عنوان و نام پدیدآور : سراج منیر الاحتجاج 2 / [مولف عبدالله عصام(رودسری)].
مشخصات نشر : تهران : [بی نا ، 13].
مشخصات ظاهری : 604 ص.
شابک : 100ریال
یادداشت : خلاصه و مضمون شش جلد کتاب شریف انیس الاعلام حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام به همراه تعلیقات مربوطه
یادداشت : کتابنامه بصورت زیرنویس.
موضوع : محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- تفاسیر مسیحی
موضوع : شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها
موضوع : تثلیث
موضوع : مسیحیت -- دفاعیه ها و ردیه ها
رده بندی کنگره : BP228/4/ع6الف3 1300ی
رده بندی دیویی : 297/479
شماره کتابشناسی ملی : 2242359
ص: 1
به مادر مظلوم و پهلو شکسته ام
فاطمه زهرا سلام الله علیها
نگارنده این کتاب ثواب معنوی این اثر را تقدیم محضر معظم و مبارک حضرت صدیقه کبری فاطمه الزهرا سلام الله علیها نموده و امید است که خداوند به فضل و عنایات خود همه مؤمنین و مؤمنات را از شفاعت آن حضرت در دنیا و آخرت بهره مند فرماید آمین آمین آمین یا رب العالمین.
عبدالله عصام رودسری
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحیم
هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد این کتاب شریف که خلاصه ای از شش جلد کتاب شریف حضرت علامه فخرالاسلام به همراه تعلیقات مربوطه است، مورد توجه علاقمندان و پژوهشگران واقع خواهد شد، زیرا در واقع ثمره یک عمر تحقیق و پژوهش است و از طرفی به منزله شمشیری بران بر دشمنان اسلام و قرآن خصوصاً در عصر حاضر که دشمنان متعصب یهودی و مسیحی با تمام توان و بکارگیری انواع روش های غیرانسانی و غیراخلاقی در مقابل نفوذ شریعت پاک آخرین فرستاده خداوند یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایستادگی نموده و به انواع روش های ددمنشانه ضمن انجام تبلیغات سوء بر علیه اسلام و قرآن به قتل عام مسلمانان در پوشش های مختلف اقدام می نمایند و این کتاب در واقع نقاب را از چهره کریه معتقدات آنان برمی دارد و حقایق را آنگونه که هست نشان می دهد و این تلاش ها و کوشش های ما در واقع برای انجام خدمت شایسته به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم می باشد.
و من الله التوفیق و علیه التکلان
عبدالله عصام رودسری
ص: 3
بسم الله الرحمن الرحیم
لازم به ذکر است که کتاب انیس الاعلام حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام به دلیل گذشت زمان و عبارات سنگین علمی و ادبی قابلیت استفاده عام را تقریباً از دست داده بود و فقط کسانی که اشراف کامل بر فرهنگ لغات عربی و اصطلاحات علمی داشتند و آنهم با سختی فراوان می توانستند از مباحث فنی و تخصصی آن استفاده کنند و این خادم، مصلحت اسلام و خیر دانش پژوهان مسلمان را در به روز رسانی این اثر ملاحظه و تلاش خود را مصروف آن نمودم و اکنون به حول و فضل الهی و عنایات حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف این اثر آماده و تقدیم می گردد.
عبدالله عصام رودسری
ص: 4
خلاصه کتاب انیس الاعلام فی نصره الاسلام
«نوشته عالم جلیل القدر حضرت محمد صادق فخر الاسلام علیه الرحمه»
شرح حال نویسنده:
این عالم جلیل القدر و افتخار جامعه شیعه و مسلمانان جهان در یک خانواده مسیحی ساکن رضائیه بدنیا آمد و سپس به جامعه روحانیت آسوری ها درآمده و به مقام قسیسی رسید. سپس به واتیکان رفت .....، بطور اتفاقی حقیقت نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از قسیس بزرگ واتیکان شنید پس به ایران بازگشت و در محضر مرحوم حاج میرزا حسن مجتهد مسلمان و به تشیع شرفیاب و به نام شیخ محمد صادق نامیده شد، سپس برای تحصیل علوم دینی به نجف اشرف مشرف شد و شانزده سال تحصیل علوم دینی نمود سپس در سال 1305 به زیارت مرقد شریف امام هشتم شرفیاب و ..... به لقب فخرالاسلام ملقب گردید، ..... او صاحب تألیفات بسیار بسیار ارزنده دیگری نیز می باشد از جمله بیان الحق و صدق المطلق و خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام و .....
دیباچه:
مؤلف کتاب در بیان کتبی که غالب مطالب از آنها نقل گردیده آورده است.
1-***ترجمه فارسی عهد عتیق ..... چاپ لندن 1856 میلادی و 1272 هجری
2-***ترجمه فارسی عهد عتیق و جدید ..... چاپ لندن 1875 میلادی
.....
نکته: زبان کلدانی یکی از زبانهای اصلی کتب مقدس مسیحیان (پروتستان) است زیرا گویند که در قضیه بخت النصر تمامی کتب عهد عتیق ضایع و مفقود شد و عزرا بعد از مراجعت از اسیری بابل آنها را بزبان
ص: 5
کلدانی حالت دوم تألیف و این زبان معروف به سریانی است که بر دو قسم است سریانی قدیم و سریانی جدید و سریانی قدیم را جز قسیسین بزرگ نمی دانند و جدید مصطلح همه است و لذا بیشتر آنچه نقل می گردد از زبان جدید است و لازم به ذکر است که تابعان مسیح گویند: روح القدس زبانی را برای کاتبان عهد جدید معین نکرد بلکه مضامین و معانی را به قلوب آنان القاء نمود و آن مضامین و معانی به هر زبان که ادا شود کلام الهی است و لذا ترجمه های فارسی، ترکی، هندی و ..... که خودشان آنها را ترجمه نموده و چاپ کرده اند تماماً کلام الهی و برای آنها حجت است.
..... اینکه مستدعی و خواهشمندم از مطالعه کنندگان این کتاب مبارک که عموم بانیان خیر را از دعای خیر فراموش ننمایند.
.....
سرگذشت پرآشوب:
مؤلف کتاب نسل در نسل از بزرگان قسیسین دین مسیح بود و ولادت او نیز در کلیسای ارومیه واقع شد ..... و در جریان تحصیلات علوم دینی مسیحیت به خدمت یکی از بزرگان والامقام فرقه کاتولیک رسیدم که مرجع پاسخگویی ملوک و سلاطین و اشراف و رعیت دین مسیح بود ..... و من از محضر او استفاده می کردم ..... و هر روز در محضر او حدود چهارصد یا پانصد نفر حضور می یافتند و از آن جمله دختران کلیسا بودند که تارک دنیا کرده و نذر عدم تزویج نموده بودند و در کلیسا گوشه نشین برای عبادت بودند ..... امّا آن استاد بزرگ و معظم با من الفت خاصی داشت و کلیدهای خزاین و اماکن خود بطور کلی را در اختیار من گذاشته بود مگر کلید یک خانه کوچک که به منزله صندوق خانه بود و من تصور نمودم که آنجا خزانه اموال اوست ..... تا آنکه به سن حدود 18 سالگی رسیدم ..... روزی قسیس اعظم به کسالتی مبتلا شد و قادر به حضور در مجلس درس نشد و به من گفت که من امروز حالت تدریس ندارم.
فارقلیطا:
من از نزد او بیرون آمدم و دیدم که شاگردان و دانشجویان در حال مذاکره هستند و در نهایت سخنان آنان منتهی شد به معنی لفظ فارقلیطا که یوحنا صاحب انجیل چهارم آمدن او را در باب 14، 15، 16 از جناب
ص: 6
عیسی (ع) نقل نموده است که آن جناب فرمودند (..... بعد از من فارقلیطا خواهد آمد .....)، و گفتگوی آنان در این باب زیاد و جدال آنان فراوان شد و در این میان صداها بلند و خشن و پس از هیچ نتیجه متفرق شدند ..... و من نزد او مراجعت و او گزارش کار را از من خواست و او از من خواست تا نظر خود را بگویم و من نیز نظری دادم و ..... و او پاسخ داد تو تقصیر نداری ولی حق و حقیقت خلاف تمام این اقوال است که بیان شده است و معنی و تفسیر این اسم شریف را نمی دانند مگر بزرگان در دین ..... پس من خود را به قدمهای او انداختم و از او با تضرع خواستم که معنی آن را به من تعلیم فرماید ..... و در این لحظه او گریست و گفت ای فرزند روحانی گرچه در دانستن معنی این کلمه فواید بسیار است ولی آگاه باش که به محض انتشار معنی آن کلمه پیروان متعصب مسیح من و تو را خواهند کشت و من به شرطی آن را به تو می گویم که با من عهد نمایی در حال حیات و ممات من این معنی را اظهار نکنی یعنی اسم مرا نبری زیرا موجب خطر جانی برای من در زمان زنده بودن من و برای خاندان من پس از مرگ من خواهد بود و بعید نیست که اگر بدانند معنی این کلمه از من بروز نموده قبر مرا شکافته و مرا آتش بزنند پس من سوگند یاد نمودم به سوگندهای فراوان که نام او را فاش ننمایم پس او بعد از اطمینان گفت ای فرزند روحانی این اسم از اسماء مبارکه پیغمبر مسلمین می باشد و به معنی احمد و محمد است ..... پس کلید آن خانه کوچک را به من داد و گفت فلان صندوق را باز کن و فلان کتاب و فلان کتاب را نزد من بیاور ..... و این دو کتاب به خط یونانی و سریانی قبل از ظهور حضرت ختمی مرتبت با قلم بر پوست نوشته شده بود و در دو کتاب مذکور الفاظ فریقلیطوس و فریقلیطا به معنی احمد و محمد ذکر شده بود.
و سپس گفت ای فرزند روحانی آگاه باش که بعد از ظهور آن حضرت قسیسین و مترجمین تمامی تفاسیر و کتب لغت و ترجمه ها را برای بقای ریاست خود و تحصیل اموال و .....، عناد و حسد و سایر اغراض تحریف و تخریب نمودند و معانی دیگر برای این اسم شریف اختراع کردند که آن معانی اصلاً و قطعاً مقصود صاحب انجیل نبوده است و نیست و از سبک و ترتیب آیات در این انجیل در کمال وضوح و آسانی معلوم می شود که وکالت، شفاعت و تعزی و تسلی منظور صاحب انجیل شریف نبوده و روح نازل در یوم الدار (و آن به روز پنطیکاست معروف است که به عقیده مسیحیان در آن روز روح القدس به شدت هر چه تمام تر به مانند وزش
ص: 7
باد به حواریون نازل شده و فارقلیطای موعود را هم به همان روز تفسیر کرده اند اعمال رسولان باب 2: 1-812) نیز منظور نبوده زیرا جناب عیسی آمدن فارقلیطا را مشروط و مقید می نماید به رفتن خود و می فرماید: تا من نروم فارقلیطا نخواهد آمد (انجیل یوحنا باب 16: 7)، زیرا اجماع دو نبی مستقل صاحب شریعت عامه در زمان واحد جایز نیست برخلاف روح نازل در یوم الدار که مقصود از آن روح القدس است که او با بودن جناب عیسی و حواریون از برای آن جناب و حواریون نازل شده بود، مگر فراموش کرده قول صاحب انجیل اول (متی) را در باب سوم از انجیل خود که همانکه عیسی بعد از تعمید یافتن از یحیی تعمید دهنده از نهر اردن بیرون آمد و روح القدس در صورت کبوتر بر آن جناب نازل شد (متی باب سوم: 16) و نیز با بودن خود جناب عیسی روح از برای دوازده شاگرد او نازل شده بود، چنانچه صاحب انجیل اول در باب دهم خود تصریح نموده است که (جناب عیسی در هنگامی که دوازده شاگرد خود را به شهرهای اسرائیل می فرستد، آنها را بر ارواح پلید و شفا دادن هر مرض و رنج قوت داد و مقصود از این قوه، قوه روحانی است نه قوه جسمانی زیرا از قوه جسمانی اینکارها صورت نمی پذیرد و قوه جناب عیسی خطاب به دوازده شاگرد خود (حواریون) می فرماید زیرا شما گوینده نیستید بلکه روح پدر شماست که در شما گویا است و مقصود از روح پدر شما همان روح القدس است و نیز صاحب انجیل سوم (لوقا باب 9: 1) تصریح می نماید در باب نهم از انجیل خود: (پس دوازده شاگرد خود را طلبید و به ایشان قدرت و اقتدار بر جمیع دیوها و شفا دادن امراض عطا فرمود) و نیز در باب دهم صاحب انجیل سوم گوید (درباره آن هفتاد شاگردی که جناب عیسی آنها را جفت جفت فرستاد)، ایشان مؤید به روح القدس بودند و در آیه 17 می فرماید: آن هفتاد نفر با شادی برگشتند و گفتند: ای خداوند، دیوها هم به اسم تو از ما اطاعت می کنند، پس نزول روح مشروط به رفتن عیسی مسیح نبود و اگر منظور از فارقلیطا روح القدس بود این کلام از جناب مسیح غلط و فضولی و اضافه و لغو خواهد بود ..... پس منظور و مقصودی از لفظ مذکور نیست مگر احمد و محمد، من از ایشان سؤال کردم پس شما در باب دین مسیح چه می فرمایی ایشان پاسخ داد ای فرزند روحانی دین مسیح منسوخ شد به سبب ظهور شریعت شریف حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم) و این لفظ را سه بار تکرار نمود و من گفتم ای پدر روحانی در این زمان راه نجات و صراط مستقیم رستگاری بسوی خدا چیست
ص: 8
ایشان گفت راه رستگاری فقط متابعت از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم) است و من سؤال کردم ای پدر روحانی آیا تابعین آن حضرت از اهل نجات هستند گفت آری والله، آری والله، آری والله پس من سؤال کردم ای پدر روحانی پس چرا شما به آن شریعت وارد نمی شوید پاسخ داد ای فرزند روحانی من بر حقیقت دین اسلام و فضیلت آن آگاه نشدم مگر در کهولت سن و اواخر عمر ولی در باطن مسلمان هستم ولی به حسب ظاهر نمی توانم این ریاست و منصب بزرگ را ترک نمایم و تو عزت و اقتدار مرا در میان مسیحیان می بینی و اگر آنها تمایلی از من نسبت به اسلام احساس کنند بلافاصله مرا بقتل می رسانند و به فرض آنکه از دست آنان فرار کنم سلاطین مسیحی مرا از سلاطین اسلام خواهند خواست به این بهانه که خزاین کلیسا در دست من است و من به آنها خیانت کرده ام و یا چیزی برده ام و ..... و این تصور را دارم که سلاطین و بزرگان اسلام از من نگهداری نخواهند کرد ..... و به فرض که به میان آنها بروم و بگویم که مسلمان هستم آنها می گویند خوشا بحال تو که خود را از دوزخ نجات دادی پس بر ما منت مگذار ..... پس من با این کهولت سن در میان مسلمانانی که زبان آنها را نمی دانم و ..... در کمال فقر و پریشانی و مسکنت خواهم مرد و آنان حق مرا نمی شناسند و حرمت مرا نگاه نمی دارند و من از گرسنگی در میان آنها خواهم مرد و در خرابه ها و ویرانه ها از دنیا می روم و بسیاری را به چشم خود دیدم که مسلمان شدند ولی اهل اسلام از آنها نگهداری نکردند پس مرتد شده و دوباره مسیحی شدند و من هم از این موضوع می ترسم که طاقت شداید را نداشته باشم آنوقت نه دنیا داشته باشم و نه آخرت ولی من به شکر خداوند در باطن از پیروان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم) می باشم پس آن بزرگوار گریه نموده و من هم گریستم و بعد از گریه بسیار عرض کردم ای پدر روحانی آیا مرا امر می کنی که وارد در دین اسلام شوم ایشان فرمود اگر آخرت و نجات می خواهی البته باید دین حق را قبول نمایی ..... و من همیشه ترا دعا می نمایم تا در روز قیامت شاهد من باشی که من در باطن مسلمان و از تابعان بهترین مردم یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم و اغلب قسیسین در باطن حالت مرا دارند و مانند من بدبخت نمی توانند دست از ریاست بردارند وگرنه هیچ شک و شبهه نیست که امروز در روی کره زمین دین اسلام دین پسندیده خداست. ..... پس چون من این دو کتاب را دیدم و این سخنان را از استاد بزرگ خود شنیدم
ص: 9
نور هدایت و محبت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم در قلب من پدیدار و آن بزرگوار مبلغی به عنوان هدیه به من بخشیده و من عازم سفر آخرت گردیدم. پس به ایران آمده در همان شب به محضر مرحوم مغفور حسن مجتهد رسیدم و به شرف الاسلام مشرف شدم و ..... شبانه به حمام رفته و غسل توبه از شرک و کفر نمودم و ..... ظاهراً و باطناً داخل در دین حق محمد (صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم) گردیدم.
پس خدا را به صد هزار زبان شکرگزاری نموده که در کفر و شرک و تثلیث از جهان نرفتم (تثلیث: در قرن چهارم میلادی پس از آنکه کنستانتین اول امپراطور روم به آئین مسیحیت گروید و آن را مذهب رسمی امپراطوری قرار داد به ترویج آن همت نمود و در سال 326 میلادی شورای مذهبی بزرگی از اسقفهای مسیحی در نیسه (Nicee) تشکیل داد تا اختلافات موجود و تفرقه عقاید مسیحیان با تبادل نظر به اتفاق در عقاید معینی تبدیل شود و در همین مجلس مقام عیسی را به نحو قاطع به الوهیّت و خدایی ارتقا دادند و اصول عقاید مسیحی را در هشت ماده تصویب کردند که ماده دوم آن می گوید (از ازل الوهیت از سه شخص تشکیل یافته است که عبارتند از: پدر، پسر، روح القدس و این سه یکی هستند و این عقیده را تثلیث یا (Trimity) می گویند)، پس بعد از شفا از مرض ختنه ..... به تحصیل علوم دینی پرداخته و راهی عتبات عالیات شدم ..... و خدا را به عبادت حق در اماکن شریف و متبرکه عبادت نمودم ..... و مورد عنایات صاحب شریعت و مولانا امیرالمؤمنین و ..... در خواب و بیداری گردیدم و ..... من هم مانند پولس که یهودی متعصب بود و سپس مسیحی و رهبر آنان شد به شما مسیحیان می گویم که راه نجات شریعت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم است)
نکته: تذکر لازم اینکه در هر جای کتاب شریف هرگاه از الفاظ (ت- اول) استفاده شد منظور توضیحات مرحوم جناب سید عبدالرحیم خلخالی است و هر جا از الفاظ (ت- دوم) بهره گیری شد منظور توضیحات خلاصه کننده این اثر است.
ص: 10
ت- اول: (پولس: در حال حاضر ارکان دین مسیح را بر اساس تعلیمات او استوار شده است، اساس تعلیمات او بر ایمان است و گوید با ایمان به مسیح بدون هیچگونه عملی برای نجات کافی است و لذا بسیاری از محرمات تورات از جمله خوردن گوشت خوک و میته را حلال کرد و ختنه را از پیروان مسیح برداشت .....)
پس بعد از فراغت از تحصیل و کسب اجازه از علماء بزرگ به ارومیه مراجعت نمودم و به تبلیغ و وعظ اقدام و در مجالس متعدد، علماء و کشیشان و پیروان مسیح را مجاب و ملزم و با پاسخهای منطقی و استوار هدایت و افراد بسیاری را وارد در دین اسلام نمودم پس به سوی زیارت حضرت رضا علیه السلام بسوی مشهد مقدس عزیمت کردم.
نکته بسیار مهمّ: مسلم و محرز است که این کتاب ها (تورات و انجیل) به دلیل وجود اختلافات، غلط ها و تناقضات و تحریفات الهامی از سوی خداوند نیستند و من انکار می نمایم بعضی از این قصه ها را که در این کتاب ها موجود است از جمله (اینکه جناب لوط (العیاذ بالله) شراب خواری نموده و با دختران خود زنا کرد و آنها از زنا با پدر حامله شدند و هر کدام پسری زائیدند و نسب بعضی از انبیاء بین اسرائیل به آنها منتهی می شود مانند جناب داوود و سلیمان و عیسی و آنها اهل نجات نباشند به حکم تورات که مذکور خواهد شد و یا اینکه داوود العیاذ بالله با زن اوریا زنا کرد و از زنا با او حامله شد و اشاره فرمود به امیر لشکر با تدبیری اوریا کشته شود یعنی به حیله او را کشت و زن او را که قبلاً با او زنا نموده بود تصرف کرد که بعضی مصادیق به عنوان نمونه ذکر می شود:
(ت- دوم): (مشروح و عین این کفریات و ظلم ها به انبیاء عظام یعنی حضرت لوط و جناب داوود نبی و ... توسط حضرت علامه مذکور می شود ولی قبل از آنکه این مشروح بیان شود باید اذعان نمود که پیروی از این دین کثیف و آلوده موجبات اشاعه فساد و فحشاء در جوامع پیرو را حاصل خواهد نمود زیرا پیامبران اسوه های اخلاقی برای پیروی پیروان هستند و اینگونه داستان های شرم آور و تهمت های دروغ و افتراهای وارده به انبیاء عظام صرف نظر از عواقب قیامتی آن که برای معتقد دوزخ جاودانی را در پی دارد برای نظام اجتماعی نیز هرج ومرج آور و ویرانگر است و البته فساد و فحشاء بر برپاکننده و ترویج کننده آن بار می شود بدون آنکه از جرم مرتکب بکاهد).
ص: 11
1- در سفر پیدایش باب 19 آیه 31-38، آمده است: دختر بزرگ به کوچک گفت پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که برحسب عادت کل جهان بما درآید بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم و با او هم بستر شویم تا نسلی از پدر خود نگاهداریم پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر بزرگ آمده و با پدر خود هم خواب شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد و واقع شد که روز دیگر بزرگ به کوچک گفت اینک دوش با پدرم هم خواب شدم امشب نیز او را شراب بنوشانیم و تو بیا و با وی هم خواب شو تا نسلی از پدر نگاهداریم، آن شب نیز پدر خود را شراب نوشاندند و دختر کوچک هم خواب وی شد و او از برخاستن وی آگاه نشد پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند و آن بزرگ پسری زائید و او را مواب نام نهاد و او تا به امروز پدر موآبیان است و کوچک نیز پسری بزاد و او را ابن عمی نام نهاد وی تا بحال پدر بنی عمون است.
(ت- دوم) نکته تاریخی مهم: در روایت است که مولانا المظلوم علی علیه السلام هر کس را که داستان جسارت آمیز داوود نبی را به اینکه سردار خود را به کشتن داد تا همسر او را تصرف نماید نقل می نمود او را با شلاق حد افترا می زد و این نشان می داد که در تورات آن زمان موضوع العیاذ بالله زنا او با همسر اوریای حتی نبود و یا زنای العیاذ بالله حضرت لوط با دو دختر خود و شرابخواری او نبود والّا می بایست اجرای حدود آنان نیز بیان شود پس معلوم می شود که این جنایات و امثال آن بعداً در کتب آنان وارد شده و در آن زمان این رسوایی بدینگونه نبوده است والّا در طول تاریخ به عنوان شواهد و قراین و دست های جنایات کار دشمنان خدا در تورات و انجیل بیان می گردید.
2: در کتاب دوم سموئیل باب یازدهم آمده است: و واقع شد در وقت عصر که داوود از بسترش برخاسته و بر پشت بام خانه پادشاه گردش کرد و از پشت بام زنی را دید که خود را شستشو می کند و آن زن بسیار نیکو منظر بود 3) پس داوود فرستاده و درباره زن استفسار نمود و او را گفتند که آیا این بتشبع دختر العیام زن اوریای حتی نیست 4) و داوود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وی آمده داوود با او هم بستر شد و او از نجاست خود طاهر شده بخانه خود برگشت 5) و آن زن حامله شد و فرستاده داوود را مخبر ساخت و گفت که من حامله هستم 6 ..... و بامدادان داوود مکتوبی به این مضمون نوشت که اوریا را در مقدمه جنگ سخت
ص: 12
بگذارید و از عقب او بروید تا زده شده و بمیرد 16) و چون یوآب شهر را محاصره کرد اوریا را در مکانی که می دانست که مردان شجاع در آنجا می باشند گذاشت 17) و مردان شهر بیرون آمده با یوآب جنگ کردند و بعضی از قوم بندگان داوود افتادند و اوریای حتی نیز بمرد 18 ..... و چون زن اوریا شنید که شوهرش اوریا مرده است برای شوهر خود ماتم گرفت 27) و چون ایام ماتم گذشت داوود فرستاده او را به خانه خود آورد و او زن وی شد و برای او پسری زائید اما کاری که داوود کرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد.)
و اینکه داوود با زن اوریا زنا کرد و از زنای او حامله شد و اشاره فرمود به امر لشکر به تدبیری تا اوریا کشته شود و آنگاه او و بسیاری از سپاهیان خود را به حیله کشت و در زن او تصرف کرد و جناب سلیمان از این زن متولد شد (ت. اول: در انجیل متی باب اول آیه 6: ویسا داوود پادشاه را آورد و داوود پادشاه سلیمان را از زن اوریا آورد- کتاب دوم سموئیل باب 12: و داوود زن خود بتشبع را تسلی داد و نزد وی درآمده با او خوابید و او پسری زائید و او را سلیمان نام نهاد).
3- و اینکه هارون گوساله ساخت و مذبحی از برای او بنا نمودند پس هارون با بنی اسرائیل مشغول گوساله پرستی شدند و سجده از برای آن گوساله نمودند و قربانی های تقرب برای او ذبح نمودند (ت. اول: سفر خروج باب 32 آیه 1-9: و چون قوم دیدند که موسی در فرود آمدن از کوه تأخیر نمود قوم نزد هارون جمع شده و به او گفتند برخیز و برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند زیرا این مرد یعنی موسی که ما را از زمین مصر بیرون آورد نمی دانیم او را چه شده است و هارون به ایشان گفت گوشواره های طلا را که در گوش زنان و پسران و دختران شما است بیرون کرده و نزد من بیاورید ..... پس خدا به موسی گفت این قوم تو که از زمین مصر بیرون آورده ای فاسد شده و انحراف ورزیده و گوساله ریخته شده را برای خود ساخته و نزد آن سجده کرده و قربانی گذرانیده و می گویند که ای اسرائیل این خدایان تو می باشد).
4- و یا اینکه سلیمان در آخر عمر به فریب همسران خود مرتد و بت پرست شد و بتها را ستایش نمود و معبدها در مقابل اورشلیم از برای آنها بنا فرمود و از کتب مقدسه اهل کتاب توبه آن جناب معلوم نمی شود بلکه از ظاهر آن کتابها معلوم می شود که سلیمان مرتد و مشرک و بت پرست از دنیا رفت (نعوذ بالله العظیم)، (ت. اول: کتاب اول پادشاهان باب یازدهم 1-11،: و سلیمان پادشاه غیر دختر فرعون زنان غریب بسیاری را
ص: 13
از موآبیان و عموئیان و رومیان ..... 3) او هفتصد زن عقدی و سیصد متعه داشت ..... 4) و در وقت پیری سلیمان واقع شد (یعنی عقل خود را از دست داد)، که زنانش دل او را به پیروی خدایان مایل ساختند) ..... پس سلیمان در عقب عشتورت خدای صیدونیان و در عقب ملکوم رجس (بت) عمونیان رفت ..... 9) پس خشم خدا بر سلیمان افروخته شد از آنجهت که دلش از یهوه خدای اسرائیل منحرف و دو مرتبه بر او ظاهر شد 10) و او را در همین باب امر فرموده بود که پیروی خدا یا غیر ننماید اما سلیمان آنچه را که خداوند به او امر فرموده بود بجا نیاورد).
ت. دوم: پس به این فراز از اوراق تورات نظر نمائید که چگونه اعتقاد دارند که العیاذ بالله سلیمان نبی عقل خود را از دست داده و بت پرست شده و علیرغم اینکه خدا دو بار بر او ظاهر شده و نهی کرده ولی او اعتنایی به خدایی که برای ارشاد او پائین آمده و جلوی او را گرفته که خلاف نکن و .....، ننمود و با گردن کلفتی اعتنایی به سخنان خدا نکرده است .....؟).
5- و یا اینکه العیاذ بالله نوح نبی آنقدر شراب خورد که از شدت مستی عورت او مکشوف شد (ت. اول: سفر پیدایش باب 19 آیه 20-32: و نوح به فلاحت زمین شروع کرد و تاکستانی غرس نمود و شراب نوشید و مست شد و در خیمه خود عریان گردید وحام پدر کنعان برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد ..... و پس رفته و برهنگی پدر خود را پوشانیدند.).
6- و یا اینکه اشعیاء نبی سه سال و نیم به امر خدا در میان مردها و زنان (عریان و لخت مادرزاد) با عورت آزاد و معلوم و بدون پوشش راه می رفت مانند دراویش و دیوانگان .....، (ت. اول: کتاب اشعیا باب 2: آیه 1-5: در آن وقت خداوند بواسطه اشعیا بن آموص تکلم نموده گفت برو و پلاس را از کمر خود بگشا و نعلین را از پای خود بیرون کن و او چنین کرده عریان (یعنی لخت مادرزاد) و پابرهنه راه می رفت و خداوند گفت چنانکه بنده من اشعیا سه سال عریان و پابرهنه راه رفته است تا آیتی و علامتی درباره مصر و کوش باشد به همانطور پادشاه آشور اسیران مصر و جلاء وطنان کوشرا از جوانان و پیران عریان و پابرهنه و مکشوف سرین (یعنی ک.و.ن. برهنه) خواهد برد تا رسوایی مصر باشد).
ص: 14
(ت. دوم: گوید سلام و رحمت و رضوان الهی بر عالم جلیل القدر حضرت محمد صادق فخرالاسلام نثار و ایثار باد و خداوند او را با محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم محشور و در بهشت جاویدان در بهترین مواضع جایگاه عطا بفرماید و اینجانب افسوس می خورم که چرا عمر شریف این بزرگوار و امثال او به زمان ما نرسید تا با بهره گیری از ابزارهای جدید، به بهترین وجه علوم عالیه خود را گسترش دهد و با نور هدایت خود گروه گروه هم کیشان قبلی خود را که با اعتقادات و اعمال مجرمانه به سوی دوزخ رفتند نجات داده و به حیات جاودانی برساند از خداوند مسئلت داریم که به همه کسانی که با تلاش و کوشش خود این مطالب را به ما رسانده تا ما نیز توفیق خدمتگزاری به آستان نبی معظم اسلام یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم و خاندان پاک و مطهر او را بیابیم خیر دنیا و آخرت عطا فرموده و ما را نیز از شفاعت آنان در دنیا و آخرت بهره مند فرماید و این اثر نیز که خلاصه آثار آن بزرگوار و عالم جلیل القدر است نیز چراغی روشن و فروزان برای سالکان راه حق و حقیقت باشد آمین آمین آمین یا رب العالمین).
7- و اینکه حزقیال نبی باید نان خود را سیصد و نود روز به مدفوعات و قازورات انسانی (آغشته) و اگر نه به مدفوع های حیوانی بخورد (ت. اول می گوید: کتاب حزقیال نبی باب چهارم آیه 9: یعنی سیصد و نود روز آن را خواهی خورد ..... 12) و قرصهای نان جو که می خوری آنها را بر سرگین انسان در نظر ایشان خواهی پخت 13) و خداوند فرمود به همین منوال بنی اسرائیل نان نجس در میان امت هایی که من ایشان را به میان آنها پراکنده می سازم خواهند خورد 14) پس گفتم آه ای خداوند یهوه اینک جان من نجس نشده و از طفولیت خود تا بحال میته یا دریده شده را نخورده ام و خوراک نجس به دهان من نرفته است 15) آنگاه به من گفت آگاه باش سرگین گاو به عوض سرگین و مدفوع انسان بتو دادم.)، چنانکه ملاحظه می فرمائید در این عبارات امر به خوردن مدفوع انسان و یا مدفوع گاو نشده بلکه دستور می دهد که نان جو را به آن بپز اما از اعتراض حزقیال به اینکه جانم نجس نشده و از اینکه بنی اسرائیل هم باید نان نجس بخورند، موضوع آغشته نمودن نان به مدفوع انسان و گاو فهمیده می شود زیرا در شریعت عهدین نان با پخته شدن به حرارت مدفوع نجس نمی شود).
ص: 15
8- و اینکه (العیاذ بالله) هوشع نبی بایدبه زن فاحشه و زانیه عاشق شود و او را تزویج نموده و اولادی از برای آن پیامبر از آن زن فاحشه متولد شود (ت اول: کتاب هوشع نبی باب اول: آیه 2 تا 4: خداوند به هوشع گفت (یعنی وحی کرد) برو و زنی زانیه و فاحشه و اولاد زناکار برای خود بگیر زیرا که این زمین از خداوند برگشته و سخت زناکار شده اند پس او رفت و جومر دختر دبلایم را گرفت و او حامله شد و پسری برایش زائید و نیز آیه اول از باب سوم کتاب یوشع: و خداوند به من گفت بار دیگر برو و زنی را که محبوبه شوهر خود و زانیه می باشد دوست بدار،).
ت دوم گوید: و تو به این یاوه ها که به نام وحی خداوندی در میان جوامع بشری اشاعه می شود توجه کن تا ببینی که چگونه شیطان به دست ایادی خود از گروه انسان به اشاعه فساد و تبهکاری می پردازد تا نسلها و انسانها را تباه و آخرت آنان را ضایع و آنها را روانه دوزخ می نماید و ترویج زنا و زناکاری می دهد و نه تنها زنان زناکار را تشویق می نماید بلکه با بکار بردن کلمه و عبارت که محبوبه شوهر خود و فاحشه می باشد با صراحت فرهنگ دیوثی و بی شرافتی و بی عزتی مردان را نیز تشویق و تائید می نماید و اینکه عمل زنا به جای آنکه از آن دوری شود استنادی برای این عمل پیامبر واقع گردد.).
9- و یا اولین معجزه جناب عیسی مسیح این بوده است که در مراسم عروسی قانای جلیل آب را برای مدعوین و مهمانان تبدیل به شراب ناب فرماید (ت اول: انجیل یوحنا باب دوم آیه 1-13: و در روز سوم در قانای جلیل عروسی بود و مادر عیسی در آنجا بود 2) و عیسی و شاگردان او را نیز به عروسی دعوت کردند 3) و چون شراب تمام شد مادر عیسی (یعنی مریم مقدس) به عیسی گفت شراب ندارند 4) عیسی بوی گفت ای زن مرا با تو چکار است، ساعت من هنوز نرسیده است 5) مادرش به نوکران گفت هرچه به شما می گوید انجام دهید 6) و در آنجا شش قدح سنگی برحسب تطهیر یهود نهاده بودند که هر یک گنجایش دو یا سه کیل داشت 7) عیسی به آنها گفت قدحها را پر از آب کنید و آنها را لبریز کردند 8) پس به آنها گفت الان بردارید و نزد رئیس مجلس ببرید پس بردند 9) و چون رئیس مجلس آن آب را که شراب گردیده بود بچشید و ندانست که از کجا است لیکن نوکرانی که آب را کشیده بودند می دانستند، صاحب مجلس داماد را مخاطب قرار داده به او گفت 10) هر کسی شراب خوب را اول می آورد و چون مست شدند بدتر از آن لیکن
ص: 16
تو شراب خوب را تا بحال نگاه داشتی 11) و این اولین معجزه است که از مسیح در قانای جلیل صادر شد و جلال خود را ظاهر کرد و شاگردان او به او ایمان آوردند).
(ت. دوم گوید: یعنی مرسوم اینست که شراب عالی را اول مجلس شرابخواری می آوردند ولی تو آن را بعداً آوردی یعنی اولین معجزه عیسی معجزه شراب سازی او و آن هم به امر مادرش برای عده ای شرابخوار بود تا بخورند و مست و لایعقل بشوند و هر کاری دلشان خواست انجام دهند و ...، سؤال من اینست آیا خداوند از کسانی که اینگونه مطالب زشت و زننده و امثال آن را به پیامبران مقدس الهی نسبت می دهند و نیز کسانی که به آن معتقد می شوند و بدتر اینکه عده ای عوام گمراه را به آن اعتقاد توجیه و تأویل می نماید و در حاشیه این اعمال به فساد و تبهکاری در زمین خداوند که باید محل پاکیزه و مقدس برای عبادت و تنزیه و تعظیم او باشد می پردازند را خواهد آمرزید البته که خیر و البته که خداوند جز دین اسلام پاک محمد صلی الله علیه و آله و سلم یعنی دین آخرین پیامبر خود هیچ دینی را از بندگان خود نخواهد پذیرفت و ما امیدوارم تا خداوند بهترین توفیقات را برای راهنمایی طالبان حق و حقیقت فراهم نماید تا همگی در زمره خادمان به شریعت پسندیده خداوند یعنی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم باشیم آمین آمین آمین یا رب العالمین).
10- و اینکه جناب عیسی مسیح (العیاذ بالله) شارب الخمر و عرق خور و باده پرست بود و حال آنکه حرمت شراب و سایر مسکرات نیز بنا بر شهادت سایر مواضع کتاب مقدس مسلم است و شواهد این مدعا در فصل دوم از باب پنجم همین کتاب مذکور خواهد شد، و در کتاب صافی (با این مضمون) از جناب امام محمد باقر علیه السلام نقل گردیده که خداوند پیامبری را مبعوث نفرمود مگر در علم خدایی هست که دین او عادل نمی شود مگر در آن حرمت شراب باشد و همیشه شراب حرام بوده یعنی در واقع پیامبری مبعوث نشد مگر موضوع تحریم شرب و خمر بر او نوشته شده بود و این ابلاغی ابدی بر خداپرستان بوده است (ت اول: ولی ملاحظه می شود که انجیل متی باب یازدهم 18 و 19: زیرا یحیی آمد نه می خورد و نه می آشامد (یعنی اطعمه حرام و شراب نجس را نمی خورد)، ولی می گویند دیو دارد 19) پسر انسان (عیسی) آمد که می خورد و می نوشد ولی می گویند اینک مردی پرخور و میگسار و دوست باجگیران و گناهکاران است و نیز آیه 29
ص: 17
از باب 26 انجیل متی: هر آینه به شما می گویم که بعد از این از میوه مو (یعنی شراب) دیگر نخواهم نوشید و نیز انجیل مرقس باب چهاردهم آیه 25: هر آینه به شما می گویم بعد از من این عصیر انگور نخورم و نیز انجیل لوقا باب 7 آیه 33-34: زیرا که یحیی تعمیددهنده آمد که نه نان می خورد و نه شراب می آشامد می گویند دیو است 34) پسر انسان (عیسی) آمد که می خورد و می آشامد می گویند اینک مردی است پرخور و باده پرست و دوست باجگیران و گناهکاران) و حال آنکه این عمل زشت و ناهنجار و تبهکارانه شراب خوری که عملی شیطانی و گناه نابخشودنی است در سایر مواضع کتاب مقدس دارای نهی صریح الهی است از جمله: (کتاب امثال سلیمان نبی باب 20 آیه 1: شراب استهزا می کند و مسکرات عربده می آورد و هر که به آن فریفته شود حکیم نیست (یعنی عقل و شعور ندارد) و نیز آیه 29 تا 35 باب 23 امثال سلیمان نبی: وای از آن کیست و شقاوت به چه کسی تعلق دارد و نزاعها از آن کدام، و زاری از آن کیست و جراحتهای بی سبب از آن که و سرخی چشمان از ان که 30) آنانی را است که شراب مدام می نمایند و برای چشیدن شراب ممزوج داخل می شوند (یعنی به اینگونه اشخاص تعلق دارد) 31) پس به شراب نگاه مکن وقتی که سرخ فام است (یعنی جلوه گری می نماید) در آن زمان که حبابهای خود را در جام ظاهر می سازد و به ملایمت فرو می رود 32) اما در آخر مانند مار (مهلک و زهرآگین) خواهد گزید و مانند افعی (کشنده) نیش خواهد زد 33) (و آنگاه) چشمان تو چیزهای غریب را خواهد دید (کنایه از اینکه اعمال بسیار بد زیادی را مشاهده خواهی کرد)، و دل تو به چیزهای کج تنطق خواهد نمود (یعنی گویا خواهد شد)، 34) و مثل کسی که در میان دریا می خوابد خواهد شد و یا مانند کسی که بر سر دکل کشتی می خوابد 35) و خواهی گفت مرا زدند ولی درد احساس نکردم، مرا زجر نمودند ولی نفهمیدم، پس کی بیدار خواهم شد) و یا کتاب اشعیای نبی باب پنجم آیه 11-23: (وای بر آنانی که صبح زود برمی خیزند تا در پی مسکرات بروند و شب دیر می نشینند تا شراب ایشان را گرم نماید و در بزمهای ایشان عود و بربط و دف و نای و شراب می باشد ..... وای بر آنانی که برای نوشیدن شراب زورآور هستند و به جهت ممزوج ساختن مسکرات مردان قوی می باشند (یعنی اصرار بر اعمال بد خود دارند)، و اینکه (العیاذ بالله)، عیسی مسیح با زنهای فاحشه رفیق بود و آنها را دوست داشت و به آنها محبت می نمود و آنها نیز در همه جا در سفر و هر اقامتگاه با او بودند و او را
ص: 18
خدمت می کردند مانند مریم و سوسن و مانند آنها که مشهور به فاحشه گری و زناکاری بوده اند و اینکه العیاذ بالله کودکان امرد و بچه های بی ریش را دوست داشته و در بغل او مانند یوحنای مرید و غیره می خوابیدند (ت اول: انجیل لوتا باب هشتم آیه 2: و زنان چند که از ارواح پلیدو مرض ها شفا یافته بودند یعنی مریم معروف به مجدلیه که از او هفت دیو بیرون رفته بودند (یعنی فاحشه مردخور بود یعنی که آخر زناکاران و فاحشه ها بوده است به گونه ای که همه زنان فاحشه اگر یک دیو داشتند او هفت دیو داشت که مسیح هر هفت دیو مریم مجدلیه که او را به آخرین مرحله فاحشه گری رسانده بود همه را از او خارج کرد) و یونا زوجه حوزا ناظر هیرودیس و سوسن و بسیاری از زنان دیگر (که همگی ج.ن.د.ه بودند و از این راه دارای اموال فراوان شده بودند) که از (این) اموال و ثروت بی کران خود او را خدمت می کردند).
11- و نیز انجیل یوحنا باب 19: 26 و باب 20:2 و باب 21:7 و .....: یوحنا همان شاگردی بود که مسیح او را دوست داشت ..... و او یکی از شاگردان او بود که به سینه عیسی تکیه می زد و عیسی او را محبت می نمود 24) شمعون پطرس به او اشاره کرد که بپرسد درباره چه کسی این را گفت 25) پس او در آغوش عیسی افتاده به او گفت کدامست و در باب 21 آیه 20 گوید: پطرس ملتفت شده آن شاگردی که عیسی او را محبت می نمود دید که از عقب می آید و او همان بود که بر سینه او وقت عشاء تکیه می زد).
12- و اینکه (العیاذ بالله) عیسی مسیح به عوض خلق ملعون شد (ت اول: رساله غلاطیان باب سوم آیه 13: مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد چون که در رافا لعنت شد چنانکه مکتوب است ملعونست هر که بر دار آویخته شود).
13- و یا اینکه نعوذ بالله حواریین، آن جناب را در دست یهود تنها گذاشته و فرار کردند (ت اول: انجیل متی باب 26 خلاصه از آیه 38 تا 47: حضرت مسیح در آن شب خیلی ناراحت و غمگین بود و به شاگردانش فرمود: نفس من از غایت الم مشرف به موت شده است در اینجا مانده با من بیدار باشید، پس حضرت عیسی رفت و مشغول نماز شد و دعا کرد و بعد برگشت و حواریون را در خواب دید و گفت: آیا همچنین نمی توانستید یکساعت با من بیدار باشید و دعا کنید تا در معرض آزمایش قرار نگیرید ..... تا دفعه سوم
ص: 19
فرمود مابقی را بخوابید و استراحت کنید الحال ساعت رسیده است که پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم شود).
14- و یا اینکه شمعون پطرس رئیس حواریون و وصی عیسی مسیح و کسی که رتق و فتق امور آسمانی و زمینی مربوط به عیسی را برعهده داشت و مالک کلیدهای آسمانها و زمین بود بنابر شهادت این انجیل سه بار حضرت عیسی را قبل از بانگ خروش (در یکشب) انکار نمود و نه تنها از آن حضرت تبری کرد بلکه او را لعنت نیز نمود، در حالی که آن حضرت فرمود هر کس مرا در نزد انسان انکار نماید من او را در نزد خدا انکار خواهم کرد (ت اول: انجیل متی باب 26: 69: اما پطرس در ایوان بیرون نشسته بود که ناگاه کنیزکی نزد وی آمده گفت تو هم با عیسی جلیلی بودی، او روبروی همه انکار کرد و گفت نمی دانم چه می گویی، و چون به دهلیز بیرون رفت کنیزی دیگر او را دید و به حاضرین گفت این شخص هم از رفقای عیسی ناصری است، پطرس باز هم قسم خورده و انکار نمود که این مرد (یعنی عیسی مسیح) را نمی شناسم، بعد از چندی، آنان که ایستاده بودند نزد پطرس آمده او را گفتند البته تو هم از اینها هستی زیرا که لهجه تو بر تو دلالت می کند، پس پطرس آغاز لعن کردن و قسم خوردن نمود که این شخص یعنی (عیسی مسیح را) نمی شناسم و در ساعت خروس بانگ زد و آنگاه پطرس سخن عیسی را بیاد آورد که گفته بود قبل از بانگ زدن خروس سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد).
15- و نیز در آیه 23 از باب 16: امّا او برگشت و به پطرس گفت دور شو از من ای شیطان که باعث لغزش من می باشی). .....،
پس آگاه باش که بر هر مسلمانی و خصوصاً شیعه اثنی عشری انکار این قصه های دروغ لازم و واجب است و ..... چگونه امکان دارد که خداوند کسی را محل و واسطه وحی خود قرار دهد و امر فرماید تا مردم را هدایت فرماید و اعمالی را مرتکب شود که از هیچیک از پست ترین و رذل ترین اوباش و فرومایگان دنیا نشنیده است و ..... و در حالی که اگر هر عالم و مجتهد خودش مرتکب اعمال زشت باشد کلمات او در قلوب مؤثر نخواهد بود و ..... به همین دلایل عصمت شرط بعثت انبیاء است و عدم شرط عصمت در انبیاء در واقع ثمره بعثت را منتفی می نماید و البته نسبت فعل لغو به خدا در منتهای درجه قباحت عقلی می باشد.
ص: 20
(ت اول 1- پیمان عشای ربانی: این پیمان از مقدس ترین اعمال کلیسا به شمار می رود که آن را بالاترین عبادات می دانند در این مراسم کشیش بزرگ نانی را در دست گرفته و اذکار و اوراد مخصوصی به آن می خواند و سپس آن را به اندازه عدس قسمت می کند و در دهان هریک از مسیحیان اعم از زن و مرد و دختر و پسر و بچه ..... قرار می دهد و معتقد هستند که نان تقدیس شده جسم مسیح است و افراد نباید دندان خود را روی آن بگذارند و کشیش به مردم می گوید بگیرید و بخوریدو از او یعنی مسیح تغذیه کنید و آن را یادآور آخرین شام عیسی می دانند و مستند به انجیل می نمایند که (نان را گرفته و برکت داد و پاره کرد و گفت بخورید این بدن من است و پیاله شراب را گرفته و شکر نمود و به ایشان داد و گفت بنوشید که این خون من است)، ..... عشای ربانی جهانی همه ساله در روز پنج شنبه سه روز قبل از عید پاک (قیام) در تمام کلیساها برگزار می شود 2- سجده حقیقی نمودن به تصاویر (پدر ازلی، ابن یعنی پسر و روح القدس) و چوب صلیب و .....)
16- و امّا خدا در کتاب مقدس آگاه باش که فهم ایشان آن است که بت ساخته شده خود را خدای خود می دانستند و آخر به زحمت بسیار خدا توانست خدای بنی اسرائیل شود و این خدای ابراهیم بود که بر تخت نشست و از خلقت دنیا پشیمان شد و طوفان را فرستاد و بعد از طوفان باز پشیمان شد که چرا این خلق را هلاک کردم، اول شائول را سلطان کرد و بعد از سلطنت او پشیمان شد، خواست تا اورشلیم را هلاک کند ولی پشیمان شد، به بهشت آمد و به دنبال آدم می گشت و او را جستجو می کرد و صدا می زد ای آدم کجایی (با هم قایم باشک بازی می کردند)، و با جناب یعقوب از اول شب تا آخر شب کشتی گرفت ولی پیروز و غالب نشد و به جناب موسی فرمود: تو صورت مرا نمی توانی ببینی ولی بر کوه نازل می شوم از پشت سر مرا ببین، با بنی اسرائیل از مصر بیرون آمده و گاهی با آنها قهر می کرد و گاهی آشتی می نمود و مانند بچه ها می گفت من دیگر با شما نمی آیم و باز آنها التماس می کردند و آنوقت با آنها می رفت و به بنی اسرائیل می گفت اردو را از کثافات پاک کنید زیرا که من در میان اردو هستم و در آن راه می روم، خدا پیش سلیمان آمد و التماس کرده و گفت من از روزی که بنی اسرائیل از مصر بیرون آمدند با آنها همراه بودم ولی خانه ندارم و منزل هم ندارم و جایی را هم ندارم استراحت کنم پس تو خانه ای برای من بساز و جناب سلیمان
ص: 21
خانه ای برای او یعنی خدا ساخت و او یعنی خدا در آن منزل کرد و این خدا که خدای بنی اسرائیل شد، گاهی خرس است، گاهی شیر است، گاهی ببر است، گاهی کرم است، گاهی از دماغش دود و آتش بیرون می آید، گاهی از نفس او یخ منجمد می شود و گاهی مانند پهلوان شراب خورده چشمانش سرخ است، گاهی در آسمانها مجلس مشورت برپا می نماید و دستور کار جلسه او آن است که چگونه انبیاء بنی اسرائیل را گمراه سازد، او گاهی به خواب سلیمان می آید و می گوید از من هرچه می خواهی طلب کن، و گاهی حزقیال نبی و آن پیامبر را امر می نماید که باید سیصد و نود روز نان را با فضله و مدفوع انسان بخوری و آن پیامبر العیاذ بالله با گریه و زاری می گوید که تخفیف بده چون تا بحال نجاست نخورده ام و او کوتاه می آید و می گوید پس آن نان را بایستی به مدت سیصد و نود روز با فضله و مدفوع گاو بخوری و آن پیامبر مجبور به اطاعت می شود و سیصد و نود روز نان خود را با مدفوع گاو نجس نموده و می خورد، گاهی اشعیاء نبی را امر می فرماید که سه سال و نیم بایستی با عورت مکشوفه یعنی تشکیلات تو معلوم و مشخص و بدون هیچ حجاب و پوشش آن را به مردم نمایش دهی و روز و شب با همین صورت و افتضاح و رسوایی عظیم در میان مردم راه بروی و هوشع پیامبر را دستور می دهد تا به زنی فاحشه و زانیه عاشق شوی و گاهی ناتای نبی را نزد داود نبی می فرستد که تو (در نهایت بی شرافتی) با زن بنده من اوریای حتی در خلوت زنا کردی و من (مردم را) مجبور می کنم که با همه زن های تو در آشکارا و عیان زنا کنند و بقول خود نیز عمل کرد و سپس زنای زنهای عقدی داود را با پسرش به عنوان شاهد و نمونه ذکر می نماید، این خدا چهار پسر دارد، پسر بزرگ او یعقوب است، پسر بزرگ دیگرش جناب داوود (همان که العیاذ بالله پسرش با تمام زن های او یعنی مادران خود زنا کرد .....)، پسر دیگر او سلیمان نبی است و پسر یگانه او عیسی و من معنی یگانه را نمی دانم زیرا کسی که سه برادر دارد هیچگاه یگانه (تنها فرزند) نمی شود، و ذات این خدا مشتمل بر سه قسمت است، اب یعنی پدر، ابن یعنی پسر، روح القدس و این سه خدا متحدند بتوحید حقیقی و ممتاز هستند به امتیاز حقیقی، توحید و تثلیث هر دو حقیقی هستند و در نزد مسیحیان هر سه تا یکی و این یکی سه تاست و این سه خدا با هم مساوی هستند و در قدرت و جلال و تقدس و عدالت و .....، کار بجایی رسید که این خدای دوم یعنی عیسی مسیح (العیاذ بالله بنا به اعتقادات این گناهکاران)، در 1895 سال قبل به شکم مریم
ص: 22
که زن یوسف نجار بود نازل شده و از او گوشت گرفت و بر خود پوشید و در میان آخور در بیت اللحم زائیده شد، این خدا طفل بود و شیر می خورد و گریه می کرد و می خندید و راه می رفت و می خورد و می آشامید، مریض می شد و صحت پیدا می کرد، نماز می خواند و روزه می گرفت، موعظه می کرد و می ترسید و فرار می نمود، معجزه می کرد و مرده هم زنده می نمود و با زنهای فاحشه رفیق می شد که آن زنان فاحشه ثروتمند در سفر و حضر از اموال بدست آورده خود از راه زنا و فاحشگی او را پذیرایی می کردند و شراب می خورد و .....، سرانجام یهودی ها که از پست ترین طوایف دنیا هستند این خدا را کشته و دفن کردند و این خدا سه شبانه روز در قبر مدفون بود و روحش به جهنم و دوزخ رفت و بعد از سه روز از میان مردگان برخاست و به آسمان رفت و در سمت راست خدای پدر نشست و باز خواهد آمد و بر همه داوری خواهد نمود. و .....، و یا درک و معرفت ادویناه پسر داوود نبی را که پس از وفات داوود العیاذ بالله برای سلیمان نبی پیام می فرستد که سلطنت را تو گرفتی حداقل یکی از زنان پدرم یعنی ابی شک شونمی را به زنی من بده پس حامل پیام که مادر سلیمان بود پیام رسانید و سلیمان هم او را کشت (باب دوم از کتاب اول ملوک)، پس تو در این عبارت اندیشه کن ..... که این اشخاص که شعور و ادراک و معرفت آن ها از خداوند خالق هستی این باشد از درک آنها برای سایر موارد چه انتظاری می توان داشت.
می گویند: خدای دوم مجسم شد برای غفران گناه و ملعون شد عوض خلق و مقتول گردید و به عوض خلق به جهنم رفت و برای کفاره گناه معذب شد، هر کسی به عیسی و اینکه مرگ او کفاره گناه است ایمان بیاورد همه گناهان او آمرزیده می شود و وارد بهشت می شود (ت دوم: گوید پس تو می بینی که چگونه انجام این همه جنایات، زناکاری، رسوایی، .....، بسترسازی می شود و چگونه این مشرکین و دشمنان خداوند، جهان را به نیستی و تباهی سوق داده و به خیالات فاسد و اوهام فساد و تبهکاری و قتل و جنایت را اشاعه می دهند.) یعنی بحث لعنت شدن عیسی و به جهنم رفتن او برای کفاره گناهان و عذاب شدن به جای خلق به ترتیب در باب سوم رساله پولس به غلاطیان آمده (13- مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد چونکه در راه ما تحت لعنت واقع شد زیرا مکتوبست که ملعون است هر که بر دار آویخته شود .....) و لوقا در باب دوم
ص: 23
از کتاب اعمال (31- یعنی درباره قیامت مسیح پیش دیده گفت که جان او در جهنم گذاشته نشود و جسد او فساد را نبیند .....) یعنی شخص مسیحی به سبب ایمان و قبولی کفاره مرگ مسیح اگر روزی هزار مرتبه مرتکب قتل و زنا شود از برای او ضرری ندارد و مستقیم وارد بهشت می شود (ت دوم گوید: این همان چیزی است که شیطان آن را دین خود نامید و به آن راضی شد و انجام آن جنایات از خلایق و فریب سوی دوزخ تا به جای دین پسندیده خداوند یعنی اسلام محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم آن را بپذیرند و به فساد در زمین و انجام تمایلات او اقدام نمایند و آنگاه همگی به سوی دوزخ جاوید روانه شوند)،
در این حالت کسی مثلاً صد سال زنا و قتل و جنایت می نماید و سپس با تحفه و هدیه از یک من نان گرفته تا مقداری پول و هر کس به قدر استطاعت خود بایستی پول به همراه داشته باشد، توبه کنندگان مرد و یا زن در جای مخصوصی قرار می گیرند و با قسیس خلوت می کنند و گناهان خود را برای قسیس می شمرند از قتل و زنا و لواط و سرقت ..... و جالب اینکه تبعیض قائل نمی شوند یعنی اگر ده هزار گناه کرده باشند و همه را اعتراف کنند ولی یکی را کتمان نمایند آمرزیده نخواهند شد و وقتی که همه گناهان شمرده شد یقیناً آمرزیده می شوند و لذا زناکاران از قوم مسیح در کمال اطمینان زنا می دهند ماهی، سالی، ..... و از همان پولی که اجرت زنا است هدیه ای برای قسیس می برند ولی نکته مهم اینکه حساب زناهای آنان باید در دست آنها باشد تا موقع اعتراف از قلم نیفتد پس قسیس آن وجه را می گیرد و آنها را می آمرزد و عجیب تر اینکه زنان فاحشه در تفلیس برای اطمینان از کار خود در کنار باغ معروف به باغ مجتهد کلیسای مخصوصی ساخته اند و کشیش مخصوصی هم دارند و بعضی از این زنان فاحشه که خیلی مقدس و مؤمن هستند وقتی زنا را دادند بلافاصله سهم قسیس را جدا نموده و درجا اعتراف کرده و سند و کاغذ رسید مغفرت را هم برای اطمینان می گیرند و البته سند دادن قدیم رسم نبوده و جدیداً مرسوم شده است)
ص: 24
در این قسمت قسیس دعای مخصوصی را زیر نان مخصوصی می خواند و آن نان را هر کس بخورد از بازخواست نجات یافته بی سؤال و جواب داخل بهشت می شود زیرا آن نان در واقع مسیح است و او هم مسیح می شود و ..... کسی که با مسیح متحد شد معذب نخواهد شد.
بر اساس این اعتقاد کسی که بر صلیب سجده نماید و اعتقاد بیابد که مسیح به سبب همین صلیب عالم را نجات داد بدون شک و شبهه همه گناهان او آمرزیده می شود.
بر اساس این اعتقاد اگر پیروان غسل تعمید یابند مورد آمرزش قرار می گیرند.
کتاب اول ملوک باب 22، آیه 13 به بعد (..... و میکایاه (از انبیاء بنی اسرائیل) گفت: پس کلام خداوند را بشنو خداوند را دیدم که بر کرسی خود می نشیند و تمامی لشکر آسمان بر راست و چپ در اطراف او می ایستادند و خداوند فرمود که آحابرا (که هفتمین پادشاه بین اسرائیل است را) چه کسی فریب خواهد داد تا اینکه برآمده و در راموت کلعاد بیفتد. و این دیگری چنین گفت و آن دیگری چنان گفت، آنگاه روحی بیرون آمده در حضور خداوند ایستاد و گفت که من او را فریفته خواهم نمود، و خداوند وی را گفت به چه چیز و او پاسخ داد که بیرون رفته و در دهان تمامی پیامبران او حکم روح کاذب خواهم داشت و خداوند گفت آری تو او را فریفته خواهی کرد و غالب هم خواهی شد برو چنین بکن، و حال اینک خداوند روح کاذب را در دهان تمامی پیامبران تو گذاشته و خداوند بخصوص تو به بدی گفته است .....)، آری و آگاه باش که عدد این پیامبران چهارصد نفر بود و روایت صریح است در اینکه خداوند بر کرسی خود جلوس فرموده و مجلس مشاوره در نزد او منعقد شده از برای اغوی و خدعه و .....، و در این مجلس جمیع لشکرهای آسمان جمع می شوند در اطراف خدا و پس از انجام رایزنی و مشاوره، خداوند روح ضلالت را می فرستد و این روح در دهان آنها واقع می شود و مردم گمراه می شوند بواسطه این پیامبران و ..... .
ص: 25
نکته: در این فراز از کتاب مقدس خداوند مشورت نمود با اصحاب خود و بعد از مشورت روح ضلالت را فرستاد برای فریب آحاب و پیامبران او پس چگونه می شود که میکایای نبی جاسوسی و خیانت نموده و اسرار محفل مشورت خداوند را افشاء نموده و آحاب را آگاه می نماید و به او خبر داد که خداوند چنین مجلسی منعقد نموده است .....
این سلیمان نبی است در کتاب مقدس که پدرش داوود زانی با ستم اول با زنی زنا می کند و سپس شوهرش را به مکر با گروه بسیاری از جنگجویان مؤمن به قتل می رساند و آنوقت همسر او را در اختیار گرفته و از او صاحب فرزندی می شود که همین سلیمان است و سپس سلیمان برادرش را که می خواست با مادر خود ازدواج کند به قتل می رساند و این برادر او آمنون است که به تصریح سموئیل دو باب 13 و تواریخ ایام باب 3 با خواهر خود زنا کرد و .....،
و داستان یهودا چهارمین فرزند یعقوب که بعد از مردن پسرش عیر، زن او (تامار) را به پسر دومش (اونان) داد که او نیز مرد پس یهودا عروس خود را به خانه پدرش برگشت داد و روزی یهودا به دروازه عینا در راه یمله، عروس خود را دید که نشسته است و از آنجا که فردی زانی و پلید بود، خیال کرد که او فاحشه است پس او را به سوی خود دعوت کرد و بزغاله ای به عنوان اجرت فاحشگی او وعده داد و با وی زنا کرد پس روزی به یهودا خبر دادند که عروس تو از زنا حامله شده است پس او دستور داد تا او را بسوزانند آن زن آمد و ثابت کرد که یهودا خودش او را آبستن کرده است ..... سفر پیدایش، باب 38 آیه 1-26 (ت دوم گوید آری دشمنان خدا و رسول در کتاب مقدس العیاذ بالله خاندان پیامبران و شهرهایی که در آن زندگی می کردند و ..... به شهر نو تشبیه نموده اند که همه مشغول زنا کردن با یکدیگر هستند و شرمی و حیایی ندارند و العیاذ بالله حضرت عیسی مسیح را به جوانی شرابخوار توصیف می نمایند که مریم مجدلیه یعنی همان فاحشه متمول و ثروتمند قدمهای او را با اشک چشم خود تر نموده و از اول دیدار او مشغول بوسیدن پاهای مسیح بوده و با موهای خود آنها را خشک می کرده و ناچاراً سر و صورت و دستها و .....، خود را به پر و پای آن حضرت می مالید و ...، و راویان کذاب تشبیه نمودند حالت او را به اسلاف او مانند یهودا، داوود، سلیمان ..... و
ص: 26
آیا اگر فاحشه کسی را ببوسد گناه او بخشیده می شود اگر چنین باشد البته هیچ فاحشه ای گناهکار نخواهد بود زیرا اساساً کار او همین است و این انجیل است که می گوید او مریم مجدلیه فاحشه و خواهر او مارتا را دوست داشته و با دوازده شاگرد خود و سایر زنها شب ها و روزها در بیابانها مشغول سفر و گردش بودند و زنها آنها را با مال و جان خود خدمت می نمودند و با آنان اینگونه حشر و نشر داشتند و نترسیدند که از آنچه برای روبیل پسر بزرگ یعقوب اتفاق افتاد که با مادر ناتنی خود یعنی زن پدر خود زنا کرد و یا از آنچه که برای یهودا واقع شد که با عروس خود زنا کرد و او را حامله نمود و یا از آنچه برای لوط واقع شد که دو شب پیاپی به شرابخوارگی اقدام کرد و دختران باکره خود را حامله نمود و یا از آنچه برای داوود واقع شد که با زن اوریا زنا کرد و شوهر او را با فتنه و مکر بقتل رسانید و زن او را غصب کرد و یک عمر زنا کرد و فرزندی از زنا بهم رساند که العیاذ بالله سلیمان بود. و او هم از بزرگترین پیامبران بود و او هم به اغوای همسرانش بت پرست شد و ..... برای آمنون که با خواهر خود تامار زنا کرد (ت- دوم گوید خدایا تو شاهد باش که ما از نقل این موارد دچار وحشت و اضطراب و ترس از قهر و غضب تو می شویم ولی از روی اجبار دروغ های عده ای مفتری را نقل می نمائیم تا باطل بودن این اقوال را ثابت نمائیم، پس چگونه از آتش غضب تو در امان خواهند بود کسانی که این دروغ های ستمکارانه را جعل کردند و به اسم دین به مردم القاء کردند و نیز آن کسانی که این یاوه ها را به عنوان اعتقادات مذهبی باور نمایند و در نظر آنها پیامبران العیاذ بالله افراد اوباش، کثیف، رذل و زانی و بی قید و بند باشند به نحوی که مادران و خواهران و دختران آن ها از آنها در امان نباشند و اولاد زنا اطراف آنها را پر نموده و در رفت و آمد و جست و خیز باشند) و آنچه از اعمال کشیش ها و اسقف ها نقل می نمایند که عرق شرم و خجالت بر سر و صورت هر انسان شریف و خداپرست می نشاند همان اعمالی که از هیچ فاسقی و لامذهب صادر نمی گردد. .....
و چنانچه نقل نموده اند که اماکن مقدسه آنان مانند فاحشه خانه هاست ..... و می گویند کمتر کشیشی است که به انحرافات اخلاقی دچار نباشد و اگر آنچه را که شنیده و دیده ایم مذکور نمائیم خود کتابی مستقل می خواهد: و ما سه فقره که خود به آن یقین دارم به وفق عدد تثلیث ذکر می نمایم و هر کس می خواهد می تواند برای صحت و سقم آن تحقیق نماید:
ص: 27
1- در کلیسای شهر بلهریت که از شهرهای روسیه است ..... مدتی در کلیسا با یکی از زنان تارک دنیا مشغول عمل قبیح بودند تا آنکه اثر حمل بر او ظاهر شد او را از کلیسا بیرون کردند رفت بعد از مدتی برگشت دوباره همان داستان ها تکرار شد بار دیگر از کلیسا رفت و دیگر برنگشت.
2- در کلیسای حوبرنی یکی از زنان تارک دنیا عاشق شخص عکاسی می شود و مدتی در کلیسا مشغول بودند وقتی رسوا شدند او کلیسا را ترک کرد و زن عکاس مذکور شد.
3- در کلیسای ارومیه شیرین نامی دختر ..... حامله شد از مدرسه بیرون آمد زن شخصی نصرانی به نام الو شد و در شب عروسی قبل از اینکه داماد یا او نزدیکی کنند زائید و مدتی آن کودک زنازاده زنده بود بعد مرد و ..... و ..... آنچه آنان آورده اند در خصوص حضرت عیسی من بری هستم و هیچگاه اعتقاد ندارم به اینکه جناب عیسی علیه السلام و حواریون او شرابخوار بوده و با زن های هرزه و زانیه مخالطت داشتند و .....
یعنی همان کسانی که به نبوت رسول خدا سر تعظیم فرود نمی آورند و به دنبال دلیل هستند در حالی که بر اساس مفاد کتاب مقدس، پستی و دیوثی و زنا کردن و بت پرستی و شراب خواری و قتل نفس و مرتد شدن و فضله خود را خوردن و زنازاده بودن و ..... را منافی امر نبوت نمی دانند و این امور را نه تنها جایز بلکه منکر به اعتقاد به این اباطیل را کافر می دانند زیرا انکار کتاب مقدس را کفر می دانند، آری اگر پیامبری بر آنها بیاید که صبح مست و لایعقل باشد و عورت خود را مکشوف نموده و به همه نشان بدهد و سپس در کوچه ها مانند دیوانگان بدود و سپس بتی بیاورد و در حال شعور به آن سجده کند و سپس مردم را امر نماید تا به آن سجده کنند و برای آن بت بطور مستمر قربانی نماید و معبدها از برای آن بت ها بنا کند و مست شود و با دختران خود زنا کند و از آنها اولاد زنا بدنیا بیاورد و نسبت انبیا را به آن حرامزادگان برساند مانند داوود و سلیمان و عیسی و با زن همسایه زنا کند و همسر او و مؤمنین بی گناه را به حیله به قتل برساند و زنش را تصرف غاصبانه نماید و پسر بزرگ نبی دیگر روبیل با زنش زنا کند و پیامبر خدا بر آن آگاه شود و بر او حد جاری نکند بلکه به آن زنا راضی شده و در عین دیوثی و بی غیرتی در وقت مردن او را دعای خیر نموده و برکت عطا فرماید و پسر ارشد دیگر با زنهای عقدی که مادران او هستند زنا کند و این پیامبر
ص: 28
بشنود و با این وجود مردم را از قتل او نهی نماید و در قتل او گریه ها نموده و زاری نماید، آیا دیوثی غیر از این معنی دیگری هم دارد و یا این آخر هر دیوثی است پس فاعلین این امور زشت و بد و جنایات را پیامبران می دانید ولی سر به قدم پیامبر معصوم آخرالزمان قرار نداده و شریعت پسندیده او را تمکین نمی نمائید ..... در حالی که عیسی مسیح فرمود که به فارقلیطا ایمان بیاورید و ... .
تورات مثنی در باب 23 آیه 3 می گوید:
«عمونی و موآبی داخل در جمعیت رب یعنی جمعیت خداوند نشود تا پشت دهم بلکه ابداً داخل جمعیت خداوند نشود»، این فراز از تورات صراحت دارد در اینکه عمونی و موآبی تا قیامت نباید داخل جمعیت رب شوند بلکه مردود و مبغوض و ملعون خداوند هستند زیرا منتهی می شوند به لوط که با دختران خود زنا کرد (به شرح باب 19 سفر تکوین 36 تا 38: و دو دختر لوط از پدر خودشان حامله شدند و دختر بزرگ پسری زائید و اسمش را موآب نامید که تا بحال پدر موآبیان است و دختر کوچک او نیز پسری زائید و اسمش را بن عمی نامید که تا بحال پدر بنی عمون است،) پس گوئیم عیسی موآبی و بنی عمونی است زیرا عوبید جد داوود اسم مادرش راعوث است به شرح (انجیل متی باب اول آیه 5)، (یوعز عوبید را از راعوث آورد)، که مادر جد داوود است و مؤبیه بوده و حال آنکه از جدات داوود و سلیمان و عیسی است، و اینکه راعوث مؤابیه است کتاب خود راعوث شاهد این مدعاست (راعوث در تراجم مختلف روث و روت آمده است) و اما نبی عمی که رحبعام بن سلیمان نیز از اجداد عیسی است به شرح (آیه ی از باب اول انجیل متی و مادر رحبعام عمانیه بود (آیه 21 باب چهاردهم سفر ملوک اول) .....، پس با این حساب عیسی از جمعیت خداوند محسوب نگردیده و اهل نجات نیست ولی برخلاف ادعای آنان رئیس جمعیت رب عیسی مسیح شده است،
آیه 18 باب 11 سفر امثال سلیمانی:
(... شریر از برای عادل و منافق به جای صادقان فدا می شود .....)
و آیه 13 باب سوم رساله پولس به غلاطیان:
ص: 29
(مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد زیرا در راه ما تحت لعنت شد)
و آیه 12 باب دوم رساله اول یوحنا:
(و اوست کفاره برای گناهان ما و نه تنها گناهان ما بلکه برای همه جهانیان .....)
پس با توجه به این فرازها از آیات و مفاد کتاب مقدس نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله جناب مسیح بایستی شرورترین و منافق ترین و کذاب ترین مردم روی زمین باشد.
ما بعد از اینکه دانستیم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فارقلیطای موعود است و زیادتر از شش هزار معجزه از معجزات متواتره آن حضرت به ما رسیده و نوع معجزات پیامبران اولین و آخرین بر دست مبارک آن حضرت جاری شد و کتابی از جانب خدا آورد و ما باور نمودیم و تصدیق آن کتاب شریف نمودیم و ..... و کتاب قرآن ما مانند کتاب شما نیست که عده ای بچه کشیش بیایند و تاریخی بنویسند و اسمش را انجیل و کتاب خدا بگذارند و باز به همان قناعت نکنند و در هر زمانی و برهه ای به موافق میل خود و سلیقه خود در آن دخل و تصرف نمایند. مثلاً پولس در آیه 23 باب پنجم رساله خود به تیماتاوس می گوید (..... دیگر آشامنده فقط آب مباش بلکه به جهت شکم خود و ضعف های بسیار خود، شراب کمی میل فرما) و یا (پولس در باب چهارم رساله پولس به تیماتاوس می گوید (و من تخکس (یکی از شاگردان پولس) را به افسس فرستادم و بالاپوشی را که در تراورس نزد کرپس قرار داده ام با خود بیاور، .....)، و آیه 25 از باب دوم رساله پولس به فیلیمون (..... ولی لازم دانستم که اپفرودوست را به سوی شما روانه کنم که مرا برادر و همکار و هم رزم می باشد و .....)، این کلمات قبل از آنکه کلمات خدا باشد به مکاتبات دوستانه فی مابین دوستان و اقربین شبیه می باشد که بالاپوش مرا بیاور، هوا اینجا سرد است، ..... .
آیات و اخبار آنان دلالت بر اعتقاد به جبر در افعال برای بندگان دارد:
آیه ی 7 باب 45 اشعیاء (مصور نور و خالق ظلمت و صانع سلامت و خالق شر، من که خداوند جهان هستم، بجا آورنده تمامی این چیزها هستم.).
ص: 30
و نیز در آیه 11 به بعد باب نهم از رساله پولس به اهل روم:
(..... زیرا در زمانی که هنوز تولد نیافته بودند و عمل نیک و یا بد نکرده تا اراده خدا بر حسب اختیار ثابت شود نه از اعمال بلکه از دعوت کننده، به او گفته شد که بزرگتر کوچک تر را بندگی خواهد نمود، چنانکه مکتوب است یعقوب را دوست داشتم ولی عیسو را دشمن، پس چه گویم آیا نزد خدا بی انصافی است حاشا، زیرا به موسی می گوید رحم خواهم فرمود به هر کس رحم کنم و رافت خواهم نمود به هر که رافت نمایم، لاجرم نه از خواهش کننده و نه از شتابنده است بلکه از خدای رحم کننده، زیرا کتاب به فرعون می گوید برای همین تو را برانگیختم تا قوت خود را در تو ظاهر سازم و تا نام در تمام جهان ندا شود (یعنی همه از فرط ظلم تو مرا ندا کنند)، بنابراین هر که را می خواهد رحم می کند و هر که را می خواهد سنگدل می سازد، پس مرا می گویی دیگر چرا ملامت می کنی زیرا کیست که با اراده او مقاومت نموده باشد، نه بلکه تو کیستی ای انسان که با خدا معارضه می کنی آیا مصنوع به صانع می گوید که چرا مرا چنین ساختی، یا کوزه گر اختیار بر گل ندارد که از یک خمیره ظرف عزیز و ظرف ذلیل بسازد و اگر خدا وقتی اراده نمود که غضب خود را ظاهر نماید و قدرت خویش را نشان دهد ظروف غضب را که برای هلاکت آماده شده بود به حلم بسیار متحمل کردید، و تا دولت جلال خود را بشناساند بر ظروف رحمتی که از برای جلال، آنها را از قبل مستعد نمود ..... (ت دوم گوید این فراز از کتاب مقدس صراحت دارد به اینکه افعال بندگان هیچ دخالتی در سرنوشت آنان ندارد برعکس آنچه در اسلام مطرح است که خداوند می فرماید (انما هدینا السبیل اما شاکراً و اما کفوراً .....) یعنی ما راه هدایت و رستگاری را نشان دادیم و عده ای شاکر می شوند یعنی به اراده خود و عده ای گمراه و ناسپاس و کافر می شوند یعنی به اراده خود، و برعکس این افکار ارتجاعی و ابلهانه که خدا فرعون را فرعون آفرید و اجازه و اختیار مخالفت از او گرفت و ظرف او را ذلیل کرد و ..... می گوید و تو کیستی ای انسان که با خدا معارضه می کنی و ..... این یاوه ها در شریعت پاک محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم راه ندارد زیرا خداوند ظلم به بندگان نمی کند و برای او دوزخی است که دشمنان خود را که از روی اختیار ستم کرده اند به آن وارد می فرماید و برای او بهشتی است که دوستان خود را که از روی اختیار او را اطاعت کرده اند به آن وارد می فرماید که تا ابدالآباد در آنها معذب و یا در آن متنعم باشند، و این در واقع همان
ص: 31
یاوه هایی است که طرفداران وحدت وجود در این زمان نشخوار می کنند، خدایا ما را از دوستان خود و رستگاران قرار بده و ما را به سعادت و حیات جاوید راهنمایی بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین به حق محمد و آل الطاهرین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.)، پس اینکه خواست و سعی انسان هیچ دخالتی در سرنوشت او و در تحصیل سعادت و شقاوت او ندارد بلکه اینها از جانب خداست و اینکه فرعون را خدا کافر خلق می نماید برای اظهار قوت و قدرت ..... و کسی با مشیت او حق مخالفت ندارد، ..... و آری و اعتراض از انسان غلط است و نباید بگوید چرا مرا شقی و آن یکی را مؤمن خلق کردی زیرا خداوند مانند کوزه گر یکی را کافر و یکی را مؤمن خلق می نماید ..... و مفهوم آن اینست که خدا بعضی مردم را با ایمان و بعضی را بی ایمان خلق کرده ..... و موافق آیه 16 سعی آنان در تحصیل ایمان عبث و لغو و بیهوده است و خدا آنها را برای عذاب در جهنم خلق کرده است .....، پس این مفاهیم غیرعقلی و جاهلانه و یاوه مؤید آن است که آیات مزبور اساساً باطل و بی بنیاد است زیرا بر این مبنا هم عدالت و هم رحمت الهی باطل می شود ..... . (ت اول گوید: یهودیان قربانی کردن را کفاره گناهان می دانند و هر کس هر گناهی مرتکب شود مرغی یا گوسفندی قربانی می کند و با ریختن خون خود را از کیفر گناه رهایی می بخشد (سفر خروج باب 21 و 22) و مسیحیان می گویند قربانی بایستی مقدس و منزه باشد و لذا عیسی قربانی امت و فدای گناهان همه مسیحیان شد و چون یهودیان بیشتر بره قربانی می کردند در عهد جدید حضرت عیسی را (العیاذ بالله) بره خداوند معرفی می کنند انجیل یوحنا باب اول: 29)، ( ت دوم گوید: پس ببین که چگونه شیطان فریب داد خلایق را به افکار و موهومات تا آن را به عنوان دین و راه رستگاری انتخاب نمودند و سرپوشی بر تمامی اعمال ننگین و تبهکارانه آنها قرار داد و برای وجدان های معذب آنها افعال اینگونه و افکار اینگونه را القاء نمود و اینگونه زمین خداوند را به زشتی هایی که خداوند را به غضب می آورد مملو نمود و برخلاف عقل و درک آنان را به سراشیب دوزخ روانه ساخت و این کتب را مانند غذای مسموم در کام و حلقوم آنان فرو برد و این رهبران این قوم یعنی یهود و مسیحی هستند که با انواع تأویلات و توجیهات شیطانی راه هدایت را بر مردم خود می بندند و تصور می نمایند نشستن در عبادتگاه های آنان و خواندن اوراد و اذکار بدون آنکه به ثمره اعتقادات آنان در مردم و اینکه چگونه فساد و زناکاری و فحشا و قتل و غارت و
ص: 32
.....، را در میان مردم جهان شایع نموده است می تواند از آنها موجوداتی بی آزار و ساده دل و ..... به تصویر بکشد و حال آنکه درخت از میوه او شناخته می شود و اگر با چشم بصیرت نظر افکنده شود این پنجه های خونین آنهاست که بر کالبد انسان های مظلوم جهان فرو رفته و این خون های ناحقی است که در طول تاریخ برای استمرار این عقاید موهوم بدست آنان از مقدسین واقعی جمعیت خداوند بر زمین ریخته می شود و این آب زلال و سرچشمه حیات جاویدان است که بر دستان پاک و مطهر آخرین فرستاده و موعود انبیاء قبل یعنی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم جاری گردیده و پسندیده خداوند است خدایا انوار خود را بر کسانی که خواستار هدایت و سعادت و پیروی از حقیقت تو هستند تابش داده و مرحمت فرما و قلوب آنان را به حقایق ایمان و نور که همان محمد و وصی او یعنی امیرالمؤمنین همان آیت کبری الهی و سایر حجج الهی تا حضرت مهدی صاحب الزمان که جهان در انتظار اوست روشن بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین و لذا شک و تردید نباید کرد که دفاع بی خردانه عالمان یهود و نصاری از اوراق بی سند متضاد و متناقض به نام تورات و انجیل که آن را به دروغ کلام خدا نامیده اند به عنوان عامل اصلی گمراهی پیروان این دو شریعت محسوب و گناه این گمراهی منتهی به دوزخ جاویدان بر عهده آنان است بدون آنکه از بار گناه پیروان آنها کم شود.).
نمونه نسبت عیسی:
و هر کسی مقایسه نماید نسب عیسی مسیح را که در باب اول از انجیل متی آمده است با آنچه در لوقا و باب سوم آن مذکور گردیده پس شش اختلاف فاحش دست می یابد.
1- براساس نقل انجیل متی معلوم می شود که یوسف نجار شوهر مصنوعی و ساخته شده آنان برای حضرت مریم مقدس پسر یعقوب است ولی از انجیل لوقا معلوم می شود که او پسر هالی است (متی باب 1- آیه 13 تا 55 و لوقا باب 2 آیه 1-6).
2- بر اساس نقل انجیل متی معلوم می شود که عیسی از اولاد سلیمان پسر داوود است ولی از انجیل لوقا معلوم می شود که عیسی از اولاد ناثان پسر داوود است (متی باب 1 آیه 16 و لوقا باب 3 آیه 24).
(ت: اول گوید جناب داوود نبی را چهار فرزند بود که سلیمان، ناثان از جمله آنان بودند).
ص: 33
3- بر اساس نقل انجیل متی معلوم می شود که جمیع پدران مسیح از داوود تا جلای بابل سلاطین مشهور بوده اند ولی از انجیل لوقا مشخص می شود که پدران او از سلاطین مشهور نبوده اند غیر از داوود و ناثان.
4- از انجیل متی مفهوم می گردد که شلتائیل پسر یوخینا بوده ولی از انجیل لوقا معلوم می شود که شلتائیل بن نیری است.
(ت اول: لوقا شلتائیل را پسر نیری معرفی می نماید (انجیل لوقا باب 2: 27 و انجیل متی او را شلتائیل پسر یوخینا یا یکینا می داند (انجیل متی باب 1: آیه 12)).
5- از انجیل متی معلوم می شود که اسم پسر زروبابل ابیهود بوده ولی از انجیل لوقا معلوم می شود که اسم پسر زروبابل ریصا بوده است و جالب اینکه اسامی اولاد زروبابل در باب سوم از کتاب اول اخبار ایام ذکر شده است ولی با کمال تعجب ملاحظه می شود که در میان آنها نه نام ابیهود است و نه نام ریصا پس حق آن است که بگوئیم متی و لوقا هر دو غلط نوشته اند.
(ت. اول: متی باب 1- آیه 13: زروبابل ابیهود را آورد، زروبابل پیشوای بزرگ یهودیان از خانواده داوود و از سلسله نیری و ناتان بود، وی والی اورشلیم شد و اولین کسی است که شرایع دینی را برای مردم بیان نمود و در بنای هیکل کوشش به سزا کرد و در سال 536 قبل از میلاد به امر کورش پادشاه ایران با اسرای یهودی بابل به اورشلیم مراجعت نمود و هیکل دوم (بنای مذهبی یهود) را بنا نمود و بیست سال در ساختن آن کوشش کرد و در سال 515 قبل از میلاد آن را به پایان برد داستان زروبابل در کتاب عزرا مذکور است. و لوقا در باب سوم آیه 27 ریصا یا ریسا را پسر زروبابل می داند و پسران زروبابل در اول تواریخ ایام باب 3 آیات 20 و 21 به این شرح است، پسران زروبابل مشلام، حنینا و خواهر آنان شلومیت بود و .....).
6- و بنابر قول متی از داوود تا مسیح 26 طبقه و بنابر نقل لوقا از داوود تا مسیح چهل و یک طبقه است و زمان بین مسیح و داوود هزار سال بنا بر نقل متی پس بنا بر نقل او مقابل هر طبقه 40 سال و بنا بر نقل لوقا مقابل هر طبقه 25 سال خواهد بود.
پس کسانی که در چند سطر تا این حد اختلاف داشته باشند و عبارات آنان اینگونه یکدیگر را تکذیب نماید البته اطلاق عبارت (کلام خدا) بودن بر آنها نهایت پستی و بی شرمی است.
ص: 34
اوصاف بهشت در باب بیست و یکم و بیست و دوم از مکاشفات یوحنا می گوید: (..... بهشت شهر مربع است که طول و عرض آن مساوی و بلندی حصارش یکصد و چهل و چهار ذراع است و بنای دیوار آن از یشم است ..... خیابان اصلی شهر از طلای خالص ..... و نهر آب حیات صاف مانند بلور از وسط این شهر جاری است و در کنار نهر درخت حیات را که دوازده میوه می آورد یعنی هر ماه میوه ای .....).
(ت دوم: پس نظر کن ای عاقل دانا و فرهیخته که چگونه این بهشت می خواهد انسان های اولین و آخرین از اول خلقت تا آخر خلقت را در خود جای دهد که این حقارت شهر آنها و این مکان آنها و این هم عرض و طول و ارتفاع آن است و این هم نهر و یک درخت برای تمامی این اهل بهشت و البته این یاوه ها برای انسان هایی گفته شده است که ارتفاعی بیشتر از 144 ذراع برای آنها متصور نبود و یک نهر و یک درخت و یک نوع میوه برای تمامی اهل بهشت از نظر آنها کفایت می نمود و آنها محدود به همان امکانات بوده و قدرت فکر آنان به بیشتر از این حد نمی رسید یعنی بهشت عظیم تصور شده آنها فاقد امکانات کوچکترین روستاهای امروزه جهان است)
پایان کتاب اول به عون الله تبارک و تعالی
ص: 35
(ت دوم گوید ای عاقل دانا و فرهیخته توجه کن که چگونه این عالم پارسای جلیل القدر از شریعت عیسی به شریعت محمد مشرف و بر مسلمانان مهمان شد ولی مساعی و تقوی و عشق او به خداوند او را به صاحب خانه تبدیل کرد و ثمره عمر او این بود که تا ابد مسلمانان و مسیحیان و یهودیان طالب حقیقت بر سر سفره او مهمان شوند. خدایا سلام، رضوان و رحمت بی انتهای خود را بر روح و روان او نثار و ایثار بفرما و ما را از شفاعت او در دنیا و آخرت بهره مند بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین).
او پارسایی مجاهد بود که در ترویج آئین مقدس اسلام کوشش فراوان مبذول داشت ..... او در ابتداء در کیش سریانی بود و با پدرش در ارومیه زندگی می کرد ..... او تحصیلات مذهبی خود را در کلیسا شروع کرد و به درجه کشیشی رسید ..... و سپس حقایق اسلام بر او روشن شد و به دین مبین اسلام مشرف شد ..... و سپس به نجف مشرف شد و شانزده سال تلاش بی وقفه او را به درجه اجتهاد رسانده و اجازه اجتهاد خود را از علمای اعلام نجف اتخاذ نمود ..... سپس به تألیف کتب در نشر اسلام پرداخت ..... و کتب فراوان به زبان های مختلف فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسه و سریانی تألیف نمود که بیانگر روح والا و برتری ایمان و تلاش بی وقفه او در نشر دین مبین حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم دارد، عشق و علاقه او به حق و حقیقت و دلسوزی او برای رستگاری مردم موجب گردید تا به مقامات عالی در علم و عمل نایل شود از تألیفات آن بزرگوار: تحفه الاریب فی رد اهل الصلیب، تعین الحدود علی النصاری و الیهود، رساله فارقلیطا، ..... است، کتاب انیس الاعلام فی نصره الاسلام او کتابی است که برای تدوین آن بسیار زحمت و مرارت تحمل نموده است و سه بار در سال های 1313، 1319، 1370 قمری چاپ گردید. این کتاب با عبارات فارسی خود چنان غامض و پیچیده بود که جز افراد توانا در علم و ادب کسی قادر به درک و فهم آن نبود و سپس در چاپ چهارم در شش جلد منتشر گردید.
صاحب بعضی از تعلیقات این کتاب جناب سید عبدالرحیم خلخالی است که در مورخه 10/9/52 در نشر آن زحمات فراوان را متحمل گردید که از او به اختصار (ت. اول) یاد می شود و هر جا که این نگارنده نیز قلمی
ص: 36
را بر سطور روان نموده ام از خود با عنوان (ت. دوم) یاد نموده و امیدوارم این خدمت ما نیز مقبول درگاه حضرت احدیت جل جلاله و ولی برحق امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف واقع گردد.
ساری- مازندران- عبدالله عصام رودسری
/1394 هجری شمسی
(که مجموع آن را کتاب مقدس می نامند)
این باب بر چهار فصل است
این کتاب (یعنی کتاب مقدس) بر دو قسم می باشد. قسم اول را کتب عهد عتیق می نامند و مدعی هستند که به توسط انبیاء قبل از عیسی به آنها رسیده است و قسم دیگر را کتب عهد جدید می نامند و مدعی هستند که این کتاب ها بطریق وحی و الهام بعد از عیسی به آنها رسیده است.
مجموع کتب عهدین را بایبل می گویند که لفظ یونانی و به معنی کتاب است، که شامل .....، و لفظ انجیل عربی کلمه اونکلیون یونانی است که به معنی بشارت و تعلیم است، ........،
در سال 325 بعد از میلاد، دانشمندان مسیحی به حکم پادشاه قسطنطنیه مجلسی را برپا نموده و پس از انجام تحقیقات و دقت و مشاوره حکم نمودند بر موارد صحیح و واجب برای تسلیم و اطاعت و این تصمیم گیری در سال 366 بعد از میلاد مسیح با تشکیل مجلس دوم تکمیل گردید که آن را مجلس لودیسیا می نامند. (ت اول: قسطنطین پس از پیروزی بر دشمنان خود برای خود پایتخت مجلل بنا نموده و آن را قسطنطنیه نامید این شهر اولین شهر مسیحی است که در آن بتکده ساخته نشد ..... به دستور او برای رفع اختلافات مسیحیان سیصد اسقف در نیتیه (نایس) گرد آمدند و قطعنامه اعتقادی خود را در آن صادر نمودند)، بعد از آن دو مجلس، در سال 397 بعد از میلاد مجلس سوم که آن را مجلس کار تهیج می گویند
ص: 37
به بررسی جامع پرداخته و بعد از آن سه مجلس دیگر به نام های (ترلو، فلورانس، ترنت) تشکیل گردید و در نهایت کتب کنونی را واجب التعظیم و لازم التسلیم معرفی نمودند و در حال حاضر این کتب را فرقه کاتولیک قبول نموده و فرقه پروتستانت آن را غربال نموده و 39 جلد عهد عتیق و 27 جلد عهد جدید را که مجموعاً 66 جلد می شود را قبول دارند (ت دوم: و امید است که این مابقی هم به یکباره غربال شده و همگی با ظهور مولانا المظلوم مهدی صاحب الزمان تحت یک پرچم لا اله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله در سرتاسر جهان خدا را پرستش نمائیم آمین آمین آمین رب العالمین)،
و اعتقاد آنها آن است که عهد جدید کامل کننده عهد عتیق است.
هر صاحب عقل و شعور که بهره ای از عقل و فهم و شعور داشته باشد از روی اطمینان می داند که کتاب آسمانی و الهامی باید سند متصل و صحیح داشته باشد ..... و من قبل از تشرف به اسلام و بعد از آن از بزرگان علمای آنها سند متصل را خواسته ولی عاجز گردیده و اعتراف نمودند به فقدان آن اسناد. پس جماعت یهود و نصاری سندی ندارند که این تورات فعلی همان توراتی است که خداوند متعال در حوریب به حضرت موسی عطا فرمود یا از املاء آن حضرت است پس ما در سند ابطال تورات فعلی به چهارده دلیل به نام چهارده معصوم اقامه دلیل می نمائیم:
دلیل اول: به شرح آیه 9 الی 11 باب 31 تورات مثنی، جناب موسی نسخه تورات را نوشته به بزرگان بنی اسرائیل تسلیم نمود و وصیت کرد آنان را به محافظت از این تورات و آن را در صندوق شهادت گذاشتند و هر هفت سال یکمرتبه در روز عید برای بنی اسرائیل بیرون می آوردند (..... و موسی این تورات را نوشت و آن را به کاهنان بنی لیوی که صندوق عهد خداوند را برمی داشتند و هم به تمامی مشایخ اسرائیل سپرد و .....) ..... و این تورات بر اثر جنگها و فتنه ها قبل از حضرت سلیمان مفقود و ضایع شد و چون حضرت سلیمان به سلطنت رسید در میان صندوق شهادت غیر از دو لوح سنگی که احکام دهگانه در آن نوشته بود چیزی دیگر نیافتند (آیه 9 باب هشتم سفر ملوک اول)، بعد از وفات سلیمان بنی اسرائیل دو فرقه شدند ده سبط در یک جانب به فرماندهی یوربیعام جمع شده و آن را سلطنت اسرائیل نامیدند و دو سبط به
ص: 38
فرماندهی رحبعام پسر سلیمان جمع شده و آن را سلطنت یهودا می گفتند و سپس کفر و ارتداد در بین این دو سلطنت شایع و آشکار شد به اینگونه که یوربیعام بعد از استقرار بر سریر سلطنت مرتد و بت پرست شد و ده سبط بنی اسرائیل از او پیروی کردند و آنان که به دین موسی ثابت بودند به سوی یهودا رفتند و ده سبط بنی اسرائیل تا 250 سال کافر و بت پرست شدند و خدا به آنها غضب کرده و آشوریان بر آنها مسلط شدند و آنها را در شهرهای جهان متفرق نمودند و ..... پس اختلاط شدید بین این قوم و جماعت بت پرستان واقع شد و نسل های آنها با هم مخلوط شده و از این جماعت سامریان بوجود آمدند و دو سبط دیگر تا سال 372، بیست پادشاه را بر تخت سلطنت یهودا پذیرفت و ..... در عهد این پادشاهان نیز بت پرستی شایع شد و بیت المقدس عرصه تاراج سلاطین مصر و سلطان مرتد اسرائیل واقع گردید ..... پس این حالت کفر و ارتداد بود تا زمان یوشیاه پسر آمون که توبه کردند و به ترویج تورات همت نمودند و به شرح باب 22 از سفر دوم ملوک و باب 34 از کتاب دوم از اخبار ایام .....، نسخه ای از تورات پیدا شد ..... و البته این نسخه ای جعلی از تورات بوده و یا مرقومه ای از آنچه در سینه ها مذکور شده بود و آن را به موسی نسبت دادند تا دست آویزی برای پیروی از موسی داشته باشند و لذا آورده اند که ..... حلقیاه کاهن که این تورات را آورد آن را در طی 17 سال تألیف نمود (و کسی نیز مدعی نشد که این همان تورات موسی است که در زمان انبیاء گذشته و سلیمان و ..... مفقود و ضایع شده بود و پیامبران بر احیاء آن قادر نبودند ولی یک کاهن آن را کشف نمود پس این در واقع نسخه ساخته و پرداخته کاهنان یهود بود که از داستان هایی که سینه به سینه نقل شده بود جمع آوری نموده بودند.).
دلیل دوم:
چون سلطان منسوب از سوی بخت النصر شورش نمود و مدعی استقلال شد بخت النصر او را اسیر نموده و فرزندان او را در پیش روی او سر برید و چشم های او را کور کرد و او را اسیر به سوی بابل فرستاد و اورشلیم را با خاک یکسان کرد و سبط های بنی اسرائیل را اسیر نموده و به سوی بابل گسیل نمود و ..... در این حادثه تورات و کلیه کتب مقدس از صفحه روزگار محو شدند .....
ص: 39
دلیل سوم:
بنابر اعتقاد آنان عزرا برای بار دیگر بزبان کلدانی کتب مفقوده را تألیف نمود ولی باز هم به شرح باب اول کتاب اول متابیین (..... پس از آنکه شهر اورشلیم فتح شد انتیوکس امپراطور فرنگ تمامی نسخه های عهد عتیق را به آتش انداخت و منادی ندا کرد هر کسی نسخه ای نزد او یافت شود و یا به رسم و رسوم تورات عمل نماید مقتول خواهد گردید ..... و چنان مستمر گردید تا کلیه آثار عزرا نیز منهدم و نابود شد و این واقعه یکصد و شصت سال قبل از میلاد مسیح واقع گردید.
دلیل چهارم:
باز هم حادثه عظیم دیگری بعد از حمله انتیوکس بر یهود واقع شد و آن هم حادثه طیطوس رومی است و این حادثه عظیم 37 سال بعد از عروج مسیح واقع شد ..... در این حادثه از جماعت یهود در اورشلیم یکمیلیون و یکصد هزار نفر هلاک شدند گروهی به گرسنگی، برخی به آتش، برخی به شمشیر ..... 97 هزار نفر اسیر و در کشورهای دیگر فروخته شدند و عده زیادی نیز در اطراف کشور یهود هلاک گردیدند.
دلیل پنجم:
آنکه آنان معتقدند که مؤلف سفر اول و ثانی از اخبار ایام سه پیامبر یعنی عزرا، حکی و زکریا می باشد و حال آنکه کلام آنها همه با هم متناقض است. بطور مثال اولاد بنیامین را آیه 6 سفر هفتم سفر اخبار ایام، سه نفر و آیه اول از باب هشتم آن پنج نفر اعلام می نماید ولی متن تورات این تعداد را ده نفر اعلام می نماید یعنی این سه پیامبر هم در اسامی اولاد بنیامین و هم در تعداد آن اختلاف نموده اند. بنابراین این تورات چیزی نیست مگر یاوه ها و روایات و قصه های مشهور فی مابین عوام یهود که علماء آنها این گفتگوهای سینه به سینه را مکتوب نموده و ارائه کرده اند.
دلیل ششم:
مقابله باب 45 و 46 کتاب حزقیال با باب 27 و 28 از سفر اعداد مخالفت صریح احکام را با هم ملاحظه می نماید و لذا روشن و واضح است که حزقیال از تابعین تورات بود و لذا اگر تورات در زمان او همین تورات فعلی بود با کلام خدا مخالفت در احکام نمی نمود.
ص: 40
دلیل هفتم:
در مواضع متعدد از این تورات مذکور است که خداوند از اولاد مؤاخذه می فرماید به سبب مخالفت پدران و .....، از آن جمله آیه 3 از باب 20 از سفر خروج (..... من یهوه خدا تو می باشم و خدای غیور هستم و انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سوم و چهارم از آنان که مرا دشمن دارند می گیرم .....) ولی در آیه 20 باب 18 کتاب حزقیال آمده است (..... هر که گناه کند او خواهد مرد، پسر متحمل گناه پدرش نخواهد بود و پدر متحمل گناه پسرش نخواهد بود .....) و اگر این حکم صحیح باشد جناب ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف علیهم السلام نبایستی که اهل نجات باشند زیرا که (به زعم آنان) پدر ابراهیم (آزر) از بت پرستان است و چگونه است که این پیامبران اهل نجات نباشند ولی یهودی ها و نصرانی ها اهل نجات باشند، پس مسلم و محرز است که اگر این تورات در زمان حزقیال نبی بود او هرگز با آن مخالفت نمی کرد.
دلیل هشتم:
بررسی کتاب زبور و کتاب نحمیا و ارمیا و حزقیال نشان می دهد که این تورات از تألیفات موسی نیست زیرا اگر از تصنیفات او بود البته به صیغه متکلم از نفس خود تعبیر می نمود و ..... و لذا تمامی عبارات نشان می دهد که کاتب این تورات غیر از جناب موسی بوده است.
دلیل نهم:
بررسی نشان می دهد که کسی نمی تواند مدعی شود که این تورات فعلی کلام خدا بوده و یا کلام حضرت موسی است ..... زیرا بعضی از فقرات و آیات و باب های آن وضوح تمام دارند بر اینکه مؤلف این کتاب امکان ندارد که پیش از جناب داوود علیه السلام بوده باشد بلکه معاصر و یا بعد از آن حضرت یعنی داوود بوده است .....
دلیل دهم:
اقرار دانشمندان معتبر مسیحی از جمله دکتر اسکندر کنیدس که گفته است به این دلایل .....، تورات موجود از تألیفات موسی نیست و این تورات حداقل پانصد سال بعد از وفات موسی تألیف گردیده است.
ص: 41
دلیل یازدهم:
نورتن که از علماء بزرگ مسیحی است می گوید فرقی بین سیاق جملات و کلمات تورات با وجود حداقل 900 سال فاصله دیده نمی شود و حال آنکه تجربه نشان داده است به حسب اختلاف زمان سیاق لسان و گویش تفاوت می نماید ولی علیرغم گذشت این مدت مدید و عدم تفاوت در سیاق عبارات مسلم می گردد که این کتاب ها در زمان واحد تألیف گردیده اند .....
دلیل دوازدهم:
در باب 27 از تورات مثنی آیه 5 آمده است:
(..... در آنجا مذبحی برای یهوه خدایت بنا کن و مذبح از سنگ ها باشد و آلت آهنین بر آنها بکار مبر و تمامی کلمات این شریعت تورات را بر آن بنویس .....) ..... و در باب 8 از کتاب یوشع آمده است (32 و در آنجا بر آن سنگ ها نسخه تورات موسی را که نوشته بود به حضور بنی اسرائیل مرقوم ساخت .....) پس از این عبارات معلوم می شود که حجم تورات به مقداری بوده که نوشتن آنها بر آن سنگ ها امکان پذیر بوده است (و لذا اگر می خواستند تورات فعلی را مرقوم نمایند سنگ های تمامی مذبح های جهان نیز برای نوشتن آن کم می آمد).
دلیل سیزدهم:
قسیس نورتن می گوید: رسم کتابت در عهد و زمان موسی علیه السلام نبوده است و .....، یعنی موسی کاتب این تورات نیست ..... مردم در زمان گذشته با میله آهنی و یا استخوان و ..... بر الواح نقش می نمودند و پس از آن اهل مصر در عوض این الواح از اوراق درخت پاپیروس استفاده کردند و .....
دلیل چهاردهم:
آنکه در این تورات خلاف ها و خطاها و غلط های بسیار موجود می باشد و وجود این غلط ها و اشتباهات دلیل تام است بر اینکه این تورات کلام خدا نیست.
مثلاً آیه 15 باب 46 سفر تکوین می گوید: (..... اینانند پسران لیه که آنها را با دختر خود دینه در فدان ارام برای یعقوب زائید و همه نفوس دختران و پسران سی و سه نفر بودند) و حال آنکه این شمارش غلط است و صحیح آن 34 نفر می باشد.
ص: 42
و یا مانند آنچه واقع شده است در آیه 2 از باب 23 از تورات مثنی: (..... حرامزاده وارد جمعیت خداوند نشود، هم تا پشت دهم داخل جمعیت خداوند نشود) و البته این عبارت خطا و غلط و اشتباه است زیرا اگر صحیح باشد لازم خواهد بود که جناب داوود، و پسران او تا فارص پسر یهودا داخل جماعت رب نشوند زیرا فارص ولدالزنا است بنابر شهادت باب 38 از سفر تکوین و داوود هم بطن دهم از فارص است بنابر نسب نامه ای که در باب اول انجیل متی و باب دوم انجیل لوقا مرقوم گردیده است، در حالیکه براساس شهادت زبور، داوود رئیس جمعیت رب و پسر بزرگ خداست ((آیه 7 از باب دوم از زبور): فرمان را شایع خواهم کرد، خداوند به من گفته است که پسر من تویی، امروز ترا تولید نموده ام .....)، و یا مانند آنچه در آیه 3 از باب 23 تورات مثنی آمده است که (عمونی و موآبی داخل جمعیت خداوند نشود تا به پشت دهم بلکه ابداً داخل جمعیت خداوند نشود .....) و این نیز غلط است زیرا در صورت صحت این مطلب لازم می شود که جناب داوود و سلیمان و عیسی داخل جمعیت رب نشوند چرا که موآبی و عمونی هستند. (ت. اول: باب 36 سفر پیدایش ..... (..... تامار که همسر عیر بود بعد از مرگ شوهرش از پدر شوهرش یهودا حامله شد و پسر بچه ای بدنیا آورد و او را فارص نامید ..... و یهودا فارص و زارح را از تامار آورد ..... و سیتا داوود پادشاه را آورد انجیل متی باب اول 3). ..... پس لازم می شود فرزندان خدا بلکه خود خدا (به زعم آنان مسیح) وارد جمعیت رب نشود.)، و یا مانند آنچه که واقع شده است در آیه 40 از باب 12 از سفر خروج یعنی مدت توقف بنی اسرائیل در مصر که 430 سال بود. و یا مانند آنچه که در باب اول سفر اعداد از آیه 45 الی 48 آمده است:
(..... تمامی شمرده شدگان بنی اسرائیل از بیست ساله و بالاتر ..... همه شمردگان ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه نفر بودند و لاویان در میان آنها نبودند .....) ..... پس اگر کل جمعیت آنان را بر این مبناء محاسبه نمائیم کمتر از دو میلیون و پانصد هزار نفر نخواهد بود و این البته کاملاً ناصحیح و غلط است زیرا عدد بنی اسرائیل از مرد و زن و .....، در زمان دخول به مصر هفتاد نفر بوده است (آیه 27 باب 46 سفر تکوین) و مدت اقامت آنان در مصر نیز 215 سال بوده در حالی که پسرهای آنان را می کشتند و دختران آنها را باقی می گذاشتند ..... پس اگر هر 25 سال عدد آنها مضاعف هم شود باز تعداد آنها در مدت مذکور حداکثر به سی و شش هزار نفر می رسد.
ص: 43
..... این عهد جدید را هم مسیح و یا حواریون تصنیف ننموده اند ..... و به نظر می رسد با توجه به اقوال آنان حتی این کاتب ها از دشمنان سرسخت مسیح و مریم مقدس نیز بوده باشند زیرا در آن جز توهین به او و اهانت به مادرش کلمه ای مذکور نشده است، آیا دوست مسیح می تواند بگوید که آن حضرت العیاذ بالله ملعون بود ..... آیا می توان گفت که او شرابخواری نموده و با زنان فاحشه در سفر و حضر بوده است ..... آیا این حرف درست است که بگوید (عیسی گفت که من برای اصلاح نیامدم بلکه برای فساد آمده ام) و آیا این قول یک دوست است که (معجزه اول) صورت داده و آب را در آن مجلس مبدل به شراب نمود، و خود آن جناب با شاگردان میگساری نموده و در اکثر اوقات مست و لایعقل بوده و با زن های فاحشه معروف در بیابان و شهرها گردش نموده و ..... در همان باب اول متی می بینیم که آن جناب و آباء و اجداد او تا یهودا پسر یعقوب همگی ولدالزنا بوده اند و نیز از مسیح تا عوبید همه موآبی بوده اند و موآبیان به حکم تورات اهل نجات نیستند و داخل جمعیت رب نمی شوند. و ...، و در این نسب نامه نامی از هیچ زن نمی برد مگر چهارزن که بعضی از آنها فاحشه و نسب بعضی از آنها معیوب است اول تامار، دوم راحاب سوم راعوت چهارم زن اوریا (ت اول گوید: 1- تامار (تورات سفر پیدایش باب 38) ..... تامار حیله ای نمود و حالتی صورت داد تا پدر شوهرش (خسوره) بوی درآمد (تجاوز کرد و زنا نمود) و به شرح انجیل متی باب 1- آیه 3 فارص پسر یهودا و جد پیامبران از این زن فاحشه بدنیا آمد 2- راحاب زنی بود اریحایی که به راحاب فاحشه و (ج.ن.د.ه) مشهور بود (قاموس کتاب مقدس) او بعد از پیروزی یوشع به سلمون تزویج و یکی از اجداد مسیح شد 3- راعوت او زنی موآبی است که او را روت هم می نامند که در نسب نامه عیسی نام او نیز آمده است 4- زن اوریا (که ت دوم: العیاذ بالله زنی فاحشه بود و در حالی که شوهر داشت با داوود زنای محصنه کرد و داوود ضمن هماهنگی با او شوهرش را بقتل رسانید و این عاشق و معشوق به هم رسیدند و او مادر سلیمان شد ما به خدا پناه می بریم از کفر این مشرکین در افترا و دروغ که به خدا و انبیاء او می بندند الا لعنت الله علی الظالمین) ولی به عکس از زنان پارسا و پاکدامن مانند سارا و ..... نام برده نشده است، و این دلالت بر دشمنی کاتب با
ص: 44
عیسی مسیح داشته است. ..... پس ای مسیحی باوجدان ..... چگونه کسی این تواریخ مفقودالسند که آنها را عهد عتیق و جدید می نامند را مبناء دین و دیانت خود قرار می دهد و .....
لازم به ذکر است که در کتاب استیر و کتاب سرود سلیمانی، مطلقاً اسم خدا یافت نمی شود حتی برای یکبار تا چه رسد به اینکه در آن صفات و احکام خدا آمده باشد، بلکه قصه مردخای یهودی و استر دختر ابی جاعل است و ثانی تعریف از زنها است از اول تا به آخر و این خیلی عجیب است، ..... (ت دوم: این کتاب قصه ازدواج استیر با اردشیر را بیان نموده ..... (ت دوم: شبیه لیلی و مجنون).)
آیا خداوند با زنها که مخلوقات او هستند عشقبازی می نماید که پستانهای شما مانند دو بچه آهو هستند و دندانهای شما فلان و لبهای شما مانند فلان چیز است و شکم شما مانند فلان و ..... در باب چهارم از کتاب سرود سلیمانی آمده است (..... اینک تو زیبا هستی ای محبوبه من، اینک تو زیبا هستی، چشمانت مانند .....، سرهایت گله بزها است، دندانهای تو مثل گله گوسفند پشم بریده است که از شستن برآمده باشند و همگی آنها با هم زائیده باشند و در آنها یکی نازا هم نباشد، لبهایت مثل .....، دهانت ..... شقیقه هایت ..... گردنت ..... دو پستان تو مثل دو بچه توام آهو می باشد و .....) ت دوم گوید: این اشعار اولاً از کسی صادر شده که انحراف اخلاقی دارد و دارای جنون جنسی است و ثانیاً او چوپان بی استعدادی است که تشبیهات او بسیار بی ربط و از نظر خود او خیلی متناسب و زیباست چون او غیر از گوسفندی که می زاید و پشم او را می چینند و او را شستشو می دهند و ..... دنیای بهتری ندارد و اگر او را مسخره نمی کردند در دیگر عوالم حیوانی گوسفندان و ..... نیز وارد می شد.، و تو ای دانای باشعور چگونه این یاوه ها و سخنان مهمل و بی ارزش و سخیف را کلام خدا می دانی و آنها را مقدس فرض می کنی و به آنها اعتقاد داری و در راه حفظ آن چه جنایت ها که مرتکب نمی شوی .....)، آری همه این کتاب از این قبیل سخنان است و اگر نعوذ بالله خدا عشق بازی هم نموده است چرا تشبیهات را نفهمیده است، و کدام شاعر صاحب سلیق موی محبوبه را به گله بز و دندانهای او را به گله گوسفند پشم بریده و پستانها را به بچه آهو تشبیه می کند .....
ص: 45
ببین که چگونه ترک می کنند احکام خدا را از جمله ترک ختنه که بر حکم تورات واجب است و .....، و یا تحریم گوشت خوک که در فرازهای مختلف تورات ذکر گردیده است، ولی برعکس در نزد آنان حتی علما و روحانیون لذیذترین غذاها گوشت خوک است و شیر و پنیر او ارجح از شیر و پنیر گاو و گوسفند است و تا چه اندازه شیطان بر آنها مسلط شده است که این جماعت با بودن گوشت خوک ابداً از گوشت گاو و گوسفند نمی خورند ..... بلکه گوشت همه حیوانات وحشی و درندگان را می خورند مگر سگ را آنهم نه به جهت پیروی از حکم شریعت بلکه چون یک حیوان شریف و عزیز است در نزد آنها و لذا گوشت او را نمی خورند و به او عزت و احترام می گذارند، با او هم غذا می شوند، شبها در بغل خود می خوابانند، روزها روی زانوی خود می نشانند، با خود به حمام می برند و او را با (شامپو) صابون می شویند و در (ماشین) و کالسکه پهلوی خود می نشانند با خود به کلیسا می برند و به مقام قدس هم وارد می شود و اگر روی اوراق تورات و یا انجیل بخوابد و آن را ملوث نماید او را زجر و منع نمی نمایند و من این امور را به چشم خود دیده ام و بدون اغراق عرض می نمایم که بعضی از مسیحیان پدر و مادر خود را آن قدر احترام نمی نمایند که این سگان را در میان مردم احترام می نمایند و بالقطع و یقین این مسیحیان و به حکم کتب مقدسه (در رابطه با عدم اجرای حکم ختنه، خوردن گوشت خوک و وزغ و خرچنگ و .....)، حرام خوار و نجس و ..... هستند.
در باب 11 از سفر لاویان در باب طیور آورده است: (از مرغان این مرغها را نخورید، عقاب، .....، شترمرغ .....) و یا در باب چهاردهم از تورات مثنی باب دهم آورده و .....، هیچ مردار نخورید به غریبه که درون دروازه های تو باشد بده تا بخورد ..... و یا به اجنبی بفروش .....) پس در این احکام نظر کن و ببین چگونه شیطان بر این قوم تنزیل یافته و حلال خدا را حرام نموده و (ت دوم: پس تو ای عاقل دانا و خردمند توجه کن بر این جنایت این جماعت که چگونه آنچه را که بر خود نمی پسندند به حکم خدای خود بر مهمانان و غریبه ها و مسافران و ...، روا می دارند و چه بسا آن میته و حیوان حرام گوشت و ...، آلوده به انواع میکروب باشد و یا می آورد که به اجنبی بفروش یعنی یک خوراک آلوده و نجس و ..... آری این است حکومت خداوند در کتاب
ص: 46
دروغین آنان و این است وجدان آنان تا به هرگونه جذب ثروت و سرمایه نمایند و .....) پس به حکم تورات حیواناتی که نجس هستند ولی مسیحیان از آنها اجتناب نمی نمایند و آنها را می خورند به حکم کتب مقدسه آنها را نجس می نماید و در رابطه با میته و احکام آن اگر موش و امثال آن در میان روغن و یا عسل آنها بیفتد و بمیرد از او اجتناب نمی نمایند بلکه مانند سابق آن را با موش می خورند (ت. دوم: خدایا ما شاکر دین پاک تو هستیم که بنا به قول امام هشتم ما حضرت رضا علیه السلام هر چه را ضرر و بدی در آن بود خدا حرام و نجس قرار داد و هرچه خیر و خوبی بود خداوند آن را حلال و پاک قرار داد و شاکر درگاه تو هستیم برای مبعوث فرمودن رسول خدا و پیروی ائمه اطهار برای هدایت ..... الحمد و لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین و عجل فرجهم .....)
پس ثابت و محقق گردید که در بین این جماعت هیچ حکم حلال و حرام و طاهر و نجس موجود نیست و در این آزادی بی قید و شرط به قول پطرس متمسک می شوند که در باب دهم از کتاب اعمال آورده است: (..... نزدیک به ساعت ششم پطرس به بام خانه برآمد تا دعا کند و واقع شد که گرسنه شده خواست که چیزی بخورد اما چون برای او مهیا می کردند بیخودی به او رو نمود (یعنی دچار الهام شد یا به حالت بیهوشی افتاد) پس دید آسمان را گشاده و ظرفی را چون چادر بزرگی به چهار گوشه بسته به سوی زمین آویخته بر او نازل می شود که در آن هر قسمی از دواب و وحوش و حشرات زمین و مرغان هوا بود (یعنی کل موجودات هستی در یک چادر چهارگوش که معلوم نیست به اندازه های طبیعی خود جمع شده و نازل شده و یا میکروسکپی شده و به سوی او نازل شده است و ...، ولی عقل یار خوش است. تو عقل خود را حاکم کن و گونه ای احکام تورات را باطل کن که معقول باشد) و خطابی رسید که ای پطرس برخاسته ذبح کن و بخور، پطرس گفت حاشا خداوندا که هرگز (به حکم تورات) چیز ناپاک یا حرام نخورده ام بار دیگر خطاب به او رسید که آنچه خدا پاک کرده تو حرام مخوان و این موضوع (برای اطمینان خاطر پطرس) سه بار تکرار شد که در ساعت آن ظرف به آسمان برده شد و چون پطرس متحیر بود که این رویا که دید چه باشد .....) پس جماعت مسیحی متمسک به این نقل و این خواب پطرس می شوند و تمام احکام تورات و حواشی آن را باطل
ص: 47
می نمایند یعنی کل احکام تورات را با این خواب یکی از حواریون که سر و ته هم ندارد و این از عجایب دین مسیح است و ما کاری نداریم که وضع قانون و یا تحریم و ابلاغ آن مختص حضرت عیسی است و شاگرد یا وصی قادر نیست و نمی تواند چیزی را از پیش خود حلال و یا حرام نماید چه رسد به کل تورات و این عمل در واقع بطلان قول مشهور عیسی در باب پنجم از انجیل متی است که می گوید (..... گمان مبرید که آمده ام تا تورات را و یا کتاب های انبیا را باطل سازم من برای ابطال نیامده ام بلکه برای تکمیل آمده ام و هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نمی شود .....) و بر اساس این گفتار زعمای این جماعت دین مسیح را مکمل دین تورات می دانند نه باطل کننده آن ..... و اما در خصوص نجس خواندن مردم به حکم تورات باز هم با یک نظر دیگر تمامی احکام مربوط به نجاست پیروان مسیح را نیز جمع کرد و به همه احکام تورات پایان داد او در آیه 28 همین باب آورده است (..... پس پطرس به ایشان گفت شما مطلع هستید که معاشرت مرد یهودی (یعنی معتقد به احکام تورات) با غریبه ها یا آمدن آنها نزد او حرام است ولی خدا مرا تعلیم داد (که برخلاف احکام تورات) هیچکس را حرام یا نجس نخوانم .....)، پس با این اقوال بساط کل تورات در کتاب مقدس جمع شد و فقط نوشته های آن من باب تبرک به انجیل ها وصل شد تا مردم بدانند که پطرس آنها را از چه یاوه هایی نجات داده است و نمونه ای از این احکام:
در باب 12 سفر لاویان:
(..... و خداوند موسی را خطاب کرد و گفت که به بنی اسرائیل بگو چون زنی آبستن شد و پسری نرینه بزاید (آیا ما پسر غیر نرینه هم داریم) آنگاه 7 روز نجس است. ..... اگر دختر بزاید 14 روز نجس است و شصت و شش روز در خون تطهیر خود بماند و ..... و آنگاه بره یکساله برای قربانی سوختنی و جوجه کبوتر یا فاخته برای قربانی گناه به در نیمه اجتماع کاهن بیاورد ..... این است قانون .....) پس این کلمات صراحت دارند در اینکه زن اگر پسر بزاید چهل روز و اگر دختر بزاید هشتاد روز نجس است و آنوقت شرط حصول طهارت قربانی نمودن بره و دو جوجه کبوتر و یا فاخته است وگرنه در نجاست خود باقی می ماند ..... در حالی که نه از خیمه اجتماع خبری است نه کاهنی که براساس حکم تورات باید از نسل هارون باشد و ..... و لذا بر اساس
ص: 48
این احکام که همه مقدمات آن نابود شده است تمامی زنها اعم از یهود و نصاری نجس هستند و نباید به کلیسا بروند و یا به تورات و انجیل دست بزنند و یا به مکان مقدس وارد شوند و ..... و حال آنکه مریم بنا بر قول آنان برای تطهیر خود این قانون را اجرا کرد به شرحی که در باب دوم از انجیل لوقا آمده است (..... و چون ایام تطهیر آنان به حسب شریعت موسی رسید او را به اورشلیم بردند تا به خداوند بگذرانند و .....)
در باب 13 سفر لاویان:
(..... و لباس و رختی که بلای برص داشته باشد خواه پشمین خواه پنبه ..... اگر آن بلا مایل به شیری و یا سرخی باشد ..... به کاهن نشان داده شود و کاهن آن بلا را ملاحظه نماید اگر بلا در تار و پود لباس رفته و یا در ظرف چرمی پهن نشده باشد کاهن می گوید آن را بشویند و اگر ..... پهن شده باشد می گوید آتش بزنند ..... اینست قانون بلای برص .....) این احکام عقلاً موجب تعجب است ..... آیا اینها خیالات و اوهام نیست (ت دوم گوید: و آیا با این پیشرفت های تکنولوژیک و پیشرفت های علوم پزشکی و .....، جایی برای اظهارنظر کاهن و تشخیص او و روش های مبارزه او با بیماری برص هست و یا اینکه این امور مربوط به انسان های بدوی و دور از تمدن و وحشی چند هزار سال قبل بوده و ارتباطی به آموزش پیامبران نداشته و دروغها و یاوه هایی بوده که عده ای گمراه برای فریب عوام به نام دین ساخته و پرداخته اند و خود و دیگران را سرگردان نموده اند و البته این سرگردانی آنها دلیل و علت منطقی دارد زیرا آنها احکام شریعت پسندیده آخرین پیامبر خدا یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم را که انبیاء گذشته اعم از موسی و عیسی به او بشارت داده اند را رها نموده اند همان پیامبر که دین او تغییر نیافته و گفتار و کلام خداوند خالق هستی را بدون هیچ تغییر و تبدیل برای هدایت انسانها نازل فرموده و مؤمنین با آرامش می توانند اعمال خود را انجام دهند و اطمینان داشته باشند که به قول خداوند خالق هستی چه در اعمال عبادی و چه در امور اجتماعی و اقتصادی خود رفتار می نمایند الحمد و لله رب العالمین و صلی الله علی نبینا محمد و آله الطاهرین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم و از طرفی چرا برای برص که بیماری واگیردار نیست اینگونه این کاهنان یورت یورت می کنند ولی برای بیماری های مهلک وبا، طاعون،
ص: 49
تیفوس، حصبه، ...، احکام ندارند که کاهنان بیایند و بروند و چرا در اینجا پزشکان گرامی را تنها گذاشته و فرار را بر قرار ترجیح می دهند ...،).
پس دانستیم بر اساس مفاد این تورات و انجیل که در دسترس است مسیح برای ابطال این تورات نیامده و پولس هم در مقامی نبوده که تورات را باطل نماید و به شرح آنچه در باب پنجم از انجیل متی از قول مسیح آمده است شکننده احکام تورات در ملکوت آسمان جایگاه ندارد چه رسد به کسی که آن را باطل نماید (..... هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه و یا نقطه ای از تورات زایل نمی شود تا همه واقع نشود، پس هر کس یکی از این کوچکترین احکام آن را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود و هر کس عمل نماید در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد .....)، آری این احکام تورات است که درباره خوراکی ها و حیوانات حلال گوشت و حرام گوشت معین و معلوم شده اعم از دریایی و موجود در خشکی و .....) (و صرف نظر از اینکه بعضی از آنها مانند شتر حلال را حرام نموده و یا بعضی را که حرام است حلال آورده اند) ولی این جماعت یعنی مسیحیان تمام حیوانات حرام گوشت که به حکم تورات مانند خوک نجس است را به استناد همین خواب پطرس و نقل دروغ آن می خورند و از حرام اجتناب نمی نمایند و حیواناتی مانند خرس و میمون و ..... را می خورند و از حشرات و حیواناتی که به حکم تورات نجس و حرام است خوردن آنها مثل مار و ..... اجتناب نمی نمایند ..... (ت. دوم: ای دانا و خردمند آگاه باش که این است همان فساد و تباهی که بر زمین خداوند جاری شده است و آن گناهانی که غضب خدا را به دنبال دارد پس خدا موسی و عیسی و همه پیامبران و در نهایت حضرت محمد را مبعوث فرمود تا برای ما هر آنچه به مصلحت بود را پاک قرار دهد و هر چه ضرر داشت را حرام فرماید تا با انجام فرایض الهی به خدا نزدیک و رستگار شویم خدایا ما را در دنیا و آخرت به حق محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین و عجل فرجهم رستگار بفرما آمین آمین آمین رب العالمین).
حکم تطهیر مبروص در باب چهاردهم از سفر لاویان بدین شرح آمده است: (.... و خداوند به موسی خطاب کرد، اینست قانون مبروص ..... کاهن دستور بدهد برای آنکس که باید تطهیر شود دو گنجشک بگیرند .....
ص: 50
یک گنجشک را در ظرف سفالین بکشند و ..... و بر کسی که از برص تطهیر شده هفت مرتبه بپاشد و حکم به طهارتش دهد ..... هفت روز در خیمه بماند و روز هفتم تمام موی خود را از سر و ریش و ابروی خود بتراشد و روز هشتم دو بره نر و یک بره ماده و ..... برای کاهن به هدیه بیاورد ..... کاهن آنها را بجنباند ..... کاهن از خون قربانی بگیرد و نرمه گوش راست بزند ..... کاهن انگشت راست خود را به روغنی در کف چپ فرو برده و هفت مرتبه روغن را به حضور خداوند بپاشد ..... و کاهن از روغن باقی مانده بر نرمه گوش راست و شصت پای چپ آن فرد بمالد ..... و بقیه روغن را بر سر او بمالد ..... و کاهن قربانی گناه را ذبح کند و ..... طاهر خواهد بود) ..... پس توجه کن که چگونه احکامی که مذکور شد بازیچه و اسباب مضحکه و مسخره است، هدیه را به حضور خداوند جنباندن و هفت مرتبه روغن را به حضور خداوند پاشیدن و به نرمه گوش و سر و شصت های طرف مالیدن و .....، تمام این اعمال بازی زشت و خفیف است و لذا هیچکس از یهود و نصاری به این موضوع عمل نمی کنند و حق هم همین است زیرا اگر اینگونه عمل نمایند و این بساط را در ملاء عام به اینگونه که دستور داده اند و در میان مردم عمل نمایند اطفال و جاهلان به بدبختی این اشخاص می خندند و استهزاء می کنند و ..... پس چگونه شخصی عاقل و دانا اینگونه اعمال احمقانه را می پذیرد که از جانب خدا باشد در حالی که هیچ عقل سلیم و فرد تحصیل کرده هم آن را تائید نمی نماید و نمی پذیرد و اینگونه اعمال را مرتکب نمی شوند مگر اشخاص دلقک و مسخره که بخواهند کسی را توهین و اهانت کنند.
در خصوص خانه مبروص در باب 14 از سفر لاویان آمده است:
(و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده گفت ..... و کاهن امر می نماید تا قبل از داخل شدن او برای بازدید او از بلای برص در خانه، آنجا را خالی کنند، مبادا آنچه در خانه است نجس شود ..... اگر بلا در دیوارهای خانه پهن شده باشد کاهن امر نماید تا سنگ هایی را که بلا (برص) در آنهاست کنده آنها را به جای ناپاک بیرون شهر بیندازند و اندرون خانه را از هر طرف بتراشند و خاک آن را بیرون شهر بریزند ..... اگر بلا برگردد (ای دانا و خردمند آگاه باش که این روش ها العیاذ بالله در کتاب تورات برای مبارزه با بیماری برص است که واگیردار و مسری نیست) .....
ص: 51
برای تطهیر خانه دو گنجشک و چوب ارز ..... بگیرد و یک گنجشک را بکشد ..... هفت مرتبه بپاشد ..... این است قانون (مبارزه) با برص و برای قرحه (دمل بر روی سر)، برای اماس (غده و باد)، خشکی پوست .....)
پس ببین که این احکام و دستورات مبارزه با بیماری ها که مسری و واگیردار نیستند چگونه با اوهام و یاوه ها و اراجیف عوام به موسی و هارون و وحی خداوند نسبت داده شده است که این یاوه ها وحی از جانب خداست (ت دوم: ولی گذشت زمان نشان داد که چگونه این یاوه ها و جادوگری ها برای فریب عوام از مردم یهود و مردم ساده دل و بی سواد ..... جعل و ساخته و پرداخته شده است حال سؤال اینست آیا این سخنان را اگر به یک پزشک عمومی و یا متخصص بیماری های مذکور نشان دهی تو را به روانپزشک برای درمان بیماری روانی دلالت نمی کند پس چرا بایستی تعصب و جهل و خشک مغزی چشمان بصیرت تو را کور و گوش حقیقت شنوای تو را کر نماید من خداوند را شاکرم که این توفیق را عطا فرمود تا علوم دقیق این عالم ربانی را به زبان ساده بیان نمایم و علوم آن سرور مجاهد و عاشق دلسوز را به مشتاقان علوم مربوطه برسانم و نام نیک او را بر زبان ها آورده و رحمت و رضوانی که عاشقان هدایت الهی بر او نثار و ایثار می نمایند را واسطه خیر باشم و امیدوارم که خداوند مرا در دنیا و آخرت از شفاعت آن وجود معظم و بابرکت بهره مند فرماید آمین آمین آمین یا رب العالمین)، همچنین این ایرادات ساری است بر احکام عجیب و غریب خون در باب 15 از سفر لاویان که باز تحریف گران یاوه گو مدعی هستند (و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده و گفت بنی اسرائیل را خطاب کرده و بگوئید .....) و سپس اراجیف را به هم ردیف کرده و آنها را به نام دین به مردم عوام جاهل یهود القاء می نمایند (ت دوم گوید ما قصد جسارت نداریم و قصد توهین نداریم و یا نمی خواهیم استهزاء نمائیم ولی غیرت انسان اجازه نمی دهد که اینگونه سوءاستفاده ها از نام خدا و پیامبران اعظم الهی صورت بپذیرد یعنی ما زنده باشیم و عده ای که از عقل و شعور و فهم عاری هستند خود را به دروغ نمایندگان پیامبران الهی بدانند و اباطیل و یاوه های خود را به مردم ساده دل و عوام القاء نموده و آنها را از پیروی راه سعادت محروم نمایند و با شرک و کفر و اعمال شیطانی آنان را با خود به سوی دوزخ جاوید ببرند در حالی که در تمام عمر عقل و شعور این گمراهان آنان را هشدار می داد و نهی می نمود از پیروی اعمال باطل و قلب آنان گواهی به خباثت آن اعمال می داد ولی از شیطان پیروی کرده و خود را مستحق دوزخ
ص: 52
جاودانی خداوند نمودند) و به همینگونه است احکامی که برای جنابت در این کتاب تحریف شده تورات در باب پانزده سفر لاویان و باب 22 آن و باب 23 تورات مثنی ..... آمده است و یا برای حکم حیض برای زنان در باب 15 سفر لاویان آورده است و در هر جمله آن زنان را نجس می داند و حتی کسانی را که آنها را لمس کنند نجس می داند و هر کس که بستر او را لمس کند نجس است، بر هر چیزی نشسته نجس است و ..... (ت دوم گوید تو در این عبارات ظلم و ستم و عداوت را بر زنان مؤمن ببین که به چه گناهی نجس خطاب می شوند و اینگونه در تحریم معاشرت و ..... و حال آنکه این موضوع مربوط به خلقت خاص آنهاست و آنها دخالتی در آن ندارند تا بواسطه قصور در وظایف نجس باشند بلکه آنان نیز بندگان خدا هستند و خلقت آنان به حکم مشیت الهی چنین است. و آنها مادران، خواهران و دختران و نوه های ما هستند. و ...،
پس ای تحریف گر یاوه گو آیا آنها خلاف و خطا و قصوری را باعث شده اند که نجس هستند یا تو آنان را به دروغ مانند سگ و خوک می دانی که ذاتاً نجس هستند و اینگونه مطالب دروغ را به خدا و پیامبران عزیز او نسبت می دهی و از نام آنان به نفع خود سوء استفاده می نمایی و از مرگ و رستاخیز و محاکمه الهی نمی ترسی و حال آنکه آنان به حکم الهی دارای این خلقت هستند و این جزء ساختار فیزیولوژیک آنهاست و خداوند روی حکمت برای آنها وضع نموده همانگونه که نعمت مادر شدن را به آنها عطا فرموده است و همه مقدسین عالم از انبیاء و اولیاء از همین مادران گرامی بوجود آمده اند و خداوند احترام آنان را بر ما واجب فرموده و لذا شرف و غیرت ما به عنوان یک مسلمان و یا یک انسان اجازه نمی دهد که راضی باشیم به اینکه عده ای اینگونه اباطیل را به ظلم و ستم و دروغ به خدای ما که انبیاء را برای هدایت انسانها مبعوث فرمود از جمله حضرت موسی و عیسی علیهم السلام نسبت دهند و ما برای خوبان آنها از خدا هدایت و برای شروران آنها عذاب از خداوند خواستاریم و امیدواریم که خداوند علی اعلی به حق عزیزان و مقربین درگاه خود خیر دنیا و آخرت به ما عطا فرموده و به واسطه جوش و خروشی که برای برداشتن آلودگی هایی که دشمنان موسی و عیسی و سایر انبیاء بر چهره های پاک و تابناک آنان انداخته و امور زشت و جنایات هولناکی را به آنان نسبت داده اند بعمل می آوریم ما را در دنیا و آخرت از شفاعت آنان بهره مند فرماید آمین آمین آمین یا رب العالمین).
ص: 53
و با نهایت تأسف اجرای این احکام استحاضه ممکن است به گونه واقع شود که فردی سالهای سال با آن درگیر باشد و در این مدت خودش در نجاست و ملاقات کننده او نیز در نجاست خواهد بود و لذا بر اساس این حکم کل جماعت آنان که این احکام را رعایت نمی نمایند نجس و به دلیل اینکه در ایام حیض و نجاست با هم مقاربت می نمایند به شرح حکم آیه 18 از باب بیست لاویان واجب القتل هستند:
(..... و کسی که با زن حایض بخوابد و عورت او را کشف نماید .....، هر دو آنها از میان قوم خود منقطع خواهند شد (یعنی باید مقتول شوند) ..... .
در باب 16 از سفر لاویان آمده است:
(..... و دو بز را بگیرد و آنها را به حضور خداوند به در خیمه اجتماع حاضر سازد و هارون بر این دو بز قرعه اندازد یک قرعه برای خداوند و یک قرعه برای عزازیل (شیطان) و هارون بزی را که قرعه برای خداوند بر آن برآمد نزدیک بیاورد و به جهت قربانی گناه بگذراند و بزی که قرعه برای شیطان (عزازیل) بر آن برآمده به حضور خداوند زنده حاضر شود و بر آن کفاره نماید و آن را برای (خشنودی) عزازیل به صحرا بفرستد و هارون دو دست خود را بر سر بز زنده قرار داده و همه خطایای بنی اسرائیل و همه تقصیرهای آنها را با همه گناهان آنها اعتراف نماید و آنها را بر سر بز بگذارد و آنها را به دست شخص حاضر به صحرا بفرستد و آنکه بز را برای عزازیل رها کرد رخت خود را بشوید و .....) امعان نظر بر عبارات فوق دود از سر انسان بلند می نماید که چگونه گناهان بنی اسرائیل را یکجا روی کله بزی گذارند و تمامی جنایات، خبایث و کفرورزی های آنان را با این یاوه ها ماست مالی می فرمایند و از این در واقع وعده های فریبنده برای گمراهی عوام الناس و ..... بهره می گیرند، و اینگونه و با این هدف بزی را برای قربانی (تقرب) به شیطان تعیین و آن را در صحرا رها می نمایند.
ای خردمند و دانا آگاه باش که چگونه دست های خیانت لفظ عزازیل یعنی شیطان را در ترجمه های فارسی 1895 به بعد به بز طلیقه ترجمه نموده اند که منظور همان بزی است که برای رضای شیطان آزاد نموده اند
ص: 54
ولی چون توجیه این عمل نیاز به فشار زیادی برای تفهیم موضوع به مخاطبان دارد خود را با کلمه بز طلیقه نجات داده اند و نیز همین گونه است حکم قربانی در باب 17 سفر لاویان:
(..... و کاهن خون را بر مذبح خداوند نزد در خیمه اجتماع بپاشد و پیه را بسوزاند تا عطر خوشبو برای خداوند شود و بعد از این ذبایح خود را برای دیوهایی که در عقب آنها زنا می کنند دیگر ذبح ننمایند و این برای ایشان در نسل های بعدی فریضه و حکمی ابدی و دائمی خواهد بود .....) پس اصحاب کتاب مقدس برحسب این گونه احکام همگی کافرند و پولس نیز از همه آنها کافرتر چون حکم های ابدی خداوند را به استناد یک خواب پرت و پلا (یعنی جمع شدن تمامی موجودات عالم در یک چادر و نزول آنها نزد او .....) به زباله دان تاریخ فرستاده است و اعتنایی به موضوع ابدی بودن اینگونه اعمال ندارد و ما البته در این میان کاری نداریم به اینکه عطر پیه که بسیار کثیف و بدبو است چه لذتی دارد و معلوم می شود العیاذ بالله خدای بنی اسرائیل در بین این همه عطرهای طبیعی و معطر بسیار کج سلیقه است که از عطر پیه خوشش می آید، ..... و یا صدور احکام عجیب و غریب مانند آنچه در آیه 19 از باب 19 لاویان آمده است: (..... فرایض را نگاهداری نمائید بهیمه خود را به غیر جنس آن به جماع وادار نکن و مزرعه خود را به دو قسم تخم مکار و رخت و لباس خود را از دو قسم بافته به تن مکن .....) (ت دوم گوید ما در قسم اول که فرماید بهیمه خود را به غیر جنس آن به جماع وادار مکن سخنی نمی گوئیم زیرا سخن زیاد در این گونه موارد زشت است و مجبور نمودن دو حیوان غیر هم جنس که شاید تمایلی هم به یکدیگر نداشته باشند صورت خوشی ندارد زیرا اساساً ممکن است ساختارهای فیزیولوژیکی آنها با هم متناسب نباشد و یا حاصل آنها مطلوب وادارکننده این عمل شنیع نباشد و ..... ولی اینکه مزرعه خود را دو قسم تخم مکار و یا لباس خود را از دو قسم بافته به تن مکن در واقع کلام یاوه و مزخرفی است که هیچ عقلی آن را نمی پذیرد و هیچ انسانی آن را بکار نمی بندد و اگر به اینگونه احکام توجه شود تمام کارخانه های جهان باید تعطیل شده و اقتصاد جهان به زباله دان تاریخ افکنده شود و .....).
در باب 19 سفر مذکور آمده است:
ص: 55
(..... و چون به آن زمین داخل شدید و هر قسم درخت را کاشتید پس میوه آن را مانند نامختونی فرض کنید که سه سال برای شما ختنه نشده باشد که خورده نشود ..... در سال چهارم همه میوه آن برای تمجید خداوند مقدس خواهد بود (یعنی برای تماشا است)، و در سال پنجم میوه آن را بخورید تا محصول خود را برای شما زیاد نماید من یهوه خدای شما هستم .....) و البته این هم از احکام عجیب و غریب تورات است که درختان را ختنه شده و ختنه نشده اعلام می نماید و ..... بعضی از درخت ها هستند که در سال اول میوه می دهند و مصرف ننمودن آنها از مصادیق اسراف و تبذیر است و ..... .
سال آرامش در باب 25 از سفر مذکور چنین است:
(..... شش سال مزرعه خود را بکار و شش سال تاکستان خود را پازش نما و محصول آن را جمع کن و در سال هفتم سبت آرامی برای زمین باشد یعنی در آن مکار و درو ننما و .....) البته این حکم هم در میان یهود و هم در میان نصاری متروک است و کسی از این جماعت به این حکم اعتنایی نمی کند زیرا استراحت زمین را با کود شیمیایی جبران می نماید و لزومی برای استراحت زمین نمی بینند ..... .
(..... برای خود هفت سبت سالها بشمار یعنی هفت در هفت سال مدت هفت سبت سالهای تو (49) سال خواهد بود ..... سال پنجاهم را تقدیس نما و در زمین برای جمیع ساکنان آن آزادی اعلام نمائید و این برای شما یوبیل خواهد بود ..... زمین به فروش ابدی نرود) (ت. اول: یوبیل سال راحتی است که بعد از 49 سال یعنی سال پنجاهم نگهداری می شود و در این سال بندها آزاد شده و زمین ها به صاحبان اصلی برمی گردد و .....، ولی یوبیل عملاً قابلیت اجرا نداشته و کسی به آن اعتنا نمی نماید بلکه حکم آن به حالت دکور در تورات است)
این احکام نیز مانند سایر احکام قابلیت اجرا نداشته و عملاً بایگانی شده و لذا بر اساس این احکام تمام جماعت یهود و نصاری که به غیر حالت و حکم اعلام شده در املاک خود تصرف می نمایند، تصرف آنها حرام
ص: 56
و غصب است و کسی ندیده و یا نشنیده که یک یهودی و یا نصرانی ملک خود را بر اساس حکم یوبیل به باد فنا بدهد .....
این حکم در باب 15 از سفر اعداد بدینگونه آمده است:
(..... و خداوند موسی را خطاب کرده و گفت، بنی اسرائیل را خطاب کرده و به آنها بگو که برای خود بر گوشه های لباس خود در قرن های خود صیصیت بسازند (نوار ریشه داری است که با آن تار و پود جامه منظم شود)، و رشته لاجوردی بر هر گوشه صیصیت بگذارند ..... تا بر آن نگاه کرده و بیاد خدا باشید و به دنبال دل و چشم خود که به دنبال آنها زنا می کنید نروید) ..... (ت دوم: آری این حکم می رساند که لباس های ریشه دار باعث می شود تا این ریشه ها تکان تکان بخورد و حواس صاحب آن را پرت نماید که زنا ننماید و ما سؤال می نمائیم که اتفاقاً برعکس این نوع لباس جذاب و جذب کننده است و باعث تحریک دیگران و ترغیب بر زناکاری می شود و .....) لذا این حکم که از احکام عظیم و ابدی و رئیس همه احکام است به هیچ وجه در بین جماعت یهود و نصاری بکار بسته نمی شود و به دلایل مختلف بایگانی شده است. و اگر دقت فرمائید در همه این فرازها این اقوال برای گمراه نمودن عوام از قول خداوند به موسی بیان می شود زیرا اگر آن را ذکر نمی نمودند هیچ انسان عاقلی آن را اجرا نمی کرد ولی چون دین افیون توده است آن را بکارگیری نمودند و البته دین افیون توده نیست بلکه هر تفکر ناشایست که ذهن و فکر تو را اشغال نماید مانند اینکه می گویند خداوند به موسی گفت ..... و سپس به فریبکاری می پردازند و .....، افیون توده خواهد بود.
و نیز به همین طریق است سوزاندن گاو با همه تشکیلات او که به شرح باب 19 سفر اعداد به نقل از خداوند به موسی و هارون آمده و به شرح آیه 10 حکم ابدی محسوب می شود ولی به آن عمل نمی شود و نیز در همین باب در رابطه با احکام مس میت که آن ها هم همه متروک مانده و به آنها عمل نمی شود و نیز در همین باب ... .
ص: 57
در باب 19 سفر اعداد آمده است هر کس قبر آدمی را لمس نماید تا هفت روز نجس است و این حکم از همه احکام قبل به نظر می آید عجیب تر باشد. و اگر کسی خانه اش در پهلوی قبرستان و پابرهنه و فقیر باشد تمام عمر بایستی نجس و در شدت و مشقت باشد و ..... زیرا احکام غسل مس میّت و قبر در همین باب مذکور است که (..... و برای شخص نجس از خاکستر آتش آن قربانی گناه را بگیرند و آب روان بر آن در ظرفی بریزند و شخص طاهر زوفا گرفته در آن آب فرو برد و خیمه و اسباب و ..... همه کسانی که مقتول یا میته و یا قبر را لمس کرده اند بپاشد و آن شخص طاهر آب را بر آن شخص نجس در روز سوم و روز هفتم بپا شد ..... در روز هفتم خود را بشوید و ..... طاهر می شود و اما کسی که نجس شده و خود را تطهیر نکرده باشد آن شخص از میان جماعت منقطع شود چونکه مقدس خداوند را ملوث نموده و آب تنزیه بر او پاشیده نشده است و او نجس است. و بر ایشان فریضه و واجب ابدی خواهد بود .....)
پس آنچه از این فراز از تورات به نظر می رسد ابدی بودن حکم و واجب القتل بودن کسی است که آن را منکر است و یا اجرا نمی نماید پس با این حساب همه این جماعت کافر و به دلیل عدم اجرا حکم طهارت واجب القتل هستند و ..... .
مأموریت حزقیال نبی: به شرح آنچه در باب چهارم از کتاب حزقیال نبی آمده است (..... و تو نیز ای پسر انسان آجری را بگیر و آن را پیش روی خود قرار بده و شهر اورشلیم را بر آن نقش نما و آن را محاصره کن (یعنی دور آجر چیزهایی قرار بده به علامت محاصره) و در برابرش برج ها ساخته و سنگرها بنا نما و .....، و تابه آهنین (منظور ماهیتابه آهنی را به علامت قدرت) برای خود گرفته و آن را در میان خود و شهر دیوارهای آهنین بگذار و روی خود را بر آن بدار و (آنجا) محاصره خواهد شد و تو آن را محاصره کن تا آیتی برای خاندان اسرائیل شود ..... و سپس تو بر پهلوی چپ بخواب و گناه خاندان اسرائیل را بر آن بگذار ..... و سیصد و نود روز اینگونه بخواب تا متحمل گناه اسرائیل شوی ..... و بعد از آن چهل روز به پهلوی راست بخواب پس متحمل گناه خاندان یهودا خواهی شد ..... از پهلو به پهلوی دیگرت نخواهی غلطید، ..... و
ص: 58
قرص های نان با سرگین انسان و ..... پس گفتم ای خداوند ..... من از طفولیت ..... خوراک نجس به دهانم نرفته است پس گفت پس سرگین گاو به عوض مدفوع انسان برای تو باشد پس نان خود را بر آن خواهی پخت .....) (ت دوم گوید تو بر این فرازهای تورات و این اقوال و یاوه ها که به حزقیال نبی نسبت داده شده توجه کن که چگونه آداب جادوگری و ریاضت کشی و ..... را آموزش می دهد که یک آجر بگیر و نقش اورشلیم روی آن بگذار آن را محاصره کن و ..... با ماهیتابه آهنی قدرت نمایی کن و ..... آنها محاصره می شوند و ..... و در ایام محاصره از پهلو به پهلو غلطیدن نزدن و ..... به مدت اعلام شده در مدفوع خود غرق شدن چون حق (پهلو به پهلو شدن را نداشت) و سپس خورش نان خود را مدفوع انسان قرار دادن و با اعتراض و التماس آن را به سرگین گاو تبدیل نمودن ..... که دانستیم که پخت نان به سرگین نجاست آور نیست ولی این فراز وقتی از نجاست آن سخن می گوید دلالت بر همان معنی خوردن نجاست را می دهد و سپس آن ریاضت و ..... که همه این اعمال در واقع اعمال جادوگران و ساحران است و یا به اعمال دیوانگان و کسانی که هیچ عقل و شعوری در آنها نیست خصوصاً در این قرون که پیشرفت های عظیم تکنولوژیک طرف را دیوانه و روانی نموده است)، پس ای خواننده این کتاب از امت مسیح انصاف بده آیا میشود گفت این احکام از سوی خدای عادل نازل شده و دارای تقدس هستند و من عجب دارم از مسیحیانی که این امور زشت و قبیح را از جانب خدا می دانند و امید است نگویند خوردن مدفوع انسان به پیامبران اثر ندارد زیرا پولس گفت (هر چیز برای پاکان پاک است) و چون حزقیال پاک بود پس خوردن مدفوع انسان به او اثر نداشته است (آیه 15 باب اول رساله پولس به تیطس) و ... .
در باب 20 از کتاب اشعیای نبی آمده است (..... در آن وقت خداوند بواسطه اشعیا ابن عاموص تکلم نموده و گفت برو پلاس از کمر خود باز کن و نعلین را هم از پای خود بیرون بیاور و او چنین نموده و عریان (لخت مادرزاد) و پابرهنه راه می رفت .....) پس از این آیه معلوم می شود که خداوند به اشعیای نبی امر نمود که خود را پابرهنه و عریان نموده و با عورت مکشوف و لخت مادرزاد در میان خلق اول و آخر گردش نماید و جلو و عقب خود را در معرض تماشا خلق اولین و آخرین قرار دهد و .....، آیا می توان گفت این حکم و امثال آن از
ص: 59
جانب خداست، (ت دوم گوید: مثلاً خداوند به نظر این یاوه گویان با این به افتضاح کشیدن و رسوا نمودن و به گند کشیدن و بردن آبرو و حیثیت پیامبر خود مثلاً چه چیز را می خواست نشان بدهد و یا چه چیز را می خواست اثبات نماید و این یاوه های دروغ و افتراها را به پیامبران نمی پذیرند مگر عقل های انسان های احمق و نادان و بی تبار و بی ریشه که برای آنها ریختن آبروی فرستادگان خدا و جسارت و اهانت به آنها مهم نیست و برای آنها اهمیت ندارد امثال این جسارت ها به این پیامبران بزرگوار ولی قلوب ما از این دروغ ها و زشتی ها در درد و ناراحتی است و امیدواریم که این خلاصه که از کتاب مبارک حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام تهیه گردیده است بتواند در رفع اسائه ادب از این بزرگواران مؤثر واقع شود و راهگشای جویندگان حق و حقیقت باشد و خداوند در دنیا و آخرت نیز ما را از شفاعت آنان بهره فرماید آمین آمین آمین یا رب العالمین) پس حکمای اروپا و سایر کشورهای جهان به امثال این احکام بسیار استهزاء نموده و نتیجه می گیرند که امکان ندارد این احکام از جانب خدا باشد.
تضاد اول:
آیه 40 از باب 12 سفر خروج مدت اقامت بنی اسرائیل را در مصر 430 سال اعلام و آیه 13 باب 15 سفر تکوین آن را چهارصد سال آورده است و آیه 6 باب هفت اعمال رسولان نیز آن را چهارصد سال اعلام و باز آیه 17 باب 3 رساله پولس به غلاطیان آن را 430 سال اعلام می نماید و همانطور که در آینده نیز مذکور می شود این دو تاریخ در واقع با واقعیت های تاریخی که اقامت بنی اسرائیل 215 سال اعلام می نمایند در تضاد کامل است.
ص: 60
تضاد دوم:
آیه 46 باب اول از سفر اعداد، تعداد مردان بیست ساله و زیادتر غیر از بنی لاوی از بنی اسرائیل را ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه نفر اعلام می نماید، و در حالی که بنی لاوی نیز در این شمارش نیامده بود و مشروح آن قبلاً ذکر شد.
تضاد سوم:
آیه 15 از باب 46 از سفر تکوین لفظ 33 نفر غلط است و صحیح آن لفظ 34 نفر است همانگونه که قبلاً مذکور شد.
تضاد چهارم:
آیه 2 از باب 23 تورات مثنی غلط است (ت اول: که می گوید عمونی و موآبی داخل جمعیت خداوند نشوند حتی تا پشت دهم احدی از ایشان هرگز داخل جماعت خداوند نشود)، زیرا در غیر اینصورت لازم می بود که عیسی مسیح و نیز داوود نبی و سلیمان نبی اهل نجات نباشند.
تضاد پنجم:
در آیه 19 از باب 6 سفر سموئیل اول، لفظ پنجاه هزار مرد غلط محض است چنانچه در باب دوم مشروحاً ذکر خواهد گردید.
تضاد شش و هفت:
در باب 15 از کتاب دوم سموئیل در آیه 7 لفظ (چهل) و در آیه 8 لفظ (ارام) هر دو غلط هستند و صحیح بجای لفظ چهل لفظ (چهار) و صحیح بجای لفظ ارام لفظ (ادوم) است چنانچه مشروح تر مذکور می گردد البته در زبان و متن عتیق لفظ چهار و ادوم ذکر شده است ولی آنان به لفظ عتیق اعتنایی ندارند و بر اساس لفظ جدید ترجمه می نمایند و شک نیست که یکی از این دو مقال تحریف شده و غلط است.
غلط هشتم:
ص: 61
در آیه 4 از باب 30 از کتاب دوم از اخبار ایام به این نحو مرقوم گردیده (..... و طول رواقی که در پیش خانه بود مطابق عرض خانه بیست ذراع و بلندی آن صد و بیست ذراع و اندرون آن به طلای خالص پوشانیده بود .....)
و قول او: و بلندی آن صد و بیست ذراع غلط محض است زیرا ارتفاع خانه سی ذراع بوده است چنانکه در آیه دوم از باب ششم از سفر ملوک اول مرقوم و مذکور گردیده است (ت اول گوید: و خانه خداوند که سلیمان پادشاه بنا نموده طولش شصت ذراع و عرض آن بیست و ارتفاع آن سی ذراع بود) و صرف نظر از اینکه چگونه می تواند رواقی ارتفاع آن یکصد و بیست ذراع باشد و لذا آدام کلارک مفسر آنان در جلد دوم تفسیر خود اقرار و اعتراف نموده و گفته است که لفظ یکصد و بیست ذراع غلط است و مترجمین نسخه های سریانی و عربی خودسرانه لفظ (صد) را اسقاط نموده و گفته اند ارتفاع آن یعنی آن رواق بیست ذراع بوده که البته این هم غلط است زیرا لازم می آید که خانه ده ذراع از رواق بلندتر باشد و البته جناب سلیمان چنین خانه ای بنا نفرمودند و لذا علیرغم این تحریف گری های خائنانه، باز هم تضاد برقرار است.
تناقض نهم:
در آیه 14 از باب 18 از کتاب یوشع در بیان قلمرو بنیامین (ت اول: بنیامین کوچکترین فرزند یعقوب و جد یکی از اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل است، جمعیت این سبط در 25 شهر زندگی می کردند که مهمترین آنها اورشلیم بود) اینگونه آمده است (..... و این سرحد از آنجا کشیده بود و در طرف جنوب گوشه دریا را .....) و قول آنها در گوشه دریا غلط است زیرا حد آنها در گوشه دریا نبود و علماء آنان نیز اقرار دارند که این غلط محض است.
دوالی و راجر دمنت دو مفسر کتاب های مقدس به دروغ می گویند که ترجمه لفظ عبری لفظ موردنظر دریا نیست بلکه مغرب است و این از دروغپردازی های این به اصطلاح دو عالم متعصب مسیحی است تا برای پوشاندن این رسوایی و در خصوص تضاد و تحریفی بودن آنها به مردم القاء شبهه نمایند و حال آنکه در لفظ سریانی لفظ (دیم) آمده که معنی آن (یم) و (دریا) است و در کلدانیه عتیق ( لسر طادیم) یعنی به گوشه
ص: 62
دریا آمده است و اگر بفرض قول این دو مفسر را بپذیریم لازم می آید که همه مترجمین آنها افراد سفیه و بی خرد باشند و لذا دست خیانت و دروغپرداز مترجم کتاب فارسی سال 1895 از اکاذیب این دو مفسر خیانت کار تبعیت نموده و لفظ دریا را به مغرب ترجمه نموده است و همیشه در طول تاریخ اینگونه دست های تعصب و خیانت به سوی کتاب های مقدس دراز شده و حقایق آن را دگرگون نموده اند زیرا عمل ممکن است به نظر آنها کوچک بیاید ولی نفس عمل که دلالت بر عدم پذیرش حق و حقیقت از سوی آنان دارد و عدم رعایت امانت امری است که هرگز قابل گذشت و اغماض نیست.
تضاد دهم:
در آیه 34 از باب 19 از کتاب یوشع در بیان قلمرو نفتالی آمده است (..... در طرف مغرب با شیر و یهودا و از سمت برخاستن آفتاب به اردن ...)، و این غلط محض است و آدام کلاک هم به این غلط فاحش اعتراف دارد.
تناقض یازدهم:
مفسر آنان هارسلی آورده است که مفاد آیات 7 و 8 از باب 13 کتاب یوشع غلط است (..... پس الآن این زمین را به نه سبط و نصف سبط منسی برای ملکیت تقسیم نما و .....)
تناقض دوازدهم:
در آیه 5 از باب 17 از کتاب قضات آمده است (.... و جوانی از بیت لحم یهودا بود که نسبت به قبیله یهودا داشت و از لاویان بود و در آنجا بسر می برد .....) که قول او از لاویان غلط است زیرا کسی که از قبیله یهودا باشد نمی تواند از قبیله لاویان باشد و هارسلی مفسر آنها به این حقیقت معترف است و هیوبی کینت از روی تعصب و خشکی این عبارت را خارج و متن خود را تحریف نموده است.
تناقض سیزدهم:
در باب 13 از کتاب دوم اخبار ایام آمده است: (..... وابیاه با لشکر شجاع جنگی چهارصد هزار مردم برگزیده عرصه جنگ را صف آرایی کرد و یاربعام در مقابل او هشتصد هزار برگزیده جنگجوی عرصه جنگ را صف آرایی نمود .....، و ابیاه و قومش آنها را به صدمه عظیم شکست دادند و از اسرائیلیان پانصد هزار مردمان برگزیده مقتول افتادند .....) عدد واقع در این آیه ها غلط محض است و لذا مفسرین ایشان به آن اقرار نموده و
ص: 63
مترجم خبیث و خائن لاتینی دست خیانت خود را درازا نموده و ارقام را به ترتیب به چهل هزار و هشتاد هزار و پنجاه هزار، تحریف نموده است.
تناقض چهاردهم:
آیه 19 از باب 28 کتاب دوم اخبار ایام به این نحو مذکور گردیده (..... زیرا خداوند یهودا را به سبب آحاز پادشاه اسرائیل ذلیل نموده زیرا یهودا را برهنه گردانیده و به خداوند عصیان عظیم ورزید .....) که لفظ اسرائیل در این عبارت غلط است زیرا آحاز پادشاه یهودا بود نه پادشاه اسرائیل و از این جهت مترجمین خبیث و خیانتکار سریانی و یونانی و لاتین خودسرانه متن را تحریف و دست خیانت دراز کرده و لفظ اسرائیل را تحریف تبدیل به یهودا نموده اند و .....
تناقض پانزدهم:
در آیه 10 از باب 36 از کتاب دوم اخبار ایام آمده است (..... برادرش صدقیاه را به یهودا و اورشلیم ملک نصب کرد .....) که لفظ برادرش غلط بوده و صحیح آن عمویش است و لذا مترجمین خبیث و تحریف گر خائن یونانی و عربی و سریانی خودسرانه دست خیانت به متن برده و به تحریف آن پرداخته و آن را تبدیل به عمو نموده اند .....
غلط شانزدهم:
در آیه های 16 و 19 از باب دهم از کتاب دوم سموئیل در سه موضع و در آیه 3 و 5 و 7 و 8 و 9 و 10 از باب 18 از کتاب اول اخبار ایام در هفت موضع لفظ هدر ازر غلط و صحیح این لفظ هدد و ازر است یعنی با (دال) (ت اول: او پادشاه صوبه بود که دو بار با داوود جنگید و هر دو بار شکست خورد و تسلیم گردید .....)
غلط هفدهم:
در آیه 18 از باب هفتم از کتاب یوشع لفظ عاکان با (ن) غلط است و صحیح این لفظ (عاکار) است یا (ر) مهمله و در کلدانیه عتیق نیز (عاکار) است.
تناقض هجدهم:
ص: 64
آیه 5 از باب 30 از کتاب اول اخبار ایام آمده است:
(..... تبشوع دختر عمی ئیل .....) که این لفظ غلط است و صحیح آن (بت شباع دختر علیعام) است (ت دوم گوید: وی دختر العیام و همسر اوریای حتی بود که دروغپردازان هتاک از این شخصیت پاکدامن و پارسا زنی العیاذ بالله هرزه و نانجیب ساخته اند که با داوود نبی العیاذ بالله زنا کرده و با توطئه هماهنگ شده داوود شوهرش را به همراه گروه کثیری از جنگجویان مؤمن به قتل رسانیده و به نیرنگ او را تصاحب نموده و از آنجایی که اینگونه تزویج ها خارج از حد شرعی بوده پس آن تزویج حرام و آنان عمری زنا نموده اند و العیاذ بالله سلیمان نبی هم حاصل این زناکاری است خدایا عذر ما را به درگاه خود بپذیر و ما مجبور به اینگونه قلم فرسایی هستیم تا این کذابان و مفتریان به حدود جنایت خود درباره اولیاء تو واقف شوند و با ورود به جرگه امن و امان و پاک پیامبر آخرالزمان همان کسی که موسی و عیسی و پیامبران دیگر به آمدن وجود بابرکت و با عظمت او بشارت دادند به حیات جاویدان دست یابند و با زدودن اینگونه افکار پلید از دامان پاک پیامبران الهی و همسران پاکدامن آنان از شفاعت آنان در دنیا و آخرت بهره مند شوند خدایا ما را از شفاعت آن بزرگواران در دنیا و آخرت بهره مند بفرما و رحمت و سلام و رضوان خود را بر روح و روان حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام نثار و ایثار بفرما و ما را نیز از شفاعت آن بزرگوار در دنیا و آخرت بهره مند بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین).
تناقض نوزدهم:
در آیه 21 باب 14 از کتاب دوم ملوک لفظ ازریا غلط است و صحیح آن لفظ ازیا است یعنی بدون حرف (ر) (ت اول: او یکی از اجداد مسیح است و از سال 786-734 قبل از میلاد حکومت کرد.).
تناقض بیستم:
در آیه 17 از باب 21 از کتاب دوم اخبار ایام لفظ یهوآحاز مرقوم گردیده و آن غلط است و صحیح احزیاست و هورن مفسر محقق در جلد اول تفسیر خود به آن اقرار و می گوید اسماء بسیاری در این مواضع و بسیار مواضع دیگر به غلط آمده است و .....، آری الحق و الانصاف که بسیار کم اتفاق افتاده که اسماء این کتب
ص: 65
صحیح باشند، بلکه غالباً غلط هستند و بخصوص ترجمه های آنان که همه با هم اختلاف دارند و عجیب اینکه نسخه های اصلی آنها نیز همگی با هم تفاوت دارند.
تناقض بیست و یکم:
در باب 36 از کتاب دوم اخبار ایام آمده است که بخت النصر پادشاه بابل یوواقیم را اسیر کرده و به زنجیره های برنجین کشیده و به سوی بابل اعزام نموده است و این غلط است زیرا صحیح آن است که بخت النصر او را در اورشلیم کشت و امر کرد جسد او را به خارج قلعه انداختند و نگذاشت کسی او را دفن کند و لذا یوسیفس مورخ در باب ششم از کتاب دهم از تاریخ خود نوشت که سلطان بابل با لشگری قوی آمد و بدون محاربه بر شهر مسلط شد و جوان ها را کشت و یوواقیم را هم به قتل رسانید و جسد او را به خارج قلعه انداخت و یوخانیا پسرش را بر سریر تخت نشانید و سه هزار مرد را هم اسیر کرد که حزقیال نبی هم از جمله اسرا بود ..... .
تناقض بیست و دوم:
در آیه 8 از باب 7 از کتاب اشعیای نبی موافق ترجمه فارسی سال 1838 آمده است (..... بعد از 65 سال افرائیم شکست خواهد خورد) (افرائیم یکی از اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل است که قبل تقسیم مملکت به سایر سبط های بنی اسرائیل برتری داشت .....)، و این غلط است زیرا سلطان آشور بر افرائیم در سال ششم از جلوس حزقیای ملک چنانچه در باب 17 و 18 از سفر دوم ملوک مرقوم گردیده پیروز شد پس ارام در مدت بیست و یک سال فانی شده است.
تناقض بیست و سوم:
آیه 17 از باب 2 سفر تکوین آورده است:
(..... اما از درخت دانستن نیک و بد مخور چه در روز خوردنت از آن خواهی مرد مردنی، .....) و این خبر غلط است زیرا آدم از این درخت خورد و نه تنها در آن روز نمرد بلکه نهصد و سی سال زندگانی نمود ..... .
تناقض بیست و چهارم:
آیه 3 از باب 6 سفر تکوین آورده است:
ص: 66
(..... و خداوند گفت که روح من با انسان همیشه اوقات کوشش نخواهد نمود به دلیل بودن ایشان بشر از گوشت نهایت مدت ایشان یکصد و بیست سال خواهد بود .....) و البته قول او نهایت مدت ایام ایشان یکصد و بیست سال خواهد بود غلط است زیرا کسانی در زمان گذشته بودند که عمر بسیار طولانی داشتند و (از گوشت هم بودند)، مانند نوح پیامبر که 950 سال عمر کرد و سام که 600 سال عمر نمود و ارفحشد که 338 سال عمر کرد و این موارد همگی در تورات ثبت و مضبوط است.
تناقض بیست و پنجم:
در آیه 8 از باب 17 از سفر تکوین آمده: (..... و برای تو و ذریه تو بعد از تو، دیاری را که در آن بیگانه می باشی یعنی تمامی زمین کنعان را به وراثت دائمی خواهم داد و ایشان را خدا خواهم بود .....) که البته این وعده نیز غلط و باطل است زیرا که جمیع سرزمین کنعان هرگز به ابراهیم و نیز حتی به ذریه او نیز به وراثت دائمی داده نشد بلکه برعکس انقلاباتی در این سرزمین واقع گردید که مانند آن در هیچ سرزمینی اتفاق نیفتاد.
تناقض بیست و ششم و بیست و هفتم و بیست و هشتم:
در باب 25 کتاب ارمیای نبی آمده است (..... کلامی که در سال چهارم یهویاقیم پسر یوشیا پادشاه یهودا که سال اول بنوکد نصر پادشاه بابل بود بر ارمیا درباره تمامی قوم یهودا نازل شد، و تمامی این زمین خراب و ویران خواهد شد و این قوم ها هفتاد سال پادشاه بابل را بندگی خواهند نمود و خداوند می گوید که بعد از انقضای هفتاد سال من بر پادشاه بابل و آن امت و بر زمین کلدانیان عقوبت گناه ایشان را خواهم رسانید و آنرا به خرابی ابدی تبدیل خواهم ساخت .....) و نیز در باب 29 این کتاب آمده است (..... اینست سخنان رساله که ارمیای نبی از اورشلیم نزد بقیه مشایخ، اسیران و کاهنان و انبیا و تمامی قومیکه بنوکد نصر از اورشلیم به بابل به اسیری برده بود فرستاد ..... و خداوند می گوید چون مدت 70 سال بابل سپری شود من از شما تفقد خواهم نمود و سخنان نیکو را که برای شما گفتم انجام خواهم داد به اینکه شما را به این مکان باز خواهم آورد) و نیز در باب 52 از همین کتاب آمده است (..... اینست گروهی که بنوکد نصر به اسیری برد در سال هفتم سه هزار و بیست و سه نفر از یهودا را و در سال هجدهم بنوکد نصر هشتصد و سی و دو نفر از
ص: 67
اورشلیم به اسیری برد و در سال بیست و سوم بنوکد نصر بنوزردان رئیس جلادان هفتصد و چهل و پنج نفر از یهودا را به اسیری برد پس جمله کسان چهار هزار و ششصد نفر بودند .....)،
غلط اول:
اجلای یوخینا پادشاه و رؤسای یهود پانصد و نود و نه سال قبل از میلاد مسیح بوده و ارمیا کتاب خود را بعد از خروج آنها از بابل برای آنها فرستاد و برابر نص آیات کتاب بایستی اقامت یهود در بابل حداقل هفتاد سال باشد ولی واضح و آشکار است که اسیران آزاد شدند به حکم کورش شاهنشاه ایرانی به پانصد و سی و شش سال قبل از میلاد پس اقامت آنان در بابل شصت و سه سال خواهد بود نه هفتاد سال.
غلط دوم:
آنکه عدد اسرا در تبعیدهای سه گانه چهار هزار و ششصد نفر بوده و این غلط است زیرا که در آیه 14 از باب 24 از کتاب دوم ملوک آمده (... و تمامی ساکنان اورشلیم و تمامی سرداران و تمامی صاحبان شجاعت را ده هزار نفر اسیر کرده برد و هم تمامی نجاران و آهنگران را که به غیر ادنای قوم زمین کسی باقی نماند .....)
غلط سوم:
آنکه از کتاب ارمیای نبی معلوم می شود که تبعید سوم در سال 23 از سلطنت بخت النصر بوده ولی از آیه 8 باب 25 کتاب دوم ملوک معلوم می شود که جلای سوم یا تبعید سوم در سال 19 از سلطنت بخت النصر بوده است.
تضاد بیست و نهم:
در باب 26 کتاب حزقیال نبی آمده است:
(..... در سال یازدهم در غره ماه واقع شد که کلام خداوند به این مضمون بمن رسید ..... آیا جزیره ها مرتعش نخواهند گردید .....)، حاصل مقصود از این کلمات اینکه چون شهر صور یعنی شام بر ضد اورشلیم اقدام نمود، خداوند به موجب این نبوت، بخت النصر را با لشکر عظیم اعزام می نماید تا ..... صور را نابود نمایند و پس از توضیحات مفصل می فرماید تا بهیچ وجه در صور آبادانی نخواهد ماند .....) ولی ملاحظه می شود که این خبر با این شرح و بسط و تفصیل دروغ است زیرا که بخت النصر صور را به مدت سیزده سال و شش ماه
ص: 68
محاصره نمود و سعی فراوان و تلاش عظیم نمود تا آن را فتح نماید ولی موفق نشد و ناامید و خسارت دیده برگشت و این موضوع شکست به شرح مفاد باب 29 مورد تائید قرار گرفت و لذا این خبر با وعده خداوند در باب 26 کتاب حزقیال در تضاد است (..... با این وجود به سبب صور در خصوص خدمتی که بر ضد آن نموده بودند او و لشکر او به (موفقیت و) اجری نرسیدند .....) و ملاحظه می شود که چگونه العیاذ بالله این جماعت یهود و مسیحیان اینگونه اکاذیب را به پیامبران نسبت می دهند.
تناقض سیم:
در باب 8 از کتاب دانیال آمده است: (..... و مقدس متکلمی را شنیدم و .....، و به من گفت که تا به دو هزار و سیصد شبانه روز آنگاه مقام مقدس مصفی خواهد گردید .....)
انتیوکس در اورشلیم:
این فراز از کتاب دانیال خبر از حادثه انتیوکس پادشاه روم است که 161 سال قبل از میلاد بر اورشلیم مسلط شد پس تسلط انتیوکس بر مقام مقدس یعنی اورشلیم سه سال و نیم بوده ولی در قول دانیال شش سال و سه ماه و نوزده روز به حساب سال شمسی ذکر شده است.
تناقض سی و یکم:
در باب 12 کتاب دانیال آیه 11 آمده است:
(..... و زمان رفع شدن قربانی دائمی و نصب شدن مکروهات مخربی 1290 روز خواهد بود، خوشا به حال کسی که انتظار کشیده و به روزهای 1335 برسد .....) که البته این خبر نیز غلط و خلاف درآمد و در این میعاد نه مسیح نصاری آمد و نه مسیح یهود ..... .
تناقض سی و دوم:
در باب 9 آیه 24 کتاب دانیال نبی آمده است:
(..... برای قومت و شهر مقدست هفتاد و هفت تعین است جهت انجامیدن عصیان و پایان یافتن گناه و ..... و آوردن عدالت دائمی .....) که البته این خبر نیز به واقع نپیوست زیرا در این میعاد نه مسیح یهود آمد و نه مسیح نصاری بلکه برای مسیح یهود افزون بر دو هزار سال نیز گذشته و هنوز خبری نیست ..... .
ص: 69
تناقض سی و سه:
در باب 7 از سفر ثانی اشموئیل آیه 10: خداوند وعده داد به بنی اسرائیل برزبان ناثان نبی که معاصر داوود بود (... به جهت قوم خود اسرائیل مکانی را تعیین خواهم نمود ...) بنابراین عبارت خداوند وعده داد به بنی اسرائیل که آنان را برای همیشه در اورشلیم ساکن نماید و ... دست اشرار از آزار آنان کوتاه باشد ...، و این خبر خلاف درآمد زیرا بعد از این خبر سلاطین بسیاری بر آنان مسلط شده و آزار فراوان بر آنها وارد نمودند از جمله سلطان بابل بخت النصر سه بار آنها را اسیر نمود و در قتل عام و اسیر نمودن آنها کوتاهی نکرد و نیز تیتوس رومی که صدمه او بر یهود بیشتر از بخت النصر بود زیرا یک میلیون و یکصد هزار نفر را از یهود قتل عام کرد و ...، آیا وعده خدا دروغ است یا این یاوه های تحریف گران است.
تناقض سی و چهارم:
در باب 7 آیه 12 از سفر سموئیل ثانی خداوند به زبان ناثان نبی به داوود چنین وعده داد: (..... و زمانی که روزهایت به سر آمده با پدرانت می خوابی ذریه تو را که از پشت تو بیرون می آید بعد از تو برپا نموده ..... بلکه تخت تو تا ابد پایدار خواهد شد .....)، این وعده در باب 22 چنین آمده (..... اینک برای تو پسری زائیده می شود ..... به جهت اینکه اسم او سلیمان باشد ..... تخت مملکت او را بر اسرائیل تا ابد پایدار خواهم نمود .....) بنابراین فراز از کتاب تورات خداوند وعده سلطنت دائمی و پادشاهی ابدی در خانواده داوود را صادر فرمود ..... و این غلط است زیرا مدت مدیدی یعنی هزاران سال است که سلطنت از خاندان داوود علیه السلام بکلی نیست و نابود شده است.
تناقض سی و پنجم:
مقدس اهل تثلیث یعنی پولس، قول خدا را در فضیلت عیسی بر ملائکه در آیه چهارم از باب اول از رساله خود به عبرانیان آورده است: (..... از ملائکه افضل گردید .....) ..... و نیز مقدس نصاری مدعی است که عیسی پسر خداست ولی مسیح خودش در آیه 20 باب 8 متی می گوید (من پسر انسان هستم) پس یا دروغ مسیح یا دروغ پولس یا خدا انسان باشد نعوذ بالله ..... و می گویند که یهود مسیح را کشتند یعنی یهود خدا را کشتند.
ص: 70
تناقض سی و ششم:
در باب 17 از سفر ملوک اول در حق ایلیای رسول چنین آمده است:
(..... و کلام خداوند به این مضمون به او رسید یعنی به ایلیای پیامبر ..... که از اینجا روانه شده و به طرف شرقی توجه کن ..... زاغ ها را امر فرمودم تا تو را در آنجا پرورش دهند ..... و زاغان برای او نان و گوشت در صبح و شام می آوردند و .....) و ..... می گویند چگونه جایز است که خداوند امر نماید زاغ را که از طیور نجسه است از برای پیامبر خدا هر صبح و شام گوشت و نان بیاورد و ..... .
تناقض سی و هفتم:
در آیه اول از باب 6 از سفر ملوک اول: (..... واقع شد در سال 480 از بیرون آمدن اسرائیل از زمین مصر و ..... که سال چهارم از سلطنت سلیمان بر اسرائیل بود که آغاز بنای خانه خداوند نمود) که این امر غلط است در نزد تمامی مورخین از جمله آدام کلارک و ..... . پس نتیجه اینکه اگر نسخه عبرانی صحیح و الهامی بود مترجم ترجمه یونانی و سایر مورخین اهل کتاب با نسخه تورات مخالفت نمی نمودند ..... .
تناقض سی و هشتم:
انجیل متی آیه 17: (..... پس تمامی طبقات از ابراهیم تا داوود چهارده طبقه است و از داوود تا کوچ به بابل چهارده طبقه و از جلای بابل تا مسیح چهارده طبقه .....) از این عبارت معلوم می شود که بیان نسب مسیح بر سه قسمت است و هر قسمی از اقسام ثلاثه مشتمل بر چهارده طبقه است قسمت اول از ابراهیم شروع و در داوود تمام می شود (و وقتی داوود علیه السلام داخل در قسم اول شد قهراً از قسم ثانی خارج است و در قسمت ثانی باید از سلیمان شروع شود و در یوخانیا تمام شود ..... پس در قسم ثالث از شلتائیل شروع و به مسیح خاتمه یابد پس این اقسام ثلاثه هر یک منطبق بر سیزده طبقه می شود نه چهارده طبقه ..... .
تناقص سی و نه تا تناقض چهل و دوم:
در آیه 11 از باب اول از انجیل متی آمده است:
(..... یوشیا یا یوخانیا و برادرانش را تولید نمود در زمان کوچ بابل)، یعنی یوشیا در زمان این کوچ زنده بوده است و این غلط است زیرا: اولاً یوشیا دوازده سال قبل از این کوچ وفات نموده بود که بعد از او یاهوآحاز
ص: 71
پسرش بر تخت سلطنت نشست که سه ماه او سلطنت کرد و پس از وفات او یوواقیم پسر دیگر او بر تخت سلطنت نشست و یازده سال پادشاهی کرد و بعد از او یوخانیا سلطان شد و سه ماه از سلطنت او سپری نشده بود که بخت النصر به اورشلیم حمله کرد و او را اسیر کرده و به سوی بابل فرستاد و ثانیاً یوخانیا پسرزاده یوشیا است نه پسرش زیرا یوخانیا پسر یوواخیم است و یوواخیم پسر یوشیا است و ثالثاً یوخانیا در زمان کوچ هجده ساله بود و ولادت او در زمان کوچ به بابل معنی ندارد و رابعاً اینکه یوخانیا برادر نداشت بلکه پدرش سه برادر داشت و عمو برادر نمی شود.
تناقض چهل و سوم:
در انجیل متی زمان مندرج از یهودا تا سلمون قریب سیصد سال است و از سلمون تا داوود چهارصد سال و متی در زمان اول هفت طبقه را مذکور نموده و در زمان دوم پنج طبقه و این کاملاً غلط است زیرا عمر کسانی که در زمان اول ذکر شد طولانی تر از عمر کسانی است که در زمان دوم ذکر گردیده است.
تناقض چهل و چهارم:
طبقاتی که در قسم دوم از اقسام سه گانه آمده است هجده تا است نه چهارده تا چنانچه این امر محرز است از مفاد باب سوم از سفر اول از اخبار ایام
تناقض چهل و پنجم و چهل و ششم:
در آیه 8 از باب اول انجیل متی آمده است: (..... یورام عوزیا را تولید کرد ...) و این غلط محرز است که عوزیا پسر یورام است زیرا عوزیا پسر احزیا است و احزیا فرزند یوواش و یوواش فرزند امسیا است و احزیا و یوواش و امسیا خود از سلاطین مشهور بوده اند و احوال ایشان در باب 8، 12، 14 از سفر ملوک ثانی و نیز در باب 22 و 24 و 25 از سفر ثانی از اخبار ایام مذکور است و ثانیاً اسم او عزیا است نه عوزیا یعنی بعد از حرف (ع) حرف (و) ندارد چنانچه در باب سوم از سفر اول از اخبار ایام در باب 14 و 15 از سفر ملوک ثانی مذکور است و این تناقض را هم بعضی از مترجمین خائن و خبیث خودسرانه و بدون رعایت امانت، مانند بسیاری از مواضع دیگر از طریق اصلاح تحریف کرده اند و آن را از چشم مخاطبین خود پنهان نموده اند.
ص: 72
تناقض چهل و هفتم:
در آیه 12 از باب اول از انجیل متی آمده است: (... شلتائیل زوربابل را تولید کرد ...) و این غلط است زیرا زوربابل پسر فدیا است یعنی برادرزاده شلتائیل نه فرزند او چنانچه این حقیقت در باب سوم از سفر اول از اخبار ایام آمده است.
تناقض چهل و هشتم:
در آیه 13 از باب اول از انجیل متی آمده است: (... زوربابل پدر ابی یود است ...) که این هم خلاف است زیرا زروبابل پنج پسر دارد چنانچه در آیه 19 از باب سوم از سفر اول از اخبار ایام مرقوم است و در میان ایشان کسی نیست که مسمی به این اسم باشد. .....
پس تا اینجا جمعاً یازده خلاف و خطا و غلط در بیان نسب مسیح از انجیل متی یعنی صاحب انجیل اول صادر شده است و در بخش دوم در بیان تناقضات او با تناقضات لوقا در شش موضع جمع تناقضات او در نسب عیسی به هفده مورد خواهد رسید.
تناقض چهل و نهم:
در باب دوم از انجیل متی قصه آمدن مجوس به اورشلیم به دلیل دیدن ستاره مسیح در مشرق نوشته شده است که (... ستاره در پیش روی ایشان یعنی مجوس آمد تا بالای سر کودک قرار گرفت ...) و این موضوع صرف نظر از این حرکت بی معنی ستاره در پیش روی مجوس و عدم تطابق آن با واقعیت به دلیل عدم وجود امکانات برق و جاده و بیابان و محدودیت زمان و غربت راه و ... النهایه عدم تطابق زمانی و مکانی حرکت و ...)، کاملاً غلط است و نیز حرکت هفتگانه سیارات و ... از مغرب به سوی مشرق است و یا از مشرق به سوی مغرب است که در هر دو صورت کذب گفتار متی ظاهر می شود زیرا بیت اللحم که محل ولادت عیسی است در جانب جنوب اورشلیم است ... پس چگونه امکان دارد که مجوس ستاره ای را در مشرق ببینند و این ستاره از مشرق حرکت نماید و دلیل راه آنها شود و سپس به اورشلیم بیاید و از اورشلیم هم به بیت اللحم بیاید و بالای سر طفل برسد و بایستد و راهنمای مجوس باشد مگر یک شب چند ساعت است و از طرفی فراموش کرده کاتب متی که آمدن مجوس به خانه هیرودیس روز واقع شده و ستاره ای در روز وجود ندارد
ص: 73
تا آنان را از مشرق به بیت اللحم راهنمایی نماید و ... و اگر بگویند شاید معجزه بوده است باید گفت به شرح مفاد باب دوم آیه 11 از انجیل یوحنا تا سی سالگی مسیح هیچگونه معجزه ای اثبات نمی گردد و نیز در این باب (معجزه شراب سازی مسیح) پس از تبدیل آب به شراب از سوی مسیح برای شراب خواران مجلس عروسی در قانای جلیل یوحنا تصریح می نماید که (این اولین معجزه بود که از مسیح صادر شد) ... چنانکه بزرگان آنان از جمله صاحب نورالانوار در صفحه هفتم از جلوه ششم خود می آورد (... از خداوند عیسی در طفولیت هیچ معجزه صادر نشد بلکه در کمال عجز و تواضع از مریم و یوسف اطاعت می نمود و از سایر اطفال بنی آدم هیچ امتیازی نداشت ...).
تناقض پنجاهم:
در آیه 22 از باب اول انجیل متی آمده است:
(ت دوم گوید: ما از محضر خداوند و رسول خدا و مؤمنین و مؤمنات عذرخواهی می نمائیم که از این یاوه های کتاب مقدس به آیه و آیات یاد می نمائیم زیرا که این الفاظ در واقع فقط شایسته آیات شریفه کلام خداوند یعنی قرآن مجید است و به کتاب شریف و معجزه باقی پیامبر آخرالزمان تعلق دارد و شرم آور است که از آن در عبارات شرک و کفر منسوب به انبیاء یاد شود و در واقع لفظ آیه یا آیات به آنها خطاب شود ولی به جهت تشخیص و همگامی با اهل کتاب و محققین این الفاظ مذکور می گردد و از خداوند طلب عفو و بخشایش نموده و از او سعادت دنیا و آخرت را خواستاریم به حق مقربان درگاه او و بالاترین آنها محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم)، (... و این همه برای آن واقع شد تا تمام گردد کلامی که خداوند به زبان پیامبر گفت که عذرا آبستن شده پسری آورد نام او را عمانوئیل یعنی خدا با ما ...)، این به دلایلی غلط است و از کتاب اشعیا معلوم می شود که اسم آن پسر باید عمانوئیل باشد ولی مسیح را کسی به این اسم مسمی ننموده است نه پدر و نه مادر او بلکه برعکس آنان او را به یشوع مسمی نمودند همانطور که در آیه 21 از باب اول از انجیل متی مرقوم است و یا آنچه در باب اول در آیه 31 از انجیل لوقا آمده است که (... جبرئیل نزد مریم آمد و گفت اینک حامله شده ای پسری خواهی آورد و او را مسمی به یشوع خواهی نمود ...) پس این بشارت مصداقی برای مسیح و مریم نخواهد بود و دلیل دیگر اینکه کلامی که این قول در آن واقع شده
ص: 74
درباره راصین پادشاه آرام و فاتاح پادشاه اسرائیل بود که می خواستند به آحاز پادشاه یهود حمله ور شوند و پادشاه یهود ترسید و لذا خداوند وحی به اشعیاء نبی کرد که آحاز بگو نترس که این دو سلطان بر تو مسلط نخواهند شد بلکه سلطنت آن دو زایل می شود و نشانه آن اینست که زن شابه حامله شده و پسری می زاید و قبل از بلوغ او قلمرو این دو پادشاه از بین می رود و لذا ثابت شد که قلمرو فاتاح بیست و یکسال بعد خراب شد و حال آنکه تولد عیسی هفتصد و بیست و یکسال بعد بوده است ...
تناقض پنجاه و یک:
در آیه 15 از باب ثانی از انجیل متی آمده است:
(... از آنجا ماند (یعنی مسیح) تا کلامی که خداوند به زبان پیامبر گفت تمام گردد که از مصر پسر خود را خوانده ام ...) که نبی قائل به این قول هوشع است و متی در این موضع اشاره می نماید به آیه اول از باب 11 کتاب هوشع که خلاف است زیرا که آن آیه ارتباطی به عیسی ندارد که ... (... هنگامی که اسرائیل طفل بود او را دوست داشتم و اولاد او را از مصر طلب نمودم ...) پس این آیه اصلاً در رابطه با احسان خدا و عنایات او نسبت به بنی اسرائیل در عهد موسی است و متی صیغه جمع را به مفرد و ضمیر غایب را به متکلم تبدیل نمود تا عبارت او بتواند در حق عیسی صادق گردد و دست های خائن تحریف کننده در ترجمه های خود عبارات را تغییر دادند تا این تناقض را بپوشانند ولی در ترجمه سال 1811 این عبارت درست ترجمه شده است هرچند هر کسی باب مذکور را در کتاب هوشع مطالعه نماید حقیقت آشکار می گردد که (... هر قدری که ایشان را دعوت کردند، از ایشان روگردان بودند و به بعلیم ذبح نموده و به اصنام تراشیده شده بخور کردند، ...)
تناقض پنجاه و دوم:
در آیه 16 از باب دوم از انجیل متی آمده است: (... چون هیرودیس دید که مجوسیان او را سخریه نمودند بسیار غضبناک شد و فرستاد تا جمیع اطفالی را که در بیت لحم و تمامی نواحی آن بودند از دو ساله و کمتر موافق وقتی که از مجوسیان تحقیق نموده بود به قتل رسانید ...)، که این قول نیز کاملاً خلاف واقع و غلط است زیرا اولاً احدی از مورخین غیرمسیحی این حادثه هولناک را نقل ننموده اند ... و حال آنکه این حادثه
ص: 75
ظلم عظیم و ...، بوده و همگی می بایست آن را نقل می نمودند و ... و از نظر عقلی هم درست نیست زیرا بیت لحم شهری نبود که از اورشلیم دور و از تحت سلطه هیرودیس خارج شده باشد و لذا هیرودیس به سادگی می توانست تحقیق نماید که مجوس آمدند به فلان کاروان سرا و در میان آخور و مسیح را در طویله با مادرش و پدر مصنوعی او دیدند و به او هدیه دادند و لذا احتیاجی نبود به اینکه اطفال معصوم را به قتل برساند ... (ت دوم گوید پس به این یاوه های توهین آمیز در خصوص حضرت مریم مقدس و حضرت عیسی مسیح و ...، توجه نمائید که چگونه با این یاوه ها خود بخود زمینه را برای ایجاد افترا و توهین و اهانت به این بزرگواران فراهم می نمایند و تحریف گران از خدا و روز معاد ترسی ندارند به اینکه اینگونه اعتقادات شیطانی را به حضرت مسیح و مادر بزرگوار و مقدس او نسبت دهند که برای آن حضرت و مادر بزرگوار او جعل نمایند یوسف نجار را به عنوان شوهر ساختگی و یا العیاذ بالله بگویند باکره نبود و یا بگویند در طویله بدنیا آمد و یا بگویند اولین معجزه آن حضرت ساختن شراب برای عده ای شرابخوار و میگسار بوده و یا بگویند ... آن مطالبی را که انسان شرم می نماید و ما از خداوند طلب مغفرت می نمائیم که در مرقومه های خود اگر ناگزیر از بیان مطالبی هستیم که اهانت و جسارت را به ذهن متبادر می نماید و اگر واقعاً کسی می خواهد به مقام و منزلت واقعی انبیاء و اولیاء یعنی نوح، موسی، لوط، یعقوب، عیسی مسیح و مادر بزرگوار او آگاه شود بایستی به کلام خداوند آنان یعنی قرآن مجید مراجعه نماید تا آگاه شود از حقایق عالم و از دنیا برود با عقاید پاک نسبت به انبیاء و اولیاء الهی نه اینکه با عقاید شیطانی نسبت به آنان سر از دوزخ جاویدان در بیاورد و ما از خداوند متعال جل جلاله و عظم شانه بواسطه این توفیق و تلاش برای زدودن این افکار شیطانی از ساحت آن اولیاء بزرگوار یعنی انبیا و مقدسین درگاه رب العالمین سپاسگزار هستیم و از خداوند می خواهیم که این خدمت ناقابل ما را به درگاه خود به احسن وجه بپذیرد و جزای کامل و وافر و بی نهایت به حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام نگارنده این کتاب مبارک یعنی انیس الاعلام عطا بفرماید و ما را از شفاعت آن بزرگوار در دنیا و آخرت بهره مند فرماید زیرا این خادم و امثال ما هستند که با تلاش خود آثار این بزرگان را با تعلیقات و نگارش خلاصه در دسترس طالبان حق و حقیقت قرار می دهند و در واقع به دست امثال ما نام
ص: 76
و یاد آن عزیزان زنده و جاوید می شود و مانند ما بایستی عمل کنندگان عمل نمایند انشاءالله آمین آمین آمین یا رب العالمین).
غلط پنجاه و سوم:
در آیه 17 از باب دوم از انجیل متی آمده است (... آنگاه کامل شد آنچه از ارمیای نبی گفته شده بود که می گفت در راما آوازی شنیده شد از زاری و گریه و فغان بسیار که راحیل بر فرزند خود می گریست و از تسلی کناره می جست زیرا که پیدا نبودند یعنی فرزندان راحیل ...) که این عبارت نیز از متی خلاف واقع است زیرا هر کس آنچه را که این مضمون در آن واقع شده است مطالعه نماید (آیه 5 از باب 31 ارمیا) و آیات قبل و بعد آن را بخواند آگاه می شود که مضمون آن در حادثه هیرودیس نیست بلکه در حادثه بخت النصر است که در عهد ارمیا واقع شد که در طی آن چند هزار از بنی اسرائیل قتل عام و چند هزار هم اسیر و به سوی بابل گسیل شدند و چون در میان اسرا و مقتولین، اولاد راحیل هم بودند لذا روح او در عالم برزخ متألم شد پس خداوند وعده داد که اولاد راحیل دوباره به اورشلیم بازگردند.
غلط پنجاه و چهارم:
در آیه 23 از باب ثانی از انجیل متی آمده است (... و (مسیح) آمد و در شهری به نام ناصره ساکن شد، تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام گردد که به ناصری معروف خواهد شد ...) که این خبر نیز از اکاذیب انجیل متی است زیرا در هیچ موضع از کتاب انبیاء چنین خبری وجود ندارد و جالب اینکه علماء یهود می گویند این خبر زورگویی و افترا انجیل متی است زیرا از جلیل هیچ پیامبری مبعوث نشده چه رسد به ناصره، و اگر مسیحیان مدعی شوند که بعد از نبوت مسیح یهودیان این بشارت را حذف نموده اند استدلال آنان به استناد آیه 52 از انجیل یوحنا باطل می شود که می گوید (... در جواب وی گفتند مگر تو جلیلی هستی، تفحص کن و ببین که هیچ نبی از جلیل مبعوث نشده و نخواهد شد ...)، یعنی این موضوع مربوط به همان زمان هم بوده و لذا بطور قطع کلام متی خلاف واقعیت و دروغ و باطل است.
تناقض پنجاه و پنجم:
در آیه اول از باب سوم از انجیل متی آمده است:
ص: 77
(... در آن ایام یحیی تعمید دهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و موعظه کرده و می گفت ...) و در گفتار آخر این باب ذکر جلوس ارکلاوس بر سریر یهودیت بعد از موت پدر او و برگشتن یوسف نجار و زوجه او یعنی مریم به نواحی جلیل و ... آمده است و این کاملاً غلط است زیرا زمانی که حضرت یحیی موعظه می نمود حداقل بیست و هشت سال از امور صدرالذکر گذشته بود و ...
تناقض پنجاه و شش:
در آیه 3 از باب 14 از انجیل متی آمده است:
(... زیرا هیرودیس یحیی را گرفت و در بند نهاد و در زندان انداخته و بخاطر هیرودیا زن برادر خود فیلیپس ...) و این غلط است زیرا اسم شوهر هیرودیا، هیرودیس بوده نه فیلیپس ...
تناقض پنجاه و هفت:
در باب 12 از انجیل متی آیه 3 در خطاب مسیح به فریسیان آمده است: (... ایشان را گفت مگر نخواندید آنچه را داوود و رفیقان او انجام دادند در حالی که گرسنه بودند و چطور به خانه خدا وارد شده و نانهای تقدمه را خورد که خوردن آن بر او و دوستان او حلال نبود بلکه فقط بر کاهنان حلال بود ...) که این نقل قول ها دروغ است و مشروحاً در تناقض نود و دو خواهد آمد.
تناقض پنجاه و هشت:
در آیه 9 از باب 27 از انجیل متی آمده است: (... آنگاه سخنی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود تمام گشت که سی پاره نقره را برداشتند بهای آن قیمت کرده شد و ...) که این موضوع نیز باطل است و شرح آن در باب دوم خواهد آمد.
تناقض پنجاه و نهم:
در باب 27 از انجیل متی آیه 51 آمده است (... که ناگهان پرده هیکل از سر تا پا به دو قسمت پاره شد و زمین متزلزل و سنگها شکافته شد و قبرها گشاده شده و بسیاری از بدن های مقدسین که آرمیده بودند از میان قبرها برخاستند و پس از بالا رفتن او (یعنی مسیح) از قبور بیرون آمده به درون شهر مقدس رفته و بر
ص: 78
بسیاری ظاهر شدند ...) این حکایت تماماً دروغ و کذب است ... و فاضل نورتن که خود حامی انجیل است در این خصوص تأکید در دروغ بودن آن دارد و برای باطل بودن آن دلایلی ارائه نموده و ...،
(ت دوم گوید: متن این فراز از آیات انجیل متی خود به دروغ بودن آن گواهی می دهد که مرده ها از قبرها برخاسته و بیرون آمده و به شهر داخل شده و به گونه ای ظاهر شدند که غالب و اکثریت مردم این مرده ها را که از مقدسین بوده اند مشاهده کرده اند ...) و دلایل بر دروغ بودن این حکایت اولاً جماعت یهود براساس مستندات کتاب مقدس در روز دوم از به صلیب کشیدن مسیح نزد پیلاطس حاکم رفتند و گفتند ای آقا، این مرد ضال و مضل (یعنی مسیح)، العیاذ بالله در حیات خود گفت که من بعد از سه روز از میان مرده ها عروج می کنم پس خوبست که شما دستور دهید هر سه روز قبر او را محاصره نمایند و ... و حتی در همان باب نوشته است که پیلاطس و زوجه او به قتل او یعنی مسیح راضی نبودند، پس اگر این امور در وقت قتل یا بعد از قتل ظاهر شده بود پس جماعت یهود عنود جرأت نداشتند که نزد پیلاطس رفته و عرض حال نمایند و در حالی که در وقت قتل او پرده هیکل پاره شد و سنگها شکافته و قبور باز شده و اموات زنده شده و در شهر راه افتاده و چهار ساعت هم ظلمت همه جهان را گرفته باشد و ...، و با وجود همه این معجزات و وقوع وقایع عظیم و انقلابات زمین و زمان و ...، که برای پیلاطس و سایر یهود آشکار شد و با توجه به اینکه پیلاطس راضی به مصلوب کردن او نبود پس چگونه متصور است که جماعت یهود جرأت نمایند که نزد او رفته و بگویند این گمراه گمراه کننده (این ضال مضل) و ...، و دیگر اینکه اگر وقوع این آثار عظیم و علامت ظاهری و معجزات محیرالعقول و دیوانه کننده و ...، واقعیت داشت می بایست (نقطه عطفی در تاریخ)، و موجب ایمان آوردن جمع کثیری از خلایق از بین رومیان و قوم یهود باشد .. آیا در باب ثانی از کتاب اعمال حواریون ندیدی که وقتی برخلاف عادت جاری روح القدس بر حواریون نازل شد و آنها قادر شدند به زبان ها مختلف تکلم نمایند مردم تعجب کرده و بلافاصله سه هزار نفر درجا ایمان آوردند (در آیه 41 در خصوص روز پنطیکاست و ایمان سه هزار نفر به حواریون به لحاظ مشاهده این کرامت ...)، در حالی که این اعمال عظیم در مقابل این کرامت قابل قیاس نیستند ولی هیچ عکس العملی در رابطه با آن به عنوان اثرگذاری معجزات عیسی بر مردم آنهم مردم عوام و ساده دل آنجا که اکثراً طرفدار او نیز بوده اند ذکر نشده و این
ص: 79
دلالت بر دروغ بودن آنها دارد زیرا علاوه بر این موضوع این امور عظیم را هیچ یک از مورخین آن زمان نیز ننوشته و حتی این موضوع با این همه عظمت در انجیل لوقا که همه می دانند حریص ترین خلایق بود در نوشتن کوچکترین فضایل عیسی و تحریر عجایب و نیز اهتمام فراوان در ذکر افعال و گفتار مسیح و ...، ذکر نگردید و همانطور که از باب اول انجیل او و باب اول از کتاب اعمال حواریون معلوم می شود و ...، و چگونه صاحبان همه انجیل های چهارگانه اینگونه در حوادث پیش پا افتاده اشتراک داشته باشند ولی در اینگونه حوادث عظیم دچار اختلاف و تناقض و تضاد باشند از جمله مرقس و لوقا فقط پاره شدن پرده هیکل را بنویسند و بقیه را مکتوب ننمایند و ... و جز این نیست که دست گزافه گویی و دروغ پردازی و تحریف از آستین بیرون آمده و برای گمراه نمودن عوام آنها را آورده است و دیگر اینکه اگر حتی پاره شدن پرده هیکل به دلیل آن تزلزل و با وجود قابلیت انعطاف و ...، پس روی قاعده بنای هیکل بایستی از بیخ و بن ویران می شد و دیگر اینکه قیام و برخاستن تعداد کثیری از مردگان و اجساد مقدسین از داخل قبر و ...، با این کلام پولس که می گوید (... اول کسی که از قبر برخاست عیسی مسیح است و ...) مخالف است و لذا فاضل نورتن در خصوص کاتب انجیل متی می گوید که او هیزم کش شب بوده و فرق بین تر و خشک یعنی راست و دروغ را نمی دانسته و هرچه به دست او می رسیده است را به عنوان کلام خدا به مردم تحویل داده است ... . پس من از تو ای مسیحی سؤال می کنم که آیا شخص عاقل می تواند کتابی مانند این را برای خود وسیله نجات قرار دهد، قسم به ذات اقدس خداوند هرگز مگر اینکه مقصود او حق پرستی و حق طلبی و خداپرستی و عشق به خدا نباشد بلکه فقط برای تقلید از روش های آباء و اجداد خود آن را پیروی نماید ...
تناقض شصت و شصت و یک و شصت و دو:
در باب 12 و آیه 39 از انجیل متی عیسی در پاسخ کسانی که از او برای اثبات نبوت او معجزه خواستند آورده است (... در پاسخ آنان گفت فرقه شریر و زناکار آیتی می طلبند (یعنی معجزه از من می خواهند) و البته آیتی (یعنی معجزه ای) به آنها عطا نمی شود مگر معجزه یونس نبی زیرا همچنان که یونس سه شبانه روز در شکم ماهی ماند پس انسان نیز سه شبانه روز در شکم زمین خواهد بود ...) و با همین مضمون در آیه 63 از باب 27 همین انجیل آمده که جماعت یهود به پیلاطس گفتند که آن ضال مضل وقتی زنده
ص: 80
بود گفت بعد از سه روز برمی خیزم و ... و به همین مضمون در قسمت دیگری از این انجیل آیه 4 باب 16 این موضوع برخاستن بعد از سه روز مذکور گردیده است و ...، و البته تمامی این اقوال در این سه موضع از انجیل متی باطل است زیرا مسیح در چهاردهم و یا پانزدهم ماه نیسان رومی و در سال سوم پیامبری خود بنا بر اعتقاد مسیحیان در روز جمعه نزدیک ظهر مصلوب شد و نیز از مفاد باب 19 انجیل یوحنا معلوم می شود که ساعت 9 بر بالای دار وفات کرد و یوسف و نقدیموس در هنگام غروب جسد او را از پیلاطس درخواست نموده و سپس او را به طریق مذهب یهود کفن و دفن نمودند چنانچه در باب 15 و آیه 34 انجیل مرقس آمده است پس ناچار باید اذعان نمود که دفن مسیح در شب شنبه واقع شده است و جسد مسیح روز یکشنبه قبل از طلوع آفتاب از قبر ناپدید شده است همانطور که در باب 20 از انجیل یوحنا مرقوم شده است پس با توجه به مکتوبات کتاب مقدس مسیح سه شبانه روز در قلب زمین نماند بلکه دو شب و یک روز ماند و بعد از سه روز برنخاست یعنی عروج نکرد و با این وصف این سه نقل از متی کذب و خلاف واقع و دروغ خواهد بود و لذا با توجه به اثبات دروغ بودن این سه گفتار از متی بسیاری از عالمان و دانشمندان مسیحی گفته اند این سخن را متی از نزد خود گفته است یعنی بهم بافته و به اسم وحی مکتوب نموده است ...، پس معلوم شد که متی انجیل خود را به الهام ننوشته است پس ما عدم فهم او را به تمامی متن انجیل او تسری می دهیم و عدم اعتماد خود را اعلام می نمائیم و ... .
(ت. اول گوید: لازم به ذکر است یوسفی که یوحنا نام او را مذکور نموده است همان برنابا است که از شاگردان مقرب عیسی به شمار می آمد و او صاحب انجیلی است که به دستور شورای کلیساها به همراه یکصد و سی کتاب و انجیل دیگر کنار گذاشته شد و خواندن آن تحریم گردید و در این انجیل به صراحت بشارت به ظهور حضرت محمد (ص) بعد از حضرت مسیح مذکور گردیده و مسیحیان می گویند آن از بین رفته ولی این سخن کذب محض است و در حال حاضر متن کامل آن موجود و امروزه به زبان های مختلف ترجمه شده و در دسترس است و چون در آن بشارت های ظهور پیامبر و اسلام مذکور گردیده کلیسا از پذیرفتن آن خودداری می نماید ...)، (ت دوم گوید: همه این مطالب یکطرف شما به نحوه موعظه این فراز از انجیل متی دقت فرمائید که چگونه گروهی از مردم از او برای اثبات نبوت او درخواست معجزه می نمایند و
ص: 81
العیاذ بالله مسیح به جای نشان دادن معجزه فحش رکیک و فحش مادر نثار آنها می نماید و تصریح می کند که معجزه خبری نیست مگر بعد از مرگ من آنهم وقت برخاستن بعد از سه روز ... که اولاً این گونه موعظه کردن در شأن و شخصیت حضرت مسیح نبوده و ثانیاً و از آن مهم تر اینکه برخاستن مسیح بعد از سه روز تنها معجزه عیسی مسیح نبوده بلکه او بنا به قول آنها اولین معجزه خود را در شراب سازی انجام داده و در طی دوره ارشاد خود مرده زنده کرد و ...، معجزات گوناگون داشت و ... لذا با قاطعیت کامل اعلام می شود که این قسمت انجیل متی نیز حاصل دروغپردازی و جعل حروف و کلمات و حاصل تحریف است ...
ملاقات مؤلف حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام و سفیر کبیر دولت فرانسه:
حضرت علامه نقل می فرماید که در روز جمعه مطابق با 13 شوال سال 1311 مطابق با سال 1894 میلادی در دارالخلافه تهران به دیدار آقای میرزا زین الدین امام جمعه رفتم و دیدم که سفیر کبیر دولت فرانسه آقای یالوا با یک نفر مترجم در حضور ایشان مشرف هستند سفیر مذکور مذهب کاتولیک داشت ... سخن از قتل و مصلوب شدن حضرت عیسی مسیح به میان آمد اینجانب اشکال سابق الذکر را بر سفیر مزبور وارد نمودم و ایشان پس از تأمل و تفکر زیاد به عجز و شکست خود اعتراف نمود و گفت من باید این موضوع را از پاپ اعظم خود سؤال کنم و حضرت علامه فرمودند پاپ اعظم تکلیفی ندارد جز اینکه بگوید غلط است به جهت اینکه این اشکال غیرقابل حل است.
تناقض شصت و سوم:
در آیات 28 به بعد باب 16 از انجیل متی آمده است: (... زیرا که پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خویش به اتفاق ملائکه خود و در آنوقت هر کسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد، به راستی به شما می گویم، کسانی در اینجا حاضرند که مرگ را نخواهند چشید تا پسر انسان را ببینند که در ملکوت خود می آید ...) و این خبر خلاف و کذب است زیرا که تمامی آن کسانی که نزد او حاضر بودند مرگ را چشیدند و استخوان های آنها پوسیده و خاک شد و قریب به هزار و هشتصد و پنجاه سال از موت آنها گذشت و احدی از ایشان ندید که پسر انسان در ملکوت خود و با مجد پدر و با ملائکه بیاید و هر کسی را موافق عمل خود مجازات نماید ...) (ت دوم: و این یاوه ها نیست مگر دروغپردازی ها و توجیهات و تأویلات شیطانی زیرا آنکس
ص: 82
که توجیه و تفسیر می نماید بایستی بینه و نشانه و دلیلی از خداوند برای عمل خود داشته باشد وگرنه در شمار دروغگویان خواهد بود و کسانی که می بینند این مطالب دروغ را و برای فریب عوام به توجیهات و تأویلات شیطانی دست می زنند در واقع خود را در معرض غضب خدا قرار می دهند و گناه انحراف پیروان و دوزخی شدن آنها را بر دوش خود می گیرند بدون اینکه آنها از عذاب رهایی یافته و یا از بار گناه آنان کم شود زیرا خداوند حیات جاویدان را بر اساس اوامر خود به زبان پیامبران خود قرار داده تا همه از آخرین پیامبر الهی خبر داده و به ظهور او بشارت دهند و دین و شریعت او لازم الاجرا است و در حال حاضر بقیه آنچه از انبیاء گذشته باقی مانده که تحریف شده و با دروغ و یاوه ها آلوده گردیده است در واقع از درجه اعتبار ساقط و این زمان خدای همه انبیاء عظام از آدم تا نوح و از نوح تا ابراهیم و موسی و عیسی و ...، اکنون از زبان آخرین فرستاده خود یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم با بندگان خود تکلم می نماید و هیچ دین دیگری را نمی پذیرد چون او خدای غیور و غیرتمند است و کسانی را که با او محاربه نمایند به دوزخ ابدی خود وارد خواهد نمود ...، خدایا تو را به عزت و جلال و جبروت تو قسم می دهیم و نیز به آبروی عزیزان درگاهت از انبیاء و اولیا که ابتداء بر همه آنها درود و سلام و رحمت و تهنیت خود را نثار و ایثار بفرمایی و سپس بر برترین آنها یعنی محمد و آل محمد بالاترین رحمت خود را نازل فرموده و ما را از شفاعت همه آنها در دنیا و آخرت بهره مند فرمایی و نیز سلام و درود و تهنیت خاص خود را بر روح و روان عالم بی بدیل و مجاهد و حق طلب و عاشق راه خدا یعنی آن شجاع مرد عرصه قلم که این کتاب مبارک را تحریر فرمود نثار و ایثار بفرمایی و ما را نیز از دعای خیر او و شفاعت او بهره مند فرمایی آمین آمین آمین یا رب العالمین)
تناقض شصت و چهارم:
آیه 23 از باب دهم از انجیل متی آورده است (... وقتی که در یک شهری به شما جفا و ستم کنند به شهر دیگر فرار کنید زیرا به درستی به شما می گویم از همه شهرهای اسرائیل نخواهید پرداخت تا پسر انسان بیاید ...) و این هم کلامی غلط و بی ربط است زیرا که حواریون تمام شهرهای اسرائیل را درنوردیدند و به همه پرداختند ولی همگی مردند و از مرگ آنان بیشتر از 1830 سال گذشت ولی مسیح در ملکوت خود
ص: 83
نیامد و کلام آنکه می فرمود به راستی می گویم، به دروغ می گویم تبدیل شد و ما به خدا پناه می بریم از افترا و دروغی که این یاوه گویان با تحریف به انبیاء الهی نسبت می دهند، لازم به ذکر است که این دو قول دروغ که به مسیح نسبت دادند قبل از عروج او بوده و اما آنچه بعد از عروج او به دروغ به او نسبت داده اند:
تناقض شصت و پنج الی شصت و هشتم:
در آیه 11 از باب سوم از مکاشفات یوحنا آمده است:
(که مسیح گفت: بزودی می آیم ...)
و در آیه 7 از باب 22 همین کتاب آمده است:
(که مسیح گفت: آگاه باشید که من بزودی می آیم ...)
و آیه 10 همین باب آمده است:
(و مسیح به من گفت: کلام نبوت این کتاب را مهر مکن زیرا وقت نزدیک است)
و آیه 20 ... (زود می آیم)
و تفسیر این گفتارها کاملاً معلوم است و محتاج به بیان نیست زیرا برحسب این گفتارها طبقه اول از مسیحیان اعتقادشان بر این بود که در زمان آنها مسیح برمی گردد و قیامت هم برپا می شود و خودشان را به اصطلاح اهل آخرالزمان می دانستند و در فصول بعدی عقاید آنها را در باب نزول مسیح بطور مشروح و مفصل مرقوم خواهیم نمود. انشاء الله تعالی.
تناقض شصت و نهم تا هفتاد و پنجم:
غلط اول: آیه 8 از باب پنجم از رساله مار یعقوب:
(... شما نیز صبر نمائید و قلوب خود را قوی سازید زیرا که آمدن مسیح نزدیک است)
غلط دوم: آیه 7 از باب 4 از رساله اول پطرس:
(... لیکن انتهای همه چیز نزدیک است هشیار شده و به نماز بیدار باشید)
غلط سوم: آیه 18 از باب دوم رساله دوم یوحنا:
(... ای اولاد ساعت آخر دنیا است ...)
ص: 84
غلط چهارم: در باب 4 از رساله اول پولس آیه 15:
(... که این به شما از کلام خدا می گوئیم که ما زنده و باقی هستیم تا آمدن خداوند و بر خفتگان سبقت نخواهیم گرفت، زیرا خود خداوند به صدا و آواز رئیس ملائکه و به صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسیح اول خواهند برخاست، آنگاه ما که زنده و باقی هستیم به همراه ایشان در ابر ربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا استقبال نمائیم و همیشه با خداوند خواهیم بود)
غلط پنجم: در آیه 5 از باب 4 رساله پولس به فیلیپیان:
(... خداوند نزدیک است (یعنی آمدن مسیح))
غلط ششم: در آیه 11 از باب دهم از رساله اول پولس به قرناطیان:
(... ما اهل عالم آخر هستیم (یعنی اهل آخرالزمان هستیم) ...)
غلط هفتم: در باب 15 از رساله مذکور آیه 51:
(... همانا سری به شما باز می گویم که همه نخواهیم خوابید لیکن همه متغیر خواهیم شد، در لحظه در یک چشم بهم زدن به محض نواختن صور آخر زیرا کرنا صفیر خواهد داد و مردگان بنی فساد خواهند برخاست و ما متغیر خواهیم بود ...).
پس این هفت قولی است که نقل شد و دلالت بر آن مطالبی دارد که قبلاً ذکر شد که طبقه اول مسیحیت نزول مسیح و قیام قیامت را در زمان خود می دانستند و اعتقاد آنها این بوده است لذا این گفتارها محمول بر ظاهر و غیرقابل تأویل و قطعاً باطل است.
تناقض هفتاد و ششم تا هفتاد و هشتم: قیامت مسیح:
در باب 24 انجیل متی آمده است که عیسی بر کوه زیتون نشسته و جمعی در خدمت او بودند و از علامت خرابی مکان مقدس و نزول مسیح و وقوع قیامت سؤال کردند و ایشان علایم آن را بیان و از جمله علامت اول خرابی مکان مقدس بود و بعد از آن نزول مسیح و ... آیات 29 (... و بعد از زحمت آن ایام فی الفور آفتاب تاریک خواهد شد و ماه نور خود را نخواهد بخشید ... در آنوقت علامت فرزند انسانی بر فلک ظاهر خواهد گردید ... به درستی به شما می گویم که تا جمیع این امور کامل نگردد این طبقه منقرض نخواهد شد
ص: 85
و هر آینه آسمان و زمین زایل می شود ولی کلام من زایل نخواهد گشت ...)، ... پس بنابر مفاد این آیات حتماً بعد از خرابی مکان مقدس بدون مهلت نزول مسیح و قیامت واقع خواهد شد ...، پس معاصرین مسیح می بایست این امور سه گانه را ببینند یعنی خرابی بیت و نزول مسیح و وقوع قیامت و قول او به اینکه این طبقه منقرض نخواهد شد تا این امور را نبینند ...، صراحت دارد و لذا گمان شاگردان مسیح و مسیحیانی که در طبقه اول بودند همین بوده است زیرا قول مسیح این بود ... ولی زمین و آسمان زایل نشد ولی قول مسیح زایل شد و در واقع حق باطل و باطل حق شد العیاذ بالله و نیز در باب 13 از انجیل مرقس و یا 21 از انجیل لوقا خبر مذکور به نحوی که بیان شد آمده است پس این قصه در آن دو انجیل هم غلط است پس نتیجه اینکه هر سه انجیل بر تحریر امر باطل اتفاق دارند و به این اعتبار برای هر سه انجیل سه غلط ثابت شد.
تناقض هفتاد و نهم تا هشتاد و یکم:
در آیه 2 باب 42 انجیل متی: (... یعنی به درستی که به شما راست می گویم که در اینجا یعنی بنای هیکل هیچ سنگی بر سنگی گذاشته نخواهد شد مگر اینکه انداخته خواهد گردید ...) ... پس آگاه باش که علماء مذهب پروتستان تصریح می نمایند که بقای بنا در موضع هیکل ممکن نیست بلکه هر عمارت که در آنجا بنا شود نابود می شود یعنی همانطور که مسیح خبر داد ... و طامس نیوتن در تفسیر خود آورده که (... عمر خلیفه دوم از بزرگترین کشورگشایان بود و در روی زمین فتنه و فساد او منتشر شد و او به اورشلیم حمله و آن را محاصره کرد و سپس با مسیحیان مصالحه نمود و از اسقف خواست تا محلی را برای بنای مسجد به او بدهد او موضع هیکل سلیمانی را به او نشان داد که جماعت مسیحیت آنجا را از زباله و فضولات حیوانی و انسانی به جهت دشمنی با یهود پر نموده بودند و ... آنها مسجدی در آنجا بنا کردند ...، این گفتار صراحت دارد به اینکه عمر در موضع هیکل سلیمانی مسجدی بنا کرد ... و از آن زمان تا کنون حدود 1270 سال از بنای آن گذشته است و لذا قول مسیح باطل شد و سنگ بر روی سنگ قرار گرفت ولی انداخته نشد و حال آنکه زوال آسمان و زمین ممکن بود ولی زوال کلام او ممکن نبود ولی در عمل امر محال ممکن شد و چون این قول در آیه 2 از باب 13 از انجیل مرقس و آیه 6 از باب 21 لوقا نیز آمده است پس سه غلط از سه انجیل ثبت گردیده است.
ص: 86
تناقض هشتاد و دوم:
در آیه 28 از باب 11 از انجیل متی آمده است:
(... عیسی به آنها گفت یعنی به شاگردان (حواریون)، بدرستی که به شما می گویم شما که مرا متابعت نمودید در تولد نو، تا ابد و تا آن زمانی که فرزند انسان بر کرسی جلال خود نشیند شما نیز بر دوازده تخت جلوس خواهید نمود و حکمرانی بر دوازده فرقه اسرائیل خواهید داشت که این هم غلط در غلط است زیرا یکی از این دوازده شاگرد عیسی همان یهودای اسخریوطی است که مسیح را به سی پول فروخت و آنوقت مرتد و جهنمی شد ... پس قطعاً این خبر غلط و خلاف است.
تولد نو:
(ت اول گوید: مسیحیان اعتقاد دارند که زائیده شدن فرزند از مادر تولد جسمی است و ارتباطی به روح و معنی ندارد و اگر کسی بخواهد ارزش معنوی و حقیقی خود را بدست آورد باید از نو متولد شود تا حقایقی برای او کشف شود ... این تولد در کتاب های یوحنا، پولس به رومیان، پولس به کولیان، نامه اول پطرس، نامه اول یوحنا و ... از این تولد به نام های مختلف تولدهای جدید، نو، از خدا، معنوی، حقیقی، خلق تازه ... یاد شده است.)، (ص.دوم گوید: ولی ما می گوئیم حیات نو در واقع ایمان به خدا و آخرین فرستاده او حضرت محمد مصطفی و دوازده وصی و جانشین او صلوات الله علیهم اجمعین است و دوری از دوزخ و ورود به بهشت جاویدان الهی انشاءالله تعالی).
غلط هشتاد و سه:
آیه 51 از باب اول از انجیل یوحنا:
(... پس به او گفت (یعنی بناثائیل: او نیز مانند برتولماوس ابتداء عیسی را قبول نداشت به دعوت فیلیپس نزد عیسی آمد و به او ایمان آورد، او مردی اسرائیلی و ساکن قانای جلیل بود یوحنا او را نتنائیل معرفی می نماید) که هر آینه من بشما راست می گویم که بعد از این شما آسمان را گشاده و فرشتگان خدا را که بر فرزند انسان صعود و نزول می کنند خواهید دید)، البته این قول آنها نیز مانند سایر اقوال و گفتارهای آنان
ص: 87
کذب و خلاف واقع است زیرا که این خبر بعد از تعمید یافتن مسیح و نزول روح القدس بوده و بعد از این دو امر، هیچکس آسمان را گشاده و ملائکه خدا را بر عیسی در حال صعود و نزول ندیده است.
نکته:
نکته حائز اهمیت اینکه نفی نمی شود نزول فرشته بر مسیح و رویت فرشته توسط مسیح و این چیزی است که برای همه انبیاء واقع می شود ولی این قول متی که شما یعنی مردم آسمان را گشاده و ملائکه را در حال صعود و نزول می بینید کذب محض است.
تناقض هشتاد و چهارم:
آیه 13 از باب سوم از انجیل یوحنا:
(هیچکس به آسمان نرفته مگر آن که از آسمان پائین آمده است (یعنی عیسی) ...) که این کلام نیز خلاف محض است زیرا اخنوق و ایلیا چنانکه در باب پنجم از سفر تکوین و باب دوم از سفر ملوک ثانی ثبت شده است و نیز پولس که مقدس آنها است و نیز یوحنای لاهوتی معراج نمودند به شرح آنچه در رساله های آنها مرقوم شده است و به شرحی که نقل می گردد پیامبر اسلام نیز به آسمان معراج فرمودند پس به استناد این موارد این خبر یوحنا نیز خلاف و غلط محض است.
تناقض هشتاد و پنجم:
آیه 23 از باب 11 از انجیل مرقس می گوید:
(... به درستی که به شما می گویم هر کسی به این کوه بگوید برخاسته و در دریا افکنده شود و در دل خود شک نداشته باشد بلکه اعتقاد داشته باشد که آنچه می گوید واقع می گردد، در این صورت هرچه بگوید به جهت او واقع خواهد شد).
و در آیه 17 و در باب 16 از همین انجیل آمده:
(... و اشخاصی که به این چیزها اعتقاد دارند به آیت چندی مقرون خواهند گردید که به اسم من شیاطین ها را بیرون خواهند نمود و مار را خواهند گرفت و اگر چیز کشنده را بیاشامند هرگز متأذی نخواهند شد و بر بیماران دست نخواهند نهاد (مگر آنکه) و ایشان تندرست خواهند گردید)
ص: 88
و در آیه 12 از باب 14 از انجیل یوحنا آمده است:
(... به شما راست می گویم که آن کسی که بر من ایمان آورد این کارهایی که من می کنم او نیز خواهد کرد بلکه بزرگتر از این ها را نیز خواهد کرد زیرا که من نزد پدر خود می روم ...) پس آگاه باش که قول او در اینکه هرکس به این کوه بگوید ... عام است و اختصاص به شخص خاصی و زمان خاصی ندارد و حتی اختصاص به مؤمنین به مسیح هم ندارد و سایر اقوال نقل شده در این باب هم اختصاص به حواریون و طبقه اول نیست و نیز قول دیگر او که هر کسی که به من ایمان بیاورد هم مختص به شخص خاص و زمان معینی نیست و اختصاص این امور به طبقه اول نیز مستند به دلیلی نیست و اگر این سخنان صحیح باشد اگر کسی از عالمان مسیحی اگر به کوه بگوید از جای خود کنده شو و به دریا افکنده شو و آن قائل و گوینده شک در دل او نباشد، پس کوه باید از او اطاعت کند و این قدرت علامت ایمان به مسیح در این زمان است و نیز اعمالی که از مسیح صادر می شد که بالاتر از آن بایستی از آنها صادر شود و حال آنکه اینگونه نبوده و نیست و نخواهد بود و ما نشنیده ایم که احدی از اهل دین مسیح را که معجزه او اعظم و اجل از معجزه مسیح باشد نه در طبقه اول و نه در غیر طبقه اول پس قول او که گفت بلکه بزرگتر از اینها را نیز خواهد نمود غلط است و در هیچ یک از طبقات و اعصار مسیحیان مصداقی و شاهدی ندارد و نیز آن اعمالی که از مسیح صادر شد از شاگران و غیر آنها صادر نگردید و لذا تمامی علمای پروتستان اعتراف دارند که خارق عادت بعد از طبقه اول بدلیل قوی ثابت نشده است و ما نیز که از ایام کودکی با آنها محشور بودیم و در مدارس آنها مشغول تحصیل و در میان خلیفه ها و قسیسین آنها حشر و نشر داشتیم خرق عادتی از آنها ندیدیم بلکه تنها چیزی که از اینها دیدیم این است که سال های عمر خود را صرف یادگیری زبان های ترکی و فارسی و عربی و هندی و غیره می نمایند و تلاش فراوان هم بکار می برند ولی با این وجود نمی توانند درست تکلم نمایند و اغلب صیغه مذکر را در مؤنث و مفرد را در جمع و بالعکس استعمال می نمایند تا چه رسد به اخراج شیاطین و حمل حیات و خوردن سموم و شفا دادن مریضان و زنده کردن مردگان و ... مانند آنها پس باید اقرار نمود که این مسیحیان که با ما هم عصر هستند هیچکدام ایمان حقیقی به حضرت مسیح ندارند و لذا آنها قادر به انجام این امور نیستند. البته بزرگان آنها در بعضی از اوقات ادعای صدور کرامت و خرق عادت را نموده و
ص: 89
رسوا شدند و من دوست داشتم در همین زمینه دو داستان را که در رابطه با دو نفر از بزرگان فرقه پروتستان را از زبان قسیس طامس انگلس ... نقل نمایم:
1- داستان لوطر و اخراج شیاطین:
در این داستان که در سال 1543 میلادی واقع شد لوطر خواست که از فرزند مسینا شیاطین را اخراج نماید ولی حکایت او مانند حکایت یهود در آیه 16 باب 19 کتاب اعمال شد و ناگهان شیطان ملعون حمله نمود بر لوطر و همراهان او و چون استافالیس که از همراهان بود دید که شیطان گلوی استادش را گرفته و او در حال خفه شدن است خواست که فرار نماید و از فرط بی حواسی نتوانست در را باز کند بلکه از خادمش وسیله ای از روزنه گرفته در را شکست و فرار نمود.
2- مکر و حیله کالوین:
بلسیک و ایل سوریس در تاریخ خود آورده اند که کالوین که یکی از بزرگان فرقه پروتستان است به شخصی به نام بیرومس رشوه داد که نفس خود را حبس کن و خود را به مردن بزن و من بیایم و اوراد بخوانم و بگویم برخیز و همه تصور کنند که من مرده ای را زنده کردم و به همسر او نیز گفت وقتی شوهرت خودش را به مردن زد تو گریه و زاری کن و ...، پس حسب الفرموده کالوین عمل کردند و در خانه او همه زن های همسایه اجتماع کردند پس کالوین وارد شد و گفت من او را زنده می کنم و سپس شروع به قرائت اوراد و اذکار کرد و سپس دست بیرومیس را گرفت و گفت یا میت به اسم خدای ما مسیح برخیز ولی دید که بیرومیس برنمی خیزد زیرا او به واقع مرده بود و حیله کالوین بی فایده شد و به جهت حیله و اهانت به معجزه صادقه، خدا از او انتقام کشید و ادعیه کالوین به عکس عمل کرد و همسر بیرومیس چون این وضع را دید تظاهر به گریه را به گریه واقعی تبدیل کرد و فریاد کشید که ای مردم در وقت عهد و میثاق با کالوین شوهرم زنده بود و الان نمی دانم که این مرد یعنی کالوین چکار کرد که واقعاً مرد ...، پس باید نظر نمود در کرامات بزرگان این جماعت در عهد خودشان مانند مقدس مشهورشان پولس که تقوی ظاهری داشتند و ...، و وقتی که حال بزرگان آنها این باشد حال تابعین آنها چه خواهد بود و یا سمی را که پااسکندر ششم رئیس کنیسه رومیه که خلیفه خدا بر اهل زمین برای غیر درست کرده بود خورد و درجا مرد و به خلاف فرموده
ص: 90
مسیح عمل شد که گفت اگر شما به من ایمان داشته باشید سموم در شما اثر نخواهد کرد و ...، پس ثابت و معلوم شد که بزرگان این جماعت از علامات مذکور محرومند.
تناقض هشتاد و شش:
در آیه 27 از باب سوم از انجیل لوقا آمده است:
(... ابن یوحنا ابن ریصا ابن زروبابل ابن شلتائیل ابن نیری ...) در این یک آیه سه غلط محرز موجود است
1- اول اینکه اسامی بنی زرو در باب سوم از سفر اول از اخبار ایام مکتوب است و در میان آنان کسی نیست که به این اسم منسوب باشد و در ضمن با تحریر متی نیز مخالف است.
2- آنکه زروبابل فرزند (فدایا) است نه فرزند شلتائیل بلکه او برادرزاده شلتائیل است.
3- آنکه شلتائیل پسر یوخانیا است نه پسر نیری همانطور که متی نیز به این موضوع تصریح نموده است.
تناقض هشتاد و هفت:
لوقا در باب سوم انجیل خود آورده است:
(... شالح بن قیتان بین ارفحشد ...) و این غلط محض است زیرا شالح پسر ارفحشد است نه نوه او و این موضوع در باب 11 از سفر تکوین و باب اول از سفر اول اخبار ایام تصریح شده است و نکته اینکه بعضی از ترجمه ها از تحریفات دست های خائن مترجمین خبیث مسیحی بوجود آمده تا با انجیل موافق باشد و حال آنکه متن بایستی با حفظ امانت با نسخه های اصلی تورات یعنی نسخه های اصلی عبرانی، یونانی و سامری مطابقت نماید تا مخاطبان حق انتخاب داشته باشند و آگاه به تحریف شده و به سوی نور پاک آخرین فرستاده خداوند یعنی حضرت محمد مصطفی از معصومین علیهم صلوات الله آمده و رستگار شوند.
تناقض هشتاد و هشتم:
در باب دوم از انجیل لوقا آیه اول آمده است:
(... و در آن ایام حکمی از غسطس قیصر صادر گردید که تمامی ربع مسکون را اسم نویسی کنند و این اسم نویسی اول بود در زمانی که گیری نیوس والی سوریه بود ...) و این مطلب نیز کاملاً غلط و اشتباه است زیرا که مراد از ربع مسکون یا جمیع ممالک سلطنت روم است و یا جمیع مالک سلطنت یهود ولی هیچیک
ص: 91
از مورخین عهد عتیق یونانی که معاصر با لوقا بوده اند یا با اختلاف کمی قبل از لوقا بوده اند این اسم نویسی بزرگ را در تاریخ خود مذکور ننموده اند تا این اسم نویسی مقدم بر ولادت عیسی و مورخین بعد از لوقا باشد و لذا قول آنها برای لوقا سند نیست زیرا از لوقا نقل نموده اند و صرف نظر از این دلیل حکمرانی گیری نیوس والی سوریه پانزده سال بعد از ولادت مسیح بوده است. پس چگونه می توان تصور کرد که اسم نویسی که پانزده سال قبل از ولادت مسیح بوده در زمان او باشد و یا چگونه می شود گفت که ولادت مسیح در زمان او بوده است و آیا می توان گفت که حمل مریم به مسیح پانزده سال طول کشید ... و از طرفی خود لوقا در باب اول آورده است که حمل الشباع زوجه زکریا در زمان هیرودیس بوده و حمل مریم شش ماه بعد از او واقع شده است و این تناقضی است که همه بزرگان مسیحی به خلاف واقع بودن آن در انجیل لوقا اقرار دارند.
تناقض هشتاد و نهم:
در آیه اول از باب سوم از انجیل لوقا آمده است:
(... در سال 15 از سلطنت طیباریوس که پنتیوس پیلاطس حاکم یهودیه و هیرودیس رئیس ربع جلیل و فیلیپس رئیس ایتوریه و مرزبوم نیراخونی و لیسانیاس رئیس ربع ابیلینی ...) و در این عبارت، ریاست ربع ابی لینی برای لیسانیوس که معاصر پیلاطس و هیرودیس باشد غلط است زیرا شخصیت این موجود خیالی برای همه مورخین ناشناخته و نامعلوم است و وجود چنین شخصی نزد آنان ثابت نشده است.
تناقض نودم:
در آیه 19 از باب سوم لوقا آمده است:
(... و رئیس ربع هیرودیس که به سبب هیرودیا زن برادر خود فیلیپس و به سبب قبایح دیگر که هیرودیس متوجه آن می بود از او ملامت یافته بود (یعنی از یحیی علیه السلام))، و این غلط است و همانگونه که در تناقضات متی آوردیم و همه مفسرین آنها نیز معترفند که این موضوع غلط است.
تناقض نود و یک:
در آیه 17 از باب 6 از انجیل مرقس آمده است:
ص: 92
(... زیرا که همین هیرودیس به جهت خاطر هیرودیا زن برادرش فیلی پس فرستاد تا یحیی را دستگیر کرده در حبس قرار داد زیرا که این زن را در حباله نکاح خود در آورده بود ...) که این مطلب نیز کاملاً غلط و خلاف است همانطور که مذکور شد پس هر سه انجیل بر تحریر این امر باطل اتفاق کرده اند و عدد تثلیث در اینجا درست شد و دست های خیانتکار و متعصب مسیحی یعنی دو مترجم عربی سال 1821 و 1844 آن را تحریف کرده و در عبارت متی و لوقا لفظ فیلی پس را اسقاط نموده اند ولی مترجمین دیگر از این خیانت آنان تبعیت نکرده و آن را حذف ننموده اند و نکته مهم اینست که اصولاً و اساساً تحریف و دگرگون نمودن کتاب نزد آنان امری طبیعی است و لذا در این خصوص گلایه ای بر آنها وارد نیست. (ت. دوم گوید: ولی وقتی وارد گور شدند آثار خیانت آنها بر آنها آشکار می گردد و آنوقت خواهند دانست جزای دشمنی با خدا و دین او چگونه خواهد بود).
تناقض نود و دوم تا نود و چهارم:
در آیه 25 از باب دوم انجیل مرقس آمده است:
(... و به آنان گفت مگر هرگز نخوانده اید که داود چه کرد، چون او و دوستانش محتاج و گرسنه شدند، و چگونه در ایام ابیاثار (ت اول گوید: ابیاثار پسر اخیملک، چهارمین کاهن بزرگ یهودا بعد از عالی بود و وقتی شائول خواست کاهنان ناب را به قتل برساند او به داود پناه برد و کاهن مستقل شد ...)، رئیس کاهنان به خانه خدا وارد شد و نان های تقدمه را خورد که خوردن آن مخصوص کاهنان است و به دوستان خود نیز داد ...) و این مطلب کاملاً خلاف و غلط است زیرا زمانی که داود از شائول فرار کرد کسی با او نبود پس این عبارت (چون او و دوستانش) غلط است و قهراً این قول نیز (و به دوستانش هم داد ...) باطل می شود و در ضمن رئیس کاهنان اخی ملک بود نه ابیاتار و درو اقع ابیاتار برادرزاده اخی ملک بود پس قول انجیل مرقس در اینکه ابیاتار رئیس کاهنان بود هم خلاف و غلط است. پس واضح شد که چگونه مرقس در دو آیه سه غلط را گنجانده و بر وفق عدد تثلیث همه دانشمندان آنها بر وقوع این سه خطا و خلاف اعتراف دارند و همانطور که در باب دوم خواهد آمد غلط بودن امور سه گانه از باب 21 و 22 سفر سموئیل اول نیز به وضوح تمام معلوم و مشخص است.
ص: 93
تناقض نود و پنج و نود و شش:
در باب 6 از انجیل لوقا در بیان احوالات داوود عبارات (او و رفقایش) و (به رفقایش نیز داد) دو قول غلط بود که مذکور گردید.
تناقض نود و هفتم:
در آیه 5 از باب 15 از رساله اول به قرناتیان آمده است:
(... و اینکه بر کیفاس نمودار گشته (یعنی مسیح) و بعد از آن به آن دوازده نفر و ...) و این غلط فاحش است یعنی لفظ دوازده نفر زیرا که یهودای اسخریوطی که یکی از این دوازده نفر بود قبل از این قضیه خودش را خفه کرده و مرده بود پس در واقع شاگردان و حواریون او یازده نفر بودند نه دوازده نفر و لذا مرقس در باب 16 از انجیل خود نوشت که مسیح بر یازده حواری خود ظاهر شد. (ت دوم گوید و تعجب آن است که اینگونه در واضحات خلاف و خطا و کذب روا می نمایند و این عدد نه شمردن آن مشکل بود و نه وضوح آن در پرده ای از ابهام قرار داشت و اگر گفتار مرقس در باب 16 نیامده بود و همگی بر این خلاف و خطا اجماع داشتند بلافاصله دست های خائن و خیانتکار تحریف و تأویل شاگردی جدید برای مسیح تراشیده و شخصیتی خیالی جعل می کردند ولی گفتار مرقس آنها را لنگ در هوا نگهداشت و قدرت بر تأویل و توجیه بلاوجه آن ندارند جز آنکه تسلیم قدرت استدلال و اقامه دلیل حضرت آیت الله محمد صادق فخرالاسلام رحمه الله علیه شوند).
تناقض نود و هشتم تا صدم:
در آیه 19 باب 10 انجیل متی در رابطه با وصیت مسیح به شاگران آمده است:
(... چون شما را حاضر نمایند (یعنی مخالفین)، متفکر نباشید که به چه نوع و به چه لفظ تکلم نمائید زیرا که آنچه خواهید گفتن در همان ساعت به شما اعلام کرده خواهد شد، از آن جهت که شما متکلم نیستید بلکه روح پدر شماست که در شما تکلم می نماید ...)
در آیه 11 باب 12 انجیل لوقا آمده است:
ص: 94
(... چون شما را در آرند در مجامع و نزد ارباب حکم و اقتدار میندیشید که به چه نوع و یا به چه دلیل ایشان را پاسخ دهید یا تکلم نمائید، زیرا که روح القدس همان لحظه شما را یاد خواهد داد که چه باید گفت ...) در آیه 11 از باب 13 از انجیل مرقس هم این قول آمده است: ...، پس این اناجیل ثلاثه بر وفق عدد تثلیث تصریح نموده اند که عیسی به حواریون فرمود که چیزی که بایست در نزد حکام بگوئید به الهام روح القدس خواهد بود و از جانب شما سخنی بر زبان نمی آید ولی این گفتارها غلط است زیرا در باب 23 از کتاب اعمال و نورالانوار آمده است در بیان حال پولس (... و پولس در مجمع نگریست و گفت ای برادران، من امروز با خدا با نیت نیکو زندگانی کرده و حفانیا کاهن بزرگ کسانی را که در نزد او ایستاده بودند فرمود که به دهان او بزنند، پولس به او گفت که خدا ترا خواهد زد ای حائط مبیض آیا تو نشسته که بر من به حسب شریعت حکم نمایی؟ و حال آنکه برخلاف شرع حکم می نمایی که مرا بزنند، نزدیک ایستادگان گفتندش که آیا تو کاهن بزرگ خدا را ناسزا می گویی، پس پولس گفت ای برادران ندانستم که او کاهن بزرگ است زیرا که نوشته شده است که تو حاکم قوم خود را بد مگو ...) پس اگر قول مذکور صحیح بود، پولس مقدس نصاری غلط نمی کرد و حال آنکه جمیع مسیحیان از اهل تثلیث به اعتبار صحبت روحانیه که ذات او به آن تشرف یافت او را از حواریون می دانند و خود او هم خود را با اعظم شاگردان یعنی پطرس برابر بلکه بالاتر می داند و فرقه پروتستان پطرس را از او بالاتر نمی دانند ... پس آیا روح القدس به غلط و خطا افتاده و آیا روح القدس رئیس کاهنان را نمی شناسد ... و در آینده مذکور می شود که چگونه دانشمندان مسیحی در این موضع اعتراف به خطا و غلط دارند و چون این اعتراض به هر سه انجیل تسری می یابد پس به این اعتبار سه غلط دیگر در کارنامه تناقضات کتاب وارد می شود.
غلط صد و یکم و صد و دوم:
در آیه 25 از باب چهارم از انجیل لوقا و آیه 17 از باب پنجم از رساله یعقوب آمده است:
(... مدت سه سال و شش ماه در زمان ایلیای پیامبر بارانی نیامد ...) و این غلط است زیرا که در باب 18 از سفر ملوک اول معلوم و مفهوم می شود که در سال سوم باران آمد و چون این غلط در انجیل لوقا هم از قول مسیح و در رساله مزبور از قول یعقوب واقع شده و لذا هر دو غلط خواهد بود.
ص: 95
تناقض یکصد و سوم:
در آیه 32 از باب اول از انجیل لوقا به اینگونه از قول جبرئیل به مریم در حق عیسی آمده است:
(... یعنی خداوند تخت پدرش داود را به او عطا خواهد فرمود و او بر آل یعقوب تا ابد پادشاهی می کند و سلطنت او را نهایت نخواهد بود ...) و این غلط است به دو دلیل، اولاً اینکه عیسی علیه السلام از اولاد یوواقیم است برحسب نسب مندرج در انجیل متی و احدی از اولاد او (یعنی یوواقیم) صلاحیت جلوس بر کرسی داود را ندارد پس حضرت عیسی علیه السلام هم صلاحیت جلوس بر کرسی داود را ندارد و ثانیاً اینکه مسیح حتی یکساعت هم بر کرسی داود جلوس نکرد و حکومتی برای او به جهت سلطنت بر اولاد یعقوب حاصل نشد که تا به ابد باشد یا نباشد بلکه به عکس اولاد یعقوب بر او حمله ور شده و او را دستگیر نموده و به محضر پیلاطس برده و پیلاطس او را زد و به او اهانت نمود و سپس او را تسلیم به یهودیان نمود و یهودیان هم بردند و او را بر دار کشیدند (این عبارت بر اساس انجیل ها آمده است و گرنه اعتقاد مسلمین به این جسارت ها نیست و ساحت پاک حضرت مسیح از اینگونه یاوه ها پاک است) و علاوه بر این از مفاد باب ششم از انجیل یوحنا ثابت می شود که مسیح از سلطنت فرار می کرد و لذا فرار از امری که به آن مبعوث شده معقول و متصور نیست ...
نکته مهم: اگر کسی تدبر و تعمق نماید در مفاد گفتارهای دروغ این کتب مقدس هرگز امکان ندارد که تصدیق کند که عیسی مسیح همان موعود صادق کتاب مقدس باشد زیرا:
1- اینکه یوواقیم بن یوشیا وقتی آن صحیفه را که باروک از دهان ارمیا نوشته بود به آتش کشید، وحی از برای ارمیا نازل شد که خدا به ضد یواقیم ملک یهودا می فرماید: (... از برای او کسی نخواهد بود که بر تخت داود بنشیند و این گفتار در آیه 3 باب 36 کتاب ارمیا آمده است (... بنابراین خداوند بر ضد یواقیم ملک یهود چنین می فرماید که از برایش فرزندی نخواهد بود که به تخت بنشیند ...) در حالی که به شرح فوق مسیح در نزد اهل کتاب می بایست بر تخت داود جلوس می فرمود تا ابد ... به بشارت جبرئیل به مریم.
2- و دیگر اینکه آمدن مسیح مشروط به آمد ایلیا قبل او بود و لذا به همین دلیل یهود عیسی را انکار کرده و ... حضرت عیسی هم این موضوع را قبول نموده و گفت (... ایلیا قبل از من آمد ولی شما او را نشناختید ...)
ص: 96
3- و دیگر اینکه ظهور معجزت و خوارق عادات در نزد اهل تثلیث دلیل ایمان هم نیست و در آیه 24 از باب 24 از انجیل متی از قول عیسی اینگونه آمده است (... زیرا مسیح های دروغین و پیامبران کاذب خواهند آمد و علامات عظمیه و آیات را چنان ظاهر سازند که اگر ممکن شود برگزیدگان را نیز اغوا نموده و فریب خواهند داد ...) و نیز در آیه 9 از باب دوم از رساله دوم به تسالونیکیان که گفتار پولس را در حق دجال چنین آورده است ... (... که ظهور او بعمل شیطان است و به هر نوع قوت و آیات و عجایب دروغ خواهد آمد ...)
4- اینکه هر کس دعوت به عبادت غیر از خدای واحد نماید به حکم تورات واجب القتل است هرچند که صاحب معجزات عظیم باشد، و لذا آیه 20 از باب 18 تورات مثنی آمده است: (... اما پیامبری که متکبرانه در اسم من سخنی که به گفتن آن امر نفرموده ام بگوید و یا به اسم خدایان غیر تلفظ نماید آن پیامبر البته بایستی مقتول شود ...) و حال آنکه به شرحی که در باب سوم خواهد آمد ... که او به سوی خود دعوت می نماید و ...
با این چهار مقدمه: می گویم که عیسی از اولاد یوواقیم است بنا بر حسب مندرج در انجیل متی و لذا او قابلیت جلوس بر کرسی داود را ندارد و ... ایلیا نیز قبل از او نیامده است زیرا که یحیی زمانی که اعتراف کرد به اینکه او ایلیا نیست پس قولی خلاف قول یحیی مقبول نیست و نیز متصور نیست که ایلیا مرسل از جانب خدا و صاحب ولی باشد ولی خود را معرفی ننماید پس با این حساب عیسی مسیح موعود نخواهد بود و نیز ادعای خدایی هم نمود بنا به گمان اهل تثلیث پس واجب القتل هم هست و نیز معجزاتی که در اناجیل از او نقل شده هم اولاً در نزد مخالف صحیح نیست و هرگاه تسلیم شود هم دلیل بر ایمان نیست ... پس باید حساب یهود در قتل عیسی درست عمل کرده اند و اجر اخروی هم العیاذ بالله داشته اند پس فرق چیست بین مسیح نصاری و مسیح یهود و ما از کجا بدانیم که اولی صادق است و دومی کاذب و حال آنکه هر دو مسیح ادعای حقیقت و حقانیت برای خود می نمایند و هر دو آنها دارای معجزات بزرگ هستند بنا بر اعتراف اهل کتاب و ...، و من خدای را شاکر و سپاسگزارم الحمدلله که مرا نجات داد از این مهالک بواسطه نبی و صفی او محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم تا اینکه اعتقاد نمودم بر اینکه عیسی بن مریم علیه السلام نبی
ص: 97
صادق و مسیح موعود و مبعوث از جانب خداست و ساحت مقدس او از دعوی خدایی و افتراء اهل تثلیث پاک و مبرا است.
تناقض یکصد و چهارم:
در آیه 29 از باب دهم از انجیل مرقس آمده است:
(... عیسی جواب فرمود هر آینه به شما می گویم کسی نیست که خانه یا برادران یا خواهران یا پدر و مادر و یا زن و یا اولاد و یا املاک را به جهت من و انجیل ترک کند، جز اینکه الحال در این زمان صد چندان یابد از خانه ها و برادران و خواهران و مادران و فرزندان و املاک با زحمات و در عالم آینده حیات جاودانی را ...) (ت دوم گوید: اگر ما همین یک فراز از انجیل مرقس را که از عیسی مسیح نقل قول می نماید حمل بر صحت نمائیم خود دلیل قاطع بر تحریفی و غیرالهی بودن این چهار انجیل و رسائل و کتب دیگر تحت عنوان عهد جدید خواهد بود زیرا مسیح سخن از یک انجیل می نماید یعنی انجیل خودش که فعلاً وجود ندارد و نگفته است به جهت من و مجموعه (عهد جدید و بعلاوه آن عهد عتیق که مجموعه تورات و سایر کتب است را تحت عنوان) کتاب مقدس و یا به جهت من و چهار انجیل متی و مرقس و یوحنا و لوقا و ...، او فقط از یک انجیل نام می برد و این دلیل کافی است بر اینکه آنچه در حال موجود است آن چیزی نیست که حضرت مسیح امر فرموده بلکه مخلوطی از کلام های الهی و دروغ های شیطانی و عبارات و یاوه های دشمنان خدا و دشمنان موسی و عیسی و انبیاء ...، تا به مقدسین الهی استهزاء نمایند و در جهان فساد و تباهی به بار آورند و ...).
و نیز در انجیل لوقا در باب 18 آیه 29 آمده است:
(... مسیح به ایشان یعنی حواریون گفت: هر آینه به شما می گویم کسی نیست که خانه یا والدین یا زن یا برادران یا اولاد را به جهت ملکوت خدا ترک کند جز اینکه در این عالم چندان برابر یابد و در عالم آینده حیات جاودانی را ...) پس این فراز از گفتارهای لوقا و مرقس باطل است زیرا زمانی که انسان ترک نماید زن خود را از برای خاطر انجیل و مسیح هیچگاه صد زن برای او در این عالم حاصل نمی شود زیرا دین مسیح نکاح زیادتر از یک زن را تجویز نمی نماید و اگر مراد از آن صد زن مؤمن به عیسی باشند ولی بدون عقد و
ص: 98
نکاح پس این امر زشت تر و فاسدتر است و نیز قول آنان که املاک و فلان در این زمان خواهد یافت معنی ندارد زیرا که اولین مؤمنین، شاگردان و حواریون او بودند و به شهادت کتاب مقدس همگی در کمال فقر و فلاکت بودند و به همان حال هم از دنیا رفتند و تا آخر عمر صید ماهی از برای سیر کردن شکم خود انجام می دادند و پولس هم که خیمه می دوخت و ...
تناقض یکصد و پنجم:
در باب پنجم از انجیل مرقس در باب اخراج شیاطین از مجنون آیه 12 آمده است:
(... همه دیوها از وی (یعنی از عیسی) خواهش نمودند که ما را به این خوکها بفرست تا در آنها داخل شویم و فی الفور عیسی آنها را اجازت داد و آن روح های خبیثه بیرون رفته در آن خوک ها داخل شدند که آن گله خوک ها همگی از کمر کوه به دریا پریدند و قریب به دو هزار خوک بودند که همگی در دریا خفه شدند ...) و این فراز قطعاً غلط است زیرا که گوشت خوک در نزد یهود حرام بود به حکم تورات و از جماعت مسیحیان نیز که اکنون گوشت خوک می خورند در زمان عیسی آن را نمی خوردند پس صاحبان و پرورش دهندگان این دو هزار گله خوک چه کسانی بودند (زیرا از سیاق متن معلوم می شود که این دو هزار خوک وحشی نبوده و از آن به عنوان گله یاد شده یعنی اهلی بوده اند) و به فرض اینکه پرورش خوک و خوردن آن امر طبیعی در زمان عیسی بوده باشد و یک تجارت خوب و حلال بوده باشد چرا وقتی این شیاطین را از آن مرد در آورد چرا آنها را در خوک واحد یا چند خوک وارد ننموده و چرا به کوه نفرستاد و یا دریا و یا مخالفت نکرد و یا ...، منظور ناقل یعنی مرقس آن است که این شیاطین وقتی در آن خوک ها وارد شدند آن خوکها دیوانه شده خود را به دریا پرت نمودند (ت دوم گوید پس خوب توجه بفرما که چگونه علم و دانش امروز امثال این یاوه ها را به زباله دان تاریخ می فرستد و حکم عقل مفاد این فراز را به سایر اراجیف و یاوه های بهم بافته این کتاب تسری داده و همه آنها را یکجا مردود می نماید و واقعاً چگونه یک مسیحی عاقل و دانا می تواند به یک پزشک روانکاو و متخصص بگوید علت دیوانگی و رفتارهای خشونت بار انسان ها به حلول و رفتن شیطان در جلد آنهاست و این اعمال شیطانی و یا دیوانگی ها به دلیل وجود شیطان در وجود آنهاست و اگر کسی این ادعا را نماید آن پزشک البته لازم است اول خود او را تحت درمان قرار دهد و سپس مریض او را و ...، آری
ص: 99
اینگونه یاوه ها هیچ ربطی به آموزه های انبیاء ندارد و حاصل گزافه گویی و دروغپردازی عده ای عوام تحریف گر و گمراه است که به علل عوامل بیماری ها آشنا نبوده و با اینگونه دروغپردازی ها خود را ارضاء و عوام الناس را گمراه می نمودند ... آری در سرتاسر جهان هر روزه هزاران هزار پزشکان متخصص کاری را که مسیح نمود با دادن چند نوع قرص و کمی استراحت به بیمار انجام می دهند و دو هزار خوک را هم در دریا غرق نمی نمایند ...).
تناقض یکصد و ششم:
آیه 64 باب 26 از انجیل متی در خطاب عیسی به یهود آمده:
(ت دوم گوید نمی دانم چرا غیرت من قبول نمی کند که کلمه آیه را بر مقدمه برای معرفی متن این کتب بیاورم و قطعاً اگر اعتقاد داشتم که این گفتارها همگی کلام الهی است و از ذکر آن خودداری نمی نمودم ولی چگونه شرف انسان می پذیرد که بخواهی افترای زنای العیاذ بالله حضرت لوط را با دخترانش بیان کنی و ... کلمه آیه برای آوردن عبارت آن استفاده کنی و حال آنکه این کلمه فقط بایستی برای آیات پاک و مطهر و منطبق بر وحی الهی بر سینه پاک حضرت محمد مصطفی آخرین فرستاده خالق هستی برای نجات بشر ذکر شود و به اعتقاد من حرام است ذکر آیه بر این یاوه ها و نام الهی بر این کتب و مقدس دانستن آنها تا زمانی که اینگونه مطالب دروغ و زشت در آنها هست و ما به خدا پناه می بریم از اینکه پیامبران او را در قیامت ملاقات نمائیم در حالتی که با احترام از گزارشات و گفتارهایی یاد نمائیم که متضمن توهین و اهانت و افترا به آنان و یا شریعت آنان است پس تا انتهای کتاب بجای کلمه آیه از عبارت استفاده خواهد شد.)
(... لیکن من به شما می گویم که فرزند انسان را بعد از این بر دست راست اقتدار نشسته و در ابرهای آسمان خواهید دید که می آید ...) و البته این گفتار هم غلط و نابجا و خلاف است زیرا جماعت یهود هرگز عیسی را بر دست راست اقتدار ندیدند و نیز آمدن او را قبل از موت در ابر در حالت سواری در آسمان مشاهده ننمودند ...، (بلکه برعکس بر او یورش آورده ... و سرانجام به زعم آنان زندانی و سپس مصلوب نمودند).
تناقض یکصد و هفتم:
در باب 6 عبارت 40 از انجیل لوقا از قول مسیح آمده است:
ص: 100
(... و شاگرد را برتری بر استاد خود نیست بلکه هر کسی که کامل شود مثل استادش خواهد بود ...) و این مطلب هم غلط است زیرا که هزاران هزار از شاگردان در دنیا بوده و هستند و خواهند بود که بعد از تحصیل علوم از معلمان خود برتر و بالاتر بوده و هستند و خواهند بود (ت دوم گوید آیا واقعاً این مطلب نیاز به توضیح دارد و برای رد نمودن آن نیاز به اقامه دلیل وجود دارد و تعجب ما از راویان و توجیه کنندگان و تأویل کنندگان این عبارات است که آنها را به عنوان کلام الهی و وحی به زور می خواهند در حلقوم مردم عوام فرو نمایند و هیچ از عواقب قیامتی جنایات خود نمی ترسند البته که این اعمال بدترین جنایت است زیرا آنها راه هدایت و سعادت را بر بندگان خدا می بندند و از سعادتمند نمودن مردم جلوگیری می نمایند و آیا جز این است که پایان کار انسان ها یا دوزخ و یا بهشت است و پس آگاه باش ای عاقل خردمند که خداوند عقل را برای انسان ها قرار داد و با این عقل به آنها دوزخ و بهشت عطا می فرماید و چرا ما باید وقتی اموری اینگونه در غلط بودن بدیهی هستند، از آنها پیروی نموده و یا تصدیق نمائیم و یا تائید نمائیم و یا بی تفاوت از کنار آن بگذریم، زیرا این امر برخلاف موازین عقل و فهم و شعور انسانی است و بسیار از بزرگان و عالمان بی بدیل از اساتید خود برترند پس چگونه می توان نعل وارونه زد که شاگردان از اساتید برتر نمی شوند آیا به اعتقاد شما این سخن حاصل تراوشات عقول سخیف و نادان و جاهل نیست و نیز آنان که این یاوه ها را نقل می نمایند).
تناقض یکصد و هشتم:
در باب 14 عبارت 26 از انجیل لوقا از قول عیسی آمده است:
(... فرمود که اگر کسی به نزد من آید که پدر و مادر و زن و فرزندان و برادران و خواهران بلکه جان خود را دشمن ندارد شاگرد من نمی توان شد ...) و البته تعلیم این ادب بسیار عجیب است و مناسب شأن عیسی نیست زیرا که در باب هفتم عبارت 10 از انجیل مرقس از قول مسیح و در سرزمین یهود آمده است ... (... چنانچه موسی فرمود که پدر و مادر خود را محترم دار و هر کسی که پدر یا مادر خود را دشنام بدهد البته هلاک خواهد شد هلاک شدنی) ... پس چطور امکان دارد که حضرت عیسی امر به دشمنی والدین و ... نماید.
ص: 101
تناقض یکصد و نهم:
در باب 11 عبارت 49 انجیل یوحنا آمده است:
(... یکی از ایشان (یعنی دشمنان مسیح) قیافا نام داشت که رئیس کاهنان بود (قیافا رئیس کاهنان یهود بود که در حکم قتل عیسی از همه تندروتر بود ...) به آنها گفت شما چیزی نمی دانید، و فکر نمی کنید که به جهت ما مفید باشد که یک شخصی در راه قوم بمیرد و تمامی طایفه هلاک نگردد و این از خود نگفت بلکه چون در آن سال رئیس کاهنان بود نبوت کرد که می بایست عیسی در راه آن طایفه بمیرد و نه در راه آن طایفه تنها بلکه تا فرزندان خدا متفرقند در یکجا جمع کند ..) که این مطلب به دلایل فراوان از جمله دلایل زیر خلاف و باطل و غلط است:
دلیل اول: آنکه مقتضای این کلام این است که رئیس کاهنان کافر و قاتل عیسی بایستی نبی باشد که این کلام بی شک و شبهه باطل است و نیاز به استدلال ندارد که خداوند قاتل پیامبر را به نبوت مبعوث کرد برای قتل پیامبر دیگر خود.
دلیل دوم: اگر این گفتار آنان از روی نبوت باشد لازم می آید که موت عیسی فقط کفاره از قوم یهود باشد نه از تمامی اهل عالم و این اختلاف اعتقاد اهل تثلیث است و نیز لازم می آید که قول صاحب انجیل که گفت نه در راه آن طایفه تنها ...، فاسد و مخالف نبوت باشد.
دلیل سوم: اینکه این نبی که نبوت او نزد یوحنا مسلم است یعنی قیافا رئیس کاهنان یهود کسی است که در وقت به صلیب کشیدن عیسی (به زعم آنان)، فتوی داد به قتل عیسی (یعنی رهبر قاتلان عیسی بود) و او بود که مسیح را تکذیب و تکفیر نمود و رضا شد و دستور داد به ضرب و شتم و صدمات شدید جسمانی به او و نیز توهین و اهانت به او و ... که این موضوع در باب 26 انجیل متی عبارت 57 مرقوم شده است (... و آنانی که عیسی را گرفته بودند او را نزد قیافا رئیس کاهنان و جایی که کاتبان و مشایخ جمع بودند بردند، اما پطرس از دور در عقب او آمده به خانه رئیس کاهنان درآمده با ملازمان بنشست تا انجام کار را ببیند، پس رؤسای کاهنان و مشایخ و تمامی اهل شوری طلب شهادت دروغ بر عیسی می کردند تا او را به قتل برسانند، لیکن کسی را نیافتند با آنکه چند شاهد کاذب پیش آمدند هیچ نیافتند در آخر دو نفر آمده گفتند این
ص: 102
شخص گفت می توانم هیکل خدا را خراب کنم و در سه روز آن را بنا نمایم پس رئیس کاهنان برخاست و گفت هیچ جواب نمی دهی چیست که اینها بر تو شهادت می دهند، اما عیسی خاموش ماند تا آنکه رئیس کاهنان روی به او کرد گفت ترا به خدای حی قسم می دهم مرا بگوی که تو مسیح پسر خدا هستی یا نه، عیسی به او گفت تو گفتی و نیز شما را می گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که یمین قدرت نشسته بر ابرهای آسمان می آید، در ساعت رئیس کاهنان جامه خود را چاک زده گفت کفر گفت دیگر ما را چه حاجت به شهود است الحال کفر او را شنیدید، چه مصلحت می بینید در جواب گفتند مستوجب قتل است، آنگاه آب دهان بر رویش انداخته و او را سیلی و طپانچه می زدند و می گفتند ای مسیح به ما نبوت کن کیست که تو را زده است ...)، پس گوئیم اگر قول مذکور به نبوت بوده و معنای آن همانطور باشد که یوحنا فهمیده است پس چگونه پیغمبر به قتل عیسی فتوی داد و او را تکفیر و تکذیب نمود و راضی به توهین و ضرب او شد، آیا پیامبر چه قتل خدا فتوی می دهد و خدا را در خدایی او تکذیب می نماید و اگر نبوت حاوی امثال این اعمال شنیع و قبیح باشد پس ما از چنین نبوت و صاحب آن بری و بیزار هستیم، و یا اینکه العیاذ بالله عیسی مبعوث به رسالت شده ولی در مسیر نبوت گمراه شده و ادعای خدایی کرده و کذب و افترا به خدا بسته باشد ...، البته یوحنای حواری بری است از امثال اینگونه گفتارهای بیهوده و یاوه همانگونه که عیسی از ادعای خدایی منزه است و از آن کفر مبرا است و این همه گفتارها از مزخرفات قائلین به تثلیث است که البته این عقیده در واقع الهام شیطان و ساخته القائات اوست.
...، و نیز صاحب این انجیل در باب دیگر به عوض لفظ نبوت کرد لفظ اشاره کرد را نوشته است و از آنجا که فرق بین این دو کلمه بسیار است دست های خیانت کار برای رفع این تناقض و غلط کاری در ترجمه های خود به جای لفظ نبوت کرد لفظ خبر داد را نوشته اند که با سیاق گفتار جور در نمی آید ولی با دل های مریض آنها جور می آید ... ولی در ترجمه عربی سال 1870 و 1881 و سریانی سال 1868 لفظ (نوبیلی) نوشته است یعنی نبوت کرد از جانب خدا ... و (ت دوم گوید نکته ای ذهن ما را با خود درگیر نموده و آن این است که چرا شاگردان عیسی مسیح برحسب این گفتارها که در اناجیل ثبت شده است در زمان گرفتاری مسیح و دستگیری او توسط اوباش یهود پیامبر خود را تنها گذاشتند و چرا در کنار او نبودند تا در غم و مصایب او
ص: 103
شریک باشند آیا آنها وظیفه ای برای حفظ جان پیامبر خود ندانستند و آیا نمی بایست جای خود را فدای پیامبر خود نمایند و چرا مانند پطرس که همچون گربه ای خود را در میان تماشاچیان پنهان نمود عمل کردند و شاهد محاکمه و آب دهان انداختن بر او طپانچه زدن بر سر و صورت او شدند چگونه غیرت آنها قبول کرد که در حضور آنها با پیامبر آنها اینگونه رفتار شود و چرا آنها جان خود را فدای او نکردند مگر بیشتر از جان ناقابل آنها چیزی برای ایثار وجود داشت ای کاش رسم وفاداری، شرف، حمیّت و جانثاری را از یاران و اصحاب مولای مظلوم ما حسین بن علی یاد می گرفتند که دشمنان خونخوار علیرغم آنکه چون دریا در مقابل آنها موج می زدند دست از یاری و حمایت و حراست از آن حضرت بر نداشتند و در مقابل رهبر خود تکه تکه شدند و دشمنان بر آن حضرت دست نیافتند مگر آنکه از روی اجساد پاره پاره شده آنها عبور کردند و یا یاد می گرفتند از مولای ما حضرت ابوطالب که در حق رسول خدا به کافران قریش فرمود که شما به محمد دست نمی یابید مگر آنکه دست ها قطع شود و مغز استخوان ها شکسته جاری شود و ...، یا غیرت و شرف و حمیت را از مولای مظلوم ما علی علیه السلام یاد می گرفتند که چگونه چون پروانه در شدیدترین جنگ ها در حالی که همه گریخته بودند بدور شمع وجود رسول خدا می گردید و جان خود را سپر وجود آن حضرت می نمود تا آنکه زخم های بی شمار بر می داشت که جراحان از درمان آن عاجز می شدند ولی هیچگاه به پیامبر دسترسی نمی یافتند مگر تا آخرین نفر در پیش روی آن حضرت جان بدهند و البته ما نمی پذیریم که این جسارت ها لایق شاگردان حضرت مسیح باشد بلکه ادعا داریم که این کتابها تحریف شده و حاصل افکار عده ای ترسو و بزدل و داستان پرداز یاوه گو و بدوی و دور از هرگونه عقل و درایت است.
تناقض یکصد و دهم:
در باب (9) عبارت (19) از رساله پولس آمده است:
(... زیرا که چون موسی تمامی احکام را به حسب شریعت به سمع قوم رسانید خون گوساله و بزها را با آب و پشم قرمز و زونا گرفته و آن را بر خود کتاب و تمامی قوم پاشید و گفت اینست خون آن وصیت که خدا با شما قرار داد و نیز خیمه و جمیع آلات خدمت را نیز به خون بیالود ...) و در این موضع به سه دلیل و از سه جهت غلط و باطل و خلاف ذکر شده است:
ص: 104
دلیل اول: خون گاو و بز نبود بلکه فقط خون گاو بود
دلیل دوم: خون در این مرتبه با آب و پشم قرمز و زوفا نبود بلکه فقط خون بود
دلیل سوم: بر خود کتاب نپاشید و نه بر جمیع ظروف خدمت بلکه نصف را بر قوم پاشید و نصف را به مذبح چنانکه در باب 24 و عبارت 3 از سفر خروج آمده که (... و موسی آمد و تمامی کلمات خداوند و تمامی احکام را برای قوم حکایت کرد ...، موسی نصف خون را گرفت و در لگن ها ریخت و نصف دیگر را بر مذبح پاشید ... و موسی خون را گرفته بر قوم پاشید ...)
اختلاف اول:
مقایسه و مقابله باب 45 و 46 از کتاب حزقیال با باب 28 و 29 از سفر اعداد بیانگر اختلاف واضح و صریح در نقل احکام اعلام شده می باشد.
اختلاف دوم:
میان باب 13 از کتاب یوشع و باب دوم از سفر مثنی اختلاف صریح در بیان میراث بنی کاد و قطعاً یکی از این دو غلط است (و برای ما فرق نمی کند که کدام غلط است زیرا هر غلط را به باب دیگر تسری داده و هر دو را تحریف شده می دانیم) همانطور که در بیان حال کتاب یوشع آمد.
اختلاف سوم:
اختلاف واضح و آشکار است بین مفاد باب 7 و 8 از سفر اول از اخبار ایام در بیان اولاد بنیامین و نیز در بین این دو باب و باب 46 از سفر تکوین و علمای اهل کتاب از یهود و نصاری اقرار دارند بر اینکه آنچه در سفر اول از اخبار ایام واقع شده است غلط است (ت دوم گوید یعنی تحریف شده و یعنی غیر الهی است و یعنی ...، حال برای ما فرق نمی کند که کدام تحریف شده باشد زیرا دلایل اینها بدرد خود اینها می خورد و هر توجیه شیطانی که برای آن علم نمایند بر آن یکی هم وارد است پس تو ای عاقل خدمند به این عذرهای بدتر از گناه توجه کن که دست تعصب با قوم یهود و نصاری چه کرد، آری هزاران سال است که پیروان آنها
ص: 105
گروه گروه به دلیل اعتقادات فاسد و اعمال تباه و اعتقادات انحرافی و گناه و معصیت و ستیزه گری و خونریزی ها و قتل ها و زناها و ...، وارد آتش دوزخ می شوند و گناه آن به گردن رهبران آنهاست که دائماً در حال توجیه و تفسیر و تأویل های شیطانی هستند در حالی که می دانند اعمال آنها فاسد است و نیز به گردن خود آنها است که عقل را به گوشه ای قرار داده و پیرو هوی نفس شیطانی و دروغ و زشتی ها شده اند بدون آنکه از بار گناه آنان کم شود.)
اختلاف چهارم:
اختلاف واضح و صریح بین دو باب هشتم از سفر اول از اخبار ایام از عبارت 29 تا عبارت 38 و در باب نهم از همین سفر از عبارت 35 تا عبارت 44 در اسماء آدم، که همه متعصبین یهودی و مسیحی به آن اقرار دارند.
اختلاف پنجم:
عبارت 9 از باب 24 از سفر اشموئیل ثانی که آورد:
(... و یوآب تعداد سان دیده های قوم را به ملک تسلیم نمود و تعداد اسرائیل هشتصد هزار نفر جنگی شمشیر بند بود و مردمان یهودا پانصد هزار نفر بودند ...)
و عبارت 5 از باب 21 از سفر اول از اخبار ایام آورده:
(... و یوآب جمع شماره قوم را به داود تسلیم نمود و شماره تمام بنی اسرائیل هزار هزار و یکصد هزار مرد شمشیرکش به غیر از شماره بنی یهودا که چهارصد و هفتاد هزار مرد شمشیرکش بود ...)
پس در بین این دو باب اختلافی در عدد بنی اسرائیل است به مقدار سیصد هزار و در عدد یهودا سی هزار نفر
اختلاف ششم و هفتم:
در عبارت 13 از باب 24 از سفر اشموئیل ثانی آمده است:
(... و کاد به داود آمد و به جهت او بیان کرد و ویرا گفت که آیا اختیار تو اینست که در ولایت تو قحطی 7 سال واقع شود و یا اینکه سه ماه از مقابل دشمن خود فرار نمایی در حالی که ایشان ترا تعاقب نمایند و یا اینکه در ولایت تو سه روز طاعون بشود و ...)
و در عبارت 12 از باب 21 از سفر اول از اخبار ایام به این طریق آمده است:
ص: 106
(... یا سه سال فحطی یا اینکه سه ماه در برابر دشمنت مغلوب شوی در هنگامی که شمشیر دشمنت به تو می رسد و یا اینکه سه روز شمشیر خدا (یعنی طاعون) در زمین تو باشد ...)
پس در باب اول وعده هفت سال قحطی و در باب دوم سه سال وعده قحطی داده شد و اهل کتاب اعتراف بر این اختلاف و اقرار دارند.
(صاحب ت دوم گوید: دو نکته به نظر می رسد به لحاظ فهم متن اول اینکه (کاد به داوود می گوید که مدت سه ماه از مقابل دشمن خود فرار کنی در حالی که آنها ترا دنبال نمایند) خوب بدیهی است در سر تحریف گران مغز نیست زیرا اگر داوود این گزینه را می پذیرفت یا داوود سر از افغانستان و یا پاکستان در می آورد و یا سه دور می بایست دور کره زمین را دور بزند و به هر تقدیر می بایست مملکت خود را ترک و آن را تحویل دشمن نماید که این امر مهم تر از تعاقب است و دیگر اینکه از طاعون به نام شمشیر خدا نام برده است و این جای بسیار تعجب است که میکروب یک بیماری که نتیجه عدم رعایت بهداشت و نظافت و ...، است را به خدا نسبت داده و آن را شمشیر خدا خطاب کرده و حال آنکه اینگونه بیماری ها زایده اعمال انسان ها است و ارتباطی به خداوند ندارد بلکه به پلیدی های انسان مقصر و لاابالی برمی گردد مانند اینکه درختان جنگل های یک مملکت را قطع نمایند و سپس سیل و بر هم خوردن اکوسیستم منطقه را به خدا نسبت بدهند و بگویند خدا سیل را فرستاد ... و از اینگونه افکار عوامانه و بی خردانه در سرتاسر کتاب مقدس پخش است مانند اینکه عیسی به آن دیوانه نهیب زد که ای شیطان رهایش کن و درجا آن شخص عاقل شد یعنی کسانی که دیوانه هستند شیطان داخل در جلد آنها شده در حالی که علم ثابت کرده است که چنین نیست بلکه آنها بیمار بوده و دچار اختلالات عصبی شده و نیاز به درمان دارند و در واقع دیوانه کسانی هستند که برای دفاع از این اراجیف و یاوه ها دست خود را تا مرفق در خون مسلمانان پاک نهاد فرو می برند تا به قول خود از اشاعه اسلام جلوگیری نمایند و یا کسانی هستند که مانع از حاکمیت و پذیرش منطق و عقل بر تصمیم گیری های ملت خود می شوند تا به سوی شریعت پاک آخرین فرستاده خدا بعد از موسی و عیسی بیایند و با تأویل های شیطانی و توجیهات اهریمنی مردم خود را در جهل و نادانی رها کرده و سپس آنان را غرق در شهوات و اعمال زشت و زناکاری ها و قتل ها و آدم کشی ها و ... رها نموده و عمر آنها را بپایان می برند
ص: 107
و با فریب کاری های خود آنان را به دوزخ جاوید سوق می دهند و خداوند عقل آنان را حاکم بر سرنوشت آنها نموده است و ما امیدواریم که همه برادران و خواهران مسیحی و یهودی بتوانند با شجاعت قدم در راهی قرار دهند که عالم جلیل القدر حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام قرار داد و وجود خود را به منزله چراغی پرنور فراروی همه هم کیشان خود قرار داد تا از او پیروی کرده و با تبعیت از فارقلیطای وعده داده شده به حیات جاویدان و بهشت جاویدان دست یابند. خدایا ما را از شفاعت این بزرگوار یعنی جناب فخرالاسلام که چون سراج منیر نورافشانی نمود و با علوم خود چراغ راه طالبان حقیقت شد در دنیا و آخرت بهره مند بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین).
اختلاف هفتم:
در عبارت 26 از باب 8 از سفر ملوک ثانی آمده است:
هنگام آغاز سلطنت خود احزیا بیست و دو ساله بود (ت اول: او را یهوآحاز و عزریا نیز می خوانند، او پسر یهورام و پنجمین پادشاه یهود است که در سال 843 قبل از میلاد به سلطنت رسید)، عبارت دوم از باب 22 از سفر ثانی اخبار ایام آمده است: (و احزیا هنگامی که آغاز سلطنت نمود چهل و دو ساله بود و یکسال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش عثلیا دختر عمری بود ...)
(ص. ت. دوم گوید: مابین این دو موضع اختلاف واضح و فاحش است پس چگونه می تواند این کتاب ها الهامی و از جانب خدا باشد زیرا کاتبان آنها سواد محاسبه نیز نداشتند و تعجب از راویان آنهاست که در طول چند هزار سال فرصت محاسبه نداشتند و یا داشتند ولی به فکر آن بودند که به گونه ای آنها را با تأویلات شیطانی به حلقوم مردم خود بریزند ...) و حال آنکه یهورام پدر احزیا حین وفات چهل ساله بود و پسر هم بعد از فوت پدر بلافاصله بر سریر سلطنت جلوس نمود و اگر این موضع غلط نباشد لازم می آید که پسر دو سال از پدر خود بزرگتر باشد.
اختلاف هشتم:
در عبارت 8 از باب 24 از سفر ملوک ثانی آمده است:
ص: 108
(... یهویاکین در آغاز سلطنت خود هجده ساله بود (وی را یکنیا وکنیا و کنیاهو نیز می نامند او پسر یهویاقیم است و در سال 518 قبل از میلاد به سلطنت رسید و سه ماه و ده روز سلطنت نموده و سپس به دست بخت النصر اسیر شد و به بابل رفت و 37 سال در زندان بود ...) و در اورشلیم سه ماه سلطنت نمود و اسم مادرش نحشاتی بود دختر الناثان از اورشلیم بود) و در عبارت 9 از باب 36 از سفر ثانی اخبار ایام آمده است (... یهویاکین در آغاز سلطنتش هشت ساله بود و سه ماه و ده روز در اورشلیم سلطنت نمود و ...) پس این اختلافی است که خود به اصطلاح دانشمندان آنان نیز به آن اقرار دارند.
نکته: ت. دوم گوید گاهی اوقات که از کلمات مفسرین، دانشمندان، علماء برای بیان مطلب بهره می گیریم برای ما ثقیل و غیرقابل هضم است که ببینیم برای این مطالب یاوه کسی عمر خود را بگذارد و تحصیل علم بی فایده نماید که جز بطالت و گمراهی حاصلی ندارد ولی اگر دل او با خدا باشد البته خداوند همین علم باطل او را تبدیل به سعادت دنیا و آخرت او می فرماید چنانچه ما دعا می نمائیم یا من یبدل السیئات الحسنات و جاعل الحسنات درجات و این موضوع برای حضرت آیت الله محمد صادق فخرالاسلام رحمه الله علیه صادق و گواه شد که توانست با علم بی پایان خود حقایق را روشن نموده و در حکم چراغی روشن برای طالبان حق و حقیقت در بین برادران و خواهران ایمانی خود نورافشانی نماید و حقیقت اینست که در جهان باقی بالاترین کسانی که از او راضی می شوند انبیاء و اولیاء و در صدر آنها موسی و عیسی و محمد علیهم السلام هستند که از او بواسطه حق طلبی و هدایت گری برای مردمی که گمراه شده بودند و با اعتقاد باطل و شرک به سوی آتش جاوید روانه بودند راضی خواهند بود خدایا ترا به عزت همه انبیاء و اولیاء خودت و در صدر آنها محمد و آل محمد علیهم السلام، رحمت و رضوان و درود بی انتهای خود را بر وجود این بزرگوار نثار و ایثار بفرما و ما را نیز از برکات انوار وجود ایشان و توفیق در خلاصه نمودن اثر نفیس و کتاب مبارک انیس الاعلام فی نصره الاسلام ایشان عطا بفرما و از شفاعت این بزرگوار و این عالم ربانی در دنیا و آخرت بهره مند بفرما و برکات عظیم خود را در این کتاب مبارک که خلاصه آن را به نام سراج منیر نام گذاری نموده ام قرار بده آمین آمین آمین یا رب العالمین ...).
ص: 109
اختلاف نهم:
در بین عبارت 8 از باب 23 از سفر سموئیل ثانی و عبارت 11 از باب 11 سفر اول اخبار ایام اختلاف واقع شده است که به اتفاق همه دانشمندان ایشان در این عبارت که نام سرداران داوود در آن ذکر شده است سه تحریف و سه غلط محرز آمده است.
اختلاف دهم:
تصریح شده است در باب پنجم و ششم از سفر اشموئیل ثانی، که داود صندوق شهادت را بعد از محاربه فلسطین آورد ولی در باب 13 و 14 از سفر اول اخبار ایام آمده است که او صندوق شهادت را قبل از محاربه فلسطین آورد. (ص. ت دوم: و بدیهی است مابین این دو عبارت از نظر زمانی ممکن 5 سال، ده سال و یا بیست سال فاصله باشد پس از این دو عبارت قطعاً یکی باطل و خلاف و دروغ خواهد بود و نمی تواند این غلط و اشتباه و یا دروغ ارتباطی به الهام و عصمت بر وحی پیامبران داشته باشد ...)
اختلاف یازدهم:
از عبارت 19 و 20 از باب ششم و عبارت 8 و 9 از باب هفتم از سفر تکوین به وضوح تمام معلوم و مفهوم می شود که خداوند نوح را امر فرمود که از هر مرغی و بهیمه و حشرات الارضی از ذکر و انثی زوج زوج بردارد و در کشتی جای دهد و از عبارت 2 و 3 از باب هفتم معلوم می شود که خداوند امر فرمود او را که از هر بهیمه طاهره و از هر طیر طاهر و غیرطاهر هفت جفت هفت جفت بگیرد و از بهیمة غیرطاهره جفت جفت ... که این اختلاف در اقوال این باب ها نیازی به شرح و بسط ندارد.
اختلاف دوازدهم:
از مفاد باب 31 از سفر اعداد معلوم می شود که بنی اسرائیل در عهد موسی کل مدینیون را فانی کردند و مطلقاً ذکوری از آنها باقی نگذاشتند نه بالغ و نه غیربالغ حتی اطفال شیرخوار را هم کشتند و نیز همه زنان اعم از بالغ و غیربالغ را اسیر کردند ولی از باب ششم از سفر قضاه معلوم می شود که مدینیون در عهد قضاه صاحبان قوت و شوکت بودند به نحوی که بنی اسرائیل از ایشان عاجز و مغلوب بودند و (صرف نظر از اینکه براساس نقل اول همه ذکور و حتی طفل شیرخواره را هم به قتل رسانده اند و نسلی نمانده تا ظهور و بروز
ص: 110
پیدا نمایند) و از طرفی اگر حتی از این خبر نیز صرف نظر نمائیم پس از شکست اول و فانی شدن از کجا بعد از دویست سال زنده شدند به گونه ای که قوت و شوکت یافته و بنی اسرائیل تا هفت سال از ایشان عاجز و مغلوب بودند و .. جز این نیست که قول اول یاوه و دروغپردازی افراد عقده ای و کینه توز یهودی بوده که العیاذ بالله به حضرت موسی نسبت داده شده که پیامبر خدا را بی آبرو نمایند در میان جوامع بشری و از آن حضرت فردی قسی القلب جلوه بدهند که بیگناهان و اطفال رضی و شیرخواره را قتل عام می نموده است و ما به خدا پناه می بریم از این کفریات و سخنان بی پایه و اساس و شکر می نمائیم به توفیق الهی در امر اثبات دروغ بودن و بطلان این افتراها به انبیاء عظام الحمد لله رب العالمین). (ص.ت دوم گوید: و آنوقت یهودیان به نسل کشی هیتلر و امثال او اعتراض دارند در حالی که تحریف گران از حضرت موسی العیاذ بالله شخصیتی به مراتب خونخوارتر، قسی القلب تر و کینه توزتر و حیوان تر و درنده تر از هزاران هیتلر به تصویر کشیده اند که او با دست خود و با دست سپاهیان خود هزاران کودک شیرخواره و زنی حامله و ... را سر بریده و حتی به حیوانات هم رحم نکرده است و البته آگاه باش که با وقوع تحریفات این افکار پلید و جنایات هزاران سال سرمشق و سرلوحه کار و آموزه دینی یهودیان و اسباب بدترین ناهنجاری های جوامع بشری قرار گرفته است).
اختلاف سیزدهم:
در باب 9 و عبارت 6 از سفر خروج آمده است:
(... پس فردایش خداوند این کار را بجا آورده تمام مواشی مصر مرد و اما از مواشی بنی اسرائیل هیچ نمرد) پس از این عبارت معلوم می شود که تمامی بهایم اهل مصر مردند و سپس در همین سفر در عبارت 20 آمده است (از بندگان فرعون هر کسی که از خداوند می ترسید بندگان و مواشی خود را به خانه ها گریزانید و اما هر کسی که دل خود را به کلام خداوند نبست، بندگان و مواشی خود را در صحراها گذاشت) ... پس اختلاف فی مابین عبارات را توجه فرمائید که چگونه با هم اینگونه تفاوت دارند.
اختلاف چهاردهم:
ص: 111
عبارت 4 از باب 8 سفر تکوین (... و کشتی در روز هفتم از ماه هفتم بر یکی از کوه های آرارات قرار گرفت، و آبها تا ماه دهم بتدریج کم می شدند و در روز اول ماه دهم نوک قله کوه ها نمایان شد ...) پس بین عبارات تناقض گویی را ملاحظه بفرمائید که چگونه وقتی نوک قله کوه ها در ماه دهم معلوم شد، کشتی در ماه هفتم به نوک قله کوه آرارات نشست.
اختلاف پانزدهم تا بیست و ششم:
بین باب (8) از کتاب شموئیل ثانی و باب (18) از سفر اول از اخبار ایام اختلافات فراوان وجود دارد در نسخه عبرانی و اگرچه مترجمین خبیث و خائن برای گمراه نمودن مردم و پیروان عوام بعضی از مواضع را با تحریف اصلاح نموده اند ولی ما نقل می نمائیم این تحریف ها را ضمن تائید از کلام آدام کلارک مفسر معروف آنان از جلد دوم تفسیر او در ذیل عبارت اشموئیل:
باب 8 اشموئیل ثانی:
(بعد از آن واقع شد که داوود فلسطینیان را شکست داد و ایشان را مغلوب ساخت و داود ام البلاد را از دست فلسطینیان گرفت).
باب 18 سفر اول اخبار ایام: (و بعد از آن واقع شد که داود فلسطینیان را شکست داد ایشان را مغلوب ساخت و کت را با قریه هایش از دست فلسطینیان گرفت.
الفاظ شموئیل 3: هدد عزر
الفاظ اخبار ایام: هدر عزر
الفاظ شموئیل 4: و داود از او هزار و هفتصد سواره و بیست هزار نفر پیاده از او گرفت
الفاظ اخبار ایام 4: و داود هزار عراده و هفت هزار سواره و بیست هزار پیاده از او گرفت
الفاظ شموئیل 8: و از بطح و بیروثی شهرهای هدد عزر داود ملک برنج بسیار بسیار گرفت
الفاظ اخبار ایام 8: و از بطحت و گون شهرهای هدر عزر داود برنج بسیار بسیار برداشت
الفاظ شموئیل 9: نوع ملک هدر عزر.
الفاظ اخبار ایام 9: توعو ملک هدد عزر
ص: 112
لفظ شموئیل 10: یورام
لفظ اخبار ایام 10: هادورام
لفظ شموئیل 12: از ارام
لفظ اخبار ایام 11: از ادوم
لفظ شموئیل 13: آرام
لفظ اخبار ایام 13: آدوم
لفظ شموئیل 17: و صادوق پسر احیطوب و احیمیک پسر ابیاثار کاهنان بودند و سراپا نویسنده بود
لفظ اخبار ایام 16: و شوشا نویسنده،
پس در این دو باب 12 اختلاف است.
اختلاف 27 تا 32:
مفسر مذکور آورده است در بیان مخالفت واقعه مابین باب 10 از سفر شموئیل ثانی و باب 19 از سفر اخبار ایام اول
الفاظ شموئیل 16: و هدد عزر فرستاد و ارامیانی که به آن طرف نهر بودند و ایشان به حیلام آمدند و شوباک سردار لشکر هدد عزر پیشوای آنان بود.
الفاظ اخبار ایام: شوناک سردار لشکر هدر عزر پیشوای آنها بود
الفاظ شموئیل 17: به حیلام رسید
الفاظ اخبار ایام 17: و بر ایشان هجوم آور شد
الفاظ شموئیل 18: عراده 700 و از سواران 40,000 کشته
الفاظ اخبار ایام: و داود از ارمیان 7000 عراده و 40,000 پیاده کشت
الفاظ شموئیل: و شوباک سردار لشگر الفاظ
اخبار ایام: و شوپاخ سردار لشکر
الفاظ شموئیل 19: بندگان هدد عزر و الفاظ ایام 19: و بندگان هدر عزر
ص: 113
پس در این باب شش اختلاف است.
اختلاف 33:
در عبارت 26 از باب 4 از سفر ملوک اول آمده است:
(و سلیمان را 40,000 طویله اسب برای عراده هایش و 12,000 سوار آن بود).
عبارت 25 از باب 9 از سفر ثانی اخبار ایام به این نحو آمده:
(و سلیمان 4000 آخور به جهت اسب ها و عراده ها داشت و 12,000 سواره).
در تمامی ترجمه های فارسی، عربی، هندی و ترکی و سریانی و کلدانی و لاتین و یونانی به نحوی که مرقوم شد واقع شده است مگر آنکه مترجم پلید و خبیث و تحریف گر و خائن سال 1844 عبارت سفر اخبار ایام را تحریف کرده است و لفظ 4000 را به 40,000 تبدیل نموده تا این ننگ را بپوشاند و آدام کلارک (مفسر) اختلاف ترجمه ها و شرح ها را در ذیل عبارت سفر ملوک نقل نموده و سپس گفته است بهتر اینکه اقرار نمائیم به وقوع تحریف در عددها با توجه به اختلافاتی که مذکور شد.
اختلاف 34:
در بین عبارت 24 از باب 7 از سفر ملوک اول و عبارت 3 از باب 4 از سفر ثانی از اخبار ایام اختلاف واقع شده است و آدام کلارک در جلد دوم تفسیر خود در ذیل شرح عبارت اخبار ایام آورده است (... بزرگان محققین گفته اند بهتر اینکه قبول نمائیم صحت عبارت سفر ملوک را و بعد گفته ممکن است که گفته شود لفظ بقریم در موضع بقعیم است که بقریم به معنی ثور یعنی انقلاب است و بقعیم به معنی عقد است که تفاوت آن معلوم و محرز است و ... .
اختلاف 35:
در عبارت دوم از باب 16 از سفر ملوک ثانی آمده است:
(... و احزیا در هنگام آغاز سلطنت خود بیست ساله بود و شانزده سال در اورشلیم سلطنت نمود ...) و در حق پسرش حزقیا در عبارت دوم از باب 18 از سفر مذکور آمده: (... حزقیا در آغاز سلطنت خود بیست و پنج
ص: 114
ساله بود ...) و لازمه عبارت اینست که وقتی حزقیال متولد شد احزیا یازده ساله بوده باشد و این خلاف عادت است پس به حسب ظاهر یکی از این دو عبارت غلط است و به این اختلاف هم مفسرین مسیحی اقرار دارند و می گویند که عبارت اول غلط است ... و ما می گوئیم هر دو غلط است به دلیلی که عبارت اول غلط است یعنی غیر الهامی بودن آنها.
اختلاف 36:
در عبارت اولی از باب 28 از سفر ثانی از اخبار ایام آمده است:
(... احزیا هنگامی که شروع به سلطنت نمود 20 ساله بود و در اورشلیم 16 سال سلطنت نمود ...) و در عبارت اول از باب 29 از سفر مذکور آمده است: (... و حزقیا در آغاز سلطنت خود 25 ساله بود و در اورشلیم 29 سال سلطنت کرد)، که در اینجا هم یکی از عبارت ها غلط است و می گویند ظاهراً اولی غلط است و ما باز هم می گوئیم هر دو غلط است به دلیل غلط بودن اولی یعنی اینکه همه آنها غیرالهامی هستند هر دو متن بواسطه اختلاف کثیر دیگری که دارند و ... همگی تحریف شده و غیر الهامی هستند.
اختلاف 37:
در بین عبارت 31 از باب 12 از سفر شموئیل ثانی و عبارت 3 از باب بیست از سفر اول اخبار ایام اختلاف وجود دارد و هورن در جلد اول از تفسیر خود گفته است که عبارت سفر اخبار ایام غلط است و سپس دستور می دهد که بایستی آن را مانند عبارت سفر شموئیل کرد ... پس ببین که چگونه این که بزرگ آنان است امر به اصلاح و تحریف متن غلط می نماید و بدون هیچ مجوز و عجیب اینکه مترجم متن عربی مربوط به سال 1844 عبارت سفر سموئیل را مانند اخبار ایام نموده است و ...، آری توجه نما ای عاقل خردمند که اینگونه در طول تاریخ دست خیانت بردن و سعی در پوشاندن عیوب برای فریب عوام و پیروان متعصب و گمراه نمودن محققین رویه و روش حلال و جایز و توصیه شده آنهاست تا بواسطه آن بتوانند هرچه بیشتر دینی را که در مواضع معنوی و ظاهری آن اینگونه دچار تحریف و دگرگونی شده است و دلالت بر غیرالهامی بودن و اثبات تحریفی بودن آن هست را بپوشانند تا باز صورت دیگری از شاکله و ساختار این دین را که با واقعیت
ص: 115
منافات دارد به سوی مردم و به طرف آنها برای فریب آنها نمایش دهند پس این کار جای تعجب ندارد زیرا تغییر و تحریف کتاب از ابتداء امر طبیعی در نزد آنان است.
اختلاف 38:
در عبارت 33 از باب 15 از سفر ملوک اول آمده است:
(... در سال 30 آسای ملک یهودا، بعشای پسر احیاه بر تمامی اسرائیل در ترصاه آغاز سلطنت نموده به مدت 24 سال ...)
و در عبارت اول از باب 16 از سفر ثانی اخبار ایام آمده است:
(... در سال 36 سلطنت آسای، بعشای پادشاه اسرائیل در مقابل یهودا برآمده و راماه را بنا کرد ...) پس بین در بین این دو عبارت اختلاف واضح است که دلالت بر غیر الهامی بودن آنها دارد.
اختلاف 39:
در عبارت 19 از باب 15 از سفر دوم اخبار ایام آمده است:
(... سال پنجم سلطنت آسا جنگ نبود (یعنی بین آسا و بعشا) و این عبارت مخالف است با عبارت 33 از باب 15 سفر ملوک که قبلاً نیز ذکر گردید ... .
اختلاف 40:
در عبارت 16 از باب 5 از سفر ملوک اول آمده است:
(به غیر از سروران سرکاران سلیمان که ناظر کار بودند، سه هزار و سیصد نفر که ضابط طایفه کارکنان بودند و ...) و در عبارت دوم از باب ثانی از اخبار ایام (سه هزار و هشتصد نفر نوشته شده است) و مترجم خائن یونانی خودسرانه عبارت سفر ملوک را تحریف نموده و 300 را 600 نوشته تا به قول خود این ایراد را برطرف نماید ... (آری او این عمل را انجام داد تا عیب و ایراد این دین و این روش ناپسند را بقول خود و حدالمقدور بپوشاند تا راه حقیقت جویی و حقیقت طلبی را بر طالبان آن سد نماید). آری لعنت خدا بر تحریف گران کذاب نثار باد آمین).
ص: 116
اختلاف 41:
در عبارت 16 از باب 7 سفر ملوک اول آمده است:
(و کلفتی آن به پهنای دست و لبش در کار شکوفه زنبق مثل لب کاسه بود و دو هزار خم آب می گرفت (یعنی صرح ممرد سلیمانی یعنی دریاچه) و در عبارت 5 از باب 4 از سفر ثانی از اخبار ایام آمده است (... و کلفتی آن به پهنای دست و لبش در کار شکوفه زنبق مثل لب کاسه بود و سه هزار خم آب گرفته و نگاه می داشت یعنی دریاچه) و عبارت اول در ترجمه فارسی سال 1838 آورده: (... دو هزار بت در آن گنجید ...) و در ترجمه فارسی سال 1845: (دو هزار خم آب می گرفت ...) و در عبارت دوم در ترجمه فارسی 1838 ... (... و سه هزار بت در آن گنجید ...) و ترجمه فارسی سال 1856 به نحوی است که در اول آمد ... پس بین این دو متن هزار فاصله است و این دلالت بر آن دارد که این متون الهامی نیست و لزومی برای پیروی برای شخص عاقل ایجاد نمی نماید.
اختلاف 42:
هر کسی مقابله نماید باب دوم از کتاب عزرا را با باب 7 از کتاب نحمیا متوجه اختلاف عظیم در اکثر مواضع آنان خواهد شد و این دو متن صرف نظر از اختلاف با هم، دارای تناقض دیگری هم هستند و آن اینکه این دو پیامبر در حاصل جمع کسانی که از بابل به اورشلیم آمدند اتفاق نظر دارند و تعداد این آزاد شده ها یعنی اسرای بابل را 42,360 نفر اعلام می نمایند ولی وقتی آنها را در کتاب عزرا جمع می نمائیم حاصل آن 29818 نفر و در کتاب نحمیا 31089 نفر می شود و لذا با تعجب ملاحظه می فرمائید صرف نظر از اختلاف در متن، حاصل جمع آنان نیز که در آن اتفاق نظر دارند با آمار ارائه شده و دقیق مورخین مانند یوسیفس یهودی در باب اول کتاب 11 تاریخ او که این آمار را 42,462 نفر اعلام نموده تفاوت دارد ... و لذا این امری است که همه دانشمندان آنها به آن اقرار و دو مفسر آنان به نام هنری و اسکات ... توصیه می نمایند که نسخه ها را باید تصحیح کرد یعنی تحریف کرد ...، پس شخص آگاه و عاقل باید تأمل نماید در حال این کتب به اصطلاح مقدس این جماعت کذاب و دروغگو که از قرون ماضی تا کنون همچنان در صدد تصحیح و اصلاح آن هستند یعنی درصدد تحریف مجدد برای بی عیب نمایاندن آن ... و حال آنکه شمارش غلط ها
ص: 117
و تناقضات و اختلافات این کتاب ها از حد نهایت چه ظاهری و چه باطنی خارج است و اصلاح آن از این کتاب (شیر بی یال و دم و اشکم) خواهد ساخت و لذا انصاف آن است که بگوئیم که این کتاب ها از اصل غلط هستند و اصلاح گران آن چاره ای در این حیرانی و سردرگمی ندارند و انتساب تقریر غلط به کاتب در واقع همان عذر بدتر از گناه است که تفاوتی در اصل موضوع ندارد (ص. ت. دوم گوید: و اینکه در نهایت این کتاب های موجود در واقع کتاب های غیر الهامی هستند و انسان عاقل در اختلافات آن (مانند همین مواضع) و انسان باشرف و باغیرت در مواضع زشت و قبیح آن (مانند آن تهمت های زنا به پیامبران) و انسان مصلح و دوستدار اصلاح جامعه از دستورات مزخرف آن (مانند دستور شراب خواری و رسومات مسخره و غیرقابل اجرا و ...)، آن احتراز و اجتناب می نماید و مانند علامه مجاهد و پارسا حضرت محمد صادق فخرالاسلام می شود و پشت پا به یاوه ها و اباطیل جمع آوری شده زده و به سوی نورالانوار و افتخار انبیاء و اولیاء و گل سرسبد عالم بشریت یعنی آخرین فرستاده الهی حضرت محمد همان که موسی و عیسی به ظهور او بشارت دادند حرکت نموده و با عشق و علاقه از رجال و بزرگان دین در دنیا و آخرت می گردد، خدایا به حق محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم ما را از شفاعت آن آبرومند درگاه خود در دنیا و آخرت بهره مند بفرما و رحمت و رضوان و درود بی انتهای خود را بر روح و روان آن بزرگوار و یاور او جناب سید عبدالرحیم خلخالی و اینجانب که خلاصه حاصل تلاش های آنان را به نگارش درآورده و تقدیم علاقه مندان نموده ایم نثار و ایثار بفرما و همه طالبان حق و حقیقت را توفیق نیل به سعادت و رستگاری جاوید عطا بفرما و شر شیطان و شیطان صفتان را از همه دوستداران راه تو که راه سعادت و نجات است برطرف فرموده و بدی های آنان را به خود آنها بازگردان و اگر قابل هدایت هستند هدایت و اگر قابل هدایت نیستند آنان را به ظهور مولانا المظلوم حضرت مهدی صاحب الزمان، (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیست و نابود فرموده و در دوزخ جاودانی ساکن بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین).
اختلاف 43:
در عبارت 2 از باب 13 از سفر دوم از اخبار ایام در حق ابیا آمده است: (... و اسم مادرش میکایاه دختر اوری ئیل از کبعاه ...) و در عبارت 20 از باب 11 از سفر دوم همین کتاب آمده است: (... که مادر او میکاه
ص: 118
دختر ابی شالوم بوده ...) و از عبارت 27 از باب 24 سفر شموئیل ثانی معلوم می شود که ابی شالوم فقط یک دختر دارد و اسم او هم تامار است.
اختلاف 44:
از مفاد باب (10) از کتاب یوشع معلوم می شود که بنی اسرائیل پس از آنکه سلطان اورشلیم را کشتند بر مملکت او مسلط شدند ولی از عبارت 63 از باب 15 همان کتاب خلاف آن ثابت و معلوم می شود زیرا در این عبارت آمده است:
(... اما یبوسیان که ساکنان اورشلیم بودند ایشان را بنی یهودا نتوانستند بیرون کنند و به همین دلیل یبوسیان با بنی یهودا تا امروز در اورشلیم ساکن هستند ...)، و این عبارت صراحت بر عدم تسلط یهود بر اورشلیم دارد و از لفظ تا امروز که در عبارت فوق مذکور است معلوم می شود که کتاب در زمان یوشع نوشته نشده است همانطور که قبلاً در فصل دوم بیان شد.
(ص. ت. دوم گوید، ای عاقل دانا و فرهیخته تو بر سیاق عبارات این کتاب دقت فرما ببین که چگونه وضعیت را گزارش می نماید مانند کسی که تاریخ را ثبت نموده و گزارش می نماید و در عوض به آیات کتاب خدا قرآن مجید دقت فرما که چگونه در سراسر آن خدای جهان آفرین با تو سخن می گوید مانند اینکه (قل یعنی بگو ای پیامبر که و یا ...، یعنی این کتاب مبارک است از ناحیه خداوند بر بنده او پیامبر نازل شده است و این خداوند است که سخن می گوید و آنوقت انسان فهمیده و عاقل رها می نماید العیاذ بالله این کتاب شریف را و باقی می ماند بر این یاوه ها که سراسر غلط کاری و توهین و اهانت به انبیاء الهی است و اوهام و اباطیل عده ای نادان و جاهل و با این یاوه ها که بطور مثال دیوانه را کسی می دانند که شیطان در وجود او رفته بلکه اگر دیوانگی او زیاد باشد شیاطین زیاد در او رفته اند که اگر به دو هزار خوک وارد شود همه خوک ها خودکشی می نمایند و یا اینکه العیاذ بالله حضرت لوط با دختران خود بزم شراب خواری داشته و دو شب تا خرخره خورده به نحوی که زناکاری با دختر اول را نفهمیده و این یعنی که آن پیامبر خوردن شراب از مرحله ابتدایی تا مرحله بی عقل و نادان و سفیه شدن را جایز می دانسته و از زناکاری او هم گناهی بر او بار نبوده و کسی نبوده از او سؤال کند که العیاذ بالله شب اول را نفهمیدی که چه خورده ای و چه کرده ای پس
ص: 119
شب بعدی را چگونه توجیه می کنی و تو پیرمرد فرتوت اگر پنجاه دختر باکره با خود داشتی با این معجزه خود همه جهان را در پنجاه شب پشت سر هم از نسل خود پر می نمودی و یا کسی از خود سؤال نمی کند آیا اصلاً امکان دارد، و ما در آینده ارتباط این تهمت را با موضوع مقدس جلوه دادن بلعام باعورا مرتاض توضیح خواهیم داد ... و کدام عقل سالم این یاوه ها را می پذیرد و ...، آری هستند کسانی که اینگونه سخنان را می پذیرند و ... زیرا آنان از خدا و رسول و روز قیامت و آخر و عاقبت کار خود نمی ترسند و هدف خداوند خالق هستی را در علت خلقت خود فراموش نموده و خود را در اثر ایمان غلط و اعتقاد نابجا و اعمال زشت و تباه مستحق دوزخ جاویدان می نمایند خدایا به حق همه انبیاء و اولیاء خودت و در صدر آنها محمد و آل محمد علیهم السلام که زبان انبیاء گذشته مانند مانند موسی و عیسی را به آمدن او و بشارت به ظهور پر نور او و بشارت آمدن او متکلم فرمودی قسم می دهیم که ما را از شفاعت آن بزرگواران در دنیا و آخرت بهره مند بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین).
اختلاف 45:
عبارت اول از باب 24 از سفر شموئیل ثانی آمده است:
(... خداوند بار دیگر به اسرائیل غضب نمود و داود را بر ایشان انگیزانید تا اینکه بگوید برو و اسرائیل و یهودا را بشمار ...)
و عبارت اول از باب 21 از سفر اول اخبار ایام که آمده است:
(... و شیطان به خلاف اسرائیل ایستاد و داود را وسوسه نمود تا اینکه اسرائیل را بشمارد ...)
از عبارت اول سفر شموئیل مفهوم می شود که خداوند داوود را به سراغ اسرائیل فرستاد که بنی اسرائیل را بشمارد (سان ببیند) و عبارت دوم صراحت دارد در اینکه الهام کننده شیطان بوده است پس در این باب مسیحیان و یهودیان حیران و سرگردان هستند که یا باید بپذیرند که خدای آنان همان شیطان است یا خدای آنان خالق شر است یا آنها مجاز هستند که لفظ شیطان را بر خدا اطلاق نمایند ... (ص. ت. دوم گوید: و راحت ترین راه و کار اینست که بپذیرند که این کتب الهامی نبوده و اوهام و یاوه های عده ای عوام بوده که سینه به سینه از اجداد خود آن را نقل نموده اند و چون از جانب غیر خداست در آن اختلاف کثیر مشاهده
ص: 120
می شود پس آب هدایت را از سرچشمه آن نوش جان نمایند و از خوردن آب گل آلود و آلوده پرهیز نمایند که منتهی به موت جاودانی آنان خواهد شد ...)
اختلاف 46 الی 51:
هر کس که مقابله نماید آنچه که در انجیل متی در خصوص نسب عیسی مسیح آمده است با آنچه را که لوقا در انجیل خود آورده است، بر شش اختلاف بارز مطلع و مستحضر خواهد شد: (متی باب اول و لوقا باب چهارم):
1- از انجیل متی معلوم می شود که یوسف نجار شوهر مصنوعی مریم پسر یعقوب است و انجیل لوقا او را پسر هالی معرفی می نماید
2- از انجیل متی مفهوم می شود که عیسی از اولاد سلیمان پسر داود است و از انجیل لوقا معلوم می شود که او ازا ولاد ناثان پسر داود است
3- از انجیل متی معلوم می شود که جمیع پدران مسیح از داود تا جلای بابل سلاطین مشهور بوده اند و از لوقا معلوم می شود که به استثناء داود و ناثان از سلاطین معروف و مشهور نبوده اند.
4- از انجیل متی معلوم می شود که شلتائیل پسر یوخانیا بوده است و از لوقا معلوم می شود که شلتائیل پسر نیری است
5- از انجیل متی معلوم می شود که اسم پسر زروبابل ابیهود بوده است و از انجیل لوقا مفهوم می شود که اسم پسر زروبابل ریصا بوده است و تعجب اینکه کل اسماء فرزندان زروبابل در سفر ثالث از اول اخبار ایام مکتوب است و در میان آنها نه نام ابیهود به چشم می خورد و نه ریصا و حق مطلب آن است که متی و لوقا هر دو خطا نوشته باشند.
6- از انجیل متی معلوم می شود که از داود تا مسیح 26 طبقه وجود دارد و بر اساس نقل لوقا 41 طبقه پس متی سن هر طبقه را 40 سال و لوقا آن را 29 سال اعلام کرده است ... و این اختلافاتی است که محققین اعم از متقدمین و متأخرین در آن حیران هستند.
عذرهای بدتر از گناه:
ص: 121
بعضی از علماء این جماعت برای توجیه این اختلاف دلایل شیطانی ذکر نموده اند و آن اینکه این اختلاف شاید به آن دلیل باشد که لوقا نسب نامه عیسی را از طریق مریم و متی نسب عیسی را از طریق یوسف نجار نوشته باشند ...، (ت دوم گوید: پس تو ای عاقل دانا و خردمند توجه نما به این توجیهات کاملاً شیطانی، زیرا اولاً این نادان ها فکر نمی کنند که حضرت مسیح از طریق مادر و بدون پدر متولد شد و یوسف نجار دروغی بود که یهود خبیث برای بدنام نمودن مریم مقدس ساخته و پرداخته اند و مریم مقدس عابد و زاهد در معبد وقف خدا بود و هرگز قبل و بعد از عیسی همسر نداشت تا یوسف نجار شوهر او باشد چنانچه در آینده توضیح خواهیم داد ... و همه اینها کفر کفور است) و از طرفی این موعود انبیاء یعنی حضرت مسیح بایستی از اولاد سلیمان باشد نه از اولاد ناثان لذا کالوین رهبر فرقه پروتستان گفته است هر کسی سلیمان را از نسب مسیح خارج نماید مسیح را از مسیحیت خارج کرده است ... و نیز یعقوب در انجیل خود تصریح نمود که پدر مریم یهویاخیم و مادرش حنا است و صاحب نورالانوار در کتاب خود (چاپ 1886) می گوید (... و مریم مادر عیسی دختر یهویاخیم بود که نسب رسانید به زروبابل و احفاد داود پادشاه و از فرقه یهودا و مادر مریم حنا نام داشت. لازم به ذکر است که انجیل یعقوب اگرچه به نظر این جماعت الهامی و از نوشته های یعقوب حواری و شاگرد عیسی نیست ولی بدون شک از انجیل های قدیمی مانند انجیل برنابا است و نویسنده او از کسانی است که در قرن اول از قرون مسیحیت بوده است و لذا رتبه و اعتبار او از رتبه و اعتبار کتب تاریخی کمتر نیست و نیز متی در باب دوم در عبارت 16 می گوید (... و یعقوب پدر یوسف شوهر مریم که عیسی مسمی به مسیح از او متولد شد و لوقا در باب سوم عبارت 23 آورده (... و خود عیسی وقتی که شروع کرد قریب به سی سال بوده و حسب گمان خلق پسر یوسف پسر هالی است ...) پس متی و لوقا هر دو با صراحت نسب یوسف را می نویسند نه اینکه یکی نسب یوسف و دیگری نسب مریم ...، نتیجه اینکه انجیل متی اساساً در زمان لوقا مشهور و معتبر نبود وگرنه خلاف گفتار او را در ابتداء انجیل مرقوم نمی نمود به نحوی که گذشتگان و آیندگان در توجیه آن حیران و سرگردان باشند (ص. ت. دوم: نکته اول اینکه این کتاب شریف خلاصه ای از مکتوبات حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام است و مطالب بطور مشروح تر و جامع تر در
ص: 122
مرجع آن مذکور شده است و لذا در تمامی مباحث طالبان حق و حقیقت در صورت نیاز به اصل آن یعنی کتاب انیس الاعلام فی نصره الاسلام مراجعه فرمایند.
نکته دوم: انجیل لوقا نسب آن حضرت را بطور تصاعدی تا آدم نقل کرده و آدم را پسر خدا می داند ...، پس نکته ای در اینجا لازم است برای توجه و آن اینکه دست گزافه گویی و بزرگ نمایی و غلو در انجیل لوقا موجب شد تا برای توجیه خدایی عیسی آدم را نیز پسر خدا معرفی نمایند زیرا برای او نیز پدری نبوده است در حالی که در کتاب تورات این موضوع یعنی پسر آدم بودن آدم نیامده زیرا هر دو آنها از مخلوقات خدا هستند و خداوند آدم را از خاک خلق نمود و عیسی را از کلمه و چون پدر نداشتند و توجیه علت خلقت بر این مردم عوام و گمراه باعث شد تا این موضوع را دلیلی بر آن بدانند که آنها پسر خدایند و آنوقت این موضوع به تمام موجودات هستی تسری یابد تا منشاء خلقت آنان نیز به وضعیت مانند حضرت آدم برگردد پس (همان ضرب المثل مرغ از تخم مرغ است یا تخم مرغ از مرغ)، پس چون خلقت تمام حیوانات و موجودات در اراده خداوند بوده است و خلقت همه آنها در مبناء مانند خلقت حضرت آدم است پس العیاذ بالله العیاذ بالله آنها را فرزندان خدا بنامیم و توهین و جسارت نمائیم با اینگونه فکر ناقص و باطل خود و دین و دیانت را بازیچه گرفته و در اوهام و خیالات باطل خود سیر نمائیم و با فکر کوتاه و ناقص خود برای خود خدا بسازیم و آن را مانند بت های تراشیده عیادت نمائیم پس چگونه خداوند می گذرد از کسانی که اینگونه رفتار کنند در حالی که کلام خود را از زبان پیامبر وعده داده خود به زبان موسی و عیسی و سایر انبیاء علیهم السلام جاری فرموده و قرآن را به توسط آن حضرت برای مردم فرستاده است تا به آن ایمان آورده و به حیات جاویدان دست یافته و از دین پسندیده او یعنی اسلام پاک و منزه تبعیت نمایند.).
اختلاف 52 و 53:
اگر کسی مقابله نماید باب دوم از انجیل متی را با باب دوم از انجیل لوقا اختلافات عظیمی را پیدا خواهد کرد به گونه ای که یقین خواهد نمود که متی و لوقا انجیل های خود را از روی الهام وحی نگارش ننموده اند.
1- از کلام متی معلوم می شود که پدر (به زعم و گمان ایشان) و مادر مسیح در بیت لحم ساکن بوده اند و از بعضی از کلمات معلوم می شود که این اقامت حدود دو سال بوده و مجوس هم به بیت لحم آمدند و مسیح را
ص: 123
ستایش نمودند و هدایای خود را تقدیم کرده و بعد از آن یوسف خواب دید و او مریم و مسیح را به سوی مصر برد و آنها در مدت حیات هیرودیس در مصر اقامت داشتند و باز دو مرتبه خواب دید و برگشت و در ناصره اقامت نمودند و از کلام لوقا معلوم می شود که پدر و مادر مسیح پس از انقضای ایام نفاس مریم به اورشلیم می رفتند و عبادت ایام عید را به جا می آوردند و عیسی بی اطلاع از پدر و مادر خود در سال دوازدهم سه روز در اورشلیم ماند بعد بنابر کلام لوقا که صراحت دارد که یوسف هرگز مسافرت خارج از زمین یهود به مصر و غیره را ننمود این کلام دارای اختلاف خواهد بود و همچنین از کلام متی معلوم می شود که اهل اورشلیم و هیرودیس قبل از اخبار مجوس از ولادت مسیح خبر نداشتند و معاند و دشمن مسیح بودند ولی از کلام لوقا عکس آن استنباط می گردد به اینکه پدر و مادر او وقتی بعد از تمام شدن ایام نفاس برای تقدیم قربانی به اورشلیم رفتند، شمعان که مرد صالح و مملو از روح القدس بود به او وحی شده بود که تو قبل از دیدار مسیح نخواهی مرد و چون نظرش به عیسی افتاد عیسی را در هیکل بالای دست گرفت و اوصاف او را برای مردم بیان کرد، (ت. دوم گوید: و تو ای عاقل و خردمند توجه نما که یهود چگونه برای تخریب شخصیت عیسی مسیح برای او پدر جعلی ساخت تا بشارت زائیده شدن از باکره مقدسه را نابود کند و چگونه این باور را به مرور زمان در کتب مقدس آنها وارد کرد).
و همچنین حنای نبیه یعنی (حنای که پیامبر بود ولی از طایقه زنان بود)، ایستاده و خدا را تسبیح نمود و در همان ساعت منتظرین قدوم مسیح را خبر داد که این عیسی همان مسیح موعود است. ... پس اگر هیرودیس و اهل اورشلیم دشمن مسیح بودند پس ان مرد صالح که از روح القدس مملو بود به او وحی نمی شد که عیسی را در یک مجمع عظیم عمومی و اجتماع الهی در هیکل بالای دست بگیرد و اوصاف او را برای مردم در آن اجتماع عظیم بیان کند و نیز آن زن نیز که او هم پیامبر بود (به زعم و گمان ایشان و ظاهراً این زن بعد از مریم نبیه خواهر موسی که به زعم این کتب تحریف شده دف زن و رقاص بود که شرح آن خواهد آمد، تنها زن پیامبر جهان بود و با وجود این انحصار نام او را ذکر نمی نماید و ...)، و در نزد مردم هم صاحب نفوذ کلام بود به مردم در اجتماع خبر نمی داد که ای منتظرین مسیح آگاه باشید که این شخص
ص: 124
همان عیسی مسیح موعود است، آنهم در مرکز اورشلیم و پایتخت هیرود و ... و این تناقض آشکار مورد تائید دانشمندان این جماعت نیز قرار داشته و مؤید تحریفی بودن و غیرالهامی بودن کتب مذکور است.
اختلاف 54:
از مفاد باب (4) انجیل مرقس معلوم می شود که مسیح بعد از وعظ طولانی در قالب هفت مثال (تمثیلات سبعه) آن جماعت را مرخص نمود و سپس دریای جلیل بشدت طوفانی شد و حضرت مسیح در کشتی خوابیده بود و حواریون او را بیدار کرده و او به دریا و طوفان امر کرد که آرام شوند و آنها نیز آرام شدند.
ولی از مفاد باب (8) انجیل متی معلوم می شود که این طوفانی شدن دریای جلیل و امر او به سکوت بعد از وعظ کوتاه او در قالب مثالی که فرمانده لشکری برای عیسی بیان نمود (که به وعظ جیل مشهور است)، آن جماعت در روی کشتی را مرخص نمود پس بنا به قول متی این دو حالت به شرح آنچه متی در باب (13) آورده به مدت مدیدی قبل از موعظه تمثیلات سبعه است و با توجه به اینکه بین موعظه جیل و موعظه تمثیلات فاصله زیادی است پس یکی از این دو انجیل به خطا رفته اند و این امر با الهامی بودن آنها تناقض دارد.
اختلاف 55:
مرقس در باب (11) از انجیل خود آورده است که مباحثه مسیح با یهود در روز سوم از ورود او به اورشلیم بوده است و متی در باب 21 از انجیل خود آورده است که در روز دوم از ورود او به اورشلیم مباحثه مسیح با یهود معمول گردیده است پس با این توجیه و امثال آن قطعاً متن یکی از انجیل ها خطا و به دلیل خطا غیرالهامی و با تسری آن به دلیل مشابه به سایر متون همگی غیر الهامی خواهند بود ... .
اختلاف 56:
متی در باب 8 از انجیل خود بعد از وعظ جیل، اول شفای بیمار ابرص و بعد از آن ورود به کفرناحوم و شفای غلام یوزباشی و بعد از آن شفای مادر زن پطرس و .. و لوقا در باب (4) اول شفای مادرزن پطرس و سپس
ص: 125
(باب 5)، شفای ابرص را تحریر نموده است و بعد از آن در باب (7) شفای غلام یوزباشی را و ...، این تفاوت و تناقض نقل نیست مگر به دلیل غیرالهامی بودن این کتب.
اختلاف 57:
یوحنا در باب اول از انجیل خود موضوع ایلیا بودن حضرت یحیی را آورده است: (... جماعت کاهنان و بزرگان لاوی را خدمت یحیی فرستادند و از آن سرور سؤال کردند که آیا تو ایلیا هستی و یحیی فرمود من ایلیا نیستم ...)، ولی متی در باب 11 آن را بدینگونه نقل کرده است (... اگر خواهید قبول کنید (یحیی) همان است که باید بیاید ...) (ص. ت. دوم گوید: منظور از متی در این باب اینست که (یحیی) همان کسی است که باید می آمد ... منتهی چون مانند کاتبان سایر متون کتاب مقدس سواد نگارش و سواد ادبی نداشته اند قادر به کارگیری زمان های مناسب افعال نبوده اند و لذا کلمات آنها بعضاً اینگونه بی معنی می شود ولی آنها این معنی که ما نوشتیم را اراده کرده بودند)، و در باب 17 ردیف 10 از انجیل متی آمده است: (... شاگردانش از او پرسیده و گفتند پس کاتبان چرا می گویند که باید اول ایلیا آید بعد مسیح، او در جواب گفت البته ایلیا می آید و تمامی چیزها را اصلاح خواهد نمود، لیکن به شما می گویم الحال ایلیا آمده است و او را نشناختند بلکه آنچه خواستند با او کردند و به همان گونه پسر انسان از ایشان زحمت خواهد دید، آنگاه شاگردان دریافتند که او درباره یحیای تعمید دهنده به ایشان سخن می گفت ...) (ص. ت. دوم گوید: باز همین اشکال بکارگیری زمان مناسب در افعال در این متن نیز مانند سراسر متون وجود دارد (که البته ایلیا می آید و تمام چیزها را اصلاح خواهد نمود یعنی خبر از آینده می دهد و وعده اینکه بعداً همه امور را اصلاح می نماید) و بلافاصله در عبارت بعد یکصد و هشتاد درجه دور می زند و بلافاصله عبارت قبل خود را نقض نموده و می گوید (... الحال ایلیا آمده است ولی او را نشناختند ...) و آنگاه شاگردان دریافتند که این ضد و نقیض گویی در خصوص یحیای تعمید دهنده بوده است:) پس از این عبارت ها معلوم و مفهوم می شود که یحیی ایلیای موعود است در حالی که یحیی با صراحت تمام اعلام کرد که من ایلیا نیستم ... پس با این
ص: 126
ترتیب یا عیسی که به زعم این جماعت خداست پیامبر خود را نمی شناخته و فرق مابین یحیی و ایلیا را نمی دانست و یا العیاذ بالله یحیی پیامبر دروغ گفته است و یا اینکه این مرقومه ها با هم متناقض بوده و دلالت بر تحریفی بودن و غیرالهامی بودن این کتب دارد.
اختلاف 56 تا 61:
در باب 11 از انجیل متی و باب اول از انجیل مرقس آمده است:
(... چنانکه مکتوب است در صحف انبیاء اینک رسول خدا را پیش روی تو می فرستم تا راه تو را پیش روی تو مهیا سازد، انجیل های سه گانه این قول را بنا به رأی مفسرین از عبارت اول از باب سوم از کتاب ملاکی نقل نموده اند و عبارت مذکور در باب سوم از کتاب ملاکی (نسخه فارسی 1856) به این نحو ثبت شده است: (اینک رسول خود را خواهم فرستاد و او در برابرم راه را آماده خواهد ساخت ...) (ص. ت. دوم: پس بدین ترتیب بین این متن ها اختلاف بوجود آمده که دلالت بر غیرالهی بودن هر دو آنها دارد هرچند کسی غلط را به یکی از آن دو متن برساند زیرا ایراد بر متن ایراد گرفته شده خود در معرض همین ایراد یعنی غیرالهامی بودن قرار دارد و یک اختلاف قابلیت تسری در تمام متن را دارد و تمام متن ها در مجموعه کتاب متأثر از همین استدلال و من حیث المجموع مستحق و محروم از پیروی و اطاعت بوده و لازم است ترک آنها برای تحصیل رضای حضرت الله و پیروی از شریعت پیامبر آخرالزمان موعود انبیاء و اولیاء یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم و فرجنا بهم). در این متن ها لفظ (پیش روی تو) که در اناجیل ثلاثه است در کتاب ملاکی نیامده است و نیز کلام ملاکی به ضمیر متکلم است و اناجیل ثلاثه به ضمیر خطاب آن را نقل نموده اند پس در واقع شش اختلاف در سه انجیل با کتاب ملاکی ثبت می شود.
اختلاف 64 تا 67:
عبارت ششم از باب دوم کتاب میکاه با عبارت دوم از باب پنجم همین کتاب اختلاف دارد:
- (... تو ای بیت لحم در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکتر نیستی ...)
- (... تو ای بیت لحم افراته اگرچه در هزاره های یهودا کوچک هستی ...)
ص: 127
و چهار عبارت از باب دوم از کتاب اعمال حواریون (از عبارت 25 تا 29) مخالف است با چهار عبارت از مزمور 16 (8 تا 11)، و سه عبارت از باب دهم از رساله عبرانیه (5 تا 7)، که مخالف است با عبارت مزمور (40) از زبور داود و دو آیه از باب 15 از کتاب اعمال حواریون (16 تا 17) و نیز مخالف است با دو عبارت از باب 9 از کتاب عاموص (11 تا 12) و مفسرین کتاب مقدس همه به این اختلافات اقرار داشته و البته اختلافات بسیار بسیار بیشتر است و من از اطاله آنها احتراز نموده و چهار اختلاف را برای نمونه آورده ام.
اختلاف 68:
عبارت 9 از باب دوم رساله اول به قرناتیان:
(... بلکه چنانکه مکتوب است چیزهایی که چشم ندیده و گوش نشنیده و به خاطر انسان خطور نکرده، خدا برای محبین خود مهیا فرموده است ...) و این آیه بنا به تحقیق مفسرین از ردیف (4) باب 64 کتاب اشعیا و ... نقل گردیده (... زیرا که از ایام قدیم نشنیده اند و به گوش نرسیده و سوای تو چشمم آنچه که به منتظرانت بجا خواهی آورد ندیده است ...) که بین این دو متن اختلاف محرز است و آن به تائید دانشمندان آنها نیز رسیده و اذعان و اقرار به تحریف دارند.
اختلاف 69:
در باب 20 از عبارت 29 تا عبارت 34 از انجیل متی آمده است: (... وقتی که عیسی از اریحا بیرون می رفت دو اعمای را دیدند در سر راه نشسته و ایشان را از کوری شفا داد ...)
و مرقس در باب دهم از عبارت 46 تا عبارت 54 آورده است: (... یک اعمای را حضرت عیسی دیدند و اسم او بارتیمائوس بود و او را شفا داد ...) یعنی در عبارت متی آورده است که دو کور را دید و آن دو را شفا داد و در مرقس آمده است یک کور را شفا داد و نام او بارتیماؤس بود ... که وقوع تحریف در احداز این متون محرز و غیر الهامی بودن آنها ثابت می گردد.
اختلاف 70:
متی در باب 8 عبارت 28 از انجیل خود آورده است: (... که عیسی چون بدان کنار در سرزمین جرجسیان رسید دو شخص دیوانه از قبرها بیرون شد بدو برخوردند و ایشان را شفا داد ...) و مرقس در باب پنجم و لوقا
ص: 128
در باب 8 از انجیل خود می آورند: (... که یک نفر دیوانه از قبر بیرون آمد و مسیح او را شفا داد ...) (ص. ت. دوم گوید: نکته: به نظر می رسد که این جماعت متعصب این زیاد نوشتن و گزافه گویی و غلو و عدم همراهی صاحبان اناجیل با یکدیگر در موضوع الوهیت عیسی مسیح را نمی بینند و تحریف را به آن تسری نمی دهند آیا شایسته نیست به دلیل این اختلافات از ادعای خدایی مسیح دست برمی داشتند و ایمان به شریعت نبی موعود می آوردند تا در دو سرا رستگار شوند ...)
اختلاف 71:
متی در باب 21 از انجیل خود از عبارت اول تا عبارت 11 در باب ورود مسیح به اورشلیم آورده است که (... او دو نفر از شاگردان خود را فرستاد به ایشان گفت بروید در این قریه که پیش روی شماست الاغی با کره اش بسته خواهید یافت و آنها را باز کرده به نزد من آورید و رفتند آوردند پس حضرت عیسی الاغ را با کره اش هر دو را سوار شد و وارد اورشلیم شد ...) و مرقس در باب 11 و لوقا در باب 19 و یوحنا در باب 12 در اناجیل خود می نویسند که (... یک کره الاغی از برای مسیح آوردند او را سوار شده و وارد اورشلیم شد ...) پس بین آنان اختلافی است زیرا از انجیل متی معلوم می شود که الاغی را با کره اش آوردند هر دو را سوار شد و انجیل های ثلاثه معلوم می شود که یک کره الاغ بود و تا آنوقت کسی او را سوار نشده بود ...
نکته: (ص. ت. دوم گوید پس ای عاقل خردمند به این کلام متی دقت نما که چگونه شاگردان خود را فرستاد تا در قریه ای وارد شده و الاغی را با کره اش که بسته است یعنی صاحب دارد را بدون اذن و اجازه صاحب آن بیاورند یعنی سرقت نمایند و قطعاً منظور عیسی این نبوده است که آن الاغ و کره اش را خدا برای او فرستاده و اگر چنین بود خداوند برای اثبات معجزه خودش آنها را بدون افسار و آزادانه برای عیسی می فرستاد و اینکه عیسی آنها را سوار شد یعنی یک نفر چگونه سوار دو الاغ در یک زمان می شود و کاتب فراموش کرد از آوردن کلمه ای مانند به نوبت در بین الاغ و کره اش ترتیبی برای سواری او بدهد صرف نظر از اینکه مسیر به اندازه ای نبوده که به دو مرکب برای تعویض نیاز باشد بلکه کاتب متی خواسته است راه را ببندد بر کسانی که تفسیر نموده اند به آن بشارت تورات که مسیح با کره الاغی وارد اورشلیم می شود و برای اینکه هرگونه ابهامی را در مورد اینکه مابین کره و الاغ حرف (و) محذوف است و ممکن است معنی مسیح با
ص: 129
کره و الاغ وارد اورشلیم می شود با علائم مسیح تطبیق نکند از روی احتیاط این عبارات را آورده و در این گزافه گویی و غلو با سه انجیل دیگر اختلاف پیدا نموده است ...)
اختلاف 72:
مرقس در باب اول عبارت 6 از انجیل خود در تعریف از یحیی آورده است: (که یحیی را لباس از پشم شتر و کمربند چرمی بر کمر بود و خوراک وی از ملخ و عسل بری بود ...) و متی در باب 11 و عبارت 18 در بیان حال یحیی آورده است که (یحیی آمد نمی خورد و نمی آشامید می گویند دیو دارد ...) (ص. ت دوم گوید صرف نظر از اختلافی که در متون مذکور دارد بحث از خوردن ملخ است و حال آنکه پاک ترین غذای انبیاء نان است و ملخ هیچگاه غذا نیست زیرا خوراک پست است و خوردن و قتل اینگونه جانداران در اوصاف انبیاء نیست و اکراه آور است برای طبع انسان و از طرفی حضرت یحیی در زهد سرآمد بوده است پس باید نوع خوراک و نوع تغذیه او برای همه پیامبران الگو باشد ولی شما سراغ ندارید چنین رویه و روشی را و اصولاً ملخ خوری نیست مگر در طوایف بدوی و پست بیابانی ... .).
اختلاف 73 تا 75:
هر کسی مقابله نماید باب اول را از انجیل مرقس و باب چهارم از انجیل متی و باب اول از انجیل یوحنا در چگونگی ایمان آوردن شاگردان به مسیح اختلافات مشخصی را ملاحظه می نماید:
اول: متی و مرقس می نویسند که چون عیسی به کنار دریای جلیل می خرامید پطرس و اندرایاس برادرش و یعقوب و یوحنا پسران زبدی را ملاقات فرمود ایشان را دعوت نمود پس ایشان او را متابعت کردند ...)، یوحنا می آورد (... در وقت عبور از نهر اردن (ت اول: که کتاب های عبری آن را هیرون می نامند و آن بزرگترین و پرآب ترین رود فلسطین و از شمال به جنوب جاری است ...) و غیر از یعقوب بقیه را ملاقات و آنها را دعوت نمود ...)
دوم: اینکه متی و مرقس می آورند که حضرت مسیح اولاً پطرس و اندرایاس را بر بحر جلیل ملاقات کرد و پس از آن بعد از زمان کمی یعقوب و یوحنا را در همان دریا ملاقات نمود و یوحنا می نویسد که ابتداء یوحنا
ص: 130
و اندریاس را در نزدیکی عبور از اردن ملاقات کردند و سپس اندریاس برادرش پطرس را هدایت کرده و به خدمت مسیح آورد پس از آن به تنهایی وقتی خواست به سوی جلیل برود فیلیپس نزد او آمد و بعد نتنائیل را فیلیپس هدایت کرده خدمت مسیح آورد و یوحنا برادر خود یعقوب را ذکر نکرده است.
سوم: متی و مرقس می نویسند که حضرت مسیح آنها را ملاقات نمود در حالی که مشغول انداختن تور و صید ماهی و اصلاح آن (یعنی اصلاح و تعمیر تور) بودند و یوحنا موضوع تور و تعمیر آن را نیاورده است بلکه می گوید که یوحنا و اندرایاس وصف عیسی را از یحیی شنیدند و خدمت عیسی آمدند و آنوقت اندرایاس برادر خود پطرس را هدایت کرده و به خدمت مسیح آورد.
آری هر عاقلی می داند که اینگونه تحریرات از صاحبان الهام، اختلاف عظیم تلقی می شود و غلط فاحش و تناقضی آشکار است و اختلاف معانی در کلام الهی دلیل بر بطلان کلام است همانگونه خداوند در قرآن کریم می فرماید (... اگر این قرآن از جانب غیر خدا بود البته اختلاف زیاد در آن پیدا می شد ...).
اختلاف 76:
هر کس مقابله نماید باب 9 از انجیل متی را با باب 5 از انجیل مرقس در بیان قصه دختر رئیس اختلافات مربوطه را ملاحظه خواهد کرد. اول: در عبارت 18 آمده است که (... رئیس آمد خدمت عیسی و عرض کرد که دختر من مرده است) و دومی در عبارت 23 می نویسد (... رئیس عرضکرد که دختر من مشرف به موت است پس عیسی با او روانه شد و خلق بسیاری نیز از پی او افتاده بر وی ازدحام می نمودند و بین راه بعضی آمدند از خانه رئیس و به رئیس گفتند دخترت فوت شد، لوقا می نویسد یک نفر از خانه رئیس آمد و موت دختر را خبر داد و مرقس می گوید جمعی آمدند و نیز اختلاف در اینکه آیا دختر مرده بود و یا مشرف به موت بود زیرا نقل مرده بود با عبارت 39 از باب 5 از انجیل مرقس که می گوید (... پس مسیح به آنها گفت چرا غوغا و گریه می کنید دختر نمرده بلکه در خواب است ...).
اختلاف 77:
از عبارت 10 از باب 10 از انجیل متی و آیه 3 از باب نهم از انجیل لوقا بوضوح تمام معلوم می شود که عیسی وقتی که حواریون را برای هدایت مردم فرستاد آنها را نهی نمود و گفت که شما حتی با خود عصا هم
ص: 131
برندارید (... و برای سفر توشه دان یا دو پیراهن یا کفش ها یا عصا برندارید ...) ولی از عبارت 8 از باب 6 از انجیل مرقس معلوم می شود که به عکس به آنها اجازه داد که غیر از عصا چیزی برندارید (... و ایشان را غدغن نمود که جز عصا فقط هیچ چیزی به جهت راه برندارید ...)
اختلاف 78:
در باب سوم و عبارت 13 انجیل متی آمده است:
(آنگاه عیسی از جلیل به اردن نزد یحیی آمد تا از او تعمید یابد اما یحیی او را منع نمود و گفت من احتیاج دارم که از تو تعمید یابم و تو نزد من می آیی عیسی گفت الان بگذار، زیرا که ما را همچنین مناسب است تا تمام عدالت را به کمال رسانیم پس او را واگذاشت، اما عیسی چون تعمید یافت فوراً از آب برآمد که در ساعت آسمان بر وی گشاده شد و روح را دید که مانند کبوتری نزول کرده بر وی می آید ...) و در باب اول و عبارت 33 از انجیل یوحنا آمده است از قول یحیی که من او را نشناختم یعنی مسیح را ولیکن بعد از نزول روح او را شناختم و نیز در باب 11 و عبارت دوم از انجیل متی آمده است (... و چون یحیی در زندان اعمال مسیح را شنید دو نفر از شاگردان خود را فرستاد و به او گفت آیا آن آینده تویی یا منتظر دیگری باشیم ...) پس از کلام اولی معلوم می شود که یحیی عیسی را قبل از نزول روح می شناخته و او را تعظیم و تکریم می نمود و از دومی مفهوم می شود که او را بعد از نزول روح شناخت و سوم صراحت دارد در اینکه بعد از نزول روح هم او را نشناخت. بسیار عجیب است از یحیی که اعظم انبیاء الهی و پیامبران بنی اسرائیل است (بنابر شهادت مسیح)، با این وجود بر اساس قول آنها سی سال است خدا را که لباس بشریت پوشیده و بر روی زمین آمده است را نمی شناسد و اساساً کار خدا با این پیامبر عجیب است، گاهی خدا پیغمبر را نمی شناسد و گاهی پیغمبر خدا را نمی شناسد پناه می بریم به خدا از این کلمات کفر و فقدان فهم و شعور.
اختلاف 79:
در عبارت 31 از باب 5 از انجیل یوحنا از قول مسیح آمده است: (... اگر من بر خود شهادت دهم شهادت من راست نیست ...) و در عبارت 14 از باب 8 همین انجیل آمده است:
ص: 132
(... عیسی گفت هرچند من بر خود شهادت می دهم شهادت من راست است) پس از متن اول معلوم می شود شهادت عیسی در حق خود او دروغ است و عبارت بعدی معلوم می شود که شهادت عیسی در حق خود او راست است.
اختلاف 80:
از باب 15 از انجیل متی معلوم می شود که زنی که برای فریادرسی آمده بود تا برای دخترش شفا بگیرد کنعانی بوده ولی از باب 7 انجیل مرقس مفهوم می شود که زن مذکور یونانی بود به اعتبار قوم خود و فینیقیه بود و صوریه به اعتبار قبیله و ... .
اختلاف هشتاد و یک:
در باب (7) از انجیل مرقس آمده است که عیسی شخص کری را که لکنت زبان هم داشت شفا داد و متی در باب 15 و عبارت 30 مبالغه کرده و یکی را جمع کثیری نوشته و گفته و گروه بسیاری لنگان و کوران و گنگ ها و شل ها و ... جمع و جمعی از دیگران را با خود برداشته نزد او آمدند و ایشان را بر پای عیسی افکندند پس ایشان را شفا داد ... و این مبالغه مانند مبالغه یوحنا است که در آخر انجیل آورده که (... و دیگر کارهای بسیار که عیسی بجا آورد که اگر جدا جدا نوشته شود گمان ندارم که جهان هم گنجایش نوشته ها را داشته باشد آمین ...) (ت. دوم گوید: آری این دست مبالغه و گزافه گویی و غلو است که موجب شد تا مسیح را خدا بدانند و به یقین اگر از خدا بالاتر هم چیزی بود آنها او را به آن منتسب می نمودند و این در واقع سزای عقلی است که بکارگیری نمی شود و شعوری است که به آن احترام گذاشته نمی شود و یاوه هایی است که از آنها حساب کشی نمی گردد. آمین).
اختلاف 82:
در باب 26 و عبارت 21 از انجیل متی از قول مسیح و در خطاب به حواریون آمده است:
(... و وقتی ایشان غذا می خوردند گفت هر آینه به شما می گویم که یکی از شما مرا تسلیم می کند، پس به غایت غمگین شده هر یکی از ایشان بوی سخن آغاز کرد که آیا من آنم، در جواب گفت آنکه دست با من در
ص: 133
قاب فرو برد همان کس مرا تسلیم نماید، یهودای تسلیم کننده گفت ای استاد آیا من آن هستم بوی فرمود تو خود گفتی ...) و (... عیسی گفت هر آینه به شما می گویم که یکی از شما مرا تسلیم خواهد کرد، پس شاگردان یکدیگر را نگاه می کردند و حیران می بودند که این درباره چه کسی می گوید، پس شمعون پطرس اشاره کرد به سوی آن حواری که عیسی او را دوست می داشت و سر خود را به سینه او می گذاشت (یعنی یوحنا) که بپرس تا بدانم که این خبر در حق کیست پس سؤال کرد عیسی جواب داد آن کسی است که من لقمه را فرو برده و می دهم پس لقمه را فرو برده به یهودای اسزیوطی پسر شمعون داد.)
(ص.ت.دوم گوید در این فراز از متن های انجیل ملاحظه می شود که چگونه مسیح تسلیم کننده خود را معرفی می نماید ولی هیچ عکس العملی از سوی شاگردان علیه آن شخص بعمل نمی آید. مانند اینکه به کسی خبر رفتن به بازار برای خرید میوه داده شود.
اختلاف 83:
متی در باب 26 در کیفیت اسیر کردن عیسی توسط یهودیان آورده است: (... یهودا گفته بود به جماعت یهود هر کسی را بوسه زنم او را محکم بگیرید پس در ساعت نزد عیسی آمد گفت سلام یا سیدی و او را بوسید پس جماعت یهود حضرت عیسی را گرفتند ...)
و در باب 18 از انجیل یوحنا آمده است:
(... پس یهودا لشکریان و خادمان از نزد رؤسای کاهنان و فریسیان برداشته و با چراغ ها و مشعل ها و اسلحه به آنجا آمد پس عیسی بیرون آمده به آنها گفت چه کسی را می طلبید جواب دادند عیسی ناصری و عیسی به آنها گفت من هستم و یهودای تسلیم کننده نیز با ایشان ایستاده بود و چون به ایشان گفت من هستم آنها برگشته بر زمین افتادند و باز از ایشان سؤال کرد که را می طلبید گفتند عیسای ناصری و عیسی جواب داد به شما گفتم که من هستم پس اگر مرا می خواهید اینها را بگذارید بروند و آنگاه سربازان و سرتیپان و خادمان یهود عیسی را گرفتند و بستند و بردند.)
(ص.ت.دوم گوید پس بر این دو متن که در واقع مربوط به تراژدی غم انگیز نحوه دستگیری عیسی و خیانت یهودا است دقت نمائید و ببینید که تا چه حد با هم متناقض و در تضاد است و البته چگونه می توان ادعا
ص: 134
نمود که این متن ها الهامی و قابل پیروی است در متن یهودا جماعت یهود را افرادی معرفی می نماید که با شرارت زیاد حمله ور و به محض بوسه یهودا که علامت معرفی او به قوم یهود بود قوم یهود بر او هجوم آورده و او را دستگیر نمودند و در متن بعدی قوم یهود را مأمورانی معرفی می نماید که توسط یهودا فقط به محل اختفاء عیسی راهنمایی شده اند و عیسی در اثر ازدحام مأموران شخصاً بیرون آمده و علت ازدحام را پرسید و چون خود را معرفی کرد همه به پای او افتاده و حرف او را باور نکردند چون او را خیلی احترام می نمودند و این خود جای بحث دارد که وقتی عیسی تا این حد شهرت داشت که جماعت یهود او را احترام می نمودند آیا نمی دانستند کسی را که احترام می کنند عیسی مسیح است و تا بحال به فردی ناشناس احترام می نمودند و حال آنکه از متون کتاب شناخته شدن مسیح به هنگام وعظ و تبلیغات و انجام معجزه و ...، کاملاً محرز بوده است و لذا وقتی دوباره خود عیسی به آنها گفت دنبال چه کسی هستید گفتند عیسی ناصری گفت من که گفتم خودم هستم پس ...، یعنی با اصرار خود را معرفی کرد و یهودا هیچ دخالتی جز اینکه آن جماعت را تا محل اختفاء عیسی بیاورد نداشت و نکته دیگر اینکه جماعت یهود در متن اول هیچ شناخت قبلی نسبت به عیسی نداشتند و لذا به محض بوسیدن یهودا به عیسی حمله ور شده او را دستگیر کردند ولی در متن بعدی نشان می دهد که این جماعت سربازان و سرتیپان و خادمان یهود شناخت قبلی نسبت به عیسی داشتند به حدی که به محض اینکه عیسی خودش را معرفی می کند به پای عیسی می افتند و باور نمی کنند انسان شروری را که آنها به دنبال او هستند عیسی باشد تا اینکه دوباره سؤال و جواب به وسط می آید و ... و اختلافات دیگر در متن و لفظ که به جهت اطاله از بیان آن خودداری می شود.).
اختلاف 84:
اناجیل چهارگانه هر کدام در نحوه انکار پطرس نسبت به حضرت مسیح موضوع را به هشت وجه مختلف و متناقض بیان نموده اند.
وجه اول: اینکه مدعی علیه پطرس بنابر قول متی و مرقس دو کنیز و مردهایی بودند که در آنجا حضور داشتند و بنابر قول لوقا یک کنیز و دو مرد مدعی پطرس شدند که تو از شاگردان عیسی ناصری هستی ... .
ص: 135
وجه دوم: اینکه آن کنیز که اول از پطرس سؤال کرد در وقت سؤال کردن از پطرس متی می گوید پطرس در ایوان بیرونی نشسته بود و لوقا می گوید در وسط ایوان کنار آتش نشسته بود و مرقس می گوید در پائین ایوان و یوحنا او را به داخل خانه برده و می گوید داخل خانه ...
وجه سوم: اختلاف آنان است در نحوه سؤال از پطرس و ...
وجه چهارم: در متن متی و لوقا و یوحنا پطرس عیسی را سه مرتبه انکار کرد و آنوقت خروس یکمرتبه بانگ زد و بنابر قول مرقس وقتی پطرس انکار کرد یکمرتبه خروس بانگ زد و چون دو مرتبه دیگر انکار کرد خروس دو مرتبه بانگ زد
وجه پنجم: اینکه متی و لوقا از مسیح نقل نموده اند که به پطرس گفت قبل از بانگ زدن خروس تو سه بار مرا انکار می کنی و مرقس آورده است که عیسی به پطرس گفت قبل از اینکه خروس دو بار بانگ بزند تو سه بار مرا انکار می کنی ...
(ص.ت.دوم: گوید و در طول تاریخ افراد ساده دل و ساده لوح این جماعت برای ظلم هایی که به استناد این تضاد اساساً واقع نشده است، چه گریه و اشک ها و ناله ها که برای مسیح از این دروغ پردازی ها بر زمین نریخته اند و خداوند چه گناهانی که بر راویان دروغ این قصه ننوشته باشد و البته خداوند برای کسانی که با دروغ و داستان سرایی به گمراهی مردم همت کرده و آنها را از راه حق و حقیقت جلوگیری نموده اند آتش جاوید خود را مهیا نموده بدون آنکه از گناه پیروان آنان که بجای پیروی از عقل از تعصب کورکورانه خود پیروی نموده اند و بجای ایمان به آن کس که مسیح و انبیاء قبل به آمدن او بشارت داده اند به نوشته های متناقض و بر ضد هم و بی اساس دل بسته و هدایت را از کسانی می خواستند که خود در گمراهی آشکار بودند و در طول تاریخ همواره برای این یاوه ها پافشاری و اقدام به جنگ های هولناک و خونریزی های دهشتناک تحت عنوان جنگ های صلیبی و ... غیره نموده و با ستیزه گری آشکار و پنهان به ریختن خون پیروان پیامبر آخرالزمان اقدام تا به گمان خود از اشاعه اسلام جلوگیری نمایند، غافل از اینکه پیروان محمد آنقدر در پیشگاه خداوند حرمت و آبرو دارند که اگر شرق و غرب عالم جمع شده و در ریختن خون یکی از آنها با هم اتحاد نمایند بر خداوند حتم و واجب می شود تا همه آنها را در دوزخ جاودانی خود به عذاب ابدی
ص: 136
مخلد نماید و ما در این زمان شاهدیم که چگونه متعصبین این دین تحریف شده اعم از یهود و مسیحی برای بقای خود و جلوگیری از انتشار اسلام پاک و فریب مردم عوام خود دست به انواع حیله ها و تزویرها و نقشه های پنهانی برای ایجاد بدنامی برای اسلام در بین عوام خود و ایجاد اختلاف در بین مسلمانان و نیز قتل عام های مختلف با تحریک عناصر تندرو تحت عناوین ظاهراً اسلامی ولی بر ضد اسلام و فقط به منظور قطع حرث و نسل مسلمانان و انتشار انواع و اقسام مرض ها و بیماری های مهلک در میان آنان و کشتن فرزندان بی گناه آنان و ...، آری نگارنده اطمینان و ایمان قلبی دارد که خداوند هیچ کس را بدون دلیل به دوزخ جاودانی نخواهد برد و جماعت یهود و خصوصاً مسیحی بدانند که اعتقادات خلاف رضای خدای آنها در خصوص مسیح به اینکه او را خدا بدانند و یا این کتب را الهامی از طرف او بدانند و اعتقادات ناپاک نسبت به پیامبران او داشته باشند مسئول خواهند بود و خداوند مبعوث کننده انبیاء یعنی (آدم، نوح، موسی، یعقوب، ابراهیم، ...، عیسی و محمد) دشمن آنها خواهد بود و بر آنها کلمه شرک را ثابت نموده و آنها را بواسطه این اعتقادات و جنایاتی که طرفداران آنان در طول زندگانی در زمین از اعمال زشت و بد بعمل آورند و جنایاتی که نسبت به دیگر انسان ها و پیروان شریعت پسندیده خدا روا می دارند و ...، به سوی دوزخ ابدی خود سوق داده و در عذاب خلد خود وارد خواهد نمود و این جزای ظلم و ستم است و خداوند ظالمان و ستمگران را لعنت نموده و غفران و آمرزش خود را از آنان برداشته است خدایا ما از تو می خواهیم تا به کسانی که طالب حق و حقیقت و پرستش واقعی تو هستند مدد و کمک فرمایی تا به سوی تو توفیق شناخت و پیروی از سعادت را پیدا نمایند و ما را هم از کسانی قرار دهی که در این مسیر سعی در روشن نمودن جاده هدایت تو تلاش کرده اند و از تو استدعا داریم تا ما را از شفاعت همه انبیاء و اولیاء خود و در رأس آنها محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم در دنیا و آخرت بهره مند فرمایی و رحمت و رضوان و درود بی انتهای خود را بر روح و روان عالم جلیل القدر و مجاهد پارسا جناب آیت الله محمد صادق فخرالاسلام و مددکار او جناب سید عبدالرحیم خلخالی نثار و ایثار بفرمایی و ما را نیز به توفیق خدمت به عاشقان حق و حقیقت در این جمعیت و امت مرحومه خود داخل و رستگار باقی بداری آمین آمین آمین یا رب العالمین.)
ص: 137
وجه ششم: جواب پطرس به کنیزی که اول از او سؤال کرد بنا به نقل متی پاسخ داد (نمی دانم چه می گویی) و بنا به نقل یوحنا (نه)، بنا به نقل مرقس (نمی دانم و نمی فهمم چه می گویی) و به نقل لوقا (من او را نمی شناسم).
وجه هفتم: نحوه پاسخ گویی پطرس به سؤال کننده دوم، بنا به نقل متی (بعد از سوگند و لعن و انکار گفت من این مرد (یعنی عیسی) را نمی شناسم) و برحسب نقل یوحنا گفت (من نیستم)، بنا به نقل مرقس فقط انکار کرد و برحسب نقل لوقا (ای مرد من او نیستم ...)
(ص.ت.دوم گوید و ما وارد تفاوت در معنی و تفسیر حالات و ... این نقل های متفاوت نمی شویم زیرا در آن صورت مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد بود و آنچه بیان می شود در واقع مشت نمونه خروار است جهت تبین و اثبات حق و حقیقت ...).
وجه هشتم: اینکه مردانی که ایستاده بودند وقت سؤال و جواب کردن بنا به نقل مرقس خارج از خانه بودند و در وسط خانه بودند بر حسب نقل لوقا ...
نکته مهم:
متی در باب دهم عبارت 33 از قول مسیح می گوید: (... اما هر که مرا پیش مردم انکار نموده من هم در حضور پدر خود که در آسمان است او را انکار خواهم نمود ...) پس بنا بر حکم تمامی انجیل ها تمامی حواریون و شاگردان خصوصاً پطرس که رئیس آنان بود عیسی در حضور مردم توسط آنان انکار شد و اصرار در انکار نیز سه بار صورت پذیرفت و بر این اساس انکار مسیح برای آنان خصوصاً پطرس دوزخ را به دنبال دارد و آنها خصوصاً پطرس اهل نجات نخواهند بود ...، و اگر کسی مدعی شود و گوید که انکار مسیح در صورتی است که آن منکر در انکار خود باقی بماند و بی توبه از دنیا برود و حواریون توبه کردند و مسیح در این حالت منکر آنها نخواهد بود می گوئیم، کسی را که مسیح انکار نماید هیچگاه توبه او قبول نیست زیرا او در عبارت 31 از باب 12 انجیل متی می گوید (... از این روی شما را می گویم هر نوع گناه و کفر از انسان آمرزیده می شود لیکن کفر به روح القدس از انسان عفو نخواهد شد ...)، پس با این وصف و با توجه به اینکه
ص: 138
روح القدس با مسیح متحد است (بنا به اعتقاد این جماعت) پس انکار مسیح به منزله انکار روح القدس است و منکر روح القدس هم توبه ندارد پس حواریون اگر توبه کنند توبه آنها مقبول نیست.
(نکته ص.ت.دوم گوید و شک نیست رها نمودن و منکر شدن مسیح و او را در میان دشمنان رها کردن و ...، در واقع شرکت در خون مسیح است و قاتل مسیح درجه گناه او بالاتر از منکر مسیح است و جزای او دوزخ است بلاشک و این شاگردان اگر با توجیهات شیطانی تحریف گران از بند و قید انکار با بهانه توبه فرار نمایند هیچگاه از گناه قتل عیسی یا رها کردن او در میان قاتلان رها نخواهند شد زیرا در ریختن خون او شرکت نموده و در ظلم به او شریک هستند.
نکته: آری البته آنچه در این مقوله در حق حواریون و یا عیسی مسیح و یا انبیاء دیگر گفته می شود براساس آن اعتقادات ناروایی است که بر اساس مفاد این کتاب اعلام می شود وگرنه اعتقاد ما در خصوص حواریون و مقام و منزلت انبیاء و اولیاء و عصمت اعطایی به آنان از سوی خداوند و ...، آنان را مبرا و لذا ما حواریون را نیز بندگان صالح و نیکوکار خداوند می دانیم و انکار مسیح از سوی آنان هرگز نزد ما ثابت نیست ... .
اختلاف 85:
در باب 23 عبارت 26 از انجیل لوقا آمده است:
(... و چون او را می بردند شمعون قیروانی را که از حقل می آمد مجبور ساخته، صلیب را بر او گذاردند تا از عقب عیسی ببرد ...) و در عبارت 17 از باب 19 از انجیل یوحنا آمده است: (و صلیب خود را برداشته بیرون رفت به موضعی که جمجمه نام داشت و به عبری آن را جلجاد می گفتند ...) پس بنابر عبارت اول صلیب را شمعون قیروانی حمل می نمود و بنابر عبارت بعدی حامل صلیب خود عیسی بود و ... .
اختلاف 86:
از انجیل های سه گانه اول مفهوم می شود که عیسی در ساعت ششم بالای دار بوده است (متی باب 27-45 و لوقا باب 23-46 و مرقس باب 15-33) ولی از انجیل یوحنا معلوم می شود که در این زمان در حضور پیلاطس بوده است (یوحنا باب 19-15).
اختلاف 87:
ص: 139
متی و مرقس می نویسند که دو نفر لص (سارق) که با عیسی علیه السلام مصلوب بودند عیسی را تحقیر و سرزنش می نمودند ولی لوقا می گوید یکی از آنها سرزنش می نمود و دیگری رفیق خود را نهی می نمود و سارق نهی کننده به عیسی گفت (... مرا هنگامی که به ملکوت خود می روی بیاد آور و عیسی به او گفت هر آینه به تو می گویم امروز با من در فردوس خواهی بود ...) و بسیاری از ترجمه ها از جمله ترجمه هندی سال 1839 و ...، خیانت نموده و عبارت متی و مرقس را تحریف کرده اند و برای رفع اختلاف دو را تبدیل به یک نموده اند و لذا اگر مطالعه کننده و محقق در بعضی از ترجمه های فارسی و عربی غیر آنچه ما ذکر نموده ایم را ببیند نسبت خطا را به مؤلف ندهد و آگاه باشد که دست های خیانت آن مترجمین این عمل تحریف را صورت داده است.
اختلاف 88:
از باب 20 و 21 از انجیل متی مفهوم می شود که عیسی از اریحا ارتحال و به اورشلیم آمده است ولی از باب 11 و 12 از انجیل یوحنا معلوم می شود که او از افرائیم ارتحال نموده و به قریه بیت عینا آمده و در آنجا بیتوته نمود و سپس از آنجا به اورشلیم آمد.
اختلاف 89:
از این اناجیل معلوم می شود که عیسی تا زمان عروج به آسمان سه مرده زنده کرد.
اول: دختر رئیس بنا به نقل سه انجیل اول (متی، مرقس، لوقا).
دوم: آن مرده ای که فقط لوقا آن را نقل نموده (در باب هفتم).
سوم: العازار که احوال او را فقط یوحنا در باب 11 از انجیل خود آورده در باب 26 از اعمال و عبارت 23: (... مسیح باید عقوبت کشد و چون از مردگان اول برخیزد ...)
و در باب 15 و عبارت 20 از رساله اول به اهل قرنتس که آمده است (و حال آنکه مسیح از مردگان برخاسته و نوبر خوابیدگان شده است، در مسیح همه زنده خواهند گشت، هر کسی در نوبه خود، نخست مسیح که نوبر است و بعد از آن کسانی که به مسیح در وقت آمدن او تعلق دارند ...) و در عبارت 18 از باب اول از رساله پولس به قلسیان آمده (... و اوست آغاز از میان مردگان مولود نخست تا اینکه در همه امور او را تقدمی
ص: 140
باشد ...) پس این قول ها نفی می کند قیام میتی را از اموات قبل از مسیح زیرا اگر مرده ای قبل از قیام مسیح از قبر از میان مردگان برخیزد عیسی اولین در زنده شدگان و مقدم در همه چیز نخواهد بود و نیز در عبارت 5 از باب اول از مکاشفات یوحنا آمده است (... و از عیسای مسیح شاهد امین و اول القائمین از میان اموات است ...) و در باب 7 و عبارت 9 از کتاب ایوب آمده است (... ابر پراکنده شده نابود می شود همانطور کسی که به قبر فرو می رود و بر نمی آید به خانه اش دیگر بر نخواهد گردید و مکان او دیگر او را نخواهد شناخت ...) و نیز در باب 14 از کتاب مذکور عبارت 13 آمده است: (... ای کاش مرا در قبر پنهان می نمودی و تا به فرو آمدن غضب مرا مسطور (مستور) می ساختی و از برای من زمانی تعین می نمودی تا مرا بیاد آوری، اگر آدمی بمیرد آیا دیگر زنده می شود؟ ...) پس از این فرازها معلوم می شود که معجزه زنده کردن مردگان از مسیح هرگز صادر نشده است و اختلاف علمای مسیحی را در موضوع زنده کردن دختر رئیس دانستیم و از قول ایوب هم معلوم می شود که قیام مسیح از میان اموات هم باطل است و این قول حق و صدق است در باب مسیح زیرا که قصه موت و به صلیب کشیده شدن او در این اناجیل تحریف شد و در واقع از اکاذیب و دروغپردازی های اهل تثلیث است.
نکته: با توجه به آنچه در انکار معجزه زنده کردن مردگان از سوی عیسی مسیح مذکور گردید بر اساس مندرجات آنان بود وگرنه اعتقاد ما به حکم قرآن صدور معجزه زنده کردن مردگان از سوی آن حضرت است.
اختلاف نودم:
از انجیل متی معلوم می شود که مریم مجدلیه و مریم دیگر چون به قبر مسیح رسیدند ملکی نازل شد و سنگ را غلطانیده بر آن نشست و به زن ها گفت نترسید بزودی برگردید (ب 28-1-4 متی) و از انجیل مرقس معلوم می شود که مریم مجدلیه و مریم دیگر و سالومه چون به قبر رسیدند دیدند سنگ آن را غلطانیده شده است و چون به قبر درآمدند جوانی را که جامه سفید در بر داشته بر جانب راست نشسته دیدند و سپس متحیر شدند (مرقس ب 16 عبارت 1-6) و از انجیل لوقا مفهوم می شود که این سه زن وقتی که به قبر رسیدند سنگ را غلطانیده دیدند و چون به قبر داخل شدند جسد عیسی را نیافتند و واقع شد هنگامی که از این امر متحیر بودند ناگهان دو مردی در لباس درخشنده در نزد ایشان ایستادند ...) نظر به
ص: 141
اینکه اختلافات موجود در این متون از حد احصاء خارج شد و وضوح آنها محرز و اختلافات آنها مشخص گردید از ذکر آنها جهت عدم اطاله خودداری می شود.
اختلاف نود و یکم:
از کلمات متی معلوم می شود که ملک خبر داد آن دو زن را از قیام مسیح از میان اموات پس زن ها برگشتند ناگهان در بین راه عیسی به آنها برخورد کرد و گفت سلام بر شما باد و آنگاه فرمود برگردید و به برادرانم بگوئید که به جلیل بروند که مرا در آنجا خواهند دید)، و از کلمات لوقا معلوم می شود که آن سه نفر زن وقتی که از آن دو مرد سفیدپوش خبر قیام مسیح را شنیدند برگشتند و شاگردان او را از قیام مسیح خبر دادند و شاگردان سخنان آنان را قبول نکردند ...) و یوحنا می نویسد که عیسی مریم را در نزد قبر ملاقات نمود ... .
که در این فرازها از متون این اناجیل به دلیل وقوع اختلافات فراوان از ذکر آنها به جهت اطاله گفتار و به دلیل صراحت و وضوح در تناقض و اختلاف که دلالت تام بر غیر الهامی بودن آنها دارد خودداری می گردد.
اختلاف 92:
در عبارت 5 از باب 11 از انجیل لوقا آمده است (... که خون جمیع انبیاء از اول خلقت عالم از خون هابیل تا خون زکریا در روز قیامت از جماعت یهود مطالبه خواهد شد ..) و در باب 18 از کتاب حزقیل عبارت 20 آمده است، (... نفسی که گناه می ورزد خواهد مرد پسر بار گناه پدر را نخواهد کشید و پدر بار گناه پسر را نخواهد کشید صداقت صدیق بر او خواهد و شرارت شریر هم بر او خواهد بود ...)
(ص.ت.دوم گوید بعید می دانم که در سرتاسر کتاب مقدس کلامی چرندتر و مزخرف تر از این باشد که در انجیل لوقا آمده است که (خون جمیع انبیاء از اول خلقت آدم از خون هابیل تا خون زکریا در روز قیامت از جماعیت یهود مطالبه خواهد شد) ...، عقل انسان دانا و حکیم و کسی که بر کلام توجه می کند در ابتداء امر اگر لجاجتی و کینه ای از یهود داشته باشد خوشحال می شود که سرانجام مرجعی پیدا شد که از این قوم یهود انتقام بگیرد ولی وقتی عقل و وجدان را حاکم می نماید ملاحظه می نماید که قوم یهود پس از بوجود آمدن و مرتکب گناه و معصیت شدن مسئول واقع می شوند و گناه آنان و عطف به ماسبق نمی شود. یعنی
ص: 142
آنها در زمان هابیل وجود نداشتند که گناه قابیل به گردن آنها باشد و هم چنین آن عده از مؤمنین صالح از قوم یهود که پیروان واقعی انبیاء راستین بنی اسرائیل و ... بوده اند چه گناهی کرده اند به چه جهت بایستی گناه خون انبیاء و ... را از اول خلقت تا زکریا را برعهده بگیرند و ثالثاً آنچه بعد از زکریا از گناهان و جنایات واقع شده است گناه آن به گردن کیست و آیا بعد از زکریا آنها از ذمه جنایات تا آخر خلقت بری می شوند و گناهان آنان در حساب خداوند مذکور نمی گردد تا محاسبه شود و ...، سؤالات منطقی بسیار دیگر و تعجب نگارنده از ناقلان این اراجیف است که اینگونه تخم نفاق، دورویی، کینه، غیرمنطقی بودن و ... را در قلب های پیروان خود می ریزد و تفکر نمی نمایند که این قوم اگر هم کیش نیستند آیا انسان هم نیستند آیا همه یهودیان بدکردار، بدعمل و خبیث و ... هستند این نگارنده به یاد دارم که معلمی یهودی داشتیم و هنوز گفتار و نصیحت او آویزه در گوش من است که می گفت در این جهان یک خوبی می ماند و یک بدی و شما سعی کنید خوب باشید و ما خوبی را در ایمان به خدا و آخرین پیامبر او و تلاش و بسترسازی برای نیل و رسیدن انسان های حقیقت جو و حق طلب به سرچشمه های رستگاری و سعادت جاوید می دانیم خدایا ای کسی که جهان آفرینش را خلق نمودی و برای ما انبیاء اعزام فرمودی برای هدایت و ...، از تو می خواهیم که به حق محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم و به همه انبیاء و اولیاء از اول خلقت تا آخر خلقت قسم می دهیم که ما را بر هدایت و راه مستقیم ثابت قدم بداری و از ما راضی باشی و طالبان حقیقت و سعادت جاوید را که به راستی جویای حق و خوبی می باشند را هدایت فرمایی و به بهشت جاویدان خود وارد بفرمایی آمین آمین آمین یا رب العالمین)
اختلاف 93:
در باب دوم از رساله اول پولس به تیموتاؤس عبارت 3 آمده است: (زیرا که این نیکو و پسندیده است در حضور نجات دهنده ما خدا که می خواهد جمیع مردم نجات یابند و به معرفت و راستی گرایند ...)
و در باب دوم از رساله دوم پولس به تسالونیکیان عبارت 11: (... و به این جهت خدا با ایشان عمل گمراهی را می فرستد تا دروغ را باور کنند و تا فتوای شود بر همه کسانی که راستی را باور نکردند بلکه به ناراستی شاد می باشند)، (ص.ت.دوم می گوید: البته من کاری با این فراز از متن ندارم و بطور کلی عرض می نمایم که
ص: 143
وقتی قسمت هایی از کتاب مقدس مطالعه می شود و فهم آن مشکل می شود، به دلیل وجود سابقه ذهنی و تصور الهی بودن این کلام ها و ...، سعی و تلاش برای توجیه و تفسیر و فهم آن بعمل می آید ولی بهیچ وجه با معیارهای فکری و منطقی و عقلایی منطبق نمی گردد و آنوقت است که متوجه می شوی که در کنار احتمال الهی بودن این متون بایستی احتمال غیر الهی بودن و یاوه بودن آنها را بدهی و همچنین در بعضی از قسمت های ناهنجار این متون مانند زنای لوط و زنای داوود و بت پرستی سلیمان و ... باید احتمال نقل آنها از سوی دشمنان دین و یا انسان های بی شعور و نادان و بی عقل را هم داد و لذا با این تصور حالا مطالعه متون راحت تر خواهد بود یعنی وقتی به مطالب زیبا و دلنشین برخورد نمودی باید بدانی ریشه در الهام الهی دارد و اگر زشت و قبیح بود و هیچ عقلی آن را نمی پذیرد باید بدانی ریشه ای غیرالهی دارد و یا از سوی دشمنان در کتاب مقدس راه یافته و یا از سوی دوستان نادان و شک نیست که این مشکل در بین مسلمانان هم وجود دارد و آن موضوع احادیث جعلی است که دو گروه آن را بوجود آوردند یکی دشمنان راه هدایت برای رسیدن به مطامع دنیای و ریاست بر عوام و ...، و دیگر دوستان نادان و جاهل که به تصور خود می خواستند مردم را به دین و خداپرستی از راه جعل و ساختن احادیث دروغین وادار نمایند و یا با جعل احادیث در فضایل عمروزید اختلاف بین مسلمین را برطرف نمایند و ... و حال آنکه بگفته امام معصوم حضرت صادق علیه السلام در حرام شفا نیست و نکته اصلی اینکه ما برای تشخیص روایات صحیح از غیرصحیح کتاب خدا را که تحریف نشده و خداوند وعده حفظ آن را داده است به عنوان شاخص داریم ولی چنین شاخصی برای تشخیص مطالب صحیح از غلط در کتاب مقدس وجود ندارد و لذا رهبران آنها به حدس و گمان و افکار شیطانی به پرستش عیسی مسیح و شرک و کفر رسیده و اعمال تباه و جنایات پیروان خود را با وعده های دروغین و باطل سرپوش می گذارند تا مرگ آنان فرا برسد و به محاسبه الهی وارد شوند و عوام خود را وادار می نمایند که در راه ابقاء و اقامه این دین باطل خون مردان خدا از امت پیامبر آخرالزمان را بر زمین بریزند در شهرها و دیارها و ممالک آنها فتنه ها برپا کنند تا از نفوذ و افزایش آنها در کشورهای خود در اروپا و آمریکا جلوگیری نمایند و در این کار از هیچ ستمی خودداری نمی نمایند و البته خداوند زودتر از هر
ص: 144
آنچه آنان تصور نمایند به حساب آنها خواهند رسید و در آن زمان خواهند دانست که به چه بد منزلگاهی فرود آمده اند.)
ادامه از اختلاف 93:
پس از کلام اول پولس معلوم می شود که خدا می خواهد جمیع بندگان را نجات بدهد تا به معرفت حق برسند و از عبارت دوم مفهوم می شود که خدا عمل گمراهی را می فرستد تا مردم دروغ را باور کنند و از این جهت آنها را عذاب نماید و ... .
اختلاف نود و چهارم تا نود و ششم:
لوقا در بیان ایمان آوردن پولس در باب (9) و باب (22) و باب (26) از کتاب اعمال با اختلافات فراوان موضوع را بیان نموده و ما به اختصار سه اختلاف آن را توضیح می دهیم:
اول: در باب نهم عبارت 7 آمده است (... اما همسفران او خاموش ایستادند چون که آن صدا را شنیدند لیکن هیچکس را ندیدند ...) و در باب 22 عبارت (9) آمده است (... و همراهان من نور را دیدند، ترسان گشتند ولی آواز آن کسی را که با من سخن گفت نشنیدند ...) پس در عبارت اول همراهان صوت را استماع نمودند و در دوم نشنیدند و باب 26 از شنیدن صوت و عدم آن سخنی به میان نیاورده است.
دوم: در باب نهم عبارت 6: (... خداوند وی را گفت که برخاسته به شهر برو که آنجا به تو گفته می شود چه باید کرد ...) و در باب 22 عبارت 10 آمده است (... خداوند وی را گفت برخاسته به دمشق برو که در آنجا تو را مطلع خواهند ساخت از آنچه برایت مقرر است که بکنی ...) و در باب 26 عبارت 16 آمده است (... و لیکن برخاسته بر پا بایست زیرا که بر تو ظاهر شدم تا تو را مقرر گردانم خادمی و شاهدی بر آنچه دیده و بر آنچه به تو در آن ظاهر خواهم شد و تو را رهایی خواهم داد از قوم و امت هایی که تو را به نزد آنها خواهم فرستاد تا چشمان ایشان را باز کنی تا از ظلمت به سوی نور و از اقتدار شیطان به جانب خدای رحمان برگرداند تا اینکه آمرزش گناهان و میراثی در میان مقدسین بوساطت ایمان من بیابند ...) پس از دو باب اول معلوم می شود که بیان کارهایی که پولس باید مشغول شود موعود بود به رسیدن او به شهر ولی از باب سوم معلوم می شود که موعود نبود بلکه در موضوع شنیدن صوت تکلیف او برایش بیان شد.
ص: 145
سوم: از متن اول معلوم می شود که همراهان پولس صامت و ساکت ایستادند و از متن سوم معلوم می شود که به زمین افتادند و متن دوم از ذکر قیام و یا سقوط عاری است.
اختلاف 97:
عبارت 8 از باب 10 از رساله اول به اهل قرنتس ... (... و نه زنا کنیم چنانکه بعضی از ایشان کردند و در یک روز بیست و سه هزار نفر هلاک گردیدند ...) و در عبارت 9 و باب 25 از سفر اعداد آمده است (... و کسانی که مردند بیست و چهار هزار نفر بودند ...) که این اختلاف مؤید آن است مثل سایر مواضع یکی غلط است (که همان دلیل بر دیگری هم اقامه و آن متن هم غلط و غیرالهامی خواهد بود).
اختلاف 98:
عبارت 14 از باب 7 از کتاب اعمال:
... (... پس یوسف فرستاده پدر خود یعقوب و سایر عیالش را که هفتاد و پنج نفر بودند طلبید)، و این عبارت دلالت دارد به اینکه یوسف و فرزندان او که در مصر بودند قبل از استدعای قدوم پدر داخل در عدد 75 نیستند بلکه مقدار این عدد غیر یوسف و فرزندان او از عشیره یعقوب است ولی در عبارت 27 و باب 46 از سفر تکوین به این نحو آمده است (... پس تمام نفوس خاندان یعقوب که به مصر آمدند هفتاد نفر بودند )، یعنی یوسف و فرزندان او داخلی در عدد 70 هستند ... .
اختلاف 99:
در عبارت 9 از باب 5 از انجیل متی آمده است: (... خوشا به حال صلح کنندگان که ایشان پسران خدا خواهند شد ...) و در باب 10 و عبارت 34 از انجیل متی آمده است: (... گمان مبرید که آمده ام تا صلح و سلامت را بر زمین بگذارم و نیامدم تا صلح بگذارم بلکه شمشیر و فساد و ...) پس ببین این دو متن اختلاف عظیم است به حکم عبارت دوم عیسی اهل نجات نیست و پسر خدا هم خوانده نمی شود.
اختلاف 100:
ص: 146
متی داستان مرگ یهودای اسخریوطی را در باب 27 ردیف 50 آورده است: و لوقا نیز این قصه را از قول پطرس در باب اول ردیف 17 از کتاب اعمال مذکور نموده ولی بیان آنان دچار اختلاف فاحش است:
1- متی تصریح نمود به اینکه یهودا خودش را خفه کرد و مرد ولی لوقا گوید بر رو افتاد و شکم خود را پاره کرد امعا و احشایش بیرون ریخت و سپس مرد ...
2- از کلام متی معلوم می شود که رؤسای کاهنان زمینی را خریدند با آن سی پول نقره که خونبهای مسیح بود و یهودا بعد از ندامت به ایشان رد نموده بود و از کلام پطرس بنابر نقل لوقا، یهودا زمین را خود برای خود خریداری نموده بود و در قول پطرس آمده که جمیع سکنه اورشلیم این امر را می دانند پس این ایرادهای دیگر نیز دارد:
اولاً متی در انجیل خود تصریح نمود که یهودا سی درهم را به رؤسای کاهنان و شیوخ در هیکل رد کرد و آن غلط است زیرا آنها در آن زمان در نز پیلاطس بودند و از عیسی شکایت می کردند و لذا در هیکل کسی نبود تا پول بگیرد.
ثانیاً: عبارات مابین ردیف دوم تا یازدهم با سیاق عبارت دلالت بر الحاقی بودن آن به متن دارد.
ثالثاً: موت و مرگ یهودا در صبح آن شبی که عیسی را اسیر کردند بسیار بعید است تا حدی که خود را خفه کند و یا امعا و احشای خود را پاره نماید و ...، زیرا او قبل از تسلیم هم می دانست که یهود مسیح را خواهند کشت ... .
رابعاً: عبارت 9 غلط محض است چنانچه در باب دوم مذکور خواهد شد.
اختلاف 101:
از عبارت دوم از باب دوم از رساله اول یوحنا معلوم می شود که کفاره گناه کل عالم مسیح است که معصوم از گناه است و از عبارت 18 باب 21 از کتاب امثال سلیمانی مفهوم می شود که شریر از برای عادل و منافق به جای راست فدا می شود پس بنابه حکم این دو آیه، عیسی اگر خدای کل مخلوقات باشد لازم می آید که العیاذ بالله شرور و منافق باشد وگرنه باید قبول کرد که متون الهی و الهامی نیست و حاصل دست بشر است.
اختلاف 102:
ص: 147
از عبارت باب هفتم از رساله عبرانیان و آیه هفتم از باب 8 از همین رساله علوم می شود که شریعت موسی ضعیف و معیوب و غیر نافع است ولی از عبارت 7 از زبور 18 مفهوم می شود که شرع موسی بلاعیب و کامل و نافع است.
اختلاف 103:
از باب 16 از انجیل مرقس معلوم می شود که زن ها بعد از طلوع آفتاب بر سر قبر مسیح آمدند و از باب 20 از انجیل یوحنا معلوم می شود که ظلمت باقی بود یک زن هم بود.
اختلاف 104:
عنوانی را که پیلاطس نوشت و بر صلیب گذاشت در اناجیل چهارگانه متفاوت است:
در انجیل اول آمده است (این یسوع پادشاه یهود است ...) و در انجیل دوم (... پادشاه یهود است)، در انجیل سوم (... این پادشاه یهود است) و در چهارمی (... عیسی ناصری پادشاه یهود ...)، خیلی عجیب است که این امر مهمّ و ساده که حساسترین لحظات زندگی پیامبر و به زعم آنان العیاذ بالله خدای آنان را به تصویر می کشد اینگونه در تضاد و اختلاف باشد و قادر حفظ آن نباشند پس چگونه می توان پذیرفت و اعتماد نمود به اخبار دیگر ... .
اختلاف 105:
از باب 6 از انجیل مرقس معلوم می شود که هیرودیس معتقد به یحیی و از او راضی بود و موعظه او را گوش نموده و ظلم نکرد بر او مگر به خاطر هیرودیا و از باب 3 از انجیل لوقا مفهوم می شود که ظلم او بر یحیی به جهت خاطر هیرودیا نبود بلکه به خاطر شرارت نفس و سوء اعتقاد و ... بوده است.
اختلاف 106:
متی و مرقس و لوقا اتفاق نظر دارند در اسماء یازده شاگرد عیسی ولی اختلاف دارند در اسم دوازدهمی که متی گوید لبی ملقب به تدی و مرقس می گوید تدی و لوقا می نویسد یهودا برادر یعقوب.
اختلاف 107 و 108:
ص: 148
سه انجیل اول حال مردی را نقل نموده اند که در جبای نشسته بود و عیسی او را دعوت کرد پس او اجابت نمود ولی اختلاف نظر دارند در بیان اسم او پس متی می گوید که نام او متی بوده است و انجیل دوم می گوید (باب 2)، اسم او لاوی پسر حلفی بوده است و سومی در (باب 5) می گوید اسم او لاوی بوده و نام پدرش را نیاورده است.
اختلاف 109:
لوقا در باب 9 عبارت 55، سخن عیسی را در باب یعقوب و یوحنا در وقتی که از او خواستند تا اجازه دهد دعا نمایند تا آتشی از آسمان بیاید و اهل قریه سامرت را فانی و نابود نماید آورده است (... آنگاه رو گردانیده به ایشان گفت نمی دانید که شما از کدام روح هستید، ... زیرا پسر انسان نیامده است تا جان مردم را هلاک سازد بلکه تا نجات دهد) بعد لوقا در باب 12 و عبارت 41 از قول مسیح آورده است (... آمدم تا آتشی در زمین افروزم پس چه می خواهم اگر الان آتش در گرفته شود).
اختلاف 110:
متی و مرقس و لوقا نقل نموده اند ندای آسمانی را وقت نزول روح القدس بر عیسی ولی در نقل آن اختلاف نموده اند:
انجیل اول در باب 3 عبارت 17 می آورد (... که ندا آمد این است پسر حبیب من از او خشنودم ...) و صاحب انجیل دوم در باب اول عبارت 11 آورده است (... که آوازی از آسمان در رسید که تو پسر حبیب من هستی از تو خشنودم ...)
یعنی اولی به صیغه غایب و دومی به صیغه خطاب
و انجیل سوم در باب 3 عبارت 22 آورده است (... و آوازی از آسمان در رسید که تو پسر حبیب من هستی که به تو خشنودم ...)
اختلاف 111:
متی نقل نموده است در باب 20 و عبارت 20 قول مادر دو پسر زبدی را که به عیسی گفت (... که بفرما این دو پسر من در ملکوت تو، یکی بر دست راست تو و دیگری بر دست چپ تو بنشیند ...)
ص: 149
و مرقس در باب 10 از انجیل خود آورده است و می گوید که این خواهش و تمنا را دو پسر زبدی نمودند نه مادر ایشان.
اختلاف 112:
متی در باب 21 قول مسیح را در عبارت 19 خطاب به درخت انجیر آورده است (... و در کنار راه یک درخت انجیری را دید چون نزد آن آمد جز برگ بر آن نیافت گفت از این بعد تا به ابد بر تو نشود که در ساعت درخت انجیر خشکید و ... عیسی در جواب آنها گفت) ... و در باب 11 انجیل مرقس اینگونه آمده است (... ناگاه درخت انجیر یک برگ داشت از دور دیده آمد تا شاید چیزی بر آن بیابد اما چون نزد آن رسید جز برگ مو بر آن هیچ نیافت زیرا که موسم انجیر نرسیده بود، پس عیسی توجه نموده به آن فرمود از این پس و تا به ابد هیچکس از میوه تو نخواهد خورد و شاگردانش شنیدند پس حضرت عیسی به اورشلیم رفت، چون شام شد از شهر بیرون رفت در وقت صبح در اثنای راه درخت انجیر را از ریشه خشکیده یافتند، پطرس به خاطر آورده ای پس وی را گفت ای استاد اینک درخت انجیری که نفرین به آن کردی خشک شد.).
نکته: پس حضرت عیسی حق نداشت که از درخت انجیری بدون اذن مالک آن میوه بخورد (ص.ت.دوم گوید: تفکر کن که آیا درخت بی گناه را که در فصلی که میوه نباید داشته باشد چگونه از او انتظار میوه داشته و چون بموجب طبیعت خود در آن فصل فاقد میوه بوده مورد غضب جنون آمیز العیاذ بالله پیامبر واقع شود و این افعال واقع نمی شود مگر از افراد غیر طبیعی و آنرمال که بایستی به پزشک مراجعه نمایند و آن غیر انبیاء هستند و لذا قطعاً این فراز مانند بسیاری دیگر از فرازهای کتاب مقدس ساخته و پرداخته افکار متحجر و متعصب افراد عامی و نادان است که دارای عقده های روانی هستند و البته انبیاء و اولیاء الهی خصوصاً حضرت مسیح مظهر محبت و انسانیت و رأفت است و این مطالب دروغ های زشتی است که از سوی دشمنان او به او نسبت داده شده است تا از او چهره ای زشت و خشن و بی منطق بسازند که زور او به درخت بی گناه رسیده در حالی که او نسبت به گناهکاران محبت داشته چه رسد به بیگناهان ...، پس این اعمال شایسته نیست از پیامبران تا ضرر برساند به درختی که گناهی ندارد جز آنکه به روال طبیعت خود عمل نموده و اختیاری نداشته تا از خود میوه بسازد در آن وقت که نباید میوه بسازد و او بر پیامبر عیسی وارد
ص: 150
نشده بلکه مسیح بر او وارد شده و چگونه می توان پذیرفت پیامبری که مظهر رحمت و محبت بوده و مردگان شفا می داد و رنج بیماران را برطرف می نمود و با گناهکاران محبت می کرد و ...، ناگهان مانند دیوانگان 180 درجه به عکس عمل نماید و پیروان را مجبور نماید تا برای اعمال جنون آمیز او توجیه و تأویل نمایند و حال آنکه این افتراها و این دروغ ها بر ساحت مقدس حضرت مسیح راه ندارد و او پیامبری مهربان و دلسوز بود و زاهد و نیازی به میوه آن درخت ها نداشت و اگر لازم بود خدا از آسمان برای و هرچه اراده می کرد نازل می فرمود و جهان در اختیار او بود و اگر می خواست دعا می کرد تا آن درخت صاحب میوه شود و میوه خود را بر او و شاگردانش عرضه نماید پس این اثبات می نماید که این کتاب ها براساس الهام الهی نیست و بهیچ وجه الزامی برای پیروی در شخص عاقل ایجاد نمی نماید بلکه صحیح آن است که با پیروی از پیامبری که او به وجودش بشارت داد یعنی فارقلیطا یا محمد آخرین پیامبر الهی ایمان آورده شود تا سعادت دنیا و آخرت نصیب گردد خدایا به ما خیر دنیا و آخرت عطا فرما و بهشت جاویدان خود را روزی ما فرموده و شر دنیا و آخرت را از ما دور فرما به حق محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم و فرجنا بهم).
اختلاف 113:
در باب 21 از انجیل متی عبارت 40 آمده است (.. پس چون صاحب تاکستان آید به آن کرامین چه خواهد کرد گفتند البته آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد نمود ...) و در باب 20 از انجیل لوقا آمده است (15- پس صاحب تاکستان به آنها چه خواهد کرد، خواهد آمد و باغبان را هلاک کرده باغ را به دیگران خواهد سپرد پس مستمعین گفتند خدا نخواسته ...) پس در فراز اول مستمعین گفتند البته این بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و در دومی انکار کرده و گفتند خدا نخواسته ... .
اختلاف 114:
هر کسی مطالعه کند قصه آن زنی را که شیشه عطر بر عیسی ریخت در آنچه متی (باب 26) و مرقس (باب 14) و یوحنا در (باب 12) آورده اند 6 اختلاف ملاحظه می نماید.
1- مرقس تصریح کرده که این کار دو روز قبل از عید فصح بوده است،
ص: 151
(ص.ت.اول گوید عید فصح از اعیاد مهمّ یهود است که در آن گوسفندی را می کشند و ... بریان می نمایند و در اول و وسط و آخر غذا شراب خواری می نمایند و این عید شیطانی را مانند سبت مقدس می شمارند و مسیحیان مراسم شیطانی عشای ربانی را جایگزین این مراسم نموده اند) و یوحنا آن را شش روز قبل از عید فصح و متی از بیان زمان آن ساکت است،
2- متی و مرقس می نویسند که این کار در خانه شمعون ابرص واقع شد ولی یوحنا می گوید در خانه مریم واقع شد.
3- متی و مرقس می نویسند که عطر را بر سر مسیح ریخت و یوحنا می گوید بر پاهای او و آیا عجیب نیست که این ارباب الهام سر را با پا تشخیص نمی دهند و آنها را با هم فرق نمی گذارند (آری قطعاً فرق نمی گذارند زیرا هر کدام بنا به میل و تشخیص و استنباطات خود نوشته اند).
4- مرقس گوید معترضین بر آن زن جمعی از حاضرین بودند و متی می رساند که معترضین شاگردان بودند و یوحنا می گوید که فقط یک معترض بود و آنهم یهودای اسخریوطی بود.
5- یوحنا قیمت عطر را سیصد دینار بیان نموده و مرقس مبالغه کرده و افزون بر سیصد دینار نوشته و متی می گوید ثمن کثیری می ارزید.
6- در باب قول عیسی علیه السلام اختلاف دارد
نکته: لازم به ذکر است که بعضی از متعصبین مسیحی برای توجیه اینگونه اختلافات سعی دارند به جای پذیرش حق و حقیقت به توجیه و تأویلات شیطانی بپردازند از جمله اینکه بزور بگویند که این واقعه (به تعداد تحریفات) توسط سه نفر مختلف انجام شده و ...، به این دلایل ... گفتار آنان یاوه و این حادثه در واقع حادثه ای واحد بوده و این اختلاف در واقع دلالت بر غیرالهامی بودن کتب دارد و این از عادات صاحبان انجیل ها می باشد.
اختلاف 115:
هر کسی مقابله نماید باب 26 از انجیل متی را با باب 22 از انجیل لوقا و باب 14 از انجیل مرقس را در بیان حال عشاء ربانی، دو اختلاف واضح را ملاحظه می نماید (ص.ت. اول گوید: مقدس ترین مراسم مسیحیان
ص: 152
است و اعتقاد دارند فرقه کاتولیک آنها که وقتی قسیس دعای مخصوص را می خواند نان و شراب تبدیل به مسیح می شود که نان گوشت مسیح و شراب خون مسیح است و آنها قسمتی از وجود مسیح را می خورند و این آموزش آدم خوری را عشاء ربانی گویند و نکته دیگر اینکه اگر واقعاً راست می گویند بعد از خوردن نبایستی به مستراح بروند زیرا اگر واقعاً قسمتی از وجود عیسی را خورده باشند دیگر قادر به کنترل خود نیستند و بالاخره بایستی او را به دو طریق از خود خارج نمایند و ما به خدا پناه می بریم از این یاوه گویی ها ...
1- اول اینکه لوقا دو کاسه ذکر کرده یکی را در وقت عشاء و دیگری را بعد از عشاء و متی و مرقس یک کاسه ذکر نموده اند.
2- نقل لوقا که جسد عیسی بذل از شاگردان است و نقل مرقس اینکه خون مسیح به عوض عده زیادی ریخته می شود ... و تعجب از یوحنا است که این امر عظیم که از ارکان دین مسیحیان است را ذکر ننموده ولی قصه ریختن عطر و سوار شدن بر الاغ و سایر امور پست تر را مانند سایر اناجیل نقل نموده است.
(ص.ت.دوم گوید: نکته: این البته رسم ملّت نادان و جاهل است و در تمام اقوام سابقه دارد که امور غیر واجب را چنان مورد عمل قرار می دهند که اعمال واجب تعیین شده از سوی شریعت خود را فراموش می نمایند و این از الهام شیطان است و تا خدا را از یاد مردم ببرد و سر آنها را با اباطیل گرم نماید تا مرگ آنها فرا برسد و مانند آن در امت اسلام هم وجود دارد که واجبات دین خود را انجام نمی دهند و مثلاً وضو گرفتن و نماز خواندن را بلد نیستند و یا کسب خود را از حلال قرار نمی دهند و موقوفات خداوند را می خورند و ...، ولی همت بسیار زیادی در قرآن به سر گرفتن در شب 21 ماه رمضان دارند که عملی مستحب است به نحوی که اگر آن شب را به این اعمال مستحب بسر نبرند یعنی قرآن به سر نگیرند و یا احیا ندارند مانند آن است که بالاترین واجبات خود را انجام نداده اند و یا همسایه گرسنه و دردمند و یا اقربای گرفتار و مریض خود را رها نموده و هر ساله به حج عمره غیرواجب می روند مانند آنکه خداوند آن را مانند حج تمتع بر او واجب نموده است و ...، بر این قوم و جماعت نیز چنین است زیرا بر اساس آن فکر پیروان عوام و ساده دل را تخدیر می نمایند تا یک عمر فساد و تبهکاری نموده و فقط مراسم عشاء ربانی را از دست ندهند و ...، زیرا اگر این مراسم من در آوردی را از دست بدهند در واقع دین خود را از دست داده اند
ص: 153
همانگونه که امت اسلام اگر قرآن به سر را از دست بدهند مانند آن است که عظیم ترین واجبات عمر خود را تباه کردند و لذا این نگارنده به یاد ندارم که در مدت عمر خود شبی را احیا نموده و یا مقید به قرآن به سر یا امثال این اعمال مستحبی باشم و سعی می نمایم تا زمانی که واجبات خود را انجام نداده ام به دنبال مستحبات نروم زیرا که این دستور خداوند است).
اختلاف 116:
در عبارت 14 از باب 7 انجیل متی آمده است: (... زیرا تنگ است آن در و صعب است آن طریق و یا بندگان آن کم هستند ...) و در باب 11 و عبارت 29 همان انجیل (... غل مرا بر خود گیرید و از من تعلیم گیرید زیرا که حلیم می باشم و در دل فروتن که نترس خود آسودگی را حامل خواهید بود زیرا که غل من خفیف است و یار من سبک ...) از جمع این دو قول حاصل می شود که پیروی از مسیح العیاذ بالله به نجات منتهی نشود ...
اختلاف 117:
در باب چهارم از انجیل متی آمده است: (... پس آن ابلیس او را به شهر مقدس برد و بر کنگره هیکل قرار داد و سپس او را به کوه بسیار بلندی برد و همه ممالک جهان و مجد آنان را به او نشان داد پس عیسی برگشت و به جلیل آمد و ناصره را ترک نمود و در کفرناحوم که نزدیک دریاست ساکن شد ...) و در باب چهارم از انجیل لوقا به این نحو آمده است (... پس از آن ابلیس او را به کوه بسیار بلندی صعودش داد پس از آن او را به اورشلیم آورد و بر جناح هیکل قرارش داد و عیسی برگشت به جلیل آمد و در کنایس آنها تعلیم می داد به گونه ای که همه او را تعظیم می کردند و به ناصره جایی که پرورش یافته بود رسید ...) که در میان این دو قول بررسی کلمه به کلمه بیان اختلاف موجب اطاله را فراهم می آورد و لذا از ذکر آن صرف نظر می شود.
(نکته: ص.ت.دوم گوید: این حرکت نقل شده تداعی معانی می نماید چیزی شبیه معراج پیامبر اسلام را که خداوند آن حضرت را عروج داده و در این سفر عجایب خلقت و ... و را به آن حضرت نشان داده است ولی با کمال تعجب در این موضع مشابه این سفر را در مورد عیسی مسیح از ناحیه شیطان ملاحظه می نمایی و
ص: 154
جالب اینکه در این متن عیسی در معیت شیطان به این سفر رفته است و معلوم نیست کاری را که خدا می بایست برای مسیح انجام می داد چرا شیطان برای او انجام داده است، اگر انجام داده که عظمت خداوند را به او نشان دهد تا ایمان او که به اعتقاد مسیحیان خودش خداست اضافه شود حرف و سخن یاوه ای است زیرا اگر این حرکت مؤثر بر ایمان بود سزاوار بود که خدا او را هدایت کند نه شیطان و لذا این تعلیم شیطانی قطعاً از الهامات شیطان و از مواضع تحریف شده این کتب می باشد تا قدرت نمایی شیطان و تصرف او در فیزیک عالم را به رخ مردم بکشند و حال آنکه شیطان به امور زشت و بد فرمان می دهد نه به فلاح و رستگاری و ایمان زیرا آن از وظایف انبیاء الهی است)
اختلاف 118:
از باب 8 انجیل متی معلوم می شود که یوزباشی خودش به خدمت عیسی آمد و از او برای شفای غلام خود خواهش کرد و لذا مسیح به او گفت تو برو من می آیم او را شفا می دهم او گفت من لایق نیستم که زیر سقف من بیایی بلکه کلمه ای بفرما غلام من شفا خواهد یافت پس عیسی او را مدح کرد و گفت بر وفق ایمانت تو را عطا می شود و در ساعت خادم او شفا یافت ...) و از باب 7 انجیل لوقا معلوم می شود که خود یوزباشی به نزد عیسی نیامد بلکه بعضی از مشایخ یهود را فرستاد که از او خواهش نمایند تا آمده غلامش را شا دهد و در این زمان عیسی به همراه آنان به راه افتاده چون به نزدیک خانه یوزباشی رسیدند باز او چند نفر از دوستان خود را به نزد عیسی فرستاد و از طریق آنان پیام داد زحمت مکش که من لایق آن نیستم که زیر طاق من درآیی و از آنجاست که خود را لایق ندانستم که نزد شما بیایم بلکه کلمه ای بگو غلام من شفا خواهد یافت. پس عیسی او را مدح کرد پس فرستادگان به خانه برگشتند و غلام را صحیح یافتند.
اختلاف 119:
متی در باب 8 ابتداء سؤال کاتب را نوشته است که عیسی اجازه بدهد که او را متابعت نماید و سپس اجازه خواستن مرد دیگر را نقل نموده که برود پدرش را دفن کند و بعد از آن کل حالات و قصه های فراوان را نقل نموده است و سپس در باب 17 قصه تجلی را نقل نموده است ولی لوقا در باب 9 سؤال کاتب و استیذان یعنی اجازه خواستن او را بعد از ماجرای تجلی نقل نموده است پس از تفاوت این متن و اینگونه متن ها
ص: 155
اثبات اختلاف به دلیل غیرالهی بودن آنها ثابت می شود و نسبت دادن غلط به یک متن رفع اتهام از متن دیگر نمی نماید زیرا همان متن برائت یافته در جای دیگر مورد اتهام و محکومیت قرار گرفته و این تناقضات و اختلافات کثیر و خارج از حد احصاء دلالت بر حرفه ای بودن این متهمان دارد و بزه انتسابی به آنان اتفاقی نیست.
اختلاف 120:
متی در باب 9 ابتداء قصه مجنون اخرس را بیان نموده و سپس در باب 10 قصه اعطا قدرت اخراج شیاطین و شفای بیماران و اعزام آنان برای دعوت مردم را نقل و سپس قصص فراوانی را مرقوم و بعد از آن قصه تجلی را نقل نموده است ولی لوقا در باب نهم خود قصه اعطاء قدرت اخراج شیاطین را اول نوشته و سپس قصه تجلی را در همین باب و سپس در باب 11 سایر قصه ها را نقل نموده و بعد از همه آنها قصه مجنون اخرس را قید نموده است.
(ص.ت.دوم گوید ما صرف نظر از بیان شکلی اختلاف بین ظواهر این متون توجه محققان و دانشجویان و طالبان حق و حقیقت را به این موضوع مهم معطوف می نمائیم که این متن ها ماهیتاً نیز دارای اشکالات عظیم هستند که شاید تمامی آن اختلافات را تحت الشعاع قرار دهد و نکته مهم دیگر آنکه این مباحث ماهیتی است که موجبات گمراهی و اعمال تباه و پلید و افکار خلاف رضای خدا را فراهم می آورد مانند استنباط به اینکه مسیح پسر خداست و یا خدا سه قسمت است پدر و پسر و روح القدس هر سه تا یکی هستند و یکی سه تا است و ... و امثال این یاوه ها که خداوند معتقد به آن را به دوزخ جاودانی خود بشارت داده است و ...، یا آنچه در این متن بعنوان مثال آمده که مسیح به آنان قدرت اخراج شیطان از وجود بیماران و دیوانگان داد و ... و این اعتقاد که علت بیماری ها میکروب نیست و علت دیوانگی اختلالات عصبی فرد مبتلا نیست بلکه شیطان و شیاطینی هستند که به علت گناه و یا هر دلیل دیگر در وجود فرد مبتلا وارد شده اند به گونه ای که اگر در گله خوک ها وارد شوند آنها را وادار به خودکشی می نمایند و ... امثال این یاوه ها و سخنان باطل که به شکر خداوند این یاوه گویی ها و مطالب زشت و مسخره که دلیل قاطعی بر تحریفی بودن این نوشته ها و منسوب بودن این مراسلات به افراد عامی و جاهل و عقب مانده است با پیشرفت
ص: 156
علوم و تکنولوژی و ... اثبات گردیده و مردم جهان به این حقیقت رسیده اند که علت جنون افراد بروز اختلالات عصبی در آنها است و لذا با تجویز دارو و استراحت بسیاری از اینگونه بیماران به زندگی عادی برمی گردند و یا ابتلاء مردم به بیماری های مختلف به دلیل رعایت نکردن بهداشت و تغذیه نامناسب و ... و لذا ضمن توصیه به رعایت بهداشت و بکارگیری اصول مناسب تغذیه در سلامت زندگی می نمایند و در صورتی که به دلایل مختلف بیمار شوند علت بیماری شیاطین نیستند که با نهیب این و آن خارج شده به دریا بروند و یا به وجود حیوانات وارد شوند و ... بلکه علت بیماری ها وجود میکروب ها و ویروس ها در بدن افراد مبتلا است که با مصرف انواع آنتی بیوتیک ها و مصرف سایر داروها به تجویز پزشکان عمومی و متخصص بهبود یافته و به زندگی عادی برمی گردند و مانند این گونه اباطیل در عشای ربانی و قربانی نمودن و ... از سوی معتقدان به دین عیسی و موسی فراوان است و امید است که خداوند بر آن گروه از آنان که طالب هدایت و حقیقت هستند انوار هدایت و ایمان به آخرین فرستاده خود را طالع نماید تا به سعادت جاوید و رستگاری ابدی برسند و ما از خداوند درود و رحمت و رضوان را برای حضرت علامه آیت الله محمد صادق فخرالاسلام یعنی همان مجاهد پارسا و دانشمند که با تحقیقات و علوم بی پایان خود راه را برای دانشجویان حق و حقیقت باز نمود و همه کسانی که او را در این راه یاری نمودند از جمله جناب سید عبدالرحیم خلخالی و این خادم را خواستاریم خدایا به حق همه اولیاء و انبیاء مقدس و محترم خود از آدم تا خاتم ما را از شفاعت آن بزرگواران در دنیا و آخرت بهره مند بفرما و بهشت و رضوان خود را شامل حال ما بفرما گرچه لیاقت آن را نداریم ولی به فضل و محبت و بزرگواری و عظمت و جلال و جبروت و ... تو ایمان داریم آمین آمین آمین یا رب العالمین).
اختلاف 121:
مرقس در عبارت 25 از باب 15 از انجیل خود نوشت که (... عیسی را در ساعت سوم از روز به دار کشیدند ...) و یوحنا در عبارت 14 خود از باب 19 از انجیل خود با صراحت اعلام نموده است که عیسی تا ساعت ششم از روز جمعه که روز به دار کشیدن است نزد پیلاطس و زنده بوده است.
اختلاف 122:
ص: 157
متی در باب 27 و عبارت 46 از انجیل خود آخرین سخنان عیسی بر روی صلیب را نقل و می گوید: (... و نزدیک به ساعت نهم عیسی به آواز بلند صدا زد، الهی، الهی چرا مرا ترک کردی ...) و مرقس در باب 16 و عبارت 34 از انجیل خود آورده است: (... و در ساعت نهم به آواز بلند ندا داد و گفت خدایا خدایا چرا مرا واگذاردی ...) و در باب 23 و عبارت 46 انجیل لوقا آمده است (... و عیسی به آواز بلند صدا زد و گفت ای پدر بدست تو روح خود را می سپارم و این بگفت و جان را تسلیم نمود).
(ص.ت.دوم گوید پس همانگونه که روش تحقیق شکلی و ماهیتی بر این متون تقدیم گردید توجه دانشجویان و محققین را بر این فراز از متون صدرالذکر جلب می نمایم که چگونه از قول مسیح اینگونه گفتارهای کفرآمیز را نقل می نمایند به اینکه او به خدای خود گفت خدایا خدایا چرا مرا ترک کردی یعنی به خداوند اعتراض نموده و یا گلایه می نماید که چرا مرا روی صلیب رها کردی و مرا نجات ندادی و یا دشمنان مرا نابود نکردی و یا ...، بهر حال حل کردن مسئله از ته آن یعنی عیسی مسیح به خداوند اعتراض داشت از کوتاهی وعده خود در یاری انبیاء و اولیاء خود و یا حداقل اینکه خدایا به هر دلیل کارت درست نبود و من به تو اعتراض دارم و البته اگر ما اینگونه با خدا بی ادبانه و از روی جهل سخن بگوئیم جای ایراد نیست زیرا ایمان ما در درجه ای نیست که موجبات مواخذه ما را فراهم آورد زیرا ارتباط با خداوند را به گونه ای که انبیاء با خداوند دارند نداریم و نیز صاحب الهام از روح القدس هم نیستیم تا آنچه می گوئیم از روی عصمت ذاتی باشد ولی اینگونه سخنان از جانب انبیاء به منزله کفر است و موجبات سقوط آنان را از مقام نبوت و حتی دخول در عذاب خداوند موجب می شود پس نتیجه اینکه این یاوه العیاذ بالله از سوی حضرت مسیح هیچگاه صادر نشده و نمی تواند صادر شده باشد زیرا اینگونه سخنان از ناحیه آنان در پیشگاه خداوند به معنی کافر شدن است و لذا انتساب اینگونه مطالب به کلام الهی بودن خلاف است و جز این نیست که اینگونه مطالب از سوی گروهی از افراد (دوست یا دشمن) طرح شده تا با جریحه دار نمودن احساسات پیروان بر ایمان آنان اضافه و آنان را به گریه وادار تا رستگار شوند و مانند این اعمال در بین مسلمانان نیز وجود دارد که در زمانی که برای مولانا المظلوم حسین بن علی مرثیه می خوانند بجای نقل مطالب صحیح از مقاتل به فکر و احساسات خود زبان قال را به زبان حال تبدیل و زبان حال را در قالب زبان قال یعنی روایات به مردم منتقل
ص: 158
تا بتوانند کاری کنند که مجالس آنها منقلب و مردم بیشتر متأثر شوند و این دقیقاً چیزی است مورد تائید امامان معصوم ما نیست ...)
اختلاف 123:
از کلام متی و مرقص معلوم می شود آن کسانی که عیسی را استهزا می نمودند و لباس بر او پوشانیده و ...، سپاهیان پیلاطس بودند نه هیرودیس در حالی که از کلام لوقا خلاف آن معلوم می شود.
اختلاف 124:
از کلام مرقس معلوم می شود که به عیسی در بالای دار شراب ممزوج به مر دادند ولی ننوشید ولی از سه انجیل دیگر معلوم می شود که به او سرکه دادند و از کلام متی معلوم می شود که سرکه را نوشید و جان داد.
(ص.ت.دوم گوید: نکته معمولاً در اینگونه موارد به محکوم آب می دهند و این آب دادن از روی ترحم است به کسی که لحظاتی دیگر از دنیا می رود ولی دادن شراب و یا سرکه به چه نیت بوده است و اگر توجیه شود که شراب را برای اینکه دردش را فراموش نماید و ...، و از ممزوج نمودن آن به (مر) (که دارویی تلخ و بدبو و کشنده است) معلوم نمی شود که بابت کاهش رنج اوست و یا عذاب او که بهرحال او نخورد و امّا سرکه دادن به محکوم به مرگ، صرف نظر از اختلاف شکلی متون و عدم تطبیق ماهیتی آنها داری توجیه عقلایی نیز نمی باشد و ... .
اختلاف 125:
در باب 31 آیه 4 از کتاب شموئیل اول آمده است (... و شاؤل به سلاحدار خود گفت که شمشیر خود را بکش و مرا با آن سوراخ کن مبادا این نامختونان بیایند و مرا سوراخ کنند و بمن استهزاء نمایند ولی سلاح دار او نخواست پس شاؤل شمشیر را گرفت و بر روی آن افتاد و هنگامی که سلاح دار شاؤل را دید که مرده است او نیز به شمشیر خود افتاد و مرد) ولی از باب اول از سفر شموئیل ثانی معلوم می شود که قاتل شاؤل کسی دیگر بوده است و آن قاتل را داود قصاص نمود.
ص: 159
(ص.ت.دوم گوید: پس در این فراز از کتاب نیز اختلاف این دو متن کاملاً محرز است ولی از آنجایی که عمل به هر دو و اعتقاد به هر دو متن از سوی پیروان این دو مذهب روا و شایسته است ابتداء بطور خلاصه در خصوص فساد و تباهی ماهیتی موجود در متن اول و سپس به تفسیر آثار اجتماعی آن می پردازیم:
1- در عبارت شموئیل اول آمده است که شاؤل (که از پادشاهان اسرائیل بود و تائید شده الهی از ناحیه سموئیل نبی بود)، وقتی از فلسطینیان شکست خورد به جای نبرد با آنها به آجودان خود گفت شمشیر خود را بکش و مرا بکش که مبادا نامختونان یعنی فلسطینیان مرا سوراخ کنند یعنی بکشند ... تا اینجا معلوم می شود که شاول از جنگ تن به تن تا آخرین لحظه به همراه آجودان خود با دشمنان احتراز نموده و علت آن را ننگ کشته شدن به دست نامختونان اعلام می نماید و حال آنکه سپاهیان او همه به این ننگ گرفتار شده اند و شهادت او نیز در همان راهی که سپاهیان خود را فرستاده است امری زشت و قبیح نخواهد بود و ثانیاً برای یک سردار و رهبر الهی جنگ با دشمنان یک فریضه الهی است حتی اگر یک نفر هم یار و یاور او نباشد پس قرار گرفتن در موقعیت شکست دلیل و مجوز برای عدم مبارزه او با دشمنان نخواهد بود بلکه بایستی با کمال قدرت و رشادت تا آخرین نفس با دشمنان خود نبرد نموده و در راهی که سپاهیان او به امر او رفتند و در راه خدا کشته شدند قدم بگذارد و لذا با عنایت به آنچه گفته شد خودکشی شاول و آجودان او به دلیل ترس دستگیر شدن و استهزاء نمی تواند مجوز برای ترک جنگ باشد و او وظیفه داشت که تا آخرین نفس با دشمنان شریعت جنگ نماید تا کشته شود همانطور که این سخن ما منطبق بر مفاد باب اول شموئیل ثانی است و لذا این فراز از کتاب مقدس از یاوه ها و اراجیف شیطانی و مواضع کتاب تحریف شده است.
2- و اما در خصوص قسمت دوم عمل او یعنی وادار نمودن آجودان خود به قتل او و با توجه به استنکاف آن آجودان شمشیر را گرفته و خود را روی شمشیر انداختن و به اصطلاح خودکشی کردن او و سپس آجودان او ...، یعنی این مردان الهی و آنگاه از آنها قهرمان ساختن و بزرگ نمودن شخصیت آنها و الگو نمودن آنها در جامعه تا ابدالآباد و سرمشق شدن و سرمشق نمودن اینگونه افراد با این دروغ ها در کتاب مقدس برای کسانی که با هر فرض و تصور در رسیدن به بن بست و برای فرار از آن خواری و خودکشی کردن و ... و بدتر و
ص: 160
مصیبت بارتر از نفس این خودکشی، قهرمان ساختن از اینگونه افراد که عین الهام شیطان و اغوای آن خبیث گمراه کننده است تا مردم را به سوی آتش جاوید ببرد و نیز سرمشق قرار دادن این گونه تباهی ها برای جوانان و نوجوانان که درک صحیح از مرگ ندارند و به دلیل قرار داشتن در دریایی از احساسات به سادگی در این دام هولناک قرار می گیرند و صرف نظر از اینکه خود به واسطه این عمل در دوزخ جاویدان قرار می گیرند گروه بسیاری را به دنبال خود به آتش دوزخ می برند و نمونه هایی از خودکشی های دست جمعی در اروپا و آمریکا و ... را سراغ داریم که با این نیرنگ شیطانی یعنی به کام بدبختی و نیستی و تباهی وارد شده و می شوند بنابراین همانگونه که قبلاً نیز مذکور گردید این متون تحریف شده موجبات بروز ناهنجاری های اجتماعی را در حادترین وضعیت ممکنه فراهم می نمایند و متأسفانه به دلیل داشتن ریشه های فکری مذهبی به عنوان آموزه های دینی بطور غیرمستقیم و مستقیم بکارگیری می شود و لذا دست های خیانت گناهان بسیاری را بر گردن می گیرند بدون اینکه از بار گناه مرتکبین کم شود، و همانگونه قبلاً ذکر گردید خودکشی یک عمل شجاعانه نیست بلکه عملی است که انسان های کافر و پست و ترسو برای فرار از عواقب رنج و درد و ناراحتی های اجتماعی و ...، مرتکب می شوند و مانند این آموزه را کتاب مقدس در خصوص یهودای اسخریوطی آورده است و روش او را تلویحاً در از بین بردن خود تنها راه نجات او از محاکمه وجدان اعلام می نماید و حال آنکه خداوند درهای رحمت خود را همیشه بر روی همه بندگان باز قرار می دهد تا کسانی که به هر دلیل از اعمال زشت خود نادم شدند به سوی او مراجعت نمایند و لذا این عمل خودکشی هیچگاه مورد پسند خدا نیست و نمونه افرادی که با توجه و عمل صالح به مقامات بالای قرب و عزت رسیدند در اهل قبله یعنی مسلمانان می توان از جناب حضرت حر بن یزید ریاحی نام برد که دست خود را در خون اهلبیت با بازداشت آنان در کربلا و قرار دادن آنها در محاصره دشمنان و قتل عام آنان فرو برد ولی چون متوجه عمل خود شد به سرعت به درگاه خدا توبه کرده و جان خود و فرزندانش را با شهادت در کربلا تقدیم خداوند نمود و خداوند نیز جایگاهی به او عطا فرمود که تا ابدالآباد همة مردان خدا با توسل و قرار دادن او به عنوان شفیع از رحمت و رضوان خداوند بهره مند می گردند و لذا خداوند در اینگونه موارد اعمال بد آنها را به اعمال خوب تبدیل و اعمال خوب آنها را برای آنها درجه قرار داد تا بر همگان برتری یابند و این روش یعنی به
ص: 161
سوی خدا رفتن چیزی است که تبلیغ کننده آن پیامبران و امامان و برگزیدگان خدا هستند پس بستن راه ها و ناامید نمودن آنها چیزی نیست که منظور و نظر خداوند باشد و ما در خصوص همه آن کسانی که در اثر اغوی شیطان پست و لعین از این مسیر به سوی آتش دوزخ جاوید روانه می شوند اعم از کسانی که با اشاعه این اباطیل و اراجیف اینگونه اعمال را رنگ مذهبی می زنند و به عنوان یک رویه و عمل موجه و یا حداقل به عنوان یک عمل بدون اشکال از نظر مذهب به حلقوم مردم بدبخت عوام و ساده و جوانان بیگناه و خام می ریزند و ... و یا کسانی که با تهیه فیلم ها و سریال ها از شخصیت هایی که مرتکب این عمل می شوند افراد مظلوم و بی گناه و حق بجانب و کسانی که جامعه برای آنها هیچ راه نجات دیگری جز آن قرار نداده است ...، به نام خدا و رسول و امامان و همه مقدسین هشدار می دهیم که عاقبت کار آنها دوزخ جاوید است و اگر شرق و غرب عالم در خون یک بی گناه مسلمان شرکت نمایند خدا همگی آنها را در دوزخ جاوید خود معذب خواهد نمود زیرا خلقت مخلوقات عالم توسط خداوند خالق هستی صورت گرفته و او مولا و صاحب اختیار ماست و اوست که ما باید روی خود را به سوی او نمائیم و از هدف های او برای خلقت خود از زبان پیامبران راستین او و در صدر همه از آخرین آنها یعنی رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم و امامان معصوم علیهم السلام آگاه شویم و اوست که از خلقت ما هدف داشته و هدف او آن است که او را پرستش نمائیم و به سوی او توجه نمائیم و تمام آنچه از شریعت واقع شده است همگی ابزارهایی برای رسیدن به این هدف است بنابراین توجه محققان و بزرگان دانش را به این روایت از مولای مظلوم خود علی علیه السلام در رابطه با مقدار ارزش محنت ها و رنج ها و نعمت های جهان و ...، جلب می نمایم که آن حضرت می فرماید (... کل نعمه دون الجنه محقور و کل بلاء دون النار عافیه ...) یعنی کل نعمت های جهان در مقابل بهشت جاوید خداوند حقیر و ناچیز خواهد بود و کل بلاهای جهان در مقابل آتش دوزخ جاوید سلامت و عافیت محسوب می گردد) پس می بینیم این فراز از کتاب مقدس در خصوص خودکشی شاول و آجودان او کفر محض است و صرف نظر از تناقض با مفاد باب اول شموئیل ثانی موجبات ناهنجاری های شدید و حاد روحی و روانی را در جامعه بشری فراهم می آورد و جامعه را به بیماری صعب العلاج روانی مبتلا می نماید و جوانان جاهل و نادان و بی تجربه را که درک صحیح از مرگ و عواقب کار ندارند در بحران روحی قرار داده و
ص: 162
با توجه به اینکه از ذهن آنان این عمل کفرآمیز یعنی خودکشی بواسطه این دروغپردازی های دست های خیانت پرداز آثار قباحت و زشتی و بدفرجامی و دوزخ الهی را زدوده است در کام مرگ فرو رفته و خود و اطرافیان خود را در اثر این الهام و اغوای شیطان پست و خبیث و ملعون بدبخت و بیچاره می نمایند و نیز در همین راستا یعنی آثار سوء تحریف در کتاب مقدس و دروغپردازی های تحریف کنندگان به قرار دادن پیروان این دین در چاه سیاه شرک خدا دانستن مسیح و موضوع تثلیث پرداخت همان عقیده ای که خداوند قائلین به آن را به دوزخ جاوید خود بشارت داده است و این در حالی است که موضوع پسر انسان بودن حضرت مسیح یعنی پسر مریم بودن را در سراسر کتاب عهد جدید مملو نموده است با این وجود می گویند پسر انسان یعنی پسر خدا به عبارتی وقتی تعریف روز را از آنها می خواهی بجای آنکه بگویند روز یعنی زمانی که خورشید در حال پرتو افشانی است و همه جا روشن است می گویند روز یعنی زمانی که هوا تاریک است و ماه پرتوافشانی می کند و همه به آن شب می گویند و روز یعنی شب و شب یعنی روز، این تفسیر شیطانی آنها از پسر انسان بودن عیسی مسیح است و نیز اعتقاد به انجام اعمالی که گناهان آنها را از بین می برد و در این مسیر باز هم متمسک به مواضع تحریف شده کتاب مقدس می نمایند و مرتکب اعمالی می شوند که غضب خدا را در پی دارد از انجام فحشاء، زنا، دروغ پردازی و ...، در راستای استقرار این کتاب مقدس سعی در نابودی جامعه مسلمانان و قتل و کشتار آنان و برپایی جنگ های صلیبی در ظاهر و بطور پنهانی با دسیسه پردازی و توطئه علیه مسلمانان جهان به شیوه های مختلف و ما خود را از شر این دشمنان به خدا می سپاریم و بر او توکل می نمائیم و از خدا می خواهیم تا با ظهور آخرین فرستاده و منجب بشریت که اعتقاد داریم جهان را نجات خواهد داد و مسیح در زمان ظهور او در کنار او و از یاوران او خواهد بود همه مؤمنین و مؤمنات را رستگاری عطا فرموده و همه ما را در پناه رحمت بی انتهای خود در دنیا و در بهشت جاوید در آخرت منزلت رفیع عطا فرماید آمین، آمین و آمین یا رب العالمین)
و سپس حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام روایت مولانا المظلوم علی بن موسی الرضا علیه السلام را که مناظره آن حضرت با علماء بزرگ یهود و مسیحی در مجلس مأمون خبیث ملعون است و ما آن را بطور مفصل در کتاب الاحتجاج فی التقریب علی بن موسی الرضا خود آوردیم و ایشان نیز آن را از باب 12 عیون
ص: 163
اخیار حضرت علامه مجلسی رحمه الله علیه در جلد چهارم بحار و ...، نقل نموده اند که ما به جهت اختصار از نقل آن خودداری و دانش پژوهان را به مطالعه آن در آدرس اعلامی تشویق و ترغیب می نمائیم.
دلایل الهامی نبودن کتاب های عهد عتیق و عهد جدید و تحریفی بودن آنها بسیار زیاد است و ما در بین این دلایل به ذکر 17 دلیل اکتفاء می نمائیم:
دلیل اول: وجود غلط در عهدین:
آنکه در این کتاب ها غلط های بسیار زیادی وجود داشته و دارد که در قسم اول بر زیادتر از یکصد موضع از آنها مذکور گردید.
دلیل دوم: وجود اختلاف در عهدین:
و آن وجود اختلاف معنوی موجود که حدود یکصد و بیست مورد از آنها نیز مذکور گردید.
دلیل سوم: تحریف عهدین:
و آن اینکه تحریفات فراوان عمدی و غیرعمدی و ... در عهدین یعنی مجموعه عهد عتیق و عهد جدید واقع شده که کسی قادر به انکار آن نیست و این دلالت تام دارد بر اینکه این کتاب ها الهامی نمی باشند که در باب آتی حدود یکصد موضع از آنها بیان خواهد شد.
دلیل چهارم: عهدین الهامی نیستند:
اول آنکه کتاب های باروخ، طوبیا، یهودیت، وزدم، ایکلیزیاستکس، اول و دوم مقابیین و ده عبارت در باب دهم و شش باب از کتاب استر و غنای کودکان (ثلاثه) در باب سوم از دانیال و باب 13 و 14 این کتاب و اجزایی از عهد عتیق ...، که در نزد فرقه کاتولیک الهامی است به اقامه دلایل جامع و قاطع از سوی فرقه پروتستان مردود اعلام شده که ما محتاج به ابطال آنها نیستیم و همان دلایل کفایت می نماید و نیز جماعت یهود نیز الهامی بودن این کتب را قبول ندارند، و نیز سفر سوم عزرا و اجزایی از عهد عتیق که در نزد کلیسای کرک الهامی است ولی فرقه کاتولیک و پروتستان با اقامه دلایل روشن آنها را مردود اعلام نموده اند و نیز کتاب
ص: 164
قضاه الهامی نیست و نیز کتاب نحمیا مخصوص 26 عبارت آن از اول باب 12 و ...، و نیز کتاب منسوب به ایوب الهامی نیست بنابر قول لوط و تهیودور و ..، و نیز باب سی ام و سی و یکم از کتاب امثال سلیمانی و ...، و نیز کتاب جامعه یعنی وعظ آن جناب به استناد قول علمای تلمیودی که می گویند الهامی نیست و نیز کتاب سرود سلیمانی بنا بر قول .. و 27 باب از کتاب اشعیا بنابر قول ...، و انجیل متی بنابر قول علمای ماضی و همه علماء از متأخرین و ...، و انجیل یوحنا و ... و جمیع رسائل یوحنا ... و رساله دوم پولس و رساله عامه یهودا و رساله عامه یعقوب و رساله دوم و سوم یوحنا و مکاشفات یوحنا بنابر قول اکثر محققین الهامی نیستند.
دلیل پنجم: هورن و الهامی نبودن عهدین:
هورن محقق و مفسر و دانشمند بزرگ مسیحی در صفحه 131 از جلد اول تفسیر خود (چاپ 1822) در خصوص غیرالهامی بودن عهدین می گوید ...
دلیل ششم: کزبدر و الهامی نبودن عهدین:
جمع کنندگان تفسیر هنری واسکات در جلد اخیر از تفسر مذکور از کزبدر کنین (اصول ایمانی) نقل نموده اند که لازم نیست جمیع مکتوبات انبیاء الهی الهامی و قانونی باشند ... زیرا بعضی از قسمت های کتاب سلیمان الهامی است و بقیه نیست ... .
دلیل هفتم: الهامی نبودن عهدین در برتنیکا:
برتنیکا کتابی است که جمع کثیری از علما در تألیف آن اتفاق نموده اند و ... .
دلیل هشتم: عهدین از نظر ریس:
ریس کتابی نوشته است با کمک جمع کثیری از علماء و محققین و این کتاب مشهور گردیده به انسایی کلوپید و یا ریس پس، ... .
دلیل نهم: عهدین از نظر واتسن
واتسن دانشمند مشهور مسیحی در جلد چهارم از کتاب خود در رساله الهام و ... و استناد نموده است به بعضی از مواضع مانند عبارت 12 و 13 باب چهارم رساله دوم پولس تیمو تاؤس (... فلانی را به افسس
ص: 165
فرستادم و تو در هنگام آمدن کاپشن مرا که در تراوس نزد کرپس گذاشته ام برای من بیاور و بقیه کتاب ها خصوصاً پوست ها را بیاور ... .
دلیل دهم: عهدین از نظر باسوبر و لیفان و ... .
دلیل یازدهم: تورات از نظر آلمان ها:
دکارت که از علماء بزرگ آلمانی می باشد آنها اساساً اعتقاد به الهامی بودن جناب موسی ندارند ... و بعضی از لوطری ها به این جانب گفتند که موسی در نزد ما پیامبر نیست بلکه مرد عاقل و تدوین کننده قوانین بود و بعضی دیگر از این فرقه گفتند که موسی در نزد ما دزد و راهزن است و من به آنها گفتم از خدا بترسید گفتند چرا از خدا بترسیم هر حال آنکه عیسی در عبارت 8 از باب دهم از انجیل یوحنا به صراحت تمام می گوید (... تمام کسانی که قبل از من آمدند دزد و راهزن بوده اند و گوسفندان یعنی مردم سخن آنها را نشنیدند ...) یعنی منظور از جمیع کسانی که قبل از من آمدند یعنی موسی و غیر آن از انبیاء بنی اسرائیل
نکته: این استناد این دانشمند مسیحی خود دلالت بر تحریفی بودن کتاب مقدس دارد زیرا این قول انجیل یوحنا مخالفت دارد با سایر گفتار مسیح در تائید و تصدیق موسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل و ...، و این دلالت تام دارد به اینکه حضرت عیسی مسیح از مفاد این انجیل ها که به او نسبت داده اند خبر ندارد (ص.ت.دوم گوید: امعان نظر بر امثال این مواضع تحریف شده کتاب مقدس نشان می دهد که چگونه بعضی از این گفتارها می تواند آتش های مهارنشدنی بین پیروان ادیان فراهم آورد و موجبات برپایی فتنه و خونریزی های خطرناک را فراهم آورد و در حالی که مسلم است که هیچگاه حضرت عیسی این کلام و امثال آن را بر زبان نیاورده است ولی چون در میان آموزه های دینی مردم قرار گرفته آن را الهامی و از جانب خدا دانسته و خون یکدیگر را بر زمین می ریزند و ... .
دلیل دوازدهم: رساله یعقوب از نظر لوطر:
رهبر فرقه پروتستان در خصوص رساله یعقوب می گوید که این رساله کلاً محل اعتنا و اعتبار نیست و ... .
دلیل سیزدهم: انجیل در نظر کلیمیش:
ص: 166
کلیمیش گوید: متی و مرقس در تحریر با هم مخالفت می نمایند و هرجا موافقت در گفتار داشته باشند قول آنها بر لوقا ترجیح دارد (یعنی بر مخالفت لوقا) و ... .
دلیل چهاردهم: رستاخیز در نظر حواریون:
محقق پیلی کتابی تصنیف نموده است در اسناد کتاب مقدس و او از معتبرترین دانشمندان فرقه پروتستان است و می گوید (... غلط دوم که منتسب گردیده است به مسیحیت اولیه به اینکه آنها قیامت را نزدیک می دانستند (یعنی در زمان حواریون) و من قبل ... .
(نکته: ص.ت.دوم گوید بعضی از مباحث این باب یعنی دلایل 17 گانه در واقع فوق تخصصی است و اینجانب با توجه به اساس کار در خلاصه نویسی رئوس مطالب را آورده و طالبان علم و دانش و محققین بزرگوار می توانند در صورت تمایل به اصل کتاب شریف و مبارک انیس الاعلام حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام رحمه الله علیه مراجعه فرمایند)
دلیل پانزدهم: عهد جدید و مطرانها
گفتار معتبرترین دانشمندان فرقه پروتستان و اسامی کتب آنها در کتاب چاپ سال 1841 وارد کاتولیک نقل گردیده است و این علمای مذکور شده که بزرگان فرقه پروتستان هستند صریحاً اقرار و اعتراف نموده اند که تمامی کلمات مندرج در عهد جدید الهامی نمی باشد و حواریون نیز در غلط و خطا بوده اند ... .
دلیل شانزدهم: انجیل اصلی
فاضل نورتن کتابی در اسناد نوشته و این کتاب در شهر بوستون در سال 1837 چاپ گردیده و در جلد اول این کتاب آمده .... و اگر مقابله نمائیم اجزایی را که از آن انجیل های قبلی باقی مانده است با انجیل های کنونی زیاده پردازی در انجیل های کنونی آشکار می شود از جمله در رابطه با صوتی که از آسمان شنیده شده است در اصل به این نحو بوده است:
(... تویی پسر من، امروز تو را تولید کرده ام ...) و کلیمینس این فقره را از انجیلی که حالش معلوم نیست آورده است (... تویی پسر حبیب من، من امروز تو را زائیدم ...) و در انجیل های عامه به همین نحو است (... تو پسر حبیب من هستی که از تو خشنودم ... عبارت 11 باب اول مرقس) و ... پس از آن کلیسا در آخر قرن
ص: 167
دوم و یا ابتدای قرن سوم خواست تا از انجیل واقعی محافظت نماید و برای آیندگان تبلیغ شود پس از بین انجیل هایی که در آن زمان رایج بودند این چهار انجیل را که معتبرتر و کامل تر بودند نسبت به سایر انجیل ها را انتخاب کرد ... و سپس کلیمیس اسکندریانوس در سال 216 به اجتهاد عظیمی اجتهاد نمود و آن اینکه اعلام کرد (... این اناجیل چهارگانه برای پیروی واجب هستند ..) و ...
نتیجه: مؤلف کتاب فرماید: از کلام اکهارن که برگزیده جمع کثیری از متأخرین علما و دانشمندان آلمانی می باشد چهار نتیجه حاصل می شود:
اول: انجیل اصلی مفقود گردیده و این مطلب حق و عین انصاف است.
دوم: در این اناجیل موجود مطالب راست و دروغ یافت می شوند که این مطلب نیز حق و عین انصاف است.
سوم: تحریفات نیز در این اناجیل واقع شده است و این نیز حق و عین انصاف است.
چهارم: اینکه این انجیل ها دویست سال بعد از مسیح بوجود آمدند و ... که این مطلب هم حق و عین انصاف است.
دلیل هفدهم: گردآورنده تورات:
تمامی دانشمندان اهل کتاب گویند که دو سفر از اخبار ایام از نوشته های عزرا است با یاری حکی و زکریا و ... و در تحریر سفر اول از اخبار ایام به خطا و غلط افتادند ... یعنی انبیاء ثلاثه این جماعت این کتاب را به الهام ننوشته اند.
(ص.ت.دوم گوید یعنی آنها راضی شدند به اینکه نام پیامبران را ضایع نمایند در وقوع خطا ولی خطا را به کتاب تسری ندهند و ...، آری تعصب گوشها را کر و چشم ها را کور می نماید ...)
پس از اذعان به آنچه تاکنون آورده شد کسی قادر نیست و نمی تواند ادعا نماید که تمامی آنچه در این کتب آمده الهامی و الهی است مگر آنکه در زمره دیوانگان و افراد سفیه و نادان بوده و یا اساساً به دلیل سفاهت قادر به تشخیص بین حق و باطل نباشد و نتواند خوب را از بد تشخیص دهد ...
پس حاصل مباحث مطروحه این فصل چند مطلب است:
امر اول: آنکه تمامی احوال و اقوال مندرج در این کتب یقیناً الهامی نیست.
ص: 168
امر دوم: آنکه انجیل های موجود انجیل اصلی نیستند و انجیل اصلی و واقعی مفقود گردیده است.
امر سوم: این انجیل ها تا آخر قرن دوم و یا ابتدای قرن سوم معروف و مشهور نبوده اند یعنی موجود نبودند و به اختراع اهل تثلیث موجود شدند و به شرحی که ذکر شد کلیمنیس اسکندر یانوس آنها را واجب برای تسلیم و پیروی و به عبارتی مشهور نمود.
امر چهارم: آنکه نقصان های فراوان در این انجیل ها یافت می شود.
امر پنجم: آنکه تحریفات فراوان در آن ها واقع شده است.
امر ششم: آنکه بعضی از باب های این انجیل ها از موارد الحاقی هستند.
امر هفتم: آنکه این جماعت یعنی اهل کتاب اعتقاد دارند که انبیاء در اداء و تبلیغ رسالت در غلط و خطا و خلاف واقع می شوند و لذا در نوشته ها و تحریفات آنان غلط و خطا موجود می باشد.
امر هشتم: آنکه انبیاء در نظر پروتستان ها به منزله مجتهدین هستند و اجتهاد در دین می نمایند و لذا گاهی سخن آنان درست و گاهی غلط درمی آید.
امر نهم: آنکه به حکم لوطر حواری نمی تواند حکم شرعی وضع نماید و این از اختصاصات عیسی مسیح است.
از بیان مطالبی که تاکنون مذکور گردید از روی اطمینان و یقین و بی تأمل و بدون شک و شبهه می گوئیم که تورات اصلی و انجیل اصلی قبل از بعثت خاتم الانبیا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم مفقود گردیدند و آنچه در حال حاضر موجود و مورد عمل اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) می باشد در واقع به منزله کتاب تاریخ است که مجموعه ای از گزارشات صحیح و غلط است ... و بر این حقیقت کلام امام رضا علیه السلام آورده شد که انجیل اول مفقود گردید.
و ... در روایات زیادی از معصومین علیهم السلام مطالبی آورده می شود که می فرمایند این مطالب در تورات و انجیل تحریف نشده و اصلی بوده است و سپس در این رابطه امام موسی کاظم در تفسیر آی مبارکه (حم والکتاب المبین انا انزلناه فی لیله المبارکه) و سپس می فرماید این تفاسیر یعنی حم محمد است و این در کتاب هدایت و کتاب مبین امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و لیله مبارکه فاطمه زهرا و ... و (فیما یفرق
ص: 169
کل امر حکیم) منظور ائمه علیهم السلام هستند و سپس حضرت می فرماید این مطلب در نزد شماست و در کتاب هایی که خدا فرستاده ولی شما نصرانی ها کتاب های خود را از قدیم الایام تغییر و تحریف نموده و کافر گردیده اید و ... نیز از حضرت صادق علیه السلام آمده است (... مکتوب است در توراتی که تغییر نیافته است که ...) پس معلوم می شود که این تورات تغییر یافته است، و ... تمامی علماء اسلام از شیعه و سنی نظر آنها اینست که کتاب های عهدین یعنی تورات و انجیل تغییر و تبدیل یافته و این تورات و انجیل همان تورات و انجیل نیست که به موسی و عیسی علیهم السلام نازل شده است ... حضرت علامه سپس به مغلطه گری های اهل کتاب در این رابطه پاسخ قاطع و متقن داده است ... .
(ص.ت.دوم گوید حضرت علامه عالیمقام محمد صادق فخرالاسلام الحق و الانصاف، تحقیق و بررسی مطالب فوق تخصصی ایشان مایه اعجاب و بیانگر روح والا و اوج دانش و بصیرت ایشان در مباحث مربوط به کتاب مقدس می باشد و این در واقع مایه بالاترین فخر و مباهات و افتخار برای اهل اسلام است که اینگونه تمامی مباحث مرتبط را با موشکافی بررسی فرموده و شیوه عمل او به مانند شیوه عمل حضرت علامه امینی در موضوع الغدیر است و ما در این رابطه می گوئیم که البته هر درخت از میوه آن شناخته می شود و میوه درخت کتاب مقدس در حال حاضر آتش سوزان گناه و معصیتی است که جهان را از خود مشتعل نموده است و آن آتش سوزان شرک و گناهانی است که خدا آنها را حرام نمود ولی به واسطه آموزه های غلط مذهبی حاکمان کنیسه و کلیسا به اموری بسیار عادی و لجام گسیخته تبدیل شده و با این دروغپردازی ها و جعل اخبار و ... در غضب خداوند جبار به سوی دوزخ جاوید روانه هستند.).
(پایان جزء دوم)
با تعلیقات اول: جناب سید عبدالرحیم خلخالی
ص: 170
پس آگاه باش که تحریف دو گونه است تحریف لفظی و تحریف معنوی در اثبات تحریف معنوی به دلیل آنکه جماعت یهود و مسیحی آن را قبول دارند نیاز به اثبات نیست مانند تحریف احکام ابدی در نزد یهود و تحریف عباراتی است که مربوط به عیسی است در نزد مسیحیان و ...
و امّا تحریف لفظی پس در اثبات آن می گوئیم:
مبحث اول: تحریف لفظی یا تبدیل
در این بحث لازم است دانسته شود که نسخه های مشهور عهد عتیق در نزد اهل کتاب سه نسخه است.
اول: نسخه عبرانی و آن نزد یهود و همه علمای پروتستان معتبر است.
دوم: نسخه یونانی و آن تا قرن 15 میلادی برای همه مسیحیان معتبر بود و تا آن زمان همه آنها اعتقاد داشتند که نسخه عبرانی تحریف شده و یونانی صحیح است و اکنون حدود چهارصد سال است که صحیح غلط شده و غلط صحیح شده است.
پس با این حساب به اعتقاد آنان هزار و پانصد سال تمامی کشیشان و قسیسان و دانشمندان آنان در ضلالت و گمراهی زندگی کرده اند به جهت عمل به نسخه تحریف شده و این نسخه تحریف شده تا 1500 سال از حدود 400 سال قبل تا امروز نزد کلیساهای یونان و کنیسه های مشرق معتبر است و این دو نسخه مشتمل است بر همه کتب عهد عتیق.
سوم: نسخه سامری است و آن معتبر است نزد سامریان و این نسخه در واقع همان نسخه عبرانی است ولی مشتمل بر هفت کتاب از کتاب های عهد عتیق یعنی پنج کتاب منسوب به موسی (پیدایش، خروج، لاویان، اعداد، تثنیه)، و کتاب یوشع و کتاب قضاه و البته نسخه سامری در الفاظ بر نسخه عبرانی دارای فقرات بسیار زیادی در نگارش است. ...
با توجه به این مطلب ما برای اثبات این قسم تحریف شواهد بسیاری را سراغ داریم ولی به جهت اختصار بعضی از آنها را ذکر می نمائیم:
ص: 171
زمان خلقت آدم تا نوح بر وفق متن عبرانی (1656) سال و بر وفق متن یونانی (2262) سال و بر وفق متن سامری (1307) سال است.
جدول هنری و اسکات:
در این جدول اطلاعات مربوط به این سه نسخه استخراج شده است که ما آن را برای اثبات کلام خود نقل می نمائیم:
(ص.ت.دوم گوید: لازم به ذکر است در این خلاصه نویسی قسمت هایی از جدول جهت اختصار حذف شده که دانش پژوهان جهت بهره گیری کامل می توانند به اصل کتاب مراجعه فرمایند).
ردیف***اسامی***نسخه عبرانی***سامری***یونانی
1***آدم***130***130***230
2***شیث***105***105***205
...
10***نوح***600***600***600
11***آدم تا طوفان نوح***1656***1307***2262
با توجه به تاریخ های ثبت شده، تفاوت و اختلاف فاحش وجود دارد و امکان تطبیق محال است زیرا نوح در زمان طوفان 600 سال داشت و آدم نیز 930 سال عمر فرمود (عبارات باب 5 سفر تکوین)، پس لازم است بر وفق نسخه سامری نوح هنگام وفات آدم 223 سال داشته باشد و نیز برحسب نسخه عبرانی ولادت نوح 126 سال بعد از وفات آدم و در نسخه یونانی 732 سال بعد از وفات آدم بوده است ... .
آنکه زمان از طوفان تا ولادت ابراهیم بر وفق متن عبرانی 292 سال بر وفق متن یونانی 1072 سال و بر وفق سامری 942
12***سام*** 2***2***2
ص: 172
13***تولد ابراهیم بعد از طوفان***292***942***1072
در اینجا نیز بین سه نسخه تفاوت آشکار است و تطبیق امکان ندارد زیرا ولادت ابراهیم 292 سال بعد از طوفان واقع شد (عبرانی) و نوح (350) سال بعد از طوفان عمر نمود (به شرح عبارت 8 و 20 از باب 9 سفر تکوین)، پس لازم است که ابراهیم هنگام وفات نوح (58) سال داشته باشد ... و این مدت در نسخه یونانی 722 سال و در نسخه سامری 592 سال خواهد بود.
.. و در بیان علت آن گفته اند که جماعت یهود نسخه عبرانی را تحریف نمودند به دلیل عناد با دین مسیح تا ترجمه یونانی را بی اعتبار نمایند و ... پس ملاحظه نما ای عاقل که چگونه اقرار و اعتراف به تحریف نموده اند و البته چاره ای جز اقرار ندارند.
عبارت 4 از باب 27 تورات مثنی در نسخه عبرانی (... و مقرر است که بعد از عبور از اردن این سنگ هایی که امروز شما را امر می نمایم در کوه عیبال برپا کرده آنها را به گچ اندود نمائید ...) و در نسخه سامری (... در کوه جرزیم ...) و عیبال و جرزیم دو کوه هستند که در مقابل هم قرار دارند و آن کوه هایی هستند که بنی اسرائیل به هنگام برکت خواستن و یا لعن نمودن روی آن می ایستادند.
پس از نسخه عبرانی امر موسی به نام هیکل در کوه عیبال و در نسخه سامری امر او به بنای هیکل در کوه جرزیم (و بین جماعت یهود و سامریان از آن زمان تاکنون نزاع و اختلاف است و هر کدام یکدیگر را متهم به تحریف می نمایند زیرا عیبال کوه برکت و جرزیم کوه نفرین است.
در باب 29 از سفر تکوین عبارت 2 آمده است (... و یعقوب نگریست که اینک در صحرا چاهی است و اینک سه گله گوسفند در آنجا خوابیده که از آن چاه گله ها را آب می دادند و ... و 28) آنها گفتند نمی شود تا اینکه تمامی گله ها جمع شوند و سنگ را از دهنه چاه بغلطانند ...) پس در عبارت 2 و 8 لفظ گله های گوسفند غلط و صحیح آن (شبان یا چوپان) است همانگونه که در نسخه های سامری و یونانی است (ص.ت.دوم گوید
ص: 173
دقت فرمائید که این تضاد اولاً دلالت بر غیرالهامی بودن این کتب دارد در مواضعی که با هم اختلاف دارند و به حکم عقل مانند آنچه در بالا ذکر شد حکم به صحیح بودن متن سامری و یونانی داده می شود و در مثالی مشابه و حصول تضاد حکم به صحیح بودن آن و رد نسخه های سامری و یونانی داده می شود ولی مصیبت زمانی است که هر سه نسخه بر باطلی اجماع نمایند پس جمع نمودن آثار سوء اجتماعی و اخلاقی آنها بسیار مشکل است مانند آن جسارت و کفر ورزیدن به ساحت مقدس حضرت لوط و حضرت داوود که ما به استناد همین مواضع یاد شده حکم بر تحریف کل کتب داده و به استناد همین تحریف اجماع آنان در ایراد هر تهمت و افترا به انبیاء و یا هر حکمی که مخالف عقل و شعور انسانی و خلاف رضایت خدای متعال است رد می نمائیم مانند آنچه در خصوص شراب خواری و شراب سازی عیسی و یا ... مذکور نمایند و این همان قدرت منطق و عقل است که خداوند آن را هادی بشر به سوی محمد یعنی برکت و نور تمام هستی و وجود و معصومین علیهم السلام و عجل فرجهم قرار داده است).
در عبارت 13 از باب 24 از سفر شموئیل ثانی لفظ 7 سال برای کیفر گناه قید گردیده است و در عبارت 12 از باب 21 از کتاب اول از اخبار ایام لفظ سه سال آمده است که قطعاً یکی از این دو غلط است و نسخه یونانی سه سال آورده است.
در عبارت 35 از باب (9) از کتاب اول از اخبار ایام در نسخه عبرانی آمده است (... و اسم خواهر او معکاه بود ...) و صحیح در این عبارت لفظ زن است که در نسخه های یونانی و لاتینی و سریانی لفظ زن است و همگی در تحریف نسخه عبرانی اجماع نموده اند.
شاهد هفتم: آغاز سلطنت احزیاه:
در عبارت 2 از باب 22 از کتاب دوم از اخبار ایام در نسخه عبرانی آمده است (... و احزیا هنگام سلطنت 42 ساله بود ...) و بی شک این فراز از این کتاب غلط است زیرا پدرش یهورام در هنگام وفات 40 ساله بود و او
ص: 174
هم بلافاصله بعد از فوت در به سلطنت رسید پس اگر این قول صحیح باشد لازم خواهد شد که پسر دو سال از پدر بزرگتر باشد.
در عبارت 19 از باب 28 از سفر دوم از اخبار ایام در نسخه عبرانی آمده است (... زیرا خداوند یهودا را به سبب آحاز پادشاه اسرائیل ذلیل نمود ...) که لفظ اسرائیل غلط است زیرا آحاز پادشاه یهودا است نه اسرائیل و در نسخه یونانی و لاتینی لفظ یهودا واقع گردیده پس نسخه عبرانی قطعاً تحریف شده است ... .
در عبارت 6 از زبور 40 آمده است (... گوش های مرا سوراخ کرد ...) و پولس در رساله خود به عبرانیان در عبارت 5 باب 10 این عبارت را آورده که (... لیکن جسدی برای من آراستی ...) پس یکی از دو عبارت غلط و تحریف شده است و گروهی تحریف را به انجیل و گروهی به زبور منتسب می نمایند ... .
(ص.ت.دوم گوید نکته: اثبات تحریف حتی به یک حرف دلالت بر آن دارد که خطایی واقع شد و این نفس عمل است که عظیم است در اثبات غیر الهی بودن و الهامی بودن و آن نشانه ای است تا تو را به هوش بیاورد و صرف نظر از اینکه دریایی از دلایل، شواهد، قراین و امارات در پیش روی ما است که اثبات کننده نه تنها تحریفی بودن بلکه ضد خدا و ضد راه انبیاء و بلکه شیطانی بودن آنها دارد که گوشه هایی از آنها در خصوص شرک به خداوند متعال و نیز بحث ایجاد ناهنجاری های شدید اخلاقی و اجتماعی با مصادیق نمونه شرابخواری و خودکشی و ... بیان شد و لذا اثبات این تحریفات برای آن است که تو در اصل موضوع شک نمایی و این در واقع به منزله کوه یخ است که قله آن از آب دریا بیرون آمده و مابقی آن در زیر آب دریا است و یا به منزله کپک روی غذاست که دلالت بر فساد مواد آن دارد و خوردن و یا نوشیدن آن مرگ آور و مهلک است. آری این موارد نشانه ها است که سالک به عقل خود رجوع نماید و بر احساسات خود غالب و راه صحیح را از غیر صحیح انتخاب نماید همانگونه که حضرت آیت الله عالم جلیل القدر دانشمند مجاهد و پارسا که خود از علماء دین مسیح بود یعنی جناب محمد صادق فخرالاسلام چنین عمل نمود و با این انتخاب به مقامی رسید که همه بزرگان از خداوند استدعای بهره گیری از الطاف روحانی او دارند و بواسطه آبروی او در
ص: 175
درگاه الهی از خداوند سعادت و رضوان او را طلب می نمایند، خدایا درود و سلام و رحمت بی انتهای خود را بر وجود این بزرگوار صاحب این تألیف و مددکار او جناب سید عبدالرحیم خلخالی نثار و ایثار بفرما و ما را نیز از دعای خیر آن بزرگواران و نیز از شفاعت آنها در دنیا و آخرت بهره مند بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین).
در عبارت 28 از زبور 105 متن عبرانی آمده است (... و به کلام او مخالفت نکردند ...) و در متن یونانی آن آمده است (... و به کلام او مخالفت کردند ...) و این حرف (ن) داشتن و یا نداشتن مثل آنکه بگوئیم آن گروه ایمان آوردند و یا بگوئیم ایمان نیاوردند و آن نویسنده بزرگ می فرماید بودن یا نبودن مسئله اینست، ... بگوئیم خدا هست و یا بگوئیم العیاذ بالله خدا نیست و یا بگوئیم مسیح خدا هست و یا بگوئیم خدا نیست و یا بگوئیم او دوزخی است و یا بگوئیم دوزخی نیست و ... آیا تفاوت ندارد ...؟
در عبارت 9 از باب 24 از کتاب شموئیل ثانی آمده است (و یوآب تعداد سان دیده های قوم را به ملک تسلیم نمود و تعداد اسرائیل 000/800 نفر جنگی شمشیربند بود و مردمان یهود 000/500) و در عبارت 5 از باب 21 کتاب اول تواریخ ایام (... و یوآب جمیع شماره قوم را به داود تسلیم نمود و شماره تمامی بنی اسرائیل هزار هزار و یکصد هزار مرد شمشیرکش به غیر از شماره بنی یهودا که چهارصد و هفتاد هزار مرد شمشیرکش بود ...) که لاجرم یکی از این دو عبارت تحریف شده است و این تحریف را همه دانشمندان آنها اعتراف دارند ولیکن عجز آنها در این است که کدام تحریف شده است و ما پاسخ آن را می دانیم هر دو تحریف شده است و دلیل آن را هم بعداً اعلام می نمائیم.
هارسلی مفسر مشهور در جلد اول کتاب خود در ذیل عبارت 4 از کتاب قضاه یا داوران نوشت: (... شبهه نیست که این عبارت تحریف شده است)
ص: 176
در عبارت 8 از باب 15 از سفر شموئیل دوم لفظ (آدم) آمده و بدون شک و شبهه این لفظ غلط است و صحیح آن (ادوم) است ... بعضی از متعصبین این جماعت می گویند این گونه اشتباهات از کاتبان است (ت.دوم گوید: و این توجیه شیطانی و از روی تزویر و جهالت، فقط برای انحراف افکار عوام صادر شده است زیرا برای مرغ فرق نمی کند که سر او را برای عروسی ببرند یا عزا و برای ما فرق نمی کند که این اشتباه از ناحیه چه کسی باشد مهم اینست که این کتاب های تحریف شده شما چند هزار سال است که مورد عمل پیروان شما قرار دارد یعنی شما این اراجیف و یاوه ها را به نام دین و احکام خداوند در گوشت و پوست و خون مردم رسوخ داده و برای استقرار آن چه خون های پاک که از مردم جهان بر زمین نریخته اید و چه قتل ها و جنایات که به اسم دین به پیروان پیامبر آخرالزمان حضرت محمد مرتکب نشده اید و یا همچنان تحت عناوین جنگ های صلیبی پنهان صورت می دهید تا از نفوذ و اشاعه اسلام یعنی دین پاک و پسندیده خدا در جهان جلوگیری نمائید و ... ولی ما مسئله را از ته حل می نمائیم و می گوئیم بپذیرید که این متون که شما آن را لازم الاجرا و لازم التسلیم می دانید تحریف شده است، چه به لحاظ لفظی و چه به لحاظ موضوعی و این تصور نباشد که اتحاد و اتفاق ناقلان شما حقی را برای صحت کتاب ثابت می نماید بلکه وجود این تناقضات که به گوشه هایی از آنها اشاره شد حکم قطعی تحریف را بر متون شما اثبات می کند و این حکم به مباحث موضوعی کتاب نیز تسری می یابد و بایستی این متون موضوعی با مبانی عقلی و شعور اجتماعی و ... نیز سازگار باشد و موجبات بروز ناهنجاری های اجتماعی را فراهم نیاورد و مستلزم ریختن خون بی گناهان نباشد مانند تجویز خودکشی نمودن مقدسین و الگو نمودن آنها برای پیروان و مردم نادان عوام و ...، همان تحریفاتی را که هیچ عقل سلیم و فهم هیچ انسان تحصیل کرده و دانشگاهی و محقق نمی پذیرد و یا مانند خارج نمودن شیطان و یا شیاطین از کله فرد بیمار و داخل شدن شیاطین خارج شده به بدن خوک های در حال چرا و تصمیم ناگهانی خوک ها برای خودکشی و ... . آری این سخنان یاوه و مانند آنان ممکن است برای مشتی عوام و جاهل و نادان بدوی قابل استماع باشد ولی هیچگاه افراد محقق و تحصیل کرده و آگاه، این اراجیف و اباطیل و مزخرفات را تحت عنوان دین نمی پذیرد و قبول ندارد ...)
ص: 177
درع بارت 7 از کتاب سفر شموئیل و باب 15 آن آمده است (... بعد از انقضای چهل سال واقع شد که ابی شالوم به ملک گفت تنها اینکه بروم و نذری که به خداوند کرده ام در حبرون بجای آورم ...) و ... این لفظ چهل سال غلط است بلکه صحیح آن چهار سال است و شک نیست که این موضع نیز مانند سایر مواضع اعلام شده تحریفی است ... .
آدام کلارک در جلد دوم از تفسیر خود در ذیل عبارت 8 از باب 23 شموئیل ثانی می آورد (... در این عبارت در متن عبرانی سه تحریف بزرگ واقع شده ...) و سپس آن سه تحریف بزرگ را یاد می نماید.
در عبارت 6 از باب هفتم از کتاب اول از تواریخ الایام آمده است (... پسران بنیامین بلع و بکر و یدیعئیل سه نفر بودند ..) و در باب هشتم از همین کتاب ... (و بنیامین اول زادش بلع و دوم اشبیل و سوم احرح و چهارمی نوحاه و پنجمی رافار را تولید نمود ...)
و در عبارت 21 از باب 46 از سفر تکوین ... (... و پسران بنیامین بلع و بکر و اشبیل و کیرا و نعمان و ایحی و روش و مپنیم و حپیم و ارد ...، می باشند.) پس در این عبارات سه اختلاف است از دو جهت:
اول: در تعداد
دوم: در اسماء
از متن عبارت اول معلوم می شود که پسران بنیامین 3 نفر بودند از متن دوم معلوم می شود پنج نفر بودند و از متن سوم معلوم می شود ده نفر هستند و این اختلاف به غیر از اختلاف آنان در اسامی آنان است (ص.ت.دوم گوید: حالا بفرمائید توجیهات شیطانی بیاورند ما حاضر برای جواب قاطع هستیم و ... ولی ما امیدواریم که سر به اطاعت حق و حقیقت فرود آورده و با پیروی از آخرین پیامبر الهی خود را به رستگاری جاوید برسانند ...)
ص: 178
نکته: آنچه مسلم است همه اهل کتاب را اعتقاد بر آن است که سفر اول و دوم از تواریخ ایام از تألیفات عزرا است که با کمک دو پیامبر دیگر یعنی حکی و زکریا آن را نوشته است خوب پاسخ اینست که اگر آن را یک نفر از پیامبران هم می نوشت بایستی بی عیب می نوشت زیرا با الهام روح القدس می باشد و لذا این تعبیر غلط است که بگوئیم سه پیامبر باشند روح القدس بهتر و بی عیب تر وحی می نماید و لذا این اعانت به عزرا قبل از اینکه موجب تحکیم کتاب گردد خود ناقض الهامی بودن آن متون خواهد بود و ثانیاً اکنون که حال دو کتاب آنها با کتابت سه پیامبر آنها اینست پس تکلیف باقی کتاب ها چه خواهد بود که به ادعای این جماعت پیامبران در کتابت آنها نقش نداشته و می گویند که توسط شاگردان آنها نوشته شده و البته اگر بطور مثال این چهار انجیل براساس الهام روح القدس و الهی باشد پس اختلاف بین آنها دلیل بر آن است که یکی از این کتاب ها می تواند الهی باشد و بقیه نیست زیرا چهار روح القدس وجود ندارد که چهار گونه وحی نازل شود پس چاره ای نیست جز آنکه بپذیریم که این کتب تحریف شده براساس الهام روح القدس نبوده و توسط عده ای از کاتبان مرقوم شده و اصل تورات و انجیل در جنگ ها و حوادث روزگار نابود شده است و البته این نابودی هم روی حکمت بوده است زیرا خداوند آخرین پیامبر خود یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم را مبعوث فرموده و وعده داده است به او و آن را در کتاب خود قرآن مجید مذکور فرموده است که شریعت او را از هر گزند و آسیب محفوظ و قرآن نازل شده را از هر خطری حفظ می فرماید (... نحن نزلنا الذکر و نحن له لحافظون ...) (یعنی بدرستی که ما قرآن را نازل نمودیم و ما خود آن را حفظ خواهیم کرد ...) خدایا به حق قرآن مجید خود و به حق اولیا و انبیاء و مقدسین خود و در صدر آنان محمد و آل محمد علیهم السلام، سلام و درود و رحمت بی انتهای خود را بر حضرت علامه پارسا و مجاهد آن عاشق راه حق و حقیقت یعنی جناب محمد صادق فخرالاسلام نثار و ایثار بفرما و بر جناب سید عبدالرحیم خلخالی نیز که در کنار آن بزرگوار به انتشار آثار ایشان همت فرمود جزای خیر عطا بفرما و ما را هم از الطاف بی پایان خود بهره مند و از شفاعت آن بزرگواران در دنیا و آخرت بهره مند بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین)
ص: 179
آدام کلارک در جلد دوم از تفسیر خود در ذیل عبارت 29 از باب 8 از سفر اول از تواریخ ایام می گوید که در این باب از این عبارت تا عبارت 38 و در باب نهم از عبارت 35 تا عبارت 44 و ... اختلاف در اسامی وجود دارد ... و علمای یهود در توجیه این اختلاف اقرار به غیر الهامی بودن آن نموده و می گویند که عزرا دو کتاب پیدا کرد و این مطالب در آنها بود و او نتوانست تشخیص دهد که کدام بهتر است و به همان شکل نقل نمود ... (ص.ت.دوم گوید: ما هم همین را می گوئیم و اصرار داریم که این مطالب را فردی که دارای الهام روح القدس نبوده جمع آوری نموده و به مردم داده است حالا شما اسم او را عزرا می گذاری یا هر نام دیگر به او می دهی فرق نمی کند زیرا صرف الهامی نبودن ساقط کننده اعتبار برای پیروی است نه اطلاق جمع آوری آن توسط پیامبری که به زعم شما ملهم به روح القدس نبوده است، زیرا ما آن کسی را که ملهم به روح القدس نباشد پیامبر نمی دانیم تا صحه بر مطالب معنونه او بگذاریم و اعتقاد داریم مردم بایستی پیروی از دستوراتی نمایند که خدا بدون هیچ خطا و اشتباه از طریق انبیاء خود به مردم رسانده است و در این زمان تنها این رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم یعنی آخرین فرستاده خالق هستی است که کلام او بر اساس وحی از سوی خداوند به واسطه جبرئیل و بدون وقوع هرگونه خطا و اشتباه برای مردم نازل شده است و بایستی از کلام او که بدون هیچ شک و شبهه کلام خداوند است پیروی نمایند و این کتاب معجزه باقی و زنده است و کسی قادر نیست مانند آن بیاورد و این معجزه خود از عظمت شریعت و بزرگی اقتدار خداوند است همان خدایی که از آدم تا خاتم، نبوت انبیاء به دست او بوده و آنها را برای هدایت مردم به پرستش خود مبعوث فرموده است، خدایا ترا قسم می دهیم به آبرو و عزت همه انبیاء تو از آدم تا خاتم که بر همه آنها رحمت، درود و رضوان بی انتهای خود را نازل فرمایی و سلام و درود مخصوص خود را بر برترین آنها یعنی محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم نثار و ایثار بفرمایی و حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام و سید عبدالرحیم خلخالی و ما را از دعای خیر و شفاعت آنها در دنیا و آخرت بهره مند فرمایی آمین آمین آمین یا رب العالمین.).
ص: 180
در باب 13 از سفر ثانی از تواریخ ایام و عبارت 3 در تعداد لشکریان ابیا (پسر رحبعام پادشاه اول یهود)، لفظ 000/400 نفر مذکور و در تعداد لشکریان یاربعام لفظ 000/800 قید شده است ولی در عبارت 17 در تعداد مقتولین لشکر یاربعام لفظ 000/500 آمده است و این ارقام به عقل و وضعیت جمعیت آن زمان قابل تطبیق نیست و لذا در اکثر ترجمه های لاتینی مترجمین پلید و خائن برای سرپوش نهادن به این ننگ خودسرانه و برای فریب پیروان گمراه و نادان این اعداد را به ترتیب به چهل هزار و هشتاد هزار و پنجاه هزار در مواضع اعلام شده تغییر داده اند.
در عبارت 9 از باب 36 از کتاب دوم تواریخ ایام آمده است (... یهویاکین در آغاز سلطنت خود 8 ساله بود ...) و در عبارت 8 از باب 24 کتاب دوم ملوک آمده است (.. و یهویاکین در آغاز سلطنت خود 18 ساله بود ...)
در عبارت 17 از زبور 21 و عبارت 16 از زبور 22 (عبرانی) آمده است (... دو دست من مانند شیر است و ...) و مسیحیان (کاتولیک و پروتستان) در ترجمه های خود این عبارت را به اینگونه (... دست ها و پاهایم را سوراخ کردند ...) ترجمه می نمایند تا آن را با موضوع به صلیب کشیدن عیسی منطبق نمایند ... .
آدام کلارک در جلد چهارم از تفسیر خود در ذیل عبارت دوم از باب 64 از کتاب اشعیا آورده است ... متن عبرانی در این محل بسیار تحریف شده و صحیح آن است که بنویسند (... چنانچه شمع از آتش آب می شود ...) (ص.ت.دوم گوید: پس در عملکرد این دلسوزان به کتاب مقدس دقت فرمائید که چگونه به انواع حیله ها دست به اصلاح و تعبیر و تفسیر و تأویل می زنند و کم کم و به مرور زمان عقاید فاسد خود را هم به اسم اصلاح در متن کتاب وارد و آن را به خدا نسبت می دهند و ...، آری آگاه باش که این کافران خدانشناس با این سیاق و روش پسر انسان را به پسر خدا تبدیل نموده و نسبت شراب خواری و زناکاری و ...، به انبیاء عظام خدا داده اند و به زودی خدا به حساب آنها رسیدگی خواهد کرد).
ص: 181
عبارت 4 از باب 64 کتاب اشعیا آورده است (... زیرا که از ایام قدیم نشنیده اند و بگوش نرسید و به غیر تو ای خدا چشم آنچه را که به منتظرانت بجا خواهی آورد ندیده است ...) و پولس این قسمت را در عبارت 9 از باب دوم از رساله اول خود به اهل قرنتس آورده (... بلکه چنانکه مکتوب است چیزهایی را که چشم ندیده و گوش نشنیده و به خاطر انسان خطور نکرده یعنی آنچه خدا برای محبین خود مهیا فرموده ...) و البته فرق است بین این متن از زمین تا آسمان و ... قطعاً یک متن تحریف شده است (ص.ت.دوم گوید شک نیست که نویسندگان این متون که هزاران سال پیش زندگی می کردند به اصول و مبانی نگارش و ادبیات آنگونه که باید و شاید و علیرغم اینکه این کتب شب ها و روزها در نزد آنها بوده و کاری جز دیدن آن نداشته اند آشنا نبوده اند و با توجه به اینکه این کتب نیز توسط روح القدس به آنها نازل نگردیده تا بی نیاز از اظهارنظر بر آن شده و عین آنچه دریافت می نمایند را منتقل نمایند و ...، و وجود این اختلافات و اراجیف و سخنان زشت و زننده و ...، هم شاهد و گواه آنست و نیز می توان از سر و ته نداشتن بعضی از عبارات هم به یاوه بودن آنها پی برد و با این توجه اگر پژوهشگر به فرازی از کتاب مقدس رسید و معنی آن را متوجه نشد عیب را از خود نبیند بلکه عیب را به آن نویسنده متن ارجاع دهد و سعی نماید تا با دانسته ها و علوم خود به منظوری که نویسندگان آن متون سعی نموده اند به مخاطب القاء نمایند توجه کرده و به معانی آنها پی ببرد مثلاً اگر در متنی آمده بود (... و این ضرب المثل و شعر معروف که کم کم جمع شود و ناگهان پر شود ...) دانسته باش که منظور کاتب اینست (این ضرب المثل است که اندک اندک جمع گردد وانگهی دریا شود و ...) و اگر در متنی ملاحظه نمودید پسر انسان ولی آنها این کلمات را دلیل بر خدایی عیسی گرفتند آگاه باشید که منظور از پسر انسان پسر خدا بودن عیسی نیست و اگر نسبت زنا به پیامبر پاک و مطهر خداوند حضرت لوط و دختران پاک و مطهر او دادند آگاه باش که این یاوه ها دروغ و پلیدی است و صاحب این اعتقادات و اشاعه دهنده آن راهی را به جز دوزخ ابدی خداوند در پیش رو ندارد ...)
ص: 182
هورن مفسر مشهور در جلد دوم کتاب تفسیر خود می نویسد: ... معلوم و محرز می شود که متن عبری در عبارات به شرح ذیل تحریف شده است ...
الف- عبارت (1) از باب سوم از کتاب ملاکی
ب- عبارت (2) از باب 5 کتاب میکاه
ج- عبارت 3 تا 11 از زبور 16
د- عبارت 11 و 12 از باب 9 کتاب عاموص
ه- عبارت 6 الی 8 از زبور چهلم
و- عبارت 4 از زبور 110
پس این مفسر محقق مسیحی به وضوح اقرار نموده و به تحریف کل عبارات در مواضعی که مذکور شد و به آنها اذعان دارد و دلایل خود را در:
(الف): مخالفت آن با نقل متی در عبارت 10 از باب 11 انجیل او می داند که متی می گوید (... من رسول خود را پیش روی تو می فرستم ...) چون در عبارت ملاکی الفاظ (پیش روی تو نیست) پس آن متن عبرانی و ترجمه های قدیمی آن تحریف شده است و اختلاف در نقل دیگر متی که گفت (... تا راه را پیش تو مهیا سازد ...) و کلام ملاکی که گفت (... و در برابرم راه را آماده خواهد ساخت ...)
ب: مخالفت آن را با عبارت 6 از باب دوم انجیل متی و می آورد و کلمات میکاه در عبارت 2 از باب 5 چاپ فارسی 1856 این است که (... و تو ای بیت لحم افراته اگرچه در میان هزاره های یهودا کوچکی ولی از برایم شخصی که در اسرائیل سلطنت خواهد نمود که خروج هایش از قدیم و از ایام پیشین بوده از تو بیرون خواهد آمد ...) که مخالف است با متن انجیل متی که در عبارت 6 از باب آمده است (... و تو ای بیت لحم در زمین یهودا از سایر سرداران یهود هرگز کوچک تر نیستی زیرا از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را رعایت نماید ...)
(ص.ت.دوم گوید: امعان نظر بر متن میکاه و نیز متن متی و امثال آنها در واقع شاهدی دیگر است بر آنچه در توضیحات شاهد 22 مذکور شد و براساس آن توضیحات، عدم یافتن معانی رسا و گویا و بی عیب از این
ص: 183
جملات بی سروته و نامفهوم و معیوب و ...، عیبی را متوجه فهم و درک ما نمی نماید بلکه اثبات کننده تحریف و تناقض آنهاست و دلیلی قاطع بر اینکه این کتب غیرالهامی و تحریف شده و نقل شده از سینه های راویان و حافظه های مردمی بوده که در تحت تسلط شکنجه و تهاجم نیروهای برتر قدرتمند جهان آن روز تمام هستی خود را از دست داده و برای بقای اعتقادات خود متکی به اذهان و حافظه های خود شده اند و شیطان نیز از این ضعف سوءاستفاده کرده و با توجیهات ستمگرانه خود حقایق را دگرگون نموده و با القاء شرک به خدا و ستم به پیامبران و روش های زشت و تباه زندگی و ...، آنان را به سوی دوزخ جاوید سوق داده و می دهد و خواهد داد و بر همه طالبان راه حق و حقیقت و جویندگان سعادت جاوید لازم و واجب است که قلوب خود را با ایمان به آخرین فرستاده خداوند هستی و قرآن تحریف نشده و تعالیم نجات بخش او پاک و مطهر سازند و در مسیر راه راست و صراط مستقیم به سوی رضوان و رضای خالق هستی حرکت نموده و سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود نمایند خدایا ترا قسم می دهیم به عزیزان درگاهت که ما را در رسیدن به رضای خودت و سعادت جاوید در دنیا و آخرت راهنمایی و هدایت فرمایی و خیر دنیا و آخرت را به ما عطا فرموده و شر دنیا و آخرت را از ما دفع و رفع بفرمایی به حق برترین فرستادگان خودت یعنی محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم آمین آمین آمین یا رب العالمین ...)
ج: مخالفت آن با عبارات 25 تا 28 اعمال رسولان
د: مخالفت آن با انجیل لوقا در عبارات 16 و 17 از باب 15 اعمال رسولان
ه: مخالفت آن با عبارت 5 تا 7 رساله پولس به عبرانیان
و: اختلاف موضع ششم منوط به اقرار هورن و حجت او بر آنهاست
در عبارت 8 از باب 21 از کتاب خروج در اصل متن عبرانی در مسئله جاریه نفی واقع و در عبارت حاشیه اثبات مفهوم می گردد.
ص: 184
در عبارت 21 از باب 11 از کتاب احبار یعنی سفر لاویان در خصوص احکام پرندگانی که بر روی زمین راه می روند در متن عبرانی نفی یافت نشده و در عبارت حاشیه اثبات مفهوم می شود.
در عبارت 30 از باب 25 از کتاب احبار در خصوص حکم بیت، در متن نفی و در حاشیه اثبات مفهوم می شود و علمای پروتستان در این مواضع سه گانه در ترجمه های خود اصل متن را ترک نموده عبارات حاشیه را اختیار نموده اند که خود دلیل بر وقوع تحریف است.
عبارت 28 از باب 20 از کتاب اعمال رسولان آمده است (... فرمود تا کلیساهای خدا را رعایت کنید که آن را به خون خود خریده است ...) کریباخ گوید لفظ خدا در این عبارت غلط و صحیح آن لفظ رب است و سپس در این رابطه و اثبات تحریف آن توضیحاتی را بیان می نماید ... .
در عبارت 16 از باب سوم از رساله اول پولس به تیموتاؤس آمده است (... که خدا در جسد ظاهر شد ...) و کریباخ می گوید لفظ خدا غلط و تحریف شده است و صحیح آن بکارگیری ضمیر غایب است یعنی آورده شود (... او در جسد ظاهر شد ...)
در عبارت 13 از باب 8 از مکاشفات یوحنا آمده است (... و دیدم و شنیدم فرشته را که در وسط آسمان می پرد ...) و کریباخ و شولز گفته اند لفظ فرشته غلط و تحریف شده است و صحیح آن لفظ عقاب است (ص.ت.دوم گوید: ما هم لفظ و شنیدم را تحریفی اعلام نموده و استدلال می نمائیم که عقاب را می بیند و نمی شنوند مگر صدای بال و یا صدای بانگ او را که به آنها اشاره ای نشد)
ص: 185
در عبارت 21 از باب 5 از رساله پولس به افسسیان آمده است (... همدیگر را در خداترسی اطاعت کنید ...)، کریباخ و شولز می گویند که لفظ خدا غلط است و صحیح آن لفظ مسیح است ... .
پس ما از شواهد مبحث اول جهت اجتناب از اطاله کلام به همین مقدار اکتفا نمودیم.
آگاه باش که هشت کتاب (استیر، باروخ، طوبیا، یهودیت، وزدم، ایکلیزیاستکس، اول مقابیین، دوم مقابیین) را مسیحیان تا سال 324 بعد از میلاد مشکوک و غیرقابل پیروی و غیرقابل قبول می دانستند در سال 325 میلادی به حکم پادشاه قسطنطین در شهر نائس مجلس مشاوره و تحقیق منعقد و در این مجلس کتاب یهودیت را الهامی و فرستاده از سوی خدا و واجب التسلیم اعلام کردند و هفت کتاب دیگر کما فی السابق مشکوک و مردود ماند و این موضوع از مقدمه ای که جیروم بر این کتاب نوشته است معلوم است و بعد از آن مجلس در سال 364 مجلس دیگری در لودسیا برپا شد پس علمای این مجلس هم کتاب استیر را الهامی اعلام کردند و شش کتاب دیگر را مردود و غیر فرستاده از سوی خدا اعلام نمودند و سپس در سال 397 مجلس کارتهیج منعقد شد و اهل این مجلس که 127 نفر از عالمان مسیحی بودند که بزرگترین آنها آگستائن بود پس این علماء مسیحی شش کتاب دیگر را هم الهامی و از سوی خدا فرستاده شده اعلام نموده و دستور دادند که مسیحیان همه از این کتاب ها پیروی نمایند و کتاب باروخ را که شاگرد ارمیا بود به کتاب ارمیا ملحق کرده و آن را جدا ذکر نکردند و پس از این سه مجلس (نائس، لودسیا، کارتهیج)، سه مجلس دیگر به نام های (ترلو، فلورانس، ترنت) تشکیل شد و علماء این سه مجلس مصوبات سه مجلس اول را تحکیم نمودند و این کتب مشکوک و غیرقابل قبول بعد از آن واجب و قابل قبول و الهامی و فرستاده شده از سوی خدا اعلام شد و ... تا 1200 سال این کتاب ها برای مسیحیان واجب برای پیروی و اعتقاد بود تا آنکه فرقه پروتستان ظاهر شد و این احکام را رد نموده و دوباره این هشت کتاب را باطل و اراجیف و غیرالهامی و فرستاده نشده از سوی خدا اعلام نمودند و اعتقادات 1200 سال مسیحیان به آنها را پوچ و باطل اعلام و به
ص: 186
پیروان خود تأکید در رد و انکار آن را ابلاغ نمودند. این دانشمندان فرقه پروتستان در ضمن مقداری از کتاب استیر را باطل اعلام نموده و آن را غیرالهی و فرستاده نشده از سوی خدا اعلام نمودند که مقدار حذف شده از کتاب استیر عبارتند از (شش عبارت از باب دهم و شش باب از یازده تا شانزده) و ... یهود نیز به الهامی بودن این کتب اعتقاد ندارند ولی کلیسای روم که تابعین آنها اکثراً از فرقه پروتستان هستند تا این زمان این کتب را احترام نموده و اعتقاد دارند که این کتاب ها قابل احترام و پیروی هستند و لذا این کتاب ها در ترجمه های لاتینی آنها موجود می باشد و ... مبنای دین و دیانت آنها همان ترجمه لاتینی است. پس زمانی که بر این موارد آگاه شدی ما می گوئیم کدام تحریف است که زیادتر باشد از این موارد در نزد فرقه پروتستان و جماعت یهود و اینکه این کتاب ها هم تا 324 سال بعد از میلاد تحریف شده و غیرالهامی و غیر الهی و جعلی بود ولی عده ای از علماء آنها جمع شده و آنچه را که زیاده از سه قرن مردود بوده است را واجب برای پیروی و الهامی و الهی و غیرجعلی اعلام نمایند و هزاران هزار از علماء آنها بر حقیقت و بر الهامی بودن آنها اصرار بورزند و تا این زمان کلیسای روم اصرار نماید بر الهامی بودن این کتاب ها ...، و تعجب از فرقه پروتستان است در زمانی که آنها این کتب را انکار می نمودند قسمتی از کتاب استیر را قبول و بقیه را رد نمودند در حالی که این کتاب کتاب هایی است که از ابتداء تا انتهای آن هیچ اسمی از اسامی خدا در آن یافت نمی شود تا چه رسد به بیان صفات و احکام الهی و ... و حال نویسنده آن هم معلوم نیست و به حدس و گمان کسانی را به عنوان نویسنده آن معرفی می نمایند.
در عبارت 31 از باب 36 از سفر تکوین آمده است (... و ملوکی که در زمین ادوم سلطنت نمودند قبل از آنکه پادشاهی بر بنی اسرائیل سلطنت نماید این اشخاص بودند ...) و این عبارت دلالت بر آن دارد که این کتاب امکان ندارد از گفتار موسی باشد زیرا مدلول عبارت آن است که متکلم به آن بعد از زمان برپا شدن بنی اسرائیل به آن تکلم می نماید یعنی همان سلطنت که با شاؤول شروع شده و او سیصد و پنجاه و شش سال بعد از موسی ظهور نموده است و این حقیقتی است که به آن دانشمندان آنها از جمله آدام کلارک اعتراف ولی این توجیه شیطانی اضافه نموده که احتمالاً این عبارت در حاشیه تورات اصلی بوده و به اشتباه
ص: 187
وارد متن تورات شده است .. (ص.ت.دوم گوید: جناب آدام کلارک حال که ادعا داری این عبارات تحریف شده احتمالاً از کنار تورات به داخل تورات ریخته شده است به ما بفرما از این نوع حاشیه ها چگونه ما آگاه شویم در آن زمانی که عباراتی اینگونه متن را رسوا ننماید و ...، آری جناب آدام کلارک این احتمال و این سخنانی بی ربط و یاوه است و حقیقت آن است که این عبارت عین متن است و حاشیه ای وجود نداشته و کل این کتاب تحریف شده بوده و ارتباطی به موسی نداشته است بلکه به دروغ به او نسبت داده شده و تورات حقیقی نابود شد و یهودیان قلع و قمع شدند و این کتاب ها که نام کتاب خدا بر آنها قرار داده شده است مخلوطی از دانسته های مردم است که آن را سینه به سینه نقل نمودند و نیز اراجیفی از شیطان به نام دین که در تحت سلطه و فرهنگ غالب بت پرستان و قدرت های حاکم به آن وارد شد و لذا ملاحظه می گردد که اموری را العیاذ بالله به پیامبران و فرستادگان الهی نسبت می دهند که از پست ترین و رذل ترین و تبهکارترین و شرورترین افراد جامعه انتظار نمی رود. همان اموری که در فرهنگ مشرکان عیب و ننگ نبوده است ولی در این زمان این یاوه ها را برای تعلیمات اخلاقی مردم معرفی می نمایند و این ننگ و شرم بر این جماعت حاصل نمی شود که چگونه کسی که خود مظهر فساد و تهبکاری است می تواند مردم را به پاکی و طهارت امر نماید آیا پیروان آنان نبایستی به این گونه رهبران که شیطان با کمک افراد بدون تقوی به شریعت آنان منتسب نموده است استهزاء نمایند و آیا شایسته است که بزرگان عقل و علم و دانش از این متون فاصله گرفته و آن را انکار نموده و به جای ایمان به آخرین فرستاده خداوند و نیل به سعادت جاوید و پیروی از دین پاک و منزه او و ...، بی ایمان و بدون اعتقاد از دنیا رفته و به سوی دوزخ جاوید رهسپار شوند، ما به خدا پناه می بریم تا ما را از شرور و فتنه های آخرالزمان در پناه همه انبیاء و اولیاء او محفوظ و مصون دارد و سلام و رحمت و رضوان خود را بر آنان و در صدر آنان به محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم نثار و ایثار بفرماید و نیز رحمت واسعه و مخصوص خود را بر روح و روان عالم ربانی و مجاهد خستگی ناپذیر یعنی جناب محمدصادق فخرالاسلام و یاور او در نشر کتاب ارزشمند او انیس الاعلام، یعنی جناب سید عبدالرحیم خلخالی و اینجانب که خلاصه آن را با تعلیقات به منزله چراغی برای رهروان سعادت
ص: 188
و نیکبختی فراهم آورده ایم نثار و ایثار نموده و شر دنیا و آخرت را از ما رفع و خیر دنیا و آخرت نصیب ما فرماید آمین آمین آمین یا رب العالمین)
در عبارت 14 از باب سوم از تورات مثنی آمده است (... یائیر پسر منسه تمامی سرحد ارکوب را تا به حدود کشوری و معکاثی گرفته و آنها را به اسم خودشان حوت یائیر (دهات یائیر) مسمی کرد تا امروز ...) و این عبارت چگونه امکان دارد که از کلام موسی باشد زیرا متکلم به آن باید متأخر از زمان یائیر باشد زیرا می گوید تا امروز و دانشمند آنها هورن می گوید آری این دو فقره (یعنی آنچه در شاهد دوم و سوم آوردیم) امکان ندارد که از سخنان موسی باشد زیرا فقره اول دلالت دارد به اینکه زمان زندگانی نویسنده بعد از برپایی سلطنت بنی اسرائیل بوده و فقره دوم دلالت دارد به اینکه نویسنده کتاب بعد از اقامت یهود در فلسطین آن را نوشته ... و نیز لفظ (تا امروز) سنگینی می نماید بر کتاب و سپس می گوید آن عبارت احتمالاً از حاشیه به متن افتاده ... الی آخر، پس مفسر مذکور اقرار دارد به اینکه امکان ندارد این دو فقره از کلام موسی باشد ... و نکته دیگر که لازم است مذکور شود اینست که یائیر پسر منسه نیست بلکه پسر سکوب است همانطور که این مطلب در عبارت 22 از باب دوم از کتاب اول تواریخ ایام مذکور است (... و سجوب (سکوب) یائیر را آورد) (ص.ت.دوم گوید: اگر دقت در سیاق این عبارات شود کاملاً معلوم است که گوینده در حال شرح تاریخ و وقایع اتفاق افتاده است و لذا در بیان بعضی از کلمات و یا افراد اشتباه می نماید و اینکه بگوئیم بعضی کلمات ناهنجار احتمالاً از حاشیه به متن لغزیده و افتاده و ... یک توجیه شیطانی است و هیچ عقل آن را نمی پذیرد. و چگونه امثال این عبارات را که در سرتاسر کتاب مقدس پخش است را می توان مدعی شد که احتمالاً این کلمات و الفاظ و عبارات از حاشیه به متن افتاده است در حالی که هیچ دلیلی برای وقوع آن وجود ندارد و با این وجود همانطور که گفتیم این توجیهات خللی به اصل موضوع که تحریفی و غیرالهی بودن این متون است نمی کند و سخن اینگونه افراد که به صراحت تحریفی بودن آن را می پذیرند برای اثبات سخن ما کافی است و ما کاری به توجیه آن صرف نظر از غلط و یا درست بودن نداریم و در ضمن اینگونه سخنان را نمی پذیریم که در این متون بنویسند که (... به فلانی بگو در وقت آمدن کاپشن و بالاپوش
ص: 189
مرا بیاورد و من آن را نزد فلان کس گذاشته ام و ...) و بعد گفته شود این متون الهام الهی و واجب التسلیم هستند و ...، کدام عقل می پذیرد این یاوه ها را در حالی که مشخص و معلوم است که این یک نامه نگاری عادی و مراسله معمولی است و آن هم یک گزارش ساده تاریخی است و ما نمی خواهیم العیاذ بالله قیاسی نمائیم و فقط به جهت تقریب ذهن می گوئیم که عبارات الهی و الهامی و بر اساس وحی بایستی مانند قرآن کریم متصل به ذات اقدس الهی باشد مثلاً با این خطاب که خداوند علی اعلی خطاب به پیامبر می فرمایند (... قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی ... یعنی ای پیامبر من به آنها بگو که من از شما بابت رسالت خود اجر و مزدی نمی خواهم مگر آنکه به نزدیکان من مودت و دوستی نمائید ...) و یا (... قل هو الله احد ...) و یا (... قل انما یرید الله ...) و سیاق کلمات و سیاق آیات همگی خطاب خداوند است به بندگان مانند (... من اعرض عن ذکری فان له معیشه زنکا ...) ... هر کس از ذکر من اعراض نماید برای او زندگانی تباهی خواهد بود ...) که اینگونه خطاب ها و عتاب ها و ارشادات و ... فقط از سوی خداوند خالق هستی به قلب نازنین و سینه مبارک برگزیده جهان خلقت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم نازل شده و به عنوان معجزه باقی آن حضرت به نام قرآن کریم به جهانیان عرضه شده است تا خلایق از کلمات مبارک آن بهره مند و به سعادت جاوید دست یابند خدایا به حق قرآن عظیم خودت که کلام مبارک تو برای بندگان تو است می خواهیم که ما را آمرزیده و قرآن و کلام خود را شفیع ما در این دنیا و آن دنیا قرار داده و به حق آورنده و تفسیر کنندگان آن یعنی محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم خیر دنیا و آخرت نصیب فرموده و شر دنیا و آخرت دفع و رفع فرمایی و ما را در بهشت جاویدان خودت جایگاه نیکو عطا فرمایی آمین آمین آمین یا رب العالمین).
در عبارت 41 از باب 32 از سفر اعداد آمده است (... و یائیر پسر منسه رفته قصبه های ایشان را تصرف کرد و آنها را حوت یائیر نامید ...) و البته حال و روز این عبارات مانند حال و روزگار عبارات تورات مثنی است که در شاهد سوم گذشت و در دیکشنری بایبل (یعنی کتابی که لغات عهد عتیق و جدید را در آن تفسیر می نمایند) آمده است (... بعضی از جملاتی که در کتاب موسی یافت می شود با صراحت تمام دلالت بر آن
ص: 190
دارد که کلام موسی نیستند مانند آنچه در عبارت 40 از باب 32 از سفر اعداد و عبارت 14 از باب 3 تورات مثنی و یا بعضی از عبارت این کتاب ... ذکر شده و ما نمی توانیم بگوئیم چه کسانی آن را به کتاب الحاق نموده اند.
در عبارت 14 از باب 22 از سفر تکوین آمده است (... و ابراهیم اسم آن مکان را یهواه یراه گذاشت که تا امروز هم آن را چنین می خوانند و در کوه خدا نمایان است ...) (ص.ت.دوم گوید: این جمله بیانگر آن است که کل این کتاب غیرالهامی و غیرالهی و نوشته بشیوه تاریخ نویسان و از افراد عادی و عوام که آن را سینه به سینه در حفظ داشته اند نقل گردیده است و هیچ ارتباطی به هیچ نقطه وحی و از جانب هیچ پیامبری ندارد، هرچند متعصبین مسیحی و یهودی سعی دارند بگویند که این قطعه خاص غیرالهی و غیرالهامی است و ...، هرچند اقرار آنها به این مطلب هم نیز خللی به اصل ادعای ما که آن قطعه را نشانه ای از غیرالهامی بودن کل کتاب می نمائیم وارد نمی نماید و آنها نیز دلیلی که این مطلب را ثابت نماید که این الحاق ربطی به سایر متن آن ندارد، ندارند و ما می گوئیم بلکه برعکس هم زمانی نگارش متن الحاقی به نظر ایشان و متن اصلی که مربوط به کل کتاب است در یک زمان واقع گردیده است و سیاق و بستر جملات کتاب اتصال و غیرالحاقی بودن آن را ثابت می نماید و لذا این حقیقت دلیل قاطعی بر تحریفی بودن کل متن می باشد) پس آدام کلارک اقرار نموده است که این اسم بر این کوه اطلاق نشد مگر بعد از زمان بنای هیکل، آری نام کوه خداوند بر این کوه اطلاق نشد مگر بعد از ساخت هیکل که سلیمان آن را 450 سال بعد از رحلت موسی بنا کرد و ... .
شاهد ششم از سفر تثنیه:
در عبارت 12 از باب دوم تورات مثنی آمده است (... و در ایام پیشین حوریان در سیعیر سکونت داشتند اما بنی عیسو آنها را اخراج کردند و ایشان را از حضور خود نابود ساخته در جای ایشان ساکن شدند به نوعی که بنی اسرائیل زمین موروثی خودشان که خدا به ایشان داد عمل نمودند ...)، پس آدام کلارک در دیباچه کتاب عزرا حکم نموده که این عبارات از ملحقات است و ارتباطی به کلام موسی و الهامی بودن کتاب ندارد ...
ص: 191
(ص.ت.دوم گوید: همانگونه که بارها تأکید نمودیم تدوین و نگارش سخیف و ناموزون کلمات و جملات میزان سواد و درجه پائین علم نگارنده این متون را نشان می دهد بطور مثال عبارت (و ایشان را از حضور خود نابود ساخته در جای ایشان ساکن شدند)، صرف نظر از اینکه نمی تواند توضیح صحیح برای عبارت قبل و بعد باشد، دلالت بر آن دارد که این عبارت بی معنی در واقع یک اصطلاح بومی و منطقه ای در محل زندگی نویسنده بوده است و نوع بکارگیری افعال و عبارات آن نیز دلالت بر همین معنی دارد و وجود این سیاق و این نوع نگارش در تمام متن کتاب به شیوه های گوناگون دلیل قاطعی بر الحاقی نبودن و اتصال بدون شک و شبهه آن به بدنه کتاب دارد که خود دلالت می نماید بر غیرالهامی و غیرالهی بودن کتاب به شرحی که قبلاً نیز اشاره شد).
در عبارت 11 از باب سوم از تورات مثنی آمده است (... زیرا که عوک یعنی عوج پادشاه باشان از بقیه بلندقدان باقی بود، اینک بستر وی که بستر آهنین است آیا در ربث بنی عمون نیست که طولش (9) ذراع و عرضش (4) ذراع به پیمایش ذراع آدمی ..) و آدام کلارک در دیباچه تفسیر خود گفته است که وجود این عبارات در این موضع دلالت بر آن دارد که این جملات پس از مدت زمان طولانی بعد از مرگ این سلطان نوشته شده است ... (ص.ت.دوم گوید: توجه به نحوه تشریح نویسنده از هیکل و میزان قد عوک یا عوج و عرض و طول و عظمت هیکل او و اینکه آن جماعت که او پادشاه آنان بود همه تقریباً همین اندازه بوده اند و ...، دلیل قاطعی بر دروغپردازی و گزافه گویی و بزرگ نشان دادن نمادهای اساطیری و ... بوده است و کاه را کوه نمودن از عادات و روش های خرافه ای مردم عوام و ساده دل و گمراه بوده است تا مخاطبان با شنیدن آنها لذت برده و حدقه چشمان آنها از تعجب گشاده شود ... و تو بشنو ولی باور نکن ...).
در عبارت 3 از باب 21 از سفر اعداد آمده است (... پس خداوند دعای اسرائیل را اجابت نمود و کنعانیان را تسلیم نمود و ایشان و شهرهای ایشان را بالکلی خراب نمودند و آن مکان را حرماه نام نهادند ...) آدام کلارک مفسر بزرگ در جلد اول تفسیر خود می گوید: (... که من می دانم این عبارت الحاق شده است بعد از وفات
ص: 192
یوشع زیرا جمیع کنعانیان در عهد موسی هلاک نشده بلکه بعد از وفات او از بین رفته اند ...) و (ص.ت.دوم گوید و ما هم می دانیم که این عبارات الحاق نشده است بلکه جزء متن اصلی است و در ضمن از حاشیه هم به داخل متن نیفتاده است و به فرض قبول این دو احتمال بدون دلیل و توجیه بلاوجه شیطانی، باز هم ایراد بر کل متن کتاب مقدس تسری می یابد و در مواضعی که الحاق آن معلوم نیست و متن گواهی بر تحریفی بودن دارد اثبات می گردد و در آن زمان چگونه می توانند ادعا نمایند که حاشیه اصل بوده و نویسنده در حال نوشتن حاشیه بوده و متن به سوی حاشیه لغزیده و در آن افتاده است و یا اینکه ادعا نمایند اصل حاشیه است و متن بدان الحاق شده و این متن الحاقی ارتباطی به موسی و وحی او و الهامی بودن آن ندارد ...)
در عبارت 35 از باب 16 از سفر خروج آمده است (... و بنی اسرائیل (من) را چهل سال تا رسیدن به زمین مأمور خوردند یعنی من را تا رسیدن ایشان به حدود ولایت کنعان خوردند ...) پس این عبارت نیز از کلام موسی و موضوع وحی نیست زیرا خداوند (من) را از بنی اسرائیل تا زمان زنده بودن موسی قطع ننمود و تا موسی زنده بود بنی اسرائیل داخل زمین کنعان نگردیدند (ص.ت.دوم گوید: این گزافه گویی و خودبزرگ بینی و ادعای بی جا و نزول من بعد از وفات موسی دلالت بر آن دارد که نویسنده در صدد بوده است تا فضایلی دروغین را برای آنها اثبات نماید و حال آنکه نزول من تا زمان رحلت موسی بوده است و بعد از آن قطع شد و بنی اسرائیل در حالی وارد حدود کنعان شدند که از مدتها قبل من با فوت موسی از آنها قطع شده بود و لذا تا رسیدن ایشان به حدود کنعان کذب محض است و این دلالت بر غیرالهی و غیرالهامی بودن این کتب و عدم نگارش آنها توسط موسی دارد ...).
در عبارت 14 از باب 21 از سفر اعداد آمده است (... از این سبب در کتاب حروب خداوند ذکر می شود که واهیب در سوفاهت و نهرهای ارنون ...) و امکان ندارد که این عبارت از کلام موسی باشد زیرا نویسنده این کتاب زمان حال را در خصوص کتاب (حروب خداوند) که تا این زمان معلوم نشده که چه کسی نوشت، چه زمان، چه مکان، کجا، ...، آن را بکار برده است و ...، لذا محرز است که نویسنده آن موسی نمی باشد ...
ص: 193
در عبارت 18 از باب 13 و در عبارت 27 از باب 35 و در عبارت 14 از باب 37 سفر تکوین لفظ حبرون واقع شده است و این اسم نام روستایی بوده است که در زمان گذشته آن را قریه اربع می نامیدند و اربع نام شخصی است که این روستا به نام او مسمی گردید و بنی اسرائیل بعد از فتح فلسطین در عهد یوشع اسم آن را تغییر داده و حبرون نامیدند همانطور که این موضوع در عبارت 15 باب 14 کتاب خود یوشع آمده است و لذا این سه عبارت نمی تواند از کلام موسی باشد بلکه مربوط به شخصی است (که این متون را مرقوم فرموده) و او بعد از فتح و تغییر نام این روستا زندگی می کرده است و نیز در عبارت 14 از باب 14 از سفر تکوین لفظ (دان) واقع گردیده و آن نام شهری است که در عهد داوران (قضاه) آباد شد زیرا بنی اسرائیل بعد از وفات یوشع در عهد قضاه شهر لیش را فتح نمودند و اهل آن را کشتند و شهر را آتش زدند و به جای آن شهر جدید بنا نمودند و آن را دان نامیدند و لذا قبل از زمان قضاه نام آن محل لیش بوده همانگونه که در اواخر باب 18 کتاب داوران آمده است، بنابراین این عبارت نیز مانند سه عبارت قبل ارتباطی به حضرت موسی ندارد و اثبات کننده تحریفی بودن کل کتاب است. و خباثت بیشتر کاتب و سوء نیت او از اینجا معلوم می شود که او این متن را از قول موسی می گوید در حالی که شواهد و قراین و دلایل همه گواه رسوایی اوست و مخاطبان او دیگر مردم عوام بی سواد روستایی و پشت کوهی نیستند و ... .
در عبارت 7 از باب 13 از سفر تکوین آمده است (... و کنعانیان و بریزیان در آن هنگام بر زمین ساکن بودند جمله تمام شد ...) و در عبارت 6 از باب 12 از سفر تکوین آمده است (... آنوقت کنعانیان در آن زمین ساکن بودند ...) پس این دو جمله دلالت بر آن دارد که این دو جمله از کلام موسی نباشد زیرا آنان در آن زمان ساکن نبودند و لذا مفسرین آنها اذعان نمودند که تحریف این موضع و سایر مواضع مشابه آن مربوط به زمان موسی نبوده ...، (ص.ت.دوم گوید: و آنها مدعی اند که تحریفی و الحاقی است و ما مدعی هستیم که تحریفی ولی الحاقی نبوده و دلالت بر تحریفی بودن کل متن دارد آنها مدعی هستند که شاید در حاشیه بوده و به داخل متن اصلی غلطیده و افتاده و سر خورده است و ما می گوئیم این گمان و حدس شما است که دلیلی بر
ص: 194
آن ندارید نه در حاشیه بود و نه غلطیده و نه افتاده و نه سر خورده است بلکه این نهایت تعصب و لجاجت شماست که غلطیده و افتاده و سر خورده است و در میان دلایل افتاده است تا با دروغپردازی به آن مستمسک شده مردم عوام و جاهل را از راه حق گمراه و به آنها القاء شبهه نمائید و خدا به زودی به حساب شما رسیدگی خواهد کرد).
آدام کلارک در جلد اول تفسیر خود در اول باب اول از تورات مثنی در صفحه 794 اقرار می نماید که پنج عبارت از اول این باب به معنی مقدمه است از برای بقیه کتاب و کلام موسی نیست و ... (ص.ت.دوم گوید: خوب قبل از جنگ وقتی تسلیم شدند جنگ دیگر بی معنی است و وقتی خود قبل از آنکه ما طرح نمائیم قبول کردند که این پنج عبارت تحریفی و الحاقی است ما نیز می پذیریم با این تفاوت که آنها می گویند از حاشیه به داخل متن سر خورده و افتاده است و ما می گوئیم حاشیه ای وجود نداشته اصل متن است و سیاق عبارات و بستر کلمات و جملات دلالت بر اتصال آن به متن دارد و اگر هم بفرض چنین باشد باز هم دلالت بر بی سوادی و جهل و سوء نیت نویسنده در عوام فریبی دارد که آن را تفکیک ننموده و زمان کتابت کلام خود را از کلام وحی موسی جدا ننموده است.
کل باب 34 از تورات مثنی بطور قطع و یقین از کلام موسی نیست ... و آدام کلارک می گوید (اکثر مفسرین کتاب مقدس می گویند که تورات مثنی اتمام شد در دعایی که موسی به دوازده سبط نمود که (... خوشا حال تو ای اسرائیل مانند تو کیست ...) و این باب را هفتاد نفر از شیوخ مدتی بعد از وفات موسی نوشتند ...) پس تمامی جماعت یهود و مسیحی اقرار دارند که کل این باب تحریفی بوده و ارتباطی به موسی و وحی و الهامی بودن آن ندارد ... آری قطعاً انتساب این پنج کتاب به آن حضرت باطل است و به یقین آن حضرت بری است از امثال این یاوه ها و مزخرفات و غلط ها و اختلافات و ... که به او نسبت می دهند ... .
ص: 195
آدام کلارک در صفحه 779 و 780 از جلد اول تفسیر خود در شرح باب دهم از تورات مثنی گفتار کنی کات را بطور مفصل نقل نموده که (... عبارت متن سامری صحیح و عبارت متن عبری غلط و چهار عبارت مابین عبارت 5 و 10 یعنی 6 تا 9 (ص.ت.اول گوید: در باب نحوه نزول احکام دهگانه و نوشته شدن آن به دو لوح و کوچ کردن بنی یعقان و مرگ هارون ... و به حدی این مطالب خارج از موضوع است که به اصطلاح آنقدر آش شور است که آشپز هم فهمید که برای پوشانیدن این ننگ و بدبختی در چاپ های اخیر آن را بین پرانتز قرار داده اند ...) در این موضع کاملاً نابجا و بی معنی است ... .
(ص.ت.دوم گوید: و ما این اقرار را اصطلاحاً تحریف می گوئیم و آن را دلالت بر غیرالهامی بودن و غیرالهی بودن متون اعلام می نمائیم و انصاف و عدالت نیست که ما هر جا را که نشان دهیم و اثبات نمائیم که تحریفی است شما قبول فرموده و سپس بگوئید از حاشیه به متن لغزیده ولی دلیلی برای این سر خوردن نیاورید ... و تعداد این الحاقات به حدی فراوان شود که فرع اصل را تحت شعاع قرار دهد تا جایی که مجبور شوید در آینده بگوئید حاشیه اصل بوده و متن حاشیه بوده که در آن لغزیده است ...، پس ای عاقل خردمند توجه نما به امثال این توجیهات بلاوجه که می آورند تا عمرشان به پایان می رسد و در مقابل خدا برای جرم و ستم القاء شبهه بر پیروان دین منسوخ شده موسی و عیسی بازخواست شوند و به اتهام اینکه مردم را گمراه و مانع از پذیرش به شریعت آخرین فرستاده خدا یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم شده اند با تمامی پیروان و تابعان به دلیل گناهان و جرائمی که نسبت به خود و مسلمانان مرتکب شده اند به سوی آتش جاوید می برند و در آن پرتاب می نمایند در حالی که عذاب آن هیچ پایانی ندارد و تا ابد در آن مخلد و معذب خواهند بود و از خدا و عواقب بد روز معاد نمی ترسند پس بهترین گزینه آن است که به سوی حیات جاوید حرکت نمایند یعنی ایمان به خدا و شریعت پاک و منزه آخرین فرستادگان الهی یعنی حضرت محمد موعود انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم و ایمان به روز معاد و رستاخیز که روز بازخواست بندگان است بیاورند و با ایمان و عمل صالح به بهشت ابدی خداوند وارد شوند همانگونه که مجاهد پارسا و عالم ربانی یعنی حضرت علامه محمدصادق فخرالاسلام با انتخاب بجا و بموقع خود به این سعادت و رستگاری بزرگ دست یافت. خدایا به عزت و جلال خودت و به عزت و جلال انبیاء و اولیاء خودت
ص: 196
از اول خلقت تا آخر خلقت و در صدر همه آنها محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم همه کسانی را که با قلب سلیم و صمیم دل به دنبال حق و حقیقت هستند را بر نیل به سعادت جاوید یعنی اسلام پاک یاری بفرما و ما را نیز از سعادتمندان درگاه خود قرار بده و خیر دنیا و آخرت نصیب بفرما و شر دنیا و آخرت برطرف بفرما و از هر آنچه از آن می ترسیم و احتراز داریم پناه بده و در بهشت جاویدان ساکن بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین ...)
عبارت (2) از باب 23 از تورات مثنی به این نحو مرقوم گردیده است: (... حرامزاده داخل جمعیت خداوند نشود هم تا پشت دهم داخل جمعیت خداوند نشود ...) پس بر اساس این عبارت امکان ندارد که داود و پدران او تا فارص داخل جمعیت خداوند شوند زیرا داود پشت دهم از فارص می باشد بنا به تصریح متی در باب اول از انجیل خود و فارص هم ولد زنا است همانطور که در باب سی و هشتم از سفر تکوین شرح آن مرقوم شده است که چگونه فارص العیاذ بالله از پدرشوهر خود با زنا حامله شد ...، و این هم مورد تائید مفسران آنهاست (ص.ت.دوم گوید: می بینی که با این تحریفات امکان ندارد که این یاوه ها و تبهکاری ها از جانب خدا و سخنان موسی باشد العیاذ بالله و تعجب است از این مفسران که چرا در اینگونه موارد لال می شوند و نمی گویند که این اراجیف از حاشیه به متن غلطیده و زبان آنها از سخن می افتد و قلم آنها می شکند و نمی گویند که این جنایات از انبیاء بروز نمی کند و دروغ است و تعجب است که یک نفر از این نویسندگان که این جماعت مدعی هستند که این یاوه ها از حاشیه آنها به متن سقوط کرده است اظهار نکرده اند که این مطالب در حاشیه نسخه های آنها بوده و آنها خودسرانه آن را وارد متن نموده اند و اگر چنین باشد خیانت آنها به کتاب محرز بوده و این خود دلیل قاطع خواهد بود که متنی را که خائن و یا فاسقی کتابت نماید از ارزش و اعتبار ساقط می گردد زیرا چه بسا مطلبی را متکلم وحده باشد و یا معاونت نماید در آن با کسی که در نسخه ای دیگر جنایت و خیانتی نموده از روی تعمد و یا از روی نادانی و جهل و در هر صورت تفاوت نمی کند زیرا مشت نمونه خروار است و وجود موارد تحریف در هر گوشه کتاب مؤید تحریفی بودن متن است همانطور که تعفن و فساد و مسمومیّت یک قطعه گوشت دلالت بر فساد تمام آن دارد)
ص: 197
مفسرین هنری و اسکات در ذیل عبارت 9 از باب چهارم از کتاب یوشع گفت که این جمله (... تا امروز در آنجا هستند ...) در این موضع و امثال آن در اکثر کتب عهد عتیق واقع گردیده است و اغلب آنها قاعداً الحاقی هستند ...، پس این مفسرین حکم نمودند به الحاقی بودن هر متنی که صاحب این عبارت باشند که در اکثر کتب عهد عتیق آمده است مانند عبارت 9 از باب پنجم و عبارات 28 و 29 از باب هشتم و عبارت 27 از باب دهم و عبارت 13 از باب 13 و عبارت 14 از باب 14 و عبارت 63 از باب 15 و عبارت 10 از باب 16 و ...، یعنی در هشت موضع دیگر این کتاب که با این حساب آنها باید اعتراف کنند به الحاقی بودن جمله های مذکور
(ص.ت.دوم گوید: البته منظور آنان از الحاقی بودن همان تحریفی بودن و غیرالهامی و غیرالهی بودن عبارات است ولی به جهت اغوای مردم عوام نام آن را عوض نموده اند زیرا اگر بگویند تحریفی است اذهان مردم ناخودآگاه به شک در سایر قسمت های متن معطوف می شود ولی آنها با تزویر و نیرنگ موضوع الحاق آن را مطرح می نمایند تا در اذهان مردم عوام صحت همه متن به استثناء الحاق بر آن را تداعی نمایند و این مکر و خدعه شیطان است و خداوند مؤاخذه خواهد نمود و بازخواست خواهد کرد بر این عوام فریبی که به بدبختی و دوزخی شدن آنها منتهی می شود و برای توجیه آن به دروغ ورود از حاشیه ساختگی خود را مطرح می کنند و می گویند احتمالاً در حاشیه سندها بوده و کاتبان حواس پرتی پیدا کرده و حاشیه را داخل متن نموده اند و با این ترفند و مکر مردم عوام را می فریبند در حالی که نه حاشیه ای وجود دارد نه کاتب خائنی چنین عملی صورت داده بلکه این افکار شیطانی آنان است که اینگونه توجیهات شیطانی را برای عوامفریبی مردم بر پایه شاید و احتمالاً می سازد، هر چند هیچ عقل سالم نمی پذیرد که در اینگونه موارد که کتابی را به عنوان کتاب الهامی معرفی نمایند و سپس بگویند اول و وسط و آخر آن دروغ است، تحریفی است، غیرالهی و غیرالهامی است ولی بقیه آن الهامی است تا استدلال دیگر و دوباره بگویند و این قسمت ها در حاشیه بوده و اگر باز هم استدلال و تناقض آورده شود می گویند این قسمت هم الحاقی است و آنوقت ملاحظه می شود که کتاب مقدس چون لانه زنبور از این تحریفات در اول و وسط و آخر پر می شود و اینگونه استدلال های
ص: 198
شیطانی تا مرگ آنها فرا برسد و بازخواست الهی شروع شود و آنوقت آگاه شوند که دنیا بازی و بازیچه نبوده است ...)
در عبارت 13 از باب دهم از کتاب یوشع آمده است (... و آفتاب ایستاد و ماه توقف نمود تا وقتی که قوم از دشمنان خود انتقام کشیدند، آیا این در کتاب یاشر نوشته نشده است ...) (ص.ت.دوم گوید: نویسنده این عبارات اول سخن یاوه ای را می گوید و سپس برای قانع نمودن فکر طرف مقابل که سخن او را نپذیرفته او را حواله به کتابی می دهد که مورد قبول اوست یعنی کتاب یاشر و ما نمی دانیم که کتاب یاشر چیست و نویسنده او کیست و چه مطالب جالبی در آن بوده است تا این جماعت را بیشتر بتوان رسوا نمود ولی هزاران سال است که این کتاب وجود ندارد پس آنچه در دسترس ماست همان سخن یاوه است که در متن آورده است که آفتاب ایستاد و ماه توقف کرد تا وقتی که قوم از دشمنان خود انتقام کشیدند مفهوم این الفاظ ضد و نقیض چیست. اگر قوم در حال انتقام گیری بودند و محاربه در روز بود و آفتاب ایستاد و دیگر شب نمی شد تا ماه هم متوقف شود و اینها انتقام گیری خود با بپایان ببرند و جنگ اینها در دو طرف کره زمین هم نبوده که برای آن عده که در قسمت روز هستند آفتاب متوقف شود و برای آن گروه که در طرف دیگر کره زمین هستند ماه متوقف شود و همچنین مفهوم این سخنان یاوه آنها اینست که خورشید و ماه متوقف شدند تا آنها انتقام گیری نمایند پس اگر این انتقام گیری روز بود عبارت ماه اضافه است و اگر شب بود خورشید اضافه است و صرف نظر از این یاوه ضد و نقیض حتی اگر ما فرض کنیم چنین چیزی واقع شده و تأویلی هم برای آن بتراشیم باید بپذیریم که آفتاب یا ماه (24) ساعت حداقل بر جای خود ثابت مانده است یعنی عالم کواکب و سیارات و منظومه شمسی 24 ساعت از کار افتاده است و درجا زده است و این چنین چیزی امکان ندارد اگر مدعی می شدند برای ساعتی قابل توجیه بود ولی اینکه 12 ساعت یا 24 ساعت وضعیت برای خورشید و ماه ثابت بوده است قطعاً این حادثه عظیم چیزی نبود که از دید مورخین و مردم و ...، پنهان بماند و ما کاری نداریم که جنگ ها در ایام قدیم حداقل یک ماه یا دو ماه پشت سر هم طول می کشید و در حالی که کمتر از این موارد مثل شکافتن دریا و طوفان نوح و ..، ثبت شده و مورد تائید همگان است چرا این
ص: 199
حادثه عظیم ثبت نشده است آری فقط در یک صورت این داستان امکان پذیر است و آن ساختن و پرداختن آن در در ذهن مردم عوام و ساده دل و افکار سطح پائین آنهاست تا این گفتارهای اساطیری و افسانه ای را بدون فکر و اندیشه بپذیرند و آنها را به عنوان حقایقی قبول نمایند ولی در جهان امروز پذیرش این اراجیف و سخنان یاوه برای قشر تحصیلکرده و جوانان دانشمند و پژوهشگر فقط اسباب استهزاء و تمسخر را فراهم خواهد نمود ..) از عبارت 18 باب اول شموئیل ثانی معلوم می شود که نویسنده یاشر معاصر داود و یا بعد از او بوده است و داود نیز 358 سال بعد از وفات یوشع بدنیا آمد پس چگونه یوشع می تواند به کتابی اشاره نماید که مربوط است به 358 سال بعد ... و لذا محققین به تحریفی بودن این عبارات اقرار نموده اند ...
مفسر هارسلی می گوید که عبارات 7 و 8 از باب 13 این کتاب تحریفی است.
عبارت 25 از باب 13 کتاب یوشع در بیان میراث بنی کاد می گوید (... و نصف زمین بنی عمون تا عروعیر که دو برابر ریاه بود ...) و این عبارت تحریف شده است زیرا موسی به بنی کاد از زمین بنی عمون نداد زیرا خداوند او را نهی نموده بود به شرح مفاد باب دوم از تورات مثنی و ... تحریف بودن این عبارت مورد تائید مفسران آنان می باشد و هارسلی متن عبری را تحریف شده می داند (ص.ت.دوم گوید: من از این جماعت سؤال می کنم آیا شما واقعاً به این کتاب ها که شرح حال حدود و میزان زمین های دهات چند هزار سال پیش را که متعلق به چه کسی بود و از چه کسی به چه کسی منتقل شد و ...، را کتاب خدایی و الهامی می گذارید و از خدا ترس و از روز قیامت هراسی ندارید و انصاف واقعاً نصف ایمان است، این قرآن کریم است که در پیش روی همه هست هر آیه و هر سوره آن درس ها و آیات و نشانه های خداو آموزش و معرفی حدود خداست و دعوت به سوی سعادت و نیکبختی و ...، و این قرآن کجا و این یاوه ها کجا تازه وقتی شرح حال زندگی پیامبران را می نویسند از العیاذ بالله زناکاری و شراب خوری و کثافت کاری العیاذ بالله با دختران و زنان و نوامیس جامعه و فاحشگی خاندان بنی اسرائیل و ...، ذکر می نمایند که قلم خجالت از مرقوم نمودن آنها دارد و هر یهودی و هر مسیحی تلویحاً خود را مجاز به عملی آنچنانی خواهد دانست پس تو به جوامع کنونی
ص: 200
آنها نظر کن و ببین که چگونه غرق در فحشا و زناکاری هستند و این امر بین آنها کاملاً عادی است و این فحشا و تباهکاری را به جوامع مسلمین اشاعه داده و علیرغم این تباهکاری ها خود را رستگار هم می دانند زیرا مسیح فدا شد و ...، چگونه خداوند غضب نفرماید به قومی که برای ادامه جنایات خود و برای مقابله با اسلام پاک که روز به روز جهانگیر می شود جنگ صلیبی پنهان به راه انداخته و دست خود را با مرفق به خون مسلمانان جهان از طریق های مختلف فرو می برند و تو ای مسلمان دانا اگر می خواهی بدانی پس توجه کن که چگونه در هر کجای جهان که نظر می کنی کشته های غرقه در خون مسلمانان را به دلایل مختلف می بینی پس دلایل را رها کن و بدان که سر رشته این قتل ها به دست کسانی است که از اشاعه اسلام در اروپا و آمریکا ترس و واهمه داشته و دارند و خواهند داشت و خدا البته در کمین این ستمکارن است).
در عبارت 34 از باب 19 از کتاب یوشع این جمله آمده است (... و به میراث بنی یهودا در جانب مشرق به اردن برمی خورد ...) و این غلط است زیرا زمین بنی یهودا از جانب جنوب بسیار فاصله داشته است و ... .
دو مفسر بزرگ هنری و اسکات در شرح باب آخر کتاب یوشع می گویند که (.. پنج عبارت آخر کتاب یوشع بطور قطع و یقین از کلام یوشع نیست ...) (ص.ت.دوم گوید: و این پنج عبارت به زعم آنان الحاقی و منظور آنها از الحاقی همان تحریفی است که ما ادعا داریم ولی هر دو می گوئیم یعنی غیرالهی و غیرالهامی که ارتباطی به منبع وحی ندارد و ...، پس پژوهشگران قضاوت نمایند که با این فصل مشترک که برای این تغییرات داریم تعبیر کدام یک صحیح تر است الحاقی بودن و یا تحریفی بودن با توجه به اینکه هر الحاقی تحریف است و هر تحریفی هم تحریف است آیا می توان آن متنی که این تغییر در آن رخ داده است را مصون از تحریف دانست هرچند ادعای الحاق بر او بار باشد الانصاف نصف الایمان و این کلام مولانا المظلوم علی علیه السلام است که وجدان یگانه محکمه ای است که نیاز به قاضی ندارد).
ص: 201
هارسلی مفسر بزرگ در صفحه 283 از جلد اول تفسیر خود می گوید (... که شش عبارت از باب اول کتاب داوران (قضاه) از عبارت 10 تا 15 الحاقی است) یعنی تحریف شده است (ص.ت.دوم گوید: ... و به زعم آنها ارتباطی به متن ندارد و به یقین ما دلالت بر تحریفی بودن کل متن دارد اینها می گویند شاید از حاشیه به متن سقوط کرده و چون از آنها دلیل مطالبه می شود چیزی برای گفتن ندارند جز آنکه بگویند احتمال ما این است و حال آنکه فرد برای رسیدن به سعادت جاوید نیاز به یقین دارد نه احتمال ...)
در عبارت 7 از باب 17 از کتاب داوران در بیان حال مردی از بنی یهودا آمده است ... (... و او از لاویان بود ...)، و این تحریف به تائید همه مفسران آنهاست زیرا امکان ندارد که مردی از بنی یهودا از لاویان باشد ...
در عبارت 19 از باب (6) از کتاب شموئیل اول آمده است (... و مردمان بیت الشمس را زد زیرا که به صندوق خداوند نگریسته بودند و از قوم پنجاه هزار و هفتاد نفر زد و قوم ماتم گرفتند زانرو که خداوند خلق را به صدمه عظیمی زده بود ...) (ت.دوم گوید: و این متن تحریفی است زیرا مردم روستای بیت الشمس که همگی کشاورز بوده اند جمعیتی تا این حد را نداشته اند و اولاً دیدن صندوق به قصد اهانت نبوده و صاحب صندوق می بایست در آن را می بست و از طرفی دیگر دیدن پنجاه هزار نفر به یکباره امری غیرممکن است و اگر این جماعت بخواهند داخل چیزی مثل صندوق را ببیند اگر ازدحام هم ننمایند و به صف شده بخواهند صندوق را ببیند و برای دیدن هر نفر از این صندوق و جابجایی برای دیدن سایر افراد دیگر حداقل یک دقیقه وقت صرف شود دقیقه 50070 = 150070 نفر و 834 = 60 50070 و شبانه روز 35 24 834 یعنی این جماعت برای دیدن صندوق یعنی داخل صندوق به حدود 35 روز وقت نیاز داشتند و ما اوقات استراحت و دستشویی و غذا خوردن را محاسبه نکردیم و ما قبلاً مذکور نمودیم که تحریف گران و یا آنکسی که این یاوه را به هم بافته قدرت محاسبه و درک تجزیه و تحلیل زمان و مکان آن را نداشته است و ...، آیا خداوند به یکباره این پنجاه هزار نفر و هفتاد نفر را که همه یک مشت کشاورز بدبخت و زحمتکش بوده اند را یکجا نابود نموده است و یا صبر کرده که همه آن جماعت تک تک صندوق را ببینند و آنوقت
ص: 202
مانند سپاه فرعون که همه را وارد دریا نمود و سپس غرق فرمود و یا این جماعت دهاتی را تا نفر آخر مهلت برای دیدن صندوق داده آنهم به مدت 35 روز و سپس همه آنها را نابود کرده است.)
آدام کلارک در شرح عبارت 18 از باب 17 از کتاب شموئیل اول می گوید (... این باب از این عبارت تا عبارت 31 و عبارت 41 و از عبارت 54 تا آخر باب و در باب 18 پنج عبارت اول از این باب و عبارت 9 و 10 و 11 و 17 و 18 و 19 در ترجمه یونانی وجود ندارد ...) و لذا اقرار دارند بر وقوع تحریفات و نام آن را الحاقات می نهند از برای اغوای عوام و ... .
«تحریف در عهد جدید»
در عبارت 3 از باب 14 از انجیل متی آمده است (... زانرو که هیرودیس به جهت خاطر هیرودیا زن برادر خود فیلپس یحیی را گرفته بسته و در زندان انداخته ...) و عبارت باب ششم از انجیل مرقس آورده است (... زیرا که همین هیرودیس به جهت خاطر هیرودیا زن برادرش فیلپس فرستاده یحیی را دستگیر کرده در مجلس خود حبس نمود زان رو که آن زن را در عده نکاح آورده بود ...) و در عبارت 19 از انجیل لوقا آمده است (... و رئیس ربع هیرودیس به سبب هیرودیا زن برادر خود فیلپس ...) و لفظ فیلپس در هر سه انجیل غلط است زیرا هیچیک از کتب تاریخی نام شوهر هیرودیا را فیلپس ذکر ننموده اند و لذا یوسیفس در باب 5 از کتاب هجدهم خود تصریح نموده که اسم شوهر هیرودیا هیرود بوده و لذا هورن مفسر محقق هم در صفحه 632 در تفسیر خود آورده که قطعاً ذکر اسم فیلپس از غلط کاری کاتب است که بایست حذف شود و کریسباخ این لفظ را حذف کرده است ...) و در نزد این حقیر این لفظ از غلط های صاحبان انجیل هاست و من قبول نمی کنم که از غلط کاتب باشد زیرا این دعوی برهان ندارد و بسیار بسیار بعید است که غلطی از کاتب در هر سه انجیل در مضمون واحد واقع شود و نیز ملاحظه فرمائید جرات و جسارت اهل کتاب را که به محض هر گمان الفاظ را از کلام به اصطلاح الهی خود اسقاط می نمایند و الفاظ دیگر را به صلاحدید خود
ص: 203
داخل می نمایند ... و این گونه تحریفات در تمام زمان ها از ایشان جاری است (ص.ت.دوم گوید: این گونه توجیهات و اینگونه اعمال بیانگر نهایت تعصب و خشونت فکری آنان است که نمی خواهند حق را بپذیرند در حالی که دلایل و شواهد و قرائن فراوان در دسترس دارند که عمل آنان خلاف عقل و منطق و درک هر انسان محقق و دانش پژوه است مثل آنان مثل کسی است که در چاهی تمیز فرو می رود به تصور اینکه در پائین چاه دری به خارج وجود دارد و حال آنکه این چاه که به راحتی شخص در او پائین می رود بالا آمدن و بیرون آمدن بسیار مشکل و ای بسا غیرممکن در پی دارد و این اشخاص در این چاه نادانی و جهل فرو می روند در حالی که اگر این چاه برای قضای حاجت بود می بایست دری به خارج و یا آب و وسیله ای برای شستشو می داشت ولی در انتهای چاه چه چیز در انتظار آنان است معلوم نیست و هر لحظه احتمال ریختن فاضلاب به سر و صورت آنها وجود دارد و آنها همچنان در حال پائین رفتن هستند و این از همان مواضع خطرناک است که قبلاً مذکور گردید حالا تصور شود که هر سه انجیل ادعای خدایی مسیح را نمایند آنها در این موضع آن را غلط کاتب نمی دانند زیرا که بر هوای نفس آنها منطبق است بلکه آن را حقیقتی می دانند که هر سه انجیل بر آن شهادت داده اند چگونه خداوند از آنها گذشت می نماید در حالی که پیروان خود را گروه گروه به سوی دوزخ روانه می نمایند و خود در پی آنها روان هستند و همگی در ظلم شرک به خدا که سزای آن دوزخ ابدی است و همچنین گناهانی که از ریختن خون های ناحق مظلومان به مباشرت و به معاونت و یا به رضایت بر گردن گرفته اند سهیم هستند و گناهان و معاصی که جهان از آن پر و مشحون شده است و ...، آری و اینگونه به صحنه قیامت وارد می شوند آری کجا مثل و مانند حضرت علامه مجاهد پارسا محمدصادق فخرالاسلام پیدا می شود که اینگونه در مقابل باطل آنان قد علم نماید و اسناد و مدارک عهدین را زیر و رو نماید و مهر ننگ و رسوایی را بر پیشانی بزرگان آن قوم بکوبد و ...، ما قصد جسارت و توهین و اهانت نداریم ولی غیرت ما قبول نمی نماید که بپذیریم اینگونه با تعصب و خشونت نسبت به تحریف واقعیت ها اقدام نمایند و حاصل عمل آنها غضب خدا و ستم بر مبانی حقیقت و راستی است و دوزخ جاودانی برای خواص و عوام و مردم ساده دل آنها آماده خواهد بود و ما امیدواریم که نور ایمان با مراجعه به عقل و خرد و انصاف بر وجود آنها حاکم شود و قدم به راه رستگاری جاوید قرار داده و تبعیت نمایند از نوری
ص: 204
که خلاف و خطا و گناه در او راه ندارد یعنی قرآن یعنی آن حقیقتی پاک و زلال و مطهر که قلم هیچ کاتب در آن به لغزش نرفته و از هیچ حاشیه ای به متن آن داخل نشده و از هیچ متنی هم به سوی حاشیه نرفته و دروغ در آن راه ندارد و قلب هر انسان حقیقت طلب به راستی آن گواهی می دهد).
عبارت 21 از باب 7 لوقا آورده است (... خداوند فرمود (منظور عیسی است) که من اشخاص این طبقه را به چه تشبیه کنم و آنها را به چه کسانی شبیه هستند ...) و این جمله (خداوند فرمود) تحریفاً زیاد شده است و لذا آدام کلارک مفسر مشهور آنان در ذیل این عبارت آورده است (این عبارت هرگز جزء متن لوقا نبوده و همگی بر این حقیقت شهادت داده و همه محققین آن را رد نموده اند و نبجل و کریسباخ این الفاظ (خداوند فرمود) را از متن خارج نموده اند .. و عجیب از مسیحیان فرقه پروتستان است که با تعصب تمام این لفظ را که با قاطعیت تمام موضوع تحریفی بودن آن ثابت است را از ترجمه های خود حذف نمی نمایند (ص.ت.دوم گوید: و دلیل آن هم واضح است پیروی از هوی و هوس و نیز عدول از حق و عدالت و تعصب ورزی و ...)
عبارت 9 از باب 27 انجیل متی آورده است (... آنگاه کامل گردید آنچه بوساطت ارمیا پیغمبر گفته شده بود که می گفت پس آن سی پاره نقره بهای آن شخص قیمت کرده شده را که بعضی از بنی اسرائیل قیمت نمودند بگرفتند ...) و لفظ ارمیا از غلط های مشهور در انجیل متی است زیرا آن نه در کتاب ارمیا موجود است و نه در هیچیک از سایر کتب عهد عتیق مگر زکریا که درباره سی پاره نقره سخن اورده ولی راجع به مزد زکریا است که او آن را به کوزه گر می دهد ... (عبارت 13 از باب 11)، و ربطی به موضوع به صلیب کشیدن مسیح و فروش او ندارد ...، بنابراین شک نیست که این غلط از انجیل متی صادر شده و همگی بر آن اقرار دارند و به اعتراف هورن الفاظ متی با الفاظ زکریا هم موافق نیست ...، (ص.ت.دوم گوید: اگر فرض شود که متی به اشتباه لفظ زکریا را ارمیا آورد پس اعتراف به تحریف در لفظ است و اگر فرض بر آن نیز نمائیم در معانی متفاوت هستند یعنی معانی آنها زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند و اگر ادعا شود که متن زکریا تحریف شده است باز مدعای ما حاصل است که به شهادت متی تحریف بر کتاب زکریا ثابت می شود و اگر
ص: 205
لفظ زکریا را صحیح فرض نمائیم بر لفظ متی تحریف ثابت می شود و البته این با افکار آنان و هوی و هوس آنان سازگار نیست زیرا آنان داستان دروغ به صلیب کشیدن مسیح را باور نموده و برای آن اشک ها ریخته اند و ..، پس چگونه می توانند آنها را رها نمایند و ایمان به کتاب خدا قرآن حضرت محمد و وحی نازل شده پاک و مطهر روح القدس بیاورند همان حقیقتی که خداوند جهان آفرین یعنی خدای همه انبیاء و اولیاء از آدم تا ... ابراهیم ... تا موسی و عیسی و زکریا و ...، بر او نازل فرموده و با درخشش بی نهایت خود راه تاریک و ظلمانی نجات را روشن و منور نموده است و همه را به نجات و رستگاری جاوید دعوت می نماید خدایا ترا به عزت و جلال خودت و آبروی عزیزان درگاهت در صدر آنها محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم ما را بر صراط مستقیم و مورد رضایت خود ثابت و استوار قرار بده و شر دنیا و آخرت را از ما رفع بفرما و خیر دنیا و آخرت نصیب ما بفرما و از شفاعت آن بزرگواران ما را بهره مند ساخته و از نعمت های بهشت جاودانی که آن را به خوبان خود وعده دادی بهره مند بفرما هرچند ما لایق آن نیستیم ولی به فضل و رحمت واسعه تو امیدواریم آمین آمین آمین یا رب العالمین)
و در این موضع بعد از ثبت بعضی از تحریفات متی به بیان بعضی از تحریفات وارده در انجیل مرقس اشاره می نمائیم:
در عبارت 25 انجیل مرقس در باب دوم آمده است (... و بدیشان گفت مگر هرگز نخوانده اید که داود چه کرد چون او و رفقایش محتاج و گرسنه شدند چگونه در ایام ابی تار رئیس کاهنان به خانه خدا درآمده نان های تقدمه را خورد که خوردن آن جز به کاهنان روا نیست و به رفقای خود نیز داد ..)
در این عبارات لفظ ابی تار غلط و تحریف شده است و این مورد تائید مفسرین انها بوده است و نیز دو جمله (چون او و رفقایش محتاج و گرسنه شدند) و (به رفقای خود نیز داد) تحریفی است زیرا داود در آن زمان تنها بود و بر این حقیقت شهادت می دهد کتاب اول شموئیل و تحریفی بودن آن را ثابت می نماید و موضوع این تحریف بر دو جمله متی و لوقا نیز به همین دلیل ثابت خواهد بود.
ص: 206
عبارت 35 از باب 27 از انجیل متی آورده است (... پس او را مصلوب نموده و رخت او را تقسیم نمودند و بر آن قرعه انداختند تا آنچه به زبان نبی گفته شد تمام شود که رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند ...) پس تحریف جملات تا آنچه به زبان نبی گفته شد تمام شود الی آخر در نزد تمامی محققین ثابت شده است و لذا کریسباخ این عبارت را حذف نموده است ... و هورن مفسر مشهور آنان در جلد دوم تفسیر خود با ادله محکم موضوع تحریفی بودن آن را ثابت و سپس گفته است که کرسیباخ خیلی عمل خوبی انجام داده که وقتی متوجه شد این عبارت دروغ است آن را حذف کرده است ... .
(ص.ت.دوم گوید: آنها آنجا مشغولند هرجا تحریف به آنها ثابت شد آنرا حذف می نمایند و این هم نظر بزرگترین مفسر یعنی تحریف گر متعصب آنها است و ما امیدواریم روزی برسد که با اثبات تحریف در تمامی مواضع صاحب شیر بی یال و دم و اشکم شوند و در آن زمان مجبور شوند برای برطرف نمودن عطش حقیقت طلبی خود به جای نوشیدن آن گنداب ها و آب های متعفن، از سرچشمه های زلال و جوشان حقایق و حکمت های نازله خداوند بر آخرین فرستاده و موعود انبیاء یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم با ایمان آوردن به خدا و رسول و قرآن مجید و ولایت معصومین علیهم السلام و عجل فرجهم سیراب و به سعادت جاوید و بهشت جاویدان دست یابند آمین آمین آمین یا رب العالمین).
در باب 5 از رساله یوحنا در عبارت 7 و 8 چاپ فارسی 1878 آمده است (... زانرو که در آسمان سه هستند که شهادت می دهند: پدر و کلمه و روح القدس و این هر سه یکی هستند و سه هستند که در زمین شهادت می دهند روح و آب و خون و این هر سه در یک هستند ...)، از این عبارت فوق الذکر کل عبارت (زانرو که در آسمان سه هستند پدر و کلمه و روح القدس و این هر سه یک هستند که در زمین شهادت می دهند) تحریفی است و ارتباطی به عبارات متن ندارد تمامی مفسرین آن را تائید نموده و جالب اینکه آکستائن که اعلم علمای آنان در قرن چهارم میلادی بوده و خود معتقد به تثلیث بوده و ده رساله بر این رساله نوشته است در هیچیک از این ده رساله آن را مطرح ننموده است در حالی که همیشه با فرقه ایرین مسیحی که موحد و منکر تثلیث بوده اند مناظره و مشاجره داشته است و اگر این عبارت در عهد او بود قطعاً برای اثبات
ص: 207
مدعای خود به آن بر علیه فرقه ایرین تمسک می جست در حالی که در مورد عبارت 8 با تعصب کامل در حاشیه آورده که مراد از آب (اب) است و مراد از خون (ابن) است و مراد از روح (روح القدس) است. ...
(نکته: ص.ت.دوم گوید: امعان نظر بر مفاد آنچه مذکور شد و در رابطه با اعتقادات این جماعت به تثلیث و ...، گویای تعصب و پافشاری آنها برای اثبات عقاید کفرآمیز آنها بوده است و این اعتقاد در ابتداء به اینگونه محکم و قطعی شده نبود و دلیل آن هم مبارزه و مناقشه و منازعه اکستائن با علماء و دانشمندان فرقه ایرین است که موحد و مخالف تثلیث بوده اند ولی به مرور زمان مشرکین متعصب با کمک قدرت های سیاسی حاکم، افکار شرک آمیز خود را غالب نموده و به مرور زمان مخالفان خود را سرکوب و متهم به کفر و زندقه و منزوی نمودند و لذا تو ای عاقل دانا و خردمند آگاه باش که صرف وجود و حضور پررنگ و قدرتمند فرقه ایرین در طول تاریخ دلالت بر تحریفی بودن کتب موجود دارد و بدیهی است که آنان نیز برای رد عقیده کفرآمیز تثلیث و اثبات توحید و اثبات ادعای خود صاحب ادله قوی بوده اند، و بنابراین همانگونه که این اکاذیب تثلیث در انجیل های دیگر مانند انجیل بارنابا که در دسترس است و در آن قویاً انکار شده است، باید صاحبان عهد جدید در این زمان اقرار نمایند که ادله آنها در مورد تثلیث و خدا بودن مسیح و الهامی بودن آن و ...، براساس استدلال و منطق چماق و زور و شمشیر استوار بوده است و در واقع این قدرت حاکمه سیاسی و نظامی و تسلط عوام متعصب بوده است که این گروه را منزوی و آنان را در جامعه مسیحی مطرح نموده و لذا در حال حاضر با توجه به اینکه این زور و خشونت در دنیای امروز جایگاهی ندارد صرف نظر از بی محتوی بودن و بی معنی بودن این عبارات و بی سر و ته بودن استدلال های تثلیث و ...، فقط وجود سوابق تاریخی بر ضد آن در این رابطه، دلالت بر تحریفی بودن این کتب در حال حاضر را دارد زیرا در جهان امروز این عقل فردی و این عقل جمعی است که حاکم است و این منطق است که حکم می نماید و این انصاف است که تعیین کننده می باشد و نمی پذیریم آنچه را با زور حاکم نمودند و گوش می کنیم به دلایل گروهی که آنها را با زور ساکت نمودند و ...)،: آنچه مسلم است عادت این جماعت در زیر و زبر نمودن و تحریف در عبارات و متون و ... است که در نزد آنان اساساً امری عادی و طبیعی بوده و از ابتداء تا کنون بدون هیچ واهمه ای به آن مبادرت نموده و می نمایند و خواهند نمود.
ص: 208
در باب اول از مکاشفات یوحنا عبارت 10 آمده است (... و در روز خداوند در روح شدم و از عقب خود آواز بلندی چون صدای صور شنیدم که می گفت من الف و یاء و اول و آخر هستم ...)، مفسران از جمله کریسباخ و شولز اتفاق نظر دارند که لفظ اول و آخر الحاقی است و ... (ص.ت.دوم گوید: از سیاق عبارت نیز معلوم است که جملاتی بی سروته است و در روز خداوند در روح شدم و یا من الف و یا و اول و آخر هستم پس ای عاقل دانا و خردمند آگاه باش که چگونه چند هزار سال مردم سرگردان امثال این حروف و کلمات یاوه شدند و چگونه عده ای آن را با اوهام خود آمیخته و به عنوان الهام در کتاب ها وارد نمودند و سپس با حاکمیت زور و سرنیزه به عنوان کتب الهامی و الهی آنها را برای مردم عوام واجب التسلیم اعلام نمودند و منکر به آن را کافر و بدبخت لقب دادند و ... .
در عبارت 37 از باب هشتم از کتاب اعمال آمده است (... فیلپس گفت هرگاه به تمام دل ایمان آوردی جایز است در جواب گفت ایمان آوردم که عیسی مسیح پسر خداست ...)، کریسباخ و شولز اتفاق نظر دارند به اینکه این عبارت یعنی (در جواب گفت ایمان آوردم که عیسی مسیح پسر خداست) الحاقی است یعنی تحریفی است و ارتباطی به متن ندارد و گفتار ما به اینکه این تحریف دلالت بر غیرالهامی بودن کل کتاب دارد زیرا با متن پیوستگی دارد و بواسطه طرفداران متعصب تثلیث در کتاب آورده شده و معلوم نیست در طول تاریخ چه تعداد از پیروان این دین را دوزخی نموده است.
در عبارت 5 از باب 8 کتاب اعمال آمده است (... گفت خداوندا تو کیستی خداوند گفت من آن عیسایی هستم که تو به او جفا می کنی، ترا مشکل است بر میخ لگد زدن، او لرزان و حیران شده گفت خداوندا چه می خواهی من بکنم خداوند ویرا گفت برخاسته به شهر برو که آنجا به تو گفته می شود چه باید کرد ...)
کریسباخ و شولز گفته اند عبارت (... تو را مشکل است بر میخ لگد زدن، او لرزان و حیران شده گفت خداوندا چه می خواهی من بکنم ...) الحاقی است یعنی تحریفی است و قابلیت پیروی ندارد زیرا الهامی نیست و تو
ص: 209
ای عاقل خردمند آگاه باش که این ادعای الحاقی بودن آنها با توجه به آنچه مذکور شد دلالت بر تحریفی بودن کل متن دارد همانطور که در قبل استدلال شد.
در عبارت 6 از باب 10 از کتاب اعمال آمده است (... که نزد دباغی شمعون نام که خانه اش به کنار دریاست مهمان است او به تو خواهد گفت که تو را چه باید کرد،) کرسیباخ و شولز گفته اند این عبارت (او به تو خواهد گفت که تو را چه باید کرد) تحریف شده و الحاقی است. ص.ت.دوم گوید: ما قبلاً مذکور نمودیم یکی از شاخصه های تشخیص موارد تحریف شده بیان جملات و عبارات گنگ، نامفهوم، ناموزون، پرت و پلا و یا گزافه گویی و یا کفرگویی و ...، است زیرا تحریف گران اکثراً افراد کم سواد، نادان و عوام بوده اند و قادر به محاسبه و تجزیه و تحلیل و پیش بینی و یا برآورد نبوده اند و لذا عباراتی مانند او به تو خواهد گفت که تو را چه باید کرد و یا تو را مشکل است بر میخ لگد زدن، یا ایمان آوردم که مسیح پسر خداست، و یا در روز خداوند در روح شدم، ... و یا این هر سه یک هستند و در زمین شهادت می دهند، و یا مردمان بیت شمس را زد زیرا به صندوق خداوند نگریستند و از قوم پنجاه هزار و هفتاد نفر زد، و یا آفتاب ایستاد و ماه توقف کرد، و یا تا وقتی قوم از دشمنان خودشان انتقام کشیدند، و یا دیدم و شنیدم فرشته را که در وسط آسمان می پرد، و یا که خدا در جسد ظاهر شد، و یا دو دست من مانند شیر است، و یا گوش های مرا سوراخ کرد، و یا لیکن جسدی برای من آراستی، و یا اینک سه گله گوسفند خوابیده که از آن چاه گله ها را آب می دادند، ... و یا در موضوعات و ماهیت متون مانند آن یاوه ها که برای بلعام باعور ساختند و حتی متن زنای لوط با دختران در همان بستر ساخته شد تا از شخصیت او دفاع شود و یا آن مشورت که العیاذ بالله دختران لوط با هم کردند که با پدر خود نعوذ بالله زنا کنند و بچه بزایند تا نسل پدرشان قطع نشود و یا ...، ما سخن را در این خصوص خیلی باز نمی کنیم تا مبادا خاطر انبیاء عظام مکدر شود و یا خداوند راضی نباشد ولی این را قطعاً می دانیم که خداوند جسارت کننده به انبیاء و افترازنندگان به آنها را به سوی دوزخ جاوید خود می برد و جهل به قانون رافع مسئولیت نیست بلکه براساس حکم قرآن انسان بایست به طعام خود نظر کند که چه چیز را به عنوان باور دینی در قلب خود وارد می نماید ...).
ص: 210
عبارت 28 از باب 10 از رساله اول پولس به قرناتیان به این نحو آمده (... اما اگر کسی به شما گفت این قربانی بت است مخورید به خاطر آن کسی که خبر داد به جهت ضمیر زیرا که جهان پری آن از آن خداوند است ...) و این جمله (زیرا که جهان و پری آن از آن خداوند است) تحریفی و الحاقی است.
(ص.ت.دوم گوید: با آن شاخصه که در شاهد 35 عرض شد یعنی جملات نامربوط و ناموزون و پرت و پلا و ...، دانستیم که این عبارت تحریفی است زیرا در بستر شاخصه های تشخیص تحریف است یعنی هر جا این سخنان و عبارات ملاحظه شد شما می توانید با اطمینان بفرمائید که تحریفی است زیرا ناقلان و کاتبان بی سواد و عامی آن می خواستند مطلبی را به مخاطب القاء نمایند ولی به دلیل عدم شناخت کافی از معانی کلمات و الفاظ عباراتی را به دنبال هم می آوردند که فقط خودشان معنی آن را می فهمیدند و تصور آنها این بود که به نحو احسن حق مطلب را ادا نموده و منظور خود را بیان نموده اند ...).
در عبارت 8 از باب 12 از انجیل متی آمده است (... که پسر انسان مالک روز سبت نیز هست ...) پس لفظ نیز الحاقی است به اقرار علماء این جماعت و تحریفی است به ادعای ما ... .
در عبارت 35 از باب 12 از انجیل متی آمده است (... مرد نیکو از خزانه نیکویی دل خود چیزهای خوب برمی آورد و مرد بد از خزانه بد چیزهای بد بیرون می آورد ...) که لفظ دل الحاقی به نقل علماء آنان و به ادعای ما تحریفی است و ما تفاوت در الحاق و تحریف و تفاوت آن در تسری تغییرات به اصل متن را بیان نمودیم ... .
عبارت 13 از باب 6 از انجیل متی در باب آموزش نماز مسیح می گوید (... و ما را در آزمایش میاور بلکه از شریر ما را رهایی ده زیرا ملکوت و قدرت و جلال تا ابدالآباد از آن توست آمین ...) و جمله زیرا ملکوت و قدرت و جلال تا ابدالآباد از آن توست الحاقی است و به ادعای ما تحریفی و از گزافه گویی های خودسرانه
ص: 211
کاتبان است، و نکته مهمّ آن است که بنا به تحقیق علماء فرقه کاتولیک و دانشمندان فرقه پروتستان این جمله الحاق شده به متن است و این متن در واقع همان نماز است که پیروان مسیح باید در شرق و غرب عالم روزی دوبار آن را بخوانند و ...، پس اگر نماز آن ها با این درجه اهمّیت اینگونه تحریف شده است پس تحریف کنندگان بر آن مواضع از کتاب که از اهمیت زیادی برخوردار نیست چه کرده اند و ... .
عبارت 53 از باب 7 و 11 از باب 8 (از اول تا 11) از انجیل یوحنا الحاقی است و بسیاری از دانشمندان آنان به تحریفی بودن آن اقرار دارند.
در عبارت 18 از باب 6 از انجیل متی آمده است (... تا در نظر مردم روزه دار ننمایی بلکه در حضور پدرت که در نهان است و پدر نهان بین تو آشکارا ترا جزا خواهد داد ...) و لفظ آشکارا الحاقی و تحریفی است ... .
در عبارت 17 از باب دوم از انجیل مرقس لفظ به توبه واقع گردیده است و این لفظ الحاقی است و تحریفی است ... .
در آیه 13 از باب نهم از انجیل متی نیز به لفظ به توبه واقع شده که آن هم به مانند لفظ سابق الحاقی و تحریفی است ... .
در باب 20 از متی عبارت 22 آمده است (عیسی در جواب گفت نمی دانید چه می خواهید آیا می توانید از آن کاسه که من می نوشم بنوشید و تعمیدی که من می یابم بیابید، بدو گفتند می توانیم، ایشان را گفت البته از کاسه من خواهید نوشید و تعمیدی که من می یابم خواهید یافت ...) و این قول (تعمیدی که من می یابم بیابید) و نیز قول (و همچنین و تعمیدی که من می یابم خواهید یافت ...) هر دو الحاقی و تحریفی است
ص: 212
(ص.ت.دوم گوید: عقل هم خوب چیزی است تعمید چیزی نیست که هر روز آن را بیابند و نیز خبر او به اینکه تعمیدی که من می یابم یعنی خواهم یافت که لفظ غلط است زیرا که او قبلاً تعمید یافته بود و ...)
در عبارت 56 از باب 9 از انجیل لوقا آمده است (... آنگاه رو گردانیده و به آنها گفت نمی دانید که شما از کدام نوع روح هستید، زیرا که پسر انسان نیامده است تا جان مردم را هلاک سازد بلکه تا نجات دهد پس به قریه دیگر رفتند)، پس این عبارت (زیرا که پسر انسان نیامده است تا جان مردم را هلاک سازد بلکه تا نجات دهد ...) الحاقی و تحریفی است و این موارد همگی مورد تائید علماء آنها است.
در این مبحث نیز 20 شاهد ذکر می نمائیم تا عدد شهود ما به صد برسد انشاء الله تعالی
در عبارت 13 از باب 15 سفر تکوین آمده است (... و او به ابرام گفت که یقین بدان که ذریه تو در زمینی که از آن ایشان نیست غریب خواهند شد و ایشان آنها را بندگی خواهند نمود و آنها ایشان را چهارصد سال ظلم خواهند نمود ...)، این عبارت (ایشان آنها را بندگی خواهند نمود و آنها ایشان را ظلم خواهند نمود) و نیز عبارت 14 که آمده است (اما بر طایفه که ایشان بنده آنها می شوند من عقوبت خواهم کرد و بعد از آن ایشان به اموال فراوان بیرون خواهند آمد ...) و این دو عبارت دلالت بر زمین مصر دارد و مصداق این دو عبارت فقط موضوع بنی اسرائیل با قوم مصر و فرعون است و نیز با توجه به مفاد عبارت 40 از باب 12 سفر خروج که می گوید (... و اما بودن بنی اسرائیل که در مصر ساکن بودند مدت چهارصد و سی سال بود ...) ملاحظه می شود که بین این عبارات اختلاف است که یا از عبارت اول سی سال کم شده و یا به عبارت ثانی سی سال اضافه شده است و در واقع یکی از این دو تحریف شده است و صرف نظر از این موضوع و این اختلاف هر دو تاریخ اعلام شده در این متون غلط است یعنی اینکه هر دو آنها تحریف شده است زیرا اولاً بنا به اظهار (این کافران) عمرام عمه خود یوکابد را به زنی گرفت (به شرح آنچه در باب ششم و عبارت 20 از سفر خروج به
ص: 213
آن تصریح شده است) و موسی از طرف مادر فرزند یوکابد دختر لاوی و از طرف پدر پسر عمران پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب است و به شرح عبارت 59 از باب سفر اعداد، قاهت جد موسی از طرف پدر قبل از آمدن بنی اسرائیل به مصر متولد شده بود که عبارت 11 باب 46 سفر تکوین به آن صراحت دارد، پس حداکثر مدت اقامت بنی اسرائیل در مصر بیشتر از 215 سال نخواهد بود و ثانیاً تمامی مورخین و مفسرین اتفاق نظر دارند که مدت اقامت بنی اسرائیل در مصر دقیقاً 215 سال بوده است و به شرح محاسبه جزء دوم تاریخ حوادث عالم از کتاب ارشاد طالبان کتاب مقدس (کلیسای پروتستان چاپ 1840) نیز که در آن حوادث از ابتدای خلقت تا میلاد مسیح ذکر شده است این اقامت 215 سال می باشد و ثالثاً در باب سوم از رساله پولس به غلاطیه آمده است (اما وعده ها به ابراهیم ... شریعتی که 430 سال بعد از آن نازل شد ...) و کلام او گرچه خالی از اشکال نیست ولی عبارت او مخالف با عبارت سفر خروج است و پولس در این عبارات این مدت را به اندازه گرفتن عهد از ابراهیم تا زمان نزول تورات معتبر دانسته و حال آنکه زمان اخذ میثاق از ابراهیم بسیار مقدم تر از داخل شدن بنی اسرائیل به مصر است و نیز نزول تورات که بعد از خروج بنی اسرائیل از مصر است و لذا پولس نگفت مدت سکونت بنی اسرائیل در مصر برخلاف سفر خروج 430 سال است و چون بیان مذکور غلط بود لذا در عبارت 40 از باب 12 از سفر خروج در نسخه سامری و یونانی آمده است (پس جمیع ایام سکونت بنی اسرائیل و آباء و اجداد ایشان در ارض کنعان و ارض مصر 430 سال بود ...) که در این دو نسخه این الفاظ (آباء و اجداد ایشان و ارض کنعان) زیاد شده است ... .
نکته: نکاح عمه در تورات حرام است: میوه تلخ تورات:
عبارت 12 از باب 18 از سفر لاویان و در عبارت 19 از باب بیستم سفر لاویان آمده است (... عورت خواهر پدر خود را کشف مکن او از اقربای پدر توست ...) و (... عورت خواهر مادرت یا خواهر پدرت را کشف مکن ...)، این عبارات صراحت در نهی از عمل کشف عورت یعنی زنای با محارم دارد ولی با کمال تعجب ملاحظه می نمایی که این قوم خبیث در نهایت وقاحت از عقد حرام و زنای تمام عمر العیاذ بالله پدر و مادر موسی و هارون خبر می دهند (عبارت 20 باب ششم سفر خروج: عمران یوکابد عمه خود را برای خود به زنی گرفت و او برایش موسی و هارون را زائید ...)، و ما در آینده توضیح خواهیم داد که چگونه در اثر فرهنگ منحط و
ص: 214
غالب بت پرستان در طول تاریخ آموزه های آنان به کتاب وارد شد که بت پرستی و زنای محارم و شراب خواری و بی اعتنایی به معاد و بهشت و جهنم و قتل عام کودکان و ... از نمونه های آنان است.
در عبارت 8 از باب چهارم از سفر تکوین آمده است (... و قاین به برادرش هابیل متکلم شد و واقع شد هنگام بودن ایشان در صحرا که قاین به برادر خود هابیل برخاسته و او را کشت ...)، در نسخه های سامری و یونانی و ترجمه های عتیق آمده است (... و قاین به برادرش هابیل متکلم شد و گفت بیا برویم به صحرا ...) بنابراین بیا برویم به صحرا از نسخه عبرانی حذف شده (و یا بگو در این نسخه ها اضافه شده برای ما فرق نمی کند اگر این طرف اقرار شود سه تحریف ثبت می شودو آنطرف یک تحریف ...).
در عبارت 17 از باب 8 از سفر تکوین (نسخه عبرانی) آمده است (... و طوفان 40 روز بر زمین واقع شد و آب ها زیاد شده کشتی را برداشته تا از زمین بلند شد) ولی در اکثر نسخه های لاتینی و ترجمه یونانی آمده است (... و طوفان 40 شبانه روز ...) و تحریف در این عبارات به نقصان و یا زیادتی محرز است زیرا تفاوت آن 480 ساعت می شود که هر ثانیه آن جهانی را در هم پیچیده بود.
در عبارت 22 از باب 35 از سفر تکوین در نسخه عبرانی آمده است (... و واقع شد هنگام سکونت اسرائیل که روبین رفت و با متعه پدرش بلهاه خوابید و اسرائیل شنید و پسران یعقوب دوازده بودند ...) و جماعت یهود اعتراف به تحریف دارند که چیزی از این نسخه افتاده است و آن را با ترجمه یونانی تکمیل می کنند به اینکه (... اسرائیل شنید و در نظرش قبیح آمد ...)، (ص.ت.دوم گوید: پس توجه به این فراز از کتاب های مقدس که جنایت و خباثت را به خاندان پیامبران بنی اسرائیل به نهایت می رساند باعث تعجب است که چرا از آسمان سنگ بر این قوم که راضی به این تحریفات بوده اند نازل نشده است و البته خداوند در روز قیامت بدترین عذاب ها را با ورود آنان به دوزخ جاوید خود بر آنها نازل خواهد نمود، بیان زناکاری العیاذ بالله لوط پیامبر با دختران خود و شراب خواری لوط که تحریف گر شرور نقل کرده که از متن آن یاوه ها، به مخاطب القاء
ص: 215
می نماید که شراب خواری تا حد مست و لایعقل و دیوانه شدن در شریعت موسی نه تنها مکروه نیست بلکه واجب است چون روش پیامبران لازم برای تبعیت است و زنای با محارم نه تنها زشت نیست بلکه واجب است و این همان آموزه و فرهنگ غالب بت پرستان بود و لذا ملاحظه می نمایی که چگونه این کتاب در واقع کتاب ترویج فساد و فحشا محسوب می شود نه کتاب ترویج اخلاق و نیز در تزویج عمه این اباحه گری و توجیه و تأویل به عنوان نمونه بر اساس آداب مشرکین و به عنوان تحریف ثابت می گردد زیرا بر اساس آن آموزه ها است که زنای با عمه نه تنها برای یکبار و یا چندبار زشت نیست بلکه عمری زنا نیز جایز است و اولاد و العیاذ بالله حرامزاده هم به پیامبری می رسند و مشکلی بوجود نمی آید و دلیل آن هم زنای روبین با مادر خود است که نهایت عکس العمل اسرائیل نسبت به او آن بود که کمی ناراحت شد یعنی در نظرش قبیح آمد و بدیهی است اگر از این عمل خوشحال می شد تحریف گران نام دیگری بر این دیوثی و بی شرافتی او قرار می دادند و نکته مهم اینکه براساس مفاد این کتاب سراسر تحریف موثر از فرهنگ بت پرستان این جماعت دائماً مشغول این فحشاء و زناکاری با محارم و بت سازی و بت پرستی و ... بودند و این ها گوشه هایی از این اعمال آنان است پس این دین، دین کثیف است و این آئین، آئین شیطان است و البته خدای جهان آفرین از این دروغ ها منزه است و سلام و درود و رحمت خداوند بر آخرین منجی جهان بشریت و آخرین فرستاده خداوند که دین پاک او منظور و مقصود خداوند خالق هستی است و شریعت پاک و مطهر او زنده کننده نام و پاک کننده یاد تمامی انبیاء و خاندان های پاک آنان از این تهمت هایی است که آسمان و زمین قادر به تحمل آن نیستند و البته خداوند در روز قیامت جز اسلام و این اعتقادات پاک را از بندگان نمی پذیرد زیرا دین و شریعت پسندیده خداوند که منزه از هرگونه تحریف و تغییر است همان دین اسلام است، خدایا ما ترا بی نهایت شکرگزاری می نمائیم از اینکه هدایت فرمودی تا در شریعت پاک تو و در طاعت پیامبر عظیم الشأن تو باشیم و از تو می خواهیم تا ما را در آن ثابت قدم نگاه داری و بعد از مرگ با انبیاء و بزرگان دین خود محشور و در بهشت جاویدان منزل فرمایی و همه انبیاء و اولیاء از ما راضی و شاد باشند زیرا ما نهایت تلاش خود را برای رفع و دفع این تهمت های زشت عده ای مشرک و تحریف گر یاوه گو را از ساحت
ص: 216
مقدس آنها بکار بردیم خدایا ما را از شفاعت آنها در دنیا و آخرت بهره مند بفرما و در بهشت با آنان هم نشین بفرما آمین آمین آمین یا رب العالمین).
براساس اعتراف مفسران عبارت (... چرا شما صواعی (کیل طلا) مرا دزدیدید ...) از عبارت 5 باب 44 سفر تکوین از نسخه عبرانی دچار نقص است (و یا نسخ دیگر آنها اضافه دارد) و تحریف و تغییر و ... محرز است.
در عبارات 25 از باب 50 سفر تکوین در رابطه با وصایای یوسف آمده است (... پس یوسف به پسران خود سوگند داد و گفت که به تحقیق خدا شما را توجه خواهد نمود و شما استخوان های مرا از اینجا برآرید ...) و در نسخه سامری و ترجمه یونانی و ... آمده است (و شما استخوان های مرا از اینجا با خود ببرید ...) پس لفظ با خود در نسخه عبرانی ساقط شده است و لذا حکم تحریف بر آن ثابت می گردد (به نقص این و یا ازدیاد آن)
عبارت 22 از باب دوم از سفر خروج در بیان حال موسی در نسخه عبرانی می گوید (... و او برایش پسری زائید (یعنی دختر شعیب) در مدین و اسمش را کرشوم نامید زیرا گفت که در زمین بیگانه غریب هستم ...) و در ترجمه یونانی و لاتینی و ... در آخر عبارت مذکور اضافه شده است (... و پسر دوم را زائید و اسم او را العاذر خواند و گفت از جهت اینکه خدای پدرم مرا اعانت نمود و از شمشیر فرعون نجات داد ...) و در نسخه سریانی قدیم که تاریخ چاپ آن پاره شده است و در نزد مؤلف موجود است این عبارت مذکور است ... پس عبارت عبرانی تحریف به نقصان است.
در عبارت 20 از باب 6 از سفر خروج از نسخه عبرانی آمده است (... و عمرام یوکبت عمه خود را به جهت خود به زنی گرفت و او برایش هارون و موسی را زائید و سال های عمر عمرام یکصد و سی و هفت سال بود
ص: 217
...) و در نسخه سامری و ترجمه یونانی و ...، (... و او برایش هارون و موسی و مریم خواهر آنها را زائید ...) پس لفظ مریم خواهر ایشان از نسخه عبرانی افتاده و تحریف براساس نقص محرز است.
(ص.ت.دوم گوید: پس تو ای عاقل دانا و خردمند آگاه باش که مانند این اختلاف در ظاهر و شکل این عبارات دلالت بر تحریفی بودن یکی و سالم بودن دیگری ندارد بلکه مؤید آن است که هر دو تحریفی هستند زیرا هر آنچه در باب تحریف بر نقص احدی از متون بر دیگری حاکم است در واقع همان حکم بر نسخه ای که عبارات زیاده بر نسخه دیگر دارد نیز وارد است و اختلاف این دو دلالت بر تحریفی بودن متون دارد خصوصاً در متن هایی که به لحاظ ماهیتی کفر است مانند همین متن که در اثر تحریفات دشمنان موسی علیه السلام به این کتب وارد گردیده و یا توسط گروهی که هیچ ترس از خدا و روز قیامت در دل های آنان از این تهمت های ناروا نبوده است و البته ساحت پاک و مقدس نبی بزرگ حضرت موسی و پدر و مادر آن حضرت از اینگونه یاوه ها و اراجیف پاک است و از خداوند لعنت ابدی بر دروغگویان و عذاب جاویدان دوزخ را بر مفتریان مسئلت داریم آمین آمین آمین یا رب العالمین ...).
در عبارت 6 از باب 10 از سفر اعداد آمده است ... (و چونکه دوم مرتبه تیز آهنگ می کشید، خیمه نشینانی که به سمت جنوب جا دارند بکوچند به جهت کوچ نمودن نشان تیز آهنگ بکشند ...) و در آخر ترجمه های یونانی آمده (... و چونکه سیم مرتبه نیز آهنگ می کشید خیمه های غریبه بکوچند و چون چهارم مرتبه تیز آهنگ می کشید خیمه نشینان که به جانب شمال جا دارند بکوچند ...) که در این حالت متن عبرانی ناقص است .. . (ص.ت.دوم گوید: حال انسان بهم می خورد از اینکه این کلمات را به عنوان وحی الهی و گفتار خداوند به نسل جدید و فرزندان قرن اتم و فضا و کوانتم و ... عرضه نموده و بگوید اینها کلام خداست مطالبی که در خصوص کوچ نمودن عده ای روستایی از جایی به جایی است که تیز آهنگ اول آنها بروند تیز آهنگ دوم آن عده دیگر بروند و هنگام کوچ هم نیز آهنگ بکشند ... و ما در بیان انواع تحریفات می گوئیم این اراجیف به دلیل نقص در ساختار ماهیتی تحریفی بوده و صرف نظر از ایرادات شکلی موجود در آن به همراه تمام موارد مشابه آن سزاوار دور ریختن است).
ص: 218
مفسر هارسلی گفته است: از آخر عبارت 13 و اول عبارت 14 از باب 16 از کتاب داوران چیزی افتاده است که باید از ترجمه یونانی اخذ شود و آن اینست (... پس شمشون به او گفت هرگاه هفت گیس مرا از سر من بگیری و با سدی ببافی و به میخ دیوار ببندی مثل سایر مردم ضعیف خواهم بود پس او را خوابانیده و هفت قنزعات را گرفت و با سدی بافت و او را بست ...)، (ص.ت.دوم گوید: تحریف این فراز از این کتاب صرف نظر از ایرادات شکلی، در واقع دلالت بر تحریفی بودن کل متن براساس ساختار ماهیتی آن دارد زیرا در این قسمت از کتاب داستان سامسون (شمشون) آمده که گفت هر زمان هفت گیس مرا از سر من بگیری و با سدی ببافی و به میخ دیوار ببندی و ... من ضعیف می شوم و ...، امعان نظر بر مفاد این متن عین بیان آموزه های جادو و جادوگری است یعنی همان چیزی که در روح و جسم این جماعت فرو رفته و با خون و گوشت و پوست آنها عجین شده است و اینکه علت قدرت سامسون موهای سرش است و اگر موی سر او کوتاه شوند و به شکلی خاص بافته شوند و به دیوار میخ شود او ضعیف می شود ... . و عقل سالم می گوید که هیچگاه زور و بازوی افراد به دلیل رویش موی سر و صورت آنها نیست و اگر هم باشد پس از کوتاه شدن و به فرم خاصی آنها را با چیزی بافتن و به دیوار به شکل خاصی میخ کردن تأثیری بر آن ندارد مگر از روی آموزه های جادو و جادوگری و یا بگویند موهای کوتاه شده را با مدفوع گربه مخلوط کنی و سپس روی چهار دیوار بگذاری و سپس روی آن ها بعد از دو روز خاکستر بپاشی و ...، امعان نظر بر ماهیت این متون دلالت بر تحریفی بودن و قصه پردازی و گزافه گویی و غلو و آموزش یاوه و کفر و اشاعه فحشا و زناکاری و ...، دقیقاً وفق فرهنگ و آداب بت پرستان دارد همان جامعه ای که پیامبران آنها با دختران خود زنا کنند و شراب را در حد افراط تا خرخره بخورند به گونه ای که به همه تجاوز کنند و آن اعمال را حلال و روا دانسته و پسران آنان با زنان آنها زنا نمایند و مردان آنها با مادران خود زنا نمایند و مادران آنها عمه هایی باشند که با برادرزاده های خود عمری را از طریق عقد دائمی شدن و قانونی شدن کردن زنا و شکستن عهد خداوند به سر برده اند در حالی که حرمت آن به دین و آداب شریعت محرز بوده، همانگونه که حرمت مادران، خواهران، ... بر آنها محرز بوده که عدم وجود موارد مشابه این اراجیف در سایر نقاط تورات در قبل از موسی دلالت بر صدق این
ص: 219
ادعای ما و صدق همین حقیقت دارد ولی شیطان حکومت می نماید بر دل های هر تهمت زننده و گناه پیشه تا خدا را ملاقات نماید در حالی که خدا از آنها غضبناک است و نیز پیامبران او که این جماعت برای این نمایندگان رسالت های الهی آبرویی باقی نگذاشته اند و خون های ناحقی که برای استقرار این اباطیل از جمعیت خداوند یعنی مسلمانان بر زمین ریخته اند و ... و آگاه باشند به سوی آتشی حرکت نموده و در آن انداخته می شوند که تا ابدالآباد آنها را معذب می دارد، خدایا ما به سوی تو دعا می نمائیم و بیزاری و انزجار خود را اعلام می نمائیم از این گفتارهای زشت که آنان به پیامبران مقدس تو و برای پیروی از هوی و هوس خود وارد نموده اند و از تو مسئلت داریم که بواسطه این دفاع از حریم مقدس آنان، که ما را در دنیا و آخرت از شفاعت آنها بهره مند فرموده و در بهشت ابدی خود و از نعمت های جاودانی متنعم فرمایی آمین آمین آمین رب العالمین و ما قبلاً آوردیم و باز تأکید می نمائیم که اختلاف دو متن فقط برای اثبات تناقض است و نه برای اینکه این شیاطین متنی را تحریفی دانسته و کلمات آن را الحاقی بگویند و متن دیگر را عاری بدانند بلکه دلیل بر این است که تمامی متون به دلایل اغلاط بی شمار شکلی و از آن با اهمیت تر به دلیل ماهیتی یاوه و تحریفی می باشند و این جماعت این قسم دوم را نمی توانند توجیه و تأویل نمایند هرچند همه نسخه های آنان در این یاوه گویی با هم بدون اختلاف باشند و باز از دلایل تحریفی بودن و غیرالهامی بودن آنها (قسم سوم) مخالفت متون تصدیق شده آنان با نسخه هایی است که بزور سرنیزه و اسلحه و قدرت حاکم آنها را بدور ریخته و مردم را مجبور به ترک آنها نموده و الزام به قبول آنچه آن ها اراده و تصویب نموده کرده اند و نیز عدم قبول مواردی که هیچ عقل سالم و شعور انسان حر و آزاده آن را نمی پذیرد و نیز عدم قبول جملات پرت و پلا و بی معنی و نامفهوم به عنوان کلام وحی و ...، و ما به خدا پناه می بریم از اینکه این دروغ ها و تهمت ها و کفرها را الهامی دانسته و به خدا نسبت دهیم و شک نیست که اگر عباراتی چند نیز در آن از خبر به بشارت آخرین منجی عالم بشریت و ائمه اطهار آمده است فقط برای هدایت آن کسانی است که مانند حضرت علامه جناب محمدصادق فخرالاسلام از صمیم قلب و از روی صداقت به دنبال حق و حقیقت هستند و البته خداوند نیز آنها را هدایت فرموده و مؤید نموده و جایگاه آنان را بلند می نماید مانند این بزرگوار که ما امید شفاعت او را در دنیا و آخرت از خداوند خواستاریم و امیدواریم که خدای جهان آفرین
ص: 220
به حق منزلت و جایگاه و آبروی او، دعای ما را به درگاه خود مستجاب فرموده و رستگاری جاوید را در دنیا و آخرت نصیب و روزی ما بفرماید. آمین آمین آمین یا رب العالمین ...)
آدام کلارک در جلد دوم تفسیر خود می گوید از ترجمه یونانی تمامی عبارت سوم ساقط شده مگر لفظ شکینا و عبارت (4، 5، 6، 9، 37، 38، 39 و 41) ساقط شده است از ترجمه عربی هم در باب مذکور از عبارت اول تا عبارت 26 و 29 ساقط شده است.
در عبارت 17 از باب 42 از کتاب ایوب آمده است (... و ایوب پیر و کهن سال شد وفات یافت ...) و نسخه عبرانی به همین جا ختم شده ولی در ترجمه یونانی اضافه دارد که (... دوم مرتبه مبعوث می شود یعنی از قبر برانگیخته می شود با کسانی که خدا آنان را مبعوث می فرماید ...) (ص.ت.دوم گوید: که البته این فراز از کتاب ایوب با اعتقاد به رجعت مقدسین در زمان ظهور آخرین منجی عالم بشریت و وصی دوازدهم حضرت محمد یعنی حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از میان قبر و زنده شدن آنها موافقت دارد ...) و لذا مفسران این قسمت را الهامی می دانند و ...،
در عبارت 3 از زبور 14 در ترجمه لاتینی و ... آمده است (گلوی آنها گور گشاده است و به زبان های خود فریفته اند و زهر مار بالشی در زیر لب های ایشان است و دهن های آنها پر از فحش و تلخی است و پاهای آنها به قصد خون ریختن دوان است و پایمالی و خرابی در روش آنها است و راه آرامی را نشناخته اند و در چشمان ایشان ترس خدا نیست ...) این عبارت در نسخه عبرانی نیست بلکه در رساله پولس به اهل روم یافت می شود پس یا جماعت یهود آن را تحریف نموده و ساقط کرده اند و یا در کلام پولس اضافه شده که این هم تحریف است پس یکی از دو تحریف اثبات می شود یا تحریف به نقصان آن و یا تحریف به زیادت در این.
ص: 221
عبارت 5 از باب 40 از کتاب اشعیا در نسخه عبرانی آمده است (... و جلال خداوند جلوه گر می گردد که تمامی بشر جمیعاً خواهند دید زیرا که دهان خداوند فرموده است) و در نسخه یونانی آمده است (... و جلال خداوند جلوه گر می گردد که تمامی بشر جمیعاً نجات خداوند را خواهند دید زیرا که دهان خداوند چنین فرموده است)... و جمیع مفسرین آنها عبارت عبرانی را به نقص تائید نموده و آن را تحریفی می دانند و ... .
آدام کلارک در شرح عبارت 5 از باب 64 از کتاب اشعیا که آمده است (... تو آنانی را که شادمان هستند و عدالت را بجا می آورند و به راه ها ترا بیاد می آورند ملاقات می کنی اینک تو غضبناک شدی و ما گناه کرده ایم در اینها مدت مدیدی بسر بردیم ...) می گوید اعتقاد من است که این موضع از کتاب نقصان حاصل شده و این تحریف بسیار قدیمی است زیرا مترجمین قدیمی هم نتوانسته اند معنی آن را دریابند همانطور که متأخرین نتوانسته اند آن را بفهمند یعنی منظور آدام کلارک اینست که چون این عبارت دچار تحریف شده لذا متقدمین و متاخرین تاکنون نتوانسته اند معنی آن را واضح و آشکار و معنی نمایند.
(ص.ت.دوم گوید: پس رسیدیم به آنچه که ما در توضیح شاهد 35 بیان کردیم که این ماهیت پرت و پلا و بیهوده گویی دلالت بر افتادن الفاظی از آن ندارد زیرا تمام نسخه ها همین حال را دارند و این مؤید آن است که خود متن تحریف است به جهاتی که ما قبلاً آوردیم به اینکه تحریف کنندگان به دلیل پائین بودن سطح سواد و کمی علم در متون ادبی و ...، مطالبی را عنوان می نمودند که فقط خودشان می فهمیدند که چه گفته اند برای اینکه نه فاعل و نه مفعول و نه مضاف و نه مضاف الیه و نه صفات و نه موصوف و نه فعل و نه زمان آن و ...، در جای خود قرار ندارند و تحریف کننده مخاطبینی داشت عوام و جاهل که از او معنی آن عبارات را سؤال نمی کردند و اگر سؤال می کردند با هر پاسخ ارائه شده مانند بز اخفش سر خود را تکان می دادند و ما خدا را شکر می نمائیم که در پژوهش های خود به مصادیق این حقیقت آشکار به دفعات دست یافته ایم. الحمد لله رب العالمین ...).
ص: 222
هورن مفسر بزرگ در جلد چهارم تفسیر خود می گوید تمام عبارت مابین دو عبارت 33 و 34 از باب 21 از انجیل لوقا تحریف شده و موجود نیست (البته دلیل دارد و دلیل آن عرض می شود) پس آن عبارت بایستی از متی و مرقس اخذ شود تا با لوقا موافقت پیدا نماید صرف نظر از اینکه این مفسر مشغول رتق و فتق امور و دستور تحریف و جابجایی در عبارات برای پوشاندن این رسوایی است نظر شما به متن متی و مرقس جلب می شود متی در عبارت 36 از باب 24 می آورد (... اما از آن روز و ساعت (قیامت) هیچکس اطلاع ندارد حتی ملائکه آسمان جز پدر و بس ...) (و در انجیلی که نزد خلاصه کننده است در آخر عبارت آمده است جز پدر من و بس ... یعنی یک من بعد از پدر اضافه شده و دلیل آن را هم عرض می نمائیم) و در عبارت 32 از باب 13 مرقس آمده است (... ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطلاع ندارد نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم ...).
(ص.ت.دوم گوید: پس در این فراز از این عبارات عیسی مسیح در خصوص زمان و چگونگی وقوع روز قیامت با صراحت می فرماید که از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطلاع ندارد نه فرشتگان که در آنها روح القدس است و نه پسر یعنی خود عیسی، پس ای عاقل دانا و خردمند آگاه باش که این عبارت در واقع نابودکننده تمامی یاوه هایی است که این تحریف گران ابله در خصوص خدایی مسیح و روح القدس بهم بافته اند، زیرا مستثنی شده اند از چیزی که فقط خدا آن را دارد و در سراسر هستی کسی لایق و سزاوار دانستن آن نیست. زیرا اساساً کسی علم، طاقت و احاطه، لیاقت، شأن، درجه و شایستگی و ... آن را ندارد و این عبارت بیش از آنچه تصور شود در ابطال یاوه های تثلیث گویان کوبنده است. و آگاه باش خداوند این علم را نداد به احدی نه برای آنکه او را خوار و ذلیل نماید و نه برای اینکه عجز او را به او نشان دهد و نه برای آنکه جبروت و عظمت خود را به نمایش بگذارد و نه برای ...، هرچند با اینکار ذلت و خواری و بی مقداری و ... و عجز مخلوقات به آنها ثابت می شود ولی خداوند این علم را به کسی نداد زیرا جایگاه آن و ظرف آن و استطاعت آن و طاقت آن و علم آن و زمینه آن و استحقاق آن و ... را ندارند و اثبات آن است که همه مخلوقند و همه هیچند و فقط ذات اقدس اوست که فرمانروا و سلطان مقتدر عالم وجود و مملکت و هستی
ص: 223
و همه مخلوقات است و هیچکس در علم او که تسری در تمام اوصاف دیگر او مانند حکمت، قدرت، و ...، خواهد داشت شرکت ندارد و اگر کسی در ذات او شرکت داشت مانند عیسی و روح القدس و العیاذ بالله جزیی از او و یا مانند او بود پس علم آن یعنی علم قیامت و ساعت وقوع آن بر او مکشوف می شد ولی این خداوند است که با علم لایتناهی و حکم موت و فنا بر خلقت عالم قدرت نمایی می فرماید و لعنت خدا و ملائکه و مردم همه بر کسانی که برای آن ذات منزه شریک قائل شوند و البته همه موجودات حتی انبیاء و اولیاء در مقابل ذات اقدس او بی نهایت حقیر، پست و بی مقدار هستند و تو ای عاقل خردمند آگاه باش این مردمان بی عقل و نادان این موجودات یعنی مقدسین را بالا نبرده اند ولی به دلیل عدم شناخت به ذات اقدس الهی مقام و منزلت خداوند را پائین آورده اند و آن ذات باری تعالی را با کسانی در خدایی شرکت داده اند که اگر او اراده نمی فرمود هرگز نامی و نشانی از آنها نبود همانگونه که از بسیاری از کسان دیگر وجود ندارد و اینست معنا و مفهوم و لم یکن له کفواً احد.
پس ما از ذات پاک حضرت احدیت استدعا داریم که بر ما ترحم فرموده و زشتی های اعمال ما را در نظر نیاورد و از لغزش های ما چشم پوشی فرماید و از شفاعت بندگان خوب و صالح خود در دنیا و آخرت ما را بهره مند فرموده و خیر دنیا و آخرت را نصیب و شر دنیا و آخرت را از ما برطرف بفرماید و در بهشت جاویدان خود ما را ساکن بفرماید به فضل و مرحمت خود هرچند که ما لیاقت و استحقاق آن را نداریم ساکن فرماید آمین آمین آمین یا رب العالمین).
در عبارت 7 از باب 16 از کتاب اعمال رسولان آمده است (... پس به میسا آمده سعی نمودند که به طینا بروند لیکن روح ایشان را اجازت نداد ...)، کریسباخ و شولز گفته اند صحیح عبارت آن است که بگویند (روح عیسی اجازت نداد)، و کلمه عیسی از آن ساقط شد و بایستی اضافه شود یعنی با تحریف اضافه شود ...
(ص.ت.دوم گوید: ای عاقل دانا و خردمند آیا می دانی چرا بزرگان تفسیر آنان قبول کردند که لفظ عیسی از متن ساقط شده و آن را با دست های خائن و پلید خود در ترجمه های جدید اضافه نموده اند ...، دلیل آن بسیار روشن است زیرا بهره گیری آنان از روح مستلزم آن است که اقرار نمایند حواریون نیز خدایند و آنوقت
ص: 224
بایستی در جستجوی تأویل و پاسخ به پیروان باشند و لذا برای اینکه موضوع تثلیث آنها زیر سؤال نرود می گویند این موضع تحریف شده و عبارت صحیح (روح عیسی اجازه نداد) است ولی ما در این موضع اصرار داریم که تحریفی صورت نگرفته و همان لفظ روح صحیح است که دلالت بر عدم الوهیت و خدایی مسیح دارد ...).
انجیلی که اکنون در دسترس است بطور قطع و یقین از مکتوبات متی نیست بلکه آن انجیل در لسان عبرانی بود که ضایع و نابود گردید و این ترجمه منسوب به آن است و ادعای فرقه پروتستان در اینکه متی آن را ترجمه نموده است سندی ندارد و مترجم آن نیز ناشناخته است و چون اساس کار ما در این کتاب مبارک بر پایه استدلال است لذا اقوال آنها را بیان نموده و شواهد این ادعا را برای تو (دانش پژوه) بیان می نمائیم به شرط آنکه در وقت مطالعه دقت نموده و توجه نمایی که چه مطالبی را بیان می نمایم و قدر و منزلت این کتاب مبارک را بدانی و زحمات مرا ضایع ننموده و به هدر ندهی و مرا در زنده بودن و پس از مرگ و وفات از دعای خیر فراموش نفرمایی و من هم در دنیا و برزخ ترا دعا می نمایم و می گویم (بالله التوفیق و علیه التکلان و هو المستعان) و آگاه باش (ایدک الله تعالی): (ت.دوم گوید: ای علامه عالیقدر ما به زحمات شما ارج نهاده و از خداوند رحمت و رضوان برای شما مسئلت داریم و امیدواریم که از دعای خیر شما هم بهره مند شویم و همه با هم عرض می نمائیم آمین).
در جلد 19 از اسنایی کلوپید یا برتنیکاه آمده است:
هر کتابی از عهد جدید به زبان یونانی نوشته شده مگر انجیل متی و رساله عبرانیان، پس تألیف این کتاب از روی یقین به زبان عبرانی بوده است و لاردنر در جلد دوم کتاب کلیات خود می گوید (... متی انجیل خود را به زبان عبرانی نوشت و هر کس به قدر لیاقت خود آن را ترجمه نمود ...) و این دلالت دارد به اینکه بسیاری از مردم آن را ترجمه نموده اند و ... به سند کامل ثابت نشده که این ترجمه به چه کسی تعلق دارد و لذا الهامی دانستن آن شرط دینداری و تقوی نیست ... (و سپس حضرت علامه محمدصادق فخرالاسلام بحث کاملاً تخصصی خود را در این رابطه بطور مفصل بیان نموده و می فرماید) ... و هنری و اسکات نوشته اند
ص: 225
سبب فقدان نسخه عبرانی انجیل متی آن بود که فرقه ابیونیه که منکر خدایی و الوهیت مسیح بودند این نسخه را تحریف و نابود نمودند ... و نورتن کتاب معظمی نوشته و در آن ثابت نموده است که تورات فعلی بطور قطع و یقین جعلی است و ارتباطی به موسی ندارد ...، پس از گفتارها و سخنان مذکور معلوم و محرز گردید که متی انجیل خود را به زبان و حروف عبرانی نوشت و ... و اینکه ادعا می نمایند که متی از حواریین بود و اکثر احوال مسیح را به چشم خود دیده و بعضی را شنیده ...، که البته مطلبی بر پایه حدس و گمان است زیرا اگر آن متی مؤلف این انجیل بود قطعاً در موضعی از مواضع آن این امر از کلام او معلوم می شد و یا نقل را به صیغه متکلم مکتوب می نمود و ... به مانند آنچه در رساله های مندرج در عهد جدید اینگونه مذکور شده است ... و از این تقریرات معلوم و اثبات شد که این انجیل از نوشته های متی نیست و ... الحمد لله رب العالمین (ص.ت.دوم گوید: حضرت علامه جناب محمد صادق فخرالاسلام خدا را شاهد و گواه می گیریم که کتاب مبارک تو که حاصل زحمات و تلاش های خستگی ناپذیر شماست چراغ راه جویندگان حق و حقیقت بوده است و هرچه بر آن زمان می گذرد قدر و منزلت آن افزون می گردد زیرا گروه گروه مردم جهت تحری حقیقت به آن مراجعه می نمایند و قطعاً نتایج زحمات شما ضایع نشده و هدر نرفته و ما هم قدر آن را می دانیم و از خداوند متعال می خواهیم که سلام و درود و رحمت بی انتها و فضل و رضوان ابدی خود را بر روح و روان پاک شما نثار و ایثار بفرماید و شما را در بهشت جاویدان با همه انبیاء و اولیاء و در صدر آنان با محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم که عاشقانه در راه آنان قلم فرسایی فرمودید هم نشین فرماید و شما هم همانگونه که وعده فرموده اید ما را از دعای خیر محروم نفرمائید و ما هم از خداوند متعال استدعا داریم تا از شفاعت شما ما را در دنیا و آخرت بهره مند فرموده و در بهشت با اولیاء خود محشور فرماید آمین آمین آمین یا رب العالمین، در ادامه توجه صاحبان علم و دانش و نظر جویندگان حقیقت را به این موضوع مهم جلب می نمایم که حضرت علامه در کنار این بحث سندشناسی و تبین اسناد عهد عتیق و جدید و ...، ماهیت کتاب مقدس اعتقاد یهودیان و مسیحیان را از روی میوه درخت آن که همان تحریفات گوناگون موجود در آن است (به لحاظ شکلی و نیز مفاد و معانی آن به لحاظ ماهیتی) در جای جای این کتاب مبارک بیان نموده و غیرالهامی بودن و غیرالهی بودن آن را ثابت فرموده و پرده و نقاب را از
ص: 226
صورت کریه و زشت این کتاب که مجموعه ای از سخنان کفرآمیز و یاوه و افترا و تهمت های زشت و ناروا به فرستادگان خداوند است برداشته و هشدارهای صریح و ضمنی خود را برای احتراز پیروان از پیروی آن اعلام نموده است و لذا بر تمامی این پیروان واجب است که عقل و منطق خود را که خداوند در روز معاد از روی آن بازخواست می فرماید را حاکم نموده و از هوی و هوس خود پیروی ننمایند و راه و روش این عالم جلیل القدر را الگوی خود قرار داده و مسیر و راه روشن شریعت را تا نیل به مقام قرب به خداوند و رضوان او جل جلاله، دنبال نموده و به حیات جاویدان یعنی بهشت و رضایت حضرت الله و سعادت جاوید دست یابند انشاءالله تعالی آمین رب العالمین).
در عبارت 23 از باب دوم انجیل متی آمده است: (... مسیح به بلده مسمی به ناصره ساکن شد تا آنچه به زبان انبیاء گفته شده بود تمام شود که به ناصری معروف خواهد شد)، و این قول او (تا آنچه به زبان انبیاء گفته بود تمام شود که به ناصری معروف خواهد شد و ...) در کتب انبیاء وجود ندارد و این از موارد تحریف این کتاب است و اما ایشان مدعی هستند که یهود کتب انبیاء را نابود کرده اند به جهت دشمنی با مسیحیان تا ثابت نمایند که عهد جدید موافقت با عهد عتیق ندارد ... پس از این کلام دو امر ظاهر می شود اول اینکه جماعت یهود به جهت عدم دیانت بعضی از کتب را پاره کردند و بعضی را سوزاندند و دوم اینکه در گذشته تحریف کتب به راحتی صورت می گرفت و ...، پس با این وصف چه استبعاد عقلی و نقلی دارد هرگاه مسلمانان مدعی شوند که جماعت یهودیان و مسیحیان همین کار را با کتاب ها و عبارتی که برای مسلمین و اثبات دین و شریعت آنان نافع بود صورت داده اند. ... (و سپس حضرت علامه می فرماید:)، و البته اگر آباء و اجداد من هستند من آنها را خوب می شناسم، اللهم فلک الحمد علی ما انقذتنی من الضلاله و الجهاله ... .
در عبارت 11 از باب اول از انجیل متی آمده است: (... و یوشیا یکنیا و برادرانش را تولید نمود در زمان جلای بابل ...)، از این عبارت معلوم می شود که اولاً یکنیا و برادرانش اولاد صلبی یوشیا هستند و دوم اینکه یکنیا برادر داشت و سوم اینکه ولادت ایشان در زمان جلای بابل بود و ... که این هر سه مورد غلط و خلاف واقع و
ص: 227
تحریف شده است زیرا اولاً یکنیا پسر یهویاقیم است نه پسر یوشیا و یهویاقیم پسر یوشیا است و ثانیاً یکنیا برادر ندارد بلکه پدرش یهویاقیم است که سه برادر دارد و عمو برادر محسوب نمی شود، و ثالثاً، یکنیا در زمان جلای بابل 12 ساله بود نه اینکه در آن زمان متولد شود.
حضرت علامه در این فراز از کتاب مبارک خود سی گفتار از نظرات معتبرترین و بزرگترین مفسران و مورخین مسیحی را نقل و از جمله می فرماید ... بنا به اقرار آدام کلارک در جلد پنجم تفسیر خود در خصوص موجود بودن انجیل های دروغ و پر از غلط قبل از انجیل لوقا و ...، و نیز گفتار باب اول رساله پولس عبارت 6 به غلاطیه که می گوید (... من تعجب می کنم که به این زودی از آن کسی که شما را به توفیق مسیح دعوت نمود برمی گردید به سوی انجیل دیگر که دیگر نیست ولی بعضی هستند که شما را مضطرب می نمایند و می خواهند انجیل مسیح را تحریف نمایند ...) یعنی اولاً در زمان حواریون انجیلی بود به نام انجیل مسیح نه این انجیل های چهارگانه متی و مرقس و لوقا و یوحنا، ثانیاً وجود انجیلی دیگر مخالف با انجیل مسیح در عهد پولس، ثالثاً آنکه عده ای یا گروهی در زمان پولس با اصرار و عناد به دنبال تحریف انجیل مسیح بودند تا چه رسد به زمان های بعد ...، و سپس آدام کلارک در جلد ششم تفسیر خود می گوید، که این اناجیل فراوان دروغین رایج بود در قرون اول مسیحی و کثرت این اناجیل دروغ، انگیزه لوقا شد برای نوشتن انجیل موجود ... (ص.ت.دوم گوید ما قسمت اول سخن او را که مورد یقین همه دانشمندان و ... و مورخان است در اینکه در سه قرن اول میلادی جامعه مسیحیان شاید هزاران انجیل مختلف در بین خود داشت را تائید می نمائیم ولی صحبت های بعدی آن را داستان سرایی می دانیم زیرا برپایه حدس و گمان است و سخن ما این است که آنها به زور سرنیزه چهار انجیل و مقداری نوشته را انتخاب نموده و آن را در بین تمامی انجیل های موجود برای پیروی و احترام به پیروان معرفی نمودند در حالی که در همان زمان گروه های معتقد و مؤمن به همراه انجیل هایی در بین آنها زندگی می کردند که بطور مثال هیچ اعتقادی به خدایی مسیح نداشتند و بلکه با تمام قوا با گروه های متعصب طرفدار خدایی مسیح مبارزه می کردند و نمونه
ص: 228
انجیل های آنان انجیل برنابا است که هنوز هم موجود است و در آن به صراحت موضوع خدایی مسیح از سوی خود مسیح مردود شده و به آمدن پیامبر موعود خدا یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم بشارت داده شده و از آن حضرت به نام احمد و فارقلیطا نام برده شده است و البته انتخابی که به زور سرنیزه و براساس انتخاب اکثریت متعصب و انتخاب غیرالهی صورت پذیرد نمی تواند هرگز معیار پیروی صحیح قرار گیرد و به این جهت است که افکار آزاد و متعهد دانش پژوه جهان امروز این یاوه ها را در کتاب عهد عتیق و جدید و در رابطه با موضوع العیاذ بالله خدایی مسیح و رفتارهای زشت نسبت داده شده به پیامبران معصوم الهی و ...، را نمی پذیرد (به شرحی که ما در کتاب الاحتجاج هو فی تقریب الامام علی بن موسی الرضا (ع) علیه السلام آوردیم)) پس معلوم می شود که در عهد حواریون و شاگردان عیسی انجیلی مسمی به انجیل مسیح وجود داشت و این موافق اخبار آل محمد است به شرحی که از مولانا حضرت رضا علیه السلام در این خصوص در خطاب به رهبران مسیحی روزگار خود بیان فرمود به اینکه (... چون انجیل اول مفقود شد مسیحیان جمع شده و به علماء خود گفتند عیسی بن مریم کشته شد و ما انجیل را مفقود نمودیم و گم کردیم ... آنها گفتند که انجیل در سینه ما نقش بسته است و ما آن را می دانیم و سفر به سفر آن را خواهیم گفت ...) (و شاخص تشخیص کلمات خوب از کلمات باطل در این کتاب مقدس تطبیق آن با وحی الهی نازل شده از سوی خداوند علی اعلی است).
یعنی هر قسمتی از اجزاء عهد عتیق و جدید که مطابق با قرآن و احادیث صحیح است و شرع حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم آن را تائید می نماید قطعاً صحیح و قابل قبول و در غیر اینصورت بدون هیچ شک و شبهه افترا و دروغ و کذب است که بر حضرت عیسی و ... وارد نموده اند و البته روح آن حضرت از امثال این نسبت های دروغ در رنج و آزار است. ... (و سپس حضرت علامه می فرماید:) و علاوه بر دلایلی که در این کتاب ذکر شد این معنی برای این حقیر کشف و مشهود شد که ذکر علت آن در این مقام مناسب نیست زیرا که بالاتر از درک مردم عوام است ولی اگر این دلیل نبود من هرگز دین خود را تغییر نمی دادم و (به سوی محمد صلی الله علیه و آله و سلم نمی آمدم) و مذلت و غربت و سایر مصایب را که قسمتی از آن در مقدمه ذکر شد بی جهت و بی سبب اختیار نمی نمودم و الحمد لله علی التوفیق والهدایه
ص: 229
(ص.ت.دوم گوید: پس در این کلام آن بزرگوار تعمق بفرما و ببین که چگونه از راه استدلال عقلی و برپایه برهان و دلیل و روح حقیقت جو و حق طلب خود به سوی اسلام آمد و چون دارای این حرکت عاشقانه بود در ایام عمر بابرکت خود مورد توجه و عنایات خاصه و توجهات مخصوص رسول خدا و ائمه اطهار قرار گرفت و این وعده ای است که خداوند به صالحان و مؤمنین داده است و ما از خداوند توفیق خدمت هرچه بیشتر را در راه شریعت پاک و مطهر او خواستاریم آمین آمین آمین یا رب العالمین) و نیز در باب 11 رساله پولس به قرنتس عبارت 12 آمده است (... زیرا که چنان رسولان کذبه عمله مکار که به رسولان مسیح صورت خود را تغییر می دهند ...) پس پولس که مقدس اهل مسیحیان است با صدای رسا اعلام می نماید که رسولان دروغ و عمله غدار و مکار خود را شبیه به رسولان مسیح نمودند ... و این اتفاقی است که در عهد خود او واقع شده است و آدام کلارک می گوید این اشخاص به دروغ مدعی بودند که فرستادگان مسیح هستند در حالی که دروغ می گفتند و به مردم (اعم از عوام و غیرعوام) موعظه و اجتهاد می نمودند ولی هیچ مقصودی نداشتند به جز جلب منافع و ...، و نیز آنچه در عبارت اول از باب چهارم رساله اول یوحنا آمده است که (... ای حبیبان هر روح را قبول مکنید بلکه ارواح را آزمایش نمائید که از خدا هستند یا نه زیرا که انبیای کذبه بسیار به این جهان بیرون رفته اند ...) پس یوحنا نیز مانند آنچه را که پولس گفته است می گوید که اشخاص بسیاری در زمان او ظاهر شدند که به دروغ ادعای رسالت نمودند در حالی که از جانب مسیح و رسول و فرستاده مسیح نبودند ...، ... پس مدعیان رسالت از سوی مسیح و ادعای الهام روح القدس در قرن اول مسیحی از حد و حدود خود خارج شده بود ...)، و نیز این پنج کتاب که الحال مشهور به تورات هستند و نیز شش کتاب دیگر (مشاهدات، تکوین صغیر، معراج اسرار، تشمنت، اقرار) که در مجلس ترنت تکذیب گردید و جزء اکاذیب شمرده شد و ... و من بسیار متعجب هستم از عمل آباء و اجداد خود در اینگونه تکذیب ها ... وقتی مصلحت می بینند کتب الهیه را تصدیق می نمایند و زمانی که مصلحت نمی دانند آن را تکذیب می نمایند ...،
دروغپردازی و اشاعه حق:
موشیم یکی از مورخان بزرگ در معرفی دانشمندان قرن دوم در جلد اول کتاب تاریخ خود می آورد که در بین تابعین آراء افلاطون و فیثاغورث مقوله ای مشهور بوده است که دروغ و خدعه برای اشاعه و ترویج صدق
ص: 230
و راستی و عبادت خدا نه تنها جایز است بلکه واجب و قابل تقدیر و تحسین است و این افکار در بین یهودیان قبل از ظهور مسیح امری مقبول و سپس مانند مرض مسری وبا و طاعون در بزرگان مسیحی مؤثر واقع شد (ص.ت.دوم: گوید جناب موشیم خبر دیگر اینکه این مرض وبای و طاعون دروغپردازی برای ترویج دین و عبادت و ...، در میان مسلمانان از اهل سنت نیز رایج شد و ما آن را در کتاب حیات جاویدان که خلاصه ای از 22 جلد ترجمه فارسی حضرت علامه امینی رحمه الله علیه است از ایشان نقل نموده ایم که چگونه چند هزار حدیث را با همین نیت خیرخواهی و ارشاد و اشاعه عبادت و رفع اختلاف و ... جعل و در بین مسلمین نشر داده اند ...) ... و لذا جماعت یهود و تابعان مسیح، به امید بهره گیری ثواب اخروی از خداوند و سایر جهات کردند آنچه کردند، یوسی بیس در باب 18 کتاب چهارم تاریخ خود می آورد که (جستن شهید در مقابل طیفون یهودی چند بشارت به ظهور مسیح را عنوان و سپس مدعی شد که جماعت یهود این بشارت ها را از کتاب خود ساقط و آن را تحریف نموده اند ...) پس از این عبارات مسلم می شود که (جستن شهید) که از بزرگان والامقام از قدمای دین مسیح بود مدعی شد که یهود بشارات فراوانی را از ظهور مسیح در عهد عتیق نابود نموده اند و ...، پس ما نتیجه می گیریم یا این شخص و پیروان این شخص در گفته خود صادق نباشند پس تحریف در کتب عهد عتیق اثبات می گردد و اگر در ادعای خود صادق هستند پس تحریف در کتب آنها واقع شده است چه صادق باشند و چه کاذب، و نیز با توجه به اینکه ثابت شد که اناجیل سند صحیح ندارند و به شرحی که در قبل آورده شد جماعت یهود از روی عناد و دشمنی با دین مسیح عهد عتیق را تحریف نمودند (ص.ت.دوم گوید: آنان تورات را به دو شکل تحریف نمودند اول اکثر بشارات ظهور عیسی را محو کردند و سپس الحاق نمودند تحریفاتی را که دین یهود را دین ابدی و ... معرفی نمایند و سپس به تحریف دین مسیح و اناجیل آنها پرداختند و این مبارزه و ستیزه گری آنان با شریعت پاک محمد نیز به انحاء مختلف ظاهری و باطنی ادامه دارد و خدا به حساب آنان و این جماعت رسیدگی خواهد کرد و بابت ستمگری هایی که آنان نسبت به شریعت مظلوم پیامبر آخرالزمان یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم روا داشته اند ... اعم از قتل پیروان و مقدسین و گمراه نمودن آنان و ریختن خون صالحان امت پیامبر موعود و اشاعه فساد و فحشاء در ممالک آنان و سراسر جهان و البته خداوند
ص: 231
کسانی را که عمل نمودند به این جنایات و نیز آن کسانی که در آن جنایات به طریق رضایت شریک هستند را مؤاخذه خواهد فرمود و البته دوزخ جاوید بد جایگاهی برای ستمکاران و ظالمان خواهد بود آمین یا رب العالمین) و نیز قبلاً مذکور شد که کنیکات مدعی صحت نسخه سامری است و اینکه یهود به جهت دشمنی با سامریان آن را تحریف نموده اند و همچنین آدام کلارک اقرار نمود که در کتب تواریخ از عهد عتیق تحریفات زیاده از حد نسبت به سایر مواضع آن واقع شده و در شاهد 18 سر و صدا و فریاد بسیار از ما به جهت تحریف در اعداد کتب تواریخ و ... به گوش بصیرت شما رسید و نیز اعتقاد او را در اینکه جماعت یهود تحریفات عمدی در متون عبرانی و یونانی معمول نمودند و هورن نیز تحریف مسلم یهود را در دوازده عبارت به شرح شاهد 23 اعلام نمود و نیز به شرحی که در شاهد اول مذکور شد کلیسای کاتولیک اجماع نموده بر صحت هفت کتابی که در آن شاهد ذکر شد و اینکه این هفت کتاب الهامی است و ...، و ادعای کلیسای پروتستان به اینکه کتب مذکور تحریف شده و واجب برای رد و انکار هستند و برای اظهارات و ادعای خود دلایل قوی اعلام نمودند ...، در شاهد 26 از مبحث دوم آگاه شدیم که برحسب ادله آدام کلارک و کنیکات که چگونه یهود در عصر یوسیفس برای مزین و زیبا نمودن کتب مقدس به اختراع صلوات یعنی نمازها و غنا و اختراع اقوال و گفتارهای جدید نمودند و الحاقات فراوان در کتاب استیر و حکایت شراب و زنان و صدقی که زیاد شده است در کتاب عزرا و نحمیا و الان به نام کتاب اول عزرا و غناء اطفال ثلاثه در کتاب دانیال و ... مشهور است و ...، و حال ما می گوئیم وقتی مانند این تحریفات برای تزئین و زیبا نمودن کتاب و روش ها بوده و در نزد آنان نه تنها مذمت نداشته بلکه امری نیکو و خوب تلقی می شده است. پس این رویه برای اصلاح تمام کتب قابل تسری است تا بوسیله آن، کتاب های خود را تزئین نموده و روش های زیبا و خوب از دین خود را معمول نمایند ...)، پس این اقرار آدام کلارک که مورد تائید بسیاری از دانشمندان است که نسخه سامری صحیح تر از سایر نسخه ها در مورد کتاب پنجگانه موسی است و این در واقع اقرار صریح و یا تلویحی بزرگان این قوم به تحریفی بودن سایر نسخ این کتاب های به اصطلاح الهامی است، ما در شاهد دوازدهم از مبحث سوم در رابطه با قسمت آخر کتاب ایوب در ترجمه یونانی نظر کلیسای پروتستان را در مورد مجعول بودن آن اعلام نمودیم و حال آنکه متن آن قبل از تولد عیسی بوده است و در ترجمه مکتوب
ص: 232
در عهد حواریون وارد شده است و ...، و ما در شاهد 19 گفتار دانشمندان بزرگ از جمله کریز استم را نقل نمودیم که چگونه جماعت یهود کتب را ضایع نموده از روی غفلت و نیز از روی عناد و عدم دیانت و بعضی را پاره و برخی را سوزاندند، هورن در جلد دوم از تفسیر خود در رابطه با ترجمه یونانی می گوید این ترجمه بسیار قدیمی و بین جماعت یهود و نصاری در نهایت اعتبار بود و مورد عمل کلیه معابد آنها بوده است و ... تا قرن اول میلادی مورد عمل معابد یهود بود و پس از آنکه مسیحیان براساس آن به یهود زبان درازی نمودند، یهودیان بعد از گذشت یکهزار و ششصد سال آن را ترک نموده و عبارات آن را تحریف و اسقاط کرده و آن را بلااعتبار اعلام نمودند ... و هر دو کلیسای کاتولیک و پروتستان تحریف عمدی در آن را مورد تأکید قرار داده اند ...، پس ما می گوئیم وقتی یهود به دلیل عناد و دشمنی با دین مسیح این ترجمه مشهور فی مابین را اینگونه تحریف نمودند با آنکه مورد عمل در معابد آنها تا چهارصد سال بوده است و ... و از خدا نترسیدند و به طعنه خلق توجه نکردند و تحریف آنان مؤثر واقع شد آنهم در این نسخه مشهور، پس چگونه آنها از انجام تحریف عمدی در نسخه عبرانی که فقط در نزد آنان بود خودداری نموده اند ... و لذا در تاریخ ثبت شده است که تعدادی از احبار و بزرگان یهود در زمان بایزید خان (یکی از پادشاهان و سلاطین عثمانی)، به شرف اسلام مشرف شدند و سپس رساله مختصری در رد یهود به نام رساله الهادیه تألیف نمودند که این رساله مشتمل بر سه بخش است و در بخش سوم آورده اند (... آگاه باشید که ما به تحقیق پیدا کردیم در مشهورترین تفاسیر خود از تورات که در نزد ما مشهور به تلمود است (تلمود کتابی شامل دو قسمت به نام مشنا و گمارا است مشنا یعنی تکرار و آن دستوراتی است که می گویند به موسی داده شد و ...، و گمارا به معنی تعلیم است که عبارت است از مجموع تعلیمات و تفاسیر که در مدارس آنان آمده است و این تفسیرات نیز دو قسم است یکی را تلمود اورشلیم می گویند که در قرن چهارم نوشته اند و دیگری را تلمود بابل گویند که در قرن پنجم نوشته اند)، به اینکه در زمان سلطنت تلمیای ملک که بعد از سلطنت بخت النصر حکومت یافته بود به احبار و علمای یهود دستور داد تا تورات را برای او بیاورند زیرا که این پادشاه منکر بعضی از دستورات تورات بود پس هفتاد نفر از دانشمندان یهود جمع شده و بر وفق میل و اراده تلمیای پادشاه تورات را تغییر داده و نزد او برده و بر وفق آن عمل کردند و ...، و نیز براساس تحقیقات جامعی که ریس با همکاری
ص: 233
دانشمندان دیگر در کتاب بنام (انسایی کلوپید) یا (ریس) تألیف نموده در جلد چهارم آن آورده است که نسخ بسیاری به امر شورای یهود نابود شد و ...، و این نابود کردن دویست سال یا بیشتر بعد از ظهور خاتم الانبیاء حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بوده است و ...، مفسر هارسلی در جلد سوم تفسیر خود در مقدمه کتاب یوشع آورده است (... این قول که متن مقدس تحریف شده پس در آن شکی نیست و ...)، و نیز واتسن در جلد سوم کتاب خود می گوید (... جیروم گفت بدرستی که من اراده نمودم ترجمه کنم عهد جدید را و مقابله کردم آنها را با نسخه هایی که در نزد من بود و در آنها اختلافات عظیم مشاهده کردم و ...)، آدام کلارک در جلد اول تفسیر خود می گوید قبل از جیروم ترجمه های بسیار در زبان لاتینی از اشخاص مختلف وجود داشت و بعضی از این ترجمه ها به حدی متناقض و تحریف آن لجام گسیخته بود که فریاد استغاثه جیروم به آسمان می رفت ...، مانند این گفتار از ارد و دکتر همفری و ...، نیز مذکور گردیده است فیلپس کواد کولیس راهب مشهور قرن 17 میلادی در آثار خود از تحریف یهود بر کتاب ها خبر می دهد ...، ...، در مکتوبی که نمایندگان فرقه پروتستان به سلطان جیمس اول تقدیم نموده اند آمده است (... به درستی که آن زبورهایی که در کتاب نماز ما موجود است با نسخه عبری آن به نقصان یا زیادتی و یا تغیر و تبدیل، در حدود دویست موضع مخالفت دارد ...) و نیز مستر کارلائل گفت که مترجمین انگلیسی مطالب را فاسد کردند و حق را پوشانیده و به مردم جاهل خدعه نمودند و مطالب انجیل را که مستقیم بود کج نمودند و ... و در نزد آنان ظلمت محبوب تر از نور و دروغ بهتر از راستی است ...، مستر پروتن ...، در این رابطه به قسیسین می گوید (... ترجمه انگلیسی مشهور شما، عبارات کتاب های عهد عتیق را در 848 موضع تحریف نموده و این تحریف سبب ارتداد و ...، داخل شدن آنها را به آتش دوزخ فراهم آورده است، هورن در باب 8 از جلد دوم تفسیر خود علت وقوع این تحریفات را در چهار مورد خلاصه نموده است (اشتباه کاتب در نوشتن، اشتباه در فهم لغات عبرانی و یونانی، کاتب اصل مطلب را فهم نکرد و اشتباه نوشت، کاتب به اشتباه خود پی برد ولی از روی تنبلی راضی به اصلاح نشد و ...) (ص.ت.دوم گوید: البته این دلایل به درد خود آنها می خورد و ما فقط مسئله را از ته حل می نمائیم به اینکه آنها اقرار دارند که کتب آنها به هر دلیل تحریف شده است و
ص: 234
آنگاه این تحریف به هر دلیل دلالت بر غیرالهامی بودن و غیرالهی بودن و غیرقابلیت پیروی نمودن آنها دارد ...) ...
فرقه ابیونیه که در قرن اول میلادی و معاصر با پولس بودند، او را به شدت انکار نموده و مرتد و خارج از دین مسیح می دانستند و انجیل متی را قبول داشتند ولی انجیل متی آنان با انجیل کنونی که منسوب به متی است تفاوت بسیار داشت از جمله در دو باب اول آن و ...، وبل در مورد این فرقه می گوید آنها از کتب عهد عتیق فقط تورات را قبول داشته و از عهد جدید فقط انجیل متی و ... و نیز از نظر فرقه فوق و مارسیونیه که فقط انجیل لوقا را قبول داشتند و انجیل لوقا آنها هم با انجیل لوقا موجود زمین تا آسمان فرق داشت و ... و نیز فرقه مانی کیز که لاردنر در جلد سوم تفسیر خود از قول فاستس که از اعظم علماء آنها در قرن چهارم میلادی است آورده (... این امر محقق است که این عهد جدید را مسیح و حواریون تصنیف ننمودند بلکه مردی مجهول الاسم نوشته و از ترس انکار و آن را به حواریون و دوستان او حواله داده تا مردم به لحاظ بی اعتباری آن را ترک ننمایند ... و لذا تألیف نمود کتاب هایی را که غلط ها و تناقضات بی شمار در آن یافت می شود ...)، آری خدای واحد شاهد است که این فاضل در ادعای خود در این سه موضوع که اشاره نموده است صادق و راستگو است. پس از مفاد این دو مقصد که بیان شد ظاهر و آشکار می گردد که تمامی فرقه های مسیحی اقرار و اعتراف دارند که کتاب مقدس اعم از عهد عتیق و جدید تحریف شده می باشد.
سلوس که علمای مشرکین و بت پرستان است و در سده دوم میلاد زندگی می نمود کتابی در بطلان دین مسیح نوشته است و اکهارن که از دانشمندان مشهور آلمانی می باشد در کتاب خود از او نقل می نماید که (... مسیحیان انجیل های خود را تبدیل نموده اند سه و یا چهار مرتبه و زیادتر از این تحریف آنها مضامین این
ص: 235
اناجیل را تغییر و تبدیل دادند ...) و صاحب اکسهومووا در باب پنجم کتاب خود آورده است (فهرست کتاب هایی که مشایخ قدمای مسیحیت ذکر نموده و نسبت آن را به مسیح و حواریون داده اند هفتاد و چهار عدد است:
1- منسوب به عیسی 7 عدد (رساله مسیح به بکرس پادشاه ادیسه، رساله مسیح به پطرس و پولس، کتاب تمثیلات و وعظ مسیح، زبور مسیح، کتاب شعبده و سحر، ...)، 2- کتاب های منسوب به مریم 8 عدد (رساله مریم به اکتاسئس، رساله مریم به سیسیلیان، ...)، 3- رساله منسوب به پطرس حواری یازده عدد (انجیل پطرس، اعمال پطرس، مکاشفات پطرس ...)، 4- منسوب به یوحنا 9 عدد (اعمال یوحنا، انجیل دوم یوحنا، کتاب مسافرت یوحنا ...)، 5- منسوب به اندریاه حواری دو عدد (انجیل اندریاه، اعمال اندریاه)، 6- منسوب به متی حواری دو عدد (انجیل طفولیت، آداب نماز متی)، 7- منسوب به فیلیپ حواری دو عدد (انجیل فیلیپ و ...)، 8- منسوب به برتولما یک عدد (انجیل برتولما)، 9- منسوب به تومای حواری پنج عدد (انجیل توما و ...)، 10- منسوب به یعقوب حواری سه عدد (انجیل یعقوب و ...)، 11- منسوب به متیاه حواری که در عدد حواریون بعد از مسیح وارد شد سه عدد (انجیل متیاه و ...)، 12- منسوب به مرقس (انجیل مصریین، ...) 13- منسوب به برنیاده دو عدد (انجیل برنیاده)، 14- منسوب به تهیودوشن یک عدد (انجیل تهیودوشن)، 15- منسوب به پولس 15 عدد (اعمال پولس، اعمال ته کله ...) و زمانی که ملاحظه نمائیم که این کتاب ها نیز به دلیل فقدان صنعت چاپ و ... به راحتی قابل الحاق و تبدیل و تحریف است علت تغیر و تبدیل و تحریف معلوم می شود.
(ص.ت.دوم گوید: صرف نظر از آثار تخریبی تحریف، در یافتن راه حق و پیوستن به آنچه خداوند خالق هستی برای بندگان خود در نظر گرفته است و سقوط بندگان در دریای معصیت ها و گناهان و ... که خداوند را به غضب و خشم وامی دارد و مردن در حال شرک و بت پرستی و مخالفت با خدا و سقوط در دوزخ و ...، این تحریفات موجبات درگیری های شدید فیزیکی و فکری پیروان را نیز فراهم می آورد و این از بدبختی ها و
ص: 236
نکبت هایی است که اهل تحریف به بندگان خدا هدیه می دهند که لعنت خدا و ملائکه و پیامبران بر آنها باد و نیز دوزخ جاودانی که راه هدایت و سعادت را بر بندگان خدا بسته اند و تنها راه چاره از آن زمان و این زمان و در آینده ایمان به قرآن وحی شده بدون خطا و تحریف و ایمان به آخرین فرستاده خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است که دین و شریعت او را حضرت پروردگار حافظ و نگهبان است و رسیدن به سعادت ابدی از طریق ایمان پاک به انبیاء الهی و دین مورد رضای خالق هستی و وفات با اعتقادات پاک و دور از شرک و رسیدن به حیات جاویدان و بهشت ابدی خداوند انشاءالله تعالی، خدایا بر ما ترحم بفرما و در راه نیل به رضای خود ما را یاری فرما و در دنیا و آخرت بواسطه تلاشی که برای رسیدن به رضای تو صرف می نمائیم ما را رستگار فرما و ما البته لیاقت لطف و احسان تو را نداریم ولی تو را به حق انبیاء و اولیاء خودت و در صدر آنها محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم قسم می دهیم که درهای رحمت واسعه خود را بر ما بگشایی و در دنیا و آخرت ما را از شفاعت آنان برخوردار بفرمایی آمین آمین آمین یا رب العالمین، ما در خلال سطرهای این کتاب آثار زشت تحریف را در ایجاد ناهنجاری های جوامع بشری نشان داده و اشاره هایی نمودیم و حضرت علامه محمدصادق فخرالاسلام در ادامه کتاب مبارک خود به نقل از وبل، اعتقادات فرقه مسیحی مارسیونیه را که در افکار و ایدئولوژی خود به مفاد عهد جدید استناد می نمودند آورده است (... این فرقه می گفت که خدای یهود غیر از خدای مسیح است و عیسی برای محو شریعت موسی آمده است زیرا که شرع موسی مخالف انجیل است و ...) و نیز آورده که این فرقه به دو خدا معتقد بودند خدای خیر و خدای شر و تورات و عهد عتیق را خدای شر داده که همه مخالف با عهد جدید است و لاردنر در جلد هشتم از تفسیر خود در بیان حال فرقه مانی کیز اعتقادات آنها را بیان و ... آورده است (... شیطان فریب داد انبیای یهود را و این شیطان بود که با موسی تکلم کرد و نیز با سایر انبیاء یهود و مستمسک این فرقه عبارت 8 از باب دهم از انجیل یوحنا است که (... مسیح به ایشان فرمود که انبیای یهود راهزن و دزد می باشند ...) و البته عبارت اصلی اینست (که عیسی فرمود جمیع کسانی که قبل از من آمدند دزد و راهزن هستند و گوسفندان سخن آنها را نشنیدند ...) و با توجه به آنچه مذکور شد این نمونه ای از تحریفات است که آتش کینه و حقد و جنگ و ستیزه گری و قتل و غارت و ...، را آماده می نماید و نمونه هایی از تحریف که
ص: 237
زناکاری و فحشا را رواج می دهد و یا نمونه هایی که فساد و تبهکاری را رواج می دهد و نمونه هایی که ... قبلاً مذکور شد و خداوند می فرماید (ظاهر شد فساد در خشکی و دریا به جهت آنچه مردم فراهم نمودند ...).
این کتاب ها تعدادی از کل کتاب هایی است که مفقود شده و تمام یهودیان و مسیحیان اعم از کاتولیک و پروتستان قادر به انکار آن نیستند و این کتب 17 کتاب است.
اول: کتاب (حروب خداوند) که ذکر آن در عبارت 14 از باب 21 سفر اعداد آمده ولی از آن خبری نیست.
دوم: کتاب (یاشر) که در عبارت 13 از باب 10 کتاب یوشع و در عبارت 18 از باب اول سفر شموئیل از آن ذکر شده ولی از آن خبری نیست.
سوم، چهارم، پنجم: سه کتاب سلیمان نبی که اولی شامل هزار و پنج زبور بود، دومی تاریخ مخلوقات یعنی بیان حال آنها سومی سه هزار مثل سلیمان و ذکر این سه کتاب در عبارت 32 و 33 از باب چهارم از سفر ملوک آمده است ولی از آنها خبری نیست.
نکته: آدام کلارک می گوید (... امثالی که در حال حاضر منتسب به سلیمان است حدود 920 عدد است و اگر فرض شود که نه باب اول کتاب از تصنیفات او نیست پس حدود 650 زبور از یکهزار و پنج سرود سلیمانی باقی می ماند و بقیه مفقود است.
ششم: کتاب (قوانین سلطنت) نوشته اشموئیل که ذکر آن در عبارت 25 از باب 10 سفر شموئیل آمده ولی خبری از آن نیست.
هفتم: (تاریخ شموئیل)،
هشتم: (تاریخ ناثان نبی)
نهم: (تاریخ کاد بیننده) و ذکر این سه کتاب در عبارت 29 از باب 29 از کتاب اول تواریخ ایام آمده است و این کتاب ها گم شده است.
ص: 238
دهم و یازدهم: کتاب (شمعیای نبی) و (ادوی بیننده) و ذکر این دو کتاب گمشده در عبارت 15 از باب 12 از کتاب دوم تواریخ ایام آمده است.
دوازدهم: کتاب (احیاه نبی).
سیزدهم: کتاب (مکاشفات یعدوی بیننده) و ذکر این دو کتاب گمشده در عبارت 29 از باب نهم از کتاب دوم تواریخ ایام مذکور است.
چهاردهم: کتاب (یهوای پیامبر ابن حنانی) که ذکر کتاب گمشده مذکور در عبارت 34 از باب 20 از کتاب دوم تواریخ ایام آمده است.
پانزدهم: کتاب (اشعیای پیامبر) که در احوالات عزیاه پادشاه نوشته شده بود و ذکر این کتاب گمشده در باب 26 از کتاب دوم اخیار ایام آمده است.
شانزدهم: کتاب (مکاشفات اشعیای پیامبر) که ذکر این کتاب گمشده در عبارت 32 از باب 32 کتاب دوم تواریخ آمده است.
هفدهم: (مرثیه ارمیای نبی بر یوشیاه) که ذکر این کتاب گمشده در عبارت 25 از باب 35 کتاب دوم تواریخ ایام آمده است.
هجدهم: کتاب (تواریخ ایام) که ذکر این کتاب گمشده در عبارت 23 از باب 12 از کتاب نحمیا آمده است.
نکته بسیار مهم: بسیاری از بشارت ها که در کتب علمای اثنی عشری مانند محمد بن یعقوب کلینی، محمد بن بابویه قمی، علامه مجلسی ...، مانند بشارت هایی که در مقدمات مباهله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم با مسیحیان نجران واقع گردیده است و در این زمان در کتب مقدسه وجود ندارند ... .
(نکته مهم: ص.ت.دوم گوید: لازم به ذکر است که کلام خداوند قرآن و در متن روایات و احادیث از بزرگان و مباهله و ...، قطعاً در کتب گمشده و یا همین کتب بوده است به این دلیل که هیچ اثری از انکار در دانشمندان یهود و مسیحی در زمان ابراز و اقامه دلیل ثبت نگردیده و معلوم می شود بعداً برای اغوای عوام از متن عهد عتیق و عهد جدید انداخته و تحریف و ساقط شده است و دلیل دیگر این حقیقت آن است که
ص: 239
حضرت علی علیه السلام برای افترا به حضرت داود اقامه حد افترا بر کسی می نمود که آن را نقل نماید و به همین دلیل موضوع زنای العیاذ بالله حضرت لوط با دو دختران خود به قطع و یقین در کتب تحریف شده وجود نداشته است وگرنه در نزد مولانا المظلوم بیان شده و حضرت برای جلوگیری از این افترا که بالاتر از افترا به حضرت داوود است اعلام حد می فرمود ولی از آنجایی که این سخنان در آن زمان وجود نداشت در متون روایات ما نیز به آن اشاره ای نشده است یعنی وجود نداشت تا به آن اشاره شود و این امر بیانگر آن است که این کتب عهد عتیق و جدید بعد از آن زمان تحریف شده و این یاوه ها و اراجیف در آن قرار گرفته است. و نیز کتبی که از قلم حضرت علامه افتاده و در واقع ذکر شده و مفقود شده اند اصل کتاب تورات موسی و اصل کتاب انجیل مسیح است که ذکر آنها آمده ولی اصل آنها نابود شده است).
پولس در رساله خود به تیموتاوس گوید (... همچنانکه ینیس و یمبریس با موسی مخالفت نمودند اینها نیز با راستی مخالفت می نمایند ...)، بررسی ها نشان می دهد که این دو اسم در عهد عتیق نیست و معلوم نیست که پولس آنها را از کجا آورده ولی آنچه مسلم است در زمانی که این دو اسم مطرح شده کسی پولس را در آن زمان انکار نکرده و این نشان می دهد که این کتب هم قبلاً وجود داشته اند و به مرور زمان نابوده شده ولی در سایر متن ها آدرس آنها وجود دارد ... و اما یکی از مغالطه کاری هایی که متعصبین مسیحی می نمایند این است که آنان در دروغپردازی های خود می گویند (... بعضی از نسخ کتب مقدسه قبل از زمان حضرت محمد بوده و در حال حاضر نزد مسیحیان موجود و این نسخه ها با نسخه های جدید موافق است) و در ادامه حضرت علامه در این کتاب مستدل و پرمعنی با کمال قدرت و با دلایل بی حد و حصر خود که بیانگر تسلط کامل آن بزرگوار بر علوم کتاب مقدس است به دشمنان خدا و رسول پاسخ مکفی و مستدل ارائه فرموده و آنچه مسلم است قلم فرسایی آن بزرگوار دلالت بر احاطه کامل ایشان به علوم کتاب مقدس دارد و این نشان می دهد که ورود به این مباحث ارزشمند در حد و درجه تخصصی و فوق تخصصی آن حضرت علامه می باشد ...
ص: 240
نکته مهم دیگر در یکی از مصادیق تحریف، انتخاب شیطانی اناجیل و رسالات توسط حکومت سرنیزه و زور و جبر بوده و این حکومت زور و مجالس فرمایشی تشکیل شده بود که دستور داد این انجیل ها بایستی تبعیت شود و سایر انجیل ها نبایستی پیروی شود و با توجه به این نقل، اینکه کتاب هایی که در آن از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یاد شده به اندک زمانی بعد از آن حضرت دچار تحریف گردیده که در واقع یکی از مصادیق دیگر تحریف اینگونه کنار گذاشتن کتب و سلب نمودن حق انتخاب و بررسی و علم نمودن و جلو انداختن این کتاب ها بود و ما به خدا پناه می بریم از شر شیطان از اینکه ما را گمراه نماید که او به بدی و فحشاء و آنچه خدا نفرموده است امر می فرماید ... .
تحریف در قرآن امکان ندارد: معجزه دیگر پیامبر اسلام:
... در میان این جماعت مشهور است که عزرا تورات را از حفظ داشت ولی در میان این امت مرحومه و در جمیع دیار اسلام و با وجود ضعف در مسلمین در این طبقه صدهزار حافظ قرآن یافت می شود و این فضل بدیهی است که خداوند به امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم مرحمت فرموده و قطعاً معجزه ای است از معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم که در جمیع طبقات ظاهر و روشن است و من در یکی از کتب تاریخ ملاحظه کردم که روزی یکی از امراء دولت انگلیس با هیئت خود به یکی از شهرهای هند (سهارنفور) آمد و دید که اطفال مشغول تعلیم و حفظ قرآن می باشند از معلم آنها سؤال کرد این چه کتابی است معلم گفت قرآن مجید است، امیر گفت آیا در میان این اطفال کسی پیدا می شود که تمامی قرآن را حفظ داشته باشد معلم گفت بلی و به جمعی از ایشان اشاره کرد و امیر باور نکرد گفت یکی از این اطفال را بیاور تا من آزمایش کنم ... چون آزمون برگزار کرد یقین نمود که این کودک 14 ساله حافظ جمیع قرآن است با تعجب گفت که من شهادت می دهم که تواتر برای هیچ کتابی از کتب ثابت نگردیده مانند ثبوت آن برای قرآن آری و در میان طبقات مسلمین خواهی دید حافظان قرآن را در میان افراد کور و گدا و قاطرچی و چاروادار و ... و خود مؤلف این کتاب چند نفر از اینها را دیده ام ولی تا امروز نشنیده ام که یک نفر از مسیحیان حافظ کتب عهد جدید باشد با وجود فراغت بال و ...، یک نفر از ایشان
ص: 241
حافظ انجیل نیست و لذا این کشیش ها و قسیسین قادر نیستند در این باب مقابله نمایند با گداهای تهران و قاطرچی ها و چاروادارهای مصر تا چه رسد به علماء اعلام و بزرگان اهل اسلام.
موسی نسخه تورات را نوشت و به بزرگان بنی اسرائیل داد و در میان صندوق شهادت قرار داد تا هر هفت سال یکمرتبه در روز عید برای شنیدن بنی اسرائیل بیرون می آوردند (عبارت 9 از باب 31 تورات مثنی)، طبقه اول از بنی اسرائیل بر وصیت موسی ثابت بودند و نسخه تورات در میان صندوق عهد خداوند بود ... تا آنکه طبقه اول منقرض شده و بنی اسرائیل مرتد شدند ... و در عهد سلیمان آن نسخه نابود شد و وقتی سلیمان صندوق شهادت را باز کرد در میان آن غیر از دو لوح سنگ که ده حکم در آن مکتوب بود چیز دیگری نبود (عبارت 9 از باب هشتم از سفر ملوک)، در اواخر سلطنت سلیمان احوال بنی اسرائیل دچار تحول و انقلاب گردید و (نعوذ بالله) سلیمان به اغوای همسران خود کافر و بت پرست گردید و بعد از او بنی اسرائیل دو شعبه شدند ده سبط سلطنتی جدا و دو سبط سلطنتی جدا داشتند، ده سبط به سلطنت اسرائیل به رهبری یوربیعام و دو سبط به سلطنت رحبعام که آن را سلطنت یهود می گویند پس کفر و ارتداد در بین این دو سلطنت نیز شایع شد و یوربیعام برای استقرار سلطنت خود کافر شد و مردم را نیز گمراه کرد و بت پرستی در آنها رواج یافت و خدا غضب نمود و آشوریان را بر آنها مسلط نمود به نحوی که آنها را اسیر نموده در ممالک اطراف متفرق نمودند و در کشور آنها جز عده کمی باقی نماندند و مملکت آنان را بت پرستان آباد نمودند و نسل آنها با نسل بت پرستان بطور کامل مخلوط شد و نسل جدید را سامریان گویند و این مدت 250 سال طول کشید و تورات در این زمان از بین رفت و مملکت یهودیان نیز بعد از سلیمان تا سال 372 بیست پادشاه را بر خود به سلطنت دید و مرتدین و بت پرستان این قوم نیز از مؤمنین بیشتر بودند تا جایی که در عهد رحبعام بت ها در زیر هر درختی قرار داده شده و عبادت شد و قبل از زمان آخز دو مرتبه بیت المقدس و اورشلیم را غارت نمودند و بت پرستی رواج یافت و ... تا آنکه بت بزرگ آنها در بیت المقدس قرار گرفت پس چون یوشیا پسر آمون به تخت نشست سلطان توبه کرد و مردم پیروی کردند و
ص: 242
در سال 18 سلطنت او یک کاهن مدعی شد که من تورات را پیدا کردم (باب 22 از عبارت 8 از سفر ملوک ثانی و باب 34 از کتاب دوم تواریخ ...)، پس نسخه را که خواندند یوشیا لباس خود را از ناراحتی پاره کرد .. و باز بعد از فوت او یهوآحاز سلطان شد و کافر شد و دوباره کفر حاکم شد و در این زمان سلطان مصر بر آنجا حاکم شد تا آنکه یهویاکین (سه ماه ده روز) سلطنت کرد که به دست بخت النصر اسیر و با جمع کثیری از بنی اسرائیل به بابل فرستاده شد ...، و وقتی سلطان تعین شده از سوی بخت النصر ادعای استقلال نموده و شورش کرد سلطان بابل بخت النصر او را اسیر نمود و اولاد او را در پیش روی او سر برید و چشم او را کند و در زنجیر اسیر و او را به بابل فرستاد و معبد و قصر پادشاه و همه خانه های اورشلیم را آتش زد و با خاک یکسان نمود و قلعه اورشلیم را با خاک یکسان نمود. بنی اسرائیل را اسیر و به سوی بابل فرستاد و در این حادثه دوم تورات و تمام کتب عهد عتیق که قبل از این تهیه شده بود دوباره نابود شد و این امر مورد تائید جماعت یهود و نصاری هست، و بنا به اعتقاد آنان دوباره عزرا کتب مفقوده را تصنیف نمود و باز حادثه دیگری برای آنها واقع شد (باب اول کتاب مقابین) و آن حمله انتیوکس به اورشلیم و نابودی تمام کتب عهد عتیق به آتش و قتل عام مردم و هر کس که دستوری از دستورات موسی را بجا آورد و یا نسخه ای در نزد او یافت شود و ... و این حادثه 161 سال قبل از میلاد مسیح بود در این حادثه هم هر آنچه عزرا تهیه نموده بود نابود شد بعد از این حوادث باز حوادث دیگری نیز بر یهود واقع شد از جمله حادثه بزرگ طیطوس رومی بر آنها بود که 37 سال بعد از عروج عیسی بود ...، در این حادثه از جماعت یهود و اطراف و نواحی آن هزار هزار و صد هزار به هلاکت رسیدند از گرسنگی و سوزاندن به آتش و کشتن به شمشیر و دار کشیدن و 97000 نفر را نیز اسیر کردند و در کشورهای دیگر جهان فروختند و عده زیادی را نیز در سرزمین های یهود هلاک نمودند (... پس این بود حال و احوال تورات و آنچه در حال حاضر به عنوان عهد عتیق موجود است در واقع جمع پراکنده و آنچه در خاطرات بوده به همراه تحریفاتی که در آن وجود دارد).
مسیحیان نیز تا 300 سال به انواع بلاها دچار شدند و ده ها قتل عام عظیم و بزرگ بر آنها واقع شد و این کشتارهای جمعی به حدی بود که نزدیک بود ملت مسیحی کاملاً نابود شوند، در عهد (نیروشاه) در سال 64
ص: 243
قتل عام اول رخ داد و پطرس حواری که خلیفه اول مسیح بود با همسرش کشته شدند و در این زمان ایمان به مسیح بالاترین جرم محسوب می شد و در عهد سلطان دومشیان باز قتل عام مسیحیان آشکار شد و در این حملات یوحنای حواری جلای وطن نمود و فیلوویس کلیمنس کشته شد در عهد سلطنت ترجان در سال 101 این سلطه تا 18 سال ادامه داشت تا اینکه اسقف های روم و اورشلیم و قرنتیه به قتل رسیدند تا در زمان سلطان بت پرست و متعصب مرقس انتوئیس که باز قتل عام بوقوع پیوست و باز در زمان سلطان سویرس در سال 202 چند هزار از مسیحیان در مصر و فرانسه ... قتل عام شدند به نحوی که مسیحیان فکر نمودند آخرالزمان و زمان ظهور دجال است و باز در سال 237 در عهد سلطنت مکسیمین فرمان به قتل تمام علماء و دانشمندان مسیحی صادر شد زیرا به گمان او با قتل آنان دیگر عوام مردم توسط آنان گمراه نمی شوند. در این حادثه پاپا پونتیانوس و پاپا انتیروس کشته شدند و سپس در سال 253 در عهد پادشاهی دیش که او اراده کرد برای نابودی ملت و قوم مسیحی در سرتاسر مصر، افریقا، ایتالیا، مشرق و ...، و بسیاری از مسیحیان در این تهاجم مقتول، مرتد و یا بت پرست شدند و سپس در سال 257 در زمان سلطنت والریان باز قتل عام صورت گرفت در عهد او فرمان صادر شد تا همه اسقف ها و خادمان دین کشته شوند و اموال همه مسیحیان مصادره شود و اگر مردم در دین باقی می ماندند بکشند و اموال و زن های آنها را غارت نمایند و اخراج شوند و حبس نمایند و به مزدوری بگیرند و ...، و نیز در سال های 274 و 302 قتل عام های دیگر صورت گرفت. پس در این احوالات حال و روزگار کتب عهد جدید معلوم و مشخص است، در سال 303 سلطان دیوکلیشین اراده نمود تا صفحه روزگار را از کتب مقدسه پاک نماید پس دستور داد به نابودی همه کلیساها و سوزاندن کتاب ها و ... و در اثر این حوادث کلیه اسناد از عهد عتیق و جدید نابود شد و اینجانب بطور مستمر و دائم چه در زمان جاهلیت و چه در زمان ایمان خود سند خواستم از اساتید و سایر بزرگان آنان ولی عذرخواهی نموده و گفتند تا مدت 313 سال بر اثر حوادث سندها نابود شده است و خود حقیر تفحص و تجسس نمودم ... و ثابت و محقق گردید که کتب عهد عتیق و کتب عهد جدید سند صحیح متصل ندارند و لذا تحریف و تغییر و تبدیل و خرابی و ... واقع شد و این کتب مملو از اشتباهات فاحش است و نیز غلط های معنوی و نیز منسوخ شده اند به شرحی که خواهد آمد و نیز مشتمل بر احکام قبیح و زشت هستند
ص: 244
که ذکر شد و باز هم مذکور می شود و اینکه شامل بعضی از نسبت های دروغ به انبیاء و اولیایی هستند از قبیل اینکه جناب سلیمان و هارون مرتد شدند نعوذ بالله و مذبح و معبد برای پرستش بت بنا نمودند و داود پیامبر با زن اوریای حتی زنا کرد و شوهر او را به حیله کشت و یا العیاذ بالله لوط پیامبر با دختران خود زنا کرد و یا اشعیا پیامبر تا سه سال و نیم به امر خدا با عورت مکشوفه زندگی می کرد و یا حزقیال به امر خدا مجبور بود که تا 390 روز نان خود را با فضله و مدفوع انسانی و یا مدفوع حیوانی بخورد و یا ...
و لذا هیچ انسان عاقل اینگونه کتاب ها را سند تدین و ایمان خود قرار نمی دهد و سپس حضرت علامه محمد صادق فخرالاسلام می فرماید:
(ای خدای عادل مقدس تو را به هزار هزار زبان حمد و ثنا می نمایم که مرا نجات دادی تا اینکه اقرار نمودم به وحدانیت تو اولاً و به نبوت جمیع پیامبران تو از آدم تا خاتم ثانیاً و از درگاه تو در کمال عجز و انکسار می خواهم که سلب هدایت و توفیق و ایمان از من نفرمایی و سایر قسیسین و مسیحیان را نیز بهره و نصیبی از قوت تعلیم و حلاوت مطالب قرآن مرحمت بفرمایی و همچنین تو را قسم می دهم به تقرب محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم که مرا توفیق بدهی تا اینکه شروع نمایم به بیان مطالب باب سوم که در ابطال تثلیث و اثبات توحید است)
و ما و همه مؤمنین و مؤمنات به دعای خالصانه تو ای حضرت علامه محمدصادق فخرالاسلام آمین عرض کرده و از خدا می خواهیم تا ما را از شفاعت تو در دنیا و آخرت بهره مند فرماید آمین آمین آمین یا رب العالمین.
پس می گوئیم:
«بالله التوفیق و علیه التوکل»
این باب مشتمل بر یک مقدمه و سه فصل است:
و اما مقدمه بنام دوازده امام معصوم سلام الله علیهم و دوازده حواری مسیح در دوازده امر ذکر می شود
ص: 245
و آن اینکه در مواضع بسیاری از کتاب های عهد عتیق ناطق است به اینکه خدای واحد و ازلی و ابدی حی لایموت قادر مختار است و مثل و مانند نه در ذات و نه در صفات ندارد و بری از جسم و شکل است و این امر به جهت شهرت و کثرت در آن کتب محتاج به نقل شواهد نبوده و غنی از اثبات است (و این از مواضع تحریف نشده آن است).
(ص.ت.دوم گوید: بحث شرک در اسلام و در نزد خداوند و براساس آیات نازله قرآن کریم بر سینه پاک محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حدی مهم و اساسی است که شاید هیچ بحث و مقوله ای به اهمیت آن نباشد و البته ما آن را در کتاب تفسیر خود شرح نموده ایم و فقط اینجا ذکر می نمائیم که براساس آیات کلام الله مجید، خداوند از هر گناهی ممکن است بگذرد ولی شرک به او آمرزش ندارد زیرا، مشرک حق ورود در (به اصطلاح) ملکوت خدا را ندارد و به بهشت وارد نمی شود و وجود او به واسطه آن سنخیت که از دوزخی بودن پیدا می نماید به سوی دوزخ برده می شود و در آن تا ابدالآباد معذب خواهد بود و لذا این مبحث از حضرت علامه عالیقدر جناب محمدصادق فخرالاسلام که رحمت و رضوان و درود بی پایان خداوند بر او باد بیشتر از هر آنچه تصور شود مهم و حیاتی است و روز به روز نیز بر اهمیت آن افزوده می گردد.)
و آن اینکه عبادت غیر الله حرام است و به حرمت آن تصریح شده است در مواضع بسیاری از تورات مانند آنچه در باب 20 و 34 از سفر خروج و یا باب 13 از تورات مثنی که می گوید (... اگر پیامبری یا بیننده خواب ها دعوت نماید به عبادت غیر الله باید کشته شود هرچند صاحب معجزات عظیمه نیز باشد و اگر کسی از اقربا و رفقا ترغیب نماید شخصی را به عبادت غیر خدا، راغب کننده باید کشته شود و رحم بر او نشود) و در باب 17 عبارت 3 از تورات مثنی آمده است (... اگر ثابت شود بر کسی عبادت غیر الله مرد باشد و یا زن بایستی سنگسار شود) ... (پس عبادت غیر خدا نیز در مواضع غیر تحریف شده ذکر گردیده است).
ص: 246
و آنکه در عبارات فراوان از عهد عتیق (در مواضعی که تحریف شده است) اعلام و بلکه تصریح شده به اینکه خدای تعالی العیاذ بالله جسم است و شکلی و اعضایی دارد و ...، مثلاً در عبارات 26 و 27 از باب اول سفر تکوین (... و خدا گفت آدم به صورت ما بساز و موافق و شبیه ما بسازیم ... پس خدا آدم را بصورت خود آفرید ...) و یا در عبارت 6 از باب 9 از سفر تکوین (... زیرا خدا انسان را به صورت خود ساخت ...) و یا در عبارت 17 از باب 59 از کتاب اشعیا که برای خدا اثبات سر و کله شده است (... پس عدالت را مثل زره پوشید و خود نجات را بر سر خود نهاد و جامه انتقام را بجای لباس در بر کرد و غیرت را مثل ردا پوشید ...) و در عبارت 9 از باب 7 کتاب دانیال که اثبات سر و مو شده است: (... و نظر می کردم تا کرسی ها برقرار شد و قدیم الایام (یعنی خدا) جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سر او مثل پشم پاک ...)، و در عبارت 3 از زبور 43 که اثبات رو و دست و بازو شده است (... تو روراستی خود را بفرست تا مرا هدایت نمایند و مرا به کوه مقدس تو و مسکن های تو رسانند ...) و در عبارت 22 و 23 از باب 33 از کتاب خروج که اثبات رو و قفا شده است (... و خداوند گفت ... پس دست خود را برخواهم داشت تا پشت مرا یعنی پس کله و سر مرا ببینی اما روی من دیده نمی شود ...)، و در عبارت 15 از زبور 33 اثبات چشم و گوش شده است (... و خداوند از آسمان نظر افکند و جمیع بنی آدم را نگریست، از مکانت سکونت خویش نظر می افکند بر جمیع ساکنان جهان ...)
و در عبارت 18 از باب دانیال اثبات چشم و گوش گردیده است (ای خدای من گوش خود را فراگیر و بشنو و چشمان خود را باز کن و به خرابی ها و شهری که به اسم تو نامیده شده نگاه کن ..) و در عبارت 29 و 52 از باب سفر ملوک اول: (ای یهوه خدای من ... تا آنکه شب و روز چشمان تو بر این خانه باز شود ...) و در عبارت 17 از باب 16 و عبارت 19 از باب 32 کتاب ارمیا: (و خداوند می گوید ... زیرا چشمان من بر همه راههای ایشان است و آنها از نظر من پنهان نیست و عصیان آنها از چشمان من مخفی نیست)، و عبارت 21 از باب 34 کتاب ایوب: (نزد خداوند تضرع نمودم ... آه ای خداوند ... چشمان تو بر تمامی راه های بنی آدم مفتوح است ...) و عبارت 21 از باب 5 و عبارت 3 از باب 15 امثال سلیمانی: (زیرا ... چشمان او اقدام بر راههای انسان است)، (... چشمان خداوند در همه جا هست ...)، در عبارت 4 از زبور 11: (کرسی او در
ص: 247
آسمان، چشمان او می نگرد، پلک های او بنی آدم را می آزماید ...)، در عبارت 6 و 8 و 9 و 15 از زبور 17 اثبات گوش و دماغ و نفس و دهن شده است: (ای خدا گوش خود بمن گیر و ...)، عبارت 27 از باب 30 اشعیا: (... اینک اسم خداوند از جای دور می آید در غضب خود سوزنده و در ستون غلیظ و لب هایش پر از خشم و زبانش مثل آتش سوزان است ...)، عبارت 33 از سفر تثنیه: (... جمیع مقدسان او در دست تو هستند و نزد پاهای تو نشسته و ...)، در عبارت 18 از باب 31 از سفر خروج: (... دو لوح سنگ مرقوم به انگشت خدا را به او داد ...)، در عبارت 19 از باب 4 رمیای نبی (... امعاء و احشای شکم من پرده های دل من از درد سوراخ شده و قلب من در اندرون من مشوش گردیده ...)، در عبارت 3 از باب 21 اشعیاء: (... کمر من از شدت درد پر شده و درد زه مانند درد زنی که می زاید مرا در گرفته است)، در عبارت 7 از زبور 2: (... تو پسر من هستی امروز ترا تولید کردم ...)، و در عبارت 28 از باب 20 از اعمال حواریون: (... که آن را به خون خود خریده است ...)
پس در این عبارات اثبات اعضاء و جوارج شد برای خدا ولی بعضی از اعضاء او ناقص است، مثلاً ابرو ندارد، ناخن ندارد و ... و اگر غلام باشد کسی او را به دو پول سیاه هم نمی خرد. و نیز برای تنزیه حق تعالی در تورات دو عبارت است و آنها عبارات 12 و 15 از باب 4 از تورات مثنی است: (... خداوند با شما از میان آتش متکلم شد صدای کلمات را شنیدید اما صورتی غیر آواز ندیدید) و (... پس جان خود را خوب حفظ نمایند زیرا در روزی که خدا با شما در حوریب از میان آتش متکلم شد هیچ صورتی ندیدید ...)، (ص.ت.دوم گوید: حضرت علامه در این فراز از کتاب مبارک خود بحث الوهیت و خدایی مسیح و جسم بودن خدا را به اعتقاد یهود را محکوم نماید و اثبات می نماید که بحث تثلیث و شرک یهود زاییده موهومات آنان است و اینجانب اضافه می نمایم که این جماعت یهود و نصاری هرگز تفسیر غلط از کتاب ندارند و عاقل دانا و خردمند فریب نخورد و بداند آنها اعتقاد به جسمانیت خداوند، اعتقاد به نزول خداوند در آتش، اعتقاد به اینکه صورت خدا را نمی توان مشاهده کرد ولی پس کله او را می توان دید، اعتقاد به اینکه او قادر به زائیدن بوده و پسرش را زائیده و لذا او شریک در خدایی او هست و ... می باشند و لذا ما در کنار آنچه حضرت علامه می آورد تأکید داریم که آنچه آنان در خصوص اوصاف خداوند آورده اند، یاوه هایی است کفرآمیز و آنها بواقع با تأثیر از آداب
ص: 248
و فرهنگ مصریان و بت پرستان روزگار خود اعتقاد شدید به جسمانیت خداوند دارند آنها اعتقاد راسخ دارند به اینکه خداوند در بهشت می خرامد و آدم را صدا می کند و ... با یعقوب کشتی می گیرد و ... و لذا ما در کنار استدلال حضرت علامه نظرات خود را بر این یاوه هایی که آنها با تحریف بهم بافته اند اعلام می نمائیم و تأکید داریم که آنها بواقع به این تحریفات ایمان دارند و این جعلیات در واقع ساختار فکری آنها را ساخته است و ما مشابه آن را در خصوص پیامبران بزرگ خدا دیدیم که آنان را شیطان و دزد و راهزن خطاب کردند به استناد یک عبارت جعلی منسوب به عیسی که گفت آنها که قبل از من آمدند دزد و راهزن بودند و گوسفندان حرف های آنان را نشنیدند.. چه کشتارها که به پا نکردند و ...، پس ما در این فراز این عبارات را با تعبیرهای خود و در راستای اثبات تحریفات بکار می بریم و اثبات می نمائیم که موضوع الوهیت مسیح در واقع دقیقاً مربوط به دریافت آنان از این یاوه های غلط و تحریفاتی است که آن را به نام الهامات الهی پذیرفته اند. آنها با صراحت اعتقاد دارند که خداوند از درون آتش با آنها متکلم شد و همه آنها قادر به دیدن صورت خدا نیستند و در دو عبارت تأکید دارند به اینکه صورت خدا قابل دیدن نیست ولی پس کله و پشت سر او قابل دیدن است و این تفسیر این دو عبارت است از روی آنچه قبلاً به استناد عبارت 22 و 23 باب 23 و کتاب خروج بیان شد که (... خداوند گفت ... پس دست خود را بر خواهم داشت تا پشت مرا یعنی پس کله و پشت سر مرا ببینی اما روی من دیده نمی شود ...)، این اثبات جسمیت برای خداوند و در عبارات دیگر اثبات مکان نیز شده است پس در ادامه: شواهد دیگر را تقدیم می نمائیم: که چگونه این انسان های چند هزار سال پیش از خالق هستی موجودی ساختند که اوصاف آن شرح شد و در ادامه ذکر می شود:
1- عبارت 8 از باب 25 سفر خروج:
(... و مقامی و مقدسی برای من بسازند تا در میان ایشان ساکن شوم ...)
2- عبارت 45 و 46 از باب 29 سفر خروج:
(... در آنجا با بنی اسرائیل ملاقات می کنم .. تا در میان ایشان ساکن شوم ..)
3- عبارت 3 از باب 5 سفر اعداد:
(... تا اردوی خود را جایی که من در آن ساکن هستم نجس نسازند ...)
ص: 249
4- عبارت 34 از باب 35 سفر اعداد:
(... پس زمینی را که شما در آن ساکن هستید و من در میان آن ساکن هستم نجس مسازید زیرا من یهوه هستم در میان بنی اسرائیل ساکن هستم ...)
5- عبارت 15 از باب 26 تورات مثنی:
(... از مسکن مقدس خود از آسمان بنگر ...)
6- عبارت 5 و 6 از باب 7 سفر شموئیل (2)
(... برو به بنده من داود بگو خداوند چنین می گوید آیا تو خانه برای سکونت من بنا می کنی، زیرا از روزی که بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورده ام تا امروز در خانه ساکن نشدم بلکه در خیمه و مسکن گردش کرده ام ..) (اعتقاد آنها این بوده که خدا در داخل بیت المقدس است)
7- عبارت 30، 34، 36، 39، 45 و 49 از باب 8 سفر ملوک اول:
30) (... و از مکان سکونت خود یعنی از آسمان بشنو ...)
32) (... آنگاه از آسمان بشنو ...)
34) (... آنگاه از آسمان بشنو ...)
36) (... آنگاه از آسمان بشنو ...)
39) (... آنگاه از آسمان که مکان سکونت توست بشنو و بیامرز ...)
45) (... پس دعا و تضرع ایشان را از آسمان بشنو ...)
49) (... آنگاه از آسمان که مکان سکونت توست دعا و تضرع آنها را بشنو ...)
8- و عبارت 11 از زبور 9:
(... خداوند را که بر صهیون نشسته است بسرائید ...)
9- و عبارت 4 از زبور 11:
(... خداوند در هیکل قدس خود است و کرسی خداوند در آسمان ...)
ص: 250
10- عبارت 8 از زبور 26:
(... ای خداوند محل خانه تو را دوست می دارم ...)
11- عبارت 16 از زبور 67:
(... بر این کوهی که خدا برای مسکن خود برگزیده و هر آینه خدا در آن تا به ابد ساکن خواهد بود ... خدا در میان آنها ساکن خواهد بود ...)
12- عبارت 25 از زبور 73:
(... کیست برای من در آسمان ...)
13- عبارت 2 از زبور 74:
(... این کوه صهیون که در آن ساکن بوده ای ...)
14- عبارت 1 از زبور 99:
(... بر کروبیان جلوس می فرماید ...)
15- عبارت 11 از زبور 134:
(... ای که شبانگاه در خانه خداوند می ایستید ...)
این خانه خدا با خانه خدا در اسلام و مسجد فرق می کند آنها یقین داشتند که در داخل عبادت گاه آنان خدا به صورت جسم قرار می گیرد.
16- و عبارت 17 از باب سوم از کتاب یوئیل:
(... من یهوه خدای شما در کوه مقدس خود صهیون ساکن هستم ...)
17- و عبارت 21 از باب سوم کتاب یوئیل:
(... و یهوه در صهیون ساکن خواهد شد ...)
18- و عبارت 3 از باب 8 کتاب زکریا:
(... من به صهیون برگشته ام و در میان اورشلیم ساکن خواهم شد ...)
ص: 251
(یعنی اورشلیم را نمی توانند بگیرند چون خدا در آن ساکن است پس اگر اورشلیم را بگیرند یعنی خدا را دستگیر نموده و گرفته اند)
19- عبارت 45 از باب 5 انجیل متی:
(... تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید ...)
20- عبارت 48 از باب 5 انجیل متی:
(... چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است)
21- عبارت 1 از باب 6 از انجیل متی:
(... نزد پدر خود که در آسمان است ...)
22- عبارت 9 از باب 6 از انجیل متی:
(... ای پدر ما که در آسمان هستی نام تو مقدس باد ...)
23- عبارت 14 از باب 6 از انجیل متی:
(... پدر آسمانی شما را نیز خواهد آمرزید ...)
24- عبارت 26 از باب 6 از انجیل متی:
(... پدر آسمانی شما آنها را می پروراند ...)
25- و عبارت 11 از باب 7 انجیل متی:
(... پدر شما که در آسمان است ...)
26- و عبارت 21 از باب 7 انجیل متی:
(... بلکه آنکه اراده پدر مرا که در آسمان است بجا آورد ...)
27- و عبارت 32 از باب 10 انجیل متی:
(... هر که مرا پیش مردم اقرار نماید من نیز او را در حضور پدر خود که در آسمان است او را اقرار می کنم ...)
28- و عبارت 33 از باب 10 انجیل متی:
ص: 252
(... و هر که مرا انکار نماید من هم در حضور پدر خود که در آسمان است او را انکار می کنم ...)
29- و عبارت 50 از باب 12 انجیل متی
(... هر که اراده پدر مرا که در آسمان است بجا آورد ...)
30- و عبارت 13 از باب 15 انجیل متی:
(... هر نهالی که پدر آسمانی من نکاشته باشد ...)
31- و آیه 17 از باب 16 انجیل متی:
(... بلکه پدر من که در آسمان است ...)
32- و عبارت 10 و از باب 18 انجیل متی:
(... زیرا ملائکه ایشان دائماً در آسمان روی پدر مرا که در آسمان است می بینند)
33- و عبارت 14 و از باب 18 انجیل متی:
(... اراده پدر شما که در آسمان است ...)
34- و عبارت 19 از باب 18 انجیل متی:
(... پدر من که در آسمان است ...)
35- و عبارت 35 از باب 18 انجیل متی:
(... به همین گونه پدر من که در آسمان است با شما عمل می نماید ...)
36- و عبارت 9 از باب 23 انجیل متی:
(... هیچکس را بر زمین پدر خود مخوانید زیرا پدر شما یکی است که در آسمان است ...)
31- و عبارت 23 از باب 23 انجیل متی:
(... و هر که به آسمان قسم خورد به کرسی خدا قسم و به او که بر آن نشسته قسم خورده باشد ...)
32- امعان نظر بر مفاد عبارات 10 از باب 18 و 23 از باب 23 انجیل متی به صراحت بکارگیری استعاره و تشبیه را از ذهن خارج می نماید و خواننده نبایستی فکر نماید که عهدین به مخاطبین
ص: 253
خود به اشاره سخن می گویند آنها وقتی به مخاطبین خود می گویدن خدا در آسمان است منظور آنها اینست که خدا در آسمان است و بر روی عرش نشسته و ملائکه صورت او را می بینند و وقتی می گویند او در معبد است یعنی در داخل آن است و ...
33- تمامی این عبارات و غیر اینها دلالت بر آن است که این جماعت برای خدا جسم و مکان قائل هستند:
(خداوند می فرماید که آسمان ها کرسی من و زمین قدمگاه من است پس خانه از برای من بنا نموده باشید کجاست و مکان آرام من در کجا)
همانگونه که ملاحظه می شود این عبارات و کلیه عبارات عهد عتیق و جدید مخلوطی از حقایق و یاوه هاست و این همان معنی تحریف است و هر آنچه با حقایق وحی الهی نازل شده بر آخرین پیامبر خدا منطبق است قابل توجه و مابقی آنها کفر و ظلم و ستم است باید به زباله دان تاریخ سپرده شود مانند آنکه می گویند مسیح پسر خداست و یا مسیح پسر انسان است و این جماعت قسمت باطل آن را پیروی می نمایند و نکته مهم آن است که این یاوه ها و تحریفات با نهایت تأسف شاکله عملی و ساختار فکری یهودیان و مسیحیان را ساخته و آنها را به وادی شرک و ظلم و گناه و ...، و در نهایت به دوزخ جاویدان کشانیده است و بر آنان واجب است که به عقل خود توجه نمایند و خود را به سوی حیات جاویدان و بهشت ابدی با ورود در شریعت پاک رسولان خدا نجات دهند،
در قبل مذکور شد در مواضعی که تحریف نشده آمده است که خدا شبه و صورت ندارد و این موضوع در مواضع عدیده در عهد جدید نیز تصریح شده است مانند عبارت 18 از باب اول انجیل یوحنا (... یعنی خدا را هرگز کسی ندید ...) و نیز در عبارت 16 باب 6 از رساله اول پولس به تیموتاؤس (یعنی واحدی از انسان خدا را ندیده و نمی تواند دید او را تا ابدالآباد ...)
ص: 254
پس تو ای عاقل خردمند به این فراز از کتاب عهد عتیق دقت کن که چگونه خداوند حی قیوم قابل رویت نیست ولی این یاوه گویان به استناد مواضع تحریف شده خدا را جسم دانسته و یا خدا را سه قسمت نموده یکی را قابل رویت یکی را واسطه و قسمت سوم را در آسمان قرار داده اند و ما به خدا پناه می بریم از شرک یعنی همان ظلم و ستم و همان چیزی که خداوند را به غضب آورده و معتقد به آن را به دوزخ جاودانی داخل و مستقر می فرماید. پس آنچه در سراسر کتاب مقدس از رویت خداوند و راه رفتن او و دیدن پس کله او و اینکه صورت او دیده نمی شود و ...، که در تناقض آشکار است با مفاد آنچه در عبارات 12 و 16 از باب چهارم و ششم رساله اول یوحنا و رساله اول پولس به تیموتاؤس آمده است دقیقاً همانگونه که دو عبارات پسر خدا و پسر انسان مذکور شده است، همانگونه که دو موضوع حرام بودن زنا و زناکاری آنان مذکور شده، همانگونه که دو موضوع حرام بودن شراب و شراب خواری و شراب سازی آنها مذکور شده و ... ملاحظه می نمائید که چگونه این جماعت گمراه در تمامی موارد قسمت صحیح کار را رها نموده و در اثر اغوای شیطان حصه پلید موضوع را در قلب خود وارد نموده اند و سپس آن را توجیه و تفسیر کرده اند و در موضوع بحث ما از این عبارات مشخص و معلوم می شود هر کسی آنها مدعی هستند که دیده شد دقیقاً خدا بوده و هر جا در کلام آنان یعنی کلام خدا با زبان انبیاء یا حواریون لفظ الله و مثل آن اطلاق شده دقیقاً خدا را در آن اراده شده است و لذا اعتقاد به جسمانیت خدا در بین آنها قطعیت داشته و خصوصاً مسیحیان که مسیح را نیز خدا می دانند و این در واقع تجلی بخشی از اعتقادات آنها نسبت به ماهیت خداوند بر اساس مواضع تحریف شده کتاب مقدس است، و لذا به هیچ وجه تعبیر به مجاز نکرده اند و به هیچ عنوان با توجه به صراحت های مؤکد جایز نیست. که احدی تعبیر به مجاز نماید زیرا اساساً مجازی وجود ندارد به دلیل آنکه قائل شدن به مجاز زمانی واجب خواهد بود که قرینه مانع آن از اراده حقیقت بکارگیری شود و این مفهوم همان تحریف است و وجود تناقضات برائت ایجاد نمی نماید به قبول مجاز از سوی مخاطب همانگونه که عبارات حرمت زنا و زناکاری وجود دارد ولی هیچگاه نمی توان داستان زناکاری لوط و دو دختر او را العیاذ بالله و یا زناکاری یک عمر داوود با همسر اوریا و قتل نفس زکیه سردار او را به مجاز برگزار نمود یعنی وقتی مذکور می نمایند که لوط با دو دختر خود زنا کرد منظور آنها همان زنا کردن و مقاربت و نزدیکی و دخول
ص: 255
آلت نرینه در فلان جای طرف است و ...، و وقتی می گویند یعقوب با خدا کشتی گرفت منظور اینست که با خدا کشتی گرفت و می گوید او را دید یعنی او را دید و ...، لذا در هیچ جای کتاب مقدس وجود عبارات ضد آن موجبات تأویل و تفسیر این کفریات و یاوه ها را فراهم نخواهد نمود بلکه تمام این موارد که سبب سرگشتگی، گمراهی و سقوط در دوزخ و انحرافات فکری و بدبختی بشری از گناه و کفر و ... را فراهم آورده به واسطه وجود همین تحریفات و پیروی از آنها در اثر القاء شیطان به اعوان و انصار اوست. پس قطعاً وقتی که در کتاب خود می آورند که خدا با بنی اسرائیل در ستون ابر در روز و در ستون آتش در شب حرکت می نمود در واقع مقصودی غیر او ندارند نمونه مواضع تحریف شده در رابطه با اعتقادات فاسد اهل کتاب تورات و انجیل را بایستی در نظر داشته باشیم مخاطبان تورات و انجیل در حداقل چند هزار سال قبل زندگی می کرده اند و بت پرستی برای آنها راحت تر از خداپرستی بوده است و دیدن خدا حداقل توسط پیامبران آنها امری عادی و لازم تلقی می شده که برای آنها امکان داشته ولی برای مردم مقدور نبوده و قتل دیدن مردم صندوق شهادت را به زعم آنان به واسطه آن بوده که خدا را در آن صندوق دیده و واجب القتل شده اند وگرنه دیدن تورات که هر (7) سال و نشان دادن آن به مردم دستور خدای آنان بوده است. ما در ادامه و پایان فصل به حول و فضل الهی به بررسی بخش هایی از کتاب مقدس در یک نگاه خواهیم پرداخت و در آن به تفسیر یاوه هایی که در این کتاب به خداوند خالق هستی نسبت داده شده و خلقی را به گمراهی کشیده و می کشد و خواهد کشید می پردازیم تا شاید نسل های جدید با بکارگیری عقلی که خداوند آن را معیار برای بهشت و دوزخی شدن انسان ها قرار داده است راه نجات و حیات جاویدان را انتخاب نمایند و با پیروی از محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم یعنی آخرین فرستاده خداوند خالق هستی و جهان یعنی کسی که همه انبیاء به ظهور او اخبار نموده اند رستگار گردند آمین آمین آمین یا رب العالمین).
34- در باب 17 از سفر تکوین آمده است:
(... و هنگامی که ابرام (99) ساله بود خداوند به ابرام مرئی شد (یعنی ظاهر شد یعنی نزد او آمد) و وی را گفت که من خدای قادر هستم در حضورم سلوک نموده کامل شود و ابرام بر روی خود در افتاد و خدا با او
ص: 256
متکلم شده، گفت 4) ... و دیگر خدا به ابراهیم گفت 9) ... و خدا به ابراهیم گفت 15- ... و ابراهیم به خدا گفت 19- ... و خدا به ابراهیم گفت 22- ... و خدا به ابراهیم تکلم را به اتمام رسانیده و از نزد او صعود نمود و) پس ای عاقل دانا و خردمند توجه نما که در این عبارات با صراحت تمام نزول خدا و سخن گفتن او با ابراهیم و سپس ... صعود به آسمان که جایگاه اوست مذکور گردیده است و البته لازم به ذکر است که این امر یعنی جسمانیت خدا برای مردم چند هزار سال قبل که روح بت پرستی و شرک در قلب آنها وارد و در میان آنها خصوصاً بنی اسرائیل که به اندک فرصتی به سوی آن یعنی بت پرستی حمله ور می شدند و با عشق و اشتیاق بت های مورد علاقه خود را پرستش می نمودند امری کاملاً عادی و جاافتاده بوده است و نباید با افکار مترقی جهان امروز خصوصاً افکاری که از جامعه مسلمانان در رد موضوع بت پرستی و پرستش خدای یکتا و بی مثل و مانند و ... در جهان جاری شده است قیاس شود.
35- پس به عبارات اول به بعد باب 18 سفر پیدایش توجه فرمائید:
(... و خداوند در بلوطستان ممری بر وی ظاهر شد (یعنی بر ابراهیم)، و او در گرمای روز به در خیمه خود نشسته بود، ناگاه چشمان خود را بلند کرد که اینک سه مرد در مقابل او ایستاده اند، (از عبارات آتی این باب و باب 19 محرز می شود که یکی از این سه تن خدا بوده که ابراهیم با او مذاکره می نمود و دو نفر دیگر دو فرشته بوده اند ...)، ... 8) پس کره و شیر و گوساله را که ساخته بود گرفته و پیش روی ایشان گذاشت و خود در مقابل آنها زیر درخت ایستاد تا خوردند (یعنی خدا و دو فرشته دیگر از طعام و شراب و غذایی که ابراهیم حاضر نموده بود خوردند تا سیر شدند و شما این یاوه ها را در کنار آیات قرآن مجید قرار داده و آنگاه به عظمت کلام وحی پی ببرید که چگونه با شما از حقایقی سخن می گوید که قلب شما به صحت آنها گواهی می دهد یعنی همان ضمیر خداجوی هر انسان حقیقت طلب)، ...، 16- پس آن مردان برخاسته متوجه سدوم شدند ... 33) پس خداوند چون گفتگو را با ابراهیم به اتمام سانید برفت (یعنی از آن گروه سه نفری خدا جدا شد و رفت) و ابراهیم هم به مکان خود برگشت، 1) و وقت عصر آن دو فرشته وارد سدوم شدند (یعنی از آن سه نفر که یکی خدا بود فقط دو نفر فرشته نزد لوط آمدند و خدا فقط به ابراهیم مرئی شد و نزد لوط نیامد) و این صراحت دارد به اینکه خدا به شکل یک مرد بر ابراهیم ظاهر شد و با دو فرشته همراه خود غذا خورد و
ص: 257
آن دو فرشته به سوی قوم لوط رفتند و ابراهیم و خدا هم به جایگاه های خود برگشتند. در ادامه آن دو فرشته نزد لوط آمدند و مردم چون خبردار شدند به خانه لوط هجوم آوردند تا با فرشته ها لواط کنند و لوط آمد و گفت) ... 8) اینک من دو دختر دارم که مرد را نشناخته اند ایشان را الان نزد شما می آورم و آنچه در نظر شما پسند آید با ایشان بکنید ولی کاری به این دو مرد یعنی این دو فرشته ندارید گفتند دور شو ... الان با تو از ایشان بدتر کنیم ... (پس در نحوه مکالمه ضد و نقیض حضرت لوط با این مردم توجه فرمائید که می گوید من دو دختر باکره دارم (و البته این دو دختر باکره همان هستند که به زعم این گناهکاران و مفتریان العیاذ بالله با پدر خود زنا نموده و از او حامله هم شده اند یعنی العیاذ بالله لوط هم بکارت دختران خود را در حالت مستی گرفته و هم آنها را حامله نموده است و این افترا البته ثمره بی ایمانی به خداوند است که او قادر و قهار و انتقام گیر است از ستمکاران که اعتقاد به این مطلب داشته باشند و اینگونه یاوه ها را الهام الهی بدانند ...)، ایشان را الان نزد شما بیرون می آورم. آنچه در نظر شما پسند می آید با ایشان انجام دهید (یعنی العیاذ بالله به آن جمعیت می گویدکه با این دو دختر من هر چه به نظر شما خوب است یعنی لواط انجام دهید که در این لحظه آنان خود لوط را نیز تهدید به اینکار نموده اند و این مطالب یاوه ها و اراجیف است زیرا تکلم لوط با آنان بدینگونه نبوده است بلکه براساس آیات قرآن اعلام به آنان بر ازدواج مردان با زنان و توجه آنان به امر خداوند در این رابطه بوده نه اینکه العیاذ بالله دختران خود را در اختیار آنان قرار دهد و ما به خدا پناه می بریم و شکرگزاری می نمائیم خداوند را که ما را به هدایت بر شریعت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دریای نعمت های هدایت خود غوطه ور نموده و از رحمت بی انتهای خود در داشتن به اعتقادات پاک بهره مند ساخته است الحمد لله رب العالمین) ... 30) و لوط با دو دختر خود در کوه ساکن شد .. و در مغازه سکنی گرفت ... (و سپس داستان شراب خواری و زنای لوط را العیاذ بالله با دو دختر او بیان می نماید و اینکه دو دختر خود را در دو شب متوالی ازاله بکارت نموده و حامله هم نموده و ...، و ما به خدا پناه می بریم و لعنت او را برای عذاب این مفتریان و معتقدان به این تهمت ها را از خدا خواستاریم آمین آمین آمین یا رب العالمین ...)، ای عاقل دانا و خردمند آیا می دانی که چرا در کتاب این تهمت بر حضرت لوط وارد شد پس نام بلعام باعور و دو لفظ بنی عمون و بنی موآب در ذهن تو باشد تا در موقع
ص: 258
مناسب ثابت نمایم که این یاوه را چگونه طرفداران بلعام مرتاض در کتاب برای برائت و تقدیس شخصیت منحرف او ساخته اند.
36- یاوه ای دیگر از یاوه های کتاب مقدس: داستان دیدار یعقوب با خداوند:
عبارت 11 از باب 28 از بئرشبع (اولین چاهی که می گویند ابراهیم حفر نمود که آن را چاه قسم هم می نامند) روانه شده به سوی حران رفت، و به موضعی نزول کرد و در آنجا شب را به سر برد زیرا که آفتاب غروب کرده بود و یکی از سنگ های آنجا را گرفته زیر سر خود نهاد و در همانجا بخسبید، و خوابی دید که ناگهان نردبانی بر زمین برپا شده که سرش به آسمان می رسد و اینک فرشتگان خدا بر آن صعود و نزول می کنند، در حال خداوند بر سر آنان ایستاده و می گوید من هستم یهوه خدای پدرت ابراهیم و خدای اسحاق، این زمینی را که تو بر آن خفته به تو و ذریت تو می بخشم ... 17) پس یعقوب از خواب بیدار شد و گفت البته یهوه در این مکان است و من ندانستم ... و آن ستون را روغن زد و آن مکان را بیت ئیل نامید (یعنی جایی که خدا دیده شد) ... (آیا واقعاً بر خدا واجب و لازم نیست تا این کافران مشرک و بدتر از بت پرستان را در روز قیامت عذاب نماید که اینگونه او را تحقیر نموده و کوچک می شمارند و اهانت می نمایند ...)
به دنبال یاوه ها:
37- عبارت 9 از باب 31 از سفر پیدایش:
(11- و فرشته خداوند در خواب به من گفت ای یعقوب گفتم لبیک، گفت اکنون چشمان خود را باز کن ...، من هستم خدای بیت ئیل که در آنجا ستون را مسح کردی و روغن زدی و با من نذر نمودی ...) (یعنی همان خدایی که در بیت ئیل دیدی که گفت من یهوه هستم بالای نردبان بود ...)، و نیز در باب 35 از سفر پیدایش عبارت 1: (... و خدا به یعقوب گفت برخاسته به بیت ئیل برآی و در آنجا ساکن شو و آنجا برای خدایی که بر تو ظاهر شد (یعنی تو او را به چشم دیدی مذبحی بساز ...)
38- و نیز در باب 48 از سفر پیدایش آمده است: (... و یعقوب به یوسف گفت خدای قدیر در لوز (نام قبلی بیت ئیل) در ولایت کنعان بر من ظاهر شد و به من برکت داد ..)
ص: 259
39- عبارات 11 و 13 از باب 31 سفر پیدایش 2:
(... و آن ملک گفت منم خدای ابراهیم پدر تو و اسحاق و یعقوب هم گفت در حق ملک ای خدای پدرم ابراهیم و خدای پدرم اسحاق ... و یعقوب در حق او فرمود
در کتاب ترجمه اینجانب (و فرشته خدا در خواب به من گفت ...)
دست های کثیف تحریف گر خائن:
پس ای عاقل خردمند دست های خیانت کار را ببین که چگونه برای گمراهی عوام دست بکار می شوند چون پاسخ گویی به اینکه خدا با یعقوب سخن بگوید سخت است در اول متن می گوید فرشته در خواب گفت، در آن دیگری می گوید ملک گفت، در آن دیگری می گوید خدا گفت ...) و حماقت آنها را ببین که تا چه حد مخاطبین خود را مانند خود فرض می نماید: می گوید (فرشته گفت ای یعقوب من خدای تو هستم).
40- با من بیا به یاوه گویی در باب 32 از سفر تکوین عبارت 25: (مصارعت و گرفتن کشتی یعقوب با خدا):
(... و یعقوب به تنهایی باقی ماند و شخصی تا طلوع فجر با او کشتی گرفت و هنگام دیدنش که (به یعقوب) غالب نیامد کف ران او را لمس کرده و کف ران یعقوب سست شد وقتی که با او کشتی می گرفت، پس آن شخص گفت مرا رها نما زیرا که صبح طالع است و (یعقوب) گفت که تو را رها نمی کنم تا مرا برکت دهی، و آن شخص گفت که اسم تو چیست و او گفت یعقوب، پس او گفت یعقوب، پس او گفت دیگر اسم تو یعقوب گفته نشود بلکه اسرائیل زیرا که مثل سرور با خدا بودی (با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی)، و بر مردمان نیز غالب می آیی (ترجمه ها تا چه حد متفاوت است) پس یعقوب از او سؤال نموده گفت تمنا اینکه اسم خود را بگویی و او گفت از چه سبب اسم مرا می پرسی (... یک جمله در متن حذف است) و او را در آنجا برکت داد و یعقوب اسم آن مکان را پنوئیل خواند زیرا که گفت خدا را روبرو دیدم و جانم رهایی یافته است)، پس تو بیا به این یاوه ها توجه کن و تأویلات این یاوه گویان را توجه نما ای عاقل خردمند ما قبلاً آوردیم که هر جا جملات پرت و پلا می شود و سر و ته آن جفت نیست و وزن ادبی و سیاق مرتب موضوعی ندارد قطعاً آن عبارات تحریف شده و دروغ و پرت و پلاهایی است که مشتی بی سواد بت پرست برای عده ای
ص: 260
عوام ساخته و پرداخته و به نام الهام و کلام وحی به خورد مردم ساده دل در هزاران سال قبل داده اند و در این زمان که علم و ادب پیشرفت نموده است البته خواننده و طالب حقیقت بایستی به این عبارات بی معنی دقت نماید (و هنگام دیدنش که غالب نیامد کف ران او را لمس کرده و کف ران یعقوب سست شد وقتی که با او کشتی می گرفت) پس ای عاقل دانا آیا می دانی منظور از کف ران کجاست که خدا وقتی پیروز نشد آن را فشرد تا یعقوب سست شد آری منظور بیضه های یعقوب است که تحریف گر خائن آن را کف ران ترجمه نموده است. پس خوب توجه نمائید که خائنین با چه جنایتی و خیانتی ترجمه می نمایند و یا بجای اینکه ترجمه نمایند (زیرا با خدا مجاهده کردی و پیروز شدی و بر مردم هم پیروز می شوی) عبارت بی معنی می آورد و می گوید (زیرا که مثل سرور با خدا بودی و بر مردمان نیز غالب می آیی) و یا الفاظ با خدا و انسان را کنار هم می آورد تا معنی را گم نماید و (عبارت با خدا کشتی گرفتی) پنهان شود و وقتی یعقوب اسم او را می پرسد و آن شخص جواب می دهد ولی تحریف گر خبیث جمله جوابیه او را ذکر نمی نماید و دلایل آن هم معلوم است برای اینکه مخاطب حیران بماند و بعداً مطمئن شود که او خدا بوده است و لذا کلام یعقوب و عبارت حذف شده مثل این باید باشد (... از چه سبب اسم مرا می پرسی من یهوه خدای تو هستم و او را در آنجا برکت داد و یعقوب اسم آن مکان را پنوئیل خواند زیرا که گفت خدا را روبرو دیدم و جانم رهایی یافت) که این هم البته ناقص است زیرا او نه تنها خدا را روبرو دید بلکه ده ساعت مشغول مصارعت و کشتی گرفتن با او بوده است و در نهایت خدا بیضه های او را فشرد تا یعقوب سست شد و او را رها کرد ... آری ای عاقل خردمند اگر ضعف نداشتند خیانت لزومی نداشت پس ...
پس اگر ما بخواهیم کشتی و مصارعت یعقوب را هرگونه تأویل نمائیم عمل ما خلاف است زیرا این موضع از مواضع تحریف موضوعی است و عبارات یاوه و بی نظم و نامفهوم و بی معنی این متن بر این حقیقت گواه است و قطعاً تحریف گران این یاوه ها با کفر و شرک از جهان رفته و مستحق دوزخ الهی شده اند و با این یاوه ها انواع انحرافات فکری و ...، در جوامع بشری و پیروان آنها بوجود آورده اند ... و تو ای عاقل خردمند آگاه باش که این افکار شرک آمیز در واقع همان افکار بت پرستان آن روزگار است با این فرق که در این متون بت ها زنده شده و قالب های انسانی یافته اند و البته جای استبعاد نیست زیرا وقتی در این قرن و با این پیشرفت
ص: 261
علوم و فنون عده کثیری هستند که گاو و سنگ و چوب و حتی آلت تناسلی را پرستش می کنند پس تو چه انتظار از مردم چهار هزار سال قبل داری که جز با پهن گاو و ساس و شپش سروکار نداشته اند و همچنین از دلایل دیگر تحریفی بودن این متن آن است که خدا او را اسرائیل نامید یعنی هم زور خدا در حالی که یعقوب بر او پیروز شده بود ولی با کلک و حقه و نیرنگ به شرحی که ذکر شد مصارعت را متوقف کرد و خسته شد و گفت مرا رها کن یعنی کم آورد. پس این موضع در واقع از مواضع تحریف موضوعی کتاب مقدس است نه اینکه در یک عبارت و یا لفظ تحریف شده باشد مانند زنای لوط با دو دختر خود که تحریف موضوعی است و اثبات آن متعاقباً مذکور می گردد پس صحیح آن است که بگوئیم این قسمت از متن تحریف شده و اثبات تحریف موضوعی در آن دلالت بر تحریفی بودن کل متون عهد عتیق و جدید دارد.
41- نمونه ای دیگر از یاوه های نامفهوم بهم بافته تحت عنوان متن الهامی:
عبارت 3 در باب 12 از کتاب هوشع: (... برادرش را در رحم از پاشنه اش گرفت و با قوتش با خدا کامیاب شد، بلکه با فرشته کامیاب گردیده، قادر شد گریه کنان وی را التماس نمود او را در بیت ایل یافت و در آنجا با ما گفتگو کرد ...)، انصافاً ای عاقل دانا و خردمند آیا شما متوجه شدید که تحریف گر بی سواد و عامی این متن چه می گوید و چه مفهومی را می خواهد منتقل نماید و چه منظوری دارد، و یا با که سخن می گوید و منظور او از پاشنه برادر خود را در رحم گرفت و ... چیست. آری آیا اگر آنها مغز ندارند، آیا ما هم نداریم؟!.
42- در باب 35 از سفر تکوین عبارت ... آمده است: (و خدا بار دیگر به یعقوب نمودار شد در آن زمان که از پدان ارم باز آمد و او را برکت داد و خدا به او گفت که اسمت یعقوب است، اسمت دیگر یعقوب خوانده نشود مگر اینکه اسمت اسرائیل خواهد بود و اسم او را اسرائیل خواند و هم خدا وی را گفت که من خدای قدیرم .. و 13) و خدا در مکانی که با او تکلم نموده بود صعود نمود (یعنی رفت بالا در مقر خود) و یعقوب در مکانی که (خدا) با او متکلم شده بود ستونی از سنگ برپا نمود و بر آن قربانی ریختنی ریخت و هم روغن را بر آن مالید و یعقوب اسم آن مکانی را که خدا با او در آنجا متکلم شده بود بیت ئیل خواند) حالا چه کسی می خواهد بگوید منظور از خدا در آنجا شاید فرشته، شاید خواب دیده، شاید خواب کاتب بوده شاید از حاشیه به متن لغزیده، شاید به جای کلمه شیطان خدا را آورده و ... آری اینها همه الهام شیطان است. ما در آینده
ص: 262
اثبات خواهیم کرد که اساساً ستون برپا نمودن به هر دلیل و روی آن را روغن مالی نمودن و به پای آن قربانی نمودن یک اصل و اساس و روش بت پرستی بوده و در همین کتاب از آن به عنوان یک روش کفرآمیز بت پرستی نهی شده است و این فراز در واقع بطور موضوعی تحریف شده است. پس منظور کاتبان این متون همین است که نوشته اند آنها واقعاً اعتقاد داشتند که خدا پائین آمده با یعقوب کشتی گرفته و یا با او تکلم چهره به چهره نموده و یا ... زیرا در هزاران سال قبل این موضوع برای آنها عجیب نبوده و همین انتظار را از خدا داشته اند زیرا عقل و درک آنها بیشتر نبوده است قدرت عقل آنها از بت های تراشیده به خدایانی معطوف می شود که از آسمان آمده و ... و همین طرز تفکر مایه و اساس و رکن برای پرستش مسیح شد که گفتند در مورد او آنچه که گفتند که سه تا یکی و یکی سه تا و ....... .
43- عبارت 2 از باب 3 سفر خروج: (... 2 و فرشته خداوند از میان بوته در آتش به او نمودار شد و نگریست و اینک آن بوته به آتش شعله ور بود اما بوته فانی نمی شد ...، ... 4) و خداوند چون دید که به آن طرف از برای نگریستن گردید خدا وی را از میان بوته آواز داد و گفت ای موسی موسی ... و دیگر گفت که حاضرم ...، و دیگر گفت که من خدای پدرت ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم و موسی روی خود را پوشید زیرا که از نگریستن به خدا ترسید و خداوند گفت به تحقیق مصیبت قوم خود را در مصر دیدم ...، و موسی به خدا گفت ... و خدا به موسی گفت ... و ایشان (یعنی بنی اسرائیل) بمن بگویند که اسم او چیست به ایشان چه بگویم 14) خدا به موسی گفت که من آن هستم که هستم و دیگر گفت به بنی اسرائیل چنین بگو که اهیه (یعنی من هستم). مرا به شما فرستاده است، ابداً اسم من همین است و تذکره من دهر به دهر اینست، برو و مشایخ اسرائیل را جمع نموده و به ایشان بگو که خداوند خدای پدران شما خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب به من نمودار و ظاهر شده و گفت که به تحقیق به شما توجه نمودم و آنچه که به شما واقع شد در مصر دیدم ...) پس تو ای عاقل خردمند توجه نما که این لفظ خدا در 25 موضع این متن بلکه زیادتر تکرار شده و این تکرار مکررات دلیل قاطع و واضح و آشکار خیانت مترجمین است که لفظ فرشته خداوند را در اول این متن برای القاء شبهه به مخاطب آورده است و قطعاً اگر این لفظ فرشته را در این 25 موضع تکرار می کردند خیلی ضایع و مسخره می شد و ... .
ص: 263
هشدار به مترجمین خائن کتاب مقدس:
مترجم خائن کتاب مقدس خودسرانه و باوقاحت تمام کلمه فرشته را بر ابتداء عبارت دوم باب 3 سفر خروج یعنی متن فوق و بر سر کلمه خداوند آورده است تا به مخاطبان به دروغ القاء نماید که منظور از خداوند، فرشته بوده و چون قادر نبود هرجا کلمه خداوند است این لفظ فرشته را بیاورد و متن بسیار مسخره و مبتذل می شد در سایر مواضع خودداری و سعی نموده تا با این ترفند و حیله و حقه و کلک به مخاطب القاء نماید که این خدا نبوده که ظاهر شده، یا این خدا نبوده که کشتی گرفته و مصارعت می نموده و یا این خدا نبوده که بر آنها ظاهر شده ... ولی متن مذکور چنان تحریف آن خائن را تحت الشعاع قرار می دهد که هرگونه شک و شبهه را زایل می نماید خصوصاً آنجا که می گوید از نگریستن به خدا ترسید ... و گویا کسی نیست از این مترجم خائن سؤال نماید اگر فرشته در این عبارات فاعل بود مگر کاتب خجالت می کشید و یا تعارف داشت که لفظ فرشته را به جای خداوند بیاورد و ...، و چرا تو در متن اصلی دست می بری، تو وظیفه داری که اصل متن را بیاوری و در کتاب تفسیر خود هر یاوه ای می خواهی بنویس و هر تعبیری می خواهی بعمل بیاور، اگر خواستی در تفسیر خود خدا را به شیطان و یا فرشته و یا انسان و یا ... هرچه می توانی تبدیل کن ولی در متن خیانت نکن و اصل آن را مرقوم نما و این مردم عاقل و دانا و فهیم هستند که حقیقت را می بینند و انتخاب می کنند ... و این امر پذیرفته است و کاملاً عادی همانگونه که مرقس در باب 12 و متی در باب 22 و لوقا در باب 20 آورده اند (... در کتاب موسی نخوانده اید در ذکر توبه چگونه خدا او را خطاب کرده و گفت که منم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب ...) و این خیانت را اکثر مترجمین خائن کتب فارسی و غیر مرتکب شده و این نکته مهمی است که همگان بایستی به آن توجه نموده و مانع از این تحریف شوند و در کتاب های تحقیقی خود اثرگذاری نمایند تا این خائنان با گذشت زمان موفق به فریب مردم دانش پژوه و پیروان خود نشوند و همگان بدانند که آنها حق ندارند این یاوه ها را توجیه و تفسیر نمایند مگر در کتاب های جداگانه تفسیری و حق دخالت در متن ها را ندارند زیرا به درک و شعور و فهم مردم توهین می نمایند و شریعت خداوند و باعث گمراهی مردم و ... با این تأویلات شیطانی می شوند و ما بدینوسیله به آنان و همه خائنین که در طول تاریخ با تحریف این کتب موجبات فریب و دوزخی شدن مردم
ص: 264
را فراهم نموده اند هشدار می دهیم و از خداوند رسوایی آنان را در مقابل رسالت به علم و دانش بشری آرزو داریم و اینکه بر همگان اثبات شود که چگونه آنان برای فرار از این ضعف و رسوایی دست به این خیانت زده اند و کتب عهدین را تحریف نموده اند و البته این گونه موارد به حدی در کتاب مقدس زیاد و فراوان است که این خائنین قادر به انجام تغییرات نیستند.)
43- ظاهر شدن خدا در ستون آتش در شب و حضور در ستون ابر در روز:
در عبارت 21 از باب 13 سفر خروج آمده است:
(... و خداوند پیشاپیش ایشان وقت روز در ستون ابر تا اینکه آنها را رهبری نماید و وقت شب در ستون آتش تا اینکه ایشان را منور سازد میرفت تا که روز و شب راهی باشند و ستون ابر وقت روز و ستون آتش را وقت شب از حضور قوم برنداشت ...)
44- و نیز در باب 14 از سفر مذکور:
23) (... آنگاه فرشته خدا که پیش اردوی اسرائیل می رفت برگشته از عقب ایشان روانه شد و نیز ستون ابری که پیش روی ایشان بود در عقب ایستاد و در پاس سحری واقع شد که خداوند از ستون آتش و ابر به اردوی مصریان نگریسته و اردوی مصریان را مضطرب گردانید ...)
پس ای عاقل دانا و خردمند آگاه باش که اگر لفظ فرشته جزء متن بود مانند عبارات باب 13 سفر داوران و ظاهر شدن فرشته به مانوح پدر شمشون، این لفظ فرشته در هر عبارت تکرار می شد نه اینکه فقط در ابتدای متن بیاید و در بقیه فقط خداوند متکلم باشد و ... (پس اگر باز لفظ فرشته را در ابتداء عبارت 23 این باب ملاحظه می فرمائید این از الفاظی است که بدست پلید تحریف کننده خائن به داخل متن لغزیده و ...، هرچند اگر بیشتر از این خیانت نیز از مترجمین سربزند به سه دلیل موفق نیستند زیرا اولاً ترجمه های آنان با نسخه های اصلی مغایر و باعث رسوایی آنان است و ثانیاً در صورت بکارگیری در تمامی متن باعث ناهنجاری افسارگسیخته متن می شود و ثالثاً با سایر مواضع که از حد وصف و شمارش خارج است دچار تناقض می گردند و ...، پس بهترین عکس العمل از این مترجمین متعصب آن است که به همین نحو ترجمه کنند و در آن دستبرد نزنند و قضاوت را به دیگران واگذار نمایند و نظرات خود را در کتاب هایی جداگانه بیاورند زیرا
ص: 265
خداوند در کمین ستمکاران است، پس ای مخاطب خردمند هر جا لفظ فرشته را در اینگونه متون ملاحظه نمودی بدان که این از مواضع تحریف و یا تناقض کتاب است.)
البته ما به زودی وارد متن کتاب از اول تا آخر می شویم و پرده ها را کنار زده چهره زشت تحریف و آثار مخرب آن بر جامعه بشریت را توضیح و تفسیر می نمائیم.
45- در باب اول از تورات مثنی عبارت 30 آمده است: (... خداوند خدای شما که پیش روی شما روانه است، اوست که برای شما جنگ خواهد نمود موافق هرچه که جهت شما در نظر شما در مصر بجا آورده بود، و نیز در بیابان که در آنجا مشاهده کردی که خداوند خدای تو ترا چون کسی که پدر خود را می برد تو را در تمامی راهی که رفتید تا رسیدن شما به این برداشت و در این کار به خداوند خدای خود خودتان ایمان نیاوردید، که او پیشاپیش شما در راه روانه شد تا اینکه وقت شب به آتش و وقت روز به ابر از برای شما مکان آرد و زدن را تفحص نماید تا که راهی که در آن بایست بروید به شما نشان دهد ...)
46- و نیز در باب 31 از سفر تورات مثنی عبارت 3 آمده است: (... خداوند خدای توست که در حضور تو عبور می نماید ... خداوند ایشان را به شما تسلیم می کند ... خداوند در حضور تو می رود و او با تو خواهد آمد ...)
47- و نیز در عبارت 22 از باب 13 کتاب داوران: (... و مانوح به زنش گفت که البته می میریم زیرا که خدا را نگران شدیم و ...) یعنی خدا را دیدم و این اعتقاد در آنان بود که اگر افراد عادی خدا را ببینند می میرند همانگونه که در صندوق را باز کردند و چند هزار نفر یکجا مردند و .. .
48- خدای بر کرسی نشسته: در عبارت اول در باب ششم اشعیای نبی آمده است: (... در سالی که عزیا پادشاه مرد، خداوند را دیدم که بر کرسی بلند و عالی نشسته بود و هیکل از دامن های او پر بود و سرافین بالای آن ایستاده بودند که هر یک شش بال داشت ...
49- و عبارت 6 از زبور 82 (... من گفتم که شما خدایان هستید و تمامی شما پسران متعالان هستید) و این موضع همانگونه که قبلاً نیز عرض شد برای فهم آن به ذهن فشار آورده نشود زیرا در شمول یاوه هایی
ص: 266
است که کاتب سعی نموده معنی آن را به گونه ای که در ذهن اوست به مخاطب القاء نماید ولی نمی دانست چه نوشته است و جزء مواضع تحریفی محسوب می شود.
داستان خدای خدایان یا خداوند خدا
پس ای عاقل دانا و خردمند آگاه باش که این عبارات که شعار بت پرستان و نماد اعتقادات بت پرستی است در سرتاسر کتاب مقدس و در تمامی متن ها موجود می باشد و این دلالت بر حاکمیت فرهنگ بت پرستان بر جوامع بنی اسرائیل داشته است و شواهد و دلایل و قراین فراوان که در آینده مذکور می گردد و این ادعا را ثابت می نماید و مخاطب خواهد دید که چگونه تمامی آموزه های آنان اعم از جادو و جادوگری، زناکاری و ساختن طلسم و ارتباط با اجنه و ...، علیرغم نهی خداوند به عنوان کلام وحی در کتاب وجود دارد و از جمله آنها شعار خدای خدایان است که مظهر آن در روم و یونان باستان زئوس و ژوپیتر بوده است یعنی پرستش خدایی از نوع زئوس و یا ژوپیتر به نام یهوه برای خدایی بر خدایانی که در جامعه پرستش می شد زیرا پرستش بت امری عادی بوده و آداب همان آداب بت پرستان و ... و تنها فرق در پرستش خدا فقط عنوان بوده که اینان یهوه و آنان زئوس و ژوپیتر می گفتند و در بقیه امور همه چیز دارای وجه مشترک بوده است.
50- و نیز در باب 4 از رساله دوم پولس به قرناتیان: به این نحو آمده است: (... لیکن اگر بشارت ما مخفی است بر هالکان مخفی است که در ایشان خدای این جهان فهم های بی ایمان آنها را کور گردانیده که مبادا تجلی بشارت جلال مسیح که صورت خداست ایشان را روشن سازد ...)
و علمای پروتستان خدای این جهان را شیطان می دانند تا آنکه نسبت اعمال قبیح و زشت را به خدا نداده باشند یعنی خدا را خالق شر ندانند و حال آنکه موافق کتاب مقدس آنان خدا خالق شر است:
51- در عبارت 7 از باب 45 از کتاب اشعیا آمده است: (... پدیدآورنده و مصور نور و خالق ظلمت و صانع سلامت و آفریننده بدی من که (یهوه) خداوند هستم بجاآورنده تمامی این چیزهایم ...)
ص: 267
52- و در عبارت 11 باب 2 از رساله دوم پولس به تسالونیکیان آمده است: (... و بدین جهت خدا به ایشان گمراهی می فرستد تا دروغ را باور کنند و تا فتوا (و نظری) شود بر همه کسانی که راستی را باور نکرده اند بلکه به ناراستی شاد هستند ...)
و اما در خصوص بحث جبر و اختیار در کتاب مقدس:
دانستیم که در کتاب مقدس فاعل خیر و شر را خدا می دانند و حال آنکه خدا فقط فاعل خیر است و مل شر و زشت به اختیار انسان است و این علت دوزخی شدن و یا به بهشت رفتن اوست که این اختیار به سبب عقلی است که خدا به او داده است و لذا اگر کسی به بهشت می رود به واسطه انتخاب اوست و اگر کسی به دوزخ می رود به دلیل انتخاب اوست و اگر خداوند مجبور می نمود فرد را به بدکاری پس عذاب نمودن او ظلم محسوب می شد و خدا ظالم نیست و لذا این فراز از کتاب مقدس تحریف است به استناد عقل و فهم انسان و خداوند ظالم نیست نسبت به بندگان خود و شر و بدی یا از انسان است یا از شیطان و خداوند سرچشمه همه خوبی ها و خیرات است و قائل به جبر کافر است و قائل به اختیار نیز کافر است و صحیح امر بین این دو است. آری ما در انتهای این کتاب مبارک وارد قرائت کتاب مقدس از ابتداء تا انتها شده و بر آنها مطالعه و تأویل و تفسیر کلامی اعلام می نمائیم. و نیز با برهان ذوالفقار به تبیین جایگاه جبر در نظریه الحادی معتقدین وحدت وجود اشاره خواهیم نمود همان کافران که تصور می نمایند جهان هستی نمود و جلوه خداوند است و حال آنکه قطعاً خدایی که این جهان با همه فراخی آن جلوه و نمود او باشد در نظر من خدایی پست و حقیر است و اگر معتقد شوند که این جهان ذره ای از جلوه اوست از وحدت خارج و به خلقت و حدوث آن وارد خواهند شد یعنی درست به همانجایی که باید وارد شوند.
امر پنجم: بکارگیری مجاز در الفاظ:
بکارگیری مجاز در الفاظ امری است قابل قبول و در کتاب مقدس نیز این موضوع بکار گرفته شده است ولی با کمال تعجب ملاحظه می شود که متعصبین مسیحی بکارگیری این استعاره ها را تبدیل به الوهیت مسیح
ص: 268
نموده اند و یا تبدیل به مراسم شیطانی شام آخر ...،: بطور مثال: پولس در عبارت 19 از باب 3 از رساله پولس به فلیپیان آورده است: (... که انجام آنها هلاک است و خدای آنها شکم و افتخار آنها در ننگ و ..)
و نیز در باب 4 از رساله اول یوحنا عبارت 8 آمده است: (... کسی که محبت نمی نماید خدا را نمی شناسد زیرا که خدا محبت است ...) ...، پس با توجه به این مثال های فراوان که ذکر شد برای تو بصیرت حاصل می شود که از روی این شواهد که مذکور شد برای هیچ عاقلی جایز نیست که از اطلاق این الفاظ مانند رب یعنی معلم در عبارت 39 باب اول یوحنا و ...، استدلال بر الوهیت و خدایی مسیح نماید خصوصاً به اینکه متون این کتاب به دلیل وجود تحریف قابلیت پیروی را کالاً از دست داده است و نیز بکار بردن مجاز و استعاره مانند آنچه در عبارت 16 از باب 13 از سفر تکوین در وعده ابراهیم از سوی خدا که: (... ذریه تو را مثل خاک زمین فراوان خواهم نمود ...) ... و یا آنچه یوحنا در باب 12 از مکاشفات خود می آورد (... و علامت عظیمی در آسمان ظاهر شد و زنی خورشید را در بر گرفته و ماه زیر پایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره ...) که ما انشاءالله در باب 8 این عبارات را تأویل نموده و خواهیم گفت که منظور از این عبارات بشارت به ظهور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم و آن خورشید رسول خدا و آن ماه امیرالمؤمنین و آن زن فاطمه زهرا سلام الله علیها است و آن دوازده ستاره وجود اقدس دوازده امام معصوم است ...، ... و لذا گفتار اینکه مسیح گفت (... من هستم آن نان زنده که از آسمان نازل شد اگر کسی از این نان بخورد تا ابد زنده است ...) و یا عبارتی که آن را متمسک مراسم (شیطانی) عشاء ربانی نموده اند که اینست نان بدن من و از شراب بخورید که این است خون من، (ص.ت.دوم گوید: که ما ذکر نمودیم که اینگونه مواضع که برخلاف عقل و شریعت است مانند دستور شراب سازی و شرابخوری و زناکاری و ... کفر و برخلاف و از مواضع تحریف شده است) و این اعتقاد به این مراسم از ابتداء نبود ولی بعداً آن را به صورت مراسمی مهم درآوردند و به مردم عوام القاء نمودند که آن کشیش اورادی می خواند که نان به جسم مسیح و شراب به خون او تبدیل می شود و همه باید از خون و گوشت تن مسیح بخورند تا رستگار شوند (ص.ت.دوم گوید و ما در جای خود از ایجاد رویه های شیطانی و یاوه ها و اراجیفی که در کتاب مقدس برخلاف عقل و شعور و علم و دانش بیان شده و دلالت بر تحریف دارد آوردیم مانند وجود شیطان در دیوانه و زناکاری پیامبران و شراب خواری
ص: 269
در حد افراط تا جایی که دو دختر خود را ازاله بکارت نموده و آنها را حامله نمایند و ...، که البته خداوند به حساب مفتریان رسیدگی و قطعاً دوزخ جاوید جایگاه آنان است و جایگاه کسانی که به این تهمت ها و دروغ ها اعتقاد داشته باشند و نکته مهم اینکه چگونه این مواضع تحریف شده انحرافات اجتماعی و ناهنجاری های جوامع بشری و ...، و قتل ها و جنایات و ...، را بوجود آورده و خواهد آورد، و این دروغ ها در واقع به منزله سمّی خطرناک و مهلک و در قالب آموزه های دینی، جوامع بشری را به بهانه اعتقادات مذهبی به هلاکت کشیده است که هم دنیا و هم آخرت آنها را بر باد می دهد پس بر عاقل است که از نور عقل خود تبعیت نماید نه از هوا و هوس خود و چنانچه از عقل که پیامبر درون اوست پیروی ننماید پس در هنگام مرگ جایگاه خود را در دوزخ ملاحظه خواهد کرد و لذا هر عاقل باشعوری بایستی از ورود به راهی که جز غضب خداوند و اولیاء او و آتش ابدی که زمان آن برای عذاب پایان ندارد اجتناب نماید)، ... آری این مراسمی است به نام عشاء ربانی که آن را قربنه نیز می گویند و حقیقت اینکه این حقیر در جاهلیت و قبل از تشرف به اسلام خیلی از این کارها کرده بودم که الحمد لله خدا مرا نجات داد به برکت محمد و آل محمد سلام الله علیهم اجمعین و عجل فرجهم.
قربنه: یا مراسم عشاء ربانی:
آگاه باش که در این مراسم ابتداء کشیش یا قسیس به خادم می گوید نان فطیره بپزد پس قسیس آن نان را با شیشه شراب به کلیسا می آورد و امر به زدن ناقوس می نماید و مسیحیان فوراً برای عبادت جمع می شوند و سپس صف کشیده و آنوقت او نان را در دست گرفته و کلماتی را می گوید که فکر می کند عیسی گفت یعنی (همان عبارات تحریف شده (که عیسی به شاگردان گفت این نان را بخورید که گوشت من است و این شراب را بخورید که خون من است ..)، (ص.ت.دوم گوید: نکته: اگر این جماعت پیروی می کنند از آنچه مسیح گفت اولاً او نانی را که به آنها داد قطعات بزرگ بود یعنی یک قرص نان که به دوازده قسمت یا سیزده قسمت یعنی یک قسمت هم خودش بخورد و شراب هم العیاذ بالله به میزان قطره نبوده بلکه به میزانی بوده که لفظ خوردن به آن اطلاق شود و ...، پس چگونه است که این کشیش ها از این موضوع پیروی نمی کنند و ..، دلیل آن را ما خدمت شما عرض می نمائیم زیرا در این صورت اولاً بایستی نان های فراوان را با کامیون به کلیسا
ص: 270
بیاورند و نیز کامیون های شراب را که گوشت و خون واقعی عیسی را بر وفق کتاب مقدس بین مردم توزیع نمایند و ... و این ازدحام و شراب خوری و ...، کاسه و کوزه آنها را بهم می زند و کنترل مشکل است پس آنها این مراسم را که بایستی اینگونه به زعم آنها صورت پذیرد تا به حقیقت امر واصل شوند را به جهت راحتی کار خود تبدیل به یک حرکت نمادین می نمایند و خودسرانه آن را تبدیل می نمایند به دادن نان ریزه های آغشته به شراب که در حلق پیروان گمراه بدبخت می اندازند و به آنها می گویند قورت بده و گاز بر این ریزه نان مزن و فراموش کردند آن تکه ها که مسیح به شاگردان داد قابل قورت دادن نبود بلکه بایستی جویده می شد و نکته اصلی و مهم تر اینکه قسیس با این ترفند به این سؤال که پیروان بعد از خوردن واقعی مسیح از خود می نمایند پاسخ ندهند زیرا آنان چاره ای جز اینکه چند ساعت بعد نعوذ بالله، مسیح را به صورت مدفوع و ادرار خارج نمایند و ما به خدا پناه می بریم از این اراجیف و مراسم شیطانی و خداوند را به واسطه شریعت پاک او تقدیس و شکر می نمائیم و به نعمت وجود آخرین فرستاده او یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم) وقتی کلمات را تمام کرد اول خودش سجده می کند به آن نان و اعتقاد دارد که این نان تبدیل شد به جسد عیسی و در سجده به نان فطیره می گوید: تویی عیسی خدای آسمان ها و زمین ها، تویی که در شکم مریم مجسم شدی، تویی پسر خدا که قبل از جمیع عوالم متولد شدی و تویی که از جهت تو از دست شیاطین خلاص شدی، تویی که در طرف راست پدر در آسمان نشسته ای، از تو می خواهیم که مرا بیامرزی و امت خود را که به خون خود آنها را نجات دادی بیامرزی)، (ص.ت.دوم گوید: پس بر این عبارات ضد و نقیض دقت فرما: اول می گوید تویی عیسی خدای آسمان ها و زمین ها پس اگر او خدای آسمان و زمین ها است پس خدای اصلی کیست پس اگر می خواست بگوید بایست می گفت ای عیسی که تو هم مثل آن خدا یعنی پدر و روح القدس خدای آسمان ها و زمین ها هستی و سپس می گوید (ای که در شکم مریم به شکل انسان آمدی و تویی که قبل از جمیع عوالم متولد شدی) و کسی نیست از اینها سؤال نماید چه کسی عیسی را در شکم مادر قرار داد و به قول شما او را تبدیل به انسان نمود و چه کسی قبل از جمیع عوالم او را که وجود نداشت به وجود آورد پس تو اقرار به حدوث او و خلقت او داری پس چگونه می گویی او خداست و از ازل بوده است و او را شریک قرار می دهی با کسی که او را از نیست به هست آورد
ص: 271
همانگونه که ترا بوجود آورد و ... آری این همان عقل است و ادراک که تو را به سوی بهشت و یا به سوی دوزخ جاوید می برد پس به هوش باش و با هستی خود قمار نکن)، پس از آن همه جمعیت به همراه قسیس به آن نان فطیره که به گمان آنها تبدیل به مسیح شده سجده می نمایند ... بعد کاسه شراب را بلند می کند و می گوید مسیح گفت این شراب خون من است و آنوقت خود قسیس به کاسه شراب سجده می نماید و سپس به همه مسیحیان امر می کند و همه آنها هم سجده می نمایند بعد نان فطیره را قطعه قطعه نموده به اندازه نخود و مشغول دعا می شود و کاسه شراب را به دست کشیش دیگر می دهد و همه این مسیحیان نفر به نفر جلو رفته و کشیش اول این نان را به دهان این مسیحیان می گذارد و آنها حق ندارند آن را دست زده یا دندان بزنند و باید قورت داده و از کاسه شراب هم بخورند وقتی این کار را نمودند خداو پسر خدا می شوند و همه گناهان آنها آمرزیده می شود ...، (ص.ت.دوم گوید: پس ای عاقل دانا و فرهیخته و خردمند نظر نما به این آئین شیطانی که چگونه مسیحیان هرچند قاتل و زناکار و فاسد و تبهکار و ... باشند با قورت دادن یک تکه نان به اندازه یک نخود و نوشیدن جرعه ای شراب آمرزیده می شوند و ... و این در واقع یکی از همان ناهنجاری های خطرناک بوجود آمده در جامعه بشری در قالب آموزه های دینی است که باعث گمراه شدن مردم و رهبران مذهبی آنهم بواسطه بوجود آمدن تحریفات در کتاب مقدس است، ... آری این جماعت در حالیکه اینگونه عمر آنها به این بطالت می گذرد، به مرگ نزدیک می شوند و آن زمان متوجه می شوند که این اباطیل در واقع یاوه هایی بوده که قلب آنها به آن گواهی می داد و عقل آنها آن را محکوم می نمود ولی آنها با پیروی از هوی و هوس خود به بیراهه رفته و در دوزخ جاودانی خود را وارد نموده اند و بار شرک به خداوند و بار گناهان، زناها، فحشاها، قتل ها و فسادها و تبهکاری ها و ... را بدوش گرفته و در آن مخلد خواهند بود زیرا یا آن اعمال را انجام دادند و یا با پیروی از این دین تحریف شده به آن راضی بودند و این حقیقتی است که ما آن را در کتاب تفسیر خود در کتاب خدا قرآن آوردیم)،
مسیح تبدیل به نان نمی گردد:
ص: 272
از مشاهده عوارض نان محرز می گردد که هیچیک از اعضاء انسانی از قبیل گوشت و پوست و ... در آن دیده نمی شود و حالت آن با قبل از تقدیس فرقی ندارد و اگر هم استحاله ممکن شود استحاله مسیح به نان ممکن است ولی برعکس ممکن نیست ... .
عیسی: یکی یا بیشتر:
به گمان این جماعت حضور مسیح به لحاظ لاهوتی (آسمانی) در اماکن مختلف اگر ممکن باشد به لحاظ ناسوتی یعنی (زمینی) امکان ندارد زیرا در این هیئت و حالت مثل ما گرسنه می شد، تشنه می شد و از یهود فرار می کرد و ...، او قبل از عروج خود در دو مکان نبود ولی این قسیسین جسم او را در این مراسم و در آن واحد در اماکن مختلف ساکن نمودند.
عیسی به تعداد نان:
اگر فرض شود که چند میلیون از کاهنان و کشیشان و قسیسین در یک زمان و نان فطیره را تبدیل به مسیح نمایند به جسد او ...، یا این مسیح های بوجود آمده مثل هم هستند و یا مثل هم نیستند اگر قسم دوم باشد که باطل است و قسم اول هم به لحاظ خلقت ناسوتی باطل خواهد بود.
(ص.ت.دوم گوید: ای عاقل دانا و خردمند آگاه باش که در شریعت عیسی لزومی بر اجرای اینگونه اعمال نیست و این جماعت برای بازارگرمی خود و براساس تحریفاتی که در این کتاب بود آن را از خود اختراع نمودند و اگر دقت شود اعمال آنان هم به هیچ وجه شباهتی به کاری که مسیح نسبت به حواریون کرد ندارد تا الگوی اینها شود (به شرحی که بیان شد)، و از طرفی عیسی هم آن اعمال را فقط برای شاگردان خود که برگزیدگان او بودند انجام داد نه مردم عادی و این گروه هم بایستی آن را برای افراد خاص خود انجام دهند نه همه خلق و همچنین عیسی وعده نکرد که اگر پیروان آن کار را انجام دهند نجات یافته خواهند بود و اگر این حقیقت وجود داشت یهودا اسخریوطی به این نجات علیرغم خیانت خود دست می یافت و ...، بنابراین آنچه اینها انجام می دهند از سجده بر نان و شراب نه عنوان مظهر عیسی بلکه خود عیسی که به شکل گرده نان است و جام شراب و ...، در واقع نوعی جادوگری و عین بت پرستی است و هیچ ارتباطی به پرستش عیسی حتی به عنوان خدا ندارد و ... وسیله ای برای اغوای مردم و اطفاء شهوات آنهاست مخصوصاً قرار دادن
ص: 273
نان در دهان زنان و دختران و ... نامحرم توسط قسیسین به این حالت خاص و ... که زمینه ساز هر فحشاء و زناکاری است و ... و ما خداوند را شاکر هستیم به ابطال این یاوه ها به سعادت پیروی از پیامبر آخرالزمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم و امامان معصوم علیهم السلام ...).
خدایان بی شمار یا قتل عیسی مسیح:
در زمانی که قطعه نان تبدیل شود به جسم مسیح بنابر اعتقاد فاسد این جماعت، پس اگر این قسیس و یا این کاهن این نان را بشکند به قطعات فراوان پس این نان که در واقع جسم مسیح است اینگونه به دست کشیشان و قسیسین بی رحم تکه تکه و قطعه قطعه می شود که این عمل در واقع و در نفس خود با توجه به اینکه این قطعه نان جسم مسیح است به منزله قتل مسیح و مصداق وحشی گری و پیامبرکشی است و این فرق دارد با اینکه قبل از تقدیس نان را تکه تکه کرده و سپس بر آن ورد بخوانند و هر تکه به اندازه نخود به منزله یک مسیح خوراک یک مسیحی شود (ص.ت.دوم گوید: و بفرض توجیه این عمل شیطانی اگر هر تکه از این نان نه به منزله بلکه عین جسم مسیح یا یک قطعه ای از جسم مسیح باشد پس آن کسی که این نان و آن شراب را می خورد باید آن را به صورت ادرار و مدفوع دفع کند ...، پس در نهایت این خدا در اثر هم نشینی با او تبدیل به مدفوع و ادرار شده است و اگر کسی که در عمر خود هزار بار این خدا را خورده باشد، هزار بار او را به چاه توالت فرستاده است و اگر نه بایستی که این ادرار و مدفوع مقدس می شد مانند ادرار فرقه گمراه اسماعیلیه که ادرار رهبر خود را به عنوان تبرک می خورند و برای خرید آن پول هم می دهند و ...) آری اینگونه اعمال تباه نشانه اغوای شیطان و تسلط او بر مردم گمراه و فریب خورده است و البته ما قصد جسارت و اهانت و توهین به مقدسات را نداریم و آن را در شأن خود نیز نمی دانیم ولی وقتی پای استدلال و جسارت های لجام گسیخته در کتاب نسبت به انبیاء الهی اینگونه باز و امری عادی تلقی می گردد پس اینگونه سخن گفتن دلالت بر بی ادبی ندارد و صرفاً نوعی گفتگو و نوعی استدلال محسوب می گردد و به عبارتی دیگر ما انتظار نداریم از مذهبی که اینگونه پستی ها و زشتی ها و قبایح و کفریات و امور شرک آمیز را جزء اعتقادات و الهام کتاب خود بداند از اینگونه زشتی ها نیز برکنار باشد ...)
مسیح نجات بخش:
ص: 274
و اگر عشاء ربانی به اندک زمانی قبل از مصلوب شدن مسیح بود همان کافی بود برای نجات و دیگر نیازی به مصلوب شدن نبود تا آنکه ... اینگونه متألم شود به شرح آنچه در باب نهم از رساله پولس به عبرانیان آمد ... .
مسیحیان عیسی خور:
اگر این ادعای مسیحیان را فرض به صحت نمائیم پس پیروان او خبیث تر و شقی تر از قوم یهود هستند زیرا جماعت یهود یکبار او را آزار نمودند و دست از او برداشتند و ملعون شدند. ولی این جماعت روزی چندبار سرش را قطع می کنند و اعضاء او را قطعه قطعه نموده او را می خورند و گوشتش را فی الواقع می خورند و خون او را فی الواقع می نوشند چرا کافرتر و ملعون تر نباشند، (ص.ت.دوم گوید: ...، در جهان امروز و نیز از ابتدای خلقت تا این زمان صفت آدم خوری بد و نام و یاد آدم خوران با نفرت و انزجار همراه بوده و اینگونه اعمال شنیع و انزجارآور و نفرت انگیز و از بدترین اعمال بوده و همه انسان ها از ابتدای خلقت اینگونه افراد را لعن و نفرین نموده و جوامع مترقی اینگونه اعمال را به انسان های حیوان صفت منسوب و به عنوان عملی شیطانی محکوم می نمایند و البته این روش شیطانی مانند بسیاری دیگر از آموزه های آنان در پیروی از تحریفات کتاب صورت گرفته و یکی از ناهنجاری های اجتماعی ناشی از تحریفات با بازتاب های سوء اخلاقی آن محسوب می شود که ما در ادامه و در پایان کتاب فصلی را در رابطه با تحریف کتاب به لحاظ متون جعلی و ... خواهیم آورد و اثبات خواهیم نمود که چگونه اینگونه اعمال برگرفته از رسم و رسوم کافران و جادوگران و فرهنگ غالب بت و بت پرستی بر جوامع بنی اسرائیل بوده است ...).
عیسی به یاد خود: وجه هفتم:
در عبارت 19 و در باب 22 از انجیل لوقا مسیح در عشاء ربانی گفت: (... و نان را گرفته و شکر نمود و پاره کرده و به ایشان داد و گفت این است جسد من که برای شما داده می شود این را به یاد من بجا آورید ..) که ذکر گردید که چگونه اینگونه اعمال شیطانی برگرفته از تحریفات بوجود آمده در کتاب است و نیز مانند همان موضوع تثلیث که آن هم برگرفته از تحریفات موجود در کتاب است چنانچه بسیاری از مسیحیان در طول تاریخ و ...، مانند فرقه یونی تیرین منکر این عقیده و نظیر آن هستند ...).
اجمال گفتارها در عهدین:
ص: 275
گفتارهای بسیاری از مسیح مذکور شده است که ...، بعد از مدت بسیار معلوم شد و برخی مجمل و مبهم ماند و شاگردان و هیچکس دیگر تا آخر عمر خود آن را نفهمیده و از جهان رفتند بطور مثال:
(نکته: ص.ت.دوم گوید: ما در اینجا احتمال می دهیم که بسیاری از این گفتارها که با عقاید تثلیث و یا آدم خواری و یا زناکاری و ... سایر عقاید فاسد این جماعت هماهنگ نبوده از کتاب ساقط شده و اگر در بین سایر انجیل های مطرود جستجو شود شاید پاسخ آن یافت شود همانگونه که بشارت صریح و مستقیم عیسی مسیح به ظهور حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم و نیز انکار صریح موضوع الوهیت و خدا بودن او توسط آن حضرت در انجیل برنابا مذکور ولی حکومت خفقان و زور و سرنیزه و غوغای مسیحیان گمراه و متعصب و ...، آن انجیل و امثال آن را کنار زدند.) ... اعتقادات شاگردان این بود که قیامت در عهد ایشان برپا شده و رستاخیز در زمان آنها واقع خواهد گردید و یا مسیح بر سریر سلطنت جلوس نموده و شاگردان هم بر دوازده تخت بر دوازده سبط بنی اسرائیل حکومت خواهند کرد ... .
داوری عقل: امر هفتم:
لزوم تعارض: امر هشتم:
(ص.ت.دوم گوید: اگر در مسئله ای دو موضوع با هم در تعارض واقع شوند به حکم عقل بایستی به هر دو توجه نمایی زیرا یا هر دو باطل هستند و یا هر دو حق هستند و یا یک حق و یک باطل پس داوری به سوی عقل می رود تا حق و باطل شناسایی شوند و وجدان و یا به تعبیر ما عقل یگانه محکمه ای است که به حکم کلام مولای مظلوم ما حضرت علی علیه السلام نیاز به قاضی و حاکم ندارد و این عقل است که صاحب آن را به بهشت جاوید و یا دوزخ جاویدان وارد می نماید: مثال:
اگر دو عبارت معارض در کتاب مقدس دیدی که مخالف هم هستند مثلاً در یکی عیسی را پسر انسان و در دیگری خدا خطاب نموده است پس با احتمال تحریف اگر بگوئیم هر دو باطل است که خلاف نمودیم زیرا در این صورت وجود عیسی و وجود خدا را تکذیب کرده اید. اگر بگوئیم هر دو حق هستند یعنی هم پسر انسان است یعنی خدا نیست و هم بگوئیم خدا هست که مخالفت با هم و اجتماع ضد محکوم است زیرا وقتی می گوئیم خدا نیست مفهوم ذاتی آن را قصد نموده ایم یعنی انسان عادی است یعنی فرزند مریم است و
ص: 276
بهیچ وجه خدا نیست و در معنی دوم نیز یعنی خدا هست و انسان نیست پس در این گزینش نیز یکی حق و یکی باطل خواهد بود و در حال سوم که یک عبارت حق و یک عبارت باطل که مقصود ما همین است و اگر بگویی هم خدا است و هم خدا نیست ما اسم این استدلال را سفسطه گری و هوچی گری می دانیم پس آخرین گزینه اینست که او در ذات خود یا خدا بوده و به این جهان آمده و در مسیح تجلی نموده و یا در ذات خود خدا نبوده و خدا او را خلق کرده و ازلی نیست و اگر بگویی ازلی است پس اگر ازلی است و خدایی او ذاتی است پس باید در همه چیز با خدا شریک باشد، مانند شراکت ذاتی در علم، در قدرت در ...، ولی ما ملاحظه می نمائیم که یهود او را به صلیب می کشند پس قدرتی ندارد و هر نوع سفسطه گری در این موضع محکوم است آری دشمنان می توانند اولیاء خداوند و دوستان او را عذاب کرده به قتل برسانند ولی اینکه خداوند را بکشند یا به صلیب بکشند و یا ...، حرف چرند و مسخره ای است و با هیچ منطقی سازگار نیست و نیز اگر خلقت او ذاتی و ازلی بود پس علم او نیز باید ذاتی و ازلی می شد ولی دانستیم که خداوند علم خود را در وقوع قیامت به احدی از بندگان نداد و عیسی نیز اعتراف کرد که خدا او را از این علم محروم نموده است و فقط اوست که خبر از زمان وقوع قیامت دارد یعنی بقیه همه هیچ یعنی در مقابل او نادان و جاهل و ناقص و ... هستند یعنی بقیه همه بایستی منتظر فرمان او باشند و همه هستی در ید قبضه قدرت اوست و اختیاری هیچیک از خلایق او ندارند و این که می فرماید جز او کسی از ساعت وقوع قیامت اطلاع ندارد دلالت بر وحدانیت و حکومت مطلقه او بر جهان هستی دارد و همه در مقابل او خوار و ذلیل و پست و بی مقدار هستند اگر اراده فرماید که مسیح و مادر او و همه انبیاء را تا ابدالآباد در دوزخ جای دهد کدام قدرت مانع اوست بنابراین هر استنباط که با این معنی در تعارض باشد حکم به ابطال دارد پس خدایی جز خدای یکتا در عالم وجود ندارد و اوست بی شریک و همتا و اوست قدرت مطلقه عالم وجود و قادر است به نابودی همه و بهشت را برای اطاعت کنندگان خود و دوزخ را برای دشمنان خود آماده کرده است و پیامبران را برای هدایت و بکارگیری عقل مبعوث فرموده و بر جویندگان راه حق و حقیقت است که اباطیل و یاوه ها و دروغ ها را رها نموده و آنچه از یاوه سرایی که تحت عنوان کتاب مقدس از اباطیل و دروغپردازی ها و جملات تحریف شده و ...، جمع آوری گردیده را رها نموده و به دریای رحمت پروردگار واصل شود یعنی ایمان به
ص: 277
آخرین پیامبر الهی که همه انبیاء از او خبر داده اند و به کتابی که هیچگونه تحریفی در او واقع نشده یعنی قرآن مجید و بدانند که خدا در کمین ستمکاران است و برای بی ایمانی و دشمنی با خود دوزخ جاودانی را وعده نموده است، که آن را از کافران جنی و انسی پر نماید و ...، خدایا ترا به عزت خودت و آبروی همه پیامبرانت قسم می دهیم که ما را نجات بخشی و در بهشت و در رضوان خودت وارد نمایی و ما تصدیق می نمائیم پیامبران تو را و آخرین آنها حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم را و شهادت می دهیم که جز تو خدایی وجود ندارد و تو از هر پلیدی و زشتی پاک و مبرا هستی آمین رب العالمین).
امر نهم: خدای یگانه یا سه خدا:
با این مقدمه ها، ثابت گردید که سه قسم تحریف در این کتاب مقدس واقع شده است و نیز ثابت شد از مطالب دو باب گذشته که اهل دین و دیانت کتب عهدین (جدید و قدیم) را عالماً و عامداً به منظور تائید مسئله قبول شده خود و یا برای دفع اعتراضات وارده و ...، تحریف نموده و می نمایند بطور مثال در باب 5 از رساله اول یوحنا این عبارت را اضافه کردند (... زان رو که در آسمان 3 هستند که شهادت می دهند پدر و کلمه و روح القدس این هرسه یکی هستند و سه هستند که در زمین شهادت می دهند ..) و یا بعضی از الفاظ را در باب اول از انجیل لوقا زیاد کرده اند و بعضی الفاظ را از باب اول از انجیل متی اسقاط نمودند و یا تمام عبارت را از باب 22 انجیل لوقا حذف کردند و ... (در قسمت قبل دیدیم که چگونه لفظ فرشته را به دروغ بر سر عبارت آوردند تا موضوع کشتی گرفتن خدا با یعقوب را ماست مالی کنند و ...)، در حالی که مطالب این کتاب به حدی تحریف شده است که با این رفوکاری ها یعنی جعل الفاظ بر متن ها کار این لباس مندرس پوسیده به سامان نمی رسد زیرا هرجای آن را که بدوزند قسمت بغل آن پاره می شود به نحوی که دوزنده آن خجل و رسوا می شود و ...)، و ...، پس در این صورت اگر بعضی از گفتارهای مسیح در این انجیل یافت شود که به حسب ظاهر دلالت بر تثلیث داشته باشد قطعاً تحریفی است و به آن اعتماد نیست به دلیل اولاً وجود عبارات معارض و ثانیاً اناجیل معارض و ثالثاً فرقه های معارض و رابعاً اثبات تحریف در سایر مواضع کتاب و ...، (ص.ت.دوم گوید: ما الآن در زیر زور سرنیزه نیستیم و دارای افکار بلند و رشدیافته هستیم و در قرنی زندگی می کنیم که علم و دانش و تکنولوژی بسرعت در حال پیشرفت است و الزامی نمی بینیم که زیر یوغ
ص: 278
انتخاب چندهزار سال قبل عده ای باشیم که در حال حاضر سواد و علم ما از آنها بیشتر است به نحوی که سخنان روزانه ما را درک نمی کنند چه رسد به مطالب علمی که بیان می نمائیم و ما برای شناخت بهتر مفاهیم کتاب مقدس نمونه بسیاری از اناجیل دیگر را که در حال حاضر در دسترس نیز است و در متن آنها به صراحت اعتقاد به خدایی گرفتن عیسی توسط خود عیسی محکوم شده است را در پیش رو داریم مانند انجیل بارنابا و نیز بشارت به ظهور حضرت محمد به صراحت بیشتر در این انجیل و ...، ما چه اجباری داریم که خود را زیر یوغ انتخاب کسانی قرار دهیم که با انتخاب خود پذیرفتند مطالبی را که ضد این کتاب است و نیز بر ضد عقل و شعور اجتماعی ماست که پیامبری را برای ما ترسیم نمایند که دختران او کلاه سر او را برمی دارند و این چه پیامبری است که دو شپ پیاپی تا خرخره می خورد جوری که با دو دختر باکره خود العیاذ بالله زنا می کند و آنها را حامله کرده و بچه های حرامزاده خود را در آغوش محبت خود رشد و پرورش می دهد و دختران زانیه خود را مادر بچه های حرامزاده خود قرار می دهد و تحریف گر کذاب خبر نمی دهد که آیا باز هم این پیامبر با این از دختران خود و یا دختران دیگران از این مراسم عرق خوری و زناکاری داشته اند یا خیر و یا ...، خجالت و شرم را خدا برای چه زمانی قرار داده است و آیا واقعاً کسی ممکن است مانند اینگونه اعتقادات کفرآمیز را نسبت به پیامبران عالیقدر و خاندان محترم آنان داشته باشد و بپذیرد که اینگونه اشخاص را خداوند الگوی روابط اجتماعی و به عنوان سرمشق جامعه بشریت قرار داده است و یا ...، سپس از خداوند انتظار بهشت جاویدان را داشته باشد، زهی خیال باطل قسم به ذات اقدس الهی که هرگز بوی بهشت به مشام آنان نخواهد رسید مگر آنکه توبه نموده و ایمان به خدا و رسول او و کتاب مبارک نازل شده یعنی قرآن بیاورند و با ایمان و عمل صالح وجود خود را نورانی و سزاوار و مستحق ورود در ملکوت خداوند و بهشت جاویدان نمایند و ما از خداوند توفیق همه حقیقت جویان عالم را از خداوند عظیم الشأن مسئلت داریم و امیدواریم تا به سرچشمه های نور رسیده و رستگار شوند آمین آمین آمین یا رب العالمین ...)
امر نهم، خدای یگانه یا سه خدا:
... با توجه به آنچه مذکور شد ذات مقدس حضرت حق وقتی واحد شد سه نمی شود و وقتی سه گفتی یک نمی شود زیرا واحد غیر از سه است و سه غیر از واحد است پس قول به تثلیث و توحید باطل است.
ص: 279
(ص.ت.دوم گوید و لذا عوام کلمه ای را می گویند که معنی آن را شاید نمی دانند ولی ریشه در همین موضوع دارد آنها وقتی می خواهند بگویند کاری خراب شد می گویند (آقا سه شد) یعنی تثلیث شد یعنی خراب شد یعنی وقتی خدای واحد را سه تا گفتی می شود تثلیث یعنی سه می شود یعنی خداشناسی خراب می شود یعنی باطل می شود ...).
امر دهم توحید یا تثلیث واقعی:
و ما مذکور نمودیم که توحید به معنی واقعی و مداق کلمه خود، هیچگاه تثلیث را نمی پذیرد و تثلیث نیز اساساً از مقوله توحید خارج است و ... .
اقنوم ثلاثه:
(ص.ت.دوم: مرحوم دهخدا می گوید که اقنوم، اصل هر شی را گویند جمع آن اقانیم است و مسیحیان می گویند اقنوم ظهورهای باری تعالی است و پدر و پسر و روح القدس ... و اقنوم سه است، اقنوم وجود، اقنوم علم و اقنوم حیات و اینها نه عین است و نه زاید بر ذات، آنها از وجود به پدر، از حیوه به روح القدس، و از علم به کلمه تعبیر نموده اند و می گویند که اقنوم کلمه در حضرت عیسی با وجود او یکی شده و در ذات او حلول کرده است، این کل داستان اقانیم ثلاثه است پس نظر کن و توجه کن که چگونه این سخنان را براساس آنچه در این کتاب آمده است بهم بافته اند سخنانی که از عبارت های تحریف شده و نامفهوم و گنگ و بی معنی اخذ شده و حاصل آن مطالبی است که به پیروان جاهل القاء می نمایند و اگر تو ای عاقل دانا و خردمند که فردی باسواد، باشعور و تحصیل کرده و صاحب عقل و خرد و درکی هستی و از همه امثال آنها یک درجه بالاتر هستی و ...، آن مطالب را متوجه نشدی عیب را متوجه درک خود ننما و فکر نکن که ضعف فهم از توست و یقین بدان به آنکه مطلب یاوه و پرت و پلاست زیرا این جماعت این کلمات خود را براساس عباراتی آورده اند که تصور می نمایند آنها الهامی است ...، آیا اگر آنها جمع شوند و در خصوص نحوه شراب خواری و زناکاری نعوذ بالله حضرت لوط با دختران خود حکم صادر نمایند و احکام شرعی این عمل را بیان نموده و جلسات گرفته و بگویند که آن عمل هیچ اشکال شرعی ندارد بلکه عملی نیکو است و هرکس را که آن را بد بداند باید از صفحه روزگار محو نموده و تفسیرها در حسن و فواید این عمل آنان بنویسند و یا
ص: 280
اگر گفتند این تهمت و افترا و قتل عام هزاران هزار کودکان و زنان حامله و نوزادان شیرخواره و سر بریدن آنها در گهواره و نیز مردم بی دفاع توسط موسی و یاران او چیزی است که تو باید آن را بپذیری و به توجیهات آن توجه کنی و ...، تو آنها را نپذیر زیرا آنها کاخ اعتقادات فاسد خود را بر پایه های لرزان دروغ و تحریف استوار نموده اند و بر پشت نهنگ دروغ در وسط اقیانوس عقل و منطق به تصور آنکه جزیره ای متروک جهل و نادانی است آتش روشن نموده اند ...) ... علامه مقریزی در کتاب خود بنام خطط در بیان فرقه های مسیحی هم عصر خود می گوید: (... آنها فرقه های بسیار هستند: ملکانی، نسطوری، یعقوبی، ...، اهل تثلیث آنها اعتقاد دارند که معبود آنها سه اقنوم می باشند و این اقانیم ثلاثه واحد هستند و آن جوهر قدیم است و معنی آن اب و ابن و روح القدس خدای واحد است و سپس گویند که پسر متحد شد با انسان مخلوق پس او و متحد به مسیح واحد شدند و اینکه مسیح خدای عباد و رب آنهاست ... (ص.ت.دوم گوید: و ما از روی عبارات کتاب ثابت نمودیم که ادعای قدیم بودن مسیح و روح القدس باطل است به جهت آنکه خداوند لایق ندانست که آنان را که مخلوق او هستند از علم ساعه یعنی روز قیامت آگاه فرماید پس همه در مقابل ذات اقدس او خوار و ذلیل و پست و بی مقدار هستند و در مقابل عظمت او هیچ ارزش و اعتبار و قدری ندارند و اگر آن ذات اقدس اراده عذاب مسیح و روح القدس و همه انبیاء را بفرماید به عدل خود رفتار نموده و کسی را توان اعتراض نیست زیرا مستحق عذاب هستند، پس به فضل خود با همه برخورد می نماید تا از رحمت او بهره مند شوند و این همه خلایق و موجودات عالم هستی هستند که بایستی دست گدایی و تضرع و التماس فقط به درگاه او بلند نمایند و بدانند و آگاه باشند که او هیچ همتا و شریکی ندارد.). و سپس اختلاف نموده اند در صفت اتحادی که گمان نموده اند و ..، بعضی از ایشان گویند اتحاد واقع گردید بین جوهر لاهوتی و جوهر ناسوتی و این اتحاد هیچکدام از جوهر و عنصر خود را بیرون ننموده است ...، و به گمان گروهی دیگر مسیح بعد از اتحاد دو جوهر است یکی لاهوتی و یکی ناسوتی و مقتول و مصلوب و زائیده شدن از مریم و ...، از جهت ناسوت او بود ... و قومی دیگر آنگونه فکر نمودند ... و قومی دیگر از ایشان اینگونه فکر می کنند و ...، ... و (ص.ت.دوم گوید و این حیرانی و سرگردانی و توجیهات و تفسیرهای شیطانی
ص: 281
فقط به دلیل وقوع تحریفاتی است که مغز و فکر آنان را سرگردان نموده و هر کدام برای تفسیر آنچه در کتاب می یابند مطالبی را بیان می نمایند که برای کسی مفهوم نیست حتی خودشان و ...) ...
مؤلف فرماید: امروز بزرگترین فرقه های مسیحی دو فرقه کاتولیک و پروتستان هستند ... و تمام مسیحیان امروز اعتقاد آنان اینست که ذات خدا مرکب از سه چیز است (اب، ابن، روح القدس) یعنی (پدر و پسر و روح القدس) و این سه واحدند و یک نفر مسیحی امروز در زمین پیدا نمی شود که این اعتقاد را نداشته باشد ولی برای توضیح این عبارات در حیرت و ضلالت فرو می روند گاهی گویند ... گاهی گویند ... گاهی گویند ... و سپس عاجز شده و می گویند مسئله تثلیث از اسرار است و اسرار را نمی توان بیان نمود ولی باید تثلیث را پذیرفت حتی به ضرب چماق و خواه موافق عقل باشد و خواه نباشد و ... و (که بطلان آن ثابت گردید و ریشه های آن بیان شد ...) ولیکن مبنای دین مسیح پنج قاعده است در بعضی فرقه ها مشترک و در بعضی مخصوص کاتولیک ها است:
(اول: تعمید که مخصوص فرقه کاتولیک است و دوم: ایمان به تثلیث سوم: اعتقاد به التحام اقنوم پسر است در شکم مریم چهارم: ایمان به قربانات پنجم: اقرار به جمیع گناهان در نزد قسیس (که مخصوص کاتولیک است ...) پس موضوع تثلیث، و التحام کلمه دربطن مریم در اعتقاد همه مسیحیان است و قربانات را قبلاً بیان نمودیم پس در این بخش کیفیت تعمید و اقرار و ایمان به تثلیث و علت التحام (گوشت گیری) اقنوم پسر را در شکم مادر بیان نمائیم برای ازدیاد بصیرت و رسوا نمودن این اشخاصی که خود را از عقلای جهان می دانند ولی با این وجود به این مزخرفات اعتقاد می نمایند و این یاوه ها و این اعتقاد را مدار نجات می دانند ...).
1- قاعده غسل تعمید:
پس در این قاعده در هر کلیسایی حوضی است و یا خمره ای بزرگ که قسیس آن را پر از آب می نماید و نمک زیادی در میان آب می ریزد و قدری هم روغن دارویی بلسان که نوعی گیاه است و آن کس که می خواهد نصرانی شود بر او این دعا را می خوانند (... بدان که مسیحیت عبارت است از آنکه ذات خدا را سه قسمت بدانی و آن سه قسمت پدر و پسر و روح القدس است و ...) و کودکان را هم می آورند و پدر و مادر از
ص: 282
طرف او جواب می دهند و ... بدان که سال ها این آب در این حوض و در خمره می ماند ولی متغیر و متعفن نمی شود و عوام مسیحی تعجب نموده و آن را از کرامات کلیسا و معجزه کشیش می دانند و نمی دانند از برکت نمک و روغن بلسان است و بسیار از اوقات آب آن را محرمانه عوض می کنند و روغن را در وقتی می ریزند که کسی نبیند و من مدتی در ایام جاهلیت و قبل از تشرف به اسلام بسیار از این کارها می کردم و مردم را تعمید می دادم و این از جمله حیله های قسیسین است برای گمراهی مردم ... الحمد لله ... .
و اما قاعده دوم ایمان به تثلیث:
و آن ایمان به تثلیث است و ... که در آن ذات مقدس الهی را مشتمل بر سه اقنوم بدانی یعنی (پسر، پدر، روح القدس ...، و این سه یک خدا واحدند و در قدرت و جلال مساوی هستند ... و دانستیم که چون قادر به پاسخ نیستند و برای فرار از دادن توضیح می گویند از اسرار است ... (ص.ت.دوم گوید: و مثال آنان مانند طرفداران وحدت وجود است که به جای توضیح و پاسخگویی به سؤالات و شبهات برای تو شعرهای مولوی و شبستری و ... را می خوانند و توجه ندارند که مشرکی در جهان نیامد که مانند آنان خدا را تحقیر و تمسخر نماید و ... در نهایت بگویند که از اسرار است و مانند بهائیان اندیشه های تو را از ترس رسوایی مخفی نمایند و بگویند علماء ما می دانند.).
و اما قاعده سوم: گوشت گرفتن:
و آن اینکه وجود پسر با جسد عیسی در شکم مریم شکل گرفت و علت آن هم این بود که الله آدم و ذریه او را در جهنم معذب نمود به جهت گناهی که از آدم صادر شد در خوردن میوه درخت نهی شده (... و این کلام البته بسیار بسیار بسیار مسخره است که خدا آدم و ذریه او را در جهنم عذاب نماید به دلیل گناه آدم) و سپس برای بیرون آوردن آنها از دوزخ و ...، فرزند یگانه خود را فرستاد در شکم مریم تا شکل گرفت و جسد عیسی پس انسان و خدا انسان شد از جوهر مادرش و خدا شد از جوهر پدرش اب و پس از آن خروج آدم و ذریه او از آتش جهنم ممکن نبود مگر به مرگ اقنوم یعنی پسر که فدا شود برای جمیع خلق جهان و همه را از دست شیطان و آتش جهنم نجات بدهد به موت صلیبی خود ...، و لذا او بعد از به صلیب کشیده شدن به جهنم رفت و سه روز در جهنم عذاب کشید و بعد از سه روز از جهنم بیرون آمد و جمیع پیامبران و
ص: 283
ذریه آدم را با خود بیرون آورد و رفت در جانب راست پدر نشست. (ص.ت.دوم گوید: پس شما به این یاوه ها بنگرید که چگونه آدم به خاطر خوردن از درخت نهی شده، به دوزخ رفت و تمام فرزندان خود و همه انبیاء الهی را با خود به دوزخ برد و آنوقت مسیح رفت همه آنها را از زندان دوزخ بیرون آورد و ...)
امر دوازدهم: تثلیث پدیده مسیحیت:
1- آنکه عقیده به تثلیث در هیچ امتی از قبل و بعد نبوده است، ... و بر اساس مفاد عبارات 2 و 3 باب 11 انجیل متی: ... پس هرگاه لباس عافیت بر تن مردم و .. پس هرگاه عیسی خدا باشد کفر جناب یحیی لازم است زیرا شک در وجود خدا کفر است. و ... و عیسی نیز این عقیده مهم را بیان نفرمودند که (به درستی که ذات اقدس الهی مشتمل بر سه اقنوم است اب، ابن و روح القدس ... را همه آگاه باشید من خدا هستم و ...)
و اینکه احدی از علمای ایشان تاکنون این را نفهمیده دلالت بر آن دارد که یاوه ای است و برگرفته از تحریفات کتاب و سقوط در وادی ضلالت ...
2- و اما اینکه مسیح نیامد مگر برای اینکه کفاره برای گناهان همه خلق عالم شود از طریق مصلوب شدن در دست یهود.
گفتار مسیح در ابطال تثلیث
(... و حیات ابدی اینست که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که پیامبر توست بشناسند ...) پس عیسی بیان کرد با صراحت و نفرمود مانند آنچه این یاوه گویان تحریف پرست می گویند که ای خدا ذات تو سه قسمت است و ... .
ص: 284
(... یکی از کاتبان تا مباحثه آنها را شنید ... 29) عیسی او را جواب داد که اول همه احکام اینست که بشنوی ای اسرائیل خداوند خدای ما خداوند واحد است ... 32) کاتب وی را گفت آفرین ای استاد نیکو گفتی زیرا خداوند است و سوای او دیگری نیست ... .
در عبارت 35 از باب چهارم از تورات مثنی آمده است:
(به تو ظاهر شد تا اینکه بدانی که خداوند خدایی است و غیر او کسی دیگر نیست ... 39) پس امروز بدان ... که در آسمان علیا و زمین سفلی خدا فقط اوست و جز او نیست ...)، و یا باب 6 از سفر تورات مثنی عبارت 6 آمده است (... ای اسرائیل استماع فرما خداوند خدای ما خداوندی است واحد در عبارات 5 و 6 از باب 45 از کتاب اشعیا: (... من خداوند هستم و غیر من کسی نیست و غیر من خدایی نیست ... 6) تا اینکه از مطلع آفتاب تا به غروب آن بدانند که غیر از من نیست من خداوند هستم و غیر من وجود ندارد.
عبارت 9 از باب 46 از کتاب اشعیاء:
چیزهای پیشین را از ایام قدیم به خاطر دارید زیرا که من هستم و مثل من خدایی وجود ندارد ...)
پس همه این آیات و عبارات صراحت در توحید داشتند و اینکه خدا شبهه و نظری ندارند ... .
(... ولی از آن روز و ساعت یعنی قیامت غیر از پدر هیچکس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم ...)، (ت.دوم گوید: یعنی نه روح القدس نه جبرئیل نه میکائیل نه اسرافیل نه محمد نه علی نه فاطمه نه مسیح، نه موسی نه ابراهیم و ...، یعنی فقط ذات اقدس حضرت احدیت همان که خالق هستی و فرستنده پیامبران است همان که کتاب های آسمانی نازل فرمود همان که صاحب اختیار همه موجودات است. همان که در علم او کسی شریک نیست مگر مقداری محدود عطا فرماید همان که در قدرت او کسی شریک نیست مگر مقداری کم بخشش فرماید همان که در عزت او کسی شریک نیست مگر او مقداری عطا فرماید اوست که به فضل خود حیات داده و هر زمان اراده فرماید می گیرد اوست که ازلی و ابدی است، اوست که اول و آخر است اوست که هستی همه از او نشأت می گیرد و او به کسی نیاز ندارد اوست که احد است، اوست که بی نیاز است و همه به او نیاز دارند اوست که نزاده و زائیده نشده و برای او احدی همتا وجود ندارد، اوست که مرگ و فنا همه در دست اوست، اوست که همه از
ص: 285
اول و آخرت خلقت گدای درگاه عظمت او هستند، اوست که در علم خود، در قدرت خود، در عظمت خود شریک نمی پذیرد و از اعطای ذره ای از بی نهایت علم و قدرت و عظمت خود به موجودات و آن هم به امانت و عاریه، اراده بر نشانه گذاری و ارشاد بندگان و مخلوقات خود به سوی شناخت خود دارد اوست که مرگ و فنا را بر بندگان خود وسیله شکستن آنها قرار داده است آری او قادر مطلق و یگانه ای است که استحقاق و سزاوار تمجید و تسبیح و تحمید است و جز او کسی شایسته آن نیست و اوست که به کافران و ناسپاسان به مقام خود و کسانی که برای او شریک قائل شوند و از عبادت و ذکر او استنکاف نمایند و اگر از اوامر او سرپیچی نمایند دوزخ جاودانی را قرار داده و برای بندگانی که او را اطاعت و عبادت نمایند و پیامبران او را تصدیق نمایند و شهادت دهند که آنها بندگان ذلیل و فرستاده و پیام آور او هستند و معجزات آنان نشانه هایی برای اثبات گفتار آنان و برای راهنمایی به سوی خدا و نه برای اثبات وجود آنان است بهشت جاوید را عطا فرموده است و ...، خدایا ما به تو ایمان داریم و اینکه در سرتاسر کشور وجود و عالم آفرینش هیچکس شریک نبوده و نیست و نخواهد بود تو یکتا و بی همانند هستی، تویی که شایسته هر نوع شکرگزاری و عبادت و تسبیح و تقدیس هستی و همه پیامبران از سوی تو و با معجزات برای اثبات نبوت خود از سوی تو مبعوث شده اند تا پیام تو را به خلایق برسانند و آنها پاک و منزه هستند از این یاوه ها که به آنها به دروغ بسته اند و آنها معصوم و سربازان وفادار و چشم و گوش بسته و مطیع فرمان تو هستند، آنها عبد و بنده تو و تویی خدای یکتا و قادر و متعال که حیات و زندگی همه به دست توست و اگر همه را تا ابدالآباد عذاب نمایی به عدل خود رفتار نموده ای و اگر به بهشت خود وارد نمایی به فضل و احسان خود عمل نموده ای و ملک هستی فقط به تو تعلق دارد و شریکی در ملک و هستی خود نداری و هیچ یار و یاوری از روی ذلت برای خود اختیار ننموده ای و تو سزاوار تکبیر و تقدیس و شکرگزاری هستی و مثل و مانند نداری و اگر تو توفیق داده و اراده خیر بفرمایی ما آنگونه که به زبان عبد و بنده و فرستاده خود امر فرموده ای رفتار خواهیم کرد، ما گدایان درگاه تو و ذلیل درگاه تو هستیم و تو خالق ما هستی و تو ما را از عدم و نیستی بوجود آورده ای همانطور که همه هستی را با همه موجودات آن خلق فرموده ای و برای تو شریک قرار ندادند مگر عده ای نادان و سفیه و جاهل و به سوی دوزخ تو نرفتند مگر گروهی که از فرمان رسولان تو سرپیچی و
ص: 286
برای تو شریک قرار داده و به انبیاء تو عصیان نموده و هوی و هوس خود را خدای خود قرار داده و از عقل خود که پیامبر درونی آنها بود پیروی ننمودند و شهادت می دهم که هرکس به تو ناسپاس شود و برای تو شریک قائل شود و معاد تو را انکار نماید و پیامبران تو را انکار نماید و حدود ترا ترک نماید، جایگاه او در دوزخ جاودانی تو خواهد بود و هر کس برای تو شریک قرار ندهد و معاد تو را تصدیق نماید و پیامبران تو را تائید نموده و حدود ترا برای احترام به عظمت تو و اثبات ذلت خود رعایت نماید، البته جایگاه او، با فضل و کرم تو بهشت جاویدان خواهد بود و تا ابدالآباد از نعمت های تو برخوردار شده و در آن متنعم خواهد بود خدایا ما از تو رضایت تو و بهشت تو را خواستاریم و آن را به حق آبروی پیامبرانت و اولیائت و در صدر آنها محمد و آل محمد علیهم السلام و عجل فرجهم از تو مسئلت داریم و از تو می خواهیم تا شفاعت آنان را درباره ما در دنیا و آخرت بپذیری و بر ما ترحم فرموده و از آنچه می ترسیم و از آن احتراز می نمائیم نجات عطا فرمایی یعنی از غضب و از نارضایتی خود و ما را حفظ فرمایی از شر دشمنان خود و از شر شیطان رانده شده تا ابدالآباد آمین آمین آمین یا رب العالمین) ... پس این قول خداوند به صوت اعلی ندا می فرماید بر بطلان یاوه های این جماعت به تثلیث زیرا که مسیح علم وقوع قیامت را فقط به ذات اقدس الهی تخصیص داد و علم به وقوع قیامت را از وجود خود و همه مخلوقات عالم و فرشتگان که کارگزاران او در خلقت هستند نفی نمود و این نفی علم در صورتی که العیاذ بالله خدا باشد بی معنی است و با این معنی مفاهیم یاوه های آنان در حلول و اتحاد و ...، این گفتگوهای شیطانی که نشأت گرفته از افکار بت پرستی و محدود و مغز گنجشکی آنان است ابطال می گردد.
(آنگاه مادر دو پسر زبدی با پسران خود نزد وی آمده و گفت ...، فرمان بده تا این دو پسر من در ملکوت تو یکی بر دست راست و دیگری بر دست چپ تو بنشیند .. عیسی پاسخ داد ... ولیکن نشستن به دست چپ و راست من در اختیار من نیست که بدهم مگر به کسانی که از جانب پدرم (یعنی خداوند) برای آنها مهیا شده باشد ...) پس در این فراز نیز عیسی مسیح قدرت مطلقه خداوند که جزء ذات اقدس اوست را از خود نفی می نماید و (در واقع موضوع الوهیت را از خود نفی می فرماید و قدرت را مخصوص و مختص به خداوند می داند همانگونه که علم قیامت را
ص: 287
از خود نفی نمود و آن را مختص به خدا اعلام کرد، پس معلوم می شود که عیسی جاهل و عاجز بود و قدرت کامله و علم تمام را مختص به ذات واجب الوجود می داند یعنی اگر عیسی خدا بود به تصور آنچه این جماعت گمراه مدعی هستند پس لازمه وجود او بود که دانا و عالم باشد به جمیع معلومات و قادر باشد به جمیع مقدورات اعم از کلیات و جزئیات زیرا بطور قطع و یقین خدا عاجز و جاهل نمی شود (ص.ت.دوم گوید: و اگر بشود خدا نمی شود بلکه به منزله بت است که پرستش آن واقع نمی شود مگر از سوی عده ای کوتاه فکر و بدوی و بی علم و فهم و دانش که درک و فهم و شعور آنان در پائین ترین سطح از کمالات و ارزش ها و کرامت های انسانی قرار دارد.)
(... پس ناگهان شخصی آمده ویرا گفت ای استاد نیکو چه عمل نیکو انجام دهم تا حیات جاودانی یابم، پس به او گفت از چه سبب مرا نیکو گفتی و حال آنکه نیکو نیست جز خدای واحد ...،) پس ای عاقل نظر کن که چگونه این قول عیسی مسیح هم اصل ماده تثلیث را اینگونه نابود می نماید که نه تنها از شدت تواضع و فروتنی بلکه برای بیان حقیقت و واقعیت و راضی نشد که غیر خدا طابا یعنی نیکو خوانده شود در حالی که اگر به زعم و تصور این یاوه گویان خدا بود قول او که چرا مرا نیکو خواندی بی معنی می بود و اگر تثلیث واقعیت داشت باید عیسی می گفت احسنت که مرا نیکو خطاب کردی زیرا نیکو نیست مگر پدر و من و روح القدس که سه هستیم و یک و یک هستیم که سه قسمت شدیم و ...،
(... و نزدیک به ساعت نهم عیسی به آواز بلند صیحه زده و روح را تسلیم نمود ...) و نیز در عبارت 46 از باب 23 از انجیل لوقا آمده است (... و عیسی به آواز بلند صدا زده گفت ای پدر به دست های تو روح خود را می سپارم این بگفت و جان را تسلیم نمود ...) پس از این عبارات معلوم می شود که خدای ساخته شده مسیحیان مرد و من نمی دانم لاهوت او در کجا بود وقتی که ناسوت او مرد ...، و اگر خود خدا بود استغاثه او به خدای دیگر نمی کرد که (الهی الهی چرا مرا ترک کردی ...) و یا (ای پدر روح خود را به تو می سپارم و ...) ... چگونه این گمراهان العیاذ بالله او را خدا می دانند آیا عبارت 6 از باب 44 از کتاب اشعیا را نخوانده اند که خداوند درباره خود چه فرموده است (... چنین
ص: 288
می فرماید: که منم اول و منم آخر و غیر از من خدایی نیست ...) و یا آنچه که در عبارت 17 از باب اول رساله پولس به تیموتاؤس آمده که (... باری پادشاه سرمدی و باقی و نادیده را خدای حکیم وحید را اکرام و مجد تا ابدالآباد ...)، ... آری خدای حقیقی و قادر مطلق آن کسی است که عیسی در وقت درماندگی و گرفتاری به او پناه می برد و خلاصی از او می خواست و روح خود را به دست قدرت او می سپرد ... و تعجب بیشتر من از این مسیحیان است که اکتفا به مرگ این خدای عاجز و مسکین نمی نمایند بلکه العیاذ بالله اعتقاد دارند که بعد از مرگ به جهنم رفت و سه روز در جهنم معذب بود ... و دلیل آن را حضرت علامه در مفاد عبارات 31 از باب دوم از کتاب اعمال و عبارت 9 از باب چهارم رساله پولس به افسسیان و عبارت 10 از باب دوم رساله او به فیلیپیان می آورد:
(... که نفس او در عالم اموات گذشته نشود ..)، (... جز اینکه اول نزول هم کرد به اسفل زمین ...)، (... تا به نام عیسی هر زانویی از آنچه در آسمان و زمین و زیر زمین است خم شود ...) ... و این حقیر (یعنی حضرت علامه به تواضع در خصوص خود می فرماید) در مجلس مناظره با یکی از دانشندان مسیحی در محضر جمعی مناظره و همین سؤال را کردم که او به کجا رفت او پاسخ داد به دارالاموات گفتم واضح تر بگو گفت به حبس خانه اموات گفتم روشن تر بگو خندید و گفت به جهنم رفت و به جای ما معذب شد ... .
حضرت علامه می فرماید: قول مسیحیان در توجیه این اعتقاد فاسد آن است که می گویند: (... گناهان جمیع بنی آدم برای گناه حضرت آدم بود که از میوه درخت نهی شده خورد و همه انبیا و اولیا و صدیقین از آدم تا یحیی همه در جهنم معذب بودند و خدا خواست آنها را از جهنم بیرون بیاورد لذا (تکه پسر) را فرستاد و او را در شکم مادر (مریم) تبدیل به گوشت کرد یعنی انسان شد (یعنی مسیح) و ... خون او را یهود ریختند و سه روز وارد جهنم شد و بجای همه عذاب کشید و همه را نجات داد و هرکس به این موضوع ایمان بیاورد نجات می یابد وگرنه به دوزخ می رود ...)، اول اینکه این اعتقاد فاسد و تباه که جمیع انبیا و اولیا و صلحا تا قبل از مسیح در دوزخ بودند و در عذاب خداوند معذب بودند با مفاد همه کتب عهد عتیق و جدید مخالف و معارض است از جمله: لوقا در باب 16 از انجیل خود می گوید: (... باری آن فقیر (العازر) بمرد و فرشتگان او را به آغوش ابراهیم بردند ...) یعنی ابراهیم با العازر فقیر در بهشت بودند و ... ولی ورود مسیح به جهنم در باب
ص: 289
23 عبارت 43 از اعمال که صراحت در نزول مسیح به جهنم دارد یعنی خدا یا قسمتی از خدا یعنی یک سوم خدا رفت در جهنمی که خودش خلق کرد برای گناهکاران و به عوض کسانی که گناه آدم به آنها ارتباطی نداشت ولی به جرم گناه آدم در جهنم بودند و نیز برای همه گناهکاران تا زمان حضرت یحیی عذاب کشید و آنها را بیرون آورد و معلوم نیست گناهکاران بعد از یحیی تکلیف آنها چیست و چگونه نجات می یابند و اگر بگوید هر که ایمان یافت نجات می یابد و هر که ایمان نیاورد نجات نمی یابد پس تکلیف آنانی که در جهنم بوده اند قبل از او چه می شود و لذا کشیش های گمراه مارسیونی برای آن هم داستانی ساخته اند و آن اینکه مسیح بعد از ورود به جهنم ارواح قابیل و اهل سدوما (قوم لوط که خدا آنها را عذاب نمود) را نجات داد زیرا آنها نزد مسیح آمدند و از خدای شر یعنی شیطان اطاعت نکرده و در داخل جهنم به مسیح ایمان آوردند ولی ارواح هابیل و نوح و ابراهیم و سایر انبیا در جهنم ماند زیرا ایشان با فرقه اول مخالفت نمودند و ... امثال این عقاید فاسد که بر مبناء عبارات تحریف شده پیروان مسیح را در چاه بی انتهای گمراهی و ضلالت انداخته به گونه ای که هنوز به ته آن نرسیده اند ...، و نیز نزول او در دوزخ مستند در عبارت 31 از باب دوم از رساله پولس به افسسیان و نیز عبارت 9 از باب 4 از رساله پولس به فیلیپیان ... (ت.دوم گوید: و این جماعت گمراه این سؤال را از خود نمی نمایند که گناه را حضرت آدم کرد که از میوه درخت نهی شده خورد و این موضوع چه ربطی به دیگران دارد برای کسانی که گناهی نکرده اند چرا بایستی تحمل گناه او را بنمایند و این با عدل و عدالت و عقل هیچ موافقت ندارد مضافاً به اینکه اگر گناهی بطور قهری هم ارث برسد برای ارث گیرنده باری ندارد زیرا در ارتکاب آن دخالتی ندارد و اگر ما به این یاوه هایی که این کشیشان براساس عبارات تحریف شده این کتاب ها به مغز مردم ریخته اند توجه بنمائیم پس اساس و ارکان قضاوت در تمامی مراجع قضایی را بایستی به زباله دان تاریخ و مزبله دانی آن بیندازیم و در ادامه ما بسیاری از این موارد را که اشاعه آن موجب از هم پاشیدگی نظام اجتماعی و ... را فراهم و موجبات تقویت افکار انحرافی گروه های آنارشیستی و تندرو و بی عقل را فراهم می آورد و نیز گروه های تروریستی که در واقع خطر برای بشریت محسوب می گردند و ... را مذکور خواهیم نمود به گونه ای که با خواندن آن هر انسان حر و آزاده و شریف دور انداختن
ص: 290
آنها را از واجبات جامعه بشری بداند و پیروی از شریعت پاک محمد صلی الله علیه و آله و سلم را تنها راه نجات بشریت ببیند ...)
و البته این یاوه ها دارای عبارات معارض در عهدین نیز می باشد که خود دلالت بر تحریفی بودن متن سابق الذکر دارد از جمله در عبارت 20 از باب 18 از کتاب حزقیال آمده است (... جانی که گناه می ورزد خواهد مرد و پسر بار گناه پدر را نخواهد کشید و پدر بار گناه پسر را نخواهد کشید، صداقت صدیق بر او خواهد بود و شرارت شریر هم بر او خواهد بود ...) ... (ص.ت.دوم گوید: طالبان حق و حقیقت توجه فرمایند به این فراز از کتاب حزقیال که با مبانی عقل و منطق و شعور انسانی و ...، منطبق است و من تعجب می نمایم از اینکه با وجود حق انتخاب برای متون این کتاب به چه دلیل این جماعت مطالبی را پیروی می نمایند که با عقل و فهم و شعور هر انسان کم فهم هم در تعارض است و آیا بایستی انسان تا این حد تعصب چشم او را کور و گوش او را کر نماید تا نتواند از این بدیهیات عقلی و ادراکی پیروی نماید ...) و نیز این گفتار آنان نیز که می گویند شیطان به موت صلیبی عیسی در غل رفته و مغلوب شد و ...، و حال آنکه براساس مفاد متن معارض در عبارت 6 از رساله یهودا آمده است (... و فرشتگانی که اصل مقام خود را حفظ نکردند بلکه مسکن حقیقی خود را ترک نمودند در زنجیرهای ابدی در تحت ظلمت به جهت قصاص یوم عظیم نگاه داشت ...) ... و عجیب تر اینکه تنها به مرگ و به دوزخ فرستادن عیسی مسیح هم بسنده ننموده و علاوه بر این دو می گویند ملعون هم شد نعوذ بالله و ملعون شدن عیسی چیزی نیست که هیچ مسیحی آن را انکار نماید ... و آن را مستند به عبارت 13 از باب سوم از رساله پولس به غلاطیه می نمایند که آورده است (... و مسیح ما را از لعنت شریعت فدیه گردیده است که به جای ما مورد لعنت واقع شد، از آنجایی که نوشته است که ملعون است هر کسی که از دار آویخته شد ...) (ص.ت.دوم گوید: صرف نظر از اینکه عبارت هر کسی که از دار آویخته شد ملعون است کلامی است که هیچ احمق آن را نمی پذیرد زیرا بسیار از بی گناهان که به ظلم و ستم زورگویان و ستمگران به دار آویخته شده و مظلومانه بدون هیچ گناهی به قتل رسیده اند و ...، در حالی که قاتلان آنها ملعون هستند و این مظلومان بایستی به دلیل بیگناهی مورد دعا خیر قرار گرفته و دشمنان آنان مورد لعن و نفرین همه قرار گیرند و سخن دیگر این که این موضوع چه ربطی به فدیه شدن از
ص: 291
لعنت شریعت دارد یعنی چون مسیح به دار رفت و چون هر به دار رفته ملعون است (تا ابدالآباد)، پس تا قیام روز رستاخیز از بابت هیچ گناهی هرچند عظیم باشد نبایستی هیچ مسیحی را لعن نمود و ... و این جماعت در واقع دستور اشاعه فساد و ترویج تبهکاری را می دهند زیرا هیچ عامل بازدارنده مانع از جنایات آنان نمی شود ...) در حالی که اگر مسیح خدا باشد به زعم این جماعت هر کس خدا را لعنت نماید باید سنگسار شود به شرح عبارت سفر احبار باب 24: (و پسر زن اسرائیلیه اسم خدا را کفر گفته و لعنت کرده و ... و خداوند به موسی خطاب کرد ... همگی جماعت او را سنگسار نمایند ...) و لذا به استناد این حکم همه مسیحیان از پولس گرفته تا امروز واجب القتل بوده و هستند ... .
در عبارت 17 از باب 20 از انجیل یوحنا از قول مسیح خطاب به مریم مجدلیه آمده است (... عیسی به او گفت مرا لمس مکن که هنوز نزد پدر خود بالا نرفته ام ولی نزد برادران من شتافته و به آنها بگو که من نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می روم ...) پس عیسی در این قول بین خود و سایر مردم مساوات قرار داده و گفته است (پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما ...) تا بعداً در میان امت او گروهی مدعی نشوند که او العیاذ بالله خدا و یا پسر خداست ...)
در عبارت 28 از باب 14 از انجیل یوحنا آمده است: (... زیرا که پدر بزرگتر از من است ...)، پس این قول او نیز نفی ادعای خدایی و الوهیت او شده است زیرا مسیحیان در تقسیم بندی خدایان سه گانه مدعی به مساوی بودن این سه قسمت هستند ...)
در عبارت 24 از باب 14 از انجیل یوحنا آمده است (... آنکه مرا محبت نماید کلام مرا حفظ نمی کند و کلامی که می شنوید از من نیست بلکه از پدری است که مرا فرستاده است ...)، در این قول نیز تصریح شده است به رسالت مسیح و اینکه کلامی که پیروان از او می شنوند از جانب وحی خداوند است و مربوط به خود او نیست ... .
ص: 292
در باب 23 از انجیل متی عبارت 9، در قول مسیح به شاگردان آمده است: (... هیچکس را در زمین پدر خود مخوانید زیرا پدر شما یکی است که در آسمان است و هادی خوانده مشوید زیرا هادی شما یکی است و آن مسیح است) یعنی در اینجا نیز مسیح با صراحت اعلام می نماید که خدا یکی است که در آسمان است یعنی خدای خالق هستی و هادی و پیامبر و صاحب رسالت هم اوست و شاگردان نباید خود را پیامبر بنامند ... .
در عبارت 36 در باب 26 از انجیل م