حسینیه علوی

مشخصات کتاب

سرشناسه:موسوی، سید محمد رضا،1370

عنوان و نام پدیدآور:حسینیه علوی/ سید محمد رضا موسوی .

مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، 1395.

مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع: شعر - حضرت علی (ع)

ص: 1

ولادت

ای حرم دیدار روی حق تعالایت مبارک

غلامر ضا سازگار

ای حرم دیدار روی حق تعالایت مبارک

کعبه امشب آفتاب عالم آرایت مبارک

ای صفا ای مروه ای هستی تجلایت مبارک

ای حطیم ای حِجر ای زمزم تولایت مبارک

فاطمه بر صورت مولا تماشایت مبارک

رحمت للعالمین دیدار مولایت مبارک

گوهر دریای توحیدت مبارک باد کعبه

در دل شب قرص خورشیدت مبارک باد کعبه

امشب از زمزمه به کف ساغر بگیرید ای ملایک

کعبه را مانند جان در بر بگیرید ای ملایک

عیدی خود را ز پیغمبر بگیرید ای ملایک

هر چه می خواهید از حیدر بگیرید ای ملایک

ذکر یا مولا علی از سر بگیرید ای ملایک

از امیرالمؤمنین کوثر بگیرید ای ملایک

سرخوشان زمزم فیض علی ساغر مبارک

بر همه میلاد مولا ساقی کوثر مبارک

دامن أمّ القری امشب أبوالأیتام دارد

مکه پیش از سال بعثت جلوه ی اسلام دارد

یا حرم آگاهی از بشکستن اصنام دارد

آسمان از صورت خورشید بر کف جام دارد

یا زمین از نور امشب جامه ی احرام دارد

حبذا مولود مسعودی که حیدر نام دارد

کعبه امشب بیت معمور امیرالمؤمنین شد

مُلک هستی غرق در نور امیرالمؤمنین شد

ای نبی را جانشین میلاد مسعودت مبارک

عروه الوثقای دین میلاد مسعودت مبارک

قبله ی اهل یقین میلاد مسعودت مبارک

خلق عالم را معین میلاد مسعودت مبارک

مرشد روح الامین میلاد مسعودت مبارک

یا امیرالمؤمنین میلاد مسعودت مبارک

ای حرم امشب اسد در دامن بنت اسد بین

قل هو ا... احد مرآت ا... الصمد بین

گوهر عصمت گرفته در بغل دردانه امشب

یا که زمزم را پر از کوثر بود پیمانه امشب

عارض مولا شده شمع و حرم پروانه امشب

خانه دارد آبرو از روی صاحب خانه امشب

این خبر کرده امیر مکه را دیوانه امشب

می دهد بنت اسد را ذات حق ریحانه امشب

ای امیر مکه با زمزم حرم را شستشو کن

صاحب البیت آمده جان را نثار روی او کن

فاطمه بنت اسد قرص قمر آوردی امشب

ماهی از خورشید گردون خوبتر آوردی امشب

بر رسول ا... قرآنی دگر آوردی امشب

نخل امید محمد را ثمر آوردی امشب

جان شیرین بر تن پیغامبر آوردی امشب

حبّذا ای مادر مولا پسر آوردی امشب

با وضو در بر بگیرش هستی پیغمبر است این

هم علی، هم مرتضی، هم بوالحسن، هم حیدر است این

بی تولای علی اسلام جان دارد ندارد

زهد کل رهروان بی او روان دارد ندارد

خصم او جز در دل دوزخ مکان دارد ندارد

هیچ پیغام آوری خط امان دارد ندارد

بر مشام خویش بویی از جنان دارد ندارد

حشر بی ظلّ لوایش سایه بان دارد ندارد

کعبه شاهد باش من غیر از علی رهبر ندارم

ص: 2

در دو دنیا دست از دامان حیدر بر ندارم

چشم شو کعبه که بینی روی رب العالمین را

گوش شو تا بشنوی آیات قرآن مبین را

نطق زیبای دل انگیز امیرالمؤمنین را

صوت قرآن علی لبخند ختم المرسلین را

بوسه های احمد و تبریک جبریل امین را

عید اهل آسمان و شادی خلق زمین را

ای حرم با ماه رخسار علی روشنگری کن

یا علی قرآن بخوان و از محمد دلبری کن

یا محمد شیر تو شمشیر حی داورم من

فاتح احزاب و بدر و قهرمان خیبرم من

باطنم من ظاهرم من اولم من آخرم من

با تو در تنهایی و سختی و غم همسنگرم من

کشتی توحید را در سایه ی تو لنگرم من

حیدرم من، حیدرم من، حیدرم من، حیدرم من

همچو قرآنت چراغی منجلی داری محمد

بیم از دشمن مکن دیگر علی داری محمد

یا محمد بازو و شمشیر من در اختیارت

من خدا را شیرم و زنجیر من در اختیارت

حمد من تهلیل من تکبیر من در اختیارت

غرش فریاد عالمگیر من در اختیارت

هم قضا تسلیم، هم تقدیر من در اختیارت

عزم من، تعجیل من، تأخیر من، در اختیارت

پا به پای حضرتت اسلام را یار و معینم

تو رسول اللّهی و من هم امیرالمؤمنینم

آمدم تو جان من باشی و من جان تو باشم

از ولادت تا شهادت عبد فرمان تو باشم

در تمام جنگ ها فتح نمایان تو باشم

ص: 3

حامی دین مبین و یار قرآن تو باشم

بین حق و بین باطل نور و فرقان تو باشم

باغبان دائم گلهای خندان تو باشم

آن چنان که حق مرا یار پیمبر آفریده

ذوالفقار حیدری را بهر حیدر آفریده

ای تمام دین من مهر و تولایت علی جان

ای دلم دریای نوری از تجلایت علی جان

ای به قرآن مدح گفته حق تعالایت علی جان

ای همه عالم فدای قد و بالایت علی جان

ای خدا خوانده به کل خلق مولایت علی جان

ای فراتر آستان از عرش اعلایت علی جان

ای ولایت دین «میثم» جان میثم هست میثم

وای اگر از مرحمت فردا نگیری دست میثم

سلام ای جوابِ سلامِ خدا

حسن لطفی

سلام ای جوابِ سلامِ خدا

ظهورت طلوعِ تمام خدا

تویی آفتابِ بلند زمین

تویی سایه ی مُستدام خدا

تویی که به تعظیم تو ابر کرد

تویی صاحب احترام خدا

تو نهجُ البلاغه تو قرآن تو وحی

کلامی بگو هم کلامِ خدا

صدایت صدایش به معراج بود

حدیثت حدیث مدام خدا

برای توکعبه جگر چاک زد

بیا مرد بیت الحرام خدا

مرا کعبه ی سینه چاکم کنید

فقط پای حیدر هلاکم کنید

علی ابتدا و علی انتهاست

علی مصطفی و علی مرتضی ست

علی اول است و علی آخر است

علی در ظهور ولی در خفاست

علی در معارج علی در بُراق

علی اِنَما و علی وَالضُحی ست

علی با حق است علی بر حق است

ص: 4

علی کعبه است و علی در حَراست

علی نیست آن و علی نیست این

علی نه جدا و علی نه خداست

علی را بگو هرچه گویی کم است

که زهرا علی و علی فاطمه ست

اگر تیغ تو سایه گستر شود

همان ابتدا کارِ یکسر شود

غلط گفتم آقا ندارد نیاز

که تیغ شما خرج لشگر شود

نیازی ندارد که میدان چو خاک

به یک ضربه یِ مالک اشتر شود

محال است جمعِ تمامِ سپاه

که با قنبر تو برابر شود

زمانِ شروعِ رجز خوانی ات

زمین کَر شود آسمان کَر شود

خدا دوست دارد تماشا کند

کمی ذوالفقارِ علی تر شود

ببندد اگر دستمال نبرد

نباشد کسی را خیال نبرد

به کعبه بکو راز تنزیل را

بگو بشکند قلب قندیل را

تو و مادر و مصطفی و خدا

ببین دور خود جمع فامیل را

کمی گَرد نعلینِ خود را بریز

تَفَقُد نما بالِ جبریل را

برای یتیمان کمی کار کُن

بِکَن چاهِ آب و بزن بیل را

بکش طعنه های زن پیر را

ببر روزها بار زنبیل را

تویی صاحب پینه های قدیم

تویی مرکب کودکان یتیم

نگهدار ما را برای خودت

فقط بین مهمان سرای خودت

مرا آینه کُن به دردی خورم

در آغوش ایوان طلای خودت

برای پدر مادرم کافی است

نخی،ریشه ای از عبای خودت

اگر پا گذارم به جاپایِ تو

مرا می بری تا خدای خودت

ص: 5

مرا می برد گوشه ای از بقیع

فقط ردِ پا ردِ پای خودت

سرت مانده بر شانه ی نخل ها

بگو با من از ماجرای خودت

چرا استخوان در گلو مانده ای

که با روضه هایی مگو مانده ای

هستی امشب تا سحر اختر شماری می کند

غلامر ضا سازگار

هستی امشب تا سحر اختر شماری می کند

خواب هم در دیده ها شب زنده داری می کند

باد اعجاز نسیم نو بهاری میکند

خاک را از اشک خود مشک تتاری میکند

چاه زمزم اشک شوق از دیده جاری میکند

کعبه چشمش در ره است و بیقراری میکند

چشم بگشوده که صاحب خانه آید در حرم

باغبان روح با ریحانه آید در حرم

ای ملائک گل برافشانید بام کعبه را

بیشتر گیرید امشب احترام کعبه را

با وضو باید به لب آرید نام کعبه را

بشنود از چار رکن امشب پیام کعبه را

هم پیام کعبه هم ذکر سلام کعبه را

مام کعبه آورد با خود امام کعبه را

ای حرم آماده شو تا میهمان داری کنی

میهمان خویش را در موج غم یاری کنی

ای حرم آغوش خود بگشا که جانانت رسید

میهمان نه میزبان میهمانانت رسید

پایداری کن که رکن چار ارکانت رسید

شب بجای ماه خورشید فروزانت رسید

مظهر حسن خدای حی منانت رسید

پیکر بی روح بودی تاکنون ، جانت رسید

بازکن در بازکن در حیدر آمد سوی تو

ص: 6

شیر حق جان نبی با مادر آمد سوی تو

فاطمه دعوت شده از سوی دادار حرم

چشم حق بین دوخت از هر سو به دیدار حرم

تافت خورشید وجودش در شب تار حر م

چون حجر بگذاشت روی خود به دیوار حرم

هم حرم شد یار اوهم گشت او یار حرم

با قدوم حضرتش افزود مقدار حرم

او صدف بود و ولی الله اعظم گوهرش

کعبه میگردید چون پروانه بر گرد سرش

ناگهان انداخت گل از درد زادن روی او

ریخت چون گوهر عرق از طلعت نیکوی او

شد کمان از درد ، سر و قامت دلجوی او

بی خبر از حال او هم قوم او هم شوی او

او بسوی کعبه چشم آفرینش سوی او

با خدا گرم سخن لعل لب حق گوی او

کی خدا امشب تو از درد درونم آگهی

بسته راه از چار سو بر من تو خود بگشا رهی

ای پناه بی پناهان ای خدای جلیل

ای که ره گم کردگان راهم چراغی هم دلیل

بسته ام بر لطف تو از رشته جانم دخیل

تو خداوند جلیل استی و منعبد ذلیل

بارغم بر روی دوشم گشته چون کوهی ثقیل

یاریم فرما که مهمان تو در این خانه ام

باز کن راهی بسویت بر من و دردانه ام

کعبه امشب رکن دین را در بغل بگرفته ای

مرشد روح الامین را دربغل بگرفته ای

اصل قرآن مبین را در بغل بگرفته ای

ص: 7

جان ختم المرسلین را در بغل بگرفته ای

هستی هست آفرین را در بغل بگرفته ای

شیر حق حبل المتین را در بغل بگرفته ای

قبله دل کعبه اهل یقین است این پسر

منجی عالم امیرالمومنین است این پسر

این همان دست خدا جان محمد حیدر است

این همان آئینه حسن خدای داور است

این همان شیرخدا شمشیر فتح خبیر است

این علی یعنی تمام هستی پیغمبر است

این ز وصف و مدح عقل و درک ما بالاتر است

باطن است و ظاهر است و این ها همه آخر است

این مقام و زمزم و حجر و حجر سعی و صفاست

پیشوای مسلمین و جانشین مصطفی است

در کنار بیت جانش با دعا دمساز شد

ناگهان پیدا ز رب البیت این اعجاز شد

دامن دیوار چون چاک گریبان باز شد

روح کعبه بر فراز کعبه در پرواز شد

بر فلک از خشت خشت کعبه این آواز شد

کین بنا ز آغاز بر فرزند تو آغاز شد

ای حجر عاشق صفا طالب ، حرم پروانه ات

ادخلی یا فاطمه بگذار پا در خانه ات

تا نهان در کعبه شد آن سر سارار قدم

کعبه بیش از پیش شد با مقدم او محترم

باز دیوار حرم از امر حق آمد بهم

دیگر اینجا کس نمیداند چه شد حتی حرم

فاطمه بود و علی بود و خدای ذوالکرم

کارناید از کلام و صفحه و دست و قلم

ص: 8

عقل مجنون و قلم عاجز زبان گنگ است و لال

کس نمیداند چه شد جز ذات پاک ذوالجلال

کس نمیداند چه شد جز ذات دادار علی

کعبه میگردد گرد شمع رخسار علی

از حرم برعرش میتابد انوار علی

آفرینش داشت در سر شوق دیدار علی

شد خدا در خانه خود میهماندار علی

بود ذکر حق بر لب های گهر بار علی

سنگ های کعبه می گفتند با صوت جلی

یا علی و یا علی و یا علی و یا علی

ای حرم را قبله ای ارواح را جان یا علی

ای گدای سائلت فردوس و رضوان یا علی

ای خدا را در شب میلاد مهمان یا علی

ای به روی دست احمد خوانده قرآن یا علی

کیستی تو پاکتر از جان پاکان یا علی

کیستم من (میثم) آلوده دامان یا علی

هر که هستم خاک درگاه محبان توام

تو امام و رهبر من ، من ثنا خوان توم

خیره نگاه عالمیان سوی قبله بود

حسین ایزدی

خیره نگاه عالمیان سوی قبله بود

حیران و بی قرار کسی موی قبله بود

تاریخ در مسیر تکامل قرار داشت

در کل شهر نغمه هو هوی قبله بود

کعبه ز شوق ناله زد و سینه چاک داد

زخمش عمیق تا لب ابروی قبله بود

در نفی لات و هُبَّل و عُزّی علی رسید

دیگر زمان چهچه یاهوی قبله بود

از قلب قبله آمدی و قلب قبله ای

یک قبله ایستاده در آن سوی قبله بود

ص: 9

پیش تو جن و انس و ملک سجده می کنند

مسجود بودن عادت نیکوی قبله بود

هر جا که میروی به شما سجده می کنند

از بس که در وجود شما بوی قبله بود

بازهم آمد شب حیران شدن

حسن لطفی

بازهم آمد شب حیران شدن

وقت جنون وقت پریشان شدن

شکر نوشتم برای دلم

آئینه ای گوشه ی ایوان شدن

کار من و حضرت جبرئیل شد

تا به ابد دست به دامان شدن

پرده بر افتاده خدا خواسته

با همه ی خویش نمایان شدن

تازه از امروز به پیغمبران

واجب عینی ست مسلمان شدن

فصل شراب است به ما واجب است

قبله ی ما ابن ابی طالب است

هست مرا حسرت تمارها

شیعه شدم شیعه ی این دارها

مادر من تا که مرا شیر داد

ناد علی خوانده مرا بارها

نام تو گفتیم بزرگی کنیم

سایه ی گل هست بر این خوارها

ما نه فقط ریخته پیغمبران

پیش کش تو سر و دستارها

تا که پیمبر شب معراج دید

روی تو را در همه تالارها

بر لب او نام تو سوگند شد

نام تو چو نام خداوند شد

کعبه گرفته به کفش جان خویش

خاک شده خاک سلیمان خویش

صاحب خانه به در خانه بود

کعبه پس از این شده مهمان خویش

با همه بت های خودش سجده کرد

بر قدم حضرت سلطان خویش

کعبه به خود گفت که آخر رسید

ص: 10

آنکه تو را ساخته دربان خویش

باید از این راه نیاید امیر

راه گشا راه به دستان خویش

کعبه قدم بر سر افلاک زد

پیش علی سینه ی خود چاک زد

تا رخت ای ماه پدیدار شد

یوسف یعقوب گرفتار شد

کعبه فقط خاک و گل سنگ بود

آمدی و معدن اسرار شد

کعبه در آغوش زمین خواب خواب

با نفس قدس تو بیدار شد

کعبه نمی خواست که بیرون شوی

چشم نبی دیده و ناچار شد

کعبه در بسته ی خود باز کرد

معنی توحید پدیدار شد

آمدی از عرش خبر می رسد

تن تنه ی کیف بشر می رسد

وقت نبردت شد و پروردگار

باز به وجد آمد از این تار و مار

مانده ام اینجا که تویی وقت رزم

یا که خدا آمد در کارزار

وای که حتی ملک الموت هم

میکند از پیش نگاهت فرار

پشت ندارد زرهت پشت تو

نیست به جز یک سر سنگ مزار

خصم به میدان نزده شد دو نیم

به به از این حیدر و این ذوالفقار

نقش به پیشانی تو فاطمه است

ذکر رجز خوانی تو فاطمه است

نیست غمی شوق شما تا که هست

هست گدا سفره ی آقا که هست

گفت به مجنون که چه داری برو

گفت در این دل غم لیلا که هست

هر چه بلا هست چه غم باک نیست

بر سر ما سایه ی مولا که هست

ص: 11

پیش تو گیریم نداریم جا

خب قسم حضرت زهرا که هست

خصم کجا و حرم دخترش

بر سر آن پرچم سقا که هست

شکر امیر آمد و نعم الامیر

دست تهی آمده دستم بگیر

آنکه سری پای شما داشته

آبرویی در همه جا داشته

با تو حسینی حسنی زاده ایم

با تو دل ما همه را داشته

دست سر جمع یتیمان بکش

خانه ات از قبل گدا داشته

حق بده آقا به دلم سوخته

حسرت ایوان طلا داشته

حال مرا هرکه چنین دید گفت:

آرزوی کرببلا داشته...

قسمت او شد به نجف بال زد

آنکه براتی ز رضا داشته...

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده...

آمد آن چشمه رحمت که جهان خرم از اوست

سید رضا موید

آمد آن چشمه رحمت که جهان خرم از اوست

آفتابی که درخشنده همه عالم ازاوست

در گلستان ولا لاله رخی چهره نمود

که صبا غالیه افشان و مبارک دم از اوست

در رحیم حرم کعبه کعبه به دنیا آمد

آنکه رکن حرم و پایه محکم از اوست

فاطمه بنت اسد را پسری بو العجب است

مرحبا دختر شیری که چنین ضیغم از اوست

آمد آن مظهر قدرت که به تأیید خدا

قامت بازوی پیغامبر اکرم از اوست

اسد الله علی ابن ابی طالب آنک

شرف آدم و رجحان بنی آدم از اوست

آمد آن میر ولایت که پس از ختم رسل

ص: 12

مسجد و منبر و تیغ و زره خاتم از اوست

اوست باب حسن و همسر زهرای بتول

پسری همچو حسین نابغه اعظم از اوست

او نه از زادن در کعبه معزز شده است

بلکه خود بیت خدا محترم و معظم از اوست

تا بر افراشت چنان رایت مردانه چنین

علم کفر نگون پشت دلیران خم از اوست

گر جهان در کنف پرچم اسلام آید

عجبی نیست که افراشته این پرچم از اوست

کاخ ایمان نپذیرد خلل از فتنه کفر

این بنائیست که پاینده و مستحکم از اوست

مخزن علم خداوند علی باشد و بس

جز نبی هر که علیم است علی اعظم از اوست

آنچه گفتند بزرگان سخن مدح بر اوست

وآنچه دارند ادیبان همه بیش و کم از اوست

دوش دیدم که مؤید به صراحت می گفت

نه همین طبع روان هر چه که من دارم از اوست

دوران غربت نبوی سر رسیده است

سعید پاشا زاذه

دوران غربت نبوی سر رسیده است

بهر نبی وصی نه برادر رسیده است

عین هم و لسان هم و چهره ی همند

مولا رسیده یا که پیمبر رسیده است

یک رودخانه از دل جنت خروش کرد

حالا رجب به ساقی کوثر رسیده است

استاد انبیای الهی است مرتضی

پیغمبری اگر چه به آخر رسیده است

اصلا بعید نیست خدا جلوه گر شود

از بیت حق خدای مصور رسیده است

او آمده که بنده به حق رو به رو شود

ص: 13

وقتش رسیده است یدالله رو شود

آقای من کسی است که مهر الست داشت

پیش از شروع خلقت ذرات هست داشت

تنها نه وقت خلقت عالم، ابوتراب

در کار خلقت خودشان نیز دست داشت

با اینکه سجده کرد خدا را تمام عمر

در عهد خویش آن همه حیدرپرست داشت

یک لحظه ذکر از لب مولا نمی نشست

شصت و سه سال یکسره با خود نشست داشت

از کشته پشته ساخته یک ضربه ذوالفقار

از بس که در نبرد علی ضرب شصت داشت

وقت نماز هم کرمش کار می کند

انگشتری به سائلش ایثار می کند

این شمع با شکوه دلیرانه ی خودش

عاشق شد است عاشق پروانه ی خودش

ساقی کوثر است و نخورد است هیچ وقت

جز از سبو و ساغر و پیمانه ی خودش

خوابیده زیر سایه ی نخلی ابوتراب

بر خاک بر اریکه ی شاهانه ی خودش

او عقل اول است که اصحاب عقل را

تبدیل کرده است به دیوانه ی خودش

پیغمبر است حیدر و حیدر پیمبر است

در کعبه پا گذاشته بر شانه ی خودش

هر کس به سمت خانه ی حق می کند نماز

می ایستد علی به سوی خانه ی خودش

ای ماه نو دمیده کمی از خودت بگو

وقت اذان رسیده کمی از خودت بگو

تا در بیاوری ز دو عالم دمار را

از فاطمه طلب بنما ذوالفقار را

وقتی که پای تیغ تو باشد وسط دگر

ص: 14

دست کسی نمی کشد این اقتدار را

سربند تو همین که شود دستمال زرد

ترجیح می دهند به ماندن فرار را

تیغ کج تو در همه ی عمر کج نرفت

یوم الحساب می کند این کارزار را

ای کوه ما به دامنه ات تکیه داده ایم

از دامنت تکان مده گرد و غبار را

در سایه سار امن تو بودن سعادت است

مردن برای عاشقت عین شهادت است

ما را گدای سفره نانت نوشته اند

یعنی همیشه بر سر خوانت نوشته اند

ابروت ذوالفقاری و مژگان تو خدنگ

ما را اسیر تیر و کمانت نوشته اند

در چاه های کوفه شبیه کبوتران

مهمان چشم اشک فشانت نوشته اند

تو آن چنان کریمی و من این چنین گدا

اصلا مرا چنین و چنانت نوشته اند

در بارش بلا و در ایام فتنه ها

ما را به زیر چتر امانت نوشته اند

تو آمدی که رنج بشر مختصر شود

سادات فاطمی زمین بیشتر شود

آیات مؤمنون لبت را شنیده ایم

جز احترام پاسخ آن را ندیده ایم

پیغمبر خدا به لبت بوسه بوسه زد

اوصاف گریه کردنشان را شنیده ایم

تاریخ را ورق زدم و چند سال بعد

حالا به ماجرای حسینت رسیده ایم

حالا به ماجرای همان خواهری که گفت

دیگر بس است قاری قرآن بریده ایم

از صبح لا به لای اهالی شهر شام

بر شانه بار طعنه و تهمت کشیده ایم

با چوب خیزران لب ارباب پاره شد

ص: 15

حرف از غنایم و دو عدد گوشواره شد

صفای طیبه دارد صفای ماه رجب

ولی الله کلامی زنجانی

صفای طیبه دارد صفای ماه رجب

که عالمی شده مست از دعای ماه رجب

ولادت سه امام و رسالت نبوی

فزوده بربرکات و صفای ماه رجب

مقام و منزلتش نیست کمتر از رمضان

بلند باد شکوه نوای ماه رجب

بخوان ترانه یا ذوالجلال و الاکرام

که مشکلت بگشاید خدای ماه رجب

به روز اول این مه ولادت باقر

شدست موجب عز علای ماه رجب

به روز دهم امام جواد آمده است

به پاسداری رحمت سرای ماه رجب

به سیزدهم مه از فروغ روی علی

جلا گرفته رخ دلگشای ماه رجب

به بیست و هفتم مه بعثت رسول خدا

به حق شده سبب اعتلای ماه رجب

بخوان نماز و مناجات کن به خلوت شب

که بهرمند شوی از عطای ماه رجب

شبی خوش است(کلامی) برات می بخشند

به حرمت صلوات و دعای ماه رجب

باز امشب نقش خورشیدی منور می کشند؟

سید هاشم وفائی

باز امشب نقش خورشیدی منور می کشند؟

یا که تصویری ز روی ماه حیدر می کشند

تا که خورشید ولایت پرتو افشان می شود

پرده بر رخ از خجالت ماه وا ختر می کشند

آرزومندان دل از کف داده اند امشب مگر

انتظار دیدن رخسار دلبر می کشند

گلشن آرایان همه محو گل رویش شدند

از دل خود نعرۀ الله واکبر می کشند

اشک شوق امشب خریداری دگر دارد بیا

ص: 16

عرشیان درفرش ناز دیدۀ تر می کشند

ارزش آن قطره از هرگوهری افزون تر است

چون به میزان عمل در روز محشر می کشند

چون همای آسمان پرواز با یاد علی

شب روان تا ساحت عرش برین پر می کشند

تشنه کامان محبت با ولایش روز حشر

جام کوثر از کف ساقی کوثر می کشند

روز محشر زیر نور گرم خورشید فلک

دوستداران علی را چتر بر سر می کشند

ای «وفائی» آبرومندان فردا می شوند

خاکبوسانی که خود را سوی این در می کشند

کعبه امشب ماه در دامان تو است

غلامر ضا سازگار

کعبه امشب ماه در دامان تو است

آسمان مبهوت و سرگردان تو است

جان پاک رحمةُ للعالمین

صاحب البیت خدا مهمان تو است

باز کن آغوش و بر گیرش ببر

این نه مهمان تو بلکه جان تو است

چشم زمزم پر شده از اشک شوق

وصف حیدر بر لب خندان تو است

اینکه امشب در بغل بگرفته ای

قبلۀ تو، عشق تو، ایمان تو است

حال کن ای کعبه امشب با علی

یا علی و یا علی و یا علی

کعبه جان جان دین است این پسر

قبلۀ اهل یقین است این پسر

گر چه نوزاد است نوزادش مخوان

مرشد روح الأمین است این پسر

کلّ خلق آفرینش را سبب

هستی هست آفرین است این پسر

دست داور، روی قرآن، پشت دین

جان ختم المرسلین است این پسر

آفتابی در گریبان حرم

ص: 17

آسمانی در زمین است این پسر

نام والایش بود مولا علی

یا علی و یا علی و یا علی

ای بتان کعبه حیدر آمده

بت شکن در بیت داور آمده

این علیّ ابن ابیطالب بود

یا خلیل الله دیگر آمده

آن که بت های حرم را بشکند

بر سر دوش پیمبر آمده

نغمۀ ایّاک نعبد سر دهید

بتگران را عمر بر سر آمده

قهرمان خندق و بدر و اُحد

فاتح احزاب خیبر آمده

می کند توحید را احیا علی

یا علی و یا علی و یا علی

فاطمه بنت اسد لب باز کن

قدر و جاه خویش را ابراز کن

بر خلایق بانگ من مثلی بزن

تا علی داری به مریم ناز کن

ای همای قلّه قاف کمال

با امیر المؤمنین پرواز کن

مادر مولا ز مولا دم بزن

با ثنای او سخن آغاز کن

چنگ زن بر دامن نوزاد خویش

نغمه با شور ولایت ساز کن

از تو زیبد تا بگویی یا علی

یا علی و یا علی و یا علی

ای صفا ای مروه ای رکن ای مقام

ای منی ای زمزم ای بیت الحرام

بر نبی گویید اینک تهنیت

از علی گیرید امشب احترام

این امیر است این امیر است این امیر

این امام است این امام است این امام

موسی از او گفته در تورات مدح

عیسی از او برده در انجیل نام

آسمان گردد به دورش روز و شب

ص: 18

آفتاب افتد به پایش صبح و شام

خوانده او را خالق یکتا علی

یا علی و یا علی و یا علی

یا محمّد حیدر است این یار تو است

جان تو، محبوب، تو دلدار تو است

بازوی، تو شیر، تو شمشیر تو

یاور تو، حیدر کرّار تو است

چشم باز او شهادت می دهد

کز ولادت عاشق دیدار تو است

جان شیرین را گرفته روی دست

جان نثار مکتب ایثار تو است

دفتر مدحش رسولان را کتاب

مادح او خالق دادار تو است

با ندای لافتی الاّ علی

یا علی و یا علی و یا علی

ای محمّد را تو جان و جانشین

کلّ قرآن کلّ ایمان کلّ دین

رهبر و فرماندۀ خیل ملک

مرشد و استاد جبریل امین

ای گرفته از وجودت آبرو

نام زیبای امیرالمؤمنین

هم به کام اولیا عین الحیوة

هم به چشم انبیا حقّ الیقین

هم تویی شمشیر احمد در نیام

هم تویی دست خدا در آستین

در صف بذل و صف هیجا علی

یا علی و یا علی و یا علی

کبریا غیب و تو او را مظهری

مصطفی شهر علوم و تو دری

تو خدا را چشم و دست و صورتی

تو علی، تو مرتضی، تو حیدری

ردّ شمس و معجز شقّ القمر

از تو می آید تو، دست داوری

در زمین قدر تو را نشناختند

در تمام آسمان ها رهبری

گر چه خلق عالمت گفتند وصف

ص: 19

تو ز وصف خلق عالم برتری

هم علی هستّی و هم اعلا علی

یا علی و یا علی و یا علی

درد و درمان و دوای من تویی

ذکر و تسبیح و دعای من تویی

موقف و لبّیک و احرام و طواف

مروه و سعی و صفای من تویی

هر چه بودم با تو بودم از نخست

هر که هستم آشنای من تویی

گر نبودی قل هو الله احد

فاش می گفتم خدای من تویی

کار عیسی با دلم کرد آنکه گفت

"یا علی جان مقتدای من تویی"

کن غلامی مرا امضا علی

یا علی و یا علی و یا علی

یا امیرالمؤمنین یا ذالنّعم

یا امام المّتقین یا ذالکرم

ای کلیم الله طور دل بگو

ای مسیح عالم خلقت بدم

گر تویی رضوانم از دوزخ چه باک؟

ور تویی امروزم از فردا چه غم

تا ببندم خویشتن را بر شما

نام «میثم» را تخلّص کرده ام

ذرّه ای بودم که گشتم آفتاب

قطره ای بودم که افتادم به یم

غرق گشتم در تو سر تا پا علی

یا علی و یا علی و یا علی

کعبه حلول نور مبارک به دامنت

غلامر ضا سازگار

کعبه حلول نور مبارک به دامنت

پیراهن سیاه برون آر از تنت

امشب تویی و حسن خداوند ذوالمنت

آمد زمان سورۀ توحید خواندنت

بت ها سرود نور بخوانید با علی

ای سنگ های کعبه بگویید یاعلی

ص: 20

امشب حرم به عرش خدا ناز می کند

آغوش خود برای علی باز می کند

آهنگ یاعلی ست که آغاز میکند

راز نگفته با علی ابراز می کند

ای کعبه باز زندگی از سر گرفته ای

جان محمد است که در بر گرفته ای

این طفل نیست شیر خداوند اکبر است

این روی حی سرمد و پشت پیمبر است

این دست داور است که برخلق یاور است

این صاحب لوای خدا روز محشر است

ای کعبه این علی ست حضورش قیام کن

میلاد حیدر است به حیدر سلام کن

بنت اسد تو مادر جان محمدی

امشب به خانۀ پسر خویش سر زدی

تو میهمان خاص خداوند سرمدی

ام الا ئمه مادر کعبه خوش آمدی

ای کعبه ازولادت طفل تو منجلی

این خانه را خلیل بنا کرده بر علی

باز آ که آرزوی حرم را برآوری

باز آ که از برای حرم حیدر آوری

باز آ که باز بت شکن دیگر آوری

باز آ که آفتاب خدا منظر آوری

باز آ که کعبه را پسرت سرفراز کرد

این خانه برخوش آمد توسینه باز کرد

بنهاد پا به خانه معبود با علی

در هرنفس قدم به قدم گفت یا علی

بت ها صدا زدند همه یک صدا علی

از چاررکن گشت بلند این ندا علی

یک لحظه ماه فاطمه برقع زرو گرفت

تا صبح روز حشر حرم آبرو گرفت

ای کعبه از ولادت تو محترم علی

ص: 21

ای حرمت تو کرده حرم را حرم علی

وقتی به چشم کعبه نهادی قدم علی

کعبه به بام عرش خدا زد علم علی

سوگند می خورم به خداوند یا علی

کز عرش برتراست ی و ازکعبه افضلی

حج وزکوة صوم و صلوة قیام تو

حمد و رکوع سجده تشهد قیام تو

زمزم تو سعی هم تو صفا تو مقام تو

تکبیر تو طواف تو بیت الحرام تو

این نکته از نبی شده اعلام یا علی

اصلا تویی تمامی اسلام یا علی

ای جبرئیل بهر تو آورده ذوالفقار

برلیلة المبیت تو حق کرده افتخار

کرده به راه ختم رسل جان خود نثار

تو یار یار بودی از اول نه یار غار

تو بردفاع ختم رسل پا فشرده ای

دور رسول گشته نود زخم خورده ای

آن مدعی که چون بز کوهی فرارکرد

ننگ فراررا به جهاد اختیار کرد

ترک نبی به معرکۀ کارزار کرد

خودرا نهان به پیچ و خم کوهسار کرد

می دید رزم تو زیسارو یمین علی

می گفت بر شجاعت تو آفرین علی

بافخر کائنات برادر فقط تویی

درروز حشر ساقی کوثر فقط تویی

اسلام شاهد است که حیدر فقط تویی

والله جانشین پیمبر فقط تویی

آنان که مدعی مقام پیمبرند

از خاک قنبر تو در این عرصه کمترند

هرگز کسی به غیرتو حیدر نمی شود

مرد فرار فاتحح خیبر نمی شود

بیگانه با رسول برادر نمی شود

ص: 22

جز تو به شهر علم کسی در نمیشود

بگذار تا رود به سر دارها سرم

من خاک پای "میثم" تمار حیدرم

یارب این ماه کدامین مه و امشب چه شب است

قاسم رسا

یارب این ماه کدامین مه و امشب چه شب است

که فلک غرق نشاط است و زمین در طرب است

شد مگر چشم مه، امشب به جمالی روشن

کاین چنین خرم و تابنده و پر خنده لب است

آری از منظره ی ماه و کواکب پیداست

که شب سیزده ماه شریف رجب است

گوش دل باز کن ای بی خبر از عالم غیب

تا منادی دهدت مژده که امشب چه شب است

مژده جبریل امین آمده از عرش برین

که مبارک شب میلاد امیر عرب است

ذات اقلیم ولایت که همایون ذاتش

مطلع نورِ حق و آینه ی ذات رب است

مه خورشید و زمین و فلک و لیل نهار

به ولای علی و آل علی منتسب است

علیِ عالیِ اعلی، اسدالله که او

گردش دایره ی کون و مکان را سبب است

با چنین جلوه که از پرده برون آمده ای

گر کنم جان به فدای تو نه جای عجب است

هر که با خط ولای تو رود در دل خاک

فارغ از محنت و آسوده ز رنج و تعب است

در پی رزم، پی کشتن روبه صفتان

همچو شیریست که در حالت خشم و غضب است

نرسد شهد به شیرینی گفتار علی

که کلامش چو درختی ست که غرق رطب است

ص: 23

خلق را دوستی شاه ولایت روحی است

که روان در تن و شریان و ورید و عصب است

دم فرو بند «رسا» قطره به پیش دریا

عرض اندام نمودن نه طریق ادب است

به طوف کعبه زنی پاک و محترم آمد

قاسم نعمتی

به طوف کعبه زنی پاک و محترم آمد

میان سینه ی او شعله های غم آمد

دخیل بست به دامان صاحب خانه

به سوی رکن یمانی دو سه قدم آمد

صدا زد ای که مرا میهمان خود کردی

بگیر روی مرا، لحظه کرم آمد

همین که دل نگران شد خدا اجابت کرد

صدای اُدخُلی از داخل حرم آمد

قدم نهاد به عرشی ترین مکان و سپس

شکاف سینه ی بیت العتیق هم آمد

میان خانه چه ها شد کسی نمی داند

فقط سلام ملک بود دم به دم آمد

سکوت خلق شکست و پس از گذشت سه روز

زمان جلوه نمایی دلبرم آمد

میان صورت او هر چه نور منجلی است

همین بس است ز مدحش که نام او علی است

ز داغی لب ساقی خرابمان کردند

میان کوزه چهل شب شرابمان کردند

محک زدند به ناز نگار این دل را

برای ناز کشی انتخابمان کردند

قرار شد که دم مرگ روی او بینیم

به شوق وصل، همۀ عمر عذابمان کردند

دعا شدیم و سحرها میان نخلستان

به سجده های علی مستجابمان کردند

ابوتراب کرم کرد و بین این همه خلق

ص: 24

مقابل قدم او ترابمان کردند

چو ذره ایم در این وادی و به نام علی

بلند مرتبه چون آفتابمان کردند

همیشه بیشتر از احتیاجمان دادند

همیشه با کرم خویش آبمان کردند

بداند عالم امکان که ما علی داریم

چه غم ز فتنۀ ایام تا علی داریم

میان بزم خراباتیان قراری نیست

به باده نوش که برهان عقل کاری نیست

تمام دلخوشی ما محبت علی است

ز هیچکس به جز آقا امید یاری نیست

کلیمِ طور نشین شاهد کلام من است

به پیشگاه علی سجده اختیاری نیست

قبولی همه اعمال با ولای علیست

به هر چه طاعت بی ح_ُبش اعتباری نیست

حرام باشد اگر رو به غیر او بزنیم

کریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست

تمام نسل علی یذهبٌ مِن ال_رَّجسند

به شأن و عزت این خاندان تباری نیست

مقابل حرمش آسمان کُند تعظیم

به جز مقابل او جای خاکساری نیست

علی تجلی سبحان ربی الاعلاست

ثواب بردن نامش تبسم زهراست

ببین که هر چه پس پرده بود افشا شد

دلیل خلقت کون و مکان هویدا شد

برای اینکه کسی شک نیاورد بعداً

شکاف کعبه نیامد به هم معما شد

دعا کنید که امشب خدا خریدار است

دعا کنید که درهای آسمان وا شد

علیست آنکه جهان تحت اختیارش بود

ولی به زُهد و وَرَع بی نیاز دنیا شد

علیست آنکه زمان عروج هر سحرش

تمام عرض و سماوات پیش او پا شد

ص: 25

علیست آنکه به معراج پشت پرده نشست

انیس و هم نفس مصطفی در آنجا شد

علیست آنکه نشان تَ_عبُّد محض است

فقط مقابل معبود قامتش تا شد

علیست آنکه به هر رقص ذوالفقار او

گره ز ابروی احمد به حمله ای وا شد

نرفته از درِ این خانه نا امید کسی

امور خانۀ این مرد دست زهرا شد

ز راه آمده حیدر، همه قیام کنید

نهاده دست به سینه به او سلام کنید

دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف

که قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف

تمام صحن علی بوی فاطمه دارد

شمیم سیب بیاید میان راه نجف

صفای هر سحرش، گریه بر غم زهراست

به گوش می رسد آرام سوز و آه نجف

قدم زده دل شب در میان نخلستان

امان ز کوفه و خون آبه های چاه نجف

قرار ما همه باب الرضا همان جایی

که سوی شاه خراسان بُوَد نگاه نجف

قسم به نم نم اشکم پس از اذان صبح

چقدر بوی حسین می دهد پگاه نجف

شب زیارتی شاه کربلا باشد

دلم هوائی آن صحن با صفا باشد

کار غزل امشب فقط شور آفرینی ست

نجمه پور ملکی

کار غزل امشب فقط شور آفرینی ست

شعر مسیحایی همیشه این چنینی ست

امشب زمین هم به حساب آمده یعنی

حال و هوای آسمانی ها زمینی ست

رفتم نجف تا الغدیرم را بگیرم

مستی ام امشب دست علامه امینی ست

در مستی نام علی شکی ندارم

ص: 26

با بردن نام علی مستی یقینی ست

باور بفرمائید اصلاً عشق تنها

مخصوص دل های امیر المومنینی ست

هر کس همای رحمتی دارد برایش

معلوم شد این شعر گفتن عِرق دینی ست

حیدر نخوانیدش بگوئید حضرت عشق

مائیم و ابراز ارادت ساحت عشق

دارد اُویسی می شود حال و هوایم

دفنم کنید امشب به پای مقتدایم

من نجفی و یمنی گیرم نباشم

اصلاً چه فرقی می کند اهل کجایم

راحت کنم تنها خیال عاشقان را

دیوانه و مجنون ایوان طلایم

هم عشق زهرا دارم و هم عشق حیدر

من که یقین دارم غلام هر دو تایم

قالوا بلایِ بی علی، قالوا بلی نیست

روز ازل ثابت شده این ادعایم

ما نسل اندر نسل نوکرزاده هستیم

این را وصیت کرده ام با بچه هایم

ما را غلامان علی باید صدا کرد

از سینه چاکان علی باید صدا کرد

هر چه شنیدیم از علی، محشر، درست است

کارش که خیلی جان پیغمبر درست است

در زور و بازویش که ما شکی نداریم

پس ماجرای قلعۀ خیبر درست است

شیر خدا بودن فقط مخصوص مولاست

بر شیر حق، نامیدن حیدر درست است

باید کسی باشد که حرفش را بگیرد

پس انتخاب مالک اشتر درست است

او با تمام مردم این شهر خاکی ست

خیلی مرام ساقی کوثر درست است

تنها وفاداری قنبر در خوشی نیست

تا پای جان هم کار این قنبر درست است

ص: 27

وقتی میسر نیست حیدرزاده باشیم

بهتر شبیه قنبرش دلداده باشیم

بی تو کلیم الله دریایی نمی شد

عیسی بن مریم هم مسیحایی نمی شد

داماد پیغمبر نبودی تا ابد هم

روزیِ ما این عشق زهرایی نمی شد

هرگز بدون گریه پای نخل عشقت

چشمان ما این گونه خرمایی نمی شد

گر تو دلیل خلقت عالم نبودی

دنیا به این خوبی و زیبایی نمی شد

تو قبله ی ما را ترک بردار کردی

کعبه بدون تو که شیدایی نمی شد

زیر سر ایوان زرد توست، ور نه

صحن نجف این قدر رویایی نمی شد

هر کس ندیده عالمی از دست داده

الطاف شاه کرمی از دست داده

سلمانُ منّا اهل بیت جای خود اما

انگار چیز دیگرند این یَمنی ها

از آن زمان که میثمش را دار کردند

از عشق حیدر باب شد بی کفنی ها

جبریل بالش را به عشق تو شکسته

عیبی ندارد دیگر این لطمه زنی ها

در مسجد کوفه نماز ما تمام است

جانم فدای همه ی هم وطنی ها

وقتی علی فرمانده باشد عجبی نیست

از پسرش عباس این خط شکنی ها...

آن جا که محراب علی باشد بهشت است

من تازه فهمیدم دنیا بی تو، زشت است

از اوصیا تا انبیا فاصله ای نیست

از مرتضی تا مصطفی فاصله ای نیست

خالق علی، مخلوق علی، هر دو علی، پس

بین علی، بین خدا، فاصله ای نیست

زهرا علی است و علی زهراست یعنی

ص: 28

اصلاً میان این دو تا فاصله ای نیست

هر چهارده معصوم نور واحدند و

در بین معصومین ما فاصله ای نیست

از سرمدی بودن مولا می شود گفت

از ابتدا تا انتها فاصله ای نیست

بین حرم ها فاصله معنا ندارد

پس از نجف تا کربلا فاصله ای نیست

ارباب، ثارالله وابن ثاره ی ماست

بعد از علی او در قیامت چاره ی ماست

مولا خلاصه می شود در ذوالفقارش

در آن همه مردانگی و پشتکارش

روی تمام پهلوانان هم سفید است

با تکیه بر نام علی و اعتبارش

رنگ گدا هرگز نمی بیند یقیناً

هر جا علی باشد امیر و شهریارش

پشت امیرالمؤمنین همواره قرص است

وقتی که باشد حضرت زهرا کنارش

بَدر و حُنین و خِیبر و احزاب بوده است

تنها کمی از انعکاس کارزارش

خیلی تاسف می خورم همواره دنیا

بد کرده با این چهره های ماندگارش

او را فقط با زورخانه می شناسیم

با این بدی های زمانه می شناسیم

مردانگی از افتخارات علی بود

گمنام بودن از علامات علی بود

پشت عدو بر خاک می زد چون همیشه

یا فاطمه جزو مهمات علی بود

از آن حدیث منزلت فهمیده می شد

پیغمبری هم از مقامات علی بود

با همت سید رضی فهمیده دنیا

نهج البلاغه از بیانات علی بود

با لقمه ای از نانِ جو شمشیر می زد

پرهیزگاری از کرامات علی بود

فهمیده پیغمبر که رب العالمین هم

ص: 29

معراج، دلتنگ ملاقات علی بود

روزی هر روز و شب این مردم شهر

مدیون خیرات و مبرّات علی بود

حال دعایش را کمیل صاحب سرّ

مدیون شب های زیارات علی بود

جنگ جمل را گر که طلحه راه انداخت

چون مشکلش تنها مساوات علی بود

اصلاً سقیفه تا ابد زیر سوال است

زیرا غدیر از احتجاجات علی بود

مظلوم شهر فتنه ها، جانم فدایت

ای تو غریب آشنا جانم فدایت

باید علی باشد رسالت پا بگیرد

دین محمد کل دنیا را بگیرد

باید علی بازوی همت را ببندد

تا پرچم اسلام را بالا بگیرد

باید علی بابای این امت بماند

تا دست ما را حضرت زهرا بگیرد

باید علی تا آخرش مظلوم باشد

تا در گلویش خار غم ها جا بگیرد

باید فقط بغض علی در کار باشد

تا فتنه های روز عاشورا بگیرد

باید فقط لعنِ علی در کار باشد

تا از معاویه کسی امضا بگیرد

پس دیگر از آن چشم خون بارش نپرسید

از ناله های این عمارش نپرسید

حرف دل است آمده و رد نمی شود

محسن عرب خالقی

حرف دل است آمده و رد نمی شود

او بوده است پس علی آمد نمی شود

کعبه مکان جلوه ی او باشد و زمان

هرگز به روح جاری او سد نمی شود

صد بار اگر که کعبه شکافد به مقدمش

هرگز ز کار خویش مردد نمی شود

آغوش را برای علی باز کرد و گفت

ص: 30

مولا بیا اگر چه که معبد نمی شود

قرآن بخوان حقیقت قرآن به غیر تو

رحلی به غیر دست محمد نمی شود

ای عقل لقمه قدّ دهانت بگیر، شعر

از چون تویی به وصف علی بد نمی شود؟

جوهر تمام گشت و نشد مدح او شروع

شاعر شکست تا بنویسد نمی شود

تو بارها به جلوه ی پیغمبر آمدی

هر دوره ای به کسوت یک رهبر آمدی

بعد از هزار جلوه ی پیغمبرانه ات

آقا چطور شد که خودت آخر آمدی

آیا برای یاری پیغمبر امین

خورشید من ز مشرق کعبه برآمدی

یا که به عشق دیدن زهرا تو چند سال

قبل از نزول رایحه ی کوثر آمدی

ای ماه چارده چه شد این ماه هفتمین

یک شب تو زودتر ز همیشه درآمدی

فصل بهار آمده تو مثل سال قبل

امسال هم به باغ خدا نوبر آمدی

بالاترین عیار، عیار سرشت توست

یعنی که در تمام خلایق سرآمدی

ای میهمان یک دو شب خانه ی خدا

دیر آمدی اگر چه ولی حیدر آمدی

افتاده ام به گوشه ای از رهگذارتان

اوجم دهید تا که شوم خاکسارتان

اصل و اصالت من از اول اصیل بود

اصلاً خدا سرشته مرا از غبارتان

هر چند دورم از تو، عجیب است، چون دلم

حس می کند نشسته کناری کنارتان

چیزی برای عرضه ندارم به ساحتت

آقا دل شکسته می آید به کارتان؟!

خرما فروش کوچه و بازار می شوم

ص: 31

شاید به جرم عشق شوم سر به دارتان

ای ناشناس نیمه شب کوچه های شهر

یک تکه نان به ما بده از کوله بارتان

میلش دگر به هیچ بهشتی نمی کشد

هر کس نشسته کنج بهشت مزارتان

شرمنده ایم، بی خبریم ای بزرگوار

از آخرین امانتتان، یادگارتان

ای بانی وجود من از ابتدا علی

وی کار من به دست تو تا انتها علی

از باقی سرشت توأم یعنی از ازل

کز خانواده ی توأم ای مرتضی علی

همسایه ی خدایی و در سایه ی شما

پر می کشم به ساحت قدس خدا علی

هر جا که امر می کنی آنجا خوشیم ما

حالا بهشت یا که جهنم، کجا علی؟

خورشید بی تبسم تو نقطه ای سیاه

باغ است بی ترنم تو بی صفا علی

دریاست از لطافت لطف شما لطیف

کوه است از صلابت تو روی پا علی

دریا شدند این همه قطره به عشق تو

مواج و در تلاطم ذکر تو یا علی

کاش در پرتو این ماه بزرگم کنند

مهدی نظری

کاش در پرتو این ماه بزرگم کنند

زیر نور ولی الله بزرگم بکنند

آمدم خاک قدوم شه لولاک شدم

تاکه با نوکری شاه بزرگم بکنند

این مسیری ست که مردان خدا طی کردند

کاش می شد که در این راه بزرگم بکنند

از بزرگان فقط از شأن علی پرسیدم

خواستم عاقل و آگاه بزرگم بکنند

نیتم شیعه شدن بوده نمی خواسته ام

ص: 32

بی علی باشم و گمراه بزرگم بکنند

از پدر مادر خود خواسته ام پای علی

نوکر و ذاکر و مداح بزرگم بکنند

خاک زیر قدم یار شدن خوشبختی ست

شیعۀ حیدر کرار شدن خوشبختی ست

ساقیا باده ده بوالحسن آمد دنیا

همسر فاطمه آقای من آمد دنیا

مادرش بنت اسد بوده اسد یعنی شیر

شیری از دامن یک شیر زن آمد دنیا

آمده طعم مناجات به لب ها بدهد

یوسفا یوسف شیرین دهن آمد دنیا

صاحب تیغ ولایت اسدالله، علی

کوه ایمان شه شمشیر زن آمد دنیا

مرهبا! تیغ بیانداز بِکَن قبرت را

قاتل تو یل خیبر بِکَن آمد دنیا

هر چه بت بود به یکباره به خود لرزیدند

شاه مردان تبر بت شکن آمد دنیا

عالم عشق پر از نور خداوند شده

فاطمه بنت اسد صاحب فرزند شده

پسری زاده که هر دم ز خدا دم بزند

به رخ دشمن حق سیلی محکم بزند

آنکه در روز ازل مهر رسالت را او...

با دو دستش به سر شانۀ آدم بزند

جای دارد که به یمن شب میلاد علی

فاطمه بنت اسد طعنه به مریم بزند

شیر حق آمده با دست یداللهی خویش

به سر بیت خدا بیرق و پرچم بزند

جز علی هیچ کسی نیست که در بیت الله

پای بر شانۀ پیغمبر اکرم بزند

آمده ساقی آن کوثر والایی که

قطره اش طعنه به صد چشمۀ زمزم بزند

او همانیست که همسفره خاتم بوده

ص: 33

سال ها قبل تر از خلقت آدم بوده

خواهی عاشق بشوی حرف ز دلدار بزن

باده از ساغر مستانگی یار بزن

دوست داری که خدا شاه جهانت بکند

بوسه بر خاک درِ حیدر کرار بزن

روز محشر اگر از هول جزا می ترسی

در قنوت اسم علی را همه دم جار بزن

دوست داری به بهشت ازلی خیره شوی؟

عکس ایوان نجف را سر دیوار بزن

دوست داری که شوی وصلۀ نعلین علی

باده از جام میِ میثم تمار بزن

یوسفان مشتری عشق علی اند تو هم

با کلاف دل خود سر، سر بازار بزن

سر بازار خریدار علی فاطمه است

شک نکن حیدر کرار علی فاطمه است

کوه اگر خم شود آقا به خدا حق دارد

پیش پاهای تو مولا به خدا حق دارد

زیر نعلین تو ای ماه قمر های جهان

آسمان پا شود از جا به خدا حق دارد

این دم و این نفسی را که تو داری آقا

خادمت گشته مسیحا به خدا حق دارد

یا علی گفت و بیانداخت عصارا موسی

گر مریدت شده موسی به خدا حق دارد

هر کسی دیده تو را عاشق رویت شده است

این میان حضرت زهرا به خدا حق دارد

نام تو قلب شجاعان عرب را لرزاند

پس در آن معرکه سقا به خدا حق دارد

از تب نام تو شیران عرب می لرزند

همه از واژۀ قتال العرب می ترسند

وای اگر از می کوثر لب خود تر بکنی

ص: 34

بادم فاطمه خون بر دل لشگر بکنی

نظری کن که همه لشگریان می لرزند

نکند آمده ای روی به خیبر بکنی

جامۀ زرد که پوشیده ای انگار علی

آمدی معرکه را عرصۀ محشر بکنی

ذوالفقار تو لبش باز شده می خندد

پس تو هم نذر لب و خندۀ او سر بکنی

تو اراده بکنی عرض و سما لشگر توست

تو بخواهی همه را مالک و بوذر بکنی...

می توانی ولی از لطف فقط خواسته ای

پای تیغت همه را بندۀ داور بکنی

موقع تیغ زدن عرش کف پای تو بود

به خداوند خدا محو تماشای تو بود

گر چه گویند همه در و گهر می ارزد

من ولی معتقدم دیده تر می ارزد

آن سوی عرش اگر خانۀ زهرا باشد

پا برهنه همۀ عمر سفر می ارزد

صاحب خانه اگر ساقی کوثر باشد

ثانیه ثانیه کوبیدن در می ارزد

سر عشاق حلال دم تیغت آقا

پیش تیغ تو که گفت است که سر می ارزد

کاش ما خاک کف پای تو باشیم علی

خاک پای تو به صد خرمن زر می ارزد

بوسه بر خال تو زد خضر که عمرش ابدیست

خال لب تو از سنگ حجر می ارزد

نسل در نسل تو همه نورند سند هم دارم

روی عباس تو آقا به قمر می ارزد

تو اجازه بده در پات فدایی بشوم

پای ایوان طلای تو خدایی بشوم

ساقی رسید پس در میخانه پر شود

ص: 35

محسن حنیفی

ساقی رسید پس در میخانه پر شود

باده بریز باده که پیمانه پر شود

جامی بده، حیاتِ دوباره مرا ببخش

جامی که جان ز حضرت جانانه پر شود

آری علی علی همه را مست می کند

در بین شهر نعره ی مستانه پر شود

سنگم بزن به حبّ علی که ملال نیست

لیلای شهر آمد و دیوانه پر شود

اصلاً تمام بال و پرم پیشکش به او

اطراف شمع از پَر پروانه پُر شود

بالم شده است صید نگاه تو یا علی

مثل ریاح عبد سیاه تو یا علی

باید به پای دار تو ما سر بیاوریم

شاید ز کار زلف تو سر در بیاوریم

باید که خاک کوی تو را در سبو کنیم

سوغاتی از دیار تو، ساغر بیاوریم

وقتی که صحبت از نجف و آن مناره هاست

کم مانده ما ز شوق تو پر در بیاوریم

ما را در آسمان نجف تا که پَر دهی

سجده به خاک مقدم قنبر بیاوریم

شأن غلامی تو همان شأن انبیاست

روشن شود چو رو سوی محشر بیاوریم

انگشتری بده، که سلیمان بنا کنی

یا نسخه ای بده که مسیحا دوا کنی

هر ذره پای بوس تو شد درّ ناب شد

زر نه، ابوذری شده و آفتاب شد

این غوره های ما که به ساغر نمی رسید

در دست تو فشرده شد آن گه شراب شد

بالای تاج و تخت سلیمان نوشته اند

هر کس که شد غلام تو عالیجناب شد

ص: 36

ادعیه ی قنوت نبی با تلاوت-

"یا عالیُ به حق علی" مستجاب شد

وقتش شده است، فدیه بگیری به ذوالفقار

قربانی ات که بیش ز حدّ نصاب شد

سر گر نشد فدای تو سربار می شود

میثم تبار عاقبتش دار می شود

از بس که هست در دل من اشتیاق تو

دیگر نمانده طاقت صبر از فراق تو

درد مرا نگاه مسیحا دوا نکرد

آن مرهمی که کرده به زخمم افاقه، تو

از گوشه ی نگاه تو سلمان درست شد

این شیوه ی تو بوده و سبک و سیاق تو

باید که استحاله شوم، خاک پا شوم

دفنم کنند در نجف تو، عراق تو

باید که حرف از تو و زهرا وسط کشید

تا خوش بیاید این سخنم در مذاق تو

ساقی باده های طهورا نظر نما

ای ایلیای حضرت زهرا نظر نما

باده گاهی ز عنب هست و گهی از رطب است

محمد سهرابی

باده گاهی ز عنب هست و گهی از رطب است

این همان است که در روی تو لب روی لب است

دم کشیدند همه سبزدلان در هیئت

چای سادات اگر سبز نباشد عجب است

جام من هست کنون مثل دو تا عاشق مست

چشمم از باده ی رخسارۀ تو لب به لب است

زلف در زلف و نگه در نگهند اهل نظر

رفتن و آمدن ما به برت شب به شب است

ابرویت حامی فرمان نگاهت شده اند

قتل ما را سر کویت سبب اندر سبب است

ص: 37

شکر فارس چو تجار برم سوی حجاز

فارسی شعر بخوانید که یارم عرب است

خَم ابروی تو انگار خُم وارونه است

فتحه و ضمه تماماً طرب اندر طرب است

بوسه از دور دهم نیست اگر پای سفر

لب ارادت برساند چو قدم بی ادب است

تاک بنشان سر قبرم که مرا روز جزا

چشم امید شفاعت به دخیل عنب است

رنگ افشاندن ما فرصت ابراز نداشت

گر چه هر دیده که عاشق شده فرصت طلب است

ذوالفقار تو دو دم دارد و عیسی یک دم

پس اولوالعزم ز شمشیر تو یک دم عقب است

طفلکْ اشک، چو سر کرد در این تر حالی

جای آن ست که من جان دهم از سر حالی

تو اگر ذوق کنی رنگ فلک می ریزد

کرک و پر از همه ی خیل ملک می ریزد

تو اگر سیزده ماه رجب سبزه شوی

سیزده بار ز اعداد نمک می ریزد

دلم از ریخت که افتاده، دلم را تو نریز

خود به خود چینی ام از رد ترک می ریزد

دهنت بادۀ "الله معی" می نوشد

لب ما ساغر "الله معک" می ریزد

ذوالفقار تو در آن جا که دهد جولانی

سر چنان ریزه شن از چشم الک می ریزد

ما رسیدیم و بیا، ز سر شاخ بچین

میوه ها را به لب حوض دل کاخ بچین

کن گسیل از پی این سیل سپاهی گاهی

سد معبر بنما بر سر راهی گاهی

ص: 38

من به ایوان طلای تو محک خواهم زد

زرگری نیست کند کفتر چاهی گاهی

در مناجات تو من نیز قد افراشته ام

می دمد بر لب یک چاه گیاهی گاهی

با همه روسیهی زینت رخسار توام

می شود خوبی رخ خال سیاهی گاهی

ظالم آن نیست که سر را بزند بهر گناه

سر زند شه به گدا روی گناهی گاهی

آهِ من رفت نجف تا که طواف تو کند

گردبادی شود از شوق تو آهی گاهی

در محیطی که کنی سجده به خود زاعجازت

بال جبریل بدک نیست به زیراندازت

من نه آنم که ز دربار تو سر بردارم

صنما کی ز قدوم تو گهر بردارم

اعتبار تو به من رفعت دیگر داده

می توانم که کلاهی ز قمر بردارم

دزد مضمون توام دست مرا گر بزنی

دست افتاده به آن دست دگر بردارم

شهر را پر کنم از مرحمت تازۀ تو

مثل خاشاک جهان را چو شرر بردارم

لن ترانی چو گذاری و ترانی گویی

کوه را با همۀ ضعف کمر بردارم

ز تو ای شرح قیامت به کجا بگریزم

نشد از روز جزا بار سفر بردارم

ذوالفقار تو در آن جا که دهد شان نزول

سر محال است که دنبال سپر بردارم

جلوه آمادۀ حُسنیم که تکرار کنی

آن چه با آینه کردی به دیوار کنی

دلم غیر ایوان پناهی نداشت

مجید تال

دلم غیر ایوان پناهی نداشت

دلم زائری بود و راهی نداشت

ص: 39

دلم در بساطش جز آهی نداشت

علی داشت آن را که شاهی نداشت

به دور امیر کرم گشته ام

صد و ده قدم در حرم گشته ام

به او گفتم ای شاه راهم بده

امان نامه ای بر گناهم بده

لیاقت به یک دم نگاهم بده

پناهی ندارم پناهم بده

صدا زد پریشانی ات با علی

اگر خسته جانی بگو یا علی

همین لحظه ها بود پیدا شدم

علی گفتم و از زمین پا شدم

شب و روز حیران مولا شدم

گدا بودم او خواست آقا شدم

دلِ من بدون علی بی کس است

بمیرم ببینم علی را بس است

تحمل به این نور لابد نبود

ترک خوردن کعبه بی خود نبود

و کعبه که جای تَرَدُد نبود

پس این ها همه یک تولد نبود

خدا خواست ثابت کند بر جهان

علی هست یکتاترین در جهان

...

فقیری که انگشتر از او گرفت

سلیمان شد و ذکر یاهو گرفت

زمین تخت او آسمان تاج او

به دوش نبی بود معراج او

اگر مدح او بر لبم جا گرفت

یدالله دستان من را گرفت

به من گفت از مرد خندق بگو

بیا از علیٌ مع الحق بگو

سه بار از نبی اذن میدان گرفت

علی هست پس مصطفی جان گرفت

نبی گفت جانم به قربان او

علی جان من هست و من جان او

علی با خدا و خدا با علی

ص: 40

علی یا خدا گفت، حق یا علی

امیری نداریم الّا علی

اگر ناتوانی بگو یا علی

من مادحِ خورشیدم مست میِ توحیدم

محمود ژولیده

من مادحِ خورشیدم مست میِ توحیدم

شب سرخوشم از باده تا صبح شود عیدم

در این شب رستاخیز دارم ز جهان پرهیز

تصویر لقاء الله ثبت است به تجریدم

من معتکف اویم مشغول هو الهویم

با نغمۀ یا حیدر تا کعبه خرامیدم

غوغاست طواف من مولاست مطاف من

با چشمِ دلِ عارف در کعبه خدا دیدم

بر پرده بیاویزم از گُرده گنه ریزم

حالی به سبک بالی ست سر تا قدم امّیدم

سرمستِ یداللهم عبد اسداللهم

جز دور و بر مولا بیهوده نجوییدم

با گریۀ او گریان با خندۀ او خندان

با ساقیِ میخانه گرییدم و خندیدم

زنهار تَخیُّل را بگذار تحمل را

با لفظ لسانِ دل دلدار پسندیدم

از هر خَم ابرویش هر پیچش گیسویش

انگار گلی از نو در گلشن او چیدم

ما بی خبران در گِل او معتکف منزل

چون کعبه ای اندر دل نزدیک ترش دیدم

ای قبله گهِ قبله وی سجده گهِ کعبه

در صوم و صلوة عشق خود را به تو سنجیدم

من مدح ولی گویم هر نغمه علی گویم

ذکر علیاً مولا با صوت جلی گویم

در این دل دیوانه بیت الغزلی دارم

از ساقی و پیمانه حرفی ازلی دارم

جزو رجبیّونم مست رطبیّونم

از لعل لب مولا جامی عسلی دارم

چون درّ و صدف پاکم کز خاکِ نجف، خاکم

ص: 41

هم طینت زهرایی هم نور علی دارم

خاک حرمینم من، عبد حسنینم من

اِثنی عشری دینم، الحمد، ولی دارم

اینم قمرِ کامل اینم زهق الباطل

با نغمۀ جاء الحق در سینه دلی دارم

او صاحب دوران است مولا ی رسولان است

تردید اگر باشد در دین خللی دارم

از عالم اَو اَدنی اَسرار خفی امّا

در عالم این دنیا اسرار جلی دارم

فرمانبرِ اللهم حیدر ز ازل شاهم

بر امر اَلستِ او هر لحظه بلی دارم

هم آب حیاتم او، هم نور مماتم او

هم برزخ و هم در حشر شادم که علی دارم

من مدح ولی گویم هر نغمه علی گویم

ذکر علیاً مولا با صوت جلی گویم

فریاد حکیمانه خاموشیِ رندانه

در مکتب مولایم سیری است غریبانه

مولایی و مظلومی یکتایی و محرومی

آن هیبت و این غربت جَهدی است نجیبانه

دنیاست به چشمش خار عقباست به او گلزار

هر رهرو صادق را او رهبر فرزانه

بیدار کند علمش، هشیار کند حلمش

اعجوبۀ خلقت را خُلقی ست کریمانه

در حرب علی اُسوه، در سلم علی الگو

او راست به هر میدان رفتار حکیمانه

در بندگی اش عاشق در علم و عمل صادق

تیغ دو دَمش خون ریز با شیوۀ مردانه

با قوم جفا دشمن، مظلوم از او ایمن

با خصم، خشِن امّا، با دوست صمیمانه

هر نیمۀ شب پنهان بر دوش کِشد اَنبان

تا نان و خورش آرَد بر خوان یتیمانه

ص: 42

شب زاهدِ سجاده روز عارف آماده

شب ذکر مجیب آرَد روز است مجیبانه

عدلش چو یَد و بَیضا فضلش عظمت افزا

دور است غرور و کِبر از صاحبِ این خانه

اسرار نهان نزدش ابرار جهان عبدش

پس بسته چرا دستش بیرون ز حرمخانه

با آن همه آقایی یکتاست به تنهایی

بیتش چو در آتش سوخت شد خانه عزاخانه

او فاطمه را می دید زینب همه را می دید

دنبال امامش داشت فریاد پریشانه

ای منتقم زهرا برگرد از آن صحرا

تا روز فرج داریم آوای غریبانه

من مدح ولی گویم هر نغمه علی گویم

ذکر علیاً مولا با صوت جلی گویم

امشب ای کعبه زیارت کن زیارت کن خدا را

غلامر ضا سازگار

امشب ای کعبه زیارت کن زیارت کن خدا را

همچو ج_ان برگیر در بر جان ختم الانبیا را

چشم ش_و س_ر تا قدم، بنگر جمال کبریا را

بوسه زن خاک ق_دم های عل_ی مرتضی را

رک_ن ارک_ان اله_ی ن__ور حس_ن ابت_دا را

پر کن از نور ولایت وسعت ارض و سما را

کعب_ه! امشب آب_رو از مق_دم حی_در گرفتی

خانۀ حق_ی و صاح_ب خانه را در ب_رگرفتی

دل به حیدر دادی ام_ا دل ز پیغمبر گرفتی

جاودان مانی که امشب زندگی از سر گرفتی

بلک_ه آب زندگ_ی از ساق_ی کوث_ر گرفتی

ناز کن؛ از خضر هم دیگر مگیر آب بقا را

ای_ن محمّ_د را روان و روح قرآن است کعبه!

این امیرالمؤمنین ای_ن کل ایمان است کعبه

این همان حبل المتین این رکن ارکان است کعبه

ص: 43

این ب_ه جسم پاک کل انبیا جان است کعبه

میهم_انت میزبان م_لک امک_ان است کعبه

می دهد از امر حق روزی تمام ماسوا را

فاطمه! بنت اس_د! وص_ل خداوندت مبارک

بحر عصمت! گوهر بی مثل و مانندت مبارک

نقش لبخند علی ب_ر قلب خورسندت مبارک

عی_د می_لاد یگان_ه طف_ل دلبندت مبارک

م_ادر شی_ر خ_دا! می_لاد فرزن_دت مبارک

داده ذات ح_ق ب_ه ت_و آیین_ۀ ایزدنما را

فاطم_ه! بنت اس_د! تهلیل گ_و تکبیر زادی

نیمه شب در جوف کعبه مهر عالمگیر زادی

ق_ل ه_والله اح_د را بهترین تفسی_ر زادی

دخت_ر شی_ری و از به_ر محمّ_د شیر زادی

بلکه بر ختم رسل هم شیر هم شمشیر زادی

شیر ده از شیرۀ جان در حرم شیر خدا را

مادر مولا! نث_ار خ_اکت از گ_ردون ستاره

ای س_لام الله ب_ر فرزن_د دلبن_دت هم_اره

از حرم بیرون بیا با قرص خورشیدت دوباره

دیده بگشا بین محمّد گشته سر تا پا نظاره

ذکر یا مولاست جاری بر زبانش بی شماره

تا بگی_رد در بغ_ل خورشی_د انوار الهدی را

ای مقام و قدر و اجلال تو از مریم فراتر

ای حریم خاص حق را با قدومت داده زیور

دخ_ت شی_ر و مادر والا مق_ام شیر داور!

جان شیرین محمّد را تویی فرخنده مادر

بی قراری می کند بر طفل دلبن_دت پیمبر

هدیه کن بر مصطفی امروز جان مصطفی را

ی_امحمّ_د البش_اره! البش_اره! ج_انت آمد

پیش ت_ر از روز بعث_ت در بغل قرآنت آمد

هم_دم دی_رآشنای_م ب_از در دام_انت آمد

آن که صدها بار جان خود کند قربانت آمد

ص: 44

ای فدایت جان خوبان جهان! جانانت آمد

در بغ_ل بگرفت_ه ای روح تم_ام انبیا را

یامحمّد از تم_ام عالم خلقت س_ر است این

یامحمّد تو همانا شهر علمی و در است این

کفو تو، کفو کتاب الله، کف_و کوثر است این

فاتح احزاب و بدر و خندق است و خیبر است این

حیدر است این حیدر است این حیدر است این حیدر است این

باز کرده در حضورت پنجۀ مشکل گشا را

ای به احم_د داده جان، آوای قرآنت علی جان!

ای جنان یک شاخه گل از باغ و بستانت علی جان!

ای تو جان مصطفی و مصطفی جانت علی جان!

ای همه اسلام در ایمان سلمانت علی جان!

گرچه قابل نیستم جانم به قربانت علی جان!

بی بهایم، چون شود بخشی بها این بی بها را؟

تو یداللهی و من افتاده ای بی دست و پایم

تو تم_ام هستیِ هست آفرینی من گدایم

تو امیرالمؤمنینی، من کی ام؟ عبد هوایم

هرکه هستم با همین پروندۀ جرم و خطایم

آشن__ایم آشن___ایم آشن___ایم آشن__ایم

داشتم پیش از ولادت در دلم مهر شما را

من دهم از دست، دامان تو را؟ هرگز علی جان!

رو کنم یک لحظه بر غیر شما؟ هرگز علی جان!

بی ت_و رو آرم به درگاه خدا؟ هرگز علی جان!

دامن مه_ر ت_و را سازم رها؟ هرگز علی جان!

تو کنی آنی مرا از خود جدا؟ هرگز علی جان!

کس نگیرد جز تو دست «میثم» بی دست و پا را

الله اکبر ای حرم امشب حرم شدی

غلامر ضا سازگار

الله اکبر ای حرم امشب حرم شدی

ص: 45

بیش از همیشه نزد خدا محترم شدی

آیینه دار آینه ی ذوالکرم شدی

باغ ارم نه، رشک ریاض ارم شدی

ای زادگاه فاطمه، ای خانه ی علی

پروانه ی تو خلق و تو پروانه ی علی

تبریک ای بتان حرم داوری شدید

امشب به کعبه گرم ثنا گستری شدید

از افترای بت شدن امشب بری شدید

در اشتیاق شیر خدا حیدری شدید

امشب به کعبه اُنس بگیرید با علی

ریزید بر زمین و بگویید یا علی

خورشید سجده بر کره ی خاک می کند

زین سجده فخر بر همه افلاک می کند

دیوار کعبه سینه ی خود چاک می کند

پرواز، روح خواجه ی لولاک می کند

امشب شب ولادت جان محمد است

ذکر علی علی به زبان محمد است

امشب صدای دلکش زمزم علی علی است

امشب سرود عالم و آدم علی علی است

امشب دعای عیسی مریم علی علی است

باور کنید ذکر خدا هم علی علی است

آید صدای زمزمه ی مسجد الحرام

با چار رکن خود به علی می دهد سلام

امشب سرود وحی به تفصیل بشنوید

از جوف کعبه نغمه ی تهلیل بشنوید

تنزیل و قدر و نور به ترتیل بشنوید

بانگ اذان به کعبه ز جبریل بشنوید

بانگ علی علی همه در کعبه سر دهید

میلاد نور را به پیمبر خبر دهید

ای شیر، دخت شیر، زهی شیر داورت

ای کعبه این تو، این گل رخسار حیدرت

ص: 46

داری علی به دامن توحید پرورت

این جان پاک سید بطحاست در برت

هم مام شیر حقی و هم شیر دخت شیر

شیر خدا ز سینه ی پاک تو خورده شیر

ای طلعتت جمال جمیل خدا علی

ای بر تمام خلق خدا مقتدا علی

ای کرده حق به حضرت تو اقتدا علی

ای جان جان، که جان جهانت فدا علی

ای در تمام مُلک خدا ذکر خیر تو

مولود کعبه رکن حرم کیست غیر تو

مرآت حُسن خالق سرمد تویی علی

توحید تو، حقیقت احمد تویی علی

قرآن روی دست محمد تویی علی

حدّت همین که رحمت بی حد تویی علی

قرآن کتاب مدح و خدا مدح خوان توست

جای لب رسول خدا بر دهان تو است

تنها تویی به ختم رسل جان و جانشین

تنها تو را رسول خدا خوانده کل دین

تنها تویی تو دست الهی در آستین

تنها تویی امیر تمامی مؤمنین

تنها تو در، ز قلعه ی خیبر گشاده ای

تنها تو، پا به دوش پیمبر نهاده ای

بازوی دیو نفس که بسته است غیر تو؟

با احمد و خدا که نشسته است غیر تو؟

اصلاب کفر را که گسسته است غیر تو؟

بت های کعبه را که شکسته است غیر تو؟

بر منبر رسول، سلونی تو گفته ای

در بستر رسول، تو تنها تو خفته ای

قرآن نیازمند به نطق و بیان توست

هم تو زبان حقی و هم حق زبان توست

ص: 47

جاویدی و هماره زمان ها زمان توست

خورشیدی و تمام مکان ها مکان توست

وابسته ی ولای تو وابسته ی خداست

مهر تو لطف و رحمت پیوسته ی خداست

تا حشر بوسه های کرامت به دست توست

بالله قسم زمام امامت به دست توست

بیماری و شفا و سلامت به دست توست

روز جزا لوای امامت به دست توست

روزی که خلق ناله ی این المفرّ زنند

حتی رُسل به زیر لوای تو ایمنند

دستی که دامن تو نگیرد بریده باد

قلبی که بی ولای تو باشد دریده باد

سروی که خم نشد به حضورت خمیده باد

هرکس به جز تو دید، ترابش به دیده باشد

وجه اللّهی زمان و مکان غرق نور توست

هر کس که هر کجا بنشیند حضور توست

من کیستم غلام تو یا مرتضی علی

از تشنگان جام تو یا مرتضی علی

مرغ اسیر دام تو یا مرتضی علی

در دام هم به بام تو یا مرتضی علی

نطقم ز کودکی به ثنای تو باز شد

نظمم به نام «میثم» تو سرفراز شد

وقتی غزل به نام تو آغاز می شود

میلاد یعقوبی

تی غزل به نام تو آغاز می شود

درها به روی لوح و قلم باز می شود

تازه شروع قافیه پردازی دل است

وقتی غزل بنام تو آغاز می شود

یک کاروان ملائکه همکار شاعرند

تا اینکه واژه قافیه پرداز می شود

اصلا خدا به شعر علی می کند نظر

ص: 48

چون که همیشه شعر تو ممتاز می شود

مولا محبتم و تمام ارادتم

با گفتن غزل به تو ابراز می شود

ساقی نشسته ام به هوای حواله ای

کافی بود مرا ز شرابت پیاله ای

شعری حواله کن که دلم را تکان دهد

در شعر من حضور خودت را نشان دهد

شعری بده که کار مسیحا دمی کند

گر خوانمش به مرده به او روح و جان دهد

در گفتن و سرودن فضل و کمالتان

در ابتدای راهم و من را توان دهد

من جمکرانی ام دل من پَر کشیده است

شعری بده که بوی امام زمان دهد

آقا سحر شده به موذن اشاره کن

بالای مأذنه برود تا اذان دهد

الله اکبر از قمر نیمه رجب

الله اکبر از پسر نیمه رجب

در دست فاطمه پسری جلوه گر شده

به به پسر نگو قمری جلوه گر شده

همچون صدف که در دل خود پرورش دهد

کعبه شکافته گوهری جلوه گر شده

در خانۀ خدا به خداوند لم یزل

گویا پیمبر دگری جلوه گر شده

بر شهر علم و دانش پیغمبر رئوف

از لطف حق ببین چه دری جلوه گر شده

مادر موحد و پدرش هم که متقی

این خانواده را ثمری جلوه گر شده

کعبه به طوف روی تو احرام بسته است

عمری به شوق دیدنت اینجا نشسته است

خلقت بدون تو که تکامل نداشته

دنیا به عطر و بوی شما گل نداشته

ص: 49

روز تولد تو همان روز ابتداست

در خلق تو خدا که تعلل نداشته

آری دریده پیرهن صبر خویش را

کعبه دگر به سینه تحمل نداشته

آدم هوای وصل تو را کرده، ورنه او

اندر بهشت میل تناول نداشته

تو آمدی که باعث میزان حق شوی

دنیای بی شما که تعادل نداشته

با دست خویش نور تو را حق که آفرید

مهر و محبت تو از آنجا به ما رسید

نگاهی کرد مولا جان گرفتم

یا سر مسافر

نگاهی کرد مولا جان گرفتم

نفس زد با دمش ایمان گرفتم

تکلم کرد و من قرآن گرفتم

و از او درس یک انسان گرفتم

مگر مثل و نظیرش هست هیهات

مگر هست این چنین سرمست هیهات

الا مولود خانه زاد کعبه

سبب ساز طواف آباد کعبه

تو بودی علت ایجاد کعبه

علی پیغام حج و داد کعبه

تویی چون روز روشن تر ز خورشید

خدا را دید هر کس که تو را دید

صراط و محشر و میزان تویی تو

و هم پیدا و هم پنهان تویی تو

مراد و مرشد سلمان تویی تو

عزیز ملت ایران تویی تو

لقب هایت تماما کبریایی

علی اعلا و عالی ایلیایی

به غیر از تو امیر لو کشف کیست؟

طریق و مقصد راه و هدف کیست؟

مسیحا و شهنشاه نجف کیست؟

دلیل مستی و شور و شعف کیست؟

مرا زلف پریشان داده ای تو

دلِ دل مرده را جان داده ای تو

ص: 50

هرآنکس در سقیفه هست پست است

به غیر از جام تو هر مست پست است

به جز تو هرکسی دل بست پست است

ز مهرت آنکه دل بگسست پست است

غلوکاران و منکرهای حیدر

به دوزخ می نشینند روز محشر

تمام پیروان راه حیدر

مطیع و گوش بر فرمان رهبر

همان رهبر که نسلش نسل کوثر

الهی دشمنانش خار و مضطر

بکوش ای دل که دلبر گونه باشی

علی محور وَ حیدر گونه باشی

الا تنها ترین همتای زهرا

امام و دلبر و آقای زهرا

تپش های دل شیدای زهرا

قسم بر ذکر یا مولای زهرا

نگاهی کن غلام بینوا را

و امضا کن برات کربلا را

کعبه اش را خدا چه خوش بو کرد

نوید اطاعتی

کعبه اش را خدا چه خوش بو کرد

باز برگ برنده را رو کرد

صبر کعبه دگر سر آمده است

نکند بوی حیدر آمده است

کعبه بهر ورود او در داشت

ولی از شوق او ترک برداشت

احسن الخالقین عطا کرده

ای پیمبر ببین چه ها کرده

خلق کرده برای تو یاور

اسد الله، مرتضی، حیدر

آمده شاهکار خلقت حق

و تمام جلال و شوکت حق

نقطه ی زیر با بسم الله

اسد الله علی ولی الله

آفریده تو را علی باشی

بر تمام جهان ولی باشی

از دمت آفریده آدم را

ص: 51

حیدری کرده کل عالم را

همسر و مادر تو فاطمه اند

در قیامت شفیعه ی همه اند

آسمان هم به پات برخیزد

از نگاهت بهشت می ریزد

و زمین درخور قدوم تو نیست

چه کسی پی برد که شان تو چیست

پا گذاری به دوش پیغمبر

تو فقط حیدری فقط حیدر

در رکوعت زکات می دادی

فقرا را نجات می دادی

ای که ساقی کوثری حیدر

جانشین پیمبری حیدر

وقت جنگت چقدر زیبایی

همه ی دلخوشی زهرایی

ای ولای تو کل آیینم

من اسیرم، یتیم و مسکینم

دردمندم دوا بده مولا

نجف و کربلا بده مولا

گر زنی مهر برگ نوکریم

تا قیام قیامت حیدریم

نوکری تو افتخار من است

من گدایم علی شعار من است

چه شد که خشت سر خشت چیده شد کعبه

محسن عرب خالقی

چه شد که خشت سر خشت چیده شد کعبه

برای چیست که این قدر کشیده شد کعبه

مگر که؟ از دل این خانه می زند بیرون

که ناز مقدم او آفریده شد کعبه

که آمد و چه شنید و چه گفت می دانی؟

که پیش خلق گریبان دریده شد کعبه

سر هم آمد و دوباره شکافت

که تا قیام قیامت پدیده شد کعبه

درخت بود و پر از میوه های کال اما

ص: 52

علی رسید و سه روزه رسیده شد کعبه

نمونه خط خدا را که دیده است کجاست؟

علی قشنگ ترین دست خط دست خداست

سه روز بر در کعبه نظاره می کردند

دعا برای شکافی دوباره می کردند

منجمین همه مبهوت در پی چاره

توسلی به ضریح ستاره می کردند

دوباره ریخت به هم طرح کعبه و مردم

به سوی مادر و کودک اشاره می کردند

رسید ماه و زلیخائیان ز یوسف ها

به خانه هر چه که بود عکس، پاره می کردند

ز حکم خنده وَ یا گریه های کودکی اش

از آن به بعد همه استخاره می کردند

گشود چشم و زمین را پر از حلاوت کرد

بجای گریه دو سه آیه ای تلاوت کرد

قسم به ذات تو که لایزال می ماند

زبان زمان بیان تو لال می ماند

تو پیر عالم و سلمان چند صد ساله

کنار تو پسری خورد سال می ماند

چنان که آمده ای هیچ کس نیامده است

شکوه آمدنت بی مثال می ماند

به روی سینه ی کعبه اِلی الأبد آقا

نشان آمدنت چون مدال می ماند

در آخر غزل ای پاسخ سئوالاتم

برای من فقط این یک سوال می ماند

از این علی که چنین آمده است در دنیا

چقدر فرق بود تا علیّ عرش خدا

که بود آمد و رفت و کسی نفهمیدش

چه کرد او که بشر چون خدا پرستیدش

صدای ساده ی نعلین پاره اش رفت و

ص: 53

فلک ندید کسی را به گَرد تقلیدش

خدا که گفت علی هست سوره ی اخلاص

خدا که گفت علی هست عین توحیدش

چو دید مزّه ی او را کسی نمی فهمد

به شاخسار زمین دست برده و چیدش

خلاصه خسته شد از نور دل خفاش

علی الصباح پلیدی شکست خورشیدش

به عرش حک شده نامش به نام آب ترین

همین که هست زمین را ابوتراب ترین

اگر چه شیعه ی مانند من فراوان است

کسی که مورد طبع علی است سلمان است

کسی که پای ولایت تمام قد مانَد

کسی که در ره رهبر گذشته از جان است

کسی که مثل علی پیش دشمنان طوفان

کسی که مثل علی پیش دوست، باران است

دعا کنید بصیرت دهد خدا ما را

بصیرت است که میزان کفر و ایمان است

اگر بصیر نباشید بعد پیغمبر

به روی مسند او جایگاه شیطان است

اگر بصیر نباشید باز می بینید

که مثل فاطمه ای پشت درب سوزان است

اگر بصیر نباشی امام بر حق را

به سجده کشته و گویی مگر مسلمان است؟!

اگر بصیر نباشی ببینی آن دم را

که چوب تو به لب قاریان قرآن است

حسین را بخدا بی بصیرتان کشتند

کنار آب لب تشنه بی امان کشتند

ولایت را وض_و دادند امشب

غلامرضا سازگار

ولایت را وض_و دادند امشب

زبان را ذکر هو دادند امشب

به یم_ن مق_دم مول_ود کعبه

ح_رم را آب_رو دادن_د امشب

ص: 54

شب عی_د امی_رالم_ؤمنین است

علی با رب کعبه هم نشین است

به دور کعب_ه گ_ردد ماه، امشب

حرم را بخت شد همراه، امشب

همین ک_ه زادگ_اه مرتضی شد

ولادت ی_افت بی_ت الله، امشب

خدا بر خلقت خود آفرین گفت

حرم هم ی_اامیرالمؤمنین گفت

ملایک! کعبه را در بر بگیرید

همه عی_دی ز پیغمبر بگیرید

هج_وم آری_د ب_ر رک_ن یم_انی

م_راد خ_ویش از حی_در بگیرید

تم_اش_ای رخ حی_در مبارک

ط_واف ج_ان پیغمبر مبارک

جه_ان غ_رق ف_روغ ابت_دا بود

زمین دری_ای ان_وار هُ_دی بود

حرم تا صبح، ذکر یاعلی داشت

علی ب_ود و علی بود و خدا بود

صنم هم ذکر الله الصمد داشت

ن_دای ق_ل ه_والله احد داشت

محمّد! دست عالم گیرت این است

نگه_دارن__دۀ تکبیرت ای_ن اس_ت

نه تنها دست و بازو، جان شیرین...

نه تنها شیر تو، شمشیریت این است

خدا داند که این است و جز این نیست

کس_ی ج_ز او امی_رالم_ؤمنین نیست

حرم آغ_وش خ_ود را ب_از کرده

س__رود ی__اعل_ی آغ__از ک_رده

تماشا کن تماشا کن محمّد

که کعب_ه ت_ا خ_دا پ_رواز کرده

عیان، بی پرده حسن داوری شد

که امشب آفرینش حیدری شد

دلا! امشب خدا را با علی بین

ج_لال کبری_ا را ب_ا علی بین

محمّ_د را تماش_ا در علی کن

تم_ام انبی__ا را ب_ا ع_لی بین

اگ_رچ_ه زادگ_اه او حرم بود

خدا بهر عل_ی آغوش بگشود

خدا در ص_ورت حی_در درخشید

ص: 55

زمی_ن و آسمان را ن_ور بخشید

به دخت شیر، امشب داد شیری

که در آغ_وش پیغبم_ر خروشید

زبان بگشود؛ قرآن خواند، تکبیر!

بت__ان کعب_ه را لرزان_د، تکبیر

فشاند از لعل لب گوهر؛ سخن گفت

ز وح__ی خال_ق داور سخ_ن گفت

همان اول که چشم خویش بگشود

فقط با شخص پیغمبر سخن گفت

که یا احمد! منم شمشیر و شیرت

وصی ات، حافظ دین_ت، وزی_رت

خ_دا به_ر ت_و حی_در آفری_ده

معی_ن و ی_ار و ی_اور آفری_ده

ت_و را به_ر نجات خلق عالم

م_را ب_ر فت_ح خیب_ر آفری_ده

امیرالم_ؤمنین__م؛ شی__ر حق_م

تو دست حق و من شمشیر حقم

تو جانان، جان شیرینت منم من

نگه_دارن_دۀ دین_ت من_م من

تم__ام نعم__ت پ_روردگ_ارت

کم_ال دی_ن و آیینت منم من

به بازوی علی حق را نگه کن

احد را بدر و خندق را نگه کن

تو را تیر قضا در شست حیدر

فدایت باد، ب_ود و هست حیدر

علم ب_ر شانۀ من، حکم از تو

بود شمشیر تو در دست حیدر

نه از خیبر نه از خندق سخن بود

کلی_د فت_ح ت_و در دست من بود

م_ن از آغ_از خلق_ت ب_ا تو بودم

چه در جلوت چه خلوت با تو بودم

در اسلاب رسل ب_ا هم نشستیم

چه در معنی چه صورت با تو بودم

ن_ه تنه_ا ب_ا تو از اول نشستم

همانا تا که هستم با تو هستم

از آن روزی که احمد آفریدند

ص: 56

عل_ی را ب__ر محمّ_د آفریدند

دو روح آشن_ا را در دو پیک_ر

ز ی_ک روح مج__رد آفریدند

نه حرفی از زمین نه از سما بود

علی ب_ود و نب_ی ب_ود و خدا بود

علی! تو هست_یِ هس_ت آفرینی

تو هم حق_ی و هم حق الیقینی

به پیغمبر قسم بعد از محمّد

ت_و، تنه_ا ت_و امی_رالمؤمنین_ی

فقط حق تو تنها، این مقام است

لب_اس نور بر ظلمت حرام است

تو در جسم رسل جانی علی جان

تو توحیدی، تو ایمان_ی علی جان

به قرآن می خورم سوگند، مولا!

تو قرآنی ت_و قرآنی عل_ی جان!

عب_ادت هی_زم ن_ار اس_ت ب_ی تو

بهشت ار گل دهد خار است بی تو

کت_اب الله را ج_ان نیس_ت ب_ی تو

مل_ک را نی_ز ایم_ان نیست بی تو

مسلم_ان نیست_م گ_ر کذب گویم

که سلمان هم مسلمان نیست بی تو

ت__ولا و تب_را هس_ت دین_م

بدانید ای همه عالم من اینم

م_را ب_ا مه_ر حیدر آفریدند

ز خ_اک کفش قنبر آفریدند

زب_ان میثم_ی دادن_د بر من

نفس ه_ایم دم_ادم یاعلی شد

تمام نخلِ «میثم» یاعلی شد

خدا در کعبه مهمان دارد امشب

غلامرضا سازگار

خدا در کعبه مهمان دارد امشب

حرم در سینه قرآن دارد امشب

زمین خورشیدِ تابان دارد امشب

محمد یک جهان جان دارد امشب

درون بیت جانان دارد امشب

فلک اسرار پنهان دارد امشب

نوشته بر در و دیوار کعبه

که امشب بخت گشته یار کعبه

الا عیدت مبارک باد کعبه

ص: 57

خدا امشب امامت داد کعبه

علی در تو قدم بنهاد کعبه

تولد یافت عدل و داد کعبه

مبارک باد این میلاد کعبه

چه شوری در وجود افتاد کعبه

بتان هم با علی گفتند امشب

سخن ها با علی گفتند امشب

خداوند حرم را مظهر است این

محمد را چو جان در پیکر است این

تمام هستی پیغمبر است این

زمین و آسمان را محور است این

یم و طوفان و موج و لنگراست این

چگویم حیدر است این حیدر است این

تمام افتخار کعبه این است

خدا گفته امیر المؤمنین است

مه برج اسد امشب اسد زاد

اسد آری اسد بنت اسد زاد

ازل را جلوۀ حسن ابد زاد

جمال قل هو الله احد زاد

بگو مرآت الله الصمد زاد

خدارا چشم وگوش و وجه و ید زاد

رخ صاحب حرم تا شد هویدا

حرم گمگشته اش را کرد پیدا

جهان یک سایه از دیوار مولاست

زمان هم مست و هم هشیار مولاست

فضا لبریز از انوار مولاست

حرم محو گل رخسار مولاست

خدا در کعبه مهماندار مولاست

محمد عاشق دیدار مولاست

که دیده بزم الله الصمد را

خدا و حیدر و بنت اسد را

مرا مولا و سرور کیست حیدر

دل و دلدار و دلبر کیست حیدر

امیر داد گستر کیست حیدر

امام عدل پرور کیست حیدر

خدا در کعبه مهماندار مولاست

محمد عاشق دیدار مولاست

ص: 58

علی مرآت رب العالمین است

علی استاد جبریل امین است

علی سرّ خداوند مبین است

علی آئینه ی حق الیقین است

علی مولای اصحاب یمین است

علی کلِّ ولایت کلِ دین است

همین است و همین است و جز این نیست

کسی جز او امیرالمؤمنین نیست

علی ذکر و علی حمد و علی دم

علی بیت و مقام و رکن و زمزم

علی یعنی صراط الله اعظم

علی یعنی کتاب الله محکم

علی یعنی تمام دین آدم

علی یعنی امام کلّ عالم

علی در عالم خلقت یکی بود

محمد هم به مهرش متکی بود

تو در جسم نبی جانی علی جان

تو اصل اصل ایمانی علی جان

تو روحِ روح قرآنی علی جان

تو نوح نوح طوفانی علی جان

تو میزانی تو فرقانی علی جان

تو روز حشر سلطانی علی جان

لوای حمد در دست تو با شد

تمام حشر پابست تو باشد

تو جا بر دوش پیغمبر گرفتی

تو دَر از قلعِۀ خیبر گرفتی

تو از عمر دلاور سر گرفتی

تو چون جان، مرگ را در بر گرفتی

تو از ختم رسل کوثر گرفتی

تو دل از انبیا یکسر گرفتی

تو قاتل را ز رأفت شیر دادی

تو خصم خویش را شمشیر دادی

تو روی خاک معراج نمازی

تو بال طایر راز و نیازی

تو دردئ عالمی را چاره سازی

تو وقت جانفشانی پیشتازی

تو دل بشکستگان را دلنوازی

ص: 59

تو بین انبیاء نشکفته رازی

اگر چه با خلایق زیستی تو

خدا می داند و بس کیستی تو

به جز تو کیست با آن اقتدارش

زند وصله به کفش وصله دارش

فلک حیران چشم اشکبارش

ملک مبهوت برق ذوالفقارش

شود خورشید گردون خاکسارش

کند اشک یتیمی بیقرارش

فدای لطف و احسانت علی جان

که میثم شد ثنا خوانت علی جان

دل پر از شوکت و فرّ شد، شب میلاد علی

محمد جواد غفورزاده (شفق)

دل پر از شوکت و فرّ شد، شب میلاد علی

میوه ی صبر ظفر شد، شب میلاد علی

فرشی از بال ملک، روی زمین گستردند

آسمان زیر و زبر شد، شب میلاد علی

سبز پوشان فلک، خنده کنان می گفتند

شب عشاق، سحر شد شب میلاد علی

دل که با یاد علی، گرد جهان می گردید

راحت از رنج سفر شد، شب میلاد علی

تا سحر زمزمه ی ناد علی، بر لب داشت

هر که زین مژده خبر شد، شب میلاد علی

چه مبارک سحری بود که هر بنده ز خود

تا خدا راه سپر شد شب میلاد علی

سرو توحید ،که سر به فلک افراخته بود

قد برافراشته تر شد، شب میلاد علی

مطلع الفجر هدایت، ز افق سر زد و گفت

لیلةالقدر دگر شد، شب میلاد علی

نور جاوید ولایت، به نبوت پیوست

صحبت از شیر و شکر شد، شب میلاد علی

نخل ایمان عدالت، که برومندی یافت

ص: 60

سبز از این راهگذر شد شب میلاد علی

کعبه تنها صدف بود که در قلب کویر

دامنش حِجر و حَجَر شد شب میلاد علی

زمزم از زمزمه ی نام علی شد شیرین

ناودان زمزمه گر شد، شب میلاد علی

تازه شد بار دگر، شیوه ی ابراهیمی

سهم بتخانه تبر شد، شب میلاد علی

دید بت ها همه در قبضۀ این بت شکن است

کعبه آینده نگر شد شب میلاد علی

کعبه میقات دل انگیز خدا جویان بود

قبله ی اهل نظر شد، شب میلاد علی

بسکه تأثیرپذیر است از این مژده (شفق)

صاحب حسن اثر شد شب میلاد علی

رطب لعل لب یار چشیدن دارد

ناصر شهریاری

رطب لعل لب یار چشیدن دارد

در پس پرده رخ یار چه دیدن دارد

در هوایی که در آن بوی علی می آید

سنگ هم گر بزند باز پریدن دارد

جام اگر پر شود از باده ناب علوی

لب ِ تشنه پی این جام دویدن دارد

باده از کوثر اگر باشد و ساقی حیدر

منت حیدر کرار کشیدن دارد

" اشهد ان علیا ولی الله " آری

صد و ده مرتبه این نام شنیدن دارد

می زند مرغ دل امشب ز سر شور و شعف

بوسه ای بر ترک کعبه و بر صحن نجف

امشب از عالم بالا خبری می آید

در پی تیرگی شب سحری می آید

هر کسی ز عالم بالا اثری می خواهد

گو بیاید که ز بالا اثری می آید

ص: 61

حرم کعبه ترک خورد و بهم باز آمد

همه گفتند که او از چه دری می آید؟

به خدا آینه آمد به جهان روی علی

که از آن ناحیه خیر البشری می آید

" چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی "

که در آن بر همه عالم پدری می آید

به دل اهل ولا عشق علی پا برجاست

به خدا در دو جهان پرچم حیدر بالاست

ای کعبه امشب ناز کن بر آسمان ها و زمین

محمد فردوسی

ای کعبه امشب ناز کن بر آسمان ها و زمین

از این که داری در بغل مرآت ربّ العالمین

ای مولد شیر خدا، ای رشک فردوس برین

وقت طواف روی حق، همراه جبریل امین

برگو به آواز جلی تحمید خود را این چنین

(لبّیک) ای جان جهان، مولا امیرالمؤمنین

در اعتکاف عاشقی، از یار استقبال کن

حجّت قبولِ حق شده، ای کعبه امشب حال کن

بت های کعبه بشنوید آمد خلیل بت شکن

احیاگر دین خدا ممدوح ذات ذو المنن

پرچم به دوش قافله یار نبی مؤتمن

در هر زمان و هر مکان آگه ز اسرار و علن

اوصاف او از حد برون مدحش فراتر از سخن

خُلقش حسن، خویش حسن، فرزند نیکویش حسن

از هیبت شیر خدا روی زمین افتاده اید

همراه کلّ انبیا ذکر علی سر داده اید

ای فاطمه بنت اسد، الحق که شیر آورده ای

فرمانروای معرکه، شیر دلیر آورده ای

بر خاتم پیغمبران امشب وزیر آورده ای

ص: 62

بر آسمان ها و زمین خیر کثیر آورده ای

بر شیعیان مرتضی امشب امیر آورده ای

بر آفتاب انبیا ماه منیر آورده ای

بازوی ختم المرسلین،جان رسول است این پسر

ابن عم و داماد او، زوج بتول است این پسر

ذکر زمین و آسمان،حیدر امیرالمؤمنین

ذکر همه پیغمبران، حیدر امیرالمؤمنین

ذکر لب پیر و جوان، حیدر امیرالمؤمنین

ذکری که می بخشد توان، حیدر امیرالمؤمنین

ذکری که باشد جاودان، حیدر امیرالمؤمنین

ذکری که شد اکسیر جان، حیدر امیرالمؤمنین

ذکر امیرالمؤمنین ذکر تمام ماسواست

هم ذکر کل ماسوا هم ذکر زیبای خداست

ای فاتح بدر و حنین،سردار خیبر یا علی

ای آن کسی که خفته ای جای پیمبر یا علی

یار ضعیفان جهان، خصم ستمگر یا علی

بر قلب دشمن می زنی همواره آذر یا علی

در جنگ خندق ضربه ات افضل ز محشر یا علی

آری فقط مخصوص تو شد نام حیدر یا علی

با رقص شمشیرت علی، دشمن فراری می شود

هر ضربه ای که می زنی آن ضربه کاری می شود

با چرخش چشمان تو دوزخ گلستان می شود

با یک نگاهت ذرّه هم مهر درخشان می شود

عقل بشر از درک تو همواره حیران می شود

یوسف اگر بیند تو را در چاه پنهان می شود

آدم به حقّ نام تو مشمول غفران می شود

نوح نبی با حرز تو ایمن ز طوفان می شود

عیسیَ بن مریم با دمش دم از تو هر دم می زند

ص: 63

موسی به ذکر "یا علی" پا در دل یم می زند

خورشید و ماه آسمان یک پرتویی از نور تو

دریای غفران الهی تا ابد منشور تو

آغوش گرم مصطفی گردیده امشب طور تو

هستی سلیمان جهان، خلق دو عالم مور تو

ایجاد می گردد عدم آقا به یک دستور تو

هر ذرّه در عالم بود فرمانبر و مأمور تو

مهرت شده گنجینه ی ما، یا امیرالمؤمنین

حک شد به روی سینه ی ما، یا امیرالمؤمنین

گر چه گنهکار و بدم امّا خریدارم شدی

دیدی غمین و بی کَسم، شمع شب تارم شدی

مشکل گشای عقده های این دل زارم شدی

در راه پُر پیچ و خم دنیا نگهدارم شدی

نازل شدی امشب طبیب قلب بیمارم شدی

با لطف خود در این سرای بی کسی یارم شدی

ای مأمن بیچارگان، الحق تویی خیر کثیر

من سائل کوی توأم یا مرتضی دستم بگیر

عالم امشب به علی می نازد

غلامرضا سازگار

عالم امشب به علی می نازد

آدم امشب به علی می نازد

همگان دور حرم می گردد

حرم امشب به علی می نازد

لوح از نام علی زینت یافت

قلم امشب به علی می نازد

آسمان سوده جبین بر خاکش

کعب_ه گردیده گریبان چاکش

زهی از دامن آباد حرم

پیر خلقت شده نوزاد حرم

یک علی در نگهش جلوه کند

هر که هر لحظه کند یاد حرم

علی از روز ازل بود علی

پس بگو آمده میلاد حرم

حرم از خاک علی خلق شده

ص: 64

او ز ن__ور ازل__ی خل_ق شده

مکه شد غرق تجلای علی

کعبه محو قد و بالای علی

به همه خلق بگویید: خدا

گشته مشتاق تماشای علی

حرم الله سراپا شده چشم

دوخته چشم به سیمای علی

چ__ار ارک_ان ح_رم زوارش

محو دیدار شده هر چارش

این همان جان رسول الله است

جان و جانان رسول الله است

نه فقط قاری قرآن گشته

بلکه قرآن رسول الله است

دست و شمشیر خدا در پیکار

شیر غران رسول الله است

احد و بدر و جمل پا بستش

عل_م فت_ح خ_دا در دستش

در تن ختم رسل تاب علی است

همه تاریکی و مهتاب علی است

وسعت ملک الهی بحری است

که در این بحر درّ ناب علی است

ناصر دین خدا، یار رسول

فاتح خیبر و احزاب علی است

مهر او دین رسول الله است

جان شیرین رسول الله است

رکن ارکان هدا کیست؟- علی

صورت و چشم خدا کیست؟- علی

آنکه در بستر پیغمبر خفت

جان خود کرد فدا، کیست؟- علی

آنکه با دست یداللهی او

عمرو افتاد ز پا، کیست؟- علی

هم_ه عالم ب_ه علی می نازد

گو: خدا هم به علی می نازد

علی از روز ازل حیدر بود

با خدا همدم پیغمبر بود

از زمانی که زمان خلق شده

هر زمان او به زمان رهبر بود

به همه عالم خلقت سوگند

که علی از همه عالم سر بود

آنک__ه ز آغ__از ول__ی ب__ود ولی

ص: 65

به خدا شخص علی بود علی

به خدا دین خدای متعال

به تولای علی یافت کمال

گر نخوانم ز علی کامم تلخ

گر نگویم ز علی نطقم لال

با علی بخت حقیقت در اوج

بی علی روح عدالت پامال

مهر او گر نبود توشۀ راه

همه طاعات گناهند گناه

روح من مرغ لب بام علی است

کوثر جان من از جام علی است

روز محشر چه هراسم ز جحیم

آتش خشم خدا رام علی است

بهترین ذکر علی نام خداست

بهترین ذکر خدا نام علی است

نام او زینت باب الله است

مهر او روح کتاب الله است

ای خداوند و خدا را بنده

ای به تیغ تو عدالت زنده

بندۀ پیشتر از بگذشته

حجةالله پس از آینده

مهر، تا بندۀ کوی تو نشد

در سماوات نشد تابنده

دهر ظرف کرم توست علی

حشر، زیر علم توست علی

ای در آغوش الهی جایت

بر سر دوش محمّد پایت

تو که هستی؟ تو که هستی؟ مولا

که فداییت شده زهرایت

تو خدا نیستی اما ز خدا

گشته لبریز همه اعضایت

نه فقط سینۀ ما از تو پر است

وسعت ملک خدا از تو پر است

تو ز مخلوق سری یا حیدر

نَفسِ پیغامبری یا حیدر

بشر و این همه آثار خدا

تو چگونه بشری یا حیدر

عمر تو بیشتر از ارض و سماست

تو به آدم پدری یا حیدر

ص: 66

آدم از خاک رهت آدم شد

تا عل_م در هم_ۀ عال_م شد

ای معطر ز گلت آب و گلم

نامت آوای طپش های دلم

من و مدح تو خدا می داند

از تو تا صبح قیامت خجلم

من چراغ همه جا خاموشم

آتشی ده که کنی مشتعلم

خ_ود ز پرون_دۀ خ_ود آگاهم

هر چه ام «میثم» این درگاهم

یا زادگه علی بود بیت الله

حبیب الله چایچیان(حسان)

محسن عرب خالقی

یا زادگه علی بود بیت الله

از کثرت اشتیاق، دیوار شکافت

تا این که ره وصال گردد کوتاه

مهمان چو در آغوش حرم جای گرفت

افکند خدای پرده بر سِرُّالله

در بسته و دیوار به هم آمده بود

جمعی همه خیره گشته بر آن درگاه

از راز و نیاز بنده و معبودش

در خلوت آن خانه نشد کس آگاه

در باز نشد گر چه بسی کوشیدند

هر دیده به صد سوال می کرد نگاه

هر جا سخن از قصه بیت الله بود

افتاد حکایت حرم در افواه

نومید شدند و مات و حیران ماندند

تا باز مگر خدای بگشاید راه

تا این که به پیش چشم حیرت زدگان

دیوار شکافت بار دیگر ناگاه

از بیت خدا برون یدالله آمد

لاحولَ و لا قوهَ إلّا بالله

شد حبس نفس ها چو جمالش دیدند

تا آینه گَرد غم نگیرد از آه

با بنتِ اسد خود اسدالله آمد

از بیت احد مهر درآمد با ماه

بوسند خلایق حجرالاسود را

ص: 67

چون یاد کنند از آن خط و خال سیاه

خاموش حسانا که مقام است بلند

ترسم بود این گفته کوتاه گناه

دنیای بی امام به پایان رسیده است

محسن عرب خالقی

دنیای بی امام به پایان رسیده است

از قلب کعبه قبله ایمان رسیده است

از آسمان حقیقت قرآن رسیده است

شأن نزول سوره «انسان» رسیده است

وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند

در قاب کعبه وجه خدا را نشان دهند

روزی که مکه بوی خدای اَحَد گرفت

حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت

دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت

خانه ز نام صاحب خانه مدد گرفت

از سمت مستجار، حرم سینه چاک کرد

کوری چشم هر چه صنم سینه چاک کرد

وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف کرد

وقتی علی به خانه خود اعتکاف کرد

وقتی خدا جمال خودش را مطاف کرد

کعبه سه روز دور سر او طواف کرد

حاجی شده است کعبه و سنت شکسته است

با جامه ی سیاه خود احرام بسته است

از باغ عرش رایحه نوبر آمده ست

خورشید عدل از دل کعبه بر آمده ست

از بیشه زار شیر شجاعت در آمده ست

حُسن خدای عزّوجل حیدر آمده ست

جانِ جهان همین که از آن جلوه جان گرفت

حُسنش «به اتفاق ملاحت جهان گرفت»

ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما!

ای منتهی به کوچه ی تو ردّ پای ما!

ای بانی دعای سریع الرّضای ما!

پیر پیمبران، پدری کن برای ما!

ص: 68

لطف تو بوده شامل ما از قدیم ها

دستی بکش به روی سر ما یتیم ها

پشت تو جز مقابل یکتا دو تا نشد

تیر تو جز به جانب شیطان رها نشد

حق با تو بود و لحظه ای از تو جدا نشد

خاک تو هر کسی که نشد کیمیا نشد

ای شاه حُسن! با تو «گدا معتبر شود»

آری! «به یُمن لطف شما خاک زر شود»

ای ذوق حُسن مطلع و حُسن ختام ما!

شیرینی اذان و اقامه به کام ما!

تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما

«ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما»

این حرف های آخر شعر است و خواندنی است

پای تو هر کسی که نماند نماندنی است

کعبه امشب در تو مرآت هوالله آمده

غلامرضا سازگار

کعبه امشب در تو مرآت هوالله آمده

آفتاب طلعت معبود با ماه آمده

روح شو سر تا قدم آغوش جان را باز کن

خانه زینت کن که صاحب خانه از راه آمده

با تمام رکن هایت ذکر یا حیدر بگو

صبح امیدت در آغوش سحرگاه آمده

خشت خشت کعبه را آید به گوش این زمزمه

م_ادرِ ج_ان محمّ_د اُدخلی یا فاطمه

الله الله ای حرم امشب تماشایی شدی

بود قدرت گم ولی امشب شناسایی شدی

با امیرالمؤمنین از انبیا و اولیا

دل ربودی همچنان گرم دل آرایی شدی

نور زهرا ریخته از عرش اعلا بر سرت

پای تا سر غرق در انوار زهرایی شدی

فاطمه، روشنگر اهل یقین آورده ای

ص: 69

مرحبا با خود امیرالمؤمنین آورده ای

ای حرم! مرآت رب العالمین است این پسر

جان احمد، روح قرآن، رکن دین است این پسر

ظاهراً یک کودک نوزاد می بینی ورا

در حقیقت مرشد روح الامین است این پسر

مؤمنین از چار سو دور حرم گردید جمع

ای همه مؤمن امیرالمؤمنین است این پسر

دیده روشن ای حَجر ای حِجر ای رکن ای مقام

یک ص_دا ب_ا همدگ_ر گویید یا حیدر سلام

می رود امشب به بام آسمان نور از حرم

با گل لبخند روید جای گل، حور از حرم

کوه های مکه بگرفتند ذکر «یا علی»

در زمین برخواسته تا آسمان شور از حرم

تا خدا از میهمان خود پذیرایی کند

ای همه اهل حرم دور از حرم دور از حرم

کعبه می گوید که دور کعبه را خلوت کنید

حلقه حلقه با هم از مولا علی صحبت کنید

سنگ های مشعر امشب ذکرشان«یا حیدر» است

هم صفا هم مروه امشب سعیشان با حیدر است

چار رکن کعبه افتادند بر پای علی

در درون بیت حتی ذکر بت ها حیدر است

نقش بسته روی هر سنگ حرم با خط نور

میهمان ذات پاک حق تعالی حیدر است

خالق دادار خلوت کرده امشب با علی

یا علی و یا علی و یا علی و یا عل_ی

کعبه سینه چاک کن تا حیدر آید از حرم

جان ختم المرسلین با مادر آید از حرم

مرتضی از کعبه می آید برون باور کنید

روی دست آمنه، پیغمبر آید از حرم

گر نبودی کفر، می گفتم به جرأت این کلام

ص: 70

در لباس بنده حی داور آید از حرم

اهل مکه وجه رب العالمین را بنگرید

مؤمنین روی امیرالمؤمنین را بنگرید

عیسی مریم بیا جان پیمبر را ببین

چشم شو سر تا قدم روح مصور را ببین

مریم امشب بوسه بر گیر از جبین فاطمه

عزت اقبال آن فرخنده مادر را ببین

فاطمه بنت اسد امشب شدی ام الاسد

برفراز دست، شیر حی داور را ببین

می سزد امشب به کعبه ناز بر مریم کنی

ناز ب_ر آدم فروش_ی، فخ_ر ب_ر عالم کنی

یا محمّد یا محمّد! جان جانت آمده

ای سراپا روح، میلاد روانت آمده

ذوالفقار نصرتت گردیده بیرون از غلاف

همره بنت اسد شیر ژیانت آمده

جانشین و بن عم و فرماندۀ کل قوا

سید و مولای کل خاندانت آمده

اذن ده تا از دهان گوه_ر فشان_د در برت

گرچه خود قرآن بوَد قرآن بخواند در برت

ای سراپا عضو عضوت آیت محکم علی

مهر تو آب حیات عالم و آدم علی

هم تو خود عبد رسول الله خواندی خویش را

هم خداوندیت داده خالق عالم علی

جز تو و احمد که یک جانید با هم در دو تن

انبیا آرند در پیش جلالت کم علی

پیشت_ر از صب_ح خلقت ب_ا محمّ_د زیستی

ای علی گر تو محمّد نیستی، پس کیستی؟

گر نمی دیدم که پیشانی نهادی بر زمین

فاش می گفتم خدایی یا امیرالمؤمنین

هر که هستم هر چه هستم، مهر تو دین من است

دین همین است و همین است و همین است و همین

ص: 71

دوستت دارم اگر سرتا به پا آلوده ام

دامن آلوده ام دیدی دلم را هم ببین

نیت و تکبی_ر و تسبیح و قیام من تویی

گر به دوزخ هم روم گویم امام من تویی

تو کریم عالم استی و کرامت حق توست

اختیار نار و جنت در قیامت حق توست

دستگیری از تمام انبیا و اولیا

چون کنی در عرصۀ محشر اقامت حق توست

گر هزاران بار غصب امامت حق توست

غاصب حق تو می داند امامت حق توست

جانشین ه_ر دو دنیای_ی رسول الله را

نسبت هارون به موسایی رسول الله را

چه شوی خانه نشین، چه برکشی تیغ از نیام

چه بری نان یتیمان، چه به کف گیری زمام

به خدا و انبیا و اولیای او قسم

تو امامی تو امامی تو امامی تو امام

تو امیرالمؤمنینی یا امیرالمؤمنین

جز به تو نام امیرالمؤمنین باشد حرام

ذکر آدم، ذکر خات_م، ذکر عالم، نام توست

خواندم و دیدم تمام نخل «میثم» نام توست

ماهِ مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان

سید رضا موید

ماهِ مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان

در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان

در توسل شبّر و شبّیر را با ما بخوان

«یا مَن أرجوهُ لکلِّ خیر» را با ما بخوان

با نمازی، با دعایی از گناهانت برآی

هم چنان بنت اسد بر درگه یزدان درآی

دانهٔ اشکی چنان آیینه صافت می کند

سوز آهی محرم بزم عفافت می کند

رو به مسجد کن ببین رحمت طوافت کند

ص: 72

ذات حق دعوت برای اعتکافت می کند

معتکف در مسجد آن چه دید جز آن جا نبود

اعتکاف هیچ کس چون مادر مولا نبود

مادری کاو را ببخشد عالیِ اعلی علی

پیش کعبه کس نداند حال او الّا علی

می رسد بر گوش جانش نغمه های یا علی

اعتکافش در حریم کعبه باشد با علی

چون سر آمد اعتکافش، عشق شد هم دوش او

تا برآمد آفتابی بود در آغوش او

ای حرم در باز کن جانانه را در بر بگیر

تیرگی بس، شمع با پروانه را در بر بگیر

چون صدف این گوهر یک دانه را در بر بگیر

خانه را بگشا و صاحب خانه را در بگیر

در ز دیوار حرم وا کن، به مردم در ببند

خود کمر در خدمت این کودک و مادر ببند

ای حرم! غسل زیارت کن جمالش را ببین

چهره ی چون ماه و ابروی هلالش را ببین

خط بکش بر روی بت ها و خط و خالش را ببین

بر سر دست رسول الله مقالش را ببین

کز زبور و مصحف و تورات ای جان جهان!

هر چه فرمایی بخوانم، گویدش قرآن بخوان

چون به رخسار پیمبر چشم حیدر باز شد

از نگاهش عقده ی غم به پیمبر باز شد

شهر علم مصطفی(ص) را بر جهان در باز شد

حجت داور لبش با نام داور باز شد

ای حریم کعبه! بشنو، این ندای دلنشین

آیه های مؤمنون را از امیرالمؤمنین

اختیارش با خدا و عالمش در اختیار

مرد میدان های علم و حلم و مجد و افتخار

ص: 73

ما عاشقیم و تا به قیامت یگانه ایم

سید محمد حسینی

ما عاشقیم و تا به قیامت یگانه ایم

ما از ازل برای ابد عاشقانه ایم

ما موج می زنیم به طوفان عاشقی

دریای احمریم ولی بی کرانه ایم

آواره ایم خانه به دوشیم بی کسیم

ما چون کبوتریم که دنبال لانه ایم

دلبر نگاهمان نکند گریه می کنیم

چون خواب کودکانه پی هر بهانه ایم

حتی برای بودن ما آیه آمده است

ماها یتیم و سائل این آستانه ایم

ما را خدا ز خاک بنی هاشم آفرید

پس تا ابد برای همین جاودانه ایم

با عشق می پریم پر و بالمان دهید

اشکی برای گریه امسال مان دهید

گنبد نشان بده که برایت کبوتریم

جلد حرم شدیم برای تو می پریم

ما مومن نفوذ نگاه شما شدیم

یک لحظه بی نگاه شما باز کافریم

دور از شما شمایل مرداب می شویم

وقتی کنار دست شماییم کوثریم

تو مالکی و ما همگی بنده توایم

تو حیدری و ما همه از نسل اشتریم

تبعیدی توایم به صحرا رسیده ایم

آقا اگر قبول کنی ما ابوذریم

یک شب به قوم و خویش خودت سر نمی زنی

دینی اگر حساب کنی ما برادریم

بالا پریده ام پر و بال مرا بچین

خیلی بزرگمان بکنی تازه نوکریم

ما سائلیم وقت رکوعت رسیده ایم

انفاق کن ولی خدا یا اباالکریم

ما بنده زاده ایم تو چاکر قبول کن

از نسل قنبریم تو قنبر قبول کن

ص: 74

غم در کنار چشم شما شاد می شود

یعنی خرابه ها به تو آباد می شود

دنیا به یمن روی شما در تحرک است

حتی نسیم هم ز شما باد می شود

چشمت خم شراب ولی کندوی عسل

باده فروش عشق تو قنّاد می شود

آواز خوان دکّه خیاطی محل

با یک نفس ز کام تو ارشاد می شود

هر کس اسیر عشق تو بود است یا علی

از قید و بند عالمی آزاد می شود

شاگرد روز اول درس محبتت

با اولین کلام تو استاد می شود

با یک اشاره ات همه شمشیر می کشیم

وقتی که پیر حضرت مقداد می شود

حالا مرید صبر توام یا باالحسن

ای پیر درد و غصه و غم یا ابالحسن

ای کعبه از حضور شما مفتخرترین

مکه به یمن شخص شما معتبرترین

کعبه برای روی شما سینه اش شکست

تو قلب شهر مکه شدی یا جگرترین؟

قبل از نزول، ترجمه مومنون شدی

در آیه های حضرت حق مستقرترین

پیروز تا همیشهٔ هر غزوه احد

ای سینه ات برای محمد سپرترین

از بس علاقه داشت محمد به روی تو

داماد او شدی و برایش پسرترین

هر روز ما برای شما جشن می شود

هر روز ما برای شما ای پدرترین

آواره بوده اند چه بسیار در پی ات

ما هم برای عشق شما در به در ترین

امشب بیا و آیه ای از مومنون بخوان

ص: 75

حزب خدا شدی و هم الغالبون بخوان

توحید نهد در دل کعبه قدم امشب

غلامرضا سازگار

توحید نهد در دل کعبه قدم امشب

بت ها همه گشتند به تعظیم، خم امشب

ارکان حرم دور حرم ذکر گرفتند

در کعبه فتاده است به سجده صنم امشب

بر گوش رسد زمزمه چشمه ی زمزم

تا صبح زند از اسدالله دم امشب

تبریک بگویید به کعبه که دوباره

گردیده به میلاد علی محترم امشب

تا فاطمه ی بنت اسد در حرم آید

ای اهل حرم دور شوید از حرم امشب

پیدایش سیمای خداوند مبارک

بر کعبه تماشای خداوند ، مبارک

امشب حرم از عرش سرافراز تر آمد

در بیت خدا روی خدا جلوه گر آمد

شمشیر خدا شیر خدا حیدر کرار

یا حامی جان بر کف پیغامبر آمد

یا آمنه ی بنت وهب زاده محمد

یا فاطمه ی بنت اسد را پسر آمد

یا فاتح بدر احد و خیبر و احزاب

یا شیر حق از بیشه ی فتح و ظفر آمد

ای بیت خدا روی خداوند مبارک

ای ختم رسل جان عزیزت به بر آمد

در کعبه ندا می رسد از خالق سر مد

میلاد علی باد مبارک به محمد

بت های حرم سوره ی توحید بخوانید

در مقدم مولا دُر تهلیل فشانید

میلاد علی را همه تبریک بگویید

از بنت اسد عیدی خود را بستانید

با دست علی تا به روی خاک بیفتید

در کعبه بمانید بمانید بمانید

ص: 76

امشب همه دور اسد الله بگیرید

از جانب ما نیز سلامش برسانید

با حمد حق از حلقه ی تهمت به در آیید

با مدح علی آتش دل را بنشانید

با دیدن آن قامت و آن طلعت نیکو

فریاد برآرید هوالحق و هو الهو

کعبه همه سر تا قدم آغوش گشوده

یا اینکه خدای حرم آغوش گشوده

الله که با دیدن توحید مجسم

در دامن کعبه صنم آغوش گشوده

میلاد علی آمده و عید کرامت

بر شیعه ی مولا ، کرم آغوش گشوده

دیگر نهراسد کسی از آتش دوزخ

زیرا که ریاض ارم آغوش گشوده

تا بنت اسد با اسدش از حرم آید

پیغمبر اکرم زهم آغوش گشوده

با جام ولایت شده سرمست محمد

دل داده به شوق علی از دست محمد

سر تا به قدم گشته نبی چشم که باید

از کعبه برون بنت اسد با اسد آید

تکبیر بگویید که آن چشم خداوند

چشمی به گل روی محمد بگشاید

تکبیر بگویید که با خواند قرآن

هم جان نبی بخشد و هم دل برباید

تکبیر بگویید که مولا علی آمد

تا زنگ غم از قلب محمد زداید

تکبیر بگویید که با حسن خدایی

امروز خدا را به محمد بنماید

احمد به بغل آنچه که بایست گرفته

یا جان خودش را به سر دست گرفته

از خالق دادار بپرسید علی کیست

از احمد مختار بپرسید علی کیست

جز شخص علی شخص علی را نشناسد

ص: 77

از حیدر کرار بپرسید علی کیست

در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب

از تیغ شرر بار بپرسید علی کیست

از چاه و شب و نخله ی خرما و بیابان

از شمع شب تار بپرسید علی کیست

شمیر به دشمن دهد و شیر به قاتل

از قاتل خونخار بپرسید علی کیست

آیینه ی ذات ازلی را چه بخوانند

خلقت همه مانند علی را چه بخوانند

آیینه معبود علی بود علی بود

سر منشاء هر جود علی بود علی بود

رکن و حرم و حجرو صفا مروه و مسعا

سجده علی و ساجد و مسجود علی بود

هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن

هم شاهد و مشهود علی بود علی بود

بعد از همه ایجاد علی هست علی هست

پیش از همه موجود علی بود علی بود

روزی که نه روز و نه شبی بود به عالم

والله علی بود علی بود علی بود

با این همه عبد است خدا نیست خدا نیست

عبدی که زمعبود جدا نیست جدا نیست

او کیست زکات است و صلات است و صیام است

تکبیر و رکوع است و سجود است و قیام است

سوگند به قرآن که علی بعد محمد

بر خلق امام است امام است امام است

دوزخ به محب وی و جنت به عدویش

والله حرام است حرام است حرام است

سنی اگر انصاف دهد لحمک لحمی

در بحث تمام است تمام است تمام است

ص: 78

من حیدریم حیدری ، اینم به همه عمر

پیوسته مرام است مرام است مرام است

روزی که در ایجاد نه آب و نه گلم بود

او از کرم خویش خریدار دلم بود

در بیشه سبز نبوی شیر علی بود

بر فرق ستمکاران شمشیر علی بود

تا سینه بیداد گران را بشکافد

در ترکش تقدیر خدا تیر علی بود

قرآن کریمی که به دوران نبوت

با نطق محمد شده تفسیر علی بود

نفس است که بندد همه را در غل و زنجیر

مردی که ورا ست به زنجیر علی بود

تهلیل برآید که تهلیل جز او نیست

تکبیر بگویید که تکبیر علی بود

واللهِ همین است همین است همین است

تا دین خدا هست علی رهبر دین است

ای پیش قدت کعبه برافراشته قامت

ای یافته زینت به وجود تو امامت

در سایه توحید تو توحید سرافراز

از بازو و شمشیر تو دین یافت سلامت

تو با حق و حق دور تو گردیده هماره

امروز نه ، فردا نه ،که تا صبح قیامت

از ما همه در محضر تو عجز و توسل

از تو همه درباره ی ما لطف و کرامت

این کل بهشت است که در حشر گذارند

پیشانی ما را به ولای تو علامت

مرغ دل ما ساکن بام حرم تو است

آیین علی دوستی ما کرم تو است

من کیستم ؟ عالم به تولای تو نازد

حور و ملک ،آدم به تولای تو نازد

ص: 79

هم موسی عمران به ولای تو کند فخر

هم عیسی مریم به تولای تو نازد

زهرا به فدای تو کند جان گرامی

پیغمبر اکرم به تولای تو نازد

قرآن شده در مدح و ثنای تو مزین

زیرا که خدا هم به تولای تو نازد

با الله قسم لطف و عطایت نشود کم

بگذار که میثم به تولای تو نازد

بگذار که تا هست به لب نطق و بیانم

پیوسته شود مدح تو جاری به زبانم

حریم کعبه را بنگر، که دارد منظری جالب

حسان

حریم کعبه را بنگر، که دارد منظری جالب

ملائک با ادب استاده، صف در صف به هر جانب

زمین همواره کسب نور اگر از آسمان می کرد

بود نور زمین امشب، به نور آسمان غالب

همان کو جذبه مهرش، مدار کهکشان ها شد

کنون بر قبله گاه دل، شهاب حسن او ثاقب

یدالله و امین الله و سر الله می آید

که شد میلاد مسعود علی بن ابی طالب

چه مهماندار و مهمانی، چه دلداری چه جانانی

همه جان ها بدو قربان، همه دل ها به او راغب

بدون حبّ او ایمان، به دل ها ره نمی یابد

بدون عشق او انسان ز کوثر کی بود شارب؟

خدای او نمی خواهد، عبادت بی مودّت را

که اجر مصطفی در هر عبودیّت بود واجب

علی ایمان علی قرآن علی در هر عمل میزان

علی بر انس و جان شاهد، علی روز جزا حاسب

به خلوتگاه الاّ هو، صراط مستقیم است او

ص: 80

ولای او بود شرط قبول توبه تائب

حریم کعبه همچون جسم بی جان بود پیش از این

خدا از نفخه رحمت، دمیدش روح در قالب

حریم کعبه پیش از این که بی نام و نشان بودی

ز لوح یا علی امشب معیّن شد و را صاحب

امیر المومنین فاروق و صدّیق است القابش

نباشد سارق القاب او، جز کافری کاذب

علیٌّ حبّه جنّة امام الانس و الجنّة

قسیم النّار والجنّة نبی را اوّلین نایب

نگر بر بت شکن حیدر، به روی دوش پیغمبر

بود یک روح و دو پیکر، عیان زین منظر جالب

اگر مظلوم شد قرآن، بود مظلوم اول او

که خود معنای قرآن است و قرآن را بود کاتب

علی پیروز میدان ها، علی شبگرد ویران ها

علی ما فوق انسان ها علی مطلوب هر طالب

شگفت از قدرت صبرش که پیش چشم عین الله

حریم عصمت اله را بسوزاندی یکی غاصب

حسانا پرده از این راز عالم سوز بردارد

چو آید حجّت آل محمّد، مهدی غایب

مدح

چیزی به جز نامت برای ما سند نیست

علی اکبرلطیفیان

چیزی به جز نامت برای ما سند نیست

جز حرف عاشق هیچ چیزی مستند نیست

این خانه لو رفته ست در جمع گدایان

اینجا کسی که دست خالی میرود نیست

بیچاره ای دیدم نشسته در مسیرت

بیچاره جز اینجا که جایی را بلد نیست

گیرم بخواهم بشمرم فضل علی را

اندازۀ فضل و کراماتش عدد نیست

وقتی شنیدم مادر شیر است نامش

ص: 81

فهمیدم اصلا فاطمه، بنت اسد نیست

به وصف ذاتش آیه ای نزدیکتر از

این آیه های قل هو الله احد نیست

این قلب من میل نجف دارد دوباره

راهی برای این دلی که میطپد نیست؟

ما تجربه کردیم چندین بار، دیدیم

پشت در این خانه هم انگار بد نیست

این آبروداری که ماها میشناسیم

هرچه بلد هست آبروریزی بلد نیست...

پیغمبران عرش نشین در تحیُرند

وحید قاسمی

پیغمبران عرش نشین در تحیُرند

بر ساحتِ مقام شما غبطه می خورند

نوح نبی برایِ مدارایِ سرنوشت

بر بادبانِ کشتیِ خود «یاعلی» نوشت

نور محبت تو به یونس حیات داد

او را ز دخمه ی دلِ ماهی نجات داد

موسی برای معجزه ی ادعای خویش

با ذکر «یاعلی» به زمین زد عصای خویش

داوود اگر صدایِ خوشی دارد از شماست

او ذاکر بزرگترین هیئتِ خداست

لقمان نشست محضرتان و فخیم شد

او پایِ منبر سخنانت حکیم شد

یعقوب با توسلِ بر تو شفا گرفت

بر چشم، خاکِ پایِ تو را توتیا گرفت

یوسف اگر ز چاهِ حسادت رهیده شد

با یک نخ از عبایِ تو بیرون کشیده شد

باد صبایِ مُلک سلیمان، شمیم توست

قالیچه ی پرنده ی او هم گلیم توست

ذکرلبانِ صالح و ادریس یا علی ست

پیر طریقِ بندگی أنبیا علی ست

عبد دربار توام، بنما نگاهی یا علی

مهدی علی قاسمی

عبد دربار توام، بنما نگاهی یا علی

بنده ی زار توام ، بنما نگاهی یاعلی

ص: 82

دستهایم را بگیر از روی لطف ای ذوالکرم

کلبِ دربار توام ، بنما نگاهی یاعلی

سرپرستی کرده ای بر این گدایت در عوض...

...من فقط عار توام ، بنما نگاهی یاعلی

حتم دارم که میایی و مرا هم می خری

بین بازار توام ، بنما نگاهی یاعلی

هرکه آمد در نجف از هیبتت در سجده رفت

ساجدِ خوار توام ، بنما نگاهی یا علی

کاش روزی را ببینم ، که چو میثم آخرش...

...بر سر دار توام ، بنما نگاهی یاعلی

فاطمه کرده مرا دیوانه ی کوی حسین

بر سر کار توام ، بنما نگاهی یاعلی

تا دم مرگم دو چشمم بر در است و منتظر...

...بهر دیدار توام ، بنما نگاهی یاعلی

روزگارم با غلامی علی سر می شود

علی اکبر لطیفیان

روزگارم با غلامی علی سر می شود

هر که را دیدم علی را دیده نوکر می شود

بنده زاده بنده ای دارم که دارد مثل من

چاکری از چاکران کوی حیدر می شود

جای آن دارد بگیرم حلقه دارش کنم

حلقه ای را که ز گوش بندگی در می شود

شان او را نه قلم کافی ست نه دفتر نه فهم

شان سلمانش فقط صدجلددفتر می شود

نفس مثل خیبر است و هیچکس فتاح نیست

فتح این قلعه فقط با دست حیدر می شود

یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن

این چه موجودی ست هم اول هم آخر می شود

از همینجا میشود فهمید-با مهر علی-

ص: 83

عاقبت این عاقبتها خیر یا شر می شود

محضر یاد علی و محضر "نادعلی"

هر که آدم میشود ازاین دو محضر می شود

ذات فیاض "امین الله" " امینی" پرور است

هر که شد خورشید ذاتا ذره پرور می شود

قدر زر را زرگر شناسد قدر زهرا را علی

علتش این است داماد پیمبر می شود

بیشتر کار برادر را برادر میکند

حق بده پس باتو پیغمبر برادر می شود

کار خیر ما کنار حب تو میایستد

دوبرابر, سه برابر....صد برابر می شود

معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست

دلدل ات رد میشود سنگ همه زر می شود

تو میان خانه هم باشی همه ذبح تواند

تو به خیبر هم نیایی فتح خیبر می شود

هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت

با تو بیعت میکند بعدا پیمبر می شود

دوستی از دوستان دوستان تو اگر

در جهنم هم که باشد آخرش در می شود

طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام

کودک است امروز, در آینده قنبر می شود

این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد

سنگ را اینجا بیندازند گوهر می شود

زان طرف سنگ نشانی هم ندارد فاطمه

زین طرف دارد کف صحن تو مرمر می شود

"باز با....." نه , باز اینجا با کبوتر میپرد

شاه اینجا همنشین چند نوکر می شود

حال من چون حال بیماری است زیر دست تو

هر چه بدتر میشود انگار بهتر می شود

ذوالفقاری که حق به لب دارد

ص: 84

قاسم صرافان

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می زد

لشکری صف نبسته جا می زد

شکل لا بود و از فنا می گفت

با علی بود و از خدا می گفت

تا که در دستهای حیدر بود

صحنه ی رزم، روز محشر بود

تیغ در پنجه های حیدر گشت

یک نفر آمد و دو تا برگشت

تیغش از بس سبک رها شده بود

تن دوان بود و سر جدا شده بود

تن دوان بود و بی خبر که چه شد؟

در هوا گیج مانده سر که چه شد؟

تا علی عزم سر زدن کرده

ملک الموت هم کم آورده

ضربدر بین ضربه ها می زد

اینچنین سر دو تا دو تا می زد

با هم افتد دو سر، نگو لاف است!

کمترش پیش حیدر اسراف است

شیر مست است و تیغ در دستش

جام در دست و عشق سر مستش

شور مولاست این ولی از توست

فاطمه! مستی علی از توست

«یا علی» گفته عشق در آغاز، تا که این قدر ماندگار شده

قاسم صرافان

«یا علی» گفته عشق در آغاز، تا که این قدر ماندگار شده

هر کسی با ابوتراب نرفت، به هوا رفته و غبار شده

کعبه برخاست احترام کند، لب گشوده ست تا سلام کند

او هم از سینه چاکی ش پیداست که به عشق شما دچار شده

کاش می شد که در سکوتی ژرف به تماشا نشینمت اما

چه کنم با لغات مستی که در صف ذهن من قطار شده

ص: 85

عشقِ مالک، امیرِ عماری، طعم شیرینِ درد تماری

آن یکی زیر سایه ات سردار، این یکی پیر سر به دار شده

نظرت ذره را ابوذر کرد، عشق را اعتبار قنبر کرد

کوه زر شد دل ابوذرِ تو، قنبرت شاه تاجدار شده

عَمرو! پیکار با حریفان، نه، پهلوان! کشتن ضعیفان، نه

مردن آنهم به دست های علی ست که برای تو افتخار شده

لرزه بر قامت زمین انداخت، پای تا در رکاب زین انداخت

دشت لرزید، همه فهمیدند، میر بر مرکبش سوار شده

هر کسی سر به عاشقی نسپرد، مرده است و دوباره خواهد مرد

هر کسی عشق در دلش خشکید، قسمتش تیغ آبدار شده

همه را بی قرار کرده علی، با دو تیغش دو کار کرده علی

دشمنش سهم ذوالفقار شده، دوست با ابرویش شکار شده

یا دلم می شود علی آباد، یا خرابات، هر چه بادا باد!

مست، جان را به جام می بازد، عاشقان! نوبت قمار شده

زر بگیرند کاش دستش را آن که این قدر خوب سنگم زد

ابروی راستم شکست آری! در عوض شکل ذوالفقار شده

بوی عطر علی ست می آید، این جوانمرد کیست می آید؟

شال سبزش به عاشقان فهماند: نو بپوشند، نوبهار شده

جان ما جانانه ما را آبرو بخشیده است

ولی الله کلامی زنجانی

جان ما جانانه ما را آبرو بخشیده است

این دل دیوانه ما را آبرو بخشیده است

باب شه باز است، مهمان می پذیرد،خوب و زشت

لطف صاحب خانه ما را آبرو بخشیده است

دست رد کی می زند بر سینۀ سینه زنان

ص: 86

رأفت شاهانه ما را آبرو بخشیده است

دور شمع حُسن مولا، سوختن آداب ماست

شیوۀ پروانه ما را آبرو بخشیده است

با امیدی در ردیف تشنگان کوثریم

ساقی و پیمانه ما را آبرو بخشیده است

جرعه نانوشیده بانگ عاشقی سر داده ایم

نعرۀ مستانه ما را آبرو بخشیده است

یا علی ما را سفارش کن به دلبندت حسین

عشق این دردانه ما را آبرو بخشیده است

سرّ توحید احمدی این ست: که علی را فقط خطاب کند

قاسم صرافان

سرّ توحید احمدی این ست: که علی را فقط خطاب کند

عرصه ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند

آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست

شیر حق این چنین که می غرّد آمده قلعه را خراب کند

روح انگار روح تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت

تا که در عرش، عکسِ حیدر را _ درِ قلعه به دست _ قاب کند

با دَم یا علی به هر دو دَمش، با هجوم سریع و پشت همش

ذوالفقار برهنه کاری کرد، ملک الموت اعتصاب کند

می پری آن طرف سواره، ولی عمرو! آن سوی خندق است علی

جنگجویی ندیده ام چون تو سوی مرگش چنین شتاب کند

دلت از او شنید و نرم نشد؟ پیش خورشید بود و گرم نشد؟

پس لب ذوالفقار او تنها می تواند تو را مجاب کند

فرق او را شکافتی، بشکاف! مُحرِم است او و خواست قبل طواف

در وضویش به رسم عاشق ها روی خود را به خون خضاب کند

ص: 87

تیغ بر عمرو، پهلوان حیدر آن چنان زد که حضرت داور

ضربه ی روز خندقِ او را، بهترین ضربه انتخاب کند

در میان عرب خبر پیچید، در دلش هر مبارزی فهمید

خاک خود را به باد خواهد داد رزم اگر با ابوتراب کند

همه دیدند امیر می آید زودتر از غدیر می آید

کی شود یک امینیِ دیگر شرح آن ضربه را کتاب کند؟

بیشتر بین عاشقانِ علی، حرف سلمان و مالک است ولی

رقص خرمافروش بر سرِ دار، دل ما را همیشه آب کند

بعد یک عمر ذکر یا حیدر مطمئنیم ساقی کوثر

به دل کوزه گر می اندازد خاک ما ساغر شراب کند

قلب ما در لحد که می بویند، به رقیب و عتید می گویند

بنده ی حیدرند بگذارید او بیاید خودش حساب کند

شعرم از برق ذوالفقار رسید، روشن و گرم و بی قرار رسید

تا به ذره نگاه یار رسید، می رود کار آفتاب کند1

شعر شمعی برای تو که نشد، قد گلدسته های تو که نشد 2

شادم اما، مگر شنیده کسی شاعرش را علی جواب کند؟

×××

1- (به ذره گر نظر لطف بوتراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند)

2-اشاره به زمزمه ساده و خالصانه شمع سازی که مورد عنایت مولا قرار گرفت:

شمع می سازم برایت یا علی / قد این گلدسته هایت یا علی

بود نام ایزد تعالی علی

سید محمد علی ریاضی یزدی

بود نام ایزد تعالی علی

تقدس علی و تعالی علی

به خط خدا صدر لوح قضا

ص: 88

بود طوق زرین طغری علی

در آن حد که ممکن به واجب رسد

کسی را ندیدند الا علی

به هنگام اعجاز موسی به مصر

درخشید از دست موسی، علی

چه نام علی زیور نام هاست

بود سر تعلیم اسما علی

توان دید روی خدا را به خواب

شبی گر در آید به رؤیا علی

اگر سجده بردند جمعی غلات

به آن مظهر ذات یکتا علی

خدا را بخوانید روز شمار

به اسمی ز اسماء حسنی علی

خطائی اگر رفت معذور دار

به آن وجه عالی و اعلی علی

همه بندگانیم خسرو پرست

بود شاه ما در دو دنیا علی

نه امروز میزان اعمال اوست

که میزان عدل ست فردا علی

ز اوج فصاحت چو وحی خدا

نه همدوش دارد نه همتا علی

ز رحمت فشاند به پای یتیم

سرشگی چو عقد ثریا علی

حدیثی نوشتند با خط زر

به دیباچۀ مدح مولا علی

که گفتیم با هم رسول خدا

به وقت خداحافظی یا علی

پیمبر ز معراج چون بازگشت

بفرمود سر مگو یا علی

مسیحا اگر مرده را زنده کرد

دمد جان به انفاس عیسی علی

ز هیبت شکافد دل شیر را

به تیغ دو دم روز هیجا علی

نماز از علی رنگ جاوید یافت

که زد رنگ خون بر مصلا علی

محمد چو مرآت ذات خداست

محمد نما شد سراپا علی

بدوشی که مهر نبوت زدند

ص: 89

به امر نبی می نهد پا علی

خراباتیان راست پیر مغان

به میخانۀ عشق مینا علی

گره گر به کارت زند روزگار

بگو یا علی، تا کند وا علی

علی شهر علم نبی را در است

خرد قطره ای هست دریا علی

گذاریم پا بر سر آفتاب

بگیرد اگر دستی از ما علی

«ریاضی» توسل بجو تا کند

در آئینۀ جان تجلی علی

ستاره خاک نشینِ درِ سرای علی ست

حمید رمی

ستاره خاک نشینِ درِ سرای علی ست

ستاره هیچ، که عالم به زیر پای علی ست

ملائکه همه انگشت بر دهان دارند

در آن زمان که صدای خدا صدای علی ست

قنوت نافله هایش ستون عرش خداست

که عرش محو تمنای ربنای علی ست

عدالتی که پس از او به زیر خاک افتاد

به دست صاحب الامر است، او به جای علی ست

تمام آن چه که آورده حضرت احمد

فقط به نام علی و فقط برای علی ست

خدا به وقت شهادت حرم برایش ساخت

تمام خاک نجف، خاک کربلای علی ست

علیِّ عالی اعلاست حضرت حیدر

بهشت گوشه ای از صحن با صفای علی ست

قسم به حق که خدا خون بهای کرب و بلاست

امام کرب و بلا، خون و خون بهای علی ست

اَلا محب علی پیرو ولایت باش

که پای رهبرمان روی جای پای علی ست

تمام قافیه هایم فدای نامش باد

که بیت آخر این شعر، ابتدای علی ست

ص: 90

(اسیر) هر چه که گفتی اگر چه تکراری ست

تمام، ذره ای از قوس حرف یای علی ست

من ار به قبله رو کنم، به عشق روی او کنم

فؤاد کرمانی

من ار به قبله رو کنم، به عشق روی او کنم

اقامۀ صلوة را به گفتگوی او کنم

گر از وطن سفر کنم سفر به سوی او کنم

ز حج و بیت بگذرم طواف کوی او کنم

کز احترام مولدش حرم شده است محترم

الا که رحمت آیتی ز رحمت علی بود

همه کتاب انبیا حکایت علی بود

بهشت و هر چه اندر او عنایت علی بود

اجلّ نعمت خدا ولایت علی بود

در این ولا بگو نعم، که هست اعظم نعم

شهی که از لسان او خدا کند خطاب را

به حکم او به پا کند قیامت و حساب را

به حبّ و بغض او دهد، ثواب را عقاب را

منزّه است از آن که من بخوانم آن جناب را

خدیو دولت عرب امیر کشور عجم

ببخشد از تبسّمی، وجود ممکنات را

ستاند از تکلّمی قرار کائنات را

ز لطف و قهر می دهد حیات را ممات را

اگر ز حال ما سوا بگیرد التفات را

به یک اشاره می زند بساط کون را به هم

بهشت را بهشته ام، بهشت من علی بود

علی ست آن که از رخش بهشت منجلی بود

به غیر، دیده داشتن، نشان احولی بود

کسی ست عاشق ولی که ناظر ولی بود

ص: 91

به دست دیگران دهد کلید گلشن ارم

به زندگی از آن خوشم که زندگی ست داد او

بدان امید جان دهم که جان دهم به یاد او

به عیش و طیش و نیک و بد، خوشم در انقیاد او

الا مراد عاشقان همه بود مراد او

چه در تعب چه در طرب چه در نعم چه در نقم

تو ای علی مرتضی که نفس پاک احمدی

چو نفس پاک احمدی ظهور ذات سرمدی

ز هر علل منزّهی ز هر خلل مجرّدی

به ظاهر محمدی تو باطن محمّدی

نبی به جسم ظاهرت خطاب کرده ابن عم

بر بلندای فلک ذکر ملائک یا علی ست

سید حسن خوشراد

بر بلندای فلک ذکر ملائک یا علی ست

هر که گوید یا علی، در روز محشر با علی ست

در طواف کعبه گر با دیده ی دل بنگری

هر طرف آئینه ای باشد کزان پیدا علی ست

گر خدا خوانم علی را، کفر باشد کفر محض

به که گویم المثنای حق یکتا علی ست

ای یهودی، ای مسیحی، ای مسلمان، ای فلان!

رکن کعبه، چلچراغ مسجد الاقصی علی ست

در شب معراج احمد نور از لب نور بود

دید در افلاک، ماه لیلة الاسرا علی ست

مردگان دم می گرفتند ز عیسای مسیح

غافل از آن که مسیحای دو صد عیسی علی ست

اوست سرّ اسم اعظم، واقف است او بر امور

راز پنهان در عصای پنجه ی موسی علی ست

با علی بودن علو و عزت و آزادگی ست

ص: 92

جبرئیل عرش را استاد بی همتا علی ست

خواستگاران فراوان داشت دخت مصطفی

از خدا دستور آمد همسر زهرا علی ست

بر فراز آسمان ها هم حکومت حق اوست

حاکم و فرمانروای عالم بالا علی ست

قدرت کل دُوَل، از ناخن او کمتر است

امپراطور بلند آوازه ی دنیا علی ست

از غدیر خم چه می دانی؟، نمی دانی بدان

بعد پیغمبر امام و رهبر و مولا علیست

ای که هی دم می زنی از اولی و دومی

بشنو ای ابله، ولی مسلمین تنها علی ست

اوست باب الّه، باب العشق، باب المعرفت

شیعیان باب گرام زینب کبری علی ست

تا ابد پروندۀ شیعه بدون خدشه است

قاضی دیوان کیفر، صاحب الامضاء علی ست

باز مرا سوی لبِ خُم کشید

قاسم صرافان

باز مرا سوی لبِ خُم کشید

قصه ی دریا به تلاطم کشید

آمد و طوفان من آغاز شد

باز دری رو به دلم باز شد

ساقی افلاک! سلامٌ علیک!

ای پدر خاک! سلامٌ علیک!

وای اگر باز جوابم دهی

شعر بخوانم، تو شرابم دهی

دست تو را عشق که بالا گرفت

دست تو نه دست خدا را گرفت

بر نکش از چهره تو کامل نقاب

تا نپرستند تو را بوتراب!

روح امین پیش تو پر باز کرد

با تو محمد سخن آغاز کرد

نوح شده غرق تو ای ناخدا

کشتی او را برسان تا خدا

قطره تو را دیده و دریا شده

ص: 93

«خاک ضعیف از تو توانا شده»

بَه! بِه تو و تیغ بلاجوی تو

شیری و شیران همه آهوی تو

بر سر ذوق آمده پروردگار

بس که می آید به تو این ذوالفقار

کار هزار آیت اعظم کنی

گوشه ی ابرو تو اگر خم کنی

ای خط توصیف تو بی خاتمه

جلوه ی ظاهر شده ی فاطمه

اول و آخر سر یک موی تو

ظاهر و باطن تو و بانوی تو

کشتی خلقت به هدف می رسد

تا که به ایوان نجف می رسد

در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر

صائب تبریزی

در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر

در حریم قدس یک پروانه ات روح الامین

موجه ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم

رشته ای از تار و پود جامه ات حبل المتین

بهترین خلق بعد از بهترین انبیا

ابن عم مصطفی داماد خیرالمرسلین

نقطه ی بسم اللهی فرقان موجودات را

در سواد توست علم اولین و آخرین

چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست

جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین

گر ما با علی باشیم در دنیا علی با ماست

ولی الله کلامی زنجانی

اگر ما با علی باشیم در دنیا علی با ماست

نه تنها اندر این دنیا که در عقبا علی با ماست

علی با حق و حق با او گواهم پنح دم یا هو

به ابجد سیر کن تا بنگری معنا، علی با ماست

مسیح از مرتضی پرسید راه آسمان ها را

ص: 94

بگو بر پیروان مکتبِ عیسی علی با ماست

ز لطفش نامهٔ اعمال شیعه می شود اصلاح

علی پرونده ها را می کند امضا، علی با ماست

خروشان موج در پیش و از طوفان چه می ترسی

بگو یک یا علی و بگذر از دریا علی با ماست

تعال الله ولایت بر سر ما سایه گسترده

تو بنشین مدعی در سایۀ طوبا علی با ماست

شهیدان بر در و دیوار این کاشانه بنوشتند

قسم بر همت مردانۀ زهرا علی با ماست

به عالم تا قیامت کشور ما ناز خواهد کرد

و بر این ناز می نازیم چون مولا علی با ماست

دل اهل ولا را گر هزاران بار بشکافی

در او بینی نوشته با خط خوانا علی با ماست

به شیطان بزرگ و کوچک دوران بگو ما را

هراسی نیست از تهدید امریکا علی با ماست

به کعبه زاده شد تا قبلۀ دل ها شود حیدر

قسم بر احترام مسجد الاقصی علی با ماست

دعای اعتکاف مادرش شد مستجاب آن شب

شنید از هاتف غیبی، مکن پروا علی با ماست

شب معراج طاها مرتضی را در فلک می جست

ندا آمد حبیب ما بیا بالا علی با ماست

"کلامی" با علی بودن به محشر عالمی دارد

بگو ای دل مکن اندیشۀ فردا علی با ماست

رمز حیات، قبضه شمشیر مرتضاست

یاسر حوتی

رمز حیات، قبضه شمشیر مرتضاست

هفت آسمانیان، همه تسخیر مرتضاست

قرآن؛ زلال آینه، تصویر ناب؛ اوست

هر آیه آیه؛ آینه، تفسیر مرتضاست

ص: 95

جنات عدن، روضه رضوان، بهشت قرب

در سایه سار شاخهٔ انجیر مرتضاست

این که خدا به دیده مردم بزرگ شد

تأثیر جاودانه تکبیر مرتضاست

صبرش شبیه ضربه خندق ستودنی ست

آری؛ بقاء شیعه به تدبیر مرتضاست

سلطان عشق..! حضرت والا مقام ها...!

تسیلم تو، شکوه تمام سلام ها

ای میوه رسیده باغ خدا علی

آب و غذای سفره اهل ولا علی

بدر و حنین و خیبر و خندق که جای خود

تنزیل آیه های علق در ح__را ... علی

س_ّر عظیم لیلة الاسراء؛ عروج بود

من نف_ْس ظاهری محمد الی...علی

تفسیر ناب سوره توحید ؛ می شود...

...تلخیص در عبارت یک جمله "ی_ا عل_ی"

با نوح و با کلیم و مسیحا و با کلی_م

هر جا تو دیده می شوی در هر کجا علی

تو در کمال مطلق و انسان کاملی

در مشکلات سخت؛ تو حلّ المسائلی

چیزی شبیه رایحه ای می وزید و رفت

شب ها به شانه؛ نان و رطب می کشید و رفت

افسوس قدر و منزلتش را نداشتند

تا در جوار کوثر خود آرمید و رفت

زهرا همان علی و علی نیز فاطمه است

شکر خدا فراق به پایان رسید و رفت...

مردی که شاهد صدمات مدینه بود

یک روز مرد... و در سحری شد شهید رفت

گر چه کنار بسترش از مردها پر است

اما؛ دریغ محسن خود را ندید و ... رفت

غیر از علی به عام امکان مدار نیست

ص: 96

خلقت بدون اسم علی استوار نیست

جوشد ز سینه حب ولای تو یا علی

محمود ژولیده

جوشد ز سینه حب ولای تو یا علی

پیچیده در صدام صدای تو یا علی

هرگز بدون حب تو آدم نمی شدم

مسجود خلقتم به ولای تو یا علی

تصویر تو به سینه ی ما نقش بسته است

مائیم و مهر و عشق و صفای تو یا علی

از زادگاه حضرت تو قبله ی نماز

وی انبیا جمله گدای تو یا علی

نفسم بدون نور تو ابلیس می شود

با تو شود انیس خدای تو یا علی

بالای دست های من امشب فرشته ها

پر می کشند زیر لوای تو یا علی

امشب فرشته های مقرب دعا کنند

شاید کشند پر به هوای تو یا علی

بی نام تو جواب مرا هم نمی دهند

حتی به لیل قدر خدای تو یا علی

ای فاتح بزرگ شب بدر مصطفی

گوید خدا سلام و ثنای تو یا علی

طوفان برای توست نسیمی نشاط بخش

شب سائل نسیم صبای تو یا علی

دست فلک به پای رکابت نمی رسد

دشمن کجا و سرعت پای تو یا علی

از تیغ بدر خون ابو جهل می چکد

این هم یکی از معجزه های تو یا علی

امشب که دشمنت به سزای عمل رسد

لبخند فاطمه است سزای تو یا علی

معراج هم به زلف ولای تو بسته است

خلقت بهانه ایست برای تو یا علی

ص: 97

امر تمام مشرق و مغرب به دست توست

فوق عوالم است عطای تو یا علی

روی تو قبله گاه شهیدان بدر شد

دیدند اهل بدر لقای تو یا علی

از چاه بدر علقمه سیراب می شود

از مشک های زیر عبای تو یا علی

عباس از شجاعت تو درس رزم دداد

صحرای بدر کرب و بلای تو یا علی

تو از نجف بیایی و زهرایت از بقیع

روزی که او شود به فدای تو یا علی

در زی___ر زل__ف، روی تو بین__د گ_ر آف_____تاب

عاشق اصفهانی

در زی___ر زل__ف، روی تو بین__د گ_ر آف_____تاب

ب___ی پ_____رده جل___وه گ__ر نشود دیگر آف____تاب

روزی ک___ه در درون دل م______ن درآم______دی

ب__یرون ن__کرده ب_ود س_ر از خ__اور آف______تاب

ب__ی پ__رده وق___ت ص__بح بی_____ا ب_ر کن__ار ب_ام

ت__ا ب_از پ_س ک_شد س_ر از ای_ن م_نظ_ر آف___تاب

در مح___فل__ی ک__ه ش__مع رخ__ت ج_لوه می کند

پ___روان___ه وار م___ی زن___د آن جا پ__ر آفت___اب

ه__ر روز م_ی ن__هد ب_ه زم_ی_ن روی ت_ابن__اک

گ____وی_ا ب_ه ب_وی ع__اط_ف____ت داور آف_______تاب

ج_وی_ای ک_وی ک_یست که در ط_ی ای_ن ب_روج

ه______ر روز م_ی رود ب_ه ره دی___گ_ر آف____ت_اب

ت__ا ره ب__رد ب_ه خ_اک_____ در ش_حن__ه ی ن_ج__ف

گ___ردد در آس____مان ز پ___ی رهب____ر آفت_____اب

زی__ن گ__ون_ه ب_ر سپ_هر ب_رآم_د از ای__ن که داشت

ب_ر ج_ب____هه داغ ب___ن_دگ_ی ح__ی________در آف____تاب

آن س____روری ک_____ه ب____ه_رِ ن___م__ازش ز ب__اختر

آورد ب_____از م__ع__ج____زِ پ__ی__غ__م__ب__ر آف_______تاب

ای م______وک_ب ج__لال ت_و ب_ر چ_رخ گ_رم س_ی___ر

ص: 98

در آن می___ان_ه از هم______ه وا پ__س ت_ر آف________تاب

ج_____ز مدح__ت ج__لال ت__و ح_رف دگ___ر نی___افت

گ____ردید پ___ای ت__ا س__ر ای___ن دفت_____ر آف______تاب

هر کس که به سودای علی سر دارد

هاشم طوسی (مسلم)

هر کس که به سودای علی سر دارد

آخر به چه کس نیاز دیگر دارد

جای عجبی نیست به استقبالش

دیوار دل کعبه ترک بر دارد

در خلوت خود سه روز مهمانش کرد

از شدت عشقی که به حیدر دارد

بر روی لبش معجزه ی قرآن و

گل بوسه ز لب های پیمبر دارد

فرمود حلال زاده باشد بی شک

هر کس به ولایت تو باور دارد

با دشمن او بگو رهایم سازد

دست از سر و احوال دلم بر دارد

ای اهل سقیفه بارتان بر دارید

من حیدریم سر به سرم نگذارید

عرش و ملکوت وسعت خوان شماست

خورشید تلالوئی ز چشمان شماست

دل تنگ صدایتان شده جبرائیل

وابستگی اش به صوت قرآن شماست

من هم ز قبیله ی اصیلی هستم

کز صبح غدیر خم مسلمان شماست

اوجم بدهید این زمین خورده ی تان

محتاج به پینه های دستان شماست

بابا... دل من مثل یتیم کوفه

در حسرت یک تکه ای از نان شماست

نعلین و لباس وصله دارت آقا

از روی تواضع فراوان شماست

ای همدم نا شناس نخلستان ها

ای غربت محض!!! مرد مردستان ها

ای رزق زمین و آسمان از کرمت

ص: 99

عیسی شده احیا ز مسیحای دمت

با یک نگهت پر از اجابت کردی

هر کس که دعا کرد به زیر علمت

ای صاحب ذوالفقار با هر ضربه

صد کشته فتاد پای تیغ دو دمت

از لطف تو بود (مسلمت) شاعر شد

ای خلقت آفرینش از لطف کمت

بر روی لب تمام ایرانی ها

این بیت شده اذن دخول حرمت

مرغ دل من چه خوش هوایی دارد

ایوان نجف عجب صفایی دارد

ای راه سعادت ای امیر دل خواه

ای بر همه ی علوم عالم آگاه

تنها تو به اندازه ی زهرا بودی

زین رو تو شدی برای بانو همراه

در بدرقه ات همیشه زهرا می گفت

لا حول و لا قوه الا با الله

رو بند بزن که چشم زخمت نزنند

تا آمدنت نشسته ام چشم به راه

ای فاتح خیبر و حنین خندق

پشت تو شکسته از بلایی جان کاه

احساس غریبی مکن امشب با ما

ای خانه نشین بگو چه گفتی با چاه

وقتی که لحد به روی زهرا می چید

تشیع جنازه ی خودش را می دید

اهل ولا شدیم گفتیم یا علی

سید مجتبی شجاع

اهل ولا شدیم گفتیم یا علی

از جا که پا شدیم گفتیم یا علی

روز ازل که ما در گلشن ولا

چون غنچه وا شدیم گفتیم یا علی

باشد خدا گواه در هر غم و بلا

ص: 100

تا مبتلا شدیم گفتیم یا علی

هر جا قدم زدیم از عشق دم زدیم

پروانه تا شدیم گفتیم یا علی

همراه قدسیان در اوج آسمان

تا همنوا شدیم گفتیم یا علی

تا با عنایتش با لطف و رحمتش

حاجت روا شدیم گفتیم یا علی

گر از جهان سریم مسکین حیدریم

غرق عطا شدیم گفتیم یا علی

گفتند جنت است جای شما و ما

بی اعتنا شدیم گفتیم یا علی

وقتی که غم رسید دل شد چو نا امید

اهل رجا شدیم گفتیم یا علی

اهل بکاء شدیم گفتیم یا حسین

از غم رها شدیم گفتیم یا علی

امشب سخن به مدح تو آغاز می کنم

محمد فردوسی

امشب سخن به مدح تو آغاز می کنم

لب را به نام نامی تو باز می کنم

در هر زمان که دم ز ولای تو می زنم

بر خَلق آسمان و زمین ناز می کنم

مِهر شما معرّف ایمان من بُوَد

ایمان خویش بر همه ابراز می کنم

وقتی زبان، فضائلتان را بیان کند

خود را به پیش چشم تو ممتاز می کنم

آرامش همیشگی ام ذکر "یا علی" ست

با "یا علی" به سوی تو پرواز می کنم

با نام تو تصرّف عالَم نموده ام

آری به نام توست که اعجاز می کنم

شکر خدا ز روز ازل شیعه ی توأم

حبّ تو را به قلب خود احراز می کنم

ص: 101

هرگز من از مسیر خوارج نمی روم

خود را ز دشمنان تو افراز می کنم

ما را به نام ساقی کوثر نوشته اند

یعنی غلام حضرت حیدر نوشته اند

اسرار آفرینش عالَم، تویی علی

مشکل گشای عالم و آدم، تویی علی

زنگار غم ز چهره ی احمد زُدوده ای

شادی قلب حضرت خاتم، تویی علی

سر رشته ی امور دو عالم به دست توست

فرمانروا و صاحب پرچم، تویی علی

عرش خدا به نام تو زینت گرفته است

تاج عظیم عرش معظّم، تویی علی

کعبه به دور نام "علی" می کند طواف

حفظ حریم بیت مکرّم، تویی علی

با ذولفقار چون که به میدان قدم نهی

حرز نجات دشمنت آن دم، تویی علی

با رعد و برق تیغ تو دشمن امان نداشت

فرمانروای خطّ مقدّم، تویی علی

حبّ تو باغ جنّت و بُغضت جهنّم است

قسمت اگر بهشت و جهنّم، تویی علی

مِهر تو را به مِهر درخشان نمی دهم

کوی تو را به جنّت و رضوان نمی دهم

خورشید پر فروغ ولایت، ابالحسن

الحق تویی چراغ هدایت، ابالحسن

راه نجات ارض و سمایی بدون شک

عالَم بُوَد به زیر لوایت، ابالحسن

نفس نفیس خاتم پیغمبران تویی

لایق شدی برای وصایت، ابالحسن

در لیلة المبیت عیان شد وفای تو

مدح تو را نموده خدایت، ابالحسن

معراج بی نظیر محمّد بهانه بود

او تشنه بود به لحن صدایت، ابالحسن

ای هم تراز خلقت نوری فاطمه

ص: 102

زهرا همیشه پای به پایت، ابالحسن

روز جزا که «یوم یفرّ مِنَ الاخیست»

مهرت کند همآره کفایت، ابالحسن

صحن و سرای تو به خدا جنّت من است

از این که من غلام توأم، عزّت من است

از الف اول امام از بعد پیغمبر علی است

محمد حسین صغیر اصفهانی

از الف اول امام از بعد پیغمبر علی است

آمر امر الهی شاه دین پرور علی است

ب برادر با نبی بیرق فراز دین حق

بحر احسان باب لطف بی حد و بی مر علی است

ت تبارک تاج و طاها تخت و نصراله سپاه

تیغ آور خسرو مستغنی از لشگر علی است

ث ثری مقدم ثریا متکا ثابت قدم

ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علی است

ج جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال

جل شانه جز نبی از جمله بالاتر علی است

ح حدوثش با قدم مقرون حدیثش حرف حق

حاکم حکم اللهی حیه در حیدر علی است

خ خداوند ظفر خیبر گشا مرحب شکار

خسرو ملک ولایت خلق را رهبر علی است

د داماد نبی دست خدا دارای دین

داعی ایجاد موجودات از داور علی است

ذ ذاتش ذوالجلال و ذالمنن وز ذوالفقار

ذلت افزا بر عدوی ملحد ابتر علی است

ر رفیع القدر و والا رتبه روح افزا سخن

رهنمای خلق عالم ساقی کوثر علی است

ز زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین

زیب بخش مسجد و زینت ده منبر علی است

س سعید و سید و سرور سلونی انتساب

ص: 103

سرّ لا رطب و لا یابس سَر و سرور علی است

ش شفیع المذنبین شیر خدا شاه نجف

شمع ایوان هدایت شافع محشر علی است

ص صدیق و صبور و صالح و صاحب کرم

صبح صادق از درون شب پدیدآور علی است

ض ضرغام شجاعت پیشه ی روشن ضمیر

ضاربی کز ضربش المضروب لایُخبر علی است

ط طبیب طبع دان مطلوب ارباب طلب

طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علی است

ظ ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام

ظل ممدود خدای خالق اکبر علی است

ع عین الله و علی جاه و علّام الغیوب

عالم علم علی الاشیا ز خشک و تر علی است

غ غران شیر یزدان غیرت الله المبین

غالب اندر غزوه ها بر خصم بد گوهر علی است

ف فصیح و فاضل و فخر عرب میر عجم

فارِس میدان مردی فاتح خیبر علی است

ق قلب عالم امکان قسیم خلد و نار

قاضی روز قیامت خواجه ی قنبر علی است

ک کنز علم ما کان و علوم ما یکون

کاشف سرّ و علن از اکبر و اصغر علی است

ل لطفش شامل احوال کل ما خلق

لازم التعظیم شاه معدلت گستر علی است

م ممدوح صحف موصوف تورات و زبور

مصحف و انجیل را مصداق و المصدر علی است

ن نظام نه فلک از نام نیکش وز جمال

نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علی است

و واجب منزلت ممکن نما والا گهر

ص: 104

واقف از ما وقع و از ما وقع یک سر علی است

ه_ هو الهادی المضلین فی الصراط المستقیم

هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علی است

ی یدالله فوق ایدیهم یکی از مدح او

یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی است

آدم و نوح سلیمان و خلیل بی خلل

موسی با اقتدار و عیسی با فر علی است

جان علی جانان علی ظاهر علی باطن علی

مِی علی مینا علی ساقی علی ساغر علی است

گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری «صغیر»

یاور خلق جهانی گر تو را یاور علی است

ما از قدیم شهره افلاک گشته ایم

محمد علی بیابانی

ما از قدیم شهره افلاک گشته ایم

زمزم نخورده ایم ولی پاک گشته ایم

قالو بلی نگفته اسیر کسی شدیم

آری به پای مقدم او خاک گشته ایم

ما را درون ظرف ولا نرم کرده اند

آن جا جدا ز هر خس و خاشاک گشته ایم

ما خاک بوده ایم و مبدل به گل شدیم

با قطره های کوثر نمناک گشته ایم

با نام او خدا به گل ما دمیده است

قدریم و برتر از همه ادراک گشته ایم

با لطف حق ز عالمیان سر شدیم ما

از شیعیان حضرت حیدر شدیم ما

اول تو نور بودی و شمس الضحی شدی

با نام خویش زینت عرش خدا شدی

می خواست تا که مثل خودش در زمین نهد

ص: 105

تو آمدی و آینه کبریا شدی

پای تو حیف بود که روی زمین رسد

کعبه شکاف خورد و در آن پاگشا شدی

جنگیدی و خدا به تو لاسیف گفته است

یعنی که تو برای خدا لافتی شدی

بلغ رسول آمد و اکمال دین نمود

تو جانشین شدی وصی مصطفی شدی

بعد از نبی امیر همه مؤمنین شدی

اما غریب گشتی و خانه نشین شدی

بی تو قلم به صفحه انشا نمی رود

هر قطرهٔ چکیده به دریا نمی رود

تنها فقط نه ماه و ستاره در آسمان

خورشید هم میان ثریا می رود

مجنون اگر که نام تو یک بار بشنود

با الله قسم که در پی لیلا نمی رود

هر کس که نیست در دل او بغض دشمنت

نامش میان نام احبّا نمی رود

احمد گرفت دست تو را آسمان و گفت

دستی به روی دست تو بالا نمی رود

این باعث قبولی امر رسالت است

مرز میان مؤمن و کافر ولایت است

«دستی که پیش خانه مولا دراز نیست

در شرع بر جنازه آن کس نماز نیست»

حتی میان جمع محبین نمی رود

هر کس که در مسیر ولایت بساز نیست

این معنی درست و ظریف ولایت است

یعنی که روی حرف ولی اعتراض نیست

هر کس که بغض دشمن مولا نداشته

جایی به غیر دوزخش او را مجاز نیست

از این طرف هم هر کسی افراط می کند

ص: 106

فرمود امام صادق، او اهل راز نیست

امری که از سریر ولایت نزول کرد

باید بدون چون و چرایی قبول کرد

یادت به قلب مرده من جان شود علی

در این کویر تشنه چو باران شود علی

تنها به گوش چشم ابوفاضلت ببین

عالم همه ابوذر و سلمان شود علی

عدل تو عین عدل خدا عدل محشر است

تا ذوالفقار دست تو میزان شود علی

قرآن روی نیزه صفین باطل است

تو آیتی و حرف تو قرآن شود علی

دشمن ترین دشمن تو وقت احتضار

بر محضر تو دست به دامان شود علی

وقت رکوعت آمده ام پس شعف بده

امشب برات کرب و بلا و نجف بده

ای شهریار ملک قضا و قدر علی!

غلامرضا سازگار

ای شهریار ملک قضا و قدر علی!

عبد خدای دادگر و دادگر علی!

دست خدا و چشم خدا! صورت خدا!

سر تا قدم تمامی پیغامبر، علی!

دری_ای ن_ور قط_ره ای از آب_روی تو

جوشد تمام رحمت حق از سبوی تو

****

وصف تو را به دفتر شعرم رقم زدم

اینجا نظام شاعری ام را به هم زدم

در هفت شهر معرفت الله گم شدم

گفتم هزاربار، نوشتم، قلم زدم

دیدم که مدح ما دگر است و تو دیگری

اق_رار می کنم ک_ه ت_و از مدح، برتری

****

وصف تو ناید از کسی الا خدای تو

باید قلم به لوح نویسد ثنای تو

باید جهان، غدیر خم دیگری شود

ص: 107

احمد دوباره خطبه بخواند برای تو

از توست قدر و مجد و شکوه و جلال دین

از ت_وست ت_ا قی_ام قی_امت کم_ال دین

****

بی ابتداست ذات خدا، ابتدا تویی

از ابتدا حقیقت بی انتها تویی

می زد اگر رسول خدا پرده را کنار

فریاد می زدند خلایق: خدا تویی!

حق در کفت زمام دو عالم نهاده است

تنه_ا به تو خدایی خود را نداده است

****

دنیا هزار چهره بیاراست یاعلی

با صد کرشمه وصل تو را خواست یاعلی

بی اعتنایی تو به او در تمام عمر

از کفش وصله دار تو پیداست یاعلی

دیدم همه حکومت دنیات در نظر

حت_ی ز آب بین_ی بز بود پست تر

آغوش کبریاست همه عمر، منزلت

یک لحظه جز خدا ندهی راه در دلت

در هر نفس هماره عروج تو تا خداست

ای نفس مطمئنه خلافت چه قابلت؟

خِلقت ز صب_ح روز ازل پ_ای بست توست

هرجا خدا خداست حکومت به دست توست

****

نام کَنَندۀ در خیبر شکست توست

خیبر نه! آسمان و زمین روی دست توست

در شرح رد شمس تو دیدیم یا علی

خورشید در مدار فلک پای بست توست

تو در مکان و فوق مکانی چه خوانمت؟

ت_و اختی_اردار زم_انی چ__ه خوانمت؟

****

فریاد عدل تا صف محشر علی، علی ست

زیباترین کلام پیمبر علی، علی ست

چون فاطمه که فاطمه بوده است از نخست

باید شناخت جان برادر! علی، علی ست

آری عل_ی، عل_ی ز سوی حی سرمد است

ص: 108

چونان که کعبه، کعبه محمد، محمد است

****

از بس بزرگ مردی و آقایی و کریم

هم صحبت خدایی و هم بازی یتیم

یک دسته با خدات گرفتند اشتباه

از بس شمرده اند مقام تو را عظیم

از بس که جان فزاست علی جان! ندای تو

گفت_ه خ_دا سخن ب_ه نب_ی با صدای تو

****

سردار سرنهاده به کام خطر تویی

در جوف کعبه بت شکن بی تبر تویی

داری خزانه های خدا را در اختیار

با این، همه امیر فقیر بشر تویی

با آن که خود چراغ دل اهل بینشی

ت_ا حش_ر، ناشن_اس همه آفرینشی

ایمان، سوای مهر تو ایمان نمی شود

عرفان بدون وصف تو عرفان نمی شود

بالله قسم که روح کتاب خدا تویی

قرآن بی ولای تو قرآن نمی شود

قرآن شنیدن از لب اهل خطا خطاست

ق_رآن دشمن_ان عل_ی روی نیزه هاست

****

مهرت نماز را ثمری بی حساب داد

سوز تو سوز بر جگر آفتاب داد

از گریۀ تو سبز شد اندام نخل ها

خون جبین تو به شب قدر، آب داد

تا سبزه روید از چمن و، ماه منجلی ست

خرمای نخل «میثم» تو ذکر یاعلی ستژ

ای کلام الله توصیف رسا در وصف تو

محمود ژولیده

ای کلام الله توصیف رسا در وصف تو

نیست وصفی بهتر از وصف خدا در وصف تو

مؤمنون با توست اسمی با مسما یا علی

چون امیر المؤمنین تنها روا در وصف تو

ای صلاتت خیزش محراب ای روح نماز

الصلوة اللیل مدحی آشنا در وصف تو

ص: 109

چیست کردار تمام انبیا جز مدحتت

هست رفتار جمیع اولیا در وصف تو

هر کلامت دعوی حق هر بیانت شرح وحی

خطبه هایت شاهد این مدعا در وصف تو

شهر علم الله احمد باب علم الله تو

شرح سلم الله احمد روح سلم الله تو

****

ای خدا را بهترین خلقت به یادت آفرین

کس ندیده زادنت بر این ولادت آفرین

هر که یاد از آیه ی حسن تبارک می کند

نا خود آگه آفرین گوید به یادت آفرین

گفت پیغمبر به احباب تو تا روی تو دید

ذکر پاک یا علی باشد عبادت آفرین

بود مسجود ملائک نور تو آدم نبود

خلق هم بر این پرستش کرد عادت آفرین

زادگاه تو مطاف اردوی توحیدیان

هم بر آن که آفریدت وانکه زادت آفرین

فاطمه بنت اسد آن مادر یکتای توست

لیلة القدر پیمبر فاطمه همتای توست

****

رستگاران را امیر کاروانی حیدرا

مقتدای دین امام انس و جانی حیدرا

ای رکوع و سجده ات آیات را شأن نزول

در نمازت دستگیر سائلانی حیدرا

روز میدان نبرد و شام ایام سکوت

اشجع الناس و امام زاهدانی حیدرا

ای گرانیگاه خلقت ثقل اکبر را نزول

عمق اقیانوس دل درّ گرانی حیدرا

در کتاب وحی سیصد بار نامت آمده

ای ظهور اسم اعظم اکفیانی حیدرا

منشق از نام خدا نامت مرامت چون خدا

بوسه گاه مصطفی کامت کلامت چون خدا

****

افضل الاعمال را برهان ولایت یا علی

ص: 110

سنجش اعمال را میزان ولایت یا علی

نا مسلمان است هر کس نیست تسلیم رهت

هست اصل معنی ایمان ولایت یا علی

خلقت افلاک را آغاز نور روی توست

هم ملاک اوّل و پایان ولایت یا علی

چیست این اکسیر اعظم کز دل صحرای خشک

تا دل دریا کند طوفان ولایت یا علی

سرّ مستور خدا باب امامان مبین

آیة الکبرای قرآن بهجت العظمای دین

****

ای که احمد را به معراجش نقاب انداختی

خوب آن شب سایه ای بر آفتاب انداختی

در شب اسرا همه اسرار می شد بر ملا

قاب قوسینا عجب عکسی به قاب انداختی

چون خدا می کرد با صوت تو با او گفتگو

آری آن همراز را از اضطراب انداختی

نوبت خلقت چو بر ایجاد هفت اقلیم شد

از گِل خود برفلک مشتی تراب انداختی

ای امام بت شکن از بام دوش مصطفی

نقشه های بت پرستان را به آب انداختی

دین و ایمان را بقایی یا امیر المؤمنین

عهد و پیمان را وفایی یا امیر المؤمنین

****

ای که اوج بندگی را آرزمندی کنی

عبد امّا در عباداتت خداوندی کنی

این مشیت را اله العالمین تفویض کرد

تا به نسل نور با قدّوس پیوندی کنی

وای از روزی که سر فریاد یا زهرا دهی

یا به پیشانی ز نام یار سربندی کنی

بر لعینان یا علی تیغ دو دم سازی نثار

بر یتیمان ای پدر تقدیم لبخندی کنی

ص: 111

هر کجا حقی شود پامال هستی در غضب

هر کجا عدلی شود بر پای خرسندی کنی

ای طلایه دار اسلام ای امانت دار نور

دست در دست تو باید داد تا صبح ظهور

از عالم بالاست بنیانی که من دارم

علی اکبر لطیفیان

از عالم بالاست بنیانی که من دارم

یعنی همین روح مسلمانی که من دارم

گر سجده بر تولیت آدم نمی کردم

آدم نمی شد خاک انسانی که من دارم

شیر حلال مادران این قبیله هاست

در سینه ام مهر فراوانی که من دارم

نابرده رنجی گنج هایی را به ما دادند

از سفرهٴ مولاست این نانی که من دارم

این کیست که از مقدمش خورشید می ریزد

آتش پرست اوست سلمانی که من دارم

در کشمکش های بلند ذوالفقاری اش

مانده است گیسوی پریشانی که من دارم

در خانهٴ ما سفرهٴ گندم مَیَندازید

دنبال «نان جو»ست مهمانی که من دارم

با ما نشستن آن قدر چیز بعیدی نیست

با هر گدایی هست سلطانی که من دارم

ما را به جرم عشق در بازار بفروشید

ما را به پای حیدر کرار بفروشید

نه میل پروازی و نه اصلاً نه بالی بود

نه حرفی از بالا نه حرفی از کمالی بود

باران نمی آمد زمین نم پس نمی داد و ...

سر تا سر شبه جزیره خشکسالی بود

ماها نبودیم و ندیدیم آن زمان ها را

یعنی نمی فهمیم که دنیا چه حالی بود

محراب ها، سجاده ها بی راهه می رفتند

ص: 112

اصلاً تمام جاده ها سمت خیالی بود

آن روزها کعبه فقط بت خانه ای بود و...

بت ها خدا و جای ابراهیم خالی بود

آیا خدای بی علی اصلاً جلالی داشت؟!

روی زمینِ بی علی آیا جمالی بود؟!

آن روزگاران حرفی از یا رب نبود اما

در پشت کعبه صحبت مولی الموالی بود

این ها نبودند و ولی مولا حکومت داشت

قبل از شروع خلقت دنیا حکومت داشت

از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد

دنیا علی دارد نه، دنیاها علی دارد

هم آسمان اول خاکی نشین ما

هم آسمان هفتم بالا علی دارد

رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود:

ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد

عشاق محتاجند این که مال هم باشند

آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد

آتش نمی گیرد گلستان وجودش را

هر آن کسی که با علی و یا علی دارد

غیر از دلم من هیچ چیزی را نمی خواهم

گر چه ندارد هیچ چیز، اما علی دارد

سوگند بر نام علی که شیعه در محشر

هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد

در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد

مهر علی ابن ابیطالب نجاتش داد

این کیست که دارد پُر از پَر می کند ما را

در صحن ایوانش کبوتر می کند ما را

این کیست که مهرش حلال نطفه های ماست

با مهر خود پاک و مطهر می کند ما را

این کیست که در مسجد هر جمعهٴ کوفه

ص: 113

دارد برای خویش منبر می کند ما را

نهج البلاغه می شود بالای منبرها

پایین منبرهاش دفتر می کند ما را

این کیست که با حرف های آسمانی اش

مقداد و سلمان و ابوذر می کند ما را

یک روز می آید که با چشمان دل تنگش

همسایهٴ زهرای اطهر می کند ما را

دورش نمی اندازد آن را که مقیمش شد

خواجه اگر مولاست، قنبر می کند ما را

ما شیعهٴ دور و بر مرد نجف هستیم

ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم

با نام تو در ناتوانی ام توانی هست

در پیری ام با مهر تو میل جوانی هست

روح تنزّل کرده ات این قدر بالا بود!

آیا برای اوج تو اصلاً مکانی هست؟!

در کعبه و در خانهٴ پیغمبر و در عرش

هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست

بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد

ابروی تو تا هست ردّ کشتگانی هست

میل یتیم کوفه بودن می کنم امشب

هر جا یتیمی هست دست مهربانی هست

ای پیر نخلستان نشینم، همنشینم باش

یک شب بیا در خانه ام یک تکه نانی هست

هر جا که تو قاری قرآن می شوی آقا

نذر لب تو بوسه های دوستانی هست

هر جا که قاری همین قرآن حسین توست

بی احترامی های چوب خیزرانی هست

طشت طلائی بود و آه و قاری قرآن

وای از حضور خیزران، وای از لب و دندان

علی کسی است که کوثر از او سبو دارد

مهدی نظری

ص: 114

علی کسی است که کوثر از او سبو دارد

جهان نظام خودش را فقط از او دارد

فقط به خاطر حُب و ولایت مولاست

اگر بهشت خداوند رنگ و بو دارد

علی کسی است که عالم گدای قنبر اوست

اگر چه گوشه پیراهنش رفو دارد

برای این که علی پا به سینه اش بنهد

خداست شاهد من کعبه هم وضو دارد

علی کسی است که هر شب کنار سجاده

بدون واسطه با دوست گفتگو دارد

ولادتش هدف کعبه را مشخص کرد

ز خاک پای علی کعبه آبرو دارد

علی که پشت نبردش زره نمی خواهد

اگرچه لشگری از سنگ روبرو دارد

رسید آن که خدا کعبه را به او بخشید

گه ولادت او کعبه مدتی خندید

رسید حیدر و این خاک نور باران شد

به یمن آمدنش عالمی مسلمان شد

همین که در وسط کعبه او تولد یافت

گلِ خدا شد و کعبه به پاش گلدان شد

تمام گرمی بازار حُسن یوسف بود

پس از علی چقدر نرخ یوسف ارزان شد

علی قدم زد و خورشید زیر پای علی

ز خاک سر زده و آفتاب گردان شد

امام کعبه رسید و به یمن آمدنش

سرود روی لب مصطفی علی جان شد

برای آمدنش کعبه پیش دستی کرد

و سینه چاکی او زودتر نمایان شد

اگرچه قنبر او پادشاه قلب من است

ولی گدای علی هر که گشت سلمان شد

لبش که وا شد و ذکر خدا به لب آورد

ص: 115

زمین نه عالم هستی بهشت عرفان شد

علی امام من است و منم غلام علی

علی برای تمامی خلق سلطان شد

به نام شیر خدا لا اله الا الله

پس از رسول مکرم علی ولی الله

ولای شیر خدا آخرش ثمر دارد

چرا که حب علی روی دل اثر دارد

تمام لشکر دشمن به خاک می ریزند

اگر اراده کند ذوالفقار بردارد

تمامی غزوات رسول شاهد بود

میان لشکر اسلام علی جگر دارد

ز ضربه های سر ذوالفقار معلوم است

ید الله است علی واقعاً هنر دارد

علی نیاز به خوُد و زره نخواهد داشت

چرا که از پر و بال ملک سپر دارد

اگر شکست نخورده ز جنگ برگشته

دعای فاطمه اش را به پشت سردارد

شجاعتش به کنار او معلم فضل است

به این دلیل که مثل حسن پسر دارد

ز چشم او همه عرش نور می گیرند

چرا که دامن او حضرت قمر دارد

بگو به مردم عالم بیاورد یک بار

شبیه زینب او کسی اگر دارد

حسین اوست بهشتم تمام زندگیم

من از گدایی مولا در اوج بندگیم

من از قدیم به این خانواده عبد درم

فدای محسن او صد هزار چون پسرم

تمام هستی خود را فروختم دیروز

که نذر آمدنش قد کعبه گل بخرم

دوباره زائر میخانه ی نجف شده ام

فتاد باردگر سوی صحن اوگذرم

بخاطر همه چیز از خدام ممنونم

که یا علیست نمازم دعای هرسحرم

ص: 116

بدون راه نجاتی به برکت مولا

خدا گواست در آماج کوهی ازخطرم

گه ولادت من با طنین یا حیدر

گره زده دل من را به صحن او پدرم

امام حضرت زهرا امیر ملک ولا

فدای این همه لطف و صفات چشم ترم

شبی که بر لب من ذکر حیدری دادند

همین که گفتم علی حکم نوکری دادند

نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی

فواد کرمانی

نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی

نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی

شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی

چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان حال تو یا علی

نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی

هله ای تجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری

هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری

که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری

چه در انبیاء چه در اولیاء نه تو را عدیلی و همسری

به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی

توئی آن که غیر وجود خود به شهود و غیب ندیده ای

همه دیده ای نه چنین بود شه من تو دیده دیده ای

فقرات نفس شکسته ای سبحات وهم دریده ای

ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای

ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی

ص: 117

چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف

ز بیان وصف تو هر کسی رقم گمان زده مختلف

همه گفته اند و نگفته شد ز کتاب فضل تو یک الف

فُصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف

بُلغای عصر به نطق خود شده اند لال تو یا علی

توئی آن که در همه آیتی نگری به چشم خدای بین

توئی آن که از کشف الغطا نشود تو را زیاده یقین

شده از وجود مقدّست همه سِرِّ کَنز خفا مبین

زچه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این

که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یا علی

توئی آن که مستی ما خلق شده بر عطای تو مستدل

ز محیط جود تو منتشر قطرات جان رشحات دل

به دل تو چون دل عالمی، دل عالمی شده متصل

نه همین منم ز تو مشتعل، نه همین منم به تو مشتغل

دل هر که می نگرم در او، بود اشتعال تو یا علی

به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبو کشان

ز رحیق جام تو سر گران سر سر خوشان دل بیهشان

به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان

نه منم ز باده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان

همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی

ص: 118

توئی آن که سدره منتهی بودت بلندی آشیان

رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان

به مکان نیایی و جلوه ات به مکان ز مشرق لا مکان

چو به اوج خود رسیده ای ز علوّ قدر و سُمُوشان

همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی

نه همین بس است که گویمت به وجود جود مُکرّمی

نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مُقدّمی

تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی

به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی

نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی

توئی آن که میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون

فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون

به کتاب علم تو مندرج بود آن چه کانَ و ما یکون

توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون

بود این عوالم کن فکان، اثر فعال تو یا علی

تو همان درخت حقیقتی که در این حدیقه دنیوی

ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخله موسوی

انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی

ز تو در لسان موحدین بود این ترانه معنوی

که انا الحق است به حقِّ حق ثمر نهال تو یا علی

توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی

ص: 119

ز بروز جلوه ما خَلَق به مقام و رتبه مُقدّمی

هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی

به جلال خویش مجلّلی ز نوال خویش منعمی

همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی

تو چه بنده ای که خدائیت ز خداست منصب و مرتبت؟

رسدت ز مایه بندگی که رسی به پایه سلطنت

احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت

همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت

شده ختم دوره ی علم و دین به کمال آل تو یا علی

تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک

شده ذکر نام مقدست همه ورد اَلسنه ملک

پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک

به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک

مگر آن که داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی

توئی آن که تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی

به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی

ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی

متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی

تو نه آن شهی که ز سلطنت بود اعتزال تو یا علی

توئی آن که ذات کسی قرین نشده است با احدیتت

توئی آن که بر احدیتت شده مستند صمدیتت

نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت

نشناخت غیر تو هیچ کس ازلیتت ابدیتت

ص: 120

تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی

تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی

تو که بر سرائر معرفت به جمال اُنس مخلدی

تو که فانی از خود و متّصف به صفات ذات محمدی

به شئون فانی این جهان نه معطلی نه مقیدی

بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی

تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان

دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان

خبری ز گردش چشم تو حرکات گردش آسمان

تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشاره ابروان

دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی

هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی

هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی

به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی

چو تو در مداین علم حق ز شرف مدینه حکمتی

سیلان رحمت حق بود همه از جبال تو یا علی

بنگر فواد شکسته را به درت نشسته به التجا

به سخا و بذل تواش طمع به عطا و فضل تواش رجا

اگرش برانی از آستان کُند آشیان به کدام جا؟

ز پناه ظل وسیع تو هم اگر رود برود کجا؟

که محیط کون و مکان بود فلک ظلال تو یا علی

شاهنشه ایرکه ی قدرت ابا الحسن

ص: 121

وحید قاسمی

شاهنشه ایرکه ی قدرت ابا الحسن

اسطوره ی صلابت و غیرت اباالحسن

یاوالی الولی، ید حق، بنده ی خلف

یا مظهر العجایب عالم، شه نجف

یعسوب دین ملک زمین تا الی الابد

یا قاهر العدو، یل خیبر شکن مدد

تو خانه زاد حضرت سبحانی ای علی

پرچم به دست قله ی عرفانی ای علی

حبل المتین و حصن ِحصینی بدون شک

راه نجات اهل یقینی بدون شک

وَ السابقون واقعه یعنی ابوتراب

دریای فیض واسعه یعنی ابو تراب

فرمانروای عالم امکان اباالحسن

ای پادشاه دولت شاهان اباالحسن

ای شرزه شیر، ای اسدالله غزوه ها

استاد درس رزم علمدار کربلا

دستان تو ستون سماوات و کائنات

سکان چرخ دادن و چرخاندن کرات

هم زاد گردبادی و از نسل آتشی

وقتی به روی دشمن دین تیغ می کشی

آری تو ذوالفقار خداوندی ای علی

تمثال اقتدار خداوندی ای علی

پا روی شانه های پیمبر گذاشتی

حتی ز عرش، پای فراتر گذاشتی

مرآت جلوه های کریمانه ی خدا

ای ساقی قمر رخ میخانه ی خدا

من از بهشت رانده شدم با گناه عشق

هو می کشم به عشق تو در خانقاه عشق

از باغ های خلد خداوند با یقین

تنها به عشق شیعه شدن آمدم زمین

من کافر نگاه اهورایی توام

من جان گرفته از دم عیسایی توام

ص: 122

ملحدتر از همیشه به بتخانه آمدم

امشب برای سجده ی شکرانه آمدم

آن تیغ تان و این سرما یا ابوتراب

مولا بزن فدای شما، یا ابوتراب

اینجا به جرم حب شما سنگ خورده ام

دنیا نهاده خیش ملامت به گُرده ام

مرغ جنون دل سر گلدسته ی شماست

منصور شهر عشق توام، دار من کجاست؟

ای شب شکن، امیر قلندر مرام مرد

ای خرقه پوش خسته نفس، پیر کوچه گرد

آقا تو آفتاب فروزان کوفه ای

شب ها همیشه فکر یتیمان کوفه ای

آهنگ گام های تو شور کلیم ها

زیباترین سرود به گوش یتیم ها

امشب دوباره کیسه سر دوش می بری

ای کاش از محله ی ما نیز بگذری

آقا شما چرا؟ به خدا بنده نوکرم

این کیسه را اجازه بده من بیاورم

دیدم تو را که بر رخ ماهت نقاب بود

بر دورِ دست های تو جای طناب بود

در دست پینه دار تو فانوس دیده ام

در چشم خیس تان غم ناموس دیده ام

سکان زمین و آسمان است علی

محمود ژولیده

سکان زمین و آسمان است علی

سلطان همه جهانیان است علی

گل واژه ی منشق از علی اعلاست

سر چشمه ی فیض بی کران است علی

آوازه ی او ز هفت اقلیم رسد

مشهور به هفت آسمان است علی

سر سلسله خلیل عباد الرحمن

آن بنده ی سر به آستان است علی

ص: 123

برتر ز علی رب جلی خلق نکرد

آقای همه بهشتیان است علی

از بعد نبی بر همه ی مخلوقات

از جانب دوست ارمغان است علی

اول وصی پیمبر اعظم اوست

بر دین رسول روح و جان است علی

شاگرد محمد امین است ولی

استاد همه پیمبران است علی

دستور تمام انبیا در دستش

حق را شب معراج لسان است علی

هستند امامان مبین رهرو او

یعنی که امیر کاروان است علی

همتای امیر عشق تنها زهرا ست

با دخت رسول همزبان است علی

بر هر نبی و ولی ولی الله است

مولای جمیع انس و جان است علی

در نور محبتش پر از جاذبه است

محبوب قلوب شیعیان است علی

بر غیب و شهود حاکم و سلطان است

آگاه ز راز کهکشان است علی

جنت یکی از صنایع دستانش

صنعتگر آفریدگان است علی

ایمان و نماز و اصل اسلام علی است

توحید و معاد عارفان است علی

مفتاح علوم ایزدی در نزدش

دیباچه ی علم لا مکان است علی

این است گواه لا مکان بودن او

یک شب به چهل مکان عیان است علی

مولا و امام متقین کیست علی است

حقا که امیر مومنان است علی

سلمان که سبو از می منّا نوشید

او ظرف و در آن قطره چکان است علی

میثم سر دار از علی می گوید

با لله می وصل عاشقان است علی

ص: 124

قنبر که غلامی علی منصب اوست

او سالک و پیر راهدان است علی

در مرکز وحی کاتب وحی علی است

بر حامل وحی تر جمان است علی

گنجینه ی مخفی معارف مولاست

آئینه ذات مستعان است علی

تفسیر مبین فطره الله علی است

عشقش به دل پیر و جوان است علی

آیات مبین مدیحه اوصافش

هر سوره و آیه آرمان است علی

قرآن بدون او به قرآن جعلی است

تا ناطق و منطق و بیان است علی

دانید که سرّ اسم اعظم در چیست

اکسیر به رمز کن مکان است علی

در اولُ الاولین عیان کیست علی است

در آخر الآخرین نهان است علی

احسان قدیم و حکم فرمای ازل

مسجود همه فرشتگان است علی

موسای قلندر از علی نیل گشود

بر کشتی نوح پشتوان است علی

عیسا نه به خویش مرده را زنده کند

تجدید حیات مردگان است علی

میزان و قسیم نار و جنت حیدر

آری به صراط میزبان است علی

عنوان علی به چهره ها منقوش است

نامش به رخ موالیان است علی

با این همه مظهر العجائب بشر است !

یا اینکه خداوند جهان است علی

افتاده بیا که دستگیر تو علی است

بر بازوی نا توان توان است علی

بر سائل خود زکات بخشد به رکوع

با قاتل خویش مهربان است علی

نیروی ولایتش محک بر همگان

بر جمع خلایق امتحان است علی

در روز نبرد تک سوار عرب است

ص: 125

در عرصه صبر قهرمان است علی

خیبر شکن و صف شکن و بت شکن است

هنگام مصاف پهلوان است علی

هر ضربه که می زند به شیطان رجیم

تضمین بهشت جاودان است علی

لشگر عددی نبود در حرب علی

تشنه به قتال کافران است علی

در معرکه چشم فتنه را کور کند

شمشیر به فرق دشمنان است علی

با خنده مظلوم علی خشنود است

ویران گر ظلم پیشه گان است علی

با اشک یتیم دیده اش بارانی

با قوْتِ فقیر شادمان است علی

قانع به نمک و قرص نانی باشد

با اینکه نعیم آب و نان است علی

آن زاهد شب که شیر روزش خوانند

سالار همه دلاوران است علی

آری سه طلاقه کرد دنیایی را

الحق که امام زاهدان است علی

هر ذائقه با ولای او شیرین است

عطر گل و طعم زعفران است علی

او را نشناخت جز خدا و احمد

از بس که لطیف و دلستان است علی

آن میر مهیمنی که ما را در حشر

از دوزخیان نگاهبان است علی

روزی که کسی به داد امت نرسد

آنکس که به فکر دوستان است علی

امضای شفاعت است با مهر علی

در حشر جواز مومنان است علی

آرامش شیعیان عالم مهدی است

آرامش صاحب الزمان است علی

از عدل علی که می توان گفت سخن

جایی که شهید هر زمان است علی

چون وجود مقدس ازلی......................... شاهد دلربای لم یزلی

ص: 126

استاد مجاهدی (پروانه) قسمت اول ترجید بند علوی

چون وجود مقدس ازلی......................... شاهد دلربای لم یزلی

وقت پیمان گرفتن از ذرات.................... باصدایی رسا و بانگ جلی

( اولست بربکم ) فرمود.................... پاسخ آمد ز هر طرف که: بلی

تا بسنجد عیارشان افروخت...................آتشی در کمال مشتعلی

داد فرمان روند در آتش.........................تا جدا گردد اصلی از بدلی

فرقه ای ز امر حق تمرد کرد.................گشت مطرود حق ز پر حیلی

با شقاوت قرین و همدم شد.................شد پریشان ز فرط منفعلی

فرقه ی دیگری در آتش رفت....................... ز امر یزدان قادر ازلی

نار شد بهرشان چو خلد برین.............که بود این سزای خوش عملی

با سعادت قرین و همدم شد..............گشت مقبول حق ز بی خللی

بهر این فرقه حق عیان فرمود......................جلوات نبی و نور ولی

که: منم نور احمد مختار.................مهر من نیست غیر مهر علی

ناگهان شد عیان در آن وادی..................نور مولا علی ز بی حللی

چون به خود آمدند می گفتند..................در حضور خدای لم یزلی

که علی دست قادر ازلیست

رشته ی ماسوی به دست علیست

****

دوش رفتم به دیر نصرانی.....................تا مگر وا رهم ز حیرانی

محفلی بود خالی از اغیار.....................روشن و با صفا و نورانی

عطر عود و عبیر و مشک و گلاب............. بزم را کرده بود روحانی

شمع با حالتی برون از وصف...............بود سر گرم گوهر افشانی

مطرب خوش نوای خوش آهنگ............راه دل می زد از خوش الحانی

ساقی دلربای زیبا روی.................داشت بس عشوه های پنهانی

آخر آن ماه روی سلسله موی...............دل ربود از کفم به آسانی

ص: 127

از کجایی؟ چه مذهبی داری؟..............گفت با من کشیش نصرانی

گفتمش عاشقیست مذهب من...........گر چه دارم سر مسلمانی

آتش من ببین و آبی ده......................وا رهانم از این پریشانی

داد جامی به دست من که بنوش.........تا رهی زین حجاب جسمانی

جام را در کشیدم و گشتم..................فارغ از این سرای ظلمانی

چون شدم مست گفت در گوشم.............نکته ای از نکهت پنهانی

که به انجیل نام او بریاست...................جان فدای علی عمرانی

که علی دست قادر ازلیست

رشته ی ما سوی به دست علیست

***

شبی از ناله های درد آلود.......................دل بریدم ز هر چه بود و نبود

پا نهادم برن ز خلوت خویش......................... تا روم سوی معبد معبود

راه دل را گرفتم و رفتم ..........................تا رسیدم به کعبه ی مقصود

حیف و صد حیف معبدی دیدم................که درش بسته بود و ره مسدود

آن قدر کوفتم به حلقه ی در......................تا که خادم در کنیسه گشود

دیدم آنجا خجسته بزمی را..........................روشن از پرتو خدای ودود

حالتی را که بود در آن بزم ..............................نتوان با زبان قال ستود

پیر صاحب دلی در آن جا بود...........................که سخن با اشاره می فرمود

دستش از روی شوق بوسیدم........................که مرا بود عادت معهود

گفتمش: جان من به لب آمد.........................آه از این ناله های درد آلود

پیر روشن ضمیر صاحب دل.............................زنگ از آینه ی دلم بزدود

سرخوش از باده ی شهودم کرد..................دری از غیب بر رخم بگشود

گفت با که: عشق می ورزم...................با علی حکمران غیب و شهود

نام او ایلیا ست در تورات............................. ظل او باد تا ابد ممدود

ص: 128

که علی دست قادر ازلیست

رشته ی ما سوی به دست علیست

***

دوش پیکی رسید از ره دور..........................که تو را خوانده پیر ما به حضور

گفتمش:کیست پیر تو؟ گفتا...........................که مرا دار زین سخن معذور

مرکبی تیز پر چو مرغ خیال............................برد ما را به سوی وادی نور

محفلی بود رشگ باغ بهشت.......................مجلسی بود رشگ وادی طور

ساقیا در پیاله صهبا کن............................جام در دست عاشقان صبور

همه سرگرم باده پیمودن..........................همه سرمست از شراب طهور

مطرب چیره دست خوش الحان.........................هم نوا با نی و دف و طنبور

حالتی داشت میر آن مجلس.........................پای تا سر طرب سرا پا شور

چون مرا بی ندیم و مونس دید......................سوی من کرد اشارتی از دور

به حضورش رسیدم و گفتم ......................که: چه می خواهی از من مهجور؟

عاشق مبتلای سرگردان ........................چه کند با بساط عیش و سرور؟

گفت: ما هم اسیر عشق وییم....................نیست ما را به جز علی منظور

عاشق اوست امت داوود................................نام او هست اوریا به زبور

که علی دست قادر ازلیست

رشته ی ما سوی به دست علیست

****

دوش رفتم به محفلی که در او ........................سجده می برد پیش بت هندو

اندر آن بزم پیر دیری بود...............................همدم جام و هم نشین سبو

چشمی اما ز باده گیرا تر..................................چهری اما نکوتر از مینو

گیسوان هشته بر روی شانه.........................هشته بر روی شانه ها گیسو

ابرویش منحنی تر از قامت................................ قامتش منحنی تر از ابرو

در لبش یک جهان سخن پنهان.......................در نگاهش نهان دو صد جادو

ص: 129

سخن این به به آن که :هیچ مپرس.....................سخن آن به این که :هیچ مگو

ناله ی عود و رود و چنگ و رباب.........................گوش جان می نواخت از هر سو

نغمه ی دل پذیر مطرب بزم...................................حالتی داده بود بر مشکو

می وزید از چمن نسیم بهشت..........................چون گل یاس و یاسمن خوشبو

هندوان گرد پیر حلقه زنان ...........................همه مویین میان و مشکین مو

همه پاکیزه روی و نیکو خو................................ همه پاکیزه خوی و نیکو رو

پیر گفتا که کیستی؟ گفتم.................................که علی را غلامم و هندو

گفت در هند کنگرش خوانیم..................................من غلام غلام قنبر او

که علی دست قادر ازلیست

رشته ی ما سوی به دست علیست

***

باز شب آمد و شب یلدا........................وای بر حال عاشق شیدا

این شب بس دراز و ظلمانی...................... دارد از زلف او حکایتها

من گرفتار دلبری هستم.................... که ندارد در این جهان همتا

از قد و قامتی که او دارد...................... محشری در درون من بر پا

طلعتش پر فروغ تر از مهر ...................قامتش معتدل تر از طوبی

چشم او پر فسون تر از نرگس.................لب او جان فزا تر از صهبا

چشم مستس چو باده مرد افکن............ نگهش پر فسون و پر معنا

شبی از بی خودی سفر کردم.................ز این جهان تا به عالم بالا

دیدم آنجا که هاتفی می گفت..................این سخن در فضایل مولا:

نزد هر ملتیش نامی هست...................این بود سرّ علم الاسماء

ما در اینجا شمایلش خوانیم...........گر چه رومیش خوانده بطریسا

دل او گرم شد به نام علی.................جان او مست شد ز جام ولا

ص: 130

خیل کروبیان به: یا مولا!....................خیل لاهوتیان به: وا شوقا!

قدسیان با ترانه می خواندند.....................هم ره عرشیان خوش آوا

که علی دست قادر ازلیست

رشته ی ما سوی به دست علیست

علی معشوق رب العالمین است

علی معشوق رب العالمین است

نخی از جامه اش حبل المتین است

ز وقتی پا در این عرصه نهاده

غبار مقدمش روح آفرین است

تمام آسمان محتاج لطفش

به محشر ناجی اهل زمین است

به وقت رعد و برق ذوالفقارش

کلام حضرت حق «آفرین» است

به مشتاقان جنت فاش گویید

نجف مصداق فردوس برین است

نجف شهری بود هم کفو جنت

که دربانش فقط روح الامین است

تمام کائنات و چرخ محشر

نمی گردد مگر با اذن حیدر

***

زمین و آسمان ها گشته رامش

و بیت حق سند خورده به نامش

علی همتای زهرای بتول است

همانی که خدا داده سلامش

تمام لعن و نفرین خدا بر

کسی که کم شمارد احترامش

علی از بطن کعبه آمده که

شبیه حق بود خلق و مرامش

به هرجایی که ذکر بوتراب است

دل من می زند پر سوی بامش

و شیعه گشته ام زیرا نوشتند

به جنت شیعیانش هم کلامش

میان شعله ابراهیم گر خفت

صد و ده مرتبه هو یا علی گفت

***

علی معنای لطف و جود و احسان

علی آیینه ی معبود منان

بود بهر حیات پیکر دین

علی روح و علی جسم و علی جان

ص: 131

امیرالمومنین بعد از پیمبر

بود شیواترین تفسیر قرآن

جمال او کجا و روی یوسف

فدای روی ماهش ماه کنعان

غلامیّ علی کم رتبه ای نیست

بود برتر ز صدها شاه و سلطان

هر آن کس در دلش مهر علی هست

بر او واجب بود جنات رضوان

به دنیا گر هزاران دلبر آید

دگر مثل علی مادر نزاید

***

از آن روزی که ذکرش پا گرفته

بساط عاشقیّ ما گرفته

به هر جا که پیمبر یاوری خواست

علی دست خودش بالا گرفته

و حاتم با گدایی از در او

تمام رزق خود یک جا گرفته

بود منفور و بیچاره کسی که

علی از او نگاهش را گرفته

به منظور شفاعت از محبین

خدا از مرتضی امضا گرفته

امیری آسمانی کز بر او

چنین درس ادب سقا گرفته

"فقط حیدر امیرالمومنین است"

رجز های یل ام البنین است

خدا با اسم اعظم یا علی گفت

خدا با اسم اعظم یا علی گفت

ملک در اولین دم یا علی گفت

عجب سری است در خلقت که از خاک

چو برمی خاست آدم یا علی گفت

عصا در دست موسی اژدها شد

کلیم آنجا مسلم یا علی گفت

مسیحا دم از آن گردید عیسی

که در دامان مریم یا علی گفت

محمد در شب معراج برخاست

به قصد قرب اعظم یا علی گفت

ز لیلایی شنیدم یا علی گفت

به مجنونی رسیدم یا علی گفت

مگر این وادی دارالجنون است

ص: 132

که هر دیوانه دیدم یا علی گفت

چمن با ریزش باران رحمت

دعایی کرد و او هم یا علی گفت

نسیمی غنچه ای را باز می کرد

به گوش غنچه کم کم یا علی گفت

علی را ضربتی کاری نمی شد

گمانم ابن ملجم یا علی گفت

مگر خیبر ز جایش کنده می شد

یقین آنجا علی هم یا علی گفت

تا صورت پیوند جهان بود، علی بود

تا صورت پیوند جهان بود، علی بود

تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود

آن قلعه گشایی که در از قلعه خیبر

برکند به یک حمله و بگشود، علی بود

آن گرد سر افراز، که اندر ره اسلام

تا کار نشد راست، نیاسود، علی بود

آن شیر دلاور، که برای طمع نفس

برخوان جهان پنجه نیالود، علی بود

این کفر نباشد، سخن کفر نه این است

تا هست علی باشد و، تا بود، علی بود

شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود

سلطان سخا و کرم و جود، علی بود

هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس

هم صالح پیغمبر و داود، علی بود

هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هو ایوب

هم یوسف و هم یونس و هم هود، علی بود

مسجود ملایک که شد آدم، ز علی شد

آدم چو یکی قبله و مسجود، علی بود

آن عارف سجاد، که خاک درش از قدر

بر کنگره عرش بیفزود، علی بود

هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن

ص: 133

هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود

«ان لحملک لحمی» بشنو تا که بدانی

آن یار که او نفس نبی بود، علی بود

موسی و عصا و ید بیضا و نبوت

در مصر به فرعون که بنمود، علی بود

چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم

از روی یقین در همه موجود، علی بود

خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود

آن نور خدایی که بر او بود، علی بود

آن شاه سرفراز، که اندر شب معراج

با احمد مختار یکی بود، علی بود

آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن

کردش صفت عصمت و بستود، علی بود

مولانا جلال الدین مولوی

علی دین را امام راستین است

علی دین را امام راستین است

علی دست خدا در آستین است

علی یعنی چراغ اهل بینش

علی یعنی پناه آفرینش

علی آیینه ی آیین اسلام

علی یعنی تمام دین اسلام

علی میزان، علی ایمان، علی حق

علی سر تا قدم توحید مطلق

علی مولود کعبه رکن دین است

علی آئینه ی حق الیقین است

علی در ملک هستی ناخدا بود

علی پیش از خلائق با خدا بود

علی حمد و علی ذکر و علی دم

علی حجر و حطیم و بیت و زمزم

علی حج و صلاه است و صیام است

علی رکن و قعود است و قیام است

علی در یاری حق ترک جان گفت

علی در بستر ختم رسل خفت

علی دین است و قرآن است و احمد

علی یعنی علی یعنی محمد (ص)

ولی الله اعظم رکن دین است

ص: 134

اولوالامر تمام مسلمین است

که قرآن میکند وصف خضوعش

زخاتم بخشی و حال رکوعش

هزاران سلسله آواره ی اوست

حدیث منزلت در باره ی اوست

گُهر از سِلمُک سلمی فشانم

حدیث لحمُک لحمی بخوانم

عدم بود و عدم بود و عدم بود

که حیدر با محمد (ص) هم قدم بود

کعبه خلوت گه اسرا فراوان علیست

کعبه خلوت گه اسرا فراوان علیست

بیت حق جلوه گر از روی درخشان علیست

در جهان مرد عمل باش و علی را بشناس

که ترازوی عمل کفه و میزان علیست

ای کج اندیش مکن غصب خلافت زیرا

به خدا بعد نبی سلطنت از آن علیست

روز محشر که گذرنامه جنت طلبی

آن گذرنامه به امضاء و به فرمان علیست

دادگاهی که به فردای قیامت برپاست

حکم حکم علی و محکمه دیوان علیست

کشتن "مرحب" و بگرفتن خیبر در کف

خاطرات خوش دیباچه دوران علیست

دور شو ای پسر "عبدود" از دیده ی او

که شجاعان عرب پشه به میدان علیست

این حسینی که رئیس الشهدایش خوانند

با خبر باش که شاگرد دبستان علیست

گرچه این دیده زدیدار نجف محروم است

در عوض ریزه خور سفره احسان علیست

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه ی بقا را

ص: 135

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

شهریار

نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند

نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند

قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند

خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون

که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند

ص: 136

ز قدرت یَدُ اللَّهی، کسی ندارد آگهی

وسیله اش بود علی، خدا هر آن چه را کند

به جنگ بدر و نهروان، علی است یِکّه قهرمان

نگر که دست حق عیان، قتال اشقیا کند

به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی

نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند

به رزم خندق و اُحُد، به قتل عَمْرو عَبْدُوُد

خدا به دستِ دست خود، لوای حق بپا کند

چو افضل از عبادت خلایق است، ضربتش

علی تواند این عمل، شفیع ما سِوی کند

به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار

دُیون جمله بندگان، تواند او ادا کند

نماز، بی ولای او، عبادتی است بی وضو

به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند

هر آنکه نیست مایلش، جفا نموده با دلش

بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند

علی است آن که تا سحر، سرشک ریزد از بصر

پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند

علی انیس عاشقان، علی پناه بی کسان

علی امیر مؤمنان، که مدح او خدا کند

پس از شهادت نبی، که را سِزَد به جز علی

که تا به حشر آدمی، به کارش اقتدا کند

قسیم نار و جنتّش، ترازوی محبّتش

که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند

گهی به مسند قضا، گهی به صحنه ی غزا

گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند

علی است فرد و بی نظیر، علی مجیر و دستگیر

که نام دل گشای او، گره ز کار وا کند

زکار قهرمانیش، پر است زندگانیش

نگین پادشاهیش، به سائلی عطا کند

ص: 137

امیر کشور عرب، ثنا کنان، دعا به لب

برد طعام نیمه شب، عطا به بی نوا کند

ز کوی شاه اولیا، که مهر اوست کیمیا

کجا روی، بیا بیا، که دردها دوا کند

کنیم چون که های و هو، به پیشگاه لطف هو

خدا نظر کند به او، علی نظر به ما کند

دل علی گداخته، که با زمانه ساخته

امام ناشناخته، ز خلق شکوه ها کند

پس از وفات فاطمه، کشید دامن از همه

که ختم عمر خویش را، به کنج انزوا کند

ز قبر بنت مصطفی، کجا رود علی، کجا

که نیست یار آشنا، دلش ز غم رها کند

سرشک بر دو عین او، ز اشک زینبین او

که گریه بر حسین او، به یاد کربلا کند

علی غریب و خون جگر، ز هجر یار نوحه گر

کنار آن جدار و در، اقامه ی عزا کند

(حسان) بگیر دامنش، قسم به حقّ محسنش

گره گشای انبیا، حوائجت روا کن

حبیب الله چایچچیان

چشم لطفی سوی ما بهر خدا کن یاعلی

چشم لطفی سوی ما بهر خدا کن یاعلی

درد ما را ظاهر و باطن دوا کن یاعلی

دل به جان آمد زوسواس اندر این دار مجاز

جان ما را با حقیقت آشنا کن یاعلی

چون رضای حق رضای توست ای مجلای حق

با رضای خویشتن ما را رضا کن یاعلی

ای رهین لطف عامت اولین و آخرین

لطف خاصی شامل این بینوا کن یا علی

هر دوا از خاک درگاه تو میگرد اثر

درد بی درمان این مسکین دوا کن یاعلی

عرض حاجت بنده گانرا با ولی نعمت است

ص: 138

حاجت این بنده ی دیرین دوا کن یاعلی

غرق دریای عطای توست پا تا سر صغیر

باز از رحمت مزید آن عطا کن یاعلی

مظهر کل عجائب به نبی یار علیست

مظهر کل عجائب به نبی یار علیست

ولی خالق بخشنده دادار علیست

آنکه میگفت سلوئی به فراز منبر

باب علم نبی و کاشف اسرار علیست

آنکه بر دوش رسول مدنی پای نهاد

کرد بتها ز حرم جمله نگونسار علیست

آنکه در بستر پیغمبر اسلام بخفت

حافظ جان وی از فرقه خونخوار علیست

آنکه گرد محن از چهره ایتام زدود

همدم مردم درمانده افگار علیست

آنکه بشکافت بگهواره ز هم اژدر را

شیر میدان یلی حیدر کرار علیست

آنکه در خانه حق شد متولد ز شرف

خانه زاد احد و محرم اسرار علیست

آنکه در خم غدیر آمده بر خلق امیر

مظهر لطف خداوند جهاندار علیست

آنکه با قاتل خود لطف و مدارا فرمود

ابن عم نبی و مظهر دادار علیست

آن یدالله که دا کرد سر از پیکر عمرو

صاحب تیغ دو سر آیت قهار علیست

کی توانم بمدیحش سخنی ساز کنم

فوق اوهام علی برتر افکار علیست

رو «حیاتی» بدر خانه سلطان نجف

که به خیل ضعفا یار و مددکار علیست

غرق در نور شدم پا تا سر

غرق در نور شدم پا تا سر

تا زنم دم ز علی بار دگر

قلم وحی بگیرید به دست

بنویسید به قلبم حیدر

روز اوّل به علی دادم دل

منم و مهر علی تا آخر

گرچه نشناختمش یک لحظه

ص: 139

همه عمر است مرا پیش نظر

پیشتر زآنکه بگویم مدحش

هم قلم داد ندا هم دفتر:

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر

ربّه فیه تجلّا و ظهر

--

آفتابی که فروغش همه جاست

شهریاری که رفیق فقراست

ناشناسی که بوَد یار همه

دردمندی که به هر درد دواست

ما چه قابل که فدایش گردیم

آن که گردید فدایش زهراست

جان عالم نه، بگو جان رسول

شاه عالم نه، بگو عبد خداست

وه چه عبدی که خدایی دارد

از سوی حق به قضا و به قدر

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر

ربّه فیه تجلّا و ظهر

--

شهریار دو سرا کیست؟- علی

هم نشین فقرا کیست؟- علی

آنکه یک عمر برای اسلام

جان خود کرد فدا کیست علی

آنکه با دست یداللهیِ او

شد سر عمرو جدا کیست علی

بر سر دوش نبی در کعبه

آنکه بگذاشته پا کیست علی

اوست در ذات الهی ممسوس

اوست انسان ز انسان برتر

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر

ربّه فیه تجلّا و ظهر

--

کیست این پای هوس را زنجیر

کیست این تیر خدا در تقدیر

شیر حق همدم اطفال یتیم

مرد اخلاص و دعا و شمشیر

به امیری جهانش چه نیاز

آنکه بر اژدر نفس است امیر

زهد و تقوا و جهاد و ایثار

شده هر چار به شأنش تفسیر

نخل ها گشته ز اشکش سیراب

چاه ها را زده آتش به جگر

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر

ربّه فیه تجلّا و ظهر

--

روز بر قلب سپاهی زده چاک

ص: 140

شب نهد چهره به سجاده ی خاک

روز خون می چکد از شمشیرش

شب کند اشک یتیمی را پاک

روز بگرفته سر عمرو به دست

شبش از خوف خدا بیم هلاک

می زند دور سرش بال زنان

مرغ شب نغمه ی روحی بفداک

آفرینش همه خوانند این بیت

جن و انس و ملک و شمس و قمر

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر

ربّه فیه تجلّا و ظهر

--

این همه مهر و وفا یعنی چه؟

صبر در سیل جفا یعنی چه؟

فرق بشکافته بر قاتل خویش

دادنِ سهم غذا یعنی چه؟

آن حکومت به سماوات و زمین

این تواضع به گدا یعنی چه؟

تیغ دادن به عدو در پیکار

از ره لطف و عطا یعنی چه؟

بنگارید به هر ریگ روان

بنویسید به هر برگ شجر

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر

ربّه فیه تجلّا و ظهر

--

رکن ارکان جهان کیست؟- علی

سر پیدا و نهان کیست؟- علی

آنکه در بستر پیغمبر خفت

از پی دادن جان کیست علی

آن که تا حشر، حکومت دارد

به زمین و به زمان کیست علی

آن که در پیکر پاک احمد

بود چون روح و روان کیست علی

«میثم» این است و جز این نیست بگو

که علی هست همان پیغمبر

قطره ای بودم وچکیده شدم

قطره ای بودم وچکیده شدم

سمت دریای تو کشیده شدم

بارهاست سنگ عاشقی خوردم

باز اطراف عشق دیده شدم

اشهدصبح وظهروشام توام

کز روی ماذنه شنیده شدم

تا که وحی ترا به شانه نهم

ص: 141

مثل جبیریل آفریده شدم

از درخت ولایت طوبی

مثل یک سیب سرخ چیده شدم

چارده قرن من نمک زادم

از اهالی حیدر آبادم

آب پیدا شده نگاه کنید

چشمه دریا شده نگاه کنید

وقت وقت نزول دادن من ...

...کنت مولاه شده نگاه کنید

تا دوباره همه طواف کنند

کعبه ای پا شده نگاه کنید

پسر حضرت ابی طالب

شاه دنیا شده نگاه کنید

کوری چشم های آن سه نفر

علی آقا شده نگاه کنید

یاعلی یاابالحسن ای شاه

اشهدانک ولی الله

به نگاهت کمی نقاب بده

فرصتی هم به آفتاب بده

تا رطب های من شود باده

نخل جان مرا شراب بده

کمی از زیر پای سجاده ات

تا شود تربتم تراب بده

از خودت از بیان شرح خودت

دست پیغمبران کتاب بده

تا که امشب جهان فدات شود

به جهان حق انتخاب بده

ای بزرگ شگفت ناپیدا

ای امیر شریف بی همتا

آفتاب عشیره ی مجنون

قبله گاه قبیله ی لیلا

پادشاه حجاز ونان بر دوش

زخمی بار کیسه ای خرما

ما کجا وزیارتت خورشید

تو کجا و کوچه های این دنیا

تندتر میزند به نام شما

تبش قلب حضرت زهرا

نام تو فتح باب پیغمبر

در حوالی لیله الاسرا

نام تو نیل می شکافد باز

نام تو زهره میدرد هرجا

نام تو میشود رجز وقتی

تیغ عباس میکند غوغا

مادرم گفت جای لالائی

تا که خیزم به نام تو برپا

ذکری از والی الولی گفتم

راه افتادم وعلی گفتم

ص: 142

خواست حق آنچه میدمد گردد

چهره ات جلوه ی احد گردد

خواست حق تا که در احد آئی

که شرف با تو مستند گردد

خواست حق تا که طاق ابرویت

قبله ی جان الی الابد گردد

یاد تو ذکر موج دریاهاست

لحظه هائی که جزر ومد گردد

رد پای تو را نمی یابم

عرش حتی اگر رصد گردد

مرتضی مرتضی ست در همه حال

گرجهان جمله عبدود گردد

نفسی ده سینجلی گوییم

صدو ده بار یا علی گوییم

گردوخاکی میان میدان است

رزم گاهی دوباره حیران است

ابروانی کمی گره خورده

لحظه ها لحظه های طوفان است

ماندن اینجاچقدر ناممکن

مردن اینجا چقدر آسان است

لشگری را به خویش پیچانده

ذوالفقاری که گرم جولان است

حول روز قیامت آمده است

یا نه شیرخدا رجز خوان است

دستمال نبرد خود را بست

یعنی این کوه گرم طغیان است

هیبتش کوه را زمین زده ست

هر سپاهی از آن پریشان است

پهلوان پروری که می بینی

از نژاد امین رضوان است

این که پیچیده لافتی باشد

بانک تکبیر از خدا باشد

حب حیدر بود اساس نماز

عجلوا بالصلوه قبل الفوت

مهر او مایه ی حیات همه

عجلوا بالحیوه قبل الموت

بس بود واژه های تکراری

مدح خوانم ز بهر نوکر تو

مرده راجان تازه می بخشد

خاک پای غلام و قنبر تو

جان را به یک اشاره مسخّر کند علی

جان را به یک اشاره مسخّر کند علی

دل را به یک نظاره منوّر کند علی

ص: 143

ایجاد گل ز شعله ی آذر کند علی

یک لحظه سیر عالم اکبر کند علی

بر کائنات جود مکرّر کند علی

---

او را سزد به خلق امیری و رهبری

او آورد عدالت و قسط و برابری

تیغش رسد به چرخ گه رزم آوری

با ذوالفقار حیدری و دست داوری

یک لحظه فتح قلعه ی خیبر کند علی

---

افلاک را مهار کند با نظاره ای

بی مهر او به چرخ نتابد ستاره ای

نبود به دهر منقبتش را شماره ای

ابلیس را به بند کشد با اشاره ای

یک لحظه گر اشاره به قنبر کند علی

---

پیغمبری نبوده بدون ارادتش

کعبه هنوز فخر کند بر ولادتش

مسجد هنوز شاهد شوق شهادتش

پروردگار فخر کند بر عبادتش

چون بندگی به خالق داور کند علی

---

او ناخداست کشتی لیل و نهار را

فرمان دهد هماره خزان و بهار را

تقسیم کرده روز ازل خلد و نار را

نبوَد عجب که خلق خداوندگار را

با یک نگاه خویش ابوذر کند علی

---

گردون به پیش تیغ علی افکند سپر

از حمله اش قضا و قدر می کند حذر

شمشیر فتح داور و شیر پیامبر

روز از سران فتنه بگیرد به تیغ، سر

شب در خرابه با فقرا سرکند علی

---

هنگام بذل دست بوَد دست داورش

گر کوهی از طلا بود و کوهی از زرش

اول نهد طلا به کف سائل درش

نبوَد عجب به دست غلام ابوذرش

این گوی خاک را به جهان زر کند علی

---

هر جا خدا خداست علی هم بوَد امیر

ص: 144

خورشید را توان کشد از آسمان به زیر

از بس که بود دیو هوا در کفش اسیر

حتی شکم ز نان جوین هم نکرد سیر

با آنکه سنگ را در و گوهر کند علی

---

در آسمان لوای امامت بپا کند

در خاک، با خدا دل شب التجا کند

در جنگ، حفظ جان رسول خدا کند

در رزم تیغ خویش به دشمن عطا کند

در مهد، پاره پیکر اژدر کند علی

---

طاقی که تا قیام قیامت نیافت جفت

جان را هماره در ره اسلام ترک گفت

از جبرئیل نغمه ی «الا علی» شنفت

در لیلة المبیت به جای رسول خفت

تا جان خود فدای پیمبر کند علی

---

شاهی که هست و بود به دستش مسخر است

با یک فقیر زندگی او برابر است

از بس که در خلافت خود عدل گستر است

سهم عقیل را که بر او خود برادر است

با سهم یک فقیر برابر کند علی

---

روزی که از خطای همه پرده می درند

روزی که خلق تشنه به صحرای محشرند

دل ها ز تشنگی چو شررهای آذرند

آنان که مست جام تولّای حیدرند

سیرابشان ز چشمه ی کوثر کند علی

---

دارد ز قلب خاک حکومت بر آسمان

بر دستش اختیار مکان داده لامکان

گردد به گردش نگهش محور زمان

دست خداست با سر انگشت می توان

افلاک را هماره مسخّر کند علی

---

دین یافت از ولادت شیر خدا کمال

بی مهر حیدر است مسلمان شدن محال

عالم به او و او به خدا دارد اتکال

در عین بندگی به خداوند ذوالجلال

ص: 145

اعجاز، همچو خالق داور کند علی

---

آدم سرشته شد گلش از خاک پای او

کس را چه زهره تا که بگوید ثنای او

مداح او کسی است که باشد خدای او

اکسیر معرفت طلب از کیمیای او

شاید مس وجود تو را زر کند علی

---

دنیا ندیده مثل علی راست قامتی

در هر دلی بپاست ز شورش قیامتی

هر نقطه را بوَد ز ولایش علامتی

هر لحظه ریزد از سر دستش کرامتی

جود از نیاز خلق، فزون تر کند علی

---

دل از خیال منظر حسنش صفا گرفت

باید از آن جمال نشان خدا گرفت

حق از نخست، عهد ولایش ز ما گرفت

روزی که تیرگی همه جا را فراگرفت

ما را شراب نور به ساغر کند علی

---

روز جزا که هست همان روز سرنوشت

هرکس به حشر می دروَد هر چه را که کشت

بخشنده می شوند همه کرده های زشت

روید ز شعله های جهنم گل بهشت

گر یک نگه ز دور به محشر کند علی

---

مهر قبول توبه ی آدم به نام اوست

موسی به طور همسخن و همکلام اوست

از قله های وهم فراتر مقام اوست

امر قضا به حکم خدا در نظام اوست

تا در نظام خود چه مقدّر کند علی

---

مدح علی است کار خداوند ذوالجلال

اینجا تمام عالم خلقت کرند و لال

بی لطف او به کس نبوَد قدرت مقال

«میثم» چو دم زنی ز ثنای علی و آل

هر دم تو را عنایت دیگر کند علی

امشب هوای باغ نگاهم بهاری است

ص: 146

مجید تال

امشب هوای باغ نگاهم بهاری است

واژه به واژه کار دلم بیقراری است

باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند

برگ درخت و بال ملک دفترم شدند

بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام

با جمع شاعران شب شعری گرفته ام

سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر

ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر

حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش

یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))

پژواک بی نهایت خورشید نور او

ای مولوی زشمس جمالش بگو بگو...

((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))

چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست

فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای

آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!

قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار

از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))

نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو

از سادگیش از نمک و نان جو بگو

اواز هجوم زخم زبان خون به دل شده

سهراب! در مسیر علی آب گل شده

قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد

عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...

ای ابتدات نقطه پایان آسمان

یاسر حوتی

ای ابتدات نقطه پایان آسمان

وی انتهات مثل خداوند، لا مکان

ممسوس ذات حضرت الله اکبری

با این حساب، فهم کمالت نمی توان

گفتم: "چگونه مدح تو خوانم"؟ ندا رسید

"در سجده آی و سوره توحید را بخوان"

ما صُنع دستهای شما بوده ایم؛ پس

این گونه می شود که تو باشی خدایمان

ص: 147

درکعبه پا نهادی و کعبه شکاف خورد

یعنی که جای توست دل دلشکستگان

هر شب کنار سفره زه___را(س) نشسته ایم

حالا چگ___ونه می____ل کنم س__مت این و آن

خاکیم، اگر نشسته به روی عب__ای تو

خورده مگی___ر؛ حض___رت بابای مه__ربان

کعبه سپید رو شد و زلفش سیاه شد

هم خود به سجده آمد و هم سجده گاه شد

***

(مهرت به کائنات برابر نمی شود)

حب تو آینه است مکدر نمی شود

مریم، بنفشه، یاس، اقاقی ... خود بهشت

بی لطف دستهات معطر نمی شود

در صد هزار شیر نر بیشه های جنگ

هرگز یکی شبیه به حیدر نمی شود

حتی محمدی(ص) که خودش فخر عالم است

تا مرتضی(ع) نداشت، پیمبر نمی شود

با ما کسی که سفره اش از مرتضی جداست

سوگند می خورم که برادر نمی شود

این سفره بوی عطر گل یاس می کند

با گندمی که فاطمه دستاس می کند

***

رمز حیات، قبضه شمشیر مرتضاست

هفت آسمانیان، همه تسخیر مرتضاست

قرآن؛ زلال آینه، تصویر ناب؛ اوست

هر آیه آیه؛ آینه، تفسیر مرتضاست

جنات عدن، روضه رضوان، بهشت قرب

در سایه سار شاخه انجیر مرتضاست

این که خدا به دیده مردم بزرگ شد

تأثیر جاودانه تکبیر مرتضاست

صبرش شبیه ضربه خندق ستودنی ست

آری؛ بقاء شیعه به تدبیر مرتضاست

سلطان عشق..! حضرت والا مقام ها..!

تسیلم تو، شکوه تمام سلام ها

***

ص: 148

ای میوه رسیده باغ خدا علی..!

آب و غذای سفره اهل ولا علی..!

بدر و حنین و خیبر و خندق که جای خود

تنزیل آیه های علق در ح_را... علی

س_ّر عظیم لیله الاسراء؛ عروج بود

مِن نف_ْس ظاهری محمد(ص) الی... علی

تفسیر ناب سوره توحید؛ می شود. . .

... تلخیص در عبارت یک جمله "ی_ا عل_ی"

با نوح و با کلیم و مسیحا و با کلی_م . . .

هرجا تو دیده می شوی در هر کجا علی

تو در کمال مطلق و انسان کاملی

در مشکلات سخت؛ تو حل المسائلی

***

چیزی شبیه رایحه ای می وزید و رفت

شب ها به شانه؛ نان و رطب می کشید و رفت

افسوس قدر و منزلتش را نداشتند

تا در جوار کوثر خود آرمید و رفت

زهرا همان علی و علی نیز فاطمه است

شکر خدا فراق به پایان رسید و رفت ...

مردی که شاهد صدمات مدینه بود

یک روز مرد... و در سحری شد شهید رفت

گر چه کنار بسترش از مردها پر است

اما؛ دریغ محسن خود را ندید و ... رفت

غیر از علی به عالم امکان مدار نیست

خلقت بدون اسم علی استوار نیست

مولا برای از تو سرودن غزل کم است

یوسف رحیمی

مولا برای از تو سرودن غزل کم است

تلمیح و استعاره ، مجاز و بدل کم است

قرآن ناب لایق وصف مقام توست

شعر و حدیث و قصه و ضرب المثل کم است

ص: 149

آن لحظه که حلاوت نام تو بر لب است

شیرینی شکر که چه گویم، عسل کم است

باید برای مدح تو از صبح بدر گفت

هیجای نهروان و شکوه جمل کم است

ای دست اقتدار خدا، فارس العرب

اصلا برای شان تو تعبیر «یل» کم است

هر قدر هم که دم بزنم ای امیر عشق

از شوکت و جلالت تو، ما حَصَل کم است

شهره شده میان عرب تک سواری ات

آوازه های صاعقه ی ذوالفقاری ات

*

ای آفتاب علم و یقین یا ابوتراب

همواره در مدار تو دین یا ابوتراب

صبح نگات شمس ضحی یا ابالحسن

تار عبات حبل متین یا ابوتراب

از ابتدای خلقت خود کسب فیض کرد

در محضر تو روح الامین یا ابوتراب

مولای من ولایت تو از ازل شده

با روح و جان شیعه عجین یا ابوتراب

الطاف بی کران تو ای قبله گاه جود

می بارد از یسار و یمین یا ابوتراب

در رستخیز صبح قیامت برای ما

عشق تو است حصن حصین یا ابوتراب

با عطر و بوی هر نفست در مشام شهر

جاری شده ست خلد برین یا ابوتراب

چشمان روشن تو بهشت پیمبر است

اصلاً سرشت تو ز سرشت پیمبر است

*

تفسیر کن برای همه محکمات را

اسرار ناب آیه ی صبر و صلات را

مصداق بی بدیل «أولی الامر» روشن است

معلوم کرده ای یؤتون الزکات را

مولای من تمام صفاتت الهی است

ص: 150

آئینه ای تلألؤ انوار ذات را

شرط حیات طیبه نور ولایت است

از ما مگیر حضرت عشق این حیات را

با نعمت ولایتت آقا خود خدا

بی شک گشوده بر همه باب النجات را

یک لحظه در ولایت تو شک نمی کند

هر کس شنیده زمزمه ی کائنات را

تو آمدی کمی به زمین آسمان دهی

تا که تجلیات خدا را نشان دهی

*

تسبیح انبیاء معظم علی علی ست

نقش لب پیمبر خاتم علی علی ست

رمز نجات حضرت موسی میان نیل

فریاد استغاثه ی آدم علی علی ست

هر گوشه را که می نگرم ذکر خیر توست

آقای من عبادت عالم علی علی ست

رمز تقرب همه ی اهل کائنات

آوای هر فرشته دمادم علی علی ست

لبیک کعبه و حجر و مسجد الحرام

زیبا ترین ترنم زمزم علی علی ست

وقتی علی تجلی اسماء اعظم است

بی شک تجلیات خدا هم علی علی ست

تو آمدی و عزت توحید پا گرفت

نور خدا زمین و زمان را فرا گرفت

*

مستیم از زلالی جام غدیر خم

هستیم شیعیان امام غدیر خم

مولا شدن فقط و فقط شأن حیدر است

این است لحظه لحظه، تمام غدیر خم

بر مسلمین تمام شده نعمت خدا

در خطه ای شریف به نام غدیر خم

آری نظام ناب ولایت بنا شده

آری بنا شده ست نظام غدیر خم

معنا شده ولایت عام و ولی خاص

ص: 151

در واژه واژه خطبه ی تام غدیر خم

راه علی ست راه ولی فقیه مان

این است سرّ ناب پیام غدیر خم

ای نائب امام زمان ! جان فدای تو

آقا طنین فکنده در عالم صدای تو:

*

پویا ترین طریق حقیقت بصیرت است

گویا ترین پیام ولایت بصیرت است

ای تشنگان فیض حقیقی آفتاب!

تنها صراط صبح سعادت بصیرت است

جوینده ی حکومت مولای متقین!

شرط حلول روح عدالت بصیرت است

اینجاست سرّ معجزه ی خون هر شهید

شیوایی شکوه شهادت بصیرت است

در این غروب غیبت خورشید، ضامنِ

پیروزی حقیقی امت بصیرت است

در فتنه خیزِ عصر حوادث، طلیعه ی

صبح ظهور حضرت حجت بصیرت است

دلهای ماست گوشه ی محراب جمکران

«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان»

هر دلی که دچار لیلا بود

علی اکبر لطیفیان

هر دلی که دچار لیلا بود

خوشی روزگار لیلا بود

از کرامات عاشقی است اگر

نام مجنون کنار لیلا بود

نام مجنون اگر فراتر رفت

این هم از اعتبار لیلا بود

آنچه دلهای بی شماری داشت

محمل در غبار لیلا بود

بی نیاز است از عبادت ما

کعبه در انحصار لیلا بود

امشب ای عشق در طواف توام

سیزده شب در اعتکاف توام

بال با من، پریدنش با تو

سمت بالا کشیدنش با تو

شوق تنزیل آیه ها با من

جبرئیل آفریدنش با تو

گندم کال مزرعه با من

فصل گرم رسیدنش با تو

ص: 152

نخل با من تب رطب با من

دست مشتاق چیدنش با تو

سجده بر خاک پای تو با من

دست بر سر کشیدنش با تو

قل هو الله یا احد یا هو

«وحده لا اله إلا هو»

کعبه آنقدر بی تو زیبا نیست

بی حضورت مطاف دنیا نیست

بی سبب رد نکرده مریم را

این طرف ها که جای عیسی نیست

کعبه مختص حال امروز است

مثل دیروز و مثل فردا نیست

سوره ات را خودت نزول بده

«ور نه جبریل مرد این ها نیست»×

تو که از این طرف نمی آیی

پس چه بهتر در حرم وا نیست

ای مسحای سبز بنت اسد

مزرع «لم یلد و لم یولد»

ای که صبح ازل شروعت بود

کهکشان حیطه طلوعت بود

بهترین لحظه ها برای خدا

لحظه سجده خشوعت بود

آن چه دیشب مرا سلیمان کرد

خواب انگشتر رکوعت بود

چاه وقفی و نخل های بلند

حاصل چله های جوعت بود

ای سرآغاز! مرد بی پایان!

ای که صبح ازل شروعت بود...

کس ندیده است ارتفاع تو را

آفتاب تو را شروع تو را

به نگاهت کمی نقاب بده

فرصتی هم به آفتاب بده

از خودت از بیان شرح خودت

دست پیغمبران کتاب بده

تا رطب های من شود باده

نخل های مرا شراب بده

تا صدایت کنم بلندترین

به لبم حق انتخاب بده

نیست فرقی در آفتاب شدن

ص: 153

یا تراب ابوتراب شدن

این همه مستجیر مال شماست

التماس فقیر مال شماست

مرد دیروز، حضرت امروز

از احد تا غدیر مال شماست

تا خدا بوده تا خدایی هست

این لقب، این «امیر» مال شماست

از تمامی فرش های زمین

تکه ای از حصیر مال شماست

از سر سفره مدینه فقط

نمک و نان و شیر مال شماست

زندگی تو مثل مردم نیست

نان تو از تبار گندم نیست

بی نظیر عرب بدون مثل

آفتاب عجم بدون بدل

یا هو الظاهر و هو الباطن

یا هو الآخر و هو الأول

تو رسیدی و وحشت افتاده است

بر سر شانه های لات و هبل

اسدالله غزوه احزاب

یل میدان لحظه های جمل

مرد دلدل سوار روز احد

آینه دار خشم عز وجل

الامان از سوار آمدنت

وقت با ذوالفقار آمدنت

نام تو بوی سیب می آرد

روی دل ها بهار می کارد

تو همان پیر مرد نخلستان

پیر مردی که نان جو دارد

ای که دل تنگ صبح زهرایی

گریه چشم های تو دارد...

...اول کوچه بنی هاشم

روی تابوت شهر می بارد

غسل نیلی فاطمه هر شب

خاطرات تو را می آزارد

هیچ کس مثل تو حبیب نداشت

سر سفره نسیم سیب نداشت

«بدر» یادش مانده آن روزی که می لرزاندی اَش

قاسم صرافان

«بدر» یادش مانده آن روزی که می لرزاندی اَش

آن رجزهایی که می خواندی و می ترساندی اَش

ص: 154

ذوالفقارت شکل «لا» با دسته ای کوتاه بود

«لا اله» آن روز در دستان «الا الله» بود

«لا اله» آن روز جز سودای «الا هو» نداشت

رویِ حق _ بی تیغِ تو _ بالای چشم، ابرو نداشت

تیغ را بالا که بردی، آسمان رنگش پرید

تا فرود آمد، زمین خود را کمی پایین کشید

«حمزه» یک چشمش به میدان چشم دیگر سوی تو

تیغ را گم کرده است از سرعت بازوی تو

ذوالفقار آن گونه با سرعت به هر کس خورده است

مدتی مبهوت مانده تا بفهمد مرده است

خشمِ تو از رعدِ «یا قهّار» و «یا جبّار» بود

بعد از آن بارانِ «یا ستّار» و «یا غفّار» بود

بعد از آن باران، عجب رنگین کمانی دیده ام

دیده ام نورِ تو را، از هر طرف چرخیده ام

در ازل خندیدی و دامن کشیدی تا ابد

من تو را باور کنم یا «ما لَهُ کفواً احد»

خطبه های ناتمامت را بیا کامل بگو

بی الف، بی نقطه، اصلا بی حروف از دل بگو

ساقی شیرین زبان! حالا که خامند این لغات

این تو و این: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

در دلم «قد قامتِ» عشقت قیامت می کند

قصه ام را «بشنو از نی چون حکایت می کند»

باز هم حس می کنم حوض دلم دریا شده است

مثل این که «یا علی» هایم صد و ده تا شده است

«ما رَمَیْتِ» تیر تو زیباست، بر دل می زنی

چون که از دل می زنی، یک راست بر دل می زنی

تیر شعری می زنم اما هدف در دست توست

ص: 155

پادشاها! مُهر ایوان نجف در دست توست

دارم به سر هوای زیارت اباالحسن

دارم به سر هوای زیارت اباالحسن

ای در جنون کشیده نگاهت اباالحسن

مستی من ز شرب مدام شراب توست

با من چه کرده ذکر مدامت اباالحسن

ما جملگی به دام تو افتاده ، تا ابد

مستی کنیم به دام اسارت اباالحسن

گردیده خال هاشمیت قبلگاه من

سجده به تو ، به خاطر خالت ابا الحسن

روی زمین تو جای خدا تکیه کرده ای

از من دعا و از تو اجابت اباالحسن

عشقت چه کرده با من از جنس سنگ علی

عاشق کشی به چشم خمارت ابا الحسن

صد بار اگر ز عشق تو جان در دَهَم علی

جار میزنم که جان به فدایت ابا الحسن

فرزاد نظافتی

جان را فقط به مقدم جانان فدا کنید

جان را فقط به مقدم جانان فدا کنید

قد رافقط به محضرمولا دوتا کنید

فرقی نمی کند که بگویید علی علی

یا در رکوع وس__جده خدایا خدا کنید

ما دوره گرد کوچه ی شاهانه ی توایم

یک سکه هم حواله دست گدا کنید

کفگیر اشکمان به ته دیگ خورده است

فکری بحال خشکی چشم____ان ما کنید

مثل کویر تشنه و زرد خ______زان شدیم

ما را به نفخه ی نفسی با صف___ا کنید

یعنی که شل کنید سر کیسه را و بعد

ما را مسافر ح_____________رم کربلا کنید

طفل یتیم دوره ی آخر زمانه ایم

ص: 156

درحق ما شما پدرانه دعا کنید

ما از مس ِ وجود ، پش___یمان و نادمیم

با گوشه چشم عاطفه ما را طلا کنید

حاجت کجا بریم که حاجتروا شویم

منت نهید و حاجت ما را رواکنید

ما مبتلای کربب______لاییم و اهل درد

ما را به تربت شه بی سر دوا کنید

ناقابل است جان غلامان کویتان

خونی کنید و صدقه ی رفع بلا کنید

آمد نسیم رحمت و گوش دلم شنید

عرض نیاز خود به امام رضا کنید

صمد علیزاده

مناجات

به راه توست شهادت به از ولادت من

غلامرضا سازگار

به راه توست شهادت به از ولادت من

عنایتی که شود مرگ من شهادت من

گدای سابقه دارم مرا مران که بود

کرم سجیۀ تو، التماس عادت من

هزار مرتبه ام گر برانی از در خویش

هماره بر تو فزون تر شود ارادت من

هزار مرتبه بیماری از سلامت به

تو گر کنی قدمی رنجه بر عیادت من

سرم فدای قدم های دلبری گردد

که برده دل زِ من از لحظۀ ولادت من

سعادت دو جهان بهر من سعادت نیست

تو گر مرا بپذیری بُود سعادت من

به بندگی درت می خورم قسم مولا

که بر در تو بود بندگی سیادت من

زبان "میثمی " ام وقف گفتگوی تو باد

که ذکر توست دعای من و عبادت من

افتاده ام به گوشه ای از رهگذارتان

ص: 157

محسن عرب خالقی

افتاده ام به گوشه ای از رهگذارتان

اوجم دهید تا که شوم خاک سارتان

اصل و اصالت من از اول اصیل بود

اصلاً خدا سرشته مرا از غبارتان

هرچند دورم از تو... عجیب است چون دلم

حس می کند نشسته کناری کنارتان

چیزی برای عرضه ندارم به ساحتت

آقا دل شکسته می آید به کارتان؟

خرما فروش کوچه و بازار می شوم

شاید به جرم عشق شوم سر به دارتان

ای ناشناسِ نیمه شب کوچه های شهر

یک تکه نان به ما بده از کوله بارتان

میلش دگر به هیچ بهشتی نمی کشد

هر کس نشسته کنج بهشت مزارتان

شرمنده ایم بی خبریم ای بزرگوار

از آخرین امانت تان؛ یادگارتان

از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم

جواد حیدری

از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم

از ازل تا روز محشر ریزه خوار این درم

مرتضی خود گفته بابای من مسکین بود

او بود بابا و زهرای مطهر مادرم

ظهر عاشورای او لب تشنه سینه می زنم

تا دهد با دست خود روز قیامت کوثرم

شامیان گفتند علی آیا مسلمان بوده است؟

از غریبیِ علی خاک مصیبت بر سرم

لیله ی قدری سحر کرب و بلا یا که نجف

کی شود احیا بگیرم از عطای دلبرم

ذات هر کس در قیامت نقش پیشانی اوست

نقش پیشانی ما باشد "غلام حیدرم "

شکر این که عاشق اولاد زهرا گشته ام

تا دم مرگم بگریم یاد شاه بی سرم

ص: 158

مرگ عشاق علی عین زیارت رفتن است

بهر دل جویی ما آید امام و سرورم

ذکر ما لحظه به لحظه ساقی کوثر مدد

تتا بیاید مهدی صاحب الزمان حیدر مدد

دلی که خانه مولا شود حرم گردد

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

دلی که خانه مولا شود حرم گردد

کز احترام علی کعبه محترم گردد

من از شکستن دیوار کعبه دانستم

که هر کجا که علی پا نهد حرم گردد

هنوز روز خوش دشمن است تا آن روز

که ذوالفقار زبان علی دو دم گردد

دلی که جام بلا را کشیده تا خط جور

چه احتیاج که دنبال جام جم گردد

قبول خاطر خون خدا شدن شرط است

نه هر که مرثیه ای ساخت محتشم گردد

عزای ماست که هر سال می شود تکرار

و گر نه حیف محرم که خرج غم گردد

نه هر که کشته شود می توان شهیدش گفت

نه هر سری که به نی می رود علم گردد

حدیث عشق و وفا ناسروده می ماند

مگر که دست علمدار ما قلم گردد

هنوز شعله ور از خیمه های عاشوراست

ز شور شیونی دل مباد کم گردد

آنان که شیعه را ازلی آفریده اند

محمود ژولیده

آنان که شیعه را ازلی آفریده اند

نور مرا ز نور علی آفریده اند

آب و گل مرا ابدی آزموده اند

سرمایه ی مرا ازلی آفریده اند

دل را برای سرّ خفی خلق کرده اند

لب را برای ذکر جلی آفریده اند

ص: 159

ذکر علی حلاوت افطار عاشق است

لب های شیعه را عسلی آفریده اند

ما تشنگان جام شب بدر حیدریم

کان را شراب بی مثلی آفریده اند

وقتی خود خدا به علی ذکر می گرفت

ما را به ذکر لم یزلی آفریده اند

تا حال شعر غیر علی را نخوانده ام

از ابتدا مرا غزلی آفریده اند

تا فاطمه به سینه ی ما یا علی نوشت

دل را بری ز هر خللی آفریده اند

زهرا اگر نبود علی نانوشته بود

ما را به اعتبار ولی آفریده اند

کی امتحان نداده قبول ولا شدیم

ما را ازل به قول بلی آفریده اند

در روز امتحان ولایت خدا گواه

ما را فدائیان ولی آفریده اند

بدبخت می شود هر که ز مهرت رها شود!

یاسر مسافر

بدبخت می شود هر که ز مهرت رها شود!

بیچاره می شود هرکه ز حبت جدا شود

دستش دراز نیست به هر جا و هر طرف

هر کس به درب خانه ی لطفت گدا شود

شیعه که ذکر نادعلی را به لب گرفت

آیا اسیر غصه و درد و بلا شود؟

باید دخیل به رشته ی زلف شما زند

هرکس که خواسته باشد اگر با خدا شود

ما با همه گفته ایم به کوری دشمنان

حیدر شفیع محشر و عقبای ما شود

شاهنشه نجف گدا بر درآمده

لطفی کنی ، روزی ما کربلا شود

ذکر ابوتراب عجب مستی آور است

وحید قاسمی

ص: 160

ذکر ابوتراب عجب مستی آور است

این نام پیرِ میکده ی حوض کوثر است

اصلاً هراس و باک نداریم از حساب

محشر کلید باغ جنان دست حیدر است

رحمت به مادرم، که مرا مجلس تو بُرد

این شوقِ نوکری، اثر شیر مادر است

اول کسی که وارد فردوس می شود

از صنف نوکران علی دوست، قنبر است

حبل المتین حیدریون در پل صراط

نخهایِ سبز چادر زهرایِ اطهر است

هر کس ز غربت حسنش گریه کرده است

خندان ترینِ مردمِ صحرایِ محشر است

فردا تمام اهل زمین تشنه اند و ما

لب هایمانِ ز باده ی آل عبا تر است

راهی برای شیعه ی تو تا بهشت نیست

«تا کشتی نجات حسینی شناور است»

سینه کبودها، چقدر بُرد کرده اید!!!

باغ بهشتِ سینه زنان با صفاتر است

محشر تمام سینه زنان گردِ زینب اند

آن روزِ داغ، چادر او سایه گستر است

مانند باد می گذریم از پل صراط

تا رویِ دست فاطمه قنداقِ اصغر است

ازدواج

امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده

غلامرضا سازگار

امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده

امشب عروس آسمان خاک در حیدر شده

امشب علی محو رخ صدیقه اطهر شده

امشب به بیت فاطمه غلمان ثنا گستر شده

امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده

زیرا امیر المومنین داماد پیغمبر شده

ص: 161

جن و بشر و حور و ملک گویند امشب با علی

دامادیت ، دامادیت ، بادا مبارک یا علی

مهر و مه اینجا اختری ، گردون هلالی میکند

یا آسمان با اختران بذل لئالی می کند

دل در سرای فاطمه سیر خیالی میکند

طوطی جان در بزم او شیرین مقالی می کند

روح الامین مداحی مولی الموالی میکند

حور و ملک را با دمش حالی به حالی میکند

ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین

در مجلس دامادی مولا امیر المومنین

جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر

آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر

ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر

تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر

گیتی ز انجم پر شد با وصل این شمس و قمر

او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر

این وصل ، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود

این عقد ، عقد حیدر و زهرای اطهر میشود

وصل دو دریا حاصلش دولولوی مرجان شود

کز هر دو تا شام ابد روشن چراغ جان شود

بر پای آن در راه این جان جهان قربان شود

او دین ز صلحش زنده و این کشته قرآن شود

مرجان حسن کز حسن او جان مشعل تابان شود

لولو حسین است و از او دل شعله سوزان شود

مرجان که دیده آنچنان لولو که دیده اینچنین

آدم گدای کوی او عالم فدای روی این

ص: 162

ای فاطمه بنت اسد ناموس حی ذوالمنن

امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن

بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن

بنشین و بنشانش ببر مانند جان خویشتن

گردیده در بیت الولاماه رخش پرتو فکن

گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن

تهلیل گو ، تقدیس کن تسبیح خوان دل باخته

در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته

امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر می زند

روحش بشوق دیدن داماد خود پر می زند

در خانه شیر خدا با مصطفی سر می زند

گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر می زند

گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر می زند

گاهی تبسم بر گل روی پیمبر می زند

ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه

خوانند از بهر علی مدح و ثنای فاطمه

آدم ستاده بر در بیت امیر المومنین

خواند ثنای فاطمه با نوح شیخ المرسلین

خنجر بکف دارد خلیل ان شاهد شور آفرین

تا از ذبیحش شر برد در مقدم آن نازنین

استاده موسی روی پا افتاده عیسی بر زمین

داود مداحی کند با نغمه های دل نشین

یوسف به حسن دلربا خدمتگذاری می کند

یعقوب با ذکر علی شب زنده داری می کند

می خواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش

پر شد ز افواج ملک هم ایمنش هم ایسرش

جبریل از پیشش رود و میکال از پشت سرش

پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش

ص: 163

رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش

سبحانه سبحانه خالی است جای مادرش

حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری می کند

استاده در پشت در و لحظه شماری می کند

بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او

نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او

یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او

غم خوار عالم را نگر شد فاطمه غم خوار او

افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او

یاد آمد از حرق در و از قصه ایثار او

گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی

من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی

در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم

آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم

آن وحی را خیر تاکلام این بیت را صاحب حرم

بنهاد دست هر دو را ختم رسل در دست هم

گفتا بزهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم

گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم

پس با علی گفتا علی انسیه الحور است این

سر خدا ، روح نبی ناموس تو زهراست این

امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را

بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را

روح و روان خویش ر ا تاب و توان خویش را

پاینده میبینم د راو ، نام و نشان خویش را

در دامن او یافتم من دودمان خویش را

چون جان نگهدای علی ، جان جهان خویش را

ص: 164

هرکس بیازارد و را خسته دل زار مرا

آنکس که آزارد مرا آزرده دادار مرا

ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه

ای مدحت از سوی خدا تطهیر و کوثر فاطمه

ای دست بوست مصطفی ای کفو حیدر فاطمه

ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه

ای بر حسین بن علی آزاده مادر فاطمه

ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه

در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده

مدح تو ذکر علی شیرینی "میثم " شده

برخیز و بزن خنده که غم عین خلاف است

غلامرضا سازگار

برخیز و بزن خنده که غم عین خلاف است

گردون به حرم خانه هو گرم طواف است

عید آمده عید آمده یا جشن عفاف است

یا عصمت حق فاطمه را شام زفاف است

سری که نهان بود درخشید مبارک

بر روی زمین وصل دو خورشید مبارک

جان ، موسی شوق آمده دل وادی طور است

عیسی ز فلک سر زده و غرق سرور است

با شور و شعف در کف داود زبور است

در بیت ولایت خبر از وصل دو نور است

ارواح رسل گشته به گرد سر زهرا

گویند که شد شیر خدا شوهر زهرا

خیزید که امشب شب آرایش حور است

هم عید تولا شده هم جشن تبر است

از شادی و از شور جهان محشر کبراست

این جشن وصال علی و حضرت زهراست

گردید به گرد حرم فاطمه امشب

تبریک بگوئید به مولا همه امشب

ص: 165

در کشور دل وصل دو دلدار مبارک

بر احمد و بر خالق دادار مبارک

بر فاطمه و حیدر کرار مبارک

بر شیعه و بر عترت اطهار مبارک

در جشن زفاف گل رعنای خدیجه

خالی ست میان همگان جای خدیجه

حق ، عاقد و داماد ، علی فاطمه یارش

کردند ملایک به روی ناقه سوارش

حوران بهشتی به یمین و به یسارش

جبریل امین خنده زنان غاشیه دارش

فرخنده شب وصل کریم است و کریمه

خیزید که از هر دو بگیرید ولیمه

زهراست عروسی که بود حسن الهش

دل برده ز پیغمبر اسلام نگاهش

این همسر مولاست خدا پشت و پناهش

داماد ، در خانه بود چشم به راهش

در حیدر کرار چه شوری و چه حالی ست

ای فاطمه بنت اسد جای تو خالی ست

از شوق علی پیرهن دل شده پاره

مولا شده سر تا به قدم محو نظاره

گردیده قرین در دل شب ماه و ستاره

با خدا شیر خدا فاطمه گوید به اشاره

کای مهر تو از روز ازل عهد الستم

من همسر و همسنگر تو فاطمه هستم

ای نفس نفیس نبی ای روح مجرد

ای بیت گلین تو مرا خلد مخلد

ای دست خدا حامی دین یار محمد

یار تو شریک غم تو فاطمه آمد

من آمده ام تا که تو را یار بگردم

دور تو میان درو دیوار بگردم

نه ساله ام اما همه جا یا رتو هستم

ص: 166

با شعله دل شمع شب تار تو هستم

در شادی و غم یار وفادار تو هستم

همسر نه ، که سرباز فداکار تو هستم

با عشق تو زیبائی من چهره نیلی ست

بالله قسم صورتم آماده سیلی ست

امروز پراز آل نبی روی زمین است

وز مقدمشان روی زمین خلد برین است

پاینده به هر عصر از این سلسله دین است

محصول وصال علی و فاطمه این است

(میثم) همه جا خاک ره آل علی باش

پروانه آن شمع جمال ازلی باش

ماه ربیع کرده تجلاّ مبارک است

غلامرضا سازگار

ماه ربیع کرده تجلاّ مبارک است

ماه سرور اهل تولاّ مبارک است

جشن وصال حیدر و زهرا مبارک است

این جشن ازدواج به مولا مبارک است

از فیض وصل فاطمه دلشاد شد علی

خیزید و کف زنید داماد شد علی

امروز مهر و ماه به هم مقترن شوند

حوران عرش خادمۀ بوالحسن شوند

جن و ملک به خاک درش بوسه زن شوند

محصول این زفاف حسین و حسن شوند

روز و شب عروسی زهرای اطهر است

عاقد خدا و احمد و داماد حیدر است

آدم به بزم وصل شه اولیا بیا

از باغ خلد با همۀ انبیا بیا

با انبیا به بزم شه اولیا بیا

مریم تو با زنان بهشتی بیا بیا

حوران عرش روی در این خانه می کنند

با خنده موی فاطمه را شانه می کنند

داماد را هماره ز سوی خدا سلام

بر این دو زوج از همۀ انبیا سلام

ص: 167

بر این عروسی از علی مرتضی سلام

بر یازده ستارۀ برج هدی سلام

این ازدواج علّت ابقای مکتب است

بالله قسم طلیعۀ میلاد زینب است

حسن خدا به روی علی دید فاطمه

بشکفت همچو لاله و خندید فاطمه

در چشم آفتاب درخشید فاطمه

بنت اسد عروس تو گردید فاطمه

لبخند زن به چهرۀ نورانی عروس

اوّل بزن تو بوسه به پیشانی عروس

امشب ستاره می چکد از چرخ آبنوس

در محضر علی به سر حجلۀ عروس

بازآ خدیجه بر در آن حجله کن جلوس

دست عروس و صورت داماد را ببوس

قلب تو منجلی شده امشب مبارک است

داماد تو علی شده امشب مبارک است

عالم از این خبر همه خلد مخلّد است

دامادی ولّی خداوند سرمد است

این جان احمد است که داماد احمد است

داماد نه بگو که تمام محمّد است

اینجا عروس، دخت رسول مکرّم است

مهریّه اش شفاعت خلق دو عالم است

امشب چه با صفاست حرمخانۀ علی

ناموس کبریا شده ریحانۀ علی

کوثر قدم نهاده به کاشانۀ علی

لبریز نور آمده پیمانۀ علی

در حجله ی زفاف محمّد قدم نهد

دست علیّ و فاطمه را دست هم دهد

قلب علی از آنهمه عزّ و وقار زد

لبخند اشتیاق به دیدار یار زد

بر باغ آرزویش نسیم بهار زد

کم کم نقاب از رخ زهرا کنار زد

خورشید آسمان هدی را نظاره کرد

لا حول گفت و روی خدا را نظاره کرد

ص: 168

لبخند زد و ز شوق که این همسر من است

یا جان احمد است که در پیکر من است

امّ الائمّه فاطمۀ اطهر من است

من روز حشر ساقی و این کوثر من است

ای هستی امام ولایت خوش آمدی

ای مادر تمام ولایت خوش آمدی

بگذار پا به دیده ام ای نور دیده ام

کز اشک شوق گُل سرِ راه تو چیده ام

از هر چه دل بریده به وصلت رسیده ام

خوش انتظار آمدنت را کشیده ام

دار الولای کوچک من گلشن از تو شد

بیت علی نه قلب علی روشن از تو شد

آیینه ی خدای تعالای من تویی

مشعل فروز دیدۀ بینای من تویی

بالله قسم بهشت تماشای من تویی

نازم به این مقام که زهرای من تویی

هر وصف تو که زمزمۀ خلق عالم است

گویی هزار میوه به یک نخل «میثم» است

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود

سید حمیدرضا برقعی

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود

و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود

که دست فاطمه در درست های مولا بود

به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود

پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود

دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود

قرار شد که شما بی قرار هم باشید

جهان دچار شما شد دچار هم باشید

تمام عمر دمادم کنار هم باشید

و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید

دعای من همه این بوده تا به هم برسید

ص: 169

که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید

نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم

خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم

صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم

چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم

و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد

نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد

همیشه نام علی را امام بگذارید

به خانواده ی من احترام بگذارید

برای فاطمه سنگ تمام بگذارید

و روی زخم دلش التیام بگذارید

جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت

بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت

شنیده می شود از آسمان صدایی که...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...

نوشت نام تو را ،نام اشنایی که

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد

و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست

ص: 170

و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تو را

گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند وآنگاه اعتراف کند

که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد

مرور کوثر و تطهیرو نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

ص: 171

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانهء توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانهء توست

ریشه ات در آسمان ها ، برگ و بارت در زمین است

رضا اسماعیلی

ریشه ات در آسمان ها ، برگ و بارت در زمین است

آسمانی هستی اما ، روح تو خاکی ترین است

مثل آدم های خاکی ، زندگی را دوست داری

دوست داری زندگی را ، گر چه با تلخی عجین است

با عدالت همسری تو ، زیر سقفی از محبت

خاتم قلب علی را ، گوهر عشقت نگین است

سادگی در محضر تو، می شود شرمنده بانو !

در درون سفره ی تو ، لقمه ای نان جوین است

ای لباس وصله دارت ، خواهش خیل ملایک

وصله ی پیراهن تو ، عشق را مُهر جبین است

آدم خاکی ز مهرت ، شد بهشتی بار دیگر

می کند معراج هر کس ، با نگاهت همنشین است

باز هم فصل بهار ِ سیب سرخ خنده ی تست

فصل سبز و روشن تو ، بهترین فصل زمین است

ابرهای رحمت حق درّ و گوهر ریختند

سید هاشم وفایی

برهای رحمت حق درّ و گوهر ریختند

نقد هستی را به خاک پای حیدر ریختند

شب نشینان فلک از چشم گوهر بار خویش

بهر فیض خاکیان از شوق گوهر ریختند

در چنین شب آرزومندان ز شور اشتیاق

صد هزاران دل به پابوسی دلبر ریختند

ص: 172

ساقیان بزم عشق و شور و مستی از شعف

عاشقان را شهد شیدائی به ساغر ریختند

در شب تزویج زهرا با علی از آسم___ان

قدسیان گل بر سر زهرا و حیدر ریختند

تا که چشم مهر و مه افتاد بر انوارشان

بر نثار راه آنان نقره و زر ریختند

در فلک خیل ملائک بال بر هم می زدند

پیش پای شمع دل پروانه سان پر ریختند

در بهشت آرزو از یمن این پیوند نور

حوریان گل در کنار حوض کوثر ریختند

از درخت سبز طوبی بر محبّان علی

برگه آزادی از غوغای محش_ر ریختند

ای «وفائی» ماه و خورشید فلک از آسمان

در قدوم مهر و ماه عشق اختر ریختند

آسمان رنگ و بوی عشق گرفت

حامد حجتی

آسمان رنگ و بوی عشق گرفت

تا سکوت تو در زمین پیچید

چشم هایت بهار شد گل داد

عطر سیب از نگاه تو بارید

چونکه پیچید بوی خوب خدا؛

عطر یک عاشقانه ازلی

پنجره رو به گل تبسم کرد

تا تو را دید در نگاه علی

سیب سرخ گلاب را بو کرد

گل سرخ محمدی گل داد

یک گلستان کنار شهر خدا

روی لبهای احمدی گل کرد

عرش خندید رو به لبخندش

چه بگویم که عشق عاشق شد

جبرییل از بهشت گل میریخت

بعد از آن روز بود لایق شد

ص: 173

خواند جبریل سوره قدری

که پر از آیه های کوثر بود

تا رسول خدا به خود آمد

دست زهرا به دست حیدر بود

چشمه در چشمه سلسبیل اینجا ست

آیه در آیه هل اتی دارد

جام های بهشت در دستش

مرد این قصه تا تو را دارد.... :

دل به غیر از تو می دهد؟ هرگز

نفس او به جان تو بند است...

خشت های معطر دل اوست

اینکه در آسمان تو بند است

چشم در چشم هم شدید آنجا

آینه روبروی آیینه...

و جهان تا همیشه خواهد ماند

محو در گفتگوی آیینه...

حرف آخر همین و دیگر هیچ

عرش باید به تو سجود کند

باید انسان برای دیدن حق

در شب قدر تو شهود کند...

آسمان می خواند امشب قدسیان دف می زنند

قاسم صرافانپ

آسمان می خواند امشب قدسیان دف می زنند

حوریان کِل می کشند و خاکیان کف می زنند

شیر عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟

تیغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟

آسمانی بی کرانی، عاشق دریا شدی

آمدی آیینه ی انسیه ی حورا شدی

امشب ای زیباترین! ای دلبر کوثر بیا!

شب، شبِ عشق است، ای داماد پیغمبر بیا!

بیش از این ها با دل محبوب ما بازی نکن

پیش این نیلوفر یکدانه غمازی نکن

مثل اقیانوس آرام است این بانو ولی

ص: 174

در دلش طوفان به پا کردی، مدارا کن علی!

«لیلة القدر» نگاهش یا علی! اجر تو است

او «سلامٌ فیه حتی مطلعِ الفجر» تو است

از ازل در پرده بود آیینه دارش می شوی

در عبور از کوچه باغ عشق، یارش می شوی

قدّ و بالای علی از چشم زهرا دیدنی ست

وای! وقتی می رسد دریا به دریا دیدنی ست

زره فروخته شد تا تو را به دست آرد

حامد حجتی

زره فروخته شد تا تو را به دست آرد

کسی که فاطمه دارد دگر چه غم دارد؟

علی دلی است که در سینه بی قرار آمد

و آمده است که صد دل به دوست بسپارد

به یمن روشنی روزهای در پیش است

که در حوالی این خانه یاس می کارد

چقدر خانه تان بوی آسمان دارد

چقدر چشم که باید ستاره بشمارد

و فاطمه است همان همسری که می خواهد

بلور قلب علی را به سینه بگذارد

فرشته ای است که می خواهد از بهشت علی

انار دانه کند ، سیب سرخ بردارد

به ارتفاع تو آیینه نیست در عالم

به جای شمع ...به آتش نگاه کن ...شاید

نگاه کن که نگاهش پر از ترانۀ درد

نگاه کن که لبش ذکر کربلا دارد

نگاه کن که از آن سوی پلک های جهان

کسی به انتقام دل خسته ی تو می آید

هنوز هم که هنوز است غرق این فکرم

که وحی از در و دیوار خانه می بارد

ص: 175

اگرچه مادر ما بی مزار مانده ولی

در آستانه ی قلب علی، حرم دارد

گفت رسولِ مصطفی، خوشا صفای فاطمه

محمد سعید میرزایی

گفت رسولِ مصطفی، خوشا صفای فاطمه

اوست فداییِ علی، منم فدای فاطمه

خلق جهان برای من، من از برای فاطمه

گفت نبی به مرتضی: بجو رضای فاطمه

که مصطفای او منم، تو مرتضای فاطمه

تو سایۀ منی و من ظلّ عبای فاطمه

کوثر پاک رحمتی آمده جوش فاطمه

ای تو ملیکه الولا فرّ سروش فاطمه

ملک شب عروسی ات حلقه به گوش فاطمه

به دست خود به مرتضی خرقه بپوش فاطمه

مبارک است بر علی رخت ولای فاطمه

چیست حیاط خانه ات؟- صحن عتیق مرتضی

ذکر لب کبود تو نقش عقیق مرتضی

در شب بی ستارگی کیست رفیق مرتضی

شاهپری که می زند پر به حریق مرتضی

شاپرکِ بهشت شد، نور دعای فاطمه

عین علی تو و علی عین ظهور ذات تو

دیدۀ آدم صفی به صفوتِ صفات تو

بحر ولا حسین تو، سفینة النجات تو

مأذنۀ محمّدی «حَیّ علی الصلاتِ» تو

حیات قلب مرتضی، دقایق حیات تو

آب وضوی اولیا، عین صفای فاطمه

نوح به یک اشاره ات عمر دوباره می کند

ملک به حاجت بشر، سویت اشاره می کند

مشکل جمله خلق را دست تو چاره می کند

نبی به دفتر دل تو استخاره می کند

اشک امیر، خاکِ تو پر از ستاره می کند

رسول بوسه می زند به دست و پای فاطمه

طاهرۀ کریمه ای قلب رسول اکرمی

تو پاکی مجسّدی، تو خوبیِ مجسّمی

ص: 176

تاج سریر مرتضی، خاتمِ دست خاتمی

رشک ذبیح هاجری، صاحب ذبح اعظمی

مائدۀ مسیحی و چشمه و نخل مریمی

که چنگ زد به شاخۀ نخل ولای فاطمه

تویی تو نفس مرضیه، راضیۀ رضیه ای

به خانۀ امیر دین، تو دافع البلیه ای

کوثر آل احمدی، قطع بنی امیه ای

ای که به عرش کبریا صاحب فاطمیه ای

در دو جهان وحیده ای، نورِ علی السویه ای

نور جمال ذات حق، نیست سوای فاطمه

علی امام فاطمه علی امیر فاطمه

علی یگانه ساقیِ خم غدیر فاطمه

خون مقدّسِ خدا خورده ز شیر فاطمه

مائدۀ شیر خدا روی حصیر فاطمه

مسند عرش کبریا تخت و سریر فاطمه

تخت و سریر مرتضی صحن و سرای فاطمه

آه ملک بلند شد، جان علی دگر بیا

روح رسول می زند حلقه به پشت در، بیا

برای دیدنت نبی آمده از سفر بیا

شاپرکِ شهید من! به باغ شعله ور بیا

ساقیِ تشنه لب بیا، قتیلِ خون جگر بیا

بیا به پشت در بیا به کربلای فاطمه

به خانۀ شریف تو ملک سلام می دهد

بوسه به دست تو نبی به احترام می دهد

خدا به بیت فاطمه، بهشت نام می دهد

سلام ها به دخترِ خیرالانام می دهد

خاصۀ حق که در جهان، نذری عام می دهد

سفرۀ «هل اتی» شود، سهم گدای فاطمه

اگر به من نظر کند شاه فلک نشین من

رود به شوق روی او نالۀ آتشین من

حضرت بوتراب من، خسرو سرزمین من

ز لحظۀ تولدم، تا دم واپسین من

رسم علی است کیش من، مهر علی است دین من

ص: 177

که خورده بر جبین من مهر ولای فاطمه

تو ای نگاه آسمان، محو نماز خواندنت

روح بهشتی و علی عاشق گل نشاندنت

خدا نخواست بیش از آن در انتظار ماندنت

گرچه ز درد سخت شد روز به شب رساندنت

عرش خدا! نمی توان روی زمین کشاندنت

ببین به دوش عرشیان نخل عزای فاطمه

به نخلۀ نبوتی ریشه و ساقه فاطمه

جز تو به کس نداشته علی علاقه فاطمه

یک نظرت به عالمی، کند افاقه فاطمه

دشمن تو دچار شد به فقر و فاقه فاطمه

به روز حشر می رسی سوار ناقه فاطمه

که تا شوند عالمی خاک حیای فاطمه

تو قلب پاک احمد و کتاب منزلش تویی

جلوۀ ذات کبریا آخر و اولش تویی

دارالامارۀ علی، باب مجللش تویی

شرح مفصل ولا معنی مجملش تویی

آن که تمام انبیا، مانده معطلش تویی

که واشد بهشت با اذن خدای فاطمه

دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت

مهدی رحیمی

دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت

در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت

دیدند خواستگار علی بود ظاهراً

یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن

زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت

الحق علی به خواستگاری خویش رفت

زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب

غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟

تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش

پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش

بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار

ص: 178

دست خدا نموده به پا کفش وصله دار

دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا

در اصل خطبه خواند برای شما خدا

چون در شب زفاف شما فرش می شود

با این دلیل عرش خدا عرش می شود

سابیده اند قند ستاره به تور ابر

در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر

زَوّجتُ عشق جزءِ سپاه علی در آ

اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ

از تو بهشت تا که جوابت بلی شود

با تو علی میان خلایق علی شود

در بند تو زده پدر خاک را خدا

عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا

کردند اشک های علی را محاسبه

مهریه ی تو آب شد عند المطالبه

آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت

هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت

دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید

دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید...

فضای شهر مدینه دوباره روحانی ست

وحید قاسمی

فضای شهر مدینه دوباره روحانی ست

نماز پنجره هایش چقدر عرفانی ست

مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب

در آسمان و فلک جشن نور افشانی ست

عجب شبی! همه جا ریسه بسته جبرائیل

عجب شبی! همه ی کهکشان چراغانی ست

ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت

چقدر سفره ی این بزم پهن و طولانی ست!

فرشته ها سرشان گرم کار و...؛ میکائیل

به فکر پخت و پزِ سور و ساتِ مهمانی ست

درون سفره مِی ناب و ساغر آوردند

ص: 179

کلیم و خضر دلی از عزا در آوردند

ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد

گرفته اند حسودان کورْ دل غمباد

وضو گرفته و با احترام باید گفت:

-جناب حضرت داماد! شاخه ی شمشاد!-

تمام آینه های مدینه غش کردند

نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد

کلید باغ جنان را خدا مراسم عقد

به این عروس سرِ سفره زیر لفظی داد

ترانه ی لب داوودِ خوش صدا این است:

علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد!

خدا به حور و ملک گفت تا که دف بزنند

بس است گفتن تسبیح و ذکر، کف بزنند

امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند

علی انسانی

امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند

امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند

امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند

یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند

با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند

امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان

خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل زمین؛ خرم زمان

در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل

با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل

امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل

هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل

در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا

ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا

از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است

ص: 180

وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است

چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است

ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است

دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است

امشب علی ،آن عدل کل بر عقل کل داماد شد

شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد

خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند

صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند

وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند

آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند

یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند

کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه

عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه

امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است

بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است

شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است

کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است

زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است

امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد

آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد

میخانه باز و هر کسی جام مکیّف می زند

ناهید، پا می کوبد و تندر به کف دف می زند

رنگین کمان چون مشتری خود را در این صف می زند

لبخند وصل امشب چه خوش کوثر به مصحف می زند

آری نه تنها خاکیان ، هر آسمان کف می زند

منشین غمین امشب دلا، شادی دل کن بر ملا

ص: 181

خیز و مِس خود کن طلا، آیینه ات را ده جلا

عقد علی و فاطمه در آسمان ها بسته شد

در آسمان ها بسته شد در کهکشان ها بسته شد

زین نرگس و سوسن دگر چشم و زبان ها بسته شد

راه یقین ها باز شد، پای گمان ها بسته شد

بازاریانِ حُسن را ، دیگر دکان ها بسته شد

خورشید و ماه و آسمان، آیینه گردانی کنند

چون در زمین خورشید و ماهی نورافشانی کنند

بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد

جبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بود

میکال از عرش آمده گرم پذیرایی بود

چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود

درشهر یثرب لاجرم، خوش گِرد هم آیی بُوَد

خیل مَلک از عرش، سوی فرش فرش آورده اند

بهر جلوس انبیا پَرهای خود گسترده اند

امشب ز شادی هر وجودی خویش را گم کند

گردون تماشای زمین با چشم اَنجُم می کند

دریای لطف سرمدی، بی حد تلاطم می کند

اهل زمین را آسمان غرق تَنَعُّم می کند

هر غنچه بهر وا شدن چون گل تبسم می کند

امشب که گاه شادی بی حدّ و بی اندازه شد

با دست جانان دفتر عشق علی، شیرازه شد

امشب صدف، بر گوهری، یک بحر گوهر می دهد

یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد

صرّاف کل، دردانه ای بر دُرج حیدر می دهد

خود دست دختر را پدر بر دست شوهر می دهد؟

ص: 182

نی نِی ، فلک خورشید را بر ماه انور می دهد؟

تبریک گو بر مصطفی، جبریل از دادار شد

زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد

امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد

کشتی عصمت، نا خدا را سوی ساحل می برد

مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد

انسان کامل را ببین، با خود مکمل می برد

هم آن به این دل می دهد؛ هم این از آن دل می برد

با نغمه ی جادویی اش، داوود مداحی کند

با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند؟

چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان

خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان

شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان

لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان

شیعه مبارک باد گو، بر یازده فرزندشان

ای شیعه، دست افشان شو و تبریک بر دل ها بگو

بر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگو

ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین

قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین

زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین

هم روز را در چهره او، هم شب در آن گیسو ببین

هم لاله زار رو ببین ، هم نافه بارِ مو ببین

هر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کند

روزی رسد کز چشم تو رُخسار خود پنهان کند

هوای سینه ی دنیا چو عرش اعلا بود

مسعود اصلانی

هوای سینه ی دنیا چو عرش اعلا بود

ص: 183

و نور عشق میان زمین و بالا بود

مدیحه خوانی داوود می رسد امشب

در این شبی که شفق هم نوای دریا بود

دل زمین خدا شوق پر کشیدن داشت

و آن کرانه که در اوج ناکجاها بود

می نشست حضرت موسی به طور عشق علی

و شور و شوقِ دگر در دل مسیحا بود

تمامی شعف جلوه ی خداوندی

میان خنده ی پیغمبرش هویدا بود

خرابی دل عالم شدست آبادش

خوشا به حال نبی که علی ست دامادش

زمینْ بهشت خدا شد ز اعتبار علی

و ماه محور رخ و گردش مدار علی

همین که حضرت زهرا عروس مولا شد

نمانده بود به سینه دگر قرار علی

به نان هر شب حیدر مدینه محتاج است

از این به بعد که زهراست خانه دار علی

و با حضور قدم های مادر گل ها

شکفت در دل خانه گل بهار علی

برای جنگ علی ذوالفقار لازم نیست

چرا که حضرت زهراست ذوالفقار علی

هزار هم چو سلیمان کنار خانه ی او

نشسته اند که باشند ریزه خوار علی

به پاش ریخت پیمبر تمام دنیا را

گذاشت در کف حیدر چو دست زهرا را

جلوه خورشید و روی ماه و اختر دیدنی است

هاشم وفایی

جلوه خورشید و روی ماه و اختر دیدنی است

رقص نور کهکشان ها بار دیگر دیدنی است

در میان آسمان رنگین کمانی بسته عشق

جلوه نورانی خورشید انور دیدنی است

حرف شیرین می زنند اکنون همه خلق جهان

ص: 184

موسم شادی بود دنیا سراسر دیدنی است

باغبان پیوند زد امشب نهالی با نهال

در بهار عشق، این نخل تناور دیدنی است

در شب تزویج زهرا با علی ای دل بگو

تارک نورانی و روی پیمبر دیدنی است

در کنار حوض کوثر گفت جبریل امین

ازداوج کوثر و ساقی کوثر دیدنی است

آسمان در آسمان با چشم دل گر بنگری

بال و پر بگشودن این دو کبوتر دیدنی است

بهتر از بشگفتن هر غنچه ای در باغ عشق

روی لب لبخند نورانی حیدر دیدنی است

پای میزان عمل وقت شفاعت اهل دل

چهره مولا و زهرای مطهر دیدنی است

چون «وفائی» در هوایش ذره ای باش و ببین

جلوه مهر منیر و ذره پرور دیدنی است

زیور ببندید آسمان ها و زمین را

مجید خضرابی

زیور ببندید آسمان ها و زمین را

آذین کنید از یاس ها عرش برین را

از پولک براق و زیبای ستاره

برگوش حوران بهشتی گوشواره

با بهترین رخت و لباس میهمانی

امشب بیایید حوریان آسمانی

آری ملائک صف به صف مشغول شادی

غم رفته امشب کاملاً در انفرادی

شهر مدینه نور باران شد سراسر

با چل چراغ ماه و "رقص نور" اختر

پُر گشته دنیا بی نهایت از فرشته

بر روی بال تک تک آن ها نوشته

بنوشته با خط خودش حی تبارک

پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک

عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او

ص: 185

داماد حیدر گل عروسش کوثر او

در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست

در چهره ی مولا چه شوق بی قرینی ست

لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن

این رخت دامادی مولا را نظر کن

این ساقی کوثر امیر المومنین است

که ساق دوشش حضرت روح الامین است

اوج کمال و عشق احمد نور خاتم

لمس وجود فاطمه معراج حیدر

گرمای دست مرتضی جنات کوثر

او زیر چشمی شوهر خود را نظر کرد

با یک نظر قلب علی زیر و زبر کرد

این عشق اوج عشق معنای حضور است

نور علی نور است امشب غرق نور است

امشب شب سرور خدا و پیمبر است

غلامرضا سازگار

امشب شب سرور خدا و پیمبر است

امشب به جمع حور و ملک شور دیگر است

امشب فرشتگان همه سرمست و پای کوب

جبریل هم چو گل پر و بالش معطر است

امشب تمام ارض و سماوات هر چه هست

بزم سرور ذات خداوند اکبر است

امشب ستارگان همگی نقل مجلس اند

دامان سبز رنگ زمین پر ز اختر است

امشب شب ولادت سادات عالم است

امشب شب عروسی زهرا و حیدر است

امشب به عرش زمزمة شادی علی است

امشب شب مبارک دامادی علی است

پیغمبران تمام امم را خبر کنید

امشب همه به سوی مدینه سفر کنید

اسفند دود کرده و مشعل به روی دست

ص: 186

از چار سو به چهرة مولا نظر کنید

خوانید بر علی همگی مدح فاطمه

شب را به دور حجرة زهرا سحر کنید

قرآن به دست دور و بَر ناقة عروس

تطهیر و قدر و سجده و کوثر ز بر کنید

بر حفظ این امانت پیغمبر خدا

امشب دعا به جان علی بیشتر کنید

بنت اسد که بوده ملک دست بوس تو

عیدی بده که فاطمه گشته عروس تو

این مهر و مه که هر دو شریف و مکرّمند

با نورشان محیط به عرش معظّمند

پیش از وجود خلقت، تا بعد روز حشر

با هم هماره بوده و پیوسته با هم اند

پیش از هبوط آدم و حوا در این زمین

امّ و اب و سلالة حوا و آدمند

منظومة مبارکة آسمان وحی

مصداق نور و معنی آیات محکم اند

محصول این زفاف بود یازده پسر

عالم فدایشان که امامان عالم اند

اولادشان به روی زمین بی شماره اند

در چشم کل عرش نشینان ستاره اند

عقدی که بسته بود خداوند لایزال

تبدیل شد به شام زفاف و شب وصال

جبریل ساربان شده و ناقة عروس

آمد به سوی بیت علی با دو صد جلال

یک سو زمام ناقه گرفته، ز یک طرف

چون سایه بان گشوده به فرق عروس بال

وقتی ز روی فاطمه مولا کشد نقاب

ص: 187

جا دارد ار به مأذنه گوید اذان بلال

خورشید رقص می کند امشب در آسمان

مه چون هلال خم شده در بزم دو حلال

جشن سرور عترت و قرآن مبارک است

وصل دو بحر لؤلؤ و مرجان مبارک است

داماد کیست اسوة زهد و اطاعت است

شغلش دو کار، حفر قنات و زراعت است

مهر عروس چیست؟ زمین است و چار نهر

مهر دگر؟ به عرصة محشر شفاعت است

داماد را هنر چه بود غیر این دو کار؟

شیر خدا به بیشة سرخ شجاعت است

در بین این دو یار چه خطی است مشترک؟

زهد و نماز و صبر و رضا و قناعت است

شیرینی همارة این زندگی ز چیست؟

مهر و وفا و عاطفه، ساعت به ساعت است

مهر عروس زیرلب آهسته یا علی است

کل جهاز او زره مرتضی علی است

این هر دو زوج کآمده قرآن به شأنشان

داده خدا به خیل ملایک نشانشان

جبریل جای دسته گل از جانب خدا

تطهیر هدیه آورد از آسمانشان

کردند سر اگر چه سه شب در گرسنگی

رمز نزول سورة دهر است نانشان

اطعامشان برای خداوند بود و بس

اینجا خداست مفتخر از امتحانشان

خلق جهان به پیروی این دو زوج پاک

باغ جنان شود به حقیقت جهانشان

نه سال زندگانی شان عمر عالم است

ص: 188

دانشگه تمام کمالات آدم است

تا مهر و ماه در یم هستی شناورند

عالم پر از سلالة زهرا و حیدرند

محصول این عروسی و این عقد با شکوه

دو قرص آفتاب، دو تابنده اخترند

گر نیک بنگری دو محمد، دو فاطمه

یا دو کتاب وحی خدا یا دو کوثرند

سوگند می خورم به اَب و اُم و جدشان

کاین چارتن ز خلق دو عالم نکوترند

آن دو پسر به آدم و ذریه اش پدر

وین دو به شیعه تا ابدالدهر مادرند

جان تمام عالم خلقت فدایشان

"میثم" بگو قصیده به مدح و ثنایشان

سرتاسر مدینه پر از شوق و شور بود

یوسف رحیمی

سرتاسر مدینه پر از شوق و شور بود

لبریز از طراوت و غرقِ سرور بود

از آسمان شهر پیمبر در آن پگاه

صد آسمان ملائکه گرم عبور بود

وقت نزولِ سوره ی یاسین و هل أتی،

هنگامه ی تجلی آیات نور بود

بال فرشته فرش قدمهای آفتاب

روبند ماهتاب ز گیسوی حور بود

عطر بهشت از نفس باغ می چکید

تا اوج عرش زمزمه های حضور بود

عالم از عطر یاس مدینه معطر است

پیوند آسمانی زهرا و حیدر است

می خواستند تا که بمانند یار هم

همدل ترین و هم نفس روزگار هم

بی زرق و برق ، ساده ی ساده شروع شد

پیوند آسمانی شان در کنار هم

«سرمایه های اصلی شان مهر و عاطفه

ص: 189

بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»

بر اعتماد شانه ی هم تکیه داشتند

سنگ صبور یکدگر و راز دار هم

بودند هر پگاه دل انگیزتر ز عشق

گرم طلوع روشنِ خورشید وار هم

چشم بد از جمال دو خورشید دور باد

چشم حسودِ بد دل و بد خواه کور باد

هم ، ماورای حد تصور کمالشان

هم ، ماسوای ذهن و تخیل جلالشان

آنجا که سوخت بال و پر آسمانیان

بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان

باید که درس زندگی آموخت تا ابد

از بوریای کهنه و ظرف سفالشان

در جام کوزه روشنی خمّ سلسبیل

کوثر شراب خانگی لایزالشان

کی می توان به واسطه ی این مثالها

پرواز کرد تا افق بی مثالشان

آئینه ی ظهور صفات خدا شدند

یاسین و نور شدند هل أتی شدند

بر شانه های عرش خدا خانه داشتند

نه نه ، که عرش را به روی شانه داشتند

این ساکنان عرش خدا از همان ازل

چشمی به چند روزه ی دنیا نداشتند

هر چند داشت سفره شان نان خشکِ جو

اما همیشه خویِ کریمانه داشتند

سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت

همواره لحظه های صمیمانه داشتند

گل داده بود باغِ بهشت امیدشان

یعنی چهار غنچه ی ریحانه داشتند

ما جرعه نوش چشمه ی جاریّ کوثریم

دلداده ایم ، شیعه ی زهرا و حیدریم

به بزم انبیا امشب نشاط دیگری پیداست،

غلامرضا سازگار

ازدواج حضرت زهرا(س) و علی(ع)

ص: 190

به بزم انبیا امشب نشاط دیگری پیداست، می بینم گل لبخند شادی بر لب آدم، تو گویی با ادب بستند صف، پیغمبران از نوح و ابراهیم و اسحاق و کلیم الله و روح الله و یعقوب و جناب یوسف و داود و فرزندش سلیمان در کف هر یک گلی از آیه های نور و آوای مبارک بادشان بر لب که ای مولا مبارک باد بر قد رسایت خلعت شادی و اوج تخت دامادی، مبارک باد ای جان محمّد وصل زهرایت، چه نیکو همسری بخشیده ذات حقتعالایت، که باشد روح پاک و بضعه پیغمبر اکرم.

****

سماوات العلی امشب همه دریای نورند و ملایک شاد و مسرورند و عالم سینۀ سینا و دل ها محفل طورند، جبریل امین از جانب دادار منان آمده در محضر پیغمبر اکرم، پیام آورده از حق با سلامی گرم بر احمد که ما در آسمان خواندیم اول خطبۀ عقد امیرالمؤمنین و دخترت زهرای اطهر را، تو باید در زمین اینک ببندی عقد آنان را، دو خورشید فروزان را، دو دریای خروشان را، دو روح پاک ایمان را، دو وجه ذات منان را، دو جان را و دو جانان را که پیش از آفرینش این دو را حق خوانده کفو هم.

محمّد از امین وحی چون بشنید این فرمان گل، لبخند او بشکفت همچون لاله در بستان، به مسجد آمد و بگذاشت پا بر عرشۀ منبر، فرو بارید از یاقوت لب با این کلام دلنشین گوهر، به امر حضرت داور، الا یا مسلمین از مرد و زن از اکبر و اصغر، هم اینک من به امر حضرت پروردگارم عقد بستم دخترم زهرا و حیدر را دو کفو نیک اختر را، دو روح روح پرور را، دو شمع نورگستر را، دو دریا را دو گوهر را، دو هم سنگ و دو همسر را، که بسته پیشتر از آفرینش عقدشان را خالق عالم.

ص: 191

****

چو بشنیدند از ختم رسل این مژده را یاران، زمین شد از گل لبخند اصحاب رسول الله گلباران، زنان تبریک گو بر فاطمه، مردان، مبارک باد می گفتند بر مولا محمّد بود و زهرایش، علی بود و تجلایش، تمام قدسیان تسبیح گو تهلیل خوان تکبیر می گفتند و می گشتند دور این زن و شوهر، خداوند تعالی تهنیت می گفت بر پیغمبر و بر حضرت صدیقه و بر حیدر و بر شیعۀ مولا علی تا دامن محشر همه بودند مسرور از همه مسرورتر بودی دل نورانی پیغمبر خاتم.

****

پس از چندی زمان بگذشت و ایام عروسی آمد و خورشید عصمت را برِ این ماه می بردند و می خواندند حوران آیت الکرسی و قدر و کوثر و یاسین و نور و آیۀ تطهیر و می بودی زمام ناقه اش در دست جبرائیل و دنبال سر او قل هوالله احد می خواند اسرافیل و گل از بال خود می ریخت میکائیل و جان فرش رهش می کرد عزرائیل و داماد ایستاده بر در خانه که با دست یداللهی ز خورشید جمال عصمت حق پرده بردارد، بخواند با تماشای جمال کوثر خود سورۀ مریم.

****

فرود آمد عروس از ناقه و بگذاشت پا در خانۀ مولا، علی محو تجلایش، خدا در نور سیمایش، نبی از فرق تا پایش، به لب ذکر خداوند تعالایش که یکباره نگاهش بر در و دیوار آن بیت گلین افتاد از آیندۀ خود کرد یاد و با زبان دل دمادم یا علی می گفت، گویی باعلی می گفت: منم تا پای جان یارت منم یار فداکارت، شهید پای دیوارت، میان آن همه نامرد تنها مرد ایثارت، تو گر خواهی بود آرایش من چهرۀ نیلی از امشب همسرت باشد برای یاریی ات آمادۀ سیلی، وجودم چاه غم هایت فدایت باد زهرایت، مقاوم در کنارت ایستادم تا ابد چون کوه مستحکم.

ص: 192

****

کجایی فاطمه بنت اسد تا بنگری امشب عروست را، بیا ای مادر مولا! بزن گلبوسه بر روی امیرالمؤمنین و بر عروست حضرت زهرا خدیجه ای سلام حق فزون بادا ز اعدادت کجایی تا ببینی گشته وجه الله دامادت، تو هست خویش را در یاری دین خدا دادی، نه هستی، بلکه جان خویش را در دست بنهادی، تو زهرا بر علی زادی، چو هست خویش در راه خدا دادی، خدا هم هست خود را بر تو بخشیده همانا دختری دادت چو زهرا و همانند علی بخشید دامادت چه دامادی که ذات پاک حق جان رسولش خواند و جان خلق عالم باد قربانش چه قابل سر که بر خاک قدوم او نهد

یک آینه که حسرت دارالسّلام هاست

مجید لشکری

یک آینه که حسرت دارالسّلام هاست

یک آینه که قبله ی بیت الحرام هاست

یک آینه که عین حقیقت، مجاز نه!

یک آینه که غرق سکوت و پیام هاست

یک سو جلال حضرت خیرالنّسای خلق

یک سو جمال واضح خیرالأنام هاست

پیوند پاک سوره ی یاسین و کوثر است

آغار انکشاف تمام ظلام هاست

تلفیق نهر کوثر و امواج سلسبیل

هنگام باده نوشی و شرب مدام هاست

«حبل متین» گوشه ی جلباب فاطمه

خورده گره به پیرهن «لاانفصام» هاست

دست علی به دست«فصلِّ لربّک» است

اشراق آسمانی و صبح امام هاست

دیگر نیاز تیغ دو دَم منتفی شده است

زیرا که خطبه خطبه فدک در نیام هاست

تا «لَم یَکُن لَهُ کُفُوًا» نزد مرتضاست

خاری به چشم شور جمیع لئام هاست

باید گدا شویم و یتیم و اسیرشان

وقت نزول مائده های طعام هاست...

ص: 193

بر خانه ای که «تُرفَع» و «یُذکَر» نموده «اسم»،

بر خانه ای که رکن و منا و مقام هاست

یک مرد وزن مکمل هم در کنار هم

وحید قاسمی

یک مرد وزن مکمل هم در کنار هم

آی__ینه وار ه___ر دو یشان بی قرار هم

م_عنای اص_لی لغ_ت خ_ان_واده ان___د

مست نگاه یک دلی و می گسار هم

این زندگی بنا شده بر پایه های عشق

بی اع_تنا به ث__روت و دار ون_دار هم

یک خ___انهٔ محقر و یک قط_عهٔ حصیر

س_رمایه های اصلی شان اعتبار هم

کانون گ_رم پروش غنچه های یاس

پی__وندشان وقوع و ط__لوع بهار هم

در آس_مان ع_اطفه این ماه و آفتاب

چرخی_ده اند تا به ابد در مدار هم

عاقد خ_دا و مهریه آب و سکوت محض

آری شدند هم ن__فس روزگار هم

درود!طلعت خورشید روزگار علی

درود!طلعت خورشید روزگار علی

سلام مادر آب و سلام یار علی

کسی که گفته نیاید بهار با یک گل

خبر نداشته اصلاً ز نو بهار علی

کلید جنت و فردوس زیر لفظی بود

برای عقد تو از سمت کردگار علی

عروس خانه ی حیدر مبارکت باشد…

شروع زندگی مشترک کنار علی

سپر فروخت برای عروسی ات مولا

خبر شدند دو عالم ز شاهکار علی

طبق طبق سبد یاس جبرئیل آورد

به افتخار شما و به افتخار علی

دخیل بخت ببند ای ملیکه با چشمت

به چشم های سراسر امیدوار علی

قسم به (واقعه)،(کوثر)پسند کرده (نباء)

و جای باطن (قدر) است در جوار علی

ص: 194

سه بار جلوه گری کن ز صبح تاخود شب

سه بار دیدن این جلوه هاست کار علی

بدون اذن تو دستی به قبضه زد نه نزد

که هست فاطمه مِن بعد ذوالفقار علی

رضایت است سکوت اختیار کردی تو!

که انتخاب گذاری به اختیار علی

خدا کند نظر تنگ چشمتان نزند…

خدا کند نرود طاقت و قرار علی

علیرضا وفایی (خیال)

شب عروسی تان آسمان مصفا شد

شب عروسی تان آسمان مصفا شد

زمین پر از برکات خدای اعلی شد

شب فرارغم وماندن خوشی ها شد

میان عرش خدا بزم شور برپا شد

*دلم ز پرده برون شد،کجایی ای مطرب؟

هواهوای جنون شد،کجایی ای مطرب؟

نفس به جان غزل ها دمیده شد امشب

جنون به مرز تماشا کشیده شد امشب

همینکه صحنه ی این عقددیده شد امشب

ندا رسید که:عشق آفریده شد امشب

*معاشران گره از زلف یار باز کنید

به سمت فاطمه وشوهرش نمازکنید

زمان بخشش هر اشتباه آمده است

شب سیاه به پایان راه آمده است

به شام تار هوای پگاه آمده است

شب عروسی خورشیدوماه آمده است

*دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد

که غنچه گل شده با نغمه ی مبارکباد

شب وصال دودلداده ودو دلبند است

به این دلیل دل کل خلق خرسند است

لب رسول ازاین عقد غرق لبخند است

و عاقد علی وفاطمه خداوند است

*سرود مجلس امشب فلک به رقص آرد

ازآسمان گل یاس و سپیده می بارد

به سررسید زمان،لحظه های آخر شد

همینکه صورتش از پشت پرده ظاهرشد

ص: 195

خداقصیده به مدحش نوشت و شاعر شد

وهرکه شعر مرا خواند،گفت ؛کافرشد

*نصیحت همه عالم به گوش من باد است

شب عروسیتان هو کشیدن آزاد است

دونیمه شد شب معراج سیب پیغمبر

که نیم آن شده زهراونیم باحیدر

ولی رساند خدا این دورا به همدیگر

زبان شاعرازاین وصف لال شد دیگر

*به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟

بلند گفت؛به زهرا ومرتضی صلوات

مجتبی خرسندی

غدیر

شب عید امام المتقین است

مهدی مقیمی

شب عید امام المتقین است

غدیر خم کمال و ذات دین است

به نامش می خورم سوگند حیدر

ستون آسمانها و زمین است

همان شاهی که با جمع گدایان

همیشه دمخور است و همنشین است

یکی از جلوه های بی نظیرش

شب معراج ختم المرسلین است

سوار کشتی اش اهل نجات است

ولای او همان حصن حصین است

نکن شک، منکر روز غدیرش

لعین ابن لعین ابن لعین است

خدا فرمود ای پیغمبر ما

تو اتمام رسالاتت در این است

بگو ختم کلام دین همین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

علی تورات و انجیل است و قرآن

علی ایمان علی رضوان علی جان

علی یاسین و قاف و صاد و صافات

علی یوسف ، محمد ، نوح ، لقمان

علی قدر و نبأ ، زلزال و طاها

علی اخلاص و نصر و عصر و انسان

علی حمد و علی کهف و علی نور

علی فتح و علی اعراف و فرقان

علی فجر و علی شمس و علی نجم

ص: 196

علی مُلک و قصص ، اعلی و رحمان

علی روم و بروج و انشراح است

علی انفال و یونس ، حج و میزان

علی کوثر ، قلم ، تکویر ، فاطر

علی حشر و ضحی و آل عمران

علی رعد و معارج ، طور و تین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

مراد نوح و آدم کیست ؟ حیدر

امیر اهل عالم کیست حیدر

دلیل آفرینش کیست زهرا

ولی الله الاعظم کیست حیدر

دلیل روحبخشِ بی نظیرِ

دمِ عیسی بن مریم کیست حیدر

امام و مقتدا و رهنمای

رسولان مکرم کیست حیدر

منا و مشعر و رکن و مقام و

صفا و سعی و زمزم کیست حیدر

کسی که با نبی در صدر اسلام

قدم برداشت محکم کیست حیدر

نخستین پهلوان در عرصۀ جنگ

که بر میداشت پرچم کیست حیدر

که نصّ آیۀ اکمال دین است ؟

فقط حیدر امیرالمومنین است

گدای این درم الحمدلله

غلام حیدرم الحمدلله

فقط بر درگه این خانواده

از این که نوکرم الحمدلله

خدا را شکر نامش را دمادم

به لب می آورم الحمدلله

فراوان ریخته در بارگاهش

کرم روی کرم الحمدلله

نصیبم می شود با دست مولا

طوافش در حرم الحمدلله

دوتایی یاعلی دادند یادم

پدر با مادرم الحمدلله

پس از مرگم می آید شک ندارم

به بالای سرم الحمدلله

اذان بی نام او تحریف دین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

ص: 197

روی لب گفتند بخٍ یا علی

قاسم نعمتی

روی لب گفتند بخٍ یا علی

زیرلب گفتند حرفی با علی

حال بر دست پیغمبر شاد باش

بعد از آن آماده بیداد باش

آنکه اول بهر بیعت می دوید

نقشه ی قتل پیغمبر را کشید

عقده بدر و احد ابراز شد

فتنه ای با نام دین آغاز شد

وقت آن شد تا سوابق روشود

روی اصلی منافق روشود

مردم از راه حقیقت گم شدند

شاخه های گل همه هیزم شدند

در بهشت قرب احمد آمدند

درمیان خانه زهرا را زدند

دستهایی که به روی دست بود

خالق هستیِ هرچه هست بود

با عمامه دورگردن بسته شد

امت واحد هزاران دسته شد

ناله زهرا ی اطهر می رسید

خویش را دنبال حیدر می کشید

بوسگاه مصطفی آتش گرفت

فاطمه سرتا به پا آتش گرفت

چادر ی که برتر از سجاده بود

زیر پای این و آن افتاده بود

فاطمه می گفت بابا می زدند

مرتضی می گفت زهرا می زدند

از مقام یا صنم پر می کشد تا یا صمد

حسین قربانچه

از مقام یا صنم پر می کشد تا یا صمد

بت پرستی که ز بوی عشق می گیرد مدد

مسلم و کافر ندارد نام مولایم علی

مثل اکسیری نهفته در دل هر خوب و بد

از تمام خانه هایی که گدا را می خرند

من فقط پشت در این خانه را هستم بلد

ص: 198

نیست از نام علی نامی بلند آوازه تر

نیست فرقی بین او با قل هوالله احد

ما علی گفتیم اما مرتضی وقتِ نَبرد

ذوالفقارش را به جز با ذکر یا زهرا نزد

هر که از عشق علی مرتضی دم می زند

حق به نامش سر در فردوس پرچم می زند

هر کسی پای تو را بوسید آقا می شود

چشمه ای که پای تو جوشید دریا می شود

هر کسی گم کرده راه بندگی را عاقبت

در صراط المستقیم قرب پیدا می شود

از نگاهی که به سلمان کرده ای پیداست که

کافر دین با نفسهای تو مِنّا می شود

فرق بین شاه و رعیت نیست در فیض حضور

هر که می آید در ایوان نجف جا می شود

خوش به حال امّتی که طبق گفتار نبی

مرتضی در خانه ی آن قوم بابا می شود

ما و احسان قدیمت یا صراط المستقیم

اِهدنا سوی حریمت یا صراط المستقیم

از رطوبت های چشمان تو شبنم شد درست

شبنم افتاد و زمین گل گشت آدم شد درست

نوح را نجّار کرد عشق علی و بعد از آن

بهر قوم نوح یک کشتی محکم شد درست

رَد نعلین علی را دید رویش پا کشید

تا که زیر پای اسماعیل زمزم شد درست

اسم اعظم بود و در عیسی تجلی کرد و بعد

آن دم احیا گر عیسیَ ابنِ مریم شد درست

آنقدر خرمای کال از دکّه ی تمار برد

ص: 199

تا که آخر کار و بار دخل میثم شد درست

در غدیر خم پیمبر چند ساعت داد زد

آی مردم با ولایت دین خاتم شد درست

آفتاب دین پیمبر، تو قمر بودی علی

یک شبی را با چهل تن تا سحر بودی علی

ساقی امشب میگساری ها به وصلت منجر است

چون به جای کاسه لبهایم کنار کوثر است

جرعه نوشم کن، خرابم کن، بیندازم ز پا

زانویم پیش شما افتاده باشد بهتر است

چند تا رکعت رکوعت را بیفزا، پشت در

در میان سائلان دعوا سر انگشتر است

عرش را در زیر پا داری وگرنه کِی کسی

جای پاهایش به روی شانه ی پیغمبر است

سرزده کافیست تا که عازم میدان شوی

تار و مار رقص شمشیر تو صدها لشگر است

از دم تیغت گذر کردند سرها بی شمار

لا فتی اِلّا علی لٰا سیف اِلّا ذوالفقار

ای سر تو یک سر و گردن سر از سردارها

ای به امید تماشایت همه بازارها

پیش ما بیچاره ها سر کردن از نقص تو نیست

تو گل باغ ولایی در کنار خارها

مادران از کودکی دادند یاد بچه ها

با علی باش و مشو دل ناگَرانِ کارها

تو همین که فاطمه باشد کنارت کافی است

می روند از دور تو بعد پیمبر یارها

بعد پیغمبر تویی با خانه ای که سوخته

با غم زهرا و آن دردانه ای که سوخته

مانده جای غزوه های سخت و سنگین بر تنت

ص: 200

سر به زیر آورده با تیغ نگاهت دشمنت

آخر ای مولا تو را با جنگهایت بنگریم

یا به آن بچه یتیم شهر، کولی دادنت

آن مدالی که غدیر انداختی را بنگریم

یا طنابی که می افتد دور دست و گردنت

آنقدر طولی نینجامد تو را لبخندها

زود می آید زمان وای زهرا گفتنت

همسرت را پیش چشمان تو آتش می زنند

شعله ی کین را می افروزند روی گلشنت

من پِیِ شعر و کمی اجلال باشم بهتر است

روز عیدی اصلاً آقا لال باشم بهتر است

بدون مهر علی دین اساس و پایه ندارد

حسن کردی

بدون مهر علی دین اساس و پایه ندارد

علی صراحت دین است و دین کنایه ندارد

سقوط کرده به گرداب جهل هرکه بگوید

کتاب روشن حق بر غدیر آیه ندارد

بگو به کوردلان زمانه لطف الهی

به روی دشمن او تا همیشه سایه ندارد

اذان که هیچ نماز و طواف بی مهرش

خرابه ای ست که اصلآ اساس و پایه ندارد

شهید عشق علی مثل ابن سکیت

به زیر تیغ هم از عاشقی گلایه ندارد

ای مبارک آیه ی اکمال دین عیدت مبارک

غلامرضا سازگار

ای مبارک آیه ی اکمال دین عیدت مبارک

ای غدیر ای عید کلّ مسلمین عیدت مبارک

ای امین وحی، جبریل امین، عیدت مبارک

آسمان چشم دلت روشن زمین، عیدت مبارک

شیعه ی مولا امیرالمؤمنین، عیدت مبارک

یا علی ای مصطفی را جانشین عیدت مبارک

عید اهل آسمان جشن زمینی هاست امشب

ص: 201

ذکر کلّ آفرینش یا علی مولاست امشب

عید قرآن، عید عترت، عید دین، عید هدایت

عید امّت، عید شیعه، عید جود، عید عنایت

عید «اتممتُ علیکم نعمتی» عید ولایت

عید عفو و عید رحمت عید لطف بی نهایت

عید از مولا امیرالمؤمنین کردن حمایت

روی برگ هر گیاهی نقش بسته این روایت

کای تمام خلق! نازل آیه ی اکمال دین شد

شیر حق، نفس نبی، حیدر امیرالمؤمنین شد

کیست تا بی پرده وجه خالق داور ببیند

در غدیر خم گل لبخند پیغمبر ببیند

از جهاز اشترانش زیر پا منبر ببیند

بر فراز دست ختم الانبیا حیدر ببیند

شافع محشر ببیند ساقی کوثر ببیند

هادی و رهبر ببیند سیّد و سرور ببیند

ای تمام مؤمنات و مؤمنین مولا مبارک

این ولایت بر امیرالمؤمنین بادا مبارک

یا محمّد حکم، حکم خالق یکتاست بلّغ

یا محمّد جای ابلاغت در این صحراست بلّغ

یا محمّد آفرینش بی علی تنهاست بلّغ

یا محمّد این علی نوح و جهان دریاست بلّغ

یا محمّد این علی بر مؤمنین مولاست بلّغ

یا محمّد بعد تو حامیّ او زهراست بلّغ

یا محمّد بی علی دین مرده قرآن جان ندارد

هر که با او عهد خود را بشکند ایمان ندارد

دینِ بی مهر علی دین نیست کفر است و ضلالت

بی علی ممکن نگردد بر تو ابلاغ رسالت

بر تولاّی علی کن کُلّ امّت را دلالت

کوه طاعت بی ولای او بود کوه خجالت

نیست جز در شأن او این عزّت و قدر و جلالت

ص: 202

در قضاوت، در فتوّت، در مروّت، در عدالت

اوست عارف، اوست واقف، اوست کامل، اوست عادل

اوست اوّل، اوست آخر، اوست واصل، اوست فاصل

یا امیرالمؤمنین اینک به عالم رهبری کن

بر سران کلّ خلقت سر برآر و سروری کن

تو ولّی داور استی داوری کن داوری کن

آفتاب ملک جان ها! با فروغت دلبری کن

از غدیر خم بتاب و تا ابد روشنگری کن

آفتاب و ماه نَه هفت آسمان را مشتری کن

ای غدیر خم کنار مصطفی غار حرایت

ای محمّد مدح خوانت ای خدا مدحت سرایت

ای ولیّ الله، عین الله، وجه الله اعظم

ای در انگشتت زمام اختیار کلِّ عالم

ای رسالت از تو باقی ای ولایت از تو محکم

ای که از خاک سر کوی تو آدم گشته آدم

ای شده در آسمان مهمان تو عیسی ابن مریم

هر مؤخرّ را مؤخرّ هر مقدّم را مقدّم

چهره بگشا تا ببینندت که وجه کبریایی

سجده کن بهر خدایت تا نگویندت خدایی

یا علی تنها تو را باید تو را باید زعامّت

تو امامت کن امامت کن امامت کن امامت

لقمه ای از سفره ی احسانِ تو کوه کرامّت

گوشه ای از صحنه میدان تو، کلِّ قیامت

طاعت کونین بی مهرت ندامّت در ندامّت

انبیا با گفتن قد قامّتت بستند قامت

گفته در قرآن خدا مدح و ثنایت را علی جان

منبر ختم رسل بوسیده پایت را علی جان

تو جمال بی مثال حیّ سبحانی علی جان

ص: 203

دست حقّ، بازوی احمد، قلب قرآنی علی جان

در بهشت تن رسول الله را جانی علی جان

تو تمام دین حق، تو کلِّ ایمانی علی جان

هل اتی و کوثر و نوریّ و فرقانی علی جان

هر چه گویم در ثنایت بهتر از آنی علی جان

جان حق، جانان حق، آیین حق، ایمان حقیّ

مؤمنین را حق بود میزان و تو میزان حقیّ

میوه ی مدح تو در بستان سبز وحی روید

مصطفی باید وضو گیرد لب از کوثر بشوید

لب گشاید، دل رباید، دِر فشاند، گل ببوید

تا که اوصاف تو را بر دخترش زهرا بگوید

نازم آن چشمی که هر جا باز شد روی تو جوید

خصمت از بخل و حسادت گو بنالد گو بموید

هر که در دل دوستیّ ساقی کوثر ندارد

ذّلتش این بس که در روز جزا حیدر ندارد

بارها باید که دیوار حرم همچون در آید

قرن ها باید که چون بنت اسدها مادر آید

چشمه چشمه اشگ شوق از چشمه ی زمزم برآید

بانگ خیر مقدم کعبه به عرش داور آید

بهر استقبال، اوّل در جهان پیغمبر آید

تا به عالم یک امیرالمؤمنین دیگر آید

اوست پیر آفرینش اوست میر آفرینش

اوست شمشیر الهی اوست شیر آفرینش

کیستم من یک مسلمانم مسلمان غدیرم

غرق در بحر عنایات خداوند قدیرم

پیشتر از بودنم عشق علی کرده اسیرم

مهر مولا دستیارم لطف مولا دستگیرم

جز امیرالمؤمنین نبود در این عالم امیرم

ص: 204

خاک پای اهلبیتم کس مپندارد حقیرم

«میثم» این خاندان استم چه بیم از دارِ دارم

با امیرالمؤمنین فردای محشر کار دارم

پیام نور به لب های پیک وحی خداست

غلامرضا سازگار

پیام نور به لب های پیک وحی خداست

بخوان سرود ولایت که عید اهل ولاست

با شراب طهور از خم غدیر بزن

خدا گواه ست که ساقی این شراب خداست

خم از غدیر خم و می ، می ولای علیست

و گرنه صحبت ساقی و جام و باده خطاست

غدیر ، عید خدا،عید احمد، عید علی

غدیر عید نیایش غدیر عید دعاست

غدیر صبح سپید همه سپیدی ها

غدیر ، نور خدا، دشمن سیاهی هاست

غدیر سید اعیاد و اشرف ایام

غدیر خوبتر از عید روزه و اضحی است

غدیر سلسله دار کمال دین تا حشر

غدیر آینه دار علی ولی الله است

غدیر عید همه عمر با علی بودن

غدیر جشن نجات از عذاب روز جزاست

غدیر بر همه حق باوران تجلی حق

غدیر ببر همه گم گشتگان چراغ هداست

غدیر کعبه مقصود شیعه در عالم

غدیر جنت موعود خلق در دنیاست

غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عمر

غدیر میوه توحید اولیا همه جا است

غدیر آیینه لا اله الا هو

غدیر ایت سبحان ربی الاعلی است

غدیر هدیه نور از خدا به پیغمبر

غدیر نقش ولای علی به سینه ماست

غدیر بر کعبه اهلل سما و اهل زمین

غدیر قبله خلق زمین و خلق سماست

ص: 205

غدیر یک سند زنده یک حقیقت محض

غدیر خاطره ای جاودانه و زیباست

غدیر روشنی چشم پیروان علی

غدیر از دل تنگ رسول عقده گشاست

غدیر با همگان هم سخن ولی خاموش

غدیر با همه کس آشنا ولی تنهاست

غدیر صفحه تاریخ وال من والاه

غدیر آیه توبیخ عاد من عاداست

هنوز از دل تفتیده غدیر بلند

صدای مدح علی بانوای روح فزاست

هنوز گوهر وصف علی بود در گوش

هنوز لعل لب مصطفی مدیحه سراست

هنوز لاله اکملت دینک روید

هنوز طوطی اتممت نعمتی گویاست

هنوز خواجه لولاک را نداست بلند

که هر که را پیمبر منم علی مولاست

چنانکه من همگان را به نفس اولایم

علی وصی من از نفس او به او اولاست

علی علیم و علی عالم و علی اعلم

علی ولی و علی والی و علی اولاست

علی حقیقت روح و تمام عالم جسم

علی سفینه نوح و همه جهان دریاست

علی مدرس جبریل در شناخت حق

علی معلم آدم به علم الا سماست

علی تمامی دین ، بغض او تمامی کفر

علی ولی خدا ، خصم او عدوی خداست

علی بود پدر امت و بردار من

علی سغیر خدا و علی امیر خداست

علیست حج و علی کعبه و علی زمزم

علی سفا و علی مروه و علی مسعاست

علی صراط و علی محشر و علی میزان

علی بهشت و علی کوثر و علی طوباست

ص: 206

علی چو شخص پیمبر هماره بی مانند

علی چو ذات اللهی همیشه بی همتاست

علی شهید و علی شاهد و علی مشهود

علی پناه و علی ملجا و علی منجاست

علی اذان و اقامه ، علی رکوع و سجود

علی قیام و قعود علی سلام و دعاست

علی حقیقت توحید بر زبان کلیم

علی تجلی طور و علی ید بیضاست

علی وصی و دم و لحم و نفس پیمبر

علی ابوالحسنین است و شوهر زهرا

علی است حق و حقیقت بدور او گرد

علی است عدل و عدالت به خط او پویاست

علی محمد و فرقان و نور و کوثر ،قدر

علی مزمل و یاسین و یوسف و طاهاست

علی به قول محمد در مدینه علم

ز در درآی که راه خطا همیشه خطاست

حدیث منزله را از نبی بگیر و بخلق

بگو مخالف هارون مخالف موسی است

بود وصی نبی آنکسی که نفس نبی است

گرفتم (اینکه حدیث)غدیر یک رویاست

کننده در خبیر بود وصی رسول

نه انکه کرد فرار از جهاد ، عقل کجاست

کسی که گفت سلونی ، سزد امامت را

نه آن کسی که بلولا ، به جهل خود گویاست

کسی که جی نبی خفت جانشین نبی است

نه آنکه راحتی جان خویش را می ساخت

چگونه قاتل زهرا امام خلق شود

مدینه مرد شرف نیست یا علی تناست

چگونه مهر بورزند به آن ستم گستر

که دود آتش او دور خانه زهراست

ص: 207

چگونه غیر علی را امام خود داند

که او سراپا آیینه رسول خداست

حدیثی از دو لب مصطفی مراست به یاد

به آب زر بنویسم اگر رواست رواست

خدا گواه است پی دشمن علی نروم

حلال زاده رهش از حرام زاده جداست

کسی که بت شکند بر فراز دوش نبی

برای حفظ خلافت ز هر کسی اولاست

گواه من به خلافت همان وجود علی است

که آفتاب بتایید آفتاب گواه است

بود امامت او در کتاب حق معلوم

چنان که صورت خورشیددر فضا پیداست

به دیدگان خدا بین مرتضی سوگند

کسی که غیر علی دید دیده اش اعماست

عبادت ثقلینت اگر بود فردا

تو را بدون ولایت به ویل و اویلاست

به آن نبی که علی را وصی خود فرمود

به آن نبی که تمامش ثنای آن مولاست

صواب نیست صوابی که بی ولای علی است

نماز نیست نمازی که بی علی برپاست

شکسته باد دهانی که بی علی باز است

بریده باد زبانی که بی علی گویاست

تمرد است بدون علی اگر طاعت

تاسف است سوای علی ، اگر تقواست

به آیه آیه قران به حق پیغمبر

که راه غیر علی مرگ و نیستی و فناست

خدا گواست که هر کس رهش جدا زعلی است

بسان لشکر فرعون راهی دریاست

اگر تمام خلایق جدا شوند از او

خدا گواست که راه تمام خلق خطاست

به جای حور به بوزینه دست داده و بس

ص: 208

کسی که غیر علی را امام ورهبر خواست

به صد هزار زبان روح مصطفی گوید

که ای تمام امت علی امام شماست

من و جدا شدن از مرتضی خدا نکند

که هر که گشت جدا از علی جدا زخداست

کسیکه فاطمه از ظلم او غضبناک است

امامتش غم واندوه و رنج و بلاست

مگرنگفت نبی خشم دخترم زهرا

شرار خشم خداوندگار بی همتاست

مگر نگفت نبی با هم اند ، حق و علی

اگر علی نبود در میانه حق تنهاست

تمام قرآن در حمد و حمد بسم الله

تمام بسمله در با علی چو نقطه باست

خدا گواست که امروز هر که پیرو اوست

مصون زنار جحیم و عذاب حق فرداست

علی کسی است که یک ذره از ولایت او

نجات بخش تمامی خلق روز جزاست

علی کسی است که یک خردل از محبت او

نکوتر است ز دنیا و آنچه در دنیاست

اگر زخاک درش کسب آبرو نکند

یقین کنید که در حشر آبرو رواست

چنانکه غیر خدا را خدای نتوان گفت

اگر بغیر علی کس خلیفه گفت خطاست

بگو که بند ز بندم جدا کنند به تیغ

ز بند بندم آید ندا علی مولاست

ا گر به تیغ کشندم و یا به دار کشند

زبان نه بلکه وجودم به حمد او گویاست

به حق کسی نیرد راه جز ز راه علی

به هوش با ش که راه علی بود ره راست

ص: 209

لوا یحمد بدست علی بود فردا

تمام محشر در ظل این بلند لواست

پیمبران همه در تحت دین لوا آیند

که این لوای مقدس همان لوای خداست

الا کسی که تو را از علی جدا کردند

پناگاه تو در آفتاب حشر کجاست

مرا بروز قیامت خبلد کاری نیست

بهشت من همه در صورت علی پیداست

جهنم است بهشتی که بی علی باشد

جحیم با رخ نورانی علی ، زیباست

کجا امام توان یافتن چو شخص علی

که هم کلام خداوند و هم نشین گداست

اگر به چشم شما آفتاب نور دهد

وگر که سایه این نه سپهر بر سر ماست

اگر نسیم سحر می ورزد به لاله و گل

اگر به ظلمت شب ماه را فروغ و ضیاست

اگر تمات سماوات از ستاره پرند

و گر چو مائده لبریز دامن صحراست

اگر فرشته و حور است و آدمی و پری

اگر زمین و سما و بهشت و عرش علاست

اگر سیاه و سفید است و اصغر و احمد

اگر که روز و شبی یا که صبح و مساست

خدا گواست که از یمن دوست علی است

علیست باعث خلقت ، علی خدای گواست

عل یولی خدا بود پیش از انکه خدای

به حرف کن ، همه کائنات را آرست

خدا برای علخل کرد عالم را

چنانکه خلقت او بری خود می خواست

تمام عالم ایجاد بی وجود علی

بان کشتی بی ناخدای در ، دریاست

ص: 210

مرا بس است تولای چهارده معصوم

که این ولایت فوق تمام نعمتهاست

مگر نکفت پیمبر کتاب و عترت من ؟

امنتی است که پیوسته در میان شماست ؟

مگر نگفت که این دو ، زهم جدا نشوند

اگر جدا ز یکی هر که شد ز هر دو جداست

مگر نگفت که این دو ، چو این دو انگشت اند

کز اتحاد یکی گرچه در شماره دو تاست

عبادت ثقلین است بسته بر ثقلین

که مهر طاعت هر بنده مهر ال عباست

درود باد به ارواح چهارده معصوم

که در طریقت آنان نجات هر دو سراست

بتول و چار محمد حسین و چار علی

دو نامش حسن و آندو جعفر و موساست

بجز محبت آنان نجات نیست که نیست

زنید چنگ به دامانشان ، نجات اینجاست

هنوز محفل ذکر علی است خاک غدیر

ولی چه سود به گوش کسی است که ناشنواست

بگو که خصم شود منکر علی چه باک

که آفتاب به هر سو نظر کنی پیداست

گرفتم انکه حدیث غدیر و قول رسول

مراد دوستی آن امام ارض و سماست

چرا بگردنش افکند ریسمان امت

چه شد که دود ز کاشانه علی برخواست ؟

سوال من ز تمامی مسلمین این است

بدوست اینهمه آزار نه ،به خصم رواست ؟

چو عمر صاعقه کوتاه باد دورانش

خلافتی که دوامش به کشتن زهراست

برای غضب خلافت زدند فاطمه را

شرف کجاست مروت کجاست رحم کجاست

ص: 211

شکستن در و ، بی حرمتی به خانه وحی

مودتی است که درباره ذوالقربی است ؟

اگر قصیده "میثم " بود صدوده بیت

که در عدد صد و ده نام آن ولی خداست

فضائلی است علی را که گفتن هر یک

نیازمند هزاران قصیده غراست

خلق عالم را ندای یا امیرالمومنین است

غلامرضا سازگار

خلق عالم را ندای یا امیرالمومنین است

ای_ن صدای دلربای رحمه للعالمین است

اهل عالم اهل عالم عید ما عید غدیر است

هر کسی دارد امیری بهر ما حیدر امیر است

م_ا طرف_دار ولایت ح_امی ق_رآن و دینی_م

هر چه پیش آید خوش آید با امیرالمومنینیم

اهل عالم اهل عالم در غدیر خم بیایید

ت_ا ب_ه فرمان محمد با علی بیعت نمایید

این علی حبل المتین است این علی حق الیقین است

این علی هم جان قرآن این علی هم روح دین است

ذکر و تسبیح و عبادت بی علی معنا ندارد

عشق و ایثار و شهادت بی علی معنا ندارد

ی_ا علی مولا علی جان ای تمام ب_ود و هستم

هر که بودم هر که هستم من فقط دل بر تو بستم

دستان تو حالا شده بالاترین دست

علی اکبر لطیفیان

دستان تو حالا شده بالاترین دست

جبریل بوسه می زند بر اینچنین دست

خلق ازل ، کارِ ابد بر عهده یِ توست

ای اولین دستِ خدا ، ای آخرین دست

آن دست ها را آنقدر بالا گرفتند

تا داد یزدان با امیرالمؤمنین دست

ص: 212

یادِ تو و دست تو افتادم وقتی

در علقمه افتاد بر روی زمین دست

هر سه حکایات نگاهت را نوشتند

پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست

این دست ها که پیش روی ما باز است

از پشت ، بسته میشود روزی همین دست

پشت و پناه محکمی بودند این ها

زهرا توقع داشت در کوچه از این دست

دست مغیره ، دست زهرا ، دادِ بی داد

افتاد دست بدترین ها بهترین دست

گوش ه_ا ب_از ک_ه امروز هزاران خبر است

غلامرضا سازگار

گوش ه_ا ب_از ک_ه امروز هزاران خبر است

خبری خوب تر از خوب تر از خوب تر است

ص_ف ببندی_د ک_ه هنگ_ام نماز روح است

در گشایید که جبریل امین پشت در است

همگ_ی عی_د بگیری_د ک_ه عید آمده است

ای_ن هم_ان عی_د خدای احد دادگر است

س_ورۀ مائده خوانی_د ک_ه ص_د مائ_ده نور

از خ_دا در دل ه__ر آی_ۀ آن مستتر است

ه_ر ط_رف م_ی نگرم قافل_ه در قافل_ه دل

هر دلی بال زن_ان سوی عل_ی رهسپر است

این همان عید غدیر است که در خم غدیر

گوش ه_ا یکس_ر ب_ر خطب_ۀ پیغامب_ر است

خطبۀ ختم رسل حکم خدا مدح علی است

خطبه ای که سندش مستند و معتب_ر است

ایه_ا الن_اس ه_ر آنک_س ک_ه من_م مولایش

ای__ن عل_ی او را ت_ا روز ج__زا راهب__ر است

این علی بع_د نب_ی رهبر و م_ولای شماست

این علی منجی یک خلق به موج خطر است

این عل_ی وج_ه خ_دا چش_م خدا گوش خدا

ص: 213

این علی دست خدا بازوی فت_ح و ظفر است

من هم_ان شه__ر علوم__م همه باشید گواه

که عل_ی ت_ا ابدالده_ر ب_ر این شهر، در است

این ام_ام است ام_ام است ام_ام اس_ت ام_ام

که امامت به وجودش همه جا مفتخر است

چشم، بی نور علی تا صف محشر ک_ور است

دین بی مهر علی پیکر بی دست و سر است

شرر نار همان بغض علی ب_غض عل_ی است

مه_ر او پیشِ روی آت_ش دوزخ سپ_ر است

ب__ه تم_ام بش_ر اع_لام کن__د خت_م رسل

که عل__ی ب_ن ابیطال_ب خی__رالبشر است

خص_م او را پس_ر م_ادر خ_ود باید خواند

غیر از این چاره نداریم که او بی پدر است

بی نم__ازی اس_ت اگ_ر بی علی آرید نماز

این نمازی که اجرش همه نار سقر است

مهر پروندۀ اعم_ال شما مه_ر عل_ی است

بی علی طاعت کونی_ن زیان و ضرر است

گر دو صد ک_وه طلا در ره معب_ود دهید

بی ت_ولّای عل_ی جمل_ه هبا و هدر است

هر که شد خصم علی خصم نبی خصم خداست

در حقیق_ت ز زن__ازاده زنازاده ت__ر است

دشمن آل محمّ_د چ_و ب__ه محش_ر آید

آتش خشم خدا از نفسش شعله ور است

به سر دوش رسول و به کف پای علی

بنویسی_د عل_ی ب_ت شک_ن بی تبر است

ب_ی ولایش نفس_ی گ_ر بزن__د جب_راییل

کمتر از مرغ زمین خوردۀ بی بال و پر است

جن_ت از مه_ر محبّ_ان عل_ی شاخ_ۀ گ_ل

دوزخ از بغض غلامان علی یک ش_رر است

ب__ی تولّای عل__ی نی_ست رس_الت کام_ل

ص: 214

ثم__ر ب__اغ نب__وّت همه از این شجر است

نخل ه__ا جمل__ه گواه_ند خ__دا م_ی داند

که علی تشنه، ولی تشنۀ اشک سحر است

سجده بی مهر علی سجده به بت باشد و بس

روزه ب_ا بغ_ض عل_ی نی__ز گن_اه دگر است

جنّت و کوی علی هست چو یک قطعه زمین

کوث_ر و مهر علی قص_ۀ شی_ر و شک_ر است

صورت حق و علی صورت غیب است و شهود

طلعت احمد و او س_ورۀ شمس و قم_ر است

“میثم”این فخر تو را بس که از این مزرع عمر

نخ_ل سرسب_ز ت_و را ب_ار ولای_ت ثمر است

امین وحی طبع من بیا به لاله زارها

غلامرضا سازگار

امین وحی طبع من بیا به لاله زارها

بگیر اوج و پر بزن به گرد شاخسارها

بریز دُر زهر طرف به طرف جویبارها

بیار شعر ناب خود به بزم گلعذارها

بخوان قصیده از علی به شیوۀ هزارها

که جان به هر نفس کنم فدات بارها

بیا به محفل ولا درُی فشان سری بزن

ز دست ختم انبیا شراب کوثری بزن

ز دیده گوهری فشان به سینه آذری بزن

دمی بیا غمی ببر دلی ستان پری بزن

به وصف مرتضی علی نوای دیگری بزن

بشو ز جان غبارها ببر ز دل قرارها

نزول رحمت خدا به دامن کویر شد

علی علی علی بگو که موسم غدیر شد

امام کشور ازل الی الابد امیر شد

به کبریا سفیر شد به مصطفی وزیر شد

محّب او شد عزیز شد عدوی او حقیر شد

ص: 215

به قلب این نشاط ها به چشم اوست خارها

مبارک است بر همه نزول رحمت خدا

کمال یافت دین حق به نام حجّت خدا

ولایت علی بود تمام نعمت خدا

اطاعت علی بود قرین طاعت خدا

محبّت علی بود همان محبّت خدا

خزان باغ دل شود به مهر او بهارها

مراسم غدیر را خدا گرفته در زمین

به اشرف پیمبران خطاب می کند چنین

که ای رسول کبریا علی است بر تو جانشین

علی است پیر انبیا علی است میر مؤمنین

علی بود مدار حق علی بود قرار دین

علی است شهریار کُلّ به کلّ شهریارها

مقام کلّ انبیا مقام نیست بی علی

قیام خیل قائمین قیام نیست بی علی

در آسمان و در زمین نظام نیست بی علی

بنای محکم تو را قوام نیست بی علی

رسالت تو نزد ما تمام نیست بی علی

کمال دین علی بود به عمر روزگارها

چو بر نبی خطاب شد کلام حیّ ذوالمنن

ستاد بین مسلمین چنانکه مه در انجمن

گرفت جان خویش را به روی دست خویشتن

به خطبه ای بلیغ تر ز حدّ معجز سخن

چنان به وصف مرتضی فشاند گوهر از دهن

که هوش برد از سر طوایف و تبارها

الا همه موالیان چه انتها چه ابتدا

شوید گوش سر بسر رسول می دهد ندا

که بر تمام خلق ها رسیده حکم از خدا

هر آنکه را منم نبی علی بر اوست مقتدا

علی است رهبر همه علی است مشعل هُدا

ص: 216

علی است آنکه حق از او گرفته اقتدارها

علی است آنکه کعبه شد مزّین از ولادتش

علی است آنکه هر نبی بود به او ارادتش

علی است آنکه هر وصی بود از او سعادتش

علی است آنکه یافت جان عبادت از عبادتش

علی است آنکه بر همه عیان بود سیادتش

علی است میر و فاتح تمام کارزارها

به ذات حّی لم یزل سفیر نیست جز علی

به من که خود پیمبرم وزیر نیست جز علی

به مؤمنات و مؤمنین امیر نیست جز علی

صراط مستقیم را مسیر نیست جز علی

به سرّ هو به راز حق خیبر نیست جز علی

علی است واقف از ازل ز رمز و راز کارها

علی است آنکه بدر شد به حمله ای مسخّرش

علی است آنکه در اُحد ستود حّی داورش

علی است آنکه عمرو شد جدا به تیغ او سرش

علی که فخر می کند خدا به فتح خیبرش

خوشا کسی که این بود امام و رهبرش

که اوست در صف جزا قسیم نور و نارها

سلام بر تو یا علی که جانِ جانِ عالمی

تو عبد ذات خالقی تو خالقی مجّسمی

تو خطاب مبرمی تو هم کتاب محکمی

تو عین ولام و یاء نه، تو کلّ اسم اعظمی

تو صاحب اختیار حق به حقّ حق مسلّمی

بود به دستت از خدا تمام اختیارها

تو از تمام انبیا به غیر مصطفی سری

تو بحر فضل را دُری تو شهر علم را دری

ص: 217

تو از رسل فراتری تو با نبی برادری

تو جانشین احمدی تو بر صحابه سروری

تو مقتدا، تو رهنما، تو مرتضی، تو حیدری

خدای را رسول را به توست افتخارها

علوم دهر، حرفی از روایت تو یا علی

نجوم چرخ جلوه ای ز آیت تو یا علی

وجود، ظرف کوچک عنایت تو یا علی

کتاب پنج انبیا حکایت تو یا علی

بس است کلّ خلق را ولایت تو یا علی

که می کند جحیم را چو قلب لاله زارها

منم که با ثنای تو چکامه آفریده ام

هر آنچه گفتم از ازل خود از شما شنیده ام

به مهر تو کشیده ام اگر نفس کشیده ام

هماره بوده مدح تو مرام و مشی و ایده ام

اگر بود به هر نفس هزارها قصیده ام

فضایل تو را یکی نگفتم از هزارها

منم مدیحه خوان تو بیان محکمم بده

ز یک شرارۀ غمت نشاط عالمم بده

کلیم کن زبان گشا مسیح کن دمم بده

به سینه آتشم فشان به دیده زمزمم بده

چو «میثم» تو گشته ام زبان میثمم بده

خوشم که این زبان مرا کشد به اوج دارها

در نور چشمانت دل ناهید گم شد

علی اکبر لطیفیان و احسان محسنی فر

در نور چشمانت دل ناهید گم شد

در طرح لبخندت هزاران عید گم شد

تا اینکه نابینا نگردد دیدگانش

پشت نقاب ابرها خورشید گم شد

مهر تو را تا ناکجاها عرضه کردند

آنکس که از مهر تو سرپیچید گم شد

ص: 218

خیل ملک مشغول تفسیر تو بودند

آنقدرها که سوره ی توحید گم شد

در چشمهایم شوق ایوان طلایت

باران گرفت و شأن مروارید گم شد

گفتند تصویر خدایی؛ خوب گفتند

گفتند تو شیر خدایی؛ خوب گفتند

آیات چشمان تو ما را با خدا کرد

مهر تو زنگار دل ما را طلا کرد

از کوله بار خویش جز پاکی ندیدیم

انگار لبهای شما ما را دعا کرد

من دوزخی بودم نه اهل جنّتُ ُالعشق

جای مرا آقایی تو جابجا کرد

یک عمر در سجّاده ها نام تو بردیم

تا در کنار تو خدا ما را صدا کرد

خیر از جوانی اش ببیند آنکسی که

بال مرا در آسمان تو رها کرد

من کنج ایوان طلا می خواهم آقا

بعد از نجف، یک کربلا می خواهم آقا

سجّاده ی تو بوی جبرائیل می داد

چشمت هزاران آبرو بر نیل می داد

تو جمله ی پیغمبرانی و به دستت

گاهی خدا تورات و گه انجیل می داد

هر شب به پاس احترام تو خدایت

در آسمانها مجلسی تشکیل می داد

پروردگارت کارهای خانه ات را

هر روز و هر شب دست میکائیل می داد

گرد و غبار لحظه ی جنگیدن تو

همواره بوی صور اسرافیل می داد

تو بی نظیر عالمی همتا نداری

تو شاهکار حضرت پروردگاری

ای آنکه ختم الانبیا را جانشینی

شایسته ی نام امیرالمؤمنینی

زیبایی گلواژه ی مهر و محبّت

از بهترین های خدا روی زمینی

ای بی بدل، ای بی مَثَل، ای مرد اوّل

در هر صفاتی که بگویم بی قرینی

با ذوالفقار و شهسواری ات همیشه

ص: 219

از میمنه تا میسره طوفان ترینی

ای حیدر کرّار ای شیر خداوند

تو ریشه ی شیر نر امّ البنینی

تو از همان روز ازل شیر خدایی

فرمانروای عرصه ی قالو بلایی

یک پرده از حُسن تو جنّاتُ النّعیم است

دستت تجلّی گاه رحمان و رحیم است

نام تو معراج تمام انبیا بود

یک گوشه از مصداق آن طور کلیم است

شأن نزول آیه های مؤمنونی

عطر نفس های تو بر دوش نسیم است

از روی تو وجه خدا را می توان دید

با حُبّ تو هر کافری عبدالکریم است

اینجا اگر خانه نشین بودی غمی نیست

تنها زمان بعثتت یوم العظیم است

هر شیعه بشناسد علیّ این زمانش

در ضربه ی احزاب تو بی شک سهیم است

بی معرفت آنکه رهی جز تو گزیند

راه علی تنها صراط المستقیم است

لعنت به آنکه دشمن حقّ الیقین است

تا به ابد حیدر امیرالمؤمنین است

باید شما را در فراسوی زمان دید

در آسمان بیکرانِ بیکران دید

باید سوار بال های سال نوری

پرواز کرد و آنسوی هفت آسمان دید

در لابلای آیه های سبز توحید

در ابتدا تا انتهای یک اذان دید

از چه مسلمان دو چشمانت نباشم؟

وقتی خدا را در نگاهت می توان دید

سنّ تو را وقتی که پرسیدم ز مردم

چشمم فقط سرهای در حال تکان دید

روزی یتیم کوچه گرد کوفه خود را

بر شانه های پیرمردی مهربان دید

یاد صدای گریه یِ چاه تو کردم

وقتی نگاهم بلبلِ آتشفشان دید

من با صدای پای تو مأنوس هستم

ص: 220

با نان و با خرمای تو مأنوس هستم

دستان تو حالا شده بالاترین دست

جبریل بوسه می زند بر اینچنین دست

وقتی که دستان تو را بالا گرفتند

تا داد، یزدان با امیرالمؤمنین دست

یادِ تو و دست تو افتادیم وقتی

در علقمه افتاد بر روی زمین دست

هر سه حکایات نگاهت را نوشتند

پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست

این دست از وقت ولادت باز بوده ست

از پشت بسته می شود روزی همین دست

پشت و پناه محکمی بودند این ها

زهرا توقع داشت در کوچه از این دست

دست مغیره، دست زهرا، دادِ بی داد

افتاد دست بدترین ها بهترین دست

بندهای اول و آخر سروده آقای لطیفیان و سایر بندها سروده آقای محسنی فر می باشد

***

یا علی ای معنی و مفهوم عنوان غدیر

امیر عظیمی

یا علی ای معنی و مفهوم عنوان غدیر

ای ولای حضرتت تفسیر و برهان غدیر

با تو اسلام رسول الله کامل می شود

ای که «اَتمَمتُ لَکُم» هستی و قرآن غدیر

تو که هستی که نبی دست تو را بالا گرفت

گفت ای اصحاب من! جان شما، جان غدیر

تو که هستی، حضرت استاد دین و زندگی

من که هستم پیش تو، طفل دبستان غدیر

من که هستم در حریم لا یزال شاهی ات

مورم و ران ملخ دارم، سلیمان غدیر

من گدای سفره و خوان غدیرم یاعلی

تا ابد بر سفره ی لطفت فقیرم یاعلی

یا علی ای آنکه اسلام از تو عزّت یافته

ص: 221

از غدیر تو رسالت قدر و قیمت یافته

برکه ی علم تمام انبیاء روز غدیر

گشته اقیانوس و از یمن تو برکت یافته

تا که چرخ بندگی ساکن نماند در زمان

از تو و از آل تو این چرخه حرکت یافته

شیعه با تو تا خدا اصلاً ندارد فاصله

با ولایت شیعگی از بس که قدرت یافته

آمدی و صورت ابلیس خاک آلود شد

چهره ی کفر از جمال تو چه ذلّت یافته

روز شادی أَئِمّه، شیعیان، شد این غدیر

روزعیدی دادن صاحب زمان شد این غدیر

سر علی، سرور علی، والی علی، والا علی

گل علی، گلشن علی، گلواژه ی لبها علی

ره علی، راهم علی، سیر اِلیَ اللّهم علی

مه علی، ماهم علی، شمس جهان آرا علی

نور علی و شور علی، شیرینی انگور علی

می علی، مستی علی، ساقی علی، سقّا علی

مُهر علی، تسبیح علی، سجّاده و سجده علی

ذکر علی، ذاکر علی، مذکورِ حق همتا علی

نوح علی، آدم علی، موسی علی، عیسی علی

انبیاء یکجا امیرالمومنین، امّا علی

با وجود اینکه بی مانند و بی همتا بود

افتخارش همسری حضرت زهرا بود

دل پر از عشق طواف چادر خیرالنّساست

سر پر از شور نظر بر ماه روی مرتضاست

عاقبت ذرّه می افتد زیر پای آفتاب

فطرتاً این قطره با دریای رحمت آشناست

کعبه هم با مرتضای خویش بیعت کرده است

چون امیرالمومنینش خانه زاد کبریاست

چشم دل را می گشایم، دستهای کائنات

ص: 222

روز بیعت توی دستان علی، آقای ماست

عرش هم دستی برآورده است و بیعت می کند

حوزه ی مهر علی اصلاً ورای عرش هاست

کیست این محبوب خلق و جلوه ی پروردگار

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

گر چه من آلوده ای پست و حقیرم یا علی

سربلندم زاده ی یَومُ الغَدیرم یا علی

در صراط بندگی تا که نلغزد پای من

تا قیامت سر زِ پایت برنگیرم یا علی

تا فقیر حضرتت هستم دلم قرص است، چون

بر دو عالم با گداییّت امیرم یا علی

کاش بودم در مدینه تا که یاری ات کنم

گوشه ی دامان پاکت را بگیرم یا علی

دستهایت بسته بود و بر دلت داغی زدند

جای آن دارد که از داغت بمیرم یا علی

دست هایت بسته بود و کوثرت را می زدند

روبروی بچّه هایت، همسرت را می زدند

سنگ است دلم عشق علی سنگ نوشته

عباس احمدی

سنگ است دلم عشق علی سنگ نوشته

می سوزم از این عشق چو اسفند برشته

با جوهر اشک و قلم بال فرشته

بر لوح دل خسته ام این جمله نوشته:

جز مهر علی در دل من خانه ندارد

"کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد"

ما از می مرد افکن این میکده مستیم

شادیم که پیمانه و پیمان نشکستم

تا عشق علی هست در این میکده هستیم

پس خورده نگیرید که ما باده پرستیم

هشدار که نوشیدن این باده مجاز است

ص: 223

"المنت لله که در میکده باز است"

فهمیدم از این راز که در کعبه شکاف است

هرجا که بود نام یدالله مطاف است

این گفته نه بیهوده و این دم نه گزاف است

در روز جزا شیعه ات از نار معاف است

چون غیر علی در دو جهان هیچ ندیدند

"مردان خدا پرده ی پندار دریدند"

تا نام تو پیچید در آن شبه جزیره

شد پاک از این خاک گناهان کبیره

زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره

شد ثابت و سیار در اوصاف تو خیره

جز ساقی کوثر ز کسی جام نگیریم

"ما زنده به آنیم که آرام نگیریم"

زان باده که در روز غدیریه به خم بود

پیدای تو شد هر که در آن حادثه گم بود

فریاد ملائک بابی انت و ام بود

زان راز که در آیه اکملت لکم بود

بیتی است امامت در این خانه تویی تو

امروز امیر در میخانه تویی تو

آن بازوی خیبر شکنش رفت چو بالا

با دست شریف پدر ام ابیها

دادند دو دریا چو به هم دست تولا

شد ولوله و غلغله در عرش معلا

گفتند ملائک همگی عید مبارک

این عید به هر پیرو توحید مبارک

ای عقل در اوصاف تو حیران و مردد

وصف تو نگنجیده به هفتاد مجلد

عالم همه گم گشته آن موی مجعد

محبوب ابوالقاسم محمود محمد

نامش همه جا هست بگویید کجا نیست

"کس نیست که آشفته آن زلف دوتا نیست"

ص: 224

هرکس که ز حب تو به لب ناد علی داشت

در جام دل خویش صفایی ازلی داشت

آسودگی از شرک خفی شرک جلی داشت

گمراه نگردید هر آن کس که ولی داشت

از نام علی کاخ ستم در خطر افتاد

"با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد"

تا صورت پیوند جهان بود علی بود

یعنی هدف از عالم موجود علی بود

تسکین دل آدم و داود علی بود

از آیه انفاق چو مقصود علی بود

ای محو جمال تو بُود صاحب خانه

"مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه"

ای کاش شود میثم و سلمان تو باشم

تا روز جزا دست به دامان تو باشم

در هر دوجهان ریزه خور خوان تو باشم

کافر شوم از خویش و مسلمان تو باشم

کردیم نثار قدم تو دل و دین را

"تقدیم کردیم همان را و همین را"

افسوس که با نام تو کردند خرافات

در دایره تنگ جنایات و مکافات

یک عده پی شطح و گروهی پی طامات

در کاخ نشستند به عنوان خرابات

ما با تو نشستیم و از این قوم بریدیم

"ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم"

باز دلم صحیفۀ نور شد

سید هاشم وفایی

باز دلم صحیفۀ نور شد

صحن دلم چو وادی طور شد

ظلمت غم ز سینه ام دور شد

غرق نشاط و طرب و شور شد

نوید شادی از بشیر آمده

که موسم عید غدیر آمده

منکه به عشق تو اسیرم علی

ص: 225

مهر تو باشد به ضمیرم علی

گرچه بود طبع فقیرم علی

زمزمه پرداز غدیرم علی

با تو دلم زمزمه آغاز کرد

طبع من از نام تو اعجاز کرد

بار دگر باب کرم باز شد

نام تو در عشق سرآغاز شد

پیک خدا چونکه در آواز شد

نغمۀ اکملت لکم ساز شد

آیۀ بلّغ ز خدای مجید

همره جبریل به احمد رسید

غدیر روز عشق و امداد شد

غدیر جلوه ای خداداد شد

غدیر خم مبدأ میعاد شد

مکتب سازندۀ ارشاد شد

غدیرخم برکۀ خورشید شد

چشمۀ رحمتی زامید شد

با تو علی قبله نما شد غدیر

کعبۀ امید و وفا شد غدیر

گلشن سرسبز ولا شد غدیر

جلوه گه نور خدا شد غدیر

با تو غدیر آینۀ راز شد

طور و تجلی گه اعجاز شد

غدیر گنجینۀ اسرار شد

کویر خفته ای که بیدار شد

زمین بایری که گلزار شد

آینه ای ز نور سرشار شد

غدیر جلوه از استادگی است

حکایتی ز عشق و آزادگی است

آنکه ز دین کرد حمایت توئی

مشعل پر نور هدایت توئی

چشمۀ جوشان عنایت توئی

گلبن سرسبز ولایت توئی

ایکه توئی ماه منیر همه

پس از نبی توئی امیر همه

وای به آنان که به تو تاختند

جدا ز دین به خویش پرداختند

تا که تو را خانه نشین ساختند

نرد وفا را ز جفا باختند

مگر نه این بود که روز غدیر

ص: 226

تمام گفتند تو هستی امیر

هرکه به دل بذر ولای تو کشت

کویر سینه اش ز تو شد بهشت

به وصف تو ای گل مینو سرشت

موسم عید تو «وفائی» نوشت

غدیر تو حقیتی ایزدی است

برای شیعه گلشنی سرمدی است

از غدیر خم ندای روح پرور بشنوید

ثابت خراسانی

از غدیر خم ندای روح پرور بشنوید

نغمه ی «مَن کنتُ مولی» از پیمبر بشنوید

گرچه در روز الست این نغمه را بشنیده اید

گوش جان باید گشودن تا مکرّر بشنوید

روی گلفرش زمین این آسمانی نغمه را

از لبِ لعل نبی از قولِ داور بشنوید

از جهاز اشتران چون منبری آراستند

حکمِ یزدان را به خلق از عرشِ منبر بشنوید

رو سوی امّت نمود آن مصطفای کردگار

کای جماعت جمله از مولا و چاکر بشنوید

در غدیر خم شدم مأمور از سوی خدا

تا به حق، حق را رسانم بار دیگر بشنوید

می کنم امروز حجّت بر خدا جویان تمام

نشنوید امروز اگر، فردای محشر بشنوید

من به هر نفسی که اولایم علی اولی بود

رستگارید، از دل و جان گفته ام گر بشنوید

همرهان کردند بیعت با علی در آن کویر

ذکر بخٍّ بخٍّ ای مولی، مکرّر بشنوید

شام عید است و جلال این خجسته عید را

از زبان اطهر فتّاح خیبر بشنوید

شد سؤال ازاو چه روزی خوشترین روز تو بود

پاسخش را با شعف ای اهل محضر بشنوید

گفت: روی دست پیغمبر به صحرای غدیر

ص: 227

بهترین روزم بُد، ار دارید باور بشنوید

باز پرسیدند از او از سختی ایّامِ عمر

می زند گفتار او بر قلب نشتر بشنوید

گفت: آن روزی که سیلی بر رخ زهرا زدند

رنج و اندوه من از دیوار و از در بشنوید

موسم عید است «ثابت» وقت آن آمد که باز

از غدیر خم ندای روحپرور بشنوید

«تمام قافله گیرد به جای خویش قرار … !»

آزرم "نعمت"

«تمام قافله گیرد به جای خویش قرار … !»

منادیان همه کردند، حکم را تکرار

کویر بود، افق تا افق، گداخته مس

بر آن گداخته مس، کاروان، خطی ز غبار

دمیده مجمر خورشید، بر فراز کویر

وزان شراره فرو تافته، هزار هزار

به نیمروز، تو گفتی که کوره ی خورشید

تمام هستی خود، زی کویر کرده نثار

هوا ستاده که در سینه اش گرفته نفس

نفس نمانده که خود باد، مانده از رفتار

شتاب قافله افزون، که زودتر برسد

به منزلی که مگر، سایه باشد و جوبار

به دور دست نه پیدا، مگر درختی چند

در آن کویر، به مانند قامت زنهار

فراخنای بیابان، چو پیکری خفته

که پاش در افق و، سر به سینه ی کهسار

به نیمروز به «جحفه» قرار ممکن نیست

فتاد همهمه در کاروان، که چیست قرار؟

نه کاروان، که ز حج باز گشته انبوهی

فزون ز دیدن و، افزون تر از حدود شمار

نه کاروان، که به فرسنگها خطی ممتد

نود هزار نفر، از پیادگان و سوار

ص: 228

قبیله های عرب، در کنار یکدیگر

رکابدار نبی، چون مهاجر و انصار

نبی ستاد و بفرمود، تا که گرد آیند

تمام قافله، از پیش و پس، کران و کنار

کنار راه، یکی کوه بود و در پایش

بماند برکه ی باران ابرهای بهار

کنار برکه، درختان سالخوردی چند

که سایبان شده در آن کویر آتشبار

بگفت تا که برآرند، از جهاز شتر

فراز دامنه ی کوه، منبری ستوار

از آنکه لحظه ی پیشین رسیده بود سروش

که در رسیده زمانی، که حق شود اظهار

ملازمان همه دیدند- بر نشانه ی وحی-

عرق نشسته نبی را، به جبهه و رخسار

شکفته چهره ی پاکش ز التهاب پیام

زدوده جلوه ی وحیش، ز روی خسته غبار

فراز دامنه ی کوه، بر شد و نگریست

در آن قبایل بسیار، از یمین و یسار

در آن فراز چه می دید، کس نمی دانست

کنون بگویمت از آن مناظر و اسرار:

«گذشته»ها و «کنون» و فضای «آینده»

همه معاینه می دید، اندر آن دیدار

«گذشته» بود ره رفته، مبداش «مکه»

که تا «مدینه» همی گشته بود، ره هموار

«کنون» تجمع خلق است، اندرین منزل

که شان به مقصد «آینده» بست، باید بار

ولیک حوزه ی «آینده» هست جمله جهان:

رهی به طول ابد، رهنمودی اش دشوار

هر آنچه طی شده زین پیشتر، رهی اندک

هر آنچه مانده از این پس، مسافتی بسیار

چنان رهی ست فرا پیش و، وقت رهبر تنگ

کرا سزاست، که بر کاروان شود سالار؟

چنین «گذشته» و «آینده» و «کنون» می دید

ص: 229

به چشم روشن دل، نقشهای روشن و تار

به بیست سال و سه، کوشیده بود تا اسلام

رسیده بود به «اکنون»، به یمن بس پیکار

وز آنکه شارع اسلام بود، می دانست

که هست نهضت او، تازه پای در رفتار

ز «جاهلیت» پیشین، هنوز آثاری ست

که گاه جلوه کند آشکار، آن آثار

هنوز دوره ی تعلیم، خود نگشته تمام

که تا پدید شود راه و چاه و گلبن و خار

اگر چه هست در اسلام، اصل آزادی

و در «امور» به شورند، مردمان مختار

ولیک قاعده را نیز هست، استثنا

کزین خلاف، شود قاعده بسی ستوار

به ویژه آنکه کمین کرده اند در ره خلق

بسا به چهره شبان و، به سیرت کفتار

که هست نهضت اسلام، چون نهالی خرد

که باغبان طلبد، تا نهالْ آرد بار

نهالْ نهضت اسلام و، باغبانْ رهبر

و بار، مردم آزاد و، چشم و دلْ بیدار

وز آنکه مرحله ی رهبری، هنوز به جاست

تمام نیست هدایت، در این زمان ناچار

به یمن تربیت آنگه که ریشه کرد درخت

به بار آید و، نقصان نیابد از آزار

میان «رهبر» و «حاکم» تفاوتی است عظیم

چنان که هست تفاوت میان «راه» و «سوار»

نخست راه بباید به سوی مقصد خلق

وزان سپس به سر کاروان، یکی سالار

از آن فراز، در این گونه پرده ها می دید

هزار نقش، که نارم سرودْ در گفتار

کنون سزاست، یکی راهبر بود حاکم

کنون رواست، همان راهدان بود سردار

کسی که نهضت اسلام را شناسد نیک

ص: 230

کسی که در ره حق، بگذرد ز خویش و تبار

کسی که در دل و جانش، ز جاهلیت نیست

نه هیچ شعله ی آز و، نه هیچ لکه ی تار

کسی که دانش و آزادگی، از او روید

چنان که از دل آتش، شود پدید شرار

کسی که در نظرش هیچ نیست، جز انسان

کسی که در دل او نیست هیچ، جز دادار

کسی که هست ستمدیده را، بهین یاور

کسی که هست ستم باره را، مهین قهار

کسی که قلعه ی «خیبر» گشوده است به دست

به جنگ «بدر» ز اهریمنان کشیده دمار

کسی که روی نگردانده هیچ گه، از رزم

کسی که در «احد» از دشمنان نکرده فرار

کسی که هست چو دریا و می کند توفان

ز اشک چشم یتیم؛ این شگرف دریابار

کسی که هست چنان چون نبی، به قول و عمل

کسی که جان گرامی، به حق کند ایثار

کسی که خفت به جای نبی، در آن شب خوف

درون مهلکه تا جان کند به دوست، نثار

کسی که نیست جدا از فروغ علم نبی

چنان که نیست ز آتش جدا، شراره ی نار

به ویژه آنکه سروش آمده است لحظه ی پیش

که بیش از این بنشاید درنگ، در این کار

از آن فراز، علی را بخواند در بر خویش

«وصی» کنار «نبی» آمد و گرفت قرار

فراز دست نبی شد، علی که تا بینند

به دست قاید اسلام، مظهری ز شعار

گرفت دست علی و، نمود بر همه خلق

ص: 231

که اینک آنکه شما راست رهبر و سردار

هر آنکه را که بدم مقتدا و پیغمبر

علی ست زین سپس او را، امیر و حکم گذار

ودیعت ست شما را، ز من دو شی گران

که هست ارزششان بیشتر ز هر مقدار

یکی کلام خدا و، دگر حریم رسول

که نیستند جدا، این دو، تا به روز شمار

وگر ز دست نهید این دو را، یقین دانم

که نیست بهره شما را، به غیر رنج و مرار

علی ست آنکه شما راست، زین سپس رهبر

علی ست آنکه شما راست، زین سپس سردار

گذشته است از آن روز، روزگار دراز

گذشته است بسی ماه و سال و لیل و نهار

ولیکْ بیعت آن روز، همچنان برجاست

چو آفتاب، که نارد کسش کند انکار

«غدیر» چشمه ی پاکی ست، در دل تاریخ

روان به بستر آینده، نی به وادی پار

هماره تا که بود حق، برابر باطل

هماره تا که تحرک بود، بری ز قرار

پیام صحنه ی آن روز، بانگ آزادی ست

طنین فکنده در آفاق هستی و اعصار

چو کرد اراده ی خلقت خدای عزوجل

ساکت اصفهانی

چو کرد اراده ی خلقت خدای عزوجل

محمد و علیش بود خلقت اول

نه روز بود و نه شب در میان نه ماه و نه سال

که آفرید خدا نور احمد مرسل

ز اصل بود یکی نور و پنج قسمت شد

هر آنکه غیر یکی داند او بود احول

اگر چه بر سر دست تو هست پنج انگشت

تو جمله را همه یکدست خوانیش به مثل

ص: 232

خدا به صورت خود آفرید آدم را

اگر چه نیست مر او را نظیر و شبه و بدل

لطیفه ایست که حق را در او بود مقصود

در این حدیث مفصل که گویمت مجمل

علیست آنکه بود مظهر تمام صفات

که کارهای خدایی گرفت از او فیصل

علیست آنکه نهد پا به دوش پیغمبر

برای کندن از طاق کعبه لات و هبل

علیست آنکه به شب خفت در فراش نبی

نبی به غار شد و جای خواب کرد بدل

علیست آنکه به جنگش ندید دشمن پشت

به روز معرکه در بدر و نهروان و جمل

علیست آنکه ز تیغش چو بید می لرزید

به روز هیجا چون بید فارس یلیل

علیست آنکه چو آیینه ات شود روشن

به مهر او دل خود را اگر دهی صیقل

بهشت یار علی را در آستین باشد

زهی به نیت خالص خهی به حسن عمل

علیست آنکه پیمبر به روز خم غدیر

به امر خالص بی چون خدای عزوجل

گرفت بازوی او را و رفت بر منبر

چه منبری که در آنجا شد از جهاز جمل

برای آنکه شود شرع انورش باهر

برای آنکه شود دین کاملش اکمل

منادیان حق از هر طرف ندا کردند

که الصلا همه ای شهریان و اهل جبل

بپای منبر پیغمبر آمدند همه

که گشته بود ز حق آیه ی عطا منزل

هر آنچه گفت نبی در حق علی ولی

به جان قبول نمودند عالی و اسفل

ص: 233

به اتفاق خلایق شدند یکسر جمع

ز جن و انس و ملک جمله تا به اهل قلل

ندای حق بشنیدند و جملگی گشتند

حلال زاده مفرح حرام زاده کسل

حرام زاده شود گر کسل عجب نبود

چنانکه می کند از بوی گل فرار جعل

حلال زاده شناسد علی و آلش را

که کرده است قبول ولایتش ز ازل

ز مهر او همه گردیده بی خبر از خویش

ز عشق او همه گردیده مست و لایعقل

یک از صفاتش حلال مشکلات بود

که مشکلی به جهان ز او نمانده لاینحل

اگر به چشم حقیقت کسی در او نگرد

خدای بیند اگر دیده نبودش احول

شها مدیح تو ثبت است در جراید لوح

کشیده بر سر هر صفحه اش قلم جدول

پس از خدا تویی از کل کاینات اقدم

پس از نبی تویی از جمله انبیا افضل

فضایل تو چراغی است در زجاجه ی دل

که کرد روشن از او می توان دو صد مشعل

ولایت تو نعیمی در او نه خوف و نه بیم

محبت تو شرابی است در او نه غش و نه غل

شها تو دامن خود را به دست ساکت ده

فتد دمی که گریبان او به دست اجل

که سیر روی تو بیند در آندم آخر

بگو دمی به اجل یا علی که لاتعجل

دوباره می کشد از دل سفیر وحی، صفیر

غلامرضا سازگار

دوباره می کشد از دل سفیر وحی، صفیر

که جشن عید گرفته خدا به خُمّ غدیر

موالیان همه بر پا که با ترانه ی وحی

ص: 234

کنیم آیه ی اکملت دینکم تفسیر

به مؤمنین کند اعلام عقل کلّ احمد

که تا خداست خدا بر شما علی است امیر

کسی امام بود بر همه مسلمانان

که علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر

به مؤمنین شده آزادی امیر امروز

که دیو نفس، ورا لحظه ای نکرده اسیر

کسی که بود امام و امیر، پیش از خلق

دوباره گشته امام و دوباره گشته امیر

کسی به کشور قرآن امیر می باید

که دین به دون تولاّی او شود تکفیر

تمام دین به همان معنی تمام، علی است

به هر کسی که مسلمان بود امام، علی است

نبود هیچ، فقط ذات پاک داور بود

علی امام و رسول خدا پیمبر بود

رسول، سیر به دریای نور حق می کرد

علی به آنچه که بود و نبود رهبر بود

علی معلّم جبریل بود و میکائیل

علی مدرّس خیل ملک سراسر بود

علی تمام نبیّ و نبی تمام علی

رسول، حیدر و حیدر رسول دیگر بود

هنوز از پدر و مادر نبود نشان

که با رسول خدا مرتضی، برادر بود

بسان طاق دو ابرو که در کنار همند

و یا دو چشم که با یکدگر برابر بود

و یا دو آینه در پیش روی یکدیگر

یقین کنید که یک روح در دو پیکر بود

قسم به احمد و حیدر قسم به جان بتول

رسول، نفس علیّ و علی است نفس رسول

غدیر عید خداوند و عید خلق خداست

ص: 235

غدیر عید علیّ و محمّد و زهراست

غدیر عید کتاب است و عترت و سنّت

غدیر عید حسن، عید سیّدالشّهداست

غدیر مُهر خدا بر نبوّت نبوی

غدیر مِهر علی در تمامی دل هاست

غدیر عید کمال رسالت احمد

غدیر بعثت دوّم غدیر غار حراست

غدیر با همه گرمای سخت و سوزانش

خنک کننده ی دل های دوستان خداست

غدیر مرز وسیعی میان ظلمت و نور

غدیر خاطره ی عمر خواجه ی دو سراست

غدیر عید بزرگی که چارده قرن است

چو آفتاب درخشید است و ناپیداست

برای خلق به ملک خدا امیر یکی است

محمّد و علی و شیعه و غدیر یکی است

بهشت وحی، خزان بود اگر غدیر نبود

به گلّه، گرگ، شبان بود اگر غدیر نبود

نماز و روزه و حجّ و جهاد تا صف حشر

چو جسم بی سر و جان بود اگر غدیر نبود

نه از کتاب خدا نور می گرفت کسی

نه از رسول نشان بود اگر غدیر نبود

جمال دین چو مه روی یوسف کنعان

به چاهِ کفر نهان بود اگر غدیر نبود

زمام کشور ایمان و دین و عقل و خرد

به دست بی خردان بود اگر غدیر نبود

به کوهسار غریبی فرشته ی توحید

همیشه اشگ فشان بود اگر غدیر نبود

به داوری که نگهبانِ عزّت شیعه است

که روز هجده ذیحجّه بعثت شیعه است

طلوع کوکب اسلام بی علی هرگز

دوام مکتب اسلام بی علی هرگز

ص: 236

از آن زمان که پیمبر پیمبری کرده

گذشته یک شب اسلام بی علی هرگز

قبولی همه طاعات خلق در صف حشر

قسم به صاحب اسلام بی علی هرگز

کلام وحی که توحید و رحمت و نور است

گذشته از لب اسلام بی علی هرگز

به زهد و پاکی و اخلاص و بندگی مؤمن

شود مقرّب اسلام بی علی هرگز

نبوّت همه ی انبیا به نزد خدا

قسم به زینب اسلام بی علی هرگز

به پیروان مذاهب پیام من ببرید

تمام مذهب اسلام بی علی هرگز

اگر زپرتو توحید مشعلی داریم

خدای داند و پیغمبر، از علی داریم

تمام خلقت عالم شد از برای علی

هزار مرتبه جانم شود فدای علی

خدای عزّوجل با علی چو خلوت کرد

هر آنچه گفت به او گفت با صدای علی

خدا به کتف نبی دست خود نهاد و عجب

که جای دست خدا گشت جای پای علی

خدای را به وجود علی قسم می داد

نبی که بود به لب های او دعای علی

به چشم پاک رسول خدا توان دیدن

خدای را به جمال خدا نمای علی

به کار ختم رسل هر کجا گره افتاد

خدا گشود به دست گره گشای علی

اگر تمامی خلقت شود سراپا چشم

نگاه اوست به رخسار دلربای علی

چگونه غیر علی دیگری امام بود

لباس کعبه بر اندام بت حرام بود

به جنّ و انس و ملک پیرو مقتداست علی

ص: 237

کمال دین و همه نعمت خداست علی

تمام رحمت بی انتهای حق این است

که در کنار محمّد امام ماست علی

به غزوه ی احد و بدر و خندق و خیبر

به زخم قلب رسول خدا دواست علی

به کعبه بت شکن است و به جنگ، مرحب کُش

به سجده اشگ فشان پای نخل هاست علی

طبیب درد همه، دردمند جهل بشر

غریب، با همه کس یار و آشناست علی

صراط و محشر و میزان و جنّت و کوثر

زنند روز قیامت صدا کجاست علی؟

زرهنمایی او می گریزی ای بد بخت؟

ندیده ای که به جبریل رهنماست علی

علی تمامی دین است و دین ولایت اوست

تمام عرصه ی محشر به ظّل رایت اوست

اگر جهان طلبی لاله ای زروی علی

وگرنه جهاننگری گوشه ای زکوی علی

ببر نیاز به مولا و ناز خضر مکش

که هست آب بقا چشمه ای زجوی علی

تجسّم همه اوصاف انبیا پیداست

زقّد و قامت و رخسار و خُلق و خوی علی

زفیض دم، تن توحید را روان بخشند

اگر بتان به لب آرند گفتگوی علی

اگر چه چشمه ی کوثر مبارک است ولی

خوشا کسی که خورد کوثر از سبوی علی

هنوز خلقت جنبنده ای نبود که بود

تمام ملک خدا، پر زهای و هوی علی

به روز حشر کسی ناز می کند به بهشت

که سر زخاک بر آرد به جستجوی علی

خدای را به وجود علی دهید قسم

ص: 238

که خاک میثم تمّار او شود «میثم»

چونکه احمد کعبه را بدرود گفت

حبیب الله چایچیان(حسان)

چونکه احمد کعبه را بدرود گفت

با خدایش آنچه در دل بود گفت

کای خدا این آخرین حجِّ من است

کاروان آماده ی کوچیدن است

عمر من بگذشت یا رب با شتاب

بر لب بام است دیگر آفتاب

چرخ عمرم را زمان فرسوده کرد

با اجل کی می توان کردن نبرد

شد مرا در این بیابان رهنمون

جذبه ی: «اِنّا اِلیه راجعون»

گشت پایان عمرم و، باقیست کار

کی شود امر ولایت آشکار

گر چه می دانم علی باشد امام

او بود لایق برای این مقام

لیک خواهم بر ملا گردد سخن

تا بداند پیر و برنا، مرد و زن

خود تو دانی ای خدای مهربان

کی توانم گفت این راز نهان

چونکه بسیار است بدخواه علی

گر نباشد از تو وحیِ مُنزلی

ترسم از آن فتنه ها گردد عیان

آید آخر پایِ تُهمت در میان

دور می شد احمد از بیت الحرام

با نگاهی پر ز عشق و احترام

جای دارد اشک ریزد آسمان

در وداعِ آتشینِ عاشقان

بود طوفانی، دلِ آگاهِ او

گرد غم بگرفته رویِ ماهِ او

ناله چون می کرد زنگ کاروان

حلقه می زد اشک او بر دیدگان

در غدیر خم که نام برکه ای است

داد احمد را، خدا فرمان ایست

کای نبی اینجا غدیر خُم بود

آب آن هر قطره یک قُلزم بود

ص: 239

شاهراه کشور جان است این

پایگاه علم و ایمان است این

چارراه حادثات عالم است

جلوه گاه نور اسم اعظم است

شهر علم مصطفی را هست باب

نور دل می بخشد اینجا آفتاب

از حرورش، جان دشمن سوخته

عاشقان را دل ز مهر افروخته

سایه اش، آرام بخش رهروان

از نسیمش، تازه می گردد روان

همچو دریا بی کران است این غدیر

نیست موج فیضِ آن پایان پذیر

باشد اینجا مقصد پیغمبران

کوی دانشگاه نسل هر زمان

وقت ابلاغ است «بَلِّغْ» یا رسول

تا شود سعی تو پیش ما قبول

همرهان را خواند احمد با شعف

رفتگان باز آمدند از هر طرف

از جهاز اشتران کاروان

منبری برساختندش در میان

گِرد آن پیغمبر والاتبار

اجتماعی شد فزون از صد هزار

پس نبی بر اوج منبر پا نهاد

مرتضی را در کنارش جای داد

دست او بگرفت و کرد او را بلند

بر سر دستش، نبیّ ارجمند

شد قیامت از قِران مهر و ماه

مهر می شد با مه اینجا اشتباه

چون علی خود نفْس پیغمبر بود

هر یکی در جای آن دیگر بود

چون امانت عرضه شد بر خاکیان

شد «یداله فوق ایدیهم» عیان

جمله آیات خدا تأویل شد

از ولایت علم و دین تکمیل شد

پس پیمبر «وال من والاه» گفت

بار الها «عاد من عاداه» گفت

گفت: یا رب دوستانش دوست دار

بار الها دشمنش دشمن شمار

ص: 240

بار الها، یار او را یار شو

هرکه خواهد خواریش، گو، خوار شو

گفت: هر کس را که من هستم ولیّ

هست بعد از من ولیِّ او علی

حیدر است این، باب علم احمد است

بی گمان فاروق هر نیک و بد است

سِرّ حق، صدیقِ اکبر، منصبش

صرفِ راه حق شده روز و شبش

یار قرآن، دشمن گردن کشان

«لا فتی الا علی» او را نشان

حیدر است این، شهسوار کارزار

تیغ او: «لا سیف الا ذوالفقار»

حیدر است این، آنکه بتها را شکست

دست هر چه دشمن حق بود، بست

زادگاهش، قبله گاه مسلمین

خاک پایش سرمه ی اهل یقین

حیدر است این، حامل ام الکتاب

او بود ماه و، منم چون آفتاب

آیت تطهیر او را آبروست

«عروة الوثقی» که حق گوید هموست

ساقی کوثر همو باشد یقین

نیست غیر از او: امیرالمؤمنین

چون کنم با اهل این دنیا وداع

پس به گِرد او نمائید اجتماع

قلب خویش از نورِ او روشن کنید

پیروی از جانشینِ من کنید

چون که وقت گفتن تبریک شد

روز در چشم عدو تاریک شد

بر زبان می راند: به به یا علی

بر من و بر مؤمنان گشتی ولیّ

در نهان امّا گریبان می درید

کینه ها در سینه اش می پرورید

عاشقان سرمست در این عید خم

از مِی: «اَلْیوم اَکْمَلْتُ لَکُمْ»

در کتاب بی نظیر «الغدیر»

نکته ها یابی از این امر خطیر

ص: 241

از «امینی» عالِمِ شیرین بیان

طبع من الهام می گیرد (حسان)

امروز روز عید خدا روز یا علی است

غلامرضا سازگار

امروز روز عید خدا روز یا علی است

نقل دهان خلق و کلام خدا علی است

فریاد جنّ و انس و ملک یکصدا علی است

جبریل را ترانۀ یا مرتضی علی است

نزدیک و دور هر که بر هر جاست با علی است

شور و دعا و زمزمه و ذکر ما علی است

ای جبرئیل وحی ز مولا علی بگو

امشب بگرد دور علی یا علی بگو

عید بزرگ خالق و خلقت خجسته باد

جشن سرور احمد و امّت خجسته باد

آوای وحی و مژدۀ رحمت خجسته باد

صوت خوش منادی وحدت خجسته باد

روز زمامداری عترت خجسته باد

اکمال دین تمامی نعمت خجسته باد

این قول احمد است چه نیکو روایتی

یوم الغدیر افضل اعیاد امّتی

عید غدیر عید خداوند اکبر است

عید غدیر عید بزرگ پیمبر است

عید غدیر عید تولّای حیدر است

عید غدیر عید بتول مطهّر است

عید غدیر عید امامان سراسر است

عید غدیر از همه اعیاد برتر است

عید کمال و دانش و عرفان و بینش است

عید من و تو نه، عید همه آفرینش است

ساقی به جام ریز شراب ولایتم

سیراب کن زکوثر ناب ولایتم

سرمست کن ز شعر کتاب ولایتم

بر رخ صفا بده ز گلاب ولایتم

من عبد بو تراب و تراب ولایتم

ص: 242

پیوسته التجاست به باب ولایتم

امشب دعای هر شب من مستجاب شد

روحم کبوتر حرم بو تراب شد

جان زنده از ترانۀ روح الامین شده

صحرای خشک چشمۀ عین الیقین شده

دشت غدیر کعبۀ اهل یقین شده

گلخانۀ ولایت حبل المتین شده

مولا علی امام همه مسلمین شده

عیدی شیعه آیۀ اکمال دین شده

هان ای غدیریان هله بی حّد و بی عدد

گویید یکصدا همگی یا علی مدد

ما دل به مهر حیدر کرّار باختیم

با نای جان نوای ولایت نواختیم

چون شمع در شرار محبّت گداختیم

خود را به مکتب علی و آل ساختیم

بر همه که بر عقیدۀ ما تاخت تاختیم

با خطبۀ غدیر علی را شناختیم

تا شیعه ایم بار ولایت به دوش ماست

این خطبه تا قیام قیامت به گوش ماست

غیر از علی که هم سخن آفتاب شد

غیر از علی که جان پیمبر خطاب شد

غیر از علی که صاحب علم الکتاب شد

غیر از علی که فاتح اسلام ناب شد

غیر از علی که روی زمین بو تراب شد

غیر از علی که منقبتش بی حساب شد

غیر از علی که یک تنه در جنگ پا فشرد

دور رسول گشت و نود بار زخم خورد

غیر از علی که خوانده محمّد برادرش

غیر از علی که فاطمه بوده است همسرش

غیر از علی که داده خدا فتح خیبرش

غیر از علی که بوده نبی مدح گسترش

ص: 243

غیر از علی که زیر لوا هست محشرش

غیر از علی که زینب کبری است دخترش

غیر از علی که مادرش او را به کعبه زاد

غیر از علی که قاتل خود را پناه داد

شیری که سر گرفت ز عمر و دلیر کیست

میری که بود مونس فرد فقیر کیست

پیری که گشت همدم طفل صغیر کیست

مردی که دیو نفس ورا شد اسیر کیست

در بیشۀ شجاعت و ایثار، شیر کیست

بر مسلمین به جان پیمبر امیر کیست

انصاف کو مروّت و مردانگی کجاست

آیا لباس کعبه بر اندام بت رواست؟!

مولای اولیای خدا کیست جز علی

گیرنده لوای خدا کیست جز علی

دست گره گشای خدا کیست جز علی

مصداق هل اتیِ خدا کیست جز علی

ممدوح انّمای خدا کیست جز علی

روی خدا نمای خدا کیست جز علی

مرد نبرد خیبر و ننگ اُحد کجا

حیدر کجا فراری جنگ اُحد کجا؟!

یاری که خفت جای رسول خدا علی است

ممدوح جبرئیل به ارض و سما علی است

الاّ علی پس از سخن لافتی، علی است

رکن و مقام و مروه و سعی و صفا علی است

قرآن، نماز، ذکر، عبادت، دعا علی است

دنیا بدان که رهبر و مولای ما علی است

مرد غدیر پیرو خطّ سقیفه نیست

با غصب منبر نبوی کس خلیفه نیست

زخم جگر به شعر مداوا نمی شود

با صد قصیده عقدۀ دل وا نمی شود

هر سامری خلیفۀ موسی نمی شود

ص: 244

اعمی دلیل مردم بینا نمی شود

نادان زعیم عالم دانا نمی شود

غیر از علی امام به زهرا نمی شود

«میثم» به مهر حیدر کرّار منجلی است

پیغمبرش محمّد و مولای او علی است

می نویسم غدیر از اول

جواد پرچمی

می نویسم غدیر از اول

از سراج المنیر از اول

تو همان مستجار هستی و من

من همان مستجیر از اول

دل به بیگانه ای نبستم من

بر تو بودم اسیر از اول

پدر خاک حضرت افلاک

همنشین فقیر از اول

سفره ی تو ندید عمری جز

نمک و نان و شیر از اول

از تو من را گناه دورم کرد

دست من را بگیر از اول

گرچه روز غدیر امضا شد

بودی آقا امیر از اول

با ولای توام تا آخر

همه پای توام تا آخر

می شود غرق آفتاب شدن

سر به یک ثانیه شراب شدن

صد و ده سال از شراب نجف

می شود خورد تا خراب شدن

بس که بخشیدی از کرم چه کنم ؟

ما به غیر از خجالت آب شدن

ما نداریم حاجتی غیر از

خاک نعلین بوتراب شدن

در دعاهای ما بحق علی است

شرط اصلی مستجاب شدن

چون غدیر است هو علی صد و ده

لعنت ما برای سیصد و ده

ای یدالله فوق ایدیهم

اسد الله فوق ایدیهم

در قنوت شبت خدا می گفت

دست دلخواه فوق ایدیهم

ص: 245

روی دست پیمبری یعنی

ولی الله فوق ایدیهم

چشم بد دور از تو می ماند

فاطمه وان یکاد می خواند

پر محیاست بام می خواهند

این خلایق امام می خواهند

روی بال پیمبر باران

دست ها التیام می خواهند

قرن ها می شود تمام بشر

از ولایت پیام می خواهند

این جماعت کنار ایوانت

یک جواب سلام می خواهند

پس مزن گوشه ای مرا آقا

که سلاطین غلام می خواهند

بیت ها در غدیر بی تابند

همه ختم الکلام می خواهند

یا علی یا ابالحسن یا هو

وحده لا امیر الا هو

پای عشقت جگر تراشیدن

بعد از احرام سر تراشیدن

ما همه محرم توایم آقا

کعبه را با نظر تراشیدن

دل ما با ولا درست شده

دل نگو که گوهر تراشیدن

دو علی در میان صورت من

با تمام هنر تراشیدن

یک شبه جبرییل می سازد

دست تو وقت پر تراشیدن

خاک ما از نجف سرشته شده

نوکرت جان به کف سرشته شده

سجده ی بی شمار می کردی

تا سحر ذکر یار می کردی

تو امیر دو عالمی به تنت

جامه ی وصله دار می کردی

بانی سفره های افلاکی

نان جو اختیار می کردی

خانه ات ساده بود مثل خودت

از تجمل فرار می کردی

تا به زهرا سلام می دادی

دل او را بهار می کردی

او به تو افتخار می کرد و

ص: 246

تو به او افتخار می کردی

السلام ای امام آقا جان

یا ابانا سلام بابا جان

ما همه در حرم بزرگ شدیم

با ولا مرد و زن بزرگ شدیم

اگر امروز آبرو داریم

با علی داشتن بزرگ شدیم

وطن ما نجف بود اینجا

همه دور از وطن بزرگ شدیم

ذره اما به یمن نوکریت

بین هر انجمن بزرگ شدیم

ما قبیله قبیله نسل به نسل

بین سینه زدن بزرگ شدیم

با غلامی خانواده ی تو

با حسین و حسن بزرگ شدیم

لب گودال خم تو شاه هستی

یاد گودال قتلگاه هستی

کینه ها از غدیر افزون شد

از تب نیزه دشت هامون شد

با لب تشنه گفت یا علی مددی

دهنش ناگهان پر از خون شد

خواهرت را به قصد کشت زدند

تازیانه غلاف گلگون شد

خواهرش یک طرف خودش یک سو

شمر از قتلگاه بیرون شد

در دلم شور ماتمت آقا

بی قرار محرمت آقا

فردوس به صحرای کویر آمده امروز

غلامرضا سازگار

فردوس به صحرای کویر آمده امروز

یا با نفس صبح عبیر آمده امروز

فرمان ز خداوند غدیر آمده امروز

پیغمبر اسلام بشیر آمده امروز

عید است ولی عید غدیر آمده امروز

حیدر به همه خلق امیر آمده امروز

اصحاب ، رس رود ارس را بگذارید

در عید علی دل به محمد بسپارید

عید است ولی عید خداوند قدیر است

عیدی است که پیغمبر اسلام بشیر است

ص: 247

عیدی است که حیدر به همه خلق امیر است

عیدی است که بر جان عدو نار سعیر است

این عید نه نوروز، نه مرداد، نه تیر است

این عید غدیر است غدیر است غدیر است

حق است که از پاره دل گل بفشانید

تا عیدی خود را ز محمد بستانید

عیدی که ز معبود رضایت شده کامل

انوار جهانگیر هدایت شده کامل

از سوی خدا لطف و عنایت شده کامل

با نطق نبی امر وصایت شده کامل

آئین پیمبر به نهایت شده کامل

ابلاغ رسالت به ولایت شده کامل

جبریل دل از خواجه عالم برباید

با نغمه اکلمت لکم دینکم آید

حکم آمده از خالق دادار ، محمد

ابلاغ کن از لعل گهربار ، محمد

ای دست خداوند تو را یار ، محمد

برگیر عنان ناقه نگهدار ، محمد

مگذار رود قافله مگذار ، محمد

فریاد ز اعماق وجود آر ، محمد

اعلام کن این حکم خداوند غدیر است

بعد از تو علی بر همه خلق امیر است

او شیر خدا فاتح پیکار تو بوده

جان بر کف و پیوسته خریدار تو بوده

در غزوه ، احزاب و احد یار تو بوده

در حمله اشرار طرفدار تو بوده

در غار حرا شمع شمع شب تار تو بوده

شمشیر تو و خالق دادار تو بوده

این است که یک لحظه تو را ترک نگفته

این است که در موج خطر جای تو خفته

ظهر است و هوا شعله ، زمین گرم ، خدا را

ص: 248

بینید همه تابش خورشید و فضا را

آورده به یاد همگان روز جزا را

بگشوده پیمبر دو لب روح فزا را

یکباره ندا داد همه قافله ها را

نه قافله ها خلق زمین را و سما را

حجاج نه ، عالم شده سر تا بقدم گوش

با نطق دل آرای محمد همه خاموش

منبر ز جهاز شتران حکم ز داور

داننده و گوینده ی آن حکم پیمبر

عنوان سخن رهبری ساقی کوثر

شمشیر نبی شیر خدا فاتح خیبر

کای خلق بدانید همه تا صف محشر

از ابیض و از اسود و از اصفر و احمر

هر کس که منم بر وی و بر نفس وی اولا

او راست علی ابن عمم رهبر مولا

این دست قدیر است قدیر است قدیر است

بر خلق بشیراست بشیر است بشیر است

پیوسته نذیر است نذیر است نذیر است

خورشید منیر است منیر است منیر است

دانا وبصیر است بصیر است بصیر است

تا حشر امیر است امیر است امیر است

این حج و زکوه است و صلوه است صیام است

تا حشر امام است امام است امام است

این است که بر دوزخ و بر نار قسیم است

این است که تاحشر زعیم است زعیم است

این بر همه اسرار، علیم است علیم است

این آیت عظمای خداوند عظیم است

این است که مهرش همه جنات نعیم است

این است که بغضش شرر نار جحیم است

ص: 249

این است که از نار بشر را برهاند

در حشر شما را به محمّد برساند

ای مردم عالم به علی روی بیارید

بر خاک علی چهره طاعت بگذارید

بر صفحه ی دل نام علی را بنگارید

میراث نبی را به وصیش بسپارید

از غیر علی ، غیر علی دست خدا را بفشارید

با دست علی ، دست خدا را بفشارید

این نصّ کلام الله و این قول رسول است

با مهر علی طاعت کونین قبول است

این جان نبی اصل نبی دست اله است

بی دوستیش هر چه ثواب است گناه است

در حشر تباه است تباه است تباه است

این است که بر لشگر دین میر سپاه است

این است که بر خلق پناه است پناه است

قرآن و خداوند گواه است گواه است

کامروز زمعبود عنایت شده کامل

توحید و نبوت به ولایت شده کامل

این است امیری که خدا خوانده امیرش

این است وزیری که نبی خوانده وزیرش

این است بشیری که رسل بوده بشیرش

این است بصیری که خرد خوانده بصیرش

این است بزرگی که بزرگیست حقیرش

این است صراطی که نجات است مسیرش

بودند علی دوست اگر مردم عالم

بالله قسم خلق نمی گشت جهنم

سرچشمه ی لطف و کرم و جود علی بود

از روز ازل شاهد و مشهود علی بود

بر لوح و قلم مقصد و مقصود علی بود

در ارض و سما عابد و معبود علی بود

ص: 250

بر خیل ملک ساجد و مسجود علی بود

تا هست علی باشد و تا بود علی بود

مردم ، علی و آل علی مشعل نورند

بی نور علی مردم عالم همه کورند

ما غیر علی در دو جهان یار نداریم

داریم علی را به کسی کار نداریم

با دشمن او جز سر پیکار نداریم

بیم از ستم و طعنه ی اغیار نداریم

جز دوستی حیدر کرّار نداریم

بی او همه هیچیم و خریدار نداریم

روزی که سرشتند به عالم گل ما را

دادند همان لحظه به حیدر دل ما را

ای جان نبی جان دو عالم به فدایت

جنّ و ملک و حوری و آدم به فدایت

ارواح رسولان مکرم به فدایت

صد موسی و صد عیسی مریم به فدایت

لوح و قلم و عرش معظم به فدایت

هر چند نیم قابل، من هم به فدایت

تا هست زبان سخن و نطق و سپاسم

بالله قسم جز تو امیری نشناسم

ای همدم ما پیش تر از آمدن ما

ای مُهر تولای تو نقش کفن ما

با مِهر تو حق روح دمیده به تن ما

با حّب تو جان باز رود از بدن ما

روزی که زبان یافت توان در دهن ما

شد نام دل آرای تو اول سخن ما

(میثم) نه، همه شفیته ی دار تو هستند

خاک قدم میثم تمار تو هستند

گشت نازل بر پیمبر پیک رحمت در غدیر

سید هاشم وفایی

گشت نازل بر پیمبر پیک رحمت در غدیر

ص: 251

داشت بر پیغمبر رحمت بشارت در غدیر

وحی آمد بر نبی«الیوم اکملتُ لکُم»

روز تکمیل رسالت روز وحدت در غدیر

با حضور حاجیان در موسم حج وداع

محشری شد موج زد شور قیامت در غدیر

باغبان گلشن توحید تا لب باز کرد

شد شکوفا گلبن قرآن و عترت در غدیر

معنی نورٌ علی نور خدا شد آشکار

تا که صحبت شد ز خورشید هدایت در غدیر

نغمۀ «من کُنت مولا» چون طنین انداز شد

یافت معنا شوکت و قدر ولایت در غدیر

باز شد گنجینۀ راز خداوند مبین

فاش شد با امر حق یک راز خلقت در غدیر

جبرئیل از آسمان آمد به فرمان خدا

بر امیر مؤمنان بخشید خلعت در غدیر

آسمان محو تماشا شد در آن جا تا سه روز

بس که زیبا بود لبخند مسّرت در غدیر

تا کند لب تشنگان عشق را سیراب از آن

چشمه چشمه عشق می جوشید از صداقت در غدیر

کردگار از فیض «اتممتُ علیکُم نعمتی»

کرد بر خلق جهان اتمام نعمت در غدیر

لحظه ای شیرین تر از آن لحظه دیگر کس نداشت

زمزم توحید از بس داشت لذّت در غدیر

نقطه ای تاریک بهر هیچ کس باقی نماند

با طلوع آفتاب واقعیت در غدیر

گشت از خشم الهی حارث فهری هلاک

داشت بر لب چون که انکار حقیقت در غدیر

در تمام عمر خود دست از ولایت بر نداشت

هر که چون سلمان و بوذر کرد بیعت در غدیر

ص: 252

ای «وفائی» رفت این آوازه گرچه تا به عرش

ماند تنها عشق و ایمان و عدالت در غدیر

دهید مژده عاشقان که کاخ غم خراب شد

ژولیده نیشابوری

دهید مژده عاشقان که کاخ غم خراب شد

به روی شادی و شعف دوباره فتح باب شد

به وادی غدیر خم به مصطفی خطاب شد

که وقت گفتن سخن به وصف بوتراب شد

به نصب او شتاب کن که وقت انتخاب شد

از این خبر به کام ها و جام ها شراب شد

که با ولایت علی به امر حی سرمدی

یافت تبلوری دگر رسالت محمدی

دید رسول ممتحن رنگ ز رخ پریده را

خستگی مسافران خار به پا خلیده را

تا به عمل در آورد حکم ز حق شنیده را

خواند فرا به گرد هم خیل ز حج رسیده را

چید کنار لعل لب گوهر آب دیده را

ماحصل رسالت و عصاره عقیده را

که با ولایت علی به امر حی سرمدی

یافت تبلوری دگر رسالت محمدی

نهاده شد به روی هم ز اشتران جهازها

که تا رود فراز آن امیر سرفرازها

شد به فراز و فاش شد برای خلق رازها

دست علی گرفت و زد سکه امتیازها

گرفت رونقی دگر تنور سور و سازها

باده بریز ساقیا ز جام دل نوازها

که با ولایت علی به امر حی سرمدی

یافت تبلوری دگر رسالت محمدی

گفت نبی ذوالکرم: گفته به من خدای من

که بعد من علی بود وصی من به جای من

ص: 253

بود به خلق این جهان ندای او ندای من

ولای من ولای او جفای او جفای من

رضای من رضای او رضای او رضای من

به احتراز آورد دست علی لوای من

که با ولایت علی به امر حی سرمدی

یافت تبلوری دگر رسالت محمدی

امیر هر کسی منم علی بود امیر او

که ماندنی ست تا ابد فلسفه غدیر او

علوم ماسوا بود نهفته در ضمیر او

مادر دهر در جهان نیاورد نظیر او

اطاعت خدا بود پیروی از مسیر او

ز فرط جود و کرمت ، سخا بود حقیر او

که با ولایت علی به امر حی سرمدی

یافت تبلوری دگر رسالت محمدی

علی است آن که محترم ز حرمتش حرم بود

خجل ز جود و بخششش سخاوت و کرم بود

مدافع ستم کش و محارب ستم بود

حدوث را قدم بود حیات را عدم بود

خطوط را قلم بود کلام را رقم بود

کمال دین و بر شما اتَم هر نعم بود

که با ولایت علی به امر حی سرمدی

یافت تبلوری دگر رسالت محمدی

کسی که عرش و فرش را داده جلا علی بود

کسی که سعی مروه را دهد صفا علی بود

کسی که تخت امر او بود قضا علی بود

کسی که می دهد نوا به بی نوا علی بود

آن که مس وجود را کند طلا علی بود

آن که از او لوای دین بود به پا علی بود

ص: 254

که با ولایت علی به امر حی سرمدی

یافت تبلوری دگر رسالت محمدی

خدا جلال دگر داد ای امیر تو را

محمدسعید میرزایی

خدا جلال دگر داد ای امیر تو را

که داد از خم کوثر، می غدیر تو را

امیر! دست تو را دست عشق بالا برد

که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را

جهان به سجده در افتاد و عرشیان خدای

به احترام نشاندند بر سریر تو را

کلید سلطنت و گنج عافیت با توست

که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را

ز جور خلق، پیمبر ز پای می افتاد

اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را

پن_اه پی_ری و ن_ان آور یتیم_انی

چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را

تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا

به خوابگاه، یکی بافۀ حصیر، تو را

تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد

اگر چه بود به پا زهر خورده تیر، تو را

یقین که تا به ابد پایبند مهر تو شد

چگونه بود مگر، رحم بر اسیر، تو را؟

ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند

که خوانده اند همه در تبِ کویر، تو را

به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت

کسی ک_ه دی_د در آیینۀ غدی_ر تو را

دلی که عارف بالله می شود ای دل

محمود ژولیده

دلی که عارف بالله می شود ای دل

ملازم ولی الله می شود ای دل

دلی بدون علی امتحان نمی گردد

ص: 255

دلی که شک کند از شیعیان نمی گردد

حقیقت همۀ دین حق ولای علی است

خوشا دلی که ز اخلاص مبتلای علی است

علی امیر دو عالم ستون دین خداست

علی قرار زمین و مدار عرش و سماست

علی بهشت برین و علی امام مبین

علی مدبّر و فرمانروای اهل یقین

چه بهتر آنکه علی از زبان خود گوید

به وصف حضرت خود با بیان خود گوید

منم که چهرۀ والای حیِّ دادارم

منم که صورت آئینه دار اَسرارم

منم امین رسولان منم هُدای رسل

منم امام امامان منم امیر سُبُل

منم که دین خدا را زبان گویایم

منم که در شب تاریک چشم بینایم

منم که ترجمۀ مُحیی و ممیت شدم

منم که جان به کفِ لیله الَمبیت شدم

منم علی که شناساند اسم اعظم را

منم علی که وصی شد رسول اکرم را

منم دلیل قبولیِ توبۀ آدم

منم ملازم معراج حضرت خاتم

منم معلم داود و منجی نوحم

منم که معنی لوحم مؤید روحم

منم که واسطِ فیض خدای یکتایم

به نوح و یونس و موسی امیر دریایم

من از حلال و حرام شما خبر دارم

من از نهانِ کلام شما خبر دارم

هر آنکه معرفتم را به سینه بسپارد

سزاست در ره دین جان خویش بگذارد

نخوانده ای مگر از آیه های قرآنی

به وصف و مدح من از نامهای رحمانی

علی است چشم خدا در نهان و پیداها

ص: 256

علی است جَنب خدا در میان شیداها

علی است دست خدا دست حضرت داور

علی است پای خدا روی دوش پیغمبر

علی است وجه خدا در تمامی ملکوت

علی است روح خدا با تمامیِ جبروت

علی است مَرد عدالت علی است مرد شرف

علی است شاه ولایت علی است شاه نجف

علی است مادح و ممدوحِ مُصحف قرآن

علی است عاشق و معشوقِ حضرت سبحان

علی است شاهد احوال ، اسم اعظم را

علی است آیۀ اِکمال ، دین خاتم را

علی است سنجش و میزانِ کفّۀ اعمال

علی است دیدۀ بینا به ذرّهٌ مثقال

علی است صاحب تیغ دودم به هر پیکار

علی است قالعِ خیلِ منافق و کفّار

علی است آنکه شود چشم فتنه از او کور

ز انحراف و خطا می کند بشر را دور

علی است فاتح خیبر علی است فاتح بدر

علی است ساقی کوثر علی است معنی قدر

علی است سورۀ توحید علی است آیۀ نور

علی است صاحب سینا علی است صاحب نور

علی است جان پیمبر علی اَباالحسنین

علی است صادر و مصدور علی اَبا الکونین

علی است قافله سالار انبیای سَلف

علی است حیدر کرارِ ذوالفقار به کف

علی علی است که مَسند نشین احمد شد

علی علی است که اول ولی سرمد شد

علی علی است که برتر زِ هَر نبی و ولی است

علی علی است که اَعلا و عالی است و علی است

علی علی است که در اوج بندگی یکتاست

ص: 257

علی علی است که تنها به فاطمه همتاست

علی علی است که سر تا به پا خداوند است

علی علی است که دین خدا به او بند است

علی علی است که عبد عبید پیغمبر

علی علی است وصیّ رشید پیغمبر

علی علی است که جان رسول اعظم اوست

علی علی است که عشق نبی اکرم اوست

علی علی علی حیدر علی علی مولا

علی علی علی افضل علی علی والا

دلی که همدلیِ آل مصطفی دارد

یقین بهای تولّای مرتضی دارد

کجاست شیعه که جای امامِ حق بیند

بروی دوش پیمبر مُقامِ حق بیند

چه مرکبی ز سر دوش مصطفی برتر

چه راکبی ز قدمهای مرتضی بهتر

قسم به روز غدیرش که روز آقایی است

غدیر خاطرۀ با صفای مولایی است

و در میان خلایق نبی به صوت جلی

به نسل های بشر گفت از ولای علی

هر آنکه سید و مولای او منم امروز

علی است سید و مولای او پس از اینروز

قسم به عهد ولایت که بسته شد آنجا

مرامنامۀ بیعت شکسته شد آنجا

مپرس ای دل محزون به ناله ای مغموم

چه بود خاطرۀ تلخِ اولین مظلوم

که دستهای دروغین بیعتِ اعدا

به ضربه های پر ازکینه شد بَدَل فردا

چه شد که بازوی کوثر شکسته شد ای وای

دو دست حیدر کرار بسته شد ای وای

بیا که کوچۀ باریکِ عبرت است اینجا

بدان که موسم تجدید بیعت است اینجا

ص: 258

غدیر با همه اوصاف مثل یک پیک است

زمان فهم و بصیرت زمان لبّیک است

غدیر جز طلبِ نقطۀ رهایی نیست

دل از گنه چو رها نیست کربلایی نیست

دلا بیا و به عشق علی خدایی شو

چو گَرد قافله برخیز و کربلایی شو

حسین می رود و می برد دلِ ما را

و خوانده یوسفِ منزل به منزل ما را

کجاست یوسف زهرا کجاست منتقمش

کجاست خیل صفوف سپاه منسجمش

ز ری_ای کب_ر بگذر جلوات کبریا بین

محمدحسین صغیر اصفهانی

ز ری_ای کب_ر بگذر جلوات کبریا بین

به مقام سعی دل را همه روضة الصفا بین

به خم غ_دیر امروز تجلّی خدا بین

ب_ه ملا لقای حق را ب_ه لق_ای مرتضی ب_ین

که خدای جلوه گر شد به لباس مرتضایی

اگرش خدای خوانم به یقین رضا نب___اش_د

وگرش جدای دانم به خ__دا روا ن__باشد

اگ__ر او خ_دا ن_ب__اش___د ز خ__دا جدا نباشد

ب_ود این عقیده من که گر او خدا نباشد

به خدا قسم که داده است خدا به او خدایی

ع__لی ای ک__ه ذات پاک__ت زده کوس بی مثالی

ملکوت را تو مالک، جبروت را تو والی

به تو زیبد و بس این هم که خدات خوانده عالی

سر هر کسی نیرزد به ک__لاه ذوالج__لالی

تن هر کسی نزیبد به ردای کبریایی

وجود محفل عید است و عید عید غدیر

غلامرضا سازگار

وجود محفل عید است و عید عید غدیر

مبارک است به خلق و خدای حی قدیر

ص: 259

ز سنگ و کوه و در و دشت و باغ و نخل و گیاه

رسد به اوج سماوات نغمۀ تکبیر

کسی که بود امیر تمام عالم ها

دوباره خوانده امیرش خدای حی قدیر

پیمبران همه قرآن گرفته اند به دست

کنند آیۀ اکملت دینکم تفسیر

فرشتگان ز پر و بال و حوریان از زلف

پراکنند به خاک غدیر مشک و عبیر

نموده دست علی را بلند ختم رسل

که ای مهاجر و انصار از صغیر و کبیر

رسیده حکم به من از خدای عزوجل

که قادر است و حکیم است و ناظر است و بصیر

سه بار حکم خداوند شد به من نازل

من آن نیم که به ابلاغ آن کنم تقصیر

هر آنکه را که منم رهبر و منم مولا

علی بر اوست امام و علی بر اوست امیر

کسی که پشت کند بر علی ز بخل و حسد

در افکنند به رویش به قعر نار سعیر

علی به عمر زمان و علی به کل مکان

خدای راست سفیر و رسول راست وزیر

علی است رهبر آزاد مرد کل جهان

که دیو نفس ورا لحظه ای نکرده اسیر

علی است عالم رحمت، علی است عالم دهر

علی است فیض مدام و علی است خیر کثیر

علی امام امامان و انبیای سلف

علی است نور و علی کوثر و علی تطهیر

علی معلم آیات وحی در تأویل

علی مکمل دین خداست در تعبیر

علی است تیغ خداوند در نیام قضا

ص: 260

علی است تیرالهی به چلۀ تقدیر

علی است رهبر و مولا و مقتدای شما

که علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر

علی کسی است که مؤمن از او جدا نشود

اگر کشند به تیغش وگر زنند به تیر

الا الا بشتابید بهر بیعت او

تمام از زن و مرد و جوان و کودک و پیر

علی است سلسله دار شما مسلمانان

که نفس را ز ازل بسته در غل و زنجیر

علی امین و علی مؤمن و علی ایمان

علی نجات و علی منجی و علی است مجیر

علی کسی است که در سایۀ عبادت حق

به یک اشاره کند آفتاب را تسخیر

بدون نور علی خلق ظلمت محض اند

الا که نور بگیرید از این سراج منیر

الا وصی و دم و لحم و نفس پیغمبر

الا تمام رسل از سوی خدات بشیر

تو دست و صورت و چشم و زبان حق باشی

چگونه وصف تو را با قلم کنم تقریر

اگر اراده کنی فرش را برند به عرش

وگر اشاره کنی عرش را کشند به زیر

همه ولایت تکوینی ات به اذن خداست

جز این عقیده گرم هست بایدم تکفیر

مگر نه ختم رسل ماه را نمود دو نیم

مگر نه مهر به دست تو باز شد ز مسیر

لباس فقر و سریر خلافت این عجب است

تفاوتی نکند نزد تو امیر و فقیر

نکرده عقد، تو دادی طلاق دنیا را

که تو بلند مقامی و اوست پست و حقیر

ص: 261

هزار دام به راهت نهاد و بگسستی

چنان که پاره شود ریسمان به پنجۀ شیر

به جز تو کس نفرستاده، ای خدا خصلت

برای قاتل خونخوار خویش کاسۀ شیر

عدو ز دشمنی و دوستان تو از ترس

فضائل تو نگفتند و گشت عالم گیر

خدا کند برسد دانش بشر آنجا

که خطبه های بلند تو را کند تکثیر

کجا امام توان یافت چون تو یا مولا

که بهر پیرزنی طبخ نان کند ز خمیر

پس از تو، پیشتر از تو، ندیده چشم جهان

زعیم خاک نشین و امام عرش سریر

اگر تمامی عالم دهند پشت به هم

به جنگ تو، نکند در شجاعتت تأثیر

امام بعد پیمبر علی بود "میثم"

بگو به خصم برو از حسد بسوز و بمیر

ای نگار روحانی خیز و پرده بالا زن

ملک الشعرای بهار

ای نگار روحانی خیز و پرده بالا زن

در سرادق لاهوت کوس لا و الاّ زن

در ترانه م_عنی دم ز س_رّ مولا زن

وانکه از غ__دیر خ__م باده تولاّ زن

تا ز خود شوی بیرون زین شراب روحانی

در خم غدیر امروز باده ای به جوش آمد

ک_ز صف__ای او روش_ن ج__ان ب_اده ن__وش آم__د

وان م__بشّر رح__مت ب_از در خ_روش آمد

کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد

با هیولی توحید در لباس انسانی

عقل و وهم کی سنجد اوج کبریایش را

جان و دل چه سان گویند مدحت و ثنایش را

ص: 262

گ__ر رضای حق جویی رو بجو رضایش را

ه__رک__ه در دل اف___زود رأی___ت ولای____ش را

همچو خواجه بتواند دم زد از مسلمانی

روزی که دل ها را مَعادی آفریدند

محمود ژولیده

روزی که دل ها را مَعادی آفریدند

اندیشه ها را اعتقادی آفریدند

وقتی که نور فطرت انسان رقم خورد

در نفس نیکان اعتمادی آفریدند

ما بندگان یک خدا وز یک نژادیم

کی رنگ تبعیض نژادی آفریدند؟

وقتی ز انوار ولایت آب و گل ریخت

ما را ز گِل های زیادی آفریدند

چون نور عترت پرتو افشان شد به عالم

ما را ز نور بامدادی آفریدند

تا بی تفاوت نفس دین داری نباشد

دل را به بغض و حُب منادی آفریدند

آن روز بنیاد تشیّع را نهادند

کز مکتب شیعه نهادی آفریدند

تا هیچ جا خالی نماند از تشیع

از جنس ما در هر بلادی آفریدند

در سینه های مملو از عشق ولایت

جایی برای حزن و شادی آفریدند

جام شهادت را به جان شیعه دادند

یعنی گِل ما را جهادی آفریدند

اصلاً از اوّل با محبّت های زهرا

ما را گدای خانه زادی آفریدند

مُنذر پیمبر بود و هادی مرتضی بود

ما را مقیم باب هادی آفریدند

باب امیرالمؤمنین بابُ الغدیر است

ای شیعیان مژده علی ما را امیر است

عید غدیر آمد دل و جان یا علی گفت

رقص جنون باد و طوفان یا علی گفت

چون پای جانان بر سر آن برکه وا شد

ص: 263

صحرای خم از پرده ی جان یا علی گفت

در خطبه ی ناب غدیریّه پیمبر

با هر فراز خود غزل خوان یا علی گفت

زهرا برای یاری ختم نبوت

از کعبه تا صحرای سوزان یا علی گفت

آن دم که پیغمبر علی را برد بر دست

من کنتُ مولا گفت و با آن یا علی گفت

آن آیه ی مشکل به احمد کی شد آسان

وقتی علی بالای دستان یا علی گفت

امّت برای بیعت یکباره با او

شد یک صدا و از دل و جان یا علی گفت

هر نطفه ی پاک و حلال از روز اوّل

تا روز میلادش فراوان یا علی گفت

ذکر کلون درب جنّت هر که کوبید

در خیر مقدم بر محبّان یا علی گفت

وقت نجات از قعر دریاهای ظلمت

یونس به بطن حوت هر آن یا علی گفت

چون علم الاسماء، بر آدم عطا شد

با خواندن هر اسم و هر عنوان علی گفت

احمد که طعم صعبِ مُستصعب چشیده

وقت نزول کلّ قرآن یا علی گفت

ذکر قدیم حضرت حق را که داند

سبحان به وقت خلق انسان یا علی گفت

هر کس ولای حضرت مولا ندارد

تا صبح محشر دوستی با ما ندارد

در بین هر ظلمت کده ما روشناییم

ما با ید و بیضای موسی آشناییم

در اختیار ما بُود تخت سلیمان

سلطان دل هاییم تا با مرتضاییم

با خضر هم راهیم و با نوحیم دمساز

ص: 264

اهل نجات کشتی قالو بلائیم

از تاج ذوالقرنین بر سر سایه داریم

تا هم نوای قوم های بینواییم

داوود عمری هم نوای ناله ی ماست

یعنی که از روز ازل در کربلاییم

یکتا پرستان را سراسر می شناسیم

مثل خلیل بت شکن مرد خداییم

زهرائیان روزگار خویش هستیم

اهل قیام و پیرو راه ولاییم

فرقی میان ما و سلمان نیست هرگز

چون با ولایت یکدل و یکرنگ ماییم

حیدر امام و ما همه مأموم هستیم

با ذکر مولا گمرهان را رهنماییم

حق را ز باطل خوب اینک می شناسیم

تا بر سر خوان مناجات و دعاییم

ما با شهیدان خدایی عهد بستیم

آغوش خود را بر شهادت می گشاییم

هم سفره ی راز و نیاز حیدر استیم

تا پای جان هم عهد با پیغمبر اَستیم

ما پرتو ذات علی را در سینه داریم

در سینه با مهر علی گنجینه داریم

دیروز و امروز عشق را پیدا نکردم

حبّ علی در سینه از دیرینه داریم

ما نطفه های پاک صحرای الستیم

قالوا بلی را بر لب از آدینه داریم

ایمان ما سرچشمه از کوثر گرفته

ما مستی از آن باده ی زرّینه داریم

لبیک گویان صف خمّ غدیریم

از دشمن مولا به دل ها کینه داریم

ما را به عطر یاس انسی ماورائی ست

احساس فرزندی او در سینه داریم

ما از اضافی گِل سرخ حسینیم

از خاک پاک بوتراب آیینه داریم

ص: 265

ما سنگ کینه خوردگان کاروانیم

این گونه بر پیشانی خود پینه داریم

تا با مصیبت های زینب هم نواییم

دوریم از شش گوشه امّا کربلاییم

دیده دو دو زده سرگرم کمی حیرانی ست

مجید لشکری

دیده دو دو زده سرگرم کمی حیرانی ست

جام نوشیده شده مستی آن پنهانی ست

دست بر چشم نمالم، به خدا رؤیا نیست

قصد و منظور من آن جا که خودت می دانی ست

از تعجّب نظرم دست به دندان برده است

قصّه ام آب از آن برکه ی جوشان خورده است

ضربِ خورشید و قمر؟! نورٌ علی نور شده است

دشمن از شدّت نور است چنین کور شده است

وَه ! که شیطان به سجود آمده مجبور شده است

جارْ جبریل زده: سور خدا جور شده است

این ید الله ست که فرمانده «ایدیهم» شد

رایت الله ست که بر دست نبی قائم شد

روی دستان نبی شورش محشر دیدم

محشری را به روی دست پیمبر دیدم

برتر از حشر که من حضرت حیدر دیدم

حیدر از دور پر از نور سراسر دیدم

نور را بیشتر از پیش مقدّس دیدم

روی بازوی علی صبح تنفّس دیدم

رمز خلقت همه گم در کف دستان نبی ست

قبضه ی فُلک نهم در کف دستان نبی ست

جوشش برکه ی خم در کف دستان نبی ست

راز «اکملت لکم» در کف دستان نبی ست

ماه بالاتر از آن است که من می بینم

دارم از باغ غزل مدح علی می چینم

ص: 266

تو همانی که خدا «سوره ی قرآنی» کرد

نه! که قرآن خودش را به تو ارزانی کرد

آیه در آیه تو را وصف و غزل خوانی کرد

سه شب آمد به سر سفره و مهمانی کرد

در سر کعبه تب انداخته ای! یعنی چه؟

«مست از خانه برون تاخته ای! یعنی چه؟»

پای بیرون زدی از بیت قیامت کردی

گرم آغوش نبی سوره تلاوت کردی

بین قنداقه به عالم تو سیادت کردی

گر چه با حال زمین سخت رعایت کردی

هان! «اذا زلزلت الارض»! زمین می لرزد

وصله ی کفش تو بر عرش برین می ارزد

خاک در زیر قدم های تو آذین دیده است

با تو قلب نبی و فاطمه تسکین دیده است

بارها جنگ، تو را مرد نخستین دیده است

نه به یکبار که بسیار که چندین دیده است

ذوالفقارت به خدا هوش بصیرت برده

هفت نسل از عدویت دیده به گردن خورده

تو به شمشیر خودت درس بصیرت دادی

درس جنگاوری و رزم و رشادت دادی

نخل ها را به شب و نافله عادت دادی

عادت گریه و تسبیح و عبادت دادی

هیبت اللهی و بر ضعف بدن می گریی!

نکند جای خودت بر دل من می گریی؟

شور عشقت به دل، زوال نداشت

علی اصغر انصاریان

شور عشقت به دل، زوال نداشت

آینه غیر تو خیال نداشت

بهتر و برتر از وجود خودت

مظهری ذات ذوالجلال نداشت

زادگاهت نبود اگر کعبه

ص: 267

کعبه بر سینه اش مدال نداشت

گر که حبل المتینیِ تو نبود

هیچ کس تا خدا وصال نداشت

ای تمامیّت نِعَم با تو

بی تو دین خدا کمال نداشت

تا به عشق تو مبتلا گشتم

با غدیر خُم آشنا گشتم

برکه ای بود و مثل دریا شد

با تو این بادیه مُصفّا شد

از جهاز شتر برای رسول

منبری مثل نور برپا شد

گفت: ای حاجیان بیت الله

از خدا وحیِ تازه اِنشا شد

بر هر آنکس که نَفس من أولی است

این علی سرپرست و مولا شد

پس دعا کرد والِ مَن والاه

با علی هرکه هست آقا شد

باز فرمود: عادِ مَن عاداه

بی علی هرکه هست رسوا شد

با علی باش پادشاهی کن

بی علی باش هر چه خواهی کن

ای علی ای ظهور و جلوه ی ذات

ای جمال خدای را مرآت

ذکر نامت عبادتی باشد

که کند سَیّئات را حَسَنات

من و شرح مقام تو؟، هرگز!

من و درک بزرگی ات؟، هیهات!

به بُلندای عصمت تو درود

به شُکوه غدیر تو صلوات

دوّمین شخص عالم خِلقت

ای که هستی تو نور در ظُلُمات

بی وجود تو ما همه معدوم

با دَمِ تو گرفته ایم حَیات

هرکه دنیا مُحِبّ تو باشد

کار او راحت است در سَکرات

هرکه در راه تو قدم برداشت

پای او مُحکم است در عَرَصات

(ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی)

ص: 268

کاش هر لحظه بود وقت مَمات

تو بیائی دگر چه غم دارم؟!

صورتم را به پات بگذارم

باعث شوکت غدیر توئی

به دو عالم فقط امیر توئی

به خدا بهر حضرت خاتم

بهترین یاور و نَصیر توئی

جبرئیل امین بُوَد فخرش

که به او مُرشد و دبیر توئی

فاتح عرصه های جنگ و نبرد!

بر خدا و رسول، شیر توئی

زِرِه نام فاطمه به تَنَت

صاحب جوشن کبیر توئی

به سرای تو مُستجیر منم

مظهر ذکر "یا مُجیر" توئی

من یتیم و اسیر و مسکینم

و شنیدم که دستگیر توئی

دست ما را گرفته ای، امّا

جان زهرا رها مکن مولا

ای علی ای به ذات یکتا دست

روی دست تو نیست بالا دست

ما اگر عاشقت شدیم، نبود

به جز این که گرفتی از ما دست

دست در دست آمدیم امروز

که بگیری ز ما تو فردا دست

روز عید است لیک می خواهم

روضه خوانم برای تو با دست

این که امروز گفت: "بَخّ لَک"

این که امروز داد مولا دست

روز دیگر طناب می بندد

بر همان دست های رعنا، دست

چون که آگاه بود می شکنند

غرقِ بوسه نمود طاها، دست

این مدینه ولی به کرب و بلا

داد در راه دوست، سقّا دست

دل هر شیعه غرقِ ماتم شد

نظری یا علی، محرّم شد

ما عاشقیم و طالب دیدار دلبریم

رضا رسول زاده

ص: 269

ما عاشقیم و طالب دیدار دلبریم

ما شیعه ایم و نوکر مولای قنبریم

حتی اگر که شهپر جبریل مان دهند

غیر از نجف به هیچ هوایی نمی پریم

مثل علی رفیق صمیمی نیافتیم

ما حرف دل به محضر دلدار می بریم

در قلب ما محبت او موج می زند

ما از قدیم سائل در گاه حیدریم

ما را فدائیان ولایت نوشته اند

ما باده نوش از کف ساقی کوثریم

ما بی علی ز راه هدی دور می شدیم

حیدر نبود ما ز خدا دور می شدیم

روزی که مست از می قالوا بلی شدیم

از سر سپردگان امیر ولا شدیم

گفتند هر کجا به علی اقتدا کنید

زآن روز پیروان شه لا فتی شدیم

ما را گدای خانه ی حیدر رقم زدند

دیدیم پادشاه به ارض و سما شدیم

روز ازل که نور جمالش طلوع کرد

ما روبرو به مظهر شمس الضحی شدیم

دنیا برو که با تو دگر قهر کرده ایم

حالا که خاک مَقدم مشکل گشا شدیم

از سینه جز به نام علی غم نمی رود

آن کس که حیدری ست، جهنم نمی رود

شیر خدا و شیر رسول این علی بود

دلداده و عزیز بتول این علی بود

آن کس که حق برای شناساندنش به خلق

قرآن خود نموده نزول این علی بود

آن کس که بی ولایت او حق ز بندگان

اعمالشان نکرده قبول این علی بود

آن کس که بی محبت او در ره سلوک

ص: 270

کس معرفت نکرده حصول این علی بود

آن کس که در شناخت کنه وجود او

غرق تحیراند عقول این علی بود

آن کس که پیش پای جمال منورش

خورشید هم نموده افول این علی بود

پا منبری مصحف ناب علی شدیم

او شد ابو تراب و تراب علی شدیم

حیدر امیر ماست بجز او امیر نیست

یکتاست مرتضی و برایش نظیر نیست

هر جا نگاه کرده ام از شرق تا به غرب

یک دل ندیده ام که به زلفش اسیر نیست

سائل برو به حلقه ی بیت الولا بزن

جز یار ما کسی به جهان دستگیر نیست

اصل کلام اطاعت امر پیمبر است

هر کس مطیع نیست، یقینا بصیر نیست

گفتا نبی : امام شما بعد من علی ست

جز این سخن به مجمع روز غدیر نیست

هرکس که سر به پای علی خم نمی کند...

...بیعت نمی کند، به جهنم نمی کند

جایی بجز سرای علی سر نمی زنیم

جز بار گاه قدسی او در نمی زنیم

ما آبرو به لطف علی کسب کرده ایم

روی نیاز بر کس دیگر نمی زنیم

خط و نشان عشق کشیدیم بر جبین

تا پای مرگ جز دم از حیدر نمی زنیم

دنیا برای شیعه کشی کرده قد علم

نقش خطا به صفحه ی باور نمی زنیم

ما منحرف ز راه ولایت نمی شویم

ما دست جز به دامن رهبر نمی زنیم

گمراه کی شویم ؟ که تا حق، مسیر علی ست

ص: 271

مولا علی و عشق علی و امیر علی ست

منبری از خطبه های ناب خواند

حجت الاسلام رضا جعفری

منبری از خطبه های ناب خواند

در غدیر اسم علی را آب خواند

السلام ای آب دریای صمد

ای زلال قل هو الله احد

ای که می گردی شبیه انبیا

بر هدایت کردن قومت بیا

ای رسول مردم آئینه ها

بعثت غارت، حرای سینه ها

ای به بالای جهاز اشتران

شأن تو بالاست در بالا بمان

از تو می ریزد صفات کبریا

ذات تو ممسوس ذات کبریا

نردبان وصف تو بی انتها

پله ی این نردبان سوی خدا

چون تکلم می کنی موسائی ام

تا که خلقم می کنی عیسائی ام

جفت دردم، کشتی نوحت کجاست؟

جسم سردم، گرمی روحت کجاست؟

ای مسح دردهای لا علاج

ما همه دردیم، ظرف احتیاج

ما همه زخم یتیم کوچکیم

کن مدارا با همه، ما کودکیم

ما نسیم ذکر تقدیس توأئیم

حاجیان فصل تندیس توأئیم

کوچه را می گردی و طی می کنی

کوزه را ظرفیت مِی می کنی

روی دوشت کیسه ی خرما و نان

می روی در کوچه ها دامن کشان

کیسه نه دل می بری بر روی دوش

شیعه هستم شیعه ی خرما فروش

ای سفیدی ای کبودی ای بنفش!

ای به چشم پای سلمان، جای کفش

ای به هر گام تو صدها التماس

کیسه بر دوش سحر، ای ناشناس!

ما همه مدیون شمشیر توئیم

ص: 272

تشنه ی نان جو و شیر توئیم

در پی گنجیم ما را راه بر

با خودت تا اشتهای چاه بر

چو شهر علم نبی گشت در علی بشود

مهدی رحیمی

چو شهر علم نبی گشت در علی بشود

بدا به حال هر آن کس که بر علی بشود

غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین

پیمبر آمده از هر نظر علی بشود

خدا شود به خداوند اگر که یک پله

از این که هست علی بیشتر علی بشود

چه محشری شده بر پا به روی بار شتر

حساب کن که نبی ضرب در علی بشود

در این معادله اصلا درست هم این است

خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود

نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است

قرار بود دعای سفر علی بشود

تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم

نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود

چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر

قرار هست فقط یک نفر علی بشود

به غیر فاطمه آن هم نه در تمام جهات

نمی شود که کسی این قدر علی بشود

فقط برای حسین است این فضلیت که:

پدر علی و هر آن چه پسر علی بشود

نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا

حسین تر شود عباس تر: علی بشود

چه در زمان نبی و چه در دل محراب

همیشه باعث شق القمر علی بشود

امشب چقدر فاصله ام با خدا کم است

ص: 273

حجت الاسلام سید عبدالله حسینی

امشب چقدر فاصله ام با خدا کم است

شمع و شراب و ساقی و ساغر فراهم است

آورده جبرئیل امین باده ای کز آن

تا هست مست، جملهٔ اولاد آدم است

بلّغ بدون واهمه یا ایها الرسول

ما اُنزلَ اِلیک که این آیه محکم است

سُکر شراب کهنه که حتماً شنیده اید

این مِی ولی به کهنگی عمر عالم است

گردد از این شراب اگرت جرعه ات نصیب

بَرد و سلام از آن زَفَرات جهنم است

زین شادباش جشن گرفته است آسمان

فریاد و شور و هلهله در عرش اعظم است

مِی بی دریغ نوش ولی حد نگاه دار

زین باده گر زیاده بنوشی مُحرّم است

غالی زیاده خورد و نعوذُ بربنا

گفتا علی قدیم نه بلکه مُقدّم است

ای هادی امم که ولای مبارکت

دین را کمال و نعمت حق را متمم است

بر زخم های کهنۀ انسان بی پناه

عدل تو ای عدالت نستوه مَرحم است

خط نگاه روشنت اسلام راستین

انکار چشم های تو کفر مُسلم است

بشکوهی آن قدر که اگر کافری نبود

فریاد می زدم که خدای مجسم است

می خواست دستچین کند از شیعیان خدا

دیدم که با گلایه علی گفت در هم است

شقُّ القمر نه معجزه حضرت رسول

این رویداد معجزه ابن ملجم است

غیر از الف که آئینه دار جمال توست

از عجز قامت همه حرف ها خم است

در کُنه ذات پاک تو بُکم اند شاعران

«سیّد» ولی به وصف جمال تو اَبکم است

ص: 274

من اسم را بدون تو انشا نمی کنم

محمود ژولیده

من اسم را بدون تو انشا نمی کنم

ذکری به غیر نام تو مولا نمی کنم

ذکر خدای عزوجل ذکر حیدر است

این یاد را بدون تو معنا نمی کنم

هر کس که خواند نام رفیعت مجاب شد

پس بی اجابت تو تمنا نمی کنم

وقتی نظر به وسعت ارض و سما کنم

ایجاد را بدون تو پیدا نمی کنم

با هر نفس مُمِدّ حیاتم تویی علی

بی یا علی تنفس بی جا نمی کنم

انگار که ز قبل تولد تو با منی

بی تو علی تلفظ بابا نمی کنم

با تو بیایم و نروم بی تو از جهان

من بی علی ممات وَ محیا نمی کنم

دل را «فَمَن یَمُت یَرَنی» زنده می کند

ما را تب علی ارنی زنده می کند

ما امتحان شده به تولای حیدریم

دل می دهد گواه که از نسل کوثریم

وقتی امیر بر روی دست پیمبر است

ما خاک زیر پای علی و پیمبریم

درد آشنای حیدر کرار، جان ماست

در یاریِ رسول، علیِ مکرریم

هرگز به ترک دین علی تن نمی دهیم

ما، ای غدیر خم، ز ازل شیعه پروریم

بیعت کنیم با علی و آل مصطفی

ما آب و گل سرشتۀ این عید اکبریم

راهی به جز مسیر ولایت نمی رویم

ما دولت کریمه و انصار رهبریم

با هر که دشمنی بکند حرب می کنیم

ص: 275

با هر که دوستی بکند ما برادریم

اسلام آل فاطمه اسلام ناب ماست

لبیک بر ندای ولایت جواب ماست

ما را فقط معلم دین خدا علیست

زیرا که باب مدرسه مصطفی علیست

دریای علم اول و آخر به نزد اوست

اسرار علی، حدید علی، هل اتی علیست

قرآن، کتابِ مدح علی، ذمِّ دشمن است

شایستۀ اطاعت و مدح و ثنا علیست

اول کسی که مؤمن دین خدا شده

مولای ما مُهَیمِن ما مرتضی علیست

از آدم ابوالبشر و انبیای بعد

تا خاتم النبی همه مشکل گشا علیست

فرمود مصطفی به هر آن کس که رهبرم

فرمانروای مقتدر و مقتدا علیست

فرمان او مطاع چو فرمان خالق است

بعد از نبی برای همه پیشوا علیست

احمد چو خواست حکم خدا را کند جلی

بی شک ز عمق هستی خود گفت یاعلی

وقتی فرشتگان خدا سجده می کنند

بر آدم است؟ یا به کجا سجده می کنند؟

در صُلب آدم است علی نور کردگار

یعنی به نور شیر خدا سجده می کنند

از انبیا گرفته به وقت نماز عشق

تا اولیا به سَرور ما سجده می کنند

لیل و نهار چون به علی دایر است و بس

ارض و سما به آل عبا سجده می کنند

هستی تمام، سلطنت مرتضی علیست

عالم بر او ز شاه و گدا سجده می کنند

وقتی فرشتگان مقرب دعا کنند

بر ذات او به وقت دعا سجده می کنند

ص: 276

آن بنده ای که مخلص پروردگار شد

مولای ما علی پدر روزگار شد

رفتم طواف بیت و ندیدم به جز علی

از گلشن مَطاف نچیدم به جز علی

هر چه صدا زدم: که مرا می شود مجیب؟

از کعبه پاسخی نشنیدم به جز علی

گر چه صدای شُرشُر زمزم به گوش بود

حقّا که باده ای نچشیدم به جز علی

سعی و صفا و مروه مرا در تلاش برد

از این تلاش دل نرسیدم به جز علی

تقصیر عشق کردم و خوردم گره به زلف

از قید هر چه زلف بریدم به جز علی

وقتی دلم به رکن یمانی نماز کرد

وجه خدای کعبه ندیدم به جز علی

مقصود ما نه کعبه و بتخانه و کِنِشت

راه بهشت برنگزیدم به جز علی

قرآن و عترتند گواه کلام من

من عبد مرتضایم و مولا امام من

آن کس که از امام تَمَرُّد نمی کند

خود را بری ز بار تعهد نمی کند

آن سالخورده ای که علی را رها کند

یاد از علی ز بدو تولد نمی کند

آن کس که قصد یاری رهبر به دل نداشت

تمکین از او ز روی تَعَمُّد نمی کند

گه با علیست گه سرِ خوان معاویه

بیهوده ادعای تَجَدُّد نمی کند

هر کس کنار سفرۀ بیگانگان نشست

دیگر به امر یار تَعَبُّد نمی کند

یا نطفه اش خراب وَ یا لقمه اش حرام

ور نه حلال زاده تَمَرُّد نمی کند

ص: 277

آن کس که شاکر است به خان نعیم دوست

در خارج از حریم تَرَدُّد نمی کند

با دین ستیزِ پستِ نمکدان شکن بگو

حقِّ نمک ادا نکند پیرُوِ عدو

تا تیغ ذوالفقار به دستان حیدر است

شیعه مجاب و پیرو صبر پیمبر است

روزی که تیغ رسته شود از غلاف صبر

خط نفاق و کینه از این تیغ، بی سر است

حزب خدا که حزب علی، حزب فاطمه است

آماده جهاد به فتوای رهبر است

شیعه کُشی به دست مسلمان مباح شد!

این هم برای شیعه معمای دیگر است

کاخ ستم به تیغ عدالت شود خراب

این امر در کتاب الهی مقدر است

صمصام منتقم چو زند پرده را کنار

شیعه کنار مهدی آل پیمبر است

ما انتقام فاطمه را جستجو کنیم

اسلام، قرن هاست عزادار کوثر است

خم غدیر صحنۀ هم عهدی است و بس

اصل غدیر بیعت با مهدی است و بس

دل ها اگر که بال برای تو می زنند

حسن لطفی

دل ها اگر که بال برای تو می زنند

هر شب سری به سمت سرای تو می زنند

جبریل می شوند تمام کبوتران

وقتی که بال و پر به هوای تو می زنند

از وصله های کهنۀ نعلین خاکی ات

پیداست سر به سوی خدای تو می زنند

هر شب فرشته ها که به معراج می روند

دستی به ریشه های عبای تو می زنند

بینند اگر خیال تو را بت تراش ها

ص: 278

تا روز حشر تیشه برای تو می زنند

بر سینه ام نوشته خدا والی الولی

یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد

وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد

فصل ظهور نفس رسالت رسیده است

می خواهد از خدای به گامش توان دهد

باید سه روز صبر کند در غدیر خم

تا که به روی منبری از دل اذان دهد

می خواست حق که آینه ای در برار ...

... آئینه تمام نمایش مکان دهد

می خواست حق که عین نبی را عیان کند

می خواست حق که دست خودش را نشان دهد

شوری میان عرصه ی محشر بلند شد

دست علی به دست پیمبر بلند شد

وقتی غضب کند همه زیر و زِبر شوند

جنگ آوران معرکه ها در به در شوند

وقتی غضب کند همه در خاک می روند

گیرم که صد سپاه بر او حمله ور شوند

چشمش اگر به پهنۀ میدان نظر کند

گردن کشان دهر همه بی سپر شوند

از ضرب ذوالفقار، خدا فخر می کند

سرهای بی شمارِ جدا بیش تر شوند

فرقی نمی کند که یسار است یا یمین

آن قدر سر زند که دو سر، سر به سر شوند

این مرد تکیه گاه نبرد پیمبر است

این شیر، شیر حضرت حق است حیدر است

سر می دهیم و از درتان پر نمی زنیم

موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم

ص: 279

وقتی که حرف؛ حرف ولایت مداری است

ما دم ز غیر، تا دم آخر نمی زنیم

وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست

سنگ کسی به سینۀ باور نمی زنیم

فصل بصیرت است به جز با لوای او

حتی قدم به صحنۀ محشر نمی زنیم

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند

ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

با ذوالفقار و نام علی پا گرفته ایم

ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

عطری بده که غنچۀ نیلوفرم کنی

تا در حضور خویش شبی پرپرم کنی

اصلاً مرا نگاه تو در صبح روز عهد

پروانه آفرید که خاکسترم کنی

دُرّ نجف دلم شده شاید به دست خویش

روزی مرا بگیری و انگشترم کنی

من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم

بهتر همان که آینهٔ دیگرم کنی

نان جوئی به دست تو دیدم چه می شود....

....هم سفرۀ غلام خودت قنبرم کنی

همراه ظرف خالی شیر آمدم که باز

دستی کشی به روی سرم سرورم کنی

آقا نظر به چشم تر مادرم نما

بوی محرم آمده عاشق ترم نما

تجلّی همه أسماء ذات هستی تو

علی اصغر انصاریان

تجلّی همه أسماء ذات هستی تو

برای خلق، ظهور صفات هستی تو

گره گشای همه انبیا تو بودی و

گره گشای همه مشکلات هستی تو

به توبه گفت که: یا عالیُ بِحقّ علی

برای حضرت آدم برات هستی تو

تو یار نوح شدی تا رها شد از طوفان

ص: 280

و بر خلیل در آتش نجات هستی تو

برای حضرت موسی توئی ید بیضا

برای حضرت عیسی حیات هستی تو

به جز تو هیچ کسی نیست نفس پیغمبر

که رونمای وی از هر جهات هستی تو

چگونه مثل منی شاعرت شود، که خودت

به نظم آور صدها لغات هستی تو

«به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند

به آسمان رود و کار آفتاب کند»

مسیر قافله سوی غدیر می گردد

غدیر واقعه ای بی نظیر می گردد

رسید روح الأمین، گفت: یا رسول الله

بگو پیام خدا را، که دیر می گردد

بگو که پشت تو بر ذات کبریا گرم است

به بند دام تو شیطان اسیر می گردد

به حاضرین تو بگو تا به غائبین گویند

علی است آن که پس از تو امیر می گردد

بگو نه از طرف من، که حکم حکم خداست

علی ولیّ و وصیّ و وزیر می گردد

همیشه دوست او سربلند می گردد

همیشه دشمن او سر به زیر می گردد

قسم به ذات خدا عاقبت به خیر شود

کسی که بر در او مُستجیر می گردد

چه اعتنا به کم و بیش این جهان دارد

که بهره مند ز خیر کثیر می گردد

هر آن که عید غدیر و علی است معیارش

دعای حضرت زهرا بود نگهدارش

به دست حضرت خورشید می درخشد ماه

بر این جلالت و شوکت همه کنند نگاه

از این به بعد بلند است روی مأذنه ها

ص: 281

صدای أشهد أنّ علی ولیّ الله

علی برای خدا و رسول یک شیر است

مجال عرضه ندارد به پیش او روباه

فقط برای رضای خدا زند شمشیر

علی است کوه و سپاه مقابلش چون کاه

علی است مرد عبادت، علی است مرد جهاد

علی است مرد قضاوت، علی عدالت خواه

هر آن کسی که دمی بی علی نفس بکشد

تمام زندگی خویش را نموده تباه

برای آن که بود دست او به دست علی

مسیر قُرب خداوند می شود کوتاه

«علی امام من است و منم غلام علی»

کسی که غیر علی خواست می شود گمراه

مُرید شاه نجف پیرو سقیفه که نیست!

هر آن که غصب خلافت کند خلیفه که نیست!

نشسته ام بنویسم نمی از این یم را

بزرگی تو شمارد بزرگ این کم را

درخت توست پر از میوه ی رسیده و کال

بیا سوا مکن این میوه های در هم را

اسیر روی تو دیدم هزار یوسف را

گدای کوی تو دیدم هزار حاتم را

اگر بزرگ شدم در قبیله ای شیعی

تو داده ای به من این نعمت فراهم را

اگر اجازه دهی باز آخر این شعر

کمی مرور کنم خاطرات ماتم را

پس از غدیر، پس از رحلت رسول خدا

مدینه می زند آتش بهشت خاتم را

میان آن همه نامحرم؛ ای غیور صبور!

خدا کند که نبینی حضور مَحرم را

حوائج از تو بخواهند مردم امّا من

ص: 282

نخواهم از تو به جز روزی محرّم را

«سلام بر لب عطشان سیّدالشّهدا

به گیسوان پریشان سیّدالشّهدا»

کار من نیست که بنشینم املات کنم

علی اکبر لطیفیان

کار من نیست که بنشینم املات کنم

شان تو نیست که در دفترم انشات کنم

عین توحید همین است که قبل از توبه

باید اول برسم با تو مناجات کنم

سالی یک بار من عاشق نشوم می میرم

سالی یک بار اجازه بده لیلات کنم

همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا

تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم؟

پدر خاکی و ما بچه ی خاکی توایم

حق بده پس همه را خاک کف پات کنم

از تو ای پیر طریقت که سر راه منی

آن قدر معجزه دیدم که مسیحات کنم

از خدا خواسته ام هر چه که دارم بدهم

جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم

تو همانی که خدا گفت: تو رب الارضی

سجده بر اشهد ان لایی الّات کنم

مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو

اشهد انّ علیّاً ولی الله بگو

آینه هستم و آماده ی ایوان شدنم

آتشی هستم و لبریز گلستان شدنم

چند وقتی است به ایوان نجف سر نزدم

بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم

سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه عرب!

بیشتر از همه آماده ی مهمان شدنم

آن که از کفر در آورد مرا مِهر تو بود

ص: 283

همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم

از چه امروز نیفتم به قدومت، وقتی...

ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم

روی خورشید تو خورشید پرستم کرده

با تجلّی تو در معرض سلمان شدنم

ده ذی الحجه ی من هجده ذالحجه ی توست

هشت روز است که آماده قربان شدنم

جان به هر حال قرار است که قربان بشود

پس چه خوب است که قربانی جانان بشود

شان تو بود اگر این همه بالا رفتی

حق تو بود که بالاتر از این جا رفتی

شانه ی سبز نبی باطنش عرش الله است

تو از این حیث روی عرش معلّا رفتی

انبیا نیز نرفتند چنین معراجی

انبیا نیز نرفتند تو اما رفتی

به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست

پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی

باید این راه به دست دگری حفظ شود

علت این بود که تا خیمه ی زهرا رفتی

تو ولی هستی و منجی ولایت، زهراست

تو هدایت گری و روح هدایت زهراست

آی مردم به خدا نیست کسی برتر از این

ازلی طینتِ اول تر و آخرتر از این

تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم...

اسد الله ترین حضرت حیدرتر از این

هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن

بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این

رفت از شانه ی معراج نبی بالاتر

به خدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این

آن دو تا "ذات" در این مرحله یک "ذات" شدند

ص: 284

این پیمبرتر از آن، آن پیمبرتر از این

دستِ گرم پدر فاطمه در دست علی ست

بعد از این بارِ نبوت همه در دست علی ست

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109