید در خیر بودن قضای الهی جستجو کرد. پیش تر گذشت که قضا و قدر الهی مبتنی بر خیر است و انسان، آنچه را خیر است، می ستاید. لذا حمد و ستایش خداوند به خاطر خیر بودن قضای اوست، نه ظاهر ناخوشایند و دردناک آن؛ همان گونه که رضامندی از همۀ قضای الهی نیز مبتنی بر همین واقعیت بود. بنا بر این، خیر و مصلحت بودن قضای الهی، هم موجب رضامندی می گردد و هم موجب ستایش خداوند. بر این اساس، مطلب دیگری روشن می شود و آن ارتباط تنگاتنگ میان دو عنوان «رضا» و «حمد» است.

آنچه تا کنون گذشت، مربوط به عوامل مشترک هر دو بُعد تکوین بود که موجب زدودن واکنش های منفی و بروز واکنش های مثبت می شدند. در ادامه، به بررسی عواملی می پردازیم که به یکی از دو قسم بُعد تکوین، یعنی خوشایند و ناخوشایند مربوط می شوند.

ص :259


1- . الإرشاد، ج2 ص91، أعلام الدین، ج1، ص45٥؛ روضة الواعظین، ص202؛ بحار الأنوار، ج4٤، ص392؛ تاریخ الطبری، ج5، ص418.

ص :260

فصل هفتم: عوامل اختصاصی رضامندی در خوشایند

اشاره

یکی از ابعاد زندگی، بُعد خوشایند زندگی است. واکنش مناسب یا نامناسب به این موقعیت، نقش تعیین کننده ای در رضامندی یا نارضایتی دارد و در نهایت، شادکامی را تحت تأثیر قرار می دهد. در ادامه، پس از بررسی واکنش منفی نسبت به نعمت ها، عوامل واکنش مثبت را بیان خواهیم کرد.

1. واکنش ها

اشاره

الف _ واکنش منفی: کفران

واکنش منفی به نعمت و بُعد خوشایند زندگی، «کفران» و ناسپاسی است. در قرآن کریم از کمی سپاس گزاران(1) و فراوانی ناسپاسان،(2) به عنوان یک واقعیت تلخ، یاد شده و در روایات، عاقبت آن، بدبختی دانسته شده است.(3) قوم سبا نمونه ای از تمدّنی است که با وجود نعمت فراوان، به خاطر کفران نعمت، دچار فلاکت و بدبختی شدند.(4) این یک واقعیت هستی شناختی است که کفران،

ص :261


1- . (اللهُ الَّذِی جَعَلَ لَکمُ اللَّیلَ لِتَسْکنُوا فِیهِ والنَّهارَ مُبْصِرا إنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلکنَّ أکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُونَ) (سورۀ غافر، آیۀ 61). (وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یفْتَرُونَ عَلَی اللّهِ الکذِبَ یوْمَ القِیامَة إنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکنَّ أکثَرَهُم لا یشْکرُونَ) (سورۀ یونس، آیۀ 60). (ثُمَّ لاَتِینَّهُم مِنْ بَینِ أیدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أکثَرَهُمْ شاکرِینَ) (سورۀ اعراف، آیۀ 17).
2- . (یعْمَلُونَ لَهُ ما یشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کالجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ اعمَلُوا آلَ داوُدَ شُکرا وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکورُ) (سورۀ سبأ، آیۀ 13).
3- . امام صادق علیه السلام : إنّ اللّهَ عَزَّ و جلَّ أنعَمَ علی قَومٍ بالمَواهِبِ، فلَم یشکرُوا، فَصارَتْ علَیهِم وَبالاً، و ابتَلی قَوما بالمَصائبِ فَصَبَرُوا، فَصارَتْ علَیهِم نِعمَة ( التوحید، ص379، ح479) . امام جواد علیه السلام : نِعمَة لا تُشکرُ کسَیئَة لا تُغفَرُ ( أعلام الدین، 309).
4- . (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیة کانَتْ ءَامِنَة مُّطْمَئِنَّة یأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کلِّ مَکانٍ فَکفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَ قَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کانُواْ یصْنَعُونَ) (سورۀ نحل، آیۀ 112 ).

موجب از بین رفتن نعمت و فرود آمدن نقمت می شود.(1) ناسپاسی، پدیدۀ سرمستی را به ارمغان می آورد که در ادبیات دین از آن به عنوان «تَرَف» یاد می شود.(2) ترف نیز یکی از عوامل نابودی نعمت است.(3) بنا بر این، از اموری که شادکامی را به مخاطره می اندازد، واکنش منفی به موقعیت ناخوشایند است.

ب _ واکنش مثبت: شکر

پیش تر گذشت که رضامندی در خوشایند، به سپاس گزاری از داشته ها _ که در ادبیات دین از آن به عنوان «شکر» یاد می شود _ تبدیل می شود. شکر به معنای سپاس گزاری است. خلیل بن احمد فراهیدی، شکر را به معنای احسان شناسی و انتشار دادن آن میان مردم و سپاس از دهندۀ آن دانسته است.(4) ابن فارس معتقد است که شُکر، سپاسگویی از کسی به خاطر کار نیکی است که در حقّ انسان انجام داده است.(5) همان گونه که روشن است، از دیدگاه این لغت شناسان و دیگران،(6) شکر، واکنشی به احسان و انعام طرف مقابل است. لذا شکر، مربوط به داشته ها و نعمت های انسان است.

شکر از جایگاه بلندی در فرهنگ اسلامی برخوردار است تا آن جا که از جنود عقل شمرده شده است(7) و این بدان معناست که سپاس گزاری، یکی از مؤلّفه های خردمندی است و بدون آن، عقل انسانْ کامل نیست. همچنین از شُکر به عنوان «مرز میان انسانیت و حیوانیت»، یاد شده است.(8)

ص :262


1- . ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ج2، ص782 (کفر النعمة).
2- . (وَ لاَ تَکونُواْ کالَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیرِهِم بَطَرًا وَ رِئَآءَ النَّاسِ وَ یصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِمَا یعْمَلُونَ مُحِیطٌ) (سورۀ انفال، آیۀ 47). (وَ کذلِک ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک فِی قَرْیة مِنْ نَذِیرٍ إلّا قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آبَاءَنا عَلَی أُمَّة وَ إِنَّا عَلَی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ) (سورۀ زخرف، آیۀ 23). نیز، ر. ک: سورۀ مؤمنون، آیۀ 33 و 64؛ سورۀ انبیا، آیۀ 13؛ سورۀ هود، آیۀ 116؛ سورۀ واقعه، آیۀ 45؛ سورۀ اسرا، آیۀ 16.
3- . ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ج2، ص782 (البطر).
4- . الشکر: عرفان الاحسان و نشره وحمد مولیه ( العین، ج5، ص292).
5- . الشکر: الثَّنَاءِ عَلَی الإِنْسَانِ بِمَعْرُوفٍ یولِیکهُ (معجم مقاییس اللغة، ج3، ص207).
6- . وَقَالَ الْمُنَاوِی: الشُّکرُ: شُکرَانِ: الأَوَّلُ شُکرٌ بِاللِّسَانِ وَهُوَ الثَّنَاءُ عَلَی الْمُنْعِمِ، وَالآخَرُ: شُکرٌ بِجَمیعِ الْجَوَارِحِ، وَهُوَ مُکافَأَة النِّعْمَة بِقَدْرِ الاسْتِحْقَاقِ، وَالشَّکورُ البَاذِلُ وُسْعَهُ فِی أَدَاءِ الشُّکرِ بِقَلْبِهِ وَلِسَانِهِ وَجَوَارِحِهِ اعْتِقَاداً وَاعْتِرَافاً ( التوقیف علی مهمات التعاریف، ص206 _ 207). ابن قیم: الشُّکرُ ظُهُورُ أَثَرِ نِعْمَةالله عَلَی لِسَانِ عَبْدِهِ: ثَنَاءً وَاعْتِرَافاً، وَعَلَی قَلْبِهِ شُهُوداً وَمَحَبَّة، وَعَلَی جَوَارِحِهِ انْقِیاداً وَطَاعَة (مدارج السالکین ابن القیم، ج2، ص244). وَقِیلَ: هُوَ الاعْتِرَافُ بِنِعْمَة الْمُنْعِمِ عَلَی وَجْهِ الْخُضُوعِ (بصائر ذوی التمییز، ج3، ص339).
7- . امام کاظم علیه السلام : والشکر وضده الکفران ( الکافی، ص21، ح1).
8- . امام زین العابدین علیه السلام : و کان من دعائه فی التحمید لله عزّوجل: وَالحَمدُللهِ الَّذی لَوحَبَسَ عَن عِبادِهِ مَعرِفَةِ حَمدِهِ عَلی ماأبلاهُم مِن مِنَنِهِ المُتَتابِعَةِ وأسبَغَ عَلَیهِم مِن نِعَمِهِ المُتظاهَرَةِ لَتَصَرَّفوا فی مِنَنِهِ فَلَم یَحمِدوهُ، وتَوَسَّعوا فی رِزقِهِ فَلَم یَشکُروهُ ولو کانوا کذلِکَ لَخَرَجوا مِن حُدودِ الاِنسانِیَّةِ إلَی حَدِّ البَهیمِیَّةِ فَکانوا کَما وَصَفَ فی مُحکَمِ کِتابِهِ (ان هم الّا کالانعام بل هم اضلّ سبیلاً) . (الصحیفة السجادیة، ص20، دعای 1).

از سوی دیگر در روایات، پیوندی میان شکر و ربوبیت برقرار شده و از خداوند متعال نقل شده که اگر انسان از خداوند به خاطر نعمت هایش تشکر نکند، باید پروردگاری جز او را انتخاب کند!(1) بر انسان واجب است که از نعمتی که به او داده می شود، تشکر کند.(2) سپاس گزاری، آرایۀ نعمت(3) و دوران خوشایند(4) است. بهترین(5) و گرامی ترین(6) بندگان خدا کسانی هستند که وقتی مورد عطا قرار می گیرند، شکر می کنند.

2. عوامل واکنش مثبت

اشاره

شکر، مبتنی بر داشته های زندگی و احساس برخورداری است. اگر انسان ببیند که در زندگی خود چیزهایی برای بالیدن وجود دارند، خرسند و سپاس گزار و راضی خواهد بود. ناسپاسی و نارضایتی هنگامی شکل خواهد گرفت که انسان احساس کند چیزی در زندگی ندارد. بنا بر این، احساس برخورداری، موجب سپاس گزاری و رضامندی می شود. از این رو، باید عوامل شکرگزاری را به دست آورد. آنچه مهم است این که به نظر می رسد کفران، ریشه در شناخت های نادرست و واکنش های نامناسب به خوشایندها دارد و در مقابل، همۀ عوامل شکر، ریشه در شناخت های درست و واکنش های مناسب دارند.

الف. اصلاح فهرست داشته ها

اشاره

برای رسیدن به سعادت و شادکامی در زندگی، به امکانات متعدّدی نیازمندیم؛ امّا این که این امکانات چه هستند، مسئله ای است که اشتباه در آن، موجب نارضایتی می گردد. فهرست داشته ها، عنصری است که هم به وسیلۀ آن، میزان برخورداری و نابرخورداری سنجیده می شود و هم

ص :263


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یقول الله عزوجل: مَن لَم یَرضَ بِقَضائی، و لَم یَشکُر لِنَعمائی، و لَم یَصبِر علی بَلائی، فَلیَتَّخِذِ رَبّاً سِوائِی (بحار الأنوار، ج18، ص95، ح5 و ص236، ح67).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : من أُزِلَّت إلیهِ نِعمَةٌ، فَلیَشکُرها (دستور معالم الحکم، ج1، ص237، ح271). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : و قَدجَعَلَ اللهُ تَعالی عَلینا الشُّکرَ إذَا أَعطَی (بحار الأنوار، ج77، ص173؛ أعلام الدین، ص296؛ مستدرک الوسائل، ج2، ص353، ح2177). امام علی علیه السلام : الشُّکرُ مَأخوذٌ علی أهلِ النِّعَم (غرر الحکم، ح1537). امام علی علیه السلام : اَوَّلُ مایَجِبُ عَلیکُم لله سُبحانَهُ شُکرُ أیادِیهِ وابتِغاءُ مَراضیهِ (همان، ح3329).
3- . امام علی علیه السلام : الشُّکرُ زِینَةٌ لِلنَّعماءِ (همان، ح758)؛ إمام علی علیه السلام : الشّکر زینة الغنی (نهج البلاغة، حکمت 340؛ الإرشاد، ص158).
4- . امام علی علیه السلام : الشُّکرُ زِینَةٌ الرَّخاءِ وحِصنُ النَّعماءِ (غرر الحکم، ح1351).
5- . إمام باقر علیه السلام : سُئِلَ النبیُّ صلی الله علیه و آله عَن خِیارِ العِبادِ فَقال: الذین إذا أحسَنُوا اِستَبشَرُوا، وإذا أسَاؤُوا استَغفِرُوا، وإذا أُعطُوا شَکَروا، وإذا ابتُلُوا صَبَروا وإذا غَضِبوا غَفَرُوا (الکافی، ج2، ص240).
6- . وقیل لابی عبدالله علیه السلام : مَن أکرَمُ الخَلقِ عَلَی اللهِ؟ قال: مَن إذا أُعطِیَ شَکَرَ، وإذا ابتُلِی صَبَرَ (بحار الأنوار، ج53، ص184، ح71).

جهتگیری تلاش و فعالیت انسان را تعیین می کند. از این رو، این مسئله را در ادامه بررسی خواهیم کرد.

باور غلط: توهّم «داشته های مادی»

برخی، داشته های زندگی را فقط در مادّیات منحصر می بینند و به همین جهت، معیار سنجش و ارزیابی آنان، داشتن یا نداشتن امکانات مادی است. از این رو، چنین افرادی، هنگام کاستی در امکانات مادی، امکانات غیر مادی را لحاظ نمی کنند و لذا خود را محروم به شمار می آورند. این در حالی است که وقتی موضوع امکانات، در مقیاس انسان بررسی شود، مصادیق غیر مادی نیز پیدا می کند. لذا با وجود امکانات غیر مادی نمی توان کاملاً احساس محرومیت و نارضایتی داشت. همچنین نمی توان نسبت به تأمین این بخش از امکانات، بی تفاوت بود؛ چرا که موجب نارضایی واقعی می گردد. بنا بر این، یکی از عوامل رضامندی، اصلاح فهرست امکانات بر اساس واقعیت های انسانی است.

باور صحیح: تفکّر «داشته های جامع»

از آن جا که انسان، بُعد غیر مادی و هدفی غیر از تمتّع دنیوی نیز دارد، داشته های او نیز شامل امور غیر مادّی می شود. واقعیت این است که زندگی انسان (به ویژه انسان مؤمن)، تهی نیست. نعمت های فراوانی در زندگی انسان وجود دارند که می توانند احساس خوش بختی را به انسان بدهند؛ ولی چون ناشناخته اند، تأثیر خود را ندارند. دین در عین این که امور مادی را جزو امکانات لازم برای زندگی می شمرد، امّا انحصار آن را در این امور اشتباه می داند. این بدان جهت است که در این جا موضوع سخن، «انسان» است، نه جماد و نبات و حیوان. از این رو، داشته ها و امکانات او برای زندگی نیز بر اساس ماهیتش تعریف می شود. از سوی دیگر، در تأمین امکانات نیز نباید متوقّف بر مادّیات شد و از امور غیر مادی دست کشید.

در بحث های پیشین، تعریف واقعی ای از برخورداری (غنا) بیان کردیم و گفتیم که برای رضایت مندی، نیاز به هماهنگی میان تعریف ما و تعریف واقعی برخورداری است. آنچه در این بحث بدان ها می پردازیم، مصداق های برخورداری اند. این یک اصل است که تعریف خاص، مصداق خاص نیز پیدا می کند. از این رو، پس از مفهوم شناسی غنا، نوبت به شناخت مصداق های واقعیِ برخورداری می رسد. وقتی می توان وضعیت خود را از جهت برخورداری مورد ارزیابی قرار داد که بر اساس تعریف برخورداری، مصداق های آن را نیز شناخته باشیم. در مصداق شناسی نیز باید واقع گرا باشیم و آنچه را که واقعاً مصداق برخورداری است، مصداق

ص :264

بدانیم. این، بحثی کاملاً شناختی است. کسی که می خواهد به رضامندی دست یابد، باید در بُعد اندیشه به این موضوع بپردازد که مصداق های واقعی برخورداری کدام اند؟ لذا این یک بحثِ «مصداق شناسی» است.

مراد از مصداق ها، امکانات لازم برای رسیدن به شادکامی است. سعادت، موفقیت و شادکامی انسان به معنای واقعی آن، نیازمند اموری است تا آن را تحقق بخشد. این امور، جزء نیازهای انسان به شمار می روند. واقعیت این است که شادکامی به اموری نیازمند است(نیازها) که اگر برآورده شوند، امکان تحقّق آن را فراهم می آورند(امکانات). از این رو، امکاناتی را که فرد از آن برخوردار است، «داشته های زندگی» می دانیم؛ امّا نخستین نکته این است که داشته های انسان را در چه حوزه هایی باید جستجو کرد؟ و چه اموری برای انسان، «داشته» به شمار می روند؟ این از مباحث مهم در رضامندی است. برخی به این جهت، نارضایتی کاذب دارند و نمی دانند که چه چیزهایی جزء داشته های انسان به شمار می رود و آنها از آن برخوردارند. برخی نیز به این دلیل دچار رضامندی کاذب می شوند که نمی دانند چه چیزهایی جزء داشته ها به شمار می رود و آنها از آن محروم اند. اگر افراد به درستی از انواع داشته ها آگاه شوند، رضایت ها و نارضایتی های کاذب از میان می روند از این رو، بازشناسی داشته های زندگی انسان، نقش مهمی در تحقّق رضامندی صادق دارد.

در متون دینی، به دو گروه از آیات و روایات بر می خوریم که بیان کنندۀ مصادیق داشته ها هستند که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

مصداق های داشته ها
اشاره

در بارۀ داشته های زندگی، متون فراوانی وجود دارند که با واژه های مختلف وارد شده اند. این کلیدواژه ها عبارت اند از: «نعمت»، «سعادت»، «عیش»، «راحت»، «خیر» و «غنا». به جهت فراوانی روایات و تداخل موضوعات در یکدیگر، نخست به بررسی روایات هر واژه می پردازیم و سپس آنها را طبقه بندی می کنیم.

یک. روایات نعمت

بخشی از این متون را باید در روایات «النعمة» جستجو کرد. در قرآن کریم تصریح شده که هر آنچه را که از خدا خواستید، به شما داد و نعمت های او بی شمار است و انسان، ستمکار و ناسپاس، و البته خدای او، آمرزنده و مهربان است:

ص :265

(وَآتَاکمْ مِنْ کلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَظَلُومٌ کفَّارٌ.(1) و هر آنچه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمی توانید آن را به شمار در آورید. همانا انسان، ستم پیشۀ ناسپاس است) .

(وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ.(2) و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمی توانید آن را به شمار در آورید. همانا خداوند، آمرزندۀ مهربان است) .

به همین جهت، امام علی علیه السلام خداوندی را سپاس می گوید که سخنوران، در ستودنش درمانده می شوند و شمارندگان ، در شمردن نعمت هایش ناتوان.(3) ایشان به کمیل بن زیاد تصریح می کند که: تو هیچ گاه از لطف خدا خالی نبوده ای. پس هماره او را سپاس و ستایش کن.(4)

روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از امیر المؤمنان علیه السلام پرسید:

قُل ما أوَّلُ نِعمَةٍ أبلاکَ اللهُ عزّ وجلّ وأنعَمَ عَلیکَ بِها؟بگو نخستین نعمتی که خدای عزّ وجلّ تو را به آن آزمود و به وسیلۀ آن نواخت، چیست؟

امام علی علیه السلام فرمود:

أن خَلَقَنی جَلَّ ثَناؤُهُ وَلَم أکُ شَیئاً مذکوراً.این که خداوند _ که یادش شکوهمند باد _ مرا از هیچ آفرید.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با شنیدن این پاسخ فرمود: «صدقت؛ درست گفتی».(5)

خداوند متعال در قرآن کریم، از نعمت آشکار و پنهان صحبت کرده است.(6) در تفسیر این آیه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از «اسلام»، «آفرینش نیکو و هماهنگ انسان» و همچنین از «روزی» به عنوان نعمت های آشکار، و از «پوشاندن عیوب و رسوا نکردن در میان مردم» به عنوان نعمت پنهان، یاد کرده است. امام باقر علیه السلام ، نعمت آشکار را توحید و خداشناسی، و نعمت پنهان را ولایت

ص :266


1- . سورۀ ابراهیم، آیۀ 34.
2- . سورۀ نحل، آیۀ 18.
3- . امام علی علیه السلام : الحَمدُ للّهِ الذی لا یبلُغُ مِدحَتَهُ القائلونَ، و لا یحصِی نَعماءَهُ العادُّونَ (نهج البلاغة: خطبۀ 1).
4- . یا کمَیلُ، إنّهُ لا تَخلو مِن نِعمَة اللّهِ عَزَّ و جلَّ عِندَک و عافِیتِهِ، فلا تَخْلُ مِن تَحمیدِهِ و تَمجیدِهِ و تَسبیحِهِ و تَقدیسِهِ و شُکرِهِ و ذِکرِهِ علی کلِّ حالٍ (بشارة المصطفی، ص28).
5- . میزان الحکمة، ج13، ص6354، ح20353.
6- . (ألم تروا أن الله سخر لکم ما فی السماوات وما فی لأرض وأسبغ علیکم نعمه ظاهرة وباطنة ومن الناس من یجادل فی الله بغیر علم ولا هدی ولا کتاب منیر) (سورۀ لقمان، آیۀ20).

اهل بیت علیهم السلام دانسته(1) و امام کاظم علیه السلام ، نعمت آشکار را امام حاضر و نعمت پنهان را امام غائب دانسته است.(2)

امام علی علیه السلام از وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خوش اخلاقی(3) و پرهیز از گناه(4) و الفت میان مردم،(5) به عنوان نعمتْ یاد کرده است و در روایتی دیگر، در یک ترتیب صعودی، از «مال» و «سلامتی» و سپس «تقوای قلب» به عنوان نعمتْ یاد کرده است.(6) امام صادق علیه السلام نیز از توحید در محبّت به خدا به عنوان نعمتْ یاد کرده است.(7) در برخی دیگر از روایات، سلامتی، فراغت و امنیت، نعمت های فراموش شده نامیده شده اند.(8) در روایتی از امام علی علیه السلام علاوه بر آنچه خدا عطا می کند و اشتباهاتی که می پوشاند، از بلاهایی که پیش از ورود بر می گرداند نیز به عنوان نعمتّ یاد شده است.(9)

ص :267


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ أیضا _ : أمّا الظّاهِرَة فما سَوّی مِن خَلقِک، و أمّا الباطِنَة فما سَتَرَ مِن عَورَتِک، و لَو أبداها لَقَلاک أهلُک فمَن سِواهُم ( الدرّ المنثور، ج6، ص525). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ أیضا _ : أمّا الظّاهِرَة فالإسلامُ، و ما حَسَّنَ مِن خَلقِک، و ما أسبَغَ علَیک مِن الرِّزقِ، و أمّا الباطِنَة یا ابنَ عبّاسٍ فما سَتَرَ علَیک مِن عُیوبِک ( کنز العمّال، ح3024). مجمع البیان عن ابنِ عبّاسٍ: سَألتُ النَّبی صلی الله علیه و آله عن قَولهِ تعالی: «ظاهِرَة و باطِنَة» فقالَ: یا بنَ عبّاسٍ، أمّا ما ظَهَرَ فالإسلامُ، و ما سَوَّی اللّهُ مِن خَلقِک، و ما أفاضَ علَیک مِن الرِّزقِ. و أمّا ما بَطَنَ فسَتَرَ مَساوئَ عَمَلِک و لَم یفضَحْک بهِ، یا ابنَ عبّاسٍ، إنّ اللّهَ تعالی یقولُ: ثلاثَة جَعَلتُهُنَّ لِلمُؤمن و لَم تَکن لَهُ: صَلاة المُؤمِنینَ علَیهِ مِن بَعدِ انقِطاعِ عَمَلِهِ، و جَعَلتُ لَهُ ثُلثَ مالِهِ اُکفِّرُ بهِ عنهُ خَطایاهُ، و الثّالِثُ: سَتَرتُ مَساوِئَ عمَلِهِ و لَم أفضَحْهُ بشَیءٍ مِنهُ و لَو أبدَیتُها علَیهِ لَنبَذَهُ أهلُهُ فمَن سِواهُم... . و قالَ الباقرُ علیه السلام : النِّعمَة الظّاهِرَة النَّبی صلی الله علیه و آله و ما جاءَ بهِ النَّبی مِن مَعرِفَة اللّهِ عَزَّ و جلَّ و تَوحیدِهِ، و أمّا النِّعمَة الباطِنَة فوَلایتُنا أهلَ البَیتِ و عَقدُ مَوَدَّتِنا (مجمع البیان، ج8، ص501).
2- . امام کاظم علیه السلام _ أیضا _ : النِّعمَة الظّاهِرَة الإمامُ الظّاهِرُ، و الباطِنَة الإمامُ الغائبُ ( کمال الدین وتمام النعمة، ص368، ح6).
3- . امام علی علیه السلام : کفی بالقَناعَة مُلکا، و بحُسنِ الخُلقِ نَعیما (نهج البلاغة، حکمت 229).
4- . امام علی علیه السلام : إنّ مِن النِّعمَة تَعَذُّرَ المَعاصی (غرر الحکم، ح3395).
5- . امام علی علیه السلام : إنَّ اللّهَ سبحانَهُ قَدِ امتَنَّ علی جَماعَة هذهِ الاُمَّة فیما عَقَدَ بَینَهُم مِن حَبلِ هذهِ الاُلفَة الّتی ینتَقِلونَ فی ظِلِّها، وَ یأوُونَ إلی کنَفِها، بنِعمَة لا یعرِفُ أحَدٌ مِن المَخلوقینَ لَها قِیمَة؛ لأنَّها أرجَحُ مِن کلِّ ثَمَنٍ، و أجَلُّ مِن کلِّ؛ خداوند سبحان بر این امّت منّت نهاد و رشتۀ الفتی را که در سایۀ آن زندگی کنند و در پناه آن محفوظ مانند، میانشان ایجاد کرد و این نعمتی است که هیچ یک از مخلوقات نمی تواند قیمتی برای آن معین کند؛ زیرا از هر بهایی سنگین تر و از هر مهمی مهم تر است. (نهج البلاغة: خطبۀ 192).
6- . امام علی علیه السلام : إنّ مِن النِّعَمِ سَعَة المالِ، و أفضَلُ مِن سَعَة المالِ صِحَّة البَدَنِ، و أفضَلُ مِن صِحَّة البَدَنِ تَقوَی القَلبِ (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج19، ص337).
7- . امام صادق علیه السلام : ما أنعَمَ اللّهُ علی عَبدٍ أجَلَّ مِن أن لا یکونَ فی قَلبِهِ مَع اللّهِ عَزَّ و جلَّ غَیرُهُ (تنبیه الخواطر، ج2، ص108).
8- . نِعمَتانِ مَفتونٌ فیهما کَثیرٌ مِن النّاسِ: الفَراغُ و الصِّحَّةُ ( الخصال، ص35، ح7. نیز، ر. ک: میزان الحکمة، ج13، ص6358، ح20367). در حدیث دیگری امنیت نیز به این مجموعه اضافه شده است: نِعمَتانِ مَکفورَتانِ: الأَمنُ و العافِیةُ (میزان الحکمة، ج13، ص6358، ح20369).
9- . لَم تَخلُ مِن لُطفِهِ طَرفَةَ عَینٍ، فی نِعمَةٍ یُحدِثُها لَک، او سَیِّئَةٍ یَستُرُها عَلَیکَ، أو بَلِیَّةٍ یَصرِفُها عَنکَ (همان، ج13، ص6530، ح20340).

نعمت، در دعاها
اشاره

بخش مهمی از نعمت ها در دعاهای معصومان علیهم السلام بیان شده اند. از آن جا که این بخش، گسترده است، به صورت مستقل بیان می گردد.

_ دعای کمیل

در دعای کمیل از پوشاندن گناهان، برگرداندن بلاهای سخت، نگه داشتن از لغزش، برطرف کردن گرفتاری ها و نشر خوش نامی به عنوان نعمت های خداوند متعال یاد شده است:

اللّهُمّ و مَولایَ، کَم مِن قَبیحٍ سَتَرتَهُ، و کَم مِن فادِحٍ مِنَ البَلاءِ أَقَلتَهُ، وَ کَم مِن عِثارٍ وَقیتَهُ، وَ کَم مِن مَکروهٍ دَفَعتَهُ، وَ کَم مِن ثَناءٍ جَمیلٍ لَستُ أهلاً لَهُ نَشَرتَهُ.ای خدا ای مولای من چه بسیار کارهای زشتم مستور کردی، و چه بسیار بلاهای سخت از من بگردانیدی و چه بسیار از لغزش ها که مرا نگاه داشتی، و چه بسیار ناپسندها که از من دور کردی و چه بسیار ثنای نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختی.

_ دعای جوشن صغیر

دعای جوشن صغیر، دعایی است که از امام کاظم علیه السلام در موضوع شکرگزاری، روایت شده است.

این دعا قطعه های متعدّدی دارد که در هر کدام، امام علیه السلام ، نخست نعمتی از نعمت های الهی را بر می شمرد و در پایان، این جمله را بیان می فرماید:

فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لاَ یغْلَبُ وَ ذِی أَنَاةٍ لاَ یعْجَلُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِی لِنَعْمَائِک مِنَ الشَّاکرِینَ وَ لِآلاَئِک مِنَ الذَّاکرِینَ .پس حمد برای توست ای پروردگارم! از آن جهت که تو آن توانایی هستی که مغلوب نمی شوی و بردباری که هرگز شتاب نمی کند. درود فرست بر محمّد و آل او و مرا از شکرگزاران نعمتت و یاد کنندگان احسانت قرار ده.

در قسمت اوّل تا سوم، به دشمنانِ شمشیر به دست و حیله گرانِ لبخند بر لب و حسودانِ کینه توز اشاره می کند که خداوند، شرّ همه شان را به خودشان باز گردانده است.

در قسمت، چهارم به گرفتاری هایی اشاره می کند که همچون باران باریدند و خداوند، آنان را بر طرف ساخت و لباس عافیت پوشاند.

در قسمت پنجم، به تحقّق حُسن ظن ما به خدا و لطف های بی پایان او اشاره می کند، هر چند ما نسبت به او عصیان کردیم.

سپس وضع خود را با دیگران مقایسه می کند. در قسمت ششم و هفتم، خود را با کسانی مقایسه می کند که شبانه روز در آستانۀ مرگ یا در رنج بیماری اند و او در عافیت و سلامتی.

ص :268

در قسمت هشتم تا دوازدهم، خود را با کسانی مقایسه می کند که شبانه روز از شرّ دشمن، یا در حال تبعیدند و یا در حال ترس و نگرانی و یا در حال کارزار و نبرد، و یا شبانه روز، گرفتار توفان دریا و زلزله و آتش سوزی و ویرانی اند و یا در بیابان ها گرفتار حیوانات وحشی و سرما و گرمای طاقت فرسایند، و او در حال امن و آسایش.

در قسمت سیزدهم، خود را با کسانی مقایسه می کند که شب و روزش با فقر و عیالمندی و بینوایی می گذرد و یا غلام و بردۀ دیگران است، و او در رفاه و آقایی به سر می بَرَد.

در قسمت چهاردهم، خود را با کسانی مقایسه می کند که علیل و زمین گیرند، و او به لطف خدا از این دردها به دور است.

در قسمت پانزدهم، خود را با کسانی مقایسه می کند که در حال احتضارند و سود و زیانشان در اختیار آنها نیست، و او به لطف خداوند در آسایش است.

در قسمت شانزدهم، خود را با زندانیان در بند مقایسه می کند که رنج و ذلّت حبس و شکنجه را تحمّل می کنند، در حالی که او از این گرفتاری، به دور است.

در قسمت هفدهم، خود را با اسیران در بند دشمن مقایسه می کند که به دور از دوستان و خانواده، او را در غل و رنجیر به هر سو می کشند.

سپس در پایان از خداوند می خواهد که از گناهانش درگذرد و حاجاتش را برآورده سازد.

_ دعای عرفه

امام حسین علیه السلام ، در یکی از بخش های مهمّ دعای روز عَرَفه، نعمت های خداوند متعال را می شمرد.

در این بخش، موارد متعدّدی مطرح شده که در ادامه،آنها را مرور می کنیم:

1. تو در آغاز که من نابود بودم، به من نعمت وجود بخشیدی.

2. و مرا از خاک بیافریدی. آن گاه در صُلب پدرانم جای دادی و مرا از حوادث زمان و موانع دهر و اختلاف و تغییرات روزگاران، محفوظ داشتی...

3. و از آن جا که با من رأفت و مهربانی داشتی، مرا در دوران سلطنت پیشوایان کفر به دنیا نیاوردی، و لیکن در زمان پیشوایی خاتم پیغمبرانت به وجود آوردی و در این عصر هدایت مرا پرورش دادی...

4. و از این پیش هم پیوسته با من مهربانی کردی و به نعمت فراوانم متنعّم ساختی تا آن گاه که به مشیتت از آب نطفه،آفرینشم فرمودی و در ظلمات سه گانه در میان گوشت و خون، مسکن دادی...

5. تا آن که مرا بر آن رتبه معرفت و هدایت علم ازلی، با خلقت کامل و آراسته به دنیا آوردی...

ص :269

6. و در گهواره که کودکی ناتوان بودم، مرا نگه داشتی و از شیر مادر، غذایی گوارا روزی ام کردی...

7. و دل های دایگان را بر من مهربان ساختی...

8. مادران مهربان را برای محافظتم از آسیب جن و شیطان بر گماشتی...

9. و خلقتم را از عیب و نقصان پیراستی به هر حال، بسی بلندمرتبه خدای مهربانی…

10. پس آن گاه که زبانم به سخن گشودی و نعمت بی حَدّت را بر من تمام کردی و در هر سال به تربیتت فزون تر شدم ...

11. و خلقتم مقام کمال یافت و قوای جسم و جانم به حدّ اعتدال رسید. پس حجّت را بر من الزام نمودی و معرفت خود را به قلبم الهام فرمودی...

12. و مرا بیدار و هشیار کردی تا در آسمان و زمین بدایع مخلوقاتت را مشاهده کنم...

13. و مرا به یاد خود و شکر نعمت های بی حدّ خویش یادآور ساختی...

14. و طاعت و عبادتت را بر من فرض نمودی و فهم علوم و حقایقی که پیمبرانت به وحی آوردند، به من عطا فرمودی...

15. و روح بزرگ مرا برای فهم، پذیرفتن عطا کردی و با سعۀ صدر، یافتن مقام رضا و تسلیم را بر من آسان کردی و در تمام این مرحمت ها بر من به اعانت و لطف خود منّت گذاردی.

16. سپس که مرا از بهترین خاک بیافریدی و برای آسایش من به یک نوع نعمت راضی نشدی، بلکه به انواع نعمت های بیشمار مرا متنعّم ساختی،

17. و به هر گونه خوراک و لباس و اثاث زندگی برخوردارم کردی و همه، صرف لطف بی حد و احسان نامتناهی تو بود.

18. و چون هر گونه نعمت را بر من تمام کردی و هر گونه رنج و بلا را از من برطرف نمودی، باز جهل و بی باکی من، مانع از این لطف بزرگ تو نشد که دلالتم کنی و با رفع هر چه سبب خشم و غضب توست، مرا در رسیدن به مقام قرب خود موفّق سازی.

19. و با همه بیباکی و گناه، باز هر وقت تو را خواندم، اجابت کردی و چون از تو درخواستی کردم، عطا فرمودی و اگر تو را اطاعت کردم، پاداش کامل دادی،

20. و اگر شکرت را به جای آوردم، بر نعمتم افزودی. همۀ این لطف ها را فرمودی تا نعمت و احسانت را بر من به حدّ کمال رسانم:

فَسُبْحَانَک سُبْحَانَک مِنْ مُبْدِئٍ مُعِیدٍ حَمِیدٍ مَجِیدٍ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُک وَ عَظُمَتْ آلاَؤُک فَأَی (فَأَی) نِعَمِک یا إِلَهِی أُحْصِی عَدَداً وَ ذِکراً أَمْ أَی عَطَایاک أَقُومُ بِهَا شُکرا وَ هِی یا رَبِّ أَکثَرُ (أَکبَرُ) مِنْ أَنْ یحْصِیهَا الْعَادُّونَ أَوْ یبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحَافِظُونَ.

ص :270

21. و باز پروردگارا! آن رنج و زیان ها را که از من به مرحمتت دفع کردی، بیش از آن همه نعمت و عافیت است که به ظاهر، مشاهده می کنم.

_ دعای ابو حمزه

دعای ابو حمزۀ ثُمالی، دعایی است که امام سجّاد علیه السلام به ابو حمزه آموزش داده است.

در این دعا معمولاً در مواردی که تعبیر «الحَمدُِلله» وارد شده، نعمتی از نعمت های خداوند مطرح شده است:

1. هر گاه او را بخوانیم، پاسخ می دهد، هر چند ما در پاسخگویی به او کوتاهی می کنیم.(1) 2. هر گاه از او چیزی بخواهیم، عطا می کند، هر چند وقتی چیزی از ما بخواهد، بخل می ورزیم.(2)

3. هر وقت بخواهیم می توانیم بدون واسطۀ با او خلوت کنیم.(3) 4. تنها او را می خوانیم، وگرنه پاسخ نمی شنیدیم.(4)

5. تنها به او امید داریم، وگرنه ناامید می شدیم.(5) 6. ما را به خودش واگذاشت و تکریم کرد، نه به مردم تا خوار شویم.(6)

7. به ما اظهار دوستی می کند، هر چند از ما بی نیاز است.(7) 8. در برابر اشتباهات ما شکیباست، به گونه ای که گویا گناهی نداریم.(8)

9. با این که به گناهان ما آگاه است، حلم می ورزد و با این که قادر است، عفو می کند.(9) 10. قلب ما را از شرک پاک کرد.(10)

11. زبان ما را به ذکرش گشود.(11)

و... .

ص :271


1- . الْحَمْدُ للهِ الَّذِی أَدْعُوهُ فَیجِیبُنِی وَ إِنْ کنْتُ بَطِیئاً حِینَ یدْعُونِی.
2- . وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیعْطِینِی وَ إِنْ کنْتُ بَخِیلاً حِینَ یسْتَقْرِضُنِی.
3- . وَالْحَمْدُ للهِ الَّذِی أُنَادِیهِ کلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِی وَ أَخْلُو بِهِ حَیثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیرِ شَفِیعٍ فَیقْضِی لِی حَاجَتِی.
4- . وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِی لاَ أَدْعُو غَیرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیرَهُ لَمْ یسْتَجِبْ لِی دُعَائِی.
5- . وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِی لاَ أَرْجُو غَیرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَیرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِی.
6- . وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِی وَکلَنِی إِلَیهِ فَأَکرَمَنِی وَ لَمْ یکلْنِی إِلَی النَّاسِ فَیهِینُونِی.
7- . وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِی تَحَبَّبَ إِلَی وَ هُوَ غَنِی عَنِّی.
8- . وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِی یحْلُمُ عَنِّی حَتَّی کأَنِّی لاَ ذَنْبَ لِی فَرَبِّی أَحْمَدُ شَی ءٍ عِنْدِی وَ أَحَقُّ بِحَمْدِی.
9- . فَلَوِ اطَّلَعَ الْیوْمَ عَلَی ذَنْبِی غَیرُک مَا فَعَلْتُهُ وَ لَوْ خِفْتُ تَعْجِیلَ الْعُقُوبَة لاَجْتَنَبْتُهُ لاَ لِأَنَّک أَهْوَنُ النَّاظِرِینَ (إِلَی) وَ أَخَفُّ الْمُطَّلِعِینَ (عَلَی) بَلْ لِأَنَّک یا رَبِّ خَیرُ السَّاتِرِینَ وَ أَحْکمُ الْحَاکمِینَ (وَ أَحْلَمُ الْأَحْلَمِینَ) وَ أَکرَمُ الْأَکرَمِینَ سَتَّارُ الْعُیوبِ غَفَّارُ الذُّنُوبِ عَلاَّ مُ الْغُیوبِ تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِکرَمِک وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَة بِحِلْمِک فَلَک الْحَمْدُ عَلَی حِلْمِک بَعْدَ عِلْمِک وَ عَلَی عَفْوِک بَعْدَ قُدْرَتِک.
10- . تُصِیبُ بِرَحْمَتِک مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی بِکرَامَتِک مَنْ تُحِبُ فَلَک الْحَمْدُ عَلَی مَا نَقَّیتَ مِنَ الشِّرْک قَلْبِی.
11- . وَ لَک الْحَمْدُ عَلَی بَسْطِ لِسَانِی... .

آنچه گذشت، نمونه ای از نعمت های ذکر شده در دعاها بودند و بررسی بیشتر دعاها، موارد بیشتری را مشخّص خواهد کرد.

دو. روایات سعادت

در روایات سعادت، موارد دیگری بیان شده اند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از ازدواج،(1) فرزند صالح،(2) شباهت به پدر،(3) و مَرکب(4) ، به عنوان عوامل سعادتْ یاد کرده است. در برخی احادیث، به بیان ویژگی های عوامل سعادت پرداخته شده است و این نشان می دهد که بدون این ویژگی ها، نعمت بودن آن امور، جای تردید دارد و یا دست کم، مصداق کامل آن نیست. در همین راستا، در حدیثی، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از «همسر شایسته»، «خانۀ بزرگ»، «مرکب راهوار» و «فرزند شایسته» به عنوان اسباب سعادت دنیا، یاد کرده است.(5) ایشان در کلام دیگری ، از «شباهت به پدر» و «زیبایی و دینداری» به عنوان ویژگی برای فرزند و همسر یاد کرده است.(6) در روایت دیگری، پیامبر صلی الله علیه و آله همسری را مایۀ سعادت می داند که دیدنش مایۀ سرور و خوشایندی انسان و در نبود شوهر، امین ناموس و مال وی باشد ، و مرکبی را مایۀ سعادت می داند که راهوار بوده و شخص را به یارانش برساند، و خانه ای را مایۀ سعادت می داند که بزرگ و با رفاه باشد.(7)

در روایت دیگری، علاوه بر مسکن و مرکب، از همسایۀ شایسته نیز به عنوان عامل سعادت یاد کرده است.(8) در روایت دیگری، پیامبر صلی الله علیه و آله ، چهار مورد را ذکر کرده که دو مورد آن جدیدند:

ص :272


1- . مَن تَزَوَّجَ فَقَد اُعطِی نِصفَ السَّعادَة؛ هر که ازدواج کند، در حقیقت، نیمی از نیک بختی به او عطا شده است (مستدرک الوسائل، ج14، ص154، ح16352).
2- . مِن سَعادَة الرَّجُلِ الوَلَدُ الصّالِحُ ( الکافی، ج6، ص3، ح6؛ عدّة الداعی، ص76؛ بحار الأنوار، ج104، ص98، ح67).
3- . مِن سَعادَة المَرءِ أن یشبِهَ أباهُ (مسند الشهاب، ج1، ص199، ح299؛ الإصابة، ج3، ص20، ش 6012؛ الفردوس، ج4، ص7، ح6012؛ کنز العمّال، ج11، ص91، ح30746).
4- . مِن سَعادَة المَرءِ المُسلِمِ المَرکبُ الهَنیءُ ( الکافی، ج6، ص536، ح8؛ المحاسن، ج2، ص466، ح2615؛ بحار الأنوار، ج64، ص171، ح19 .
5- . مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِمِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، والمَسکَنُ الواسِعُ، والمَرکَبُ الهَنیِءُ والوَلَدُ الصّالِحُ ( الجعفریات، ص99؛ مسند ابن حنبل، ج1، ص168؛ المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص144).
6- . مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِمِ أن یُشبِهَهُ وَلَدُهُ، والمَرأة الجَمیلَةُ ذاتُ دِینٍ، والمَرکب الهَنِیءُ، والمَسکَنُ الواسِعُ (قرب الإسناد: ص77 ح248؛ بحار الأنوار، ج76، ص149 ح3). نیز، ر. ک: اُسد الغابة، ج5، ص438، ش5514؛ الإصابة، ج6، ص558، ش9449.
7- . ثلاث من السعادة: ... المرأة تراها تعجبک و تغیب فتأمنها علی نفسها ومالک، والدابة تکون وطیة فتلحقک بأصحابک، والدار تکون واسعة کثیرة المرافق ( المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص176، ح2684؛ کنز العمّال، ج11، ص93، ح30755).
8- . من سعادة المسلم سعة المسکن، والجار الصالح، والمرکب الهنیء ( الخصال، ص183، ح252؛ بحار الأنوار، ج76، ص289، ح3؛ الأدب المفرد، ص47، ح116؛ مسند ابن حنبل، ج5، ص240، ح15372؛ المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص184، ح7306؛ شعب الإیمان، ج7، ص83، ح9558؛ کنز العمّال، ج11، ص98، ح30778).

دوستان صالح و کار در وطن. برای همسر نیز ویژگی سازگاری را بیان موده است.(1) در روایت دیگری، دوستی آل محمّد صلی الله علیه و آله را نیز به این چهار مورد اضافه نموده است.(2) همچنین ایشان از خوش اخلاقی به عنوان عامل سعادت نام برده است.(3) امام علی علیه السلام از زیبایی(4) و ایمنی از زبان مردم،(5) خوش نامی میان مردم،(6) دانش(که موجب ارزشمندی در دنیا و آخرت است)، تقوا (که موجب بزرگواری است)، قناعت (که موجب بی نیازی است)، دوری از مردم (که موجب آسایش دو گیتی است)، فرمان برداری از خدا(که موجب سلامتی است)، حق پذیری (که موجب خضوع و تواضع است)، ترک هوس (که موجب عیش مثبت است) و سخاوت (که موجب ستودگی میان مردم است)، به عنوان نعمتْ یاد کرده است.(7) امام زین العابدین علیه السلام از تجارت در وطن، دوستان صالح و فرزندان کمک کار(8) و امام باقر علیه السلام

ص :273


1- . أربَعَة مِن سَعادَة المَرءِ: الخُلَطاءُ الصّالِحونَ، وَالوَلَدُ البارُّ، وَالمَرأَة المُؤاتِیة، وأن تَکونَ مَعیشَتُهُ فی بَلَدِهِ ( النوادر، راوندی، ص110، ح93؛ الجعفریات، ص194؛ جامع الأخبار، ص285، ح768؛ بحار الأنوار، ج103، ص86، ح17). اربع من سعادة المرء: زوجة صالحة، وولد ابرار، وخلطاء صالحون، ومعیشة فی بلاده (جامع الأخبار، ص102). نیز، ر. ک: المحاسن، ص625، ح87 و 88؛ عوالی اللآلی، ج3، ص293، ح55. از امام صادق علیه السلام نیز چنین نقل شده است: ثَلاثَة مِنَ السَّعادَة: الزَّوجَة المُؤاتِیة، وَالأَولادُ البارّونَ، وَالرَّجُلُ یرزَقُ مَعیشَتَهُ بِبَلَدِهِ یغدو إلی أهلِهِ ویروحُ ( الکافی، ج5، ص258، ح2؛ تهذیب الأحکام، ج7، ص236، ح1032؛ الأمالی، طوسی، ص303، ح601؛ بحار الأنوار، ج104، ص103، ح94).
2- . امام صادق علیه السلام : خَمسَة مِنَ السَّعادَة: الزَّوجَة الصّالِحَة، وَالبَنونَ الأَبرارُ، وَالخُلَطاءُ الصّالِحونَ، ورِزقُ المَرءِ فی بَلَدِهِ، وَالحُبُّ لِالِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله (دعائم الإسلام، ج2، ص195، ح706؛ عوالی اللآلی، ج3، ص293، ح55؛ مستدرک الوسائل، ج13، ص292، ح15387).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مِن سَعادَة المَرءِ حُسنُ الخُلُقِ (مسند الشهاب، ج1، ص199، ح300؛ کنز العمّال، ج3، ص12، ح5193؛ مشکاة الأنوار، ص393، ح1293؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص250؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص4٤6، ح9952).
4- . حُسنُ الصّورَة أوَّلُ السَّعادَة (غرر الحکم، ح4803؛ عیون الحکم والمواعظ، ص228، ح4387). الصّورَة الجَمیلَة أقَلُّ السَّعادَتَینِ (غرر الحکم، ح1659) .
5- . امام علی علیه السلام : مَن سَلِمَ مِن ألسِنَة النّاسِ کانَ سَعیدا (مطالب السؤول، ص56؛ بحار الأنوار، ج78، ص12، ح70).
6- . امام علی علیه السلام : عُنوانُ صَحیفَة السَّعیدِ حُسنُ الثَّناءِ عَلَیهِ ( کشف الغمّة، ج3، ص137؛ بحار الأنوار، ج78، ص79، ح61) .
7- . امام علی علیه السلام : طَلَبتُ القَدرَ وَالمَنزِلَة فَما وَجَدتُ إلّا بِالعِلمِ؛ تَعَلَّموا یعظُم قَدرُکم فِی الدّارَینِ. وطَلَبتُ الکرامَة فَما وَجَدتُ إلّا بِالتَّقوی؛ اِتَّقوا لِتُکرَموا. وطَلَبتُ الغِنی فَما وَجَدتُ إلّا بِالقَناعَة؛ عَلَیکم بِالقَناعَة تَستَغنوا. وطَلَبتُ الرّاحَة فَما وَجَدتُ إلّا بِتَرک مُخالَطَة النّاسِ إلّا لِقِوامِ عَیشِ الدُّنیا؛ اُترُکوا الدُّنیا ومُخالَطَة النّاسِ تَستَریحوا فِی الدّارَینِ، وتَأمَنوا مِنَ العَذابِ. وطَلَبتُ السَّلامَة فَما وَجَدتُ إلّا بِطاعَة اللّه ِ؛ أطیعُوا اللّهَ تَسلَموا. وطَلَبتُ الخُضوعَ فَما وَجَدتُ إلّا بِقَبولِ الحَقِّ؛ اِقبَلُوا الحَقَّ فَإِنَّ قَبولَ الحَقِّ یبعِدُ مِنَ الکبرِ. وطَلَبتُ العَیشَ فَما وَجَدتُ إلّا بِتَرک الهَوی؛ فَاترُک الهَوی لِیطیبَ عَیشُکم. وطَلَبتُ المَدحَ فَما وَجَدتُ إلّا بِالسَّخاوَة؛ کونوا أسخِیاءَ تُمدَحوا. وطَلَبتُ نَعیمَ الدُّنیا وَالآخِرَة فَما وَجَدتُ إلّا بِهذِهِ الخِصالِ الَّتی ذَکرتُها (جامع الأخبار، ص341، ح950؛ بحار الأنوار ،ج 69، ص399، ح91).
8- . امام زین العابدین علیه السلام : إنَّ مِن سَعادَة المَرءِ أن یکونَ مَتجَرُهُ فی بَلَدِهِ، ویکونَ خُلَطاؤُهُ صالِحینَ، ویکونَ لَهُ وُلدٌ یستَعینُ بِهِم ( الکافی، ج5، ص257، ح1 و ص258، ح3؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص164، ح3598؛ الخصال، ص159، ح207؛ مشکاة الأنوار، ص458، ح1533؛ بحار الأنوار، ج103، ص7، ح 27) . شبیه این روایت به اضافۀ موارد دیگری که در روایات نقل شده از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده بود، از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است: إمام صادق علیه السلام : مِن سَعادَة المَرءِ أن یکونَ مَتجَرُهُ فی بَلَدِهِ، ویکونَ لَهُ أولادٌ یستَعینُ بِهِم، وخُلَطاءُ صالِحونَ، ومَنزِلٌ واسِعٌ، وَامرَأَة حَسناءُ، إذا نَظَرَ إلَیها سُرَّ بِها وإذا غابَ عَنها حَفِظَتهُ فی نَفسِها (جامع الأحادیث، قمّی، ص207؛ مستدرک الوسائل، ج13، ص292، ح15388) .

از فرزندی که در شکل، اخلاق و صفات، شبیه پدر باشد(1) و امام صادق علیه السلام از خانۀ گسترده،(2) مرکبی که برآورندۀ نیازهای خود و حقوق برادرانش باشد،(3) توان تأمین روزی خانواده،(4) قرار داشتن روزی فرد ر دست نیکوکاران(5) و دیدن فرزند صالح،(6) و امام رضا علیه السلام از سفیدی همسر،(7) بزرگی خانه، فراوانی دوستداران و سازگاری همسر(8) ، به عنوان عامل سعادت یاد کرده اند. در طرف مقابل، در روایات شقاوت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از همسایۀ بد، همسر بد، خانۀ کوچک و مرکب بد، به عنوان عوامل شقاوت دنیا یاد کرده است.(9) در روایت دیگری، ایشان بدیِ خانه را به بدیِ همسایه و کوچکیِ آن، بدیِ مرکب را به چموشی و پهلو نداشتن برای سواری، و بدیِ همسر را به نازایی و بداخلاقی تعریف کرده است.(10)

ص :274


1- . امام باقر علیه السلام : إنَّ مِن سَعادَة الرَّجُلِ أن یکونَ لَهُ الوَلَدُ یعرِفُ فیهِ شِبهَ خَلقِهِ وخُلُقِهِ وشَمائِلِهِ ( الکافی، ج1، ص306، ح3 و ج6، ص4، ح2؛ مکارم الأخلاق، ج1 ،ص 477، ح1644؛ بحار الأنوار، ج104، ص95، ح37) .
2- . مِنَ السَّعادَة سَعَة المَنزِلِ ( الکافی، ج6، ص525، ح1؛ المحاسن، ج2، ص4٤9، ح2547؛ مکارم الأخلاق، ج1، ص272، ح824؛ بحار الأنوار، ج76، ص152، ح23) .
3- . مِن سَعادَة المُؤمِنِ دابَّة یرکبُها فی حَوائِجِهِ، ویقضی عَلَیها حُقوقَ إخوانِهِ ( الکافی، ج6، ص536، ح7؛ المحاسن، ج2، ص466، ح2616؛ مکارم الأخلاق، ج1، ص5٥8، ح1928؛ بحار الأنوار، ج64 ،ص 171، ح20) .
4- . مِن سَعادَة الرَّجُلِ أن یکونَ القَیمَ عَلی عِیالِهِ ( الکافی، ج4، ص13، ح13؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص168، ح3628؛ وسائل الشیعة، ج12، ص43، ح6).
5- . قالَ أبو عُبَیدَة [لِلإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام ]: اُدعُ اللّهَ لی ألّا یجعَلَ رِزقی عَلی أیدِی العِبادِ. فَقالَ علیه السلام : أبَی اللّهُ عَلَیک ذلِک إلّا أن یجعَلَ أرزاقَ العِبادِ بَعضِهِم مِن بَعضٍ، ولکنِ ادعُ اللّهَ أن یجعَلَ رِزقَک عَلی أیدی خِیارِ خَلقِهِ فَإِنَّهُ مِنَ السَّعادَة، ولا یجعَلَهُ عَلی أیدی شِرارِ خَلقِهِ فَإِنَّهُ مِنَ الشَّقاوَة؛ ابو عبیده به امام صادق علیه السلام گفت: از خدا بخواه که روزی مرا در دستان بندگان قرار ندهد. فرمود: «خداوند از انجام دادن این [خواسته] دربارۀ تو، خود داری می کند. جز این نیست که خدا روزی برخی بندگان را در دست دیگری قرار داده است. از خدا بخواه که روزی تو را در دستان بندگان خوبش قرار دهد؛ چرا که آن، از نیک بختی است، و [بخواه که] آن را در دستان بندگان بدش قرار ندهد؛ چرا که آن، از بدبختی است». (تحف العقول، ص361؛ مشکاة الأنوار، ص234، ح665؛ بحار الأنوار، ج78، ص24٤، ح50) .
6- . امام کاظم علیه السلام : إنَّ جَعفَرا علیه السلام کانَ یقولُ: سَعِدَ امرُؤٌ لَم یمُت حَتّی یری خَلَفَهُ مِن نَفسِهِ ( الغیبة، طوسی، ص41، ح21؛ الخصال، ص27، ح94؛ کفایة الأثر، ص269؛ مکارم الأخلاق، ج1، ص477، ح1646؛ عدّة الداعی، ص78؛ بحار الأنوار، ج49، ص26، ح42) .
7- . مِن سَعادَة الرَّجُلِ أن یکشِفَ الثَّوبَ عَنِ امرَأَة بَیضاءَ. ( الکافی، ج5، ص335، ح7؛ عوالی اللآلی، ج3، ص299، ح82؛ وسائل الشیعة، ج14، ص36 ،ح 1).
8- . امام رضا علیه السلام _ فِی الفِقهِ المَنسوبِ إلَیهِ _ : کبَرُ الدّارِ مِنَ السَّعادَة، وکثرَة المُحِبّینَ مِنَ السَّعادَة، ومُوافَقَة الزَّوجَة کمالُ السُّرورِ (فقه الرضا علیه السلام ، ص354؛ بحار الأنوار، ج79، ص303، ح16) .
9- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أربَعٌ مِنَ الشَّقاوَة: الجارُ السَّوءُ، وَالمَرأَة السَّوءُ، وَالمَسکنُ الضَّیقُ، وَالمَرکبُ السَّوءُ (صحیح ابن حبّان، ج9، ص341، ح4032؛ مسند ابن حنبل، ج1، ص357، ح1445؛ المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص157، ح2640؛ کنز العمّال، ج11، ص92، ح30753؛ مکارم الأخلاق، ج1، ص274، ح832؛ بحار الأنوار، ج76، ص154، ح34) .
10- . المعجم الکبیر عن أسماء: قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ مِن شَقاءِ المَرءِ فِی الدُّنیا ثَلاثَة: سوءَ الدّارِ، وسوءَ المَرأَة وسوءَ الدّابَّة، قالَت: یا رَسولَ اللّهِ ما سوءُ الدّارِ ؟ قالَ: ضیقُ ساحَتِها وخُبثُ جیرانِها، قیلَ: فَما سوءُ الدّابَّة ؟ قالَ: مَنعُها ظَهرَها وسوءُ ضَلعِها، قیلَ: فَما سوءُ المَرأَة؟ قالَ: عُقمُ رَحِمِها وسوءُ خُلُقِها ( المعجم الکبیر، ج24، ص153، ح395؛ فتح الباری، ج9، ص138). نیز، ر.ک: کنز العمّال، ج11، ص99، ح30782.

در روایت دیگری پیامبر صلی الله علیه و آله از زنی که در حضور، همسرآزار و در غیبت، خیانتکار است، و از چارپای کندروی که اگر او را بزنی، خسته ات می کند و اگر سوارش شوی، تو را به یارانت نمی رساند، و از خانۀ کوچکی که رفاهش کم است، به عنوان سه عامل شقاوتْ یاد کرده است.(1) امام زین العابدین علیه السلام از زنی که شوهرش از او خوشش می آید، ولی او به همسرش خیانت می کند،(2) به عنوان عوامل تیره بختی یاد کرده است.

سه. روایات عیش

برخی دیگر از متون این بحث، در روایات «العیش» آمده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام ، زندگی گوارا را در سه چیز معرفی کرده است: خانه ای بزرگ، کنیزی زیبا و مرکبی چابک.(3) امام علی علیه السلام رفاه زندگی را در امنیت(4) و سلامتی،(5) و گواراییِ عیش را در چند چیز می داند: دوستی که اشتباهات روز آشتی را برای روز دشمنی شماره نمی کند؛ همسری که در حضور، مایۀ سرور و در نبود، امین باشد؛ و خادمی که پیش از درخواست، خواسته را برآورده سازد.(6) امام کاظم علیه السلام عیش برتر در دنیا را در بزرگیِ خانه و فراوانیِ دوستان(7) و داشتن خدمتکار(8) معرفی نموده است.

در طرف مقابل، از کوچکی خانه،(9) جا به جایی از خانه ای به خانه ای،(10) بدی مرکب،(11) فقدان

ص :275


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ثَلاثٌ مِنَ السَّعادَة وثَلاثٌ مِنَ الشَّقاوَة ... و مِنَ الشَّقاوَة: المَرأَة تَراها فَتَسوؤُک وتَحمِلُ لِسانَها عَلَیک، وإن غِبتَ عَنها لَم تَأمَنها عَلی نَفسِها ومالِک، وَالدّابَّة تَکونُ قَطوفا، فَإِن ضَرَبتَها أتعَبَتک وإن تَرکبها لَم تُلحِقک بِأَصحابِک، وَالدّارُ تَکونُ ضَیقَة قَلیلَة المَرافِقِ ( المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص176، ح2684؛ کنز العمّال، ج11، ص93، ح3075٥).
2- . امام زین العابدین علیه السلام : مِن شَقاءِ المَرءِ أن تَکونَ عِندَهُ امرَأَة مُعجَبٌ بِها وهِی تَخونُهُ ( الکافی، ج5، ص258، ح3؛ وسائل الشیعة، ج12، ص180، ح2) .
3- . یا علی! العَیشُ فِی ثَلاثةٍ: دارٍ قَوراءَ، وجارِیَةً حَسناءَ، وفَرَسٍ قَبّاءَ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 358؛ الخصال، ج 1، ص 126؛ السرائر، ج 3، ص 618).
4- . امام علی علیه السلام : رَفاهِیَّةُ العَیشِ فِی الأمنِ (غرر الحکم، ح5438).
5- . امام علی علیه السلام : لا عَیشَ أهنَأ مِنَ العافِیَةِ (غرر الحکم، ح19728).
6- . العیش فی ثلاث: صدیق لا یعد علیک فی ایام صداقتک ما یرضی به ایام عداوتک، وزوجة تسرک اذا نظر دخلت علیها وتحفظ غیبک اذا غبت عنها، وغلام یأتی علی ما فی نفسک کأنه قد علم ما ترید (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج20، ص304، ح488).
7- . سعید عن غیر واحد: أنّ أبَا الحَسَنِ علیه السلام سُئِلَ عَن فَضلِ عَیشِ الدُّنیا، قال: سَعَةُ المَنزِلِ وکَثرَةُ المُحِبِّینَ ( الکافی، ج2، ص450، ح2551؛ مکارم الاخلاق، ج1، ص272، ح826).
8- . امام کاظم علیه السلام : العیشُ السَّعَةُ فی المَنازِلِ والفَضلُ فی الخَدَمِ ( الکافی، ج6، ص526، ح4؛ المحاسن، ج2، ص450، ح2552 و 2553؛ مکارم الاخلاق، ج2، ص272، ح827).
9- . امام باقر علیه السلام : مِن شَقاءِ العَیشِ ضیقُ المنَزِلِ ( الکافی، ج6، ص526، ح6؛ المحاسن، ج2، ص451، ح2555؛ بحار الأنوار، ج76، ص153، ح31) .
10- . امام صادق علیه السلام : مِن مُرِّ العَیشِ النُّقلَةُ مِن دارٍ إلی دارٍ ( الکافی، ج6، ص531، ح1).
11- . امام باقر علیه السلام : مِن شَقاءِ العَیشِ المَرکبُ السَّوءُ ( الکافی، ج6، ص537، ح10؛ بحار الأنوار، ج64، ص161، ح6) .

امنیت،(1) جدا شدن دوستان،(2) حاکم ستمگر، همسایۀ بد، و همسر بدزبان(3) به عنوان عوامل بدی عیش، یاد شده است.

چهار. روایات راحت

همچنین برخی دیگر از این متون را می توان در روایات «الراحة» دید. در این روایات، از خانۀ وسیعی که شرمگاه فرد و بدی وضع زندگی اش را از دید مردم بپوشاند، همسر شایسته ای که یاور امور دنیوی و اخروی او باشد، دختری که او را یا با ازدواج یا با مردن از خانه بیرون کرده باشد(4) و مرکب راهوار، به عنوان عوامل مادّی آسایش زندگی یاد شده است.

پنج. روایات خیر
اشاره

بخش دیگری از داشته های زندگی را _ که می تواند مایۀ رضامندی گردد _ باید در روایات «خیر» جستجو کرد. در این روایات، موارد متعدّدی نقل شده است. آنچه مهم است این که هر چند بی تردید یکی از مصادیق خیر، برخورداری از مال و ثروت است، با این حال، همۀ آن و ارزشمندترین آن نیست. وقتی از امام علی علیه السلام در بارۀ چیستی خیر پرسیدند، فرمود:

لَیسَ الخَیرُ أن یکثُرَ مالُک ووَلَدُک، ولکنَّ الخَیرَ أن یکثُرَ عِلمُک، وأن یعظُمَ حِلمُک، وأن تُباهِی النّاسَ بِعِبادَةِ رَبِّک؛ فَإِن أحسَنتَ حَمِدتَ اللّهَ، وإن أسَأتَ استَغفَرتَ اللّهَ.(5)خیر، آن نیست که ثروت و فرزندانت افزون شوند؛ خیر، آن است که دانشت افزون گردد؛ بردباری ات بزرگ شود؛ با خداپرستی ات بر مردم افتخار کنی؛ اگر نیکی کردی، خدا را سپاس بگویی؛ و اگر بدی کردی، از خداوند آمرزش بطلبی.

در این روایت، از اموری همانند: «علم»، «حلم»، «بندگی خدا»، «ستایش خدا» و «استغفار از خدا» به عنوان مصادیق خیر، یاد شده و نشان می دهد که انحصار خیر در امور مادی، نادرست و از

ص :276


1- . امام علی علیه السلام : الخائِفُ لا عَیشَ لَهُ (غرر الحکم، ح1011).
2- . امام علی علیه السلام : لا عَیشَ لِمَن فَارَقَ أحِبَّتَهُ (غرر الحکم، ح10661).
3- . امام صادق علیه السلام : ثَلاثَةٌ تُکَدِّرُ العَیشَ: السُّلطانُ الجائِرُ، والجارُ السَّوءُ، والمَرأَةُ البَذِیَّةُ (تحف العقول، ص320).
4- . امام صادق علیه السلام : ثَلاثَةٌ لِلمُؤمِنِ فیها راحَةٌ: دارٌ واسِعَةٌ تُواری عَورَتَهُ وسُوءَ حالِهِ مِن النّاسِ، وامرَأَةٌ صالِحَةٌ تُعینُهُ عَلی أَمرِ الدُّنیا والآخِرَةِ، وَابنَةٌ یُخرِجُها إمّا بِمَوتٍ أو بِتَزویجٍ ( الکافی، ج5، ص328، ح6؛ الخصال، ص159، ح206؛ المحاسن، ج2، ص449، ح2545). توضیح این که مراد از قسم سوم این است که وظیفه اش را نسبت به دختر _ که سنگین تر و حساس تر است _ ، به اتمام رسانده باشد. بنا بر این، اتمام موفّقیت آمیز مسئولیت، جزء عوامل آسایش به شمار می رود. لِلمُؤمِنُ راحَةٌ فی سَعَةِ المَنزِلِ ( المحاسن، ج2، ص450، ح2550).
5- . نهج البلاغة، حکمت 94، تنبیه الخواطر، ج1، ص24؛ غرر الحکم، ح7497؛ بحار الأنوار، ج6، ص38، ح62 وج 69، ص409، ح121؛ حلیة الأولیاء، ج1، ص75؛ کنز العمّال، ج16، ص208، ح44233.

عوامل نارضایتی است. بنا بر این، یکی از راه های مؤثّر در رضامندی، شناخت موارد و مصادیق خیر است که در ادامه، به اختصار آنها را بررسی خواهیم کرد.(1)

_ خیر دنیا و آخرت

در برخی روایات، از اموری به عنوان خیرِ دنیا و آخرت یاد شده که مهم ترین آنها عبارت اند از: زبان ذکر گو و برخی ذکرهای خاص برای امور خاص؛(2) قلب شکرگزار و خاشع؛ بدن بردبار بر بلا؛ همسر امین بر ناموس و مال؛(3) خوش گمانی به خدا؛ امید به خدا؛ خوش اخلاقی؛ خودداری از غیبت؛(4) راستگویی و خودداری از دروغ؛ امانت داری؛ عفت شکم؛5(5) ملازمت با مجالس ذکر؛

ص :277


1- . روایات این بحث، از کتاب خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث، محمّد محمّدی ری شهری، گرفته شده است.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن اُعطِی لِسانا ذاکرا فَقَد اُعطِی خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة ( الکافی، ج2، ص499، ح1) . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : «لا حَولَ ولا قُوَّة إلّا بِاللّهِ» کنزٌ مِن کنوزِ الجَنَّة، مَن قالَها نَظَرَ اللّهُ عَلَیهِ، ومَن نَظَرَ اللّهُ إلَیهِ أعطاهُ اللّهُ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة (معجم السفر، ص184، ح587؛ الفردوس، ج5، ص10، ح7285). امام زین العابدین علیه السلام : قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «ألا اُخبِرُکم بِما یکونُ بِهِ خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَة؟ وإذا کرِبتُم واُغمِمتُم دَعَوتُمُ اللّهَ بِهِ فَفَرَّجَ عَنکم؟». قالوا: بَلی یا رَسولَ اللّه ِ. قالَ: «قولوا: «لا إلهَ إلّا اللّهُ رَبُّنا لا نُشرِک بِهِ شَیئا»، ثُمَّ ادعوا بِما بَدا لَکم» ( المحاسن، ج1، ص100، ح71؛ الدعوات، ص56، ح143؛ بحار الأنوار، ج93، ص208، ح11 و ص311، ح14 و ج95، ص279، ح1).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أربَعٌ مَن اُعطِیهُنَّ اُعطِی خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة: قَلبا شاکرا، ولِسانا ذاکرا، وبَدَنا عَلَی البَلاءِ صابِرا، وزَوجَة لا تَبغیهِ خَونا فی نَفسِها ولا مالِهِ ( المعجم الکبیر، ج11، ص109، ح11275؛ شُعَب الإیمان، ج4، ص104، ح4429؛ حلیة الأولیاء، ج3، ص65؛ الشکر لابن أبی الدنیا، ص28، ح34؛ کنز العمّال، ج15، ص858، ح43416؛ الجعفریات، ص230؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص90؛ مشکاة الأنوار، ص481، ح1600؛ بحار الأنوار، ج82، ص145، ح30) . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قالَ اللّهُ عزوجل: إذا أرَدتُ أن أجمَعَ لِلمُسلِمِ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة جَعَلتُ لَهُ قَلبا خاشِعا، ولِسانا ذاکرا، وجَسَدا عَلَی البَلاءِ صابِرا، وزَوجَة مُؤمِنَة تَسُرُّهُ إذا نَظَرَ إلَیها، وتَحفَظُهُ إذا غابَ عَنها فی نَفسِها ومالِهِ ( الکافی، ج5، ص327، ح2؛ دعائم الإسلام، ج2، ص194، ح705؛ مشکاة الأنوار، ص481، ح1600؛ بحار الأنوار، ج82، ص145، ح30). نیز، ر. ک: المعجم الکبیر، ج11، ص109، ح11275 . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : خَصلَتانِ مَن رُزِقَهُما قَد اُعطِی خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة: مَن إذَا ابتُلِی صَبَرَ، وإذا اُعطِی شَکرَ (تنبیه الخواطر، ج2، ص247) . امام علی علیه السلام : الخَیرُ الَّذی لا شَرَّ فیهِ: الشُّکرُ مَعَ النِّعمَة، وَالصَّبرُ عَلَی النّازِلَة (تحف العقول، ص234؛ دستور معالم الحکم، ص26؛ بحار الأنوار، ج78، ص106، ح7) .
4- . امام باقر علیه السلام : وَجَدنا فی کتابِ عَلِی علیه السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ وهُوَ عَلی مِنبَرِهِ: وَالَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ، ما اُعطِی مُؤمِنٌ قَطُّ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة إلّا بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّه ِورَجائِهِ لَهُ، وحُسنِ خُلُقِهِ،وَالکفِ عَنِ اغتِیابِ المُؤمِنینَ ( الکافی، ج2، ص71، ح2؛ الاختصاص، ص227؛ عدّة الداعی، ص135؛ مشکاة الأنوار، ص77، ح148؛ بحار الأنوار، ج6، ص28، ح29) . عالم علیه السلام : وَاللّهِ ما اُعطِی مُؤمِنٌ قَطُّ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة إلّا بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّهِ ورَجائِهِ لَهُ، وحُسنِ خُلُقِهِ، وَالکفِّ عَنِ اغتِیابِ المُؤمِنینَ. وَاللّهُ تَعالی لا یعَذِّبُ عَبدا بَعدَ التَّوبَة وَالاِستِغفارِ إلّا بِسوءِ ظَنِّهِ، وتَقصیرِهِ فی رَجائِهِ اللّهَ عز و جل، وسوءِ خُلُقِهِ، وَاغتِیابِهِ لِلمُؤمِنینَ. ولَیسَ یحسُنُ ظَنُّ عَبدٍ مُؤمِنٍ بِاللّهِ عز و جل إلّا کانَ اللّهُ عِندَ ظَنِّهِ؛ لِأَنَّ اللّهَ تَعالی کریمٌ یستَحیی أن یخلِفَ ظَنَّ عَبدِهِ ورَجاءَهُ. فَأَحسِنُوا الظَّنَّ بِاللّهِ وَارغَبوا إلَیهِ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالی یقولُ: «الظَّآنِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیهِمْ دَآئِرَة السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سَآءَتْ مَصِیرًا» (عدّة الداعی، ص135؛ إرشاد القلوب، ص109). نیز، ر. ک: بحار الأنوار، ج6، ص28 _ 29 و ج70، ص399، ح72 .
5- . معدن الجواهر: قالَ رَجُلٌ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عَلِّمنی یا رَسولَ اللّهِ خَصلَة تَجمَعُ لی خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة. قالَ: لا تَکذِب. قالَ الرَّجُلُ: فَکنتُ عَلی خِلالٍ یکرَهُهَا اللّهُ تَعالی فَتَرَکتُها خَوفا مِن أن یسأَلَنی سائِلٌ: هَل عَمِلتَ کذا؟ فَأَفتَضِحَ أو أکذِبَ، فَأَکونَ قَد خالَفتُ رَسولَ اللّهِ فی ما دَلَّنی عَلَیهِ (معدن الجواهر، ص21؛ فقه الرضا علیه السلام ، ص354) . تحف العقول: سَأَلَهُ [أی الإِمامَ الصّادِقَ علیه السلام ] رَجُلٌ أن یعَلِّمَهُ ما ینالُ بِهِ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة ولا یطولُ عَلَیهِ فَقالَ علیه السلام : لا تَکذِب (تحف العقول، ص359؛ بحار الأنوار، ج78، ص241، ح27) . امام علی علیه السلام : أربَعٌ مَن اُعطِیهُنَّ فَقَد اُعطِی خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة: صِدقُ حَدیثٍ، وأداءُ أمانَة، وعِفَّة بَطنٍ، وحُسنُ خُلُقٍ (غرر الحکم، ح2142؛ عیون الحکم والمواعظ، ص74، ح1807) .

خدامحوری در دوستی و دشمنی؛6(1) رضایت مندی به تقدیر خدا؛ دعا کردن در آسایش و گرفتاری؛7(2) رفق و مدارا؛8(3) توانمندی بازداری از گناه(تقوا و ورع)؛ حلم در برابر جاهل؛ همسر یاور در امور دنیا و آخرت؛9(4) خوش نیتی؛10(5) رازداری؛ رابطه با نیکوکاران؛11(6) طلب رضای خدا، هر چند موجب ناراحتی مردم شود؛12(7) توکّل به خدا؛13(8) و ....14(9)

ص :278


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ لِلحَسَنِ بنِ أبی رَزینٍ _ : ألا أدُلُّک عَلی مِلاک هذَا الأَمرِ الَّذی تُصیبُ بِهِ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة؟ عَلَیک بِمَجالِسِ أهلِ الذِّکرِ، وإذا خَلَوتَ فَحَرِّک لِسانَک مَا استَطَعتَ بِذِکرِ اللّهِ، وأحِبَّ فِی اللّهِ، وأبغِض فِی اللّهِ (حلیة الأولیاء، ج1، ص367؛ تاریخ دمشق، ج13، ص317، ح 3285؛ کنز العمّال، ج15، ص837، ح43329).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ثَلاثٌ مَن رُزِقَهُنَّ فَقَد رُزِقَ خَیرَ الدّارَینِ: الرِّضا بِالقَضاءِ، وَالصَّبرُ عَلَی البَلاءِ، وَالدُّعاءُ فِی الرَّخاءِ (مسکن الفؤاد، ص49؛ الدعوات، ص121، ح 289. نیز، ر.ک: بحار الأنوار، ج82، ص138، ح22؛ تنبیه الغافلین، ص252، ح332) . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ثَلاثٌ یدرِک بِهِنَّ العَبدُ رَغائِبَ الدُّنیا وَالآخِرَة: الصَّبرُ عَلَی البَلاءِ، وَالرِّضا بِالقَضاءِ، وَالدُّعاءُ فِی الرَّخاءِ ( کنز العمّال، ج15، ص808، ح43211) . عنه صلی الله علیه و آله : ثَلاثُ خِصالٍ یدرَک بِها خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَة: الشُّکرُ عِندَ النَّعماءِ، وَالصَّبرُ عِندَ الضَّرّاءِ، وَالدُّعاءُ عِندَ البَلاءِ ( إرشاد القلوب، ص149) .
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن اُعطِی حَظَّهُ مِنَ الرِّفقِ فَقَد اُعطِی حَظَّهُ مِنَ الخَیرِ، ومَن حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الرِّفقِ فَقَد حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الخَیرِ (سنن الترمذی، ج4، ص367، ح2013؛ مسند ابن حنبل، ج10، ص432، ح27623؛ السنن الکبری، ج10، ص326، ح20798؛ مسند أبی یعلی، ج4، ص304، ح4513؛ حلیة الأولیاء، ج9، ص159؛ کنز العمّال، ج3، ص38، ح5368؛ الجعفریات، ص149). إمام باقر علیه السلام : مَن اُعطِی الخُلُقَ وَالرِّفقَ فَقَد اُعطِی الخَیرَ کلَّهُ وَالرّاحَة وحُسنَ حالِهِ فی دُنیاهُ وآخِرَتِهِ، ومَن حُرِمَ الرِّفقَ وَالخُلُقَ کانَ ذلِک لَهُ سَبیلاً إلی کلِّ شَرٍّ وبَلِیة، إلّا مَن عَصَمَهُ اللّهُ تَعالی (حلیة الأولیاء، ج3، ص186) .
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن اُعطِی أربَعَ خِصالٍ فِی الدُّنیا فَقَد اُعطِی خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة، وفازَ بِحَظِّهِ مِنهُما: وَرَعٌ یعصِمُهُ عَن مَحارِمِ اللّهِ، وحُسنُ خُلُقٍ یعیشُ بِهِ فِی النّاسِ، وحِلمٌ یدفَعُ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ، وزَوجَة صالِحَة تُعینُهُ عَلی أمرِ الدُّنیا وَالآخِرَة (الأمالی، طوسی، ص577، ح1190؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص71؛ بحار الأنوار، ج69، ص404، ح106 و ج103، ص237، ح38) . امام صادق علیه السلام : مَن یتَّقِ اللّهَ فَقَد أحرَزَ نَفسَهُ مِنَ النّارِ بِإِذنِ اللّهِ، وأصابَ الخَیرَ کلَّهُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَة (مختصر بصائر الدرجات، ص79؛ بصائر الدرجات، ص526 ح1؛ بحار الأنوار، ج24، ص286، ح1) .
5- 0. امام علی علیه السلام : ما أعطَی اللّهُ سُبحانَهُ العَبدَ شَیئا مِن خَیرِ الدُّنیا وَالآخِرَة إلّا بِحُسنِ خُلُقِهِ وحُسنِ نِیتِهِ (غرر الحکم، ح9670؛ عیون الحکم والمواعظ، ص483، ح8915) .
6- 1. امام علی علیه السلام : جُمِعَ خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَة فی کتمانِ السِّرِّ ومُصادَقَة الأَخیارِ، وجُمِعَ الشَّرُّ فِی الإِذاعَة ومُؤاخاة الأَشرارِ ( الاختصاص، ص218؛ بحار الأنوار، ج74، ص178، ح17 و ج75، ص71، ح14) .
7- 2. إمام حسین علیه السلام _ لِرَجُلٍ سَأَلَهُ عَن خَیرِ الدُّنیا وَالآخِرَة _ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. أمّا بَعدُ، فَإِنَّهُ مَن طَلَبَ رِضَا اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کفاهُ اللّهُ اُمورَ النّاسِ، ومَن طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَکلَهُ اللّهُ إلَی النّاسِ. وَالسَّلامُ ( الأمالی، صدوق، ص268، ح293؛ الاختصاص، ص225؛ روضة الواعظین، ص485؛ بحار الأنوار، ج71، ص208، ح17 و ص371، ح3) .
8- 3. امام صادق علیه السلام : ثَلاثَة مَن تَمَسَّک بِهِنَّ نالَ مِنَ الدُّنیا وَالآخِرَة بُغیتَهُ: مَنِ اعتَصَمَ بِاللّهِ، ورَضِی بِقَضاءِ اللّهِ، وأحسَنَ الظَّنَّ بِاللّهِ (تحف العقول، ص316؛ بحار الأنوار، ج78، ص229، ح2) .
9- 4. برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث، ص178 «جوامع الخیر»، و ص186 «علامات الأخیار».

_ مجموعه های نیکی

برخی دیگر از این موارد، با تعبیر «جوامع الخیر» وارد شده اند و مراد از آن، صفاتی هستند که هر کس بدان هامتّصف شود ، به دیگر ارزش های اخلاقی و عملی نیز دست خواهد یافت. در ادامه، به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:

پرستش خدا؛ پاداش اعمال و اجابت دعا از جانب خدا؛ آنچه را برای خود می پسندد، برای دیگران پسندیدن؛15(1) خشیت خدا؛16(2) دوستی برای خدا؛ دشمنی برای خدا؛ محبّت داشتن به خاطر خدا؛ کینه ورزیدن به خاطر خدا؛17(3) شناخت اهل بیت علیهم السلام و داشتن ولایت آنها؛18(4) نیکی کردن؛19(5) اقدام به کارهای ماندگار و پرهیز از امور ناپایدار؛20(6) دوست داشتن اسلام و مسلمانان و تهی دستان و همنشینی با آنان؛ ناامید نبودن از افراد بد (شاید انسان خوبی شود)؛ ایمن نبودن از افراد خوب (شاید انسان بدی شود)؛ خودداری از پرداختن به عیب های دیگران؛21(7) نگاه عبرت آموز؛ سکوت متفکّرانه؛ سخن یادآور خدا؛22(8) مشورت با افراد خیرخواه؛23(9) نعمت رساندن به دیگران؛ عمل به

ص :279


1- 5. امام صادق علیه السلام : أوحَی اللّهُ عز و جل إلی آدَمَ علیه السلام : یا آدَمُ، إنّی أجمَعُ لَک الخَیرَ کلَّهُ فی أربَعِ کلِماتٍ؛ واحِدَة لی، وواحِدَة لَک، وواحِدَة فی ما بَینی وبَینَک، وواحِدَة فی ما بَینَک وبَینَ النّاسِ: فَأَمَّا الَّتی لی: فَتَعبُدُنی ولا تُشرِک بی شَیئا؛ وأمَّا الَّتی لَک: فَاُجازیک بِعَمَلِک أحوَجَ ما تَکونُ إلَیهِ. وأمَّا الَّتی فی ما بَینی وبَینَک: فَعَلَیک الدُّعاءُ وعَلَی الإِجابَة. وأمَّا الَّتی بَینَک وبَینَ النّاسِ: فَتَرضی لِلنّاسِ ما تَرضی لِنَفسِک ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص405، ح5877؛ الکافی، ج2، ص146، ح 13؛ الخصال، ص243، ح98؛ معانی الأخبار، ص137؛ بحار الأنوار، ج75، ص26، ح8).
2- 6. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : جِماعُ الخَیرِ خَشیة اللّه (تنبیه الخواطر، ج2، ص122) .
3- 7. جِماعُ الخَیرِ فِی المُوالاة فِی اللّهِ، وَالمُعاداة فِی اللّه ِ، وَالمَحَبَّة فِی اللّهِ، وَالبُغضِ فِی اللّهِ (غرر الحکم، ح4781؛ عیون الحکم والمواعظ، ص223، ح4348) .
4- 8. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن مَنَّ اللّهُ عَلَیهِ بِمَعرِفَة أهلِ بَیتی ووِلایتِهِم، فَقَد جَمَعَ اللّهُ لَهُ الخَیرَ کلَّهُ ( الأمالی، صدوق، ص560، ح751؛ بشارة المصطفی، ص176؛ بحار الأنوار، ج27، ص88، ح36) .
5- 9. جِماعُ الخَیرِ فی أعمالِ البِرِّ (غرر الحکم، ح4796) .
6- 0. جِماعُ الخَیرِ فِی العَمَلِ بِما یبقی، وَالاِستِهانَة بِما یفنی (همان، ح4735) .
7- 1. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : سَبعُ خِصالٍ مِن جَوامِعِ الخَیرِ: حُبُّ الإِسلامِ، وأهلِهِ، وَالفُقَراءِ، ومُجالَسَتِهِم، ولا تَیأَس مِن رَجُلٍ یکونُ عَلی شَرٍّ فَیرجِعُ إلی خَیرٍ فَیموتُ عَلَیهِ، ولا تَأمَن رَجُلاً یکونُ عَلی خَیرٍ فَیرجِعُ إلی شَرٍّ فَیموتُ عَلَیهِ، لِیشغَلک عَنِ النّاسِ ما تَعلَمُ مِن نَفسِک ( الفردوس، ج2، ص331، ح3494؛ کنز العمّال، ج15، ص908، ح43569) .
8- 2. امام علی علیه السلام : جُمِعَ الخَیرُ کلُّهُ فی ثَلاثِ خِصالٍ: النَّظَرِ وَالسُّکوتِ وَالکلامِ. فَکلُّ نَظَرٍ لَیسَ فیهِ اعتِبارٌ؛ فَهُوَ سَهوٌ، وکلُّ کلامٍ لَیسَ فیهِ ذِکرٌ فَهُوَ لَغوٌ، وکلُّ سُکوتٍ لَیسَ فیهِ فِکرٌ فَهُوَ غَفلَة. فَطوبی لِمَن کانَ نَظَرُهُ عَبَرا، وسُکوتُهُ فِکرا، وکلامُهُ ذِکرا، وبَکی عَلی خَطیئَتِهِ وأمِنَ النّاسُ شَرَّهُ! ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص405، ح5876؛ معانی الأخبار، ص34٤، ح1؛ الخصال، ص98، ح47؛ الأمالی، صدوق، ص80، ح47؛ ثواب الأعمال، ص212، ح1؛ الاختصاص، ص231؛ بحار الأنوار، ج71، ص275، ح2) .
9- 3. جِماعُ الخَیرِ فِی المُشاوَرَة، وَالأَخذِ بِقَولِ النَّصیحِ (غرر الحکم، ح4769) .

تعهّدها؛ صلۀ رحم؛(1) خودشناسی؛(2) خویشتنداری؛(3) قطع امید از مردم؛(4) شاد کردن اهل ایمان؛(5) و ... .

_ دیگر موارد

برخی دیگر از این موارد، با تعبیرهای متفاوتی آمده که در ادامه به آنها اشاره می کنیم:

شنیدن سخن خدا و دستورهای او؛(6) فهم دین؛(7) وجدان اخلاقی بازدارنده و وادارنده؛(8) بخشندگی؛ عفّت؛(9) قلب دارای یقین و صداقت و سلامت؛ زبان راستگو؛ اخلاق نیکو؛ گوش شنوا؛ چشم بینا(بصیر)؛(10) اقدام به اعمال صالح؛11(11) غنای درونی؛ تقوای قلبی؛12(12) قرار داشتن نیکی برای حق شناسان؛13(13) میانه روی و تدبیر در تنظیم زندگی؛14(14) و ... .15(15)

ص :280


1- . امام علی علیه السلام : ثَلاثٌ هُنَّ جِماعُ الخَیرِ: إسداءُ النِّعَمِ، ورِعایة الذِّمَمِ، وصِلَة الرَّحِمِ (غرر الحکم، ح4675؛ عیون الحکم والمواعظ، ص214، ح4247) .
2- . امام علی علیه السلام : إنَّ الخَیرَ کلَّهُ فی مَن عَرَفَ قَدرَهُ ( الإرشاد، ج1، ص231؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص115؛ بحار الأنوار، ج2، ص99، ح59) .
3- . امام زین العابدین علیه السلام : الخَیرُ کلُّهُ صِیانَة الإِنسانِ نَفسَهُ. الإمام زین العابدین علیه السلام : الخَیرُ کلُّهُ صِیانَة الإِنسانِ نَفسَهُ (تحف العقول، ص278؛ بحار الأنوار، ج78، ص136، ح9) .
4- . رَأَیتُ الخَیرَ کلَّهُ قَدِ اجتَمَعَ فی قَطعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أیدِی النّاسِ ( الکافی، ج2، ص148، ح3 و ص320، ح3؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص392، ح5834؛ مشکاة الأنوار، ص226، ح624؛ بحار الأنوار،ج 73، ص171، ح10) .
5- . قضاء حقوق المؤمنین عن الإمام الصادق علیه السلام : ما عَلی أحَدِکم أن ینالَ الخَیرَ کلَّهُ بِالیسیرِ. قالَ الرّاوی: قُلتُ: بِماذا، جُعِلتُ فِداک؟ قالَ: یسُرُّنا بِإِدخالِ السُّرورِ عَلَی المُؤمِنینَ مِن شیعَتِنا (قضاء حقوق المؤمنین، ص20، ح16؛ رجال النجاشی، ج2، ص216، ح894؛ رجال العلّامة الحلّی، ص140؛ منیة المرید، ص165؛ بحار الأنوار، ج74، ص312، ح69) .
6- . الکافی عن سلمة بن محرز: سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یقولُ: إنَّ مِن عِلمِ ما اُوتینا تَفسیرَ القُرآنِ وأحکامَهُ، وعِلمَ تَغییرِ الزَّمانِ وحَدَثانِهِ؛ إذا أرادَ اللّهُ بِقَومٍ خَیرا أسمَعَهُم، ولَو أسمَعَ مَن لَم یسمَع لَوَلّی مُعرِضا کأَن لَم یسمَع .ثُمَّ أمسَک هُنَیئَة ثُمَّ قالَ: ولَو وَجَدنا أوعِیة أو مُستَراحا لَقُلنا، وَاللّهُ المُستَعانُ ( الکافی، ج1، ص229، ح3؛ بصائر الدرجات، ص194، ح1؛ بحار الأنوار، ج23، ص194، ح21) .
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن یرِدِ اللّهُ بِهِ خَیرا یفَقِّههُ فِی الدّینِ (صحیح البخاری، ج1، ص39، ح71؛ صحیح مسلم، ج2، ص718، ح98؛ سنن ابن ماجة، ج1، ص80، ح221؛ سنن الترمذی، ج5، ص28، ح2645؛ سنن الدارمی، ج1، ص79، ح229؛ مسند ابن حنبل، ج1، ص656، ح2791؛ کنز العمّال، ج10، ص142، ح28722؛ الکافی، ج1، ص32، ح3؛ الأمالی، مفید، ص158، ح9؛ مشکاة الأنوار، ص235، ح667؛ بحار الأنوار، ج1، ص177، ح49) .
8- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إذا أرادَ اللّهُ تَعالی بِعَبدٍ خَیرا جَعَلَ لَهُ واعِظا مِن نَفسِهِ، یأمُرُهُ وینهاهُ ( کنز العمّال، ج11، ص95، ح30762؛ تاریخ دمشق، ج53، ص221؛ البدایة والنهایة، ج9، ص274؛ بحار الأنوار، ج73، ص327).
9- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللّهَ تَعالی إذا أرادَ بِقَومٍ بَقاءً أو نَماءً رَزَقَهُمُ السَّماحَة وَالعَفافَ، وإذا أرادَ بِقَومٍ اِقتِطاعا فَتَحَ عَلَیهِم بابَ خِیانَة (مسند الشامیین، ج1، ص35، ح19؛ تاریخ دمشق، ج40، ص165؛ کنز العمّال، ج6، ص342، ح15960) . رسول اللّه صلی الله علیه و آله : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیرا بَعَثَ إلَیهِ مَلَکا مِن خُزّانِ الجَنَّة فَمَسَحَ صَدرَهُ، ویسَخِّی نَفسَهُ بِالزَّکاة (ثواب الأعمال، ص69، ح2؛ الجعفریات، ص53؛ دعائم الإسلام، ج1، ص240؛ بحار الأنوار، ج96، ص19، ح43؛ الفردوس، ج1، ص243، ح 939؛ کنز العمّال، ج15، ص695، ح42786) .
10- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیرا فَتَحَ لَهُ قُفلَ قَلبِهِ، وجَعَلَ فیهِ الیقینَ وَالصِّدقَ، وجَعَلَ قَلبَهُ واعِیا لِما سَلَک فیهِ، وجَعَلَ قَلبَهُ سَلیما، ولِسانَهُ صادِقا، وخَلیقَتَهُ مُستَقیمَة، وجَعَلَ اُذُنَهُ سَمیعَة وعَینَهُ بَصیرَة ( کنز العمّال، ج11، ص96، ح30768).
11- 1. سنن الترمذی عن أنس: قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیراً اِستَعمَلَهُ. فَقیلَ: کیفَ یستَعمِلُهُ یا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: یوَفِّقُهُ لِعَمَلٍ صالِحٍ قَبلَ المَوتِ (سنن الترمذی، ج4، ص450، ح2142؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص490، ح1257؛ صحیح ابن حبّان، ج2، ص53، ح341؛ مسند ابن حنبل، ج6، ص100، ح 17217؛ اُسد الغابة، ج4، ص136، ح3828؛ کنز العمّال، ج11، ص101، ح 30795) . مسند ابن حنبل عن عمرو بن الحمق الخزاعی: أنَّهُ سَمِعَ النَّبِی صلی الله علیه و آله یقولُ: إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیراً اِستَعمَلَهُ. قیلَ: ومَا استَعمَلَهُ؟ قالَ: یفتَحُ لَهُ عَمَلٌ صالِحٌ بَینَ یدَی مَوتِهِ حَتّی یرضی عَنهُ مَن حَولَهُ (مسند ابن حنبل، ج8، ص221، ح 22008؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص490، ح1258؛ صحیح ابن حبّان، ج2، ص54، ح342 وص 55، ح343؛ تاریخ بغداد، ج11، ص434، ح6327؛ المعجم الکبیر، ج8، ص110، ح7522؛ کنز العمّال، ج11، ص95، ح30763). المعجم الکبیر عن أبی اُمامة: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیرا طَهَّرَهُ قَبلَ مَوتِهِ. قالوا: یا رَسولَ اللّه ِ، وما طَهورُ العَبدِ؟ قالَ: عَمَلٌ صالِحٌ یلهِمُهُ إیاهُ حَتّی یقبِضَهُ عَلَیهِ ( المعجم الکبیر، ج8، ص230، ح7900؛ کنز العمّال، ج11، ص96، ح30767). برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث، ص190، ح353 _ 354.
12- 2. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیرا جَعَلَ غِناهُ فی نَفسِهِ، وتُقاهُ فی قَلبِهِ (نوادر الاُصول، ج1، ص419؛ الفردوس، ج1، ص243، ح940؛ کنز العمّال، ج3، ص396، ح7120 و ج15، ص900، ح43549) .
13- 3. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیرا جَعَلَ صَنائِعَهُ ومَعروفَهُ فی أهلِ الحِفاظِ، وإذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ شَرّا جَعَلَ صَنائِعَهُ ومَعروفَهُ فی غَیرِ أهلِ الحِفاظِ ( الفردوس، ج1، ص242، ح936؛ کنز العمّال، ج6، ص396، ح16233؛ نثر الدرّ، ج1، ص158؛ مستدرک الوسائل، ج12، ص349، ح14260).
14- 4. امام علی علیه السلام : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیرا ألهَمَهُ الاِقتِصادَ وحُسنَ التَّدبیرِ، وجَنَّبَهُ سوءَ التَّدبیرِ وَالإِسرافَ (غرر الحکم، ح4138؛ عیون الحکم والمواعظ، ص131، ح2952) .
15- 5. برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث، ص186 «علامات الأخیار».

شاید بتوان همۀ این موارد را در دینداری جمع کرد. از امام علی علیه السلام نقل شده که هر کس دیندار باشد، خیر دنیا و آخرت روزی وی شده است.16(1) این بدان جهت است که همۀ آنچه گذشت و یا از ذکر آن خودداری شد، در مجموعۀ معارف دین بیان شده اند. بنا بر این، اگر کسی واقعاً به دین عمل کند، همۀ این امور را به دست آورده است.

شش. روایات غنا

روایات غنا را پیش تر به مناسبت دیگری بررسی کردیم. در این جا بُعد دیگری از آنها را بررسی می کنیم و آن، مصادیق غناست. بی تردید، مال و دارایی، یکی از مصادیق غنا شمرده می شود؛ امّا همۀ آن نیست. انسان، ابعاد مختلفی دارد که بر اساس آنها مصادیق دارایی و برخورداری نیز متفاوت می شوند. در روایاتْ تصریح شده که توانگری به خدا، بزرگ ترین توانگری است و توانگری به غیر خدا، نیازمندی و بدبختی است.17(2) کسی در دلش معرفت به خدا جای گیرد،

ص :281


1- 6. امام علی علیه السلام : مَن رُزِقَ الدّینَ فَقَد رُزِقَ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَة (غرر الحکم، ح8523؛ عیون الحکم والمواعظ، ص450، ح8000) .
2- 7. امام علی علیه السلام : الغِنَی بِاللَّهِ أعظَمُ الغِنَی. الغِنَی بِغَیرِ اللَّهِ أعظَمُ الفَقرِ والشَّقاءِ (غرر الحکم، ح1817 و 1818؛ عیون الحکم والمواعظ، ص54، ح1402 _ 1403).

بی نیازی از خدا در آن جای گرفته است.(1) با وجود خدا، فقر مالی به انسان زیان نمی رساند.(2) لذا غنای مؤمن به خداست،(3) نه مال. بنا بر این، کسی که خدا را داشته باشد، غنی ترین افراد است.

قرآن کریم، مورد دیگری است که در این روایات به آن پرداخته شده است. بر اساس روایات، هیچ کس با داشتن قرآن، نیازمند نمی شود، و هیچ کس بدون قرآن، بی نیاز نخواهد بود.(4) به همین جهت، کسی که قرآن را در سینه داشته باشد، می توان او را دارا دانست.(5) مورد دیگر، ولایت اهل بیت علیهم السلام است. یکی از سرمایه های بزرگ انسان در زندگی، برخورداری از ولایت پیشوایان دین است. این سرمایه، جایگزین ناپذیر است. لذا در روایتی تصریح شده که با هیچ مقدار از مال، قابل مقایسه نیست.(6)

مورد دیگر، عقل است. بر اساس روایات، هیچ غنایی، مانند عقل نیست، و هیچ فقری، شدیدتر از جهل نیست.(7) عاقل به جهت برخورداری از علم8(8) و حکمت،9(9) بی نیاز است، هر چند مال و ثروت نداشته باشد10(10) و جاهل، فقیر است،11(11) هر چند ثروتمند باشد.

ص :282


1- . امام علی علیه السلام : مَن سَکَنَ قَلبَهُ العِلمُ بِاللَّه، سَکَنَهُ الغِنَی عَن خَلقِ اللَّهِ (غرر الحکم، ح8896؛ عیون الحکم والمواعظ، ص463، ح8415).
2- . امام علی علیه السلام : الفَقرُ مَعَ الغِنیَ بِاللَّهِ لا یَضُرُّ (غرر الحکم، ح7201؛ عیون الحکم والمواعظ، ص396، ح6715).
3- . امام علی علیه السلام : غِنَی المُؤمِنُ بِاللَّهِ سُبحانَهُ.(غرر الحکم، ح6394).
4- . امام علی علیه السلام : اِعلَموا أنَّهُ لَیسَ عَلَی أحَدٍ بَعدَ القرآنِ مِن فاقَةٍ، ولا لأحدٍ قَبْلَ القرآنِ من غِنیً؛ فَاستَشفُوهُ مِن أدوائِکُم واستَعینوا بِهِ علی لَأوائِکُم (نهج البلاغة، خطبۀ 176). از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که می فرماید: مَن قَرَأ القُرآنَ فَهُوَ غِنیً ولا فَقرَ بَعدَهُ، وإلّا ما بِهِ غِنیً ( الکافی، ج2، ص605، ح8؛ ثواب الأعمال، ص128، ح1؛ مجمع البیان، ج1، ص84). به همین جهت است که امام زین العابدین علیه السلام این گونه به درگاه خداوند مناجات می کند: اللّهمّ صلّ علی محمّد وآله، وَاجبُر بِالقُرآنِ خَلَّتَنَا مِن عَدَمِ الإملاقِ، وسُق إلَینا بِهِ رَغَدَ العَیشِ، وخِصبَ سَعَة الأَرزاقِ ( الصحیفة السجادیة، ص160، دعای 42؛ مصباح المتهجّد، ص521، ح603) .
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أغنی الناس حملة القرآن؛ من جعله اللَّه تعالی فی جوفه ( کنز العمّال، ج1، ص510، ح2261).
6- . امام کاظم علیه السلام : إنّ رجلاً جاءَ إلی سَیِّدِنا الصادِقِ علیه السلام فَشکا إلیه الفَقرَ، فقال: لیس الأمرُ کما ذَکَرتَ، وما أعرِفُکَ فَقیراً، قال: واللَّه یا سیدی ما أستَبَیتُ، وذَکَرَ مِن الفَقرِ قِطعَةً، والصادق علیه السلام یُکذِّبُهُ إلی أن قال له: خَبِّرنی لو اُعطِیتَ بِالبَراءَةِ مِنّا مائَةَ دینارٍ کُنتَ تَأخُذُ؟ قال: لا، إلی أن ذَکَرَ اُلوفَ دَنانِیرَ، والرَّجُلُ یَحلِفُ أنَّه لا یَفعَلُ، فقال له: مَن مَعَهُ سَلعَةٌ یعطَی بِها هذَا المالَ لا یَبیعُها، هو فقیر؟! ( الأمالی، طوسی، ص298، ح584؛ بشارة المصطفی، ص190؛ بحار الأنوار، ج67، ص147، ح1).
7- . امام علی علیه السلام : لا غِنی مِثلُ العَقلِ، ولا فَقرَ أشَدُّ من الجهل (تحف العقول، ص201؛ نهج البلاغة، حکمت 54؛ غرر الحکم، ح10472 _ 10473). روایات دیگری نیز در این زمینه نقل شده است: امام علی علیه السلام : کَفی بِالعَقل غِنیً (غرر الحکم، ح7015؛ عیون الحکم والمواعظ، ص386، ح6526). امام علی علیه السلام : أغنَی الغِنی العَقلُ (نهج البلاغة، حکمت 38؛ غرر الحکم، ح2843؛ بحار الأنوار، ج1، ص95، ح31؛ تاریخ دمشق، ج42، ص561؛ المناقب، خوارزمی، ص376، ح395؛ کنز العمّال، ج16، ص266، ح44388). امام علی علیه السلام : لا غِنیَ أکبَرُ من العَقلِ ( کشف الغمّة، ج2، ص198؛ بحار الأنوار، ج78، ص111، ح6). امام علی علیه السلام : لا عدَّة أنفَعُ منِ العَقلِ ( الإرشاد، ج1، ص304؛ کنز الفوائد، ج1، ص199). امام صادق علیه السلام : لا غِنیَ أخصَبُ من العقل ( الکافی، ج1، ص29).
8- . امام علی علیه السلام : غِنیَ العاقِلِ بِعِلمِهِ (غرر الحکم، ح6381؛ عیون الحکم والمواعظ، ص347، ح5867).
9- . امام علی علیه السلام : غِنیَ العاقِلِ بِحکمَتِهِ، وعِزُّهُ بِقَناعَتِهِ (غرر الحکم، ح6422؛ عیون الحکم والمواعظ، ص348، ح5895).
10- 0. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أمّا العِلمُ فَیَتَشَعَّبُ مِنه الغِنی وإن کان فَقیراً (تحف العقول، ص16؛ بحار الأنوار، ج1، ص118، ح11).
11- 1. امام علی علیه السلام : لا غِنیً لجاهِلِ ( غرر الحکم، ح10450).

طبقه بندی مصداق ها
اشاره

از آن جا که مصادیق برخورداری، از سویی با یکدیگر تداخل دارند و از سوی دیگر، طیف گسترده ای را شامل می شوند، باید تفکیک و طبقه بندی شوند تا فهرستی از امکانات لازم برای زندگی، به دست آید و در سایۀ آن، در مرحلۀ داشته شناسی، به ارزیابی درست از موقعیتْ پرداخته شود.

طبقۀ یک: امکانات مادی

مراد از امکانات مادی، مواردی هستند که به بُعد مادیِ زندگی نظر داشته، بیشتر جنبۀ سخت افزاری دارند. این موارد در متون دینی، عبارت اند از:

1. نعمت وجود؛ پایۀ نخست هر تنعّم و التذاذی، وجود است. همین که هستیم، خود یک نعمت است.

2. آفرینش نیکو و هماهنگ انسان؛ خداوند متعال، انسان را به بهترین شکل آفرید و ساختمان بدن او را متناسب با زندگی یک انسان، طراحی نمود. این آفرینش، دقیقاً متناسب با نیازهای انسان است.

3. روزی؛ از نیازهای نخستین، روزی و تأمین مخارج زندگی است. خداوند متعال، روزی انسان را می دهد. اگر او چنین نمی کرد، انسان به تنهایی قادر به تأمین روزیِ خود نمی بود.

4. شغل و کار؛ داشتن شغل برای تأمین روزی، نعمتی دیگر است. کار، موجب تأمین روزی می گردد. البته اگر کار فرد در وطن باشد (که نیاز به تحمّل رنج سفر نباشد) و صاحب کار وی فردی قدر شناس باشد، بر درجۀ اهمیت این نعمت افزوده می شود. گاه فرد، خود صاحب کار است که بهترین وضعیت است؛ امّا اگر برای دیگران کار می کند، از ویژگی های مهم این است که روزی او در دست نیکوکاران و انسان های شریف باشد.

5. مال؛ داشتن مال از نعمت های زندگی است که موجب تهیۀ امکانات لازم برای شخص می گردد.

6. مسکن؛ یکی از نیازمندی های انسان، «مکان» زندگی است. بشر، به خانه ای نیاز دارد تا در آن آرام گیرد.12(1) این که انسان، پایگاه ثابتی داشته و از خانه به دوشی درآید، یکی از امکانات لازم

ص :283


1- 2. در ادبیات عرب، از خانه، به «مسکن» تعبیر می شود که از مادۀ «سَکنَ» به معنای سکون و آرامش گرفته شده است ( الصحاح، ج 5، ص 2136، مادۀ «سکن»؛ لسان العرب، ج 13، ص 211 مادۀ «سکن»).

برای زندگی است. در گام بعد، بهتر است منزل، بزرگ باشد تا خانواده در رفاه زندگی کنند و آنان را از دید نامحرم بپوشاند. البته این، درصورت امکان است. در برخی روایات، کسی که با وجود امکانات مالی، نسبت به تهیۀ خانۀ بزرگ اقدام نمی کند، به شدّت نکوهش شده است.(1) همچنین مراد از خانۀ بزرگ، به اندازه بودن آن، متناسب با شرایط زندگی هر فرد است. در فرهنگ اسلامی، از اشرافیت در خانه نیز به شدّت نکوهش شده است.(2)

7. مَرکب؛ زندگی، همراه با حرکت و نقل و انتقال است. لذا یکی از نیازهای انسان، برخورداری از وسیله ای مجهّز و آماده است. بر اساس روایات، وسیله باید راهوار و چابک باشد تا فرد را به مقصد برساند و از دیگران جا نماند و او را در برآوردن نیازهای خود و برادران ایمانی اش یاری دهد.

8. خدمتکار؛ در زندگی کارهای مختلفی پیش می آید که پرداختن به همۀ آنها، یا دشوار است و یا فرد را از امور مهم تر باز می دارد. لذا داشتن خدمتکار، از امکانات زندگی است که رنج تلاش را می کاهد و برای امور مهم فراغت فراهم می سازد.

9. زیبایی؛ هر چند ظاهر، معیار نخست نیست، امّا نباید آن را نادیده گرفت. زیبایی ظاهر، یکی از نعمت های الهی است که می تواند در زندگی، نقش داشته باشد.

طبقۀ دو: امکانات غیر مادی
اشاره

امکانات غیر مادی، در چند سطح قابل بررسی اند که در ادامه به آنها می پردازیم.

سطح نخست

سطح نخست، بخشی از امکانات است که ماهیتی مادی ندارند و درحقیقت، مکمّل بُعد مادی زندگی هستند.

1. سلامتی؛ همۀ امکانات زندگی، وقتی لذّت بخش خواهد بود که فرد سالم بوده و امکان استفاده از آنها را داشته باشد. بدون سلامتی، هیچ ثروتی لذّت بخش نخواهد بود. لذا یکی از نیازهای انسان، سلامتی است.

2. امنیت؛ وقتی می توان زندگی آرام و راحتی داشت که «امنیت» برخوردار باشد. در شرایط ترس و ناامنی، لذّت از زندگی، بی معنا خواهد بود. لذا ایمنی از شرّ دشمنان آشکار و پنهان، از نعمت های زندگی است.

ص :284


1- . امام کاظم علیه السلام برای یکی از موالی خود، خانه ای خرید و از او خواست که به آن جا نقل مکان کند و فرمود: «خانۀ تو کوچک است»؛ امّا با کمال تعجب، وی با این بهانه که این خانه را پدرم برایم ساخته است، از رفتن به منزل جدید اعلام امتناع کرد! امام علیه السلام در پاسخ وی فرمود: «اگر پدر تو نابخردی کرده است، تو هم باید مثل او باشی؟!» (الکافی، ج 6، ص 525؛ المحاسن، ج 2، ص 611).
2- . برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: رضایت از زندگی، ص167 (خانه ای به اندازۀ نیاز).

3. فراغت؛ از شرایط زندگی لذّت بخش، داشتن «ذهنی آرام» است. با ذهن درگیر و گرفتار نمی توان از زندگی لذّت بُرد. لذا فراغت خاطر، از امکانات یک زندگی راحت و شادمان است.

4. قناعت؛ همان گونه که در معناشناسی گذشت، احساس غنا در سایۀ مال و دارایی به دست نمی آید؛ بلکه در سایۀ راضی بودن به آنچه هست، کسب می شود. لذا قناعت، از نعمت های خداوند است.

5. محبّت والدین؛ فرزند برای گذر از شیرخوارگی تا بزرگ سالی و برای تأمین نیاز عاطفی خود، به محبّت والدین نیازمند است. این محبّت توسّط خداوند در دل آنها گذاشته می شود. از این رو، آن را باید لطف دیگری از جانب خداوند دانست.

6. برگشت بلاها؛ خداوند متعال، بسیاری از بلاها را پیش از وقوع از انسان بر می گرداند. این خود یک نعمت خاموش، امّا بزرگ است. همیشه نعمت، اعطای یک امر مادی یا معنوی نیست؛ جلوگیری از مشکلات نیز نعمت است.

7. حلّ مشکلات؛ مشکلاتی که در زندگی به وجود می آیند، اگر حل نشوند، به گرفتاری ای بزرگ تر و دردناک تر تبدیل می شوند. از نعمت های خداوند متعال این است که گرفتاری های انسان را مرتفع می سازد. جز خداوند، کسی قادر به این کار نیست.

سطح دوم

سطح دوم، به بُعد اجتماعیِ انسان مربوط می شود که عبارت اند از:

1. الفت میان مردم؛ در حوزۀ روابط اجتماعی، انسان، نیازمند «الفت» است تا روابطی گرم و صمیمی شکل گیرد. بدون این عامل، ارتباطی شکل نمی گیرد و زندگی تنها و بدون ارتباط، سرد و سخت خواهد بود.

2. پوشاندن عیوب و رسوا نکردن؛ از نیازهای زندگی، آبرو و اعتبار اجتماعی است. اگر «ستّار» بودن خداوند متعال نمی بود، تقریباً هیچ آبرو و اعتباری در جامعه شکل نمی گرفت.

3. ایمنی از زبان مردم؛ زبان غیبت، تهمت و افترا، گاه زندگی را چنان سخت می کند که دنیا بر انسان تنگ می آید. از این رو، ایمن بودن از زبان گزندۀ مردم، یکی از امکانات زندگی مثبت است.

4. نشر خوش نامی؛ نیک نامی، از نیازهای زندگی اجتماعی است. گاه خداوند متعال، نامی نیک از انسان منتشر می سازد که شایستۀ آن نیست. این، لطفی دیگر از جانب اوست.

5. خوش اخلاقی؛ سلامت روابط اجتماعی، بسته به اخلاق مثبت در معاشرت است که در ادبیات دین، از آن به عنوان خوش اخلاقی یاد می شود. از این رو، خوش اخلاقی، از نعمت های خداوند و امکانات یک زندگی مثبت به شمار می رود.

ص :285

6. ازدواج؛ از نیازهای انسان، ارضای غریزۀ جنسی و انس با همسر است. از این رو، ازدواج، یکی از نعمت های زندگی به شمار می رود. البته تشکیل خانواده، ابعاد دیگری نیز دارد که در جای خود به آنها خواهیم پرداخت.

7. همسر؛ گذشته از جنبه های جنسی، از جهت عاطفی و ارتباطی نیز انسان، به همسر نیاز دارد. بنا بر این، وجود همسر، نعمت است. البته همسر باید ویژگی هایی داشته باشد که عبارت اند از: شایستگی، دینداری، امانتداری، نشاط آوری، زیبایی و سفیدی.

8. فرزند؛ فرزند نیز از نیازهای زندگی بوده و وجودش یک امکان به شمار می رود. البته فرزند نیز باید ویژگی هایی داشته باشد که عبارت اند از: شایستگی، شباهت به پدر و کمک کار بودن.

9. دوست؛ داشتن دوست، یکی دیگر از نیازهای انسان است. دوست، هم از نظر عاطفی، همدم انسان است و هم کمک کار او در مشکلات و یاور او در تکامل معنوی. لذا داشتن دوست، خود یک امکان در زندگی به شمار می رود. البته دوست باید شایسته و دیندار باشد.

10. همسایه؛ برخی افراد، به جهت محلّ زندگی، با انسان رابطه برقرار می کنند. همسایه اگر بد و ناشایست باشد، زندگی را به کام انسان تلخ می کند، هر چند در کاخ زندگی کند. از این رو، داشتن همسایۀ خوب، هم موجب آسایش زندگی می گردد و هم به وقت نیاز، یاور انسان خواهد بود.

11. دوری از مردم؛ وقتی ناراستی بر جامعه حاکم گردد و افراد پیرامون، ناشایست و بدکار باشند، بهترین راه، دوری از مردم و گوشه نشینی است. در این صورت، نه با دیگران بودن، که زندگی بدون آنان یک نعمت به شمار می رود.

12. حاکم دادگر؛ زندگی اجتماعی، به حاکم و فرمانروا نیاز دارد تا جامعه را اداره کند. هر چند حاکم بد، بهتر از بی حاکمی است، امّا به هر حال برای یک زندگی مثبت و راحت، به حاکم دادگر و عدالت پیشه نیاز است. از این رو، بودن در زمان حاکمیت خدا و برخورداری از حاکم عادل، یک امکان بزرگ به شمار می رود.

سطح سوم

سطح سوم، آن بخش از امکانات را شامل می شوند که جزء فضیلت های درونی به شمار می روند:

1. عقل؛ عقل از ریشه ای ترین مفاهیم اخلاقی است. بر اساس روایات، عقل، به معنای «شناخت بازداردنده» بوده و مادر اخلاق اسلامی به شمار می رود.(1) از این رو، برخورداری از عقل در مفهوم اخلاقی آن، یکی از بزرگ ترین برخورداری ها به شمار می رود.

ص :286


1- . ر. ک: اخلاق پژوهی حدیثی، ص52 به بعد.

2. دانش؛ دانش، نقش مهمی در شادکامی زندگی دارد. شادکامی، عوامل و موانعی دارد که آگاهی از آنها نقش مهمی در تحقّق آن دارد. همچنین کسی که آگاه باشد، با امکانات اندک نیز می تواند به موفّقیت های بزرگ دست یابد و کسی که فاقد آن باشد، امکانات فراوان را نیز هدر می دهد. از سوی دیگر، انسان اهل دانش، حق پذیر است و از گرایش به باطل پرهیز دارد. از این رو، برخورداری از دانش و معرفت، خود، امکانی بزرگ در زندگی به شمار می رود.

3. تقوا؛ تقوا، عامل مهم در بازداری و خویشتنداری است. انسان مؤمن برای رسیدن به شادکامی، نیازمند انجام دادن برخی کارها و ترک کردن برخی دیگر است و این مهم به وسیلۀ نیروی تقوا به دست می آید. به وسیلۀ تقوا انسان از هوس های نفسانی آزاد می شود و به آنچه مصلحت است، عمل می کند. از این رو، برخورداری از این توانمندی، یک امکان بزرگ به شمار می رود.

سطح چهارم

سطح چهارم، به آن دسته از امکانات مربوط می شود که مستقیماً به بُعد معنوی و دینی مربوط می شوند:

1. خداوند متعال؛ خداوند، تنها موجود اصیل آفرینش بوده و تمام هستی به دست اوست. یکی از نام های خداوند، «غنی» است.(1) پس غنای خدای سبحان، به معنای بی نیازی مطلق اوست.(2) لذا کسی که خدا را داشته باشد، همه چیز دارد.(3) از سوی دیگر، پاسخگو بودن به همۀ درخواست های بشر و ارتباط آزاد و بی درنگ با خدا نیز نعمت به شمار می رود. همچنین حلم و بردباری خداوند در برابر گناهان انسان نیز نعمت است. بنا بر این، خدا مهم ترین امکان در زندگی انسان است.

2. قرآن و اسلام؛ رسیدن به سعادت و شادکامی، نیازمند برنامه است. قرآن، کتاب هدایت و برنامۀ سعادت انسان است. مجموعۀ آنچه تحت عنوان دین و اسلام نیز قرار می گیرند، همین حکم را دارند. لذا یکی از امکانات لازم برای شادکامی، قرآن و اسلام است.

3. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام ؛ رسیدن به سعادت و شادکامی، نیازمند راه نمایانی است که خود این راه را پیموده باشند. انبیا و اولیای الهی، کسانی هستند که راه سعادت را به خوبی می دانند و توان راهبری و راه نمایی را دارند. بنا بر این، وجود این حجّت های الهی، از نعمت های بزرگ برای بشر است. اگر چنین افرادی نمی بودند، یافتن راه سعادتْ ممکن نمی بود.

ص :287


1- . صفت «غَنی (بی نیاز)»، فعیل به معنای فاعل از مادّه «غنی» است که بر بسندگی دلالت دارد (معجم مقاییس اللغة، ج4، ص397).
2- . ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج6.
3- . در دعای عرفه از امام حسین علیه السلام چنین نقل شده است: ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَک؟! ومَا الَّذی فَقَدَ مَن وَجَدَک؟! لَقَد خابَ مَن رَضِی دونَک بَدَلاً (بحار الأنوار، ج98، ص226، ح3).

4. ایمان؛ حمام امکانات معنوی برای رسیدن شادکامی _ که تا کنون بیان شد _ ، بدون وجود ایمان، ثمر بخش نیست. خدا، اسلام و حجّت های خدا همگی واقعیت هایی در عالم آفرینش اند که وجود دارند؛ امّا اگر انسان ها آنها را نپذیرند، تأثیری در شادکامی شان نخواهد داشت. ایمان یعنی شناخت خدا، دین خدا و حجّت های خدا و پذیرفتن ولایت خدا و حجّت هایش. کسی که به ایمانِ واقعی دست یافته باشد، در حقیقت، از تمام نعمت های پیشین بهره مند خواهد شد.

پاسخگویی خدا، ارتباط آزاد و بی وقفه با خدا، حِلم خدا

در مجموع می توان گفت که آنچه به کسب سعادت آخرت _ که امری پایدار و جاویدان است _ منجر شود، سودمند است و آنچه سعادت آخرت را از بین ببرد، زیان آور، هر چند دنیا را _ که امری ناپایدار و زودگذر است _ آباد کند.(1) این به همان بُعد داشته های غیر مادی بر می گردد که در بحث خوشایند زندگی بدان پرداخته شد. هر چند فقدان امکانات مادی نیز محرومیت به شمار می رود و مشکلات و فشارهای روانی خاصّ خود را دارد. با این حال، آن چنان نیست که قابل تحمّل نباشد؛ چرا که به شادکامی اصیل انسان، زیان وارد نمی کند.

از مجموع مطالب این بحث می توان نتیجه گرفت: همان گونه که امکانات مادی در شادکامی اثر دارند، امکانات غیر مادی نیز اثر دارند، بلکه اثر آنها به مراتب بیشتر است؛ چرا که زندگی بدون امکانات مادی و با امکانات معنوی را می توان تحمل نمود و رو به سعادت دانست، امّا بر عکس آن را نه. بنا بر این، بخش مغفول ماندۀ امکانات شادکامی، امور معنوی و اخلاقی است. انسان شادکام واقعی، کسی است که در درجه نخست، از فضایل اخلاقی و معنوی برخوردار باشد. همچنین بر اساس تفکّر جامع در داشته ها و این فهرست است که باید به ارزیابیِ وضعیت پرداخت و خود را محروم یا برخوردار دانست. افرادی که بر اساس توهّم انحصار داشته ها در مادیات، به ارزیابی خود می پندارند، داوریِ واقع گرایانه ای از خود نخواهند داشت. چه بسا افرادی که بر اساس تفکّر واقع گرایانۀ داشته های جامع، برخوردار و دارا هستند و خود را محروم می پندارند! و چه بسا افرادی که بر همین اساس، محروم اند؛ امّا بر اساس تفکّر مادی، خود را برخوردار تصوّر می کنند!

ب _ شناخت داشته ها

اشاره

پس از بررسی انواع داشته های انسان و تبیین دیدگاه «داشته های جامع»، اکنون نوبت به «شناخت داشته ها» به عنوان یک روش می رسد. همان گونه که گذشت، محور رضامندی، داشته های زندگی

ص :288


1- . ر. ک: دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ج2، ص362 _ 394 «الفصل الخامس: تجارة الآخرة»؛ دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج1، ص450 _ 485 «الفصل الخامس: تجارة الآخرة».

است. به همین جهت، شناخت داشته ها اهمیت فراوان دارد. صرف داشتن کفایت نمی کند؛ باید آن را شناخت. در ادامه به بررسی این موضوع می پردازیم:

روش غلط: غفلت از داشته ها

برخی افراد از داشته های خود بی خبرند. برخی افراد منفی بین، آنچه را دارند نمی بینند و بر نداشته های خود تمرکز می کنند. این امر، موجب برداشت نادرست از موقعیت فعلی می گردد. با این کار، احساس محرومیت به وجود می آید و درد و رنج افزایش می یابد و در نتیجه، سطح رضامندی را کاهش می دهد و به نارضایتی می کشاند.

روش صحیح: کشف داشته ها
اشاره

عامل «وجود نعمت»، تأثیر چندانی در رضامندی ندارد؛ «درک نعمت موجود» عامل رضایت از زندگی است. بنا بر این، راه رسیدن به احساس رضامندی، درک داشته ها و شناخت نعمت هاست. امام صادق علیه السلام در کلامی اصولی و بنیادین، می فرماید:

کم مِن مُنعَمٍ علَیهِ وهُو لا یعلَمُ! بسا کسی که نعمتی به او ارزانی شده و خودش نمی داند.(1)

از این حدیث می توان دلیل نارضایتی را به دست آورد و راهبرد رضامندی را نیز تعیین کرد. دلیل نارضایتی، ناآگاهی از داشته های موجود است و راهبرد رضامندی، درک داشته هاست. واقعیت این است که زندگی انسان (بویژه انسان مؤمن)، تهی و خالی نیست. نعمت های فراوانی در زندگی انسان وجود دارند که می توانند احساس خوش بختی به انسان بدهند؛ ولی چون ناشناخته اند، تأثیر خود را ندارند. از این رو باید آنها را شناخت تا رضامندی حاصل گردد. در ادامه، عوامل مؤثّر در داشته شناسی را بررسی خواهیم کرد.

یک. توجّه به داشته های ناپیدا

بر اساس آنچه گذشت، داشته ها، گسترۀ وسیعی را شامل می شوند که در صورت فقدان برخی، می توان با توجّه به دیگر ابعاد، احساس برخورداری نمود. معصومان علیهم السلام از همین راه برای بازگرداندن رضامندی استفاده می نموده اند. امام علی علیه السلام بر این اصل تصریح کرده، می فرماید:

إذا طَلَبتَ شَیئاً مِن الدُّنیا فَزُوِیَ عنکَ، فَاذکُر ما خَصَّکَ اللَّهُ بِهِ مِن دِین_ِکَ وَ صَرَفَهُ عَن غَیرِکَ، فَإنَّ ذلِکَ أحرَی أن تَستَحِقَّ بِما فاتَکَ.(2)

ص :289


1- . الخصال، ص223، ح51.
2- . فقه الرضا، ص360؛ کنز الفوائد، ص345.

هرگاه چیزی از دنیا خواستی و از تو باز داشته شد، به یاد آور دینت را که خداوند به تو داده و از دیگران باز داشته است؛ که این به جای آنچه از دست داده ای، سزاوارتر است.

این روشی بوده که معصومان علیهم السلام از آن برای بازگرداندن رضامندی به اصحاب خود استفاده می کرده اند.

مرحوم کلینی از احمد بن عمر نقل می کند که: من به همراه حسین بن ثُوَیر بن ابی فاخته به حضور امام رضا علیه السلام رسیدم و گفتم: فدایت شوم! ما در فراوانی روزی و آسایش به سر می بردیم که ناگهان وضعیت، اندکی دگرگون شد. از خداوند بخواه که آن [وضعیت پیشین] را به ما باز گردانَد. امام علیه السلام با شنیدن این سخن فرمود:

أی شَیءٍ تُریدونَ تَکونونَ مُلوکاً؟ أیسُرُّک أن تَکونَ مِثلَ طاهِرٍ وهَرثَمَةَ، وأنَّک عَلی خِلافِ ما أنتَ عَلَیهِ؟ چه می خواهید؟ آیا می خواهید پادشاه باشید؟ آیا خوش حال می شوی که مانند طاهر و هرثمه، امّا بر خلاف آنچه اکنون هستی (پیرو اهل بیت)، باشی؟!

من گفتم: نه. به خدا سوگند که خوش حال نمی شوم دنیا با همۀ زر و سیمش برای من باشد و من غیر از آنی باشم که هستم. آن گاه امام علیه السلام چنین ادامه داد:

فَمَن أیسَرَ مِنکم فَلیشکرِ اللهَ، إنَّ اللهَ عز و جل یقولُ: (لَئِن شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ) وقالَ سُبحانَهُ وتَعالی: (اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِی الشَّکورُ) وأحسِنُوا الظَّنَّ بِاللهِ فَإِنَّ أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام کانَ یقولُ: مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللهِ کانَ اللّهُ عِندَ ظَنِّهِ بِهِ، ومَن رَضِی بِالقَلیلِ مِنَ الرِّزقِ قَبِلَ اللّهُ مِنهُ الیسیرَ مِنَ العَمَلِ، ومَن رَضِی بِالیسیرِ مِنَ الحَلالِ خَفَّت مَؤُونَتُهُ وتَنَعَّمَ أهلُهُ، وبَصَّرَهُ اللّهُ داءَ الدُّنیا ودَواءَها، وأخرَجَهُ مِنها سالِما إلی دارِ السَّلامِ.(1)پس هر یک از شما که در آسایش است، باید خدا را سپاس بگزارد، که خداوند عزّ وجلّ می فرماید: (اگر واقعاً سپاس گزاری کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد) و خدای پاک و والا فرمود: (ای خاندان داوود! شکرگزار باشید. و از بندگان من، اندکی سپاس گزارند) . و به خدا خوش گمان باشید؛ چرا که صادق علیه السلام می فرمود: «هر کس به خدا خوش گمان باشد، خداوند به تناسب گمان او، با وی رفتار می کند، و هر کس به روزی اندک خشنود باشد، خداوندْ عمل اندک را از او می پذیرد، و هر کس به روزی حلالِ اندک خشنود باشد، مخارج زندگی اش سبُک و خانواده اش در نعمت خواهند بود و خداوند، او را از بیماری و درمان دنیا آگاه می کند و او را به سلامت، از دنیا به خانۀ سلامت (آخرت) بیرون می بَرَد».

ص :290


1- . الکافی، ج8، ص346، ح546؛ تحف العقول، ص4٤8.

در این روایت، به خوبی روشن است که امام رضا علیه السلام توجّه آنها را از نعمت های مادی، به دیگر داشته های آنها بازگردانده و با این کار، آنان خود به این نتیجه رسیده اند که احساس محرومیتشان پایۀ محکمی ندارد. مرحوم کلینی در نقل دیگری آورده که وضع مالی یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام دگرگون شد، به گونه ای که دیگر امکان حج برای او وجود نداشت. امام علیه السلام احوال او را از آشنایان وی پرسید. او که گمان کرد امام علیه السلام از وضع مالی او می پرسد، سعی کرد مطلب را در لفافه بیان کند. امام علیه السلام با شنیدن آن پرسید: «کیف دینه؟ دینش چگونه است؟». در پاسخ گفت: «کما تحبّ؛ آن گونه که شما دوست می دارید». آن گاه فرمود: «هو و اللّه الغنی؛ به خدا سوگند که او غنی است».(1)

مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که مردی خدمت سرورمان امام صادق علیه السلام آمد و از ناداری شکوه کرد. امام علیه السلام فرمود: «چنان نیست که تو می گویی و به نظر من تو فقیر نیستی». مرد گفت: سرورم! به خدا قسم که خوراک شب خود را هم ندارم. و نمونه هایی از ناداری خود را برشمرد؛ امّا امام صادق علیه السلام پیوسته گفتۀ او را تکذیب می کرد، تا آن جا که به او فرمود: «به من بگو اگر صد دینار به تو بدهند تا از ما بیزاری بجویی آن را می ستانی؟ گفت: نه. امام علیه السلام مبلغ را به هزار دینار رسانید و آن مرد هر بار سوگند می خورد که این کار را نخواهد کرد. سپس امام علیه السلام به او فرمود: «کسی که چنین کالایی دارد و آن را با این قیمت نمی فروشد، آیا نادار است؟».(2)

ابوهاشم جعفری، یکی از کسانی است که وقتی به شدّت گرفتار می شود و در تنگنای سختی قرار می گیرد، خدمت امام هادی علیه السلام می رسد تا از وضع خود شکایت کند. او خود می گوید: چون نزد امام علیه السلام نشستم، به من فرمود:

یا أبا هاشم! أیُّ نِعَمِ اللَّهِ عزّ و جلّ عَلیکَ تُریدُ أن تُؤَدّی شُکرَها؟!ای هشام! کدام یک از نعمت های خدای عزّ وجلّ را می خواهی سپاس گزاری؟!

من سکوت کردم و ندانستم چه جوابی بدهم. امام علیه السلام خود آغاز به سخن کرد و فرمود:

ص :291


1- . الکافی، عن یونس بن یعقوب عن بعض أصحابه قال: کانَ رَجلٌ یَدخُلُ عَلی أبی عبد الله علیه السلام مِن أصحابِهِ فَغَبَرَ زماناً لا یَحُجُّ، فَدَخَلَ عَلَیهِ بَعضُ مَعارِفِهِ، فقال لَهُ: فُلانٌ ما فَعَلَ؟ قال: فَجَعَلَ یُضَجِّعُ الکَلامَ یَظُنُّ أنَّهُ إنّما یَعنِی المَیسَرَةَ والدنیا. فَقالَ أبو عبد الله علیه السلام کَیفَ دِینُهُ: فَقالَ: کَما تُحِبُّ، فَقال: هُوَ واللهِ الغِنَی ( الکافی، ج2، ص216، ح4).
2- . امام کاظم علیه السلام : إنّ رجلاً جاء إلی سیدنا الصادق علیه السلام فَشکا إلیه الفَقرَ، فقال: لیس الأُمرُ کما ذَکَرتَ، وما أعرِفُکَ فَقیراً، قال: والله یا سیدی ما أستَبَیتُ، وذَکَرَ مِن الفَقرِ قِطعَةً، والصّادِق ُ علیه السلام یُکذِّبُهُ _ إلی أن قال له _ : خَبِّرنی لو اُعطِیتَ بِالبَراءَة منّا مائِةَ دینار کُنتَ تَأخُذُ؟ قال: لا، إلی أن ذَکَرَ اُلوف دَنانیرَ، والرَّجُلُ یَحلِفُ أنّه لا یَفعَلُ، فقال له: مَن مَعَهُ سِلعَةٌ یُعطَی بِها هذا المالَ لا یَبیعُها، هُوَ فَقیرٌ؟! ( الأمالی، طوسی، ص298، ح584؛ بشارة المصطفی، ص190).

رِزقَکَ الإیمانَ فَحَرَّمَ بَدَنَکَ عَلَی النّارِ، ورَزقَکَ العافِیَةَ فَاَعانَکَ عَلَی الطّاعَةِ، ورَزقَکَ القُنُوعَ فَصانَکَ عَن التَّبَذُّلِ.(1)ایمان را روزی تو ساخت، در نتیجه، بدنت را بر آتش حرام کرد و سلامتی را روزی تو ساخت، پس تو را بر اطاعت خدا یاری کرد و قناعت را روزی تو کرد، پس تو را از ابتذالْ مصون داشت.

از مجموع این موارد می توان دریافت که نگاه تک بُعدی به داشته ها یکی از عوامل نارضایتی است. چنانچه در مصداق شناسی گذشت، اگر افراد به مجموعۀ آنچه برای شادکامی انسان یک امکان و داشته به شمار می رود، آگاه شوند و سپس به آن توجّه نمایند، خواهند دید که چیزهای فراوانی برای بالیدن وجود دارد و هیچ گاه دچار احساس محرومیت نمی شوند.

دو. مدیریت مقایسهها
اشاره

یکی از راه هایی که در زندگی مان برای ارزیابی وضعیت خود به کار می بریم، مقایسه کردن خود با دیگران است. در این مقایسه، انسان، موقعیت اجتماعی و کامیابی زندگی خود را شناسایی می کند. رهاورد این مقایسه، یا شادکامی و رضایت از زندگی، همراه با امید و پویایی است و یا ناخرسندی و نارضایتی از زندگی، همراه با ناامیدی و ناتوانی است. در ادامه، به بررسی این دو گونه مقایسه می پردازیم.

روش غلط: مقایسۀ صعودی

مقایسۀ صعودی، موجب کاهش رضامندی در موقعیت خوشایند می گردد. کسی که وضع خود را با کسانی که در سطح بالاتری قرار دارند، مقایسه کند، رضایت او از زندگی خودش پایین می آید. این بدان جهت است که مقایسۀ وضع خود با وضع کسانی که در موقعیت برتری قرار دارند، سبب «کوچک شماری داشته های خود» و «بزرگ نمایی داشته های دیگران» و سپس «تمرکز بر نداشته های خود و برتری دیگران»، مانع دیدن داشته های خود می شود، همانند خورشید که در روز، مانع دیده شدن ماه و ستارگان می شود. در زندگی، چیزهای فراوانی وجود دارند که می شود به خاطر آنها زندگی بانشاط و شادی داشت. مقایسۀ صعودی سبب می شود که انسان، آنچه را در خود دارد، نبیند و پیوسته حسرت زندگی دیگران را بخورد. آن کوچک شماری و این بزرگ نمایی و آن تمرکز بر نداشته ها، مجموعاً وضعیت بسیار سخت و آزاردهنده ای را به وجود می آورند که منجر به ناخرسندی و نارضایتی از زندگی می گردد.

ص :292


1- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص401؛ الأمالی، صدوق، ص412.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

إیاکم أن تَمُدّوا إیاکم أن تَمُدّوا أطرافَکم إلی ما فی أیدی أبناءِ الدُّنیا، فَمَن مَدَّ طَرفَهُ إلی ذلِک طالَ حُزنُهُ ولَم یشفَ غَیظُهُ واستَصغَرَ نِعمَةَ اللَّهِ عِندَهُ فَیقِلُّ شُکرُهُ للَّهِ ِ.(1)بپرهیزید از این که به آنچه در دست فرزندان دنیاست، چشم بدوزید؛ که هرکس به آن چشم بدوزد، اندوهش طولانی می گردد و خشم او آرام نمی گیرد و نعمت الهی را که نزد اوست، کوچک می شمرد و در نتیجه، سپاس گزاری او کاهش می یابد.

در این روایت، تصریح شده که مقایسۀ صعودی، موجب استصغار (کوچک شمردن) نعمت می شود و همین امر، سبب کاهش شکرگزاری می گردد. همچنین چنین فردی به اندوه طولانی مدّت و خشم آرام ناپذیر نیز مبتلا می شود.

در روایتی دیگری نیز امام علیه السلام می فرماید:

خَصلَتانِ مَن کانَتا فِ_یهِ کَتَبَهُ اللهُ شاکِراً صابِراً ومَن لَم تَکونا فیه لَم یَکتُبهُ اللهُ شاکِراً ولا صابِراً:... ومَن نَظَرَ فی دِی_نِهِ الی مَن هُوَ دونَهُ ونَظَرَ فی دُنیاهُ إلی مَن هُوَ فَوقَهُ فأسِفَ عَلی ما فاتَهُ، لم یَکتُبهُ الله شاکِراً ولا صابِراً.(2)دو ویژگی است که اگر در کسی باشد، خداوند، او را به عنوان سپاس گزار و بردبار می نویسد و اگر در کسی نباشد، خداوند، او را به عنوان سپاس گزار و بردبار نمی نویسد: ... و کسی که در دین خود به پایین تر از خود بنگرد و در دنیایش به بالاتر از خود بنگرد و به خاطر آنچه از دست داده، افسوس بخورد. خداوند، او را سپاس گزار و بردبار نمی نویسد.

بدیهی است کسی که به مقایسۀ صعودی دست زَنَد، نه نسبت به داشته های زندگی اش شاکر خواهد بود و نه نسبت به نداشته هایش صابر.

به همین جهت، قرآن کریم توصیه کرده است که از مقایسۀ صعودی و نگاه به زندگی برتر دیگران، پرهیز شود. در قرآن چنین آمده است:

(لا تَمُدَّنَّ عَینَیک إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ.(3) هرگز چشم خود را به نعمت ها (ی مادّی) یی که به گروه هایی از آنها (کفّار) دادیم، میفکن! و به خاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! ) .

علاوه بر آنچه در بارۀ اثر مقایسۀ صعودی گذشت، در این آیه، به مسئلۀ اندوه نیز اشاره شده است. بر اساس این آیه، مقایسۀ صعودی، موجب افزایش اندوه فرد می گردد.

ص :293


1- . بحار الأنوار، ج 75، ص 368.
2- . سنن الترمذی، ج4، ص74، ح2630.
3- .سورۀ حجر، آیۀ 88.

امام صادق علیه السلام نقل می فرماید که وقتی این آیه نازل شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَن لَم یتَعزَّ بعَزاءِ اللهِ تَقَطّعتْ نَفسُهُ علی الدُّنیا حَسَراتٍ، و مَن رمی ببَصَرِهِ إلی ما فی یدِ غَیرهِ کثُرَ هَمُّهُ و لَم یشْفِ غَیظَهُ.(1)کسی که به دلداری دادن خدا آرام نمی گیرد، جانش بر دنیا حسرت ها می خورَد و هر که چشمش به دارایی های دیگران باشد، اندوهش بسیار می شود و ناراحتی اش بهبود نمی یابد.

در روایت دیگری نیز تصریح شده که مقایسۀ صعودی، موجب طولانی شدن اندوه می گردد. امام باقر علیه السلام می فرماید:

مَن أتبَعَ بَصَرَهُ ما فی أیدِی النّاسِ، طالَ هَمُّهُ ولَم یشفَ غَیظُهُ.(2)هرکس به آنچه در دست دیگران است، چشم بدوزد، اندوه او طولانی می گردد و خشم او آرام نمی گیرد.

در نقل دیگری آمده است که روزی جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: ای پیامبر خدا! خداوند متعال بر تو سلام می فرستد و می گوید: بخوان:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. (وَ لَا تَمُدَّنَّ عَینَیک إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَ جًا مِّنْهُمْ...) .(3)به نام خداوند بخشایشگر مهربان. ( و چشمان خود را مدوز به آنچه گروه هایی از آنان را از آن بهره مند ساختیم... ) .

پس از نزول این آیۀ شریف، پیامبر صلی الله علیه و آله به کسی فرمود که این پیام را به گوش مردم برساند که:

مَن لَم یتَأَدَّب بِأَدَبِ اللَّهِ تَقَطَّعَت نَفسُهُ عَلَی الدُّنیا حَسَراتٍ.(4)هر کس با ادب الهی تربیت نشود، از حسرت بر دنیا نفَسَش به شماره می افتد.

زندگی در حال جان کندن، چه حالی دارد؟ آیا کسی که در چنین وضعیتی قرار دارد، می تواند احساس رضایت کند؟ این احساس نارضایتی از کجا ناشی می شود؟ مقایسۀ صعودی، آن قدر زندگی را بر انسان سخت می کند که گویی انسان در حال جان کندن است و در این شرایط نمی توان زندگی آرام و لذّت بخشی را انتظار داشت.

از این روایات به دست می آید که مقایسۀ صعودی، موجب حسرت خوردن بر نداشته ها و مبتلا شدن به اندوه فراوان و طولانی می شود. در چنین شرایطی نمی توان انتظار داشت که انسان از زندگی خود راضی باشد و از آن لذّت ببرد.

ص :294


1- . بحار الأنوار، ج77، ص116، ح11.
2- . تفسیر القمّی، ج 2، ص 66؛ الزهد، ابن مبارک، ص 47.
3- . سورۀ طه، آیۀ 131.
4- . بحار الأنوار، ج 71، ص 348؛ فقه الرضا، ص 364.

پیامد دیگر مقایسۀ صعودی، «حسادت» است. حسادت در جایی شکل می گیرد که برتری و فضیلتی در طرف مقابل باشد و این یعنی مقایسۀ صعودی.(1) در حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است، به خوبی رابطۀ میان مقایسۀ صعودی و حسادت به چشم می خورد. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید که: خداوند متعال به موسی بن عمران فرمود:

یابنَ عِمرانَ لا تَحسُدَنَّ النّاسَ عَلی ما آتَیتُهُم مِن فَضلی ولا تَمُدَّنَ عَینَیک إلی ذلِک ولا تُتبِعهُ نَفسَک فَإِنَّ الحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمی صادٌّ لِقَسمِی الَّذی قَسَمتُ بَینَ عِبادی.(2)ای پسر عمران! نسبت به آنچه از فضلم به مردم داده ام، حسادت نورز و چشم هایت را به آن مدوز و نفْست را در پی آن، روان مساز که شخص حسود، دشمن نعمت من و سدکنندۀ روزی ای است که من میان بندگانم تقسیم کرده ام.به هر حال، یکی از پیامدهای مقایسۀ صعودی، حسادت ورزیدن است و حسادت، آثار زیان باری دارد که زندگی را تلخ می کند و به جهنّم تبدیل می سازد. شخص حسود، پیش از هرکسی به خود آسیب می زند،(3) و شادی دیگران باعث خشم و ناراحتی وی می شود.(4) لذا همواره دچار غم و اندوه است؛ از یک سو، اندوه، مشکلات خود را دارد و از سوی دیگر، راحتی و آسایش دیگران، او را غمگین می سازد.(5) هیچ چیز جز مرگ یا نابودی نعمت های دیگران، او را آرام نمی سازد.(6) شادی او اندک و کوتاه است و اندوه وی، زیاد و طولانی.(7) زیان حسادت چنان شدید است که بر جسم نیز تأثیر می گذارد و آن را بیمار می سازد.(8) در حقیقت، حسادت، مَرکب رنج و عذاب است.(9) به همین جهت، شخص حسود، راحتی و آسایش ندارد10(10) و از زندگی خود لذّت نمی برد.11(11) حسادت، زندگی را تلخ می کند؛12(12) لذا شخص حسود، بدترین زندگی ها را دارد.13(13)

ص :295


1- . این را می توان در آیات قرآن نیز مشاهده کرد: (وَلَا تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ الله بِهِ ی بَعْضَکمْ عَلَی بَعْضٍ... وَسَْلُواْ الله مِن فَضْلِهِ ) (سورۀ نساء، آیۀ32). در آیۀ دیگری نیز چنین آمده است: (أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَآ ءَاتَاهُمُ الله مِن فَضْلِهِ ) (سورۀ نساء، آیۀ54).
2- . الکافی، ج 2، ص 307؛ وسائل الشیعة، ج 15، ص 366، ح 20759. نیز، ر. ک: الکافی، ج 8، ص 45؛ أعلام الدین، ص 220.
3- . ر. ک: مصباح الشریعة، ص 33. امام علی علیه السلام : للهِ دَرُّ الحَسَدِ ما أعدَلَهُ بَدَأَ بِصاحِبِهِ فَقَتَلَهُ ( ارشاد القلوب، ص 129؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید ، ج 1، ص 316).
4- . امام علی علیه السلام : یَکفیکَ مِن الحاسِدِ أنَّهُ یَغتَمَّ وَقتَ سُرورِکَ ( کنز الفوائد، ج 1، ص 137). نیز، ر. ک: غرر الحکم، ح 6845).
5- . امام علی علیه السلام : إنَّما یَحزَنُ الحَسَدَةُ أبداً لِأنَّهُم لا یَحزَنونَ لما یَنزِلُ بِهِم مِنَ الشّرِ فَقَط، بل و لِما یَنالُ الناسُ مِن الخَیر (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید ، ج 20، ص332).
6- . امام علی علیه السلام : الحاسِدُ لا یَشفِیهِ إلّا زَوالُ النِّعمَةِ (غرر الحکم، ح 6837). نیز، ر. ک: همان، ح 6844؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید ، ص 281.
7- . امام علی علیه السلام : الحَسودُ مَغمومٌ (غرر الحکم، ح 6789). نیز، ر. ک: همان، ح 6825 و 6852 و 6851.
8- . امام علی علیه السلام : العَجَبُ مِن غَفلَةِ الحُسّادِ عَن سَلامَةِ الأجسادِ (نهج البلاغة، حکمت 225).
9- . امام علی علیه السلام : الحَسَدُ مَطِیّةُ التَّعَبِ (مطالب السؤول، ص 57؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 13).
10- 0. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أقَلّ الناسُ راحَةً الحَسودُ (روضة الواعظین، ج 2، ص 424). نیز، ر. ک: غرر الحکم، ح 6829 و 6830؛ الخصال، ج 2، ص 434.
11- 1. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أقَلُّ الناسُ لَذَّةً الحَسودُ (معانی الأخبار، ص 195؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 394، ح 5840). نیز، ر. ک: الخصال، ج 1، ص 271؛ تحف العقول، ص 450؛ غرر الحکم، ح 6779.
12- 2. امام علی علیه السلام : الحَسَدُ یُنَکِّدُ العَیشَ (غرر الحکم، ح 6826).
13- 3. امام علی علیه السلام : أسوَءُ الناسِ عَیشاً الحَسودُ؛ حسود، بدترین زندگی ها را دارد (همان، ح 6827).

شخص حسود چنین می پندارد که زوال نعمت از دیگری، نعمتی برای اوست. غافل از آن که نعمت به دست خداوند است و انسان باید برای بهره مند شدن، رو به خدا آورد و از او درخواست کند. کدام یک بهتر است: آرزوی نابودیِ نعمت دیگران را داشتن (که این همه، آثار زیان بخش دارد و تأثیری هم بر طرف مقابل نمی گذارد)؟ یا رو به خدا آوردن و دست به دعا برداشتن و از خداوند (که مالک آفرینش و خزانه های آن است)، درخواست کردن؟ امام زین العابدین علیه السلام راه دوم را برمی گزیند. در دعای بیست و دوم صحیفۀ سجادیه می خوانیم:

اللَّهُمَّ... ارزُقنی سَلامَةَ الصَّدرِ مِنَ الحَسَدِ حَتّی لا أحسُدَ أحَداً مِن خَلقِک عَلی شَی ءٍ مِن فَضلِک وحَتّی لا أری نِعمَةً مِن نِعَمِک عَلی أحَدٍ مِن خَلقِک فی دینٍ أو دُنیا أو عافِیةٍ أو تَقوی أو سَعَةٍ أو رَخاءٍ... إلّا رَجَوتُ لِنَفسی أفضَلَ ذلِک بِک ومِنک.خداوندا!... سینه ای سالم از حسادت، روزی من گردان تا نسبت به هیچ یک از آفریده های تو، به خاطر هیچ برتری ای که تو به آنان داده ای، حسادت نورزم و تا این که هیچ نعمت دینی یا دنیایی یا سلامتی یا تقوا یا گشودگی یا راحتی... را که به هر یک از بندگانت داده ای، نبینم، مگر آن که بهتر از آن را برای خودم به وسیلۀ تو و از تو آرزو کنم.

روش صحیح: مقایسۀ نزولی

مقایسه ای که سطح رضامندی را افزایش می دهد، مقایسۀ نزولی است. مقایسۀ نزولی یعنی نگاه کردن به زیردست و مقایسۀ زندگی خود با زندگی آنان. مقایسۀ نزولی، یکی از عوامل شادکامی و رضامندی است. سؤال این است که مقایسۀ صعودی، چه تأثیر روانی ای دارد که به نارضایتی منجر می شود؟ مقایسۀ نزولی، نقاط مثبت و امیدوارکنندۀ زندگی را _ که زیر سایۀ سیاه مقایسۀ صعودی از دیده ها پنهان شده است _ هویدا می کند. مقایسۀ نزولی، از آن دست آموزه های توهّم زا نیست که بگوید به خود تلقین کن، وضع خوبی داری و از بهترین زندگی ها برخورداری و در بهترین مکان ها ساکن هستی و بهترین شغل و همسر را داری و... . آموزۀ دین، نه مقایسۀ صعودی ناامید کننده را می پذیرد و نه تلقین های توهّم زا را. آموزۀ دین، مبتنی بر درک واقعیت ها و شناخت نقاط مثبت موجود است، نه توهّم وجود آنها. هنر مقایسۀ نزولی، این است که نقاط مثبت امیدوارکنندۀ

ص :296

زندگی را آشکار می سازد و در برابر دید فرد قرار می دهد. این، کارکرد روانی مقایسۀ نزولی است. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

اُنظُروا إلی مَن أسفَلَ مِنکم ولا تَنظُروا إلی مَن هُوَ فَوقَکم، فَهُوَ أجدَرُ أن لا تَزدروا نِعمَةَ اللَّهِ.(1)به کسی که پایین تر از شماست بنگرید و به آنچه بالاتر از شماست، نگاه نکنید؛ که این کار، برای آن که نعمت های خدا را ناچیز نشمرید، بهتر است.

کوچک شماری نعمت، کارکرد روانی مقایسۀ صعودی بود؛ امّا مقایسۀ نزولی، از این کار جلوگیری می کند و آنچه را که هست، نشان می دهد. انسان متعادل، با کمال شهامت می پذیرد که ممکن است دیگران چیزهایی داشته باشند که او نداشته باشد؛ ولی در عین حال، او چیزهای بسیاری دارد که دیگران ندارند و انسان می تواند به آنها دل خوش کند و امیدوارانه به زندگی ادامه دهد.

به همین جهت، یکی از توصیه های دین به پیروان خود، استفاده از مقایسۀ نزولی است. پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی می خواهد کسی همانند ابوذر را تربیت کند، به او توصیه می کند که از مقایسۀ صعودی پرهیز کند و از مقایسۀ نزولی استفاده نماید. او خود در این باره می فرماید:

أوصانی رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِسَبعٍ: أن أنظُرَ إلی مَن هُوَ دونی، ولا أنظُرَ إلی مَن هُوَ فَوقی....(2)پیامبر صلی الله علیه و آله مرا به هفت چیز سفارش کرد: این که نگاه کنم به کسی که پایین تر از من است و ننگرم به کسی که بالاتر از من است... .

پس یکی از مهارت های لازم برای موفّقیت در زندگی، استفاده از مقایسۀ نزولی است. تفاوت زندگی ها یک اصل و یک واقعیت انکارناپذیر است. اگر انسان، خود را با زندگی های بهتر مقایسه کند، دچار تلخ کامی می شود، احساس ناکامی می کند و از زندگی خود لذّت نمی برد. اگر چنین اتفاقی افتاد، یکی از بهترین مقابله ها استفاده از مقایسۀ نزولی است. این روش، از آموزۀ اولیای دین است. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

إذا نَظَرَ أحَدُکم إلی مَن فُضِّلَ عَلَیهِ فِی المالِ وَالخَلقِ، فَلینظُر إلی ما هُوَ أسفَلُ مِنهُ.(3)هرگاه یکی از شما به کسی نگاه کرد که در مال و جمال از او برتر است، به آنچه پایین تر از اوست، نگاه کند.

ص :297


1- . صحیح مسلم، ج 8، ص 213؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 454.
2- . الخصال، ج 2، ص 345؛ المحاسن، ج 1، ص 11.
3- . صحیح البخاری، ج 7، ص 187.

نکتۀ جالبی که در این حدیث وجود دارد، این است که همیشه مقایسه کردن، در مال و ثروت نیست؛ گاهی ممکن است که انسان در جمال و زیبایی، دست به مقایسه بزند. این مسئله، در میان جوانان و بویژه در میان دختران، بیشتر مشاهده می شود. مقایسه کردن خود با کسانی که زیباترند، موجب غمگینی و رنجوری می شود. این نیز یک مقایسۀ صعودی است. در چنین مواردی، با استفاده از مقایسۀ نزولی می توان این احساس ناخوشایند را از خود دور ساخت.

همچنین ممکن است که مقایسۀ صعودی در زیبایی ظاهری، در یک زندگی خانوادگی شکل گیرد و کسی همسر خود را با همسر زیباتری (چه مرد باشد و چه زن) مقایسه کند. این مقایسه (که می تواند در اثر دیدن خودِ فرد یا تصویر او شکل گیرد)، داوری او را تحت تأثیر قرار می دهد، و ادراک او را دگرگون می سازد. تحقیقات نشان داده اگر کسی قبل از داوری و ارزیابی کسی، فرد یا افراد جذّاب تر و زیباتری را دیده باشد، فرد مورد نظر با جذّابیت و زیبایی کمتری ارزیابی می شود.(1)

همچنین تحقیق دیگری ثابت کرده هنگامی که مردان، عکس های زنان بسیار زیبا را می بینند، همسران مورد علاقۀ خود را با جذّابیت کمتری ارزیابی می کنند.(2) بنا بر این، مقایسۀ صعودی، هم می تواند در بُعد مالی باشد و هم در بُعد زیبایی. در هر صورت، برای کاستن از اثرات منفی آن، می توان از مقایسۀ نزولی استفاده کرد. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:

إیاک أن تُطمِحَ بَصَرَک إلی مَن هُوَ فَوقَک... فَإِن دَخَلَک مِن ذلِک شَی ءٌ فَاذکر عَیشَ رَسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله فَإِنَّما کانَ قوتُهُ الشَّعیرَ وحَلواهُ التَّمرَ ووَقودُهُ السَّعَفَ إذا وَجَدَهُ.(3) از این که به کسی که برتر از توست نگاه کنی، بپرهیز!... پس اگر از این کار (نگاه به بالادست) چیزی بر تو وارد شد، به یاد آور زندگی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را که غذایش از جو و شیرینی اش خرما و هیزمش شاخه های خشک شدۀ نخل بود، هرگاه یافت می شد.

در این کلام، به خوبی روشن است که راه مقابله با احساسات ناخوشایندی که به علّت مقایسۀ صعودی به وجود می آیند، استفاده از مقایسۀ نزولی است و جالب این جاست که همیشه لازم نیست زندگی های پایین دست، از زندگی های زمان حال باشد؛ بلکه می توان از زندگی های تاریخی نیز استفاده کرد، همانند امام باقر علیه السلام که به زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره کرده است. نکتۀ آن، این است که گاهی انسان، تصوّر می کند بد بودن وضع زندگی، به خاطر پشت کردن خدا به انسان است و

ص :298


1- . این تحقیق، توسط کنریک در سال 1993 میلادی انجام شده است (ر. ک: روان شناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی، ص 253).
2- . این تحقیق نیز توسّط کنریک و همکاران او در سال 1980 میلادی انجام شده است (ر. ک: همان جا).
3- . الکافی، ج 2، ص 137؛ مشکاة الأنوار، ص 130.

نشانۀ نگون بختی است. بررسی زندگی افرادی همچون پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر اولیای دین، این تصوّر باطل را می زداید؛ چون انسان می بیند کسانی هم که برترین انسان ها بوده اند، از زندگی های معمولی و بلکه سخت، برخوردار بوده اند و بدین سان، آرام می گیرد و از آن احساس ناخوشایند و آن تصوّر نادرست، دور می گردد.

جالب این که در برخی روایات، به نقش این مقایسه در شکرگزاری تصریح شده است. سپاس گزاری، متوقّف بر نعمت شناسی است. مقایسۀ صعودی، نعمت ها را ناچیز می شمرد و لذا ناسپاسی را هم به دنبال دارد؛ امّا مقایسۀ نزولی، چون نعمت ها را آشکار می سازد، موجب سپاس گزاری می گردد. به همین جهت، امام علی علیه السلام می فرماید:

وأکثِر أن تَنظُرَ إلی مَن فُضِّلتَ عَلَیهِ فَإِنَّ ذلِک مِن أبوابِ الشُّکرِ.(1)و به کسانی که بر آنها برتری داده شده ای، بسیار نگاه کن که این، از دروازه های شکر است.

نکتۀ جالب تر این که این اقدام، موجب افزایش نعمت می شود و از این طریق، بر گسترۀ رضامندی می افزاید. خداوند متعال در قرآن کریم، راه افزایش نعمت را سپاس گزاری از نعمت های موجود می داند.(2) بر همین اساس، امام علی علیه السلام می فرماید:

وَانظُر إلی مَن هُوَ دونَک فَتَکونَ لِأَنعُمِ اللهِ شاکراً ولِمَزیدِهِ مُستَوجِباً ولِجودِهِ ساکناً.(3)و به کسی که پایین دست توست نگاه کن، تا سپاس گزار نعمت های خدا باشی و شایستۀ افزایش او گردی و ساکن بخشش او شوی.

پیامبر صلی الله علیه و آله ، در روایتی صبر را نیز به آثار مقایسۀ نزولی اضافه می کند و می فرماید:

مَن نَظَرَ... فی دُنیاهُ إلی مَن هُوَ دونَهُ فَحَمِدَ اللَّهَ عَلی ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ عَلَیهِ، کتَبَهُ اللَّهُ شاکراً صابِراً.(4)کسی که... در دنیای خود به پایین تر از خود بنگرد و خدا را به خاطر برتری هایی که به او داده، ستایش کند، خداوند، او را سپاس گزار و بردبار می نویسد.

وقتی انسان، زندگی های پایین تر را ببیند، از یک سو به آنچه دارد آگاهی می یابد و به سپاس و ستایش خدا می پردازد و از سوی دیگر، متوجّه می شود که زندگی او آن قدر هم سخت و غیر قابل

ص :299


1- . نهج البلاغة، نامۀ 69؛ غرر الحکم، ح 6158.
2- . (لَئِن شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ وَلَئِن کفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ) (سورۀ ابراهیم، آیۀ 7).
3- . مستدرک الوسائل، ج 8، ص 337.
4- . سنن الترمذی، ج 4، ص 74.

تحمّل نیست. بدین ترتیب، ناراحتی او کاهش می یابد، فشار روانی اش به پایین ترین درجۀ آن می رسد و توان تحمّل و بردباری او افزایش می یابد.

بنا بر این، استفاده از مقایسۀ نزولی، یکی از عوامل رضایت از زندگی است. کسانی که وضع زندگی خود را با پایین تر از خود بسنجند، به آنچه خدا نصیب آنان نموده، بسنده می کنند و از آن راضی خواهند بود. این همان چیزی است که در ادبیات دین از آن به عنوان «قناعت» یاد می شود. قناعت یعنی راضی بودن به آنچه هست. کسی می تواند قانع باشد که به آنچه موجود است، راضی باشد. هنگامی انسان از چیزی راضی می شود که آن را «کافی» بداند. کفایت، شرط رضایت است. نارضایتی به این دلیل است که انسان، آنچه را دارد، کم می داند و برای تأمین زندگی، ناکافی می شمرد.

یکی از عوامل این پدیده، مقایسۀ صعودی است. مقایسۀ صعودی، احساس ناکافی بودن را به همراه می آورد؛ چون موجب ناچیزشماری داشته ها می گردد؛ امّا مقایسۀ نزولی، به احساس کافی بودن منجر می شود؛ چون داشته های زندگی را نمایان می سازد. نمی گوییم مقایسه نزولی موجب می شود که انسان، تصوّر کند بالاترین روزی ها را دارد؛ بلکه مقایسۀ نزولی، این احساس را به وجود می آورد که با همین مقدار هم می توان زندگی کرد؛ چون دیگرانی را دیده که در وضع سخت تری زندگی می کنند. امام صادق علیه السلام به حمران بن اعین می فرماید:

یا حُمرانُ! انظُر إلی مَن هُوَ دونَک فِی المَقدُرَةِ ولا تَنظُر إلی مَن هُوَ فَوقَک فِی المَقدُرَةِ؛ فَإِنَّ ذلِک أقنَعُ لَک بِما قُسِمَ لَک وأحری أن تَستَوجِبَ الزِّیادَةَ مِن رَبِّک.(1)ای حمران! نگاه کن به کسی که در زندگی، از تو پایین تر است، و به کسی که در زندگی، از تو بالاتر است، ننگر؛ که این کار (مقایسۀ نزولی )، تو را نسبت به آنچه برایت تقسیم شده، قانع تر می سازد و بهتر، تو را شایستۀ زیادت پروردگارت می کند.

مهار مقایسۀ صعودی

هر چند اختلاف سطح زندگی، واقعیتی اجتماعی است، امّا در عین حال، مقایسه کردن، خارج از اختیار ما نیست. ما می توانیم بر فرایند مقایسه کردن، «تأثیر گذار» باشیم و آن را «مدیریت» کنیم. بنا بر این، با توجّه به حساسیت موضوع، به دست آوردن توانمندی برای مدیریت مقایسۀ اجتماعی، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.

شاید برخی بر این باور باشند که چون زندگی های برتر وجود دارند، مقایسۀ صعودی، تخلّف ناپذیر است. در پاسخ باید گفت که تفاوت زندگی ها و مشاهدۀ زندگی های برتر، واقعیتی تغییرناپذیر است؛ امّا مشاهده، به معنای حتمی بودن مقایسه نیست. میان مشاهده تا مقایسه، «چشم

ص :300


1- . الکافی، ج 8، ص 244؛ تحف العقول، ص 360؛ علل الشرائع، ج 2، ص 559.

دوختن» قرار دارد و این، با مشاهده تفاوت دارد. می توان دید، امّا مقایسه نکرد. این موضوع را به خوبی می توان در داستان قارون دید. قارون از ثروت فراوانی برخوردار بود که فقط کلید گنج های او را چند انسان نیرومند حمل می کردند.(1) او زندگی اشرافی و خیره کننده ای داشت. مشاهدۀ زندگی او دیگران را به مقایسه وامی داشت و آرزوی زندگی قارونی را در آنان به جوش می آورد. قرآن کریم در بیان این ماجرا می فرماید:

(فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یرِیدُونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا یَٰلَیتَ لَنَا مِثْلَ مَآ أُوتِی قَرُٰونُ إِنَّهُ و لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ(2) . ]روزی قارون[ با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد. آنها که خواهان زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده، ما نیز داشتیم! به راستی که او بهرۀ فراوانی دارد) امّا در طرف دیگر، گروهی بودند که هرچند قارون را دیدند، ولی به مقایسه، اقدام نکردند. قرآن کریم می فرماید:

(وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَیلَکمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیرٌ لِّمَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَلِحًا وَ لَا یلَقَّاهَآ إِلَّا الصَّبِرُونَ.(3) و آنان که دارای دانش بودند، گفتند: وای بر شما! ثواب الهی برای کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، بهتر است و جز صابران، کسی به آن نمی رسد) .

مقایسۀ صعودی، پیامد طبیعی و تخلف ناپذیر تفاوت اجتماعی نیست. ممکن است که تفاوت عمیقْ، وجود داشته باشد، امّا مقایسۀ صعودی، انجام نگیرد. این گونه نبود که فقط گروه اوّل، زندگی قارونی را مشاهده کرده باشد و گروه دوم، آن را ندیده باشد. هردو گروه دیدند؛ امّا گروه اوّل، مقایسه کرد و گروه دوم، از مقایسه، دوری گزید. پس «مشاهده»، منجر به مقایسه نمی شود. حلقۀ مفقودْ، میان مشاهده و مقایسه، «چشم دوختن» است. هر دو گروه، در مشاهده یکسان اند؛ امّا اگر این مشاهده، به چشم دوختن تبدیل شود، مقایسه را در پی خواهد داشت. از این رو، مسئله ای که اهمیت می یابد، یافتن روش هایی است که مانع این اقدام شود. این، خود بحث مستقلی است که باید در جای خود بدان پرداخت.

موقعیت هایی برای مقایسۀ افزاینده

هر چند انسان می تواند در هر شرایطی، زندگی هایی را که در سطح پاین تر از خود هستند، بیابد، با این حال، برخی موقعیت ها را می توان نام برد که به طور مشخص می توانند مورد مقایسه قرار

ص :301


1- . (وَءَاتَینَهُ مِنَ الْکنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُ و لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَة أُوْلِی الْقُوَّة) (سورۀ قصص، آیۀ 76).
2- . سورۀ قصص، آیۀ 79.
3- . سورۀ قصص، آیۀ 80.

گیرند. یکی از آنها گرفتاری های دیگران است. مقایسه در این موقعیت، متوقّف بر گرفتار بودن خود فرد نیست. حتّی اگر فرد در شرایط عادی قرار دارد، مشاهدۀ افراد گرفتار می تواند انسان را به رضامندی و سپاس از خدا به خاطر موقعیت مثبت خود برساند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

إذا رَأَیتُم أهلَ البَلاءِ فَاحمَدُوا اللّهَ، ولا تُسمِعوهُم فَإِنَّ ذلِک یحزُنُهُم.(1)هر گاه آسیب دیدگان را دیدید، خدا را [بر سلامت خود] سپاس بگویید، طوری که آنها نشنوند؛ زیرا این کار، آنها را اندوهگین می سازد.

امام باقر علیه السلام نیز می فرماید:

هر گاه چشمت به آسیب دیده ای افتاد، به طوری که او نشنود، سه مرتبه بگو: «سپاسْ، خدای را که مرا از آنچه تو را بدان مبتلا ساخت، به سلامت داشت، در حالی که اگر او می خواست، [با من نیز] چنین می کرد».(2)

موقعیت دیگر، فوت مردم است. درگذشت دیگران می تواند انسان را به نعمت وجود و عمر _ که امکان استفادۀ بیشتر از دنیا را به انسان می دهد _ ، متوجّه سازد. سیرۀ امام زین العابدین علیه السلام این گونه بود که هر گاه جنازه ای را می دید، می فرمود:

الحَمدُ للّهِ الَّذی لَم یجعَلنی مِنَ السَّوادِ المُختَرَمِ.(3)سپاس، خدای را که مرا از زمرۀ نابود شدگان قرار نداد.

از آنچه گذشت، به دست آمد که مقایسه ها یا افزایندۀ سطح رضامندی هستند و یا کاهندۀ آن. از این رو، برای افزایش سطح رضامندی، باید نظام مقایسه را مدیریت کرد و این بدان معناست که در موقعیت خوشایند باید از مقایسۀ نزولی استفاده کند و وضعیت خود را با کسی که در سطح پایین تری است بسنجد تا داشته های فرد برای وی نمایان شود و به مرتبۀ شکر برسد و احساس رضامندی پیدا کند.

ص :302


1- . الکافی، ج2 ص98، ح23؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص156، ح2384. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن رَأی صاحِبَ بَلاءٍ فَقالَ: «الحَمدُ للهِ الَّذی عافانی مِمَّا ابتَلاک بِهِ وفَضَّلَنی عَلی کثیرٍ مِمَّن خَلَقَ تَفضیلاً» إلّا عوفِی مِن ذلِک البَلاءِ کائِنا ما کانَ ما عاشَ (سنن الترمذی، ج5، ص493، ح3431). نیز، ر. ک: الشکر، ابن ابی الدنیا، ص85، ح187؛ سنن ابن ماجة، ج2 ص1281، ح3892؛ المعجم الأوسط، ج5، ص283، ح5324؛ طبّ الأئمّة ابنابسطام، ص112.
2- . الکافی، ج2، ص97، ح20؛ مشکاة الأنوار، ج2، ص156، ح2383؛ الأمالی، صدوق، ص339، ح402. نیز، ر. ک: طب الأئمّة، ابنا بسطام، ص112؛ روضة الواعظین، ص519.
3- . الکافی، ج3، ص167، ح1؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص177، ح525؛ تهذیب الأحکام، ج1، ص452، ح1472؛ الدعوات، ص260 ح740.

ج _ تنظیم آرزوها

اشاره

آرزو، یکی از ابعاد زندگی است. هر انسانی در زندگی، آرزوهایی دارد. این آرزوها می توانند موجب نارضایتی گردند. از این رو، باید الگوی درست آرزو را شناخت تا رضامندی اصل شود. در ادامه، به این موضوع می پردازیم.

الگوی غلط: آرزوی دور و دراز

در برخی روایات آمده است که آرزوی دور، موجب از بین رفتن لذّت نعمت و کوچک شمردن آن و کاهش شکر و حسرت خوردن به خاطر نرسیدن به آرزوها می گردد. امام علی علیه السلام می فرماید:

تَجَنَّبوا المُنی؛ فَإنَّها تُذهِبُ بَهجَةَ ما خُوِّلتُم وتَستَصغِرونَ بِها مَواهِبَ اللهِ تَعالی عِندَکُم و تُعقِبُکُمُ الحَسَراتِ فیما وَهَّمتُم بِهِ أنفُسَکُم.(1)از آرزوها دوری کنید؛ که آرزوها شکوه آنچه را که دارید، از بین می برند و موهبت های الهی را در نظرتان کوچک می نمایند و افسوس خوردن به خاطر آنچه آرزویش را داشتید، به دنبال می آورند.

همچنین ایشان در کلام دیگری می فرماید:

تَجَنَّبُوا المُنی فَإنَّها تَذهَبُ بِبَهجَةِ نِعَمِ اللَّهِ عِندَکُم وتُلزِمُ استِصغارَها لَدَیکُم وعلی قِلَّةِ الشُّکرِ مِنکُم.(2)از آرزوها دوری کنید؛ که آرزوها شکوه نعمت های خداوند به شما را از بین می برند و آنها را در نظرتان کوچک می نمایند و به ناسپاسی از آنها می کشانند.برخی دیگر از روایات، به فریبنده بودن آرزوها پرداخته اند و بیان داشته اند که موجب ناامیدی انسان می شوند(3) و وی را به انتظاری بی پایان دچار می سازند(4) و همانند کسی که در پی سراب است، او را ناکام می کنند(5) و جز بر دامنۀ آرزو و شدّت درد و رنجش نمی افزایند.(6)

ص :303


1- . الکافی، ج 5، ص85، ح 7.
2- . غرر الحکم، ح7298.
3- . امام علی علیه السلام : إنَّ الدُّنیا حُلوَةٌ خَضِرَةٌ، تَفتِنُ النّاسِ بِالشَّهَواتِ وتُزَیِّنُ لَهُم بِعاجِلِها، وایمَ اللهِ إنَّها لَتَغُرُ مَن أمَّلَها وتُخلِفُ مَن رَجاها ( الکافی، ج8، ص256، ح368؛ بحار الأنوار، ج32، ص233، ح186). امام علی علیه السلام : الأمَلُ کَالسَّرابِ، یَغُرُّ مَن رَآهُ و یُخلِفُ مَن رَجاهُ (غرر الحکم، ح7207؛ عیون الحکم والمواعظ، ص57).
4- . امام علی علیه السلام : مِن أمَّلَ ما لا یُمکِن طالَ تَرَقَّبَهُ (همان، ص439).
5- . امام علی علیه السلام : مَن أمَّلَ الرِّیَّ مِنَ السَّرابِ، خابَ أمَلُهُ و ماتَ بِعَطَشِهِ (غرر الحکم، ح2374؛ عیون الحکم والمواعظ، ص425).
6- . امام علی علیه السلام : مَن سَعَی فی طَلَبِ السَّرابِ طالَ تَعَبُهُ و کَثُرَ عَطَشُهُ (غرر الحکم، ح2375؛ عیون الحکم والمواعظ، ص425). امام علی علیه السلام : مَن کَثُرَ مُناهُ کَثُرَ عَنائُهُ (غرر الحکم، ح7306؛ عیون الحکم والمواعظ، ص459).

از بررسی این نکات، به دست می آید که می توان مجموعۀ این ویژگی ارا در دو گروه تقسیم کرد: یکی داشته های حال (نعمت) و دیگری نداشته های آرزو شده. در بخش داشته ها، آرزو، موجب کوچک شماری داشته ها و لذّت نبردن از آنها می شود و در بخش نداشته های آرزو شده، از یک سو موجب ناکامی و ناامیدی و حسرت، و از سوی دیگر، موجب افزایش دامنۀ آرزو، و از سوی سوم، سبب افزایش درد و رنج می گردد.

اکنون با توجّه به مجموعۀ این اطلاعات طبقه بندی شده می توان به توضیح رابطه پرداخت و چراییِآن را تبیین کرد. همان گونه که مشاهده شد، آرزوهای دور از دو جبهه به انسان زیان می زند: یکی داشته ها و دیگری نداشته ها. بخش داشته ها سبب می شود که انسان آنچه را که دارد، کوچک و بی اهمیت بشمارد و در نتیجه، احساس محرومیت کند و کسی که احساس محرومیت کند، از زندگی، ناراضی خواهد شد. از سوی دیگر، انسان از لذّت بردن از نعمت های موجودش نیز محروم می گردد و همین، سبب محرومیت از نشاط و افزایش غم و اندوه می شود. لذا موجبات نارضایتی را فراهم می سازد.

امّا در بخش نداشته ها، از یک سو به دلیل این که آرزوی دور، حدّ توقف ندارد، پیوسته دامنۀ آرزو گسترده می شود و از سوی دیگر، چون آرزوها دست نایافتنی اند، فرد در به دست آوردن خواسته هایش ناکام و ناامید و حسرت زده می شود. با چنین وضعیتی وی هر چه تلاش کند، جز بر درد و رنج خود نمی افزاید. لذا سطح رضامندی او کاهش می یابد.

به همین جهت است که امام علی علیه السلام می فرماید:

مَن کَثُرَ مُناهُ قَلَّ رِضاهُ.(1)هرکس آرزوهایش زیاد شود، رضایتش کم می شود.آرزوی دور یا طولانی _ که در ادبیات دین، بیشتر با واژۀ «أمل» شناخته می شود _ ، ریشه در امید دارد. لذا برخی لغت شناسان، امل را به معنی امید(2) و انتظار(3) دانسته اند.(4) این ویژگی، گردانندۀ زندگی و عامل حرکت انسان است. جهان با آرزو برپاست(5) و انسان با آرزو زندگی می ند. اگر آرزو از انسان گرفته شود، هیچ مادری فرزند خود را شیر نمی دهد، هیچ باغبانی نهال نمی نشاند، و هیچ کار دیگری صورت نمی گیرد. لذا آرزو، رحمت الهی بر مردم است؛(6) امّا مهم این است که این ویژگی از حد خارج

ص :304


1- . غرر الحکم، ح7304؛ عیون الحکم والمواعظ، ص424.
2- . العین، ص54.
3- . معجم مقاییس اللغة، ج1، ص140.
4- . برای مطالعه بیشتر ر. ک: فرهنگ نامۀ آرزو، ص9 به بعد.
5- . امام علی علیه السلام : الدُّنیا بِالاَمَلِ ( غرر الحکم، ح235).
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّمَا الأمَلُ رَحمَةٌ مِن الله لِأُمَّتی، لو لا الأَمَلُ ما أرضَعَت اُمٌّ ولَداً ولا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً (فرهنگ نامۀ آرزو، ص21، ح1).

نشود و به بیراهه نرود. آن جا که از آرزو به صورت منفی یاد شده، مربوط به مواردی است که دچار آفت شده است. این کاربرد منفی از آرزو، در مواردی به کار می رود که چند ویژگی داشته باشد:

اوّلاً پی در پی باشد و در هیچ حدی از آرزوها توقف نداشته باشد که با به دست آمدن هر آرزویی، آرزوی دیگر به وجود می آید. همین طور این روند ادامه یابد. چنین افرادی در آرزو کردن و به دنبال نداشته ها بودن، سیری ناپذیرند.(1) در این جا مهم نیست که فرد چه دارد و چه ندارد؛ بلکه مهم این است که چنین فردی شخصیتی دارد که پیوسته آرزوهای بزرگ دارد. این حالت از آن جا که یک ویژگی شخصیتی است، هیچ گاه ارضا نمی شود.

ثانیاً موضوع آرزوها غیر واقعی و دست نایافتنی باشد. این می تواند یا به دلیل پایان ناپذیری آرزوهای فرد باشد که بدان اشاره شد و یا به دلیل جنس آرزوی فرد باشد. برخی آرزوهای افراد در دنیا قابل دستیابی نیستند(2) و یا سطح آرزوهای برخی افراد، فراتر از عمرشان است. (3) در چند روایت آمده که روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خطی کشید و فرمود: این، انسان است. خط دیگری کشید و فرمود: این، مرگ اوست و خط سومی دورتر از آن کشید و فرمود: این، آرزوی اوست.(4)

انسان مرگ آرزو

در نقل دیگری آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله چهار گوشی کشید که نماد عمر انسان بود و وسط آن، نام انسان را نوشت و دور آن خطوطی کشید که نماد بلایا و حوادث زندگی بود و بیرون آن، خطی کشید که نماد آرزوی انسان بود. ایشان با این شیوه، فراتر از عمر بودن آرزوها را نشان دادند.(5)

ص :305


1- . امام علی علیه السلام : الآمالُ لا تَنتَهِی (غرر الحکم، ح639). الأمَلُ لا غایَة لَهُ (همان، ح1010).
2- . کسانی که انتظار خوشی همیشگی و فقدان غم و اندوه و ناملایمتی دارند، از این دسته اند.
3- لذا در برخی روایات از «طول الأمل» یاد شده است.
4- . ر. ک: فرهنگ نامۀ آرزو، ص26، ح15 _ 17.
5- . ر. ک: همان، ص28، ح18.

الگوی صحیح: منطقی کردن آرزوها

بنا بر این، برای رسیدن به رضامندی باید آرزوها را مدیریت و تنظیم کرد تا داشته ها را ناچیز نسازد و نارضایتی را به وجود نیاورد. ریشۀ این نابهنجاری را باید در «ضعف شناخت» جستجو کرد. آرزوهای طولانی و فراوان، پدیده ای برخلاف واقعیت های زندگی است و آنچه خلاف واقعیت ها باشد، محال و دست نایافتنی است و این، ناشی از جهل و ضعف شناخت است. این، یک اصل است که «آرزو کردن محال، نشانۀ نادانی و جهالت است.(1) بنا بر این، اصلاح باورها و شناخت واقعیت ها راه حل این ناهنجاری است. باید آرزوها را با واقعیت های زندگی، هماهنگ ساخت. واقعیت زندگی، این است که دنیا برای هرکس، چند روزی بیش نیست و انسان، عمری محدود دارد. کسی که به این واقعیت، باور پیدا کند، آرزوهایش کوتاه و واقع بینانه خواهد بود. امام علی علیه السلام می فرماید: مَن أیقَنَ أنَّهُ یفارِقُ الأَحبابَ ویسکنُ التُّرابَ ویواجِهُ الحِسابَ ویستَغنی عَمّا خَلَّفَ ویفتَقِرُ إلی ما قَدَّمَ، کانَ حَرِیاً بِقَصرِ الأَمَلِ وطولِ العَمَلِ.(2) کسی که یقین داشته باشد، از دوستان جدا می شود و در خاک سُکنا می گزیند و با حساب، رو به رو می شود و از آنچه برجای گذاشته، بی نیاز می گردد و به آنچه از پیش فرستاده، محتاج می شود، سزاوار است که آرزوی خود را کوتاه و عمل خود را طولانی کند.

اگر انسان به پایان پذیری عمر خود و به سرانجامی که دارد بیندیشد و به جایگاهی که به سوی آن در حرکت است، فکر کند، بدون تردید، از آرزوهای ویرانگر، بی زار می شود و فریب آنها را نخواهد خورد.(3) مهم این است که انسان در اندیشۀ مرگ نیز باشد.(4) بنا بر این، این، اصلی اساسی است که شناخت صحیح نسبت به زندگی، عمر و مرگ، موجب اصلاح آرزوهای انسان می شود. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

لَو عُرِفَ الأَجَلُ، قَصُرَ الأَمَلُ.(5)اگر مرگ شناخته شود، آرزو کوتاه می گردد.

ص :306


1- . امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: رَغبَتُک فِی المُستَحیلِ جَهلٌ (غرر الحکم، ح 7218؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 269).
2- . کنز الفوائد، ج 1، ص 351. نیز، ر.ک: شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 20، ص 268، ح 107.
3- . امام علی علیه السلام : «لَو رَأَی العَبدُ الأجَلَ وَ مَصیرَهُ، لَأبغَضَ الأَمَلَ و غُرورَهُ (نهج البلاغة، حکمت 334). لَو رَأیتُمُ الأجَلَ و مَسیرَهُ، لَلُهیتُم عَنِ الأمَلِ و غُرورِهِ (مشکاة الأنوار، ص 44). ر. ک: الأمالی، مفید، ص 309، ح 8؛ الأمالی، طوسی، ص 78، غرر الحکم، ح 7279.
4- . امام علی علیه السلام : «مَن استَقصَرَ بَقاءَهُ و أَجَلَه، قَصُرَ رَجاؤُهُ و أَمَلُهُ (غرر الحکم، ح 3144؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 436).
5- . الإرشاد، ج 1، ص 300.

پیامبر صلی الله علیه و آله با اشاره به پایان پذیری عمر و درک نکردن بسیاری از فرداها، توجّه به این امر را موجب کوتاهی آرزوها و منطقی شدن آنها می داند. ایشان می فرماید: کم مِن مُستَقبِلٍ یوماً لا یستَکمِلُهُ ومُنتَظِرٍ غَداً لا یبلُغُهُ. لَو نَظَرتُم إلَی الأَجَلِ ومَسیرِهِ لَأَبغَضتُمُ الأَمَلَ وغُرورَهُ.(1) چه بسا کسانی که به پیشواز روزی رفتند، ولی آن را کامل نکردند و به انتظار فردایی بودند که به آن نرسیدند! اگر شما به مرگ و مسیر آن توجّه کنید، از آرزو و فریب آن بی زار می شوید.

بر همین اساس، امام زین العابدین علیه السلام به فرزندش امام باقر علیه السلام توصیه می کند و می فرماید:

إیاک وَالأَمَلَ الطَّویلَ، فَکم مِن مُؤَمِّلٍ أمَلاً لا یبلُغُهُ وجامِعِ مالٍ لا یأکلُهُ.(2) بپرهیز از آرزوهای طولانی؛ زیرا چه بسیارند آرزومندانی که به آرزوی خود نرسیدند و مال اندوزانی که آن را مصرف نکردند.در چنین وضعیتی و با توجّه به این واقعیت ها، جای شگفتی است که کسی دچار آرزوهای طولانی شود.(3) برای ایمنی از آفت آرزوهای طولانی و رسیدن به سلامت زندگی، لازم است که شناخت انسان از دنیا و عمرش مورد بازنگری قرار گیرد و با واقعیت های زندگی، هماهنگ شود.

د _ تصحیح اندازه سنجِ داشته ها

اشاره

انسان، داشته هایی را به حساب می آورد که بزرگ و ارزشمند ارزیابی شوند. آنچه کوچک ارزیابی شود، به حساب نمی آید و موجب رضامندی و سپاس گزاری نیز نمی شود. به همین جهت، یکی از مسائل مهم در این بحث، الگوی سنجش اندازۀ داشته هاست. سنجش اندازۀ داشته ها، بر اساس یک معیار خاصْ صورت می پذیرد. باید دید چه الگویی موجب سپاس گزاری و چه الگویی موجب ناسپاسی می گردد. در ادامه، این موضوع را بررسی می کنیم.

الگوی غلط: سنجۀ معطوف به «مادّه»

پیش تر گذشت که کوچک شماری داشته ها موجب ناسپاسی و نارضایتی می شود. این امر،به دلیل آن است که در اندازه سنجیِ پدیده ها، از الگوی «معطوف به مادۀ» آن استفاده می شود. پدیده ا، از نظر ماده، طیف گسترده ای را _ از کوچک ترین تا بزرگ ترین _ تشکیل می دهند و همۀ آنها در زندگی وجود دارند. به همین جهت، اگر از الگوی معطوف به ماده استفاده شود، برخی امور، کوچک ارزیابی می شوند و ناسپاسی و نارضایتی را به دنبال می آورند.

ص :307


1- . الفردوس، ج 3، ص 304، ح 4913. نیز، ر. ک: الأمالی، طوسی، ص 525.
2- . کفایة الأثر، ص 240؛ بحار الأنوار، ج 46، ص 230، ح 7.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : عَجِبتُ لِمُؤمِّلِ دُنیا والمَوتُ یَطلُبُهُ ( النوادر، راوندی، ص 237، ح 658؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 172).

الگوی صحیح: سنجۀ معطوف به «دهنده»

در مقابل، از عواملی که موجب شکر می شود، بزرگ شمردن داشته هاست. وقتی انسان، آنچه را که در اختیار دارد، بزرگ بشمارد، موجب احساس برخورداری می شود و همین امر، رضامندی را به همراه می آورد. بنا بر این، برای رسیدن به رضامندی باید داشته های خود را بزرگ شمرد. البته بزرگ شماری مبنا می خواهد و مبنای بزرگ شماری نعمت، می تواند نعمت دهنده باشد، نه خود نعمت. پدیده ها بُعد دیگری نیز دارند. این بُعد، مربوط به «دهندۀ نعمت» است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

أوحَی اللهُ عز و جل إلی عُزَیرٍ: (یا عُزَیرُ)... إذا اُوتیتَ رِزقا مِنّی فَلا تَنظُر إلی قِلَّتِهِ، ولکنِ انظُر إلی مَن أهداهُ.(1)خداوند عزّ وجلّ به عُزَیر وحی فرمود: «ای عُزَیر!... هرگاه روزی مرا دریافتی، به اندکی آن منگر؛ بلکه به کسی که آن را بخشیده، بنگر».

بنا بر این، با این روش، انسان می تواند داشته های زندگی خود را بزرگ بشمارد و در نتیجه، به احساس برخورداری و رضامندی برسد. به همین جهت، امام باقر علیه السلام به جابر بن یزید جعفی می فرماید:

اِستَکثِر لِنَفسِک مِنَ اللّهِ قَلیلَ الرِّزقِ؛ تَخَلُّصا إلَی الشُّکرِ.(2)روزی اندک خدا را برای خودت زیاد بشمار، تا به شکر برسی.از این گذشته، بزرگ شماری، موجب برکت نعمت و افزایش روزی نیز می شود و از این طریق نیز بر میزان رضامندی می افزاید. کسی که روزی اندک را کم بشمارد، از روزی فراوانْ محروم می شود.(3)

عبد الرحمان بن عبد اللّه بن قریب و زید بن اخرم نقل می کنند که سفیان بن عُیینه از امام صادق علیه السلام روایت کرده که در حالی به نزد ابوجعفر منصور رفت که مردی از فرزندان زبیر بن عوام نزد او بود و از او چیزی می خواست. منصور فرمان داد که چیزی به وی بدهند؛ مرد زبیری آزرده خاطر شد و آن را اندک شمرد. منصور از این رفتار آن زبیری، خشمگین شد، چندان که آثار خشم در چهره اش نمودار گشت. امام صادق علیه السلام به او روی نمود و فرمود: «ای حاکم مؤمنان! پدرم از پدرش علی بن حسین، از پدرش، از علی، از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت کرد: هر کس هدیه ای را با خشنودی خاطر ببخشد، بخشنده و بخشیده برکت می یابند». منصور گفت: به خدا سوگند! من با ناخشنودی، آن را بخشیدم؛ ولی با این سخنت، خشنود شدم.

ص :308


1- . الدعوات، ص169، ح472؛ بحار الأنوار، ج82، ص132، ح16.
2- . تحف العقول، 285؛ بحار الأنوار، ج78، ص163، ح1.
3- . إمام صادق علیه السلام : مَنِ استَقَلَّ قَلیلَ الرِّزقِ حُرِمَ الکثیرَ( الکافی، ج5، ص311، ح30؛ تهذیب الأحکام، ج7، ص227، ح993).

سپس امام صادق علیه السلام به آن زبیری روی کرد و فرمود: «پدرم از پدرش از جدّش از امیرمؤمنان علی علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت کرد: هر کس روزی کمِ خدای را کوچک بشمرد، خداوند، او را از روزی فراوان محروم می کند».

مرد زبیری گفت: به خدا سوگند! آن بخشش نزد من کم بود؛ امّا با این سخنت، برایم بسیار شد.

از آن پس، آن زبیری را دیدم و از آن هدیه پرسیدم. گفت: مالی بس اندک بود؛ آن را پذیرفتم و اکنون در دست من به پنجاه هزار درهم رسیده است.(1) حسن بن بسام جمال نیز نقل می کند که نزد اسحاق بن عمّار صیرفی بودم که مردی آمد و مقداری غلّه به یک دینار خواست، حال آن که وی درِ دکان را بسته و صندوق را مُهر زده بود. پس قدری غلّه به یک دینار به وی داد. به او گفتم: وای بر تو ای اسحاق! با کشتی برای تو هزاران درهم کالا می آید. گفت: می بینی که من چنین کردم؛ امّا [بدان این از آن روست که] من از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «هر که روزی اندک را کم بشمارد، از روزی بسیار محروم می شود. سپس روی به من کرد و فرمود: «ای اسحاق! روزی اندک را کم مشمار؛ که از بسیارِ آن، محروم خواهی شد».(2)

ﻫ _ تنظیم الگوی روزی

اشاره

تأمین نیاز، از عوامل مهم رضامندی در خوشایند است. بخشی از داشته های مادی _ که پیش تر گذشت _ ،(3) نیازمند تأمین است. در ادبیات دین از آنچه نیازهای انسان را برآورده می سازد به عنوان «رِزق» یاد می شود. از این رو، بررسی موضوع رزق، یکی از مسائل مهم در رضامندی است.

ص :309


1- . کنز العمّال عن عبد الرحمان بن عبد الله بن قریب و زید بن أخرم: حَدَّثَنا سُفیانُ بنُ عُیینَة عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسلام أنَّهُ دَخَلَ عَلی أبی جَعفَرٍ المَنصورِ وعِندَهُ رَجُلٌ مِن وُلدِ الزُّبَیرِ بنِ العَوّامِ وقَد سَأَلَهُ، وقَد أمَرَ لَهُ بِشَیءٍ فَتَسَخَّطَهُ الزُّبَیرِی فَاستَقَلَّهُ، فَأَغضَبَ المَنصورَ ذلِک مِنَ الزُّبَیرِی حَتّی بانَ فیهِ الغَضَبُ، فَأَقبَلَ عَلَیهِ جَعفَرٌ فَقالَ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ، حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ عَلِی بنِ الحُسَینِ عَن أبیهِ عَن عَلِی قالَ: قالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : مَن أعطی عَطِیة طَیبَة بِها نَفسُهُ بورِک لِلمُعطی وَالمُعطی. فَقالَ أبو جَعفَرٍ: وَاللهِ لَقَد أعطَیتُهُ وأنَا غَیرُ طَیبِ النَّفسِ بِها، ولَقَد طابَت بِحَدیثِک هذا. ثُمَّ أقبَلَ عَلَی الزُّبَیرِی فَقالَ: حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ عَن أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِی قالَ: قالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : مَنِ استَقَلَّ قَلیلَ الرِّزقِ حَرَمَهُ اللهُ کثیرَهُ. فَقالَ الزُّبَیرِی: وَاللهِ لَقَد کانَ عِندی قَلیلاً ولَقَد کثُرَ عِندی بِحَدیثِک هذا. قالَ سُفیانُ: فَلَقیتُ الزُّبَیرِی فَسَأَلتُهُ عَن تِلک العَطِیة، فَقالَ: لَقَد کانَت نَزرَة قَلیلَة فَقَبِلتُها فَبَلَغَت فی یدی خَمسینَ ألفَ دِرهَمٍ. ( کنز العمّال، ج6، ص566، ح16960؛ مستدرک الوسائل، ج7، ص273، ح8213).
2- . الکافی عن الحسن بن بسّام الجمّال: کنتُ عِندَ إسحاقَ بنِ عَمّارٍ الصَّیرَفِی، فَجاءَ رَجُلٌ یطلُبُ غَلَّة بِدینارٍ، وکانَ قَد أغلَقَ بابَ الحانوتِ وخَتَمَ الکیسَ، فَأَعطاهُ غَلَّة بِدینارٍ، فَقُلتُ لَهُ: وَیحَک یا إسحاقُ! رُبَّما حُمِلَت لَک مِنَ السَّفینَة ألفُ ألفِ دِرهَمٍ. قالَ: فَقالَ لی: تَری کانَ لی هذا! لکنّی سَمِعتُ أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام یقولُ: مَنِ استَقَلَّ قَلیلَ الرِّزقِ حُرِمَ کثیرَهُ. ثُمَّ التَفَتَ إلَی فَقالَ: یا إسحاقُ، لا تَستَقِلَّ قَلیلَ الرِّزقِ فَتُحرَمَ کثیرَهُ ( الکافی، ج5، ص318، ح56).
3- . ر. ک: «اصلاح فهرست داشته ها».

آنچه مهم است این که این عامل، تک عنصری نیست؛ بلکه باید به صورت یک بسته به آن نگریست. رزق یا نیازهای مادی انسان، ابعاد مختلفی دارد که هر کدام از آنها به عنصر خاص خود نیاز دارد. در ادامه، این مسائل را طرح و در بارۀ هر کدام، عامل مزاحم و عامل صحیح آن را بیان خواهیم کرد.

یک. بازشناسی روزی مؤثّر
اشاره

نخستین پرسشی که در بارۀ روزی مطرح است و اتفاقاً پرسشی پایه ای است، این است که وقتی صحبت از روزی می شود، مراد چیست؟ و «روزیِ مؤثّر» در زندگی کدام است؟ تعریف روزی مورد قبول دین کدام است و چه مؤلّفه ها و ویژگی هایی دارد؟ این بحث از آن جهت مهم است که بدانیم انسان به عنوان یک موجود، با چه میزان از روزی، نیازهای مادی اش برطرف می گردد و با چه روزی ای می تواند به احساس رضامندی دست یابد؟ این مطالب را به عنوان واقعیت های زندگی باید به دست آورد تا در مرحلۀ بعد، انسان، خود را با آنها تنظیم کند. در ادامه، دو وجه درست و نادرست این مسئله را بیان خواهیم کرد.

تصوّر غلط: روزیِ فراوان

معمولاً انسان ها در حوزۀ روزی به دنبال روزیِ فراوان اند و فراوانی را نیز با مقیاس خواسته های سیری ناپذیر و فزایندۀ خود طلب می کنند و هر آنچه را که غیر از آن باشد، نمی پذیرند و از آن دچار فشار روانی می شوند. این وضعیت، با تقدیر الهی ناسازگار است و موجبات نارضایتی از آن را فراهم می آورد. تصوّر این افراد، آن است که خوش بختی در داشتن «روزی فراوان با مقیاس خواسته های من» است و روزیِ کم، عامل بدبختی و ناشادکامی است.

تصوّر صحیح: روزیِ کافی

نخستین گامْ این است که معنای روزیِ مناسب برای انسان، آن گونه که هست، شناخته شود. این که انسان بداند اقسام روزی چیست و کدام روزی، موجب خوش بختی انسان می شود، نقش مهمی در اصلاح باورها و تنظیم خود با قوانین زندگی دارد. بر اساس اطلاعات پیش گفته، نتیجۀ این آگاهی، آن است که انسان، ویژگی مهم روزی را «کفاف» دانسته و روزیِ بسنده را بهترین نوع روزی می داند. این دیدگاه پایه ای برای دیگر مباحث خواهد بود که در عوامل بعدی بدان ها خواهیم پرداخت.

در روایات مربوط به این موضوع، سه مفهوم وجود دارند که فهم و تحلیل آنها می تواند دیدگاه دین در این باره را روشن سازد و به آن پرسش ها پاسخ دهد و عامل مزاحم را از بین ببرد. این سه

ص :310

مفهوم، عبارت اند از: «کفایت»، «کثرت» و «قلّت». بنا بر این، با سه گونه روزی رو به رو هستیم: «روزی قلیل»، «روزی کثیر» و «روزی کافی». برای فهم معنای این سه مفهوم باید «نیازهای مادی» را مدّ نظر قرار داد و سپس معنای آنها را بررسی کرد. در ادامه، به مفاهیم سه گانه، به اضافۀ مفهوم نیازهای مادی خواهیم پرداخت.

مراد از «کثرت»، بیشتر بودن روزی از نیازهای زندگی است، به گونه ای که موجب انباشت ثروت گردد. در این تعریف، قید «انباشت»، یک قید اساسی است و لذا صِرف فراوانی و ثروتمندی را شامل نمی شود. اگر کسی درآمد فراوان داشته باشد و با آن، نیازهای خود را به اندازۀ متعارف برآورده سازد و بقیۀ آن را به نیازمندان و امور خیر اختصاص دهد، شامل این تعریف نمی شود و اساساً در این فرض، انباشت ثروت اتفاق نمی افتد. بررسی متون دین نشان می دهد که خداوند متعال بنا بر مصلحت، به برخی افراد، مال بیشتری می دهد تا به اندازۀ متعارف، نیاز خود را برطرف سازند و بقیه را به نیازمندان برساند. در حقیقت، وی نسبت به بیشتر از کفایت نیازها، امانتدار است، نه مالک. در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است:

المالُ مالُ اللّهِ عز و جل، جَعَلَهُ وَدائِعَ عِندَ خَلقِهِ، وأمَرَهُم أن یأکلوا مِنهُ قَصداً، ویشرَبوا مِنهُ قَصداً، ویلبَسوا مِنهُ قَصداً، وینکحوا مِنهُ قَصداً، ویرکبوا مِنهُ قَصداً، ویعودوا بِما سِوی ذلِک عَلی فُقَراءِ المُؤمِنینَ، فَمَن تَعَدّی ذلِک کانَ أکلُهُ مِنهُ حَراما، وما شَرِبَ مِنهُ حَراما، وما لَبِسَهُ مِنهُ حَراماً، وما نَکحَهُ مِنهُ حَراماً، وما رَکبَهُ مِنهُ حَراماً.(1)مال از آنِ خداوند عزّ وجلّ است که آن را به امانت نزد آفریدگانش نهاده و فرمانشان داده که به میانه روی از آن بخورند و بیاشامند و پوشاک برسازند و همسر گزینند و سواری گیرند و آنچه را باقی ماند، به مؤمنان فقیر بازگردانند. پس هر که از این شیوه تجاوز کند، خوردن و آشامیدن و پوشاک بر ساختن و همسر گزیدن و سواری گرفتنش از آن مال، حرام است.

امام علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید:

إنَّ اللهَ سُبحانَهُ فَرَضَ فی أموالِ الأَغنِیاءِ أقواتَ الفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقیرٌ إلّا بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِی، وَاللّهُ تَعالی سائِلُهُم عَن ذلِک.(2)همانا خدای سبحان، روزی فقیران را در اموال توانگرانْ واجب فرموده؛ و هیچ فقیری گرسنه نمی مانَد، مگر آن که توانگری از وی بهره برده است. و خدای تعالی، توانگران را از این، بازخواست خواهد کرد.

ص :311


1- . أعلام الدین، ص 269؛ بحار الأنوار، ج 103، ص 16، ح 74.
2- . نهج البلاغة، حکمت 328؛ ینابیع المودة، ج2 ص249 ح699. نیز، ر. ک: شعب الإیمان، ج7 ص37 ح13206.

چنین افرادی، نه در کسب مال حرص می زنند و نه در مصرف آن بخل می ورزند؛ امّا کسانی که به این دستور عمل نمی کنند، روزی فراوان را انباشت می کنند؛ این جا روزیِ کثیر، صِدق می کند.

امّا مراد از «قلّت»، روزی اندکی است که نیازهای اوّلیۀ مادیِ انسان را برآورده نمی سازد. البته باید توجّه داشت که نیاز، غیر از آرزوست. لذا مراد از برآورده نساختن نیازها، برآورده نشدن آرزوها نیست. اگر کسی آرزوهای فراوان داشته باشد و به آنها دست نیابد، شامل این مفهوم نمی گردد. از این رو، روزی قلیل، کمتر از نیازهای زندگی است و همۀ آنها را پوشش نمی دهد.(1)

و سرانجام، مراد از «کفایت»، یعنی میزانی از روزی که نیازهای مادی انسان را برطرف سازد. در حقیقت، روزی کافی، حدّ تعادل قلّت و کثرت است و به اندازۀ نیازهای مادی است، نه کمتر و نه بیشتر.

در بررسی مفاهیم سه گانه، همه جا سخن از نیازهای مادی بود. باید دید نیازهای انسان چه قدر است تا معنای قلّت، کثرت و کفایت روزی، به دست آید. موارد و یا مصداق های نیازهای مادی انسان، مشخص و تغییرناپذیرند؛ امّا اندازه ای از نیاز که بر اساس آن، نقطه کفایت و دو سمت کثرت و قلّت آن به دست می آید، شناور است و نمی توان میزان مشخّصی را برای آن تعیین کرد. در تعیین اندازۀ نیاز، عواملی همچون شأن و زمان تأثیر دارند. شأن اجتماعی، موجب افزایش یا کاهش اندازۀ نیازهای افراد می شود. کسانی که شأن اجتماعی بالاتری دارند، مخارج و نیازهای بیشتری دارند و کسانی که در رتبۀ پایین تری قرار دارند، مخارج و نیازهای کمتری خواهند داشت. کسی که محلّ مراجعۀ مردم است و مورد درخواست آنان قرار می گیرد، طبیعتاً از افراد معمولی، مخارج بیشتری خواهد داشت. لذا نیازهای این دو متفاوت است و حدّ کفایت آنان نیز متفاوت خواهد بود.

تغییر زمان نیز در تعیین اندازه، نقش دارد. گاه در گذر زمان و با پیشرفت یا پسرفت اوضاع اقتصادی، میزان نیازهای افراد، کاهش یا افزایش می یابد. نمونۀ آن را می توان در تفاوت وضع اقتصادی صدر اسلام با دوران های پس از آن (مثلاً در زمان امام صادق علیه السلام ) مشاهده نمود. ممکن است در طول یک زندگی، سطح اقتصاد زندگی جامعه بالا رود که در این صورت، نیازها افزایش می یابند و حدّ کفایت نیز بالاتر خواهد رفت و یا ممکن است وضع اقتصادی پایین بیاید که در این صورت، نیازها کاهش می یابند و حدّ کفایت نیز پایین تر خواهد آمد. بنا بر این، مفهوم نیازها و حدّ کفایت، مفهومی شناور خواهد بود، همچنان که مفاهیم دیگر نیز شناور خواهند بود.

ص :312


1- . روزی قلیل می تواند موجب نارضایتی گردد؛ اما با استفاده از روش هایی می توان آن را کنترل نمود و رضامندی را به دست آورد. این موضوع را باید در عوامل رضامندی در ناخوشایند جستجو نمود. از آن جا که این فقر و قلّت روزی، به دوران ناخوشایند مربوط است، این موضوع را در آن جا پی می گیریم. آنچه مهم است این که در این شرایط نیز می توان به رضامندی دست یافت.

از نتایج این بحث آن است که مفهوم «توسعه دادن زندگی» نیز معنا می شود. در روایات اسلامی، دربارۀ توسعۀ زندگی (در صورت امکان)، سفارش شده است. این، در نگاه نخست با حدّ کفایت، ناسازگار به نظر می آید و در ظاهر، به مفهوم کثرت، بیشتر نزدیک است، امّا با توجّه به معنای شناوری که حدّ کفایت دارد، توسعه نیز معنایی سازگار با دیگر مفاهیم می یابد. اگر حدّ کفایت، «نقطه ای» می بود، سازگاری این مفاهیم با یکدیگر، ممکن نمی بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ گذران دنیا می فرماید:

یکفیک مِنها ما سَدَّ جَوعَتَک وواری عَورَتَک، فَإِن یکن بَیتٌ یکنُّک فَذاک، وإن تَکن دابَّةٌ تَرکبُها فَبَخ؛ فِلقُ الخُبزِ وماءُ الجَرِّ، وما بَعدَ ذلِک حِسابٌ عَلَیک أو عَذابٌ.(1)از دنیا همان تو را بس است که گرسنگی ات را رفع نماید و برهنگی ات را بپوشاند. اگر خانه باشد و جایت دهد، نیکوست؛ و اگر چهارپایی باشد و سواری ات دهد، پسندیده است؛ و نیز نیمی نان و مَشکی آب؛ و هر چه بیش از این باشد، مایۀ مؤاخذه و عذاب توست.

بدیهی است که برآوردن نیازهای مادی، از حداقل تا حداکثر را شامل می شود، البته مشروط به این که به تجمّل گرایی کشیده نشود و متناسب با شأن فرد و اوضاع اجتماعی باشد.

دیدگاه اسلام

بررسی ها نشان می دهد آنچه در روزی انسان مهم است، «کفایت» است. لذا اسلام، نه «کثرت» را می پذیرد و نه «قلّت» را. در روایات آمده که فراوانیِ روزی، موجب طغیان و بیهودگی (لهو)، و کمی آن، موجب بدبختی می شود و این هر دو با سعادت و شادکامی منافات دارد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سعادت انسان را در گرو روزیِ کافی می داند:

قَد أفلَحَ مَن أسلَمَ، ورُزِقَ کفافا، وقَنَّعَهُ اللهُ بِما آتاهُ.(2)هر که اسلام آورَد و به قدر کفاف روزی یابد و خداوند به آن چه به وی می دهد قانعش سازد، رستگار می شود. در روایات اسلامی، بهترین روزی، روزی کافی دانسته شده است.(3) بر همین اساس، روزی اندک کافی، بهتر از فراوانِ غافل کننده دانسته شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با بیان یکی از واقعیت های نظام آفرینش می فرماید:

ص :313


1- . الخصال، ص161، ح211؛ الأمالی، طوسی، ص428، ح956؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص173.
2- . صحیح مسلم، ج2، ص730، ح125؛ سنن الترمذی، ج4، ص576، ح2348.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : خَیرُ الرِّزقِ ما یکفی (مسند ابن حنبل، ج1، ص364، ح1477؛ مسند أبی یعلی، ج1، ص345، ح727؛ شعب الأیمان، ج1، ص406، ح552 وج 7، ص296، ح10369). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : خَیرُ الرِّزقِ ما کان یوما بِیومٍ کفافا ( الفردوس، ج2، ص180، ح2907). نیز، ر. ک: شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید ، ج20، ص301، ح4٤0 و ص301، ح4٤3؛ کنز الفوائد، ج1، غرر الحکم، ح5034.

ما طَلَعَت شَمسٌ قَطُّ إلّا بُعِثَ بِجَنبَتَیها مَلَکانِ ینادِیانِ _ یسمِعانِ أهلَ الأَرضِ إلّا الثَّقَلَینِ _ : یا أیهَا النّاسُ، هَلُمّوا إلی رَبِّکم! فَإِنَّ ما قَلَّ وکفی خَیرٌ مِمّا کثُرَ وألهی.(1)هیچ گاه خورشید سربر نزند، مگر آن که در کناره های آن، دو فرشته برخیزند و گونه ای ندا دهند که جز جِن و اِنسْ، دیگر زمینیان را نیز بشنوانند: «ای مردم! به سوی پروردگارتان بشتابید؛ که آن چه کم باشد و کفایت کند، بهتر از آن است که بسیار باشد و فریبگری کند».

همچنین ابو امامه نقل می کند که روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر آینه، رشک بردنی ترینِ مردم نزد من، بندۀ مؤمنی است که سبک بار باشد و از نماز بهره بجوید و پروردگارش را فرمان بَرَد و در نهان، خدای را نیک عبادت نماید و در میان مردمْ گمنام به سر برد، چندان که انگشت نما نباشد، و روزی اش به قدر کفاف باشد، و روزی اش به قدر کفاف باشد، _ پیامبر در این حال، با نوک دو انگشت خود می کوبید و فرمود: _ و روزی اش به قدر کفاف باشد، و روزی اش به قدر کفاف باشد، و مرگش زود فرا رسد، و گریه کنندگانش اندک باشند، و از او میراث اندک به جای مانَد».(2)

به همین جهت، در دعاها نیز باید روزی کافی را از خدا خواست و از روزی زیاد یا کم، دوری جست. معصومان علیهم السلام که انسانِ معیاراند، در دعاهای خود، روزی کافی را در خواست می کنند و از روزیِ کثیر و قلیل دوری می جسته اند. به نقل از امام باقر علیه السلام ، امام زین العابدین علیه السلام هماره این دعا را می خواند و در آن، روزیِ کافی و برآورده شدن همۀ نیازها را به منظور پیوند زدن با آخرتْ طلب می کند، بدون کمی روزی که موجب تیره بختی و اندوه می گردد و یا فراوانیِ روزی که موجب غفلت و بیهودگی می شود:

اللّهُمَّ إنّی أسأَلُک حُسنَ المَعیشَةِ؛ مَعیشَةً أتَقَوّی بِها عَلی جَمیعِ حَوائِجی، وأتَوَصَّلُ بِها فِی الحَیاةِ إلی آخِرَتی، مِن غَیرِ أن تُترِفَنی فیها فَأَطغی، أو تُقَتِّرَ بِها عَلَی فَأَشقی. أوسِع عَلَی مِن حَلالِ رِزقِک، وأفضِل عَلَی مِن سَیبِ فَضلِک نِعمَةً مِنک سابِغَةً وعَطاءً غَیرَ مَمنونٍ، ثُمَّ لا تَشغَلنی عَن شُکرِ نِعمَتِک بِإِکثارٍ مِنها تُلهینی بَهجَتُهُ وتَفتِنّی زَهَراتُ زَهوَتِهِ، ولا بِإِقلالٍ عَلَی مِنها یقصُرُ بِعَمَلی کدُّهُ ویملَأُ صَدری هَمُّهُ؛ أعطِنی مِن ذلِک یا إلهی غِنی عَن شِرارِ

ص :314


1- . مسند ابن حنبل، ج8، ص168، ح21780؛ المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص483، ح3662. نیز، ر.ک: الاختصاص، ص234؛ قرب الإسناد، ص39، ح125؛ بحار الأنوار، ج103، ص34، ح64.
2- . مسند ابن حنبل عن أبو اُمامة عن النبی صلی الله علیه و آله : إنَّ أغبَطَ النّاسِ عِندی عَبدٌ مُؤمِنٌ خَفیفُ الحاذِ، ذو حَظٍّ مِن صَلاة، أطاعَ رَبَّهُ، وأحسَنَ عِبادَتَهُ فِی السِّرِّ، وکانَ غامِضا فِی النّاسِ لا یشارُ إلَیهِ بِالأَصابِعِ، وکانَ عَیشُهُ کفافا، وکانَ عَیشُهُ کفافا _ قالَ: وجَعَلَ رسول الله صلی الله علیه و آله ینقُرُ بِإصبَعَیهِ _ وکانَ عَیشُهُ کفافا، وکانَ عَیشُهُ کفافا، فَعُجِّلَت مَنِیتُهُ، وقَلَّت بَواکیهِ، وقَلَّ تُراثُهُ (مسند ابن حنبل، ج8، ص282، ح22259). نیز، ر. ک: سنن الترمذی، ج4، ص575، ح2347؛ الکافی، ج2، ص140 ح1؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص230.

خَلقِک، وبَلاغا أنالُ بِهِ رِضوانَک.(1)بار خدایا! از تو نیکی معیشت می خواهم، چنان که با آن، همۀ نیازهایم را برآورم و زندگانی ام را به آخرت پیوند زنم، بدون آن که مرا در دنیا به ناز پروری و دچار سرکشی شوم یا چنان بر من تنگ گیری که به تیره بختی افتم. روزی حلال خود را با گشایش نصیبم فرما و از افزون بخشی خویش، نعمت پیاپی و بی منّت و بی کم و کاست عطایم فرما؛ سپس با نعمت فراوانت که شکوهش مرا می فریبد و زیبایی اش مفتونم می سازد، مرا از شکر نعمت خویش غافل مگردان؛ و چندان روزی ام را اندک مساز که دست رنجم کفافم را ندهد و قلبم از اندوه آن پر شود. ای خدای من! بدین سان، از بَدانِ آفریدگانت بی نیازم ساز و مرا به خشنودی خود نائل گردان.

امام باقر علیه السلام نیز این گونه دعا می کند:

اللّهُمَّ ارزُقنی رِزقا حَلالاً یکفینی، ولا تَرزُقنی رِزقا یطغینی، ولا تَبتَلِنی بِفَقرٍ أشقی بِهِ مُضَیقا عَلَی. أعطِنی حَظّا وافِرا فی آخِرَتی، ومَعاشا واسِعا هَنیئا مَریئا فی دُنیای.(2)بار خدایا! مرا روزی حلال عطا فرما که کفایتم کند، و روزی ای نده که مایۀ سرکشی ام باشد، و به فقری که به سبب تنگنای آن، به تیره بختی افتم، دچارم مکن. مرا بهرۀ فراوان در آخرتم و روزی گشادۀ گوارای شیرین در دنیایم عطا فرما.

امام صادق علیه السلام نیز این گونه دعا می کرده است:

اللّهُمَّ إنّی أسأَلُک رِزقَ یومٍ بِیومٍ، لا قَلیلاً فَأَشقی، ولا کثیرا فَأَطغی.(3)بار خدایا! از تو روزی روز به روز می خواهم، نه روزی فراوان که مایۀ سرکشی ام گردد.قابل توجّه این که این امر در دعای برای دیگران نیز باید رعایت شود. جالب این که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای دوستداران خود، کفاف، و برای دشمنان خود، کثرت را خواسته است(4) و این گونه به درگاه خداوند متعال دعا می کند:

اللّهُمَّ ارزُق مُحَمَّدا وآلَ مُحَمَّدٍ ومَن أحَبَّ مُحَمَّداً وآلَ مُحَمَّدٍ العَفافَ وَالکفافَ، وَارزُق مَن أبغَضَ مُحَمَّدا المالَ وَالوَلَدَ.(5)بار خدایا! محمّد و خاندانش و نیز هر که محمّد و خاندانش را دوست بدارد، پاکدامنی و روزی کافی نصیب فرما و آن کس را که به محمّد کینه می ورزد، مال و فرزند [فراوان] ببخش.

ص :315


1- . الکافی، ج2، ص5٥3، ح13. نیز، ر.ک: مصباح المتهجد، ص728، ح819.
2- . تهذیب الأحکام، ج3، ص77، ح234؛ بحار الأنوار، ج87، ص301 و ج94، ص269.
3- . تهذیب الأحکام، ج3، ص75، ح233. نیز، ر. ک: عدة الداعی، ص104.
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا أبا ذَرٍّ، إنّی قَد دَعَوتُ اللهَ _ جَلَّ ثَناؤُهُ _ أن یجعَلَ رِزقَ مَن یحِبُّنی کفافا، وأن یعطِی مَن یبغِضُنی کثرَة المالِ وَالوَلَدِ (مکارم الأخلاق، ج2، ص369، ح2661؛ الأمالی، طوسی، ص532، ح1162).
5- . الکافی، ص140، ح3. نیز، ر. ک: سنن ابن ماجة، ج2، ص1385، ح4133؛ تنبیه الخواطر، ج1، ص159.

وقتی ثلعبة بن حاطب از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواست که برایش دعا کن تا خداوند مال به او بدهد، پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: قَلیلٌ تُؤَدّی شُکرَهُ خَیرٌ مِن کثیرٍ لا تُطیقُهُ.(1)مال اندکی که شکرش را به جای آوری، بهتر از مال فراوانی است که نتوانی آن را شُکر کنی.

نیز توصیه می فرماید که هر گاه خواستید برای یهودی یا مسیحی دعا کنید، بگویید «خدا مال و فرزندت را زیاد کند!».(2) امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند که روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر شترچرانی گذر کرد و کس فرستاد تا از او چیزی برای آشامیدن بخواهد. شتربان گفت: «آن چه در پستان شتران است، صبحانۀ مردم قبیله است و آن چه در ظرف های ماست، غذای شامشان». پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بارخدایا! مال و فرزندان او را فراوان ساز».

سپس به گوسفندچرانی گذر نمود و کس فرستاد تا از او چیزی برای آشامیدن بخواهد. وی گوسفندها را دوشید و هر چه در ظرف داشت، در ظرف پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ریخت و نیز گوسفندی برای ایشان فرستاد و پیغام داد: «این چیزی است که نزد ما آماده بود؛ اگر می خواهی، آن را افزون کنیم».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بار خدایا! او را به قدر کفاف روزی ده».

یکی از یارانش گفت: «ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ! آن را که خواهشت را رد کرد، چنان دعا فرمودی که ما همه دوستار آنیم؛ و برای این که خواهشت را روا نمود، چنین دعا فرمودی که ما همه آن را ناخوش می داریم!

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «همانا آنچه کم باشد و کفایت نماید، بهتر از آن است که فراوان باشد و بفریبد. بار خدایا! محمّد و خاندان محمّد را به قدر کفاف روزی بخش».(3)

دو. اطمینان به روزی
اشاره

پس از شناخت مفهوم روزیِ مؤثّر، مسئلۀ مهم دیگر، اطمینان در رسیدن به چنین روزی ای است. از آن جا که روزی یک عمر، در زمان حاضر، یک جا وجود ندارد، هماره زمینۀ نگرانی از رسیدن

ص :316


1- . تاریخ دمشق، ج12، ص9، ح2889.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إذا دَعَوتُم لِأَحَدٍ مِنَ الیهودِ وَالنَّصاری فَقولوا: أکثَرَ اللهُ مالَک ووَلَدَک (تاریخ دمشق، ج5٥، ص208، ح11679؛ کنز العمّال، ج3، ص189، ح6097).
3- . امام زین العابدین علیه السلام : مَرَّ رسول الله صلی الله علیه و آله بِراعی إبِلٍ فَبَعَثَ یستَسقیهِ، فَقالَ: أمّا ما فی ضُروعِها فَصَبوحُ الحَی، وأمّا فی آنِیتِنا فَغَبوقُهُم، فَقالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : اللهمَّ أکثِر مالَهُ ووَلَدَهُ. ثُمَّ مَرَّ بِراعی غَنَمٍ، فَبَعَثَ إلَیهِ یستَسقیهِ، فَحَلَبَ لَهُ ما فی ضُروعِها، وأکفَأَ ما فی إنائِهِ فی إناءِ رسول الله صلی الله علیه و آله ، وبَعَثَ إلَیهِ بِشاة، وقالَ: هذا ما عِندَنا، وإن أحبَبتَ أن نَزیدَک زِدناک. قالَ: فَقالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : اللهمَّ ارزُقهُ الکفافَ. فَقالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ: یا رسول الله، دَعَوتَ لِلَّذی رَدَّک بِدُعاءٍ عامَّتُنا نُحِبُّهُ، ودَعَوتَ لِلَّذی أسعَفَک بِحاجَتِک بِدُعاءٍ کلُّنا نَکرَهُهُ؟! فَقالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : إنَّ ما قَلَّ وکفی خَیرٌ مِمّا کثُرَ وألهی. اللهمَّ ارزُق مُحَمَّدا وآلَ مُحَمَّدٍ الکفافَ ( الکافی، ج2، ص140، ح4، بحار الأنوار، ج72، ص61، ح4).

روزی وجود دارد. از این رو، بررسی این موضوع، نقش مهمّی در رضامندی یا نارضایتی خواهد داشت که در ادامه به آن می پردازیم.

باور غلط: تردید در روزی

ترس از آینده و چگونگی تأمین «روزی»، نگرانی ای عمومی است. روزی، یکی از نیازهای اساسی انسان است. از این رو، معمولاً این نگرانی وجود دارد که آینده چه خواهد شد؟ آیا روزی فردا خواهد رسید؟ و... در این حالت، آینده، تاریک و مبهم ارزیابی می شود و به همراه آن، اضطراب و نگرانی از فردا شکل می گیرد. ترس و نگرانی اگر به اندازه باشد و از حدّ متعارف نگذرد، عامل تحرّک برای کسب روزی است. انسان بی خیال، برای کسب روزی، تلاش نخواهد کرد و همین امر، موجب بروز مشکلات فراوانی در زندگی وی خواهد شد. پس نگرانی به اندازۀ کم آن، مفید است؛ امّا اگر افزایش یابد و از حدّ معمول خود بگذرد، به افزایش تنیدگی و فشار روانی منجر می شود و رضایت از زندگی را به مخاطره می اندازد. امام علی علیه السلام یکی از عوامل هلاک کنندۀ مردم را ترس از فقر می داند.(1)

باور صحیح: روزی رسانیِ خدا

واقعیتْ این است که خداوند، روزیِ انسان را تأمین می کند. وقتی انسان بداند روزی اش به دست صاحب قدرت است، احساس اطمینان و آرامش می کند. آنچه برای انسان اهمیت بیشتری دارد، «احساس اطمینان از روزی» است. اگر امنیت روزی تأمین باشد، انسان، آرام میگیرد. به همین جهت، بخشی از متون دینی مربوط به این موضوع، به ارائۀ اطلاعات در این زمینه اختصاص یافته است. برای نمونه، خداوند متعال تصریح می کند که هیچ جنبنده ای در روی زمین نیست مگر آن که روزی اش بر عهدۀ خداست(2) و چه بسا جنبندگانی که یارای به دست آوردن روزی خویش را ندارند و خدا روزیِ آنها را می دهد. روزیِ انسان را نیز همین خدا تأمین می کند.(3)

در روایات نیز آمده که هر جانداری، روزی خود را دارد.(4) امام علی علیه السلام در این باره به جنبندگان اشاره می کند و می فرماید: «به مورچه بنگرید که با آن همه کوچکی و ظرافت اندام (که تقریباً به چشم نمی آید)، روزی اش تضمین می شود و به فراخور حالش، به او می رسد. خداوند منّان و بخشنده، از او غافل نیست و او را محروم نساخته است؛ اگرچه در دلِ تخته سنگی سیاه و

ص :317


1- . أهلَکَ النّاسَ اثنان: خَوفُ الفَقرِ و طَلَبُ الفَخرِ ( الخصال، ص 68، ح 102).
2- . (وَ مَا مِن دَآبَّة فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی الله رِزْقُهَا وَ یعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کلٌّ فِی کتَبٍ مُّبِینٍ) (سورۀ هود، آیۀ 6).
3- . (وَ کأَین مِّن دَآبَّة لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا الله یرْزُقُهَا وَ إِیاکمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (سورۀ عنکبوت، آیۀ 60).
4- . امام علی علیه السلام : لِکُلِّ ذِی رَمَقٍ قوتٌ ( الکافی، ج 8، ص 22، ح 4).

خشک و یا در میان صخره ای سخت باشد».(1) یا به پرندگانی مثل کلاغ و عقاب و کبوتر و شترمرغ بنگرید که خداوند، روزی همۀ آنها را ضمانت کرده است.(2)

این نکات آموزنده، نشان می دهد که نگران بودن برای روزی، بی مورد است. از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله به ابن مسعود می فرماید:

یابنَ مَسعودٍ! لا تَهتَمَّ لِلرِّزقِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعالی یقولُ: (وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا) وقالَ: (وَ فِی السَّمَآءِ رِزْقُکمْ وَ مَا تُوعَدُونَ) .(3)ای ابن مسعود! برای روزی، اندوه مخور؛ چرا که خداوند متعال می فرماید: (هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر این که روزی آن باخداست) . و فرمود: (روزیِ شما و آنچه به شما وعده داده، در آسمان است) .وضع خود انسان نیز شگفت انگیز است. ما اکنون نگران روزی خود هستیم و حال آن که سه مرحله پیش از آن وجود داشته که خداوند، بدون اطلاع، به ما روزی رسانده است. لذا شایسته نیست که اکنون نسبت به او سوءظن داشته باشیم. مرحلۀ نخست، هنگامی است که انسان در رحم مادر قرار دارد؛ در جایگاهی آرام که هیچ سرما و گرمایی او را نمی آزارد و خدا روزی اش را می رساند. مرحلۀ دوم، دوران نوزادی است که هرچند ناتوان است، ولی غذای او از شیر مادر تأمین می شود و کسی هست که او را تر و خشک کند. مرحلۀ سوم، دوران پس از شیرخوارگی است که روزی او بدون تلاش، از دست رنج والدین تأمین می گردد و مشمول مهربانی و دلسوزی آنان قرار می گیرد، حتّی او را بر خودشان مقدّم می دارند؛ امّا همین انسان، وقتی بزرگ و عاقل می شود و برای خودش کار می کند، اوضاع بر او سخت می شود و به خدا سوء ظن پیدا می کند و حقوق مالی ای را که بر عهده اش است، انکار می کند و بر خود و عیالش سخت می گیرد. اینها به خاطر ترس از تنگ شدن روزی و بدگمانی به خداوند متعال است.(4)

ص :318


1- . امام علی علیه السلام : انظروا إلی النَملَة فی صِغَرِ جُثَّتِها و لِطافَةِ هَیئَتِها، لا تَکادُ تَنالُ بِلَحظِ البَصَرِ (النظر)... مَکفولَةٌ بِرِزقِها مَرزوقَةٌ بِوِفقِها، لا یُغفِلُهَا المَنّان و لا یَحرِمُها الدَّیّانُ ولو فی الصَّفاءِ الیابِسِ و الحَجَرِ الجامسِ (نهج البلاغة، خطبۀ 185).
2- . امام علی علیه السلام : فَهذا غُرابٌ و هذا عُقابٌ و هذا حَمامٌ و هذا نَعامٌ، دَعا کُلِّ طائِرٍ باسِمِهِ و کَفَلَ لَهُ بِرِزقِهِ (همان، خطبۀ 185).
3- . مکارم الأخلاق، ج 2، ص 356، ح 2660.
4- . امام علی علیه السلام : کان فیما وعظ به لقمان ابنه أن قال له: یا بُنَیَّ لِیَعتَبِر مَن قَصُرَ یَقینُهُ و ضَعُفَت نِیَّتُهُ فی طَلَبِ الرِّزقِ. ان الله تبارک و تعالی خَلَقَهُ فی ثَلاثَةِ اَحوالٍ من اَمرِهِ و آتاهُ رِزقَهُ و لم یَکن لَهُ فی واحِدَةٍ مِنها کَسبٌ ولا حِیلَةٌ. ان الله تبارک و تعالی سَیَرزُقُه فی الحالِ الرابِعَةِ. اما أوّلُ ذلِکَ فَإنّه کان فی رَحِمِ أمِّهِ یَرزُقُهُ هُناکَ فی قَرارٍ مَکینٍ حیث لا یُؤذیهِ حَرٌّ و لا بَردٌ. ثمّ اَخرَجَهُ مِن ذلِک و اجری لَهُ رِزقاً مِن لَبَنِ اُمِّهِ یَکفیهِ به و یُرَیّبه و یَنعَشُهُ مِن غَیر حَولٍ به و لا قُوّة. ثُمَّ فُطِمَ مِن ذلِکَ فَاَجری له رِزقاً مِن کسب أبَوَیهِ بِرَأفةٍ و رَحمَةٍ له من قُلوبِهِما، لا یَملِکان غَیرَ ذلِکَ حتّی إنَّهُما یُؤثرانَهُ عَلی اَنفُسِهِما فی اَحوالٍ کَثیرَةٍ. حتّی إذا کَبِرَ و عَقَلَ و اکتَسَبَ لِنَفسِهِ ضاقَ بِهِ اَمرُهُ و ظَنّ الظُّنونَ بِرَبَّهِ و جَحَدَ الحُقوقَ فی مالِهِ و قَتَّرَ علی نَفسِهِ و عَیالِهِ مَخافَةَ إقتار رِزقٍ و سُوءِ یَقینٍ بِالخَلَفِ من الله تبارک و تعالَی فی العاجِلِ و الآجِل، فَبِئسَ العبدُ هذا یا بُنَیَّ! (الخصال، ج 1، ص122، ح 114 ).

پیامبر صلی الله علیه و آله به دو تن از فرزندان خالد می فرماید:

لا تَأیسا مِنَ الرِّزقِ ما تَهَزهَزَت رُؤوسُکما، فَإنَّ الإِنسانَ تَلِدُهُ اُمُّهُ أحمَرَ لَیسَ عَلَیهِ قِشرَةٌ، ثُمَّ یرزُقُهُ اللَّهُ عزّ وجلّ .(1)تا وقتی سر شما حرکت می کند، از روزی، ناامید نباشید؛ چه این که انسان را مادرش سرخ و بدون پوست می آفریند، سپس خداوند عزّ وجلّ ، او را روزی می دهد.

این، واقعیت نظام روزی است. اگر به این واقعیتْ باور داشته باشیم، راحت زندگی می کنیم. اگر بدانیم که روزی ما تعیین شده است و هیچ کس نمی تواند از آن بکاهد و هیچ قدرتی نمی تواند مانع آن شود، آن گاه احساس راحتی می کنیم و می توانیم از زندگی خود لذّت ببریم. امام علی علیه السلام می فرماید:

مَن وَثِقَ بِأَنَّ ما قَدَّرَ اللَّهُ لَهُ لَن یفوتَهُ استَراحَ قَلبُهُ.(2)کسی که مطمئن باشد آنچه خدا برای او مقدّر کرده، از بین نمی رود، دلش آرام می گیرد.

اَبان بن حمران می گوید: روزی کسی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: موعظه ای به من بیاموز. امام علیه السلام به وی فرمود:

إن کانَ اللَّهُ تَبارَک وتَعالی قَد تَکفَّلَ بِالرِّزقِ فَاهتِمامُک لِماذا؟!(3)اگر خداوند تبارک و تعالی متکفّل روزی شده، پس اندوه تو برای چیست؟!

بنا بر این، یکی از ابعاد این بسته، باور به روزی رسانی خداوند متعال است. این، یکی از مصادیق همان چیزی است که پیش تر از آن به عنوان اِسناد(4) و همچنین توکل(5) یاد کردیم.

سه. اصلاح منبع استغنا
اشاره

انسان، موجودی نیازمند و طالب بی نیازی است که اگر به آن برسد، به احساس خوشایند رضامندی دست خواهد یافت. به همین جهت، مسئله ای که رخ می نماید، «بی نیازی طلبی» است. غنا و بی نیازی، یک منبع نیاز دارد. از پرسش های اساسی، این است که منبع غنا چیست و بی نیازی را باید از کجا تأمین کرد؟

روش غلط: استغنا از غیر خدا

برخی در تشخیص منبع بی نیازی، دچار اشتباه می شوند و سراغ غیر خدا می روند و چیزهایی مانند پول و عوامل مادی دیگر را منبع بی نیازی خود می دانند. این در حالی است که تنها منبع غنا و

ص :319


1- . مسند ابن حنبل، ج 3، ص 469؛ سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1394، ح 4165؛ تنبیه الخواطر، ج1، ص 168.
2- . غرر الحکم، ح 1849؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 438.
3- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 392، ح 5836؛ الأمالی، صدوق، ص 7، ح 5.
4- . ر. ک: همین فصل، اصلاح اِسناد.
5- . ر. ک: همین فصل، تنظیم تکیه گاه.

بی نیازی، خداوند متعال است. لذا کسی که از خدا احساس بی نیازی کند، غنی نیست و کسی که به خدا احساس نیاز کند، فقیر نیست.(1) همین اشتباه، موجب ناکامی، و در نهایت، نارضایتی می شود.

روش صحیح: استغنا به خدا

خِرد می گوید که بی نیازی را باید از کسی که غنی است، کسب کرد. پیش تر گذشت که غنی مطلق، خداوند است.(2) این، واقعیتی در جهان هستی است. بنا بر این، در بی نیازی طلبی باید هماهنگی با این واقعیت را مورد توجّه قرار داد. بر این اساس باید بی نیازی را از خدا خواست.

در قرآن کریم، تصریح شده که انسان، به خداوند نیازمند است:

(یأَیهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ. (3) ای مردم! شما به خدا نیازمندید و خدا همان غنی ستوده است) .

یا در آیه ای دیگر می فرماید:

(وَاللهُ الْغَنِی وَ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ. (4) خداوند، غنی است و شما فقیران) .

به همین جهت، خود خداوند متعال تصریح می کند که همه فقیرند، جز کسانی که من آنان را غنی کرده باشم.(5) اگر تو مرا بپذیری، قلبت را از احساس بی نیازی پر می کنم و احساس نیازمندی را از برابر دو چشم تو برمی گیرم و امورت را کفایت می کنم تا هر روز را با بی نیازی صبح کنی و اگر از من روی برگردانی، احساس بی نیازی را از قلب تو برمی گیرم و احساس فقر و نیازمندی را در برابر دیدگانت قرار می دهم و امورت را نابه سامان می کنم، به گونه ای که هر روز را با فقر صبح کنی!(6) کسی که از خدا بی نیازی طلب کند، همانند او خواهد شد و کسی که به دیگران اظهار نیاز کند، اسیر آنان خواهد شد.(7) لذا کسی که از خدا احساس بی نیازی کند، غنی نیست و کسی که به خدا احساس نیاز کند، فقیر نیست.(8)

ص :320


1- . مجلسی فی صحیفة إدریس النبی علیه السلام : لا غِنیَ لِمَن استَغنیَ عَنّی، ولا فَقرَ بِمَن افتَقَرَ إلَیَّ (بحار الأنوار، ج95 ص462).
2- . ر. ک: عوامل تسهیل کننده، تنظیم تکیه گاه.
3- سورۀ فاطر، آیۀ5 .
4- سورۀ محمّد، آیۀ 38.
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قال الله _ جلّ جلاله _ : عِبادِی! کُلُّکُم ضالٌّ إلّا مَن هَدَیتَهُ، وکُلُّکُم فَقیرٌ إلّا مَن أغنَیتُهُ، وکُلُّکُم مُذنِبٌ إلّا مَن عَصَمتُهُ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص397، ح5848).
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یَقولُ اللهُ عزوجل: ابن آدَمَ، إن تُقبِل قِبَلی أملَأُ قَلبَکَ غِنیً وأنزَعُ الفَقرَ مِن بَینِ عَینَیکَ وأکُفُّ عَلَیکَ صَنعَتَکَ فَلا تُصبِحُ إلّا غَنیاً، وإن أدبَرتَ أو وَلَّیتَ عَنّی نَزَعتُ الغِنی مِن قَلبِکَ وجَعَلتُ الفَقرَ بَینَ عَینَیکَ وأفسَدتُ عَلَیکَ صَنعَتَکَ فَلا تُصبِحُ إلّا فَقیراً ( الفردوس، ج5 ص234 ح8050).
7- . امام علی علیه السلام : استَغنِ بِاللهِ عَمَّن شِئتَ تَکُن نَظیرَهُ، واحتَج إلی مَن شِئتَ تَکُن أَسیرَهُ ( کنز الفوائد، ج2، ص194).
8- . مجلسی فی صحیفة إدریس النبی علیه السلام : لا غِنیٰ لِمَن استَغنی عَنِّی، ولا فَقرَ بِمَنِ افتَقَرَ إلیَّ (بحار الأنوار، ج95 ص462).

اولیای خدا چون غنای خود را از خدا می خواهند،(1) لذا همۀ مردم به آنان نیازمند می شوند.(2) از این رو، امام زین العابدین علیه السلام از خداوند می خواهد که بی نیازی طلبی وی را به خودش قرار دهد.(3)

چهار. تأمین کردن روزی
اشاره

گفتیم که روزی یعنی همان چیزهایی که نیازهای ما را برآورده می سازند و باید آن را از خداوند جُست. از مسائل مربوط به این موضوع، آن است که انسان در تأمین آن چه نقشی دارد؟ آیا باید برای آن تلاش کند یا باید آن را به خدا واگذار نماید؟ بدیهی است که اتخاذ یک منطق درست در این موضوع، تا چه اندازه در رضامندی یا نارضایتی انسان، مؤثّر خواهد بود. از این رو، این موضوع را در ادامه، بررسی خواهیم کرد.

باور غلط: توهّم «کفایت تقدیر»

پیش تر گذشت که همۀ امور عالم، به دست خداوندِ روزی رسان است. برخی با تکیه بر این امر، تلاش برای کسب روزی را نادرست می دانند! این امر _ که بر اساس باور «کفایت تقدیر» شکل می گیرد _ ، موجب تحقّق نیافتن روزیِ کافی و برآورده نشدن نیازهای انسان می شود و در نتیجه به نارضایتی می انجامد.

باور صحیح: تفکّر «تقدیر _ تلاش»

هر چند گفته شد که خداوند متعال، روزی رسان است و باید به او توکّل کرد، با این حال، این به معنای کنار گذاشتن کار و تلاش نیست. تفکّر صحیح در این زمینه، باور «تقدیر _ تلاش» است. به همین جهت، دین، تأکید زیادی بر کار و تلاش داشته و افراد را از توکّل منهای کار، بر حذر داشته است.(4) روزی پیامبر صلی الله علیه و آله گروهی از کشاورزان را دید که از کار، دست کشیده اند. به آنان فرمود: «شما [ از] چه [گروهی ] هستید؟». گفتند: «ما اهل توکّل هستیم». پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: «نه، بلکه شما سربار دیگران هستید».(5)

ص :321


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ثَلاثُ خِصالٍ مِن صِفَةِ أولیاءِ الله تعالی: الثِّقَةُ باللهِ فی کُلّ شَی ءٍ، والغِنَی بِهِ عَن کُلِّ شَی ءٍ، والافتِقارُ إلَیهِ فِی کُلّ شَی ءٍ ( أعلام الدین: ص159، کنز الفوائد، ج2، ص193؛ بحار الأنوار، ج103، ص20، ح2)
2- . امام زین العابدین علیه السلام : مَا استَغنَی أحَدُ بِاللهِ إلّا افتَقَرَ الناسُ إلیهِ ( الدرّة الباهرة، ص26، أعلام الدین، ص300).
3- . امام زین العابدین علیه السلام : اللهمّ... واجعَل استِغنائی وکِفایَتی بِکَ (الصحیفة السجادیة، ص92، دعای 21). امام زین العابدین علیه السلام : واجعَلنی مِن... المغنَین مِن الفَقرِ بِغِناکَ (همان، ص107، دعای 25).
4- . امام علی علیه السلام : اِحذَر کلَّ الحَذَرِ أن یخدَعَک الشَّیطانُ فَیمَثِّلَ لَک التَّوانِی فی صورَة التَّوَکّلِ ویورِثَک الهُوَینی بِالإِحالَة عَلَی القَدَرِ، فَإِنَّ الله أمَرَ باِلتَّوَکّلِ عِندَ انقِطاعِ الحِیلِ وبِالتَّسلیمِ لِلقَضاءِ بَعدَ الإعذارِ (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 306، ح 504).
5- . رَأی رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله قَوماً لا یَزرَعونَ. قال: «ما أنتُم؟». قالوا: نَحنُ المُتَوَکَّلونَ. قال: «لا بَل أنتُم المُتَّکِلونَ» (مستدرک الوسائل، ج 11، ص 217، ح12789).

انس بن مالک می گوید: روزی کسی از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: شترم را ببندم و توکّل کنم، یا رها کنم و توکّل کنم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ببند و توکّل کن».(1)

باید با توکل، زانوی شتر را بست. به همین جهت، امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:

اِعقِل راحِلَتَک وتَوَکّل.(2)زانوی شترت را ببند و توکّل کن.همچنین در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که آیۀ شریف (وَ مَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَّهُ و مَخْرَجًا * وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ) (3) نازل شد، گروهی درها را به روی خود بستند و رو به عبادت آوردند و گفتند: دیگر روزی ما تأمین شد! وقتی این خبر به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، آنان را خواست و به آنان فرمود: «چه چیزی شما را به این کار واداشت؟». گفتند: ای پیامبر خدا! خدا روزی ما را به عهده گرفت و ما هم، رو به عبادت آوردیم!» پیامبر علیه السلام به آنان فرمود: «هر که چنین کند، دعای او مستجاب نمی شود. بر شما باد به طلب روزی!».(4)

عمر بن یزید، به امام صادق علیه السلام می گوید: کسی گفت: حتماً درون خانه می نشینم و نماز می خوانم و روزه می گیرم و پروردگارم را عبادت می کنم؛ امّا روزی ام خواهد رسید! امام صادق علیه السلام فرمود: «این، یکی از همان سه گروهی است که دعایشان مستجاب نمی شود».(5)

همچنین در حدیث دیگری آمده که امام علیه السلام فرمود:

أرَأَیتَ لَو أنَّ رَجُلاً دَخَلَ بَیتَهُ وأغلَقَ بابَهُ أکانَ یسقُطُ عَلَیهِ شَی ءٌ مِنَ السَّماءِ؟(6)آیا گمان می کنی اگر کسی داخل خانۀ خود شود و درِ آن را ببندد، از آسمان، چیزی بر او می افتد؟

دعا نیز یکی از اموری است که ممکن است به جای تلاش بنشیند. پیش از این، از دعا و درخواست از خدا به عنوان یکی از عوامل رضامندی یاد کردیم؛ امّا این به معنی نفی کار و تلاش

ص :322


1- . أنس بن مالک: قال رجلٌ: یا رَسولَ اللهِ! أعقِلُها وأَتَوَکَّلَ أو أطلِقها وأَتَوَکَّل؟ قال: «إعقِلها وَتَوَکَّل» (سنن الترمذی، ج 4، ص 77، ح 2636). نیز، ر. ک: شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید ، ج 11، ص 201؛ مشکاة الأنوار، ص 319.
2- . الأمالی، طوسی، ص 193؛ الأمالی، مفید، ص172؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 137.
3- . سورۀ طلاق آیۀ 2 و 3.
4- . امام صادق علیه السلام : إنَّ قَوماً مِن أصحابِ رَسولِ الله صلی الله علیه و آله لَمّا نَزَلَت: (وَ مَن یتَّقِ الله یجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ) أغلَقوا الأبوابَ وأقبَلوا عَلَی العِبادَةِ وقالوا: قد کُفینا. فَبَلَغَ ذلِکَ النَبیَّ صلی الله علیه و آله فَأرسَلَ إلَیهِم فقال: ما حَمَلَکُم علی ما صَنَعتُم؟ قالوا: یا رسولَ اللهِ! تُکُفِّلَ لَنا بِأرزاقِنا فَأقبَلنا عَلَی العِبادَةِ! فَقالَ: إنَّهُ مَن فَعَلَ ذَلِکَ لَم یُستَجَب لَهُ، عَلَیکُم بِالطَّلَبِ!» ( الکافی، ج 5، ص 84، ح 5؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص192، ح 3721).
5- . عمر بن یزید: قُلتُ لأبی عبدِ الله علیه السلام رجلٌ قال: لأقعُدَنَّ فی بَیتی ولَأُصَلِّیَنَّ ولَأُصوَمَنَّ ولَأُعبُدَنَّ رَبِّی، فأمّا رِزقِی فَسَیَأتینی. فَقالَ أبو عبدِ اللهِ علیه السلام : «هذا أحَدُ الثَّلاثَةِ الَّذینَ لا یُستَجابَ لَهُم» ( الکافی، ج 5، ص 77، ح 1).
6- . الکافی، ص 78، ح 2.

نیست. به همین جهت، معصومان علیهم السلام در کنار توکّل و اعتماد به خدا، مردم را به تلاش نیز دعوت می کردند و اشتباهات آنان در این زمینه را تصحیح می نمودند. روزی علاء بن کامل، خدمت امام صادق علیه السلام می رسد و رو به روی ایشان می نشیند و می گوید: دعا کن که خدا روزی خوبی به من دهد. امام علیه السلام به وی فرمود:

لا أدعو لَک! اُطلُب کما أمَرَک اللَّهُ عَزَّوجَلَّ.(1)برای تو دعا نمی کنم؛ روزی را طلب کن، همان گونه که خداوند عزوجل، تو را به آن فرمان داده است.

در قرآن کریم، خداوند به مسلمانان دستور می دهد که پس از نماز، به کسب روزی بپردازند(2) و کسانی را که چنین می کنند، می ستاید(3) و می فرماید: خداوند دریاها را مسخّر شما قرار داد، تا کشتی ها را روی آن حرکت دهید و کسب روزی کنید.(4) بنا بر این، تلاش برای کسب روزی، هیچ منافاتی با دینداری، توکل، تقوا و دعا ندارد.

وقتی کسی برای کسب روزی خداوند تلاش کند، با کسب روزی، آرامش می یابد. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

إنَّ النَّفسَ إذا أحرَزَت قوتَهَا استَقَرَّت.(5)به درستی که هرگاه روزی انسان تأمین شود، نفْس آرام می گیرد.

سلمان فارسی، تربیت شدۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است. امام باقر علیه السلام از قول وی چنین نقل می فرماید:

إنَّ النَّفسَ قد تَلتاثُ عَلی صاحِبِها إذا لَم یکن لَها مِنَ العَیشِ ما تَعتَمِدُ عَلَیهِ، فَإِذا هِی أحرَزَت مَعیشَتَهَا اطمَأَنَّت.(6)به درستی که نفْس، وقتی چیزی در زندگی نداشته باشد که بر آن تکیه کند، با بی قراری اصرار می کند و آن گاه که زندگی اش تأمین شود، آرامش می یابد.

امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام تا قوت سالشان را تأمین نمی کردند، به دنبال خریدن چیز دیگری نمی رفتند. امام رضا علیه السلام در تبیین تأثیر این امر می فرماید:

ص :323


1- . الکافی، ج5، ص78، ح3.
2- . (فَإِذَا قُضِیتِ الصَّلَوة فَانتَشِرُواْ فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُواْ مِن فَضْلِ الله) (سورۀ جمعه، آیۀ 10).
3- . (وَ ءَاخَرُونَ یضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یبْتَغُونَ مِن فَضْلِ الله) (سورۀ مزمل، آیۀ 20).
4- . (الله الَّذِی سَخَّرَ لَکمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِی الْفُلْک فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ ) (سورۀ جاثیه، آیۀ 12).
5- . الکافی، ج 5، ص 89، ح 2؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 166، ح 3619.
6- . الکافی، ح 3؛ تحف العقول، ص 351.

إنَّ الإنسانَ إذا أدخَلَ طَعامَ سَنَتِهِ خَفَّ ظَهرُهُ وَاستَراحَ.(1)هر گاه انسان، روزی سالش تأمین باشد، سبک بار و آسوده می گردد.

از آنچه گفتیم معلوم می شود که تأمین بودن روزی، نقش مؤثّری در احساس آرامش دارد و این، جز از راه کار و تلاش به دست نمی آید. با نشستن و دعا کردن، روزی تأمین نمی گردد و آن گاه که روزی، تأمین نباشد، انسان، ناآرام می شود و ناآرامی، نارضایتی را در پی دارد.

از این گذشته، کار و تلاش، موجب نشاط و شادابی نیز می گردد. اگر کار نباشد، شادابی از میان خواهد رفت و زندگی، خسته کننده و ملال آور می گردد. اگر تمام نیازهای انسان، آماده بود، چنین زندگی ای برایش گوارا نبود و از آن، هیچ لذّتی نمی بُرد.(2) بنا بر این، زندگی بدون کار، خسته کننده است و کار و تلاش، یکی از ارزش های مهم زندگی است.

البته کار در خودارزشمندی فرد نیز تأثیر دارد که جای طرح آن در این بحث نیست.(3)

نکتۀ مهم، این که در کسب روزی نیز باید «کفاف» را مورد توجّه قرار داد و به دنبال روزی کافی بود، نه روزیِ فراوان. لقمان حکیم از فرزندش می خواهد که نه چنان دست از کسب روزی بردارد که نیاز خود را برنیاوَرَد و سربار دیگران شود و نه چنان به کسب روزی روی آوَرَد که آخرتش را برباد دهد.(4)

پنج. تنظیم احساس نسبت به درآمد
اشاره

از مسائل مهم روزی، آن است که پس از تلاش کردن و محقّق شدن روزیِ مقدّر، انسان چه احساسی نسبت به آن باید داشته باشد؟ گاه ممکن است که انسان، نسبت به روزیِ کسب نشده، احساس نادرستی داشته باشد که موجب نارضایتی می شود و گاه ممکن است نسبت به روزیِ به دست آورده، احساس نادرستی داشته باشد که این نیز موجب نارضایتی می گردد. باید احساسِ خود را نسبت به روزیِ کسب شده، تنظیم نمود. صِرف کسب روزی، کافی نیست؛ احساسی که ما

ص :324


1- . الکافی، ح 1؛ قرب الإسناد، ص 392.
2- . امام صادق علیه السلام : لَو کفِی النّاسُ کلَّ ما یحتاجونَ إلَیهِ لَما تَهَنَّؤوا بِالعَیشِ ولا وَجَدوا لَهُ لَذَّة؛ ألا تَری لَو أنَّ امرَءاً نَزَلَ بِقَومٍ فَأَقام حیناً بَلَغَ جَمیعَ ما یحتاجُ إلَیهِ مِن مَطعَمٍ ومَشرَبٍ وخِدمَة لَتَبَرَّمَ بِالفَراغِ ونازَعَتهُ نَفسُهُ إلَی التَّشاغُلِ بِشَی ءٍ؟ فَکیفَ لَو کانَ طولُ عُمُرِهِ مَکفِیاً لا یحتاجُ إلی شَی ءٍ! وکانَ مِن صَوابِ التَّدبیرِ فی هذِهِ الأَشیاءِ الَّتی خُلِقَت لِلإِنسانِ أن جُعِلَ لَهُ فیها مَوضِعُ شُغُلٍ لِکیلا تَبَرَّمَهُ البِطالَة ولِتَکفَّهُ عَن تَعاطی ما لا ینالُهُ ولا خَیرَ فیهِ إن نالَهُ (توحید المفضل، ص 85؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 86).
3- . ر. ک: رضایت از زندگی، ص154.
4- . تنبیه الخواطر از لقمان _ خطاب به پسرش _ : یا بُنَی لا تَدخُل فِی الدُّنیا دُخولاً یضُرُّ بِآخِرَتِک، ولا تَترُکها تَرکا تَکونُ کَلاًّ عَلَی النّاسِ (تنبیه الخواطر، ج1، ص79؛ بحار الأنوار، ج73، ص124، ح112). امام صادق علیه السلام : لقمان به پسرش فرمود: خُذ مِنَ الدُّنیا بَلاغا، ولا تَرفُضها فَتَکونَ عِیالاً عَلَی النّاسِ، ولا تَدخُل فیها دُخولاً یضُرُّ بِآخِرَتِک (تفسیر القمّی، ج2، ص164، بحار الأنوار، ج13، ص411، ح2).

از روزیِ کسب شده داریم، نقش مهمّی دارد. بنا بر این باید احساسمان خود را به درستی تنظیم نماییم تا موجب رضامندی گردد.

روش غلط: منطق «حرص»

از عوامل مزاحم رضامندی، حرص است. «حرص» یعنی حالت زیاده خواهیِ بی پایان که با هیچ چیز، سیر نمی شود. کسی که به کفافْ راضی نباشد، دچار زیاده خواهی می شود. از این رو، امام علی علیه السلام می فرماید:

لا تُطمِعَنَّ نَفسَک فی ما فَوقَ الکفافِ فَیغلِبَک بِالزِّیادَةِ.(1)هرگز خود را به بیش از حدّ کفاف، در طمع نینداز؛ مبادا که با زیاده خواهی بر تو چیره شود.

تفاوت فرد قانع با فرد حریصِ ناراضی، در احساس آرامشی است که فرد قانع، از آن بهره مند است و فرد حریص، از آن محروم. نه حرص زدنِ حریص بر میزان روزیِ او افزوده است و نه قناعت قانع، روزیِ کمتری نصیب وی کرده است. پس اگر انسان به آنچه تعیین شده، راضی باشد، از نعمت آرامش نیز برخوردار خواهد شد؛ چیزی که فرد حریص از آن محروم است. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

ألا وإنَّ لِکلِّ امرِی رِزقاً هُوَ یأتیهِ لا مَحالَةَ، فَمَن رَضِی بِهِ بورِک لَهُ فیهِ ووَسِعَهُ ومَن لَم یرضَ بِهِ لَم یبارَک لَهُ فیهِ ولَم یسَعهُ.(2)آگاه باشید که برای هر کس، روزی ای هست که به ناچار به او می رسد. پس اگر کسی به آن راضی باشد، مایۀ برکت او می شود و نیازهایش را فرا می گیرد، و کسی که به آن راضی نباشد، مایۀ برکت او نمی شود و نیازهایش را فرا نمی گیرد.از این رو، نیاز انسان به قناعت، بیشتر از نیاز او به حرص و طمع است.(3) هرچه انسان، حریص تر شود، به همان اندازه از آرامش، دور شده است. راهی که حریص می پیماید، به وادی آرامش ختم نمی شود(4) و نه تنها از آن برخوردار نمی گردد، بلکه آن مقداری را هم که دارد، از دست می دهد. شخص حریص، از جهت آرامش روحی و لذّت زندگی، انسانی «محروم» محسوب می شود. امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص :325


1- . غرر الحکم، ح10289.
2- . أعلام الدین، ص 342؛ مستدرک الوسائل، ج 13، ص 29، ح 14652.
3- . امام علی علیه السلام : إنَّکُم إلَی القَنَاعَةِ بِیَسیرِ الرِّزقِ أحوَجُ مِنکُم إلَی اکتِسابِ الحِرصِ فِی الطَّلَبِ (غرر الحکم، ح8985؛ عیون الحکم والمواعظ، ص174).
4- . امام علی علیه السلام : لا یلقَی الحَریصُ مُستَریحاً (غرر الحکم، ح 6601؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 537).

حُرِمَ الحَریصُ خَصلَتَینِ ولَزِمَتهُ خَصلَتانِ: حُرِمَ القَناعَةَ فَافتَقَدَ الرَّاحَةَ، وحُرِمَ الرِّضی فَافتَقَدَ الیقینَ.(1)حریص از دو چیز، محروم می شود و دو چیز، گریبانگیر او می شود: از قناعت محروم می شود، پس به بی آسایشی مبتلا می گردد و از رضایت، محروم می شود، پس به بی یقینی مبتلا می گردد.شخص حریص، تصوّر می کند که می تواند با حرص ورزیدن و دست و پا زدن بیشتر، بر روزی خود بیفزاید؛ امّا چون طبق قانون روزی، همه چیز معین است، حرص او فایده ای نخواهد داشت.(2) بدین جهت، از سویی خود را خسته می کند و از سوی دیگر، ناکام می شود و این احساس، موجب نارضایتی وی می گردد.

روش صحیح: منطق «قناعت»

تاکنون گفتیم که روزی را خداوند برای تلاشگر تضمین کرده است. این، یک اصل است که روزی انسان را خداوند تعیین می کند و هیچ کس نمی تواند مانع آن شود. پیامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ حقیقت یاد شده، این گونه اطمینان می دهد که:

لَو أنَّ جَمیعَ الخَلائِقِ اجتَمَعوا عَلی أن یصرِفوا عَنک شَیئاً قَد قُدِّرَ لَک لَم یستَطیعوا ولَو أنَّ جَمیعَ الخَلائِقِ اجتَمَعوا عَلی أن یصرِفوا إلَیک شَیئاً لَم یقَدَّر لَک لَم یستَطیعوا.(3)اگر همۀ آفرینش جمع گردند تا چیزی را که برای تو مقدّر شده از تو برگردانند، نمی توانند و اگر همۀ آفرینش جمع شوند تا چیزی را که برای تو مقدّر نشده به تو بدهند، نمی توانند.

همان گونه که روشن است، این از آثار شناخت به واقعیت هاست. امام علی علیه السلام از کسانی است که نقش این شناخت را در رضایت از زندگی، به خوبی، مورد توجّه قرار داده است. امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص :326


1- . الخصال، ج 1، ص 69، ح 104؛ وسائل الشیعة، ج 16، ص 20، ح 20856.
2- . امام علی علیه السلام : إنَّک مُدرِک قَسمَک ومَضمونٌ رِزقُک ومُستَوفٍ ما کتِبَ لَک، فَأَرِح نَفسَک مِن شَقاءِ الحِرصِ ومَذَلَّة الطَّلَب وثِق بِالله وخَفِّض فِی المُکتَسَبِ غرر الحکم، ح 6619؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 171. امام عسکری علیه السلام : الأَرزاقُ المَکتوبَة لا تُنالُ بِالشَّرَهِ ولا تُدفَعُ بِالإِمساک عَنها ( أعلام الدین، ص 314). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ در توصیه های خود به ابوذر _ : یا أبا ذَرٍّ! لا یسبَقُ بَطی ءٌ بِحَظِّهِ و لا یدرِک حَریصٌ ما لَم یقَدَّر لَهُ (الأمالی، طوسی، ص 527، ح 1162؛ مکارم الأخلاق، ج 2، ص 365، ح 2661). همین مطلب از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است ( الکافی، ج 2، ص 458، ح 19؛ تحف العقول، ص 489).
3- . الأمالی، طوسی، ص 675، ح 1424.

کانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام کثیراً ما یقولُ: اِعلَموا عِلماً یقیناً أنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ لَم یجعَل لِلعَبدِ وإنِ اشتَدَّ جَهدُهُ وعَظُمَت حیلَتُهُ وکثُرَت مُکابَدَتُهُ أن یسبِقَ ما سُمِّی لَهُ فِی الذِّکرِ الحَکیمِ، ولَم یحُل مِنَ العَبدِ فی ضَعفِهِ وقِلَّةِ حیلَتِهِ أن یبلُغَ ما سُمِّی لَهُ فِی الذِّکرِ الحَکیمِ. أیهَا النّاسُ إنَّهُ لَن یزدادَ امرُؤٌ نَقیراً بِحِذقِهِ ولَم ینتَقِصِ امرُؤٌ نَقیراً لِحُمقِهِ. فَالعالِمُ لِهذَا العامِلُ بِهِ أعظَمُ النّاسِ راحَةً فی مَنفَعَتِهِ، وَالعالِمُ لِهذَا التّارِک لَهُ أعظَمُ النّاسِ شُغُلاً فی مَضَرَّتِهِ.(1)امیر المؤمنین علیه السلام این جمله را بسیار می گفت: به یقین بدانید که خداوند _ عزّ وجلّ _ برای کسی که به جِد، تلاش می کند و شگردهای فراوان دارد و زحمت فراوان می کشد، این امکان را قرار نداده که از آنچه در لوح محفوظ برای او در نظر گرفته شده، پیشی بگیرد و مانع نشده تا بنده ای که ناتوان و کم چاره است، به آنچه برای او در لوح محفوظ در نظر گرفته شده، برسد. ای مردم! ذرّه ای به رزق کسی به خاطر هوشمندی اش افزوده نمی شود و ذرّه ای از رزق کسی به خاطر نادانی اش کاسته نمی شود. پس کسی که به این نکته آگاه باشد و به آن عمل کند، آسوده ترین مردم است و کسی که این را بداند و به آن عمل نکند، گرفتارترین مردم خواهد بود.

بنا بر این، در کنار تلاش و اعتماد به خدا، برای کسب رضامندی، به احساس بسندگی نیز نیازمندیم. اگر فردی تلاش خود را می کند، روزی تقدیر شده اش بی تردید نصیب او خواهد شد و بی تردید، چیزی نمی تواند بر آن بیفزاید. این یک واقعیت است. بنا بر این، چیزی که باید به این مجموعه اضافه شود تا رضامندی به دست آید، رضایت به مقداری است که خداوند نصیب انسان می کند. این چیزی است که در ادبیات دین از آن به عنوان «قناعت» یاد می شود. قناعت، یعنی راضی بودن به مقداری که به تشخیص خداوند برای آن مقطع کفایت می کند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ابو ذر فرمود:

یا أبا ذَرٍّ، اِستَغنِ بِغَناءِ اللهِ یغنِک اللّهُ. فَقُلتُ: وما هُوَ یا رَسولَ اللهِ؟ فَقالَ: غَداءُ یومٍ وعَشاءُ لَیلَةٍ، فَمَن قَنِعَ بِما رَزَقَهُ اللّهُ فَهُوَ أغنَی النّاسِ.(2)«ای ابو ذر! به توانگری ای که خدا به تو می دهد، توانگر شو». ابو ذر گفت: ای پیامبر خدا! آن چیست؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «صبحانۀ یک روز و شام یک شب؛ پس هر که به آنچه خدا روزی اش نموده، قناعت ورزد، توانگرترینِ مردم است».

امام علی علیه السلام قناعت به کفاف را مایۀ آسایش روحی فرد می داند و می فرماید:

ص :327


1- . الکافی، ج 5، ص 81، ح 9؛ تهذیب الأحکام، ج 6، ص 322، ح 4؛ نهج البلاغة، حکمت 273.
2- . الأمالی، طوسی، ص536، ح1162؛ بحار الأنوار، ج77، ص88.

مَنِ اقتَصَرَ عَلی بُلغَةِ الکفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ، وتَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ.(1)هر که به قدر کفاف بسنده کند، آسوده به سر می برَد و در گشایشِ آسایش، جای می گیرد.به گزارش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر نخستین درِ بهشت نوشته شده است که هر چیزی چاره ای دارد و چارۀ زندگی، چهار چیز است که یکی از آنها «قناعت» است.(2) گواراترین زندگی، از آنِ کسی است که به روزیِ خدا قانع و از آن راضی باشد.(3) از امام صادق علیه السلام نقل شده که لقمان به فرزند خود گفت:

اِقنَع بِقَسمِ اللَّهِ لَک یصفُ عَیشُک.(4)به آنچه خدا قسمت تو کرده، قانع باش، تا زندگی ات باصفا شود.

رسیدن به حیات طیبه، از آرزوهای اهل ایمان است. مرحوم شریف رضی می گوید: از امیر المؤمنین علیه السلام تفسیر آیۀ شریف (فَلَنُحْیینَّهُ و حَیوةً طَیبَةً) (5) را پرسیدند و ایشان در پاسخ فرمود: «حیات طیبه، قناعت است».(6)

مهم ترین کارکرد و تأثیر درونی قناعت، احساس بی نیازی است. بر اساس روایات، قناعت، مایۀ برکت(7) است و مالی است پایان ناپذیر.(8) ثمرۀ قناعت، بی نیازی است.(9) به همین جهت، امام علی علیه السلام می فرماید:

لا مالَ أذهَبُ بِالفاقَةِ مِنَ الرِّضا بِالقَناعَةِ، ولا کنزَ أغنی مِنَ القُنوعِ، ومَنِ اقتَصَرَ عَلی بُلغَةِ الکفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ وتَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ.(10)هیچ مالی به اندازۀ قناعت رضایتمندانه، فقر را نمی زداید و هیچ گنجی ارزشمندتر از قناعت نیست. هر کس به قدر کفایتْ بسنده کند، به آسودگی، سامان می یابد و در فراخی رفاه، جای می گیرد.

ص :328


1- . الکافی، ج8، ص19، ح4، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص385، ح5834.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ... فَعَلَیِ اَوَّلِ بابٍ مِنها (الجنة) مَکتوبٌ... لِکُلِّ شَی ءٍ حیلَةٌ و حیلَةٌ العَیشِ اَربَعُ خِصالٍ؛ القَناعَةُ و بَذلُ الحَقِّ و تَرکُ الحِقدِ و مُجالَسَةُ اَهلِ الخیرِ (بحار الأنوار، ج 8، ص 144، ح 67).
3- . امام علی علیه السلام : القَناعَةُ أهنَأ عَیشٍ (غرر الحکم، ح9073؛ عیون الحکم والمواعظ، ص23)؛ إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَیشاً مَن کانَ بِمَا قَسَمَ اللهُ له راضِیاً (غرر الحکم، ح 9077؛ عیون الحکم والمواعظ، ص143).
4- . قصص الأنبیاء، راوندی، ص 195، ح 244.
5- . سورۀ نحل، آیۀ 97.
6- . نهج البلاغة، حکمت 229. نیز، ر. ک: الأمالی، طوسی، ص275، ح524.
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : القَناعَة بَرَکة (قرب الإسناد، ص160).
8- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : القَناعَة بَحرُ مالٍ لا ینفَدُ (جامع الأخبار، ص106). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : عَلَیکم بِالقَناعَة؛ فَإِنَّ القَناعَة مالٌ لا ینفَدُ ( المعجم الأوسط، ج7، ص84، ح6922).
9- . امام زین العابدین علیه السلام : الغِنیَ فِی القَناعَةِ. ( أعلام الدین، ص299). نیز، ر. ک: غرر الحکم، ح22 و 469 و 4599 و 6874 و 9128؛ عیون الحکم والمواعظ، ص30، ح469 و ص35، ح683 و ص208، ح4179.
10- . الکافی، ج8، ص19، ح4، نهج البلاغة، حکمت 371؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص385، ح5834، بحار الأنوار، ج77، ص238، ح1 وص 281، ح1.

در روایتی دیگر تصریح می کند که هیچ ثروتی به اندازۀ راضی بودن از روزی، احساس فقر و نیازمندی انسان را از میان نمی بَرَد: لا مالَ أذهَبُ لِلفاقَةِ مِنَ الرِّضا بِالقُوتِ.(1)هیچ مالی به اندازۀ راضی بودن از روزی، فقر را از میان نمی بَرَد.

در این روایت، امیرمؤمنان علیه السلام تصریح می کند کاری که از قناعت برمی آید، از مال برنمی آید؛ زیرا _ همان گونه که گذشت _ آنچه مهم است، بر طرف کردن احساس فقر است و این به وسیلۀ قناعت به دست می آید، نه مال. این یک قانون است که بی نیازی، در قناعت است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

طَلَبتُ الغِنی فَما وَجَدتُ إلّا بِالقَناعَةِ؛ عَلَیکم بِالقَناعَةِ تَستَغنوا.(2)توانگری را جستم و آن را جز در قناعت نیافتم. بر شما باد قناعت تا بی نیاز شوید.بنا بر این، اگر کسی به دنبال بی نیازی است باید آن را در قناعت بجوید،(3) نه در فراوانی مال. اگر کسی به قناعت دست یابد، به غنا دست یافته است.(4) به همین جهت، شخص قانع، اوّلاً از مردم بی نیاز است(5) و به بی نیازی واقعی دست می یابد.(6) از این رو، اگر کسی به حالت بسندگی درونی برسد، کمترین برخورداری بیرونی از دنیا او را کافی است، و اگر کسی از این حالت محروم باشد، هیچ چیز در دنیا برای او کافی نیست. این، یکی از مسائل مهم در این بحث است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

مَن رَضِیَ مِن الدُّنیا بِما یُجزیهِ، کانَ أیسَرُ ما فِیها یَکفیهِ. ومَن لَم یَرضَ مِنَ الدُّنیا بِما یُجزیهِ لَم یَکُن فیها شَی ءٌ یَکفِیهِ.(7)هر کس به آنچه از دنیا که کفایتش می کند، راضی شود، کم ترین بهرۀ دنیا برای او بس است؛ و آن کس که به آنچه از دنیا که کفایتش می کند، راضی نشود، هیچ چیزِ دنیا وی را کفایت نمی کند.

ثانیاً شخص قانع، سبک بار زندگی خواهد کرد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص :329


1- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 385، ح 5834؛ نهج البلاغة، حکمت 371؛ وسائل الشیعة، ج 16، ص 18.
2- . جامع الأخبار، ص341، ح950؛ بحار الأنوار، ج69، ص399، ح91.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : کن قَنِعا تَکن مِن أغنَی النّاسِ (تاریخ دمشق، ج67، ص336). نیز، ر. ک: غرر الحکم،، ح4057؛ عیون الحکم والمواعظ، ص134 ح3037.
4- . امام علی علیه السلام : إنَّکم إن قَنِعتُم حُزتُمُ الغَناءَ، وخَفَّت عَلَیکم مُؤَنُ الدُّنیا (غرر الحکم، ح3847؛ عیون الحکم والمواعظ، ص175، ح3633).
5- . امام علی علیه السلام : مَن قَنَعَ بِرِزقِ اللهِ استَغنَی عَنِ الخَلقِ (غرر الحکم، ح 9057)؛ عیون الحکم والمواعظ، ص449.
6- . امام علی علیه السلام : اَرضَ مِنَ الرِّزقِ بِما قُسِمَ لَکَ تَعِش غَنِیّاً (غرر الحکم، ح 9218. نیز، ر. ک: همان، ص 75.
7- . الکافی، ج 2، ص 140، ح 11؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 418، ح 5910.

مکتوب فی التوراة: ابن آدم... مَن رَضِیَ بِالیَسیرِ مِنَ الحَلالِ خَفَّت مَؤُنَتُهُ.(1)در تورات نوشته شده است: ای فرزند آدم!... کسی که به اندک حلال راضی باشد، بار او سبک خواهد بود.

ثالثاً شخص قانع، هرگز نسبت به آنچه ندارد، اندوهگین نمی شود. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

مَن رَضِیَ بِرِزقِ اللهِ لَم یَحزَن علی ما فاتَه.(2)کسی که به روزی خدا راضی باشد، به خاطر آنچه ندارد، اندوهگین نمی شود.این جاست که آسایش، آرامش و راحتیِ زندگی تأمین می گردد. به همین جهت، در روایاتْ تصریح شده که راحتی زندگی، در قناعت است(3) و انسان قانع، از آسایش روانی برخوردار است.(4) در حقیقت، کسی که به آنچه برای او بس است، بسنده کند، به سوی راحتی و آسایش، شتاب کرده(5) و آن را به چنگ آورده است(6) و در نتیجه، زندگی، مایۀ چشم روشنی او می گردد.(7) پس زیبایی زندگی(8) و لذّت آن در «قناعت» است.(9)

شش. تصحیح الگوی مصرف
اشاره

تأمین روزی، نیمی از ماجراست؛ نیمۀ دیگر آن، چگونگی استفادۀ انسان از روزی است. در بحث پیش، حوزۀ درآمد و الگوی مناسب آن را بیان کردیم؛ امّا این، برای خوش بختی و احساس لذّت از زندگی، کافی نیست. پس از درآمد و تأمین روزی، نوبت به مصرف می رسد. الگوی مصرف می تواند نقش مهمی در رضامندی یا نارضایتی داشته باشد. در ادامه به این موضوع، به صورت کلّی می پردازیم.

روش غلط: سوء تدبیر

از موانع رضامندی، بدمصرف کردن است که در ادبیات دین، از آن به عنوان «سوء تدبیر» یاد می شود. رضامندی، به فراوانی درآمد و انباشت ثروت نیست. مال و امکانات وقتی می توانند

ص :330


1- . الکافی، ص 138، ح 4؛ تحف العقول، ص 377.
2- . نهج البلاغة، حکمت 349.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : القَناعَةُ راحَةٌ ( أعلام الدین، ص 341).
4- . امام علی علیه السلام : المُستَریحُ مِن النّاسِ القانِعُ (غرر الحکم، ح 9072).
5- . امام علی علیه السلام : مَنِ اقتَصَرَ عَلی الکفافِ تَعَجَّلَ الراحَةُ (همان، ح 9233؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 458).
6- . امام علی علیه السلام : مَنِ اقتَصَرَ عَلی بُلغَةِ الکفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ ( الکافی، ج 8، ص 19، ح 4؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 385، ح5834).
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن رَضِیَ بِما رَزَقَهُ اللهُ قَرَّت عَینُهُ ( الأمالی، طوسی، ص 225، ح 393).
8- . امام علی علیه السلام : جَمالُ العَیشِ القَناعَةُ (غرر الحکم، ح 8990؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 222).
9- . امام علی علیه السلام : القَناعَةُ لَذَّةُ العَیشِ (تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 321)؛ أطیَبُ العَیشِ القَناعَةُ (غرر الحکم، ح8982؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 113).

رضایت بخش باشند که به درستی مصرف شوند و نیازها را بر طرف سازند. کسانی که دچار سوء تدبیرند و از هنر درست مصرف کردنْ برخوردار نیستند، زندگی رضایت بخشی نخواهند داشت، هر چند مال فراوانی به دست آورده باشند. کسی که این مهارت را نداشته باشد، هر اندازه مال و امکانات نیز در اختیار او قرار گیرد، نمی تواند زندگیِ خوبی را سامان دهد و چه بسا افرادی که با مال و امکانات اندک، زندگی موفّق و سامان یافته ای دارند.

روش صحیح: حُسن تدبیر

برای این که زندگی موفّقی داشته باشیم و از آن لذّت ببریم، باید از تدبیر یا مهارت استفاده از منابع، برخوردار باشیم. سامان زندگی(1) و قوام آن،(2) در تدبیر است. اگر عنصر تدبیر را از زندگی برگیریم، همانند محصول ارزشمندی است که آفت گرفته باشد.(3) بر اساس روایات، فراوانی دارایی و امکانات، زندگی را نمی چرخاند. این، هنر تدبیر و مدیریت است که به زندگی سامان می دهد. این، یک اصل مهم است که بد تدبیر کردن، کلید فقر است.(4) به همین جهت، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تهدید نگران کننده برای آیندۀ امّت اسلامی را «سوء تدبیر» می داند.(5) کسی که مهارت تدبیر نداشته باشد، مال و ثروتی هم نخواهد داشت؛(6) چون وجود مال، کافی نیست. آنچه به مال اهمیت می دهد، چگونگی استفاده از آن است. آنچه مال را کارآمد می سازد، هنر تدبیر است. درآمد اندک همراه با حُسن تدبیر، بهتر از درآمد زیاد همراه با بی تدبیری است. امام علی علیه السلام وقتی مهارت های زندگی را به فرزند خود آموزش می دهد، از اقتصاد زندگی نیز سخن می گوید. ایشان به امام حسن علیه السلام می فرماید:

حُسنُ التَّدبیرِ مَعَ الکفافِ، أکفی لَک مِنَ الکثیرِ مَعَ الإِسرافِ.(7)خوب تدبیر کردن همراه با روزی به اندازه، برای تو کارآمدتر از روزی زیاد همراه با اسراف است.یکی از ویژگی های مالِ مؤثّر، «پایداری» آن است. هرچه مال، پایدارتر باشد، بهرۀ بیشتری به انسان می رسانَد و رونق بیشتری به زندگی می بخشد. شرط پایداری مال نیز خوب تدبیر کردن آن

ص :331


1- . امام علی علیه السلام : صَلاحُ العَیشِ التَّدبیرُ (غرر الحکم، ح 8082؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 303).
2- . امام علی علیه السلام : قِوامُ العَیشِ حُسنُ التَّقدیرِ ومِلاکهُ حُسنُ التَّدبیرِ (غرر الحکم، ح 8084؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 370).
3- . امام علی علیه السلام : آفَة المَعاشِ سوءُ التَّدبیرِ (غرر الحکم، ح 8087؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 182).
4- . امام علی علیه السلام : سُوءُ التَّدبیرِ مِفتاحُ الفَقرِ (غرر الحکم، ح 8090؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 284).
5- . ما أخافُ عَلی اُمَّتِی الفَقرَ، ولکنَ أخافُ عَلَیهِم سوءَ التَّدبیرِ (عوالی اللآلی، ج 4، ص 39).
6- . امام علی علیه السلام : لا مالَ لِمَن لا تَدبِیرَ لَهُ (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج20، ص371). نیز، ر. ک: الکافی، ج5، ص317؛ لا غنی مع سوء تدبیر (غرر الحکم، ح8095؛ عیون الحکم والمواعظ، ص544).
7- . تحف العقول، ص 79؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 218.

است. یک تدبیر خوب، می تواند مایۀ رشد مال شود و سوء تدبیر، می تواند مال فراوان را نابود سازد.(1) از آنچه گفته شد، می توان فهمید که همیشه «فقر»، زاییدۀ نداری و محرومیت نیست؛ بلکه زاییدۀ نداشتن مهارتِ «تدبیر زندگی» است. اگر مهارت تدبیرگری، وجود داشته باشد، فقر، راهی نخواهد داشت.(2)

بنا بر این، خداوند، روزی می دهد؛ امّا این، نیمی، از ماجراست؛ نیمۀ دیگر آن، مهارت انسان در مصرف کردن آن است. بر همین اساس است که پیامبر صلی الله علیه و آله از تدبیر و تقدیر، به عنوان نیمی از زندگی یاد کرده است: «التَّدبیرُ نِصفُ العَیشِ»(3) و «التَّقدیرُ نِصفُ المَعیشَةِ».(4) جالب این که تدبیر و تقدیر معیشت، از نشانه های خردمندی،(5) دینداری(6) و کمال(7) دانسته شده است. هنر تدبیر، نوعی توانمندی است و کسی که از آن برخوردار باشد، در حقیقت، از یک امکان لازم برای زندگی برخوردار است. به همین جهت، امام علی علیه السلام میانه روی و تدبیرگری را جزو خیرهای زندگی شمرده است.(8)

کسانی که اهل تبذیر و اسراف هستند، به دلیل فقدان تدبیرگری، معمولاً از عنصر رضامندی، کمتر برخوردارند؛ زیرا این حالت، از یک سو همراه با زیاده خواهی و سیری ناپذیری است و از سوی دیگر، موجب اتلافِ منابعِ روزی می گردد. البته این که به طور مشخّص، حُسن تدبیر شامل چه اموری می گردد، از مسائلی است که از حوصلۀ این نوشتار خارج است و باید در مباحث اقتصادی اسلام، آن را جُست. آنچه مهم است این که بدانیم بد مصرف کردن، مانع مهمّی در راه رضامندی است و در مقابل، حُسن تدبیر، نقش مهمّی در رضامندی خواهد داشت.

ص :332


1- . امام علی علیه السلام : القَلیلُ مَعَ التَّدبیرِ أبقی مِنَ الکثیرِ مَعَ التَّبذیرِ (غرر الحکم، ح 8079؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 58). امام علی علیه السلام : حُسنُ التَّدبیرِ ینمی قَلیلَ المالِ وسوءُ التَّدبیرِ یفنی کثیرَهُ (غرر الحکم، ح 8081؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 227).
2- . امام علی علیه السلام : لا فَقرَ مَعَ حُسنِ تَدبیرٍ (غرر الحکم، ح 8086؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 544).
3- . تحف العقول، ص403؛ حلیة الأولیاء، ج1، ص54؛ الفردوس، ج2، ص75. امام علی علیه السلام : التَّدبیرُ نِصفُ المَعونَة (غرر الحکم، ح 8076؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 25).
4- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 416؛ الخصال، ج 2، ص 620؛ الأمالی، طوسی، ص 614.
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ مِن عَقلِ الرَّجُلِ استِصلاحَ مَعیشَتِهِ ( الفردوس، ج 1، ص 214).
6- . امام صادق علیه السلام : لا یُصلِحُ المَرءُ المُسلِمُ إلّا ثَلاثَةٌ: التَّفقُّهُ فی الدّینِ والصَّبرُ عَلَی النائِبَةِ و حُسنُ التَّقدیرِ فِی المَعیشَةِ ( الکافی، ج 5، ص 87. نیز، ر. ک: الکافی، ج2، ص241، الأمالی، طوسی، ص 670؛ تهذیب الأحکام، ج7، ص236).
7- . امام باقر علیه السلام : الکَمالُ کُلُّ الکَمالِ التَّفَقُّهُ فی الدّینِ والصَّبرُ عَلَی النائِبَةِ و تَقدیرُ المَعیشَةِ ( الکافی، ج 1، ص 32 و ج 5، ص 87؛ تحف العقول، ص 292). نیز، ر. ک: الأمالی، طوسی، ص 666؛ تحف العقول، ص 446.
8- . إذا أرادَ الله بِعَبدٍ خَیراً ألهَمَهُ الاِقتِصادَ وحُسنَ التَّدبیرِ وجَنَّبَهُ سوءَ التَّدبیرِ وَالإِسرافَ (غرر الحکم، ح 8057؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 131).

فصل هشتم: عوامل اختصاصیِ رضامندی در ناخوشایند

اشاره

یکی از واقعیت های زندگی، گرفتاری های آن است که در بحث رضامندی نمی توان آنها را نادیده گرفت. همۀ افراد به صورتی اجتناب ناپذیر، این بُعد از زندگی را تجربه می کنند؛ امّا مسئله این است که با این وصف، آیا می توان در این بُعد نیز ادّعای رضامندی کرد؟ آیا سختی و رضامندی، قابل جمع هستند یا نه؟

سازگاری رضامندی و ناخوشایندی

گمان برخی بر این است که رضامندی، با ناخوشایندی، ناسازگار است و در شرایط دشوار، نمی توان از رضامندی سخن گفت. این، تصوّری ابتدایی است. بررسی دقیق نشان می دهد که این دو، قابل جمع اند؛ چرا که هر کدام مربوط به یک موضوع خاص اند. توضیح این که وقتی دو چیز با هم قابل جمع نیستند که از یک طبقه باشند؛ امّا دو چیزی که از دو موضوع متفاوت اند، می توانند با یکدیگر جمع شوند. برای نمونه، سفیدی با سیاهی _ که هر دو از طبقۀ رنگ ها هستند _ ، قابل جمع نیست. لذا رنگ چیزی اگر سفید باشد، دیگر سیاه نیست. همچنین بلندی با کوتاهی که از طبقۀ ارتفاع است، قابل جمع نیست. لذا یک چیز یا کوتاه است یا بلند؛ امّا اگر گفته شود: فلان کس یا قد کوتاه است و یا سفید پوست، گزارۀ درستی نخواهد بود. زیرا این دو، از یک طبقه نیستند. فردی می تواند هم قد کوتاهی داشته باشد و هم سفید پوست باشد.

در رضامندی و ناخوشایندی نیز همین امر وجود دارد. ناخوشایندی، از گروه واقعیت های عینیِ زندگی است و رضامندی، از گروه احساس ما نسبت به وقایع. در طبقۀ احساس ما نسبت به زندگی، یا رضایت وجود دارد و یا نارضایتی. لذا این دو با هم جمع نمی شوند. در طبقۀ

ص :333

واقعیت های زندگی نیز یا خوشایندی وجود دارد و یا ناخوشایندی. لذا این دو با هم جمع نمی شوند؛ امّا جمع یک مفهوم از این گروه با مفهومی از گروه دیگر، امکان پذیر است. لذا ممکن است که به لحاظ واقعی، فرد در شرایط دشوار قرار داشته باشد و به لحاظ احساس، در حال رضایت. بنا بر این، هیچ تلازمی میان ناخوشایندی زندگی و نارضایتی وجود ندارد.

نمونه های این وضعیت را نیز در قرآن و سیرۀ معصومان علیهم السلام می توان دید. در قرآن کریم در بارۀ بارداری مادر آمده است: (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ و کرْهًا؛ و مادرش، او را با سختی حمل می کند) .(1) کرْه، یعنی سختی، و کراهت یعنی ناخرسندی. مادر، در دوران بارداری، فرزند خود را با سختی حمل می کند؛ امّا سؤال این است که آیا این کار، همراه با ناخرسندی و نارضایتی است؟ ممکن است این کار، مشقّت داشته باشد؛ امّا مادر با عشق، رضایت و خرسندی تمام، این کار را انجام می دهد. نباید تصوّر کرد که پیامد قطعی سختی ها، ناخرسندی و نارضایتی است و شادمانی و دشواری، با هم، قابل جمع نیستند!

انبیا و اولیای الهی نیز بیشترین سختی ها را در زندگی تجربه کرده اند؛ امّا هرگز ناراضی و ناخرسند نبودند. سید الشهدا علیه السلام با وجود همۀ سختی ها و دشواری ها، راضی بود. برخی این گونه تصوّر می کنند که گویا امام حسین علیه السلام هیچ سختی ای را درک نکرده و یکپارچه، راضی بوده است. تصوّر آنان این است که درک مشقّت و سختی یعنی نارضایتی! در حالی که هیچ ملازمه ای میان این دو نیست. امام حسین علیه السلام همانند هر انسان دیگری، درد و رنجِ مبارزه و ضربت شمشیر و نیزه و داغ از دست دادن عزیزان را می چشد؛ امّا ناراضی نیست. ایشان در عین این که بر بلاها صبور است، به آنچه خدا مقدّر کند نیز راضی است. هنگام خروج از مکّه در خطبه ای خطاب به یاران خود می فرماید:

رِضَا اللهِ رِضانا أهلَ البَیتِ، نَصبِرُ عَلی بَلائِهِ.(2)رضایت خدا رضایت ما اهل بیت است. بر بلای او صبر می کنیم.

و پس از ضربت های فراوانی که بر بدن ایشان وارد می کنند، در آخرین لحظات نیز این گونه زمزمه می کند:

صَبراً عَلی قَضائِک یا رَبِّ لا إلهَ سِواک.(3)صبر می کنم بر قضای تو، ای پروردگار من! هیچ خدایی جز تو نیست.

ص :334


1- . سورۀ احقاف، آیۀ 15.
2- . أعیان الشیعة، ج 1، ص 593.
3- . مقتل الحسین، خوارزمی، ص 357؛ ینابیع المودّة، ص 418.

جالب تر این که هر چه فشارها بیشتر می شود و تنهاتر می گردد و به کشته شدن نزدیک تر می شود، چهره اش گشاده تر و با نشاط تر می گردد. امام سجاد علیه السلام می فرماید: لَمَّا اشتَدَّتِ الأَمرُ بِالحُسَینِ بنِ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام نَظَرَ إلَیهِ مَن کانَ مَعَهُ، فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم لِأنَّهُم کلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ تَغَیرَ ألوانُهُم وَارتَعَدَت فَرائِصُهُم ووَجَبَت قُلوبُهُم وکانَ الحُسَینُ علیه السلام وبَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ تُشرِقُ ألوانُهُم وتَهدَأُ جَوارِحُهُم وتَسکنُ نُفوسُهُم فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ: اُنظُروا لا یبالی بِالمَوتِ فَقالَ لَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام : صَبراً بَنِی الکرامِ فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ....(1) وقتی کارزار بر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام سخت شد، یاران او به وی نگریستند؛ امّا او را در حالتی غیر از آنچه خود بودند یافتند؛ زیرا هر گاه کارزار شدّت می گرفت، رنگ آنان تغییر می کرد و لرزه بر اندامشان می افتاد و دل آنان می لرزید. ولی امام حسین علیه السلام و یاران خاص او، رنگ چهره شان برافروخته تر و اندامشان آرام تر و جان هایشان آسوده تر می گشت. از این رو، آنان به یکدیگر گفتند: «نگاه کنید، او از مرگ نمی ترسد!». پس امام حسین علیه السلام به آنان فرمود: «ای بزرگ زادگان! بردبار باشید که مرگ، چیزی جز یک پل نیست...».

پس می توان در میان مشکلات و سختی ها، خرسند و شادمان بود و این، پدیدۀ شگفتی است! راز این شگفتی در چیست؟ در بحث های بعدی، از این راز، رمزگشایی خواهیم کرد. اکنون مهم این است که بدانیم تلازمی میان سختی و نارضایتی وجود ندارد و رضامندی با ناخوشایندی، سازگار است. آنچه در این میان اهمیت دارد، چگونگی واکنش فرد به موقعیت ناخوشایند است. هر موقعیت ناخوشایندی، واکنشی از سوی ما به همراه دارد و اساساً یکی از فلسفه های بروز مشکلات، سنجش نوع واکنش انسان به این موقعیت هاست. واکنش و موضعگیری انسان به این موقعیت ها را «مقابله»(2) می نامند. بدون تردید، همۀ انسان ها به موقعیت های ناخوشایند، واکنش نشان می دهند؛ امّا مهم این است که این واکنش، صحیح و خردمندانه باشد. رضامندی یا نارضایتی، به شیوۀ مقابله او با سختی ها بستگی دارد. هر مقابله ای را نمی توان صحیح و کارآمد دانست. مقابله، یا مثبت است و یا منفی. در ادبیات دین، مقابلۀ منفی «جَزَع» و مقابلۀ مثبت «صبر» نامیده می شود. جزع، موجب نارضایتی می شود و صبر، رضامندی را به همراه دارد.

ص :335


1- . معانی الأخبار، ص 288.
2- . Coping.

1. واکنش ها

الف _ واکنش منفی: جَزَع

فوری ترین و شاید شایع ترین واکنش در برابر حوادث ناخوشایند، بی تابی کردن است. طبع اوّلیۀ انسان، این است که در برابر ناخوشایندی های زندگی، بی تاب می گردد؛(1) امّا بی تابی کردن، روال عادی زندگی را تغییر می دهد وتعادل انسان را بر هم می زند. این عدم تعادل، ممکن است به دو شکلْ نمایان شود: یکی بروز رفتارهایی که پیش از این، انجام نمی داده، و دیگری ترک رفتارها و کارهایی که انجام می داده است.(2) ناله و فریادْ سر دادن، گریبان دریدن، بر سر و صورت زدن، مو پریشان کردن، دست بر دست زدن یا بر ران خود زدن و اموری از این دست، رفتارهایی هستند که در شرایط عادی، انجام نمی گیرند؛ ولی هنگام مصیبت، از انسان، سر می زند.(3) از سوی دیگر، کسل شدن، اظهار ناتوانی کردن، و دست روی دست گذاشتن و روال زندگی را رها کردن، منشأ ترک کردن اموری است که انسان در شرایط عادی، آنها را انجام می داده است.

پدیدۀ دیگری که هنگام بی تابی، رخ می دهد، «شکایت کردن» است. معمولاً وقتی حادثۀ ناخوشایندی رخ می دهد، انسان، لب به شکایت می گشاید. گاهی این شکایت کردن، با ناسزاگویی همراه می شود، هیچ حریمی نگاه داشته نمی شود و هر چه به زبان می رسد، گفته می شود. امّا کسی که صبور و بردبار باشد، اهل شکایت و ناسزا نیست.

جابر بن عبداللَّه انصاری از امام باقر علیه السلام پرسید: «صبر جمیل چیست؟». ایشان، در پاسخ می فرماید:

ص :336


1- . قرآن کریم: (إِنَّ الْإِنسَنَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا) (سورۀ معارج، آیۀ 19 _ 20).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ الجَزَعَ عَلَی المُصیبَة أن یعمَلَ شَیئاً لَم یکن یعمَلُهُ أو یترُک شَیئاً کانَ یعمَلُهُ (تنبیه الخواطر، ج 1، ص 16).
3- . جابر به امام باقر علیه السلام می گوید: «بی تابی کردن چیست؟». ایشان در پاسخ می فرماید: «أشَدُّ الجَزَعِ الصُّراخُ بِالوَیلِ و لَطمُ الوَجهِ و الصَّدرِ و جَزُّ الشَّعرِ مِنَ النَّواصِی و مَن اَقامَ النُّواحَةَ فَقَد تَرَکَ الصَّبرَ و أخَذَ فِی غَیرِ طَریقِهِ» ( الکافی، ج 3، ص 222، ح 1). امام صادق علیه السلام : مَن أُصیبَ بِمُصیبَةٍ فَجاءَ عِندَ تِلکَ المُصیبَةِ بِنائِحَةٍ فَقَد کَفَرَها» ( الکافی، ج 6، ص 432، ح 11؛ مشکاة الأنوار، ص 433؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 103، ح 49). امام علی علیه السلام : نَهی رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الرَّنَةِ عِندَ المُصیبَةِ و نَهی عَنِ النِّیاحَةِ و الإستِماعِ إلَیها ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 5، ح 4968؛ الأمالی، صدوق، ص 422؛ مکارم الأخلاق، ص 424). امام کاظم علیه السلام : مَن ضَرَبَ بَیَدِهِ عَلی فَخِذِهِ او ضَرَبَ بِیَدِهِ الواحِدَةِ عَلَی الاُخری عِندَ المُصیبَةِ فَقَد حَبِطَ اَجرُهُ (تحف العقول، ص 403؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 326، ح 4). کسی خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسید و گفت: چه چیزی پاداش مصیبت را از بین می برد؟ ایشان فرمود: «تصفیق الرجل بیمینه علی شماله والصبر عند الصدمة الاولی» (مسکن الفؤاد، ص 48؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 93، ح 45). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الضَّربُ عَلَی الفَخِذِ عِندَ المُصِیبَةِ یُحِبطُ الأجرَ و الصَّبرُ عِندَ الصَّدمَةِ الاَولَی یُعظَمُ الأجرُ (تنبیه الغافلین، ص 260، ح348).

فَذلِک صَبرٌ لَیسَ فیهِ شَکوی إلَی النّاسِ.(1)این، صبری است که در آن، شکایت کردن به مردم نیست.

البته شکایت کردن به خداوند، مانعی ندارد؛ آنچه بد است، شکایت کردن از خداست. شکایت از خدا، به معنای «اعتراض» است و شکایت به خدا، به منظور «استعانت». شکایت بردن به نزد مردم، در حقیقت، شکایت کردن از خداست. نباید هنگام سختی ها نزد دیگران شکایت کرد. شکایت کردن نزد مردم، چه تأثیری خواهد داشت. باید شکایت پیش کسی بُرد که توان حلّ آن مشکل را داشته باشد. امام علی علیه السلام در بارۀ این اصل می فرماید:

اِجعَل شَکواک إلی من یقدِرُ عَلی غِناک.(2)شکایت خود را خطاب به کسی قرار ده که قادر بر توانمند کردن تو باشد.

به همین جهت ایشان می فرماید:

إذا ضاقَ المُسلِمُ فَلا یشکوَنَّ رَبَّهُ عزّ وجلّ وَلیشتَک إلی رَبِّهِ الَّذی بِیدِهِ مَقالیدُ الاُمورِ وتَدبیرُها.(3)هر گاه مسلمان، در تنگنا قرار گرفت، نباید از خداوند شکایت کند؛ بلکه باید به پروردگارش _ که زمام امور و تدبیر آنها به دست اوست _ شکایت کند.

همچنین وقتی از امام جواد علیه السلام در بارۀ صبر جمیل پرسیدند، ایشان فرمود: «چیزی است که شکایت کردن، در آن نیست». سپس فرمود:

وما فِی الشَّکوی مِنَ الفَرَجِ؟! فَإِنَّما هُوَ یحزِنُ صَدیقَک ویفرِحُ عَدُوَّک.(4)شکایت کردن، چه تأثیری در فَرَج دارد؟! همانا دوست را اندوهگین می کند و دشمن را شاد می گرداند.

در این چند روایت، برهان ظریفی وجود دارد که آن را برهان «قدرت و غنا» می نامیم. مبنای این برهان آن است که:

باید به نزد کسی شکایت بُرد که توان بی نیاز کردن و بر طرف کردن مشکل را داشته باشد؛

کسی غیر خدا چنین توانی ندارد؛

پس به غیر او نباید شکایت بُرد.

ص :337


1- . الکافی، ج 2، ص 93. جبرئیل نیز همین نکته را در تفسیر صبر برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیان می کند (ر. ک: معانی الأخبار، ص 260؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 87 و ج 77، ص 420).
2- . غرر الحکم، ح 3961؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 86.
3- . الخصال، ص 624، ح 10. نیز، ر. ک: تحف العقول، ص 81.
4- . جامع الأخبار، ص 116؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 92.

همان گونه که مشهود است در این برهان _ که موجب نفی شکایت به غیر خدا می شود _ ، باز مسئلۀ توحید و آنچه در فصل مبانی گذشت، مطرح است و در حقیقت، نفی شکایت بردن به نزد غیر خدا و تأیید شکایت به خدا، مبتنی بر همان اصول توحیدی است.

به هر حال، تردید نداشته باشید که بی تابی کردن، کوچک ترین تأثیری در بهبود وضعیت شما نخواهد داشت. «سودمندی»، یکی از اصول اساسی در رفتارهای خردمندانه است. رفتار خردمندانه، رفتاری است که فایده و نتیجۀ عاقلانه ای به دنبال دارد. ممکن است که ما از بی تابی کردن، به عنوان رفتار مقابله ای استفاده کنیم؛ ولی باید دانست که مقابلۀ مثبت و واکنش صحیح، آن است که شرایط موجود را بهبود بخشد و اوضاع را کنترل کند. این، در حالی است که به وسیلۀ بی تابی کردن، آنچه از دست رفته، باز نمی گردد و مصیبت وارد شده، از بین نمی رود و احساسات و عواطف انسان، کنترل نمی شود. این، یک واقعیت است که در روایات، مورد تأکید قرار گرفته است.(1)

با این حساب، بی تابی کردن، نه تنها به رفع مشکل، کمک نمی کند، بلکه به رنج آن نیز می افزاید.(2) به همین جهت، کسی که بی تاب شود، فقط مصیبت خود را بزرگ تر کرده است. از این روست که روایات اسلامی، مصیبت را برای شخصِ بی تاب، دو برابر می داند.(3) کسی که بی تابی می کند، «انتظار» پیروزی دارد و چون به هدف خود نمی رسد، فشار روانی، وی را در بر می گیرد. برآورده نشدن انتظارات و احساس شکست، خود، عواملی برای افزایش تنیدگی خواهند بود. ورود سختی ها خود، تنیدگی زاست و درافتادن با آنها، افزایندۀ تنیدگی است، نه کاهندۀ آن! ما به دنبال چه بودیم؟ کاهش تنیدگی یا افزایش آن؟! هر چند صبر کردن، دشوار است، ولی دشوارتر از پیامدهای بی تابی کردن نیست.(4) به همین جهت، عقل، حکم می کند که انسان، ناخوشایندِ اندک را تحمّل کند و با بی تابی کردن، بر مشکلات خود نیفزاید.(5) گرفتاری انسان، هر چه قدر بزرگ و سنگین باشد، در برابر فشار روانیِ

ص :338


1- . امام علی علیه السلام : الحُزنُ وَالجَزَعُ لا یرُدّانِ الفائِتَ (غرر الحکم، ح 5612). الجَزَعُ لا یدفَعُ القَدَرَ ولکن یحبِطُ الأَجرَ (همان، ح 5625؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 21).
2- . امام علی علیه السلام : الجَزَعُ یعَظِّمُ المِحنَة (غرر الحکم، ح 5619). نیز، ر. ک: همان، ح 5622 _ ح 5623 و ح 5626 و ح 5629؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 187؛ جامع الأخبار، ص 113.
3- . امام کاظم علیه السلام : المُصیبَة لِلصّابِرِ واحِدَة ولِلجازِعِ اثنَتانِ (تحف العقول، ص 414؛ أعلام الدین، ص 414). نیز، ر. ک: غرر الحکم، ح 5624؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 26.
4- . امام علی علیه السلام : الجَزَعُ أتعَبُ مِنَ الصَّبرِ (غرر الحکم، ح 5620؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ص 375، ح 395).
5- . امام علی علیه السلام : لا تَجزَعوا مِن قَلیلِ ما أکرَهَکم فَیوقِعَکم ذلِک فی کثیرٍ مِمّا تَکرَهونَ (غرر الحکم، ح 5638؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 523).

ناشی از بی تابی کردن، کوچک است. کسی که تحمّل آن اندک را ندارد، چگونه می تواند پیامدهای سخت تر مصیبتِ بی تابی شده را تحمّل کند؟! به همین جهت، امام صادق علیه السلام می فرماید:

اِتَّقُوا اللهَ وَاصبِروا فَإِنَّهُ مَن لَم یصبِر أهلَکهُ الجَزَعُ.(1)از خدا پروا داشته باشید و بردباری کنید که هر کس صبر نکند، بی تابی کردن، او را هلاک می سازد.

از این رو، اگر بی تابی بر کسی چیره شود، روی آسایش را نخواهد دید. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

مَنِ استَولی عَلَیهِ الضَّجَرُ رَحَلَت عَنهُ الرّاحَةُ.(2)کسی که بی تابی و تنیدگی، بر او چیره شود، آسودگی، از او رخت برمی بندد.

بنا بر این، بی تابی کردن، در نهایت بر شادکامی تأثیر منفی می گذارد.

ب _ واکنش مثبت: صبر

بهترین واکنش به سختی ها، بردباری است. برای رسیدن به رضامندی در سختی ها و تحقّق شادکامی پایدار، باید بربار بود و مشکلات را تحمّل کرد. صبر یعنی «تحمّل کردن سختی ها و دشواری ها، و پرهیز کردن از جَزَع و بی تابی».(3) بر اساس این تعریف، موضوع اساسی صبر «امور ناخوشایندی» است که نَفْس در برابر آنها بی تاب می شود و به جزع و فزع روی می آورد. اتّفاقاً در برخی روایات می توان این حقیقت را یافت. این بخش از روایات، غیر از روایاتی است که از گرفتاری و مصیبت به عنوان موضوع صبر یاد کرده اند. در این روایات، به نکتۀ محوری، یعنی امور ناخوشایند _ که در ادبیات دین از آن به عنوان «مکروه» یاد می شود _ ، اشاره شده است. مثلاً در حدیثی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

فی الصَّبرِ علی ما یکرَهُ خیرٌ کثیرٌ.(4)در صبر بر ناخوشایند، خیر فراوان است.

در نامۀ امام علی علیه السلام به فرزندشان امام حسن علیه السلام نیز آمده است:

عَوِّدّ نَفسَک التَصبُّرَ علی المَکرُوهِ ونِعمَ الخُلقُ الصَّبرُ.(5)نفست را به صبر بر ناخوشایند عادت ده و چه خلق خوبی است صبر.

ص :339


1- . بحار الأنوار، ج 71، ص 95، ح 85.
2- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 355، ح 5762؛ مشکاة الأنوار، ص307؛ روضة الواعظین، ص 415.
3- . ر. ک: معجم مقاییس اللغة، ج4، ص438؛ لسان العرب، ج4، ص438؛ مجمع البحرین، ج2، ص1003؛ النهایة، ج3، ص7؛ مفردات الفاظ القرآن، ص474.
4- . مسکن الفؤاد، ص48.
5- . نهج البلاغة، نامه 31.

از مسیح علیه السلام نیز نقل شده که فرموده است: إنَّکم لا تُدرِکونَ ما تُحِبُّونَ إلّا بِصَبرِکم علی مَا تَکرَهُونَ.(1)بی تردید، شما به آنچه دوست دارید نمی رسید، مگر با صبر بر آنچه ناخوشایند می دارید.

این موارد نشان می دهد که معنای صبر از دیدگاه روایات، تحمّل سختی است.

صبر، یکی از اساسی ترین مفاهیم در اخلاق اسلامی است و مفهومی است که نقش عمده و فراگیری در حیات انسان دارد، به گونه ای که لحظه ای از حیات نیست که از صبر، بی نیاز باشد. برخی از مفاهیم اخلاقی (مثل عفّت یا حلم)، قلمروی خاص و محدود دارند؛ امّا صبر، از مفاهیمی است که قلمروی عام دارد و در همۀ لحظات زندگی، مورد نیاز است. اساساً زندگی در هیچ رده ای بدون صبر امکان پذیر نیست. شاید به همین جهت باشد که در احادیث، از صبر به عنوان «سَرآمد ایمان» یاد شده است. امام صادق علیه السلام می فرماید:

الصبرُ رأسُ الایمانِ.(2)شکیبایی، قُلّۀ ایمان است.

همچنین ایشان در کلام دیگری می فرماید:

الصبرُ مِن الایمانِ بِمنزلةِ الرأسِ مِن الجَسَدِ، فإذا ذَهَبَ الرأسُ ذَهَبَ الجَسَدُ، کذلِک إذا ذَهَبَ الصبرُ ذَهَبَ الایمانَُ.(3)صبر نسبت به ایمان، به منزلۀ سر نسبت به بدن است. پس هر گاه سر برود، جسد نیز می رود. همچنین هر گاه صبر برود، ایمان نیز می رود.

در نقل دیگری، به جای ایمان، کلمۀ «امور» آمده که در جای خود قابل تأمل است:

الصبرُ فی الاُمورِ بِمَنزِلَةِ الرأسِ مِن الجسدِ، فإذا فارِقُ الرأسُ الجسدَ، فَسَدَ الجَسدُ، وإذا فارِقَ الصبرُ الأمورَ، فَسَدَتِ الأُمورُ.(4)صبر در کارها به منزلۀ سر نسبت به بدن است. لذا هر گاه سر از بدن جدا شود، بدن از بین می رود و هر گاه صبر از کارها جدا شود، کارها از بین می روند.

مجموع این احادیث، به خوبی نقش صبر را در زندگی نشان می دهد. ایمان در خلأ وجود ندارد؛ بلکه در متن زندگی تجلّی می یابد. لذا اگر صبر وجود نداشته باشد، انسان در زندگی دست به کارهایی می زند که با ایمان ناسازگار است و در نتیجه، هم ایمان از دست می رود و هم کارها سامان نمی یابد.

ص :340


1- . مسکن الفؤاد، ص48.
2- . الکافی، ج2،ص87.
3- . همان جا.
4- . همان ،ص90،ح9.

2. عوامل واکنش مثبت

اشاره

پیش تر گذشت که مبنای قضای الهی، خیر است. این مبنا، هم در خوشایند جریان دارد و هم در ناخوشایند. اگر پذیرفتیم که قضای ناخوشایند الهی نیز مبتنی بر خیر است، پس باز هم انسان از آنچه خیر است، برخوردار می شود و اتفاقاً مؤلّفۀ سعادت نیز همین است. بنا بر این، آنچه مهم است، برخورداری از خیر است که حتّی در شرایط ناخوشایند نیز وجود دارد. از این رو، مسئله این خواهد بود که خیر بودن بلا و مصیبت در چیست؟ خیر بودن قضای ناخوشایند، ابعادی دارد که در جای خود بررسی کردیم.

امّا نکتۀ مهم این که موقعیت ناخوشایند، با فشار روانی همراه است و این چیزی است که می تواند مانعی برای صبر و رضامندی در این موقعیت گردد. برای بردباری و رضامندی باید این موانع را برطرف نمود. بدون توجّه به این واقعیت، نمی توان رضامندی را به دست آورد. نخست باید این عواطف منفی را از بین بُرد و سپس رضامندی را به دست آورد. بنا بر این، مهار فشار روانی و کاستن از آن، نقش مهمی در رضامندی خواهد داشت. از این رو، مسئلۀ اساسی این خواهد بود که چگونه می توان از فشار روانی محرومیت های مادّی کاست و موقعیت را تحمّل پذیر ساخت و از این راه، صبر و بردباری را افزایش داد؟ فشار روانی در این موقعیت، عوامل مختلفی دارد که باید آنها را برطرف کرد. در متون دینی برای این کار، از روش هایی استفاده شده که هر کدام مربوط به بُعد خاصی هستند که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم.

الف _ تصحیح احساس محرومیت

اشاره

صِرف محرومیت، موجب نارضایتی نمی گردد. مهم، احساس محرومیت است. زمانی نارضایتی به وجود می آید که فرد احساس کند محروم است. از این رو، خیلی مهم است که معلوم گردد محرومیت چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ و آیا احساس ما مطابق واقع هست یا نه؟ تفسیر ما از محرومیت، نقش مهمّی در افزایش یا کاهش فشار روانی دارد که در ادامه بدان می پردازیم.

باور غلط: تفسیر مادّی محرومیت

بر اساس آنچه در تفسیر فقر و غنا گذشت، برخی افراد، داشته ها و نداشته های زندگی را فقط در مادّیات منحصر می بینند و به همین جهت، معیار سنجش و ارزیابی آنان، داشتن یا نداشتن امکانات مادی است. از این رو، چنین افرادی، هنگام کاستی در امکانات مادی، امکانات غیر مادی را لحاظ نمی کنند. لذا خود را محروم به شمار می آورند. همچنین هنگام فقدان امکانات غیر مادی، احساس محرومیت نمی کنند و برای تأمین آنها نیز تلاش نمی نمایند.

ص :341

باور صحیح: تفسیر واقع گرایانۀ محرومیت

زمانی می توان وضعیت خود را از جهت محرومیت مورد ارزیابی قرار داد که بر اساس تعریف فقر و محرومیت، مصداق های آن را نیز شناخته باشیم. اگر انسان با واقع گرایی، مصداق های محرومیت را به دست آوَرَد، هنگام مشکلات می تواند با در نظر گرفتن آنها بررسی نماید که آیا واقعاً محروم است یا نه. در متون دینی، مصداق های محرومیت بیان شده اند. محرومیت از یک دیدگاه، بر دو قسم است: قابل تحمّل و غیر قابل تحمّل. محور این تقسیم نیز دو گونه بودن داشته های انسان (مادی و معنوی) است. بر همین اساس، محرومیت غیر قابل تحمّل، محرومیت معنوی است و محرومیت قابل تحمّل، محرومیت مادی است. از جمع نکتۀ اوّل و دوم، چهار نوع وضعیت به دست می آید:

مصادیق محرومیت
اشاره

اگر فرد، دچار محرومیت معنوی است، زیان اساسی دیده و باید ناراضی باشد. اگر چنین احساسی داشته باشد، که طبیعی است، و اگر احساس نارضایتی نکند، باید وی را نسبت به آن آگاه ساخت. امّا اگر فرد، دچار محرومیت مادی است، زیان چندانی نکرده؛ بلکه زمینه ای برای سود و منفعت عالی اوست. از این رو، اگر او احساس نارضایتی ندارد و خرسند است، که وضعیت مناسب و مطلوبی است؛ امّا اگر احساس نارضایتی دارد، باید او را کمک کرد تا با استفاده از عواملی که گفته می شود، به رضامندی دست یابد.

مصادیق محرومیت

بخشی از متون دینی، به معرّفی مصداق های محرومیتِ اساسی اختصاص دارد. هر چند در معارف اسلامی، نسبت به محرومیت مادّی، توجه مناسب شده، امّا محرومیت اساسی و غیر قابل تحمّل، محرومیت معنوی دانسته شده است. این را می توان از مجموع منابع دینی موجود در بارۀ معرّفی

ص :342

مصداق ها به دست آورد. در ادبیات دین این بحث با واژه های مختلف آمده که عبارتند از: «حِرمان»، «غَبن»، «خُسران»، «مصیبت» و «شرّ» که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم.

یک. واژۀ حِرمان

در معرفی محروم و محرومیت، موارد و مصادیق متفاوتی در متون دینی بیان شده است. یکی از این موارد، محرومیت از «خَیر» مال است. تصوّر مردم این است که محرومیت، نداشتن مال است؛ امّا واقعیت این است که بهره نبردن از مال، نشانۀ محرومیت است، نه فقدان آن. این، به چگونگی استفاده از مال بر می گردد. برخی با استفاده از مال، خیر را برای خود می خَرند و برخی شر را. بر اساس منطق اسلام، به کسی که فاقد مال است، محروم نمی گویند؛ بلکه محروم کسی است که از خیر بردن از مال، محروم باشد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إنّ العَبدَ إذا ماتَ قالَتِ الملائکةُ: ما قَدَّمَ؟ وقالَ النّاسُ: ما أخَّرَ؟ فقَدِّموا فَضلاً یکن لَکم، ولا تُؤخِّروا کیلا یکونَ حَسرَةً علَیکم؛ فإنّ المَحرومَ مَن حُرِمَ خَیرَ مالِهِ، والمَغبوطَ مَن ثَقَّلَ بالصَّدَقاتِ والخَیراتِ مَوازینَهُ.(1)هرگاه بنده بمیرد، فرشتگان می گویند: چه پیش فرستاد؟ و مردم می گویند: چه بر جای گذاشت؟ پس، زیادی مال خود را پیش بفرستید، تا برای شما باشد و بر جای نگذارید تا مایۀ حسرت شما گردد؛ زیرا محروم، کسی است که از خیر و منفعت مال خود محروم بماند و سعادتمند، کسی است که ترازوی اعمالش از صدقات و خیرات، سنگین شود.

مورد دیگر، «محرومیت از بهره هایِ آخرت» است. شاید برخی، بهره نبردن از دنیا را نشانۀ محرومیت بدانند؛ امّا محرومیت دنیوی در برابر محرومیت اُخروی، هیچ است. بهرۀ دنیایی اگر موجب محرومیت از بهره های آخرت گردد، به هیچ نمی ارزد. امام علی علیه السلام با اشاره به این که بی رغبتی به دنیا، چیزی از روزیِ انسان نمی کاهد و رغبت به آن، چیزی بر آن نمی افزاید، تأکید می کند که محروم، کسی است که از بهرۀ آخرت محروم باشد، نه بهرۀ دنیا:

إنَّ عَلامَةَ الرّاغِبِ فی ثَوابِ الآخِرَةِ، زُهدُهُ فی عاجِلِ زَهرَةِ الدُّنیا، أما إنَّ زُهدَ الزّاهِدِ فی هذِهِ الدُّنیا لا ینقُصُهُ مِمّا قَسَمَ اللّهُ لَهُ فیها وإن زَهِدَ، وإنَّ حِرصَ الحَریصِ عَلی عاجِلِ زَهرَةِ الحَیاةِ الدُّنیا لا یزیدُهُ فیها وإن حَرَصَ، فَالمَغبونُ مَن حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الآخِرَةِ.(2)نشانۀ کسی که خواهان پاداش آخرت است، زُهدورزی او به زَرق و برق این دنیای گذراست. بدانید که زهدِ زهدورزِ به این دنیا، چیزی از آنچه خداوند در دنیا قسمت او

ص :343


1- . عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص298، ح56 .
2- . الکافی، ج2، ص129، ح6؛ مشکاة الأنوار، ص206، ح554؛ بحار الأنوار، ج73، ص52،ح24.

کرده است، نمی کاهد، هرچند به آن بی میل باشد، و آزمندی شخص آزمندِ به زرق و برق زندگی دنیایی، چیزی در آن، [افزون بر آنچه خداوند در دنیا قسمت او کرده است،] بر او نمی افزاید، هرچند حرص بورزد. زیان دیده، کسی است که از بهرۀ آخرتش محروم گردد.

از دیگر موارد محرومیت، «محرومیت از بهره های ماه مبارک رمضان» است. این ماه، با فضیلت ترین ماه است و برکات فراوانی دارد. لذا کسی که از آن بی بهره باشد، محروم است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

قَد جاءَکم شَهرُ رَمَضانَ؛ شَهرٌ مُبارَک ... فیهِ لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن ألفِ شَهرٍ، مَن حُرِمَها فَقَد حُرِمَ.(1)ماه رمضان، شما را فرا رسید، ماهی مبارک ... . در آن، شب قدر است که بهتر از هزار ماه است. محروم، کسی است که از آن بی بهره بماند.

در برخی دیگر از روایات، مشخّصاً به «مغفرت» در این ماه پرداخته شده و تصریح شده که محروم، کسی است که از مغفرت خدا در این ماه، محروم باشد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

إنَّ الشَّقِی مَن حُرِمَ غُفرانَ اللّهِ فی هذَا الشَّهرِ العَظیمِ.(2)بدبخت، کسی است که در این ماه بزرگ، از آمرزش الهی محروم بماند.

و در کلام دیگری می فرماید:

إنَّ الشَّقِی حَقَّ الشَّقِی مَن خَرَجَ عَنهُ هذَا الشَّهرُ ولَم یغفَر ذُنوبُهُ، فَحینَئِذٍ یخسَرُ حینَ یفوزُ المُحسِنونَ بِجَوائِزِ الرَّبِّ الکریمِ.(3)بدبخت واقعی، کسی است که این ماه از او بگذرد؛ ولی گناهانش آمرزیده نشوند. پس آن گاه که نیکوکاران به جوایز پروردگار کریمشان دست می یابند، او زیانکار (بازنده) می گردد.

جالب این که در این روایات، از واژۀ «شقی» برای محرومانِ از این ماه استفاده شده و این، نشان از آن دارد که این گونه از محرومیت ها عامل شقاوت و ناشادکامی است، نه فقط محرومیت مالی.

در برخی دیگر از روایات، مشخّصاً به «شب های» قدر اشاره شده و محروم، کسی دانسته شده که از بهره های آن محروم باشد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگام فرارسیدن ماه مبارک رمضان، به یاران خود بشارت می دهد و می فرماید:

ص :344


1- . تهذیب الأحکام، ج4 ص152 ح422؛ سنن النسائی، ج4 ص129 .
2- . فضائل الأشهر الثلاثة، ص77 ح61؛ بحار الأنوار، ج96 ص356 ح25 .
3- . فضائل الأشهر الثلاثة، ص73 ح53؛ بحار الأنوار، ج96، ص362، ح30 .

جاءَکم رَمَضانُ، جاءَکم شَهرٌ مُبارَک اِفتَرَضَ اللّهُ عَلَیکم صِیامَهُ، تُفَتَّحُ فیهِ أبوابُ الجِنانِ، وتُغَلَّقُ أبوابُ الجَحیمِ، وتُغَلُّ فیهِ الشَّیاطینُ، فیهِ لَیلَةٌ خَیرٌ مِن ألفِ شَهرٍ، مَن حُرِمَ خَیرَها فَقَد حُرِمَ.(1)رمضان، شما را فرا رسیده است. ماهی مبارک، شما را فرا رسیده که خداوند، روزه داری آن را بر شما واجب ساخته است. در این ماه، درهای بهشت، گشوده و درهای جهنّم، بسته می شوند و شیاطین، به بند کشیده می شوند. در آن، شبی است که بهتر از هزار ماه است. هر کس از خیر آن محروم شود، به یقین، محروم مانده است.به همین جهت، فاطمه علیها السلام نمی گذاشت که کسی از خانواده اش در آن شب (شب بیست و سوم) بخوابد و [خواب] آنان را با کم خوردن، درمان می کرد و از روز برای آن شب، آماده می شد و می فرمود: «محروم، کسی است که از خیر آن، بی بهره بماند».(2)

در مورد دیگر، به «فقدان عقل» یاد شده و تصریح شده کسی که از سود عقلْ بی بهره باشد، محروم است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إنَّ الشَّقِی مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِی مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ.(3)بدبخت، کسی است که از عقل و تجربۀ خود بهره نگیرد.

امام حسن مجتبی علیه السلام در بیانی روشن تر، عقل را وسیلۀ کسب دنیا و آخرت می داند و انسان فاقد عقل را محروم از دنیا و آخرت به شمار می آورد:

بِالعَقلِ تُدرَک الدّارانِ جَمیعا، و مَن حُرِمَ مِنَ العَقلِ حُرِمَهُما جَمیعاً.(4)با خرد است که هر دو سرای به دست می آید و هر که از خرد، محروم باشد، از هر دو سرای، محروم شود.

جالب این که در روایت نخست نیز از فقدان عقل به عنوان عامل شقاوت و ناشادکامی یاد شده است.

در موردی دیگر، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله محروم را کسی می داند که از وصیت کردن، محروم باشد:

المَحرومُ مَن حُرِمَ الوَصیةَ.(5)محروم [از رحمت خدا] کسی است که از وصیت کردن، محروم شود.

ص :345


1- . فضائل الأوقات، بیهقی، ص37، ح45، سنن النسائی، ج4، ص129؛ مسند ابن حنبل، ج3، ص8، ح7151 و ص412، ح9502؛ المصنّف، ابن أبی شیبة، ج2، ص419، ح1؛ تهذیب الأحکام، ج4، ص152، ح422؛ الأمالی ، مفید، ص112، ح 2 و ص301، ح 1؛ بحار الأنوار، ج96، ص366، ح41 .
2- . دعائم الإسلام: کانَت فاطِمَة علیها السلام لا تَدَعُ أحَداً مِن أهلِها ینامُ تِلک اللَّیلَة [اللَّیلَة الثّالِثَة وَالعِشرینَ] وتُداویهِم بِقِلَّة الطَّعامِ، وتَتَأَهَّبُ لَها مِنَ النَّهارِ، وتَقولُ: «مَحرومٌ مَن حُرِمَ خَیرَها» (دعائم الإسلام، ج1، ص282؛ بحار الأنوار، ج97، ص10، ح12.
3- . نهج البلاغة، نامۀ78 .
4- . کشف الغمّة، ج2، ص197 .
5- . کنز العمّال، ح46051.

همان گونه که پیش تر گذشت، امکان وصیت برای پس از مرگ، یکی از نعمت های خداوند متعال است و کسی که فاقد آن باشد، محروم واقعی است.

در موردی دیگر، ایشان «فقدان رفق و مدارا در روابط اجتماعی» را به عنوان محرومیت معرفی کرده است:

مَن حُرِمَ الرِّفْقَ فَقد حُرِمَ الخَیرَ کلَّهُ.(1)هر که از نرمخویی (مدارا) محروم باشد، از همۀ خوبی ها محروم است.

روابط با دیگران می تواند برکات فراوانی داشته باشد و رِفق، از عوامل موفّقیت در آن است. از این رو، کسی که رفق نداشته باشد، از برکات آن نیز محروم می شود.

و سرانجام در موردی جالب تر، به مسئلۀ «مصیبت» اشاره شده که موضوع اصلی بحث ماست. ما ورود مصیبت را نشانۀ محرومیت می دانیم؛ امّا بر اساس روایات، محروم کسی است که از پاداش صبر بر مصیبت، محروم باشد. خواهیم گفت که یکی از فلسفه های سختی های زندگی، زمینه سازی برای کسب پاداش است. مصیبت زده ای که پاداش آن را نصیب خود کند، محروم نیست. امام حسین علیه السلام نقل می کند که پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله زمانی که وقت تعزیت فرا رسید، فردی که صدایش را می شنیدند، ولی خودش را نمی دیدند، آمد و چنین گفت:

السَّلامُ عَلَیکم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ (کلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ) ، إنَّ فِی اللهِ عَزاءً مِن کلِّ مُصیبَةٍ، وخَلَفا مِن کلِّ هالِک، ودَرَکا مِن کلِّ ما فاتَ، فَبِاللّه فَثِقوا، وإیاهُ فَارجوا، فَإِنَّ المُصابَ مَن حُرِمَ الثَّوابَ، وَالسَّلامُ عَلَیکم ورَحمَةُ اللّهِ.(2)سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد! (هر جانی، مرگ را می چشد) . خدا را برای هر مصیبتی، تسلیتی است و برای هر درگذشته ای، جانشینی و برای هر از دست رفته ای، تدارکی. پس به خدا اعتماد کنید و به امید او باشید که مصیبت دیده[ی واقعی]، کسی است که از پاداش، محروم بمانَد. و سلام و رحمت خداوند بر شما باد!

این نشان می دهد که صِرف مصیبت، محرومیت نیست؛ بلکه از دست دادن پاداش آن، محرومیت است.

در روایتی دیگر آمده که امام صادق علیه السلام در تبیین مصیبت واقعی، به اسحاق بن عمّار می فرماید:

لا تَعُدَّنَّ مُصیبَةً اُعطِیتَ عَلَیها الصَّبرَ، و استَوجَبتَ عَلَیها مِنَ اللهِ عَزَّ و جلَّ الثَّوابَ، إنَّما المُصیبَةُ الّتی یحرَمُ صاحِبُها أجرَها و ثَوابَها إذا لَم یصبِرْ عِندَ نُزولِها.(3)

ص :346


1- . تحف العقول، ح49 .
2- . المعجم الکبیر، ج3، ص129، ش2890؛ الأمالی، صدوق، ص348، ح421؛ روضة الواعظین، ص82؛ بحار الأنوار، ج22، ص504، ح4.
3- . الکافی، ج3، ص224، ح7؛ مسکن الفؤاد، ص57، تحف العقول، ص375؛ بحار الأنوار، ج82، ص90، ح43.

مصیبتی را که نعمتِ صبر در برابر آن به تو داده شده و به سبب آن، مستوجب پاداش خداوند عزّ و جلّ شده ای، نباید مصیبتْ به شمار آوری؛ مصیبت، آن است که مصیبت دیده، به سبب صبر نکردن بر آن، از اجر و پاداشش محروم شود.

دو. واژۀ خُسران

معنا و مفهوم محرومیت را در آیات و روایات خُسران نیز می توان مشاهده نمود. در این متون، موارد گوناگونی بیان شده است. یکی از مهم ترین آنها «خودزیانی» است که در آن، انسان، نه مال و ثروت، و حتّی سلامتی و امنیت، بلکه همۀ هستیِ انسانیِ خود را از دست می دهد. قرآن کریم به زیبایی، خُسران واقعی را تعریف می کند و می فرماید:

فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ أَلاَ ذلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ.(1)پس جز او هر چه را می خواهید، بپرستید. بگو: زیانکاران، کسانی هستند که در روز قیامت، خود و خاندانشان را به زیان افکندند. بدانید که این همان زیان آشکار است.در برخی روایات، «خسروا أنفسهم» به «غبنوا أنفسهم» یا همان خودزیانی، تفسیر شده است.(2)

مرحوم علّامه طباطبایی نیز در تفسیر این آیۀ شریف آورده است که کلمۀ «خسر» و «خسران»، هر دو به معنای از دست دادن سرمایه اند، یا همه اش و یا بعضی از آن. البته کلمۀ «خسران»، رساتر از کلمۀ «خسر» است، و «خسران نفس» به معنای آن است که آدمی، نفس خود را در معرض هلاکت و بدبختی قرار دهد، به طوری که استعداد کمالش از بین برود و سعادت به کلّی از او دور شود. «خسارت اهل» هم به همین معناست.

این آیۀ شریف، تعریضی به مشرکان دارد که در جملۀ (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ) مورد خطاب واقع شده اند. گویا فرموده: شما هر چه را بپرستید، بالأخره سرمایۀ نفس را از دست داده اید، به خاطر این که آن را با به کفر کشاندن، به هلاکت رساندید، و همچنین اهل و خویشاوندان خود را هلاک کردید؛ چون شما آنان را وادار به کفر و شرک کردید، و این کفر و شرک، همان خُسران حقیقی است: (أَلا ذلِک هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ؛ آگاه باشید که خسران حقیقی هم همین است) . برای اینکه خسران های مربوط به امور دنیا هر چه باشد، چه مال و چه جاه، ناپایدارند، به خلاف خُسران روز قیامت که پایانی ندارد و دائم و جاودان است؛چون نه زایل می شود و نه منقطع.

ص :347


1- . سورۀ زمر، آیۀ 15 .
2- . امام باقر علیه السلام _ فی قولهِ تعالی: «قُلْ إنَّ الخاسِرینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یوْمَ الْقِیامَة أَلاَ ذلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» _ : غَبَنوا أنْفُسَهُم و أهْلیهِم یومَ القِیامَة (تفسیر القمّی: ج2، ص248(.

علاوه بر این، مال و جاه وقتی با خسران از دست رفت، جبرانش ممکن است، چه بسا می شود که مثل آن و یا بهتر از آن، جایگزینش گردد، به خلاف خُسران نفس که دیگر جبران نمی پذیرد.(1)

در جای دیگری نیز چنین آمده است:

(أُوْلَئک لَمْ یکونُواْ مُعْجِزِینَ فی الْأَرْضِ وَ مَا کاَنَ لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یضَاعَفُ لهَُمُ الْعَذَابُ مَا کاَنُواْ یسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ مَا کانُواْ یبْصِرُونَ * أُوْلَئک الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهُْم مَّا کانُواْ یفْترَُونَ * لَا جَرَمَ أَنهَُّمْ فی الاَْخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ * إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ أَخْبَتُواْ إِلی رَبهِِّمْ أُوْلَئک أَصحَْابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ.(2) آنها هیچ گاه توانایی فرار در زمین را ندارند و جز خدا، پشتیبان هایی نمی یابند! عذاب خدا برای آنها دو چندان خواهد بود ]چرا که هم خودشان گمراه بودند، و هم دیگران را گمراه ساختند). آنها هرگز توانایی شنیدن ]حق را[ نداشتند و ]حقیقت را[ نمی دیدند! آنان کسانی هستند که سرمایۀ وجود خود را از دست داده اند و تمام معبودهای دروغین از نظرشان گم شدند. ]به ناچار[ آنها در سرای آخرت، قطعاً از همه زیانکارترند! کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع کردند، آنها اهل بهشت اند و جاودانه در آن خواهند ماند! )

این آیات شریف مشتمل بر دو نکته اند: یکی این که می فرماید کفّار، نفس خود را خاسر کردند. دوم این که می فرماید افترایی که یک عمر مرتکب آن شدند، در آخرت اثری از آن نمی یابند؛ امّا خسران آنان دلیلش این است که آدمی تنها بر نفس خود مالک است که البته مالکیتش استقلالی نیست؛ بلکه به تملیک خدای تعالی است و وقتی آدمی، چیزی را برای نفس خود بخرد که مایۀ هلاکتش باشد، و سرمایۀ عمر و مال و هر چیز دیگر را بدهد و در مقابل، کفر و معصیت را بخرد، در این معامله ضرر کرده و این ضرر را خودش برای خود فراهم آورده است. پس خُسران نفس، کنایه است از هلاک کردن نفس، و امّا ضلالت در افترایی که بستند، علتش این است که عقاید خرافی ای که داشتند دروغ بود؛ یعنی وهمی بود که در خارج واقعیت نداشت؛ خرافاتی بود که هوا و هوس های دنیوی، آن را در نظرشان جلوه داده بود، و با برچیده شدن زندگی دنیا و هیچ و پوچ شدن هوا و هوس ها، آن اوهام و خرافات نیز جلوه و رنگ خود را می بازند، و معلوم می شود که چیزی جز دروغ و افترا نبوده اند، در آن روز، هر کسی می فهمد که حقّ مبین، تنها خدای تعالی بوده و آنچه را حقّ می پنداشتند، چیزی جز خیال نبوده است.(3)

ص :348


1- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 17، ص378.
2- . سوره هود، آیۀ 19 _ 23.
3- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 10، ص285.

خداوند متعال در آیه ای دیگر، به صورت مشخّص، کسانی را دچار خودزیانی می داند که در ترازوی عمل، اعمالی سبک و کم وزن داشته باشند:

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِک الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یظْلِمُونَ. (1) آنان که ترازوی اعمالشان سبک گشته است، کسانی هستند که به آیات ما ایمان نیاورده بودند و از این رو، به خود زیان رسانیده اند.

جالب این که در این آیه، عامل این زیان، ظلم به آیات خداوند بیان شده و این ظلم، همان ایمان نیاوردن است که در آیۀ دیگری مورد تأکید قرار گرفته است:

قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ للهِ کتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیجْمَعَنَّکمْ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یؤْمِنُونَ.(2) بگو: از آنِ کیست آنچه در آسمان ها و زمین است؟ بگو: از آنِ خداست. بخشایش را بر خود مقرر داشته است. همۀ شما را در روز قیامت _ که در آن تردیدی نیست، گرد می آورد. آنان که خود را به زیان افکنده اند، همانها ایمان نمی آورند.

آیات و روایات دیگری نیز بر این امر تأکید دارند.(3)

خداوند در قرآن گوشه ای از وضعیت این گروه در روز قیامت را بدین گونه شرح داده شده است:

وَ مَن یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلی ٍّ مِّن بَعْدِهِ وَتَرَی الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ یقُولُونَ هَلْ إِلی مَرَدٍّ مِّن سَبِیلٍ * وَ تَرَئهُمْ یعْرَضُونَ عَلَیهَا خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلّ ِ ینظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِی ّ وَقَالَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ الخَْاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّلِمِینَ فی عَذَابٍ مُّقِیمٍ. و ظالمان را [در روز قیامت] می بینی هنگامی که عذاب الهی را مشاهده می کنند، می گویند: «آیا راهی به سوی بازگشت [و جبران] وجود دارد؟!» و آنها را می بینی که بر آتش عرضه می شوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشع اند و زیر چشمی [به آن] نگاه می کنند و کسانی که ایمان آورده اند می گویند: «زیانکاران واقعی آنان اند که خود و خانوادۀ خویش را روز قیامت از دست داده اند. آگاه باشید که ظالمان [آن روز] در عذاب دائم اند!»

ص :349


1- سورۀ اعراف، آیۀ 9.
2- . سورۀ انعام، آیۀ 12.
3- . ر. ک: سورۀ بقره، آیۀ 27 _ 121؛ سورۀ زمر، آیۀ 64 _ 65؛ سورۀ عنکبوت، آیۀ 52؛ سورۀ اعراف، آیۀ 99؛ سورۀ آل عمران، آیۀ 85 _ 149؛ سورۀ مائده، آیۀ 5؛ سورۀ یونس، آیۀ 45؛ سورۀ غافر، آیۀ 78؛ سورۀ حج، آیۀ 11؛ سورۀ انعام، آیۀ 140؛ سورۀ نساء، آیۀ 119؛ سورۀ مجادله، آیۀ 19؛ سورۀ کهف، آیۀ 103 _ 104؛ سورۀ نمل، آیۀ 4 _ 5.

این با همان چیزی که در تعریف سعادت گذشت _ که فرجام سعادت و شادکامی باید سعادت جاویدان اُخروی باشد _ ، هماهنگ است. کسانی که دچار خود زیانی شوند، این را از دست می دهند؛ امّا هر که مال و ثروت از دست دهد، الزاماً به این نقطۀ شقاوت نمی رسد.

واقعیت این است که فراوانی دنیا به کاستی آخرت و کاستی دنیا به فراوانی آخرت منجر می شود. این از قوانین زندگی دنیاست. بنا بر این، دو الگو در این باره خواهیم داشت: یکی «سود دنیا _ زیان آخرت» که سود دنیا، زیان آخرت را به دنبال دارد و دیگری _ «زیان دنیا _ سود آخرت» که زیان دنیا، سود آخرت را به دنبال دارد. اکنون باید دید کدامیک از این دو الگوی سود و زیان، مناسب تر و پُرفایده تر است. اگر در داوری، پایان پذیری دنیا لذّت اندک آن را و همچنین جاودانگی آخرت و لذّت بی بدیل آن را مورد توجّه قرار دهیم، بی تردید، سود آخرت و نقصان دنیا را خواهیم پذیرفت؛ چون زیان واقعی، از دست دادن آخرت است. امام علی علیه السلام با مقایسۀ این دو الگو، بر برتر بودن الگوی «زیان دنیا _ سود آخرت» تأکید می کند و می فرماید:

اِعلَموا أنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنیا وزادَ فِی الآخِرَةِ خَیرٌ مِمّا نَقَصَ مِنَ الآخِرَةِ وزادَ فِی الدُّنیا، فَکم مِن مَنقوصٍ رابحٍ ومَزیدٍ خاسِرٍ.(1)

بدانید که آنچه از دنیا می کاهد و به آخرت می افزاید، بهتر است از آنچه از آخرت می کاهد و به دنیا می افزاید؛ زیرا چه بسیار اندکی که سود می کند و افزونی که زیان می رسانَد!

قاعده «کاستیِ سودآور» و «فراوانیِ زیان آور» از قواعد مهمّ زندگی دنیاست که در ارزیابیِ سود و زیان باید مورد توجّه قرار گیرد. باید دانست که هر ناخوشایندی موجب زیان نیست و هر خوشایندی موجب سود نیست.

سه. واژۀ غبن

غَبن، به معنای زیان است. بدیهی است کسی که زیان کند، ناراضی خواهد بود و کسی که سود کند، راضی خواهد بود. این دو موضوع در ادبیات دین، با عنوان «غبن / زیان، بازنده» و«غبطه / خوش بخت، برنده» بیان شده است. آنچه به این بحث مربوط می شود، واژۀ غبن است. با توجّه به اثری که غبن در رضامندی دارد، باید معنا و مصادیق آن را شناخت. در روایات، غبن(زیان، باخت)

ص :350


1- . نهج البلاغة، خطبۀ 114. امام علی علیه السلام : رُبَّ رابِحٍ خاسِرٌ (غرر الحکم، ح5275؛ عیون الحکم والمواعظ، ص266، ح4862). رُبَّ رَباحٍ یَؤولُ إلَی خُسرانٍ (غرر الحکم، ح5308). کُلُّ اَرباحِ الدُّنیا خُسرانٌ (غرر الحکم، ح6858؛ عیون الحکم والمواعظ، ص375، ح6334). الدُّنیا سُوقُ الخُسرانِ (غرر الحکم، ح396؛ عیون الحکم والمواعظ، ص18، ح18). الدُّنیا خُسرانٌ (غرر الحکم، ح199).

و مغبون (زیان کرده، بازنده) معنا شده اند. در برخی از این روایات، بر مسئلۀ عمر متمرکز شده اند و از این منظر به تبیین موضوع پرداخته اند. لذا کسی را زیان دیده دانسته اند که عمر خود را در غیر طاعت خداوند متعال سپری کرده باشد.(1) وقتی دنیا در برابر آخرت قرار گیرد، هر چه از دنیا به دست آید، به معنای زیان و باخت است.(2) از این رو، کسی که به دنیا سرگرم شود(3) و از تلاش برای آخرت غافل گردد(4) و بهشت برین را به گناهی پست بفروشد(5) و از امور عبادی همانند نماز شب باز بماند،(6) زیان کرده است. جالب این که در متون دینی، تصریح شده کسانی که در تعارض دین و دنیا، جانب دنیا بروند، در حقیقت«خود» را باخته اند و هستی شان را از دست داده اند!(7) و کسانی که به تعالی نفس بپردازند، برنده اند.(8) امام علی علیه السلام می فرماید: کسی که دین خود را حفظ کند، برنده و خوش بخت است و کسی که دین خود را از دست بدهد، بازنده و بدبخت است.(9) امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

کانَ عیسَی بنُ مَریمَ علیه السلام یقولُ لِأصحابِهِ : یا بَنی آدَمَ اهرَبوا مِنَ الدُّنیا إلَی اللّهِ، وأخرِجوا قُلوبَکم عَنها؛ فَإِنَّکم لا تَصلُحونَ لَها ولا تَصلُحُ لَکم، ولا تَبقَونَ فیها ولا تَبقی لَکم، هِی الخَدّاعَةُ الفَجّاعَةُ، المَغرورُ مَنِ اغتَرَّ بِهَا، المَغبونُ مَنِ اطمَأَنَّ إلَیها، الهالِک مَن أحَبَّها هُوَ جازٍ

ص :351


1- . امام علی علیه السلام : إنَّ المَغبونَ مَن غَبَنَ عُمرَهُ، و إنَّ المَغبوطَ مَن أنفَذَ عُمرَهُ فی طاعَة رَبِّهِ؛ بازنده، کسی است که عمر خود را ببازد و خوش بخت کسی است که عمرش را در طاعت پروردگارش بگذراند (غرر الحکم، ح3502).
2- . امام علی علیه السلام : الدنیا صَفقَة مَغبونٍ، و الإنسانُ مَغبونٌ بها؛ داد و ستد با دنیا غبن است و انسان بدان مغبون است (همان، ح1883).
3- . امام علی علیه السلام : المَغبونُ مَن شُغِل بالدنیا، وفاتَهُ حَظُّهُ مِن الآخِرَة؛ مغبون، کسی است که به دنیا مشغول شود و بهرۀ آخرت خود را از دست بدهد (همان، ح2010).
4- . امام علی علیه السلام : التَّقصیرُ فی حُسنِ العَمَلِ إذا وَثِقتَ بِالثَّوابِ علَیهِ غَبنٌ؛ کوتاهی کردن در کار نیک چون به پاداش آن اطمینان داری، نوعی غَبن است (نهج البلاغة، حکمت 384).
5- . امام علی علیه السلام : المَغبونُ مَن باعَ جَنَّة عَلِیة، بمَعصیة دَنِیة؛ مغبون، کسی است که بهشت برین را به گناهی پست بفروشد (غرر الحکم، ح1352).
6- . امام صادق علیه السلام : لا تَدَعْ قِیامَ اللَّیلِ، فإنَّ المَغبونَ مَن غُبِنَ قِیامَ اللَّیلِ؛ شب زنده داری را فرو مگذار؛ زیرا مغبون [واقعی] کسی است که شب زنده داری را از دست بدهد (معانی الأخبار، ص342، ح1).
7- . امام علی علیه السلام : المَغبونُ مَن غَبَنَ نفسَهُ، و المَغبوطُ مَن سَلِمَ لَهُ دِینُهُ؛ بازنده، کسی است که نفْسِ خود را ببازد و نکو حال، کسی است که دینش سالم باشد (نهج البلاغة، خطبۀ 86).
8- . امام علی علیه السلام : ما المَغبوطُ إلّا مَن کانَت هِمَّتُهُ نَفسَهُ؛ نکو حال نیست مگر کسی که همّ و غمش [اصلاح و نجات] نفْسش باشد (غرر الحکم، ح9685).
9- . امام علی علیه السلام : المَغبونُ، مَن غَبَنَ دِینَهُ، و المَغبوطُ مَن حَسُنَ یقِینُهُ؛ بازنده، کسی است که دین خود را ببازد و نکو حال کسی است که یقینش نیکو باشد ( التمحیص، ص61، ح136). امام علی علیه السلام : المَغبونُ مَن غَبَنَ دِینَهُ، و المَغبوطُ مَن سَلِمَ له دِینُهُ و حَسُنَ یقِینُهُ؛ بازنده، کسی است که دین خود را ببازد و نکو حال، کسی است که دینش سالم و یقینش نیکو باشد (تحف العقول، ص151).

وأرادَها، فَتوبوا إلی بارِئِکم وَاتَّقوا رَبَّکم، وَاخشَوا یوما لا یجزی والِدٌ عَن وَلَدِهِ، ولا مَولودٌ عَن والِدِهِ شَیئاً.(1)عیسی بن مریم علیه السلام به یارانش می فرمود: «ای فرزندان آدم! از دنیا به خدا بگریزید و دل هایتان را از دنیا بیرون برید؛ زیرا نه شما شایستۀ دنیایید، نه دنیا شایستۀ شماست. نه شما در دنیا می مانید، نه دنیا برای شما می مانَد. دنیا، فریبکار و مصیبت بار است. فریب خورده [ی واقعی]، کسی است که فریب دنیا را خورد. زیان دیده، کسی است که به دنیا آرمید. به هلاکت در افتاده، کسی است که دنیا را دوست داشت و خواستارش شد. پس به درگاه آفریدگارتان توبه آرید و از پروردگارتان پروا کنید و بترسید از آن روزی که هیچ پدری به کار فرزندش نمی آید و هیچ فرزندی نیز به کار پدرش نخواهد آمد».

بنا بر این، مغبون واقعی کسی است که دین خود را به دنیا بفروشد و از خداوند متعال و آخرت خود غافل شود، نه کسی که دنیا را از دست داده باشد. علّت آن نیز این است که هستی انسان، با خدا و دین او پیوند خورده است. لذا ترک خدا و دین، به معنای از دست دادنِ «خود» است.

چهار. واژۀ مصیبت

در روایات، به عنوان یک قاعده مطرح شده که هر آنچه به مؤمن برسد و او از آن ناخرسند باشد، «مصیبت» است.(2) از این رو، اموری همچون: ترس و ناامنی، فقر و گرسنگی، و کاستی مال و جان و محصولات،(3) وحتّی اموری همچون خاموش شدن چراغ در شب(4) و پاره شدن بند کفش،(5)

ص :352


1- . الأمالی، صدوق، ص650، ح884؛ روضة الواعظین، ص489؛ بحار الأنوار، ج14، ص288، ح13.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ما أصابَ المُؤمِنَ مِمّا یَکرَهُ فَهُوَ مُصیبَةٌ ( المعجم الکبیر، ج8، ص204، ح7831؛ المصنف، ابن ابی شیبة، ج6، ص259، ح3؛ کنز العمّال، ج3، ص298، ح6641). کُلُّ شَیءٍ ساءَ المُؤمِنَ فَهُوَ مُصیبَةٌ (عمل الیوم واللیلة، ابن سنی، ص127، ح353؛ کنز العمّال، ج3، ص298، ح6639).
3- . (لَنَبْلُوَنَّکم بِشَیْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَ لِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَ تِ وَ بَشِّرِ الصَّبِرِینَ) (سورۀ بقره، آیۀ 155).
4- . عکرمة: إنَّ مِصباحَ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله انطَفَأ ذاتَ لَیلَةٍ فَقالَ: إنّا للهِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ. فَقیلَ: أمُصیبَةٌ هیَ؟! قالَ: نَعَم، وکُلُّ ما آذی المُؤمِنَ فَهوَ مُصیبَةٌ (تفسیر القرطبی، ج2، ص175).
5- . أبو ادریس الخولانی: بَینا النَّبیُّ صلی الله علیه و آله یَمشی هوَ وأصحابُهُ إذ انقَطَعَ شِسعُهُ فَقالَ: إنّا لله وإنّا إلَیهِ راجِعونَ. قالَ: ومُصیبَةٌ هَذِهِ؟! قالَ: نَعَم، کُلُّ شَیءٍ ساءَ المُؤمِنَ فَهوَ مُصیبَةٌ (عمل الیوم واللیلة،ابن سنی، ص127، ح353؛ الدر المنثور، ج1، ص380). أبو أُمامة: خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله فانقَطَعَ شِسعُ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ: إنّا للهِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: هَذا الشِّسعُ! فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله : إنَّها مُصیبَةٌ ( المعجم الکبیر، ج8، ص132، ح7600). انقَطَعَ قِبالُ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله فاستَرجَعَ، فَقالوا: أمُصیبَةٌ یا رَسولَ اللهِ؟! قالَ: ما أصابَ المُؤمِنَ مِمّا یَکرَهُ فَهوَ مُصیبَةٌ ( المعجم الکبیر، ج8، ص204، ح7824؛ الدر المنثور، ج1، ص379). لیَستَرجِع أحَدُکُم فی کُلِّ شَیءٍ حَتّی فی شِسعِ نَعلِهِ، فإنَّها مُصیبَةٌ (عمل الیوم واللیلة، ابن سنی، ص127، ح352؛ تنبیه الغافلین، ص259، ح346؛ کنز العمّال، ج3، ص297، ح6636).

مصیبت شمرده شده اند. از سوی دیگر، فقدان امور غیرمادی نیز _ که مهم تر از فقدان مادی است _ مصیبت شمرده شده است. برخی از این امور عبارت اند از: از دست دادن دین،(1) نافرمانی خدا،(2) کوچک شماری گناه،(3) انفاق مال در معصیت،(4) نادانی،(5) حرص به دنیا(6) و نیازمندی در آخرت.(7) بنا بر این، فقدان امور غیر مادی نیز جزء مصیبت های زندگی است. لذا نمی توان تنها فقدان امور مادی را مصیبت دانست.

پنج. واژۀ شر

خیر و شر نیز از واژه های شناخته شدۀ ادبیات دین هستند. در بخشی از متون مربوط به این بحث، به تعریف خیر و شر پرداخته شده است. در ورایتی از امام علی علیه السلام آمده است که هر ناخوشایندی که عاقبت آن بهشت باشد، شرّ نیست و هر بلایی کمتر از دوزخ، عافیت است:

ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ، وما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النّارُ، وکلُّ نَعیمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقورٌ، وکلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافِیةٌ.(8)آن بدی ای که بعد از آن بهشت است، بد نیست و آن نیکی ای که پس از آن، آتش است، نیک نیست. هر نعمتی در برابر بهشت، ناچیز است و هر گرفتاری ای در برابر آتش، ایمنی است.

اساساً خیر، جز با سختی و ناخوشایندی به دست نمی آید. این یک قانون است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ص :353


1- . زید بن صوحان: یا أمَیر المُؤمِنین:... أیُّ المَصائِبِ أشَدُّ؟ قال: المُصیبَةُ بِالدِّینِ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص383، ح5833؛ معانی الأخبار، ص199، ح4؛ الأمالی، طوسی، ص436، ح974؛ الأمالی، صدوق، ص479، ح644).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ... المَعصِیَةُ مُصیبَةٌ (شعب الإیمان، ج5، ص388، ح704).
3- . امام باقر علیه السلام : لا مُصیبَةَ کَاستِهانَتِکَ بِالذَّنبِ ورِضاکَ بِالحالَةِ الَّتی أنتَ عَلَیها (تحف العقول، ص286؛ بحار الأنوار، ج78، ص165، ح1).
4- . امام علی علیه السلام : إنَّ إنفاقَ هَذَا المَالِ فی طاعَةِ اللهِ أعظَمُ نِعمَةٍ، وإنَّ إنفاقَهُ فی مَعاصِیهِ أعظَمُ مِحنَةٍ (غرر الحکم، ح3392).
5- . امام باقر علیه السلام : لا مُصیبَةَ کَعَدَمِ العَقلِ (تحف العقول، ص286؛ بحار الأنوار، ج78 ص165 ح1). امام صادق علیه السلام : لا مُصیبَةَ أعظَمُ مِنَ الجَهلِ ( الاختصاص، ص246؛ بحار الأنوار، ج1، ص94، ح24). امام علی علیه السلام : مِن أشَدُّ المَصائِبِ غَلَبَةُ الجَهلِ (غرر الحکم، ح9301). نیز، ر. ک، همان، ح2844.
6- . امام علی علیه السلام : اَعظَمُ المَصائِبِ والشَّقاءِ الوَلَهُ بِالدُّنیا (همان، ح3081). شَرُّ المِحَنِ حُبُّ الدُّنیا (همان، ح5721).
7- . امام علی علیه السلام : ... ما أصغَرَ المُصیبَةَ مَعَ عِظَمِ الفاقَةِ غَداً ( الکافی، ج8 ص24، ح4؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص407، ح5880؛ التوحید، ص74، ح27؛ الأمالی، صدوق، ص400، ح515).
8- . الکافی، ج8، ص24، ح4؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص407، ح5880؛ التوحید، ص74، ح27؛ نهج البلاغة، حکمت 387؛ تحف العقول، ص88؛ بحار الأنوار، ج77، ص236، ح1 وص 288، ح1 ).

ما خَیرُ خَیرٍ لا ینالُ إلّا بِشَرٍّ، ویسرٍ لا ینالُ إلّا بِعُسرٍ!(1)خیری که جز با شر به دست نیاید، خیر نیست و آسانی ای که جز با سختی فراهم نیاید، آسان نیست.بنا بر این، هماره نمی توان خوشایند را نعمت دانست؛ گاه خوشایندهای زندگی، سرنوشتی بد دارند.(2) از این رو، باید با شناخت این واقعیت و توجّه جدّی به آن، از خوب دانستن هر خوشایندی که سرنوشت بد دارد، و از بد دانستن هر ناخوشایندی که سرنوشت خوب دارد، پرهیز نمود. بر همین اساس، امام علی علیه السلام تصریح می فرماید که آنچه را به سبب آن به شر می رسی، خیر مشمار(3) و آنچه را به سبب آن به نیکی می رسی، بد مشمار.(4) بنا بر این، اگر مصیبت های زندگی، به سود و منفعت انسان اند، نباید آنها را نشانۀ محرومیت دانست. در آینده به بیان این موارد خواهیم پرداخت.(5)

جمع بندی

از آنچه گذشت، روشن شد که محرومیت در متون دینی، با واژه های مختلف آمده است. برخی از این متون با واژۀ «حرمان» مطرح شده اند. بر اساس این روایات، محرومیت یعنی: استفاده نکردن از «خَیر مال» (نه خودِ مال)، کسب نکردن «بهره های آخرت» و «بهره های ماه مبارک رمضان و مغفرت در این ماه و شب های قدر»، «فقدان عقل»، «وصیت نکردن»، «فقدان رفق و مدارا در روابط اجتماعی» و «از دست دادن پاداش صبر».

برخی دیگر از مصادیق، در واژۀ «غبن» بیان شده اند. در این متون، از اموری مانند: «صرف عمر در غیر طاعت خدا»، «سرگرم شدن به دنیا و غفلت از آخرت»، «فروختن بهشت به گناه»، «بازماندن از امور عبادی مانند نماز شب» و «از دست دادن دین» به عنوان مصادیق غبن، یاد شده است. بنا بر این، مغبون واقعی کسی است که دین خود را به دنیا بفروشد و از خداوند متعال و آخرت خود، غافل شود، نه کسی که دنیا را از دست داده باشد. علّت آن نیز این است که هستیِ انسان با خدا و دین او پیوند خورده است. لذا ترک خدا و دین، به معنای از دست دادنِ «خود» است.

ص :354


1- . نهج البلاغة، نامۀ 31؛ تحف العقول، ص77؛ کشف المحجّة، ص230؛ غرر الحکم، ح10371؛ بحار الأنوار، ج77، ص226،ح 2 وج 103، ص39، ح88؛ دستور معالم الحکم، ص24 .
2- . امام علی علیه السلام : ما خَیرٌ بَعدَهُ النّارُ بِخَیرٍ؛ آن نیکی ای که بعد از آن، آتش دوزخ است، نیک نیست (غرر الحکم، ح9496؛ عیون الحکم والمواعظ، ص481، ح8843 .(
3- . امام علی علیه السلام : لا تَعُدَّنَّ خَیرا ما أدرَکتَ بِهِ شَرّا (غرر الحکم، ح10186؛ عیون الحکم والمواعظ، ص520، ح9458).
4- . امام علی علیه السلام : لا تَعُدَّنَّ شَرّا ما أدرَکتَ بِهِ خَیرا (غرر الحکم، ح10185؛ عیون الحکم والمواعظ، ص520، ح9457).
5- . ر. ک: معناشناسی بلای اهل ایمان، ص404.

معنا و مفهوم محرومیت را در آیات و روایات خُسران نیز می توان مشاهده نمود. در این متون، موارد مختلفی بیان شده است. یکی از مهم ترین آنها «خود زیانی» است که در آن، انسان، نه مال و ثروت، و حتّی سلامتی و امنیت؛ بلکه همۀ هستیِ انسانی خود را از دست می دهد. دیگری «آخرت زیانی» است. واقعیت این است که فراوانیِ دنیا به کاستیِ آخرت و کاستیِ دنیا به فراوانیِ آخرت منجر می شود. این از قوانین زندگی دنیاست. بنا بر این، دو الگو در این باره خواهیم داشت: یکی «سود دنیا _ زیان آخرت» و دیگری «زیان دنیا _ سود آخرت» که زیان دنیا، سود آخرت را به دنبال دارد و زیان واقعی، زیان آخرت را.

بخش دیگر مصادیق، در روایات «مصیبت» وارد شده اند. در روایات، به عنوان یک قاعده، مطرح شده است که هر آنچه به مؤمن برسد و او از آن ناخرسند باشد، «مصیبت» است. از این رو، اموری همچون: ترس و ناامنی، فقر و گرسنگی، کاستیِ مال، جان و محصولات، وحتّی اموری همچون خاموش شدن چراغ در شب و پاره شدن بند کفش، مصیبت شمرده شده اند. از سوی دیگر، فقدان امور غیرمادی نیز مصیبت شمرده شده اند. برخی از این امور عبارت اند از: از دست دادن دین، نافرمانی خدا، کوچک شماری گناه، انفاق مال در معصیت، نادانی، حرص به دنیا و نیازمندی در آخرت. بنا بر این، فقدان امور غیر مادی نیز جزء مصیبت های زندگی است. لذا نمی توان تنها فقدان امور مادی را مصیبت دانست.

در روایات «شر» نیز تصریح شده که هر چه موجب نابودی آینده گردد، شر است، حتّی اگر ظاهری خوشایند و لذّت بخش داشته باشد. بنا بر این، باید این امور را از مصادیق محرومیت واقعی دانست.

ب _ تصحیح نگاه به نعمت (مال)

اشاره

از مسائل مهم در رضامندی، نوع نگاه ما به مال و جایگاه آن در زندگی است. اگر انسان، تصوّر درستی از مال نداشته باشد، آن را مهم نمی داند و در نتیجۀ رضامندی نیز به دست نمی آید.

تصوّر غلط: نگاه پست به مال

برخی به مال دنیا و امکانات مختلف آن با دیدی بدبینانه می نگرند و آن را مانع تکامل می شمرند. این نوع نگاه در ادبیات دین به عنوان «رهبانیت» شناخته می شود.(1)

تصوّر درست: نگاه متعالی به مال
اشاره

امّا واقعیت این است که مال، هدیه ای از جانب خداوند متعال به انسان است تا از آن در راه رشد و تکامل خود استفاده نماید. آنچه خداوند متعال به انسان ارزانی می دارد، هم عاملی برای گذران

ص :355


1- . ر. ک: فصل پنجم، ایمان و لذّت های مادی.

زندگی است و هم عاملی برای رشد و تعالی معنوی و بروز فضایل انسانی. در حقیقت، مال نیز یک ابتلا و آزمونی است که انسان به وسیلۀ آن می تواند خیر دنیا و آخرت را به دست آورد. پیش تر در بحث رشد توحیدی در تقدیرها، به طور کلّی اشاره کردیم که همۀ تقدیرهای خداوند متعال، مبتنی بر خیر است و این خیر، در رشد توحیدی انسان است. در این بحث، وجه خیر بودن مال در رشد مادی و معنوی انسان، بررسی خواهد شد. در متون دینی، به اموری در این باره پرداخته شده که در ادامه، به مهم ترین آنها اشاره می کنیم.

یک. قوام دین و دنیا

در قرآن کریم، تصریح شده که مال، مایۀ قوام زندگی است(1) و در روایات، از آن به عنوان بهترین یاور برای آخرت،(2) عاملی برای خودداری از ستمکاری،(3) گوارایی زندگی،(4) حفظ آبرو،(5) و پرداخت قرض و کمک به خویشاوندان(6) یاد شده است.(7) همچنین در روایات اسلامی، مال را به عنوان عاملی برای شرافت دنیا معرفی نموده اند.(8) از سوی دیگر، در روایات اسلامی، از مال، به عنوان بهترین یاور در تقواپیشگی یاد شده است.(9) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برخورداری از مال و تأمین روزی را

ص :356


1- . (وَ لاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَآءَ أَمْوَ لَکُم الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکمْ قِیَماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَ اکسُوهُمْ وَ قُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا) (سورۀ نساء، آیۀ 5). الأمالی، طوسی عن خلاّد: قالَ رَجُلٌ [لِلإِمامِ الصادِقِ علیه السلام ]: یا جَعفَرُ، الرَّجلُ یکونُ لَهُ مالٌ فَیضَیعُهُ فَیذهَبُ؟ قالَ: اِحتَفِظ بِمالِک؛ فَإِنَّهُ قِوامُ دینِک. ثُمَّ قَرَأَ: (وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أمْوالَکمُ الَّتی جَعَلَ اللهُ لَکمْ قِیاما) ( الأمالی، طوسی، ص679، ح1444؛ بحار الأنوار، ج103، ص92، ح7).
2- . امام صادق علیه السلام : نِعمَ العَونُ عَلَی الآخِرَة؛ الدُّنیا ( الکافی،ج 5، ص72، ح8 و 9 و ص73، ح14 و 15؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص156، ح3567).
3- . امام صادق علیه السلام : غِنیً یحجُزُک عَنِ الظُّلمِ خَیرٌ مِن فَقرٍ یحمِلُک عَلَی الإِثمِ ( الکافی، ج5، ص72، ح11؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص328، ح904؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص166، ح3614).
4- . امام صادق علیه السلام : خَمسٌ مَن لَم تَکن فیهِ لَم یتَهَنَّ بِالعَیشِ: الصِّحَّة، وَالأَمنُ، وَالغِنی، وَالقَناعَة، وَالأَنیسُ المُوافِقُ (الأمالی، صدوق، ص367، ح458؛ المحاسن، ج 1، ص71، ح25؛ مشکاة الأنوار، ص260، ح771؛ بحار الأنوار، ج1، ص83، ح3 و ج69، ص369، ح8 ).
5- . ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ج1، ص80 (صیانة الوجه).
6- . امام صادق علیه السلام : لا خَیرَ فی مَن لا یحِبُّ جَمعَ المالِ مِن حَلالٍ؛ یکفُّ بِهِ وَجهَهُ، ویقضی بِهِ دَینَهُ، ویصِلُ بِهِ رَحِمَهُ ( الکافی، ج5، ص72، ح5؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص166، ح3615).
7- . ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ج1، ص68.
8- . ر. ک: همان، ص86 (شرف الدنیا).
9- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : نِعمَ العَونُ عَلی تَقوَی اللّهِ الغِنی ( الکافی، ج5، ص71، ح1؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص156، ح3570؛ تحف العقول، ص49). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : نِعمَ العَونُ عَلی تَقوَی اللّهِ عز و جل المالُ ( الفردوس، ج4، ص256، ح6756؛ کنز العمّال، ج3، ص239، ح6342). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : نِعمَ العَونُ عَلَی الدّینِ قوتُ سَنَة ( الفردوس، ج4، ص256، ح6755؛ کنز العمّال، ج3، ص238، ح6335).

مایۀ تقویت دینداری(1) و انجام تکالیف دینی، مانند اقامۀ نماز و گرفتن روزه و پرداخت زکات (2) دانسته است. بنا بر این، به وسیلۀ مال می توان هم زندگی مادی را تأمین نمود و هم دینداری را تقویت کرد. ترکیب این دو می تواند سعادت دنیا و آخرت را تضمین کند. از این رو، مال، نقش مهمّی در شادکامی خواهد داشت.

دو. چند برابر کردن پاداش

برخورداری از مال، امکان و زمینۀ کسب پاداش را افزایش می دهد. فرد دارا، علاوه بر آنچه فقرا می توانند انجام دهند، امکان کسب اجر از راه مال را نیز دارند.(3) این اثر، موجب تضمین سعادت اخروی می گردد که جزء اساسی حیات جاویدان انسان است. از این رو، مال، نقش مهمی در شادکامی حقیقی خواهد داشت. بخشی از این نقش، مربوط به آخرت است و بخشی از آن، احساس خوشایندی است که در این دنیا _ به خاطر آخرت _ به وجود می آید.

سه. پوشاندن عیوب

برخورداری از مال، موجب استفادۀ بیشتر از امکانات می شود و عیوب انسان را می پوشاند.(4) این مسئله، زندگی اجتماعی انسان را هدف قرار می دهد و مانع کاهش اعتبار و آبروی فرد می گردد. لذا از طریق تضمین رابطه ای صحیح، احساس خوش بختی به وجود می آید.

چهار. ظهور فضایل انسانی

ظهور برخی فضایل انسانی، وابسته به مال است. اموری همچون: انفاق، صدقه، سخاوت، مروّت(5) ، کمک به هم نوع و ... از فضایل انسانیِ وابسته به مال اند. جالب این که بخشی از شادکامی نیز با

ص :357


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : نِعمَ العَونُ عَلَی الدّینِ قوتُ سَنَة ( الفردوس، ج4، ص256، ح6755) .
2- .پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لَولاَ الخُبزُ ما صُمنا ولا صَلَّینا، ولا أدَّینا فَرائِضَ رَبِّنا عز و جل ( الکافی،ج 6، ص287، ح6 و ج5، ص73، ح13؛ المحاسن، ج 2، ص416، ح2460). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللّهَ عز و جل قالَ: إنّا أنزَلنَا المالَ لاِءِقامِ الصَّلاة وإیتاءِ الزَّکاة، ولَو کانَ لاِبنِ آدَمَ وادٍ لَأَحَبَّ أن یکونَ إلَیهِ ثانٍ، ولَو کانَ لَهُ وادِیانِ لَأَحَبَّ أن یکونَ إلَیهِما ثالِثٌ، ولا یملَأُ جَوفَ ابنِ آدَمَ إلّا التُّرابُ، ثُمَّ یتوبُ اللّهُ عَلی مَن تابَ (مسند ابن حنبل، ج8، ص210، ح21965؛ المعجم الکبیر، ج3، ص247، ح3301). مسند ابن حنبل عن مسروق: قُلتُ لِعائِشَة: هَل کانَ رَسولُ اللّهِ ِ صلی الله علیه و آله یقولُ شَیئا إذا دَخَلَ البَیتَ؟ قالَت: کانَ إذا دَخَلَ البَیتَ تَمَثَّلَ: لَو کانَ لاِبنِ آدَمَ وادِیانِ مِن مالٍ لاَبتَغی وادِیا ثالِثا، ولا یملَأُ فَمَهُ إلّا التُّرابُ، وما جَعَلنَا المالَ إلّا لاِءِقامِ الصَّلاة وإیتاءِ الزَّکاة، ویتوبُ اللّهُ عَلی مَن تابَ (مسند ابن حنبل، ج9، ص315، ح24330).
3- . ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ج1، ص76 (مضاعفة الأجر).
4- . ر. ک: همان جا (ستر العیوب).
5- . بخش مهمی از مروّت نیازمند برخورداری از مال است. از این رو، برخورداری از مال، زمینۀ بروز مروّت را آشکار می سازد (ر. ک: همان جا «ظهور المروءة»).

برخورداری از فضایل انسانی _ در کنار برخورداری های مالی _ تأمین می شود. از این رو، مال از این جهت نیز در شادکامی تأثیر دارد.

پنج. آسایش روانی

از دیگر آثار و برکات مال، آسایش روانی است. برخورداری از مال، موجب تهیۀ امکانات بیشتر برای زندگی می گردد. به همین جهت، نگرانی از فقدان و محرومیت از بین می رود و همچنین تنگناهای زندگی نیز تا حدود زیادی مرتفع می شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تأمین بودن روزی را مایۀ آرامش نفس به شمار می آورد.(1) بنا بر این، یکی دیگر از برکات مال، آرامش روانی فرد است.(2)

نکته

نکتۀ مهم این که مال، تنها مسئلۀ بُعد خوشایند زندگی نیست. اگر نعمت ها یا به تعبیری، امکانات لازم برای زندگی توحیدی، فهرست شود، مشخّص می گردد که این بُعد زندگی، امور متعدّد دیگری نیز دارد که هر کدام، نقشی در خیر بودن زندگی خواهند داشت. تهیۀ فهرست نعمت ها کار مستقلی است که باید مورد پژوهش قرار گیرد. از این رو، در این بحث، تنها به مال _ که روشن ترین و بارزترین مسئلۀ بُعد خوشایند است _ پرداختیم. پس از تهیۀ فهرست نعمت ها می توان خیر بودن هر یک را بررسی نمود.

ج _ تصحیح الگوی انتظار از دنیا

اشاره

ما انسان ها، از سویی هم اکنون در دنیا زندگی می کنیم و از سوی دیگر، موجودی انتظارمند هستیم. به همین جهت، از دنیا نیز انتظاراتی خواهیم داشت. این انتظارات، می توانند به اَشکال مختلفی صورت پذیرند و چگونگی آن، نقش مؤثّری در رضامندی یا نارضایتی دارند. از این رو، الگوی انتظار از دنیا نقش مهمّی در کاهش یا افزایش فشار روانی دارد. در ادامه به این موضوع می پردازیم.

الگوی غلط: انتظار «جهان بدون رنج»

ما انتظار جهان بدون درد و رنج را داریم. از آن جا که راحتی و فقدان رنج، وضعیتی مطلوب است، و انسان نیز موجودی راحت طلب است، زندگی دنیا را بدون درد و رنج می خواهیم و انتظار داریم که جز خوشی و راحتی، هیچ نبینیم. این در حالی است که _ طبق آنچه در مبانی گذشت _

ص :358


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ النَّفسَ إذا أحرَزَت قوتَهَا استَقَرَّت ( الکافی، ج5، ص89، ح2؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص166، ح3619).
2- . ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ج1، ص82 (راحة النفس).

سختی، یکی از واقعیت های زندگی و از ضرورت های رشد و تکامل انسان است. از این رو، ناهماهنگی میان آن انتظار و این واقعیت، موجب افزایش فشار روانی به هنگام رویارویی با بلاها می شود.

الگوی صحیح: انتظار «رنج متناوب»

واقعیت، این است که دنیا محلّ سختی ها و بلاهاست. این را در مبانی جهان شناختی بیان کردیم. مبتنی بر این حقیقت، واقعیت دیگری شکل می گیرد و آن، «اجتناب ناپذیری سختی ها» است. واقعیت، این است که سختی ها اجتناب ناپذیرند. این را باید به عنوان یک واقعیت پذیرفت. انکار ما چیزی را تغییر نخواهد داد. دنیا به عنوان محلّ زندگی ما اقتضائاتی دارد که خارج از اختیار ماست؛ ما نه در تنظیم آن، نقشی داریم و نه توان تغییر آن را داریم. دنیا ویژگی هایی دارد که بر اساس حکمت و مصلحت الهی تنظیم شده و خیر و صلاح انسان نیز در آن است. کاری که باید انجام دهیم این است که شکل واقعی دنیا را بشناسیم و بپذیریم. انتظار زندگی بدون سختی، انتظاری غیر واقعی است. سختی ها جزئی از زندگی ما هستند و انکار ما چیزی را تغییر نمی دهد.

بنا بر این باید انتظاری واقع گرایانه داشت. این همان چیزی است که پیش تر با عنوان «تنظیم انتظارات با واقعیت ها» از آن یاد کردیم. شناخت این واقعیت، موجب تنظیم انتظار از زندگی می شود و با پذیرش جهانی با رنج متناوب، فشار روانی دوران ناخوشایند را تحمّل پذیر می سازد و بخشی از رضامندی را به وجود می آورد.

شخصی از گرفتاری خود به امام صادق علیه السلام پناه می بَرَد. ایشان، وی را به صبر دعوت می کند و پس از مدّتی سکوت، به وی می فرماید: «از زندان کوفه برایم بگو که چگونه جایی است؟». وی گفت: «تنگ و متعفّن، با زندانبانانی در بدترین حال!». امام علیه السلام به وی فرمود:

فَإِنَّما أنتَ فِی السِّجنِ فَتُریدُ أن تَکونَ فیهِ فی سَعَةٍ؟ أما عَلمتَ أنَّ الدُّنیا سِجنُ المُؤمِنِ؟(1)همانا تو اکنون در زندان هستی. آیا می خواهی درون آن، در گشایش باشی؟ آیا نمی دانی که دنیا زندان مؤمن است؟

در این بیان، به واقعیت زندگی _ که همان سختی های آن است _ اشاره شده است. امام صادق علیه السلام ، با توجّه دادن آن شخص به اجتناب ناپذیری سختی های زندگی و با تصحیح انتظار وی از زندگی، توان مقاومت وی را بالا می بَرَد و از فشار روانی وی می کاهد. این کارکرد، توجّه به این واقعیت است. تحمّل ناپذیری حوادث، به خاطر این است که از زندگی، انتظار راحتی بدون سختی را داریم و این، ریشه در غیر واقعی بودن شناخت ما از دنیا دارد. آنچه مهارت های مقابله با

ص :359


1- . الکافی، ج 2، ص 250، ح 6؛ مشکاة الأنوار، ص 271؛ بحار الأنوار، ج 68، ص 219، ح 9.

سختی ها را به وجود می آورد و زندگی را تحمّل پذیر می سازد، پذیرش این واقعیت است که سختی ها اجتناب ناپذیرند. اگر انسان بداند که دنیا جای راحتی نیست، راحت زندگی می کند و از ناملایمات، به تنگ نمی آید. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

أیهَا النّاسُ! هذِهِ دارُ تَرَحٍ لا دارُ فَرَحٍ ودارُ التِواءٍ لا دارُ استِواءٍ، فَمَن عَرَفَها لَم یفرَح لِرَجاءٍ ولَم یحزَن لِشَقاءٍ.(1)هان ای مردم! این [دنیا]، خانۀ رنج است، نه خانۀ سرور، و خانه ای است پیچیده، نه خانه ای ساده. از این رو، هرکس آن را بشناسد، با برآورده شدن آرزویی، مسرور نمی شود و با ناکام شدن، محزون نمی گردد.

در این بیان نورانی، پیامبر صلی الله علیه و آله ، نخست به معرّفی واقعیت دنیا می پردازد و سپس به نقش شناخت از این واقعیت اشاره می کند و می فرماید که هماهنگی شناخت انسان با واقعیت دنیا، موجب می گردد که نه از خوشی هایش سرمست شویم و نه از ناخوشی هایش غمین و افسرده. بنا بر این، اگر انسان بپذیرد که سختی ها جزء اجتناب ناپذیر زندگی اند، بهتر می تواند با آنها کنار آید و موقعیت ناخوشایند را مدیریت نماید.

د _ تصحیح الگوی مواجهۀ نخستین

اشاره

از مسائلی که در آغاز یک مشکل وجود دارد، مواجهۀ نخستین با آن است. این که چگونه با ورود مشکل مواجه شویم، نقش مهمی در کاهش یا افزایش فشار روانی آن موقعیت دارد. باید دید مواجهۀ کاهنده و مواجهۀ افزاینده کدام اند. به همین جهت، تصحیح الگوی مواجهۀ نخستین و استفاده از الگوی مناسب، ضروری خواهد بود که در ادامه به بررسی این موضوع می پردازیم.

مواجهۀ غلط: سختی ستیزی

هنگام بروز مشکلات، معمولاً انسان با اصل آن و ورودش به زندگی مخالفت می کند و برای برگرداندن آن به مبارزه می پردازد. این در حالی است که سختی ها برگشت ناپذیرند. این ناهماهنگی میان واقعیت و واکنش، موجب افزایش فشار روانی می گردد و نارضایتی را به دنبال می آورد. بنا بر این، بخشی از افزایش فشارهای روانی و درد و رنج موقعیت، مربوط به همین نوع واکنش هاست.

ص :360


1- . اعلام الدین، ص 343؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 187، ح 35.

مواجهۀ صحیح: سختی پذیری

همان گونه که پیش از این گفتیم، سختی ها بر اساس تقدیر الهی و البته مصلحت انسان ها رقم می خورند. از این رو، وقتی پدیدۀ ناخوشایندی فرا می رسد، تا مأموریت خود را انجام ندهد و به اهداف خود دست نیابد، باز نخواهد گشت. هر سختی ای، دوره ای دارد که باید به پایان برسد. ممکن است کوتاهی و بلندی این دوره، به تناسب شرایط افراد، متفاوت باشد؛ امّا اصل آن، برگشت ناپذیر است. وقتی سختی و گرفتاری ای فرا می رسد، بازگرداندن و حذف کردن آن، ناممکن است. با این حال، تلخیِ سختی ها و سختی گریزیِ انسان به گونه ای است که آدمی را به تلاش برای برگرداندن حادثۀ ناخوشایند و بازگشت به دوران خوشایند پیشین وامی دارد. از این رو، هنگام رویارویی با یک پدیدۀ ناخوشایند، بیشتر به حذف حادثه می اندیشیم تا مدیریت آن، و مایلیم که به سرعت، وضعیت را به حالت پیشین خود برگردانیم.

در چنین فضایی، پدیدۀ «جنگ با سختی ها» به وجود می آید. به ستیز با سختی ها برمی خیزیم تا آنها را از صحنۀ روزگار، حذف کنیم و شرایط را به وضعیت عادی برگردانیم. جزع کردن و شکایت کردن، نشانۀ در افتادن با سختی هاست؛ امّا همان گونه که پیش تر از این گفتیم، شکایت کردن، بی تابی نمودن و اموری از این دست _ که نشانۀ ستیز با سختی هاست _ ، هیچ تأثیری در تغییر وضعیت و تبدیل آن از ناخوشایند به خوشایند نخواهد داشت.

نتیجۀ شناخت این واقعیت، پذیرش موقعیت و تسلیم شدن در برابر اصل آن است. اگر درافتادن با سختی ها و ستیز با بلاها، نه تنها آنها را برنمی گرداند؛ بلکه بر رنج و عذاب انسان می افزاید، پس بهتر است سختی ها را به عنوان یک واقعیت، پذیرفت و موقعیت ناخوشایند را مهار و مدیریت کرد. امام علی علیه السلام با تکیه بر اصل برگشت ناپذیریِ سختی ها، موقعیت سخت را شرط گذر سالم از آن برمی شمرد. این کلام، چنان پُر مغز و راه گشاست که احنف بن قیس می گوید: بعد از سخن پیامبر صلی الله علیه و آله کلامی زیباتر از این سخن امیر مؤمنان علیه السلام نشنیدم که می گوید:

إنَّ لِلنَّکباتِ نِهایاتٍ لابُدَّ لِأَحَدٍ إذا نُکبَ من أن ینتَهِی إلَیها، فَینبَغی لِلعاقِلِ إذا أصابَتهُ نَکبَةٌ أن ینامَ لَها حَتّی تَنقَضِی مُدَّتُها فَإِنَّ فی دَفعِها قَبلَ انقِضاءِ مُدَّتِها زِیادَةً فی مَکروهِها.(1)همانا برای سختی ها پایانی است که هر کس به آن دچار شود، باید به پایان آن برسد. پس برای انسان خردمند، زیبنده است که هر گاه گرفتاری ای به او رسید، کنار آن بیارامد تا زمان آن به سر آید؛ چرا که دفع کردن آن، پیش از سرآمدن زمان آن، افزودن بر رنج آن است.

ص :361


1- . تاریخ دمشق، ج 42، ص 514؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ص 364، ح 380؛ کنز العمّال، ج 3، ص 752، ح8657.

پذیرش موقعیت، نشانۀ خردمندی است و خردمند، کار بیهوده نمی کند. سختی ها چون برگشت ناپذیرند، درافتادن با آنها و ستیز کردن با آنها بی فایده و بلکه زیان آور خواهد بود. بنا بر این، خِرد، حکم می کند که انسان «در برابر سختی ها» نَایستد؛ بلکه «در کنار سختی ها» قرار گیرد. قرار گرفتن در کنار سختی ها، امکان مدیریت کردن و مهار نمودن سختی ها را به وجود می آورد؛ بر خلاف بی تابی کردن و در برابر سختی ها قرار گرفتن که انسان را ناتوان می سازد.

و در نقل دیگری از امام علی علیه السلام چنین نقل شده است:

إنَّ لِلنَّکباتِ غایاتٍ لابُدَّ أن تَنتَهِی إلَیها، فَإِذا حُکمَ عَلی أحَدِکم بِها فَلیطَأطِئ لَها ویصبِر حَتّی یجوزَ، فَإِنَّ إعمالَ الحیلَةِ فیها عِندَ إقبالِها زائِدٌ فی مَکروهِها.(1)همانا گرفتاری ها اهدافی دارند که حتماً باید به آنها برسند. پس اگر کسی از شما را به آن، مبتلا ساختند، باید آن را بپذیرد و صبر کند تا این که بگذرد؛ چرا که چاره کردن آن به هنگام روی آوردنش، افزایندۀ سختی آن است.

جالب این که در این حدیث، نخست، سخن از یک واقعیت شده است، آن گاه مبتنی بر آن، به پذیرش موقعیتْ سفارش شده و به دنبال آن، از صبر، صحبت به میان آمده است. این بدان معناست که صبر، مبتنی بر پذیرش موقعیت است و پذیرش موقعیت، مبتنی بر شناخت واقعیت.

همچنین در این دو سخن تصریح شده که نپذیرفتن موقعیت، نتیجه ای جز افزایش درد و رنج ندارد و این به جهت، همان دو واقعیت پیش گفته است.

معاذ بن جبل، یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرزند خود را از دست می دهد و بی تاب می گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله نامه ای به وی می نویسد و مصیبت فرزندش را به وی تسلیت می گوید. پیامبر صلی الله علیه و آله در بخشی از نامه، به دو مسئلۀ مهم اشاره می فرماید: یکی «اجتناب ناپذیری سختی ها» است و دیگری «برگشت ناپذیری سختی ها» و بدین سان، او را آرام می سازند:

وَاعلَم أنَّ الجَزَعَ لا یرُدُّ مَیتاً ولا یدفَعُ قَدَراً، فَأَحسِنِ العَزاءَ وتَنَجَّزِ المَوعودَ فَلا یذهَبَنَّ أسَفُک عَلی ما لازِمٌ لَک ولِجَمیعِ الخَلقِ، نازِلٌ بِقَدَرِهِ.(2)و بدان که بی تابی کردن، نه مرده را برمی گرداند و نه تقدیر را دفع می کند. پس به نیکی، عزادار باش و وعدۀ الهی را قطعی بدان و نسبت به آنچه بر تو و بر همۀ مردمْ حتمی است و به تقدیر الهی نازل شده، تأسّف نخور.

ص :362


1- . تحف العقول، ص 201؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 95.
2- . تحف العقول، ص 59؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 164، ح 182.

بیماری، یکی از سختی های زندگی است که پاداش فراوان برای آن، قرار داده شده است؛ امّا مشروط به پذیرش آن است. یعنی هنگامی فرد بیمار، پاداش می گیرد که بیماری را بپذیرد، نه این که با آن دربیفتد، لب به شکایت بگشاید. امام صادق علیه السلام می فرماید: مَنِ اشتَکی لَیلَةً فَقَبِلَها بِقَبولِها وأدّی إلَی اللَّهِ شُکرَها، کانَت کعِبادَةِ سِتّینَ سَنَةً.هر کس شبی بیمار شود و آن را بپذیرد و شکر آن را به درگاه خدا به جای آورد، همانند شصت سال، عبادت کردن است.

از ایشان پرسیدند: «پذیرفتن بیماری یعنی چه؟». امام صادق علیه السلام در پاسخ می فرماید:

یصبِرُ عَلَیها ولا یخبِرُ بِما کانَ فیها فَإِذا أصبَحَ حَمِدَ اللَّهَ عَلی ما کانَ.(1)بر آن صبر می کند و کسی را از آن بیماری، خبر نمی کند و چون صبح شود، خداوند را به خاطر آن، ستایش می کند.

به خوبی روشن است که پذیرفتن واقعیت، یکی از مفاهیم مهمی است که هنگام بروز سختی ها باید به آن، توجّه کرد.

اشعث بن قیس، برادری داشت که فوت کرد و او را عزادار ساخت. امیرمؤمنان علیه السلام به ملاقات او رفت و او را تسلیت داد و در یکی از جملات، به او فرمود:

إنَّک إن صَبَرتَ جَری عَلَیک القَضاءُ وأنتَ مَحمودٌ وإن جَزِعتَ جَری عَلَیک القَضاءُ وأنتَ مَذمومٌ.(2)اگر صبر داشته باشی، قضای الهی بر تو می گذرد، در حالی که تو ستایش می شوی. و اگر بی تابی کنی، [باز هم] قضای الهی بر تو می گذرد، در حالی که تو نکوهش می شوی.

در این کلام، به «برگشت ناپذیریِ سختی ها» استناد شده و چنین نتیجه گیری شده که بی تابی کردن و درافتادن با سختی ها، پایانی جز زیان ندارد.

فضیل بن میسر نقل می کند که: روزی خدمت امام صادق علیه السلام بودیم که کسی آمد و از گرفتاری ای که به آن دچار شده بود، شکایت کرد. امام علیه السلام با استناد به همین اصل، وی را راه نمایی فرمود:

ص :363


1- . الکافی، ج 3، ص 116، ح 6 و ص 115، ح 5؛ مکارم الأخلاق، ص 358.
2- . الکافی، ج 3، ص 261، ح 4. نیز، ر. ک: تحف العقول، ص 209. در نقل نهج البلاغة آمده که این جمله، هنگام فوت پسر اشعث گفته شده است و ممکن است دو جریانِ متفاوت باشند. جمله نهج البلاغة، کمی متفاوت است: «ان صبرت جری علیک القدر و أنت مأجور، و ان جزعت جری علیک القدر و أنت مأزور» (نهج البلاغة، حکمت 291). نیز، ر. ک: جامع الأخبار، ص 112؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 209.

أما إنَّک إن تَصبِر تُؤجَر وإلّا تَصبِر یمضی عَلَیک قَدَرُ اللَّهِ الَّذی قُدِّرَ عَلَیک وأنتَ مَأزورٌ.(1)آگاه باش! همانا تو اگر صبر کنی، پاداش می بری و اگر صبر نکنی، آنچه که خداوند برای تو مقدّر ساخته، بر تو می گذرد، در حالی که تو گنه کاری.

شخص دیگری به نام مهران می گوید: به امام کاظم علیه السلام نامه ای نوشتم و از بدهکاری و دگرگون شدن وضع خودم شکایت کردم. ایشان در جواب من چنین نوشت:

اِصبِر تُؤجَر فَإِنَّک إن لَم تَصبِر، لَم تُؤجَر ولَم تَرُدَّ قَضاءَ اللهِ.(2)بردبار باش تا پاداش بگیری؛ چرا که اگر بردبار نباشی، نه پاداش می گیری و نه قضای خدا را برگردانده ای.

در همۀ این احادیث، روی اصل «برگشت ناپذیری» تکیه شده و بیان شده که همان گونه که آمدن آنها به اختیار ما نیست، برطرف شدن آنها نیز به اختیار ما نخواهد بود.

پس باید سختی را پذیرفت و در کنار آن قرار گرفت، نه در برابر آن. این، یک اصل است. امام علی علیه السلام می فرماید:

إذا أتَتک المِحَنُ فَاقعُد لَها فَإِنَّ قِیامَک فیها زِیادَةٌ لَها.(3)هر گاه محنتی به تو رسید، در کنار آن بنشین، که ایستادن در برابر آن، موجب افزایش [رنج] آن می گردد.

اگر چنین اتّفاقی بیفتد و انسان بتواند در کنار حوادث باشد، نه در برابر آنها، آن گاه می تواند تصمیم بگیرد که چه باید انجام دهد.

نکته ای که یادآوری آن لازم است این که پذیرش موقعیت، همان چیزی است که در ادبیات دین از آن به عنوان «تسلیم» یاد می شود و ما پیش تر در بحث «نتیجۀ خیرشناسی» از آن سخن گفتیم.

تفاوت «پذیرش» با «انفعال»

منظور از پذیرش سختی، تسلیم شدن منفعلانه و زمینگیر شدن نیست؛ منظور، پذیرش فعّال و پویاست. در این نوع پذیرش، فرد، زمینگیر و ناتوان نمی شود؛ بلکه بهترین مقابله را برای موقعیت پیش آمده، طرّاحی می کند. شاید بتوان گفت که بهترین بیان را در این باره، امام علی علیه السلام دارد. ایشان در این باره می فرماید:

ص :364


1- . الکافی، ج 3، ص 225، ح 10؛ مشکاة الأنوار، ص 279.
2- . مشکاة الأنوار، ص 21؛ بحار الأنوار، ج 70، ص 184.
3- . غرر الحکم، ح 1779.

إیاک وَالجَزَعَ فَإنَّهُ یقطَعُ الأَمَلَ ویضَعِّفُ العَمَلَ ویورِثُ الهَمَّ. وَاعلَم أنَّ المَخرَجَ فی أمرَینِ، ما کانَت فیهِ حیلَةٌ فَالِاحتِیالُ وما لَم تَکن فیهِ حیلَةٌ فَالِاصطِبارُ.(1)از بی تابی کردن بپرهیز که امید را قطع می کند و کار کردن را تضعیف می نماید و اندوه را به ارمغان می آورد. و بدان که راه خروج [از تنیدگی ] در دو چیز است: آنچه چاره دارد، چاره کردن، و آنچه چاره ندارد، صبر کردن.

در بخش نخست حدیث، به پیامدهای منفیِ بی تابی کردن و درافتادن با مشکل، اشاره شده که عبارت اند: ناامیدی، ناتوانی و غمگینی یا افسردگی. از این رو، بی تابی کردن نه تنها تأثیری ندارد، بلکه وضعیت را سخت تر می سازد. در بخش دوم حدیث نیز الگوی یک مقابلۀ فعّال و پویا ارائه شده که عبارت است از: چاره اندیشی یا بردباری. توضیح این که حوادث، بر دو قسم اند: یا «چاره پذیر» هستند و یا «چاره ناپذیر». بهترین واکنش در حوادث چاره پذیر (مثل بلایای عمومی)، دست زدن به اقدام مناسب است و بهترین واکنش در حوادث چاره ناپذیر (مثل فقدان عزیزان)، بردباری و تحمّل است تا به کمک آن، دورۀ بحران را پشت سر بگذاریم.

امام علی علیه السلام در کلام دیگری که از ایشان نقل شده، چنین می فرماید:

إذا نَزَلَ بِک مَکروهٌ فَانظُر، فَإِن کانَ لَک حیلَةٌ فَلا تَعجِز وإن لَم یکن فیهِ حیلَةٌ فَلا تَجزَع.(2)هر گاه حادثۀ ناخوشایندی به تو رسید، بیندیش؛ اگر چاره ای داری، ناتوان نباش و اگر چاره ای در آن وجود ندارد، بی تابی نکن.

ﻫ _ تنظیم تصویر از آینده

اشاره

از مسائل مهم در هنگامۀ سختی ها، تصویری است که فرد از آینده دارد؛ چیزی که معمولاً از آن غافل هستیم. این تصویر، از آن جا که می تواند مثبت یا منفی باشد، نقش مهمی در کاهش یا افزایش فشار روانی دارد. از این رو، تنظیم تصویر از آینده، اهمیت می یابد که در ادامه به بررسی این موضوع می پردازیم.

باور غلط: توهّمِ «پایداریِ بلا»

یکی از ویژگی هایی که ممکن است برخی افراد، در موقعیت ناخوشایند داشته باشند، «پایدارپنداری سختی ها» است. وقتی مشکلی به وجود می آید و حادثۀ تلخی رخ می دهد، تصوّر بر این است که ماندگار است و گویا هیچ گاه، پایانی نخواهد داشت. در چنین موقعیتی، ممکن است

ص :365


1- . دعائم الإسلام، ج 1، ص 223؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 144، ح 29.
2- . شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 310.

آینده را با مقیاس حال، ارزیابی کنیم. این برخورد، موجب ناامیدی می گردد و فشار روانی را افزایش می دهد و موجب کاهش رضا مندی می شود.

به بیان دیگر، یکی از ویژگی های دوران سختی و بلا، انقطاع از آینده و یا تعمیم ناخوشایندی حال به آینده است. هنگام بلا، ممکن است شما همۀ عمر را لحظۀ حال بدانید و اساساً آینده ای را تصوّر نکنید. گاهی نیز ممکن است آینده را قبول داشته باشید، ولی آن را با مقیاس حال بسنجید و ناخوشایندیِ حال را به آینده نیز تعمیم دهید. هر دو حالت یاد شده، موجب تمرکز بر ناخوشایندی و بزرگ شمردن مصیبت می شود که ثمرۀ آن، افزایش تنیدگی و فشار روانی است. این، در حالی است که آیندۀ شما، روشن و امیدوارکننده است.

باور صحیح: تفکّر «پایان پذیریِ بلا»

یکی از اصول مسلّم و قطعیِ سختی ها «پایان پذیری» است. درست است که سختی ها برگشت ناپذیرند، امّا پایان ناپذیر نیستند. برگشت ناپذیری را نباید به پایان ناپذیری تفسیر کرد. امام علی علیه السلام می فرماید:

إنَّ لِلمِحَنِ غایاتٍ ولِلغایاتِ نِهایاتٍ فَاصبِروا لَها حَتّی تَبلُغَ نِهایاتِها فَالتَّحَرُّک لَها قَبلَ انقِضائِها زِیادَةٌ لَها.(1)همانا برای سختی ها اهدافی است و برای آن اهداف، پایانی است. پس بر آنها بردبار باشید تا به پایان برسند؛ چرا که حرکت در برابر آنها پیش از پایان یافتنشان، افزایندۀ آنهاست.از این رو، فرد نباید سختی ها را دارای آغازی بی پایان بداند و باید مطمئن باشد که آیندۀ زندگی اش در تسخیر سختیِ امروز نخواهد بود.(2) اگر دنیا ناپایدار است، نه خوشیِ آن پایدار خواهد بود و نه ناخوشیِ آن. خوشی و ناخوشی، موقعیت های متفاوتی هستند که به دنبال یکدیگر در حرکت اند و انسان، در هر بخشی از زندگی، با یکی از آنها روبه رو می شود. همان گونه که ناخوشی به دنبال خوشی است و نباید از خوشایند زندگی، سرمست شد، ناخوشی نیز به دنبال خود، خوشی را خواهد داشت. لذا نباید ناامید و زمینگیر شد.

انتظار فرج

با توجّه به واقعیت بیان شده، مسئلۀ «انتظار فرج»، معنا می یابد؛ زیرا اگر سختی ها پایان پذیرند، پس باید منتظر گشایش بود. انتظار گشایش، نقش بسیار مهمّی در امیدواریِ انسان ها دارد. کسی که

ص :366


1- . غرر الحکم، ح 1777؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 157.
2- . امام علی علیه السلام : إن بَقیتَ لَم یبقَ الهَمُّ؛ اگر تو باقی بمانی، اندوه، باقی نخواهد ماند (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ص 340، ح 898).

سختی ها را پایان ناپذیر بداند، ناامید می گردد و ناامیدی، عامل بسیار مهمّی در افزایش تنیدگی است؛ امّا اگر به اصل پایان پذیری سختی ها توجّه شود، انتظار گشایش، شکل می گیرد و همین امر، موجب کاهش تنیدگی و فشار روانی می گردد. انتظار فرج، به جهت، دمیدن روح امیدواری، خود، فرج و گشایش به شمار می رود. امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

اِنتِظارُ الفَرَجِ مِن أعظَمِ الفَرَجِ.(1)انتظار گشایش، از بزرگ ترین گشایش هاست.

شاید بتوان ناامیدی را بزرگ ترین تنیدگی و سخت ترینِ تنگناها دانست. از این رو، رسیدن به مرحلۀ انتظار گشایش _ که نشانۀ روح امیدواری است _ ، خود، بزرگ ترین گشایش به شمار خواهد رفت.

همچنین امام علی علیه السلام می فرماید:

تَوَقُّعُ الفَرَجِ إحدَی الرَّاحَتَینِ.(2)انتظار گشایش، یکی از دو آسایش است.

یک آسایش، رسیدن به دوران خوشایند است و آسایش دیگر، خروج از تنگنای ناامیدی و رسیدن به امیدواری است که با انتظار گشایش، تأمین می شود.

توجّه به موقّتی بودن سختی ها و گشایش آینده، توان تحمّل انسان را افزایش می دهد و از شدّت تنیدگی می کاهد و آن را تحمّل پذیر می سازد. به همین جهت، معصومان علیهم السلام با «توجّه دهی» به همین اصل، افراد گرفتار را آرام می ساختند.

محمّد بن عجلان می گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که کسی از نیازمندیِ خود به ایشان شکایت کرد. امام علیه السلام در پاسخ وی فرمود:

اِصبِر فَإِنَّ اللَّهَ سَیجعَلُ لَک فَرَجاً.(3)بردبار باش که به زودی، خداوند، فرج تو را خواهد رساند.شخص دیگری خدمت امام صادق علیه السلام می رسد و از ستم برادران و عموزادگانش شکایت می کند. این جا نیز ایشان وی را به گشایش آینده توجّه می دهد و از آن شخص می خواهد که بردبار باشد.(4)

ص :367


1- . الإحتجاج، ج 2، ص 317؛ کمال الدین، ج 1، ص 319؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 122، ح 4.
2- . غرر الحکم، ح 7565؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 200.
3- . الکافی، ج 2، ص 250، ح 6؛ مشکاة الأنوار، ص 271؛ بحار الأنوار، ج 68، ص219، ح 9.
4- . محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن عثمان بن عیسی، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله( علیه السلام ) قال: قُلتُ لَهُ: إنَّ إخوَتی وبَنی عَمِّی قد ضَیَّقوا عَلَی الدارِ وألجَأونی مِنها إلی بَیتٍ ولَو تَکَلَّمتُ أخَذتُ ما فی أیدیهِم، قال: فقالَ لِیَ: اصبِر فإنَّ اللهَ سَیَجعَلُ لَکَ فَرَجاً، قال: فانصَرَفتُ ووَقَعَ الوَباءُ فی سَنَةِ إحدی وثَلاثینَ [ومائَةٍ] فَماتوا واللهِ کُلُّهُم فَما بَقِیَ مِنهُم أحَدٌ، قالَ: فَخَرَجتُ فَلَمّا دَخَلتُ عَلَیهِ قال: ما حالُ أهلِ بَیتِکَ؟ قال: قُلتَ لَهُ: قَد ماتوا واللهِ کُلُّهُم، فَما بَقِیَ مِنهُم أحَدٌ، فقال: هو بِما صَنَعوا بِکَ وبِعُقوقِهِم إیّاکَ وقَطعِ رَحمِهِم بُتِروا أتُحِبُّ أنَّهُم بَقوا وأنَّهُم ضَیَّقوا عَلَیکَ؟ قال: قلت: إِی وَاللهِ ( الکافی، ج 2، ص 346، ح 3).

همچنین امام صادق علیه السلام برای آرام کردن تاجر ورشکسته ای که از اصحاب ایشان بود و دچار فشار روانی شده بود، از روش توجّه دهی به آینده نیز استفاده می کند و می فرماید:

فَلا تَیأَس فَإِنَّ الیأسَ کفرٌ***لَعَلَّ اللَّهَ یغنی عَن قَلیلٍ.(1)

ناامید نباش که ناامیدی کفر است.***شاید خداوند، تو را به زودی بی نیاز کند.

این نیز مبتنی بر همان اصل است که توجّه به پایان پذیری سختی ها و گشایش آینده، توان تحمّل را افزایش، و فشار روانی را کاهش می دهد.

و _ تصحیح الگوی ارزیابی از حال

اشاره

بلا و مشکل، لحظۀ حال را تحت تأثیر قرار می دهد. به همین جهت، زمان حال، مورد ارزیابی انسان قرار می گیرد. این داوری می تواند مثبت یا منفی باشد و بر فشار روانی بیفزاید یا از آن بکاهد. پس این که چه ارزیابی ای از زمان حال داشته باشیم، نقش مهمّی در رضامندی خواهد داشت که در ادامه، به بررسی این موضوع می پردازیم.

الگوی غلط: ارزیابیِ متمرکز بر مشکل

آنچه موقعیت ناخوشایند را غیر قابل تحمّل می سازد، این است که بلا، تنها جنبۀ موجود زندگی دانسته شود. در این حالت، انسان، خود را در فضای تاریک و تنگی حس خواهد کرد که هیچ دریچۀ مثبتی برای تنفّس ندارد. اگر زندگی را یکسره، تلخی و سختی ببینیم، آزاردهنده و غیر قابل تحمّل خواهد شد. هنگام ورود یک گرفتاری، ناخوشایندی آن به گذشته، آینده و تمام زوایای حال، «تعمیم» داده می شود. در برخی موارد نیز ممکن است بر ناخوشایندی حال، «تمرکز» شود و به هیچ چیز دیگری توجّه نگردد. با این تعمیم یا تمرکز، هیچ نقطۀ مثبتی برای انسانْ باقی نمی ماند که به آن، دل خوش کند، امیدوار بماند و مشکلات خود را پشت سر بگذارد.

الگوی صحیح: ارزیابیِ معطوف به ابعاد مثبت
اشاره

ارزیابی معطوف به ابعاد مثبت، بر این منطقْ استوار است که توجّه فرد مصیبت دیده را از مشکلات و سختی ها به سمت خوبی ها و زیبایی ها معطوف سازد. در حقیقت، مثبت نگری، روشی است برای بازگرداندن توجّه از ناخوشایندها به خوشایندها. ممکن است که ما در یکی از ابعاد زندگی خود دچار مشکل شویم. در این حال، دیگر ابعاد زندگی را مثبت می دانیم و در آنها دچار مشکل نیستیم. اگر همراه ناملایمات، خوشایندی هایی نیز وجود داشته باشند، موقعیت تنش زا «تعدیل»

ص :368


1- . کشف الغمّة، ج2، ص162؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 203.

می شود. در این روش، اموری که می توانند فرح بخش و نشاط آور باشند، وارد فضای روانیِ شخص مصیب دیده می شوند و بدین سان، از شدّت درد و رنج وی کاسته می شود.

البته مراد از مثبت نگری، تخیل مثبت نیست. تخیل مثبت، چون پشتوانۀ واقعی ندارد، همانند یک فریب شکننده و کم تأثیر است. روشی که دین در این باب توصیه می کند، مبتنی بر خیال پردازی نیست. مثبت نگری دین، مبتنی بر کشف واقعیت های خوشایند است. دین نمی خواهد شما را به قصّه ها، زندگی ها و شادی های خیالی سوق دهد و با وعده های توخالی بفریبد؛ دین، بر آن است تا به شما کمک کند زیبایی های موجود در زندگی تان را کشف کنید و در کنار همۀ مشکلات، آنها را نیز به حساب آورید.

این، همان چیزی است که می توان آن را «مثبت نگریِ واقع گرا» نامید که به معنای به وجود آوردن خیال خوشایند نیست؛ بلکه به معنای شناخت خوشایند موجود است. لذا لازمۀ آن، «مثبت شناسی» است. ممکن است نقاط مثبت و امیدوارکننده، وجود داشته باشند؛ امّا درک نشوند و مورد توجّه قرار نگیرند. آنچه به نقاط مثبت زندگی، خاصیت آرامش بخشی می دهد، «درک» و توجّه به آنهاست. بنا بر این، در شرایطی که انسان، دچار حادثه می گردد و بر ناخوشایندی تمرکز می کند و یا آن را تعمیم می دهد، بهترین روش «تعدیل موقعیت تنیده» بر اساس مثبت شناسی است. در شرایط تنیدگی، نقاط مثبت زیادی وجود دارند که با توجّه به آنها می توان به تعدیل تنیدگی و تخلیۀ فشار روانی پرداخت. مهم این است که این نقاط مثبت، شناسایی شوند و مورد توجّه قرار گیرند.

بر اساس آنچه گذشت، معصومان علیهم السلام مردم را به نکات مثبتی که در حین مشکلات داشته اند، توجّه می داده اند. در ادامۀ بحث، به قلمروهایی که نقاط مثبت زندگی را می توان در آنها جستجو کرد، اشاره خواهیم کرد.

یک. تجربه های مثبت پیشین

یکی از پیامدهای موقعیت ناخوشایند، تمرکز بر ناخوشایندی و ندیدن گذشتۀ خوشایند است که به «انقطاع از گذشتۀ خوشایند و خوشایندهای گذشته» منجر می شود. در این صورت، قابلیت آرامش بخشی و امیدبخشیِ خوشایند گذشته از میان می رود و همۀ چیز و همۀ دوران ها، ناخوشایند دیده می شوند. این بزرگ نمایی، بر فشار روانی شما می افزاید و آن را غیر قابل تحمّل می سازد.

این، در حالی است که خوشایند گذشته، یکی از منابع تقویت در برابر مشکلات است. اگر ناخوشایندی، در کنار خوشایندهای گذشته قرار گیرد، از عظمت پوشالی آن کاسته می شود. دیدن ناملایمات اندک، از کسی که خوبی های فراوان از او دیده ایم، آزاردهنده و بی تاب کننده نیست.

ص :369

چنین ناملایمت هایی در کنار دیگر خوشی ها، ناپیدا و ناچیز می شوند. کسانی که از ورود حادثه ای ناخوشایند، بی تاب می شوند، دیگر رویدادهای خوشایند زندگی را نمی بینند.

به همین جهت، یکی از روش های کاهش تنیدگی، یادآوریِ نعمت ها و خوشایندهای پیشین است. بر این اساس، امام صادق علیه السلام می فرماید:

لا خَیرَ فی عَبدٍ شَکا مِن مِحنَةٍ تَقَدَّمَها آلافُ نِعمَةٍ واتَّبَعَها آلافُ راحَةٍ.(1)هیچ خیری نیست در آن بنده ای که از گرفتاری خود شکایت می کند و حال آن که در گذشته، هزاران نعمت داشته و هزاران راحتی در آینده، به او خواهد رسید.

یکی از تجّار مدینه که از وضع مالی خوبی برخوردار بود و با امام صادق علیه السلام مراوده داشت، روزگار وی دگرگون شد و به امام صادق علیه السلام شکایت کرد. امام علیه السلام برای آرام ساختن وی فرمود:

ولا تَجزَع وإن أعسَرتَ یوماً***فَقَد أیسَرتَ فی زَمَنٍ طَویلٍ.(2)

بی تابی نکن که هر چند روزگاری چند تنگ دست شده ای،***امّا روزگاری طولانی، در آسایش بوده ای.

دو. دیگر داشته های مثبت حال

هر چند مصیبت، در زمان حالْ وارد شده و وجود دارد، امّا بدانید که ناخوشایندی، همۀ جنبه های حال را در بر نمی گیرد. حادثه، در یک یا چند بُعد اتفاق می افتد؛ ولی دیگر ابعاد زمان حال، از آن تهی است. ما نه تنها ناخوشایندی را به گذشته و آینده تعمیم می دهیم و خوشایند گذشته و آینده را به حساب نمی آوریم؛ بلکه در زمان حال نیز ناخوشایندی یک بُعد را به همۀ ابعادِ حال، تعمیم می دهیم و یا اصلاً بُعد دیگری را به حساب نمی آوریم. گویا جز این حالت، حالت دیگری وجود ندارد! بدیهی است که چنین وضعیتی، موجب افزایش فشار روانی می گردد. این، در حالی است که ناخوشایندی، فقط مربوط به برخی از ابعاد زمان حال است.

در کنار نکات منفیِ حال، نکات مثبت دیگری هم وجود دارند که چه بسا بیشتر از منفی ها باشند. لذا توجّه به آنها می تواند دایرۀ ناخوشایندی را کاهش دهد و بر سطح رضایت از زندگی بیفزاید. بر همین اساس، امام علی علیه السلام می فرماید:

إذا طَلَبتَ شَیئاً مِنَ الدُّنیا فَزُوِی عَنک، فَاذکر ما خَصَّک اللهُ بِهِ مِن دینِک وصَرَفَهُ عَن غَیرِک، فَإِنَّ ذلِک أحری أن تَستَحِقَّ بِما فاتَک.(3)

ص :370


1- . مسکن الفؤاد، ص 52؛ بحار الأنوار، ج 67، ص 231.
2- . کشف الغمة، ج 2، ص 162؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 203.
3- . کنز الفوائد، ص 345؛ فقه الرضا، ص 360؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 145.

هر گاه چیزی از دنیا خواستی و از تو باز داشته شد، به یاد آور دینت را که خداوند، به تو داده و از دیگران بازداشته است؛ که این، به جای آنچه از دست داده ای سزاوارتر است.

برخی از کسانی که دچار مشکلات روحی و فشارهای روانی بودند، هنگامی که به معصومان علیهم السلام مراجعه می کردند، با همین روش، درمان می شدند. ابوهاشم جعفری، یکی از کسانی است که به شدّت، گرفتار می شود و در تنگنای سختی قرار می گیرد. خدمت امام هادی علیه السلام می رسد تا از وضع خود شکایت کند. او خود می گوید: چون نزد امام علیه السلام نشستم، به من فرمود:

یا أبا هاشِمٍ! أی نِعَمِ اللهِ عزّ وجلّ عَلَیک تُریدُ أن تُؤَدِّی شُکرَها؟!ای ابو هاشم! کدام یک از نعمت های خدای عزّ وجلّ را می خواهی سپاس گزاری؟!

می گوید: سکوت کردم و ندانستم چه جوابی بدهم. امام علیه السلام ، خود، آغاز به سخن کرد و فرمود:

إنَّ اللهَ عزّ وجلّ رَزَقَک الإِیمانَ فَحَرَّمَ بَدَنَک عَلَی النّارِ، ورَزَقَک العافِیةَ فَأَعانَک عَلَی الطّاعَةِ، ورَزَقَک القُنوعَ فَصانَک عَنِ التَّبَذُّلِ.(1)خداوند عزّ وجلّ ایمان را روزی تو ساخت، پس، بدنت را بر آتش حرام کرد و سلامتی را روزیِ تو ساخت، پس تو را بر اطاعت خدا یاری کرد و قناعت را روزیِ تو کرد، پس تو را از ابتذال، مصون داشت.

در این بیان، امام علیه السلام ، وی را به سه نعمت بزرگ توجّه می دهد. قرار گرفتن مشکلات در کنار نکات مثبت، دو پیامد دارد: یکی این که اندازۀ مشکلات را کوچک می کند و دیگری این که توجّه به نقاط مثبت، موجب تلطیف فضای روانی می گردد.

سه. وجه مثبت کاهش مسئولیت

یکی از ابعاد مثبت دوران ناخوشایند، کاهش مسئولیت است. دارندگی، مسئولیت آور است. لذا کسی که از نعمتی محروم است، از تکلیفی نیز آزاد است. ما بیشتر به بُعد فقدان نعمت می نگریم؛ امّا روی دیگر فقدان، کاهش مسئولیت است که خود، نعمتی به شمار می رود. از این رو، توجّه به این بُعد، می تواند فشار روانیِ حاصل از فقدان را کاهش دهد و به انسان، خشنودی و خُرسندی ببخشد.

گویا احمد بن محمّد بن ابی نصر، مشکلی داشته است. خود می گوید: مطلبی را به عرض امام رضا علیه السلام رساندم. ایشان فرمود: «شکیبا باش؛ زیرا امیدوارم که خداوند، برایت کارسازی کند،

ص :371


1- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 401؛ الأمالی، صدوق، ص 412.

ان شاء اللّه».(1) سپس فرمود: «به خدا سوگند، آنچه خداوند از این دنیا برای مؤمن به آخرت اندازد، برایش بهتر از چیزی است که در همین دنیا به او بدهد».(2)

امام علیه السلام سپس دنیا را تحقیر نمود و فرمود: «دنیا چه ارزشی دارد؟!»(3) آنگاه فرمود: «شخصِ برخوردار از نعمت، در معرض خطر است؛ زیرا خداوند در آن نعمت، حقوقی را بر او واجب گردانیده است. به خدا قسم، گاهی اوقات، خداوند عزّ و جلّ به من نعمت هایی می دهد و من پیوسته نسبت به آنها بیمناک و نگران هستم _ و دستش را تکان داد _ تا این که از حقوقی که خداوند در این نعمت ها به گردن من دارد، بیرون آیم».

من گفتم: فدایت شوم! شما با چنین مقام و منزلتی که دارید، این چنین می ترسید؟! فرمود: «آری! و پروردگارم را در برابر نعمتی که به من ارزانی داشته است، می ستایم».(4)

بنا بر این، یک بُعد مثبت فقدان، کاهش مسئولیت و آزادی از تکلیف و پیامدهای آن است.

ز _ تصحیح تفسیر از بلا

اشاره

پیش تر در بارۀ ابعاد مثبت پدیده های ناخوشایند سخن گفتیم. در آن جا سخن از فلسفۀ بلاها و معنای پنهان سختی های زندگی بود؛ امّا مسئلۀ دیگر، تفسیر و ارزیابی ما از موقعیت و یا به تعبیر بهتر، نوع نگاه ما به آن است. این، یک اصل است که هر موقعیت ناخوشایندی، توسّط انسان، ارزیابی می گردد. این ارزیابی ها تأثیر مستقیمی بر فشار روانی حاصل از موقعیت دارد. اگر موقعیت ناخوشایند را مثبتْ ارزیابی کنیم و یا دارای بار مثبت بدانیم، قابل تحمّل خواهد بود و اگر منفی ارزیابی کنیم، از کنترل ما خارج می شود و غیر قابل تحمّل می گردد. در حقیقت، ما همان گونه که حوادث را تفسیر می کنیم، به آنها واکنش نشان می دهیم.

به بیان دیگر، حوادث، تعیین کننده نیستند؛ تفسیر ما از موقعیت ناخوشایند است که در کاهش یا افزایش تنیدگی و فشار روانی، تعیین کننده است. بنا بر این، ما به وسیلۀ تفسیرهایمان می توانیم

ص :372


1- . این بخش، مربوط به عامل «امید به گشایش» است.
2- . این بخش، مربوط به عامل «معنای ناخوشایندها» است که در بحث «خیرباوری» قرار می گیرد و مبنای آن در «مبانی جهان شناختی» گذشت.
3- . این بخش، مربوط به عامل «کوچک سازی» است.
4- . الکافی عن أحمد بن محمّد بنِ أبی نَصرٍ: ذَکرتُ للرِّضا علیه السلام شیئا فَقالَ: اصبِرْ؛ فإنّی أرجو أن یصنَعَ اللّهُ لک إن شاءَ اللّه ُ. ثُمّ قالَ: فوَ اللّهِ ما أخَّرَ اللّهُ عنِ المُؤمنِ مِن هذهِ الدُّنیا خَیرٌ لَهُ مِمّا عَجَّلَ لَهُ فیها. ثُمّ صَغَّرَ الدُّنیا و قالَ: أی شیءٍ هِی ؟! ثُمّ قالَ: إنّ صاحِبَ النِّعمَة علی خَطَرٍ؛ إنّهُ یجِبُ علَیهِ حُقوقُ اللّهِ فیها. و اللّه ِ، إنّهُ لَتَکونُ علَی النِّعَمُ مِن اللّهِ عَزَّ و جلَّ فما أزالُ مِنها علی وَجَلٍ _ وَ حَرَّک یدَهُ _ حتّی أخرُجَ مِن الحُقوقِ الّتی تَجِبُ للّهِ علَی فیها. فقلتُ: جُعِلتُ فِداک، أنتَ فی قَدرِک تَخافُ هذا ؟! قالَ: نَعَم، فأحمَدُ ربِّی علی ما مَنَّ بهِ علَی ( الکافی، ج 3، ص502، ح19).

موقعیت های ناخوشایند را کنترل و مدیریت کنیم. کنترل موقعیت ها در دست کسی است که کنترل تفسیرها و ارزیابی های خود را در دست داشته باشد. نکتۀ مهم در دیدگاه دین، هماهنگی تفسیرها با واقعیت هاست. دین، تفسیر خیالی و غیر واقعی را نمی پسندد؛ هر چند در ظاهر، کاهندۀ فشارهای روانی باشد. واقعیت گرایی در این بُعد نیز در آموزه های دین مشاهده می شود. متون دینی، با بیان واقعیت ها، سعی دارند ارزیابی ها و تفسیرهای ما را واقعی سازند تا تأثیری پایدار داشته باشند. در ادامه، چند گونه تفسیر را مورد بررسی قرار می دهیم.

یک. بلا و جایگاه انسان نزد خدا
اشاره

به محض ورود بلا و مصیبت، انسان در برخی باورهای پیشین خود تردید می کند و این سؤال برایش پیش می آید که جایگاه من نزد خداوند چگونه است؟ این موضوع را در دو وجه مختلف آن، بررسی می کنیم.

تفسیر غلط: توهّم «خواری»

جوابی که معمولاً به پرسش یاد شده داده می شود، پاسخ مناسبی نیست. معادلۀ برخی در ارزیابی جایگاه، «خوشایندمدار» است. بر اساس این معادله، راحتی، نشانۀ کرامت و سختی، نشانۀ خواری دانسته می شود. کسانی که در سختی ها و بلاها بی تاب می شوند، نه تنها موقعیت ناخوشایند را بی معنا می دانند؛ بلکه آن را منفی نیز ارزیابی می کنند. معمولاً چنین افرادی، سختی های زندگی را اهانت آمیز ارزیابی می کنند. در تصوّر این افراد، مال و ثروت، نشانۀ «کرامت» است و محرومیت، نشانۀ «خواری». قرآن کریم در این باره می فرماید:

(فَأَمَّا الْإِنسَنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ * وَ أَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ.(1) و امّا انسان، هنگامی که پروردگارش او را می آزماید، و عزیزش می دارد، و نعمت فراوان به او می دهد، می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است. و امّا چون وی را می آزماید و روزی اش را بر او تنگ می گرداند، می گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است) .

آنچه موجب تشدید فشار روانی می گردد، همین ارزیابی هاست. در این ارزیابی ها، معنای بلاها منفی ارزیابی می شوند و این ارزیابی، رنج موقعیت ناخوشایند را می افزاید. آیا این ارزیابی، صحیح است؟ آیا معنای بلاها خوار کردن انسان و دور شدن خدا از بنده است؟

ص :373


1- . سورۀ فجر، آیۀ 15 _ 16.

تفسیر صحیح: تصوّر «کرامت»

بلا، نشانۀ خواری نیست؛ بلکه می تواند نشانۀ کرامت و عزّت باشد. این پاسخ صحیح است. کسانی می توانند این گونه پاسخ دهند که معادلۀ ارزیابیِ آنان «خیرمدار» باشد. بر اساس آنچه در خیرباوری گذشت، بلا، به مصلحت انسان و در راستای رشد و تکامل اوست. پس نمی تواند دلیل خوار بودن نزد خداوند باشد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

أتَرَی اللهَ أعطی مَن أعطی مِن کرامَتِهِ عَلَیهِ ومَنَعَ مَن مَنَعَ مِن هَوانٍ بِهِ عَلَیهِ؟! کلّا!(1)آیا می پنداری خدا به هر کس چیزی داده، از سر تکریم او بوده و از هر کس بازداشته، از سر خوار کردن او بوده است؟! هرگز!

امام کاظم علیه السلام می فرماید: خداوند متعال، خود در این باره چنین می فرماید:

إنّی لَم اُغنِ الغَنِی لِکرامَتِهِ بِهِ عَلَی ولَم اُفقِرِ الفَقیرَ لِهَوانٍ بِهِ عَلَی.(2)من، فرد غنی را به این دلیلْ دارا نکرده ام که نزد من گرامی است و فقیر را به این دلیلْ محروم نکرده ام که نزد من، خوار است.پس معنای محرومیت ها و محنت ها، خواری و بی مقداری نزد خداوند نیست. در این دنیا، بیشترین سختی ها را شریف ترین انسان ها چشیده اند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیشترین آزار و اذیت ها را دیده است.(3) امیر مؤمنان علی علیه السلام که پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برترین مخلوق خدا است، اوّل مظلوم عالم نیز هست.(4) همسر او _ از برترین زنان آفرینش است _ ، آن قدر اذیت شد که پس از رحلت پدر، بیش از 75 یا 95 روز نتوانست زندگی کند. فرزندشان امام حسن علیه السلام آن همه ستم از مردم دید وحتّی درون خانه اش نیز امنیت نداشت و به دست همسرش مسموم شد و جنازه اش تیر باران گردید و نگذاشتند در کنار جدّش به خاک سپرده شود؛ امّا هم ایشان به برادرش فرمود: «هیچ روزی مثل روز تو نیست، ای ابا عبد الله!»؟.

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا آن همه مصیبت دید؛ علی اکبرش را پاره پاره کردند، حنجرۀ طفل شیرخوارش را با تیر سه شعبه، هدف قرار دادند، برادر باوفایش ابو الفضل علیه السلام را در مقابل دیدگانش، به شهادت رساندند، برادرزادگان و اصحاب باوفایش را به شهادت رساندند، خود ایشان را به شهادت رساندند و سر از بدنش جدا کردند و بدنش را که روزگاری روی دوش پیامبر صلی الله علیه و آله جای داشت، زیر سم ستوران، لگدمال کردند و خانواده اش را به اسیری بردند. کاروان اُسرا نیز

ص :374


1- . تفسیر العیاشی، ج 2، ص 13؛ بحار الأنوار، ج 75، ص 305؛ وسائل الشیعة، ج 11، ص 500.
2- . الکافی، ج 2، ص 265، ح 20؛ التمحیص، ص 47؛ مشکاة الأنوار، ص 288.
3- .پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ما اُوذِی نبَِی مِثلَ ما اُوذیتُ (بحار الأنوار، ج 39، ص 56).
4- . امام علی علیه السلام : صَبَرتُ وفِی العَینِ قَذی وفِی الحَلقِ شَجی (معانی الأخبار، ص 361).

آن همه سختی و رنج کشیدند. دیگر امامان معصوم علیهم السلام نیز بیشترین دردها و مصیبت ها را دیدند. اگر بلا و مصیبت، نشانۀ خواری باشد، چگونه مصیبت ها و بلاهایی را که بر سر شریف ترین بندگان خدا آمده است، می توان توجیه کرد؟

همۀ اینها نشانگر آن است که مصیبت ها و گرفتاری ها به معنای خواری و ذلّت در نزد خداوند متعال نیست؛ بلکه برعکس، نشانۀ کرامت و بزرگواری است و به همین جهت، است که آن بزرگواران، چنین مصیبت های سخت و تلخی را تحمّل می کردند. مهم این است که وقتی این حقیقت برای انسان معلوم گردد، ناراحتی ها و اندوه ها رخت برمی بندند و رضایت و بردباری، جای آنها را می گیرند.

دو. بلا و تفسیر انسان از آن
اشاره

بلا و مصیبت، به طور کلّی و از منظری دیگر نیز مورد ارزیابی قرار می گیرد و انسان، آن را زشت و یا زیبا تفسیر می کند. بحث پیشین، از منظر حرمت شناختی بود و این بحث، از منظر زیبایی شناختی. این تفسیر نیز بر اساس همان دو الگوی پیش گفته صورت می پذیرد که بر اساس آن، خوشایندها، زیبا و ناخوشایندها زشت و نازیبا هستند. بدیهی است که این ارزیابی نیز نقش مهمّی در کاهش یا افزایش فشار روانی خواهد داشت که در ادامه به بررسی آن می پردازیم.

تفسیر غلط: «زشت پنداری مصیبت»

برخی برای تعیین دیدگاه خود در بارۀ زشت یا زیبا بودن مصیبت، از مدل «خوشایندمدار» استفاده می کنند و مصیبت را زشت ارزیابی می نمایند. این ارزیابی، موجب افزایش فشار روانی خواهد شد؛ چرا که انسان از هر امر نازیبایی، فراری و گریزان است و موجب ناخرسندی وی می گردد؛ امّا آیا این تفسیر، درست است و این الگوی ارزیابی می تواند واقعیت مصیبت ها را نشان دهد؟

تفسیر صحیح: «زیباپنداریِ مصیبت»

بر اساس آنچه در خیرباوری گذشت، تفسیر زیباشناختیِ مصیبت نمی تواند زشت باشد. آنچه برای انسان خیر است و مایۀ رشد و تکامل وی می گردد، چگونه می تواند زشت باشد؟! بلا، سخت است؛ امّا زشت نیست. فرهنگ اسلامی، قائل به «سختِ زیبا» است. همین تفسیر، موجب کاهش فشار روانی و افزایش توان صبر می گردد. حضرت زینب علیها السلام ، اُسوۀ صبر و مقاومت است. ایشان، نه تسلیم دشمن شد و نه تسلیم بلاها؛ بلکه دشمن و بلاها را به تسلیم و خضوع در برابر خویش واداشت. یکی از رازهای این ایستادگی و بالندگی، ارزیابی درست از موقعیت بود. وقتی یزید به زینب علیها السلام گفت: «کاری را که خدا با برادرت کرد، چگونه دیدی؟» ایشان در پاسخ وی فرمود:

ص :375

ما رَأَیتُ إلّا جَمیلاً.(1)چیزی جز زیبایی ندیدم.

سؤال یزید، سؤال ارزیابی موقعیت بود؛ امّا انتظار نداشت که چنین پاسخی از زینب علیها السلام بشنود. این که چرا موقعیت ناخوشایند و حادثۀ تلخی همانند عاشورا، زیباست، موضوعی است که جای بحث آن، این جا نیست. آنچه در این جا مهم است، نقش تعیین کنندۀ «ارزیابی موقعیت» در کاهش فشارهای روانی و افزایش توان بردباری است که این نیز ریشه در معناشناسی مصیبت ها و بلاها دارد و پیش تر از آن سخن گفتیم. آن کس که در مسیر خدا گام برمی دارد و فقط به تکلیف خویش می اندیشد، هیچ پیش آمدی را نازیبا نمی بیند. بدون شک، در واقع امر، هیچ حادثه ای برای اهل ایمان، تلخ و نازیبا نیست؛ امّا این، برای کاهش تنیدگی و افزایش بردباری، کافی نیست. آنچه باید به این واقعیتْ اضافه شود تا فرد را زینب وار، مقاوم سازد، «توجّه» به این واقعیت، و «باور» به آن است. این واقعیت را نیز پیش تر در بحث ابعاد مثبت خوشایندی بیان کردیم.

سه. مرگ و تفسیر انسان از آن
اشاره

مرگ، از مسائل مهم و تردیدناپذیر زندگی انسان است. در رویارویی با این پدیده، برخی از آن «استقبال» می کنند و برخی «فرار». دلیل این تفاوت، در تفسیر آنان از مرگ است. این که ما مرگ را چگونه ببینیم، نقش مهمّی در واکنش ما به آن دارد. از این رو، دو گونه تفسیر مثبت و منفی از آن را بیان خواهیم کرد.

تفسیر غلط: توهّم «نابودی و پایان زندگی»

برخی ممکن است مرگ را به معنای نابود شدن و پایان زندگیِ خوش تفسیر کنند. این تفسیر، بر اساس مدل «دنیامدار» در ارزیابیِ مرگ و زندگی شکل می گیرد که مطابق آن، مرگ، پایان زندگی تفسیر می شود. بدیهی است چنین تفسیری، موجب بروز احساس ناخوشایند و نگرانی از آن خواهد شد. در روز عاشورا، امام حسین علیه السلام و یاران خاص ایشان از سخت شدن کار و شدّت یافتن نبرد، نه تنها هیچ هراسی به دل راه نمی دادند؛ بلکه چهره شان گشاده تر و بانشاط تر می شد؛ امّا گروه دیگری بودند که با شدّت یافتن جنگ و نزدیک شدن زمان کشته شدن، هراسان تر می شدند و به یکدیگر می گفتند: «ببینید این مرد، باکی از مرگ ندارد». این جمله، نشان می دهد که آنچه آنان را تحت فشار قرار داده بود، مرگ و کشته شدن بود و آنچه مرگ را برای آنان به یک عامل فشار روانی تبدیل کرده بود، تفسیر نادرست از آن بود.

ص :376


1- . بحار الأنوار، ج 45، ص 115.

تفسیر صحیح: تصوّر «عبور به خوشایند»

شیوۀ دیگر در ارزیابی مرگ و زندگی، اُلگوی «آخرت مدار» است. بر اساس این الگو، مرگ، پایان زندگی نیست و آخرت، اوج زندگی رؤیاییِ انسان است. با چنین تفسیری، انسان، مرگ را ناخوشایند نمی پندارد و نه تنها از آن نگران و هراسان نمی شود، بلکه با اشتیاق آن را می پذیرد و به سوی آن می شتابد. در همان جریان نگرانی اصحاب امام حسین علیه السلام از مرگ، امام علیه السلام با ارائۀ تفسیر واقعی از مرگ، آنان را نیز مقاوم و بردبار ساخت و از فشارهای روانی، آزاد کرد. ایشان به یارانش فرمود:

صَبراً بَنِی الکرامِ فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِکم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَی الجَنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعیمِ الدّائِمَةِ. فَأَیکم یکرَهُ أن ینتَقِلَ مِن سِجنٍ إلی قَصرٍ؟! وما هُوَ لِأَعدائِکم إلّا کمَن ینتَقِلُ مِن قَصرٍ إلی سِجنٍ وعَذابٍ. إنَّ أبی حَدَّثَنی عَن رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله: أنَّ الدُّنیا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّةُ الکافِرِ، واَلمَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلی جَنّاتِهِم، وجِسرُ هؤُلاءِ إلی جَحیمِهِم، ما کذَبتُ ولا کذِبتُ.(1)بردبار باشید ای بزرگ زادگان؛ که مرگ، چیزی نیست جز پلی که شما را از ناراحتی و سختی، به باغ های پهناور و نعمت های همیشگی منتقل می سازد. پس کدام یک از شما دوست ندارد که از زندان، به قصر منتقل شود؟! و مرگ برای دشمنان شما چیزی نیست مگر همانند کسی که از قصر، به زندان و شکنجه، منتقل می شود. پدرم از پیامبر خدا برایم حدیث کرد که: «دنیا، زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ، پل آنان به سوی بهشتشان و پل اینان به سوی دوزخشان است. هرگز دروغ نگفته ام و به من، دروغ گفته نشده است».

از لابه لای این کلام، هم ناخرسندی آنان به دست می آید و هم نابردباری شان که ریشه در تفسیر نادرست از مرگ دارد. امام حسین علیه السلام با درک این مطلب، نگرش یارانش به مرگ و ارزیابی آنان از کشته شدن را تصحیح کرد و بدین وسیله، آنان نیز دلیرانه جنگیدند و به شهادت رسیدند.

ح _ تصحیح اندازه گذاری بلا

اشاره

یکی از مسائل مهم در موضوع مصیبت، اندازۀ آن است. «مصیبتِ بزرگ»، غیر قابل تحمّل می نماید و «مصیبتِ کوچک»، قابل تحمّل. بنا بر این، این که ما چه اندازه ای برای بلاها قائل باشیم، نقش مهمّی در کاهش یا افزایش فشار روانی دارد که در ادامه، آن را مورد بحث قرار می دهیم.

ص :377


1- . معانی الأخبار، ص 288؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 297.

سنجۀ غلط: بزرگ شماری مصیبت

یکی از چیزهایی که در دوران بلا اتفاق می افتد، بزرگ نمایی سختی هاست. معمولاً افراد، سختی ها را بزرگ تر از آنچه هستند، ارزیابی می کنند. پیامد این کار، افزایش غیر معقول فشار روانی است که سبب غیر قابل تحمّل شدن موقعیت و بی تابی فرد می گردد و وی را به نارضایتی می کشاند. حوادثْ در واقع، آن قدر بزرگ نیستند که ما تصوّر می کنیم. اگر انسان، دنیا را بسیار مهم بشمارد و آن را محلّ راحتی بداند، سختی های آن، بسیار بزرگ جلوه می کند و تحمّل مصیبت های آن نیز بسیار دشوار می گردد. مهمْ شمردن دنیا، فقدان ها و محرومیت های آن را بسیار بزرگ تر از آنچه هست، نشان می دهد و بدین سان، فشار روانیِ حاصل از آن، بسیار سنگین می گردد.

سنجۀ صحیح: کوچک سازی بلا
اشاره

اگر مشکلاتْ کوچک شوند و یا دست کم، به اندازۀ خود دیده شوند، صبر و رضامندی به وجود می آید. یکی از عوامل موفّقیت در زندگی، برخورداری از «هنر کوچک سازی» سختی هاست. نخست باید سختی ها را کوچک شمرد و سپس آنها را تحمّل کرد. حتی اگر مشکلات و بلاها واقعاً نیز سخت و دشوار باشند، باید آنها را کوچک شمرد تا امکان تحمّل آن فراهم آید. این کار، موجب تحمّل پذیری بیشتر سختی ها می گردد. اصل کوچک سازی، نقش مهمّی در کاهش تنیدگی ها دارد. برای کوچک کردن سختی ها از روش های متعدّدی می توان استفاده کرد که در ادامه به آنها می پردازیم.

یک. مقایسۀ صعودی در ناخوشایند

در دوران ناخوشایند، با استفاده از عنصر مقایسه، می توان موقعیت را مهار کرد و رضامندی را به دست آورد؛ امّا سؤال این است که چه مقایسه ای موجب کاهش فشار روانیِ حاصل از مشکلات و سختی ها می شود؟ مقایسه در این موقعیت نیز دو قسم است: مقایسۀ کاهندۀ فشار روانی و مقایسۀ افزایندۀ فشار روانی. امّا نکتۀ مهم و قابل توجّه این که نوع مقایسه ای که موجب کاهش یا افزایش فشار روانی می گردد، با مقایسه در خوشایند، متفاوت است. در توضیح این مطلب باید گفت که محور مقایسه در این دو موقعیت، متفاوت است. در آن جا محور این بود که چگونه می توان خوشایندی را افزایش داد. لذا خوشایندها با یکدیگر مقایسه می شدند؛ اما در این جا سخن این است که چگونه می توان ناخوشایندی را کاهش داد. لذا ناخوشایندها با یکدیگر سنجیده می شوند. بنا بر این، مقایسۀ صعودی در آن جا یعنی مقایسه با خوشایندی بالاتر و مقایسۀ نزولی یعنی مقایسه با خوشایندی پایین تر. امّا مقایسۀ صعودی در این جا یعنی مقایسه با مشکلات بیشتر و مقایسۀ نزولی یعنی مقایسه با مشکلات کمتر. بر همین اساس، در آن جا مقایسۀ مطلوب، مقایسۀ

ص :378

نزولی، و مقایسۀ نامطلوب مقایسۀ صعودی بود؛ امّا در این جا دقیقاً بر عکس است؛ مقایسۀ مطلوب، مقایسۀ صعودی و مقایسۀ نامطلوب، مقایسۀ نزولی است.

در خوشایندها اگر خوشایند خود، با خوشایند بالاتر مقایسه می شد (مقایسۀ صعودی)، موجب کاهش رضامندی می بود و اگر با خوشایند پایین تر مقایسه می شد (مقایسۀ نزولی)، موجب افزایش رضامندی می گشت. امّا برعکس، در ناخوشایندها، اگر فرد، مشکل خود را با مشکل کوچک تر مقایسه کند (مقایسۀ نزولی)، موجب نارضایتی می شود و اگر با مشکل بزرگ تر بسنجد (مقایسۀ صعودی)، موجب افزایش سطح تحمّل و رضامندی می گردد. بنا بر این، در موقعیت ناخوشایند، مقایسۀ کاهندۀ رضامندی، مقایسۀ نزولی است، بدین معنا که فرد، وضع خود را با کسانی که کمتر مشکل دارند، بسنجد، و مقایسۀ افزاینده رضامندی، مقایسۀ صعودی است؛ بدین معنا که فرد وضع خود را با وضع کسانی که در موقعیت بدتر قرار دارند، مقایسه کند.

حال پرسش این است که اثر روانیِ هر کدام از این دو مقایسه چیست که چنین تأثیری در رضامندی دارد؟ پاسخ این است که مقایسۀ نزولی در ناخوشایندها، موجب بزرگ نماییِ مشکل خود و کوچک نماییِ مشکل دیگران می گردد و همین، موجب افزایش فشار روانی می گردد و صبر و تحمّل فرد را کاهش و نارضایی را افزایش می دهد؛ امّا مقایسۀ صعودی در ناخوشایندها، موجب کوچک سازی مشکل خود و تحمّل پذیر شدن موقعیت می شود و بدین طریق، توان صبر افزایش می یابد و بر سطح رضامندی افزوده می شود. بنا بر این، فشار زیاد یک حادثه را می توان از راه مقایسه نمودن آن با سختی های بزرگ تر، کاهش داد. توجّه به سختی های بزرگ تر، اندازۀ سختیِ وارد شده را کوچک می کند. لذا موجب کاهش تنیدگی و فشار روانی می گردد. با این مقایسه می توان حوادث تلخ را به اندازۀ قابل تحمّل، تبدیل کرد. در برخی از متون حدیثی، از این روش، برای کاهش فشار روانی استفاده شده است.

کسی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: مرا به چیزی سفارش کنید. امام علیه السلام در لابه لای توصیه های خود به وی فرمود:

وإذا اُصِبتَ بِمُصیبَةٍ فَاذکر مُصابَک بِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه وآله فَإِنَّ النّاسَ لَم یصابوا بِمِثلِهِ أبَداً ولَن یصابوا بِمِثلِهِ أبَداً.(1)و هر گاه به مصیبتی گرفتار شدی، مصیبت [فقدان ] پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد آور که مردم به مصیبتی همانند آن، دچار نشده اند و به مصیبتی همانند آن، گرفتار نخواهند شد.

مصیبت فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگ ترین مصیبت هاست. پیامبر صلی الله علیه و آله خود در این باره می فرماید:

ص :379


1- . الکافی، ج 8، ص 168؛ الأمالی، طوسی، ص 681، ح 1448؛ الأمالی، مفید، ص 194.

مَن اُصیبَ بِمُصیبَةٍ فَلیذکر مُصیبَتَهُ فِی فَإِنَّها أعظَمُ المَصائِبِ.(1) هر کس به مصیبتی گرفتار شد، مصیبت فقدان مرا به یاد آوَرَد؛ چرا که بزرگ ترین مصیبت هاست.

امام علی علیه السلام خود می گوید که ما با همین روش، خود را آرام می سازیم و مصیبت ها را تحمّل پذیر می کنیم:

إنّا وَطَّنّا أنفُسَنا أن نَصبِرَ عَلی کلِّ مُصیبَةٍ بَعدَ مُصابِنا بِرَسولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَإِنَّها أعظَمُ المُصیبَةِ.(2)ما نفس خود را بر این حالت قرار داده ایم که بعد از مصیبت پیامبر صلی الله علیه و آله بر هر مصیبتی بردبار باشیم؛ چرا که آن، بزرگ ترین مصیبت هاست.وقتی امیر مؤمنان علیه السلام به شهادت رسید و این خبر را به امام حسین علیه السلام دادند، ایشان در ابتدا آن را بزرگ ترین مصیبت دانست و سپس عظمت مصیبت پیامبر صلی الله علیه و آله را یاد کرد و آرام تر گردید.(3) مقایسۀ مصیبت بزرگ تر و یادآوری آن، موجب کوچک شدن گرفتاری های انسان می گردد و بدین سان، مصیبت های بزرگ تر، قابل تحمّل می شوند. پیامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ نقش این مقایسه و یادآوری می فرماید:

مَن عَظُمَت عِندَهُ مُصیبَةٌ فَلیذکر مُصیبَتَهُ بی فَإِنَّها سَتَهونُ عَلَیهِ.(4)نزد هر کس مصیبتی بزرگ دانسته شد، مصیبت مرا به یاد آورَد که موجب کوچک شدن مصیبت او می گردد.

این مقایسه، به مصیبت فقدان، اختصاص ندارد؛ در هر مصیبتی می توان به این مقایسه دست زد و فشار سختی ها را کاهش داد. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:

إن اُصِبتَ بِمُصیبَةٍ فی نَفسِک أو فی مالِک أو فی وَلَدِک، فَاذکر مُصابَک بِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه وآله فَإِنَّ الخَلائِقَ لَم یصابوا بِمِثلِهِ قَطُّ.(5)اگر به مصیبتی در خودت یا مالت یا فرزندت دچار شدی، مصیبت فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد آور که مردم، هرگز به مصیبتی همانند آن دچار نشده اند.

ص :380


1- . قرب الإسناد، ص 45؛ مسکن الفؤاد، ص 119؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 73.
2- . الاختصاص، ص 79؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 130؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 404.
3- . مرحوم کلینی چنین نقل می کند: «لَمّا اُصیبَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام نَعَی الحَسَنُ إلَی الحُسَین علیه السلام و هُوَ بِالمَدائِنِ، فَلَمّا قَرَأَ الکِتابَ قال: یا لَها مِن مُصیبَةٍ ما أعظَمَها، مَعَ أنَّ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله قال: مَن اُصیبَ مِنکُم بِمُصیبَةٍ فَلیَذکُر مُصابَهُ بِی فَإنَّهُ لَن یُصابَ بِمُصیبَةٍ أعظَمَ مِنها، و صَدَقَ صلی الله علیه و آله » ( الکافی، ج 3، ص 220، ح3).
4- . بحار الأنوار، ج 82، ص 84، ح 26؛ وسائل الشیعة، ج 3، ص 268.
5- . الکافی، ج 3، ص 220 ح 2؛ الأمالی، طوسی، ص 681؛ الأمالی، مفید، ص 194.

انسان، هنگام بلاها تصوّر می کند که هیچ مصیبتی بزرگ تر از مصیبت او نیست و هیچ کس به اندازۀ او سختی ندیده است! اگر انسان، قدری از لاک خود بیرون آید و به فراتر از خود نیز نگاه اندازد، خواهد دید که مصیبت های بزرگ تری نیز وجود دارند. توجّه به این مصیبت های بزرگ تر می تواند فشار روانیِ ما را کاهش دهد.

دو. همانندسازی با وضعیت عادی
اشاره

موقعیت ناخوشایند، وضعیت خاص و غیر عادی ای است که موجب فشار روانی می شود. همانندسازی این موقعیت با وضعیت عادی _ و نه الزاماً بهتر _ از روش هایی است می تواند به کاهش فشار روانی کمک کند. از این روش در متون دینی برای دو وضعیت، مورد استفاده قرار گرفته است: یکی فقدان و از دست دادن، و دیگری ناکامی در دستیابی که در ادامه به این دو می پردازیم.

_ همانندسازی فقدان با نبود نخستین

نداشتن و از دست دادن، هر دو سخت و تلخ است؛ امّا از جهاتی، فقدان، دشوارتر است؛ زیرا در این فرض، فرد مزۀ داشتن آن را چشیده است. از این رو، از دست دادن آن، سخت تر خواهد بود. برای این منظور می توان از وضعیت نداشتن برای آرام ساختن درد فقدان، استفاده نمود. فرد مصیبت زده می تواند وضعیت «فقدان» را با وضعیت «نداشتن» همانندسازی کند و با این کار، از درد فقدان بکاهد. اگر بنا باشد که انسان برای فقدان، ناراحت شود، خیلی چیزهای دیگر هم هست که ندارد و نسبت به آنها اکنون ناراحت نیست. پس وضعیت ناراحت کنندۀ حال را با حالتی باید همانندسازی کرد که ناراحت کننده نیست و یا کمتر ناراحت کننده است. امام علی علیه السلام همین روش را به فرزندش امام حسن علیه السلام آموزش می دهد و می فرماید:

إن کنتَ جازِعاً عَلی ما تَفَلَّتَ مِن یدَیک، فَاجزَع عَلی کلِّ ما لَم یصِل إلَیک.(1)اگر بر آنچه از دست داده ای بی تابی می کنی، پس بر هر آنچه به تو نرسیده نیز بی تابی کن.

اگر بنا باشد که انسان برای هر آنچه در زمان حال ندارد، بی تاب و افسرده گردد، باید برای همۀ آنچه به دست نیاورده نیز بی تاب گردد. آنچه در مصیبت فقدان، ناراحت کننده است، این است که چیزی را داشته ایم و با آن اُنس گرفته بوده ایم و اکنون از دست داده ایم. برای این که تحمّل فقدان، راحت تر باشد، بهتر است به «داشتن» آن نیندیشیم و نبود آن را مثل نبود همۀ آن چیزهایی بدانیم که با آنها اُنسی نداریم. اگر به داشتن آن در گذشته و اُنس و علاقه ای که به آن داشته ایم،

ص :381


1- . نهج البلاغة، نامۀ 31؛ غرر الحکم، ح 5628؛ تحف العقول، ص 82.

نیندیشیم، مصیبت فقدان در حدّ دیگر چیزهایی که نداریم، تنزّل خواهد کرد و فشار روانی آن کاهش می یابد.

_ همانندسازی دست نیافته ها با نخواسته ها

گاه انسان، خواسته ها و آرزوهایی برای زندگی بهتر دارد که به هر دلیلی به آن نمی رسد. این نیز دردناک و آزاردهنده است. درد و رنج این وضعیت، به خاطر خواستن و دست نیافتن است. وقتی انسان در دستیابی به چیزی که می خواهد، ناکام گردد، دچار فشار روانی می شود. پس صِرف نداشتنْ مهم نیست؛ دست نیافتن به خواسته، دردآور است. ما خیلی چیزهای دیگری را هم نداریم که به خاطر آنها اندوهگین نمی شویم؛ زیرا در قلمرو خواستۀ ما قرار نگرفته اند. از این رو، اگر فرد بتواند «خواسته های دست نیافته» را همانند «نخواسته ها» قرار دهد، می تواند فشار روانیِ این موقعیت را مهار کند. امام حسن مجتبی علیه السلام در همین راستا توصیه ای دارد. ایشان می فرماید:

اجْعَلْ ما طَلَبْتَ مِن الدُّنیا فَلَم تَظْفَرْ بهِ بمَنزِلَةِ ما لَم یخْطُرْ بِبالِک.(1)آنچه را از دنیا طلبیده ای و بدان نرسیده ای، به منزلۀ آن بپندار که هرگز به اندیشه ات خطور نکرده است.

سه. اندازهشناسیِ دنیا

یکی از علل بی تاب شدن در برابر سختی ها این است که بهره های دنیا را بسیار زیاد و مهم می شمریم. اگر انسان، چیزی را بسیار مهم بداند، به خاطر به دست نیاوردن و یا از دست دادن آن، به شدّت غمین و اندوهگین می گردد. شدّت تنیدگی، بسته به جایگاهی است که شی ءِ از دست رفته یا به دست نیامده، نزد فرد دارد. کسی که دنیا و بهره های دنیا را بزرگ بشمارد، تحمّل فقدان آن را ندارد؛ امّا این تصوّر، مطابق واقع نیست. قرآن کریم می گوید:

(قُلْ مَتَعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالْأَخِرَةُ خَیرٌ لِّمَنِ اتَّقَی .(2) بگو کالای دنیا اندک است و آخرت برای پرهیزکاران، بهتر است) .

این آیه، هنگامی نازل شد که مردم در آستانۀ یکی از جنگ ها قرار گرفته بودند و به خاطر دشواری ها و پیامدهای جنگ، ناراضی بودند. خداوند متعال، آنان را به کم بودن متاع دنیا و بهتر بودن متاع آخرت متوجّه می سازد. بدیهی است که جنگ، ویرانگر و زیان بار است؛ امّا اگر انسان به

ص :382


1- . کشف الغمّة، ج2، ص198.
2- . سورۀ نساء، آیۀ 77.

این نکته توجّه کند که آنچه از دنیا در دست دارد، چیز مهمّی نیست، در برابر فقدان و زیانِ ناشی از جنگ، مقاوم خواهد شد. این مسئله، اختصاص به جنگ ندارد و می تواند در همه جا کاربرد داشته باشد.

قرآن کریم با تکیه بر همین مسئله، کسانی را که به متاع دنیا خرسند می شوند، سرزنش می کند و می فرماید:

(وَ فَرِحُواْ بِالْحَیوةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیوةُ الدُّنْیا فِی الْأَخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ.(1) آنان به زندگی دنیا خشنودند و حال آن که زندگی دنیا در برابر زندگی آخرت، جز کالایی اندک نیست) .

و خطاب به آنان که در این راه قدم برداشته اند، می فرماید:

(وَ مَآ أُوتِیتُم مِّن شَی ءٍ فَمَتَعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُهَا وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌ وَ أَبْقَی أَفَلَا تَعْقِلُونَ.(2) آنچه به شما داده شده، کالای زندگی دنیا و زینت آن است، حال آن که آنچه نزد خداوند است، بهتر و پایدارتر است، آیا نمی اندیشید؟) .

اگر انسان به این حقیقت توجّه کند که آنچه را از دست داده یا به دست نیاورده، اندک بوده است، دچار تنیدگی و فشار روانی نمی گردد. مهم این نیست که در واقع، آن شی ء، کوچک است یا بزرگ؛ مهم، این است که ما آن را کوچک بدانیم یا بزرگ. اگر چیز مهمّی مثل «دین» را از دست بدهیم، ولی آن را ناچیز بشماریم، به خاطر فقدان آن، خیلی ناراحت نمی شویم؛ امّا اگر چیز بی ارزشی را از دست داده باشیم، ولی آن را مهم بشماریم، به شدّت ناراحت می شویم. پس آنچه در تنیدگی و نارضایتی مهم است، تصوّر ما ست. برای کسب رضایت از زندگی و مهار تنیدگی، بهتر است تصوّرات خود را از نعمت های دنیا اصلاح کنیم و آنها را با واقعیت، مطابقت نماییم.

ط _ تصحیح ارزیابیِ «دیگران در موقعیت من»

اشاره

از مسائلی که هنگام بلا رخ می دهد، بررسی خود با دیگران از منظر بلادیدگی است که آن را «دیگران در موقعیتِ من» می نامیم. این بررسی، بر این محور استوار است که آیا دیگران نیز همانند من مصیبت دیده اند یا نه؟ پاسخ به این پرسش می تواند کاهنده یا افزایندۀ فشار روانی باشد. از این رو، بررسی این موضوع اهمیت می یابد که در ادامه به آن می پردازیم.

ص :383


1- . سورۀ رعد، آیۀ 26. امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «ما بالُکُم تَفرَحُونَ بِالیَسیرِ مِن الدُّنیا تُدرِکُونَهُ و لا یَحزُنُکُم الکَثیرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحرَمونَهُ» (نهج البلاغة، خطبۀ 113؛ غرر الحکم، ح 2610).
2- . سورۀ قصص، آیۀ 60.

باور غلط: توهّمِ «تنها بلا دیدن»

از عوامل افزایندۀ فشار روانی به هنگام سختی ها، تصوّر تنها بودن در مشکلات است. معمولاً انسان هنگام گرفتاری چنین می پندارد که کسی جز او گرفتار نیست و دیگران در کمال آسایش زندگی می کنند.(1) این تصوّر، علاوه بر اصل مشکل، فشار روانیِ بیشتری را بر فرد وارد می سازد.

باور صحیح: فراگیریِ بلا

واقعیت این است که همۀ افراد در زندگی دچار مشکل می شوند؛ گاه هم زمان با او، و گاه پیش یا پس از او. توجّه به این واقعیت، فشار روانیِ نامتعارف را کاهش می دهد و زمینه را برای صبر و بردباری آماده می سازد. خداوند متعال از همین روش برای آرام و بردبار ساختن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله استفاده نموده است. یکی از مشکلات کسی همانند پیامبر صلی الله علیه و آله که وظیفه اش هدایت مردم است، تکذیب اوست. این امر بر ایشان گران می آمد. خداوند متعال برای کاستن از فشار روانی پیامبر صلی الله علیه و آله ، فرمود:

(وَ إِن یکذِّبُوک فَقَدْ کذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِک وَ إِلی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور.(2) اگر تو را تکذیب کنند [غم مخور، موضوع تازه ای نیست]، پیامبران پیش از تو نیز تکذیب شدند و همۀ کارها به سوی خدا بازمی گردد) .

مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر خود، تصریح می کند که این آیۀ شریف پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را تسلیت می دهد، که اگر مردم بعد از شنیدن این برهان های روشن، باز تو را تکذیب می کنند، غصّه مخور، که این رفتار مردم، چیز نوظهوری نیست؛ بلکه قبل از تو نیز چنین بوده که هر پیغمبری به سوی قومش مبعوث می شده، او را تکذیب می کردند. از این جا روشن می شود که جمله (فَقَدْ کذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِک) از باب به کار بردن سبب در جای مسبّب است؛ چون باید می فرمود: «و ان یکذبوک فلا تحزن» و جمله «لا تحزن» مسبّب از علم به این معنا ست که پیش از تو نیز چنین بوده است. مسبّب در آیه، حذف شده، و جمله «فَقَدْ کذِّبَتْ...» _ که سبب غصّه نخوردن است _ ، به جای مسبّب نشسته است.(3) همان گونه که روشن است، ایشان غم نخوردن را معلول شناخت آن واقعیت می داند.

ص :384


1- . در روان شناسی بلاها و فاجعه ها، به این حالت، «توهّمِ در مرکز بودن» (Illusion of Centrality) می گویند. در این حالت، پس از وقوع بلا، فرد تصوّر می کند که بیشترین مصیبت ها به او رسیده و او در مرکز و کانون واقعه بوده است. جالب آن که افراد هر چه از فاجعه، احساس آسیب ناپذیریِ بیشتری داشته باشند، بعد از بروز آن، احساسِ در مرکز بودن در آنها بیشتر است. (ر. ک: روان شناسی فاجعه ها، ص207).
2- . سورۀ فاطر، آیۀ4.
3- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج 17، ص19.

آیات دیگری نیز در بارۀ تکذیب وجود دارد.(1) غیر از تکذیب، موارد دیگری نیز وجود دارد. برای نمونه، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید که اگر از تو خواستند که کتابی از آسمان برایشان نازل کنی، از موسی، بزرگ تر و عجیب تر از این را درخواست کردند و آن دیدن خدا بود!(2) و اگر به تو خیانت کردند، پیش از آن به خدا خیانت کرده اند!(3) بنا بر این، توجّه به این واقعیت، می تواند احساس نادرستِ «تنها بودن در مشکل داشتن» را از بین ببرد و تحمّل سختی را آسان سازد.

ی _ تنظیم فشار روانی

اشاره

فشار روانی، از یک منظر، دو مؤلّفه دارد: یکی میزان فشار و دیگری زمان آن. معمولاً انسان، هر در صدی از فشار روانی را در یک دورۀ زمانی تجربه می کنند. این موضوع، ابعادی دارد که در کاهش یا افزایش فشار روانی تأثیر دارد. از این رو، نیازمند بررسی است.

روش غلط: تجمیع رنج

هنگام ورود سختی و بلا، برخی افراد، ناخوشایندی حال را به گذشته و آیندۀ خود نیز تعمیم می دهند. این افراد، از یک سو، تمام ناخوشایندی های گذشته را زنده می کنند و به هیچ نقطۀ مثبت آن نمی اندیشند و همۀ «گذشته» را با مقیاس «حال» می سنجند. از سوی دیگر، نسبت به آینده، هیچ افق روشنی تصوّر نمی کنند و همۀ آینده را پُر از رنج و بدبختی می پندارند. سپس اندوه همۀ گذشته و حال و آینده را بر زمان حال، بار می کنند. در این حالت، احساس تلخ گذشتۀ تمام شده و آیندۀ نیامده، بر زمان حال، بار می شود و بدیهی است که چنین فشار سنگین روانی ای، خردکننده خواهد بود.

روش صحیح: توزیع رنج

واقعیت این است که اندوه هر روز، مخصوص همان روز است. زندگی، جز لحظۀ حال نیست. زندگی، نه گذشته است و نه آینده؛ بلکه لحظۀ حال است.(4) اندوه گذشته، زمان آن به سر آمده و شایسته نیست که دوباره آن را زنده کنیم. آینده نیز هنوز نیامده تا اندوه آن را بخوریم. اگر این

ص :385


1- . (فَإِنْ کذَّبُوک فَقَدْ کذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِک جاؤُ بِالْبَیناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکتابِ الْمُنیرِ) (سورۀ آل عمران، آیۀ 184). (وَ إِنْ یکذِّبُوک فَقَدْ کذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکتابِ الْمُنیرِ) (سورۀ فاطر، آیۀ 25). (وَ إِنْ یکذِّبُوک فَقَدْ کذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ) (سورۀ حج، آیۀ 42).
2- . (یسْئَلُک أَهْلُ الْکتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیهِمْ کتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِنْ ذلِک فَقالُوا أَرِنَا الله جَهْرَة فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَة بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِک وَ آتَینا مُوسی سُلْطاناً مُبیناً) (سورۀ نساء، آیۀ 153).
3- . (وَ إِنْ یریدُوا خِیانَتَک فَقَدْ خانُوا الله مِنْ قَبْلُ فَأَمْکنَ مِنْهُمْ وَ الله عَلیمٌ حَکیمٌ) (سورۀ انفال، آیۀ 71).
4- . امام علی علیه السلام : أولا تَری أنَّ الدُّنیا ساعَة بَینَ ساعَتَینِ؛ ساعَة مَضَت وساعَة بَقِیتَ وساعَة أنتَ فیها ( التمحیص، ص 16).

واقعیتْ مورد توجّه قرار گیرد، صبر و تحمّل مصیبت، آسان می گردد. بر همین اساس، امام صادق علیه السلام می فرماید:

اِصبِروا عَلَی الدُّنیا فَإنَّما هِی ساعَةٌ فَما مَضی مِنهُ فَلا تَجِدُ لَهُ ألَماً ولا سُروراً وما لَم یجِئ فَلا تَدری ما هُوَ؟ وإنَّما هِی ساعَتُک الَّتی أنتَ فیها.(1)بر این دنیا بردبار باشید که ساعتی بیش نیست. نه رنجی آنچه را که گذشته است درمی یابی و نه سرور آن را، و آنچه را که نیامده، نمی دانی که چیست؟ همانا دنیا همین ساعتی است که اکنون در آن هستی.

امام علی علیه السلام نیز می فرماید:

لا تُدخِل عَلَیک الیومَ هَمَّ غَدٍ، یکفِی الیومَ هَمُّهُ وغَداً داخِلٌ عَلَیک بِشُغُلِهِ، إنَّک إن حَمَلتَ عَلَی الیومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ فی حُزنِک وتَعَبِک.(2)غم فردا را امروز بر خود وارد نساز؛ اندوه امروز برای امروز، کافی است و فردا با دلْ مشغولی های خود فرامی رسد. تو اگر اندوه فردا را بر امروزْ بار کنی، حزن و رنج خود را افزوده ای.

گاهی ممکن است اندوه فردایی را داشته باشیم که اصلاً وجود نخواهد داشت. ما چه می دانیم که فردا جزوِ عمر ما هست یا نه؟ امام علی علیه السلام می فرماید:

لا تُحَمِّل عَلی یومِک هَمَّ سَنَتِک، کفاک کلَّ یومٍ ما قُدِّرَ لَک فیهِ، فَإِن تَکنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِک فَإِنَّ اللَّهَ سُبحانَهُ سَیأتیک فی کلِّ غَدٍ بِجَدیدِ ما قُسِمَ لَک وإن لَم تَکنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِک فَما هَمُّک بِما لَیسَ لَک؟(3)اندوه سال خود را بر امروز خود وارد نساز که در هر روز، آنچه برای تو مقدّر شده، کافی است. پس اگر فردا از عمر تو باشد، خداوند سبحان در هر فردایی، روزیِ جدید تو را به تو خواهد رساند و اگر از عمر تو نباشد، چرا نسبت به چیزی اندوهگین می شوی که مال تو نیست؟

در حدیث پیشین، محور بحثْ این بود که هر روز، گرفتاریِ خود را دارد و در این حدیث، صحبت از آن است که شاید آینده از آنِ فرد نباشد.

ک _ معناشناسی بلای اهل ایمان

اشاره

از مسائل مربوط به بلاها، فلسفه و معنای آنهاست. این که «آیا بلاها معنایی دارند یا نه؟ و اصولاً افراد، چه تصوّری در بارۀ آنها دارند؟»، از مسائلی است که در کاهش یا افزایش فشار روانی تأثیر

ص :386


1- . الکافی، ج 2، ص 454، ح 4.
2- . التمحیص، ص 16؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 113، ح 109.
3- . غرر الحکم، ح 9192؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 520. نیز، ر. ک: نهج البلاغة، حکمت 379.

دارد. از این رو، باید ابعاد آن را روشن ساخت تا نقش آن در صبر مشخّص گردد.

باور غلط: توهّم بی معنایی یا بدمعنایی

یکی از عوامل افزایش فشار روانی، احساس بی معنا بودن حوادث است. اگر حادثه های ناخوشایند زندگی، بی معنا و بی حاصلْ ارزیابی شوند، قابل تحمّل نخواهند بود. کسانی که در سختی ها و بلاها بی تاب می شوند، نه تنها موقعیت ناخوشایند را بی معنا می دانند؛ بلکه از آن، ارزیابی منفی ای نیز دارند. معمولاً چنین افرادی، سختی های زندگی را ناعادلانه، بی دلیل، رنج بی حاصل، مزاحم و بخصوص اهانت آمیز، ارزیابی می کنند. بدیهی است با چنین تصوّری، فشار روانی، افزایش می یابد و درجۀ صبر و رضامندی کاهش پیدا می کند.

باور صحیح: تفکّر معناداری مثبت

ناخوشایندی، ظاهری تلخ، امّا باطنی شیرین دارد. اگر به ظاهر آن نگاه شود، نباید رضایت آور باشد؛ امّا نگاه به باطن آن، مایۀ بردباری است و رضایت آور خواهد بود. همۀ امور ناخوشایند، اهداف و فلسفه ای دارند که برای انسان مؤمن، مایۀ خیر و صلاح است و از آن به عنوان «معنا» نیز یاد می شود. اگر معنای واقعی امور ناخوشایند درک شود، تلخیِ ظاهر آن از بین می رود و یا قابل تحمّل می گردد. از این رو، توجّه به این بُعد از امور ناخوشایند زندگی، موجب رضامندی می شود و توان صبر انسان را افزایش می دهد. به همین جهت، یکی از اموری که در آیات و روایات اسلامی فراوان دیده می شود، توجّه دهی به آثار بلاها و مصیبت هاست.

نعمتْ بودن بلا !

به بیان دیگر، مصیبت ها و بلاها، هر چند ظاهری تلخ و ناخوشایند دارند، امّا پر از خیر و برکت اند و در حقیقت، برآورندۀ بخشی از نیازهای زندگی اند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره تصریح می فرماید:

مَن یرِدِ اللهُ بِهِ خَیراً یصِب مِنهُ.(1)خدا در بارۀ هر کس ارادۀ خیر کند، او را گرفتار می سازد.

بنا بر این، بودن در ناخوشایندی، به معنای محرومیت و نابرخورداری نیست. چنین تصوّری، مایۀ ناامیدی است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

مَن ضُیقَ عَلَیهِ فی ذاتِ یدِهِ فَلَم یظُنَّ أنَّ ذلِک حُسنُ نَظَرٍ مِنَ اللهِ (لَهُ) فَقَد ضَیعَ مَأمولاً، ومَن وُسِّعَ عَلَیهِ فی ذاتِ یدِهِ فَلَم یظُنَّ أنَّ ذلِک استِدراجٌ مِنَ اللهِ فَقَد أمِنَ مَخوفا.(2)

ص :387


1- . صحیح البخاری، ج5، ص2138، ح5321؛ مسند ابن حنبل، ج3، ص23، ح7239.
2- . تحف العقول، ص206؛ الزهد، حسین بن سعید، ص48، ح75؛ بحار الأنوار، ج72، ص51، ح70.

هر کس به تنگ دستی دچار شود و گمان نبرد که این، نیک بینی خدا به اوست، امید را تباه ساخته و آن کس که گشاده دست گردد و گمان نبرد که این، گرفتاری تدریجی خدا برای اوست، خود را از بیمی که نباید از آن ایمن باشد، ایمن داشته است.

به همین دلیل است که صابران، در بلاها خداوند را شکر می کنند:

اللَّهُمَ لَک الحَمدُ حَمدَ الشّاکرینَ لَک عَلی مُصابِهِم.(1)خداوندا! سپاسْ تو را همانند سپاس کسانی که در مصیبت ها شکرگزار تو هستند.

امام زین العابدین علیه السلام نیز در دعای خود از خداوند متعال می خواهد که توفیق شکر به خاطر نداشته ها را به وی عنایت کند:

وَاجعَل شُکرِی لَکَ عَلَی مازَوَیتَ عَنِّی أوفَرَ مِن شُکری إیّاکَ عَلَی ماخَوَّلتَنی.(2)و سپاس من از تو را به خاطر آنچه از من گرفته ای، بیشتر از سپاس من از تو به خاطر آنچه به من داده ای، قرار ده.

معنای بلا
اشاره

ابعاد مثبت ناخوشایندها شامل چند امر می شود: تکامل انسان؛ تقویت ارتباط با خداوند متعال؛ حفظ دین و ایمان؛ تطهیر گناهان؛ ترفیع درجه؛ پاداش اخروی.

یک. تکامل

یکی از مهم ترین فایدۀ بلاها، خاصیت «تکاملی» آنهاست. انسان، موجودی است که به رشد و تکامل نیاز دارد و جز این، ارزش و اهمیتی نخواهد داشت. این مهم، توسط بلاها امکان پذیر است. در حالت آسایش و راحتی، قابلیت های نهفتۀ انسان، پرورش نمی یابند. شهید مطهّری در این باره می گوید:

زشتی ها مقدّمۀ وجود زیبایی ها و آفریننده و پدیدآورندۀ آنها هستند. در شکم گرفتاری ها و مصیبت ها، نیک بختی ها و سعادت ها نهفته است.(3)

انسان، موجودی است با قابلیت ها و استعدادهای فراوان که برای سعادت و بهْ روزی باید پرورش یابند و از قوّه، به فعل تبدیل شوند و در این میان، آنچه زمینۀ این مهم را فراهم می سازد، «سختی»ها و «مصیبت»هاست و کارگاهی که چنین فعل و انفعالی در آن صورت می گیرد، «دنیا» است. اساساً فلسفۀ وجود دنیا، پرورش استعدادهای نهفتۀ انسان است. این که دنیا مقدّمۀ آخرت

ص :388


1- . زیارت عاشورا.
2- . الصحیفة السجادیة، ص180، دعای 1.
3- . مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 174.

است، به همین معناست. آخرت (چه بهشت و چه جهنّم آن)، محلّ بروز «قابلیت های پرورش یافته» است. در آخرت، جایی برای «قابلیت های نهفته» نیست. لذا دنیا خلق شده تا کارگاهی برای پرورش استعدادها و نمایان شدن قابلیت ها باشد و ابزار آن نیز امتحانات و ابتلائات است. قرآن کریم در این باره می فرماید:

(وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّلهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا.(1) سوگند به نَفْس و آن کس که آن را درست کرد.سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد) .

دیو شدن یا فرشته شدن انسان، به این است که چگونه خود را بسازد:

(قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا.(2) هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر کس که آلوده اش ساخت، قطعاً باخت) .

آنچه زمینۀ این مهم را فراهم می آورد، موقعیت های تلخ و شیرینی هستند که بشر را به واکنش می کشانند.

به همین جهت، خداوند متعال، انسان را در رنج آفرینش داده است: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ فِی کبَدٍ) .(3) شهید مطهّری در این باره می فرماید:

این خصوصیت، مربوط به موجودات زنده، بالأخص انسان است که سختی ها و گرفتاری ها مقدّمۀ کمال ها و پیشرفت هاست. ضربه ها، جمادات را نابود می سازد و از قدرت آنان می کاهد؛ ولی موجودات زنده را تحریک می کند و نیرومند می سازد. «بس زیادت ها که اندر نقص هاست». مصیبت ها و شدائد، برای تکامل بشر ضرورت دارند. اگر محنت ها و رنج ها نباشند، بشر تباه می گردد... آدمی باید مشقّت ها تحمّل کند و سختی ها بکشد، تا هستیِ لایق خود را بیابد. تضاد و کشمکش، شلّاق تکامل است. موجودات زنده، با این شلّاق، راه خود را به سوی کمال می پیمایند.(4)

این همان چیزی است که در ادبیات دین، از آن به عنوان «ابتلاء» یاد می شود. همۀ سخن در این آیۀ شریف، نهفته است که:

(الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیوةَ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.(5) [خدا] کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک، نیکوکارتر است) .

ص :389


1- . سورۀ شمس، آیۀ 7 _ 8.
2- . سورۀ شمس، آیۀ 9 _ 10.
3- . سورۀ بلد، آیۀ 4.
4- . مجموعه آثار شهید مطهری، ج1، ص 176.
5- . سورۀ ملک، آیۀ 2. (وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّة أَیامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَآءِ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً) (سورۀ هود، آیۀ 7).

دنیا و زندگی آن، برای آزمودن است و آزمودن، برای ساخت شخصیت انسان هاست. در این زندگی، گرفتاری هایی هست که بشر را به واکنش وا می دارد و چگونگی واکنش او موجب پرورش استعدادهای نهفته می شود. بردباری، واکنش منطقی و مثبتی است که انسانیت را می پرورانَد و به همین جهت، قابل مژده دادن است.(1) امام صادق علیه السلام بر این اصل تصریح می کند که محرومیت مادی، مایۀ امتحان و اختبار فرد است:

ما اُعطِی عَبدٌ مِنَ الدُّنیا إلّا اعتِبارا، وما زُوِی عَنهُ إلّا اختِبارا.(2)هیچ بنده ای از دنیا برخوردار نمی شود، مگر برای عبرت یافتن؛ و هیچ بنده ای از آن بی بهره نمی گردد، مگر برای آزموده شدن.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با توضیح بیشتری در این باره می فرماید:

إنَّ اللّهَ تَعالی لَیبتَلِی العَبدَ بِالرِّزقِ لِینظُرَ کیفَ یعمَلُ؛ فَإِن رَضِی بورِک لَهُ، وإن لَم یرضَ لَم یبارَک لَهُ.(3)همانا خدای تعالی، بنده را با روزی دادن آزمایش می کند تا درنگرد که وی چگونه عمل می کند. اگر بنده از آن روزی خشنود باشد، روزی اش برکت می یابد و اگر خشنود نباشد، روزی اش بی برکت می گردد.

در حدیثی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از قول خداوند متعال نقل می کند که:

قالَ اللهُ عز و جل: لَولا أنّی أستَحیی مِن عَبدِی المُؤمِنِ، ما تَرَکتُ عَلَیهِ خِرقَةً یتَواری بِها، وإذا أکمَلتُ لَهُ الإِیمانَ ابتَلَیتُهُ بِضَعفٍ فی قُوَّتِهِ، وقِلَّةٍ فی رِزقِهِ، فَإِن هُوَ جَزِعَ أعَدتُ عَلَیهِ، وإن صَبَرَ باهَیتُ بِهِ مَلائِکتی.(4)خداوند عز و جل فرموده است: «اگر از بندۀ مؤمن خویش حیا نمی ورزیدم، برایش [حتی]زیرجامه ای نمی نهادم که خود را با آن بپوشاند. و چون ایمانش را کمال ببخشم، به کم توانی و اندکی روزی مبتلایش می سازم؛ اگر بیتابی کند، دیگر بار مبتلایش می سازم و اگر صبر پیشه کند، با او بر فرشتگان مباهات می ورزم».

ص :390


1- . (وَلَنَبْلُوَنَّکم بِشَی ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَ لِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَ تِ وَبَشِّرِ الصَّبِرِینَ) (سورۀ بقره، آیۀ 155).
2- . الکافی، ج2، ص261، ح6؛ مشکاة الأنوار، ص226، ح629؛ بحار الأنوار، ج72، ص9، ح8.
3- . حلیة الأولیاء، ج2، ص213؛ کنز العمّال، ج3، ص396، ح7121. پیامبر صلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ _ تَبارَک وتَعالی _ یبتَلی عَبدَهُ بِما أعطاهُ، فَمَن رَضِی بِما قَسَمَ اللهُ عز و جل لَهُ بارَک اللهُ لَهُ فیهِ ووَسَّعَهُ، ومَن لَم یرضَ لَم یبارِک لَهُ (مسند ابن حنبل، ج7، ص282، ح20301؛ شعب الأیمان، ج7، ص125، ح9725). نیز، ر. ک: الدعوات، ص166، ح461؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید ، ج18، ص318؛ کنز العمّال، ج11، ص100، ح30793.
4- . الأمالی، طوسی، ص306، ح613؛ الزهد، حسین بن سعید، ص45، ح61. نیز، ر. ک: بحار الأنوار، ج72، ص50، ح61.

فقر و دارایی، وسیله ای برای آشکار شدن ویژگی ها و صفات نهفتۀ انسان است.(1) امام علی علیه السلام در بیان معنای آیۀ شریف (وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَآ أَمْوَلُکمْ وَ أَوْلَ _ دُکمْ فِتْنَةٌ) (2) می فرماید:

ومَعنی ذلِک أنَّهُ یختَبِرُهُم بِالأَموالِ وَالأَولادِ؛ لِیتَبَینَ السّاخِطَ لِرِزقِهِ، وَالرّاضِی بِقِسمِهِ، وإن کانَ سُبحانَهُ أعلَمَ بِهِم مِن أنفُسِهِم، ولکن لِتَظهَرَ الأَفعالُ الَّتی بِها یستَحَقُّ الثَّوابُ وَالعِقابُ؛ لِأَنَّ بَعضَهُم یحِبُّ الذُّکورَ ویکرَهُ الإِناثَ، وبَعضَهُم یحِبُّ تَثمیرَ المالِ ویکرَهُ انثِلامَ الحالِ.(3)و معنای این سخن، آن است که خداوند، ایشان را به دارایی ها و فرزندان می آزماید تا آن کسی که به روزی او ناخرسند است و آن که بدان خشنود است، شناخته شود، هر چند که خدای سبحان به آنان آگاه تر از خودشان است؛ لیکن چنین می کند تا کردارهای شایستۀ پاداش و کیفر ظهور یابند؛ چرا که برخی شان فرزند پسر را می پسندند و از دختر بیزارند، و برخی مال بر مال نهادن را دوست می دارند و از آشفته حالی کراهت دارند.

امام علی علیه السلام نیز در بحث حکمت قبض و بسط روزی، به مسئلۀ آشکار شدن صفات درونی توسط بلا می پردازد و می فرماید:

قَدَّرَ الأَرزاقَ فَکثَّرَها وقَلَّلَها، وقَسَّمَها عَلَی الضّیقِ وَالسَّعَةِ، فَعَدَلَ فیها لِیبتَلِی مَن أرادَ بِمَیسورِها ومَعسورِها، ولِیختَبِرَ بِذلِک الشُّکرَ وَالصَّبرَ مِن غَنِیها وفَقیرِها. ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِها عَقابیلَ فاقَتِها، وبِسَلامَتِها طَوارِقَ آفاتِها، وبِفُرَجِ أفراحِها غُصَصَ أتراحِها (أبزاحِها). وخَلَقَ الآجالَ فَأَطالَها وقَصَّرَها، وقَدَّمَها وأخَّرَها، ووَصَلَ بِالمَوتِ أسبابَها، وجَعَلَهُ خالِجا لِأَشطانِها، وقاطِعا لِمَرائِرِ أقرانِها.(4)خداوند، روزی ها را تقدیر فرموده و آنها را فراوان یا اندک و در تنگنا یا گشایش مقرّر فرموده است و در این رفتار، دادگری ورزیده تا هر که را بخواهد، با روزی آسان یا سختْ آزمایش فرماید و بدین گونه، شکر ورزیدن و صبر کردن را از توانگر و فقیر بیازماید. سپس همراه با گشایش روزی، ناگواری های فقر را قرار داده و با سلامتش بلاهای بیماری را درآمیخته و با شادمانی های سُرورش غمناکی های اندوهش را همراه ساخته است. و سر رسیدن زندگی ها را مقدّر فرموده و آنها را بلند یا کوتاه و پیش یا پس قرار داده و سبب های مرگ را فراهم آورده و مرگ را کِشندۀ طناب های دراز عمرها و پاره کنندۀ ریسمان های کوتاهِ گره خوردۀ آنها قرار داده است.

ص :391


1- . امام علی علیه السلام : المالُ یُبدی جَواهِرَ الرِّجالِ وخَلائِقَها (غرر الحکم، ح1155). امام علی علیه السلام : الغِنی وَالفَقرُ یکشِفانِ جَواهِرَ الرِّجالِ وأوصافَها (همان، ح1154).
2- . سورۀ أنفال، آیۀ 28.
3- . نهج البلاغة، حکمت 93.
4- . همان، خطبۀ 91؛ بحار الأنوار، ج5، ص148، ح11.

امام صادق علیه السلام نیز در پاسخ کافری که از علّت فقر و غنا پرسیده بود، یکی از علل آن را همین مطلب دانسته است.(1)

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیة شریف (وَکذَ لِک فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ؛(2) و بدین گونه برخی از ایشان را به برخی آزمودیم) بر همین قاعده تصریح می کند و می فرماید:

أی اختَبَرنَا الأَغنِیاءَ بِالغَناءِ لِنَنظُرَ کیفَ مُواساتُهُم لِلفُقَراءِ، وکیفَ یخرِجونَ ما فَرَضَ اللّهُ عَلَیهِم فی أموالِهِم، فَاختَبَرنَا الفُقَراءَ لِنَنظُرَ کیفَ صَبرُهُم عَلَی الفَقرِ وعَمّا فی أیدِی الأَغنِیاءِ.(3)یعنی توانگران را به فقیران آزمودیم تا درنگریم که با فقیران، چگونه همراهی می کنند و چه سان بخشی از مالشان را که خداوند واجب فرموده، بیرون می سازند؛ و نیز فقیران را آزمودیم تا درنگریم که چگونه بر فقر خویش و توانگری توانگران، صبر می ورزند.

بنا بر این، فقر و غنا، و ضعف و قدرت، نشانۀ ارزشمندی و ناارزشمندی نزد خداوند متعال نیست. امام علی علیه السلام در این باره تصریح می کند که:

لا تَعتَبِرُوا الرِّضا وَالسُّخطَ بِالمالِ وَالوَلَدِ جَهلاً بِمَواقِعِ الفِتنَةِ، وَالاِختِبارِ فی مَوضِعِ الغِنی وَالاِقتِدارِ، فَقَد قالَ سُبحانَهُ وتَعالی: (أَ یحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِینَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیرَتِ بَل لّا یشْعُرُونَ) (4) فَإِنَّ اللهَ سُبحانَهُ یختَبِرُ عِبادَهُ المُستَکبِرینَ فی أنفُسِهِم بِأَولِیائِهِ المُستَضعَفینَ فی أعینِهِم.(5)به سبب جهل به موارد آزمایش و امتحان در جای توانگری و قدرت، گمان نکنید که خشنودی یا ناخشنودی خدا به این شکل است که مال و فرزند به کسی بدهد یا ندهد. همانا خداوندِ منزّه و بزرگ فرموده است: (آیا می پندارند که آنچه از مال و فرزندان به آنان می دهیم، برای آنها در [رساندن] نیکی ها شتاب می کنیم؟ [نه؛] بلکه نمی فهمند) . پس خدای سبحان، آن گروه از بندگانش را که خود را نزد خویش بزرگ می شمارند، به سبب آن دسته از دوستانش که در چشم آن گروهْ ضعیف به شمار می روند، آزمایش می کند.

جالب این که امام علی علیه السلام ، آن تصوّر باطل را نتیجۀ جهل و نادانی می داند. از این رو، شناخت و معرفت می تواند تصوّر باطل را از بین ببرد و تصوّر درست را جایگزین آن سازد.

ص :392


1- . اِختَبَرَ الأَغنِیاءَ بِما أعطاهُم لِینظُرَ کیفَ شُکرُهُم، وَالفُقَراءَ بِما مَنَعَهُم لِینظُرَ کیفَ صَبرُهُم ( الإحتجاج، ج2، ص224، ح223؛بحار الأنوار، ج10، ص171، ح2).
2- . سورۀ انعام، آیۀ 53.
3- . تفسیر القمّی، ج1، ص202؛ بحار الأنوار، ج17، ص82، ح3 و ج22، ص67، ح10.
4- . سورۀ مؤمنون، آیۀ 55 _ 56.
5- . نهج البلاغة، خطبۀ 192؛ بحار الأنوار، ج13، ص141، ح61.

از آنچه گفتیم روشن می شود که بلاها و سختی ها از هر نوع آن، نه تنها بی معنا و بی فایده نیستند؛ بلکه ضرورت حیات انسانی اند. انسان، بدون سختی ها و کش و قوس های زندگی، «هیچ» است. با این حال، آیا می توان سختی ها و شدائد را بد و غیرمفید دانست؟ بدون بلاها و امتحان ها، انسان، همانند نهال بارور نشده و بذر جوانه نزده ای می مانَد که پس از چندی نابود می شود. سختی ها بی معنا نیستند. پس نباید از آنها دلگیر شد؛ بلکه باید آنها را گرامی داشت. از این رو، نباید از گرفتاری ها ناراحت و ناراضی بود. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

لا تَفرَح بِالغَناءِ وَالرَّخاءِ، ولا تَغتَمَّ بِالفَقرِ وَالبَلاءِ؛ فَإِنَّ الذَّهَبَ یجَرَّبُ بِالنّارِ، وَالمُؤمِنَ یجَرَّبُ بِالبَلاءِ.(1)از توانگری و آسایش، شادمان مشو و از فقر و بلا نیز اندوه مخور؛ که طلا با آتشْ محک می خورَد و مؤمن با بلا.

دو. تقویت ارتباط با خدا

ارتباط با خدا، از نیازهای انسان و یکی از عوامل مهم نشاط و شادابی است؛ امّا این ارتباط، معمولاً به صورت عادی اتّفاق نمی افتد. از این رو، خداوند متعال با پیش آوردن مشکلات و گرفتاری ها، زمینۀ بازگشت به خدا و ارتباط با او را به وجود می آورد. قرآن کریم در این باره می فرماید:

(وَ مَآ أَرْسَلْنَا فِی قَرْیةٍ مِّن نَّبِی إِلّا أَخَذْنَآ أَهْلَهَا بِالْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ یضَّرَّعُونَ.(2) و ما هیچ پیامبری را در هیچ آبادی و شهری نفرستادیم، مگر آن که مردمِ آن را به سختی و گزند، گرفتار کردیم تا شاید زاری کنند) .

پیش تر نیز گذشت که انسان، وقتی گرفتار می شود، رو به خدا می آورد.(3) از این رو، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

إذا رَأَیتُمُ الرَّجُلَ ألَمَّ اللّهُ بِهِ الفَقرَ وَالمَرَضَ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالی یریدُ أن یصافِیهُ.(4)هر گاه کسی را دیدید که خدا فقر و بیماری را بر وی وارد فرموده، [بدانید که] هر آینه، خدای تعالی می خواهد با وی صفا ورزد.

از این رو، نباید ورود بلا، ناخرسندی ایجاد کند و نعمت، مایۀ خرسندی شود.

ص :393


1- . غرر الحکم، ح10394.
2- . سورۀ اعراف، آیۀ 94 _ 95.
3- . ر. ک: فصل ششم، الگوهای واکنش منفی.
4- . الفردوس، ج1، ص261، ح1015.

سه. حفظ دین

یکی دیگر از فواید بلاها، حفظ دین است. انسان ها ویژگی ها و ظرفیت های گوناگون دارند. برخی در فقر، ایمان خود را از دست می دهند. لذا دارایی برای حفظ دین آنان مفید است. برخی نیز در غنا ایمان خود را از دست می دهند. لذا فقر و محرومیت برای آنان مفید است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

قالَ اللهُ عزوجل:... إنَّ مِن عِبادِی المُؤمِنینَ لَعِبادا لا یصلُحُ لَهُم أمرُ دینِهِم إلّا بِالفاقَةِ وَالمَسکنَةِ وَالسُّقمِ فی أبدانِهِم، فَأَبلوهُم بِالفاقَةِ وَالمَسکنَةِ وَالسُّقمِ فَیصلُحُ عَلَیهِم أمرُ دینِهِم، وأنَا أعلَمُ بِما یصلُحُ عَلَیهِ أمرُ دینِ عِبادِی المُؤمِنینَ.(1)خداوند عزّ وجلّ فرموده است: «هر آینه از بندگان مؤمن من کسانی هستند که کار دینشان برایشان به سامان نیاید جز به این که در فقر و تنگ دستی و بیماری به سر برند. پس ایشان را به فقر و تنگ دستی و بیماری مبتلا می کنم تا بدین سان، کار دینشان برایشان سامان یابد. و من آگاه ترم که کار دین بندگان مؤمنم به چه چیز سامان می یابد».

امام صادق علیه السلام در پاسخ کافری که از علّت تفاوت فقر و غنا پرسیده بود، به ظرفیت افراد و آستانۀ آسیب پذیریِ دین آنان اشاره کرده و فرموده است:

ووَجهٌ آخَرُ: فَإِنَّهُ عَلِمَ احتِمالَ کلِّ قَومٍ فَأَعطاهُم عَلی قَدرِ احتِمالِهِم، ولَو کانَ الخَلقُ کلُّهُم أغنِیاءَ لَخَرِبَتِ الدُّنیا، وفَسَدَ التَّدبیرُ، وصارَ أهلُها إلَی الفَناءِ، ولکن جَعَلَ بَعضَهُم لِبَعضٍ عَونا، وجَعَلَ أسبابَ أرزاقِهِم فی ضُروبِ الأَعمالِ وأنواعِ الصِّناعاتِ؛ وذلِک أدوَمُ فِی البَقاءِ وأصَحُّ فِی التَّدبیرِ. ثُمَّ اختَبَرَ الأَغنِیاءَ بِالاِستِعطافِ عَلَی الفُقَراءِ. کلُّ ذلِک لُطفٌ ورَحمَةٌ مِنَ الحَکیمِ الَّذی لا یعابُ تَدبیرُهُ.(2)و دیگر سبب، آن که خداوند می داند هر گروه، چه اندازه تحمّل دارد و هر یک را به قدر تحمّلش روزی عطا فرموده است. اگر همۀ مردم توانگر بودند، دنیا ویران می شد و تدبیر تباه می گشت و اهل جهان نابود می شدند؛ لیکن برخی از ایشان را یار برخی دیگر قرار داد و سبب های پیدایش روزی را در انواع کارها و حرفه ها نهاد. این، ماندگارتر و تدبیرمندانه تر است. آن گاه خداوند، توانگران را با لطف ورزیدن به فقیران آزمود. این همه،

ص :394


1- . الکافی، ج2، ص60، ح4؛ مشکاة الأنوار، ص227، ح631 و ص538، ح1805؛ التمحیص، ص57، ح115. نیز، ر. ک: علل الشرائع، ص12، ح7؛ التوحید، ص400، ح1؛ بحار الأنوار، ج5، ص284، ح3. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أتانی جَبرَئیلُ فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، رَبُّک یقرَأُ عَلَیک السَّلامَ ویقولُ: إنَّ مِن عِبادی مَن لا یصلُحُ إیمانُهُ إلّا بِالغِنی، ولَو أفقَرتُهُ لَکفَرَ؛ وإنَّ مِن عِبادی مَن لا یصلُحُ إیمانُهُ إلّا بِالفَقرِ، ولَو أغنَیتُهُ لَکفَرَ (تاریخ بغداد، ج6، ص15، ح3044؛ کنز العمّال، ج15، ص862، ح43433).
2- . الإحتجاج، ج2، ص224، ح223؛ بحار الأنوار، ج10، ص171، ح2.

لطف و رحمت خدای حکمت پیشه است که در تدبیرش عیبی راه ندارد.

امام باقر علیه السلام در گزارش یکی از مسائل معراج چنین نقل می کند:

لَمّا اُسرِی بِالنَّبِی صلی الله علیه و آله قالَ: یا رَبِّ، ما حالُ المُؤمِنِ عِندَک؟ قالَ:... وإنَّ مِن عِبادِی المُؤمِنینَ مَن لا یصلِحُهُ إلّا الغِنی، ولَو صَرَفتُهُ إلی غَیرِ ذلِک لَهَلَک؛ وإنَّ مِن عِبادِی المُؤمِنینَ مَن لا یصلِحُهُ إلّا الفَقرُ، ولَو صَرَفتُهُ إلی غَیرِ ذلِک لَهَلَک.(1)آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج برده شد، گفت: «پروردگارم! مؤمن نزد تو چه حالی دارد؟». فرمود: «... از بندگان مؤمن من کسی است که جز توانگری، به صلاح او نیست و اگر به حالی جز آن بدارمش، تباه می گردد؛ و از بندگان مؤمن من کسی است که جز فقر به صلاح او نیست و اگر به حالی جز آن بدارمش، تباه می شود».

از این رو، گاه خواستۀ مؤمن از خدا برای افزایش مال و ثروت، برآورده نمی شود. این را نباید به عنوان «محرومیت» تلقّی کرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

یقولُ اللّهُ عزوجل:... رُبَّما سَأَلَنی وَلِیی المُؤمِنُ الغِنی فَأَصرِفُهُ إلَی الفَقرِ، ولَو صَرَفتُهُ إلَی الغِنی لَکانَ شَرّا لَهُ؛ ورُبَّما سَأَلَنی وَلِیی المُؤمِنُ الفَقرَ فَأَصرِفُهُ إلَی الغِنی ولَو صَرَفتُهُ إلَی الفَقرِ لَکانَ شَرّا لَهُ.(2)خداوند عزّوجلّ می فرماید: «بسا که دوست مؤمنم از من توانگری بخواهد؛ امّا من به وی فقر بدهم؛ که اگر به وی توانگری بدهم، برای او شر است. و بسا که دوست مؤمنم از من فقر بخواهد، امّا من به وی توانگری بدهم؛ که اگر فقرش بدهم، برای او شر است».

بنا بر این، این گونه محرومیت ها، خود از مهم ترین نعمت های خداوند متعال است که هر چند مشکلات اندکی را به وجود می آورد، امّا سعادت واقعی و شادکامیِ اصیل انسان را تضمین می کند. لذا گاه، شادمانی واقعی باید از فقر باشد، نه ثروت، و نگرانی واقعی باید از ثروتمندی باشد، نه فقر.

عبداللّه بن حواله، نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می رود و از بی جامگی و فقر و کم مایگی به او شکایت می بَرَد. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «مژده باد شما را؛ به خدا سوگند که از پُرمایگی، بیش از کم مایگی بر شما بیمناکم».(3) این بیمناکی، بیمناکی بر دین است. گاه ثروت، موجب از بین رفتن دین می گردد.(4) لذا فقر مایۀ بشارت می شود.

ص :395


1- . الکافی، ج2، ص352، ح8.
2- . المعجم الکبیر، ج12، ص113، ح12719؛ کنز العمّال، ج1، ص231، ح1160.
3- . السنن الکبری عن عبد الله بن حوالة: کنّا عِندَ رسول الله صلی الله علیه و آله فَشَکونا إلَیهِ العُری وَالفَقرَ وقِلَّة الشَّیءِ، فَقالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : أبشِروا! فَوَاللهِ لَأَنَا بِکثرَة الشَّیءِ أخوَفُنی عَلَیکم مِن قِلَّتِهِ ( السنن الکبری، ج9، ص302، ح18609؛ حلیة الأولیاء، ج2، ص3).
4- . ر. ک: فصل چهارم، نعمت بد.

چهار. تطهیر گناهان

ممکن است انسان، دچار لغزش هایی شده باشد که پیامدهای تلخی به دنبال آورد. ماندن آنها برای آخرت، خیلی سخت است. اگر بتوان آنها را در این دنیا تسویه کرد، موفّقیت بزرگی است. این کار، به وسیلۀ بلاها و گرفتاری ها صورت می گیرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بیان این قاعده می فرماید:

إنَّ المُؤمِنَ إذا قارَفَ الذُّنوبَ وَابتُلِی بِهَا، ابتُلِی بِالفَقرِ.(1)همانا هرگاه مؤمن به گناهان دست یازد و بدان ها گرفتار گردد، به فقر مبتلا خواهد شد.وقتی آیۀ (مَن یعْمَلْ سُوءًا یجْزَ بِهِ؛ (2) هر کس عمل بدی انجام دهد، کیفر آن را می بیند) نازل شد، بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: آیه ای از این سخت تر نیست! پس پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: «آیا در اموال و جان ها و خانواده تان دچار مصیبت نمی شوید؟». گفتند: بله. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این از آن چیزهایی است که خداوند به وسیلۀ آن، برای شما حسنه می نویسد و به وسیلۀ آن، بدی ها را محو می کند».(3)

سختیِ بلا، سختیِ پاکیزه شدن است و پاکیزگی، ارزش سختی های آن را دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

ما یصیبُ المُسلِمَ مِن نَصَبٍ ولا وَصَبٍ ولا هَمٍّ ولا حُزنٍ ولا أذی ولا غَمٍّ حَتّی الشَّوکةُ یشاکها إلّا کفَّرَ اللهُ بِها مِن خَطایاهُ.(4)هیچ درد و رنج و اندوه و حزن و آزار و غمی به مسلمان نمی رسد،حتّی تیغی که به پای او می رود، مگر این که خداوند متعال، گناهان وی را به خاطر آن می آمرزد.

بلا، همانند کوره ای است که ناخالصی های انسان را از بین می بَرَد. پیامبر صلی الله علیه و آله در تشبیه معناداری می فرماید:

إنَّما مَثَلُ العَبدِ حینَ یصیبُهُ الوَعک أوِ الحُمّی کمَثَلِ حَدیدَةٍ اُدخِلَتِ النّارَ فَیذهَبُ خَبَثَها ویبقی طیبُها.(5)مَثَل بنده، هنگامی که دچار بیماری شدید یا تب می شود، مَثَل آهنی است که داخل آتش می شود و در نتیجه، ناخالصی آن از بین می رود و خالص آن، باقی می ماند.

ص :396


1- . مشکاة الأنوار، ص175، ح452؛ جامع الأخبار، ص314، ح873.
2- سورۀ نساء، آیۀ 123.
3- . امام باقر علیه السلام : لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآیة «مَن یعْمَلْ سُوءًا یجْزَ بِهِ » قالَ بَعضُ أصحابِ رسول الله صلی الله علیه و آله : ما أشَدَّها مِن آیة! فَقالَ لَهُم رسول الله صلی الله علیه و آله أما تَبتَلونَ فی أموالِکم وأنفُسِکم وذَراریکم؟ قالوا: بَلی . قالَ: هذا مِمّا یکتُبُ الله لَکم بِهِ الحَسَناتِ ویمحو بِهِ السَّیئاتِ (تفسیر العیاشی، ج 1، ص 277، ح 278).
4- . صحیح البخاری، ج5، ص2137، ح 5318؛ مسند ابن حنبل، ج 2، ص 303. نیز، ر. ک: تحف العقول، ص 38.
5- . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 488، ح 5824؛ کنز العمّال، ج 3، ص 323.

بالا رفتن عیار انسانیت، توسّط بلاها صورت می گیرد. به وسیلۀ بلاها و گرفتاری ها گناهان _ که ناخالصی های عیار انسانیت اند _ ، پاک می شوند و گاه، چه امور ناچیزی، گناهان آدمی را می شویند! امام صادق علیه السلام می فرماید: إنَّ المُؤمِنَ لَیهَوَّلُ عَلَیهِ فی نَومِهِ فَیغفَرُ لَهُ ذُنوبُهُ وإنَّهُ لَیمتَهَنُ فی بَدَنِهِ فَیغفَرُ لَهُ ذُنوبُهُ.(1)همانا مؤمن در خواب می ترسد و گناهانش آمرزیده می شوند و بدنش ضربه می بیند و گناهانش آمرزیده می گردند.

روزی امام صادق علیه السلام به یونس بن یعقوب فرمود: «ملعون است، ملعون است، هر بدنی که در هر چهل روز، یک روزْ آسیب نبیند». امام علیه السلام چون دید که این جمله برای یونس، سنگین آمد، به او فرمود:

یا یونُسُ! إنَّ مِنَ البَلِیةِ الخَدشَةَ وَاللَّطمَةَ وَالعَثرَةَ وَالنَّکبَةَ وَالفَقرَ وَانِقطاعَ الشِّسعِ وأشباهَ ذلِک. یا یونُسُ إنَّ المُؤمِنَ أکرَمُ عَلَی اللَّهِ تَعالی مِن أن یمُرَّ عَلَیهِ أربَعون یوماً لا یمَحَّصُ فیها مِن ذُنوبِهِ ولَو بِغَمٍّ یصیبُهُ لا یدری ما وَجهُهُ، وإنَّ أحَدَکم لَیضَعُ الدَّراهِمَ بَینَ یدَیهِ فَیراها فَیجِدُها ناقِصَةً فَیغتَمُّ بِذلِک فَیجِدُها سَواءً فَیکونُ ذلِک حَطّاً لِبَعضِ ذُنوبِهِ.(2)ای یونس! از جمله بلایا، خدشه خوردن، لطمه دیدن، لغزیدن، ناراحتی، فقر، پاره شدن بند کفش و چیزهایی از این دست است. ای یونس! مؤمن نزد خداوند، گرامی تر از آن است که چهل روز بر او بگذرد و او را از گناهانش پاک نکند؛ هر چند به اندوهی باشد که دلیل آن را نمی داند. گاهی کسی از شما درهم هایی را پیش روی خود می گذارد، امّا ناگاه می بیند که کم شده است و به خاطر آن، اندوهگین می شود؛ ولی دوباره می بیند آنها درست هستند و این [ترس ]، مایۀ پاک شدن بعضی گناهان او می گردد.

جالب این جاست که بلاها و گرفتاری ها، نشانۀ گرامی بودن انسان نزد خداوند است. این گونه نیست که فرد مصیبت دیده، مطرود خداوند باشد و انسان صاحب نعمت، محبوب خداوند. یکی از پیامبران، به خداوند شکایت می کند و می گوید: گاهی بنده ای از بندگانت به تو ایمان می آورد و اهل طاعت می شود؛ ولی تو دنیا را از او برمی گردانی و بلا را به او وارد می سازی. و گاهی بنده ای از بندگانت به تو کفر می ورزد و اهل معصیت می شود؛ ولی تو بلا را از وی برمی گردانی و دنیا را نصیب او می کنی!

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید که خداوند در ضمن پاسخ به او فرمود:

ص :397


1- . الکافی، ج 2، ص 445، ح 4؛ الأمالی، صدوق، ص 499؛ بحار الأنوار، ج 81، ص 177، ح 6.
2- . کنز الفوائد، ج 1، ص 149؛ التمحیص، ص 31؛ بحار الأنوار، ج 81، ص 191.

وأمّا عَبدِی المُؤمِنُ فَلَهُ سَیئاتٌ فَأَزوی عَنهُ الدُّنیا وأعرِضُ لَهُ ابتِلاءً حَتّی یأتِینی فَاُجزِیهُ بِحَسَناتٍ. وأمّا عَبدِی الکافِرُ فَلَهُ حَسَناتٌ فَأَزوی عَنهُ البَلاءَ وأعرِض لَهُ الدُّنیا حَتّی یأتِینی فَاُجزِیهُ بِسَیئاتِهِ.(1)و امّا بندۀ مؤمن من، گناهانی داشت؛ پس دنیا را از او برگرداندم و بلا را بر او عرضه کردم تا نزد من آید و او را با نیکی ها پاداش دهم. و امّا بندۀ کافرم، حسناتی داشت؛ پس بلا را از او گرداندم و دنیا را به او عرضه کردم تا نزد من آید و او را به خاطر کارهای ناپسندش کیفر دهم.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره تصریح می کند که:

قالَ اللّهُ عز و جل: وعِزَّتی وجَلالی! لا اُخرِجُ عَبدا مِنَ الدُّنیا وأنَا اُریدُ أن أرحَمَهُ حَتّی أستَوفِی مِنهُ کلَّ خَطیئَةٍ عَمِلَها؛ إمّا بِسُقمٍ فی جَسَدِهِ، وإمّا بِضیقٍ فی رِزقِهِ، وإمّا بِخَوفٍ فی دُنیاهُ، فَإِن بَقِیت عَلَیهِ بَقِیةٌ شَدَّدتُ عَلَیهِ عِندَ المَوتِ. وعِزَّتی وجَلالی! لا اُخرِجُ عَبدا مِنَ الدُّنیا وأنَا اُریدُ أن اُعَذِّبَهُ حَتّی اُوَفِّیهُ کلَّ حَسَنَةٍ عَمِلَها؛ إمّا بِسَعَةٍ فی رِزقِهِ، وإمّا بِصِحَّةٍ فی جِسمِهِ، وإمّا بِأَمنٍ فی دُنیاهُ، فَإِن بَقِیت عَلَیهِ بَقِیةٌ هَوَّنتُ عَلَیهِ بِهَا المَوتَ.(2)خداوند عز و جل فرموده است: «به سرفرازی و شکوهم سوگند! بنده ای را که بخواهم بر وی رحمت آورم، از دنیا برون نمی آورم، مگر آن که هر گناهی را که مرتکب شده، از وی بزدایم. و آن، چنین است که یا تَنَش را بیمار می کنم و یا روزی اش را تنگ می سازم و یا در دنیا به هراس دچارش می کنم. اگر باز هم گناهی بر او باقی ماند، هنگام مرگ بر وی سخت می گیرم. به سرفرازی و شکوهم سوگند! بنده ای را که بخواهم به عذاب دچار سازم، از دنیا برون نمی آورم، مگر آن که هر کار نیکی را که مرتکب شده، از وی بگیرم. و آن، چنین است که یا روزی اش را گشایش بخشم و یا تَنَش را سلامت دارم و یا در دنیا برایش امنیت فراهم آورم. و اگر باز هم باقی ماند، به سبب آن، مرگ را بر وی آسان می سازم».

در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله شخصی فوت کرد. کسی گفت: گوارایش باد. مُرد و هیچ بیمار نشد! در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ص :398


1- . المعجم الکبیر، ج 12، ص 117، ح 12735؛ حلیة الأولیاء، ج 8، ص 123.
2- . الکافی، ج2، ص444، ح3؛ مشکاة الأنوار، ص274، ح819. در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید: إنَّ الله عزّ وجلّ إذا کانَ مِن أمرِهِ أن یکرِمَ عَبداً ولَهُ ذَنبٌ اِبتَلاهُ بِالسُّقمِ، فَإِن لَم یفعَل ذلِک لَهُ، ابتَلاهُ بِالحاجَة، فَإِن لَم یفعَل بِهِ ذلِک، شَدَّدَ عَلَیهِ المَوتَ لِیکافِیهُ بِذلِک الذَّنبِ. وإذا کانَ مِن أمرِهِ أن یهینَ عَبداً ولَهُ عِندَهُ حَسَنَة، صَحَّحَ بَدَنَهُ، فَإِنَ لَم یفعَلَ بِهِ ذلِک وَسَّعَ عَلَیهِ فی رِزقِهِ، فَإِن هُوَ لَم یفعَل ذلِک بِهِ، هَوَّنَ عَلَیهِ المَوتَ لِیکافِیهُ بِتِلک الحَسَنَة ( الکافی، ج 2، ص 444، ح 1؛ التمحیص، ص 38، ح 35؛ مشکاة الأنوار، ص 157).

وَیحَک! وما یدریک لَو أنَّ اللَّهَ ابتَلاهُ بِمَرَضٍ یکفِّرُ بِهِ مِن سَیئاتِهِ.(1)وای بر تو! تو چه می دانی اگر خداوند، او را به بیماری مبتلا کرده بود، به وسیلۀ آن، گناهانش را کیفر می داد.

بلا برای مؤمن، شیرین و پُر فایده است، هر چند ظاهری تلخ داشته باشد. آن کسی که باید بلایا را بی معنا بداند، فرد بی ایمان است. پیامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ این حقیقت می فرماید:

إنَّ المُؤمِنَ إذا أصابَهُ السُّقمُ ثُمَّ أعفاهُ اللَّهُ مِنهُ کانَ کفّارَةً لِما مَضی مِن ذُنوبِهِ ومَوعِظَةً لَهُ فیما یستَقبِلُ. وإنَّ المُنافِقَ إذا مَرِضَ ثُمَّ اُعفِی کانَ کالبَعیرِ عَقَلَهُ أهلُهُ ثُمَّ أرسَلوهُ فَلَم یدرِ لِمَ عَقَلوهُ ولَم یدرِ لِمَ أرسَلوهُ.(2)همانا مؤمن، وقتی بیمار شود و سپس خداوند، او را سلامتی دهد، کفّارۀ گناهان گذشته و پندی برای آینده اش است؛ ولی منافق، وقتی بیمار شود و سپس عافیت یابد، همانند شتری است که صاحبش او را بسته و سپس او را باز کرده است و شتر نمی داند که چرا او را بستند و نمی داند چرا او را باز کردند.

کسانی نمی توانند بلاها را تحمّل کنند که پاسخی برای «چرا»ی بلایا ندارند. اگر انسان، پاسخ آنها را بداند، آرام می گیرد و بی تابی نمی کند. همۀ سخن را امام صادق علیه السلام در این جملۀ کوتاه، خلاصه کرده است:

للَّهِ ِ فِی السَّرّاءِ نِعمَةُ التَّفَضُّلِ وفِی الضَّرّاءِ نِعمَةُ التَّطَهُّرِ.(3)خداوند در خوشی ها، نعمتِ تفضّل دارد و در سختی ها، نعمتِ پاک کردن.

در این روایت، به زیبایی از بلا به عنوان یک «نعمت» یاد شده است؛ نعمت پاک شدن گناهان. از این رو، بلایا، موضع شکایت و ناله نیستند؛ بلکه موضع حمد و ستایش اند. امام علی علیه السلام به همین جهت، خداوند را می ستاید و می فرماید:

الحَمدُ للهِ ِ الَّذی جَعَلَ تَمحیصَ ذُنوبِ شیعَتِنا فِی الدُّنیا بِمِحنَتِهِم لِتَسلَمَ بِها طاعاتُهُم ویستَحِقّوا عَلَیها ثَوابَها.(4)سپاس خدایی را که محنت های شیعیان را مایۀ پاک شدن گناهان آنان در دنیا قرار داد، تا طاعت های آنان سالم بمانند و به خاطرشان پاداش بگیرند.

جالب این که در برخی روایات، از این مطلب (بلا برای تطهیر) به عنوان «خیر» یاد شده است که در این صورت، کاملاً با آنچه در معنای سعادت گفته شد و همچنین با عامل مشترک رضامندی

ص :399


1- . الموطّأ، ج 2، ص 942، ح 8.
2- . سنن ابی داوود، ج 2، ص 55، ح 3089؛ کنز العمّال، ج 3، ص 307، ح 6686.
3- . تحف العقول، ص 361؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 243، ح 44. نیز، ر. ک: غرر الحکم، ح 1720.
4- . التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری، ص 22؛ بحار الأنوار، ج 67، ص 232.

در تکوین و تشریع _ که خیر بودن قضای الهی باشد _ ، کاملاً هماهنگ است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

إذا أرادَ اللهُ بِعَبدِهِ الخَیرَ عَجَّلَ لَهُ العُقوبَةَ فِی الدُّنیا، وإذا أرادَ اللهُ بِعَبدِهِ الشَّرَّ أمسَک عَنهُ بِذَنبِهِ حَتّی یوافِی بِهِ یومَ القِیامَةِ.(1)خداوند، هر گاه خیر بنده اش را بخواهد، کیفر او را در دنیا جلو می اندازد؛ و خداوند، هر گاه بدی بنده اش را بخواهد، عذابش را نگه می دارد تا او را در قیامت به کیفرش برساند.

بنا بر این، گرفتاری ها نشانۀ خواری و پشت کردن خدا به انسان نیست؛ بلکه برعکس، نشانۀ علاقه و محبّت خدا به انسان است. آنچه آزاردهنده است، همین است که انسان، بلا را نشانۀ خواری و اهانت بداند؛ امّا اگر به فواید آن پی بَرَد و بداند که نشانۀ کرامت است، نه اهانت، آرام می گیرد. آنچه بلاها را تحمّل ناپذیر می سازد، همین تصوّرات حاشیه ای است، وگرنه، اصل مصیبت، تحمّل پذیر است.

پنج. ترفیع درجه

فایده دیگر تحمّل سختی ها، ترفیع درجه است. همیشه بلاها به معنای گنهکار بودن فرد نیست. گاهی خداوند برای این که درجۀ کسی را بالاتر ببرد، او را مبتلا می سازد. این جاست که راز ابتلای انبیا و اولیای الهی به سختی ها مشخّص می شود. بلاها برای آنان که از مقام عصمتْ برخوردارند، پاک کننده نیست؛ ترفیع دهنده است. از سویی در قرآن کریم، آیه ای هست که می گوید هر بلایی که به انسان ها برسد، نتیجۀ کردار آنان است(2) و از سوی دیگر، اهل بیت _ که معصوم هم بوده اند _ ، بلاها و مصیبت های فراوانی دیدند. این سؤال، برای یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام پیش آمد که: آیا آنچه به امیر مؤمنان علی علیه السلام و بعد از ایشان به فرزندانشان رسید، به خاطر اعمال خودشان بود، در حالی که آنان اهل بیت عصمت و طهارت اند؟ امام علیه السلام در پاسخ وی فرمود:

إنَّ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله کانَ یتوبُ إلَی اللهِ عزّ وجلّ ویستَغفِرُهُ فی کلِّ یومٍ ولَیلةٍ مِئَةَ مَرَّةٍ مِن غَیرِ ذَنبٍ. إنَّ اللهَ عزّ وجلّ یخُصُّ أولِیاءَهُ بِالمَصائِبِ لِیأجُرَهُم مِن غَیرِ ذَنبٍ.(3)همانا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همواره توبه می کرد و در هر شبانه روز، صدبار استغفار می کرد، بدون این که گناهی داشته باشد. همانا خداوند عزّ وجلّ بلا را به اولیای خود اختصاص می دهد، بدون این که گناهی داشته باشند، تا به آنان پاداش دهد!

ص :400


1- . سنن الترمذی، ج4، ص601، ح2396.
2- . (وَ مَآ أَصَبَکم مِّن مُّصِیبَة فَبِمَا کسَبَتْ أَیدِیکمْ) (سورۀ شورا، آیۀ30)
3- . الکافی، ج 2، ص 450، ح 2؛ معانی الأخبار، ص 384، ح 15؛ تفسیر القمّی، ج 2، ص 277.

پیامبر صلی الله علیه و آله در این بارۀ تصریح می فرماید: إنَّ البَلاءَ لِلظّالِمِ أدَباً ولِلمُؤمِنِ امتِحاناً ولِلأنبِیاءِ دَرَجَةً ولِلأولِیاءِ کرامَةً.(1)همانا بلا برای ظالم، ادب کردن است و برای مؤمن، امتحان و برای انبیا، درجه و برای اولیا، کرامت.

این جا صحبت از گناه نیست؛ بحث در این است که برخی از مقام های بهشت، جز از این طریق، به دست نمی آیند.

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به شدّت بیمار شد به گونه ای که از شدّت درد، به خود می پیچید و می نالید. عایشه _ که از این وضع، در شگفت شده بود _ گفت: «اگر بعضی از ما این کار را می کرد، به او خرده می گرفتی؟». پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:

إنَّ الصّالِحینَ یشَدَّدُ عَلَیهِم وإنَّهُ لا یصیبُ مُؤمِناً نَکبَةٌ مِن شَوکةٍ فَما فَوقَ ذلِک إلّا حَطَّت بِهِ عَنهُ خَطیئَةً ورَفَعَ بِها دَرَجَةً.(2)همانا بر صالحان، سخت گرفته می شود. به تحقیق، رنجی به مؤمن نمی رسد، از یک تیغ باشد تا بالاتر از آن، مگر آن که خطایی را از او پاک می کند و او را به درجه ای بالاتر می بَرَد.

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع عدّه ای از اصحاب خود نشسته بودند که سؤالی را طرح کرد و فرمود: «چه کسی دوست دارد که همواره سالم باشد و بیمار نگردد؟». همه گفتند: «ما، ای پیامبر خدا!». آثار ناراحتی در چهرۀ پیامبر صلی الله علیه و آله آشکار شد و فرمود: «آیا دوست دارید مثل اُلاغ چموش، خوش گذران باشید؟!». گفتند: «ای پیامبر خدا! نه». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آیا دوست ندارید که از اصحاب بلا و اصحاب کفّاره دهنده باشید؟». گفتند: «بله، ای پیامبر خدا!». سپس ایشان چنین ادامه داد:

فَوَاللَّهِ إنَّ اللهَ لَیبتَلِی المُؤمِنَ وما یبتَلیهِ إلّا لِکرامَتِهِ عَلَیهِ.به خدا سوگند! خداوند، هر آینه مؤمن را مبتلا می سازد، و مبتلا نمی کند مگر به خاطر این که نزد او ارزش دارد.

این جملۀ پیامبر صلی الله علیه و آله ، آن توهّم را که گرفتاری ها، نشانۀ روی گرداندن خدا از بنده است، نفی می کند. بلای خدا همانند تیغ جرّاحی است که ظاهری سخت و فایده ای شیرین دارد. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

وإنَّ لَهُ عِندَهُ مَنزِلَةً ما یبلُغُها بِشَی ءٍ مِن عَمَلِهِ دونَ أن ینزِلَ بِهِ مِنَ البَلاءِ ما یبلُغُ بِهِ تِلک المَنزِلَةَ.(3)

ص :401


1- . جامع الأخبار، ص 13؛ بحار الأنوار، ج 67، ص 235.
2- . مسند ابن حنبل، ج 6، ص 160. نیز، ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص496، ح 1278.
3- . الطبقات الکبری، ج 7، ص 508؛ کنز العمّال، ج 3، ص 314. نیز، ر. ک: اسد الغابة، ج 1، ص 304؛ مشکاة الأنوار، ص 301؛ ارشاد القلوب، ص 42.

و همانا او نزد خدا مقامی دارد که با چیزی از عملش به آن نمی رسد، مگر آن که بلایی به او نازل شود تا وی را به آن مقام برساند.

این نوع از بلاها اختصاص به معصومان علیهم السلام ندارد. گاهی ممکن است اهل ایمان نیز به این نوع بلاها گرفتار شوند با این که گناه هم داشته باشند. دلیلش این است که برخی از مقام ها جز از این طریق به دست نمی آیند. صحبت بر سر این نیست که فرد، چه کرده که بلا به او رسیده است؛ بلکه بحث از این است که چه می خواهد به دست آوَرَد که به این بلا گرفتار شده است؟ امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

إنَّ فِی الجَنَّةِ مَنزِلَةً لا یبلُغُها عَبدٌ إلّا بِالاِبتلاءِ فی جَسَدِهِ.(1)همانا در بهشت، مقامی است که هیچ بنده ای به آن نمی رسد، مگر به وسیلۀ مبتلا شدن در بدنش.

ایشان در کلام دیگری می فرماید:

إنَّهُ لَیکونُ لِلعَبدِ مَنزِلَةٌ عِندَ اللَّهِ فَما ینالُها إلّا بِإِحدی خَصلَتَینِ: إمّا بِذَهابِ مالِهِ أو بِبَلِیةٍ فی جَسَدِهِ.(2)هر آینه، گاهی بنده ای، مقامی نزد خداوند دارد که جز با یکی از این دو، به آن نمی رسد: یا با از دست دادن مال یا با بلایی در بدن.

در این حدیث، بلای مالی نیز اضافه شده است. در حقیقت، این نوع بلاها برای این افراد، جبران کنندۀ کاستیِ اعمال صالح آنان است. گاهی خداوند، مقامی برای بنده ای در نظر می گیرد و اعمال او به اندازۀ آن مقام نیست. در این جا خداوند به وسیلۀ بلاها و سختی ها، کاستی های عمل او را جبران می کند. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

إنَّ اللهَ تَعالی لَیکتُبُ لِلعَبدِ دَرَجَةَ العُلیا فِی الجَنَّةِ فَلا یبلُغُها عَمَلُهُ فَلا یزالُ یتَعَهَّدُ بِالبَلاءِ حَتّی یبلُغَها.(3)همانا خداوند متعال برای بنده، درجۀ بالایی را در بهشت می نویسد؛ ولی عملش به آن اندازه نیست. پس همواره در بلا قرار می گیرد تا به آن برسد.

اگر رنج، معنای ترفیع درجه و کسب مقام های برتر پیدا کند، تحمّل پذیر می گردد.

شش. پاداش اُخروی

رنج بی حاصل، تنش زا و درد آور است. اگر موقعیت ناخوشایند، این چنین ارزیابی گردد که هیچ ثمری و پاداشی به دنبال ندارد، تحمّل ناپذیر می گردد. یکی از تصوّرات آدمی آن است که سختی ها

ص :402


1- . الکافی، ج 2، ص 255، ح 14؛ بحار الأنوار، ج 67، ص 212، ح 16.
2- . الکافی، ص 257، ح 23؛ أعلام الدین، ص 437.
3- . روضة الواعظین، ج 2، ص 423؛ مشکاة الأنوار، ص 300.

بی پاداش اند و همین ارزیابی، بر میزان فشار روانی می افزاید. این در حالی است که سختی ها و گرفتاری های اهل ایمان، دارای اجر و ثواب اند. پاداش دار بودن سختی ها از اصول مسلّم اسلامی است؛ امّا مهم این است که وجود این واقعیت، کاهندۀ فشار روانی است. آنچه موجب کاهش فشار روانی می گردد، توجّه به این واقعیت و باور به آن است. امام صادق علیه السلام در پاسخ به کافری که از علّت فقر و غنا پرسیده بود، یکی از علل آن را همین امر دانسته و فرموده است:

... ووَجهٌ آخَرُ: أنَّهُ عَجَّلَ لِقَومٍ فی حَیاتِهِم، ولِقَومٍ آخَرَ لِیومِ حاجَتِهِم إلَیهِ... .(1)... و سبب دیگر آن که روزی برخی را در زندگی شان پیش انداخته و روزی برخی دیگر را به هنگامی محوّل فرموده که بدان نیاز دارند... .

وقتی انسان باور کرد که در برابر هر سختی ای پاداشی می گیرد، تحمّل آن آسان می شود. انسان، حاضر است برای رسیدن به منافع بزرگ تر، سختی هایی را تحمّل کند. از این رو، بخش بزرگی از متون قرآن و حدیث، به بیان پاداش های صابران اختصاص دارد. در حقیقت، یکی از عواملی که صبر را تحریک و تقویت می کند، پاداش است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

لَو تَعلَمونَ ما ذُخِرَ لَکُم ما حَزِنتُم عَلی ما زُوِیَ عَنکُم.(2)اگر آنچه را برای شما ذخیره شده، بشناسید، بر آنچه از شما گرفته شده، غمگین نمی شدید.

یدالله بن ابی یعفور به شدّت بیمار می شود و از دردهای خود به امام صادق علیه السلام شکایت می کند. امام علیه السلام در پاسخ وی می فرماید:

لَو یَعلَمُ المُؤمِنُ مَا لَهُ مِنَ الأَجرِ فی المَصائِبِ، لَتمَنَّی أنَّهُ قُرِضَ بِالمَقاریضِ.(3)اگر فرد مؤمن می دانست که چه پاداشی در مصیبت ها دارد، آرزو می کرد که با قیچی، قطعه قطعه شود.

امام علی علیه السلام به اشعث _ که داغدار یکی از عزیزان خود بود _ چنین می فرماید:

یَا أشعَثُ إن تَحزَن عَلی إبن_ِکَ فَقَدِ استَحَقَّت ذَلِکَ مِنکَ الرَّحِم، و إن تَصبِر فَفِی الله مِن کُلِّ مُصیبَةٍ خَلَفٌ.(4)ای اشعث! اگر بر فقدان فرزندت اندوهگین شوی، این به دلیل مقام پدری از تو شایسته است و اگر صبر کنی، پس خداوند در هر مصیبتی، عوضی قرار می دهد.

وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رحلت نمود، امام علی علیه السلام فرمود: «إنا لله و إنّا إلیه راجعون! وای از مصیبتی که هم نزدیکان را در بر گرفت و هم مؤمنین را! هرگز به مانند آن مصیبت ندیده بودند».

ص :403


1- . الاحتجاج، ج2، ص224، ح223؛ بحار الأنوار، ج10، ص171، ح2.
2- . مسند ابن حنبل، ج4، ص128؛ کنز العمّال، ج 6، ص614.
3- . الکافی، ج2، ص255، ح15؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص204؛ التمحیص، ص32.
4- . نهج البلاغة، حکمت 291.

وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دفن کردند، ندایی از آسمان شنیده شد که اهل بیت را تسلیت می داد. در بخشی از این تسلیت چنین آمده است:

إنّ فِی اللهِ خَلَفاً مِن کُلّ ذاهِبٍ و عَزاءً مِن کُلِّ مُصیبَةٍ و دَرَکاً مِن کُلِّ ما فاتَ. فَبِاللهِ ثِقوا و عَلَیهِ فَتَوَکَّلوا و إیّاه فارجوا إنَّما المُصابُ مَن حُرِمَ الثَّوابَ.(1)همانا خداوند عوضی برای هر چیز از دست رفته ای و تسلیتی برای هر مصیبتی و جبرانی برای هر چیز فوت شده ای، قرار داده است. پس به خداوند اعتماد کنید و بر او توکّل نمایید و به او امید داشته باشید. همانا مصیبت دیده، کسی است که از پاداشْ محروم گردد.

اگر انسان به این واقعیتْ باور پیدا کند، این تصوّر که محرومیت، نشانۀ خواری است، از بین می رود. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:

إذا کانَ یومُ القِیامَةِ أمَرَ اللهُ تَبارَک وتَعالی مُنادِیاً ینادی بَینَ یدَیهِ: أینَ الفُقَراءُ؟ فَیقومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ کثیرٌ. فَیقولُ: عِبادی! فَیقولونَ لَبَّیک رَبَّنا. فَیقولُ: إنّی لَم اُفقِرکم لِهَوانٍ بِکم عَلَی ولکنَّنی إنَّمَا اختَرتُکم لِمِثلِ هذَا الیومِ، تَصَفَّحوا وُجوهَ النّاسِ فَمَن صَنَعَ إلَیکم مَعروفاً لَم یصنَعهُ إلّا فِی فَکافوهُ عَنّی بِالجَنَّةِ.(2)وقتی روز قیامتْ فرا می رسد، خداوند _ تبارک و تعالی _ به منادی، فرمان می دهد که «ندا ده: فقیران کجایند؟». پس گروه زیادی از مردم برمی خیزند. پس خداوند می گوید: «بندگان من!» و آنان می گویند: لبیک، ای پروردگار ما! خداوند می فرماید: «من شما را به این دلیل که نزد من، بی ارزش بودید، فقیر نکردم و لکن من همانا شما را برای چنین روزی انتخاب کرده بودم. در میان مردم، جستجو کنید و هر کس را که به شما نیکی کرده و این کار را فقط به خاطر من انجام داده است، از جانب من، به او پاداش بهشت بدهید».

این، یعنی مقام شفاعت. ثروتمندان، از طریق شفاعت محرومانْ به بهشت می روند. پس فقر فقیران، به دلیل بی توجّهی آنان به خداوند نبوده است.

امام صادق علیه السلام نیز در این باره می فرماید:

إنَّ اللهَ عزّ وجلّ لَیعتَذِرُ إلی عَبدِهِ المُؤمِنِ المُحوجِ فِی الدُّنیا کما یعتَذِرُ الأَخُ إلی أخیهِ فَیقولُ: وعِزَّتی وجَلالی ما أحوَجتُک فِی الدُّنیا مِن هَوانٍ بِک عَلَی فَارفَع هذَا السَّجفَ فَانظُر إلی ما عَوَّضتُک مِنَ الدُّنیا قالَ: فَیرفَعُ فَیقولُ: ما ضَرَّنی ما مَنَعتَنی مَعَ ما عَوَّضتَنی.(3)

ص :404


1- . تفسیر العیاشی، ج1، ص209، ح166؛ بحار الأنوار، ج82، ص99، ح48.
2- . الکافی، ج 2، ص 263، ح 15؛ بحار الأنوار، ج 7، ص 200؛ مشکاة الأنوار، ص 99.
3- . الکافی، ج 2، ص 264، ح 18؛ بحار الأنوار، ج 72، ص 25.

خداوند عزّ وجلّ از بندۀ باایمانِ نیازمند، عذرخواهی می کند، همانند عذرخواهیِ برادری از برادرش، و می گوید: «به عزّت و جلالم سوگند! در دنیا به این دلیلْ نیازمندت نکردم که تو را خوار می دانستم. این پرده را بردار و به آنچه در عوض دنیا به تو داده ام، بنگر». و او چون پرده را برمی دارد، می گوید: با این پاداشی که داده ای، آنچه را که از من، منع کرده بودی، به زیان من نبوده است.

ل _ معناشناسیِ ثروت اهل عصیان

اشاره

ثروت و مال دیگران به ویژه اهل عصیان، از اموری است که گاه مورد توجّه قرار می گیرد و موجب نارضایتی اهل ایمان می گردد. این که «معنای ثروت آنان چیست؟» و «اساساً این گونه ثروت ها نعمت اند یا نقمت؟»، از پرسش هایی هستند که پاسخ دادن صحیح به آنها نقش مهمّی در رضامندی یا نارضایتی افراد دارد که در ادامه، این موضوع را بررسی می کنیم.

باور غلط: توهّم خیر بودن ثروت

برخی مال دیگران را بسیار مهم و خوب ارزیابی می کنند. این را به خوبی می توان در داستان قارون دید. همان گونه که پیش تر اشاره شد، قارون، از ثروت فراوانی برخوردار بود که فقط کلید گنج های او را چند انسان نیرومند، حمل می کردند.(1) او زندگی اشرافی و خیره کننده ای داشت. مردم با دیدن زندگی او، آن را «بهره ای بزرگ» ارزیابی می کردند و با نگاهی حسرت آمیز، زندگی او را آرزو می کردند!(2) امّا آیا این تصوّر، درست است؟

باور صحیح: تفکّر «بد بودن نعمت استدراج»

مال، می تواند موجب شقاوت و ناشادکامی گردد! مال به جهت، جذابیتی که دارد، ممکن است در برابر مؤلّفه های مثبت زندگی قرار گیرد.(3) در روایات اسلامی، از مال، به عنوان «مادّۀ شهوات باطل» یاد شده(4) که «دام ابلیس» بوده(5) و از «عوامل نابودی انسان» به شمار رفته است.(6) به همین جهت، از

ص :405


1- . (وَءَاتَینَهُ مِنَ الْکنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُ و لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَة أُوْلِی الْقُوَّة) (سورۀ قصص، آیۀ 76).
2- . (فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ ی فِی زِینَتِهِ ی قَالَ الَّذِینَ یرِیدُونَ الْحَیوة الدُّنْیا یلَیتَ لَنَا مِثْلَ مَآ أُوتِی قَرُونُ إِنَّهُ و لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ؛ (روزی قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد. آنها که خواهان زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده، ما نیز داشتیم! به راستی که او بهرۀ عظیمی دارد) (سورۀ قصص، آیۀ 79).
3- . (الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَة الْحَیاة الدُّنْیا و البَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّک ثَوابا وَ خَیرٌ أَمَلاً) (سورۀ کهف، آیۀ 46 ).
4- . امام علی علیه السلام : المالُ مادَّة الشَّهَواتِ (نهج البلاغة، حکمت 58).
5- . امام صادق علیه السلام : إنّ الشَّیطانَ یدیرُ ابنَ آدمَ فی کلِّ شیءٍ، فإذا أعیاهُ جَثَمَ لَهُ عِندَ المالِ فأخَذَ برَقَبَتهِ ( الکافی، ج2، ص315، ح4). برای مطالعه بیشتر، ر. ک: میزان الحکمة، ج11 ص148 «المال مصیدة ابلیس».
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنّ الدِّینارَ و الدِّرهَمَ أهلَکا مَن کانَ قَبلَکم، وهُما مُهلِکاکم ( الکافی، ج2، ص316، ح6(. برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: میزان الحکمة، ج11 ص146 «المال مادۀ الشهوات».

حبّ مال، پرهیز داده شده است.(1) بنا بر این، مال می تواند از عوامل ناشادکامی باشد. آنچه مهم است این که نقش خود فرد در چگونگی استفاده از مال، بسیار تعیین کننده است. این جاست که مسئلۀ «الگوی تعامل با مال» مطرح می شود و قابل بررسی است. شاید به نظر آید که ثروت، موجب برآورده شدنِ بهتر نیازها می گردد و بر سطح رضامندی می افزاید؛ امّا همان گونه که خواهیم گفت، روزیِ فراوان موجب رضامندی پایدار نمی شود. این بدان جهت است که عامل بنیادین رضامندی، خیر بودن است و معیار اصلی داوری در بارۀ خیر بودن، سعادت واقعی و شادکامی اصیل است. روزیِ فراوان، شاید به نظر خوش آید؛ امّا ممکن است در نهایت، به نابودی انسان منجر شود. لذا نمی تواند موجب رضامندی واقعی گردد؛ هر چند شاید رضامندیِ دروغین و کوتاه مدّت به ارمغان آورد. این نوع از نعمت، همان چیزی است که در ادبیات دین، از آن به عنوان «نعمت استدراج» یاد می شود. قرآن کریم، کسانی را که فکر می کنند فراوانیِ مال و فرزند، مایۀ خیر برای آنان است، نادان می داند(2) و تصریح می کند که به آنان مهلت می دهیم و بدون آن که بدانند، آرام آرام گرفتارشان خواهیم ساخت(3) و در حقیقت، فرصت و امکاناتی که از آن برخوردارند، مهلتی برای افزایش گناهانشان است!(4) . لذا از پیامبر خود می خواهد که بردبار باشد و به زیبایی از آنان کناره گیرد و او را با آنان تنها گذارد!(5) به تصریح روایات اسلامی، ثروتی که از راه گناه به دست آید و در راه گناه خرج شود، نعمت استدراج است که سرانجامی شوم و همراه با بدبختی و سیه روزی دارد. عقبة بن عامر می گوید: روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إذا رَأَیتَ اللهَ یعطِی العَبدَ مِنَ الدُّنیا عَلی مَعاصیهِ ما یحِبُّ، فَإِنَّما هُوَ استِدراجٌ. هر گاه دیدی که خداوند، بهرۀ دنیا را به بنده ای عطا می فرماید تا به گناهانی که می خواهد، بپردازد، این، جز پله پله فرو افتادنش نیست.

ص :406


1- . برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: همان، ص150 «آثار حبّ المال».
2- . (أَیحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِینَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیرَ تِ بَل لاَّ یشْعُرُونَ؛ آیا می پندارند که آنچه از مال و فرزندان به آنان می دهیم، برای ایشان در نیکی ها شتاب می کنیم؟ نه؛ بلکه نمی فهمند) (سورۀ مؤمنون، آیۀ 55 _ 56).
3- . (وَ الَّذِینَ کذَّبُواْ بِئایتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیثُ لاَ یعْلَمُونَ * وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کیدِی مَتِینٌ؛ کسانی که آیات ما را دروغ شمردند، اندک اندک از جایی که ندانند، گرفتارشان خواهیم ساخت. و آنان را مهلت می دهم؛ زیرا که تدبیر من استوار است) (سورۀ اعراف، آیۀ 182 _ 183).
4- . (وَ لاَ یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لِّئَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ؛ و کسانی که کافر شدند، مپندارند که مهلتی به آنان می دهیم خیر آنها ست؛ همانا مهلتشان می دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند؛ و ایشان را عذابی خوار کننده است) (سورۀ آل عمران، آیۀ 178).
5- . (وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلاً * وَ ذَرْنِی وَ الْمُکذِّبِینَ أُوْلِی النَّعْمَة وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً؛ و بر آنچه می گویند، شکیبا باش و به شیوه ای نیکو از آنان کناره گیر، و مرا با آن دروغ انگاران کامروا و توانگر واگذار و اندکی مهلتشان ده) (سورۀ مزمّل، آیۀ 10 _ 11).

سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود:

(فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیهِمْ أَبْوَابَ کلِّ شَی ءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُواْ أَخَذْنَ _ هُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ(1) ؛(2)

پس چون آنچه را بدان پند داده شدند، فراموش کردند، درهای همه چیز را بر آنان بگشودیم و چون بدانچه داده شدند، شادمان گشتند، ناگهان بگرفتیمشان. پس همان دم نومید شدند) .

عنوان دیگری که در ادبیات دین در این باره وجود دارد، «تَرَف» است. «تَرَف»، به معنای برخورداری از نعمت و زیستن در رفاه است. مُترَف، کسی است که ناز و نعمت و گشایش زندگی، او را سرمست کند. شخص مرفّه و غرق در نعمت و عیّاش را نیز مُترف می گویند.(3) در معارف اسلامی، تصریح شده که «مترفین»، دشمنان دین و پیامبران اند(4) و سرانجامی شوم و دردناک دارند.(5) به همین جهت، از نازپروردگی(6) و همنشینی با آنان،(7) پرهیز داده شده است.

در روایات از این نعمت، به عنوان «بدترین مال» یاد شده است.(8) از این رو نمی توان آن را مایۀ خیر دانست و از آن راضی بود. انسان های هشیار، از هیچ کثرت و افزایشی _ به صِرف فراوان شدن _ خرسند نمی شوند. امام باقر علیه السلام در بارۀ ابوذر می فرماید:

أتی أبا ذَرٍّ رَجُلٌ فَبَشَّرَهُ بِغَنَمٍ لَهُ قَد وَلَدَت فَقالَ: یا أبا ذَرٍّ، أبشِر! فَقَد وَلَدَت غَنَمُک وکثُرَت. فَقالَ: ما یسُرُّنی کثرَتُها؛ فَما اُحِبُّ ذلِک، فَما قَلَّ مِنها وکفی أحَبُّ إلَی مِمّا کثُرَ وألهی. إنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یقولُ: عَلی حافَّتَی الصِّراطِ یومَ القِیامَةِ الرَّحِمُ وَالأَمانَةُ، فَإِذا مَرَّ عَلَیهِ الموصِلُ لِلرَّحِمِ وَالمُؤَدّی لِلأَمانَةِ لَم یتَکفَّأ بِهِ فِی النّارِ.(9)

ص :407


1- . سورۀ انعام، آیۀ44.
2- . مسند ابن حنبل، ج6، ص122، ح17313؛ المعجم الکبیر، ج17، ص331، ح913؛ شعب الأیمان، ج4، ص128، ح4540؛ کنز العمّال، ج11، ص90، ح30743؛ تنبیه الخواطر، ج2، ح232. الکافی عن سماعة بن مهران: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام عَن قَولِ اللهِ عز و جل: (سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیثُ لاَ یعْلَمُونَ) قالَ: هُوَ العَبدُ یذنِبُ الذَّنبَ؛ فَتُجَدَّدُ لَهُ النِّعمَة مَعَهُ تُلهیهِ تِلک النِّعمَة عَنِ الاِستِغفارِ مِن ذلِک الذَّنبِ؛ الکافی از سماعة بن مهران: از امام صادق علیه السلام در بارۀ این سخن خداوند عزّوجلّ پرسیدم: «اندک اندک از جایی که ندانند، گرفتارشان خواهیم ساخت». فرمود: «او بنده ای است که گناه می کند و باز نعمتی که با اوست، بدو داده می شود و همان نعمت، او را از آمرزش خواهی برای آن گناه، غافل می کند» ( الکافی، ج2، ص452، ح3؛ بحار الأنوار، ج5، ص218، ح11). ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ج2 ص950 _ 958 «الاستدراج».
3- . لسان العرب، مادۀ «ترف».
4- . ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ص1000 «المُترَفونَ أعداءُ الأنبیاءِ».
5- . ر. ک: همان، ص1007 «عاقِبَةُ التَّرَفِ»؛ میزان الحکمة، ج3، ص158 «الاتراف».
6- . ر. ک: توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ص987 «التَّحذیرُ مِنَ التَّرَفِ».
7- . ر. ک: همان، ص1003 «التَّجافِی عَن مُجالَسَةِ المُترَفینِ».
8- . ر. ک: میزان الحکمة، ج11، ص192 «شرّ الأموال».
9- . کتاب المؤمن، ص40، ح109؛ بحار الأنوار، ج22، ص410، ح27 و ج74، ص102، ح57.

مردی نزد ابوذر آمد و گفت: ای ابوذر! تو را مژده باد! گوسفندت برّه زاده و افزون شده است. ابوذر گفت: افزون شدن آن، مایۀ شادمانی من نیست. من چنین نمی خواهم. هر چه اندک باشد و کفایت کند، برایم دوست داشتنی تر از آن است که بسیار، امّا فریبنده باشد. من از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «بر دو کرانۀ صراط در روز قیامت، پیوند با خویشان و امانتداری است. چون پیوند کنندۀ با خویشان و امانتدار، از آن بگذرد، آتش به سوی او میل نمی نماید».

م _ اصلاح تفسیر از شکست

اشاره

شکست و ناکامی، از امور ناخوشایند زندگی است و موجب ناراحتی و افزایش فشار روانی می گردد. این، از واقعیت هایِ تغییرناپذیر زندگی است. آنچه در این میان مهم است، تفسیر موضوع و تعریفی است که افراد از موفّقیت و شکست دارند. تفسیر نادرست، موجب افزایش فشار روانی می شود و تفسیر درست، کاهش آن را در پی دارد. سؤال این است که چه تفسیری، کاهنده است و چه تفسیری، افزاینده؟

الگوی غلط ارزیابی: تفسیر مادّی شکست و پیروزی

برخی با نگاهی مادّی، به تفسیر این موضوع می پردازند. لذا به دست آوردن هر کدام از امور دنیوی (مانند: مال، مقام، شهرت، تداوم زندگی و ...) را موفّقیت و از دست دادن آنها را شکست می دانند. این تفسیر، موجب سرمست شدن هنگام برخورداری و ناامیدی و رنجوری هنگام مصیبت می شود.

الگوی صحیح ارزیابی: تفسیر الهی شکست و پیروزی

بر خلاف آن دیدگاه، دیدگاه دیگری وجود دارد که ملاک موفّقیت و شکست را موافقت و عدم موافقت امور با خداوند متعال می داند. این دیدگاه خدامحور، موفقیت را در این می داند که آیا به آنچه خدا خواسته، عمل شده یا نه؟ اگر چنین باشد، برای فرد فرقی ندارد که با معیار مادی، شکست بخورد یا پیروز شود، فقیر باشد یا ثروتمند و... . قرآن کریم می فرماید:

(قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلّا إِحْدَی الْحُسْنَیینِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکمْ أَنْ یصیبَکمُ اللهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیدینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکمْ مُتَرَبِّصُون.(1) بگو: آیا برای ما جز یکی از این دو نیکی را انتظار می بَرید؟ در حالی که ما انتظار می کشیم که خداوند از جانب خود یا به دست ما عذابی به شما برساند. پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم) .

ص :408


1- . سورۀ توبه، آیۀ 52.

مقصود از «حُسْنَیین»، حسنه و مصیبت است به دلالت این که در آیۀ پیشین، حکایت می کرد که منافقان از این که به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خیری برسد ناراحت می شدند، و از این که به آن جناب شر و مصیبت برسد، خوش حال می شدند، و می گفتند: خوب شد که ما قبلاً حواسمان را جمع کرده بودیم، و خود را دچار این ناملایمات نساختیم.(1) چون از این کلام بر می آید که منافقان در حال انتظار بودند که ببینند بر سر مسلمانان چه می آید، آیا شکست می خورند و یا پیروز می شوند، پس معلوم می شود «إِحْدَی الْحُسْنَیینِ» در آیه، یکی از آن دو پیش آمد است که منافقان در انتظارش بودند. شاید گفته شود که: چه طور قرآن کریم، مصیبت را هم حسنه خوانده و آن را با حسنه، «حسنیین» نامیده؟ در جواب می گوییم: از نظر دینی، حسنه و مصیبت، هر دو حسنه اند؛ چون اگر حسنه، حسنه است برای این است که پیروزی و غنیمت در دنیا و اجر عظیم در آخرت است و اگر مصیبتْ حسنه است، آن هم برای این است که شکست خوردن و کشته شدن و هر رنج و محنت دیگری که به انسان برسد، مورد رضای خدا و باعث اجری ابدی و سرمدی است. پس هر دو حسنه اند. لذا معنای آیه، این است که: ما و شما هر یک، منتظر عذاب و گرفتاری طرف مقابل خود هستیم، با این تفاوت که آن عذاب و گرفتاری ای که شما برای ما آرزو می کنید، در حقیقت، خیر ماست؛ زیرا شما در بارۀ ما انتظار یکی از دو احتمال را می کشید، یا غلبه بر دشمن و مراجعت با غنیمت و یا کشته شدن در راه خدا. ولی ما برای شما انتظار عذاب خدا را می کشیم، و آرزو داریم که یا با عذاب های آسمانی و یا به دست خود ما نابودتان کند. مثلاً به ما دستور دهد که زمین را از لوث وجود شما پاک سازیم. پس ما در هر حال، رستگار و شما در هر حال، هالک شونده اید. پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم.(2)

بنا بر این تفسیر الهی از موفقیت و شکست، موجب می شود که هنگام رویارویی با خطر، انسان آرامش داشته باشد؛ چرا که هر کدام از دو وجه موفّقیت یا شکست ظاهری برای او پیروزی و کامیابی است و همچنین پس از واقعه نیز همین تفسیر، موجب کاهش فشار روانی و تحمّل موقعیت پیش آمده می گردد.

ن _ عدالت باوری در بلاها

اشاره

هنگام رویارویی با بلاها، انسان آن را از منظر عدل و ظلم نیز ارزیابی می کند. این که واقعه، عدل بوده یا ظلم، برای انسان مهم است. انسان از عدالت، خرسند و از ناعدالتی، ناخرسند می شود. اگر بلا، ناعادلانه ارزیابی شود، افزایندۀ فشار روانی و اگر عادلانه ارزیابی شود، کاهندۀ آن خواهد بود.

ص :409


1- . (إِنْ تُصِبْک حَسَنَة تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْک مُصِیبَة یقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْل) (سورۀ توبه، آیۀ 50).
2- . ترجمۀ تفسیر المیزان، ج9، ص412.

باور غلط: توهّم بلای ظالمانه

از ارزیابی های نادرستی که برخی افراد، هنگام رویارویی با بلاها دارند، ظالمانه بودن بلاها است. ما معمولاً از یک سو دچار «خودپاک پنداری» هستیم و از سوی دیگر، بلاها را نشانۀ خواری و ناشایست بودن فرد مبتلا می دانیم و معتقدیم که هر کس انسان خوبی باشد، بلا نمی بیند. از این رو، وقتی مصیبتی وارد می شود، آن را ظالمانه تفسیر می کنیم.

همچنین به دلیل ناآگاهی، دچار پدیدۀ «بی فایده پنداریِ بلاها» نیز هستیم و هر امر ناخوشایندی را بدون فایده ارزیابی می کنیم و به همین دلیل، ممکن است آنها را ناعادلانه بدانیم؛ چون رنجی بی دلیل و بی حاصل را بر انسان تحمیل می کند.

باور صحیح: تفکّر بلای عادلانه

امّا واقعیت این است که خداوند متعال، عادل است و هر کاری که انجام می دهد، عادلانه است و بر هیچ کس ستم نمی کند. در متون دینی، تصریح شده است که خداوند متعال، ذرّه ای ظلم نمی کند؛ بلکه این انسان ها هستند که به خود ظلم می کنند.(1) او همواره برپادارندۀ قسط و عدل است(2) و مردم را نیز به همین، امر کرده است.(3) بر اساس این مبنا، قضا و قدر خداوند متعال بر پایۀ عدالت شکل می گیرد و ذرّه ای ظلم در آن نیست. امام علی علیه السلام بعد از نماز دعا می کرده و بر حقْ بودن قضای خداوند و عدل بودن عطای او شهادت می داده است.(4) همچنین ایشان در بیانی زیبا و روشن، اعلام می دارد که روزی را فردی عادل تقسیم نموده است: ... إنَّ المالَ مَقسومٌ مَضمونٌ لَکم، قَد قَسَّمَهُ عادِلٌ بَینَکم وضَمِنَهُ، وسَیفی لَکم.(5)دارایی برای شما تقسیم و تضمین شده است. آن را دادگری میانتان قسمت نموده و ضمانت کرده است و به زودی، برایتان تأمین می کند.

هر چند قانون قبض و بسط در بارۀ روزی جاری است، امّا بر اساس عدالت است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ص :410


1- . (إِنَّ اللَّهَ لَا یظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّة وَإِن تَک حَسَنَة یضَعِفْهَا وَیؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا) (سورۀ نساء، آیۀ 40). (إِنَّ اللَّهَ لَا یظْلِمُ النَّاسَ شَیئا وَ لَکنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یظْلِمُونَ) (سورۀ یونس، آیۀ 44. نیز، ر.ک: سورۀ یس، آیۀ 54). برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج8، ص24 به بعد « لَیسَ فی أفعالِهِ مِثقالُ ذَرَّۀ مِنَ الظُّلمِ».
2- . (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَا هُوَ وَالْمَلَائِکة وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ) (سورۀ آل عمران، آیۀ 18). (وَتَمَّتْ کلِمَتُ رَبِّک صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِکلِمَتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (سورۀ انعام، آیۀ 115).
3- . ر.ک: دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج8، ص38 به بعد « الأَمرُ بِالقِسطِ».
4- . اللّهُمَّ إنّی اُشهِدُک وکفی بِک شَهیدا، وأشهَدُ أنَّک أنتَ اللّهُ رَبّی ... وأشهَدُ أنَّ قَولَک حَقٌّ، وأنَّ قَضاءَک حَقٌّ، وأنَّ عطاءَک عَدلٌ (جمال الاسبوع، ص171؛ بحار الأنوار، ج91، ص180، ح6) .
5- . الکافی، ج1، ص30، ح4؛ تحف العقول، ص199؛ مشکاة الأنوار، ص242، ح704.

قَدَّرَ الأَرزاقَ فَکثَّرَها وقَلَّلَها، وقَسَّمَها عَلَی الضّیقِ وَالسَّعَةِ، فَعَدَلَ فیها لِیبتَلِی مَن أرادَ بِمَیسورِها ومَعسورِها، ولِیختَبِرَ بِذلِک الشُّکرَ وَالصَّبرَ مِن غَنِیها وفَقیرِها.(1) [خداوند] روزیِ همگان را تعیین کرد. سپس آن را زیاد و کم نمود و آن را بر پایۀ تنگی و گشایش، تقسیم کرد. آن گاه در آن، دادگری ورزید تا به وسیلۀ آسانی و سختی آن، هر که را بخواهد، بیازماید و بدین وسیله، سپاس گزاری و شکیبایی توانگر و نیازمند را بشناسد.

امام زین العابدین علیه السلام در دعای روز عرفۀ خود با خداوند مناجات می کند و از عدالت او در قضا و تقسیم ارزاق سخن می گوید:

قَدَّرتَ الاُمورَ بِعِلمِک، وقَسَّمتَ الأَرزاقَ بِعَدلِک، ونَفَذَ فی کلِّ شَیءٍ عِلمُک، وحارَتِ الأَبصارُ دونَک ... فَلَم یقایس شَیئا بِشَیءٍ مِن خَلقِهِ، ولَم یستَعِن عَلی خَلقِهِ بِغَیرِهِ. ثُمَّ أمضَی الاُمورَ عَلی قَضائِهِ وأجَّلَها إلی أجَلٍ مُسَمّی، قَضی فیها بِعَدلِهِ، وعَدَل فیها بِفَضلِهِ، وفَصَلَ فیها بِحُکمِهِ، وحَکمَ فیها بِعَدلِهِ.(2)با دانشت کارها را مقدّر نمودی و با عدالتت روزی ها را تقسیم کردی. دانشت در هر چیز نافذ است و دیدگان در شناخت (فهم) تو سرگردان اند... . پس [خداوند] چیزی از آفریدگان را به چیز دیگری قیاس نکرد و برای اقدام علیه آفریده اش از کسی یاری نخواست. سپس کارها را بر اساس حکمش انجام داد و اجلشان را تعیین کرد. با دادگری اش در بارۀ آنها داوری نمود و با لطفش در بارۀ آنها دادگری کرد و با حکمش میان آنها فیصله داد و در بارۀ آنها به عدالت حکم کرد.

به همین جهت، ایشان (در دعای دیگری) خداوند را این گونه سپاس می گوید:

الحَمدُ للهِ رِضی بِحُکمِ اللّهِ، شَهِدتُ أنَّ اللهَ قَسَمَ مَعایشَ عِبادِهِ بِالعَدلِ، وأخَذَ عَلی جَمیعِ خَلقِهِ بِالفَضلِ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، ولا تَفتِنّی بِما أعطَیتَهُم، ولا تَفتِنهُم بِما مَنَعتَنی، فَأَحسُدَ خَلقَک، وأغمَطَ حُکمَک . اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وطَیب بِقَضائِک نَفسی، ووَسِّع بِمَواقِعِ حُکمِک صَدری، وهَب لِی الثِّقَةَ لِاُقِرَّ مَعَها بِأَنَّ قَضاءَک لَم یجرِ إلّا بِالخِیرَةِ.(3)ستایش، خدا را با خشنودی از حُکم او! گواهی می دهم که خداوند، توشۀ بندگانش را دادگرانه تقسیم نمود و با همۀ آفریدگانش با لطف رفتار کرد. خدایا! بر محمّد و خاندان او

ص :411


1- . نهج البلاغة، خطبۀ 91؛ بحار الأنوار، ج5، ص148، ح11.
2- . الإقبال، ج2 ص102، بحار الأنوار، ج98 ص228 ح4.
3- . الصحیفة السجّادیة، دعای 35.

درود فرست و مرا با آنچه به آنان بخشودی، و آنان را با آنچه از من باز داشتی، امتحان نکن تا [باعث شود] به آفریدگانت رشک برم و حُکمت را سبُک شمارم. خدایا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و با دادرسی ات، روانم را پاکیزه گردان و به وسیلۀ جایگاه های صدور حُکمت، سینه ام را گشاده فرما و اعتمادی ارزانی ام دار تا در سایۀ آن، اعتراف نمایم که حکم تو، جز به نیکی، جاری نگشته است.

باور به عدالت خداوند، به انسان اطمینان می دهد که به او ظلم نشده است. این باور موجب می شود که انسان، تفسیر ظالمانه ای از رویدادها و قوانین زندگی نداشته باشد و همین امر، احساسات منفی او را از بین می بَرَد و رضامندی از آنها را به وجود می آورد. اگر فرد به این اصل باور داشته باشد، بلاها را ناعادلانه ارزیابی نمی کند؛ بلکه به تفسیر مجدّد دیگر مؤلّفه ها می پردازد. بر اساس آنچه در جای خود گذشت، نه بلاها بی فایده و بی حکمت اند و نه نشانۀ خواری و ناشایستی فردند. از این رو، باور به عدالت خداوندی که همۀ امور عالم به دست اوست، موجب آرامش انسان می شود و فشار روانی را کاهش می دهد و بر توان بردباری فرد می افزاید.

س _ مددجویی و تقویت توان

اشاره

از نیازهای هنگام بلا، مددجویی از دیگران و تقویت توان است. این، یک اصل است؛ امّا آنچه مهم است، منبع یاری و مددجویی است. این که چه چیزی منبع یاری باشد و از چه کسی یاری بطلبیم، نقش مهمّی در رضامندی دارد. اشتباه در یاری طلبی، موجب ناکامی می گردد و بر فشار روانی می افزاید.

منطق غلط: توهّم «کفایت اسباب»

تصوّر برخی بر این است که برای حلّ مشکلات زندگی باید به اسباب مادّی آن روی آورد و همین برای نجاتْ کفایت می کند. این گروه، به دنبال پول برای رفع نیازها، و پارتی برای گشودن گره ها، و از این قبیل راه حل ها هستند. از آن جا که این امور، به تنهایی کارایی ندارند، تمرکز بر آنها و توهّم کفایت آنها، موجب ناکامی می گردد و در نتیجه، نارضایتی به دنبال خواهد داشت.

منطق درست: تصوّر «کفایت خدا»

واقعیت این است که بدون خدا، هیچ عاملی کارساز نخواهد بود. گره گشایی، تنها به دست خداوند متعال خواهد بود و همۀ اسباب، با تأیید خداوند، اثربخش خواهند شد. قرآن کریم در این باره می فرماید:

ص :412

(ألَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبدَهُ.(1) آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟) .

به همین جهت، برای حلّ مشکلات باید به خدا روی آورد و از او کمک خواست. این جاست که دعا معنا می یابد. خدا، تنها کسی است که می تواند انسان را از گرفتاری ها نجات دهد. خداوند متعال می فرماید:

(قُلْ مَن ینَجِّیکم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْیةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکونَنَّ مِنَ الشَّاکرِینَ * قُلِ اللَّهُ ینَجِّیکم مِّنْهَا وَمِن کلِّ کرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِکونَ.(2) بگو چه کسی شما را از تاریکی های خشکی و دریا نجات می دهد؟ با گریه و زاری و پنهانی، او را می خوانید که اگر ما را نجات دهید، بی تردید از سپاس گزاران خواهیم بود. بگو خدا شما را از آن و از تمام گرفتاری ها نجات می دهد؛ ولی شما پس از آن، شرک می ورزید! ) .

نیز در جای دیگر می فرماید:

(أَمَّن یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ .(3) یا آن کسی که وقتی فرد مضطر، او را می خوانَد، پاسخش را می دهد و شما را خلیفه های زمین قرار می دهد) .

از این رو، انسان های رشدیافته برای برطرف شدن مشکلاتشان، از خدا کمک می خواستند و خدا نیز مشکل آنان را برطرف می کرده است. در قرآن کریم، این حقیقت در بارۀ انبیای الهی، بیان شده است. یعقوب علیه السلام اعلام می کند که برای رفع گرفتاری خود، فقط به خدا روی می آوَرَد و این گونه شکایت می کند: (قَالَ إِنَّمَا أَشْکواْ بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ) (4) نوح علیه السلام برای نجات خود و همراهانش از آن بلای عظیم دعا می کند و خداوند آنها را نجات می دهد: (وَ نُوحًا إِذْ نَادَی مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّینَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکرْبِ الْعَظِیمِ) (5) و (وَ لَقَدْ نَادَلنَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ * وَ نَجَّینَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکرْبِ الْعَظِیمِ) .(6) یونس علیه السلام نیز برای نجات خود دعا می کند و خدا وی را از غم، نجات می دهد: (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّینَهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کذَ لِک نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ) .(7)

ص :413


1- . سورۀ زمر، آیۀ 36: آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟؛ یعنی: آیا خدا نمی تواند همۀ کارها و نیازهای بنده اش را کفایت کند؟
2- . سورۀ انعام، آیۀ 63 _ 64 .
3- . سورۀ نمل، آیۀ 62 .
4- . سورۀ یوسف، آیۀ 86.
5- . سورۀ انبیا، آیۀ 76 .
6- . سورۀ صافّات، آیۀ 75 _ 76 .
7- . سورۀ انبیا، آیۀ 88 .

دعا، یاری خداوند را جلب می کند. در متون دینی، انواع گوناگونی از دعاها یاد شده اند که می توانند مورد استفاده قرار گیرند. وقتی موسی علیه السلام به سمت فرعون رفت و هنگامی که پیامبر خدا علیه السلام به سمت نبرد حنین حرکت کرد، این دعا را خواندند:

کنتَ وتَکونُ، کنتَ حَیا لا یموت، تَنام العیونُ وتَنکدِرُ النُّجومُ، وأَنتَ حَی قَیومٌ لا تَأخُذُک سِنَةٌ ولا نَومٌ.(1)تو بودی و هستی. تو زنده ای هستی که نمی میری. چشم ها می خوابند و ستارگان، تیره می شوند، ولی تو زنده و پاینده ای. هیچ چُرت و خوابی تو را فرا نمی گیرد.

اَنَس نقل می کند که هر گاه چیزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دچار غم می کرد، این دعا را می خواند:

یا حَیُّ یا قَیّومُ! بِرَحمَتِکَ أستَغیثُ.(2)ای زنده! ای پاینده! از رحمتت فریاد رسی می کنم.

همچنین نقل شده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگام نیاز چنین عرض می کند:

یا صَریخَ المَکروبینَ، ویا مُجیبَ دَعوَةِ المُضطَرّینَ، ویا کاشِفَ غَمِّی، اکشِف عَنّی غَمّی وهَمّی وکربی.(3)ای دادرس اندوهگینان! ای اجابتگر درخواست بیچارگان! ای باز برندۀ اندوه من! دل تنگی و نگرانی و اندوه مرا باز بر.

همچنین ابن مسعود نقل می کند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ مصیبت دیده ای و هیج غم دیده ای نیست که این دعا را بخواند مگر این که خداوند، غم و اندوه او را از بین می بَرَد و به جای آن، فرج نصیبش خواهد کرد:

اللّهُمَّ إنِّی عَبدُکَ وابنُ عَبدِکَ وابنُ أَمَتِکَ، ناصِیَتی بِیَدِکَ، ماضٍ فی حُکمِکَ، عَدلٌ فِیَّ قَضاؤُکَ، أسألُکَ بِکُلِّ اسمٍ هُوَ لَکَ سَمَّیتَ بِهِ نَفسَکَ، أَو عَلَّمتَهُ أحَداً مِن خَلقِکَ، أو أنزَلتَهُ فی کِتابِکَ، أوِ استَأثَرتَ بِهِ فی عِلمِ الغَیبِ عِندَکَ، أن تَجعَلَ القُرآنَ رَبیعَ قَلبی، ونُورَ صَدری، وجَلاءَ حُزنی، وذَهابَ هَمّی.(4)

ص :414


1- . تاریخ دمشق، ج61، ص61؛ المصباح، کفعمی، ص401، مهج الدعوات، ص96 کلاهما نحوه ولیس فیهما صدره إلی «فرعون»، بحار الأنوار، ج94، ص213، ح10 .
2- . سنن الترمذی، ج5، ص539، ح3524؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص689، ح1875؛ الأذکار المنتخبة، ص113؛ المجموع، نووی، ج4، ص396؛ سبل الهدی والرشاد، ج12، ص89؛ کنز العمّال، ج2، ص659، ح5002 .
3- . الکافی، ج2، ص561، ح17. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : اللهمَّ... أَدعوک یا مُجیبَ دَعَوة المُضطَرِّ، ویا کاشِفَ السّوءِ عَنِ المَکروبِ، ویا جاعِلَ اللَّیلِ سَکنا، ویا مَن لا یموتُ، اغفِر لِمَن یموتُ، قَدَّرتَ وخَلَقتَ وسَوَّیتَ، فَلَک الحَمدُ ( الإقبال، ج1، ص269).
4- . مسند ابن حنبل، ج2، ص41، ح3712؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص690، ح1877؛ صحیح ابن حبّان، ج3، ص253، ح972؛ المصنّف، ابن أبی شیبة، ج7، ص47، ح1؛ کنز العمّال، ج2، ص122، ح3434؛ الدعوات، ص55، ح140؛ بحار الأنوار، ج95، ص279، ح1 .

خداوندا! من بندۀ تو و پسر بندۀ تو و کنیز تو اَم. پیشانی من به دست توست، حکم تو در من جاری است. قضای تو در حقّ من عدالت است. از تو می خواهم به هر نامی که از توست و تو خودت را با آن می خوانی، یا به کسی از بندگانت یاد داده ای، یا در کتابت نازل کرده ای، یا در علم پنهان نزد خود قرار داده ای، که قرآن را بهار قلب من و نور سینۀ من و صیقل اندوه من و برندۀ غم من قرار دهی.

همچنین ایشان (پیامبر صلی الله علیه و آله) می فرماید: هیچ بنده ای نگفت «اللّهمَّ رَبَّ السَّماواتِ السَّبعِ وَ رَبَّ العَرشِ العَظیمِ، اکفِنی کُلَّ هَمًّ مِن حَیثُ شِئتَ، وکَیفَ شِئتَ، مِن أینَ شِئتَ؛ خداوندا! ای صاحب اختیار آسمان های هفت گانه و صاحب عرش بزرگ! همۀ همّ و اندوه مرا کفایت کن از هر جهت که تو می خواهی، و هر گونه که می خواهی و از هر جا که می خواهی»(1) مگر آن که خداوند، اندوه او را از بین خواهد بُرد.(2)

در روایت دیگری نیز آمده که ایشان به امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: هر گاه چیزی تو را ناراحت ساخت، بگو:

اللّهُمَّ احرُسنی بِعَینِکَ الّتی لا تَنامُ، وَاکنُفنی بِرُکنِکَ الَّذی لا یُرامُ، واغفِر لی بِقُدرَتِکَ عَلَیَّ فَلا أهلک وأَنتَ رَجائی، رَبِّ کَم مِن نِعمَةٍ أنعَمتَ بِها عَلَیَّ قَلَّ لَکَ عِندَها شُکری، وکَم مِن بَلیَّةٍ إبتَلَیتَنی بِها قَلّ لَکَ عِندَها صَبری، فَیا مَن قَلَّ عِندَ نِعمَتِهِ شُکری فَلَم یَحرِمنی، وَیا مَن قَلَّ عِندَ بَلِیَّتِهِ صَبریٍ فَلَم یَخذُلنِی، ویا مَن رَآنی عَلَی الخطایا فَلَم یَفضَحنی، یا ذَا المَعروفِ الَّذی لا یَنقَضی أبداً، ویا ذَا النَّعماءِ الَّتی لا تُحصی أبداً، أسألُکَ أن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ، وبِکَ أدرَأُ فی نُحورِ الأعداءِ والجَبّارینَ.(3)خداوندا! با چشمت _ که نمی خوابد _ ، از من حراست کن، و در پناه تکیه گاهت _ که آسیب نمی بیند _ ، مرا کفایت کن، و به قدرتی که بر من داری، مرا ببخش تا هلاک نشود، در حالی که تو امید منی. پروردگارا! چه بسا نعمتی که به من دادی و سپاس من از تو کم بود، و چه بسا بلایی که مرا به آن مبتلا کردی و صبر من در آن کم بود. پس ای کسی که شکر من از نعمتش کم بود، ولی مرا محروم نساخت، و ای کسی که صبر من از بلایش کم بود، ولی مرا بی یاور نگذاشت، و ای کسی که مرا در خطاها دید، ولی رسوا نکرد! ای صاحب نیکی ای که هرگز پایان نمی پذیرد، و ای صاحب نعمت هایی که هرگز شماره نمی شود! از تو می خواهم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستی و به امید تو، دشمنان و ستمگران را دور می کنم.

ص :415


1- . مکارم الأخلاق، خرائطی، ص336، ح1037؛ کنز العمّال، ج2، ص122، ح3433.
2- . مکارم الأخلاق، خرائطی، ص336، ح1037؛ کنز العمّال، ج2، ص122، ح3433 .
3- . الفردوس، ج5، ص321، ح8317، تاریخ دمشق، ج18، ص87، ح4194.

امام باقر علیه السلام به هنگام گرفتاری، زنان و کودکان را جمع می کرد و ایشان دعا می فرمود و آنان آمین می گفتند.(1) امام صادق علیه السلام نیز هنگام گرفتاری، در دعایی چنین می فرمود: یا فارِجَ الهَمِّ ویا کاشِفَ الغَمِّ، یا رَحمانَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ ورَحیمَهُما، فَرِّج هَمّی وَاکشِف غَمّی.(2)ای برطرف کنندۀ نگرانی و ای باز برندۀ اندوه! ای رحمتگر دنیا و آخرت و مهربانِ آن دو! نگرانی ام را برطرف کن و اندوهم را باز ببر.

ایشان در دعایی دیگر می گوید:

اللّهُمَّ أنتَ ثِقَتی فِی کُلِّ کَربَةٍ، وأنتَ رَجائی فِی کُلِّ شِدَّةٍ، وأنتَ لِی فِی کُلِّ اَمرٍ نَ_زَلَ بِی، ثِقَةٌ و عُدَّةٌ.(3)خدایا! تو در تمام گرفتاری ها اعتماد منی، و تو در تمام سختی ها امید منی، و تو در هر حادثه ای که بر من وارد می شود، مایۀ اعتماد و سازوکار منی.

امام صادق علیه السلام در بیان راه کاری برای هنگام بلا می فرماید: هر گاه اندوهی به تو رسید، دست خود را بر پیشانی ات بگذار و از سمت راست و چپ بر صورت خود بکش و سه بار بگو:

بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، بِسمِ الله ِ الّذی لا إلهَ إلّا هُوَ، عَالِمُ الغَیبِ والشَّهادَةِ، هوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ، اللَّهُمَّ أذهِب عَنّی الهَمَّ والحَزَنَ والفِتَنَ کلَّها ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ.(4)به نام خداوند بخشندۀ مهربان؛ به نام خدایی که هیچ خدایی جز او نیست؛ آگاه بر نهان و آشکار. اوست بخشندۀ مهربان. بار خدایا! نگرانی و اندوه و همۀ فتنه ها را از من بزدا، چه آشکار و چه پنهان.

در گزارش دیگری آمده که ایشان می فرماید: وقتی نماز مغرب را به جای آوردی، دست خود را بر پیشانی ات بکش و سه بار بگو:

بِسمِ اللّه ِ الّذی لا إلهَ إلّا هوَ، عالِمُ الغَیبِ وَالشَّهادَةِ، الرَّحمنُ الرَّحیمُ. اللَّهُمَّ أذهِب عَنّی الهَمَّ والغَمَّ وَالحُزنَ.(5) به نام خدایی که هیچ خدایی جز او نیست، آگاه بر نهان و آشکار، بخشندۀ مهربان. بارخدایا! نگرانی و غم و ناراحتی را از من بزدا.

ص :416


1- . امام صادق علیه السلام : کانَ أبی علیه السلام إذا حَزَنَهُ أمر جَمَعَ النِّساءَ وَالصِّبیانَ، ثُمَّ دَعا وَأمَّنوا .
2- . الکافی، ج2، ص557، ح6؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص116، ح2322، مصباح المتهجد، ص66، ح101. نیز، ر. ک: الأمالی، طوسی، ص511، ح1118؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص696، ح1898.
3- . الکافی، ج2، ص578، ح5؛ تهذیب الأحکام، ج3، ص84، ح239.
4- . دعائم الإسلام، ج2، ص137، ح482؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص112، ح420؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص40، ح2088؛ السرائر، ج3، ص142؛ المصباح، کفعمی، ص41؛ بحار الأنوار، ج86، ص206، ح20.
5- . الکافی، ج2، ص549، ح10.

در روایت دیگری از ایشان آمده که می فرماید: وقتی به کسی بلا یا امر سختی فرود آمد و یا امری او را اندوهگین ساخت، لباس از زانوها و ساق های خود کنار بزند و شکم خود را به زمین بچسباند و در حال سجده حاجت خود را از خدا بخواهد.(1) امام باقر علیه السلام خود چنین دعا می کرده است: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجعَل لی فی صَلاتی وَدُعائی بَرَکةً تُطَهِّرُ بِها قلبی... وتُفَرِّجُ بِها هَمّی، وتُسلّی بِها غَمّی، وتَشفی بِها سَقَمی، وَتؤمِنُ بِها خَوفی، وتَجلو بِها حُزنی.(2)بارخدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و در نماز و دعایم برایم برکتی قرار ده که قلبم را با آن پاک کنی ... و گرفتاری ام را با آن بگشایی، اندوهم را با آن آرام سازی، و بیماری ام را با آن شفا دهی، و ترسم را با آن امن سازی، و ناراحتی ام را جلا دهی.

امام رضا علیه السلام نیز هنگام سختی ها به خدا توکّل می کرد و دعای مخصوصی را می خوانده است:

اللّهُمَّ أنتَ ثِقَتی فِی کُلِّ کَربٍ ، وأنتَ رَجائی فِی کُلِّ شِدیدَةٍ، وأنتَ لی فی کُلِّ أمرٍ نَ_زَلَ بِی ثِقَةٌ و عُدَّةٌ، کَم مِن کَربٍ یَضعُفُ فیهِ الفُؤادُ، وتَقِلُّ فیهِ الحیلَةُ، وتَعیَی فیه الأُمورُ، ویَخذُلُ فیه القَریبُ والبَعیدُ والصدیق، ویَشمَتُ فیه العَدّوُّ، أنزَلتُهُ بِکَ، وشَکَوتُهُ إلَیکَ راغِباً إلیکَ فیهِ عَمَن سِواکَ فَفَرَّجتَهُ وکَشَفتَهُ وکَفَیتَنیه، فَأنتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعمَةٍ، وصاحِبُ کُلِّ حاجَةٍ، ومُنتَهَی کُلِّ رَغبَةٍ. فَلَکَ الحَمدُ کَثیراً، ولَکَ المَنُّ فاضِلا، بِنِعمَتِکَ تَتِمُّ الصالِحاتُ، یا مَعروفاً بِالمَعروفِ مَعروفٌ، ویا مَن هُوَ بِالمَعروفِ مَوصوفٌ، أنِلنی مِن مَعروفِکَ مَعروفاً تُغنِینی به عَن مَعروفِ مِن سِواکَ، بِرَحمَتِک یا أرحَمَ الراحِمِینَ.خداوندا! تو تکیه گاه من در هر گرفتاری و امید من در هر سختی هستی و تو در هر امری که برای من پیش آید، تکیه گاه و ساز و برگ من هستی. چه گرفتاری ها که دل را سست می کند و چاره را اندک می سازد و دوست انسان را تنها می گذارد و دشمن شماتت می کند. من از سر رغبت به تو و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آورده ام و تو آن را گشایش دادی و برطرف ساختی و مرا کفایت کردی. پس تو ولیّ هر نعمت و صاحب هر نیاز و انتهای هر خواسته ای... تو را فراوان سپاس می گویم و تو منّت بیکران بر من داری. با نعمت تو عمل های صالح انجام می شود. ای کسی که به کار معروف شناخته شده ای و ای کسی به معروف (انجام دادن) توصیف شده ای! از معروف خودت چنان به من بده تا از معروف دیگران بی نیاز شوم. به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان!

ص :417


1- . امام صادق علیه السلام : إذا نَزَلَت بِرَجُلٍ نازِلَة أو شَدیدَة أو کربَهُ أمر، فَلیکشِف عَن رُکبَتَیهِ وذِراعَیهِ ولِیلصِقهُما بِالأرضِ، ولِیلزَق جُؤجُؤة بالأرضِ، ثُمّ لَیدعُ بِحاجَتِهِ وهوَ ساجِدٌ. ( الکافی، ج2، ص556، ح4؛ عدّة الداعی، ص260).
2- . فلاح السائل، ص363، ح242؛ مصباح المتهجّد، ص76، ح124؛ المصباح، کفعمی، ص5؛ بحار الأنوار، ج86، ص89، ح12 .

راوی می گوید: من هر گاه این دعا را خواندم، خدا گرفتاری ام را گشود.(1)

از جمله دعاهای پُرمضمونی که در این زمینه وارد شده، نیایش بیست و دوم صحیفۀ سجادیه است که امام زین العابدین علیه السلام هنگام سختی ها و گرفتاری ها می خوانده است.

ع _ آسوده ساختن غم دیده

اشاره

از مسائل مهم، واکنش ما به گرفتاری دیگران است که در ادامه به آنها می پردازیم.

باور غلط: توهّم «گسستگی اجتماعی غم و شادی»

از تصوّرهای نادرست، گسسته دانستن وضعیت غم و شادی افراد از یکدیگر است. ممکن است برخی تصوّر کنند که وضعیت دیگران، تأثیری در وضعیت آنان ندارد. این سبب می شود که افراد در برابر مشکل و اندوه دیگران بی تفاوت باشند و احساس مسئولیت نکنند.

باور درست: «پیوستگی اجتماعی غم و شادی»

از قوانین آفرینش _ که در متون دینی به آن اشاره شده است _ پیوستگی وضعیت افراد جامعه به یکدیگر است. گویا غم و شادی افراد به هم پیوسته است! بی تفاوتی نسبت به دردمندان و فقط به فکر خویش بودن، موجب از بین رفتن شادی و نشاط درونی می گردد؛ امّا دلْ رحمی و احساس مسئولیت در بارۀ افراد گرفتار و بر طرف کردن مشکلات آنها، موجب شاداب شدن روح انسان و ایجاد شادی سرور می گردد. این سرور هم مربوط به دنیاست و هم آخرت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تصریح می فرماید که هر کس می خواهد گرفتاریِ او برطرف شود، باید گرفتاریِ شخصی را که در تنگنا قرار دارد، برطرف سازد.(2) در روایت دیگری از ایشان چنین نقل شده است: مَن أعانَ مُؤمِناً نَفَّسَ اللهُ عز و جل عَنهُ ثَلاثا وسَبعینَ کُربَةً، واحِدَةً فی الدُّنیا وثِنتَینِ وسَبعینَ کُرَبةً عِندَ کُرَبِهِ العُظمی، قال: حَیثُ یَتشاغَلُ النّاسُ بِأنفُسِهِم.(3)هر کس مؤمنی را کمک کند، خداوند عزّوجلّ هفتاد و سه گرفتاری از او برمی دارد، یکی در دنیا و هفتاد و دو تا هنگام بلای عظیم (قیامت). فرمود: آن گاه که مردم به کار خودشان مشغول اند.

ص :418


1- . الأمالی، مفید، ص273.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن أرادَ أن تُستَجابَ دَعوَتُهُ وأَن تُکشَفَ کُربَتُهُ، فَلیُفَرِّجُ عَن مُعسِرٍ (مسند ابن حنبل، ج 2، ص248، ح4749).
3- . الکافی، ج2، ص،199 ح2؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج2، ص293، ح2497؛ المؤمن، ص54، ح137؛ المحاسن، ج2، ص،109 ح1298؛ مکارم الأخلاق، ج1، ص566، ح1968؛ بحار الأنوار، ج7، ص197، ح70.

همچنین از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که: هر کس خدا به وسیلۀ او گشایشی در کار مسلمانی ایجاد کند، خداوند در گرفتاری های دنیا و آخرت برایش گشایش ایجاد خواهد کرد(1) و هر کس در کار برآوردن نیازهای مسلمانانی باشد، خداوند نیز در کار برآوردن نیاز او خواهد بود و هر کس در این دنیا یک گرفتاری از مسلمانی برطرف کند، خداوند، یک گرفتاری از گرفتاری های آخرت او را برطرف خواهد ساخت.(2) اینها جزء قوانین زندگی اند. یکی از مفاهیم اسلامی در این زمینه، «صدقه» است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تأکید دارند که به وسیلۀ صدقه دادن، غم و اندوه را دور کنید: تَدارکوا الهُمُومَ والغُمومَ بِالصَّدَقاتِ، یَکشِفِ اللّهُ عَزَّ و جَلَّ ضُرَّ کُم، ویَنصُرُکُم عَلی عَدُوِّکُم، ویُثَبِّت عِندَ الشَّدائِدِ أقدامَکُم .(3)نگرانی و اندوه را به وسیلۀ صدقات، از بین ببرید تا خداوند عزّ وجلّ آسیب ها را از شما برطرف سازد و بر دشمنتان پیروز گردانَد و هنگام سختی ها گام هایتان را استوار سازد.

ف _ تقویت خویشتنداری

از مسائل مهم درونی انسان، وضعیت او در برابر گرایش های نفسانی است که می تواند به شکل خویشتندارانه یا افسارگسیخته صورت گیرد. کسی که تقوای الهی داشته باشد، در برابر خواهش های نفسانی، مقاومت می کند و در نتیجه، درون او پاک و نورانی باقی می ماند. همچنین مورد لطف خداوند قرار می گیرد و برایش از هر اندوهی، فَرَجی و از هر تنگنایی، راه خروجی قرار می دهد و وی را نجات می بخشد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

مَن اتِّقی اللهَ سُبحانَهُ جَعَلَ لَهُ مِن کُلِّ هَمٍّ فَرَجاً، ومِن کُلِّ ضَیقٍ مَخرَجاً.(4)هر کس از خدای سبحان پروا کند، برای او از هر اندوهی، گشایشی، و از هر تنگنایی، راه برون رفتی قرار می دهد.

ص :419


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن أجرَی اللّهُ عَلی یَدِهِ فَرجاً لِمُسلِمٍ، فَرَّجَ اللّهُ عَنهُ کَربَ الدُّنیا والآخِرَةِ ( الأمالی، طوسی، ص586، ح1212؛ نزهة الناظر، ص40، ح123؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص74).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : المُسلِمِ أخو المُسلِمُ لا یَظلِمُهُ ولا یُسلِمُهُ، وَمَن کان فی حاجَةِ أخیهِ کانَ اللّهُ فی حاجَتِهِ، وَمَن فَرّجَ عَن مُسلِمٍ کُربَةً فَرَّجَ اللّهُ عَنهُ کُربَةً مِن کُرُباتٍ یَومِ القِیامَةِ، وَمَن سَتَرَ مُسلِماً سَتَرَهُ اللّهُ یَومَ القِیامَةِ (صحیح البخاری، ج2، ص862، ح2310؛ صحیح مسلم، ج4، ص1996، ح58؛ سنن أبی داود، ج 4، ص273، ح4893؛ کنز العمّال، ج1، ص150، ح745؛ مجمع البیان، ج9، ص200؛ نزهة الناظر، ص64، ح127). امام صادق علیه السلام : مَن فَرَّجَ عَن أخیهِ المُسلِمِ کُربَةً فَرَّجَ اللّهُ عَنهُ کُربَةً یَومَ القِیامَةِ، ویَخرُجُ مِن قَبرِهِ مَثلوجَ الصَّدرِ ( المؤمن، ص50، ح121).
3- . الفردوس، ج2، ص46، ح2265؛ کنز العمّال، ج6، ص351، ح16012.
4- . غرر الحکم، ج5، ص380، ح8847؛ عیون الحکم والمواعظ، ص435، ح7524. نیز، ر.ک: عدّة الدّاعی، ص286؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص487.

ص :420

فصل نهم: عوامل رضامندی در تکلیف

اشاره

از دیگر ابعاد زندگی، بُعد تکلیف است. گفتیم که عمل به بایدها و ترک نبایدها، پیش شرط تحقّق خیر در زندگی است. بایدها و نبایدها، برنامه ای از جانب خداوند برای تأمین سعادت و شادکامی اند. پیش تر در بارۀ وجه خیر بودن بایدها و نبایدها سخن گفتیم. آنچه اکنون مهم است، این که عوامل تحقّق بخش تکلیف کدام اند؟ همان گونه که پیش تر گفتیم، مبنای تکلیف، خیر و مصلحت انسان است. هر تکلیفی در درون خود خیری نهفته دارد؛ امّا اثربخشیِ خیر نهفته در تقدیرهای تشریعی، متوقّف بر رغبت به طاعت و کراهت از معصیت است. زمانی آثار طاعت کسب می شود که به آن عمل شود و وقتی ایمنی از زیان های معصیت حاصل می شود که ترک شود. لذا درست است که خیر، مبنای تکلیف است، با این حال، ثمربخشیِ آن، متوقّف بر عمل به تکلیف است. بنا بر این، باید به طاعت عمل کرد و از معصیت دوری جُست تا خیر آنها در زندگی انسان تحقّق یابد. در ادامه، مباحث را با عنوان «گونه های واکنش» پی می گیریم:

1. گونه های واکنش

الف _ واکنش منفی: معصیت

واکنش منفی به دستورهای خداوند متعال، «معصیت» نامیده می شود. پیش تر گفتیم که معمولاً طاعت خداوند متعال در مراحل نخست تکامل، با لذّت های انسان در تضاد قرار می گیرد. از این رو، اگر فرد نتواند در برابر لذّت مقاومت کند، بدان سو کشیده می شود و طاعت خداوند را رها می کند. این حالت، معصیت یا نافرمانیِ خداوند متعال نامیده می شود و طبیعی است که پیامدهای ناگواری را برای فرد به دنبال خواهد داشت.

ص :421

ب _ واکنش مثبت: طاعت

واکنش مثبت به دستورهای خداوند متعال، طاعت نامیده می شود. افرادی که می توانند بر لذّت های خود چیره شوند، به فرمان خداوند متعال عمل می کنند و از این راه می توانند خیر نهفته در دستورهای خداوند متعال را _ که هدفی جز تعالی و تکامل انسان ندارد _ به دست آورند. بنا بر این، بهترین واکنش در بُعد تکلیف، فرمان برداری از خداوند متعال است.

2. عوامل واکنش مثبت

اشاره

پیش تر گذشت که قضای تشریعی خداوند، قوانین یا همان بایدها و نبایدها را به وجود می آورد. مبنای تشریع نیز مصلحت انسان است. از این رو، سعادت واقعی و شادکامی اصیل انسان، در گرو اطاعت از این قوانین است. خداوند متعال در این باره می فرماید:

(وَمَنْ یطِعِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزا عَظِیماً.(1) و کسی که از خدا و فرستاده اش فرمان برداری کند، بی تردید به رستگاری عظیم، دست یافته است) .

این یک قانون تغییرناپذیر است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

إنَّ طاعَةَ اللهِ نَجاحٌ مِن کُلِّ خَیرٍ یُبتَغی، ونَجاةٌ مِن کُلِّ شَرٍّ یُتَّقی.(2)همانا فرمان برداری از خدا، دستیابی به هر خوبی ای است که طلب می شود، و نجات از هر بدی ای است که از آن پرهیز می گردد.به وسیلۀ فرمان برداری از قوانین شریعت، بخت به انسان روی می آورد(3) و رستگاری به دست می آید.(4) از این رو باید به سمت طاعت شتافت تا رستگاری به دست آید.(5)

در طرف مقابل، نافرمانی خداوند متعال قرار دارد که موجب شقاوت و بدبختی می گردد.(6) بنا بر این، افراد آگاه، نسبت به طاعت، رغبت و شادمانی دارند و نسبت به معصیت، کراهت و اندوه.(7) با توجّه به واقعیت ها و قوانین حاکم بر هستی، انسان باید از کارهای خیری که پیش فرستاده، خوش حال و از فرصت هایی که از دست داده، ناراحت باشد.(8)

ص :422


1- . سورۀ احزاب، آیۀ71.
2- . الکافی، ج8، ص82، ح39؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص403، ح5868.
3- . امام علی علیه السلام : بالطّاعَة یکونُ الإقبالُ. 0(غرر الحکم، ح4243).
4- . امام علی علیه السلام : بالطّاعة یکونُ الفَوزُ (همان، ح4245).
5- . امام علی علیه السلام : بادِرِ الطّاعَة تَسعَدْ (همان، ح4360).
6- . امام علی علیه السلام : بِالمَعصِیَةِ تَکونُ الشَّقاءِ (همان، ح4251؛ عیون الحکم والمواعظ، ص186 ح68).
7- . امام علی علیه السلام :سُرورُ المُؤمِنِ بِطاعَةِ رَبِّهِ وحُزنُهُ عَلی ذَنبِهِ (غرر الحکم، ح5594).
8- . امام علی علیه السلام : أکثِر سُرُورِکَ عَلی ما قَدَّمتَ مِنَ الخَیرِ وحُزنَکَ عَلی ما فاتَ مِنهُ ( همان، ح2345).

دستورهای خداوند متعال، شامل بایدها و نبایدهایی می شوند که یک بسته و مجموعه را تشکیل می دهند. این مجموعه، «دین» نامیده می شود و عمل به آن، «طاعت»، و عمل نکردن به آن، «معصیت» خوانده می شود.

امّا مسئلۀ مهم، این که امر و نهی خداوند متعال نیز معمولاً با خواست بشر، ناهماهنگ است. کسی که بخواهد به دستورهای خداوند متعال عمل کند، باید آنچه را خوش ندارد(طاعت)، بپذیرد و آنچه را خوش دارد(معصیت)، ترک کند. طبق روایتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است، جبرئیل، بهشت را آن قدر دل انگیز و زیبا دید که به نظرش هر کس وصف آن را بشنود، حتماً به سمت آن جذب می شود و میل پیدا می کند که وارد آن شود؛ امّا وقتی خداوند متعال، راه رسیدن به بهشت را با سختی ها و دشواری ها آمیخت، گمان کرد که هیچ کس وارد آن نخواهد شد! در طرف مقابل، وقتی به دوزخ نگریست، آن را چنان زشت و هول انگیز یافت که به نظرش هر کس وصف آن را بشنود، هرگز وارد آن نخواهد شد؛ امّا وقتی خداوند، راه آن را با لذّت ها و شهوت ها آمیخت، گمان کرد که هیچ کس یافت

نمی شود مگر آن که بخواهد وارد آن شود!(1) به همین جهت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همواره می فرمود:

إنّ الجَنّةَ حُفَّتْ بالمَکارِهِ، وإنَّ النّارَ حُفّتْ بالشَّهَواتِ.(2)بهشت، پیچیده در ناخوشایندهاست و دوزخ، پیچیده در شهوت ها.

ص :423


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لَمَّا خَلَقَ اللهُ الجَنَّة وَالنَّارَ أرْسَلَ جِبْرئیلَ إلَی الجَنَّة، فَقَالَ: انْظُرْ إلَیها وَإلی مَا أعْدَدْتُ لِأهْلِهَا فِیهَا. قَالَ: فَجَاءَها فَنَظَرَ إلَیها وَإلی ما أعَدَّ اللهُ لِأهْلِها فِیها، قَالَ: فَرَجَعَ إلَیهِ، قال: فَوَعِزَّتِک لا یسْمَعُ بِها أحَدٌ إلّا دَخَلَها فأمَرَ بِها فَحُفَّتْ بِالمَکارِهِ، فَقَالَ إرْجِعْ إلَیها فَانْظُرْ إلَیها وَإلی ما أعْدَدْتُ لأهْلِها فِیها. قَالَ: فَرَجَعَ إلَیها فَإذا هِی قَدْ حُُفَّتْ بِالمَکارِهِ، فَرَجَعَ إلَیهِ، فَقَالَ: وَعِزَّتِک لَقَدْ خِفْتُ أنْ لا یدْخُلَهَا أحَدٌ. قَالَ: إذْهَبْ إلَی النَّارِ فَانْظُرْ إلَیها وَإلی ما أعْدَدْتُ لأهْلِها فِیها، فَإذا هِی یرکبُ بَعْضُها بَعْضاً، فَرَجَعَ إلَیهِ، فَقَالَ: وَعِزَّتِک لا یسْمَعُ بِهَا أحَدٌ فیدْخُلَهَا فأمَرَ بِها فَحُفَّتْ بِالشَّهَواتِ، فَقَالَ: «إرْجَعْ إلَیهَا. فَرَجَعَ إلَیها، فَقَالَ: وَعِزَّتِک لَقَدْ خَشِیتُ أنْ لا ینْجُوَ مِنْهَا أحَدٌ إلّا دَخَلها. (سنن الترمذی، ج4، ص97).
2- . نهج البلاغة، خطبۀ 176. در حدیث دیگری از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده است: ألا إنَّ الآخِرَة الیومَ مُحَفَّفَةِ المَکارِهِ، وإنَّ الدُّنیا مُحَفَّفَة بالشَّهواتِ ( المعجم الکبیر، ج19 ص200).

امام علی علیه السلام با نقل این سخن و مبتنی بر این اصل، تأکید می کند که طاعت خداوند، همراه با دشواری و معصیتش، با راحتی همراه است:

واعْلَموا أنَّهُ ما مِن طاعةِ اللّهِ شیءٌ إلّا یأتی فی کرْهٍ، وما مِن مَعصیةِ اللّهِ شیءٌ إلّا یأتی فی شَهْوَةٍ.(1)بدانید که چیزی از طاعت خدا نیست، مگر آن که با کراهت انجام می گیرد و چیزی از معصیت خدا نیست، مگر آن که با میل صورت می پذیرد. پس، خدای بیامرزد آن کسی را که از شهوت خویش دل برکنَد و هوای نفس خود را سرکوب کند.

پرسش این است که اگر وضعیت این گونه است، رضامندی تشریعی، چه توجیهی می تواند داشته باشد؟

الف _ اصلاح تصوّر از حکمت تشریع

اشاره

از علل مهم و اساسیِ نارضایی از دستورهای شریعت، تصوّر نادرست از علّت تشریع و ناآگاهی از حکمت های آن است. از آن جا که انسان، موجودی هدفمند است، از اموری که فایده ای برای وی ندارند، گریزان است. اگر فرد تصوّر کند، که کاری را دوست ندارد و بر خلاف میلش باید آن را انجام دهد و یا کاری را که دوست دارد و باید آن را ترک کند، فایده ای برای وی ندارد، از آن ناراضی خواهد شد.

تصوّر غلط: توهّم «خدا _ سودی» در تشریع

یکی از باورهای نادرستی که در بارۀ شریعت وجود دارد، این است که دستورهای شریعت برای تأمین منافع دین تنظیم شده اند و فایدۀ آنها به خداوند متعال می رسد. این باور _ که آن را «خدا _ سودی» می نامیم _ هر چند ممکن است پنهان باشد، امّا موجبات نارضایتی از شریعت را به وجود می آورد. نخستین گام برای رضامندی تشریعی، زدودن این تصوّر نادرست است.

تصوّر درست: تفکّر «انسان _ سودی» در تشریع

واقعیتْ این است که نه خداوند، و نه دین او نیازی به رفتار عبادی بشر ندارند. این بشر است که به شریعت، به عنوان برنامۀ شادکامی اصیل، نیازمند است. در متون دینی، سود بردن خداوند متعال از طاعت بندگان و زیان او از معصیتشان، نفی شده و بر بی نیازی اش از عبادت بندگان تأکید شده است. قرآن کریم در این باره می فرماید:

ص :424


1- . همان جا. در حدیث دیگری از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده است: ألا إنَّ الآخِرَة الیومَ مُحَفَّفَةِ المَکارِهِ، وإنَّ الدُّنیا مُحَفَّفَة بالشَّهواتِ ( المعجم الکبیر، ج19 ص200).

(إِنْ تَکفُرُوا فَإِنَّ اللهَ غَنِی عَنْکمْ وَلاَ یرْضَی لِعِبَادِهِ الکفْر.(1) اگر کفر بورزید، همانا خداوند از شما بی نیاز است و برای بندگان خود، کفر را خوش نمی دارد) .

موسی علیه السلام به قوم خود همین امر را یادآور می شود. قرآن کریم آن را چنین گزارش می کند:

(وَقالَ مُوسَی إِنْ تَکفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ.(2) و موسی گفت: اگر شما و هر که در روی زمین است، همگی کافر شوید، بی گمان، خدا بی نیازِ ستوده است) .

در روایات نیز این حقیقتْ اشاره شده است. بیان امام علی علیه السلام در این باره این گونه است:

خَلَقَ الخَلقَ حینَ خَلَقَهُم غَنِیا عن طاعَتِهِم، آمِنا مِن مَعصِیتِهِم؛ لأنّهُ لا تَضُرُّهُ مَعصیةُ مَن عَصاهُ، ولا تَنفَعُهُ طاعَةُ مَن أطاعَهُ.(3)آفریدگان را در حالی بیافرید که به طاعت آنان نیازی ندارد و از معصیت آنان در امان است؛ زیرا نافرمانی نافرمانان، به او زیان نمی زنَد و فرمانبری فرمانبرداران، به او سودی نمی رسانَد.

بر اساس این واقعیت، خطاب به خداوند متعال می فرماید:

لَم تَخلُقِ الخَلقَ لوَحشَةٍ، ولا استَعمَلتَهُم لِمَنفَعَةٍ... ولا ینقُصُ سُلطانَک مَن عَصاک، ولا یزِیدُ فی مُلکک مَن أطاعَک.(4)به خاطر تنهایی خود، آفریدگان را نیافریدی و برای سود، به کارشان نگرفتی... عصیانِ عاصیان، از قدرت تو نمی کاهد و اطاعت فرمان برداران، بر پادشاهی تو نمی افزاید.

از سوی دیگر در برخی متون دینی، زیان معصیت، به خود انسانْ نسبت داده شده است، نه خداوند. قرآن کریم در این باره می فرماید:

(وَمَنْ یکفُرْ بِاللهِ وَمَلاَئکتِهِ وَ کتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً.(5) و هر که به خدا و فرشتگان او و کتاب ها و فرستادگانش و روز واپسین کافر شود، هر آینه، سختْ گمراه شده است) .

ص :425


1- . سورۀ زمر، آیۀ 7.
2- . سورۀ إبراهیم، آیۀ 8.
3- . نهج البلاغة، خطبۀ 193.
4- . همان، خطبۀ 109. امام زین العابدین علیه السلام در مناجات خود با خدا _ : اِلهی، الطّاعَةُ تَسُرُّ کَ، والمَعاصِی لا تَضُرُّ کُ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَهَب لِی ما یَسُرُّ کَ، واغفِر لی ما لا یَضُرُّ کَ ( الصحیفۀ السجادیة، ج2، ص485). امام صادق علیه السلام : اللّهُمَّ إنَّ الطاعَةَ تَسُرُّ کَ، والمَعصیَةَ لا تَضُرُّ کَ، فَهَب لِی ما یَسُرُّ کَ، واغفِر لِی ما لا یَضُرُّ کَ، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ ( الأمالی، صدوق، ص439).
5- . سورۀ نساء، آیۀ 136.

بنا بر این، خداوند متعال، از طاعت و عبادت بندگان، هیچ سودی نمی بَرَد. دستورهای شریعت، جز به سود انسان نیست و تمام منافع آن به خود وی می رسد. این از واقعیت های بنیادین در حوزۀ تشریع است که کمتر مورد توجّه قرار گرفته است. توجّه به این حقیقت _ که آن را «انسان _ سودی» می نامیم _ ، موجب رضامندی تشریعی و برانگیخته شدن احساس خوشایند از تکلیف می گردد. بر همین اساس، در متون دینی، بر انسان محوری در سود و زیان طاعت، تأکید شده است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

(إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا.(1) اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کنید، باز هم به خود می کنید) .

روزی، امام علی علیه السلام فرمود: «من هرگز به هیچ کس خوبی نکرده ام!». مردم، سرهای خود را از روی شگفتی بلند کردند. سپس حضرت همین آیه را خواند(2) و شگفتی آنان را بر طرف ساخت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز تأکید می کند که هر کس از خدا و فرستاده اش پیروی کند، بی تردید، رشد می یابد و کسی که عصیان کند، گم راه می شود و تنها به خود آسیب می زند، نه خداوند.(3) از دیگر معصومان علیهم السلام نیز این مطلب نقل شده است.(4)

اسماعیل بن جابر می گوید: امام صادق علیه السلام به یاران خود نامه ای نوشت و به آنان دستور داد که پیوسته آن را مطالعه کنند و در آن بیندیشند و از آن مراقبت به عمل آورند و به کارش بندند. از این رو، آنها این نامه را در نمازخانۀ منازل خود می گذاشتند و بُعد از نماز، در آن تدبّر می کردند. در بخشی از این نامه چنین آمده است:

مَن سَرَّهُ أن یبلِغَ إلی نَفسِهِ فِی الإِحسانِ فَلیطِعِ اللهَ، فَإِنَّهُ مَن أطاعَ اللهَ فَقَد أبلَغَ إلی نَفسِهِ فِی الإِحسانِ. وإیاکم و مَعاصِی اللهِ أن تَرکبوها! فَإِنَّهُ مَنِ انتَهَک مَعاصِی اللهِ فَرَکبَها فَقَد أبلَغَ

ص :426


1- . سورۀ إسرا، آیۀ 7.
2- . نثر الدرّ: قالَ [عَلِی علیه السلام ] یوما: ما أحسَنتُ إلی أحَدٍ قَطُّ! فَرَفَعَ النّاسُ رُؤوسَهُم تَعَجُّباً، فَقَرَأَ: (إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا) (نثر الدرّ، ج1، ص293).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن یُطِعِ اللَه ورَسولَهُ فَقَد رَشَدَ، ومَن یَعصِهِما فَإنَّهُ لا یَضُرُّ إلّا نَفسَهُ ولا یَضُرّ الله شیئاً (سنن ابی داود، ج1 ص246، ح1097). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن یُطِعِ اللهَ ورَسولَهُ فَقَد رَشَدَ، ومَن یَعصِهِما فَقَد غَوَی( السنن الکبری، ج3، ص215).
4- . امام حسن علیه السلام مَن أطاعَهُ رَشَدَ ومَن عَصاهُ غَوَی (بحار الأنوار، ج44، ص151). امام باقر علیه السلام در خطبۀ دوم روز جمعه: مَن یُطِع اللهَ ورَسولَهُ فَقَد رَشَدَ ومَن یَعصِهِما فَقَد غَوَی. أوصیکُم عِبادَ اللهِ بِتَقوَی اللهِ الَّذی یَنفَعُ بِطاعَتِهِ مَن أطاعَهُ والَّذی یَضُرُّ بِمَعصِیَتِهِ مَن عَصاهُ ( الکافی، ج3، ص422، ح6). امام باقر علیه السلام : مَن یُطِعِ اللهَ ورَسولَهُ یَکُن سَبیلُ الرَّشادِ سَبیلَهُ ونُورُ التَقَوی دَلیلَهُ ومَن یَعصِ اللهَ ورَسولَه یُخطِئِ السَّدادَ کُلَّهُ ولَن یَضُرَّ إلَّا نَفسُهُ (همان، ج5، ص371).

فِی الإِساءَةِ إلی نَفسِهِ. ولَیسَ بَینَ الإِحسانِ وَالإِساءَةِ مَنزِلَةٌ، فَلِأَهلِ الإِحسانِ عِندَ رَبِّهِمُ الجَنَّةُ، ولِأَهلِ الإِساءَةِ عِندَ رَبِّهِمُ النّارُ.(1)هر کس به کمال رساندنِ خویش، خوش حالش می سازد، فرمان بردار خداست؛ چرا که هر که از خدا اطاعت کند، نهایتِ نیکی را به خویش کرده است. و از ارتکاب معصیت های خدا بپرهیزید؛ چرا که هر کس پرده دری نماید و خدا را نافرمانی کند، نهایت بدی را به خود کرده است. بین نیکی و بدی، جایگاهی نیست. پاداش نیکوکاران نزد پروردگارشان، بهشت است و کیفر بدکاران نزد پروردگارشان، آتش.

و در بخش دیگری از آن چنین آمده است:

... فَأَعطُوا اللّهَ مِن أنفُسِکمُ الاِجتِهادَ فی طاعَتِهِ، فَإِنَّ اللّهَ لا یدرَک شَیءٌ مِنَ الخَیرِ عِندَهُ إلّا بِطاعَتِهِ وَاجتِنابِ مَحارِمِهِ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ فی ظاهِرِ القُرآنِ وباطِنِهِ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَک وتَعالی قالَ فی کتابِهِ وقَولُهُ الحَقُّ: (وذَروا ظاهِرَ الإِثمِ وباطِنَهُ) . وَاعلَموا أنَّ ما أمَرَ اللّهُ بِهِ أن تَجتَنِبوهُ فَقَد حَرَّمَهُ. وَاتَّبِعوا آثارَ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسُنَّتَهُ فَخُذوا بِها، ولا تَتَّبِعوا أهواءَکم وآراءَکم فَتَضِلّوا، فَإِنَّ أضَلَّ النّاسِ عِندَ اللّهِ مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ ورَأیهُ بِغَیرِ هُدًی مِنَ اللّهِ. وأحسِنوا إلی أنفُسِکم مَا استَطَعتُم، فَ _ (إِن أحسَنتُم أحسَنتُم لِأَنفُسِکم وإن أسَأتُم فَلَها) ... . (2)... پس در طاعت خدا کوشا باشید؛ زیرا به کمترین چیز از خیر و خوبی هایی که نزد خداست، نمی توان رسید، مگر با طاعت او و دوری کردن از حرام هایش که خداوند در ظاهر و باطن، قرآن آنها را حرام ساخته است. خداوند _ تبارک وتعالی _ در کتاب خود گفته است و گفتۀ او حقّ است، که: (ظاهر و باطن گناه را رها کنید) . بدانید که هر آنچه خداوند به دروی از آن فرمان داده، بی گمان آن را حرام کرده است. از شیوه و سنّت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیروی کنید و آن را فراچنگ دارید و از خواهش دل و آرای خود پیروی نکنید که گم راه می شوید؛ زیرا گم راه ترین مردم از نظر خدا کسی است که از دلخواه و رأی خویش پیروی کند، بی آن که ره نمودی از جانب خدا داشته باشد. تا می توانید به خودتان خوبی کنید؛ چرا که (اگر نیکی کنید به خویشتن نیکی کرده اید و اگر بدی کنید، به زیان خود کرده اید) ... .

به بیان دیگر، طاعت و معصیت، دارای حقیقت دولایه ای هستند: لایۀ ظاهر و نمایان، و لایۀ باطن و پنهان. لایۀ آشکار طاعت، ناخوشایند است و لایۀ آشکار معصیت، خوشایند است؛ امّا باطن و لایۀ پنهان هر دو، خوشایندند؛ چون بر اساس مصلحت انسانْ تنظیم شده اند. شاید انجام دادن

ص :427


1- . الکافی، ج8، ص11، ح1؛ بحار الأنوار، ج78، ص220، ح93.
2- . الکافی، ج8، ص7، ح1؛ بحار الأنوار، ج78، ص216، ح93..

طاعت و ترک معصیت، در ظاهر ناخوشایند به نظر آید؛ امّا در واقع خیر و خوبی است، چون به نفع اوست. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:

إنَّ اللَّهَ _ تبارک وتعالی _ لَم یُحرِّم ذَلِکَ عَلی عِبادِهِ وأحَلَّ لَهُم ما سِوَی ذَلِکَ مِن رَغبَةٍ فیما أحَلَّ لَهُم ولا زُهدٍ فیما حَرَّمَهُ عَلَیهم ولَکِنَّهُ تَعالی خَلَقَ الخَلقَ فَعَلِمَ ما یَقومُ بِهِ اَبدانُهُم وما یُصلِحُهُم وأحَلَّهُ لَهُم وأباحَهُ وعَلِمَ ما یَضُرُّهُم فَنَهاهُم عَنهُ وحَرَّمَهُ عَلَیهِم.(1)همانا خداوند _ تبارک و تعالی _ چیزی را به خاطر علاقه مندی به آنها حرام و دیگر چیزها را به خاطر بی علاقگی به آنها حرام نکرده است؛ بلکه او مردم را آفریده است و می داند چه چیزی بدن ها را پایدار می دارد و به صلاح آن است و لذا آن را حلال کرده و مباح ساخته است و می داند چه چیزی به زیان آنهاست، پس آنها را از آن نهی کرده و حرام نموده است.

مضمون این حدیث شریف آن است که حلال و حرام خداوند، پیروِ مصالح و مفاسد بشر است. خداوندی که بشر را آفریده، از صلاح و فساد او به خوبی آگاه است و بر همین اساس، حلال و حرام خود را تنظیم کرده است. قوانین الهی، بر اساس مصالح و مفاسد واقعی بشر تنظیم می شوند، نه سلیقه ها و احساسات زودگذر و مخرّب. از این رو، قضای تشریعی خداوند نیز مبتنی بر خیر است که می تواند پایۀ مستحکمی برای رضامندی باشد.

ب _ اصلاح تصوّر از دین

اشاره

انسان، موجودی راحت طلب و سختی گریز است. به همین جهت، از ارزیابی های انسان در بارۀ برخی پدیده ها و از جمله دین، ارزیابیِ طاقت است. اگر انسان، چیزی را فراتر از طاقت و توان خود ارزیابی کند، ناراضی می شود و و اگر آن را آسان و فروتر از توان خود ارزیابی نماید، خرسند خواهد شد. اگر دین، سخت و فراطاقتْ ارزیابی شود، موجب ناخرسندی و نارضایتی از آن می گردد و اگر آسان و فروطاقتْ ارزیابی گردد، موجب رغبت به آن و اظهار خرسندی خواهد شد.

تصوّر غلط: توهّم «طاقت فرسایی»

تصوّر برخی بر این است که دین، دستورهای سخت، دشوار و طاقت فرسا دارد و هدفی جز آزار پیروان، دنبال نمی کند. انسان از آنچه او را به رنج اندازد و موجبات آزار او را فراهم آورد، گریزان است.

ص :428


1- . علل الشرائع، ج2، ص484.

تصوّر درست: باور «دین آسان»

دین، چیزی نیست که موجب نارضایتی گردد. عامل اساسی از نارضایتی تشریعی، نشناختن شریعت است. با شناخت ماهیت حقیقیِ دین، رضایت تشریعی حاصل می شود. از این رو، بخشی از متون دینی به معرفی ویژگی های دین پرداخته اند. در متون دینی، از دین، به عنوان شریعتی «آسان و راحت» یاد شده است. این حقیقت، گاه با تعبیر «سمحة»(1) آمده است. خدا، آسانی را برای مردم می پسندد و دشواری و سختی را برایشان ناخوش می دارد.(2) لذا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دین خدا به عنوان آیینی راحت و آسان یاد می کند(3) و اعلام می دارد که من به شریعتی راحت مبعوث شده ام.(4)

این، نمای کلّی دین است. در برخی متون دینی، مبنای سختگیری، مورد نفی قرار گرفته است. شاید برخی تصوّر کنند که تکالیف دینی، چیزی جز سختگیری های بی دلیل نیست. این تصوّر نیز موجب بی رغبتی به شریعت می گردد. در حالی که چنین تصوّری نادرست است. خداوند متعال به صراحت در قرآن کریم می فرماید:

(یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ.(5) خداوند، راحتی شما را می خواهد، نه زحمت شما را! ) .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:

یَا أیُّهَا النّاسُ! إنَّ دِینَ اللهِ یُسرٌ.(6)ای مردم! دین خدا آسان است.

بر همین اساس، آنچه خداوند متعال تشریع کرده است، مطابق توان بشر است. امام علی علیه السلام در پاسخ به سؤالی از معنای «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا باللهِ» می فرماید:

إنا لا نَملِک مَع اللهِ شیئا، ولا نَملِک إلّا ما مَلَّکنا، فَمَتی مَلَّکنا ما هُو أملَک بهِ مِنّا کلَّفَنا، ومتی أخَذَهُ مِنّا وَضَعَ تَکلیفَهُ عَنّا.(7)با وجود خداوند، ما مالک چیزی نیستیم و چیزی نداریم مگر آنچه او به تملّک ما در آورده باشد. پس هر گاه چیزی را که او به مالکیتش سزاوارتر است به تملّک ما در آوَرَد، بر عهدۀ ما تکلیفی نهاده و هر گاه آن را از ما بگیرد، تکلیفش را از ما برداشته است.

ص :429


1- . ر. ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج7، ص170 «خصائص أمة محمد التشریعیة» و میزان الحکمة، ج4، ص191 «یسار الدین».
2- . إنّ الله تعالی رضی لهذه الاُمّة الیسر وکره لها العسر ( الجامع الصغیر، ج1، ص267، ح1742).
3- . إنّ دِینَ اللِه الحَنیفیَّةُ السَّمحَةُ (دستور معالم الحکم، ج2، ص104، ح631). إنّ الدین یسر (همان، جا).
4- . بُعِثتُ بِالحَنیفیَّةِ السَّمحَةِ (عوالی اللآلی، ص381، ح3؛ الطبقات الکبری، ج1، ص192).
5- . سورۀ بقره، آیۀ 185. نیز، ر. ک: سورۀ اعلی، آیۀ 8.
6- . کنز العمّال، ج3، ص49، ح5418.
7- . نهج البلاغة، حکمت 404.

امام صادق علیه السلام نیز بر اصل «هماهنگی تکلیف با توان» تصریح می کند و می فرماید: ما کلَّفَ اللهُ العِبادَ کلفَةَ فِعلٍ ولا نَهاهُم عَن شَیءٍ حَتّی جَعَلَ لَهُمُ الاِستِطاعَةَ، ثُمَّ أمَرَهُم ونَهاهُم فَلا یکونُ العَبدُ آخِذا ولا تارِکا إلّا بِاستِطاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ قَبلَ الأَمرِ وَالنَّهی، وقَبلَ الأَخذِ وَالتَّرک، وقَبلَ القَبضِ وَالبَسطِ.(1)خداوند، بندگان را به انجام دادن تکلیفی موظّف نمی کند و از چیزی باز نمی دارد، مگر این که [ابتدا] برای آنان توانمندی ای قرار می دهد و سپس امر و نهی شان می نماید. پس بنده، انجام دهنده یا ترک کننده نیست، مگر این که پیش از امر و نهی، و پیش از انجام دادن و ندادن، و پیش از تنگنایی و گشایش، توانمندی ای داشته باشد.

در حدیث دیگری، امام صادق علیه السلام ضمن تأکید بر همان اصل، به ابعاد دیگری از این مسئله اشاره می کند و می فرماید:

ما کَلَّفَ اللهُ العِبادَ إلّا ما یُطیقُونَ، إنَّما کَلَّفَهُم فی الیَومِ واللَّیلَةِ خَمسِ صَلَواتٍ، وکَلَّفَهُم مِن کُلِّ مِأتیَ دِرهَمٍ خَمسَةَ دَراهَم، وکَلَّفَهُم صِیامَ شَهرِ رَمَضانَ فِی السَّنَةِ، وکَلَّفَهُم حِجَّةً واحِدَةً وهُم یُطیقونَ أکثَرَ مِن ذَلِکَ وإنَّما کَلَّفَهُم دونَ ما یُطیقونَ.(2)خداوند به بندگان تکلیف نفرموده مگر کمتر از آنچه را که توانایی دارند: در شبانه روز، فقط پنج نماز تکلیف کرده و در هر دویست درهم، پنج درهم تکلیفشان نموده و در یک سال روزه، سی روز را به آنان تکلیف نموده و یک بار حج [در تمام عمر] تکلیفشان نموده با این که آنان توانایی بیش از این را دارند؛ ولی همانا آنان را به کمتر از توانشان تکلیف نمود.

مردم به هر آنچه راحت باشد، علاقه دارند و از آن راضی خواهند بود و از هر آنچه سخت باشد، گریزان اند و ناراضی خواهند بود. به نظر می رسد آنچه در این میان مشکل زاست، ماهیت دین نیست؛ یا ناآگاهی از حقیقت دین و داشتن تصویری نادرست از آن است، یا روش دینداریِ مردم است و یا شیوۀ ابلاغ و معرّفی دین. شیوۀ ابلاغ را در آینده بحث خواهیم کرد. آنچه این جا باید بدان پرداخت، شناخت دین و شیوۀ صحیح دینداری است. شناخت ما از دین باید مطابق با حقیقت آن باشد که بخش مهم آن به شیوۀ ابلاغ نیز برمی گردد. از این رو، هم خود فرد باید نسبت به شناخت واقعیت دین تلاش کند و هم کسانی که رسالت ابلاغ دین را به عهده دارند، باید در ارائۀ چهره واقعی دین، درست عمل کنند.

ص :430


1- . التوحید، ص352، ح19؛ بحار الأنوار، ج5، ص38، ح57. نیز، ر. ک: التوحید، ص352، ح21 و ص345، ح2 و ص347، ح6.
2- . المحاسن، ص296، ح465. نیز، ر. ک: الخصال، ج2، ص531، ح9؛ تهذیب الأحکام، ج4، ص154، ح426.

جالب این که این مسئله، با اصل عدالت خداوند _ که پیش تر گذشت _ نیز ارتباط تنگاتنگ دارد. کسی که خداوند را عادل بداند، تکالیف او را بیشتر از طاقت انسان نمی داند. در روایات تصریح شده که خداوند متعال، عادل تر از آن است که کسی را به بیشتر از توانش مکلّف کند.(1)

ج _ پیامد شناسی

اشاره

احساس بی فایده بودن، یکی از عوامل مهم نارضایتی است. انسان، موجودی هدفمند و معناگراست. از این رو، اگر احساس کند کاری را که انجام می دهد، معنادار و فایده مند است، از آن سر باز نمی زند و ناخرسند نمی شود، امّا اگر احساس کند که تلاش او، بی فایده است، ناخرسند می شود و از آن، پرهیز خواهد کرد.

تصوّر غلط: توهّم «بی فایدگیِ تکلیف»

برخی ممکن است تصوّر نمایند تکلیفی که به گردن آنها نهاده شده، فقط برای آزار دادن است و هیچ منفعتی ندارد؛ در نتیجه، از آن ناراضی و گریزان خواهند شد. در این حالت، اوامر خداوند، کارهای سختِ ناخوشایندِ بی فایده، و نواهی او به عنوان ترکِ امورِ راحت و خوشایند، ارزیابی می شوند. بدیهی است که در چنین وضعیتی نمی توان انتظار رضامندی داشت.

تصوّر درست: باور به «فایده مندیِ تکلیف»
اشاره

این در حالی است که خداوند متعال، حکیم است و بی تردید، انجام شدن هر آنچه را که از ما خواسته، به مصلحت بشر است و حکمتی دارد. این، یک واقعیت تشریعی است که خداوند، برنامۀ دستیابی به شادکامی را مشخّص می سازد. بنا بر این، قانون خداوند متعال، تنها قانونی است که می تواند شادکامی اصیل را تحقّق بخشد. هر قانونی جز این، بی تردید، ناکام خواهد بود. نقشۀ راه شادکامی را باید در قوانین الهی جست. قوانین الهی، هدفی جز تأمین سعادت و شادکامیِ اصیل انسان را ندارند. بر همین اساس، در برخی روایات، این که تعبّد، تنها مبنای تشریع باشد، نفی شده و بر مبنای مصلحت و مفسده تأکید شده است. مبنای تعبّد، این تصوّر را به وجود می آورد که

ص :431


1- . عیون أخبار الرِّضا علیه السلام عن إبراهیم بن أبی محمود: سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام ... قُلتُ: فَهَل یکلِّفُ [اللّه ُ] عِبادَهُ ما لا یطیقونَ ؟ فَقالَ: کیفَ یفعَلُ ذلِک وهُوَ یقولُ: «وَ مَا رَبُّک بِظَلَّمٍ لِّلْعَبِیدِ»؟! (عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص124، ح16؛ الاحتجاج، ج2 ص397، ح303؛ بحار الأنوار، ج5، ص11، ح17). امام صادق علیه السلام : اللّهُ أکرَمُ مِن أن یکلِّفَ النّاسَ ما لا یطیقونَ، وَاللّهُ أعَزُّ مِن أن یکونَ فی سُلطانِهِ ما لا یریدُ ( الکافی، ج1، ص160، ح14؛ التوحید، ص360، ح4؛ المحاسن، ج1، ص461، ح1068؛ بحار الأنوار، ج5، ص41، ح64 ). عیون أخبار الرضا علیه السلام عن إبراهیم بن العبّاس: سَمِعتُ الرِّضا علیه السلام وقَد سَأَلَهُ رَجُلٌ: أیکلِّفُ اللّهُ العِبادَ ما لا یطیقونَ؟فَقالَ: هُوَ أعدَلُ مِن ذلِک (عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص142، ح43؛ کشف الغمّة، ج3، ص78).

دستورهای دینی، صرفاً امور تعبّدی هستند و برای این صادر شده اند که میزان اطاعت و بندگی را بسنجند. این تصوّر، انسان را نسبت به شریعت، بی رغبت می سازد. این در حالی است که هر چند تعبّد، سخن درستی است، امّا با مصلحت داشتن تکالیف دینی، منافات ندارد و قابل جمع است. محمّد بن سنان، در بارۀ مبنای تعبّد، نامه ای به امام رضا علیه السلام می نویسد و ایشان این گونه پاسخ می دهد:

جاءَنی کِتابُکَ تَذکُرُ أنَّ بَعضَ أهلِ القِبلَةِ یَزعُمُ أنَّ اللهَ تَبارَکَ وتَعالی لَم یُحِلَّ شَیئاً ولَم یُحَرِّمَهُ لِعِلَةٍ أکثَرَ مِنَ التَّعَبُّدِ لِعِبادِهِ بِذِلِکَ قَد ضَلَّ مَن قالَ ذَلِکَ ضَلالاً بَعیداً وخَسِرَ خُسراناً مُبیناً لِأنَّهُ لَو کانَ ذلِکَ لَکانَ جائِزاً أن یَستَعبِدَهُم بِتَحلیلِ ما حَرَّمَ وتَحریمِ ما أحَلَّ حَتّی یَستَعبِدَهُم بِتَرکِ الصَّلاةِ والصِّیامِ وأعمالِ البِرِّ کُلَّها والاِنکارِ لَهُ ولِرُسُلِهِ وکُتُبِهِ والجُحودِ بِالزِّنی والسَّرِقَةِ وتَحریمِ ذَواتِ المَحارِمِ، وما أشبَهَ ذلِکَ مِن الأمور الَّتی فیها فَسادُ التَّدبیرِ وفَناءُ الخَلقِ إذا العِلّةُ فِی التَّحلِیلِ والتَحرِیمِ التَّعبُّدُ لا غَیرُهُ، فَکانَ کما أبطَلَ اللهُ تَعالی به قَولَ مَن قالَ ذَلِکَ اَنَا وَجَدنا کُلَّما أحلَّ اللهُ تبارک وتعالی ففیه صَلاحُ العِبادِ وبَقائُهُم ولَهُم إلیه الحاجَةُ الَّتی لا یَستَغنونَ عَنها. ووَجَدنَا المُحَرَّمَ مِن الأشیاءِ لا حاجَةَ بِالعبادِ إلَیهِ ووَجَدناهُ مُفسِداً داعِیاً الفَناءَ والهَلاکَ، ثُمَّ رأیناهُ تبارک وتعالی قد أحَلَّ بَعضَ ما حَرَّمَ فی وَقتِ الحاجَةِ لِما فیه مِن الصَّلاحِ فی ذلِکَ الوَقتِ، نَظیرَ ما أحَلَّ مِن المَیتَةِ والدَّمِ ولَحمِ الخِنزِیر إذا اضطُرَّ إلَیهَا المُضطَرُّ لِما فی ذَلِکَ الوَقتِ مِنَ الصَّلاحِ والعِصمَةِ ودَفع المَوتِ، فَکیفَ إنَّ الدَّلیلَ علی أنَّهُ لَم یَحِلَّ إلّا لِما فِیه مِنَ المَصلَحَةِ لِلأبدانِ، وحَرَّمَ ما حَرَّمَ لِما فیهِ مِنَ الفَسادِ ولِذلِکَ وَصَفَ فی کِتابِهِ وأدَّت عَنهُ رُسُلُهُ وحُجَجَهُ کَما قالَ أبو عبد الله علیه السلام : لَو یَعلَمُ العِبادُ کَیفَ کانَ بَدءُ الخَلقِ ما اختَلَفَ اثنانِ، وقَولُهُ علیه السلام : لَیس بَین الحَلالِ والحَرامِ إلّا شَئٌ یَسیرٌ یُحَوِّلُهُ مِن شَئٍ إلی شَئٍ فَیصیرُ حَلالاً وحَراماً.(1)نامۀ تو به دستم رسید. در آن نوشته بودی که برخی از اهل قبله (مسلمانان) معتقدند که خداوند _ تبارک و تعالی _ چیزی را حلال و حرام نکرده است؛ زیرا علّت حلال و حرام نکردن، بیشتر و محکم تر از علّت تعبّد به آنهاست. کسی که این اعتقادش باشد، در گم راهی قرار گرفته و به خُسران آشکاری مبتلا شده است؛ زیرا اگر چنین باشد که ایشان معتقدند، باید خداوند، بندگانش را به تحلیل محرّمات و تحریم محلّلات متعبّد ساخته باشد، حتّی ترک نماز و روزه و رها کردن آنچه از اعمال نیک است و انکار ذات اقدسش و

ص :432


1- . علل الشرائع، ص592، ح43.

نفی انبیا و رسل و کتب آسمانی و انکار حرمت زنا و سرقت و تحریم نکاح محارم و مانند اینها را باید مباح بدانیم و متعبّد به آنها نباشیم؛ زیرا علّت در تحلیل محلّلات و تحریم محرّمات فقط تعبّد به آنهاست، نه چیز دیگری و وقتی آنها منتفی شدند، تعبّد نیز منتهی است، در حالی که عدم تعبّد به محرّمات و محلّلات، موجب فساد تدبیر عالم و فنای مخلوقات است و با این استدلال، سخن این معتقدان، باطل می گردد، چنانچه حق تعالی با همین بیان، سخن این قایلان را ابطال فرموده است.

این طور یافته ایم آنچه را حق تعالی حلال کرده که در آن برای بندگان صلاح است و بقایشان وابسته به آن است و جملگی به آن نیاز دارند و مستغنی از آن نیستند و آنچه را که حرام کرده، بندگان به آن محتاج نیستند و موجب فساد و فنا و هلاکتشان است. سپس دیده ایم که حقّ _ تبارک و تعالی _ برخی از محرّمات را در بعضی از اوقات _ که مورد احتیاج واقع شده اند و صلاح و مصلحت بندگان در آن وقت، استفاده از آنهاست _ حلال کرده، همانند مردار و خون و گوشت خوک، زمانی که شخص مضطر بوده و اضطرار، ایجاب می کند که از اینها استفاده نماید، مثل این که حفظ نفس و دفع مرگ، موقوف به خوردن خون و گوشت خوک یا مردار باشد. پس با قطع نظر از وجود دلیل، وجدان چنین حکم می کند، چه رسد به این که دلیلْ قائم است بر این که حق تعالی، حلال نفرموده مگر چیزی را که در آن برای بدن ها مصلحت بوده، و حرام نکرده مگر آنچه را که در آن برای نفْس ها فساد است و به همین بیان، خداوند در کتابش محلّلات و محرّمات را توصیف فرموده و انبیا و رسل گرامش حکم را بیان کرده اند و حجج عظامش برای مردم اظهار فرموده اند، چنانچه حضرت ابو عبد اللّه علیه السلام فرموده: اگر مردم می دانستند که حق تعالی برای چه آنها را آفریده، دو نفر با هم به نزاع بر نمی خواستند و نیز اگر پی برده بودند که ربّ جلیل برای چه حکمتی آنها را مکلّف فرموده، هیچ گاه در امثال این مسائلی که مربوط به تکلیف بندگان است، با یک دیگر به اختلاف نمی پرداختند. یا ایشان در جای دیگر فرموده: بین حلال و حرام، جداکننده ای نیست مگر چیزی اندک و ناچیز که هر کدام را به دیگری تغییر داده و تبدیل می کند، در نتیجه، حلال، حرام یا حرام، حلال می شود.

یک. فلسفه کلّی تکلیف
اشاره

این که «فلسفۀ تشریع چیست»؟ نقش مهمّی در رضامندی می تواند داشته باشد. آشنایی با آثار و فواید دین، سختی تکلیف را از بین می برد و نشاط و شادکامی را به ار مغان می آورد. به همین جهت، بخشی از متون دینی، به معرّفی فلسفۀ تشریع پرداخته اند که در ادامه، به مهم ترین آنها اشاره خواهیم کرد.

ص :433

تأمین حیات انسانی

قرآن کریم، هدف اساسی تشریع را حیات و زنده ساختن انسان معرّفی نموده است. خداوند متعال، پس از آن که مردم را به اطاعت از خود و رسولش فراخوانده و از اعراض از آن باز داشته،(1) برای دومین بار، آن را تأکید نموده و مؤمنان را به استجابت خدا و فرستاده اش در پذیرفتن دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله سفارش می کند، و این تأکید را با بیان حقیقت امر و آن رکن واقعی _ که تکیه گاه این دعوت است _ انجام می دهد و بیان می دارد که حقیقت امر و رکن واقعی این دعوت، چیزی است که انسان را از پرتگاه فنا و هلاکتْ رهایی می دهد و زنده اش می کند:

(یأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکمْ لِمَا یحُْییکمْ.(2) ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات می بخشد، آنان را اجابت کنید) .

مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر حیات، در بارۀ این آیۀ شریف توضیح می دهد که زندگی، گران بهاترین متاعی است که یک موجود زنده برای خود سراغ دارد، و چگونه چنین نباشد و حال آن که در ما ورای زندگی غیر از عدم و بطلان، چیز دیگری نیست، و معلوم است که این ارزش را برای زندگی به خاطر اثر آن قائل است که عبارت است از شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگی انسانی به آن است، و به همین جهت است که همواره از جهل و نداشتن آزادیِ اراده و اختیار می گریزد. انسان، مانند همۀ موجودات، مجهّز به سلاحی است که زندگی معنوی او را _ که حقیقت وجود اوست _ تامین می کند، و سلاح انسانی همین اراده و اختیار اوست که خیرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخّص می سازد و او را به آن یکی، سوق و از این یکی، زنهار می دهد.

از آن جایی که این هدایت الهی _ که نوع انسانی را به سوی سعادت و خیر و به سوی منافع وجودش دلالت می کند _ ، هدایتی تکوینی است و از مشخّصات شیوۀ خلقت اوست، و محال است که نظام آفرینش در یک مورد، دچار خطا و اشتباه شود، لذا باید گفت که انسان، سعادت وجود خود را به طور قطع درک می کند، و در این درکش دچار تردید نمی شود، هم چنان که دیگر انواع مخلوقات، بدون این که دچار سهو و اشتباه شوند، به جبلت و فطرت خود، راهی را که به سعادت و منفعت و خیرشان می انجامد، می پیمایند، و اگر در جایی دچار اشتباه می شوند، به خاطر

ص :434


1- . (یأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ الله وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ * وَ لَا تَکونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ ِ عِندَ الله الصُّمُّ الْبُکمُ الَّذِینَ لَا یعْقِلُونَ * وَ لَوْ عَلِمَ الله فِیهِمْ خَیرًْا لَّأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ) (سورۀ انفال، آیۀ 20 _ 23).
2- . سورۀ انفال، آیۀ 24.

تأثیر عوامل و اسباب نامناسب دیگری است که موجودی را از مسیر خیرات و منافعش منحرف می سازد و به سوی ضرر و شرّش سوق می دهد. این معنا همان معنایی است که در قرآن کریم روی آن پافشاری می نماید و بیان می دارد که راه سعادت و علم و عملی که به آن می انجامد، بر هیچ انسانی پوشیده و مخفی نیست، و هر انسانی به فطرت خود می فهمد که چه معارفی را باید معتقد باشد و چه کارهایی را باید انجام دهد.(1)

پس این امور و علم و عملی که فطرت انسانی انسان را به سوی آن دعوت می کند، لوازم زندگی سعید انسانی و آن زندگی ای است که جا دارد نامش را زندگی گذاشت و چنین زندگی ای به چنین علم و عملی نیازمند است، هم چنان که چنین علم و عملی، مستلزم چنان زندگی ای است، و زندگی را از این که دچار منافیات شود و در نتیجه، اثرش خنثا گردد، حفظ می نماید و دوباره به مسیر اوّلش باز می گردانَد.

از این جا نتیجه می گیریم که اگر انسان، از راه راستی _ که فطرتش او را به آن دعوت می کند و هدایت الهی به سوی آن سوقش می دهد _ منحرف شود، قطعا لوازم سعادت زندگی را از دست داده است؛ یعنی در علم نافع و عمل صالح، کوتاهی کرده و با گراییدن به سوی جهل و فساد، ارادۀ آزاد و عمل نافع خود را به مردگان ملحق کرده، و دیگر به آن زندگی، زنده نمی شود مگر این که علم و عمل حق را دوباره کسب کند، و این، آن معنایی است که آیۀ مورد بحث به آن اشاره می کند و می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! استجابت کنید دعوت خدا و فرستاده اش را وقتی شما را دعوت می کنند به چیزی که شما را زنده می کند».

مرحوم علّامه طباطبایی، در تبیین معنای حیات از منظر قرآن کریم، سه معنا یا مرتبه برای آن بیان می کند که عبارت اند از: حیات دنیوی، حیات اُخروی و حیات طیّبه. بر همین اساس، ایشان معتقد است که حیات در آیۀ شریف، نه به معنای نخست؛ بلکه به معنای دوم و سوم است. لذا تأکید می کند که برای آدمی یک زندگی حقیقی هست که اشرف و کامل تر از حیات و زندگی پست دنیایی اوست، و وقتی به آن زندگی می رسد که استعدادش کامل شده باشد، و این تمامیت استعداد، به وسیلۀ آراستگی به دین و دخول در زمرۀ اولیای صالحین دست می دهد، هم چنان که رسیدن به زندگی دنیایی، وقتی دست می دهد که نطفه اش رشد و نمو کند تا استعدادش برای درک آن، کامل شود؛ یعنی به صورت جنین در آید. آیۀ مورد بحث که می فرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا

ص :435


1- . خداوند در قرآن مجید می فرماید: (فِطْرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ الله ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ) (سورۀ روم، آیۀ 30)؛ (الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی) (سورۀ اعلی، آیۀ 5)؛ (فَذَکرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکری سَیذَّکرُ مَنْ یخْشی وَ یتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی) (سورۀ اعلی، آیۀ 11)؛ (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها) (سورۀ شمس، آیۀ 7 _ 10).

اسْتَجِیبُوا للهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ) اشاره به همان استعداد می نماید و می فرماید پذیرفتن و عمل کردن به آن دستورهایی که دعوت حقّۀ اسلامی، بشر را به آن می خواند، انسان را برای درک آن زندگی حقیقی، آماده می سازد، هم چنان که این زندگی حقیقی هم منشأ و منبع اسلام است، و علم نافع و عمل صالح، از آن زندگی سرچشمه می گیرد، و در همین معناست آیۀ شریف (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ) .(1) نکتۀ پایانی این که آیۀ مورد بحث که می فرماید: (إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ) ، مطلق است، و از این که شامل مجموع دعوت های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ که مایۀ زنده شدن دل هاست _ ، و یا دسته ای از دعوت هایش که طبیعت احیا را دارند بشود، هیچ ابایی ندارد و همچنین شامل نتایج دعوت او _ که عبارت است از انواع زندگی های سعید حقیقی چون زندگی اُخروی در جوار خدا _ نیز می شود. و چون همۀ اینها را شامل می شود، پس نباید آیۀ شریف را مقیّد کرد.(2)

روشن شد که این حیات _ که همان سعادت اصیل و واقعی انسان است _ ، عواملی دارد که توسّط خداوند متعال معرفی شده و در قالب شریعت، نمود یافته و بشر به آن مکلّف شده است. پس این شریعت و تکلیف در حقیقت، عامل حیات اصیل و سعادت واقعی بشر است که اگر مورد توجّه قرار گیرد، موجب رضامندی تشریعی می گردد.

مصالح و مفاسد، مبنای امر و نهی

بر مبنای آنچه گذشت، روشن می شود که مبنای امر و نهی خداوند متعال، مصلحت و مفسدۀ زندگیِ بشر است. رسیدن به حیات اصیل، عواملی دارد که «مصلحت» نامیده می شود و موانعی دارد که «مفسده» خوانده می شود. خداوند متعال، انسان را به آنچه صلاح اوست، امر نموده و از آنچه به زیان اوست، نهی فرموده است. این حقیقت، با تعبیرهای گوناگونی در متون دینی آمده است. قرآن کریم، معروف بودن و منکر بودن را مبنای امر و نهی خداوند متعال می داند و می فرماید:

(الَّذینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَ یحِلُّ لَهُمُ الطَّیباتِ وَ یحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبائِثَ وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُون .(3)

ص :436


1- . کسی که از مرد و زن، با داشتن ایمان، عمل صالح کند، پس ما او را به یک زندگی طیبی زنده می کنیم و اجرشان را به سنگ تمام و بهتر از آنچه می کردند، می دهیم (سورۀ نحل، آیۀ 97).
2- . دانش نامۀ عقاید اسلامی، ج9، ص53 به بعد (با کمی تلخیص و تغییر).
3- . سورۀ اعراف، آیۀ 157.

همانها که از فرستاده [ی خدا]، پیامبر «اُمّی» پیروی می کنند، پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند. آنها را به معروف دستور می دهد، و از منکر باز می دارد. اشیایِ پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد، و ناپاکی ها را تحریم می کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاری اش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگاران اند) . بر همین اساس، تأکید دارد که خداوند متعال، مردم را به فحشا امر نمی کند؛(1) بلکه آنها را از فحشا باز می دارد(2) و به آنچه نیک است، سفارش می کند.(3)

امیرمؤمنان علیه السلام نیز در این باره تصریح می کند که:

إنَّهُ لَم یأمُرکَ إلّا بِحُسنٍ وَلَم یَنهَکَ إلّا عَن قَبیحٍ.(4)به تحقیق، او(خداوند)، تو را جز به نیکی ها امر نفرموده و جز از زشتی ها نهی نکرده است.

امام صادق علیه السلام نیز تأکید دارد که خداوند متعال، هیچ حکمِ بدون حکمتی ندارد.(5) عذافر از امام باقر علیه السلام علّت تحریم شراب، مردار، خون و گوشت خوک را می پرسد و امام علیه السلام در پاسخ، قاعده ای عام را بیان می کند و می فرماید: إنَّ اللهَ _ تبارک و تعالی _ لَم یحَرِّمْ ذلک علی عِبادِهِ و أحَلَّ لَهُم ما وراء ذلک مِن رَغبَته فیما أحَلَّ لَهُم، ولا زُهدٍ فیما حَرَّمَهُ علَیهم! ولکنَّهُ عزّ وجلّ خَلَقَ الخَلقَ فَعَلِمَ ما تَقومُ بهِ أبدانُهُم وما یصلِحُهُم فَأحَلَّهُ لَهُم وأباحَهُ، و عَلِمَ ما یضُرُّهُم فَنَهاهُم عَنهُ، ثُمّ أحَلَّهُ لِلمُضطَرِّ فی الوَقتِ الذی لا یقومُ بَدَنُهُ إلّا بهِ، فَأمَرَهُ أن ینالَ مِنهُ بِقَدرِ البُلْغَةِ لا غَیرَ ذلک.(6)خداوند _ تبارک و تعالی _ اینها را بر بندگان خود حرام، و جز اینها را برایشان حلال کرد، نه به این علّت که خودش به آنچه برای آنان حلال کرده، میل و رغبت دارد و به آنچه

ص :437


1- . (إِنَّ اللّهَ لاَ یَأمُرُ بِالْفَحْشَاء) (سورۀ اعراف، آیۀ 28).
2- . (قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ) (سورۀ اعراف، آیۀ33).
3- . (إِنَّ الله یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسَنِ وَ إِیتَای ذِی الْقُرْبیَ وَ ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکرِ وَ الْبَغْیِ یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُون) (سورۀ نحل، آیۀ90). (قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلَّا تُشرِْکواْ بِهِ شَیا وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَنًا وَ لَا تَقْتُلُواْ أَوْلَادَکم مِّنْ إِمْلَاقٍ نحَّْنُ نَرْزُقُکمْ وَ إِیاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتیِ حَرَّمَ الله إِلَّا بِالْحَقّ ِ ذَالِکمُ ْ وَصَّئکم بِهِ لَعَلَّکمُ ْ تَعْقِلُون ) (سورۀ انعام، آیۀ 151).
4- . نهج البلاغة، نامۀ 31. در صحیفۀ ادریس نیز چنین آمده است: لا قَبیحَ إلّا المَعصِیَةُ ولا حَسَنَ إلّا الطّاعَةُ (بحار الأنوار، ج95، ص466، صحیفۀ 19).
5- . روی عن جمیل بن دراج عن الصادق علیه السلام ، أنَّهُ سَأَلَهُ عَن شَیءٍ مِنَ الحَلالِ والحَرامِ، فقال: إنَّهُ لَم یُجعَل شَیءٌ إلّا لِشَیءٍ (علل الشرائع، ص8، ح1؛ بحار الأنوار، ج6، ص110، ح3).
6- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص218، ح1009.

برایشان حرام فرموده، بی میل و رغبت است؛ بلکه خداوند متعال، مردمان را آفریده و می داند که چه چیزهایی برای بدن آنان مفید است و به سلامتی آنها کمک می کند. پس آن چیزها را برای ایشان حلال و مباح فرمود. و می داند که چه چیزهایی برایشان زیان آور است. پس آنان را از آن چیزها نهی کرد و برایشان حرام فرمود؛ امّا همین چیزهای حرام را وقتی انسان به آنها ناچار شود و زندگی و سلامتش در گرو استفاده از آنها باشد، بر او حلال کرد و دستور داد که به اندازۀ نیاز، و نه بیشتر، از آنها استفاده کند.

بنا بر این، سعادت واقعی و حیات اصیل بشر، ملاک تکالیف الهی اند.

با توجّه به آنچه گذشت، معلوم می شود که امر و نهی خداوند، در حقیقت، راهی برای شناخت صلاح و فساد انسان است. انسان علاقمند به سعادت و بهروزی، نیازمند شناخت مصالح و مفاسد است و امر و نهی خداوند حکیم می تواند بهترین راه نمای وی باشد. یکی از مراتب حیات اصیل، حیات اُخروی است. آنچه از اوامر و نواهی خداوند متعال بیان شده است، مربوط به تأمین این مرتبۀ حیات است. به همین جهت، یکی از مطالبی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حجة الوداع بیان می فرماید، این است:

یا أیها الناسُ، و اللهِ ما مِن شَیءٍ یقَرِّبُکم مِنَ الجَنَّةِ و یباعِدُکم مِنَ النّارِ إلّا و قد أمَرتُکم بهِ.(1)ای مردم! به خدا سوگند که چیزی نیست که شما را به بهشتْ نزدیک و از آتش دوزخْ دورتان گرداند مگر این که شما را به آن دستور داده ام.

مرتبۀ دیگر، تکامل معنوی و کسب فضیلت های اخلاقی است. رسیدن به این مرتبه از حیات اصیل نیز نیازمند شناخت مصالح و مفاسد واقعی است که در قالب امر و نهی خداوند متعال، تجلّی می یابد و مردم می توانند با استفاده از آن، عوامل و موانع رشد اخلاقی و تکامل معنوی را بیابند. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

أیُّهَا النّاسُ إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وتَعالی لَمّا خَلَقَ خَلقَهُ، أرادَ أن یَکونوا عَلی آدابِ رَفیعَةٍ، وأخلاقٍ شَریفَةٍ، فَعَلِمَ أنَّهُم لَم یَکونوا کَذلِکَ إلّا بِأن یُعَرِّفَهُم: ما لَهُم، وَما عَلَیهم، والتَّعریفُ لا یَکونُ إلّا بِالأمرِ والنَّهیِ، والأمرُ والنَّهیُ لا یَجتَمِعانِ إلّا بِالوَعدِ والوَعیدِ، والوعد لا یکون إلا بالترغیب والوعید لا یکون إلا بالترهیب والترغیب لا یکون إلا بما تَشتَهیهِ أنفُسُهُم، وتَلَذُّ أعیُنُهُم، والتّرهیبُ لا یکونُ إلّا بِضِدِّ ذلِکَ، ثُمَّ خَلَقَهُم فی دارِهِ وأراهُم طَرَفاً مِنَ اللَّذّاتِ، لِیَستَدِلّوا به علی ما وَرائِهِم مِنَ اللَّذّاتِ الخالِصَةِ الَّتی لا یَشوبُها ألَمٌ، ألا وهِیَ الجَنّةُ، وأراهُم

ص :438


1- . الکافی، ج2، ص74، ح2.

طَرَفاً مِنَ الآلامِ لِیَستَدِلوا به علی ما وَرائِهِم من الآلامِ الخالِصَةِ الَّتی لا یَشوبُها لَذَّةٌ، ألا وهِیَ النّارُ فَمِن أجلِ ذلِکَ تَرونَ نَعیمَ الدُّنیا مَخلوطاً بِمِحنِها، وسُرُورِها مَمزوجاً بِکَدِرِها وهُمومِها.(1)ای مردم! بدانید که خداوند سبحان، چون خلق را بیافرید، چنان خواست که از نقص به کمال روند و در آداب و فضایل اخلاقی، به مقامی شریف و پایه ای بلند و ارجمند رسند. او می دانست که آنان به کمال مطلوب نمی رسند مگر این که آنچه مفید و مضر برای ایشان است، همه را به آنان بیاموزد، و آموختن، جز به امر و نهی، ممکن نیست، و امر و نهی نیز جز با وعد و وعید، راست نمی آید، و وعد و وعید، جز با تشویق و تهدید، صورت نپذیرد، و تشویق، جز بدان چه دل بدان خواهان است و دیده از آن کامیاب نخواهد بود، و تهدید بر خلاف آن. سپس آفریدگان را در این جهانْ منزل داد و پاره ای از لذّات را به آنان بنمود تا بر لذّات پاک آخرت _ که بهشت است _ راه یابند، و پاره ای از رنج ها و سختی ها را در این جهان به ایشان نشان داد تا بدین وسیله، بر ناراحتی ها و گرفتاری های آن جهان _ که عبارت از دوزخ است _ پی برند و از این عذاب موقّت، بر آن عذاب ابدی استدلال کنند. از همین رو ست که لذّات این جهان، همیشه با سختی و رنج همراه است و خوشی و سرورش با اندوه و غم، هم عنان.

دو. آثار مثبت طاعت
اشاره

در متون دینی، به فواید بایدهای تشریعی توجّه شده است و متون فراوانی در بارۀ آن صادر شده است. شاید یکی از جامع ترین عنوان ها «کسب رحمت الهی» باشد. ما انسان های ضعیفی هستیم که به رحمت موجودی همانند خداوند متعال نیازمندیم. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: (اطیعوا الله ورسوله لعلکم ترحمون) .(2) عنوان جامع دیگرِ «کسب آنچه نزد خداست»، بدین معنا آمده که همه چیز در دست خداوند است و برای کسب آن باید از راه طاعت گذر کرد.(3) امام علی علیه السلام در این باره تصریح می فرماید:

ص :439


1- . الاحتجاج، ج1، ص207.
2- . سورۀ آل عمران، آیۀ 132. نیز، ر. ک. سورۀ نور، آیۀ 56: (وَأقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) ؛ امام علی علیه السلام : أجدَرُ النّاسِ بِرَحمَةِ اللهِ أقوَمُهُم بِالطّاعَةِ (غرر الحکم، ح3192) .
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنّهُ لا یدرَک ما عِندَ اللهِ إلّا بطاعَتِهِ (وسائل الشیعة، ج11، ص184، ح2). امام علی علیه السلام : لا تَنالُ مَرضاتُهُ إلّا بِطاعَتِهِ (نهج البلاغة، خطبۀ 129).

وَاطلُبُوا ما عِندَهُ بِطاعَتِهِ، والعَمَلِ بِمَحابِّهِ، فَإنَّهُ لا یُدرَکُ الخَیرُ إلّا بِهِ، ولا یُنالُ ما عِندَهُ إلّا بِطاعَتِهِ.(1)آنچه را نزد خداوند است به وسیلۀ فرمان برداری از او و عمل به آنچه او دوست می دارد، طلب کنید؛ چرا که خیر جز از این راه به دست نمی آید و آنچه نزد اوست، جز از راه طاعت حاصل نمی شود.

جالب این که در این حدیث، سخن از خیر به میان آمده که از محورهای اساسی سعادت و شادکامی است و کسب آن، به طاعت خداوندْ متوقف شده است. کسی که بداند طاعت خداوند متعال، راه دستیابی به شادکامی است، ناراضی نخواهد بود.

در ادامه، مواردی را که در متون اسلامی آمده اند، بیان خواهیم کرد:

_ آثار روحی و معنوی

در برخی متون، آثاری برای طاعت شمرده شده که بیشتر به بُعد روحی و معنوی انسان مربوط می شود. از آن جمله می توان به «پناهگاه استوار»(2) اشاره کرد. از نیازهای جدّیِ انسان، داشتن پناهگاه مطمئن است که در سایۀ اطاعت از خداوند متعال به دست می آید. کسی که اهل طاعت باشد، خود را زیر پرچم الهی قرار داده و حمایت او را برای خود جلب کرده است. همچنین طاعت، مایۀ «تقرّب به خدا»(3) و «مهرورزی با خدا»(4) می شود. خداوند متعال، مبدأ و منشأ انسان است. لذا انسان به رابطۀ نزدیک با او نیازمند است. این موضوع را در بحث نشاط به تفصیل بیان خواهیم کرد. آنچه این جا مهم است این که طاعت خداوند متعال، از جمله اموری است که تقرّب و دوستی با خداوند متعال را به وجود می آورد.

اثر دیگر، «چشیدن شیرینیِ ایمان»(5) است. کسی که خود را از گناه پاک کند و از راه طاعت، به خداوند نزدیک شود و مهر او را در دل جای دهد، از شیرینی ارتباط با او و درک او بهره مند خواهد شد؛ شیرینی ای که مانندی ندارد. اثر دیگر، «تکریم نفس»(6) است. از آن جا که طاعت خداوند، مشتمل بر افعال نیک و ارزشمند است و معصیت، مشتمل بر افعال زشت و بی ارزش، کسی که اهل طاعت باشد، در حقیقت، نفس

ص :440


1- . الکافی، ج5، ص370. نیز، ر. ک: همان، ج8، ص7، ح1 و ص11.
2- . امام علی علیه السلام : الطَّاعَة حِرزٌ (غرر الحکم، ح92).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قالُ الله عزّ وجلّ : وما تَقَرَّبَ إلَیَّ عَبدٌ بِشَیءٍ أحَبَّ إلَیَّ مِمّا افتَرَضتُ عَلَیهِ ( الکافی، ج2، ص352، ح7). نیز، ر. ک: کنز العمّال، ج1، ص229، ح1155 _ 1156.
4- . امام صادق علیه السلام : قال الله _ تبارک وتعالی _ : ما تَحَبَّبَ إلَیَّ عَبدی بِأحَبِّ مِمَّا افتَرَضتُ عَلَیهِ ( الکافی، ج2، ص82، ح5).
5- . امام علی علیه السلام : صابِروا أنفسَکم علی فِعلِ الطّاعاتِ، و صُونوها عَن دَنَسِ السَّیئاتِ، تَجِدُوا حَلاوة الإیمانِ (غرر الحکم، ح5891).
6- . امام علی علیه السلام : إنَّک إن أحسَنتَ فَنَفسَک تُکرِمُ، وإلَیها تُحسِنُ؛ إنَّک إن أسَأتَ فَنَفسَک تَمتَهِنُ وإیاها تَغبِنُ (همان، ح3808 _ 3809؛ عیون الحکم والمواعظ، ص172، ح3595 _ 3596).

خود را گرامی داشته و آن را به آنچه ارزشمند است، واداشته است که این، تکریم نفس است. همچنین از آن جا که خداوند متعال، منبع کرامت، خیر و برکت است، اتّصال و نزدیک شدن به او، موجب تکریم نفس و احساس ارزشمندی می گردد.

همچنین از طاعت خدا به عنوان «نور چشم»(1) یاد شده است که اشاره به اثر روانیِ مثبتی است که در فرد برجای می گذارد. کسی که طاعت خدا را انجام می دهد، چنان نشاط و شادابی به دست می آورد که به اصطلاح، مایۀ «چشم روشنی» او می شود.

_ آثار دنیوی

در زمرۀ آثار دنیوی می توان به «کفایت امور»(2) اشاره کرد. زندگی، نیازهای گوناگونی دارد که باید منبعی برای تأمین آن یافت. خداوند متعال، بهترین منبعی است که می تواند نیازهای انسان را به بهترین شکل و کامل ترین آن تأمین نماید و این منبع را می توان از راه طاعت به دست آورد. اثر دیگر این که طاعت خداوند متعال، «کلید هر درستی و اصلاح هر تباهی»(3) است و موجب نجات از شرور و کسب هر خیر و خوبی(4) می گردد. انسان در طول زندگی، گاه با مسائلی رو به رو می شود که باید سامان یابند و این، از راه طاعت به دست می آید. شاید یکی از دلایل مهم آن، این باشد که اساساً طاعت خداوند، مشکلات را برطرف می کند و بدی ها را از انسان دور می گرداند. شاید به همین دلیل است که از طاعت به عنوان «محکم ترین سبب»،(5) یاد شده است.

اثر دیگر، «اجابت دعا»(6) است. دعا، راه درخواست از خداوند متعال است و برآورده شدن خواسته ها، متوقّف بر اجابت از جانب خداوند است و اجابت نیز متوقّف بر طاعت.

یکی دیگر از آثار طاعت، «محبوبیت اجتماعی»(7) است. کسی که از سخن خداوند متعال پیروی کند، خداوند به او عزّت می دهد و نزد مردم، محبوب اش می سازد.

ص :441


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الطّاعَة قُرَّة العَینِ (بحار الأنوار، ج70، ص106، ح8 ).
2- . مَن أثَرَ طاعَةَ اللهِ بِغَضَبِ النّاسِ کَفاهُ اللهُ عَداوَةَ کُلِّ عَدُوٍّ، وحَسَدَ کُلِّ حاسِدٍ، وبَغیَ کُلِّ باغٍ وکانَ اللهُ لَهُ ناصِراً وظَهیراً ( الکافی، ج2، ص372، ح2؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص179، ح366).
3- . امام علی علیه السلام : طاعَة اللهِ مِفتاحُ کلِّ سَدادٍ، و صَلاحُ کلِّ فَسادٍ (غرر الحکم، ح6012).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : وإنَّ طاعَةَ اللهِ نَجاحٌ مِن کُلِّ خَیرٍ یَبتَغَی ونَجاةٌ مِن کُلِّ شَرٍّ یُتَّقیَ وإنَّ اللهَ عَزّ ذِکرُهُ یَعصِمُ مَن أطاعَهُ ولا یَعتَصِمُ بِهِ مَن عَصاهُ ( الکافی، ج8، ص82، ح39؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص388، ح864).
5- . امام علی علیه السلام : الطَّاعَة للهِ أقوی سَبَبٍ (غرر الحکم، ح1401).
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قال الله _ جل جلاله _ : أیُّما عَبدٍ أطاعَنی لَم أکِلهُ إلی غَیرِی، وأیُّما عَبدٍ عَصانی وَکَلتُهُ إلی نَفسِهِ ثُمَّ لَم أُبالِ فِی أَیِّ وادٍ هَلَکَ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص403، ح5869). امام صادق علیه السلام : مَن اطاعَ اللهَ عزّ وجلّ فیما أمَرَهُ ثُمَّ دَعاهُ مِن جِهَةِ الدُّعاءِ أجابَهُ ( الکافی، ج2، ص486، ح8).
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ العَبدَ إذا عَمَلَ بِطاعَةِ اللِه أحَبَّهُ اللهُ، فَإذا أحَبَّهُ اللهُ حَبَّبَهُ إلی خَلقِهِ، و إذا عَمَلَ بِمَعصیَةِ اللهِ أبغَضَهُ اللهُ و إِذا أبغَضَهُ اللهُ بَغَّضَهُ إلی خَلقِهِ ( کنز العمّال، ج16، ص125، ح44256).

_ آثار اخروی

در زمرۀ آثار اخروی، دو گروه از آثار بیان شده اند. یک گروه بر «فرونشاندن خشم پروردگار»،(1) و «آمرزش گناهان»(2) تأکید دارند که مایۀ «ایمنی از عذاب»(3) می شود و گروه دیگر، به «پاداش الهی»(4) و «ورود به بهشت»(5) تصریح می کنند. این دو گروه، در مجموع، بهترین وضعیت را برای زندگی جاویدان انسان، به تصویر می کِشند. امام علی علیه السلام می فرماید: الفَرائِضَ، الفَرائِضَ! أدُّوها اِلَی اللهِ تُؤَدِّکم إلَی الجَنَّةِ.(6)فرائض را فرائض را! شما آنها را به خداوند بدهید تا خداوند به شما بهشت بدهد.

در جای دیگر می نویسد:

اعلَمُوا أنَّ ما کُلِّفتُم بِهِ یَسیرٌ وأنَّ ثَوابَهُ کِثیرٌ ولَو لَم یَکُن فیما نَهَی اللهُ عَنهُ مِن البَغیِ والعُدوانِ عِقابٌ یُخافُ، لَکانَ فِی ثَوابِ اجتِنابِهِ ما لا عُذرَ فی تَرکِ طَلَبِهِ.(7)بدانید آنچه بر عهده دارید، آسان، و پاداش آن بسیار است. حتّی اگر برای ستم و تجاوزگری ای که خداوند شما را از آن نهی فرموده، مجازاتی بیم برانگیز نباشد، پرهیز از آن، چندان پاداش دارد که در ترک آن بهانه ای نباشد.

ص :442


1- . امام علی علیه السلام : الطّاعة تُطفِئُ غَضَبَ الربِّ (غرر الحکم، ح1243).
2- . (قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ * أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ * یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرْکُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاء لَا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ) (سورۀ نوح، آیۀ 2 _ 4). (وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) (سورۀ حجرات، آیۀ 14). ر. ک: بحار الأنوار، ج13، ص428 و ج32، ص130، ح182؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص178.
3- . (مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ) سورۀ نمل، آیۀ 89. امام علی علیه السلام : إن أنصَحَکُم لِنَفسِهِ أطوَعُکُم لِرَبِّهِ وأغَشَّکُم لِنَفسِهِ أعصاکُم لِرَبِّهِ، ومَن یُطِعِ اللهَ یَأمَن ویَستَبشِر ومَن یَعصِ اللهَ یَخِب ویَندَم ( الکافی، ج1، ص45، ح6. نیز، ر. ک: نهج البلاغة، خطبۀ 198).
4- . مَن یُطِعِ اللهَ ورَسولَهُ، فَقَد فازَ فَوزاً عَظیماً ونالَ ثَواباً جَزیلاً، ومَن یَعصَ اللهِ ورَسولَهُ، فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبیناً واستَحَقَّ عَذاباً ألیماً. فَأنجِعُوا بِما یَحِقُّ عَلَیکُم مِنَ السَّمعِ والطّاعَةِ وإخلاصِ النَّصیحَةِ وحُسنِ المُؤازَرَةِ، وأعِینُوا عَلی أنفُسِکُم بِلُزُوم الطَّریقَةِ المُستَقِیمَةِ وهَجرِ الأمورِ المَکروهَةِ ( الکافی، ج1، ص142، ح7). نیز، ر. ک: کنز العمّال، ج16، ص190؛ غرر الحکم، ح4696، ح10318.
5- . (وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَن یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِیمًا) (سورۀ فتح، آیۀ 17). (مَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) (سورۀ نساء، آیۀ 13). نیز، ر. ک: الکافی، ج2، ص9.
6- . نهج البلاغة، خطبۀ 167.
7- . همان، نامۀ 51. نیز، ر. ک: مستدرک الوسائل، ج6، ص160.

جمع بندی

از آنچه گذشت، روشن شد که طاعت خداوند، آثار و فواید ارزشمندی برای انسان دارند. اگر انسان به این باور برسد که طاعت، نه برای خداوند متعال، بلکه برای خود انسان است، از انجام دادن آن، ناراضی نخواهد بود. در این متون به صورت کلّی، به آثار فرمان های الهی اشاره شد. برخی از متون، به صورت جزئی، حکمت تشریع برخی از تکالیف را معیّن کرده اند که به نام «علل الشرایع» شناخته می شود و بر همین اساس، مرحوم شیخ صدوق نیز کتابی به همین نام تألیف کرده است. بررسی این بخش به صورت موردی، خارج از حوصله و موضوع این تحقیق است. در هر یک از مواردی که ممکن است فرد، مشکل داشته باشد، باید به تبیین حکمت آن پرداخت. بنا بر این، انسان به طاعت خداوند متعال برای رفع نیازمندی هایش محتاج است. لقمان حکیم به فرزندش می گوید که به اندازۀ نیازت به خدا، از او اطاعت کن!(1)

سه. زیانهای معصیت
اشاره

هر چند گناه، لذّت دارد، امّا پیامد آن جز «بدی به خود» نیست. این یک قانون اساسی در حیات انسانی است. قرآن کریم در این باره تصریح می کند که:

(وَمَن یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّمَا یَکْسِبُهُ عَلَی نَفْسِهِ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً.(2) هر کس گناه کسب کند، همانا آن را به زیان خود به دست آورده و خداوند، [به همه چیز] آگاه است) .

بر همین اساس تأکید می کند که خدا به کسی ستم نمی کند:

(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ.(3) هر کس کار شایسته انجام دهد، به سود خود اوست و هر کس بد کند، به زیانش است و پروردگارت اهل ستم به بندگان نیست) .

بر این اساس، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز معتقد است که هیچ کس جز به خودش ستم نمی کند(4) و جز با دست خودش به خود آسیب نمی رساند(5) و به این آیه تأکید می کند که:

ص :443


1- . أطِعِ اللهَ بِقَدرِ حاجَتِک إلَیهِ ( أعلام الدین، ص93).
2- . سورۀ نساء، آیۀ 111. نیز، ر. ک: سورۀ اسرا، آیۀ 7: (إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم وإن أسأتم فلها) .
3- . سورۀ فصلت، آیۀ 46.
4- . لا یَجنِی جانٍ إلّا عَلَی نَفسِهِ، لا یَجنِی والِدٌ عَلی وَلَده، ولا مَولُودٌ عَلی والِدِهِ (مسند ابن حنبل، ج5، ص436، ح16064؛ سنن الترمذی، ج5، ص273، ح3087 و ج4، ص461، ح2159).
5- . لا یَجنِی المَرءِ إلّا یَدَهُ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص378، ح5786).

(من یطع الله ورسوله فقد رشد ومن یعصهما فإنه لا یضر إلا نفسه ولا یضر الله شیئاً.(1) کسی که از خدا و رسولش اطاعت کند، بی تردید، رشد یافته است و کسی که از آن دو، نافرمانی کند، تنها به خود زیان کرده و به خدا زیان نمی رسد) .

امام علی علیه السلام نیز بر همین مطلب تأکید دارد(2) و در این باره می فرماید:

إیّاکَ أن یَراکَ اللهُ عِندَ مَعصِیَتِهِ أو یَفقِدَکَ عِندَ طاعَتِهِ فَتَکونَ مِنَ الخاسِرینَ.(3)بپرهیز از این که خدا تو را هنگام گناه ببیند و یا هنگام طاعت، تو را نیابد که در نتیجه، از زیانکاران هستی.

امام صادق علیه السلام نیز بر اساس همین اصل می فرماید:

إیاکم و مَعاصِی اللهِ أن تَرکبوها! فَإِنَّهُ مَنِ انتَهَک مَعاصِی اللهِ فَرَکبَها فَقَد أبلَغَ فِی الإِساءَةِ إلی نَفسِهِ. ولَیسَ بَینَ الإِحسانِ وَالإِساءَةِ مَنزِلَةٌ، فَلِأَهلِ الإِحسانِ عِندَ رَبِّهِمُ الجَنَّةُ، ولِأَهلِ الإِساءَةِ عِندَ رَبِّهِمُ النّارُ.(4)از ارتکاب معصیت های خدا بپرهیزید؛ چرا که هر کس پرده دری نماید و خدا را نافرمانی کند، نهایت بدی را به خود کرده است. بین نیکی و بدی، جایگاهی نیست؛ پاداش نیکوکاران نزد پروردگارشان، بهشت است و کیفر بدکاران نزد پروردگارشان، آتش.

همچنین ایشان نقل می کند که مردی به ابو ذر _ رضی الله عنه _ نوشت: ای ابو ذر! مرا بهره ای از تازه های دانش ببخش. ابوذر در پاسخ او نوشت: دانش بسیار است؛ امّا تو اگر می توانی به کسی که دوستش داری، بدی نکنی، چنین کن.

مرد از او پرسید: مگر کسی به کسی که دوستش دارد، بدی می کند؟! ابوذر پاسخ گفت: آری. تو خودت را بیش از همه دوست داری و اگر خدا را نا فرمانی کنی، به خودت بدی کرده ای.(5) در میان پیامبران الهی، سلیمان علیه السلام نیز بر همان قاعده، تأکید کرده است و عیسی علیه السلام گناه را همانند غرق شدن کشتی در دریا می داند که زیانی به دریا وارد نمی سازد.(6)

ص :444


1- . السنن الکبری، بیهقی، ج7، ص146.
2- . مَن فَعَلَ الشَّرَّ فَعَلی نَفسِهِ اعتَدی (غرر الحکم، ح8178؛ عیون الحکم والمواعظ، ص444، ح7773). مَن أسَّسَ أساسَ الشَّرِ أسَّسَه عَلی نَفسِهِ (غرر الحکم، ح8667؛ عیون الحکم والمواعظ، ص441، ح7664).
3- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج2، ص628، ح3215؛ نهج البلاغة، حکمت 383.
4- . الکافی، ج8، ص11، ح1؛ بحار الأنوار، ج78، ص220، ح93.
5- . امام صادق علیه السلام : کتَبَ رَجلٌ إلی أبی ذَرٍّ _ رضی الله عنه _ : یا أبا ذَرٍّ، أطرِفنی بشَیءٍ مِن العِلمِ، فکتَبَ إلَیهِ: إنَّ العِلمَ کثیرٌ و لکنْ إن قَدَرتَ أن لا تُسِیءَ إلی مَن تُحِبُّهُ فَافعَلْ. قالَ: فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: و هل رَأیتَ أحَدا یسِیءُ إلی مَن یحِبُّهُ؟! فقالَ لَهُ: نَعَم، نفسُک أحَبُّ الأنفُسِ إلَیک، فإذا أنتَ عَصَیتَ اللهَ فقد أسَأتَ إلَیها ( الکافی، ج2، ص458، ح20).
6- . بحَقٍّ أقولُ لَکم: إنّهُ کما لا ینقُصُ البَحرَ أن تَغرَقَ فیهِ السَّفینَة و لا یضُرُّهُ ذلک شیئا، کذلک لا تَنقُصونَ اللهَ بِمَعاصِیکم شیئا و لا تَضُرُّونَهُ، بَل أنفسَکم تَضُرُّونَ و إیاها تَنقُصونَ (تحف العقول، ص507).

در برخی دیگر از روایات، به صورت جزئی تر، به آثار و پیامدهای گناه اشاره شده است. برخی از این آثار، مربوط به روح و قلب انسان اند، برخی مربوط به دین او و برخی به دنیای او.

_ زیان های روحی و معنوی

گناه، موجب مستی می شود و بدین وسیله، انسان را کر و کور و لال می سازد(1) و از ارزیابیِ درستْ باز می دارد و پیامدهای سنگینی را به بار می آورد. همچنین گناه، موجب بیماری،(2) خرابی،(3) سیاهی(4) و سختیِ(5) قلب می شود و پستیِ شخصیتی را به دنبال دارد.(6)

همچنین گناه، موجب سستی در عبادت،(7) محرومیت از نماز شب(8) و اجابت دعا،(9) و فراموشیِ دانش و امور دینی(10) می گردد.

_ زیان های دنیوی

گناه، به دنیای انسان نیز آفت می زند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز در این باره می فرماید:

یقولُ اللّهُ عزّ وجلّ :... ما مِن أهلِ قَریةٍ، ولا أهلِ بَیتٍ، ولا رَجُلٍ بِبادِیةٍ، کانوا عَلی ما أحبَبتُ مِن طاعَتی، ثُمَّ تَحَوَّلوا عَنها إلی ما کرِهتُ مِن مَعصِیتی، إلّا تَحَوَّلتُ لَهُم عَمّا یحِبّونَ مِن رَحمَتی إلی ما یکرَهونَ مِن غَضَبی.(11)

ص :445


1- . یَابنَ مَسعودٍ! أحذَر سُکرَ الخَطیئَةِ فَإنَّ لِلخَطیئَةِ سُکراً کَسُکِر الشَّرابِ، بَل هِیَ أشَدُّ سُکراً مِنهُ یَقولُ اللهُ تَعالی: صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَرجِعُونَ (مکارم الأخلاق، ج2، ص352، ح2660).
2- . امام علی علیه السلام : لا وَجَعَ أوجَعُ لِلقُلوبِ مِنَ الذُّنوبِ ( الکافی، ج2، ص275، ح28). امام باقر علیه السلام : مَن عَصَی اللهَ لا یَسلَمُ (جامع الأخیار، ص37).
3- . امام صادق علیه السلام : کانَ أبی علیه السلام یقولُ: ما مِنْ شیءٍ أفسَدَ لِلقَلبِ مِن خطیئة، إنّ القَلبَ لَیواقِعُ الخطیئة فما تَزالُ بهِ حتّی تَغلِبَ علَیهِ فَیصَیرُ أعلاهُ أسفَلَهُ ( الکافی، ج2، ص268، ح1).
4- . امام باقر علیه السلام : ما مِن عَبدٍ إلّا و فی قَلبِهِ نُکتَة بَیضاءُ، فإذا أذنَبَ ذنباً خَرَجَ فی النُّکتة نُکتة سَوْداءُ، فإن تابَ ذَهَبَ ذلک السَّوادُ، و إن تَمادی فی الذُّنوبِ زادَ ذلک السَّوادُ حتّی یغَطِّی البَیاضَ، فإذا [تَ _ ]غَطَّی البیاضُ لَم یرجِعْ صاحِبُهُ إلی خیرٍ أبداً، و هو قولُ اللهِ عزّ و جلّ کلاّ بَلْ رانَ علی قُلُوبِهِم ما کانُوا یکسِبُونَ ( الکافی، ج2، ص273، ح20).
5- . امام علی علیه السلام : ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلّا لِقَسوَة القُلوبِ، و ما قَسَتِ القُلوبُ إلّا لکثرَة الذُّنوبِ (علل الشرائع، ص81، ح1).
6- . امام علی علیه السلام : تَوَقَّ سَخَطَ مَن لا یُنجِیکَ إلّا طاعَتُهُ ولا یُردیکَ إلّا مَعصِیَتُهُ (غرر الحکم، ح4554؛ عیون الحکم والمواعظ، ص204، ح4131) .
7- . امام علی علیه السلام : جَزاءُ المَعصیَةِ الوَهنُ فِی العِبادَةِ والضَّیقُ فِی المَعیشَةِ والنَّفسُ فی اللَّذَّةِ. قیلَ: وما النَّفسُ؟ قال: لا یَنالُ شَهوَةً حلالاً إلّا جاءَ مَن یُنَغِّصَهُ إیّاها (تاریخ دمشق، ج42، ص518).
8- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ العَبدَ لَیُذنِبُ الذَّنبَ فَیُمنَعُ بِهِ مِن قیامِ اللَّیلِ (عدة الداعی، ص197؛ بحار الأنوار، ج73، ص377، ح14؛ الفردوس، ج1، ص194، ح734 و ص383، ح154).
9- . امام علی علیه السلام : المَعصِیَةُ تَمنَعُ الإجابَةَ (غرر الحکم، ح792؛ عیون الحکم والمواعظ، ص23، ح188). لا تَستَبطِئ إجابَةَ دُعائِکَ وقَد سَدَدتَ طَریقَةُ بِالذُّنوبِ. غرر الحکم، ح10329؛ عیون الحکم والمواعظ، ص524، ح9537.
10- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ العَبدَ لَیُذنِبَ الذَّنبَ فَیَنسی به العِلمَ الَّذی کانَ قَد عَلِمَهُ (عدّة الداعی، ص197). امام علی علیه السلام : لا أحسَبُ أحَدَکُم یَنسی شَیئاً مِن أمرِ دی _ نِهِ إلّا لِخَطیئَةٍ أخطَأَها (قرب الإسناد، ص172).
11- . کنز العمّال، ج16، ص137، ح4٤166.

خداوند عز و جل می فرماید: «...اهل هیچ شهر و خانه ای، و هیچ مرد بادیه نشینی نیست که مرا آن چنان که من دوست دارم، پیروی کند و سپس به صورتی که من نمی پسندیدم، تبدیل شود و از من نافرمانی کند، مگر این که من چیزهایی از رحمتم را که دوست می دارد، به چیزهایی از خشمم که نمی پسندد، تغییر می دهم».

امام علی علیه السلام یکی از آثار منفی گناه را از بین رفتن نعمت و سخت شدن زندگی می داند و می فرماید:

ما زالَت نِعمَةٌ ولا نَضارَةُ عَیشٍ إلّا بِذُنوبٍ اجتَرَحوا أنَّ اللهَ لَیسَ بِظَلّامٍ لِلعَبیدِ.(1)هیچ نعمت و نشاط زندگانی ای از بین نرفته مگر به واسطۀ گناهانی که مرتکب شده اند و به راستی که خداوند به بندگان ستم نمی کند.

امام باقر علیه السلام از یک قانون حتمی سخن گفته و فرموده است که نعمت جز به گناه سلب نمی شود:

إنَّ اللهَ قَضَی قَضاءً حَتماً إلّا یُنعِمَ عَلی العَبدِ بِنِعمَةٍ فَیَسلُبَها إیّاهُ حَتّی یُحدِثَ ذَنباً یَستَحِقُّ بِذَلِکَ النِّقمَةَ.(2)خدا حکم قاطع و حتمی فرموده که نعمتی را که به بنده ای مرحمت فرموده، از او باز نگیرد، مگر زمانی که بنده، گناهی مرتکب شود که به سبب آن، مستحقّ کیفر گردد.

این یک قانون حاکم بر آفرینش است که نمونۀ تاریخی نیز دارد. مردی از امام صادق علیه السلام در بارۀ این سخن خداوند که: (فَقَالُواْ رَبَّنَا بَاعِدْ بَینَ أَسْفَارِنَا وَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ؛(3) پس گفتند: پروردگارا! میان شهرهای ما دوری افکن؛ و بر خویشتن ستم کردند) پرسید. امام علیه السلام در پاسخ فرمود: اینان گروهی بودند که شهرهاشان به هم متّصل و در چشم انداز یکدیگر بود و رودهای روان و دارایی های نمایان داشتند. سپس نعمت های خدا را کفران کردند و عافیتی را که خداوند به ایشان بخشیده بود، دگرگون ساختند و خدا نیز نعمت را بر آنان دگرگون فرمود و همانا خداوند، تا کسانی حال خودشان را تغییر ندهند، نعمت ایشان را دگرگون نمی سازد. پس خداوند، سیلی عظیم بر آنان فرستاد و شهرهاشان را غرق کرد و سرزمین هاشان را ویران ساخت و مال هاشان را از میان بُرد و به جای باغ هاشان، دو باغ با میوه های تلخ و ترش و درختان شورۀ گز و اندکی سِدر نهاد و سپس فرمود: (آن [کیفر] را

ص :446


1- . الخصال، ص624، ح10؛ کنز الفوائد، ج2، ص162. نیز، ر. ک: نهج البلاغة، خطبۀ 178.
2- . الکافی، ج2، ص273، ح22 و ص274، ح24.
3- .سورۀ سبأ، آیۀ 19.

به سزای آن که کافر شدند و ناسپاسی کردند، به آنان دادیم و آیا جز ناسپاس را کیفر می دهیم؟) (1) .(2)در داستان یوسف و زلیخا نیز این قاعده، قابل مشاهده است. امام صادق علیه السلام نقل می کند که زلیخا از یوسف علیه السلام اجازه[ی ملاقات] خواست. به وی گفته شد: ای زلیخا! به خاطر رفتارت با یوسف، خوش نداریم تو را نزد او ببریم. زلیخا گفت: من از کسی که از خدا می ترسد، نمی ترسم. وقتی بر یوسف علیه السلام وارد شد، یوسف علیه السلام به وی گفت: «زلیخا! چه شد که تو را رنگ پریده می بینم؟» زلیخا گفت: سپاس، خدای را که پادشاهان را بر اثر معصیت، برده گردانید و بردگان را به خاطر اطاعت، پادشاه گردانید».(3)

همچنین گناه، موجب کاهش روزی می گردد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با استناد به شاهدی تاریخی می فرماید:

إنَّ العَبدَ لَیُذنِبُ الذَّنبَ فَیُحرَمُ بِهِ الرِّزقَ وقَد کانَ هَیَنِّاً له ثُمَّ تَلا هذه: (إنّا بَلَوناهم کَما بَلونا أصحاب الجَنَّةِ إذ أقسَموا لَیَصِر مُنَّها مُصبِحینَ  ولا یَستَثنُونَ  فَطافَ عَلَیها طائِفٌ مِن رَبِّکَ... ) (4) .(5)بنده گناه می کند و از آن روزی که به آسانی باید به او برسد، محروم می شود. آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود: (ما ایشان را به قحطی و سختی مبتلا می کنیم همچنان که اهل آن بستان را مبتلا ساختیم که شبی قسم خوردند تا صبحگاهان میوه ها را بچینند ولی حقی برای فقرا قرار ندهند، به همین خاطر شبانه آتش عذابی از جانب خداوند متعال بر آن باغ وارد شد... ) .

امام باقر علیه السلام نیز با استناد به شاهدی تاریخی در قرآن کریم می فرماید:

انَّ الرَّجُلَ لَیُذنِبُ الذَّنبَ فَیُدرَءُ عَنهُ الرِّزقُ وتَلا هذِهِ الآیة: (إذ أقسَموا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحینَ ولا یَستَثنُونَ فَطافَ عَلَیها طائِفٌ مِن رَبِّکَ وهُم نائِمونَ) (6) .(7)

ص :447


1- . سورۀ سبأ، آیۀ 17.
2- . الکافی عن سدیر: سَأَلَ رَجُلٌ أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام عَن قَولِ اللهِ عز و جل: فَقالَ: هؤُلاءِ قَومٌ کانَت لَهُم قُریً مُتَّصِلَة ینظُرُ بَعضُهُم إلی بَعضٍ، وأنهارٌ جارِیة وأموالٌ ظاهِرَة، فَکفَروا نِعَمَ اللهِ عز و جل، وغَیروا ما بِأَنفُسِهِم مِن عافِیة الله ِ، فَغَیرَ اللهُ ما بِهِم مِن نِعمَة، وإنَّ اللهَ لا یغَیرُ ما بِقَومٍ حَتّی یغَیروا ما بِأَنفُسِهِم، فَأَرسَلَ اللهُ عَلَیهِم سَیلَ العَرِمِ فَغَرَّقَ قُراهُم وخَرَّبَ دِیارَهُم وأذهَبَ أموالَهُم، وأبدَلَهُم مَکانَ جَنّاتِهِم جَنَّتَینِ ذَواتَی اُکلٍ خَمطٍ وأثلٍ وشَیءٍ مِن سِدرٍ قَلیلٍ، ثُمَّ قالَ: (ذَ لِک جَزَینَهُم بِمَا کفَرُواْ وَ هَلْ نُجَزِی إلّا الْکفُورَ) ( الکافی، ج2، ص274، ح23 و ج8، ص395، ح596).
3- . امام صادق علیه السلام : اِستَأذَنَت زَلیخا عَلی یوسُفَ، فَقیلَ لَها: یا زَلیخا، إنّا نَکرَهُ أن نُقَدِّمَ بِک عَلَیهِ لِما کانَ مِنک إلَیهِ؛ قالَت: إنّی لا أخافُ مَن یخافُ الله َ، فَلَمّا دَخَلَت. قالَ لَها: یا زَلیخا، مالی أراک قَد تَغَیرَ لَونُک؟ قالَت: الحَمدُ لله الَّذی جَعَلَ المُلوک بِمَعصِیتِهِم عَبیدا، وجَعَلَ العَبیدَ بِطاعَتِهِم مُلوکا (علل الشرائع، ص55، ح1).
4- . سورۀ قلم، آیۀ 17 _ 19.
5- . الأمالی، صدوق، ص52، ح7؛ عدّه الداعی، ص152 و 197؛ بحار الأنوار، ج12، ص252.
6- . سورۀ قلم، آیۀ 17 _ 19.
7- . الکافی، ج2، ص271، ح12؛ المحاسن، ج1، ص206، ح361. نیز، ر. ک: الخصال، ص620، ح10؛ الأمالی، طوسی، ص136، ح219.

مردی مرتکب گناهی می شود و روزی، از او کناره می گیرد و این آیه را تلاوت فرمود: (زمانی که قسم خوردند که صبح دم میوه ها را بچینند و «ان شاء اللّه» نگفتند، بدین جهت، از جانب پروردگارت بلایی بر آن [باغ] چرخید و آنها خوابیده بودند) .

امام باقر علیه السلام نقل می کند که امیر مؤمنان علیه السلام پس از آن که ماجرای میان او و میان طلحه و زبیر و عایشه در بصره [در جنگ جمل] خاتمه یافت، بر منبر رفت و حمد و ثنای الهی گفت و بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درود فرستاد. آن گاه فرمود:

وبِاللهِ إنَّه ما عاشَ قَومٌ قَطُّ فی غَضارَةٍ مِن کَرامَة نِعَم اللهِ فی مَعاشِ دُنیا ولا دائِم تَقوی فی طاعَةِ اللهِ والشُّکرِ لِنَعمِهِ فَأزالَ ذَلِکَ عَنهُم إلّا مِن بَعدِ تَغییرٍ مِن أنفُسِهِم وتَحویلٍ عَن طاعَةِ اللهِ والحادِثِ مِن ذنوبِهِم وقِلَّةِ مُحافَظَةِ وتَرکِ مُراقَبَةِ اللهِ عزّ وجلّ وتَهاوُنٍ بِشُکرِ نِعمَةِ اللهِ لِأنَّ اللهَ عزّ وجلّ یَقولُ فی مُحکَم کِتابِهِ: (إنَّ اللهَ لا یُغَیّرُ ما بِقومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأنفُسِهِم وإذا أرادَ اللهُ بِقُومٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وما لَهُم من دونِهِ مِن والٍ) (1) ولَو أنَّ أهلَ المَعاصِی وکَسَبَةَ الذُّنوبِ إذا هُم حُذِّروا زَوالَ نِعَمِ اللهِ وحُلولَ نَعمَتِهِ وتَحویلِ عافِیَتِهِ أیقَنُوا أنَّ ذلِکَ مِن اللهِ جَلَّ ذِکرُهُ بِما کَسَبَت أیدیهِم، فَاقلَعوا و تابوا وفَزعوا إلَی اللهِ جَلَّ ذِکرُهُ بِصِدقٍ مِن نِیّاتِهِم وإقرارِ مِنهُم بِذنوبِهِم وإساءَتِهِم لَصَفَحَ لَهُم عَن کُلِّ ذَنبٍ وإذاً لأقالَهُم کُلِّ عَثرَةٍ ولَرَدَّ عَلَیهِم کُلِّ کَرامَةِ نِعمَةٍ، ثُمَ أعَادَ لَهُم مِن صَلاحِ أمرِهِم ومِمّا کانَ أنعَمَ بِهِ عَلَیهِم کُلِّ ما زالَ عَنهُم وأفسِدَ عَلَیهِم.(2)و به خدا قسم به راستی که هیچ گاه مردمی در خرّمی نعمت های خدا در زندگی دنیا عمر خویش به سر نبردند و نه در پرهیزگاری پیوسته ای که در انجام دادن طاعت خدا و شکر نعمت های او باشد و خداوند، آن نعمت را از ایشان گرفته باشد جز پس از این که خودشان آن را دگرگون کرده اند و از اطاعت حقّ بگشتند و گناهان تازه پدید آوردند، و خودداری شان [از گناه] کم شده و نگران خدای عز و جل نبوده و در سپاس گزاری از نعمت خداوند سهل انگاری کرده اند؛ زیرا خداوند عز و جل در آیۀ محکم کتاب خود می فرماید: (به راستی که خداوند، نعمتی را که نزد گروهی است، تغییر نمی دهد تا آنچه را در خودشان هست تغییر دهند، و چون خدا برای گروهی بدی بخواهد، جلوگیری ندارد، و آنها را جز خدا دوستداری نیست) و اگر چنانچه نافرمان ها و گنهکاران در آن وقتی که از زوال نعمت خدا و رسیدن انتقامش و دگرگون شدن عافیتش بر حذر می شدند، به این مطلب یقین پیدا می کردند که اینها از طرف خداست و به واسطۀ اعمال خودِ آنهاست، و در

ص :448


1- . رعد، 11.
2- . الکافی، ج8، ص256، ح368.

آن حال دست می کشیدند و توبه می کردند و از روی راستی و درستی و صفا و اعتراف به گناه خویش به درگاه خدای _ جل ذکره _ پناه می بردند، خداوند از همۀ گناهانشان چشم پوشی می کرد، و از هر لغزشی که از آنها سر زده بود، در می گذشت و هر نعمتی که به آنها اکرام کرده بود، بدانها باز می گرداند و هر نوع صلاح کارشان و هم چنین هر نعمتی را که از ایشان گرفته بود و بر ایشان تباه ساخته بود، بر ایشان باز می گرداند.

نزول بلا و مصیبت، از دیگر آثار دنیویِ گناه است. انسان گنهکار، آماج بلاهای خدا نیز قرار می گیرد.(1) خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

(مَن یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً * وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَکَرٍ أوْ أنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَ_ئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْلَمُونَ نَقِیراً.(2) هر کس که دارای عمل بد باشد، کیفر داده می شود و کسی را جز خدا ولی و یاور نخواهد یافت. و هر کس که کارهای خوب و عمل صالح انجام بدهد، خواه مرد و خواه زن و دارای ایمان باشد، پس آنان داخل در بهشت می شوند و کمترین ستمی به آنان نخواهد شد) .

امام رضا علیه السلام در همین باره تأکید می کند که:

کلَّما أحدَثَ العِبادُ مِن الذُّنوبِ ما لَم یکونوا یعمَلُونَ أحدَثَ اللّهُ لَهُم مِن البَلاءِ ما لَم یکونُوا یعرِفُونَ.(3)هر گاه بندگان، مرتکب گناهانی شوند که پیش از این انجام نمی داده اند، خداوند، بلاهایی را بر ایشان پدید می آورد که سابقه نداشته است.

از دیگر آثار، ناکامی در امور است. دستیابی به چیزی از راه معصیت، موجب دور شدن و ناکامی می گردد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

کتب رجل إلی الحسین (صلوات الله علیه): عِظنِی بِحَرفَینِ، فَکَتَبَ إلَیه: مَن حاوَلَ أمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ أفوَتَ لِما یَرجو وأسرَعَ لِمَجیئِ ما یَحذَرُ.(4)کسی به امام حسین علیه السلام نوشت: مرا با دو سخن موعظه کن. پس امام علیه السلام در پاسخ نوشت: «کسی که کاری را به معصیت خدا [واگذارد و] انجام دهد، آنچه را که امید داشت، بیشتر از دست می دهد و آنچه از آن می ترسید، زودتر به سرش می آید».

ص :449


1- . امام علی علیه السلام : مَن لَم یَزَل فی مَعصِیَةِ اللهِ ذاقَ وبیلَ نَقِمَتِهِ (تحف العقول، ص169).
2- . سورۀ نساء، آیۀ 123 و 124.
3- . الکافی، ج2، ص275، ح29.
4- . الکافی، ج2، ص373، ح3؛ تحف العقول، ص248؛ أعلام الدین، ص334.

از دیگر آثار گناه، بی آبرویی است. تا کسی ذرّه ای خیر در او باشد، خداوند آبروی او را نمی بَرَد.(1) امّا گناه سبب می شود که آرام آرام، ستّاریت خداوند متعال، کنار رود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: لِلمؤمنِ اثنانِ وسَبعونَ ستراً، فإذا أذنَبَ ذنباً انهَتَک عَنهُ سِترٌ، فإن تابَ رَدَّهُ اللّهُ إلَیهِ وسَبعةً مَعهُ.(2)مؤمن در پوششِ هفتاد و دو پرده است و چون گناهی انجام دهد، یک پرده دریده می شود و اگر توبه کرد، خداوند، آن پرده را با هفت پردۀ دیگر به او باز می گرداند.

امیرمؤمنان علیه السلام با توضیح بیشتر، ابعاد این مسئله را روشن نموده است. ایشان می فرماید:

ما مِن عَبدٍ إلّا وَعَلَیهِ أربَعونَ جُنَّةً حَتّی یَعمَلَ أربَعینَ کَبیرَةً فإذا عَمِلَ أربَعینَ کَبیرَةً انکَشَفَت عَنهُ الجُنَنُ فَیوحَی اللهُ إلَیهِم أنِ استُرُوا عَبدِی بأجنِحَتِکُم فَتَستُرُهُ المَلائِکَةُ بِأجنِحَتِها، قالَ: فَما یَدَعُ شَیئاً مِنَ القَبیح إلّا قارَفَهُ حَتّی یَمتَدِحَ إلَی النّاسِ بِفِعلِهِ القَبیحِ، فَیَقولُ المَلائِکَةُ: یا رَبِّ هَذا عَبدُکَ ما یَدَعُ شَیئاً إلّا رَکِبَهُ وإنّا لَنَستَحیِی مِمّا یَصنَعُ، فَیوحِیَ اللهُ عزّ وجلّ إلَیهِم أنِ ارفَعُوا أجنِحَتَکُم عَنهُ فَإذا فُعِلَ ذَلِکَ أخَذَ فی بُغضِنا أهلَ البَیتِ فَعِندَ ذَلِکَ یَنهَتِکُ سِترُهُ فِی السَّماءِ وسِترُهُ فِی الأرضِ، فَیَقولُ المَلائِکَةُ: یا رَبِّ هذا عَبدُکَ قَد بَقِیَ مَهتوکَ السِّترِ فَیوحِی اللهُ عزّ وجلّ إلَیهِم: لَو کانَت للهِ فِیهِ حاجَةٌ ما أمَرَکُم أن تَرفَعُوا أجنِحَتَکُم عَنهُ.(3)هیچ بنده ای نیست، مگر این که برای او چهل پرده کشیده شده است، تا این که چهل گناه کبیره مرتکب شود. و چون چهل کبیره مرتکب شود، پرده ها از او برداشته می شود. پس خداوند به آن [فرشته]ها وحی می فرماید که بنده ام را با بال های خود بپوشانید و فرشتگان با بال هایشان او را می پوشانند. سپس هیچ کار زشتی نیست، مگر این که آن را انجام دهد، تا جایی که به واسطۀ کردار زشت خود، بر مردم فخر می فروشد. آن گاه فرشتگان می گویند: پروردگارا، این بندۀ تو هر کار زشتی را مرتکب می شود و ما از آنچه او می کند، خجالت می کشیم. پس خداوند عز و جل به آنها وحی می فرماید که بال های خود را از روی او بردارید و چون کارش بدین جا کشید، دشمنی با ما اهل بیت را در پیش گیرد و در این هنگام است که پردۀ او در آسمان و زمین دریده می شود و فرشتگان می گویند: پروردگارا! این بندۀ تو بی پرده شده است. خداوند عز و جل به آنان وحی می فرماید که: «اگر خدا به او نیازی [و توجّهی] داشت، به شما دستور نمی داد که بال های خود را از او بردارید».

ص :450


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ لا یَهتِکُ سِترَ عَبدٍ فیهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِن خَیرٍ ( الفردوس، ج1، ص166، ح617).
2- . النوادر، راوندی، ص97، ح49.
3- . الکافی، ج2، ص279، ح9. نیز، ر. ک: علل الشرائع، ص532، ح1؛ الاختصاص، ص220.

اثر دیگر، مسلّط شدن اشرار است. اگر در جامعه ای معصیت خداوند متعال صورت گیرد، افراد ناشایست، حاکمیت می یابند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: یقول الله عزّ وجلّ : إذا عَصانِی مَن عَرَفَنِی سَلَّطتُ عَلَیهِ مَن لا یَعرِفُنی.(1)خداوند عزّ وجلّ می فرماید: «هر گاه کسی که مرا می شناسد، نافرمانی ام کند، کسی را بر او مسلّط می کنم که مرا نمی شناسد».

این نیز یکی دیگر از قوانین حاکم بر زندگی است. بدیهی است که حاکمیت اشرار، موجب آزار به مردم می گردد و در نهایت، نارضایتی و ناشادکامی را به دنبال خواهد داشت.

فراگیر شدن فساد و نا به سامانی، اثر دیگر گناه است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

(ظَهَرَ الْفَسَادُ فی الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون .(2) فساد، در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند، آشکار شده است. خدا می خواهد نتیجۀ بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید [به سوی حق] بازگردند! ) .

هلاکت و نابودی، از دیگر آثار گناه است. جوامعی که دچار گناه و نافرمانی خدا شوند، مستحقّ عذاب الهی اند و نابود می شوند. این موضوع، به تجربۀ تاریخ، ثابت شده است. قرآن کریم در این باره می فرماید:

(کدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کفَرُواْ بِئایتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِی شَدِیدُ الْعِقَابِ * ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یک مُغَیرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(3) همانند عادت و روش فرعونیان و کسانی که پیش از آنان بودند که به آیات خدا کافر شدند. پس خدا آن ها را به سزای گناهانشان بگرفت؛ زیرا که خدا نیرومند و سخت کیفر است. این [کیفر] از آن روست که خدا هرگز بر آن نبوده که نعمتی را که بر مردمی ارزانی داشته، دگرگون کند تا آن که آنها آنچه را که در خودشان است، دگرگون سازند [و حال خود را به کفر و ناسپاسی و ستمگری بگردانند] و خدا شنوا و دانا است) .

در جای دیگر نیز با اشاره به سرنوشت قوم عاد و ثمود، و قارون و فرعون و هامان و دیگران، می فرماید:

ص :451


1- . الکافی، ج2، ص276، ح30؛ ارشاد القلوب، ص83؛ روضة الواعظین، ص459.
2- . سورۀ روم، آیۀ 41.
3- . سورۀ انفال، آیۀ 52 و 53. نیز، ر.ک: سورۀ رعد، آیۀ 11.

(وَعَادًا وَ ثَمُودَاْ وَ قَد تَّبَینَ َ لَکم مِّن مَّسَاکنِهِمْ وَ زَینَ لَهُمُ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کاَنُواْ مُسْتَبْصِرِینَ * وَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مُّوسی بِالْبَینَاتِ فَاسْتَکبرَُواْ فی الْأَرْضِ وَمَا کاَنُواْ سَابِقِینَ * فَکلّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَیهِ حَاصِبًا وَ مِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّیحَةُ وَ مِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَ لَاکن کانُواْ أَنفُسَهُمْ یظْلِمُونَ.(1) و طایفۀ «عاد» و «ثمود» را نیز [هلاک کردیم]، و مساکن [ویران شدۀ] آنان برای شما آشکار است و شیطان، اعمالشان را برای آنان آراسته بود. از این رو آنان را از راه [خدا] بازداشت، در حالی که بینا بودند. و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را [نیز هلاک کردیم]. موسی با دلایل روشن به سراغشان آمد؛ امّا آنان در زمین برتری جویی کردند، ولی نتوانستند [بر خدا] پیشی بگیرند! ما هر یک از آنان را به گناهانشان گرفتار [عذاب] کردیم، بر بعضی از آنها توفانی از سنگ ریزه فرستادیم، و بعضی از آنان را فریاد [مرگ بار] فروگرفت، و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم، و بعضی را غرق کردیم و خداوند هرگز به آنها ستم نکرد؛ بلکه آنها خودشان بر خود ستم می کردند! ) .

_ زیان های اُخروی

برخی آثار گناه نیز در آخرت معلوم می شوند. سعادت آخرت، در گرو عمل صالح است و گناه، موجب نابود شدن کارهای نیک انسان می گردد(2) و در نتیجه، زندگی آخرت را نابود می کند. به همین جهت، معصومان علیهم السلام از این گونه گناهان به خداوند متعال پناه برده اند.(3)

از سوی دیگر، گناه، انسان را به دوزخ می کشانَد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ألا و إنَّ الخَطایا خَیلٌ شُمُسٌ حُمِلَ علَیها أهلُها و خُلِعَت لُجُمُها فَتَقَحَّمَت بِهِم فی النارِ.(4)بدانید که گناهان، اسبان چموشی هستند که گناهکاران بر آنها نشسته اند و لگام هایشان رها شده است. پس سوارانشان را در آتش می افکنند.

ص :452


1- . سورۀ عنکبوت، آیۀ 38 _ 40 و نیز، ر. ک: سورۀ انفال، آیۀ 54، سورۀ اعراف، آیۀ 84، سورۀ احقاف، آیۀ 25، سورۀ غافر، آیۀ 21، سورۀ یوسف، آیۀ 109، سورۀ انعام، آیۀ 6، سورۀ شمس، آیۀ 11 _ 14.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إتَّقُوا الذّنوبَ فإنّها مَمحَقَةٌ لِلخَیراتِ (عدة الداعی، ص197).
3- . اللّهُمَّ وأعوذُ بِکَ عِندَ ذَلِکَ مِن الجُبنِ عِندَ مَوارِدِ الأهوالِ ومِنَ الضَّعفِ عِندَ مُساوَرَةِ الأبطالِ ومِنَ الذَّنبِ المُحبطِ لِلأعمالِ فَأحجِمَ مِن شَکًّ أو أمضِیَ بِغَیرِ یَقینٍ فَیَکونَ سَعیی فی تَبابٍ وعَمَلی غَیرَ مَقبولٍ ( الکافی، ج5، ص46، ح1). نیز، ر. ک: الصحیفۀ السجادیة، دعای 46.
4- . الکافی، ج8، ص67، ح23؛ نهج البلاغة، خطبۀ 16.

وعده گاه اهل گناه، دوزخ است.(1) قرآن کریم تصریح می فرماید که هر کس به گناه روی آوَرَد، به دوزخ درافتد(2) و در آن جاودانه بماند(3) و اگر همۀ آنچه در زمین است و بلکه دو برابر آن را بدهد، فایده ای نخواهد داشت.(4) امام علی علیه السلام در توصیف جایگاه اهل دوزخ می فرماید: وأمّا أهلُ المَعصِیَةِ فَأنزَلَهُم شَرَّ دارٍ، وَغَلَّ الأیدِیَ إلَی الأعناق، وقَرَنَ النَّواصِیَ بِالأقدامِ، وألبَسَهُم سَرابیلَ القَطِرانِ، ومُقَطَّعاتِ النِّیرانِ. فی عَذابٍ قَد اشتَدَّ حَرُّهُ، وبابٍ قَد أطبِقَ عَلی أهلِهِ فی نارٍ لَها کَلَبٌ ولَجَبٌ، ولَهَبٌ ساطِعٌ وقَصیفٌ هائِلٌ، لا یَظعَنُ مُقیمُها، ولا یُفادَی أسیرُها ولا تُفصَمُ کُبولُها. لا مُدَّةَ لِلدّارِ فَتَفنَی، ولا أجَلَ لِلقَومِ فَیُقضَی.(5)امّا نافرمانان، آنان را در بدترین جای فرود آرد. و دست هاشان را با غُل در گردن در آرد. و پیشانی هاشان را تا به قدم ها فرو دارد، و بر آنان بپوشاند جامۀ قطران و پاره آتش های سوزان. در عذابی که سخت در گداز است، و خانه ای درِ آن به روی ساکنانش فراز. در آتشی زبانه زن و غرّنده، با زبانه ای سوزان و آوایی ترساننده. ساکن آن رخت نتواند بست، و اسیر آن با سرب ها نتواند رست، و قیدهای آن را نتوان شکست. نه ماندن را مدّتی است که سر رسد، و نه مردم را اجلی تا در رسد.

در برخی روایات، به مسئلۀ خرسندی از گناه، به گونه ای ویژه پرداخته شده و پیامدهای آن برشمرده شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ پیامد آن می فرماید:

مَن اَذنَبَ ذَنباً وهو ضاحِکٌ دَخَلَ النَّارَ.(6)کسی که خندان گناه کند، وارد دوزخ شده است.پیروی از معصیت، منش نابودشوندگان است.(7) . لذا بدبختی و ناشادکامی، از آنِ کسی است که در وادی گناه، عنان از کف داده باشد.(8) کسی که گناه می کند، در حقیقت، بهشت موعود را به

ص :453


1- . امام صادق علیه السلام : قال الله عزّ وجلّ لموسی: إجعَل لِسانَکَ مِن وَراءِ قَلبِکَ تَسلَم وأکثِر ذِکرِیِ بِاللَّیلِ والنَّهارِ ولا تَتَّبِعِ الخَطیئَةَ فی مَعدِنِها فَتَندَمَ فَإنَّ الخَطیئَةَ مَوعِدُ أهلِ النّارِ ( الکافی، ج2، ص498، ح10 و ج8، ص46، ح8؛ تحف العقول، ص493).
2- . (وَ مَن جَاءَ بِالسَّیئَة فَکبَّتْ وُجُوهُهُمْ فیِ النَّارِ هَلْ تجُْزَوْنَ إِلَّا مَا کنتُمْ تَعْمَلُون ) (سورۀ نمل، آیۀ 90).
3- . (بَلیَ مَن کسَبَ سَیئَة وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیتُهُ فَأُوْلَئک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُون ) (سورۀ بقره، آیۀ 81).
4- . (وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا فیِ الْأَرْضِ جَمِیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ یوْمَ الْقِیمَة وَ بَدَا لهَُم مِّنَ الله مَا لَمْ یکونُواْ یحَْتَسِبُونَ * وَ بَدَا لهَُمْ سَیاتُ مَا کسَبُواْ وَ حَاقَ بِهِم مَّا کاَنُواْ بِهِ یسْتهَْزِءُون ) (سورۀ زمر، آیۀ 47 و 48).
5- . نهج البلاغة، خطبۀ 109.
6- .ثواب الأعمال، ص266، ح1؛ مشکاة الأنوار، ص275، ح823؛ حلیة الأولیاء، ج4، ص96.
7- . غرر الحکم، ح6023.
8- . امام علی علیه السلام : تَوَقّوا المَعاصِیَ وأحبِسوا أنفُسُکُم عَنها فَإنَّ الشَّقِیَّ مَن أطلَقَ فیها عِنانَهُ (غرر الحکم، ح4499؛ عیون الحکم والمواعظ، ص201، ح4063).

معصیتی پست، فروخته است(1) و به قلعۀ سستی پناه برده که حافظ ساکنان خود نیست. امام علی علیه السلام می فرماید: اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوَی دَارُ حِصْنٍ عَزِیزٍ والفجور دار حصن ذلیل لا یمنع أهله، ولا یحرز من لجأ إلیه.(2)ای بندگان خدا! بدانید که تقوا، دژی محکم و شکست ناپذیر است؛ امّا هرزگی و گناه، خانه ای در حال فرو ریختن و خوار کننده است که از ساکنان خود، دفاع نخواهد کرد، و کسی که بِدان پناه بَرَد، در امان نیست.

معصیت، خشم خداوند را نصیب انسان گنهکار می کند(3) و موجب ذلّت در دنیا و خشم خدا در آخرت می گردد.(4)

پشیمانی، یکی از ویژگی های گناهکاران در قیامت است.(5) بویژه پیامد اُخروی معصیت چنان است که خداوند متعال می فرماید: وقتی گناهکاران با آن رو به رو می شوند، آرزو می کنند که ای کاش بین آنان و پیامدها، فاصله فراوان وجود می داشت.(6) روز قیامت، همه پشیمان می شوند؛ خوش بخت ها از این که چرا عمل صالح بیشتری انجام ندادند و بدبخت ها از این که چرا مرتکب گناه شدند.(7) گاه ممکن است علاقه به خانواده و تلاش برای تأمین و راضی ساختن آنها، موجب گناه شود. به همین جهت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ابن مسعود توصیه می کند که به خاطر آنها مرتکب گناه نشو که در قیامت، هیچ کدام به فریاد تو نخواهند رسید.(8)

ص :454


1- . إیّاکَ والمَعصِیَةَ فَإنَّ اللَّئِیمَ مَن باعَ جَنَّةَ المَأوی بِمَعصِیَةٍ دِنیَّةٍ مِن مَعاصِی الدُّنیا (غرر الحکم، ح2706؛ عیون الحکم والمواعظ، ص98، ح2268).
2- . نهج البلاغة، خطبۀ 157؛ تحف العقول، ص223.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إیّاکَ والمَعصِیَةَ فَإنَّ بِالمَعصِیَةِ حَلَّ سَخَطُ اللهِ عزّ وجلّ (مسند ابن حنبل، ج8، ص250، ح22137). امام علی علیه السلام : إنَّ اللهَ سُبحانَهُ لَیُبغِضُ الوَقِحَ المُتَجَرِئَ عَلَی المَعاصی (غرر الحکم، ح3437؛ عیون الحکم والمواعظ، ص142، ح3172).
4- . امام علی علیه السلام : إیّاکَ أن تَستَسهِلَ رُکوبَ المَعاصِی فَإنَّها تَکسوکَ فی الدُّنیا ذِلَّةً وتُکسِبُکَ فی الآخِرَةِ سَخَطَ اللهِ (غرر الحکم، ح2725؛ عیون الحکم والمواعظ، ص100، ح2288).
5- . (وَ لَوْ تَرَی إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُون ) (سورۀ سجده، آیۀ 12).
6- . (یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ) (سورۀ آل عمران، آیۀ 30.)
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ما مِن مَخلوقٍ یَومَ القِیامَةِ إلّا ویَندَمُ، ولَکِن لا تَنفَعُهُ النَّدامَةُ. فَأمّا السَّعیدُ إذا رَأی الجَنَّةَ وما أعَدَّ اللهُ فیها لأولیائِهِ المُتَّقینَ یَندَمُ حَیثُ لا عَمَلَ لَهُ مِثلَ عَمَلِهِم ویُریدُ مِنَ العِبادَةِ أکثَرَ مِنهُم لَینالَ دَرَجَتَهُم العُلیا فی الفِردَوسِ الأعلی. وإن کانَ مِنَ الأشقیاءِ إذا رَأی النّارَ وزَفیرَها وما أعَدَّ اللهُ فیها مِنَ العَذابِ الألیمِ صَرَخَ وَندَمَ حَیثُ لَم یَکُن أقلَعَ عَن ذُنوبِهِ ومَعاصیهِ لَیسلَمَ مِمّا هوَ فیهِ. فَهَذِهِ هِیَ الطّامَّةُ الکُبری فَاستَدرِک یا أخی ما فَرَطَ مِن أمرِکَ واسکُب الدَّمَعُ بُکاءً عَلی نَفسِکَ حَیثُ لَم تَکُن صالِحاً لِلقیامِ بِبابِ رَبِّکَ فَأماتَکَ ( إرشاد القلوب، ص89).
8- . إیاک أن تَدَعَ طاعَة الله وتَقصِدَ مَعصیتَهُ شَفَقة علی أهلِک، لأنَّ الله تعالی یقولُ: (یا أَیهاالناسُ اتَّقُوا رَبَّکم واخْشَوْا یوماً لا یجزِی والدٌ عن وَلَدِهِ ولا مولودٌ هو جازٍ عَن والِدِهِ شَیئاً.... ) (مکارم الأخلاق، ج2، ص349، ح2660).

همان گونه که پیش تر گذشت، مبنای تشریع، «انسان _ سودی» است، نه «خدا _ سودی». بنا بر این، کسی که گناه می کند، در حقیقت، به خود ستم کرده است.(1) امام علی علیه السلام پیامد دردناک گناه را عامل از بین برندۀ لذّت و شیرینی آن می داند(2) و بر این باور است که لذّت گناه، با رسواییِ آخرت و عذاب های دردناک آن برابری نمی کند.(3)

بنا بر این، کسی که به پیامدهای گناه توجّه داشته باشد، نه تنها از آن لذّت نمی بَرَد؛ بلکه از آن نفرت نیز پیدا خواهد کرد.

چهار. آثار ترک معصیت

گفتیم که معصیت، لذّت آنی است. لذا برای انسان، خوشایند است. با عامل نخست _ که پیامدهای منفی گناه را برمی شمرد _ ، رغبت به کراهتْ تمایل پیدا می کند. گام بعدی، این است که آثار مثبت ترک معصیت مورد توجّه قرار گیرد تا شوق ترک گناه در فرد به وجود آید. در بخشی از روایات، آثار مثبت ترک گناه بیان شده اند. یکی از این آثار، حسنه شمردن ترک گناه است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَن هَمَّ بِذَنبٍ ثُمَّ تَرَکَهُ کانَت لَهُ حَسَنَةٌ.(4)کسی که قصد گناه کند و سپس آن را ترک کند، برای او حسنه است.

و در نقل دیگری می فرماید:

قالت الملائکة: رب ذاک عبدک یرید ان یعمل سیئة وهو أبصر به. فقال: ارقبوه فان عملها فاکتبوها له بمثلها وان ترکها فاکتبوها له حسنة أنما ترکها من جرای.(5)فرشتگان گفتند: پروردگارا! این بندۀ توست که می خواهد کارناشایستی انجام دهد، در حالی که به آن آگاه است. خداوند فرمود: مراقب او باشید؛ اگر آن را انجام داد، به همان اندازه، آن را بنویسید و اگر آن را ترک کرد، برایش حسنه بنویسید؛ [چرا که] همانا او آن را به خاطر من ترک کرد.بنا بر این، خداوند متعال، ترک گناه را یک حسنه به شمار می آورد(6) و ترک کنندۀ گناه را همانند نیکوکار می داند.(7)

ص :455


1- . امام علی علیه السلام : ظَلَمَ نَفسَهُ مَن عَصَی اللهَ وأطاعَ الشَّیطانَ (غرر الحکم، ح6057؛ عیون الحکم والمواعظ، ص324، ح5594).
2- . حَلاوَةُ المَعصِیَةِ یُفسِدُها ألِیمُ العُقوبَةِ (غرر الحکم، ح4884؛ عیون الحکم والمواعظ، ص232، ح4440).
3- . لا تُوازی لَذَّةُ المَعصِیَةِ فُضوحَ الآخِرَةِ وألیمَ العُقوباتِ (غرر الحکم، ح10866؛ عیون الحکم والمواعظ، ص535، ح9804).
4- . دستور معالم الحکم، ج1، ص235، ح369؛ الفردوس، ج3، ص531، ح5659.
5- . صحیح مسلم، ج1، ص118، ح205؛ مسند ابن حنبل، ج3، ص199، ح8226.
6- . امام علی علیه السلام : وَاعلَم أنَّ الَّذی بِیَدِهِ خَزائِنُ السَّماواتِ والأرضِ... جَعَلَ نُزوعَکَ عَنِ الذَّنبِ حَسَنَةً (نهج البلاغة، نامۀ 31).
7- . امام علی علیه السلام : مُتَّقِی المَعصِیَةِ کَفاعِلِ البِرِّ (غرر الحکم، ح9790؛ عیون الحکم والمواعظ، ص489، ح9061).

اثر دیگر، آمرزش گناهان است. کسی که از گناه دست بکشد، خداوند متعال، گناهان او را می آمرزد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

مَن خَلا بِذَنبٍ فَراقَبَ اللهَ تَعالی ذِکرِهِ واستَحییٰ مِنَ الحَفَظَةِ غَفَرَ اللهُ عزّ وجلّ لَهُ جَمیعَ ذنوبِهِ وإن کانَت مِثلَ ذُنوبِ الثَّقَلَینِ.(1)کسی که به قصد ارتکاب گناهی خلوت گزیند، پس در آن حال، خداوند _ که یادش بلند مرتبه باد _ را مشرف و مطّلع بر خویشتن بیابد، و از فرشتگان حافظ و مراقب خود حیا کند، و آن گناه را واگذارد، خداوند عزّ و جلّ همگی گناهانش را، اگر چه برابر با گناه ثقلین باشد، برای او می آمرزد.

امام صادق علیه السلام نقل می کند که روزی عیسی علیه السلام بر گروهی که گریه می کردند، گذر کرد و پرسید: «چه چیز اینان را گریانده است؟ «گفتند: بر گناهان خود گریه می کنند.

عیسی علیه السلام فرمود: «دست از گناه بردارند تا گناهانشان آمرزیده شود».(2)از دیگر فواید ترک گناه می توان به دو برابر شدن پاداش حسنات،(3) ترفیع درجات،(4) چشیدن شیرینی عبادت،(5) آسانی مرگ(6) و کسب بهشت(7) اشاره کرد.

د _ اصلاح شیوۀ دینداری

اشاره

دین، مجموعه ای مشخّص و غیر قابل تغییر است؛ امّا نوع تعامل افراد با دین، متفاوت است. از این رو، شیوۀ دینداری از دیگر عوامل مؤثّر در رضامندی یا نارضایتی است که در ادامه به آن می پردازیم.

شیوۀ غلط: دینداریِ سخت

مسئلۀ بعدی، شیوۀ دینداری است. گاه دینداران به گونه ای عمل می کنند که بر آنان سخت می آید. عمل دینیِ سختگیرانه و طاقت فرسا، هم فرد را خسته و فرسوده می سازد و هم دیگران را از دین، گریزان می سازد.

ص :456


1- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص411، ح5895.
2- . ثواب الأعمال، ص163، ح1؛ الأمالی، صدوق، ص585، ح804؛ روضة الواعظین، ص360.
3- . امام علی علیه السلام : طَهِّروا قُلوبَکُم مِن دَرَنِ السَّیِّئاتِ، تُضاعَف لَکُمُ الحَسَناتُ (غرر الحکم، ح6021؛ عیون الحکم والمواعظ، ص318، ح5561).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن سَرَّهُ أن یَسبِقَ الدّائِبَ المُجتَهِدَ، فَلیَکُفَّ عَن الذُّنوبِ (مسند أبی یعلی، ج4، ص469، ح4929). امام علی علیه السلام : إنَّکَ إن اجتَنَبتَ السَّیِّئاتِ، نِلتَ رَفیعَ الدَّرَجاتِ (غرر الحکم، ح3804؛ عیون الحکم والمواعظ، ص172، ح3591).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن أعرَضَ عَن مُحَرَّمٍ أبَدَلَهُ اللهُ بِعِبادَةٍ تَسُرُّهُ ( الأمالی، طوسی، ص182، ح306). امام علی علیه السلام : صابِروا أنفُسَکُم عَلی فِعلِ الطاعاتِ و صُونوها عَن دَنَسِ السَّیِّئاتِ تَجِدوا حَلاوَةَ الإیمانِ (غرر الحکم، ح5891؛ عیون الحکم والمواعظ، ص305، ح5426).
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أقِلَّ مِنَ الذُّنوبِ، یَهُن عَلَیکَ المَوتُ (شعب الأیمان، ج4، ص404، ح5557؛ دستور معالم الحکم، ج1، ص370، ح638؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص224).
7- . امام علی علیه السلام : نَیلُ الجَنَّةِ بِالتَّنزُّهِ عَنِ المَآثِمِ (غرر الحکم، ح9953).

شیوۀ درست: دینداریِ نرم

یکی از مسائلی که در روایات، مورد توجّه قرار گرفته، آسان گرفتن دین و پرهیز از سختگیری های خارج از دین است. از آن جا که دین، راحت و آسان است و مطابق توان انسان تنظیم شده است، اگر دینداران به آن همان گونه که هست عمل کنند، دچار زحمت و سختیِ غیر معقول نمی شوند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دوست داشتنی ترین،(1) برترین(2) و بهترین دینداری نزد خداوند(3) را دینداری سهل و آسان _ همانند خود دین _ دانسته و خود را مبعوث به شریعت سهل و آسان معرفی نموده، سهل گیریِ مطابق خودِ دین را سنّت خود بیان نموده و از مردم می خواهد تا با سنّت ایشان مخالفت نکنند.(4) ایشان در سخنان خود تأکید دارد که دینْ آسان است و هر کس آن را سخت بگیرد، شکست خواهد خورد.(5) بریده اسلمی نقل می کند: روزی برای کاری بیرون آمدم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در جلوی خود، در حال قدم زدن دیدم. ایشان دست مرا گرفت و با هم حرکت می کردیم تا این که به مردی رسیدیم که نماز می خواند و زیاد رکوع و سجده به جای می آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آیا گمان می کنی که او ریا می کند؟». من گفتم: خدا و فرستاده اش بهتر می دانند. پیامبر صلی الله علیه و آله دست مرا رها کرد. سپس در حالی که دو دست خود را پایین و بالا می بُرد، فرمود: «بر شما باد به روش معتدل و میانه! بر شما باد به روش معتدل و میانه! بر شما باد به روش معتدل و میانه؛ که هر کس آن را سخت گیرد، بر او غلبه خواهد کرد».(6)

محِج بن ادرع در جریان مشابهی نقل می کند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ فردی که زیاد نماز می خواند فرمود: «خداوند برای این امّت، آسانی را اراده کرده و سختی را از آنان نخواسته است».(7)

ص :457


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أحَبُّ الأدیانِ إلَی اللهِ الحَنِیفِیَّةُ السَّمحَةُ ( اُسد الغابة، ج1، ص72). نیز، ر. ک: مسند ابن حنبل، ج1، ص236؛ الدر المنثور، ج1، ص193؛ الفردوس، ج2، ص221، ح3075؛ تفسیر القرطبی، ج2، ص301؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص10، ح16.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أفضَلُ الإسلامِ الحَنِیفِیَّةُ السَّمحَةُ ( کنز العمّال، ص274).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ... وإنَّ خَیرُ الدّینِ عِندَ اللهِ الحَنِیفِیَّةُ السَّمحَةُ ( الطبقات الکبری، ج3، ص395).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : بُعِثتُ بِالحَنیفِیَّةِ السَّمَحةِ _ أو السَهلَةِ _ ومَن خالَفَ سُنَّتی فَلیسَ مِنّی (تاریخ بغداد، ج7، ص207؛ الجامع الصغیر، ج1، ص486، ح3150).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ الَّذینَ یُسرٌ ولَن یُشادَّ الدّیَنِ أحَدٌ إلّا غَلَبَهُ فَسَدَّدوا وقارِبوا وأبشِروا واستَعینوا بِالغُدوَةِ والرَّوحَةِ وشَیءٌ مِن الدَّلجَةِ (صحیح البخاری، ج1، ص28، ح38؛ شعب الإیمان، ج3، ص18). نیز، ر. ک: عوالی اللآلی، ص69، ح12 و ص381 ح4؛ الجامع الصغیر، ج1، ص661، ح4301.
6- . بریدة الأسلمی: خَرَجتُ ذاتَ یَومٍ لِحاجَةٍ فَإذا أنا بِالنَّبیِّ _ علیه الصلاة والسلام _ یَمشی بَینَ یَدَیَّ، فَأخَذَ بیَدی، فَانطَلَقنا نَمشی جَمیعاً، فَإذا نَحنُ بَینَ أیدینا بِرَجُلٍ یُصَلّی یُکثِرُ الرُّکوعَ والسُّجودَ، فَقالَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله : أتَراهُ یُرائی، فَقُلتُ: اللهُ ورَسولُهُ أعلَمُ، فَتَرَکَ یَدی مِن یَدِهِ، ثُمَّ جَمَعَ بَینَ یَدَیهِ فَجَعَلَ یُصَوّبُهُما ویَرفَعُهُما ویَقولُ: عَلیکُم هَدیاً قاصِداً عَلَیکُم هَدیاً قاصِداً، عَلَیکُم هَدیاً قاصِداً، فَإنِّهُ مَن یُشّادُّ هَذا الدّینَ یَغلِبهُ (مسند ابن حنبل، ج5، ص351 وص 361).
7- . محجن بن الأدرع: إنَّ رَسولَ للهِ صلی الله علیه و آله رَأی رَجُلاً یُصَلّی فَتَرآهُ ببَصَرِهِ ساعَةً فَقالَ أتَراهُ یُصَلّی صادِقاً قُلتُ یا رَسولَ اللهِ ذا أکثَرُ أهلِ المَدینَةِ صَلاةً فَقالَ لا تُسمِعُهُ فَتُهلِکُه وقالَ: إنَّ اللهَ إنّما أرادَ بِهَذِهِ الاُمَّةِ الیُسرَ ولا یُرِد بِهِم العُسرَ ( الدر المنثور، ج1، ص192).

در جریان دیگری نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن کسی که نماز می خوانْد، پرسید: «او کیست؟». راوی می گوید: من از او تعریف کردم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ساکت باش تا به گوش او نرسد که نابودش می کنی!». سپس به سمت خانۀ یکی از همسرانش حرکت کرد و دست مرا رها کرد و دو بار فرمود: «بهترین دینداری شما، آسان ترین آن است».(1)

نقل می کنند که: روزی وارد مسجد شدیم و منتظر نماز صبح بودیم که کسی با سر خیس از غسل جنابت، وارد شد و با ما نماز خواند. وقتی نماز تمام شد، مردم به سمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رفتند و پی درپی پرسیدند: ای پیامبر خدا آیا دیدید؟! آیا در این کار بر ما اشکالی وجود دارد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ، دو بار تأکید فرمود: «ای مردم! در دین خدا آسانی است».(2)

بنا بر این، دین، سهل و آسان است و باید آن را آسان گرفت و آسان گرفتن آن، به این است که فراتر از آنچه در دین آمده، سخت گرفته نشود. اگر کسی ماهیت دین را آن گونه که هست بشناسد(دین شناسی) و به همان اندازه که دین گفته عمل کند(دینداری)، بی تردید، نه تنها از دین بیزار نمی شود؛ بلکه به آن علاقه پیدا می کند و از آن راضی می شود. بسیاری از نارضایتی های تشریعی، به خاطر ناآگاهی از حقیقت دین و یا عملکرد نادرست در دینداری است. با اصلاح این امر می توان رضایت تشریعی را به دست آورد.

ﻫ _ تحمّل دشواری عمل

اشاره

اگر بر اساس عامل نخست، دین به درستی شناخته شود (دین شناسی) و همان گونه که هست مورد عمل واقع شود (دینداری) و اگر بر اساس عامل دوم مشخص شود که نفع قوانین به خدا نمی رسد(نفی خدا _ سودی)؛ بلکه نفع و مصلحت مردم، محور تشریع است (باور مردم _ سودی)، پس از آن، نوبت به عمل و دشواری های آن می رسد. به هر حال، عمل در همین محدودۀ دینِ آسان، در مقایسه با عمل نکردن به آن دشوار است. این جا تقابل میان تکلیف پذیری (با همان قرائت سهل گیرانۀ مبتنی بر دین) و تکلیف گریزی است و طبیعی است که تکلیف پذیری نسبت به

ص :458


1- . امام علی علیه السلام : النَّبیُّ صلی الله علیه و آله دَخَلَ المَسجِدَ وإذا هُوَ بِرَجُلٍ یُصَلّی فَقالَ لی مَن هَذا فَأتیتُ عَلَیهِ فَأثنَیتُ عَلَیهِ خَیراً فَقالَ اسکُت لا تُسمِعهُ فَتُهلِکهُ قالَ ثُمّ أتی حُجرَةَ أمرَأةٍ مِن نِسائِهِ فَنَفَضَ یَدَهُ مِن یَدی قالَ إنَّ خَیرَ دی _ نِکُم أیسَرُهُ إنَّ خَیرَ دی _ نِکُم أیسَرُهُ (مسند ابن حنبل، ج4، ص338 و ج3، ص479؛ دستور معالم الحکم، ج2، ص219، ح767؛ الجامع الصغیر، ج1، ص626، ح4067).
2- . غاضرة بن عروة الفقیمی: أخبَرَنی أبی قالَ: أتَیتُ المَدینَةَ فَدَخَلتُ المَسجِدَ والنّاسُ یَنتَظِرونَ الصَّلاةَ، فَخَرَجَ عَلَینا رَجُلٌ یُقَطّر رَأسُهُ مِن وُضوءٍ تَوَضَّأَ أو غُسلٍ اغتَسَلَهُ، صَلّی بِنا، فَلَمّا صَلَّینا جَعَلَ النّاسُ یَقومونَ إلَیهِ یَقولونَ یا رَسولَ اللهِ أرَأیتَ کَذا، أرأیت کَذا، یُرَدّدُها مَرّات فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله : یا أیُّها النّاسُ إنَّ دینَ اللهِ فی یُسرٍ، یا أیُّها النّاسُ إنَّ دینَ اللهِ فی یُسرٍ (مسند أبی یعلی، ص225، ح6828). نیز، ر. ک: مسند ابن حنبل، ج5، ص69؛ الطبقات الکبری، ج7، ص68؛ الدر المنثور، ج1، ص192.

فقدان تکلیف، دشوار است و این دشواری، ممکن است موجب نارضایتی گردد. در این مرحله نیز باید تدبیری اندیشید که رضامندی تأمین گردد.

روش غلط: بی تابی از تکلیف

قوانین را بویژه در مراحل نخستین حرکت، باید در حوزۀ سختی ها و دشواری های زندگی طبقه بندی نمود. در توضیح این مطلب باید گفت که ما در این بحث، با دو عنوان کلّی رو به رو هستیم: یکی انسان و دیگری قوانین. انسان، به لحاظ طبع نخستین خود، لذّت گرا و محنت گریز است، امّا قانون، معمولاً با طبع انسان در تضاد قرار می گیرد. این بدان جهت است که معمولاً بایدهای قانون، امور سخت و دشواری به شمار می روند که بر خلاف میل، باید انجام شوند و نبایدهای آن نیز امور لذّت بخشی هستند که بر خلاف میل، باید ترک شوند و این هر دو، با طبع لذّت گرا و محنت گریز انسان، ناسازگار است. سخنی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می تواند این واقعیت را تبیین کند:

لَمَّا خَلَقَ اللهُ الجَنَّةَ وَالنَّارَ أرْسَلَ جِبْرئیلَ إلَی الجَنَّةِ، فَقَالَ: انْظُرْ إلَیها وَإلیٰ مَا أعْدَدْتُ لِأهْلِهَا فِیهَا. قَالَ: فَجَاءَها فَنَظَرَ إلَیها وَإلیٰ ما أعَدَّ اللهُ لِأهْلِها فِیها، قَالَ: فَرَجَعَ إلَیهِ، قال: فَوَعِزَّتِک لا یسْمَعُ بِها أحَدٌ إلّا دَخَلَها. فأمَرَ بِها فَحُفَّتْ بِالمَکارِهِ، فَقَالَ إرْجِعْ إلَیها فَانْظُرْ إلَیها وَإلیٰ ما أعْدَدْتُ لأهْلِها فِیها. قَالَ: فَرَجَعَ إلَیها فَإذا هِی قَدْ حُُفَّتْ بِالمَکارِهِ، فَرَجَعَ إلَیهِ، فَقَالَ: وَعِزَّتِک لَقَدْ خِفْتُ أنْ لا یدْخُلَهَا أحَدٌ. قَالَ: إذْهَبْ إلَی النَّارِ فَانْظُرْ إلَیها وَإلیٰ ما أعْدَدْتُ لأهْلِها فِیها، فَإذا هِی یرکبُ بَعْضُها بَعْضاً، فَرَجَعَ إلَیهِ، فَقَالَ: وَعِزَّتِک لا یسْمَعُ بِهَا أحَدٌ فیدْخُلَهَا. فأمَرَ بِها فَحُفَّتْ بِالشَّهَواتِ، فَقَالَ: «إرْجَعْ إلَیهَا. فَرَجَعَ إلَیها، فَقَالَ: وَعِزَّتِک لَقَدْ خَشِیتُ أنْ لا ینْجُوَ مِنْهَا أحَدٌ إلّا دَخَلها».(1)چون خدا بهشت و دوزخ را آفرید، جبرئیل را به سوی بهشت فرستاد و فرمود: «به آنچه در آن برای اهلش آماده ساخته ام بنگر». جبرئیل به بهشت آمد و به آنچه خدا در آن برای اهلش آماده ساخته بود، نگریست. پس بازگشت و گفت: به عزّتت سوگند که هر کس آوازۀ آن را بشنود، وارد آن می شود! خداوند دستور داد و ناملایمات، بهشت را در میان گرفتند. پس فرمود: «حال بازگرد و آنچه را در آن جا برای اهلش آماده کرده ام، تماشا کن». جبرئیل به سوی بهشت بازگشت و دید که پوشیده از ناملایمات گشته است. نزد خدا باز آمد و گفت: به عزّتت سوگند می ترسم هیچ کس وارد آن نشود!

ص :459


1- . سنن الترمذی، ج4، ص97.

خداوند به او فرمود: «به دوزخ برو و به آنچه در آن برای اهلش آماده ساخته ام بنگر». [جبرئیل آمد و دید که] آن طبقات مختلفی دارد. به نزد خدا بازگشت و گفت: به عزّتت سوگند که هر کس وصف آن را بشنود، وارد آن نخواهد شد! پس خداوند، دستور داد و شهوت ها آن را در میان گرفتند آن گاه به جبرئیل فرمود: «حال به سراغ دوزخ بازگرد». جبرئیل بازگشت و گفت: به عزّتت سوگند می ترسم هیچ کس از آن نجات نیابد و همگان وارد آن شوند!

امام علی علیه السلام نیز می فرماید که هماره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:

إنَّ الجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکارِهِ، وَإنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشِّهَواتِ.بی تردید، بهشت، پیچیده در ناخوشایندهاست و دوزخ، پیچیده در شهوت ها».

سپس امیر مؤمنان علیه السلام خود چنین ادامه می دهد:

وَاعْلَموا أنَّه ما مِنْ طاعَةِ اللهِ شَیءٌ إلّا یأتِی فِی کرهٍ، وَمَا مِنْ مَعْصِیةِ اللهِ شَیءٌ إلا یأتِی فِی شَهْوَةٍ.(1)بدانید که چیزی از طاعت خدا نیست، مگر آن که با کراهت انجام می گیرد و چیزی از معصیت خدا نیست، مگر آن که با میل صورت می پذیرد.

از این رو، هم انجام محنت های ناخوشایند (طاعت) و هم ترک لذّت های خوشایند (معصیت)، برای انسان، دشوار است. بنا بر این، تکلیف از این منظر، بخش سخت و دشوار زندگی به شمار می رود.

روش صحیح: صبر در تکلیف

صبر به معنای تحمّل سختی و دشواری است.(2) برای صبر، سه حوزه کاربرد در روایاتْ مطرح شده که یکی از آنها در بلاها و ناخوشایندهای زندگی بود که بحث آن گذشت؛ و امّا دو حوزۀ کاربرد دیگر آن، به موضوع طاعت برمی گردد. در این روایات آمده که هم انجام طاعت، نیازمند صبر است و هم ترک معصیت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

الصبرُ ثلاثةٌ: صبرٌ عندَ المُصیبَةِ، وصبرٌ عَلی الطاعةِ، وصبرٌ عَن المَعصیةِ.(3)صبر، سه گونه است: صبر هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر از معصیت.

از این رو، انجام دادن طاعت و ترک کردن معصیت، نیازمند صبر است. این نیاز و بلکه ضرورت، از دو جهت قابل تبیین است. از سویی _ همان گونه که پیش تر گذشت(4) _ اوامر خداوند

ص :460


1- . نهج البلاغة، خطبۀ 176.
2- . ر. ک: اخلاق پژوهی حدیثی.
3- . الکافی، ج2، ص91، ح15؛ جامع الأخبار، ص111؛ الإرشاد، ص159.
4- . ر. ک: فصل پنجم، ص141 (مشروط بودن خیر مقدرِ تشریعی).

متعال، هدفی جز تحقّق شادکامیِ اصیل و سعادت واقعی بشر ندارند. از این رو، عمل به دستورهای خداوند متعال، از عوامل مهم شادکامی خواهد بود. در این میان، مشکل اساسی، دشوار بودن عمل به شریعت است که این دشواری، به وسیلۀ صبر حل می شود و فرد با عمل به دستورهای الهی، به سعادت و شادکامیِ اصیل دست می یابد.

از سوی دیگر، فشار روانیِ حاصل از دشواری عمل به شریعت، ممکن است موجبات آزردگی و ناراحتی فرد را فراهم آورد. این فشار روانی نیز به وسیلۀ صبر و بردباری مهار می شود و بهداشت روان فرد را تضمین می کند. بنا بر این، صبر، هم در بُعد عمل، از ترک عمل به شریعت جلوگیری می کند، و هم در بُعد روان، فشار روانی آن را مهار می کند و کاهش می دهد.

بنا بر این، از عوامل مهم در رضامندی تشریعی، برخورداری از بردباری و توان تحمّل سختی طاعت است.

و _ تقویت توان خویشتنداری

انسان، ترکیبی از دو نیروی عقل و جهل است که هر کدام، وجود او را به سمت خود می کشد و قصد تسلّط بر آن را دارد. راز کارکرد دوگانۀ هر یک از مراتب سه گانۀ روح نیز در همین ویژگی نهفته است. در نبرد میان عقل و جهل، هر کدام که پیروز شود، تمام حرکت ها و فعالیت های رفتاری و روانی انسان را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. بر همین اساس، انسان، هم می تواند به سمت خیر حرکت کند و هم به سمت شر. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

(إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ امّا شَاکراً وَ امّا کفُوراً.(1) ما راه [راست] را به او نشان دادیم، یا سپاس گزار خواهد بود و یا ناسپاس) .

انسان، به صورت طبیعی، از رفتارهایی که اطاعت نامیده می شود، گریزان است و به سمت رفتارهایی که معصیت خوانده می شود، گرایش دارد. از این رو، بهشت با سختی ها در هم تنیده است و دوزخ با خوشی ها، و دقیقاً به همین جهت است که باید هوای نفس را کنترل نمود و رفتارها را تنظیم کرد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله کانَ یقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللهِ شَی ءٌ إِلَّا یأْتِی فِی کرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِیةِ اللهِ شَی ءٌ إِلَّا یأْتِی فِی شَهْوَةٍ فَرَحِمَ اللهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَی نَفْسِهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَی ءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَی مَعْصِیةٍ فِی هَوی.(2)

ص :461


1- . سورۀ انسان، آیۀ 3.
2- . نهج البلاغة، خطبۀ 176.

همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله هماره می فرمود: «به درستی که بهشت با سختی ها آمیخته شده است و دوزخ با لذّت ها». و بدانید که هیچ طاعتی نیست مگر آن که با سختی انجام می شود و هیچ معصیتی نیست مگر آن که با لذّت همراه است. پس خدا رحمت کند کسی را که از شهوتش جدا شود و ریشۀ هوسش را درآورد! به درستی که این نفس خیلی دور [از شهوتش] جدا می شود و هماره به معصیت هوسی گرایش دارد.

دقیقاَ به همین جهت است که خداوند متعال می فرماید:

(وَعَسَی أَنْ تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَّکمْ وَ عَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَّکمْ وَ اللهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.(1) بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است، و خدا می داند و شما نمی دانید) .

از آنچه گفتیم روشن می شود که برای تحقّق طاعت و ترک معصیت، باید نفس را کنترل و رفتار را تنظیم نمود. اگر رفتار عصیانی همراه با لذّت و رفتار طاعتی همراه با کراهت است، پس باید مسئلۀ خویشتنداری و تنظیم رفتار را جدّی گرفت و در بارۀ آن چاره اندیشی کرد. این همان چیزی است که در ادبیات دین با نام «تقوا» شناخته می شود. امّا سؤال این است که چگونه می توان بر هوای نفس غلبه کرد و رفتارها را تنظیم نمود؟

موضوع عوامل خویشتنداری ای که موجب طاعت و ترک معصیت می گردد، از مسائل بسیار مهم و دامنه داری است که در این مجال نمی توان به آنها پرداخت. نویسنده پیش تر در کتاب اخلاق پژوهی حدیثی، به بررسی این موضوع پرداخته و تا حدودی، عوامل آن را مشخص کرده است. محقّق، بر این باور است که برای مهار نفس و تنظیم رفتاری که موجب طاعت و ترک معصیت می گردد، به نیروی بازداری و توان خویشتنداری نیاز داریم که «تقوا» نامیده می شود. البته خویشتنداری یا تقوا، منشأ و خاستگاهی به نام «عقل» دارد. عقل، ماهیتی مرکّب از «شناخت و بازداری» دارد که در ادبیات دین، «علم» و «تقوا» نامیده می شود. می توان ادّعا کرد که تئوری دین در مهار نفس و تنظیم رفتار، «خویشتنداری عقلانی» است. انسان خویشتندار، توان بازداری رفتارهای ناشایست و واداری به رفتارهای شایسته را دارد؛ از این رو وی می تواند نفس خود را مهار و رفتارهایش را تنظیم کند.

البته تقوا عنصری عملیاتی نیست که در عرض دیگر صفات قرار گیرد و مستقیماً به عنوان یکی از عناصر تنظیم رفتار باشد. تقوا، مفهومی عام و انتزاعی از مجموعه عناصری است که به تنظیم

ص :462


1- . سورۀ بقره، آیۀ 216.

رفتار می پردازند. بنا بر این، هر چند تقوا عامل مهار نفس و تنظیم رفتار است، با این حال، مفهومی عام است و دارای یک سری نیروهای عملیاتی که در موقعیت های پیش آمده، مداخله می کنند و به کنترل و تنظیم رفتار می پردازند. از این امور با نام «اصول» یاد می کنیم. پس اصول مهار نفس و تنظیم رفتار، عناصر عملیاتی و اجرایی تقوا هستند. این اصول، عبارت اند از: تجربه، عبرت، حزم(دوراندیشی)، خوف، رجا، حیا، محبّت و شکر.(1)

در اثری با نام روان شناسی تنظیم رفتار با رویکرد اسلامی، محمّد صادق شجاعی، الگوی «تقوای عاقلانه» را به عنوان الگوی اسلام در مهار نفس و تنظیم رفتار، ارائه نموده است. در این کتاب نیز عواملی برای خویشتداری بیان شده است.(2)

ص :463


1- . برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: اخلاق پژوهی حدیثی.
2- . برای مطالعه بیشتر، ر. ک: روانشناسی تنظیم رفتار با رویکرد اسلامی.

ص :464

فصل دهم: عوامل نشاط

اشاره

پیش تر گذشت که لذّت، عامل اصلی تحقّق نشاط است. آنچه در این بحثْ مهم است، این که لذّت، انواعی دارد که عبارت اند از لذّت مادی و معنوی. این نیز بدان جهت است که انسان، موجودی دو بُعدی و مرکّب از بُعد مادی و معنوی است. از این رو، نشاط او نیز دو بُعدی است و لذّتی نیز که می خواهد آن را تأمین کند، دو بُعدی است و برای تحقّق نشاط باید لذّت های مادی و معنوی را تأمین نمود.

1. لذّت های مادّی

اشاره

در حدیثی از امام صادق علیه السلام ، ده چیز به عنوان عوامل نشاط نام برده شده اند. در این حدیث، از تعبیر «نُشْرة» استفاده شده است. نُشْرة از ریشۀ «نشر» گرفته شده و به معنای انبساط و باز شدن، و ضدّ انقباض و گرفتگی است. در فرهنگ عرب، وقتی روح برخی افراد، دچار گرفتگی و انقباض می شد، دلیل آن را جن زدگی می دانستند و برای برطرف شدن آن، سراغ «رُقْیه»(1) و برخی کارهای دیگر از این دست می رفتند. این در حالی است که ممکن است دلیل گرفتگی و انقباض روحی، چیزی غیر از این باشد. بخشی از این گرفتگی، به خاطر فقدان نشاط در ابعاد مختلف انسان است. معصومان علیهم السلام با درک این واقعیت، بیان نموده اند که عامل گشودگی و بسط نفس، رُقْیه، تعویذ و چیزهایی از این دست نیست؛ بلکه باید نشاط فرد تأمین گردد تا انبساط و انتشار روحی و روانی اتفاق افتد.

امام صادق علیه السلام در این حدیث می فرماید:

ص :465


1- . رُقْیه: طلسم؛ تعویذ.

النُشرَةُ فی عَشَرَةِ أشیاءَ: المَشی، وَالرُّکوبِ، وَالاِرتِماسِ فِی الماءِ، وَالنَّظَرِ إلَی الخُضرَةِ، وَالأَکلِ وَالشُّربِ، وَالنَّظَرِ إلَی المَرأَةِ الحَسناءِ، وَالجِماعِ، وَالسِّواک، ومُحادَثَةِ الرِّجالِ.(1)نشاط در ده چیز است: پیاده روی، سوارکاری، فرورفتن در آب، نگاه کردن به سبزه، خوردن، آشامیدن، نگاه کردن به زن زیباروی، آمیزش، مسواک زدن و گفتگو با مردان.

در نقل دیگری از ایشان، شستن سر با خَطمی نیز اضافه شده است.(2)

الف _ انواع لذّت های مادی

اشاره

این عوامل، برخی ابعاد مختلف انسان را پوشش داده اند و نشاط آنها را تأمین کرده اند. روایات دیگری نیز در این باره وجود دارد که موارد دیگری را اضافه کرده اند که در آینده به آنها خواهیم پرداخت. آنچه مهم است این که هر کدام از این موارد را طرح نماییم و در بارۀ آن سخن بگوییم.

یک. لذّت تحرک و ورزش

به نظر می رسد دو عنوان «المشی» و «الرکوب» به مسئلۀ تحرّک، و جنب و جوش انسان مربوط می شود. جسم و روان، رابطه ای تنگاتنگ با یکدیگر دارند. بی تحرّکی و سستی بدن، موجب خمودگی و کسالت روحی و روانی می گردد. این امر، بویژه در عصر حاضر، بسیار به چشم می خورد. شیوۀ زندگی کنونی، بشر را به موجودی ایستا و بی تحرّک تبدیل کرده است. در این میان، پیاده روی، موجب تحرّک بدن می شود و خمودگی و سستی را از بین می بَرَد.

سوارکاری نیز موجب تحرّک بدنی و از بین رفتن خمودی می گردد. همچنین در سوارکار ایجاد هیجان بیشتر می کند و از این جهت نیز لذّت بخش می گردد. پس سوارکاری می تواند از دو جهت تأثیرگذار باشد: یکی تحرّک و دیگری هیجان. امام علی علیه السلام در ضمن روایتی، از سواری و سوارکاری به عنوان عامل ایجاد انبساط خاطر و نشاط یاد می فرماید:

الرُّکوبُ نُشْرَةٌ.(3)سواری، نشاط آور است.

این که آیا می توان سوارکاری را به ماشین سواری و اتومبیل رانی نیز تعمیم داد، نیازمند بررسی بیشتر است. ماشین سواری می تواند هیجان آور باشد، امّا بی تردید تحرّک آور نخواهد بود؛ بلکه چون جای پیاده روی را می گیرد، و تحرّک را کم می کند که ثمرۀ آن خمودگی خواهد بود. نکتۀ

ص :466


1- . الخصال، ص4٤3، ح37؛ بحار الأنوار، ج73، ص322، ح2.
2- . المحاسن، ج1، ص78، ح40؛ الخصال، ص4٤3، ح38.
3- . نهج البلاغة، حکمت 400.

قابل ذکر این که ممکن است با توجّه به آنچه گذشت، بتوان این دو مورد را به عنوان عام «ورزش» تعمیم داد.

دو. لذّت لامسه

حسّ لامسه، بُعد دیگری از انسان است که لذّت مربوط به خود را می طلبد و می تواند موجب نشاط گردد. عنوان «الارتماس فی الماء» یا فرورفتن در آب، موجب تماس آب با پوست بدن می شود و لذّتی مربوط به حسّ لامسه به شمار می رود. این امر، شادی بخش است و موجب نشاط برای فرد می گردد. در حالات امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده است که در شب های سرد، بدن خود را شستشو می دادند (و غسل می کردند) تا حالت نشاط در ایشان به وجود آید. امیرمؤمنان علی علیه السلام این حالت را برای نزدیک شدن به محبوب و نماز شب می خواستند.(1)

البته نباید فراموش کرد که تماس بدن با آب، غیر از شنا کردن است. شنا می تواند بُعد ورزشی نیز پیدا کند که در این صورت، دو بُعد خواهد داشت: تماس بدن با آب و ورزش.

همچنین ممکن است تماس بدنی نیز موجب نشاط از این بُعد گردد. در روایاتی، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به گرفتن دست همسر _ که یک تماس لامسه ای است _ اشاره می کند و می فرماید:

إذا نَظَرَ العَبدُ إلی وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إلیهِ، نَظَرَ الله إلیهِمَا نَظََرَ رَحمةٍ، فإذا أَخذَ بِکَفِّهَا وأَخَذَت بِکَفِّهِ، تَسَاقَطَت ذُنُوبُهُما مِن خِلالِ أَصَابِعِهِمَا.(2)هنگامی که بنده به صورت زنش و زنش به صورت او نگاه کند، خداوند به هر دوی آنها نظر رحمت می افکند و هنگامی که دستان همدیگر را بگیرند، گناهانشان از لابه لای انگشتانشان فرو می ریزد.

سه. لذّت بینایی

عبارت (وَالنَّظَرِ إلَی الخُضرَةِ، وَالنَّظَرِ إلَی المَرأَةِ الحَسناءِ)، ناظر به بُعد بینایی و لذّت آن است. دیدن، بُعد دیگری از انسان است که لذّت خاص خود را دارد و می تواند بر نشاط و شادابی اثر بگذارد. این جا صحبت از زیبایی به میان می آید که بخش هایی دارد. امور زیبایی که چشم نوازاند، موجب لذّت بینایی می شوند و از این طریق، به نشاط انسان کمک می کنند. مناظر زیبای طبیعت، یکی از این موارد است. البته حضور در مناطق خوش آب و هوا، گذشته از بُعد بینایی، از راه تنفّس هوای پاک و فرح بخش و تماس بدن با آن نیز موجب نشاط می گردد. مناطق بد آب و هوا، سبب کسالت

ص :467


1- . روی أنَّ مَولانا عَلِیّاً علیه السلام کانَ یَغتَسِلُ فی اللَّیالِی البارِدَةِ طَلَباً لِلنَّشاطِ فی صَلاةِ اللَّیلِ (مستدرک الوسائل، ج2، ص521، ح2618).
2- . مسند زید، ص302؛ کنز العمّال، ج16، ص276، ح44437.

و خمودگی می شوند. بنا بر این، با رفتن به مناطق یا مکان های سرسبز و خرّم، می توان لذّت این بُعد را تأمین، و به نشاط دست یافت.

از این گذشته، رنگ زرد نیز موجب سرور و شادابی از راه بینایی می شود. در روایتی، امام علیه السلام پوشیدن کفش زرد رنگ را باعث سرور دانسته است. سرور، خود یکی از عوامل نشاط است که به تبیین آن خواهیم پرداخت. امام باقر علیه السلام می فرماید:

مَنْ لَبِسَ نَعْلاً صَفْرَاءَ لَمْ یزَلْ ینْظُرُ فِی سُرُورٍ مَا دَامَتْ عَلَیهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ (صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ) (1) .(2) هر کس کفش زرد بپوشد، تا زمانی که آن کفش را داشته باشد، شادمان است؛ چرا که خداوند عزّ وجلّ می فرماید: (زردی پر رنگ، که دیدنش، بینندگان را شاد می کند) .

از دیگر امور لذّت بخش برای بینایی، دیدن همسر زیباست. در روایات، یکی از ویژگی های همسر شایسته، این دانسته شده که نگاه به چهرۀ او سُرورآور باشد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ مِنَ الْقِسْمِ الْمُصْلِحِ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ یکونَ لَهُ الْمَرْأَةُ إِذَا نَظَرَ إِلَیهَا سَرَّتْهُ... .(3)از عوامل سازنده برای مرد مسلمان، این است که همسری داشته باشد که وقتی به او نگاه می کند، وی را خوش حال کند... .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بیانی دیگر، به نگاه محبّت آمیز همسران به یکدیگر اشاره می کند و می فرماید:

إذا نَظَرَ العَبدُ إلی وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إلیهِ، نَظَرَ الله إلیهِمَا نَظََرَ رَحمةٍ، فإذا أَخذَ بِکَفِّهَا وأَخَذَت بِکَفِّهِ، تَسَاقَطَت ذُنُوبُهُما مِن خِلالِ أَصَابِعِهِمَا.(4)هنگامی که بنده به صورت زنش و زنش به صورت او نگاه کند، خداوند به هر دوی آنها نظر رحمت می افکند و هنگامی که دستان همدیگر را بگیرند، گناهانشان از لابه لای انگشتانشان فرو می ریزد.

البته دیدن همسر، می تواند بُعد جنسی نیز داشته باشد که در این صورت، دیدن همسر زیبا، دارای لذّت دو بُعدی «بینایی _ جنسی» است.

بنا بر این، یکی از ویژگی هایی که باید همسر داشته باشد، آراستگی و خوش رویی است. آراستگی و خوش رویی، در حقیقت، به معنای تولید سیما و تصویر زیبا برای بیننده است.

ص :468


1- . سورۀ بقره، آیۀ 69.
2- . الکافی، ج6، ص466.
3- . همان، ج5، ص327، ح5.
4- . مسند زید، ص302؛ کنز العمّال، ج16، ص276، ح44437.

آنچه در این جا باید به آن اشاره کرد این است که شاید بتوان با الغای خصوصیت (و تسرّی دادن این اصل از روابط همسران به کلّ روابط اجتماعی)، این را به یک قاعده تبدیل کرد و تعمیم داد. بر این اساس، زیبایی و آراستگی، منحصر در زن و مسائل خانواده نیست و به دیگران نیز تعمیم داده می شود. همچنین منحصر در افراد نیست و به محیط نیز می تواند سرایت کند. آنچه مهم است این که باید زیبایی را جدّی گرفت تا بُعد زیبایی شناختی انسان ارضا شود و از این طریق، انسان به نشاط و شادابی برسد. برخی از علل بی نشاطی را باید در نازیبا بودن جستجو نمود.

چهار. لذّتِ خوردن و آشامیدن

خوردن و آشامیدن نیز از دیگر ابعاد نسان است که لذّت خاص خود را دارد. آشپزی و آماده سازی غذاها و نوشیدنی هایی که مورد علاقۀ اعضای خانواده است، می تواند به نشاط و شادابی آنها کمک کند. غذاهای لذیذ و خوش مزه، این بُعد از لذّت جوییِ اعضای خانواده را ارضا می کند و بدین طریق، موجب سرور و نشاط آنان می گردد.

البته خوردن و آشامیدن نیز حدّی دارد. اگر خوردن و آشامیدن، به پرخوری و شکمبارگی بینجامد، دیگر نشاط آفرینی در آن معنایی نخواهد داشت و به سستی و کسالت بدنی تبدیل خواهد شد. امام علی علیه السلام می فرماید:

مَن شَبِ__عَ عوقِبَ فِی الحالِ ثَلاثَ عُقوباتٍ: یُلقَی الغِطاءُ عَلی قَلبِهِ، والنُّعاسُ عَلی عَینِهِ والکَسَلُ عَلی بَدَنِهِ.(1)کسی که سیر شد، سه پیامد فوری را خواهد دید: پرده ای بر قلبش افکنده می شود؛ خواب به چشمانش می آید؛ و سستی بر بدنش چیره می شود.

لذا اصل اعتدال به عنوان پیش فرض اساسی نشاط، به واسطۀ تغذیه است. امام کاظم علیه السلام می فرماید:

لَو أنَّ النّاسَ قَصَدوا فِی الطُّعَمِ لَاعتَدَلَت اَبدانُهُم.(2) اگر مردم در خوردن اعتدال می ورزیدند، بدن هایشان سالم می مانْد.

خوردن و آشامیدن، دارای مصادیقی در روایات است که به آنها اشاره می شود.

_ عسل. عسل به عنوان غذایی مقوّی _ که خداوند متعال، آن را مایۀ شفا(3) دانسته است _ ، از مصادیق تغذیۀ سالمی است که باعث انبساط خاطر و نشاط انسان می گردد. امام علی علیه السلام عسل را نشاط آفرین می داند.(4)

ص :469


1- . شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج20، ص320، ح674.
2- . وسائل الشیعة، ج16، ص407، ح8.
3- . (یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ) (سورۀ نحل، آیۀ 69).
4- . العَسَلُ نُشرَة؛ عسل مایۀ نشاط است (نهج البلاغة، حکمت 400).

_ هلیم. در سفارش های امیرمؤمنان علیه السلام در مسئلۀ تغذیه، بر خوردن هلیم(1) تأکید شده است؛ زیرا این نوع غذا در زمرۀ غذاهای نشاط آفرین آمده است. امام علی علیه السلام می فرماید: عَلَیکمْ بِالْهَرِیسَةِ فَإِنَّهَا تُنْشِطُ لِلْعِبَادَةِ أَرْبَعِینَ یوْماً وَ هِی مِنَ الْمَائِدَةِ الَّتِی أُنْزِلَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله .(2)بر شما باد به خوردن هلیم؛ زیرا نشاط چهل روزه در عبادت می آورد و آن غذایی است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است.

_ اسپند. گیاه اسپند،(3) دارای فواید فراوان در ریشه و شاخه است. یکی از فواید بارز آن، ایجاد نشاط است، چنان که امام علی علیه السلام می فرماید:

مَا مِنْ شَجَرَةِ حَرْمَلٍ إِلَّا وَ مَعَهَا مَلَائِکةٌ یحْرُسُونَهَا حَتَّی تَصِلَ إِلَی مَنْ وَصَلَتْ وَ فِی أَصْلِ الْحَرْمَلِ نُشْرَةٌ وَ فِی فَرْعِهَا شِفَاءٌ مِنِ اثْنَینِ وَ سَبْعِینَ دَاءً.(4)هیچ گیاه اسپندی نیست مگر این که، همراهش فرشتگانی هستند که از آن حفاظت می کنند تا به آن که باید برسد، و در ریشۀ گیاه اسپند، خاصیت نشاط آفرینی است و در شاخه و برگ و میوۀ آن، خاصیت شفادهی از هفتاد و دو درد است.

پنج. لذّت جنسی

غریزۀ جنسی، بُعد دیگر انسان است که ارضای آن، موجب نشاط و شادابی می گردد. به همین جهت، اسلام برای این مسئله جایگاه ویژه ای قائل شده است. در برخی روایات، یکی از اخلاق های پیامبران، ارضای مشروع غریزۀ جنسی شمرده شده است.(5) این مسئله، آن چنان برای اسلام مهم است که با پدیدۀ رهبانیت جنسی، به شدّت برخورد کرد و اهل ایمان را به اصل ازدواج و روابط زناشویی ترغیب نمود.(6)

ص :470


1- . هلیم یا همان هریسه _ که به غلط، با املای «حلیم» نوشته می شود _ ، غذایی است که از پختن گندم و گوشت و کوبیدن آنها به دست می آید (ر.ک: فرهنگ معین).
2- . الکافی، ج6، ص319، ح1.
3- . اسپند، دانه ای است که به جهت چشم زخم در آتش می ریزند. حرمله، اسفند، سپند،و سپنج، نام های دیگر آن است (ر.ک: لغت نامه دهخدا).
4- . دعائم الإسلام، ج2، ص150، ح535.
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ما أُحِبَّ مِن دُنیاکُم إلّا النِّساءَ والطِّیبَ ( الکافی، ج5، ص321؛ مسند أبی یعلی، ج3، ص403، ح3469). نیز، ر. ک: الکافی، ج5 ص320؛ تهذیب الأحکام، ج7، ص403؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص382.
6- . ر. ک: کانون مهرورزی، رضایت زناشویی.

شش. لذّت پاکیزگی
اشاره

در روایاتِ پیش گفته و دیگر روایات مربوط به نشاط، به اموری اشاره شده که به بُعد بهداشت و نظافت مربوط می شود. جنبه های مختلف بدن انسان، نیازمند پاکیزگی است. عدم رعایت بهداشت، موجب بروز نا به سامانی و بیماری در بدن می گردد و موجبات غم و اندوه وی را فراهم می سازد. لذا نسبت به کثیفی، واکنش شدید نشان داده شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تأکید می کند که فرد کثیف، بد بنده ای است(1) و خداوند متعال، چرکی و ژولیدگی را دشمن می دارد.(2)

بنا بر این، اگر بهداشت و نظافت بدن رعایت گردد، بدن، سرحال و سرزنده خواهد ماند و بدین وسیله، نشاط از این بُعد نیز حاصل می شود. به همین جهت، اسلام توجّه جدّی ای به پاکیزگی دارد. پاکیزگی، جزئی از ایمان است(3) و پاکیزگان، یکی از گروه هایی هستند که مورد محبّت خداوند متعال قرار دارند.(4) از این روی، انبیای الهی به این مسئله اهتمام ویژه داشتند. امام کاظم علیه السلام در این باره می فرماید: مِن أخلاقِ الأنبِیاءِ التَّنَظُّفُ.(5)پاکیزگی، از اخلاق انبیاست.

از این رو، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از عموم مردم نیز می خواهد که پاکیزگی را رعایت کنند تا به سعادت جاویدان دست یابند:

تَنَظَّفوا بِکُلِّ مَا استَطَعتُم فإنَّ اللهَ تَعالی بُنِیَ الإسلامَ عَلی النَّظافَةِ وَلَن یدخُلَ الجَنَّةَ إلّا کلُّ نَظیفٍ.(6)با هرچه می توانید خود را پاکیزه کنید که خداوند متعال، اسلام را بر پاکیزگی، بنیان نهاده است و جز افراد پاکیزه، به بهشت وارد نمی شوند.

ص :471


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : بِئسَ العَبدُ القاذُورَة ( الکافی، ج6، ص439، ح6).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ تَعالی یُبغِضُ الوَسِخَ والشَّعثَ ( الجامع الصغیر، ج1، ص283، ح1855؛ کنز العمّال، ج6، ص641، ح17181). کنز الفوائد عن رسول الله صلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ یبغِضُ الرَّجُلَ القاذورَة. قیلَ: ومَا القاذورَة یا رسول الله؟ قالَ: الَّذی یتأفَّفُ بِهِ جَلیسُهُ ( کنز الفوائد، ج2، ص185؛ بحار الأنوار، ج80، ص106). نیز، ر. ک: الخصال، ص620، ح10.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : النَّظافَة مِنَ الإیمانِ (بحار الأنوار، ج62، ص291). الطُّهورُ شَطرُ الإیمانِ ( کنز العمّال، ج9، ص276، ح25998). امام علی علیه السلام : الطُّهرُ نِصفُ الإیمانِ (دعائم الإسلام، ج1، ص100).
4- . (إِنَّ الله یحِبُّ التَّوَّ بِینَ وَیحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ) (سورۀ بقره، آیۀ 222). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ تَعالی یحِبُّ النّاسِک النَّظیفَ (تاریخ بغداد، ج10، ص12.( پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ طَیبٌ یحِبُّ الطَّیبَ، نَظیفٌ یحِبُّ النَّظافَة (سنن الترمذی، ج5، ص112، ح2799).
5- . الکافی، ج5، ص567، ح50؛ تحف العقول، ص326.
6- . تاریخ بغداد، ج5، ص143؛ الجامع الصغیر، ص474، ح3065.

ایشان در سخن دیگری تأکید می کند: طَهِّروا هذِهِ الأجسادَ طَهَّرَکمُ اللّهُ؛ فَإنَّهُ لَیسَ عَبدٌ یبیتُ طاهِراً إلّا باتَ مَعَهُ مَلَک فی شِعارِهِ، وَلا یتَقَلَّبُ ساعَةً مِن اللَّیلِ إلّا قالَ: اللّهُمّ، اغفِر لِعَبدِک فَإنَّهُ باتَ طاهِراً.(1)این بدن ها را پاکیزه سازید، خداوند، شما را پاکیزه می گرداند؛ زیرا هیچ بنده ای نیست که شب با بدنی پاکیزه بخوابد، مگر این که فرشته ای در میان جامۀ او با وی می خوابد و هیچ ساعتی از شب از این پهلو به آن پهلو نمی چرخد، مگر این که آن فرشته گوید: خدایا! بنده ات را بیامرز؛ زیرا با بدنی پاکیزه خوابیده است.

در روایات، موارد مختلفی در این حوزه مطرح شده که به آنها خواهیم پرداخت.

_ مسواک زدن

آموزه های دینی، بهداشت دهان و دندان را امری مهم برشمرده اند و مسواک زدن را در فراهم آمدن آن مؤثّر دانسته اند. مسواک زدن، بنا بر همین آموزه ها داری فواید فراوانی، از جمله نشاط است که در روایات پیش گفته گذشت.

_ کوتاه کردن شارب

آموزه های دینی، بلند گذاشتن شارب (سبیل) را جایگاهی برای شیطان و پناهگاه او می دانند که می تواند کنایه از کثیفی باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

لَا یطَوِّلَنَّ أَحَدُکمْ شَارِبَهُ فَإِنَّ الشَّیطَانَ یتَّخِذُهُ مَخْبَأً یسْتَتِرُ بِهِ.(2)مبادا کسی از شما سبیل خود را بلند بگذارد؛ زیرا شیطان، آ ن را مخفیگاه خود می گیرد، و در آن پنهان می شود.

در کنار این گونه تعابیر، راه پیشگیری را در گرفتن شارب دانسته اند و آن را زمینه ساز نشاط بیان کرده اند. در مجلسی در محضر امام صادق علیه السلام ، سخن از گرفتن شارب به میان آمد. امام علیه السلام فرمود:

نُشْرَةٌ وَ هُوَ مِنَ السُّنَّة.(3)این عمل باعث نشاط می شود و از سنّت [پیامبر اکرم] است.

_ زدودن موهای زاید بدن

تعابیری که در بارۀ کوتاه کردن سبیل و پیامد آن در روایات آمده اند، در مورد نوره و زدودن موهای زاید بدن نیز به کار رفته اند. امام علی علیه السلام می فرماید:

ص :472


1- . همان، ح26003.
2- . الکافی، ج6، ص488، ح11.
3- . همان، ص487، ح8.

النُّورَةَ نُشْرَةٌ وَ طَهُورٌ لِلْجَسَد.(1)نوره کشیدن [برای زدودن موهای زاید بدن]، نشاط آور و مایۀ پاکیِ بدن است.

_ شستن سر با خَطمی

سر، بخشی از بدن است که باید بهداشت آن رعایت گردد. شستن سر، موجب پاکیزگی آن می گردد، بویژه شستن با خطمی(2) که در روایت پیشین، مورد تصریح قرار گرفته بود. این که خطمی چه تأثیری بر نشاط دارد، نیازمند بررسی های تجربی است. آنچه به بحث ما مربوط می شود، این است که بر اساس این روایت، بهداشت سر بویژه با استفاده از خطمی، موجب نشاط در فرد می گردد.

هفت. لذّت ارتباط

تنهایی برای انسان، تلخ و آزاردهنده است. انسان، دوست دارد با دیگران باشد و با آنان رابطه برقرار کند. این، نیازی عاطفی است. انسان تنها، احساس خلأ می کند؛ احساس دردآوری که هیچ چیز حتّی ثروت و شهرت و ریاست، آن را پر نمی کند. اُنس با دیگران، یکی از نیازهای جدّی بشر است. ما نه برای تأمین نیازهای مادی زندگی؛ بلکه برای تأمین نیازهای عاطفی مان، به اُنس گرفتن با دیگران نیازمندیم. بنا بر این، اُنس و صمیمیت، یکی از عوامل مهم در نشاط و شادابی است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دیدار با برادران را یکی از خرسندی های دنیاییِ مؤمن(3) و امام علی علیه السلام آن را مایۀ آبادانی قلب مؤمن(4) می داند. امام باقر علیه السلام نیز در بارۀ نقش روابط اجتماعی در نشاط می فرماید: مُلَاقَاةُ الْإِخْوَانِ نُشْرَةٌ وَ تَلْقِیحٌ لِلْعَقْلِ وَ إِنْ کانَ نَزْراً قَلِیلا.(5)دیدار دوستان، مایۀ نشاط و پرورش عقل است، اگرچه اندک باشد.

البته این هنگامی است که ارتباط انسان با افراد صالح باشد. در روایات اسلامی، معاشرت با افراد صالح، یکی از عوامل سعادت و شادکامی شمرده شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره تصریح می فرماید:

ص :473


1- . الخصال، ص611.
2- . مقصود، گُلِ خشک و ساییده شدۀ گیاه خطمی است. خطمی، گیاهی است از تیره پنیرکیان، که دارای گونه های دایمی و یکساله است. برگ هایش پهن و ستبر و ریشه اش دراز و دوکی شکل و آبدار است. گل و ریشۀ آن در پزشکی کاربرد دارد (ر. ک: فرهنگ معین).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا عَلِیُّ ثَلاثُ فَرَحاتٍ لِلمُؤمِنِ فِی الدُّنیا: لِقاءُ الإخوانِ، وتَفطِیرُ الصائِمِ، والتَّهَجُّدُ مِن آخِرِ اللَّیلِ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص360).
4- . امام علی علیه السلام : عِمارَةُ القُلوبِ، فی مُعاشَرَةِ ذَوِی العُقولِ (غرر الحکم، ح6313).
5- . الأمالی، طوسی، ص94، ح14.

أسعَدُ النّاسِ مَن خالَطَ کِرامَ النّاسِ.(1)خوش بخت ترین مردم کسی است که با بزرگواران معاشرت کند.

البته آنچه ارتباط را لذّت بخش می سازد، ارتباطی است که مثبت و سازنده باشد و این ارتباط نیازمند برخورداری از مهارت های ارتباطی است. این بررسی، گنجایش طرح این موضوع را ندارد؛ امّا آنچه مهم است این که کسب مهارت های ارتباطی، نقش مهمّی در لذّت بردن از ارتباط با دیگران دارد. از این رو باید مهارت های ارتباطی، مورد توجّه قرار گیرد.

هشت. لذّت بوی خوش

بوی خوش، از دیگر عوامل مؤثّر در شادی است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

الطِّیبُ یُسرٌ.(2)بوی خوش، شاد می کند.

امام علی علیه السلام نیز می فرماید:

«الطَّیبُ نُشرةٌ... .(3)بوی خوش، مایۀ نشاط است... .بوی خوش آثار دیگری از جمله تقویت عقل(4) و قلب(5) نیز دارد. همچنین می تواند موجب افزایش توان جنسی گردد(6) که در این صورت، با لذّت جنسی نیز پیوند می خورد. استفاده از عطر و بد بو نبودن بدن، از اموری است که در آموزه های دین، مورد توجّه جدّی قرار گرفته است و تا جایی اهمیت دارد که جزء اخلاق و سنّت پیامبران در نظر گرفته شده(7) و به اهل ایمان، توصیه شده است که از عطر استفاده نمایند(8) و کسانی که آن را ترک

ص :474


1- . کتاب من لا یحضره الفقیه، ص395، ح5840. امام زین العابدین علیه السلام : إنَّ مِن سَعادَةِ المَرءِ أن یَکونَ مَتجَرُهُ فی بَلَدِهِ ویَکونَ خُلَطاؤُهُ صالِحینَ، ویَکونَ لَه وُلدٌ یَستَعینُ بِهِم (الکافی، ج5، ص257، ح1؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص164، ح3598).
2- . صحیفة الإمام الرضا علیه السلام ، ص239، ح144.
3- .. بحار الأنوار، ج73، ص141، ح4.
4- . امام صادق علیه السلام : مَن تَطَیّبَ أوَّلَ النَّهارِ لَم یَزَل عَقلُهُ إلی اللَّیلِ ( الکافی، ج6، ص510). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ما طابَت رائِحَةُ عَبدٍ إلّا زادَ عَقلُهُ (مستدرک الوسائل، ج1، ص418).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : «الطّیِبُ یَشُدُّ القَلبَ؛ بوی خوش، قلب را تقویت می کند (میزان الحکمة، ج7، ص3338، ح11322).
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ الرِّیحَ الطَّیِبَّةَ تَشُدُّ القَلبَ وتَزیدُ فِی الجِماع ( الکافی، ج6، ص510).
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : أربَعٌ مِن سُنَنِ المُرسَلینَ: الحَیاءُ والحِلمُ والسِّواکُ والتَّعَطُّرُ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1 ص131). نیز، ر. ک: الکافی، ج5، ص320 و ص321 و ج5، ص567 و ج،6 ص51، ح2 و ص510، ح1؛ مسند أبی یعلی، ج3، ص403، ح3469؛ مکارم الأخلاق، ص42؛ تهذیب الأحکام، ج7، ص403؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص382.
8- . امام صادق علیه السلام : یَنبَغی لِلرَّجُلِ أن یُدَخِّنَ ثِیابَهُ إذا کان یَقدِرُ ( الکافی، ج6، ص518). نیز، ر. ک: بحار الأنوار، ج79، ص300.

می کردند، مورد نکوهش قرار گرفته اند.(1)

از مواردی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همواره رعایت می نمود، استفاده از عطر بوده است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

کانَ رَسولُ اللهِ یُنفِقُ فِی الطَّیبِ أکثَرَ مِمّا یُنفِقُ فِی الطَّعامِ.(2)پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای عطر، بیش از غذا خرج می کرد.

نُه. لذّت شوخی

شوخی و خنده، از عوامل شادی و نشاط است. پیامبر صلی الله علیه و آله یکی از ویژگی های اهل ایمان را شوخ طبعی آنان می داند.(3) فضل بن ابی قره نیز می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «هیچ مؤمنی نیست، جز این که در او «دُعابه» است. گفتم: دعابه چیست؟ فرمود: «شوخی».(4) شوخی، موجب نشاط روحی و آسایش روانی می گردد(5) و فشارهای روانی را کاهش و غم و اندوه را رفع می کند. سیرۀ معصومان علیهم السلام این بوده که گاه با استفاده از این عامل، فشارهای روانی خود را کنترل می کردند. امام کاظم علیه السلام می فرماید:

إنَّ رَسولَ اللهِ کانَ یَأتیهِ الاَعرابِیُّ فَیُهدِی لَهُ الهَدِیَةَ ثُمَّ یَقولُ مَکانَهُ اَعطِنا ثَمَنَ هَدِیَّتِنا! فَیَضحَکُ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وکانَ إذا اغتَمَّ یَقولُ: ما فَعَلَ الأعرابِیُّ لَیتَهُ اَتانا.(6)گاهی عربی بادیه نشین، خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می رسید و هدیه برای ایشان می آورد و تقدیم پیامبر صلی الله علیه و آله می کرد. سپس می گفت: پول هدیۀ ما را بده! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می خندید و هر گاه اندوهگین می شد، می فرمود: «آن اعرابی چه کرد! ای کاش دوباره می آمد!». با ورود اسلام به حجاز به عنوان یک آیین زندگی، برخی از اهل ایمان، از اموری مثل خندیدن و مزاح کردن، دوری می نمودند و زندگی را فقط در نماز و روزه و مناجات خلاصه کرده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله با این انحراف به مبارزه برخاست و رعایت اعتدال را توصیه کرد و از آن جا که آنان

ص :475


1- . ابراهیم نخعی _ فی قوله تعالی: یا أیها الذین آمنوا لا تحرموا طیبات ما أحل الله لکم _ : کانوا حرّموا الطیب واللحم فأنزل الله هذا فیهم ( الدر المنثور، ج2، ص307).
2- . میزان الحکمة، ج7، ص3338، ح11321.
3- . المُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ، وَالمُنافِقُ قَطِبٌ غَضِبٌ (تحف العقول، ص 49؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 155).
4- . الفضلُ بنُ أبی قرَة عن الإمامِ الصّادقِ علیه السلام : ما مِن مؤمنٍ إلّا و فیهِ دُعابَة، قلتُ: و ما الدُّعابَة؟ قالَ: المِزاحُ ( الکافی، ج2، ص663، ح2).
5- . در کلمات منسوب به امام علی علیه السلام : لا بَأسَ بِالمُکافَهَةِ یُرَوِّحُ بِهَا الإنسانُ عَن نَفسِهِ ویَخرُجُ عَن حَدِّ العَبُوسِ (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج20، ص339، ح886).
6- . الکافی، ج2، ص663، ح1.

خود را پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله می دانستند، ایشان می فرمود: «من هم بشری مثل شما هستم که با شما شوخی می کنم».(1) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از شوخ ترین مردم بود.(2)

ده _ لذّت خندیدن

خندیدن، یکی دیگر از اموری است که موجب نشاط و شادابی می گردد. همان گونه که پیش تر نیز اشاره شد، برخی افراد لذّت های دنیوی را با ایمان و دینداری در تضاد می دانستند و تنها عبادت کردن را می پسندیدند، لذا در موضوع ما، از خندیدن پرهیز می کردند و تنها گریه کردن را مشروع می دانستند. این در حالی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در برابر این جریان ایستاد و فرمود:

أَلَا إِنَّ لِکلِّ عِبَادَةٍ شِرَّةً ثُمَّ تَصِیرُ إِلَی فَتْرَةٍ فَمَنْ صَارَتْ شِرَّةُ عِبَادَتِهِ إِلَی سُنَّتِی فَقَدِ اهْتَدَی وَ مَنْ خَالَفَ سُنَّتِی فَقَدْ ضَلَّ وَ کانَ عَمَلُهُ فِی تَبَابٍ امّا إِنِّی أُصَلِّی وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَک وَ أَبْکی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِی وَ سُنَّتِی فَلَیسَ مِنِّی .(3)هان! هر عبادتی را جوش و خروشی است که سرانجام فروکش می کند. پس هر کس جوش و خروش عبادتش به سنّت من آرام گیرد، هدایت شده است و هرکه با سنّت من مخالفت ورزد، گم راه شده است و عملش بر باد رفته است. بدانید که من نماز می خوانم، می خوابم، روزه می گیرم، افطار می کنم، می خندم و می گریم. پس هر که از روش و سنّت من روی گرداند، از من نیست.این نشان می دهد که عبادت پایدار، در گرو تعادل در همۀ امور از جمله خنده و گریه است. وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با دیگران بود، با خندۀ آنان می خندید.(4) هیچ کس پُر تبسّم تر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دیده نشده است.(5) گاه در حضور ایشان، اصحاب شعر می خواندند و از خاطرات جاهلیت چیزی را نقل می کردند و می خندیدند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز تبسم می کردند.(6)

ص :476


1- . إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُکم اُمازِحُکم ( الجامع الصغیر، ج 1، ص 394، ح 2579؛ کنز العمّال، ج 3، ص 648).
2- . کانَ النبی صلی الله علیه و آله من أَفکهِ الناسِ (تاریخ دمشق، ج4، ص37؛ کنز العمّال، ج7، ص140، ح18400). ابن عباس: کان فی النَّبِیّ صلی الله علیه و آله دُعابَةٌ (تاریخ بغداد، ج8، ص308).
3- . الکافی، ج2، ص85، ح1.
4- . امام علی علیه السلام (در بیان سیرۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با همنشینانش): یَضحَکُ مِمّا یَضحَکونَ مِنهُ (عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص319).
5- . عبد الله بن الحرث بن جزء: مَا رَأَیتُ أحَدا أکثَرَ تَبَسُّما مِن رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله (مسند ابن حنبل، ج4، ص190؛ سنن الترمذی، ج5، ص601، ح3641). ابو امامة: کانَ _ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله _ من أضحَکَ الناسَ وأطیَبِهِم نَفساً ( کنز العمّال، ح18399).
6- . سماک بن حرب قالَ قُلتُ لِجابِرِ بنِ سَمُرَة أکُنتَ تُجالِسُ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله قالَ نَعَم فَکانَ طَویلُ الصَّمتِ وکانَ أصحابُهُ یَتَناشَدونَ الأشعارَ ویَذکُرونَ أشیاءَ مِن أمرِ الجاهِلیَّةِ فَیَضحَکونَ ویَبتَسِمُ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله إذا ضَحِکوا ( الطبقات الکبری، ج1، ص372).

در توصیف امام صادق علیه السلام نیز گفته شده که ایشان زیاد شوخی و تبسّم می کردند.(1) امام کاظم علیه السلام نقل می کند که در میان پیامبران، یحیی علیه السلام اهل گریه بود و نمی خندید؛ ولی عیسی علیه السلام هم می خندید و هم گریه می کرد، و سپس داوری می کند که روش عیسی علیه السلام برتر از روش یحیی علیه السلام است.(2) از دیدگاه اسلام، بهترین مسلمانان، کسانی هستند که در آشکار، از گسترۀ رحمت الهی خوش حال اند و می خندند و البته در نهان، از ترس عذاب خدا می گریند.(3)

ب _ شروط لذّت مادّی

اشاره

پس از پرداختن به موارد شادی و هیجان، باید چارچوب کلان آن را ترسیم نمود. شادی و هیجانی که می خواهد نشاط را تأمین کند، باید چهار ویژگی اساسی داشته باشد: فراگیر بودن؛ توازن؛ فقدان پیامد منفی؛ جهتگیری الهی و معنوی.

یک. فراگیر بودن

فراگیر بودن به این معناست که همۀ ابعاد وجودیِ انسان را شامل شود. شادی و لذّتی که می خواهد نشاط را (به عنوان یکی از مؤلّفه های اساسی شادکامی) تأمین کند، باید همۀ ابعاد وجودیِ انسان را پوشش دهد. انسان، ابعاد گوناگونی دارد که در یک نگاه می توان آن را به بُعد مادی و معنوی تقسیم نمود و هر کدام نیز مواردی را در برمی گیرند که هنگام برشمردن موارد شادی، مشخّص خواهند شد. بنا بر این، فراگیری بدین معناست که همۀ ابعاد انسان باید از لذّت و هیجان مخصوص خود برخوردار باشد. برخورداری برخی ابعاد از لذّت و محرومیت برخی دیگر از آن، موجب اختلال در نشاط می شود و تأثیر آن را دچار مشکل می کند.

دو. توازن

توازن به این معناست که هر کدام از ابعاد انسان، به تناسب نیاز و اهمیتش باید از لذّت و شادی، برخوردار باشد. فقدان توازن، موجب افراط در لذّت برخی ابعاد و تفریط در برخی دیگر می شود و همین امر، باز موجب اختلال در نظام نشاط می گردد. بنا بر این، در تأمین لذّت و شادیِ هر کدام از ابعاد باید توازن آنها نیز مورد توجّه قرار گیرد.

ص :477


1- . مالک: لَقَد کُنتُ أرَی جَعفَرَ بنَ مُحمَّدٍ علیه السلام وکانَ کَثیرَ الدُّعابَةِ والتَّبَسُّمِ (بحار الأنوار، ج17، ص33، ح14).
2- . امام کاظم علیه السلام : کانَ یَحیَی بنُ زَ کَریّاً علیهما السلام یَبکِی و لا یَضحَکُ، و کانَ عیسَی بنُ مَریمَ علیهما السلام یَضحَکُ و یَبکِی، و کانَ الَّذِی یَصنَعُ عیسَی علیه السلام أفضَلَ مِنَ الَّذی کانَ یصنَعُ یَحیی علیه السلام ( الکافی، ج2، ص665، ح20).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : خِیارُ اُمّتی، فیما أنْبَأَنی المَلأُ الأعلی: قَوْمٌ یضْحَکونَ جَهْرا فی سَعَة رحمة ربِّهِمْ، و یبْکونَ سِرّا مِن خَوفِ عَذابِ رَبِّهم ( المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص19، ح4294؛ شعب الإیمان، ج1، ص478، ح765؛ اسد الغابة، ج4، ص313، ح4154).

سه. نداشتن پیامد منفی

نداشتن پیامد منفی، به این معناست که لذّت و شادی امروز و اکنون، نباید موجب مشکل یا مسئلۀ حادّی در آینده شوند. لذّت ها، همواره مثبت نیستند و از این نگاه بر دو قسم اند: لذّت هایِ با پیامد منفی و لذّت های بدون پیامد منفی. لذّت هایی که پیامد منفی دارند، در حقیقت، آفت زندگی اند(1) که هر چند شاید در لحظۀ حال، موجب خوش حالی فرد شوند، امّا در آینده، فرد را با مشکلات زیادی رو به رو می کنند و زندگی را به فساد و تباهی می کشند.(2) امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: کَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ أورَثَت حُزناً طَویلاً.(3)بسا لذّت آنی که حزنی طولانی به ارمغان آورد.

برخی لذّت ها، موجب غفلت می شوند(4) و غم و اندوه به بار می آورند.(5) لذا چه بسا چیزهایی که امروز موجب لذّت می گردند، امّا فردا مایه اندوه اند.(6) این یک قاعده است که گاه محنت آنی، لذّت آتی را به دنبال دارد و گاه لذّت آنی، محنت آتی را.(7) مهم این است که شیرینیِ لذّت آنی، در برابر محنت آتی، توان ایستادگی ندارد.(8) چه بسا لذّت های پستی که انسان را از رسیدن به مراتب عالی باز می دارند(9) و چه بسا لذّت هایی که موجب رسوایی می گردند. در نتیجه، ننگ رسوایی فردا، شیرینی لذّت امروز را از بین می بَرَد.(10) در یک بررسی منطقی، مشخّص می شود که لذّت امروز با رسوایی فردا و پیامدهای دردناک آن، برابری نمی کند.(11) در واقع، شهوت های فانی، هیچ لذّت واقعی ای ندارند.(12) عاقبت لذّترانی، دوزخ و بدبختی است. این یک اصل است. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:

ص :478


1- . امام علی علیه السلام : اللَّذّاتُ آفاتٌ (غرر الحکم، ح203).
2- . امام علی علیه السلام : اللَّذّاتُ مُفسِداتٌ (همان، ح50).
3- . الکافی، ج2، ص451، ح1.
4- . امام علی علیه السلام : اللَّذَّةُ تُلهِی (غرر الحکم، ح27).
5- . امام علی علیه السلام : لِلمُستَحلِی لَذَّةَ الدُّنیا غُصَّةٌ (همان، ح7333).
6- . امام علی علیه السلام : مَا التَذَّ أحَدٌ مِنَ الدُّنیا لَذَّةً إلّا کانَت لَهُ یَومَ القِیامَةِ غُصَّةً (همان، ح9618). حَلاوَةُ الدُّنیا تُوجِبُ مَرارَة الآخِرَة وسُوءَ عُقبَی الدّارِ (همان، ح4881).
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : حُلوَة الدُّنیا مُرَّ الآخِرَة، ومُرَّة الدُّنیا حُلوَة الآخِرَة (مسند ابن حنبل، ج8، ص4٤8، ح22962). نیز، ر. ک: نهج البلاغة، حکمت 251؛ روضة الواعظین، ص483؛ بحار الأنوار، ج73، ص131، ح135.
8- . امام علی علیه السلام : لا تَقومُ حَلاوَةُ اللَّذَّةِ بِمَرارَةِ الآفاتِ (غرر الحکم، ح10865).
9- . امام علی علیه السلام : کَم مِن لَذَّةٍ دَنِیَّةٍ مَنَعَت سَنیَّ دَرَجاتٍ (همان، ح6934).
10- . امام علی علیه السلام : عارُ الفَضیحَةِ یُکدِّرُ حَلاوَةَ اللَّذَّةِ (همان، ح6301). حَلاوَةُ الشَّهوَةِ یُنَغِّصُها عارُ الفَضیحَةِ (همان، ح4885).
11- . امام علی علیه السلام : لا تُوازِی لَذَّةُ المَعصِیَةِ فُضُوحَ الآخِرَة وألیمَ العُقوباتِ (همان، ح10866). نیز، ر. ک: همان، ح10794.
12- . امام علی علیه السلام : لا لَذَّةَ فی شَهوَةٍ فانِیَةٍ (همان، ح10727).

الجَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ فَمَنْ أَعْطَی نَفْسَهُ لذّتهَا وَ شَهْوَتَهَا دَخَلَ النَّار.(1)دوزخ، در میان لذّت ها و شهوت هاست. پس هر کس هر لذّت و شهوتی را که دلش بخواهد، به خود برساند، به دوزخ در می آید.

بنا بر این، لذّتی که می خواهد جزئی از شادکامی باشد، نباید به شادکامی آسیب بزند. لذا در لذّت، باید معیار را آینده قرار داد و از لذّت هایی که آینده را از بین می بَرَد، پرهیز کرد.

همچنین لذّتی که می خواهد جزئی از شادکامی باشد، نباید به رضامندی _ که جزء دیگر شادکامی است _ آسیب بزند. پیش تر گذشت که آنچه رضامندی می آورد، «خیر بودن» است. لذّت هایی که پیامد منفی دارند، در حقیقت، «شرّ» اند و نارضایتی به دنبال می آورند. در مقابل، رنج هایی که پیامد مثبت دارند، در حقیقت، «خیر» اند و رضامندی به همراه خواهند آورد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ، وما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النّارُ، وکلُّ نَعیمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقورٌ، وکلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافِیةٌ.(2)آن بدی ای که بعد از آن بهشت است، بد نیست و آن نیکی ای که پس از آن، آتش است، نیک نیست. هر نعمتی در مقابل بهشت، ناچیز است و هر گرفتاری و رنجی در برابر آتش، عافیت و ایمنی است.بنا بر این، در لذّت های ناپایداری(3) که موجب پشیمانی می شوند(4) و شهواتی که درد و رنج به همراه می آورند، هیچ خیری نیست.(5) پس روشن است که دلیل برخی نارضایتی ها، لذّت های نادرست است. این نکتۀ مهمّی است که باید مورد توجّه قرار گیرد. چیزی که به دنبالش دوزخ باشد، در واقع، خیر نیست(6) و فرد نیز نباید آن را خیر به شمار آوَرَد(7) و آنچه را که به وسیلۀ آن، خیر به انسان می رسد نیز نباید شر به شمار آورد، هر چند تلخ باشد.(8)

از سوی دیگر، لذّت مادی، نباید موجب محرومیت از لذّت معنوی گردد. لذّت معنوی، جزئی از نشاط مربوط به شادکامی است که باید تحقّق یابد. لذا لذّت مادّی نباید موجب محرومیت از

ص :479


1- . الکافی، ج2، ص89.
2- . الکافی، ج8، ص24، ح4؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص407، ح5880؛ التوحید، ص74، ح27؛ نهج البلاغة، حکمت 387؛ تحف العقول، ص88.
3- . امام علی علیه السلام : لا خَیرَ فِی لَذَّةٍ لا تَبقَی (غرر الحکم، ح10707).
4- . لا خَیرَ فِی لَذَّةٍ تُعقِبُ ندماً (بحار الأنوار، ج77، ص212).
5- . امام علی علیه السلام : لا خَیرَ فِی لَذَّةٍ توجِبُ نَدَماً وشَهوَةٍ تُعقِبُ ألماً (غرر الحکم، ح10901).
6- . امام علی علیه السلام : ما خَیرٌ بَعدَهُ النّارُ بِخَیرٍ (همان، ح9496؛ عیون الحکم والمواعظ، ص481، ح8843).
7- . امام علی علیه السلام : لا تَعُدَّنَّ خَیرا ما أدرَکتَ بِهِ شَرّا (غرر الحکم، ح10186؛ عیون الحکم والمواعظ، ص520، ح9458).
8- . امام علی علیه السلام : لا تَعُدَّنَّ شَرّا ما أدرَکتَ بِهِ خَیرا (غرر الحکم، ح10185؛ عیون الحکم والمواعظ، ص520، ح9457).

لذّت معنوی گردد وگرنه، شادکامی را به مخاطره می اندازد. برخی لذّت های مادی، موجب محرومیت از لذّت معنوی می شوند. حرام، با معنویت قابل جمع نیستند. لذا کسی که مزۀ لذّت حرام را بچشد و از آن خودداری نکند، لذّت عبادت را نخواهد چشید.(1)

پرهیز از لذّت

بنا بر این، لذّت و شادی باید در مجموعۀ شادکامی مورد توجّه قرار گیرد. لذا تا هنگامی شادی، نتیجه بخش و منطقی خواهد بود که به شادکامی پایدار، زیان نرساند. کسی که نَفْس خود را در اعمال شهوت آزاد بگذارد، بدبخت می شود و از سعادت، دور خواهد شد.(2) لذا از آن دسته از لذّت ها و شادی های آنی که سعادت آتی را به مخاطره می اندازند، باید پرهیز کرد. خوش بخت ترین افراد، کسانی هستند که لذّت فانی آنی را به خاطر لذّت باقی آتی ترک می کنند.(3) لذا انسان های رشد یافته، با نعمت های فانی و لذّت های ناپایدار دنیا کاری ندارند.(4) به همین جهت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: ألا وإنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنیا دارَ بَلوی، وَالآخِرَةَ دارَ عُقبی، فَجَعَلَ بَلوَی الدُّنیا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَباً، وثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَی الدُّنیا عِوَضاً، فَیأخُذُ لِیعطِی، ویبتَلی لِیجزِی، وإنَّها لَسَریعَةُ الذَّهابِ، ووَشیکةُ الاِنقِلابِ، فَاحذَروا حَلاوَةَ رِضاعِها لِمَرارَةِ فِطامِها.(5)بدانید که خداوند، دنیا را سرای گرفتاری و آخرت را سرای مُجازات قرار داد. گرفتاری دنیا را سبب پاداش آخرت کرد و پاداش آخرت، عوض گرفتاری دنیاست. می گیرد تا بدهد و گرفتار می کند تا جزا دهد. دنیا، زوال شتابانی دارد و به سرعت، دگرگونی می پذیرد. از شیرینی شیر آن، به خاطر تلخی جدایی اش بر حذر باشید.

این پرهیز، نه به دلیل لذّت ستیزی، که به خاطر تأمین سعادت و شادکامیِ پایدار است. آنچه از لذّت ها که مورد نهی دین قرار گرفته، به همین قسم مربوط می شود. لذّت دنیا، ناپایدار و پیامدهای

ص :480


1- . امام علی علیه السلام : کَیفَ یَجِدُ لَذَّةَ العِبادَةِ مَن لا یَصومُ عَنِ الهَوی (غرر الحکم، ح6985). حضرت عیسی علیه السلام : بِحَقٍّ أقولُ لَکُم: کَما نَظَرَ المَرِیضُ إلَی الطَّعامِ فَلا یَتَلَذَّذُ بِهِ مِن شِدَّةِ الوَجَعِ کَذلِکَ صاحِبُ الدُّنیا لا یَتَلَذَّذُ بِالعِبادَةِ ولا یَجِدُ حَلاوَتَها مَعَ ما یَجدُهُ مِن حَلاوَةِ الدُّنیا (بحار الأنوار، ج14، ص325).
2- . امام علی علیه السلام : مَن أهمَلَ نَفسَهُ فی لَذّاتِها شَقِیَ وبَعدَ (غرر الحکم، ح8274).
3- . امام علی علیه السلام : أسعَدُ الناسِ مَن تَرَکَ لَذَّةً فانِیَةً لِلَذَّةٍ باقِیَةٍ (همان، ح3218).
4- . امام علی علیه السلام : إنَّ دُنیاکم عِندی لاَءَهوَنُ مِن وَرَقَة فی فَمِ جَرادَة تَقضَمُها ما لِعَلِی ولِنَعیمٍ یفنی ولَذّة لا تَبقی؟! (نهج البلاغة، خطبۀ 224؛ تنبیه الخواطر، ج1، ص56؛ إرشاد القلوب، ص217).
5- . أعلام الدین، ص344. نیز، ر. ک: تحف العقول، ص483؛ بحار الأنوار، ج77، ص186؛ الفردوس، ج5، ص281، ح8186؛ کنز العمّال، ج3، ص211، ح6203.

آن، پایدار است.(1) از این رو، یکی از عوامل شادکامی، توان پرهیز از لذّت های ناپایداری است که پیامد منفی دارند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

کم مِن صَبرِ ساعَةٍ قد أورَثَ فَرَحا طَویلاً، و کم مِن لَذَّةِ ساعَةٍ قد أورَثَت حُزنا طَویلاً!(2)بسا لحظه ای شکیبایی که شادی درازی را در پی آورَد و بسا لذّتی آنی که اندوهی طولانی را بر جای گذارَد.در این گونه موارد، «خیر» در صبر و پرهیز است.(3) لذا نباید به نفس اجازه داد تا از چنین لذّت هایی که موجب زیان می شود، پیروی کند.(4)

از آنچه گذشت، روشن شد که شادی و لذّت، به لحاظ قلمرو باید فراگیر و همه جانبه باشد، به لحاظ اندازه، متوازن و متناسب، و به لحاظ اثر نباید دارای پیامد منفی باشد.

چهار. جهتگیریِ نشاط
اشاره

شادی و نشاط همانند هر امر دیگری باید در راستای شادکامیِ اصیل و سعادت واقعی انسان قرار گیرد. لذا هم باید در امور معنوی نشاط داشته باشیم و هم از نشاط و شادی برای زمینه سازیِ شادکامی اصیل و جاویدان خود استفاده نماییم. در روایات، موارد فراوانی به عنوان کاربرد نشاط و شادی مطرح شده اند (همانند: نشاط در راه هدایت،(5) عبادت خدا،(6) خواندن قرآن(7) و شب

ص :481


1- . امام علی علیه السلام : إنَّ الدُّنیا عیشُها قَصیرٌ وخَیرُها یَسیرٌ وإقبالُها خَدیعَةٌ وإدبارُها فَجیعَةٌ ولَذّاتُها فانِیَةٌ وتَبِعاتُها باقِیَةٌ (غرر الحکم، ح3670). إنَّ الدُّنیا لا تَفی لِصاحِبٍ ولا تَصفو لِشارِبٍ، نَعیمُها ینتَقِلُ وأحوالُها تَتَبَدَّلُ، ولَذّاتُها تَفنی وتَبِعاتُها تَبقی، فَأَعرِض عَنها قَبلَ أن تُعرِضَ عَنک، وَاستَبدِل بِها قَبلَ أن تَستَبدِلَ بِک (همان، ح3682). إنَّ الدُّنیا سَریعَة التَّحَوُّلِ کثیرَة التَّنَقُّلِ، شَدیدَة الغَدرِ دائِمَة المَکرِ، فَأَحوالُها تَتَزَلزَلُ ونَعیمُها یتَبَدَّلُ، ورَخاؤُها یتَنَقَّصُ ولَذّاتُها تَتَنَغَّصُ، وطالِبُها یذِلُّ وراکبُها یزِلُّ (غرر الحکم، ح3685؛ عیون الحکم والمواعظ، ص147، ح3245). إنَّ الدُّنیا دارُ خَبال ووَبالٍ وزَوالٍ وَانتِقالٍ، لا تُساوی لَذّاتُها تَنغیصَها، ولا تَفی سُعودُها بِنُحوسِها، ولا یقومُ صُعودُها بِهُبوطِها (غرر الحکم، ح3480؛ عیون الحکم والمواعظ، ص151، ح3313).
2- . الأمالی، طوسی، ص153، ح251.
3- . امام علی علیه السلام : ما صَبَرتَ عَنهُ خَیرٌ مِمَّا التَذَذتَ بِهِ (غرر الحکم، ح9597).
4- . لا تُرَخِّصْ لِنفسِک فی مُطاوَعَة الهَوی و إیثارِ لَذّاتِ الدُّنیا؛ فیفسُدَ دِینُک و لا یصلُحَ، و تَخسَرَ نفسُک و لا تَربَحَ (همان، ح10400).
5- . امام علی علیه السلام در توصیف متقین: فَمِنْ عَلَامَة أَحَدِهِمْ أَنَّک تَرَی لَهُ قُوَّة فِی دِینٍ.... وَ نَشَاطاً فِی هُدًی (نهج البلاغة، خطبۀ 193).
6- . امام کاظم علیه السلام : اللهمَّ اقْضِ لِی فِی الْأَرْبِعَاءِ أَرْبَعاً اجْعَلْ قُوَّتِی فِی طَاعَتِک وَ نَشَاطِی فِی عِبَادَتِک ( البلد الأمین، ص123). نیز، ر. ک: بحار الأنوار، ج94، ص155، ح22.
7- . امام صادق علیه السلام : اللهمَّ ارْزُقْنَا حَلَاوَة فِی تِلَاوَتِهِ وَ نَشَاطاً فِی قِیامِهِ وَ وَجِلًا فِی تَرْتِیلِهِ وَ قُوَّة فِی اسْتِعْمَالِهِ فِی آنَاءِ اللَّیلِ وَ أَطْرَافِ النَّهَار ( الکافی، ج2، ص574، ح1).

زنده داری(1) ) که توضیح و تبیین آن از حوصلۀ این نوشتار، خارج است؛ امّا جایگاه نشاط در روایات اهل بیت علیهم السلام در قالبی کلّی، قابل جمع است و آن این که نشاط دنیوی را باید برای مطالبۀ آخرت به کار گرفت. امام علی علیه السلام در تفسیر آیۀ شریف (وَلا تَنْسَ نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیا) (2) می فرماید:

لَا تَنْسَ صِحَّتَک وَ قُوَّتَک وَ فَرَاغَک وَ شَبَابَک وَ نَشَاطَک أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الْآخِرَةَ.(3)تن درستی، نیرو، فراغ، جوانی و نشاطت را فراموش مکن تا با این بهره های دنیایی و آخرت را مطالبه کنی.

پرهیز از لهو

بنا بر این، نشاط، بهرۀ دنیایی ماست که باید برای نیل به سعادت اُخروی و مطالبۀ آخرت، از آن بهره گرفت. لذّتی می تواند مطلوب باشد که در جهت شادکامیِ اصیل و جاویدان انسان قرار گیرد.

پرهیز از لهو

بر اساس آنچه گذشت، معلوم می گردد که برای دستیابی به شادکامی اصیل، باید از «لهو و لعب» پرهیز کرد. یکی از مفاهیمی که در ادبیات دین، مورد توجّه قرار گرفته، مفهوم لهو است. «لهو» به

ص :482


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ فِی حُبِّ أهلِ بَیتی عشرون [عِشرینَ] خَصلَةٍ عَشرٌ مِنها فی الدُّنیا وعَشرٌ مِنها فِی الآخِرَةِ أمَّا الَّتی فِی الدُّنیا... النَّشاطُ فِی قِیامِ اللَّیلِ ( الخصال، ج2، ص515، ح1).
2- . سورۀ قصص، آیۀ 77.
3- . الأمالی، صدوق، ص190، ج10.

معنای بازداشتن از امری مهم و مشغول کردن به امر غیر مهم است(1) که موجب غفلت انسان از امر حق و پرداختن به امر باطل می گردد. تفریح و سرگرمی، یکی از عوامل نشاط است که در مباحث آینده خواهد آمد؛ امّا اگر بر زندگی سیطره یابد، سرنوشتی بد و نافرجام برای انسان رقم می زند و به همین جهت است که از آن نهی شده است. این، واقعیتی است که نشان می دهد از یک سو، زندگی بیهوده نیست، بلکه بر اساس فلسفه ای مشخّص بر پا شده است و از سوی دیگر، سعادت و شادکامی انسان نیز بسته به حرکت در راستای آن است. از این رو، بیهودگی انسان و سرگرم شدن او به امور غیر مهم و غفلت از فلسفۀ اصلی زندگی، جز به زیان او نیست و فرجامی بد برای وی به ارمغان می آورد. قرآن کریم در بارۀ نفی لهو بودن زندگی می فرماید:

(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینهَُمَا لَاعِبِینَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لهَْواً لّاتخََّذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کنَّا فَاعِلِین .(2) ما آسمان و زمین، و آنچه را در میان آنهاست، از روی بازی نیافریدیم! اگر می خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی متناسب خود انتخاب می کردیم! ) .

نیز در آیۀ 115 سورۀ مؤمنون می فرماید:

(أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکمْ عَبَثًا وَ أَنَّکمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُون. آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و این که شما به سوی ما بازگردانیده نمی شوید؟) .

این آیه، دقیقاً همان سخنی است که پیش تر در بحث جهتگیری نشاط گذشت. زندگی، بیهوده نیست. لذا نباید سرگرمی، اصل قرار گیرد و فرد را به لذّات دنیا مشغول کند و از هدف اصلی، غافل سازد. هر آنچه انسان را از هدف اصلی زندگی _ که سعادت واقعی در آن نهفته است _ باز دارد، مانع شادکامی و مایۀ زیان و بدبختی است، حتّی اگر شیرین و لذّت بخش باشد. خداوند متعال می فرماید:

(یأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُلْهِکمُ ْ أَمْوَالُکمْ وَ لَا أَوْلَادُکمْ عَن ذِکرِ اللهِ وَمَن یفْعَلْ ذَالِک فَأُوْلَئک هُمُ الْخَاسِرُون .(3) ای کسانی که ایمان آورده اید! [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند، و هر کس چنین کند، آنان خود زیانکاران اند) .

ص :483


1- . اللهو: ما شغلک من هوی أو طرب ( العین، ج4، ص87). نیز، ر. ک: لسان العرب، ج15، ص258. اللهوُ: ما یشغل الإنسان عمّا یعنیه و یهمّه (مفردات الفاظ القرآن، ص748).
2- . سورۀ انبیا، آیۀ 16 و 17.
3- . سورۀ منافقون، آیۀ 9.

و در بارۀ کسانی که آگاه نمی شوند، می فرماید:

(ذَرْهُمْ یأْکلُواْ وَ یتَمَتَّعُواْ وَ یلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُون .(1) بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان کند. پس به زودی خواهند دانست) .

لهو و غفلت، دست کم موجب نفاق قلب،(2) فساد ایمان،(3) فساد نفس،(4) فساد عزم و اراده،(5) قساوت قلب،(6) و نقصان عقل(7) می گردد و به همین جهت است که زیان می کند و رویِ رستگاری و سعادت را نمی بیند.(8) بنا بر این، کسی که می خواهد به سعادت و شادکامی دست یابد، نباید اهل لهو و لعب باشد و به اموری بپردازد که فایده ای در آن نیست؛ بلکه زیان نیز دارد. به همین جهت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ابن مسعود می فرماید: یَاابنَ مَسعود! لا تُلهِیَنَّکَ الدُّنیا وشَهَواتُها، فَإنَّ اللهَ تَعالی یَقولُ: (أفَحَسِبتُم أنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً وأنَّکُم إلَینا لا تُرجَعونَ) .(9)ای پسر مسعود! دنیا و هوس ها و شهوت هایش تو را بازیچۀ خود نسازد و از آخرت فراموشی ندهد که خداوند متعال می فرماید: (آیا گمان می برید که ما شما را بی فایده آفریده ایم و شما به سوی ما باز نخواهید گشت؟) .

امیر مؤمنان علیه السلام نیز در این باره می فرماید:

أیهَا النّاسُ، اتَّقُوا اللّه، فَما خُلِقَ امرُؤٌ عَبَثا فَیلهُوَ، ولا تُرِک سُدی فَیلغُوَ، وما دُنیاهُ الَّتی تَحَسَّنَت لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الآخِرَةِ الَّتی قَبَّحَها سوءُ النَّظَرِ عِندَهُ، ومَا المَغرورُ الَّذی ظَفِرَ مِنَ الدُّنیا بِأَعلی هِمَّتِهِ کالآخَرِ الَّذی ظَفِرَ مِنَ الآخِرَةِ بِأَدنی سَهمَتِهِ.(10)

ص :484


1- . سورۀ حجر، آیۀ 3.
2- . أربَعٌ یُفسِدنَ القَلبَ ویُنبِتنَ النِّفاقَ فِی القَلبِ کما یُنبِتُ الماءُ الشَّجَرَ استِماعُ: اللَّهوِ، والبَذاءُ، وإتیانُ بابِ السُّلطانِ، وطَلَبُ الصُّیدِ (بحار الأنوار، ج89، ص73، ح43).
3- . امام علی علیه السلام : مَجالِسُ اللَّهوِ تُفسِدُ الإیمانَ (غرر الحکم، ح9815).
4- . علی بن اسباط، عنهم علیه السلام قال: فیما وعظ الله عزّ وجلّ به عیسی علیه السلام : یا عیسی... ولا تَلهُ فَإنَّ اللَّهوَ یُفسِدُ صاحِبَهُ ولا تَغفَلُ فَإنَّ الغافِلَ مِنِّی بَعیدٌ ( الکافی، ج8، ص131، ح103).
5- . امام علی علیه السلام : اللَّهوُ یُفسِدُ عَزائِمَ الجِدِّ (غرر الحکم، ح2165). مَن غَلَبَ عَلَیهِ اللَّهوُ، بَطَلَ جِدُّهُ (همان، ح8428).
6- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا عَلِیُّ اوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحفَظها، فَلا تَزالُ بِخَیرٍ ما حَفِظتَ وَصِیَّتی... یا عَلِیُّ! ثَلاثُةٌ یُقسینَ القَلبَ، استِماعُ اللَّهوِ، وطَلَبُ الصَّیدِ، وَإتیانُ بابِ السُّلطانِ ( السرائر، ج3، ص615).
7- . مَن کَثُرَ لَهوُهُ قَلَّ عَقلُهُ (غرر الحکم، ح8426).
8- . امام علی علیه السلام : لا یُفلِحُ مَن وَلِهَ بِاللَّعِبِ، واستُهتِرَ بِاللَهوِ والطَّرَبِ (همان، ح10876).
9- . مکارم الأخلاق، ص453.
10- . نهج البلاغة، حکمت 370؛ تنبیه الخواطر، ج1، ص79؛ بحار الأنوار، ج73، ص132، ح136.

ای مردم! از خدا بترسید؛ زیرا هیچ کس بیهوده آفریده نشده است تا در نتیجه، عمر خویش را به سرگرمی بگذراند، و سرِ خود رها نشده است تا در نتیجه، زندگی اش را به پوچی سپری کند، و دنیای او که خویشتن را برایش آراسته، نمی تواند جایگزین آخرتی شود که بد نگریستن به آن، او را در نظرش زشتْ جلوه گر ساخته است، و فریب خورده ای که به بالاترین خواست خویش از دنیا دست یافته، مانند کسی نیست که [حتّی] به کم ترین بهرۀ خویش از آخرت، دست یافته باشد.علی علیه السلام خود بر این باور است که من برای این آفریده نشده ام که به خوردن غذاهای لذیذ همانند حیوان به آخور بسته ای که تمام همّ و غمش خوردن علف است، یا به مانند حیوان یله ای که کارش چریدن در زباله دانی ها و پُر کردن شکمش از علف آنهاست، مشغول شوم، بی خبر از آن که چه سرنوشتی در انتظار اوست، و آفریده نشده ام که بیهوده رها شوم، یا بی هدف بگردم، یا ریسمان گم راهی را بکشم، یا در بیراه، راه سرگردانی بپویم!(1)

خلاصۀ سخن این که شادی و لذّت باید در جهت شادکامیِ اصیل قرار گیرد. از این رو، هر چند شادی و لذّت، مفید و بلکه ضروری است، امّا اگر از اندازه و جایگاه اصلی اش خارج شود، به ضدّ شادکامی تبدیل می شود. این که دقیقاً اندازۀ آن مشخص گردد، نیازمند تحقیقات میدانی است؛ ولی معیاری وجود دارد و آن این که اگر شادی و لذّت، نشاط و انبساط روحی و آمادگی برای تلاش و زندگی بهتر را فراهم آورد، «به اندازه» و «درست» بوده و در مجموع، به شادکامی کمک می کند؛ امّا اگر بیش از اندازه باشد (و کار فرد، پرداختن به بازی ها و لذّت ها باشد) و او را از هدف اصلیِ زندگی غافل سازد، «لهو و لغو» است و تأثیر معکوس برجای می گذارد و به ضدّ شادکامی تبدیل می شود. ممکن است اندازه، معیاری شناور داشته باشد و متناسب با شرایط و افراد، متفاوت تعریف شود.

ج _ برنامه ریزی برای لذّت

از اموری که باید بدان توجّه داشت، برنامه ریزی برای لذّت و نشاط در زندگی است. برخی که شاید بخش نشاط و هیجان را نادیده بگیرند و یا به آن، کم بها دهند، ممکن است در تنظیم وقت برای آن کوتاهی کنند. این در حالی است که نشاط نیز ضرورت شادکامی و موفّقیت در زندگی است. همچنین زمان برای همۀ نیازهای انسان محدود است. از این رو باید برای شادی و نشاط، برنامه ریزی کرد

ص :485


1- . فَما خُلِقتُ لِیشغَلَنی أکلُ الطَّیباتِ؛ کالبَهیمَة المَربوطَة هَمُّها عَلَفُها، أوِ المُرسَلَة شُغُلُها تَقَمُّمُها، تَکتَرِشُ مِن أعلافِها وتَلهو عَمّا یرادُ بِها، أو اُترَک سُدیً، أو اُهمَلَ عابِثاً، أو أجُرَّ حَبلَ الضَّلالَة، أو أعتَسِفَ طَریقَ المَتاهَة! (نهج البلاغة، نامۀ 45؛ بحار الأنوار، ج33، ص474، ح686).

و زمان تعیین نمود.(1) به همین جهت، یکی از اموری که در متون دینی، مورد توجّه قرار گرفته، برنامه ریزی و تنظیم وقت برای شادی و نشاط است. در روایات، شیوه های متفاوتی از برنامه ریزی، بیان شده است که برخی سه قسمتی و برخی چهار قسمتی اند. امام علی علیه السلام با ارائۀ تقسیمی سه بخشی می فرماید:

لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فَساعَةٌ یناجی فیها رَبَّهُ، وساعَةٌ یرُمُّ مَعاشَهُ، وساعَةٌ یخَلّی بَینَ نَفسِهِ وبَینَ لذّتها فیمایحِلُّ ویجمُلُ.(2)[سزاوار است] مؤمن را سه زمان باشد: زمانی که در آن با پروردگارش راز و نیاز می کند؛ زمانی که هزینه های زندگی را تأمین می کند؛ و زمانی که به خوشی های حلال و زیبا، اختصاص می دهد.

نمودار(10_2)

به گزارش امام صادق علیه السلام در حکمت آل داوود، چنین آمده که: سزاوار است مسلمان خردمند، زمانی را به اعمال میان خود و خداوند، اختصاص دهد، و زمانی را به دیدار برادران و گفتگوی در بارۀ امور آخرت، اختصاص دهد، و زمانی را با خوشی های حلال سپری کند که این زمان، کمک به آن دو وقت دیگر خواهد بود.(3) این نیز، مدل سه قسمتی دیگری است که با مدلِ قبلی، تفاوتی دارد.

نمودار(10_3)

ص :486


1- . إنّ لیلَک و نَهارَک لا یستَوعِبانِ لِجَمیعِ حاجاتِک فَاقسِمْها بینَ عَمَلِک و راحَتِک (غرر الحکم، ح3641).
2- . نهج البلاغة، حکمت 390؛ تحف العقول، ص203؛ بحار الأنوار، ج94، ص94، ح11. در غررالحکم چنین آمده است: للمؤمنِ ثلاثُ ساعاتٍ: ساعَة یناجِی فیها رَبَّهُ، و ساعَة یحاسِبُ نفسَهُ، و ساعَة یخَلِّی بینَ نفسِهِ و لذّتها فیما یحِلُّ و یجمُلُ (غرر الحکم، ح7370).
3- . امام صادق علیه السلام : إنَّ فی حِکمَة آلِ داوودَ:... ینبَغی لِلمُسلِمِ العاقِلِ أن یکونَ لَهُ ساعَة یفضی بِها إلی عَمَلِهِ فیما بَینَهُ وبَینَ اللهِ عز و جل، وساعَة یلاقی إخوانَهُ الَّذینَ یفاوِضُهُم ویفُاوِضونَهُ فی أمرِ آخِرَتِهِ، وساعَة یخلّی بَینَ نَفسهِ ولَذّاتِها فی غَیرِ مُحرَّمٍ، فَإِنَّها عَونٌ عَلی تِلک السّاعَتَینِ ( الکافی، ج5، ص87، ح1).

در بارۀ گونۀ چهار قسمتی نیز مدل هایی وجود دارد. یکی از آنها مدلی است که از امام کاظم علیه السلام در این باره نقل شده است:

اجتَهِدُوا فی أن یَکونَ زَمانُکُم أربَعَ ساعات: ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ، وساعَةً لِأمرِ المَعاشِ، وساعَةً لِمُعاشَرَةِ الإخوانِ والثِّقاتِ الَّذینَ یُعَرَّفونَکُم عُیوبَکُم ویُخلِصونَ لَکُم فی الباطِنِ، وساعَةً تَخلونَ فیها لِلَذّاتِکُم فی غَیرِ مُحَرَّمٍ، و بِهذِهِ السّاعَةِ تَقدِرونَ عَلی الثلاثِ ساعاتٍ... اِجعَلوا لاِءَنفُسِکم حَظّا مِنَ الدُّنیا بِإِعطائِها ما تَشتَهی مِنَ الحَلالِ وما لا یثلِمُ المُروءَةَ وما لا سَرَفَ فیهِ، وَاستَعینوا بِذلِک عَلی اُمورِ الدّینِ، فَإِنَّهُ رُوِی: لَیسَ مِنّا مَن تَرَک دُنیاهُ لِدینِهِ، أو تَرَک دینَهُ لِدُنیاهُ.(1)تلاش کنید زمان شما چهار قسم باشد: زمانی برای مناجات با خدا؛ زمانی برای تأمین زندگی؛ زمانی برای رابطه با برادران و افراد مطمئن که شما را با عیوب خودتان آشنا می کنند و در باطن، ارادتمند شما هستند؛ و زمانی برای خلوت برای لذّت های غیر حرام خود، و به وسیلۀ این زمان، توان انجام دادن سه کار نخست را می یابید... با برآوردن خواست های روانی خود تا آن جا که به مروّت [و شخصیت] صدمه نزند و اسراف نباشد، خویشتن را از دنیا بهره مند سازید و از دنیا در کارهای دینتان کمک بگیرید؛ زیرا روایت شده است که: از ما نیست آن که دنیایش را برای دینش یا دینش را به خاطر دنیایش وا گذارد.

نمودار(10_4)

به نقل از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در صُحف ابراهیم علیه السلام نیز به این مسئله پرداخته شده و ویژگیِ فرد خردمند این گونه دانسته شده که زمان خود را به چهار قسم تقسیم کند: دو قسم برای لذّت های مادی و معنوی و دو قسم دیگر برای خودارزیابی(محاسبۀ نفس) و تفکّر در آفرینش خدا.(2)

ص :487


1- . تحف العقول، ص410؛ فقه الرضا، ص337؛ بحار الأنوار، ج78، ص321، ح18.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ فی ذِکرِ ما فی صُحُفِ إبراهیمَ علیه السلام : وعَلَی العاقِلِ مالَم یکن مَغلوبا عَلی عَقلِهِ أن یکونَ لَهُ ساعاتٌ: ساعَة یناجی فیها رَبَّهُ عز و جل وساعَة یحاسِبُ نَفسَهُ، وساعَة یتَفَکرُ فیما صَنَعَ اللهُ عزّ وجلّ إلَیهِ، وساعَة یخلو فیها بَحَظِّ نَفسِهِ مِن الحَلالِ؛ فَإِنَّ هذِهِ السّاعَة عَونٌ لِتِلک السّاعاتِ وَاستِجمامٌ لِلقُلوبِ، وتَوزیعٌ لَها ( الخصال، ص525، ح13؛ معانی الأخبار، ص334؛ بحار الأنوار، ج77، ص73، ح1).

نمودار(10 _ 5)

شبیه همین تقسیم بندی از خود پیامبر صلی الله علیه و آله نیز نقل شده، با این تفاوت که به جای تفکّر در آفرینش، گفتگو با اهل دانش برای کسب بصیرت و پذیرش نصیحت از آنان بیان شده است.(1)

نمودار(10 _ 6)

مدل دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که به نوعی، همان مدل چهار قسمتی است که می تواند پنج قسمی نیز به شمار آید. امام حسین علیه السلام می فرماید که: از پدرم علیه السلام در مورد امور داخلی زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم. فرمود: «هرگاه اراده می کرد به خانه می رفت و چون وارد منزل می شد، اوقات خود را به سه بخش تقسیم می کرد: بخشی را به [عبادت] خدا اختصاص می داد و بخشی را به خانواده اش و بخشی را به خودش. وقت مخصوص به خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم می فرمود».(2)

ص :488


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ینبَغی لِلعاقِلِ إذا کانَ عاقِلاً أن یکونَ لَهُ أربَعُ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ: ساعَة یناجی فیها رَبَّهُ، وساعَة یحاسِبُ فیها نَفسَهُ، وساعَة یأتی أهلَ العِلمِ الَّذینَ یبَصِّرونَهُ أمرَ دینِهِ وینصَحونَهُ، وساعَة یخَلّی بَینَ نَفسِهِ و لذّتها مِن أمرِ الدُّنیا فیما یحِلُّ ویجمُلُ (روضة الواعظین، ص8).
2- . امام حسین علیه السلام : سألتُ أبی علیه السلام عن مَدخَلِ رسول الله صلی الله علیه و آله ، فقالَ: کانَ دُخولُهُ لنفسِهِ مَأذونا لَهُ فی ذلک، فإذا أوی إلی مَنزِلِهِ جَزَّأ دُخولَهُ ثلاثة أجزاءٍ: جُزءاً للهِ، و جُزءاً لأهلِهِ، و جزءاً لنفسِهِ، ثُمّ جَزَّأ جُزْءَهُ بینَهُ و بینَ الناسِ فَیرُدُّ ذلک بالخاصَّة عَلَی العامَّة، و لا یدَّخِرُ عَنهُم مِنهُ شیئا، و کانَ مِن سِیرَتِهِ فی جُزءِ الاُمَّة، إیثارُ أهلِ الفَضلِ بإذنِهِ، و قَسَمَهُ علی قَدرِ فَضلِهِم فی الدِّینِ، فمِنهُم ذُو الحاجة، و مِنهُم ذُو الحاجَتَینِ، و مِنهُم ذو الحَوائجِ (بحار الأنوار، ج16، ص150، ح4).

2. لذّت های معنوی

اشاره

اکنون بحث بر سر انتخاب مدل یا مدل های گوناگون برای شرایط متفاوت نیست. آنچه مهم است این که بخشی از زمان باید برای لذّت های معنوی اختصاص یابد و بخشی برای لذّت های مادی. این، وجه مشترک همۀ مدل هاست.

2. لذّت های معنوی

از دیگر عوامل نشاط، لذّت معنوی است. همان گونه که پیش تر اشاره شد، بُعد معنوی انسان، یکی از ابعاد مهم و اساسی اوست. برای تحقّق نشاط کامل، لازم است که این بُعد نیز ارضا شود و لذّت آن تأمین گردد. محور اساسی این بخش، ارتباط با خداوند متعال است. ارتباط با خدا یکی از نیازهای اساسی انسان است. تا خدا در زندگی انسان نباشد، زندگی، بی معنا خواهد بود، و زندگی بی معنا، سرد و بی روح است. اگر همۀ امکانات، فراهم باشد، ولی خدا در زندگی نباشد، زندگی، خسته کننده و ملال آور خواهد بود؛ زیرا خداوند، اصل و ریشۀ انسان است و قطع ارتباط با ریشه، موجب پژمردگی و افسردگی می شود. البته بدیهی است که بهره مندی از لذّت ارتباط با خدا وقتی به دست می آید که خدا شناخته شود. به همین جهت، خداوند متعال، مایۀ سرور عارفان(1) دانسته شده است. خدا، همیشه و همه جا هست. آنچه او را لذّت بخش می سازد، شناخت اوست. امام صادق علیه السلام در بیانی روشن می فرماید:

ص :489


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعای جوشن کبیر: یا سُرور العارفین ( البلد الأمین، ص406).

لَو یعلَمُ النّاسُ ما فی فَضلِ مَعرِفةِ اللهِ عز و جل ما مَدّوا أعینَهُم إلی ما مَتَّعَ اللّهُ بِهِ الأعداءَ مِن زَهرَةِ الحَیاةِ الدُّنیا ونَعیمِها، وکانَت دُنیاهُم أقَل عِندَهُم مِمّا یطَؤونَهُ بِأرجُلِهِم، ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللهِ جَلَّ وعَزَّ، وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم یزَل فی رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أولِیاءِ اللّهِ. إنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل آنِسٌ مِن کلِّ وَحشَةٍ، وصاحِبٌ مِن کلِّ وَحدَةٍ، ونورٌ مِن کلِّ ظُلمَةٍ، وقُوَّةٌ مِن کلِّ ضَعفٍ، وشِفاءٌ مِن کلِّ سُقمٍ.(1)اگر مردم از فضیلت شناختِ خدای عز و جل باخبر می شدند، به نعمت ها و خوشی های زندگی دنیوی _ که خداوند، دشمنان را از آن برخوردار ساخته است _ ، چشم نمی دوختند و دنیایشان از آنچه با گام هایشان بر آن پای می نهند نیز کمتر می شد و با نعمت معرفت خدا عز و جل بهره مند می شدند و از آن، لذّت می بردند؛ لذّت بردنِ کسی که همواره در باغ های بهشت، در کنار اولیای خداست! در حقیقت، شناخت خدا، مونسی در برابر هر بی کسی، همدمی در برابر هر تنهایی، نوری در برابر هر تاریکی ای، نیرویی در برابر هر ناتوانی، و درمانی برای هر بیماری است!

اگر خداوند شناخته شود، التذاذ معنوی نیز حاصل می شود؛ التذاذی که هیچ نظیری ندارد.

در ادامه، به بررسی عوامل التذاذ معنوی می پردازیم. متون این بحث، با تعبیرهای متفاوتی در ادبیات دین بیان شده اند که به هر کدام بیانگر بُعدی از این مسئله اند. در ادامه، این موضوعات را جداگانه بررسی خواهیم کرد.

الف _ اُنس با خدا

یکی از اموری که در روایاتْ مورد بحث قرار گرفته، انس گرفتن با خداوند است. در روایات، از خداوند متعال به عنوان «انیس» یاد شده است. واژۀ «اُنس» در لغت، ضدّ «نُفور (گریز)» و به معنای «آرام یافتن به چیزی» و «خو گرفتن» و «دل بستگی» به آن است.(2) بر این پایه، چون خو گرفتن و دل بستگی نسبت به چیزی (بر خلاف نفرت و وحشت از آن)، موجب نزدیکی و نمایان شدن آن می گردد، «اُنس» نامیده می شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تصریح می کند که خدا برای انس گرفتن، کافی است؛(3) و هر کس که خدا انیس

ص :490


1- . الکافی، ج8، ص247، ح347.
2- . راغب اصفهانی در تبیین معنای «اُنس» می گوید: الاُنسُ خِلافُ النُّفورِ؛ آرام یافتن به چیزی، خلاف رمیدن است ( مفردات ألفاظ القرآن، ص94). همچنین ابن فارس، این واژه را چنین ریشه یابی می نماید: الهَمزَة وَالنّونُ وَالسّینُ أصلٌ واحِدٌ، و هُوَ ظُهورُ الشَّی ءِ، و کلُّ شَیءٍ خالَفَ طَریقَة التَّوَحُّشِ... وَالاُنسُ: اُنسُ الإِنسانِ بِالشَّی ءِ إذا لَم یستَوحِشْ مِنهُ (معجم مقاییس اللغة، ج1، ص145).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : کفی... بِاللهِ مُؤنِسا (مصباح الشریعة، ص168؛ بحار الأنوار، ج71، ص325، ح20).

او باشد، احساس تنهایی نخواهد کرد؛ و بدون هیچ مونسی، نیاز او را برمی آورد؛(1) او مونس هر کسی است که همدم ندارد.(2) امام صادق علیه السلام از خداوند، با تعبیر «بهترین انیس تنهایی های خود» یاد می کند(3) و به همین جهت، امام زین العابدین علیه السلام از او می خواهد که رحمت خود را نصیب وی کند تا به کسی غیر او انس نگیرد.(4)

جالب این که در روایات و دعاهای معصومان علیهم السلام انس گرفتن با خدا، ویژگی اهل معرفت دانسته شده که بر نقش شناخت تأکید دارد. به عنوان یک واقعیت، خداوند متعال، بهترین مونس انسان است؛ امّا اگر شناخته نشود، تأثیری برای بشر ندارد. از این رو، شناخت خدا موجب انس با او می شود. امام زین العابدین علیه السلام از خداوند می خواهد وی را در زمرۀ کسانی قرار دهد که با معرفت خود، مونس جان های آنان شده است.(5) امام صادق علیه السلام نیز تصریح می کند که شناخت خدا، دل آرام هر دل تنگی، و یار هر تنهایی است.(6) وقتی خدا شناخته شد، موجب یادآوری او می گردد. شاید بتوان یادآوری را ساز و کار تأثیر معرفت در انس دانست. به تصریح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هر کس خدا را یاد کند، خدا انیس او خواهد شد.(7) امام زین العابدین علیه السلام و امام صادق علیه السلام به تجربه می گویند که هرگاه هراسِ غربت، ما را فرا گیرد، یادِ خدا، مونس ما می شود.(8) از آن جا که یادکَرد خداوند، خود بحث مستقلّی است، در مباحث آینده، آن را به صورت مستقل مطرح خواهیم کرد. عنوان دیگری که همانند انس، می تواند نمایانگر بُعد عاطفی لذّت معنوی باشد، دوستی با خداست که در ادامه به آن می پردازیم.

ص :491


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لا یستَوحِشُ مَن کانَ اللهُ أنیسَهُ، ولا یذِلُّ مَن کانَ اللهُ أعَزَّهُ، ولا یفتَقِرُ مَن کانَ بِاللهِ غَناؤُهُ، فَمَنِ استَأنَسَ بِاللهِ آنَسَهُ اللهُ بِغَیرِ أنیسٍ (مشکاة الأنوار، ص223، ح618).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا أنیسَ مَن لا أنیسَ لَهُ ( المصباح، کفعمی، ص342؛ البلد الأمین، ص404).
3- . امام صادق علیه السلام _ مِن دُعائِهِ فی یومِ عَرَفَة _ : یا خَیرَ مَن آنَستُ بِهِ وَحدَتی وناجَیتُهُ بِسِرّی ( الإقبال، ج2، ص141؛ بحار الأنوار، ج98، ص256).
4- . امام زین العابدین علیه السلام _ فی دُعاءِ أبی حَمزَة الثُّمالِی _ : إلهی... اِرحَم فی هذِهِ الدُّنیا غُربَتی، وعِندَ المَوتِ کربَتی... حَتّی لا أستَأنِسَ بِغَیرِک، یا سَیدی إن وَکلتَنی إلی نَفسی هَلَکتُ (مصباح المتهجّد، ص593، ح691).
5- . امام زین العابدین علیه السلام _ فِی المُناجاة الإِنجیلِیة _ : اللهمَّ اجعَلنی مِنَ الَّذینَ... آنَستَ نُفوسَهُم بِمَعرِفَتِک (بحار الأنوار، ج94، ص156، ح22)
6- . امام صادق علیه السلام : إنَّ مَعرِفَة اللهِ عزّ وجلّ آنِسٌ مِن کلِّ وَحشَة، وصاحِبٌ مِن کلِّ وَحدَة، ونورٌ مِن کلِّ ظُلمَة، وقُوَّة مِن کلِّ ضَعفٍ، وشِفاءٌ مِن کلِّ سُقمٍ ( الکافی، ج8، ص247، ح347).
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : یا أنیسَ الذّاکرینَ. ( المصباح، کفعمی، ص346؛ البلد الأمین، ص410).
8- . امام زین العابدین علیه السلام _ فِی المُناجاة الخَمسَ عَشرَة _ : إلهی... أستَغفِرُک مِن کلِّ لَذَّة بِغَیرِ ذِکرِک، ومِن کلِّ راحَة بِغَیرِ اُنسِک، ومِن کلِّ سُرورٍ بِغَیرِ قُربِک، ومِن کلِّ شُغُلٍ بِغَیرِ طاعَتِک (همان، ص151). نیز، ر. ک: مصباح المتهجد، ص355، ح473؛ جمال الاُسبوع، ص237؛ مهج الدعوات، ص227.

ب _ دوستی با خدا

از امور لذّت بخش برای انسان، محبّت و دوستی است. بی تردید عاطفه، یکی از ابعاد انسان است که ارضا شدن آن، موجب احساس لذّت برای انسان می گردد. آنچه این مسئله را مهم تر می سازد، متعلّق دوستی است. اگر موضوع عشق، موجودی مانند خداوند متعال باشد، لذّتی فراگیر و اصیل به وجود خواهد آمد.

امّا آنچه مهم است این که محبّت و دلبستگی به خدا، با دلبستگی به دنیا در تقابل اند. کسی که دلبستۀ دنیاست، نمی تواند دلبستۀ خدا شود.(1) لذا از شیرینیِ آن نیز محروم می گردد. بنا بر این، دل کندن از دنیا و دل بستن به خدا، موجب چشیدن شیرینیِ محبّت خدا می شود. امام صادق علیه السلام در این باره تصریح می فرماید: إذا تَخَلَّی المُؤمِنُ مِنَ الدُّنیا سَما، ووَجَدَ حَلاوَةَ حُبِّ اللهِ، وکانَ عِندَ أهلِ الدُّنیا کأَنَّهُ قَد خولِطَ، وإنَّما خالَطَ القَومَ حَلاوَةُ حُبِّ اللهِ فَلَم یشتَغِلوا بِغَیرِهِ.(2)هر گاه مؤمن از دنیا دست بشوید، بلندی می گیرد و شیرینی محبّت خدا را می چشد، و در نظر اهل دنیا دیوانه می نماید، حال آن که در واقع، شیرینی محبّت خداوند با [جان] آنان آمیخته است و از این رو، به غیر او نمی پردازند.

جالب این که عامل اساسی در ایجاد محبّت خدا، معرفت و شناخت اوست. کسی که خدا را بشناسد، او را دوست می دارد.(3) به همین جهت، اشتیاق به خدا خصلت عارفان است.(4) در گام بعدی، یاد خدا موجب دوستی می گردد. وقتی انسان، کسی را که می شناسد، زیاد یاد کند، محبّت او در دلش جای می گیرد.(5) همان گونه که در بحث انس گذشت، این جا نیز باز، صحبت از یاد خدا به میان آمد. از این رو، در بحث بعد به این مسئله می پردازیم.

ج _ یادکَرد خدا

حقیقت یاد شده، در ادبیات دین با عنوان «ذکر» و یادآوری خدا مورد توجّه قرار گرفته است. یادکَرد خدا از عواملی است که موجب ارتباط با او و التذاذ معنوی می گردد. واژه شناسان برای مادّه

ص :492


1- . (مَّا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ) (سورۀ أحزاب، آیۀ4). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : حُبُّ الدُّنیا وحُبُّ اللهِ لا یجتَمِعانِ فی قَلبٍ أبَدا (تنبیه الخواطر، ج2، ص122). نیز، ر. ک: دوستی در قرآن و حدیث، ص537 «موانع خدادوستی».
2- . الکافی، ج2، ص130، ح10؛ مشکاة الأنوار، ص121.
3- . امام حسن علیه السلام : مَن عَرَفَ الله أحَبَّهُ (تنبیه الخواطر، ج1، ص52).
4- . امام علی علیه السلام : الشَّوقُ خُلصانُ العارِفینَ (غرر الحکم، ح85٥). امام علی علیه السلام : الشَّوقُ شیمَة الموقِنینَ (همان، ح663).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : مَن أکثَرَ ذِکرَ اللهِ عز و جل أحَبَّهُ الله ( الکافی، ص500، ح3).

«ذکر»، دو معنا بیان کرده اند: یکی «یادکرد» در مقابل «فراموشی»، و دیگری «نَری» در مقابل «مادگی».(1) ریشه یابی واژۀ ذکر، نشان می دهد که اصل در معنای آن، «یاد» در مقابل «فراموشی» است و استعمال آن در معانی دیگر، بدان مناسبت است که مورد استعمال، دارای خصوصیتی است که موجب یاد و توجّه انسان به آن می شود، چنان که به پسر، از آن جهت «ذَکر» و «مذکر» گفته شده که موجب زنده ماندن و بقای یاد و نام پدر می گردد.

آنچه در بحث ما مهم است این که یاد خدا از عوامل مهمّ نشاط و شادابی در زندگی است. نقش یاد خدا در نشاط انسان، با تعبیرهای گوناگونی در آیات و روایات وارد شده است. یاد خدا موجب «آرامش و اطمینان نفس»(2) و «جلای دل ها»(3) و «شرح صدر»(4) و «حیات دل»(5) و «نورانیت قلب»(6) و حلاوت زندگیِ(7) دوستداران خدا(8) و اهل تقوا و یقین(9) می گردد که هر یک را می توان به بُعدی از ابعاد نشاط اشاره دانست. از این رو، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این گونه به در گاه خداوند متعال دعا می کند: اللّهُمَّ اجعَلنا مَشغولینَ بِأَمرِک... شاکرینَ عَلی نَعمائِک، مُتَلَذِّذینَ بِذِکرِک.(10)خداوندا! ما را به کار خودت سرگرم بدار... و [ما را] بر نعمت هایت، سپاس گزار و از یادت، لذّت بَرنده قرار بده.

ص :493


1- . معجم مقاییس اللغة، ج2، ص358؛ مفردات الفاظ القرآن، ص328.
2- . (أَلَا بِذِکرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید که با ذکر خدا دل ها آرام می گیرد) (سورۀ رعد، آیۀ 28).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ لِکلِّ شَیءٍ سَقالَة، وإنَّ سَقالَة القُلوبِ ذِکرُ الله، وما مِن شَیءٍ أنجی مِن عَذابِ اللهِ مِن ذِکرِ الله (شعب الأیمان، ج1، ص396، ح522). نیز، ر. ک: تنبیه الغافلین، ص397 ح601؛ الترغیب والترهیب، ج2، ص396، ح10؛ نهج البلاغة، خطبۀ 122.
4- . (أَفَمَن شَرَحَ الله صَدْرَهُ لِلْاءِسْلَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیلٌ لِّلْقَسِیة قُلُوبُهُم مِّن ذِکرِ الله أُوْلَئِک فِی ضَلَلٍ مُّبِینٍ) (سورۀ زمر، آیۀ 22). امام علی علیه السلام : الذِّکرُ یشرَحُ الصَّدرَ (غرر الحکم، ح835؛ عیون الحکم والمواعظ، ص32، ح542).
5- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : بِذِکرِ اللهِ تَحیا القُلوبُ، وبِنِسیانِهِ مَوتُها (تنبیه الخواطر، ج2، ص120). نیز، ر. ک: همان، ص117؛ مصباح المتهجد، ص59، ح92 و ص592، ح691؛ الإقبال، ج1، ص168؛ مهج الدعوات، ص343؛ غرر الحکم، ح6445 و ح8876 و 1999؛ عیون الحکم والمواعظ، ص60، ح1523 و ص354، ح5991 و ص458، ح8301.
6- . امام علی علیه السلام : اِستَدیموا الذِّکرَ فَإِنَّهُ ینیرُ القَلبَ، وهُوَ أفضَلُ العِبادَة (غرر الحکم، ح2536؛ عیون الحکم والمواعظ، ص92، ح2172). نیز، ر. ک: غرر الحکم، ح602 و603 و 1858 و 4631 و 514٤ و 5167 و 6103 و 9123؛ عیون الحکم والمواعظ، ص50، ح1290، و ص55، ح1429 و ص208، ح4170 و ص335، ح5728 و ص250، ح4683.
7- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعای جوشن کبیر از خداوند متعال با تعبیر «یا مَن ذِکرُهُ حُلوٌ» یاد کرده است ( البلد الأمین، ص406؛ المصباح، کفعمی، ص340؛ بحار الأنوار، ج94، ص390). امام صادق علیه السلام : أوحَی اللهُ عز و جل إلی داوودَ علیه السلام : یا داوودُ، بی فَافرَح، وبِذِکری فَتَلَذَّذ، وبِمُناجاتی فَتَنَعَّم، فَعَن قَریبٍ اُخلِی الدّارَ مِنَ الفاسِقینَ، وأجعَلُ لَعنَتی عَلَی الظّالِمینَ ( الأمالی، صدوق، ص263، ح280؛ روضة الواعظین، ص505).
8- . امام علی علیه السلام : الذِّکرُ لَذَّة المُحِبّینَ (غرر الحکم، ح670؛ عیون الحکم والمواعظ، ص32، ح545).
9- . امام علی علیه السلام : ذِکرُ اللهِ مَسَرَّة کلِّ مُتَّقٍ، ولَذَّة کلِّ موقِنٍ (غرر الحکم، ح5174؛ عیون الحکم والمواعظ، ص256، ح4745).
10- . جامع الأخبار، ص364، ح1013؛ بحار الأنوار، ج95، ص360، ح16.

آنچنان نقش یاد خدا اساسی است که بدون آن نمی توان انتظار نشاط داشت. غفلت از یاد خدا موجب «خود فراموشی»(1) و «قساوت قلب»(2) و «مردن دل»(3) می گردد. از این رو، خداوند متعال به عنوان آفرینندۀ انسان _ که بیشترین آگاهی را از ماهیت او دارد _ ، تصریح می فرماید که:

(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا.(4) و هر کس از یاد من روی گردانَد، زندگی سختی خواهد داشت) .

و امّا حقیقت ذکر چیست؟ حقیقت ذکر، عبارت است از توجّه دل به آفریدگار جهان و احساس این واقعیت که جهان، محضر خداست و انسان، در حضور اوست. این معنا تحقّق نمی یابد، مگر با دو شرط: یکی معرفت حقیقی نسبت به خداوند متعال، و دیگری توجّه به او. به بیان روشن تر، تا انسان، آفریدگار حقیقی جهان را نشناسد، نمی تواند او را یاد کند. بنا بر این، کسانی که چیزی غیر از معبود حقیقی را عبادت می کنند، در واقع، او را یاد نکرده اند؛ بلکه پندار خود را یاد کرده اند.(5)

د _ باور به خدا

ایمان، از دیگر عوامل ارتباط با خدا و التذاذ معنوی است. در ادبیات دین، از چیزی به نام «حلاوت ایمان» یاد شده است.(6) آنچه این جا مهم است این که این شیرینی، مربوط به لذّت های معنوی انسان است که می تواند نشاط روحی و روانی را برای انسان به ارمغان بیاورد. این شیرینی چنان لذّتی دارد که هر کس آن را بچشد، از او روی گردان نمی شود(7) و با چشیدن آن، سیراب نمی شود؛ بلکه ماهیتی فزاینده دارد که هر کس بیشتر از آن بچشد، بیشتر علاقه مند می شود.(8) بدیهی است که

ص :494


1- . (وَ لَا تَکونُواْ کالَّذِینَ نَسُواْ الله فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِک هُمُ الْفَسِقُونَ) (سورۀ حشر، آیۀ 19).
2- . الکافی عن علی بن عیسی رفعه: إنَّ موسی علیه السلام ناجاهُ اللهُ تَبارَک وتَعالی فَقالَ لَهُ فی مُناجاتِهِ:... یا موسی، لا تَنسَنی عَلی کلِّ حالٍ، ولا تَفرَح بِکثرَة المالِ؛ فَإِنَّ نِسیانی یقسِی القُلوبَ، ومَعَ کثرَة المالِ کثرَة الذُّنوبِ ( الکافی، ج8، ص42 _ 45، ح8؛ تحف العقول، ص493. نیز، ر. ک: الکافی، ج2، ص497، ح7؛ علل الشرائع، ص81، ح2؛ الخصال، ص39، ح23).
3- . امام صادق علیه السلام : فیما ناجَی اللهُ بِهِ موسی علیه السلام ، قالَ: یا موسی، لا تَنسَنی عَلی کلِّ حالٍ؛ فَإِنَّ نِسیانی یمیتُ القَلبَ ( الکافی، ج2، ص498، ح11؛ بحار الأنوار، ج13، ص344، ح24).
4- . سورۀ طه، آیۀ 124.
5- . (إِنْ هِیَ إِلَا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُکم مَّا أَنزَلَ الله بِهَا مِن سُلْطَ _ نٍ إِن یتَّبِعُونَ إِلَا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَی الْأَنفُسُ) (سورۀ نجم ،آیۀ 23).
6- . ر. ک: دانش نامۀ قرآن و حدیث، ج8، ص104 (حلاوة الایمان).
7- . امام زین العابدین علیه السلام در مناجات نهم از مناجات پانزده گانه: مَن ذَا الَّذی ذاقَ حَلاوَة مَحَبَّتِک فَرامَ مِنک بَدَلاً، ومَن ذَا الَّذی آنَسَ بِقُربِک فَابتَغی عَنک حِوَلاً (بحار الأنوار، ج 94، ص 148). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قالَ اللهُ عز و جل لی: یا مُحَمَّدُ، لَو أنَّ الخَلائِقَ نَظَروا إلی عَجائِبِ صُنعی ما عَبَدوا غَیری، ولَو أنَّهُم وَجَدوا حَلاوَة ذِکری فی قُلوبِهِم لَزِموا بابی، ولَو أنَّهُم نَظَروا إلی لَطائِفِ بِرّی مَا اشتَغَلوا بِشَیءٍ سِوای (مصابیح القلوب،ص5٥9).
8- . إلهی، وإنَّ کلَّ حَلاوَة مُنقَطِعَة وحَلاوَة الإِیمانِ تَزدادُ حَلاوَتُهَا اتِّصالاً بِک. إلهی، وإنَّ قَلبی قَد بَسَطَ أمَلَهُ فیک، فَأَذِقهُ مِن حَلاوَة بَسطِک إیاهُ البُلوغَ لِما أمَّلَ، إنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدیرٌ (بحار الأنوار، ص94 _ 96، ح12).

بهره مندی از این شیرینی، بسته به برخورداری از ایمان کامل است و فرد، هر اندازه که از ایمان برخوردار باشد، به همان اندازه از حلاوت آن نیز بهره مند خواهد شد.

امام کاظم علیه السلام در همین باره نقل می کند که مسیح علیه السلام به حواریان گفت: «... ای بندگان بد! گندم را پاک و تمیز کنید و نیکو آردش نمایید تا مزۀ آن را بیابید و از خوردنش لذّت ببرید. همچنین، ایمان را نیز ناب و کامل گردانید تا شیرینی آن را بچشید و سرانجامش شما را سود بخشد».(1)

در روایات، عواملی برای چشیدن شیرینی ایمان به خدا بیان شده که به ظاهر متفاوت اند؛ ولی به نظر می رسد که محور همۀ آنها بُعد «حبّ انسان» است. بر اساس این روایات، اگر نظام حبّ انسان از الگوی خاصّی پیروی کند، فرد، مزۀ ایمان به خدا را خواهد چشید. این الگو، چند بُعدی است. یک بُعد آن، دوستی با خدا و فرستادۀ اوست؛ بُعد دیگر آن دوستی در راه خداست؛ و بُعد سوم آن، توحیددوستی است. بر اساس بُعد نخست، باید خدا و رسولش بیش از دیگران مورد محبّت فرد باشد و در حقیقت، محبّت آنان را بر محبّت دیگران ترجیح دهد، هر چند منافع مادی داشته باشد. بر اساس بُعد دوم، باید مبنای دوستی و دشمنی با دیگران، خداوند متعال باشد. لذا به خاطر خدا با دیگران دوستی و به خاطر خدا با آنان دشمنی کند، نه به خاطر منافع مادی. بر اساس بعد سوم، باید توحید و خداپرستی، نزد فرد، دوست داشتنی تر از شرک به خدا باشد، حتّی به قیمت درافتادن در آتش بزرگ برافروخته. چنین فردی باید چنان که از دوزخ فراری است، از کفر و شرک تنفّر داشته باشد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

ثَلاثٌ مَن کنَّ فیهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاوَةَ الإِیمانِ وطَعمَهُ: أن یکونَ اللّهُ عزّ وجلّ ورَسولُهُ أحَبَّ إلَیهِ مِمّا سِواهُما، وأن یحِبَّ فِی اللّهِ وأن یبغِضَ فِی اللّهِ، وأن توقَدَ نارٌ عَظیمَةٌ فَیقَعَ فیها أحَبُّ إلَیهِ مِن أن یشرِک بِاللّهِ شَیئا.(2)سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشد، شیرینی و مزۀ ایمان را چشیده است: اوّل این که خدا و پیامبرش نزد او محبوب تر از هر چیز و هر کس دیگر باشند. دوم این که برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد. و سوم این که اگر آتشی بزرگ برافروخته شود و در آن افتد، برایش محبوب تر از آن باشد که چیزی را شریک خدا قرار دهد.

ایشان در سخن دیگری می فرماید:

ص :495


1- . امام کاظم علیه السلام : إنَّ المَسیحَ علیه السلام قالَ لِلحَوارِیینَ:... یا عَبیدَ السَّوءِ نَقُّوا القَمحَ وطَیبوهُ وأدِقّوا طَحنَهُ تَجِدوا طَعمَهُ ویهنِئکم أکلُهُ، کذلِک فَأَخلِصُوا الإِیمانَ وأکمِلوهُ تَجِدوا حَلاوَتَهُ وینفَعکم غِبُّهُ (تحف العقول، ص392 وص 507).
2- . سنن النسائی، ج8، ص94؛ تاریخ بغداد، ج2، ص199، ح629.

ثَلاثٌ مَن کنَّ فیهِ وَجَدَ حَلاوَةَ الإِیمانِ: أن یکونَ اللّهُ ورَسولُهُ أحَبَّ إلَیهِ مِمّا سِواهُما، وأن یحِبَّ المَرءَ لا یحِبُّهُ إلّا للّهِ، وأن یکرَهَ أن یعودَ فِی الکفرِ کما یکرَهُ أن یقذَفَ فِی النّارِ.(1)سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشد، شیرینی ایمان را چشیده است: خدا و پیامبرش را از هر چیز دیگر دوست تر بدارد؛ هر کس را دوست دارد، تنها برای خدا دوست داشته باشد؛ و خوش نداشته باشد که به کفر باز گردد، همان گونه که خوش ندارد در آتش افکنده شود.

در تمام اینها، محور آن است که نظام حبّ و بغض بر محور «الله» تنظیم شود. حبّ و بغض، یکی از شدیدترین گرایش های انسان است. اگر کسی بتواند در حبّ و بغض، خدا را بر منافع شخصی و هوس های نفسانی ترجیح دهد، شیرینیِ ایمان به خدا را خواهد چشید.

در برخی دیگر از روایات نیز مواردی آمده که به نظر می رسد همگی، گرد همین امر می چرخند. یکی از روشن ترینِ آنها مسئلۀ دل نابستگی به دنیاست. دلبستگی به دنیا در برابر دلبستگی به خدا قرار دارد و ایمان، پیوندی ناگسستنی با دلبستگی به خدا دارد.(2) از این رو، کسی که در وجودش علاقه به دنیا باشد، نمی تواند طعم ایمان به خدا را بچشد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره تصریح می کند: حَرامٌ عَلی قُلوبِکم أن تَعرِفَ حَلاوَةَ الإِیمانِ حَتّی تَزهَدَ فِی الدُّنیا.(3)بر دل های شما حرام است که شیرینی ایمان را بچشند، مگر آن گاه که به دنیا بی رغبت شوند.

بر همین اساس، کسی شیرینی ایمان را می چشد که برای او دیگر تفاوت نکند که دنیا به کام کیست. به همین جهت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لا یجِدُ الرَّجُلُ حَلاوَةَ الإِیمانِ فی قَلبِهِ حَتّی لا یبالِی مَن أکلَ الدُّنیا.(4)آدمی، شیرینیِ ایمان را در دلش نمی یابد، مگر آن که برایش مهم نباشد چه کسی دنیا را خورْد.

بنا بر این، تنظیم دلبستگی _ که مربوط به بُعد حبّ است _ موجب چشیدن لذّت ایمان می گردد.

ص :496


1- . صحیح البخاری، ج1، ص14، ح16، وص 16، ح21؛ صحیح مسلم، ج1، ص66، ح67. ر. ک: مسند ابن حنبل، ج3، ص157، ح7972 و ج5، ص470، ح16194؛ المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص4٤، ح3؛ تاریخ دمشق، ج53، ص73، ح11168؛ دستور معالم الحکم، ج1، ص271، ح4٤0.
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : الایمانُ فی قَلبِ الرَّجُلِ أن یُحِبَّ اللهَ عزّ وجلّ ( الفردوس، ج1، ص114، ح386).
3- . الکافی، ج2، ص128، ح2؛ مشکاة الأنوار، ص209، ح568.
4- . الکافی، ج2، ص128، ح2.

دیگری، مسئلۀ «تقدیر» است. ما ممکن است در بارۀ رَوَند زندگی، علاقه و گرایش خاصّی داشته باشیم. بر اساس این علاقه، از به دست آوردن دنیا خرسند می شویم و از فقدانش، غمین.(1) این در حالی است که دنیا، تقدیر کننده ای دارد که بر اساس مصلحت بشر _ نه خواست و میل او _ امور زندگی را تدبیر می کند. از این رو، کسی که محور محبّت و گرایش او، الله است، به تقدیر الهی رضایت می دهد و خواست او را بر خواست خود مقدّم می دارد و این گونه است که طعم ایمان را می چشد. در همین راستا، امام صادق علیه السلام نقل می کند که امیر مؤمنان علیه السلام هماره می فرمود: لا یجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِیمانِ حَتّی یعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم یکن لِیخطِئَهُ وأنَّ ما أخطَأَهُ لَم یکن لِیصیبَهُ، وأنَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللّهُ عز و جل.(2)هیچ بنده ای طعم ایمان را در نمی یابد، مگر آن گاه که بداند آنچه به او رسیده است، نمی شد که نرسد و آنچه به او نرسیده است، ممکن نبود که برسد، و این که زیان رسان و سودبخش، تنها خداوند عز و جل است و بس.

بنا بر این، کسی می تواند طعم ایمان را بچشد که به تقدیر الهی _ چه خوشایند و چه ناخوشایند آن _ راضی باشد.(3) مسئلۀ دیگر، «پذیرش رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دین خدا» است که زیر مجموعۀ خدامحوریِ نظام محبّت قرار می گیرد. خوددوستی، ممکن است با دین پذیری در تضاد قرار گیرد. بر اساس روایتی، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله معتقد است کسی مزۀ ایمان را می چشد که صاحبْ اختیاریِ خداوند، و رسول بودن محمّد صلی الله علیه و آله و دینْ قرار گرفتن اسلام را برای خود بپسندد.(4) در همین راستا، در خطبه ای از امام صادق علیه السلام _ که دربارۀ احوال و صفات امامان  ایراد شده _ از امام شناسی، به عنوان عاملی برای درک مزۀ ایمان یاد شده(5) که می تواند در کنار پذیرش رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دین، طبقه بندی شود که همگی، ابعادی از تنظیم حبّ و بغض اند.

ص :497


1- . امام علی علیه السلام _ در نامه ای به ابن عبّاس _ : أمّا بَعدُ، فَإِنَّ المَرءَ لَیفرَحُ بِالشَّیءِ الَّذی لَم یکن لِیفوتَهُ، ویحزَنُ عَلَی الشَّیءِ الَّذی لَم یکن لِیصیبَهُ... (نهج البلاغة، نامۀ 66). نیز، ر. ک: الکافی، ج8، ص240، ح327.
2- . همان، ج2، ص58، ح7 و ص58، ح4. نیز، ر. ک: تحف العقول، ص207 و 218.
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لا یجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِیمانِ حَتّی یؤمِنَ بِالقَدَرِ کلِّهِ. (سنن الکبری، ج10، ص345، ح20878). نیز، ر.ک: المعجم الکبیر، ج9، ص157، ح8789؛ کنز العمّال، ج1، ص126، ح595.
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ذاقَ طَعمَ الإِیمانِ مَن رَضِی بِاللهِ رَبّا وبِالإِسلامِ دینا وبِمُحَمَّدٍ رَسولاً (صحیح مسلم، ج1، ص62، ح56؛ سنن الترمذی، ج5، ص14، ح2623؛ مسند ابن حنبل، ج1، ص4٤5، ح1778).
5- . امام صادق علیه السلام _ فی خُطبَة لَهُ یذکرُ فیها حالَ الأَئِمَّة علیهم السلام وصِفاتِهِم _ : إنَّ اللهَ عز و جل أوضَحَ بِأَئِمَّة الهُدی مِن أهلِ بَیتِ نَبِینا عَن دینِهِ، وأبلَجَ بِهِم عَن سَبیلِ مِنهاجِهِ، وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ ینابیعِ عِلمِهِ، فَمَن عَرَفَ مِن اُمَّة مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله واجِبَ حَقِّ إمامِهِ وَجَدَ طَعمَ حَلاوَة إیمانِهِ، وعَلِمَ فَضلَ طِلاوَة إسلامِهِ ( الکافی، ج1، ص203، ح2؛ مختصر بصائر الدرجات، ص89).

مسئلۀ سوم، «گذشت از مال و پرداخت آن در راه خدا» است. علاقه به مال نیز ممکن است با علاقه به خداوند در تضاد قرار گیرد. به همین جهت، در روایت دیگری، گذشته از توحید و نفی شرک، دو عامل دیگر برای چشیدن طعم ایمان مطرح شده که یکی پرداخت زکات با میل و رغبت و دیگری دادن بهترین جنس به عنوان زکات است.(1) در این دو نیز _ که از امور مالی هستند _ ، صحبت از گذر از علاقه به مال برای رضای خداست که می تواند بُعد دیگری در تنظیم نظام حبّ و بغض ارزیابی شود. حوزۀ چهارم، حوزۀ «اخلاقیات» است. ایمان، بُعد اخلاقی نیز دارد. کسی ایمان کامل دارد و می تواند از طعم شیرین آن بهره مند گردد که به اخلاق آن نیز آراسته باشد. بویژه در این باره بر صداقت و راستی تأکید جدّی شده است. این بدان جهت است که صداقت، یکی از نشانه های ایمان واقعی و درونی است.(2) امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

لا یجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِیمانِ حَتّی یترُک الکذِبَ هَزلَهُ وجِدَّهُ.(3)طعم ایمان را نمی یابد، مگر آن که دروغ گفتن را، به شوخی یا جدّی، ترک گوید.در برخی روایات، ترک مِراء (جرّ و بحث) نیز به آن اضافه شده است.(4)

ﻫ _ مناجات با خدا

یکی از لذّت های معنوی، لذّت دعا و مناجات است. در اهمیت دعا همین بس که «برترین عبادت»(5) و بلکه «روح و مغز عبادت» معرفی شده است(6) و به همین دلیل، «سودمندتر از قرائت قرآن» بلکه «با فضیلت تر از همۀ عبادات» از آن یاد شده است.(7) دعا، کلید رحمت الهی، موجب تأمین خواسته ها، سلامتی از شیطان است.(8) آنچه به بحث ما بیشتر مربوط می شود، این که دعا و مناجات با خدا، یکی از بهترین انواع ارتباط با خداست. طبق برخی روایات، دعا و مناجات، مایۀ

ص :498


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : ثَلاثٌ مَن فَعَلَهُنَّ فَقَد طَعِمَ طَعمَ الإِیمانِ: مَن عَبَدَ اللهَ وَحدَهُ وأنَّهُ لا إلهَ إلَا اللهُ، وأعطی زَکاة مالِهِ طَیبَة بِها نَفسُهُ رافِدَة عَلَیهِ کلَّ عامٍ، ولا یعطِی الهَرِمَة و لَا الدَّرِنَة ولَا المَریضَة ولَا الشَّرَطَ اللَّئیمَة ولکن مِن وَسَطِ أموالِکم، فَإِنَّ اللهَ لَم یسأَلکم خَیرَهُ ولَم یأمُرکم بِشَرِّهِ ( السنن الکبری، بیهقی، ج4، ص161، ح7275؛ کنز العمّال، ج1، ص25، ح10).
2- . امام صادق علیه السلام : لا تَغتَرُّوا بِصَلاتِهِم وَلا بِصِیامِهِم؛ فَإنَّ الرَّجُلَ رُبَّما لَهِجَ بِالصَّلاة وَالصَّومِ حتّی لَو تَرَکهُ استَوحَشَ، وَلکنِ اختَبِرُوهُم عِندَ صِدقِ الحَدیثِ وَأداءِ الأمانَة ( الکافی، ج2، ص104، ح2).
3- . الکافی، ج2، ص340، ح11؛ المحاسن، ج1، ص209، ح372؛ تحف العقول، ص216.
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لا تَدخُلُ حَلاوَة الإِیمانِ قَلبَ امرِیً حَتّی یترُک بَعضَ الحَدیثِ لِخَوفِ الکذِبِ وإن کانَ صادِقا، ویترُک بَعضَ المِراءِ وإن کانَ مُحِقّا ( الفردوس، ج5، ص104، ح7608).
5- . ر. ک: نهج الدعا، ج1، ص48 (أفضَلُ العِبَادَةِ).
6- . ر. ک: همان، ص46 (مُخُّ العِبَادَةِ).
7- . ر. ک: همان، ص52 (أفضَلُ مِن کِثرَةِ القِراءَةِ والصَّلاةِ).
8- . ر. ک: همان، ص66 (بَرَکاتِ الدُّعاءِ).

تقرّب به خدا،(1) انس در تنهایی،(2) زنده شدن دل(3) و بهره مندی از آن(4) می شود و همین امر، موجب لذّت معنوی می گردد. امام زین العابدین علیه السلام ، خداوند متعال را به عنوان کسی که عارفان را به لذّت مناجاتش خو داده، یاد می کند.(5) به هر حال، یکی از بهترین راه های لذّت بخش ارتباط معنوی با پروردگار، دعا و مناجات با خداوند متعال است. معصومان علیهم السلام مناجات های عاشقانه و عارفانۀ زیادی با خداوند داشته اند که تحلیل و بررسی آنها از حوصلۀ این تحقیق، خارج است. نکتۀ مهم این که دلبستگی به دنیا، موجب از بین رفتن لذّت مناجات می گردد. به گزارش امام صادق علیه السلام ، کمترین کیفری که خداوند متعال به دنیادوستان می دهد، این است که شیرینیِ مناجات خود را از آنان سلب می کند.(6)

و _ قرآن خواندن

قرآن، سخن خداوند و حاوی معارف اصیل و ناب الهی است و انسان، فطرتی پاک و خداجوی دارد. از این رو، آیات قرآن کریم، سخن دل نشینی از سوی خاستگاه اصلی انسان، یعنی خداوند متعال به شمار می رود. امام علی علیه السلام بر این باور است که هر کس به تلاوت قرآن انس گیرد، جدایی برادران، او را به تنهایی نیندازد.(7) به همین جهت، خواندن آیات نورانی قرآن کریم، مایۀ شادی قلب می گردد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از خداوند می خواهد که قلب او را با قرآن شاد سازد.(8) همچنین گاه قلب انسان زنگار می گیرد و همین می تواند موجبات کدورت و گرفتگیِ باطن شود.

ص :499


1- . امام علی علیه السلام : التَّقَرُّبُ إلَی اللهِ تَعالی بِمَسأَلَتِهِ، وإلَی النّاسِ بِتَرکها (غرر الحکم، ح1801 و 205٥؛ عیون الحکم والمواعظ، ص54، ح1394و ص63، ح1619 و 1620).
2- . فلاح السائل عن جمیل بن درّاج: دَخَلَ رَجُلٌ عَلی أبی عَبدِ اللهِ علیه السلام فَقالَ لَهُ: یا سَیدی، عَلَت سِنّی وماتَ أقارِبی، وأنَا خائِفٌ أن یدرِکنِی المَوتُ ولَیسَ لی مَن آنِسُ بِهِ وأرجِعُ إلَیهِ. فَقالَ لَهُ: إنَّ مِن إخوانِک المُؤمِنینَ مَن هُوَ أقرَبُ نَسَبا أو سَبَبا، واُنسُک بِهِ خَیرٌ مِن اُنسِک بِقَریبٍ، ومَعَ هذا فَعَلَیک بِالدُّعاءِ (فلاح السائل، ص303، ح205).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ عز و جل لَیحیی قَلبَ المُؤمِنِ بِالدُّعاءِ ( الفردوس، ج1، ص168، ح625).
4- . امام صادق علیه السلام : أوحَی اللهُ عز و جل إلی داوودَ علیه السلام : یا داوودُ، بی فَافرَح، وبِذِکری فَتَلَذَّذ، وبِمُناجاتی فَتَنَعَّم، فَعَن قَریبٍ اُخلِی الدّارَ مِنَ الفاسِقینَ، وأجعَلُ لَعنَتی عَلَی الظّالِمینَ ( الأمالی، صدوق، ص263، ح280؛ روضة الواعظین، ص505).
5- . امام زین العابدین علیه السلام _ فِی المُناجاة الإِنجیلِیة _ : یا مَن آنَسَ العارِفینَ بِطیبِ مُناجاتِهِ، وألبَسَ الخاطِئینَ ثَوبَ مُوالاتِهِ (بحار الأنوار، ج94، ص157، ح22).
6- . امام صادق علیه السلام : إذا رَأَیتُمُ العالِمَ مُحِبّا لِدُنیاهُ فَاتَّهِموهُ عَلی دینِکم؛ فَإِنَّ کلَّ مُحِبٍّ لِشَیءٍ یحوطُ ما أحَبَّ. وقال صلی الله علیه و آله : أوحَی اللهُ إلی داودَ علیه السلام : لا تَجعَل بَینی وبَینَک عالِما مَفتونا بِالدُّنیا؛ فَیصُدَّک عَن طَریقِ مَحَبَّتی؛ فَإِنَّ اُولئِک قُطّاعُ طَریقِ عِبادِی المُریدینَ. إنَّ أدنی ما أنَا صانِعٌ بِهِم أن أنزَعَ حَلاوَة مُناجاتی عَن قُلوبِهِم ( الکافی، ج1، ص46، ح4؛ علل الشرائع، ص394، ح12؛ مشکاة الأنوار، ص140؛ تحف العقول، ص397).
7- . مَن أنِسَ بِتِلاوَة القرآنِ لم تُوحِشهُ مُفارَقَة الإخوانِ (غرر الحکم، ح8790).
8- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعایی که به امام علی علیه السلام تعلیم داد:... اللّهُمَّ نَوِّر بِکِتابِکَ صَدرِی واشرَح بِهِ صَدرِی وفَرَّح بِهِ قَلبِی ( الکافی، ج2، ص577، ح2؛ قرب الإسناد، ص5، ح16).

چیزی که می تواند این زنگار را از بین ببرد، قرآن است. ابن عمر نقل می کند که روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «این دل ها نیز همانند آهن، زنگار می بندد». به ایشان گفته شد: ای رسول خدا! صیقل دهندۀ دل ها چیست؟ فرمود: «تلاوت قرآن».(1) بنا بر این، با استفاده از تلاوت قرآن می توان به لذّت معنوی دست یافت.

ز _ نماز خواندن

از دیگر رفتارهای مذهبی ای که می تواند لذّت معنوی را به وجود آورد، نماز است. یکی از مهم ترین توصیف های قرآن کریم در بارۀ نماز، عبارت (أقِمِ الصَّلاةَ لِذِکری) است. بر اساس این آیه، نماز، یاد خداست و پیش تر گذشت که یادکَرد خدا، به جهت اتّصال انسان به منبع اصلی خود، موجب لذّت می شود. به همین جهت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز را مایۀ چشم روشنیِ خود می داند(2) و به آن عشق می ورزد(3) و ارزش آن را از هر آنچه خورشید بر آن می تابد، بیشتر می داند.(4) نماز، همانند خوراک و نوشاب، یکی از نیازهای انسان است، با این تفاوت که هر چه از این عامل استفاده شود، انسان سیر نمی شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: إنَّ اللهَ تَعالی جَعَلَ قُرَّةَ عَینی فِی الصَّلاةِ، وحَبَّبَها إلَی کما حُبِّبَ إلَی الجائِعِ الطَّعامُ، وإلَی الظَّمآنِ الماءُ، فَإِنَّ الجائِعَ إذا أکلَ الطَّعامَ شَبِعَ، وإذا شَرِبَ الماءَ رَوِی، وأنا لا أشبَعُ مِنَ الصَّلاةِ.(5)خداوند متعال، روشنی چشم مرا در نماز نهاده است و آن را محبوب من ساخته، همان گونه که خوراک را برای گرسنه و آب را برای تشنه، خوشایند کرده است. همانا گرسنه، پس از خوردن غذا، سیر می شود و تشنه، پس از نوشیدن آب، سیراب می گردد؛ ولی من از نماز سیر نمی شوم.نماز، موانع ارتباط نزدیک با خداوند متعال را _ که گناهان باشد _ ، از میان بر می دارد(6) و جان

ص :500


1- . کنز العمّال عن ابن عمر: قال رسول الله صلی الله علیه و آله : إنّ هذهِ القُلوبَ تَصدَأُ کما یصدَأُ الحَدیدُ. قیلَ: یا رسول الله، فما جَلاؤها؟ قالَ: تِلاوَة القرآنِ ( کنز العمّال، ح24٤1).
2- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : جُعِلَ قُرَّة عَینی فِی الصَّلاة ( الکافی، ج5، ص321، ح7؛ الخصال، ص165، ح218).
3- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : قالَ لی جَبرَئیل علیه السلام : إنَّه قَد حُبِّبَ إلَیک الصَّلاة فَخُذ مِنها ما شِئتَ (مسند ابن حنبل، ج1، ص528، ح2205؛ المعجم الکبیر، ج12، ص166، ح12929).
4- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _ لمّا نَزَلَت هذِهِ الآیة: «أقِمِ الصَّلاة طَرَفَی النَّهارِ» _ : ما اُحِبُّ أن لی بِها ما طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ وغَرَبَت ( الزهد، ابن مبارک، ص317، ح906).
5- . الأمالی، طوسی، ص528، ح1162؛ مکارم الأخلاق، ج2، ص366، ح2661؛ تنبیه الخواطر، ج2، ص54.
6- . (وأقِمِ الصَّلاة طَرَفَی النَّهارِ وزُلَفًا مِنَ اللَّیلِ إنَّ الْحَسَناتِ یذهِبنَ السَّیئاتِ ذلِک ذِکری لِلذّاکرینَ) (سورۀ هود، آیۀ 114). ر. ک: الصلاة فی الکتاب والسنّة، ص111 _ 114 (ذهاب السیئات)، ح391 _ 408.

انسان را پاک می گرداند(1) و سپس شیطان را دور می سازد(2) و فرد را از کارهایی که موجب دوری از خدا و غفلت از او می شود، بازمی دارد(3) و هر خیری را نصیب انسان می کند(4) و بدین سان، موجب نزول رحمت الهی می شود(5) و انسان را به خدا نزدیک می سازد(6) و در نهایت، وارد بهشت می کند(7) که انتهای شادکامی است.

ص :501


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّما مَثَلُ الصَّلاة فیکم کمَثَلِ السَّری _ وهُوَ النَّهرُ _ عَلی بابِ أحَدِکم یخرُجُ إلَیهِ فِیالیومِ واللَّیلَة، یغتَسِلُ مِنهُ خَمسَ مَرّاتٍ، فَلَم یبقَ الدَّرَنُ مَعَ الغَسلِ خَمسَ مَرّاتٍ، ولَم تَبقَ الذُّنوبُ مَعَ الصَّلاة خَمسَ مَرّاتٍ ( کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص211 ح640؛ الأمالی، مفید، ص189، ح16؛ صحیح مسلم، ج1، ص463، ح284). نیز، ر. ک: الصلاة فی الکتاب والسنة، ص114 و 115 (طَهارَةُ النَّفسِ)، ح410 _ 414.
2- . ر. ک: همان، ص116 (طَردُ الشَّیطانِ)، ح415 _ 418.
3- . ر. ک: همان، ص116 (المَنعُ مِنَ الفَحشاءِ والمُنکَرِ)، ح419 _ 421.
4- . ر. ک: همان، ص120 (الوُصولُ إلی کُلِّ خَیرٍ)، ح443 _ 444.
5- . ر. ک: همان، ص118 (نُزولُ الرَّحمَةِ)، ح431 _ 439.
6- . ر. ک: همان، ص120 (التَّقرُّبُ إلَی اللهِ)، ح445 _ 449.
7- . ر. ک: همان، (دُخولُ الجَنَّةِ)، ح450 _ 454.

ص :502

فصل یازدهم: الگوی اسلامیِ شادکامی

اشاره

در این فصل، نخست با توجّه به مجموعه مباحث پیشین، به تبیین الگوی شادکامی از دیدگاه اسلام پرداخته می شود و سپس نتایج، محدودیت ها و پیشنهادها مطرح خواهند شد.

1. الگوی شادکامی

اشاره

الف _ مؤلّفه ها

بنا بر تعریف، سعادت، دو رکن اساسی دارد که عبارت اند از: «خیر» و «سُرور»؛(1) یعنی زندگیِ مبتنی بر خیر که همراه با سُرور باشد. این، علاوه بر دیگر مستنداتی که گذشت، می تواند دو مؤلّفۀ شادکامی از دیدگاه اسلام را توجیه کند که عبارت اند از: «رضامندی» و «نشاط». خیر و سرور، عواملی برای تحقّق رضامندی و نشاط اند. بر اساس آنچه گفتیم، اساس احساس رضامندی، بر خیر بودن تقدیر و اساس احساس نشاط، بر لذّت و شادی استوار است. در حقیقت می توان گفت که این تعریف از سعادت (شادکامی)، تعریفی در سطح عوامل و اسباب است، نه ماهیت اصلی.

(نمودار 11 _ 1) نمودار هماهنگی مؤلّفه های شادکامی با تعریف آن

ص :503


1- . البته پیش تر مؤلّفۀ سومی نیز به نام «پایداری» را مطرح کردیم که درست است؛ امّا این مؤلّفه در حقیقت، وصفی برای دو مؤلّفۀ دیگر به نظر می رسد. از این رو، دو مؤلّفۀ اساسی را خیر و سرور دانستیم.

امّا نکتۀ مهم این که هر کدام از این دو، خود اقسام دیگری دارند. رضامندی، مفهومی عام دارد که دارای چهار بخش است. این بدان جهت است که «متعلّق» و یا به تعبیری، موضوع رضامندی، قضا و قدر است و قضا و قدر، نخست به دو بخش تقسیم می شود: تکوینی و تشریعی و سپس بُعد تکوینی آن به خوشایند و ناخوشایند، و بُعد تشریعی آن به باید و نباید تقسیم می شود. از سوی دیگر، متعلّق نشاط نیز بُعد هیجانی انسان است و این بُعد، متناسب با ابعاد وجودیِ انسان، به دو بخش مادی و معنوی تقسیم می شود. بنا بر این، در مجموع می توان گفت که شادکامی، ساختاری شش قسمتی دارد.

(نمودار 11_ 2) نمودار ابعاد مختلف زندگی

هر کدام از این ابعاد، واکنش مخصوص خود را دارند. واکنش به تقدیر _ به عنوان یک کلّ _ رضامندی است و حالت مربوط به هیجان، نشاط نام دارد. رضامندی در ابعاد خود نیز واکنش های خاص خود را دارد. در بُعد تکوین، واکنش مثبت به خوشایند، «شکر»، و واکنش مثبت به ناخوشایند، «صبر» نام دارد. همچنین در بُعد تشریع، واکنش مثبت به بایدها، «رغبت»، و واکنش مثبت به نبایدها، «کراهت» نام دارد. نشاط نیز ترکیبی از لذّت مادی و معنوی است.

ص :504

ب _ پایۀ نظری

تا کنون، ساختار شادکامی را مشخص ساختیم. آنچه باقی می ماند، مبانی و عوامل آن است که در ادامه به بررسی آن می پردازیم.

ب _ پایۀ نظری

در یک جمله می توان گفت که شادکامی، مبتنی بر «واقعیت های توحیدی» است (مبانی) که اگر شناخته شوند و فرد خود را با آنها تنظیم کند (عوامل)، به شادکامی دست می یابد. در توضیح و تبیین این عبارت باید گفت که نظام هستی به معنای عام آن، واقعیت هایی دارد که از توحید سرچشمه می گیرد و به همین جهت، آنها را «واقعیت های توحیدی» نامیدیم. این واقعیت ها، مجموعۀ مبانی ای را تشکیل می دهند که چون همۀ آنها بر محور توحید می چرخند، می توان «مبانیِ توحیدی» نیز نام نهاد. مبانی توحیدی، چهار گونه اند که عبارت اند از: خداشناختی؛ جهان شناختی؛ انسان شناختی؛ دین شناختی. علّت چهارگونه بودن مبانی نیز آن است که شادکامی، مربوط به «انسان» است. انسان در محیطی به نام «جهان» زندگی می کند و برنامه ای به نام «دین» دارد. هر کدام از این سه ضلع، ویژگی هایی دارند که بدون در نظر گرفتن آنها، نمی توان به شادکامی دست یافت. تا ویژگی های جهان به عنوان محیط زندگی انسان و ظرف تحقّق شادکامی _ ، ویژگی های انسان _ به عنوان موجودی که شادکامیِ او مورد بحث قرار می گیرد، و ویژگی های دین _ به عنوان برنامۀ زندگی انسان _ ، شناخته نشوند، تحقّق شادکامی، ناممکن است. جالب این

ص :505

که همۀ این امور سه گانه را نیز «خداوند متعال» تنظیم و تقدیر می کند. البته میان مبانیِ چهارگانۀ شادکامی _ که مجموعۀ «توحید» را تشکیل می دهند _ ، نظام خاصی برقرار است. در این مجموعه، مبانیِ خداشناختی در رأس قرار دارد و از آن، مبانی جهان شناختی، انسان شناختی و دین شناختی، سرچشمه می گیرند.

نمودار (11_4) نمودار طبقه بندی مبانیِ شادکامی

با توجّه به این واقعیت ها، می توان گفت که آنچه شادکامی را تحقّق می بخشد، شناخت این واقعیت ها و تنظیم خود و زندگی با آنها است. در واقع، شادکامی، حقیقتی است موجود که با توجّه به انواع چهارگانۀ مبانی، تعریف می شود و به دست می آید که این خود، یکی از قوانین و واقعیت هاست. بنا بر این، تحقّق شادکامی، وابسته به «واقعیت شناسی توحیدی» و «هماهنگ سازی با واقعیت های توحیدی» است.(1)

این، در یک نگاه کلان، همان چیزی است که در بحث عوامل و طراحی یک الگو، از آن با عنوان «زندگی موحّدانه» یاد کردیم. در زندگی موحّدانه، خدا، معنای زندگی قرار می گیرد و فرد، همۀ امور زندگی خود را _ که شامل: شناخت ها و باورها، احساسات و عواطف، و رفتارها هستند _ ، بر اساس واقعیت های توحیدی تنظیم می کند و از این رهگذر، به شادکامی دست می یابد. این، تفسیری عینی و کاربردی از اصولی ترین اصل اصول دین، یعنی «توحید» است.(2) برخی از متون به

ص :506


1- . امام خمینی رحمه الله علیه در بیانی گویا تصریح می کند که: اگر سرّ «لیلة القدر» و سرّ «نزول ملائکه» در شب های قدر ... را ما بدانیم، همۀ مشکلات ما آسان می شود. تمام مشکلاتی که ما داریم، برای این است که ما محجوبیم از این که واقعیت را آن طور که هست و نظام هستی را به آن طوری که تنظیم شده است، مشاهده کنیم. ما گمان می کنیم که حیاتِ در این جا چیزی است و نبودن در این جا نقصی است؛ در صورتی که حیات در این جا نازلۀ آن حقیقتی است که از عالم غیب آمده است و موت _ اگر چنانچه موت انسانی باشد _ رجوع به همان مرتبه ای است که در اول بوده است... دعوت ها هرچه می شود مقدّمه است برای این که انسان را بیدار کنند، انسان را بفهمانند به «او»، ارائه بدهند به «او» که چه بوده است و چه هست و چه خواهد بود و عالم چه جور است وضعش با ذات مقدس حق تعالی (صحیفۀ نور، ج19 ص171).
2- . نگارنده بر این باور است که در اصول دین نیز یک اصل، اصل بنیادین است _ که توحید است _ و دیگر اصول، در رتبۀ بعد قرار دارند و از آن سرچشمه می گیرند.

صورت کلّی صادر می شوند و به بیان این حقیقت کلان می پردازند. بر اساس متون دینی، ایمان و باور به خداوند متعال، هم موجب رضامندی می گردد و هم نشاط را به وجود می آورد و بدین سان، شادکامی تحقّق می یابد و این یعنی نقش بی مانند «خداباوری» در شادکامی.

در تحلیل این امر باید گفت که بر اساس آنچه در بحث مبانی گذشت، توحید و خداباوری _ که ریشۀ همۀ مبانی است _ در دو سطح اثر می گذارد:

یک. در سطح نخست، موجب می شود که در یک نگاه کلان، از سویی، فرد، همۀ تقدیرهای چهارگانۀ خداوند متعال را مبتنی بر «خیر» بداند و به احساس رضامندی کلّی دست یابد، و از سوی دیگر، بر اساس خواست خداوند، «لذّت» خود را تأمین کند و به نشاط دست یابد.

دو. در سطحی پایین تر و عینی تر، توحید و خداباوری، موجب می شود که فرد در بُعد خوشایند، همۀ داشته های زندگی خود را ببیند و آنها را از خدا بداند و برای آنها ارزش قائل باشد و در نتیجه، «شُکر» تحقّق یابد؛ و در بُعد ناخوشایند، موجب می شود که دردها و رنج ها را به مصلحت خود بداند و آنها را تحمّل نماید و در نتیجه، «صبر» تحقّق یابد. در بُعد بایدها موجب می شود که آنها را برنامۀ رسیدن به سعادت پایدار بداند و در نتیجه، «رغبت به طاعت» شکل گیرد؛ و در بُعد نبایدها موجب می شود که آنها را مانع تحقّق شادکامی بداند و در نتیجه، «کراهت از معصیت» شکل گیرد. به دنبال آن نیز عمل به بایدها و ترک نبایدها صورت می پذیرد. همچنین موجب می شود که لذّت های مادی و معنوی با همۀ ابعادش را تأمین نماید و در نتیجه، نشاط مادی و معنوی تحقّق یابد. بدین وسیله، همۀ ابعاد شادکامی تحقّق می یابد.

ج _ مناسبات تقدیر خدا و واکنش انسان

اشاره

در شادکامی، دو مقام داریم: یکی مقام «تقدیر» و دیگری مقام «تحقّق». مقام تقدیر، با مقام تحقّق، تفاوت دارد. درست است که همه چیز را خداوند متعال تقدیر می کند، امّا الزاماً هر چه تقدیر می کند، در زندگی انسان، محقّق نمی گردد؛ بلکه مشروط است (تقدیر مشروط) و شرط آن نیز واکنش مناسب انسان است. بنا بر این، ما با مراحل سه گانۀ «تقدیر»، «واکنش» و «تحقّق»، رو به رو هستیم که مناسبات آنها به شکل زیر تنظیم می شوند:

نمودار (11_5) مناسبات مراحل سه گانۀ تقدیر، واکنش و تحقّق

ص :507

نوع واکنش انسان، تعیین کنندۀ تحقّق یا عدم تحقّق خیر است. واکنش مناسب، موجب تحقّق تقدیر و واکنش نامناسب، موجب عدم تحقّق آن می گردد.

نمودار (11_6) نقش واکنش انسان در تحقّق یا عدم تحقّق تقدیر

تقدیر خدا به معنای عام کلمه،(1) اگر بخواهد در زندگی تحقّق یابد، نیازمند واکنش مناسب انسان است. در این جا مراد از تقدیر خدا، شادکامی است که در دو عنوان خیر و سرور، توزیع شده است. پیش تر در فصل مبانی گفتیم که بر اساس تفکّر توحیدی، همۀ امور از جمله شادکامی، نخست توسط خداوند متعال تقدیر می شود. لذا خارج از آن تقدیر، چیزی تحقّق نمی یابد و انسان باید در آن چارچوب حرکت کند تا به موفّقیت در هر امری دست یابد. بنا بر این، ماهیت شادکامی نیز توسط خداوند متعال تقدیر شده است و ما باید با شناخت آن، برای تحقّقش تلاش نماییم. بنا بر این، «شادکامی مقدّر» اگر با واکنش مناسب انسان روبه رو گردد، به «شادکامی تحقّق یافته» تبدیل می شود.

نمودار (11_7) شادکامیِ تحقّق یافته

اکنون بحث را در مؤلّفه های شادکامی پی می گیریم. شادکامی مقدّر، ترکیبی از «خیر مقدّر» و «سرور مقدّر» است. از این رو، شادکامی تحقّق یافته، از یک سو، متوقّف بر «تحقّق خیر مقدّر» است که آن را «خیر مؤثّر» نامیدیم و از سوی دیگر، متوقّف بر «تحقّق سرور مقدّر» است که آن را

ص :508


1- . هر چند اصطلاح تقدیر را تا کنون در کنار نشاط و در بارۀ امور چهارگانۀ پیش گفته به کار بردیم، امّا کاربردی عام تر نیز دارد که نشاط را هم شامل می گردد. در این کاربرد، مراد از تقدیر همۀ آن چیزی است که خداوند، آن را تقدیر می کند، از جمله نشاط.

«سرور مؤثّر» نامیدیم. سرور مؤثّر و خیر مؤثّر، چون در حدّ تقدیرند، تأثیری در زندگی انسان نخواهند داشت و تنها زمانی تأثیرگذار خواهند بود که تحقّق یافته باشند. پس می توان گفت:

سرور مؤثّر + خیر مؤثّر = شادکامی تحقّق یافته

وقتی شادی و سرور مؤثّر تحقّق یافت، احساس نشاط شکل می گیرد، و وقتی خیر مؤثّرْ تحقّق یافت، احساس رضامندی به وجود می آید. اکنون سؤال این است که چه چیزی خیر مقدّر و سرور مقدّر را به خیر مؤثّر و سرور مؤثّر تبدیل می کند؟ پاسخ در واکنش مناسب به هر کدام است. واکنش مناسب به سرور و شادی مقدّر، التذاذ یا لذّت بردن است که عوامل آن را در دو بُعد مادی و معنوی برشمردیم.

نمودار (11_8) نمودار نشاط مؤثّر

امّا واکنش مناسب به خیر مقدّر، کمی پیچیده و دو سطحی است؛ یک سطح آن، واکنشِ کلّی نسبت به تقدیر خداوند است و سطح دیگر آن، واکنشِ ناظر به موقعیت های چهارگانه (خوشایند و ناخوشایند / باید و نباید). واکنش کلّی، «رضامندی» و واکنش های ناظر به موقعیت، به ترتیب عبارت اند از: «شکر»، «صبر»، «رغبت به طاعت و انجام دادن آن» و «کراهت از معصیت و ترک کردن آن». آنچه دو سطحی بودن واکنش را تحلیل می کند، نوع مناسبات قضا و قدر با ابعاد چهارگانۀ آن است. این نوع، دو گونه ارزیابی را به وجود می آورد. وقتی خیرِ مقدَّر به عنوان یک کلّ و بدون توجّه به ابعاد، مورد ارزیابی قرار می گیرد، رضامندی از تقدیر به وجود می آید و وقتی ابعاد چهارگانه اش مورد ارزیابی قرار می گیرند، شکر، صبر، رغبت به طاعت و انجام دادن آن، و کراهت از معصیت و ترک کردن آن به وجود می آیند. وقتی چنین امری تحقّق یافت، خیر مقدّر به خیر مؤثّر تبدیل می شود و خیر مؤثّر، زندگی خوب را رقم می زند و در نتیجه، رضایت ثانویه از زندگی به وجود می آید. رضایت نخست، رضایت از تقدیر خیر بود و این رضایت، رضایت از تحقّق خیر (یا زندگی خوب) است.

ص :509

نمودار (11_9) نمودار خیر مؤثّر

پس در مجموع می توان گفت که شادکامی، ترکیبی از «زندگی خوب (خیر)» به اضافۀ «زندگی شاد(سرور)» است:

زندگی شاد + زندگی خوب = شادکامی

زندگی شاد، به انسان احساس نشاط می دهد و زندگی خوب، احساس رضامندی را به وجود می آورد و بدین سان، احساس شادکامی شکل می گیرد. پس احساس شادکامی، ترکیبی از «نشاط» و «رضامندی» است:

احساس نشاط + احساس رضامندی = شادکامی

ص :510

بنا بر آنچه گذشت، «خیر مقدَّر» اگر بخواهد در زندگی تحقّق یابد و یک زندگی خوب و مبتنی بر خوبی را شکل دهد، متوقّف بر «رضامندی کلّی از تقدیر» و «شکر در خوشایند»، «صبر در ناخوشایند»، «انجام دادن طاعت» و «ترک کردن معصیت» است. تحقّق زندگی خوب نیز رضامندیِ ثانویه از زندگی را به وجود می آورد. لذّت و شادی مقدّر نیز اگر بخواهد در زندگی تحقّق یابد، متوقّف بر «التذاذ صحیح در بُعد مادی و معنوی» است.

(نمودار 11 _ 10) نمودار تفصیلیِ شادکامی

از این رو، باید از یک سو عوامل شکر، صبر، طاعت و معصیت را به دست آورد تا خیر بودن تقدیرها، در زندگی تحقّق یابد و از سوی دیگر، عوامل لذّت های مادی و معنوی را نیز به دست آورد تا شادی و سرور تقدیر شده، حاصل گردد و در نهایت، شادکامی تحقّق یابد. از آن جا که بحث عوامل، از مسائل گسترده و دامنه دار در متون دینی اند، از ورود به آن خودداری می کنیم و بررسی آن را به پژوهش های دیگر وا می گذاریم.

ص :511

جمع بندی

از آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت که در رأس، باورهای اساسی افراد قرار دارند که این باورها، در رویارویی با موقعیت های عینی زندگی (تقدیرها و هیجان ها)، باورها و رفتارهای دیگری را تولید می کنند که موجب شکر در خوشایند، صبر در ناخوشایند، رغبت به طاعت و انجام دادن آن، کراهت از معصیت و ترک کردن آن، التذاذ مادی و التذاذ معنوی می گردد. چهار عنوان نخست، موجب رضامندی و دو عنوان بعدی، موجب نشاط می شوند. این مجموعه در نهایت، شادکامی را تولید می کند.

د _ منبع شناخت

د _ منبع شناخت

باورهای اساسی نیز در اصل، ریشه در توحید و واقعیت های توحیدی دارند. این واقعیت ها اگر شناخته شوند، شادکامی را به وجود می آورند. بهترین منبع نیز برای واقعیت شناسی، وحی است که در قرآن و حدیث، تجلّی یافته است. بنا بر این، در این جا با دو مفهوم اساسی رو به رو هستیم: یکی شناخت و دیگری الله (به عنوان منبع شناخت). این دو را می توان در اصطلاح «عقل عن الله»

ص :512

یافت. یکی از اصطلاحات مرکّبی که در متون دینی به چشم می خورد، «عقل عن الله» است. این اصطلاح، به معنای اخذ معرفت از خداوند متعال است که در قرآن و سنّت ارائه شده است.(1) جالب این که بر اساس روایات، کسی که معارف خود را از خداوند متعال گرفته باشد، او را در قضاهایش متّهم نمی کند(2) و به دستورهای او عمل می کند.(3) اساساً خداوند متعال، پیامبران را برای تحقّق همین امر فرستاده است.(4) بنا بر این، شادکامی، مبتنی بر «واقعیت شناسی توحیدی» است که باید از خداوند سرچشمه گیرد (عقل عن الله) و یک «زندگی توحیدی» را سامان دهد که در آن، نسبت به تقدیرهای خدا، رضایت داشته باشد و نشاط زندگی را تأمین کند. در این شیوۀ زندگی، صبر در ناخوشایند، شکر در خوشایند، رغبت به خدا و کراهت از معصیت به وجود می آید.

ص :513


1- . طریحی: عقل عن الله: أی عرف عنه، کأن أخذ العلم من کتاب الله وسنّة نبیه (مجمع البحرین، ج2، ص1250).
2- . امام کاظم علیه السلام : ینبَغی لِمَن عَقَلَ عَنِ اللهِ أن لا یستَبطِئَهُ فی رِزقِهِ، ولا یتَّهِمَهُ فی قَضائِهِ (الکافی، ج2، ص61، ح5؛ تحف العقول، ص408). امام رضا علیه السلام : کانَ فِی الکنزِ الَّذی قالَ اللهُ عز و جل: «وَ کانَ تَحْتَهُ کنزٌ لَّهُمَا» کانَ فیهِ: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. .. وینبَغی لِمَن عَقَلَ عَنِ اللهِ أن لا یتَّهِمَ اللهَ فی قَضائِهِ، ولا یستَبطِئَهُ فی رِزقِهِ (الکافی، ج2، ص59، ح9 ).
3- . تیسیر المطالب عن جابر بن عبداللّه: إنَّ النَّبی صلی الله علیه و آله تَلا هذِهِ الآیة: «وَ تِلْک الْأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یعْقِلُهَا إلّا الْعَلِمُونَ» قالَ: العالِمُ الَّذی عَقَلَ عَنِ اللّهِ عز و جل فَعَمِلَ بِطاعَتِهِ وَاجتَنَبَ سَخَطَهُ (تیسیر المطالب، ص146). پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : إنَّمَا العاقِلُ مَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ أمرَهُ ونَهیهُ (حلیة الأولیاء، ج9، ص387).
4- . یا هِشامُ، ما بَعَثَ اللهُ أنبِیاءَهُ ورُسُلَهُ إلی عِبادِهِ إلّا لِیعقِلوا عَنِ اللهِ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَة أحسَنُهُم مَعرِفَة، وأعلَمُهُم بِأَمرِ اللهِ أحسَنُهُم عَقلاً، وأکمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَة فِی الدُّنیا وَالآخِرَة (الکافی، ج1، ص13، ح12).

ص :514

فصل دوازدهم: شادکامی در روان شناسی مثبت گرا

اشاره

تا کنون، دیدگاه اسلام در بارۀ شادکامی را بیان کردیم. در این راستا، سازه ای برای شادکامی طراحی کردیم و مؤلّفه های آن را بیان نمودیم. سپس مبانیِ شادکامی را بررسی کردیم و چهار مبنا را توضیح دادیم. در مرحلۀ بعد نیز عوامل شادکامی را _ که ناظر به مؤلّفه های سازه است _ ، بیان نمودیم. اکنون نوبت مقایسۀ میان دیدگاه اسلام و روان شناسی مثبت گراست. در این بحث، نخست رویکردهای کلان را با هم مقایسه می کنیم و سپس نظریه ها و عوامل را با هم طرح و مقایسه خواهیم کرد. شاید شایسته بود که نظریه ها و عوامل جداگانه بررسی شوند؛ امّا به جهت در هم آمیخته بودن مباحث، امکان آن وجود نداشت.

1. رویکردها

اشاره

از نخستین مسائل مهم، نوع رویکرد به زندگی و شادکامی است. از این رو، پیش از پرداختن به عوامل شادکامی و جزئیات آن، باید در نگاهی کلان، نوع رویکردها را مورد بررسی و مقایسه قرار داد.

از موضوعات مهم و اساسی در زندگی، تأمین زندگی ای موفّق و کامیاب و همراه با خوش بختی و شادکامی است که در ادبیات دین، از آن به عنوان «حیات طیّبه» و «سعادت» و مانند آن، و در روان شناسیِ مثبت گرا از آن به عنوان «زندگی خوب»(1) یا «کیفیت زندگی» و یا «سعادت و شادکامی» یاد می شود. همان گونه که پیش تر اشاره شد، به گفتۀ دینر، لوکاس و اوشی، از زمان های بسیار دور، همیشه این سؤال مطرح بوده که «چه چیزی باعث خوش بختی و بهزیستی می شود؟».(2)

ص :515


1- . the good life.
2- . Diener., Lucas., oishi (2002).

الف _ رویکرد نخست

رویکرد روان شناسی به این مقوله، دارای فراز و نشیب بوده است. بر اساس نظر یورگنسن و نفستاد،(1) آلان کار و دیگر روان شناسان مثبت گرا، رویکرد نخست به زندگی خوب و شادکامی، لذّت گرایی بوده است. رویکرد لذّت گرا، شادمانی و زندگی خوب را بر حسب جستجوی لذّت و پرهیز از درد تعریف می کند.(2) این رویکرد (لذّت گرایی)، ریشه در فلسفۀ یونان قدیم دارد. اپیکور (فیلسوف یونانی) معتقد بود که هدف هر انسانی در نهایت، کسب بیشترین لذّت و رهایی از درد است. این رویکرد، در دیدگاه های فلاسفۀ اروپایی ادامه داشت تا این که در قرن نوزدهم میلادی، فیلسوف انگلیسی، جرمی بنتام،(3) دیدگاه «فایده گرایی»(4) را از آن اقتباس کرد و پس از او جان استوارت میل،(5) به تشریح آن پرداخت و با تفاوت هایی آن را تبیین کرد.

پس از جدایی روان شناسی از فلسفه، رویکرد لذّت گرایی در آثار روان شناسان به روشنی مشهود بود. ویترسو،(6) در این زمینه بویژه به جیمز، ثرندایک،(7) وونت(8) و فروید(9) اشاره دارد. (10) ثرندایک به مولّفۀ لذّت در اصل اثر خود پرداخته است. در نظریه سه بُعدی وونت در بارۀ تجربۀ هوشیار، یک بُعد مهم، کیفیت لذّت بود. هم زمان با وونت، جیمز در بررسی حالت های عاطفی در مورد احساسات لذّت و عدم لذّت ناشی از تغییرات بدنی، به نظریه پردازی پرداخت. در نظریۀ فروید نیز لذّت و اصل لذّت، جایگاه خاصّی دارد.

براتی معتقد است که این رویکرد در روان شناسی مثبت گرا نیز جای پایی دارد. وی در توضیح آن می گوید:

در دو دهۀ اخیر و با طرح مقولۀ بهزیستی روانی(11) و انواع آن و نیز توجّه به شادی در روان شناسی، رویکرد لذّت گرا دوباره در متون روان شناسی، مطرح شده است؛ از جمله در بحث شادکامی(12) و نیز در بحث شادی و نشاط که دینر به مطالعه آن پرداخته(13) و

ص :516


1- . یورگنسن ونفستاد، 2004، به نقل از براتی، 1388.
2- . آلان کار، پیشین، ص98.
3- . Bentham,J.
4- . Utilitarianism.
5- . John Stuart Mill.
6- . Vitterso,J.
7- . Thorndik.
8- . Wundt,W.M.
9- . Freud.
10- . وترسو، 2009؛ به نقل از براتی، 1388.
11- . well _ being.
12- . happiness.
13- . داینر، 1984؛ به نقل از براتی، 1388.

در مباحث کلّی نظریۀ شادکامی که توسط کاهمن(1) و همکاران وی بررسی شده،(2) گفته شده که این مفهوم، با رویکرد لذّت گرا پیوند دارد. طبق گفتۀ دسی و رایان، در این دیدگاه ها چنین عنوان شده که شادکامی به یک معنا، عبارت است از: وجود هیجان های مثبت و نبود هیجان های منفی و این یعنی افزایش لذّت و کاستن از درد.(3) یورگنسن و نفستاد با ملاحظۀ دیدگاه سلیگمن در مورد «شادکامی اصیل»(4) می نویسند که رویکرد لذّت گرا بر هیجان ها معطوف است.(5)

به نظر می رسد این که در الگوی شادکامیِ روان شناسان مثبت گرا، اموری از جنس لذّت وجود داشته باشد، غیر از این است که رویکردشان «لذّت گرا» باشد. بنا بر این، با تأیید وجود عنصر لذّت در این الگوها، نمی توان آن را یک رویکرد در شادکامی دانست. با این بیان، روشن می شود که حتّی سخن یورگنسن و نفستاد نیز درست است، بدون این که به معنای رویکرد لذّت گرایی در شادکامی و زندگی خوب باشد؛ چرا که وی از لذّت گرایی به عنوان رویکرد حاکم بر هیجانات نام می بَرَد و این غیر از رویکرد حاکم بر زندگی خوب است.

ب _ رویکرد دوم

به مرور زمان، کاستی های لذّت گرایی مشخص شد و مشاهدات و مطالعات تجربی نشان داد که لذّت گرایی نمی تواند شادکامی و سعادتمندی را به ارمغان آورد و به همین جهت، آرام آرام مخالفت ها با این رویکرد شکل گرفت. دکتر ادیت ویکوف جولسون (استاد روان شناسی دانشگاه جورجیا) در این باره می گوید:

فلسفۀ کنونی ما در بارۀ بهداشت روان، بر این پایه استوار است که مردم باید شاد و خوش حال زندگی کنند و غم و اندوه، نشانۀ ناسازگاری و عدم انطباق با زندگی است. این اعتقاد و نظام ارزش ها باید خود را در برابر کسانی که درد و رنجی اجتناب ناپذیر دارند، مسئول بداند؛ زیرا این شیوۀ اندیشه، موجب می شود که افراد دردمند، به خاطر این که شاد نیستند، اندوهناک تر نیز بشوند.(6)

این حقیقت، موجب شکل گیریِ رویکرد دوم گردید. بر اساس نظر یورگنسن، نفستاد،(7) آلان کار و دیگر روان شناسان مثبت گرا، رویکرد دوم در نگاه به زندگی خوب و شادکامی، رویکرد

ص :517


1- . Kahneman,D.
2- . کاهمن و همکاران، 1999؛ به نقل از براتی 1388.
3- . دسی ورایان، 2008؛ به نقل از براتی، 1388.
4- . authentic happiness.
5- . یورگنسن و نفستاد، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
6- . ویکتور فرانکل، 1378، ص 173.
7- . یورگنسن ونفستاد، 2004؛ به نقل از براتی 1388.

سعادت گرا(1) است. آلان کار، معتقد است که سنّت سعادت گرا، شادمانی و زندگی خوب را بر اساس دستیابی به توان بالقوۀ کامل فرد تعریف می کند.(2) رویکرد روان شناسی مثبت گرا در هزارۀ جدید، بیش از آن که بر رویکرد لذّت گرا مبتنی باشد، بر پایۀ رویکرد سعادت گراست. این رویکرد نیز ریشه در آرای ارسطو دارد. هم در نظریۀ ارسطو و هم در شارحان بعدی او، سعادت آدمی به آن است که انسان بتواند در طی زندگی، توانایی های بالقوه و فضایل نهفته در خود را بالفعل کند و به رشد و کمال برسد. اگر آدمی در این مسیر، موفّق شد، به زندگی خوب دست یافته است.(3)

یورگنسن و نفستاد و سلیگمن بر این اعتقادند که روان شناسی مثبت گرا، عمدتاً رویکرد سعادت گرایانه ای دارد؛(4) یعنی همان گونه که این رویکرد بر انسان کامل و کارکرد بهینۀ (مطلوب) او و رشد و کمال وی در همۀ حیطه های زندگی تأکید دارد، در روان شناسی مثبت گرا نیز همین گونه است؛ یعنی بر زندگی نیک(خوب) به عنوان تجربه ها و کارکرد مطلوب و بهینه یا «طلب کمال با توجه به شناخت پتانسیل های حقیقی درونی» عطف توجّه می شود.(5) یورگنسن و نفستاد به نقل از رایان و دسی می نویسند:

زندگی خوب، بهزیستی روانی است؛ یعنی این زندگی، هنگامی حاصل می شود که فرد به گونه ای مطلوب و بهینه عمل می کند. به این ترتیب، ویژگی زندگی خوب، رشد و کمال از کارکردهای ساده به کارکردهای پیچیده تر یا کمال به سوی کارکردهای بهینه و مطلوب است.(6)

ج _ رویکرد اسلام

هر چند اسلام با لذّت های مشروع مخالف نیست و بلکه بر آن تأکید دارد و _ همان گونه که گذشت _ (7) آن را جزئی از شادکامی نیز می داند، با این حال، رویکرد مبتنی بر لذّت در زندگی خوب و سعادتمند ندارد. اسلام، نه تنها درد را با زندگی خوب در تضاد نمی داند، بلکه آن را جزئی از زندگی خوب به شمار می آورد و کسانی را که رنج نبینند، در مسیر سعادت نمی داند. دلیل آن نیز این است که منطق اسلام، مبتنی بر «خیر» است. رویکرد اسلام، نه لذّت گراست و نه محنت گرا؛ بلکه رویکردی خیرگرا دارد و در این میان، درد و رنج، گاه تأمین کنندۀ خیر و سعادت

ص :518


1- . eudaimonia.
2- . آلان کار، 1385، ص98.
3- . براتی، 1388، ص39 _ 40.
4- . یورگنسن و نفستاد، 2004؛ به نقل از براتی، 1388؛ سلیگمن، 1389.
5- . رایان ودسی، 2001؛ به نقل از براتی، 1388.
6- . براتی، 1388، ص40.
7- . ر. ک: فصل سوم: ساختار شادکامی.

بشر است _ که این مطلب را پیش تر در فصل پنجم، بحث عامل اساسی رضامندی بیان کردیم _ . بر همین اساس، درد و رنج، جزئی از سعادت به شمار می رود. لذا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تصریح می کند که خدا به کسی که از مال و بدنش برای او بهره ای نیست، نیازی ندارد.(1) امام زین العابدین علیه السلام نیز همواره این جمله را بیان می کردند که «من برای مرد نمی پسندم که در دنیا عافیت داشته باشد و هیچ مصیبتی به او نرسد.»(2) امام باقر علیه السلام نیز از بُعد دیگری به این مسئله می نگرد و می فرماید: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ کمَا یتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیةِ مِنَ الْغَیبَةِ وَ یحْمِیهِ الدُّنْیا کمَا یحْمِی الطَّبِیبُ الْمَرِیض. (3)همانا خدای عز و جل مؤمن را با بلا دلجویی میکند، چنان که مرد با هدیه ای که از سفر برای خانواده اش می برد، از آنها دلجویی میکند، و خدا مؤمن را از دنیا پرهیز می دهد چنان که پزشک، بیمار را پرهیز می دهد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حکایت مؤمن را حکایت ساقۀ گیاهی می داند که همان گونه که باد، گیاه را به این سو و آن سو کج می کند، مؤمن را هم دردها و بیماری ها کج می کند و حکایت منافق را حکایت عصای آهنینِ راستی می داند که آسیبی به آن نمی رسد تا مرگش فرا رسد و او را بشکند.(4) امام صادق علیه السلام نقل می کند که روزی پیغمبر صلی الله علیه و آله را برای خوردن غذا دعوت کردند، چون به منزل مرد میزبان در آمد، مرغی را دید که روی دیوار، تخم می گذاشت. سپس تخم مرغ افتاد و روی میخی قرار گرفت، نه به زمین افتاد و نه شکست. پیغمبر صلی الله علیه و آله از آن منظره در شگفت شد. مرد گفت: از این تخم مرغ تعجّب می کنی؟ سوگند به آن که تو را به حق مبعوث ساخته که من هرگز بلایی ندیده ام. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برخاست و غذای او را نخورد و فرمود: «کسی که بلایی نبیند، خدا به او نیازی ندارد».(5) همچنین در حکایت دیگری آمده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کسی را که بیماری ندیده بود، اهل دوزخ می داند.(6)

ص :519


1- . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : لَا حَاجَة للهِ فِیمَنْ لَیسَ لَهُ فِی مَالِهِ وَ بَدَنِهِ نَصِیب ( الکافی، ج2، ص256، ح21).
2- . امام صادق علیه السلام : قَالَ کانَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیه السلام یقُولُ إِنِّی لَأَکرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یعَافَی فِی الدُّنْیا فَلَا یصِیبَهُ شَی ءٌ مِنَ الْمَصَائِبِ (همان، ح19).
3- . همان، ح17.
4- . امام صادق علیه السلام : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَثَلُ الْمُؤْمِنِ کمَثَلِ خَامَة الزَّرْعِ تُکفِئُهَا الرِّیاحُ کذَا وَ کذَا وَ کذَلِک الْمُؤْمِنُ تُکفِئُهُ الْأَوْجَاعُ وَ الْأَمْرَاضُ وَ مَثَلُ الْمُنَافِقِ کمَثَلِ الْإِرْزَبَّة الْمُسْتَقِیمَة الَّتِی لَا یصِیبُهَا شَی ءٌ حَتَّی یأْتِیهُ الْمَوْتُ فَیقْصِفَهُ قَصْفا (همان، ح25).
5- . امام صادق علیه السلام : دُعِی النَّبِی صإِلَی طَعَامٍ فَلَمَّا دَخَلَ مَنْزِلَ الرَّجُلِ نَظَرَ إِلَی دَجَاجَة فَوْقَ حَائِطٍ قَدْ بَاضَتْ فَتَقَعُ الْبَیضَة عَلَی وَتِدٍ فِی حَائِطٍ فَثَبَتَتْ عَلَیهِ وَ لَمْ تَسْقُطْ وَ لَمْ تَنْکسِرْ فَتَعَجَّبَ النَّبِی صمِنْهَا فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَ عَجِبْتَ مِنْ هَذِهِ الْبَیضَة فَوَ الَّذِی بَعَثَک بِالْحَقِّ مَا رُزِئْتُ شَیئاً قَطُّ قَالَ: فَنَهَضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَمْ یأْکلْ مِنْ طَعَامِهِ شَیئاً وَ قَالَ مَنْ لَمْ یرْزَأْ فَمَا للهِ فِیهِ مِنْ حَاجَة ( الکافی، ج2، ص256، ح20).
6- . امام صادق علیه السلام : مَرَّ اعرابِیُّ عَلی رَسولِ الله صلی الله علیه و آله فقالَ لَه: أَتَعرِفُ أُمَّ مِلدَمٍ؟ قال: وما أمُّ مِلدَمٍ؟ قال: صُداعٌ یأخُذُ الرَّأسَ وسُخونَةٌ فِی الجَسَدِ. فقالَ الأعرابِیُّ: ما أصابَنِی هذا قَطُّ. فَلَمَّا مَضَی قَالَ: مَن سَرَّهُ أن یَنظُرَ إلَی رَجُلٍ مِن أهلِ النّارِ فَلیَنظُر إلَی هَذا ( الاُصول الستة عشر، ص85؛ بحار الأنوار، ج81، ص176، ح7).

دلیل آن، این است که اساساً بدون این مشکلات، تکامل و سعادت حاصل نمی شود. به همین جهت، کسی که بلا نبیند، خیری در او نیست. امام زین العابدین علیه السلام در این باره می فرماید: نعم الوجع الحمی، تعطی کلّ عضو قسطه من البلاء، ولا خیر فیمن لا یبتلی.(1)تب، چه خوب دردی است؛ سهم هر عضوی از بلا را می دهد. و کسی که بلا نبیند، خیری در آن نیست.

از این رو، در متون دینی، دنیا را «سرای ابتلا» نامیده اند(2) و ابتلا در ادبیات دین، یعنی حالتی از کهنه شدن و فرسوده شدن که در اثر آزمون های سخت به وجود می آید.(3)

پیش تر گذشت(4) که سختی ها و رنج های زندگی، موجب تکامل ، تقویت ارتباط با خدا، حفظ دین، از بین رفتن گناهان ، ترفیع درجه و پاداش اُخروی می شوند که همۀ اینها در راستای سعادت انسان قرار دارند. از آن جا که درد و رنج، چنین نقشی در سرنوشت انسان دارد، هستی نیز بر همین اساس آفریده شده است. قرآن کریم می فرماید: به تحقیق، ما انسان را در رنج آفریدیم.(5) در روایات اسلامی، از دنیا به عنوان «سرای محنت»،(6) «سرای مصیبت»(7) و «سرای اندوه»(8) یاد شده که «برخورداری های اندک»(9) دارد و «زود گذر»(10) و «نابود شدنی»(11) است، نه پایدار و پُر بهره؛ از این رو، «سرای جدایی»(12) است، نه ماندن و بهره بردن و چون «گذرگاه»(13) است که باید از آن «کوچ»(14) کرد و «رفت».(15)

بنا بر این، هر چند اسلام لذّت ستیز نیست، امّا فلسفۀ خود را نیز بر آن قرار نداده است. رویکرد اساسی اسلام _ همانند همۀ ادیان اصیل _ بر خوش بختی دنیا و آخرت انسان قرار دارد. از این رو، در

ص :520


1- . ثواب الأعمال، ص175؛ بحار الأنوار، ج91، ص183، ح35.
2- . ر. ک: دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ج1، ص22 (دار ابتلاء).
3- . ابن فارس، دو معنا برای مادۀ «بلاء» بیان کرده: کهنه شدن و آزمودن (معجم مقاییس اللغة، ماده «بلوی»). راغب، این دو معنا را به گونه ای که در بالا ذکر شد، به هم پیوند داده است (مفردات الفاظ القرآن، ص145).
4- . ر. ک: فصل پنجم: خیر بودن بلاها.
5- . (َقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ) (سورۀ بلد، آیة 4).
6- . ر. ک: دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، ص29 (دارُ مِحنَةٍ).
7- . ر. ک: همان، ص30 (دارُ مُصیبَةٍ).
8- . ر. ک: همان، ص32 (دارُ تَرَحٍ).
9- . ر. ک: همان، ص34 (دارُ مَتاعٍ).
10- . ر. ک: همان، ص51 (دارُ فِراقٍ).
11- . ر. ک: همان، ص43 (دارُ فَناءٍ).
12- . ر. ک: همان، ص41 (دارُ فِراقٍ).
13- . ر. ک: همان، ص39 (دارُ مَمَرٍّ).
14- . ر. ک: همان، ص36 (دارُ قُلعَةٍ).
15- . ر. ک: همان، ص39 (دارُ شُخوصٍ).

معارف اسلامی با مفاهیمی همچون سعادت، خَیر، فلاح، فوز و... رو به رو هستیم. قرآن کریم قانونی دارد با این بیان که: (وَعَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَّکمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکمْ؛(1) چه بسا چیزی را خوش ندارید، ولی برایتان خوب باشد، و چه بسا چیزی را دوست بدارید و برایتان بد باشد)

این قانون، به خوبی نشان می دهد که گاه خیر و سعادت واقعی انسان در سختی و رنج است و لذّت، ره آوردی جز شرّ و بدی ندارد. بر همین اساس، در آغاز این آیه، مسئلۀ جنگ را که امری سخت و پُر محنت است _ طرح می کند و با استناد به این قاعده، بیان می دارد که هر چند از آن ناخرسندید با این حال، خیر شما در آن است و طبیعتاً مردم از ترک جنگ خرسند می شوند و شرّ آنان در آن است.

در جای دیگری، مسئلۀ ناخرسندی از همسر را طرح می کند و می فرماید که اگر از زنانتان خوشتان نیامد، فوراً آنان را طلاق ندهید، جه بسا از چیری خوشتان نمی آید، ولی خداوند متعال در آن برای شما خیر فراوان قرار می دهد.

(فَإِن کرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیئًا وَیجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیرًا کثِیرًا.(2) پس اگر از (زنان) خوشتان نمی آید، چه بسا شما از چیزی خوشتان نیاید، ولی خدا خیر فراوان در آن قرار می دهد.)

در طرف مقابل، ثروت را مورد بحث قرار داده که برای مردم، لذّت بخش است، امّا می فرماید گمان نکنید که این مایۀ خیر برای آنان است:

(َلاَ یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لّانفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ.(3)آنان که کافر شدند، گمان نکنند مهلتی که به آنان داده ایم، حتماً برای آنان خیر است. همانا به آنان مهلت داده ایم تا بر گناهشان بیفزایند و [در نهایت] برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود).

گناه، لذّت بخش است؛ امّا تباهی به بار می آورد. طاعت، سخت است؛ امّا سعادت و موفّقیت به ارمغان می آورد.(4) آنچه مهم است این که مرکز ثقل آموزه های اسلام، لذّت نیست؛ بلکه خیر و صلاح انسان است. این، رویکردی دیرین است که سابقۀ آن به همۀ ادیان آسمانی و پیامبران الهی باز می گردد.

ص :521


1- . سورۀ بقره، آیۀ 216.
2- . سورۀ نساء، آیۀ 19.
3- . سورۀ آل عمران، آیۀ 187.
4- . امام علی علیه السلام مَا مِن مَعصِیَةِ اللهِ شَیءٌ إلّا یَأتِی فِی شَهوَةٍ ما مِن طاعَةِ اللهِ شَیءٌ إلّا یَأتِی فی کُرهٍ (نهج البلاغة، خطبۀ 176).

البته هر چند که لذّت محور نیست، امّا در برنامۀ اسلام وجود دارد و یکی از عوامل شادکامی به شمار می رود. همان طور که پیش تر به طور مفصّل بحث شد، این نکته را نباید فراموش کرد که لذّت، نه به عنوان یک عامل مستقل در کنار رضامندی، بلکه به عنوان جزئی از عامل نشاط در شادکامی تأثیر دارد.

2. نظریه ها و عوامل

اشاره

در بارۀ پایۀ نظری شادکامی، به نظر می رسد دو دیدگاه کاملاً متفاوت وجود دارد. برخی قائل به فقدان نظریه اند و برخی وجود نظریه، که در ادامه به بررسی دیدگاه های گوناگون در این باره می پردازیم.

الف _ آرگایل و ادعای فقدان نظریه

آرگایل(1) _ که از نخستین نویسندگان در این زمینه است _ ، از فقدان نظریه، در باب شادکامی یاد می کند و می گوید:

پژوهش های مربوط به شادکامی از طریق تئوری یا نظریه، هدایت و سوق داده نشده، گر چه مباحثی در بارۀ تبیین یافته های خاص وجود داشته است و احتمالاً برخی از آنها برای تبیین به بیش از یک نظریه، نیاز دارند.(2)

وی به امور گوناگونی اشاره می کند که هر کدام می توانند با یک نظریه، تبیین شوند. وی برای شروع، به چند مسئله اشاره می کند که شاید بتوانند توجیه کنندۀ شادکامی باشند؛ امّا بیان می دارد که هر کدام قادر به تبیین بخش هایی از شادکامی هستند، نه تمام آن. یکی از آنها «تبیین های فیزیولوژیک» است که بر اساس آن، خُلق و خوی مثبت، توسط انتقال دهنده های عصبی (نظیر دوپامین و سروتونین) ایجاد می شود. این حالت توسط ورزش یا دارو یا مخدرها می تواند به وجود آید.

تبیین دیگر مربوط به «روابط اجتماعی» است. بر اساس مشاهدات تجربی، عشق، منبع عظیمی از مسرّت است و روابط اجتماعی و شادی را متأثّر می سازد. به اعتقاد وی، بین شادکامی و معاشرت، رابطۀ نزدیکی وجود دارد؛ امّا معلوم نیست این رابطه چگونه است.

تبیین دیگر، مربوط به «تأمین نیازها» است. بر اساس این دیدگاه، برخورداری از امکانات زندگی، از منابع شادکامی به شمار می روند، امّا تأثیر این عامل ناچیز است! چون رضایت از این امور، بسته به عوامل شناختی نیز دارد.

ص :522


1- . Argyle,M.
2- . آرگایل، 1382، ص343.

تبیین دیگر مربوط به «فعالیت ها و موفّقیت ها» است. بر اساس این تبیین، بخشی از رضایت، ممکن است از لذّت بردن از کاربرد مهارت ها و دستیابی به اهداف حاصل شود. بر این اساس شادکامی از طریق تعهد نسبت به اهداف قابل دستیابی و با ارزش افزایش می یابد. این ممکن است به خاطر افزایش عزّت نفس باشد. سپس وی تأکید می کند که این نظریه ها هنوز به خوبی شرح و بسط داده نشده اند؛ امّا ممکن است منابع مهم شادکامی را توجیه کنند.(1)

بنا بر این، تئوری های فیزیولوژیک، اجتماعی، نیازها و موفّقیت می توانند بخشی از عوامل شادکامی را تبیین کنند؛ امّا نمی توانند همۀ ابعاد آن را پوشش دهند. لذا به اعتقاد وی تا رسیدن به یک تئوری فراگیر، فاصله وجود دارد. ادّعای فقدان نظریه، از سوی آرگایل، با توجّه به زمان تألیف کتاب، درست بوده است، امّا اکنون پس از گذشت سال ها و انجام یافتن تحقیقات گوناگون، وضعیت متفاوت شده که در ادامه، به آن می پردازیم.

ب _ نظریههای نخستین

اشاره

به خلاف آرگایل، و پس از گذشت زمان و انجام یافتن پژوهش های فراوان، اکنون برخی بر این باورند که برای شادکامی، پایه های نظری گوناگونی ارائه شده است. باید گفت که در آغاز، تنها تحقیقات پراکنده ای در این زمینه صورت می گرفته است، امّا پس از انجام شدن پژوهش های متعدَد، آرام آرام تئوری های شادکامی، طراحی و ارائه شدند. فروح معتقد است که به طور کلّی و تا آن جا که به متون روان شناسی ارتباط دارد، چندین نظریه در بارۀ شادکامی مطرح شده است.(2) از زمان ارسطو تا کنون، تئوری های گوناگونی در بارۀ شادکامی ارائه شده اند که روان شناسان به گونه های مختلفی آنها را طبقه بندی کرده اند که در ادامه به آنها می پردازیم.

یک. نظریۀ لذّت گرایی
اشاره

پیش تر در بحث رویکرد لذّت گرایی، در این باره سخن گفتیم. بر اساس این نظریه، زندگی شاد زندگی ای است که در آن، احساسات خوب (لذّت)، در حداکثر مقدار خود و احساسات بد (درد و ناراحتی)، در حداقل میزان باشند. بدین ترتیب، در این نظریه شادکامی، مجموعه ای از همۀ احساسات موجود در زندگی است. مطابق این نظریه، عامل اساسی در شادکامی، لذّت بردن است. اگر انسان، درد و رنج نکشد و زندگی اش از لذّت سرشار باشد، احساس شادکامی خواهد کرد لذّت گرایان، تنها جزء شادکامی را «لذّت ها» دانسته اند و بر این باورند که لذّت بردن و فقدان درد

ص :523


1- . آرگایل، 1382، ص344 _ 346.
2- . فروه، 2009؛ به نقل از براتی، 1388.

و رنج، موجب احساس شادکامی می گردد. از این رو، انواع لذّت ها جزء عوامل شادکامی به شمار می روند و تأمین آنها موجب احساس شادکامی می شود.

_ بررسی و مقایسه

آنچه در بررسی و مقایسه این نظریه، می توان گفت این است که:

اوّلاً شادکامی وقتی تحقّق می یابد که همۀ ابعاد انسان را در بربگیرد و لذّت، تنها بُعد وجودیِ انسان نیست. این نظریه، فقط به یکی از ابعاد انسان می پردازد و دیگر ابعاد را نادیده گرفته است. از این رو، نمی تواند شادکامی واقعی را تحقّق بخشد. به همین جهت _ و همان گونه که پیش تر گذشت _ در نظریۀ شادکامی اسلام، لذّت، جای دارد؛ امّا نه بدین شکل. اسلام، بر خلاف این نظریۀ تک جزئی، برای شادکامی ابعاد گوناگونی را قائل است که یکی از آنها با لذّت ارتباط دارد. وانگهی در این بُعد نیز لذّت، محور نیست؛ بلکه «نشاط» محور شادکامی است که از راه تأمین لذّت، تحقّق می یابد. این موضوع را در فصل سوم مورد بررسی قرار دادیم.

ثانیاً در بُعد لذّت نیز به همۀ ابعاد لذّت انسان نمی پردازد و بیشتر، لذّت های حسّی را مورد توجّه قرار داده است. پیش تر دیدیم که اسلام، لذّت را جزئی از نشاط می داند و در عین حال، معتقد است که باید همۀ ابعاد وجودیِ انسان لذّت ببرند. لذا گفتیم که از دیدگاه اسلام، لذّت باید «همه جانبه» باشد تا «نشاط کامل» را برانگیزد. تأکید بیش از اندازه به برخی از لذّت ها و نادیده گرفتن ابعاد دیگر، موجب تورّم در برخی ابعاد و فقر در دیگر ابعاد می گردد و این، توازن لازم در نشاط را از بین می بَرَد و نشاطی نامتوازن به وجود می آوَرَد. شاید دلیل برخی مشکلات روانی، با وجود عمل به این نظریه، نامتوازن بودن لذّت و ناقص بودن نشاط باشد. ناقص بودن نشاط، می تواند به عاملی برای ناشادکامی و مشکلات روانی تبدیل شود.

ثالثاً هر نوع لذّتی نمی تواند موجب شادکامی گردد. برخی لذّت ها، هر چند ممکن است به صورت آنی انسان را شاد کنند، امّا پیامدهایی دارند که آتیۀ انسان را ویران می سازند. لذا موجب ناشادکامی می گردند. اموری مانند: مشروبات الکلی، روابط آزاد جنسی، مواد مخدّر، موسیقی های تحریک کننده، فیلم های جنسی، رقص مختلط و... پیامدهای منفی ای دارند که به شادکامی پایدار زیان می زنند. به همین جهت، در نظریۀ اسلام، لذّت باید «فاقد پیامد منفی» باشد تا بتواند شادکامی پایدار را تحقّق بخشد. از این رو، لذّت در تئوری اسلام، با محدودیت هایی رو به رو ست.

رابعاً این نظریه، با واقعیت های زندگی نیز ناهماهنگ است. بر اساس تفکّر توحیدی، قوانینی بر زندگی حاکم است که ما نقشی در تنظیم آن نداریم و تنها باید خود را با آن هماهنگ سازیم. شاید مایل باشیم که زندگی، پُر از لذّت و فاقد درد و رنج باشد؛ امّا واقعیت چیز دیگری است. بر اساس

ص :524

منابع اسلامی، سختی و رنج، جزء جدای ناپذیر زندگی است. از این رو، تأکید بر لذّت و نادیده گرفتن بخش ناخوشایند زندگی، موجب ناسازگاری با نظام حاکم بر زندگی می گردد و همین مسئله می تواند بر مشکلات روانی بیفزاید. دکتر ادیت ویکوف جولسون، استاد روان شناسی دانشگاه جورجیا در این باره می گوید:

فلسفۀ کنونی ما در بارۀ بهداشت روان، بر این پایه استوار است که مردم باید شاد و خوش حال زندگی کنند و غم و اندوه، نشانۀ ناسازگاری و عدم انطباق با زندگی است. این اعتقاد و نظام ارزش ها باید خود را در برابر کسانی که درد و رنجی اجتناب ناپذیر دارند، مسئول بداند؛ زیرا این شیوۀ اندیشه، موجب می شود که افراد دردمند، به خاطر این که شاد نیستند، اندوهناک تر نیز بشوند.(1)

بنا بر این، در یک کلام می توان گفت که این نظریه، از آن جا که تمام ابعاد انسان را در برنمی گیرد، فاقد عنصر «فراگیری» است و از آن جا که با نظام آفرینش ناسازگار است، فاقد عنصر «واقع گرایی» است؛ امّا اسلام، هم تمام ابعاد انسان را در نظر گرفته و هم با نظام حاکم بر زندگی سازگار است و این مرهون نظریۀ توحید در شادکامی است.

دو. نظریۀ خواسته(نیاز)
اشاره

گریفین، بر این باور است که تحقّق خواسته ها موجب شادکامی می شود. در نظریۀ خواسته (نیاز)، سخن از لذّت در میان نیست. مطابق این نظریه، شادکامی، عبارت است از به دست آوردن آنچه که می خواهید، بدون توجّه به این که آن خواسته، شامل لذّت می شود یا نه.(2) در این نظریة، محور شادکامی، تحقّق خواسته ها و آرزوهای انسان است. انسان، نیازها و خواسته هایی دارد که به تناسب اهمیتشان، در پی به دست آوردن آنهاست. برآورده شدن آنها موجب احساس رضامندی و خرسندی از زندگی می گردد و برآورده نشدن آنها، نارضایتی و ناخرسندی را در پی دارد. بنا بر این، گریفین، تنها جزء شادکامی را «نیازها» می داند که می تواند متناسب با دیدگاه ها و سلیقه های افراد، متفاوت باشد. از این رو، تأمین خواسته ها و تحقّق آنها عامل شادکامی به شمار می رود.

_ بررسی و مقایسه

این نظریه، رویکرد خود را از لذّت به خواسته تغییر داده و معتقد است که تحقّق خواسته، موجب شادکامی است، حتّی اگر خواسته، شامل لذّت نباشد. این تغییر رویکرد را _ که شاید در واکنش به

ص :525


1- . ویکتور فرانکل، 1378، ص 173.
2- . گریفین، 1986؛ به نقل از براتی، 1388.

نقدهای وارده بر نظریۀ لذّت گرایی صورت گرفته باشد _ ، باید به فال نیک گرفت، امّا در عین حال باید گفت که:

اوّلاً در این که خواسته ها موجب شادکامی شوند، جای تردید وجود دارد. این بدان جهت است که همیشه این گونه نیست که هر خواسته ای در راستای شادکامیِ واقعی شود و به شادکامی واقعی بینجامد. گاه ممکن است خواستۀ انسان، برخلاف سعادت و شادکامی وی باشد. در چنین مواقعی آیا می توان گفت که تحقّق هر خواسته ای، موجب شادکامی پایدار و اصیل می گردد؟! قطعاً چنین نیست و این بدان جهت است که میان خواسته و مصلحت انسان، تفاوت وجود دارد. آنچه موجب شادکامی است، مصلحت انسان است و آنچه انسان به دنبال آن است، گاه با مصلحت وی ناهماهنگ است. از این رو، قرار دادن مرکز ثقل نظریه، بر خواسته، نادرست است. به همین جهت، اسلام بر «خیر و مصلحت» انسان تأکید دارد، نه خواسته های وی.(1)

ثانیاً این که تحقّق خواسته ها و ارضای نیازها موجب احساس خرسندی و شادکامی می شود، با رویکردی روان شناختی، سخن درستی است؛ یعنی انسان به لحاظ روان شناختی، وقتی خواسته های خود را تحقّق یافته ببیند، احساس رضامندی و شادکامی خواهد نمود؛ امّا همان گونه که گذشت، هر خواسته ای، موجب شادکامی نمی شود و گاه ممکن است خواسته های انسان، موجب ناشادکامی و بدبختی گردد. از این رو، نباید خواسته ها را یله و رها کرد؛ بلکه باید مطابق با شادکامیِ واقعی، تنظیم نمود. به همین جهت در منابع اسلامی، تنظیم انتظارات و خواسته ها مورد توجّه قرار گرفته است. اگرانسان خواسته هایش را طبق مصلحت هایش تنظیم نماید، تحقّق آنها، هم احساس شادکامی را به وجود می آورد و هم شادکامیِ واقعی را به ارمغان می آورد.

سه. نظریۀ فهرست اهداف
اشاره

نوسبام، اساس شادکامی را بر دستیابی به اهداف می داند. بر اساس نظریۀ «فهرست اهداف» چیزهای حقیقتاً ارزشمندی در دنیا وجود دارند و شادکامی، عبارت است از دستیابی به تعدادی از این اهداف حقیقتاً ارزشمند؛ اموری چون شغل، دوستی، آموزش، معرفت، راحتی و رفاه مادی و سلامتی (نوسبام، 1992).(2) طبق نظریۀ نوسبام، «اهداف»، تنها جزء شادکامی به شمار می روند. اهداف نیز می توانند به تناسب دیدگاه های افراد، متغیّر باشند. بنا بر این، کامیابی در تحقّق اهداف، عامل شادکامی به شمار می رود.

ص :526


1- . این مطلب را پیش تر در بحث مقایسۀ رویکردها، و همچنین در فصل پنجم بحث «خیر گرایی»، مورد بررسی قرار دادیم.
2- . براتی، 1388.

شاید بتوان این نظریه، و نظریۀ پیشین را با بحث موفّقیت و کامیابی پیوند زد و به وسیله آن، احساس شادکامی را تبیین نمود. تحقّق خواسته ها و دستیابی به اهداف، به معنای کامیابی انسان است و احساس کامیابی، موجب شادکامی و رضامندی می گردد. ممکن است به همین دلیل باشد که داینر، لوکاس و اوشی، این دو را در یک گروه قرار داده اند و از چیزی به نام «تئوری های مربوط به ارضای نیاز و هدف»(1) یاد کرده اند. آنها معتقدند که اصل لذّت فروید(2) و هرم نیازهای مزلو،(3) مثال هایی از این مجموعه تئوری هستند.

در حمایت از این گروه تئوری ها، اُمُدِی(4) و ویرینگ(5) دریافتند که میزان برآورده شدن نیاز افراد، به طور مثبتی با میزان رضایت از زندگی آنان بستگی دارد. تئوری های هدف چنین بیان می کنند که افراد، هنگامی که به سمت یک وضعیت ایده آل می روند یا به یک هدف ارزشمند می رسند، به رضایت از زندگی دست می یابند. دیگر محقّقان به منظور یکی کردن میزان تفاوت سایر استانداردهای رقیب بالقوه، این نظریه، را بسط و توسعه داده اند. یکی از معانیِ «تئوری های کاهش تنش» این است که شادکامی پس از ارضای نیازها و رسیدن به اهداف(موفّقیت) حاصل می شود. به عبارت دیگر، شادکامی، یک وضعیت پایان مطلوب است که همۀ فعالیت های دیگر در جهت آن هدایت می شوند.(6) این بحث، به نظریۀ بعدی مربوط می شود که در ادامه به آن می پردازیم.

_ بررسی و مقایسه

این نظریه، با نظریۀ پیشین بسیار نزدیک به هم به نظر می رسند. شاید تفاوت آنها در تفاوت معنای خواسته با هدف باشد. اهداف، امور بسیار مهم و ارزشمندی هستند که فرد، تمام تلاش خود را در راستای آن تنظیم می کند. به خلاف خواسته ها که هر چند اینها نیز از اموری هستند که انسان به دنبال آنها ست، امّا به لحاظ ارزشی و بسیج امکانات، این درجه از اهمیت را ندارند؛ امّا آنچه در این باره می توان گفت این است که:

اوّلاً این تئوری و عامل برخاسته از آن نیز نمی تواند در تمام شرایط، شادکامی انسان را تضمین نماید؛ زیرا یکی از وضعیت های زندگی، «ناکامی در دستیابی به اهداف» است. نمی توان وضعیتی در زندگی به وجود آورد که انسان، هماره کامیاب باشد. کامیابیِ فراگیر با توصیفی که در این

ص :527


1- . need and goal satisfaction theories.
2- . Freud.
3- . Maslow.
4- . Omodei.
5- . Werning.
6- . Diener., Lucas., oishi (2002).

نظریه آمده، قابل تحقّق نیست. از این رو، نمی تواند در تمامی شرایط و برای تمامی افراد پاسخگو باشد. این نظریه، تنها می تواند شادکامی در وضعیت کامیابی را تبیین نماید.

ثانیاً درست است که با نگاه روان شناختی، تحقّق اهداف به احساس شادکامی می انجامد، با این حال، آیا هر هدفی می تواند با شادکامی پایدار و واقعی هماهنگ باشد؟! همان گونه که در نظریۀ خواسته ها نیز این گونه بود، برخی از اهدافی که افراد برای خود تعیین می کنند نیز ممکن است با شادکامی پایدار و واقعی ناسازگار باشد و بلکه آن را تخریب کند. از این رو، باید در تعیین اهدافْ دقّت نمود و نمی توان هر هدفی را انتخاب کرد. اهداف باید در راستای شادکامی و سعادت واقعی شکل بگیرند. به همین جهت است که اسلام به مسئلۀ انتخاب هدف اهمیت فوق العاده ای می دهد. این را باید در مباحث فلسفۀ خلقت جستجو نمود که بیان آن از حوصلۀ این پژوهش، بیرون است.

ثالثاً سطح اهدافی هم که در این نظریه، آمده، قابل بحث است. اهدافی که در این نظریه، نام برده شده، اهداف معمولی ای هستند که در دایرۀ حوادث روزگار قرار می گیرند. لذا ممکن است گاه تحقّق یابند و گاه نه؛ امّا هدف یا اهداف متعالی ای وجود دارند که از این قلمرو خارج اند و می توانند در تمام شرایط، وجود داشته باشند. در فرهنگ اسلامی، این هدف، همان خدایی شدن است که با نظریۀ توحید، سازگار است. اگر هدف، تعالی اخلاقی و تکامل توحیدی باشد، در تمام شرایط، قابل تحقّق است.

در مجموع می توان گفت که هر چند تأثیر تحقّق اهداف، غیر قابل انکار است، امّا فراگیر نبوده، نمی تواند تمام جنبه های شادکامی را تبیین نماید. بنا بر این، نمی توان آن را به عنوان تنها عامل شادکامی، معرّفی نمود.

چهار. تئوری های فرایند یا فعالیت
اشاره

یکی دیگر از نظریه ها، تئوری های فرایند یا فعالیت(1) اند. مدل هایی از شادکامی وجود دارند که در آنها شرکت در یک فعّالیت، به خودی خود، شادی آور است. در بارزترین نمونۀ این مدل ها، چیک زنت میهالی، این گونه عنوان کرد که هنگامی که افراد در فعّالیت هایی شرکت می کنند که با توانایی های آنها مطابقت دارد، در اوج شادکامی به سر می برند. وی این حالت ذهنی را که ناشی از هماهنگی بین چالش و مهارت است، «غرقه شدن» نامید و چنین بحث کرد که مردمی که اغلب غرقه شدن را تجربه می کنند، احتمالاً شادیِ بیشتری احساس می کنند. طبق نظریۀ چیک زنت میهالی، «فعالیت های متناسب با توانمندی ها» تک جزء شادکامی اند. از این رو، مشارکت در این گونه فعالیت ها، عامل شادکامی به شمار می رود.

ص :528


1- . Perocess or Activity theories.

مشابه این نظر، کانتور و همکارانش بر اهمیت مشارکت فعّال در کارهای زندگی را تأیید می کنند. مثلاً هارلو و کانتور پی بردند که مشارکت اجتماعی، پیش بینیِ قوی ای برای رضایت از زندگی در سالمندان بازنشسته است. شلدون، راین و ریس دریافتند که افراد در روزهایی که به فعّالیت های ذاتی می پردازند (به علّت تفریح و لذّت آن) در خوش حال ترین حالت ممکن به سر می بَرَند.

داینر، لوکاس و اوشی، این گروه نظریه ها را با نظریه های گروه فهرست اهداف، پیوند زده اند و بیان داشتند که «پژوهشگرانی که در زمینۀ اهدافْ تحقیق می کنند، بر این موضوع که داشتن اهداف مهم و دنبال کردن آنها شاخص های پایایی در زمینۀ بهزیستی هستند، توافق دارند. بنا بر این، تئوری های اهداف می توانند عناصر فعّالیت لذّت بخش و کاهش تنش را در توصیۀ بهزیستی روانی با هم ترکیب نمایند. به نظر می رسد افرادی که اهداف مهمّی دارند، انرژی بیشتری داشته، هیجانات مثبت بیشتری را تجربه کرده اند و احساس می کنند که زندگی، با معناست».(1)

_ بررسی و مقایسه

همان گونه که مشهود است، این تئوری، بر اساس تأثیر تلاش و فعّالیت بر نشاط و شادابی شکل گرفته است. به نظر می رسد این حالت، مبتنی بر یکی از ابعاد انسان است که بر اساس آن، به دلایلی، انسان به گونه ای آفریده شده که وضعیت روانیِ وی با سکون و بی تحرّکی، ناسازگار است. از این رو، کار، یکی از نیازهای روحی _ روانی انسان نیز هست. اگر کار نباشد، نشاط و شادابی از میان خواهد رفت و زندگی، خسته کننده و ملال آور می گردد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

لَو کفِی النّاسُ کلَّ ما یحتاجونَ إلَیهِ لَما تَهَنَّؤوا بِالعَیشِ ولا وَجَدوا لَهُ لَذَّةً.(2)اگر تمام نیازهای انسان، آماده بود، زندگی برایش گوارا نبود و از آن، هیچ لذّتی نمی بُرد.

امام صادق علیه السلام در ادامه با ذکر مثالی به توضیح بیشتر در این زمینه می پردازد و می فرماید:

آیا نمی بینی اگر کسی مدّتی میهمان باشد و تمام نیازهای خوراکی و نوشیدنی و کاری او را برآورده سازند، هر آینه از بی کاری آزرده می شود و نفسش با او به نزاع برمی خیزد که باید به کاری مشغول گردد. حال اگر نیاز انسان در تمام عمر، برآورده باشد و هیچ نیازی نداشته باشد، چه خواهد شد؟! پس بهترین تدبیر در آنچه برای انسان، آفریده شده، این است که جایی برای تلاش نیز قرار داده شود تا بیکاری، او را به رنج نیندازد.(3)

ص :529


1- . Diener., Lucas., oishi. (2002).
2- . توحید المفضّل، ص 85؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 86.
3- . همان جا.

بنا بر این، زندگی بدون کار، ملال آور و خسته کننده است و کار و تلاش، یکی از عوامل شادابی و سرزندگی به شمار می رود و این به ویژگی روحی _ روانی انسان باز می گردد؛ امّا آنچه در این باره مهم است این که:

اوّلاً این نظریه، یکی از ابعاد وجودیِ انسان است و تأثیر آن نیز در همین حدّ، غیر قابل انکار است؛ امّا آیا همۀ ابعاد و واقعیت های حیات انسانی همین است؟ بی تردید چنین نیست. از این رو، این نظریه، در تبیین بخشی از شادکامی و رضامندی انسان، موفّق است؛ امّا نمی تواند نظریه ای فراگیر باشد.

ثانیاً این نظریه، همۀ ابعاد شادکامی را نیز در برنمی گیرد و به نظر می رسد که تنها به بُعد نشاط مربوط می شود. کار و تلاش موجب تحرّک بدنی می گردد و انسان را از حالت رکود و خمودگی، بیرون می آورد و موجب نشاط و سرزندگی می شود. بنا بر این، این نظریه، هر چند نادرست نیست، امّا جامع و فراگیر هم نیست و تنها بخشی از شادکامی را شامل می شود.

ثالثاً ممکن است تلاش و فعّالیت از جهات دیگری نیز تأثیرگذار باشد؛ امّا آنچه مهم است این که با این حال نمی تواند همۀ ابعاد و وضعیت های زندگی را در بر گیرد. برای نمونه، رضامندی در ناخوشایند زندگی، چگونه با فعّالیت _ با توصیفی که در نظریۀ آمده _ به دست می آید؟ چگونه رضامندی از تکالیف و وظایف شرعی و غیر شرعی، با فعّالیت به دست می آید؟ به نظر می رسد که این نظریه، نمی تواند در تمامیِ ابعاد زندگی تأثیرگذار باشد. لذا از این جهت نیز فراگیر نیست.

بنا بر این، در مجموع می توان گفت که این نظریه، هر چند نادرست نیست؛ امّا نمی تواند فراگیر باشد و همۀ ابعاد انسان، زندگی و شادکامی را پوشش دهد و فعّالیت نیز نمی تواند تنها عامل شادکامی باشد.

پنج.تئوری های استعداد ژنتیک و شخصیتی
اشاره

از دیگر نظریه ها، تئوری های استعداد ژنتیک و شخصیتی(1) است. در هر دو نظریه، نیاز و فعّالیت، چنین بحث می شود که بهزیستی روانی با شرایط زندگی شخص، تغییر می کند. هنگامی که افراد به اهدافشان دست می یابند و یا به فعّالیت هایی لذّت بخش می پردازند، باید بهزیستی مثبت را تجربه کنند. با این همه، دیگر نظریه پردازان چنین مطرح می کنند که در سطوح بهزیستی افراد، عنصر پایداری وجود دارد که به وسیلۀ ثبات در شرایط زندگی افراد، قابل توجیه نیست. این تئوری ها مطرح می کنند که بهزیستی روانی به طور شدید، تحت تأثیر خصوصیت های شخصیِ فرد است. قضاوت در بارۀ بهزیستی روانی، بسته به نوع واکنش های شناختی و هیجانی نسبت به شرایط

ص :530


1- . genetic and personality Predisposition theories.

زندگی است و از آن جا که شرایط زندگی، ممکن است کوتاه مدّت و متغیّر یا به طور نسبی، پایدار باشد، پژوهشگران، هم بهزیستیِ روانیِ لحظه ای و هم بهزیستیِ روانیِ طولانی مدّت را مورد مطالعه قرار دادند. در این بررسی ها سطوح لحظه ای خُلق تا حدودی نوسان دارند که شگفت آور نیست؛ امّا حالات عاطفی در بسیاری از موقعیت ها تقریباً یکسان است که نمایانگر الگوهای ثابت فردی است.

نتایج پژوهش های انجام شده سبب شد تا برخی نظریه پردازان پیشنهاد کنند که اگر چه وقایع زندگی می توانند بر بهزیستیِ روانی اثرگذار باشند؛ امّا افراد، نهایتاً با این تغییرات سازگاری پیدا می کنند و به «نقاط آغازین»(1) یا «سطوح سازگاری»(2) ای که به لحاظ زیستی دارند، باز می گردند. برای مثال، دینر، سندویک،(3) سیدلیتر(4) و دینر دریافتند که ثبات در بین بهزیستی روانی در بین افرادی که درآمد آنها در ده سال گذشته، بالا و پایین شده، یا ثابت مانده، قابل مقایسه است. به طور مشابه، کاستا،(5) مک کرا(6) و زاندرمن(7) گزارش کرده اند که افرادی که در شرایط با ثبات زندگی کرده اند، لزوماً بیشتر از دیگر افرادی که تغییرات اساسی در زندگی را تجربه کرده اند، ثبات ندارند. دلیل ثبات و انسجام بهزیستیِ روانی آن است که دارای مؤلّفه های ژنتیکی قابل توجّهی است؛ به طوری که برخی افراد تا حدّی نسبت به شاد بودن یا نبودن، مستعد هستند.(8) بنا بر این، طبق نظریۀ استعداد ژنتیک، «خُلق ثابت» افراد، تنها جزء شادکامی است. لذا برخورداری از خُلق مثبت، عامل شادکامی است، هر چند بخش عمده و اساسی آن، اکتسابی نیست.

_ بررسی و مقایسه

در این باره می توان گفت که هر چند تأثیر مسائل ژنتیکی را نمی توان انکار نمود و شاید شواهدی از متون دینی نیز بر آن بتوان یافت، با این حال، نمی توان نقش تلاش و فعّالیت فرد را نادیده گرفت. اگر این نظریه، را به همین شکل بپذیریم، بدین معناست که هیچ تغییری در افراد نمی توان پدید آورد و ارادۀ آنان هیچ نقشی در شادکامی ندارد. این در حالی است که نظریه های دیگر و همچنین متون دینی، این مسئله را برنمی تابند. همان گونه که گذشت، در متون دینی، الگویی

ص :531


1- . Set Poient.
2- . Adaptation levels.
3- . Sandvik.
4- . Seidlitz.
5- . Costa.
6- . McCrae.
7- . Zanderman.
8- . Diener., Lucas., Oishi. (2002).

خاص برای شادکامی وجود دارد و توصیه های فراوانی برای تحقّق شادکامی شده که محور همۀ آنها تلاش فرد و تغییراتی است که وی باید به وجود آورد و البته بنیان اینها نیز بر نظریۀ توحید قرار داده شده است. طبق این الگو، افراد می توانند با تنظیم احساس، شناخت و رفتار خود بر اساس توحید، شادکامی را تحقّق بخشند. البته احتمالاً در میزان شادکامی افرادی که خُلق ثابت دارند با کسانی که از آن محروم اند، تفاوت هایی وجود داشته باشد. بنا بر این، هر چند نقش خُلق ثابت را نمی توان انکار نمود؛ امّا نمی توان این نظریه، را به عنوان تنها تبیین کنندۀ شادکامی پذیرفت. در بارۀ اندازۀ تأثیر آن باید بررسی های بیشتری توسط متخصّصان صورت گیرد. شاید نظریۀ «شادکامی پایدارِ»(1) سونیا لوبومیرسکی(2) به همین مطلب پرداخته باشد.

ج _ نظریه های جدید

اشاره

سلیگمن و رویزمن،(3) با بررسی دیدگاه های گوناگون، از نظریه های لذّت گرایی، خواسته(نیاز) و فهرست اهداف، به عنوان سه نظریۀ سنّتی شادکامی نام برده اند. پترسون در کتاب مقدّمات روان شناسی مثبت گرا این سه نظریه، را معرفی کرده و دربارۀ هر کدام توضیحاتی ارائه داده است.(4) آنها نظریه های دیگر را نظریه های جدید می دانند.

یک. نظریۀ هیجانهای مثبت
اشاره

این نظریه، مبتنی بر این یافتۀ شهودیِ(5) پژوهشگران است که وقتی افراد، هیجانات مثبت (مانند: لذّت، آرامش،(6) شگفتی(7) و عشق) را تجربه می کنند، در معرض هیجان های منفی (مانند: ترس، اضطراب و افسردگی) قرار ندارند. بنا بر این، دریافتند که توازن کلّی میان هیجان های مثبت و منفی افراد، پیش بینی کنندۀ احساس به زیستن(8) آنان است. بنا بر این یافته، کهنمن اظهار کرد که شادیِ عینی با ردیابی احساس های زود گذرِ خوب و بد افراد، قابل اندازه گیری است. طبق این دیدگاه، هیجان های مثبت، صرفاً نشان دهندۀ بهزیستی هستند. البته فردریکسون، این انحصار را نپذیرفت و اشکالاتی بر آن وارد ساخت و بر اساس نظریۀ خود یعنی «ساخت و توسعه»(9) معتقد شد که

ص :532


1- . sustainable happiness.
2- . Sonja Lyubomirsky.
3- . Royzman.
4- . پترسون، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.
5- . Intuition.
6- . Serenity.
7- . Awe.
8- . Subjective well _ being.
9- . broaden _ and _ build theory.

هیجان های مثبت علاوه بر بهزیستی، سلامتی را نیز به ارمغان می آورند و این کار را نه صرفاً در لحظات خوش زمان حال؛ بلکه در دراز مدّت به انجام می رسانند.

به اعتقاد وی هیجان های، مثبت زمینۀ شناختی را وسعت می بخشند و این فضای ذهنیِ توسعه یافته، فواید سازگارانۀ دراز مدّت و غیر مستقیم را موجب می شوند؛ زیرا این توسعه، منابع پایدار فردی را می سازند. از این رو، اثر هیجان های مثبت از تجربۀ آنی و زود گذر آنها ماندگارتر است. علاوه بر آن، این اثرات در طول زمان انباشته و ترکیب می شوند و موجب حرکت مارپیچ صعودی به سمت سلامتی و بهزیستی می گردند. بنا بر این، نظریۀ توسعه و ساخت، بیانگر آن است که هیجان های مثبت، با کمک به افراد در جهت انعطاف پذیری، خلاقیت و خردمندی، وارستگی، انسجام اجتماعی بیشتر و در رأس همۀ اینها سلامت جسمانی بیشتر، می توانند آنان را به سوی بهبودی دگرگون کنند.(1) این نظریه پردازان _ با تبیینی که گذشت _ هیجان های مثبت را عامل بهزیستی روانی و شادکامی می دانند.

فردریکسون در تازه ترین اثر خویش، مجموعه ای از مداخلات را برای افزایش هیجان های مثبت در قالب تمرین ها (یا فعّالیت ها)(2) عرضه کرده است.(3) این محقّق همچنین به همراه همکاران خود، در جهت ارتقای هیجان های مثبت، طی مطالعه ای، مداخله هایی را تحت عنوان «شبه تجربه های شخصی»(4) تدوین و اجرا کردند. این مداخلات عبارت اند از: شناخت ماجرا های خود، القای هیجان های مثبت برای کمک به خلاقیت و بیشتر شدن همپوشانی خود _ دیگری پس از تجربۀ هیجان های مثبت.(5)

_ بررسی و مقایسه

آنچه در این باره می توان گفت این است که: به نظر می رسد این نظریه، تفسیری هیجانی از شادکامی دارد و تنها عنصر آن را هیجانات مثبت، می داند. این که هیجانات مثبت نقش مهمی در شادکامی دارد، قابل انکار نیست. در مطالعات اسلامی نیز بخش مهمّی از شادکامی، به این بخش اختصاص دارد و ما آن را در بحث نشاط، طرح کردیم؛ امّا سؤال این است که آیا شادکامی فقط بُعد هیجانی دارد؟ آیا بُعد شناختی و رفتاری انسان، نقشی در شادکامی ندارند؟ این نظریه، هر چند به اندازۀ خود درست است؛ امّا فراگیر نیست و دیگر ابعاد وجودیِ انسان و دیگر ابعاد شادکامی را

ص :533


1- . فردریکسون، 2009؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . Exercise.
3- . فردریکسون، 2009؛ به نقل از براتی، 1388.
4- . personal mini _ experinces.
5- . کاک، کتالینو و فردریکسون، 2008؛ به نقل از براتی، 1388.

در برنمی گیرد. درست است که کارکرد توسعه و بسط، موجب افزایش قدرت تفکّر و خلاقیت می شود، ولی به هر حال، مرکز ثقل در این نظریه، «هیجان» است و دیگر مؤلّفه ها متأثّر از آن اند. لذا این نظریه، در بخشی از شادکامی تأثیر دارد؛ امّا همۀ شادکامی را در برنمی گیرد.

آن تبیینی که در نظریۀ فردریکسون در بارۀ نقش هیجان ها وجود دارد، بیشتر ناظر به نشاط و شادابی است تا کلّ شادکامی. وقتی گفته می شود که هیجان های مثبت، موجب توسعۀ روانی و زمینه سازی برای فعّالیت می شوند، به همان معنای نشاط _ یعنی سرزندگی، پویایی و تحرک _ اشاره دارند. از این رو، می توان گفت که این نظریه، درست است؛ امّا در اندازۀ خود، و با دیدگاه اسلام هماهنگ است؛ امّا با جزئی از آن.

دو. نظریۀ انسجام و پیوستگی
اشاره

ویسینگ، و وان دان، یک سازۀ بهزیستی، روان شناختی کلّی را معرفی کردند که به وسیلۀ «احساس انسجام و پیوستگی» در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلّی از زندگی، مشخّص و اندازه گیری می شود. آنها تأکید می کنند که بهزیستی روانی، سازه ای چند بُعدی یا چند وجهی است و این حیطه ها را در بر می گیرد:

عاطفه: در افراد بهزیست یا خوش بخت، احساسات مثبت بر احساسات منفی غلبه دارند.

شناخت: این افراد، رضایت از زندگی را تجربه می کنند. به نظر آنها زندگی، قابل درک و کنترل است.

رفتار: افراد بهزیست، چالش های زندگی را می پذیرند و به کار و فعّالیت علاقه دارند.

روابط بین فردی: افراد بهزیست به دیگران اعتماد می کنند و از تعامل اجتماعی نیز برخوردارند.(1)

بنا بر این، طبق نظر این محقّقان، فرمول شادکامی و بهزیستی روانی، عبارت است از:

روابط مثبت + رفتار مثبت + شناخت مثبت + عواطف مثبت = شادکامی

_ بررسی و مقایسه

در بارۀ این نظریه، می توان گفت:

اوّلاً مؤلّفه های چهارگانۀ این نظریه، از دو الگوی متفاوت پیروی می کنند و این به انسجام و اتقان نظریه، لطمه وارد می سازد. سه مؤلّفۀ نخست بر اساس سه بُعد شناخت، عاطفه(هیجان) و رفتار اند که تقریباً امری پذیرفته شده در روان شناسی است. این سه بُعد در همۀ امور فردی و

ص :534


1- . کزّازی، 1386.

اجتماعی و حتّی معنوی انسان می توانند نقش داشته باشند؛ امّا در مؤلّفۀ چهارم، یک باره این منطق تغییر می کند و روابط اجتماعی _ که در برابر مسائل فردی قرار دارد _ به آن اضافه شده است! لذا قسیم دیگر موارد نیست. در الگوی اسلامی شادکامی، دو مؤلّفۀ اساسی وجود دارند (نشاط و رضامندی) که همۀ مسائل فردی، معنوی و اجتماعی انسان را پوشش می دهند و دیگر عنوان خاصی به این مجموعه اضافه نشده است.

ثانیاً به نظر می رسد که مؤلّفۀ نخست _ که مربوط به هیجان های زندگی است _ ، با بحث نشاط در الگوی اسلام هماهنگ است و مؤلّفۀ دوم _ که ماهیتی شناختی دارد _ ، با مؤلّفۀ رضامندی در الگوی اسلام. البته وی روشن نکرده که این رضامندی، به کدامیک از موقعیت های چهارگانۀ زندگی (مطابق الگوی اسلام) مربوط می شود؛ ولی به نظر می رسد با توجّه به الگوی آرگایل، این مؤلّفه، بیشتر ناظر به رضامندی در خوشایند است. از این جهت، این الگو همۀ ابعاد زندگی را در برنگرفته است _ به خلاف الگوی اسلام که روشن تر و مشخّص تر به ابعاد مختلف زندگی پرداخته است _ . همچنین مؤلّفۀ سوم که به فعّالیت فرد مربوط می شود، با قسمت دوم نظریۀ اسلامی شادکامی (یعنی اراده و خواست) هماهنگ است، نه با عوامل آن؛ امّا مؤلّفۀ چهارم آن _ که به روابط اجتماعی اختصاص دارد _ ، با سبک روابط اجتماعی از دیدگاه اسلام سازگار است. البته گفتیم که این بحث در الگوی ارائه شده از شادکامی در این تحقیق، به صورت مستقل مورد بحث قرار نمی گیرد و زیر مجموعۀ دو مؤلّفۀ یاد شده جای خواهد گرفت.

سه. نظریۀ بهزیستی روانی
اشاره

همان گونه که پیش تر اشاره شد، بهزیستی روانی،(1) به عنوان شناخت و ارزیابیهای مؤثّر در زندگی تعریف شده است. در حقیقت، بهزیستی روانی، به معنای «ارزیابی های شناختی و عاطفی فرد از زندگی خود» است. این ارزیابیها نه تنها دربردارندۀ واکنش های هیجانی نسبت به وقایع هستند؛ بلکه قضاوت های شناختی از رضایت و خرسندی را هم شامل می شوند. بنا بر این، بهزیستی روانی، یک مفهوم گسترده است که به اعتقاد داینر و همکارانش، سه چیز را شامل می شود: تجربۀ هیجان های لذّت بخش، سطوح پایینی از خُلق منفی و میزان بالایی از رضایت از زندگی. تجربیات مثبت، موجب سطح بالایی از بهزیستی روانی می شوند چون یک زندگی رضایت بخش را می سازند.(2)

ص :535


1- . well _ being.
2- . Diener., Lucas., Oishi. (2002).

آرگایل(1) نیز تصریح می کند که شادکامی، تنها در سایۀ شادی ها و لذّت های آنی حاصل نمی شود و نیازمند داشتن احساس رضامندی و فقدان عواطف منفی است.(2)

بر اساس الگوی این گروه از دانشمندان، شادکامی، سه جزء دارد: شادی و لذّت، رضامندی، و فقدان عواطف منفی (مانند: استرس و اضطراب و...). از این رو، می توان فرمول آن را چنین بیان داشت:

عواطف منفی _ رضامندی + هیجانات مثبت = شادکامی

به باور وی، لذّت، بُعد هیجانی شادکامی و رضامندی، بُعد شناختی آن است.(3) بُعد شناختی در حقیقت، به جنبه های روانی و درونی اشاره دارد و از این بابت به «SWB» ارتباط پیدا می کند.(4)

در برخی الگوهای مبتنی بر این نظریه، هر چند پایین بودن عواطف منفی را در شادکامی مؤثّر می دانند؛ امّا آن را به عنوان یک مؤلّفۀ مستقل، در نظر نگرفته اند. آلان کار، تصریح می کند که مطالعۀ تحلیل عاملی در مورد میزان شادکامی و سلامت ذهنی (SWB)، نشان می دهد که شادکامی، دست کم دو جنبه دارد. تمامی این مطالعه ها دو عامل «عاطفی» و «شناختی» را نشان داده اند که از یک سو، معرّف تجربۀ هیجانی شادی، شعف، خشنودی و هیجان های مثبت است و از سوی دیگر، ارزش گذاری شناختی رضامندی از حیطه های گوناگون زندگی (مانند موقعیت خانواده یا کار و تجربه های عاطفی در این موقعیت ها). داده های بین فرهنگی نشان می دهند که مؤلّفه های عاطفی و شناختی شادکامی (شادی و رضامندی) تا حدودی مستقل از یکدیگر عمل می کنند و تأثیر اندکی بر هم دارند.(5) بنا بر این، الگوی مبتنی بر این دیدگاه عبارت است از:

رضامندی + تجربه های هیجانی = شادکامی

این الگو با تعریفی هم که از بهزیستیِ روانی گذشت و دو رکن شناختی و عاطفی داشت، (ارزیابی های شناختی و عاطفی)، هماهنگ تر به نظر می رسد. جالب این که از سویی هر چند آرگایل، بر مؤلّفۀ سوم یعنی فقدان عواطف منفی تصریح دارد؛ امّا در مقام بحث و بررسی، بیشتر بر همین دو بُعد تأکید می کند؛ و از سوی دیگر هر چند آلان کار، فقدان عواطف منفی را جزء مؤلّفه ها نمی داند؛ امّا به هر حال، آن را تقریباً مستقل از هیجان های مثبت می داند.(6) این نشان می دهد که با کمی تسامح می توان الگوی دو مؤلّفه ایِ آلان کار را مبنا قرار داد و فقدان عواطف منفی را در ضمن

ص :536


1- . Argyle.
2- . آرگایل، 1382، ص14 و 25.
3- . همان، ص69.
4- . همان، ص63.
5- . آلان کار، 1385، ص42.
6- . آلان کار، 1385.

آن بحث کرد؛ همان گونه که آرگایل نیز در بررسی عوامل، عوامل هیجانی و شناختی را طرح کرده و در ضمن هر کدام که در مهار عواطف منفی نقش داشته اند، بررسی نموده است.

_ عوامل شادکامی

مبتنی بر این نظریه، و الگوی آن، عوامل شادکامی را می توان تعیین نمود. البته شناسایی عواملی که به شادکامی کمک می کنند، آسان نیست؛(1) ولی به هر حال باید این کار را انجام داد. دانشمندانی که در این نظریه، به ارائه الگو پرداخته اند، عوامل گوناگونی را برای آن بیان داشته اند که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم:

آرگایل، عوامل شادکامی را به دو دسته تقسیم می کند که عبارت اند از: عوامل عینی و عوامل غیر عینی. وی عوامل غیر عینی را _ که ماهیتی شناختی دارند _ در رضامندی مؤثّر می داند و عوامل عینی را هم در هیجانات مثبت و هم در هیجانات منفی. البته هنگام تبیین هر عامل، وی بیشتر بر نقش آنها در ایجاد هیجانات مثبت تأکید دارد و کمتر به نفی عواطف منفی می پردازد. همچنین در مجموع وی بیشتر به بُعد هیجانی شادکامی پرداخته و کمتر بُعد شناختی آن یعنی رضامندی را بررسی کرده است.

آلان کار نیز هر چند دو بُعد هیجانی و شناختی برای شادکامی قائل شده؛ امّا در معرفی عوامل، تنها به عوامل عینی شادکامی پرداخته و بدون تصریح به این که این عوامل، مربوط به کدام بُعد می شوند، به بررسی نقش آنها پرداخته است. در حقیقت، وی عوامل غیر عینی برای بُعد شناختی، معرفی نکرده است.

عوامل هیجانات

همان گونه که گذشت، عوامل هیجانات مثبت را غالباً عوامل عینی تشکیل می دهند. آرگایل در فصل سوم کتاب خود (سُرور و دیگر هیجانات مثبت) با تأکید بر این که شادی و سرور، بُعد هیجانی شادکامی است، با تکیه بر نتیجۀ مطالعات مختلف، فهرست رایج ترین منابع شادی را این گونه بیان می کند: 1. خوردن _ که از رایج ترین منابع لذّت و مبتنی بر نیازهای زیست شناختی است _ 2. فعّالیت های اجتماعی و جنسی؛ 3. تمرین و ورزش؛4. الکل و داروهای دیگر؛5. موفّقیت و تأیید اجتماعی؛ 6. استفاده از مهارت ها؛ 7. موسیقی و دیگر هنرها و مذهب؛ 8. محیط و طبیعت؛9. استراحت و آرامش.(2)

ص :537


1- . آلان کار، 1385؛ کاهمن، دنیر وشوارتز، 1999؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . آرگایل، 1382، ص57.

آلان کار بر نکتۀ مهمّی در باب این عوامل تأکید می کند. وی معتقد است که لذّت و دنبال کردن آن، گاهی ممکن است به شادکامی بینجامد؛ امّا همیشه چنین نیست. برای مثال، لذّت های کوتاه مدّت حاصل از سیگار یا مواد مخدّر، به ناشادکامی بلند مدّت همراه با بیماری منجر می شود. اقدام به قتل انتقام جویانه، حمله، تجاوز جنسی و سرقت ممکن است با خشنودی آنی یا لذّت کوتاه مدّت همراه باشد؛ امّا پیامدهای اجتماعی، روانی یا جسمانیِ بلند مدّت آن به بدبختی و حرمان می انجامد. سپس به یک قانون در حیات انسانی اشاره می کند و می گوید که ما انسان ها به گونه ای تکامل یافته ایم(آفریده شده ایم) که برخی از موقعیت های خاص ممکن است ما را شاد کنند؛ ولی برخی دیگر از آنها به تجربه های اندوهناک منجر می شوند.(1)

سپس وی به بررسی نقش شخصیت و ارثی بودن نقطۀ تثبیت شادکامی، و همچنین نقش فرهنگ در تسهیل یا تهدید احساس شادکامی می پردازد و پس از تأیید این مطلب که نقطۀ تثبیت(2) شادکامی به طور وراثتی از قبل تعیین می شود(3) و فرهنگ موجب تسهیل یا تهدید حس شادکامی می شود،(4) تصریح می کند که بر خلاف این واقعیت ها، این امکان وجود دارد که مهارت هایمان را پرورش دهیم و محیط را به گونه ای سامان بخشیم که بخش عمده ای از وقت خود را در حدّ نقطۀ تثبیت شادکامی یا ورای آن بگذرانیم و به این طریق، حس سلامتی مان را بهینه می سازیم.

وی سپس بر اصل «آگاهی از موقعیت های تأمین کنندۀ رضامندی عمیق» به عنوان شرط تحقّق شادکامی _ که گروهی از محقّقان بر آن تأکید دارند _ تصریح می کند(5) و آن موقعیت ها را به پنج گروه طبقه بندی می نماید و چنین گزارش می کند:

الف. از نظر ارتباطی: 1. ازدواج با کسی که مشابه ماست؛ 2. گفتگوی محبّت آمیز و روشن و نادیده گرفتن خطاها؛ 3. حفظ تماس با تمام افراد خانواده؛4. حفظ و ایجاد دوستی های عمیق با تعداد نسبتاً کوچکی از مردم؛5. برقراری ارتباط و همکاری با گروه های نسبتاً بزرگ تر؛6. پرداختن به امور مذهبی یا روحانی.

ب. از نظر شرایط محیطی: 1. تأمین راحتی جسمانی و مالی برای خود و خانواده (بدون سوار شدن بر گردونۀ لذّت گرای مصرف گرایی)؛ 2. زیستن در محیط جغرافیایی زیبا، امن و پربار (برخوردار از: آب و هوای خوب، و موسیقی و هنر مطلوب).

ص :538


1- . همان، ص56.
2- . set _ point.
3- . ر. ک: آلان کار، 1385، ص56 به بعد.
4- . ر. ک: همان، ص60 به بعد.
5- . همان، ص61.

ج. از نظر سلامت جسمانی: 1. حفظ سلامت خوب؛ 2. پرداختن به ورزش و تمرین بدنی.

د. از نظر بارآوری: 1. استفاده کردن از مهارت هایی که در تکالیف چالش انگیز، لذّت بخش اند؛ 2. دستیابی به موفّقیت و تأیید در کاری که جالب و چالش انگیز است؛ 3. کار در جهت مجموعه ای از هدف های یکپارچه.

ﻫ . از نظر فعّالیت های تفریحی: 1. خوردن غذاهای با کیفیت خوب و در حدّ اعتدال؛ 2. استراحت منظّم؛ 3. آرامش و داشتن مرخّصی در حدّ اعتدال؛4. پرداختن به فعّالیت های تفریحی مشترک با گروه های دوستان.(1)

وی بیش از این، مطلبی در بارۀ عوامل شادکامی بیان نکرده است. همان گونه که مشهود است، این امور، عوامل عینی شادکامی اند و در میان آنها از امور شناختی، چیزی به چشم نمی خورَد.

_ عوامل رضامندی

آرگایل، با تأکید بر این که رضایت از زندگی، بُعد شناختی شادکامی است و بر ارزیابی فکری یک مسئله، قضاوت در بارۀ آن، و چگونگی انجام دادن آن در حال حاضر و یا گذشته دلالت دارد، با ارائۀ اطلاعاتی بیان می دارد که عوامل عینی، تنها عامل رضامندی نیستند. وی سپس در زمره عوامل عینی رضامندی، از این موارد یاد می کند: 1. پول؛ 2. سلامتی؛ 3. کار و اشتغال؛4. روابط اجتماعی؛5. تفریح؛6. مسکن؛ 7. آموزش. وی در جمع بندی عوامل عینیِ رضامندی، می نویسد: پول و دیگر شرایط زندگی، بر خشنودی، اثر قابل توجّهی دارند. از سوی دیگر، ارتباط ها همیشه قوی نیستند.

دینر و سو(2) نشان دادند که در اتریش مجموع نمرۀ شاخص های عینی اجتماعی (درآمد، سلامتی و غیره) 71 و در نیجریه، سی است. با این حال، نمره های خشنودی از زندگی فقط دو نمره فاصله دارد. مسکن، یکی از ابعادی است که غالباً مورد توجّه بوده است. آرگایل می گوید که مسکن به عنوان بخشی از یک زندگی استاندارد مطرح است. خشنودی از مسکن در خشنودی کلّی، مؤثّر است و همبستگی آن سی درصد است که نسبت به دیگر متغیرها تأثیر کمتری دارد. همچنین تحقیقات نشان داده که هر چند عوامل عینی همانند پول و شرایط مطلوب زندگی بر خشنودی، اثر قابل توجّهی دارند؛ امّا افزایش ثروت به افزایش خشنودی منجر نشده است.

ص :539


1- . همان، ص97.
2- . suh.

آدامز(1) نشان داد که در سال های 1980 و 1992 م، شاخص های عینی برای آمریکایی های سیاه پوست، کاهش یافت؛ امّا خشنودی و رضایت از زندگی افزایش یافت، هر چند در شادی و لذّت آنها کاهش نیز مشاهده شد. به همین جهت، آرگایل تصریح می کند که عوامل عینی به تنهایی علّت خشنودی نیستند. لذا به عوامل غیر عینی پرداخته و آنها را این گونه معرفی نموده است: 1. مقایسۀ اجتماعی (از نوع نزولی)؛ 2. سازگاری با رویدادهای منفی؛ 3. خوشبینی و تفکّر مثبت (از راه: تفکّر در بارۀ رویدادهای مثبت، اسناد درونی)؛4. مذهب.(2)

همان گونه که مشهود است، برخی از عوامل مربوط به بُعد هیجانی با بُعد شناختی شادکامی تداخل دارند که به نظر وی در هر دو زمینه، کارایی خواهند داشت. البته برخی از این مجموعه عوامل نیز به برطرف کردن عواطف منفی نیز کمک می کنند که بدین وسیله، سه بُعد شادکامی از نظر وی تکمیل می شود. روان شناسانی که در این حوزه قلم می زنند، عوامل گوناگون آن را به تفصیل بررسی نموده و تحقیقات آن را طرح کرده اند که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد:

شوخی و خنده: شوخی، حالت مثبت در ذهن و بیان عاطفۀ مثبت است که هم خُلق مردم را بهبود می بخشد و هم خودش ناشی از خُلق مثبت است و می تواند تأثیر عمیقی بر شادی داشته باشد. لذا یکی از شایع ترین و مؤثّرترین روش های القای خُلق مثبت است. در عین حال، شوخی و خنده، رویدادهای استرس زا را کم می کند و نگاه فرد را به جنبه های شاد آن معطوف می سازد. لذا نقش مراقبتی نیز دارد که موجب کاهش عواطف منفی می گردد.(3)

روابط اجتماعی: وی این موضوع را در چند قسم بحث کرده است: الف. روابطه دوستانه؛(4) ب. عشق و ازدواج؛(5) ج. خانواده.(6) وی اثر مثبت هر کدام را در چند امر بررسی کرده است: تحرّک عواطف مثبت؛ شادی؛ سلامت روانی؛ و سلامت جسمانی. وی معتقد است که از راه این چهار اثر، آن سه دسته از تعامل های اجتماعی، موجب هیجانات مثبت می شوند. وی تصریح می کند که «توضیح کلّی این آثار مربوط به اثر مثبتی است که توسط مشارکت در فعّالیت های لذّت بخش، مبادلۀ علائم غیر کلامی مثبت، سلامت روانی توسط ارتباطات مثبت _ که مانع استرس می شود _ و سلامتی توسط فعّالیت های هیجانی سیستم بیولوژیک و توسط رفتار بهداشتی بهتر انجام می شود».(7)

ص :540


1- . Adams.
2- . کزّازی، 1386، ص20.
3- . آرگایل، 1382، ص93 _ 118.
4- . همان، ص120.
5- . همان، ص128.
6- . همان، ص135.
7- . همان، ص145.

کار و اشتغال: استفاده از مهارت ها در شغل و کار، موجب رضایت درونی می گردد. آرگایل از این عنصر به عنوان موفّقیت و تأیید اجتماعی نیز یاد می کند که از طریق عزّت نفس، موجب افزایش سرور و شادمانی می شود. اثر عملکرد موفّقیت آمیز بر شادمانی، بیشتر از اثر موفّقیت های شانسی مثل برنده شدن در قرعه کشی است. البته این تا وقتی است که طبق نظریۀ چیکزنت میهای،(1) میان کار و مهارت فرد، تناسب وجود داشته باشد.(2)

آرگایل در یک نتیجه گیری کلّی می گوید که بیشتر افراد در هنگام اشتغال به کار، خوش حال تر هستند و از لحاظ سلامت جسمانی و روانی در وضع بهتری قرار دارند. البته کار اگر دارای حجم زیاد، ملالت آوری، خطر و ویژگی های نامطلوب باشد، فشارآور است و سلامت روانی را متأثّر می سازد. بیکاری، منبع عمدۀ ناشادی و ضعف بهداشت روانی و جسمی است.(3)

تفریح: تفریح، نه به معنای داشتن وقت آزاد؛ بلکه به معنای فعّالیت هایی است که افراد در آن وقت، به خاطر خودشان و نه به خاطر کسب سود مادی، به شوخی، سرگرمی، بهبود خود و یا اهدافی که خودشان انتخاب کرده اند، می پردازند.(4) وی معتقد است که تفریح، موجب برانگیخته شدن عواطف مثبت، شادی، بهداشت روانی و بهداشت جسمانی می شود.(5) وی در نگاهی جزئی به برخی از انواع تفریح، همین اثرات چهارگانه را برای ورزش،(6) کلوپ های اجتماعی و گروه های تفریحی،(7) تماشای تلویزیون،(8) موسیقی،(9) تعطیلات و گردشگری(10) و کار داوطلبانه،(11) بررسی نموده است.

وی به ویژه در بارۀ موسیقی و دیگر هنرها که به لذّت های ذهن مربوط می شود، معتقد است نواختن موسیقیِ نشاط آور، از آسان ترین روش های ایجاد خُلق مثبت است، هر چند نه نیاز زیستی شناختی را ارضا می کند و نه گوش دادن به آن، ارزش بقا و زنده ماندن دارد؛ ولی در عین حال، هیجان های شدید و عمیق تولید می کند. البته وی مذهب را نیز در همین گروه قرار می دهد و

ص :541


1- . Csikzentmihaly.
2- . آرگایل، 1382، ص59.
3- . همان، ص179.
4- . همان، ص181
5- . همان، ص183 _ 185.
6- . همان، ص186.
7- . همان، ص191.
8- . همان، ص193.
9- . همان، ص195.
10- . همان، ص198.
11- . همان، ص200.

معتقد است که مذهب نیز حالات خُلقی مشابهی ایجاد می کند.(1) این شاید بدان جهت باشد که مراد وی از مذهب، بیشتر شرکت در مراسم کلیسا است که با خواندن سرودهای مذهبی همراه است. وی در بارۀ اثر مذهب، فصل مستقلّی دارد که در آینده به آن خواهیم پرداخت.

وی در جمع بندی نهایی خود آورده که: «فایدۀ اساسی تفریح، اثر فوری آن بر «عاطفه مثبت»(2) است. در مورد تلویزیون و موسیقی، عاطفۀ مثبت ممکن است تنها فایده باشد. در مورد تعطیلات، فایدۀ اصلی است. مراسم کلیسا نیز این اثر را دارد. اثر تفریح بر شادی کمتر است. در این مورد، قوی ترین اثر را کلوپ های اجتماعی دارند. در مورد انواع دیگر تفریح ها، بیشترین اثر بر شادی، بستگی به ارتباطات اجتماعی دارد. ورزش برای بهداشت روانی خصوصاً افسردگی، خوب است و این موضوع به طور کلّی ناشی از جنبۀ اجتماعی ورزش نیست. کلوپ های اجتماعی و مذهب نیز خوب هستند. فواید بهداشتی به دست آمده از ورزش و تمرینات جسمانی، کلوپ های اجتماعی و مذهب تا حدودی ناشی از ماهیت جمعی آنها و همچنین رفتار بهداشتی بهتر است.(3)

ثروت: ثروت بر شادی افراد، تأثیرهای گوناگونی دارد. البته این تأثیر در جوامع فقیر بیشتر است؛ امّا تأثیر ثروت بر رضایت مالی، بیشتر از رضایتمندی از زندگی است. به همین جهت، رضایت از زندگی ثروتمندان از دیگر گروه ها تفاوت اندکی با هم دارند. آرگایل تصریح می کند که حتّی در پایین ترین سطح درآمد نیز افراد شاد یافت می شوند.(4) فرنهام و آرگایل در کتاب روا ن شناسی پول با طرح این پرسش که «آیا ثروتمندان، خوش بخت تر از تهی دستان هستند؟ و دست مزد چه تأثیری بر میزان رضایت از زندگی دارد؟» به نقش پول در رضامندی می پردازند. آنها می گویند: بررسی های بسیاری در این زمینه وجود دارد که همۀ آنان همبستگی معادل 25 درصد را نشان می دهند. یکی از این پژوهش ها، بررسی کیفیت زندگی مردم امریکا بود که کمبل و همکاران، آن را انجام دادند. هدی به یک الگوی علّی دست یافت که همبستگی بین درآمد و رضایت را 36 درصد پیش بینی می کرد؛ امّا درآمد، تأثیر علّی مستقیم ناچیزی در میزان خوش بختی داشت. رضایت از دست مزد از متغیرهای دیگری به جز خود دست مزد تأثیر می گیرد. برای مثال اگر بتوان کارمندان را به شیوه های دیگر راضی کرد، از دست مزد خود اظهار رضایت بیشتری می کنند. همبستگی بسیار ناچیزی بین دست مزد و رضایت از دست مزد وجود دارد که بسیاری را به این نتیجه هدایت می کند که دست مزد نسبی بسیار مهم تر از دست مزد مطلق است.

ص :542


1- . همان، ص60.
2- . Positive Affect.
3- . همان، ص210.
4- . همان، ص214.

فرنهام و آرگایل در توضیح و تبیین بیشتر این مسئله، به چهار دلیل اشاره می کنند. آنها معتقدند که یک دلیل آن، سازگاری فرد با شرایط جدید است که بر اساس آن، با وضعیت جدید عادت می کند. لذا تأثیر آن از بین می رود. دلیل دیگر آن، مقایسۀ اجتماعی است و این بدان جهت است که همیشه افراد ثروتمندتر وجود دارند و افراد، خود را با افراد بالاتر، مقایسه می کنند. لذا همچنان ناراضی باقی می مانند. دلیل سوم آن، جایگزین ها ست که بر اساس آن، هر چه افراد کالاهای بی فایدۀ بیشتری داشته باشند، چیزهای دیگری مانند دوستی و آزادی، بسیار ارزشمندتر به نظر می رسند. دلیل چهارم، نگرانی است که بر اساس آن، افزایش درآمد موجب تغییر کانون توجّه فرد از موضوع های پولی به اموری (مانند پیشرفت فردی) می شود که کمتر قابل کنترل هستند. لذا از آن جهت نارضایتی افزایش می یابد.(1)

همچنین این محقّقان با طرح این پرسش که «چه رابطه ای بین درآمد و خوش حالی وجود دارد؟» بیان داشتند که پژوهش های بسیاری در مقیاس بزرگ انجام شده که در آنها درآمد و میزان خوش حالی و رضایتمندی اندازه گیری شده است. در اغلب این بررسی ها همبستگی مثبت و مهمی در حدود پانزده درصد تا بیست درصد به دست آمده است. برادبرن در پژوهش خود مشاهده کرد که تأثیر مثبت درآمد بیشتر از آثار منفی آن است. دینر و همکاران، گروهی از مردم آمریکا را دو بار به فاصلۀ ده سال، مورد مطالعه قرار دادند. نتایج هر دو دوره نشان داد که ارتباط بسیار نیرومندی بین درآمد و رفاه برای اقشار فقیر وجود دارد و برای درآمدهای بالاتر، سطح ثابت و برای گروه بسیار ثروتمند، افزایش نهایی نشان می دهد. با این وجود، این محقّقان بیان می دارند که دو گروه هستند که با این روابط همخوانی ندارند: تهی دستان راضی و ثروتمندان ناراضی و بدبخت؛ امّا جالب این که این محقّقان از وجود پدیدۀ دوم تعجّب نمی کنند و آن را ناشی از روابط ضعیف میان پول و خوش بختی می دانند و نشان دهندۀ این که منابع مهم تری برای خوش بختی نیز وجود دارد؛ امّا در بارۀ گروه اوّل، از وضعیت آنان به عنوان «پارادوکس رضایتمندی» یاد می کنند و بر اساس نظر اولسون و شوبر،(2) آن را به سازگاری و درماندگیِ آموخته شده مربوط می دانند که در اثر طولانی شدن تجربۀ ناتوانی در کنترل سرنوشت خود به وجود آمده است!(3)

آلان کار در کتاب روانشناسی مثبت می گوید: تحقیقات نشان داده که کشورهای توسعه یافته و خیلی ثروتمند، اندکی شادتر (امّا نه خیلی شادتر) از مردمی هستند که در آمد متوسط دارند. این مسئله شاید از آن جا ناشی می شود که آنها خود را افرادی می بینند که زندگی شان بهتر از هر کس

ص :543


1- . فرنهام و آرگایل، 1384، ص347.
2- . Olson Schober.
3- . همان، ص348.

دیگری می گذرد. این تبیین ها از نظریۀ مقایسۀ اجتماعی برگرفته شده اند که بیان می کند شادمانی شخصی، بر فاصلۀ ادراک شده بین وضعیت خود و دیگران مبتنی است.(1)

وی در ادامه تصریح می کند که مردم کشورهای برخوردار از اقتصاد پیش رفته که به کسب پول، بیش از دیگر آرمان های زندگی خود بها می دهند، از استانداردهای زندگی خود کمتر راضی اند. جالب این که وی در تبیین این مسئله می گوید: این ممکن است به این خاطر باشد که فرایند و بازده انباشت پول پس از برآورده شدن نیازهای جسمانی، به تأمین نیازهای اجتماعی و روانی _ که شادمانی را افزایش می دهد _ نمی انجامد. میزان این همبستگی منفی بین شادمانی و تلاش برای به دست آوردن پول در کشورهای محروم مطالعه نشد.(2)

الکل و داروهای دیگر: این گونه مواد، از طریق فعّال شدن انتقال دهنده های عصبی در مغز، موجب ایجاد خُلق مثبت و از بین رفتن خُلق منفی می گردند. تا کنون پنجاه انتقال دهندۀ گوناگون شناسایی شده اند که مهم ترین آنها عبارت اند از: سروتونین، دوپامین، اندروفین ها(3) (مانند تریاک)، گابا،(4) نورآدرنالین، الکل، پروزاک، آمفتالین های موجود در بنزدرین(5) و قرص های نیروزا،(6) قهوه،(7) نیکوتین،(8) والیوم،(9) کوکائین،(10) هروئین،(11) توهم زاها(12) (مانند: ال.اس.دی،(13) اکستیسی،(14) سیلوسایبین،(15) مسکالین،(16) ماری جوانا(17) ).(18)

مذهب: وی در فصل یازدهم کتاب خود اختصاصاً به بحث مذهب می پردازد و تصریح می کند که مذهب، آثار مثبتی بر سلامت ذهنی، خصوصاً بر سلامت وجودی (رضامندی از زندگی) دارد.

ص :544


1- . آلان کار، 1385، ص72.
2- . همان، ص74.
3- . Endophinnes.
4- . GABA.
5- . Benzedrin.
6- . Peppills.
7- . Coffee.
8- . Nicotin.
9- . Valium.
10- . Cocain.
11- . Heroin.
12- . Hallucinogens.
13- . L.S.D.
14- . Exstasy.
15- . Psilocybin.
16- . Mescaline.
17- . Marijuna.
18- . آرگایل، 1382، ص59 و 63.

همچنین بر شادکامی کلّی و بهداشت جسم و روان نیز اثر دارد. به اعتقاد وی بیشترین اثر مذهب، بر بهداشت جسم و روان است.(1) در ادامه به تفکیک در این بارۀ سخن خواهیم گفت و نظریات آرگایل و دیگران در بارۀ هر یک را بیان خواهیم کرد:

مذهب و شادی

اینگلهارت،(2) تعدادی از زمینه سنجی های مربوط به چهارده کشور اروپایی را _ که 163 هزار نمونه در آن شرکت کرده بودند _ ترکیب کرد. وی دریافت که 85 درصد کسانی که گفته بودند هفته ای یک بار یا بیشتر به کلیسا می روند، در مقایسه با 82 درصدی که گاهی به کلیسا می روند و 77 درصدی که اصلاً به کلیسا نمی رفتند، احساس رضایت بیشتری از زندگی دارند. آنان همچنین دریافتند که تأثیر مذهب بر شادی با فعّالیت های مذهبی، بیشتر از مذهبی بودن ارتباط داشت.

برای تبیین این تأثیر، سه محور مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته که عبارت اند از: حضور در کلیسا و گرفتن حمایت اجتماعی؛ داشتن رابطه خصوصی با خداوند؛ و برخورداری از ایمان استوار. در بارۀ عنصر نخست، آرگایل معتقد است که مذهب از لحاظ شاد کردن، کسانی را که از لحاظ اجتماعی منزوی هستند، بیشتر متأثّر می سازد و به میزان حمایت کردن مؤسّسه های مذهبی مانند کلیسا مربوط می شود. این موضوع، نشان از آن است که دریافت حمایت اجتماعی از دیگر اعضای مراکز مذهبی، یکی از روش های منتفع شدن مردم از مذهب است. ویتر و همکاران، فرا تحلیلی مربوط به 56 زمینه یابی در امریکا انجام دادند که نشان می داد همبستگی کلّی بین مذهب و سلامتی 16 درصد بود و با افزایش سن بیشتر می شد.

در بارۀ عنصر دوم نیز می گوید که رابطۀ نزدیک با خدا بیش از حضور در کلیسا در شادکامی و رضامندی تأثیر دارد. پولنر(3) دریافت که علاوه بر حمایت اجتماعیِ ثابت ناشی از حضور در کلیسا، احساس نزدیک بودن به خداوند و داشتن تصویری دوستانه از خداوند با شادی، مرتبط است. پولنر دریافت که گزارش نزدیکی با خداوند، همبستگی معادل 16 درصدی با شادی و رضایت از زندگی (با کنترل میزان حضور در کلیسا) دارد.

الیسون و همکاران دریافتند که شدّت عبادت (یعنی دعاهای مکرر و احساس نزدیکی با خداوند)، قوی ترین پیش بینی کنندۀ رضایت از زندگی است. متغیّر مذهبی دیگری به نام «سلامت معنوی» نیز مورد علاقۀ پژوهشگران است. پالوتزیان(4) و الیسون در این باره، یک مقیاس با دو جزء

ص :545


1- . همان، ص275.
2- . Inglhart.
3- . Pollner.
4- . Paloutzion.

را مطرح کردند. سلامت مذهبی به داشتن رابطه ای راضی کننده با خداوند مربوط می شود و سلامت وجودی که از آن تحت عنوان رضایت از زندگی و هدف نام برده است. جزء نخست، به رابطۀ ما با مقولۀ خداوند، و جزء دوم به هدف زندگی مربوط می شود.

پولوما و پندلتون دریافتند که تجربۀ اوج و تجربۀ نیایش، بهترین پیش بینی کننده های سلامتی و خصوصاً سلامت وجودی هستند. مطالعات دیگر نشان داده اند که سلامتی وجودی، جنبه ای از سلامت اجتماعی است که بیشترین تأثیر را از مذهب می پذیرد. امونس(1) توانست کوشش های مذهبی را اندازه گیری کند. وی آنها را شامل دو نوع برتری متعالی می دانست: 1. داشتن اهدافی فراتر از ماورای خود؛ 2. جستجوی رابطۀ نزدیک با یک قدرت برتر. اینها با سلامتی ذهنی همبستگی داشتند. آرگایل، بُعد دوم را رابطه با خدا می نامد. کیرک پاتریک اظهار داشته که رابطه با خداوند از طریق نیایش، دعاهای خصوصی، و تجارب مذهبی را می توان به صورت رابطه با انسان ها تجربه کرد و به همان مزایای مشابه دست یافت. آرگایل تصریح می کند که از میزان دعاهای شخصی به عنوان قوی ترین پیش بینی کنندۀ سلامتی، نام برده شده است.(2)

امّا در بارۀ عنصر سوم می گوید که سومین راهی که با آن، مذهب ممکن است که سلامتی را متأثّر سازد، از طریق باورهاست. تأثیر معنویت و دینداری بر رضامندی و شادکامی، فقط از راه کلیسا و دعاهای مخصوص نیست. الیسون دریافت که داشتن باورهای استوار مستقل از حضور در کلیسا و خواندن دعاهای خاص، بر رضامندی تأثیر می گذارد. آرگایل معتقد است که اعتقاد به زندگی پس از مرگ نیز مفید است؛ بویژه در مورد کسانی که سال خورده و بیمارند یا در معرض خطر جنگ قرار دارند؛ امّا باورهای مذهبی، چیزی بیشتر از موافقت با امور کلّی نظیر اعتقاد به وجود خداست؛ این، نوک کوه یخ است. قسمت های پنهانی، تعهّد هیجانی به شیوۀ زندگی مرتبط با باورهاست.(3)

همچنین الیسون(4) دریافت که داشتن باور های استوار که گاهی «قطعیت وجودی» نامیده می شود، با رضایت از زندگی، مستقل از حضور در کلیسا و دعا های خصوصی همبستگی دارند.(5) الیسون در مطالعۀ دیگری نشان داده است که حضور در کلیسا و عبادت خصوصی از طریق تأثیر بر باورها و ایمان، سلامتی را متأثر می سازد.(6)

ص :546


1- . Emmons.
2- . آرگایل، 1382، ص258 _ 260.
3- . همان، ص260.
4- . Ellison.
5- . آرگایل، 1382، ص261.
6- . همان، ص256.

الیسون و همکاران دریافتند که باورها مهم ترین منبع شادی هستند. هم حضور در کلیسا و هم رابطه با خداوند از طریق تأثیر بر باورها، نفوذ خود را ظاهر می سازند. دال(1) و اسکوکان(2) نشان داده اند که باور های ما چگونه تأثیر خود را اعمال می کنند. ممکن است از طریق تأثیر آنها بر ادراک کنترل خود غنی سازی و خوشبینی اعمال نفوذ کنند. همان گونه که تیلور(3) و براون(4) نشان دادند که باورها می توانند به وقایع معنا بدهند، مثلاً با نشان دادن این که آنها تصادفی نیستند و این که رشد شخصی پس از وقایع منفی، امکان پذیر است.(5)

آلان کار نیز در این باره می گوید: در مطالعاتی که در امریکای شمالی انجام شده، بین شادمانی و پرداختن به فعّالیت های دینی، همبستگی به دست آمده است. سپس در تحلیل این تأثیر به سه دلیل _ که در روان شناسی مورد توجّه جدی قرار گرفته _ اشاره می کند که کمی با تبیین های سه گانۀ آرگایل متفاوت است: اوّل این که دین یک سامانۀ باور منسجم ایجاد می کند که باعث می شود افراد برای زندگی معنا پیدا کنند و به آینده امیدوار باشند. سامانۀ باور های دینی به برخی از ما امکان می دهد که به ناملایمات و فشار های روانی گریز ناپذیر، معنا دهیم و به یک زندگی آتی که فاقد این درد و رنج هاست، خوشبین و امیدوار باشیم. دوم این که حضور مرتّب در مراسم مذهبی، موجب جلب حمایت اجتماعی می شود. سوم این که پرداختن به مذهب، اغلب با شیوۀ زندگی جسمانی و روانی سالم تر همراه است که مشخّصه های آن، وفاداری زناشویی، رفتار نوع دوستانۀ اجتماع خواه (به جای ارتکاب جرم)، اعتدال در تغذیه و مصرف مشروبات و پایبندی به کار سخت است.(6)

مذهب و سلامتی

دین و مذهب از راه سلامتی نیز بر سطح بهداشت روان تأثیر می گذارند. این بدان جهت است که سلامتی از مؤلّفه های شادکامی و رضامندی است. پس مذهب از راه تأمین سلامتی نیز می تواند بر رضامندی تأثیر بگذارد. آرگایل، تأثیر بسیاری برای مذهب بر سلامتی قائل است. وی می گوید از دیر باز تصوّر بر این بوده که مذهب و سلامت با هم مرتبط اند. کامستاک و پاتریچ، میزان مرگ و میر ناشی از بیماری را برای شماری از کلیساروندگان در مقایسه با دیگران پیدا کردند. می توان مشاهده کرد که آنهایی که به کلیسا می رفتند، میزان مرگ و میر خیلی کمتری می داشتند.

ص :547


1- . Dull.
2- . Skokan.
3- . Taulor.
4- . Brown.
5- . آرگایل، 1382، ص261.
6- . آلان کار، 1385، ص69.

هامر(1) و همکاران از داده های زمینه یابی بهداشت ملّی امریکا استفاده کردند. آنان 22800 نفر را طی یک دورۀ زمانی هشت ساله مورد بررسی قرار دادند. در این مدت، 2016 نفر فوت کردند و محاسبه شد که کلیساروندگان در سن بیست سالگی در مقایسه با دیگران، هفت سال بیشتر انتظار زندگی داشتند. این اختلاف بین کسانی که کمتر از یک بار به کلیسا می رفتند و کسانی که هرگز به کلیسا نمی رفتند، معادل 4/4 سال بود. معلوم شد که مزیّت کلیسا رفتن ناشی از رفتار بهداشتی بهتر است و تا حدودی از حمایت اجتماعی بیشتر ناشی می شود.

دانشمندان در تحلیل تأثیر مذهب بر سلامتی، چند تحلیل ارائه کرده اند. آرگایل تصریح می کند که آشکار ترین تبیین برای همۀ این موارد، این است که رفتار بهداشتیِ اعضای کلیسا بهتر است؛ یعنی آنها کمتر مشروب می خورند، کمتر سیگار می کشند و.... وی سپس به عنوان عامل دوم، از حمایت اجتماعی _ که در کلیسا بسیار قوی است و بر سلامت تأثیر دارد _ ، یاد می کند. برتریِ دیگر مذهب _ که توسط هامر و همکاران کشف شد _ این بود که مذهب از طریق جنبه های مختلف آرامش روانی و کاهش فشار روانی، رابطه با خدا و خلق ناشی از خدمات کلیسا، سیستم ایمنی را تحت تأثیر قرار می دهد. این بدان جهت است که فشار روانی و خُلق منفی، سیستم ایمنی را مختل می سازد و مذهب با کاهش فشار روانی و تأمین آرامش و ایجاد خُلق مثبت، به تقویت سیستم ایمنی کمک می کند. مثلاً گلیک(2) 176 نفر را که در گروه های شفای معنوی حاضر شده بودند، مورد مصاحبه قرار داد و آنها را با 137 نفر که از مراقبت های اوّلیۀ منظم برخوردار بودند، مقایسه کرد. آنهایی که در گروه های مذهبی شفا بخش حضور داشتند، در مقایسه با آنهایی که از مراقبت طبّی منظّمی برخوردار بودند، احساس بهتری را گزارش کردند. همچنین رفتار بهداشتی بهتری داشتند و سلامتی عمومی آنها بالاتر بود.

ایدلر(3) 286 نفر بیمار را مورد مطالعه قرار داد. بسیاری از آنها دارای ناتوانی هایی بودند، برخی از آنها از مذهب یاری طلبیده بودند و عدّ ه ای نتیجه گرفته بودند. سلامت ذهنی بالاتر آنان ناشی از فکر کردن به خودِ معنوی درونی بود که بدن با آن ارتباطی ندارد و در بردارندۀ سلامت هیجانی، رابطه با دیگران و یک خودِ غیر فیزیکی است که حتّی در صورت خوب نبودن جسم و بدن، خوب بود. هیچ تغییری در وضعیت واقعی جسم و بدن آنها وجود نداشت.

آرگایل می افزاید: این امکان وجود دارد که نوع آرامش روانی و نگرش و دیدگاه مثبت ناشی از مذهب بتواند تأثیرات بدنی ایجاد کند. نتیجه این که مذهب، آثار مبتنی بر سلامت ذهنی خصوصاً

ص :548


1- . Hamer.
2- . glick.
3- . Idler.

بر سلامت وجودی دارد؛ امّا بر شادکامی کلّی، بهداشت جسم و روان نیز اثر دارد. بیشترین تأثیر آن بر سلامت جسم و روان است.(1)

مذهب و کاهش فشار روانی

مذهب، از راه کاهش فشار های روانی نیز بر شادکامی تأثیر می گذارد. سیژل(2) و کندال(3) دریافتند که در حالی که داغدیدگی به افسردگی بیشتر خصوصاً برای مردان منجر شد، برای مردان همسر از دست داده که به کلیسا یا معبد تعلّق داشتند، خیلی کمتر بود. در واقع می تواند رشد ناشی از استرس وجود داشته باشد. یعنی در جایی که آشفتگی به واسطۀ تعبیر و تفسیر مجدّد و مثبت از وقایع، پذیرش، حمایت اجتماعی و هیجانی و مقابلۀ مذهبی به نتایج مطلوب منجر می شود. این گونه رشد ناشی از استرس در کسانی که دارای مذهب درونی هستند، محتمل تر است.

پارگامنت صد و سی مطالعۀ مربوط به مقابلۀ مذهبی را مرور کرد و دریافت که در 34 درصد آنها نتایج مثبت گزارش شده است و نیز این که اکثر مقابله های مذهبی موفّق عبارت است از تصوّر کمک یا راه نمایی از خدا، مقابلۀ مشترک که در آن خدا شریک تصمیمات است، شکل دهی و قالب بندی مجدّد نیک اندیشانه که در آن وقایع منفی به صورت مثبت تر به عنوان ارادۀ خدا دیده می شوند و جستجوی حمایت از افراد روحانی یا جماعت کلیسا.(4)

داینر در بحثی به عنوان باور و بهزیستی می گوید: دانشمندان، ارتباط بین اعتقاد و انطباق با بحران را بررسی کرده اند. تحقیقات اخیر نشان داده که زنان بیوه که به طور منظّم عبادت، و نیایش می کردند، شادمانی بیشتری در زندگی شان گزارش کرده اند.(5)

این نقش مذهب، در حقیقت مربوط به همان مؤلّفۀ سوم، یعنی فقدان عواطف منفی می شود.

مذهب و بهداشت روانی

مذهب از راه تأمین بهداشت روانی نیز بر شادکامی تأثیر می گذارد. بتسون(6) و همکاران، همبستگی مثبت بین مذهب درونی و سلامت روان، و همبستگی منفی بین مذهب بیرونی و سلامت روان را به دست آوردند. در مطالعۀ دیگری، ایدلر، 2811 فرد سال خورده را در نیوهاون بررسی کرد و

ص :549


1- . آرگایل، 1382، ص264 و 265.
2- . Siegel.
3- . Kendal.
4- . آرگایل، 1382، ص275.
5- . Diener., Lucas., oishi. (2002).
6- . Batson.

دریافت که افسردگی در کسانی که به کلیسا می رفتند، یا به طرز خصوصی عبادت و نیایش می کردند، کمتر بود.

آرگایل می گوید: مذهبی بودن می تواند آثار فشار روانی را خنثا کند. پارک و همکارن دریافتند که دانشجویانی که از لحاظ مذهب درونی در سطح بالایی بودند، پس از وقایع منفی زندگی، احساس افسردگی، اضطراب یا کاهش عزّت نفس نمی کردند.

وی در بخش دیگری می افزاید: به طور کلّی، تعهّد مذهبی قطعاً با میزان کمتر خودکشی همبستگی دارد. کامستاک و پاتریچ نشان دادند که برای کسانی که هفته ای یک بار یا بیشتر به کلیسا می روند، نرخ خودکشی 45 درصد در هر هزار نفر بود. در حالی که برای کسانی که هرگز به کلیسا نمی روند، این میزان، معادل 2/1 در هر هزار نفر بود. پیوستگی اجتماعی احتمالاً دلیل اصلی این موضوع است. میزان خودکشی در کلیساها و جوامعی که شبکه های اجتماعی قوی تر و میزان طلاق پایین تری دارند، کمتر است (بیت هالامی(1) و آرگایل).(2)

مذهب و هیجانات مثبت

مراقبۀ متعالی، خدمات کلیسا و دیگر فعّالیت های مذهبی می تواند به هیجانات مثبت قوی منجر شود که ممکن است در مقیاس های کلّی شادکامی، انعکاس یابند. آرگایل و هیلز سیصد نفر از بزرگ سالان را در آکسفوردشایر آزمایش کردند و سه عامل را در عاطفۀ مذهبی پیدا کردند که عبارت اند از: مراقبۀ متعالی،(3) عرفان یا ماندگار جهانی،(4) و عامل قوی اجتماعی. آرگایل تصریح می کند که در هر یک از این عوامل، عناصر شادکامی یا دیگر عناصر سلامتی وجود دارد.

در مطالعۀ مربوط به تجارب مذهبی شدیدتر _ که معمولاً به ندرت و در انزوا رخ می دهند _ ، معلوم شده است که این تجارب، احساسات مثبت ایجاد می کنند. هی، در نمونه ای از بزرگ سالان در ناتینگهام دریافت که 16 درصد گفته بودند که در حالت آرامش، سرور، وجد، تعالی یا خوف بوده اند.گریلی(5) در یافت که آنهایی که تجارب عرفانی کلاسیک داشته اند و تحت عنوان «شناور بودن و نور» توضیح داده شده است، بعداً در حالت عاطفۀ مثبت قرار گرفته بوده اند.

ص :550


1- . Beit Hallahmi.
2- . آرگایل، 1382، ص265 _ 267.
3- . Transcendence.
4- . Immanent.
5- . Greely.

آرگایل در جای دیگر تصریح می کند که در مجموع، دعا و نماز، باعث افزایش شادکامی و سلامت وجودی می شود.(1)

مذهب و رضایت زناشویی

یکی از ابعاد زندگی انسان، ازدواج و تشکیل خانواده است. بدیهی است که شادکامی و رضایت زناشویی، تأثیر به سزایی در شادکامی و رضامندی کلّی دارد. آرگایل با تأکید بر این که بیشتر مذاهب برای ازدواج و تشکیل خانواده ارزش قائل اند و مسیحیت نیز از این قاعده مستثنا نیست، می افزاید: در غرب، گرایش های مذهبی حدّ اقل به میزان طلاق کمتری منجر می شود. هیتون(2) و گودمن،(3) از ترکیب چند مطالعه در امریکا برای بررسی آثار مذهب و حضور در کلیسا استفاده کردند. در مورد همۀ گروه های مذهبی مسیحی، میزان طلاق برای کسانی که به طور منظّم در کلیسا حضور می یافتند، خیلی کمتر بود. بهترین پیش بینی کنندۀ دوام ازدواج، عبارت بود از حضور منظّم و با هم در کلیسا.

سپس آرگایل می افزاید: که دیگران دریافتند که مذهب درونی پیش بینی کنندۀ دیگری است. برخی از محقّقان دریافتند که زوج های مذهبی، رضایت جنسی بیشتری در ازدواج گزارش کردند. وی تصریح می کند که هر چند موفّقیت زناشویی در عین حال، تحت تأثیر شرکت در فعّالیت های تفریحی مشترک نیز قرار دارد؛ امّا تأثیر کلیسایی، زوج ها را هم بسته و حامی هم می سازد و موجب باور های مشترک و شرکت در مراسم و مناسک مشترک می شود. به علاوه زوج های هم مسلک به گروه هم بستۀ یکسان تعلّق دارند که حمایت اجتماعی خاص خود را دارد.(4)

مداخلۀ بهزیستی درمانی

بر اساس نظریۀ بهزیستی روانی، مداخله هایی نیز طراحی شده است که یکی از آنها «بهزیستیدرمانی» (5) نامیده شده است. در اوایل دهۀ دو هزار میلادی، تنی چند از روان شناسان و متخصّصان ایتالیایی، با توجّه به دیدگاه های نظری ریف (6) و سینگر(7) یعنی الگوی شش بُعدی بهزیستی روان شناختی، یک الگوی مداخله درمانی ابداع کردند.

ص :551


1- . آرگایل، 1382، ص269 و 270.
2- . Heaton.
3- . goodman.
4- . آرگایل، 1382، ص268.
5- .well _ being therapy.
6- Ryff.
7- . Singer.

و آن را «بهزیستی درمانی» نامیدند.(1) مولّفه های نظریۀ ریف عبارت اند از:

1. پذیرش خود: یکی از مولفه های کلیدی بهزیستی، داشتن نگرش مثبت در مورد خود است، البته نه به معنای خودشیفتگی یا عزّت نفس خیلی بالا و غیر معمول؛ بلکه به معنای احترام به نفسی که بر اساس آگاهی از نقاط قوّت و ضعف خود باشد. جانگ و رنز، تأکید داشتند که آگاهی از کاستی های خود و نیز پذیرش اشتباهات خویش، یکی از مشخّصه های بسیار مهم داشتن شخصیتی کامل و تکامل یافته است. اریکسون بیان داشت که یکی از عوامل یکپارچگی خود، رسیدن به آرامش در عین وجود پیروزی ها و شکست ها و ناامیدی های گذشته است. چنین خودپذیری بالایی، بر اساس خودسنجی واقع بینانه، آگاهی از اشتباهات و محدودیت های خود، و عشق نسبت به خود و دیگران، بنا شده است.

2. هدف و جهتگیری در زندگی: توانایی پیدا کردن معنا و جهتگیری در زندگی، و داشتن هدف و دنبال کردن آنها _ که تمامی این ها در تقابل با خوش بختی قرار دارند _ ، از وجوه مهم بهزیستی هستند. اوّلین و روشن ترین نظریه در مورد هدفمند بودن در زندگی را فرانکل ارائه داده است. فرانکل سه سال بسیار سخت را در اردوگاه نازی ها گذراند و در طول این سال ها با داشتن اهداف خویش زنده ماند. دید او نسبت به ارتقای سطح زندگی، و اهداف و معنای زندگی، آن قدر عمیق بود که توانست در سال های پس از آزادی اش، روشی از روان درمانی (معنادرمانی) را برای کمک به همنوعانش در یافتن معنایی در زندگی پیدا کند. با استفاده از این روش، افراد می توانند در مقابل سختی ها و رنج ها پایداری و مقاومت کنند.

3. رشد شخصی: توان شکوفا ساختن کلّیۀ نیرو ها و استعداد های خود و پرورش و به دست آوردن توانایی های جدید که مستلزم روبه رو شدن با شرایط سخت و مشکلات است را رشد شخصی می نامند؛ زیرا روبه روشدن با این شرایط باعث می شود که فرد، نیرو های درونی خویش را بجوید و توانایی های جدیدی به دست آوَرَد. چه زمانی بیشترین احتمال یافتن این نیروها می رود؟ زمانی که فرد، تحت فشار است، این استعدادها مکرّراً کشف می شوند و قدرت خود در تغییر شرایط را نشان می دهند. خودشکوفایی انسان ها در طی چالش ها و شرایط نامطلوب، بیانگر توانایی روانیِ انسان در کنار آمدن با مشکلات، تحمّل بسیاری از سختی ها و برگشت به حالت طبیعی پس از پشت سر گذاشتن آن و پیشرفت پس از گذر از موانع است.

4. تسلّط بر محیط: یکی دیگر از کلید های رسیدن به بهزیستی، تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است. یعنی هر کسی باید بتواند تا حدّ زیادی بر زندگی و محیط اطرافش تسلّط و احاطه

ص :552


1- . براتی، 1388.

داشته باشد و این کار در گرو این است که فرد، محیطش را مطابق خصوصیات و نیاز های فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. چنین تسلّط و احاطه ای تن ها با تلاش ها و عملکرد خود فرد، و در متن کار، خانواده و زندگی اجتماعی او به دست می آید. داشتن کنترل در زندگی، چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبه روست. این جنبه از بهزیستی بر این نکته تأکید دارد که برای ایجاد و حفظ محیط کاری و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نیروی خلّاقۀ او احتیاج است. چنین محیطی است که برای فرد و اطرافیانش بهترین ها را به همراه دارد و زمانی که در چنین محیطی قرار داریم، متوجّه می شویم که تسلّط، قوی ترین نیرو و توانایی انسان است.

5. خود مختاری: به فردی خودمختار می گویند که بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند، حتّی اگر برخلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده در جامعه باشد. جانگ، تأکید می کند که انسان کاملاً رشد یافته و خودشکوفا، کسی است که از هرگونه قرارداد اجتماعی و سنن رهاست. به نظر می رسد این وجه از بهزیستی، کاملاً مفهوم فضیلت غربی را می رساند که در آن، فرد برای رسیدن به خودمختاری و انتخاب شیوۀ زندگی بر اساس خواسته ها و دیدگاه شخصی و درونی خویش، کاملاً انزواطلب می شود و حتّی برخی از ننگ ها را می پذیرد. بنا بر این، فردی که چنین روشی را برای زندگی بر می گزیند، توانایی زندگی در تنهایی و بی کسی را دارد. چنین طرز زندگی ای هم شجاعت و هم تنهایی را می طلبد.

6. روابط مثبت با دیگران: این ویژگی، عبارت است از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبۀ اجتماعی _ ارتباطی بهزیستی، در بر گیرندۀ بالا و پایین شدن های روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است، به این معنا که روابط می تواند از یک رابطۀ شدیداً عاشقانه و صمیمی تا روابطی پُر از مشکل و ناراحتی، در نوسان باشد. تجزیه و تحلیل عمیق تر روابط صمیمانه، یا در حقیقت، آمیخته ای از احساسات مثبت و منفی افراد نسبت به یکدیگر و چگونگی درهم آمیختن این دو احساس متضاد، چیزی است که ما برای درک بهتر عملکرد های فردی به دنبالش هستیم.

خلاصه این که، عدم وجود حوادث و احساسات نامطلوب، عامل خوش بختی نیست؛ بلکه نحوۀ کنار آمدن با این مسائل ناگوار و چگونگی برخورد با آنهاست که تعیین کنندۀ بهزیستی فرد است.

اگر بخواهیم این شش بُعد بهزیستی روانی را به طور خلاصه در یک جا جمع کنیم، می توانیم بگوییم که: خوش بختی و خوشی از طریق رویارویی با چالش های زندگی، مشکلات و نیازها به دست می آید نه از طریق تفریح کردن و نداشتن هر گونه کشمکش و تعارض و نه با داشتن

ص :553

زندگی ای یک نواخت و بدون تغییر و پستی و بلندی. در حقیقت، بهزیستی انسان در گرو تعامل و همراهی مقولات متضادّی چون: درد و لذّت، بلندپروازی و امیدواری در مقابل رنج و ناامیدی است.(1)

مطابق نظر رویینی و فاوا در سال 2004 م،(2) و فاوا و رویینی در سال 2009 م،(3) بهزیستی درمانی، یک پروتکل روان درمانی کوتاه مدّت است که هشت جلسه به طول می انجامد (هر چند که امکان افزایش جلسات به ده تا دوازده جلسه هم وجود دارد) و هر هفته، یک جلسه برگزار می شود. مدّت هر جلسه، بین سی تا پنجاه دقیقه است. بهزیستی روانی، درمانی فنّی است که بر خود مشاهده گری (خودنگری)(4) و استفاده از یک روزنگار (برنامۀ روزانه) دارای ساخت (با ساختار) و نیز تعامل بین درمانجو و درمانگر تأکید می ورزد. بر اساس نظر فاوا و همکاران، بهزیستی درمانی، راهبرد درمانی با ساختار، ره نمودی،(5) مسئله محور و مبتنی بر یک الگوی آموزشی است. در جلسات اوّلیه به شناسایی دوره های بهزیستی روانی و توجّه به شرایط رخداد آنها پرداخته می شود. در این جلسات، به درمانجویان تکالیفی داده می شود و از آنان درخواست می گردد تا بر روی مقیاس هایی، میزان بهزیستی روانی خود را از صفر تا صد درجه بندی کنند.

در جلسات میانی، عمدتاً افکار و باور های مرتبط با بهزیستی روانی شناسایی می شوند و بویژه آن بخش از حوزه های بهزیستی روانی که تحت تأثیر افکار غیرمنطقی یا خودکار ناکارآمد قرار نگرفته اند، معیّن می شوند. سپس درمانگر به آموزش خودنگری و خودپایی (6) می پردازد و بسته به توانایی ها و ظرفیت های شناسایی شدۀ درما نجو، راهبردهایی را در این باره به او آموزش می دهد.

در جلسات پایانی، درمانگر با توجّه به خودپایی های صورت گرفته در بارۀ دوره های شادکامی، کمبودهای خاص هر یک از ابعاد شش گانۀ موردنظر (در تعریف ریف) را تعیین و سپس جهت رفع آنها آموزش هایی را ارائه می کند. برای نمونه، در صورتی که نگرش های درمانجو در بُعد رشد شخصی با کاستی هایی همراه باشد، درمانگر به او توضیح می دهد که رشد شخصی شامل گشودگی نسبت به تجربه های نو و توجّه به خود در جهت توسعه بخشیدن به خویشتن در طی زمان است و در این دو حیطه، آموزش ها و تکالیفی به درمانجو داده می شود.

ص :554


1- . کزّازی، 1386.
2- . رویینی وفاوا، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . فاوا و رویینی، 2009؛ به نقل از براتی، 1388.
4- . self _ observation.
5- . Directive.
6- .self _ monitoring.

بهزیستی درمانی، هم بر روی جمعیت های بالینی و هم بر روی جمعیت های غیربالینی به کار گرفته شده است(1) و تماماً نشان دهندۀ آثار مثبت این رویکرد درمانی است. سلیگمن و همکاران بویژه از تأثیر این رویکرد بر روی بیماران مبتلا به اختلال عاطفی و درمان موفّقیت آمیز آنها یاد می کنند؛ زیرا با استفاده از این رویکرد _ که تکمیل کنندۀ روان درمانی یا درمان های دارویی است _ ، بیمار درمان می شود و در حیطه های شش گانۀ موردنظر و به طور کلّی در ارزیابی کلّی زندگی (شادکامی) از نظر روان شناختی، احساس خشنودی و رضایت بیشتری می کند.(2)

بررسی و مقایسه

در بارۀ این نظریه، مباحثی وجود دارد که در چند بند به بررسی آنها می پردازیم:

یکم. آلان کار، الگوی دو مؤلّفه ای را برای شادکامی ارائه نمود و آرگایل نیز که بر الگوی سه مؤلّفه ای تصریح داشت، در عمل، دو مؤلّفه را مدّ نظر قرار داد. به نظر می رسد که این الگو با کمی تفاوت، به صورت کلّی با الگوی استخراج شده از منابع اسلامی، سازگار است. تنها تفاوت کلّی آنها در مؤلّفۀ هیجانی است که در منابع اسلامی «نشاط» قرار دارد و در الگوهای این محقّقان، لذّت و هیجان مثبت. لازم به یادآوری است که محقّق، بر اساس مطالعات اوّلیۀ خود، در آغاز الگوی آرگایل را سه مؤلّفه ای می شناخت و پیش از بررسی های دقیق تر در الگوی وی و دست یافتن به الگوی دو مؤلّفه ایِ آلان کار، به این نتیجه رسیده بود که الگوی شادکامی در اسلام، دو مؤلّفه ای و مرکّب از نشاط و رضامندی (با تعریف اسلامی اش) است. از این رو، دستیابی به این الگو بدون سوگیری از الگوهای دیگران بوده است.

دوم. این نظریه، از یک سو لذّت نظریۀ لذّت گرایان را دارد، همچنین از سوی دیگر، از آن جا که وی لذّت را مربوط به بُعد هیجانی انسان می داند و بر تأمین هیجانات مثبت تأکید دارد، با نظریۀ هیجان های مثبت نیز هماهنگ است؛ امّا شادکامی را منحصر به آن نمی داند و بر این باور است که شادکامی، گذشته از لذّت، به عناصر دیگری هم نیاز دارد و این یک تغییر و پیشرفت به شمار می رود. وی در بُعد رضامندی، آن را یک مسئله شناختی می داند و هر چند عوامل عینی را در رضامندی بی تأثیر نمی داند؛ امّا بر عوامل غیر عینی، تأکید جدّی دارد که از این جهت نیز با نظریۀ بهزیستی روانی، همسوست.

سوم. مؤلّفۀ شادی و لذّت، با آن چیزی که بر اساس مطالعات اسلامی از آن به عنوان «نشاط» یاد کردیم، بسیار نزدیک است. البته نشاط، با لذّت متفاوت است. در بحث لذّت، این گروه از

ص :555


1- . رویینی وفاو، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . سلیگمن، رشید و پارکز، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.

روان شناسان، بیشتر بر لذّت های حسّی تأکید دارند؛ امّا نشاط امری غیر از لذّت حسّی است. همان گونه که پیش تر گذشت، آنچه در بُعد هیجانی، شادکامی به آن نیاز دارد، سرزندگی، فعّال بودن و برانگیختگی است که ضدّ خمودی و کسلی است. این حالت، با لذّت به دست می آید؛ امّا منحصر در لذّت های مادّی و حسّی نیست و لذّت های متعالی و معنوی را نیز شامل می شود. این موضوع را به صورت مفصّل در فصل پنجم (در بحث شروط شادی و هیجان) بحث کردیم. در این بحث، ممکن است که هماهنگی های زیادی بین این دو نظریه، وجود داشته باشد؛ امّا در بارۀ حدّ و مرزهای آنها نیز ممکن است اختلافاتی وجود داشته باشد.

چهارم. در تأمین شادی و لذّت، گاه بر عواملی تأکید می کنند که جزء محدودیت های دین به شمار می رود؛ مانند مشروبات الکلی، روابط جنسی، رقص مختلط و.... بحث مربوط به این بخش، همان است که در بررسی نظریۀ لذّت گرایی بیان نمودیم. اسلام با لذّت و شادی موافق بوده و بر آن تأکید دارد؛ امّا در عین حال با آن دسته از لذّت های آینده سوز که شادکامی پایدار را تهدید می کند نیز مخالف است و این جز به خاطر امنیت شادکامی نیست. این نکته را در فصل پنجم (در بحث شروط شادی و هیجان) بررسی نمودیم و گفتیم که لذّت باید بدون پیامد منفی باشد. مشاهده کردید که برخی از روان شناسان مانند (آلان کار) نیز به صورت اصولی با این منطق موافق هستند، هر چند ممکن است در مصادیق آن اختلافاتی وجود داشته باشد که طبیعی است. بدیهی است مطمئن ترین منبع برای تعیین محدودیت های شادی و لذّت، دین است که بدون تأثیر از عوامل درونی و بیرونی، تنها به صلاح انسان می اندیشد.

همچنین شرط دیگری به نام «فراگیر بودن» در منابع اسلامی وجود داشت که بر لذّت های معنوی نیز تأکید داشت و ما آن را در همان بحث تبیین نمودیم. به نظر می رسد که بحث مذهب در عوامل لذّت را می توان ناظر به همین شرط دانست. البته بدیهی است که گاه ممکن است میان عمق و گسترۀ آنچه در منابع اسلامی آمده با آنچه روان شناسی به آن پرداخته، تفاوت های زیادی وجود داشته باشد.

پنجم. در بحث رضامندی، به دو دسته از عوامل اشاره شد: یکی عوامل عینی و دیگری عوامل غیر عینی. وی در زمرۀ عوامل عینی، مواردی را مطرح می کند که با آنچه در مطالعات اسلامی به دست آمده، هماهنگ است و ما از آنها به عنوان امکانات مادیِ زندگی یاد کردیم. در معارف اسلامی، عواملی برای سعادت نام برده شده اند که جزء امور مادی به شمار می روند؛ مانند: مسکن، وسیلۀ نقلیه، کار و دیگر امکانات مادی زندگی. دقّت در مواردی که آرگایل و آلان کار مطرح کرده اند، نشان می دهد که تمام اینها از اموری هستند که در منابع اسلامی، ریشه و سابقۀ طولانی دارند. تطبیق مواردی که این روان شناسان بیان نموده اند با آنها، بحث را طولانی می کند.

ص :556

البته آرگایل چند بار تصریح می کند که رضامندی، بُعد شناختی شادکامی است. اگر چنین است، پس عوامل عینی نباید در آن نقش داشته باشند. به نظر، این یک تناقض است.

ششم. در بحث رضامندی، تغییر رویکرد از عوامل عینی به عوامل غیر عینی و سهم قائل شدن برای امور غیر عینی، از نکات مهم در این نظریه، است. این تغییر رویکرد، روان شناسی، را به معارف دین نزدیک تر کرده است. با این پیشرفت و تغییر رویکرد، روان شناسی، ظرفیت درک معارف دین را پیدا کرد و ابزار فهم آن را به دست آورد. همان گونه که در مباحث اسلامی گذشت، بسیاری از عوامل شادکامی از دیدگاه اسلام را امور غیر عینی تشکیل می دهند که تا پیش از این، جزء امور موعظه ای و غیر علمی به شمار می آمدند! و بدین جهت، مهجور واقع می شدند. برای نمونه، اگر به جای تأکید بر ثروت، از قناعت سخن به میان می آمد، درک و پذیرفته نمی شد؛ امّا با این تغییر، روان شناسی فهمید که این بخش از متون دینی نیز مبتنی بر قواعد علمی است. از این رو، روان شناسی، قابلیت و ظرفیت فهم این بخش از آموزه های دین را به دست آورد. هر چند شاید هنوز به ریز عوامل موجود در دین دست نیافته باشد؛ امّا بستر لازم برای فهم آن را به دست آورده است. در این باره، موارد مهمی در منابع اسلامی وجود دارد که امکان طرح آنها در این پژوهش نیست.

امّا در همین بحث، آرگایل و فرنهام، مطلبی را با عنوان پارادوکس رضامندی در بارۀ تهی دستان راضی و خرسند مطرح کردند و آن را به سازگاری و درماندگیِ آموخته شده نسبت دادند که جای تأمّل و نقد دارد. امکان این را نفی نمی کنیم؛ امّا نمی توان هر رضامندی در فقر را به سازگاری و درماندگیِ آموخته شده ای که ریشه در ناتوانی و ناچاری دارد، نسبت داد. رضامندی در ناخوشایند _ که در الگوی اسلامی مطرح شده است _ ، از سر ناتوانی و درماندگی نیست؛ بلکه فرد، آن را با شناخت و باور خود می پذیرد. رضامندی در الگوی اسلامی، آگاهانه، اختیاری و آزادانه است. اساساً آیا می توان رضایت را به اجبار به دست آورد؟ آن چیزی که از سر ناچاری باشد، تسلیم و بی تحرّکیِ منفعلانه است، نه رضایت قلبی. رضایت امری قلبی است که بر اثر ناچاری به دست نمی آید. البته ممکن است تظاهر رفتاری و هیجانیِ افراد راضی، با افراد ناچار تقریباً یکسان باشد؛ امّا نباید این را به حساب یکسانی این دو در قلب و باطن دانست. بنا بر این باید توجّه داشت که نباید هر تهی دست راضی را به درماندگی، متهم نمود.

به نظر می رسد که این تحلیل مبتنی بر این پیش فرض است که تهی دستان باید ناراضی باشند؛ همان گونه که تحقیقات پیشین خود آنان نشان داده که ثروت، فقیران را بیشتر خرسند می کند؛ امّا در الگوی اسلام، این گونه نیست. این الگو، مبتنی بر پایه هایی است که بر اساس آن، فرد فقیر و تهی دست، باور دارد که آنچه خداوند برای او مقدّر کرده، به خیر و صلاح وی است. لذا از آن،

ص :557

راضی است. وانگهی کنترل نداشتن بر سرنوشت نیز که در درماندگی، مؤثّر دانسته شده، جای بحث دارد. بر اساس نظر آنان، وقتی افراد می بینند که بر تغییر وضعیت خود، کنترل ندارند، درمانده می شوند. در این باره باید گفت که اوّلاً سرنوشت به چه معناست؟ آیا چگونگی های عینیِ زندگی، سرنوشت انسان است؟ یا چگونگی واکنش افراد به موقعیت های زندگی؟ بر اساس تفکّر توحیدی، وضعیت زندگی انسان ها بر اساس تقدیرات الهیِ مبتنی بر مصلحت انسان، تنظیم می شوند و تغییر می کنند و انسان ها بر آن کنترل ندارند، مگر به اندازه و در مواردی که خداوند اجازه داده باشد؛ امّا باید دانست که این، سرنوشت انسان به شمار نمی رود.

به نظر می رسد این روان شناسان رویکردی عینی گرا و لذّت گرا به سرنوشت دارند و تفسیرشان از آن، نوعی تفسیر مادی است، نه واقع گرایانه. سرنوشت انسان را واکنش های وی _ که مبتنی بر فضیلت های اخلاقی اویند _ ، رقم می زنند، نه تغییرات زندگی. بنا بر این، این سخن که انسان، بر تغییر برخی یا بسیاری از موقعیت ها کنترل ندارد، منطبق بر واقعیت های آفرینش است. انسان توحیدی، همۀ اختیار عالم را در دستان خداوند متعال می داند و از خود، اراده ای ندارد و جز در طول ارادۀ خداوند، خود را منشأ اثر نمی بیند؛ امّا در عین حال، این به درماندگی نیز منجر نمی شود؛ بلکه چون همۀ تصمیمات و تقدیرات خداوند متعال را بر اساس مصلحت و خیر خود می داند، آن را با جان و دل می پذیرد و نسبت به آن، رضایت قلبی دارد و از آ ن خشنود است.

هفتم. در بحث ثروت، دانشمندان به چند مسئله پرداخته اند که در مطالعات اسلامی نیز به چشم می خورند. یکی مسئلۀ «آرزو» است. دانشمندان در تحقیقات اخیر خود به این نکته رسیده اند که آرزوهای طولانی، رضامندی را تهدید می کند. این همان موضوع «أمَل» در ادبیات دین است که سابقه ای دیرین دارد.

دیگری مسئلۀ «مقایسه» است که بر اساس تحقیقات دانشمندان، نوع صعودیِ آن، موجب نارضایتی و نوع نزولیِ آن، موجب رضامندی می گردد. این نیز در منابع اسلامی پیشینه دارد. بر اساس منابع اسلامی، مقایسه بر رضامندی در همۀ موقعیت های خوشایند و ناخوشایند زندگی (و نه تنها موقعیت خوشایند آنچنان که روان شناسان می گویند)، اثر دارد؛ با این تفاوت که در خوشایند، از نوع نزولی و در ناخوشایند از نوع صعودی آن.

هشتم. روان شناسان تحقیقات پُردامنه ای در بارۀ مذهب صورت داده اند. همان گونه که گذشت، این تحقیقات، گاه آن را عامل هیجان و سرور می دانند و گاه عامل خشنودی و رضامندی. در این باره باید گفت که اوّلاً در معارف اسلامی و در این پژوهش، مذهب و دین به معنای خاص کلمه _ که شامل برخی مناسک و رفتارهای عبادی در کنار دیگر عوامل باشد _ به کار نرفته است. در

ص :558

روان شناسی، این عنصر به عنوان یکی از عوامل و در کنار دیگر عوامل دانسته می شود. هر چند این معنا کاملاً غلط نیست؛ امّا دین و مذهب برای مسلمانان در این گونه مباحث، معنای عامی دارد. ما آن را به عنوان شیوه ای از زندگی می دانیم که تمامی ابعاد زندگی را در بر می گیرد و برای آن، برنامه دارد و اساس و محور آن نیز توحید است. ثانیاً با این بیان، روشن می شود که جایگاه مذهب، نه در رتبۀ عوامل که در رتبۀ راهبرد کلان است. به همین جهت، ما مذهب و دینداری را نه به عنوان یک عامل در کنار دیگر عوامل؛ بلکه مبنای نظریِ الگوی شادکامی قرار دادیم و معتقدیم کسی می تواند به شادکامی دست یابد که دیندار باشد و دیندار کسی است که توحید را به معنای فراگیرش پذیرفته باشد و در عینیت زندگی، آن را جاری سازد. نمود این جاری سازی توحید در متن زندگی، همان چیزی است که عوامل کلان و جزئیِ شادکامی را به وجود می آورند و ما آنها را در فصل پنجم، به تفصیل بیان نمودیم.

نهم. در بحث رضامندی، ساختاری در مطالعات اسلامی وجود داشت که بر دو محور اساسی (حوادث و وظایف) و چهار محور فرعی («خوشایند و ناخوشایند» برای حوادث و «باید و نباید» برای وظایف)، استوار بود. این ساختار، برگرفته از واقعیت های زندگی است. لذا با جریان عمومی زندگی سازگار است؛ امّا چنین طرح منسجمی در نظریۀ آرگایل و دیگران به چشم نمی خورد. این را باید از نقاط قوّت الگوی اسلام دانست.

دهم. بحث فقدان عواطف منفی در نظریۀ آرگایل، بیشتر ناظر به موقعیت های سخت و تنش زا و اضطراب آور در زندگی است. وی این بُعد را از رضامندی جدا کرده و به عنوان مؤلّفه ای جداگانه، در نظر گرفته است. این تفکیک بر این اساس است که رضامندی، فقط ناظر به شرایط مثبت زندگی است، نه شرایط منفی و سخت؛ امّا بر اساس مطالعات اسلامی، دوران ناخوشایند و موقعیت های سخت زندگی نیز داخل در عنوان رضامندی قرار می گیرند. از این رو، رضامندی به دو بخش رضامندی در خوشایند و رضامندی در ناخوشایند تقسیم می شود. این از توانمندی های معارف دین است که رضامندی را در هر دو حالت خوشایند و ناخوشایند، تأمین می کند.

یازدهم. این نظریه، فراگیر نیست و تمامیِ موقعیت های زندگی را پوشش نمی دهد. گذشته از خوشایند و ناخوشایند، دو بُعد دیگر زندگی یعنی بایدها و نبایدها در ساختار مباحث اسلامی وجود داشت که در این نظریه، و هیچ یک از دیگر نظریه ها به چشم نمی خورد. این بخش از واقعیت های زندگی ما نیز به رضامندی نیازمند است. گاه برخی از نارضایتی ها از زندگی به خاطر بایدها و بایدهای دینی و اخلاقی است. یک نظریۀ جامع، آن است که تمامی ابعاد زندگی را پوشش دهد؛ امّا این نظریه، این بخش را در برنمی گیرد.

ص :559

چهار. نظریۀ زندگی کامل
اشاره

از نظریه های مهم در بارۀ شادکامی، نظریۀ «زندگی کامل»(1) سلیگمن است. سلیگمن، الگویی از چهار نوع زندگی نیک را مطرح می کند که همچون نظریۀ ارسطو، بر یک نظام سلسله مراتبی و از ساده به پیچیده، تدوین یافته است. سلیگمن، ساده ترین زندگی از انواع چهارگانۀ زندگی خوب (نیک) را «زندگی لذّت بخش»(2) می نامد. پس از آن «زندگی مشتاقانه»(3) قرار دارد و سومین نوع زندگی خوب «زندگی بامعنا»(4) است. چهارمین نوع زندگی که در حقیقت، پیچیده ترین شکل زندگی نیک است، «زندگی کامل»(5) است.

روان شناسان مثبت گرا بر این باورند که حرکت به سمت یکی از این انواع چهارگانۀ زندگی خوب (نیک)، خاصه نوع چهارم آن، آدمی را به خشنودی از زندگی، بهزیستیِ روانی و سرانجام سعادت و خوش بختی نائل می گرداند.(6) هر یک از این انواع چهارگانۀ زندگی خوب در ادامه به اختصار توصیف می شوند:

زندگی لذّت بخش

مطابق نظر یورگنسن و نفستاد، ساده ترین نوع زندگی نیک، «زندگی لذّت بخش» است.(7) داک ورث و همکاران، زندگی لذّت بخش (شاد) را نوعی زندگی می دانند که در آن، هیجان های مثبت در حدّ بیشینه و هیجان های منفی و دردآور در حد کمینه باشند.(8) سلیگمن، رشید(9) و پارکز،(10) در معرفی این نوع زندگی، آن را همان چیزی می دانند که نظریه های لذّت گرای شادکامی _ که پیش از این از آنها یاد شد _ بیان کرده اند.(11) با این حال و آن گونه که یورگنسن و نفستاد می گویند، برخلاف نظریۀ بهزیستی روانیِ دینر _ که بر وجود و افزایش هیجان های مثبت، نبود یا کمبود هیجان های منفی و نوعی قضاوت در بارۀ زندگی فردی (شخصی) تأکید دارد _ سلیگمن در تعریف این نوع زندگی، صرفاً بر هیجان های مثبت، تکیه دارد.(12)

ص :560


1- . full life.
2- . a pleasant life.
3- . engagement life.
4- . the meaningful life.
5- . the full life.
6- . سلیگمن، 1389.
7- . یورگنسن و نفستاد، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
8- . داک ورث، استین و سلیگمن، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
9- . Rashid.
10- . Parks.
11- . سلیگمن، رشید وپارکز، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.
12- . یورگنسن و نفستاد، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.

بر اساس آنچه که گفته شد، زندگی لذّت بخش (شاد)، یک زندگی خوب است که در آن، افراد در طلب و جستجوی هیجان های مثبت اند.(1) این هیجان های مثبت، در سه برهۀ زمانی مورد نظرند: هیجان های مثبت در بارۀ گذشته؛ هیجان های مثبت در مورد حال؛ هیجان های مثبت در بارۀ آینده. سلیگمن این سه گونه را چنین تعریف کرده است:

هیجان های مثبت در بارۀ گذشته: هیجان های دستۀ اخیر، هیجان هایی هستند که افراد نسبت به گذشتۀ خود دارند. از جملۀ این هیجان ها می توان از: رضایت، خرسندی، غرور (مثبت)، و قناعت نام برد.

هیجان های مثبت در بارۀ حال (اکنون): هیجان های مثبت در بارۀ حال، شامل امور مسرت بخش، خشنودی و شادی _ که حاصل لذّت های کنونی هستند _ می شود. مطابق نظر سلیگمن، لذّت های زمان حال، بر دو قسم اند: یکی از آنها لذّت های حسی است که از دو منبع حاصل می شوند: 1. لذّت های بدنی،(2) مانند: لذّت ناشی از نوشیدن آب به هنگام تشنگی یا لذّت ناشی از رفع دیگر نیاز های فیزیولوژیکی؛ 2. لذّت های بالاتر یا پیچیده(3) که مستلزم یادگیری و آموزش هستند، مانند: گوش دادن به یک نوای آرام بخش (موسیقی یا وعظ دینی) یا نگاه کردن به طلوع خورشید و لذّت بردن از آن. تفاوت لذّت این دو منبع، در دامنۀ تأثیرگذاری آنهاست؛ لذّت نوع نخست، آنی و فوری است و لذّت نوع دوم، هر چند حسّی است؛ امّا دامنۀ اثرگذاری بیشتری دارد.(4)

امّا سلیگمن، علاوه بر لذّت های حسّی فوق، از نوع دیگری از لذّت ها هم نام می بَرَد که حسّی نیستند و ناشی از انجام اعمالی خاص و هدفمند از سوی اشخاص اند. وی این لذّت ها را «مسرّت بخش ها»(5) نامیده است. زمانی لذّت مسرّت بخش ها را درک می کنیم که عملی مانند کوه رفتن، ورزش کردن یا خواندن کتاب جذّاب و مورد علاقه مان را انجام بدهیم. بخشی از مسرّت بخش ها و لذّت به دست آمده از آنها هم از انجام اعمالی حاصل می شود که مطابق با توانمندی ها و فضیلت های شخصی افراد است که در نوع دوم زندگی خوب از نظر روان شناسان مثبت گرا از آن سخن گفته خواهد شد.

ص :561


1- . سلیگمن(2002)، پیشین؛ سلیگمن، رشید و پارکز 2006، پیشین؛ کامپتون 2005، یورگنسن و نفستاد 2004؛ سلیگمن، استین، پارک وپترسون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . sensual or somatic pleasures.
3- . complex or higher pleasures.
4- . سلیگمن، 2002؛ به نقل از براتی، 1388.
5- . gratifications.

هیجان های مثبت در بارۀ آینده: هیجان هایی چون امید و خوش بینی _ که بویژه در سبک های اِسنادی و تبیینی افراد به کار گرفته می شوند، از مهم ترین هیجان های مثبت در بارۀ آینده اند. نمودار زیر، آن بخش از الگوی مورد نظر سلیگمن در روان شناسی مثبت گرا را که در بارۀ هیجان های مثبت است، نشان می دهد.(1)

نمودار(12_ 1) تئوریک الگوی مورد نظر سلیگمن در بارۀ هیجان های مثبت

البته سلیگمن، تفسیر زندگی خوب به لذّت لحظه ای را یک «توهّم» می داند و معتقد است که مجموع احساسات لحظه ای ما یک برآورد بسیار ناقص از شیوۀ قضاوت ما در بارۀ میزان خوب یا بد بودن زندگی است.(2) وی با اشاره به یک بررسی، از چیزی به نام «استحقاق احساسات مثبت» در برابر «راه های میان بر» نام برده و می گوید که مردم، احساس مثبت ماشینی و بدون استحقاق را نمی پذیرند و مایل اند چیزی را که احساس می کنند، مستحقّ آن باشند. بر همین اساس، تصریح می کند: «این باور که ما برای بهره مندی از شادی، لذّت، شور، راحتی و شعف می توانیم به راه های

ص :562


1- . براتی، 1388.
2- . سلیگمن، مارتین، شادمانی درونی، ص15 و 16.

میان بُر متوسّل شویم، به جای این که با استفاده از قابلیت ها و فضیلت های شخصیِ خود، استحقاق برخورداری از آنها را به دست آوریم، باعث می شود که گروه بسیاری از مردم در اوج رفاه و ثروت، از فقدان معنویت در رنج باشند». وی هیجانات مثبتی را که حاصل خصوصیات خاص انسان نباشند، موجب احساس تهی بودن، فقدان اصالت و افسردگی می داند.(1)

زندگی مشتاقانه

دومین شکل زندگی سعادتمند از نظر روان شناسی مثبت گرا، زندگی مشتاقانه است.(2) این زندگی، پیچیده تر از زندگی لذّت بخش است. مطابق با نظر سلیگمن، «زندگی مشتاقانه»، آن نوع زندگی است که فرد با استفاده از توانمندی های مَنِشی (ذاتی)(3) در حوزه های مختلف زندگی به کسب مسرّت ها می پردازد». در زندگی مشتاقانه، افراد از صفات مثبت از جمله توانمندی ها و استعداد های خویش بهره می برند تا به زندگی نیک نائل گردند.(4) در این جا نیز بار دیگر، سخن از فعّالیت فرد به میان آمده که نقش مهمّی در شادکامی دارد.

به بیان دیگر، توانمندی های مثبت، ویژگی های فضیلت گونه ای هستند که ریشه در فرهنگ و تاریخ جوامع دارند. بنا بر این، زندگی مشتاقانه، نوعی زندگی است که فرد، ویژگی های مَنِشی خود یا «توانمندی های ذاتی» خویش را در حوزه های مختلف زندگی به کار می گیرد تا به مسرّت و خشنودی دست یابد. خلوص و اصالت در این ارتباط، معنا و مفهوم می یابد. پس خشنودی یا شادی اصیل، آن تجربه ای از شادی و نشاط است که افراد با استفاده از توانمندی های مَنِشی خویش (یعنی صفات مثبت و محسّناتی که به آنها فضیلت(5) های اخلاقی و انسانی می گوییم) به آن دست می یابند. بنا بر این، از نظر روان شناسی مثبت گرا، زندگی درگیرانه، نوعی زندگی خوب(نیک) است که در آن، فرد از توانمندی های ذاتی خویش، استفاده می کند و با خود و توانمندی های شخصی خویش یا با فضیلت های بنیادی خود، صادق است.(6)

سلیگمن و همکاران، معتقدند که زندگی درگیرانه، یعنی غرق شدن در کار، روابط صمیمانه و تفریحات و بهره بردن از آنها.(7) برای این منظور (یعنی درگیر شدن و وارد شدن به کار و روابط و

ص :563


1- . همان، ص17.
2- . سلیگمن، 1389؛ یورگنسن و نفستاد، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . signature strengths.
4- . داک ورث، استین و سلیگمن، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
5- . Virtue.
6- . یورگنسن و نفستاد، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
7- . سلیگمن، رشید و پارکز، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.

تفریحات)، راه مناسب، شناسایی بالاترین و برترین استعدادها و توانمندی های افراد و سپس کمک به آنها برای یافتن فرصت هایی جهت استفادۀ بیشتر از این توانمندی هاست.(1)

پترسون و سلیگمن، طبقه بندی ای از توانمندی های افراد ارائه کردند که شامل 24 ویژگی انسان است که در شش فضیلت عمده (خردمندی و معرفت،(2) شجاعت،(3) انسانیت،(4) عدالت،(5) اعتدال(6) و تعالی(7) ) توزیع شده(8) که عبارت اند از:

خردمندی، با محوریت «اکتساب و کاربرد دانش»، شامل توانمندی های: خلّاقیت،(9) کنجکاوی،(10) همه جانبه نگری،(11) شور و عشق آموختن،(12) و جهت یابی شناختی.(13)

شجاعت، با محوریت «ارادۀ تحقّق هدف ها به رغم موانع درونی و بیرونی»، شامل توانمندی های: درستی،(14) دلیری،(15) پایداری،(16) و رغبت.(17)

انسانیت، با محوریت «نیروهای تعامل بین فردی، شامل توانمندی های: مهربانی،(18) عشق،(19) و هوش اجتماعی.(20)

عدالت، با محوریت «نیروهای تعامل شهروندی در ساختار نظام اجتماعی»، شامل توانمندی های: انصاف،(21) رهبری،(22) و روح همکاری.(23)

ص :564


1- . Peterson .C., Seligman , M .E .P .(2004). Character strengths and virtues. New York: Oxford University Press.
2- . Wisdom and Knowledge.
3- . Courage.
4- . Humanity.
5- . Justice.
6- . Temprance.
7- . Teranscendence.
8- . Peterson., Seligman. (2004).
9- . Creativity.
10- . Curiosity.
11- . Open _ mindedness.
12- . Love of Learning.
13- . Perespective.
14- . Authenticity.
15- . Bravery.
16- . Persistence.
17- . Zest.
18- . Kindness.
19- . Love.
20- . Sosial intelligence.
21- . Fairness.
22- . Leadrship.
23- . Teamwork.

اعتدال، با محوریت «نیروهای بازدارنده از زیاده روی»، شامل توانمندی های: بخشش،(1) فروتنی(حیا)،(2) دوراندیشی،(3) و خودگردانی.(4)

تعالی، با محوریت «نیروهای پیوند دهنده با جهان برتر»، شامل توانمندی های: اقرار به زیبایی و شگفتی،(5) سپاسگزاری،(6) امید،(7) شوخ طبعی،(8) و دینداری (ایمان مذهبی).(9)

سلیگمن معتقد است که زندگی درگیرانه نمی تواند به عنوان حالتی دائمی در نظر گرفته شود؛ بلکه این زندگی، نوعی کمال پیوستۀ توانمندی ها و ارزش های فرد است. بنا بر این زندگی درگیرانه، نوعی زندگی در حال کمال یا رشد مداوم است.(10) بر همین اساس، دانشمندان از مداخله هایی برای تحقّق این نوع زندگی استفاده نموده اند که در ادامه به آنها اشاره می کنیم.

برنامۀ مبتنی بر استفاده از توانمندی ها و فضایل شخصی

شناسایی توانمندی های مَنِشی (ذاتی) افراد، خود به خود امری برانگیزاننده بوده و آنان پس از شناخت توانمندی های برتر خود برای استفاده از آنها انگیزۀ بالایی پیدا می کنند؛ امّا علاوه بر این شناخت و استفاده از توانمندی ها، مداخله ای که پترسون تحت عنوان «فنّ استفاده از توانمندی های مَنِشی به شیوه های نو» از آن یاد می کند، به افراد می آموزد تا در کنار روش های مرسوم و معمولی ای که تاکنون از توانمندی های خویش استفاده می کرده اند، سعی کنند تا از این توانایی ها به شکل ها و روش های تازه تری هم بهره ببرند.(11)

در یک مطالعۀ بین المللی که پارک، پترسون و سلیگمن در 54 کشور گوناگون دنیا انجام داده بودند _ و گزارشی از آن در کتاب پترسون آمده است _ ، محقّقان پی بردند که توانمندی هایی که در بیشتر کشورها بالاترین حدّ موافقت با آنها در بین مردم به چشم می خورد، عبارت اند از: مهربانی، انصاف، سخاوت، شکرگزاری و گشودگی ذهنی.(12)

ص :565


1- . Forgiveness.
2- . Modesty.
3- . Prudence.
4- . Self _ regulation.
5- . Appreciation of beauty and excellence.
6- . Gratitude.
7- . Hope.
8- . Humor.
9- . Religiousness.
10- . یورگنسن و نفستاد، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
11- . پترسون، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.
12- . براتی، 1388، ص81.

در مطالعۀ دیگری که توسط پارک و پترسون در سال 2005 م، انجام شد، نتایج، نشان از این داشت که نشاط، شکرگزاری، امید و عشق (دوستی)، با خشنودی بیشتر از زندگی ارتباط داشتند. این یافته در مطالعات طولی هم دیده شده است.(1)

در پژوهشی دیگر، بین توانمندی ها و کار، دوست داشتن دیگران، و بازی و تفریح ارتباطاتی پیدا شد. همچنین پترسون و همکاران وی در مطالعاتی به بررسی اثرات توانمندی ها بر بحران های پیشین زندگی پرداختند (از جملۀ این بحران ها حادثۀ یازدهم سپتامبر 2001 بوده است).(2)

به هر روی، این مطالعات، همگی نشان می دهند که شناسایی توانمندی های ذاتی افراد می تواند سرنخ هایی از خشنودی یا عدم خشنودی آنان از زندگی به دست دهد.

این یافته ها، محقّقان را به اندیشۀ استفادۀ بهتر و بیشتر از توانمندی ها در کسب خشنودیِ بهتر از زندگی و شادکامی و داشتن معنا در زندگی فرو بُرد، به گونه ای که پترسون و سلیگمن و همکاران او سرانجام در این زمینه، مداخله ای را تدوین کردند و در پژوهش های خود به کار بردند. نتایج به دست آمده، از اثربخشیِ این مداخله، حکایت داشت از همین رو، در بستۀ «آموزش روان شناسی مثبت گرا» مداخله ای با عنوان «استفاده از توانمندی ها به شکل های تازه» تدوین شد(3) که در بحث «زندگی کامل» به آن اشاره خواهیم کرد.

برنامۀ مبتنی بر نعمت شماری

از جمله مداخله های دیگری که برای افزایش شادکامی و خشنودی از زندگی به کار بسته شد، «نعمت شماری»(4) است. این مداخله که به «سه چیز خوب در زندگی»(5) هم معروف است، بر این فرض مبتنی است که نعمت شماری، هم به وجود معنا در زندگی کمک می کند و هم عواطف و هیجان های مثبت را افزایش می دهد و در نتیجه، به رضایت بیشتر از زندگی می انجامد.(6)

بر اساس تحقیقات لوبومیرسکی و همکاران وی، افرادی که به مدّت شش هفته و هر هفته سه بار به شمارش نعمت های خود پرداخته بودند، در پایان هفتۀ ششم، شادمان تر از کسانی بودند که به این اقدام دست نزده بودند.(7) محقّقان در مقالۀ دیگری در توجیه این که چرا «نعمت شماری به

ص :566


1- . پترسون، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . Peterson., Seligman (2004).
3- . براتی، 1388، ص81.
4- . counting blessings.
5- . three good things in life.
6- . سلیگمن، استین و پترسون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
7- . لوبومیرسکی، کینگ و دینر، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.

شادکامی بیشتر افراد منجر شده؟» استدلال کرده اند که این کار (نعمت شماری) موقعیت ها و وقایع را به سمتی می بَرَد که سازگاریِلذّت گرایانه منتفی شود؛ چرا که مردم می بینند که زندگی آنها خوب است و دارای نعمت های بسیاری هستند و این نعمت، هر هفته ادامه دارد. طبق نظر پترسون، نعمت ها می توانند از امور جزئی مثلاً خرید یک شاخه گل توسط همسر تا امور کلّی مثل وجود سلامتی را شامل گردد.

همچنین نتیجۀ مطالعه ای که سلیگمن و همکاران وی انجام دادند، نشان داد که شرکت کنندگان حتّی یک ماه بعد از برنامه نیز در مقایسه با زمان خطّ پایه، شادتر بودند و نمرۀ افسردگی شان کمتر شده بود. سلیگمن و همکاران در پیگیری سه ماهه همچنان از شادیِ بیشتر شرکت کنندگان و کمتر بودن افسردگی نسبت به زمان خطّ پایه (آغاز تحقیق) گزارش دادند. محقّقان نتیجه گرفتند که این مداخله (فعّالیت آموزشی) در کنار یک مداخلۀ دیگر، تا شش ماه بعد هم شادکامی افراد را افزایش و نشانه های افسردگی را کاهش می دهد.(1)

برنامۀ مبتنی بر سپاس گزاری

مداخلۀ دیگر، برنامۀ «سپاس گزاری»(2) است.

در متون روان شناسی مثبت گرا و شادکامی پایدار و اصیل، «شُکر» یکی از فضیلت های اساسی محسوب می شود و توانایی شکرگزاری از نیروها یا کسانی که فعّالیتی به نفع فرد انجام داده اند، به شادکامیِ پایدار افراد می انجامد. علّت این کار، احتمالاً در توجّه و یادآوری خاطرات مثبتی است که با شکر کردن همراه است.(3) امانز،(4) مکالخ(5) و تسانگ،(6) ضمن بحثی در بارۀ شُکر و شیوه های سنجش آن، معتقدند که شُکر، توانمندی ای انسانی است و از نظر ذهنی، نوعی حسّ حیرت، تشکّر و سپاسمندی برای امتیازاتی است که فرد از جانب چیزی یا کسی به دست می آورد. آنها معتقدند که شُکر می تواند بین فردی و فرافردی باشد (مثلاً نسبت به خدا، هستی و...)؛ ولی نمی تواند نسبت به خود فرد صورت گیرد. شُکر می تواند بهزیستی روانی و ارتباطی فرد را افزایش دهد و برای جامعه هم مزایا و منافعی داشته باشد.(7)

ص :567


1- . سلیگمن، استین و پترسون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . Gratitude.
3- . لوبومیرسکی، کینگ و دینر، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
4- . Emmons.
5- . Mccullough.
6- . Tsang.
7- . امانز، مکالخ و تسانگ، 2007؛ به نقل از براتی، 1388.

امانز و مکالخ، در مطالعه ای به بررسی مداخله ای در بارۀ شُکر پرداختند. در این مطالعه، شرکت کنندگان گروه آزمایشی در مقایسه با گروه گواه، از نظر عاطفۀ مثبت، مورد مقایسه قرار گرفتند. محقّقان از شرکت کنندگان گروه مداخله خواستند تا به مدّت ده هفته در بارۀ پنج موضوع که آنها برایش شُکرگذار بودند، مطالبی بنویسند. در دو گروه کنترل یا در بارۀ استرس های روزمره یا وقایع خنثای زندگی مطلب می نوشتند. از تمامی شرکت کنندگان درخواست شد تا هر هفته بر روی یک مقیاس درجه بندی _ که از 3 _ تا 3+ بود _ احساس خود را در بارۀ زندگی به طور کلّی، انتظاراتی را که برای هفتۀ آینده دارند بر روی مقیاس از 3 _ (بدبینانه) تا 3+ (خوش بینانه) و نیز نحوۀ ارتباط با دیگران و احساس مربوط به آن را از 3 _ (منزوی) تا 3+ (ارتباط خوب و مناسب)، درجه بندی کنند.

یافته ها نشان داد که شرکت کنندگان گروه شُکر در مقایسه با اعضای دو گروه دیگر، احساس بهتری در بارۀ زندگی خود داشتند، در بارۀ هفتۀ آینده (هفتۀ پیش رو) خوش بین تر بودند و با دیگران، پیوندهای بیشتری داشتند. شرکت کنندگان گروه شُکر همچنین عواطف مثبت بیشتر و عواطف منفی کمتری را بر روی یک مقیاس سی ماده ای گزارش کردند.(1)

افزون بر این، محقّقان، گزارش های یک مشاهده گر را در بارۀ عاطفۀ مثبت، عاطفۀ منفی و خشنودی کلّی از زندگی جمع آوری کردند. نتایج تحقیق پیگیری نشان داد که یافته های مربوط به عواطف مثبت مطالعۀ اوّل تکرار شد. همچنین گزارش های مشاهده گر، بیانگر آن بود که شرکت کنندگان گروه شُکرگزار از نظر عاطفۀ مثبت و خشنودی از زندگی، وضعیت بالاتری داشتند.

مداخله های مرتبط با شُکر پس از بررسی های اوّلیه به تدریج اصلاح شد و سرانجام در مداخلاتی که سلیگمن و همکاران او به عنوان بخشی از مداخلات مرتبط با خشنودی از زندگی و دستیابی به زندگی کامل ارائه کردند، تحت عنوان «نامۀ تشکّر»(2) یا «دیدار تشکّرآمیز»(3) شناخته شد.

در دیدار تشکّر یا نامۀ تشکّر _ که توسط سلیگمن و همکارانش(4) و پترسون(5) مطرح شده است _ از افراد درخواست می شود تا به کسی که برای فرد کاری کرده، ولی فرصت تشکّر از وی مهیّا نبوده، نامه ای بنویسند و با استفاده از تلفن و یا در برابر او با صدای بلند آن را برایش بخوانند.

ص :568


1- . امانز و مکالخ، 2003؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . gratitude letters.
3- . gratitude visit.
4- . سلیگمن، استین و پترسون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
5- . پترسون، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.

پترسون،(1) سلیگمن و همکارانش،(2) داک ورث و همکاران(3) و سلیگمن، رشید و پارکز،(4) از کاربرد این مداخله در افزایش شادکامی و خشنودی کلّی از زندگی یاد کرده اند. در مطالعۀ سلیگمن و همکاران _ که با استفاده از دیدار تشکّر انجام شد _ ، گروه آزمایشی ای که مداخلۀ یاد شده را دریافت کردند، تا یک ماه بعد تغییرات مثبتی را در زندگی و هیجان های خود گزارش دادند. سلیگمن، رشید و پارکز نیز در بررسی خود _ که هدف آن، اثربخشیِ مداخلات روان شناسیِ مثبت گرا به صورت گروهی و فردی بود _ ، از نامۀ تشکّر استفاده کردند و اثربخشیِ مداخلات را هم در افزایش نشاط و شادمانی و هم کاهش نشانه های افسردگی گزارش دادند. علاوه بر این پژوهش ها استفاده از تشکّر (به صورت نگارش نامه یا دیدار با کس یا کسانی که کاری برای فرد انجام داده اند به منظور ابراز تشکّر از آنها) در دیگر مطالعات هم به کار رفته است. در فراتحلیلی (5) که اخیراً سین و لوبومیرسکی از مداخلات مثبت گرایی _ که به قصد افزایش بهزیستی روانی و کاهش نشانه های افسردگی به کار رفته _ گزارش داده اند، ده مطالعه از این مداخله استفاده کرده اند.(6)

مداخلات مبتنی بر بخشش
اشاره

بخشش(7) به عنوان یک فضیلت اخلاقی، از جمله مداخله های مرتبط با افزایش خشنودی از زندگی و از راه کارهای افزایش شادکامی و ارزشمندی زندگی به شمار می رود. بررسی ها نشان می دهند که بخشش را می توان به عنوان یکی از مداخله های افزایش شادی و معنا در زندگی محسوب کرد.(8)

مطابق نظر مکالخ و ویت لایت،(9) بخشش، با عناوینی چون: عفو _ که بیشتر یک مقولۀ حقوقی است _ ، چشم پوشی _ که گذشتن از اعمال مهاجم گونه است _ ، فراموش کردن و انکار تفاوت دارد. این محقّقان سپس بر اساس متون موجود از سه دیدگاه به تعریف بخشش می پردازند؛ الف. بخشش به عنوان یک پاسخ که در این تعریف، بخشش، تغییری جامعه یار (مطلوب اجتماع) است که در افکار، هیجان ها و یا رفتارهای قربانی نسبت به مقصّر به وجود می آید؛ ب. بخشش به

ص :569


1- . پترسون وپارک، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . سلیگمن، استین و پترسون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . داک ورث، استین و سلیگمن، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
4- . سلیگمن، رشید و پارکز، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.
5- .meta _ analysis.
6- . سین ولوبومیرسکی، 2009؛ به نقل از براتی، 1388.
7- . forgiveness.
8- . کامپتون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
9- . Witvliet.

عنوان یک صفت شخصیتی که در این دیدگاه، بخشش، یک ویژگی (خصیصه) برای بخشیدن دیگران در شرایط بین فردی گسترده است. در این تعریف، مردم را می توان بر روی یک پیوستار از بخشنده تا غیربخشنده جای داد؛ ج. بخشش به عنوان یک مشخّصۀ واحدهای اجتماعی که در این تعریف، بخشش را می توان یک اسناد محسوب کرد؛ اسنادی که مثل تعهّد، صمیمیت یا اعتماد است. محقّقان این دیدگاه معتقدند که بعضی از ساختارهای اجتماعی (نظیر: خانواده، اجتماعات محلّی یا زندگی مشترک)، درجۀ زیادی از بخشش را در خود دارند، در حالی که دیگر ساختارهای اجتماعی، کمتر بخشنده اند (مثلاً نهادهای اجتماعی ای که اعضای خود را در صورت تعهّد به مخالف آن نهاد، تنبیه یا محروم می کنند).(1) در زمینۀ بخشش و توجّه به ابعاد سلامت روانی و خشنودی از زندگی این سازۀ روان شناختی، حجم وسیعی از مطالعات انجام گرفته است.(2)

_ زندگیِ معنادار

سومین شکل زندگی خوب، «زندگی معنادار»(3) است. سلیگمن و همکاران معتقدند که زندگی بامعنا، عبارت است از: استفاده از استعدادها و توانمندی های ذاتی در خدمت چیزی یا هدفی بالاتر از خویش. معناداری در زندگی با داشتن قصد و هدف (هدف مندی) در زندگی مترادف است. تعلّق داشتن به آنچه که «نهادهای مثبت» خوانده می شود، از جمله مذهب، خانواده، اجتماع، ملّت و... می تواند معنای زندگی افراد باشد و فعّالیت در آن باره به آنان نوعی حسّ رضایتمندی و معناداشتن بدهد.

سلیگمن و دیگر روان شناسان با این توجیه که معنا داشتن (و حتّی معنایابی(4) ) با خشنودی در زندگی و شادکامی ارتباط تنگاتنگی دارند، آن را یکی از انواع زندگی خوب یا زندگی سعادتمند در نظر گرفته اند.(5) سلیگمن و همکاران در مورد اهمیت داشتن معنا می نویسند: «ما معتقدیم که فقدان معنا یک علامت افسردگی نیست؛ بلکه نبود معنا علّت این بیماری است و نیز بر این باوریم که مداخله هایی که به ایجاد معنا منجر می شوند، افسردگی را کاهش و تخفیف می دهند».(6)

ص :570


1- . مکالخ و ویت لایت، 2002؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . ر. ک: پترسون، 2006 و لوپز، 2009؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . meaningful life.
4- . meaning search.
5- . سلیگمن، 1389، پترسون، 2006، سلیگمن، رشید و پارکز، 2006؛ داک ورث، استین و سلیگمن، 2005؛ کامپتون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
6- . براتی، 1388، ص56.

زندگیِ کامل

یورگنسن و نفستاد، آخرین و پیچیده ترین نوع زندگی خوب را از دیدگاه روان شناسان مثبت گرایی چون سلیگمن، «زندگی کامل»(1) می دانند و آن را عبارت می دانند از: مجموعۀ هر سه زندگی خوب مورد اشاره و ویژگی های آنها.(2) به اعتقاد سلیگمن سرانجام یک زندگی کامل، عبارت است از تجربه کردن هیجان های مثبت گذشته و آینده، با آرامش احساسات مثبت از لذّت های کنونی (زمان حال)، به دست آوردن مسرّت از توانمندی های ذاتی و استفاده از آنها در خدمت هدف یا اهدافی بالاتر و فراتر از خویش و به منظور دستیابی به معنا.(3)

بنا بر این، بر اساس نظریۀ سلیگمن _ که آن را «شادکامی اصیل» می نامد _ ، شادکامی سه جزء دارد؛ امّا اجزای آن، متفاوت از نظریۀ آرگایل است. اجزای سه گانۀ شادکامی اصیل در نظر سلیگمن، عبارت اند از: زندگی لذّت بخش، زندگی مشتاقانه و زندگی بامعنا. از این رو، می توان فرمول آن را چنین بیان داشت:

زندگی بامعنا + زندگی مشتاقانه + زندگی لذّت بخش = شادکامی

بستۀ آموزشی روان شناسی مثبت گرا
اشاره

به گزارش براتی،(4) سلیگمن و همکاران، بر اساس نتایج به دست آمده از مطالعات یاد شده و نیز دیگر مداخله هایی که از متون و منابع گوناگون و مبتنی بر انواع سه گانۀ زندگی خوب (زندگی شادمانه، زندگی درگیرانه و زندگی بامعنا) حاصل شده، به تدوین بسته ای آموزشی برای افزایش خشنودی از زندگی و زندگی شادکامانه پرداختند و سپس در مطالعات گوناگون، اثربخشی آن را آزمودند. این بسته _ که قابلیت اجرا به دو شکل گروهی و فردی را دارد (شکل گروهی آن، شش هفته ای و شکل فردی آن، سیزده تا چهارده هفته ای است) _ سرانجام به عنوان روان درمانی مثبت توسط سلیگمن و همکاران ارائه شد.(5)

در مطالعۀ اوّلیه _ که شرکت کندگان از طریق اینترنت انتخاب شدند _ ، 577 نفر شرکت داشتند. شرکت کنندگانی که از وب سایت کتاب شادکامی اصیل سلیگمن بازدید می کردند، دعوت می شدند تا برای آزمودن تمرین های تازه ای که جهت شادکامی تدوین شده، شرکت کنند. زمان بررسی اثربخشی تمرین ها، یک هفته، یک ماه، سه ماه و شش ماه بعد از اجرا بود (این مطالعه،

ص :571


1- . the full life.
2- . یورگنسن و نفستاد، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . براتی، 1388.
4- . براتی، 1388، ص83 به بعد.
5- . سلیگمن، رشید و پارکز، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.

دارای گروه دارونما(1) نیز بود). در آغاز مطالعه به افراد شرکت کننده، هیچ تضمینی برای شادتر شدن داده نشد و حتّی به آنان یادآوری شد که ممکن است در گروه تمرین دارونما جایابی شوند. با این حال، محقّقان برای تضمین تکمیل آزمون ها در مراحل مختلف تحقیق، به شرکت کنندگان یادآوری کردند که پس از تکمیل آزمون های مرحلۀ پایانی (پیگیری شش ماه بعد)، می توانند در یک مسابقه با جوایز نقدی شرکت کنند که در آن، یک جایزۀ پانصد دلاری و سه جایزه صد دلاری بود. با توجّه به تمهیدات به کار رفته توسط محقّقان، سرانجام، شش تمرین (یک تمرین دارونما و پنج تمرین آموزشی) از طریق آموزش مجازی (از راه اینترنت) اجرا شد. تمرین ها به قرار زیر بودند:

1. تمرین گروه گواه دارونما: از شرکت کنندگان درخواست شده بود تا به مدّت یک هفته، هر شب خاطرات خود را بنویسند.

2. دیدار تشکّر: از شرکت کنندگان خواسته شد تا در طی یک هفته، به کسی که به آنها مهربانی خاصی کرده و برایشان کار خاصی انجام داده، ولی آنها هرگز نتوانسته اند به شکلی مناسب از او تشکّر نمایند، نامه ای بنویسند و سپس آن را تحویل وی دهند یا برایش بخوانند.

3. به یادآورن سه اتفاق خوب در زندگی: از شرکت کنندگان خواسته شد تا به مدّت یک هفته، هر شب سه حادثه خوب را که برایشان در طی روز اتفاق افتاده، به همراه علل آن بنویسند. به علاوه از آنها درخواست شد تا برای امر مثبت، یک تبیین علّی فراهم آورند.

4. بهترین حالت ممکن: از شرکت کنندگان خواسته شد تا در بارۀ زمانی که در بهترین حالت ممکن خود بوده اند، مطلبی بنویسند و سپس در قالب یک داستان، آن توانمندی هایی را که در چنین حالتی داشته اند، بیاورند. به شرکت کنندگان گفته شد به مدت یک هفته، هر روز داستان های خود را مرور کنند و در بارۀ توانمندی هایشان بیندیشند.

5. استفاده از توانمندی های ذاتی به شکلی تازه: از شرکت کنندگان درخواست شد تا پرسش نامۀ توانمندی های ذاتی (مَنِشی) را _ که در وبگاه مربوط وجود دارد _ ، تکمیل کنند و به این ترتیب، پنج توانمندی برتر خود را بشناسند. سپس از افراد خواسته شد تا به مدّت یک هفته، هر روز یکی از این توانمندی های برتر را انتخاب کنند و به شکلی تازه و متفاوت با قبل، آن را به کار برند.

6. شناسایی توانمندی های ذاتی: این تمرین همچون تمرین پیشین (شمارۀ5) است با این تفاوت که در آن فقط توانمندی ها شناسایی می شوند و از انجام دادن آنها و استفاده از آنها به شکل تازه خبری نیست. در حقیقت، از شرکت کنندگان درخواست می شود تا با تکمیل پرسش نامۀ

ص :572


1- . Placebo.

اینترنتی، توانمندی های ذاتی پنج توانمندی خود را بشناسند و در هفتۀ آتی، از آنها بیشتر استفاده کنند.

محقّقان سپس آزمودنی ها را در هر یک از گروه های یاد شده قرار دادند (در حقیقت، به ازای هر تمرین، عدّه ای از شرکت کنندگان آموزش های آن تمرین را از طریق اینترنت دریافت می کردند). از شرکت کنندگان درخواست شده بود تا با چاپ آموزش ها، تمرین را در زمان های مورد نظر اجرا کنند. ضمن آن که پرسش نامه های مربوطه را نیز _ که عبارت بودند از: مقیاس مرکز مطالعات همه گیرشناسی افسردگی(1) (CES_D)، آزمون افسردگی بک و شاخص شادکامی استین(2) (SHI) _ تکمیل کنند. مقیاس اخیر، مقیاسی برای سنجش سه نوع زندگی خوب است که توسط استین تدوین شد و دارای بیست ماده بود که اعتباریابی آن در گروه های دیگر، حاکی از اعتبار مناسب آن بود.

نتایج این مطالعه نشان داد که در هفتۀ اوّل پس از آزمون، شرکت کنندگان گروه دیدار تشکّر شادمان تر بودند و افسردگی کمتری در مقایسه با دیگر گروه ها داشتند. به گزارش سلیگمن و همکارانش در حقیقت، شرکت کنندگان این گروه، بیشترین تغیبیرات مثبت را در کلّ مطالعه داشتند. این وضعیت، در پیگیریِ یک هفته و یک ماه بعد هم ادامه داشت؛ امّا در پیگیریِ سه ماهه (یعنی سه ماه بعد از اجرای تمرین ها)، شرکت کنندگان گروه یادشده، در مقایسه با نمرات شادمانی و افسردگی خطّ پایۀ خود، شادمان تر نبودند و افسردگی کمتری هم نداشتند. در حقیقت می توان نتیجه گرفت که دیدار تشکّرآمیز در کوتاه مدّت، افراد را شادمان تر و افسردگی آنها را کمتر می کند. شاید از همین روست که در آموزه های دینی بر شُکر مدام تأکید می شود؛ نکته ای که نیازمند تحقیق است.

بر اساس گزارش محقّقان، شرکت کنندگانی که در گروه «سه مسئله خوب» حضور داشتند، در ماه اوّل پس از آزمون، اثرات ثمربخش اجرای تمرین را گزارش دادند. این عدّه در پیگیری یک ماه بعد، هم شادمان تر بودند و هم افسردگی کمتری در مقایسه با زمان خطّ پایۀ خود داشتند. ضمن آن که این شرایط در پیگیری سه ماهه و شش ماهه همچنان پایدار بود.

همچنین در بارۀ دو تمرین آموزشی دیگر یعنی استفاده از توانمندی ها به روش نو و شناسایی توانمندی ها با بررسی یافته ها، نتیجه گرفته اند که استفاده از توانمندی ها به روشی نو، هر چند اثرات آنی کمتری در زمینۀ شادمانی در مقایسه با گروهِ سه امر خوب داشت، ولی شرکت کنندگان

ص :573


1- . the center for Epidemiological Studies _ Depression Scale (CES _ D).
2- . Steen _ Happiness Index (SHI).

در این گروه هم در مرحله پس از آزمون (اجرای تمرین)، نسبت به خطّ پایه، شادمان تر شدند و کمتر افسرده بودند. شناسایی توانمندی ها نیز در مرحلۀ بلافاصله پس از اجرای تمرین، اثربخش بود.

اما محقّقان در مورد تمرین آخر (بهترین حالت فردی)، نتیجه گیری کرده اند که این فن، چندان اثربخشی نداشته. بنا بر این، آن را از بستۀ آموزشی، حذف کردند.(1)

داک ورث و همکاران، در نتیجه گیری از این مطالعۀ گسترده، به یافتۀ جالبی رسیده اند. آنان می نویسند: «در مرحلۀ آنی پس از آزمون، حتّی اعضای گروه گواه هم شادتر بودند و افسردگی کمتری را گزارش دادند. این واقعیت، اهمیت اجرای طرح های دارای گروه گواه کنترل شده و دارونما را نشان می دهد»؛ امّا این نویسندگان در این مورد که چرا بلافاصله پس از اجرای تمرین ها همۀ افراد (حتّی افراد گروه کنترل)، شادمان تر بودند و افسردگی کمتری داشتند، چنین استدلال کرده اند که «شاید عمل کردن به کاری که توسّط یک متخصّص حرفه ای، تدوین و تهیه شده، کافی باشد تا در کوتاه مدّت روحیۀ افراد در زندگی بالا برود و آنها شادمان تر شوند».(2)

اما همان گونه که در بارۀ شیوۀ اجرای تحقیق یاد شده اشاره شد، آزمودنی ها آموزش ها را از طریق اینترنت فرا می گرفتند و سنجش ها را هم از همین طریق اجرا می کردند. بنا بر این نیاز بود تا اوّلاً تحقیقی با طرح مناسب تر و به طور زنده اجرا شود و ثانیاً در آن، نمونه های بالینی هم حضور داشته باشند. لازم به یادآوری است که بر اساس گزارش داک ورث و همکارانش، تا پیش از اجرای این قبیل پژوهش ها، تنها تحقیقی که مداخله های روان شناسی مثبت گرا را بر روی یک نمونۀ بالینی بررسی کرد، مطالعۀ گرانت،(3) سالسدو،(4) هینان،(5) فریچ و پوستر(6) بود. در این مطالعه، گرانت و همکاران، بر مبنای آموزه های کیفیت زندگی درمانی فریچ، شانزده بیمار افسرده را در یک طرح کنترل شدۀ مناسب، مورد مطالعه قرار دادند. آزمودنی ها در آزمون بِک، دارای نمرۀ بیست یا بالاتر و در مقیاس درجه بندی افسردگی هامیلتون هم نمرۀ چهارده یا بالاتر داشتند.

طرح مطالعه، نوعی کتابْ درمانی بود که در آن، آزمودنی ها مطالبی را در بارۀ افزایش خشنودی از زندگی در حوزه های مختلف زندگی، مثل: سلامت، عزّت نفس، اهداف، ارزش ها، پول، کار،

ص :574


1- . سلیگمن، استین پارک و پترسون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . داک ورث، استین و سلیگمن؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . Grant.
4- . Salcedo.
5- . Hynan.
6- . Puster.

تفریح و بازی ها، یادگیری و دانش، خلّاقیت، عشق و محبّت، یاری رسانی به دیگران (دستگیری نیازمندان)، دوستان و دوستی ها، کودکان، بستگان، خانه و مسکن، محلّه و اجتماع می خواندند. آزمودنی، به مدّت پانزده هفته و به طور هفتگی با هم جلساتی داشتند و در بارۀ موضوعات موردنظر بالا و مطالبی که خوانده بودند با همدیگر بحث می کردند. پس از پانزده هفته، هیچ کدام از افرادی که در همۀ جلسات حضور داشتند (سیزده نفر) معیارهای بالینی افسردگی را در هر دو آزمون افسردگی بک و هامیلتون نداشتند. در مطالعۀ پیگیرانه _ که یک هفته بعد انجام شد _ دوازده نفر از آزمودنی ها همچنان فاقد نشانه های بالینی افسردگی بودند.(1)

بدین ترتیب در یکی از معدود مطالعات انجام شده بر روی یک نمونۀ بالینی مبتلا به افسردگی، مداخلات روان شناسی مثبت گرا، اثربخشی خود را نشان داد. با این همه، هنوز برای یک نتیجه گیری کلّی، دو نکتۀ مهم وجود داشت: الف. بررسی ارتباط بین انواع سه گانۀ که در الگوی روان شناسی مثبت گرا ذکر می شوند (زندگی لذّت مندانه یا شادمانه، زندگی درگیرانه و زندگی بامعنا) با مشکلات بالینی مرتبط _ که اساسی ترین آنها افسردگی است _ ؛ ب. بررسی اثربخشی مداخلات روان شناسی مثبت گرا در مطالعات زنده و چهره به چهره (نه صرفاً از طریق اینترنت).(2)

_ بررسی و مقایسه

در بررسی این نظریه، باید گفت:

اوّلاً نظریۀ سلیگمن همانند نظریۀ آرگایل، چند بُعدی است، نه تک بُعدی. این نظریه، هم بُعد هیجانی زندگی را در نظر گرفته است و هم بُعد فضیلت های اخلاقی را که به عمل درمی آید (اخلاقی _ رفتاری) و هم بُعد معنا و جهت فعّالیت را. همچنین از این جهت، به نظریۀ چند بُعدی اسلام، نزدیک به نظر می رسد.

ثانیاً سلیگمن، زندگی لذّت بخش را برخورداری از هیجانات مثبت می داند که لذّت در آن در حدّ بیشینه و درد و رنج در حدّ کمینه باشد. با این بیان، این جزء نظریۀ سلیگمن، با نظریۀ هیجانات مثبت هماهنگ است. تنها تفاوت آن، این است که هیجانات مثبت را تنها عامل شادکامی نمی داند و از این جهت، به دیدگاه اسلام نیز نزدیک است. همچنین این بخش نظریۀ وی، دو جزء از نظریۀ آرگایل، یعنی لذّت و فقدان عواطف منفی را در خود جای داده است. البته همان گونه که گذشت، سلیگمن، هیجانات را منحصر در لذّت ها نمی داند و از این جهت، با نظریۀ آرگایل متفاوت است. وی سه گروه از هیجانات گذشته، حال، و آینده را مطرح می کند و در بارۀ هیجانات

ص :575


1- . گرانت و همکاران، 1995؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . براتی، 1388، ص88.

حال، آنها را به دو بخش تقسیم می کند: لذّت های حسّی _ که از دو منبع لذّت های بدنی و لذّت های بالاتر سرچشمه می گیرند _ و لذّت های غیرحسّی _ که مسرّت بخش اند _ . از این جهت، که وی لذّت را منحصر در لذّت های مادّی نمی داند، به دیدگاه اسلام نزدیک است. این مطلب در فصل پنجم (در بحث شروط شادی و هیجان) بیان گردید. همان گونه که گذشت، این بخش از دیدگاه اسلام، زندگی با نشاط نام دارد و نشاط از راه لذّت ها حاصل می شود و لذّت ها همه جانبه اند و لذّت های مادی و معنوی را شامل می شوند. به نظر می رسد سلیگمن با استفاده از مطالعات پیشین و با رویکرد به مسائل معنوی، مفهوم هیجانات را توسعه داده و این مفهوم توسعه یافته را یکی از اجزای شادکامی قرار داده است.

ثالثاً از نظر سلیگمن، زندگی مشتاقانه نیز عبارت است از به کارگیری فضیلت ها و توانمندی های ذاتی و غرقه شدن در آن. همان گونه که گذشت، بررسی های پترسون نشان می دهد که در نقاط مختلف جهان، برخی از فضیلت ها هستند که موجب افزایش خشنودی از زندگی می شوند. به نظر می رسد که این جزء از نظریۀ سلیگمن، بر خلاف نظریۀ استعداد ژنتیکی، برای فعّالیت فرد نیز سهم قابل توجّهی قائل است و از این نظر، با نظریۀ فرایند و فعّالیت، نزدیک و همسو باشد. همچنین از آن جا که بر خلاف دیدگاه های عینی گرا، برای فضیلت های اخلاقی، نقشی در شادکامی قائل است، با نظریۀ بهزیستی روانی، همسوست. به نظر می رسد که مجموعۀ مطالعات پیشین، سلیگمن را بر آن داشته تا بخشی را برای فضیلت ها در نظر بگیرد.

امّا به لحاظ مطالعات اسلامی، نقش فضیلت ها امری مسلّم و قطعی است. شاید الگوی آن به این شکل که از یک سو در کنار هیجانات و از سوی دیگر، در کنار معناداری قرار گیرد، نباشد. بر اساس الگویی که در بخش مطالعات اسلامی بیان شد، فضیلت های اخلاقی در دو بخش نشاط و رضامندی پخش هستند. در الگوی اسلامی شادکامی، بخشی مربوط به نشاط است و بخشی مربوط به رضامندی، و شکل سالم و کامل هر دو، وقتی صورت می گیرد که با فضیلت های اخلاقی مربوط به خود تنظیم شده باشد. برای نمونه، در حوزۀ لذّت، به فضیلت «عفّت» نیاز داریم تا آن را از لذّت های ویرانگر جدا سازد و به فضیلت «دوراندیشی یا حزم» نیاز داریم تا بر اساس پیش بینی آینده، لذّت های مفید را از نامفید تشخیص دهد و شادکامی پایدار را تأمین نماید. در عین حال، به فضیلت «تقوا» نیازمندیم تا قدرت مهار نفس و پرهیز از لذّت های ویرانگر را به وی بدهد و به فضیلت «صبر» نیز نیاز داریم تا دشواری ترک لذّت های ویرانگر را بر خود هموار سازد.

اساساً رضامندی، فضیلتی است که در ادبیات اخلاقی و عرفانی از آن به عنوان «مقام رضا» یاد می شود و این خود، از سویی به شکر و صبر تقسیم می شود _ که هر دو فضیلت اخلاقی اند _ و از سوی دیگر، به رغبت به طاعت و کراهت از معصیت تقسیم می شود _ که اینها نیز از فضیلت های

ص :576

اخلاقی اند _ . وانگهی در بخش عوامل تحقّق بخش شادکامی نیز باز پای فضایل اخلاقی به میان می آید که در جای خود بیان شد. از این رو، می توان گفت که در نوع و تعداد فضیلت های اخلاقی و همچنین در طبقه بندی آنها و جایگاهشان در نظام شادکامی، تفاوت هایی بین دیدگاه اسلام و دیدگاه سلیگمن وجود دارد.

رابعاً مراد سلیگمن از زندگی بامعنا، جهت، متعالی دادن به تلاش ها و فعّالیت هاست. از این رو، با نظریۀ معنادرمانی(1) ویکتور فرانکل، نزدیک است. نظریۀ فرانکل، بر معناجویی افراد در زندگی تأکید دارد. او معتقد است که رفتار انسان ها نه بر پایۀ لذّت گرایی نظریۀ روانکاوی فروید و نه بر پایۀ نظریۀ قدرت طلبی آدلر است؛ بلکه انسان ها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود هستند.(2) اگر فردی نتواند معنایی در زندگی خویش بیابد، احساس پوچی به او دست می دهد و از زندگی ناامید می شود و ملالت و خستگی از زندگی، تمام وجودش را فرا می گیرد؛ امّا به لحاظ مطالعات اسلامی، معناداری _ که در ادبیات قدیم از آن به عنوان فلسفه زندگی یا هدف و نیت رفتارها یاد می شد _ ، از جایگاه بلندی برخوردار است.(3) از این رو، به دیدگاه اسلام نیز نزدیک است.

البته در این که «معنای زندگی چیست؟ و جایگاهش در الگوی شادکامی کجاست؟»، ممکن است تفاوت هایی بین این دو باشد. این با اصل نظریۀ توحید در شادکامی، ارتباط تنگاتنگ و تفکیک ناپذیر پیدا می کند. همان گونه که آن جا بیان شد، از دیدگاه اسلام، «الله» تنها مسئلۀ ارزشمندی است که می تواند معنای زندگی انسان قرار گیرد و به همۀ تلاش ها و ابعاد زندگی انسان جهت دهد.لذا از دیدگاه اسلام، معناداری، پس از توحید، در رأس عوامل شادکامی قرار دارد که به تمام زندگی جهت می دهد و بر هر دو بخش نشاط و رضامندی، سایه می گستراند و اختصاصی به بُعد خاصّی از آن ندارد. بر اساس معارف اسلام، هم نشاط زندگی، هم بُعد حوادث (خوشایند و ناخوشایند) و هم بُعد وظایفِ (باید و نبایدِ) زندگی باید در راستای حرکت به سوی خداوند تنظیم شوند و رنگ الهی به خود بگیرند. با این بیان، روشن می شود که معناداری در نظریۀ شادکامی اسلام، هم در مفهوم و هم در جایگاهش، با نظریۀ سلیگمن تفاوت دارد. الله، معنای زندگی در تفکّر اسلامی است، به خلاف نظریۀ سلیگمن و نیز جایگاه آن در رأس عوامل قرار دارد؛ در حالی که سلیگمن، آخرین مرحله را معناداری می داند. در دیدگاه اسلام، از همان آغاز و در تمام مراحل زندگی باید این معنا (یعنی الله) جریان داشته باشد. البته این با تکامل منافات ندارد.

ص :577


1- . Logo Therapy.
2- . فرانکل، 1965؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . ر.ک: فصل پنجم: عامل مشترک در شادکامی.

همین حقیقت که ترسیم شد، می تواند لایه های مختلف تکاملی داشته باشد و فرد هر چه پیش می رود، بر خلوص معنا و تقویت فضایل بیفزاید.

به نظر می رسد در نظر سلیگمن، مراتبی و تکاملی بودن با درجۀ اهمیت خلط شده است. این که درجۀ اهمیت معنا، بیشتر از فضایل و درجۀ اهمیت فضایل، بیشتر از شادی ها و لذّت هاست، سخن درستی است؛ امّا در مقام عمل، این اتفاق رخ نمی دهد. در فرایند تکامل، از همان آغاز باید همه چیز (شادی ها و فضیلت ها) معنادار باشند و این گونه نیست که در صحنۀ زندگی، نخست لذّت ها اتفاق افتند، سپس فضیلت ها و در آخر معناداری. در حقیقت، این مفاهیم سه گانۀ در طول یکدیگر قرار ندارند؛ بلکه به نظر می رسد که لذّت و فضیلت، در عرض یکدیگرند و می توانند با هم شکل بگیرند، و معنا نیز مفهومی است که در هر دو باید وجود داشته باشد. در مقام عمل، یک انسان هم هیجان دارد و هم بر اساس فضیلت ها عمل می کند و در هر دو حالت باید معنا وجود داشته باشد. بنا بر این، حتّی اگر الگوی سه بُعدی سلیگمن را بپذیریم، الگوی چینش آنها بدین شکل که وی ترسیم کرده، نخواهد بود.

خامساً سلیگمن از رضامندی به صورت مستقل، سخن به میان نیاورده است؛ بلکه آن را در هیجانات مثبت، آن هم هیجانات مربوط به گذشته قرار داده است. از این جهت، با نظریۀ آرگایل، متفاوت است. آرگایل در کتاب روان شناسی شادی تصریح می کند که لذّت و شادی، بُعد هیجانی شادکامی هستند و رضامندی، بُعد شناختی آن. بُعد شناختی، در حقیقت به جنبه های روانی و درونی اشاره دارد و از این بابت، با بهزیستی روانی ارتباط پیدا می کند.(1) بنا بر این، رضامندی را چگونه می توان نادیده گرفت و در هیجانات قرار داد؟! البته رضامندی، ممکن است که بُعد هیجانی هم داشته باشد؛ امّا به هر حال، رضامندی، ماهیتی شناختی دارد. لذا نمی توان مسئلۀ رضامندی از وضعیت حال زندگی را نادیده گرفت.

سادساً در مداخلات به کار گرفته شده توسط سلیگمن و همکاران نیز نکات قابل توجّهی وجود دارد. برنامه نعمت شماری، مبتنی بر داشته های زندگی و توجّه به آنهاست. این همان چیزی است که در مطالعات اسلامی از آن با نام «شکر» و به عنوان «راهبرد دوران خوشایند» یاد کردیم. فضیلت شکر، متوقّف بر نعمت شناسی است و شناخت نعمت، موجب توجّه به داشته های زندگی می گردد و این، رضامندی و خرسندی را به ارمغان می آورد. البته در این مداخله، صحبت از خدا به عنوان «منعِم» به میان نیامده و این به جهت رویکرد سکولار در علوم تجربی است.

دو مداخلۀ دیگر، تشکّر از مردم و بخشش است. این دو عنوان، به دو بُعد از روابط اجتماعی مربوط می شوند. روابط اجتماعی، یکی از ابعاد زندگی انسان است که تحت عنوان خوشایند یا

ص :578


1- . آرگایل، 1382، ص63.

ناخوشایند قرار می گیرد. در روابط اجتماعی، گاه رفتارهای درست شکل می گیرند و گاه رفتارهای نادرست. زندگی موفّق، بسته به واکنش مناسب به این دو موقعیت است. تشکّر، واکنش مناسب به رفتارهای درست و بخشش واکنش مناسب به رفتارهای ناشایست است. در حقیقت تشکّر مبتنی بر نگاه مثبت گرا و مثبت شناس در تعامل های بین فردی، و بخشش، مبتنی بر ندیدن نقاط منفی و گذر از آنهاست که اینها همان مرکز ثقل رضامندی در خوشایند و ناخوشایندند. با این دو فضیلت در رفتارهای اجتماعی، روابط رضایت بخش شکل می گیرد و در کلّ، به رضایت از زندگی منجر می شود.

وانگهی نکتۀ مهم، این است که: آیا شادکامی فقط بسته به این دو فضیلت در روابط اجتماعی است؟ به نظر می رسد که پاسخ، منفی است. هر چند شاید با فقدان یا کمبود مطالعات تجربی در این باره رو به رو باشیم؛ امّا نمی توان این را نادیده گرفت که دیگر فضیلت های مربوط به روابط اجتماعی نیز همین نقش را دارند؛ چرا که دو فضیلت پیش گفته، ویژگی خاصّی ندارند. از این رو، می توان گفت که دیگر فضیلت های ارتباطی نیز می توانند همین نقش را داشته باشند. برای نمونه، تواضع و فروتنی، احسان، انصاف، بخشندگی، خیرخواهی و... موجب لطافت روابط اجتماعی می شوند و رضامندی را به ارمغان می آوردند و در کل، شادکامی را به وجود می آورند. از بارزترین نمونه های این مجموعه می توان به مهربانی کردن اشاره کرد که لوبومیرسکی از آن به عنوان یک مداخله در افزایش شادکامی استفاده می کند. در طرف مقابل، اموری مانند: تکبّر، آزار، خودخواهی، بخل، حسادت و... موجب روابط نادرست می شوند و نارضایتی از روابط و ناخرسندی از زندگی را به ارمغان می آورند. البته اخیراً روان شناسان مثبت گرا نیز به رذیلت ها روی آورده اند و نقش آن را در شادکامی بررسی کرده اند که بررسی آن از حوصلۀ این نوشتار، خارج است و نیازمند پژوهش های جداگانه ای است.

در بحث رضامندی بیان نمودیم که دیگرانِ نزدیک (مانند: دوست، همسر، فرزند و مانند آن)، از امکانات زندگی به شمار می روند. این امکان، وقتی ثمربخش خواهد بود که به درستی از آن استفاده شود. لذا رضامندی از زندگی، به توانمندی در روابط اجتماعی نیز بستگی دارد. توانمندی های مربوط به روابط اجتماعی، داستانی دارد که تحقیق مفصّلی می طلبد. در این بررسی، امکان طرح همۀ آن مباحث نیست. آنچه مهم است این که رضایت از زندگی، بسته به رضایت از روابط اجتماعی است و رضایت از روابط اجتماعی، متوقّف بر سبک تعامل مثبت معرفی شده در متون دینی _ که تشکّر و بخشش، جزئی از آن است _ که البته منحصر به آن نبوده و قابل تعمیم به دیگر فضیلت های روابط اجتماعی نیز هست.

ص :579

نکتۀ پایانی این که سلیگمن و همکارانش چند مداخله را با هم ترکیب کرده اند و به عنوان یک بستۀ آموزشی ارائه داده اند. این مداخله ها عبارت اند از: سپاس گزاری، نعمت شماری، تصوّر خود در بهترین حالت ممکن، و استفاده از توانمندی های ذاتی. به نظر می رسد که در این بسته، سعی کرده اند از کارایی همۀ این مداخله ها استفاده نمایند.

پنج. نظریۀ شادکامی پایدار
اشاره

پُراستفاده ترین و مُتقن ترین نظریه در بین نظریه های جدید در بارۀ شادکامی، نظریۀ «شادکامی پایدار»(1) سونیا لوبومیرسکی است.(2) بر اساس بررسی های براتی در الگوی شادکامی پایدار لوبومیرسکی، عوامل تعیین کنندۀ سطح شادکامی یا عوامل علّیِ مؤثّر بر شادکامی افراد، به سه دسته، طبقه بندی می شوند(3) که در ادامه، آنها را بیان خواهیم کرد.

یکم. عوامل وضعی یا عوامل تثبیت شده:(4) عوامل وضعی شادکامی، امور ثابت ژنتیکی ای هستند که سبب می شوند تا بعضی از افراد، شادمان تر از دیگران به دنیا بیایند. بر اساس مطالعات انجام شده، این عوامل، بیشترین سهم (پنجاه درصد) را در تعیین شادکامی افراد به خود اختصاص داده اند.

دوم. عوامل مرتبط با شرایط زندگی:(5) شرایط محیطی، به عوامل جمعیت شناختی(6) همچون: سن، وضعیت تأهّل/تجرّد، وضعیت شغلی، سطح درآمد فرد و همچنین به عوامل جغرافیایی و متغیّرهای زمینه ای (بافتی) نظیر خانه و منطقۀ محلّ سکونت، نحوۀ پر کردن اوقات فراغت و دارایی ها و مایملک فرد اطلاق می شوند که همگی در یک چیز مشترک اند و آن این که تقریباً ایستا و ثابت اند. بر اساس این نظریه، افراد خیلی سریع با تغییرات محیطی مثبت، به دلیل ویژگی ثابتی که دارند، سازگار می شوند.(7) برای نمونه، اگر چه هر کسی بعد از افزایش دست مزد، پول بادآورده، یا بُرد در قمار، احساس خوش حالی بیشتری می کند، ولی به زودی به آن عادت می کند و تأثیر آن به سرعت از بین می رود. سازگاری سریع با افزایش دست مزد، به این معناست که این روش، فقط زمانی مؤثّر است که مرتّب انجام شود که در آن صورت، بسیار هزینه بر

ص :580


1- . sustainable happiness.
2- . شلدون و لوبومیرسکی، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . براتی، 1388، ص60.
4- . set point.
5- . life circumstances.
6- . demographic variables.
7- . شلدون و لوبومیرسکی، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.

است.(1) به این حالت در نظریه های شادکامی و لذّت های مثبت، «سازگاری لذّت گرایانه»(2) یا «تردمیل لذّت گرایی»(3) می گویند. برخلاف آن که این عواملۀ شرایطی بسیار پُر سر و صدا دارند و بخش عمده ای از توجّه مردم و رسانه ها را به خود جلب می کنند، تنها حدود ده درصد شادکامی را تبیین می کنند.(4)

سوم. عوامل مرتبط با فعّالیت های ارادی (قصدمند):(5) مراد از عوامل ارادی/ اختیاری _ که لوبومیرسکی و شلدون از آنها به عنوان «امیدبخش ترین ابزارها برای تغییر دادن سطح شادکامی افراد» یاد می کنند _ ، «اعمال اختیاری و مستلزم تلاش و کوشش هستند که فرد درگیر آنها می شود. چنین اعمالی می توانند شناختی (نگرش های مثبت یا خوش بینانه و پذیرش آنها)، رفتاری (مهربانی کردن نسبت به دیگران به طور مرتّب یا ورزش کردن به طور مرتّب) یا ارادی و قصدمند (تعیین و پیگیری اهداف مهم و معنادار شخصی) باشند. وجه مشترک همۀ اینها تلاش و تعهّد ارادی (آگاهانه) است».(6)

بر اساس بررسی ها، این عوامل، چهل درصد باقی ماندۀ شادکامی پایدار را تأمین می کنند. بنا بر این، بخش اعظم شادکامی پایدار آدمی، به فعّالیت هایی بستگی دارند که افراد، آنها را انتخاب می کنند و هدفمندانه به انجام دادن آنها مبادرت می ورزند و چون این اعمال، ویژگی ارادی و انتخابی دارند، در برابر سازگاری، مقاوم تر از عوامل شرایطی اند.(7)

نمودار (12_2) تعیین کننده های سه گانۀ شادکامی پایدار بر اساس نظریۀ لوبومیرسکی و همکاران

ص :581


1- . آرگایل و فرنهام، 1384، ص347.
2- . hedonic adaptation.
3- . hedonic treadmill.
4- . براتی، 1388، ص62.
5- . intentional/Volitional activity.
6- . لوبومیرسکی، شلدون، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
7- . براتی، 1388، ص65.

بنا بر این، در نظریۀ لوبومیرسکی نیز شادکامی، سه جزء متفاوت دیگر دارد. اجزای سه گانۀ شادکامی در نظر وی عبارت اند از: عوامل وضعی، شرایط محیطی و فعّالیت های ارادی. از این رو، فرمول شادکامی مطابق الگوی لوبومیرسکی چنین است:

فعّالیت های ارادی + شرایط محیطی + عوامل وضعی= شادکامی

H = S + C + V

لوبومیرسکی و همکاران طی مطالعات مختلف، بعضی از عوامل ارادی و تحت اختیار افراد را که می توانند به شادکامی پایدار منجر شوند یا این شادی ها را ماندگارتر سازند، ذکر کرده اند.

_ برنامۀ تک و لوبومیرسکی

تک(1) و لوبومیرسکی، در مطالعه ای راهبردهای افزایش شادی را که مطابق با نظریۀ یاد شده هستند، در هشت طبقه، دسته بندی کرده اند. این طبقه بندی هشت گانه عبارت اند از:

1. امور اجتماعی (مثل کمک به دیگران، غرقه وری در کار، حسّ شوخ طبعی، کار و فعّالیت های مبتنی بر مهارت های اجتماعی و...).

2. مهمانی و باشگاه رفتن و فعّالیت های مشابه (مثل دیدار دوستان، رفتن به باشگاه های ورزشی _ تفریحی، ماندن در خانه و استراحت کردن و...).

3. امور مرتبط با کنترل روانی (ذهنی) نظیر فکر نکردن به ناخوشایندی ها، نگاه به وجوه مثبت امور، تفکر «این نیز بگذرد»، تنها به سینما رفتن، مصرف مواد و... .

4. پیگیری اهداف ابزاری (مثل پیگیری اهداف شغلی، انجام دادن کارهای معوّقه، نظم بخشیدن به زندگی و سروسامان دادن به آن، مطالعۀ عملی کردن و...).

5. انجام دادن اعمال و شعایر دینی و مذهبی (مثل حمایت جویی از ایمان، دعا کردن، ذکر گفتن و...).

6. تلاش های مستقیم (مثل خود را شاد کردن، تصمیم به شاد بودن، ارتقای مهارت های اجتماعی، نقاشی کردن، خاطره نویسی و...).

7. فراغت های انفعالی (مثل نگاه کردن به تلویزیون یا دیدن ویدئو، وب گردی و جستجو در اینترنت، با دوستان سینما رفتن، خرید کردن، خوابیدن، خواندن کتاب، آواز خواندن یا گوش دادن به موسیقی، تنها بودن و خلوت کردن و...).

8. فراغت های فعّال (مثل ورزش کردن، کارهای ذوقی و سرگرمی انجام دادن، پایین آوردن سطح فشار، انجام دادن کارهایی که مطابق با استعدادهای فردی و...).(2)

ص :582


1- .Tchek.
2- . تک و لوبومیرسکی، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.

_ برنامۀ فوردایس

علاوه بر این فعّالیت ها، اقدامات دیگری را هم به عنوان فعّالیت های ارادی منجر به شادکامی ذکر کرده اند که از آن جمله می توان به مطالعات فوردایس(1) اشاره کرد.(2)

مطابق آنچه سلیگمن و همکاران بیان داشته اند، نخستین برنامه ها برای افزایش شادی، در سال 1977 میلادی و توسط فوردایس تدوین شد.(3) مطابق نظر کامپتون، برنامۀ آموزشی مایکل فوردایس،(4) یکی از گسترده ترین تلاش ها برای آموزش شادکامی بود.(5) فوردایس سال ها بر ایجاد شیوه ای جهت آموزش مردم برای شادتر شدنْ معطوف شد و با بازنگری منابع مربوط به بهزیستی روانی و ترکیب آن با دانش مربوط به مشاوره و درمان شناختی _ رفتاری، یک بستۀ آموزشی(6) تدوین کرد که آن را «اصول یا مبانی چهارده گانۀ شادکامی»(7) نامید. این مبانی چهارده گانه، عبارت اند از:

1. فعّال تر باشید.

2. زمان بیشتری را صرف اجتماعی شدن کنید.

3. در کاری بامعنا به بهره وری برسید (محصولی داشته باشید).

4. نظم داشته باشید.

5. نگرانی را کنار بگذارید.

6. انتظارات و آرزوهای دور و دراز خود را کم کنید.

7. خوش بینانه فکر کنید.

8. در زمان حال زندگی کنید.

9. به بررسی یک شخصیت سالم بپردازید (اسوه گیری کنید).

10. یک شخصیت اجتماعی و خون گرم داشته باشید (یا ایجاد کنید).

11. خودتان باشید.

12. روابط صمیمانه را ایجاد و تقویت کنید؛ چرا که این روابط منبع دست اوّل (یا نمره اوّل) شادکامی هستند.

ص :583


1- . Fordyce.
2- . فوردایس، 1977 و 1983؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . سلیگمن، رشید و پارکز، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.
4- . Fordyce,M.W.
5- . کامپتون، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.
6- . Package.
7- . the Fourteen Fundamental of Happiness.

13. احساسات منفی را حذف (رفع) کنید.

14. برای شادکامی، ارزش قائل شوید (اولویت اوّل را در زندگی به آن بدهید).

فوردایس در پژوهش های مختلف به بررسی ویژگی های افراد شاد پرداخت و بویژه بر عادت هایی که افراد یاد شده در کوتاه مدّت از آن استفاده می کنند تا شادمان شوند، معطوف شد.(1) داک ورث و همکارانش می نویسند: «نقش فوردایس در این حوزه، بسیار حائز اهمیت است؛ چرا که او نشان داد امکان شادمان تر کردن مردم وجود دارد».(2)

_ مداخلۀ مبتنی بر مهربانی

لوبومیرسکی و همکاران از یک مداخلۀ مهربانی(3) کردن به دیگران هم برای افزایش شادی یاد کرده اند. شفقت و مهربانی، از دیگر عوامل مؤثّر در شادکامی است. روان شناسان مثبت گرا، مهربانی را بیشتر یکی از توانمندی های مَنِشی در نظر می گیرند.(4) لوبومیرسکی و همکاران در مطالعه ای شش هفته ای، شرکت کنندگان را در دو گروه جای دادند. در یک گروه، از شرکت کنندگان درخواست شد تا در طی یک روز، پنج عمل مهربانانه انجام دهند و به گروه دیگر گفته شد که پنج عمل مهربانانه را که مشابه با پنج عمل گروه اوّل بود، در طی روزهای هفته (و نه فقط در طی یک روز) انجام دهند. این مطالعه همچنین دارای یک گروه گواه هم بود. یافتۀ جالب توجّه این پژوهش، آن بود که تنها دانشجویانی که اعمال مهربانانه را در طی یک روز انجام داده بودند، شادمان تر از دیگران بودند. محقّقان در بحث در بارۀ دلایل احتمالی این موضوع، معتقدند که انجام دادن همۀ فعّالیت های مهربانانه در یک روز، از خوگیری پیشگیری می کند. همچنین به نظر می رسد روزی که اعمال مهربانانه در آن انجام می گیرند، طولانی تر به نظر می رسند و میزان تمرکز بر مداخله، بیشتر می شود.(5) این تمرکز بیشتر به یک معنا به منزلۀ افزایش ظرفیت شناختی افراد است؛ یعنی نوعی گستردگی و توسعه بخشی به قوّۀ تفکر (شناختی) افراد که در نظریۀ ساخت و گسترش هیجان های مثبت از آن سخن رفته است.(6)

در زمینۀ بخشش و توجّه به ابعاد سلامت روانی و خشنودی از زندگی این سازۀ روان شناختی، حجم وسیعی از مطالعات، انجام گرفته است.(7)

ص :584


1- . فوردایس، 1981؛ به نقل از براتی، 1388.
2- . داک ورث، استین و سلیگمن، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
3- . Kindness.
4- . Peterson Seligman. (2004).
5- . لوبومیرسکی، کینگ و شلدون، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.
6- . فردریسکون، 2009؛ به نقل از براتی، 1388.
7- . پترسون، 2000؛ لوپز 2009؛ به نقل از براتی، 1388.

همچنین وی نیز همانند سلیگمن از مداخلۀ «نعمت شماری» و «سپاس گزاری» نیز استفاده نموده است.

_ برنامۀ تصوّر بهترین وضعیت

بوئم و لوبومیرسکی، علاوه بر فعّالیت های پیش گفته (یعنی نعمت شماری، تشکّر و مهربانی)، از دو فعّالیت دیگر هم _ که در مطالعات مختلف به کار گرفته شده اند _ ، یاد کرده اند.(1) یکی از این فعّالیت ها «تصوّر کردن خود در بهترین شکل ممکن»(2) است.

شلدون و لوبومیرسکی، این فعّالیت را برای اوّلین بار به کار برده اند. این مداخله، چهار هفته ای است و در آن، فرد باید خود را در بهترین شکل ممکن تصوّر کند؛ یعنی خیال کند که به همۀ آرزوهایش رسیده است.(3) کینگ (2001 م) نشان داده که نگارش در بارۀ بهترین حالت ممکن در آینده، فرایندی است که احتمالاً خوش بینی را افزایش می دهد و به ادغام اولویت های فردی با اهداف زندگی _ که با افزایش بهزیستی روانی ارتباط دارد _ ، کمک می کند. شلدون و لوبومیرسکی اثر این مداخله را در مطالعه ای بررسی کردند. در این تحقیق، آزمودنی ها سه گروه بودند. در گروهی، این مداخله به کار رفت و در گروهی دیگر، نعمت شماری (سپاس گزاری) استفاده شد، در حالی که در گروه گواه، افراد صرفاً وقایع روزانه را یادآوری می کردند. نتایج نشان داد که شرکت کنندگان هر دو گروه تجربی، بلافاصله پس از کاربرد مداخله ها، از افزایش احساسات مثبت گزارش دادند، امّا این افزایش، فقط در آن عدّه ای که خود را در بهترین حالت در آینده تصوّر می کردند، معنادار بود.(4)

_ برنامۀ پردازش تجربه های زندگی شاد

بوئم و لوبومیرسکی همچنین مداخلۀ دیگری را ذکر کرده اند که نام آن چنین است: «پردازش کردن تجربه های زندگی شاد».(5) کامپتون از مطالعات پنبیکر (6) در بارۀ اهمیت نوشتن در کمک به مقابله با هیجان های ناشی از ضربه های روانی یاد کرده است. در روش پنبیکر، به افراد حرفی در بارۀ تغییر افکارشان زده نمی شود؛ بلکه صرفاً از آنها درخواست می شود تا بنویسند.(7) بورتون (8) و کینگ (9) در

ص :585


1- . بوئم و لوبومیرسکی، 2009؛ به نقل از براتی 1388.
2- . visualizing best possible selves.
3- . شلدون و لوبومیرسکی، 2006؛ به نقل از براتی، 1388.
4- . همان.
5- . processing happy life experiences.
6- .Penebaker.
7- . کامپتون، 2005؛ به نقل از براتی، 1388.
8- .Burton.
9- .King.

کاربرد این فن، نگارش تجارب مثبت را در یک گروه با نگارش در بارۀ امور خنثا (مثلاً نوشتن در بارۀ برنامۀ روزانه، شرح تخت خواب رفتن و وقت خواب یا نوشتن در بارۀ کفش ها) مقایسه کردند. در این تحقیق _ که دارای طرح کنترل دارونما و تصادفی بود _ ، اثر مداخلۀ نوشتن بر روی خُلق و سلامت جسمی بررسی شد. از شرکت کنندگان گروه آزمایشی درخواست شد تا در طی سه روز متوالی در فاصله های بیست دقیقه به بیست دقیقه تجارب شدیداً مثبت خود را بنویسند (همان گونه که ذکر شد، گروه دیگر صرفاً در بارۀ موضوعات خنثی مثل برنامۀ روزانه، اتاق خواب و وقت خواب و کفش هایشان) می نوشتند. نگارش در بارۀ تجارب مثبت، باعث شده بود تا یک افزایش کوتاه مدّت در خُلق افراد روی دهد. همچنین افراد گروه آزمایشی تا سه ماه آتی به مراکز و درمانگاه های پزشکی مراجعه ای نداشتند.

در این مداخله، افراد بر راهی که تجربه های مثبت زندگی را مورد توجّه قرار می دهند، معطوف می شوند. یافته های به دست آمده از کاربرد این مداخله، بیانگر آن بودند که افرادی که در بارۀ شادترین واقعه در زندگی شان فکر کرده بودند، در مقایسه با کسانی که بدون تلاش برای یافتن معنایی در تجربۀ خود، فقط در بارۀ آن صحبت می کردند یا مطلبی می نوشتند، رضایت از زندگیِ بالاتری داشتند. به عبارت دیگر، تفکّر در بارۀ شرایط شادی بخش زندگی بامعناتر و پُراهمیت تر است تا انجام دادن رفتاری بدون تفکّر یا با تفکّر اندک.(1)

_ بررسی و مقایسه

این نظریه، نیز نظریه ای چند مؤلّفه ای است که به نظر می رسد بر اساس برخی واقعیت ها با ترکیبی از چند نظریه، شکل گرفته است و با دیدگاه های اسلامی نیز تفاوت ها و شباهت هایی دارد که در ادامه، به بررسی آنها می پردازیم. آنچه در بارۀ نظریۀ لوبومیرسکی می توان گفت این است که:

اوّلاً مراد وی از عوامل وضعی، امور ثابت ژنتیکی هستند که در این صورت، این جزء از نظریۀ وی با نظریۀ استعداد ژنتیکی، هماهنگ است، با این تفاوت که این نظریه، سیطرۀ تمام عیار این عنصر را نپذیرفته و برای نقش آن در شادکامی بر اساس پژوهش های خود، سهمی معین کرده است که از این جهت، یک امتیاز به شمار می رود. البته این عامل در الگوی به دست آمده در مطالعات اسلامی وجود ندارد و دلیل آن، این است که این الگو بیشتر بر آن بخش از عوامل که در اختیار فرد بوده و در آنها نقشی می تواند داشته باشد، متمرکز است.

ثانیاً مراد وی از شرایط محیطی، عوامل جمعیت شناختی همچون سن، وضعیت تأهلّ/تجرّد، وضعیت شغلی، سطح درآمد فرد و همچنین عوامل جغرافیایی و متغیّرهای زمینه ای (بافتی) نظیر

ص :586


1- . بورتون وکینگ، 2004؛ به نقل از براتی، 1388.

خانه و منطقۀ محلّ سکونت، نحوۀ پر کردن اوقات فراغت و دارایی ها و مایملک فرد هستند. این امور نیز با آنچه آرگایل در باب عوامل شادی و رضامندی گفته، هماهنگ است. آرگایل، این دو را دو مؤلّفۀ مستقل در نظر گرفته بود. در مطالعات اسلامی نیز تقریباً وضع به همین شکل بود؛ یعنی عوامل نشاط از عوامل رضامندی در خوشایند جدا بودند. آرگایل بر نقش شادی و لذّت تأکید داشت و آن را یک مؤلّفۀ مستقل می دانست. همچنین بر این باور بود که عوامل عینی در برابر عوامل غیر عینی، تأثیر چندانی ندارند؛ امّا سهم مشخّصی برای آن قائل نشده بودند. امتیاز عمدۀ این نظریه، آن است که میزان تأثیر این عوامل و سهم آنها را در شادکامی مشخّص نموده است. به لحاظ مطالعات اسلامی، این دسته از عوامل با آموزه های اسلامی در بارۀ عوامل نشاط و همچنین عوامل مادی سعادت و نیز از این جهت، که تأثیر آنها نسبت به عوامل غیر مادی کمتر است، هماهنگ است. در این باره پیش تر سخن گفتیم.

ثالثاً مراد از فعّالیت های ارادی، اعمال اختیاری در بارۀ اموری است که مستلزم تلاش و فعّالیت اند و فرد درگیر آنها می شود. این اعمال، ممکن است شناختی، رفتاری و یا ارادی باشند. این جزء نیز با جزء دوم نظریۀ زندگیِ کامل سلیگمن، یعنی زندگی مشتاقانه هماهنگ است و به لحاظ مطالعات اسلامی نیز _ همان گونه که در آن جا گذشت _ منابع اسلامی بر نقش این بخش از عوامل در شادکامی تأکید دارند. البته در مصادیق آن ممکن است اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد. آنچه مهم است این که اساساً این بخش از عوامل در نظریۀ لوبومیرسکی، همان مسئلۀ داشته های معنوی و ویژگی های اخلاقی است که پیش تر به آن اشاره کردیم. اساساً بخش مهمی از داشته ها و امکانات زندگی انسان را داشته های معنوی و غیر مادی تشکیل می دهند که توجّه به آنها می تواند رضامندی را به وجود آورد. همچنین یک بُعد دیگر نظریۀ اسلام (گذشته از توحید)، اراده و خواست فرد بود که از این جهت، نیز با این بخش از نظریۀ وی هماهنگ است و ما آن را در فصل هفتم (در بحث الگوی شادکامی) بررسی کردیم.

رابعاً ساختار الگوی لوبومیرسکی، با الگوی اسلامی شادکامی، متفاوت است. لوبومیرسکی، ساختار الگوی خود را بر اساس عوامل ثابت و غیر ثابت تنظیم نموده است. عوامل ثابت را امور ژنتیکی دانسته و عوامل غیر ثابت را به دو بخش تقسیم نموده: عوامل محیطی _ که بیشتر مادی اند _ و عوامل اختیاری _ که بیشتر اخلاقی و غیر مادی هستند _ . همچنین این الگو بیشتر بر معیار تعیین میزان نقش عوامل در شادکامی تنظیم شده است، نه واقعیت های زندگی و جریان امور. وی برای امور ثابت پنجاه درصد، برای امور محیطی ده درصد و برای امور اختیاری، چهل درصد سهم قائل شده است. امّا در این الگو مشخّص نمی شود که هیجان ها در شادکامی نقشی دارند یا نه؟ و آیا رضامندی از زندگی در شادکامی نقش دارد یانه؟ و جایگاه آن در الگو کجاست؟ همچنین

ص :587

مشخّص نمی شود که در صورت بروز مشکلات و گرفتاری ها در زندگی، چگونه می توان به رضامندی و شادکامی دست یافت؟ و یا چگونه می توان در شرایط سخت تکلیف و وظیفه مندی، راضی بود و شادکامی را به دست آورد؟

شاید بتوان هر کدام از عوامل شادکامی از دیدگاه اسلام را به نوعی با الگوی لوبومیرسکی تطبیق داد؛ امّا آنچه مهم است این که الگوی وی ناظر به جریان زندگی و واقعیت های آن تنظیم نشده و نمی تواند برای موقعیت های عینی در زندگی، راه کار ارائه نماید. البته نوعی طبقه بندی در عوامل شادکامی را نشان می دهد که از این جهت، با توجّه به ویژگی ای که دارد _ تفکیک عوامل ثابت از غیر ثابت و عوامل مادی از عوامل اخلاقی و تعیین سهم هر عامل بویژه برتری سهم عوامل اختیاری بر عوامل محیطی در گروه عوامل غیر ثابت _، یک امتیاز به شمار می رود؛ امّا به هر حال، مطابق با جریان زندگی نیست.

الگوی اسلامیِ شادکامی، منطبق بر واقعیت های زندگی است و از این جهت که مطابق جریان زندگی است و تمام ابعاد آن را پوشش می دهد، بر دیگر نظریه ها برتری دارد. الگوی اسلام، هم ناظر به بُعد هیجانی است و هم ناظر به روال زندگی که بخشی از آن، حوادث (خوشایند و ناخوشایند) و بخش دیگر آن، وظایف و تکالیف(باید و نباید) است. در بُعد هیجانی، نشاط و شادابی زندگی را تأمین می کند و در بُعد روال زندگی، رضامندی را؛ و بدین شکل، شادکامی تحقّق می یابد.

خامساً در بخش مداخله ها نیز نکات جالبی وجود دارد. لوبومیرسکی علاوه بر مداخله هایی که سلیگمن نیز از آنها استفاده کرده، از مداخله های دیگری نیز استفاده نموده که یکی از آنها «تصوّر بهترین وضعیت» است. پایۀ این برنامه بر همان چیزی است که در بحث رضامندی در دوران خوشایند به آن اشاره کردیم. محور رضامندی در این دوران، داشته های زندگی و برخورداری از امکانات لازم و توجّه به آنهاست. (1) این برنامه نیز بر همین محور استوار است. فقط این برنامه به جای توجّه به داشته های موجود، از تصوّر داشته های موهوم استفاده می کند و اساس آن بر تخیّل است، نه واقعیت. در بارۀ این تحقیق گزارش شده که نتیجۀ این مداخله، بهتر از نتیجۀ مداخلۀ مبتنی بر نعمت شماری بوده است. دلیل آن روشن است؛ زیرا در نعمت شماری، فرد بر اساس واقعیت ها عمل می کند؛ امّا در این مداخله، بر اساس تخیّل و آرزو، وضعیتی را برای خود تصوّر می نماید که قطعاً بهتر از واقعیت کنونی است. روشن است که این وضعیت، خوشایندتر از واقعیت است. امّا سؤالی که مطرح است این که پایداریِ کدامیک بیشتر است؟ آیا تخیّل و توهّم یک

ص :588


1- ر. ک: فصل هفتم: اصلاح فهرست داشته ها.

وضعیت مطلوب می تواند مدّت زیادی دوام داشته باشد؟ قطعاً این گونه نیست. پس از مدّتی، واقعیت بر تخیّل چیره می شود و همۀ تصوّرات از بین می رود. در نتیجه، وضعیتی حتّی دشوارتر از قبل به وجود می آید؛ زیرا فرد از یک وضعیت رؤیایی، به وضعیتی معمولی و ساده بازمی گردد و این، موقعیت را برای وی تحمّل ناپذیر می سازد، به خلاف کسی که از آغاز با واقعیت سر و کار داشته و به همان اندازه، احساس مثبت داشته است. بنا بر این، به نظر می رسد هر چند این مداخله در نقطۀ آغاز، احساس خوشایند بیشتری را به فرد منتقل می سازد؛ امّا در ادامه، به مراتب، احساس بدتری را به ارمغان می آورد. همان گونه که پیش تر بیان شد، محقّق تا کنون در برنامه های اسلامی، موردی مبتنی بر توهّم و تخیّل وضعیت بهتر، مشاهده نکرده است.

مداخله دیگر، «پردازش کردن تجربه های زندگی شاد» نام دارد. در این برنامه، فرد، تجربه های مثبت و خوشایند گذشته را به یاد می آورد و با استفاده از آنها احساس شادکامی و سرور را دوباره تجربه می کند. اساس این برنامه نیز باز بر وضعیت خوشایند استوار است. البته در این برنامه، از گنجینۀ گذشته خوشایند استفاده می شود. این برنامه با آن بخش از آموزه های اسلامی که فرد را به گذشته خوشایند توجّه می دهد، سازگار است. این روش، بویژه در کاهش فشارهای روانی در دوران ناخوشایند، مؤثّر است. نگاه به خوشایندهای گذشته، موجب کاهش فشارهای روانی حاصل از موقعیت حال و افزایش احساس خرسندی می گردد.

ص :589

ص :590

فهرست منابع و مآخذ

الف. منابع عربی

1.الإحتجاج، أحمد بن علی الطَبَرسی (م 620 ق)، قم: اُسوه، 1413ق.

2.إحقاق الحق، نورالله بن السیّد شریف الشوشتری (القاضی التستری) (م 1019 ق)، قم: مکتبة آیة الله المرعشی، 1411ق.

3.إحیاء علوم الدین، محمّد بن محمّد الغزالی (م 505 ق)، بیروت: دار الفکر، 1411ق.

4.الاختصاص، محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق)، تحقیق: علی اکبر الغفاری، بیروت: دار المفید، 1414ق.

5.الأدب المفرد، محمّد بن إسماعیل البخاری (م 256 ق)، تحقیق: محمّد بن عبد القادر عطا، بیروت: مؤسسه الکتب الثقافیة، 1410ق.

6.الأذکار المنتخبة من کلام سیّد الأبرار صلی الله علیه و آله ، یحیی بن شرف النَّوَوی (م 671 ق)، تحقیق: محمّد ناجی العمر، بیروت: دار الخیر، 1414ق.

7.إرشاد القلوب، الحسن بن ابی الحسن علی الدیلمی (ق 8 ق)، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1413ق.

8.الإرشاد، محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق)، قم: الموتمر العالمیة لألفیة الشیخ المفید، 1413ق.

9.اُسد الغابة، علی بن أبی الکرم محمّد الشیبانی (ابن الأثیر الجَزَری) (م 630 ق) بیروت: دار المعرفة، 1418ق.

10.الإصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی العسقلانی (ابن حجر) (م 852 ق)، تصحیح: علی محمّد معوّض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1415ق.

11.الاُصول الستّة عشر، عدّة من الرواة، قم: دار الشبستری، 1405ق.

ص :591

12.أعلام الدین، الحسن بن ابی الحسن علی الدیلمی (ق 8 ق)، بیروت: مؤسسة آل البیت، 1413ق.

13.أعیان الشیعة، السیّد محسن الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (م 1371 ق)، بیروت: دار التعارف، 1418ق.

14.إقبال الأعمال، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق)، تحقیق: محمّدجواد القیومی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1414ق.

15.الأمالی، محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، 1407ق.

16.الأمالی، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق)، تحقیق: علی اکبر الغفاری بیروت: دار المفید، 1414ق.

17.الأمالی، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: دار الثقافة، 1414ق.

18.بحار الأنوار، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (العلّامة المجلسی) (م 1111 ق)، تهران: المکتبة الإسلامیة، 1388ق.

19.البدایة والنهایة، إسماعیل بن عمر الدمشقی (ابن کثیر) (م 774 ق)، تحقیق: أحمد عبد الوهّاب فتحی، قاهره: دار الحدیث، 1992م.

20.بشارة المصطفی، عماد الدین أبو جعفر محمّد بن محمّد الطبری الآملی (م 525 ق)، قم: مؤسّسة النشر التابعة لجماعة المدرسین، 1420ق.

21.بصائر الدرجات، محمّد بن الحسن الصفّار القمّی (ابن فرّوخ) (م 290 ق)، قم: المکتبة الحیدریة.

22.بصائر ذوی التمییز، محمّد بن یعقوب الفیروزآبادی (م 817 ق)، تحقیق: محمدعلی النجّار، بیروت: المکتبة العلمیة.

23.البلد الأمین، إبراهیم بن علی الحارثی العاملی (الکفعمی) (م 905 ق)، تهران، مکتبة الصدوق، 1383ق.

24.تاج العروس، السیّد محمّد المرتضی بن محمّد الحسینی الزَّبیدی (م 1205 ق)، بیروت: دار الفکر، 1414ق.

25.التاریخ الکبیر، محمّد بن إسماعیل البخاری (م 256ق)، بیروت: دار الفکر، 1407ق.

26.تاریخ بغداد، أحمد بن علی الخطیب البغدادی (م 463 ق)، بیروت: دار الکتب العلمیة.

27.تاریخ مدینة دمشق، علی بن الحسن بن هبة الله الدمشقی (ابن عساکر) (م 571 ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفکر، 1415ق.

ص :592

28.التبیان فی تفسیرالقرآن، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق)، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

29.تحف العقول، الحسن بن علی الحرّانی (ابن شعبة) (م 381 ق)، قم: آل علی، 1382ش.

30.تذکرة الخواصّ (تذکرة خواصّ الاُمّة فی خصائص الأئمّة علیهم السلام )، یوسف بن فُرُغلیّ (سبط أبی الفرج عبد الرحمان ابن الجوزی (م 654 ق)، تقدیم: السیّد محمّد صادق بحر العلوم، تهران: مکتبة نینوی الحدیثة.

31.تذکرة الموضوعات، محمّدطاهر بن علی الهندی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1415ق.

32.الترغیب والترهیب، زکی الدین عبد العظیم بن عبد القوای المنذری، تحقیق: مصطفی محمّد عمارة، بیروت: دار الفکر، 1408ق.

33.تصحیح الاعتقاد، محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، (م 413 ق) قم: المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری ألفیّة الشیخ المفید، 1413 ق (مطبوع ضمن المجلّد الخامس من مصنّفات الشیخ المفید).

34.تعلیقات علی أثولوجیا، قاضی سعید القمی، تصحیح: جلال الدین آشتیانی، تهران: انجمن فلسفۀ ایران، 1398ق.

35.تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، إسماعیل بن عمر البصروی الدمشقی (م 774 ق)، تحقیق: عبد العزیز غنیم، و محمّد أحمد عاشور و محمّد إبراهیم البنّا، القاهرة: دار الشعب.

36.تفسیر البغوی (معالم التنزیل)، أبو محمّد الحسین بن مسعود الفرّاء البغوی (م 516 ق)، تحقیق: خالد عبدالرحمان العک، بیروت: دارالمعرفة، 1413ق.

37.تفسیر الثعلبی ( الکشف و البیان فی تفسیر القرآن)، أحمد بن محمّد الثعلبی (م 427 ق) تحقیق: أبو محمّد بن عاشور، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1422ق.

38.تفسیر العیّاشی، محمّد بن مسعود السُّلمی السمرقندی (العیّاشی) (م 320 ق)، قم: موسسة البعثة، 1421ق.

39.تفسیر القرطبیّ ( الجامع لأحکام القرآن)، محمّد بن أحمد الأنصاری القرطبی (م 671 ق)، تحقیق: محمّد عبدالرحمان المرعشلی، بیروت: دار إحیاءالتراث العربی، 1405ق.

40.تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی (م 307 ق)، قم: دار الکتاب، 1404ق.

41.التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام ، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1367ش.

42.تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی (م 1112 ق)، السیّد هاشم الرسولی المحلاتی، قم: مؤسسة اسماعیلیان، 1415ق.

ص :593

43.التمحیص، محمّد بن همام الإسکافی (ابن همام) (م 336 ق)، تحقیق: مدرسة الإمام المهدیّ علیه السلام _ قم: مدرسة الامام المهدی علیه السلام ، 1404ق.

44.تمهید الاُصول، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق)، تصحیح: عبدالمحسن مشکاة الدینی، تهران: دانشگاه تهران، 1362ش.

45.تنبیه الخواطر، أبو الحسین ورّام بن أبی فراس الحمدان النخعی الحلّی (م 605 ق)، بیروت: مؤسسة الأعلمی.

46.تنبیه الغافلین، نصربن محمّد السمرقندی (م 372 ق)، بیروت: دار الجیل.

47.تهذیب الأحکام، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق)، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1364ش.

48.توحید المفضّل، مفضّل بن عمر الکوفی (ق 2 ق)، تهران: کتابچی.

49.التوحید، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقیق: السیّد هاشم الحسینی الطهرانی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1398ق.

50.توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، محمّد محمّدی ری شهری با همکاری سیّدرضا حسینی، ترجمه: سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)، قم: دار الحدیث، 1382ش.

51.التوفیق علی مهمّات التعاریف، محمّد عبد الرؤوف المنادی، تحقیق: محمد رضوان الدایة، بیروت: دار الفکر، 1990م.

52.تیسیر المطالب، یحیی بن الحسین الزیدی الیمانی (الإمام ابو طالب) (م 384 ق)، گردآوری: احمدبن سعد الدین الموسوری (ق 5 ق)، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1395ق.

53.ثواب الأعمال، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقیق سیّد حسن خرسان، قم: الشریف رضی، 1368ش.

54.جامع الأحادیث، جعفر بن أحمد بن علی القمّی (ابن الرازی) (ق 4 ق)، تحقیق: السیّد محمّد الحسینی النیسابوری، مشهد: مؤسّسة الطبع و النشر التابعة للحضرة الرضویّة المقدّسة، 1413ق.

55.جامع الأخبار أو معارج الیقین فی اُصول الدین، محمّد بن محمّد الشعیری السبزواری (ق 7ق)، تحقیق: مؤسسة آل البیت، قم، مؤسسة آل البیت، 1414ق.

56.جامع الأسرار و منبع الأنوار، السیّدحیدر بن علی الآملی، تهران: انستیتو ایران و فرانسه، 1347ش.

57.جامع البیان فی التفسیرالقرآن، محمّد بن جریر الطبری (م 310 ق)، بیروت: دار المعرفة، 1412ق.

ص :594

58.الجامع الصغیر، عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی (م 911 ق)، بیروت: دار الکتب العلمیّه،1410ق.

59.الجعفریّات (الأشعثیّات)، محمّد بن محمّد بن الأشعث الکوفی (ق 4 ق)، تهران: مکتبة نینوی (طُبع فی ضمن قرب الإسناد).

60.جمال الاُسبوع، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق)، قم: دار الذخائر، 1411ق.

61.حلیة الأولیاء، أحمد بن عبد الله الأصبهانی (أبو نعیم) (م 430 ق)، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1414ق.

62.الخرائج و الجرائح، سعید بن هبة الله الراوندی (قطب الدین الراوندی) (م 573 ق)، قم: مؤسسة الإمام المهدی، 1409ق.

63.الخصال، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقیق: علی اکبرالغفّاری، بیروت: مؤسسة الأعلمی،1410ق.

64.الدرّ المنثور، عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی (م 911 ق)، قم: مکتبة آیة الله المرعشی، 1414ق.

65.الدروع الواقیة، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق)، قم: مؤسسة آل البیت، 1414ق.

66.دستور معالم الحکم، محمّدبن سلامة (القاضی القضاعی) (م 454 ق)، بیروت: دار الأرقم، 1418ق.

67.الدعاء، سلیمان بن أحمد الطبرانی (م 360 ق)، بیروت: دار البشائر الإسلامیة، 1407ق.

68.دعائم الإسلام، النعمان بن محمّد ابن حیّون التمیمی المغربی (القاضی أبو حنیفة) (م 363 ق)، بیروت: مؤسسة النور، 1426ق.

69.الدعوات، علی بن أحمد الواحدی، تحقیق: عادل الفریحات، دمشق: نور الطباعة، 1428ق.

70.دلائل الإمامة، محمّد بن جریر بن رستم الطبریّ الإمامی (ق 5 ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: مؤسّسة البعثة، 1413ق.

71.ربیع الأبرار، محمود بن عمر الزمخشری (م 538 ق)، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1412ق.

72.رجال العلّامة الحلّی (خلاصة الأقوال)، الحسن بن یوسف الحلّی (العلاّمة الحلّی) (م 726 ق)، تحقیق: جواد القیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1417ق.

73.رجال النجاشی؛ أحمد بن علی النجاشی (م 450 ق)، قم: مؤسّسة النشر الإسلامی، 1416ق.

74.روضة المتّقین، محمّدتقی المجلسی، قم: دار الکتاب الإسلامی، 1429ق.

75.روضة الواعظین، محمّد بن الحسن الفتّال النیشابوری (م 508 ق)، قم: الشریف الرضی.

ص :595

76.زاد المسالک، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (م 1115 ق)، تهران: پیام آزادی، 1372ش.

77.الزهد، أبو محمّد الحسین بن سعید الکوفی الأهوازی (م 250 ق)، تحقیق: احمد غلامعلی، قم: دارالحدیث، 1426ق.

78.الزهد، عبد الله بن المبارک الحنظلی المروزی (ابن المبارک) (م 181 ق)، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1415ق .

79.سبل الهدی والرشاد، محمّد بن یوسف الصالحی الشامی (م 942 ق)، تحقیق: الشیخ عادل أحمد، بیروت: دارالکتب العلمیّة، 1414ق.

80.السرائر ، محمّد بن منصور الحلّی (ابن ادریس) (م 598 ق)، تحقیق: مؤسّسة النشر الإسلامی، قم: مؤسّسة النشر الإسلامی، 1410ق.

81.سنن ابن ماجة، محمّدبن یزید القزوینی (ابن ماجة) (م 275 ق)، تحقیق: محمّدفواد عبد الباقی، بیروت: دار الفکر.

82.سنن أبی داوود، سلیمان بن أشعث السجستانی الأزدی (م 275 ق)، تحقیق: محمّد محییالدین عبد الحمید، بیروت: دار احیاء السنة النبویة.

83.سنن التِّرمِذی (الجامع الصحیح)، محمّد بن عیسی الترمذی (أبو عیسی) (م 279 ق)، تحقیق: احمد محمّد شاکر، بیروت: دار احیاء التراث.

84.سنن الدارمی، عبداللّه بن عبدالرحمان الدارمی (م 255 ق)، تحقیق: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار العلم.

85.السنن الکبری، أحمد بن الحسین البیهقی (م 458 ق)، تحقیق: محمّد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیّة، 1414ق.

86.السنن الکبری، أحمد بن شعیب النسائی (م 303 ق)، تحقیق: سلیمان البغدادی و کسروی حسن، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1411ق.

87.سنن النّبی، السیّد محمّد حسین الطباطبائی، بیروت: مؤسسة البلاغ، 1409ق.

88.السیرة النبویة، عبدالملک بن هشام الحمیری (ابن هشام) (م 218 ق)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1415ق.

89.شرح اُصول الخمسه، قاضی عبدالجبار، به کوشش: سمیر مصطفی رباب، بیروت: دار احیاء التراث، 1422ق.

90.شرح اُصول الکافی، محمّد صالح المازندرانی (ملاّ صالح) (م 1081 ق)، تصحیح: علی عاشور، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1421ق.

ص :596

91.شرح جمل العلم و العمل، السید المرتضی علی بن الحسین علم الهدی (م 436 ق)، تحقیق: کاظم مدیر شانجی، مشهد: دانشگاه مشهد، 1352 ش.

92.شرح نهج البلاغه، عبد الحمید بن محمّد المدائنی (ابن أبی الحدید) (م 656 ق)، تحقیق: ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دار احیاء الکتب العربیة، 1387ق.

93.شُعَب الإیمان، أحمد بن الحسین البیهقی (م 458)، تحقیق: محمّد السعید بسیونی زغلول، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1410ق.

94.الشکر، عبدالله بن محمّد القرشی (ابن أبی الدنیا) (م 281 ق)، جدّه: دار الشروق، 1398ق.

95.الصحاح (تاج اللغة وصحاح العربیة)، اسماعیل بن حمّاد الجوهری (م 398 ق)، تحقیق: احمد عبد الغفور عطار، بیروت: دار العلم للملایین، 1376ق.

96.صحیح البخاری، محمّدبن اسماعیل البخاری (م 256 ق)، بیروت: دار الفکر، 1401ق.

97.صحیح مسلم، مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری (م 261 ق)، بیروت: دار الفکر.

98.صحیفة الامام الرضا علیه السلام ، المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام ، قم: مدرسة أمیر المؤمنین، 1408ق.

99.الصحیفة السجادیة، المنسوب إلی الإمام علی بن الحسین علیه السلام ، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1375ش.

100.الصلاة فی الکتاب و السنة(م)، محمّد الریشهری، قم: دار الحدیث، 1376ش.

101.طبّ الأئمّة علیهم السلام ، ابنا بسطام النیسابوریان، تحقیق: محسن عقیل، بیروت: دار المحجّة البیضاء، الطبعة الاُولی، 1414ق.

102.الطبقات الکبری، محمّدبن سعد الزُّهری (کاتب الواقدی) (م 230 ق)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1417ق.

103.عدّة الداعی، احمدبن محمّد الحلّی الأسدی (ابن فهد) (م 841 ق)، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1420ق.

104.علل الشرائع، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، نجف: المکتبة الحیدریة، 1386ق.

105.عمل الیوم و اللیلة، أحمد بن محمّد الدینَوَری(ابن السُنّی) (م 364 ق)، تحقیق: سالم أحمد السلفی، بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة، 1408ق.

106.عوالی اللآلی، محمّدبن علی الأحسائی (ابن ابی الجمهور)، تحقیق: مجتبی العراقی، قم: سیّد الشهدا،1403ق.

107.العین، خلیل بن أحمد الفراهیدی (م 175 ق)، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1409ق.

ص :597

108.عیون أخبار الرضا، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقیق: السیّد مهدی الحسینی لاجوردی، تهران: جهان.

109.عیون الحکم و المواعظ، علی بن محمّد اللیثی الواسطی (ق 6 ق)، تحقیق: حسین الحسنی البیرجندی، قم: دار الحدیث، 1376 ش.

110.غریب الحدیث، عبدالله بن مسلم الدینوری (ابن قتیبة) (م 276 ق)، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1408ق.

111.الغیبة، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق)، تحقیق: عباد الله الطهرانی و علی أحمد ناصح، قم: مؤسسة المعارف الإسلامیه، 1411ق.

112.الفردوس بمأثور الخطاب، شیرویة بن شهردار الدیلمی الهمدانی (م 509 ق)، تحقیق: محمّد السعید بسیونی زغلول، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1406ق.

113.فضائل الأشهر الثلاثة، محمّد بن علی ابن بابویه القمی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، بیروت: دار الهادی، 1412ق.

114.فضائل الأوقات، أحمد بن حسین البیهقی (م 458 ق)، تحقیق: عدنان عبد الرحمان القیسی، مکّة: مکتبة المناره، 1410ق.

115.فقه الرضا علیه السلام ، المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام ، تحقیق: مؤسسة آل البیت، مشهد: مؤسّسة آل البیت، 1406ق.

116.فلاح السائل، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1372ش.

117.قرب الاسناد، عبد الله بن جعفر الحمیری القمّی (م بعد از 304 ق)، قم: مؤسسة آل البیت، 1413ق.

118.قصص الأنبیاء، سعید بن هبة الله الراوندی (قطب الدین الراوندی) (م 573 ق)، بیروت: مؤسسة المفید، 1409ق.

119.قضاء حقوق المؤمنین، سدید الدین أبو علی بن طاهر الصوری (ق 6 ق)، تحقیق: حامد الخفّاف، بیروت: مؤسّسة آل البیت، 1410ق.

120.کتاب المؤمن، حسین بن سعید الکوفی الأهوازی (ق 3 ق)، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1404ق.

121.کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمّة الاثنی عشر؛ علی بن محمّد الخزّار القمّی (ق 4 ق)، تحقیق: السیّد عبد اللطیف الحسینی، قم: بیدار 1401ق.

ص :598

122.الکافی، محمّد بن یعقوب الکلینی الرازی (م 329 ق)، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1363ش، پنجم.

123.کتاب من لا یحضره الفقیه، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1404ق.

124.کشف المحجّة، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق) قم: مکتب الاعلام الإسلامی،1412ق.

125.کلمات مکنونه، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (م 1091 ق)، تهران: فراهانی.

126.کمال الدین و تمام النعمة، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق)، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1412ق.

127.کنز العمّال، علی المتّقی بن حسام الدین الهندی (م 975 ق)، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1409ق، اوّل.

128.کنز الفوائد، محمّد بن علی الکراجکی الطرابلسی (م 449 ق)، تصحیح: عبد الله نعمة، قم: دار الذخائر، 1410ق.

129.لسان العرب، محمّدبن مکرّم المصری الأنصاری (ابن منظور) (م 711 ق)، قم: أدب الحوزه، 1405ق.

130.اللهوف علی قتلی الطفوف، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق)، تحقیق: فارس تبریزیان، تهران: دار الأسوة، 1414ق، اوّل.

131.المجازات النبوّیة، السیّد محمّد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی) (م 406 ق)، تحقیق و شرح: طه محمّد الزینی، قم: مکتبة بصیرتی.

132.مجمع البحرین، فخرالدین بن محمّد الطریحی (م 1085 ق)، تهران: مؤسسة البعثه، 1414ق.

133.مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، الفضل بن الحسن الطَّبرِسی (أمین الإسلام) (م 548 ق)، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1415ق.

134.المجموع للنووی، أبو زکریا محیی الدین بن شرف النَّوَوی (م 676 ق)، بیروت: دارالفکر.

135.المحاسن، أحمد بن محمّدبن خالد البرقی القمّی (م 280 ق)، تحقیق: مهدی رجایی، قم: المجمع العالمی لأهل البیت، 1413ق.

136.المحجّة البیضاء، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (م 1091 ق)، تحقیق: علی اکبر الغفاری، تهران: مکتبة الصدوق، 1339ش.

ص :599

137.مختصر بصائر الدرجات، سعد بن عبدالله بن أبی خلف الأشعری (م 301 ق)، اختصار: حسن بن سلیمان الحلّی (ق 8 ق)، قم: الرسول المصطفی.

138.مدارج السالکین، محمّد بن أبی بکر ابن قیّم الجوزیه (م 751ق)، قاهره: دارالحدیث، 1401ق.

139.المزار الکبیر، محمّد بن جعفر المشهدی (ق 6ق)، تحقیق: جواد القیّومی،قم: نشرالقیوم، 1419ق.

140.المزار، محمّد بن مکّی العاملی (الشهید الأوّل) (م 786ق)، قم: مؤسسة الإمام المهدی، 1410ق.

141.مستدرک الوسائل، میرزا حسین النوری الطَبَرسی (م 1320 ق)، قم: مؤسسة آل البیت، 1408ق.

142.المستدرک علی الصحیحین، محمّد بن عبد الله الحاکم النیسابوری (م 405 ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیّة، 1411ق.

143.مستطرفات السرائر، محمّد بن أحمد بن ادریس الحلّی (ابن ادریس) (م 598 ق)، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی (عج)، قم: مدرسة الإمام المهدی (عج)، 1408ق.

144.مسکّن الفؤاد، زین الدین بن علی الجبعی العاملی (الشهید الثانی) (م 965 ق)، قم: مکتبة بصیرتی.

145.مسند ابن حنبل، احمد بن محمّد الشیبانی (ابن حنبل) (م 241 ق)، بیروت: دار صادر.

146.مسند أبییعلی الموصلی، أحمد بن علی التمیمی الموصلی (أبو یَعلیٰ) (م 307 ق)، تحقیق: إرشاد الحق الأثری، جدّه: دارالقبلة، 1408 ق، اوّل.

147.مسند إسحاق بن راهویه، إسحاق ابن راهویه، بیروت: دار الکتاب العربی، 1423ق.

148.مسند الشامیّین، سلیمان بن أحمد الطبرانی (م 360 ق)، تحقیق: عبد الحمید السلفی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1989م.

149.مسند الشهاب، محمّد بن سلامة (القاضی القضاعی) (م 454 ق)، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1405ق.

150.مسند زید (مسند الإمام زید بن علی بن الحسین علیه السلام )، عبد العزیز بن اسحاق البغدادی (م 363 ق)، بیروت: دار الکتب العلمیة.

151.مشارق أنوار الیقین، رجب البُرسی (ق 8 ق) قم: الشریف الرضی، 1415ق.

152.مشکاة الأنوار، علی بن الحسن الطِّبرِسی (ق 7 ق)، تحقیق: مهدی هوشمند، قم: دار الثقلین، 1378ش.

ص :600

153.مصابیح القلوب، الحسن بن الحسین الشیعی السبزواری (ق 8 ق)، تهران: بنیان، 1375ش.

154.مصباح الشریعة، المنسوب إلی الإمام الصادق علیه السلام ، بیروت: مؤسّسة الأعلمی، 1400 ق .

155.مصباح المتهجّد، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق)، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1425ق.

156.مصباح المنیر، أحمد بن محمّد القیّومی (م 770 ق)، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414ق.

157.المصباح، ابراهیم بن علی الحارثی العاملی (الکفعمی) (م 900 ق)، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1414ق.

158.المصنّف، عبد الرزّاق بن همّام الصنعانی (م 211 ق)، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1421ق.

159.المصنّف، عبدالله بن محمّد ابن أبی شیبة، بیروت: دار الفکر، 1414ق.

160.مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، محمّد بن طلحة النصیبی الشافعی (م 652 ق)، تحقیق: ماجد أحمد العطیّة، بیروت: مؤسّسة اُمّ القری، 1420ق.

161.معانی الأخبار، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق) تحقیق: علی اکبر الغفّاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1361ش.

162.المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (م 360 ق)، تحقیق: طارق بن عوض الله و عبد الحسن بن إبراهیم الحسینی، قاهره: دار الحرمین، 1415ق.

163.المعجم الصغیر، سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (م 360 ق)، تحقیق: نایف بن هاشم الدعیس البرکاتی، جدّة، 1428ق.

164.المعجم الکبیر، سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (م 360 ق)، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1404ق.

165.معجم المقاییس فی اللغة، أحمد بن فارس الرازی (م 395 ق)، قم: مکتب الاعلام الإسلامی، 1404ق.

166.معدن الجواهر، محمّد بن علی الکراجکی (م 449 ق)، تحقیق: السیّد أحمد الحسینی، تهران: المکتبة المرتضویة، 1349ق.

167.مفاتیح الغیب، (التفسیر الکبیر)، محمّد بن عمر فخرالدین الرازی، بیروت: دار الفکر، 1414ق.

168.مفردات ألفاظ القرآن، حسین بن محمّد الراغب الإصفهانی، (م 502 ق) تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق: دار القلم، 1412ق.

169.مقتل الحسین علیه السلام ، موفّق بن أحمد المکّی الخوارزمی (م 568 ق)، قم: أنوار الهدی، 1418ق.

ص :601

170.مکارم الأخلاق، محمّد بن جعفر الخرائطی (م 327 ق)، تحقیق: أمین عبد الجابر البحیری، قاهرة: دار الآفاق العربیة، الطبعة الاُولی، 1419ق.

171.مکارم الأخلاق، الفضل بن الحسن الطَّبرِسی (أمین الإسلام) (م 548 ق)، تهران: فراهانی، 1381ش.

172.المناقب (المناقب للخوارزمی)؛ الموفّق بن أحمد المکّی الخوارزمی (م 568 ق)، تحقیق: مالک المحمودی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1414ق.

173.مناقب آل أبی طالب، محمّد بن علی المازندرانی (ابن شهرآشوب) (م 588 ق)، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376ق.

174.المنتخب من مسند عبد بن حُمَید، عبد بن حُمَید (م 249 ق)، بیروت: عالم الکتب، 1408ق.

175.مهج الدعوات، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق) بیروت: الموسسة الإسلامیة للنشر، 1407ق.

176.المیزان فی تفسیر القرآن، السیّد محمّد حسین الطباطبائی (م 1402 ق)، قم: اسماعیلیان، 1394ق.

177.نثر الدرّ، منصور بن الحسین الآبی (أبو سعید الوزیر) (م 421 ق)، تحقیق: محمّد علی قرنة، قاهره: الهیئة المصریة العامة للکتاب.

178.نزهة الناظر، الحسین بن محمّد الحلوانی (ق 5ق)، تحقیق: عبدالهادی مسعودی، قم: دار الحدیث، 1383ش.

179.النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، مبارک بن محمّد الجَزَری (ابن الأثیر) (م 606 ق)، تحقیق محمّد الطناحی، قم: مؤسسۀ اسماعیلیان، 1367ش.

180.نهج البلاغه، جمع و تدوین: محمّد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی) (م 406 ق)، شرح: صبحی الصالح، قم: دار الحدیث، 1424ق.

181.نوادر الاُصول فی معرفة أحادیث الرسول صلی الله علیه و آله ، محمّد بن علی بن سورة التِّرمِذی (م 320 ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1413ق.

182.النوادر، فضل الله بن علی الحسنی الراوندی (م 571 ق)، تحقیق: علی عسکری، قم: دار الحدیث، 1377ش.

183.الهمّ و الحزن، عبد الله بن محمّد ابن ابی الدنیا (م 281 ق)، تحقیق: مجدی فتحی السیّد، قاهره: دار السلام، 1412ق.

ص :602

184.وسائل الشیعة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (م 1104 ق)، تحقیق: مؤسسة آل البیت، قم: مؤسسه آل البیت، 1414ق.

185.ینابیع المودّة، سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی (م 1294 ق)، قم: بصیرتی، 1385ش.

ب. منابع فارسی

186.«سعادت در فلسفۀ اخلاق»، محمود فتحعلی، مجلّۀ معرفت، ش 15، 1374ش.

187.اثر بخشی مداخلات روانشناسی مثبتگرا جهت افزایش نشاط، خشنودی از زندگی، معناداری زندگی و کاهش افسردگی؛ تدوین مدلی برای اقدام، فرید براتی سده، رسالۀ دکتری، چاپ نشده، تهران: دانشگاه علّامه طباطبایی، 1388ش.

188.اخلاق در قرآن، محمّدتقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش: محمّد حسین اسکندری، قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1376ش.

189.اخلاق ناصری، نصیرالدین طوسی، قم: انتشارات علمیه اسلامیه، 1413ق.

190.اخلاقپژوهی حدیثی، عباس پسندیده، تهران: سازمان مطالعات و تدوین کتب درسی علوم انسانی دانشگاهها (سمت) و دانشکدۀ علوم حدیث، 1389ش.

191.اسلام و جامعهشناسی خانواده، حسین بستان (نجفی)، قم: پژوهشکدۀ حوزه و دانشگاه، 1383ش.

192.انسان در جستجوی معنا، ویکتور فرانکل، ترجمه: نهضت صالحیان و مهین میلانی، تهران: درسا، 1378ش.

193.بررسی رابطۀ جهت گیری مذهبی با بهزیستی روانی دانشجویان دانشگاه علّامه طباطبایی، نجم السادات کزّازی، پایاننامۀ کارشناسی، چاپ نشده، قم: دانشگاه پیام نور، 1386ش.

194.تاریخ الطبری، محمّد بن جریر الطبری (م 310 ق)، مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر،1352ش.

195.ترجمۀ تفسیر المیزان، سیّد محمّدباقر موسوی همدانی، قم: موسسة النشر الاسلامی، 1379ش.

196.خردگرایی در قرآن و حدیث، محمّد محمّدی ری شهری، ترجمه: مهدی مهریزی، قم: دار الحدیث، 1378ش.

197.دانش نامۀ احادیث پزشکی، محمّد محمّدی ری شهری، با همکاری مرتضی خوش نصیب، مترجم: حسین صابری، قم: دار الحدیث، 1383ش.

198.دانش نامۀ جهان اسلام، غلامعلی حداد عادل و همکاران، تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1384ش.

ص :603

199.دانشنامۀ عقاید اسلامی، محمّد محمّدی ریشهری، قم: دار الحدیث، 1385ش.

200.دانشنامۀ قرآن و حدیث، محمّد محمّدی ری شهری و دیگران، قم: دار الحدیث،1390ش.

201.دائرة المعارف قرآن کریم، تحقیق: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم: مؤسّسۀ بوستان کتاب، 1382ش.

202.درآمدی بر روان شناسی تنظیم رفتار با رویکرد اسلامی، محمّدصادق شجاعی، قم: دارالحدیث، 1388ش.

203.دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث، محمّد محمّدی ری شهری، با همکاری رسول موسوی، مترجم: حمیدرضا شیخی، قم: دار الحدیث، 1384ش.

204.دوستی در قرآن و حدیث، محمّد محمّدی ری شهری، ترجمه: سیّد حسن اسلامی، قم: دار الحدیث، 1379ش.

205.رضایت از زندگی، عبّاس پسندیده، قم: دار الحدیث، 1374ش.

206.رضایت زناشویی، عبّاس پسندیده، قم: دار الحدیث، 1391ش.

207.روال سنّت های اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی، جمعی از مؤلّفان، قم: مؤسسۀ پژوهشی حوزه و دانشگاه، 1382ش.

208.روانشناسی پول، آدریان فرنهام و مایکل آرگایل، ترجمه: شهلا یاسائی، تهران: جوانۀ رشد، 1384ش.

209.روانشناسی شادی، مایکل آرگایل، ترجمه: مسعود گوهری و دیگران، اصفهان: جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان، 1382ش.

210.روان شناسی فاجعه ها

211.روانشناسی مثبت، آلان کار، ترجمه: حسن پاشا شریفی و جعفر نجفی زند، تهران: سخن، 1385ش.

212.روش بررسی روان شناختی در قرآن و حدیث با رویکرد شادکامی (زیر چاپ)

213.روش فهم حدیث، عبدالهادی مسعودی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، 1384ش.

214.سعادت و شادکامی از دیدگاه اسلام، حمزه عبدی، قم: دار الحدیث، 1391ش.

215.شادکامی و ساخت آزمون آن از دیدگاه اسلام، کاظم علی محمّدی، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم: مؤسسۀ آموزشی _ پژوهشی امام خمینی، 1388ش.

216.شادمانی درونی، مارتن ای پی سلیگمن، ترجمه: مصطفی تبریزی، رامین کریمی و علی نیلوفری، تهران: نشر دانژه، 1389ش.

ص :604

217.صحیفه نور، روح الله الموسوی امام الخمینی، تهران: مرکز مدارک فرهنگی، 1361ش.

218.غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد بن محمّد الآمدی، ترجمه و شرح: آقا جمال خوانساری، تهران: دانشگاه تهران، 1373ش.

219.فرهنگ فارسی (فرهنگ معین)، محمّد معین، تهران: أمیر کبیر، 1360ش.

220.فرهنگ قرآن، اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگران، قم: مؤسّسۀ بوستان کتاب، 1383ش.

221.فرهنگنامه آرزو، محمّد محمّدی ری شهری، با همکاری سید محمد کاظم طباطبایی، مترجم: حمیدرضا شیخی، قم: دار الحدیث، 1385ش.

222.کانون مهرورزی، عبّاس پسندیده، تهران: دفتر امور زنان ریاست جمهوری، 1389ش.

223.مجالس المؤمنین، نور الله شوشتری (قاضی نور الله) (م 1019 ق)، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1365ش.

224.مجموعه آثار شهید مطهری، مرتضی مطهّری، تهران: صدرا، 1375ش.

225.میزان الحکمة با ترجمۀ فارسی، محمّد محمّدی ری شهری، ترجمه: حمید رضا شیخی، قم: دار الحدیث، 1377ش.

226.نهج الدعاء با ترجمه فارسی، محمّد محمّدی ری شهری، با همکاری رسول افقی و احسان سرخه ای، ترجمه: حمیدرضا شیخی، قم: دار الحدیث، 1385 ش.

ج. منابع لاتین

227. Diener.E., Lucas, R.E., Oishi,s. (2002). Subjective well-being: the science of hoppiness and life sodisfaction. In C.R.Shyder and S.J. Lopez (Eds.), Handbook of positive psychology London: Oxford university press.

228. Peterson .C., Seligman , M .E .P .(2004). Character strengths and virtues. New York : Oxford University Press.

ص :605

ص :606

فهرست تفصیلی

پیش گفتار 7

مقدّمه9

فصل اول: کلّیات13

مقدّمه13

1. بیان مسئله14

2. ضرورت و اهداف17

3. پیشینۀ پژوهش18

الف _ پیشینۀ روان شناسی مثبت گرا18

ب _ پیشینۀ شادکامی19

یک. متفکّران یونانی19

دو. متفکّران اسلامی20

سه. روانشناسان22

چهار. اسلام23

فصل دوم: تعریف شادکامی25

1. روان شناسی مثبت گرا25

جمع بندی26

2. شادکامی در روان شناسی مثبت گرا27

3. شادکامی در اسلام29

الف _ معنای لغوی29

یک. واژۀ سعادت29

ص :607

دو. واژه های متضاد31

نتیجهگیری32

سه. تحلیل معنای سعادت32

ب _ معنای اصطلاحی (قرآن و حدیث)33

یک. سطوح شادکامی34

دو. الگوی رابطۀ سطوح شادکامی35

فصل سوم: ساختار شادکامی37

1. رضا38

قضا و قدر، موضوع رضامندی40

الف _ تعریف40

ب _ اقسام42

یک. قضا و قدر تکوینی42

_ امور خوشایند و ناخوشایند42

_ واکنشهای مثبت43

دو. قضا و قدر تشریعی49

_ بایدها و نبایدها49

_ واکنشهای مثبت50

جمع بندی و تحلیل53

2. نشاط54

الف _ تعریف55

کاربردها56

جمع بندی58

ب _ انواع58

3. خلاصۀ فصل59

فصل چهارم: مبانیِ شادکامی61

مقدّمه61

توحید، پایۀ نظری شادکامی62

1. یکتا، یگانه (واحد، اَحَد)63

ص :608

2. طبقه بندیِ مبانی توحیدی64

3. مبنای بنیادین65

الف _ مهم ترین مبانی خداشناختی65

یک. دانا (علیم)65

_ فراگیرنده (محیط)66

_ آگاه (خبیر)68

_ بینا (بصیر)68

_ فرزانه (حکیم)69

دو. آفریدگار (خالق)70

سه. پروردگار (رب)71

چهار. تدبیر کننده (مدبّر)73

پنج. دادگر (عادل)74

تعریف «عدل خداوند»75

تعریف نخست75

تعریف دوم76

شش. رحمتگر _ مهربان (رحمان، رحیم)79

هفت. اندازه گذارنده (مقدّر)82

هشت. تحلیل نهایی صفات83

4. مبانی اصلی84

الف _ مهم ترین مبانی انسان شناختی84

یک. ماهیت ترکیبی84

_ آفرینش مُلکی85

_ آفرینش ملکوتی85

دو. هدفمندی86

_ به کار گیری اندیشه و شناخت آفریدگار86

_ آزمایش انسان87

_ عبادت خداوند متعال88

_ رحمت الهی88

_ بازگشت به خدا89

ص :609

سه. حیات انسانی91

چهار. اراده و اختیار92

اختیار و شادکامی93

پنج. نظام ارزیابی و داوری96

نقش شناخت در احساس97

واقع گرایی در شناخت98

شش. نظام احساس رضامندی98

هفت. نظام نشاط و کسالت99

هشت. تحلیل نهایی100

ب _ مهم ترین مبانیِ جهان شناختی100

یک. فرصت تکامل100

دو. آمیختگی رنج و شادی102

سه. سرای عمل103

چهار. اصالت نداشتن103

پنج. تحلیل نهایی104

ج _ مهم ترین مبانی دین شناختی105

یک. توحید در حُکم105

دو. فلسفۀ تشریع106

_ تأمین حیات انسانی106

_ مصالح و مفاسد109

سه. آسانیِ شریعت112

چهار. توحید در اطاعت114

پنج. تحلیل نهایی115

خلاصۀ فصل116

فصل پنجم: بنیاد شادکامی119

پیش نیاز تحقّق شادکامی119

نخست: عامل بنیادین اصلِ شادکامی120

زندگی موحّدانه120

1. توحید و رضامندی121

ص :610

الف _ یقین و رضامندی121

ب _ ایمان و رضامندی122

یک. ایمان و «شکر و صبر»123

دو. ایمان و «رغبت و کراهت»124

2. توحید و نشاط126

الف _ «ایمان و نشاط»126

یک. ایمان و لذّتهای مادی126

دو. ایمان و لذّتهای معنوی127

جمع بندی129

دوم: عامل اصلی مؤلّفه های شادکامی129

1. «خیرباوری» عامل اصلیِ رضامندی129

الف _ خیر بودن تقدیر130

ب _ رشد توحیدی در تقدیرها134

ج _ ایمان به تقدیر134

د _ شرط بودن «رضامندی» در «تحقّق خیر مقدّر»136

یک. شرط بودن «واکنش مناسب» در «تحقّقِ خیر مقدّر» هر بُعد137

_ مشروط بودن خیرِ مقدّرِ تکوینی138

_ مشروط بودن خیرِ مقدّرِ تشریعی139

2. لذّتبردن و نشاط140

الف _ نقش لذّت در نشاط140

یک. غم و کسالت141

دو. زیان کسالت141

ب _ شرط بودن «التذاذ» برای «تحقّق سُرور مقدّر»143

خلاصۀ فصل143

فصل ششم: عوامل مشترک رضامندیِ تکوینی145

1. الگوهای واکنش منفی145

الف _ الگوی «فَرَح _ قُنوط»146

ب _ الگوی «فَرَح _ کُفران»147

ج _ الگوی «فَرَح، فخر _ یأس، کفران»148

ص :611

د _ الگوی «دعا _ اِعراض»150

ﻫ _ الگوی «جَزَع _ مَنْع»155

جمع بندی156

2. عوامل مشترک واکنش مثبت159

الف _ تنظیم نظام ارزیابی159

نظام غلط: ارزیابیِ لذّت گرا159

نظام درست: ارزیابیِ مصلحت گرا159

عاقبت اندیشی160

ب _ خیرشناسی164

ج _ تصحیح مواجهه با تقدیر166

مواجهۀ غلط: تقدیرستیزی166

مواجهۀ درست: تقدیرپذیری167

د _ تصحیح تفسیر از مالکیت169

باور غلط: توهّم «خود مالکی»169

باور صحیح: تفکّر «خدا مالکی»169

یک. نقش «خدامالکی» در شکر171

دو. نقش «خدامالکی» در صبر174

ﻫ _ تنظیم تکیه گاه180

انتخاب غلط: تکیه گاه غیر خدایی180

باور غلط: تصوّر «بی پشتوانگی»182

باور و انتخاب صحیح: «خداتکیه گاهی»183

عوامل تقویت توکّل187

یقین به چه؟188

یقین متناسب با توکّل چیست؟188

و _ تنظیم لذّت190

مبنای غلط: لذّت محوری190

اقدام صحیح: تعدیل لذّتجویی190

ز _ تنظیم رغبت194

الگوی غلط: رغبت به دنیا194

ص :612

الگوی صحیح: بی رغبتی به دنیا195

تغییر رغبت200

یقین، راهبرد تغییر رغبت201

موضوع شناخت و یقین202

یک. ماهیت دنیا و آخرت202

_ پایداری و ناپایداری204

مرگ، نشانۀ ناپایداری دنیا208

_ پیامدها208

_ نقص و ارزش209

جمع بندی210

دو. تنظیم روزی توسّط خدا210

جمع بندی211

ح _ اصلاح منبع یاری212

اقدام غلط: اشتباه در شناخت منبع یاری212

باور غلط: توهّم بی یاوری212

باور صحیح: منطق «خدایاری»212

پیش دستی در دعا215

نماز خواندن218

ط _ اصلاح اِسناد221

باور غلط: توهّم «تصادف»221

باور صحیح: تفکّر «خدااِسنادی»222

ی _ تنظیم انتظارات226

منطق غلط: «انتظارات غیر واقعی»227

منطق صحیح: «هماهنگ سازی انتظارات با واقعیت ها»230

واقعیت شناسی، لازمۀ هماهنگ سازی231

واقعیت شناسی دنیا232

یک. سختی داشتن232

دو. گذرگاه بودن234

_ همانند میهمان!235

ص :613

_ غریب و رهگذر!236

_ همچون خواب خوش!237

_ همانند پُلی بر رودخانه238

_ مثل مسافر238

_ همانند مستأجر241

سه. ناچیز بودن241

چهار. ناپایدار بودن243

پیامد دل بستگی به دنیا245

دل بسته نباش؛ آسوده باش 246

ک _ اصلاح تفسیر از فقر و غنا247

باور غلط: تفسیر عینی فقر و غنا248

باور صحیح: تفسیر روان شناختی فقر و غنا248

نشانه های غنای درونی249

آخرت گروی، راه غنای درونی251

ل _ تنظیم خرسندی و ناخرسندی253

یک. تضمین روزی _ کاستی عمر254

دو. نزدیک شدن به خدا در بلا _ دورشدن از خدا در نعمت254

سه. مقدّر بودن امور خوشایند و ناخوشایند255

چهار. برگشت ناپذیری امور ازدسترفته _ ناپایداری امور به دست آمده256

پنج. ارزش آخرت از دست رفته _ بی ارزشیِ دنیای به دست آمده256

شش. به دست آوردن خیر _ از دست دادن خیر257

م _ خداستایی257

فصل هفتم: عوامل اختصاصی رضامندی در خوشایند261

1. واکنش ها261

الف _ واکنش منفی: کفران261

ب _ واکنش مثبت: شکر262

2. عوامل واکنش مثبت263

الف. اصلاح فهرست داشته ها263

باور غلط: توهّم «داشته های مادی»264

ص :614

باور صحیح: تفکّر «داشته های جامع»264

مصداق های داشته ها265

یک. روایات نعمت265

نعمت، در دعاها268

_ دعای کمیل268

_ دعای جوشن صغیر268

_ دعای عرفه269

_ دعای ابو حمزه271

دو. روایات سعادت272

سه. روایات عیش275

چهار. روایات راحت276

پنج. روایات خیر276

_ خیر دنیا و آخرت277

_ مجموعه های نیکی279

_ دیگر موارد280

شش. روایات غنا281

طبقه بندی مصداق ها283

طبقۀ یک: امکانات مادی283

طبقۀ دو: امکانات غیر مادی284

سطح نخست284

سطح دوم285

سطح سوم286

سطح چهارم287

پاسخگویی خدا، ارتباط آزاد و بی وقفه با خدا، حِلم خدا288

ب _ شناخت داشته ها288

روش غلط: غفلت از داشته ها289

روش صحیح: کشف داشته ها289

یک. توجّه به داشته های ناپیدا289

دو. مدیریت مقایسهها292

ص :615

روش غلط: مقایسۀ صعودی292

روش صحیح: مقایسۀ نزولی296

مهار مقایسۀ صعودی300

موقعیت هایی برای مقایسۀ افزاینده301

ج _ تنظیم آرزوها303

الگوی غلط: آرزوی دور و دراز303

الگوی صحیح: منطقی کردن آرزوها306

د _ تصحیح اندازه سنجِ داشته ها307

الگوی غلط: سنجۀ معطوف به «مادّه»307

الگوی صحیح: سنجۀ معطوف به «دهنده»308

ﻫ _ تنظیم الگوی روزی309

یک. بازشناسی روزی مؤثّر310

تصوّر غلط: روزیِ فراوان310

تصوّر صحیح: روزیِ کافی310

دیدگاه اسلام313

دو. اطمینان به روزی316

باور غلط: تردید در روزی317

باور صحیح: روزی رسانیِ خدا317

سه. اصلاح منبع استغنا319

روش غلط: استغنا از غیر خدا319

روش صحیح: استغنا به خدا320

چهار. تأمین کردن روزی321

باور غلط: توهّم «کفایت تقدیر»321

باور صحیح: تفکّر «تقدیر _ تلاش»321

پنج. تنظیم احساس نسبت به درآمد324

روش غلط: منطق «حرص»325

روش صحیح: منطق «قناعت»326

شش. تصحیح الگوی مصرف330

روش غلط: سوء تدبیر330

ص :616

روش صحیح: حُسن تدبیر331

فصل هشتم: عوامل اختصاصیِ رضامندی در ناخوشایند333

سازگاری رضامندی و ناخوشایندی333

1. واکنش ها336

الف _ واکنش منفی: جَزَع336

ب _ واکنش مثبت: صبر339

2. عوامل واکنش مثبت341

الف _ تصحیح احساس محرومیت341

باور غلط: تفسیر مادّی محرومیت341

باور صحیح: تفسیر واقع گرایانۀ محرومیت342

مصادیق محرومیت342

یک. واژۀ حِرمان343

دو. واژۀ خُسران347

سه. واژۀ غبن350

چهار. واژۀ مصیبت352

پنج. واژۀ شر353

جمع بندی354

ب _ تصحیح نگاه به نعمت (مال)355

تصوّر غلط: نگاه پست به مال355

تصوّر درست: نگاه متعالی به مال355

یک. قوام دین و دنیا356

دو. چند برابر کردن پاداش357

سه. پوشاندن عیوب357

چهار. ظهور فضایل انسانی357

پنج. آسایش روانی358

نکته358

ج _ تصحیح الگوی انتظار از دنیا358

الگوی غلط: انتظار «جهان بدون رنج»358

الگوی صحیح: انتظار «رنج متناوب»359

ص :617

د _ تصحیح الگوی مواجهۀ نخستین360

مواجهۀ غلط: سختی ستیزی360

مواجهۀ صحیح: سختی پذیری361

تفاوت «پذیرش» با «انفعال»364

ﻫ _ تنظیم تصویر از آینده365

باور غلط: توهّمِ «پایداریِ بلا»365

باور صحیح: تفکّر «پایان پذیریِ بلا»366

انتظار فرج 366

و _ تصحیح الگوی ارزیابی از حال368

الگوی غلط: ارزیابیِ متمرکز بر مشکل368

الگوی صحیح: ارزیابیِ معطوف به ابعاد مثبت368

یک. تجربه های مثبت پیشین369

دو. دیگر داشته های مثبت حال370

سه. وجه مثبت کاهش مسئولیت371

ز _ تصحیح تفسیر از بلا372

یک. بلا و جایگاه انسان نزد خدا373

تفسیر غلط: توهّم «خواری»373

تفسیر صحیح: تصوّر «کرامت»374

دو. بلا و تفسیر انسان از آن375

تفسیر غلط: «زشت پنداری مصیبت»375

تفسیر صحیح: «زیباپنداریِ مصیبت»375

سه. مرگ و تفسیر انسان از آن376

تفسیر غلط: توهّم «نابودی و پایان زندگی»376

تفسیر صحیح: تصوّر «عبور به خوشایند»377

ح _ تصحیح اندازه گذاری بلا377

سنجۀ غلط: بزرگ شماری مصیبت378

سنجۀ صحیح: کوچک سازی بلا378

یک. مقایسۀ صعودی در ناخوشایند378

دو. همانندسازی با وضعیت عادی381

ص :618

_ همانندسازی فقدان با نبود نخستین381

_ همانندسازی دست نیافته ها با نخواسته ها382

سه. اندازهشناسیِ دنیا382

ط _ تصحیح ارزیابیِ «دیگران در موقعیت من»383

باور غلط: توهّمِ «تنها بلا دیدن»384

باور صحیح: فراگیریِ بلا384

ی _ تنظیم فشار روانی385

روش غلط: تجمیع رنج385

روش صحیح: توزیع رنج385

ک _ معناشناسی بلای اهل ایمان386

باور غلط: توهّم بی معنایی یا بدمعنایی387

باور صحیح: تفکّر معناداری مثبت387

نعمتْ بودن بلا !387

معنای بلا388

یک. تکامل 388

دو. تقویت ارتباط با خدا393

سه. حفظ دین394

چهار. تطهیر گناهان 396

پنج. ترفیع درجه 400

شش. پاداش اُخروی402

ل _ معناشناسیِ ثروت اهل عصیان405

باور غلط: توهّم خیر بودن ثروت405

باور صحیح: تفکّر «بد بودن نعمت استدراج»405

م _ اصلاح تفسیر از شکست408

الگوی غلط ارزیابی: تفسیر مادّی شکست و پیروزی408

الگوی صحیح ارزیابی: تفسیر الهی شکست و پیروزی408

ن _ عدالت باوری در بلاها409

باور غلط: توهّم بلای ظالمانه410

باور صحیح: تفکّر بلای عادلانه410

ص :619

س _ مددجویی و تقویت توان412

منطق غلط: توهّم «کفایت اسباب»412

منطق درست: تصوّر «کفایت خدا»412

ع _ آسوده ساختن غم دیده418

باور غلط: توهّم «گسستگی اجتماعی غم و شادی»418

باور درست: «پیوستگی اجتماعی غم و شادی»418

ف _ تقویت خویشتنداری419

فصل نهم: عوامل رضامندی در تکلیف421

1. گونه های واکنش421

الف _ واکنش منفی: معصیت421

ب _ واکنش مثبت: طاعت422

2. عوامل واکنش مثبت422

الف _ اصلاح تصوّر از حکمت تشریع424

تصوّر غلط: توهّم «خدا _ سودی» در تشریع424

تصوّر درست: تفکّر «انسان _ سودی» در تشریع424

ب _ اصلاح تصوّر از دین428

تصوّر غلط: توهّم «طاقت فرسایی»428

تصوّر درست: باور «دین آسان»429

ج _ پیامد شناسی431

تصوّر غلط: توهّم «بی فایدگیِ تکلیف»431

تصوّر درست: باور به «فایده مندیِ تکلیف»431

یک. فلسفه کلّی تکلیف433

تأمین حیات انسانی434

مصالح و مفاسد، مبنای امر و نهی436

دو. آثار مثبت طاعت439

_ آثار روحی و معنوی440

_ آثار دنیوی441

_ آثار اخروی442

جمع بندی443

ص :620

سه. زیانهای معصیت443

_ زیان های روحی و معنوی445

_ زیان های دنیوی445

_ زیان های اُخروی452

چهار. آثار ترک معصیت455

د _ اصلاح شیوۀ دینداری456

شیوۀ غلط: دینداریِ سخت456

شیوۀ درست: دینداریِ نرم457

ﻫ _ تحمّل دشواری عمل458

روش غلط: بی تابی از تکلیف459

روش صحیح: صبر در تکلیف460

و _ تقویت توان خویشتنداری461

فصل دهم: عوامل نشاط465

1. لذّت های مادّی465

الف _ انواع لذّت های مادی466

یک. لذّت تحرک و ورزش466

دو. لذّت لامسه467

سه. لذّت بینایی467

چهار. لذّتِ خوردن و آشامیدن469

پنج. لذّت جنسی470

شش. لذّت پاکیزگی471

_ مسواک زدن472

_ کوتاه کردن شارب472

_ زدودن موهای زاید بدن472

_ شستن سر با خَطمی473

هفت. لذّت ارتباط473

هشت. لذّت بوی خوش474

نُه. لذّت شوخی475

ده _ لذّت خندیدن476

ص :621

ب _ شروط لذّت مادّی477

یک. فراگیر بودن477

دو. توازن477

سه. نداشتن پیامد منفی478

پرهیز از لذّت480

چهار. جهتگیریِ نشاط481

پرهیز از لهو482

ج _ برنامه ریزی برای لذّت485

2. لذّت های معنوی489

الف _ اُنس با خدا490

ب _ دوستی با خدا492

ج _ یادکَرد خدا492

د _ باور به خدا494

ﻫ _ مناجات با خدا498

و _ قرآن خواندن499

ز _ نماز خواندن500

فصل یازدهم: الگوی اسلامیِ شادکامی503

1. الگوی شادکامی503

الف _ مؤلّفه ها503

ب _ پایۀ نظری505

ج _ مناسبات تقدیر خدا و واکنش انسان507

جمع بندی512

د _ منبع شناخت512

فصل دوازدهم: شادکامی در روان شناسی مثبت گرا515

1. رویکردها515

الف _ رویکرد نخست516

ب _ رویکرد دوم517

ج _ رویکرد اسلام518

ص :622

2. نظریه ها و عوامل522

الف _ آرگایل و ادعای فقدان نظریه522

ب _ نظریههای نخستین523

یک. نظریۀ لذّت گرایی523

_ بررسی و مقایسه524

دو. نظریۀ خواسته(نیاز)525

_ بررسی و مقایسه525

سه. نظریۀ فهرست اهداف526

_ بررسی و مقایسه527

چهار. تئوری های فرایند یا فعالیت528

_ بررسی و مقایسه529

پنج.تئوری های استعداد ژنتیک و شخصیتی530

_ بررسی و مقایسه531

ج _ نظریه های جدید532

یک. نظریۀ هیجانهای مثبت532

_ بررسی و مقایسه533

دو. نظریۀ انسجام و پیوستگی534

_ بررسی و مقایسه534

سه. نظریۀ بهزیستی روانی535

_ عوامل شادکامی537

عوامل هیجانات537

_ عوامل رضامندی539

مذهب و شادی545

مذهب و سلامتی547

مذهب و کاهش فشار روانی549

مذهب و بهداشت روانی549

مذهب و هیجانات مثبت550

مذهب و رضایت زناشویی551

مداخلۀ بهزیستی درمانی551

ص :623

بررسی و مقایسه555

چهار. نظریۀ زندگی کامل560

زندگی لذّت بخش560

زندگی مشتاقانه563

برنامۀ مبتنی بر استفاده از توانمندی ها و فضایل شخصی565

برنامۀ مبتنی بر نعمت شماری566

برنامۀ مبتنی بر سپاس گزاری567

مداخلات مبتنی بر بخشش569

_ زندگیِ معنادار570

زندگیِ کامل571

بستۀ آموزشی روان شناسی مثبت گرا571

_ بررسی و مقایسه575

پنج. نظریۀ شادکامی پایدار580

_ برنامۀ تک و لوبومیرسکی582

_ برنامۀ فوردایس583

_ مداخلۀ مبتنی بر مهربانی584

_ برنامۀ تصوّر بهترین وضعیت585

_ برنامۀ پردازش تجربه های زندگی شاد585

_ بررسی و مقایسه586

فهرست منابع و مآخذ591

الف. منابع عربی591

ب. منابع فارسی603

ج. منابع لاتین605

ص :624

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109